تمام نوشته های p1404pasdar

30دسامبر/16

حماسه عاشورا و آموزه‏هاى عزّت آفرین

 

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

حماسه جاوید عاشورا از مهم‏ترین وقایع در تاریخ بشریّت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن پرسشگر و نگاه هر کاوشگر را به سوى خود جلب مى‏نماید و هرچه زمان مى‏گذرد، چهره آن فروزان‏تر و تابنده‏تر مى‏شود. این نهضت یک رویکرد احساساتى و برخاسته از خواهش‏هاى نفسانى نیست، بلکه یک قیام الهى – انسانى است که بررسى و شناخت حقایق آن براى پیشرفت و تکامل بشر در هر مکان و زمان ضرورت دارد، لذا اندیشمندان بسیارى از ادیان، مکاتب، فرقه‏ها و نژادهاى مختلف درباره این رخداد عظیم سخن گفته‏اند و هر یک در خور شأن و مقام علمى و اجتماعى خود، آموزه‏هایى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده‏اند. آن چه بیش از همه حادثه کربلا را پر فروغ و سازنده جلوه مى‏دهد، توجه به آموزه‏هاى عزّت آفرین آن است.که در ضمیر انسان‏ها تأثیر شگفت انگیزى داشته است و بسیارى از آنان را متحوّل و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى عدّه‏اى از زمامداران فاسد را گرفته است.

اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمى‏داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمى‏پیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزون‏تر مى‏شد، لذا رشد جوامع اسلامى با خطرات جدّى‏تر روبه رو شده و مکتب “انسان سازى” تعطیل مى‏شد، امّا تأثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازه‏اى عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم شعورى مانند متوکّل عباسى ناچار مى‏شدند که براى تحکیم پایه‏هاى حکومتشان و جلوگیرى از رشد و تعالى جامعه مسلمین با کشته آن حضرت هم بجنگند و تبلیغات مسمومى را به راه اندازند. امّا جذابیّت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدّس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسى‏اش که هدایت و سربلندى جامعه بشرى است، هم چنان ادامه مى‏دهد. نگارنده در این نوشتار در صدد است که به بیان مهم‏ترین آموزه‏هاى هدایت بخش و عزّت آفرین این قیام جاویدان بپردازد.

 

بیدارى جامعه اسلامى

اولین آموزه عزّت آفرین در قیام حسین بن على(ع) بیدارى جامعه اسلامى و انسانى بود. شناخت و آگاهى از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمداران همواره تلاش مى‏کنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.

معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن جا که توانست علیه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) تبلیغات منفى نمود، امّا تمام آن چه را که وى طىّ حاکمیتش به دست آورد، امام حسین(ع) با قیامش در عاشوراى سال ۶۱ هجرى باطل نمود و امام سجّاد(ع) در مرکز خلافت اموى، بنى امیّه را رسوا و مردم فریب خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت رسول خدا(ص) را نمایان ساخت. بدون تردید روشن گرى‏هاى حضرت زین العابدین(ع) و زینب کبرى و برخى دیگر از خاندان حضرت اباعبداللّه(ع) بعد از ماجراى غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامى نقش بسزایى داشته است. مهم‏ترین پیامد سخنان امام سجاد(ع) آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدان‏هاى خفته و افشاى جنایات دشمنان اهل بیت(ع) بود.

سیدالسّاجدین(ع) در شهر کوفه با مردم سطحى‏نگر، تأثیرپذیر و پیمان شکن سخن گفت و بعد از معرّفى خویش و افشاى جنایات امویان فرمود: “اى مردم! آیا شما براى پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بى وفایى نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟! واى بر شما! چه کار زشتى انجام دادید، شما چگونه به سیماى رسول خدا(ص) نظاره خواهید کرد، آن گاه که بگوید: “فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امّت من نیستید.”۱

هنوز سخنان چهارمین فروغ امامت تمام نشده بود که مردم کوفه گریه‏کنان همدیگر را ملامت کردند، به نگون بختى خود تأسّف خورده و اشک ندامت و پشیمانى ریختند. از آن پس جامعه اسلامى متوجّه شد که بنى امیّه جز دشمنى با اسلام نیّت دیگرى ندارد. آیت اللّه شهید مطهرى(ره) در این زمینه مى‏نویسد: “اموى‏ها شخصیّت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساس‏هاى اسلامى در خودش نمى‏دید. امّا همین کوفه بعد از مدّت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على(ع) رفتند و در آن جا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند، توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على(ع) را نگیریم از پاى نمى‏نشینیم و عمل کردند و قاتلان کربلا را همین‏ها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود.”۲

 

معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب

حماسه کربلا چهره واقعى و ماهیّت حقیقى حاکمیّتى را که به نام اسلام بر مردم حکومت مى‏کرد، روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى را با سلطنت موروثى آشکار ساخت.

مردم از خطبه آتشین امام سجّاد(ع) در شام فهمیدند که ریشه‏هاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیّت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند. با شهادت مظلومانه زاده حیدر، مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیّت دروغین و غیر دینى آنان آشکار گردید و این هدیه‏اى است به مردم و جامعه اسلامى تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست کم ناهنجارى‏هاى امویان را به اسلام و ارزش‏هاى دینى نسبت ندهند. آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمّدى غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستیز همچون خورشید عالم تاب بر تارک جهان مى‏درخشد، به برکت خون سرخ حسین(ع) و قیام نینواست.۳

 

اهل بیت(ع) چشمه‏هاى فضیلت

مکتب حیات بخش اسلام براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعى نقش‌هایى را تعیین نموده که مسلمانان باید به ارزیابى آن بپردازند. این جاست که افراد به الگو نیاز دارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خویش بپردازند.

شخصیّت‏هاى مرجع از معیارهایى هستند که هر کس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیّت معیّن از آنان استفاده مى‏کند، فرد با این ارزیابى مى‏تواند مشخص کند که آیا نقش خود را درست ایفا کرده یا نه؟۴

پیامبر اکرم(ص) اهل بیت خود را به مثابه سرچشمه‏هاى معارف ناب به امّت معرّفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن اُسوه محروم نباشند و با بهره‏گیرى از این ستارگان فروزان راه کمال را در پیش گیرند و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیّر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول اللّه(ص) جامعه اسلامى پس از رحلت آن بزرگوار راه دیگرى را پیش گرفت و از آن الگوى کامل و جامع بهره درست نبرد و تاوان سختى را در این راه متحمّل گردید. امّا با حماسه‏اى که کاروان دشت نینوا در کربلا برپا نمود، روندى که بنى امیّه در جهت کاهش منزلت اهل بیت(ع) در پیش گرفته بود، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها تبدیل به مودّت گردید و هرچه از واقعه خونین کربلا مى‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان پیامبر(ص) بیش‏تر مى‏شدند۵ و هرچه زمان مى‏گذرد دل‏ها و احساسات عمومى به سوى محبّت خاندان وى معطوف مى‏گردد و این محبّت فقط در سینه‏ها حبس نمى‏گردد، بلکه با شور و هیجان توصیف‏ناپذیر هر ساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلّى مى‏شود.

یکى از مراجع تقلید در این زمینه مى‏نویسد: “این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، لبنان، بحرین، مصر و نقاط دیگر به نام زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهاى مخصوص مانند: عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مى‏شود نشان مى‏دهد که حسین(ع) قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان، عاشق و دلباخته او شده‏اند.”۶

به علاوه عزادارى و سوگوارى‌هایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مى‏شود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و این‏ها همه گامى مؤثّر در اسوه قرار گرفتن خاندان نبوت مى‏باشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مى‏شود، زیرا شایسته‏ترین رهبران را دارد.

 

بدعت ستیزى

دین خدا همیشه از سوى دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت آفرینى است، لذا وظیفه دانشمندان، حفظ دین و معتقدات اسلامى از تحریفات و مقابله با بدعت‌هاست.

نبى مکرّم اسلام(ص) مى‏فرماید:”اذا ظهرت البدع فى امّتى فلیظهر العالم علمه؛۷ هرگاه بدعت‏ها آشکار شود، دانشمند باید علم و دانش خویش را آشکار کند.”

امام حسین(ع) براى عمل به این تکلیف الهى به دفاع از حریم دیانت پرداخت و از انگیزه‏هاى قیام خود، احیاى دین و بدعت ستیزى را برشمرد. تأکید آن حضرت بر رفتن به راه و روش پدرش امیرالمؤمنین(ع) و جدّش رسول خدا(ص) نیز گونه دیگرى از همین بدعت ستیزى و حفاظت از دین است.

آن چه بنى امیه از آن دم مى‏زدند، چهره‏اى تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمّد(ص) بود، زیرا معتقدان به این نوع اسلام تعارضى میان آن و ستم‏ها و فسادهاى یزید نمى‏دیدند.

واقعه عاشورا ثابت کرد آن چه بر جامعه مسلمین حاکم و جارى است، اسلام ناب محمّدى نیست.

 

تکریم انسانیّت

در جبهه حق مؤمن ارزش و کرامت دارد و کرامتش نشأت گرفته از ارزش حق است. انسان‏ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم هستند. سالار شهیدان در روز عاشورا به یاران خویش عزّت بخشید و به آیندگان درس عزّت و سرافرازى آموخت. یاران خود را باوفاترین یاوران حق دانست. خود را به بالین یکایک شهیدان مى‏رساند و سر آنان را بر دامن مى‏گرفت و دراین باره بین آنان تفاوت قائل نمى‏شد. هم بر بالین فرزندش حضرت على اکبر(ع) حاضر شد و هم بر بالین غلام خویش.

وقتى حرّ آگاه شد و توبه کرد و به لشکر امام پیوست. تردید داشت که ابا عبداللّه(ع) او را مى‏پذیرد یا نه؟ امّا امام او را بهبخشایش و رستگارى نوید داد.۸ ارج نهادن سالار شهیدان بهفداکارى یارانش نشانه تکریم انسان و انسانیّت است.

حسین بن على(ع) کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش مى‏آمد؛ آنان را آغشته به خون مى‏دید و عطر شهادت را از اجساد مطهرشان استشمام مى‏کرد و آنان را ستایش مى‏نمود و قاتلانشان را سرزنش مى‏کرد.

شخصیّت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین پیامد عاشوراست که از امام حسین(ع) آموخته مى‏شود. جامعه‏اى که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید براى چنین انسان‏هاى از جان گذشته حرمتى عظیم قائل شود تا این مسیر خدایى همواره پرجاذبه باقى بماند و مشتاق داشته باشد.۹

 

احیاى روحیه شهادت‏طلبى

یکى از شاخص‏ترین و کارآمدترین آموزه‏هاى عزّت آفرین عاشورا، احیاى روحیه شهادت‏طلبى در جامعه مسلمین بود. شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضایش با امنیّت خاطر به زندگى اجتماعى خود که جایگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و این خواسته هر انسان کمال‏جو و طالب زندگى ابدى است.

حضرت ابا عبداللّه(ع) با آگاهى به شهادت، راه کربلا را در پیش گرفت و دیگران را نیز به سوى این راه هدایت نمود. وقتى امّ سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: “مى‏دانم در چه ساعت و چه روزى توسط کدام شخص کشته مى‏شوم و از خاندان و یارانم کدام افراد کشته مى‏شوند.”۱۰

سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى را نگاشت و بعد از عاشورا ارزش‏هاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان خویش در مقابل عبیداللّه بن زیاد لباس ذلّت پوشیدند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، همه چیز را از دست دادند.

 

تقویت روح شجاعت

شجاعت یک نیروى قلبى و قوّت روحى است که سبب مى‏شود انسان از بیان حق نترسد و هنگام نیاز در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکارى و جانبازى نهراسد. همه رشادت‏ها و حماسه آفرینى‏هاى میدان‏هاى جهاد، مدیون دلیرى شجاعان بوده است. نهراسیدن از مرگ یکى از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا فراخواند تا حماسه‏اى ماندگار بیافریند.

وقتى حضرت سیدالشهداء(ع) از مکّه به سمت کوفه حرکت مى‏کرد، در طول راه کسانى با وى برخورد مى‏کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلاى ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر بیم مى‏دادند.

امّا شجاعت امام حسین(ع) این سفر را حتمى ساخت و در برخورد با سپاه حرّ فرمود: “لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛۱۱ شأن و موقعیّت من مانند موقعیّت کسى نیست که از مرگ مى‏هراسد.”

شجاعت عاشوراییان ریشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت مى‏جنگیدند، از مرگ ترسى نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند، از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان مى‏گریختند و چون یاراى رزم فردى با این شجاعان را نداشتند، به یک فرد هجوم مى‏بردند یا از دور یاران امام را سنگباران مى‏کردند.

در زیارت نامه‏هاى متعدد به شجاعت سالار شهیدان و یارانش اشاره شده است از قبیل: “بطل المسلمین”، “فُرسان الهیجاء” و “لیوث الغابات” که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و… ستوده‏اند.۱۲

عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان است و محرّم همواره روحیه شهامت و ظلم ستیزى را در مردم تقویت مى‏کند. به تعبیر حضرت امام خمینى(ره): “ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد. ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‏هاى شیطانى زد. ماهى که به نسل‏ها در طول تاریخ، راه پیروزى بر سر نیزه را آموخت…”۱۳

با توجّه به این که مایه شهامت و شجاعت در متن قیام حسین(ع) و در عمل و گفتار شهداى کربلا موج مى‏زند، سزاوار است که این محتوا براى مردم به ویژه جوانان پیش‏تر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیّت شهداى کربلا و شهادت حسین بن على(ع) مى‏ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. هم چنین یادآورى شجاعت روحى حضرت زینب(س) در مواجهه با مشکلات و نیز خطابه‏هاى آتشین آن حضرت در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و مقاوم بار مى‏آورد.۱۴

 

صورت حماسى و روح عرفانى

انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق تعالى است و در عین حال که داراى روح انعطاف‏پذیر و لطیف است، روح حماسه و دفاع در برابر طغیان طاغیان در وجودش موج مى‏زند. او در یک زمان و در یک مکان هم چهره حماسى دارد و هم روح عرفانى. این دو روح هماهنگ در واقعه عاشورا کاملاً متجلّى گردیده است. آمیختن حماسه با عرفان ضرورتى است که بدون آن ماهیّت قیام عاشورا دچار تحریف مى‏گردد. حماسه حضرت امام حسین(ع) را باید در عرفان او جست و جو نمود. واقعه کربلا اگرچه صورتى حماسى دارد، امّا روح آن عرفانى است که رهبر قیام پلى استوار میان این دو بنا نهاده است.

عاشورا به ما مى‏آوزد که لقاى الهى علت غایى عرفان حماسى است. روز عاشورا آن گاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، فرشتگان از آن حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزى بر دشمن کمک کنند، امّا امام بین پیروزى و لقاء اللّه، دیدار پروردگارش را برگزید، زیرا فیض الهى، حلاوت مؤانست با خویش را به اولیاءاش چشانیده است.۱۵

عارف کامل از آن جا که ظهور و حضور ذات حق را در تماس با عالم وجود حس مى‏کند، نه تنها طلب وصل مى‏کند، بلکه درخواستى بالاتر از مقام وصل دارد و آن رسیدن به مقام فنا و جذب است، مقامى که حاصلش تحقق حواس باطنى است تا جایى که در تمام مظاهر تنها حق را مشاهده مى‏کند. آرى! چنین فنایى که مشروط به خرق هزاران حجاب است، اختصاص به مهاجران دلباخته‏اى دارد که از خانه نفس بیرون مى‏آیند و سالک راه حق مى‏گردند و به سوى خدا هجرت مى‏کنند و از هرگونه تعلّقات وجودى و هرچه رنگ تعلّق پذیرد، فانى مى‏شوند و دیگر چیزى از خود باقى نمى‏گذارند. بدین سان هجرت عارفان براى خدا در نهادشان است که از پرده‏هاى نفس هجرت کنند تا به دل رسند.

آن‏گاه در پرده‏هاى جان هجرت کنند تا به دیدار جانان برسند و این درجه‏اى است که حق تعالى عارف را محو جمال خود مى‏سازد و عقل او را مستغرق دریاى معرفت خویش مى‏کند تا جایى که عارف خود را به کلّى نمى‏بیند و براى او مصائب و رفاه فرقى ندارد. هرچه هست و در هر حالى که هست جز رضاى خالق را نمى‏جوید.

حضرت سید الشهداء(ع) در سخت‏ترین لحظات آن‏گاه که از بالاى اسب بر روى زمین قرار گرفت عرض کرد: “الهى!صبراً على قضائک مالى ربّ سواک و لامعبود غیرک”۱۶ و این مقام از والاترین مراتب اخلاص و بندگى است. حضرت اباعبداللّه(ع) با براق برق آساى معرفت و عبودیّت در ژرفاى جان خویش سیر کرد و در وادى عرفان حق به قرب قاب قوسین رسید و از سوى دیگر با جهاد و شهادت به عمیق‏ترین لایه‏هاى درونى و پاینده جامعه، سفینه‏اى آسمان پیما ساخت که براى سالکان و عاشقان تازه‏ترین وسیله وصول به مقصود است.

 

نفى راحت طلبى

از دستاوردهاى همیشگى نهضت عاشورا، اهمیت حفظ دین است. در پرتو چنین تفکّرى است که هرچه با صیانت دین و آموزه‏هاى آن مغایر است باید کناز زده شود.

یکى از آسیب‏هاى جامعه مسلمین که باعث شد حضرت على(ع) خانه نشین شود و حسین(ع) یارى نشود و سرش بر سر نیزه قرار گیرد، این بود که خواص به دنبال آسایش و راحتى رفتند و خود را اسیر عاقبت‏طلبى کردند. هر چند خون پسر حضرت زهرا(س) غریبانه بر زمین ریخته شد، امّا عاشورا این حقیقت را به همگان باوراند که براى حفظ دین و ارزش‏هاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحت‏طلبى گریزان بود و گرنه باید به دلیل عدم نصرت و حمایت دین خدا در‌هاله‏اى از پریشانى و پشیمانى اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد بود که توّابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خون خواهى خاندان پیامبر(ص)، پشت پا زدن به تمام مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.۱۷

 

عمل به تکلیف

آخرین آموزه عزت آفرین نهضت خونین کربلا که در این نوشتار بدان اشاره مى‏شود این است که فرد مسلمان و مؤمن باید در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف عمل کند. امام حسین(ع) با آن که بر حق بود و خلافت و رهبرى را حق مسلّم خویش مى‏دانست، ولى در نامه‏اى که به اهل بصره نوشت فرمود: “قوم ما حکومت را براى خود برگزیدند و ما به خاطر این که خوش نداشتیم در میان امّت تفرقه ایجاد شود، به آن رضایت دادیم، در حالى که ما خاندان پیامبر(ص) به خلافت و رهبرى شایسته‏تر از کسانى هستیم که آن را در اختیار گرفته‏اند.”۱۸

همان حسین بن على(ع) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، زیرا تکلیف امام در این دو دوره متفاوت بود.

تعبّد یک مسلمان به حکم دین بسیار مقدّس و ستودنى است؛ زمانى که مسلم بن عقیل(ع) در کوفه و در خاهه‌هانى بن عروه پنهان بود، روزى ابن زیاد به عنوان عیادت به خانه‌هانى آمد. مسلم(ع) نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بود، ولى او براى اجراى برنامه از نهان گاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتى پرسیدند چرا او را نکشتى؟ جواب داد: دو چیز سبب شد: یکى اینکه‌هانى خوش نداشت که در خانه او قتل انجام گیرد. دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که فرمود: ایمان بازدارنده ترور است.۱۹

وقتى امام حسین(ع) مى‏خواست از مکه به سوى کوفه برود، بعضى از اصحاب او را نصحیت مى‏کردند که رفتن به سمت عراق صلاح نیست، ولى آن حضرت در جواب آنان فرمود: “با آن که مى‏دانم شما از روى خیرخواهى و محبّت چنین مى‏گویید، امّا من تصمیم خود را گرفته‏ام.”۲۰

این نشان دهنده آن است که امام خود را براى انجام تکالیف مهیا کرده بود. هنگامى که دو نفر از سوى والى مکّه براى آن بزرگوار امان نامه آوردند تا وى را از ادامه این سفر باز دارند، حضرت فرمود: “در رؤیایى راستین پیامبر خدا(ص) را دیدم که مرا به انجام کارى فرمان داد؛ بنابراین در پى آن خواهم رفت چه به زیانم باشد و چه به سودم!”۲۱

این همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزى در هر دو صورت امام حسین(ع) فرمود: “ارجو ان یکون خیراً ما اراد اللّه بنا قتلنا ام ظفرنا؛۲۲ امیدوارم آن چه خداوند براى ما اراده کرده است، خیر باشد؛ چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.”

وقتى نامه‏هاى پیاپى مردم کوفه به سالار شهیدان رسید، آن حضرت احساس تکلیف کرد که برود هر چند مى‏دانست که مردم کوفه داراى چه روحیّاتى هستند، ولى آن دعوت نامه‏ها و اعلام حمایت‏ها تکلیف آور بود. پس از برخورد امام حسین(ع) با سپاه حرّ که راه را بر او بستند، حضرت ضمن خطبه‏اى به آنان فرمود: “آمدنم براى عذرآوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامه‏هایتان رسید که نزد ما بیا؛ زیرا پیشوایى نداریم. اگر بر سر پیمان و سخن خویش هستید، آمده‏ام و اگر خوش ندارید و مى‏خواهید،برمى‏گردم.”۲۳

این تغییر نشان دهنده عمل به تکلیف از سوى امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر تکلیف الهى در راه یارى وى شهید شدند. پیام عزّت آفرین عاشورا “شناخت تکلیف” و “عمل به تکلیف” است از سوى همه مردم به ویژه کسانى که موقعیّت خاص و الگویى براى دیگران دارند. اگر همه پیروان حق در زمان حسین بن على(ع) وظیفه خویش را مى‏دانستند و مثل شهداى کربلا با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مى‏کردند، مسیر تاریخ به گونه‏اى دیگر ترسیم مى‏شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحود دیگرى بود. امروزه باید شکل‏هاى مختلف وظیفه و تکلیف را شناخت و پیروزى را در انجام وظیفه دانست. اگر ما امروزه وظیفه خویش را بشناسیم، مى‏توانیم به آرمان‏هاى مورد نظرمان جهت ترقى و تعالى جامعه اسلامى دست یابیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج۲، ص ۳۲٫
  2. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)،ج ۱۷، ص ۵۷٫
  3. ماهنامه معرفت، ش ۵۹، آبان ۱۳۸۱، ص ۳۴ – ۳۵٫
  4. درآمدى بر جامعه‏شناسى، بروس کوئن، ترجمه محسن ثلاثى، ص ۴۸٫
  5. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)، همان، ص ۵۷٫
  6. پرتوى از عظمت حسین(ع)، لطف اللّه صافى گلپایگانى، ص ۴۳۲٫
  7. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۵۴٫
  8. مقتل الحسین، سید عبدالرزّاق مقرّم، ص ۲۹۰٫
  9. پیام‏هاى عاشورا، جواد محدّثى، ص ۵۵٫
  10. چهره خونین حسین، سید عبدالرّزاق مقرّم، ص ۵۸٫
  11. ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱، به نقل از مجله مبلّغان، ش ۳۹، ص ۱۵٫
  12. مفاتیج الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت امام حسین(ع) در نیمه رجب، ص ۹۶۶٫
  13. صحفیه نور، امام خمینى(ره)، ج ۳، ص ۲۲۵٫
  14. نک: پیام‏هاى عاشورا، ص ۶۲ – ۶۵٫
  15. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۴۸۳٫
  16. همان، ص ۵۱۰٫
  17. نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت(ع)، اصغر منتظر القائم، ص ۳۱۱٫
  18. وقعه الطّف، ابومخنف لوط بن یحیى، ج ۴، ص ۲۹۰٫
  19. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱٫
  20. همان، ص ۲۸۸٫
  21. همان، ص ۲۹۲٫
  22. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۵۹۷٫
  23. همان، ص ۳۰۳٫
30دسامبر/16

رویش فضیلت در پرتو زیارت

 

زهرا نساجى

 

معنا و مفهوم زیارت

زیارت در لغت به معناى دیدار از شخص محترم، بازدید کردن، رفتن به مشاهد متبرکه و بقعه‏ها و یا دعائى که به عنوان تشرّف باطنى براى امامان و امامزاده‏ها و اولیاء مى‏خوانند.۱

طبق این تعریف هرگونه ملاقات و دیدارى را زیارت نمى‏گویند بلکه اشخاصى که از نظر زیارت کنندگان داراى احترام و برترى خاص بوده و همچنین اماکن مقدّسى چون خانه خدا. بر این اساس شخصیّت‏هاى مورد توجه در زیارت، پیامبران و پیشوایان دین، علماء و اندیشمندانى هستند که براى هدایت مردم تلاش نموده و مجاهدانى که در راه مبارزه با ستم و دفاع از حق شهید شده‏اند.

زیارت حرکتى است همراه با عشق توأم با ایمان، آمیخته به نیاز و دریافت حاجت از واسطه‏هاى فیض الهى که در آن وفادارى صادقانه مرید به مراد و ابراز علاقه مطیع به مطاع و اعلام ادب و تکریم متعلّم به معلّم و فروتنى نسبت به صاحبان ولایت و شافعان روز جزا موج مى‏زند.

زیارت در عرف متداول به دو شکل صورت مى‏پذیرد. یکى باطنى و قلبى از راه دور که شخص با ارتباط درونى و قلبى به طور فردى و جمعى به انجام آن مى‏پردازد و شور و شوق خود را نسبت به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) ابراز مى‏دارد. زیارت‏هاى امین اللّه، عاشورا و وارث از این نمونه‏اند.

در نوع دیگر زایر به مشاهد متبرکه و بقاع شریف پیشوایان دین مى‏رود و با خواندن ادعیه مأثور و متون معتبر آنان را زیارت مى‏کند.

علاوه بر موارد فوق مصداق‏هاى دیگرى از زیارت وجود دارد، از جمله عمل عبادى، سیاسى حج که حاجیان طىّ اعمالى خانه خدا را زیارت مى‏کنند و یا اینکه افرادى براى زیارت اهل قبور خصوصاً مؤمنین و مؤمنات بر سر قبر آنان مى‏روند. البته در تمامى موارد رعایت آداب و مقدّمات از شروط اصلى زیارت به حساب مى‏آید و مقصد و مقصود زائر ارکان زیر را شامل مى‏شود. ابتدا جایگاهى که جسم مزور در آن مدفون شده و به آن قداست بخشیده و یا مکانى چون کعبه که به خواست الهى داراى آثار واقعى و تأثیرگذار گردیده است. و بعد زایرى که با گرایش قلبى همراه با تعظیم و تکریم و احساس نیاز به دریافت خیر و رفع شرّ در مکانى متبرک و مقدّس حضور مى‏یابد. بدیهى است هرچه ارکان فوق از اساس و بنیان محکم‏ترى برخوردار باشد آثار زیارت عمیق‏تر و عینى‏تر مى‏شود. اگر زایر از ایمان و معرفت والایى بهره داشته باشد و همچنین مَزور شخصیتى الهى و مؤثر در عالم امکان به حساب آید و نیل باطنى صادقانه و خالصانه ظهور نماید جلوه کامل‏ترى از زیارت شکل مى‏گیرد.

برخى زیارت را نوعى عبادت دانسته که موجب تقرّب به خدا مى‏شود پس باید با نیّت انجام گیرد. علامه حلّى مى‏گوید: “در همه زیارات نیّت (قربه الى اللّه) شرط بوده چونکه عبادت است.”۲ بنابراین زیارت یک پندار ذهنى و یا شعارى سطحى، تقلیدى نبوده بلکه واقعیتى اصیل و عملى عبادى است که در آن آثار و برکات فراوانى وجود دارد. نکته قابل توجّه در زیارت دعا کردن است که “الدعا مخ العباده” از آنجا که بیان شد زیارت نوعى عبادت است درمى‏یابیم که دعا و زیارت رابطه تنگاتنگى با هم داشته و شخص همانگونه که براى حیات جسمش نیاز به غذا دارد براى پرورش روح و روان نیاز به غذا دارد و یکى از موقعیت‏هاى تغذیه روح، زمان زیارت است که فرد با دعا کردن به درگاه پروردگار این نیاز را پاسخ مى‏دهد.

 

پیشینه زیارت

زیارت اماکن مقدّس و قربانى کردن، در بسیارى از اقوام و ملل معمول بوده و از زمان‏هاى پیشین مردم به عهد و نذر پایبند و به انجام آن همّت مى‏گمارده‏اند. در ادیان الهى عبادت‌هایى چون دعا و زیارت و راز و نیاز با پروردگار ویژگى مشترکى است که در طول تاریخ بین امّت‏هاى مختلف با شدّت و ضعف از استمرار و ثباتى خاص برخوردار مى‏باشد. امروزه گرایش روز افزون به دعا، زیارت و توسّل به نشانه‏ها و مظاهر دین گرایى و یکتاپرستى اصلى چشمگیر در جوامعى شده که به هر دلیل مدّت‏ها از فطرت و سرشت خدا آشنا دور مانده‏اند. آنان دریافته‏اند رفع اغلب گرفتارى‏ها، ناهنجارى‏هاو نابسامانى‏ها در سایه سار دعا و زیارت و توسّل به قبور مقدّس امکان‏پذیر است. و جود زیارت گاههاى بزرگ و کوچک در کشورهایى نظیر فرانسه، انگلستان و ایتالیا مؤیّد این مطلب است.

زیارت و اهداى نذورات از کهن‏ترین و ماندگارترین رفتارهاى دینى در فرهنگ انسانهاى پاک نیّت و فارغ از آلودگى‏هاى اخلاقى و مادى است و صرف هزینه‏هاى زیاد به منظور رشد و گسترش آثار هنرى و معمارى برگرفته از ادبیّات مذهبى در معابد و زیارت گاهها نشان از میل فطرى انسان‏ها به این امر دارد.

مورّخان و باستان شناسان خصلت نیک اندیشى، کمک به همنوع و نذرى دادن و حضور در اماکن و معابد مقدّس را جزء وظایف ملى و مذهبى مردم ایران باستان دانسته‏اند و تشکیل اجتماعات، مراسم و جشنها و زیارت و نیایش در کنار آتشکده‏ها و احترام به نور و آتش را بیانگر ارضاء میل باطنى آنها به خوبى‏ها ونیکى‏ها بر مى‏شمارند.۳ با ظهور دین اسلام و رهبرى پیامبر مکرّم(ص) زیارت در سنت و سیره بزرگان دینى معنایى واقعى و حقیقى یافت که پایه گذار این شیوه حضرت رسول اکرم(ص) بودند. در منابع روایى و کتب حدیث معتبر آمده است: پیامبر بر سر قبر مادرش آمنه بنت وهب رفت و گریست و به مرمّت و بازسازى آن پرداخت. همچنین آن حضرت در مزار شهداى احد حاضر مى‏گردید و این آیه را تلاوت مى‏فرمود: “سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار”۴ در سیره حضرت فاطمه آمده است که هر روز به زیارت مرقد پدرش مى‏رفت و مى‏گریست و همچنین قبر حمزه سیدالشهداء را زیارت مى‏کرد و کنار قبور شهداى احد نماز مى‏خواند، دعا مى‏کرد و مى‏گریست.۵ حسین بن على(ع) هنگام غروب هر جمعه، تربت برادرش امام مجتبى(ع) را زیارت مى‏کرد.۶ اولین زائر قبر امام حسین(ع)، صحابى والامقام پیامبر، جابر بن عبداللّه انصارى بود که همراه عطیّه به زیارت نایل شد.۷ و به نقلى هنگامى که اسیران اهل بیت(ع) از سفر شام به مدینه باز مى‏گشتند از مأموران خواستند تا آنان را از کربلا عبور دهند در آن زمان و گذر از دشت خونین، اسرا خصوصاً زنها به سوى قبرها شتافتند و اشک‏ها ریختند و سه روز را آنجا گذراندند. در همان موقعیت امام سجاد(ع) با جابر دیدار کرد و با زیارت قبور شهیدان از حوادث تلخى که بر آنان گذشته بود سخن‏ها گفت و سپس رهسپار مدینه گردید.

بهر جهت این سنت نیکو امرى مستحب و مورد تأکید اولیاى الهى و پیشوایان دین به حساب آمده و پیوسته آن بزرگان به زیارت رسول خدا(ص) و دیگر امامان متقدم بر خود مى‏رفتند و پیروان و دوستدارانشان را بر انجام این عمل دعوت مى‏نمودند.

 

حکمت و هدف زیارت

زیارت عملى هدفمند است که علاوه بر تکریم مقام بزرگان و صاحبان کمال موجب بقاء و استمرار حیات علمى، معنوى و رابطه بین نسلها و بهترین عامل اظهار شوق و علاقه به منابع فیض الهى یعنى امامان و سروران دین مى‏شود. پروردگار عالم از انسانها مى‏خواهد خواسته‏هایشان را با توسّل به اسماء الحسنى و کسب واسطه از او بخواهند: “وابتغو الیه الوسیله”۸ مطمئناً چهارده نور مقدّس ذوات شریف و معصومان بى‏بدیل، مصداق واقعى این تعبیر مى‏باشند. بدون شک انسان نمى‏تواند بدون یارى گرفتن از امدادهاى الهى و دستگیرى وجودهاى مؤثر در عالم خلقت که واسطه فیض و آیینه تمام نماى حقند ره به جایى برد. یکى از حکمت‏هاى زیارت تقویت این تفکّر جهت حصول اهدافى چون رسیدن به قرب الهى، گشودن مشکلات و گرفتارى‏ها و دستیابى به اجر و ثواب و در نهایت تغییر اخلاق و رفتار انسانها منطبق بر سیره پیشوایان مذهب است.

در مکتب اسلام و فرهنگ شیعه براى رشد و ترقى و سعادت بشر برنامه‏ها و دستورالعمل‏هاى خاصى پیش بینى شده است. قرآن به عنوان کتاب هدایت سرآمد این برنامه‏ها مى‏باشد و مجموعه عظیم احادیث و روایات همراه با داعیه گهربار که از لسان معصومین(ع) بیان شده دومین ذخیره معنوى و دستور زندگى براى طالبان حقیقت و رهجویان وادى سعادت به حساب مى‏آید. عنصر مهم زیارت نیز عملى عبادى است که دل را تسلیم حق و رأى و فکر را پیرو امامى مى‏کند که زائر به بیعت با او و زیارت مضجع شریفش اقدام نموده تا در مسیر رشد و کمال موفق گردد.

مضامین بلند و عارفانه زیارات، تعلیم و تلقین ارزش‌هایى است که قرآن بیان نموده و معصومین(ع) در سیره و کلام خود بدان تأکید ورزیده و در دعاها، راز و نیازها، زیارت و نیایش از درگاه الهى درخواست شده است.

در زیارت جامعه کبیره مى‏خوانیم: “السلام على الدعاه الى اللّه” سلام بر شما اى دعوت کنندگان به سوى خدا “والادلاء على مرضاه اللّه” اى کسانى که جامعه انسانیت را به سوى خشنودى خدا رهنمون شدید “والمستقرین فى امر اللّه” اى کسانى که در امر الهى استقرار دارید “والتامین فى محبه اللّه” در محبت خدا کامل بودید “والمظهرین لامر اللّه و نهیه” شما اوامر و نواهى الهى را اظهار کردید. اینها ارزشها و عقاید شیعه است که زائر آنها را پاس مى‏دارد و با عبادات یک هماهنگى روحى برقرار نموده تا بتواند در برابر آن معتمدین و ذخائر الهى، کتاب وجودش را بنگرد و به نقاط ضعف و فقرش اعتراف نماید. در زیارت امام رضا(ع) بیان مى‏داریم “یا مولاى اتیتک زائراً وافراً عائذاً جنیت على نفسى و احتطبت على ظهرى” مولاى من، به عنوان زائر به محضرت مهمانم و به تو پناه آورده‏ام از خلاف‏ها و ظلم‏هایى که بر ضرر خودم کرده‏ام، گناهانى که بر دوش دارم و با آنها بسوى دوزخ مى‏روم. بیان این کلمات و مفاهیم در عین انکسار به نفس تلقین مى‏شود و آن را از سرکشى و طغیان به زیر آورده دل را نرم کرده و راه اطاعت خدا را هموار مى‏سازد.

علاوه بر اینها در زیارت ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها نمایان مى‏گردد و زائر خود را در جرگه دوستداران و حامیان ارزش‏ها و متنفر از ضد ارزش‏ها به حساب مى‏آورد. چنانچه در زیارت عاشورا مى‏گوییم. “انى سلم لمن سالکم و حرب لمن حاربکم و ولىّ لمن والاکم و عدوٌ لمن عاداکم.” به عبارت دیگر هدف از زیارت دستیابى به مراتب عالیه قرب پروردگار است آنگونه که عاشق واقعى درخواست مى‏کند: “اللّهم اجعلنى من زوّارک”۹ بار خدایا مرا از زائران خویش قرار ده و نمونه این نوع زیارت وجود مقدّس حضرت فاطمه(س) مى‏باشد که فرمود:لذّتى که از خدمت حق مى‏برم مرا از هر خواهش بازداشته، حاجتى جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و دل آرام خدا باشم.۱۰

هر کس ز تو حاجتى مى‏خواهد

من آمده‏ام از تو، تو را مى‏خواهم

بنابراین دستیابى به حقیقت و هم صحبتى با یار عصاره زیارت و کامل‏ترین وجه آن است. که با پشت کردن به تمام بدى‏ها و پلیدى‏ها و روى آوردن به همه فضایل و خوبى‏ها ملموس و عینى مى‏شود .

 

معرفت کلید بوستان زیارت

جوهره اصلى زیارت معرفت است و معرفت آگاهى از منزلت و جایگاه شخصیتى است که زائر به قصد قربت و با نیّت خالصانه به زیارتش مى‏رود. سرّ اینکه توصیه کرده‏اند زیارت با معرفت قرین باشد آن است که آنچه مایه کمال مى‏گردد و شناخت موقعیت امام در بارگاه الهى و مقام بى مانندش در محضر ربوبى است معرفت رمز لذّت و بقاء زیارت بوده و بدون سلاح معرفت وارد عرصه زیارت شدن محرومیت از فواید و آثار دنیوى و اخرى را بدنبال دارد.

بزنطى مى‏گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: “من زارنى من اولیائى عارفاً بحقى الّا شفعت فیه یوم القیامه”۱۱ هر یک از اولیاء و پیروان مرا با معرفت زیارت کند در روز قیامت او را شفاعت مى‏کنم.

امام صادق(ع) به بشیر فرمود: “یا بشیر من زار قبرالحسین بن على صلوات اللّه علیه عارفاً بحقه کان کمن زاراللّه فى عرشه”۱۲ هر که قبر حسین بن على علیهما السلام را همراه با معرفت زیارت کند همانند کسى است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد. زائر زمانى عارف به حق امام است که به ولایت و حرمت مرتبه‏اش یقین حاصل کند، او را معصوم و افضل از دیگران بداند و اطاعت از دستوراتش را واجب بداند. باطن زیارت یک سیر جامع، کامل و مقدّس است. اگرچه نقطه شروعش ولى خداست ولى طلب حق در آن نهفته است. البته درک چنین حالتى درجات و مراتبى دارد که هر کس بنابر لیاقت و ظرفیتش از ثمرات آن بهره‏مند مى‏گردد.

علماء و بزرگان جهت حصول یک زیارت عارفانه مقدّماتى را در نظر گرفته‏اند که طهارت یکى از آنهاست. شرفیابى به محضرى که به نص آیه تطهیر از قداست ویژه برخوردار است و قدم نهادن به صحن و سرایى که نشان از پاکى خدادادى دارد موجب مى‏شود انسان بدون تحصیل طهارت یعنى غسل و وضو به حرمش نزدیک نشود بلکه با آراستگى جسم و جان در کسب فواید زیارت بکوشد.

اذن دخول مرحله دیگرى است که در آمادگى ذهنى و تمرکز حواس نقشى مؤثر و سود بخش دارد. و توقف و اذن دخول گرفتن براى درک جایگاهى است که پیکر معصوم را در بر گرفته و محل رفت و آمد فرشتگان و مورد عنایت ویژه پرودگار واقع گردیده است. ادب حضور و اذن ورود به پیشگاه انور خاتم الانبیاء در قرآن مورد تأکید است: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبى الّا ان یؤذن لکم”۱۳ اى کسانى که ایمان آورده‏اید در خانه‏هاى پیامبر وارد نشوید مگر اینکه اجازه داده شود.

همچنین در اذن دخول حضرات معصومین(ع) مى‏خوانیم. “باذن اللّه و اذن رسوله و اذن خلفائه ادخل هذاالبیت فکونوا ملائکه اللّه اعوانى و کونوا انصارى…” محل زیارت مصداق بیوت نورانى است که خداوند در خصوص آن فرمود: “فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه”۱۴ خانه‏هایى که خداوند اجازه داده رفعت یابند و در آنها ذکر او شود.

امام باقر(ع) در گفتگویى با قتاده از شگفتى وى که ناشى از ابهت خاص حضرت بود فرمود: مى‏دانى کجا نشسته‏اى در برابر همان خانه‌هایى که خداوند درباره آنها فرموده “فى بیوت اذن اللّه…” و سپس فرمود: تو آن هستى که گفتى(فقیه اهل بصره‏اى) و ما این هستیم که قرآن معرفى مى‏کند، قتاده پاسخ داد:راست گفتى فدایت گردم به خدا سوگند منظور آیه خانه‏هاى سنگى و گلى نمى‏باشد.۱۵ (بلکه هدف خانه‏هاى وحى و ایمان و هدایت است.)

زایران باید در مکانها و مشاهد شریفه بدانند معصومى را زیارت مى‏کنند که همچون زمان حیات خویش از حالات و خواسته‏هاى آنهامطلع و بر رفع هر مشکلى به اذن خدا تواناست. باور این اندیشه و یادآورى آن، معرفت به حق امام را بدنبال دارد و علاوه بر اجر و پاداش، گشایش امور و راهیابى به حقیقت را سبب مى‏گردد. بنابراین اگر مشاهده مى‏کنیم در فرمایشات معصومین(ع) زیارت ائمه(ع) غالباً با ثواب چندین حج و دیگر مزایا برابرى مى‏کند، منظور زیارت توأم با بصیرت درون و ارتباط معرفتى و شناخت قلبى است.

امام صادق(ع) فرمود: “امام حسین را زیارت کنید هرچند سالى یکبار باشد زیرا هر کس عارف به حق او باشد و زیارتش کند پاداشى جز بهشت ندارد. از رزق واسعى بهره‏مند مى‏شود و خداوند گشایشى در کار او ایجاد مى‏کند.”۱۶

معرفت و بصیرت نه تنها شرط کمال زیارت ائمه هدى(ع) مى‏باشد بلکه در طواف کعبه نیز که جزء زیارات است مهم مى‏باشد. ابراهیم تیمى مى‏گوید: در حال طواف کعبه بودم که امام صادق(ع) به من فرمود: اى ابراهیم از فضیلت طوافى که انجام مى‏دهى آگاهى گفتم: قربانت گردم آرى، فرمود: هر کس به سراغ این خانه بیاید در حالى که عارف به حق آن است و یا هفت شوط طواف کند و سپس دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بگذارد خداوند ده هزار حسنه براى او مى‏نویسد و ده هزار درجه او را بالا مى‏برد.۱۷

 

نقش هدایتى زیارت

زیارت عامل پیوند با صالحان و تقویت رابطه معنوى با وارستگانى است که موجب جلب الطاف الهى و افزایش مودّت و رحمت و کاهش بار گرفتارى و مشکلاتى است که در طول زندگى بر دوش انسان سنگینى مى‏کند. محیط زیارت جلوه‏گاه نور حق و فضاى امن و امانى است که به زایر امکان مى‏دهد. راحت درددل کند. طلب حاجت نماید و به استغفار و انابه برخیزد و با زمزمه زیارتنامه و مضامین بکر و عبارت‏هاى جاویدان در بوستان ملکوتى حرم از بارقه معنوى آن وجودهاى نازنین و برگزیده حق، به خودسازى، تحوّل فکرى و روحى تغییر در عمل دست یابد و این همه به واسطه توجّه و توسّل به نفوس قدسى و تأثیرگذارى روح زیارت شونده در مکانى مى‏باشد که فیوضات ربانى از هر سو جارى است، زایر پس خود را سبکبار و سبکبال‏تر از قبل مى‏بیند، به طیب خاطر مى‏رسد. از بدى‏ها بیزار مى‏شود و دوست دارد محبوب صاحبخانه شود. با خدا میثاق مى‏بنددو از پوسته غفلت خارج مى‏گردد. جان را به نسیم فرحزاى کوى دوست گره مى‏زند و دل رمیده را متذکر مى‏شود که اینجا کلاس یادآورى، تعلیم، تربیت و آموزش است. و امام مَزور تعلیم ده اوست به شرط آن که پیرو دین و عارف به حق باشد. نقش پرورشى و هدایتى زیارت گاه سبب مى‏شود زایر ره صدساله را یک شبه بپیماید و به ولایت و اذن امام تحوّلات بنیادى در زندگیش رخ دهد. و بدین وسیله به معجزه‌هادیان امّت و رهروان راستین دین پى‏ببرد، امّا نمونه‌هایى از آثار سازنده زیارت:

 

ذکر و تقرّب به خدا

یکى از راه‏هاى تقویت ایمان ذکر خداست. و خداوند از انسانها مى‏خواهد با زنده نگه داشتن این خصلت بر ایمانشان بیفزایند و آن را سرآمد برنامه‏هاى خود قرار دهند. “اذکروا اللّه ذکراً کثیراً”۱۸ ذکر خدا احساس حضور در پیشگاه خالق هستى و دورى از افکار و اعمالى است که انسا نرا در جهت غیر حق مشغول مى‏سازد. یاد خدا عبودیت او را بدنبال دارد و به قلب آرامش و طمأنینه مى‏بخشد. “الا بذکراللّه تطمئن القلوب”۱۹ رویگردانى از یاد پروردگار نکوهش شده زیرا تبعات ناثوابى را به همراه دارد. “و من اعرض عن ذکرى فانّ له معیشهً ضنکا.”۲۰ تنگى معیشت زاییده غفلت است و صلاح نیست کسى که دلش از یاد خدا غافل است به مصاحبت و مشاوره انتخاب گردد. “ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا”۲۱ و هرگز از کسى که ما دلش را از یاد خود غافل کرده‏ایم اطاعت مکن آنچه بستر ذکر پرودگار را فراهم مى‏سازد مورد توصیه وتوجّه فرهنگ دینى بوده و زیارت از آن جمله است.

حضور بر مزار معصومین، شهداء، علماء و صلحاء و زیارت آنان از آن روست که مصداق کامل ذاکر، عابد و مطیع حق بوده‏اند و اگر به ایشان تأسّى و تمسّک مى‏جوئیم رازش در ارتباط عمیق و دائمى و عاشقانه آنها با خداى جهانیان است. زیارت امامى که به تکریم و آستان بوسیش مى‏شتابیم و او را واسطه فیض الهى و مظهر تمامى صفات عالیه انسانى مى‏دانیم براى ما، تذکر و تفکر مى‏آفریند و چنین یادآورى سبب تقرّب به پیشگاه خدا و نزدیکى به مظهر تمام خوبى‏ها مى‏شود و خواسته‏اى که در زیارتنامه امام حسین(ع) به زبان مى‏آوریم: “یا ابا عبداللّه انى اتقرب الى اللّه” و در زیارت جامعه خطاب به معصومین بیان مى‏کنیم: “متقرب بکم الیه” شماها را وسیله تقرّب به پروردگار قرار مى‏دهم آن هم نه یک نزدیکى مکانى بلکه نزدیک شدن از طریق کسب فضایل و تحصیل مکارم اخلاق و آراسته شدن به طاعت و اخلاص و بندگى. تقرّب به اولیاى خدا راهى مطمئن بسوى تقرّب پروردگار است زیرا آنها وسیله و راهنما و مشعل هدایت‏اند. باید تقرّب جست تا به قرب رسید.

ابوعلى سینا مى‏گوید: درهنگام زیارت اذهان، صفاى زیادترى پیدا کرده و خاطره‏ها با تمرکز شدیدترى جلوه نموده و باعث نزدیکى به خداوند مى‏گردد.۲۲ زائر واقعى این احساس را مى‏فهمد و جلوه‏هاى فیوضات ربانى را درک مى‏کند، دلش به یاد حق زنده شده با خدا صمیمى‏تر مى‏شود و با توبه و توسّل به امام به حوائج و خواسته‏هاى خود دست مى‏یابد.

 

مودّت و محبت

از دیگر آثار زیارت محبّت و مودّت آفرینى بین زایر و مزور است. همانگونه که حضور نزد ائمه معصومین(ع) به هنگام حیات آنان سبب عشق و دوستى مى‏شود. این مراتب هنگام ممات آنان نیز متصوّر است.

“الزیاره تنبت الموده”۲۳ زیارت مودّت و دوستى را پدید مى‏آورد،زمزمه‏هاى عاشقانه زایر، راه عشق ورزى را هموار کرده و جویبارهاى شور و شوق را از قلب سرازیر مى‏کند. محبّت و دوستى اهل بیت یکى از دو امانت پیامبر اکرم(ص) نزد امّت و همپاى قرآن به حساب مى‏آید و به قدرى عظیم و ارزشمند است که اجر رسالت مى‏باشد.

“قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فى القربى”۲۴ تنها کسانى در مقابل رسول خدا(ص) سرافرازند و به وظیفه خویش عمل کرده‏اند که با معرفت و مودّت با خاندانش رفتار نموده‏اند. آنها اهل سعادت و رستگارند “و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً”۲۵ و هر کس این نیکى یعنى مودّت به اهل بیت را تحصیل کرده باشد به احسان و انعام الهى مى‏رسد. تردیدى نیست که از بهترین راههاى ایجاد محبت و بدست آوردن معرفت اهل بیت، حضور در مشاهد آنان و قرائت زیارتنامه‏هاى جامع و ارزنده آنان است.

زیارت سفرى مشتاقانه و شورانگیز و دیدارى صمیمانه است که زائر با نزدیک شدن جسم، روح را نیز بدنبال مى‏برد و از قرب مادى به قرب معنوى ره مى‏یابد، چه بسا انس‏ها و الفت‏ها که در سایه حضور و زیارت حاصل مى‏شود.

امام رضا(ع) فرمود: “براى هر امامى بر گردن شیعیان و هوادارانش پیمانى است و از جمله وفا به این پیمان زیارت قبور آنان است. پس هرکس از روى رغبت و پذیرش آنان را زیارت کند امامان در روز قیامت شفیع آنان خواهند بود.”۲۶ برپایه وفاى به همین عهد و پیمان است که دوستداران امامان هدى(ع) در احیاى نام و زیارتشان زحمات و رنجها را متحمّل گشته بدان افتخار مى‏کنند.

ابن عامر السابى واعظ اهل حجاز مى‏گوید: به محضر امام صادق(ع) عرضه داشتم، اى فرزند رسول خدا چه چیز است (از اجر و ثواب) براى کسى که زیارت کند امیرالمؤمنین و معموره کند تربت و خاک آن قبر شریف را، فرمود حدیث کرد مرا پدرم از پدرش او از جدش حسین بن على(ع) از على(ع) که پیغمبر خدا فرمود(به على(ع)): به خدا قسم محققاً تو را مى‏کشند و کشته مى‏شوى در زمین عراق و در همان جا دفن مى‏شوى، عرض کردم: اى رسول خدا چه پاداشى است براى کسى که زیارت کند قبور ما را و معموره کند و بر عهده خود بداند این امور را؟ پیغمبر خدا در پاسخ على(ع) فرمود: اى ابوالحسن خداوند متعال محققاً قبر تو و قبرهاى فرزندان تو را بقعه‏اى از بقعه‏هاى بهشت و میدانى از میدان‏هاى بهشت قرار داده و دل‏هاى نجیب‏ها از مخلوقات خود، برگزیدگان از بندگان را مایل به سوى شما قرار داده است. همین افراد با اذیّت و آزار معموره کردن قبور شما را تحمّل مى‏کنند و زیاد به زیارت قبور شما مى‏آیند براى تقرّب به پروردگار و براى محبّت و دوستى که با پیغمبر دارند. شفاعت ما به اینها اختصاص دارد و اینها هستند که وارد بر حوض من مى‏شوند، اینها زایرین من و همسایگان من هستند و زیارت مى‏کنند مرا فرداى قیامت در بهشت.۲۷

محبّت، انسان را از یک سو به زیارت وادار مى‏کند و از سویى دیگر عامل سازنده و تربیت کننده او بر اساس همین عشق و مودّت است. زیرا مى‏کوشد در جهت رضاى محبوب خویش گام بردارد و محبّتش را در قلب و اندامها تسرى بخشد و در اعمال و رفتار خود را مطابق با امام مزور نماید. و این بنیاد اهل مودّت آفرینى زیارت است.

وادى زیارت پیش از آنکه وادى عقل و محاسبه باشد وادى دل و جذبه درون است و زایر مى‏تواند در فضاى معنوى دلدادگى با پرتو اثربخش فیض ربوبى که از ساحت امام زیارت شونده تلالؤ مى‏ورزد دلش را روشن و مس وجدش را به کیمیا تبدیل کند.

 

آرامش روانى، ارمغان زیارت

زیارت تنها یک عمل عبادى، عقیدتى نیست، بلکه گستره و کارکرد آن در وجوه مختلف راهبر و راهگشاست یک زیارت کامل که از عقیده و ایمان سرچشمه مى‏گیرد قادر است انسان را به آرامش، طمأنینه قلبى و سلامت ذهنى و به قولى به بهداشت روانى نائل آورد و فرد را به اتخاذ رفتار مناسب در جهت تخلیه و پیرایش درون و کسب صفات و حالات پسندیده آراسته گرداند. فراگیرترین و ملموس‏ترین کار زیارت تأثیر مستقیم در روح و جان زایر و صفاى باطنى اوست و این پالایش روحى فرصتى مناسب براى رشد معنوى اخلاقى اوست تا با تمامى نواقص و کمبودها خود را در مقابل وجودى که خلیفه اللّه و مظهر کمال است تنها نبیند و به خود هراس راه ندهد، ناامید و مستأصل نشود و احساساتش را بیان کرده، با اعتماد و اطمینان سرّ دل باز گشاید.

امروزه که ناراحتى‏ها و گرفتارى‏هاى افراد به دلیل فاصله گرفتن از ارزش‏هاى دینى چشمگیر و گسترده شده دانشمندان و نظریه پردازان به نقش سازنده مذهب و باورهاى دینى همچون زیارت پى برده و بدان اصرار مى‏ورزند. زیارت اماکن مقدّس به ویژه بارگاه مطهر معصومین عامل پیوند انسان به یک نیروى والاتر و برتر از جهان ماده مى‏شود که در این راستا مشکلات و تنگناها برطرف شده، دغدغه و اضطراب روحى جایش را به آرامش داده، افسردگى و تنهایى از وجودش رخت بر مى‏بندد و نهال امید در دلش جوانه مى‏زند.

از آنجایى که ذهن افسرده غالباً دچار خطا و کسالت مى‏گردد، زیارت گزینه‏اى مطلوب جهت تبدیل این عارضه به حالتى نشاطانگیز و حرکتى امیدوار کننده به جانب هدف است. بیان اذکار و ادعیه به زایر فرصت مى‏دهد تا روح خود را با دعا همساز و به توازن روحى و تعالى اخلاق گرایش پیدا کند و منفى نگرى و یأس جاى خود را به مثبت اندیشى که رمز موفقیّت زندگى است بدهد و این تأثیر اکسیرى و جاودانه زیارت عارفانه و خالصانه بر جسم و جان انسان است. مرحوم نراقى درباره این تحوّل مى‏نویسد: نفوس نیرومند قدسى به خصوص انبیاء و ائمه پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرد در نهایت احاطه و استیلاء بر امور جهان هستند و قدرت تأثیرگذارى در موارد عالم را دارند و بدان آشکارند. هر کسى به زیارتشان برود بدو آگاهند و از زایران مرقدشان و درخواست و شفاعت طلبیشان اطلاع کامل دارند.

بنابراین نسیم لطف اولیاء الهى بر زایران مى‏وزد و رشحاتى از فروغشان به آنان مى‏تابد و در رفع نیازها و گرفتارى‏ها و بخشش گناهان در پیشگاه خدا شفاعت مى‏کنند و این رمز تأکید بر زیارت پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین است.

علاوه بر آنکه زیارت اجابت دعوت ائمه و پیوند با آنها و خشنودى وجودشان است، تجدید عهد با ولایت آنان بوده اعتلاى سخن و نابودى و ذلّت دشمنان را همراه داشته و داراى اجر و ثواب فراوان است.۲۸

زیارت قبور ائمه معصومین(ع) موجب بیدار شدن ارزش‏هاى اصیل انسانى و ظهور خود واقعى و ملکوتى و حاکمیت روح، بندگى بر تن خاکى انسان است و امیدى را براى وى به ارمغان مى‏آورد که لازمه حیات و زندگى سعادتمند اوست و به گفته روانشاسان “امید به آینده مشکلات زندگى را در کامشان گوارا کرده و کوچکترین خللى در عزم و اراده آنها وارد نمى‏سازد. به دشوارى‌ها لبخند زده و به استقبال مشکلات مى‏روند و به جاى یأس و نا امیدى با پشتکار به فعالیت مى‏پردازند.”۲۹

در آداب زیارت آمده است که فرد وقتى به زیارت مى‏رود با وضو باشد، پاکیزه و معطر باشد و بهترین لباس را به تن کند. چنین شرایطى در روحیه زایر تأثیرگذار بوده و اگر از صدق دل و باطنى خالص دعاها و زیارتنامه مد نظر را بخواند از الطاف غیبى و ولایت معنوى اولیاء برخوردار مى‏شود.

شیخ شهاب الدین سهروردى مى‏نویسد: “وقتى اهل سلوک معنوى با خلوص نیّت و نوعى استقامت و بردبارى درب بیوت نورانى را بکوبد.فرشتگان با هدایاى آسمانى از آنان پذیرایى مى‏کنند و بدیهى است نفوس کاملى که در مراتب معرفتى ترقى کرده‏اند با انوار و اشراق‏هاى خود نفس‏هاى ناقص را به فیض مى‏رسانند.”۳۰ واضح است بدون توازن و تحوّل روحى افراد موفق به کسب مکارم و فضایل نمى‏گردند و زیارت از عوامل ایجاد کننده این تغییر است.

 

غفلت زدایى و بخشش گناهان

زیارت گاهى منشأ تغییر و تحولاتى در زندگى معنوى انسان مى‏شود که برکاتش از یک عمر مراقبت و مواظبت بیشتر است. توبه‏هاى واقعى و تصمیم‏هاى جدّى و عزم راسخ در پاک شدن و خوب زیستن مى‏تواند از دستاوردهاى زیارت باشد. چه بسا سحاب رحمت و باران عفو پروردگار در محل زیارت شامل حال زایرانى شود که با امید به این جایگاه کوچیده‏اند و در طلب مغفرت ازناى دل عذر تقصیر سرداده‏اند.

از عوامل مهم و مؤثر در توبه خروج از غفلت و توجه به معاد است. یاد مرگ و حیات جاوید بعد از این دنیا در بارگاه نورانى و مراقد قدسى معصومین(ع) نافذتر و قابل احساس‏تر از هر مکان و مجلسى بوده باعث مى‏شود آرزوها کوتاه شود.

پرده غفلت کنار رود و جذبه ولایى آن محیط دل را صفا دهد و توبه مقبول افتد. مسلمانان به هنگام حیات پیامبر(ص) آن حضرت را واسطه قرار مى‏دادند تا برایشان نزد پروردگار طلب استغفار نماید. قرآن کریم مى‏فرماید:

“ولوانهم اذظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توّاباً رحیماً”۳۱ هنگامى که به خود ستم مى‏کردند (اى پیامبر) نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏نمودند و پیامبر هم برایشان استغفار مى‏کرد(پس) خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یافتند. همان گونه که پیامبر در موقع حیات افراد را در رسیدن به مغفرت الهى مدد مى‏رساند در هنگام مرگ نیز به دستگیرى گناهکارانى که توبه مى‏نمایند اقدام مى‏کند. آن حضرت خطاب به حضرت على(ع) فرمود: “اى على، هر کس مرا یا تو و فرزندانت را در زمان حیات یا پس از مرگ زیارت کند، ضمانت مى‏کنم که او را از سختى‏ها و شداید روز قیامت نجات دهم، تا آن که او را مانند درجه خودم گردانم”.۳۲

احساسى که فرد گنهکار کنار مرقد بزرگان الهى بدست مى‏آورد در توبه را به رویش مى‏گشاید و او را در معرض خنکاى بخشش الهى و تابش انوار الهى قرار مى‏دهد و این فیض به مدد امامى است که زایر به مرقد و مضجع شریفش توسّل جسته و به زیارتش مبادرت ورزیده است.

 

علاوه بر زیارت قبور مطهر ائمه معصومین(ع) که از مستحبات مؤکّد مى‏باشد. زیارت قبور مؤمنین نیز به خاطر آثار تربیتى و معنوى مورد سفارش پیامبر و پیشوایان دینى مى‏باشد. از امیرالمؤمنین سؤال شد چرا مجاور و همنشین قبرستان شدى؟ فرمود: “اینان بهترین همسایگان هستند که انسان را به یاد آخرت مى‏اندازند.”۳۳ و رسول خدا(ص) فرمود: “شما را از زیارت قبور نهى کرده بودم از این پس قبرها را زیارت کنید که قلب را نرم و چشم را گریان مى‏کند و آخرت را به یاد شما مى‏آورد.”۳۴

عبرت گرفتن و بازسازى اخلاق و رفتار جزء آثار پایدار زیارت اهل قبور به خصوص عالمان دینى مى‏باشد. فیض کاشانى در این‏باره مى‏گوید: “مقصود از زیارت قبور براى زیارت کنندگان عبرت گرفتن است و براى شخص زیارت شده سود بردن از دعاى زایرین است. پس سزاوار است که زایرین از دعا بر خود و بر میّت غافل نشوند”.۳۵

بزرگان دین معتقدند که هیچ عملى براى دلها بهتر و مفیدتر از زیارت قبور نیست مخصوصاً اگر دلها قساوت و کدورتى داشته باشد باید با حضور در مجالس وعظ و یاد مرگ و مشاهده احوال مردگان معالجه شود به شرط آنکه آداب و سنّت‏هاى مربوطه به قصد قربت و خودسازى رعایت گردد. فخر رازى درباره ثمرات تربیتى و معنوى زیارت مى‏گوید: هنگامى که زائر مشغول دعا و تضرّع به درگاه خداست. حجاب‏هاى ظلمانى برطرف شده نور جمال و جلال الهى جلوه‏گر مى‏شود و از آنجایى که این وضعیت در نزد قبر میّتى مى‏باشد، نفس زیارت کننده رابطه محکمى با نفس مزور برقرار کرده و در این صورت انوارى که از عالم قدسى متوجه زایر مى‏گردد به روح میّت نیز منعکس مى‏شود. دیگر آنکه وقتى نفس زائر با نفس میّت ارتباط پیدا کرد همانند دو آیینه مقابل یکدیگر که شعاع هر کدام در دیگرى منعکس مى‏شود و نهایتاً اینکه زیارت سبب ارتباط دو نفس زائر و مزور شده کمالات هر کدام در دیگرى سرایت مى‏کند.۳۶

بنابراین زیارت قبور اهل بیت عصمت و نیز زیارت قبر مؤمنان و صالحان یکى از شعائر دین مقدّس اسلام است و آیات شریفه‏اى از قرآن مجید و روایات زیادى بر آن دلالت دارد که مختص شیعه نبوده و از زمان قدیم در این موضوع تفاوتى بین شیعه و سنى نبوده و مسلمانان به زیارت اموات و مخصوصاً قبر سادات و اولاد رسول خدا(ص) مى‏رفته‏اند. چنان که زیارت قبر مطهر رسول خدا(ص) همواره به عنوان شعائر اصلى دین بوده و آرزوى هر مسلمانى در سراسر جهان مى‏باشد. متأسفانه با پیدایش فرقه وهابیّت و تبلیغات گسترده آنان علیه زیارت قبور مطهر امامان هدى(ع)، مسلمانان و خصوصاً شیعیان در مظلومیت و ستم مضاعف واقع شده‏اند که لازم است با هوشیارى و تبلیغ صحیح در این زمینه انسانها را از منافع و ثمرات گهربار زیارت مطلع سازند و نقشه‏هاى دشمن را نقش بر آب کنند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. فرهنگ معین، دکتر محمد معین، ج ۲، ص ۱۷۶۷٫
  2. فلسفه زیارت و آیین آن، مرتضى واعظ جوادى، نشر اسراء، ص ۱۸۱٫
  3. مجموعه مقالات هم اندیشى زیارت، نشر مشعر، ج ۱، ص ۲۰۱ ۲۰۳٫
  4. وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج ۱۰، ص ۲۷۶٫
  5. همان، ص ۲۷۹ ؛ وفاء الوفاء،ج ۳، ص ۹۳۳٫
  6. همان، ص ۳۱۷٫
  7. همان، ص ۳۳۴٫
  8. سوره مائده، آیه ۳۵٫
  9. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۱۸، ص ۳۷۷٫
  10. نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه) محمد دشتى، مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، ص ۹۹٫
  11. بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۴۴٫
  12. همان، ج ۹۸، ص ۷۶٫
  13. سوره احزاب، آیه ۵۳٫
  14. سوره نور، آیه ۳۶٫
  15. تفسیر نورالثقلین، عبدعلى حویزى، ج ۳، ص ۶۰۳٫
  16. بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۳۱۹٫
  17. همان، ج ۷۱، ص ۳۱۹٫
  18. سوره احزاب، آیه ۴۱٫
  19. سوره رعد، آیه ۲۸٫
  20. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  21. سوره کهف، آیه ۲۸٫
  22. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، سید رضا پاک نژاد، ج ۲، ص ۳۷٫
  23. بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۵۵٫
  24. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  25. همان.
  26. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۳٫
  27. مجموعه مقالات هم اندیشى…ص ۳۱۵، به نقل از تهذیب شیخ طوسى.
  28. جامع السعادات، مهدى نراقى، ج ۳، ص ۳۹۸٫
  29. چگونه باید بود، مجید رشیدپور، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ص ۸۸٫
  30. مجموعه مقالات هم اندیشى، ج ۱، ص ۱۳۳ – به نقل از مجموعه مصنفات شیخ اشراق.
  31. سوره نساء، آیه ۶۴٫
  32. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۳۲٫
  33. مجموعه مقالات، ج ۱، ص ۴۲۹٫
  34. کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۶۴۶٫
  35. المحجه البیضاء، ج ۸، ص ۲۹۲٫
  36. مجموعه مقالات، ج ۱، ص ۴۳۳ – ۴۳۴٫
30دسامبر/16

یادداشتى کوتاه از مرضیه حدیده چى (دباغ)

 

حضرت امام خمینى(س): “بسیج مدرسه عشق است.”

 

دومین سال جنگ خون خواران صهیونیسم، شیطان بزرگ آمریکا و غرب جنایتکار علیه جمهورى اسلامى بود سرما بیداد مى‏کند، بچه‏ها در غرب کشور با برف و یخبندان دست و پنجه نرم مى‏کنند… . خواهران بسیجى در تهران مرتب سؤال مى‏کنند چه باید کرد.

با چند نفر از خواهران منطقه نیروى هوائى و خیابان ۱۷ شهریور و… تدبیر کردیم که هر کس از منطقه خودش هرچه قدر مى‏تواند کامواهایى که در خانه هست و هر رنگى که باشد جمع آورى کنند. خدا مى‏داند که چقدر کاموا جمع آورى شد تا براى رزمندگان کلاه، جوراب و ژاکت ببافند.

عشق به خدمت به عزیزان رزمنده شب و روز را از خواهران بسیجى گرفته بود و از هم سبقت مى‏گرفتند. بعد از یک ماه یک کامیون حدود چهار ساعت این وسایل را بار مى‏زد. براى اینکه شهرستانها نیز یاد بگیرند. فیلمبردارى شد و همان شب در اخبار سراسرى پخش شد. بخشى از فیلم هم خواهرانى را نشان مى‏داد که دور هم نشسته بودند و مشغول بافتن لباس گرم بودند و در قسمت دیگر هم بار زدن وسایل در کامیون را نشان مى‏داد. چون بنده و تعدادى از خواهران در آنجا حضور داشتیم، در مورد کار انجام شده بنده توضیح دادم.

چند روز بعد خدمت امام رسیدم، حضرت امام با حالت رضایتى که در چهره مبارکشان بود فرمودند کار خوبى بود. از قول من به خانمها سلام برسانید، من دعایشان مى‏کنم.

امام در سال ۶۲ فرموده بودند مردم هر چقدر مى‏توانند براى یارى دیگر برادرانشان به جبهه بروند، در این شرایط خیلى از محصولات کشاورزى مثل گندم و جو و یونجه که علوفه دام را تأمین مى‏کرد روى زمین مانده بود آقا فرمودند خانمها مردان را در جبهه یارى بدهند.

دوباره دست به کار شدیم و هر روز چند اتوبوس در مسیرهاى میدان امام حسین(ع)، نیروى هوایى، میدان خراسان و میدان شهداء خانمها را سوار مى‏کردند و به جاهاى مختلف اطراف تهران براى درو مى‏بردیم. اول یکى از پیرمردان ده مى‏آمد به خانمها چگونه داس گرفتن را و چگونه درو کردن را یاد مى‏داد.

ظهر هم از تهران بقیه خواهران که مانده بودند غذا مى‏آوردند و تقسیم مى‏کردند. هر روز عصر اکثر خواهران با دستهاى خون آلود به خانه بر مى‏گشتند و روز بعد تعداد دیگرى مى‏آمدند. این دو حرکت و فیلم زنان تهرانى براى بقیه شهرستانها الگو شد و در اکثر شهرها هم اینگونه عمل کردند. و دل امام راحل (س) را شاد نمودند و دعاى حضرت را شامل حال خود کردند.

امیدوارم همه آن عزیزان و بنده بى‏مقدار در آن دنیا هم مورد لطف امام قرار بگیریم و از شفاعتش برخوردار گردیم.

 

 

 

 

30دسامبر/16

عاشورا آیینه تمام نماى حقیقت دین

 

حسین طاهرى وحدتى

 

چکیده

پدید آمدن حادثه عظماى عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، نزدیکان، یاران و در ادامه اسارت اهل بیت آن حضرت، برآیند زمینه‏ها و عوامل متعددى بود. فهم درست این اتفاق بزرگ در تاریخ اسلامى، بسته به این است که همه آنها مورد بازشناسى دقیق جامعه شناختى و فکرى قرار گیرد. این موضوع خود بحث مفصل و دامنه دارى است و مقالات علمى و تاریخى فراوانى هم درباره آن نگاشته شده است. اما در نوشتار کوتاه پیش رو، این مسئله مطرح مى‏شود که قیام امام و عاشورا، تجلّى تمام نماى حقیقت دین بود که خود به خود چند پرسش را به دنبال خواهد داشت ۱٫ توصیف این تجلى چگونه است؟ ۲٫ این تجلى حقیقت براى جامعه مسلمانان چه پیامى داشت؟ ۳٫ آسیب‌هایى که ممکن است آن را از تأثیرگذارى در متن زندگى مسلمانان باز دارد، کدام است؟

اگر ما این سه پرسش را درست مورد تحلیل قرار دهیم، مى‏توانیم با این واقعه بزرگ، تعامل سازنده و منطقى برقرار کنیم و از متن آن، پاسخ‏هاى فراوانى در رویارویى با مسائل مختلف زندگى، بیرون بیاوریم. با این فرض به عاشورا به عنوان یک روش و مکتب هم براى فهم دین و هم براى فهم زندگى، نگاه مى‏کنیم و در فرایند تحولات و واقعیات انکارناپذیر، از این مکتب درس بهتر زیستن را مى‏آموزیم.

 

توصیف تجلّى حقیقت دین در عاشورا و قیامحسینى

رویارویى امام حسین(ع) با یزید در آن روزگار، مواجهه حقیقت دین با تظاهرگرایى به دین بود، البته رفتار یزید به عنوان خلیفه مسلمانان، کار را از این مؤلّفه فراتر برده بود و در عمل نشان داد غرض او از تحمیل بیعت بر امام حسین(ع)، به بند کشیدن امامت دینى و نابود کردن اصل دین است، کوتاه آمدن امام حسین(ع) در برابر شرایط و اوضاع اجتماعى جامعه مسلمانان، حتماً به پیروزى مطلق تفکّر اموى منجر مى‏شد. این را تنها امام مى‏دانست و اندکى از پیروان وفادار و هوشمند ایشان. چرا که یزید حسب گزارشات معتبر تاریخى فسق خود را آشکار کرده بود.۱

در روزگارى که بسیارى از سرشناسان و چهره‏هاى شاخص دینى، تحت تأثیر رفتار استبدادى و ظالمانه یزید، در برابر اتفاقات و اعمال معارض با مکتب رسول اللّه سکوت پیشه کرده‏اند و حتى امام را نیز به آرامش دعوت مى‏کنند۲ چه چیزى مى‏توانست سد بحران به وجود آمده را بشکند و دین را از چنگال اهریمن بد خود رهایى بخشد. به ظاهر همه نماز به جا مى‏آوردند، روزه مى‏گرفتند، حج برگزار مى‏کردند، اما چگونه است که همه اعمال عبادى از خاصیت تأثیرگذارى و کارآمدى، تهى شده است؟ چرا مسلمانان پیامبرشناس این گونه نسبت به جریانات و رخدادهاى اجتماعى و سیاسى اطراف خودشان بى تفاوت نشان مى‏دهند. مگر آنان امام على(ع) را فراموش کرده‏اند؟ مگر سوابق افراد و طوایف را نمى‏دانند، آیا توصیه‏ها و سفارشات شخص رسول اللّه(ص) را درباره عترت و قرآن نشنیده‏اند؟ پاسخ این قبیل پرسشها روشن است. اما نکته مهم این است که الآن دین اسلام با یک چالش و بحران ویران کننده درگیر شده و جامعه مسلمانان نیاز به یک شوک تکان دهنده دارد. اى چه بسا اگر امام مى‏خواست دست به یک عمل و حرکت صرفاً اخلاقى و فرهنگى بزند، در شناساندن ابتلاء امت اسلامى به پدیده و تفکرى که یزید نماد اصلى آن شده بود، موفق بیرون نمى‏آمد، پس براى خروج دین از این مشکل بزرگ، تنها راه اولاً نپذیرفتن رسمیت نظام حکومت یزید است و ثانیاً پرداخت بهاء احتمالى این اعتراض سرنوشت ساز و تبیین کننده حقیقت دین.

 

نماد تجلّى حقیقت دین

امام حسین(ع) با طرح مبانى صحیح یک نظام الهى مبتنى بر فرمانروایى امام عادل و محکوم نمودن رفتارهاى ناعادلانه امام جائر، در مرحله نخست تئورى منطقى دین اسلام را براى اذهان عمومى و کسانى که خود را مخاطب ایشان مى‏دانستند، از قول رسول خدا(ص) بیان کرد که: هر کس حاکم ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مى‏کند و او سکوت پیشه گیرد و در برابر آن واکنش نشان ندهد، جا دارد خداوند این فرد را در جایگاه آن حاکم قرار دهد.۳(کنایه از آتش دوزخ).

این کلام امام نمادى از منشور اعتقادى و نگره فکرى امامت اسلامى بود. گرچه تسلّط سیاسى، فرهنگى امویان، مانع از آن شده بود این پیام‏ها به بدنه جامعه مسلمانان رسوخ کند و همین عامل جهل و بى خبرى مردم بود که زمینه را براى جسارت‏ها و سخت‏گیرى امویان نسبت به امامت اسلامى، فراهم مى‏ساخت، با این همه امام تا جایى که فرصت به او اجازه مى‏داد، تصویر حقیقت دین را آشکار مى‏ساخت. این که امام در باب فلسفه حرکت خود، اصلاح امت و احیاء سیره رسول اللّه(ص) را مطرح مى‏کند.۴

یعنى اى مردم بدانید مشکل امت اسلامى در این روزگار، دور شدن از سنت پیامبر(ص) است. کسى مثل یزید که رسوایى او در معارضه آشکار با دیانت محمّدى، براى همه معلوم شده بود، بر مسند خلافت تکیه زده و همه چشمهاى داخل و خارج هم به او دوخته شده و همه اتفاقات جامعه مسلمانان را زیر نظر دارند.

از دیدگاه امامت ذرّه‏اى درنگ و کوتاه آمدن جایز نیست ممکن است به زودى همه زحمات نبى اکرم(ص) در معرض نابودى قرار گیرد، به ویژه آن که خصلت‏ها و انگاره‏هاى جاهلیت عرب و اشرافیگرى در لایه پنهان جامعه مسلمانان هنوز از بین نرفته است، لذا امام رسماً اعلام مى‏کند با وجود چنین اوضاعى باید بر اسلام بدرود خداحافظى گفت.۵ این در واقع یک هشدار بزرگ بود به همه افراد، گروه‏ها و قبیله‏ها، یاران و نزدیکان و حتى مى‏توان گفت یک پیام بود براى همه دوران‏هاى تاریخى و این گونه شد که در هر دوره‏اى از ادوار تاریخى قیام ابا عبداللّه الحسین(ع) الهام بخش مبارزات اسلام خواهان شد.

همه آنچه که در آغاز حرکت امام تا پایان آن یعنى شهادت، اتفاق افتاد، تفسیر درست دین بود. البته بسیارى از جزئیات سیره امام ممکن است گزارش نشده باشد، اما آنچه به ما رسیده کفایت مى‏کند تا با درس آموزى از آن، راه و روش خود را اصلاح کنیم و از قیام ابا عبداللّه بیش از چیزى که امروز در مناسبات آن مورد بهره برادرى قرار مى‏گیرد، در معرض بازخوانى و بازفهمى واقع شود. این همان تعامل ضرورى و منطقى است که بر اهل فن و پژوهش پوشیده نیست و مى‏بایست به تدریج این گونه نگاه واقع بینانه نسبت به رخدادهاى تاریخى الگو، در اسلام در سطح جامعه رواج پیدا کند تا در یک پروسه و فرآیند زمانى، وجه واقع گرایى در مقوله دین‏شناسى بر ظاهرگرایى غلبه کند و حداقل جامعه ایرانى از این رنج کهنه ماندن در سطح دین، رهایى پیدا کند.

مى‏توانیم از طریق مطالعه، معرفت خودمان را درباره زندگى هر یک از امامان افزایش دهیم تا رابطه‏مان با آن بزرگواران از استحکام بیشترى برخوردار باشد و شناخت امام حسین(ع) به لحاظ موقعیت خاص تاریخى ایشان مى‏بایست دقیق‏تر صورت گیرد.

 

آغاز انحراف

آنچه در عاشوراى سال ۶۱ هجرى در صحراى کربلا اتفاق افتاد، حاصل فرآیند بیست و اندى سال موضع امام حسین(ع) در برابر جریانات فکرى و سیاسى خلافت اسلامى بود. امام حسین(ع) خود امام و فرزند امام بود. همه حوادث و فراز و نشیب‏هاى جامعه اسلامى را زیر نظر داشت. علم و هوشمندى آن حضرت موجب شده بود قدرت حاکم بر سرزمین‏هاى اسلامى هیچ گاه از انتقادات صریح و قاطع امام چه در دوران امامت و چه در دوران هم کنارى با برادر بزرگوارش امام حسن(ع) در امان نماند. متقابلاً جبهه رویارویى آن امام همام هم با مطالعه جوانب گوناگون و با بهره مندى از قدرت سلاح و سرمایه، تلاش مى‏کرد هرچه بیشتر عرصه را بر امام تنگ نماید.

بخش اعظم و اکثر مدت امامت امام حسین(ع) در دوران تسلّط و قدرت معاویه سپرى شد که مدت ده سال از آن در امامت امام حسن(ع) و در کنار برادر به روشنگرى جامعه مسلمانان مى‏پرداخت و ده سال دوم را با امامت رسمى در رویارویى با قدرت شیطانى معاویه سپرى کرد زمینه‏ها و رگه‏هاى حادثه عاشورا را مى‏توان از یک منظر در همین دوران مورد مداقه و تحلیل قرار داد.

حسب اظهار یکى از نویسندگان با توجه به زیر فشار بودن بنى‌هاشم و شیعیان و با وجود امام حسن(ع) تا سال ۵۰ هجرى، گزارشى از رابطه امام حسین(ع) با معاویه در منابع موجود نیست، لیکن پس از شهادت آن حضرت (امام حسن(ع)) و به ویژه پس از شهادت حجر به سال ۵۲ هجرى فعالیت سیاسى امام با دعوت مردم کوفه از آن حضرت مبنى بر قیام علیه معاویه و خلع او آغاز مى‏گردد۶ با پذیرش این فرضیه، مقدمات حادثه بزرگ عاشورا را در همین فرآیند زمانى مى‏توان جست و جو کرد. نویسنده در بخش دیگرى از مقاله تحقیقى و علمى خود، برخوردهاى امام حسین(ع) و معاویه را به سه بخش تقسیم مى‏کند:

  1. برخوردهاى شخصى امام حسین(ع) با معاویه که صرفاً به ملاقات‏هاى امام با معاویه که معمولاً در سفرحج در مکه و مدینه صورت مى‏گرفت و گفت و گوهاى معمولى میان آنان رد و بدل مى‏شده است.
  2. برخوردهاى سیاسى امام و معاویه که آن حضرت از دو وجه خلافت معاویه را به چالش مى‏کشید. الف: آن که بنا به نظر پیامبر(ص) خلافت بر معاویه حرام است. ب: این که معاویه در یک موقعیت بحرانى طبق عهدنامه‏اى به حکومت جهان اسلام رسیده بود و با زیر پا گذاشتن مفاد آن در واقع خلافت را غصب کرده بود.
  3. موضع امام حسین(ع) در برابر ولیعهدى یزید، این مسئله رویارویى امام با معاویه را در مرحله حادترى قرار مى‏داد و آن حضرت به صورت علنى در برابر او ایستاد.۷

اما فشارها و سخت‏گیرى‏هاى معاویه هرگز کارساز واقع نشد، بلکه روز به روز به مقاومت و پایدارى امام در مواجهه با این انحراف تازه و خطر جدى براى دین اسلام، افزوده مى‏شد تا این که فرجام کار معاویه فرا رسید و او که مى‏دانست یزید ظرفیت و توانایى این مقاومت را ندارد، در واپسین روزهاى زندگى، وى را به مدارا با امام توصیه مى‏کرد، اما این مقوله یزید را متنبه نکرد و پس از مرگ پدر، نقطه ثقل فشار سیاسى را متوجه امام نمود و اینک آن حضرت پس از تحمّل همه انحرافات و گژى‏هاى دوره قدرت معاویه، طرح حرکت و مبارزه‏اى سرنوشت ساز و ویران کننده بنیان سلطه اموى را به اجرا درآورد و رسماً اعلام کرد براى حفظ دین جدم و حقیقت اسلام، با یزید بیعت نخواهم کرد و این ذلّت را نمى‏پذیرم.

امام در خطبه‏اى تاریخى و بلیغ در دوم محرم سال ۶۱ و در صحراى کربلا، در واقع رنجنامه‏اى را بر صفحه دل یاران خود مى‏نگارد تا پیامى باشد جاودانه براى کسانى که درآمد و رفت تاریخى، به دنبال حقیقت مى‏گردند.

… اما بعد (از حمد و صلوات) از کار (بیعت یا کشتنم) آنچه مى‏بینید پیش آمد. واقعاً دنیا دگرگون شده و چهره زشتى یافته، نیکى اش روى برگردانده و رفته و از آن همه خوبى جز اندکى همانند نیم ته مانده ظرف آب – یا زندگى ذلّت بار باقى نمانده؛ چون زندگانى ستور در چراگاه کم علف و ناگوار. آیا به حق نمى‏نگرید که به آن عمل نمى‏شود و به باطل نگاه نمى‏کنید که از آن جلوگیرى نمى‏شود؟ در چنین وضعى مؤمن باید به دیدار خداوند رغبت داشته باشد؛ بنابراین من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و دلتنگى نمى‏بینم.

امام در ادامه از سردرد به تظاهر دینى مردم اشاره مى‏کند و این که: مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهایشان هست (لقله زیانى است نه از ته دل) آن را نگه مى‏دارند و دیندار هستند تا براى زندگى شان سود داشته باشد؛ اما وقتى که با (پیشامدهاى دشوار) در بوته آزمایش قرار گرفتند، دین داران کم مى‏شوند.۸

 

جهاد براى احیاء و بقاء حقیقت دین

جهاد امام حسین(ع) براى احیاى دین بود. امام در خطبه یاد شده از تغییرات فرهنگى اجتماعى سخن مى‏گوید که در فاصله اندکى پس از رحلت رسول(ص)، اتفاق افتاده بود، تبدیل چهره زیباى جامعه مدنى پیامبر(ص) به چهره زشت اموى، تسلّط قدرت حاوى ارزشهاى جاهلیت عربى و فرصت‏طلبى‏هاى عناصر زخم خورده از حاکمیت اسلام، همه از جمله عواملى است که امام را براى آماده شدن خلق یک اتفاق بزرگ یعنى عاشورا آماده مى‏سازد. این جهاد مانند جهاد صدر اسلام براى تثبیت و تأسیس حکومت دینى نبود، بلکه براى احیاى دین بود. تحمّل این همه مصیبت، اسارت، اهانت براى این بود که مردم خفته و خواب آلوده به هوشیارى و بازیابى هویت دینى عصر رسول اللّه(ص) برگردند امام براى عینیت یافتن این پروسه احیاء دینى چنان قاطع و جازم بود، بدون ذرّه‏اى تردید، همچنان گام‏ها را محکم و با صلابت برداشت و در مواجهه با توصیه‏ها و دعوت‏هاى به آرامش، یا به سکوت مى‏گذراند و با براى روشن سازى اذهان و رفع برداشت‏هاى غلط، اعلام مى‏کرد: من از سر طغیان و تکبّر یا فساد و ستمگرى از مدینه خارج نمى‏شوم؛ بلکه فقط براى اصلاح‏طلبى در آمّت جدم بیرون مى‏روم.۹ نکته‏اى که گاهى به ذهن نگارنده مى‏رسد و شاید قابل تأمّل باشد این که امام حسین(ع) به هنگام قرار گرفتن در برابر پیشنهاد یزید و به عبارت درست‏تر در برابر تحمیل بیعت، به مقابله برمى‏خیزد، اما مردم را به صورت مستقیم به مقاومت نمى‏خواند؛ فقط به تنویر افکار مى‏پردازد و چهره ناشایسته رفتار یزید را به تصویر مى‏کشد؛ گویا فرصتى براى اندیشیدن جامعه آن روز فراهم مى‏آورد که‏اى آدمها چگونه مى‏توان پذیرفت در فاصله‏اى نه چندان دور با عصر نبوت، این همه نفاق، بدعت و ظاهرگرایى در دین پایدار شود. پس امام خود به تنهایى جور همه انحرافات را مى‏کشد تا شاید فطرت خفته مردم بیدار شود و سرزمین اسلامى غفلت زده، دوباره با حقیقت دین آشتى نماید.

 

بعد از عاشورا، حقیقت‏ها و تحریف‏ها

از پس آن روزى که این حادثه بزرگ رقم خورد، بسیارى از احساسات تحریک شد، حس کنجکاوى روایتگران تاریخ برانگیخته شد؛ رسوایى حاکمان اموى بر عرش اعلى رسید و در درازاى زمان هر کسى به گونه‏اى با این پدیده سترگ ارتباط برقرار کرد؛ عالمان، مورخان، شاعران، هنرمندان، پادشاهان، حاکمان و… اندیشه و احساس خودشان را در لابلاى اوراق دفتر، به ثبت رساندند و تاریخ نظاره گر برخورد مردمان این عصر با بزرگرتین و عبرت انگیزترین واقعه اسلام است.

گرچه پاره‏اى از گزارشگران تاریخ وابسته به طبقه‏اى از تفکّر معارض با منطق درست تشیّع بلکه اسلام راستین، در مقطعى از تاریخ مغرضانه و یا حداقل ناآگاهانه در مقام توجیه عاشورا و جنایتگران آن برآمده‏اند.۱۰ اما این اندک‏ها هرگز نتوانستند از تأثیرگذارى آن بکاهند. عاشورا همچنان عاشورا و کربلا همچنان کربلا باقى مانده است.

خطر را باید در جاى دیگر احساس کرد. ار درون تهدید بیشترى متوجه عاشورا و به طور کلى هر مقوله دینى، مى‏شود؛ آن گاه که در عرصه ابلاغ رسانى دین، فرصت بازگو کردن گزاره‏هاى تاریخى دینى براى غیر کارشناسان، فراهم مى‏شود و چه بسا از فرآیند آن موقعیت اجتماعى و اقتصادى هم پیدا مى‏کنند، دیگر نیازى به دشمن بیرونى نیست. یکى از مناقشاتى که علماء مبارز در پیش از پیروزى انقلاب اسلامى درباره دسته جات عزادارى مطرح مى‏کردند، همین بود که این تحریکات فاقد روح معرفت شناسانه است. به تعبیر یکى از نویسندگان، افسوس که شیعه بیش‏تر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید.۱۱

چگونه است که این همه پژوهش و مقالات تحقیقى درباره عاشورا نگاشته مى‏شود، همایش‏هاى متعددى هر ساله برگزار مى‏گردد، فریاد درون محققان و کارشناسان بر صفحه کاغذ و رایانه بازتاب مى‏یابد، اما کمتر شاهد تأثیرگذارى آن‏ها هستیم. چگونه مى‏توان به تولید یک فرهنگ عاشورایى برسیم؟ و اصولاً براى تعمیم و مناسبت‏هاى دینى چه کرده‏ایم؟ این همه مناسبت دینى در فرهنگ ما وجود دارد؛ اما کمتر تعامل و ارتباط میان آن‏ها برقرار کرده‏ایم و هر یک را به صورت مجرد و جداگانه شناختیم و شناسانده‏ایم، طبیعى است این گسستگى میان آنها براى مجموعه دین آفت زا خواهد بود.

فرضاً ما هیچ ارتباطى میان حادثه عاشورا و حرکت امام رضا(ع) و جریان ولایتعهدى آن حضرت برقرار نکرده‏ایم، میان حرکت فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با صلح امام حسن(ع) همین طور؛ در حالى که بر اساس عقیده‏ها همه این بزرگواران مأمور به ابلاغ یک پیام بودند؛ یعنى توحید و نفى هرچه غیر است از مقام اولوهیت، همان پیامى که رسول اللّه(ص) آورنده آن بود. این گونه نگاه به کلیت دین، زمینه ساز بستر مناسبى براى آموزه‏هاى آن است. همه حرکات و رفتارهاى مسلمانان را هدفمند و روشمند مى‏سازد و در نتیجه شکل درست مفاهیم و مقوله‏هاى دینى نمود پیدا مى‏کند و فراتر از آن مى‏توان ابعاد سازنده این نهضت و دیگر وقایع مهم اسلامى را در چرخه فرهنگ جهانى وارد کرد. یکى از پژوهشگران در تبیین انسانى و جهانى از نهضت عاشورا ضمن اشاره به این که عاشورا در زمانه خود یک رویداد داخلى بود، مى‏گوید: ولى با گذشت زمان به ویژه پیدایش تمدن غرب حاشیه‏اى شدن کل سرزمین‏هاى اسلامى، نهضت عاشورا، عملاً تبدیل به نهضتى مربوط به یک مردم بومى که در رابطه با اعتقاد خاصى هستند، شد. امروزه اگر دوباره بخواهیم به نهضت عاشورا بپردازیم، نیاز به این است تا جداى از آن استعمال و کاربرد داخلیش، عناصرى را از نهضت استنباط و استخراج کنیم که بتواند وارد تبادل و تعاطى با جریان‏ها و محورهاى اندیشه تفکّر غرب و اصولاً کل اندیشه بشرى شود.۱۲

 

چه باید کرد؟

این پرسش در مواجهه با هر چالش و مشکلى مطرح مى‏شود؛ مهم آن است بتوان بهترین راه حل را براى آن مشکل پیدا کرد. هرگز نمى‏توان احساس را از حادثه عاشورا حذف کرد. مصیبت آن قدر بزرگ بود که تا روز ابدیت ریزش اشک بر آن ماتم عظمى سزاست؛ اما مگر ماهیت و هویت عاشورا همین است؟ مگر مى‏توان در احساسات متوقف شد و به عمق نرسید؟ امام حسین(ع) اگر مى‏خواست خود متأثر از احساسات باشد، باید با ناله و فغان زنان و کودکان، در آن هولناک واقعه ورود پیدا نمى‏کرد، پس چه شد که امام در مواجهه با آن همه احساس و عاطفه و حالتهاى غمگنانه‏اى اهل بیت خود، استوار پا به میدان جنگ نهاد و اندک تردیدى در راهى که برگزیده بود، وجود آن حضرت را فرا نگرفت. امام همه آنچه را که از مصیبت‏ها و بلاها اتفاق افتاد، تحمّل کرد تا انسانیت انسان از زندان شهوت و ذلّت رهایى یابد. امام آگاهانه به استقبال همه سنّت‏هاى الهى مى‏رفت و هیچ گاه در انتظار معجزه‏اى براى نابودى جهل و ظلمت، نابرابرى و ستم و برپایى عدل و آزادى نبود. این روش و منش که از آن همه امامان(ع) بود، تصویرى از یک زندگى درست فراروى ما قرار مى‏دهد و این همان حقیقت عاشورا است. پس هر آنچه ما را از این حقیقت دور کند، یک تحریف و انحراف تلقى مى‏شود و نهضت عاشورا بیش از هر واقعه و اتفاقى در معرض برداشت‏هاى غیر درست از آن بوده است. بخشى از این مسئله طبیعى مى‏نماید، اما حسب آنچه اسلام شناسان بزرگ بر روى آن تأمّل کرده‏اند، مقوله‏هاى زیادى به متن نهضت عاشورا اضافه شده که با ماهیت و پیام آن سازگارى و تعامل ندارد.

به تعبیر استاد مسلّم اسلام‏شناسى، شهید مرتضى مطهرى، تاریخچه با عظمت کربلا به دست ما افتاده است، هم دچار تحریف لفظى و هم دچار تحریف معنوى شده است، یعنى ما از خودمان ساز و برگهایى بر پیکره این تاریخ ساخته‏ایم که چهره با عظمت و نورانى آن را تاریک و ظلمانى و قیافه زیباى آن را زشت کرده‏ایم.۱۳

بر اساس آنچه استاد شهید ما در این جملات بیان کرده، ما باید با حقیقت عاشورا خیلى فاصله داشته باشیم، به خاطر همین است که این حادثه بزرگ کمتر در زندگانى عمومى و خصوصى جامعه تأثیر گذار بوده است. مى‏توان گفت آنچه استاد درباب تحریف عاشورا در سالهاى ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد، مطرح کرده، سند روشن بینى و واقع نگرى آن فرزانه است؛ کسى که خود در عزاى اباعبداللّه چنان مى‏نگریست که گویا یک فرد عادى است نه یک فیلسوف بزرگ. این جامعیت استاد، امروز باید براى همه الگو قرار گیرد. شهامت استاد در طرح تحریفات عاشورا ستودنى است؛ گرچه متأسفانه دیدگاه‏هاى ایشان بعد از سه دهه عمر انقلاب اسلامى، چندان کاربردى نشده و شاید هم بتوان ادعا کرد، اضافه بر تحریفاتى که ایشان در اثر گرانسنگ خود (حماسه حسینى) در آن روزگار بازگو کرده، موارد فراوانى به آن افزوده شده است.

نگارنده تأکید مى‏کند بازخوانى نکته‏ها و اندیشه‏هاى استاد مطهرى در باب فهم کردن حقیقت عاشورا، یک امر ضرورى و حتمى است و جا دارد حتى مطالب ایشان به صورت واحدهاى درسى و در آموزشگاه‏ها و دانشگاه‏ها تدوین شود. اگر ما مؤمن به خط امام و وفادار به رهبرى مقام معظم ولایت حضرت آیت‏اللّه‏العظمى خامنه‏اى هستیم، باید در این مسئله کمى جدى‏تر برخورد کنیم. عاشورا براى جامعه اسلامى یک مقوله تمام نشدنى است. در رگ و پوست و گوشت این مردم ریشه دوانده پس سزاوار مى‏نماید با خرافه‏ها و رنگ و لعاب‏هاى پوچ، آن را ناکارآمد نکنیم.

سخنان استاد شهید مطهرى در باب تحریفات عاشورا در واقع رنجنامه ایشان در دور افتادن مردم از حقیقت عاشورا است، جا دارد در سطور پایانى این مقال، نکاتى چند از آن را با هم مرور نماییم:

۱٫٫٫اگر کوچکترین دخل و تصرّفى از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف مى‏کند و به جاى اینکه ما از این حادثه استفاده بکنیم، قطعاً ضرر خواهیم کرد.۱۴

۲٫٫٫اگر بخواهیم روضه‏هاى دروغى را که مى‏خوانند جمع آورى کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه‏اى بشود.۱۵

۳٫٫٫چیزى که بیش‏تر دل انسان را به درد مى‏آورد، این است که اتفاقاً در میان وقایع تاریخى کمتر واقعه‏اى است که از نظر نقل‏هاى معتبر به اندازه حادثه کربلا غنى باشد.۱۶

در خاتمه یادآور مى‏شود براى آسیب زدایى از حقیقت عاشوراى حسینى و طرح درست آن، باید خاستگاه خرافه‏ها و تحریفات را شناخت و اصلاح کرد و بدیهى است اگر در این حرکت تعقل ورزیده شود و آنها که مى‏توانند مؤثر واقع شوند به وظیفه خود عمل نکنند، حتماً در نزد خداوند مسؤول هستند. عوامل گوناگونى در اشاعه خرافات نقش‏دارند، همچنانکه در زدودن آن نیز مى‏توانند تأثیرگذار باشند. از جمله: منابع مکتوب، رسانه‏هاى عمومى که مهمترین آن رسانه صدا و تصویر است. پژوهشگران که مى‏توانند پشتوانه پژوهشى در ارائه درست چهره عاشورا داشته باشند، شاعران با سرودن اشعار، مداحان با خواندن و توصیف واقعیت اتفاقات عاشورا، سخنرانان با تبیین منطقى حرکت امام حسین(ع) درباره منابع مکتوب، یکى از پژوهشگران کتاب شناس اینگونه اظهار مى‏دارد: خرافه آمیزترین کتابى که درباره امام حسین(ع) نوشته شده، اکسیر العباده فىاسرار الشهاده معروف به اسرار الشهاده فاضل دربندى است.۱۷

استاد شهید هم درباره این کتاب مى‏گوید: واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار مى‏کند که به اسلام بگرید.۱۸

آخرین کلام اینکه چون بیشتر اتفاقات خرافى و تحریفى در هیأت‏هاى مذهبى رخ مى‏دهد، پیشنهاد مى‏گردد با توجه به ضرورتها و اولویت‏هاى برآمده از مسئله، جا دارد اولیاء امور و دست اندرکاران، اقدام به تأسیس یک هیأت مذهبى نمونه بنمایند که در آن همه مؤلّفه‏ها و ضوابط یک عزادارى درست، رعایت شود؛ یعنىالگوسازى که در جامعه‏شناسى، امرى پذیرفته شده محسوبمى‏شود.

 

پى‏نوشت‏ها:

۱٫مسعودى در التبنیه و الاشراف، ص ۲۶۴٫ درباره یزید این گونه تعبیر مى‏کند: و یجاهر بالمعصیه، یعنى آشکارا گناه مى‏کرد.

  1. علامه عسکرى، معالم المدرستین، ص ۵۱٫
  2. تحف العقول، ص ۵۰۵٫
  3. علامه عسکرى، معالم المدرستین، ج ۳، ص ۵۰٫
  4. لهوف، فارسى، ص ۴۱٫
  5. اصغر فروغى ابرى، نشریه دانشکده الهیات مشهد، ص ۱۳٫
  6. همان.
  7. محمد رکنى یزدى، نشریه مشکوه، ش ۷۶ و ۷۷، ص ۱۰٫
  8. سخنان امام حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص ۳۲٫
  9. جهت اطلاع بیشتر بنگرید به مقاله تحقیقى آقاى اصغر قائدان، نشریه مشکوه، شماره ۷۶ و ۱۳۸۱ ۷۷٫
  10. حکیمى، محمد رضا، نشریه حضور، پاییز ۷۴، ش ۱۳٫
  11. اندیشه عاشورا(مجموعه مصاحبه‏ها)، دفتر دهم، ص ۱۸۸٫
  12. شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱، ص ۵۶٫
  13. همان.
  14. همان.
  15. همان.
  16. محمد اسفندیارى، کتاب‏شناسى تاریخى امام حسین(ع)، ص ۳۲٫
  17. مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج ۱،ص ۴۶٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى۶

مؤمنان و حمایت از نیازمندان                 آیهالله جوادى آملى۸

برکات جهاد فرهنگى امامان شیعه(ع)                   حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

جراحى اجتناب‏ناپذیر در اقتصاد کشور                    حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۴

تلوّن و چند رنگى                    حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۷

شهید آیهالله دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه                غلامرضا گلى‏زواره۲۰

حج ابراهیمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۸

روز عرفه و فرصت‏ها                یاسر جهانى‏پور۳۳

عزادارى در پرتو قرآن کریم                   عسکرى اسلامپور کریمى۳۶

سیره قرآنى امام محمد باقر(ع)                غلامرضا گلى‏زواره۳۹

ولایت و امام على(ع) در منابع اسلامى                 فاطمه وثوقى۴۲

شمه‏اى از حکمت بسیج            شهرام مهدوى مطلق۴۶

نگاهى به رویدادها۴۸

 

30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

از آنجایى که تهاجم فرهنگى غرب از هر وسیله‏اى براى حمله خود کمک مى‏گیرد و امروز با ابزار رایانه، CD و اینترنت بیشتر این تهاجم را انجام مى‏دهد، مى‏بینیم که CDهاى مبتذل و… به صورت رایت شده و با قیمت خیلى نازل و فراوان در بازار عرضه مى‏شود. و این در حالى است که CDهاى مذهبى مان با قیمت‏هاى گزاف عرضه مى‏شود که خرید آن براى خیلى‏ها مشکل است. لذا افرادى قفل این CDها را شکسته و به صورت رایتى و با قیمت خیلى نازل‏تر عرضه مى‏کنند. حال با این مقدمه چند سؤال از محضر شریف دارم:

س – استفاده از چنین CD‌هایى چه حکمى دارد؟

بسمه تعالى

ج – شکستن قفل سى دى و تکثیر آن بدون اجازه ناشر اصلى آن جایز نیست و استفاده و خرید و فروش سى دى تکثیر شده بدون اجازه ناشر اصلى جایز نیست.

س – حکم CD رایتى هدیه‏اى چیست؟

بسمه تعالى

ج – فرق بین سى دى هدیه‏اى و ابتیاعى در این‏باره نیست.

س – با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژى هر ساله برنامه‏هاى کامپیوترى پیشرفته‏ترى وارد بازار مى‏شود که نسبت به برنامه‏هاى ماقبل‏شان پیشرفته‏تر و کامل‏تر هستند. آیا استفاده از CDهاى رایتى قدیمى‏تر جایز مى‏باشد.

بسمه تعالى

ج – بدون اذن ناشر اصلى اولى جایز نیست.

س – آیا در کل مسائل فوق مى‏توان به مرجع دیگرى رجوع کرد؟

بسمه تعالى

ج – مسأله از موارد رجوع به غیر نیست.

س – کسى که سفر شغلى حداقل هر ده روز یکبار انجام مى‏دهد، تا چه مدّت آن را ادامه دهد حکم سفر شغلى بر آن مترتب مى‏شود؟

بسمه تعالى

ج – میزان صدق تکرّر سفر براى شغل است، همینکه کارى که براى آن سفر میکند شغل او محسوب باشد ولو شغل دو سه ماهه، و براى آن بدون تخلل اقامت ده روز در یکجا مکرّراً مسافرت میکند، در سفر سوّم تمازش تمام است.

س – کسى که جایى را به عنوان وطن انتخاب کرده، چه مدّت زمانى در آنجا بماند، حکم وطن بر آن مترتّب است؟

بسمه تعالى

ج – بمقدارى که عرفاً صدق کند آنجا را وطن اتّخاذ نموده، شاید دو سه ماه یا حتى کمتر بنحوى که عرفاً اهل آنجا محسوب باشد.

س – کسى که مى‏خواهد سالیانى در مکانى بماند، تا چه مدّتى بناى ماندن آنجا را داشته باشد، حکم وطن را دارد، و آیا بین ماندن در آنجا صرفاً به قصد زندگى یا براى کار یا هر دو، تفاوتى وجود دارد؟

بسمه تعالى

ج – اگر بناى زندگى در آنجا را بمدّت هفت، هشت سال داشته باشد براى ترتّب حکم وطن کافیست. ولى اگر براى کار یا امر دیگرى غیر از زندگى در آنجا، مدّتى بخواهد بماند، حکم وطن مترتّب نیست.

س – آیا سرمایه خمس دارد؟

بسمه تعالى

ج – اگر بمقدارى باشد که با پرداخت خمس آن، درآمد کسب با بقیّه وافى به هزینه زندگى او نیست، خمس ندارد، و همچنین اگر کسب با بقیّه کسب مناسب با شأن عرفى او نباشد.

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

امروز اولویت اصلى کشور مقابله با جنگ نرم دشمن که هدف آن ایجاد تردید، اختلاف و بدبینى میان آحاد مردم است و مهمترین راههاى مقابله با این تهاجم، حفظ و تقویت بصیرت، روحیه بسیجى، امید کامل به آینده و مراقبت جدى در تشخیص است.

اینکه در یک کشور، مردم با همه وجود و با بهترین و مؤمن‏ترین عناصر خود از یک نظام بدون هیچ چشم داشتى و با همه توان دفاع کنند، فقط مخصوص انقلاب اسلامى ایران است که دل نورانى امام بزرگوار(ره) توانست به این حقیقت بزرگ دست پیدا کند و با کمک الهى آنرا تحقق بخشد.

یکى از این صحنه‏ها، عرصه دفاع از استقلال و عزّت کشور بود که اگر حضور بسیج در دوران دفاع مقدّس شکل نمى‏گرفت، امروز سرنوشت قطعاً بگونه‏اى دیگر بود.

بعد از پایان جنگ نیز بسیج همواره خط شکن و پیشرو بوده است.

امروز افتخارات گوناگون کشور نتیجه حضور انسانهاى خدوم، توانا و بى نام و نشان در صحنه‏هاى گوناگون است که اگر این حقایق بدرستى شناخته نشود، ظلم به بسیج است.

اگرچه بخشهاى نظامى از بهترین بسیجى‏ها هستند اما بسیج در واقع حضور فراگیر، مقتدر و تمام نشدنى قشرهاى مختلف مردم است، که هیچ وابستگى به پول، جاه و مقام، و دستور از بالا، ندارد و معیار او هم بصیرت و ایمان است.

بسیج واقعیتى نافذ و تأثیرگذار است که در عین اقتدار و قدرت، مظلوم هم واقع شده است.

مظلومیت به معناى ضعف نیست همانگونه که انقلاب اسلامى در عین حالى که جزو مقتدرترین و نافذترین پدیده‏هاى معاصر است، مظلوم هم است و یا شخص امام بزرگوار(ره) که با وجود اقتدار و قدرت روحى از مظلوم‏ترین انسانهاى دوران خود بود.

تا هنگامى که بسیج است، هیچ تهدیدى متوجه نظام اسلامى نخواهد شد و این موضوع، یک رکن اساسى است.

با توجه به شکست استکبار در مواجهه سخت با نظام اسلامى در دهه اول انقلاب، اکنون دشمن، جنگ نرم را در دستور کار خود قرار داده و امروز اولویت اصلى مقابله با جنگ نرم است.

دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهاى فرهنگى و ارتباطى پیشرفته و با شایعه و دروغ پراکنى و استفاده از برخى بهانه‏ها، میان آحاد مردم تردید، بدبینى، و اختلاف ایجاد کند.

در این قضایا، به بهانه انتخابات، ایجاد تردید و اختلاف کردند تا دلهاى مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به مسؤولان چرکین شود و در چنین فضاى مشوّش و شلوغى، عناصر مغرض، خائن و دست‏آموز خود را براى کارهاى اخلال گرانه وارد صحنه کنند اما به دلیل بصیرت مردم به نتیجه نرسیدند.

علت تأکیدهاى مکرر من بر لزوم بصیرت در جامعه در شرایط حاضر، به این دلیل است که مردم بدانند چه اتفاقى مى‏افتد و بتوانند صحنه گردان اصلى قضایا، و عناصر خائن و بدخواه را از آحاد مردم تشخیص دهند.

هر اقدامى که موجب مغشوش و تهمت آلوده شدن فضا شود و مردم را نسبت به یکدیگر بدبین و مردد کند، به ضرر کشور است.

من اصرار دارم که آحاد مردم و جریانات مختلف سیاسى، همه با یکدیگر متحد، در مقابل آن افراد معدودى باشند که مخالف اصل انقلاب و استقلال کشور هستند و هدف آنها تقدیم کشور به آمریکا و استکبار است.

نباید با برخى اظهارات و حرفها، فضا را بگونه‏اى مغشوش کرد که مردم سر در گم، و نسبت به یکدیگر و نسبت به نخبگان و مسؤولان بدبین شوند، این کار درستى نیست.

به کسانى که بدنبال مصالح کشور هستند، توصیه مى‏کنم. از این اختلافهاى جزئى، و غیر اصولى صرفنظر کنند.

اینگونه کارها در جهت خواست دشمن است، زیرا مسؤولان کشور اعم از رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه کسانى هستند که زمام کشور را بدست دارند و مردم باید به آنها اعتماد و حسن ظن داشته باشند.

نمى‏شود هر فردى را به دلیل یک خطا، منافق نامید و همچنین نمى‏توان، هر فردى را بدلیل اختلاف نظر و دیدگاه، ضد ولایت فقیه خواند.۱۳۸۸/۹/۵

 

 

امام خمینى ثابت و استوار

غدیر روز نصب على علیه السلام

 

من عید سعید را به همه مسلمین و بر ملت شریف ایران…تبریک عرض مى‏کنم، عیدى که در آن امامت ثبت شد و پیغمبر اسلام امام را براى امامت امّت نصب کرد. چه شخصى را، چه شخصیتى را، شخصیت این مرد بزرگ که امام امّت شد، شخصیّتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمى‏تواند سراغ داشته باشد. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده.

پیغمبر اکرم که از دنیا مى‏خواست تشریف ببرد، تعیین جانشین و جانشین‏ها را تا زمان غیبت کرد و همان جانشین‏ها تعیین امام امّت را هم کردند، به طور کلى این امّت را به خود وانگذاشتند که متحیّر باشند، براى آنها امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند. تا ائمه هدى سلام اللّه علیهم بودند، آنها بودند و بعد فقها، آنهایى که متعهدند، آنهایى که اسلام شناسند، آنهایى که زهد دارند، آنهایى که اعراض از دنیا دارند، آنهایى که توجّه به زرق و برق دنیا ندارند، آنهایى که دلسوز براى ملت، آنهایى که ملت را مثل فرزندان خودشان مى‏دانند، آنها را تعیین کردند براى پاسدارى از این امّت.۵۸/۸/۱۸

و ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و بر حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکته‏اش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول اللّه است. ادامه آن حکومت الهى است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است و ما در این روز سعید یکى از چیزهایى که وارد شده است این است که بخوانیم: “الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و اهل بیته”.

تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین چى هست؟ یعنى ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین در روزى که ولایت به همان معناى واقعى خودش بوده است، نه تمسک به محبّت امیرالمؤمنین، تمسّک به محبت اصلاً معنا هم ندارد، تمسّک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما و بشر نمى‏تواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعى و عدالت حقیقى را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمى‏توانیم ماها و هیچ کس قدرت نداریم که پیاده کنیم لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمى که قدرت داریم تمسّک کنیم، تمسّک به مقام ولایت معنایش این است، که یکى از معانى اش این است که ما ظِلّ آن مقام ولایت باشیم، مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است. این است که اگرچنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیرالمؤمنین است که آن عدالتی که امیرالمؤمنین اجرا مى‏کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوئیم ما متمسّک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافى نیست. این تمسّک نیست اصلش. وقتى که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین سلام اللّه علیه را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایى که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این تمسّک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. اگر چنانچه او الگو نباشد یا اینکه تخلّفات حاصل بشود از آن الگوى بزرگ، هزار مرتبه هم روزى بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است، جز یک کذبى چیزى نیست.

همین طور گفتند ک ما شیعه على هستیم و همین که گفتند ما متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم، این کافى نیست، نمى‏شود این. این امور، امورى نیست که لفظى باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملى است، یک حکمت عملى است اینها. باید کسانى که مدعى هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیّت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافى گرفته‏ایم.۶۲/۷/۴

30دسامبر/16

شمه‏اى از حکمت بسیج

شهرام مهدوى مطلق

 

سلام بر بسیج ، سلام بر “مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام، سلام بر میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامى که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند.” سلام بر “فتح الفتوح امام (ره) و سلام بر اقیانوس ملت و مأمن شورآفرینى جوانان و امید آفرینى دوستان و بیم آفرینى دشمنان”. سلام بر نهالى‏که در مکتب اسلام و انبیاء الهى رویید و در فضاى نبوت و امامت رشد کرد و با خورشید انقلاب اسلامى درخشید و با دم مسیحایى مقتدایش در پنجم آذر ۵۸ به اوج خود رسید و مسلح به سلاح ایمان به آسمان ایثار سفرکرد و تک ستاره آسمان ایثار شد و فضیلتهاى غبار گرفته چند صد ساله را به امت مظلوم و تشنه حقیقت ارزانى داشت و پیام مظلومیت و مهجوریت قرآن را به اوج آسمانها برد و نور انقلاب اسلامى را بر فراز بام‏هاى دنیا ارسال نمود. در بیانات و دیدگاه‏هاى بنیانگذار بسیج (حضرت امام ره) سابقه بسیج به درازاى تاریخ بشریت است و ریشه‏هاى روشنى در فرهنگ قرآنى دارد.

خداوند در قرآن مى فرماید : “اگر خداوند بعضى را توسط بعضى دیگر دفع نکرده بود، دیرها، کلیساها، کنشت‏ها و مسجدهایى که نام خدا در آن ها به فراوانى برده مى‏شود ویران مى‏گردید و خدا هرکس را که یاریش کند، کمک مى‏کند و….”۱ ویا ” به سوى نبرد روانه شوید خواه بر شما آسان باشد، خواه سخت و با دارایى و اموال و جان خویش در راه خدا جهاد کنید ، اگر بدانید خیر شما در این است.”۲ و “واعدّوا لهم مااستطعتم من قوه … – در برابر دشمنان تا مى توانید نیرو و اسبان سوارى آماده کنید تا دشمنان خدا و خودتان و جز آنها که شما نمى‏شناسید و البته خدا مى‏شناسد را از قدرت بترسانید و …”۳و یا “اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید شما را چه شده است که چون به شما گفته مى‏شود در راه خدا بسیج شوید کندى به خرج مى دهید؟ آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده‏اید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت ، جز اندکى نیست.”۴ و یا “سبکبار و گرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید براى شما بهتر است.”۵”وَ لاَتَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُواوَ أَنْتُمُ اٌْْْْلْأَعْلَوْنَ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ، و اگر مؤمنید ، سستى مکنید و غمگین مشوید که شما برترید”۶

این‏ها تنها یک نکته از آن معنى بود و سراسر قرآن ، فرمان به بسیج عمومى براى دفاع در برابر ظلم و جور و آمادگى براى آبادانى و اصلاح در ابعاد مختلف است و علاوه بر آن براى دانستن ضرورت و حکمت بسیج کافى است تا نهج البلاغه را ورق بزنیم خصوصاً آنجا که مى فرمایند “کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند کوچک و ذلیل مى شود.”۷ و یا “به خدا سوگند ، هرملتى که در درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد ذلیل خواهد شد.”۸ و یا “تَزُولُ الْجِبَالُ وَلاتَزُل ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ . أَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَکَ .تِدْ فِى اٌلْاَرْضِ قَدَمَکَ . اٌرْمِ ببَصَرِکَ اَقصَى اٌلْقَوْمِ، وَ غُضَ بَصَرَکَ.وَ اٌعْلَمْ أََنَ النَصْرَمِنْ عِنْدِاٌللهِ. اگر کوهها از جاى کنده شوند تو ثابت و استوار باش ، دندان‏ها را برهم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده ، پاى بر زمین میخکوب کن ، به صفوف پایانى دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش ، و بدان که پیروزى از سوى خداوند است.”۹ و احادیث و روایات دینى ما همه و همه حکایت از این واقعیت دارد که ذکر آن‏ها در این مقال نمى‏گنجد ولى برای درک بهتر حکمت بسیج نیاز به واکاوى سیره قرآن ، نهج البلاغه ، و احادیث و روایات و ائمه داریمو فرمان علنى حضرت امام در پنجم آذر ماه ۵۸ مبنى بر تشکیل ارتش بیست میلیونى ناشى از همین ژرف اندیشى ، آینده‏نگرى و دور اندیشى و سالها تدبّر و تلمّذ در مکتب قرآن و انبیاء بود، خصوصاً این‏که بسیج در کلام امام در قلمروهاى مختلف اجتماعى، سیاسى، عبادىو حتى عشق و عرفان زیباترین مضمون‏ها را به خود مى‏گیرد و عنوان مصداق کاملو یا این‏که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده‏اند ؛ و یا این‏که مى فرمایند : “قضیه بسیج همان مسأله‏اى است که در صدر اسلام بوده است.”۱۰ از آن مضامین بلند است که در آن مفهوم بسیج بسى فراتر از تمام معناهایى است که برایش متصور است و هابیل اولین شهیدى است که در این مضمون،خداوند خلعت بسیجى را به قامت او انداختو در این نگرش بیدارى قوم بنى اسراییل و قیام آن بر علیه فرعون به فرمان حضرت موسى علیه‏السلام و بسیج اصحاب فقیر و مستضعف صفّه در برابر ظلم و ستمهاى اشراف بت پرست مکّه به فرمان پیامبر اسلام و هجرتهاى آن حضرت و دعوت عمومى همه ائمه اطهار(ع) براى اتحاد و همبستگى مسلمین علیه حکّام ظالم و براى گره‏گشایى از امور و ….. همه و همه ماهیت بسیجى داردو در عصر کنونى هم بسیج مردم در ماجراى تحریم تنباکو به تبعیت از فتواى میرزاى شیرازى که یک باره خواب سالیان سال استکبار را آشفته و پریشان نمود، قیام مردم ورامین ، قم و شهرهاى دیگر در حوادث سال ۴۲ در تبعیت و حمایت از روحانیت معظم در برابر ظلم‏هاى رژیم پهلوى و استمرار این قیام ها تا سرنگونى رژیم شاهنشاهى در ۲۲ بهمن ۵۷ نیز ریشه در فرهنگ و تفکّر بسیجى و بسیج داشته و دارد. آرى بسیج در مکتب ولایت همان مجاهدانى‏اند که عرفان و اندیشه و حماسه را با هم آمیخته و مقصد خویش را لقاى الهى برگزیده‏اند، و در مدرسه عشق با فرهنگ عاشورایى یک دست سلاح و یک دست قرآن ، از جنوب ایران کربلا ساخت و در غرب آن عاشورا به پا کرد و جان خود را به پاى درخت مدنیت همراه با اسلامیت فدا کرد و چون بنیان مرصوص با دشمنان دین به میدان رفت تا فتنه‏اى نماند.

بسیج در منظر ملت نیز یادآور جانفشانى‏ها ، رشادتها، از خودگذشتگى‏ها و فتوحات دلاورمردانى است که اقتدار و گمنامى را با هم آمیختند و رمز اقتدار ملت ما در اوج تنهایى کشورمان بود که انقلاب اسلامى را بیمه کرد و امروزهحضورش در دیگر عرصه‏هاى نیاز کشور ضرورتى اجتناب ناپذیر است که نیازهاى دائمى، باورها و ارزشهاى فرهنگى پدیدآورنده آن باید به روشنى تعریف شوند و این نیازها ممکن است اقتصادى، سیاسى،فرهنگى و یا نظامى باشند که بر همگان است که با روحیه‏اى بسیجى قدر این الطاف جلیّه خداوند را که بر ملت ارزانى داشته بیش از پیش بدانند و بدانند که غفلت از بسیج غفلت از استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره حج، آیه ۳۹٫
  2. سوره توبه، آیه ۱۰٫
  3. سوره انفال، آیه ۶۰٫

۴٫سوره توبه، آیه ۲۸٫

  1. همان، آیه ۴۱٫
  2. سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫
  4. همان.
  5. همان، خطبه ۱۱٫
  6. بسیج در اندیشه حضرت امام (ره)، ص ۷٫
30دسامبر/16

جراحى اجتناب‏ناپذیر، در اقتصاد کشور

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

این روزها دولت و مجلس شوراى اسلامى درگیر لایحه‏اى هستند در راستاى طرح تحوّل اقتصادى بنام “هدفمند کردن یارانه‏ها” که رهبر معظم، آنرا جراحى اقتصادى نامیدند. و مى‏دانیم که جراحى در کالبد انسان هنگامى است که غدّه‏اى زیان آور در یکى از بخش‏هاى بدن فعّال باشد و چنانچه جراحى نشود بدن را فلج و بالأخره با مرگ روبرو مى‏کند. حقیقت این است که اقتصاد ما بیمار است و پیکره جامعه از این بیمارى رنج مى‏برد. بیمارى که ناشى از بى عدالتى، مصرف گرائى، اسرافکارى و شکاف فقر و غنا و نداشتن سامانه درست تولید و مصرف و… ضعف‏هاى دیگرى است که هر اندازه ادامه پیدا کند بیمارى مزمن‏تر و بى‏عدالتى افزون‏تر و آینده مبهم و تاریک‏تر خواهد بود. ذخائر ملّى ما که متعلّق به نسلهاى آینده و سرمایه حیات انسان‏هاى بعدى است، روز به روز کاهش مى‏یابد و ما پاى این ذخائر که عمدتاً نفت و گاز مى‏باشد نشسته‏ایم و مى‏فروشیم و هدر مى‏دهیم و یا دود مى‏کنیم و صادر مى‏کنیم، به جاى آن کالاهاى بیگانه را براى ما مى‏فرستند که از کالاهاى استراتیژیک و ضرورى فراتر رفته و به کالاهاى غیر ضرور رخنه کرده تا آنجا که این روزها به واردات میوه و سیب و پیاز، لباس و پارچه و اسباب بازى و مبل و صندلى و لوازم خانگى و لوازم بهداشتى و ساختمانى و ریز و درشت دیگر رسیده و صنعت داخلى و اشتغال و کشاورزى ما را با بحران روبرو کرده است که شرح این ماجرا از محور بحث کنونى خارج است و در جاى دیگر باید بدان پرداخت.

هدف اینست که به انواع مختلف و یا ندانم کارى و سهل انگارى سرمایه‏هاى ملى را که معلوم نیست تا کى و تا چند ادامه دارد هدر مى‏دهیم و اصولاً ما ایرانیها در اسراف و تبذیر و مصرف بى رویه متأسفانه سرآمدیم که از باب مثال به چند مورد اشاره مى‏کنیم.

 

اسرافکارى در مصرف

۱- مصرف بنزین در ایران سه برابر استاندارد جهانى است. همانگونه که این کالاى استراتژیک در کشور به ارزان‏ترین قیمت عرضه مى‏شود حتى بنزین آزاد ۴۰۰ تومان تقریباً نیمى از قیمت واقعى آن است و مى‏توان گفت: قیمت سهمیه بندى یکصد تومان در لیتر از قیمت آب خوردن ارزان‏تر است! امروز هر لیتر بنزین وارداتى براى دولت بیش از هفتصد تومان تمام مى‏شود و مازاد بر فروش آن یارانه است و چنانکه مى‏بینیم اتومبیل مانند قارچ مى‏روید و رقم مصرف روزانه افزایش دارد و علاوه بر اینکه تردد اتومبیل جاى نفس کشیدن براى مردم باقى نگذاشته و کشور را به یک پارکینگ بزرگ تبدیل کرده است، خسارت عظیمى بر بیت المال وارد مى‏کند. به علاوه مقدار نسبتاً زیادى نیز به کشورهاى همسایه قاچاق مى‏شود و چنین است مسئله گازوئیل و سایر حاملهاى انرژى در کشور.

ارزش واقعى حاملهاى انرژى که سالانه در کشور مصرف مى‏شود در کمترین محاسبه به ۹۰ هزار میلیارد تومان مى‏رسد و در برخى از مراکز رسمى تا ۱۲۰ هزار میلیارد تومان آمده که بیش از بودجه سالانه کشوراست!

روزانه ۴ میلیون بشکه نفت در کشور تولید مى‏شود و تولید گاز نیز اگر به بنزین تبدیل شود به ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه مى‏رسد و این سیر تصاعدى مصرف در دنیا بى سابقه است. چرا که الگوى مصرف رعایت نمى‏شود، امکانات حمل و نقل عمومى به قدر کافى وجود ندارد و اتومبیل تک سرنشین در شهر و روستا سرسام‏آور است.

و اگر به ارقام موارد دیگر از قبیل مصرف بى رویه برق و آب و گاز را بیفزائیم مصرف از حد و حصر مى‏گذرد که عمده آن یارانه است و آنچه از مصرف کننده به عنوان بهاى حاملهاى انرژى دریافت مى‏شود حداکثر یک پنجم قیمت واقعى است. بطور خلاصه ۹۰ درصد یارانه‏ها در حاملهاى انرژى است که سالانه ده درصد رشد دارد و البته که یارانه به حاملهاى انرژى منحصر نیست و کالاهاى اساسى چون نان، شیر، دارو، کود شیمیایى و… را شامل مى‏شود مثلاً: یارانه نان در سال ۴ هزار میلیارد تومان، یارانه شیر ۹۰۰ میلیارد تومان، یارانه کودشیمیایى ۹۰۰ میلیارد تومان و همچنین در مصرف سرانه دارو در دنیا اوّل هستیم در حالى که بسیارى از داروها در خانه‏ها هدر مى‏رود.

مصرف گاز در کشور ما نزدیک به مصرف کل اروپاست در حالى که ما ۷۰ میلیون جمعیت هستیم و اروپا ۳۶۰ میلیون جمعیت دارد و طبق یک گزارش معادل چین مصرف انرژى داریم.

موارد از این قبیل فراوان است که به این مقدار بسنده مى‏کنیم در یک جمع بندى کوتاه ۲۵۰ میلیارد دلار درآمد ناخالص ملى است که ۷۵ میلیارد دلار یارانه است که ۹۰ درصد آن در انرژى است و سالانه ده درصد رشد دارد.

 

عمده یارانه‏ها به چه کسانى داده مى‏شود؟

خوب اینها بخشى از موارد پرداخت یارانه بود که دیدیم که هرچند در جهت رفاه ملت از آن ناگزیریم اما آنچه قابل ذکر است اینکه این یارانه‏ها عمدتاً به چه کسانى داده مى‏شود؟ آیا اینگونه پرداخت یارانه بى درو دروازه به مصلحت ملت است آیا اقشار آسیب‏پذیر از این یارانه‏ها بیشتر استفاده مى‏کنند یا مرفّهان پر مصرف؟ مطلب اساسى اینجاست. سخن از حذف یارانه‏ها نیست. بلکه سخن از هدف اصلى یارانه‌هاست. البته همه ایران از این یارانه‏ها حق استفاده دارند، اما با چه ملاک و معیار؟ آنچه امروز در کشور مى‏گذرد حاکى از اینست که ۷۰ درصد یارانه‏ها را ۳۰ درصد جامعه یعنى دهک‏هاى بالاى بادرآمد کافى، مى‏برند و ۳۰ درصد یارانه‏ها به ۷۰ درصد مردم یعنى دهک‏هاى پایین داده مى‏شود و طبق این محاسبه دهک دهم جامعه که پردرآمدترین اقشار جامعه‏اند ۳۶ درصد برابر دهک اول که فقیرترین اقشار جامعه‏اند از یارانه‏ها استفاده مى‏کنند. این یک ظلم فاحش است که همواره در کشور جریان داشته و سخن امیرمؤمنان را به یاد مى‏آورد که فرمود: ” من ندیدم نعمتى انبوه را مگر آنکه در کنار آن حقى ضایع شده است”.

این وضع تا کى مى‏تواند ادامه پیدا کند؟ و بالأخره این دیوار بلند تبعیض نباید فرو ریزد؟! اینست که هدفمند کردن یارانه‏ها را الزامى مى‏سازد که از نگاه دین و عقل و عرف باید به آن گردن نهاد و این راهى است که کشورهاى پیشرفته پیموده‏اند. اما چرا و به چه دلیل ما تا کنون به آن تن نداده‏ایم؟ سالهاست که پس از انقلاب دولتهاى ما ضرورت آن را پذیرفته‏اند اما بدلیل دشوارى کار شانه از زیر بار آن خالى کرده‏اند. کارشناسان اقتصادى نیز با نگاه علمى آن را لازم و قابل اجرا مى‏دانند اما تنها نگرانى آنها خوف تورم و نگرانى از ناموفق بودن آن است به همین دلیل ورود در این عرصه به یک عزم جدى و شجاعت نیاز دارد و دل به دریازدن و وارد این جراحى بزرگ شدن که دولت و مجلس امروزه بدان تن داده و به میدان آمده‏اند. لایحه هدفمند کردن یارانه‏ها از سوى دولت به مجلس داده شد و در کمیسیون ویژه مورد بازخوانى و بررسى قرار گرفت و تحقیقاً هزاران ساعت کارى در این بررسى صرف شده تا از صافى مجلس گذشته و مراحل نهایى قانونى را طى مى‏کند. رهبرى نظام نیز آن را ضرورى دانسته و اقدام به این تحوّل را ستوده‏اند و تذکراتى در این باره داده‏اند. معظم له در این خصوص فرمودند: ” این مسئله طرح تحوّلى که اخیراً دولت مطرح کرده این هم از همان کارهاى بزرگ و از همان کارهایى است که به جرأت اقدام به آن کار، خودش با ارزش است… مسئله هدفمند کردن یارانه‏ها واقعاً چیز خیلى مهمى است در دولتهاى قبل هم مطرح بود، بارها صحبت شده بود و گفته شده بود منتها پیشرفت نمى‏کرد.”

به هر حال دولت دهم این مسؤولیت را پذیرفت، مجلس شوراى اسلامى نیز به کلیات آن رأى قاطع داد و جزئیات آن را با پاره‏اى تغییرات به تصویب رساند که پس از تأیید شوراى نگهبان جهت اجرا به دولت فرستاده مى‏شود.

 

مشکلات اجرائى این قانون و راه حل آنها

چنانچه اشاره شد با وجود ضرورت هدفمند کردن یارانه‏ها دولتهاى پیشین زیر بار مسؤولیت آن نرفتند و دلیل آن مشکلات و تبعات آن بود و اکنون که نظام کلیت آن را پذیرفته باید به ساز و کار اجرائى آن پرداخت که در این مرحله نکات مهمى وجود دارد و جوانب اجراى طرح بدرستى باید مورد مداقه مجریان قرار گیرد:

۱- از جمله اطلاع رسانى و شفاف سازى طرح براى توده مردم و فراهم آوردن جوّ مناسب به این معنا که باید توجیه و تفسیر این طرح از جنبه درآمد و هزینه بدرستى روشن شود تا همه بدانند این لایحه درصدد اجراى عدالت و کاهش دادن فشارهاى اقتصادى و ساماندهى به تولید و عرضه و مصرف و چگونگى تقسیم یارانه به آحاد جامعه است.

جریانهایى دست اندرکارند که دولت و مجلس را در این تصمیم ناموفق جلوه دهند و با طرح مشکلات جوّ روانى منفى را دامن بزنند، در برابر این جریان‏ها اطلاع رسانى کافى و توجیه لازم و زمینه سازى جامعه پذیرى ضرورى بنظر مى‏رسد که کارشناسان امر در مناسبت‏هاى مختلف و با ابزارهاى خبررسانى عمومى چون صدا و سیما باید بدان بپردازند و زمینه فکرى جامعه را براى همکارى فراهم آورند که مردم این طرح را در جهت مصالح خود بدانند و با دولت همکارى لازم داشته باشند که حتماً چنین خواهد شد.

 

بانک اطلاعات اقتصادى فراگیر

۲- شناسائى کلیه خانوارهاى ایرانى و تهیه بانک اطلاعات از وضعیت مالى و نیاز یا عدم نیاز آنها به یارانه و مقدار آن که کار بسیار دشوارى است و تا این کار بطور کامل انجام نشود اجراى طرح ناممکن خواهد بود و نفس این عمل به یک برنامه و مدیریت قوى نیازمند است تا بتواند تصویر جامعه از وضع خانوارها داشته باشد و در صورت لزوم هر دو سال یکبار روند افزایش یا کاهش توان مالى آنها را بازنگرى کند و براى دستیابى به این اطلاعات همکارى همه دستگاه‏ها و خود مردم ضرورى است چرا که اگر جز این باشد عدالت در توزیع یارانه با چالش روبرو خواهد شد. عملکرد گذشته نشان داده که خود اظهارى افراد همواره، با واقعیت منطبق نیست و تخلّفاتى دیده شده همانگونه که اخیراً منابع رسمى اعلام کردند سى درصد اظهارنامه‏ها غیر واقعى بوده است. بنابراین علاوه بر اظهار نامه‏ها و ارائه اطلاعات از طریق فرمهاى مخصوص، بررسى دستگاه اجرایى مى‏بایست مکمّل این اطلاعات باشد.

و هماهنگونه که گفته شد به یک اداره آمارى قوى و اطلاعاتى خاص نیاز است که هم اکنون دولت باید در دستور کار قرار دهد و تا این فرایند طى نشود اقدام به اجراى طرح خام و ناسنجیده خواهد بود و جبران آن بسیار دشوار است بنابراین در اجراى طرح عجله نباید کرد و قبل از هر چیز این بانک اطلاعاتى را باید تدارک دید. و از مردم هم باید خواست در اجراى طرح همکارى و شفاف سازى لازم را بنمایند که سرنوشت آینده و عدالت در توزیع یارانه‏ها به این امر بستگى دارد.

 

لجام‏گسیختگى در قیمت‏ها

۳- پیشگیرى از افزایش خودسرانه قیمت‏ها و گرانى‏هاى بى رویه و زود هنگام از دیگر الزامات طرح هدفمند کردن یارانه‏هاست. یکى از بیماریهاى اقتصادى در جامعه ما همین مسئله افزایش بى رویه قیمت‏هاست که پیش از آنکه یک طرح اقتصادى اجرایى شود فرصت طلبان پیشاپیش گرانى‏ها را کلید مى‏زنند و موج گرانیها را به راه مى‏اندازند. مثلاً هنگامى که سهمیه بندى بنزین عنوان مى‏شود بااینکه درصد تأثیر گذارى آن پنج درصد است بیست درصد کرایه‏ها را افزایش مى‏دهند و این گرانى به کلیه مایحتاج عموم تأثیر مى‏گذارد و چون دستگاه نظارتى ضعیف است و یا با جدیت عمل نمى‏کند موج گرانى به راه مى‏افتد.

در مورد هدفمند کردن یارانه‏ها که در جاى خود و زمان خود درصدى به بهاى حاملهاى انرژى و اقلام مصرفى دیگر افزوده مى‏شود و طى پنج سال به ارزش واقعى باید برسد و همزمان یارانه‏ها باید پرداخت گردد، همین مشکل یعنى گرانى بى رویه کالاها جدى است و با اینکه تا اجرایى شدن طرح پنج شش ماه و شاید بیشتر از این باقى مانده است عدّه‏اى را هول و هراس گرفته و به گرانى زودهنگام دامن زده‏اند و مردم نگران این جریان‏اند. هستند عوامل مافیایى مشکل ساز که با انگیزه‏هاى سوداگرانه مادى و حتى سیاسى درصدد ضربه زدن به نظام اند و مترصد بهره بردارى از فرصت‏ها با انگیزه‏هاى گوناگون مى‏باشند. دستگاه‏هاى اطلاعاتى ما از این مافیاها نباید غافل باشند، صنایع بزرگ و کوچک تولید کالاهاى مصرفى و واردات و صادرات در معرض آسیب اند. ساماندهى ونظارت و حمایت و هدایت آنها رونق اقتصادى و اشتغال را فراهم مى‏سازدو عرضه عادلانه کالا به مصرف کنندگان را میسر مى‏گرداند.

دولت باید همه جوانب امر را ببیند که همزمان با فعالیتهاى اقتصادى و تولیدى بهانه‏اى به بحران سازان ندهد و جلو افزایش قیمت‏هاى بى رویه را بگیرد و همین نظارت مى‏بایست نسبت به خرده فروشان در بازار و خیابان و محله و حمل و نقل و سایر خدمات رفاهى و… بطور جدى صورت پذیرد و نهادهاى مسؤول چون وزارت بازرگانى و تعزیرات و سازمان حمایت از مصرف کنندگان مى‏بایست بر قیمت‏ها نظارت کنند و با متخلفان برخورد قانونى نمایند تا فضاى اقتصادى جامعه شاهد هرج و مرج نباشد و اگر جز این باشد پیشاپیش از خطر افزایش قیمت‏ها و نارضایتى عمومى باید هراسید.

بطور خلاصه: طرح اقتصادى هدفمند کردن یارانه‏ها همزمان نظارت و کنترل قیمت‏ها را مى‏بایست در دستور داشته باشد و حاکمیت باید از قدرت نظارتى خود استفاده کند و اجازه ندهد هرج و مرج اقتصادى بازار را تحت الشعاع قرار دهد، همانگونه که در کشورهاى دیگر این کنترل و نظارت صورت گرفته و واقعى کردن قیمت‏ها، نظام اقتصادى را با بحران روبرو نکرده است.

 

فرهنگ صرفه جویى و همکارى دولت و ملت

۴- مسئله دیگر ترویج فرهنگ صرفه جوئى و ارائه الگوى مصرف است. متأسفانه چنانکه قبلاً اشاره کردیم کشور ما یکى از پر مصرف‏ترین کشورها در بسیارى از کالاهاست. البته اقشار محروم جامعه که توان مالى ندارند مشمول این قاعده نیستند ولى در عوض طبقات مرفه و متوسط جامعه و حتى دستگاه‏هاى دولتى به صرفه جوئى عادت ندارند!

رهبرى گرانقدر سال ۸۸ را سال اصلاح الگوى مصرف اعلام فرمودند که بسیار مهم و تعیین کننده است اما باید دید کدام صرفه‏جوئى در نظام مصرفى و اقتصادى ما صورت گرفت. تنها شعار اصلاح الگوى مصرف را در تابلوها و بنرها نباید دید که نقشى است بر دیوار! آیا در خرج و برج‏ها، حمل و نقل‏ها، مهمانیها، سیر و سفرها و مصرف آب و برق و گاز و بنزین و تلفن و غیره کدامین صرفه جوئى صورت گرفت؟ آیا خیابان‏هاى ما تراکم کمترى از ترافیک دارد؟ آیا هزینه خانوارها پایین آمده، آیا بودجه‏هاى دولتى در هزینه‏هاى جارى کاهش یافته است؟ پاسخ اینها را در ارقام و آمار باید خواند، طرح هدفمند کردن یارانه‏ها یکى از اهداف و نتایج‏اش اینست که فرهنگ مصرف را مى‏آموزد و باید بیاموزد. وقتى مردم بدانند اگر در مصرف بنزین و گاز و برق و آب و نان و غیره صرفه جوئى کنند به صلاح خود آنها و به مصلحت کشور است روبه صرفه جوئى خواهند آورد، بخصوص آنکه هزینه کمترى بابت آنها خواهند پرداخت و خودشان آن را مدیریت مى‏کنند، بویژه آنکه بدانند مصرف بى‏رویه از جیب آنها پرداخته مى‏شود، و بابت آن هزینه بیشترى خواهند پرداخت و یارانه نقدى و غیر نقدى هم جبران آن را نمى‏کند. بنابراین همه باید در امر صرفه‏جوئى مشارکت کنند تا هزینه کمترى بپردازند و یارانه را به زخم‏هاى دیگر زندگى خود بزنند.

 

اصولاً صرفه‏جوئى و خوددارى از ریخت و پاش و مصرف بى رویه بخشى از فرهنگ حیات بخش دینى ماست که متأسفانه فراموش شده و تضییع نعمت که به مفهوم کفران نعمت‏ها است بر زندگى ما سایه افکنده و موجب بى‏عدالتى و شکاف اجتماعى و دیوار بلند میان فقر و غنا شده که خدا را هم ناراضى نموده و شاید به همین سبب شاهد خشگسالى و کم بارانى شده‏ایم و نمى‏خواهیم این را بپذیریم که بهتر از این مى‏توان زندگى کرد و از نعمت‏هاى خداوند بهره گرفت که اینهمه مواد غذائى بخصوص نان چون ارزان قیمت است تضییع نشود و یا به گاودارى‏ها سرازیر نگردد.

موارد صرفه جوئى و لزوم فرهنگ بهینه سازى مصرف فراوان است که کارشناسان ما با ارائه آمار و ارقام از طریق رسانه ملى مى‏بایست آموزش دهند و البته مردم نیز همکارى نمایند و بطور طبیعى اگر مردم بدانند مصرف بى رویه هزینه بیشتر دارد الگوى مصرف را خواهند پذیرفت. در یک جمع بندى اجرائى شدن قانون هدفمند کردن یارانه‏ها توجه به موارد فوق و مشابه آن را مى‏طلبد تا به خواست خداوند و تدبیر مجریان و همکارى ملت به ثمرات مطلوب که عدالت اجتماعى است برسیم.

 

 

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه حتى إذا جاء أحدکم الموت توفّته رسلنا و هم لا یفرطون”

( سوره أنعام – آیه۶۲ – ۶۱۹)

او است خدائى که قدرتش بالاتر از قدرت بندگان است و براى نگهبانى شما فرشتگانى را مى‏فرستد که هرگاه مرگ یکى از شما فرا رسد، رسولان ما او رامیرانند و آنها در قبض ارواح بندگان، کمترین کوتاهى نخواهند کرد.

 

قاهر یکى از صفات خاص الهى است و معنایش این است که خداوند قدرتمندترین است و اصلا قدرت خدا – مانند دیگر صفاتش – قابل مقایسه با دیگران نیست. قاهریت خداوند به این است که تمام بندگان و مخلوقات، تحت اراده مطلقه او هستند و هرچند به بندگانش اختیار داده است ولى بدون اراده او هیچ کارى از هیچ بنده اى تحقق نمى‏یابد. و این منافات ندارد با مختار بودن افراد زیرا هرچند هر کارى به اختیار انسان صادر مى‏شود ولى قطعا مشیت حق هم اقتضا مى‏کند که آن کار تحقق یابد. و این به همان معناى ” لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین ” است زیرا اگر هر کارى تنها تحت اراده خدا باشد، جبر لازم مى‏آید و مؤاخذه بندگان، ظلم و ستم خواهد بود و منزه است خداوند از هر ستمى ” إن الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس أنفسهم یظلمون ” خداوند هرگز مردم را ظلم نمى‏کند بلکه این خود مردم اند که به خویشتن ظلم روامى دارند. بنا بر این خداوند سلب اختیار از مردم نمى‏کند ولى با این حال، هر کارى بخواهد صورت بگیرد باید با اذن و علم خداوند باشد. چه بسا بنده اى تصمیم به کارى مى‏گیرد ولى چون خداوند نمى‏خواهد، او را توفیق به آن کار نمى‏دهد، نه اینکه با قوه قهریه جلویش را مى‏گیرد.

پس خداوند قاهر است و بر همه بندگان غلبه دارد و هیچ کارى بدون إذن و إراده او صورت نمى‏گیرد ضمن اینکه بندگان در انجام کارهایشان مختارند.

و یرسل علیکم حفظه: هر گروهى از فرشتگان مأموریت دارند کارى را که به آنها واگذار شده بدون هیچ زیاد و کمى انجام دهند. برخى از فرشتگان مسئول ارزاق هستند و برخى موکل اعمال و کارهاى بندگان‏باشند و گروهى هم – چنانکه از آیه شریفه استفاده مى‏شود – مأموریت نگهدارى و نگهبانى مخلوقات به آنها واگذار شده است. اگر دقت کنید روزانه چقدر حوادث از کنار شما مى‏گذرد که متوجه آنها مى‏شوید و خداوند شما را نگه مى‏دارد و این غیر از هزاران حادثه دیگر است که ما با حواس خود احساس نمى‏کنیم. فرشتگان نگهبان “حفظه” کارشان نگهدارى شما و سایر مخلوقات است. ولى این نگهبانى همیشگى نیست، سر انجام دستور توقف از جانب خداوند مى‏رسد، آن هنگام که مرگ فرا رسد.

واز اینکه مى‏فرماید ” حتى إذا جاء أحدکم الموت ” معلوم مى‏شود اول مرگ مى‏رسد، سپس قبض روح مى‏شود، نه اینکه قبض روح باعث مرگ باشد چنانکه برخى بر این باورند. یعنى ملائکه نگهبان تا رسیدن بانگ رحیل، با انسان همراهى مى‏کنند،وقتى ندا رسید که اجل فرا رسیده ، فرشتگان دیگرى مأموریت مى‏یابند که قبض ارواح کنند.

در مورد قبض روح گاهى آن را به خودش نسبت داده، مى‏فرماید: ” الله یتوفى الانفس حین موتها ” خداوند أرواح و جانها را قبض و توفى مى کند و گاهى به ملک الموت (عزرائیل)، مى‏فرماید: ” قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکّل بکم ” بگو – اى پیامبر – ملک الموتى که از سوى خدا وکالت یافته است، جان شما را مى‏گیرد. و در این آیه مى‏فرماید: ” توفّته رسلنا ” فرستادگان ما جانش را مى‏گیرند. و این هر سه با هم هیچ منافاتى ندارند زیرا تا مشیت الهى اقتضا نکند، ملک الموت از پیش خود هیچ قدرتى ندارد و تا امر به ملک الموت نرسد اعوان او کوچکترین اقدامى‏توانند بکنند، بنابراین خداوند فرمان صادر مى‏کند به ملک الموت و او به فرشتگان تحت قدرتش دستور الهى را ابلاغ مى‏کند تا جان یک انسان گرفته شود. و این گرفتن و توفى روح، دلیل بر بقاء و جاودانگى او است زیرا اگر روح فانى مى‏شد و از بین مى‏رفت، دیگر توفىمعنى نداشت.پس خداوند روح را قبض مى‏کند یعنى جسم است که مى‏میرد ولى روح همچنان باقى است و در عالم برزخ مى‏ماند تا وقتى که نفخ صور شود و مردگان زنده شوند و قیامت برپا گردد و آن گاه روح به بدن باز گردد و براى حساب و کتاب و مجازات آماده شود.

و هم لا یفرطون: تفریط یعنى کوتاهى کردن در مقابل افراط بمعنى زیاده روى. و شاید کنایه از هر دو مطلب باشد به این معنى که هیچ کم و زیادى از سوى فرشتگان صورت نمى‏گیرد. روشن است که این بندگان مکرّم الهى أوامر صادره را بى کم و کاست انجام مى‏دهند و نه تنها اعتراضى ندارند، بلکه از کارشان خسته هم نمى‏شوند. و اینکه بعضى از جاهلان نسبتهائى به برخى ملائکه مى‏دهند که کم و زیادى کرده اند مثل داستان جعلى ” فطرس “، اینها از الفباى قرآن چیزى نمى‏دانند، زیرا ملائکه هرگز کوتاهى در اوامر صادره، نمى‏کنند و اصلا قابلیت عصیان هم ندارند زیرا خداوند آنها را معصوم قرار داده است ” بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون ” در جاى دیگرى مى‏فرماید: ” لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون ” و خداوند در مقام مدح و ستایش آنان، هر گونه تمرّد و عصیان و نافرمانى را از آنان محالمى‏داند در حالى که آنها چون خدا را مى‏شناسند و معرفت واقعى دارند، لذا در بالاترین مرحله خوف و خشیت قرار دارند. مى‏فرماید: ” و هم من خشیته مشفقون ” و در جاى دیگر تأکید دارد که آنها از غضب خدا مى‏ترسند.فرماید: ” یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون “. و از این آیات استفاده مى‏شود که ملائکه ممکن است توانائى عصیان هم داشته باشند ولى هرگز عصیان نمى‏کنند هرچند بزرگان ما معتقدند که آنها حتى توانائى معصیت هم ندارند. اگر دقت کنید خداوند مى‏فرماید: “لا یعصون الله ” و عاصى کسى است که توانائى عصیان دارد، پس اگر ناتوان از معصیت باشد، لا یعصون معنى نخواهد داشت، گذشته از اینکه ملائکه داراى عقل و شعورند، و خداوند آنها را مدح مى‏کند به اینکه عصیان نمى‏کنند، و شاید به این معنى باشد که مى‏توانند ولى معصیت نمى‏کنند. به هر حال چه بتوانند و گناه نکنند و چه توانائى گناه از آنان سلب شده باشد، آنچه قطعى و مسلّم است و از قرآن و حدیث، استفاده مى‏شود، ملائکه هرگز نافرمانى نمى کنند و در انجام أوامر کوتاهى نمى‏نمایند. پس نسبت دادن هر نوع کوتاهى یا گناهى به فرشتگان، باطل و غلط است. به امید روزى که ما هم خدا را بهتر بشناسیم و از خشیت مقام او نافرمانى نکنیم. والسلام

30دسامبر/16

شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه

غلامرضا گلى زواره

 

پیوستگى دانش و دیانت در ایران

از موقعى که آیین اسلام به ایران قدم نهاد، ایرانى‏ها در عرصه‏هاى علمى و فرهنگى به شکوفایى خویش پرداخته و با الهام از قرآن و حدیث، وسعت دید و بلند نظرى و عدم تعصب در اسلام براى فرا گرفتن دانش‏هاى گوناگون بسیج شدند، آنان مى‏کوشیدند براى اخذ حکمت و معرفت به هر کجا که آن را مى‏یابند سفر کنند و محضر هر دانشورى را درک نمایند ضمن این که عقیده داشتند علم و ایمان از هم جدا نمى‏باشد و حکمت در فضاى بى ایمانى بیگانه و غریب است، وطن معارف قلب مؤمنان است.۱

با این اعتقاد، ایرانیان نقش مؤثّرى در تدوین و تکوین علوم داشتند و نهادهاى آموزشى ایران در روزگارى که اروپا در تیرگى جهل، غفلت و خرافات به سر مى‏برد، در حال اعتلاى علمى و گسترش اندیشه‏ها در شاخه‏هاى گوناگون علوم بودند، برجسته‏ترین دانشمندان مسلمان از همین مرکز تعلیم و تربیت برخاستند، به موازات این رونق علمى، کشف‏ها و اختراعات و ابداعات در فنون متعدد در چنین مؤسساتى تأکید بر آن بود که فراگیرى معارف دینى را در نظر داشته باشند و اخلاق اسلامى و رفتارهاى خیرخواهانه را به هنگام بکارگیرى دانش خود فراموش نکنند.

اصولاً در این مراکز ترکیبى از دانش‏هاى دینى و علوم طبیعى آموزش داده مى‏شد و شالوده آنها بر تعالیم قرآنى، سنت نبوى، برترى آخرت بر دنیا، التزام عملى به فرایض دینى و احکام شرعى استوار بود و در ادوار تاریخ هیچ گونه انفکاکى بین علوم و معارف وجود نداشت حتى تفوّق فراگیرى آموزه‏هاى مذهبى در حدّى بود که در مواقعى مساجد به عنوان کانون‏هاى مهم تعلیم و تربیت تلقى مى‏گردید، به دلیل همین نقش آموزشى و تربیتى به تدریج مساجد عمده داراى کتابخانه‏هاى بزرگ و ارزشمند گردیدند که مورد استفاده دانش پژوهان و محققان قرار مى‏گرفت، چنان که مقدّسى مى‏گوید: تنها فهرست کتابخانه مسجد جامع اصفهان در ده مجلّد فراهم آمده بود، او از این مسجد به عنوان یک مرکز بزرگ فعالیت علمى در تمام زمینه‏ها یاد مى‏کند.

پایگاه اجتماعى و قداست مسجد و تداوم سنت تدریس و تعلیم علوم دینى در این مکان مبارک و در نتیجه وجه مشترک کارکردى و فرهنگى آن با مدرسه منجر به قرار گرفتن مراکز آموزشى در جوار مساجد، خصوص مسجد جامع گردید.۲

بنابراین در سیر تحوّل حوزه و دانشگاه تا هنگام انقلاب مشروطیت ایران، دوره‏اى را که مراکز آموزشى ایران پشت سر نهادند یگانگى دانشمندان علوم دینى و متفکران سایر علوم بود.

در این مقاطع نسبتاً طولانى، علوم حوزوى به معناى متداول کنونى با آموزش‏هاى دانشگاهى به لحاظ شیوه‏هاى تدریس و چگونگى کسب آن‏ها از سوى دانشجویان و طلّاب هم سو بودند و به سوى هدفى واحد گام برمى‏داشتند. هم چنین از یکدیگر بیگانه نبودند و با هم سنخیت داشتند، تفاوت در زمینه‏هاى علوم و برخى روش‏ها و پژوهش‏ها بود امّا همه متحد و منسجم براى معمارى تمدّن اسلامى تلاش مى‏کردند.۳دانشوران علومى چون نجوم، فیزیک، شیمى، ریاضى، هندسه، زیست‏شناسى، زمین‏شناسى در همان مراکزى مشغول تدریس یا تحصیل بودند که عالمان دینى حضور داشتند و چه بسا نامدارانى از این کانون‏ها برخاسته بود که در دانش‏هاى دینى چون حکمت، کلام، فلسفه، عرفان، فقه، حدیث و رجال مهارت داشتند ضمن آن که از معارف علوم طبیعى هم بى بهره‏نبودند و حتى در این زمینه صاحب نظراتى ارزشمند بودند.

 

نفیر انفکاک و نفرت

با شروع انقلاب مشروطه، تربیت متخصص جهت اداره امور کشور به شیوه‏اى مُدرن شکل جدّى به خود گرفت، امّا دیگر تعلیم و پرورش دانش پژوهان در فضاى معنوى حوزه‏ها و مراکز علوم دینى انجام نمى‏پذیرفت، بلکه این افراد یا به اروپا مى‏رفتند و در سیستم‏هاى غربى آموزش‏هاى لازم را فرا مى‏گرفتند و مطابق اهداف و افکار آنان تربیت مى‏شدند، یا آن که در داخل کشور مطابق همان نظام بار مى‏آمدند، هم زمان سیل آراء و افکار وارداتى سیل آسا وارد این سرزمین شد و روى کارآمدن فرد ستم پیشه‏اى چون رضاخان این هجوم خطرناک را تسریع نمود. او با سرسپردگى به استعمار و استکبار و نیز قلدرى و دیکتاتورى از یک سوى زمینه اجتماعى و سیاسى افزون‏ترى براى نفوذ مکتب‏هاى غربى در ایران فراهم ساخت و افکار غرب زدگان، لائیک‏ها و ماتریالیست‏ها در ایران رویشى سرطان زا به خود گرفت، از سوى دیگر به مراکز حوزوى یورشى سهمگین بُرد و کوشش‏هاى علمى و آموزشى این نهاد مقدّس و دینى را با رکودى جدّى مواجه ساخت.

شیوه‏هاى آشفته جدید که محصول و ارمغان نظام آموزشى غربى‏ها بود، شرایط جدیدى را بر دانشگاهها حاکم ساخت که نه تنها با روش‏هاى تعلیم و تربیت حوزویان هیچ گونه شباهتى نداشت بلکه شکاف بین دانشگاه و حوزه را افزایش مى‏داد. روشنفکران خودباخته و بیمار داخلى نیز در تثبیت این روند که با هویت اصیل ایرانى و ارزش‏هاى مذهبى مغایرت داشت نقش مؤثّرى ایفا کردند.

امّا دشمنان دوست نما و عدّه‏اى از جاهلان و آنانى که شیفته تعالیم غربى شده بودند به این روند اکتفا نکردند و یک نوع نفرت و انزجار متقابل بین حوزه و دانشگاه بوجود آوردند، در این دوره طلّاب علوم دینى تحصیل در دانشگاه را نوعى گرایش به تجدّد، غرب زدگى و فاصله گرفتن از دیانت، تلقى مى‏کردند و دانشگاهیان، دانش آموختن در مدارس علوم دینى را نوعى حرکت ارتجاعى و جمود و تحجّر تصوّر مى‏نمودند، گاهى هم تحت تأثیر تبلیغات رسانه‏هاى وابسته به استبداد و استکبار اسباب آزردگى هم را بوجود مى‏آوردند. کارگزاران رژیم پهلوى تمام تلاش خود را در این راستا صرف مى‏کردند که دانشگاهها به سوى غربى شدن، فراموش نمودن ارزش‏ها، فاصله گرفتن از اصالت‏هاى بومى و توانایى‏ها و استعدادهاى خودى پیش روند و هرگونه استقلال علمى، پویایى، ابتکارها و خلاقیّت‏هاى تحصیل کردگان این مرز و بوم را برنمى‏تابیدند،در مقابل از تشکیلاتى حمایت مى‏کردند که با ارزش‏هاى دینى و باورهاى مذهبى در ستیز بودند.

تبلیغات زهرآگین این بوق‏هاى وابسته به استکبار تا بدان‏جا کشید که برخى دانشگاهیان متعهد، متدین و معتقد به موازین اسلامى جرئت نمى‏کردند پاى بندى خود را به مقدّسات مذهبى بروز دهند، کسى که روزه دار بود، به جاى آن که بگوید روزه هستم، در تعارفات متداول اگر خوراکى یا نوشیدنى برایش مى‏آوردند یا در جلسه‏اى شرکت مى‏کرد که دیگران شؤونات ماه رمضان را رعایت نمى‏کردند، مى‏گفت: میل ندارم! جایى خلوت‏تر از مسجد دانشگاه وجود نداشت و این حالت اسف‏انگیز در ماه رمضان بر مسجد دانشگاه حاکم بود. گریز از دیانت و قرار گرفتن در دامنغربت غرب چون توفانى بنیان کن، نفرت‏ها و انزجارهاى متقابل را در پى داشت و تهاجم فرهنگى علیه روحانیت ارمغان شوم آن بود، آنانىکه هویت اصیل خود را مفقود کرده بودند و چشم به تعالیم پر آفت غربدوخته بودند، در برافروختن آتش فتنه و اختلاف، لحظه‏اى آسوده نبودند و هردم که از شعله‏هاى آن کاسته مى‏شد هیزم کینه توزى بر آن مى‏ریختند.

امام خمینى در بیاناتى فرموده‏اند:

“…یک روز بود که دانشگاه و حوزه‏هاى علمیه نه این که از هم جدا بودند(بلکه) جوّى به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهى تحمّل روحانى را داشت و نه روحانى تحمّل دانشگاهى را، اساس هم این بود که این دو قشرى که با اتحادشان تمام ملّت متّحد مى‏شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملّت اتحاد پیدا نکند…”۴

اغلب افرادى که از چنین دانشگاهى فارغ التحصیل مى‏شدند اهداف استعمار را تأمین مى‏کردند و هرگونه روحیه تحقیق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود، به مدرک، سودجویى مادى و تشخص کاذب اجتماعى فکر مى‏کردند و از رشد معنوى، فضیلت‏هاى اخلاقى و کرامت انسانى کمتر بهره داشتند. در مشاغلى که بر مى‏گزیدند به فکر مردم و حل مشکلات آنان نبودند بلکه به شغل‌هایى روى مى‏آوردند که منافع شخصى را تضمین کند و رفاه مادى را فراهم سازد، هرگونه استقلال فکرى، اعتماد به نفس و تکیه به خود، آرزویى بیش نبود. دانشگاهى این گونه از تربیت اسلامى بهره‏اى نداشت و علومى که در آن تدریس مى‏شد گره‏اى از گرفتارى‏هاى مردم نمى‏گشود. بدین جهت امام خمینى مى‏فرمایند: “…دانشگاهها باید تغییر بنیانى کند و باید از نو ساخته شود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیت‏هاى اسلامى، نه این که تربیت کنند به تربیت‏هاى غربى… باید دانشگاهى اسلامى بشود تا علومى که در دانشگاه تحصیل مى‏شود، در راه ملّت و در راه تقویت ملّت و با (ملاحظه) احتیاج ملّت همراه باشد. معناى اسلامى شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و یک ملّت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.”۵

شهید آیت اللّه مطهرى، شهید مفتح، شهید مظلوم دکتر بهشتى و شهید دکتر محمد جواد باهنر از جمله شخصیت‏هاى حوزوى و عالى رتبه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق این آرزوى امام تلاش کردند و همواره زحمات و جانفشانى این عزیزان تجربه‏اى موفق براى وحدت حوزه و دانشگاه قلمداد مى‏گردد.

 

پرتو افشانى در دانشگاه

مفتح در زمره عالمان دینى بود که علاوه بر تحصیلات در حوزه در سطح عالى و رسیدن به درجه اجتهاد بنابر ضرورتى که تشخیص داده بود، موفق گردید در دانشگاه هم، دانش اندوزى را تا درجه دکترا ادامه دهد، در واقع او هم به معارف اسلامى و فرهنگ حوزه آشنا بود، مسایل دانشگاه را هم مى‏شناخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند براى از بین بردن شکاف بین افراد دانشگاهى و حوزوى تلاش گسترده‏اى را آغاز کرد. او مسؤولیت عظیم گسترش ارزش‏هاى الهى را در میان دانشجویان پى گرفت و ضمن مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى، افکار الحادى و اندیشه‏هاى متجددین، بذر ایمان و باورهاى دینى را در روح و ذهن جوانان دانش پژوه، شکوفا ساخت و با پشتوانه‏اى ارزشمند از معارف ناب علوى در صحنه دانشگاه حاضر گردید تا فرا گیران را متوجه چشمه جوشان توحید بنماید. دانشگاه را برگزید تا تزکیه، تربیت الهى و رشد معنوى را با دانش و علوم تجربی قرین سازد و بر اثر تلفیق علم و ایمان از جوانان تحصیل کرده انسان‏هایى بسازد که “استقلال فرهنگى” و “فرهنگ استقلال” را در کشور تحقق بخشند.

وى در پى عملى ساختن این هدف مقدّس با کلید دیانت، درب باغ اندیشه را گشود و موجبات رویش معنویت را در مزرعه دانشگاه پدید آورد و در زمانى که توفان استکبار از نوع شرقى و غربى آن در حال وزیدن بود و بیم آن مى‏رفت که شکوفه‏هاى بوستان دیانت را پژمرده سازد نسیم ایمان را به سوى دانشگاه هدایت کرد.

آن شهید بزرگوار به همراه شهید مطهرى، دو ستاره تابناک بودند که در ظلمت ناشى از اختناق رژیم پهلوى و جاهلیت قرن بیستم به نورافشانى پرداختند و با درک درست از واقعیت‏هاى اجتماعى و شناخت ضرورت‏هاى تاریخى، سعى در احیاى فرهنگ اسلامى در محیط دانشگاه نمودند و در کلاس‏هاى درس، سخنرانى‏ها و جلساتى که با دانشگاهیان داشتند کوشیدند تا بى اعتبارى فرهنگ وارداتى و اصالت فرهنگ خودى را به اثبات برسانند.

دکتر مفتح علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات و بسط زمینه‏هاى همکارى با شهید مطهرى، بنا به دعوت انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران، عهده‏دار برگزارى نماز جماعت در مسجد این مکان علمى شد، اقامه نماز با حضور دانشجویان و نیز سخنرانى‏هاى ارشادى ایشان پس از نماز، در ترغیب و جذب جوانان به سوى مسایل مذهبى و نیز کاهش شکاف بین روحانى و دانشجو بسیار تأثیر گذار بود. او که تربیت یافته مکتب امام خمینى بود بنا به تأکید و توصیه رهبر انقلاب با محیط دانشگاه ارتباط برقرار کرد و در تمامى جلسات علمى و تبلیغى خود اندیشه‏ها و افکار عالى امام را براى حاضران تشریح مى‏نمود.۶

در یکى از جلسات شوراى آموزش که در وزارت علوم و آموزش عالى تشکیل شد، برخى خود باختگان در برابر فرهنگ غرب، از امام گله کرده بودند که چرا با شخصیت‏هاى علمى این گونه برخورد مى‏کند. یادآور مى‏شود عدّه‏اى در محضر امام از فرار مغزها در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى اظهار تأسف نموده بودند امام عبارتى به این مضمون فرموده بودند که چه بهتر، بگذارید زودتر فرار کنند و بروند! شهید مفتح به دفاع از بیانات امام خاطر نشان ساخت: “…این صحبت‏ها درباره اهانت به شخصیت‏هاى علمى نبود بلکه درباره کسانى است که این تحصیلات را براى(خدمت به) انسان‏ها قرار ندادند، تا آن روزى که بر ایران(رژیم) طاغوتى(حاکم) بود و درآمد داشت اینجا بودند امّا حالا چون درآمدها بسته شده و امروز خدمت به انسان‏ها مطرح است، دیگر اینجا نیستند. این مغزها به چه درد جامعه ما مى‏خورد، اگرچه از تمام علوم انباشته باشد ما مگر براى علم منهاى احساس مسؤولیت، احترام قائلیم؟ ابداً! ما براى آن علمى احترام قائلیم که با احساس مسؤولیت توأم باشد از نظر ما پزشکى محترم است که “انسان” باشد…آن کسى که از مملکت فرار کرد، یا خائن بود یا پرونده داشت، نگران بود فردا پرونده‏اش رو نشود.”۷

شهید مفتح متوجه این واقعیت بود که پیوند فکرى دانشگاه با حوزه و هماهنگى این دو کانون مهم سبب افزایش سطح آگاهى‏هاى عمومى و گسترش و اوج‏گیرى فرهنگ اسلامى در سطوح مختلف جامعه مى‏شود. سعى او بر آن بود تا آن هماهنگى و اختلاط سازنده با مردم جامعه که از روش‏هاى سالم و از خصوصیّات بارز حوزه‏هاى علمیه است، در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گیرد و نیز دانشجو مردم را از نزدیک بشناسد و آموختن دانش او را از این پدیده مهم غافل نکند، او تلاش کرد اخلاص، صفا، فداکارى، معنویت و احترام به سنت‏هاى اصیل را به دانشگاه ببرد، گروهى تفرقه افکن که نمى‏توانستند جارى شدن چنین جویبارهاى باطراوتى را در مراکز دانشگاهى بپذیرند، شایعه کردند مفتح مى‏خواهد در لباس دانشجویان تغییراتى بوجود آورد، مفتح طى سخنانى یادآور شد:

“لباس را من ابداً مطرح نکردم، الآن دانشجویان خود من در دانشکده الهیات دانشجویان مذهبى هستند، اکثرشان هم در این لباس که من هستم نیستند، آن جا که مى‏گویم قشر روحانى و دانشگاهى نمى‏گوییم معمّم و غیر معمّم، سخن از لباس نیست، سخن از محتواست، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمند و متفکر تعیین مى‏کنند، این مغزها خواه اندیشمندان آگاه در علوم معنوى و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادى(طبیعى) و رشته‏هاى دیگر اگر با هم باشند، جامعه جلو مى‏رود.”۸

از نظر مفتح، دانشگاه به تهذیب و تربیت اسلامى که ویژگى بارز حوزه‏هاى علمیه است نیاز دارد و به موازات آن شیوه‏هاى جدید تحقیقات علمى دانشگاهى باید در مراکز حوزوى مورد توجه قرار گیرد، هدف مفتح این بود که دانشگاهها شخصیت دانشور، دیندار و درستکار تحویل جامعه دهند که توانایى علم، تخصص و فنآورى خود را در راه آبادى کشور و تأمین سعادت مردم به کار گیرند و در طریق استدلال، عزّت و عظمت کشور گام بردارند، در برنامه چنین دانشگاهى دروسى تدوین مى‏شود که با نیازهاى واقعى کشور و مردم انطباق دارد و جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى هم رعایت مى‏گردد. محیط چنین مرکز علمى عرصه بحث و تحقیق، دانش کاربردى توأم با اخلاص و صداقت است و افراد، تعلیم و تعلّم و هرگونه تلاش فکرى و علمى را عبادت تلقّى مى‏کنند.۹

 

چرا وحدت؟

وحدت کلید حلّ موفقیت و رمز پیروزى انقلاب اسلام بوده و هست، وحدت یک ارزش اجتماعى و قبل از آن حتى یک ضرورت براى جامعه‏اى است که به سوى تحوّل پیش مى‏رود، پیگیرى وحدت از سوى شهید مفتح و استقبال دانشگاهیان و روحانیان از آن، منبعث از چندین عامل مى‏باشد.

این دو نیروى فکرى و علمى در حرکت‏هاى اجتماعى و فرهنگى نقشى والا داشته‏اند و در کویر ستم که رژیم پهلوى براى جامعه پدید آورده بود و در انجماد آن خفقان، در آن لحظات سکوت و سکون و زیرنگاه ریز بین جلّادان طاغوت، روحانیان و دانشگاهیان متعهد و مسؤول بودند که آتش مبارزه را پر حرارت نگاه مى‏داشتند و فریاد این افراد بود که از فیضیه و دانشگاه صداى مقاومت و پایدارى سر مى‏داد. چه بسیار فریاد اعتراض که از سر منبرها برخاست و قبل از آن که به گوش مردم برسد با صفیر گلوله مزدوران خاموش شد و چه بسیار دانشجوى متدین و مبارزى که به جرم مخالفت با استبداد و استکبار در خون خود طپید و گل وجودش در پاییز ستم پژمرده شد، بنابراین این منادیان حق و عدالت و آزادى هدف مشترک و دشمنى واحد داشتند امّا خیلى دیر هم دیگر را باز مى‏یافتند.

مفتّح متوجه این حقیقت گردید که وحدت با شعار، امر و فرمان و برخى تحمیل‏ها بدست نمى‏آید و نخستین گام در راستاى عملى شدن این انسجام این است که فرهنگ اصیل حاکم بر جامعه به درستى شناخته شود چرا که با پى بردن به پویایى و مولّد بودن این فرهنگ که سرچشمه در تعالیم الهى دارد رسیدن به وحدت آسان‏تر مى‏گردد.

حاکمیت دو فرهنگ با مشخصات متفاوت بر این دو عرصه خسارات فراوانى به جامعه تحمیل کرد، علم را محور هر چیز قرار دادن و از آن صرفاً به جنبه‏هاى مصرفى دل بستن و در نهایت کارگزار ابر قدرت‏هاى جهانى شدن و بازار مصرف را براى محصولات خارجى مهیا کردن ضایعه‏اى تلخ و دردناک بود که دانشگاه باید از این روند فاصله مى‏گرفت و خللى را که از این راه به جامعه سرایت کرد ترمیم کند، از آن سوى در حوزه‏ها هم باید نیازهاى ملموس مردم، مقتضیات زمان و واقعیت‏هاى مسلّم اجتماعى مطرح گردد و برخى تعلیمات از حیطه‏هاى ذهنیت‏هاى مجرّد باید رها گردند و کاربردى و عینى شوند چرا که دیانت از جامعه و سیاست جدا نمى‏باشد. شایسته نبود دانشگاه از سابقه چندین قرن تعلیم و تربیت و روش کاوش و نقد و ارزیابى حوزه‏ها دور باشند، تفکر ناهماهنگى و ناهمگونى دانشگاه و حوزه از القائات دشمنان بود و دانشگاهیان و حوزویان مى‏بایستى با هوشیارى عمل مى‏کردند و عملاً نادرستى این عقیده را ثابت مى‏کردند.۱۰

 

 

 

 

ضرورت وحدت

اشاره کردیم که شکاف‌هایى به دست خائنان سوداگر غرب و شرق بین حوزه ودانشگاه ایجاد کردند تا ملت اسلامى را به راحتى استعمار و استثمار نمایند با پیروزى انقلاب اسلامى قشرهاى تحصیل کرده با علماى دین احساس یگانگى کردند امّا ضرورت داشت آنان بیش از این بهم نزدیک گردند و از آن جدایى‏ها دست بردارند، وقتى عالى‏ترین طبقات فکرى و علمى با هم متحد گردند بهتر قادرند توطئه‏هاى سیاسى و فرهنگى را خنثى کنند. امام خمینى در این باره مى‏فرمایند:

“مغز متفکر جامعه شما دو طایفه هستید و آن قشرى که مى‏تواند خنثى کند آن توطئه‏هایى که با کمال دقت براى شکست دادن نهضت در شرف تکوین است، آن هم شماها هستید تکلیف براى شما دو طایفه از سایرین زیادتر است و مسؤولیتتان بسیار زیاد، همه مسؤولند لکن شما دو طایفه مسؤولیتتان زیادتر است آنها درصدد هستند… که شماها را از هم جدا کنند.”۱۱

از این جهت امام از دانشوران علوم دینى و علماى دانشگاهى مى‏خواهد براى تحقق این اتحاد بکوشند و از میان حوزویان شخصیتى که این رسالت را بر دوش مى‏گیرد مفتح است، او به این درجه از تشخیص رسیده بود که نه دانشگاهى مى‏تواند بدون روحانى به استقلال برسد و نه روحانى بدون دانشگاه، البته مفتح یک واقعیت دیگرى هم به عهده داشت زیرا حالا که آن دیوارهاى قبلى و بدبینى‏هاى نگران کننده از بین رفته و تحوّلى در مناسبات بین حوزه و دانشگاه پدید آمده بود، عدّه‏اى کوشیدند نقشه شیطانى جدیدى را به اجرا بگذارند و از زبان حوزویان بگویند دانشگاهى‏ها مشکل دارند و حوزه نمى‏تواند با آن‏ها هم آهنگ گردد، همچنین از لسان افراد تحصیل کرده چنین مطرح مى‏کردند که سنت‏هاى حاکم بر حوزه آن قدر قدیمى و دور از تحولات جدید است که نسل دانشگاهى نمى‏تواند خود را با طلّاب هم هدف ببیند، مفتح در بحث‏ها و درس‏هاو سخنرانى‏ها تأکید مى‏کرد چشم‏ها را درست بگشائید زیرا عدّه‏اى از داخل خود دانشگاه و از درون مراکز علوم دینى ساز تفرقه و فساد مى‏نوازند البته او اطمینان داشت که اگر این دو قشر به درستى هم را بشناسند و با هم تفاهمى عمیق و اساسى داشته باشند دیگر جناح‏هاى غرب زده و شرق زده از منافقان و چپ گرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان طمع چنین تفرقه‏اى را در سر نخواهند پرورانید بدین جهت تلاش مفتح بر آن بود که اولاً این وحدت فراگیر گردد، ثانیاً از مرز شعار بگذرد و به شعور برسد، ثالثاً در پرتو این وحدت کارهاى زیربنایى صورت گیرد که از مشکلات جامعه گره‏گشایى کند، رابعاً آن چنان دل‏ها به یکدیگر تألیف داده شود که جاى رخنه دشمنان نباشد و هرگونه نفاق افکنى و تشتت خنثى شود، در واقع او طالب یک انسجام مستمر، دائمى، ریشه‏اى و با ثمر بود نه اتحادى مقطعى، گذرا و تقویمى یا بر پایه یک مصلحت سیاسى در برهه‏اى خاص.

مفتح اعتقاد داشت براى تسخیر دل‏ها و حاکمیت حق، براى ساختن آینده‏اى درخشان براى استحکام جاى پاى مذهب در عقل‏ها و خردها، وجدان‏ها و قلب‏ها و زندگى‏ها باید شیرازه دین را در همه زوایاى نسل جوان همچون تار و پودى محکم دوانید، باید بین معنویت مذهب و علوم طبیعى پل ارتباطى زد.

روشنگرى‏هاى شهید مفتح و آیت اللّه مطهرى در گذر زمان موجب شد تا آن شکاف ساختگى و فاصله دروغین میان حوزه و دانشگاه حذف گردد و سوء تفاهم‏هاى محصول القائات مسموم استعمار به تدریج بر طرف شد. حوزه و دانشگاه با رسیدن به هدفى واحد که همان مبارزه همه جانبه براى کسب استقلال علمى، فرهنگى و آزادى بر محورهاى اسلام اصیل بود به عنوان دو سمبل مقاومت ملت و دو پایگاه اصلى انقلاب درآیند و با تکیه به همین دو پایگاه انقلاب اسلامى توانست به مسیر خود ادامه دهد، نقش شهید مفتح در تحقق این هدف‏هاى ارزشمند و عملى ساختن اندیشه‏هاى امام خمینى در این راستا، آنقدر حائز اهمیّت بود که گروههاى نفاق و التقاط کوشیدند نقشه‏اى دیگر را به اجرا بگذارند، آنان وقتى مشاهده کردند در برخوردى فکرى و منطقى با این شهید بزرگوار شکست خورده‏اند، سلاح شقاوت را برکشیدند و این بزرگوار را به جرم آگاه بخشى به نسل دانشجو و برقرارى پیوند میان محیطهاى علمى و مذهبى به شهادت رسانیدند اما حذف فیزیکى مفتح و مطهرى هرگز جریان الحاد و التقاط را به هدف شوم خود نرسانید و راه نورانى و سفارش و توصیه این دو عزیز به اتحاد حوزه و دانشگاه هنوز سرلوحه عمل دانشجویان و طلاب حوزه است.۱۲

حجت الاسلام و المسلمین‌هادى مروى(ره) در این باره مى‏گوید:

“ایشان (مفتح) اعتقاد نداشت که حوزه و دانشگاه باید در یکدیگر ادغام شوند و هر یک وظیفه و کار اصلى خود را رها سازند و به کار حیطه دیگر بپردازند بلکه این‏ها بایکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند و بتوانند حرف‏هاى هم را خوب درک کنند و ساحت علمى و فکرى یکدیگر را بفهمند تا این درک متقابل منجر به یک نگاه دین مدارانه به هستى شود و طبعاً زمان آگاهى و دین آگاهى هر دو تعالى پیدا کند. شیوه ایشان هم به گونه‏اى بود که افراد دانشگاهى در کنارشان عملاً احساس احترام و امنیت مى‏کردند و این شیوه را در تمام مساجد و به خصوص مسجد قبا که پایگاه حرکت ایشان بود ادامه دادند. (مفتح) توانست بسیارى از اساتید دانشگاه را به مسجد قبا جذب کند و با وجود حفظ کامل اصالت فکرى و مکتبى خود و پاى بندى به تمامى موازین اسلامى در تمام طول زندگى، ارتباط خود را با دیگر نحله‏هاى فکرى قطع نمى‏کرد و معتقد بود این ارتباط مى‏تواند به مرور زمان بر آن‏ها تأثیر بگذارد و باعث شود که آن‏ها دست کم بخشى از اشتباهات و خبطهاى خود را اصلاح کنند اما اگر ما این‏ها را رها کنیم طبیعتاً به دام طرف مقابل مى‏افتند و اگر ارتباطى وجود داشته باشد، در سراشیب سقوط و انحطاط فکرى خود باقى خواهند ماند.”۱۳

شهید مفتح براى فراهم نمودن مقدّمات کاربردى نمودن وحدت حوزه و دانشگاه در آغاز آبان ۱۳۵۸ و هم زمان با سالگرد شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه را برگزار کرد در این همایش علاوه بر ایشان شخصیت‏هاى دیگرى از جمله دکتر حسن حبیبى، وزیر وقت وزارت علوم و آموزش عالى سخنرانى کردند.۱۴

مفتح با مسایل دانشگاهى آشنا بود و هم با مسایل روحانیّت، به همین دلیل خودش مى‏گفت: مشخصاً بنده هر دو جنبه را دارم این است که مى‏توانم از هر دو جنبه صحبت کنم، با این اشراف و آگاهى، عقیده داشت: “دیگر گروه‏ها به این‏ها نگاه مى‏کنند، این‏ها هستند که مسیر جامعه را تعیین مى‏کنند، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهاى اندیشمندان در علوم مادى و دیگر رشته‏هاى علوم (تعیین مى‏کنند) این‏ها اگر با هم باشند جامعه جلو مى‏رود و مخصوصاً از نظر جنبه‏ها جامعه‏شناسى مذهب.۱۵

 

زمینه‏هاى تحقّق وحدت

شهید مفتح هرگز نگفت در حوزه و دانشگاه باید یک درس ارائه گردد یا آن که طلبه باید دانشجوى دانشگاه باشد و این که دانشجو هم زمان با درس‏هاى دانشگاهى، به فراگیرى علوم حوزوى بپردازد و نیز آن متفکر ژرف اندیش ادعا نکرد که باید برنامه‏هاى حوزه و مراکز دانشگاهى درهم آمیخته گردند یا حوزه برنامه‏هاى دانشگاه را عیناً پیاده کند و احیاناً دانشگاه، متون درسى خود را از روى کتب آموزشى حوزه تدوین کند، بلکه مفتح بارها تأکید مى‏نمود ادغام این دو کانون غیر ممکن مى‏باشد ولى وحدت اهدافشان حیاتى است، حوزه و دانشگاه، دو وظیفه و دو مأموریت ممتاز و ویژه خود، دارند اما تلاش‏ها باید هم سوء و به جانب یک مقصد باشند و یک فرهنگ و هویت بر هر دو مرکز حاکم گردد، این دو تکمیل کننده هم در اندیشه و عمل شوند تا از اجراى سیاست‏هاى متضاد و دوگانه جلوگیرى شود.

به باور مفتح افتراق‌هایى در سیستم آموزشى و نظام تحصیلى حوزه و دانشگاه دیده مى‏شود و هر یک از آنان اهداف، برنامه‏ها و کارکردهاى خاص خود را دارند و نباید از هر دو مرکز مزبور انتظارى یکسان داشت پس باید هم روحانیان و هم دانشگاهیان بطور متقابل این موجودیت را همراه احترام متقابل، اعتماد دوسویه و درک یکدیگر بپذیرند، در چنین نگاه احترام‏آمیز و واقع گرا دیگر کنش‏هاى تحقیرآمیز وجود ندارد و به جاى نفى، طرد و تکفیر یکدیگر و برچسب‏هاى ناچسب، درک متقابل میسّر مى‏گردد همچنین نگاه هنجارى حاکم بر دو نظام آموزشى باید آکنده از روح اعتماد و اطمینان بر یکدیگر باشد به گونه‏اى که این مؤلّفه در تمام ارکان آموزشى این دو سیستم ریشه بدواند، این امر ارتباطى صمیمانه، اُنسى با برکت و یگانگى فکرى را بوجود مى‏آورد.

تلاش شهید مفتح در این راستا صورت مى‏گرفت که نباید از میان این دو نظام یکى را بر دیگرى تفوّق داد و این درست نیست که به جامعه القاء کنیم یکى از آنها دینى و ارزشى و دیگر غرب زده و فاصله گرفته از دیانت است، این روند ما را براى رسیدن به وحدت صادقانه و راستین دور مى‏کند لذا به جاى برخوردهاى برترى طلبانه و مطلق انگارانه شایسته است این دو نهاد نسبت به یکدیگر نگاهى برادرانه و دوستانه داشته باشند و اصحابشان قبول کنند که حوزه و دانشگاه با هم قراب علمى، فکرى و فرهنگى دارند و مى‏توانند مکمّل هم قرار گیرند و هر دو به عنوان کانون‏هاى انسان سازى، نقس حسّاس خود را به خوبى ایفا کنند.

شایسته نیست که هر کدام بى اعتنا به موفقیّت‏ها و دستاوردهاى کلان و مفید دیگرى، صرفاً با نگاهى منفى و نگرشى تردیدآمیز به حریف بنگرند و رفتار و کارنامه هم را با نوعى سوء ظن و پیش فرض‏هاى متکى بر احساسات غیر معقول و دور از برهان ارزیابى کنند. مفتح بر این حقیقت پافشارى مى‏نمود که این وحدت و انسجام اوّل باید در اندیشه‏ها تجلّى یابد و آن نگرش‏هاى آشفته را متحول سازد و انگاره‏هاى مثبت و پندارهاى صادقانه و کنش‏هاى مبتنى بر واقعیت‏هاى موجود جاى آن بدبینى‏ها و نفرت‏ها را بگیرد و از سویى خطاهاى عدّه‏اى افراد از این دو نهاد، نباید موجب تعمیم مبالغه‏آمیز آن به کلّ دو نظام حوزه و دانشگاه گردد.

در ایران دو نظام آموزشى فوق مکمّل هم مى‏باشند و اصحاب هر کدام از این دو نهاد ضمن پرهیز از هرگونه تک روى و تک اندیشى، هرچه بیشتر با یکدیگر روابط علمى و آموزشى داشته باشند و در بحث‏هاى علمى و چالش‏هاى اجتماعى با هم روابط تحقیقاتى داشته و هم اندیشى نمایند، اگر این هم فکرى در فضایى پژوهشى، صمیمى و دوستانه و به دور از برخى حساسیت‏ها صورت گیرد باعث تبادل افکار و آراء و گسترش و توسعه مطالعات همه جانبه و رونق و شکوفایى علمى و فرهنگى مى‏گردد و ضمن این که هر دو نهاد از نظر علمى و پژوهشى تقویت مى‏گردند از هدر رفتن سرمایه‏اى و اتلاف وقت جلوگیرى به عمل مى‏آید و مانع اجراى بسیارى از طرح‏هاى تکرارى، مشابه، بى خاصیت و غیر مفید به حال اجتماع خواهد شد.

البته این دو نهاد قبل از برقرارى این ارتباطها و هم اندیشى‏ها باید به یک خانه تکانى آموزشى و علمى بپردازند، برخى ساختارهاى قدیمى و سنتى با نیازهاى عصر هماهنگ نمى‏باشد و لذا ساختار این دو کانون باید اصلاح گردد و با پالایش و پیرایش مقرّرات و هنجارهاى کهنه و ناهمگون با شرایط جدید زمینه بالندگى و پویندگى سازمانى این مراکز فزونى مى‏یابد و نیز مؤلّفه‏هاى وحدت بخش در تار و پود و ارکان آنان تقویت مى‏گردد و اصولاً همین دگرگونى‏ها و بازنگرى‏ها و رفع برخى ساختارهاى از رونق افتاده مقدّمه‏اى براى درک متقابل، احترام به یکدیگر، رفع کدورت‏ها و بدبینى مى‏گردد.۱۶

البته بدیهى است وحدت راستین حوزه و دانشگاه به معناى اختلاط این دو سیستم نمى‏باشد بلکه آن چه غالباً ناظر به معناى این وحدت است، قرابت فرهنگ حاکم بر آنان مى‏باشد. آرمان مقدّس و مهم مفتح درباره اتحاد این دو نهاد نباید به مسایل تبلیغاتى و ظاهر و برخى اصلاحات فرعى و پوسته‏اى منحصر گردد، براى رسیدن به وحدتى واقعى که از اصل استقلال علمى و فرهنگى در مقابل تهاجم تبلیغى شرق و غرب صیانت کند باید موانع بازدارنده را بر طرف کرد، از دشمنان آشکار، عوامل نفاق و انحراف که بگذریم برخى مقدّس نمایان و متحجرین که ساده اندیش و متصلّب در دیدگاهها هستند مى‏توانند تحقق این هدف را بارکود و سیر قهقرایى روبرو کنند. تغذیه صحیح فکرى و عقیدتى دانشجویان و پاسخ گویى روشن به سؤالات و شبهه‌هایى که برایشان مطرح است و رعایت ظرافت‏هاى حساس در برخورد با روحیه‏هاى حسّاس در محیط دانشگاه در این راستا بسیار مؤثر است. برخى افراد که خود را روشنفکر مى‏دانند، صرفاً جدید بودن را ملاک درستى مى‏دانند و تازه‏ها را، هرچه باشد، ترقى و توسعه دانسته و هرگونه سنتى را، اگرچه اصالت دارد، نوعى کهنگى و رجعت به گذشته مى‏پندارند که این تفکر غلط نیز از بازدارنده‏هاى این وحدت مقدّس است. قضاوت‏هاى یک طرفه آمیخته با حبّ و بغض و تعصب‏هاى منفى، نگاهههاى بدبینانه و غیر عالمانه و تخریب به جاى نقد نیز از موانع این روند هستند که باید با برنامه ریزى جامع، روشن و مشخص و برخى اقدامات حکیمانه آن‏ها را برطرف کرد.

 

انتخابى آگاهانه و مقدّس

امروزه سخن گفتن از وحدت و فراخواندن به آن، کار چندان دشوار و پرزحمتى نمى‏باشد ولى ما نباید فراموش کنیم که شهید آیت اللّه مفتح زمانى به این مهم اقدام کرد که عفریت شوم بد دلى و بدگمانى بر سر دو نهاد حوزه و دانشگاه، سایه افکنده بود، در فضایى که دانشگاه در منظر بسیارى از علماى دینى پایگاه بى دینى و سکولاریزم تلقى مى‏گردید و تحصیل علوم و دانش‏هاى جدید روى برگردانیدن از باورها و ارزش‏ها پنداشته مى‏شد، او که در حوزه استادى بلند پایه بود با گام نهادن به دانشگاه به تمام این پندارها مهر باطل زد.

این انتخاب مفتح ساده و تصادفى نبود بلکه بسیار عاقبت اندیشانه و با هدفى مقدّس و طریقى امیدوار کننده همراه بود. او در ایّام اختناق راه بین قم و تهران را براى چندین مرتبه در شب‏هاى سرد و تاریک زمستان مى‏پیمود و هر بار که خودش به یاد کرد آن روزها مى‏پرداخت با شوق فراوان خاطرات آن دوران را زمزمه مى‏کرد که چگونه مثلاً در یکى از این رفت و آمدها در بیابان اطراف قم به دام گرگان افتاد و یا وقتى دومین فرزندش به دنیا آمد، نیمه شب بود و او صبح در تهران کلاس داشت و یک ساعت بعد از ولادت فرزندش قم را ترک کرد تا سر کلاس حاضر گردد، امّا چنین تنگناهاى جانکاهى در قبال طعن‏ها و سرزنش‏هاى برخى کوتاه بینان ناصح و پندآموزان قشرى ناچیز مى‏نمود، آنان که بارها از سر دل سوزى وشفقت به او تذکر دادند شأن او خیلى بالاتر از ورود به چنین مجامعى است.

شهید مفتح مى‏توانست به آسانى در ساحل آرام حوزه درسى خود آرام بگیرد و به سرعت با تقریر یک درس خارج شهرتى فوق العاده بدست آورد، امّا این روش را برنگزید و خود را در گردونه پرتلاطم رویارویى فکرى عصر خویش وارد کرد.

مفتح با مقتضیات عصر به خوبى آشنا بود و مى‏دانست فرآوردهاى فکرى و علمى دانشگاه به زودى دامن مى‏گستراند و در تمام ارکان جامعه رسوخ مى‏کند، از این روى باید دست اخوّت به سوى دانشگاهیان دراز کند، با آنان کنار آید و در ضمن این انس و آشنایى به اطلاح ناگوارى‏هاى آن بپردازد.

شهید مفتح براى رسیدن به هدف مقدّس خود، هیچ گاه به جبهه‏گیرى در برابر دانشگاه و یا طرد دانشگاهیان نپرداخت و مطلق گرایى و نفى همه مفاهیم و شخصیت این نهاد را درست نمى‏دانست و معتقد بود یک شناخت مطابق با واقعیت در ایجاد تقریب و انسجام مؤثّر است، مفتح تلاش کرد روح همدلى، هم آوایى، یک هدف بینى و توجه به رسالت اصلى علم و عالم را در چنین اتحادى بوجود آورد.

او در این راستا داراى وسعت نظر، سعه صدر و ظرفیتى فوق العاده بود. هنگامى که او و هم فکرانش نخستین نمایشگاه کتاب اسلامى را در خرداد سال ۱۳۵۶ در کتابخانه مسجد قباى تهران برگزار کردند خبر درگذشت دکتر شریعتى به او رسید، با دریافت این خبر مفتح براى شرکت در مراسم تشییع جنازه وى به سوریه شتافت و در آنجا همراه امام موسى صدر ضمن تماس با انگلستان و براى این که مبارزه دیگرى علیه رژیم شاه، که مایل به انتقال جنازه دکتر به تهران نبود، ترتیب دهند، پیکر این متفکر را به سوریه منتقل و در زینبیه (جوار بارگاه حضرت زینب) دفن نمودند. این تصمیم وى نشانه بینش روشن او نسبت به قشر دانشگاهى و روشنفکر جامعه آن روز بود، قطعاً مفتح به دلیل آشنایى با افکار دکتر شریعتى، از برخى دریافت‏هاى ناصواب و خطاهاى وى به خوبى آگاه بود ولى این شناخت هرگز مانع آن نشد که مفتح گامى از مسیر تقریب آراء دانشگاهیان و حوزویان به عقب نهد.

مفتح ضمن وارد شدن به عرصه‏هاى سیاسى و قرار گرفتن در معرض تندبادهاى فکرى و عقیدتى هیچ گاه اصالت‏هاى معنوى و عشق به اسلام، حوزه و روحانیت را فراموش نکرد و تعهد خود را نسبت به معارف و مکارم اسلامى حفظ کرد و این گونه نبود که با ورود به دانشگاه از موازین شرعى و اخلاقى و تدیّن و تعهد فاصله بگیرد، مفتح به درستى دریافت اگر اسلام ناب محمّدى و به دور از پیرایه‏ها و خرافات به نسل دانشگاهى عرضه گردد، آنان با آن بُعد حقیقت جویى که در سرشت خود دارند بدون هیچ گونه مقاومت و واکنشى آن را پذیرا خواهند شد.۱۷

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیت اللّه مطهرى، ص ۴۴۷٫
  2. بینش اسلامى و پدیده‏هاى جغرافیایى، دکتر عباس سعیدى رضوانى، ص ۴۵٫
  3. تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، ص ۴۰۵٫
  4. .
  5. امام و انقلاب فرهنگى، ص ۳٫
  6. تعلیم و تربیت و رهنمودهاى امام،ص ۶۹ – ۷۰٫
  7. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۵۶٫
  8. وحدت دو قشر روحانى و دانشگاهى، شهید دکتر مفتح، ص ۲۶ – ۲۷٫
  9. وحدت مقدّس، سخنرانى شهید مفتح در جمع دانشجویان مدرسه عالى پارس، مجله پیام انقلاب، شماره ۱۵۲٫
  10. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص ۱۶۴ – ۱۶۸٫
  11. با الهام از پیام مقام معظم رهبرى (در زمان ریاست جمهورى) به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه در سال ۱۳۶۰، روزنامه کیهان، ۲۷ آذر ۱۳۶۹، ش ۱۴۰۷۷٫
  12. از بیانات امام در ۱۴ شهریور ۱۳۵۸٫
  13. وحدت، هماهنگى و همکارى حوزه و دانشگاه، حجهالاسلام و المسلمین اعرافى، روزنامه اطلاعات ۲۷ آذر ۱۳۷۲، شماره ۲۰۰۸۵، ص ۷٫
  14. گفت و شنود با حجهالاسلام مروى، شاهد یاران، سال دوم، ش ۱۲، دى ماه ۱۳۸۵، ص ۳۲٫
  15. زندگى و مبارزات شهید مفتح، رحیم نیک بخت، ص ۲۸۷؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۱۷۸٫
  16. زندگى و مبارزات مفتح، ص ۸۱٫
  17. با استفاده از مقاله غلامرضا خارکوهى، مندرج در روزنامه اطلاعات، ۱۳۸۰/۹/۲۷، ش ۲۲۳۷۲٫
  18. زندگى و مبارزات شهید مفتح، ص ۱۰۶ – ۱۰۷، شریعتى به روایت اسناد، به کوشش على کردى، ج ۳، ص ۳۱۶ – ۳۱۷ ؛ پاره‏اى از خورشید، ص ۳۶۷، نگاه حوزه (ضمیمه مجله حوزه) ش ۹ – ۸، ص ۲۶ – ۲۷٫
30دسامبر/16

باده‏اى از خمّ غدیر

 

سخن از غدیر است، و از قدر دریایى که در غدیر، بر تمامى سرزمین‏هاى تفته و خسته، جارى شد و در دل کویر، گلبوته‏ها رویانید، و باور سرخ خاک را تا سبزناى افلاک، وسعت بخشید. و دریا را بنگر که دلى دارد روشنتر از فروغ پگاهان! لطافت گلبرگ‏هاى بهارى را نشانه است.

موج خیز هیچ حادثه‏اى تن تناورش را نمى‏لرزاند! عصاره نور است و فشرده نعمات، و دریاى تسلاى جوشش همه چشمه‏سارهاست، فواره‏هاى رحمت، از دل دریا جوانه مى‏زند و آبشار هرچه نیکى، قدرت از او دارد.

و شگفتا از دریا…دریا… دریا!

و مرا یاراى نبشتن از آن گستره بى‏انتهاى والاست؟ یا تو را گوش شنیدن؟ و که را توان ستودن آن ولى مطلق است؟ و مگر نه هم آنچه مى‏گوییم ذرّه‏اى از کوهى است، قطره‏اى از دریا، و واژه‏اى خُرد از کتابى عظیم و قطور؟ و مگر نه این همه از سر تعظیم است و تبرک؟

غدیر تجلى اراده خداوند است.

غدیر، نقطه تأملى در تاریخ است، یک مکان محدود نیست، بى منتها و جاوانه است.

غدیر، روح جهان و انسان است و زنجیره تداوم ایمان.

غدیر، لحظه‏هاى هیجان حیات است.

غدیر، وجدان پاک هستى، چشم اندازى بر گستره دین، و تلاوت کننده آیه‏هاى رهایى بشر است.

غدیر، چشمه همیشه جوشان عشق و ولاست، سر خیل روزهاى خوب خدا که از شب “قدر” نیز گوى سبقت ربوده و سکه سرورى به نام او خورده است.

غدیر، آیینه است، آیینه تمام نماى حق جلىّ، در چهره امیرالمؤمنین على(ع).

غدیر، چهره گشاى شاهد قرآنى “نبأ عظیم” به دست با کفایت “رسول کریم” است.

غدیر، فرودگاه موکب مقدّس پیامبر اعظم(ص) و قرارگاه فرماندهى سپاه توحید در عالم هستى است.

غدیر، روز عهد و میثاق است، “عهد موعود” آسمانى و “میثاق مأخوذ” زمینى.

غدیر، ریشه دارترین عید تاریخ در صحیفه رسالت انبیاى سلف است که نسل در نسل به ولایت اولیاى خَلَف، راه برده است.

روز غدیر، روز پذیرش کردار شیعیان و پاک شدن اندوه دل‏هاى ایشان است.

روزى که عصاى معجزه “موساى کلیم” بر سحر تنیده “ساحره تیره گلیم”، غالب آمد و آتش نمرودیان بر ابراهیم ودود،سرد و سلامت شد.

روز خلافت “یوشع” از “موسى(ع)”، “شمعون” از “عیسى(ع)”، “آصف” از “سلیمان(ع)” و “على (ع)” از “محمد (ص)” است؛ که على خود، غایت خلقت همه اولیاء و اوصیاست:

در ملک ولایت، ولى و والى و والاست

هرگونه تصرّف کند او از همه بالاست

بایست بداند که على سیّد و مولاست

آن کس که مرا مولى،مى‏داند و سالار۱

اى گل! نه همین معرکه من به تو گرم است

هنگامه صد سوخته خرمن به تو گرم است۲

در غدیر، خطّ روشن رسالت نبوى به طغراى ولایت علوى کمال یافت و اسلام، دین برگزیده خدا گردید:

“الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً”۳ امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و رضا دادم که آئینتان، “اسلام” باشد.

غدیر، روز تجلّى توحید و نبوت محمد(ص)، ولایت على(ع) است و ذکر دوازده معصوم(ع).

غدیر، عید ولادت “مولایى” على(ع) است، همان جان راستین نبى اعظم(ع) که حلقه بندگى ایشان بر دست و پاى داشتن، نهال خرم آزادى در دل کاشتن است:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

گفت: هر کو را منم مولا و دوست

ابن عمّ من على مولاى اوست

کیست مولا؟ آن که آزادت کند

بند رقیّت زپایت برکند

چون به آزادى نبوّت‌هادى است

مؤمنان را زانبیاء آزادى است

اى گروه مؤمنان! شادى کنید

همچو سرو و سوسن آزادى کنید۴

در غدیر، پژواک بلند نداى آسمانى “الیوم یئس الذین کفروا من دینکم”۵ امروز – در روز غدیر کافران از دین شما ناامید شدند.

پشت شیاطین بدخواه را لرزانید و امید واهى کافران بد اندیش را به یأس و حرمان نشانید.

امّت بى غدیر، شب بى‏چراغ است، و شبروى که به “ماه”ى دل نبست، به صبح سعادتى نپیوست.

منکر غدیر، تشنه به آب رسیده است و از سراب، سیراب شده!

شیعه غدیر، عطش نوش جام بلاست، که دلداده آیین مرتضاست:

“که عشق آسان نمود اوّل، ولى افتاد مشکل‏ها”

على(ع)، همان عنبر بوى “محمّدى” موى و آفتاب روى “زهرایى” خوى است که عالم و آدم طفیل هستى عشق اویند:

تا باد صبا بوى تو را در چمن آرد

برداشته هر شاخه گلى دست دعا را۶

آرى، على(ع) باب رحمت الهى بر مدینه دانش نبوى است تا جان‏هاى تشنه معنویت را هماره از کوثر “سلونى” خود سیراب سازد:

چون تو بابى آن مدینه علم را

تو شعاعى آفتاب حلم را

باز باش اى باب! بر جویاى باب

تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش اى باب رحمت تا ابد

بارگاه ما له کفواً احد۷

درود ما و همه هستى بر تو باد، اى على! اى نامت چون گلى خوشبو در سینه‏هاى مؤمنان، روییده است و با شیره جانشان آبیارى مى‏شود! درودها تا منتهاى بیکرانه‏ها!

 

سخنى با امام غدیر

از جاودانه مرد حقیقت! اگر به خود جرأت نگاشتن درباره “غدیر” را دادم، نه بدان معناست که لایق توصیف شأن توأم، بلکه امید که نام بى‏نشانم در ردیف خریداران محبت و عشق تو باشد. تو چون یوسفى با مشتریان بسیار و قیمتهاى هنگفت و من با دست تهى و کلاف ریسمان ناچیز! اینک تو را در کجا جستجو کنم؟ در دریاى اشک یا لجّه خون با شعله آه سوزان، در دل کعبه و یا در میان مظلومان تاریخ از ازل تا ابد، یا در میدان کارزار و برق شمشیر و فریاد تکبیرت، اى تمامى شجاعت و همه سخاوت اى جلوه گاه تنهاى تنهایى، آه که سرگذشت غمبار تو را جز خدا که پناه تو و رسول که مربّى تو و همسرت که رازدار تو بود چه کسى مى‏داند؟

اى بازوى توانمند قرآن و اى شمشیر شکست‏ناپذیر پیامبراعظم(ص)، اى خون و گوشت جان احمد(ص)، اى لسان صدق اللّه و اى کبریا، تو، سرّ بسم اللّه الرحمن الرحیمى که همه حسنها و جمالها و کمالها مستجمع در “اللّه” است و تو نقطه باء بسم اللهى که خود فرمودى: تمام اسرار الهى در کتابهاى آسمانى است و همه آنچه در کتابهاى آسمانى است در قرآن و در سوره حمد نهفته است و آنچه در سوره حمد است مندرج در بسم اللّه است و آنچه مندرج در بسم اللّه است، مجتمع در باء بسم اللّه و سپس مجتمع در نقطه آن است و آن نقطه منم.۸

رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) فرمود: در شب معراج که به آسمان رفتم. چنان به خدا نزدیک شدم که فاصله من و خدایم به اندازه دو کمان یا دو زراع یا کمتر بود. معبودم فرمود: اى محمد(ص)، در میان مخلوقات کدام را از همه بیشتر دوست دارى، عرض کردم: على(ع) را، خطاب رسید: پس تماشا کن. چون نگریستم، دیدم، على بن ابى طالب آنجاست.۹

اى شخصیت بیکران و جامع اضداد! که را رسد تا تو را وصف کند؟! اى که عارف به دامنت مى‏آویزد و عاشق در عشق تو سینه چاک مى‏کند و در شیدایى تو نغمه جانسوز مى‏سراید، دوستان از شوق مهر و صفاى تو سرمست مى‏شوند و پهلوانان در میدان سبقت و افتخار و مدال، با نام تو جرأت و جسارت و قدرت مى‏گیرند و با یا على شهره آفاق مى‏شوند، یتیمان خود را در آغوش تو مى‏افکنند و گرمى محبت پدرانه تو را بر رخسار خویش احساس مى‏کنند و دردمندان، خود را در سایه لطف تو تسلّى مى‏دهند و محرومان همه جا با هم، هم ناله‏اند.

یا على(ع)!

عید تو و غدیر، بر دوستداران کوى علوى مبارک باد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ابوالحسن میرزا، معروف به شیخ الرئیس قاجار که در سروده‏هاى را “حیرت” مى‏نامد. از شاعران نامى اواخر دوران قاجار محسوب مى‏شود.
  2. دیوان حزین لاهیجى.
  3. سوره مائده، آیه ۳٫
  4. مولانا، شرح جامع مثنوى، دفتر ششم، ص ۱۱۶۲ – ۱۱۶۱٫
  5. سوره مائده، آیه ۳٫
  6. دیوان حزین لاهیجى.
  7. حکیم ابوالقاسم فردوسى.
  8. مشارق انوار الیقین، ص ۲۱٫
  9. امالى شیخ طوسى، ج ۱، ص ۳۶۲٫

 

30دسامبر/16

روز عرفه و فرصتها

یاسر جهانى پور

 

مقدمه

یکى از ویژگى‏هاى مؤمن این است که مى‏خواهد دائماً خود را به خدا نزدیک کند و پیوسته در جهت جلب رضاى اوست. همانطور که در روایات بسیارى به توبه یا دعا و…سفارش شده و از طرف دیگر مکانها یا زمانهاى خاصى براى اجات دعا یا قبولى توبه ذکر شده، براى جلب رضایت حق نیز اوقات یا مکانهایى بیان شده که مؤمن مى‏تواند در آنها، به خداوند تقرّب جوید. خداوند، مهربان و بخشنده بوده و رحمت او همیشه بر خلقش جارى است، اما باید بدانیم برخى از اوقات یا در برخى از مکانها رحمت خداوند بر خلق بیشتر بوده و بخشش معاصى راحت‏تر مى‏باشد، یکى از همین اوقات روز عرفه است. براى کسى که در جستجوى رحمت الهى است روز عرفه فرصت خوبى است تا بتواند رضایت خداوند را جلب نموده و از گناهان خود توبه کند در این نوشته سعى مى‏کنیم به برخى از این فرصتها اشاره کنیم.

 

عرفه و فرصت خداشناسى

روز عرفه داراى فضایل بسیارى است، هم براى کسانى که در عرفات حاضرند و هم براى کسانى که در اماکنى غیر از عرفات اند، به همین دلیل بر مؤمنان لازم است نهایت بهره بردارى از این روز شریف را بنمایند. یکى از مهمترین و بهترین فرصتهاى موجود در این روز، فرصت خداشناسى است، تأمّل و تدبّر در دعاى عرفه امام حسین که در حقیقت بیان و شرح حقایق توحیدى و مراتب آن است ما را به این موضوع یعنى خداشناسى نزدیکتر مى‏کند. اینکه خداوند انسان را چگونه خلق فرمود، چگونه روزى داد، چقدر بر بندگان نعمت ارزانى داشت، چقدر از گناهان ایشان بخشید،و… همه از مواردى است که در دعاى عرفه ذکر شده است. با قرائت دعاى عرفه خدا را بهتر مى‏شناسیم، وقتى فهمیدیم که نهایت مرتبه توحید آن است که غیر از خدا نبینیم و غیر از او نخواهیم، سعى مى‏کنیم تا خود را به آن مرتبه برسانیم، همانکه امام فرمود: “ایکون لغیرک منالظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدلّ علیک عمیت عین لا تراک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که براى تو نباشد تا آن غیر بخواهد مظهر تو باشد؟ چه وقت غایب بوده‏اى تا به دلیلى احتیاج باشد که بر تو دلالت کند؟ کور باد چشمى که تو را نبیند”. همه اینها با تأمّل و تفکر در دعاى عرفه بدست مى‏آید، براى آنانکه اراده دارند معرفت خود را نسبت به حقتعالى زیاد کنند. در این فصل سعى مى‏کنیم به برخى از راههاى افزایش خداشناسى اشاره کنیم.

 

الف: استفاده کردن از نعمتهاى در دسترس

خداوند مى‏فرماید: “الّذى جعل لکم الأرض فراشاً و السّماء بناءً و انزل من السّماء ماء فاخرج به من الثّمرات رزقاً لکم فلاتجعلوا للّه انداداً و انتم تعلمون؛۱ آن (خداوندى) که زمین را براى شما فرشى (گسترده) و آسمان را بنایى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از میوه‏ها، روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خداوند شریک و همتایى قرار ندهید با آنکه خودتان مى‏دانید(که هیچ یک از شرکا و بت‏ها، نه شما را آفریده‏اند و نه روزى مى‏دهند و اینها فقط کار خداست). اینکه انسان بداند از نعمتهاى خداوند استفاده مى‏کند و روزى خود را از آنها تأمین مى‏کند، او را به این موضوع راهنمایى مى‏کند که اولاً آنکه این نعمتها را به او ارزانى داشته، اگر اراده فرماید مى‏تواند همه را از او بگیرد. چنانکه مى‏بینیم هر گاه به سبب گناهان مردم، خشکسالى شده و آسمان باران را از زمین دریغمى‏کند مردم به تضرع و زارى به درگاه خداوند رفته، تا شاید حق از گناهان آنها درگذرد و درهاى رحمت خود را برایشان بگشاید. و ثانیاً به لطف و رحمت و مهربانى خداوند پى مى‏برد که چگونه لحظه‏اى بندگان را مهمل نگذاشته و روزى آنها را دائماً عنایت مى‏فرماید.

امام حسین(ع) در دعاى روز عرفه در مورد نعمتهاى الهى و توجه بندگان به خداوند روزى دهنده مى‏فرماید: “فاىّ نعمک یا الهى احصى عدداً و ذکراً ام اىّ عطایاک اقوم بها شکراً و هى یا ربّ اکثر من ان یحصیها العادّون؛ پروردگارا کدام نوع از نعمت‏هاى بى‏حسابت را به ذکر و شماره مى‏توان آورد، به شکرانه کدامیک از عطاهایت مى‏توان قیام نمود در صورتى که نعمتت بیش از آن است که حسابگران به شمار آرند.”

 

ب: تفکر در ربوبیت خداوند

دقت در سیر تکاملى موجودات زنده، و تحوّل و دگرگونى‏هاى موجودات بى جان، و فراهم آمدن زمینه‏هاى تربیت موجودات، و ریزه کارى‌هایى که در هر یک از این قسمت‏ها نهفته شده است یکى از بهترین طرق خداشناسى است. هماهنگى‏هایى که در هر یک از این قسمت‏ها نهفته شده است یکى از بهترین طرق خداشناسى است. هماهنگى‌هایى که در میان اعضاء بدن ماست که غالباً بدون آگاهى ما برقرار مى‏باشد، یکى از نمونه‏هاى زنده آن است. فى المثل هنگامى که حادثه مهمى در زندگى ما رخ مى‏دهد، و باید با تمام توان در برابر آن بپاخیزیم، در یک لحظه کوتاه فرمانى هماهنگ به تمام ارگان‏هاى بدن ما – به صورت ناآگاه – صادر مى‏شود، بلافاصله، ضربان قلب بالا مى‏رود، تنفس شدید مى‏شود، تمام نیروهاى بدن بسیج مى‏گردند، مواد غذایى و اکسیژن هوا از طریق خون به طور فراوان به تمام سلول‏ها مى‏رسند، اعصاب آماده کار، و عضلات آماده حرکت بیشتر مى‏شوند، نیروى تحمّل انسان بالا مى‏رود، احساس درد کمتر مى‏شود، خواب از چشم مى‏پرد، خستگى از اعضا فرار مى‏کند، احساس گرسنگى به کلّى فراموش مى‏شود. چه کسى این هماهنگى عجیب را در این لحظه حساس، با این سرعت، در میان تمام ذرات وجود انسان، ایجاد مى‏کند؟ آیا این پرورش جز از ناحیه خداوند عالم و قادر ممکن است؟! آیات قرآن پر است از نمونه‏هاى این پرورش الهى که بخواست خدا هر کدام در جاى خود خواهد آمد و هر کدام دلیل روشنى براى شناخت خدا هستند.۲ امام حسین(ع) ربوبیت خداوند را در دعا چنین بیان مى‏فرماید: “معترفم که نعمتهایت را که بس زیادند در وجود حادث من نیست که بتوانم آن نعمتها را شماره کنم که پیوسته مرا با آن نعمتها از بدو خلقت و اول زندگانى منظور داشتى و احتیاجم را به غنا و بى‏نیازى مبدّل ساختى و رنج و الم را از من رفع نمودى و اسباب و وسایل آسایش عطا فرمودى و دفع هر سختى نمودى و از هر غم و اندوه مرا رهانیدى و عافیت در تن و سلامت در دین بخشیدى.

 

ج: تفکر در قدرت الهى و مقایسه قدرت حقتعالى با بندگان

خداوند در بیان قدرت خود مى‏فرماید: “قل من یرزقکم من السّماء و الأرض أمّن یملک السّمع و الأبصار و من یخرج الحىّ من المیّت و یخرج المیّت من الحىّ و من یدبّر الأمر فسیقولون اللّه فقل أفلا تتّقون؛۳ بگو: چه کسى از آسمان و زمین شما را روزى مى‏دهد؟ یا چه کسى مالک گوش و چشم‏هاست؟ و چه کسى زنده رااز مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد و چه کسى کار هستى را سامان مى‏دهد؟ (در پاسخ) خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروا نمى‏کنید؟

همچنین در مقایسه قدرت خود با دیگران چنین مى‏فرماید: “هذا خلق اللّه فارونى ما ذا خلق الّذین من دونه بل الظّالمون فى ضلالٍ مبین؛۴ این آفرینش خداست، پس به من نشان دهید که (معبودان) غیر او چه آفریده‏اند؟ آرى، ستمگران(مشرک) در گمراهى آشکارند.

امام حسین(ع) در دعاى روز عرفه مى‏فرماید: “و هو للدّعوات سامع و للکربات دافع و للدرجات رافع و للجبابره قامع، فلا اله غیره و لا شى‏ء یعدله و لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر” او دعاى بندگان را مى‏شنود و سختى‏هاى ایشان را از بین مى‏برد و مقامشان را بالا مى‏برد و گردنکشان را سرکوب مى‏کند پس غیر آن ذات یکتا هیچ خدایى نیست و او را عدیل نباشد و مثل و مانند ندارد و او شنوا و بیناست.

 

د: تفکر در طبیعت

خداوند در آیات بسیارى انسان را به تفکّر در طبیعت و جهان آفرینش دعوت کرده است از آن جمله مى‏فرماید: “انّ اللّه فالق الحبّ و النّوى؛۵ همانا خداوند، شکافنده دانه و هسته است. فالق الاصباح و جعل اللّیل سکناً و الشّمس و القمر حسباناً ذلک تقدیر العزیز العلیم؛۶ (خداوند) شکافنده سپیده دم است، و شب را مایه آرامش قرار داد و خورشید و ماه را اسباب شمارش (ایّام). این است اندازه‏گیرى خداوند قدرتمند دانا. حضرت على(ع) مى‏فرماید: خداوند با نشانه‏هاى تدبیر استوار و خواسته‏هاى حکیمانه در خلق نظام احسن، در برابر غفلتها، آشکارا جلوه کرده است.۷

 

عرفه و فرصت توبه و استغفار

یکى دیگر از فرصتهاى موجود در این روز که شاید مهمترین فرصت باشد، فرصت توبه است، فرصتى که به جرأت مى‏توان گفت در هیچ روزى مثل این روز تکرار نخواهد شد. توبه مهمترین چیزى است که بنده به آن احتیاج دارد. در این روز خداوند توبه بسیارى را قبول فرموده و از گناهان بندگان در مى‏گذرد، کافى استکه عزم بر ترک گناه کرده و به حقیقت از کرده‏هاى خود پشیمان باشیم، آنگاه خود را غرق در رحمت خداوند خواهیم دید.

تا کنون کردى گنه دیگر مکن

تیره کردى آب، افزون‏تر مکن

و به این نکته توجه داشته باشیم که شاید روز عرفه دیگرى در کار نباشد تا بخواهیم از آن استفاده کنیم، شاید این آخرین باشد، پس زنهار زنهار اى برادر:

چو پنجاه سالت برون شد زدست

غنیت شمر پنج روزى که هست

مخسب اى گنه کرده خفته، خیز

به قدر گنه آب چشمى بریز

 

احادیثى در باب توبه در روز عرفه

روز عرفه، روزى است که خداوند توبه داوود و آدم (علیهما السلام) را قبول فرمود.۸ در عظمت و بزرگى روز عرفه و قبولى توبه در آن، همین روایت بس که امام صادق(ع) فرمود: “من لم یغفر له فى شهر رمضان لم یغفر له الى قابل الّا ان یشهد عرفه؛۹ کسى که در ماه رمضان بخشیده نشود، براى او بخششى، (در مواقع دیگر سال) نخواهد بود جز اینکه در عرفه حاضر باشد.

در خبرى از رسول خدا(ص) است که فرمود: در ذى الحجه شبى است که آن سیّد شبهاست و آن شب ابراهیم خلیل است و در این شب خداى تعالى توبه داوود را قبول کرد و آن شب عرفه است. هر که در این شب عملى کند از عبادت، او را مزد صد و هفتاد سال عبادت دهند و دعایش را اجابت کنند.۱۰

همچنین على بن ابراهیم از صادق آل محمد(ص) چنین روایت مى‏کند که پس از آنکه آدم(ع) در زمین صفا از مفارقت بهشت که در جوار حق تعالى بود در حال سجده چهل روز گریست، جبرئیل بر وى نازل گردید و گفت: اى آدم چرا اینقدر گریه مى‏کنى؟ آدم گفت: اى جبرئیل چگونه گریه نکنم در صورتى که خداوند مرا از جوار خود خارج نمود و بزمین سقوط نمودم. جبرئیل گفت: اى آدم توبه کن. آدم(ع) گفت: چگونه توبه کنم؟ آن گاه خداوند در محل کعبه، قبّه‏اى از نور براى او پدید آورد و نور آن اطراف مکه و کوه‏هاى مکه را فرا گرفت پس آنجا حرم شد و جبرئیل(ع) مأمور گردید که در آنجا علامتى بگذارد و گفت: اى آدم برخیز و غسل کن و محرم شو و روزى که آدم(ع) از بهشت سقوط نمود اول ذى القعده الحرام بود و روزى که محرم شد و داخل در عرفات گردید هشتم ماه ذى الحجه الحرام بود و مأمور شد بتلبیه و چون ظهر روز عرفه شد مأمور شد غسل کند و پس از نماز عصر خداوند کلماتى بوى القاء کرد و آن کلمات این بود: “سبحانک اللّهم و بحمدک لا اله الّا انت عملت سوء و ظلمت نفسى و اعترفت بذنبى فاغفر لى انّک انت التّوّاب الرّحیم” و آدم(ع) با حال گریه و مناجات در عرفات ماند بعد از غروب روانه گردید بسوى مشعر الحرام و چون صبح شد خدا را بکلماتى خواند و خداوند توبه او را قبول نمود.۱۱

 

عرفه و فرصت دعا

یکى از فرصتهاى مهم در روز عرفه، که بسیار مورد تأکید ائمه معصومین و بزرگان دین قرار گرفته است، فرصت دعا و مسئلت از خداوند است. چنانکه در فصل قبل گفتیم بنا به فرموده امام سجاد(ع) این روز روزى است که در آن درهاى رحمت الهى باز بوده و خداوند عطاى خود را بر مردم گسترانیده و بر همگان تفضّل فرموده است، به همین خاطر توبه در آن مقبول و دعا به اجابت خواهد رسید. کسى که به عظمت این روز بزرگ پى نبرده و مقام آن را نشناخته باشد. به جاى درخواست حاجات خود از خداوند به سراغ خلق او رفته، طلب نیاز از آنها مى‏کند.

 

احادیثى در فضیلت دعا در روز عرفه

در روایت معتبرى است که امام سجاد(ع) در روز عرفه مردان و زنانى را دید که گدایى مى‏کنند فرمود: “هؤلاء شرار خلق اللّه، الناس مقبلون على اللّه و هم مقبلون على النّاس؛۱۲ اینها بدترین خلق خدا هستند(زیرا رحمت خداوند در این روز را نادیده گرفتند همانا) مردم به خدا روى مى‏آورند و آنها روى به مردم مى‏آورند. مهمترین وظیفه یک مؤمن در این روز آن است که علاوه بر اینکه خود به عنایت حقتعالى توجه دارد دیگران را نیز به رحمت و مغفرت و عطایاى حق در این روز مبارک متوجه کند و از آنها بخواهد پیوسته دعا کرده و حاجات خود را از خداوند طلب کنند. اهمّیت دعا در این روز به قدرى است که سید بن طاووس در اقبال، حدیثى از امام باقر(ع) نقل فرموده مبنى بر اینکه چنانچه روزه دارى در این روز سبب ضعف از دعا شود باید این روز را افطار کرد. “عن حنّان بن سدیر عن ابیه عن ابى جعفر(ع) قال: سألته عن صوم عرفه فقلت: جعلت فداک انّهم یزعمون انّه یعدل صیام سنه؟ قال: کان ابى(ع) لایصومه، قلت: و لم ذلک جعلت فداک قال: انّ یوم عرفه یوم دعاء و مسأله، فاتخوف ان یضعفنى عن الدعاء و…” حنان بن سدیر از پدرش نقل مى‏کند که از ابى جعفر(ع) درباره روزه روز عرفه پرسیدم و عرض کردم: فدایت شوم آنها (اهل سنت) گمان مى‏کنند روزه آن روز برابر روزه یک سال است، فرمود: پدرم آن روز را روزه نمى‏گرفت (من هم نمى‏گیرم) عرض کردم: فدایت شوم چرا؟ فرمود: روز عرفه روز دعا و درخواست از خداست بیم آن دارم که ضعف روزه مرا از دعا باز دارد…

مرحوم ابن فهد حلى(ره) با عنایت به حدیث فوق مى‏فرماید: روز عرفه روز دعا و مسئلت از درگاه حقتعالى است و به همین دلیل خوردن در آن افضل از روزه گرفتن مى‏باشد، با آنکه در روایات ترغیب به روزه گرفتن در آن بسیار شده است.۱۳

به خاطر اهمیت دادن به دعاست که در این روز دعاهاى بسیارى از معدن اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده است که همگى نشان از جلب رضایت و مغفرت پروردگار و طلب توبه از درگاه ذات کبریایى او دارند.۱۴

 

عرفه و فرصت زیارت امام حسین(ع)

در مورد زیارت امام حسین(ع) در روز عرفه فوائد و فضیلتهاى بسیارى وارد شده که حاکى از اهمیّت و جلالت شأن و بزرگى امام حسین(ع) و زمین کربلا است. آنچه از ظاهر برخى روایات معلوم مى‏شود آن است که روز عرفه خداوند ابتدا بر زوّار قبر امام حسین توجه مى‏فرماید و آنگاه به حاضران در عرفات. پس بهترین فرصت براى کسى که در چنین روزى در کربلا حاضر است، این است که علاوه بر بهره‏گیرى از رحمت بى پایان خداوند، امام را نیز واسطه در پیشگاه خداوند قرار داده و حوائج خود را بطلبد و البته بهترین عمل در این مکان مقدّس، قرائت دعاى امام حسین در روز عرفه است. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: “انّ اللّه تبارک و تعالى یتجلّى لزوّار قبر الحسین(ع) قبل اهل العرفات و یقضى حوائجهم و یغفر ذنوبهم و یشفّعهم فى مسائلهم ثمّ یأتى اهل عرفه فیفعل بهم ذلک.”۱۵ خداوند تبارک و تعالى در روز عرفه، قبل از اهل عرفات، بر زوار قبر امام حسین(ع) تجلّى فرموده و حوائج ایشان را رفع و گناهانشان را مى‏بخشد و در مشکلاتشان یارى خواهد نمود آنگاه به سراغ اهل عرفات آمده و مثل همین انجام مى‏دهد.

همچنین امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: “اذا کان یوم عرفه نظر اللّه تعالى الى زوّار قبر الحسین بن على(ع) فقال: ارجعوا مغفوراً لکم ما مضى و لا یکتب على احد ذنب سبعین یوماً من یوم ینصرف.”۱۶ چون روز عرفه شود خداوند بر زوار قبر حسین(ع) نظر انداخته مى‏فرماید: بازگردید در حالى که گناهان گذشته شما را بخشیده‏ام و بر هیچیک از شما – از زمان انصراف از زیارت – گناهى تا هفتاد روز نمى‏نویسم( در صورتى که گناه به عمد نباشد زیرا زیارت ائمه باید که همراه با معرفت باشد و معرفت ائمه مقتضى این است که انسان از گناه دورى کند. اگر با زیارت ایشان باز هم بنده به سراغ گناه برود معنایش آن است که زیارتش همراه با معرفت نبوده است.)

توجه به این نکته ضرورى است که زیارتى داراى فضیلت و ثوابهاى مذکور است که همراه با معرفت و شناخت باشد، چنانکه در روایت امام صادق(ع) است که فرمود: “من اتاه فى یوم عرفه عارفاً بحقه کتب له الف حجّه و الف عمره مقبوله و الف غزوه مع نبىّ مرسل او امام عادل؛۱۷ هر کس در روز عرفه به زیارت حسین(ع) بیاید در حالیکه حق او را بشناسد، خداوند براى او ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول و هزار غزوه مى‏نویسد که همراه نبى مرسل یا امام عادلى بر پا کرده باشد.”

پس روز عرفه روز بهره‏گیرى از فرصتهاى بسیارى است که بواسطه فزونى رحمت خداوند در این روز مى‏توان از آنها بهره گرفت، روزى که تنها در سال یک بار به انسان رو مى‏کند، بنابراین اگر بخواهیم مى‏توانیم که از این روز استفاده کامل را ببریم. بیاییم تلاش کنیم رحمت خداوند را هرچه بیشتر به سمت خود جلب کنیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۲۲٫
  2. تفسیر نمونه، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۳۶٫
  3. سوره یونس، آیه ۳۱٫
  4. سوره لقمان، آیه ۱۱٫
  5. سوره انعام، آیه ۹۵٫
  6. همان، آیه ۹۶٫
  7. ترجمه نهج البلاغه محمد دشتى، مؤسسه انتشارات مشهور، ۱۳۷۹، ص ۳۴۷٫
  8. مسار الشیعه، شیخ مفید، چاپ کنگره جهانى هزاره شیخ مفید قم، ۱۴۱۳، ص ۳۷٫
  9. الاقبال بالاعمال الحسنه، سید بن طاووس، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۲۸٫
  10. روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازى، بنیاد پژوهش‏هاى آستان قدس رضوى، ۱۴۰۸ ق، ج ۲۰، ص ۲۵۶٫
  11. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، سیده نصرت امین بانوى اصفهانى، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۲۷۷٫
  12. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوى، انتشارات حکمت، ۱۳۷۷، ج ۳، ص ۱۴۳٫
  13. اقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۰٫
  14. عده الداعى، ابن فهد حلى، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ ق، ص۵۴٫
  15. ر.ک اقبال، ج ۲، ص ۶۱ و ج ۳، ص ۲۵۱٫
  16. مصباح المتهجد شیخ طوسى، مؤسسه فقه الشیعه لبنان، ۱۴۱۱ ق، ص ۷۱۵٫
  17. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۱۹٫
  18. الامالى شیخ صدوق، مرکز الطباعه و النشر فى مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق، ص ۲۰۷٫

 

30دسامبر/16

عزادارى در پرتو قرآن کریم

عسکرى اسلامپور کریمى

 

اشاره

بیان هر چیزى در قرآن کریم آمده است؛ چنان که مى‏فرماید: “و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شى‏ء”۱ و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که روشنگر هر چیزى است. “و تفصیل کل شى‏ء”.۲

این آیات شریفه بیانگر این است که قرآن‏کریم نسبت به هر چیزى حالت روشنگرى دارد و چیزى از مسائل فردى و اجتماعى و دانش‏هاى مختلف نیست، مگر این که قرآن آن را بیان نموده است.

شاید براى برخى اذهان این پرسش پیدا شود که آیا قرآن کریم که خود جامع تمامى احکام و معارف و منبع شناخت دین مى‏باشد، از “عزادارى و سوگوارى” سخن گفته است؟ و آیا در قرآن شاهد و قرینه‏اى بر اثبات یا نفى عزادارى و یا تقسیم آن به انواعى وجود دارد؟ در قرآن‏کریم آیاتى وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزادارى و اقسام آن را اثبات مى‏کند. در این نوشتار مختصر، برآنیم تا با مطالعه و تدبر در آیات روح‏بخش قرآن‏کریم به چند نمونه اشاره کنیم:

الف) عزادارى فریاد ستمدیدگان علیه ستمگران

قرآن کریم مى‏فرماید: “لا یُحبُّ اللهُ الجَهْرَ بالسُّوء مِنَ الْقَولِ إِلاّ مَن ظُلِم.”۳ خداوند متعال فریاد زدن به بدگویى را دوست ندارد، جز براى کسانى که مورد ستم قرار گرفته‏اند.

در این آیه شریفه دو فراز وجود دارد؛ نخست مى‏فرماید: “لا یحبّ الله …” خداوند متعال بدگویى و افشاى عیوب دیگران را دوست ندارد؛ جز کسانى که به حقوقشان تجاوز شده است و این‏گونه افراد استثنا شده‏اند. دوّم: “الاّ مَن ظلم”، این فراز هشدارى است به همه ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگرى داده، بلکه چنین فریادى محبوب الهى قرار گرفته است.

هر چند ظلم داراى اقسام و مراتبى است، مانند ظلم به نفس، ظلم به یتیمان و …، اما بزرگ‏ترین ظلم، آن است که به حقوقى که خداوند براى برخى از افراد قرار داده است تجاوز شود. به بیان دیگر خداوند براى برخى از افراد حقّى قرار داده و آن حق “ولایت و امامت” است؛ (إِنَّما وَلیکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون)۴ به تحقیق سرپرست شما خدا و رسول و کسانى هستند که به خدا گرویده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.

روشن است که تعدّى به حقّ خدادادى، بزرگ‏ترین ظلم است؛ زیرا سایر ظلم‏هاى فردى و تجاوزات اجتماعى از آن سرچشمه مى‏گیرد، بنابراین ستیز با حاکمیت ولىّ خدا، و سایر ارزش‏ها، ظلم و ستمى بزرگ و نارواست. بى‏تردید امام حسین(ع) یکى از کسانى است که خداوند متعال حقّ ولایت و حاکمیت براى آن حضرت قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت‏اند و غاصب حاکمیت الهى؛ ازاین‏رو نباید مسلمانان اطاعت آنها را قبول کنند. براین اساس بود که مردم کوفه در نامه‏هاى خود اظهار داشتند که ما ولایت معاویه و یزید را نمى‏پذیریم و شما هر چه زودتر به سوى کوفه بشتابید. آن حضرت با همه مشکلات و موانع موجود، به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و به سوى کوفه حرکت کرد؛ امّا دشمنان اهل‏بیت با تمام امکانات خویش در برابر نهضت کربلا ایستادند و با شهادت آن حضرت خسارت و ظلم بزرگى بر پیکر امت اسلامى وارد ساختند، به گونه‏اى که آثار شوم آن حادثه هنوز به چشم مى‏خورد.

آیا جامعه اسلامى در برابر چنین حادثه‏اى اندوهبار و غمناک که در آن فرزند پیامبر اکرم(ص) را به شهادت رساندند، باید دست روى دست گذاشته و سکوت نماید، یا وظیفه بسیار سنگینى بر عهده دارد؟ طبق آیه شریفه، باید فریاد برآورد و به افشاگرى و بدگویى آشکار و رسوایى ستمگران پرداخت و چهره کثیف و زشت آنان را روشن نمود و با زبان شعر و مدیحه‏سرایى و بیان مصایب و گردهمایى‏هاى گسترده، برائت و بیزارى از دشمنان خدا را اعلان نمود. به یقین فریادها و عزادارى‏هایى که در این راستا باشد از مصادیق “جهر من القول” است که خداوند متعال آن را دوست دارد و عزادارى‏هاى پیروان اهل‏بیت(ع) با این هدف مقدس انجام مى‏گیرد و باید از هرگونه عزادارى که بر خلاف این هدف باشد جلوگیرى شود.

 

ب) عزادارى و مودّت اهل‏بیت

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِى القُرْبى.”۵

قرآن‏کریم دوستى خاندان پیامبر (ص) را بر امّت اسلامى فرض دانسته و محبّت آنان را پاداش زحمات طاقت فرساى پیامبر اسلام (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است که این حاکى از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگى پاداش مقرر براى آن است. بدیهى است که کار بزرگ، پاداش بزرگى لازم دارد و این آیه پاداش چنین رسالتى را مودّت نزدیکان و اهل‏بیت آن حضرت قرار داده است.

عشق و دوستى اثرات و لوازمى دارد. یار و دوست صادق کسى است که شرط دوستى را چنان که شایسته است، بجا آورد؛ در غیر این صورت دوستى، زبانى و ظاهرى خواهد بود. از نشانه‏هاى مهم دوستى آنان، همدردى و همدلى در سوگ و یا شادى آنان است. در روایات فراوانى بر این نکته تأکید شده است که در جشن و سرور اهل‏بیت شاد و در اندوه و ماتم آنان اندوهناک باشید و به راستى ابراز محبت در شادیها و عزاهاى اهل‏بیت(ع) از امتیازات پیروان مکتب آنان است.

در روایتى از امام على(ع) نقل شده که مى‏فرماید: “انّ الله تبارک و تعالى … فاختارنا و اختار لنا شیعه ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا”۶ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریکند و با مال و جانشان به یارى ما مى‏شتابند، آنان از ما و به سوى ما خواهند آمد.

امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمود: “اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى، در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادى ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر؛ چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد، روز قیامت با آن محشور مى‏گردد.”۷ ازاین‏رو مودّت اهل‏بیت(ع) که همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است ایجاب مى‏کند تا با زبان گفتار و کردار، اشک و اندوه، مرثیه‏سرایى و لعن و نفرین بر قاتلان آنان در سوگ آن عزیزان اندوهناک بود و به یادآورى ویژگى‏ها و خصلت‏هاى الهى شهیدان پرداخت و بى‏تردید برپایى چنین مجالس و عزاداری‏هایى جز بیان حقایق چیز دیگرى دربرندارد.

 

ج) عزادارى و بزرگداشت شعایر الهى

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقَوَى الْقُلُوبِ.”۸

بى‏شک تعظیم و بزرگداشت شعائر الهى از دستورات اساسى دین اسلام است. شعائر در لغت به معناى علامت آمده است، “شعایر شعائر” از شِعار یعنى علامت، و به معناى ندا نیز آمده است؛ “و العید، شعاره من شعائر الاسلام”. همچنین شعایر از شعیره به معناى علامت و اعلام حج و اعمال آن نیز آمده است.۹ در مصداق شعایر بین علما اختلاف است:

  1. برخى گفته‏اند شعایر، قربانى حج است که علامت‏گذارى شده باشد؛
  2. برخى دیگر عقیده دارند که شعایر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است؛
  3. گروهى مى گویند شعایر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است؛
  4. و گروهى دیگر اعتقاد دارند شعایر به معناى نشانه‏هاى دین و طاعت خداوند بزرگ است.۱۰ هر چند در روایات، شعایر به هر سه معناى اوّل تطبیق شده است، امّا عموم لفظ و معناى لغوى آن دلالت بر معناى چهارم دارد و آنچه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعایر الهى به شمار مى‏آید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعایر الهى، بزرگداشت نشانه‏هاى دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمى است که در اسلام تبلور پیدا نموده است و هر یک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعایر مى‏باشد، چندان که در آیات قرآن، طواف، سعى بین صفا و مروه، رمى جمرات، قربانى و … هر کدام علامت و نشانه‏اى است که انسان را به سوى تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب رهنمون مى‏شود.

میان علامت‏هاى الهى و تقواى دلها رابطه خاصى وجود دارد، برخى از علماى شیعه و سنّى به عمومیّت و شمول شعایر اشاره کرده‏اند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر مى‏گردد:

  1. صاحب جان هندى حنفى از علماى اهل‏سنت در ذیل آیه شریفه مى‏نویسد: “شعایر جمع شعیر به معناى علامت است و هر چه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعایر خداست و شعایر الله اختصاص به صفا و مروه نداردچنان که در کتاب “حجت الله البالغه” از دهلوى نقل شده است: بزرگ‏ترین شعایر و نشانه‏هاى خدا چهار چیز است: قرآن، کعبه، پیامبر و نماز. در کتاب “الطاف القدس” نیز آمده است که: محبت شعایر اللّه عبارت است از محبت قرآن، پیامبر و کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد، حتى اولیاى خدا.”۱۱

مولوى اسماعیل مى‏نویسد: “تعظیم شعایر مُنعم از فروع حُب اوست؛ یعنى تمام امورى که مناسبت خاصى با او دارد به طورى که ذهن هر کس متوجّه آن امور شود و به منعم متوجّه گردد؛ مانند تعظیم نام، کلام، لباس، سلاح و حتى مرکب و مسکن او.”

ب. ملا احمد نراقى از علماى شیعه مى‏نویسد: “برخى از فقها و مفسّران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد؛ اگر این نظر پذیرفته شود، تعظیم همه شعایر اگر واجب نباشد، استحباب و رحجان دارد؛ زیرا شعایر منسوب خداوند بزرگ است.”۱۲

مفسّر بزرگ شیعه علامه طباطبایى(ره) در تفسیر گرانسنگ المیزان مى‏نویسد: “و الشعائر هى العلامات الداله، و لم یقیّد بشى‏ء مثل الصفا و المروه و غیر ذلک، فکلّ ما هو من شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوى الله و یشمله جمیع الأیات الآمره بالتقوى؛ شعایر، عبارت است از نشانه‏هایى که انسان را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى‏شود، بنابراین هر نشانه‏اى که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقواى الهى مى‏گردد و تمام نشانه‏ها را دربرمى‏گیرد.”۱۳

بنابراین، به طور عموم مى‏توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملى که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوى و روحى را فراهم آورد، در صورتى که در چهار چوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعایر الهى به شمار مى‏آید. نماز، روزه و … هر کدام به نحوى از مصادیق شعایر الهى مى‏باشند، بنابراین با توجّه به دلایلى که عزادارى‏ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم مراسم عزا براى بندگان خاص خداوند که بحقّ، قرآن ناطق و حج مجسّم بودند و براى اعتلاى کلمه توحید جان خود را قربانى ساختند، از بارزترین نشانه‏ها و شعایر است؛ زیرا در این مراسم جز فراگیرى مسایل دین و یادآورى شهامتها و ایثارگری‏هاى شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با دوستان خدا گفته مى‏شود و همان‏گونه که قربانى در عید قربان از سنت‏هاى اسلامى و از شعایر به شمار مى‏رود، یادآورى حزن‏آلود یاد قربانى کربلا و سایر قربانیانى که جان خود را در راه خدا قربانى نمودند از شعایر بزرگ الهى خواهد بود.

با توجّه به مطالب گفته شده: چگونه مى‏توان گفت برپایى مجالس براى کسانى که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازى نمودند از شعایر الهى به شمار نمى‏آید؟ آیا یادآورى ایثارگرى و اخلاص شهداى کربلا دلهاى عزادار را به سوى خداوند بزرگ رهنمون نمى‏سازد؟ بنابراین مسلمانان و موحدان وظیفه دارند که این شعایر را حفظ کنند. عزاداری‏ها نیز در اقسام و صورت‏هاى مختلف هر یک به نحوى حافظ و نگهبان آن ارزش‏هاست.

 

د) سوگوارى حضرت یعقوب(ع) در فراق حضرت یوسف(ع)

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “یا أَسَفَا عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ”۱۴ و از آنها روى برگرداند و گفت وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا او خشم خود را فرو مى‏برد (و هرگز کفران نمى‏کرد).

حضرت یعقوب (ع) در فراق فرزندش، یوسف، دچار حزن و اندوه فراوانى گشت، به طورى که سالیان درازى در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایى خود را از دست داد. فرزندان یعقوب، یعنى برادران یوسف از گریه و حزن بسیار پدر به ستوه آمده و گفتند: “قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤا تَذْکَرُ یُوسُفَ حتى تَکُونَ حَرضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ”۱۵ به خدا سوگند تو اى پدر همیشه به یاد یوسف هستى و خاطره او را از یاد نمى‏برى و دست از او برنمى‏دارى تا حدّى که خود را مشرف به هلاک کنى!

این آیات شریفه، گریه طولانى حضرت یعقوب (ع) را از ویژگى‏هاى مهم زندگى آن حضرت یاد کرده است، چنان که برخى روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگى ممتاز وی قلمداد نموده است.

زمخشرى روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد. پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید دارد.۱۶

طبرى درباره مدت زمان گریه حضرت یعقوب، از حسن بصرى روایت کرده است: “کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الى یوم رجع ثمانون سنه لم یفارق الحزن قلبه یبکى حتى ذهب بصره و قال الحسن والله ما على الارض یومئذ خلیفهً اکرم على الله من یعقوب”۱۷از هنگامى که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانى که مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبى او (یعقوب) را فراگرفته بود و گریه مى‏کرد تا بینایى خود را از دست داد. حسن بصرى گفته است در آن روزگار در روى زمین خلیفه‏اى بزرگوارتر از حضرت یعقوب(ع) در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.

از این آیه شریفه درمى‏یابیم که گریه و اندوه هر چند سالیان درازى طول بکشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه مشروع و از ویژگى‏هاى مثبت به شمار مى‏آید. مؤیّد آنچه گفته شد تمسّک واستدلال امام سجاد(ع) است که در پاسخ به کسانى که به گریه آن حضرت اعتراض مى‏کردند، فرمود: “مگر شما از گریه و عزادارى یعقوب پیامبر اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانى در فراق یوسف گریست تا بینایى خود را از دست داد؛ در صورتى که فرزندش حیات داشت و تنها از او دور بود؛ اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و ۱۷ تن از اهل‏بیت پیامبر اکرم (ص) را شهید کرده و سرهایشان را از تن جدا نمودند!”۱۸

باتوجّه به آیات و روایات مزبور به روشنى مى‏توان استنباط کرد که: برپایى مجالس عزا و اقسام گوناگون عزادارى، نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگارى ندارد، بلکه از مصادیق شعایر الهى،مودّت اهل‏بیت(ع) و مبارزه با ظلم وستممى‏باشد.

نکته: ممکن است کسى اشکال شود که این آیات مربوط به موارد خاصى است و هیچ ربطى به عزاداری‏هاى یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست.

در پاسخ باید گفت: قرآن کتابى است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاصّى نیست، اگر در آغاز نزول موارد ویژه‏اى را نقل و بر موارد خاصّى منطبق شده، به معناى آن نیست که مخصوص آن عصر یا آن مردم مى‏باشد؛ ازاین‏رو، علما گفته‏اند حکم آیات را نمى‏توان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه نمود، بلکه هرجا موضوع آن محقّق شود، حکم نیز مترتّب مى‏گردد، چنان که در بسیارى از احکام و موضوعاتى که پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات قرآن، زمینه استدلال شده است؛ نظیر اثبات حجیت اجماع به آیه “وَ مَنْ یُشاقِق ألرَّسُولَ مِنْ بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ.”۱۹ صرف نظر از این که، از آیه مورد اشاره مسأله اجماع را مى‏توان استنباط کرد یا نه، به طور یقین مى‏توان گفت در زمان نزول آیه مسأله‏اى به نام اجماع وجود نداشته است، بلکه در زمان‏هاى بعید به آن استدلال شده است. بر همین اساس مى‏توان نمونه‏هاى بسیارى را جستجو کرد که در آنها به آیاتى این چنین استدلال شده است. در مسأله عزادارى نیز با توجّه به ویژگى‏هایى که براى آن یادآورى شد، به خوبى روشن مى‏شود که عزادارى تا آن حدّى که با اصول کلى اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار مى‏آید.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف، آیه ۱۱۱٫
  2. سوره نحل، آیه ۸۹٫
  3. سوره نساء، آیه ۱۴۸٫
  4. سوره مائده، آیه ۵۵٫
  5. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  6. بحارالانوار، ج ۴۴،ص ۲۸۷٫
  7. همان، ص ۲۸۶٫
  8. اساس البلاغه زمخشرى، ص ۲۳۹، ماده شعر.
  9. سوره حج، آیه ۳۲٫
  10. عوائد الایام، نراقى، ص ۳۱، عائده ۲٫
  11. حجه البالغه، شاه ولى الله دهلوى، ص ۶۹ به نقل از اصول الاربعه فى‏تردید الوهابیه، صاحب جان هندى حنفى، ص ۳۰٫
  12. عوائد الایام، ص ۳۱٫
  13. المیزان فى تفسیرالقرآن، ج ۱،ص ۴۱۴، ذیل آیه ۱۶۵ سورهبقره.
  14. سوره یوسف، آیه ۸۴٫
  15. همان، آیه ۸۵٫
  16. تفسیر کشاف، زمخشرى، ج ۲، ص ۴۹۷ و تفسیر کبیر، فخر رازى، ج ۱۸، ص ۱۹۳، ذیل آیات ۸۴ – ۸۵٫
  17. همان.
  18. مناقب آل ابیطالب، على بن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۷۹، باب فى کرمه و صبره و بکائه و وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۲۳، باب جواز البکاء على المیّت.
  19. سوره نساء، آیه ۱۱۵٫
30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

× “عَلَیکُم بِطاعَهِ اَئِمَّتِکُم، فَاِنَّهُمُ الشُّهَداء عَلَیکُمُ الیَوم، وَ الشّفَعاء لَکُم عِندَ اللّهِ تَعالى غَداً “

(غررالحکم، ج ۲، ص ۲۱ – ۲۶)

بر شما باد بر پیروى از پیشوایانتان، زیرا آنان امروز گواهان بر اعمالتان هستند و فرداى قیامت نزد خداوند شفاعت کنندگان شمایند.

 

× “اِنَّما الأَئِمَهُ قُوّامُ اللّهِ عَلى خَلقِه، وَ عُرَفائُهُ عَلى عِبادِه، وَلایَدخُلُ الجَنَّهَ اِلّا مَن عَرَفَهُم وَ عَرَفُوه، وَ لایَدخُل النّارَ اِلّا مَن اَنکَرَهُم وَ اَنکَروه”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۵۲ / ۲۷۰)

به طور قطع امامان شیعه نمایندگان خدا بر آفریده‏هاى او هستند، و او را به بندگانش مى‏شناسانند، و هیچ کس داخل بهشت نشود مگر آن که امامان شیعه را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و وارد دوزخ نشود مگر کسى که انکار امامان کند و آنان نیز او را انکار نمایند.

 

× “بِضاعَهُ الآخِرَهِ کاسِدَهٌ، فَاستَکثِر مِنها فى اَوان کَسادِها”

(کنزالفوائد، ج ۱، ص ۲۷۹)

متاع آخرت کم رونق است پس بهنگامى که خریدار ندارد، بسیار ذخیره کن.

 

× “حَلاوَهُ الآخِرَهِ تُذهِبُ مَضاضَهُ شِقاءِ الدُّنیا.”

(غررالحکم، ج ۵ / ۱۷۰ ،۱)

شیرینى آخرت، دردهاى بدبختى دنیا را از بین مى‏برد.

 

× “دَعِ الاِسرافَ مُقتَصِداً وَ اذکُر فِى الیَومِ غَداً وَ اَمسِک مِنَ المالِ بِقَدرِ ضَرورَتِک وَ قَدِّمِ الفَضلَ لِیَومِ حاجَتِک.”

(نهج البلاغه، نامه ۲۱)

 

اسراف را کنار بگذار و میانه روى پیشه کن، از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به مقدار ضرورت براى خویش نگهدار و زیادى را براى روز نیازت(قیامت) از پیش بفرست.

 

× “مُر بِالمَعرُوفِ تَکُن مِن اَهلِه، وَ اَنکِرِ المُنکَرَ بِلِسانِک وَ یَدِکَ وَ بایِن مَن فَعَلَهُ بِجُهدِک.”

(دستور معالم الحکم، ص ۷۱)

به نیکیها فرمان ده تا از اهل آن باشى و زشتى را با دست و زبان، ناپسند بشمار و بکوش تا با آن کس که آن را انجام مى‏دهد، بیگانه باشى.

 

× “اَلمِرآهُ الّتى یَنظُرُ الاِنسانُ فیها اِلى اَخلاقِه هِى النّاسَ، لانَّهُ یَرى مَحاسِنَهُ مِن اَولیائِه مِنهُم، وَ مَساویه مِن اَعدائِه فیهِم “”

(ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۷)

آیینه‏اى که انسان اخلاقش را در آن مى‏بیند، مردمند، زیرا خوبیهایش را از دوستانش که در میان آنهاست و بدیهایش را از دشمنانش که از مردمند مى‏بیند.

 

× “اَسعَدُ النّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنا، وَ تَقَرَّبَ اِلَى اللّهِ بِنا، وَ اَخلَصَ حُبَّنَا وَ عَمِلَ بِما اِلَیهِ نَدبَنا، وَانتَهى عَمّا عَنه نَهیَنا، فَذاکَ مِنّا وَ هُوَ فى‏دارِ المُقامَهِ مَعنا”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۴۷۱ / ۲۰۶)

خوشبخت‏ترین مردم کسى است که برترى و فضیلت ما را بشناسد و بوسیله ما در پیشگاه الهى تقرّب جوید، دوستى خالصانه براى ما خاندان داشته باشد و به آنچه او را دستور دادیم عمل کند و از آنچه نهى کردیم دورى نماید، چنین کسى از ماست و در سراى جاوید با ما خواهد بود.

 

× “کُن لِلعدُوِّ المُکاتِمِ اَشَدُّ حَذَراً مِنکَ لِلعَدُوّ المُبارِز.”

(ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۱)

از دشمنى که دشمنى‏اش را پنهان کند سخت‏تر بر حذر باش تا از آن که آشکارا مبارزه مى‏کند.

 

× “اِستَعیذُوا بِاللّهِ مِن سَکرَهِ الغِنى، فَاِنَّ لَهُ سَکرَهً بَعیدَه الاِفاقَه.”

(غررالحکم، ج ۱، ص ۷۷ / ۱۵۰)

از مستى ثروت، به خدا پناه برید زیرا به هوش آمدن از مستى آن بعید است.

30دسامبر/16

مؤمنان و حمایت از نیازمندان

 

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

مقدمه

انسان موجودى اجتماعى است که گاه از او به عنوان جانورى که در جامعه زیست مى‏کند و با این زیست استعدادهاى خود را شکوفا مى‏سازد و با شکوفا ساختن خود به کمال مى‏رسد، آدمى براى شکوفا ساختن استعدادهاى خود در ظرف جامعه نیاز به راهنما دارد تا در پرتو راهنمایى او استعدادهاى خود را به طور هماهنگ پرورش دهد یعنى هم بُعد فردى او رشد کند و هم بُعدِ اجتماعى او، هم بُعد عاطفى او رشد کند و هم بعد عقلانى او، هم بعد مادى او رشد کند و هم بعد معنوى او، هم بعد دنیوى خود را پرورش دهد هم بعد اخروى خود را و… و اگر انسان تنها یکى از ابعاد وجودى و استعدادهاى خود را رشد ندهد تعادل او محفوظ نمى‏نماند در نتیجه دچار نقص و نارسایى خواهد شد و این راهنمایى باید توسط کسى انجام شود که انسان را بشناسد و به نیازها و استعدادهاى او آگاهى داشته باشد تا برنامه مناسب با او و استعدادهاى او ارائه دهد و این راهنما کسى غیر از انسان آفرین نمى‏تواند باشد و آن برنامه چیزى جز آموزه‏هاى دینى که به صورت وحى در اختیار او قرار مى‏گیرد نیست. از این رو دین الهى که برنامه هدایت انسان به سوى تکامل است هماهنگ با فطرت وى معرّفى شده است، در این تعلیم است که خداى سبحان انسان‏ها را به کار و تلاش فرا مى‏خواند و از او مى‏خواهد با انواع فعالیت‏ها از قبیل کشاورزى، بازرگانى و تولید نیازهاى انسان به کسب مال بپردازد که آن مال خیر است۱ تا با این اموال زندگى عزّت مندانه داشته باشد و در عین حال سفارش مى‏کند اموال را در اختیار کسانى قرار ندهند که چگونه مصرف کردن آن را نمى‏دانند و با سفاهت و بى خردى مصرف کردن، آن را تباه مى‏سازند زیرا مال قوام بخش جامعه انسانى است۲ اما در عین حال در تعالیم خود ما را به این برنامه توجّه مى‏دهد که با کسب مال دچار غرور و خودخواهى و تکبر نشوید بلکه بدانید که این اموال به این عنوان از سوى خداى سبحان در اختیار شما قرار گرفته است که شما به عنوان خلیفه خدا در آن تصرف کنید۳ از این رو باید از آن در جهت رفع نیاز دیگران نیز استفاده کنید و از آن در جهت حمایت نیازمندان بهره بردارى نمائید.

از این رو در قرآن از مؤمنان خواسته است با اموالشان در راه خدا جهاد کنند چنان چه با جان خود جهاد مى‏کنند و همچنین این اموال را در راه خدا انفاق کنند و با این انفاق نیازهاى نیازمندان را برطرف کنند.

قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتى یوم لابیع فیه و لاخلّه ولاشفاعه والکافرون هم الظالمون؛۴ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از آن چه به شما روزى دادیم، انفاق کنید، پیش از آن که روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى هست تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید، و نه دوستى(و رفاقت‏هاى مادى سودى دارد) و نه شفاعت (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود) و کافران خود ستمگرند(هم به خودشان و هم به دیگران ستم مى‏کنند).”

در این آیه از مؤمنان خواسته است تا آن چه خدا به آن‏ها روزى داده است در راه خدا انفاق کنند و چون برخى از مغروران به مال و جاه دچار توّهم شده و آخرت را بر فرض قبول همسان دنیا مى‏پندارند و خودشان را چون در دنیا در ناز و نعمت مى‏بینند، مى‏پندارند که در عالم آخرت نیز متنعّم خواهند بود.

در این آیه به آنها توجّه مى‏دهد در آن عالم، عوامل و اسباب اعتبارى و قراردادى نقشى ایفا نمى‏کند.

ممکن است انسان در دنیا نیاز خود را با عمل خود برطرف نماید و اگر توان کار ندارد ولى خویشاوندان او نیازهایش را برطرف مى‏کنند، و یا دوستى مشکل او را حل مى‏کند هرچند با او پیوند خویشى ندارد و گاهى با درخواستى از بزرگى براى بخشش و گذشت میانجى گرى مى‏طلبد. اما در عالم قیامت این نظام برچیده مى‏شود، نه اسباب و علل کارگشاست تا انسان بتواند با عمل و کشت و کار خود در آنجا نیازش را برطرف کند و نه قراردادهاى اجتماعى و نه دوستى با افراد و نه مى‏توان به انتظار افراد میانجى نشست تا شفاعت کنند. بلکه در دنیا باید به فکر آخرت بوده و از راه انفاق آن چه که خدا روزى مى‏دهد زمینه نجات خود را فراهم کند.

انفاق به اندازه‏اى مهم است که اگر کسى خود را از آن فضیلت محروم کند دچار کفر عملى مى‏شود یعنى در برابر خدا ناسپاسى کرده و در نتیجه هم به خود ظلم کرده است و هم به دیگران.

با توجه به این که انفاق از برنامه‏هاى اساسى مؤمنان در قرآن کریم است این کتاب مقدّس براى آن چه انفاق مى‏شود و انفاق کننده شرائطى ذکر مى‏کند که این شرائط و ویژگى‏ها به کیفیت و احیاناً به کمّیت آن مربوط مى‏شود. در انفاق ارکانى چون مال و انفاق کننده و مورد انفاق و عمل انفاق سخن به میان مى‏آید بنابراین مالى که انفاق کننده به دیگران مى‏دهد چه ویژگى‌هایى دارد و انفاق کننده چه ویژگى دارد و عمل انفاق چه خصوصیاتى دارد و به چه کسانى مى‏توان انفاق کرد.

 

اوصاف حقیقى و اعتبارى مال

مال از ارکان انفاق و داراى اوصاف حقیقى و اعتبارى است. وصف اعتبارى مال برگرفته از ارتباط آن با مالک است از جهت ارتباط مال با مالک، این مال باید تصرف در آن حلال باشد و حرام نباشد، ولى اوصافى چون خوب و بد بودن، طیّب و خبیث بودن، مرغوب و نامرغوب بودن از اوصاف حقیقى مال است از این رو قرآن کریم فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا من طیّبات ماکسبتم و ممّا اخرجنا لکم من الأرض ولاتیّممواالخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا ان تغمضوا فیه و اعلموا انّ اللّه غنىٌ حمید؛۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید از قسمت پاکیزه اموالى که به دست آورده‏اید و از آن چه از زمین خارج ساخته‏ایم انفاق کنید و براى انفاق به سراغ قسمت‏هاى ناپاک نروید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن‏ها را بپذیرد مگر از روى اغماض و کراهت و بدانید که خداى سبحان بى نیاز و شایسته ستایش است.”

این آیه به مؤمنان مى‏گوید از مال مرغوب انفاق کنید خواه انفاق واجب باشد یا انفاق مستحب. اموال مرغوبى که انسان کسب مى‏کند ممکن است از راه تجارت بدست آمده باشد و ممکن است از راه کشاورزى و دامدارى یا استخراج از معدن باشد.

 

سرّ انفاق از مال مرغوب

راز این که باید از مال مرغوب و پاکیزه انفاق کرد عبارت است از:

۱- به لحاظ این که صدقه و انفاق نوعى هدیه است و هدیه با دادن مال بد سازگار نیست.

۲- انفاق از مال نامرغوب با هدف انفاق سازگار نیست زیرا هدف انفاق بر اساس آموزه قرآن تقرّب به خدا و کسب رضاى الهى۶ و تثبیت نفس۷ و درمان بیمارى بخل۸ و درمان فقر عمومى بدون آزردن عواطف افراد است و این اهداف تنها با انفاق مال خوب و پاکیزه بدست مى‏آید.

۳- حفظ کرامت گیرنده انفاق، کسى که انفاق مى‏کند باید کرامت گیرنده را حفظ کند و حفظ کرامت گیرنده به این است که از مال مرغوب انفاق کند در غیر این صورت به روحیّه او آسیب رسانده است.

 

ملاک تشخیص مال نامرغوب

ملاک سنجش مال نامرغوب از مرغوب چیست؟ آیا ملاک مادى دارد یا ملاک معنوى؟ با توجه به این که وسیله سنجش هر چیزى مناسب امور معنوى با نفسانیّات و وجدانیّات است از باب مثال در باب انفاق مى‏گویند: “شما خودتان را معیار قرار دهید و بنگرید که آیا خودتان به این مال رغبت مى‏کنید، آن را به دیگران بدهید زیرا حقیقت شما و دیگران یکى است. آن چه که براى شما ناگوار است براى دیگران نیز ناگوار و ناخوشایند است و هرچه را براى خود نمى‏پسندید به دیگران هم ندهید. چنان چه فرمود: “ولاتیمموا الخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا ان تغمضوا فیه؛ براى انفاق به سراغ اموال ناپاک و نامرغوب نروید در حالى که خود شما حاضر نیستید آن را جز از راه کراهت بپذیرید.”

این جمله هم ملاک تشخیص مال خبیث را ارائه مى‏کند و هم به انسان‏ها درس تهذیب نفس مى‏دهد.

 

ویژگى‏هاى عمل انفاق

عمل انفاق مانند دیگر اعمال انسانى و دینى شرایطى دارد که انفاق کننده باید به آن توجه کند، یعنى این عمل باید مخلصانه باشد و پس از عمل نیز نباید منّت برگیرنده انفاق را در پى داشته باشد. قرآن کریم فرمود: “مثل الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه کمثل حبّه انبتت سبع سنابل فى کلّ سنبله مأه حبّه واللّه یضاعف لمن یشاء و اللّه واسع علیم؛۹ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد دو یا چند برابر مى‏کند و خدا وسیع و داناست.”

در این آیه به شرط اول انفاق یعنى فى سبیل اللّه و با اخلاص بودن اشاره مى‏کند و آثار معنوى مترتب بر انفاق را متوقّف بر وجود این شرط مى‏داند و مى‏فرماید: “انفاقى ثمر دارد که فى سبیل اللّه باشد و این عمل خالصانه مانند پاشیدن بذر بر زمین مستعد و آماده است که نتیجه هر دانه آن هفتصد دانه خواهد بود. و در واقع این دانه پرثمر خواهد بود.

 

راز تشبیه انفاق به دانه پرثمر

قرآن حکیم که براى تعلیم و تزکیه نازل شده، اهتمامى به پرورش انسان‏هاى کامل و یا متکامل دارد از این رو تنها به طرح مسائل و ارائه راهکارها بسنده نمى‏کند، بلکه ضمن حفظ عنصر اصلى مطلب مورد نظر، راهیان و واصلان را نیز از نظر دور نمى‏دارد در آیه مورد بحث خداى متعال مثل مؤمنان انفاق کننده را به حبّه و دانه‏اى که هفتصد برابر یا بیشتر ثمره مى‏دهد تشبیه نموده است زیرا غرض تربیت انفاق کننده است نه فقط تعلیم انفاق.

 

منّت بر گیرنده انفاق و آزار او، عامل تباهى انفاق

در آموزه‏هاى قرآن انفاقىارزشمند و پرثمر است که پس از انفاق نیز علاوه بر اخلاص حین عمل، منّت و آزار گیرنده انفاق را به دنبال نداشته باشد، قرآن کریم در این رابطه فرمود: “الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه ثم لایتبعون ما انفقوا منّاً ولااذى لهم اجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم و لا هم یحزنون،قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذى و اللّه غنىٌّ حلیم؛۱۰ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس به دنبال انفاقى که کرده‏اند منّت نمى‏گذارند و آزارى نمى‏رسانند، پاداش آن‏ها نزد پروردگارشان است و نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند، گفتار پسندیده در برابر نیازمندان و عفو و گذشت از آن‏ها، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند بى نیاز و بردبار است.”

از قرآن استفاده مى‏شود: اولاً انفاقى ارزشمند است و اجر و پاداش الهى را به دنبال دارد که براى رضاى خدا باشد. و ثانیاً به لحاظ این که عمل صالح در صورتى نتیجه بخش است که با همان خلوص باقى بماند و حفظ خلوص عمل بر عهده عامل است مى‏تواند آن را حفظ کند و مى‏تواند آن را تباه سازد چنان که اگر انسان پس از توحید به شرک روى آورد این شرک باعث تباهى و بى‏اثر شدن اعمال گذشته مى‏شود.

توضیح آن که برخى از گناهان در عین بزرگ بودن قلمرو و تأثیر آن‏ها محدود است مانند ریاء سمعه یعنى انجام دادن اعمال بقصد نشان دادن به دیگران یا براى این که به گوش دیگران برسد که فلان شخص عملى را انجام داده است حضور یا وسمعه در متن عمل سبب بطلان آن عمل است ولى حدوث آن ما بعد از عمل مایه بطلان عمل نخواهد شد اما برخى اعمال هستند که هرچند بعد از عمل واقع شود مایه بطلان عمل خواهد بود مانند منّت گذاشتن و اذیّت کردن که حدوث آن‏ها بعد از عمل هرچند دراز مدت باشد باعث بطلان عمل مى‏شود و این اثر گذاردن مهم به خاطر آن است که اهانت به انسان مورد احترام و تضییع شخصیت حقوقى او، از اهمیت برخوردار است.

منّت گذاشتن نسبت به انفاق گیرنده به معناى به رخ کشیدن نعمت است خواه فرد باشد و خواه جامعه و اذیّت و آزار رساندن نیز چنین است.

 

راز ناسازگارى انفاق با منّت و آزار رساندن

انفاق به جهت طاعت بودن محبوب خداوند و از نظر بخل زدایى محمود و به لحاظ سودمندى آن براى مستحق، معروف و مطلوب است ولى منّت گذاشتن و اذیّت کردن اگر با انگیزه برترى جویى و تحقیر دیگران صورت گیرد مبغوض خداست و اگر به لحاظ بزرگ شمردن عمل و به رخ کشیدن آن است سبب پدید آمدن رذایلى مانند عجب و غرور خواهد بود و اگر منّت و آزار سبب آزار انفاق گیرنده و برهم زننده آرامش باشد نامطلوب خواهد بود.

پس انفاق به عنوان حسنه محبوب خدا و پسندیده و معروف است ولى منّت و اذیّت کردن به عنوان سیّئه مبغوض خدا و ناپسند و از رذایل خواهد بود از این رو با هم ناسازگارند.

جایگاه قول معروف و مغفرت از سوى انفاق کننده

قول معروف از سوى انفاق کننده در جایى است که نیازمند در درخواست خود ادب را رعایت کرده و طرف مقابل را نرنجاند ولى مغفرت در موردى است که نیازمند با اصرار یا گفتار و کردار ناپسندش انفاق کننده را برنجاند و او با بردبارى از بدرفتارى این نیازمند جسور چشم پوشى کند،پس آن که قصد انفاق ندارد، شایسته است با سخن و کردار پسندیدهنیازمند را بازگرداند و در صورت رنجیدن از او با گذشتبرخوردکندوازدادن صدقه‏اى که همراهش نیازمند را مى‏آزارد پرهیز کند.

بر اساس آیه مورد بحث آدمى نه تنها باید از منّت گذاشتن و آزردن نیازمند پرهیز کند بلکه باید مصلحت از دست رفته صدقه را با مصلحت برترى که در قول معروف و مغفرت هست جبران کند زیرا معروف و مغفرت از مصادیق انفاق معنوى و مصرف آبرو و گذشتن از حق است.

ناگفته نماند قول معروف و حسن گفتار از اصول کلى حسن معاشرت با دیگران است یعنى باید نسبت به همه انسان‏ها خوشگفتار بود و اگر در درون نظام اسلامى برخورد و بد رفتارى میان مسلمانان رخ دهد، اصل کلى آن است که دو طرف باید کوشش کنند تا بدى و دشمنى را از بین ببرند.

 

آزار همتاى با ریا

انسان مؤمن همانطور که در حال انفاق باید اخلاص داشته باشد و از منّت گذاشتن و رنجاندن افرادى که به آنها انفاق مى‏کند پرهیز کند بلکه بعد از عمل نیز نباید خدمتى که نسبت به کسى انجام داده بر او منّت بگذارد و او را برنجاند در این صورت عمل او را بى اثر مى‏سازد و مراد از بى اثر شدن، زوال و از بین رفتن اجر و مزد و برکات اعمال صالح است از این رو قرآن کریم فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذى کالّذى ینفق ماله رئاء النّاس و لایؤمن باللّه و الیوم الآخر فمثله مثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لایقدرون على شى‏ء ممّا کسبوا واللّه لایهدى القوم الکافرین؛۱۱ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بخشش‏هاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى نشاندادن به مردم انفاق مى‏کند و به خدا و روز جزا و روز قیامت ایمان نمى‏آورد کار او همچون قطعه سنگى است که بر آن خاک باشد(و بذرهایى بر آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد و آن را صاف و خالى از خاک و بذر رها کند آن‏ها از کارى که انجام داده‏اند چیزى به دست نمى‏آورند و خدا جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند.”

بر اساس این آیه خدشه دار کردن حیثیت نیازمند و آزار او در حدّ ریا است و ریا، شرک به خدا است، ریا، شرکى رقیق و خفى است و اذیّت مستمند که فشار روحى را بر فشار مالى او مى‏افزاید داراى پیامدهاى بدتر و در حد ریا است.

ریا تنها به معناى انجام دادن علنى عمل یا نشان دادن آن به دیگران نیست بلکه تظاهر به اخلاص در عمل با هدف جلب نظر مردم و کسب شهرت است زیرا نوع نگاه ریا کار به نظام هستى نادرست است به جاى آن که خدا را تنها مؤثّر مستقل در امور بداند، نظر مردم را داراى اثر استقلالى مى‏پندارد و به جاى آن که فقط از خدا بترسد خوف از مردم او را وادار به عمل مى‏کند.

ریاکار به جاى واقع بینى و خدا محورى، ظاهر بین و مردم محور است و خداگرایى با مردم گرایى با هم جمع نمى‏شود.

 

قلمرو تحقق منّت و اذیّت و ریا

منّت و اذیّت و ریا در صورتى تحقق پیدا مى‏کند که انسان حسن فعلى داشته باشد یعنى کار خوب و شایسته انجام دهد و مشکل در حسن فاعلى باشد یعنى انجام دهنده فاعل کار خوب و صالح را با انگیزه منّت و اذیّت و ریا انجام دهد. اما اگر انسان اصلاً کارى انجام ندهد و یا کار زیان بار انجام دهد از باب این که کار زیان بار انجام داده مشکل پیدا مى‏کند، نه از جهت آزار رساندن به دیگر و یا تظاهر کردن به کار و به عبارت دیگر: این که انسان کار صالح را با انگیزه منّت گذاشتن یا آزار رساندن و یا ریا و تظاهر انجام دهد مصداق آیه است. از این رو در تعالیم اسلامى تأکید شده است انفاق باید احترام‏آمیز باشد.

ائمه اطهار(ع) هنگام تصدّق و انفاق گاهى کالاى مورد انفاق را و زمانى نیز دست خود را مى‏بوسیدند و مى‏بوئیدند، امام صادق(ع) به معلى ابن خنیس فرمودند: “و کان ابى اذا تصدّق بشى‏ء وضعه فى ید السائل ثم ارتد منه فقبله و شمّه ثم ردّه فى ید السائل؛۱۲ پدر من هرگاه صدقه مى‏داد اوّل آن را در دست سائل قرار مى‏داد و سپس آن را مى‏گرفت و آن مى‏بوسید و مى‏بوئید سپس آن را به سائل بر مى‏گرداند.”

آنان معتقد بودند انفاق وظیفه‏اى است که باید همراه با احترام و ادب صورت گیرد…

اگر بینش کسى این باشد که اصل در انفاق، انفاق تادّبى و احترام‏آمیز است نه دلسوزى تحقیرآمیز، با فقیران کریمانه رفتار مى‏کند سرّ آن که اهل بیت دست خود را مى‏بوئیدند و مى‏بوسیدند آن است که آن‏ها مسکین را فرستاده خدا مى‏دانستند.۱۳ و فرد و جامعه فقیر فرستاده خدا و رساننده پیام اوست که به فرمان خدا به ما انفاق کنید، پس باید انفاق احترام‏آمیز باشد و چون انفاق پیش از رسیدن به دست فقیر به دست خدا مى‏رسد آن دست را باید بوسید و آن مال نیز متبرّک مى‏شود.

 

آثار و برکات انفاق

انفاق داراى آثار و برکاتى است که توجه به آن براى انفاق کننده لازم است، آن برکات عبارتند از:

الف: پاکسازى انسان و پیرایش مال

اعطاء زکات خواه واجب، خواه مستحب و زکات فطر، براى پاک ساختن انفاق کننده و مال اوست. از این رو خداى سبحان به پیامبراکرم(ص) مى‏فرماید: “از مؤمنان صدقه اموالشان را بگیر تا آنان را پاک کند: “خذ من اموالهم صدقه تطهرهم”۱۴ یعنى صدقه دادن انفاق کننده را پاکیزه مى‏کند بنابراین نپرداختن حق اللّه یا حق النّاس سبب آلودگى روحى انسان مى‏شود و پرداخت آن روح را پاک مى‏کند.

ب: پرورش روح

زکات هم مایه تطهیر انسان است و هم زمینه ساز رشد و نموّ اوست “الذى ماله یتزکى؛۱۵ آن که مالش را انفاق کند تا روحش پرورش یابد.”

ج: انفاق تنها راه درمان مال دوستى

خداى سبحان از هر راه ممکن، بیمارى خطرناک مال دوستى را به بشر مى‏شناساند و با موعظه یا برهان و یا جدال احسن و گاهى از راه تهدید یا تشویق انسان را به اصلاح و درمان آن فرا مى‏خواند گاه مى‏فرماید: “وانفقوا فى سبیل اللّه ولاتلقوا بایدیکم الى التهلکه؛۱۶ در راه خدا انفاق کنید و با دستان خود، خود را به هلاکت نیندازید”. بر اساس این، اگر کسى مال خود را در راه خدا انفاق نکند، در راه باطل مصرف خواهد کرد حتى خود امساک و خوددارى از انفاق کار باطلى است و گناه به شمار مى‏رود و گاهى هشدار مى‏دهد اموال و اولاد، شما را از یاد خدا باز ندارد “یا ایّها الّذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله؛۱۷ اى کسانى که ایمان آورده‏اید اموال و فرزندان شما را از یاد خدا باز ندارد.”

گاه مى‏فرماید براى درمان بیمارى مال دوستى که مانع هر چیز و زمینه ساز نفاق است، انفاق کنید “وانفقوا من مارزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول ربّ لولااخّرتنى الى اجل قریب فاصدّق واکن من الصالحین؛۱۸ از آن چه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخیر نینداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم.”

انسان نباید مانند قارون بیندیشد که اموال را خودش فراهم آورده، در حالى که اموال را خدا به او روزى داده است.

 

نتیجه گیرى

یکى از برنامه‏هاى مؤمنان حمایت از نیازمندان است که یکى از جلوه‏هاى آن انفاق کردن است که این عمل باید با شرائط و آداب ویژه خود انجام شود، انفاقى ارزشمند است که اولاً از مال پاکیزه باشد و ثانیاً با اخلاص و در راه خدا باشد و ثالثاً همراه با آن یا پس از انجام عمل منّت گذاشتن و اذیّت کردن نسبت به گیرنده انفاق رخ ندهد در غیر این صورت عمل باطل و بى‏اثر مى‏شود و پاداشى را بهره انفاق کننده نمى‏کند. عمل انفاق آثارى براى فرد و جامعه دارد آثار فردى آن تزکیه نفس و پاکسازى انسان و پرورش روح او و مبارزه با روحیه مال دوستى است و آثار اجتماعى آن پرکردن خلأ اجتماعى و رفع نیاز، نیازمندان و حمایت از آن‏هاست.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۸۰٫
  2. سوره نساء، آیه ۵٫
  3. سوره حدید، آیه ۷٫
  4. سوره بقره، آیه ۲۵۴٫
  5. همان، آیه ۲۶۷٫
  6. همان،آیه ۲۶۵٫
  7. همان.
  8. سوره نساء، آیه ۱۲۸٫
  9. سوره بقره، آیه ۲۶۱٫
  10. همان، آیات ۲۶۲ – ۲۶۳٫
  11. همان، آیه ۲۶۴٫
  12. اصول کافى، ج ۴، ص ۸ و ۹٫
  13. نهج البلاغه، حکمت ۳۰۲٫
  14. سوره توبه، آیه ۱۰۳٫
  15. سوره لیل، آیه ۱۸٫
  16. سوره بقره، آیه ۱۹۵٫
  17. سوره منافقون،آیه ۹٫
  18. همان، آیه ۱۰٫

 

30دسامبر/16

سیره قرآنى امام محمد باقر(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

پنجمین ستاره فروزان آسمان امامت و هفتمین گوهر عرش عصمت و طهارت حضرت امام محمد باقر (ع) در روز سوم ماه سفر و به نقلى در روز اول ماه رجب سال ۵۷ ه.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.۱ پدرش حضرت على بن الحسین(ع) و مادرش حضرت فاطمه(س) دختر امام حسن مجتبى(ع) است که امام صادق(ع) از وى با تعبیر “کانت صدّیقه لم یدرک مثلها فى آل الحسین”۲ یاد نموده است، لذا امام باقر(ع) نخستین کسى است که پدرش از نسل امام حسین(ع) و مادرش از نسل امام حسن(ع) است.۳

آن حضرت افزون بر لقب “شاکر” و”هادى” به لقب “باقر العلوم” شهرت یافت، به طورى که جابر بن یزید جعفى مى‏گوید:”لانّه بقرالعلم بقراً اى شقّه و اظهره اظهاراً؛۴ او علم را شکافت و رموز و نکات دقیق آن را روشن ساخت.”

ایشان در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیّدالشهدا(ع) کودکى بود که چهارمین بهار زندگى اش را آغاز کرده بود. آن بزرگوار بعد از شهادت پدرش حضرت امام سجاد(ع) در سال ۹۵ ه.ق کشتى هدایت امت اسلامى را در میان دریاى متلاطم حوادث رهبرى کرد و به مدت ۱۹ سال و چند ماه زعامت شیعیان را عهده‏دار شد و سرانجام در روزهفتم ماه ذى الحجّه سال ۱۱۴ ه.ق در سن ۵۷ سالگى به دستور هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه بنى امیه مسموم شد و در مدینه به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوارش حضرت زین العابدین(ع) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

آن حضرت در دوران امامت خویش فرصت‏هاى مناسبى را براى گسترش فرهنگ قرآنى و استحکام معارف شیعى و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد، به طورى که با اندک مطالعه در سیره آن بزرگوار مى‏توان به حضور گسترده آیات وحیانى در تمام زوایاى زندگى‏اشان پى برد.

پنجمین فروغ امامت همانند پدران طاهرینش آن چنان قرآن را با برنامه‏هاى زندگى خود عجین کرده بود که کم‏تر روایتى را مى‏توان از آن بزرگوار به دست آورد که در آن اشاره، شاهد و یا تفسیرى از قرآن نباشد، به طورى که تمام سخنان، پاسخ‏ها و مثال‏هاى ایشان برگرفته از مقال وحى است.

به بهانه شهادت آن امام همام(ع) در این فرصت به سراغ رهنمودهاى گهربارشان در زمینه آیات فراوان رفته تا بازتاب انوار درخشان الهى را در سیره و گفتار حضرتش به نظاره بنشینیم.

 

آگاه‏ترین مفسّر عصر خویش

با استناد به آموزه‏هاى دینى و روایى، امامان معصوم(ع) شایسته‏ترین ترجمان وحى و آشناترین افراد به تفسیر و تأویل آیات قرآن هستند. بنابراین اگر تشنگان معارف الهى بخواهند از چشمه سار وحى سیراب شوند، باید پوینده راه آن بزرگواران باشند. حضرت على(ع) در این زمینه مى‏فرماید:”…نحن احقّ النّاس به…؛۵ ما امامان معصوم(ع) براى تفسیر قرآن از همه مردم شایسته‏تر هستیم.” بر این اساس امام محمد باقر(ع) مى‏فرماید:” ما یستطیع احدٌ ان یدّعى انّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء؛۶ کسى به غیر از جانشینان پیامبر(ص) نمى‏تواند ادّعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش،نزد اوست ” و نیز مى‏فرماید:”انّ من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه؛۷ حقیقتاً دانشى که به ما داده شده است همان تفسیر قرآن و بیان احکام آن است.”

پنجمین خورشید امامت باز در این راستا مى‏فرماید: “فانّما على النّاس ان یقرؤا القرآن کما انزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا؛۸ وظیفه مردم آن است که قرآن را طبق آن چه نازل شده است قرائت کنند. ولى اگر به تفسیر نیاز داشته باشند، هدایت و تفسیر بر عهده ماست.” این آگاهى به کتاب الهى، وظیفه‏اى را بر عهده پیشوایان معصوم(ع) قرار داده و آن هدایت انسان‏ها جهت شناخت حقیقى آیات قرآن است، هدایتى که نتیجه‏اش معرفت کامل است.

لذا امام باقر(ع) همانند پدران بزرگوارش با راهنمایى‏هاى صحیح و منطقى وجدان‏هاى خفته بسیارى از افراد را بیدار مى‏کرد و آنان را به سوى کمال رهنمون مى‏نمود. ابوحمزه ثمالى در این زمینه چنین نقل مى‏کند: روزى امام باقر(ع) با قتاده بن دعامه بصرى روبرو شد. حضرت پرسید: تو کیستى؟ گفت: قتاده هستم. فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟ گفت: آرى. حضرت فرمود: واى بر تو اى قتاده! خداوند بندگان شایسته‏اى را آفریده است تا بر دیگران حجّت باشند. آنان بر پادارنده اوامر الهى و نخبگان علم خدا هستند. قتاده پس از یک سکوت طولانى گفت: به خدا سوگند من تاکنون در برابر فقیهان بسیارى نشسته‏ام، ولى آن گونه که در برابر شما مضطرب شده‏ام در مقابل هیچ یک از آنان اضطراب مرا در بر نگرفت. امام باقر(ع) فرمود: تو مى‏دانى کجا نشسته‏اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى که خداوند در شأن و مقام آنان فرموده است:”فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال رجالٌ لاتلهیهم تجارهٌ و لابیعٌ عن ذکر اللّه و اقام الصّلاه و ایتاء الزّکوه…؛۹ این چراغ فروزان در خانه‌هایى قرار دارد که خداوند دستور داده آن را بالا برند، خانه‌هایى که نام خدا در آن‏ها برده مى‏شود و شب و روز در آن‏ها خداوند را تسبیح مى‏گویند. پاک مردانى که هیچ تجارت و کسبى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات غافل نمى‏کند.” امام(ع) در ادامه فرمود: ما همان خاندانى هستیم که خداوند این گونه توصیف نموده است.۱۰

 

تبیین فرهنگ اجتهاد

یکى از شاخه‏هاى مهم علوم اسلامى “علم اصول” است که به کمک آن مى‏توان احکام دینى را از ادلّه و براهین شرعى استنباط و استخراج نمود. تمام دانشمندان شیعى معتقد هستند که امام باقر(ع) نخستین کسى است که این علم را تأسیس نمود و قواعد آن را تدوین و جمع آورى کرد و از این رهگذر دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان و طالبان علوم اسلامى باز نمود.۱۱ بنابراین آن حضرت در دوران امامت خویش به رغم این که عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالش‏هاى عقیدتى و درگیرى‏هاى مختلف فقهى بود، سعى نمود تا با تبیین شیوه‏هاى صحیح اجتهاد به نهادینه ساختن این فرهنگ بین دانشمندان علوم اسلامى اقدام نماید.

“زراره بن اعین” و “محمد بن مسلم ثقفى” که از بزرگ‏ترین راویان احادیث اهل بیت(ع) قلمداد مى‏شوند، در روایتى مى‏گویند: از امام باقر(ع) در مورد نماز مسافر سؤال کردیم. امام(ع) فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرماید:”واذا ضربتم فى الأرض فلیس علیکم جناحٌ ان تقصروا من الصّلوه…؛۱۲ هنگامى که سفر مى‏روید، بر شما گناهى نیست که نماز خود را کوتاه کنید…” به امام عرض کردیم: خداوند فقط فرموده بر شما “گناهى” نیست و نفرموده:”افعلوا” که ظهور در وجوب داشته باشد. پس چگونه از این آیه فهمیده مى‏شود که واجب گردانیده است؟ امام فرمود: آیا نمى‏دانید که خداوند در مورد صفا و مروه فرموده است:” فمن حجّ البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطّوف بهما…؛۱۳ پس هر کس حجّ خانه خدا و یا عمره را به جا آورد، بر او گناهى نیست که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد…”

آیا نمى‏بینید که طواف آن دو (صفا و مروه) واجب شده است؟ چون خداوند در قرآن آورده و پیامبر(ص) نیز بدان عمل کرده است.

“تقصیر” در سفر نیز همین گونه است که پیامبر(ص) بدان عمل کرده است و پروردگار متعال نیز آن را در کتابش آورده است.

زراره در جاى دیگر مى‏گوید: از امام محمد باقر(ع) سؤال کردم: شما در مسح پا و سر، تمام سر و پا را مسح نمى‏کنید، بلکه مسح مقدارى از آن را کافى مى‏دانید، آیا ممکن است بیان کنید که این حکم را چگونه و از کجا بیان مى‏فرمایید؟

امام(ع) با تبسمى پاسخ داد: این همان مطلبى است که در قرآن کریم آمده است. خداوند مى‏فرماید:”…وامسحوا برؤسکم…؛۱۴ و سرهایتان را مسح کنید.” و نفرموده است: “وامسحوا رؤسکم” بنابراین وقتى قرآن مى‏گوید:”برؤسکم” مقدارى از مسح سر کافى است و این مطلب از کلمه “ب” که حرف جارّه است فهمیده مى‏شود و در واقع امام حرف “باء” را “باء تبعیضیّه” در نظر گرفته است که دلالت بر جزء از کل مى‏کند. امام در ادامه فرمود: در عبارت “وارجلکم الى الکعبین” کلمه “ارجل” عطف به “رؤس” است بنابراین مى‏فهمیم که مسح قسمتى از پا براى وضو کافى است و این همان چیزى است که پیامبر اکرم(ص) آن را براى مردم تفسیر کرده بود امّا مردم به سخن ایشان هیچ توجهى نکردند و آن را تباه ساختند.۱۵

 

اثبات مقام امامت

امام باقر(ع) براى شناساندن جایگاه امامت به مردم و جلب دل‏ها به سوى محبّت اهل بیت(ع) از هیچ کوششى فروگذار نبود و درصدد بود تا با این شیوه جایگاه امامت و ولایت را به گونه‏اى روشن براى مردم ترسیم کند. ایشان به منظور اثبات مقام امامت در کودکى به ائمه اطهار(ع) آیه‏اى از قرآن را که در شأن و مقام حضرت یحیى(ع) است، مورد استناد قرار مى‏دهد:”یا یحیى خُذ الکتاب بقوّهٍ و آتیناه الحکم صبیّاً؛۱۶ اى یحیى! دستورات آسمانى را با تمام توان فراگیر و ما در همان سن کودکى مقام نبوت را به وى عطا کردیم.”

یک سال امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام صادق(ع) به فرمان هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنى امیّه) به شام دعوت شدند درباریان مشغول تیراندازى بودند و هشام اصرار نمود که حضرت باقر(ع) هم در این برنامه شرکت کند. آن حضرت کمان را به دست گرفت و تیر به زه آن نهاد، به طورى که با پرتاب آن درست وسط هدف قرار گرفت و تیرهاى بعدى بر پیکان تیر اول فرود آمد. هشام ظاهراً این کار را تحسین نمود ولى از همان موقع نقشه بر شهادت رساندن آن امام را در سر پروراند. هشام خطاب به ایشان گفت: تاکنون تیراندازى بدین زبردستى ندیده بودم و گمان نمى‏کنم کسى به اندازه تو این گونه توانایى و مهارت داشته باشد! هشام در ادامه گفت: آیا فرزندت جعفر مى‏تواند این چنین تیراندازى کند؟ امام پاسخ داد: ما توانایى کامل و تمام را از یکدیگر به ارث مى‏بریم، همان کمال و تمامى که خداوند آیه‏اش را بر پیامبر نازل کرد:” الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛۱۷ امروز دین را براى شما کامل کردم و نعمت خویش را براى شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین کامل براى شما برگزیدم.”۱۸

 

عروج ملکوتى

جابربن یزید جعفى یکى از مهم‏ترین تربیت شدگان مکتب باقرالعلوم(ع) است. او به مدت ۱۸ سال در مدینه از محضر مبارک امام کسب فیض نمود و هزاران حدیث نورانى را در سینه خود جاى داد. وى مى‏گوید از امام باقر(ع) سؤال کردم که در آیه شریفه: “و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الأرض”۱۹ منظور از ملکوت آسمان‏ها و زمین که خداوند به حضرت ابراهیم نشان داد چیست؟ دیدم آن حضرت دستان مبارک خود را به طرف آسمان بالا برد و به من فرمود: نگاه کن تا بفهمى که نظاره گر چه چیزى هستى؟ من نورى را دیدم که از دستان آن حضرت به آسمان متصل شده است، به گونه‏اى که چشم‏ها را خیره مى‏کند و عقل‏ها را مات و مبهوت. آن گاه به من فرمود: حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمان‏ها و زمین را این چنین دید. بعد امام دست مرا گرفت و به درون خانه برد. لباس خویش را عوض کرد و فرمود: چشم بر هم بگذار! بعد از لحظاتى گفت: مى‏دانى کجا هستیم؟؟ گفتم: نه. فرمود: در آن ظلماتى هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه مى‏دهید که چشمانم را باز کنم؟ فرمود: باز کن امّا هیچ چیز نخواهى دید. چون چشم گشودم در چنان تاریکى بودم که زیرپایم را نمى‏دیدم.

اندکى رفتیم باز هم فرمود: اى جابر! مى‏دانى در کجایى؟ گفتم: نه. امام فرمود: بر سرچشمه‏اى که خضر(ع) از آن آب حیات خورده است. آن حضرت هم چنان مرا از عالمى به عالم دیگر مى‏برد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم(ع) ملکوت آسمان‏ها و زمین را این گونه مشاهده کرد. او دید که ملکوت آسمان‏ها دوازده عالم است و هر امامى که از ما از دنیا برود، در یکى از این عوالم ساکن مى‏شود تا وقتى که ظهور قائم آل محمد(ص) فرا رسد.

امام باقر(ع) دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏اى فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلى خود را پوشید و به مجلس قبلى برگشتیم. من عرض کردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته است، فرمود: سه ساعت.۲۰

 

یاران استوار

امامان معصوم(ع) به جهت اهمّیت مسأله مهدویّت و غیبت دوازدهمین حجت الهى در فرصت‏هاى مناسب با استناد به آیات قرآن از عصر ظهور سخن گفته و شیعیان را با ویژگى‏هاى دولت کریمه حضرت مهدى(عج) آشنا نموده‏اند. پنجمین فروغ امامت در توصیف یاران قائم آل محمد(ص) به ابوخالد کابلى فرمود:

“من به گروهى مى‏نگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمین به پا مى‏خیزند آنان براى رسیدن به حق و ایجاد حکومت الهى تلاش مى‏کنند، به طورى که کسى نمى‏تواند جلو آنان را بگیرد. این حق جویان وقتى که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از ولى امر مسلمین به کس دیگرى نمى‏سپارند. کشته‏هاى ایشان از شهیدان راه حق محسوب مى‏شوند. امام باقر(ع) در ادامه به ابوخالد فرمود: اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را براى فداکارى در رکاب حضرت صاحب الامر(ع) تقدیم مى‏کنم.

سپس در مورد استقامت و استوارى یاران حضرت مهدى (عج) به این آیه از قرآن استناد کرد:”فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولى بأسٍ شدیدٍ فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً؛۲۱ پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان جنگجو و نیرومند خود را بر ضدّ شما بر مى‏انگیزیم، به گونه‏اى که درون خانه‏هاى شما را جست و جو کنند و مجرمان را دستگیر نمایند و این وعده یک امر قطعى است.” سپس آن بزرگوار فرمود: این بندگان پیکارجو و نیرومند که به طرفدارى از حق به پاى خیزند، همان آخرین حجت خدا و یاران وفادار او هستند.۲۲

 

رجعت در عصر ظهور

یکى از امتیازات مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اعتقاد و التزام به اندیشه و تفکّر “رجعت” است. پویندگان و سالکان کوى آن مکتب با الهام از آموزه‏هاى قرآنى و سنّت بر این باور هستند که هنگام ظهور منجى عالم بشریت حضرت مهدى (عج) عدّه‏اى از پیشینیان به زندگى این دنیا باز خواهند گشت. سپس دوباره قبض روح مى‏شوند و در روز قیامت محشور خواهند شد. این اعتقاد مسلّم شیعى بر گرفته از آیات قرآن است. در مقال وحى آیات زیادى به رجعت مردم در گذشته اشاره شده است، همچون: زنده شدن گروهى از قوم بنى اسرائیل،۲۳ زنده شدن عُزَیر بعد از صد سال،۲۴ داستان اصحاب کهف۲۵ و زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسى(ع)۲۶ نمونه‌هایى از رجعت افراد در اقوام گذشته است.

امام پنجم(ع) در سیره خود بر این باور وحیانى شیعه تأکید نموده و به این آیه شریفه استناد کرده است:”ویوم نحشر من کلّ امّهٍ فوجاً؛۲۷ و روزى فرا مى‏رسد که ما از هر امّتى گروهى را زنده کرده و محشور مى‏کنیم. این آیه به روشنى دلالت دارد بر این که قبل از قیامت گروه‌هایى از مردم زنده مى‏شوند و به این دنیا باز مى‏گردند .بنابراین قرآن نه تنها به موارد و مصادیق رجعت در این دنیا اشاره کرده، بلکه به رجعت گروهى نیز قبل از قیامت تأکید دارد.

سید مرتضى (ره) از دانشمندان بلند پایه مکتب اهل بیت(ع) در مورد رجعت و توضیح سخن امام باقر(ع) مى‏گوید: خداوند متعال در آستانه ظهور حضرت مهدى(عج) گروهى از اموات شیعه را زنده مى‏کند تا به ثواب نصرت و یارى آن حضرت نایل آمده و نظاره گر تشکیل دولت کریمه آن حضرت باشند و طعم شیرین عدالت و حکومت ایشان را بچشند و گروهى دیگر از دشمنان اهل بیت(ع) را محشور مى‏گرداند تا از آنان قبل از قیامت انتقام گرفته و این ظالمان در دنیا ذلّت و خوارى کفر و نفاق را احساس کنند.۲۸

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۶۵۰٫
  2. بحارالانوار، علّامه مجلسى، ج ۴۶، ص ۲۱۵٫
  3. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص۲۸۵٫
  4. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۳۳٫
  5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه ۱۲۵، ص ۲۳۸٫
  6. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۲۲۸٫
  7. همان، ص ۲۲۸٫
  8. تفسیر الفرات، شیخ ابوالقاسم فرات کوفى، ص ۲۵۸٫
  9. سوره نور، آیات ۳۶ – ۳۷٫
  10. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۸٫
  11. حیاه الامام محمدٍ الباقر، باقر شریف قرشى، ج ۱، ص ۲۲۶٫
  12. سوره نساء، آیه ۱۰۱٫
  13. سوره بقره، آیه ۱۵۸٫
  14. سوره مائده، آیه ۶٫
  15. وسایل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملى، ج ۱، ص۲۹۰٫
  16. سوره مریم، آیه ۱۲٫
  17. سوره مائده، آیه ۳٫
  18. دلایل الامامه، محمد بن جریر طبرى، ص ۴٫
  19. سوره انعام، آیه ۷۵٫
  20. حدیقه الشیعه، مقدّس اردبیلى، ص ۵۳۱٫
  21. سوره اسراء، آیه ۵٫
  22. تفسیر عیاشى، ابونصر محمد بن مسعود سرقندى، ج ۲، ص۲۸۱٫
  23. نک: سوره بقره، آیه ۵۵٫
  24. نک: همان، آیه ۲۵۹٫
  25. نک: سوره کهف آیه ۱۲٫
  26. نک: سوره آل عمران، آیه ۴۹٫
  27. سوره نحل، آیه ۸۳٫
  28. مع الشیعه الامامیه فى عقائد هم، آیت اللّه جعفر سبحانى، ص۱۳۹٫
30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

هنیه: مسجد الاقصى خط قرمز ماست.

(۸۸/۷/۱۶)

جنگ و گریز با نظامیان اسرائیلى براى دفاع از مسجد الاقصى، هنیه: این یک نبرد واقعى است.(۸۸/۷/۱۸)

مقاومت به بار نشست و شکست دیگرى براى اشغالگران قدس رقم خورد. صهیونیست‏ها از مسجد الاقصى عقب نشینى کردند.(۸۸/۷/۱۹)

مردم عراق در حمایت از توصیه‏هاى انتخاباتى آیت اللّه سیستانى تظاهرات کردند.

شیعیان الحوثى براى پایان دادن به جنگ صعده اعلام آمادگى کردند.(۸۸/۷/۲۰)

به دنبال سلسله انفجارهاى خونین در پاکستان، ارتش در حال آماده باش کامل درآمد.

تصویب گزارش گلدستون و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستى در غزه در شوراى حقوق بشر سازمان ملل صورت گرفت.(۸۸/۷/۲۵)

هشدار برژینسکى به کاخ سفید: افغانستان یک ویتنام دیگر است.(۸۸/۷/۲۶)

نتانیاهو: از کشورهاى موافق گزارش گلدستون انتقام مى‏گیریم.

آمریکا با حضور حزب اللّه در کابینه جدید لبنان صریحاً مخالفت کرد.(۸۸/۷/۲۷)

در حمایت آشکار از ارتش یمن، واحدهاى نظامى رژیم سعودى مواضع شیعیان صعده را گلوله‏باران کردند.(۸۸/۷/۲۸)

رهبر اخوان المسلمین: ما خود را حامیان واقعى حزب اللّه لبنان مى‏دانیم.

الحوثى‏ها از ناکامى ارتش یمن در تصرّف مواضع شیعیان خبر دادند.(۸۸/۷/۳۰)

با اعزام ۱۰۰۰ نظامى به یمن، رژیم سعودى رسماً وارد جنگ علیه شیعیان صعده شد.(۸۸/۸/۲)

۲ پایگاه مهم ارتش یمن به تصرّف شیعیان صعده درآمد.(۸۸/۸/۳)

۲۴ آمریکایى در افغانستان بر اثر سقوط هلى کوپتر به هلاکت رسیدند.(۸۸/۸/۵)

با امضاى توافقنامه با دولت یمن: رژیم سعودى پاى القاعده را به جنگ علیه شیعیان صعده کشاند.(۸۸/۸/۶)

انفجار در بازار پیشاور ۸۷ کشته و ۲۰۰ مجروح به جاى گذاشت.(۸۸/۸/۷)

۶۳ افسر و مأمور امنیتى عراق در ارتباط با انفجار بغداد بازداشت شدند.(۸۸/۸/۹)

آمریکا با حمله به شهرهاى عراق، ۴۳ بار قرارداد امنیتى را نقض کرده است.

(۸۸/۸/۱۴)

 

اخبار داخلى

 

رهبر انقلاب در جمع مردم پرشور چالوس: نشانه یک انحرافى، ذوق زدگى دشمنان انقلاب است.

وزیر نفت: به تحریم کنندگان بنزین، نفت نمى‏فروشیم.

احمدى نژاد: آمریکا مى‏تواند یک طرف فروش سوخت هسته‏اى به تهران باشد.

(۸۸/۷/۱۶)

با بررسى دقیق دیوان محاسبات، پرونده “یک میلیارد دلار” مختومه شد.

لاریجانى از سکوت سران اصلاحات در مقابل شعارهاى انحرافى روز قدس شدیداً انتقاد کرد.(۸۸/۷/۱۸)

واردات برنج هندى متوقف شد.

سخنگوى سازمان انرژى اتمى ایران: اگر سوخت ۲۰ درصدى ندهند، رأساً اقدام به تأمین سوخت مى‏کنیم.(۸۸/۷/۱۹)

با رأى قاطع نمایندگان به کلیات لایحه، قانون هدفمند کردن یارانه‏ها تصویب شد.

استاندارد ایران و وزارت بهداشت اعلام کردند، مصرف برنج‏هاى هندى مشکلى ندارد.(۸۸/۷/۲۰)

با تصویب مجلس قیمت بنزین تا سال ۹۳ به تدریج آزاد مى‏شود.

۲۸۸ میلیون دلار براى ورود ۱۴ هزار خودروى خارجى از کشور خارج شد.

دادستان کل کشور، مطمئن باشید به اتهامات کروبى رسیدگى مى‏شود.

(۸۸/۷/۲۱)

آیت اللّه جوادى آملى بر محاکمه فتنه انگیزان تأکید کردند.(۸۸/۷/۲۵)

سردار نورعلى شوشترى جانشین فرمانده نیروى زمینى سپاه و جمعى از نیروهاى سپاه و سران شیعه و سنى قبایل بلوچستان در حادثه تروریستى انفجار به شهادت رسیدند.

در همایش مردمى سپاه پاسداران، طوایف و آحاد مردم مظلوم بومى منطقه پیشین ایرانشهر، یک تروریست انتحارى وارد محل این همایش شده و با منفجر کردن خود، جمع زیادى از حاضران از جمله تعدادى از فرماندهان سپاه و سران و شیوخ طوایف سیستان و بلوچستان را به شهادت رساند.

گروهک تروریستى عبدالمالک ریگى موسوم به جند اللّه مسؤولیت حادثه خونین بلوچستان را به عهده گرفت.

(۸۸/۷/۲۷)

رهبر انقلاب در پیامى به مناسبت فاجعه بلوچستان: دست قدرتمند نظام اسلامى تروریست‏ها را مجازات خواهد کرد.

احمدى نژاد از آصف على زردارى رئیس جمهور پاکستان درخواست کرد عوامل فاجعه تروریستى بلوچستان را تحویل دهد.(۸۸/۷/۲۸)

رهبر انقلاب در دیدار بانوان قرآن پژوه: پایه‏هاى علوم انسانى در دانشگاه‏ها باید بر قرآن استوار شود.

سرتیپ سلامى: تروریست‏ها را در سراسر جهان تعقیب مى‏کنیم.

شانزدهمین نمایشگاه مطبوعات در مصلى تهران افتتاح شد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در دیدار جمعى از فضلاى حوزه علمیه قم: روحانیت استوانه اسلامى و ملى جامعه و حوزه‏هاى علمیه سرمایه‏هاى اسلام، انقلاب و نظام اسلامى هستند. ترس و تملّق آفت حیات جامعه اسلامى است.

(۸۸/۷/۲۹)

ساخت ۳ ماهواره جدید به مراحل نهایى رسید.

وزیر کشور در اسلام آباد: پاکستان باید گروهک تروریستى ریگى را تحویل ایران دهد.(۸۸/۷/۳۰)

۳۶ میلیون نفر با تصویب طرح تحوّل اقتصادى، یارانه مى‏گیرند.(۸۸/۸/۲)

لاریجانى: ایران دست خون آلود اوباما را نمى‏فشارد.

ظرفیت پالایشگاه آبادان براى مقابله با تحریم‏ها افزایش یافت.

مأمور سابق “سیا” ارتباط آمریکا با گروهک ریگى را تأیید کرد.(۸۸/۸/۳)

براى بازدید از سایت فردو، بازرسان آژانس انرژى اتمى به تهران آمدند.

(۸۸/۸/۴)

رهبر انقلاب: با اشاره به اقدامات خونین در پاکستان، عراق و شرق کشور: تفرقه میان مسلمانان هدف عملیات تروریستى در منطقه است.(۸۸/۸/۵)

احمدى نژاد از مواضع ضد اسرائیلى اردوغان تجلیل کرد.(۸۸/۸/۶)

رهبر انقلاب: زیر سؤال بردن اصل انتخابات برزگترین جرم است.

راهبرد جدید دولت اوباما؛ ایران هسته‏اى قابل انکار نیست.

رهبر انقلاب در دیدار جمعى از نخبگان علمى کشور: بیگانگان محیطهاى دانشگاهى را آماج توطئه قرار داده‏اند، جوانان نگذارند تیر دشمن به هدف بخورد.(۸۸/۸/۷)

ولى امر مسلمین از مواضع ضد اسرائیلى دولت ترکیه تجلیل کردند.

رئیس جمهور در جمع با شکوه مردم مشهد: یارانه‏ها حذف نمى‏شود، عادلانه توزیع مى‏شود.

ایران طى نامه‏اى به دبیرکل آژانس بین‏المللى انرژى اتمى، ارسال اورانیوم به خارج را رد کرد.(۸۸/۸/۹)

جنبش سبز علوى اعلام موجودیت کرد.

مجلس تصویب و دولت موافقت کرد: همه یارانه مى‏گیرند، کم درآمدها بیشتر.

(۸۸/۸/۱۱)

دستور رئیس جمهور براى رسیدگى سریع به مشکلات مترو صادر شد.

(۸۸/۸/۱۲)

رهبر انقلاب در جمع دانش‏آموزان و دانشجویان: لبخند تاکتیکى آمریکا فقط کودکان را فریب مى‏دهد.

مجلس با تشکیل صندوق هدفمند سازى یارانه‏ها توسط دولت مخالفت کرد.

(۸۸/۸/۱۳)

۱۳ آبان امسال پر خروش‏تر از همیشه، سیلى ملت اشک آمریکا را درآورد.

(۸۸/۸/۱۴)

 

اخبار خارجى

اعتصاب پشت اعتصاب، کارگران و کامیونداران فرانسوى دست از کار کشیدند.(۸۸/۷/۱۶)

در اقدامى تعجب برانگیز: جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور ۹ ماهه آمریکا رسید.(۸۸/۷/۱۸)

ترکیه و ارمنستان به ۹۴ سال اختلاف پایان دادند. دو کشور ترکیه و ارمنستان به خاطر مسئله تاریخى “کشتار ارامنه در جنگ جهانى اول توسط امپراتورى عثمانى” در سال ۱۹۱۵ با یکدیگر اختلاف داشته‏اند و از سال ۱۹۹۱ تا کنون هیچ روابط دیپلماتیک و اقتصادى با یکدیگر نداشته‏اند.

(۸۸/۷/۱۹)

اردوغان بازگشایى مرز ترکیه و ارمنستان را به حل بحران قره‏باغ مشروط کرد.

(۸۸/۷/۲۱)

مردم جهان: مجازات جنایتکاران صهیونست، آزمونى دیگر براى سازمانملل.(۸۸/۷/۲۶)

صهیونیست‏ها و غرب در تکاپوى جلوگیرى از مجازات سران جنایتکار اسرائیل هستند.

(۸۸/۷/۲۸)

سولانا از گزارش گلدستون دفاع کرد و گفت: اسرائیل به مقررات احترام بگذارد.

(۸۸/۸/۳)

قاضى گلدستون در مصاحبه با اشپیگل: اسرائیلى‏ها حقایق را کتمان نکنند، آنها جنایتکارند.

(۸۸/۸/۱۰)

کنگره آمریکا از اوباما درخواست کرد از محاکمه سران جنایتکار اسرائیل جلوگیرى کند.

در اعتراض به احتمال تکرار تقلّب، دکتر عبداللّه از حضور در دور دوم انتخابات ریاست جمهورى افغانستان کناره‏گیرى کرد.(۸۸/۸/۱۱)

البرادعى در مجمع عمومى سازمان ملل: عراق با بهانه‏هاى پوچ اشغال شد.

(۸۸/۸/۱۳)

عبداللّه: انتخاب مجدد کرزاى “غیرقانونى و نامشروع ” است.

(۸۸/۸/۱۴)

 

30دسامبر/16

ولایت و امامت على(ع) در منابع اسلامى

فاطمه وثوقى

 

براى بزرگداشت خاطره غدیرخم هر ساله دوستداران توحید و عدالت با نگرش دوباره بر عملکرد مثبت و بى‏نظیر سرباز اسوه اسلام و رهبر حق جویان و مولاى متقیان تجدید بیعت مى‏کنند. و تلاش بر این دارند که هر چه بیشتر با شخصیت آسمانى على(ع) آشنا گردند.

مأموریت روز هیجده ذى الحجه به عنوان روز تثبیت اسلام و مأیوس شدن کفّار همواره در تاریخ اسلام ماندگار شده و از آن روز به بعد سرنوشت امت اسلامى به گونه‏اى دیگر رقم خورد.

نام غدیر خم به همراه نام مولاى متقیّان یادآور خاطرات تلخ و شیرین از مظلومیت، محرومیت از حقوق الهى على(ع) و امّت اسلامى است. ابر مردى که در طول عمر با برکت خویش چه در زمان حیات رسول خدا(ص) و چه بعد از رحلت ایشان، اسلام و مسلمین را نصرت بخشیده و مایه دلگرمى براى مظلومان و عدالت پیشگان بودند. بنابر فرموده صدیقه طاهره(س) در خطبه فدکیه، هرگاه مشکلى در دین پیش مى‏آمد رسول مکرم اسلام – مولاى متقیان را براى حل آن مشکل مى‏فرستاد. بنابراین سزاوار است در جهت – نزدیکى به مقام شامخ ولایت و امامت، با شناخت صحیح و منصفانه به جایگاه پر عظمت آن رهبر فرزانه از دیدگاه وحى و رسالت پرداخته شود. مقاله حاضر ضمن یادآورى عهد و پیمان در روز هیجده ذى الحجه امت اسلامى با پیامبر عظیم الشأن اسلام به جایگاه الهى امامت و ولایت از منظر وحى و رسالت پرداخته و سپس به نمونه‏هایى از اعترافات دانشمندان عامه در مورد منزلت و امامت امیرمؤمنان مى‏پردازد.

 

غدیر یادآور اکمال دین و…

اولین مطلبى که تحت عنوان روز اکمال دین و اتمام نعمت از آن روز تاریخى ذهن هر خواننده را به خود مشغول مى‏دارد پرسش‏هاى گوناگونى را در پى دارد، این مطلب است که با آن همه شفافیّت پیام الهى و اتمام حجت نبى مکرم اسلام، چگونه رخدادهاى بعد، مقرّ فرماندهى اسلام یعنى (ولایت و امامت) را دستخوش تغییرات غیر متعارف و عدیده کرد، بطوریکه مسلمانهاى نوپا سر در گم گشته و ضمن افتراق و تشتت آراء و افکار غیر الهى به فرقه‏هاى مختلف تقسیم شدند و کار به آنجا رسید که خود مردم اعتراف مى‏کردند به اینکه: اگر امروز رسولخدا(ص) در میان ما بود تنها قبله و نماز (اذان) ما را مشترک مى‏یافت – بدین گونه مردم از سرچشمه هدایت بدور گشتند. گویا آنها على(ع) را همواره در کنار پیامبرعظیم الشأن اسلام، در میادین جهاد بدر، احد،خندق و.. ندیده بودند آنها دیگر روز انتصاب امامشان را به یاد نمى‏آوردند هرچند که فرمان پروردگارشان بود.

 

امامت على(ع) از منظر وحى

نبى مکرم اسلام بارها فرمودند: “على با قرآن است و قرآن با على(ع)” بنابراین به سراغ آیات نورانى قرآن مى‏رویم و جایگاه امامت را مرورى دوباره مى‏کنیم.

“یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس…؛۱ اى پیامبر آنچه از پروردگارت نازل شده است تبلیغ کن (برسان) که اگر انجام ندهى رسالت خداوندى را نرسانده‏اى و در این کار از کسى پروا مکن که خدا ترا از مردم حفظ مى‏کند…”

آن چه امرى بود که اگر پیامبر خدا آنرا ابلاغ نمى‏کرد گویا رسالتش را انجام نداده است؟ این کلام خداوند با لحن بلند اهمیت و عظمت نصب امامت را مى‏رساند که در تکمیل دین الهى نقطه عطف بشمار مى‏آید.

“الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم…الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى…”۲

امروز کافران از اینکه بدین شما دستبرد زنند و اختلال رسانند طمع بریدند پس شما از آنان بیمناک نباشید و از من بترسید، امروز دین شما را به حد کمال رساندم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم.”

گرچه این آیات در میان جمع کثیرى از مسلمانان نازل شد و اعلان امامت از طرف رسولخدا(ص) پس از اقرار گرفتن از مردم صورت گرفت و نیز اکثر راویان غدیر از اهل عامه بودند. اما على رغم روشن بودن مسأله عدّه‏اى از در بى انصافى وارد شده و در مورد آیات مربوط به فضائل و مناقب على(ع) به حاشیه روى پرداختند.

راویان غدیر در قرنهاى بعدى همگى از علماء و دانشمندان اهل تسنن بوده و حدود ۳۶۰ تن از آنان این حدیث را در کتابهاى خود گردآورى کرده‏اند و گروه زیادى به صحت و استوارى آنها اعتراف نموده‏اند و گروهى تنها آنرا نقل کرده‏اند، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاً کتابهایى نوشته‏اند، نظیر مورخ بزرگ اسلامى (طبرى) در کتاب “الولایه فى طریق حدیث الغدیر” و ابن عُقد کوفى در رساله(ولایت) به آن اشاره کردهاست.

طالبین براى اطلاع بیشتر به کتابهاى “فرازهایى از تاریخ اسلام، و پیشوایى از نظر اسلام” تألیف استاد گرانمایه آیه اللّه سبحانى و الغدیر، ج ۱، تألیف علامه بزرگوار امینى(ره) مراجعه نمایند.

روز نصب امامت علاوه بر اینکه در میان مسلمانان روز مهم و تاریخى به شمار مى‏رود در میان یهود نیز حائز اهمیت بود بطوریکه مرد یهودى به خلیفه دوم گفت: “اگر فلان آیه که در کتاب شماست، در کتاب ما بود آن روز را جشن مى‏گرفتیم، خلیفه دوم جواب داد:بخدا قسم من مى‏دانم (آن روز که) آن آیه نازل شد غروب روز جمعه بود”.۳

قرآن کریم در مقابل عدّه‏اى که قصد کردند ولایت على(ع) را انکار کنند، مى‏فرماید: “قل هل من شرکائکم من یهدى الى الحق قل اللّه یهدى للحقّ…”۴ بگو آیا کدام یک از شرکاء شما و مشرکان کسى را به راه حق هدایت تواند کرد. بگو تنها خداست که خلق را براه حق و طریق سعادت هدایت مى‏کند. یا آنکه خلق را به راه حق رهبرى مى‏کند سزاوار پیروى است یا آنکه نمى‏کند…”

در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: “و ما کان لمؤمن ولا مؤمنهٍ اذا قضى اللّه و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من امرهم…”۵ هیچ مرد و زن مؤمن را در کارى که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیارى نیست…” مگر آنکه نبى مکرم اسلام در مورد اهل بینش سفارش نکرده بودند و حد و حدود آنرا بیان نفرموده بودند که چه کسانى جزء اهل بیت ایشان هستند. افرادى که ادعا مى‏کنند اهل بیت پیامبر(ص) زنان ایشان هستند. این سخن درستى نمى‏تواند باشد. زیرا طبق آیه شریفه “تطهیر” اهل بیت پیامبر کسانى هستند که روح و جسمشان پاکیزه است.. در حالى که از آیه شریفه سوره تحریم چنین برمى‏آید که بهتر از زنان آن حضرت هم بانوانى بودند که شایستگى همسرى پیامبر خدا را داشتند چنانکه قرآن مى‏فرماید: “عسى ربّه ان طلقّکنّ ان یبدله ازواجاً خیراً منکنّ مسلماتٍ مؤمناتٍ قانتات تائبات سائحاتٍ ثیّباب و ابکارا”۶ امید هست که اگر پیامبر شما را طلاق دهد خدا زنان بهتر از شما به جایتان به او همسرکند که هم با مقام تسیلم و ایمان و خضوع اطاعت کنند و اهل توبه و عبادت باشند و رهسپار (طریق معرفت) چه بکر چه غیر بکر، علاوه بر استناد به آیه شریفه طبق اقوال در تاریخ زندگانى نبى اکرم(ص)همه همسران آن حضرت روح و جسم شان پاک و مطهر نبود.

آیه دیگرى که بر ولایت، امامت مولاى متقیان دلالت مى‏کند، آیه شریفه ۱۲۹ در سوره بقره است که مى‏فرماید: “واذابتلى ابراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمهنّ قال انّى جاعِلُکَ للنّاس اماماً قال و من ذرّیتى قال لاینال عهدى الظاّلمین”

بیاد آر هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى چند امتحان فرمود. او همه را به جاى آورد. خداوند گفت: من ترا به پیشوایى خلق برگزیدم. ابراهیم عرض کرد این پیشوایى را به فرزندان من نیز عطا مى‏کنى، فرمود: آرى اگر عادل و صالح و شایسته باشند، عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.

به وضوح از این آیه به دست مى‏آید که امامت عهد خداوند است و کسى که عهد خدا را حمل مى‏کند نباید به خود یا به کسى دیگر ظلم کند چنانچه در مورد دیگر مى‏فرماید: “انّ الشرک لظلمٌ عظیم”۷ که شرک ظلم بسیار بزرگى است.

در واقع کسى که به خدا شرک ورزد هم برخود ظلم کرده و هم بر خداوند ظلم کرده است از آنجا که امیرمؤمنان از همان ابتداء سن نوجوانى موحّد بوده و به رسالت پیامبر خدا نیز ایمان آورد، سایر مردم قبل از اسلام بت پرست بودندبنابراین نمى‏توانند پیشواى مردم مسلمان باشند و امامت به آنها تعلّق نمى‏گیرد.

سیوطى در دُرالمنثور ذیل آیه دوم سوره والعصر: “انّ الانسان لفى خسر الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات “… مى‏نویسد: که انسان همیشه در خسارت و زیان است مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند. مراد از آیه اولى “اباجهل بن هشام” است و منظور از آیه بعدى على(ع) و سلمان است.۸

بسیارى از مفسران عامه و خاصه از طریق روایات متعدّدى در شأن نزول آیه شریه: “انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّاً”۹ کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند خداوند رحمن محبت آنها را در دل‏ها مى‏افکند، آورده‏اند: که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: نخستین بار این آیه در مورد على (ع) نازل شده است. از جمله علامه زمخشرى در “کشاف” و ثعلب و قرطبى و عدّه‏اى دیگر این روایت را آورده‏اند.

 

منزلت و جایگاه على(ع) در کلام رسولخدا(ص)

“ضربه علىٍ یوم الخندق افضل من عباده الثّقلین” این کلام رسولخدا(ص) در جنگ خندق درباره مولاى متقیان است که اینگونه ایشان را معرفى کرده و مى‏ستایند.۱۰ جنگى که تمامى کفر با تمامى ایمان روبرو شدند آن حضرت علاوه بر اطاعت کامل از نبى مکرم اسلام همواره از سر ایثار و فداکارى در خدمت پسر عم خود بودند چه در عرصه‏هاى بحرانى قبل از هجرت نظیر خوابیدن در بستر نبى مکرّم اسلام در شب هجرت ایشان و چه در عرصه‏هاى جهادى نظیر جنگ خندق و بدر و احد که یکى از جنگ‏هاى سرنوشت ساز مسلمانان بود. هنگامى که بر اثر نافرمانى سپاه جبهه اسلام شکست خورد و عدّه‏اى پا به فرار گذاشتند، تنها على(ع)بود که با عدّه‏اى اندک و گاه به تنهایى حافظ جان رسول خدا(ص) بودند. در آن روز هرچند رسولخدا(ص) فریاد زدند “الىّ عباد اللّه… فانّى رسول اللّه” بندگان خدا به سوى من بازگردید، من رسول خدایم. ولى هیچ کساز شما به سخنان او توجه نداشتید.”۱۱ این مطلب در ذیل آیه ۱۵۲ آل عمران آمده: “اذ تصعدون ولاتلون على احدٍ و الرّسول یدعوکم فى اخریکم فأثابکم غماً بغمٍ..” بیاد آرید هنگامى که روى به هزیمت گذاشته و چنان به دهشت مى‏گریختید که توجه به احدى نداشتید تا آنجا که به پیغمبر هم که شما را به یارى دیگران در صف کارزار مى‏خواند، توجه نکردید.

ابن هشام در سیره خود از قول انس بن مالک مى‏نویسد: موقعى که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر منتشر شد – مسلمانان به فکر جان خود افتادند و به گوشه‏اى پناه بردند من دیدم دسته‏اى از مهاجر و انصار را که در میان آنان عمر بن خطاب و طلحه بن عبداللّه بود، در گوشه‏اى نشسته‏اند من با لحن اعتراض‏آمیز به آنها گفتم: چرا این جا نشسته‏اید؟ جواب دادند: پیامبر کشته شده دیگر نبرد فایده ندارد.”۱۲ ابن اثیر در تاریخ خود مى‏نویسد: وجود پیامبر از هر طرف مورد هجوم دسته‌هایى از قریش قرار مى‏گرفت… على(ع) به فرمان پیامبر به آنها حمله مى‏کرد و با کشتن برخى موجبات تفرق آنها را فراهم مى‏ساخت. این جریان در احد چند بار تکرار شد. امین وحى نازل گردید و فداکارى على را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایت فداکاریست که این افسر از خود نشان مى‏دهد، رسول خدا(ص) امین وحى را تصدیق کرد و فرمود: “من از على و على از من است،” سپس ندایى در میدان شنیده شد که مضمون آن این دو جمله بود: “لا سیف الّا ذوالفقار، لافتى الّا على”.

حاکم طبرانى از ابن مسعود و از قول جابر و ابوبکر و عایشه نقل مى‏کنند که حضرت پیامبر فرمودند: “النّظر الى على عباده”۱۳ نگاه کردن به صورت على عبادت است. اینها نمونه‌هایى از فضایل مولاى متقیان است که در میان کتب عامه نیز به چشم مى‏خورد و غیر از آن حضرت کسى اینگونه مدح و معرفى نشده‏است. چگونه مى‏توان این همه حقایق را دید و شنید، اما به گونه‏اى دیگر اظهار نظر کرد.

سیوطى در دُرالمنثور ذیل آیه: “سبحان الّذى اسرى بعبده… ” از قول ابن عساکر آورده است که حضرت پیامبر فرمود: زمانى که به معراج رفتم دیدم بر ساق عرش نوشته شده بود: “لا اله الّا اللّه محمد رسول اللّه ایدته بعلّىٍ” این مطلب در ذخائر العقبى و تاریخ بغداد نیز ذکر شده است.۱۴

در تفاسیر آمده است که بعد از نزول آیه شریفه “لنجعلها لکم تذکره و تعیها اُذن واعیه”۱۵ تا آنرا وسیله تذکرى براى شما مردم قرار دهیم و گوشهاى شنوا آن را نگه دارى مى‏کنند. پیامبر بزرگوار فرمودند: از خدا خواستم که گوش على(ع) از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد.”۱۶ به دنبال آن حضرت فرمودند: “من هیچ سخنى از آن به بعد از رسول خدا(ص) نشنیدم که آن را فراموش کنم، بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم. این فضیلتى ویژه و بزرگ است براى پیشواى اسلام که سینه مبارکش محل اسرار الهى بود. “محدث بحرانى” در تفسیر “البرهان” از محمد بن عباس نقل مى‏کند که دراین‏باره ۳۰ حدیث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.۱۷

قرآن کریم مى‏فرماید: “قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه”۱۸ بگو اى پیامبر اگر خدا را دوست مى‏دارید مرا پیروى کنید که خدا شما را دوست دارد. بنابر دستور قرآن وظیفه مسلمانان است که رسول مکرم اسلام را دوست بدارند و به تبع آن توصیه‏هاى ایشان را از دل و جان قبول نمایند. وصىّ آن حضرت را امام و رهبر خویش بدانند. که فرمودند: “یا على طوبى لمن احبّک و صدق فیک، و ویلٌ لمن ابغضک و کذب فیک”۱۹ خوشا به حال آن کسى که ترا دوست بدارد و ترا تصدیق کند و واى بر کسى که ترا دشمن بدارد و تکذیب بکند. طبرى در کتاب “اوسط” از طریق “ابن لیلى” از سبط شهید حسین بن على (ع) از پیامبر خدا(ص) نقل مى‏کند که فرمودند: “ملازم مودّت ما خاندان باشید که هر کس با مودّت ما خدا را ملاقات کند به شفاعت ما قطعاً وارد بهشت مى‏شود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست عمل کسى برایش سودمند نیست مگر با شفاعت حق ما”۲۰٫ این روایت را هیثمى در کتاب خود “مجمع” ج ۹، ص ۱۷۲ و “ابن حجر” در الصواعق و عدّه دیگر نیز آورده‏اند. طالبین به الغدیر رجوع فرمایند.

 

دیدگاه علماء اهل سنت در مورد امامت على(ع)

بنابر اظهارات علماء اهل تسنن در کتب حدیثى خود، رسولخدا(ص) بارها به جانشینى مولاى متقیان اشاره و یا تصریح داشتند و این امرى انکارناپذیر است. چنانچه در “صحیح مسلم” از جابر چنین نقل شده است: پیامبر خدا فرمودند: “همیشه دین باقى خواهد ماند تا هنگامى که رستاخیز برپا شود و تا این که بر شما دوازده خلیفه باشند که همه ایشان از قریش هستند.” در صحیح بخارى نیز در کتاب “الاحکام باب الاستخلاف” ۸۱/۹ مطالب فوق ذکر شده”۲۱

در تفسیر این احادیث شارحان اهل سنّت به بن بست رسیده‏اند. این شارحان خلفاى راشدین، خلفاى بنى امیّه و بنى عباس را خلیفه مى‏شمارند و مى‏بینند بیش از دوازده نفر هستند. احادیثى از این قبیل علاوه بر تأیید امامت على علیه السلام به امامت یازده فرزند ایشان هم صحّه مى‏گذارند. اما على رغم این احادیث روشن و متقن باز هم در صدد انکار بر مى‏آیند و با پاسخ‏هاى بى اساس احادیث نبوى را خدشه دار مى‏نمایند.

فقیه مشهور “ابن العربى” در شرح سنن ترمذى۶۸ -۶۹/۹ مى‏گوید: “من معنایى براى این حدیث نمى‏دانم.”۲۲

“ابن ابى الحدید” در شرح نهج البلاغه خود، خطبه ۸۴ مى‏گوید: “بدان که توحید، عدل مباحث شریف الهى فقط از کلام این مرد شناخته شد و سخن دیگران چیزى از معارف مزبور را در بر نداشت و آنان چیزى از مباحث الهى را تصوّر نمى‏کردند و اگر درک مى‏کردند حتماً بازگو مى‏کردند.۲۳

در کنار این اعترافات سخن خلیفه دوم جالب توجّه مى‏باشد که بیش از ۷۰ بار گفته است: “لولا على لهلک عمر” آیا این بیان خلیفه دوم بیانگر تأیید شایستگى مقام امامت براى على(ع) نیست؟

خطیب بغدادى در تاریخ خود چنین آورده است: ابن عباس گفت: “۳۰۰ آیه در حق على (ع) نازل شد و ابن عساکر ضمن نقل مطالب فوق از قول ابن عباس، بعض از آیات را نیز به عنوان نمونه ذکر مى‏کند. نظیر آیات “یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل….و الیوم اکملت لکم…”۲۴

بنابر نقل عامه و خاصه، رسولخدا(ص) بعد از نزول آیه تطهیر بمدت ۴ الى ۷ ماه صبح هنگام وقتى که براى نماز صبح به مسجد مى‏رفتند. بر در خانه دخترشان مى‏ایستادند و این آیه را تلاوت مى‏کردند.”۲۵

آن حضرت بدین گونه حد و مرز منزلت اهل بیت را براى مردم روشن مى‏کردند گویا آن حضرت حوادث بعد از خود را پیش بینى مى‏نمودند و انکار مردم حاضر در غدیرخم را مى‏دیدند.

این روایت را عدّه‏اى از علماء بزرگ اهل سنت نظیر “مسلم”، “ترمذى” “سیوطى”، “احمد حنبل” و “طبرى” صاحب اسدالغابه و خصایص و صاحب “مشکل الآثار” و هیثمى در مجمع خود آورده‏اند. سیوطى در تفسیرش ذیل آیه تطهیر آورده است که: “رسول مکرم مى‏فرمودند: “اللّهم هولاء اهلى و اهل بیتى”۲۶ آن حضرت ضمن تکرار آیه شریفه تطهیر، بارها فرمودند: “اى مردم من در میان شما دو امانت مى‏گذارم، که هرگاه به آنها تمسّک بجویید گمراه نخواهید شد” و نیز مى‏فرمودند: “من از شما مزد رسالت نمى‏خواهم” البته این کلام وحى بود که توصیه به نخواستن مزد کرده و در عوض محبّت و مودّت اهل بیت پیامبر خدا را توصیه مى‏کردند: “قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فى القربى”۲۷ بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا درحق خویشاوندان منظور دارید. زمخشرى در کشاف آورده است که بعد از نزول این آیه ازحضرت پیامبر سؤال کردند: “یا رسول اللّه اقرباء تو چه کسانى هستند که این چنین مودّت آنها بر ما واجب شده است، فرمودند: “على و فاطمه و فرزندان آنها”.۲۸

على رغم توصیه‏هاى نبى مکرم اسلام و آیاتى که مربوط به امامت مولاى متقیان بود. چند صباحى از وفات آن حضرت نگذشته بود که کینه‏هاى (احقاد) بدریه و خیبریه و… آشکار گردید. آن حضرت پیشاپیش براى مردم، آینده مه آلود را ترسیم کرده و فرموده بودند: “سیکون من بعدى فتنه فاذا کان ذالک فالزموا على بن ابى طالب فانّه اول من آمن بى و اوّل من یصافحنى یوم القیامه”۲۹ در آینده نزدیک پس از من فتنه‏اى بوجود خواهد آمد در این هنگام گرد على را بگیرید زیرا او اول کسى است که به من ایمان آورد و در روز قیامت اولین کسى است که با من دست خواهد داد. با این صراحت بیان رسول مکرم اسلام عدّه‏اى به گمراهى کشیده شده و به بیراهه رفتند و امت را نیز از سرچشمه اصلى هدایت دور نمودند. بدین گونه زمینه افتراق و تشتت آراء امّت مهیا گردید. بطوریکه امروز با وجود کثرت جمعیت مسلمانان در جهان، دشمنان اسلام جرات جسارت به اسلام را پیدا کرده و به تحقیر و آزار آنان پرداخته‏اند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره مائده، آیه ۶۷٫
  2. سوره مائده، آیه ۳٫
  3. امام واحدى، اسباب النزول، ص ۱۵۵٫
  4. سوره یونس، آیه ۳۵٫
  5. سوره احزاب، آیه ۳۶٫
  6. سوره تحریم، آیه ۵٫
  7. سوره لقمان، آیه ۱۳٫
  8. سیوطى دُرالمنثور، ج ۸، ص ۶۲۲٫
  9. تفسیر نمونه، ذیل آیه ۹۶ سوره مریم.
  10. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۴۷٫
  11. همان، ذیل آیه ۱۵۲ آل عمران.
  12. آیه اللّه سبحانى – فرازهایى از تاریخ اسلام، ص ۲۷۹ و فضائل الخمسه العلامه السید مرتضى الحسینى الفیروز آبادى، ج ۳، ص ۲۱۲٫
  13. الاحفظ البدخشانى الحارثى، نزل الابرار، ص ۶۳٫
  14. فضائل الخمسه (سابق)، ج ۱، ص ۲۱۲٫
  15. سوره الحاقه، آیه ۱۲٫
  16. تفسیر نمونه، ذیل آیه ۱۲ سوره الحاقه.
  17. همان.
  18. سوره آل عمران، آیه ۳۱٫
  19. فضائل الخمسه سابق، ج ۲، ص ۲۳۵٫
  20. عبدالحسین شرف الدین الموسوى، المراجعات، ص ۴۹٫
  21. سید محمد صالح موسوى، امام‏شناسى، ج ۱، ص ۱۱۰٫
  22. همان، ص ۲۲۵٫
  23. همان، ص ۱۲۳٫
  24. فضائل الخمسه، سابق، ج ۱، ص ۳۱۲٫
  25. همان، ص ۲۷۲٫
  26. همان، ص ۲۶۶٫
  27. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  28. فضائل الخمسه، سابق، ج ۱، ص ۳۰۹٫
  29. فضائل الخمسه، سابق، ج ۱، ص ۲۲۹٫
30دسامبر/16

هشدارهاى نبوى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

قال على(ع): “فأیّاکم والتلوّن فى دین اللّه فأنّ جماعهً فیما تکرهون من الحق خیرٌ من فرقهٍ فیما تحبّون من الباطل، و انّ اللّه سبحانه لم یعط احداً بفرقه خیراً ممّن مضى و لاممّن بقى”۱

زنهار از موضع گیریهاى رنگارنگ در دین، که اتحاد بر محور حق – هر چند که شما را ناخوش آید – به از پراکندگى در باطل است. – گرچه شما را خوش آید – زیرا بى‏گمان در تاریخ گذشته و آینده بشر هرگز خداوند با اختلاف خیرى را ارزانى کسى نداشته و نمى‏دارد.

در این حدیث شریف یکى از هشدارهاى مهم اجتماعى از زبان کسى بیان شده است که خود در کوران مبارزه و در بحران رویدادهاى اجتماعى و کشمکش‏ها و نزاع‏ها قرار داشته است.

 

تلوّن و تدیّن

جریانات اجتماعى با دو صبغه و دو مشخصه از یکدیگر شناخته مى‏شود جریان پایبند به دین و ارزشهاى انسانى و اسلامى که رنگ خدایى دارد و قرآن از آن به عنوان “صبغه اللّه”۲ نام برده است این جریان چون حق است یکرنگ و یک چهره بیشتر ندارد. رنگ او هم ثابت و پایدار است و هیچ موقعیتى و شرایطى نمى‏تواند رنگ او را دگرگون و جابجا سازد.

در برابر، جریانى است که هر روز رنگ عوض مى‏کند، تابع شرایط سیاسى و اجتماعى است، هر روزى زیر پرچمى قرار مى‏گیرد و پاى عَلَمى سینه مى‏زند و در یک کلام نان به نرخ روز مى‏خورد و فرزند رویدادها و رخدادهاى اجتماعى است، هرجا منفعت و نام و نانى داشته باشد همانجا قبله اوست.

این جریان که همواره در بستر تاریخ جارى و سارى بوده است جریان “نفاق” و “تلوّن” و هر روز به رنگى درآمدن است على(ع) که خود سردمدار جبهه حق و سردار یک رنگ جریان “تدیّن” است. نسبت به جریان مقابل یعنى “تلوّن” هشدار داده و پیروان جبهه حق و امّت اسلام را نسبت به آن بیدارى بخشیده است در کتاب شریف “نهج البلاغه” این واژه “تلوّن” در چندین جا به کار رفته است:

در شمارش اوصاف و ویژگیهاى منافقان مى‏فرماید:

“واحذّرکم اهل النفاق فأنّهم الضّالّون المضلّون و الزّالون المزلّون و یتلوّنون الوانا و یفتنون افتنانا؛۳ (اى بندگان خدا) من تمامى شما را از منافقان و دورویان برحذر مى‏دارم که اینان گمراهانى گمراهگر و لغزندگانى لغزش زایند، به رنگهاى گونه گون در مى‏آیند و از ترفندهاى رنگارنگ بهره مى‏گیرند.”

یکى از دردسرهاى بزرگ مصلحان در طول تاریخ وجود انسانهاى رنگ به رنگ با موضع گیریهاى بى ثبات و ناپایدار بوده است، این دسته از مردم خون به دل مصلحان کرده‏اند و آنان را در اوج اقتدار به مظلومیت کشانده‏اند. امام على(ع) از حضور این گونه کسان با این ویژگى در زمان پیامبر(ص) یاد مى‏کند و مى‏فرماید:

“و نشهد انّ محمداً عبده و رسوله خاض الى رضوان اللّه کلّ غمره و تجرّع فیه کلّ غصّه و قد تلوّن له الأدنون و تألّب علیه الأقصون.”۴

با تمام وجود بر این حقیقت گواهى مى‏دهیم که محمّد(ص) بنده و فرستاده اوست که در راه خشنودى خدا در امواج گونه گون خطر غوطه ور شد، و انواع شرنگهاى درد را سر کشید و عمرى خون دل خورد. نزدیکانش هر روز رنگ دیگر کردند، آنان که با وى فاصله‏اى بسیار دور داشتند در دشمنى او همدست شدند.

 

رهبران نالایق و مردمان متلوّن

هرگاه در رأس یک جریان انسان‏هاى بى کفایت و رهبران ناشایسته و نااهل قرار گیرند، پیروان آن جبهه و جریان نیز دچار انحراف و گمراهى و گردنکشى و چند چهره‏اى خواهند شد، على(ع) در ترسیم جامعه دینى پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و حاکمیت جریان سقیفه و بویژه خلافت دومى چنین فرموده است:

“فَمُنِىَ الناس – لعمر الله – بخبطٍ و شماس و تلوّنٍ و اعتراض، فصبرت على طول المده و شدّه المحنه…؛)۵( سوگند به خدا! مردم در حکومت دومى در ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند و دورویى‏ها و انحراف‏ها در آن دوران رخ نمود. و من در این مدت طولانى محنت زا و عذاب آور، چاره‏اى جز صبر و شکیبایى نداشتم.

باغبان اسلام بذر سالم و نهال پاک و پاکیزه دین و دیانت را به شایستگى پاشید و کاشت، لکن مزرعه دین و بوستان رسالت پس از او دچار آفتها و آسیبهاى فراوان گردید، و نااهلان و نامحرمان به درون جامعه دینى نفوذ کردند و ریزش بزرگ تاریخى در آن زمان صورت گرفت و جلو رشد و رویش اسلام گرفته شد.

جریان آفت آفرین حاکمیت بنى امیّه مانند لشکر ملخ به مزرعه دین حمله ور شد و همه ارزشهاى راستین اسلام ناب محمدى(ص) را مورد تهاجم و تاخت و تاز قرار داد تا آنجا که از اسلام جز اسمى باقى نماند و فرهنگ جاهلیت دوباره جان گرفت و آموزه‏هاى دینى یکى پس از دیگرى رنگ باخت.

در نامه‌هایى که بین امام على(ع) و معاویه ردّ و بدل شده است کاملاً جریان نفاق و تلوّن با جریان صداقت و تدیّن روبروى هم قرار گرفته‏اند و هر کسى اندک بصیرتى داشته باشد مى‏فهمد که بر امام حکیم و حلیم و بصیر على بن ابى طالب(ع) در آن مقطع تاریخى چه گذشته است.

در یکى از نامه‏ها به معاویه، حضرت تعبیر “تیه” را به کار گرفته است که نتیجه “تلوّن” است، انسانهایى که از مدار حق خارج مى‏شوند ره به جایى نمى‏برند و حرکتشان سرانجامى ندارد، بعد از طى مسیر دوباره بر مى‏گردند به همان نقطه که حرکت را شروع کرده‏اند، کسى که از “سیر الى اللّه” محروم شد گرفتار “تیه فى الأرض” مى‏شود قرآن درباره بنى اسرائیل متلوّن و رنگ به رنگ مى‏فرماید:

“قال فأنها محرّمه علیهم اربعین سنه یتیهون فى الأرض ؛۶ (از طرف خداوند به موسى چنین وحى فرستاده شد که): این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدّس که مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند. و در بیابانها – به مدت چهل سال – باید سرگردان باشند.”

کسى که در حرکت “تیه” قرار گیرد و “صراط مستقیم” را رها سازد چشم و دیده دلش کور مى‏شود، نشانه این گونه کسان آن است که همواره درجا مى‏زنند و نه تنها پیشرفت و حرکت روبه جلو ندارند بلکه پسرفت هم دارند.

على(ع) به معاویه مى‏نویسد: “و انّک لذهّابٌ فى التّیه روّاغٌ عن القصد؛۷ تو همواره در بیابان گمراهى سرگردان، و از راه راست روى گردانى.”

و در جاى دیگر به عنوان یک قانون کلى و اصل اساسى فرمود:

“ایّها النّاس من سلک الطریق الواضح و ردالماء و من خالف وقع فى التیه؛۸ آن کس که از راه آشکار برود به آب مى‏رسد و هر کس از راه راست منحرف شود سرگردان مى‏ماند.”

افرادى که هر دم و هر روز رنگ مى‏بازند و رنگ مى‏گیرند و بر اساس “تلوّن” و چند رنگى زندگى مى‏کنند مانند دستگاه دماسنج عمل مى‏کنند خود را با شرایط محیط و فضاى جامعه تنظیم مى‏کنند، دماسنج اگر شرایط محیط گرم باشد جیوه آن بالا مى‏رود و اگر سرد باشد پایین مى‏آید.

 

این گونه زیستن نتیجه‏اش همان گرفتار شدن در “تیه” و سرگردانى و حیرت است که راه به جایى نمى‏برد.

على(ع) در بیانى دیگر فرمود:

“المتعبد بغیر علم کحمار الطاحونه، یدور ولا یبرح من مکانه؛۹ عبادت کننده‏اى که، عمل او از روى فهم و آگاهى نباشد همانند خر آسیاب است که پیوسته در یک جا مى‏چرخد ولى پیش نمى‏رود.”

در حاکمیت غیر دینى و در فضایى که “تدیّن” در حاشیه باشد و “تلوّن” در متن زندگى مردمان قرار گیرد و خریدار داشته باشد حاصلى جز افتادن در “تیه” و گمراهى نخواهد داشت. به عکس اگر در جامعه‏اى ارزشها حاکم شد و جهان بینى انسانها استحکام و ثبات پیدا کرد و فضاى حاکم بر مردم فضاى مصونیت و دیانت بود، چنین جامعه‏اى مى‏تواند با “تدیّن” و دیندارى. پایه‏هاى “تمدّن” و زیستى شایسته را پى ریزى نماید.۱۰

 

فرصت‏طلبان فتنه‏ساز

در سایه حاکمیت طاغوت و رهبرى انسانهاى نالایق و ناشایسته، فرهنگ چاپلوسى، تعریف و تمجید شکل مى‏گیرد و آدمهاى خاکشیر مزاج بى خاصیت که باد از هر طرف بوزد آنها را حرکت مى‏دهد، در چنین فضاهایى ظاهر مى‏شوند و گسترش

پیدا مى‏کنند این گونه کسان چون موضوع ثابت و پایدارى ندارند همواره آلت دست انسانهاى زیرک و شیطان صفت قرار مى‏گیرند و فضاى جامعه را مه آلود ساخته و جریان فتنه را به وجود مى‏آورند، کم نبودند و کم نیستند از این گونه انسانهاى سست عنصر و بى اراده‏اى که همواره حافظ تاج و تخت ستمگران و کاسه لیس جباران بوده و در شرایط فتنه کور کورانه عمل کرده و خون به دل مصلحان و رهبران راستین کرده‏اند.

گویند که ابوهریره پشت سر حضرت على(ع) نماز مى‏گزارد و کنار سفره معاویه غذاو در شرایط جنگ هم از هیچکدام حمایت نمى‏کرد به او گفتند: رفتارت چگونه قابل توجیه است؟

گفت: نماز را به على اقتدا مى‏کنم از دیگران مؤمن‏تر و عادلتر، کنار سفره معاویه مى‏نشینم از همه سفره‏ها رنگین‏تر، در جنگ از هیچکدام حمایت نمى‏کنم جانم به سلامتى نزدیکتر است.!!

واقعیت این است که بسیارى از مردم گرچه سنگ دین هم به سینه مى‏زنند امّا مى‏خواهند زندگى کنند، اسلام بى دردسر مى‏خواهند، مرفّهان بى‏دردى که امام خمینى از آنان نام برد این گونه کسان هستند، دین را تا هنگامى مى‏خواهند که نان و آب و امنیّت و آسایش آنان در خطر نیفتد و اگر دیدند شرایط بحرانى است و براى زندگى باید هزینه بپردازند ریزش مى‏کنند.

 

به فرموده امام حسین(ع): “النّاس عبید الدّنیا والّدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الدّیانون؛۱۱ مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آن‏هاست که با او زندگى مى‏کنند هنگامى که مورد آزمایش قرار گیرند دینداران و متدین‏ها کم مى‏شوند.”

همواره در طول تاریخ جریان “تدین” و دیندارى در اقلّیت بوده است و جریان “تلوّن” در اکثریت ولى در عین حال نوید و امید دهى قرآن این است که همین دسته کم و جریان اندک بر زمین حاکمیت خواهد یافت و آن اکثریت را به زباله دان تاریخ خواهد افکند.

“کم من فئته قلیله غلبت فئه کثیره بأذن اللّه”۱۲

امیرالمؤمنین (ع) فرمود:

“لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقلّه اهله فأنّ النّاس قد اجتمعوا على مائده شعیبها قصیرٌ و جوعها طویلٌ؛۱۳

در مسیر هدایت (و دیانت) از کمى رهروان نهراسید زیرا اکثریت مردم بر گرد سفره‏اى جمع شدند که سیرى آن کوتاه، و گرسنگى آن طولانى است.”

قرآن مجید حق و باطل را به جریان آب رودخانه به هنگام سیلاب و کف و حباب روى آن مانند کرده است، گرچه آن کف روى آب جولان و طمطراق دارد و خود را جلودار و میدان دار مى‏داند وبه ظاهر خود را همه کاره قلمداد مى‏کند و به آب بى اعتنایى مى‏کند ولى حقیقت آن است که آنچه ماندنى و ماندگار است آب است و آنچه رفتنى و ناپایدار و پوچ و میان تهى است کف روى آب است.

“کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاءً و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الأرض.؛ خداوند حق و باطل را چنین مَثَل مى‏زند – امّا کفها به بیرون پرتاب مى‏شوند ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند (آب) در زمین مى‏ماند”.۱۴

 

حاکمیت بندگان صالح خدا در روى زمین که همان جریان دیندارى و (تدیّن) است و محکومیت و نابودى جریان باطل که همان جریان بى دینى و “تلوّن” است از وعده‏هاى قطعى پروردگار در قرآن کریم است.

“ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر انّ الأرض یرثها عبادى الصالحون؛۱۵ در “زبور” بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: “بندگان شایسته‏ام وارث حکومت زمین خواهند شد.”

گزیده سخن آن که تدیّن به دین خدا پایانش روشن و نورانى است و تلوّن در دین خدا عاقبتش تیره و تار است از این رو على (ع) در سخن آغازین این بخش از نوشتار که از آن بزرگوار نقل کردیم فرمود: “ایّاکم و التلوّن فى دین اللّه؛ بپرهیزید از رنگ به رنگ شدن در دین خدا”.

اشاره کوتاهى هم داشتیم به این نکته که، حرکت “تدیّنى” در برابر حرکت “تیهى” قرار دارد، “تدیّن” تمدّن ساز است و تعالى بخش و “تیه” و تلوّن تباهى آفرین است و عاقبت سوز.

آنان که بهرسیم و زر ایمان فروختند

حسرت خورند کین گهر ارزان فروختند

آخر به چند درهم ناچیز از عناد

ماه جمال یوسف کنعان فروختند

نابود ملتى که خرافات و جهل را

از اجنبى گرفته و قرآن فروختند

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهج البلاغه، دشتى، خطبه ۱۷۶٫
  2. سوره بقره، آیه ۱۳۸٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴٫
  4. همان.
  5. همان، خطبه ۳٫
  6. سوره مائده، آیه ۲۶٫
  7. نهج البلاغه، خطبه ۲۸٫
  8. نهج البلاغه، نامه ۲۰۱٫
  9. غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج ۲، ص ۱۲۵٫
  10. سوره نحل، آیه ۹۷٫
  11. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، پژوهشگاه باقر العلوم، ص۳۵۶٫
  12. سوره بقره، آیه ۲۴۹٫
  13. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱٫
  14. سوره رعد، آیه ۱۷٫
  15. سوره انبیاء، آیه ۱۰۵٫

 

30دسامبر/16

حج ابراهیمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى

 

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

حج ابراهیمى در زمان امام

آیه اللّه جوادى آملى در این‏باره مى‏گوید: “اکنون حج قبل از انقلاب اسلامى و بعد از آن را مقایسه کنید، مردم ایران سالهاى متمادى به مکّه مشرف مى‏شدند چنانکه “یطوفون حول تلک الاحجار الّتى لاتضرّولا تنفع” امّا این فرزند برومند نبى اکرم(ص)، حضرت امام خمینى (ره) حج را به عنوان گوشه‏اى از اسلام ناب شناخت، اصل اصیل “من تمام الحجّ لقاء الامام”۱ را شناخت مسئله تولّى و تبرّى حج را شناخت و تبیین کرد و حج ابراهیمى را تشریح نمود، او حج منهاى برائت را “جاهلى” دانست و حجّ همراه با برائت از شرک و مشرکین را “حج ابراهیمى” معرّفى نمود. گرچه در این راه عدّه‏اى نثار و ایثار کردند و با انبیاء و اولیاء محشور شدند، اما او حج را اقامه کرد.”۲

در بخش دیگر مى‏گوید: “یکى از مواریث عظیم و یادگارهاى جاودان حضرت امام راحل (ره) اقامه حج ابراهیمى و احیاء مراسم “برائت از مشرکین” است لذا باید کارى را که آن حضرت در این زمینه انجام داد نیز بازگو شود”.۳ و اضافه مى‏کند “…پیش از این نیز هر ساله دور خانه خدا طواف مى‏کردند و کنار مقام ابراهیم نماز مى‏خواندند و سعى صفا و مروه داشتند و همه این مناسک بود. امّا در مناسک حج دو کار مهم که ابراهیم خلیل(ع) به فرمان ذات اقدس اله انجام داد، مورد غفلت بود:

۱- تطهیر مراسم حج و زیارت و سرزمین حجاز از لوث شرک (تبرّى از شرک و مشرکین).

۲- تنزیه جامعه اسلامى از نزاع و اختلاف (ایجاد وحدت).۴

 

نمونه‌هایى از کلام امام در این زمینه

ما در این بخش با بیان نمونه‏هایى از کلام امام درباره حج ابراهیمى سعى مى‏کنیم مسئله برائت از مشرکین را که به عنوان اوّلین نشانه حج ابراهیمى مطرح شد را در کلام امام مرحله به مرحله پى‏گیرى کنیم و آنگاه کلماتى از مقام معظّم رهبرى مطرح مى‏کنیم.

امام راحل در بیان حج ابراهیمى خصوصاً برائت از مشرکین مراحلى را طى نموده است:

 

الف: بیان اینکه فعلاً حج ابراهیمى انجام و اقامه نمى‏شود.

در این باره مى‏گوید: “اکنون که حجاج بیت اللّه الحرام از خانه تن و دنیا مهاجرت الى اللّه و رسوله، که خانه دل است مى‏کنند…باید بدانند که حج ابراهیمى محمدى صلّى اللّه علیهما و آلهما سال‏هاست غریب و مهجور است. هم از جهات معنوى و عرفانى و هم از جهات سیاسى و اجتماعى، و حجاج عزیز تمامى کشورهاى اسلامى باید بیت خدا را در همه ابعادش از این غربت درآورند.”۵

 

ب: تأکید بر اینکه برائت از مشرکین جزء حج است.

مرحله دیگر در کلام امام راحل (قده) این است که تلاش کرد با بیان‏هاى مختلف به مردم و زائران تفهیم کند که برائت از مشرکان از وظائف سیاسى حج است. به نمونه‏هاى زیر توجه شود:

۱- اصولاً برائت از مشرکین از وظایف سیاسى حج است و بدون آن حج ما، حج نیست.۶

۲- فریاد برائت از مشرکان در مراسم حج و این یک فریادى سیاسى عبادى است که رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم به آن امر فرمود.۷

۳- حج بى روح و بى تحرک و قیام، حج بى برائت، حج بى وحدت و حجّى که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست.۸

 

ج: حجّاج باید برائت داشته باشند

تنها به این مسئله اکتفا نشد که برائت جزء وظائف حج است بلکه به عنوان یک مرجع جهانى از زائر ایرانى و کل زائران مسلمان خواست که این وظیفه را باید انجام دهند و امکان ترک آن حتى با دادن شهیدان امکان ندارد.

“لازم است حجاج بیت اللّه الحرام در این مجمع عمومى و سیل خروشان انسانى فریاد برائت از ظالمان و ستمکاران را هرچه رساتر برآورند.”۹ و در جاى دیگر مى‏گوید:

“ممکن نیست حجاج ما به حج بروند دست به تظاهرات علیه استکبار جهانى نزنند.”۱۰

و بعد از شهادت حجاج ایرانى فرمود: “خدا را سپاس مى‏گذاریم که در میثاقمان با خداى کعبه پایدار مانده‏ایم و پایه‏هاى برائت از مشرکین را با خون هزاران شهید از عزیزانمان بنیان نهاده‏ایم.”۱۱

 

د: معناى برائت و مشخص نمودن مصداق مشرکان

امام به کلیّات اکتفا نکرد دقیقاً معناى برائت را و همین طور مشرکینى که باید از آنهابرائت جست مشخص نمود، به نمونه‏هایى توجه شود.

۱- “امروز فریاد برائت ما از مشرکان و کافران، فریاد از ستم گران و فریاد امّتى است که جانشان از تجاوزات شرق و غرب و در رأس آنان آمریکا و اذناب آنان به لب رسیده است و خانه و وطن و سرمایه‏اش به غارت رفته است.”۱۲

۲- “فریاد برائت ما، فریاد برائت همه مردمانى است که دیگر تحمّل تفرعن آمریکا و حضور سلطه طلبانه آن را از دست داده‏اند”.۱۳

۳- “فریاد برائت ما، فریاد فقر و تهیدستى گرسنگان و محرومان و پابرهنه‏هایى است که حاصل عرق جبین و زحمات شبانه روزى آنان را، زراندوزان و دزدان بین المللى به یغما برده‏اند.”۱۴

۴- “فریاد برائت ما، فریاد دفاع از مکتب و حیثیات و نوامیس، فریاد دفاع از منابع و ثروت‏ها و سرمایه، فریاد دردمندانه ملّت‏هایى است که خنجر کفر و نفاق قلب آنان را دریده است.”۱۵

 

ه: اهداف برائت از مشرکین

امام راحل اهداف برائت را نیز بیان نموده تا زائران با چشم باز حرکت کنند:

۱- در هم شکستن بت‏هاى غرب و شرق

“بیت اللّه الحرام و کعبه معظمه، زائران عزیزى را در آغوش مى‏کشد که حج را از انزواى سیاسى و انحراف اساسى به سوى حج ابراهیمى و محمّدى سوق داده و حیات آنرا تجدید مى‏نمایند و بت‏هاى شرق و غرب را در هم مى‏شکنند و معناى قیام ناس و حقیقت برائت از مشرکان را عرضه مى‏دارند.”۱۶

۲- آزادى از قید ظالمان

“ما بر این مطلب پافشارى و اصرار مى‏کنیم که مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهى، خود را از تمامى قید و بندهاى ظالمان آزاد ببینند و در یک مانور بزرگ ازچیزى که از آن متنفرند اعلام برائت کنند و از هر وسیله‏اى براى  رهایى خود استفاده نمایند.”۱۷

۳- آزاد شدن انرژى در جهان اسلام

ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادى انرژى متراکم جهان اسلام داشته و داریم و به یارى خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزى این کار صورت خواهد گرفت.۱۸

۴- رمى استعمار

“مسلمانان بعد از شرکت در راهپیمایى برائت و اعلان همبستگى با ملّت دلاور ایران، باید به فکر رمى استعمار از کشورها و سرزمین‏هاى اسلامى خود باشند.”۱۹

 

پى‏آمدهاى برائت

امام راحل علاوه بر اهداف فوق پیامدهایى را نیز متذکر شده‏اند که خود در تقویت اهداف فوق و بهتر شدن برائت از مشرکین نقش سازنده دارد.

۱- نابودى ستمگران

“اگر انشاء اللّه عموم زائران از هر طائفه و مذهب که در سراسر جهان در آن مکان شریف مجتمع شده‏اند نداى خداوند را اجابت کنند وبافریاد واحد، ستمگران و ظالمان را محکومنمایند، کاخ‏هاى ستم فرو خواهد ریخت.”۲۰

۲- نابودى سرسپردگان

“راهپیمایى‏هاى برائت در مکّه و مدینه است که به نابودى سرسپردگان شوروى و آمریکا ختم مى‏شود.”۲۱

۳- بسته شدن شیر نفت

“راهپیمایى مکّه و مدینه است که بسته شدن شیرهاى نفت عربستان را به دنبال دارد.”۲۲

و صد البته که استکبار و مزدوران آنها در داخل و خارج بى کار نخواهند نشست و برائت گران را مورد هجوم فیزیکى و تهمتى قرار خواهند داد. امام راحل در این زمینه مى‏گوید: “در منطق استکبار جهانى هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد و مفتى‏ها و مفتى‏زادگان این نوادگان “بلعم باعورا”ها به قتل و کفر او حکم خواهند کرد.”۲۳

 

مقام معظم رهبرى و برائت از مشرکان

“…حج مظهر توحید، و کعبه خانه توحید است… در این خانه و به برکت آن، باید هر عامل غیر خدا از صحنه ذهن و عمل مسلمین زدوده شود و بساط انواع شرک از زندگى آنان برچیده شود. در این محیط، محور ومرکز هر حرکتى خداست و طواف و سعى و رمى و وقوف و دیگر شعائر اللّه، حج هر یک به نحوى نمایش به “اللّه” و طرد و نفى و برائت از (انداد اللّه) است.

این است که (ملّت حنیف) ابراهیم (ع) بت شکن بزرگ و منادى توحید بر فراز قله تاریخ، شرک همواره به یک گونه نیست، و بت همیشه به شکل هیاکل چوب و سنگ و فلز ظاهر نمى‏شود. خانه خدا و حج باید در همه زمانها شرک را در لباس خاص آن زمان، و بت شریک خدا را با جلوه‏اى مخصوص آن بشناساند و نفى و طرد کند.

امروز البته از “لات” و “منات” و “عزّى” خبرى نیست، امّا به جاى آن و خطرناکتر از آن، بتهاى زر و زور استکبارى است که همه فضاى زندگى مسلمین را در کشورهاى اسلامى فرا گرفته است. بتى که بسیارى از مردم جهان و از جمله بسیارى از مسلمین امروز به جبر و تحمیل، به عبادت و اطاعت آن وادار مى‏شوند، بت قدرت آمریکا است که همه شؤون فرهنگى و سیاسى و اقتصادى مسلمین را در قبضه گرفته و ملتها را خواه و ناخواه در جهت منافع و اغراض خود…حرکت مى‏دهد. این‏ها و امثال آن همه مظاهر همان شرک و بت پرستى است که در ضدیت کامل با نظام توحیدى و حیات توحیدى است که اسلام براى مسلمانان مقرّر داشته است”.۲۴

۲- نشانه دوم حج ابراهیمى نیز دورى جامعه اسلامى از نزاع و اختلاف و ایجاد وحدت است.

هر کس کمترین نگاه به یادگارهاى حضرت ابراهیم از لبیک و لباس احرام، طواف، سعى و صفا و حضور در عرفات و منى داشته باشد تمام آن را تجلّى وحدت مى‏یابد.

امام راحل نیز در ایجاد وحدت در جهان اسلام و تأکید بر آن نقش اساسى داشت مخصوصاً در مراسم حج بر این امر به شدّت تکیه داشت، به نمونه‏هایى از کلام معظم له توجّه شود:

۱- “عموم برادران و خواهران اسلامى باید توجّه داشته باشند که یکى از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادرى بین مسلمین است.”۲۵

۲- “…یکى از فلسفه‏هاى مهم اجتماعى عظیم، در سراسر جهان در این مقام مقدّس و مهبط وحى، به هم پیوستن مسلمانان جهان و تحکیم وحدت بین پیروان پیامبر اسلام و پیروان قرآن کریم در مقابل طاغوت‏هاى جهان است”.۲۶

در کلام مقام معظم رهبرى مى‏خوانیم: “ما…همواره اصرار بر وحدت فرق مسلمین داشته که یکى از آخرین آنها تشکیل مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى است.”۲۷

“طواف و سعى و نمازهاى جماعت و همه حرکات و سکنات دسته جمعى در حج این درس “وحدت” را به حج گزار مى‏رساند و آن را در اعماق وجود او نفوذ مى‏دهد.”۲۸

 

۳- امنیت همه جانبه

سوم نشانه حج ابراهیمى وجود امنیّت همه جانبه است، چرا که هم ابراهیم(ع) از خداوند خواست “و اذقال ابراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً؛۲۹ (بیاد بیار) زمانى را که ابراهیم گفت: خدایا این شهر را، شهر امن قرار بده.” که مکه را امن قرار دهد. و هم خداوند اعلام کرد که “فیه آیاتٌ بیّنات مقام ابراهیم و من دخله کان آمناً؛ در آن نشانه‏هاى روشنى است (از جمله) مقام ابراهیم و کسى که داخل آن (خانه خدا) شود در امان خواهد بود.”

امام صادق(ع) مى‏فرماید: “هر کس داخل حرم شود از مردم و بر آن پناه برد در امنیت است و کسى داخل بیت شود از گناهکاران و به آن پناه برد از خشم الهى در امنیت است، وُحوش و درندگان و پرندگانى که داخل حرم شوند در امنیت مى‏باشند.”۳۰

امام راحل بر مسئله امنیّت همه جانبه خانه خدا سخت تأکید داشت لذا بعد از حج خونین فریاد او بلند شد که “جنایت تاریخى شکستن احترام حرم امن الهى که دل مسلمانان متعهد جهان را آتش زد چیزى نیست که تا ابد بشود آن را فراموش کرد و یا ساکت بود.”۳۱

“امروز حرم، حرم است امّا نه براى ناس، که براى آمریکا و کسى که به آمریکا لبیک نگوید و به خداى کعبه رو آورد سزاوار انتقام خواهد شد.”۳۲

 

۴- نشانه دیگر حج ابراهیمى خلوص نیّت است

قرآن کریم مى‏فرماید: “و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ربّنا تقبّل منّا انّک انت السمیع العلیم”۳۳

و (به یاد آورید) هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه (کعبه) را بالا مى‏بردند (و مى‏گفتند)“پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایى.”

امام راحل(ره) درباره اخلاص مى‏گوید: “وظیفه‏اى که از همه وظائف بالاتر است این که اخلاص داشته باشیم براى کارهایى که مى‏کنیم.”۳۴

از مهمات در همه عبادات، اخلاص در عمل است که اگر خداى نخواسته کسى عملى را براى خودنمایى و عرضه به دیگران انجام دهد و خوبى عملش را به رخ دیگرى بکشد، عمل او باطل است.۳۵

“مواظب باشید که اعمالتان، اعمال صالح باشد، قیامتان براى خدا باشد، اعمالتان براى خدا باشد.”۳۶

مقام معظم رهبرى نیز درباره نقش اسلام در سرزمین مکّه مى‏گوید: “خاطرات اسلامى در این سرزمین براى هر مسلمان متدبر، در حکم داروى شفابخشى است که او را از ضعف و زبونى…نجات مى‏دهد…این جا بود که اخلاص و جهاد پیروزى آفرید، و مال دوستى و غنیمت‏طلبى ناکامى آورد…”۳۷

 

۵ – حج ابراهیمى همراه با تسلیم و معرفت

حج ابراهیمى حجى است که همراه با تسلیم در مقابل اوامر الهى باشد، و تسلیم هم وقتى کامل خواهد بود که معرفت و شناخت عمیق در کنار خود داشته باشد.

“ربّنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذرّیتنا امّهً مسلمهً لک و ارنا مناسکنا وتب علینا انّک انت التّواب الرّحیم؛۳۸ پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده، و از دودمان ما امّتى که تسلیم فرمانت باشند، (به وجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبه‏پذیر و مهربانى.”

قبلاً اشاره شد ابراهیم صددرصد تسلیم امر الهى بود “اذ قال له ربّه اسلم قال اسلمت لرّب العالمین؛۳۹ وقتى پروردگارش به او گفت تسلیم باش گفت: تسلیم پروردگار جهانیان هستم.” و در آیه دیگر خواندیم: “فلمّا اسلما و تلّه للجبین”۴۰

علّامه طباطبائى مى‏گوید: منظور از مناسک(در ارنا مناسکنا) افعال عبادى و اعمالى است که انجام مى‏دادند و با تعبیر “ارنا” مى‏خواستند که حقیقت آن اعمال به آنها نشان داده شود، نه تعلیم تکالیف، مانند آنچه که در “و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛۴۱ وحى کردیم به او انجام کارهاى نیک را.” آمده است۴۲ ارنا یعنى همان شناخت عمیق و حقیقت اعمال است.

امام راحل(ره) مى‏گوید: “لازم است حجاج مسائل حج را از واجبات و محرّمات نزد علماى اعلام به خوبى یاد گیرند تا خداى نخواسته تخلّفاتى حاصل نشود که موجب هدر رفتن زحمات آنان گردد یا موجب مُحِلّ نشدن آنان شود و براى خودشان اشکالاتى پیش آید.”۴۳

“در میقات‏هاى الهى و مقامات مقدّس… حجاج عزیز از تمام وابستگى‏هاى به غیر حق آزاد… و با انوار تجلیّات الهى منوّر گردد تا اعمال و مناسک این سیر الى اللّه با محتواى حج ابراهیمى و پس از آن، حج محمّدى، آراسته گردد و با سبکبارى از افعال طبیعت، همگان سالم از وزرهاى منى و منیّت، با کوله بارى از معرفت حق و عشق محبوب به اوطان خود باز گردند… با مشتى پر ارزش‏هاى انسانى اسلامى که پیغمبران بزرگ از ابراهیم خلیل اللّه تا محمّد حبیب اللّه صلى اللّه علیهم و آلهم اجمعین به انگیزه آن مبعوث شدند به دوستان عاشق شهادت، بپیوندند”.۴۴

در کلام مقام معظم رهبرى مى‏خوانیم: “شناخت عظمت و رحمت خداوند در حج به معنى تأمّل در پایه گذارى این خانه است که در عین حال، هم خانه خداست و هم خانه مردم…هم جایى است که انسان نیازمند، بدان رو مى‏کند و هم نقطه‏اى است که عظمت آیین الهى در آن جلوه گر مى‏شود. آمیزه‏اى از شکوه و عظمت و صفا و سادگى، یادگارى از نخستین نداى توحید..”۴۵

 

۶- حج ابراهیمى، طواف با جان، گرد حرم ولاى اهل بیت

از نشانه‏هاى دیگر حج ابراهیمى این است که روح حج را، طواف جان در گرداگرد ولایت و محبّت على(ع) و اولاد او تشکیل دهد. خوب است این بخش را از زبان استاد جوادى آملى بشنویم.

“اساس و روح حج چیز دیگرى است. حضرت امام باقر(علیه آلاف التحیه والثنا) که مظهر علم ذات اقدس اله و باقر علوم الاولین و الآخرین است. وقتى به مکّه مشرف شد، دید مردمى کنار کعبه طواف مى‏کنند فرمود: “هکذا کانوا یطوفون فى الجاهلیه”۴۶ در جاهلیت نیز این چنین اشواط بر مى‏داشتند…این بیان به طور مکرر در بیانات اهل بیت(ع) آمده است تا زائران کعبه بدانند که در کنار “کعبه گل” آن “کعبه دل” که اصل ولایت و رهبرى است محفوظ است.”۴۷ قرآن از زبان حضرت ابراهیم نقل مى‏کند: “فاجعل افئدهً من النّاس تهوى الیهم؛۴۸پروردگارا! دلهاى گروهى از مردم را به فرزندان من مشتاق کن” این آیه در قبال (آیه) کریمه حج، پیام دارد، یعنى مردمى که از نقاط دور و نزدیک به حرم خدا مشرّف مى‏شوند، موظفند دو کار انجام دهند: اوّل اینکه با بدن، دور آن سنگهایى که “لاتضرّ و لا تنفع” است و دوم اینکه با جان، گرد حرم ولاى اهل بیت و رهبرى على و اولاد او طواف کنند. خداى سبحان پیام اوّل را که با ابدان مردم کار دارد، به عهده ابراهیم خلیل(ع) گذاشته و فرمود:تو اعلان کن، مردم مى‏آیند “و اذّن فى النّاس بالحج یأتوک…”۴۹ امّا وقتی مردم به جان بیایند تا ولاى خود را به اهل بیت(ع) عرضه کنند و آمادگى خود را براى فداکارى و نثار جان و ایثار مال ارائه دهند “حضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود الناصر” محقق مى‏شود که ابراهیم خلیل(ع) آن کار را از خداى سبحان چنین درخواست نمود. فرمود: “پروردگارا! تسخیر دلهاى مردم که به اطراف کعبه دل بگردند، به عهده تو است.”

طبق بیان نورانى حضرت امام باقر(ع) حجّى که رهبرى در آن حضور و ظهور ندارد حج ناقص است “من تمام الحج لقاء الامام”۵۰ البته، این شامل همه عبادات بوده و اختصاصى به حج ندارد..این سخن حضرت امام باقر(ع)…از آیه کریمه “الیوم اکملت لکم دینکم، و اتممت علکیم…”۵۱ که در حجه الوداع نازل شده، الهام و مدد گرفته است. خداوند سبحان، اسلام همراه با ولایت و رهبرى را براى ما پسندیده است. دین خدا پسند، دینى است که با “کمال نعمت” و “تمام ولایت” آمیخته باشد، پس نه تنها “من تمام الحجّ لقاء الامام” بلکه “من تمام الاسلام لقاء الامام” است.۵۲

در روایات نیز بر این مسئله تأکید شده، که حج کامل و حج ابراهیمى همراه با ولایت اهل بیت(ع) است. على(ع) فرمود: “خداوند با این سنگها که در تقرّب و تعبّد آنها را سود و زیانى نیست، مردم را امتحان کرده است. بوسیدن احجار کعبه براى آن نیست که این حجر سود و زیانى ندارد.”۵۳ و در جاى دیگر فرمود: “حضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود النّاصر؛۵۴ اگر حضور فراوان بیعت کننده نبود و یاران، حجّت بر من تمام نمى‏کردند.”

و حضرت باقر(ع) نیز فرمود: “انّما امروا ان یطّوفوا بها ثمّ ینفروا الینا فیعلمونا بولایتهم و مودّتهم و یعرضوا علینا نصرتهم، ثمّ قرء قوله سبحانه و تعالى فاجعل افئدهً من النّاس تهوى الیهم؛۵۵ همانا امر شده است (مردم) که طواف کنند دور آن احجار پس کوچ کنند به سوى ما پس ما را بولایتشان و محبتشان خبر دهند و یارى خود را بر ما عرضه کنند پس سخن خدا را تلاوت کرد که مى‏فرماید:پروردگارا دلهاى گروهى از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.”۵۶ ذیل همان دعا و درخواست ابراهیم علیه السلام است.

امام صادق(ع) نیز در روایتى فرمود: مراد از حرم امن الهى، معرفت ما اهل بیت(ع) است “من امّ هذاالبیت و هو یعلم انّه البیت الّذى امره اللّه عزّ و جلّ به و عرفنا اهل البیت حق معرفتنا کان آمناً فى الدنیا و الآخره؛۵۷ کسى که قصد این خانه (خدا) کند و بداند که این خانه است که خدا امر به (طواف) آن کرده است و ما اهل بیت را آنچنان که حق ماست بشناسد، در دنیا و آخرت در امنیّت خواهد بود.”

امام راحل در یکجا مى‏گوید: “بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکرده‏اند

و حج با آن همه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بى حاصل و بى ثمر باقى مانده است.”۵۸

یکى از مسائلى که در ایام حج به آن بى توجهى مى‏شود، مسئله ولایت اهل بیت است، مردم نماز و زکات و روزه و حج را مورد توجّه قرار مى‏دهند، ولى ولایت مورد بى مهرى قرار مى‏گیرد. امام باقر(ع) فرمود: “مردم چهار رکن اوّل را مى‏گیرند و ولایت را ترک مى‏کنند.”۵۹

امام راحل قدّه مى‏گوید: “از ملت مسلمان مى‏خواهم که از ائمه اطهار(ع) و فرهنگ سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى این بزرگ راهنمایان عالم بشریّت به طور شایسته و به جان و دل و جان فشانى و نثار عزیزان، پیروى کنند.”۶۰

“حج…هم معطّر به نَفَس نیایشگران و جاى سجده متعبّدان و دست نیاز ثناگویان، هم مطلَع خورشید اسلام در آغاز و هم مشرق طلوع مهدى موعود(عج) در انجام، هم پناهگاه دلهاى رمیده و هم امید بخش جانهاى به ستوه آمده.”۶۱

ما حصل سخن این شد، که حج بخاطر اوصاف برجسته حضرت ابراهیم، و نقش کلیدى او در بنیانگذارى کعبه و آبادى آن، و اعلام حج به مردم، به “حج ابراهیمى” معروف و مشهور شده است و در منابع دینى، اعم از قرآن و روایات و تاریخ به زنده نگهداشتن یاد ابراهیم و حج ابراهیمى سخت تأکید و پافشارى شده است. و نشانه‏هاى حج ابراهیمى را مى‏توان برائت از مشرکان، ایجاد وحدت بین مسلمانان، حج با معرفت و تسلیم و خلوص نیت همراه امنیت جاذبه دانست. امام راحل در تحقق این نشانه‏ها و تحقق حج ابراهیمى تلاش خستگى ناپذیرى انجام داد و بر اقامه حج ابراهیمى موفق شد و مقام معظم رهبرى نیز بر آن تأکید دارد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۳۷۴ روایت ۲٫
  2. بنیان مرصوص، ص ۲۷۰٫
  3. همان، ص ۲۷۱٫
  4. همان، ص ۲۷۲٫
  5. حج در کلام و پیام امام خمینى، همان، ص ۶۹٫
  6. همان، ص ۱۵۵٫
  7. صحیفه نور، همان، ج ۱۸، ص ۹۰٫
  8. حج در کلام امام، ص ۱۵۵، صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۱۲٫
  9. همان، ص ۱۵۶، همان، ص ۲۱٫
  10. همان، همان، ص ۲۳۳٫
  11. همان؛ همان، ص ۲۳۲٫
  12. همان، ص ۱۵۵؛ همان، ص ۱۱۲٫
  13. همان، ص ۱۵۵، همان، ص ۱۱۳٫
  14. همان، ص ۱۵۵؛ همان، ص ۱۱۳٫
  15. همان، ص ۱۵۶؛ همان، ص ۱۱۳٫
  16. همان؛ همان، ج ۱۹ ص ۱۹۷٫
  17. همان؛ همان، ج ۲۰، ص ۲۳۰٫
  18. همان؛ همان، ص ۲۳۱٫
  19. همان؛ ص ۱۵؛ همان، ص ۲۳۲٫
  20. همان، ص ۱۵۷؛ صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۵۷٫
  21. همان؛ همان، ج ۲۰، ص ۲۳۳٫
  22. همان؛ همان، ج ۲۰، ص ۲۳۳٫
  23. همان، ص ۱۵۶؛ همان، ص ۲۲۸٫
  24. پیام مقام معظم رهبرى، ۱۳۷۰/۳/۲۶ سایت http://www.shareh.com.
  25. حج در کلام امام خمینى، ص ۳۳٫
  26. همان، ص ۳۴٫
  27. سایت http://www.shareh.com.
  28. همان.
  29. سوره ابراهیم، آیه ۱۲۶٫
  30. سوره آل عمران، آیه ۹۷٫
  31. وسائل الشیعه حرّ عاملى، مؤسسه الوفا، ج ۹، ص ۱۶۶؛ باب ۸۱ تروک الاحرام.
  32. حج در کلام امام خمینى، ص ۱۶۱، صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۴۸٫
  33. همان، ص ۱۶۱، همان، ص ۲۲۸٫
  34. سوره بقره آیه، ۱۲۷٫
  35. صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۱٫
  36. حج در کلام امام خمینى، ص ۱۲٫
  37. زمزم هدایت، گزیده رهنمودهاى امام خمینى(ره) مرکز تحقیقات سپاه، اول ۱۳۷۹ ش، ص ۱۵۲٫
  38. سایت پیش گفته.
  39. سوره بقره، آیه ۱۲۸٫
  40. سوره بقره، آیه ۱۳۱٫
  41. سوره صافات، آیه ۱۰۳٫
  42. سوره انبیاء، آیه ۷۴٫
  43. تفسیر المیزان، همان، ج ۱، ص ۱۷ ۲۸۴، ص ۳۰۵٫
  44. حج در کلام امام، ص ۲۵٫
  45. همان، ص ۱۱٫
  46. سایت http://www.shareh.com.
  47. بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۳۱۴، روایت ۶۸، ص ۸۷، روایت۱۲٫
  48. بنیان مرصوص، ص ۲۶۷ – ۲۶۶٫
  49. سوره ابراهیم، آیه ۳۷٫
  50. سوره حج، آیه ۲۷٫
  51. بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۷۴ روایت ۳٫
  52. سوره مائده، آیه ۳٫
  53. بنیان مرصوص امام خمینى، ص ۲۶۹ – ۲۶۸٫
  54. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴، قاصعه، ص ۷۹۴٫
  55. خطبه شقشقیّه، خطبه ۳، ص ۵۲٫

۵۶٫وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۲، نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۵۵ عیون الاخبار الرضا(ع) ج ۲، ص ۲۶۲، ج ۳۰، منتخب میزان الحکمه، ص ۱۲۳ با کمى تفاوت.

  1. کافى، کلینى، ج ۴، ص ۵۴۵ باب نوادر، البرهان فى تفسیر القرآن سیّد‌هاشم بحرانى، انتشارات دارالتفسیر، ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص۲۹۹٫
  2. صحیفه نور، ج ۲، ص ۲۲۸؛ بنیان مرصوص، همان، ص ۲۶۶٫
  3. اصول کافى، ج ۲، ص ۲۱٫
  4. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۷۳؛ زمزم هدایت، ص ۵۰٫
  5. سایت http://www.shareh.com.

 

 

30دسامبر/16

برکات جهاد فرهنگى امامان شیعه(ع)

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

در مقاله گذشته سخن از جهاد فرهنگى امامان علیهم السلام داشتیم که از ابعاد مختلف مورد بحث قرار گرفت در این مقاله آثار و برکات این جهاد فرهنگى در زیارت جامعه کبیره مورد بحث است.

 

۱- آشکار کردن دعوت الهى

“حتى اعلنتم دعوته” تا اینکه دعوت خدا را آشکار کردید.

معناى این سخن اینست که ذات مقدّس احدیت همگان را فراخوان کرده که لبیک به دعوت خدا و رسول داشته باشند.

“یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لمایحییکم؛۱ اى کسانیکه ایمان آورده‏اید به خداوند و پیامبر هنگامى که شما را به چیزى مى‏خوانند که زنده‏تان مى‏سازد پاسخ دهید.”

این دعوت، دعوت حیات بخش است شما را از مرگ فرهنگى، مرگ سیاسى و… دیگر مرگها مى‏رهاند. و زندگى بدون این دعوت در حقیقت زندگى نما! است نه زندگى!.

اگر تلاش گسترده امامان شیعه نبود این دعوت به گوش همگان نمى‏رسید تبیین و آموزش، نشر و گسترش این مکتب مدیون تلاش گسترده این امامان نور است.

امامان اهل بیت علیهم السلام عاشق بى قرار دین خدا بودند و دین را براى دین مى‏خواستند و خود را فداى دین کردند، آنان دین را براى رسیدن به کام دنیا نمى‏خواستند که دنیا در نظر این انوار تابناک الهى بى ارزش‏ترین بود.

اگر تلاش بیدریغ و مخلصانه آنان نبود برخى از حاکمان بویژه حاکمان اموى مروانى، عباسى در رأس دغدغه‏هاى آنها پایین کشیدن فتیله اسلام ناب محمدى بود.

معاویه به صراحت به مردم گفت: “واللّه انى ما قاتلتکم لتصلّوا و لالتصوموا و لا لتحجّوا ولا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک و انما قاتلتکم لأتأمّر علیکم؛ یعنى بخدا سوگند با شما نجنگیدم که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بجا آورید، زکات دهید!! که شما این کارها را انجام مى‏دهید تنها انگیزه من براى جنگیدن با شما این بود که بر شما حکومت کنم و خدا به من داد!!(این شیطنت و عوام فریبى بود خدا حکومت را به معاویه نداد حقه بازیها و شیطنت‏ها او را بر مسند نشاند). اگرچه شما آنرا خوش ندارید سپس با کمال وقاحت گفت: “الا و انّ کلّ شى‏ء اعطیت الحسن بن على تحت قدمى‌هاتین لاافى به؛۲ آگاه باشید که هر پیمانى را که به حسن بن على داده‏ام زیر پایم نهادم و به هیچ یک از آنها وفا نخواهم کرد.”

ابن ابى الحدید به دنبال این گفتار معاویه از ابى اسحاق سبیعى نقل کرده که درباره معاویه گفته است: “و کان واللّه غدّاراً؛ یعنى به خدا سوگند شیوه معاویه پیمان شکنى بود.”

و از عبدالرحمن بن شریک نخعى کوفى نقل کرده‏اند که گفته است: “هذا واللّه هو التهتک؛ بخدا سوگند این پرده درى است.

“دین” براى معاویه فقط ابزارى براى سلطه بود و بس و الّا پرونده دین ستیزى معاویه بسیار قطور است. پوشیدن لباس ابریشم، استعمال ظروف طلا و نقره، اهل استماع آوازهاى خلاف شرع، قضاوت بر خلاف اسلام، به رسمیّت شناختن فرزند زنا، جنگ با مولى على(ع)، قتل خوبان و اخیار همچون مالک اشتر، حجربن عدى و یارانش، عمروبن حمق، محمد بن ابى بکر، قتل عام شیعیان امیرمؤمنان على(ع)، جعل احادیث در مذمّت امام على و… و… بخشى از پرونده سیاه معاویه۳ در عرصه دین ستیزى است. براستى اگر در مقابل این دین ستیزان، امامان نبودند اثرى از دین مى‏ماند؟! هرگز.

بى دینى و لامذهبى فرزندش یزید هم که شهره آفاق است، جنایتکارى که گفت:

لعبت‌هاشم بالملک فلا

خبرٌ جاء ولا وحى زل

و کشتن فرزند پیغمبر را به انتقام خون اجدادش که در جنگ بدر به هلاکت رسیدند مى‏داند.

فاسقى که وقتى مروان به سیدالشهداء گفت با او بیعت کند، پسر فاطمه فرمود: “و على الاسلام السلام اذا قد بلیت الامه براع مثل یزید؛ باید فاتحه اسلام را خواند وقتى امت اسلامى گرفتار زمامدارى همچون یزید گردد.”

“ویحک یا مروان اتأمرنى ببیعه یزید و هو رجل فاسقٌ لقد قلت شططاً من القول…؛۴آیا به من دستور میدهى با یزید که مردى فاسق است بیعت کنم براستى که سخن گزافه و نامربوطى بر زبان راندى.”

اینها تنها اندکى از نمونه‏هاى فراوان حاکمان دین ستیز است که بنام دین بر مردم حکومت مى‏کردند اما با تمام قوا به جنگ با تمامیت دین آمده بودند و ذکر نمونه‏هاى دیگر از عهده یک مقاله بیرون است. این امامان بودند که با تلاش گسترده خویش نگذاشتند دین خدا در گمنامى و خمول باقى بماند.

 

۲- تبیین واجبات

“وبیّنتم فرائضه؛ و واجباتش را تبیین کردید.”

دومین برکت تلاش گسترده فرهنگى امامان(ع) تبیین فرائض الهى بود. آنان بودند که دستورات او را براى مردم بیان کردند. براى توضیح این فراز بیان این نکات لازم به نظر مى‏رسد:

الف: وجود مقدّس نبى اکرم(ص) در طول بیست و سه سال تمام همّتش تثبیت اصل اسلام و بیان کلّیات این شریعت پایدار و خاتم الهى بود. و حتى کلمات حضرت هم همانند مواد قانون اساسى است. در حدود کلّیات است.

بر این اساس است که در عرصه جزئیات احکام، روایات کمترى از آن وجود مقدّس داریم.

ب: تبیین فرائض الهى را در حقیقت امامان علیهم السلام عهده دار شدند، از حدود چهار هزار مسئله مربوط به نماز، اکثر قریب به اتفاق آنها را امامان علیهم السلام تبیین کرده‏اند و نیز در حوزه واجبات دیگر همانند روزه، حج، زکات، و… .

ج: امامان هر کدام در حد امکاناتى که داشتند و شرائط اجازه مى‏داد در این عرصه تلاش کردند اما متأسفانه نگذاشتند حضرت مولى(ع) که شاگرد برجسته مکتب رسول اللّه(ص) است و دروازه علم آن است. “انا مدینه العلم و على بابها” به تبیین ابعاد دین بپردازد. در دوره سکوت آنچنان فضاى خفقانى ساختند که مردم براى دنیایشان سعى مى‏کردند به مولى على(ع) نزدیک نشده و در نتیجه از آن دریاى جوشان معارف الهى محروم شدند. دوره حدود ۵ ساله حکومت حضرت هم که مدام مولى با مسائل اجرائى حکومت و از همه آنها سخت‏تر درگیر جنگ بود، زمینه فراهم نشد تا مولى على(ع) به تبیین ابعاد مختلفه دین بپردازد. بعد از حضرت دوره امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مى‏رسد. در این دوره هم با جوّ خفقانى که معاویه و یزید فراهم آورده بودند و با کشتار بیرحمانه اى که معاویه از شیعیان على(ع) داشت، جرأت نمى‏کردند شرفیاب حضور این دو امام همام شده از کوثر علمشان بهره گیرند. دوره ۳۵ ساله امامت حضرت امام سجاد(ع) را هم مى‏توان از خفقانى‏ترین دوره‏ها در زندگى امامان نامید. دوره‏اى که سبّ مولى على(ع) در خطبه‏هاى جمعه و منابر علنى بود. خلیفه مروانى با کمال وقاحت مى‏گفت: “لایأمرنى احد بتقوى اللّه الّا ضربت عنقه؛اگر کسى مرا دعوت به تقوا کند گردنش را مى‏زنم (او را مى‏کشم!!) در چنین شرائطى تمام تلاش حضرت امام سجاد(ع) این بود که عَلَم اسلام ناب محمدى(ص) که همان تشیع است بر زمین نیفتد.۵

پر واضح است که در چنین شرائطى هم زمینه براى تبیین ابعاد دین فراهم نبود.

و: بیشترین زمینه براى تبیین فرائض الهى براى حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) فراهم شد که این دو امام از فرصت درگیرى اموى‏ها و عباسى‏ها بهترین بهره‏ها را برده‏اند و به تبیین تمامى ابعاد دین که تا آن زمان فرصت نشده بود پرداختند. حوزه بزرگ علمى تشکیل دادند که تمامى ابعاد دین در آن تبیین شد شیخ مفید و بزرگان دیگر تعداد شاگردان حضرت را چهار هزار نفر مى‏دانند، همین را جناب محقق حلّى در معتبر و شهید اول در ذکرى تأیید مى‏کنند.۶

عالم معروف ابوالعباس احمد بن عقد، متوفاى سال ۳۳۳ هجرى که زیدى مذهب بوده کتابى نوشته بنام “اسماء الرجال الّذین رووا عن الصادق” نامهاى آنان که از امام صادق(ع) حدیث نقل کرده‏اند، متأسفانه این کتاب مانند برخى کتابهاى دیگر از بین رفته است.

حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق دوستانشان را تشویق به نوشتن مى‏کردند تا از این رهگذر فرهنگ اهل بیت در تبیین دین گسترش یابد.

اصحاب حضرت امام صادق(ع) از رهنمودهاى آن حضرت ۴۰۰ کتاب نوشتند که “به اصول اربعمائه” معروف شد، ۴۰۰ اصل.

شیخ بهائى علیه الرحمه در کتاب مشرق الشمسین فرموده: از مشایخ ما نقل شده که شیوه اصحاب اصول آن بود که چون از یکى از امامان علیهم السلام حدیثى مى‏شنیدند سریعاً مى‏نوشتند تا آن حدیث یا مقدارى از آن یادشان نرود مرحوم محقق داماد در رائحه بیست و نهم از کتاب خود روائح آورده است مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى از اعلام الورى آورده است که :

“از امام صادق” چهار هزار نفر از مشاهیر اهل علم، حدیث نقل کرده‏اند و از جوابهایى که در مسائل اسلامى داده چهار صد کتاب که آنها را اصول نامند تألیف شد آن اصول را اصحاب آن حضرت و اصحاب پسرش امام کاظم(ع) روایت کرده‏اند.۷

حضرت امام صادق(ع) در حقیقت دست به یک بسیج گسترده فرهنگى زد. تا کار زمین مانده تبیین ابعاد دین و بیان دستورات الهى را سامان دهد و منصفانه باید گفت: جهان اسلام مدیون این تلاش گسترده فرهنگى است هم شیعه هم سنّى. امامان فقهى اهل سنت، بر سر این سفره نشسته‏اند.

ابوحنیفه مى‏گوید: “لولا السنتان لهلک النعمان” اگر آن دو سالى که از محضر جعفر بن محمد بن محمد(ص) استفاده علمى کردم نبود هلاک شده بودم.۸

ابو حنیفه و مالک هر دو در خدمت امام صادق(ع) تلمّذ کرده چه در فقه و چه در سیر و سلوک، آن دو تحت تأثیر آن حضرت بودند.

مالک بن انس استاد شافعى بوده و احمد بن حنبل مدت ده سال در محضر او کسب علم و دانش کرده است اینان پیشوایان چهارگانه اهل سنت اند که مستقیم یا غیر مستقیم از شاگردان امام صادق(ع) بوده‏اند.”۹

علاوه بر اینان محدثانى همچون سفیان ثورى، عمروبن عبید، محمد بن عبدالرحمن ابن ابى‏لیلى، سفیان بن عیینه و…و… از محضر امام صادق(ع) بهره‏مند شده‏اند. دیگر برکات جهاد فرهنگى امامان را در مقاله آینده پى مى‏گیریم. انشاءاللّه.

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره انفال، آیه ۲۴٫
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۱۶، ص ۴۶٫
  3. رجوع کنید به الغدیر، ج ۱۱٫
  4. الفتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۴٫
  5. رجوع کنید به مقاله ارزشمند، آقاى مرتضى تحت عنوان الامام السجاد باعث الاسلام من جدید، در کتاب دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام.
  6. ارشاد شیخ مفید، ص ۲۷۱ (مکتبه بصیرتى قم) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۶۹٫
  7. الزریعه، ج ۲، ص ۱۲۹٫
  8. ترجمه الامام الصادق جندمى، ص ۱۷۴٫
  9. همان.
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

استفتائات۶

نماز، ستون دین                      حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۸

–                حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

انتخابات ریاست جمهورى (اخلالگران در وحدت ملى کیانند؟!)            حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۵

هشدارهاى نبوىحجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۸

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)            حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۲۲

غروب سپیده‏گشا                     غلامرضا گلى‏زواره۲۶

مناظرات حضرت جواد الائمه(ع)              عسکرى اسلامپور کریمى۳۲

بهترین بندگان در کلام امام رضا(ع)                     یاسر جهانى‏پور۳۸

دوستى و تعامل با همنوعان در سیره امام جواد(ع)                اسماعیل نساجى‏زواره۴۲

نگاهى گذرا به سیره قرآنى حضرت جواد الائمه(ع) ۴۶

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

هشدارهاى نبوى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

پیامبر اعظم(ص) پیامبر بشارت و انذار است، هم هدایت گر است و هم هشدار دهنده در دعوت و تبلیغ ارزشهاى دینى، این دو رکن باید وجود داشته باشد تا تأثیر گذار و سازنده باشد.

قرآن در ترسیم چهره رسولخدا(ص) مى‏فرماید:

“یا ایّها النبى انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیا الى الّه بأذنه و سراجا منیراً”۱

اى پیامبر ما تو را گواه بر امّت و مژده دهنده و ترساننده( اعلام خطر کننده)، و دعوت کننده بسوى خدا به اذن او و نیز چراغ فروزان، فرستادیم.

شهید مطهرى در تفسیر و توضیح واژه “انذار” مى‏نویسد:

“معناى “نذیر” ترساننده نیست، ترساننده ترجمه “مخوف” است “نذیر” یک معناى اخصّ از ترساننده دارد، یعنى اعلام خطر کننده…انذار، نوعى ترساندن را مى‏گویند که اعلام خطر باشد، شخصى تصمیمى گرفته است و از یک راهى مى‏رود، کسى مى‏آید اعلام خطر مى‏کند، مى‏گوید به دنبال این کار تو و این راه تو فلان خطر هست.”۲

به دیگر سخن جنبه انذارى دعوت پیامبر(ص) همان جنبه هشدار دهندگى او در برابر هدایتگرى اوست، هدایتهاى او راه را نشان مى‏دهد و هشدارهاى او رهزنان را معرفى مى‏کند، و خطرها و تورهاى نامرئى را گوشزد مى‏نماید.

در این بخش از نوشتار و با توجه به موضوع “هشدارهاى اجتماعى” بر آن شدیم که بخش پایانى این مجموعه را با هشدارهایى که از زبان رسول مُنذر و‌هادى به ما رسیده است و نیز در ادامه با هشدارهاى علوى مزیّن سازیم، امید آن که هدایتها و هشدارهاى آن بزرگواران ما را در مسیر تکامل و تعالى توشه راه باشد و پشتوانه اطمینان بخش حرکت بسوى قلّه توحید و ارزشهاى دینى.

 

دروغ گویى

“یا على ایّاک و الکذب فان الکذب یسود الوجه ثم یکتب عنداللّه کذاّباً و انّ الصدق یبیّض الوجه و یکتب عند اللّه صادقاً، و اعلم انّ الصدق مبارک و الکذب مشؤوم.”۳

اى على! از دروغ دورى کن چرا که دروغگویى سیاه چهرگى است و پس از آن (آدمى) پیش خدا دروغگو قلمداد مى‏شود. و این که راستى و صداقت سفید چهره‏گى است و آدم راستگو نامش در ردیف صادقان نوشته مى‏شود. و بدان که صدق برکت است و مبارک و کذب شوم است و تیره بختى”.

در این کلام نورانى چند نکته قابل توجه است:

۱- روز قیامت به تعبیر قرآن روزى است که “یوم تبیض وجوه و تسوّد وجوه، فأما الذین اسودّت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون، و اما الذین ابیضّت وجوههم ففى رحمه اللّه فهم فیها خالدون”۴

(روز قیامت روزى است که) چهره‏هایى سفید و چهره‏هایى سیاه مى‏گردد اما آنها که صورتهایشان سیاه شده به آنها گفته مى‏شود: آیا بعد از ایمان کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر ورزیدید. و اما آنها که چهره‌هایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن مى‏مانند.

نتیجه این آیه شریفه و آن کلام پیامبر(ص) این مى‏شود که یکى از کسانى که در قیامت چهره‌هایشان سیاه است دروغگویان مى‏باشند و از کسانى که چهره‏هایشان سفید مى‏باشد راستگویان خواهند بود.

۲- از تعبیر (یکتب) روشن مى‏شود که در قیامت که هر نهانى آشکار مى‏شود انسانها بر اساس نیّت‏ها و رفتارهایشان نشانه گذارى مى‏شوند به گونه‏اى که هر کس قیافه آنها را ببیند مى‏تواند سرّ ضمیرشان را بخواند، از جمله راستگویان و دروغگویان علائمى دارند که مانند تابلو آنها را معرفى مى‏کند و نیازى به اعلام نیست به خودى خود اهل محشر جرم و گناه دروغگویان را مى‏شناسند.

۳- نکته سومى که از حدیث پیامبر(ص) به دست مى‏آید آن است که: برکت و فرخندگى و خیر و خوبى در سایه صداقت رخ مى‏نماید، در برابر، شوم و نکبت و شرّ و بدى از دروغ ریشه مى‏گیرد، انسانهاى راستگو منشأخیر و برکتند انسانهاى دروغگو عامل بدبختى و ناهنجارى‏ها بشمار مى‏روند.

 

لجاجت و لجبازى

“یا على ایّاک و اللجاجه، فأنّ اوّلها جهل و آخرها ندامه”۵

اى على از لجبازى بپرهیز که آغازش نادانى و انجامش پشیمانى است.

در این هشدار پیامبر(ص) دو نکته را باید توضیح داد:

الف: لجاجت و عناد و پافشارى در امر ناپسند. یک خطر بزرگ براى سقوط انسان است که او را به وادى ضلالت و شقاوت مى‏کشاند، معمولاً لجاجت در مواردى است که انسان حاضر نیست حق را بپذیرد و بر همان باطل و پافشارى خود پاى مى‏فشرد قرآن مى‏فرماید:

“بل لجّوا فى عتو و نفور”۶

ولى آنها (کافران و مکذّبان) در سرکشى و فرار از حقیقت لجاجت مى‏ورزند.

انسان لجوج بر مرکب غرور و طغیان و معصیت سوار است. و این مرکب چموش او را بهرجا که بخواهد مى‏برد او بر نردبان امنیّت بالا مى‏رود و عاقبت زین نردبان افتاده است.

ب: لجبازى در نگاه کارشناسانه پیامبر نوعى از نادانى است، اگر درخت جهل را ریشه هر شرّى بدانیم که چنین است “الجهل اصل کلّ شرّ”۷ یکى از شاخه‏هاى آن لجاجت است، انسان آگاه و حقیقت فهم روحیه تسلیم و پذیرش دارد و در برابر حق گردنکشى نمى‏کند و آن را مى‏پذیرد.

اما آدم نادان با عینک تاریک جهل به حقایق مى‏نگرد و چون خود در ظلمات است همه چیز را تاریک و تار مى‏بیند، از این رو هیچگاه به حقیقت دست نمى‏یابد و چشم بسته و گوش بسته با آن مى‏ستیزد. به همین جهت عاقبت این گونه کسان با پشیمانى و ندامت همراه است، هنگامى که پرده جهل از جلو چشم آنان کنار مى‏رود و آفتاب حقیقت بر دل و جان و اندیشه آنها مى‏تابد، مى‏فهمند که چقدر ضرر و خسران کرده‏اند و تباهى را به جاى تعالى اشتباه گرفته‏اند.

پیامبر اکرم(ص) به هنگامى که معاذبن جبل را به سوى یمن گسیل داشت دستورالعملى جامع و سودمند به وى داد که سرشار از هدایتها و نکته‏هاى روشنگر و نورانى است، در کنار آن هشدارهایى نیز داشت که خطاب به معاذ فرمود:

“ایّاک ان تشتم مسلماً، او تطیع آثما، او تعصى اماما عادلاً او تکذب صادقا او تصدّق کاذباً”۸

بپرهیز که مسلمانى را دشنام گویى یا گنهکارى را فرمان برى یا از امام عادلى نافرمانى کنى، یا راستگویى را تکذیب و یا دروغگویى را تصدیق کنى.

 

دشنام گویى

زشت گویى، ناسزاگویى، دشنام دادن از نشانه‏هاى کمبود شخصیت در انسانهاست انسان با شخصیت هم براى خود حرمت و احترام قائل است و هم احترام دیگران را دارد و حریم حرمت انسان‏ها را پاس مى‏دارد.

دشنام دهنده ارتباط ایمانى و انسانى خود را با دیگران قطع مى‏کند و کرامتى که خداى به انسانها بخشیده درهم مى‏شکند و شکستن این حرمت گناهى بس بزرگ و عظیم است.

از این رو پیامبر اکرم(ص) در جاى دیگرى فرمود:

“سباب المؤمن فسوق”۹

دشنام به مؤمن فسق (و مایه خروج از ایمان است).

در فرهنگ آموزه‏هاى تربیتى اسلام به آن اندازه ناسزاگویى و دشنام زشت و ناپسند است که قرآن مسلمانان را از ناسزاگویى به کافران هم برحذر داشته است ۱۰ و على (ع) هم مى‏فرماید:

“انى اکره لکم ان تکونوا سبّابین”۱۱

من خوش ندارم که یاران من فحاش و ناسزا گو باشند.

دشنام دادن افزون بر آن که نوعى بى تربیتى، بى حرمتى و بى شخصیتى است، به گونه‏اى ظلم هم بشمار مى‏رود از این رو آن که آغاز کننده به دشنام است ظالمتر است.

امام موسى بن جعفر(ع) به هنگامى که مشاهده کرد دو مرد به یکدیگر سخنان زشت و ناروا نسبت مى‏دهند فرمود:

“البادى اظلم و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یعتذر المظلوم”۱۲

آن که نخست ناسزاگویى را آغاز کرد ستمکارتر است و گناه او هم به گردن اوست مگر آنکه از مظلوم عذرخواهى کند.

 

فرمان بردن از گناهکار

انسانها در رابطه با گناه چند دسته‏اند:

برخى “گناه‏پذیر” و گناهکارند، حدود الهى را نادیده گرفته و از خطوط قرمز عبور کرده‏اند و فضاى روح و جانشان را با ابر سیاه گناه تیره و تار ساخته و در گرداب شهوات نفسانى گرفتار گردیده‏اند.

در برابر، گروهى دیگر هستند که “گناه ستیزند” نه تنها به دنبال گناه نمى‏روند، بلکه در برابر گناه و گناهکار موضع محکم مى‏گیرند و با گفتار و کردار خود از گناه و گناهکار بیزار و متنفرند.

دسته سومى هم هستند که نه شهامت گناه کردن دارند و نه شجاعت ایستادن در برابر گناه بلکه دنباله رو و فرمانبر گناهکارانند و به نوعى آنان را در گناه یارى و کمک مى‏کنند و به این هشدار قرآن که فرموده است:

“ولاتعاونوا على الأثم و العدوان”۱۳

با گناه و تجاوز همراه و همکار نباشید.

این دستور هشدار دهنده را نادیده گرفته و مطیع گناهکارانند پیامبر(ص) در حدیث فوق فرمود: “ایّاک…ان تطیع آثما” بپرهیز از این که اطاعت کنى از گناهکار. او خود در تاریکى فرو رفته و در گرداب گرفتار شده است نه تنها تو را نجات نخواهد داد بلکه تو را نیز به باتلاق گناه خواهد کشاند و سیه روزت خواهد کرد.

 

نافرمانى از رهبر عادل

رهبران دوگونه‏اند: رهبران نور و رهبران نار، آن دسته از رهبرانى که زمینه شکوفایى فطرت آدمیان را فراهم مى‏آورند تا غنچه وجودشان را بشکفند و به ثمر نشانند “رهبران نور” و هدایتند، اطاعت و تبعیّت از آنان امرى خردپسند و خداپسند است.

ایستادگى در برابر چنین رهبرانى خطر سقوط و بیچارگى را به دنبال دارد و اطاعت از آنها دستور صریح خداى بزرگ است:

“اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”۱۴

اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیاى او را.

در برابر، پیامبر اکرم(ص) فرمود: “ایّاک…ان تعصى اماماً عادلاً”۱۵

بپرهیز از این که رهبر عادل را نافرمانى کنى.

روشن مى‏شود که پیروى از رهبر عادل وظیفه دینى و انسانى ما مسلمانان است، رهبر عادل ناخداى کشتى دین است، اوست که مى‏تواند در امواج فتنه‏هاى اجتماعى موج شکن باشد و بحرآنهارا مدیریت کند، و با رعایت عدل و انصاف سخن و رفتارش فصل الخطاب و فصل الکلام باشد.

آنانکه روحیه دیانت و تدین در آنها پررنگ است در برابر رهبر عادل تسلیم و مطیع و گوش بفرمانند، البته آنانى که “تلوّن” و نفاق بر آنها حاکم است توفیق اطاعت از رهبر عادل را ندارند و با لجاجت و خودخواهى به جایى مى‏رسند که نکث بیعت مى‏کنند و یا از مرزهاى دین خارج و علیه امام عادل خروج مى‏کنند و “خوارج” مى‏شوند.

خون جگرى که على بن ابى طالب(ع) خورد از دست همین خشک مقدسهاى ولایت گریز و ولایت ستیز بود، آنها که به هر بهانه‏اى خود را از حوزه اطاعت ولىّ و رهبر عادل زمانشان بیرون مى‏کشند و با شعارهاى انحرافى گروهى از مردم عوام و یا خواص غافل را نیز به دنبال خود مى‏کشانند.

در زمان ما نیز عدّه‏اى از روى حسادت و گروهى از روى لجاجت و دسته‏اى به جهت مأموریتى که از بیگانگان دارند، هر روز و به هر بهانه‏اى در برابر امام عادل و رهبر فرزانه و فرهیخته نافرمانى مى‏کنند، نمادهاى دین را بى احترامى و به مقدّسات دین بى حرمتى مى‏نمایند و سوگمندانه به جایى رسیده‏اند که با “استخفاف ولایت” مى‏خواهند به عزّت و قدرت دست یازند. بى تردید به این گونه تفکر و طرفدارانش باید گفت:

شمع حق را پُف کنى تو اى عجوز

هم تو سوزى هم لبت اى گنده پوز

و یا:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند

هر کسى بر طینت خود مى‏تند

به اینان باید گفت: آب دریا با پوز سگ نجس نمى‏شود و آن را که خدا بزرگى بخشیده است با این شگردها حقیر نمى‏شود و آن را هم که خدا ذلیل کرده کسى عزیز نخواهد کرد “و من یهن اللّه فماله من مکرم”۱۶

 

تکذیب صادق و تصدیق کاذب

در بیان نورانى پیامبر اکرم(ص) به این دو نکته اشاره شده و نسبت به آن دو هشدار داده است: یکى دروغ شمردن عملکرد انسانهاى راستگو و دیگر تأیید کردن رفتار انسانهاى دروغگو.

جریان “تکذیب” در طول تاریخ بشرى وجود داشته و قرآن کریم بیشترین دشمنان پیامبران را “مکذبین” مى‏نامد، یعنى کسانى که در برابر حرکت اصلاحى و صادقانه پیامبران همواره با حربه تکذیب و با شعار عوام فریبانه این که “او دروغ مى‏گوید” به صحنه مى‏آیند تا رقیب را از صحنه خارج کنند و دلهاى مشتاق به سمت و سوى او را کدر و مردّد سازند. قرآن تنها در سوره “مرسلات” هفت مرتبه مى‏فرماید:

“ویل یومئذ للمکذبین”۱۷

واى در آن روز بر تکذیب کنندگان.

پیامبران الهى و اولیاء و اوصیاى آنان رهروان صادقى بودند، که همواره از سوى رهزنان مکذّب، تکذیب مى‏شدند و از دست آنان خون به جگر مى‏شدند.

تکذیب گاهى زبانى است و گاهى عملى، آنها که با قلم و قدم و اقدام در برابر مصلحان و رهبران صادق ایستادگى مى‏کنند مصداق کاملى از کلام پیامبرند که فرمود: “دروغ مى‏پندارد مسیر راستگویان را”

البته این امر ممکن است در حوزه انسان‏هاى معمولى نیز صورت گیرد، و راستگویان در بین مردمان دروغ گو همواره آماج تهمت و شایعه قرار گیرند.

از سوى دیگر گناه اجتماعى دیگرى که ممکن است بسیارى از معیارها را بهم بزند آن است که برخى بدون ملاک و میزان انسانهاى دروغگو را مورد تصدیق قرار دهند، بسیارى از نحله‏ها و عرفانهاى قارچ گونه‏اى که در طول تاریخ به وجود آمده‏اند و در عصر ما نیز با چهره‏ها و شعارهاى جدید پدید آمده‏اند همه و همه بر اثر آن است که عدّه‏اى عوام و یا مأمور دور افراد کم ظرفیت جمع شده‏اند و دروغ و ادعاى دروغ آنان را تصدیق کرده و دستگاه و دکان مرید و مراد بازى راه انداخته‏اند، بسیارى از مدعیان دروغین مهدویت و بابیّت و مانند آن بر اثر تصدیق و تأیید اطرافیان، بزرگ شده و خود باور کرده‏اند که کسى هستند و کسانى از آنها حمایت و اطاعت مى‏کنند.

این هشدار پیامبر(ص) بسیار مهم است که مواظب باشیم بى جهت انسانهاى راستگو را دروغ گو ننامیم، و در برابر بهوش باشیم که انسانهاى دروغگو را تصدیق و باور نکنیم که این هر دو خطرناک و نابود کننده امنیّت اجتماعى و نظم و انضباط در جامعه دینى بشمار مى‏روند. سنت‏هاى سیئه و بدعتها ریشه در همین تصدیقهاى بى‏دلیل دارد با هر چیزى که از دین نیست و به دروغ به دین نسبت داده مى‏شود باید مبارزه کرد تا مکتبهاى قارچ گونه و عرفانهاى کاذب میدان بروز و ظهور پیدا نکنند.

 

ستایش و چاپلوسى

خوبى‏هاى دیگران را به زبان آوردن و از عملکرد و رفتار زیبایشان تعریف کردن در فرهنگ دینى نه تنها نکوهش نشده بلکه مورد ستایش و تشویق هم قرار گرفته است تا آنجا که این کلام و سخن به عنوان یک اصل پذیرفته شده در آمده است که: “من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق”.

لکن چاپلوسى، تملّق، چرب زبانى، پیاز داغ کردن و بادنجان دورقاب چیدن را اسلام نمى‏پسندد و از آن به عنوان “مدح” که لازمه‏اش “ذبح” است یاد کرده است، رسولخدا(ص) به عنوان یک هشدار فرمود:

“ایّاکم و المدح فأنه الذّبح”۱۸

از مدح کردن بپرهیزید که مانند سربریدن است.

“مدح” اگر بجا باشد مورد نهى دین اسلام قرار گرفته است و اما اگر بى جا باشد یعنى انسان ناشایسته‏اى مورد ستایش و تعریف و تمجید کسى قرار گیرد عرش خدا به لرزه مى‏آید، در روایات از رسولخدا(ص) رسیده است که:

“اذا مدح الفاجر اهتزالعرش و غضب الرّب”۱۹

آن گاه که انسان فاجر فاسق مورد ستایش قرار گیرد عرش خداوند به لرزه افتد و پروردگار به خشم آید.

از این رو پیامبر بزرگوار اسلام این گونه کسان را شایسته نمى‏دانند که در جامعه میدان‏دار باشند و فرمود:

“احثوا التراب فى وجوه المداحین”۲۰

به صورت چاپلوسان خاک بپاشید.

 

نفرین و آه مظلوم

آه مظلوم از آهن برنده‏تر است، تا آن جا که گفته‏اند “آه مظلوم به سوهن ماند” خداوند در قرآن فرموده است که هیچ افشاگرى و سخن بد را آشکار کردن دوست نمى‏دارد جز براى کسیکه مظلوم واقع شده است:

“لایحب اللّه الجهر بالسوء من القول الّا من ظُلِم”۲۱

خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیهاى دیگران را اظهار کند، مگر کسى که مورد ستم واقع شده باشد.

مظلوم و سخن او که از دل برمى‏آید و علیه ظالم بلند مى‏شود، مورد محبت خداست دعاى ستمدیده پرده‏ها و موانع را کنار مى‏زند و به عرش خدا مى‏رسد.

از این رو پیامبر اکرم(ص) ضمن یک هشدار فرمود:

“ایّاکم و دعوه المظلوم و ان کان من کافر، فأنه لیس لها حجاب، من دون اللّه عزّ و جلّ”۲۲

از نفرین مظلوم بپرهیزید، اگرچه کافر باشد، زیرا میان آن و خدا حجابى نیست.

یارى کردن مظلوم و مدد رساندن به ستمدیده یک ارزش والا و سپر ثواب است على(ع) در آخرین سفارشها و توصیه‏هایش به حسن و حسین(ع) فرمود:

“کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا”۲۳

دشمن ستمکار باشید و یار ستمدیده.

 

گناه بنده و نگاه خدا

هر عمل زشت و ناپسندى که از ما سر مى‏زند در معرض دید و نگاه پروردگار است از آن جا که عالم محضر خداست، در مرأى و منظر او گناه کردن جسارت است چه گناه بزرگ و چه کوچک، برخى براى ارتکاب گناه کوچک حسابى باز نمى‏کنند و گویى آنها را گناه نمى‏شمارند، در فرهنگ و آموزه‏هاى قرآنى و این عملها و رفتارهاى انسانها چه در بعد اثباتى و چه در بعد سلبى چه ثواب و چه گناه ریز و درشت و کوچک و بزرگ آن حساب و کتاب دارد، قرآن مجید مى‏فرماید روز قیامت گناهکاران تا چشمشان به دفترچه اعمالشان مى‏افتد مى‏گویند:

“یا ویلنا ما هذا الکتاب لایغادر صغیره و لاکبیره الااحصیها”۲۴

اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرو گذار نکرده مگر این که آن را بشمار آورده است؟!

در همین رابطه پیامبر اعظم(ص) هشدار داده‏اند و فرموده‏اند:

“ایّاک و محقرات الذنوب فأن لها من اللّه طالبا”۲۵

از گناهان کوچک بپرهیز، زیرا خدا از آن بازخواست مى‏کند.

مثال گناهان کوچک مانند گروهى است که در درّه‏اى فرود آیند، یکى چوبى آورد، و دیگرى بوته‏اى و سومى هیزم خشکى،هنگامى که روى هم جمع شود، آتشى فراهم گردد که با آن مى‏توان نان پخت و غذا تهیه کرد. گناهان کوچک هم اگر به تدریج جمع شود حاصلش تهیه آتشى است که سوزاننده و نابود کننده آدمى خواهد بود.۲۶

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره احزاب، آیه ۴۵٫
  2. سیرى در سیره نبوى، ص ۱۸۹٫
  3. تحف العقول، عربى – بیروت، ص ۱۱٫
  4. سوره آل عمران،آیه ۱۰۶٫
  5. تحف العقول، ص ۱۱٫
  6. سوره ملک، آیه ۲۱٫
  7. غررالحکم، چاپ دانشگاه.
  8. تحف العقول، ص ۱۱٫
  9. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۴۸٫
  10. سوره انعام، آیه ۱۰۸٫
  11. نهج البلاغه، کلام ۱۹۷٫
  12. اصول کافى، ج ۲، ص ۳۶۰٫
  13. سوره مائده، آیه ۲٫
  14. سوره نساء، آیه ۵۹٫
  15. تحف العقول، ص ۱۱٫
  16. سوره حج، آیه ۱۸٫
  17. سوره مرسلات، آیه ۱۹٫
  18. نهج الفصاحه، حدیث شماره ۱۰۰۰٫
  19. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۴۴۴٫
  20. نهج الفصاحه، ش ۹۱٫
  21. سوره نساء آیه ۱۴۸٫
  22. نهج الفصاحه، ش ۱۰۰۳٫
  23. نهج البلاغه، نامه ۴۷٫
  24. سوره کهف، آیه ۴۹٫
  25. نهج الفصاحه، ش ۱۰۱۳٫
  26. همان، ش ۱۰۰۵٫
30دسامبر/16

مناظرات حضرت جواد الائمه (ع)

عسکرى اسلامپور کریمى

 

مقدمه

آزادى بحث و انتقاد در مسائل مذهبى، یکى از ویژگیهاى بارز شریعت حیاتبخش اسلام است. در تاریخ زندگى پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (ع) و حتىّ رهبران تشیّع، موارد فراوانى یافت مى‏شود که مخالفان اسلام با آنان به مناظره، بحث و گفتگو مى‏نشستند و اشکالات خویش را به اصول یا فروع اسلام، با کمال آزادى و صراحت، بیان مى‏کردند و بدون این که مورد کوچکترین اهانتى قرار گیرند، ایرادهاى آنان بررسى و پاسخ داده مى‏شد. مطالعه تاریخ صدر اسلام و عصر حضرات ائمه معصوم(ع) گواهى روشن براین مدّعاست.

در میان حضرات ائمه معصوم(ع) سه امام در خردسالى به امامت رسیدند: امام جواد(ع) در هفت سالگى، امام‌هادى(ع) در نه سالگى و حضرت مهدى(عج) در پنج سالگى؛ از این‏رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد، این سؤال مطرح شد که: با توجه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانى در خردسالى به امامت مى‏رسد؟ زیرا دوران شکوفایى رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگى شروع و در چهل سالگى به تکامل مى‏رسد.

براین اساس در عصر امامت حضرت جواد الائمه (ع) برخى این سؤال را مطرح مى‏کردند: آیا مى‏توان رهبرى جامعه را به کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دور اندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟ این مسائل در آن عصر، از جنجالى‏ترین مسائل روز بود.

هچنین برخى از مخالفان و معاندان، به ویژه عباسیان و در رأس آنها مأمون عبّاسى تلاشهاى زیادى کردند با دستاویز قرار دادن این مسئله از آن در جهت مطامع شوم خود بهره‏جویند؛ آنان با ترتیب مناظرات مختلف سعى مى‏کردند شخصیّت علمى آن حضرت را خدشه‏دار سازند. امّا پیروزى امام جواد(ع) در مناظرات با پاسخ‏هاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى او و نیز اصل امامت از بین برد، و همه نقشه‏هاى معاندان و مخالفان و خلیفه مکّار عبّاسى را نقش بر آب نمود. در این نوشتار مختصر برآنیم با ارائه گوشه‏هایى از برخى از مناظرات آن امام همام، خوشه‏اى از خرمن علم و فضل و کمال عقل آن وجود گرامى برگیریم، و فراروى اندیشه خویش قرار دهیم.

 

علّت پیدایش مناظرات در عصر امام جواد (ع)

خردسالى آن حضرت هنگام عهده دارى این منصب الهى (امامت)، پدیده‏اى بى‏سابقه بود و پیامدها و واکنش‏هایى در پى داشت. برخى در جبهه خودى، در میان پیروان اهلبیت، این شبهه را مطرح کردند که آیا ممکن است کسى پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ در پى بروز این شبهه در محافل علمى و کلامى، جامعه شیعى دچار اضطراب و پراکندگى شد. بنابراین علّت اصلى پیدایش مناظرات در عصر آن امام همام این بود که از یک طرف، امامت حضرت به دلیل کمى سن براى بسیارى از افراد، حتّى شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازاین رو، براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مى‏کردند.

از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت “معتزله” افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت عبّاسى در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مى‏کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیت خطّ فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان و خدشه‏دار کردن مقام امامت و ولایت، به هر شکلى بهره بردارى مى‏کرد. به طورى بسیارى از آن مناظرات با اقدام و نیرنگ مأمون عبّاسى برپا مى‏شد، وى با گردآورى دانشمندان از فرقه‏هاى مختلف و ترتیب مجالس بحث و مناظره با امام جواد (ع)، کوشید آن حضرت را از نظر علمى شکست دهد.

فرقه افراطى معتزله دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیه را رد و انکار مى‏کردند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند! ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مى‏برد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مى‏نمود. به همین دلیل بعد از آن حضرت در دوران امامت حضرت‌هادى(ع) این موضوع (تصدى امامت در خردسالى) مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تاثیرى در برخوردارى از این منصب الهى ندارد.

 

مناظرات روشنگر امام خردسال

یکى از اصول پذیرفته شده تشیع این است که امام معصوم مى‏تواند با علم الهى پرسشهاى مردم را پاسخ دهد. شیعیان با توجه به سن کم امام جواد(ع) با انواع سؤالات و برپایى مجالس مناظره مى خواستند علم الهى امام را دریابند.

پس از شهادت امام رضا(ع) شیعیان گرد آمدند تا مسئله جانشینى را حل کنند. یونس عبد بن الرحمان که از شیعیان قابل اعتماد، نزد امام رضا(ع) بود گفت تا زمانى که این فرزند- امام جواد (ع) – بزرگ شود باید چه کنیم؟ ریّان بن صلت از جاى برخاست و با اعتراض به او گفت: تو خود را در ظاهر مؤمن به امام جواد(ع) نشان مى‏دهى، ولى پیداست که در باطن در امامت او تردید دارى. اگر امامت وى از جانب خداوند باشد حتى اگر طفل یک روزه هم باشد به منزله شیخ است و چنانچه از طرف خداوند نباشد حتى اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. سرانجام در ایّام حج تعداد بسیار زیادى به قصد دیدار امام جواد(ع) عازم زیارت خانه خدا شدند. زمانى که به مدینه رسیدند وارد محل اقامت امام جواد(ع) شدند. ابتدا نزد عبدا…بن موسى برادر امام رضا(ع) رفتند. مردم سؤالات خود را از وى پرسیدند، اما از پاسخهاى بى پایه وى تعجب کردند در این هنگام امام جواد(ع) وارد مجلس شد.

آن حضرت به سؤالات حاضران پاسخ گفت و شیعیان از پاسخهاى آن حضرت که نشان از امامت و علم الهى بود شادمان شدند. سپس مردم به امام جواد(ع) روى آوردند و آنچه از مسائل دینى بر آنها مبهم بود از حضرت سؤال کردند و امام در حالى که کودکى خردسال بیش نبود به دلیل الهى بودن علم امامت قادر بود تمام مسائل علمى و فقهى شیعیان را پاسخگو باشد.

از روشهایى که مأمون در مورد حضرت رضا(ع) به کار مى‏بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عبّاسى مى‏خواستند از این راه – به گمان باطل خود – امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد(ع) نیز چنین روشى را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد(ع) نگذشته بود. مأمون نمى‏دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد.

این خلیفه مکّار کار زهر دادن به امام رضا(ع) را بسیار سرّى و مخفیانه انجام داده بود و سعى داشت جامعه از این جنایت آگاهى نیابد. امّا با همه پرده پوشى و ریاکارى، سرانجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مأمون کسى نبوده است، وى براى پیشگیرى از عواقب امر، توطئه دیگرى آغاز کرد و با تظاهر به مهربانى و دوستى نسبت به امام جواد(ع)تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفاده‏اى را که از تحمیل ولیعهدى بر امام رضا(ع) در نظر داشت از این وصلت به دست آورد. بر اساس همین طرح بود که امام جواد (ع) را در سال ( ۲۰۴ ه.ق) یعنى یک سال پس از شهادت امام رضا(ع) از مدینه به بغداد آورد. در نخستین مناظره علمى که در مجلس مأمون برپا شد عالم برجسته دربار، یحیى بن اکثم به فضل و مرتبت علمى امام اعتراف کرد و سر خضوع و تسلیم در برابر او فرود آورد و مردم نیز دریافتند چهره‏اى دانشمندتر از امام جواد(ع) در میان مسلمانان نیست. این روند محبوبیت روزافزون امام را در پى داشت. مأمون به دنبال مذاکراتى که در جلسه مناظره امام با یحیى بن اکثم گذشت، دختر خود “ام الفضل” را به همسرى حضرت در آورد!

(البته این، قصد ظاهرى مأمون بوده و گرنه قصد اصلى وى کنترل امام بوده است) که با وجود مخالفت بنى‏عباس و اثبات فضیلت امام، جلسه مناظره امام با یحیى بن اکثم را ترتیب داده و در آنجا ثابت نمود که امام با وجود کودکى از نظر فضل و معرفت و حلم، سرآمد دیگران است. و ترتیب ازدواج امام با ام‏فضل را مهیا نمود و چنین گفت: “الحمدللّه على ما منّ به علىّ من السداد فى‏الامر والتوفیق فى الرأى” و أقبل على أبى جعفر و قال: “إنّى مزوّجک ابنتى أم‏الفضل و ان رغم أنوف قوم…”۱

شبلنجى عالم اهل‏سنت مى‏گوید: “مأمون شیفته او شد، زیرا با وجود کمى سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، عظمت خود را آشکار ساخت.”۲

“ابن حجر هیثمى” از علماى اهل‏سنت مى‏نویسد: “مأموناو را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.”۳

از امام جواد(ع) مناظرات متعددى نقل شده۴ است که به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.

 

مناظره با یحیى بن اکثم۵

وقتى “مأمون” از “طوس” به “بغداد” آمد، نامه اى براى حضرت جواد – علیه السلام- فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.

حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأموناو را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود “ام‏الفضل” را به ایشان کرد.

 

امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأموناین سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.

او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مأمون گفتند: این چه برنامه‏اى است؟

اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز مى‏خواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کرده‏اى؟!

مأمونپرسید: نظر شما چیست؟

گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره‏اى ندارد.

مأمونگفت: شما این خاندان را نمى‏شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه سخن من مورد قبول شما نیست او را بیازمایید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.

عباسیان از میان دانشمندان، “یحیى بن‏اکثم” را (به دلیل شهرت علمى وى) انتخاب کردند و مأمون جلسه‏اى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد (ع) ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مأمون کرد و گفت: اجازه مى‏دهى سؤالى از این جوان بنمایم؟

مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.

یحیى از امام جواد(ع) اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس.

یحیى گفت: درباره شخصى که “مُحْرِم” بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مى‏گویید؟ (یکى از اعمالى که براى اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهى، احکام حج، پیچیدگى خاصى دارد، ازینرو افرادى مثل یحیى بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمى قرار دهند!)

امام جواد (ع) فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ براى اوّلین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى اِبا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!

یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیّر شد و آثار ناتوانى در چهره‏اش آشکار گردید و زبانش به لُکنت افتاد، به طورى که حضّار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.

در پى آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمى‏پذیرفتید دانستید؟!)۶(

حکم کلى شکار براى فرد “مُحْرِم”: آن‏گاه پس از مذاکراتى که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسى در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد(ع) کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعى را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.

امام جواد(ع) فرمود: بلى، اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّاره‏اش یک گوسفند و اگر در حرم بکشد کفّاره‏اش دو برابر است؛ اگر جوجه پرنده‏اى را در بیرون حرم بکشد کفّاره‏اش یک برّه است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد کفّاره‏اش یک گاو است و اگر شترمرغ باشد کفّاره‏اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفّاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفّاره‏اش دو برابر مى‏شود.

اگر شخص مُحرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانى را در “منى” ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در مکه قربانى کند. کفّاره شکار براى عالم و جاهل به حکم، یکسان است؛ ولى در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفّاره) گناه نیز کرده است، اما در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.

کفّاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفّاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفّاره نیست، ولى بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسى که از کرده‏اش پشیمان است برداشته مى‏شود، اما آن که پشیمان نیست، کیفر خواهد شد.۷

 

سؤال امام جواد (ع) از یحیى بن اکثم

مأمون گفت: احسنت اى اباجعفر! خدا به تو نیکى کند! حال خوب است شما نیز از یحیى بن اکثم سؤالى بکنید همان طور که او از شما پرسید.

در این هنگام امام(ع) به یحیى فرمود: بپرسم؟ یحیى گفت: اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ مى‏گویم و گرنه از شما بهره‏مند مى‏شوم.

حضرت فرمود: به من بگو در مورد مردى که در بامداد به زنى نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مى‏آید آن زن بر او حلال مى‏شود، و چون ظهر مى‏شود باز بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عصر مى‏رسد بر او حلال مى‏گردد، و چون آفتاب غروب مى‏کند بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عشاء مى‏شود بر او حلال مى‏گردد، و چون شب به نیمه مى‏رسد بر او حرام مى‏شود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مى‏گردد؟

این چگونه زنى است و با چه چیز حلال و حرام مى‏شود؟

یحیى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمى‏برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمى‏دانم، اگر صلاح مى‏دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.

امام فرمود:

این زن، کنیز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه‏اى به او نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مى‏آید، کنیز را از صاحبش مى‏خرد و بر او حلال مى‏شود، چون ظهر مى‏شود او را آزاد مى‏کند و بر او حرام مى‏گردد، چون عصر فرامى‏رسد او را به حباله نکاح خود درمى‏آورد و بر او حلال مى‏شود، به هنگام مغرب او را “ظهار” مى‏کند.۸ و بر او حرام مى‏شود، موقع عشا کفّاره ظهار مى‏دهد و مجدداً بر او حلال مى‏شود چون نیمى از شب مى‏گذرد او را طلاق مى‏دهد و بر او حرام مى‏شود و هنگام طلوع فجر رجوع مى‏کند و زن بر او حلال مى‏گردد.۹

 

جلوه‏هایى از اقیانوس بیکران علوم جوادی (ع)

رسوایى حدیث سازان

نقل شده است که پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسى که مأمون و امام و یحیى بن اکثم و گروه بسیارى در آن حضور داشتند، یحیى عرض کرد: اى پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتى که (در مدارک اهل سنت) نقل شده است: که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى‏رساند و مى‏گوید: “من از ابوبکر راضى هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضى است؟”. نظر شما درباره این حدیث چیست؟۱۰

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولى کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى را نیز که پیامبر اسلام در حجه الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: “کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده‏اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید”.

امام جواد(ع) افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: “وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ”۱۱ ما انسان را آفریدیم و مى‏دانیم در دلش چه چیز مى‏گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.

آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است.

یحیى گفت: روایت شده است که: “ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند”.

حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهى‏اند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده است و لحظه‏اى از دایره اطاعت خدا خارج نشده‏اند، ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده‏اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده‏اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت‏پرستى سپرى کرده‏اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیى گفت: همچنین روایت شده است که: “ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند” درباره این حدیث چه مى‏گویید؟۱۲

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمى‏شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنى‏امیه، در مقابل حدیثى که از پیامبر اسلام (ص) درباره امام حسن و حسینعلیهما السلامنقل شده است که “حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند” ، جعل کرده‏اند.

یحیى گفت: روایت شده است که “عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است”.

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد(ص) و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمى‏شود، ولى با نور عمر روشن مى‏گردد؟!

یحیى اظهار داشت: روایت شده است که “سکینه” به زبان عمر سخن مى‏گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته مى‏گوید).

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولى ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالاى منبر مى‏گفت: “من شیطانى دارم که مرا منحرف مى‏کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید”.

یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: “اگر من به پیامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتماً عمر مبعوث مى‏شد.”۱۳

امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست‏تر است، خدا در کتابش فرموده است: “وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ… “۱۴ به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح… .

از این آیه صریحاً برمى‏آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده‏اند، چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپرى کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: “در حالى که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم”.

باز یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: “هیچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آن که گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است”، یعنى نبوّت از من به آنها منتقل شده است.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند مى‏فرماید: “اللَّهُ یَصْطَفِى مِنَ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ”۱۵ خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانى برمى‏گزیند. (بنابراین، با گزینش الهى، دیگر جاى شکى براى پیامبر در باب پیامبرى خویش وجود ندارد).

یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: “اگر عذاب نازل مى‏شد، کسى جز عمر از آن نجات نمى‏یافت”.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: “وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ”۱۶ و مادام که تو در میان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند و نیز مادام که استغفار مى‏کنند، خدا عذابشان نمى‏کند.

مى‏بینید که براى نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛

الف) وجود مبارک پیامبر(ص) در بین مردم.

ب) توبه و استغفار مردم.

بدین ترتیب تا زمانى که پیامبر در میان مردم است و تا زمانى که مسلمانان استغفار مى‏کنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند.۱۷

 

اعتراف یحیى بن اکثم

یحیى بن اکثم(دشمن خاندان نبوت و امامت) که در مقاطع مختلف و در حضور خلیفه عباسى و سایر بزرگان بنى عباس، مغلوب امام جواد نه ساله شده است۱۸ اعتراف مى‏کند:

روزى نزدیک تربت پیامبر، امام جواد(ع) را دیدم، با او در مسائل مختلفى به مناظره پرداختم و همه را پاسخ داد. گفتم: به خدا سوگند! مى‏خواهم چیزى از شما بپرسم ولى شرم دارم. امام فرمود: من پاسخ را بدون آن که سؤال خود را به زبان بیاورى، به تو مى‏گویم؛ تو مى‏خواهى بپرسى “امام” کیست؟ گفتم: آرى، به خدا سوگند! پرسشم همین است. فرمود: امام، منم. گفتم: نشانه‏اى بر این ادّعا دارید. در این هنگام، عصایى که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: او، مولاى من و حجّت خداست.۱۹

 

فتواى قضائى امام و شکست فقهاى دربارى

امام جواد (ع) غیر از مناظرات، گاه از راههاى دیگر نیز بى‏مایگى فقها و قضات دربارى عباسیان را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مى‏کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل “امامت” را در افکار عمومى تثبیت مى‏نمود.

از آن جمله فتوایى بود که امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:

“زرقان”۲۰ که با “ابن ابى‏دؤاد”۲۱ دوستى و صمیمیت داشت، مى‏گوید: یک روز “ابن ابى دؤاد” از مجلس معتصم بازگشت، در حالى که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟

گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!

گفتم: جریان چه بود؟

گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و “محمد بن على” (حضرت جواد) را نیز فراخواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟

من گفتم: از مچ دست.

گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: “فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ”۲۲ صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید” تا آرنج است.

آن‏گاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.

معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.

محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند.

معتصم گفت: به چه دلیل؟

امام جواد (ع) فرمودند:

زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى‏پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت‏بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مى‏فرماید: “وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا”۲۳ “سجده‏گاه‏ها (هفت عضوى که سجده بر آنها انجام مى‏گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید)”۲۴ و آنچه براى خداست، قطع نمى‏شود.

“ابن ابى‏دؤاد” مى‏گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ کردم!۲۵

 

نتیجه

انجام چنین مناظرات و پیروزى امام جواد (ع) آثار و برکات مثبتى داشت از جمله این که:

با توجّه به این که امام جواد (ع) در خردسالى به امامت رسید، عبّاسیان و در رأس آنها خلیفه عباسى (مأمون) فکر مى‏کردند آن حضرت از نظر علمى ناتوان است و از این‏رو با ترتیب چنین مناظراتى سعى مى‏کردند شخصیت آن امام همام را خورد کنند. پیروزى امام در مناظره با پاسخ‏هاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى او و نیز اصل امامت از بین برد.

این‏گونه مناظرات خط بطلانى بر بسیارى از احادیث جعلى کشید. احادیثى که به دستور حاکمان غاصب و براى تثبیت حکومت غصبى آنان توسط عده‏اى انسان خود فروخته جعل شده و موجب انحراف در امّت اسلامى بود.

دستگاه خلافت عباسى در عصر دو امام بزرگوار (امام رضا و فرزند گرانقدرش امام جواد)، با اهدافى خاص، از اندیشه وران مذهب و فرقه‏هاى گوناگون دعوت مى‏کرد و آنان را رو در روى آنان قرار مى‏داد. با مطالعه در شخصیت، روحیّات و افکار مأمون، آشکار مى‏شود که او از تشکیل چنین جلسات و همایشهایى اهدافى سیاسى را دنبال مى‏کرد. هرچند شخصاً به مباحثات علمى علاقمند بود، ولى مأمون خلیفه شخصى نبود که بخواهد با این گونه مناظرات، عظمت و حقانیت خاندان پیامبر(ص) را به نمایش بگذارد و شخصیتى را که مورد توجه انقلابیون آل على (ع) بود در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شایستگى و برترى آنان را به دیگران بنمایاند. بلکه در این تلاشها اهدافى سیاسى داشت و چه بسا بى میل نبود که در این نشستها، براى یکبار هم که شده آن بزرگواران از پاسخگویى به پرسشها عاجز بمانند. به هر حال گذشته از اهدافى که مأمون بهدنبال داشت، ولى نتایج آن جلسات مایه شکوه و عظمت ائمه(ع) و بهره علمى و اعتقادى شیعه شد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. مؤمن بن حسن شبلنجى، نورالابصار فى مناقب آل بیت النبىّ المختار، ص ۱۶۰، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى.
  2. همان، ص ۱۶۱٫
  3. ابن حجر هیثمى، صواعق المحرقه، ص ۲۰۵، قاهره، مکتبه القاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۵ ق.
  4. احمد طبرسى، الاحتجاج، ج ۲،ص ۴۸۱، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۳٫
  5. یحیى یکى از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسى، بود که شهرت علمى او در رشته‌هاى گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده اى داشت و با آن که مأمون خود از نظر علمى وزنه بزرگى بود، ولى چنان شیفته مقام علمى یحیى بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وى واگذار کرد. یحیى علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگى به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آن که تمام کارهاى کشور اسلامى پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویى نزدیکتر از او به مأمون کسى نبود. اما متاسفانه یحیى، با آن مقام بزرگ علمى، از شخصیت معنوى برخوردار نبود. او علم را براى رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشى و برترى جویى فراگرفته بود. هر دانشمندى به دیدار او مى‏رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وى سؤال مى کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وى اقرار کند!
  6. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۵۰،ص ۷۷ – ۷۶، چاپ سوم، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ق؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۱۹ – ۳۲۱، قم، مکتبه بصیرتى؛ احمد طبرسى، الاحتجاج، ص ۲۴۵،نجف، المطبعه المرتضویه، ۳۵۰ ق.
  7. بحارالانوار، ج ۵۰،ص ۷۷ ؛ الارشاد شیخ مفید، ص ۳۲۲ ؛ طبرسى، الاحتجاج، ص ۴۶۲٫
  8. ظهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا سبت‏به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مى‏شد و موجب حرمت ابدى مى‏گشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحى که گفته شد) گردید.
  9. بحارلانوار، ج ، ۷۸ قزوینى، همان کتاب، ص۱۷۵ ؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۲۲ ؛ طبرسى، همان کتاب، ص ۲۴۷٫
  10. علامه امینى در کتاب الغدیر (ج ۵ص ۳۲۱) مى‏نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن باب شاذ است.
  11. سوره ق، آیه ۱۶٫
  12. علامه امینى این حدیث را از برساخته‏هاى “یحیى بن عنبسه” شمرده و غیر قابل قبول مى‏داند، زیرا یحیى شخصى جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر، ج ۵،ص ۳۲۲٫”ذهبى” نیز “یحیى بن عنبسه” را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو مى‏داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفى مى‏کند) میزان الاعتدال، تحقیق: على محمد البجاوى، ج ۴، ص ۴۰۰، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۲ ق.

۱۳٫یحیى گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: “اگر من به پیامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد.”

  1. سوره احزاب،آیه ۷٫
  2. سوره حج، آیه ۷۵٫
  3. سوره انفال،آیه ۳۳٫
  4. مرحوم طبرسى، احتجاج، ج ۲، ص ۲۴۷ – ۲۴۸، نجف، المطبعه المرتضویه، ۱۳۵۰ ق؛ علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۸۰ – ۸۳ الطبعه الثانیه، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ ق؛ سید عبد الرزاق مقرم، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد (ع)، ترجمه دکتر پرویز لولاور، ص۹۸ -۱۰۰ مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۳۷۰ ش. البته ناگفته نماند کهامام (ع) با حفظ تقیه، این مناظره را انجام دادهاست.
  5. نورالابصار، ص ۲۴۵ ؛ الفصول المهمّه، ص ۲۶۹٫
  6. اصول‏کافى،ج ۱،ص ۲۰ .۳۵۳٫ اصول کافى، ج ۱، ص ۳۵۳ ؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۶۸٫
  7. زرقان، لقب ابوجعفر بوده که مردى محدث بوده است و فرزندش بنام “عمرو” استاد اصمعى محسوب مى‏شده است (بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۵ پاورقى).

۲۲٫ابن ابى دؤاد، در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوکل عباسى، قاضى بغداد بوده است ( بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۵ پاورقى).

  1. سوره مائده،آیه ۷٫
  2. سوره جن، آیه ۱۸٫
  3. مسجد (بکسر جیم، یا بفتح آن) به معناى محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانى که پیشانى روى آن قرار مى‏گیرد، محل سجده هستند، خود پیشانى و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده مى‏کنیم محل سجده محسوب مى‏شوند و به همین اعتبار در این روایت “المساجد” به معناى هفت عضوى که با آنها سجده مى‏شود، تفسیر شده است. (طبرسى، تفسى مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۳۲۷، شرکه المعارف الاسلامیه، ۱۳۷۹ ق).
  4. عیاشى، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید‌هاشم رسولى محلاتى، ج ۱،ص ۳۲۰، قم، چاپ علمیه؛ بحارلانوار، ج ۵۰، ص ۱ – ۵ ؛ شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۹۰؛ ابواب حد السرقه، باب ۴ بیروت، دار احیاء التراث العربى.
30دسامبر/16

استفتائاتى از مقام معظم رهبرى

 

س – اخیراً شنیده شد که نظر مبارک در باب کسیکه نمازش را به جماعت خوانده است این است که اعاده آن نماز به جماعت دیگر اماماً و مأموماً وجهى ندارد، خواهشمند است در این خصوص و اینکه اگر جماعت دوم از جهاتى رجحان داشته باشد آیا حکم همین است یا خیر، نظر مبارک را امر به ابلاغ فرمائید.

بسمه تعالى

ج – نمازى که فرادا خوانده مى‏تواند با اقتداء به امام جماعتى اعاده نماید، و نمازى را که براى جماعتى امامت کرده مى‏تواند یک بار دیگر براى جماعت دیگر امامت کند، در غیر این دو صورت اعاده وجهى ندارد هرچند جماعت دوم داراى رجحانى باشد.

س – مقدار فاصله زن با مرد از طرف جلو با فرض تقدم زن براى نماز چه مقدار است؟

بسمه تعالى

ج – با فاصله ولو به مقدار حداقل یک وجب نماز صحیح است هر چند زن مقدّم باشد.

س – حکم اداء دَین پس از مدت طولانى با فرض تحقق تفاوت قدرت خرید و مطالبه مابه‏التفاوت از طرف مُقرض چیست؟

بسمه تعالى

ج – اگر دَین پول باشد، در مقدار تفاوت فاحش قدرت خرید احوط تصالح است.

س – لطفاً شرایط و حکم شخص کثیرالسفر را بیان فرمایید.

بسمه تعالى

ج – مجرد کثرت سفر موضوع حکم شرعى نیست، اگر براى شغل خود بین محل سکونت و محل کار تردد مینماید، در صورتیکه اینچنین سفر مکرّر شود و ده روز در یک جا نماند، نماز و روزه‏اش در محل کار و بین راه و محل سکونت تمام است.

س – گاهاً ما نظامیان براى مدت طولانى بنا به دستورات نظامى مى‏بایست در محلى خارج از وطن خود اقامت کنیم که این مدت در برخى موارد به کل ۳۰ سال خدمت موظفى نیز، به طول مى‏انجامد، و در ابتداى امر نیز تشخیص اینکه چندین سال در آن مکان به جهت شغل خود، حضور خواهیم داشت نامعیّن و نامشخص است حال آیا این گروه نظامیان با شرح فوق در محل اشتغال به کارشان نیازمند قصد اقامت هستند؟

بسمه تعالى

ج – ماندن در محل کار ولو به مدت طولانى موجب ترتّب حکم وطن نیست بلکه در صورت سفر از محل کار، در برگشت نیاز به قصد امامت دارند.

س – در فرض فوق نیز گروهى از همکاران، محل اقامت شان در شهرى واقع شده است که با شهر محل کارشان، بیش از مسافت شرعى فاصله است و هر روز جهت کار بین دو شهر که هیچکدام آن دو شهر نیز وطن او نمى‏باشد تردّد مى‏نماید، حکم نماز و روزه این گروه در شهر محل کار، شهرستان محل سکونت، و بین آن دو شهر چیست؟

بسمه تعالى

ج – با فرض اینکه بین محل کار و محل سکونت تردّد مکرر دارند و ده روز در یک جا نمى‏مانند، نماز و روزه شان در محل کار و بین راه و محل سکونت تمام است.

س – کسى که حساب سال ندارد الآن که مى‏خواهد محاسبه کند پول بازنشستگى موجب خمس مى‏شود؟

بسمه تعالى

ج – پول بازنشستگى از درآمد سال دریافت محسوب است و در زائد بر مؤنه آن سال خمس دارد.

30دسامبر/16

اخلالگران در وحدت ملى کیانند؟!

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

سخن عشق یکى بود ولى آوردند

این سخن‏ها به میان زمره نادانى چند

(حکیم سبزوارى)

چهار ماه از انتخابات ریاست جمهورى مى‏گذرد، در این مدت بسیارى حوادث را شاهد بودیم که هر چند تلخ و ناگوار بوده امّا درس‏ها و عبرتهاى آن آموزنده بود. تجمعات غیر قانونى، اعتراض‏هاى ناموجّه، یاغى گرى در برابر قانون، تخریب اموال عمومى و خصوصى و دست آلودن به خون بى‏گناهان، میدان دادن به بیگانه، تعزیه دارى شیادانه براى شهیدان ساختگى! با هدف بحران آفرینى و اعلامیه‏هاى بحران ساز با قصد تحریک و ناامن سازى محیط، تهمت و افترا به نظام و آبروریزى نا حق و غیر قابل گذشت و چراغ سبز بیگانه امپریالیسم و رژیم صهیونیستى دادن توسط عوامل فریب خورده پى آمد این تراژدى تلخ و ناگوار بود که یکى پس از دیگرى رخ نمود و هر یک از اینها به حساب دو کاندیداى شکست خورده و برخى هوادارانشان نوشته شد و عقبه سیاسى آنها را بیش از پیش بى نقاب رسوا کرد.

عقبه‏هاى سیاسى که سالها مترصد فرصت بودند تا عقده‏هاى درونى را خالى کنند و اغراض حزبى خود را تحقق بخشند و در فضاى فراهم شده میدان دار عرصه سیاسى کشور گردند.

از آن زمان که جریان اصلاح طلب با هدف بازنگرى در آرمانهاى امام و انقلاب پا به عرصه سیاسى و گاه مدیریت کشور نهاد در تعقیب این اهداف بود و هر از چندگاه بى پرده از این اهداف دم مى‏زد. زیر سؤال بردن دفاع مقدّس، آرمان آزادى قدس و دفاع از مظلومین فلسطین و مستضعفان جهان و جاودانگى آرمان‏هاى امام و انقلاب و استکبار ستیزى و سازش ناپذیرى در برابر نظام‏هاى سلطه، اباحیگرى اخلاقى و هنجارشکنى اجتماعى و معارضه با مفاهیم اصیل اسلامى و احکام مسلّم دینى و زیر سؤال بردن اصل خدشه‏ناپذیر ولایت فقیه که عمود این نظام است، دست آورد دوره اصلاحات بود که مدارک و شواهد آن در آرشیو مطبوعات مضبوط است و جریان‏ها و جبهه‏هاى سیاسى به این موارد دامن مى‏زدند و امید به بیگانه مى‏دادند که انقلاب اسلامى رو به افول است. انتخاب ریاست جمهورى فرصت مناسبى بود که بیگانه‏گان را به طمع انداخت که همه ابزارهاىسیاسى و رسانه‏اى و دلارها و جاسوس‏ها را بکار گیرند و لحظه به لحظه آشوبگران را خط بدهند و چهره‏هاى سیاسى ورشکسته را امیدوار سازند تا آنجا که سران آمریکا و انگلیس به صراحت اعلام حمایت از جریان پدید آمده و فلان کاندیداى فریب خورده بنمایند! و همه این‏ها بلطف خدا و رهبرى شایسته و بیدارى ملت نقش بر آب شد، امّا درسهاى آن به جاى ماند و انقلاب بار دیگر در سى‏سالگى خود پوست انداخت و ناخالصى‏ها را دور ریخت و دست غیب آمد و بر سینه نامحرمان زد. مهره‏هاى سیاسى دغلکار سوختند و از رده خارج شدند و به صف پیشینیان پیوستند و خطوط سیاسى رنگ باختند و خط راستین امام و ولایت برجاى ماند و دشمن سیاه روى شد و نظام توانمندتر از گذشته در عرصه جهانى با قامتى استوار ایستاد که در جریان انرژى هسته‏اى و موضع انفعالى زیاده خواهاى استکبارى در محافل بین الملل دیدیم و اعترافات بیگانگان در این عرصه گواه مدعاست و اینک چند مسئولیت فرا روى ماست:

 

حراست از وحدت ملى

آنچه در این حوادث نباید خدشه پذیرد وحدت ملى یکپارچه‏گى هفتاد میلیونى ایران اسلامى است چیزى که نخبه‏گان و دلسوزان نظام و بزرگان حوزه و سیاست بر آن تأکید دارند که البته خواسته به حقى است و همه براى آن باید تلاش کنند و نقش‏ها را کاهش دهند و به ریسمان الهى چنگ بزنند و نقشه دشمنان را نقش بر آب سازند.

در این فصل از گفتار نکاتى قابل مداقه و توجه است: عامل وحدت ملت و عوامل اختلاف کیانند؟

۱- عامل وحدت را مى‏توان در بنیان اعتقادى و ایمانى و منافع مشترک ملى جستجو کرد. وحدت از خصائص مؤمنان است آنانکه فرمان خدا را پذیرا شده و به حبل اللّه چنگ زده‏اند و از تفرقه پرهیز کرده‏اند: (واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً ولاتفرقوا…) فرمان الهى است که به مؤمنان گوشزد مى‏کند بیاد آورند روزگار کفر و شرک و بى ایمانى را که دشمنان یکدیگر بودند و خداوند با روح ایمان دلهاى آنان را پیوند داد و از پرتگاه خانمانسوز جاهلیت و کفر و عناد رهانید و به نظام آرمانى توحید هدایت کرد و این نعمت بزرگ را کفران نباید کرد. بر همین اساس ملت بزرگ ما از انسجامى مثال زدنى برخوردار شد و با این سرمایه بزرگ آسمانى توانست اهریمنان زمینى را از پاى درآورد و نظام جمهورى اسلامى را پى افکند و سى سال در مجاهدتى خستگى‏ناپذیر خاک یأس و نومیدى بر چشم بدخواهان بپاشد آنانکه از دیرباز گفته بودند: “تفرقهبینداز و حکومت کن” و استعمار پیر و کهنه و نو همواره کوشیده و مى‏کوشند این سرمایه عظیم و همبستگى ایمانى و ملى را هدف قرار داده وحدت ملى را به اختلاف و انسجام اسلامى را به عناد و تفرقه تبدیل کنند و در رهگذر انتخابات گذشته این بذر را پاشیدند و آتش افروزى کردند.

هرچند با سکان دارى ولىّ امر و رهبرى نظام و بیدارى ملت بزرگ توطئه بیگانه شکست خورد و سیاه روئى براى کسانى باقى ماند که عَلَم اختلاف برافراشتند و با طرح تقلّب در انتخابات کارگزار طرح بیگانه شدند و خونهایى ریختند که بعداً براى آن تعزیه دارى کردند!

گناه این چهره‏هاى سیاسى را نه خدا مى‏بخشد و نه ملت چشم پوشى مى‏کند و اینها با ننگ نامى روزگار خواهند گذراند تا به اسلاف یاغى و سرکش خود بپیوندند.

 

محاکمه و مجازات سرکردگان فتنه

در عین حال این سرکردگان فتنه نباید از کیفر و مجازات مصون بمانند، همانگونه که شکایات بى شمار مردم از این فتنه گران در حال طرح شدن است و دستگاه قضائى رسیدگى عادلانه خواهد کرد. امیرمؤمنان علیه السلام مى‏فرماید: “هلاکت پیشینیان در این بود که اگر ضعیفى بزهکارى مى‏کرد حد بر او جارى مى‏کردند و اگر شخص قدرتمندى مرتکب بزهکارى مى‏شد او را معاف مى‏نمودند!” بنابراین اگر یک جوان فریب خورده بر ضد امنیّت کشور حرکت کرده و مجازات دارد چرا آنها که در اطاق‏هاى فرماندهى فتنه نشسته و این جوانان را تحریک مى‏کنند مجازات نداشته باشند؟! برخورد با این مجرمان مى‏تواند درس‏آموز براى دیگران باشد که بدانند مصالح کشور و امنیّت عمومى و حقوق ملت و کیان نظام نباید بازیچه افراد مغرور و متمرّد و فتنه گر قرار گیرد. و ناگفته پیداست که سران فتنه امروز دیگر پایگاه و اعتبارى در پیشگاه ملت حتى از نظر هوادارانشان ندارند، چرا که ماهیت آنان بر ملا شده و مردم چک سفید امضاء به اینها نداده‏اند. مردم به مصالح خود و مصالح نظام مى‏اندیشند و آرامش مى‏خواهند که به کار و زندگى شان برسند و مرفهین بى درد و این سران فتنه‏اند که نگرانى معیشت و اشتغال ندارند و دستخوش هواهاى نفسانى و گرایشهاى سیاسى و خودخواهى‏ها هستند. بنابراین تصوّر اینکه امروز سیزده میلیون پشت سر فلان جریان ایستاده‏اند تصورى است باطل. امروز را با روز انتخابات نمى‏توان قیاس کرد. شرائط آنروز و امروز از زمین تا آسمان تفاوت کرده است و آنانیکه دم از وحدت ملى مى‏زنند باید بدانند مردم در این جریان‏ها همه بى‏تقصیرند و همه خواهان مصالح کشور و امنیّت جامعه و به حل مشکلات فکر مى‏کنند نه خودخواهى‏هاى افراد خاص یا قشر بخصوص. گذشت حوادث بسیارى موارد را روشن کرده و امروز روز کار و خدمت و همبستگى براى حلّ مشکلات و به حرکت در آوردن چرخ‏هاى اقتصاد و معاش و سازندگى‌هاست و… و حساب اینها را از چند هزار بیمار روانى و اخلالگر و ناامن کننده جامعه باید جدا کرد و به تحرکاتى که به هر عنوان در هر نقطه و هر مناسبت توسط اخلالگران صورت مى‏پذیرد بدون گذشت و با قاطعیت باید پاسخ داد تا همگان بدانند نظام اسلامى در حفظ و حراست از مرزهاى سیاسى و اعتقادى و امنیتى خود با کسى شوخى ندارد و عقل و شرع و عرف حکم مى‏کند که با عناصر مفسد برخورد قاطع باید صورت پذیرد.

 

قانون، فصل الخطاب اختلافات است

در این بخش از سخن کلامى از امام راحل و معمار این نظام قابل توجّه و رهگشااست امام بزرگوار براى مردم نقش بنیادین قائل بود و در منازعات سیاسى، مردم گناهى ندارند و با اشاره به اینکه مردم بى تقصیرند و مشتى متمرّد و خود خواهند که سرکشى مى‏کنند مى‏فرماید: “این مردم بیچاره، همه چیز را قبول دارند این من و شما هستیم که هر جا بر خلاف مصلحت ما باشد مى‏گوئیم اساس را قبول نداریم. هرجا هر کس بر خلاف من است این اصلاً مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است اگر شمر هم باشد این ابوذر است! اصلاح کنید خودتان را…”

حضرت امام در جاى دیگر مى‏فرماید:

“غلط میکنى قانون را قبول ندارى، قانون تو را قبول ندارد. نباید از کسى پذیرفت که ما شوراى نگهبان را قبول نداریم. نمى‏توانى قبول

نداشته باشى. مردم به اینها رأى داده‏اند، مردم به قانون اساسى رأى داده‏اند، مردمى که به قانون اساسى رأى دادند منتظرند که قانون اساسى اجرا بشود، نه اینکه هر کس از جائى صبح بلند شود بگوید من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم، نه همه باید مقیّد به این باشند که قانون را بپذیرند ولو خلاف رأى شما باشد باید بپذیرید، براى اینکه میزان اکثریت است…”

و در جاى دیگر با اشاره به اینکه مردم، قانون شکنان و سرکشان را قبول ندارند و خودشان آنها را طرد مى‏کنند هشدار مى‏دهد:

“اگر مى‏خواهید که از صحنه بیرونتان نکنند بپذیرید قانون را. هى قانون نگوئید و خودتان خلاف قانون عمل بکنید. بپذیرید قانون را، همه تان روى مرز قانون عمل بکنید و اگر همه روى مرز قانون عمل بکنند اختلاف دیگر پیش نمى‏آید، دعواهاى ما دعوائى نیست که براى خدا باشد، همه این را از گوشتان بیرون کنید…اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است و این تلبیسات ابلیسى اگرچنانچه مسامحه کنید شما را به جهنم مى‏فرستد در همین دنیا هم به تباهى مى‏کشد.”

 

دیکتاتورهاى مظلوم نما!

بطور خلاصه کسانى که امروز از وحدت ملى دم مى‏زنند دو طرف اختلاف را نباید یکسان بنگرند. این بى عدالتى است که طرفین دعوى را به وحدت دعوت کنیم، بدون اینکه بى گناه از گنهکار باز شناخته شود. این به معناى بى تفاوتى حق و باطل است. باید دید مجرم کیست؟ آیا کسانى که بذر اختلاف مى‏پاشند و جوّ ناامنى در جامعه مى‏آفرینند؟ یا دولت قانونى و جریان هوادار آن که قانون را فصل الخطاب مى‏دانند؟ و این همان چیزى است که

رهبرى نظام نیز بر آن تأکید فرمودند و در کلام امام راحل دیدیم که محور را قانون بیان کردند. در مقابل جریان انحرافى و سران فتنه که پرچم اختلاف افکنى را به دوش مى‏کشند و دیکتاتورى مظلومانه! را پیشه کرده‏اند. باز در اینجا به سخن امام راحل بنگریم:

“اگر یک جائى به قانون عمل شد و یک گروهى در خیابان‏ها بر ضد این عمل بخواهند عرض اندام کنند، این همان معناى دیکتاتورى است که مکرر گفته‏ام و قدم به قدم پیش مى‏رود. این همان دیکتاتورى است که انسان به هیتلر مبدّل مى‏شود. این همان دیکتاتورى است که انسان را به استالین مبدّل مى‏کند، اگر قانون در کشورى عمل نشود، کسانى که مى‏خواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانى هستند که به صورت اسلامى پیش آمده‏اند یا بصورت آزادى و امثال این حرف‏ها.”

در هر حال امروزه کشور از این مراحل عبور کرده و براى آینده باید فکرى کرد. کشور ما بحمد اللّه در عرصه جهانى در اوج عزت و اقتدار است و دشمنان درس خود را از انتخابات خوانده‏اند و جز پذیرش دولت قانونى و مقتدر راه دومى ندارند به عبارت دیگر ما با خارجى‏ها مشکلى نداریم و این داخلى‏ها هستند که باید سر عقل بیایند و بیش از این عرض خود را نبرند و زحمت براى مردم فراهم نکنند. مسئله وحدت ملى هم همانگونه که گفتیم در میان توده مردم حل است.

 

بى‏اعتمادى را به مردم تزریق نکنید

و خواص و نخبه‏گان باید این حقیقت را درک کنند و بازیچه این و آن قرار نگیرند مشکل خواص اینست که با توده مردم ارتباط ندارند و با کوچه و بازار بیگانه‏اند از واقعیات جامعه بى خبرند و لذا هراس اختلافات اجتماعى آنها را مى‏آزارد، و شاید حسن نیّت هم داشته باشند! عیب کار اینجاست که کانال ارتباطى خواص قشر خاصى هستند که حسن نیت آنان مورد تردید است. اینها بى اعتمادى را به خواص و نخبه گان تزریق مى‏کنند و گرد یأس و نومیدى مى‏پاشند و مى‏خواهند فضا را بحرانى نشان دهند و مثلاً اگر چند ده نفر جوان در یک جایى تجمع کرده و شعار مخالف دادند این را به حساب ملت مى‏گذارند در حالیکه این حرکت‏ها در برابر توده ملت قطره‏اى است در برابر دریا که ارزش عددى ندارد و در عین حال باید نخبه گان و اساتید و رؤسا مراقب این اوضاع و احوال باشند، جوانان را توجیه کنند و مجال بحران آفرینى به فتنه گران ندهند. این قابل قبول نیست که مثلاً چند دانشجو که شاهرگ حیاتشان را حقوق ملت تغذیه مى‏کند و با پول این مردم رنج دیده رایگان تحصیل مى‏کنند به ملت دهن کجى کنند و به آشوبگران بپیوندند و نغمه مخالف بسرایند. همچنین در این مرحله وظیفه مسؤولان امنیتى است که به دقت اوضاع و احوال را در کنترل داشته باشند و از منافع ملى دفاع کنند و به سردمداران فتنه بیش از این مجال ندهند و با عقبه سیاسى آنها برخورد قانونى نمایند که اگر آنها تحمّل کنند ملت تحمّل نخواهد کرد، این حق مردم است که مجازات قانونى سران فتنه را مطالبه کنند و دستگاه قضایى باید این خواسته را پاسخ دهد.

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

جهت‏گیرى همه فعالیتهاى قرآنى باید به سمت ظهور و بروز عملى آموزه‏ها و دستورات قرآنى در جامعه و رفتارهاى فردى و جمعى باشد و این هدف جز با آشنایى صحیح آحاد جامعه با مفاهیم و معانى قرآن و هدایت پژوهش‏هاى قرآنى در این مسیر، امکان‏پذیر نیست.

اسلام، براى زن احترام و شخصیت قائل است و زمینه بروز استعدادهاى فراوان بانوان در سطوح مختلف خانواده، جامعه و بین المللى را بمنظور کسب علم و دانش، تحقیق و پژوهش و تربیت و سازندگى فراهم مى‏کند.

جامعه ایران بدلیل فاصله بسیار زیاد با قرآن در دوران طاغوت، عقب ماندگى‏هایى از لحاظ تدبّر در قرآن و ظهور عملى دستورات قرآن در زندگى فردى و جمعى دارد که باید تلاش شود این عقب ماندگى‏ها برطرف شوند.

تشکیل نظام جمهورى اسلامى در ایران یکى از بزرگترین و مهمترین موارد عمل به قرآن بود که انجام شد و این حقیقت واضح و بدیهى غالباً مورد غفلت قرار مى‏گیرد.

تشکیل نظام جمهورى اسلامى، بهترین زمینه عملى را براى سازندگى قرآنى بوجود آورده است و باید تلاش شود در این چارچوب، رفتارهاى فردى، خانواده، مدیریتى، سازمانى، سیاسى، بین المللى، و رفتارها در مراکز آموزشى، علمى و تحقیقاتى بر اساس اسلام و قرآن شکل گیرد.

جهت‏گیرى پژوهش‏هاى قرآنى باید به سمت عینیت بخشى دستورات قرآن در جامعه و زندگى مردم باشد.

پژوهنده قرآن باید از نظر روحى و درونى زمینه پذیرش حقیقت ناب قرآن را داشته باشد زیرا در غیر اینصورت ممکن است پژوهش در قرآن، در جهت مخالف آن استفاده شود.۱۳۸۸/۷/۲۹

حج باید مظهر عزم راسخ امت اسلامى در مقابل هر اقدام تفرقه افکنانه و مخالف وحدت و پیشرفت دنیاى اسلام باشد.

از فرصت حضور در کنار مسجدالحرام و مسجد النبى و مراقد ائمه هدى و بزرگان صحابه، باید در جهت افزودن سرمایه ایمان، معنویت و خشوع در مقابل پروردگار استفاده کرد.

زائران باید مراقب باشند که این فرصت گرانبها، صرف کارهاى کم ارزش دنیوى نشود.

زائر ایرانى مى‏تواند با رفتار، حرکات و منش مبتنى بر آداب اسلامى، اسلام جمهورى اسلامى ایران را به زائران دیگر کشورها معرفى کند.

امام بزرگوار ما که انسانى بیدار و آگاه بود، همواره همه زائران خانه خدا را به حضور در نمازهاى جماعت توصیه مى‏کردند زیرا این حضور یکى از مصادیق عملى نمایش وحدت است.

مظهر توحید، حج است زیرا در حج اثبات ولایت خداوند و نفى ولایت غیر پروردگار وجود دارد و این، همان برائت است.

اقدامات خونینى که در برخى کشورهاى اسلامى از جمله عراق، پاکستان و برخى نقاط کشور انجام مى‏شود، با هدف ایجاد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان شیعه و اهل سنت است، بنابراین موضوع اتحاد مسلمانان، باید بسیار مورد توجه قرار گیرد.

کسانى که این اقدامات تروریستى و خونین را انجام مى‏دهند، مستقیم یا غیر مستقیم، عوامل بیگانه هستند.

حجاج بیت اللّه الحرام نمى‏توانند در مقابل آنچه که در جهان اسلام بویژه در عراق، افغانستان، فلسطین، و بخشى از پاکستان روى مى‏دهد، بى‏تفاوت باشند.

در حج باید نسبت به کارهاى خلاف وحدت اسلامى و یا تلاشهایى که براى ضربه زدن به پرچم برافراشته دنیاى اسلام، که در ایران به اهتزاز درآمده است، حساس بود.

اینگونه اقدامات، بر ضد وحدت و در جهت اهداف و خواسته آمریکا، و سرویس‏هاى جاسوسى بیگانه است و دولت سعودى باید به وظیفه خود براى مقابله با اینگونه اقدامات عمل کند.۱۳۸۸/۸/۵

 

 

“امام خمینى ثابت و استوار از آغاز تا پایان”

هرچه فریاد دارید به سر آمریکا بکشید

 

جوان‏هاى ما که سال‏هاى طولانى تحت فشار و تحت رنج بودند، رفته‏اند و این چند نفرى که در آن لانه جاسوسى بسر مى‏بردند و عامل توطئه و جاسوسى بر ضد ملت ما بودند بلکه بر ضد منطقه و قرائن و شواهد بر این امر زیاد است و بزرگتر شاهد اینکه تمام پرونده‏ها و چیزهائى که در آنجا بوده است تا توانستند آنها را بدل به یک پودرى کردند که قابل استفاده دیگر نیست. اگر اینها یک مسائل سفارتى بوده است احتیاج به این کار نبود، اگر یک مسائلى بود که مربوط به توطئه‌هایى که بر ضد ملت ماست نبود، این محتاج به این عمل نبود. حالا که این توطئه به ملت ما ثابت شده است و این عملى که این جوان‏هاى ما انجام داده‏اند، تمام ملت، تمام قشرهاى ملت، الا بعضى منحرفین، در اینجا و در سایر ممالک دیگر از آن پشتیبانى کردند و این خواست تمام ملت ما بوده است، نه یک خواست از روى هواى نفسانى، بلکه یک خواست انسانى بوده است که توطئه‏ها معلوم بشود. توطئه‏هایى که بر ضد بشر است، بر ضد کشورهاى ماست و بالخصوص بر ضد ایران است معلوم بشود و این حق از براى ملت ما هست، سفارتخانه‏ها حق قانونى ندارند که جاسوسى بکنند یا توطئه و این مرکز به حسب آنطورى که کارشناسها تا کنون نتوانسته‏اند بفهمند که مرکز جاسوسى و مرکز توطئه بوده است.۵۸/۸/۱۹

دانشجویان مسلمان و مبارزى که لانه جاسوسى را اشغال کرده‏اند با عمل انقلابى خودشان ضربه‏اى بزرگ به پیکر آمریکاى جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند.۵۸/۱۲/۴

ما تا آخر عمر علیه دولت آمریکا مبارزه مى‏کنیم و تا آن را به جایش ننشانیم و دستش را از منطقه کوتاه نکنیم و به تمام مبارزان راه آزادى کمک نکنیم تا آنها را شکست دهند و خود مردم ایران سرنوشت خویش را به دست گیرند، از پاى نمى‏نشینیم. براى ما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار فرقى نمى‏کند. ما مى‏جنگیم و چون حق پیروز است پیروزیم. سلطه آمریکا تمام بدبختى‏هاى ملل مستضعف را به دنبال دارد.۵۸/۱۲/۲۰

بر ملت شریف ایران است که در هر مسلکى و با هر گروهى هستند، از اختلاف و نفاق و کارشکنى براى یکدیگر دست بردارند و دشمنان را با وحدت کلمه و اعتصام به حبل اللّه درهم کوبند و نزاع‏هاى شخصى و گروهى را که جز از هواى نفس برنمى‏خیزد و در صورت رشد همه را به تباهى مى‏کشد و کشور را به خرابى سوق مى‏دهد کنار گذارند و گویندگان و روشنفکران و متفکران و دانشگاهیان و دانشمندان، همه توان خود را صرف قطع امید دشمن اصلى ما آمریکا کنند که با سلطه دشمن قدرتمند، براى هیچ یک چیزى باقى نخواهد ماند.۵۹/۱/۱۲

مهم‏ترین و دردآورترین مسأله‏اى که ملت‏هاى اسلامى وغیر اسلامى کشورهاى تحت سلطه با آن مواجه است موضوع آمریکاست. دولت آمریکا به عنوان قدرتمندترین کشورهاى جهان براى بیشتر بلعیدن ذخایر مادى کشورهاى تحت سلطه، از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کند.

آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است. آمریکا براى سیطره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و نظامى خویش بر جهان زیر سلطه، از هیچ جنایتى خوددارى نمى‏نماید. او مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به وسیله صهیونیسم بین الملل سازماندهى مى‏گردد، استثمار مى‏نماید. او با ایادى مرموز و خیانتکارش، چنان خون مردم بى پناه را مى‏مکد که گوئى در جهان هیچ کسى جز او و اقمارش حقّ حیات ندارند…

اگر ما با آمریکا و یا سایر ابرقدرتها کنار آمده بودیم، گرفتار این مصائب نبودیم، ولى مردم ما دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند تن به خوارى و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگى ننگین ترجیح مى‏دهند. ما براى کشته شدن حاضریم و با خداى خویش عهد نموده‏ایم که دنباله روى امام خود سیدالشهداء(ع) باشیم.۵۹/۶/۲۱

ما دیدیم که جوان‏هاى ما به واسطه آنهمه ناراحتى‏هائى که ملت ما از این قدرت فاسد کشیده بود عکس العمل نشان دادند و رفتند و ریختند و آن اعضاى آنجا را گرفتند و هیچ آسمان به زمین نیامد. ویژگى این عمل این بود که این قدرت آمریکا و این ارعابى که کرده بودند آنهاکه اگر چنانچه یک تعرضى بشود، به دیوار سفارت آمریکا کسى یک خطى بکشد چه‏ها خواهد شد، این از بین رفت. شما جوان‏ها که رفتید و آنجا را گرفتید و بعد هم به همه معلوم شد که اینها اصلش یک افرادى نبودند که راجع به یک سفارتخانه متعارف باشند، اینها مرکز یک توطئه‏اى بودند که در همه شؤون کشور ما بلکه منطقه دخالت مى‏کردند و دولت‏هاى سابق دانسته یا ندانسته از آنها باید تبعیت بکند و هر کارى که مى‏خواهد انجام بدهد باید با مشورت اینها باشد چنانچه خود محمد رضا گفت که – ما – لیست وکلا از سفارت مى‏آمد و ما باید این لیست را همانطورى که آنها نوشتند عمل بکنیم. این خدمتى که این جوان‏ها کردند و رفتند و شکستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، این یک مطلبى بود که آن واهمه‌هائى که در ذهن مردم بود، در ذهن ملت‏ها بود، در ذهن دولت‏ها بود و آن هیولائى که نشان داده بودند آنها از قدرت‏هاى بزرگ، آن را شکستند.۵۹/۸/۱۲

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و هو الذى یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضى أجل مسمى ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون”

(سوره أنعام، آیه ۶۰)

و اوست که جان شما را شب هنگام مى‏گیرد، و هرچه در روز کرده‏اید مى‏داند و پس از آن، شما را برمى انگیزاند تا اجل معین سرآید، آن گاه بازگشت ما به سوى اوست سپس به نتیجه آنچه کرده‏اید، شما را آگاه مى‏کند.

 

در این آیه کریمه به صراحت اشاره دارد به اینکه در حال خواب، جان انسانها گرفته مى‏شود. “توفى” یعنى گرفتن با قدرت و اینکه مى‏فرماید در هنگام شب شما را توفى مى‏کند و روحتان را قبض مى‏کند معنایش این است که در هنگام خواب این عمل اجرا مى‏شود.

و یعلم ما جرحتم بالنهار:

جرح به معناى کسب است و به این لحاظ به آن کسب گفته مى‏شود، که متضمن ضرر و زیان است زیرا هر کار و کسبى قطعاً زیان دارد و انسان باید متحمل خستگى و اذیت و سختى شود تا اینکه در اثر سختى‏ها و رنج‏ها مالى را به دست آورد و امرار معاش کند.

نابرده رنج گنج میسر نمى‏شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

و اما تعبیر به “نهار” یعنى روز، کنایه از بیدارى و هشیارى است چنانکه “لیل” کنایه از خواب و بى حس بودن است. بنابراین کار و کردار و رفتار ما در حال هشیارى زیر نظر مستقیم پروردگار است و چنانکه مرحوم امام مى‏فرمود: “عالم محضر خدا است پس در محضر خدا گناه نکنید.” و در این آیه تأکید مى‏کند که خداوند به کارها و اعمال شما در روز یعنى در حال هشیارى و بیدارى آگاه است، اشاره به همین معنى است و ما را هشدار مى‏دهد که همانا خداوند آنچه را که انجام دهیم یا حتى نیّت انجامش را داشته باشیم، بر همه آن اعمال و نوایاى ما اطلاع دارد “یعلم خائنه الأعین و ما تخفى الصدور” و همه را در نامه اعمال ما ثبت مى‏کند و لذا قرآن کریم از زبان کفار نقل مى‏کند که روز قیامت مى‏گویند: “ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لا کبیره الّا أحصاها” این چه نامه عملى است که از هیچ کم و زیادى نمى‏گذرد و همه را چه کوچک و چه بزرگ ثبت مى‏کند.

حال برگردیم به حقیقت خواب: مادّیگرایان کوشیده‏اند براى خواب عواملى مادى جستجو کنند گاهى آن را عامل شیمیایى مى‏دانند و گاهى بعضى از عوامل عصبى را موجب خواب مى‏پندارند و چنین نتیجه مى‏گیرند که مثلاً اعصاب ویژه‏اى در مغز انسان وجود دارد که عامل تحرّک و جنبش اعضاى بدن مى‏شود و بر اثر فعالیت زیاد انسان، این دستگاه عصبى از کار مى‏افتد و انسان به خواب مى‏رود. این را به عنوان مثال و نمونه عرض کردیم و گرنه در این زمینه تئوریهاى عجیبى وجود دارد که هیچکدام نتوانسته است به حقیقت خواب پى ببرد. و حتى فلاسفه و بزرگان علوم قدیمه در این مسأله انگشت حیرت به دهان گرفته‏اند و نتوانسته‏اند از حقیقت آن اطلاعى حاصل کنند. اما قرآن مجید آن را یک پدیده روحانى و معنوى مى‏داند و قطعاً براى شناخت امور معنوى و روحانى نیاز به تحقیق بیشتر و فراگیرتر هست.

به هر حال خواب – چنانچه از قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام بر مى‏آید – یک نوع قبض روح است ولى به طور ناقص یعنى همان گونه که با فرا رسیدن مرگ روح از بدن جدا مى‏شود در حال خواب نیز روح از بدن – به طور موقت و ناقص – جدا مى‏شود، از این روى است که انسان کاملاً بى حس مى‏شود و قوه مدرکه نیز از کار مى‏افتد.

در آیه کریمه مى‏خوانیم: “اللّه یتوفى الأنفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها” خداوند جان آدمیان را هنگام مرگ مى‏گیرد و آن نفس بشرى که مرگش فرا نرسیده است در خواب روحش گرفته مى‏شود.

و در تفسیر این آیه روایت بسیار ظریف و جالبى از امام باقر علیه السلام آمده است که فرمود: “ما من أحد ینام الّا عرجت نفسه الى السماء، و بقیت روحه فى بدنه، و صار بینهما سبب کشعاع الشمس، فان أذن اللّه فى قبض الارواح أجابت الروح النّفس، و اذا أذن اللّه فى قبض الارواح أجابت النفس الروح، و هو قوله سبحانه: اللّه یتوفى الأنفس حین موتها.”

کسى نیست که بخوابد جز آنکه نفس او به آسمان بالا مى‏رود در حالى که روحش در کالبد بدنش قرا ردارد و در میان این نفس و روح، ارتباط و علاقه‏اى مانند علاقه آفتاب به پرتواش وجود دارد، پس اگر خداوند فرمان قبض روح را دهد، روح دعوت نفس را مى‏پذیرد و هنگامى که خداوند اجازه بازگشت روح را دهد آنجاست که نفس، دعوت روح را قبول مى‏کند و به بدن انسان باز مى‏گردد و این است معناى سخن خداى سبحان که مى‏فرماید: “اللّه یتوفى الأنفس حین موتها”.

و در کتاب معانى الأخبار آمده است که از امام جواد علیه السلام سؤال کردند که حقیقت مرگ چیست؟ حضرت فرمود:”هو النوم الذى یأتیکم کلّ لیله الّا أنه طویل مدّته لاینتبه منه الّا یوم القیامه” مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى‏آید جز آنکه مدتش طولانى است و انسان از آن بیدار نمى‏شود مگر در روز قیامت.

بنابراین مى‏شود گفت که خواب، مرگى است سبک و مرگ، خوابى است سنگین.

ثم یبعثکم فیه: در اینجا تأکید مى‏شود که بعثت و برانگیخته شدن در روز رستاخیز در “نهار” است کنایه از این که در حال بیدارى انسان برانگیخته مى‏شود. پس همانگونه که در حال خواب تمام اعضاء از کار مى‏افتد و انسان بدون احساس و درک به عالمى دیگر روانه مى‏شود و پس از بیدارى و بازگشت حواس، آماده کار و فعالیت مجدد مى‏گردد، همین طور، پس از تمام شدن دوران مرگ و طى عالم برزخ، دوباره روح به بدن باز مى‏گردد و انسان به جهان دیگر که همان مرحله آخرین است پا مى‏گذارد و آماده پاسخگویى به اعمال و رفتار خویش مى‏شود.

ثم ینبئکم بما کنتم تعملون: بازگشت همه ما انسانها به سوى اوست و در آن روز تمام جن و انس – از اولین مخلوق تا آخرین – برانگیخته مى‏شوند و هر کس اعمال خودش را مشاهده مى‏کند، و چه مشاهده‏اى! با دید آهنین و بى پرده خود عمل را مى‏بیند و قطعاً پاداش و کیفر او در گرو اعمالش است “فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّاً یره” بار خدایا به حق محمد و آل محمد از سر تقصیرات ما بگذر و ما را در آن یوم الخسره، با لطف و کرمت مورد عنایت قرار ده و شفاعت اولیاى برگزیده‏ات را نصیبمان گردان. آمین رب العالمین.

 

30دسامبر/16

نگاهی بهرویدادها

 

اخبار جهان اسلام

سخنگوى گروه الحوثى: یمن براى دریافت کمک‏هاى عربستان، ایران را به دخالت در صعده متهم مى‏کند.(۸۸/۶/۱۶)

حزب اللّه و گروه‏هاى مخالف به کابینه پیشنهادى نخست وزیر لبنان اعتراض کردند.(۸۸/۶/۱۸)

ارتش یمن به مناطق مسکونى و مواضع شیعیان صعده حمله سنگین کردند.

(۸۸/۶/۱۹)

نخست وزیر لبنان با شکست در معرفى کابینه کنار رفت.(۸۸/۶/۲۱)

دولت بلژیک حجاب در مدارس راممنوع کرد.(۸۸/۶/۲۲)

حزب اللّه: بدون حضور اعضاى مقاومت، کابینه لبنان تشکیل نمى‏شود.

سید عمار حکیم، خواستار پیوستن مالکى به ائتلاف ملى عراق شد.

دخالت مستقیم شرکت آمریکایى “بلک واتر” در ترور بوتو و حریرى افشا شد.

علامه فضل اللّه هرگونه عادى سازى روابط با رژیم صهیونیستى را حرام اعلام کرد.(۸۸/۶/۲۳)

منتظرالزیدى از زندان آزاد شد.

(۸۸/۶/۲۵)

سعد حریرى به دستور رئیس جمهور لبنان بار دیگر مأمور تشکیل کابینه شد.

سازمان ملل با انتشار گزارش ۵۷۴ صفحه‏اى کمیته تحقیق: سران اسرائیل در غزه مرتکب جنایت جنگى شده‏اند.

(۸۸/۶/۲۶)

صهیونیست‏ها تا کنون اعضاى بدن ۱۰۰۰ شهید فلسطینى را فروخته‏اند.

(۸۸/۶/۲۸)

از پیشنهاد سید حسن نصراللّه در یمن براى پایان دادن به درگیرى‏هاى صعده استقبال شد.(۸۸/۶/۳۰)

نشست ۳ جانبه سازش در نیویورک براى صلح خاورمیانه بى‏نتیجه پایان یافت.

(۸۸/۷/۲)

مقاومت شیعیان صعده ارتش یمن را در تصرف مناطق استراتژیک ناکام گذاشت.

(۸۸/۷/۴)

اوباما: نمى‏دانم با جنگ افغانستان چه کنم.

مسلمانان آمریکا با اقامه نماز جمعه مقابل کنگره آمریکا، خواستار تأمین حقوق شهروندى خود شدند.

دو عملیات انتحارى در پاکستان، ۱۷۰ کشته و زخمى بر جاى گذاشت.(۸۸/۷/۵)

یورش نظامیان اسرائیلى به مراسم تشیع پیکر ۳ شهید فلسطینى ۱۷ نفر را زخمى کرد.(۸۸/۷/۶)

انفجار خشم ملت‏هاى مسلمان علیه هتک حرمت مسجد الاقصى صورت گرفت.(۸۸/۷/۷)

شیعیان صعده جنگنده میگ ۲۱ ارتش یمن را سرنگون کردند.

جبهه سیاسى نورى مالکى با ۴۰ حزب و گروه اعلام موجودیت کرد.

۲۰ اسیر فلسطینى از بندر رژیم صهیونیستى آزاد شدند.(۸۸/۷/۱۱)

افشاگرى ۱۰۰ لبنانى اخراجى از ابوظبى: علیه حزب اللّه جاسوسى نکردیم، از امارات اخراج شدیم.(۸۸/۷/۱۲)

هشدار آیت اللّه سیستانى به احزاب عراق: اگر فهرست مشترک ندهید انتخابات را تحریم مى‏کنیم.(۸۸/۷/۱۴)

دوین جنگنده ارتش یمن با آتش شیعیان صعده سرنگون شد.(۸۸/۷/۱۵)

 

اخبار داخلى

رهبر انقلاب در جمع هنرمندان: در جنگ نرم، هنر را تمام عیار به میدان آورید.

رهبر انقلاب در دیدار رئیس جمهور ونزوئلا: شکست‏هاى پى در پى آمریکا، نشانه واقعیت تغییر دنیا است.

(۸۸/۶/۱۶)

دیدار اعضاى هئیت دولت نهم و دهم، توصیه‏هاى دهگانه رهبر انقلاب به رئیس جمهور و دولت دهم صورت گرفت.

رئیس جمهور: از نظر ما چیزى به عنوان پرونده هسته‏اى وجود نارد و پرونده دو، سه کشور با ملت ایران وجود دارد.

(۸۸/۶/۱۷)

مشاور وزیر سابق خزانه دارى آمریکا در مصاحبه با کیهان: آمریکا قبل از انتخابات از کودتاى سبز در ایران خبر داده بود.

(۸۸/۶/۱۸)

رئیس جمهور در جمع اعضاى کابینه:دولت دهم توصیه‏هاى رهبرى را به طور کامل اجرا مى‏کند.

جلیلى: براى استفاده از حق خود به اجازه کسى نیاز نداریم.

تایمز: صادرات بنزین ونزوئلا به ایران تحریم آمریکا را خنثى مى‏کند.

ایران: غنى سازى را تعلیق نمى‏کنیم.

(۸۸/۶/۱۹)

رهبر انقلاب در خطبه‏هاى نماز جمعه بر برخورد قاطع با فتنه انگیزان تأکید کردند.

رهبر انقلاب: روز قدس مظهر وحدت ملت ایران است، مراقب باشید کسى براى تفرقه از آن استفاده نکند.(۸۸/۶/۲۱)

هیأت سه نفره قضایى، ادعاى تجاوز به بازداشت شدگان را تکذیب کرد.

(۸۸/۶/۲۲)

فعالان سیاسى پس از گزارش هیئت سه نفره قضایى: کروبى باید محاکمه شود.

محمدرضا رحیمى معاون اول رئیس جمهور شد.(۸۸/۶/۲۳)

در پنجمین جلسه دادگاه عوامل کودتاى مخملى فاش شد؛ آموزش و تأمین هزینه آشوب بر عهده آمریکا بود.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: روز قدس مظهر وحدت است، با پرهیز از اختلافات همه آنرا گرامى بدارند.

البرادعى: موضوع هسته ایران، تنها با گفتگوى بدون پیش شرط حل مى‏شود.

(۸۸/۶/۲۴)

رهبر انقلاب در دیدار فعالان عرصه فرهنگى و هنر: بازآفرینى هنرى دفاع مقدّس مجاهدتى بزرگ است.

توکلى: مدرک دکتراى محمد رضا رحیمى جعلى است.(۸۸/۶/۲۵)

توده‏هاى میلیونى مردم ایران در راهپیمایى فردا خواهند خروشید. قدس شریف: ما مى‏آئیم.(۸۸/۶/۲۶)

خروش حماسى ملت بار دیگر اسرائیل را رسوا کرد. روز جهانى قدس با شکوهتر از همیشه برگزار شد.

همسر جواد امام ربوده شدن دخترش را تکذیب کرد.(۸۸/۶/۲۸)

ولى امر مسلمین در خطبه‏هاى نماز عید سعید فطر: گناه تهمت به نظام از تهمت به اشخاص سنگین‏تر است.

(۸۸/۶/۳۰)

موشک سجیل، پیشرفته‏ترین موشک بالستیک، پس از موشک‏هاى نوع شهاب و قدر در نمایش اقتدار ایران رونمایى شد.

ایران به انگلیس براى اکتشاف معدن طلا مجوز نداد.(۸۸/۷/۱)

در بیانیه پایانى اجلاس سالانه مجلس خبرگان رهبرى تأکید شد؛ لباس رهبرى تنها بر قامت آیت اللّه خامنه‏اى برازندهاست.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: جریانىمرموز، دوستى مسؤولان رده بالاى نظام را مانع منافع خود مى‏بیند.

(۸۸/۷/۲)

رهبر انقلاب در دیار اعضاى مجلس خبرگان: خواص، خود را کنار نکشند. سکوت کمک به فتنه است.

رئیس جمهور در مجمع عمومى سازمان ملل: دیگر پذیرفته نیست اقلیتى کوچک بر دنیا حکمرانى کنند.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: فاصله انداختن بین یادگاران امام با انقلاب خیانت است.(۸۸/۷/۴)

تأسیسات جدید غنى سازى – برگ برنده ایران در مذاکرات اکتبر است.

وزیر دفاع آمریکا: تنها فایده اقدام نظامى علیه ایران اتلاف وقت است.

(۸۸/۷/۵)

آیت اللّه آملى لاریجانى، رئیس قوه قضائیه:انتساب به خواص، مانع اجراى عدالت نمى‏شود.

مخابرات در ۳۵ دقیقه خصوصى شد.

خریدار، کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین است که از سه شرکت ثبت شده در استان تهران و خراسان تشکیل شده است.

(۸۸/۷/۶)

عوامل ترور ماموستا شیخ الاسلام دستگیر شدند.(۸۸/۷/۷)

طى بیانه‏اى با ۲۳۹ امضاء هشدار نمایندگان مجلس به کشورهاى ۵ + ۱ در آستانه مذاکرات اکتبر صورت گرفت.

آزمایش موشکى ایران بهاى نفت را افزایش داد.(۸۸/۷/۸)

جلیلى قبل از عزیمت به سوئیس: مذاکرات ژنو، آزمونى براى ۵ + ۱ است.

وزیر اطلاعات از دستگیرى ۱۴ تروریست در کردستان خبر داد.

حجاریان آزاد شد.

در واکنش به احتمال اعمال تحریم، ایران مبادى واردات بنزین خود را تغییر مى‏دهد.(۸۸/۷/۹)

ایران و ۵ + ۱ براى ادامه گفتگوها توافق کردند.

وزارت بهداشت: برنجهاى وارداتى آلوده نیستند.(۸۸/۷/۱۱)

لس آنجلس تایمز: ایران برنده مذاکرات ژنو بود.

رئیس جمهور در همایش رادیو تلویزیونى کشورهاى اسلامى: نظام استکبارى بدون رسانه یک روزهم دوام نمى‏آورد.

البرادعى براى مذاکره پیرامون سوخت راکتور وارد تهران شد.(۸۸/۷/۱۲)

البرادعى در کنفرانس مطبوعاتى مشترک با رئیس سازمان انرژى اتمى ایران: اسرائیل خطر اول منطقه است.

(۸۸/۷/۱۳)

در ادامه اعترافات شخصیت‏هاى سیاسى غرب به موفقیت کشورمان در نشست با ۵ + ۱ بولتون: مذاکرات ژنو پیروزى بزرگ ایران بود.

هفته نیروى انتظامى و طرح پاکسازى ۸۰ نقطه پایتخت از معتادان پرخطر آغاز شد.

ایران خواستار واکنش سریع به توطئه صهیونیستى علیه مسجد الاقصى شد.

(۸۸/۷/۱۴)

 

اخبار خارجى

مشاور اوباما: حادثه ۱۱ سپتامبر یک طرح آمریکایى بود.(۸۸/۶/۱۶)

دولت بلژیک حجاب در مدارس را ممنوع کرد.

هشدار پوتین: تحریم و تهدید ایران خطرناک و غیرقابل پذیرش است.

(۸۸/۶/۲۲)

نظامیان آمریکایى در دام اعتیاد در جنگ افغانستان افتادند. تفنگ دادند، مواد گرفتند.(۸۸/۶/۲۴)

کانادا: در افغانستان نمى‏مانیم، حتى اگر اوباما بخواهد.(۸۸/۶/۲۸)

اعتصاب نامحدود کارکنان پست در فرانسه آغاز شد.(۸۸/۶/۳۱)

پلیس آمریکا ۷۰ مخالف نظام سرمایه دارى را بازداشت کرد.(۸۸/۷/۵)

ناآرامى‏هاى گینه ۱۵۷ کشته برجاى گذاشت.(۸۸/۷/۸)

رژیم صهیونیستى ۲ زیردریاى هسته‏اى از آلمان تحویل گرفت.

۲ بانک اروپایى در ادامه بحران مالى غرب ۴۰۰ میلیارد یورو زیان دیدند.

(۸۸/۷/۱۲)

30دسامبر/16

دوستى و تعامل با همنوعان در سیره امام جواد(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

آغازین سخن

نهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت حضرت امام محمد تقى(ع) معروف به جوادالائمه(ع) در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.۱ پدر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا(ع) و مادر مکرّمه‏اش بانویى مصرى تبار به نام “سبیکه” از خاندان “ماریه قبطیّه” همسر پیامبر اسلام(ص) بود، به طورى که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویى قدسیه و پاکیزه یاد مى‏کرد.۲

امام جواد(ع) در سن هفت سالگى به امامت رسید و مدّت هفده سال رهبرى شیعیان را به عهده گرفت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى به نام‏هاى “مأمون” و “معتصم” مقارن بود. آن حضرت در آخر ماه ذى قعده سال ۲۲۰ ه.ق در سن ۲۵ سالگى و در عنفوان جوانى به دستور معتصم عباسى و توسط همسر بى‏وفایش ام الفضل(دختر مأمون) با انگور زهرآلود مسموم و در بغداد به شهادت رسید.۳ آن بزرگوار همانند دیگر امامان معصوم(ع) دارنده تمام کمالات و فضایل اخلاقى در مرتبه اعلى بود و به رغم جوان بودن، آن چنان بر قلّه شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده‏اند، بلکه دشمنان کینه توز و سرسخت به مدح و ستایش آن گوهر نبوى پرداخته‏اند.

ایشان در سیره عملى و شیوه رفتارى خود دستورالعمل‏هاى فردى، اجتماعى و تربیتى را به شیعیان آموزش داد و از این رهگذر موفق گردید که به رغم تهاجم عقیدتى و نیرنگ بازى‏هاى دو خلیفه ملعون عبّاسى، مکتب اهل بیت(ع) را به جهانیان معرفى کند.

رهنمودهاى حکیمانه امام نهم شیعیان در زمینه انسان سازى و تهذیب نفس برگ زرّینى است در کتاب تاریخ شیعه که در این نوشتار به بیان مقوله “دوستى و تعامل با همنوعان” از دیدگاه آن امام خواهیم پرداخت. امید است که مورد عنایت خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

کیمیاى سعادت

انسان موجودى است اجتماعى و پویا که به منظور تأمین نیازهاى جسمى، روحى و عاطفى همیشه با همنوعان خود در حال تعامل است و بدون ارتباط با دیگران نمى‏تواند توانمندى‏هاى خویش را در جهت انجام وظایف فردى و اجتماعى توسعه دهد.

تمام انسان‏ها جهت تأمین نیاز به دلبستگى و ارتباط با همنوعان به دنبال یافتن کسانى هستند که در کنار آنان احساس آرامش، آسایش و خوشبختى کنند، لذا اسلام به عنوان جامع‏ترین دین در جهت تحقّق چنین هدفى آداب و ظرفیّت‏هاى وسیعى را در نظر گرفته است و از تمام راهبردها و شیوه‏هاى شناختى و عاطفى مؤثّر در امر هدایت و سعادت انسان‏ها استفاده مى‏کند و در چارچوب دعوت به آموزه‏هاى نجات بخش، زمینه بالندگى، تعالى و شکوفایى فردى و اجتماعى انسان را فراهم نموده است. یکى از این آداب فرآیند “دوستى و تعامل با همنوعان” است که افراد را گرد هم جمع مى‏نماید و بستر آسایش و زیبا زیستن را براى آنان مهیّا مى‏کند.

دوستى و ارتباط با افراد صالح و فرهیخته یکى از اهرم‏هاى مهم زندگى و از عوامل سعادت و سرافرازى انسان قلمداد مى‏شود. با دوستان شایسته و وارسته انسان مى‏تواند از گردنه‏هاى سخت زندگى عبور کند و به اهداف و آرمان‏هاى حقیقى خویش نایل گردد.

ره یافت‏هاى دینى و روان شناختى نشان مى‏دهد انسانى که از نعمت دوستى و تعامل با همنوعان محروم است، غریب و تنهاست چنین شخصى حرف دل خود را کتمان مى‏کند و نمى‏تواند خودش را آن چنان که هست بشناسد، به طورى که در زندگى از شکوفایى عقلى محروم مى‏گردد و نشاط و شادابى خود را از دست مى‏دهد. امام جواد(ع) در این رابطه مى‏فرماید: “ملاقاه الاخوان نشرهٌ و تلقیحٌ للعقل و ان کان نزراً قلیلاً؛۴ دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابى و زیادى عقل مى‏شود. هر چند مدت دیدار کم باشد.”

از دیدگاه نهمین فروغ امامت کسانى دوستان واقعى محسوب مى‏شوند که آیینه اخلاق، محرم اسرار و معاون افکار در مصائب و مشکلات زندگى باشند و دیگران را در راه دیندارى و بالا بردن سطح معرفت یارى رسانند؛ به شرطى که در این زمینه حد اعتدال را رعایت کنند، زیرا رعایت اعتدال و میانه روى در دوستى و رفاقت ضامن بقاى رشته مؤدّت است به گونه‏اى که این نوع دوستى کارساز و چاره ساز است و پیوند آن به قدرى محکم است که هرگز گسسته نمى‏شود. لذا انسان باید هوشیار باشد و افرادى را براى دوستى برگزیند که لطف و رحمت خداوند شامل حال آنان باشد و کارى نکرده باشند که خشم خداوند را برانگیزند. در حقیقت دوستى با بندگان صالح گرایش به سوى رحمت خداوند و ترک دوستى با افراد ناصالح گریز از خشم و غضب اوست.

قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتتولّوا قوماً غضب اللّه علیهم قد یئسوا من الآخره کما یئس الکفّار من اصحاب القبور؛۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با افرادى که مورد غضب خداوند واقع شده‏اند، طرح دوستى نیندازید، زیرا آنان از آخرت مأیوس و ناامید هستند همان طورى که کافران از خفتگان در گور ناامید شده‏اند.”

 

کدام دوستى؟

دوستى و تعامل با دیگران وقتى که به خاطر خدا و بر پایه هویّت انسانى بنا شده باشد و از رنگ مطامع دنیوى پیراسته باشد، پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودى الهى است. این نوع دوستى زمینه رشد و تعالى هویّت افراد جامعه را فراهم مى‏سازد به طورى که همه به بالاترین درجه سعادت و خوشبختى مى‏رسند…

امام محمد تقى(ع) پیرامون دوستى و رفاقت راستین مى‏فرماید: “من استفاد اخاً فى اللّه فقد استفاد بیتاً فى الجنّه؛۶ هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه‏اى در بهشت به دست مى‏آورد.”

کلام گهر بار آن بزرگوار متضمّن این حقیقت است که دوستى‌هایى که به خاطر رضایت و خشنودى خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخوردارى از نعمت‏هاى اخروى را بر فرد مؤمن و صالح واجب مى‏گرداند، چون انسان صالح و با تقوا در اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان انجام اعمال نیک و عادات پسندیده را در نهاد خویش تقویت مى‏کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدى است.

امّا اگر دوستى و مصاحبت با دیگران در راه غیر خدا و بدور از تقواى الهى باشد، دیر یا زود به دشمنى تبدیل خواهد شد.

قرآن کریم مى‏فرماید: “الاخلّاء یومئذٍ بعضهم لبعض عدوٌّ الّا المتّقین؛۷ دوستان در آن روز بعضى دشمن بعضى دیگرند مگر افراد باتقوا و پرهیزکار.”

 

رفاقت معرّف شخصیّت

شخصیّت هر انسانى را در جامعه با دوستان او مى‏سنجند. تأثیرى که گروه دوستان در رفتار، گفتار و کردار فرد به جا مى‏گذارد، پدیده‏اى انکار ناشدنى است تا آن جا که مى‏توان به واسطه دوستان به شخصیت افراد پى برد. لذا یکى از بهترین معیارهاى واقعى شناخت فرد، دوستان و رفقاى او هستند.

سرور کائنات حضرت محمد(ص) در این باره مى‏فرماید: “لاتحملوا على رجلٍ بشى‏ءٍ حتّى تنظروا الى من یصاحب فانّما یعرف الرّجل باشکاله و اقرانه و ینسب الى اصحابه و اخدانه؛۸ درباره انسانى قضاوت نکنید مگر این که به دوستانش نظر بیفکند، زیرا هر انسانى به وسیله دوستان و همنشینان خویش شناخته مى‏شود و به یاران و برادرانش منسوب مى‏گردد.”

اساساً دوستى با انسان‏هاى آلوده و منحرف فرد را از گروه نیکان و صالحان جدا مى‏کند و در صف افراد شرور و ناهنجار قرار مى‏دهد، به طورى که فرد دیگر به نصیحت انسان‏هاى وارسته و صالح توجه نمى‏کند و حتى نسبت به آنان سوءظن پیدا مى‏کند. به همین علت حضرت جواد الائمه(ع) مى‏فرماید: “مجالسه الاشرار تورث سوء الظّنّ بالاخیار؛۹ همنشینى با بدان باعث مى‏شود که انسان نسبت به افراد خوب و نیک بدبین شود.” بنابراین یکى از متقن‏ترین معیارهاى واقعى شناخت انسان دوستان و رفقاى او هستند که این گونه افراد آیینه تمام نماى وجود وى مى‏باشند، زیرا انسان به اشخاصى روى مى‏آورد که از نظر باطنى و ساختار شخصیّت با آنان همسان است.

 

پرهیز از دوستى با نا اهلان

انتخاب دوست خوب اساسى‏ترین نقش را در موفقیّت انسان در عرصه‏هاى مختلف زندگى ایفا مى‏کند و کم توجهى یا بى توجهى نسبت به این انتخاب، مایه بدبختى و هلاکت فرد مى‏شود، زیرا به همان اندازه که دوستان صالح و نیکو آدمى را در رسیدن به آرمان‏هاى واقعى زندگى یارى مى‏دهند، به همان اندازه دوستان ناشایست او را از مرحله موفقیّت دور مى‏کنند و زمینه هلاکت و نابودى وى را فراهم مى‏کنند. قرآن کریم درباره عواقب دوستى با نااهلان از زبان اهل جهنّم چنین نقل مى‏کند: “و یوم یعضّ الظّالم على یدیه یقول یالیتنى اتّخذت مع الرّسول سبیلاً یا ویلنى لیتنى لم اتّخذ فلاناً خلیلا؛۱۰ روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دهان مى‏گیرد و مى‏گوید: اى کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه مى‏شدم. واى بر من! کاش فلان شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمى‏کردم.”

امام محمد تقى(ع) با الهام از آموزه‏هاى وحیانى در سیره خود مى‏فرماید: “ایّاک و مصاحبه الشّریر فانّه کالسّیف المسلول یحسن منظره و یقبح آثاره؛۱۱ از رفاقت و دوستى با انسان‏هاى بد بشدّت پرهیز کن، زیرا انسان شریر مانند شمشیر برهنه است که ظاهر زیبا و آثار زننده دارد.”

آن امام بزرگوار در این کلام گهربار خاطرنشان مى‏کند که فرد مسلمان و مؤمن باید از همنشینى و تعامل با افراد ناشایست و نالایق جداً اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه افراد بذر رذایل اخلاقى را در نهاد انسان مى‏پاشد و مایه قساوت قلب مى‏شود و ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهى سهیم گرداند.

روزى پدر بزرگوار امام جواد(ع) به شخصى از نزدیکان خود به نام سلیمان بن جعفر جعفرى که با امام‌هادى(ع) رفت و آمد داشت، فرمود: “چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب مى‏بینم و با او رابطه دوستى دارى؟” سلیمان پاسخ داد: او دایى من است.

امام فرمود: “او انسان منحرفى است و درباره خداوند حرف‏هاى نادرستى مى‏زند و به جسم بودن خدا معتقد است.” سلیمان گفت: او هرچه مى‏خواهد بگوید! من فقط با وى دوست هستم. وقتى به گفته‏هایش اعتقادى نداشته باشم، دوستى ما چه اشکالى دارد؟ امام فرمود: “یا با او دوست باش و ما را رها کن و یا ما را دوست داشته باش و با وى قطع دوستى و رابطه کن، چون ممکن نیست که هم ما را دوست داشته باشى و هم او را. بدان که اگر عذابى بر او نازل شود، دامان تو را هم مى‏گیرد.” سپس امام‌هادى(ع) داستان جوانى را تعریف کرد که خودش از دوستان حضرت موسى(ع) بود و پدرش از یاران فرعون، لذا در ادامه فرمود: “وقتى لشکر فرعون در کنار رود نیل به حضرت موسى(ع) و پیروان او رسید، جوان از گروه موسى جدا شد تا پدرش را نصیحت کند و به راه راست هدایت نماید، امّا پدرش بصیرت و گوش شنوا نداشت و اندرز پسر در او تحولى ایجاد نکرد و سرسختانه به پیروى از فرعون ادامه داد. در این هنگام یاران موسى از رود نیل گذشتند و نجات یافتند. امّا پسر چون نزد پدرش ماند، به همراه او غرق شد. موضوع را به اطلاع حضرت موسى رساندند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت موسى(ع) فرمود: جوان مشمول رحمت الهى است چون با پدر هم عقیده نبود، ولى هنگامى که عذاب نازل مى‏شود، نزدیکان افراد گناهکار نیز گرفتار عذاب مى‏شوند و آتش شرارت بدکاران افراد صالح را نیز به کام خود فرو مى‏برد.۱۲

 

پرهیز از منّت گذارى

فرد مؤمن باید از هر نوع رفتارى که سبب منّت گذاشتن بر دوستان مى‏شود، بپرهیزد. مردى نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر مى‏رسید. امام علت خوشحالى‏اش را بپرسید، و گفت: یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود: شایسته‏ترین روز براى شادى یک بنده روزى است که در آن، انسان توفیق نیکى و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینى که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزى بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم. آن حضرت فرمود: “لعمرى انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛۱۳ به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشى، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشى یا بعداً از بین ببرى” او با شگفتى پرسید: چگونه عمل نیک من بى‏فایده مى‏شود و از بین مى‏رود؟ در حالى که من از شیعیان خالص شما هستم.

امام فرمود: با همین سخنى که گفتى، کارهاى نیک و انفاق‏هاى خود را در حق دوستان از بین بردى، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد: “یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذى؛۱۴ اى مؤمنان صدقه‏ها و بخشش‏هاى خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید.”

مرد گفت: من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم.

امام فرمود: همین که گفتى: چگونه عمل نیک من بى فایده مى‏شود و از بین مى‏رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادى، ما را آزردى! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن مى‏دارم.۱۵ مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: “الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛۱۶ اکنون پاداش بخشش‏هایت به تو برگشت و حبط و بى اثر بودن آن زایل شد.”

 

راهبردهاى تحکیم دوستى

۱- مشورت و همفکرى: مشورت در امور یکى از مؤلّفه‏هاى تحکیم دوستى و تعامل با دیگران و یکى از عوامل جذب دوستان مى‏باشد.

در قرآن کریم فرآیند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم‏تر این که سوره‏اى به نام “شورى” در این کتاب آسمانى وجود دارد. خداوند براى زنده کردن شخصیّت انسان‏ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبر(ص) دستور مى‏دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن: “…و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللّه…؛۱۷ و با آنان در امور مشورت کن و هنگامى که تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن.”

پیامبراکرم(ص) قطع نظر از وحى آسمانى چنان فکر نیرومندى داشت که نیازى به مشاوره نداشت، امّا براى این که از یک سو مسلمانان را به اهمیّت مشورت متوجه سازد و از سوى دیگر نیروى فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان که جنبه اجراى قوانین الهى را داشت، جلسه مشاوره تشکیل مى‏داد و براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصّى قائل بود؟ به طورى که براى احترام به دوستان از رأى خود صرف نظر مى‏نمود؛۱۸ بنابراین گاهى انسان قادر به تصمیم‏گیرى نیست. در چنین مواقعى مى‏توان با دوستان صالح و نیک اندیش مشورت نمود و از نظرات آنان در پیشبرد اهداف خویش بهره گرفت. کسانى که با دوستان شایسته و خوب مشورت مى‏کنند، در کارهایشان پشیمان نخواهند شد. نهمینامام شیعیان در این راستا مى‏فرماید: “ثلاثٌ من کنّ فیه لم یندم: ترک العجله و المشوره و التّوکّل عند العزم على اللّه؛۱۹ سه ویژگى در هر انسانى باشد از کار خود پشیمان نمى‏شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکرى با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و هنگامى که تصمیم مى‏گیرد که کارى را انجام دهد، بر خداوند توکّل نماید.” بنابراین مشورت با دوستان در تحکیم دوستى و گسترش تعامل مؤثر است، چرا که انسان در مشورت با دیگران علاوه بر این که از نظرات مختلف بهره مى‏برد، براى دوستان خود نیز شخصیت و احترام قائل مى‏شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبّت آنان را در پى خواهد داشت.

۲- خوش رویى: یکى دیگر از راهبردهاى تحکیم دوستى و جذب دوستان حقیقى و یاران صمیمى خوش رویى و گشاده رویى در معاشرت با دیگران است. امام نهم شیعیان در این زمینه چنین تصریح نموده‏اند: “انّکم لن تسعوا باموالکم فسعو هم بطلاقه الوجه و حسن اللّقاء؛۲۰ شما هرگز با مال و منال دنیا نمى‏توانید به مردم توسعه دهید و آنان را راضى کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده رویى و خوش برخوردى آنان را راضى نمایید.”

از آن جایى که انسان براى تداوم زندگى و غلبه بر مشکلات و پیمودن راه تکامل به همراهان و همفکران نیازمند است، لازم است که این عامل کارساز را در معاشرت با دیگران به کار گیرد و هر روز دوستان زیادى را براى خود کسب کند که این امر در پرتو خوش خلقى و گشاده رویى با دیگران تحقق مى‏یابد. به همین دلیل است که مولاى متقیان حضرت على(ع) ناتوان‏ترین افراد جامعه را کسانى مى‏داند که از به دست آوردن دوست و رفیق عاجز باشند، لذا مى‏فرماید: “اعجز النّاس من عجز عن اکتساب الأخوان و اعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم؛۲۱ ناتوان‏ترین مردم کسى است که از پیدا کردن دوست، ناتوان باشد و عاجزتر از او کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست دهد.”

۳- دیدار و همدردى: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعى خود را با دیگران تقویت کند و با برادران دینى و دوستان خود دیدار و همدردى داشته باشد، زیرا گوشه‏گیرى از مردم و فاصله گرفتن از آنان عواقب زیانبارى را به دنبال دارد و ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب دوستان مى‏شود. بدین سبب امام جواد(ع) مى‏فرماید: “ثلاث خصالٍ تجتلب بهنّ المحبّه: الانصاف فى المعاشره و المواساه فى الشدّه و الانطواع و الرّجوع على قلبٍ سلم؛۲۲ با سه چیز محبّت دوستان جلب مى‏شود: انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردى با آنان در سختى‏ها و راحتى‏ها و داشتن قلب سلیم.”

همیشه با مال و مناصب دنیوى نمى‏توان دل‏ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با برخورد محبت‏آمیز مانند باران بهارى لطافت، نشاط و سرسبزى را به دنبال دارد. گاهى دیدار صمیمانه معجزه مى‏کند و تحوّل مى‏آفریند، به طورى که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستى را عمق و ژرفا مى‏بخشد. بنابراین دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى است و امام محمد تقى(ع) مانند سایر پیشوایان معصوم در سیره خود آن را از مؤلّفه‏هاى مهم خوشبختى و بهزیستى قلمداد مى‏کند، زیرا این پدیده تعامل بین افراد را در جامعه مسلمین مستحکم مى‏نماید و دوستان آنان را زیاد مى‏کند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بعضى ولادت آن بزرگوار را در ماه مبارک رمضان سال ۱۹۵ ه.ق مى‏دانند. نک: الارشاد، شیخ مفید، ص ۱۶٫
  2. بحارالانوار، علّامه مجلسى، ج ۵۰، ص ۱۵٫
  3. اصول کافى، کلینى، ج ۲، ص ۴۹۲٫
  4. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج ۲، ص ۲۲۹٫
  5. سوره ممتحنه، آیه ۱۳٫
  6. موسوعه کلمات الامام الجواد(ع)، ج ۲، ص ۳۵۲٫
  7. سوره زخرف، آیه ۶۷٫
  8. تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازى و دیگران، ج ۱۵، ص ۷۳٫
  9. امالى شیخ صدوق، ص ۵۳۱٫
  10. سوره فرقان، آیات ۲۷ – ۲۸٫
  11. منتهى الآمال، ج ۲، ص ۲۲۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۵٫
  13. همان، ج ۶۸، ص ۱۵۹٫
  14. سوره بقره، آیه ۲۶۴٫
  15. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۵۹٫
  16. همان، ص ۱۶۰٫
  17. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹٫
  18. نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۲ – ۱۴۶٫
  19. کشف الغمّه فى معرفه الائمه(ع) على بن عیسى اربلى، ج ۲، ص ۳۴۳٫
  20. امالى شیخ صدوق، ص ۵۳۱٫
  21. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۶۲۶، حکمت ۱۲٫
  22. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۲٫
30دسامبر/16

آموزش نماز به کودکان در خانواده و فواید آن

مقاله وارده

 

مقدمه

قرآن مجید به یادگیرى و آموزش به طور اعم و آموزش نماز به طور اخص اهمیّت بسیار داده است. اهمیت یادگیرى بخصوص یادگیرى نماز به اندازه‏اى مهم و مفید است که خداوند در اولین آیه خودش که به رسولش نازل مى‏کند مى‏فرماید: بخوان، بخوان، که با خواندن و یادگیرى انسان پرورش مى‏یابد و انسان مى‏شود. انسان، انسان است به تربیت و یادگیرى صحیح.

خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید: “و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها؛۱ خانواده خود را به نماز فرمان بده و بر انجام آن شکیبا باش.”

حضرت ابراهیم در دعاى خود مى‏فرماید: “پروردگارا مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندانم (نیز چنین فرما) پروردگارا دعاى مرا بپذیر”۲ حضرت لقمان به پسرش مى‏فرمایند: “پسرم! نماز را برپادار و امر به معروف و نهى از منکر کن، و در برابر مصائبى که بر تو مى‏رسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است.”۳

شاعر شیرین سخن استاد محمد حسین شهریار در باب نماز مى‏گوید:

صدا زدند که برگ صبوح ساز کنید

بساز مرغ سحر ترک خواب ناز کنید

وضو به چشمه صهباى صبحدم سازید

به سوى قبله میخوارگان نماز کنید

یگانه راز و نیاز قبولى اهل دل است

دوگانه‏اى که به درگاه بى نیاز کنید

اگرچه دست دل اینجا به اشک مى‏شویند

شما به دامنش این دست دل دراز کنید

نماز از مهم‏ترین سفارشهاى انبیاء بوده، از بارزترین مصادیق عبادت است. نماز داروى نسیان و وسیله ذکر خداوند است. نماز پیمان خداوند است. نماز نور چشم عزیز است. نماز اهرم استقامت در غمها و مشکلات است. خداوند مى‏فرماید: “از صبر و نماز در مشکلات کمک بگیرید و بر آنها پیروز شوید. نماز داروى تکبّر است.”

على(ع) مى‏فرمایند: “خداوند نماز را واجب کرد تا انسان را از کبر دور کند.”

نماز وسیله تشکر از خداوند بر نعمتهاى اوست. نماز، سیماى مکتب است. نماز به منزله پرچم و نشان مکتب اسلام است. نماز پایه و ستون دین است. نماز گناهان را از بین مى‏برد. نماز کلید بهشت است. نماز میزان و وسیله سنجش مردم است. نماز اساس دین است. در حدیث، نماز به نهرى تشبیه شده که انسان روزى پنج بار در آن شستشو مى‏کند و دیگر چرکى باقى نمى‏ماند. نماز رابطه مخلوق به خالق است. انسان مادى را معنوى مى‏کند. ما باید به فرزندانمان بیاموزیم که به یاد خدا بودن و ذکر حق اسباب سعادت و تکامل آنان است و روى‏گردانى از یاد خدا موجب تیرگى روزگار نگون بختى مى‏شود.

 

نماز و خانواده

از مهمترین وظایف پدران و مادران ترغیب فرزندان به اقامه نماز در سنین کودکى و نوجوانى است. اگر انسان در آغاز زندگى و در دوران کودکى به اقامه نماز تشویق شود و با خدا پیوند یابد در مراحل بعد، از غرق شدن در گرداب گناهان ایمن خواهد ماند.

خانواده نهادى است مقدّس که هر انسانى در خانواده چشم به جهان مى‏گشاید و خود را در آغوش گرم کانون مى‏بیند. در تمام مسائل جهان هستى نقش اول برعهده خانواده است. خانواده علاوه بر اینکه باید کلیه نیازهاى افراد خانواده را برآورده نماید باید به تربیت اصولى و دینى آنها هم اقدام نماید. یکى از وظایف اصلى و بزرگ هر خانواده‏اى هدایت فرزندان به سوى نماز است. براى اینکه رفتارى در وجود انسان نهادینه شود باید آن رفتار از دوران کودکى، به او آموخته شود. به همین جهت ابتدا باید دانستنى‏هاى مورد نظر به فرد آموخته شود سپس نگرش‏هاى لازم در او ایجاد گردد، اگر این مراحل با موفقیت انجام شود مهارت در شخص ایجاد مى‏شود یعنى اگر مى‏خواهیم که مى‏خواهیم نماز خواندن جا بیفتد باید این مراحل طى شود و در جوان رغبت لازم به وجود آید.

بر این اساس پدران و مادران با برخوردارى از الگو مى‏توانند در بهترین دوره تربیتى یعنى زمان کودکى و خردسالگى اصول ایمانى و اعتقادى را به فرزندان انتقال دهند. بدیهى است که آن چه کودک در دوره کودکى دریافت مى‏کند در قلبش حک مى‏گردد و آن را هرگز از دست نمى‏دهد. نوجوان با همین میراث ارزنده دوران کودکى خود را در مراحل مختلف زندگى از آلودگى برکنار مى‏دارد. به عقیده نگارنده در هر کارى اول باید یک باور عمیق در کودک، نوجوان و جوان یا خانواده بوجود بیاوریم. اگر این باور حاصل شد، عمل یا رفتار مورد نظر نهادینه مى‏شود.

در مورد نماز وقتى کودکى چشم باز مى‏کند و مى‏بیند اهل خانه در ساعت‏هاى مشخص و منظم به نماز مشغول مى‏شوند بطور غیر مستقیم این عمل را مى‏آموزد و به تقلید از آنها این کار را انجام مى‏دهد و این باور آرام آرام ملکه وجود فرزند مى‏گردد، ولى این کافى نیست باید یک باور عمیق قلبى در مورد نماز و فواید آن در وى حاصل شود، درباره فواید آن که ذیلاً به طور مختصر اشاره خواهیم نمود بحث شود و کودک و خانواده راغب این کار باشند.

ناپلئون بناپارت مى‏گوید: “براى تربیت خانواده از ۲۰ سال پیش باید اقدام نمود.”

چون کودک امروز، بزرگسال فرداست، اگر مى‏خواهیم پدر و مادر آینده و یا خانواده آینده نماز خوان باشند از هم اکنون یعنى از خردسالى باید اقدام به این کار بکنیم که اگر بصورت اصولى و بارغبت و علاقه کودک، نوجوان و یا جوان آموخته شود نه با اجبار، فوایدش را علناً در خانواده مى‏بیند و به هیچ وجه از این عمل خداپسند دست بر نمى‏دارد.هدف از آفرینش انسان عبادت خداوند است و اوج تکامل انسان در پرستش خدا و سجده کردن در برابر آفریدگار هستى است.

روح عبادت نماز است و انجام آن بر هر انسانى واجب است و خانواده در برپا داشتن نماز نقش اساسى دارد، پدران ومادران باید سعى کنند در محیط خانوادگى نماز به پا دارند، با یکدیگر صمیمى، یار و رفیق باشند. پدران و مادران با انجام این کار براى فرزندان امنیت خاطر مى‏آورند و در پرتو امنیت خاطر، استعدادهاى کودکان خانواده یکى پس از دیگرى شکوفا مى‏گردد، به زندگى و آینده امید خواهند داشت و در انجام فرایض دینى و امر تحصیل کوشا و جدى خواهند بود.

پایه و اساس جامعه سالم، خانواده سالم و تندرست و روان درست است. خانواده اگر نماز به پا دارند به تبع آن زکات مى‏دهد، روزه مى‏گیرد، با دوستان خدا دوستى و با دشمنان خدا دشمنى مى‏کند، نظافت را رعایت مى‏نماید، لباس و مکان زندگى را از راه حلال کسب مى‏نماید، دروغ نمى‏گوید، به زیارت خانه خدا مى‏رود در صورت مستطیع شدن، انضباط را رعایت مى‏کند، منظم و وقت شناس مى‏شود، هرکارى را در وقتش انجام مى‏دهد، به پاکیزگى خانه و جامعه اهمیت مى‏دهد، بى تفاوت نمى‏شود، از زشتیها باز داشته مى شود، از راه حلال کسب روزى مى‏نماید، به پدر و مادر احترام مى‏گذارد، قوانین دینى و میهنى را رعایت مى‏نماید، از تبهکارى و بزهکارى پرهیز نمى‏نماید، بدنبال اعتیاد و سایر انحرافات اجتماعى نمى‏رودو…

خلاصه اگر فرهنگ نماز در خانواده بصورت یک باور قلبى درآید و اجرا شود ما از انحرافات اجتماعى بدور خواهیم بود و خانواده‏هایى خواهیم داشت نمونه و ایده آل که لازمه یک جامعه سالم مى‏باشد.

شیوه آموزش نماز به فرزندان: والدین باید خود اهل نماز باشند و با شیوه‏هاى مختلف فرزندان خود را به نماز تمرین دهند،آن هم از کوچکى، دستور از ائمه رسیده که به بچه از هفت سالگى نماز تمرینى یاد دهید. البته بچه هفت ساله نمى‏تواند نماز بخواند ولى صورت نماز را مى‏تواند بخواند. از هفت سالگى مى‏تواند به نماز عادت کند.

ولى باید این را توجه داشت که یاد دادن و وادار کردن با زور هیچ نتیجه‏اى ندارد، کوشش شود که بچه از اول به نماز خواندن رغبت داشته باشد و به این کار تشویق بشود، به هر شکلى که مى‏توانید موجبات تشویق بچه‏تان را فراهم کنید که با ذوق و شوق نماز بخواند زیاد به او “بارک اللّه” بگویید، جایزه بدهید، اظهار محبّت کنید که بفهمد وقتى نماز مى‏خواند ب رمحبّت شما نسبت به او افزوده مى‏شود. دیگر این که کودک را به محیطهاى اجتماعى که نماز خوانده مى‏شود باید برد تا کودک خود را در اجتماع ببیند به این ترتیب تشویق مى‏شود و اعتماد به نفسش هم بالا مى‏رود. یکى از راههاى تشویق، جشن تکلیف است که براى دختران برگزار مى‏شود که این یک مشوّق براى آنهاست در این وقت باید براى او هدیه چادر نمازى سفید رنگ، خرید و از او عکس تهیه کرد، به نظر نگارنده بهتر است جشن تکلیف براى پسران هم برگزار شود تا احساس مکلّف بودن نمایند و به نماز خواندن تشویق شوند. ما باید بچه‏ها را با خودمان به مساجد و معابد ببریم.

از دیگر شیوه‏هاى آموزش اینکه: پدر و مادر باید در وضو گرفتن عجله و شتاب نکنند. وضوى کامل پیش فرزندان بگیرند. نماز را اول وقت بجا آورند. نماز را با عجله و شتاب نخوانند، پدرها نماز را با صداى زیبا و بلند بخوانند. براى فرزندان عطر تهیه نمایند تا در نماز خود را معطر کنند و لباسهاى زیبا و با رنگ روشن بخرند. والدین باید به نماز خواندن فرزندانشان اهمیت بدهند و از فرصتهاى لازم براى تشویق استفاده نمایند. اگر ما مى‏خواهیم فرهنگ نماز را به فرزندان خود بیاموزیم باید از اخلاق نیکو بهره‏مند باشیم. اخلاق بزرگترین سرمایه در محیط خانواده است. در خانه‏اى که نماز خوانده مى‏شود دیگر رذایل اخلاقى جایى ندارد.

اگر فرزندان در خانواده نماز خوان بزرگ شوند. خانواده‏اى که در آن فرهنگ نماز حاکم است و فرزندان با شور و نشاط و علاقه نماز مى‏خوانند و احکام نماز را آموزش دیده و عملاً رعایت مى‏نمایند، به پدر و مادر خود احترام مى‏گذارند. در آینده افرادى وظیفه شناس و نماز خوان خواهند بود و از تمامى بزهکارى‏ها و ناهنجاریهاى اجتماعى به دور خواهند بود.

 

فواید نماز

۱- از نظر دین: نماز ستون دین است که مرتب روح انسان را با خدا و صفات نیکوى الهى مرتبط مى‏سازد.

۲- از نظر روان پزشکى: نماز سبب آرامش دلهاست. “الا بذکر اللّه تطمئن القلوب” با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد.

امروزه بسیارى از روانشناسان و پزشکان روحى دریافته‏اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانى، تشویش، یأس و ترس را که موجب نیم بیشترى از بیماریهاست برطرف مى‏سازد.

۳- نماز باعث رستگارى مى‏شود: “قد افلح المؤمنون الّذینهم فى صلاتهم خاشعون” براستى که مؤمنان رستگارند، کسانى که در نمازشان خشوع مى‏ورزند.

توجه و خشوع که از شرایط مهم نماز است، وسیله‏اى است براى پرورش و تمرین حضور ذهن و تمرکز حواس که در زندگى بسیار حائز اهمیت بوده، بیشتر موفقیتهاى انسان در نتیجه همین تمرکز فکر و توجّه کامل و حضور ذهنى است.

۴- از نظر اخلاقى: نماز آدمى را از بدیها و تباهى‏ها باز مى‏دارد. “انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر”.

نماز با توجه دادن به خدا و صفات نیکوى الهى و روز قیامت آدمى را از بدیها باز مى‏دارد و فضائل اخلاقى و انسانى را در وى تقویت و به اخلاق الهى آراسته مى‏گرداند.

۵ – از نظر تربیتى و اجتماعى: نظافت و طهارت لباس و بدن و غصبى نبودن لباس و محل نماز و وقت‏شناسى و غیره از شرایط صحت نماز است. از آنجا که پوشیدن لباس منظم و تمیز، زینت انسان و نشانه احترام به دیگران و اجتماع است بسیار بجاست که هنگام رفتن بسوى خدا و نماز به درگاه بى نیاز که فرمانرواى تمام انسانهاست مخصوصاً در نمازهاى جماعت با پوشیدن بهترین و نظیف‏ترین لباس و خوشبو کردن، خود را موقر و مؤدّب سازیم. امام خمینى (ره) مى‏فرماید: “سزاوار است که نمازگزار با حالت سنگینى و وقار و لباس آراسته و عطر زده و مسواک کرده، شانه کرده باشد.”

۶- از نظر معنوى: “الصلوه معراج المؤمن” نماز معراج و سفر معنوى شخص با ایمان به سوى خدا است. نماز مایه تقرّب و نزدیک شدن افراد پرهیزگار به خدا خواهد بود.

۷ – از نظر وقت‏شناسى: خانواده‏اى که در آن نماز در سر وقت ادا مى‏گردد. موفقیتهاى چشمگیرى حاصل مى‏شود. افراد خانواده برنامه ریزى خاصى براى نماز و سایر کارها خواهند داشت و برنامه ریزان همیشه موفقند. در مورد تقسیم اوقات امام کاظم(ع) مى‏فرماید: “بکوشید در این که وقت شما بر چهار بخش تقسیم گردد. ۱- ساعتى براى مناجات با خداى متعال ۲- ساعتى براى کار و تأمین معاش ۳- ساعتى هم براى معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیبهایتان را به شما گفته و در دل شما را دوست دارند. ۴- ساعتى هم براى درک لذّتهاى حلال.”

در حدیثى از حضرت على(ع) آمده است که “ساعات روز و شب گنجایش تمام نیازهاى تو را ندارد، پس آنها را در میان کار و استراحت تقسیم کن، میان خود و خداى سبحان بهترین اوقات را براى عبادت و راز و نیاز قرار ده.”

۸ – جهت یابى و ایجاد وحدت و همبستگى بین مسلمانان: “البته خداوند مکان ندارد” هرکجا که روى آورند همانجا محل توجه الهى است.” هدف از ایستادن بسوى قبله ایجاد وحدت و همبستگى میان مسلمانان جهان است که همگى توجهشان به یک نقطه معطوف مى‏گردد.

۹ – نماز از نظر تمرین ضبط نفس: نماز واقعاً عبادت جامع و عجیبى است. زیرا در حال نماز انسان باید بر تمایلات خود از قبیل خوردن و خوابیدن غلبه کند و بر احساسات خود از قبیل خندیدن و گریستن مسلّط باشد. این یک حالت انضباطى جسمى و روحى است. جسمى مثل همین که در حال نماز به چپ و راست و یا پشت سرنگاه نکند و از نظر روحى هم نباید اسیر احساسات بشود. نماز به انسان بطور غیر مستقیم مى‏آموزد که از نظر جسمى و روانى بر خود مسلّط باشد.

۱۰- نماز گواه خداپرستى است: انسان در اقامه نماز و هنگام گفتن اذان، شهادت مى‏دهد به یگانگى خداوند، خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و… . انسان وقتى خود را در برابر عظمت و جلال خدایى مى‏بیند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنى مى‏کند. آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیّت مهم، انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم مى‏کند.

۱۱- نماز وسیله بندگى خداست: رسول اکرم(ص) فرمود: از همه مردم برتر و بهتر در پرستش الهى کسى است که به عبادت خدا عشق ورزى کند، معانقه نماید، بندگى پروردگار را در دل دوست بدارد و با بدن انجام دهد.

۱۲- نماز سبب پاکیزگى است: نمازگزار پیوسته نظافت را رعایت مى‏نماید. مسواک مى‏زند. موهایش را شانه مى‏کند. لباسهایش را تمیز نگه مى‏دارد، از عطر براى معطر نمودن خود استفاده مى‏کند، در هر حال نمازگزار سعى مى‏کند خود را زیبا نگه دارد چون خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد.

۱۳- نماز سبب تمرکز حواس است: تمرکز حواس داشتن از مهم‏ترین اصول در موفقیت هر انسان به شمار مى‏رود، نمازگزاران با به پا داشتن نماز در ۵ نوبت روز همواره از تمرکز حواس بالایى برخوردارند.

۱۴- نماز انسان را به خیرات و خوبیها دعوت مى‏کند و از فحشا و منکرات باز مى‏دارد.

۱۵- نمازگزار خدا را ناظر بر اعمال خویش و عالم را محضر کردگار مى‏داند. از این روى در خلوت و جلوت، معصیت و بى ادبى را در محضرش روا نمى‏داند.

۱۶- آن که نماز مى‏خواند از خدا مى‏ترسد و کسى که از خدا مى‏ترسد از غیر او هراس ندارد و چنین انسانى شجاع و آزادبار مى‏آید.

۱۷- نماز مهم‏ترین عامل بازدارنده از تباهیهاست.

خداى تعالى فرمود: “از پیامبر! آنچه از قرآن بسوى تو وحى مى‏شود، بر مردم بخوان و نماز را در میان جامعه برپادار. براستى که نماز از گناهان کبیره و اعمال ناپسند باز مى‏دارد و یاد خدا فایده برتر و بزرگترى است که در نماز وجود دارد و خداوند از آنچه مى‏کنید باخبر است.”

 

نماز از دیدگاه اندیشمندان

در مورد اهمیت نماز آیات و احادیث زیادى وجود دارد که از ائمه اطهار و امامان معصوم(ع) نقل شده، اما ما بر آن شدیم که نظرات چند تن از اندیشمندان جهان را در مورد نماز بطور خلاصه بازگو نماییم:

آقاى سیریل برت، روان‏شناس انگلیسى مى‏گوید: “ما به وسیله نماز مى‏توانیم وارد آنچنان محیط گسترده‏اى از نشاط عقلانى شویم که در شرایط عادى یاراى وصول به آن را نداریم.”

پرفسور والترکوفمان استاد دانشگاه بریستول انگلیس مى‏گوید: هنگام ستایش و نیایش چنان صمیمیت اخلاقى در ما ایجاد مى‏شود که در هیچ یک از حالتهاى عادى میسر نیست. آقاى کارل مى‏گوید: به نظر مى‏رسد که نیایش، انسانها را چنان رشد مى‏دهد که جامه وراثت برقامتشان کوتاه مى‏شود. ملاقات پروردگار، آنها را از صلح و آرامش درون لبریز مى‏سازد، به نحوى که شعشه پرتو این صلح از چهره‏شان نمودار است و آن را هر جا که مى‏روند به همراه مى‏برند.

آب دریا را اگر نتوان کشید

پس به قدر تشنگى باید چشید

(این مقاله را آقاى حسن ساریزاده از مشترکین مجله براى ما ارسال نموده‏اند)

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره طه،آیه ۱۳۲٫
  2. سوره ابراهیم، آیه ۹۰٫
  3. سوره لقمان، آیه ۱۷٫
  4. سوره بقره، آیه ۱۱۵٫
30دسامبر/16

نگاهى گذرا به سیره قرآنى حضرت جواد الائمه (ع)

عسکرى اسلامپور کریمى

 

حضرت جوادالائمه (ع) همانند دیگر حضرات معصومان (ع)، جان و روحش با کلام الهى (قرآن) مأنوس و همدم بود، به گونه‏اى که یکى از القاب آن امام همام را “ترجمان القرآن”۱ ذکر کرده‏اند.

امام جواد (ع) بر این باور بود که آیات قرآن باید در جامعه فراگیر شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهاى روزمره خود از این کتاب و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت سعى مى‏کرد که در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم به آیات قرآن استناد کند. هنگامى که آن حضرت با خیل مردمى که به دلیل سنّ کم او در امر امامتش به حیرت افتاده بودند روبه‏رو شد، با روشهاى مختلف و با استناد به آیات الهى به پاسخگویى و زدودن شبهات و ذهنیات پرداخت.

على بن اسباط، یکى از یاران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام مى‏گوید:

روزى به محضر امام جواد(ع) رسیدم، در ضمن دیدار، به سیماى حضرت خیره شدم تا چهره (قیافه) او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر براى ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.۲

درست در همین لحظه، امام جواد(ع) که گویى تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجّه کرد و فرمود: اى على! همانا خداوند درباره “امامت”، حجّت آورده همانطور که درباره “نبوّت” حجت آورده است. خداوند درباره حضرت یحیى (ع) مى‏فرماید: “…وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا؛۳ ما به یحیى در کودکى فرمان نبوّت دادیم.”

و درباره حضرت یوسف (ع) مى‏فرماید: “وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ آتیناه حُکْماً وَ عِلْماً؛۴ هنگامى که او به حدّ رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم.”

و همچنین درباره حضرت موسى(ع) مى‏فرماید: “وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً؛۵ و چون به سنّ رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوّت) و علم دادیم.”

بنابراین، همانگونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سنّ چهل سالگى به شخصى عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکى نیز عطا کند.۶

در موردى دیگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراض کنندگان، این آیه را خواند: “قُلْ هَذِهِ سَبِیلِى أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِى. ..؛۷ بگو: این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنم.”

امام جواد(ع) به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابجا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علماء و دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات قرآن راهنمایى مى‏فرمود. در اینجا به دو مورد اشاره مى‏کنیم:

۱- روزى در مجلس معتصم، برخى از دانشمندان به آیه‏اى استناد کرده و یک حکم شرعى صادر نمودند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطاى آنان را گوشزد نموده و تفسیر صحیح را براى حاضران بیان نمود.

تفسیر عیاشى ماجراى آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسى، عوامل خلیفه عدّه‏اى دزد را – که راههاى عمومى در بین شهرها را براى مسافرین و کاروانهاى حج نا امن کرده بودند – دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتى تشکیل داده و از دانشمندان عصر، کیفیت اجراى حد شرعى را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهکار است، آنجا که مى‏فرماید: “إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِى الاَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الاَرْضِ؛۸ کیفر کسانى که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه برمى‏خیزند و در روى زمین در اشاعه فساد تلاش مى‏کنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پاى آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا این که از سرزمین خود تبعید گردند.”

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه، یکى از کیفرهاى فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسى در همان جلسه از امام جواد(ع) نیز نظر خواست. آن حضرت اوّل از اظهارنظر خوددارى کرد، امّا وقتى که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه شریفه خطا کردند. استنباط حکم شرعى از این آیه شریفه دقت  بیشترى مى‏طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهاى مختلف، کیفرها فرق مى‏کند؛ زیرا این مسئله صورتهاى مختلف و احکام جداگانه دارد:

الف) اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرده‏اند؛ نه کسى را کشته و نه مال دیگرى را به غارت برده‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معناى نفى از ارض است.

ب) اگر راه را ناامن کرده و افراد بى‏گناهى را کشته‏اند، امّا به مال دیگران تجاوز نکرده‏اند، مجازات آنان اعدام است.

ج) اگر امنیت را از راههاى عمومى سلب کرده، انسانهاى بیگناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‏اند، کیفر آنان باید سخت‏تر باشد؛ یعنى اوّل دست و پایشان را به عکس یکدیگر قطع مى‏کنند، پس به دار مجازات آویخته مى‏گردند.

معتصم این نظریه را پسندیده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد (ع) عمل کند.۹

۲- زرقان، یکى از دوستان صمیمى احمد بن ابى داود، قاضى بغداد بود. او مى‏گوید: روزى دوستم احمد را دیدم که از مجلس معتصم – هشتمین خلیفه عباسى – مى‏آید؛ امّا خیلى افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا این قدر ناراحت و افسرده‏ای؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خلیفه، ابوجعفر ابن الرضا(ع) چنان مرا عاجز و درمانده کرد که آرزو کردم، اى کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و مثل چنین روزى را نمى‏دیدم!! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خلیفه نشسته بودیم، شخصى را به اتهام دزدى پیش خلیفه آوردند و او به سرقت اعتراف کرد. در این حال، معتصم به دانشمندان و فقهاى مجلس رو کرده و گفت: چگونگى اجراى حد الهى بر این دزد را بیان کنید! دست او را چطور قطع کنیم؟

من گفتم: دست دزد را باید از مچ قطع کرد. خلیفه پرسید، به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آن که دست، انگشتان و کف تا مچ را شامل مى‏شود و خداوند در آیه تیمم فرموده: “فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ؛۱۰ (با خاک پاک تیمم کنید) از آن، بر صورت (پیشانى) و دستها (تا مچ) بکشید.”

بسیارى از علماء در این نظریه با من موافقت کرده و آن را تأیید نمودند. امّا عدّه‏اى دیگر گفتند: باید دست را از آرنج برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که مى‏فرماید:

“فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ؛۱۱ (هنگام اقامه نماز) صورت و دستها را تا آرنج بشویید.” خداوند متعال حدود دست را در این آیه تا آرنج معین کرده است. برخى نیز فتوا دادند که: باید از شانه، دست را قطع کرد و استدلال مى‏کردند که دست از انگشتان تا شانه را شامل مى‏شود.

خلیفه با مشاهده اختلاف آراء در میان فقها متحیّر شده و به محمد بن على علیهما السلام رو کرده و گفت: اى ابا جعفر! در این موضوع شما چه مى‏گویید! او پاسخ داد: علماء گفتارهاى خود را بیان کردند و شما شنیدید؛ مرا از بازگو کردن نظریه‏ام معاف بدار! خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در این موضوع بیان کنید.

امامجواد (ع) فرمودند: اکنون که قسم دادى، به ناچار نظر خود را مى‏گویم: این حدود که علماى مجلس تعیین کردند صحیح نیست، بلکه باید چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بریده شود.

خلیفه گفت: دلیل شما براى این مدعا چیست؟ حضرت پاسخ داد:

پیامبر اکرم (ص) فرموده است: “السجود على سبعه اعضاء: الوجه والیدین و الرکبتین والرجلین؛ سجده با هفت عضو انجام مى‏شود: پیشانى، دو (کف) دست، دو زانو و دو (انگشت ابهام) پا.” اى خلیفه! هرگاه دست را از مچ، یا از مرفق جدا کنند، دیگر دستى براى سجده باقى نمى‏ماند؛ در صورتى که خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید: ” و انّ المساجد لله؛ مواضع سجده مخصوص خداوند است.” و هر چه براى خدا باشد بریده نمى‏شود . معتصم از این استدلال قرآنى شگفت زده شد و آن را تصدیق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر امام (ع) بریدند.۱۲

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بحارالانوار، ج ۱۰۲،ص ۲۲، ح ۱۲٫
  2. از سخن على بن اسباط استفاده مى‏شود که آن حضرت در آن زمان پیروانى هم در مصر داشته است و آنان علاقه مند بوده‏اند با خصوصیات جسمى حضرت آشنا شوند.
  3. سوره مریم، آیه ۱۲٫
  4. سوره یوسف، آیه ۲۲٫
  5. سوره قصص، آیه ۱۴٫
  6. اصول کافى، ج ۱،ص ۳۸۴٫
  7. سوره یوسف، آیه ۱۰۸٫
  8. سوره مائده، آیه ۳۳٫
  9. تفسیر العیاشى، مکتبه العلمیه، تهران، ج ۱،ص ۳۱۵٫
  10. سوره مائده، آیه ۶٫
  11. همان.
  12. وسائل الشیعه، ج ۲۸،ص ۲۵۳٫
30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

× “مَن اَرادَ اَن یَکُون اَقوى النّاسِ، فَلیَتَوَکَّل عَلَى اللّه “

(بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۴۳)

هر کس خواست نیرومندترین مردم باشد، توکّل بر خدا کند.

 

× “اِذا کَذِبَ الوُلاهُ حُبِسَ المَطَرُ وَ اِذا جارَ السُّلطانٌ‌هانَتِ الدَّولَهُ وَ اِذا حُبِسَتِ الزَّکاه ماتَتِ المَواشى” (امالى طوسى، ج ۱، ص ۷۷)

اگر فرمانروایان و والیان دروغ گویند، باران نبارد و اگر سلطان و حاکم ستم ورزد، حکومت از هم بپاشد و اگر از زکات خوددارى شود گوسفندان بمیرند.

 

× “حافِظَوا عَلى مَواقیتِ الصَّلواتِ فَاِنَّ العَبدَ لایأمَن الحوادِثَ وَ مَن دَخَل عَلَیهِ وَقتُ فَریضَهٍ فَقَصَّرَ عَنها عَمداً مُتَعَمِّداً فَهُوَ خاطِى.” (فقه الرضا، ص ۶)

نمازها را در وقتهایش بخوانید زیرا بنده خدا نمى‏تواند حوادث را پیش بینى کند.

پس اگر وقت نماز واجب بر بنده‏اى فرا رسد و او عمداً به آن اهمیّت ندهد(و در اوّل وقت نخواند) همانا او خطاکار است.

× “کُلَّما اَحدَثَ العِبادُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَم یَکُونُوا یَعمَلون اَحدث لَهُم مِنَ البَلاءِ ما لَم یَکوُنُوا یَعرفُون.” (کافى چاپ قدیم، ص ۴۴۲)

هرگاه مردم به گناهانى تازه که قبلاً به انجام آن نمى‏پرداختند، آلوده شوند، با بیمارى‏ها و مشکلات جدید که برایشان ناآشنا خواهد بود مواجه گردند.

 

× “اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَمَرَ بِثَلاثَهٍ مَقرُونٍ بِها ثَلاثَه اُخرى: اَمَرَ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ فَمَن صَلى وَ لَم یُزَکِّ لَم تُقبَل مِنه صَلاتُهُ، و َاَمَرَ بِالشُّکرِلَهُ وَ لِلوالِدَینِ فَمن لَم یَشکُر والِدَیه لَم یَشکُرِ اللّهَ، وَ اَمَرَ بِاتِّقاءِ اللّهِ وَصِلَهِ الرَّحِم، فَمَن لَم یَصل رَحِمَه لَم یَتَّقِ اللّه.”

(عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۵۸)

خداوند به سه چیز امر کرده که آنها را با سه چیز دیگر مقرون نموده است: به نماز و زکات امر کرده پس اگر کسى نماز بخواند و زکات ندهد، نمازش پذیرفته نمى‏شود، و به سپاس خود و سپاس والدین امر فرموده، پس اگر کسى پدر و مادرش را سپاس نگوید، خدا را سپاس نگفته است، و به تقوى و صله رحم امر کرده پس اگر کسى صله رحم نکند، از خداوند نترسیده است.

 

× “ما اَعمالُ العِبادِ کُلُّهم عِندَ المُجاهِدینَ فِى سَبیلِ اللّه اِلّا کَمَثَلِ خُطّافٍ اَخَذَ بِمِنقارِهِ مِن ماءِ البَحر.”

(کنزالعمّال، حدیث ۱۰۶۸۱)

تمام اعمال بندگان در مقایسه با جهاد مجاهدان فى سبیل اللّه همچون قطره آبى است که پرستویى با منقارش از دریا برگیرد.

 

× “اِنَّما اِتَّخَذَ اللّهُ اِبراهیمَ خَلیلاً لاِنَّهُ لَم یُرَد اَحَداً وَ لَم یَسأَل اَحَداً قَطُّ غَیرَ اللّهِ تَعالى”” (علل الشرایع،ص ۲۳)

همانا خداوند ابراهیم را به دوستى خویش برگزید، براى این که هیچ گاه قصد غیر خدا نکرد و هرگز جز از “اللّه” چیزى نخواست.

 

× “لِلتَوَکل دَرجاتٌ: مِنها اَن تَثِقَ بِه فى اَمرِکَ کُلِّه و تَعلَمَ اَنّ الحُکمَ فى ذلِکَ لَهُ فَتَتَوکَّلُ عَلَیهِ بِتَفویضِ ذلِک اِلَیه.”

(بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۳۶)

توکّل داراى درجاتى است: بعضى از درجات آن این است که در تمام امورت به خداوند اعتماد نمایى و بدانى که در تمام این امور حکم، حکم اوست با واگذارى آنها به خدا، بر او توکّل نمایى.

 

× “عن الرضا علیه السلام، عن النبى صلى اللّه علیه و آله قالَ: اِنَّ اللّهَ تَعالى غافِرُ کُلِّ ذَنبٍ اِلّا مَن جَحَدَ مَهراً اَو اغتَصَبَ اَجیراً اَجرَهُ اَوباعَ رَجُلاً حُرّاً.” (سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۲)

خداوند تعالى بخشنده هر گناهى است جز گناه کسى که مهر زنى را انکار ورزد و یا مزد کارگرى را غصب نماید یا مرد آزادى به بردگى بفروشد.

 

× “اِذا خَرَجَ اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِ رَبِّها، و وضَعَ میزان العَدلِ بَینَ النّاسِ، فَلا یَظلِمُ اَحَدٌ اَحَداً.” (اکمال الدین، ج ۲، ص ۴۲)

هنگامى که امام زمان ظهور کند، جهان به نور پروردگارش روشن مى‏گردد و ترازوى عدالت میان مردم گذاشته مى‏شود و دیگر هیچ کس به دیگرى ظلم نمى‏کند.

 

× “الصَّغائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ اِلَى الکَبائِرِ، وَ مَن لَم یَخَفِ اللّهَ فِى القَلیلِ لَم یَخَفهُ فِى الکَثیر.” (عیون الاخبار، ج ۲، ص ۱۸۰)

گناهان کوچک، راهى براى گناهان بزرگ است و هر کس از خداوند در گناهان اندک، نترسد، در گناهان بزرگ نخواهد ترسید.

 

× “اِستِعمالُ العَدلِ وَ الاِحسانِ، مُؤذِنٌ بِدَوامِ النِّعمَه”

(بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۶)

بادادگرى و احسان رفتار کردن، گویاى ادامه نعمت و پیوستگى است.

30دسامبر/16

نماز، ستون دین

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

خداى سبحان چنان چه انسان را آفرید، تمام نیازهاى مادى و معنوى او را نیز خلق کرده و در اختیار او نهاد. تا وى از آن نعمت در جهت رشد و تعالى خود بهره‏بردارى نماید و موانع رشد را برکنارى نهد و در نتیجه به سعادت مادى و معنوى نایل آید.

از سویى انسان‏ها نیز در برابر خداى متعال وظیفه شکر نعمت و سپاسگزارى را به عهده دارند و این سپاسگزارى در قالب عبادت الهى تحقق پیدا مى‏کند. یکى از عبادت‌هایى که به عنوان شکر نعمت‏هاى الهى از انسان خواسته شده است اقامه نماز و مداومت بر آن است از این رو یکى از برنامه‏هاى مؤمنان اقامه نماز در برابر خداى متعال است که در طول شبانه روز در پنج نوبت باید آن را به جاى آورد.

نمازهاى پنج‏گانه در قرآن کریم

از آیات قرآن استفاده مى‏شود که آدمى در پنج نوبت با خدا ارتباط برقرار کرده و با این ارتباط اظهار سپاس نموده و با او به نیایش و گفتگو پردازد. “اقم الصلوه لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر، انّ قرآن الفجر کان مشهوداً؛۱ نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکى شب(نیمه شب) برپا دار و همچنین قرآن فجر (نماز صبح) را چرا که قرآن فجر مشهود (فرشتگان شب و روز) است.”

در این آیه به پنج وقت نماز یاد شده است به چهار وقت ظهر، عصر، مغرب، و عشاء که از هنگام گذشتن خورشید از دایره نصف النهار تا تاریکى شب است یعنى از نیمه روز یا نیمه شب اشاره شده است و از وقت نماز صبح “به قرآن الفجر” تعبیر شده است.

در آیه دیگرى فرمود:”فاصبر على ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و من آناء اللیل فسبّح و اطراف النهار لعلّک ترضى؛۲ پس در برابر آن چه مى‏گویند: صبر کن، و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن، تسبیح و حمد پروردگارت بجا آور و همچنین برخى از ساعات شب و اطراف روز پروردگارت را تسبیح گوى، باشد که از الطاف الهى خوشنود شوى.”

در این آیه نیز عبادت پیش از طلوع آفتاب با نماز صبح و قبل از غروب با نماز عصر و باعث ساعت شب به نماز مغرب و عشاء و اطراف روز با نماز ظهر تطبیق شده است.

در آیه ۱۷ و ۱۸ سوره روم نیز فرمود: “فسبحان اللّه حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فى السموات و الأرض و عشیّاً و حین تظهرون؛۳ منزّه است خداوند به هنگامى که شام مى‏کنید و صبح مى‏کنید و حمد و سپاس مخصوص اوست در آسمان و زمین و به هنگام عصر و هنگامى که ظهر مى‏کنید.”

در این آیه عبارت (حین تمسون) ناظر به شامگاه است و به نماز مغرب و عشاء اشعار دارد که در شب خوانده مى‏شود و (حین تصبحون) به بامداد و نماز صبح نظر دارد و عبارت (وعشیاً) که در برابر بامداد و شامگاه آمده است، نزدیک غروب یعنى هنگام نماز عصر است و (حین تظهرون) ناظر به زمان زوال آفتاب و نماز ظهر است.

 

لزوم حفظ اصل نماز و کمیّت آن

احکام الهى حدود الهى هستند که مؤمنان عهده دار حفظ آن احکام و حدود مى‏باشند، خداى متعال در وصف مؤمنان فرموده است “والحافظون لحدود الله”۴ یکى از اوصاف مؤمنان حفظ حدود الهى است و اگر انسانى از حدود الهى تجاوز کند ستمکار معرفى شده است.

“و من یتعد حدود اللّه فاولئک هم الظالمون؛۵ هر که از حدود الهى تجاوز کند آنان ستمگرانند.”

حدود الهى همان معارف اعتقادى و اصول اخلاقى و احکام فقهى و حقوقى است.

علت این که حدود الهى شامل معارف اعتقادى و اصول اخلاقى و احکام فقهى است، آن است که صرف بیان احکام فقهى در این حد که کدام کار واجب است و کدام کار حرام، ضمانت اجرایى ندارد ولى اگر در کنار بیان حلال و حرام مسائل اخلاقى و حقوقى و معارف الهى بازگو شود، احکام فقهى ضمانت اجرا پیدا مى‏کند. بنابراین قرآن کریم افزون بر این که به صورت جزئى به اتیان یا ترک حدود الهى فرمان داده است به شکل کلّى نیز درباره مراعات نکردن آن هشدار داده است. و فرموده از حدود الهى تعدّى نکنید زیرا تجاوز از احکام فقهى و اصول اخلاقى و معارف الهى انسان را در ردیف ظالمان قرار مى‏دهد و انسانى که در ردیف ظالمان باشد از هدایت ویژه الهى که همانا رساندن به مقصد است نه اصل راهنمایى، محروم مى‏سازد. “و اللّه لایهدى القوم الظالمین؛۶ خداى سبحان قوم ستمکار را هدایت نمى‏کند.” ناگفته خداى سبحان راه صحیح را هماره به همگان نشان مى‏دهد و آنان را هدایت مى‏کند اما از هدایت ویژه که پاداش پذیرش هدایت الهى است محروم مى‏سازد همانطور که مؤمنان عهده دار حفظ حدود الهى هستند و نماز نیز یکى از حدود الهى و داراى احکام و حدودى است که نمازگزار باید علاوه بر حفظ اصل نماز، حدود آن را رعایت کند از این رو در قرآن فرمود: “حافظوا على الصلوات و الصلوه الوسطى و قوموا لله قانتین؛۷ در انجام همه نمازها (به خصوص) نماز وسطى (نماز ظهر) کوشا باشید و از روى خضوع و اطاعت براى خدا بپاخیزید، در سوره مؤمنون نیز فرمود: “والّذین هم على صلواتهم یحافظون؛۸ مؤمنان بر نماز شان محافظت مى‏کنند.”

مسلمانان باید نمازهاى پنج گانه به ویژه نماز ظهر را از نظر کمى و کیفى پاس بدارند تا از آثار و برکات فراوان این فریضه الهى برخوردار شوند.

در مرحله حدوث باید نماز را با آداب و شرایط آن انجام داد و در مرحله بقاء نیز باید آن را حفظ کرد و باید از اعمالى که به اخلاص نماز آسیب مى‏رساند، پرهیز کرد.

همان گونه که نمازگزار نماز را پاس مى‏دارد. نماز نیز مظهر حفظ خداى حفیظ است و انسان را از زشتى‏ها و شهوات حفظ مى‏کند.

 

اقامه نماز نه خواندن نماز

این که خداى سبحان از انسان‏ها خواسته است تا نماز را اقامه کنند و نه تنها نماز بخوانند، براى آن است که وظیفه مؤمنان برپاداشتن حقیقت نماز است.

بر پا داشتن حقیقت و روح نماز به این است که آدمى افزون‏بر تلفظ اذکار نماز و کلمات ذکر رکوع و سجود و تشهد و مانند آن و صرفنظر از هیئت‏هاى خاص قیام و انحناى تام و کامل و غیر کامل (رکوع) و نشستن و نظیر آن و قطع نظر از تصویر مفاهیم اذکار آن در ذهن، پیام‏هاى اصلى آن از وجود لفظى و ذهنى بیرون آید و به وجود عینى و خارجى برسد و در محدوده روح نمازگزار متمثّل گردد و سپس با سیرت و سنّت و روش مستمر او در جامعه جلوه کند و با تبلیغ و تعلیم و تزکیه نفوس مستعد و آماده دیگران. آن‏ها نیز با روح متمثل نماز پرورش یابند.

 

تناسب عمود دین بودن نماز با اقامه

در روایات از نماز به عنوان ستون و عمود دین یاد کرده است، به کار بردن اقامه و برپاداشتن، با ستون بودن نماز هماهنگ است زیرا عمود را به پا مى‏دارند نه این که بخوانند. چون ستون با اقامه مى‏تواند خیمه را حفظ کند، وقتى احداث نماز با اقامه است نه قرائت، حفظ آن نیز به تقویم خواهد بود نه تلاوت. زیرا قرائت نماز اولین مرحله وجوب آن است که در تمام مراتب محفوظ است و پشتوانه این تلاوت معرفت و حضور قلب و عمل به مقتضاى آن خواهد بود.

 

اقامه نماز از حساس‏ترین وظایف حاکمان اسلامى

قرآن کریم نماز را یکى از حساس‏ترین وظائف حاکم اسلامى قرار داده است “الّذین ان مکنّاهم فى الارض اقاموا الصلوه؛۹ همان کسانى که در زمین اگر به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا مى‏دارند.”

زیرا مهم‏ترین عامل تعدیل خواسته‏هاى سیاسى احزاب و گروه‏ها همانا نماز است یعنى کسى که بر اثر اعتماد مردم به مقامى مى‏رسد، از آسیب مانع خیر شدن بپرهیزد. و به عبارت دیگر: جامعه نمازگزار و حکومت حامى نماز، از گزند حرص و آز مصون و به حیات طیّب قناعت مى‏رسد.

حاکمان مسلمان پس از پیروزى همچون خودکامگان و جبّاران به عیش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند و در غرور و مستى فرو نمى‏روند بلکه موقعیت‏ها و پیروزى را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مى‏دهند. آن‏ها نماز را بر پا مى‏دارند و با این کار هم خود را حفظ مى‏کنند و هم زمینه حفظ جامعه را فراهم مى‏کنند همانطور که حاکم عادل مسلمان نماز را اقامه مى‏کند و با اقامه نماز زمینه رشد جامعه را فراهم مى‏کند افراد ناصالحى نیز هستند که وقتى روى بیایند نماز را تباه کرده و گرفتار شهوات مى‏شوند، چنان که فرمود: “فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّاً؛۱۰ بعد از آن فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند که به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند یافت.”

در این آیه از کسانى یاد مى‏کند که با ترک نماز یا تأخیر از وقت آن و یا انجام دادن اعمالى که نماز را تباه مى‏کند، نماز را تباه ساختند و پیروى از شهوات را بر یاد خدا ترجیح دادند و جامعه را گرفتار فساد ساختند که در قیامت گرفتار عذاب خواهند شد.

 

محافظت نماز از انسان

نمازگزار نماز را پاس مى‏دارد و نماز نیز وظیفه حفظ نمازگزار را بر عهده دارد نماز انسان را از فحشاء و بدیها باز مى‏دارد.

البته مراقبت و استمرار حفظ نماز سبب پیدایش ملکه‏اى نفسانى در جان نمازگزار است و ملکه نفسانى ارزشمند نیز مراقب صاحب خود هستند از این رو قرآن فرمود: “اقم الصلوه انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر؛۱۱ نماز را به پا دار که نماز انسان را از زشتى‏ها و منکرات باز مى‏دارد.”

این که نماز انسان را از فحشاء و منکرات باز مى‏دارد براى این است که اولاً روح و اساس و پایه، یاد خداست که این یاد خدا خود مقدمه فکر و انگیزه عمل خواهد بود و یاد خدا باعث ترک گناهان خواهد بود و ثانیاً نماز وسیله شستشوى از گناهان و آمرزش الهى است چرا که نماز انسان را به توبه واصلاح گذشته وا مى‏دارد و ثالثاً این عبادت سرّى در برابر گناهان آینده است زیرا نماز روح ایمان را در انسان تقویت مى‏کند و نهال تقوا را در دل پرورش مى‏دهد و رابعاً: از آن جایى که مهمترین عامل گناهان غرق شدن در لذائذ مادى است و فرو رفتن در لذایذ مادى سبب غفلت از خدا است، اقامه نماز در طول شبانه روز پیوسته انسان را به یاد خدا وا مى‏دارد و با این ارتباط پیوسته به او اعلام بیدار باش مى‏دهد و در نتیجه با غفلت که سرچشمه گناهان است مبارزه مى‏کند و خامساً: با توجه به این که یکى از عوامل گناهان کبر و غرور و خود بینى است انسان نمازگزار با رکوع و سجده به این سرچشمه به جدال بر مى‏خیزد و با او جهاد مى‏کند. بنابراین اقامه نماز سرچشمه رذایل را در انسان سدّ مى‏کند و انسانى که گرفتار غفلت و خود بینى و دیگر موارد نباشد از فحشاء و منکرات محفوظ خواهد ماند.

 

نماز چشمه‏اى پاک و پاک‏کننده

حضرت امیرالمؤمنین على(ع) در خطبه‏اى پیوسته اصحاب و یاران خود را به امورى سفارش مى‏کرد که یکى از آن‏ها نماز است و در آن به اهمیت نماز اشاره کرده و آن را وسیله نجات در آخرت و سبب پاکى در دنیا و شستشوى جان و دل از رذائل اخلاقى مى‏شمرد.در این خطبه مى‏فرماید: “برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و بر محافظت آن بکوشید، بسیار نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید. زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است.

آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟ نمى‏شنوید که مى‏گویند ما از نمازگزاران نبودیم، آرى نماز گناهان را فرو مى‏ریزد همچون فرو ریختن برگ از درختان و طناب‏هاى معاصى را از گردن مى‏گشاید، پیامبر اکرم(ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه نمود که بر در خانه انسان باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بى شک چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند.

آن گروه از مؤمنان که زینت متاع دنیا و فرزندان و اموالى که مایه چشم روشنى است آن را به خود مشغول نداشته، حق نماز را خوب شناخته‏اند، خداى متعال در حق آنان فرمود: آن‏ها مردانى هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و پرداختن زکات باز نمى‏دارد و رسول خدا بعد از بشارت به بهشت، خویش را براى نماز به تعب و مشقّت مى‏انداخت. زیرا خداى متعال به او فرموده بود، خانواده خویش را به نماز دعوت کن و در برابر آن شکیبا باش، آن حضرت پى در پى اهل بیت خود را به نماز دعوت مى‏کرد و خود را بر آن وادار مى‏فرمود و بر آن شکیبایى مى‏نمود.۱۲

در این خطبه امام على(ع) به هفت دلیل از دلایل اهمیت نماز اشاره کردند و آثار مهم معنوى و تربیتى نماز و عاقبت شوم تارکان و سبک شمرندگان آن را بر شمردند.

حضرت در قسمت نخست از مراقبت و محافظت و فراوانى وسیله و تقرّب به خدا بودن آن سخن گفته‏اند و سپس فرموده‏اند:

۱- نماز به عنوان یک فریضه بر مؤمنان مقرر شده است.

۲- دلیل دوزخى شدن جهنمیان را از زبان خودشان اهل نماز نبودن مى‏داند.

۳- نماز گناهان را مانند برگ درختان مى‏ریزاند و باعث آمرزش گناهان گذشته مى‏شود زیرا نماز عامل توبه و انابه مى‏گردد.

۴- نماز طناب معاصى را از گردن مى‏گشاید و او را آزاد مى‏سازد و از ابتلاء به گناهان در آینده حفظ مى‏کند.

۵ – از بیان پیامبر اکرم(ص) استفاده مى‏کند که نماز باعث شستشوى همیشگى روح انسانى مى‏گردد.

۶- کسانى که حق نماز را بشناسند این نماز انسان را از لذائذ زودگذر دنیا باز مى‏دارد و نمى‏گذارد زرق و برق دنیا، وى را مشغول سازد.

۷- به لحاظ این که مسلمانان باید پیامبر را اسوه و الگوى خود قرار دهند فرمود: آن حضرت پس از امر به نماز خود را براى انجام آن به زحمت مى‏انداخت و خانواده خودش را به آن دعوت مى‏کرد و در انجام آن شکیبا بود زیرا نماز کلید راهیابى انسان به بهشت است.

 

تمثّل نماز

نماز مناجات میان عبد و مولاست چنان که رسول اکرم(ص) فرمود: نمازگزار با پروردگارش مناجات مى‏کند. “المصلى یناجى ربّه”۱۳

نماز حقیقتى دارد که براى انسانى که آن را با شرائط در اول وقت به جا آورده است دعا مى‏کند که خدا او را حفظ کند و نیز در حق کسى که آن را بدون شرائط و با عجله و بدون حضور قلب انجام داده است نفرین مى‏کند خدا او را تباه سازد، امام صادق(ع) فرمود: “انّ العبد اذا صلّى الصلاه فى وقتها و حافظ علیها ارتفعت بیضاء نقیّه تقول حفظتنى حفظک اللّه و اذا لم یصلّها لوقتها و لم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمه تقول ضیّعتنى ضیّعک اللّه؛۱۴ عابد هنگامى که نماز را در وقتش بخواند و بر آن محافظت داشته باشد نور روشنى از آن بالا مى‏رود و مى‏گوید: خدایا نمازگزار مرا حفظ کرده است، تو نیز او را حفظ کن و هنگامى که نماز را در وقتش بجا نیاورد و بر آن محافظ نداشته باشد سیاهى تاریکى بالا مى‏رود و مى‏گوید چون مرا تباه ساختى خدا تو را تباه سازد.”

پیامبر اکرم(ص) فرمود:”لایزیل الشیطان دعراً من المؤمن، مام حافظ على الصلوات الخمس فاذا ضبعهنّ تجرأ علیه فادخله فى العظائم؛۱۵ پیوسته شیطان از مؤمنى که بر نمازهاى پنجگانه محافظت مى‏کند در هراس است اما وقتى که او نماز را تباه سازد شیطان بر او جرأت مى‏کند و او را در حوادث بزرگ وارد مى‏سازد.”

هنگام قبض روح و انتقال از دنیا به برزخ که حالت بسیار دشوارى است، شاید انسان طاقت نیاورد و دین خود را با دسیسه و وسوسه شیطان از دست دهد مگر آن که از نماز محافظت کرده باشد.

 

سؤال از نماز در قیامت

از رسول اکرم(ص) نقل شده است که در قیامت نخست از نماز پرسیده مى‏شود: “اذا کان یوم القیامه یدعى بالعبد فاوّل شى‏ء یسأل عنه الصلاه فان جاء بها تامّه و الّازج به فى النار؛۱۶ وقتى روز قیامت برپا شود انسان را مى‏خوانند و اول چیزى که از او مى‏پرسند، نماز است، اگر آن را کامل انجام داده باشد که مشکلى نخواهد داشت، اما اگر به صورت کامل انجام نداده باشد به آتش انداخته خواهد شد.”

در قرآن نیز مى‏فرماید: وقتى از محکومان جهنمى سؤال مى‏کنند که چرا به این سرنوشت شوم دچار شده‏اند مى‏گویند: “لم نک من المصلّین؛۱۷ ما از نمازگزاران نبودیم.”

 

خشوع روح نماز

در قرآن وقتى ویژگى‏هاى مؤمنان را بیان مى‏کند از جمله آن‏ها را خشوع در نماز مى‏داند و مى‏فرماید: “الّذین هم فى صلاتهم خاشعون؛۱۸ مؤمنان کسانى هستند که در نمازشان خاشعند.”

خشوع به معناى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى‏شود و آثارش در بدن ظاهر مى‏گردد.

در آیه فوق خشوع در نماز را از ویژگى‏هاى مؤمن مى‏شمارد زیرا نماز تنها الفاظ و حرکاتى بى روح نیست بلکه در حالت نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار در نمازگزار پیدا مى‏شود و با او پیوند برقرار مى‏کند و چنان غرق حالت تفکّر و حضور و راز و نیاز با پروردگار مى‏شوند که بر تمام ذرّات وجودشان اثر مى‏گذارد و خود را ذرّه‏اى مى‏بیند در برابر وجودى بى‏پایان و مانند قطره‏اى مى‏داند که در اقیانوس بیکرانى قرار گرفته است.

در حدیثى وارد شده است که پیامبر(ص) مردى را دید که باریش خود در حال نماز بازى مى‏کند به او فرمود: “اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه؛۱۹ اگر او قلبش خاشع بود اعضاى بدن او نیز خاشع بود.”

یعنى خشوع حالت درونى است که در ظاهر انسان نیز ظاهر مى‏شود.

 

پرسش و پاسخ

حال که سخن از خشوع مؤمن در نماز به میان آمد پرسشى مطرح مى‏شود و آن این که چه کنیم تا توفیق خشوع در نماز براى انسان پیدا شود؟

پاسخ آن این است که انسان باید براى تحصیل خشوع به عوامل ذیل توجه کند.

الف: شناخت خدا و انسان و دنیا

در مرحله اول آدمى باید خدا را با عظمت و جلال و جمالش بشناسد و بداند او غنى محض و داراى اسماء حسناست و دنیا میدان گذرائى است که آدمى چند صباحى باید در آن زندگى کند و از آن بگذرد و خود انسان فقیر و نیازمند محض است که در برابر آن موجود، با عظمت قرار گرفته است وقتى انسان این معرفت را بدست آورد دنیا در نظر او کوچک و خدا در نظر او بزرگ و خود را موجود نیازمند یافت به طور طبیعى وقتى در برابر خداى با عظمت قرار گرفت و با او به راز و نیاز مشغول شد، همه توجه او متوجه معبود او شده و از هرچه غیر خدا باشد منصرف مى‏کند.

ب: کم کردن کارهاى پراکنده

انسان در حین نماز باید تمرکز حواس داشته و تمام توجهش را به خدا گرداند از این رو آدمى باید از کارهاى پراکنده و مشغله‏هاى مشوّش کننده ذهن و فکر و آن چه که باعث توهّم و خیالات مى‏شود پرهیز نماید تا توفیق یابد در نماز حالت حضور قلب پیدا کند.

ج: انتخاب محل مناسب

آدمى باید محلى براى نماز انتخاب کند که از امورى که باعث مشغول کردن او مى‏شود به دور باشد از باب مثال، محل عبور و مرور مردم نباشد در محیط با سر و صدا نباشد در برابر عکس و یا مانند آن نباشد و بالأخره هرچه ذهن و جوارح انسان را مشغول مى‏سازد از آن به دور باشد تا حضور قلب را بدست آورد.

د: پرهیز از گناهان

یکى از امورى که قلب را از خدا دور مى‏سازد و از حضور قلب مى‏کاهد گناهان است. انسان با ترک گناهان زمینه را براى حضور قلب خود فراهم سازد.

ه: انجام مستحبات و آداب مخصوص نماز

انسان در مقدّمات و مقارنات نماز مستحباتى را رعایت کند از باب مثال دعاهایى که قبل از ورود به نماز است آن را بخواند.

و: آشنایى با حقیقت نماز و روح آن و همچنین توجه به معانى الفاظ و اذکارى که در نماز به زبان مى‏آورد.

ناگفته نماند همه امور فوق در صورتى زمینه توفیق نماز با خشوع را فراهم مى‏کند که انسان با مراقبت و تمرین و استمرار آن زمینه را براى تمرکز فکر پیدا کند و تمام پنجره‏هاى فکر خود را بر غیر معبود، سدّ نماید.

 

راه فعلیت یافتن استعدادهاى انسانى

هر کس بخواهد خود را بشناسد معیار شناسایى او کارهایى است که در هر موقعیتى از او سر مى‏زند و حاکى از زیربناى روانى اوست زیرا اگر این طور نباشد بجا آوردن کارهایى صرفاً تشریفاتى و خالى از روح و گفتن کلماتى بدون توجه کافى به معناى آن‏ها و بعد هم دل خوش داشتن به آن‏ها سزاوار مؤمن واقعى نخواهد بود. از این رو در قرآن مؤمنان را به امورى فراخوانده است و در نهایت فرمود نماز را اقامه کنید در این آیات خطاب به مؤمنان فرمود:

“یا ایّها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون و جاهدوا فى اللّه حق جهاده هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فى الدین من حرج مله ابیکم ابراهیم هو سمّیکم المسلمین من قبل و فى هذا لیکون الرسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء على النّاس فاقیموا الصلوه و آتو الزکاه و اعتصموا بالله هو مولیکم فنعم المولى و نعم النصیر؛۲۰ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، رکوع کنید و سجود بجا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید و در راه خدا جهاد کنید و حق جهادش را ادا نمایید او شما را برگزید و در دین کار سنگینى بر شما نگذارد، این همان آئین پدر شما ابراهیم است او شما را در کتب پیشین و در این کتاب آسمانى مسلمان نامید تا پیامبر گواه و شاهد بر شما باشدو شما گواهان مردم. بنابراین نماز را بپادارید و زکات را بدهید و به خدا تمسّک جوئید که او مولا و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه یار و یاور شایسته‏اى.”

در آیات خطاب به مؤمنان نخست آن‏ها را به پنج دستور فرمان داده است تا با آن زمینه رسیدن به فلاح و رستگارى فراهم شود و آن‏ها عبارتند از:

۱- تنها در برابر پروردگارتان سر فرود آورید و جز در برابر او براى هیچ کسى به رکوع و تعظیم نپردازید، زیرا کسى جز او شایسته تعظیم و سرفرود آوردن نیست.

۲- به خاک افتادن و تواضع فقط در برابر بى‏نیاز مطلق که برآورنده نیازهاى تمام نیازمندان است شایسته است، یعنى در حال سجده که متواضعانه‏ترین حالات یک انسان است آدمى پیشانى خود را بر خاک مى‏نهد و با معبود خود به راز و نیاز مى‏پردازد و با این حال نشان مى‏دهد که از هرگونه خودخواهى و خودبینى، خود را رهانیده است و با گفتن سبحان ربّى الاعلى و بحمده این حالت را از خود آشکار مى‏سازد.

۳- این انسان تنها به عبادت او مى‏پردازد و تنها او را پروردگار خود مى‏داند و همه کارها را از جنبه عبادت و پرستش عملى خدا انجام مى‏دهد و به عبارت دیگر: این انسان چون خدا را مالک و صاحب و تربیت کننده خود مى‏داند همه کارها را براى او و بر اساس فرمان او انجام مى‏دهد.

۴- انسان مؤمن فقط کار خیر انجام مى‏دهد یعنى در هر موقعیتى که باشد فقط کار خیر از او سر مى‏زند.

۵ – در راه خدا از هر نوع کوشش و جهاد و تلاش براى انجام نیکى‏ها و مبارزه با هوس سرکش و پیکار با دشمنان ستمگر و بالأخره در جهاد اکبر و اصغر فرو گذار نمى‏کند.

در بخش دوم مؤمنان را متوجه مى‏کند که این دستورات پنج گانه سنگین نیست بلکه این دستورات نشانه لطف خدا به آن‌هاست براى بیان این مقصود دلایلى را ذکر مى‏کند و مى‏فرماید:

۱- شما برگزیدگان خدا هستید و اگر برگزیده او نبودید این مسؤولیت‏ها بر دوش شما گزارده نمى‏شد.

۲- خداى سبحان کار سنگین و مشقت زا را در دین قرار نداده است زیرا احکام دین همگى با فطرت انسان هماهنگ است و هر کدام از احکام وسیله تکامل انسان و مطابق با مصالح واقعى آدمى است و آدمى اگر این حقیقت را بیابد همه احکام الهى را با توجه به هماهنگ با مصالح واقعى خود با رضایت استقبال مى‏کند و با لذّت و گوارایى آن‏ها را انجام دهد.

۳- این دستورات را آیین حضرت ابراهیم مى‏داند که این آیین را باید بزرگ شمرد و آن را انجام داد و لازمه پیروى از آیین ابراهیمى تسلیم بودن در برابر خداى سبحان است.

۴- با توجه به این که دستورات متوجه پیامبراکرم(ص) و امّت اوست براى تشویق مؤمنان مى‏فرماید: هدف از این برنامه این بود که پیامبر الگو و اسوه شما باشد و شما هم اسوه و الگوى امّت‏هاى دیگر باشید.

در قسمت سوم این آیات وظائف پنجگانه پیشین را خلاصه کرده و مى‏فرماید: با توجه به این که شما مؤمنان داراى امتیازات و افتخاراتى هستید پس نماز را بپا دارید و زکات را ادا کنید و به خدا تمسّک جوئید. زیرا خداى سبحان یار و یاور و سرپرست شماست.

و خدا برترین و بهترین مولى و شایسته‏ترین یار و یاور است. و چون خدا مولاى آدمیان است پس آدمیان شایسته است عبد و بنده او باشند و ظهور عبودیت را با اقامه نماز به انجام رسانند.

 

نتیجه‏گیرى

در این مقاله از نماز به عنوان ستون برپایه دین سخن به میان آمد و به مطالب زیر پرداخته شد.

۱- قرآن مؤمنان را به نمازهاى پنجگانه و چگونگى آن فرا مى‏خواند.

۲- مؤمنان باید بر اصل نماز و کمیّت و کیفیت آن محافظت کنند و حدود آن را رعایت نمایند و در واقع باید نماز را اقامه کنند و نه تنها بخوانند.

۳- همانطور که مؤمنان باید نماز را حفظ کنند نماز نیز از آنان حفاظت مى‏کند.

۴- نماز چشمه‏اى پاک و پاک کننده معرفى شده است.

۵ – نماز براى مؤمن در برزخ و قیامت متمثل مى‏شود.

۶- از خشوع به عنوان روح نماز یاد شده است.

و در پایان چگونگى فعلیت یافتن استعداد انسان مؤمن در پرتو نماز بیان گردید.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره اسراء، آیه ۷۸٫
  2. سوره طه، آیه ۱۳۰٫
  3. سوره روم، آیات ۱۸ – ۱۷٫
  4. سوره توبه، آیه ۱۱۲٫
  5. سوره بقره، آیه ۲۲۹٫
  6. سوره آل عمران، آیه ۸۶٫
  7. سوره بقره، آیه ۲۲۶٫
  8. سوره مؤمن، آیه ۹٫
  9. سوره حج، آیه ۴۱٫
  10. سوره مریم، آیه ۵۹٫
  11. سوره عنکبوت، آیه ۴۵٫
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹٫
  13. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۱۶٫
  14. همان، ج ۸۰، ص ۹٫
  15. الکافى، ج ۳، ص ۲۶۹٫
  16. عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۳۵؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۳۰٫
  17. سوره مدثر، آیه ۴۳٫
  18. سوره مؤمن، آیه ۲٫
  19. تفسیر صافى، ذیل آیه.
  20. سوره حج، آیات ۷۸ – ۷۷٫
30دسامبر/16

غروب سپیده گشا آخرین قسمت

غلامرضا گلى زواره

 

یکى از وقایعى که موجب گسترش و اوج‏گیرى نهضت اسلامى گشت و امواج این حرکت را در اقصى نقاط جهان پراکنده ساخت ماجراى شهادت فرزند ارشد حضرت امام خمینى(ره) مى‏باشد. تمامى مجالس و محافلى که بدین مناسبت در ایران برگزار مى‏گردید صبغه‏اى سیاسى مى‏یافت و نیروهاى مبارز در مراسم مزبور براى درهم کوبیدن پایه‏هاى سلطه‏هاى استبداد و استکبار منسجم‏تر و مقتدرتر مى‏شدند، به علاوه تشکیل جلسات فاتحه و مجالس ترحیم که در ضمن آن شاگردان امام و روحانیان مبارز به روشنگرى و افشاگرى مى‏پرداختند و اقشار مردم را براى مقاومتى شکننده بسیج مى‏کردند این خاصیت را داشت که نام، راه و یاد و اندیشه امام را که آفریننده حماسه‏ها و خیزش و خروش آنها بود بطور جدى و علنى مطرح ساخت.

در دو قسمت قبلى به فرازهایى از این برنامه‏ها اشاره گردید و اکنون در این بخش به جنبه‌هایى از تأثیر شهادت حاج آقا مصطفى در مشتعل گرداندن خروش مقدّس مردم ایران اشاراتى خواهیم داشت.

 

انعکاس ماجرا در خارج از کشور

در نجف اشرف پس از مراسم خاک سپارى، جمعیت براى عرض تسلیت به بیت حضرت امام سرازیر گردید در آن جا یکى از واعظان لبنانى سخنرانى شیوایى ایراد کرد که در ضمن خطاب به حضرت امام خمینى چنین گفت: “سیّدى و مولاى ان کنت فقدت المصطفى فانّک لن تفقده لاننا جمیعاً نعتبر انفسنا ابنائک و مصطفاک؛ یعنى اگر امروز اى آقا و رهبر ما در کنار شما نمى‏باشد ولى هرگز او را از دست نداده‏اید چون تمام طلاب و فضلاى نجف فرزندان شما و چونان مصطفاى شما هستند”، همه ما مصطفاهاى شما هستیم. مجالس و محافل عزادارى براى آن شهید در نجف به صورت گسترده‏اى برگزار شد، خود امام اوّلین جلسه فاتحه را در مسجد هندى برگزار کرد و عموم اقشار مردم از شهرهاى عراق در آن حضور یافتند، در این برنامه سیدجواد شبّر یکى از واعظان مبارز و مجاهد عراق درباره شخصیت امام و حاج آقا مصطفى صحبت کرد، مراسم دیگرى نیز از سوى برخى مراجع مثل آیت اللّه خویى در مسجد خضرا هم چنین از طرف هیأت‏هاى علمى کشورهاى لبنان، ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و…برگزار شد، مدت ده روز حوزه علمیه نجف در حال تعطیلى و برگزارى مجالس و محافل سوگوارى و ماتم بود و علاقه‏مندان مایل بودند این مراسم تا اربعین آن شهید ادامه یابد امّا امام فرمودند: درس‏ها نباید تعطیل باشد و آقایان درس‏هاى خود را آغاز کنند و به شاگردان و علاقه‏مندان به حاج آقا مصطفى پیغام دادند شما نباید در این امور بى‏تابى نمائید به درس و بحث و خودسازى بپردازید و به عنوان پیشگام در حوزه نجف درس‏هاى خود را شروع نمائید.

روز سه شنبه ۱۸ ذى قعده سال ۱۳۹۷ مطابق ۱۰ آبان ۱۳۵۶ امام فعّالیت کامل خود اعم از تدریس و اقامه نماز جماعت را آغاز کردند و به پیروى از ایشان فضلا، مدرّسان و طلّاب کار تحصیلى خود را از سر گرفتند. در روز اول درس جمعیت زیادى براى گوش دادن به سخنان امام گرد آمده بودند، امام در سخنان خود این حادثه را به رغم شأن والاى آن شهید لطفى از جانب خدا تلقى کرد و آن را از الطاف خفیه الهى نامید.۱

خبر شهادت حاج آقا مصطفى در میان مسلمانان خارج از کشور نیز انعکاس وسیعى داشت و مجالس، تظاهرات و راهپیمایى‏هاى گسترده در گوشه و کنار جهان بوجود آورد که تبدیل به کانون‏هاى مبارزه علیه رژیم استبدادى گردید. در پاکستان، افغانستان، سوریه، کویت، عربستان سعودى، بحرین و قطر اقشار گوناگون ضمن حضور و مشارکت در مجالس، تنفر و انزجار شدید خود را نسبت به طاغوت حاکم بر ایران ابراز مى‏کردند و از نهضت امام خمینى حمایت مى‏نمودند، در کشورهاى اروپایى و آمریکایى مجالس مذکور میان مسلمانان به حماسه‏هاى با شکوهى تبدیل گشت.

جنبش محرومین (نیروهاى مقاومت لبنان موسوم به امل) در حسینیه شیاح بیروت زیر نظر امام موسى صدر و گروهى از روحانیان و جوانان مراسم سوگوارى براى سید مصطفى خمینى برگزار کرد.

این مراسم با تلاوت آیاتى چند از کلام اللّه مجید آغاز، سپس انیس سویدان و مجید صالح و در خاتمه شیخ محمد یعقوب سخنرانى‏هایى نمودند، محمد یعقوب یادآور در این یاد بود دردناک که رنج فقدان علامه سید مصطفى فرزند امام مجاهد آیت اللّه خمینى غم و اندوه مى‏آفریند هدف‏هایمان به هم مى‏پیوندند و حالتى بوجود مى‏آورند که سرشار از رایحه شهادت است.۲

مسلمانان کشور قطر ضمن ابراز تأسّف از غروب ستاره درخشان علم و فضیلت و استاد بزرگ تعلیم و تربیت حاج آقا مصطفى خمینى و تسلیت این مصیبت بزرگ به پیشگاه حضرت ولى عصر (عج) عصر جمعه ۱۵ ذى قعده الحرام ۱۳۹۷ در حسینیه بحرینى‏ها واقع در فریق بحارنه قطر مجلس ختمى به این مناسبت برگزار کردند.۳

در لندن به کوشش شهید محمد منتظرى تظاهرات باشکوهى به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى برگزار شد، این برنامه در روز شنبه ۱۵ ذى قعده ۱۳۹۷ مطابق ۷ آبان ۱۳۵۶ در کاکستون‌هال واقع در جنوب غربى لندن و با حضور قشر عظیمى از برادران و خواهران مسلمان صورت گرفت، پس از قرائت آیاتى از قرآن یکى از برادران مسلمان سخنرانى کرد و سپس تظاهراتى برپا شد، آنان وقتى مقابل سفارت ایران در لندن رسیدند شعارهایى مبنى بر حمایت از مبارزان و زندانیان سیاسى، تجلیل از مقام شهید سید مصطفى خمینى و نفرت از رژیم شاه و امپریالیسم آمریکا سر دادند و فریاد زدند:

خمینى خمینى خدا نگه دار تو

بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو۴

در حین راهپیمایى نیز اطلاعیه‌هایى منتشر و در اختیار تظاهر کنندگان قرار گرفت.

مسلمانان شهر لوند سوئد نیز در سوم آبان ۱۳۵۶ بدین مناسبت اطلاعیه‏اى صادر کردند که در آن آمده بود: ضمن ابراز تأثر شدید درگذشت نابهنگام و مرموز حاج آقا مصطفى فرزند برومند رهبر عالیقدر و مجاهد نستوه امام خمینى را به پیشگاه قائد زمان و مجاهد کبیر و مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت اللّه خمینى تسلیت گفته، از خداوند بزرگ براى رهبر خردمند و نستوه خود طول عمر و براى تمامى بازماندگان آن مرحوم و بویژه ملت ایران صبر و تحمّل را مسئلت مى‏نمائیم.

اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در اروپا ضمن ابراز تأثر شدید از این ضایعه دردناک خاطرنشان ساخت تمامى واحدهاى اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان سراسر اروپا وسازمان‏هاى اسلامى دانشجویى وابسته به انجمن اسلامى دانشجویان در آمریکا و کانادا و نیز انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در هند، روزهاى جمعه و شنبه ۶ و ۷ آبان برابر ۱۴ و ۱۵ ذیقعده ۱۳۹۷ مراسم یاد بود و فاتحه برگزار خواهند کرد. نشریه قدس ارگان اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در اروپا، کمیته فلسطین در اطلاعیه‏اى آورد: شهادت مظلومانه سید مصطفى خمینى اخگرى بر خرمن باروت خشم، قهر، شور، عشق و عصیان ملّت ایران زد و مردمى را که سالیان درازى شرنگ دورى رهبر روح و جانشان را ساییده بود، یکباره به مرز انفجار کشانید. مردمى که تا دیروز به جُرم بر زبان آوردن نام خمینى با زندان‏هاى دراز مدت و شکنجه‏هاى توان فرسا کیفر دیده بودند در مراسم سوگوارى و بزرگداشت فرزند دل بند امام یک باره عقده دل را گشودند و بى‏پروا با شعارها و تظاهراتى خیابانى در حمایت از امام تبعیدى خویش فریادى در سکوت کشیدند و رعدى در آسمان بى ابر کشور پدید آوردند و بدین گونه وفادارى و پیوستگى خود را نسبت به امام و رهبر خویش آشکار کردند.۵

 

پیامدهاى پر فروغ شهادت حاج آقا مصطفى خمینى

افشاى ماهیّت رژیم استبدادى

در فضاى باز سیاسى ایجاد شده، نیروهاى انقلابى به سازماندهى نیروها، برگزارى مجالس و مراسم سخنرانى، انتشار مجلات و جراید و افشاى جنایات روى آوردند، روحانیان و فعالان مذهبى پخش اعلامیه‏ها و نوارهاى امام را در صدر کارهاى خویش قرار داده و روشنگرى‏ها را بطور جدّى‏تر پى گرفتند، در چنین شرایطى خبر درگذشت مشکوک حاج آقا مصطفى موج جدیدى بوجود آورد این خبر با پیش زمینه‏هایى که قبلاً فراهم آمده بود یعنى جنایت انجام شده توسط ساواک که منجر به مرگ هزاران جوان انقلابى در ایران شده بود افکار عمومى آحاد ملّت ایران را به این سو بُرد که این مرگ طبیعى نبوده و بلکه شهادت است و این جنایت به وسیله ساواک صورت گرفته است.

اولین اثر این ضایعه افشا شدن چهره رژیم و دستگاه ساواک در کشتار بى حدّ و حصر جوانان و انقلابیون بود. به دنبال این حادثه موضوع سایر مرگ‏ها و ناپدید شدن سال‏هاى سیاه گذشته در جامعه مطرح شد.۶

بدیهى است بعد از هر واقعه دل خراش، اذهان بیدار مردم به دنبال عوامل بروز آن حادثه خواهد بود و بطور طبیعى مردم مسلمان با شهادت فرزند رشید امام به سراغ عناصر اصلى، طراحان و مجریان این جنایت بودند، پزشکى که در بیمارستان کوفه پیکر مصطفى را معاینه کرد بلافاصله اظهار داشت وى مسموم گردیده و اگر به او اجازه کالبد شکافى بدهند این حقیقت را به اثبات مى‏رساند، این پزشک بلافاصله از طرف سازمان امنیت عراق بازداشت شد و بیست و چهار ساعت بعد آزاد گردید که پس از آن از هرگونه اظهار نظرى پیرامون این موضوع خوددارى کرد.

و با توجه به قرائن قبلى و جنایات متعددى که رژیم مرتکب شده بود مردم دست‏هاى او را مستقیماً در جریان مشاهده مى‏کردند، برخى مفسّران طى تحلیلى دراین‏باره گفتنه‏اند: در جوّ پر از بدگمانى آن روز ایران معمول بود بسیارى سازمان امنیت را در مرگ سید مصطفى دخیل مى‏دیدند. روزنامه المجاهد چاپ الجزایر نوشت مصطفى خمینى به دست ساواک به قتل رسیده است و خبرگزارى فرانسه در ۲۴ اکتبر ۱۹۷۷ م این گونه گزارش داد: مردم این فرضیه را که امکان دارد رژیم ایران مسؤول مرگ مصطفى خمینى باشد بعید نمى‏دانند. همین خبرگزارى در گزارش دیگرى به نقل از خبرگزارى فلسطینى وفا در ششم دسامبر ۱۹۷۷، نوشته است: سید مصطفى خمینى پسر امام روح اللّه خمینى چهل روز قبل در نتیجه بدرفتارى‏هاى پُلیس مخفى ایران جان خود را از دست داده است، روزنامه ارشاد چاپ پاکستان در مقاله‏اى که در ۲۹ اکتبر ۱۹۷۷ م منتشر شد به مرموزبودن شهادت آن علامه اشاره مى‏کند روزنامه السفیر چاپ لبنان به انتشار بیانیه رهبران مذهبى ایران که در آن ساواک را مسؤول شهادت حاج آقا مصطفى دانسته‏اند مبادرت مى‏ورزد.۷

ژنرال‌هایزر در خاطراتش گفته است: تنفّر (امام) خمینى از شاه هرگز تغییر نکرد، این تنفّر او را به زندان انداخت و سپس موجب تبعید او به ترکیه و عراق گردید و باعث شد که او رهبر معنوى و بلامنازع شیعیان که ۹۲% ملّت ایران را تشکیل مى‏داد، گردد. این تنفّر پس از مرگ فرزندش در پاییز سال ۱۹۷۷ م که گناهش به گردن شاه انداخته شد، جوشش پیدا کرد. طوفانى که به نخستین قیام عمده از قم در ژانویه ۱۹۷۸ م منجر شد قبلاً توسط شاه پیش بینى شده بود اما این قیام زودتر از زمان پیش بینى شده به وقوع پیوست، به نظر مى‏رسد که هیچ یک از دول غربى اهمیّت آن را تا ماه سپتامبر بعد متوجه نشدند. سرآنتونى پارسونز سفیر بریتانیا به شکست خود در درک این حوادث اعتراف کرده است.۸

جان استمپل مى‏نویسد: در اکتر ۱۹۷۷ م یکى از فرزندان آیت اللّه خمینى کشته شد، هرگز ثابت نشده است که براى قتل فرزند خمینى از طرف ساواک دامى گسترده شده باشد، ولى اطرافیان خمینى معتقد بودند این کار توسط ساواک انجام گرفته است، طبیعتاً این نفرت آیت اللّه را از رژیم افزایش داد، پیروان خمینى با برگزارى مراسم سوگوارى و عنوان کردن مقام شهادت براى فرزند او، اعتبارش را نیرو بخشیدند تأثیر تبلیغاتى این حادثه و نیز سایر موارد موجب شد که سازمان‏ها و گروههاى ناراضى توده وار به حمایت برخیزند کارى که در طول سال‏هاى ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۷ م از عهده‏اش برنیامده بودند.۹

 

مطرح شدن نام و یاد امام خمینى

ابتلاى هر انسانى در گرو معرفت او مى‏باشد و به همان میزان که بصیرت و بینش افزوده مى‏شود آزمون الهى دشوارتر است و چون انبیاء و اوصیاى الهى عالى‏ترین مراحل کمال را طى کرده‏اند به دشوارترین مصائب دچار گردیده‏اند. البته معرفت هر مرحله ابتلاى خاص آن را به همراه مى‏آورد و خروج پیروزمندانه صبر ویژه‏اى را مى‏طلبد و ظفرمندى در این رتبه خود موجب ترفیع درجه و اعتلاى معرفت مى‏گردد و با ارتقاى معرفت آزمونى قوى‏تر از راه مى‏رسد و چون صبر نسبت به اجزاى ایمان به منزله رأس نسبت به جسد است لذا ایمان به نصاب خود نمى‏رسد مگر با پیروزى در امتحان الهى و این فتح در پرتو استقامت و بردبارى بدست مى‏آید، اهل معرفت علاوه بر برخوردارى از صبر به یقین هم رسیده‏اند و همین عامل موجب مى‏گردد که پویندگان راه کمال حقایق هستى و اسرار آفرینش و رموز حوادث را با نگرش دیگرى مشاهده کنند و از این روى اکثر امورى را که دیگران در لباس کراهت و ناراحتى مى‏بینند و از آن‏ها روى گردان هستند، خیر دانسته و خوب دیده و بدان سوى گرایش دارند و آن را چونان محبوب خویش به آغوش مى‏کشند، این افراد در پرتو یقین و صبر واقعى با خرق حجاب‏هاى ظاهرى مهر و لطف مخفى را مشاهده مى‏کنند لذا هضم مصایب تلخ و رخدادهاى ناگوار که از دیگران ساخته نمى‏باشد براى آنان سبک و سهل مى‏باشد.

امام خمینى که از نظر دانش و تقوا و کمالات اخلاقى و مکارم انسانى در پایگاهى رفیع قرار داشت خود را دائم در میدان آزمون پروردگار مى‏دید و در طول سال‏هاى متمادى با آزمون‏هاى فراوانى روبرو شد که همه آن‏ها را با موفقیت پشت سر نهاد و نه تنها در برابر رخدادهاى ناگوار و تلخ عقب نشینى ننمود بلکه از آن‏ها استقبال کرد و با پیروزى بر مصائب متعدد خداوند با قبول قربانى او که حاج آقا مصطفى بود وى را به مقام مهم‏تر و والاترى ارتقا داد که همان انهدام بناى فرسوده نظام استبدادى شاهنشاهى و برقرارى تشکیلات سیاسى بر اساس مقرّرات اسلامى بود. او در قیام علیه طاغوت حزن و خوفى به دل راه نداد و اجازه نداد برخى تهدیدهاى دشمن در سد آهنین امت اسلامى خلل وارد سازد و چون فرزند ارشد و دانشمند خود را از دست داد، از آن به لطف پنهان الهى تعبیر کرد و از رنج فقدان او که امید آینده اسلام بود استقبال کرد و گرچه در آن زمان بسیارى از مردم نمى‏توانستند عمق این سخن را درک کنند ولى یک سال پس از شهادتش شجره طیّبه جمهورى اسلامى به شکوفایى و شکوهمندى رسید و تومار رژیم ستم شاهى برچیده شد.

در واقع ضایعه مزبور نخستین جرقه‏اى محسوب مى‏شد که شعله‏هاى انقلاب اسلامى را روشن کرد، رژیم شاه به تصوّر این که فقدان این شخصیّت بزرگ رهبر انقلاب اسلامى را دچار شکست روحى و نهایتاً آسیب‏پذیر مى‏کند، ناگهان در برابر صلابت امام که در کمال آرامش بدون آن که خم به ابرو بیاورد از کنار آن گذشت، دچار حیرت و سرگردانى شده و با درماندگى دچار اشتباه بزرگ دیگرى شد که سرآغاز انقلاب اسلامى محسوب مى‏گردد. در واقع تصوّر مى‏نمود با به شهادت رسانیدن حاج آقا مصطفى مى‏تواند امام را از صحنه مبارزه خارج کند، براى آنان بهترین ضربه به امام این بود که بهترین اولادش را از او بگیرند.

فرزندى که براى ایشان دوست، یار و یاور و در تمام اوقات زندگى و مراحل گوناگون مبارزه پشت سر امام بود امّا درست تیرى که رژیم انداخت، کمانه کرد و خودش را هدف گرفت و حرکت انقلاب را تسریع کرد و به سرنگونى رژیم منجر شد و امام آن روز که مصطفى را از دست داد این فتح را مى‏دید که فقدانش را لطف مخفى تلقّى مى‏کرد.۱۰

شور و شوق و استقبال مردم ایران براى برگزارى مراسم بزرگداشت آیت اللّه سید مصطفى خمینى به خوبى نشان داد که توطئه دیرینه و تبلیغات پانزده ساله استبداد و استکبار براى زدودن نام و یاد خمینى از دل‏ها، با شکست روبرو شده و نتوانستند پیوند امام و امّت را از هم بگسلند. هیچ عاملى مانع انتشار پیام‏ها، نوارها و اعلامیه‏هاى امام نبود، یاد قیام پانزده خرداد و مقاومت و مبارزات سال‏هاى گذشته امام در اذهان و افکار احیاء گردید، آنهایى که امام را مى‏شناختند مجدداً به سویش بازگشتند و آنها که جوان‏تر بوده و او را نمى‏شناختند براى یافتن گم شده خود تشنه پیام‏ها و سخنانش شدند، در آن جوّ آشفته شرایطى فراهم آمد تا نام امام خمینى در محافل و مجالس گوناگون مذهبى و سیاسى بر زبان‏ها بیاید و موقعیت رهبرى در یکى از مقاطع حسّاس استوار گردید، در برهه‏اى تاریخ ساز که در پى فشار رژیم ذکر نام امام در مجامع گوناگون با شش ماه زندان توأم بود۱۱ و انواع شیوه‏هاى سیاسى و فرهنگى به کار گرفته شده بود تا نام و یاد رهبرى انقلاب در قلوب و افکار مردم فراموش گردد. به یکباره همه آن تلاش‏هاى مذبوحانه خنثى گردید. ساواک در گزارشى از مجالس ترحیم به مناسبت درگذشت حاج آقا مصطفى مى‏نویسد: در تعدادى از این محافل شعارهایى به طرفدارى از روح اللّه خمینى داده شده است،۱۲ مفسّر شبکه خبرى بى بى سى گفته است: آیت اللّه خمینى که از تبعید گاهش در نجف نه تنها اکثر تشکیلات مذهبى، بلکه نبض سیاسى کشور را در دست داشت، ناگهان نام ممنوع الذکرش بار دیگر پس از سال‏ها و در پى فوت ناگهانى فرزند ارشدش مصطفى، بر سر زبان‏ها افتاد، رادیو مذکور در جایى گفته است: از عصر روز سیزدهم آبان ۱۳۴۳ که اطلاعیه چند سطرى سازمان امنیت خبر تبعید آیت اللّه خمینى را منتشر کرد تا سیزده سال بعد که اطلاعیه ترحیم فرزندش سید مصطفى در مطبوعات ایران منتشر شد، ذکر نام آیت اللّه خمینى رسماً ممنوع بود.۱۳ در ادامه همین روند و در شرایطى که همراه داشتن رساله عملیه حضرت امام خمینى خلاف و جرم محسوب مى‏گردید و رژیم درصدد تبلیغ از برخى مراجع دیگر بود تعدادى از سخنرانان مجالس ختم حاج آقا مصطفى، حضرت امام را به عنوان رهبر و مرجع مسلّم شیعیان به مردم معرفى مى‏نمودند. ساواک در گزارشى در همین زمینه نوشته است: در این مجالس سخنرانان مذهبى از روح اللّه خمینى به عنوان مرجع مسلّم عالم تشیع نام مى‏برده‏اند، بنابراین حتى دشمنان و تحلیل‏گران خارجى ضمن اعتراف به رهبرى و هدایت انقلاب توسط امام از تبعیدگاه، شهادت فرزند ارشدش را عامل مهمى در ترویج نام امام و در واقع استحکام موقعیت رهبرى در میان اقشار مردم دانسته‏اند، این در حالى است که امام از سال ۱۳۴۳ ش به بعد در میان مردمى که هدایت‏هاى سیاسى، فکرى و معنوى او را پذیرفته بودند و بر فرامینش گردن مى‏نهادند، حضور نداشت و بطور مستقیم نمى‏توانست با آنان ارتباط برقرار کند.۱۴

در این شرایط با وجود آن که امام فرزندى فرزانه و فاضل را از دست داده بود حتى حاضر به تغییر برنامه‏هاى درسى و مطالعاتى خود نشد و از موقعیت بوجود آمده براى ایجاد تحرّک و تقویت همبستگى امت مسلمان بر ضد استکبار و ستم کاران بهره برد و در حقیقت آن مجالس ترحیم متعدد، تلگرام‏هاى تسلیت و اقبال عمومى امام را براى پیشبرد نهضت مصمم‏تر ساخت، از همین مقطع است که به رغم دورى چند ساله از ایران آن روح قدسى به دلیل شناخت دقیق و ارتباط عمیق عاطفى با مردم پى در پى اعلامیه‏هاى پرمحتوا و انرژى بخش خود را خطاب به مبارزان و اقشار مسلمان داخل و خارج ایران صادر کرد، بیانیه‏هاى امام که حاکى از ایستادگى در مقابل رژیم سفّاک بود بیش از پیش به ایران مى‏رسید و استقبال مردم بر تندى لحن امام افزود.۱۵ از این زمان او خواستار سرنگونى سلسله پهلوى گردید، امام ضمن توجه به مبارزه با رژیم پهلوى براى جنبش‏هاى مسلمان در جهان اسلام در محو سلطه و تهاجم و اشغال ارزش ویژه‏اى قایل بود و در همین فراز تاریخى مشکلات جهان اسلام را مدّ نظر قرار داد. خبرگزارى فرانسه به نقل از خبرگزارى وفا در ششم دسامبر ۱۹۷۷ در خصوص پاسخ امام به تلگراف تسلیت یاسر عرفات گزارش داد: امام مى‏گوید بین رژیم شاه، صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا رابطه‏اى وجود دارد روح اللّه خمینى در پیام خود بار دیگر حمایت خویش را از جنبش مقاومت فلسطین براى آزادى از سرزمین اعلام کرده است.۱۶

 

آتش خشم و نفرت برافروخته شد

یکى از روحانیان مبارز که در قیام نوزده دى ۱۳۵۶ حضور داشته است مى‏گوید در سال ۱۳۵۶ که فرزند امام به طرز مرموزى به شهادت رسید در قم به عنوان مرکز انقلاب و قیام حضرت امام جرقه‏اى زده شد و علاقه‏مندان به ایشان، نام او را بر سرزبان‏ها انداختند. طى مراسمى که براى آقا مصطفى برگزار شد از امام به طرز با شکوهى نام برده و ایشان را علناً به عنوان رهبر نهضت اسلامى معرفى و مطرح کردند. رژیم پهلوى وقتى با این تحلیل از مقام امام روبرو گردید خوف آن را داشت که امام بار دیگر حرکت انقلاب را سامان دهد و منافع رژیم را به خطر اندازد، لذا درصدد برآمدند به نحوى از انحاء این امر را خنثى کنند، راهى که انتخاب کردند توهین به ساحت مقدس ایشان بود، لذا نگارش و چاپ مقاله کذایى در روزنامه اطلاعات انجام شد، اگرچه آن مطالب در هفدهم دى ماه با امضاى احمد رشیدى مطلق به عنوان نویسنده‏اش در این نشریه درج شد ولى همه مى‏دانستند که دست دربار و حتى شخص شاه و ساواک در بین است، شاید عوامل رژیم قصد داشتند با این کار، افکار عمومى را نسبت به امام بسنجند، البته در قضیه درج مقاله رژیم دست به امتحانى زد که مجانى نبود و براى او گران تمام شد، حوزه علمیه که همواره پشت سر امام حرکت مى‏کرد ساکت ننشست و به عنوان اولین اقدام روز هیجدم دى ماه مجموعه حوزه علمیه (در اعتراض به این مقاله) تعطیل شد. روز نوزدهم دى ماه هم طلاب انقلابى و مذهبى در مسجد اعظم اجتماع کردند و قرار شد که در قالب دستجات راهپیمایى به منزل مراجع عظام تقلید مراجعه نمایند و نظر ایشان را نسبت به مقاله مزبور و توهین به ساحت مقدّس حضرت امام جویا شوند.۱۷

در واقع بعد از انتشار مقاله موهن، شهر قم دچار موجى از خشم و نفرت نسبت به رژیم شد و همان شب براى اولین بار بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بار دیگر شعار درود بر خمینى و مرگ بر حکومت پهلوى در شهر قم طنین افکن شد، راهپیمایى و تظاهرات مردم در نوزده دیماه ادامه یافت و راهپیمایان در حین حرکت با قواى امنیتى رژیم پهلوى درگیر شدند که بر اثر آن جمع زیادى به شهادت رسیدند.

و به این ترتیب فضاى شهر قم به خون و انقلاب و ستیز با ستم تبدیل شد و اربعین شهداى قم در تبریز به یک تظاهرات با شکوه تبدیل گشت که طى آن عدّه‏اى از مردم قهرمان پرور این شهر توسط نیروهاى نظامى به شهادت رسیدند، چهل روز بعد اربعین شهداى تبریز در شهر یزد برگزار گردید و این مراسم به اربعین‏هاى گذشته پیوست و به این ترتیب انقلاب اسلامى اوج گرفت.۱۸

شاه در مصاحبه با خبرنگار بى بى سى گفت: شورش‏هاى قم و تبریز نتیجه اتحاد نامقدس بین کمونیست‏ها و اشخاص مرتجع است.۱۹

بعد از این که ایادى رژیم دست به درج این مقاله موهن زدند، به تدریج متوجه اشتباه خود شدند ولى دیگر کار از کار گذشته بود، همانگونه که ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه یادآور گردیده و اسد اللّه علم در خاطرات خود گفته است تصوّر غلط نظام از اوضاع دهه ۱۳۵۰ آنها را وادار کرده دست به چنین حرکت سبک مغزى بزنند، برنامه‏اى که حرکت انقلاب را تشدید و تقویت کرد. از سوى دیگر آن‏ها قصد داشتند چهره مقدّس رهبر انقلاب را که استوانه اصلى جریان‏هاى انقلابى و ضد استبدادى بود مخدوش نمایند و در ضمن یک بحران فکرى در سطح جامعه پدید آورند اما خداوند به دست خودشان پرتو افشانى انقلاب را افزایش دادند و از خاموشى آن جلوگیرى کردند.۲۰

 

موج آفرینى

آنچه طوفان عواطف مردم را در ابراز احساسات نسبت به امام از کنترل ساواک بیرون آورد، تصمیم حساب شده نیروهاى انقلابى در برگزارى مراسم اربعین‏هاى متوالى بود، شکوه این مراسم چنان بود که شاه موفق نشد موج آن را پشت سر بگذراند و به موازات آن که نیروهاى انقلاب هوشمندانه عمل کردند، رژیم با خشمى توأم با جنون، ناپخته واکنش نشان داد و بر اثر تسلسل اربعین‏ها بحران فراگیر شد و کانون اصلى فساد و استبداد را در کام خود بلعید، در روند خطاهاى پى در پى بود که رژیم در واکنش به برگزار مراسم اربعین، عدّه‏اى از روحانیان برجسته راتبعید کرد، حضور این افراد تبعیدى در شهرهاى دور افتاده، فراگیر شدن انقلاب را در پى داشت.۲۱

شهادت حاج آقا مصطفى و حوادثى که به دنبال آن در قم، تهران، و دیگر شهرها روى داد مردم را براى حمایت از امام متحد نمود و حوزه‏هاى علمیه ایران با حوزه نجف پیوند برقرار کرد، ترس‏ها و دلهره‏ها از بین رفت و دیگر مردم از آن جوّ اختناق و فشارى که حاکم بود هراسى نشان نمى‏دادند. پس از ختم هر جلسه چند دقیقه‏اى نیز با ترس و لرز شعار داده مى‏شد مثل درود بر خمینى و پس از گذشت جلساتى شعار مرگ بر حکومت یزیدى افزوده شد، آن جلسات به طور پراکنده تا چهل روز ادامه داشت و سرانجام برکات خود را نشان داد، بالا رفتن آگاهى‏هاى سیاسى نیروهاى انقلابى، زدودن ترس و تقویت روحیه شجاعت و فداکارى و افزایش اعتماد به نفس مردم در ابراز اعتراض و انزجار به خاطر برنامه‏هاى ضد اسلامى دستگاه حاکمه از ثمرات این اربعین‏ها بود. جلسات مزبور شعارهاى کوتاه و چند لحظه‏اى توأم با خوف را به شعارهاى طولانى همراه با شجاعت و صلابت تبدیل کرد. مردم چون سیل خروشان براى سرنگونى نظام طاغوتى به حرکت درآمدند و کنترل اوضاع از دست مأموران خارج و ابتکار به دست رهبرى قیام و نیروهاى مبارز قرار گرفت، استکبار وقتى احساس کرد نیروهاى مذهبى هر روز قوى‏تر و خطرناک‏تر مى‏شوند تصمیم گرفت وحدت و انسجام آنان را هدف قرار دهد. امام خمینى که پى به این توطئه برده بود در آذر سال ۱۳۵۶ در نجف پیرامون وحدت مطالبى بیان فرمودند که مضامین آن این بود: تمام عقب افتادگى‏هاى ما از پراکندگى و تفرقه است، امروز وحدت اهمیّت دارد و بدین گونه ایشان بین طلّاب، دانشجویان، بازاریان و کارگران یک نوع اتحاد و هم دلى بوجود مى‏آورد، امام در جایى دیگر هشدار دادند مبادا جناح‏هاى مذهبى و مبارز از هم فاصله بگیرند، و تأکید نمودند روحانیان و دانشگاهیان با یکدیگر دست برادرى دهند و جمعیت‏هایى که دارند براى اسلام کار مى‏کنند نباید از هم فاصله بگیرند، آن‏ها باید با هم مرتبط گردند، وقتى سخنان امام که برگرفته‏اى و مضمونى از آن را در این جا آوردیم در قالب نوارهایى در سطح وسیعى پخش شد و در منابر، مساجد و محافل مذهبى مورد ارزیابى قرار گرفت ارتباط دانشگاه و حوزه قوى و این دو قشر روحانى و دانشگاهى با یکدیگر مأنوس گردیدند.

رژیم براى برهم زدن اتحاد نیروهاى مسلمان و انقلابى که از حوزه و دانشگاه برخاسته بودند در کنار حزب رستاخیز گروهى تحت عنوان سازمان ملى دانشگاهیان بوجود آورد و تمام تحصیل کرده‏ها، سرسپرده‏هاى آموزش دیده و دست آموخته‏هاى سیا، ساواک و دربار که در لباس استاد، رئیس دانشگاه، و رئیس دانشکده بودند تحت پوشش این سازمان جمع کرد تا با بوجود آوردن یک جریان دست نشانده با ظاهرى انقلابى و مخالف رژیم بوجود آورد، اولاً در صفوت متحد مورد اشاره بذر تفرقه بپاشند و ثانیاً اوضاع را از طریق این تشکّل بدست گیرند که موفقیتى بدست نیاوردند.۲۲

با این همه جریان اصلى مبارزه براى سرنگون کردن رژیم پهلوى مرکز ثقل و نقطه امیدى یافت، سرود وحدت ساخته شد و در سراسر جهان بین مسلمانان شنیده شد، شاه و کارگزارانش چند ماهى بعد آن را شنیدند. هزاران تنى که هرماه به میمنت شرایط جدید سیاسى و بهبود روابط ایران راهى عتبات عراق مى‏شدند پیام آور و پیغامبرانى بودند که دور از چشم مأموران ساواک شب‏ها خود را به حرم حضرت على(ع) در نجف مى‏رسانیدند و در ضمن به تماشاى مردى مى‏نشستند که کار هر شب او در این تبعید طولانى حضور در آن حرم بود، زائران ایرانى گهگاه به دست بوس نائل مى‏آمدند و وجوه شرعى را به نمایندگان امام خمینى مى‏سپردند.

تحرّک بى‏سابقه‏اى که ناگهان در نهضت اسلامى پدید آمد گرچه در داخل و خارج از ایران به کیفیّت‏هاى گوناگون رُخ مى‏نمود ولى در عمل یک هدف داشت، دانشجویان مسلمان مقیم اروپا، کانادا و آمریکا جانى تازه گرفتند و به فعالیت‏هاى خود تحرّک بخشیدند، رابطین مبارزین در کشورها و نواحى مسلمان نشین جهان در فرصت‏هاى مناسب و مقتضى گزارش امور را به نجف مى‏رسانیدند و رهنمودهاى حیات بخش امام را دریافت مى‏نمودند.

حرکت عمیق دیگرى نیز در ایران در حال شکل‏گیرى و سازماندهى بود که ساواک از ابعاد گسترده آن اطلاعاتى اندک داشت. جناح‏هاى مختلف مذهبى و مبارز حول یک مرکزیت مخفى جمع مى‏شدند، این کانون را یاران باوفاى امام و شاگردان برجسته ایشان بوجود آورده بودند که در رأس آنان شخصیت‌هایى چون شهید آیت اللّه مطهرى، آیت اللّه سید على خامنه‏اى، شهید مظلوم دکتر بهشتى، دکتر مفتح و دکتر باهنر قرار داشتند، چند نفرى از این بزرگان نیز در زندان به سر مى‏بردند، این مرکزیت در شهرستان‏ها یارانى استوار داشت از جمله شهید صدوقى در یزد، قاضى طباطبایى در تبریز، دستغیب در شیراز،‌هاشمى نژاد در مشهد و… که هر کدام از طریق مساجد و حسینیه‏ها اجتماعاتى را بر پا مى‏داشتند و به روشنگرى و افشاگرى مى‏پرداختند، دستور کلى و رهنمودهاى اساسى این برنامه‏ها از نجف مى‏رسید، ابرها آهسته آهسته کنار مى‏رفت و در تناسب مستقیم با واکنش و آمادگى مردم ایران پیام‏ها و سخنرانى‏هاى امام شدیدتر و بارزتر مى‏شد. یازدهم آذر ۱۳۵۶ سرآغاز حرکت تازه‏اى بود زیرا امام خمینى در مسجد شیخ انصارى نجف پرده از سیاست فضاى باز سیاسى برداشت و خاطرنشان ساخت این وضع جدید که رژیم شاه به نویسندگان مجال نوشتن و به گویندگان فرصت گفتن داده، نیرنگ بزرگى براى تطهیر شاه و وانمود کردن آزادى ادعایى و جنایات را به گردن دولتى‏انداختن که ابزارى بیش نمى‏باشد، امام پس از افشاى این نقشه عموم مسلمین خصوص علما، دانشگاهیان، روشنفکران و…را موظف نمود از فرصت پیش آمده بهره گرفته و حقایق را بر زبان جارى کرده و به گوش مقامات بین المللى و سایر جوامع بشرى برسانند، امام هشدار دادند اشخاص متعهد و متدین که ابتکار عمل را به دست گرفته‏اند از معرفى خود اجتناب نمایند و فریب این فضاى باز را نخورند از تجربه‏هاى سابق پند گیرند وبه فعالیت‏هاى خود در پرتو اسلام و در چارچوب موازین دینى، ادامه دهند.

در حالى که رژیم مى‏کوشید تا به نهضت مذهبى انگ ایسم‏هاى جدید را بزند و به بهانه سرکوبى کمونیست‏ها و مارکسیست‏ها، کشتار خونینى به راه اندازد، توصیه‏هاى ارزشمند امام یک دستور العمل راهگشا مشخص و حساب شده بود که جلو چنین جنایتى را مى‏گرفت.۲۳

ساواک براى کنترل و مهار جنبش و قیام خودجوش مردم از آذرماه ۱۳۵۶ بار دیگر اقدام به دستگیرى و تبعید چهره‏هاى فعّال دانشگاهى حوزوى کرد، تعداد زیادى از طلاب و فضلاى حوزه و نیز دهها نفر از دانشجویان دانشگاههاى تهران، اصفهان و… دستگیر و روانه سیاه چال‏هاى رژیم شدند. بسیارى از دانشجویان از ادامه تحصیل محروم گردیدند، دانشگاهها و مراکز آموزش عالى یکى پس از دیگرى به تعطیلى کشیده مى‏شد و هر روز از گوشه و کنار کشور خبر شهادت عدّه‏اى و دستگیرى و شکنجه‏هاى عدّه‏اى دیگر به گوش مى‏رسید.۲۴

به موازات سرکوب‏هاى خونین چهره‏هاى مقبول و مورد احترام مردم که در مبارزات نقش داشتند و بعد از حضرت امام محور انقلاب بودند از بدنه جامعه جدا کرده و به نقاط بد آب و هوا و دور افتاده تبعید مى‏کردند، آیت اللّه پسندیده که پیرمردى ۸۵ ساله بود به انارک در مناطق کویرى شمال شرقى اصفهان تبعید شد، آیات محترم و حجج اسلام حسین نورى، صادق خلخالى، ربانى شیرازى، ربانى املشى، مرتضى فهیم کرمانى نیز جزو شخصیت‏هاى تبعید شده بودند، به این خیال که با دستگیرى این بزرگان نیروى محرکه نهضت کم توان مى‏گردد غافل از آن که مردم با اشتیاقى درونى و یک نوع حرکت خودجوش با امام یکى شده و در همان مسیرى که رهبر ترسیم کرده بود گام برمى‏داشتند و اگر نیمى از این جمعیت محبوس و تبعید مى‏گشت از حرکت خود باز نمى‏ایستادند.۲۵

بدین گونه از مهم‏ترین آثار شهادت حاج آقا مصطفى ایجاد شور و هیجان روز افزون در میان مردم بود و بر اساس اسناد ساواک در پایان اکثر مجالس ترحیم وى جمعیّت شرکت کننده در مراسم، به تظاهرات پرالتهاب در حمایت از امام و محکومیت جنایات رژیم پهلوى مى‏پرداختند، پس اگر بگوئیم این رویداد فعالیت یک آتشفشان نیمه خاموش به شمار مى‏رفت سخنى به گزاف نگفته‏ایم، یکى از عناصر وابسته به جبهه ملّى اعتراف کرده است:۲۶ یک ماجراى سیاسى بود نه این که در گذشت فرزند (امام) خمینى این قدر جنجال به ظاهر به پا کند، مردم به دنبال یک علتى و مستمسکى مى‏گشتند که تظاهراتى به راه اندازند، فوت پسر خمینى موضوعى بسیار عالى براى حرکت ایجاد کردن بود…خوب این‏ها از آن استفاده کردند و بهره‏بردارى لازم را نمودند. اگرچه او کوشیده است از ابعاد سیاسى و اجتماعى حادثه شهادت حاج آقا مصطفى بکاهد ولى بطور ضمنى اعتراف کرده است که مبارزان با استفاده از نتایج این ضایعه با یکدیگر متحد شدند و موج جدید و شدیدى بوجود آوردند.

اسناد ساواک نیز به این واقعیت تصریح نموده‏اند: بعد از مراسم چهلمین درگذشت مصطفى خمینى افراطیون مذهبى در دنباله فعالیت‏هاى اخلال گرانه خود در ماه محرم، بار دیگر فرصتى پیدا کردند که تلاش‏هاى مضرّه را در مقیاس وسیع‏تر تعقیب نمایند و در چند مورد در شهرهاى مشهد و اهواز به تظاهرات خیابانى و شکستن چند جام از شیشه‏هاى دو شعبه بانک صادرات مبادرت نموده‏اند.۲۷

در فاصله برگزارى مجالس ختم سید مصطفى خمینى و مجالسى که به مناسبت چهلمین روز درگذشت او برگزار گردید فعالیت‏هاى وسیع‏ترى نیز از طرف عناصر متعصب مذهبى طرفدار روحانیون افراطى و وابسته به گروههاى برانداز انجام گرفت و عدّه‏اى در شهرهاى تهران، شیراز و مشهد به تظاهرات خیابانى، حمل شعارهاى پارچه‏اى مضر و شکستن شیشه‏هاى چند شعبه بانک، سینما، مشروب فروشى و هم چنین شرکت هواپیمایى ملّى ایران در شهر شیراز مبادرت نموده‏اند.۲۸

از آن پس ایران اسلامى شاهد انفجارى فزاینده از عواطف شد که هرگز در تاریخ نهضت‏ها تا آن روز سابقه نداشت، بحران فراگیر شد و چنان شدت و حدّتى پیدا کرد که تشکیلات ستم را در معرض خطر جدّى قرار داد. آن روز که خیابان‏هاى اصلى تهران شاهد راهپیمایى میلیونى شد تمامى تماشاگران و تحلیل گران خارجى دریافتند که موج انقلاب مهار شدنى نمى‏باشد، بنابراین آن چه رژیم پهلوى را برانداخت زلزله‏هاى سیاسى سال‏هاى ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ بودند که کانون آن‏ها در مراسم اربعین رحلت شهادت گونه حاج آقا مصطفى شکل گرفت.۲۹

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. از ایران به ایران، ج ۲، ص ۴۱ – ۴۲٫
  2. فصلنامه ۱۵ خرداد، تابستان و پائیز ۱۳۷۳، ص ۱۲۸ – ۱۲۹٫
  3. از ایران، ج ۲، بخش اسناد، سند ش ۷، ص ۴۹۷٫
  4. فرزندان اسلام و قرآن، دفتر اول، واحد فرهنگى بنیاد شهید، تهران ۳۶۲، ص ۱۳۶ – ۱۳۹٫
  5. مجله ۱۵ خرداد، ص ۱۲۸ – ۱۲۹ ؛ از ایران به ایران، ج ۲، ص۴۹۴ – ۴۹۵٫
  6. انقلاب اسلامى در تئورى و عمل، سید حسین تقوى حسینى، قم انتشارات علمى فرهنگى صاحب الزمان، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص۱۶۴٫
  7. شاهد یاران، آبان ۱۳۸۵، ص ۷۱، داستان انقلاب، محمود طلوعى، ص ۲۶۱، فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۱۵ – ۱۶، ص۱۲۴ – ۱۲۹٫
  8. مأموریت مخفى در ایران (خاطرات ژنرال‌هایزر)، ترجمه سید محمد حسین عادلى، تهران، بى نا، چاپ اول ۱۳۶۵، ص۴۶۲-۴۶۳٫
  9. درون انقلاب ایران، جان دى استمپل، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، مرکز خدمات فرهنگى رسا، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۶۲٫
  10. پا به پاى آفتاب، ج ۱، ص ۱۵۶ – ۱۵۸٫
  11. فصلنامه ۱۵ خرداد، ش ۴، ص ۲۷٫
  12. ساواک و روحانیت، ص ۲۰۲٫
  13. داستان انقلاب،ص ۲۳۰ و ۲۵۳٫
  14. مجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه سید مطفى خمینى، ص۱۵۲ – ۱۵۳، شاهد یاران، همان، ص ۶۹٫
  15. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج، ص۳۱۸٫
  16. فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۱۵ و ۱۶، ص ۱۲۴٫
  17. حماسه نوزده دى ۱۳۵۶، به کوشش على شیر خانى، ص۱۱۳ -۱۱۴٫
  18. انقلاب اسلامى در تئورى و عمل، ص ۱۶۴ – ۱۶۵٫
  19. تاریخ سیاسى ایران، دکتر سید جلال الدین مدنى، ج ۲، ص۲۴۸٫
  20. حماسه نوزده دى، ص ۳۳ – ۳۴٫
  21. مجموعه مقالات کنگره شهید سید مصطفى خمینى، ص ۲۹ – ۳۱٫
  22. سیر تکوینى انقلاب اسلامى، جواد منصورى، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ سوم ۱۳۷۹، ص ۳۰۸ – ۳۰۱٫
  23. از سید ضیاء تا بختیار، ص ۷۳۲ – ۷۳۴٫
  24. از ایران به ایران، ج ۲، ص ۸۶ – ۸۷٫
  25. همان، ص ۱۰۸ – ۱۰۹٫
  26. داستان انقلاب، ص ۲۶۲٫
  27. ساواک و روحانیّت، ص ۲۰۲٫
  28. همان، ص ۱۹۹٫
  29. شاهد یاران، همان، ص ۵۸٫
30دسامبر/16

بهترین بندگان در کلام امام رضا(ع)

“یازدهم ذیقعده سالروز میلاد فرخنده هشتمین اختر تابناک ولایت بر پیروان راستینش مبارک باد”

یاسر جهانى پور

 

مقدمه

امام على بن موسى الرضا علیه السلام در روز جمعه یازدهم ذى القعده سال ۱۵۳ هجرى و بقولى در سال ۱۴۸ هجرى قمرى در مدینه منوّره به دنیا آمد.

مادرش نجمه خاتون مى‏گوید: هنگامى که به فرزندم على حامله بودم، هرگز سنگینى باردارى را احساس نکردم و همواره در وقت خواب، از درونم صداى تسبیح و تهلیل و تمجید خدا مى‏شنیدم، پس گاهى وحشت مى‏کردم و بر مى‏خاستم ولى پس از بیدار شدن چیزى را نمى‏شنیدم. و وقتى فرزندم متولد شد، دستش را بر زمین گذاشت و سر به آسمان بلند کرد و دیدم لبهایش حرکت مى‏کنند گویى چیزى مى‏گوید، پس پدرش موسى بن جعفر علیه السلام بر من وارد شد و فرمود: این کرامت پروردگار بر تو مبارک باد اى نجمه! سپس على را در پارچه سفید پیچیده به او سپردم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را به من رد کرد و فرمود: او را بگیر که او بقیه اللّه در زمین است.

امام رضا(ع) در بیان و شرح حال بهترین بندگان خداوند ۵ خصلت را از ایشان نام مى‏برد و مى‏فرماید: “الّذین اذا احسنوا استبشروا و اذا اساؤوا استغفروا و اذا اعطوا شکروا و اذا ابتلوا صبروا و اذا غضبوا عفوا؛۱ بهترین بندگان کسانى هستند که هنگام انجام کار نیک خرسند، و هنگام ارتکاب عمل زشت از خداوند طلب بخشش کنند، و آنگاه که چیزى به آنان داده شود سپاسگزار بوده و زمانى که به مصیبتى دچار شوند صبر کنند، و در هنگام خشم عفو نمایند.

این کلام نورانى بر گرفته از آیات کلام اللّه مجید است که براى بیدارى بندگان خدا توسط حضرت بیان شده امید است چراغ هدایت همه ما قرار گیرد.

خوشحالى از انجام کار نیک

خداوند مى‏فرماید: “قل بفضل اللّه و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیرٌ ممّا یجمعون؛۲ بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که از آنچه گردآورى کرده‏اند بهتر است.”

اولین خصلت بندگان خوب در کلام امام رضا آن است که اگر کار نیکى انجام مى‏دهند، از انجام دادن آن کار خوشحال مى‏شوند. براى خوشحالى انسان در انجام دادن کار خوب سه حالت وجود دارد: یا اینکه آن را خالص براى خدا و پنهانى انجام مى‏دهد ولى اگر عملش لو رفت و دیگران فهمیدند، ممکن است خوشحال شود و یا اینکه هیچکس عمل او را نمى‏بیند، اما او از عمل خود شادمان است و دلیلش هم آن است که در جهت کسب رضاى حق تلاش کرده و موفق به این کار شده است. حالت اول به طور قطع منظور حدیث نیست زیرا عمل ریایى کاملاً باطل و از اساس شرک آلود است. اما حالت دوم بنا به قول روایات هیچ عیب و مفسده‏اى ندارد. در روایت است که مردى به رسول خدا(ص) عرض کرد: من عملم را پنهان مى‏دارم و دوست ندارم که کسى از آن مطلع شود و اتفاقاً بر آن مطلع مى‏گردند و من از این اطلاع خوشحال مى‏شوم. فرمود: براى تو دو اجر است اجر پنهان داشتن و اجر آشکار شدن و از امام محمد باقر(ع) سؤال شد که مردى عمل خیرى مى‏کند و چون کسى مى‏بیند او خوشحال و شکفته خاطر مى‏شود، فرمود:باکى نیست، هیچکس نیست مگر اینکه دوست دارد که خداوند کار خوب او را در میان مردم آشکار کند، حتى وقتى که آن را براى این مقصود انجام نداده باشد.۳ از این دو خبر فهمیده مى‏شود، خوشحالى براى مقاصد مذکور مانعى ندارد، هر چند هدف وى در آغاز این بود که عملش را پنهان دارد، اما در موردى که شادى و خوشحالى او براى منزلت یافتن در دل مردم باشد تا او را مدح و تعظیم کنند و حاجتش را برآورند این امر باعث بطلان عمل اوست.

در حالت سوم، با اینکه کسى عمل او را نمى‏بیند، اما خوشحالى او به سبب رضایت خداوند است. پس این خوشحالى نه ریاست و نه عجب و نه هیچ چیز دیگر، بلکه حالتى روحانى و معنوى است که پس از انجام عمل خیرخواهانه به انسان دست مى‏دهد.

استغفار به هنگام انجام گناه

خداوند مى‏فرماید: “انّما التّوبه على اللّه للّذین یعملون السّوء بجهاله ثمّ یتوبون من قریبٍ فاولئک یتوب اللّه علیهم و کان اللّه علیماً حکیماً؛۴ توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى‏دهند و سپس بزودى توبه مى‏کنند، خداوند توبه چنین اشخاصى را مى‏پذیرد و خدا دانا و حکیم است.”

همچنین مى‏فرماید: “والّذین اذا فعلوا فاحشهً أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذّنوب الّا اللّه و لم یصرّوا عى ما فعلوا و هم یعلمون؛۵ و کسانیکه چون مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مى‏افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى‏کنند – و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد – و اصرار به گناه نمى‏کنند با اینکه میدانند.”

در آیه فوق اشاره به یکى دیگر از صفات پرهیزکاران شده و آن اینکه اگر مرتکب گناهى شوند بزودى بیاد خدا مى‏افتند و توبه مى‏کنند و هیچگاه اصرار به گناه نمى‏ورزند. در تفسیر نمونه مى‏خوانیم:

“از تعبیرى که در این آیه شده چنین استفاده مى‏شود که انسان تا بیاد خدا است، مرتکب گناه نمى‏شود، آن گاه مرتکب گناه مى‏شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکارى و غفلت در افراد پرهیزگار دیرى نمى‏پاید، بزودى بیاد خدا مى‏افتند و گذشته را جبران مى‏کنند، آنها احساس مى‏کنند که هیچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند.

در پایان آیه براى تأکید مى‏گوید: “و لم یصرّوا على ما فعلوا و هم یعلمون؛ آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمى‏ورزند و تکرار گناه نمى‏کنند.”

در ذیل این آیه از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود:

“الاصرار ان یذنب الذنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدث نفسه بتوبه فذلک الاصرار؛ اصرار بر گناه این است که انسان گناهى کند و دنبال آن استغفار ننماید و در فکر توبه نباشد، این است اصرار بر گناه.”

در کتاب امالى صدوق، از امام صادق(ع) حدیثى پر معنى نقل شده که خلاصه آن چنین است: هنگامى که آیه فوق نازل شد و گناهکاران توبه کار را به آمرزش الهى نوید داد، ابلیس سخت ناراحت شد،و تمام یاران خود را با صداى بلند به تشکیل انجمنى دعوت کرد، آنها از وى علت این دعوت را پرسیدند، او از نزول این آیه اظهار نگرانى کرد، یکى از یاران او گفت: من با دعوت انسانها به – این گناه و آن گناه تأثیر این آیه را خنثى مى‏کنم، ابلیس پیشنهاد اورا نپذیرفت، دیگرى نیز پیشنهادى شبیه آن کرد که آنهم پذیرفته نشد، در این میان شیطانى کهنه کار بنام وسواس خناس گفت: من مشکل را حل مى‏کنم، ابلیس پرسید: از چه راه؟ گفت: فرزندان آدم را با وعده‏ها و آرزوها آلوده به گناه مى‏کنم، و هنگامى که مرتکب گناهى شدند یاد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى‏برم، ابلیس گفت: راه همین است، و این مأموریت را تا پایان دنیا بر عهده او گذاشت.

روشن است که فراموشکارى نتیجه سهل انگارى و وسوسه‏هاى شیطانى است، و تنها کسانى گرفتار آن مى‏شوند که خود را در برابر او تسلیم کنند، و به اصطلاح با وسواس خناس همکارى نزدیک نمایند. ولى مردان بیدار و با ایمان کاملاً مراقبند که هرگاه خطایى از آنها سرزد در نخستین فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشویند و دریچه‏هاى قلب خود را به روى شیطان و لشکر او ببندند که آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى‏شوند.۶

 

شکرگزارى به هنگام عطاى نعمت

“اعملوا آل داود شکراً و قلیلٌ من عبادى الشّکور؛۷ ما به آنان گفتیم: اى آل داود(در مقابل این همه نعمت) سپاسگزار باشید، و حال آنکه قلیلى از بندگان من شکرگزارند.”

با توجه به آیه فوق، عدّه کمى از بندگان، شاکر حقیقى هستند، بهمین دلیل امام رضا در این حدیث، شکر گزار بودن را از صفات بندگان خوب خدا شمرده است.

بندگان شاکر حقیقى، کسانى هستند که علاوه بر اینکه زبانشان به شکر خالق و مخلوق مشغول است، با اعتقاد قلبى محکم نیز ایمان داشته باشند که هرآنچه در عالم از نعمتهاى بسیار مى‏بینند، از جانب خداى متعال و به لطف و رحمت او بر بندگان عطا شده است، پس اگر از کسى نعمتى هم به آنان مى‏رسد، باز آن را از خدا دانسته و علاوه بر مخلوق از او نیز سپاسگزارند. و چون به این مهم اعتقاد پیدا نمودند، از هیچ عملى در راه رضاى محبوب فروگذارى نکرده و با تمام نیرو در جهت کسب خشنودى خداوند، مى‏کوشند. مرحوم ملا احمد نراقى(ره) مى‏فرماید:شکر عبارت است از شناختن نعمت از منعم و آن را از او دانستن و به آن شاد و خرّم بودن و به مقتضاى آن شادى عمل کردن، به این معنى که خیر منعم را در دل گرفتن و حمد او را کردن و نعمت را به مصرفى که او راضى باشد، رساندن. پس شکر منعم حقیقى که حضرت آفریدگار است، آن است که همه نعمتها را از او دانى و او را منعم و ولىّ خودشناسى و اگر کسى دیگر با تو نیکى کند، چنین دانى که خداى تعالى دل او را مسخر فرموده که به آن نیکى اقدام نماید و کسى که این را فهمید، یک رکن شکر را به جا آورده، بلکه بسا باشد که همین را شکر گویند و این شکر قلبى است. و رکن دیگر شکر خدا آن است که: به نعمت‏هاى الهى که به او عطا کرده شاد و خرم باشد، اما نه از این راه که باعث لذّت و کامرانى او در دنیاست، بلکه از این راه که به واسطه آنها مى‏تواند تحصیل رضاى منعم را کند و خود را به قرب و جوار لقاى او برساند. و علامتش این است که از نعمتهاى دنیویه شاد نشود، مگر به چیزى که اعانت بر تحصیل آخرت نماید. چون این صفت را تحصیل کرد، رکن دوم شکر را به جا آورده و رکن سوم، آن است که در دل و زبان حمد و ثناى او را به جا آورد و حمد دل آن است که خیرخواه کافه مخلوقات الهى بوده، نیکویى ایشان را جوید و حمد زبان آن است که اظهار شکرگزارى او را کند. و رکن چهارم آن است که نعمتهاى الهیه را صرف رضا و مقصود او نماید، مثلاً اعضاء و جوارح که از نعمتهاى الهى است، در طاعات و عبادات او به کار برد و از استعمال آنها در عصیان او احتراز کند. حتى اینکه از جمله شکر چشمها آن است که هر عیبى از مسلمى ببیند ندیده پندارد و از جمله شکر گوشها آنکه هر نقصى از مسلمى بشنود نشنیده انگارد و امثال آنها.۸

 

صبر هنگام نزول بلا

“ولنبلونّکم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین الّذین اذا أصابتهم مصیبهٌ قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون أولئک علیهم صلواتٌ من ربّهم و رحمهٌ و أولئک هم المهتدون؛۹ قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى، و کمبود میوه‏ها آزمایش مى‏کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصیبتى به آنها رسد مى‏گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم، اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان.

بى شک این آیه بهترین شناخت بر کلام امام رضاست. کسانى که به وقت نزول بلا صبر پیشه کرده و بر خدا توکّل مى‏کنند، خدا نیز در عوض بهترین پاداش را براى بهترین بندگان خود در نظر مى‏گیرد که همان، لطف و رحمت و هدایت الهى است، رحمتى که بهشت با آن همه عظمتش، گوشه‏اى از فضل و رحمت اوست.

آزمایشهاست ما را در وقوع

از شما بر چیزها از خوف و جوع

هم دگر از نقص اموال و نفوس

که خورد هر کس ز نقصانش فسوس

ده بشارت صابران را از وداد

که صبور اندر سلوکند و جهاد

صابرند اندر غم و آفات خود

در ولاى ما ز مألوفات خود

آن کسان کز عشق، نز بیم و امید

در مصیبتها که ایشان را رسید

از خداوندیم ما گفتند، چون

لاجرم انا الیه راجعون

هر تصرف کو کند بر ما رواست

ملک ملک اوست، کرد آن را که خواست

هست ایشان را بهر لیل و نهار

بس درود و رحمت از پروردگار

هم هدایت‌هاست ایشان را زما

هر دمى یابند نوعى اهتدا۱۰

امام رضا در حدیثى فرمود: حقیقت ایمان در مؤمن تحقق نمى‏پذیرد، جز آنکه سه فرصت در او باشد، روشى از خداوند، و روشى از پیامبرش و روشى از امامش، روشى که از خدایش باید در او باشد، رازدارى و روش پیامبرش، برخورد نیکو با مردم و روشى که از امامش باید در او باشد، صبر و شکیبایى در غمها و اندوه‏هاست.۱۱ همچنین در حدیثى دیگر فرمود: حقیقت ایمان بنده کامل نمى‏گردد، تا اینکه سه صفت را دارا باشد: “بصیرت در دین، میانه روى در زندگى، و صبر در مصیبتها”۱۲ یک چیز در دو حدیث فوق مشترک است و آن اینکه ایمان مؤمن کامل نمى‏گردد مگر با صبر بر بلا.

 

بخشش هنگام غضب

“و سارعوا الى مغفرهمن ربّکم و جنّه عرضها السّماوات و الأرض أعدّت للمتّقین الّذین ینفقون فى السّرّاء و الضّرّاء و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللّه یحب المحسنین؛۱۳ و بشتابید بسوى آمرزشى از پروردگارتان و بسوى بهشتى که پهناى آن به اندازه جمیع آسمانها و زمین است(که این بهشت) مهیّا شده براى کسانى که تقوى داشته باشند، آنهایى که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق کنند و خشم و غضب فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (چنین مردمى نیکوکارند) و خدا دوستدار نیکوکاران است.

این آیه شریفه چهار صفت از صفات متقین را بیان مى‏فرماید که هر یک از آنها از صفات بارزه و اخلاق حمیده و ملکات حسنه است.

۱- صفت انفاق که از شئون سخاوت است و آیات و اخبار در مدح و آثار و نتایج آن و در مذمّت ضدّ آن که بخل باشد و عقوبات و آثار وخیمه که بر او مترتب مى‏شود، بسیار است چنانکه در روایت از پیامبر اسلام آمده که فرمود: “الجنه دار الاسخیاء؛۱۴ بهشت منزلگاه سخاوتمندان است.”

۲- “کظم غیظ و الکاظمین الغیظ” فرو بردن غیظ و خشم بخصوص بر کسى که قدرت بر تلافى داشته باشد، در سفینه از حضرت صادق علیه السلام فرمود: “ما من عبد کظم غیظا الّا زاده اللّه عزّ و عجلّ عزّا فى الدّنیا و الآخره؛۱۵ هیچ بنده‏اى نیست که خشم خود را فرو نشاند، جز اینکه خداوند بر عزّتش، در دنیا و آخرت مى‏افزاید.”

کظم غیظ بزرگتر از انفاق است، زیرا انفاق مقام عمل است و کظم صفت نفسانى است و بسا انسان در ناملایمات طاقت تحمّل ندارد، ولى در انفاقات مضایقه نمى‏کند.

۳- “والعافین عن النّاس” و مقام عفو بالاتر از کظلم غیظ است، زیرا کظم غیظ تحمّل اذیت است و حواله او بخدا است که در دنیا و آخرت انتقام بگیرد اما عفو، گذشت از اشتباه دیگرى است به گونه‏اى که عقوبت و کیفر براى او نخواهد و عفو از صفات ربوبى است و انسانى که داراى این صفت باشد، متخلق به اخلاق الهى مى‏شود.

از نبى اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم منقول است که فرمود:

(انّه ینادى مناد یوم القیمه من کان له على اللّه اجر فلیقم. فلا یقوم الّا العافون. الم تسمعوا قوله تعالى فمن عفا و أصلح فأجره على اللّه)۱۶ روز قیامت منادى ندا مى‏دهد هر که اجر او بر خداست برخیزد، پس کسى بلند نمى‏شود مگر عفو کنندگان. آیا نشنیده‏اى که خداوند مى‏فرماید: هر که عفو کند پس اجر او بر خداست.

۴- “و اللّه یحبّ المحسنین” و مقام احسان بالاتر از مقام عفو است، زیرا عفو مجرد گذشت است و احسان تلافى بضدّ است. چنانچه از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم مرویست: “حاکیا عن ربه یأمره بهذه الخصال: صل من قطعک و اعف عمّن ظلمک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک”۱۷ از قول پیامبر است که خداوند او را به این خصال امر فرمود: با کسى که از تو بریده است پیوند برقرار کن، از کسى که بر تو ستم روا داشته گذشت کن، به کسى که محرومت کرده عطا کن، و به کسى که به تو بدى کرده نیکى کن.

مؤمن و بنده واقعى، حاکم بر نفس خود، و تحت حکم عقل و شرع مقدّس است. به همین خاطر امام رضا در حدیثى فرمود: مؤمن آنگاه که خشمگین مى‏شود، خشمش او را از راه حق خارج نمى‏سازد، و هنگامى که خرسند مى‏گردد، خرسندى او را در باطل وارد نمى‏کند و آن هنگام که قادر و توانا شود از حق خود بیشتر طلب نمى‏نماید.۱۸

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. فقه الرضا، شیخ صدوق، ص ۳۵۴٫
  2. سوره یونس، آیه ۵۸٫
  3. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوى، ج ۳، ص ۵۰۷٫
  4. سوره نساء، آیه ۱۷٫
  5. سوره آل عمران، آیه ۱۳۵٫
  6. تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازى، ج ۳، ص ۱۰۰٫
  7. سوره سبأ، آیه ۱۳٫
  8. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، ص ۷۴۶٫
  9. سوره بقره، آیه ۱۵۷ – ۱۵۵٫
  10. تفسیر صفى، حاج میرزا حسن اصفهانى(صفى علیشاه)، ج۱،ص ۵۶٫
  11. صحیفه الرضا، جواد قیومى، ص ۳۸۱٫
  12. همان.
  13. سوره آل عمران، آیه ۱۳۳ و ۱۳۴٫
  14. المحجه البیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج ۷، ص ۶۲٫
  15. الاخلاق، سید عبداللّه شبر، ص ۱۷۴٫
  16. سوره شورى، آیه ۴۰؛ المحجه البیضاء ج ۶، ص ۳۲۰٫
  17. جامع السعادات، ملا مهدى نراقى، ج ۳، ص ۲۹۷٫
  18. صحیفه الرضا، ص ۳۸۱٫

 

30دسامبر/16

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)

حجهالاسلام عیسى عیسى زاده

 

آثار منفى و زیانبار اسراف

اسراف در منطق قرآن و اهل بیت(ع) به عنوان یکى از گناهانى شمرده شده است که داراى آثار زیانبار و پیامدهاى خطرناکى مى‏باشد. یکى از بهترین شیوه‏هاى پیشگیرى از این گناه بزرگ، آگاه نمودن افراد نسبت به آن آثار زیانبار و پیامدهاى خطرناک است با توجه به هشدار مقام معظم رهبرى در سخنان ایام نوروز به وجود آسیب‏ها و مشکلات گوناگون اسراف در ابعاد مختلف اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى.۱ نگارنده، تلاش نموده تا با بهره‏گیرى از آیات نورانى قرآن و سخنان گرانمایه اهل بیت(ع) مطالبى را در مورد آثار زیانبار و آسیب‏هاى اسراف تهیه و به جامعه اسلامى تقدیم بنماید.

به امید آن که همه ما با پرهیز از هر نوع اسراف زمینه حفاظت خویش و جامعه اسلامى را از پیامدهاى زیانبار اسراف فراهم نماییم.

قبل از بیان آثار زیانبار اسراف، ذکر این نکته ضرورت دارد که مراد از اسراف، در آیات قرآن و سخنان اهل بیت (ع) فقط بُعد اقتصادى آن نمى‏باشد بلکه به معناى وسیع آن که هر نوع تجاوز از حد اعتدال در همه امور چه مسایل اقتصادى و چه اخلاقى و غیر آن را شامل مى‏شود.

آثار منفى و زیانبار اسراف از دیدگاه قرآن

۱- محرومیت از محبّت خداوند

“… ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین”۲ اسراف نکنید که خداوند، اسراف کنندگان را دوست ندارد.

۲- محرومیت از هدایت الهى

“… اِنَّ اللّهَ لا یَهدى مَن هُوَ مُسرِفٌ کَذّاب”۳ همانا خداوند، انسان اسرافکار و دروغگو را هدایت نمى‏کند.

۳- محرومیت از همراهى پیامبر اکرم صلى‏الله علیه وآله وسلم “واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوهِ والعَشىِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَهَ الحَیوهِ الدُّنیا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَواهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطا”۴

و همیشه خویش را با کمال شکیبائى به محبّت آنان که صبح و شام خدا را مى‏خوانند و رضاى او را مى‏طلبند وادار کن و یکلحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهاى دنیا مایل شوى و هرگز با آنان که ما دلهاى آن‏ها را از یاد خود غافل کرده‏ایم و تابع هواى نفس خود شدند و به اسراف کارى پرداختند متابعت مکن.

۴- محرومیت از مقام بندگى خداوند

پرهیز از اسراف و میانه روى در قرآن از ویژگى‏ها و صفات بندگان خداوند شمرده شده است، پیام این آیه، آن است که انسان‏هاى اسرافکار از رسیدن به چنین مقامى (بندگى خدا) محروم هستند. “وعِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ…× والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواما”۵

۵ – سبب غضب خداوند

سخط و غضب خداوند از آثار اسراف و تجاوز از حدود الهى مى‏شود. “کُلوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم ولا تَطغَوا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبى…”۶ تناسب بین جمله “کُلوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم ولا تَطغَوا فیهِ” مى‏فهماند که منظور از طغیان، اسراف است.

۶- گمراهى

“… کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَن هُوَ مُسرِفٌ مُرتاب”۷ این گونه خداوند، هر اسرافکار تردید کننده‏اى را گمراه مى‏سازد.

۷- نا امیدى

اسراف در گناه و ستم به خویشتن، در قرآن از عوامل و زمینه‏هاى نا امیدى مطرح شده است.

“قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اَسرَفوا عَلى اَنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَهِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم”۸زیرا اگر اسراف، سبب نا امیدى نباشد، نهى از آن معنا ندارد.

۸ – تکذیب انبیا و رهبران الهى

تکذیب پیامبران الهى در قرآن از آثار و پیامدهاى روحیه اسرافگرى مطرح شده است.

“واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحابَ القَریَهِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون× اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَکَذَّ بوهُما…× قالوا طائرکُم مَعَکُم أاِن ذُکِّرتُم بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون”۹

۹- سبب درماندگى

زیاده روى و اسراف در قرآن یکى از عوامل درماندگى معرفى شده است. “ولا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلى عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا”۱۰

۱۰- فساد در زمین

“ولا تُطیعوا اَمرَ المُسرِفین× اَلَّذینَ یُفسِدونَ فِى الاَرضِ ولا یُصلِحون”۱۱

فرمان مسرفان را اطاعت نکنید، همانها که در زمین فساد مى‏کنند و اصلاح نمى‏کنند.

۱۱- حسرت و پشیمانى

“ولا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلى عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا”۱۲

نه هرگز دست خود را در احسان به خلق، محکم بسته دار و نه بسیار باز و گشاده (اسراف) که هر کدام کنى به نکوهش و حسرت خواهى نشست.

۱۲- گناه و فحشا

حضرت لوط علیه‏السلام در خطاب به قومش، روحیه اسرافکارى و تجاوز را عامل گناه و فحشاى آنها برشمرده است. “ولوطًا اِذقالَ لِقَومِهِ اَتَأتونَ الفاحِشَهَ ما سَبَقَکُم بِها مِن اَحَدٍ مِنَ العالَمین × اِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَهً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون”۱۳ “اِذ قالَ لَهُم اَخوهُم لوطٌ اَلا تَتَّقون × اَتَأتونَ الذُّکر انَ مِنَ العالَمین × وتَذَرونَ ما خَلَقَ لَکُم رَبُّکُم مِن اَزواجِکُم بَل اَنتُم قَومٌ عادون”۱۴

۱۳- قحطى و گرسنگى

“وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَهً کانَت ءامِنَهً مُطمَئنهً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما کانوا یَصنَعون”۱۵

خداوند (براى آنها که اهل کفران و اسراف هستند) مثلى زده: منطقه آبادى را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش بطور فراوان از هر مکانى فرا مى‏رسید، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام مى‏دادند لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانید.

در روایتى از امام صادق علیه‏السلام نقل شد که فرمود: “گروهى از بنى اسرائیل آن قدر زندگى مرفهى داشتند که حتى از مواد غذایى مجسمه‏هاى کوچک مى‏ساختند و گاهى با آن (آلودگى) بدن خود را نیز پاک مى‏کردند، اما سرانجام کار آنها به جائى رسید که مجبور شدند همان مواد غذائى آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده “وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَهً…”۱۶

امام باقر علیه‏السلام فرمود: … جمعیتى پیش از شما زندگى مى‏کردند که خداوند به آنها نعمت فراوان داد اما ناشکرى کردند و مواد غذائى را بى جهت از میان بردند و خداوند برکات خود را از آنها گرفت و به قحطى گرفتارشان ساخت.۱۷

۱۴- زندگى سخت

“ومَن اَعرَضَ عَن ذِکرى فَاِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیامَهِ اَعمى× قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرتَنى اَعمى وقَد کُنتُ بَصیرا× قالَ کَذلِکَ اَتَتکَ ءایتُنا فَنَسیتَها وکَذلِکَ الیَومَ تُنسى× وکَذلِکَ نَجزى مَن اَسرَفَ ولَم یُؤمِن بآیاتِ رَبِّهِ ولَعَذابُ الآخِرَهِ اَشَدُّ واَبقى”۱۸

هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور مى‏کنیم مى‏گوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟ من که بینا بودم! مى‏فرماید: آن گونه که آیات ما براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى؛ امروز نیز تو فراموش خواهى شد و این گونه جزا مى‏دهیم کسى را که اسراف کند، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است.

مرحوم علامه طباطبایى در این مورد، فرمودند: کسى که همه چیزش از آن خداوند است، اگر او را فراموش کند، در حقیقت از مسیر اعتدال و حق خارج شده و چنین فردى اسرافکار و متجاوز است لذاست که خداوند آنان را به عذابشدید و دردناک دنیوى مبتلا مى‏کند.۱۹

۱۵- زیبا پنداشتن زشتى‏ها

“… کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون”۲۰ همین (کفران و غفلت است) که اعمال زشت اسراف کاران را در نظرشان، زیبا نموده است.

۱۶- کورى در قیامت

“ومَن اَعرَضَ عَن ذِکرى… ونَحشُرُهُ یَومَ القِیامَهِ اَعمى… وکَذلِکَ نَجزى مَن اَسرَفَ ولَم یُؤمِن بآیاتِ رَبِّهِ ولَعَذابُ الآخِرَهِ اَشَدُّ واَبقى”۲۱ هر کسى از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور خواهیم کرد،… این گونه جزا مى‏دهیم کسى را که اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است.

۱۷- عذاب دنیوى

یکى دیگر از فرجام‏هاى اسراف که در قرآن به آن اشاره شده، عذاب‏هاى دنیوى است.

خداوند متعال درباره قوم لوط مى‏فرماید: “اِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَهً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون× واَمطَرنا عَلَیهِم مَطَرًا فانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُجرِمین”۲۲

آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید، نه زنان؟ شما جمعیت اسراف کارى هستید بارانى بر آنها فرستادیم (بارانى از سنگ که آنها را نابود ساخت) اکنون بنگر سرانجام کار مجرمان به کجا کشید. “لِنُرسِلَ عَلَیهِم حِجارَهً مِن طین× مُسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ لِلمُسرِفین”۲۳ خداوند فرشتگان عذاب را با سنگ‏هایى ویژه بر سر آنان (قوم لوط) فرو فرستاد و همه مسرفان را نابود کرد.

۱۸- ورود در آتش جهنّم

“واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار”۲۴ و مسرفان اهل آتشند.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “النار غایه المفرطین”۲۵ سرانجام افراد تندرو ،هلاکت و آتش جهنّم است.

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “من بنى بنیانا ریاء و سمعه حمله یوم القیامه الى سبع أرضین ثمّ یطّوقه نارا توقد فى عنقه ثم یرمى به فى النار فقلنا: یا رسول الله صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم کیف یبنى ریاء و سمعه؟ فقال: یبنى فضلا على ما یکفیه او یبنى مباهاه”۲۶ هر کسى که ساختمانى را از روى ریا و سمعه (شنواندن به مردم کارهایى را که مایه کسب جاه است) بسازد باید آن را در قیامت تا هفت طبقه زمین حمل کند و بر گردنش آتشى آویزان خواهد شد و به داخل آتش جهنم انداخته مى‏شود. از حضرت سؤال شد، مراد از ریاء و سمعه چیست؟ فرمود: این که ساختمانى بسازد بیش از نیازش تا بر دیگران فخر کند.

۱۹- هلاکت

“… واَهلَکنَا المُسرِفین”۲۷ سرانجام مسرفان را هلاک گردانیدیم.

منظور آیه از مسرفین، کسانى هستند که در مورد خود و جامعه‏اى که در آن زندگى مى‏کردند و نیز در حق خدا و انبیاى الهى، اسراف و تجاوز و ستم مرتکب شدند و آیات الهى و رسالت پیامبران را تکذیب نمودند و نعمت نبوتو یاد حق را انکار کردند و سعادت و آخرت خود را نادیده گرفتند و از این جهت، خداوند آنان را به شدیدترین وجه مجازات کرد و به هلاکت و نابودى رساند.۲۸

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لن یهلک من اقتصد”۲۹ هرگز به هلاکت نمى‏رسد کسى که میانه روى کند. (اسراف نکند).

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “علیک بالقصد فانه اعون شى‏ء على حسن العیش، و لن یهلک امرؤ حتى یؤثر شهوته على دینه”۳۰ بر تو باد به میانه روى زیرا که آن یارى کننده چیزیست بر نیکوئى زندگى، و هرگز مردى به هلاکت نمى‏رسد تا آن که خواسته‏هاى نفسانى خود را بر دینش مقّدم کند.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “و سیهلک فىّ صنفان: محبٌ مفرط یَذْهبُ به الحُبّ الى غیر الحقّ و مبغضٌ مفرط یَذهَبُ به البغضُ الى غیر الحقّ و خیرُ الناس فىّ حالاً النَّمط الاوسطُ فالزموه…”۳۱ به زودى دو گروه نسبت به من هلاک مى‏گردند: دوستى که افراط کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنى که در کینه توزى با من زیاده روى کرده و به راه باطل در آید. بهترین مردم نسبت به من گروه میانه رو هستند. از آنها جدا نشوید.

۲۰- برادر شیاطین

“وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ والمِسکینَ وابنَ السَّبیلِ ولا تُبَذِّر تَبذیرا× اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخوانَ الشّیاطینِ وکانَ الشَّیطانُ لِرَبِّهِ کَفورا”۳۲

حقوق خویشاوندان و ارحام خود را ادا کن و نیز فقیران و رهگذران را به حق خودشان برسان و هرگز اسراف مکن که مبذّران (اسراف کنندگان) برادر شیطانند و شیطان است که سخت کفران نعمت پروردگار خود کرد.

 

آثار منفى و زیانبار اسراف از دیدگاه اهل بیت (ع)

  1. تنبلى در اطاعت خداوند

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ایاکم و فضول المطعم، فانه… یبطى بالجوارح عن الطاعه…”۳۳

از پرخورى (اسراف در خوردن) بپرهیزید که اعضاى بدن را در اطاعت خداوند تنبل مى‏سازد.

  1. نابودى سرمایه

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “القصد مثراه و السرف مثواه”۳۴ اعتدال و میانه روى در مصرف، سبب فراوانى مال و ثروت و اسراف و زیاده روى، باعث نابودى و تباهى آن است.

  1. فقر

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “من بذّر افقره الله”۳۵ کسى که مالش را بیهوده هدر دهد خدا او را فقیر مى‏کند.

 

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “سبب الفقر، الاسراف”۳۶ سبب فقر، اسراف است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “ما عال امرؤ اقتصد” ۳۷ انسانى که میانه روى کند فقیر و محتاج نشود.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: “انّ السرف یورث الفقر” ۳۸ اسراف فقر مى‏آورد.

امام کاظم علیه‏السلام فرمود: “من اقتصد وقنع، بقیت علیه النعمه و من بذّر و اسرف زالت عنه النعمه”۳۹ میانه روى و قناعت سبب بقاى نعمت و تبذیر و اسراف سبب زوال نعمت مى‏شود.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: “ضمنتُ لمن اقتصد ان لایفتقر”۴۰ من براى کسى که میانه روى کند (اسراف نکند) ضمانت مى‏کنم که فقیر نشود.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “الاقتصاد ینمى القلیل، الاسراف یفنى الجزیل”۴۱ میانه روى مال اندک را رشد و اسراف مال زیاد را نابود مى‏کند.

  1. قساوت قلب

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ایاکم و فضول المطعم؛ فانه یسمّ القلب بالقسوه…”۴۲ از پرخورى (اسراف در خوردن) بپرهیزید که قلب را سخت مى‏کند.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “اذا ملى‏ء البطن من المباح عمى القلب عن الصلاح”۴۳ هرگاه شکم از خوردنى‏هاى مباح پر شود، دل از دیدن خیر و صلاح کور مى‏شود.

  1. منشأ دردها

پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “از پرخورى بپرهیزید زیرا سبب فساد بدن و منشأ دردهاست.”۴۴

 

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “علیکم بالقصد فى المطاعم، فانه ابعد من السرف واصحّ للبدن”۴۵ بر شما باد رعایت میانه روى در مصرف غذاها در جایى که اطعام مى‏شود، زیرا اقتصاد و میانه روى دور از اسراف و زیاده روى است و براى سلامت بدن بهتر است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “من کثر اکله قلّت صحته و ثقلت على نفسه مؤنته”۴۶ هر که خوراکش زیاد باشد، سلامتى اش کم باشد و بار زندگى بر دوش او سنگین شود.

  1. محرومیت از تیز هوشى

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لاتجتمع القطنه و البطنه” تیز هوشى و پرخورى (اسراف در خوردن) با هم جمع نمى‏شود.

  1. مستجاب نشدن دعا

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ان اصنافا من امّتى لایستجاب لهم دعاؤهم… و رجل رزقه الله مالا کثیرا فانفقه، ثم اقیل یدعوا یا رب ارزقینى! فیقول الله عزّ و جلّ: الم ارزقک رزقا واسعا؟ فهلا اقتصدت فیه کما امرتک و لم تسرف، و قد نهیتک عن الاسراف”۴۷ گروههایى از امت من دعایشان مستجاب نمى‏شود… و مردى که خداوند مال فراوانى روزى او سازد، و او آن مال را خرج (ولخرجى) کند، سپس رو به دعا آورد و بگوید: پروردگارا به من روزى بده! خداوند بزرگ به چنین کسى مى‏فرماید مگر به تو روزى گسترده ندادم، چرا چنان که به تو امر کرده بودم میانه روى نکردى و به اسراف پرداختى، در صورتى که من تو را از اسراف نیز نهى کرده بودم.

 

امام صادق علیه‏السلام فرمود: “رجل اعطاه الله مالاً فانفقه فى غیر حقه، ثم قال اللهم ارزقینى، فلا یستجاب له…”۴۸ مردى که خدا مالى به او عطا کند، و او آن را در غیر جاى شایسته خود به مصرف رساند، و از خدا طلب روزى کند، دعایش مستجاب نمى‏شود.

  1. محرومیت از پند پذیرى

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “ایّاکم و فضول المطعم، فانه… یصمّ الصم عن سماع الموعظه”۴۹ از پرخورى (اسراف در خوردن) بپرهیزید که همّتها را از شنیدن پند و اندرز، کر مى‏کند.

  1. از گناهان کبیره

امام صادق صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم فرمود: “و الکبائر محّرمه و هى الشرک بالله… و الاسراف و التبذیر…”۵۰ گناهان کبیره از محرمات الهى است که عبارتند از: شرک بالله، اسراف و تبذیر.

  1. از زمره جاهلان

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لایرى الجاهل الامفرطا او مفرّطا”۵۱ افراد نادان یا تند روى مى‏کنند تا کند روى مى‏کنند.

  1. خوارى و ذلّت در آخرت و نزد خدا

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “اعطاءَ المال فى غیر حقّه تبذیر و اسرافٌ و هو یرفع صاحَبه فى الدنیا و یضعَهُ فى الاخره و یکرمه فى الناس و یُهینُه عند الله…”۵۲

بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد کرد، در میان مردم ممکن است گرامى‏اش بدارند، امّا در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است.

در پایان لازم به ذکر است که ریشه‏ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بل‏که شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگرى قابل طرح باشد که امیدواریم

همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیرى این مباحث در ارتقاى شناخت و آگاهى جامعه نسبت به ریشه‏ها، آسیب‏ها و راه‏هاى پیشگیرى از اسراف، گام‏هاى مؤثرى بردارند تا ان‏شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامى از هر گونه آلودگى اسراف و تجاوز از حدود الهى باشیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سایت رهبرى.
  2. سوره انعام، آیه ۱۴۱، سوره اعراف، آیه ۳۱٫
  3. سوره مؤمن، آیه ۲۸٫
  4. سوره کهف، آیه ۲۸٫
  5. سوره فرقان، آیه ۶۳ و ۶۷٫
  6. سوره طه، آیه ۸۱٫
  7. سوره مؤمن، آیه ۳۴٫
  8. سوره زمر، آیه ۵۳٫
  9. سوره یس، آیه ۱۳ و ۱۴ و ۱۹٫
  10. سوره اسراء، آیه ۲۹٫
  11. سوره شعراء، آیه ۱۵۰ و ۱۵۱٫
  12. سوره اسراء، آیه ۲۹٫
  13. سوره اعراف، آیه ۸۰ و ۸۱٫
  14. سوره شعراء، آیه ۱۶۱ و ۱۶۵ و ۱۶۶٫
  15. سوره نحل، آیه ۱۱۲٫
  16. تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۹۱٫
  17. همان.
  18. سوره طه، آیه ۱۲۴ و ۱۲۷٫
  19. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۱٫
  20. سوره یونس، آیه ۱۲٫
  21. سوره طه، آیه ۱۲۴ و ۱۲۷٫
  22. سوره اعراف، آیه ۸۱ و ۸۳٫
  23. سوره ذاریات، آیات، ۳۲ و ۳۴٫
  24. سوره غافر، آیه ۴۳٫
  25. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۰٫
  26. وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۵۸۸٫
  27. سوره انبیاء، آیه ۹٫
  28. تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۶۳٫
  29. غررالحکم، ج ۲، ص ۱۱۸۷٫
  30. همان، ص ۱۱۸۶٫
  31. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
  32. سوره اسراء، آیه ۲۶ و ۲۷٫
  33. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۲۱۴٫
  34. الحیاه ج ۴، ص ۳۲۲٫
  35. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۱٫
  36. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۶۴۶٫
  37. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۴۱٫
  38. تحف العقول، ص ۲۹۷٫
  39. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۲۱، ح ۱۷۲۱٫
  40. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۱٫
  41. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۲۱۴٫
  42. همان، ص ۱۱۵٫
  43. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۰٫
  44. غررالحکم، ج ۲، ص ۴۸۴٫
  45. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۴٫
  46. الکافى، ج ۲، ص ۵۱۰٫
  47. همان، ج ۵، ص ۶۷٫
  48. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۲۱۴٫
  49. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۶۲٫
  50. نهج البلاغه، حکمت ۷۰٫
  51. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

–                حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۶

امامان و جهاد فرهنگى و سیاسى            حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۰

انتخابات ریاست جمهورى، تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى‏آمدها۳                حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۴

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)            حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۷

آثار برخى گناهان از زبان امام سجاد(ع)                 حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۲

جویبارهاى حکمت و معرفت از سرچشمه‏هاى معنویت و فضیلت          غلامرضا گلى‏زواره۲۶

نگاهى گذرا به سیره قرآنى امام صادق(ع) ۳۲

برخى از آثار اعتقاد به معاد از منظر قرآن                عسکرى اسلامپور کریمى۳۴

اندیشه‏هاى نورانى امام صادق(ع)                         اسماعیل نساجى‏زواره۴۰

خاطراتى سبز از یاد شهیدان۴۵

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

استعانت به صبر و نماز

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

مقدّمه

انسان موجودى فقیر و نیازمند آفریده شده است و هر فقیرى نیازمند به کمک است تا از راه کمک خواهى از دیگران و کمک کردن دیگران به او، نیازهایش را برطرف سازد، همین نیاز انسان‏ها به یکدیگر است که آنها را به هم پیوند مى‏دهد و این پیوند موجب مى‏شود تا هر فردى به میزان توان خود نیاز طرف دیگر را برطرف کند، خواه این نیاز مادى باشد مانند: تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و… خواه معنوى باشد، مانند: نیاز به علم و….

 

نیاز مقیّد و مطلق

البته نیاز انسان به انسان‏هاى دیگر نیاز مقیّد و محدود است یعنى هر انسان در هر بعدى از ابعاد وجودى خود و یا شأنى از شئون که نیازمند است به فردى احتیاج دارد که در آن بعد بتواند نیازش را برطرف سازد.

از باب مثال: انسانى که مى‏خواهد خانه‏اى بسازد به دلیل این که خود بنّایى نمى‏داند به بنّا نیازمند است و یا چون جاهل است به عالمى نیازمند است تا نیاز او را به علم برطرف سازد.

اما نوعى نیاز نیز وجود دارد که مطلق است و آن نیاز انسان به خداست.

زیرا انسان به لحاظ وجودى وابسته و ربط محض به خداست و هیچ سهمى از استقلال ندارد. از این رو در همه شئون و ابعاد وجودى خود نیازمند به خدا است و خدا باید نیاز او را برطرف گرداند. قرآن کریم مى‏فرماید: “یا ایّها الناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى الحمید؛۱ اى مردم شما همگى نیازمند به خدائید، تنها خداوند است که بى‏نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.”

و چون خدا بى‏نیاز مطلق است آدمى در حال نماز به او اعلام مى‏دارد که ما فقط از تو استعانت مى‏طلبیم.

چنانکه فقط تو را عبادت مى‏کنیم “ایاک نعبد و ایّاک نستعین” راز این که فقط باید از خدا استعانت کرد آن است که هرچه براى رفع نیاز مورد استفاده قرار مى‏گیرد همه و همه از شئون فاعلیت خداى سبحان و از سربازان آماده الهى است که هر یک در نظام آفرینش مأمور کارى هستند.

انسان موحّد، خالق،‌هادى، مطعم، ساقى و شفا دهنده را خداى سبحان مى‏داند.

البته خدا از راه اسبابى خاص فاعل این امور است و مسبّب الاسباب نیز خود اوست. یعنى خدا همان طور که غذا و آب را آفریده و به آن خاصیّت سیر و سیراب کردن بخشیده است پیامبران را فرستاده و به اذن خود به آن‏ها خاصیّت هدایت کردن را بخشیده است.

 

جواب یک سؤال

اگر تنها باید از خدا کمک خواست پس چرا به آدمیان فرمود: “تعاونوا على البرّ و التقوى:۲همدیگر را بر نیکى و تقوا کمک کنید” یعنى دیگران نیز مى‏توانند به انسان کمک کنند.

در جواب مى‏گوییم: به مقتضاى توحید افعالى همه کارهاى نیک نیکوکاران از آن خداست و همه فاعل‏ها از درجات و شئون فاعلیّت خداى سبحان هستند یعنى خدا انسان‏هاى مددکار را آفریده و به او توان امداد و گره‏گشایى را اعطا کرده است.

در حقیقت او آیت خداست و این کارها همه از اوصاف فعلى خداست که از مقام فعل او انتزاع مى‏شود و زاید بر ذات اوست از این رو استعانت از هر چیزى استعانت از فیض خداست نه غیر آن و هیچ معینى در اعانت خود مستقل نیست.

با توجه به این حقیقت است که تعاون و استعانت و اعانت از دیگران منافات با حصر استعانت از خدا ندارد.

 

استعانت راستین و دروغین

راه آزمودن استعانت راستین آن است که انسان همه شئون هستى خود را محاسبه کند، اگر در هیچ شأنى از شئون خود به غیر خدا تکیه نکرد او در نماز صادقانه مى‏گوید: “ایّاک نعبد و ایّاک نستعین” اما اگر در هر پیش آمد و رخداد حادثه‏اى به غیر خدا نظر دارد و اگر پس از ناامیدشدن از اسباب عادى به سوى خدا مى‏روداو صادقانه خدا را کمک کننده خود نمى‏داند. از باب مثال اگر کسى در صورت رخدادن حادثه‏اى اولین پناهگاهش را خدا مى‏داند صادق است و اما اگر غیر خدا مانند قدرت خود یا قبیله را، در ادعاى استعانت از خدا کاذب است.

به طور خلاصه مى‏توان گفت: با توجه به نیازمندى مطلق انسان به خدا، اولاً: استعانت براى انسان لازم و کمال وجودى اوست و ثانیاً: متعلق استعانت همه شئون تکاملى اوست و ثالثاً: آن چه از انسان صادر مى‏شود هرچند به صورت استعانت باشد همگى در تعمیم نصاب استعانت سهم دارد و رابعاً: مبدأ افاضه هر فیضى خداى سبحان است که شریک و ظهیر و پشتیبان ندارد و خامساً: هرجا سخن از اعانت صادق و تعاون حق است در واقع آن معین مظهرى از مظاهر اعانت خداست.

 

استعانت از صبر و نماز از برنامه‏هاى مؤمنان

خداى سبحان در قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلّوه ان اللّه مع الصابرین؛۳ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به صبر و نماز استعانت کنید. زیرا خدا با صابران است.”

در این آیه به مؤمنان مى‏گوید: براى موفقیت و پیروزى از دو نیروى صبر و نماز کمک بگیرید. زیرا انسانى که در برابر حوادث گوناگون قرار بگیرد، در صورتى مى‏تواند در برابر آن حوادث ایستادگى کند و از پا در نیاید که اولاً از قدرت صبر و پایمردى و استقامت و پایدارى استعانت کند و ثانیاً به تکیه‏گاهى تکیه کند که از هر جهت نامحدود و بى‏انتها باشد و نماز وسیله‏اى است که او را با چنین مبدئى مربوطمى‏سازد از این راه مى‏تواند با روحى مطمئن و آرام امواج سهمگین مشکلات را درهم بشکند.

آیه فوق در واقع انسان مؤمن را به دو اصل سفارش مى‏کند یکى اتکا به نفس و خود یارى که از آن به صبر یاد شده است و دیگرى اتکاى به خداوند که نماز مظهر آن است.

راز ذکر صبر با نماز

در قرآن کریم هنگام طرح امور بسیار مهم و براى ورود در آن مقدمه‏اى ذکر مى‏شود. بر خلاف امور عادى که بیان آن‏ها بدون ذکر مقدمه است. نبرد با دشمن داخلى یا خارجى و مقاومت و پیروزى یا شهادت در آن نیز از امور مهم اسلامى است از این رو در آیه مورد اشاره که در آغاز به عنوان مقدمه عظمت صبر را بیان مى‏کند زیرا از عوامل مؤثر در پیشبرد جنگ صبر و بردبارى از یکسو و تقرّب و عروج به طرف ملکوت از سوى دیگر است.

با توجه به این که چهره دین باید در همه مظاهر تجلّى کند و هیچ امر دینى از نماز جدا نیست و صبر و مقاومت بدون نماز راه بجایى نمى‏برد، صبر و نماز را در کنار هم ذکر کرده و آن دو وسیله کمک رسانى خداى متعال است.

 

شرط تنزّل نصرت الهى

خداى سبحان در آیه به مؤمنان استعانت به صبر و نماز مى‏دهد، با این که نصر و کمک فقط نزد خداست “و ما النّصر الّا من عند اللّه؛۴پیروزى و نصرت فقط از نزد خداست ” معین و مستعان تنها خداى متعال است.

با توجه به انحصار نصر و پیروزى از نزد خدا، چرا به مؤمنان دستور مى‏دهد از صبر و نماز استعانت بجوئید؟

در جواب مى‏گوییم: اگرچه نصرت و یارى در نزد خداست لیکن یارى فرستادن خدا مشروط است نه مطلق. از این رو فرمود: “ان تنصروا اللّه ینصرکم؛۵ اگر خدا را یارى کنید خدا شما را یارى مى‏کند”. از این رو خداى سبحان عدّه‏اى را که از یاد خدا اعراض و به خود اکتفا کرده‏اند مخذول مى‏کند “فلاناصرلهم”۶ در آیه محل بحث با امر به استعانت به وسیله صبر و نماز به شرط تنزّل نصرت الهى اشاره مى‏کند یعنى آن که خواهان بهره‏مندى از رحمت و نصر الهى است باید صابر و نماز گزار باشد و دین خدا را یارى کند.

 

استعانت به صبر و نماز نه از صبر ونماز

سؤالى در اینجا مطرح مى‏شود که چرا در این آیه خداوند به مؤمنان دستور مى‏دهد به صبر و نماز استعانت کنید نه از صبر و نماز. در جواب مى‏گوییم: صبر و نماز وسیله قابلى هستند نه معین و مستعان فاعلى چنان چه تقوا و جهاد و مانند آن وسیله است، صبر و نماز نیز وسیله یارى خواستن از خدا است.

و به عبارت دیگر: صبر و نماز مبدأ فاعلى مددرسانى نیستند زیرا مبدأ فاعلى مددرسانى خداى سبحان است و صبر و نماز متمم قابلیّت قابل است و قابل را براى تنزّل فیض خدا آماده مى‏کند یعنى این گونه وسیله قابلى است و خدا کمک کننده فاعلى است.

قرآن کریم این معنا را که در صبر نیز باید به خدا استعانت داشت از گفته موسى کلیم فرمود: “قال موسى لقومه استیعنوا باللّه و اصبروا؛۷ موسى به قومش گفت: به خدا استعانت کنید و صابر باشید.” وعده‏اى در برابر استعانت صبر به بنى اسرائیل داده است که “انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین؛۸ خداى سبحان زمین را به هرکس از بندگانش که بخواهد به ارث مى‏دهد و سرانجام از آن پرهیزگاران است.”

نصیب بنى اسرائیل از این استعانت و صبر، فرجام نیکو و تحقق وعده تخلف‏ناپذیر الهى درباره آنان خواهد بود.

ناگفته نماند که صبر یک کمال وجودى است و همه کمال‏هاى نظام هستى از خداى نظام بخش است صبر را نیز خدا باید به انسان اعطا کند یعنى تنها فاعلى که این کمال را به انسان مى‏بخشد خداى سبحان است.

نکته اساسى در لزوم استعانت به نماز این است که نماز نه تنها عمود دین است بلکه ستون استقرار، استقلال، آزادى و حیات بر این جامعه است.

 

تفاوت صبر و نماز

دستور استعانت به صبر و نماز در آیه مورد بحث، همچنین در آیه ۴۵ سوره بقره نیز آمده است، در آن جا فرمود: “واستعینوا بالصبر و الصلوه و انّها لکبیره الّا على الخاشعین؛ به صبر و نماز استعانت بجویید که به راستى نماز کارى بس سنگین و گران است مگر بر فروتنان” سؤالى که در اینجا مطرح است این است با این که در هر دو آیه صبر و نماز با هم ذکر شده است در آیه۴۵ نماز مهمتر از صبر تلقى شده است در حالى که درآیه ۱۵۳ صبر مهمتر از نماز تلقى شده است.

راز این تفاوت بر مى‏گردد به تفاوت در مورد صبر و نماز در دو آیه. در آیه ۴۵ به لحاظ این که مسئله عبادت مطرح است اهمیّت را به نماز مى‏دهد ولى در آیه ۱۵۳ به لحاظ مسئله جنگ و نبرد و تحمّل رنج‏هاى مبارزه و لزوم پایدارى و پرهیز از عقب نشینى مطرح است به بیان صبر اهتمام ورزیده است.

و فرمود: خدا با صابران است با این که خداى سبحان با نمازگزاران نیز هست و نماز نیز در حل مشکلات جنگ و پیشبرد آن تأثیر بسزایى دارد.

 

رابطه صبر و نماز

در مبارزه با هوس و رهایى از رذایل درونى و پایدارى و پیروزى در برابر دشمن بیرونى، صبر و نماز هر دو سهم دارند و یکدیگر را کمک مى‏کنند به این صورت که جزع و بى‏تابى که در برابر صبر و استقامت است به وسیله نماز برطرف مى‏شود. از این جهت مى‏توان گفت صبر محصول نماز است زیرا انسان گرچه بالفطره صبور است، نماز مانع حرص و بى تابى است و صبر را تثبیت و انسان بى تاب را صبور و شکیبامى‏کند.

از سوى دیگر سهم صبر در تدافع از خصم و سهم در تهاجم بر دشمن آشکارتر است از این رو گفته‏اند نماز ستون دین است.

از سوى دیگر خود نماز نیز حاصل صبر است. زیرا طاعت که باید بر آن صبر کرد شامل نماز نیز هست و نمازگزار بر طاعت نماز صبر مى‏کند و تا انسان صبر بر اطاعت نداشته باشد نماز نخواهد گزارد.

 

سنگینى و بزرگى نماز

خداى سبحان در آیه ۴۵ نماز را به بزرگى و عظمت یاد مى‏کند.

این تعبیر بیان گر اهمیّت و عظمت ذاتى نماز است. بنابراین، اگرچه حمل آن میسور خاشعان است لیکن بر آنان نیز سنگین و عظیم است. از این رو امامان معصوم (ع) هنگام نماز واداى این امانت سنگین الهى با چهره زرد و تپش پهلوها نماز مى‏گزاردند چنان که درباره امام حسن مجتبى(ع) گفته شده است “کان اذا اقام فى صلاته ترتعد فرائصه بین یدى ربّه؛۹ وقتى براى نماز مى‏ایستاد پهلوهایش در برابر خدا دچار تپش و لرزش مى‏شد.”

 

ملاک مقبولیت نماز

قرآن کریم نماز را بازدارنده انسان از فحشا و منکر معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: “واقم الصلوه انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر؛۱۰ نماز را به پا دارید که نماز انسان را از فحشاء و منکر باز مى‏دارد.”

بر طبق این آیه خداوند تشخیص قبولى یا عدم قبولى نماز را به قیامت واگذار نکرده است، پیش از قیامت نیز مى‏توان پذیرش یا عدم پذیرش نماز را تشخیص داد و نسبت به آن اطمینان پیدا کرد. چنان چه امام صادق(ع) فرمود: “من احبّ ان یعلم اقبلت صلاته‏ام لم یقبل فلینظر هل منعته صلاته عن الفحشاء و المنکر بقدر ما منعته قبلت منه؛۱۱ هر کس در پى آگاهى از قبول یا عدم قبول نماز خویش است بنگرد آیا نماز او را از گناه باز مى‏دارد یا نه، قدر مقبول از نماز به میزان مانعیت آن از ارتکاب گناه است.”

قبول نشدن نماز براى غفلت زدگان در قیامت روشن مى‏شود، لکن اهل مراقبت و محاسبه با توجه به ملاک یاد شده، با احساس اندک گرایشى به زشتى، عدم مقبولیّت نماز خویش را درمى‏یابند و آن را جبران مى‏کنند. بر این اساس انسان باید، آثار عبادت را در خود بیابد و چنان چه اثر مثبت آن را در خود نیافت بداند مؤثر نبوده و قبول نشده است.

نماز فقط مجموعه حرکات و سکنات و عبادتى صورى نیست زیرا اگر نماز همین بود آن آثارى که باید داشته باشد نمى‏داشت و آدمى را از گناه باز نمى‏داشت، از این رو خدا از کسانى سخن مى‏گوید که نماز آنان صورى است و آنان را از زشتى باز نمى‏دارد زیرا آنها از نماز خود غافلند و دل به غیر خدا داده‏اند، “فویل للمصلّین، الّذین عن صلاتهم ساهون؛۱۲ واى بر نمازگزاران که از نمازشان غافلند و بدان اهتمام نمى‏ورزند.”

در این آیه سخن از تارکان نماز نیست بلکه از نمازگزارانى است که از نمازشان غافل اند و درباره آن نمى‏اندیشند.

 

اصلاح پیامدهاى سوء طبیعى نماز

انسان داراى فطرتى توحیدى است و با آن خدا را مى‏شناسد و او را مى‏طلبد و طبیعتى دارد که بدن او از آن تنظیم شده است، خداى متعال آن فطرت را به خود و طبیعت را به کل نسبت مى‏دهد.

طبیعت انسان که به طین بر مى‏گردد و به حسّ نزدیکتر است. داراى پیامدهایى است: “انّ الانسان خلق هلوعا اذا مسّه الشرّ جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً الّا المصلین، الذین هم على صلاتهم دائمون؛۱۳ به راستى انسان آزمند و حریص آفریده شده است، چون گزندى به او روى بیاورد بى تابى مى‏کند و ناله و اندوه سر مى‏دهد و چون خیرى به او روى بیاورد آن را به شدت از دیگران باز مى‏دارد، مگر نمازگزاران، همانان که بر نماز خود مداومت مى‏کنند.”

حریص و آزمند بودن و بى تابى و منوع بودن دردهایى است که از طبیعت انسان برخاسته و نشان نقص طبیعى اوست، نماز که از فطرت انسان بر مى‏خیزد همه این پیامدهاى سوء طبیعى را درمان و اصلاح مى‏کند.

لازم به تذکر است حرص ذاتاً نکوهیده نیست به گونه‏اى که اگر در نهاد انسان قرار داده شد آفرینش الهى ناقص باشد، چگونه ممکن است این صفت ناپسند باشد، در صورتى که این صفت تنها وسیله رسیدن انسان به کمال و سعادت واقعى است، انسان اگر براى رسیدن به خیرها حریص نباشد و در برابر رنج‏ها و گزندها بى تابى نکند و آه و ناله سر ندهد هرگز نمى‏تواند به سعادت نایل شود.

آن چه در این میان مهم است خیر و شر واقعى است. از این روى خداى سبحان نیروى عقل را در انسان آفریده است تا خوبى‏ها را به وسیله آن بشناسد سپس با نیروى حرص و آز براى دست یابى به آن تلاش کند و بدى‏ها را نیز تشخیص دهد و با نیروى جزع از آن‏ها بگریزد.

از آن جا که خیر واقعى انسان سعادت واقعى او در سراى آخرت است و شرّ حقیقى او تیره بختى او در جهان آخرت است، انسان خردمند چون مرتکب گناه شود آشفته مى‏گردد و به درگاه خدا تضرّع مى‏کند چون کار نیکى ببیند براى انجام آن تلاش مى‏کند و مى‏خواهد بیش از دیگران به انجام آن توفیق یابد و چیزى جز حرص او را به هنگام گناه به آشفتگى و تلاش براى کار نیک وا نمى‏دارد.

پس نه تنها این صفت نکوهیده نیست بلکه براى تکامل آدمى ضرورى است و براى استفاده صحیح از حرص، انسان نمازگزار آن را با حسن تدبیر در مسیر تکامل خویش به کار مى‏گیرد.

آثار نماز و اوصاف نمازگزاران

خداى سبحان در آیات سوره معارج علاوه بر آن که آنان را اهل مداومت بر نماز معرفى مى‏کند، اوصاف دیگران را براى آن بر مى‏شمارد:

۱- انسان نمازگزار به فکر محرومان و نیازمندان است. زیرا نماز انسان را وا مى‏دارد تا در مسائل مالى، اعم از واجب و مستحب به فکر نیازمندان و محرومان باشد “والّذین فى اموالهم حقّ معلوم للسائل و المحروم”۱۴ این اهتمام و تأمین مالى مختص به پرداخت زکات واجب نیست بلکه او را وادار مى‏کند به آن‏ها توجه ویژه کرده و حق آنان را ادا کند.

۲- انسان نماز گزار به یاد قیامت بوده و از عذاب الهى هراسناک است زیرا مى‏داند به هیچکس امان نامه‏اى براى رهایى از عذاب الهى نداده‏اند.

“والّذین یصدّقون بیوم الدین و الّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون، انّ عذاب ربّهم غیرمأمون؛۱۵ آنان که روز جزا را تصدیق کرده و تصدیق خود را در عمل نشان مى‏دهند و آنان که از عذاب پروردگارشان هراسناکند چرا که مى‏دانند کسى را از عذاب پروردگارشان ایمنى نداده‏اند.

۳- نمازگزار انسانى عفیف و پاکدامن است “والّذین هم لفروجهم حافظون الّا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانّهم غیر ملومین فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون؛۱۶ و آنان که دامن خود را حفظ مى‏کنند مگر از همسرانشان یا کنیزانى که مالک آن‏ها شده‏اند که اینان نکوهش نمى‏شوند.”

۴- نماز گزار امین است و به عهد و پیمان خود وفا مى‏کند “والّذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون؛۱۷ و آنان که امانت‏هاى همدیگر را پاس مى‏دارند و بر پیمان خود وفادارند.”

۵ – نمازگزار حدوثاً و بقاءً به حق و عدل شهادت مى‏دهد “والّذین هم بشهاداتهم قائمون؛۱۸ و آنان که شهادت‏هاى خود را برپا مى‏دارند و در عمل و اداى آن هیچ گونه کوتاهى نمى‏کنند و در آن تغییرى نمى‏دهند.

و بالآخره نمازگزارند “والّذین هم على صلاتهم یحافظون؛۱۹ کسانى که بر نماز خود مراقبت مى‏کنند و آداب کمال آن را رعایت مى‏کنند” و پاداش نماز گزاران راستین نیز بهشت است. “اولئک فى جنّات مکرمون؛۲۰ آنان در بوستان بهشتى خواهند بود و در آن مورد احترام قرار خواهند گرفت.”

 

معیّت خدا با صابران

در پایان آیه خداوند به عنوان برهان قضیه مى‏فرماید: “انّ اللّه مع الصابرین؛ خداوند در حقیقت با صابران است” و این همراهى و معیّت، همراهى خاص است و گرنه خدا با همه در همه حالات هست. توضیح آن که معیّت خداى متعال سه قسم است.

۱- معیّت مطلق و آن این که خدا با هر موجودى هست، “هو معکم اینما کنتم؛۲۱ او با شماست هرجا که باشید.” زیرا خداوند جامع همه کمالات وجودى است از این رو او همه جا حضور دارد و چیزى از او پنهان نیست.

۲- معیّت خاص که معیّت با لطف و رحمت و مهر است، خداى سبحان به عنوان غفّار و رئوف و مهربان با سالک صالح است “واعلموا انّ اللّه مع المتقین؛۲۲ بدانید که خدا با اهل تقوا است.”

۳- معیّت خاص که قهر است و خداى سبحان به قهّار و منتقم با طغیان گران فاسدان و کافران و فجار و بد اندیشان است.

در آیه مورد بحث از معیّت خاص خدا که همراه با مهر و لطف است سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: خدا با صابران است.

 

نتیجه‏گیرى

در این مقاله از نیازمند آفریده شدن انسان سخن به میان آمده انسانى که نیازمند آفریده شده است او را وادار مى‏کند با دیگران پیوند برقرار کند، اما چون موجودى ممکن است و داراى وجود ربطى و در نتیجه نیازمند مطلق است به موجودى تکیه مى‏کند که او بى نیاز مطلق است. از این رو به خداى سبحان که بى‏نیاز مطلق است تکیه مى‏کند و از او استعانت مى‏جوید. بر این اساس است که خداوند یکى از وظائف مؤمنان را استعانت از خدا به وسیله نماز و صبر مى‏داند و از آنها مى‏خواهد که از صبر به منظور خودباورى و از نماز به عنوان وسیله نیرو گرفتن از خداى متعال استفاده کند و در مسیر تکامل در برابر حوادث و مشکلات و رنج‏ها ایستادگى نماید.

البته صبر و نماز در صورتى معین انسان در مسیر تکامل است که صبر حقیقى بوده و نماز نیز واقعى به گونه‏اى که واقعاً انسان صابر خدا را در معیت خود مى‏یابد و نماز را به گونه‏اى برپا مى‏دارد که او را از زشتى‏ها باز مى‏دارد و این باز داشتن از زشتیها نشانه قبولى نماز است و در پایان به آثار و برکات نماز پرداخته شده است.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره فاطر، آیه ۱۵٫
  2. سوره مائده، آیه ۲٫
  3. سوره بقره، آیه ۱۵۳٫
  4. سوره آل عمران، آیه ۱۲۶٫
  5. سوره محمّد(ص)، آیه ۷٫
  6. همان، آیه ۱۳٫
  7. سوره اعراف، آیه ۱۲۸٫
  8. همان.
  9. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۱٫
  10. سوره عنکبوت، آیه ۴۵٫
  11. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۰۴٫
  12. سوره ماعون، آیات ۴ و ۵٫
  13. سوره معارج، آیات ۲۳ – ۱۹٫
  14. همان، آیات ۲۵ – ۲۴٫
  15. همان، آیات ۲۸ – ۲۶٫
  16. همان، آیات ۳۱ – ۲۹٫
  17. همان، آیه ۳۲٫
  18. همان، آیه ۳۳٫
  19. همان، آیه ۳۴٫
  20. همان، آیه ۳۵٫
  21. سوره حدید، آیه ۴٫
  22. سوره توبه، آیه ۳۶٫
30دسامبر/16

آثار برخى گناهان از زبان امام سجاد(ع)

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

 

بارها در دعاى کمیل این جملات را زمزمه کرده‏ایم: “اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تهتک العصم، اللّهم اغفر لى الذّنوب الّتى تنزل النقم، اللّهم اغفرلى الذنوب الّتى تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل البلاء؛۱ خدایا بیامرز گناهانى را که پرده‏هاى عصمت را مى‏درد(و آبروى انسان را مى‏برد) خدایا بیامرز گناهانى را که بدبختى‏ها را فرو مى‏ریزد. خدایا ببخش گناهانى را که نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد، خدایا ببخش گناهانى را که دعاى انسان را (از اجابت) حبس مى‏کند (و باز مى‏دارد) و خدایا ببخش گناهانى را که بلاها را نازل مى‏کند.”

بارها و بارها این پرسش هم براى خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده‏اند که چه گناهانى است که گرفتارى و بدبختى را در پى‏دارد؟ کدام گناهان است که نعمت‏هاى انسان را تغییر و باعث سلب نعمت‏ها مى‏شود؟ چه گناهانى است که مانع استجابت دعاهاى انسانها مى‏شود؟ و چه گناهانى باعث نزول بلاهایى چون سیل و زلزله و خشکسالى و…مى‏شود؟ سربسته هم جواب داده‏ایم که برخى گناهان عامل این بیچارگى‏ها است. ولى جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامى گناهان دارد، تا یکى یکى استخراج نشود که چه گناهانى مانع استجابت دعا مى‏شود، و کدام گناه بلاها را نازل مى‏کند… به روایتى از سید ساجدان زین عابدان، على بن‏الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم.

 

 

الف: گناهانى که نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد

خداوند آنچه از نعمت‏ها در زمین و اسمان است براى بهره‏بردارى انسان آفریده است: “هو الّذى خلق لکم ما فى الارض جمیعاً؛۲ او خدایى است که آنچه در زمین است همه را براى شما (انسان‏ها) آفریده.) و گاه نعمتهاى ویژه را نیز به انسان عنایت مى‏کند. ولى گاه این نعمت‏ها را از انسان مى‏گیرد نه بخاطر این که “نعوذباللّه” خزانه الهى تمام شده باشد، که تمام شدنى نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصى مبرّا مى‏باشد. بلکه گناهى و یا گناهانى از انسان صادر مى‏شود که نعمت‏ها را از انسان مى‏گیرد و یا تغییر مى‏دهد، حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد و یا از انسان مى‏گیرد.

محمد بن على بن الحسین از احمد بن الحسن تا مى‏رسد به ابى خالد کابلى و او مى‏گوید: سمعت زین العابدین على بن الحسین(ع) یقول: الذّنوب الّتى تغیّر النّعم:از امام زین العابدین شنیدم که همیشه مى‏فرمود:گناهانى که نعمتها را تغییر مى‏دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:

 

۱- ظلم و ستم کردن به مردم

“البغى على النّاس؛ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت‏ها را تغییر مى‏دهد)” لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگى دوام مى‏آورد ولى با ظلم و ستم پیشگى دوام نخواهد آورد.۳ خصوصاً ظلم در حق افرادى که پناهى جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم مى‏گیرد و نعمت را تغییر مى‏دهد.۴

 

۲- ترک عادت نیک

“الزّوال عن العاده فى الخیر؛ از دست دادن عادت به کار خیر و نیک” گاه انسان عادت‏هاى خوبى دارد، مانند خرج دادن براى امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتى به دست نیامده نعمت‏ها را از انسان مى‏گیرد و یا تغییر مى‏دهد.

 

۳- ترک اختیار معروف

“واصطناع المعروف؛ از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد، شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.

 

۴- کفران نعمت

“وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن.” خداوند نعمتهاى بیشمارى به ما داده است از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت‏هاى عادى و معمولى همچون سلامتى، عقل، انواع خوردنى‏ها و پوشیدنى‏ها. کفران این نعمت‏ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهدداشت.

 

۵ – شکر نعمت نکردن

“وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).”

برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،۵ و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند، مثلاً جوانى را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.

در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده: “قال اللّه تعالى انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّى یغیّروا ما بانفسهم؛۶ خداوند نعمتهاى خود را تغییر نمى‏دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.”۷

استاد مطهرى در ذیل آیه “الیوم یئس الذین…. واخشون” مى‏گوید: “فلا تخشوهم” دیگر از ناحیه آنها بیمى نداشته باشید “واخشون”، از من بترسید. بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید “از من بترسید” یعنى چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبى را مى‏گوید که در آیات زیادى از قرآن به صورت یک اصلى اساسى هست راجع به نعمتهایى که خداوند بر بنده‏اش تمام مى‏کند، مى‏فرماید: “ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّى یغیّروا ما بانفسهم”۸ یا “ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراًنعمهً انعمها على قومٍ حتّى یغیّروا مابانفسهم”.۹

مضمون اینست: خداوند هر نعمتى را که بر قومى ارزانى بدارد، آن نعمت را از آنها نمى‏گیرد مگر وقتى که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنى مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند. این مطلب اساساً یک اصل اساسى در قرآن مجید است.۱۰

 

گناهانى که پشیمانى مى‏آورد

پنج گناه است که پشیمانى و حسرت شدیدى را به دنبال دارد که به راحتى قابل جبران هم نیست:

 

۱- قتل ناحق

حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود: “والذّنوب الّتى تورث النّدم قتل النّفس الّتى حرّم اللّه قال اللّه تعالى فى قصّه قابیل حین قتل اخاه‌هابیل فعجز عن دفنه “فاصبح من النّادمین؛۱۱ گناهانى که پشیمانى مى‏آورند (یکى) کشتن نفس انسانى است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.”

خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانى که برادرش‌هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد(تا کلاغى را دید که چیزى را دفن مى‏کند) مى‏فرماید:(صبح کرد در حالى که پشیمان بود)

نمونه‏هاى فراوان در خاطرات زندانى‏ها در مجلات و روزنامه‏ها مى‏خوانیم که کسانى که مرتکب قتل شده‏اند به شدّت پشیمان و نادمشده‏اند.

 

۲- ترک صله رحم

“و ترک صله القرابه حتى یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایى که بى‏نیاز شوند” ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانى است که حسرت و پشیمانى و ندامت را به دنبال دارد که نمونه‏هاى آن را بخوبى در جامعه مى‏توانیم مشاهده کنیم.

 

۳- ترک نماز در وقتش

“و ترک الصّلوه حتى یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد” در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانى را در پى خواهد داشت.

 

۴- ترک وصیّت

“و ترک الوصیّه؛ وصیّت نامه ننوشتن.”

هستند کسانى که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد مى‏دانند، ولى نمى‏دانند که ممکن است مرگ ناگهانى دامن آنها را بگیرد، وصیّت‏ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانى مى‏شود.

در ادامه این فقره آمده که “و ردّ المظالم؛یعنى ردّ مظالم را ترک کند”

مقصود این است که گاه انسان مالى از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسى بوده است. براى این گونه موارد خوب است مالى در راه خدا داده شود به عنوان “ردّ مظالم” و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود، ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانى و حسرت را به دنبال دارد.

 

۵ – زکات ندادن

“و منع الزّکاه حتّى یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانى که مرگ فرا برسد و زبان بند آید” آنگاه مى‏شود که همین اموالى که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار مى‏گیرد و آنها از آن استفاده مى‏کنند ولى عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.

 

ج: گناهانى که عذاب و بدبختى را بدنبال دارد

“و الذّنوب الّتى تنزل النقم؛ گناهانى که عذاب و بدبختى را نازل مى‏کند” عبارت است از:

 

۱- نافرمانى ستمگرانه از آگاهان

“عصیان العارف بالبغى؛ با ستم از انسان عارف و آگاه (و رهبران دینى) نافرمانى نمودن.”

سرپیچى از فرامین پیشوایان دینى، انبیاء و امامان و مراجع عظام یکى از آثارش فرود آمدن عذاب الهى است که نمونه بارز آن درباره قوم نوح و قوم ثمود و عاد و… در تاریخ به ثبت رسیدهاست.

 

۲- سرکشى در مقابل مردم

“والتّطاول على النّاس؛ سرکشى در مقابل مردم.”

 

۳- استهزاء دیگران

“والاستهزاء بهم؛ ریشخند نمودن مردم” و استهزاء نمودن آنان عذاب الهى را در پى دارد.

 

۴- مسخره کردن دیگران

“والسّخریّه منهم؛ مسخره کردن دیگران” که قرآن به صراحت از آن نهى نموده و فرموده است شاید شخص مسخره شده از مسخره کننده بهتر باشد.۱۲

 

د: گناهانى که روزى و قسمت را تغییر مى‏دهد

درست است که روزى تقسیم شده است و تلاش و کوشش در بدست آوردن آن نقش اصلى را دارد ولى برخى گناهان تلاش و سعى را هم بى اثر مى‏کند و باعث مى‏شود که از سهم روزى انسان کاسته شود. آن گناهان عبارت استاز:

 

۱- اظهار ندارى

“اظهار الفقر؛ خود را فقیر نشان دادن”

با همه کاستى باید قبول کرد که در طول سى سال انقلاب تغییرات فراوان در زندگى مردم ایجاد شده و غالب مردم وضعشان بهتر شده است ولى متأسفانه عادت و رسم بر این است که عدّه‏اى بنا دارند همیشه خود را فقیر و ندار جلوه دهند، و هیچگاه حاضر نمى‏شوند نعمت‏هاى الهى را به زبان بیاورند، اثر این گونه فقرنمایى کم شدن رزق و روزى است.

 

۲- نماز عشاء را نخواندن

“والنّوم عن العتمه؛نماز عشاء را نخوانده خوابیدن”

کلاً استخفاف به نماز عامل بى‏برکتى و کم شدن رزق است در میان نمازها، ترک نماز عشاء و صبح نقش بیشترى در کم شدن رزق و بى‏برکتى دارد. درباره نماز صبح و قضا نمودن آن فرمود: “و عن صلاه الغداه؛ خواب ماندن از نماز صبح”

 

۳- سبک شمردن نعمت‏ها

“واستحقار النعم؛ حقیر شمردن نعمت‏هاى الهى”

تک تک نعمتهاى الهى براى انسان نقش حیاتى دارد، همین هوا را توجّه کنید که خیلى‏ها اصلاً جزء نعمت‏هاى الهى به حساب نمى‏آورند، وقتى آلوده کردند قدر آن را مى‏فهمند و همین طور سلامتى و…

حقیر و کوچک شمردن نعمت‏ها، نعمت‏ها را از دست انسان مى‏گیرد.

 

۴- از خدا شکایت کردن

برخى بنده‏ها بجاى بندگى به خداوند (نعوذ باللّه) مى‏خواهیم به خدا خدایى یاد بدهیم، و به او مى‏گوییم که اگر فلان گونه مى‏کردى بهتر بود. و هرگاه زبان به شکایت و گلایه باز مى‏کنیم، و حال آن که باید توجّه داشته باشیم خداوند قادر مطلق دانا و حکیم مطلق است دادن‏هاى او از سر حکمت است و ندادن‏هاى او نیز از سر حکمت. ضرر شکایت از خداوند متوجّه شخص شاکى مى‏شود و رزق و روزى او کم مى‏شود. امام سجاد(ع) فرمود: “وشکوى المعبود عزّ و جلّ؛ و شکایت نمودن از معبود(خداى) عزیز و جلیل خویش (که روزى انسان را کم مى‏کند)”

 

ه – گناهانى که پرده‏ها را مى‏درد

“والذّنوب الّتى تهتک العصم؛ گناهانى که پرده‏ها را مى‏درد” عبارت است از:

 

۱- شراب خوارى

“شرب الخمر؛ خوردن شراب”

 

۲- قمار بازى

“واللعب بالقمار؛بازى نمودن(با آلات) قمار”

 

۳- مزاحهاى بیهوده

“وتعاطى ما یضحک النّاس من اللغو و المزاح؛خنداندن مردم با سخنان لغو و بیهوده و مزاح(باطل و ناروا)”

 

۴- گفتن عیب دیگران

“و ذکر عیوب النّاس؛ به زبان آوردن عیوب مردم” که از گناهان کبیره است و ضررها و زیانهاى فراوانى دارد از جمله پرده حرمت انسان را مى‏درد.

 

۵ – همنشینى با دودلان

“و مجالسه اهل الرّیب؛ همنشینى با اهل شک و تردید(و انسانهاى سست عقیده)(پرده عصمت را مى‏درد)”

 

و – گناهانى که بلاها را نازل مى‏کند

حضرت سجاد(ع) فرمود:”والذّنوب الّتى تنزل البلاء؛ گناهانى که بلاء نازل مى‏کند” عبارت است از:

 

۱- کمک نکردن به درماندگان

“ترک اغاثه الملهوف؛ ترک یارى رسانى به فریادرسى درمانده” هرجا نداى مظلومى بلند شد باید مسلمانان یارى کنند اگر این کار را ترک کنند منتظر بلا باشند مهم‏ترین مصداق مظلومین در این دوران مى‏توان گفت: مردم مظلوم فلسطین، شیعیان جنوب لبنان، مردم مسلمان عراق و افغانستان و… مى‏باشند. لذا حضرت سجاد(ع) در ادامه فرمود:”و ترک معاونه المظلوم؛ کمک نکردن به مظلوم (بلا نازل مى‏کند)”

 

۲- ترک امر به معروف و نهى از منکر

جامعه اسلامى به این امر جدّى توجّه داشته باشند که ترک امر به معروف و نهى از منکر باعث مى‏شود جامعه را گناه و فساد بگیرد نتیجه آن این مى‏شود که بلا نازل شود و دامن همه را بگیرد.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “یک گنهکار در میان مردم همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى شود و به هنگامى که در وسط دریا قرار مى‏گیرد، تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب گوید من در سهم خود تصرّف مى‏کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولى نمى‏کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده، یکبارگى همگى در دریا غرق مى‏شوند.”۱۳ به این جهت امام سجاد(ع) فرمود: یکى از گناهانى که بلاها را فرود مى‏آورد “و تضییع الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر؛۱۴ ضایع نمودن (و درست انجام ندادن) امر به معروف و نهى از منکر است”

 

ز گناهانى که دشمنان را قدرت مى‏بخشد

“والذنوب الّذى تدیل الاعداء؛گناهانى که دشمنان را قدرت مى‏بخشد” عبارت است از:

۱- “المجاهره بالظلم؛آشکارا ستم کردن” آرى اگر در جامعه ظلم و ستم علنى شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم مى‏شود.

۲- “و اعلان الفجور؛ کارهاى بد را علنى کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)”

۳- “واباحه المحظور؛حلال شمردن حرام‏ها” توجّه شود اگر کسى حرام الهى را حلال شمارد فرق نمى‏کند در بحث مالى باشد و یا حجاب و مرزهاى دینى، بداند گامى براى تقویت دشمن برداشته است.

 

۴- نافرمانى از نیکان “و عصیان الاخیار؛ و نافرمانى (از فرمان) نیکان و برگزیدگان” وجود پیشوایان دینى رحمت الهى است براى جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه‏اى به پیشوایان دینى و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند، اگر اندکى نگاهى به تاریخ و عصر خود و دور و بر و همسایه‏هاى خویش داشته باشیم به خوبى این مسئله را تصدیق مى‏کنیم.

دلسوزان جامعه تلاش کنند زمینه حرمت شکنى‏ها را از بین ببرند و اطاعت و پیروى از پاکان و خوبان و مراجع دینى را در جامعه نهادینهنمایند.

آرى وقتى على(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتى کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.

در تاریخ گذشته این کشور هم آن زمان که شیخ فضل اللّه به دار زده شد و مرحوم آیه اللّه کاشانى خانه نشین شد و مورد بى احترامى قرار گرفت دشمن دوباره مسلّط شد، در عراق وقتى خانه آیه اللّه حکیم سنگباران شد بعثى‏ها قدرت گرفتند و وقتى آیه اللّه سید محمد باقر صدر به شهادت رسید، ترک تازى بعثى‏ها بیشتر شد و امروز عدّه‏اى تلاش دارند در جامعه ما با برخى رفتارها زمینه برگشت دشمنان دین را فراهمنمایند.

 

۵ – “والانطیاع للاشرار؛ اطاعت از اشرار(عامل دیگرى است براى قدرت یابى دشمن)” حقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهى است. اگر کسى اتصال به علم الهى نداشته باشد هرگز نمى‏تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از ۱۳۰۰ سال همچنان سخنانش زنده بماند، گویى که این سخنان همین دیروز به مناسبت حوادث کشور گفته شده است و موبه مو به آثار اغتشاشات و عوامل ریشه‏اى آن اشاره دارد.

 

ح: گناهانى که عمر را کوتاه مى‏کند

برخى گناهان عامل کوتاهى عمر انسانها است که حضرت در این باره مى‏فرماید: “والذّنوب الّتى تعجّل الفناء؛ و گناهانى که مرگ را نزدیک مى‏کند” شش گناه است.

۱- “قطیعه الرّحم؛ قطع رابطه کردن با (خویشاوندان نسبى و) رحم”

۲- “والیمین الفاجره؛ قسم ناحق (و دروغ)”

۳- “والاقوال الکاذبه؛ سخنان دروغ(و دروغگویى)”

۴- “والزّنا؛ زنا و کار خلاف عفّت ” که متأسفانه اثرش را در گوشه و کنار مى‏بینیم.

۵ -“و سدّ طریق المسلمین؛بستن راه مسلمانان (راهگیرى..)”

۶- “وادعاء الامامه بغیر حقّ؛ ادعاى امامت نمودن بناحق” عمر را کوتاه مى‏کند.

ط.” والذّنوب الّتى تقطع الرّجاء؛ گناهانى که امید را قطع مى‏کند.”

۱- نا امیدى از خدا “الیأس من روح اللّه؛۱۵ نا امیدى از رحمت خدا”

 

۲- “والقنوط من رحمه اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهى” با این که رحمت او همه هستى را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزى مى‏خورند.

۳- “والثّقه بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند”

۴- دروغ پنداشتن وعده‏هاى الهى ” و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.”

 

ى – گناهانى که هوا را تاریک مى‏کند

این گونه نیست که فقط عوامل طبیعى در ظلمانى شدن هوا مؤثر باشد، در واقع و پشت پرده این حوادث مسائل معنوى نیز دخیل است. حضرت سجاد(ع) فرمود:”والذّنوب الّتى یظلم الهواء؛ گناهانى که هوا را تاریک مى‏کند” عبارت است از:

۱- جادوگرى “والسّحر؛ جادوگرى” که متأسفانه در سالهاى اخیر به شدّت در جامعه رواج یافته (حالا سحر واقعى و یا سحر نمایى) و جمعى از مردم نیز بر این باورند که ریشه مشکلات آنها سحر و جادوى دیگران است. از مشکلات کارى گرفته تا بسته شدن بخت دختران.

۲- پیشگویى کاهنانه: “والکهانه؛ کهانه (و پیشگویى کاهنانه)” که در این زمینه نیز عدّه‏اى با باز کردن “سرکتاب” به پیشگویى‏هاى دروغپردازانه، و عجیب و غریب مردم را سرگرم نموده، زندگى‏ها را از هم مى‏پاشند و با کلّاشى پولهاى کلانى را به جیب مى‏زنند.

۳- تنجیم “والایمان بالنّجوم؛ ایمان داشتن به تنجیم (و خبر دادن از آینده)”

مراد از تنجیم پیش بینى هوا، جهت‏شناسى و اطلاع از آسمان پیدا کردن نیست، بلکه مراد این است که بر اساس اوضاع فلکى آینده جهان و بشریت را پیش بینى کردن از کارهایى است که حرام مى‏باشد، چون انسان تسلّط کامل بر اوضاع فلکى ندارد و آگاهى ناقص جز اخبار ناقص را در پى ندارد.

۴- تکذیب تقدیرات الهى “و التکذیب بالقدر؛ دروغ پنداشتن تقدیرات (الهى و قضا و قدر) نیز باعث تاریکى هوا مى‏شود. به این نکته توجّه شود که قضاى الهى (حتمیّت یافتن کارها) و قدر (اندازه‏هاى هر کار و عمل) الهى بر اساس رفتارهاى همه جانبه و اختیارى ما ورق مى‏خورد.

۵ – عاق والدین “و عقوق الوالدین؛ عاق پدر و مادر بودن(و رنجاندن آندو) نیز باعث تاریکى هوا مى‏شود.”

ک: گناهانى که باعث آبروبرى و کنار رفتن پرده‏ها مى‏شود

“والذّنوب الّتى تکشف الغطاء؛ و گناهانى که پرده‏ها را کنار مى‏زند.” عبارت است از گناهان ذکر شده در ذیل:

۱- وامى را بگیرد و قصد ادا نداشته باشد

“الاستدانه بغیر نیّه الاداء؛ وام بگیرد و قصد اداى آن را نداشته باشد” به قول معروف روغن زیر آش نمى‏خوابد یکروزى این نیّت سوء آشکار مى‏شود، و انسان موقعیّت قرض گرفتن را در جامعه از دست مى‏دهد.

۲- اسراف نمودن؛ “والاسراف فى النفقه على الباطل؛ زیاده روى و اسراف در راه باطل”.

۳- بخل ورزى بر اهل و عیال؛ “والبخل على الاهل و الولد و ذوى الارحام؛ بخل ورزى (در پرداخت هزینه زندگى) همسر و فرزندان و خویشان”.

۴- بد اخلاقى “و سوء الخلق؛ بد اخلاقى نمودن” نیز پرده‏ها را کنار مى‏زند.

۵ – کم صبرى؛ “وقلّه الصّبر؛کم صبرى (و بى صبرى باعث رسوایى انسان مى‏شود).”

۶- تنبلى داشتن؛ “و استعمال الضجر و الکسل؛۱۶ تنبلى و کسالت را پیشه قرار دادن.”

۷- اهانت به دینداران؛ “و الاستهانه باهل الدّین ؛اهانت کردن (و تحقیر نمودن به) دینداران (بخاطر دینشان)”.

 

ل – گناهانى که دعا را حبس مى‏کند

“والذّنوب الّتى تردّ الدّعا؛گناهانى که دعا را رد مى‏کند.”

۱- بد نیّتى

“سوء النیّه؛ بد نیّتى است ” ممکن است مراد نیّت‏هاى غیر الهى باشد و یا هدفهاى شوم و ناروا داشتن.

۲- بد باطن بودن

“و خبث السّریره؛ بد بودن باطن” و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودى و یا خوشحالى از گرفتارى مردم داشته باشد.

۳- نفاق

“والنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینى نفاق و دروئى کردن” دعا را رد مى‏کند.

۴- یقین به اجابت نداشتن

“و ترک التصدیق بالاجابه؛ تصدیق به اجابت الهى را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده مى‏شود.

۵ – تأخیر نماز

“و تأخیر الصّلوات المفروضات حتّى تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد” توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزى هم هست این مانعى ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.

۶- ترک صدقه

“و ترک التّقرب الى اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقه؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن” از این جمله فهمیده مى‏شود که فقط نماز و دعا… عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهى باشد انسان را به خدا نزدیک مى‏کند و از نظر معنوى انسان را رشد مى‏دهد.

۷- بد زبان

“واستعمال البذاء و الفحش فى القول؛۱۷ فحش و ناسزا گفتن ” نکته‏اى که مردم خیلى کم به آن توجّه دارند.

 

م – گناهانى که مانع باریدن باران مى‏شود

“والذّنوب الّتى تحبس غیث السّماء؛گناهانى که باران آسمان را حبس مى‏کند”

چند امر است که ضرورى است در خشکسالى‏ها به آن توجّه جدّى‏تر بشود.

 

۱- “جور الحکّام فى القضاء؛ جور و ستم حاکمان و قضات در قضاوت و داورى.”

۲- شهادت ناحق “و شهاده الزّور؛ شهادت ناحق دادن.”

۳- “و کتمان الشهاده؛ کتمان نمودن شهادت (حق).”

۴- زکات و قرض ندادن “و منع الزّکاه و القرض و الماعون؛ زکات و قرض به دیگران، و وسائل زندگى را ندادن” ماعون وسائلى مثل بیل، و کلنگ، تیشه و… را گویند.

۵ – بى رحمى به نیازمندان “و قساوه القلب على اهل الفقر و الفاقه؛ بى رحمى بر کسانى که فقیر و ندارند” برخى معنى کرده‏اند “فقیر و نیازمندى که قساوت قلب داشته باشد” عامل دیگرى است براى حبس باران.

۶- ستم بر یتیمان “و ظلم الیتیم و الارمله؛۱۸ ستم بر یتیمان و بیوه زنان”

۷- دست خالى رد کردن سائل

“و انتهار السائل و ردّه باللیل؛ناامید کردن گدا (از در خانه) و ردّ او را (دست خالى یا از منزل) در شب” این مجموعه از گناهان در واقع در جواب کلیدى‏ترین پرسشهاى جامعه مطرح شده است؟ چرا نعمتها تغییر مى‏کند؟ چه چیز باعث حسرت و پشیمانى مى‏شود؟ چرا عذاب و بلا نازل مى‏شود؟ چرا پرده‏درى مى‏شود؟ چرا جوانمرگى فراوان شده است؟ چه گناهانى دشمن را تقویت مى‏کند؟ و عامل خشکسالى‏ها چیست؟ و چرا با این همه اصرار دعاى ما مستجاب نمى‏شود؟ و پرسشهاى دیگر.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص ۱۰۲،دعاى کمیل.
  2. سوره بقره، آیه ۲۹٫
  3. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
  4. اصول کافى، کلینى، بیروت دارالصعب و التعارف، ج ۲، ص۳۳۱،ح ۵٫
  5. ر.ک: راغب اصفهانى، المفردات، تهران، دفتر نشرالکتاب، ۱۴۰۴، ص ۲۶۵٫
  6. سوره رعد، آیه ۱۱٫
  7. وسائل الشیعه، شیخ محمد حر عاملى، بیروت داراحیاء التراث العربى، بى تا، ۲۰ جلدى، ج ۱۱، ص ۵۱۹، ح ۸٫
  8. سوره رعد، آیه ۱۱٫
  9. سوره انفال، آیه ۵۳٫
  10. امامت و رهبرى، مرتضى مطهرى، قم، صدرا، سوم، ۱۳۶۲، ص۱۳۳٫
  11. سوره حجرات، آیه ۱۱٫
  12. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج ۳، ص ۳۷ – ۳۸٫
  13. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۲۰٫
  14. در قرآن سوره یوسف، آیه ۸۷ آمده “لاتیأسوا من روح اللّه”.
  15. وسائل الشیعه، ص ۵۲۰٫
  16. همان.
  17. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۲۰٫
30دسامبر/16

برخى از آثار اعتقاد به معاد از منظر قرآن

عسکرى اسلامپورکریمى

 

مقدمه

همه عقاید دینى در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثیر آنها یکسان نیست. از میان عقاید دینى، اعتقاد به رستاخیز و معاد یکى از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و تربیت و اصلاح اوست.

بدون شک، ایمان به معاد تأثیر بسیار عمیق و گسترده‏اى در اعمال انسانها دارد. اصولاً اعمال انسان بازتاب اعتقادات اوست، یا به تعبیر دیگر رفتار هر کسى با جهان‏بینى او ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارد.

کسى که میداند تمام اعمالش بى کم و کاست به زودى در دادگاهى مورد بررسى قرار مى‏گیرد که قضاتش از همه چیز آگاهند، نه توصیه‏ها در آن مؤثر است و نه رشوها و نه حکم دادگاهش تجدید نظر دارد؛ سپس بر طبق آن پاداش و کیفر مى‏بیند. نه فقط در اصلاح خود مى‏کوشد، بلکه در انجام اعمال گوناگونش فوق‏العاده سخت‏گیر و موشکاف است. چنین عقیده‏اى نقش شایانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربیتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان مى‏آورد، در این بحث برآنیم تا با مراجعه به آیات نورانى قرآن کریم و دیگر منابع دینى، آثار فردى اعتقاد به معاد را مورد تحلیل و بررسى قرار دهیم.

 

واژه “معاد”

واژه “معاد” از ماده “عود” است که معانى مختلفى دارد، در لغت به معناى “بازگشت و عودت” است و البته این واژه به عنوان “مصدر میمى”، اسم زمان و مکان، مى‏تواند مورد توجه قرار گیرد. و معناى اصطلاحى آن، “زندگى در عالم آخرت” و “حیات پس از مرگ” است.

 

جایگاه معاد در قرآن کریم

اصل معاد در دین مبین اسلام بدان معناست که همه انسانهایى که در این عالم به دنیا آمده و بعد از مدتى زندگى در این عالم مى‏میرند، همگى در جهان دیگرى زنده شده و در قیامت در دادگاه عدل الهى حضور یافته و پس از رسیدگى به اعمال و رفتار آنها در دنیا، در بهشت و سعادت جاودانه یا در دوزخ خشم و غضب الهى همیشه خواهند بود.

یک نظر اجمالى به آیات قرآن کریم نشان مى‏دهد که در میان مسائل عقیدتى هیچ مسأله‏اى در اسلام بعد از توحید به اهمیت مسأله معاد و اعتقاد به حیات بعد از مرگ و حسابرسى اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجراى عدالت نیست. وجود حدود هزار و دویست آیه درباره معاد در قرآن و این‏که بسیارى از سوره‏هاى اواخر قرآن به طور کامل یا به طور عمده درباره معاد و مقدمات و علایم و نتایج آن سخن مى‏گوید، شاهد گویاى این مدعا است.

در جاى جاى قرآن مجید بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان دیگر آمده و تقریباً در ۳۰ آیه این دو موضوع را قرین هم قرار داده “و یؤمنون بالله و الیوم الآخر” یا تعبیرى شبیه آن فرموده است و در بیش از صد آیه اشاره به “الیوم الآخر” یا “الآخر” فرموده است.۱

در راه ارائه همین مسأله و بیان همین اندیشه‏ها و اعتقادات بود که پیامبر اسلام(ص) گرفتار مشقتها و آزار و اذیتهاى سخت و طاقت فرساى مشرکین شدند و همچون سایر انبیاى الهى مورد تهمت‏هاى فراوان قرار گرفتند، تا آنجا که او را مجنون خواندند. قرآن‏کریم دراینباره مى‏فرماید: “وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِیدٍ × أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّهٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ فِى الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِِ”۲ و کسانى که کفر ورزیدند گفتند: آیا شما مردم را آگاه سازیم از مردى که مدعى است هنگامى که بدنهاى شما به کلّى متلاشى گردید و استخوان‏هاى شما پوسید و خاک شد، بار دیگر آفرینش جدید و حیات تازه‏اى پیدا مى‏کند؟ او یا به خداوند، دروغ و کذب نسبت میدهد و یا دچار جنون و دیوانگى گشته است. امّا در واقع چنین نیست، بلکه کسانى که به آخرت ایمان نمى‏آورند در عذابى سخت و در ضلالت و گمراهى عمیقى گرفتارند.

مسأله معاد و جهان آخرت همواره در سرلوحه دعوت انبیاء قرار داشته است و پیامبران الهى علیرغم مخالفتهاى سرسختانه مردم در پیشروى چنین مسأله‏اى، همواره بر آن تأکید داشته و مردم را به اعتقاد به چنین اصلى دعوت نموده‏اند و این مقاومت و پایدارى انبیاء در طرح مسأله معاد و آشنا ساختن مردم با مسأله جهان پس از مرگ، نشانگر اهمیت فوق‏العاده این اصل اعتقادى در زندگى بشر و سعادت و کمال نهایى انسان است. علم و آگاهى به اصل مسأله معاد تأثیر مستقیم در رفتار و کردار فرد و جامعه داشته و زندگى انسان را متحوّل مى‏سازد. شناخت رابطه میان دنیا و آخرت و مقدمه بودن این جهان براى جهان دیگر نیز نقش بسزایى در رفتار آدمى دارد.

اگر فرد بداند که آنچه در این دنیا انجام میدهد در سراى دیگر نیز همان را باز خواهد یافت، مسلماً در رفتار و عمل کرد خویش دقت و ملاحظه بیشترى خواهد نمود.

 

آثار فردى اعتقاد به معاد

آثار دنیوى ایمان به معاد در دو بعد فردى و اجتماعى قابل بررسى است؛ مقصود از آثار فردى آن دسته از آثار است که در زندگى شخصى هر فردى متجلّى مى‏شود. برخى از آثار فردى اعتقاد به معاد عبارتند از:

 

۱- اعتقاد به معاد به زندگى مفهوم مى‏بخشد.

از اثرات ایمان به رستاخیز در شکل دادن به زندگى انسان این است که اگر زندگى بعد از مرگ نباشد زندگى این جهان “پوچ” و “بیهوده” خواهد بود.

اگر انسان به زندگى پس از مرگ معتقد نباشد و مرگ را آخرین نقطه حیات بداند، این زندگى براى او مفهومى نخواهد داشت. با اندکى توجّه، خود را در یک حالت بى‏هدفى و بى وزنى احساس مى‏کند و زندگى را پوچ و بیهوده مى‏بیند، با خود مى‏اندیشد که بالأخره پس از این همه تلاش و فعالیت و تهیه وسائل زندگى، چه مى‏شود؟ و اگر پاسخ بشنود که هیچ، مى‏میرد و زندگى پایان مى‏گیرد، سخت ناراحت و آزرده مى‏گردد و شاید به همین دلیل است که بسیارى از مردم کشورهاى صنعتى و پیشرفته با این که از لحاظ زندگى مادى در رفاه هستند، همواره از زندگى ناله مى‏کنند و خود را با انواع سرگرمى‏ها مشغول مى‏سازند، این براى آن است که از فکر کردن درباره پوچى و بى هدفى زندگى فرار کنند.

این انسانها که “وجود خود” را احساس مى‏کنند، اگر توجّهى به “عدم” خود نیز در چند بعد، به نمایند، وحشت نموده و یک حالت اضطراب، نگرانى بر آنها حکم فرما مى‏شود. هنگامى که فرد، دلیلى بر هستى خود نبیند در این دنیا خود را بیگانه احساس مى‏کند و خود را به صورت وصله ناجورى مى‏بیند.

به راستى اگر “جنین” در شکم مادر داراى هوش و دانشى باشد، امّا خبرى از بیرون رحم نداشته باشد و درباره زندگى در آن محیط بیندیشد چه حالى پیدا خواهد کرد، آیا حیات خود را پوچ و بى هدف و بیحاصل نخواهد دانست؟ و سراسر زندگیش را اضطراب فرا نخواهد گرفت؟

آنان که حیات را به همین چند روزه دنیا محدود مى‏دانند و بر این گمانند که با سپرى شدن آن، چیزى جز فنا و نیستى در انتظارشان نیست، از این که پا به عرصه هستى گذاشته‏اند گله دارند و مى‏گویند: اى کاش به دنیا نمى‏آمدیم. اینان به زندگى بدبین‏اند؛ زیرا در آن چیزى جز مشکل و رنج نمى‏بینند چیزى که مایه دلخوشى آنان باشد در آن یافت نمى‏شود.

امّا اگر یقین داشته باشیم که منزلگاهى در پیش داریم آن منزلگاه عدم نیست، هستى است، در یک سطح عالیتر حیاتى است که با زندگى این دنیا هیچ چیزش قابل قیاس نیست، نه این تنگ نظریها وجود دارد، نه بخلها، نه کینه‏ها، نه حسادتها، نه ناامنى‏ها و نه دردها و رنجها، بلکه همه آرامش و صلح و صفا است و به تعبیر قرآن کریم:

“دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ…”۳گفتار آنها در بهشت این است که خداوندا منزهى تو و تحیّت آنها سلام است.

معتقد به معاد، باور دارد که زندگى به این چند روز دنیا محدود نیست، بلکه این زندگى در آنچه در پیش روى دارد از مقایسه قطره به دریا نیز کمتر است.

“وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ”۴ این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا در سراى آخرت است؛ اى کاش مى‏دانستند.

بنابراین، یکى از آثار عقیده به زندگى پس از مرگ، مفهوم دادن و هدف بخشیدن به زندگى و از بیهودگى در آوردن است.

با وجود اعتقاد به معاد، زندگى هدفدار مى‏شود چنین شخصى مى‏داند که خداوند او را بیهوده نیافریده و به زودى به سوى خداوند باز مى‏گردد، چنان که خداوند مى‏فرماید: “أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ”۵ آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى‏گردید؟

فردى که به معاد اعتقاد دارد، زندگى دنیا را مقدمه‏اى براى آخرت و دنیا را مزرعه‏اى براى آخرت مى‏داند. ازاین رو سعى مى‏کند با مشکلات زندگى مبارزه کند و به سوى هدف مقدس گام بردارد.

بنابراین، اگر ما یقین داشته باشیم که منزلگاهى که در پیش داریم، منزلگاه عدم نیست، هستى است در یک سطح عالى‏تر، ادامه همین حیات است در یک افق بالاتر، و همه تلاشها و کوششها سرانجام به آن منتهى مى‏گردد، در این حالت زندگى ما از پوچى و بیهودگى خارج مى‏شود و مفهوم مى‏گیرد.

 

۲- کنترل غرایز و شهوات

تا زمانى که انسان در این دنیا استقرار دارد، دلش از تمنّا و خواهش‏ها باز نمى‏ایستد، امّا وقتى در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سراى باقى دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسیار ناچیز است، و حتّى در قلمرویى که به دست مى‏آید نمى‏توان آن را براى همیشه حفظ کرد و خوشى‏ها و لذایذ واقعى نیز در همین ایّام کوتاه خلاصه نمى‏شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته‏هاى بى‏پایان بر دلش استیلا مى‏یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از این که بیش از حد از نعمت‏ها و ثروت‏هاى دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر مى‏شود.

در زندگى دنیا هم آرزوهاى بلند و هم یأس‏هاى عمیق در کمین انسان نشسته‏اند و هر دو کشنده‏اند و هر دو تهدید کننده زندگى‏اند، و آنچه هر دو را در بند مى‏کشد، یاد مرگ است. یاد مرگ هم “آمال” و هم “آلام” را که هر دو بى‏حد جلوه مى‏کنند، محدود مى‏کند و آنها را آن‏چنان که هستند کوچک نشان مى‏دهد و تاب و طاقت آدمى را افزایش مى‏دهد و او را بر ادامه زندگى قادر مى‏سازد.

رسول گرامى اسلام فرمود: “از بین برنده لذتها را یاد کنید، سؤال شد: آن چیست؟ فرمود: مرگ… و مرگ اولین منزل از منازل سراى آخرت، و آخرین مرحله از مراحل ( زندگى) دنیاست.”۶

امام على(ع) یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح بشر مى‏خواند و مى‏فرماید:

“الا فاذکروا‌هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الاُمنیات عند المساوَرهِ لِلاْعمالِ القبیحه”۷ به هنگام تصمیم بر کارهاى زشت، مرگ را که نابود کننده لذت‏ها و مکدّرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست به یاد آورید.

قرآن‏کریم نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد در آیات متعددى سخن مى‏گوید، از جمله:

۱- مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فریفته دنیا بودند و همین امر آنها را به انواع ستم‏ها و بیدادگرى‏ها آلوده ساخته بود، نصیحت کرده آنها را به ناپایدارى زندگى دنیا و ابدى بودن سراى آخرت متوجّه مى‏سازد و مى‏گوید:

“یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَهَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ”۸ اى قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگى دنیا متاع زودگذرى است و آخرت سراى همیشگى و ابدى است.

“مسأله تنها فانى بودن این دنیا و باقى بودن سراى آخرت نیست، مسأله مهم، مسأله حساب و جزاست: هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى‏شود، امّا کسى که عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالى که مؤمن باشد وارد بهشت مى‏شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد.

او در این سخنان حساب شده‏اش از یک سو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى‏کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه مى‏شوند. و از سوى دیگر اشاره به فضل بى انتهاى او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بى حساب به مؤمنان داده مى‏شود و هیچگونه موازنه‏اى در آن رعایت نخواهد شد، پاداشى که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و حتى به فکر انسانى خطور نکرده است. و از سوى سوم لزوم توأم بودن ایمان و عمل صالح را یادآور مى‏شود.

و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى.

به هر حال، او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان مى‏کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولى مى‏تواند وسیله رسیدن به پاداش بى‏حساب گردد، چه معامله‏اى از این پرسودتر؟! ضمناً تعبیر به “مثلها” اشاره به این است که مجازاتهاى عالم دیگر شبیه همان کارى است که انسان در این دنیا انجام داده است، شباهتى کامل و تمام عیار.

تعبیر به “غیر حساب” ممکن است اشاره به این مطلب باشد که نگاه داشتن حساب عطایا مخصوص کسانى است که مواهب محدودى دارند و مى‏ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار کمبود شوند، امّا کسى که خزائن نعمتهاى او نامحدود و بى پایان است و هر قدر ببخشد کاستى در آن پیدا نمى‏شود، زیرا هر قدر از بینهایت بر دارند باز هم بینهایت است !نیاز به حسابگرى ندارد.”۹

۲- قرآن کریم از گروهى افراد با ایمان یاد مى‏کند که در برابر انسان‏هاى فریفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگى قارون چشمانشان را خیره کرده بود و آرزوى لحظه‏اى زندگى همچون وى را در دل مى‏پروراندند، مى‏گفتند:

“واى بر شما! چه مى‏گویید، ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است.”

“…وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا…”۱۰

ایمان به معاد، چنان افق فکرى آنها را وسعت بخشیده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقیر مى‏نگریستند و این جلوه‏هاى فریبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهى هیچ مى‏انگاشتند.

۳- حضرت شعیب(ع) در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت‏پرستى سرگردان بودند و نه تنها بت، که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم مى‏پرستیدند، و براى کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم‏فروشى و خلافکارى‏هاى دیگرى آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد مى‏نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهى بیم مى‏دهد، تا شاید به خود آیند و از مفاسد اقتصادى خود دست شویند:

“…وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّى أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّى أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ”۱۱ اى قوم من! .. . پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشى نزنید). من شما را در خیر و خوبى مى‏بینم و از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم.

 

۳- آرامش روحىروانى

از آنجا که روى برتافتن از معنویت و اخلاق و گرایش به ارزشهاى مادّى، برخلاف ساختار روحى – روانى انسان و در جهت عکس قانون خلقت است، بشریت با بحرانهاى بسیارى دست به گریبان مى‏باشد و هر چه این حرکت معکوس تداوم یابد این بحران شدیدتر مى‏شود.

یکى از پیامدهاى بى اعتنایى انسان به معنویت، که طعم خوش حیات را در کام انسانها تلخ کرده، افسرگىو اضطراب است.

اینگونه انسانها، زندگى را منحصر به دنیا و دنیا را همه دوره حیات خود مى‏پندارند و به فرموده قرآن کریم شعار چنین افرادى این است: “وَقَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ”۱۲ آنها گفتند: “چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست؛ گروهى از ما مى‏میرند و گروهى جاى آنها را مى‏گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‏کند!” آنان به این سخن که مى‏گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس میزنند (و گمانى بى‏پایه دارند)!

زندگى براى چنین افرادى همین مدت محدود، همراه با همه رنجها، سختیها و مشکلات گوناگون است. ازاین رو، افسردگى، ناامیدى، اضطراب روانى، بلاتکلیفى، احساس پوچى و بى هدفى بر اینگونه زندگى سایه مى‏افکند و حتى در زمانهایى که به لذتهاى ناپایدار و زودگذر این دنیا رو مى‏آورد نیز ترس و وحشت و اضطراب آنها را رها نمى‏کند.

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى”۱۳ و هر کس از یاد من رویگردان شود زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم.

طبیعت دنیا مستلزم آن است که انسان همیشه به آنچه مى‏خواهد و دوست دارد نرسد. با سختیها و ناملایمات، شکستها و ناکامیها، ضرر و زیانها و بسیارى چیزهاى ناخوشایند دیگر مواجه شود. ایستادگى در برابر مشکلات و ناامید نشدن، محتاج به جهانبینى استوارى است که بتواند مقاومت در برابر آنها را براى انسان توجیه کند. تنها جهانبینى الهى و ایمان معاد است که از عهده این مشکل برمى‏آید: “أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِى ضَلَالٍ مُبِینٍ”۱۴ پس آیا کسى که خدا سینه‏اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده، و (در نتیجه) برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى‏باشد (همانند فرد تاریک دل است؟) پس واى بر آنان که از سخت دلى یاد خدا نمى‏کنند، اینانند که در گمراهى آشکارند.

جهانبینى مادى، توان توجیه منطقى و منطبق با فطرت سلیم را ندارد و معتقدان به آن، در مقابل مشکلات خلع سلاح هستند.۱۵ شاهد این مدعا وجود بیماریهاى روحى حادّ و بحرانهاى شدید اخلاقى در دنیاى معاصر به ویژه در جوامع مادى غرب است.

“وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ، أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ”۱۶ و کسانى که کفر مى‏ورزیدند، کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه، آن را آبى مى‏پندارد، تا چون بدان رسد آن را چیزى نیابد و خدا را نزد خویش یابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زود شمار است. یا (کارهایشان) مانند تاریکى‏هایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى‏پوشاند و روى آن موجى دیگر است و بالاى آن ابرى است. تاریکى‏هایىاست که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هرگاه (غریق) دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را مى‏بیند، و خدا به هرکس نورى نداده باشد، او را نورى نخواهد بود.

ملاکها و ارزشهاى مادّى، توان توجیه و تبیین این امر را ندارند و انسان را در نیمه راه زندگى رها کرده و قدرت روبه رو شدن و تصمیم‏گیرى در برابر حوادث را از انسان سلب مى‏کند. اینجاست که انسان از انسانیت خود خلع و به موجودى زبون و بى اراده و افسرده تبدیل مى‏شود و زندگى را بى ارزش مى‏یابد و اضطراب و نگرانى و افسردگیها بر او هجوم مى‏آورد.

به هر حال، عامل اصلى این نگرانیها عمدتاً احساس پوچى و بى هدف بودن زندگى، احساس نداشتن پناهگاه در مشکلات طاقت فرسا، تصویر وحشتناک از مرگ و بدبینى و ترس از آینده جهان و آینده زندگى فردى است. بدون شک ایمان به سراى دیگر و زندگى جاویدان در آن عالم، توأم با آرامش و عدالت، میتواند به این نگرانیها پایان دهد.۱۷

افرادى که به جهان آخرت ایمان راسخ ندارند و فقط به لذایذ و کامیابى‏هاى دنیوى اهمیت مى‏دهند؛ از جهات مختلف گرفتار تشویش خاطر و اضطراب مى‏گردند:

  1. در اثر احساس شکست در برابر موانع طبیعى، قانونى و اجتماعى که سدّ راه آنان در رسیدن به کامیابى‏هاى مطلوب و دلخواهشان مى‏باشد.
  2. به خاطر مصایب و ناملایمات طبیعى و غیرطبیعى که از زندگى دنیوى انفکاک پذیر نیست.
  3. اندیشه و تصور مرگ که در نظر آنان به منزله پایان مطلق حیات مى‏باشد.

برعکس، ایمان راسخ به جهان پس از مرگ، همه عوامل یاد شده را خنثى مى‏کند، زیرا:

اولاً: زندگى دنیوى جز مزرعه و کشتزارى براى حیات اخروى نیست، و تمتعات مادّى تا آنجا مجاز مى‏باشد که مانع رسیدن انسان به سعادت ابدى نگردد:

“وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ”۱۸

ثانیاً: تحمّل شداید و ناگوارى‏ها به انگیزه به دست آوردن رضاى الهى، پاداش‏هاى اخروى بزرگى را به دنبال دارد:

“الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ أُولَئِکَ × عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ”۱۹ آنها که هرگاه مصیبتى به آنها رسد مى‏گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او بازمى گردیم! اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان.

قرآن کریم در جاى دیگر پس از بیان این‏که انسان طبیعتاً در برابر ناملایمات بى‏قرارى و بى‏تابى مى‏کند، از اقامه نماز، کمک به محرومان، ایمان به جهان آخرت، و ترس از عذاب الهى، به عنوان عوامل آرامش بخش یاد کرده و مى‏فرماید:

“إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا × إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا × وَإِذَا مَسّ‏هُ الْخَیْرُ مَنُوعًا × إِلاَّ الْمُصَلِّینَ × الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ × وَالَّذِینَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ × لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ × وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ × وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ.”۲۰

ثالثاً: بر پایه ایمان به معاد، مرگ پایان زندگى نیست، بلکه دریچه‏اى به سوى جهان ابدى است، چنانکه امام على(ع) مى‏فرماید:

“اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا وَ اِیَّاکُمْ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاء، لَکِنَّکُمْ مِنْ دارٍ اِلى دارٍ تُنْقَلُونْ”۲۱ اى مردم، ما و شما براى بقاء و پایدارى آفریده شده‏ایم، نه براى فناء و نابودى، ولى شما از سرایى به سراى دیگر منتقل مى‏شوید.

 

  1. احساس مسئولیت و حالت آماده‏باش دائمى

یکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه‏شناسى در عمق وجود انسان‏هاست، به گونه‏اى که تمام افکار و کردار آدمى را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و او در مقابل هر کارى خود را موظّف به پاسخگویى مى‏داند.

قرآن‏کریم به منظور تأکید بر مسئولیت انسان در برابر عملکرد خویش با لحنى آمیخته به انکار و عتاب مى‏فرماید: “أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًى”۲۲ آیا انسان گمان مى‏کند بى هدف رها مى‏شود؟

قرآن‏کریم در نفى این پندار؛ حیات مجدّد انسان، جریان مسئولیت خواهى و مؤاخذه انسان در روز قیامت را به او گوشزد مى‏نماید: “فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ × عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ”۲۳ پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهیم پرسید، از آنچه انجام مى‏دادند.

معتقد به معاد، بر این باور است که روز قیامت در پیشگاه عدل الهى مؤاخذه خواهد شد و دایره مسئولیت او به کارهاى ظاهرى بزرگ محدود نمى‏شود: “…وَإِن تُبْدُواْ مَا فِى أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ…وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ”۲۴ و اگر آنچه در دلهاى خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خدا شما را به آن محاسبه مى‏کند… و خداوند بر هر چیزى تواناست.

معتقد به معاد، بر این باور است که روز قیامت در پیشگاه عدل الهى تمام اعمال او، حتّى به اندازه وزن دانه “خردل” و یا “ذرّه” را نافذى بصیر و خبیر به نقد مى‏کشد تا سرّه از ناسرّه مشخص گردد.

“… وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ”۲۵ و اگر (عمل) هموزن دانه خردلى باشد آن را مى‏آوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم.

“یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ × فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ”۲۶ در آن روز مردم با گروههاى متفرّق بیرون مى‏آیند تا اعمال آنها را به آنان نشان دهند پس هر کس به سنگینى یک ذره خوبى کند آن را مى‏بیند و هر کس به سنگینى یک ذره بدى کند آن را مى‏بیند. از این رو کوتاه‏ترین لحظات عمر نیز ارزشى فوق‏العاده مى‏یابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست که باید از فرصت‏ها بیشترین بهره را ببرد و ره‏توشه آخرت را هر چه بیشتر و بهتر برگیرد.

 

  1. انجام اعمال صالح و اجتناب از گناه

عقیده به عالم پس از مرگ و بقاى اثر اعمال آدمى، هم مى‏تواند یک “عامل بازدارنده قوى” در برابر گناه و خطاکارى، و هم یک “عامل محرّک نیرومند” براى تشویق سرمایه گذارى مادى و معنوى در راه خدمت به خلق خدا و نیکى‏ها گردد.

اثراتى که ایمان به عالم پس از مرگ مى‏تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشویق افراد فداکار و مجاهد و لایق بگذارد به مراتب بیش از اثرات دادگاهها و کیفرهاى معمولى، و بیش از پاداشها و تشویقهاى عادى است؛ زیرا از مشخصات دادگاه رستاخیز این است که نه تجدید نظر در آن راه دارد، و نه توصیه و پارتى بازى، و نه مى‏توان فکر قضات آن را با طرفند و ارائه مدارک دروغین تغییر داد، و نه تشریفات آن نیازمند به طول و تفصیل خواهد بود.

قرآن‏کریم مى‏فرماید: “وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ”۲۷ از روزى بپرهیزید که هیچ کس بجاى دیگرى جزا داده نمى‏شود و نه شفاعتى از او پذیرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه کسى به یارى او مى آید.

همچنین میفرماید: “وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِى الاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِىَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ”۲۸ و هر کس از آنها که ظلم و ستم کرده، اگر تمامى روى زمین را در اختیار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خویشمى‏دهد، و هنگامى که عذاب الهى را مى‏بینند پشیمانى خود را مکتوم مى‏دارند (مبادا رسواتر شوند) و در میان آنها به عدالت داورى مى‏شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت.

و نیز در آیه‏اى دیگر مى‏خوانیم : “لِیَجْزِی اللّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ”۲۹ هدف این است که خداوند هر کس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا که خداوند سریع الحساب است.

به همین دلیل در قرآن مجید سرچشمه بسیارى از گناهان فراموش کردن روز جزا ذکر شده است: “فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا…”۳۰ بچشید آتش دوزخ را به خاطر اینکه ملاقات امروز را فراموش کردید.

حتّى از پاره‏اى از تعبیرات استفاده مى‏شود که انسان اگر گمانى در قیامت داشته باشد نیز از انجام بسیارى از اعمال خلاف خود دارى مى‏کند.۳۱

 

  1. عبرت‏آموزى

یکى دیگر از ثمرات نیکوى درخت پربار ایمان به معاد، عبرت‏آموزى از تاریخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشیب زندگى است.

آدمى در پرتو ایمان و باور به معاد چشمانى نافذ و حقیقت‏بین مى‏تواند از ظواهر امور به باطن آن دیده گشاید و از خانه غرور به خانه شعور پا نهد.

تحوّلات دنیا، دگرگونى‏هاى روزگار، آمدن‏ها و رفتن‏ها همه و همه آینه‏هاى تمام‏نمایى هستند که به خوبى ناپایدارى این دنیا و جلوه‏هاى فریباى آن را نشان مى‏دهند و انسان را از دل بستن به دنیا و فرو رفتن در گرداب غفلت برحذر مى‏دارند، به شرط آن که انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را براى دانشگاه قیامت مهیا سازد:

اى خوشا چشمى که عبرت‏بین بود

عبرت از نیک و بدش آیین بود

انسان فطرتاً جویاى سعادت خویش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت مى‏گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت، لرزه بر اندامش مى‏افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب مى‏گردد. آنچه مایه سعادت انسان مى‏گردد دو چیز است: یکى تلاش و دیگرى اطمینان به شرایط محیط.

امام على(ع) در سفارش به پندپذیرى از تاریخ مى‏فرماید:

“اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى‏داشت، یا از مرگ، گریزى بود، حتماً سلیمان بن داوود(ع) چنین مى‏کرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد . امّا آن‏گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزى او تمام شد، تیرهاى مرگ از کمان‏هاى نیستى بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالى گشت، خانه‏هاى او بى‏صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند.

مردم! براى شما در تاریخ گذشته درس‏هاى عبرت فراوان وجود دارد، کجایند عمالقه و فرزندانشان؟ کجایند فرعون‏ها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس، آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند؟”۳۲

قرآن کریم پس از بیان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط و سرگذشت فرعونیان، ماجراى آنها را درس عبرتى مى‏داند براى همه کسانى که از عذاب آخرت در ترس و بیم به سر مى‏برند، و پشتشان از شنیدن حوادث هولناک قیامت مى‏لرزد؛ آنجا که مى‏فرماید:

“إِنَّ فِى ذَلِکَ لایَهً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَهِ ذَلِکَ یَوْمٌ مّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ”۳۳ در این (سرگذشت‏هاى عبرت‏انگیز و حوادث شوم و دردناکى که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانه‏اى است براى کسانى که از عذاب آخرت مى‏ترسند؛ همان روزى که همه مردم در آن گرد مى‏آیند.

آرى، آنها که به رستاخیز ایمان دارند، با دیدن هر یک از این نمونه‏ها و سرنوشت شومى که چنین اقوامى بدان گرفتار آمدند، دل‏هایشان تکان مى‏خورد، و از ماجراى آنها عبرت مى‏گیرند و راه خود را باز مى‏یابند و دامان خود را به گناهانى که آنها بدان آلوده شدند نمى‏آلایند.

امّا آنها که ایمانى به قیامت ندارند، دریچه دل‏هایشان بر واقعیت‏هاى زندگى بسته شده، تنها سر در آخور زندگى دارند و از آخرت غافل‏اند. ازاینرو از کنار تمامى حوادث و تحوّلات زندگى به سادگى مى‏گذرند و دل‏هاى سنگ و سختشان از مواعظ و عبرت‏هاى فراوان عالم هیچ تأثیر نمى‏پذیرد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، ج ۵، ص ۱۷، قم، انتشارات هدف،۱۳۷۲ ش.
  2. سوره سبأ، آیه ۷ و ۸٫
  3. سوره یونس،آیه۱۰٫
  4. سوره عنکبوت، آیه ۶۴؛ ر.ک: سوره رعد، آیه ۲۶؛ سوره توبه، آیه ۳۸٫
  5. سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵٫
  6. بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۳۳، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۹۹٫
  8. سوره مؤمن،آیه ۳۹ .
  9. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۱۰۶٫
  10. سوره قصص،آیه ۸۰٫
  11. سوره هود، آیه ۸۴٫
  12. سوره جاثیه، آیه ۲۴٫
  13. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  14. سوره زمر، آیه ۲۲٫
  15. قرآن و روانشاسى، ص ۳۳۵ – ۳۳۶؛ ر.ک: سوره بقره، آیه ۱۵۸ و ۲۴۹ – ۲۵۱ ؛ سوره معارج، آیه۲۸ -۱۹٫
  16. سوره نور،آیه ۳۹ -۴۰٫
  17. پیام قرآن ج ۵، ص ۴۱۱٫
  18. سوره عنکبوت، آیه ۶۴٫
  19. سوره بقره، آیات ۱۵۷ – ۱۵۶٫
  20. سوره معارج، آیات .۲۷ – ۱۹٫
  21. شیخ مفید، ارشاد، ص ۱۲۷، چاپ دوم، نجف اشرف.
  22. سوره قیامت، آیه ۳۶٫
  23. سوره حجر، آیه ۹۲ – ۹۳٫
  24. سوره بقره،آیه ۲۸۴٫
  25. سوره انبیاء،آیه ۴۷٫
  26. سوره زلزال،آیات ۶ – ۸٫
  27. سوره بقره، آیه ۴۸٫
  28. سوره یونس، آیه ۵۴٫
  29. سوره ابراهیم، آیه ۵۱٫
  30. سوره السجده، آیه ۱۴٫
  31. سوره مطففین، آیه ۴٫
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲٫
  33. سوره هود، آیه ۱۰۳٫
30دسامبر/16

امامان و جهاد فرهنگى و سیاسى

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

از فرازهاى زیارت جامعه کبیره در معرفى امامان اینست که “و جاهدتم فى اللّه حق جهاده” همه توان خود را در راه خدا آنگونه که شایسته است به کار گرفتید.

 

واژه جهاد

این فراز برگرفته از آیه شریفه “وجاهدوا فى اللّه حق جهاده” است و قبل از آنکه به تفسیر آیه بپردازیم ابتدا باید واژه جهاد را مورد بحث قرار دهیم.

جهاد از ریشه جهد، و جهد به معناى به کار بردن نهایت توان است گفته شده جُهد به ضم جیم “جُهد” به معناى توان و به فتح جیم “جَهد” بمعناى مشقت و رنج است.۱

راغب در مفردات مى‏گوید: “جَهد” و “جُهد” بمعنى طاقت و توانایى و مشقت و سختى است و نیز گفته‏اند که جَهد بمعناى مشقت و سختى است و جُهد بمعناى کوشش گسترده و وسیع و توانایى است.۲

بنابراین واژه جهاد مرادف با قتال نیست بلکه قتال از مصادیق بارز کوشش در راه خداست باین ترتیب واژه جهاد علاوه بر نبرد رزمى شامل مبارزات علمى و اقتصادى و فرهنگى و سیاسى نیز مى‏شود.

 

تفسیر آیه شریفه

این آیه در سوره حج آیه ۷۸ است “و جاهدوا فى اللّه حق جهاده…” در راه خدا جهاد کنید و حق جهاد را اداء کنید. سؤال اینست که حق جهاد چیست؟ مرحوم طبرسى مى‏گوید: “اکثر المفسرین حملوا الجهاد‌هاهنا على جمیع اعمال الطاعه و قالوا حق الجهاد ان یکون بنیّه صادقه خالصه لله تعالى”۳ اکثر مفسران گفته‏اند جهاد در اینجا مراد تمامى چیزهایى است که طاعت خداوند محسوب مى‏شود و گفتند حق جهاد اینست که با نیّت صادق و خالص براى خداوند اتیان شود.

مفسر دیگرى گفته است: “معناه جاهدوا بالسیف من کفر بالله و ان کانو الآباء و الابناء”۴

معناى آن اینست که با شمشیر با کافران نبرد کنید هرچند پدران و برادران باشند.

مفسر دیگرى گفته است: “هو مجاهده الهوى و النفس”.۵ معناى حق جهاد جهاد با هواى نفس است.

به نظر مى‏رسد که آنچه این مفسران گفته‏اند هر کدام بخشى از مصادیق “حق جهاد” است ولى مى‏توان حق جهاد را در حوزه‏اى وسیع معنا کرد که هم کمیّت افعال را هم کیفیت آنها را هم از جهت زمان هم از جهت مکان و هم از جهت انگیزه‏ها دید.

 

امامان و “حق جهاد”

اینک جاى این سؤال است که مراد از اینکه امامان را با این وصف مى‏ستائیم کهآنان در راه خدا حق جهاد را صورت دادندچیست؟

نمى‏توان تفسیر این جمله را منهاى عبارات بعدى دید عبارت بعدى اینست که “حتى اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنته و صرتم فى ذلک منه الى الرضا و سلمتم له القضاء…” تا آنجا که دعوت خداوند را آشکار و واجباتش را تبیین و مقررات و حدودش را اجرا و احکام او را منتشر نمودید و سنت او را پایه گذارى کردید و به سبب آنچه انجام دادید به مقام رضا دست یافتید و براى حکم الهى سر فرو آوردید.

با توجّه به این جملات حوزه جهاد امامان را باید در عرصه اجتماع تبیین کرده حق جهاد را در این راستا معنا کنیم.

یعنى با تلاش امامان بود که دین خداوند علنى شد و حدود و ابعاد دین بیانگردید.

با این نگاه باید به بررسى جهاد امامان در عرصه دین بپردازیم و ببینیم که در این حوزه چه تلاشهایى صورت دادند.

 

جهاد امامان در عرصه تبیین دین

بدون هیچگونه تردید اگر تلاش گسترده امامان در حوزه تبیین دین نبود امروز از دین چیزى جز خرافه و موهومات باقى نمانده بود. آنها بودند که حتى در سخت‏ترین شرائط تمام همّت خود را در این جهت مصروف نمودند. آنها از هر فرصتى براى این کار استفاده مى‏کردند در تاریخ زندگى مولى على(ع) آمده است: “روى انّه کان اذا یفرغ من الجهاد یتفرغ لتعلیم الناس و القضاء بینهم”۶ روایت شده است که هرگاه مولى على(ع) از نبرد فراغت پیدا مى‏کرد به آموزش مردم و داورى بین آنان مى‏پرداخت.

نیز حضرت امام باقر(ع) در تبیین سیره مولى على(ع) مى‏فرماید: “کان علىٌ(ع) اذا صلّى الفجر لم یزل معقب الى ان تطلع الشمس فاذا طلعت اجتمع الیه الفقراء و المساکین و غیرهم من الناس فیعلّمهم الفقه و القرآن و کان له وقت یقوم فیه من مجلسه ذلک”۷ روش حضرت مولى على(ع) این بود که وقتى نماز صبح را به جا مى‏آورد در حال تعقیب نماز بود تا خورشید طلوع مى‏کرد. هنگام طلوع خورشید، تهى دستان و مستمندان و دیگر قشرهاى مردم نزد او جمع مى‏شدند او به آنان دین‏شناسى و قرآن مى‏آموخت و در ساعتى خاص از این جلسه برمى‏خاست.

این منش مولى على(ع) بود. همانگونه که در جبهه رزم نظامى اهتمام داشت همانگونه در جبهه فرهنگى تلاش وافر داشت و اصولاً حضور در این جبهه را وظیفه حکومت مى‏دانست، مى‏فرمود از جمله وظیفه حکومت اسلامى آن است که: “…و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا…”۸ شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید.

نیز به استاندارش “قثم بن عباس” مى‏نویسد:”…و اجلس لهم العصرین فافت المستفتى و علّم الجاهل و ذاکر العالم…”۹ …بامداد و شامگاه براى آنان مجلس ساز آنرا که خواهد فتوا ده و نادان را بیاموز و با دانا به گفتگو بپرداز…”

 

امام حسن(ع) و جهاد فرهنگى

حضرت امام حسن(ع) پس از نرمش قهرمانانه خویش به مدینه هجرت کرد. و در مدینه به کار گسترده فرهنگى پرداخت و با تربیت شاگردانى برجسته دین خود را به مکتب اداء کرد. برخى از آنان همانها بودند که از چشمه فروزان علوم نبوى(ص) و علوى(ع) نیز بهره‏مند شده بودند همانند احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابربن عبداللّه انصارى، حبیب بن مظاهر، حجربن عدى، رفاعه بن شداد، سلیمان بن صرد خزاعى، سلیم بن قیس هلالى، عمروبن حمق خزاعى، کمیل بن زیاد نخعى، میثم بن یحیى معروف به میثم تمارو…و… پرداخت. شاگردانى که هر کدام اعلام هدایت و سفیر نور بودند.

امام حسن(ع) پس از ماجراى صلح در سنگر مبارزه با تهاجم فرهنگى قرار گرفت که عمده باند معاویه در سنگر تهاجم بودند و امام حسن(ع) در سنگر مبارزه با تهاجم. از حضرت امام حسن(ع) روایات فراوانى در ابعاد مختلف معارفى رسیده است.

 

امام حسین(ع) و جهاد فرهنگى

سالار شهیدان حضرت ابى عبدالله الحسین(ع) نیز در دوره ده ساله امامت خود پس از شهادت امام حسن(ع) در سنگر برادر قرار داشت.

برخى از برگزیدگانى که از مکتب امام حسن(ع) بهره‏مند شدند، از مکتب سالار شهیدان هم بهره گرفتند و کسانى دیگر همچون ابو سعید خدرى، انس بن حارث، جابربن یزید جعفى، جعده بن هبیره، طاوس یمانى، عبداللّه بن عباس، و… اینها علاوه بر یاران فداکارى بودند که همچون خورشید در بین یاران امام مى‏درخشیدند.

حضرت در ابواب مختلف دین، عرصه فقهى، تفسیرى، اخلاقى، کلامى و… و… رهنمودهاى فراوانى دارند.۱۰

گرچه قیام خونین حضرت را باید به نحوى قیام فرهنگى بنامیم. قیامى که فرهنگ دفاع از دین، استقامت در راه حق، ایثار در راه حق و… و… را به انسانها تا روز قیامت آموخت.

 

تلاش فرهنگى امام سجاد(ع)

حضرت امام سجاد(ع) نیز با اینکه در خفقانى‏ترین دوره‏ها زندگى مى‏کرد دوره‏اى که خلفاى جبّار دیکتاتورانه روش را علیه امامان و علیه مردم داشتند. خلفاى جبارى که مى‏گفتند: “یأمرنى احد بتقوى اللّه الّاضربت عنقه”۱۱ هر کس مرا دعوت به تقوا کند گردنش را مى‏زنم!

پرواضح است در چنین شرائط، کار فرهنگى کار آسانى نیست اما مى‏بینیم، حضرت بادعاى بلندش عالى‏ترین مفاهیم دین را در حوزه‏هاى مختلف تبیین نموده است و در همین شرائط به وظیفه مرزبانى به احسن وجه انجام وظیفه نموده است.

 

امام باقر(ع) و امام صادق(ع)

دوره این دو امام بزرگوار را باید دوره شکوفایى فرهنگ دینى بنامیم این دو امام بزرگوار از فرصت درگیرى بنى امیه و بنى عباس استفاده کردند، تلاش فرهنگى را به اوج رساندند. کارى که دشمنان ائمه در دوره مولى على(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) نگذاشته بودند در این وسعت صورت پذیرد صورت دادند و در حقیقت “استقلال فرهنگى دین” را در تمامى ابعاد دینى جهت دادند. این دو امام در عرصه تلاش فرهنگى از شیوه‏هاى مختلفى بهره مى‏گرفتند:

الف: جلسات درس عمومى در مسجد رسول خدا داشتند که همه در آن شرکت مى‏کردند هم شیعیان و هم اهل سنت. بزرگان اهل سنّت از حضرت امام صادق(ع) در این جلسات بهره‏ها گرفته‏اند، همانند ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان ثورى، سفیان بن عیینه، یحیى بن سعید انصارى، یحیى قطان، ایوب سجستانى، ابوعمروبن علاء، عبدالعزیز الداوردى، سلیمان بن بلال، ابن جریح ابن اسحق، روح بن قاسم، وهب بن خالدو…و…۱۲

ب: تشکیل مجالس خصوصى که اغلب در منزل آن حضرت انجام مى‏گرفت و فقط اشخاص خاصى در آن شرکت مى‏کردند.

ج: تربیت شاگردان متخصص در حوزه‏هاى علوم قرآنى، مسائل اعتقادى و بویژه در عرصه مناظرات و بحثهاى آزاد همانند هشام بن حکم، مؤمن الطاق و…

د: جلسات مناظرات علمى که در حقیقت تریبون نشر اندیشه در عصر حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) بوده است. در این جلسات فردى که از پاسخ دادن به سؤال طرف مقابل عاجز مى‏شد در حقیقت اعتراف به عجز خود نموده و تسلیم شدهاست.

امام صادق(ع) ضمن انجام مناظرات فراوان با منحرفان فکرى و اعتقادى اعم از مادى‏ها و زنادقه، خوارج یا علماء معتزله و دیگر علماء اهل سنت از شرائط زمان و مکان برگزارى این محافل براى تبلیغ رسالت الهى سود جستند.

امام بسیارى از مناظرات خود را در موسم حج در مسجد الحرام، تشکیل مى‏دادند که این خود یکى از ظرافتهاى این رسالت مهم الهى است که مبلّغ باید از زمان و مکان بهترین استفاده را بنماید. موسم حج زمان جمع شدن دانشمندان فرق مختلف اسلامى و حتى غیر اسلامى در مکّه بود و با یک مناظره که به شکست خصم منجر مى‏شد هزاران بیننده تحت تأثیر قرار مى‏گرفتند. از سوى دیگر در زمان برگزارى مراسم حج، امام و یاران ایشان از امنیّت خاص زمان برگزارى مراسم و منطقه حرم برخوردار بودند و این امر به گستردگى کار کمک مى‏کرد.

ه: تشویق یاران به نوشتن احادیث که این خود گام بلندى در راستاى ماندگارى فرهنگ اهل بیت علیه السلام بود. ابوبصیر مى‏گوید از حضرت امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: “…اکتبوا فانکم لاتحفظون حتى تکتبوا”۱۳ بنویسید که شما (معارف اسلامى را) حفظ نخواهید کرد مگر آنکه بنویسید.

در روایت دیگر به یکى از یاران خویش فرمود: “اکتب وبث علمک فى اخوانک فان متّ فورث کتبک بنیک فانه یأتى علم الناس زمان هرج لایأنسون فیه الا بکتبهم”۱۴ بنویس و علمت را بین برادرانت منتشر ساز اگر از دنیا رفتى فرزندانت کتابهایت را به ارث مى‏برند همانا زمانى بر مردم مى‏رسد که هرج و مرج خواهد بود که در این دوره جز به کتابهاى خود مأنوس نخواهند بود.

این توصیه و تشویق خود عامل مهمى بود که بسیارى از یاران امام صادق(ع) دست به قلم شده و “اصول اربعمأته” که مصدر کتابهاى اصلى شیعه است شکل بگیرد.

مرحوم محقق حلّى در مقدمه معتبر مى‏گوید از جوابها و گفته‏هاى امام صادق(ع) چهارصد کتاب نوشته شد که آنها را اصول نامیدند.۱۵

مرحوم طبرسى در اعلام الورى گوید: “فان اصحاب الحدیث قد جمعوا اسامى الرواه عنه من الثقات على اختلافهم فىالمقالات و الدیانات فکانوا اربعه آلاف رجل”۱۶

همانا اصحاب حدیث نام راویان وثوق را با اختلافى که در نظر و مذهب دارند جمع کرده‏اند تعداد آنها چهار هزار مرد شده است.

ناگفته نماند شاگردان امام صادق(ع) تنها اصول چهارصد گانه را ننوشته‏اند بلکه آنها کتابهاى دیگرى نیز نوشتند مثلاً:

۱- ابان بن تغلب غیر از اصلى که گفته شد کتاب معانى القرآن، کتاب القراءات و کتاب الشیعه را نوشت.۱۷

۲- ابوحمزه ثمالى(ثابت بن دینار) متوفاى ۱۵۰ از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که کتاب تفسیر القرآن و کتاب نوادر را نوشته است.۱۸

۳- مفضل بن عمر کوفى که کتابهایى نوشته از جمله “ما افترض اللّه على الجوارح من الایمان و کتاب یوم و لیله و کتاب فکر و…و…”.۱۹

۴- هشام بن حکم از اصحاب امام صادق(ع) که رجال نجاشى کتابهاى متعددى براى او نقل کرده است.۲۰

۵ – ابوجعفر احول مؤمن الطاق از اصحاب امام صادق(ع) که کتاب امامت، کتاب معرفت، کتاب ردّ بر معتزله، کتابى در امر طلحه و زبیر نوشته است.۲۱

“نهضت نگارش و قلم” نقش ارزشمندى در ماندگارى فرهنگ اهلبیت علیهم السلام داشته است.

تبیین نقش فرهنگى دیگر امامان از عهده یک مقاله بیرون است و خود موضوع یک کتاب مستقل است.

 

جهاد سیاسى امامان

“حق جهاد” امامان علیهم السلام را نباید منحصر در جهاد فرهنگى نمود. بلکه باید آنرا در حوزه جهاد سیاسى نیز دید. که اگر این جهاد سیاسى نیز نبود راهى براى علنى کردن دعوت مکتب نبود. در این رابطه نکاتى گفتنى است:

۱- در نگاه امامان سیاست به معناى صحیح آن در متن دین است و از آن جدا نیست. دلیلش آن است که در همین زیارت جامعه کبیره امامان را “ساسه العباد” مى‏خوانیم در این باره در ذیل فراز فوق به مبسوط سخن گفته‏ایم.

۲- مى‏توان در یک تحلیل جهاد فرهنگى امامان را هم جهادى سیاسى نامید زیرا که بردگى فرهنگى مبناى بردگى سیاسى است به همین ترتیب استقلال فرهنگى هم زیربناى استقلال سیاسى است و همه امامان و عمده حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در حقیقت رزمنده فرهنگى مکتب بودند.

۳- در عرصه سیاسى ما شاهد دو نوع تحرّک سیاسى در سیره امامان علیهم السلام هستیم یکى تحرّک علنى سیاسى و دیگرى تحرّک مخفى.

تحرّک علنى سیاسى به معناى عامش را در سیره مولى على(ع)، سیره امام حسن(ع) و سیره امام حسین(ع) مى‏بینیم. گفتنى است تحرّک سیاسى اعم از قیام است. قیام بخشى از تحرّک سیاسى است ولى محدود به آن نیست سکوت هدفمند هم تحرّک سیاسى است. بدست گرفتن حکومت هم تحرّک سیاسى است، نرمش قهرمانانه هم تحرّک سیاسى است. قیام خونین هم تحرّک سیاسى است. و نیز نمونه‏اى دیگر در حوزه سیره سیاسى امامان ولى بخش دیگر تحرّک سیاسى همان تحرک سیاسى مخفى است که تحت عنوان تقیه در معارف اسلامى ما مطرح است.

مرحوم شیخ مفید تقیه را چنین تعریفمى‏کند:

“التقیه سرّ الاعتقاد و مکاتمه المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فى الدین و الدنیا”۲۲

تقیه مستور دانستن اعتقاد باطنى و کتمان در برابر مخالفان بخاطر اجتناب از زیانهاى دینى و دنیوى است.

درست که تقیه در حوزه امور شخصى نیز مطرح است، لیکن از تشبیهى که امامان علیهم السلام از تقیه کرده‏اند مى‏توان تقیه را “سپرى براى مبارزه عمیق‏تر”۲۳ تفسیر کرد.

تعابیرى همچون “جنّه” و “ترس” که به معناى سپر است، “حرز” که به معناى وسیله حفظ است. این تعابیر گویاى اینست تقیه به مفهوم واقعى کار مجاهدان است نه گوشه گیران فاقد تعهد و مسؤولیت و نه عافیت طلبان ترسو.

امام باقر(ع) فرمود: “…انّ التقیه جُنّه المؤمن”۲۴ همانا تقیه سپر مؤمن است.

امام صادق(ع) فرمود: “التقیه تُرس المؤمن و التقیه حرز المؤمن”۲۵ یعنى تقیهسپر مؤمن است و وسیله حفظ و نگهدارى او.

در حدیثى از امام صادق(ع) مى‏خوانیم که فرمود: “علیک بالتقیه فانها سنّه ابراهیم الخلیل”۲۶ بر تو باد که تقیه را فراموش نکنى زیرا آن روش ابراهیم خلیل آن قهرمان بت شکن است. ابراهیم کسى بود که یک تنه با نمرود جبار مبارزه کرد نه تنها با او بلکه با متعصبان لجوج که در برابر انواع بتها سجده مى‏کردند نیز درگیر شد و همه را با منطق کوبنده و شجاعت بى نظیر خود به زانو درآورد. لیکن او از تقیه به عنوان سپرى براى مبارزات خویش بهره گرفت.

مبارزات سرّى امامان(ع) یا تأیید قیامهاى مخلصانه را به صورت مخفى، مى‏توان مصداقى از مصادیق “تقیه” نامید.

تأیید قیام مخلصانه شهید زید بن على بن الحسین که در مقابل دستگاه خلافت جبار هشام بن عبدالملک قیام کرد از این نمونه قیامهاست با اینکه حضرت به صورت علنى در این قیام دخالت نداشت اما مؤید آن بود. امام صادق(ع) فرمود: “مضى واللّه زید عمّى و اصحابه شهداء مثل ما مضى علیه على بن ابى طالب و اصحابه”۲۷ بخدا قسم عمویم زید و اصحابش شهیدند بر همان راهى بودند که حضرت على بن ابى طالب و اصحابش بودند.

امامان تشکلهاى مخفى را سامان داده بودند و در رأس هر تشکل یک مسؤول بوده است و نامش “داعى” بوده است.۲۸

این تشکلها توانستند تفکر اسلام ناب محمّدى(ص) که تجلّى آن در فرهنگ شیعى است گسترش دهند. هر کدام از این تشکلها پرونده‏هایى براى افراد وفادار داشتند. محمد بن عبداللّه بن الحسن ملقب به نفس زکیه این پرونده‏ها را در اختیار داشت و وقتى احساس کرد در آستانه دستگیرى است آنها را سوزاند تا دشمن به آنها دسترسى پیدا نکند.۲۹

راز قتل معلى بن خنیس از یاران وفادار حضرت امام صادق(ع) همین بود که با همه تهدیدها حاضر نشده بود اسامى شیعه را لو دهد و راز زندان ۱۷ ساله محمد بن ابى عمیر آنهم در زندانهاى سیاهچال‌هارونى همین بود که حاضر به افشاى این اسامى نشده بود اینها همه گویاى آن است که امامان از تحرکهاى سیاسى بدور نبودند.

از جمله جلوه‏هاى مبارزات سیاسى غیر علنى ائمه مبارزه منفى با دستگاه خلافت و ممنوع نمودن هرگونه همکارى با آنان بود. حتى مى‏فرمودند که “لاتعنهم على بناء مسجد”۳۰ در ساختن مسجد نیز آنان را کمک نکنید.

در روایتى آمده است: “من سود اسمه فى دیوان ولدسابع هم حشره اللّه یوم القیامه خنزیراً”۳۱ آنکس که نامش را در دفتر آنان بنویسد خداوند روز قیامت او را به صورت خوک محشور مى‏کند.

و امثال این روایات فراوان است.

سلام بر امامان که مجاهد فى سبیل اللّه بودند، هم در جبهه فرهنگى، هم در جبهه حاد سیاسى مثل سالار شهیدان و هم در جبهه غیر حادّ و حق جهاد را ادا کردند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. صحاح اللغه، ج ۲، ص ۴۶۰٫
  2. مفردات راغب، ص ۱۰۱٫

۳ و ۴ و ۵٫ مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۶۳٫

  1. ارشاد القلوب، ص ۲۱۸؛عده اسلامى، ص ۱۰۱؛ بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۶؛ موسوعه الامام على بن ابى‏طالب، ج ۳، ص ۴۲۰٫
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۴، ص ۱۰۹؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۳٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳۴٫
  4. همان، نامه ۶۷٫
  5. به کتاب مسند الامام المجتبى(ع) تألیف عزیز اللّه عطاردى مراجعه فرمائید.
  6. به کتاب مسند الامام حسین(ع) در ۳ جلد تألیف عزیزاللّه عطاردى مراجعه فرمایید نیز کتاب موسوعه کلمات الامام حسین(ع) تدوین پژوهشکده باقرالعلوم.
  7. به مقاله ارزشمند و نفیس الامام السجاد باعث الاسلام منجدید.
  8. سیراعلام النبلاء، ج ۶، ص ۴۳۹ ؛ حلیه الاولیاء، ص ۲۳۱٫
  9. کشف المحجه، ص ۱۷۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۲، ح ۳۸؛ عوالم العلوم و المعارف کتاب العلم، ص ۴۵۵٫
  10. کشف المحجه، ص ۳۵؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۷٫
  11. المعتبر، ج ۱، ص ۲۶ چاپ جدید.
  12. اعلام الورى، ج ۱، ص ۵۳۵٫
  13. فهرست ابن ندیم، ص ۳۰۸٫
  14. رجال نجاشى، ص ۱۱۵، شماره ۲۹۶٫
  15. همان، ص ۴۱۶، شماره ۱۱۱۲٫
  16. رجال نجاشى، ص ۴۳۳، شماره ۱۱۶۴٫
  17. همان، ص ۳۲۵، شماره ۸۸۶٫
  18. تصحیح الاعتقاد، ص ۶۶٫
  19. نام کتابى پیرامون تقیه از آیه الله العظمى مکارم شیرازى.
  20. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۱۱، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر ابواب الامر و النهى باب ۲۴، حدیث ۲۵٫

۲۶ و ۲۷٫ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵ و ص ۲۰۸، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر ابواب الامر و النهى باب ۲۴، حدیث ۷، و حدیث ۱۷٫

  1. امالى شیخ صدوق، ص ۳۴۹٫
  2. الکنى و الالقاب، ج ۲، ص ۴۱۷٫

۳۰ و ۳۱٫وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۱۸۰، کتاب التجاره ابواب ما یکتسب به باب ۴۲، حدیث ۸ و ۹٫

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و عنده مفتاح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین”

کلیدهاى خزائن غیب نزد اوست که جز او کسى از آنها خبر ندارد و او مى‏داند چه در بیابانها و چه در دریاها است و هیچ برگى از درختى نمى‏افتد و هیچ دانه‏اى در تاریکیهاى زمین نیست جز اینکه از آن آگاه است و همانا هیچ‏ترى و خشکى نیست جز آنکه در کتابى مبین ثبت شده است.

(سوره أنعام، آیه ۵۹)

 

مفتاح: جمع مفتح است و معنایش چیزى است که داراى مفتاح و کلید مى‏باشد و کنایه است از خزائن که در آنها جواهرات مى‏گذارند و کسى جز صاحب خزائن از آنها اطلاعى ندارد و بر کیفیت و کمیتش آگاه نیست. و چنانچه در گذشته بحث شد برخى از امور غیبیه است که مخصوص خداوند است و هیچ کس از آنها آگاه نیست مانند روز قیامت و برخى از امور را خود او به خواص و اولیایش داده است که البته اگر اذن خدا نباشد احدى بر آنها آگاه نخواهد بود ولى خدا مى‏خواهد که برخى از امور غیبیه را به خواص اولیایش نشان دهد. و لذا در مورد حضرت عیسى در قرآن مکرر به لفظ “باذنى” یا “باذن اللّه” برمى‏خوریم که معلوم شود اگر انبیاء و ائمه علیهم السلام بر امورى از غیب آگاهند به امر و اذن خدا است و لاغیر، زیرا غیب در اصل مختص به ذى الجلال است، اوست که عالم به غیب آسمانها و زمین است. پس اگر مى‏بینیم گاهى ائمه معصومین علیهم‏السلام یا رسولان و پیامبران خبرى از غیب مى‏دهند باید بدانیم که به امر و اجازه خدا است نه آنکه کسى فکر کند که امامان از پیش خود و بالذات بر غیب مطلعند. وانگهى غیب امرى است نسبى یعنى آنچه بر ما مردم مستور و پنهان است ممکن است بر امامان مکشوف باشد (البته به اذن خدا) ولى امورى وجود دارد که بر همه مستور است و در آنها امام و پیامبر و مردم عادى یکسانند زیرا آن امور غیب مطلق است و مخصوص خداوند مى‏باشد. در جاى دیگر مى‏فرماید: “و ان من شى‏ء الّا عندنا خزائنه” و یا مى‏فرماید: “و للّه خزائن السموات و الأرض” یعنى آنچه مربوط به عالم غیب مى‏شود مخصوص خداست.

 

 

در تفسیر تبیان روایتى را از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله نقل مى‏کند که حضرت خزائن غیب را با اقتباس از قرآن پنج قسمت مى‏کند، مى‏فرماید: “مفتاح الغیب خمس لایعلمها الا اللّه: ان اللّه عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فى الارحام و ما تدرى نفس ماذا تکسب غدا و ماتدرى نفس بأى أرض تموت” کلیدهاى خزانه غیب خداوند پنج چیز است: فرا رسیدن روز قیامت و آمدن باران و آگاهى ازآنچه در رحم مادران است و چه بر سر هر کسى مى‏آید و در چه زمینىمى‏میرد.

خلاصه آنکه خداوند از آغاز هر امرى و انجامش مطلع است ولى برخى از امور را به اولیایش مى‏آموزد، زیرا در آن خاصیتى براى هدایت انسانها نهفته است.

یعلم ما فى البر و البحر: عبارت بر و بحر به این معنا است که علم خدا همه چیز را در بر مى‏گیرد، چه آنکه در خشکى‏ها و بیابانها باشد و چه در دریاها و محیطات. هیچ چیزى از علم خدا بیرون نیست چه کلى باشد و چه جزئى، چه مربوط به آسمانها باشد و چه زمین که مقصود از امور آسمانى و علوى امور ماوراء الطبیعه است و امور ارضى مربوط به طبیعت و مادیات است. و اصلاً آسمان اطلاق بر عوالم بالا (از نظر مقام و درجه) مى‏شود و ارض بر عوالم سفلى و مادى.

و اینکه خداوند بر علم خود مثال مى‏زند از برگ درختى که از درخت مى‏افتد یا دانه‏اى که در تاریکیهاى زمین مى‏روید، از باب مثال است یعنى کوچکترین و جزئى‏ترین چیزى که به فکر ما بیاید همین دانه‏اى است که در زیر زمین نهفته است و خداوند آن را مهیاى روئیدن و سبز شدن مى‏کند یا برگى است که میلیاردها از آن هر لحظه بر روى زمین مى‏افتد و خداوند مى‏خواهد ما را به احاطه کامل خودش بر همه چیز آگاه سازد تا آنکه کسى فکر نکند مى‏تواند لحظه‏اى از سلطه و احاطه خداوند دور باشد. وقتى خداوند به برگ درخت مثال مى‏زند مى‏خواهد ما را متنبه سازد که‏اى انسانها! شما با تمام وجود و افکار و اندیشه‏ها و خطرات قلبیتان در تحت سلطه قدرتمند من قرار دارید، مبادا گامى را بر خلاف اراده و دستور من بردارید که من بر تمام امور و شئون شما آگاهم و آنچه در قلب شما خطور مى‏کند من از آن باخبرم، پس خود را آماده کنید که در روز حساب، پاسخى براى کارها و رفتارها و اعمال خویش داشته باشید.

لارطب و لا یابس: رطب و یابس یعنى‏ترى و خشکى و به طور کلى یعنى هرچیزى با مفهوم مخالفش: مرگ و زندگى، تاریکى و نور، فقر و غنا، خوارى و عزّت، جوهر و عرض، کفر و ایمان، بهشت و جهنم، و خلاصه همه خوبیها و همه بدیها، در کتابى مبین و روشن ثبت شده است. برخى گویند مقصود از کتاب مبین، لوح محفوظ است و برخى از مفسران آن را بر قرآن کریم تأویل کرده‏اند ولى ظاهراً مقصود همان لوح محفوظ است یعنى صفحه علم پروردگار.

در قرآن کریم گاهى واژه کتاب به طور مطلق آمده و گاهى “کتاب مبین” مى‏گوید یا “لوح محفوظ” نامگذارى مى‏کند که همه اینها عبارتند از علم حضورى خداوند بر تمام اشیاء مادى و معنوى، همچون سرنوشت بشر و سعادت و شقاوت افراد و خواسته‏ها و نخواسته‏ها و شئون زندگى و افکار درونى و خطرات قلب و تدبیر تمام امور علوى و سفلى در جهان هستى. البته روشن است که مقصود از کتاب امرى مادى نیست مانند کاغذ، بلکه کتاب مرکز گردآورى اشیاء است چه مادى و چه معنوى که علم خدا بر همه آنها احاطه دارد. و اللّه العالم.

 

30دسامبر/16

تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى آمدها۳

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

در دو مقاله پیشین پیرامون بحث انتخابات ریاست جمهورى به تحلیل و بررسى پاره‏اى مسائل که در پدید آوردن بحران و دامن زدن به آشوب‏ها نقش آفرین بود پرداختیم، اکنون که گردو غبار فتنه فرو نشسته و نظام استکبارى و سردمداران فتنه از شکل‏گیرى کودتاى مخملى و نافرمانى مدنى مأیوس شده‏اند وقت آن است که به پاره‏اى آموزه‏ها، دست آوردها و عبرت‏هاى ناگفته دیگر بپردازیم.

 

نقش رهبرى در مدیریت و کنترل بحران

یکى از مواردى که مى‏بایست مورد توجه ویژه قرار گیرد جایگاه و نقش رهبرى در خنثى سازى این بحران بود. این مطلب را از دو زاویه مى‏نگریم: هدف قرار داشتن ولایت و نقش رهبرى در خنثى کردن فتنه، هدف قرارداشتن رهبرى در طرح آشوبگران و طراحان پشت پرده داخلى و خارجى.

دلائل بسیارى وجود دارد که در طرح تقلب در انتخابات و موج سوارى متعاقب آن تضعیف رهبرى و جایگاه ولىّ فقیه در نظام اسلامى هدف بود که مى‏توانست مقدمه فروپاشى نظام و رخنه بیگانه در بدنه حاکمیت و سرانجام تیر خلاص به حاکمیت دینى و ارزشهاى اسلامى باشد، چرا که روح انقلاب اسلامى و شاهرگ حیات نظام اسلامى ولایت فقیه است که معمار اندیشه انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) پى‏افکند و احدى تردید ندارد که موتور محرّک انقلاب اسلامى و روح حاکم بر آن ولایت فقیه بود که تار و پود نظام ستمشاهى و سلطه خارجى را از هم گسست و به زباله دان تاریخ فرستاد و توده‏هاى مردمى به رهبرى ولىّ فقیه براى درهم شکستن حکومت طاغوت به جز ولىّ فقیه رهبرى نداشتند و هیچ حزب و گروهى ادعاى این را ندارد که در شکل‏گیرى انقلاب نقش بنیادین داشته و حتى بسیارى از تشکّل‏هاى سیاسى از عنوان کردن سقوط رژیم طاغوت وحشتداشتند و حداکثر خواسته آنها این بود که شاه بماند و قانون اساسى آن روز را اجرا کند! آرى این امام بت شکن قرن بیستم بود که با الهام‏گیرى از اصل مترقى ولایت فقیه و ضرورت حاکمیت اسلامى و قطع وابستگى به بیگانه با اطمینان و شهامت تمام سخن گفت و ملت پشتیبانى کرد و نظام اسلامى شکل گرفت.

همانگونه که در پدید آمدن انقلاب اسلامى ولىّ فقیه تنها نقش بنیادین را ایفا کرد تداوم حاکمیت دینى نیز جز با ولایت فقیه قابل دسترسى نبوده و نخواهد بود و این را دوست و دشمن دریافته‏اند. لذا وفاداران و یاران انقلاب همچنان دست در دست ولىّ فقیه و رهبرى نظام دارند و با حضور یک پارچه خود بر آن پاى فشرده و در عمل به اثبات رسانده‏اند همانگونه که در جریان انتخابات و فتنه‏هاى بعد از آن دیدیم که رهبرى نظام به میدان آمد و چشم فتنه را کور کرد و آرامش را به جامعه برگردانید و با موضعگیرى حکیمانه و روشنگرى مستدل خود مدعیان را سر جاى خود نشاند و آب پاکى روى دست بیگانه و بیگانه پرست ریخت و گردو غبارها کنار رفت و چهره‏هاى پنهان و نقشه‏هاى تدارک شده بى نقاب به مردم معرفى شد و آنانکه در اشتباه بودند و فریب جریان‏هاى سیاسى را خورده و تحت تأثیر نخبه‏گان گمراه قرار گرفته بودند فهمیدند که سر دمداران فتنه دچار توهم و بحران روانى‏اند و برآنند تا جامعه را در التهاب نگهدارند و غرور خود باورى کاذب را اشباع کنند و شکست‏هاى خود را جبران نمایند.

آرى نقش ولىّ فقیه و رهبرى براى خودى‏ها واضح‏تر از گذشته نمایان شد و به راستى اگر رهبرى به میدان نمى‏آمد و کنترل بحران را مدیریت نمى‏کرد کدام چهره‏سیاسى مى‏توانست از عهده این مسؤولیت برآید؟

آنها که خودشان دستخوش توهمات بودند و به آشوبگران میدان مى‏دادند؟

یا آنها که خط فکرى‏شان را نور چشمى‌هایشان هدایت مى‏کردند و دستخوش احساسات نامعقول آتش فتنه و بى اعتمادى را دامن مى‏زدند؟! و یا تشکل‏هاى سیاسى و متأسفانه بعضاً روحانى که القائات دشمنان بیرونى را بر زبان داشتند و مردم را به خیابان‏ها مى‏کشاندند تا مقاصد خود را به اجرا درآورند و کینه‏ها و عقده‏هاى دیرین را اشباع نمایند و هر از چندگاه از شوراى رهبرى حرف مى‏زدند و یا رکن بنیادین ولایت امر را زیر سؤال مى‏بردند؟

 

دشمنان ولایت کیانند؟

ولایت فقیه اصلى‏ترین هدف دشمنان خارجى و برخى تشکل‏ها و احزاب فریب خوردگان داخلى است. چرا که دشمنان ملت سالهاست روى انقلاب اسلامى و نقش ولایت فقیه مطالعه کرده و بخوبى مى‏دانند که ولایت فقیه عمود بنیادین نظام است که با استوار بودن آن همه چیز استوار خواهند ماند و اگر خللى بر آن وارد شود به کلیّت نظام خلل وارد شده است. به همین دلیل است که بیشترین هجمه دشمن خارجى بر ولایت فقیه است و بیشترین تبلیغات دجّال‏هاى خبرى صهیونیستى و امپریالیستى علیه این اصل بنیادین جمهورى اسلامى است و مع الأسف دیدیم پاره‏اى سیاسیون و تئورسین‏هاى آشوب‏ها در این موقعیت حساس با هدف تضعیف رهبرى بحث شوراى رهبرى را مطرح کردند! و این را به پاره‏اى محافل روحانى کشیدند و برخى چهره‏هاى روحانى را فریب دادند که آب به آسیاب دشمن بریزند با این هدف که نقش رهبرى در کنترل بحران‏ها تضعیف شود و بحران قابل کنترل نباشد و تنور اعتراض و اغتشاش روشن بماند تا کودتاى مخملى طراحى شده شکل گیرد. غاقل از آنکه جایگاه ولایت در ایمان و اعتقاد مردم آگاه و مؤمن ما آنقدر مستحکم است که از این بادهاى مخالف نخواهد لرزید.

در هر حال با رهبرى قاطعانه ولىّ امر مسلمین فتنه بعد از انتخابات خنثى شد و بسیارى از آنان که در آغاز فتنه فریب خورده بودند از خواب بیدار شدند، آنها که حسن نیّت داشتند اشتباه خود را جبران کردند و آنها که در عصبیت و خصومت پاى مى‏فشارند همچنان اسیر ماجراجوئیهاى خود هستند هرچند ملت آنان را منزوى کرده‏اند.

 

منزوى شدن فتنه‏گران و موج‏آفرینان

نکته قابل ذکر در فتنه پس از انتخابات اینکه هر چند برخى کاندیدهاى شکست خورده همچنان اسیر جهالت و غفلت و توهم، و عقده‏هاى روانى خود مى‏باشند و تصوّر مى‏کنند هنوز هواداران آنها از آنان حمایت مى‏کنند! اما خوشبختانه هوادارانشان جز معدودى مغرض و بیمار، از آنان بریده‏اند چرا که طى دو سه ماه گذشته بسیارى از پرده‏ها عقب زده شد، توطئه‏ها آشکار گردید، نقش دشمن در مدیریت فتنه بر ملا گردید، دادگاه‏هاى متهمان بسیارى چیزها را روشن کرد و مردم با ماهیت اعتراضات و تحرکات غیرقانونى پى بردند و بنابراین تصور اینکه هنوز هم چندین میلیون نفر پشت سر فلان شخص ایستاده‏اند و از جریانى که ریشه و عامل و سرنوشت آن را دیدند همچنان حمایت مى‏کنند، تصوّر باطلى است و این خاصیّت فتنه و فتنه گران است.

فتنه، در کوران حوادث مبهم و سربسته است اما تدریجاً شفاف و آشکار مى‏گردد و سررشته‏هاى آن شناخته مى‏شود و چند فرایند فتنه و سیر تدریجى آن تا افشاگرى مراحلى وجود دارد و خسارت‌هایى به جامعه وارد مى‏شود.

امیرمؤمنان على(ع) در باب فتنه و انگیزه‏ها و روند و پایان آن در دوران پرماجراى حکومت خود سخنانى دارد که توجه به آنها در شرائط کنونى بى فایده نیست.

سرآغاز فتنه: “انما بدأ وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع و یخالف فیها کتاب اللّه و یتولى علیها رجال على غیر دین اللّه” (خطبه ۵ نهج البلاغه)

سرآغاز شکل‏گیرى فتنه هواهاى نفسانى است که افراد تسلیم آن مى‏شوند و احکام بدعت‏آمیزى که ابلاغ مى‏گردد و بوسیله آن با کتاب خدا علم مخالفت برافراشته مى‏شود و مردانى بر مردانى دیگر بر خلاف دین خدا سلطه پیدا مى‏کنند.

آغاز و انجام فتنه: “انّ الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت”(خطبه ۹۳ نهج البلاغه).

هنگامى که فتنه رو مى‏آورد مبهم و سربسته و مشتبه است و چون پشت کند آگاهى دهنده است.

آرى، فتنه از هواى نفس فتنه گران زاده مى‏شود و در فضاى تیره و تار شکل مى‏گیرد و جمعى بدعت گرا گرد پرچمدار فتنه جمع مى‏شوند و گروهى را به دنبال خود مى‏کشند اما دیرى نمى‏پاید که گردو غبار فرو مى‏نشیند و نقاب از چهره فتنه‏گران مى‏افتد و سردمداران فتنه باز شناخته مى‏شوند و ماهیت فتنه و انگیزه‏ها و مقاصد و عوامل آن شناخته مى‏شوند. هنگامى که شکل‏گیرى این فتنه را در روزگار حکومت آن حضرت مرور مى‏کنیم، خواهیم دید که نخستین فتنه گران کسانى بودند که خواسته‏هاى نفسانى آنها تحقق نیافته و با دستاویز کردن خون عثمان پرچم مخالفت با آن حضرت را برافراشتند، در میان آنها چهره‏هایى چون طلحه و زیبر بودند که سوابق انقلابى نیز داشتند و امثال معاویه که علمدار نفاق اموى بودند و جمعى فریب خورده در جمع یاران امام که قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و فریب ریاکارى جبهه مقابل خوردند و در این فرایند شوم سه جنگ خونبار علیه حکومت علوى به راه انداختند و چه خونهایى که به ناحق در این فتنه ریخته و چه بدعتها که نهادند و جز على بن ابیطالب(ع) که تراز حق و باطل و معیار ایمان و نفاق و مظهر صراحت و شجاعت بود نمى‏توانست این فتنه‏ها را بر ملا کند و چشم فتنه را درآورد. همانگونه که فرمود: “ایّها الناس فانى فقأت عین الفتنه و لم یکن لیجترى‏ء علیها احد غیرى بعد ان ماج علیها غیهبها و اشتدّ کلیها…” (خطبه ۹۳، نهج البلاغه).

مردم! من بودم که چشم فتنه را درآوردم و احدى جز من جزئت این کار را نداشت بعد از آنکه تاریکى و ظلمت غلبه کرده و درد کشنده آن شدت گرفته بود.

و در جاى دیگر به منظور برون رفت از بحران فتنه مردم را مأمور ساخت امواج فتنه‏ها را با کشتى نجات بشکافند و از میانه آن امواج سهمگین عبور کنند. “ایّها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه” (خطبه ۵ نهج البلاغه) فتنه‏هایى که اگر امواج آن شکافته نشود و چشم فتنه کور نگردد رشته دین پاره مى‏شوند و کفر و نقاق دوباره باز مى‏گردد و مردم به گمراهى خواهند افتاد. ” و الناس فى فتن انجذم فیها حبل الدین” (خطبه ۲ نهج البلاغه)

موارد دیگرى را مى‏توان در سخنان آن حضرت یافت که از فتنه و سرکردگان و عواقب شوم آن سخن مى‏گوید و راه برون رفت از فتنه‏ها را مى‏نماید. سیره علوى در بحران‏هاى سیاسى عصر حاکمیت چند ساله آن حضرت روشنگر راه آیندگان در هر عصر و نسلى است که تیره ابرهاى فتنه سایه شوم و سیاه خود را مى‏گستراند و حق و باطل را در هم مى‏آمیزد و لباس حق بر قامت باطل مى‏پوشاند و شاکى و متهم را جابه جا مى‏کنند!

 

مهندسى نافرمانى مدنى و تهاجم نرم

حوادث پس از انتخابات فتنه بود با همان ویژگى‏ها که در سخن و سیره امیرالمؤمنین(ع) دیدیم:القاى تقلب، القاى بى اعتمادى، شبهه آفرینى، سوء استفاده از چهره‏هاى انقلابى، هدف قراردادن نظام اسلامى که ثمره مجاهدات خستگى‏ناپذیر و خونهاى پاک مجاهدان راه خدا است، خدمت به دشمن سوگند خورده و جبهه استکبار و نفاق، استخدام شعارهاى دینى و نمادهاى مذهبى در انجام این پدیده شوم. و در هر حال از میان این طوفان، ملت عبور کرد و رهبرى نظام کشتیبان عبور از طوفان بود و سیه روئى براى کسانى ماند که روبروى اراده ملت صف آرائى کردند چه عناصر داخلى که امروزه باید پاسخگوى فتنه‏هائى که آفریدند باشند و مى‏بایست در محکمه عدالت احضار شوند و کیفر خساراتى را که وارد کردند، ببینند و در این عرصه ترحم و گذشت به معناى تضییع حقوق ملت و درماندگى در برابر عدالت است. چه محکمه عدل اسلامى نباید سیاه و سفید وچاق و لاغر بشناسد و بدون اغماض به جرائم سران فتنه که به حیثیت نظام و جان و مال و امنیت و آرامش جامعه و هویت دینى و ملى خدشه وارد آوردند، رسیدگى کنند که انتظار ملت این است. و چه دشمنان خارجى که از رئیس جمهور و وزیر خارجه اروپا و آمریکا گرفته تا پادوهاى سیاسى و جاسوسى و بنگاه‏هاى صهیونیستى (چون بنیاد هوور و سوروس) و… سفارتخانه‌هایشان در ایران اغتشاشات را هدایت مى‏کردند و با تصویب بودجه‏هاى کلان شبکه‏هاى وابسته خارج کشور را تغذیه مى‏نمودند که از طریق ماهواره‏ها و توزیع پول به اوباش و اراذل و سران فتنه، التهاب و بحران آفرینى را دامن بزنند تا به خیال خام خودشان نظام را از پاى درآورند، این چهره‏هاى سیاسى خارجى امروز در برابر ملت شرمسار و سرافکنده‏اند و این شرمندگى را پنهان نمى‏کنند و بر مسؤولین کشور و دستگاه‏هاى دیپلماسى ماست که از این جبهه خارجى مطالبه پاسخ کنند که چرا در امور کشورمان دخالت کرده و سفارتخانه‌هایشان را بصورت پایگاه جاسوسى و توطئه و اطاق جنگ درآورده و اینها مى‏بایست در روابط ما با خارجى‏ها اثر گذار باشد تا عبرت بگیرند و سرجاى خود بنشینند هرچه این نخستین بار و آخرین بار توطئه خارجى‏ها نبوده و نخواهد بود و ما باید بیدار باشیم و به فرموده رهبر معظم، این حوادث نشان داد که در هیچ حال از توطئه‏ها نباید غافل بود و دشمن را نباید حقیر و بیچاره بشماریم که از دیر باز گفته‏اند دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.

و از سوى دیگر دولتمردان ما مى‏بایست از این پشتوانه مردمى و حضور ۸۵% در انتخابات بهره گیرند و در محافل بین المللى قوى‏تر از گذشته حاضر شوند ود خالتهاى دولتهاى خارجى را به چالش بکشند و در احقاق حقوق ملت ذرّه‏اى کوتاه نیایند. امروز کشورهاى خارجى به ما نیازمندند نه ما به خارجى‏ها، آنها با حضور در کشورهاى همسایه همچون عراق و افغانستان و خلیج تیررس اقدامات سیاسى ما مى‏باشند و ضربات سهمگین از ملت‏ها خورده اند و آبروى خود را از دست داده‏اند امروز انگلیس و آمریکا و سایر دولتهاى غربى نه ابرقدرت‏اند و نه حاکم بر سرنوشت ملت‏ها، آنها در تلّه‏هاى انفجارى که براى دیگران ساخته‏اند خود گرفتار آمده و در پى یافتن راه چاره‏اند. آنها در برابر ملت ایران با رفتار غیر انسانى خود هم شرمنده‏اند و هم کمک مى‏طلبند! و این شرمسارى و کوتاه آمدن را در همین روزها در سیماى خارجى‏ها و مسایلى چون انرژى هسته‏اى و اعلام آمادگى براى مذاکره و عذرخواهى از ایران مى‏بینیم. اینها علائم شکست دشمن در توطئه اخیر پس از انتخابات است اینها براى نخبه‏گان سیاسى ما درس‏آموز است اگر فهم آن را داشته باشند، اینها براى اخلالگران و نفاق پیشه گان عبرت است که با تلاش مذبوحانه به مصاف انقلاب اسلامى نیایند که گفته‏اند:

اى مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست

عرض خود مى‏برى و زحمت ما مى‏دارى

 

انقلاب پوست مى‏اندازد

نکته دیگر اینکه انقلاب اسلامى در فراز و نشیب حوادث تصفیه مى‏گردد و هر حادثه‏اى هر چند تلخ ثمرات شیرینى در بر دارد. انسان‏ها غربال مى‏شوند، ناخالصى‏ها جدا مى‏شود، رنگهاى ریاکارانه به ننگ‏ها تبدیل مى‏شود. اسلام از آغاز چنین بوده، پس از رحلت پیامبراکرم(ص) حوادث و توطئه‏ها براى مسدود کردن خط راستین اسلام و ولایت کم نبوده است، منافقان، مشرکان، احزاب، اقلیت‏ها، امویان، مروانیان، عباسیان طى صدها سال تلاش کردند خط راستین اسلام را به بیراهه بکشانند و در توالى توطئه دیدیم که چه ضرباتى بر وحدت امت و کیان دین و رهبران مسلمین وارد ساختند اما سرجمع حوادث را که مى‏نگریم آنها کف‏هاى روى آب بودند که هوا شدند و آنچه باقى ماند چشمه سار حقیقت اسلام ناب بود که کانون ولایت، آن را هدایت و رهبرى مى‏کرد…تاریخ تکرار مى‏شود، انقلاب اسلامى نیز طى سى سال با توطئه‏هاى سهمگینى روبرو بوده که امواج آن را از سر گذرانیده و حوادث پس از انتخابات ریاست جمهورى دهم حلقه‏اى از آن توطئه‏ها بود که بحمداللّه خنثى شد و انقلاب بار دیگر پوست انداخت و مشت عدّه‏اى دیگر را باز کرد که سینه چاک براى انقلاب غمخوارى مى‏کردند! و این بار خود خون به دل ملت کردند و کارنامه سیاسى براى خود نوشتند که در صفحات تاریخ ماندنى است و اگر به جبران آن نپردازند و از ملت عذرخواهى نکنند و از گناهان خود توبه ننمایند سیه روئى تا ابد براى آنان خواهد ماند.

نکته اخیر اینکه این مقاومت‏هاى غیر قانونى در برابر نتیجه انتخابات و تبعات آن از نظر اجتماعى و حتى خانوادگى آثار نامطلوبى برجاى نهاد، تقابل سیاسى به شیوه آنارشیستى غیر معمول براى نخستین بار از سوى برخى اصلاح طلبان و احزاب و کاندیداها بدعتى بود که سنت‏هاى انقلابى را دور زد و پاى برخى بزرگان را به میان آورد و برخى بیوتات و خانواده‏هاى آنان را در مجراى غیرقانونى قرار داد. در کوچه‏ها و خیابان‏ها کدورت همسایگى را باعث شدند و با نقاب سبز و اللّه اکبر! به جنگ با قانون اساسى و اراده ملت بسیج شدند و اینها تبعات کمى نیست براى یک مردم یکپارچه ما که تاکنون براى آرمانهاى انقلاب اسلامى هرگونه فداکارى کرده‏اند. لذا شفاف سازى و روشنگرى افکار عمومى بى‏طرفانه و قاطعانه و مستدل از سوى نهادهاى مسؤول و دادگاه‏ها مى‏تواند این کدورت‏ها را کاهش دهد زیرا توده مردم معاند نیستند و حقرا مى‏پذیرند و همچنین برخورد با برخى تخلّفات که دربازداشت گاه اتفاق افتاده اقدامى است ضرورى که چهره نظام با عملکرد معدودى افراد مشکوک لکه دار نشود اما همانگونه که رهبر معظم فرمودند قضیه کهریزک و نظائر آن نباید افکار را از اصل جریان فتنه‏انگیز غافل سازد. در هر حال دشمنان وحدت امت را هدف قرار دادند که باید به جبران آن پرداخت و درسهاى این مقطع تاریخى نیز از درسهاى فراموش نشدنى است که با توجه به این درسها و عبرتها مى‏بایست نصب العین نیروهاى انقلاب و دلسوزان نظام باشد. و سخن آخر اینکه این نظام صاحب دارد که دست رد بر سینه نامحرمان خواهد زد.

30دسامبر/16

جویبارهاى حکمت و معرفت از سرچشمه‏هاى معنویت و فضیلت

 

غلامرضا گلى زواره

 

“کما ارسلنا فیکم رسولاً یتلوا علیکم آیاتنا و یزکّیکم و یعلّمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون؛۱ هم چنان که پیامبرى از خودتان برایتان فرستادیم تا آیاتمان را برایتان بخواند و شما راپاکیزه گرداند و کتاب و حکمت آموزد و آن چه را که نمى‏دانستید بهشمابیاموزد.”

 

دو بال علم و ایمان

از مزایایى که آیین جاودانى و آسمانى اسلام را از دیگر ادیان تفکیک مى‏نماید، این است که از یک سو پیروان خود را به رشد معنوى و خصال نیکو فراخوانده و از طرف دیگر آدمى را به خردورزى، دانش اندوزى و استفاده از توانایى‏هاى فکرى و ذهنى و شکوفایى بوستان معرفت و حکمت فرا خوانده است. نخستین آیاتى که به حضرت رسول اکرم(ص) نازل گشت به آموختن با قلم و دانش افزایى اشاره دارد. واژه علم و مشتقات آن در حدود یکصد و شصت و هفت بار در قرآن آمده و در آیات متعددى پروردگار متعال انسان را براى امور آموزنده، رشد دهنده و مفید برمى‏انگیزاند. در آیات زیادى بر دقّت و تأمّل در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آن چه در آن‏ها وجود دارد تأکید شده است. در قرآن کریم حقایق بسیارى درباره ستاره‏شناسى، شناخت آب و هوا، جغرافیا، زیست‏شناسى، گیاه‏شناسى، جانور شناسى، پزشکى، بهداشت، علوم تغذیه، روان‏شناسى آشنایی با جوامع گوناگون و…آمده است.

اساس تعلیم اسلام، دانش، منطق، استدلال و برهان مى‏باشد حتى خداوند درباره ایمان و اعتقاد به مبدأ و معاد، دعوت خویش را بر پایه مباحث عقلى، حکیمانه و مناظره قرار داده است، بر حسب آموزه‏هاى قرآنى آدمى را خداوند به زیور دانش و خرد آراسته و بر علم و معرفت پارسایان مى‏افزاید. دانشمندان متعهد و پرهیزگار که حکمت و فضیلت را با یکدیگر توأم ساخته‏اند از دیگر افراد متمایزند و آیات عدیده‏اى بر فضل و برترى آنان تصریح دارد و خداوند کسانى را که دانشورند درجاتشان را رفعت مى‏دهد. رسول اکرم(ص) نیز بر حسب روایاتى مستند و معتبر، مسلمانان را به کسب علوم و معارف فرا مى‏خواند. علما در روایات اسلامى وارثان پیامبران و نزدیک‏ترین افراد به درجه نبوت معرفى شده‏اند و قلم دانشمندان بر خون شهیدان رجحان دارد، البته منظور متفکران، حکیمان و فرزانگانى است که با توانایى‏هاى علمى و فکرى خود به دفاع از حقیقت، نشر معارف و هدایت انسان‏ها مى‏پردازند و از غرور و تکبّر و هرگونه رذیلت اجتناب مى‏ورزند. فرا گرفتن علم باید با صداقت، اخلاص و درستى و نیز همّت و تلاش قرین گردد، در غیر این صورت عوارضى غیر قابل اغماض به بار مى‏آورد.

کازنوا، دانشمند فرانسوى و استاد دانشگاه کالج دوفرانس پاریس، مى‏گوید: بسیارى از افراد چنین پنداشته‏اند آراء و افکار ما براى مسلمانان قابل درک نمى‏باشد و به غلط تصوّر کرده‏اند نیروى علمى آنان به اندازه‏اى نیست که بتواند به علوم ما پى ببرند. بى گمان این پندار بى پایه ناشى از عدم اطلاع آنان از حقایق درخشان آیین اسلام بوده و گویا این نکته را فراموش کرده‏اند که تنها کسى که دانش را بر عبادت ترجیح داده رسول اکرم(ص) بوده و آیا کدام پیشواى دین و کشیش و روحانى بزرگى را مى‏شناسید که چون آن حضرت با این شهامت چنین کلام محکم و متینى را مطرح کرده باشد. همان بیان عالى و درخشانى که در عصر جدید و با این همه ترقى و تحوّل که نصیب علم گردیده، حیات فکرى و علمى ما بر اساس آن استوار گردیده است. دکتر هورتن، محقق آلمانى، گفته است اسلام بین دین و دانش وحدت و هماهنگى کامل برقرار ساختهو در میان ادیان گوناگون، تنها آیینى است که موفق گردیده در عرصه عمل این پیوند را حفظ نماید.۲

خاتم رسولان حضرت محمّد(ص) درباره مقام علمى حضرت على(ع) فرمودند: “انا مدینه العلم و على بابها؛ من شهر دانش هستم و على(ع) دروازه آن مى‏باشد.” در دنباله روایت آمده است: “فمن ارادالعلم فلیأت الباب؛۳ هر کس خواستار دانش است باید از درب آن وارد گردد” آن حضرت در حدیث دیگرى فرموده‏اند: “اعلم امّتى من بعدى على بن ابى طالب؛۴ دانشمندترین افراد امّت من بعد از من امیرمؤمنان است.” حضرت على(ع) ذخائر گرانبهایى از معارف الهى و علوم اسلامى را در میان مردم به یادگار گذاشت و در بیاناتى با سبکى روان، شیوا و جذاب حقایق جالبى را مطرح ساخت که در مجموعه‏اى که نهج البلاغه نامیده مى‏شود در اختیار مردم مى‏باشد. آن امام مظلوم به اندازه‏اى حکمت و معرفت را مورد توجه قرار مى‏داد که در بحبوحه جنگ‏ها به بحث‏هاى علمى مى‏پرداخت، او کثیرى از مشاهر و دانشوران را تربیت کرد که پیشتازان نخستیندر عرفان، فقه، کلام، تفسیر و غیره مى‏باشند.

بخشى از دعاهاى امام سجاد که تحت عنوان صحیفه کامله سجادیه برجاى مانده حاوى ژرف‏ترین مضامین در مباحث گوناگون کلامى، عرفانى، علمى، جامعه‏شناسى و روان‏شناسى مى‏باشد در زمان امام باقر(ع) به دلیل ضعفى که در دستگاه خلافت مستبدانه اموى راه یافته بود، علاقه‏مندان از سرزمین‏هاى دور و نزدیک مشتاقانه به حضور آن امام مى‏رسیدند تا از بحر حکمت و معرفت آن حضرت جرعه‌هایى جانبخش بنوشند. مقام علمى آن فروغ پنجم امامت چنان در تعالیم دامنه دار و گسترده‏اش جلوه کرد که دوست و دشمن را به شگفتى و تحیّر وادار کرد و لقب باقرالعلوم (شکافنده دانش‏ها) به ایشان داده شد.

در عصر امام صادق(ع) که بازار علم و بحث‏هاى فکرى و کلامى رواج کامل داشت، آن خورشید ششم ولایت و امامت از این فرصت استفاده کرد و گنجینه گرانبهایى از معارف الهى، علمى و برهانى برجاى نهاد که در حراست از معارف اسلامى و تعالیم آسمانى طى قرون و اعصار تأثیر بسزایى داشت. محضر درس آن حضرت چنان رونقى داشت که به تدریج حدود چهار هزار نفر در زمینه‏هاى علمى، اعتقادى، تفسیر و فقه از حوزه درسى ایشان بهره بردند. این افراد در مسافرت‏هاى گوناگون و بحث‏هاى گسترده معلومات خویش را به دیگران انتقال مى‏دادند. مشهورترین آنان جابربن حیّان و هشام بن حکم بوده‏اند جابر به دلیل هوش و استعداد سرشار، درایت و همّت وافر، مورد توجه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) قرار گرفت و در علوم طبیعى و تجربى همچنین دانش‏هاى غریبه شهرت فراوانى بدست آورد و در این زمینه‏ها بیش از یکصد جلد کتاب نگاشت. او علاوه بر مهارت در فیزیک و شیمى در پزشکى ماهر بود و بیمارى‏هاى مهمى را درمان مى‏کرده است.

این مسلمان شیعى و اهل کوفه پدر کیمیاى قرون وسطى و شیمى امروز جهان است او اوّلین دانشمندى است که در تجربه‏هاى علمى ترازو به کار برد. این ترازو براى وزن کردن دانه‏هاى بسیار کوچک و با حساسیت و دقت زیاد بکار مى‏رفت. او موفق شد مدادى نورانى براى نگارش خطوط مهم اختراع کند تا خواندن آنها در تاریکى امکان‏پذیر باشد. هم چنین دسته‏اى از اوراق نسوز را تهیه نمود و امام صادق(ع) کتابى در حکمت بر روى این ورقه‏ها نگاشت. او نوعى رنگ کشف کرد که از زنگ زدگى آهن جلوگیرى مى‏کرد و اگر بر روى لباس ریخته مى‏شد از پوسیدگى آن مى‏کاست. او شیوه‏هایى براى ساختن فولاد، کربنات سرب، اکسید جیوه و اسید ازوتیک (اسید نیتریک) وضع نمود و درباره سموم تحقیقاتى به عمل آورد. جوج سارتن او را در زمره بزرگترین دانشمندانى مى‏داند که در قرون وسطى در میدان علم گام نهادند. بریتلوى فرانسوى مقامش را همچون ارسطو دانسته است.۵

هشام بن حکم نیز از مشاهیر آگاه و وارسته‏اى است که بارها مورد تمجید و تحسین امام صادق، امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) واقع شد. او در مسایل اعتقادى و فلسفى بررسى‏هایى انجام داد و در علوم فقه و اصول، درایت و حدیث، حکمت و کلام آثارى ارزنده نگاشت به همین دلیل او را جامع معقول و منقول معرفى کرده‏اند.۶

با ظهور حضرت مهدى(عج) و زوال حکومت طاغوت‏ها و کارگزاران استکبار، محیط براى رشد فکرى و عقلى و علمى مساعد مى‏گردد و دانش در رشته‏هاى گوناگون توسعه و گسترش مى‏یابد. در روایتى از امام صادق(ع) مطلبى به این مضمون آمده است. اگر ظرفیت علمى بشر بیست و هفت حرف باشد تا آن روز دو حرفش را شناخته‏اند و در آن دوران به تدریج تمام آن کشف مى‏گردد.۷

 

خورشید دانش در افق اسلام مى‏درخشد

اسلام علاوه بر تشویق و ترغیب مسلمین به دانش و پژوهش، کوشید پیروان خود را از قید اوهام و خرافات و فکرهاى بیهوده‏اى که عقل‏ها و اراده‏ها را در بند کرده بود، آزاد نماید، قرآن و سنت نبوى و سیره ائمه به مسلمین این حقیقت را آموزش داد که داروى جهالت، هراس‏هاى بیهوده و هوس‏هاى تخریب کننده، ضعف نفس و یک سلسله آداب و رسوم منفى رویکرد نشان دادن به معرفت، دانش و کنجکاوى است و اگر آدمى در این مسیر گام نهد گوهر واقعى را در اعماق وجود خویش بدست مى‏آورد و سعادت دنیا و آخرت را کسب مى‏کند. یکى از گرایش‏هاى اصیل فطرى در انسان کشش و جاذبه‏اى است که درباره کشف حقیقت دارد، بر اساس این میل درونى درک حقایق براى آدمى با وجد و سرور توأم است. این انگیزه نیرومند که چون چشمه از ژرفاى انسان مى‏جوشد سبب گردیده تا او پرده‏هاى جهل و بى‏خبرى را کنار بزند و از تاریکى‏هاى نادانى به روشنایى دانایى برسد و کاخ عظیمى از فرهنگ و تمدن را پى‏ریزى کند. در تعالیم ارزنده اسلامى به رشد و پرورش این میل مبارک توجه شایانى شده و در نظام تربیتى که قرآن و عترت ترسیم نموده‏اند توجه به علم و حقیقت و پرهیز از آفات آن جایگاه ویژه‏اى براى خود پیدا کرده است. در روایات اسلامى از علم و حکمت به عنوان گمشده مؤمن یاد شده که مؤمنان واقعى در جستجوى آن هستند و در کسب آن از هرگونه رنج و تلاشى مضایقه نمى‏کنند.

اصولاً فراست، بیدارى فکر، روشنگرى و برخوردارى از بصیرت در پیدایش ایمانى صحیح و استوار دخالت دارند، این معرفت مى‏تواند تا سرحدّ یقین ارتقاء یابد و تمامى تردیدها را بر طرف کند و هرگاه با درک و فهم ومعرفت نباشد یقین بى اثر است. افکار برجسته مى‏توانند اسرار جهان را بشکافند و نشانه‏هاى خدا را در مکان‏ها و زمان‏هاى مختلف بفهمند چنانچه خداوند مى‏فرماید: “انّما یخشى اللّه من عباده العلماء؛۸ بندگان دانشمند از خدا مى‏ترسند.” “انّ فى خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النّهار لآیات لاولى الالباب”۹ در خلقت آسمان‏ها و زمین و اختلاف شب و روز براى صاحبان خرد نشانه‌هایى وجود دارد.افکار عالى بین حق و باطل را تفکیک مى‏نماید و حقایق وحى را از هوس‏هاى آلوده جدا مى‏سازد. البته ایمان و پارسایى به دانش افزایى و حکمت یابى کمک مى‏کند.

قرآن کریم مقرّر مى‏دارد که تجربه‏هاى علمى و کاربردى وسیله بهترى براى قانع شدن است و تجارب علمى در بسیارى از آیات دیده مى‏شود. توجه در علت و معلول، مشاهدات و استنتاج‏ها عقل را بیدار مى‏سازد و با تأمل در خود و اطراف از اثر به مؤثر، از خلق به خالق، از قدرت به قادر و از ابداع بر مبدأ ایمان مى‏آورد و مسلمانان این دعوت را پذیرا شدند و دعوت پروردگار و پیامبر اکرم(ص) را استجابت نمودند و با اراده‏اى قوى و ایمانى استوار به دانش و پژوهش روى آوردند

اسلام نه تنها علم را میان پیروان خود انتشار داد بلکه در نقاط مختلف جهان منتشر ساخت در سال ۲۴۵ هجرى در شهر فاس مسجد بزرگى ساخته شد که مختص عبادت نبود بلکه دانشگاهى بود که دانش پژوهان از تمام شهرها براى مطالعه علوم گوناگون به آن جا مى‏آمدند، به این مکان که اوّلین آموزشگاه علمى بود، دانشگاه قرویین اطلاق مى‏گردید، بنابراین قدیمى‏ترین مؤسسات علمى و آموزشى در اروپا نیست بلکه در فاس، پایتخت مراکش و درقاره آفریقا مى‏باشد در این مرکز مهم عبادى و تحقیقى دهها دانشجوى غیر مسلمان تربیت شدند، یکى از آنان ژربرت بود که اعداد عربى را به اروپا منتقل نمود و چون به ایتالیا رسید کتاب‏هاى مسلمانان را ترجمه کرد.

نخستین مدرسه پزشکى را مسلمانان در سالیدن ایتالیا بوجود آوردند و اوّلین رصدخانه که در اروپا ساخته شد، همان است که افراد مسلمان در اندلس (شهر اشبیلیه) تأسیس کردند. تاریخ تأیید مى‏کند که آغازین کوشش براى پرواز توسط یک نفر مسلمان ساکن در اندلس به نام عباس بن فرناس به عمل آمد. مسلمانان در اختراع و نگارش با حروف روشن و درشت مخصوص نابینایان بر دیگران سبقت گرفتند و این ابتکار از زین الدین آمدى (متوفى ۷۱۲ هجرى) مى‏باشد. جان دیون پورت انگلیسى مى‏نویسد: اگر در جنوب اروپا تمدن اسلامى برقرار نگشته بود بدون تردید این قارّه با فرقه‏هاى مختلف و آشوب‏هاى گوناگونش در تاریکى‏هاى جهل غوطه مى‏خورد و اثرى از تمدّن کنونى در اروپا آشکار نمى‏گردید. نوبرگر اعتراف مى‏کند: تمدّن اسلام بر تمدّن قدیم روم از حیث تنوّع تفوق داشت. ابراهام کنستاتین دوسن مى‏گوید: تمدّن غربى از تمدّن اسلامى اخذ گردید و شگفت آن که مسلمانان در همان آغاز کار به عناصر فاتح تبدیل گردیدند و با حماسه بزرگ و سرعت بى‏نظیرشان در تحصیل علوم طى یک قرن به سطحى بسیار عالى و ارجمند رسیدند زمانى که آلمان‏ها با وجود فتح امپراتورى روم هزار سال طول کشید تا دست از توحش بردارند و به احیاى علوم بپردازند.۱۰

در روزگارى که سلاطین اروپا معلم خصوصى استخدام مى‏کردند تا به آنها امضاء کردن و نوشتن نام‏هاى خود را آموزش دهند، نهادهاى آموزش اسلامى در حال اصلاح، حفظ و اعتلا بخشیدن به فرهنگ‏هاى کهن در دانشگاههاى مترقى و مراکز پژوهشى تحت نظر دانشمندان بود.۱۱ این در حالى است که افراد متعصب در اروپا به مبارزه علیه احیاى دانش باستانى مى‏پرداختند و تحقیقات درباره متون یونانى بدعت و افرادى که در این‏باره تلاش مى‏کردند تکفیر مى‏شدند.۱۲ و به قول وایتهد در اروپاى سال ۱۵۰۰ میلادى دانش از دانایى ارشمیدس که در ۲۱۲ قبل از میلاد درگذشت کمتر بود.۱۳

ویل دورانت مى‏نویسد: اسلام طى پنج قرن از سال ۸۱ هجرى تا ۵۹۷ هجرى از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو، اخلاق نیک، تکامل سطح زندگانى، قوانین منصفانه انسانى، تسامح دینى، ادبیات، تحقیق علمى، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود. وى مى‏افزاید علماى مسلمان، ریاضیات، علوم طبیعى، شیمى، هیأت و طب یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و میراث یونانى را که بسیار غنى‏تر شده بود به اروپا انتقال دادند، طبیبان مسلمان پانصد سال تمام علمدار طب جهان بودند، ابوعلى‏سینا و ابن رشد بر اروپا پرتو افکندند، صنعتگران اروپایى تمامى هنرها و فنون خود را در آن اعصار از مسلمانان فرا گرفتند. نفوذ اسلامى به اروپا از راه بازرگانى، جنگ‏هاى صلیبى و ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتین و مسافرت دانشوران به اندلس صورت گرفت.۱۴

دلیسى اولیرى استاد دانشگاه بریستول انگلستان یادآور مى‏شود: آن چه که از یونانیان به مسلمانان رسید، تنها به صورت اصلى و دست نخورده به دیگران انتقال نیافت، بلکه مسلمین در نجوم و ریاضیات کارهاى یونانیان و هندیان را درهم آمیختند و به آنها نظم و سازمان تازه بخشیدند. مى‏توان گفت علم جبر و مثلثات مستوى و کروى از علومى است که توسط علماى مسلمان ایجاد شده و توسعه یافته است. اینان در ارصاد فلکى و تهیه زیج‏ها مهارت کامل داشتند و تنها به این بسنده نکردند که آن چه را از یونانیان گرفته‏اند گسترش دهند، زیج‏ها و رصدهاى قدیمى را مورد تدقیق قرار دادند و آنها را اصلاح کردند. پزشکان مسلمان در علم طب اهل دقّت نظر بودند و آن چه در بیمارستان‏هاى خود بر بالین بیماران مشاهده کرده و از خود برجاى نهاده‏اند بر دانش‏هاى قبلى افزوده است.۱۵

دبلیوتامپسون در مورد مدرسه‏هاى لورن در آلمان نوشته است: بى گمان این مراکز در نیمه دوم سده دهم میلادى مکان‌هایى بودند که بذر علوم اسلامى در اروپاى لاتین در آن‏ها کاشته شدند و از آن جا به دیگر بخش‏هاى آلمان، به فرانسه و به ویژه انگلستان منتقل شد.۱۶

لوئیس پل تاد این گونه اعتراف مى‏نماید: اروپا دانسته و ندانسته مرهون تمدن اسلامى بوده و با بهره گرفتن از اطلاعات فضلا و دانشمندان علوم اسلامى در زمینه علوم مختلف، پرچم تمدن را از مسلمانان گرفته، در این قاره بر افراشتند، دنیا دَین عظیمى را به محمد(ص) و پیروان او بر گردن دارد، زیرا آنان بودند که با بسط و توسعه علوم خدمت شگرفى به دنیاى امروز نمودند، آیا این طور نیست و آیا شما با من هم عقیده نیستید؟ چرا و حتماً بلى.۱۷

گوشون مى‏گوید ابوعلى سینا یکى از بنیان گذاران فکرى اروپاییان به شمار مى‏آید و ویل دورانت مى‏نویسد حکمت سینایى خلاصه مطالبى است که متفکران مسیحى دو قرن بعد از وى به آنها دست یافتند و توانستند مکاتب مختلف را در فلسفه اسکولاستیک، که شبیه علم کلام در میان مسلمین است، هماهنگ کنند، راجر بیکن ابوعلى سینا را بزرگترین استاد حکمت بعد از ارسطو مى‏داند و در حوزه پزشکى به گفته ماکس میرهوف کتاب قانون این دانشمند مسلمان اهل ایران در اواخر قرن پانزدهم، شانزده بار و در قرن شانزدهم بیش از بیست بار به طبع رسید، تفسیرهایى که بر این اثر به زبان لاتین و عبرى نوشته شده بى‏شمار است. گوستاولوبون مى‏گوید: کتاب‏هاى پزشکى ابن سینا به غالب زبان‏ها ترجمه شده و تا شش قرن جزو کتب مرجع علم طب بوده و در دانشگاههاى فرانسه و ایتالیا تنها کتاب‏هاى متن درسى همان نوشته‏هاى ابوعلى سینا بود.

على بن عباس اهوازى که خطاهاى بقراط و جالینوس را در دانش پزشکى به اثبات رسانیده بود کتاب جامعى در طب نظرى و عملى نگاشت که در نیمه‏هاى قرن شانزدهم میلادى در شهر لیون فرانسه چاپ شد. ابن هیثم بصرى که حدود پنجاه جلد کتاب و رساله در ریاضیات، طب، مکانیک و فیزیک نوشته، چگونگى انکسار نور را در اجسام و مایعات اندازه گرفت و به طور نظر عدسى را پیشنهاد کرد که سه قرن بعد در ایتالیا شناخته شد. او اشتباه اقلیدس را در فرضیه‏اش درباره عمل رؤیت چشم اثبات نمود. ابوسعید سجزى اختر شناس قرن چهارو و پنجم هجرى چند قرن قبل از کوپرنیک بر اساس این نظریه که زمین به دور خورشید مى‏چرخد اسطرلاب زورقى را ابداع کرد. غیاث الدین جمشید کاشانى از بزرگترین علماى علم حساب و کاشف حقیقى کسر اعشارى در قرون هشتم و نهم هجرى رابطه بین محیط دایره و قطر آن را تعریف کرد و براى اولین بار عدد پى را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود و در بوجود آوردن زیج الغ بیکى نقش اساسى داشت که ترجمه آن در قرون هفدهم و نوزدهم در لندن و پاریس منتشر و مورد استقبال و تحسین قرار گرفت.

واسکودوگاماى پرتغالى با راهنمایى احمد بن ماجد، دریانورد مسلمان، دماغه امید نیک را دور زد. سلیمان صیرافى پنج قرن قبل از مارکوپولو راههاى دریایى هندو چین را شناسایى کرده بود. ادریسى جغرافى دان نیمه قرن دوازدهم میلادى از رواج کاربرد قطب نما در میان مسلمانان سخن گفت، در حالى که در قرن سیزدهم اروپائیان هنوز از چنین وسیله‏اى استفاده نکرده بودند.

× کوشش‏هاى کاربردى

اعجاز دین اسلام این بود که اجتماع انسان‏ها را در یک پایگاه اتحاد همگانى بر اساس ایمان و تقوا محقق نمود و ضمن تألیف قلوب، هم بستگى و انسجام راستین میان جوامع مسلمان، امنیت واقعى، فرهنگ پویا، آزادگى و کرامت‏هاى عالى را برایشان به ارمغان آورد و آن گاه این امت یکپارچه صرف نظر از ملیّت‏ها، زبان‏ها و گرایش‏هاى گوناگون جغرافیایى براى شکوفایى علمى، نوآورى‏ها و ابداعات در هنر و صنعت مصمم گردیدند و تمدنى اصیل و با ارزش را بنیان نهادند.

ن.بامات رئیس بخش مطالعات انسانى و فلسفى یونسکو در نیمه قرن بیستم میلادى خاطر نشان مى‏نماید تمدن اسلامى موفق به دادن چنان مفهومى از علم گردید که دانشوران را قادر مى‏ساخت تا مداخلات حساب شده‏اى در موضوع مورد مطالعه به عمل آورند و هدف خود را پیاده کردن اصول علمى در عرصه‏هاى عملى قرار دهد، یعنى دانش مسلمین به تئورى‏ها و نظریه‏ها ختم نگشت و عناصر تحقیقاتى، کاربردى، آزمایشگاهى و مشاهده‏اى را در برداشت، به همین دلیل الکساندرفون هومبلوت مى‏گوید مسلمانان را باید بوجود آورندگان واقعى علوم فیزیکى دانست. بر خلاف عقاید حکماى یونان که مى‏گفتند علم براى علم، بخش بزرگى از کوشش مسلمانان ارتباط بسیار نزدیکى با نیازمندهاى جوامع به فنون و صنایع داشت و حتى دانش کاملاً نظرى همچون ریاضى تحت تأثیر مسایل کاربردى قرار مى‏گرفت. وضع مالیات، صدقات قانونى، موقوفات، تقسیم ارث، محاسبه مسیرهاى ارتباطى، اوزان، مقیاس و… سبک ویژه‏اى به بعضى از حوزه‏هاى ریاضى در تمدن اسلامى مى‏بخشید.

تعیین اوقات صحیح نمازهاى یومیّه، احتساب ایام روزه، آغاز و پایان ماههاى قمرى، ایّام حج‏گزارى، مشخص نمودن اقلیم‏ها و شهرها و مانند این موارد، هم چنین تمایل مسلمانان به سهولت امور منجر به پیشرفت مثلثات گردید.

در جانورشناسى توجه عمده روى اسب و دام پرورى متمرکز بود، گیاه‏شناسى هم شاخه‏اى از داروسازى و یا جنبه‏اى از باغدارى و کشاورزى تلقى گشت و اصولاً آبیارى و فنون هدایت منابع آب به سوى دشت‏ها از کوهپایه‏ها به دشت‏هاى تشنه با حفر قنوات در جاهایى مطرح مى‏شد که آب و هواى گرم وخشک داشت و با کم آبى مواجه بود. تغییرات عمده‏اى در مهندسى نقشه کشى، به دلیل نیازمندیهاى تجارى، ادارى، ارتباطى و نظامى روى داد. در مناطقى که فاقد منابع معدنى و امکانات طبیعى بود و براى کشاورزى و دامدارى شرایط مناسبى نداشت تمدن اصیل و وسیع شهرى پدید آمد تا از راه بازرگانى و صنعت و برخى مهارت‏هاى ذوقى و هنرى، خدمات ارتباطى و سرمایه‏اى، اصناف گوناگون منابع درآمدى خود را بدست آورند. از طرفى چون راههاى بازرگانى در امتداد دریاها یا مسیرهاى طولانى کاروان‏ها قرار داشتند مزیّت تازه‏اى پدید آمد و کالاهاى کم حجم و پرارزشى چون مصنوعات هنرى، ادویه جات، انواع عطرها، جواهرات و گیاهان دارویى در چرخه صادرات و واردات قرار گرفتند.

امّا لازمه تولید و بسته بندى این گونه اشیاء داشتن کارخانجاتى بود که از ارزش فناورى زیادى برخوردار باشد و از این رهگذر شیشه سازى، گلدوزى، قلاب سازى در دمشق، پارچه بافى در موصل، چرم سازى در قرطبه، میناکارى و ساختن انواع آلات مسى و شیشه‏اى و قالى بافى در ایران رونق گرفت. دانش از راه صنعت به نحو بارزى در الگوهاى اجتماعى جامعه نقش انداخته بود حتى صنعت در اثر ابداعات فنى و مهارت‏هاى ذوقى سر از هنر برآورد. یک ظرف مسى با ظریف کاى‏هاى خاص خودش در آن واحد هم به هنر تعلق داشت و هم به فنون و علوم. پیشرفت عمده فیزیک و شیمى به دلیل گسترش روش‏هاى جدید براى رنگرزى، آلیاژها، لعاب‏هاى تازه و…در سفالگرى، کوزه گرى و مانند آن بود.

 

توازن در دانش و کرامت‏هاى اخلاقى

از دیدگاه قرآن، بشر روى زمین جانشین خداست و پروردگار متعال براى هدف‏هایى عالى که به رشد و کمال انسان کمک مى‏کند، آدمى را حاکم و تسخیر کننده زمین و موجودات آن گردانیده و راه آن را هم به وى نشان داده است.۱۸

مسلمانان در شکوفایى علمى و فرهنگى از این اصل قرآنى استفاده کردند و براى گسترش قلمرو اسلام، رونق اقتصادى بندگان خدا، نشر دین و اثبات رفعت و عظمت آیین خود، رفع مشکلات جوامع گوناگون به تولیدات فکرى، علمى، صنعتى و هنرى روى آوردند و تمدنى پربار را سامان دادند. البته آنان براى پیشرفت در این عرصه‏ها به حقوق انسان‏ها تجاوز نکردند، مردم را استثمار ننمودند. براى دستیابى به امکانات رفاهى و خدماتى و ارتباطى، منابع معدنى و انرژى، معنویت و معرفت انسان‏ها را به تحلیل نبردند و عدالت و مساوات را شعار خویش قرار دادند. هیچ گاه از ستمگران و متجاوزین به حقوق آدمیان حمایت ننمودند و اصولاً مسلمین کوشیدند بین علوم و فنون از یک سو و فضیلت‏هاى اخلاقى و مسایل معنوى یک نوع تعادل و توازن و ارتباطى معنادار بوجود آورند.

فرهنگ اسلامى هرجا گام نهاد، فرهنگ‏هاى بومى و سنت‏هاى اصیل اقوام و ملل گوناگون را منهدم نکرد بلکه آن‏ها را به واقعیتى اسلامى مبدّل ساخت، آن چه منع گردید و مطرود گشت عناصرى بودند که آشکارا طبیعتى غیر اسلامى داشته‏اند، در نتیجه تمدن اسلامى در چند قلمرو مشخص از جمله عربى، ایرانى، افریقاى سیاه، ترکى، هندى، مالزیایى و چینى بسط یافته است. در هر یک از این اقالیم فرهنگ و هنر اسلامى علاوه بر حفظ هویت اسلامى و جهانى خود، سبک محلى و مشخص داشته است. معمارى مراکش و ترکیه در عین ویژگى‏هاى عمیق اسلامى منحصر به فردند، در خطاطى و خوش نویسى سبک‏هاى مغربى در مراکش، اندلس و الجزایر و سبک شکسته در ایران گسترش یافتند، گرچه در این نواحى مى‏توان شیوه‏هاى کوفى، ثلث و نسخ را که در سراسر جهان اسلام فرا گیرند مشاهده کرد.

از آن جا که اسلام اجازه نمى‏دهد تصاویر قدسى ترسیم گردند و حتى نقاشى موجودات جاندار محدویت‏هایى دارند به جاى نمادهاى تصویرى از هنر بى تصویر روحانى که در آن حضور توحید و خداشناسى با انگاره‏هاى هندسى، نقوش عربى، تکرارهاى موزون و فضاهاى خالى که به یگانگى اشاره دارند استفاده مى‏شود، نقش محورى قرائت و خوشنویسى قرآنى در جاى جاى تمدن اسلامى حضورى مؤثّر و پر نشاط دارد و در معمارى بلند آوازه مسلمین فضاهایى وجود دارد که در آن‏ها کلام وحى طنین انداز است و در نتیجه در قالب و عملکرد بنیادین خویش با مسایل اعتقادى ارتباطمى‏یابد.

تفاسیر متفاوت از تعالیم کلامى و فلسفى و حتى قوانین اسلامى نشانه وسعت مشرب و نگرش جهان شمول دانش اسلامى مى‏باشد. وقتى تمدن اسلامى مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد نه تنها تفاوت زبانى، نوشتارى، خواندنى، رنگ پوست، ویژگى‏هاى جسمى، پوششى، خوراک و واکنش به موقعیت‏هاى مختلف آب و هوایى مشاهده مى‏شود بلکه تفاسیر گوناگون از آیات قرآن، احادیث، اصول و قوانین شرعى و فقهى و نیز پرسش‏هاى مربوط به علوم الهى و فلسفى و برداشت‏هاى متفاوت عرفانى نیز دیده مى‏شود اما همچنان یگانگى، انسجام و وحدتى ریشه‏اى، پایدار و چشمگیر بر این مجموعه غالب است.

از ویژگى‏هاى تمدن اسلامى عدم تمرکز آن بود. در دور افتاده‏ترین مناطق، مدارس اسلامى در رشته‏هاى گوناگون دانش‏هاى عقلى، نقلى و تجربى یا مدرّسان برجسته و پرآوازه‏اى داشتند و یا انسان‏هایى دانشور و عالم پرورش مى‏دادند. متأسفانه این شیوه که تمام امکانات علمى و فکرى ودانشگاهى باید در شهر خاصى متمرکز گردد یک بدعت نامبارک و مذموم و سوغات تمدن مادى غرب است. خواجه نظام الملک طوسى در شهرهاى بغداد، بلخ، بصره، هرات، اصفهان و نیشابور مراکزى که مى‏توان آنها را دانشگاهى نامید تأسیس کرد، در این کانون‏ها بیشتر شکوفایى علمى، انگیزش‏هاى درونى و جنبه‏هاى کیفى مطرح بود، آزادگى و وارستگى نیز آراستگى معنوى مدارس مزبور را ارتقاء مى‏داد امّا متأسفانه اکنون از آن جوشش‏هاى درونى کاسته شده و یادگیرى‏ها غالباً نظرى و بدون تجربى و متکى بر حافظه هستند و مدرک گرایى و سلسله مراتب ظاهرى به حریم علم و دانشگاه راه یافته و هدف علم را فداى مقدّمات و وسایل آن ساخته و در نتیجه نوآورى‏ها و ابتکارات و خلاقیّت‏ها را به حاشیه رانده است.۱۹

یک امتیاز جالب دیگر در هنگام شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى این بود که مسلمین در این مسیر نوعى تسامح و صدق و صفا و اغماض را در نظر داشتند و در همان حالى که به قول ولتر، دانشمند فرانسوى، پیروان کلیسا افراد مسلمان و حتى هم کیشان خود را در آتش مى‏سوزانیدند مسلمانان افراد مسیحى و یهودى را تحت حمایت خویش قرار مى‏دادند و زمینه‏هاى رشد فکرى و علمى آنان را فراهم مى‏کردند، پیروان اقلیّت‏هاى دینى در ترجمه آثار مسلمین و نشر و گسترش علوم و فنون مسلمانان نقش مؤثرى داشتند و در انتقال این فرهنگ به اروپا فعّال بودند، هم زیستى بین افراد با گرایش‏هاى گوناگون و برخوردهاى شایسته با افراد غیر مسلمان موجب شد آنان از دین خویش دست برداشته و آیین محمّدى را برگزینند.

مسلمانان صرفاً در تلاش‏هاى علمى به اروپا کمک نکردند بلکه در نخستین وهله به آنان آموختند براى رسیدن به سعادت باید کرامت انسانى را محترم شمرد، حقوق فرق و مذاهب را در نظر گرفت، در این راستا ضرورت دارد سختى‏ها را تحمّل کنیم، همّت بورزیم، اراده‏اى استوار داشته و در پیشروى‏هاى علمى و فکرى معنویت و مذهب را فراموش نکنیم، نقد و بررسى منابع قبلى و روشن ساختن اختلافات افکار مشاهر سلف، مطالعات تطبیقى و تحلیلى، پژوهش‏هاى کاربردى و قابل اجرا، کاوش‏هاى جغرافیایى، نجومى، ارتباطى و ناحیه‏اى، چگونگى استخراج معادن، معمارى و شهرسازى، شیوه‏هاى نوین کشاورزى، باغدارى و دامدارى، کاربرد گیاهان دارویى در معالجه امراض، آبیارى، سد سازى، پل سازى، فنون جنگى، دلاورى و تاکتیک‏هاى نظامى، کشتیرانى، تجارت دریایى و توسعه بنادر، بیابان زدایى و سرسبز نمودن صحراها و کوهستان‏ها، شبکه‏هاى آموزشى،خیریه، درمانى و عمومى، فلزکارى و تولید انواع محصولات صنعتى، کاشى کارى، کچ برى، انواع نقش و نگار، طاق و قوس، آداب و رسوم و پوشاک، تعارفات، طباخى، آرایش ظاهرى و تدارک وسایل منزل، سکّه‏هاى گوناگون و چگونگى ضرب و رواج آنها، فعالیّت‏هاى بازرگانى، شبکه‏هاى اجتماعى، رفاه، امنیت و انتظامات شهر و روستا، ادبیات، داستان و متون منظوم، نظام ادارى و سیاسى، تشکیلات کشورى، لشکرى و حراستى، اصلاح نظام مالکیت، مداراى دینى و تسامح از امورى است که مسلمانان در آن‏ها نوآورى، ابتکار و ابداعات جالبى داشتند و در این عرصه‏ها اروپاى آشفته و غوطه ور در جهالت را فروغ بخشیدند.

 

از تمدّن تا تجدّد

رابین کوک، وزیر امورخارجه وقت انگلستان در ۱۵ مهر ۱۳۷۷ طى سخنانى درباره روابط اسلام و غرب گفت: ریشه‏هاى فرهنگى ما نه تنها اصیل که از اسلام نیز بهره دارد، هنر، علوم و حکمت اسلامى به شکل‏گیرى اندیشه و شخصیت ما کمک کرد. ما در جریان توسعه روابط خود با جهان اسلام باید دَینى را که فرهنگ غرب به اسلام دارد به خوبى مدّ نظر داشته باشیم، غرب به اسلام بسیار مدیون است. اسلام بنیادهاى فکرى بخش عظیمى از تمدن غربى را پایه‏ریزى کرد در بریتانیا بیش از نهصد مسجد وجود دارد، مسلمانان انگلیس نقش فزاینده‏اى در زندگى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى این کشور ایفا مى‏کنند.۲۰ بنابراین میلیون‏ها مسلمانى که در کشورهاى اروپایى زندگى مى‏کنند و از تخصص‏ها و مهارت‏هاى عالى برخوردارند همچنان در توسعه و شکوفایى اروپا مشارکت دارند.

روژه دو پاسکیه به نکات جالبى اشاره دارد: “مسلمانان در گذشته پیشاپیش ملت‏ها راه مى‏سپرده‏اند امّا اکنون برترى سیاسى و نظامى غرب و تولیدات صنعتى آن در صدد دست اندازى به همه جاست. رسوم را از میان مى‏برد و به جولانگاه اندیشه‏ها هم وارد مى‏شود، بناى غرب ستیزه‏گر این بوده و هست که ارزش‏هاى ویژه اقوام مسلمان را که مُلهم از آیین آنان است از اعتبار بیندازد و ارزش‏هاى نوین بیگانه با تمدن اسلامى را بدان تحمیل کند. و این پرسش را مطرح مى‏کند که چرا فجر ترقى در سرزمین مسلمانان سربرنیاورد و در اروپا طلوع کرد در حالى که غرب تا حدود زیادى با وام گرفتن از تمدن اسلامى توانست چهارچوب اندیشه قرون وسطایى را بشکند و گام به میدان رنسانس بگذارد. آنگاه چنین پاسخ مى‏دهد: منشأ تجدّد غربى که به بحران کنونى منجر شده است، روحیه‏اى است که نفى اسلام را در دل مى‏پرورد، حتى این نوگرایى با مسیحیت اصیل هم به دشوارى موافقت دارد.

بطور مسلّم تمدن غربى پیروزى‏هاى زمینى بى‏شمار و خیره کننده‏اى دارد امّا چون از اصول متعالى محروم است از آسمان بریده و از توافق با آن دور مانده و به نظاره تجزیه مفهوم “اصالت انسان” خود نشسته است، به سوى گرداب نیست انگارى عمومیت یافته راه مى‏سپارد و به دیدار مصیبتى عظیم و عالمگیر مى‏رود. تمدن اسلامى هرگز نمى‏توانست و نمى‏تواند بى آن که به نفى خود برخیزد، تن به این انفصال بدهد و پیشاپیش چنین تحوّلى از هم گسلنده قرار گیرد. همین ناتوانى در ویران گرى است که تا حدود زیادى مى‏تواند این مطلب را بیان کند که چرا دنیاى مدرن و تجددخواه در اروپا بنیان نهاده شد و نه در جهان اسلام دو پاسکیه مى‏افزاید: باید هوشیار بود و به آشفته کارى و حیله و ترفند تن نسپرد و از ملاحظات بالا نتیجه نادرست نگرفت. آرى نتیجه ملاحظات بالا این ادعا نخواهد بود که اسلام با ترقّى و علم و تمدّن، بطور کلّى مخالف است. از صدر اسلام تا این زمان، عکس چنین ادعایى ثابت مى‏گردد امّا اسلام به امورى که نام ترقى بر آن‏ها مى‏نهند و حدودى را تحمیل مى‏کند و مرزهایى برایشان ترسیم مى‏نماید. در محدود این مرزها به ضرورت حفظ تعادل عام آفرینش مى‏اندیشد و این امر لازم را مدّ نظر دارد و به حساب مى‏آورد که باید راه را به گونه‏اى براى امکانات حرکت آدمى باز و هموار ساخت که وى بتواند در این جهان موفق به تحقق رسالت اعلایى گردد که خداوند وى را شایسته آن ساخته یعنى خلیفه خویش بر روى زمینش نموده است. پس آن چه اسلام با آن موافق نیست روحیه تجدّد خواهانه امروزى است۲۱، همان حالتى که قرآن صاحب آن را این گونه وصف مى‏کند: “یعلمون ظاهراً من الحیوه الدّنیا و هم عن الآخره هم غافلون؛۲۲ آنان به ظواهر زندگى دنیوى آگاهى دارند و از آخرت غفلتدارند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۵۳٫
  2. اسلام و علم، عبدالرزاق نوفل، ترجمه حسین وجدانى، ص ۳۸۴ – ۳۸۵٫
  3. میزان الحکمه، ج اول، ص ۲۰۹، به نقل از کنزالعمال، حسام الدین هندى، حدیث شماره ۳۲۸۹٫
  4. مأخذ قبل، ص ۲۱۰٫
  5. مسلمانان و دانش جدید، ص ۱۱۰ – ۹۶٫
  6. تنقیح المقال، علامه مامقانى، ج ۳، ص ۲۹۶، هشام بن حکم، عبداللّه نعمه، ص ۵۹ – ۶۳٫
  7. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۵۲ (تاریخ الامام الثانى عشر)، ص ۳۳۶، حدیث ۷۳٫
  8. سوره فاطر، آیه ۲۶٫
  9. سوره آل عمران، آیه ۱۹۰٫
  10. مسلمانان و دانش جدید، عبدالرزاق نوفل، ترجمه محمد على میررکنى و محمد جواد خداکرمى، ص۶۸ – ۷۷٫
  11. تاریخ سرچشمه‏هاى اسلامى آموزش و پرورش غرب، ص ۱۱٫
  12. خوابگردها، ص ۱۵۴٫
  13. همان، ص ۱۲۲٫
  14. نک: تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱۱، ص ۳۱۷ – ۳۱۹٫
  15. انتقال علوم یونانى به عالم اسلام، دلیس اولیرى، ترجمه احمد آرام، ص ۶ – ۷٫
  16. تاریخ و فلسفه علوم اسلامى، عثمان بکّار، ترجمه محمد رضا مصباحى، ص ۱۴۶٫
  17. تاریخ تمدن و زندگى مردم جهان، لوئیس پل تاد و دیگران، ترجمه‌هاشم رضى، ص ۳۰۵٫
  18. نک: سوره ابراهیم، آیه ۳۱؛ اسرى، ایه ۱۷۲ ؛ نحل، آیه ۶ – ۹ ؛ زخرف، آیه ۱۳ – ۱۴ ؛ حدید آیه ۲۶٫
  19. جامعه‏شناسى علم، منوچهر محسنى، ص ۱۲۲٫
  20. روابط جدید اسلام و غرب، اظهارات رابین کوک در مرکز اسلامى لندن، ترجمه مجتبى امیرى، روزنامه اطلاعات، ۲۲ مهر ۱۳۷۷، ش ۲۱۴۶۱، ص ۱۲٫
  21. اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه، ترجمه حسن حبیبى‏فر، ص ۸۹ – ۹۰٫
  22. سوره روم، آیه ۷٫
30دسامبر/16

اندیشه‏هاى نورانى امام صادق(ع)

اسماعیل نساجى زواره

 

آغازین سخن

امامان معصوم(ع) چشمه‏هاى جوشان معرفت و گنجینه‏هاى حکمت الهى هستند که چون چراغى پر فروغ و خاموش نشدنى فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مى‏کنند. آنان با اندیشه‏ها و افکار منوّر خود تاریکى‏هاى جهل را از بین برده و در هر زمان امید حق ستیزان را نومید مى‏ساختند.

پاسدار حریم وحى امام جعفر صادق(ع) در هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.۱ دوران امامتش از سال ۱۱۴ ه.ق شروع شد و مقارن بود با خلافت پنج تن از خلفاى اموى و دو طاغوت عباسى. آن بزرگوار در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ ه.ق در سن ۶۵ سالگى توسط منصور دوانیقى مسموم شد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.۲

در زمان امامت آن حضرت بر اثر جنگ و ستیزهاى بنى عباس براى براندازى حکومت بنى امیه و درگیرى شدیدى که آنها با یکدیگر داشتند، فضاى مناسبى براى ایشان فراهم شد و به رغم مشکلات حادّ جامعه مسلمین، در جهت بارور نمودن فرهنگ غنى اسلامى و هدایت جامعه مسلمانان از دریاى موّاج اندیشه‏هاى خود بهره مى‏برد. مقاله‏اى که از نظر خوانندگان عزیز مى‏گذرد، گامى است در بیان اندیشه‏هاى تابناک آن گوهر نبوى امید است که ره توشه‏اى باشد براى پویندگان راه امامت و ولایت.

 

استناد به قرآن

با اندکى تأمّل در زندگانى امام جعفر صادق(ع) روشن مى‏شود که قرآن در سیره و سخن آن امام بزرگوار جایگاه ویژه‏اى داشته و زندگى روزمرّه خود را با آیات قرآن آن چنان آمیخته بود که در تمام ابعاد پرتو افشانى مى‏کرد. آن حضرت با حالت ملکوتى خاصّى آیات قرآن را در نماز تلاوت مى‏کرد، به طورى که از حالت عادى خارج مى‏شد. روزى یکى از حاضران از او پرسید: این چه حالى بود که به شما دست داد؟ فرمود: “پیوسته آیات قرآن را تکرار کردم تا این که به حالتى رسیدم که گویى آن آیات را به طور مستقیم از زبان نازل کننده‏اش شنیدم.”۳

“مسعده بن صدقه” مى‏گوید: شنیدم که از امام صادق(ع) پرسیده شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود:خیر! به ایشان عرض شد چرا؟ فرمود: بر کسى واجب است که توانمند، داراى جایگاه علمى و عالم به معروف و منکر باشد و بر انسان ناتوان واجب نیست. دلیل آن قرآن کریم است که مى‏فرماید: “ولتکن منکم امّهٌ یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛۴ باید از میان شما گروهى باشند که به خیردعوت کنند و امر به معروف و نهى از منکر نمایند.”

نعبیر (منکم) عدّه‏اى خاص را بیان مى‏کند، نه عموم مردم را چنان که در این آیه شریفه آمده است: “و من قوم موسى امّهٌ یهدون بالحقّ و به یعدلون؛۵ و برخى از قوم موسى به راه حق هدایت مى‏کنند و به آن باز مى‏گردند. ” عنى عدّه‏اى از قوم موسى(ع) به حق هدایت مى‏کنند نه همه.

در این جا امام صادق(ع) به حرف “مِن” در “منکم” و “من قوم موسى” استدلال کرد که امر به معروف و نهى از منکر بر همه افراد واجب نیست، بلکه بر کسانى که توانایى و آگاهى نسبت به معروف و منکر داشته باشند، واجب است.”۶

هم چنین صادق آل محمد(ص) در سیره عملى خود خاطرنشان نموده است که هر فرد مسلمان بنابر ظرفیت وجودى خود مى‏تواند از معارف، حقایق و آموزه‏هاى قرآنى بهره ببرد، لذا هدایت جویان کوى سعادت را به اندیشیدن در آیات قرآن تشویق و ترغیب نموده است و مى‏فرماید: “همانا قرآن جایگاه نور هدایت و چراغ شب‏هاى تار است. پس شخص تیزبین باید در آن دقت کند و براى بهره‏مندى از پرتوش نظر خویش را بگشاید! زیرا که اندیشیدن مایه زندگانى و حیات قلب انسان بیناست.”۷

آن حضرت در جاى دیگر در مورد عدم شتاب در قرائت قرآن و توجه به محتواى آیات مى‏فرماید: “قرآن نباید با سرعت خوانده شود و باید شمرده و با آهنگ خوش خوانده شود و هرگاه به آیه‏اى که در آن نام بهشت برده شده است، گذرکنى آن جا بایست و از خداى عزّ و جلّ بهشت را بخواه و چون به آیه‏اى که در آن دوزخ ذکر شده است، گذرکنى، نزد آن نیز توقف کن و از دوزخ به خدا پناه ببر.”۸

ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت همچنان که مردم را به تدبّر و تعمّق در آیات قرآن سفارش مى‏کرد، خود نیز در آیات قرآن تدبّر و دقت مى‏نمود و در این راه از خداوند منّان توفیق طلب مى‏کرد. آن حضرت وقتى قرآن را در دست مى‏گرفت، قبل از تلاوت به خداوند عرض مى‏کرد: “خدایا! من شهادت مى‏دهم که این قرآن از جانب تو بر پیامبر(ص) نازل شده است و کلام توست که بر زبان پیامبر جارى شده است. خدایا نگاه کردنم را در قرآن عبادت و قرائتم را تفکّر و فکر کردنم را عبرت پذیرى قرار بده و نیز قرائتم را قرائت بدون تدبّر قرار مده و به من توفیق ده که در آیات قرآن و احکام آن تدبّر کنم. بدرستى که تو مهربان و رحیم هستى.”۹

 

دفاع از حریم ولایت

مردم بعد از رحلت پیامبر(ص) جایگاه امامت و ولایت را نشناختند، بنابراین کسانى روى کار آمدند که هیچ گونه شایستگى و لیاقت در وجود آنان نبود، لذا این عدم آگاهى و شناخت پى آمدهاى ناگوارى همچون: به وجود آمدن اختلافات، رواج بدعت‏ها و وارد نمودن زیان‏هاى سنگین علمى و فرهنگى بر جامعه اسلامى را به دنبال داشت، به همین علت امامان معصوم(ع) در طول تاریخ اسلام تلاش نمودند تا تبیین صحیح و درستى از امامت و ولایت و جایگاه آن در شرع مقدّس اسلام ارایه دهند.

امام صادق(ع) همچون پدران بزرگوارش سخت تلاش نمود تا از فرصت‏ها بهره‏بردارى نماید و در جامعه‏اى که امامت و خلافت رنگ پادشاهى و خودکامگى به خود گرفته بود، معنا و تفسیر روشنى از امامت و جایگاه آن ارایه دهد و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون کند.

ایشان در این زمینه مى‏فرماید: “من بات لیلهً لایعرف امام زمانه مات میتهً جاهلیه؛۱۰ هر کس شبى را به صبح برساند و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است.”

“عیسى بن سرى” مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم، پایه‏هایى را که اسلام بر آن بنا شده به من بفرما. آن حضرت فرمود: “گواهى دادن به یگانگى خدا و این که محمد(ص) فرستاده اوست و اقرار نمودن به آن چه که از جانب خداوند آورده و پیروى از ولایتى که خداوند عزّ و جلّ به آن امر فرموده و آن ولایت آل محمد(ص) است.”۱۱

آموزه‏هاى دینى مبیّن این حقیقت است که یکى از انتظارات ششمین امام از شیعیان این است که نسبت به امامان خویش معرفت و شناخت داشته باشند و بعد از شناخت با دل و جان ولایت آنان را بپذیرند و آن چنان به این ولایت دلبستگى داشته باشند که خوشى و ناخوشى زندگى خویش را با محبّت و ولایت ائمه اطهار(ع) پیوند زنند. آن حضرت در این باره چنین مى‏فرماید: “رحم اللّه شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء ولایتنا. یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا؛۱۲ خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادى سرشت ما آفریده شده‏اند و با آب ولایت ما عجین گشته‏اند، آنان به خاطر غم و اندوه ما غمناک مى‏شوند و به خاطر شادى ما خوشحال.”

آن حضرت در سیره عملى خود شیعیان و ولایت مداران راستین را از مدّعیان ولایت جدا نموده به طورى که مى‏فرماید: “الشّیعه ثلاثه اصنافٍ: صنفٌ یتذیّنون بنا و صنفٌ یستأکلون بنا و صنفٌ منّا والینا. یأمنون بامننا و یخافون بخوفنا و لیسوا بالبذر المذیّعین و لابالجفاه المرائین. ان غابوا لم یفقدوا و ان شهدوا لم یؤبه بهم۱۳اولئک مصابیح الهدى؛ شیعیان ما سه گروه هستند:گروهى به وسیله ما خود را زینت مى‏دهند و ما را مایه سرافرازى و آبروى خویش قرار مى‏دهند و گروهى ما را وسیله درآمد زندگى دنیایى خود قرار مى‏دهند و گروهى دیگر که از ما و پیرو راه ما هستند. گروه سوم با امنیت ما آرامش مى‏یابند و با ترس ما ترسان هستند. بذرهاى کاشته شده اسرار را پخش نمى‏کنند و در برابر جفاکاران خودنمایى ندارند. اگر پنهان باشند، کسى سراغ آنان را نمى‏گیرد و اگر آشکار باشند کسى به آنان اعتنا نمى‏کند، اینان چراغ‏هاى هدایت (شیعیان واقعى) هستند.”

به استناد حدیث مزبور شیعیان واقعى سراپا تسلیم فرمان امام خویش مى‏باشند و هرگز اهل بیت(ع) را رها نخواهند کرد، چنان که آن امام بزرگوار در جاى دیگر مى‏فرماید: “کذب من زعم انّه من شیعتنا و هو متمسّکٌ بعروه غیرنا؛۱۴ دروغ گوست آن کسى که خود را شیعه ما بداند ولى به ریسمانى غیر از ما چنگ زند.” چرا که رستگارى و سعادت ابدى جز در سایه پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم(ع) میسّر نیست.

امام صادق(ع) علاوه بر سفارش‏هاى مکرّر به ولایت پذیرى شیعیان، در مکتب تربیتى خویش شیعیان ولایى تربیت نمود. یکى از این تربیت شدگان”عبداللّه بن یعفور” است که در پذیرش ولایت امامان معصوم(ع) الگویى کامل و جاویدان براى تمام شیعیان مى‏باشد.

 

تکریم شاگردان

یکى از روش‏هاى صحیح و کارآمد در تربیت انسان، روش “احترام و تکریم شخصیّت” است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهم‏ترین عوامل رشد شخصیّت اوست.

خداوند متعال در قرآن کریم بنى آدم را تکریم نموده است و هیچ موجودى را برتر از او نیافریده است: “ولقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیّبات و فضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛۱۵ ما فرزندان آدمى را گرامى داشتیم و آن‏ها را در خشکى و دریا بر مرکب‏هاى راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات برترى بخشیدیم.”

از آیه مزبور چنین استنباط مى‏شود که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکى کرامت و بزرگوارى و دیگرى برترى بر سایر مخلوقات.

سیره عملى امام صادق(ع) گویاى توجه و احترام به شخصیّت مردم بخصوص شاگردان مکتبش بود. در زمان آن حضرت هر کس بر او وارد مى‏شد، مورد تکریم قرار مى‏گرفت که این خود یکى از عوامل بسیار مؤثّر در گرایش مردم به دین و مکتب جعفرى بود.

دوران ۳۴ ساله امامت آن حضرت یک فرصت طلایى بود تاکام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهاى آن بزرگوار با افراد و گروه‏ها آموزنده بود.

سلوک علمى امام صادق(ع) طى این چند سال(۳۴ سال) برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مى‏کند.

تاریخ زندگى برخى یاران و شاگردان امام صادق(ع) و تعبیرات بسیار زیبایى که آن حضرت در حضور و یا در غیاب آن‏ها مى‏فرمود، به خوبى نشانگر آن است که امام تا چه حد آنان را مورد تشویق و احترام قرار مى‏داد. در میان یاران امام صادق(ع) شاگردان جوانى حضور داشتند. یکى از این جوانان “هشام بن الحکم” بود که به گفته شیخ مفید(ره) آن چنان در نزد امام مقام و منزلت داشت که گاهى برخى را به شگفتى وا مى‏داشت. وى مى‏نویسد: روزى هشام بن الحکم در منا بر آن حضرت وارد شد در حالى که تازه جوانى بیش نبود و در آن مجلس بزرگان شیعه همانند: “یونس بن یعقوب”، “حمران بن اعین” و “ابوحمزه احول” حضور داشتند. در حالى که از تمامى حاضران کوچک‏تر بود، امام صادق(ع) او را بر همگان مقدّم داشت. همین که امام دریافت که احترام به هشام بر حضّار گران آمده است، فرمود: “این جوان با قلب، زبان و دستش یارى کننده ماست.”۱۶

 

دعوت به پیروى از اخلاق حسنه

نیاز به اخلاق حسنه یک نیاز بشرى و انسانى است و به جامعه خاصى اختصاص ندارد. حسن خلق آن قدر عظمت و ارزش دارد که هر کس به عمق و ژرفاى آن نمى‏رسد، چنان که امام صادق(ع) مى‏فرماید: “لایکون حسن الخلق الّا فى کلّ ولىٍّ و صفىٍّ و لا یعلم ما فى حقیقه حسن الخلق الّا اللّه تعالى؛۱۷ حسن خلق یافت نمى‏شود مگر در وجود دوستان و برگزیدگان خداوند و آنچه در حقیقت خلق نیکوست، جز خداوند متعال کسى نمى‏داند.”

رئیس مکتب جعفرى نه تنها به بیان اهمیّت و ارزش اخلاق بسنده نکرده، بلکه در سیره خود براى ثمربخش بودن آن در جامعه به بیان موارد و مصداق‏هاى عینى آن نیز پرداخته است تا مسأله مذکور ملموس‏تر و محسوس‏تر شود. از آن حضرت در مورد مکارم اخلاق سؤال شد، فرمود: “العفو عمّن ظلمک و صله من قطعک و اعطاء من حرّمک و قول الحقّ و لو على نفسک؛۱۸ گذشت از کسى که به تو ستم روا داشته است و ارتباط داشتن با کسى که با تو قطع رابطه کرده است و عطا نمودن به کسیکه تو را محروم ساخته و گفتن سخن حق هرچند به ضرر تو باشد.”

صادق آل محمّد(ص) در ادامه این موضوع به ثمرات و فواید اخلاق نیک اشاره نموده است و مى‏فرماید: “حسن الخلق یزید فى الرزق؛۱۹ خوى نیک باعث افزایش روزى مى‏شود.”

در روایتى دیگر شیعیان را به خوش رفتارى با خانواده سفارش نموده و آن را موجب طولانى شدن عمر مى‏داند و مى‏فرماید: “من حسن برّه فى اهل بیته زید فى عمره؛۲۰ هر کس با خانواده خود، خوش رفتارى کند، عمرش طولانى مى‏شود.”

هم چنین رعایت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى و خوش برخوردى را از ویژگى‏هاى مکتب تشیّع دانسته و آن را بر شیعیان راستین لازم شمرده و بر اجتناب از بدخلقى تأکید نموده است.

 

طاغوت ستیزى

یکى از ابعاد مهم زندگى امام صادق(ع) مبارزات سیاسى آن حضرت است. ایشان از هر فرصتى براى طرد و نفى طاغوتیان و ستمگران استفاده مى‏کرد و در کنار نهضت فکرى به نهضت سیاسى پرداخت. او قیام‏هاى اسلامى را تأیید مى‏کرد و طرفداران قیام را به عنوان نهى کنندگان از منکر تشویق مى‏نمود.

ششمین امام شیعیان در طول دوران امامت خویش زحمت‏هاى فراوان و رنج‏هاى طاقت فرسایى را تحمّل کرد و به پیروزى‏هاى چشمگیر و ماندگار نایل شد.

آن حضرت نه تنها به طاغوتیان و سردمداران ظلم فرصت نمى‏داد، بلکه همواره با افکار و اندیشه‏هاى خود مردم را از نزدیک شدن به آنان برحذر مى‏داشت. ایشان در این زمینه با صراحت مى‏فرماید: “کسى که درباره موضوعى چه حق و چه باطل نزد آنان (بنى امیّه و یا بنى عباس) برود مانند کسى است که براى داورى نزد طاغوت و ستمگر رفتهاست و آن چه که طاغوت حکم کند اگرچه به حق باشد از منظر آموزه‏هاى وحیانى مردوداست.”۲۱

ایشان در زمینه طاغوت زدایى و طرد جریان‏هاى طاغوتى باز مى‏فرماید:”من مدح سلطاناً جائراً و تخفّف و تضعضع له طمعاً فیه کان قرینه فى النّار؛۲۲ هر کس که سلطان ستمگرى را ستایش کند و در برابر او کرنش و فروتنى نماید تا در کنار او به نوایى برسد، چنین کسى همنشین آن سلطان در آتش دوزخ خواهد بود.”

 

بیدار سازى وجدان‏ها

آموزه‏هاى الهى نشان مى‏دهد که انسان هرچند ممکن است که در ظاهر حقایق را فراموش کند، امّا از درون هرگز دچار فراموشى حقایق نمى‏شود و با مخاطب قراردادن درون و فطرتش مى‏توان او را نجات داد.

قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید:” ولئن سألتهم من خلق السّموات و الارض و سخّر الشّمس و القمر لیقولنّ اللّه…؛۲۳ اگر از آنان بپرسى که چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را به تسخیر درآورد، به یقین مى‏گویند خدا.”

این روش را در سیره امام صادق(ع) هم مى‏بینیم، روشى که در آن، امام از مخاطبش مى‏خواهد که خود را در موقعیّت فرض شده ببیند و بفهمد که فطرتش چه مى‏جوید وچهمى‏خواهد؟

مردى به خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا با خدا آشنا کن. خدا چیست؟ مجادله کنندگان بر من چیره شده‏اند و مرا سرگردان نموده‏اند. امام فرمود: “اى بنده خدا! آیا تا به حال سوار کشتى شده‏اى؟ گفت: آرى. فرمود: آیا شده که کشتى بشکند و کشتى دیگرى براى نجات تو نباشد و امکان نجات با شنا را هم نداشته باشى. گفت: آرى. فرمود: در چنین حالتى به چیزى که بتواند از آن گرفتارى تو را نجات دهد، دل بسته بودى؟ گفت: آرى. فرمود: آن چیز همان خداست که قادر بر نجات است. آن جا که فریادرسى نیست، او فریادرس است.”۲۴

 

تبلیغ عملى

مؤثرترین روش امامان در عرصه تبلیغ، “تبلیغ عملى” است، یعنى خود تجسّم عالى ارزش‏هاى انسانى بودند.

قرآن کریم افرادى را که از خوبى‏ها مى‏گویند، امّا خود به آن عمل نمى‏کنند، مورد نکوهش قرار مى‏دهد: “یا ایّها الّذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون…؛۲۵ اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى را که انجام نمى‏دهید به مردم مى‏گویید…”

بیش‏ترین سفارش امامان در عرصه تبلیغ دین، دعوت به تبلیغ عملى بوده است. از نگاه آنان عالم واقعى کسى است که علمش همراه با عمل باشد. امام صادق(ع) در این زمینه مى‏فرماید: “العالم من صدّق فعله قوله و من لم یصدّق فعله قوله فلیس بعالمٍ؛۲۶ دانشمند کسى است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند و هر کس که کردار او سخن وى را تصدیق نکند و بر خلاف گفته‏اش باشد، دانشمند نخواهد بود.”

آن گوهر نبوى در روایت دیگر مى‏فرماید: “کونوا دعاه النّاس باعمالکم ولاتکونوا دعاه النّاس بالسنتکم؛۲۷ مردم را با عمل خود به نیکى‏ها دعوت کنید نه با زبان خود.”

تأثیر عمیق دعوت عملى از این جا سرچشمه مى‏گیرد که هرگاه شنونده بداند که گوینده از صمیم جان سخن مى‏گوید و به گفته خویش صددرصد اعتقاد و ایمان دارد، گوش جان خود را بر روى سخنان گوینده مى‏گشاید، زیرا سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

 

ارتباط با نسل جوان

در تربیت اسلامى هدایت و تربیت نسل جوان اهمیّت ویژه‏اى دارد. نوجوان قلبى پاک و روحى حساس و عاطفى دارد. ارزش دادن به شخصیّت جوان بهترین شیوه ارتباط با اوست.

شیوه رفتارى امام صادق(ع) با جوانان و دستورالعمل‏هاى آن حضرت براى جوانان و نحوه برخورد با آنان بهترین راهکار براى حل مشکلات و معضلات این قشر است. آن حضرت به سرعت پذیرش سجایاى اخلاقى در نوجوانان و جوانان توجه نموده و این چنین مى‏فرماید: “علیک بالاحداث فانّهم اسرع الى کلّ خیرٍ؛۲۸ بر تو باد تربیت نوجوان، زیرا آنان زودتر از دیگران خوبى‏ها را مى‏پذیرند.”

 

تقویت مبانى اعتقادى فرزندان

دوران کودکى و نوجوانى بهترین زمان براى تربیت و پایه گذارى زندگى سالم و سعادتمندانه فرزندان است. انبوه نتایج علمى که امروزیان بدان دست یافته‏اند در سایه استمداد از تجربیّات گذشتگان و استفاده از فناورى‏هاى جدید تحقق یافته است، با این حال پیوسته طرح‏ها و نظریات جدیدى درباره تربیت کودکان و نوجوانان به دست مى‏آید که گاه به طور کامل ناقض نظریات گذشته است، امّا در قرن‏ها پیش که هیچ یک از این امکانات پژوهشى وجود نداشت، از سوى پیشوایان معصوم(ع) رفتارها و گفتارهایى در برخورد با کودکان و نوجوانان مشاهده شده است که محققان امروزى در ژرفاى آن درمانده‏اند، به طورى که ره یافت‏هاى جدید علم روان‏شناسى بر همه آن‏ها مهر تأیید زده است.

مطالعه در سیره ارزشمند امام صادق(ع) نشان مى‏دهد که آن حضرت همچون پدران بزرگوارش توجّه خاصى به تربیت فرزندان داشت، لذا به منظور تحقق چنین امرى راهبردهایى را در سیره عملى خویش ارایه مى‏دهد. یکى از راهبردهایى را که آن بزرگوار در زمینه یادگیرى مورد تأکید قرار مى‏دهد “تقویت مبانى اعتقادى فرزند” است. ایشان در این زمینه مى‏فرماید: “هنگامى که کودک به سن سه سالگى رسید، “لااله الّا اللّه” را به او بیاموزید و او را رها کنید. وقتى هفت ماه دیگر گذشت “محمد رسول اللّه” را به او آموزش دهید سپس او را رها کنید تا چهار ساله شود. آن گاه “صلوات فرستادن” را به او بیاموزید در پنج سالگى به او سمت راست و چپ را یاد بدهید و قبله را به او نشان دهید و بگویید سجده کند. آن گاه او را تا سن شش سالگى به حال خود رها کنید و فقط پیش روى او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش تمام شود. وقتى سن هفت سالگى را پشت سرگذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به وى بگویید که نماز بخواند. وقتى نه ساله شد، وضو گرفتن و نماز خواندن آموخته است.۲۹

 

تشویق به تفکّر

پیشرفت‏هاى جوامع و افراد بر اثر بهره‏ورى از توان عقل و تفکّر و قدرت عمل و تلاش است. پیامبران، امامان و بنگان صالح خدا همگى اهل تفکّر و تعقّل بوده‏اند. در منزلت ابوذر غفارى امام صادق(ع) مى‏فرماید: “کان اکثر عباده ابى ذرٍّ التّفکّر و الاعتبار؛۳۰ بیش‏ترین عبادت ابوذر، اندیشه و عبرت اندوزى بود.”

امام صادق(ع) در سیره رفتارى و عملى خود براى اندیشه و تفکّر ارزش والایى قائل بود، لذا زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش تفکّر در مسائل دینى بیان فرموده است.

آن حضرت مى‏فرماید: “لاخیر فى من لایتفقّه من اصحابنا. انّ الرّجل منهم اذا لم یستغن بفقهه احتاج الیهم فاذا احتاج الیهم ادخلوه فى باب ضلالتهم و هو لایعلم؛۳۱ از دوستان ما کسى که در دین خود اندیشه و تفقّه نکند، ارزش ندارد. اگر یکى از دوستان ما در دین خود تفقّه نکند و به مسائل و احکام آن آشنا نباشد، به دیگران (مخالفین ما) محتاج مى‏شود، هرگاه به آن‏ها نیاز پیدا کرد، آنان او را در خط انحراف و گمراهى قرار مى‏دهند در حالى که خودش نمى‏داند.”

ضرورت یادگیرى احکام دینى در منظر پیشواى ششم آن قدر مهم است که مى‏فرماید: “اگر به جوانى از جوانان شیعه برخورد نمایم که در دین تفقّه نمى‏کند، او را تأدیب خواهم کرد.”۳۲

 

بهره‏گیرى از افراد توانا

ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت با ارزیابى قابلیّت‏ها و توانمندى‏هاى شاگردان خود، برخى از آن‏ها را براى پاسخ به سؤالات و گفت و گوهاى علمى پرورش داده بود. به عنوان مثال در مباحث کلام و مباحث اعتقادى به ویژه مسائل امامت، افراد ممتاز و برگزیده‏اى همچون: “هشام بن سالم”، “هشام بن حکم”، “حمران بن اعین” و… را تربیت کرده بود و به موقع از آن‏ها استفادهمى‏کرد.

هشام بن حکم مى‏گوید: مردى از شام وارد شد و به امام صادق(ع) گفت:مى‏خواهم چند سؤال بکنم. حضرت پرسید: درباره چه مى‏خواهى بپرسى؟ گفت: از قرآن. امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. مرد گفت: مى‏خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمود: اگر بر او غلبه کردى، بر من پیروز شده‏اى. مرد شامى آن قدر سؤال کرد و پاسخ شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایى است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشاره امام سؤالى پرسید که او جوابى نداشت.

مرد این بار تقاضاى پرسش درباره “نحو” کرد. امام او را به “ابان بن تغلب” حواله داد و در فقه به “زراره بن اعین” و در کلام به “مؤمن الطّاق” و در توحید به “هشام به سالم” و در امامت به من معرفى کرد و او در تمام موارد مغلوب شد.

امام چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامى گفت:گویا مى‏خواستى به من بفهمانى که در میان شیعیان چنین مردمى دارى؟ امام فرمود: همین طور است. آن مرد به جرگه شیعیان پیوست.۳۳ این رویداد بیان گر انسجام و تبلیغ گروهى است که امام صادق(ع) در مورد آن فرموده است: “رحم اللّه عبداً اجتمع مع آخر فتذکّر امرنا؛۳۴خدا رحمت کند بنده‏اى را که با دیگرى هماره شود تا دستورات ما را تبلیغ کند.”

 

فرجام سخن

امام صادق(ع) طى ۳۴ سال امامت با برکتش شور و نشاط علمى و فرهنگى خاصى در جامعه اسلامى گسترش داد که در تاریخ زندگى بشر کم سابقه بوده است. وى در میدان مبارزه با همه جریانات فکرى به مخالفت برخاست تا عقاید باطل را بکوبد و اندیشه‏هاى منحرف را اصلاح کند و عقاید ناب اسلامى را به تشنگان حقیقت هدیه نماید. ولى سرانجام این بزرگ مرد تاریخ انسانیت، مورد خشم دستگاه غاصب عباسى قرار گرفت، زیرا هرگز منصور را خوش نمى‏آمد که شاهد پیشرفت علمى و شهرت روز افزون امام باشد. او ترس آن را داشت که شاید روزى امام کرسى خلافت را از زیر پایش بیرون بکشد و حکومتش را واژگون سازد، بنابراین در پى ضربه زدن به وجود مبارک آن حضرت بود تا این که سرانجام با انگور زهرآگین امام صادق(ع) را به شهادترساند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۷۴٫
  2. مروج الذهب، على بن حسین مسعودى، ج ۳،ص ۲۹۷٫
  3. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۸۴، ص ۲۴۸٫
  4. سوره آل عمران، آیه ۱۰۴٫
  5. سوره اعراف، آیه ۱۵۹٫
  6. تفسیر نورالثقلین، على بن جمعه الحویزى، ج ۱، ص ۳۸۰٫
  7. اصول کافى، کلینى، ج ۴، ص ۴۰۰٫
  8. همان، ص ۴۲۲٫
  9. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۰۷٫
  10. الغیبه، نعمانى، ص ۶۲٫
  11. اصول کافى، ج ۳، ص ۳۴٫
  12. شجره طوبى، شیخ محمد مهدى حائرى، ج ۱، ص ۳٫
  13. المحجّه البیضاء، ملامحسن فیض کاشانى، ج ۴، ص ۳۵۶٫
  14. فضایل الشیعه و صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۵٫
  15. سوره اسراء، آیه ۷۰٫
  16. سفینه البحار، شیخ عباس قمى، ج ۲، ص ۷۱۹٫
  17. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۹۳٫
  18. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص ۱۹۱٫
  19. مأخذ قبل، ج ۷۱، ص ۳۹۵٫
  20. کشف الغمّه فى معرفه الائمه، على بن عیسى اربلى، ج۲،ص۲۰۸٫
  21. اصول کافى، ج ۱، ص ۶۷٫
  22. وسایل الشیعه، حرّ عاملى، ج ۱۲، ص ۱۳۳٫
  23. سوره عنکبوت، آیه ۶۱٫
  24. بحارالانوار، ج ۳، ص ۴۱٫
  25. سوره صفّ، آیه ۲٫
  26. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۸٫
  27. بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۹۸٫
  28. مأخذ قبل، ج ۸، ص ۹۳٫
  29. وسایل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۳٫
  30. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۳۱٫
  31. اصول کافى، ج ۱، ص ۲۵٫
  32. مأخذ قبل، ج ۱، ص ۲۶۱٫
  33. همان، ج ۴۷، ص ۲۱۷٫
  34. همان، ج ۱،ص ۲۰۰٫

 

30دسامبر/16

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

محمد اصغرى نژاد

 

فرمانده‏تان را صدا کنید

یک روز آقا مهدى باکرى – فرمانده لشکر عاشورا آمد محل آموزش گروهان ما در قجریه، مثل بیشتر وقت‏ها لباس ساده بسیجى به تن داشت. از نزدیک کار بچه‏ها را دید و پس از سفارشاتى درباره سرعت بیشتر بچه‏هاى پیاده به یگان‏هاى دیگر رفت. چند دقیقه بعد یک پاترول ارتشى در کنار محل تمرین ما ترمز کرد و یکى از افراد داخل آن گفت: فرمانده سپاه اینجاست؟

گفتم: بله.

گفت: صدایش کنید.

یکى از بچه‏ها در پى آقا مهدى رفت.

طولى نکشید که آقا مهدى تند آمد و کنار پاترول رفت و گفت: در خدمتم، کارى داشتید؟

سرگرد ارتشى نگاهى به آقا مهدى کرد و به برادرى که دنبال آقا مهدى رفته بود گفت: آهاى آقا، من گفتم برو فرمانده‏تان را صدایش کن،

حداقل فرمانده دسته را.

آقا مهدى چند قدم نزدیک‏تر رفت و گفت: با من کارى داشتید؟بفرمایید.

سرگرد ارتشى نیم نگاهى به آقا مهدى کرد و گفت: نه خیر آقا.

این بار آقا مهدى با قاطعیت بیشتر گفت: اگر با من کارى نداشتید، چرا دنبالم فرستادید؟

ارتشى دیگرى که کنار سرگرد نشسته بود، گفت: فرماندء لشکر اییشان هستند. من او را توى قرارگاه دیده بودم.

با شنیدن این حرف، ارتشى‏ها احترام نظامى گذاشتند: بعد آقا مهدى کنار پاترول روى زمین نشست و با تبسم به ارتشى‏ها گفت: بفرمایید بنشینید….۱

 

 

حکایت یا على مدد

“عبدالرحمان یا على مدد” در تاریخ ۶۰/۶/۲۷ در سوسنگرد رداى شهادت به تن کرد. او از مدت‏ها قبل از عروج خونین خود از پروازش آگاهى داشت. در بخشى از وصیّت نامه او آمده است: “پدر و مادر عزیزم، شما را به خدا مى‏سپارم…مادرم، فرزندت را حلال کن. تو را مى‏بوسم و خداحافظى مى‏کنم.”

و این جمله نیز در وصیتنامه اوست: “وقتى نامه من به دست شما مى‏رسد که دیگر من در بین شما نیستم.”

نکته شگفت‏انگیز دیگر، تاریخ نگارش وصیتنامه است. عبدالرحمان آن را مدتها پیش از باریابى به پیشگاه حق نگاشته بود، یعنى در تاریخ (.۱۳۵۸/۲) ۲

 

 

 

رسیدن خیرات به اموات شهدا

محمدرضا، نورانى و زیبا و با لباسى سبز و تبسم کنان به طرفم آمد. با آن که مى‏دانستم شهید شده، اما از شوق شروع نمودم به بوسیدن او بعد از چند دقیقه گفت: سیر شدى مادر؟

گفتم: نه.

گفت: خوب بیا کمى با هم حرف بزنیم…

از او پرسیدم: آیا چیزى از ما زمینى‏ها به شما مى‏رسد؟

با خنده گفت: مرتب، حتى قرآن خواندن شما کلمه به کلمه به ما مى‏رسد،اما…

در آن لحظه خنده از چهره‏اش رفت.

با نگرانى پرسیدم: اما چه؟

گفت: اما دو هفته است چیزى به ما نرسیده…

راست مى‏گفت: مدتى بود او را فراموش کرده بودم…۳

 

 

علت تذکر مجید

عملیاتى در ۷ فروردین ۶۱ در سر پل ذهاب از سه محور کوره موش و بازى دراز و جبهه میانى سرپل ذهاب انجام شد.

یکى از برادران عزیز به نام مجید رستمى – که مسؤولیت یکى از گروه‏هاى عملیات کننده را داشت – به محض شروع به حرکت یکى از بچه‏ها را صدا کرد و راهى را که کاملاً با آن آشنا بود، به او شناساند و گفت:از اینجا برگردید و فلان کار را بکنید و فلان کار را نکنید. طرف مقابل از صحبت‏هاى مجید شگفت زده شده بود، آخر سر به او گفت: حالا چرا این‏ها را به من مى‏گویید؟

مجید پاسخ داد:چون قرار است شما بچه‏ها را عقب بیاورید.

وقتى مجید رفت، دلم آتش گرفت. او انسان فداکار و مخلصى بود که همیشه به حالش غبطه مى‏خوردم. چه قدر براى پیروزى انقلاب زحمت کشید. چه فداکارى‏ها که در جبهه انجام نداد. صخره‏هاى تنگ کورک، دلاور مردى‏هاى او را فراموش نمى‏کنند. اما ماجراى غم انگیزى که تا مدت‏ها باورش براى من مشکل بود، این که وقتى گروه مجید به هدف رسید، مجید بالاى ارتفاع رفت و با صداى بلند تکبیر گفت. در همان لحظه عراقى‏ها سینه او را با دوشکا هدف قرار دادند و شهیدش کردند.۴

 

 

احمد و حسین و مهدى

دو نفر از فرماندهان عراقى را ما گرفتیم. مى‏گفتند: وقتى اسم احمد کاظمى، حسین خرازى یا مهدى باکرى مى‏آمد، لرزه بر اندام ما مى‏افتاد. دعا مى‏کردیم روبروى لشکرهاى این سه نفر نباشیم چون مطمئن بودیم که اینها مى‏آیند و مى‏زنند و هیچ کس هم جلودارشان نیست.۵

 

 

به یاد روحانى گردان امیر(ع)

من در عملیات والفجر ۱۰ (در شاخ شمیران) در گردان امیر(ع) بودم. در گردان روحانى اى از شهرستان فارسان وجود داشت که خیلى شوخ طبع و خوش اخلاق بود. وى همیشه به بچه‏ها روحیه مى‏داد.

زمانى که عملیات تمام شد، ما براى تخلیه پیکر شهدا از منطقه عازم شاخ شمیران شدیم. در حالى که مشغول جمع آورى پیکرهاى مطهر شهدا بودیم، متوجه شدم روى سینه شاخ شمیران یک تکه پارچه وجود دارد. خوب که دقت کردم و نزدیکتر شدم، فهمیدم آن تکه پارچه، عمامه همان روحانى است که متأسفانه اسمش را از خاطر برده‏ام. عراقى‏هاى لامذهب و بى رحم، بعد از آن که روحانى را در ارتفاعات به شهادت رسانده بودند، پیکرش را پایین پرتاب کردند براى همین جنازه، او پاره پاره شده بود.۶

 

 

پاداش ایثار

روزى مشغول انتقال دو مجروح از پشت خط بودم در آن زمان من پزشک یار بودم. یکى از آنها پایش قطع شده بود. پاى دیگرش هم به پوستى بیشتر بند نبود و استخوان پایش کاملاً از هم جدا شده بود. نفر دیگر از ناحیه سینه مجروح بود. آن که پایش قطع شده بود با زحمت سرش را از روى برانکارد بالا آورد، گفت: آقاى دکتر، فکر مى‏کنید من شهید مى‏شوم یا نه؟

من که فکر نمى‏کردم نگران آینده است، با تبسم گفتم: اصلاً نگران نباش، ان شاء اللّه خوب مى‏شود.

ناگاه گریست و گفت: پس شما مى‏فرمایید من لیاقت شهادت ندارم!

گفتم: نه برادر، اصلا من قصد چنین جسارتى نداشتم…

به علت کمبود آمبولانس مجبور بودیم مجروحان را طبق اولویت و شدت جراحت به پشت خط و بیمارستان صحرایى برسانیم. وقتى خواستیم همان شخص را به بیمارستان منتقل کنیم با اسرار زیاد از ما خواست اول دوست او را به مقصد برسانیم. ما هم چنین کردیم. و وقتى سراغ او رفتیم، دیدیم بى‏هوش است. ضمن انجام کمک‏هاى اولیه او را به بیمارستان رساندیم در آنجا پزشکان اورژانس بسیج شدند تا ایشان را نجات دهند ولى سرانجام در کنار معشوقش آرام گرفت.۷

 

 

حماسه سهام

عدّاى از دختران هویزه در ۹ مهر ۵۹ براى آوردن آب به کنار رودخانه رفتند. در آنجا مزدوران عراقى مزاحمشان شدند. یکى از افراد دشمن کوزه سفالى را که روى سر یکى از دخترها بود نشانه‏گیرى کرد و آن را شکست. دختر بچه‏اى به نام سهام با شجاعت جلو رفت و با حالت اعتراض گفت: نامردها، چرا نمى‏گذارید آب ببریم؟ مگر شما شمر هستید؟

هنوز سخن سهام به پایان نرسیده بود که گلوله‏اى به پیشانى سهام نشست و خون، صورت معصومش را پوشاند. خبر شهادت سهام که به مردم رسید، به طرف محل حادثه هجوم آوردند و پیکر آن شهید کوچک را به سر دست گرفته عزادارى کردند. رفته رفته عزادارى به تظاهرات تبدیل شد و فریادهاى اعتراض و اللّه اکبر در فضاى شهر اوج گرفت. این اقدام مردمى چنان ترسى به دل دشمن افکند که جرأت نکرد از محدوده پاسگاه جلوتر بیاید.۸

اسوه مقاومت

به بیمارستان شهید چمران مجروحى آورده بودند که دو پایش از زانو قطع شده بود. چون وسیله کم داشتیم، نمى‏توانستیم برایش کارى انجام دهیم. دکترى از بچه‏هاى سپاه را دیدم. گفت: چرا ایستاده‏اى؟ اگر بلد نیستى کار کنى، برو کنار.

گفتم: دکتر، بلدم ولى وسیله نیست، نمى‏دانم چه کار کنم.

گفت: نمى‏بینى پاى او چه طور خونریزى مى‏کند؟ بازش کن،زود باش.

پاى مجروح خونریزى شدیدى داشت. پارچه‌هایى به پایش بسته بودند و او را از خط مقدّم به بیمارستان آورده بودند.

با سرعت پارچه‏ها را باز کردم تا با کمک دکتر جلوى خونریزش را بگیرم.

گوشت پاى مجروح ماننند پارچه رشته رشته شده بود.

دکتر گفت: زود باش قیچى کن.

برایم خیلى سخت بود که بدون بى حسى یا بى‏هوشى بخواهم گوشت بدن کسى را قیچى کنم، اما مجبور بودم چون دکتر بالاى سرم ایستاده بود. آرام آرام اشک مى‏ریختم و گوشت‏هاى پاره پاره‏اش را قیچى مى‏کردم.

آن مجروح که نوجوانى ۱۵ ،۱۴ ساله بود، گوشه پتو را در دهانش فرو برده بود و ناله مى‏کرد. صورتش از شدت درد قرمز شده بود.

پانسمان که تمام شد، دیدم نوجوان مجروح از حال رفته است. مقاومت او برایم خیلى جالب بود.۹

 

 

حماسه على بیات

فتح اللّه شربینى در تمام مدت اسارتش بدون ترس و واهمه با عراقى‏ها در مى‏افتاد و آنها را اشغال گر و کافر خطاب مى‏نمود. شکنجه‏هاى عراقى‏ها نتوانست در مسیر او تغییر ایجاد کند. از او باشورتر على بیات بود. یکى از ترفندهاى عراقى‏ها براى آزار على کشیدن سوت آمار هنگام قضاى حاجت یا وضو گرفتن در وقتى بود که بچه‏ها آزادانه مى‏توانستند به کارهاى شخصى خود رسیدگى کنند. قانون سوت آمار این بود که هر اسیرى در هرکجا که مى‏بود، مى‏بایست کار خود را رها کرده، سریعاً به محل آمارگیرى برود. اما على، هیچ اعتنایى به سوت آمار نکرد و یک راست به سوى شیر آب مى‏رفت و وضو مى‏گرفت. على در جواب عصبانیت نگهبانان و حمله آنها به او در هنگام وضو – که با ضربات کابل و چوب به ناحیه سر و صورت بود – آن را نیمه کاره رها نمى‏کرد. عراقى‏ها یک روز او را جلوى صف آورده، با دادن نسبت‏هاى دروغ در مورد برخى از کارهاى صورت گرفته على را به ستون بزرگى بستند و با ریختن نفت، بدنش را به آتش کشیدند اما على حسرت یک آخ را به دل عراقى‏ها نهاد هنوز هم پس از سال‏ها از اسارت، جاى سوختگى روى پاهایش باقى است.۱۰

 

مانند مقتداى خود

در روزهاى اول ورودمان به اردوگاه دوازده – که مصادف با فصل تابستان و حرارت زیاد خورشید بود – عراقى‏ها شمر صفت آب را به روى ما بستند. براى همین لب ما خشکید و چهره‏ها سیاه شد و دیگر کسى ناى سخن گفتن نداشت. یکى از عزیزان ما به نام رحمتى همان طور که کنار ستون آسایشگاه ایستاده بود، نقش بر زمین شد و مانند مولایش حسین بن على(ع) با عطش شدید به شهادت رسید.۱۱

 

 

شجاعت و مقاومت مسعود

در دوران اسارت، دوستى داشتیم به نام مسعود پلاتینى. او فردى بسیار شجاع و مقاوم بود و به راحتى در مقابل عراقى‏ها مى‏ایستاد. یک بار در یک روز سرد زمستان چند نگهبان اردوگاه که بسیار سنگ دل بودند، از او خواستند به امام توهین کند. مسعود زیر بار نرفت. براى همین حدود ۵۰۰ ضربه شلاق به او زدند اما او هم چنان مقاومت کرد. چند روز بعد از آن، او از سرجایش در صف آمارگیرى برخاست و بلند گفت: مرگ بر صدام یزید کافر! عراقى‏ها از شدت عصبانیت نزدیک بود دیوانه شوند. مسعود را گرفته، بعد از ضرب و شتم زیاد، حدود دو ماه در سلول انفرادى قرار دادند. از او پرسیدند: چرا به صدام اهانت کردى؟ گفت: شما به رهبر ما اهانت کردید. من هم به رهبر شما اهانت کردم.۱۲

 

 

فرمانده گردان صبار

براى انجام جلسه‏اى اضطرارى از سنگر فرمانده ارتش بى سیم زده، فرمانده گردان صبار – حاج محمد طاهرى – را خواستند.

در آن زمان حاج محمد در حال پیاده کردن جعبه‏هاى مهمات و انتقال آن به زاغه مهمات بود و لذا لباسش با زنگ فلزات و قفل و دستگیره‏هاى جعبه آلوده شده بود. البته این کار از لحاظ سازمانى هیچ ربطى به حاجى نداشت ولى او در بسیارى از کارهاى تدارکات و جابه جایى تسلیحات – در کنار امر فرماندهى گردان – فعالیت داشت.

 

حاجى به محض اطلاع از جلسه لباس‌هایش را تکاند و حرکت کرد. وقتى وارد سنگر برادران ارتشى شد، توجه چندانى به او نکردند زیرا فکر مى‏کردند او از نیروهاى تدارکات است، مخصوصاً این که لباس یونیفرم سپاه هم نداشت و مثل همیشه با لباس خاکى رنگ بسیج بود.

بعد از چند دقیقه، یکى از فرماندهان ارتش به حاجى گفت: چرا فرمانده شما نیامد؟

حاجى گفت: با کى کار دارید؟

گفت: با فرمانده گردان صبار.

حاجى گفت: بفرمایید، در خدمتم.

فرماندهان ارتش با تعجب یکدیگر را نگاه کرده، سپس به حاجى نگریستند.

آن شخص که از حاجى سراغ فرمانده گردان صبار را گرفته بود، از او پرسید: شما؟

حاجى گفت: طاهرى هستم، فرمانده گردان صبار.

این بار نگاه‏ها با شگفتى بیشترى به سمت حاجى معطوف شد…۱۳

 

 

شجاعتى کم نظیر

در موارد متعددى اتفاق مى‏افتاد که وقتى گروهک‏ها به منازل پیش مرگان حمله مى‏کردند، زنان غیور سلاح بر دوش به دفاع بر مى‏خاستند و اجازه نمى‏دادند حریم خانواده آنها توسط دشمن شکسته شود. نمونه بارز آن همسر بنده خانم صدیقه است. ایشان در آن دوران، مسلح بود و در زمینه‏هاى مختلف همکارى مى‏کرد و به جمع آورى اطلاعات مى‏پرداخت. او گاهى همراه بنده در عملیات هم حضور داشت. براى نمونه در عملیات روستاى “باباریز” – واقع در شرق سنندج – که یکى از عملیات‏هاى مهم پیش مرگان بود، ضربه‏هاى اساسى به ضد انقلاب زد و دوشادوش من و دیگر پیش مرگان جنگید. ایشان بارها به تنهایى در دقع یورش ضد انقلاب به منزل ما نقش داشت. در یکى از این حمله‏ها، زبان ایشان در اثر ترکش نارنجکى که دشمن به داخل خانه ما پرتاب کرده بود، آسیب دید. و صدیقه خانم دچار مشکل تکلّم شد و سال‏ها با این بیمارى دست و پنجه نرم مى‏کرد.۱۴

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. راوى: فرهنگ یونسى، ر.ک: آشنایى‏ها، ص ۹۹ و ۱۰۰ (قلى زاده عیار، صریر، تهران، اول: ۸۵)
  2. ر.ک: در انتظار او، ص ۱۹۸ و ۱۹۹ (اسماعیل ماهینى، کنگره سرداران و ۲۰۰۰ شهید استان بوشهر،اول: ۸۴)
  3. راوى: مادر شهید محمد رضا یزدانى، به نقل از خواهر شهید،ر.ک: خفته بیدار، ص ۱۰۱٫
  4. راوى: برادر مظاهرى ر.ک: ده مترى چشمان کمین، ص ۱۷۹ – ۱۸۱ (صیفى کار)، بنیاد حفظ آثار، تهران، اول، ۸۶٫
  5. راوى: برادر محسن رضایى، ر.ک: پرواز آخر، ص ۹۵(محمد مهدى بهداروند، صبح میثاق، قم، اول: ۸۵)
  6. راوى: اسماعیل رستمى، ر.ک: حماسه شاخ شمیران، ص ۷۴٫
  7. راوى: ستوان دوم على رضا مهرى، ر.ک: در مدار حماسه، ص ۳۷ و ۳۸٫
  8. هویزه، ص ۲۰ و ۲۱٫
  9. راوى: معصومه میرزایى (امدادگر دوران دفاع مقدس) ر.ک: دیدار زخم‏ها، ص ۱۰۳ و ۱۰۳٫
  10. راوى: فریدون بیاتى، ر.ک: شهردار ارودگاه، ص ۹۷ و ۹۸٫
  11. راوى: برادر محمدى، ر.ک: شکوفه‏هاى صبر، ص ۱۴۶٫
  12. راوى: برادر مزارى، ر.ک: رمز مقاومت، ج ۳، ص ۱۷۲ و ۱۷۳(عطاریان، پیام آزادگان، اول: ۸۶)
  13. راوى: مهدى رجب زاده همرزم شهید، ر.ک: گل اشک، ص ۶۵ و ۶۶٫
  14. راوى: رحیم احمدى (فرمانده سابق پیش مرگان کرد مسلمان)، ر.ک: روزهاى سبز کردستان، ج ۱، ص ۴۰ (محمد فایق فرجى، صریر، تهران، اول: ۸۵(

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

حضور ۸۵ درصدى ملت در انتخابات پرشور و فراموش ناشدنى ۲۲ خرداد، نشان دهنده اراده، اختیار و احساس مسئولیت مردم در تعیین مسئولان کشور است که همه باید این لطف بزرگ خداوند را نسبت به نظام و انقلاب، شاکر باشند.

اگر مسؤولان کشور و نخبگان و زبدگان سیاسى این پیامها را درک کنند بسیارى از گره‏ها و مشکلات حل مى‏شود.

ملت و انقلاب اسلامى با این حرکت جمهوریت خود را با فریادى قوى اثبات کردند.

سخنان نامزدهاى ریاست جمهورى مبنى بر پایبندى به اسلام و انقلاب و خط امام نیز در واقع نشان مى‏دهد که ملت به این سمت گرایش دارد و به همین علت نامزدهاى محترم تلاش مى‏کردند خود را دلبسته امام و انقلاب نشان دهند.

انتخابات ریاست جمهورى دهم صفحه تازه‏اى در حیات انقلاب و نظام گشود البته واکنش برخى نسبت به این حرکت عظیم مردمى، نجیبانه، جونمردانه و اخلاقى نبود، اما آنچه براى کشور و تاریخ مهم و ماندنى است نعمت الهى حرکت عظیم مردم و جریان پربرکت انقلاب اسلامى است.

باید به رأى مردم مفتخر و مستظهر بود اما در اوج تواضع، از هرگونه غرور پرهیز کرد چرا که غرور از دامهاى بزرگ شیطان است و انحرافات و انحطاطات گوناگونى را به همراه مى‏آورد.

موقعیت کنونى، کار فراوان کمى همراه با ظرافت و کیفیت کامل مى‏طلبد که به فضل الهى آقاى رئیس جمهور خستگى نشناس و پر انرژى در همین مسیر حرکت مى‏کنند.

توکّل و توجه به خدا و مستحکم ساختن درون و باطن، مهمترین عامل پیروزى بر همه مشکلات و دشواریهاست.

علیه این دولت و علیه نظام، تلاشهاى فراوانى انجام خواهد شد اما تواناییها، امیدها و فرصت‏هاى دولت و ملت بیشتر از همه توطئه‏ها و مشکلات پیش روست.

باید در همه کارها و رفتارها، حتى در قضاوتها و موضعگیریها، عدالت و تعادل را شاخص قرار داد.

در بحث یارانه‏ها، قشرهاى فقیر از کمکهاى دولت بهره کمترى مى‏برند که هدفمند کردن یارانه‏ها که به دولتهاى قبلى نیز توصیه مى‏شد مى‏تواند این مشکل را حل کند.

برخى برخوردهاى افراطى بعضى گروهها در گذشته، اکنون به تغییرات ۱۸۰ درجه‏اى مواضع آنها تبدیل شده است چرا که عدالت خواهى آنان با عقلانیت و تفکر همراه نبود.

سند چشم انداز به تعبیرى، بعد از قانون اساسى مهمترین سند کشور است بنابراین باید همه فعالیتها و جهت گیریهاى کارى دولت با شاخص سند چشم انداز سنجیده شود.

باید به سمت آینده روشن پیش بینى شده در این سند مهم حرکت کنیم و دولت دهم باید ضمن تنظیم سرعت اجراى برنامه‏ها، سهم خود را در تحقق اهداف این سند، پیگیرى و ادا کند.

نباید منتظر تغییرات اساسى در زیرساختها و تصویب طرح تحول اقتصادى ماند و کار را به بن بست رسیده فرض کرد بلکه باید به هر شکل ممکن، در مسیر اجراى سیاستهاى اصل ۴۴ به جلو رفت.

باید به گونه‏اى برنامه ریزى و تلاش کرد که فشار تورّمى به مردم از ابعاد مختلف از جمله از ناحیه هزینه خدمات دولتى کمشود.

از دیدگاه‏هاى کارشناسى درست و دقیق، به ویژه در مسائل اقتصادى، مالى و پولى به طور کامل استفاده کنید زیرا کم توجهى به مسائل کارشناسى در مباحث اقتصادى ممکن است به زیانهاى بزرگى منجر شود.

وظیفه مسئولان، اداره امور زندگى مردم همراه با هدایت جامعه است، بنابراین از ظرفیتها و امکانات دستگاههاى حکومتى نظیر: صدا و سیما، فرهنگ و ارشاد اسلامى، آموزش و پرورش، و آموزش عالى به گونه‏اى استفاده کنید که مردم به مبانى دینى بیشتر علاقمند و پایبند شوند.

اگر در مسئله‏اى قانون نادیده گرفته شد موضوع به نقض یک قانون ختم نمى‏شود بلکه راهى براى بى اعتنایى به قانون بازخواهد شد.

هدف از برخى انتقادهاى داخلى که به پشتوانه رسانه‏هاى بیگانه صورت مى‏گیرد تخریب است اما نقدهاى مصلحانه و خیرخواهانه‏اى هم وجود دارد که از سوى طرفداران دولت هم نیست که باید به آنها توجه و عمل کرد.

نباید از این راه خسته شد یا انتقادهاى کوچک را حمل بر دشمنى کرد.

بزرگان علما در مناطق مختلف کشور و مراکز حوزه‏هاى علمیه، طرفداران نظام اسلامى هستند و خدمات دولت را هم مى‏بینند. بنابراین توصیه‏هاى آنان از روى محبت و علاقه‏مندى است و باید مغتنم شمرده شود.

ممکن است نخبگان خیرخواه، اعتراضى هم داشته باشند که لازم است با استقبال از آنها ذهن فعال و پویاى نخبگان را براى خود ذخیره کرد.

به گونه‏اى حرکت کنید که اقدامات شما در فرصت ۴ ساله خدمت، پایه‏هاى محکمى براى مسئولان آینده کشور فراهم کند تا انشاء اللّه در همه زمینه‏ها حرکتى قوى‏تر از دولت نهم انجام شود.۱۳۸۸/۶/۱۷

 

 

“امام خمینى ثابت و استوار از آغاز تا پایان”

عامل پیروزى نیروى اسلام و وحدت کلمه

 

ما تا اینجا که بحمداللّه پیروزمندانه آمدیم باید بفهمیم که با چه نیرو این پیروزى دست آمد، اگر ندانیم چه نیرویى بود، براى آتیه خطرناک است و اگر بدانیم چه نیرویى بود و اهتمام نکنیم براى حفظ آن، براى آتیه کشور ما خطرناک است. نیروى پیروزمندانه، نیروى اسلام بود، نیروى ایمان جوانان ما به اسلام و به خداى تبارک و تعالى بود، توجه به مقصد واحد که آن اسلام و جمهورى اسلام و احکام اسلام بود و فداکارى ملت ما براى اسلام، و شهادت را فوز عظیم دانستن رمز پیروزى بود. ما اگر وحدت کلمه نداشتیم، هر یک، یک مقصدى داشت، هر گروهى به طرفى مى‏کشیدند، ممکن نبود بر این قوه شیطانى و قدرت‏هاى بزرگ که در دنبال او بود پیروز شویم. اجنبى‏ها فهمیدند که ما با قدرت واحد که قدرت ایمان است و وحدت کلمه و اجتماع گروه‏هاى مختلف در یک کلمه پیروز شدیم و آنها خوف این را دارند که دست آنها تا ابد قطع شود،در صدد برآمدند که این رمز را از دست ما بگیرند و ما را از این سلاح بزرگ اسلامى خلع کنند.۵۸/۱/۳۰

الآن تکلیف براى ما زیادتر است تا تکلیف سابق، سابق تکلیف این بود که همه بزنیم این سد را بشکنیم…تکلیف حالا این است که آن قشرهایى که با شیطنت، حالا یک وقت با سرنیزه جلوه آمده بودند (سرنیزه را مردم جلویش را گرفتند) اینها الآن با شیطنت پیش آمده‏اند، مى‏خواهند با شیطنت قشرها را از هم جدا کنند، ما مکلفیم الآن به اینکه قشرها را به هم جوش بدهیم، دانشگاهى و روحانى با هم باشند، بازارى و دهقان و کارگر همه با هم باشند، اگر این وحدت کلمه از بین برود و این توجه به خداى تبارک و تعالى از بین برود، خداى نخواسته شکست است و شکست آن شکستى است که دیگر برگشت ندارد.

۵۸/۲/۲

ما باید همه با هم توجه به این بکنیم که همانطورى که اسلام فرموده است: “واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً ولاتفرقوا” همه با هم دست به هم بدهید و اعتصام به حبل خدا بکنید و براى خدا اجتماع کنید و تفرقه نباشد در کار، از تفرقه بترسید، همه مان، این مسأله واضحى است که امروز آنچه ما را پیش برد این وحدت کلمه بود، تفرقه این وحدت کلمه را از بین مى‏برد، وقتى که از بین برد این رمزى که رمز پیروزى ما بود از دستمان گرفته مى‏شود، گرفته که شد شکست مى‏خوریم. اگر خداى نخواسته ما در این نهضت شکست بخوریم دیگر ایران به حال استقلال برنخواهد گشت، دیگر ایران به حال آزادى برنخواهد گشت براى اینکه یک نمونه بود این نهضت.۵۸/۲/۲۸

متوجه باشید که امروز آن چیزى که اهمیتش بیشتر از چیزهاى دیگر است این است که ما حفظ اسلامیت این نهضت را بکنیم. این نهضت از اولش اسلامى بود و تا اینجا هم اسلامى هست و انشاء اللّه تا آخر هم اسلامى باشد و همه ما و همه شما و همه ملت و همه کسانى که در سپاه و ارتش و در ژاندارمرى و در شهربانى و ادارات هستند و دولت و همه باید همّشان این باشد که نهضت را اسلامى پیش ببرند. اگر اسلامى بودن نهضت محفوظ باشد، دیگر آسیب نمى‏بیند. اگرچنانچه نهضت از اسلامیتش بیرون رفت هر کس یک راهى دارد، راه‏ها مختلف خواهد شد. وقتى راه‏ها مختلف شد، آسیب مى‏بیند. اما اگر ما همه زیر یک پرچم باشیم. همانطورى که در صدر اسلام جمعیت‏ها کم بودند لکن زیر یک پرچم بودند و با یک ایده حرکت مى‏کردند اینها پیش مى‏برند.الان ما در یک همچو محلى واقع شدیم که اسلام به دست ما سپرده شده است. خواهى نخواهى شما پاسدار اسلام هستید، حالا همه قوا، ارتش و شما، پاسدار اسلام هستند. پاسدار اسلام باید هم خودش اسلامى باشد و هم دیگران را اسلامى کند و هم مشى آن اسلامى باشد و اگر انحرافاتى که گاهى در بعضى از جوان‏ها، آنهائى که درست مسائل را درک نمى‏کنند واقع بشود و نیز شمائى که مى‏خواهید با فعالیت خودتان جلوى این مسائل را بگیرید دیده شد، سعى کنید جلو انحرافات خودتان را هم بگیرید. باید بر اساس اسلام حرکت کنیم و بر اساس اسلام این نهضت را پیش ببریم و از اختلافات و این چیزهایى که اخیراً مى‏بینید که به جان هم افتاده‏اند و روزنامه‏ها چه مى‏کنند، باید از این اختلافات برى باشیم و باید همه تان با هم مجتمع و برادر و تحت لواى توحید پیش بروید و پیروزى هم نصیب شماست.۵۹/۴/۱

30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

۴۰ هزار موشک حزب اللّه آماده شلیک به تل آویو است.

موج ناآرامى‏ها در عربستان، مردم علیه شاهزاده‏ها به خیابان‏ها ریختند.

سرکرده طالبان پاکستان کشته شد.

(۸۸/۵/۱۷)

عربستان یک میلیون دلار به جنبلاط حق السکوت داد.(۸۸/۵/۱۸)

گسترش فضاى سیاسى – امنیتى در عربستان به دنبال کودتاى نافرجام بندربن سلطان حاصل شد.

تروریست‏ها با انفجار دو کامیون در منطقه موصل ۲۴ کرد شیعه را به خاک و خون کشیدند.(۸۸/۵/۲۰)

پیشنهاد ۷۰ سناتور آمریکایى به اعراب، راه سادات و ملک حسین را ادامه دهید!

نامه ۷۰ سناتور آمریکایى به اوباما: رهبران عرب را به سازش با اسرائیل وادار کنید.(۸۸/۵/۲۱)

حملات زمینى و هوایى ارتش یمن به مواضع شیعیان در استان صعده صورت گرفت. ارتش یمن روز چهارشنبه، حملات هوایى، توپخانه‏اى و موشکى خود را علیه چند منطقه از استان صعده که در آن شیعیان زیدى حضور دارند، آغاز کرد.(۸۸/۵/۲۲)

دربار سعودى براى برچیدن نمادهاى شیعه در عربستان دستور فورى صادر کرد.

۲۱ شهید و ۳۰ مجروح، حاصل تازه‏ترین جنایت تروریست‏ها در موصل است.

(۸۸/۵/۲۴)

درگیرى حماس با طرفداران القاعده در غزه، ۳۰ کشته و ۱۰۰ مجروح برجاى گذاشت.(۸۸/۵/۲۵)

۱۰۰ شهید و ۳۸۰ مجروح در کم سابقه‏ترین حمله تروریستى به بغداد به جاى ماند.

معاون سید حسن نصراللّه: حزب اللّه مى‏تواند فراتر از مرزها به اهداف دشمن صهیونیستى حمله کند.(۸۸/۵/۲۹)

علامه فضل اللّه: آمریکا، اسرائیل و برخى کشورهاى عربى، حامى بمب گزاران در عراق هستند.(۸۸/۵/۳۱)

ورود علماى شیعه به کویت ممنوع شد.

مقاومت ۲ هفته‏اى شیعیان صعده یمن در برابر آتشبارى سنگین ارتش یمن ستودنى است.(۸۸/۶/۲)

نیروهاى دولتى یمن از صحنه نبرد با شیعیان صعده فرار کردند.(۸۸/۶/۴)

انفجار مهیب قندهار، ۴۰ کشته و ۷۰ مجروح برجاى گذاشت.(۸۸/۶/۵)

ارتش یمن در سومین هفته نبرد با شیعیان صعده خسارت سنگین متحمل شدند.

تشییع جنازه پدر خالد مشعل درامان به دفاع از مقاومت فلسطین تبدیل شد.

(۸۸/۶/۹)

سید عمار حکیم به اتفاق آراء، رئیس مجلس اعلاى اسلامى عراق شد.

(۸۸/۶/۱۱)

۴ مقام دولتى و ۱۴ غیر نظامى در انفجار شرق افغانستان کشته شدند.

(۸۸/۶/۱۲)

ارتش یمن بر روى شیعیان صعده بمب‏هاى فسفرى ریخت.(۸۸/۶/۱۴)

خارجى‏ها براى انتخابات، ۱۶ میلیارد دلار وارد لبنان کردند.(۸۸/۶/۱۵)

 

 

اخبار داخلى

جشن میلاد بقیه اللّه الاعظم )عج( با شکوه‏تر از همیشه در سراسر کشور برگزار شد.(۸۸/۵/۱۷)

با مشارکت واشنگتن و تل آویو،لندن، اتاق فرمان آشوب‏هاى خیابانى در تهران بود.

تحلیلگر ارشد سفارت انگلیس در دادگاه: دیپلمات‏هاى انگلیسى با ستاد موسوى در تماس دائم بودند.

دکتر باقر لنکرانى: دستیابى ایران به فرمولاسیون داروى آنفولانزا هزینه آن را ۶۰ درصد کاهش داد.

معاون مبارزه با جرائم اقتصادى: ۵۰ درصد تسهیلات اشتغال زایى به بیراهه رفته است.(۸۸/۵/۱۸)

رئیس جمهور: هفته آینده کابینه را معرفى مى‏کنم.

فرمانده نیروى انتظامى: مدیر بازداشتگاه کهریزک عزل و بازداشت شده، من هم مقصرم.(۸۸/۵/۱۹)

اعتراف صریح وزیر خارجه آمریکا، هیلارى کلینتون: براى حمایت از آشوب‏ها، کارهاى زیادى کردیم.

امیر خلبان لشگرى به خیل شهداى دفاع مقدس پیوست.

رئیس مجلس شوراى اسلامى: وزارت جاى یادگیرى نیست.

(۸۸/۵/۲۰)

سردار جعفرى فرمانده کل سپاه تأکید کرد: مقابله با تهدید نرم، اولویت کنونى سپاه است.

سخنگوى قوه قضائیه: آقایان تاج زاده و زیدآبادى قطعاً در زندان نگهدارى مى‏شوند.(۸۸/۵/۲۱)

پیکر آزاده شهید حسینى لشگرى بر دوش مردم قدرشناس تهران تشییع شد.

رهبر انقلاب در دیدار اعضاى دفتر رهبرى و سپاه ولى امر)عج(: برخى از نخبگان دچار بى‏بصیرتى شده‏اند.

با استناد به گزارش کمیته تحقیق مجلس، لاریجانى: آزار جنسى بازداشت شدگان کذب محض است.(۸۸/۵/۲۲)

تاج زاده: شایعه تقلّب، ساخته و پرداخته ستاد موسوى بود.

پاسخ لاریجانى به کروبى؛ مستندات را ارائه کنید تا رسیدگى شود.

(۸۸/۵/۲۴)

رهبر معظم انقلاب در حکمى آیت اللّه آقاى شیخ صادق آملى لاریجانى را به ریاست قوه قضائیه منصوب کردند.

(۸۸/۵/۲۵)

آشوبگران در دادگاه: آقاى موسوى! شما متهم اصلى هستید!(۸۸/۵/۲۶)

آیت اللّه آملى لاریجانى رئیس جدید قوه قضائیه: قانون شکنان نباید احساس امنیت کنند.

هفدهمین نمایشگاه قرآن کریم در مصلى تهران افتتاح شد.

مراسم معارفه و تودیع رؤساى جدید و سابق قوه قضائیه دیروز برگزار شد.

رئیس جدید قوه قضائیه: نسبت به احدى گذشت نخواهم کرد و خاطیان را به دستگاه عدالت خواهم سپرد.

طى حکمى رهبر انقلاب اسلامى، آیت اللّه شاهرودى به عنوان عضو شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.(۸۸/۵/۲۷)

احمدى نژاد، رئیس جمهور طى نامه‏اى اسامى وزراى پیشنهادى خود را براى اخذ رأى اعتماد به مجلس شوراى اسلامى معرفى کرد.

رهبر انقلاب در دیدار رئیس جمهور سوریه: ایستادگى و مقاومت، مهمترین ویژگى سوریه در میان کشورهاى عربى است.(۸۸/۵/۲۹)

نخستین کشتى اقیانوس پیماى ساخت ایران به آب انداخته شد.

آیت اللّه امینى: کشاندن اختلافات به حوزه، جنایت به حوزه و نظام است.

(۸۸/۵/۳۱)

قطار اکو امروز به تهران مى‏رسد.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام: اتحاد و همدلى لازمه عبور کشور از مسائل داخلى است.(۸۸/۶/۱)

رهبر انقلاب در جمع قاریان: دل‏هایى که پیام قرآن را درک کرده‏اند، وحدت عظیم ملى را به هم نمى‏زنند.

پاسخ مجلس به مصوبه ضد ایرانى سناى آمریکا، ۲۰ میلیون دلار براى افشاى جنایات آمریکا.(۸۸/۶/۲)

بزرگترین میدان نفتى با ۸۱۸ میلیارد بشکه در سوسنگرد کشف شد.

محسنى اژه‏اى دادستان جدید کل کشور شد.

حجهالاسلام و المسلمین صدیقى امام جمعه موقت تهران شد.

آیت اللّه محسنى گرگانى رئیس دیوانعالى کشور شد.(۸۸/۶/۳)

اعتراف صریح نظریه پرداز اصلاحات در دادگاه، حجاریان: خطاى بزرگى کردیم، از ملت پوزش مى‏خواهم.(۸۸/۶/۴)

رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان و نخبگان علمى: حوادث پس از انتخابات از پیش طراحى شده بود.

حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالعزیز حکیم دارفانى را وداع گفت.

فعالان سیاسى: با فرزندان خطاکار مسؤولان برخورد قضایى شود.(۸۸/۶/۵)

ولى امر مسلمین: خدمات آقاى حکیم کم نظیر و فراموش نشدنى است.(۸۸/۶/۷)

رئیس جمهور: مردم از ما مى‏خواهند راه رجایى و باهنر را ادامه دهیم.

با حکم رئیس قوه قضائیه، دادستان عمومى و انقلاب تهران منصوب شد.

با حکم رئیس قوه قضائیه، اعضاى هیأت نظارت بر رسیدگى به حوادث و اغتشاشات اخیر منصوب شدند.(۸۸/۶/۸)

با ارائه نظر موافق و مخالف در جلسه علنى مجلس مطرح شد، حرف‏هاى داغ بهارستان در بررسى کابینه دهم.

والیبال ایران به مسابقات جهانى ۲۰۱۰ راه یافت.(۸۸/۶/۹)

دبیر شوراى عالى امنیت ملى خبر داد: بسته به روز شده ایران روى میز ۵ + ۱٫

واردات ۲ میلیون تن برنج، چوب حراج به شالیزارهاى شمال زد.(۸۸/۶/۱۱)

پس از ۵ روز بحث و بررسى، همه نگاه‏ها امروز به مجلس، ترکیب کابینه مشخص مى‏شود.

بازار ایران در تسخیر میوه‏هاى چهارگوشه جهان است.(۸۸/۶/۱۲)

مجلس به کابینه پیشنهادى نمره ۱۸ داد. دولت دهم رسماً آغاز به کار کرد.

حجاریان: شایعات درباره شکنجه و وخامت حال من لاطائلات است.

(۸۸/۶/۱۴)

گسترش جبهه ضد استکبارى، محور مذاکرات چاوز و احمدى نژاد در تهران است.(۸۸/۶/۱۵)

 

 

اخبار خارجى

فرمانده نیروهاى زرهى اسرائیل در مانور جولان به هلاکت رسید.(۸۸/۵/۱۸)

تعجب نکنید! مردم واشنگتن حق رأى ندارند. مردم واشنگتن با تظاهرات در خیابان‏هاى این شهر، خواستار حق رأى شدند. روى پلاکارد بزرگى که پیشاپیش راهپیمایان حمل مى‏شد، نوشته شده است:

اول آزادى بدهید، بعد مالیات بگیرید. رهبر جنبش “رأى براى واشنگتن ” آمریکا تنها کشور دنیاست که مردم پایتخت خود را از داشتن حق رأى در کنگره محروم کرده است. این اقدام آمریکا، زیر پا گذاشتن اصول اولیه دموکراسى است.

(۸۸/۵/۱۸)

آشوب‏هاى خیابانى در پاریس با آتش زدن خودروها از سر گرفته شد.

(۸۸/۵/۲۱)

۴۱ سال پس از قتل عام مردم ویتنام، افسر جنایتکار آمریکایى: پشیمانم!

(۸۸/۶/۲)

فرمانده سابق ارتش شوروى فاش کرد: ۵۰ میلیارد دلار سود آمریکا از قاچاق مواد مخدر در افغانستان است.

(۸۸/۶/۳)

صف‏بندى جدید قدرت در انتخابات افغانستان، مجاهدین باز مى‏گردند.

(۸۸/۶/۷)

 

30دسامبر/16

نگاهى گذرا به سیره قرآنى امام صادق(ع)

 

اشاره

خداوند پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را از هرگونه آلودگى منزّه فرموده است و به همین دلیل، آنان مى‏توانند به طور کامل با روح و جان خود با قرآن در ارتباط باشند و تجلّى خداوند را در قرآن مشاهده کنند؛ در حالى که دیگران از شهود کامل جلوه حق بى‏بهره‏اند.

آرى، آنها انسانهاى کاملى هستند که سیره و روش زندگیشان در تمام لحظات با حقیقت قرآن پیوند خورده است.

حضرات معصومان(ع) به عنوان کسانى که در فهم قرآن و عمل به آن الگو و اسوه مؤمنان هستند، با تعابیر گوناگونى انس با قرآن را بزرگترین مایه نجات و رستگارى انسانها دانسته و همگان را به این امر فراخوانده‏اند. آنان، ضمن توصیه دیگران نسبت به اُنسبا قرآن، خود نیز با قرآن اُنس ویژه‏اى داشته‏اند. تا آنجا که در ظاهر و باطن همواره با قرآن بوده‏اند و قرآن در طول عمرشان، نصب‏العین آنان بوده است. در این نوشتار مختصر، با نگاهى گذرا سیره قرآنى امام صادق با قرآن کریم مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

 

انس امام صادق(ع) با قرآن

در سیره امام صادق (ع) آمده است که فرمود: “به دنبال مونسى بودم که در پناه آن، آرامش پیدا کنم، آن را در قرائت قرآن یافتم.”۱ همچنین آن حضرت فرمود: “القرآن عهد اللّه الى خلقه ینبغى للمرء المسلم أن ینظر فى عهده وأن یقرأ منه فى کلّ یوم خمسین آیه؛ قرآن، میثاقى است بین خالق و مخلوق و شایسته است یک مسلمان، هر روز به این عهدنامه نظر کند و (حداقل) پنجاه آیه از آن را بخواند.”

امام صادق (ع) مى‏فرماید: “إنَّ هذَالقُرآنِ فیهِ مَنارُالهُدى وَ مَصابیحُ الدُّجى فَلْیَجُلْ جالٍ بَصَرَهُ وِ نَفْتَحُ لِلضِّیاءِ، نَظَرَهُ فَإنَّ التَّفَکَّرَ حَیاهُ قلْبِ الْبَصیرِ کَما یَمْشىِ الْمُسْتَنیرُ فِى‏الظُّلُماتِ بِالنُّورِ؛۲ همانا قرآن (کتابى) است که در آن جایگاه نور هدایت و چراغ‏هاى شب تار است. پس شخص تیزبین باید که در آن دقّت نظر کند و براى پرتوش نظر خویش را بگشاید. زیرا که اندیشه کردن، زندگانى و مایه حیات قلب بینا است. چنان که آن که جویاى روشنایى است، در تاریکى‏ها به سبب نور راه پیماید.”

امام صادق (ع) قبل از قرائت قرآن، وقتى که آن را در دست مى‏گرفتند به خداوند عرض مى‏کردند:

“أَللَّهُمَّ اِنّى أَشْهَدُ أَنَّ هذا کِتابُکَ المُنَزَلُ مِنْ عِنْدِکَ عَلى رَسولِکَ محمّد بن عبدالله، وَ کَلامُکَ النَّاطِقُ عَلى لِسانِ نَبِیِّکَ، جَعَلْتَهُ‌هادِیاً مِنْکَ اِلى خَلْقِکَ وَ حَبْلاً مُتَّصِلاً فیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عِبادِکَ. أَللّهمَّ إِنّى نَشَرْتُ عَهْدَکَ وَ کِتابَکَ، اللّهمَّ فَاجْعَلْ نَظَرى فیهِ عِبادَهً، وَ قِرائَتى فِیهِ فِکْراً، وَ فِکْرى فیهِ اعْتِباراً، وَاجْعَلْنى مِمَّنِ اتَّعَظَ بِبَیانِ مَواعِظِکَ فیهِ وَاجْتَنَبَ مَعاصیکَ، وَ لا تَطْبَعْ عِنْدَ قِرائَتى عَلى سَمْعى، وَ لا تَجْعَلْ عَلى بَصَرى غِشاوَهً، وَ لا تَجْعَلْ قِرائَتى قِرائَهً لا تَدَبُّرَ فیها، بَلِ اجْعَلْنى أتَدَبَّرُ آیاتِهِ وَ أَحْکامَهُ، آخِذاً بِشَرائِعِ دینِکَ، وَ لا تَجْعَلْ نَظَرى فیهِ غَفْلَهً وَ لا قِرائَتى هَذَراً، إِنَّکَ أَنْتَ الرَّؤُوفُ الرحیم؛۳ خدایا! من شهادت مى‏دهم این، کتاب توست که از نزد تو بر رسولت محمّد بن عبداللّه نازل شده است. و کلام توست که بر زبان پیامبرت جارى شده است. آن را‌هادى به سوى خلقت قرار داده‏اى و ریسمان متّصل بین خود و بندگانت قرار داده‏اى.

خدایا! من عهد و کتابت را باز مى‏کنم.

خدایا! نظر کردنم در قرآن را، عبادت و قرائتم را، فکر و فکر کردنم در آن را عبرت‏پذیرى قرار ده. مرا از کسانى قرار ده که به وسیله بیان مواعظ تو در قرآن، موعظه مى‏پذیرند و از نافرمانى تو پرهیز مى‏کنند. و هنگام قرائت کردنم، برگوش (دل) من مُهر (غفلت) و بر دیدگانم (قلبم) پرده (جهالت) نکش. و قرائتم را قرائتى که بدون تدبّر در آن باشد، قرار نده، بلکه مرا طورى قرار ده که در آیات قرآن و احکام آن تدبّر کنم به گونه‏اى که شرایع دینت را اخذ کنم. و نظرم را در آن، نظر غفلت و قرائتم را، بیهوده گویى قرار نده. به درستى که تو مهربان و رحیم هستى.”

امام صادق (ع) درباره حق تلاوت آیات مى‏فرماید:

“فَانْظُرْ کَیْفَ تَقْرَأُ کِتابَ رَبِّکَ وَ مَنشُورَ وَلایَتِکَ، وَ کَیْفَ تُجیبُ أوامِرَهُ وَ نَواهِیَهُ وَ کَیْفَ تَمْتَثِلُ حُدُودَهُ، فَإِنَّهُ کِتابٌ عَزِیزٌ لایَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ، فَرَتِّلْهُ تَرْتیلاً وَ قِفْ عِندَ وَعْدِهِ وَ وَعیدِهِ، وَ تَفَکَّرْ فِى أَمْثالِهِ وَ مَواعِظِهِ وَاحْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إقامَتِکَ حُرُوفَهُ فى إِضاعَهِ حُدُودِهِ؛۴ بنگر چگونه نامه پروردگارت و منشور ولایتت را مى‏خوانى و چگونه امرها و نهى‏هاى او را پاسخ مى‏دهى و چگونه از حدود الهى فرمانبردارى مى‏کنى، که این قرآن کتابى است استوار که نه از پیش رو و نه از پشت سر، از هیچ طرف، باطلى سراغ آن نمى‏آید، نازل شده‏اى از سوى خداى حکیم و ستوده است. پس آن را به نیکى تلاوت کن، هنگام (برخورد با) وعده و وعیدش درنگ کن و در مَثَل‏ها و موعظه‏هایش بیندیش، و پرهیز از این که با مراعات حروف، به تباه ساختن حدود آن بیفتى!”

این تعبیر، به راستى که شگفت است، برخى در قرائت، تنها به ادای صحیح مخارج حروف و رعایت قواعد تجوید و لحن و صوت مى‏اندیشند، امّا حقیقت قرآن را مورد بى مهرى و بى اعتنایى قرار مى‏دهند. این همان “اقامه حروف” و “اضاعه حدود” است و پرداختن به پوست و غفلت از مغز!

امام صادق (ع) هم در تفسیر “وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتِیلاً”؛ مفهوم ترتیل و حقّ تلاوت را یکى، مکث و درنگ هنگام خواندن دانسته، یکى هم، زیبا خواندن قرآن: “و تُحَسِّنَ بِهِ صَوتَکَ.”۵

آن امام همام به هنگام ختم قرآن عرضه مى‏داشت:

“أللّهمَّ انّى قَدْ قَرَأْتُ ماقَضَیتَ مِنْ کِتابِکَ الَّذى أَنْزَلْتَهُ عَلى نَبِیِّکَ الصّادِقِ‏صلى الله علیه وآله وسلم، فَلَکَ الحمدُ رَبَّنا، اللّهمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ یُحِلُّ حَلالَهُ وَ یُحَرِّمُ حَرامَهُ وَ یُؤْمِنُ بِمُحْکْمِهِ وَ مُتَشابِهِه، وَاجْعَلْهُ لى اُنْساً فى قَبْرى وَ اُنساً فى حَشْرى، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ تُرْقیهِ بِکُلِّ آیَهٍ قَرَأَها دَرَجَهً فى أَعْلى عِلِّیینَ، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛۶ خدایا! همانا من آنچه را که از کتابت بیان نموده‏اى، تلاوت کردم؛ همان کتابى که بر پیامبر راستگویت فرو فرستادى. پروردگارا! سپاس و ستایش، سزاوار توست. خداوندا! مرا جزو گروهى قرار بده که حلال قرآن را، حلال و حرامش را، حرام شمرده و به محکم و متشابه آن، معتقد هستند. و قرآن را در قبرم و هنگام حشر و زنده شدنم، انیس و مونسم ساز، و نیز مرا جزو کسانى قرار بده که به سبب تلاوت هر آیه‏اى، آنها را به والاترین مقامات (بهشتى) مى‏رسانى و بر درجه آنان مى‏افزایى. به رحمتت اى مهربان‏ترین مهربانان!”

بر اساس نقل دیگر، امام صادق (ع) اینگونه دعا مى‏خواند:

“أللّهمَّ إنّى قَرَأتُ ما قَضَیتَ لى مِن کِتابِکَ، الَّذى أَنْزَلتَهُ عَلى نَبِیِّکَ محمّدٍ صَلواتُکَ عَلَیهِ وَ رَحمَتِکَ، فَلَکَ الحَمْدُ رَبَّنا، وَ لَکَ الشُّکْرُ وَالمِنَّهُ عَلى ما قَدَّرْتَ وَ وَفَّقْتَ.

اللّهمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ یُحِلُّ حَلالَکَ، وَ یُحَرِّمُ حَرامَکِ، وَ یَجْتَنِبُ مَعاصیکَ، وَ یُؤمِنُ بِمُحْکَمِهِ وَ مُتَشابِهِهِ وَ ناسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ، وَاجْعَلْهُ لى شِفاءً وَ رَحْمَهً، وَ حِرْزاً وَ ذُخْراً.

اللّهمَّ اجْعَلْهُ لى اُنْساً فى قَبرى، وَ اُنْساً فى حَشْرى، وَ اُنساً فى نَشْرى، وَاجْعَلْهُ لى بَرَکَهً بِکُلِّ آیَهٍ قَرَأْتُها، وَارْفَعْ لى بِکُلِّ حَرْفٍ دَرَجَهً فى أعْلى عِلِّیّینَ، آمینَ یا ربّ العالمینَ.

اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ نَبِیِّکَ وَ صَفیِّکَ وَ نَجیِّکَ وَ دَلِیلِکَ، وَالدَّاعى الى سَبیلِکَ، وَ عَلى أَمیرِالمؤمنینَ وَلِیِّکَ وَ خَلیفَتِکَ مِنْ بَعْدِ رَسُولِکَ، وَ عَلى أَوصِیائِهِمَا المُسْتَحْفِظینَ دینَکَ المُسْتَوْدِعینَ حَقَّکَ، وَ عَلَیهِمْ أجْمعینَ السّلامُ وَ رحمهُ اللّه و برکاته.”۷

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. میرزا حسین النورى، مستدرک الوسائل،ج ۱۲،ص ۱۷۴٫
  2. اصول کافى، ج ۴،ص ۴۰۰،انتشارات علمیه اسلامیه.
  3. بحارالانوار، ج ۹۲،ص ۲۰۷٫
  4. بحارالانوار، ج ۸۲،ص ۴۴٫
  5. الحیاه، ج ۲،ص ۱۵۸٫
  6. بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۰۷٫
  7. همان، ص ۲۰۸٫
30دسامبر/16

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)

حجهالاسلام عیسى عیسى‏زاده

 

پیام مقام معظم رهبرى در مورد اصلاح الگوى مصرف

رهبر معظم انقلاب اسلامى با اشاره به تأکیدى که در پیام نوروزى بر لزوم اصلاح الگوى مصرف داشته‏اند، افزودند: این حرکت (اصلاح الگوى مصرف)، گامى اساسى در روند پیشرفت و عدالت است چرا که بیمارى اسراف، از لحاظ اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، آسیبها و مشکلات گوناگونى بوجود آورده و آینده کشور را تهدید مى‏کند.

ایشان، صرفه جویى را درست مصرف کردن و مصرف کارآمد و ثمر بخش خواندند و افزودند: باید اعتراف کنیم که عادتها، سنتها و روشهاى غلط، زیاده‏روى در مصرف را به دنبال آورده و نسبت میان تولید و مصرف را، به ضرر تولید بر هم زده است، به گونه‏اى که یک سوم نان تولیدى و حداقل یک پنجم آب مصرفى، که با آن همه مشکلات و دشوارى‏ها تهیه مى‏شود عملاً به هدر مى‏رود، متوسط مجموع انرژى مصرفى در ایران، بیش از دو برابر متوسط جهانى شده و شاخص شدت انرژى در کشور ما یعنى نسبت انرژى مصرف شده به کالاى تولید شده، متاسفانه هشت برابر کشورهاى پیشرفته است.

رهبر انقلاب، اصلاح الگوى مصرف و پرهیز از اسراف را مسئله‏اى دینى و عقلى برشمردند و در بحث اسراف در سطح ملى و در سطوح مسئولیتى به شبکه‏هاى فرسوده انتقال آب و برق، مصارف بى رویه در سازمانها، سفرهاى بیهوده و نگاه تجمّلى مسئولان اشاره کردند.

ایشان در جمع بندى این بخش از سخنان تأکید کردند: مقابله با اسراف و صرفه جویى صحیح، با حرف، امکان‏پذیر نیست و قواى مقننه و مجریه موظفند با قانونگذارى صحیح و اجرا و پیگیرى قاطعانه، الگوى مصرف را از “تولید تا مصرف و باز یافت” اصلاح کنند.۱

 

مقدمه

یکى از مهمترین عوامل هدایت و رستگارى جامعه، اعتدال و رعایت حدود الهى است، اسراف و خروج از اعتدال و تجاوز از حدود الهى، مانع پیشرفت و اصلاح امّت و سبب نابودى سرمایه‏ها و ثروت‏هاى مادى و معنوى مى‏باشد. جامعه اسرافگرا، جامعه‏اى بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین صفتى است که فرجامى به جز هلاکت و بدبختى نخواهد داشت.

بهترین راه پیشگیرى از چنین بیمارى مهلک و خطرناک و پاک سازى و نجات جامعه مبتلا به این مرض، تمسّک به کتاب آسمانى قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام مى‏باشد، زیرا اگر جامعه‏اى به توصیه‏هاى قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام در کیفیت مصرف سرمایه‏هاى مادى و معنوى عمل نماید و الگوى معرفى شده از سوى این ثقلین را در استفاده از ثروت‏ها بکار بگیرد، هیچگاه به گناه اسراف و فساد و تباهى و ضلالت و گمراهى دچار نخواهد شد و به سعادت دنیا و آخرت نائل خواهد گشت.

ریشه اصلى تمام گرفتارى‏هاى بشر، فاصله گرفتن از دو فیض بزرگ الهى است که براى هدایت و نجات بشر به امانت گذاشته شده است.۲ اجابت دعوت این دو امانت الهى است که مى‏تواند بشر را از تاریکى‏هاى گناه و تجاوز، رهایى بخشد۳ و مدینه فاضله را به آنها ارزانى نماید.

اکنون که پس از قرن‏ها سال به لطف پروردگار و تلاش، فداکارى و مجاهدت خستگى‏ناپذیر انبیا، اولیاى الهى، امام خمینى(ره) و شهداى عزیز، زمینه تشکیل حکومت اسلامى در کشور عزیزمان فراهم شد، شایسته است تا با رهروى از رهبر معظم انقلاب، تمام افراد جامعه، هر کس به قدر توان خویش، براى تحقّق ارزش‏هاى الهى و پیشگیرى از تمام مفاسد و آلودگى‏ها، خصوصا گناه اسراف و تجاوز از حدود الهى، تلاش نماید و با بهره‏گیرى از فرامین نجات بخش قرآن و اهل بیت علیهم‏السلام در تطهیر و پاک سازى جامعه از گناه اسراف، قدمى بردارد، به ویژه در عصرى که دشمنان قسم خورده مکتب رهایى بخش شیعه، که با تمام توان خویش، تلاش مى‏کنند تا با ترویج تجمّل گرایى و مصرف گرایى، جوامع اسلامى خصوصا جامعه شیعى ایران را به سوى اسراف، مصرف گرایى سوق داده و از استفاده صحیح ثروت و نعمت‏هاى فراوان خداوند محروم نمایند و با رواج بى بند و بارى و هوسرانى، جوانان ارزشمند کشورمان را به فساد و تباهى بکشند.

بر این اساس، نگارنده تصمیم گرفته است تا با توکّل به خدا و توسّل به اهل بیت علیهم‏السلام به قدر توان خویش با بهره‏گیرى از معارف نورانى قرآن و سخنان گهربار اهل بیت علیهم‏السلام به نداى رهبر عزیز و فرزانه انقلاب، که امسال (۱۳۸۸) را به نام اصلاح الگوى مصرف، نام گذارى نموده، لبیک گفته و اثرى را درباره موضوع بسیار مهم اسراف به جامعه اسلامى تقدیم نماید، تا شاید بتواند با اینتلاش ناچیز، رضایت خداوند و خشنودى حجّت بر حقّش بقیّه الله الاعظم(عج) را فراهمنماید.

یکى از مهم‏ترین عوامل سعادت و رستگارى جامعه رعایت حدود الهى و پرهیز از هر گونه اسراف مى‏باشد؛ زیرا اسراف از گناهان بزرگى است که مانع پیشرفت و اصلاح امت و سبب نابودى سرمایه‏ها و ثروت‏هاى مادى و معنوى مى‏شود. جامعه اسرافگرا، جامعه‏اى بیمار و مبتلا به بدترین مرض و فسادانگیزترین ضعفى است که فرجامى به جز هلاکت و بدبختى نخواهد داشت. هشدار جدّى مقام معظم رهبرى در سخنان نوروزى سال۱۳۸۸ به آسیب‏ها و مشکلات گوناگون اسراف در عرصه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشور، همگان را موظف مى‏کند تا براى پاکسازى خویش و جامعه اسلامى از این بلاى خانمانسوز اقدام جدّى نمایند. بر این اساس نگارنده تصمیم گرفته تا با بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف با بهره‏گیری از آیات نورانى قرآن و سخنان اهل بیت(ع)، قدم ناچیزى را برداشته و مطالبى را درخور بضاعت خویش به جامعه اسلامى تقدیمنماید.

 

بررسى ریشه‏ها و عوامل اسراف

یکى از مباحث مهم درباره اسراف، شناسایى ریشه‏ها و عوامل اسراف مى‏باشد، زیرا با شناخته شدن ریشه‏هاى این صفت ناپسند وخطرناکمى‏توان راهکارى مناسب و واقعى جهت پیشگیرى از مبتلا شدن افراد و جامعه به آن ارائه نموده و براى تطهیر افراد و جامعه مبتلا به اسراف، شیوه‏هاى کار سازترى را انتخاب کرد.

با توجه به گسترده بودن دامنه اسراف در مسایل اعتقادى، اخلاقى و اقتصادى، ریشه‏ها و عوامل اسراف از دو جهت درونى و بیرونى قابل بررسى مى‏باشد.

 

الف: عوامل درونى

  1. بى ایمانى و ضعف باورهاى دینى

یکى از عوامل و ریشه‏هاى ارتکاب گناه و اسراف که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، بى ایمانى و کفر به خداوند۴ و عالم آخرت۵و یا ضعف ایمان و باورهاى دینى مى‏باشد، زیرا اگر انسان ایمان به خداوند داشته باشد و به این باور رسیده، که همه سرمایه و ثروت‏هاى داده شده به او، از امانت‏هاى الهى هستند و روزى فرا خواهد رسید که باید درباره تمام نعمت‏هاى داده شده پاسخگو باشد،۶ تمام سعى و تلاش خود را براى استفاده مفید و ارزشمند آن سرمایه، صرف خواهد کرد. یا به این باور، دست پیدا کرده باشد که همین ثروت در اختیار، هم مى‏تواند سبب بهره‏مندى از زندگى جاودانه در آخرت و هم سبب خلود در جهنّم شود، حتما، براى استفاده صحیح از سرمایه‏هاى مادى و معنوى، برنامه ریزى خواهد کرد و از هر گونه اسراف و ولخرجى، پرهیز خواهد نمود. انسان اگر به این اعتقاد برسد، که تمام سرمایه‏هاى مادى و معنوى داده شده به او، فقط براى آزمایش الهى است۷ تا مشخص شود آیا او در مقابل این نعمت‏ها، شکرگزار است یا ناسپاس،۸ هیچ گاه آن را وسیله گمراهى، تکبّر و مباهات بر دیگران قرار نخواهد داد.

با بررسى خصوصیات افراد اسرافکار در جامعه معاصر، مى‏شود فهمید که بسیارى از آنها به سبب همین عامل که قرآن مطرح نموده است (بى ایمانى یا ضعف ایمان)، مرتکب گناه اسراف مى‏شوند.

 

  1. تربیت ناصحیح

یکى از مهمترین عوامل و ریشه‏هاى اسراف، تربیت غلط و ناصحیح مى‏باشد، افرادى که در خانواده‏هاى اسراف گر، ولخرج و لا ابالى بزرگ مى‏شوند، طولى نخواهد کشید، که همانند خانواده، اسرافگر خواهد شد و در اثر تربیت غلط خانواده، مرتکب این عمل زشت مى‏شود و همانند آنها رفتار خواهد کرد. زیرا به فرموده حضرت على علیه‏السلام، قلب نوجوان همچون زمین خالى از هر بذرى است که هر چه در آن کاشته شود، مى‏پذیرد.۹ فرزندان اگر در همان دوران کودکى از سخنان و سیره عملى پدر و مادر و دیگر اعضاى خانواده، میانه روى و اعتدال در مصرف سرمایه‏هاى مادى و معنوى را یاد بگیرند، دچار اسرافگرى در زندگى نخواهندشد.

البته در این مورد، نباید نقش دیگر مراکز تعلیم و تربیت فراموش گردد، زیرا اگر فرزندى در خانواده، میانه روى و پرهیز از اسراف را یاد بگیرد، ولى در دیگر مراکز تربیتى، مثل مدارس و دانشگاه‏ها، خلاف آن را بیاموزد و ببیند، شاید تحت تأثیر واقع شود و ناخود آگاه مرتکب اسرافکارى در مصرف سرمایه‏هاى مادى و معنوى شود.

یکى دیگر از مراکزى که نقش بسیار مهمى در تربیت جامعه دارد که هر گونه غفلت در پخش برنامه‏هاى آن، خسارت جبران ناپذیرى را مى‏تواند در هدر دادن و اسراف سرمایه‏هاى مادى و معنوى داشته باشد، رسانه ملى کشور (صدا و سیما) مى‏باشد. این رسانه با شبکه‏هاى مختلف، همانند لبه شمشیر، هم مى‏تواند با معرفى الگوى غلط و تبلیغات ناصحیح، جامعه را به سوى اسراف و اسرافگرى سوق دهد و هم مى‏تواند با معرفى الگوى صحیح و پخش برنامه‏هاى مؤثر، جامعه را به سوى پرهیز از اسراف و ولخرجى بکشاند.

یکى دیگر از چیزهایى که هم مى‏تواند در سوق دادن جامعه به سوى اسرافگرى و تربیت ناصحیح افراد، نقش داشته باشد، و هم در سوق دادن جامعه به سمت دورى از اسراف گرى، رسانه‏هاى مطبوعاتى و سایت‏هاى اینترنتى مى‏باشد. در جامعه معاصر با پیشرفت علم و فناآورى و ارتباطات، بسیارى از افراد جامعه از این امکانات پیشرفته استفاده مى‏کنند. اگر دست اندرکاران و مسئولین مربوطه در اطلاع رسانى و پخش برنامه‏هاى خویش، هر گونه اسراف‏واسرافگرى را دامن بزنند مسلماً، مخاطبان آنها تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و طولى نخواهد کشید که این مرض خانمان سوز، سرمایه‏هاى فراوانى از ملت را نابود خواهد کرد.

 

 

  1. احساس بى نیازى و غنا

یکى دیگر از زمینه‏ها و عوامل اسراف و طغیان که در قرآن به آن اشاره شده است، احساس غنا و بى نیازى کردن است “کَلاّ اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغى اَن رَءاهُ استَغنى”۱۰”واِذا مَسَّ الاِنسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائما فَلَمّا کَشَفنا عَنهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَن لَم یَدعُنا اِلى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون”۱۱ “هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیم مَنّاعٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ اَثیم اَن کانَ ذا مالٍ وبَنین”۱۲ ثروت فراوان و غرق شدن در مادیات و رفاه، اگر همراه با ایمان و اعتقاد به خداوند و مالکیت خداوند نباشد، سبب ایجاد روحیه سرمایه دارى و بى نیازى و سقوط اخلاقى خواهد شد، چنین انسان‌هایى با طغیان گرى، تجاوز از حدود الهى، حیف و میل، تضییع اموال و اسراف کارى و ولخرجى، زمینه هلاکت و نابودى خویش را فراهم مى‏کنند “…واَهلَکنَا المُسرِفین”۱۳ در منطق اسلام، سرمایه و اموال، اگر سبب فراهم آوردن سعادت زندگى آخرتى و رفع مشکلات دنیوى شود، و الگوى تعیین شده از سوى خداوند در مصرف آن، رعایت گردد و حق و حقوق صاحبان حق، مثل نیازمندان، یتیمان از آن ثروت، پرداخت شود، چنین سرمایه و ثروتى داراى ارزش است. اما اگر ثروتى زمینه فراهم شدن ارتکاب گناه، مثل اسراف، تکبّر، فخر فروشى، گردد، هیچ ارزشى ندارد.

امام صادق علیه‏السلام با قرائت آیه “وکُلوا واشرَبوا ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین” فرمودند: “المال مال الله یضعه عند الرجل ودائع و جوّز لهم ان یاکلوا قصدا و یلبسوا قصدا و ینکحوا قصدا و یرکبوا قصدا”۱۴

مال و ثروت متعلق به خداست و به عنوان ودیعه و امانت در اختیار مردم قرار داده و براى آنها مجاز شمرده با رعایت میانه روى بخورند، بپوشند ازدواج کنند و مرکب تهیه کنند.

آن حضرت در روایتى دیگر فرمود: “لاخیر فیمن لایحبّ جمع المال من حلال یکفّ به وجهه و یقضى به دینه و یصل به رحمه”۱۵ در کسى که گردآورى ثروت را براى حفظ آبرو، اداى قرض و دستگیرى از خویشاوندان دوست ندارد خیرى نیست.

 

  1. جهل و نا آگاهى

جهل به آثار منفى و زیانبار گوناگون اسراف و بى اطلاعى از فرجام آن، یکى از ریشه‏هاى اسراف مى‏باشد، زیرا اگر فرد اسرافکار بداند، اسراف گرى ایشان، سبب ضررهاى فردى و اجتماعى براى او و خانواده و نسل و ذریه‏اش و دیگر افراد جامعه مى‏شود، تلاش مى‏کند تا از این عمل خطرناک، پرهیز نماید. یا اگر بداند، اسراف در عالم قیامت، موجب عذاب‏هاى غیر قابل تحمّل و محرومیت از رحمت و لطف پروردگار و شفعاى قیامت مى‏شود، سعى مى‏کند تا با این کار، زندگى آخرتى خود را به نابودى نکشاند.

قرآن مجید، جهل و نادانى را یکى از ریشه‏هاى اسراف گرى قوم لوط بر شمرده است.۱۶

آنها با اسراف و تجاوز از حدود الهى در مسایل اخلاقى، گرفتار عذاب الهى شدند.

از منظر اهل بیت نیز، جهل و نا آگاهى به عنوان یکى از عوامل اسراف معرفى شده است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: “لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرّطا”۱۷ نمى‏بینى جاهل را، مگر اینکه تندرو یا کندرو است.

امام صادق علیه‏السلام در بیان سپاه عقل و جهل، هفتاد و پنج صفت زشت را براى سپاه جهل ذکر کرده است، که در مورد یکى از آن موارد، فرمود: “القصد و ضدّه العدوان”۱۸ یکى از سربازان عقل، میانه‏روى و ضد آن تجاوز از حد مى‏باشد.

در بعضى از آیات و روایات، جهل و نادانى ریشه همه زشتى‏ها و گناهان مطرح شده است. “… یَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ…”۱۹”اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُم سوءًا بِجَهالَهٍ…”۲۰” قالَ رَبِّ السِّجنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدعونَنى اِلَیهِ واِلاّ تَصرِف عَنّى کَیدَهُنَّ اَصبُ اِلَیهِنَّ واَکُن مِنَ الجاهِلین”۲۱” لِلَّذینَ عَمِلوا السّوءَ بِجَهالَهٍ…”۲۲ حضرت على علیه‏السلام فرمود: “الجهل معدن الشر”۲۳ جهل و نادانى، منبع و ریشه هر بدى است.

 

  1. کمبود شخصیت

کمبود شخصیت یکى از عوامل اسرافکارى مى‏باشد، بعضى از اسرافگران که به دلائل گوناگون در دوران زندگى دچار سرخوردگى و کمبود شخصیت شده‏اند، پس از دستیابى به سرمایه و قدرت، براى جبران آن سرخوردگى‏ها و حقارت‏ها دست به اسراف کارى و ولخرجى مى‏زنند تا خود را مطرح نموده تا به این وسیله مورد ستایش و تمجید از سوى اطرافیان واقع گردند.

در حدیثى پیامبر اکرم صلى‏الله علیه و آله و سلم فرمود: “هر کسى که ساختمان را از روى ریا و سمعه (شنواندن به مردم، کارهایى را که مایه کسب جاه است) بسازد در قیامت به آتش دوزخ افکنده خواهد شد.

شخصى از آن حضرت پرسید: چگونه بنایى با این وصف ساخته مى‏شود؟ حضرت فرمود: بدین صورت که براى بزرگى فروختن بر همسایگان و فخر فروشى بر برادران دینى‏اش بیش از حدّ لازم براى خود ساختمان بسازد.”۲۴

 

  1. تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمى

با توجه به این که، اسراف و تجاوز از حدود الهى یکى از مصادیق روشن گناه است، آن هم گناه کبیره‏اى است که خداوند، مرتکبان آن را به آتش دوزخ تهدید نموده است، “… واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار”۲۵ یکى از عوامل ارتکاب گناه و اعمال زشت، که در قرآن به آن پرداخته شده است، تقلید کور کورانه و چشم و هم چشمى مى‏باشد. “واِذا فَعَلوا فاحِشَهً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا…”۲۶ “وکَذلِکَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ فى قَریَهٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلى اُمَّهٍ واِنّا عَلى ءاثارِهِم مُقتَدون”۲۷”ثَمَّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم موسى و‌هارونَ اِلى فِرعَونَ ومَلاَءِهِ بِآیاتِنا فاستَکبَروا وکانوا قَوماً مُجرِمین قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِى الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین”۲۸”وجوَزنا بِبَنى اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلى قَومٍ یَعکُفونَ عَلى اَصنامٍ لَهُم قالوا یاموسَى اجعَل لَنا اِلهاً کَما لَهُم ءالِهَهٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فیهِ وباطِلٌ ما کانوا یَعمَلون”۲۹”قالَ نوحٌ رَبِّ اِنَّهُم عَصَونى واتَّبَعوا مَن لَم یَزِدهُ مالُهُ وولَدُهُ اِلاّ خَسارا”۳۰”یاَیُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِى الاَرضِ حَلالاً طَیِّبًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَولَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیئاً ولا یَهتَدون”۳۱

در عصر حاضر و جامعه امروزى، نیز با بررسى رفتارهاى اسراف گران ، مشخّص مى‏شود که تقلید از دیگران و چشم هم چشمى، آن چنان آنها را در گرداب عمل زشت اسراف، قرار داده است که گاهاً این عمل آنان، مشکلات فراوانى را هم براى خودشان و هم براى جامعه به بار آورده است. به عنوان نمونه، چشم هم چشمى در برگزارى مراسم جشن عروسى، ولیمه سفرهاى زیارتى ،تعیین مهریه، تهیه جهیزیه، تهیه اتومبیل‏هاى شخصى، تزیین خانه‏هاى مسکونى و دیگر موارد، آن چنان جامعه را به چالش کشاند و سبب بروز خسارت‏هاى جبران ناپذیرى در عرصه‏هاى گوناگون اخلاقى، فرهنگى شده است که رهبر معظم انقلاب را وادار به هشدار جامعه اسلامى نموده است.

 

  1. وسواس

یکى از عوامل اسراف و زیاده روى، وسواسى مى‏باشد که متأسفانه گاهى افراد متدین و مذهبى نیز به آن مبتلا مى‏شوند، این افراد با این که مى‏دانند اسراف حرام است اما با وسوسه نفس، ناخواسته مرتکب اسراف مى‏شوند. این صفت زشت یک بیمارى روانى است که ریشه آن از القائات شیطان و نفس امّار مى‏باشد که اگر درمان نشود، سبب هدر رفتن عمر، فرسوده شدن اعصاب، مخالفت با احکام دین و نابودى سرمایه‏هاى مادى مى‏شود.

در منطق اهل بیت علیهم‏السلام وسواسى به عنوان یک فکر و کار شیطانى معرفى شده و شدیداً مورد نهى قرار گرفته است.

پیامبر اکرم (ص) از جایى عبور مى‏کردند، با سعد برخورد کردند که در حال وضو گرفتن بود، حضرت فرمود: “اى سعد اسراف نکن، سعد پرسید اى رسول خدا آیا در وضو هم اسراف است، حضرت فرمود: آرى، اگر چه در کنار نهر جارى باشى”۳۲

عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم، شخصى است دچار وسواسى در وضو و نماز مى‏باشد او مرد عاقلى است. اما مبتلا به این بیمارى روانى است، حضرت فرمودند: چه عقلى براى اوست او از شیطان پیروى مى‏کند. عرض کردم: چگونه؟ امام فرمود: از او بپرس این فکر او از کدام ناحیه مى‏آید، او پاسخ خواهد داد، از ناحیه شیطان.۳۳

 

ب: عوامل بیرونى

  1. قوانین غیر کارشناسى شده

قوانین و دستورالعمل‏هاى ناصحیح یکى از عوامل اسراف و زیاده روى و هدر رفتن سرمایه‏ها و ثروت‏هاى مادى و معنوى مى‏باشد. به عنوان مثال، اگر قانونى از سوى قانون گذار تصویب و یا دستور العملى از سوى مدیران صادر شود که فلان مقدار سرمایه ملى، مثل نفت‏و بنزین در اختیار فلان گروه قرار گیرد با این که آن گروه یا قشر خاص مى‏تواند با مقدار کمتر از مقدار تصویب شده، نیاز خود را بر آورده کند، اما چون بیش از نیاز در اختیار دارد آن را به هر صورتى که هست مصرف مى‏کند که در نتیجه، سرمایه زیادى در این بین، اسراف شده است و علت اصلى در این گونه اسراف‏ها جز وضع قانون غیر کارشناسى شده، چیز دیگرى نیست.

 

  1. عادت‏ها و سنّت‏هاى غلط

یکى دیگر از عواملى که سبب اسراف، ولخرجى و زیاده روى در جامعه مى‏شود، وجود عادت‏ها و سنّت‏هاى غلط و غیر عقلایى است۳۴ گاهى اوقات به سبب آنکه، جامعه‏اى مى‏خواهد به آن عادت و سنّت غلط خود عمل کند، سرمایه‏هاى فراوانى را هزینه مى‏کند که هیچ فایده عقلایى در آن وجود ندارد و جز نابودى و هدر دادن سرمایه، چیز دیگرى را به دنبال نخواهد داشت، خصوصا اگر جامعه‏اى معتاد به عادت غلطى گردد، براى اصلاح آن عادت، باید هزینه‏هاى سنگینى پرداخت کرد، زیرا به قول حضرت على علیه‏السلام: برگرداندن شخصى از عادتش مانند معجزه(ناشدنى) است.۳۵

در جامعه معاصر به افرادى که در بعضى از چیزها مثل ولیمه عروسى، سفرهاى زیارتى، تولد فرزندان ،بیش از حد ولخرجى و زیاده روى مى‏کنند، تذکر داده مى‏شود که چرا این قدر اسراف و زیاده روى مى‏کنید، جواب مى‏دهند، سنّت و عادت، اجازه نمى‏دهد، کمتر از این هزینه کنیم. با این که در همین جامعه، انسان‏هاى زیادى هستند که زیر خط فقر زندگى مى‏کنند و محتاج به نان شبشان هستند.

 

  1. واگذارى مدیریت به افراد غیر متخصص

یکى از عوامل و زمینه‏هاى اسراف، واگذارى مسئولیت‏هاى سرمایه و اموال چه شخصى و چه عمومى به افرادى است که شایستگى لازم براى اداره اموال را دارا نیستند.

خداوند در قرآن، از سپردن اموال به افراد سفیه و سپردن اموال یتیمان به آنها قبل از رسیدن به سن رشد عقلى، نهى فرموده است۳۶ و آگاهى، تخصص و امانتدارى را شرط سپردن مدیریت بر سرمایه و اموال عمومى، مطرح نموده است.۳۷ و در یک توصیه همگانى فرمود: امانت را به اهلش واگذار کنید.۳۸ سرمایه‏هاى جامعه و اموال عمومى از امانت‏هایى هستند که اگر به افراد ناشایسته واگذار شود با تصمیمات غیر کارشناسانه، زمینه اسراف اموال را فراهم خواهند نمود که این امر، سبب وارد شدن خسارت‏هاى جبران ناپذیرى به ثروت‏هاى ملى خواهد شد. مسئولین مربوطه

اگر از تعهد و امانتدارى لازم برخوردار نبوده و انسان‏هاى ریاست طلب و تجمل گرا باشند، به هیچ وجه حاضر به پرهیز از ریخت و پاش‏هاى آن چنانى در مجموعه مسئولیتى خود نخواهند شد و وجود چنین افرادى خصوصا در پست‏هاى کلیدى جامعه سبب مى‏شود تا زیاده روى و ولخرجى در زیر مجموعه آنها نیز سرایت کند و سرمایه‏هاى ملت به هدر رود.

 

  1. عرضه ناصحیح سرمایه‏ها

یکى از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه‏ها، عرضه ناصحیح ثروت‏هاى ملى مى‏باشد به عنوان مثال، یکى از علت‏هاى هدر رفتن نان در جامعه، عرضه نامرغوب آن مى‏باشد که موجب مى‏شود، افراد آن را به دور ریخته یا براى خوراکى حیوانات استفاده نمایند. عرضه ناصحیح این نعمت الهى در کشور، در حدى است که خرید و فروش نان زاید و خشکیده، شغل افراد زیادى گردیده است، انسان‌هایى که مى‏توانند بجاى این شغل، نقش بسیار مهمّى را در عرصه تولید و صنعت داشته باشند. اما عدم نظارت قاطع بر عرضه سرمایه‏هاى ملى سبب شده است هم سرمایه‏هاى فراوانى که براى به دست آوردن آن زحمت‏هاى طاقت فرسایى کشیده شده و میلیاردها ریال یارانه پرداخت گردید، به هدر رود و هم از سرمایه‏هاى ارزشمند انسانى، استفاده صحیح صورت نگیرد.

 

  1. سنّتى بودن شیوه‏هاى مصرف

یکى دیگر از عوامل اسراف و هدر رفتن سرمایه‏ها، قدیمى بودن شیوه‏هاى مصرف سرمایه‏هاى ملى و استفاده نکردن از سیستم‏هاى پیش رفته مى‏باشد. به عنوان مثال، آبیارى مزارع با شیوه سنّتى به جاى شیوه قطره‏اى همسبب هدر رفتن مقدار زیادى از آب شده و هم به کیفیت محصولات کشاورزى آسیب جدّى وارد مى‏کند با استفاده از ابزار و آلات شبکه آب رسانى قدیمى به جاى ابزارهاى پیشرفته، خصوصا در اماکن عمومى مى‏تواند سبب هدر رفتن مقدار زیادى از این نعمت خدا دادى شود.

 

  1. فرسوده بودن شبکه‏هاى انتقال انرژى

یکى از عوامل به هدر رفتن سرمایه‏هاى ملى و انرژى‌هایى هم چون آب، گاز و برق، فرسوده بودن شبکه‏هاى انتقال مى‏باشد.۳۹ در بعضى از شهرها به جهت فرسوده بودن شبکه آب رسانى و ترکیدگى لوله‏هاى انتقال آب، مشاهده مى‏شود آن قدر این مایه حیات به هدر رفته که تمام خیابان‏هاى اطراف را آب گرفته است و اگر محاسبه دقیق صورت گیرد مشخص مى‏شود اگر تمام اهالى آن شهر در مصرف آب زیاده روى مى‏کردند به این اندازه آب هدر نمى‏رفت.

 

  1. ارزان بودن بهاى انرژى و سرمایه‏هاى ملى

یکى دیگر از علت‏هاى اسراف، زیاده روى و استفاده ناصحیح، پایین بودن بها و قیمت ثروت‏ها و سرمایه‏هاى ملى است، اکثر انسان‏ها براى سرمایه‏هایى که ارزان بدست مى‏آورند، ارزش آن چنانى قائل نیستند و به هر صورت دلخواهى آن را مصرف مى‏کنند.

اما اگر براى آن سرمایه، بهاى بیشترى پرداخت کنند به سادگى حاضر نیستند در مصرف آن زیاده روى و ولخرجى کنند. به عنوان مثال، نان در جامعه فعلى، به جهت پرداخت یارانهدولتى به قیمت ارزان در اختیار افراد قرارمى‏گیرد و همین امر، باعث شده تا بیش از یک پنجم این برکت الهى به هدر رود۴۰ و مقدارى زیادى از آن، خوراک دام و دیگر حیوانات گردد.

 

  1. ترک نهى از منکر

یکى از عوامل مهمّ اسراف، ترک نهى از منکر مى‏باشد. زیرا هر گناه و فسادى که در جامعه انجام مى‏گیرد، اگر به موقع جلوى آن گرفته نشود، تدریجا از قباحت و زشتى آن فساد کاسته مى‏شود، در حدى که کسى، انجام آن را زشت نمى‏داند و در نتیجه، انجام آن منکر، جنبه عمومى پیدا مى‏کند، وقتى چنین شد، تطهیر چنین جامعه از آن فساد، بسیار سخت است. بر همین اساس، خداوند افرادى را که نسبت به انجام گناه در جامعه بى تفاوت هستند و نهى از منکر نمى‏کنند آنها را سرزنش نموده۴۱ و آنان را مورد لعن قرار داده است.۴۲

با توجه به این که نهى عملى اسراف، از مسئولیت‏هاى حکومت مى‏باشد، ترک این مسئولیت یا ضعف در انجام این مسئولیت مى‏تواند، سبب قوى‏تر شدن اسرافگران در هدر دادن سرمایه‏هاى مملکت شود. به عنوان مثال، اگر مسئولین با افرادى که سرمایه‏هاى ملى مثل آب، گاز، برق، نفت، بنزین، جنگل‏ها را هدر مى‏دهند و به تذکّر افراد اعتنایى نمى‏کنند، برخورد قانونى نکنند یا ضعیف برخورد کنند، طولى نخواهد کشید که خسارت جبران ناپذیرى به ثروت‏هاى ملى وارد خواهد شد.

در پایان لازم به ذکر است که ریشه‏ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بلکه شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگرى قابل طرح باشد که امیدواریم همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیرى این مباحث در ارتقاى شناخت و آگاهى جامعه نسبت به ریشه‏ها، آسیب‏ها و راه‏هاى پیشگیرى از اسراف، گام‏هاى مؤثرى بردارند تا ان‏شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامى از هر گونه آلودگى اسراف و تجاوز از حدود الهى باشیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سایت رهبرى، سخنان ایام نوروزى سال ۱۳۸۸٫
  2. قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلّم:” انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى، ما ان تمسّکتم بهما لن تضل ابدا” بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۰۸، الکافى، ج ۲، ص ۴۱۷٫
  3. “یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم انّ اللّه یحول بین المرء و قبله و انه الیه تحشرون.” سوره انفال، آیه ۲۴؛ سوره ابراهیم آیه ۱٫
  4. سوره آل عمران، آیه ۱۷۸٫
  5. سوره انعام، آیه ۱۱۳؛ سوره قیامت، ۳ تا ۶؛ سوره مدثر، ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ و ۴۶٫
  6. سوره تکاثر، آیه ۸٫
  7. سوره آل عمران، آیه ۱۸۶؛ سوره مائده، آیه ۴۸؛ سوره انفال، آیه ۲۷ و ۲۸ ؛ سوره طه، آیه ۱۳۱٫
  8. سوره نمل، آیه ۴۰٫
  9. نهج البلاغه، نامه ۳۱٫
  10. سوره علق، آیه ۶ و ۷٫
  11. سوره یونس، آیه ۱۲٫
  12. سوره قلم،آیه ۱۱ و ۱۲ و ۱۴٫
  13. سوره انبیاء، آیه ۹٫
  14. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۶٫
  15. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۹٫
  16. سوره نمل، آیه ۵۵٫
  17. نهج البلاغه، حکمت ۷۰٫
  18. الکافى، ج ۱، ص ۶۲٫
  19. سوره نساء، آیه ۱۷٫
  20. سوره انعام، آیه ۵۴٫
  21. سوره یوسف، آیه ۳۳٫
  22. سوره نحل، آیه ۱۱۹٫
  23. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۴٫
  24. وسایل الشیعه، ج ۳، ص ۵۸۸٫
  25. سوره غافر، آیه ۴۳٫
  26. سوره اعراف، آیه ۲۸٫
  27. سوره زخرف، آیه ۲۳٫
  28. سوره یونس، آیه ۷۵ و ۷۸٫
  29. سوره اعراف، آیه ۱۳۸ و ۱۳۹٫
  30. سوره نوح، آیه ۲۱٫
  31. سوره بقره، آیه ۱۶۸ و ۱۷۰٫
  32. تفسیر صافى، ج ۳، ص ۱۸۷٫
  33. الکافى، ج ۱، ص ۳۷، ح ۱٫
  34. از پیام مقام معظم رهبرى نوروز ۱۳۸۸٫
  35. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۷٫
  36. سوره نساء، آیه ۵؛ سوره انعام، آیه ۱۵۲؛ سوره اسراء، آیه ۳۴٫
  37. سوره یوسف، آیه ۵۵٫
  38. سوره نساء، آیه ۵۸٫
  39. سایت رهبرى از پیام‏هاى نوروزى مقام رهبرى، سال ۱۳۸۸٫
  40. همان.
  41. سوره مائده، آیه ۶۳؛ سوره هود، آیه ۱۱۶٫
  42. سوره مائده، آیه ۷۷ و ۷۸٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

روزه، رمضان و قرآن                حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۶

امامان و امر به معروف و نهى از منکر                   حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۲

انتخابات ریاست جمهورى، تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى‏آمدها                  حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۶

برادرى و اخوت “آرى” کینه‏توزى و کدورت “نه”                 حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى۱۹

پیوند آگاهانه و معنوى خدیجه(س)                       حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۳

هجوم شب از خورشید روشنگر چه مى‏خواست؟                   شهرام مهدوى مطلق۲۶

بهبود روش‏ها در مصرف از نگاه اسلام                  حجهالاسلام اصغر‌هادوى کاشانى۲۸

اهل‏بیت(ع) در کلام امام حسن(ع) ۳۴

رسانه، راستى، درستى و حق‏جویى                       غلامرضا گلى‏زواره۳۶

نگاهى گذرا به فلسفه ریاست شوهر بر خانواده                     عسکرى اسلامپور کریمى۴۱

شرح نکته‏هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى(سلام‏الله علیه)              یاسر جهانى‏پور۴۴

نگاهى به رویدادها۴۸

رمضان، ماه ضیافت الهى                      عسکرى اسلامپور کریمى۵۰

 

30دسامبر/16

دانستنیهایى از قرآن

 

“و إذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم على نفسه الرحمه أنه من عمل منکم سوءا بجهاله ثم تاب من بعده و أصلح فأنه غفورٌ رحیمٌ”

آنان که به آیات ما ایمان آورده اند، اگر نزد تو آمدند، پس بگو سلام بر شما، همانا پروردگارتان رحمت را بر خود نوشته (واجب کرده است)، پس هر یک از شما کارى را از روى نادانى و جهالت انجام داد، سپس توبه کرد و کار نیکو و عمل صالح به جا آورد، پس خداوند آمرزنده و بخشنده است. (سوره أنعام، آیه ۵۴)

 

ایمان به آیات: چه کسانى ایمان به آیات دارند و مقصود از آیات خدا در این آیه چه مى‏باشد؟ آنچه در آغاز به نظر مى‏آید، این است که آیات خدا همان احکام شرع و قوانین اسلام است که ایمان به آنها ایمان به خدا و رسول مى‏باشد. البته ممکن است مقصود از آیات، همان ظاهر آیه یعنى آیات قرآن باشد که بازگشت آن باز هم به احکام اسلام است. و ممکن است منظور از آیات الهى، ایمان به حجج و براهین و معجزات باشد، که بالمآل ایمان به پیامبر و ایمان به اوامر و نواهى او است “ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا” و ممکن است مقصود ایمان به انبیا و اولیا و حجج الهى باشد که آنان بارزترین و بزرگترین آیات الهى هستند و بعید نیست که مقصود همه اینها باشد زیرا ایمان به آیات خدا به هر معنائى ایمان به خدا است و ایمان به خدا کامل نمى‏شود جز با فرمان بردن از اوامر و امتناع از نواهى و عمل کردن بهاحکام و سر نهادن به قوانین اسلام.

سلام علیکم: سلام به چه معنائى است؟

مفسرین براى سلام چهار معنى ذکر کرده اند :

۱- سلام یکى از اسماء حسناى پروردگار است (السلام المؤمن المهیمن) و معنایش این است که خداى سلام، حافظ و نگهدار شما باشد.

۲- سلام دربرگیرنده دعا است یعنى خداوند شما را از بلیات و دگرگونیهاى دنیا و آخرت دور گرداند و در کمال سلامتى باشید.

۳- خبر مى‏دهدکه شما از شرور و آفات دنیوى و اخروى در سلامت هستید و آن شرور و بلایا به شما زیانى نمى‏رساند یا آنکه شما در آخرت به سلامت هستید.

۴- حضرت به آنها اطمینان مى‏دهد که هرچند شما گناه کرده‏اید از جانب من در امان هستید و من شما را طرد نمى‏کنم و به شما آسیبى نمى‏رسانم.

و در هر صورت سلام، تحیت اسلام است و فضیلت و ثواب زیاد دارد و خداوند به ما دستور داده‏است که هرگاه بر مسلمان یا مسلمانانى وارد شویم حتما سلام کنیم و حتى اگر به خانه خودمان وارد شدیم و کسى نبود که به او سلام کنیم به خودمان سلام کنیم و از سلام (که خدا است) استمداد سلامتى نمائیم (فإذا دخلتم بیوتا فسلموا على أنفسکم) و به همین مضمون حتى در سلام آخر نماز بر خودمان و بر بندگان شایسته خداوند سلام مى‏کنیم (السلام علینا و على عباد الله الصالحین). پس اگر سلام اینقدر در اسلام اهمیت دارد قطعا رسول خدا اولى و سزاوارتر از دیگران به سلام است..ولى در اینجا که تأکید برآن شده است به خاطر نکته دیگرى است زیرا در شأن نزول آیه آمده است که برخى از مؤمنین که گناهى مرتکب شده بودند خدمت حضرت رسیدند و چون گناه آنان بزرگ بود توقع نداشتند که رسول خدا آنان را استقبال کند ولى خداوند به رسولش امر مى‏کند که به آنان سلام کن و بگو که خداوند رحمت و بخشش را بر خود واجب دانسته است و تائبان و نادمان را مى‏پذیرد و از گناهان آنان هر چند بزرگ باشد در صورتى که به سوى او بازگردند و از این پس عمل صالح انجام دهند، مى‏گذرد و قلم عفو بر روى آنها مى‏کشد چرا که خداوند ارحم الراحمین و همو غفور و بخشاینده است.

از خیر محض جز نکوئى ناید

خوش باش که عاقبت نکو خواهد شد

آنچه لازم به ذکر است این است که این رحمت گسترده شامل حال مؤمنان و تائبان مى‏شود نه آن ظالمان از خدا بى خبر که همانا:

ترحم بر پلنگ تیز دندان

ستم کارى بود بر گوسفندان

اگر خداوند غفور و رحیم است، شدید العقاب هم هست.. هرگز مجازات افراد یکسان نیست، نمى‏شود کسى که سالها مردم را زجر داده و به آنان ظلم نموده است مستوجب بخشش و عفو الهى باشد؟ این خلاف عدالت الهى است. لذا باید تلاش کنیم که ضمن توبه و بازگشت به سوى خدا، از کارهاى بد دست برداریم و عمل صالح انجام دهیم. در آیه شریفه نیز بر آن تأکید شده است که هرچند خداوند رحمت را بر خود نوشته و مقرر فرموده است ولى در صورتى شامل حال شما خواهد بود که توبه کنید و از کار زشتتان دست بردارید و عمل صالح انجام دهید، آنگاه خداوند از تقصیرات شما مى‏گذرد و در دائره گسترده رحمتش قرار خواهید گرفت.

بجهاله: مقصود از جهالت چیست؟ آیا آن مؤمنى که آیات خدا راداند و به آن ایمان دارد، نسبت به گناهان کبیره جهل دارد و آنها را نمى‏شناسد؟ اصلاً گناهان بزرگ با فطرت انسانى مغایر است و هرکس حتى یک بچه ممیز مى‏تواند عیوب آن را درک کند؛ بنا بر این مقصود از جهالت، جهل در مقابل علم نیست بلکه جهل در مقابل عقل است. یعنى گاهى آنچنان غرائز بر انسان مستولى مى‏شود که با علم به بدى فعل، آن را انجام‏دهد. و این نیز از روى جهالت و حماقت است نه اینکه در اصل بدى و زشتى گناه را درک نکند. لذا این جهالت، در برابر عقل است نه علم. و به عبارت دیگر در اثر طغیان شهوت، ممکن است مؤمن مرتکب گناهى شود که او قطعا به بدى گناه پى مى‏برد ولى گویا زیادى شهمت، بر روى دیدگانش پرده‏افکند و او را به توجیه احمقانه کار زشتش وادار مى‏سازد.

به هر حال خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که مؤمنان را از خود نراند و طرد نکند هرچند کار بدى مرتکب شده باشند، چه بسا توبه کنند و به خدایشان برگردند که خداوند تائبان را هرچند گناه زیادى مرتکب شده‏اند به فضل و رحمتش مى‏بخشد و عفو مى‏کند. پس اگر خداوند عفوکند تو اى رسول خدا باید با آنان مهربان باشى و آنها را از حریم خود طرد نکنى. و حقا که رسول الله بر مسلمانان بسیار مهربان بود، او که تربیت شده خدایش است “أدبنى ربى فأحسن تأدیبى” و نیکو تربیت شده است، مانند پروردگارش مهربان و با مؤمنان رحیم بود تا جائى که او را نبى الرحمه مى‏نامند. ما نیز دست توسل به سوى او بلند کنیم و از او که آینه رحمت الهى است بخواهیم تا از خداى خود بخواهد که از گناهان بى شمار ما در این ماه برکت ورحمت بگذرد و ما را مورد عفو قرار دهد آمین رب العالمین.

30دسامبر/16

تحلیل‏ها، عبرت‏ها و پى آمدها۲

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

در بخش پیشین مقال از برگزارى شکوهمند انتخابات ریاست جمهورى و حضور گسترده و بى سابقه مردم خوب مان در این همایش ملّى و حمایت از نظام اسلامى، و پى آمدهاى آن، شمه‏اى نگارش یافت. گفتم برخى ماجراجوئیها از سوى نامزدهاى ریاست جمهورى و طرح تقلّب دیکته شده از سوى سازمان‏هاى جاسوسى سیا و دشمنان خارجى مداخله گر آغاز شد و برخى زیاده خواهان و عوامل اجیر شده، جامعه را به آشوب کشیدند و بذر کینه و اختلاف پاشیدند و خوراک براى دشمنان قسم خورده و رسانه‏هاى بیگانه فراهم ساختند که تلخى‏هاى آن در تاریخ ماندنى است و همچنانکه دست آوردها و عبرتهاى آن ازیاد نخواهد رفت.

پیرو این حوادث، وقایع دیگرى اتّفاق افتاد که توجه به آنها براى درک توطئه‏هاى بیگانگان و چالش‏هاى پیش آمده ضرورى و عبرت‏آموز است. اینها آزمایشى بود براى همه که به فرموده مقام معظم رهبرى گروهى نمره قبولى گرفتند که مردم ایران بودند و جمعى مردود شدند که با کمال شرمندگى نخبه‏گان بودند!

 

سیه‏روئى پاره‏اى نخبه‏گان سیاسى!

آرى مردود شده گان پاره‏اى از نخبه گان بودند که در این محک تجربه، سیه روى از آب درآمدند. براى این ادعا دلائل روشنى وجود دارد.

اما نخبه گان کیانند؟ نخبه گان کسانى هستند که یک سرو گردن از مردم دیگر خود را برتر مى‏بینند، با پول و سرمایه این مردم درس خوانده‏اند و رتبه تحصیلى گرفته‏اند، از نردبان ملت بالا رفته و به جاه و مقامى رسیده‏اند که دیگر مردم را نمى‏بینند! مردم را براى خود مى‏خواهند نه خود را براى مردم، خود از خواص‏اند و مردم را عوام مى‏نامند! و بر آنند که آنها را بدنبال خود بکشند با مقاصد خاص خود. این گروه نخبه گان اگر مردمى نباشند بلاى جان مردم خواهند شد، ادعاى مردمى بودن دارند اما از درد و رنج مردم ناآگاهند، مردم را براى منافع شخصى و حزبى به خیابان‏ها مى‏کشانند و خود در جاى امن آرمیده و از احساسات جوانان مردم بهره‏کشى مى‏کنند. آرى تعدادى از همین نخبه‏گان بودند که آتش فتنه را در انتخابات دامن زدند و با تحریک عقبه‏هاى سیاسى خود روح بى اعتمادى را دمیدند و پیشاپیش به پیروى از احزاب ورشکسته و حاشیه‏هاى پیرامون خود بلند گوى بیگانه شدند و دانسته و ندانسته در چنبره توطئه‏هاى از پیش طراحى شده گرفتار آمده و قهقهه شادمانى را از دل دشمنان خونى این ملت برآورده‏اند. اگر به فرهنگ قرآن بنگریم براى اینگونه نخبه‏گان عناوینى همچون ملأ مترفین، مستکبرین، و گاه احبار و رهبان و سران فتنه و اقطاب کفر و نفاق آورده که گاه در کسوت قدرت، گاه ثروت و گاه عناوین روحانى و کسوت دینى ظاهر مى‏شوند، ساده دلهاى خلق را بازر و زور و تزویر به دنبال خود مى‏کشند، که نمونه‏هاى آن را دیدیم.

 

نخبه‏گان بى‏بصیرت!

با اینکه نخبه‏گان ادعاى روشنفکرى، دانائى و بینش و تحلیل‏گرى دارند اما هرگاه دچار نفسانیت، کج فهمى و تردید و بى اعتمادى شدند، از درک اوّلیات و بدیهیات نیز محروم ماندند و خطر کج فهمى آنان بسیار عظیم است، نخبه‏گان در مثال همچون خلبان، ملوان و راننده‏اى هستند که ماشین جامعه را هدایت مى‏کنند اندکى خواب آلودگى، سستى و غفلت کافى است که جان صدها تن را به مخاطره افکنده و به آتش بکشند و البته در مقیاس جامعه میلیون‏ها انسان را به گمراهى بکشانند، و به همین لحاظ جرمشان سنگین است.

اما سؤال اینست که چگونه و چرا نخبه‏گان دچار بى‏بصیرتى مى‏شوند همانگونه که رهبر فرزانه حضرت آیت اللّه العظمى خامنه‏اى در مورد انتخابات و مواضع نخبه‏گان سیاسى فرمودند؟ اول ببینیم بصیرت چیست و بى‏بصیرتى کدام است؟ بصیرت و روشن بینى، بینش دل و نگرش قلب و آگاهى وجدان است و این در حالى براى انسان فراهم مى‏گردد که آیینه دل و صحیفه وجدان آلوده نباشد و گردو غبار هواى نفس بر جان و فطرت غلبه نکند و آدمى دچار کور دلى نگردد. همانگونه که قرآن کریم دراین‏باره مى‏فرماید: “قد جائکم بصائر من ربّکم فمن ابصر فلنفسه و من عمى فعلیها”(انعام، آیه ۱۰۳)

از سوى خداوند روشنگریهایى براى شما آمده است پس هر آنکه از طریق بصیرت درآید خیر و سعادت براى خود فراهم آورده و هرکس دچار کور دلى شد زیان آن را خود برده است.

خلاصه آنکه بصیرت و روشندلى حاصل تقوا و پرهیزکارى و کور دلى و بى بصیرتى نتیجه گناه و بى‏تقوایى است، گناه و معصیت و حب جاه و نفس پرستى چشمه‏هاى دل را کور مى‏کند هرچند امکان دارد چنین فردى از علم و دانش هم بهره‏اى داشته باشد. علم مقوله‏اى است و بصیرت مقوله دیگر، بسیار اتّفاق مى‏افتد که فردى صاحب علم باشد و علم او را سودى نرساند و همچنان در گمراهى و ضلالت سرگردان باشد. قرآن با بیان این حقیقت مى‏فرماید: “افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه على علم” آیا دیدى آنکس را که هواى نفس را خداى خود گرفته و خداوند با وجود علم ودانایى به گمراهى‏اش کشیده است؟ آرى هواى نفس دشمن عقل و خرد و بصیرت و بینش آدمى است. کسانى که دچار بى تقوایى سیاسى و بى‏بصیرتى شدند در جریان انتخابات و حوادث بعدى آن از آزمایش الهى سیه روى بیرون آمدند وقتى به عمق مسائل بنگریم، انگیزه‏اى جز هواى نفس نداشتند و این هواى نفس براى انسان‏ها متفاوت است. خیلى‏ها خود نمى‏فهمند به کدام یک از رشته‏هاى جادوئى نفس گرفتار آمده‏اند و آنچنان اسیرند که اندیشه آزاد از کف اختیارشان بیرون رفته است. این هواى نفس براى خواص شهوت و شراب نیست بلکه خود بینى و حسادت و کینه توزى است، جاه پرستى است و تفوق‏طلبى است. عقده‏هاى واپس زده‏اى است که به دلیل شکست‏هایشان به نوعى از کمین سربرون مى‏کند و چالش‏هاى درونى را پوشش مى‏دهد، دروغ، تهمت به اشخاص، تخریب نظام، و بى پروایى در افترا زدن و ناروا گفتن در این راستا تعریف و توجیه مى‏شوند در همین آزمایش مردودى‏ها دیدیم که عقده گشائى‏ها تا آنجا پیش مى‏رود که بدون حجت شرعى و به استناد شایعه‏هاى ساخته و پرداخته دشمن ادعانامه علیه نظام اسلامى صادر مى‏کنند و پلشتى‏ها را دامن مى‏زنند و به رغم گزارشات مستند و مستدل که اعمال وقیحانه مورد ادعا را رد مى‏کند، بازهم بر اداى کذب خود پافشارى مى‏کنند و به دشمنان اسلام صادقانه خدمت مى‏نمایند، به مثل معروف براى یک دستمال قیصریه را به آتش مى‏کشند. راستى که وقایع جارى چه قدر شباهت دارد به موضعگیرى‏هاى طلحه و زبیر بر ضد مولاى متقین على(ع) که آنهمه سوابق را زیر پا گذاشتند صرفاً بخاطر اینکه نتوانستند حکومت عراق و بصره را بدست آورند، و امیرالمؤمنین(ع) آنها را به بازى نگرفت، بر امام زمان خود خروج کردند و بر مسلمین سلاح کشیدند.

 

خود مى‏کشى و خود تعزیه مى‏دارى!

ماجراى شگفت آور اینکه این ورشکسته‏هاى سیاسى و بى‏بصیرت پس از آن ماجراهاى تلخ و کشیدن مردم به خیابان‏ها با تز کودتاى سبز مخملى! که توسط دیگران از پشت مرزها هدایت مى‏شد، و تجمعات غیرقانونى و زمینه سازى براى اشرار و اغتشاشگران که به کشته شدن تعدادى از هموطنانمان انجامید، براى کشته‏ها اعلام عزا کردند! و برخى روحانیون نیز هم صداى با آنها مردم را به مصلا و بهشت زهرا کشاندند و پیراهن عثمان سبز رنگ را بالاى نیزه بردند و به خون خواهى کسانى پرداختند که خود سبب کشته شدن آنان شدند و بگفته حافظ: “خود مى‏کشى اى حافظ خود تعزیه مى‏دارى”

مسجد ضرارها!

از عبرتهاى دیگر انتخابات سنگر گرفتن در نمادهاى دینى چون مسجد ضرار بود. مسجد ضرار مسجدى بود که منافقان عصر پیامبر(ص) در برابر مسجد نبوى ساختند تا مسجد پیامبر را خلوت کنند “والّذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفرا و تفریقا بین المؤمنین” آنها مسجدى ساختند زیان آور با انگیزه کفر و تفرقه افکنى میان مؤمنان، و پیامبر(ص) مأمور شد که در آن مسجد حضور پیدا نکند و دستور داد آنرا تخریب نمایند و به آتش بکشند.

“مسجد ضرار” نماد است براى شعائر دینى که بر ضد دین به استخدام درآید.

امیرالمؤمنین(ع) را معاویه و عمر و عاص با اوراق قرآن که بر نیزه‏ها بالا بردند در عرصه کارزار به بن بست صلح ناخواسته کشاندند و زمینه حاکمیت امویان فراهم آمد، امام حسین(ع) را با شعاد دین و اللّه اکبر شهید کردند، همانگونه که شاعر عرب گفت:

و یکبرون بان قتلت و انما

قتلوا بک التکبیر و التهلیلا

با کشتن تو تکبیر گفتند در حالیکه با کشتن تو تکبیر و توحید را کشتند.

برخى کاندیداهاى فریب خورده و توهم زده که طرح تقلب دیکته شده را ابزار آشوب کردند از عنوان تقلید و نام امام خمینى(ره) رنگ سبز سادات، دعوت مردم به اللّه اکبر شبانه و حضور در مصلا ژست قانون‏گرائى و مانند آن بهره گرفتند و سرکردگى فتنه را عهده‏دار شدند و برخى نخبه‏گان از پایگاه نماز و خطابه و منبر جهت القاى بى‏اعتمادى و روشن نگهداشتن آتش فتنه بهره جستند و برخى دیگر به عنوان حمایت از قانون و حقوق مردم به نشر اکاذیب و تهمت ناروا و بى‏آبروئى نسبت به نظام پرداختند تا آبروى اسلام را ببرند، و برخى با لباس روحانیت و فقاهت بى فقه و سیادت و سوابق خود آتش بیار معرکه شدند که دیدیم، همه اینها مسجد ضرار بود… که از سوى آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و تروریست‏هاى منافق حمایت مى‏شد و این نخبه‏هاى بى بصیرت نفهمیدند! و اصلاح طلبان مفسد دست آویز کردند.

مردم ما از پاره‏اى از احزاب غیرقانونى و تشکّل‏هاى ورشکسته جز آنچه اتّفاق افتاد انتظار نداشتند چرا که مى‏دانستند این احزاب اخلالگر سالهاست در کمین انقلاب اسلامى و حکومت دینى و ولایتمدارى‏اند و ماجراى انتخابات فرصت طلائى بود براى آنها که با این سناریو به میدان بیایند و ضربه به نظام دینى بزنند و حاکمیت و ولایت را به چالش بکشند، اما همین مردم انتظار نداشتند کسانیکه سالها نان اسلام و امام زمان را خورده‏اند و از نردبان انقلاب به پست‏هاى ریاست جمهورى، نخست وزیرى، و ریاست و سیادت رسیده‏اند اینگونه دست در دست دشمنان خونى ملت بگذارند و همان چیزى را بگویند که از کاخ سفید و الیزه و لانه‏هاى منافقان و دشمنان این ملت به گوش مى‏رسد.

 

زیر چتر حمایت اجنبى

و نکته عجیب دیگر اینکه: برخى از این نامزدها که حمایت‏هاى دشمنان ملت را از خود شنیدند و به صراحت دیدند که جریان اصلاح‏طلبى فاسد خواسته آمریکا و اسرائیل و انگلیس مى‏باشد و از نامزد آنها اقطاب کفر و استکبار حمایت مى‏کند و میلیاردها به پاى آنان خرج مى‏کنند حاضر نشدند براى حفظ ظاهر هم که شده اعلام برائت از بیگانگان بکنند و آن را براى خود پشتوانه مى‏دانند و به شک مى‏اندازد که نکند واقعاً بده بستان‏هایى و قرار مدارى با بیگانه دارند که نشان رضایتمندى از این حمایتها در سیماى ایناندیده مى‏شود، اگر اینان تمایل به جهان استکبارى و صهیونیستى ندارند (که انشاء اللّه چنین است) چرا حاضر نشدند از حمایتهاى آنان برائت جویند و دسیسه‏هاى آنان را علیه ملت محکوم کنند؟ حافظ مى‏گوید:

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمى‏پرستى!

اینها براى مردم درس‏آموز است، به مردم بینش بیشتر نسبت به چهره‏ها مى‏دهد که دست در دست هر ناکس نگذارند و فریب زبان بازى آنان را نخورند و به سوابق آنان تکیه نکنند که حضرت امام فرمودند: ملاک وضع فعلى افراد است.

 

جبهه سبز امید (براى بیگانه)

و شگفتا که برخى از این جریان‏ها در اندیشه تشکیل “جبهه سبز امید” برآمده‏اند این جبهه امید براى چه کسانى است؟ براى خودى یا بیگانه؟ عملکرد اینها نشان داد که جز بیگانگان و وطن فروشان فرارى امیدى به این جریان‏هاى سیاسى ندارند که البته امید آنان نیز سرابى بیش نیست. چه، با بیدارى ملت بزرگ و رهبرى حکیمانه رهبر معظم و هوشیارى دینداران غیور ایرانى و سربازان اسلام، این مهره‏ها سوخته‏اند و از این عناصر ماجراجو جز شرّ و فتنه چیزى ساخته نیست و اینها نیز به اسلاف خود خواهند پیوست که شبانه از کشور گریختند و به دامن بیگانه پناه بردند و این خاصیّت انقلاب و مظلومیت نظام و خون پاک شهیدانى است که هستى خود را دادند تا انقلاب اسلامى و گفتمان امام راحل جاودانه بماند، آرى این خاصیّت نظام است که ناخالصى‏ها را طرد و نفى کند و آنچه براى بشریت سودمند است بماند: “اما الزبد فیذهب جفاء واما ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض” .

این روزها دادگاه توطئه گران و اغتشاش گران پیش روى ملت و مردم جهان باز است و همه مى‏بینند چه ماجراها پشت صحنه بوده که گوشه‏اى از آن درز کرده است، امروز متهمین در دادگاه‏ها مى‏گویند چرا فقط ما را محاکمه مى‏کنید در حالیکه ما فریب کسانى را خوردیم که آزاد مى‏گردند و پرونده آنها سنگین‏تر از ماست” و این سخن درستى است. قانون، مجازات اخلالگران و توطئه گران را روشن کرده و مسببین اصلى این فتنه و آشوب‏ها که بخوبى شناخته شده‏اند مى‏بایست در برابر میز محاکمه بایستند و به دادگاه عدل اسلامى پاسخ دهند که چرا علیه نظام و امنیت کشور قیام کرده‏اند؟ اینها انتظار به حقى است که ملت از قوّه قضائیه دارد که دانه درشت‏ها را هم به محکمه بکشانند تا پاسخگوى اعمالشان باشند اینها حق تشکیل حزب و جبهه و نظائر آن را ندارند، اینها محکومند و محکوم باید مجازات شود.

 

مسئولیت امروز نیروهاى انقلاب

و اما رسالت و مسئولیت امروز نیروهاى انقلاب، امروزه بسیار سنگین است.

اطاعت و حمایت از رهبرى و ولایت فقیه که عمود نظام و ستون انقلاب و سررشته دار وحدت امّت است که از آغاز تا امروزه هدف اصلى دشمن بوده و امام راحل فرمود: “پشتیبان ولایت فقیه باشید تا لطمه به نظام وارد نیاید” رهبرى داهیانه و قاطعانه ولى امر (دام ظله) در جریانهاى سه ماه اخیر فصل الخطاب بود که مورد تأیید قاطبه مردم و فرزندان واقعى امام و انقلاب قرار داشت و در آینده و براى همیشه مورد تأیید و تأکید بیشتر قرار خواهد داشت و امت با رهبرى خود پیوند و عهد ناگسستنى دارد.

مسئولیت دولت منتخب نیز بسیار سنگین است و خط مشى دولت مى‏بایست ولایتمدارى، عدالت خواهى، قانون گرائى و خدمتگزارى و اهتمام به نشر فرهنگ اسلامى با تمام ابعاد آن باشد کابینه دولت و وزرا نیز همین مسئولیت را بر دوش دارند و مى‏بایست از بهترین نیروهاى توانمند مجرب و کارآزموده و پرتلاش و با درایت انتخاب شوند و فراجناحى باسعه صدر و بلندنگرى عمل کنند که این کشور و ملت تشنه عدالت و خدمت است و جز این چیزى را برنمى‏تابد، و همین مسئولیتها براى مجلس و قوّه قضائیه و همه نهادها و سازمان‏ها مطرح است که دست در دست یکدیگر داده و بدون تعارض و لجبازى و یک‏جانبه‏نگرى به مصالح کشور فکر کنند و گره‏هاى کور اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و صنعتى و کشاورزى را بگشایند که شرائط سخت است و دشمنان زخم خورده در کمین‏اند وضایع کردن فرصت خسارتى نابخشودنى است و چشم جهانى نگران ایران اسلامى است و مسلمانان و مستضعفان جهان بیش از خود ما نگران آینده ایران انقلابى هستند که این تجربه نوین در عرصه بین المللى بالنده بماند و سران کفر و استکبار و فتنه‏هاى گوناگون را از سر راه بردارد و به زیاده خواهى نظام‏هاى سلطه گر پایان دهد که از خداوند بزرگ و امدادهاى غیبى و توجه خاص ولى امر – عجل اللّه تعالى فرجه – انتظار یارى داریم.

 

30دسامبر/16

پیوند آگاهانه و معنوى خدیجه(س)

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

از مقدّس‏ترین پیوندى که بین انسانها وجود دارد، پیوند ازدواج و همسردارى است. خداوند متعال آن را از نشانه‏هاى خود دانسته مى‏فرماید: “من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها؛۱ از نشانه‏هاى (قدرت و دانش) او این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا با آنها آرامش یابید”.

منتهى این ازدواج انگیزه‏هاى مختلف و انواع متعدد دارد.

 

انواع پیوندها

بر خلاف پندار عدّه‏اى که پیوند خانوادگى‏ها را همسان و همانند مى‏دانند واقعیت این است که ازدواجها بسان زندگى متنوع و گوناگون هستند.

۱- پیوند قالبى و محیطى ۲- پیوند غریزى و حیوانى ۳- پیوند هوسى و عیّاشانه ۴- پیوند ریاکارانه و تفاخرانه ۵ – پیوند تقلیدى و دنباله‏روانه ۶- پیوند اقتصادى و تجارى و حسابگرانه ۷- پیوند سیاسى و تدبیرگرایانه ۸ – پیوند انسانى و اخلاقى ۹- ازدواج هدفمند درس‏آموز، تاریخ ساز الهام بخش همراه با معنویت و آگاهى.۲

رسول خدا(ص) فرمود: “من تزوّج امراهً لایتزوّجها الّا لجمالها لم یرفیها ما یحبّ و من تزوّجها لما لها لایتزوّجها الّا وکلّه اللّه الیه فعلیکم بذات الدّین؛۳ هر که با زنى به خاطر زیبایى‏اش ازدواج کند، دلخواه خود را در او نبیند و هر که با زنى به خاطر مال و ثروتش ازدواج کند خداوند او را با همان مال و ثروت واگذارد. پس بر شما باد به (ازدواج) با زنان متدین.

پیوند خدیجه با پیامبراکرم(ص) پیوند آگاهانه، معنوى، الهام بخش و تاریخ ساز بوده است. یعنى از همان نوع آخر پیوندها

 

ویژگى‏هاى این پیوند

پیوند خدیجه با پیامبر اکرم(ص) خصوصیات و ویژگیهاى متعددى دارد که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

الف: ازدواج آگاهانه

خدیجه از طرق کتب ادیان گذشته، مشاوره با بزرگانى چون ورقه بن نوفل۴ مطالعه شخصى و خصوصى در رفتار و اخلاق محمّد(ص) و الهامات الهى دریافته بود که محمّد(ص) پیامبر خاتم، و رسول آخرالزمان است و داراى برترین اخلاق مى‏باشد به این جهت اقدام به ازدواج با او کرد، به نمونه‏هایى که نشان دهنده آگاهى خدیجه بوده است توجّه کنید.

۱- آگاهى از رقباى محمد(ص)

جناب ابوطالب مى‏گوید: “انّ خدیجه امراه کاملهٌ….و خطبها ملوک العرب و رؤسائهم و سنادید قریشٍ و سادات بنى‌هاشمٍ و ملوک الیمن و اکابر الطّائف و بذلوا لها الاموال فلم ترغب فى احدٍ و رأت انّها اکبر منهم؛۵ به راستى خدیجه بانویى است کامله که شاهان عرب و سران آنها و دلاوران قریش و بزرگان بنى‌هاشم و شاهان یمن و سردمداران طائف از او خواستگارى کردند و مال زیادى نیز (حاضر شدند) بپردازند، اما او به هیچ یک از آنان روى موافق نشان نداد و خود را برتر از آنان یافت.”

جملات فوق نشان مى‏دهد که خدیجه هم از رقباى پیامبر بخوبى شناخت داشت و هم از جایگاه و منزلت آینده خویش با خبر بود.

۲- آگاهى از آینده محمّد(ص)

از حضرت صادق(ع) درباره شخصیّت حضرت خدیجه، واین که ازدواج او با پیامبر از سر آگاهى و شناخت بود، چنین رسیده است “و هى سیده نساء قریشٍ و قد خطبها کلّ صندید و رئیسٍ قد ابتهم فزوّجتها نفسها للّذى بلغها من خبر بحیراء…؛۶ و او (خدیجه) سالار بانوان قریش است که تمام دلاوران و زمامداران از او خواستگارى نمودند ولى با کسى ازدواج کرد که خبر بشارت (نبوت) او را از بحیرا دریافت نموده بود.”

۳- آگاهى از نبوّت محمّد(ص)

حضرت خدیجه نه تنها از آینده روشن پیامبر به صورت اجمالى با خبر بود، که دقیقاً از نبوّت آن حضرت در آینده خبر داشت.

روزى به هنگام مشاوره با “ورقه” درباره ازدواج با محمّد(ص) از ناهمگونى مالى او با محمّد سخن در میان آمد. خدیجه گفت: عموجان اگر من به آرزوى خویش برسم و با این جوان با فضیلت ازدواج کنم، تمام ثروت خویش را فداى او مى‏کنم.

ورقه در پاسخ گفت: “اذن واللّه تسعدین و ترشدین و تحطین بنبىّ کریمٍ؛۷ در این صورت بخدا سوگند سعادتمند و رشد یافته و بهره برنده خواهى بود بخاطر (ازدواج) با نبى بزرگوار.”

به این جهت است که وقتى پیامبر مبعوث به رسالت شد، خدیجه(س) عرض کرد: “طال ما عرفت ذلک؛از دیر باز (در انتظار این امر بودم و) این را مى‏شناختم و صریحاً ایمان خود را اعلام کرد “آمنت و صدّقت و رضیت و سلّمت؛۸ ایمان آوردم و تصدیق کردم(محمّد را) و راضى و تسلیم (امر الهى) شدم.”

۴- آگاهى از شرافت و اخلاق محمّد(ص)

خدیجه از بزرگوارى محمّد(ص) جایگاه اجتماعى او در نزد خویشان، امانت و صداقت و خوشرفتارى او کاملاً آگاهى داشت و این آگاهى را از راه اطلاعات همگانى و عمومى، و دقّت‏ها و زیر نظر گرفتن‏هاى خصوصى بدست آورد.

در سفر تجارتى که محمّد(ص)(به نمایندگى از خدیجه) به شام داشت “میسره” غلام خدیجه کار و رفتار او را به شدّت زیر نظر گرفت نتیجه گزارش مفصّل میسره حاکى از امانت، درایت، کرامت، معنویت و اخلاق خوش آن حضرت بود. خدیجه وقتى گزارش میسره را شنید گفت: با این گزارش مهر و علاقه مرا نسبت به محمّد(ص) چند برابر کردى، آنگاه مبلغ دویست درهم و دو مرکب و لباس‏هاى گرانبها به میسره و همسرش به عنوان تشویقى داد.۹

مرحوم اربلى در این باره مى‏نویسد:”و کانت خدیجه امرأهً خازمه نبیله شریفهً و هى یومئذٍ اوسط قریشٍ نسباً و اعظمهم شرفاً و عرضت نفسها على النّبىّ و قالت: یابن عمٍّ انّى رغبت فیک لقرابتک منّى و شرفک من قومک و امانتک عندهم و صدق حدیثک و حسن خلقک؛۱۰ خدیجه بانوى خردمند و خردورز و با شرافت بود. او در روزگار خویش از نظر نسب و تبار از بهترین و بزرگترین قریش بود، و از نظر مالى(نیز) بیشترین ثروت را دارا بود. تمام قوم خدیجه خواستگار بى‏قرار خدیجه بودند. امّا او به آنان پاسخ منفى داد، و (با توجّه به آگاهى که از محمّد(ص) داشت) خود را بر نبى مکرّم عرضه کرد و گفت: اى پسر عمو! من بخاطر خویشاوندى و شرافت و امانت دارى، راستى، و خوش خلقیّت به شما علاقمند شده‏ام (و خواهان ازدواج با شما هستم).”۱۱

۵ – خواب الهام بخش

در روزگارى که خدیجه در اندیشه شناخت بیشتر خلق و خوى محمّد(ص) بود شبى در عالم رؤیا دید که ماه از آسمان مکّه آرام آرام در سراى او فرود آمد! شگفت زده گردید و خواب خویش را براى تعبیر و تفسیر نزد عمویش “ورقه” برد و او پس از شنیدن داستان خواب او، نوید سعادت و نیک بختى جاودانه و توفیق همراهى و همسرى آخرین پیامبر و زندگى و فداکارى در راه دین و آیین او را به وى داد.۱۲

 

واسطه‏هاى خدیجه

خدیجه که بخوبى از خصوصیات اخلاقى و رفتارى محمّد(ص) آگاهى داشت و از آینده درخشان او به روشنى باخبر بود. بر خلاف سنّت جامعه خویش به صدد برآمد که خود نظر مثبت محمّد(ص) را در ازدواج با او جلب کند، لذا افراد متعددى را در این راه واسطه قرار داد.

۱- “هاله” خواهر خدیجه

خدیجه‌هاله، خواهر خوش فکر و با تجربه خود را به عنوان سفیرى به نزد “عمّار” فرستاد تا با درایت و راستى زمینه ازدواج او با محمّد را فراهم نماید.

عمار مى‏گوید: من “هاله” خواهر خدیجه را در راه صفا و مروه دیدم، او از من خواست تا مراتب مهر و علاقه پاک و ارادت خالصانه خواهرش “خدیجه” را به محمّد(ص) به گونه‏اى شایسته و با رعایت ادب و خیرخواهى اعلام نموده و به هر صورتى که صلاح مى‏داند حضرت را براى این پیوند آماده سازد و من نیز با ارادت خالصانه که با محمّد(ص) داشتم و رابطه دوستانه‏اى که میان ما بود، مقدّمات این کار را فراهم نمودم.۱۳

۲- نفیسه

گروهى بر این باورند، که حضرت خدیجه، بانویى هوشمند و با تجربه به نام “نفیسه” را به عنوان سفیر خویش به سوى محمّد(ص) فرستاد او ضمن گفت و گو با آن حضرت، پرسید که چرا ازدواج نمى‏کند و اضافه کرد که خدیجه تمایل دارد با او ازدواج کند، محمّد(ص) نیز بعد از سخنانى بناشد موضوع را با عموها و عمّه‏ها در میان گذارد.۱۴

۳- مشورت با ورقه

در جاى دیگر مى‏خوانیم که خدیجه علاقه و محبّت خود را نسبت به محمّد(ص) با عموى خود ورقه در میان گذارد و از او راه چاره جویا شد او نیز خواست که از طریق راز و نیاز به خداى ابراهیم و دعا مى‏تواند به این خواسته‏اش برسد.۱۵

۴- مطرح نمودن با خود پیامبر

بعد از طىّ مراحل قبل خدیجه، مسأله را به صورت بسیار ظرافتمندانه با خود محمّد در میان گذارد. در بحار چنین مى‏خوانیم:”و قالت یا سیّدى اما ترضى انّى اخطب لک امره تحسن بقلبى؟ قال نعم، قالت: قد وجدت لک زوجه و هى من اهل مکّه من قومک و هى اکثرهن مالاً و احسنهن جمالاً و اعظمهنّ کمالاً و اعفهنّ فرجاً و ابسطهن یداً طاهره و مصونه ساعدک على الامور و تصنع منک بالمیسور و لاترضى من غیرک بالکثیر و هى قریبه منک فى النّسب قال و ماذلک، سمّیها لى، قالت هى مملوکتک خدیجه؛۱۶ گفت: آقاى من آیا رضایت مى‏دهى زنى را که قلباً خوب مى‏دانم برایت خواستگارى کنم.فرمود: بلى. گفت: همسرى براى تو یافته‏ام که اهل و از بستگانت مى‏باشد داراى جمال و مال و کمال و عفت و بخشندگى بیشتر است پاک و پاکیزه که در کارها یاریت مى‏کند و به کم نسبت به تو قانع است ولى نسبت به غیرت به زیاد هم قانع نشده است زنى که از بستگانت مى‏باشد و تمام ملوک بر تو حسودى مى‏کنند جز اینکه من عیبهاى او را در کنار خوبى‏هایش مى‏گویم:فرمود: کیست؟ نام ببر، عرض کرد: او کنیزت خدیجه است.

 

مراسم خواستگارى

هرچند خدیجه اصل تمایلات خویش را براى ازدواج با محمّد(ص) از طریق واسطه یا بى واسطه خود به پیامبر منتقل کرد ولى طبق رسوم زمانه رسم خواستگارى را به عهده بزرگان گذاشت به این جهت جناب ابوطالب از طرف محمّد(ص) به خواستگارى خدیجه رفت، و در جمع خانواده آنان این چنین اظهار کرد: “الحمد لرب هذا البیت الّذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذرّیه اسماعیل و انزلنا حرماً آمناً و جلعنا الحکّام على النّاس و بارک لنا فى بلدنا الّذى نحن فیه؛ حمد از آن پروردگار این خانه(کعبه) است که ما را از نسل ابراهیم و فرزند اسماعیل قرار داد و در کنار خانه امن خویش فرود آورد و ما را فرمانرواى مردم قرار داد و خیر و برکت خود را در این شهر و دیار بر ما ارزانى داشت.

“ثمّ ان ابن اخى هذا ممّن لایوزن برجلٍ من قریشٍ الّا رجّح به و لایقاس به رجلٌ الّا عظم عنه و لا عدل له فى الخلق، و ان کان مقلّاً فى المال فانّ المال رفد جار و ظلّ زائلٌ و له فى خدیجه رغبهٌ ولها فیه رغبهٌ، و قد جئناک لنخطبها الیک برضاها و امرها و المهر علىّ فى مالى…و له و ربّ هذا البیت حظّ عظیمٌ و دینٌ شائع و رأى کاملٌ…؛۱۷ پس براستى این برادر زاده من (محمد) با هیچ مردى از قریش سنجیده نمى‏شود مگر اینکه برترى مى‏یابد. و هیچ مردى با او قیاس نمى‏شود مگر اینکه بر او بزرگى مى‏یابد. و همسانى براى او در میان مردم نیست، هرچند کم ثروت است، ولى مال و ثروت ناپایدار و همچون سایه زودگذر و زائل شدنى است، و او نسبت به خدیجه عشق و علاقه دارد و خدیجه نیز به او عشق مى‏ورزد، و ما با رضایت خدیجه و امر او براى خواستگارى نزد شما آمده‏ایم.

و (ضمناً) مهریه او به عهده من و مال من است و براى او (محمد) قسم به پروردگار این خانه، بهره بزرگ، و عادت معروف و اندیشه کامل است.”

در جملات فوق به امور مهمّى اشاره است که به اختصار از این قرار است.

۱- اعتقاد به خداى یگانه و اختصاص دادن حمد و ستایش به او.

۲- افتخار به این که از فرزندان و نسل ابراهیم و اسماعیل مى‏باشد.

۳- شکرگزارى این نعمت که در حرم امن الهى ساکن شده‏اند و به عنوان رؤساى مردم مطرحند.

۴- سخن از خیر و برکت مکّه به میان آوردن.

۵ – بیان جامع و کامل از شخصیّت با ارزش محمّد، که قابل برابرى و مقایسه با دیگران نیست. و این که از همه مردان قریش و غیر قریش و حتى عالم هستى برتر است و داراى خرد و نظر کامل و جامع مى‏باشد.

۶- با صداقت فقر مالى محمد(ص) را گوشزد کرد ولى به این امر نیز اشاره کرد که مال در امر ازدواج نقش اساسى ندارد، چون زوال‏پذیر و ناپایدار است.

۷- عشق و محبّت محمّد به خدیجه و برعکس را که پایه و اساس زندگى است گوشزد نمود.

۸ – اشاره به احترام بزرگان از جمله پدر و عموى حضرت خدیجه، (ورقه) نمود، که با امر و رضایت خدیجه براى جلب رضایت شما آمده‏ایم.

۹- مهر را که حق زن است تضمینى نمود و آن را بر عهده خود قرار داد.

 

پاسخ شجاعانه و خردمندانه خدیجه

در پاسخ “ابوطالب” “ورقه” عموى خدیجه که از عالمان مذهب مسیح و کشیش بزرگى بود لب به سخن گشود، ولى شکوه مجلس و هیبت با عظمت ابوطالب او را به گونه‏اى تحت تأثیر قرار داد که به لکنت زبان افتاد و از پاسخ مناسب و در خور سخنان ابوطالب بازماند. مدّتى مجلس خواستگارى به سردى گرایید ولى خدیجه آن بانوى خرد و کمال این گونه رشته سخن را بدست گرفت.

“فقالت خدیجه مبتدئه یا عمّاه انّک و ان کنت اولى بنفسى منّى فى الشهود فلست اولى بى من نفسى قد زوجتک یا محمد نفسى و المهر علىّ فى مالى فامر عمّک فلینحر ناقهً فلیولم بها.”۱۸

پس گفت: اى عمو هرچند تو نسبت به من در شهادت برترى دارى ولى نسبت به خودم (و امر ازدواجم) خودم برتر مى‏باشم. پس تزویج کردم خود را به تو یا محمد و مهر هم بر مال خودم باشد پس به عمویت دستور بده که شتر نحر کند و به مردم ولیمه دهد.

برابر برخى روایات، “عمروبن اسد” عموى دیگر خدیجه خطبه شیواى جناب ابوطالب را پاسخ داد و رضایت دختر گرانقدر حجاز را اعلام نمود و از پى آن پدر دختر، با شادمانى گفت: “زوّجناها و رضینابه؛۱۹ خدیجه را به تزویج(محمد) درآوردیم و به این امر خشنودیم.”

 

اشعار زیباى یکى از حضّار

یکى از شاعران با ذوق که در جلسه حضور داشت اشعار زیبایى درباره این خواستگارى و اظهار رضایت خدیجه نسبت به امر ازدواج سروده است:

هنیأً مریئاً یا خدیجه قد جرت

لک الطّیر فى ما کان منک باسعد

تزوّجت خیر البریّه کلّها

و من ذاالّذى فى النّاس مثل محمّد

و بشّر به البرّ ان عیسى بن مریمٍ

و موسى بن عمرانٍ فیا قرب موعد

اقرّت به الکتاب قدماً بانّه

رسولٌ من البطحاء‌هاد و مهتد۲۰

اى خدیجه مبارک و گوارا باد که هماى بختت به سوى بلندترین قلّه سعادت پر کشید تو (امروز) با برترین انسان ازدواج کردى، چرا که کسى در بین مردم مانند محمّد نیست.

دو نیکوکار (و پیامبر) یعنى عیسى بن مریم و موسى فرزند عمران به او (و رسالت او) بشارت داده است و چه قدر نزدیک است موعد (ظهور رسالت محمّد).

کتابهاى گذشته به این امر که او رسولى است از بطحا(و مکه) هدایتگر و هدایت شده اقرار و اعتراف نموده است.

 

انفاق بى نظیر

خدیجه پس از مراسم خواستگارى و عقد، عموى خویش “ورقه” را خواست آنگاه اموال فراوانى در اختیار او گذاشت تا آن را به عنوان هدیه به حضور پیامبر گرامى اسلام ببرد و همین طور دستور داد تا در برابر دیدگان مردم اعلام کند که از این پس همه ثروت و امکانات اقتصادى و تجارى و بردگان او از آن محمّد(ص) است و با طیب خاطر و افتخار کامل به او بخشیده است.

ورقه برابر دستور کنارخانه خدا آمد و در میان زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدایى بلند، همگان را ندا داد و گفت: اى مردم! گواه باشید و بدانید که “خدیجه” خود همه ثروت و امکانات خویش را از مزرعه و باغ و انواع دام‏ها گرفته تا غلامان و کنیزان و نیز مهر خویش را به محمّد بخشیده است و او نیز پذیرفته است.۲۱

بنت “خویلد” که چرخ پیر عقیم است

تا که بزاید زنى به جاى خدیجه

نقل محافل بود سخاوت حاتم

حاتم طایى بود گداى خدیجه

رفعت طبع و صفاى باطن وى را

کس نشناسد مگر خداى خدیجه

یک زن و این قدر جانفشانى و ایثار

چشم خرد مات بر عطاى خدیجه

ثروت و مالى که حدّ و وصف نبودش

کرد نثار، این بود سخاى خدیجه۲۲

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره روم، آیه ۲۱٫
  2. با نگاهى به فروغ آسمان حجاز، خدیجه.
  3. بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۰۳، ص ۲۳۵، ح ۱۹؛ منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، سید حمید حسینى، قم، دارالحدیث ص ۲۳۴٫
  4. و کان لخدیجه عم یقال له ورقهً و کان قد قرأ الکتب کلّها و کان عالماً حبراً و کان یعرف صفات النّبى الخارج فى آخر الزمان؛ بحار، ج ۱۶، ص ۶۱، باب ۵، تزوجه بخدیجه.
  5. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۵۶، ح ۷۵؛ الانوار الساطعه، ص ۳۷۳٫
  6. قرب الاسناد، حمیرى، تهران، مثنوى، ص ۳۲۵؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۳۰، باب ۲٫
  7. بحار، ج ۱۶، ص ۹۳ ،۳۵، ص ۲۴ – ۲۳٫
  8. همان، ج ۱۸، ص ۱۹۶، ح ۲۲۳٫
  9. ر.ک: بحار، ج ۱۶، ص ۱۸ ،۸؛ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶٫
  10. کشف الغمّه اربلى، بیروت، دارالاضواء، ج ۱، ص ۵۰۹٫
  11. بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۰۴؛ المجالس السنّیه، سید محسن امین، ج ۵، ص ۶٫
  12. تاریخ یعقوبى،چ ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۳۷۵، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى .
  13. فروغ آسمان حجاز، خدیجه، ص ۱۱۶٫
  14. بحار، ج ۱۶، ص ۶۰، ج ۳۵، ص ۹۳٫
  15. بحار، ج ۱۶،ص ۵۵ – ۵۴٫
  16. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۴۶۳ و ج ۱۶، ص ۱۴ – ۱۳ حدیث ۱۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۷۰، مناقب ج ۱، ص ۳۰، کافى ج ۵، ح ۳۷۴ باب خطب النکاح، ص ۳۱۹٫
  17. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۴، باب ۵، تزوجه بخدیجه(س)، حدیث۱۳٫
  18. بحار، ج ۱۶، ص ۱۹، مناقب آل ابى طالب، قم، دارالحدیث، ج۱،ص ۴۲٫
  19. مناقب ابى طالب، ج ۱، ص ۴۳ – ۴۱٫
  20. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۵؛ فروع کافى، کلینى، ج ۵، ص۳۷۵-۳۷۴٫
  21. فروغ آسمان حجاز، ص ۱۲۹ – ۱۲۸٫
  22. حاج حسین فولادى قمى.

 

30دسامبر/16

رسانه، راستى، درستى و حق جوئى آخرین قسمت

 

غلامرضا گلى زواره

 

نوعدوستى و توجّه به دردها و نیازهاى مردم

دست اندرکاران رسانه‏ها ادّعا دارند دانستن حق مردم است و باید آنان را در کشف حقایق و واقعیّت‏هاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى یارى داد و خیر و مصالح توده‏هاى تشنه حق را در نظر گرفت امّا در عرصه عمل کمتر درصدد بوده‏اند از حقوق مردم دفاع کنند و در راه اعتلاى فکرى و معنوى آنان تلاشى اندک داشته‏اند.

نمونه آن ستایش و مدح افرادى است که ارزش‏هاى مردم را مورد تهاجم قرار داده‏اند و یا مانع اجراى عدالت اجتماعى و مساوات اسلامى بوده‏اند، در واقع تحسین افراد نالایق و ستایش از نابخردان و خلافکاران و خوب جلوه دادن اشخاصى که شایستگى‏هاى لازم را ندارند خود فریب افکار عمومى و خیانت به جامعه است.

در مواقعى فضاى ناسالم مطبوعات و بزرگ شمردن افرادى که صلاحیت‏هاى لازم را نداشته‏اند مشکلات سیاسى اجتماعى نگران کننده‏اى را به دنبال آورده است و بطور طبیعى هر حرکتى که موجب انحراف از مسیر حقیقى و تصاحب پست‏هاى حسّاس به دست نالایقان منجر گردد یک نوع ستم آشکار و اغوا و تدلیس محسوب مى‏گردد و این روش نه تنها به لحاظ عقلى و اخلاقى نارواست بلکه به نوعى اعانت در ستم بوده و منع شرعى و قانونى هم دارد، قرآن مى‏فرماید: “ولاترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسکم النار”۱ به سوى ستمکاران گرایش نیابید که آتش بسوزاندتان، در روایتى از امام سجّاد(ع) نقل گردیده است: “ایّاکم وصحبه العاصین و معونه الظالمین”۲ بنابراین فریب احساسات عمومى با شگردهاى مطبوعاتى و اسطوره سازى از صاحبان زر، زور و تزویر ممنوع و نکوهش شده است.

مطبوعات باید بکوشند مودّت، محبّت، و صمیمیت را در جامعه تقویت کرده و گسترش دهند و با اقشار گوناگون که اهل تلاش، تولید فکر، فن و اهتمام به امور مسلمین هستند انس و الفت برقرار کنند. رسول اکرم(ص) هشدار داده‏اند کسى که با دیگران مأنوس نگردد و مردم هم با او الفت نداشته باشند خیرى در او نمى‏باشد و بهترین اشخاص فردى است که براى عموم مردم سودمندتر باشد.۳

آن حضرت مى‏فرمایند: بعد از انجام فرائض، عملى بهتر از اصلاح میان افراد نیست سخن انسان مصلح خیر است و او خیر را شکوفا مى‏کند و نیز فرمودند: اصلاح ذات البین از یک سال نماز و روزه برتر است.

امام صادق(ع) فرمودند: “زکوه اللسان النّصح للمسلمین؛۴ زکات زبان نصیحت و خیرخواهى نسبت به دیگران است.۵

از رسول اکرم(ص) روایت گردیده است که آن وجود بزرگوار فرموده‏اند: “کسى که موانع راه مسلمین را برطرف سازد خداوند متعال ثواب خواندن چهارصد آیه و در برابر هر حرف آن آیات ده حسنه در نامه اعمالش مى‏نگارد”.۶

“امام صادق پاداش کسى را که نیازمندى‏ها و حوائج مسلمین را برآورده مى‏سازد از ثواب طواف خانه خدا برتر دانسته است.”۷

و نیز آن فروغ ششم امامت چنین فردى را مانند شخصى مى‏داند که ما بین صفا و مروه در حال سعى بوده و چون سلحشورى در راه خدا در نبرد بدر و اُحد در خون خویش غوطه ور است و آن گاه افزوده‏اند: “خداوند امّتى را معذّب مى‏سازد که به حقوق برادران مستمند خود بى اعتنا هستند.”۸

تو کز محنت دیگران بى غمى

نشاید که نامت نهند آدمى

دگر دوستى سرآمد مکارم اخلاقى و سجایاى انسانى است و معصومین آن را از عوامل خوشبختى و بهزیستى براى تمامى انسان‏ها شناخته و رعایتش را در سطح جهانى به عموم مردم توصیه کرده‏اند زیرا این خصلت روابط آنان را مستحکم مى‏نماید، پیوندهاى محبّت را گسترش مى‏دهد و زندگى را بر آنان پر حرارت و مطبوع مى‏سازد، چنانچه امام کاظم(ع) فرموده‏اند: “مادامى که مردم یکدیگر را دوست بدارند زندگى آمیخته به رحمت و عطوفت خواهند داشت، البته همراه این عواطف باید اداءامانت نمایند و بر وفق عدالت عمل نمایند.”۹

رسانه‏ها باید در فعالیت‏هاى تبلیغى، ارتباطى و فرهنگى این شیوه را پى گیرند و آن را رواج دهند و همچون آداب و رسوم پایدار و ماندگار در میان جامعه اسلامى متداول نمایند و در کارنامه مطبوعاتى خود به سیره اهل بیت تأسّى نمایند که محرومان و مظلومان را فراموش نمى‏کردند و در حد توان اوضاع و احوال تأثّربارشان را بهبود مى‏بخشیدند و از حقوقشان دفاع مى‏کردند.

دگر دوستى که نمونه عالى آن را مى‏توان در سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) مشاهده کرد از جمله گرایش‏هاى عالى و مکارم اخلاقى است که با سرشت آدمى درهم آمیخته و در نهاد همه نهفته است و اگر مورد حمایت قرار گیرد و با روش‏هاى صحیح پرورش یابد شکوفا مى‏گردد و رنگ کاربردى به خود مى‏گیرد و سرانجام آدمى را نوع دوست بار مى‏آورد. چنین انسانى با دردمندان هم دردى مى‏کند، به یارى محرومان صالح مى‏شتابد، از ستم دیدگان دفاع مى‏کند و شقاوت و جنایت و تجاوز وحشیانه را محکوم مى‏نماید.

آیین اسلام در راه احیاى انسان سازى و رشد و شکوفایى این ویژگى اصل اخوّت دینى را میان مسلمانان بنیان نهاد و رسول اکرم(ص) و ائمه همواره مراقب بودند پیروان این آیین در انجام وظایف برادرى و اداى حقوق اسلامى سُستى نورزند و اگر مشاهده مى‏نمودند برخى مسلمین نسبت به یکدیگر سرد و بى‏مهرند آنان را به رعایت عواطف دینى وادار مى‏نمودند.

رسول اکرم(ص) مى‏فرمود: “ما لکم لاتحابّون و لا تناصحون و انتم اخوان على دین اللّه”۱۰ چه شده است شما را که نسبت به هم ابراز محبت مى‏نمائید و یکدیگر را دوستانه نصحیت نمى‏کنید با آن که در آیین اسلام هر یک از شما برادر آن دیگرى است؟

و امام صادق(ع) توصیه نموده‏اند:

“تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا اخوهً بررهً ما امرکم اللّه عزّ و جلّ؛۱۱ با یکدیگر پیوند و الفت برقرار کنید، نیکوکارى و عطوفت را درباره یکدیگر اعمال نمائید و برادران دل سوز و خیرخواه هم باشید همانگونه که خداوند به شما امر نموده است آن حضرت نکته‏اى از روان‏شناسى اسلامى را در روایتى مورد توجه قرار داده‏اند: “وقتى برادرت از تو جدا مى‏شود و از نظرت پنهان مى‏گردد درباره‏اش آن طور سخن بگو که دوست دارى او نیز در غیاب تو آن چنان گوید و واگذارش از هر چیزى که مى‏خواهى تو را از آن واگذارد.”۱۲

اگر رسانه‏ها این اصل را در گزارش‏ها و تحلیل‏هاى خود اجرایى کنند و مردم را در این‏باره توجیه نمایند اصل با برکت انسان دوستى را در جامعه گسترش داده‏اند که بر اثر آن مردم به صفات عالى آراسته مى‏گردند و نهاد خود را از هرگونه رشک‏ورزى، خصومت، بدخواهى و دیگر خلاف‏هاى اخلاقى خالى مى‏کنند، ترویج این روحیه امنیت روانى و رفتارى را بر جامعه حاکم مى‏کند که عزّت و شکوهمندى را ارتقاء مى‏دهد.

متأسفانه بر سر راه عملى ساختن دگر دوستى و رواج عطوفت، رحمت و مودّت موانعى جدّى وجود دارد که برخى رسانه‏ها هم به آن‏ها دامن مى‏زنند. برخى گزارش‏هاى مطبوعاتى بوى خشم و خشونت، تخریب و تهاجم، تفوق‏طلبى و برترى جویى، تکاثر خواهى، و مانند آن‏ها را مى‏دهد و وقتى این حالات بر روان‏ها و رفتارها اثر مى‏گذارد، مزاج مردم طوفانى مى‏گردد، کم حوصله مى‏شوند، سوءظن پیدا مى‏کنند، نفرت و بیزارى جویبارهاى عواطف را آلوده مى‏سازد و با فراموش گردیدن مکارم اخلاقى و سجایاى انسانى دیگر جایى براى نوع دوستى، محروم نوازى و رسیدگى به دردها و نیازهاى مردم وجود ندارد.

پاره‏اى جراید به جاى چاره‏جویى دردها و آلام مردم بر ناراحتى‏ها و آشفتگى‏هاى آنان مى‏افزایند، در حالى که یک نوع ارزش‏هایى در سطحى بسیار رفیع قرار گرفته و نشان عالى‏ترین مقام انسانى هستند که حاکى از تعالى روحى و تکامل معنوى هستند، این‏ها درد فداکارى دارند، با غم دیدگان و ستم زدگان همدردند، با دردمندى عشق مى‏ورزند و زندگى را براى تب و تاب دردهاى انسانى مى‏خواهند، راستى نشریات و رسانه‏ها در این راستا چقدر گام برداشته‏اند. دست اندرکاران فعالیّت‏هاى ارتباطى و خبرى باید بکوشند مردم را نسبت به ضایعات، ناگوارى، فرودها و ریزش‏ها حسّاس کنند، آنقدر آگاهى‏هاى خوانندگان را افزایش دهند که نسبت به مشکلات و نابسامانى‏ها بى‏قرار گردند:

هر که او بیدارتر پردردتر

هر که او آگاه‏تر رخ زردتر

دردمندان حق و فضیلت و مشتاقان عدل و آزادگى همواره در اندیشه خیر و صلاح جامعه هستند و سعادت خود را در کاهش گرفتارى‏هاى دیگران مى‏دانند، این وارستگان از آسایش و رفاه معقول مردم خشنودند و از ناراحتى و رنجشان متألّم.

بزرگ‏ترین ارزش انسانى در نظر آنان تأمین سعادت انسان‏هاست، از این رو براى نیل به آن هدف عالى عاشقانه مى‏کوشند، در راه برطرف ساختن تیره روزى‏هاى مادى و معنوى مردم از هرگونه فداکارى دریغ ندارند و آرزومند هستند این مسیر مقدّس را با سوز و گدازهاى هرچه افزون‏تر بپیمایند.۱۳

این گونه انسان‏هاى بزرگ و افتخار آفرین در همه ادوار تاریخى بین مردمان جهان بوده و در هر عصرى اقشار گوناگون از نعمت وجودشان برخوردار شده‏اند، در صف اوّل این بزرگان، انبیاء و اولیاى الهى قرار دارند که براى اصلاح دین و دنیاى مردم و تأمین سعادت همه جانبه آنان حداکثر اهتمام را داشته‏اند، شایسته است رسانه‏ها مروّج چنین فرهنگ و معرّف اسوه‏هایى عالى در این عرصه باشند و خود نیز در تبلیغات و فعالیّت‏هاى فکرى و ارتباطى چنین روندى را دنبال کنند و با شاعر هم نوا شوند

دلى خواهم که از آن درد خیزد

بسوزد، عشق ورزد، اشک ریزد

صفاى خاطر دل‏ها زدرد است

دلى بى درد همچون گور سرد است

در منابع روایى و کتب اخلاقى فصلى تحت عنوان “ادخال السرور على المؤمن” وجود دارد و حضرت على(ع) فرموده‏اند: “هر کس قلب مؤمنى را شادمان کند ما خاندان را مسرور ساخته است و نشاط ما اهل بیت موجب انبساط روحى رسول اکرم(ص) مى‏گردد”۱۴

با نگاهى به برنامه‏هاى رسانه‏هاى جمعى و وسایل ارتباطى مشاهده مى‏گردد این اصول اخلاقى نیز چندان جایگاهى در جراید و نشریات ندارد و البته مطالب و گزارش‏هایى درباره انواع سرگرمى‏هاى بیهوده در آن‏ها دیده مى‏شود، روزنامه‌هایى که حتى وابسته به نهادهاى مذهبى هستند نیز در پى درج مطالبى هستند که همین هدف‏هاى عاطل و باطل را تعقیب مى‏کنند و براى این که از دیگران کم نیاورند براى چنین منظورى گاه مسیرى افراطى را طى مى‏نمایند.

از دیدگاه اسلام، قرآن و حدیث سرگرمى‏هاى بیخود و تلف کننده اوقات مردم مصداق بارز لهو مى‏باشند)۱۵(. حتى به معناى کارهاى نابخردانه تفسیر گردیده‏اند. این گونه برنامه‏ها اگر آدمى را از یاد خدا باز دارد ممنوع هستند.)۱۶( منظور پیدایش حالتى است که بر اثر آن روح و روان از یاد حق غافل گردد. رسول اکرم(ص) سرگرمى‏هاى بیهوده و لهو را براى مؤمن باطل شمرده‏اند.۱۷

امام باقر(ع) در جواب پرسشى درباره سفرى که به عنوان شکار(تفریحى) صورت گرفته فرموده‏اند: چون سفر کننده به منظور لهو و سرگرمى به مسافرت رفته نباید نماز را شکسته بخواند.۱۸

بدیهى است سرگمى‏هاى سازنده و رشد دهنده از نظر اسلام منع شرعى ندارد اما رسانه مجاز نمى‏باشد به ملاهى(لهوهایى) که بازدارنده مسیر تربیتى و خرد سازى اخلاقى هستند بپردازد، به علاوه حجم قابل توجهى از مباحث و مطالب مندرج در جراید نه تنها مفید نمى‏باشند و گرهى نمى‏گشایند بلکه ارزشمندترین گوهر انسانى یعنى عمر آنان را تلف مى‏نمایند، اگر ما اندکى از حقوق مادى مردم را تضییع کنیم در صورت برخوردارى از تدیّن و تعهد دچار ملامت‏هاى وجدان مى‏گردیم و در صدد آن هستیم که در اولین فرصت حق‏الناس را رد کنیم و این برنامه کارى شایسته است اما متوجه این واقعیت نمى‏باشیم که چقدر وقت خوانندگان را از بین مى‏بریم و از این بابت هم ناراحت نمى‏باشیم و بى‏تفاوت مى‏گذریم.

معمولاً غالب سعادت‏ها و موفقیّت‏هایى که نصیب بسیارى از افراد گردیده بیش از آنکه مربوط به استعداد و لیاقت آنان باشد مربوط به هوشیارى و بیدارى و استفاده نمودن از فرصت‏هاست و نیز بدبختى و محرومیت‏هاى دسته‏اى دیگر به دلیل هدر دادن اوقات و از کف دادن موقعیت‏هاست. اسراف در زمان زیان بارتر از اسراف در اموال است، چنین بدست مى‏آید که مطبوعات کمتر براى وقت مردم ارزش قایل هستند در حالى که آنان باید بر عکس عمل نمایند و به گونه‏اى برنامه‏ریزى کنند که در مردم حسّ احترام به وقت پیدا شود.۱۹

 

نصیحت و انتقاد دلسوزانه

شبکه روابط اجتماعى در اسلام به گونه‏اى است که ضمن انسجام و اتّحاد، هر کدام از اجزاء بر دیگرى تأثیر مى‏گذارد و یا از دیگرى تأثیر مى‏پذیرد. هر کدام وظیفه دارند مردم را اندرز دهند و پند نیوشان هم موظف هستند آن چه را آموخته‏اند بکار گیرند. اصولاً به فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) اساس دین بر همان نصیحت و خیرخواهى است.۲۰

جانشین آن وجود مقدّس یعنى امیرمؤمنان على(ع) تصریح نموده‏اند: “قومى که افراد آن نصحیت کننده نباشند و علاقه‏اى هم به ناصحان نداشته باشند هیچ خیر و برکتى در آنان نخواهد بود.”۲۱

پس از آن که امّت اسلامى با آن حضرت بیعت نمودند، چند موضوع مهم را گوشزد فرمودند: از جمله آن که: “نسبت به من در حضور و خفا ناصح باشید.”۲۲

اهمیّت نصیحت بدان حد است که در مواقعى جانشین جهاد در راه خدا مى‏گردد زیرا قرآن مى‏فرماید: “و کسانى که قدرت بر جهاد ندارند در صورتى که مردم را به راه صواب نصیحت کنند بر آنان حرجى نمى‏باشد.”۲۳ حضرت على(ع) یکى از عوامل بعثت را این ویژگى دانسته است: “(رسول اکرم) که از سوى خداوند برانگیخته شد، با دل سوزى تمام مردم را نصیحت کرد و در مسیرى روشن آنان را جلو برد و به پند و حکمت فراخواندشان.”۲۴

قرآن، حدیث و منطق‏هاى خردمندانه بر ضرورت نصیحت تأکید دارند و امام صادق(ع) مى‏فرمایند: “یجب للمؤمن على المؤمن النصیحه؛۲۵ نصحیت مؤمن بر مؤمن واجب است”. و افزودند: لازم است که نصیحت را در هیچ حالى ترک نکنید.۲۶

البته باید نصیحت توأم با نیّت خالصانه را از برخى نصایح که درونى شیطنت‏آمیز دارند تفکیک نمود و این جداسازى کار ساده‏اى نمى‏باشد. اولین کسى که این لباس را بر تن کرد و از آن سوء استفاده نمود ابلیس بود که موجب رانده شدن آدم و حوّا از بهشت گردید، منافقین نیز براى اغواى جوانان و افراد متدیّن از این حربه بهره برده‏اند. خلفاى اموى و عباسى و برخى رژیم‏هاى دیکتاتور براى فریب مردم از این راه وارد مى‏شدند. ناصح و خیرخواه واقعى و راستین را حضرت رسول اکرم(ص) ذیل حدیثى معرفى نموده‏اند: “امّا نصیحتگر(واقعى) چهار مورد است: به حق قضاوت مى‏کند، حق مردم را بدون مطالبه مى‏پردازد، هرچه را براى خود روا مى‏داند براى دیگران هم مى‏پسندد، به هیچ کس تعدّى و تجاوز نمى‏کند.۲۷

فرمایش مولاى پرهیزگاران نیز ملاک و معیارهایى را در این راستا ترسیم مى‏نماید: “به ناصح خویش بنگر اگر از درى وارد شد که موجب ضرر مردم مى‏شود، پس آن را نپذیر و از آن پرهیز نما و اگر از باب عدل و انصاف و اصلاح سخن گفت آن را قبول کن”.۲۸

شیطان، دوست نماها، تبهکاران و کسانى که در قلب خود ناخالصى دارند به جاى نصیحت راستین به بدگویى و سخن چینى مى‏پردازند، حیله گرى پیشه مى‏کنند و حق را واژگون جلوه مى‏دهند و با سوء استفاده از صداقت مردم به فریبکارى و دون صفتى روى مى‏آورند. براى رسیدن به مقصد شوم خود در قالب توصیه‏ها و نصایح به ظاهر مفید مخاطبین را به فساد و تباهى دعوت مى‏کنند. آنان باطل را با لباس حق مى‏آرایند و با استفاده منفى از عناوینى چون امیدوارى، توبه و رحمت و مبالغه‏آمیزى در برخى مفاهیم، راه معصیت را هموار مى‏سازند و سیماى خلاف و فساد را در نظر مردم نیک جلوه مى‏دهند. مى‏گویند در این چند روزه باید خوش بود، رحمت الهى خیلى وسیع است و مى‏تواند همه آلودگى‏ها را پاک کند!؟

به مار ماهى مانى، نه این تمام، نه آن

منافقى چه کنى؟ مار باش یا ماهى

این افراد که خود را اهل اندرز و پند معرفى مى‏کنند با زبانى چرب و شیرین سخنانى بر زبان مى‏آورند که خود به آن عمل نمى‏کنند. از گفته تا کردارشان فاصله زیادى وجود دارد، آنان قبل از آن که به فکر اصلاح جامعه و رفع گرفتارى‏هاى مردم باشند به منافع شخصى، حزبى و جناحى فکر مى‏کنند، از دموکراسى، رشد و توسعه جامعه، رفاه عمومى، عدالت اجتماعى دم مى‏زنند ولى در وراى این شعارهاى فریبنده مقاصد شومى را پى مى‏گیرند.

بهترین نصیحت آن است که موجب قُرب به خدا و اجتناب از گناه و خلاف گردد و عیوب و کاستى‏ها را بر طرف کند. امام صادق(ع) مى‏فرمایند: “احبّ اخوانى الىّ من اهدى الىّ عیوبى؛۲۹بهترین برادران من کسانى هستند که عیوبم را به من اهدا کنند. در آیین اسلام علاوه بر قوانین کیفرى و مقررات امر به معروف و نهى از منکر مواعظ حسنه، انتقادهاى دوستانه و راهنمایى‏هاى مفید و ثمربخش پیش بینى گردیده است و تمام مسلمین موظفند نقایص و کمبودهاى یکدیگر را تذکر دهند، اخلاق برادران را اصلاح کنند و براى سوق دادن جامعه به سوى کمال و فضیلت تلاش نمایند.

امّاا انسان مسلمان حق ندارد به عنوان نهى از منکر و جلوگیرى از فساد یا انتقاد از برخى عیوب اخلاقى و اجتماعى در گناهان و مفاسد این و آن تجسّس کند، پرده درى و آبروریزى نماید، زیرا همین جستجوهاى افراطى خود مصداق خصلت منفى و مذموم عیب جویى بوده که گناهى بزرگ محسوب مى‏گردد و مایه فساد اجتماعى مى‏شود.

در انتقاد از خلاف‏ها و مذمت کارهاى بد باید مراقب باشند، اولاً امور جزئى و اندک بزرگ جلوه داده نشوند، ثانیاً موجب آشکار گردیدن و اشاعه مفاسد نشود، در این موارد باید رعایت حق و مصلحت گردد، در ضمن نباید به خوبى‏ها و موفقیت‏ها و افتخار آفرینى‏ها بى‏توجه و بى اعتنا بود، برخى عینک بدبینى بر دیدگان خود زده‏اند و همواره در جستجوى امور قبیح و زشتى‏ها هستند، این‏ها را نمى‏توان جزو منتقدین دل سوز و ناصحان راستین شمرد بلکه بر عکس چنین اشخاصى مبتلا به بیمارى روانى عیب‏جویى هستند که حضرت على(ع) توصیه کرده‏اند باید از آنان دورى گزید.۳۰

رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: مجلس دو نفر مسلمان امانت خداوند است و یکى از آن دو حق ندارد چیزى را که آن دیگرى مایل نیست فاش گردد، افشاء کند.۳۱ عیب جویان خود نیز مبتلا به عیوبى هستند و از درون احساس حقارت و خوارى مى‏کنند و در واقع دچار آلودگى‏هاى روحى مى‏باشند و به فرمایش حضرت على(ع) کسانى که نقایصى دارند، مایلند عیوب مردم را شایع کنند تا راه عذرشان توسعه یابد و با استناد به عیوب دیگران اعتراض مردم را نسبت به خود کاهش دهند.۳۲

رسول اکرم(ص) شدیدترین افراد را اشخاصى دانسته‏اند که در بین مردم سخن چینى مى‏کنند، بین دوستان تفرقه مى‏اندازند و پیوسته در صدد آن هستند براى اشخاص پاک عیب بتراشند.۳۳

انتقاد بجا از وسایل شناخت درست از نادرست است و مردم را واقع بین مى‏سازد، افکار و اعمال را اصلاح مى‏سازد، راه رشد و ترقى را به روى جامعه مى‏گشاید و زمینه ترقى و پویایى اجتماع را فراهم مى‏نماید. دانش و معرفت در پرتو بررسى‏هاى نقّادانه رشد مى‏کند. نقد صحیح و از روى دل سوزى آحاد جامعه را متوجّه حقایق و فضایل مى‏کند.

نقد منصفانه به صرف فهرست نمودن مشکلات بسنده نمى‏کند، بلکه راه حل هم ارائه داده مى‏شود، نقد یک روش بررسى آگاهانه و مدبرانه است که حاصلش بهتر شدن اوضاع، سازندگى و توسعه، تعامل و بهینه استفاده کردن و شفاف شدن امور و در نهایت ترقى است، نقد با هجو، تهمت، افترا، تهمت و یورش‏هاى تبلیغى که حاصلى منفى و مخرّب دارد در تباین مى‏باشد، انتقادهاى توأم با اغراض شخصى و سیاسى به وحدت ملّى آسیب مى‏رساند و اوضاع فرهنگى و اجتماعى را آشفته مى‏سازد، مشى اصلاح گرایانه در نقد ممدوح مى‏باشد، در واقع بر اثر انتقادهاى خردمندانه دروازه‏اى به سوى امور ناپیدا گشوده مى‏شود و حقایق روشن خواهد شد نقّاد همچون پزشک، اوّل ناگوارى‏ها را عاقلانه و عالمانه ارزیابى مى‏کند و با پى بردن به ناملایمات و کاستى‏ها، راه درمان را توصیه مى‏نماید.

اولین شرط انتقاد درست آن است که منتقد منع قانونى یا قبح اخلاقى مطلب مورد انتقاد را شناخته باشد و با معرفت و آگاهى آن را تذکر دهد نه از روى حدس و گمان و بر اساس گفته‏هاى مغرضان، چه بسا افراد نادانى که در دیدگاه خود رفتار مباحى را خلاف غیر قابل اغماض تلقى مى‏کنند و به عنوان نهى از منکر وارد میدان مى‏گردند ولى اثرات سویى بر جاى مى‏گذارند و موجبات آزار و تحقیر افراد را فراهم مى‏سازند.

شایسته است منتقدین افکار خود را با موازین حق و فضیلت بسنجند، صحیح و سقیم را بشناسند و اندیشه‏هاى باطل و پلید را از ذهن دور کنند تا انتقادشان مؤثّر و مفید باشد. امام حسین(ع) فرموده‏اند: “از دلایل انسان دانشور در امر ارشاد و هدایت این است که گفته‏هاى خویش را مورد ارزیابى و انتقاد قرار مى‏دهد، حقایق را از جهات گوناگون دیده و از آن‏ها آگاه مى‏گردد.”۳۴

انتقاد کننده باید عیوب و کاستى‏هاى افراد را به گونه‏اى مطرح کند که آبروى آنان مخدوش نگردد و موجبات شرمندگى افراد را فراهم نسازند. حضرت على(ع) فرموده‏اند: “نصیحت گویى در ملأ عام سرکوب نمودن حیثیت شخصى است که او را اندرز مى‏دهد.”۳۵

روش رسول اکرم(ص) این بود که وقتى به آن حضرت خبر رسید که شخصى گناه آلود و ناروا سخن مى‏گوید، در مقام انتقاد، در حضور مردم از او نام نمى‏برد، به آبرویش لطمه نمى‏زد.۳۶

در انتقادها باید ادب و احترام را مراعات کرد، با افراد به نرمى و با ملایمت سخن گفته شود و بیانات منتقد با مدارا و محبت توأم باشد. رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: “رفق و مدارا بر امرى قرار نمى‏گیرد جز این که زینت دهنده آن است و از چیزى جدا نمى‏شود مگر این که باعث زشتى آن مى‏شود”.۳۷

در نقدها، گفته‏هاى منتقد دو مسیر را طى مى‏کند یکى متوجه عملى نادرست است دیگر شخصى است که رفتار ناروایى از خود بروز داده است، آن چه در نقد و بررسى‏ها ناراحت کننده است این مى‏باشد که وقتى مى‏خواهند عملى مذموم را محکوم کنند به حیثیت افراد خدشه وارد مى‏سازند و این برنامه نه تنها به اصلاح رفتار کمک نمى‏کند بلکه بذرهاى کینه و خصومت مى‏افشاند و شخص مورد انتقاد را دچار نوسانات روحى و روانى مى‏نماید در هنگام انتقاد باید از تندگویى، کلمات موهن، مراو جدال منفى پرهیز کرد و در روایتى آمده است که رسول اکرم(ص) فرموده‏اند:

“آدمى قادر نمى‏باشد حقیقت ایمان را در نهاد خود کامل کند مگر آن که از مجادله و بحث‏هاى خصومت‏آمیز بپرهیزد اگرچه حق با او باشد.”۳۸

حضرت امام رضا مراء (جدال لفظى بر اساس هواى نفس و به قصد برترى‏طلبى) را از دیدگاه قرآن کفر دانسته‏اند.۳۹ زیرا پیامبر اکرم(ص) تأکید نموده بودند اولین چیزى که بعد از بت پرستى پروردگارم مورد نهى قرار داد جدال و مراء بود۴۰ جدال و مراء میان مردم دشمنى بوجود مى‏آورد و سبب رواج فتنه انگیزى، نابودى دین و از بین رفتن اعمال مى‏گردد.۴۱

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره هود، آیه ۱۱۳٫
  2. وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۲۸، باب ۴۲، حدیث اول.
  3. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۳۵٫
  4. سفینهالبحار، محدّث قمى، ماده صلح.
  5. الحیاه، ج ۱، ص ۵۸٫
  6. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۴۹٫
  7. وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۸۱٫
  8. بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۹۰٫
  9. مجموعه ورام، ورام بن ابى فراس، ج ۱، ص ۱۲٫
  10. همان، ص ۱۳۴٫
  11. کافى، ج ۲، ص ۱۷۵٫
  12. مشکوه الانوار، طبرسى، ص ۱۹۰٫
  13. مأخوذ از گفتار فلسفى (اخلاق از نظر هم زیستى و ارزش‏هاى انسانى، ج ۲، ص ۳۴۷ – ۳۴۸)
  14. جامع الأخبار او معارج الیقین فى اصول الدین، شیخ محمد بن محمد سبزوارى، ص ۲۲۳٫
  15. لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۲، ص ۳۴۷٫
  16. نک: وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۳۵، باب دهم، حدیث ۱۵٫
  17. همان، ج ۱۳، ص ۳۴۷ باب اول، حدیث پنجم.
  18. همان، ج ۵، ص ۵۱، باب نهم، حدیث اول.
  19. بنگرید به حکمت‏ها و اندرزها، شهید مطهرى، ج ۲، ص ۲۴ و۱۹۶ و ۱۹۵٫
  20. بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۵۹٫
  21. معجم الفاظ غرر الحکم و دررالکلم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، ص ۱۱۰۲٫
  22. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۳۴، ص ۱۱۴؛ الکاشف عن الفاظ نهج البلاغه فى شروحه، وضعه السید جواد مصطفوى الخراسانى(ره)، ص ۴۱۸٫
  23. سوره توبه، آیه ۹۱٫
  24. نهج البلاغه، خطبه ۹۴، ص ۲۸۲ ؛ الکاشف، ص ۴۱۸٫
  25. روضه المتقین، محمد تقى مجلسى، ج ۹، ص ۴۰۸؛ اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج ۳، ص ۲۹۶٫
  26. الحکم الزاهره، علیرضا صابرى یزدى، ص ۲۰۵٫
  27. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۵۷؛ تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، ص ۲۳٫
  28. قصار الجمل، آیت اللّه میرزا على مشکینى، ج ۲، ص ۲۶۱٫
  29. وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۱۳٫
  30. فهرست غررالحکم، ص ۲۸۶٫
  31. مجموعه ورّام، ج ۱، ص ۹۸٫
  32. فهرست غررالحکم، ص ۲۸۷٫
  33. خصال صدوق، ص ۲۶۰، کفایه المحدثین، سید حسن صدر، ص ۱۰۴ – ۱۰۵٫
  34. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج ۲، ص ۳۵۳٫
  35. فهرست غررالحکم، ص ۳۸۲٫
  36. گفتار فلسفى (اخلاق)، ج ۱، ص ۳۷۶٫
  37. سفینه البحار، محدّث قمى، ماده رفق، ج ۱، ص ۵۳۲٫
  38. همان، ماده مراء.
  39. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج ۱۸، ص ۱۵۰٫
  40. منیه المرید، شهید ثانى، ص ۱۱۳٫
  41. پرورش روح، سید محمّد شفیعى، ج ۲، ص ۷۰ – ۷۱٫
30دسامبر/16

رمضان، ماه ضیافت الهى

 

رمضان دعوتى است معنوى و تو میهمان عرش خدایى.

رمضان، فرصتِ استفاده از “نفخاتِ ربّ” است.

رمضان، موسم “عبادت” است و عبادت، غذاى روح است.

رمضان، فصل مناجات و دعاست. و دعا، نردبان تعالى جان است.

رمضان، دوره تزکیه و تهذیب و تربیت و ساختن و مقاومت کردن و تحمّل نمودن و چشیدن است.

رمضان، بهار جانهاى خدا جوست و باران کرامتِ “شهرالله”، روز و شب بر کویر دلها مى‏بارد و یاد خدا، صفابخش دلهاى عاشقان شب‏زنده‏دار است.

شبهاى رمضان، از شام تا سحر، دل را در چشمه زلال یاد خدا و اولیاء خدا شستشو دهیم و مشتى از برکاتِ آسمانى این ماه برداریم.

در خلوت بیداران شب زنده‏دار، دستى به دعا و چشمى به امید، به سوى خداى غفار بگشاییم و در شبهاى قدر، بستر خواب را جمع کرده، مائده طیّبات ذکر مدایح و مراثى خاندان عصمت بگسترانیم و در ناى نیاز، نجواى عارفانه سردهیم.

رمضان را باید “آیینه”اى بسازیم. پیش رویمان، تا در آن، چهره باطن و سیماى اخلاق خویش را به تماشا بنشینیم.

رمضان، براى ما کلاس است. در همه زمینه‏ها، و در رابطه با “خدا”، و “خود” و “مردم” و “مکتب”.

رمضان، ماه ضیافت خدا است. خداوند میزبان است و بندگان او مهمان، و نیایش و قرب وسیله پذیرایى. و قلبهاى روشن، فدیه بندگان به آستان خداوند است، و دیدگان اشکبار و دلهاى امیدوار، سرمایه عابدان.

رمضان، ماه گریز از خویش و التجاء به خدا است. فصل بازیابى خود گمشده است. ایّام تقویت اراده، و مالک نفس شدن و مهار زدن به تمنّیات است.

رمضان، ماه “قرب” است، ماه “یافتن” و “رسیدن” است.

رمضان، فرصت مناسبى براى محاسبه و به خود پرداختن و به خدا رسیدن است. از لحظه لحظه‏اش، از هر روز و شبش باید سود برد.

رمضان، فرصتى براى “خود سازى” است تا بذر “جان” را در مزرعه “لحظات” و “ایّام” بارور کنند و با آب “اخلاص”، آن را برویانند و به ثمر برسانند.

رمضان فراغتى است و موسمى براى انس و خلوت، و فصل یاد و مناجات است.

رمضان، ماه هجرت از “سیّئات” به “حسنات” و ماه گسستن از “خود” و پیوستن به “خدا”ست.

حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!!

شب قدر، گسترده‏ترین سفره رحمت و پر نعمت‏ترین مائده لطف خداست.

شب قدر، شب گشودن سفره دل و ریختن اشک نیاز و فصل گریستن چون ابر بهار در آستان آفریدگار غفّار است.

در شب قدر، روبه‏روى “آینه محاسبه” مى‏نشینیم و چهره جان را بى‏غبار مى‏بینیم و با باران اشک، دل را در سحر رحمت و مغفرت، شستشو مى‏دهیم.

شب قدر، فرصتى است تا چهره دل را با آب توبه بشوییم و پاکتر گردیم و به فطرت بى‏عیبِ خویش برگردیم.

رمضان، موعد عروج است و شب قدر، میعاد بیداران و معراج شب‏زنده‏داران.

شب قدر، شب احیاء خویش با دم مسیحایى دعاست.

شب قدر، براى آن است که قدر خویش را بشناسى، تقدیر خویش را رقم‏زنى، قدرت اراده و انتخاب را بیازمایى و “خویشتن جدید” را با قلم توبه و جوهر اشک، ترسیم کنى.

“حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!”

عید فطر، “پایان نامه” دوره ایثار و گذشت

عید فطر، عید توفیق در عبودیّت و معرفت و تهذیب نفس است.

رمضان، دعوتى است به باز یافتنِ “خودِ گمشده”، ندایى است، براى توجّه به خداى فراموش شده، ضیافتى است براى تناول از مائده “تقوا” و پایان این مهمانى خدایى، “عید فطر” است، عید توفیق بر “طاعت” و “اطاعت”، عید توبه و تهذیب نفس، عید ذکر و یاد محرومان و گرسنگان، عید “کفّ نفس” و “کنترل خواسته‏ها”

“فطر”، چیدن میوه‏هایى است که از “فطرت” مى‏جوشد!

فطر، سپاس نعمتى است که در رمضان نازل شده است.

پیروزى بر خصم درون (نفس) جشنى روحانى دارد بنام “عید فطر”، که میثاق بستن با فطرت را از سوى روزه‏داران مجاهده‏گر اعلام مى‏دارد.

عید “فطر”، پاداش “افطار”هاى خالصانه و بجاست. مُهر قبولى انفاق‏هاى با قصد قربت است، “پایان نامه” دوره ایثار و گذشت، در مسایل مالى است.

“فطر”، عید خداجویى و خدا ترسى و خدا پرستى است. برکت بخشِ “ماه مبارک” است.

“عید فطر”، بر فاتحانِ عرصه‏هاى “جهاد با نفس”، گرامى باد.

 

30دسامبر/16

اهل بیت در قرآن و روایات

 

خداوند در آیه ۳۳ سوره احزاب به صراحت از لفظ اهل بیت پیامبر نام برده و مى‏فرماید: “انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهّرکم تطهیراً”. همانا خداوند اراده کرده که رجس و آلودگى را از شما اهل بیت پیامبر ببرد.نکته‏اى که در این آیه به چشم مى‏خورد آن است که خداوند هر گونه رجس وآلودگى را از اهل بیت دور کرده است. پس اهل بیت را هر که در نظر بگیریم عصمت ویژگى‏اى است که براى او در این آیه وارد شده است. در مورد شأن نزول این آیه احادیث بسیارى درمیان علماى اهل سنت و شیعه وارد شده است که در بین آنها احادیثى وجود دارد که حاکى از اتفاق نظربین این دو فرقه و اتحادشان در بیان علت نزول این آیه مى باشد. آنچه ما به عنوان اهل بیت پیامبر مى شناسیم پنج تن آل عبا یعنى پیامبر،على،فاطمه وحسنین (سلام الله علیهم) هستند،اما اهل سنت در این مسأله با ما اختلاف کرده وآن را به موارد دیگر هم سرایت داده‏اند. در مجموع – به جز عدّه کمى – اتفاق بر این دارند که منظور از بیت، خانه پیامبر و مقصود از اهل بیت، اهل بیت پیامبر مى‏باشد.آنگاه دراین امر اختلاف شده است که آیا از اهل بیت همسران پیامبر منظور است یا على و فاطمه و حسنین مى‏باشند و یا هر دو گروه داخل در اهلبیت پیامبر مى‏باشند. ما شیعیان اعتقاد راسخ داریم که مراد از اهل بیت در این آیه پنج تن آل عبا هستند و بر گفته خود دلایل زیادى از شیعه و سنى در دست داریم. از جمله این دلایل روایات بسیارى است که از اهل سنت بدست ما رسیده است. که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

  1. “عن عمر بن ابى سلمه ربیب النبى قال:لما نزلت هذه الآیه على النبى انما یرید الله لیذهب عنکم.فى بیت ام سلمه فدعا فاطمه وحسناً وحسیناً فجللهم بکساء وعلى خلف ظهره فجلله بکساء ثم قال اللهم هولاءاهل بیتى فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهیراً قالت ام سلمه وانا معهم یا نبى الله قال انت على مکانک وانت على خیر”.۱ از عمر بن ابى سلمه پرورش یافته پیغمبر منقول است که گفت: چون این آیه بر پیامبر نازل شد در خانه ام سلمه بود پس فاطمه وحسن و حسین را خواسته و در زیر کساء جمع فرمود، على(ع) را که در پشت سرش بود هم خواسته، داخل در کساء نمود. آنگاه فرمود: خداوندا اینان اهل بیت منند، پس از ایشان هرگونه رجس و پلیدى را ببر و پاک و پاکیزه شان گردان. در این وقت ام‏سلمه عرض مى‏کند: یا رسول الله آیا من نیز با ایشان هستم؟ پیامبر فرمود: تو در جاى خودت هستى وبرخیر و نیکى مى‏باشى (اما داخل دراین گروه نیستى).
  2. “عن انس قال:انّ رسول الله کان یمرّ بباب فاطمه سته اشهر اذا خرج الى صلاه الفجر یقول الصلاه یا اهل البیت انما یرید الله ….”۲ از انس منقول است که پیامبر(بعد از نزول آیه) تا شش ماه هر گاه براى نماز صبح به مسجد مى‏رفت چون به در خانه فاطمه مى‏رسید مى‏فرمود:الصلاه الصلاه اى اهل بیت و آنگاه تلاوت مى فرمود: “انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس”.
  3. “عن ام سلمه انها قالت:فى بیتى نزلت هذه الآیه انما یرید الله لیذهب….قالت:فارسل رسول الله الى على و فاطمه والحسن و الحسین فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتى قالت ام سلمه یا رسول الله ما انا من اهل البیت؟ قال:انک على خیر و هؤلاء اهل بیتى”۳از ام سلمه منقول است که این آیه درخانه من نازل شد پس پیغمبر به دنبال على و فاطمه و حسنین فرستاد و فرمود: خدایا اینان اهل بیت منند. ام سلمه مى‏گوید:اى رسولخدا آیا من از اهل بیت تو نیستم؟ پیغمبر فرمود:تو برخیرى ولى اینان اهل بیت من هستند.
  4. “عن ابى سعید الخدرى فى قوله عزّ و جلّ انما یرید الله لیذهب…قال نزلت فى رسول الله وعلى وفاطمه والحسن والحسین رضى الله عنهم”۴ از ابى سعید خدرى منقول است که این آیه درمورد پنج نفر نازل شد:پیامبر على،فاطمه، حسن وحسین.

این احادیثى که با این کیفیت نقل شد ،به دفعات در منابع اهل سنت تکرار شده و تقریباً شبیه به هم هستند. براى مثال ابن عساکر حدیث مذکور را با ۴۵ سند مختلف و از راویان متفاوت و با طرق گوناگون در کتاب خود با عنوان تاریخ دمشق نقل کرده است که تقریباً از لحاظ مضمون همگى شبیه به هم و در یک مرتبه قرار دارند. بنابراین ذکر بیش از این در این مقاله لازم نیست.

 

کلام امام حسن(ع) در مورد ویژگى‏هاى اهل بیت

امام حسن دررابطه با نزول آیه تطهیر مى‏فرماید:

“لما نزلت آیه التطهیر جمعنا رسول‏الله(ص) فى کساء لام سلمه خیبرى ثم قال: اللهم هؤلاء اهل بیتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا”۵ وقتى آیه تطهیر نازل شد رسول خدا ما را درون کساى خیبرى متعلق به ام سلمه گرد آورد و سپس فرمود: بار خدایا اینان اهل بیت و عترت من هستند پس پلیدى را از آنها دورکن و به طهارت مخصوص خود پاکیزه گردانشان.

روایت شده است که: چون حضرت امام حسن(ع) به جهت احترام به پدر بزرگوار خود در حضور او کم سخن مى‏گفت، بعضى ازاهل کوفه به خدمت آن حضرت عرض کردند: امام حسن در سخن گفتن عاجز است. على(ع) فرزند خود را طلبید و فرمود:مردم چنین سخن مى‏گویند بر منبر برو و فضل خود را برایشان ظاهرکن.

امام حسن(ع)فرمود: یا امیرالمؤمنین درحضور تو من یاراى سخن گفتن ندارم حضرت فرمود:اى فرزند من خود را از تو پنهان مى‏کنم. پس على فرمود مردم را ندا کردند تا جمع شدند امام حسن بر منبر برآمد خطبه‏اى در نهایت فصاحت و بلاغت خواند. مردم را موعظه کرد که خروش از اهل مسجد بر آمد سپس فرمود:

“ایهاالناس اعقلوا عن ربکم “انّ الله اصطفى آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران على العالمین.ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم”۶ فنحن الذریه من آدم و الاسره من نوح والصفوه من ابراهیم، والسلاله من اسماعیل آل من محمد(ص)نحن فیکم کالسماء المرفوعه والارض المدحوّه، والشمس الضاحیه وکالشجره الزیتونه لاشرقیه ولاغربیه التى بورک زیتها.النبى اصلها وعلىّ فرعهاونحن والله ثمره تلک الشجره،فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا ومن تخلف عنها فالى النار هوى”.۷

فرمود: اى مردم سخن پروردگار خود را بفهمید، در آیات قرآن تدبر نمایید که حقتعالى مى‏فرماید: خداوند، آدم ونوح وآل ابراهیم وآل عمران رابر جهانیان برترى داد. آنها فرزندان و دودمانى بودند که از نظر پاکى و تقوا و فضیلت بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست. پس بدانید که ذریّه برگزیده آدم و سلاله نوح و برگزیده آل ابراهیم و فرزندان پسندیده اسماعیل و آل محمد مائیم. ما در میان شما مانند آسمان بلندیم و به منزله خورشید انوریم که جهان را به نور خود روشن کرده‏ایم. مائیم شجره زیتونه که حقتعالى در قرآن مثل زده و او را به برکت یاد کرده است. فرمود: نه شرقى ونه غربى است، پیغمبراصل آن درخت و على شاخه آن درخت است، به خدا سوگند که ما میوه آن درختیم، پس هرکه چنگ زند به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن درخت نجات مى‏یابد، هر که از آن درخت دورماند، پس در آتش جهنم سقوط کرده است.

و نیز در نامه‏اى به عبدالله جندب چنین نوشت:

“… هر که از ما جدا شود نابود گردد و هرکس از ما پیروی کند به ما خواهد پیوست. هرکسولایت ما را ترک گوید کافر است. و هر کس دنباله رو ولایت ما باشد مؤمن است. کافر، ما را دوست نخواهد داشت و مؤمن، ما را دشمن نخواهد داشت. هر کس با دوستى ما بمیرد بر خدا لازم است که وى را با ما برانگیزد…خداوند دین را با ما آغاز کرده و با ما به پایان خواهد برد و بوسیله ما خدا گیاهان روى زمین را روزى شما کرده است و بوسیله ما خداوند در زندگى شما و در گورهایتان و در هنگام حشر و نزد پل صراط و ترازوى سنجش اعمال و به هنگام واردشدن به باغهاى بهشت نجاتتان میدهد. و بدانید مثل ما در کتاب خداوند چون قندیلى است که چراغ در آن است و محمد(ص) و اهلبیت او همان چراغ هستند…ما نژادى گرامى هستیم و ما جانشینان خداوندیم در روى زمین و ماییم که درکتاب خداوند وضعیت ویژه‏اى داریم و ماییم که نزدیکترین مردم به پیامبر خدا هستیم”.۸

 

کلام امام حسن در مورد دوستى و دشمنى با اهل‏بیت

خداوند در آیه ۲۳ سوره شورى مى‏فرماید: “قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّه فى القربى و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا” این آیه در نزد مفسرین معروف است به آیه مودت. طبق روایات معتبر، منظور از قربى در آیه فوق همان اهل بیتى است که در آیه تطهیر منظور است. چنانکه امام حسن(ع) در یکى از خطبه‏هاى خود چنین فرمود:

“اناابن السراج المنیر انا من اهل بیت اذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا انا من اهل بیت فرض الله مودّتهم فى کتابه فقال تعالى: قل لااسئلکم علیه اجرا…فالحسنه مودتنا اهل البیت”۹ من فرزند چراغ درخشان هستم من از همان اهل بیتى هستم که خدا رجس را از آنها برده و پاکیزه‏شان گردانیده ، من از اهل بیتى هستم که خدا محبت ایشان را برهمه واجب کرده و مى‏فرماید: بگو من از شما اجر رسالت نمى‏خواهم جز محبت و دوستى با اهلبیتم… پس حسنه دوستى با ما اهل بیت است.

آنچه در روایات وارد شده از امام حسن(ع) در باب دوستى اهلبیت مطرح است آن است که دوستى ایشان براى خدا باشد نه براى منافع دنیوى یا حتى منافع اخروى، که در واقع یک نوع منفعت طلبى و سوءاستفاده از آنهاست. منظور از این‏که دوستى براى خدا باشد، آن است که این دوستى سبب کسب کمالات و ترقیات روحى و مانع دورى از گناهان باشد و در واقع عاملى باشد براى رسیدن بندگان و تقربّشان به خداوند.این قسم دوستى دوستى‏اى است که اثرات سازنده بسیارى به دنبال دارد.انسانى که اهل بیت را دوست دارد باید از کلمات ،گفتار و رفتار ایشان عبرت و الگو گرفته و در راه سلوک بهره بگیرد. این دوستى بسیار مؤثّر و مورد رضاى اهل بیت وخداوند است و محبتى است که در روایات به آن بسیار تاکید شده. از آن جمله امام حسن(ع) فرمود:

“من احبّنا لله جئنا نحن هو یوم القیامه کهاتین(وجمع بین اصبعین المسبحه والوسطى من یده) ولوشئت لقلت: کهاتین (وجمع بین المسبحتین من یدیه جمیعا) من احبّنا للدنیا فاذا جاءت الدنیا اتّسعت للبروالفاجرو ایضا قال:من احبّنا لله نفعه الله تعالى بحبّنا و من احبّنا لغیر الله فان الله یقضى فى الامور ما یشاء اما انّ حبّنا اهل البیت یساقط الذنوب کماتساقط الریح الورق عن الشجر”۱۰ کسى که ما خاندان پیامبر را براى خدا دوست داشته باشد ما و او در روز قیامت کنار هم خواهیم بود (آنگاه دو انگشت اشاره و میانى رابه هم چسباند) و فرمود: مانند این دو انگشت و اگر بخواهم میگویم ماننداین دوانگشت( سپس دو انگشت اشاره هر دودست را به هم چسباند) و کسى که ما را به خاطر دنیا دوست داشته باشد بداند که اگر دنیا روى آورد براى خوب وبدى کسان رو کند و نیز فرمود:کسى که ما را براى خداى بزرگ دوست بدارد خداوند او را بهره‏مند خواهد کرد و کسى که ما را براى غیر خدا دوست بدارد خدا آنگونه که بخواهد درباره او تصمیم مى‏گیرد. آگاه باشید همانا دوستى خاندان پیامبر گناهان را فرو مى‏ریزد، آنچنان که باد برگ درختان را فرو مى‏ریزد.

همچنان‏که درباره دشمنى با اهلبیت به معاویه بن خدیج فرمود: اى معاویه، از دشمنى با ما بپرهیز زیرا رسولخدا فرمود: کسى با ما دشمنى نمى‏کند و بر ما حسد نمى‏ورزد، جز آنکه در روز قیامت با شلاق آتشین از حوض کوثر رانده خواهد شد.۱۱

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ترمذى، محمد بن عیسى، سنن، بیروت دارالفکر، ج۱۲،ص۱۶۴٫
  2. سنن ترمذى ۱۰/۴۹۵؛ الاحاد والمثانى ۸/۳۰۷ ؛ مصنف ابن ابى شیبه ۷/۵۲۷؛ معرفه الصحابه ۲۰/۳۱؛ مسنداحمد ۲۷/۲۷۸؛ معجم ال‏کبیر ۳/۹۳٫
  3. الحاکم،ابوعبدالله محمدبن عبدالله،المستدرک على الصحیحین،ج ۸، ص ۲۲۰٫
  4. طبرانى،معجم آل‏کبیر، ج ۳، ص ۹۴٫
  5. دشتى، محمد، فرهنگ سخنان امام حسن مجتبى، محدث،۱۳۸۲، ص ۱۷۵٫
  6. سوره آل عمران،آیات ۳۳ و ۳۴٫
  7. بحارالانوار،ج ۴۳، ص ۳۵۸٫
  8. همان، ج ۲۳، ص ۳۱۵٫
  9. بحارالانوار،ج ۴۳، ص ۳۶۲٫
  10. فرهنگ سخنان امام حسن، صص ۶۶ و ۶۷٫
  11. همان، ص ۶۷٫
30دسامبر/16

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

محمد اصغرى نژاد

 

ترجیح زخمى‏ها

وسیله ترابرى ما در عملیات خیبر کم بود. اکثر ماشین‏ها یا جلو بودند یا این که آنها را زده بودند. سرانجام با یکى از ماشین‏هاى غنیمتى جلو رفتم. شب توى سنگر بودم که به نظرم آمد صداى کامیون مى‏شنوم. از سنگر بیرون آمدم. دیدم کامیونى از دور زیر آتش دشمن دارد مى‏آید. تعجب کردم. هر لحظه امکان داشت با یک خمپاره منهدم گردد. وقتى رسید، اولین نفرى که از آن بیرون پرید، آقا مهدى زین الدین بود. آمده بود وضعیت منطقه عملیاتى و نیروها را بررسى کند، آن هم با یک کامیون ده چرخ. یادم هست یک سنگر محکم بتونى را براى استقرار بى‏سیم و فرماندهى خط انتخاب کرده بودیم. آن شب مجروح زیاد داشتیم هلى کوپترها هم نمى‏توانستند در شب پرواز کنند و شرایط جوّى خراب بود. براى همین مجروحین روى زمین مانده بودند. آقا مهدى دستور داد سنگر فرماندهى را تخلیه کنند. بعد هرچه پتو داشتیم در آنجا جمع کرد و مجروحین را در آن سنگر جا داد. فرمانده هم با بى‏سیم و نقشه‏هاى عملیاتش بیرون سنگر ماند، در آن شرایط جوّى و زیر آتش دشمن. انگار نه انگار، سرش توى نقشه‏ها بود نه اضطرابى داشت و نه دلهره و تشویش.۱

 

تصویرى از شهید على اصغر مراد نژاد

سرهنگ خلبان سهراب على شهدادى پیرامون این شهید والامقام گوید:” من فکر مى‏کنم هرآنچه در مورد این شهید بزرگوار بنویسیم، کم نوشته‏ام…او اخلاقى بسیار پسندیده داشت و همه قبولش داشتند. یادم نمى‏رود در یک پرواز از گیلان غرب به کرمانشاه مى‏آمدیم. شهر گیلان غرب بمباران هوایى شده بود. من جهت تخلیه مجروحان به آنجا رفتم و ایشان با من بودند. بعد از این که مجروحان را سوار کردیم تا به بیمارستان طالقانى کرمانشاه بیاوریم، وضع مجروحان بسیار وخیم بود و مادرى در داخل هلى‏کوپتر بالاى سر دو فرزند ترکش خورده‏اش ایستاده بود و مرتب به سر و سینه مى‏زد و مى‏گریست. ایشان هم همزمان با آن مادر مى‏گریست و به فرزندانش تنفس مصنوعى مى‏داد. من گاهى به عقب هلى‏کوپتر نگاه مى‏کردم و مى‏دیدم که چه مى‏کند.( شهید مراد نژاد) کرد چیف بود، مداح بود، امام جماعت بود، پزشکیار بود، آمپول مى‏زد. هرچه مى‏خواستى، مى‏گفت: بلدم. در مأموریتى با هم در منطقه بودیم. مردم شهر فرار کرده بودند و در داخل رودخانه‏اى چادر زده بودند و وضع خوبى نداشتند. در مدت دو هفته‏اى که با هم در آنجا بودیم، مرتب غذاهاى اضافى را از سنگرها مى‏گرفت و به آنها مى‏داد به طورى که همه بچه‏هاى کوچک سیاه چادرها، او را مى‏شناختند. هرچه کنسرو و کمپوت در جبهه به او مى‏دادند، همه را به آنها مى‏داد…”۲

 

بلند شو و حرکت کن

“مهدى باى جامه شورانى” بیش از ۷ سال از عمرش را در جبهه‏ها گذراند. وقتى براى آخرین بار خواست به جبهه برود، گفت: من اطمینان دارم دیگر بر نمى‏گردم…

از او پرسیدم: از کجا این قدر اطمینان دارى؟

گفت: دیشب در عالم خواب آقایى با لباس سبز بر بالینم حاضر شده گفتند: پسرم مهدى، از جایت بلند شو و برو که دوستانت منتظر تو هستند.

همین طور که با من سخن مى‏گفتند، پارچه سبزرنگى دور بدنم مى‏پیچیدند و به طور مکرر مى‏فرمودند:”مهدى بلند شو و حرکت کن”.

بیدار شده، خوابم را این طور تعبیر کردم که منظور از پارچه سبز کفن است و من هم سرباز امام زمان(عج) هستم. و اکنون که امام زمان(عج) و نایب برحقش امام خمینى مرا دعوت کرده‏اند، حکمتى در آن وجود دارد.

یک هفته بعد از عزیمت مهدى، خواب صادقه‏اش به بار نشست و وجود تشنه‏اش از جام شهادت لبریز شد.۳

 

 

راننده بى نظیر

پیش از عملیات والفجر مقدماتى، تو هواى سرد و گزنده یک روز زمستانى، با چند تا از بچه‏ها راهى منطقه شدیم. ما با یک مینى‏بوس و یک تویوتا مى‏رفتیم. بعد از سه راهى سلفچگان سرماى هوا بیشتر شد. نزدیک اراک تویوتا چپ کرد و بعد از آن که چند معلق زد، روى چرخ‏هایش ایستاد. اولین نفرى که خودش را به تویوتا رساند، راد مرد بود. سید‌هاشم موسوى هم از تویوتا بیرون آمده بود. آن دو ابراهیم امیر عباسى را کشاندند بیرون و رادمرد سر ابراهیم را پانسمان کرد با توجه به آن که ما در حال مأموریت بودیم، قاعدتاً مى‏بایست تویوتا را به حال خود رها مى‏کردیم ولى رادمرد به بچه گفت: ابراهیم را سوار مینى بوس کنین و اراک بروید، من هم خودم را مى‏رسانم.

یکى با تعجب پرسید: مگر مى‏خواهى چه کار کنى؟

با خونسردى گفت: مى‏خواهم تویوتا را بیاورم.

خرده شیشه زیادى روى صندلى‏هاى تویوتا ریخته شده بود سریع تمیزشان کردیم و رادمرد نشت پشت فرمان و راه افتاد. این در حالى بود که شیشه جلوى تویوتا کاملاً شکسته و ریخته بود و سردى هوا تا مغز استخوان نفوذ مى‏کرد. ما هم سوار مینى بوس شده، راه افتادیم. رادمرد تا مسیر نسبتاً زیادى پشت فرمان نشست کم کم احساس کردیم بدن او کرخت شده است. چون هیچ تکانى نمى‏خورد و فقط دستهایش فرمان را مى‏چرخاند. ولى گویى حس فداکارى و ایثارش فروکش نمى‏کرد. بالآخره مینى‏بوس را جلوى تویوتا کشاندیم و او را وادار کردیم نگه دارد. وقتى سراغش رفتیم، دیدیم یخ زده و نمى‏تواند حرف بزند. در عین حال راضى نمى‏شد پایین بیاید. به زور متوسّل شده او را خارج کردیم. او حتى نتوانست روى پاهایش راه برود. با کمک دو تا از بچه‏ها او را داخل مینى‏بوس بردیم و یک پتو رویش انداختیم. بعد از آن، هر پنج شش کیلومتر یکى ازبچه‏ها پشت تویوتا مى‏نشست تا آن که ماشین را به اراک رساندیم. و بعد از تعمیر تویوتا و بهتر شدن حال ابراهیم، به راهمان ادامه دادیم.۴

گفتنى این که برادر محمد باقر رادمرد در ۱۱ فروردین ۶۵ به شهادت رسید. آخرین سِمَت وى مسؤولیت واحد آموزش تیپ ویژه شهدا بود.

 

راهکار آن بزرگوار

براى آزاد سازى بستان مى‏بایست از پل‏هاى سه گانه سابله عبور مى‏کردیم. اما چون عراق آنجا را زیر اتش شدید خود گرفته بود، نمى‏دانستیم چگونه موفق شویم. به ائمه اطهار بویژه آقا امام زمان(ع) متوسّل شدیم. هنگام غروب یک روحانى با لباس سبز نزدیک ما آمد. گمان کردیم ایشان از روحانیون رزمنده اهل قم است. آقا فرمودند: همراه من نقشه اطلاعات و عملیات است و آن را به شما مى‏دهم تا بتوانید از پل‏ها عبور کنید.

کنار ایشان نشستیم، فرمودند: دشمن بیشتر متوجه بالاى پل‏هاست و شما مى‏توانید از زیر پل‏ها عبور کنید و شهر را دور بزنید.

رزمنده‏ها از ایشان پرسیدند: آیا مى‏توانیم از زیر پل‏ها بگذریم؟

فرمودند: آرى بعد از آن که گروه اطلاعات و عملیات عبور کرد، شما هم پشت سر آن بروید.

با راه کار ایشان توانستیم شهر را آزاد سازیم ولى وقتى داخل شهر شدیم از آن بزگوار اثرى نبود. فرماندهان هم او را نمى‏شناختند.۵

 

لطف حق در بیت المقدس ۳

در عملیات بیت المقدّس ۳ در اسفند ۶۶ در سلیمانیه عراق به عنوان طلبه در گردان محمد رسول اللّه(ص) از لشکر نصر فعالیت داشتم.

یک شب – مصادف با ۲۶ اسفند – بعد از خواندن نماز و صرف شام، به سوى قله گوجال به قصد تصرّف تپه اولاغلو – که حساس و خطرناک بود – حرکت کردیم.

این تپه دو، سه بار میان نیروهاى ایرانى و عراقى رد و بدل شده بود.

تا نقطه رهایى راه سخت و طولانى داشتیم و مى‏بایست ۵ ،۴ ساعت طى مسیر مى‏کردیم. در طول راه به علت ضعف بینایى،، دید کافى نداشتم. براى همین نفر جلویى خود را میزان قرار داده بودم.

در طول مسیر این عملیات امدادهاى غیبى را به طور آشکار مشاهده کردم. براى نمونه با آن که نیروهاى دشمن تفنگ ۱۰۶ و خمپاره‏هاى ۶۰ و ۸۰ و ۱۲۰ میلى مترى و توپ‏هاى دوربرد و نزدیک برد خود، انواع منورها را مى‏زدند، ولى ما اصلاً دیده نمى‏شدیم. این به خاطر پایین آمدن ابرها به سطح زمین در آن نقطه کوهستانى بود. ما در پناه ابرها – و به تعبیر درست‏تر، مه – حرکت مى‏کردیم.

بعد از ۵ ،۴ ساعت، وقتى به نقطه رهایى در گوجال رسیدیم، یک باره ابرها ناپدید شد. در آن هنگام فهمیدیم ابرها مأموریت داشتند ما را تحت پوشش قرار دهند.

سرانجام عملیات صورت گرفت و تپه مزبور به تصرّف ما در آمد. بعد از اذان صبح که هوا رو به روشنى مى‏رفت، شروع به بازگشت نمودیم.

چون به مسیر بازگشت نگاه کردیم، خیلى شگفت و وحشت زده شدیم. باورمان نمى‏شد چنین راه خطرناک و صعب العبورى را پشت سر گذاشته باشیم من این موضوع را یکى از امدادهاى غیبى مى‏دانم. زیرا هنگام رفتن اصلاً احساس ناراحتى و ترس نمى‏کردیم. اگر چنین احساسى داشتیم چه بسا قلّه را نمى‏توانستیم تصرّف کنیم. به هر حال پس از رسیدن به دامنه کوه در چادرهایى که کنار رودخانه برپا کرده بودند، مستقر و منتظر شدیم تا ما را پشت خط منتقل کنند، اما هرچه منتظر شدیم، ماشین‏ها نیامدند. ناچار شب را در چادرها به سر بردیم. بعد از نماز مشغول خوردن شام بودیم ناگهان گفتند: بمب شیمیایى زده‏اند؟

بى درنگ همه از چادرها بیرون آمدند. بعضى از بچه‏ها ماسک نداشتند. من چفیه خود را با آب رودخانه خیس کرده، به صورتم بستم.نیروها سعى مى‏کردند خود را بالاى کوه برسانند تا از تأثیر گازها در امان بمانند.

کسانى که میان سال و پیر بودند، نتوانستند خود را بالاى بلندى‏ها برسانند و بین راه افتادند. تعدادى از آنها ناله مى‏کردند و تحت تأثیر گازهاى مخرّب واقع شده بودند. من به بعضى از آنها کمک کردم اما دیدم به علت خستگى و ضعف زیاد و تأثیر گازها، توانایى دیگرى براى یارى رسانى ندارم.

افراد دیگر هم رمق چندانى براى یارى نداشتند، زیرا از عملیات باز گشته و خسته بودند.

صحنه وحشت ناک و غم انگیزى بود. ناچار از بالاى ارتفاعات به طرف چادرها آمده، دو کترى برداشتم. آنها را از آب رودخانه پر کرده، به کمک مصدومان شتافتم. و با ریختن آب به سر و صورتشان سعى کردم وضعیت تنفسى آنها را بهتر کنم.با آن که فضاى آن منطقه آلوده به گازهاى شیمیاى بود، اثر آن را نمى‏فهمیدم لذا توانستم دو، سه بار بالا و پایین بروم و با پر کردن کترى‏ها به کمک مصدومان بشتابم. به جز من، دو، سه نفر دیگر از جمله یکى از معاونان فرمانده گردان خود را بالاى کوه رسانده بودند و فقط ما به ظاهر شیمیایى نشده بودیم. معاون گردان مانند من به شیمیایى شدگان کمک مى‏کرد.

براى انتقال مصدومان به آمبولانس احتیاج داشتیم و مرتب اعلام نیاز مى‏کردیم ولى تا صبح هیچ وسیله‏اى براى ما نفرستادند. سرانجام چهار، پنج دستگاه آمبولانس آمد.

به یاد دارم وقتى آخرین آمبولانس آمد و آخرین مصدومان را در آن گذاشتیم، یک دفعه به دل درد سخت و حالت روحى عجیبى دچار شدم. دیگر نتوانستم خود را سرپا نگه دارم. لذا من را هم به عنوان مصدوم در آمبولانس گذاشتند در آن لحظه احساس کردم خداوند من را تا وقتى که امدادگران برسند و وضعیت مصدومان مشخص شود، مأمور کمک، به آنها کرده بود. الآن هرچه فکر مى‏کنم، جز این که بگویم همه این ماجرا الطافى الهى بوده، چیز دیگرى نمى‏توانم اظهار کنم.۶

 

فرمانده خدمتگزار

در عملیات خیبر(سال ۶۲) فرمانده گردان بود. یک روز پیش از عملیات براى دیدارش به پادگان لشکر ۱۷ رفتم. دیدم دو نفر فرغونى پر از ظروف غذا را جهت شستن مى‏برند. نیروها زیاد بودند و ظرفها کم بود. آن دو با عجله فرغون را مى‏راندند تا پس از شستن ظرفها آنها را براى غذا خوردن سایر نیروها آماده سازند. یکى از آن دو سردار اسماعیل دقایقى بود.۷

 

تندیس تواضع

آن وقتها “محمد باقر صادق جوادى” فرمانده یک گروهان در پادگان امام رضا(ع) بود. به خاطر احساس مسؤولیتى که مى‏کرد، یک لحظه هم آرام و قرار نداشت. حتى جزئى‏ترین امور مربوط به گروهان از دید او پنهان نمى‏ماند. یکى از امورى که خیلى بر انجامش اصرار داشت، بازدید از نظافت فردى و عمومى نیروها بود. همیشه به این جور جاها سرکشى مى‏کرد و اشکالات را برطرف مى‏کرد. در یکى از این سرکشى‏ها فهمید توالت‏ها بند آمده و کثیف شده است. خودش رفت و چند تا نیرو آورد. بعضى از آنها وقتى فهمیدند که چه کار باید بکنند، حسابى ناراحت شدند و به آنها برخورد. بقیه هم با اکراه شروع به کار کردند. محمد باقر این طور مواقع نه اسمى از دستور و لغو دستور مى‏آورد و نه اسمى از مافوق و زیر دست. با این که به راحتى مى‏توانست از موقعیت فرماندهى‏اش استفاده کند و آنها را وابدارد به کار، این کار را نکرد. او آنجا هم آستین‏ها را بالا زد و شروع کرد به باز کردن چاه و شستن دستشویى‏ها. البته تأثیر این عمل و این شیوه به روى افراد واضح و آشکار بود: از یک طرف شرمندگى زیاد و از یک طرف هم با جان و دل مشغول کار شدن.۸

 

با پاى برهنه

برادر اصغر عدالت در منطقه عملیاتى فاو به عنوان فرمانده مشغول خدمت بود یک شب به سنگرها سرکشى کرد ناگهان متوجه شدیم ایشان با پاى برهنه روى خاک و خاشاک راه مى‏رود. من به ایشان گفتم: برادر عزیز، اصغر عدالت، چرا با پاى برهنه راه مى‏روید؟ ممکن است عقرب یا مار به شما آسیب برساند. گفت: شما به هر نقطه از این خاک اشاره کنید قطره‏اى از خون یک شهید روى آن ریخته است ما باید با وضو و با پاى برهنه در اینجا حاضر شویم.۹

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. راوى: احمد فتوحى، ر.ک: تو که آن بالا نشستى، ص ۳۶ و ۳۷٫
  2. اهالى آسمان، ص ۳۶۱ – ۳۶۳٫
  3. راوى: همسر شهید، ر.ک: لحظه‏هاى ماندگار، روایت عشق(دفتر دوم)، ص ۱۵۰٫
  4. راوى سید حسن پیشقدم، ر.ک: کلید فتح بستان، ص ۱۱۳ و ۱۱۴٫
  5. ر.ک: عنایات امام زمان(ع) در هشت سال دفاع مقدس،ص ۴۴ – ۴۶٫
  6. راوى حجت الاسلام و المسلمین عبدالرحیم اباذرى، (این خاطره به طور مستقیم از نامبرده نقل شده است).
  7. راوى: اسماعیل محمدى، ر.ک: بدرقه ماه، عزیز اللّه سالارى، ص ۷۷٫
  8. راوى: سید‌هاشم موسوى، ر.ک: کلید فتح بستان، سعید عاکف، ص ۱۴۹ و ۱۵۰٫
  9. راوى: عبدالرسول حمیدى، ر.ک: فتح، ویژه‏نامه سوم خرداد ۱۳۸۷، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‏هاى دفاع مقدّس استان بوشهر، ص ۳۶٫

 

30دسامبر/16

روزه، رمضان و قرآن

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور

 

روزه یکى از مهم‏ترین عبادت‏هاى مسلمانان و مؤمنان است که به عنوان یکى از مؤثرترین عوامل براى پرورش روح تقوا در تمام زمینه‏ها و همه ابعاد به مؤمنان معرفى شده است.

انجام این عبادت در ماه رمضان در طول یک ماه کامل بر آن‏ها

واجب است. ماهى که مهمترین امتیاز آن نزول قرآن به منظور هدایت انسان‏ها در آن است.

در این مقاله در رابطه با مقوله‏هاى سه گانه فوق یعنى روزه، ماه رمضان و قرآن در سه فصل سخن به میان مى‏آید.

 

فصل اول: روزه

روزه تکلیفى است که مؤمنان وظیفه دارند در ماه مبارک رمضان آن را به منظور تقرّب به خدا با ترک خوردن و آشامیدن و مانند آن از طلوع فجر تا اذان مغرب در طول یک ماه کامل که گاه ۲۹ روز و گاه ۳۰ روز است، آن را به انجام رسانند.

قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود: “یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الّذین من قبلکم لعلّکم تتقون؛۱ اى افرادى که ایمان آورده‏اید، روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانى که قبل از شما بوده‏اند نوشته شده تا پرهیزکار شوید.”

 

تجلّى رحمت خدا در تکلیف روزه

با این که روزه از ارکان اسلام است اما انجام آن با مشقّت و محرومیت از لذایذ مادى و مشکلاتى چون تحمّل رنج گرسنگى و تشنگى همراه است اما خداوند اولاً آن را با خطاب عاطفه برانگیز و مسؤولیت بخش “یا ایّها الّذین آمنوا” همراه کرده است تا علاوه بر اهمیّت موضوع روزه، به مؤمنان عظمت و کرامت ببخشد. امام صادق(ع) فرمود: “لذّه ما فى النداء ازال تعب العباده و العناء؛۲ لذّت خطاب “یا ایّها الّذین آمنوا” آن چنان است که سختى و مشقت این عبادت را از بین برده است.”

ثانیاً با بیان این حقیقت که روزه اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه در امّت‏هاى پیشین نیز بوده است، این مطلب را گوشزد مى‏کند این وظیفه، وظیفه همه انسان‏ها در هر دینى بوده است و این خود ترغیب بر فعل و تطیّب نفس است لذا مى‏فرماید: این عبادت تنها بر شما واجب نشد، بلکه هیچ امتى از این طاعت مستثنا نبوده‏اند.

ثالثاً با بیان فایده روزه و فلسفه انجام آن یعنى تحصیل تقوا آن را یک موضوع دوست داشتنى و گوارا مى‏سازد.

رابعاً با بیان این حقیقت که گرفتن روزه براى شما خیر است “و ان تصوموا خیرلکم” رحمت خود را متجلّى ساخته است تا مؤمنان با علاقه و عشق و محبت به این وظیفه الهى بپردازند.

 

روزه در دیگر ادیان

روزه بر پیروان دیگر ادیان نیز واجب بوده است و برخى گفته‏اند این تکلیف از عهد آدم تا کنون وجود داشته.۳

ناگفته نماند همانندى روزه مسلمانان با غیر مسلمانان در اصل تکلیف است نه در خصوصیات آن، زیرا آیه درباره این مطلب که روزه بر همه امّت‏ها بدون استنثنا واجب بوده در کمیّت و کیفیت نیز یکسان بوده ساکت است، در برخى نوشته‏ها آمده است:

روزه به طور کلّى در تمام اوقات در میان هر طایفه، هر ملّت و مذهب در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقبه معمول بوده است.۴

و حیات حواریون و مؤمنین ایام گذشته، عمرى مملو از افکار لذات و زحمات بیشمار و روزه دارى بود.۵

 

هدف روزه

۱- انسان مسافر است و مسافر به زاد و توشه نیاز دارد. بهترین ره توشه سالکان مسیر معاد تقواست “و تزوّدوا فانّ خیر الزاد التقوى؛۶ توشه برگیرید زیرا بهترین توشه تقوا است.”

براى رسیدن به تقوا گاه باید اندیشه را از راه تعلیل و تحلیل علمى و زمانى با تأیید انگیزه از راه دستورهاى عملى تقویت کرد در آیه مورد نظر دستور عملى به روزه را عاملى براى پیدایش این ره توشه معنوى مى‏کند که انسان روزه‏دار با روزه دارى به تقوا مى‏رسد.

۲- روزه داراى ابعاد گوناگون و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى است، روزه هم در بعد اخلاقى آثارى دارد و هم از نظر اجتماعى و هم از نظر بهداشتى و روانى و تأمین صحت و سلامتى انسان.

روزه از نظر اخلاقى روح انسان را تلطیف و اراده انسان را قوى و امیال و غرائز او را تعدیل مى‏کند. زیرا انسان روزه دار اولاً با تحمّل گرسنگى و تشنگى و چشم پوشى از لذّت جنسى، روح خودش را تلطیف مى‏کند و از این طریق زمام نفس سرکش را در اختیار داشته و بر هوس‏ها و شهوات خود مسلّط مى‏گردد و با تسلّط بر آن قلب انسان از نور و صفا برخوردار مى‏گردد.

و ثانیاً با ترک موقت خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها و لذایذ با امکان دسترسى به آن‏ها از طریق حلال، روحیه مقاومت را در خود تمرین مى‏دهد تا در غیر ماه رمضان از حرام اجتناب کند و به عبارت دیگر: اراده خود را تقویت مى‏کند تا به راحتى از هرچه که حرام است دورى گزیند.

و ثالثاً با اراده قوى، امیال خود را تعدیل مى‏کند نه چون حیوانات که تنها تحت تأثیر غرائز عمل کند بلکه غرائز خود را در اختیار دارد که د رجایى که باید آن را اعمال کند، اعمال کند و در جایى که باید کنترل کند و اعمال نکند، اعمال نمى‏کند و بالأخره روزه انسان را از عالم حیوانات ترقّى داده و به عالم ملکوت و فرشتگان صعود مى‏دهد.

در روایات اسلامى روزه را سپرى در برابر آتش دوزخ معرفى مى‏کند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: “الصوم جنه من النار؛۷ روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ”.

امام صادق(ع) از پدرانش نقل مى‏کند که پیامبر اکرم(ص) به اصحابش فرمودند: “الا اخبرکم بشى‏ء ان انتم فعلتموه تباعدالشیطان منکم کما تباعدالمشرق من المغرب به قالوا بلى یا رسول اللّه (ص) قال: الصوم یسود وجهه و الصدقه تکسّر ظهره و الحب فى اللّه و الموازره على العمل الصالح یقطع دابره و الاستغفار یقطع وتینه و لکل شى‏ء زکاه و زکاه الابدان الصیام؛۸ روزه روى شیطان را سیاه مى‏کند و انفاق و صدقه دادن در راه خدا پشت او را مى‏شکند و دوست داشتن به خاطر خدا و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مى‏کند و طلب مغفرت از خدا رگ گردن او را قطع مى‏کند و براى هرچیزى زکاتى است و زکات بدن روزه گرفتن است.”

حضرت امیر(ع) فرمود: “والصیام ابتلاءً لاخلاص العمل؛۹ خداى سبحان از این جهت روزه را واجب فرمود که روح اخلاص در مردم پرورش یابد.”

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “انّ للجنه باباً یدعى الریّان لایدخل منه الّا الصائمون؛۱۰ بهشت درى دارد به نام ریّان (سیراب شده) که تنها روزه داران از آن وارد مى‏شوند.”

 

مشاهده ملکوت

روزه دار به دلیل صبر و مقاومت در برابر گرسنگى و تشنگى و امیال و غرائز مى‏تواند ملکوت را مشاهده کند. توضیح آن که: بزرگترین مانع پیشرفت معنوى بشر اشتغال به خوردن و آشامیدن و لذائذ بدنى است و بهترین عامل رشد روحى وى نزاهت و پرهیز از این امور است روزه انسان را از اشتغال به امور مادى باز مى‏دارد و فراغت بیشترى براى او فراهم مى‏کند تا در راز آفرینش خود بیندیشد و زادراهش را فراهم آورد، روزه بهترین راه براى رسیدن به باطن عالم و مشاهده ملکوت آن است.

کم خورى و رعایت اعتدال از بهترین راه‏هاى طىّ مسیر کمال است چنان‏چه پرخورى از بزرگترین موانع کمال به شمار مى‏آید. بر همین اساس برخى بزرگان فرمودند: در فضیلت روزه همین بس که انسان روزه دار شبیه فرشتگان مى‏شود و غذاى او چون فرشتگان تسبیح و تحمید حضرت حق تعالى است.

در روایتى از امام رضا(ع) علت دستور به روزه دارى سؤال شد، آن حضرت فرمود: “لکى یعرفوا الم الجوع و العطش فلیستدلّوا على فقر الآخره و لیکون الصائم خاشعاً ذلیلاً مستکینا مأجورا محتسباً عارفاً صابراً على ما اصابه من الجوع و العطش فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساک عن الشهوات و یکون ذلک واعظاً لهم فى العاجل و رائضاً لهم على اداء ما کلّفهم و دلیلاً لهم فى‏الآجل و لیعرفوا شدّه مبلغ ذلک على اهل الفقر و المسکنه فى الدنیا فیؤدّوا الیهم ما افترض اللّه لهم فى اموالهم؛۱۱ علت تشریع روزه آن است که اولاً مسلمانان رنج گرسنگى و تشنگى را دریابند و به فقر و نیاز آخرت راه یابند و ثانیاً انسان روزه دار در برابر خدا خاشع و خاضع بوده و از اجر و پاداش برخوردار شده و بر آن چه که از گرسنگى و تشنگى به او مى‏رسد صبر کند تا استحقاق ثواب خدا را بیابد و ثالثاً روزه دارى سبب جلوگیرى از شهوت‏ها مى‏شود و رابعاً روزه دارى سبب مى‏شود تا او واعظى در حال داشته و ریاضتى را تحمّل کرده تا در آخرت از آثار آن بهره‏مند شود و خامساً بداند گرفتارى‌هایى که به فقیران و نیازمندان در دنیا مى‏رسد پس حقوقى را که در اموال خود دارد به آن‏ها پرداخت کند.”

از این روایت استفاده مى‏شود انسان سیر در برابر خدا خشوع و ذلّت بایسته را ندارد، از این رو خدا فرمود: “روزه بگیرید تا با تقوا باشید منشأ فجور شهوت و غضب است و قوّه غضب نیز در خدمت شهوت است، بیشتر انسان‏هاى ظاهرى حیوان شهوى اند و قوّه غضب در آنان براى دفع از مشتهیات نفسانى است و در این روایت امام رضا(ع) روزه گرفتن را عامل شکسته شدن شهوت مى‏داند.

انسان روزه با روزه‏داراى واعظ درونى است که او را نسبت به آخرتش پند دهد.

از نظر اجتماعى نیز روزه درس مساوات و برابرى در میان افراد اجتماع است انسان‏هاى متمکن و ثروتمند با انجام این دستور دینى، موقعیت گرسنگان و محرومان اجتماع را به طور محسوس درمى‏یابند. از این روى مى‏یابیم که هشام ابن حکم از علت تشریع روزه سؤال مى‏کند، امام صادق(ع) جواب مى‏فرماید: “انما فرض اللّه عزّ و جلّ الصیام لیستوى به الغنى و الفقیر و ذلک ان الغنى لم یکن لیجد مسّ الجوع فیرحم الفقیر، لانّ الغنى کلما اراد شیئاً قدر علیه فاراداللّه عزّ و جلّ ان یستوى بین خلقه و ان یذیق الغنى مسّ الجوع و الالم لیرقّ على الضعیف و یرحم الجائع؛۱۲ روزه به این دلیل واجب شده است که میان غنى و فقیر مساوات و برابرى بر قرار گردد و این به خاطر آن است که غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقیر اداى حق کند، زیرا اغنیاء و ثروتمندان هرچه را بخواهند براى آن‏ها فراهم است، خدا مى‏خواهد میان بندگان خود مساوات باشد و طعم گرسنگى و درد و رنج را به ثروتمندان بچشاند تا نسبت به ضعیفان و گرسنگان ترحم و دلسوزى کنند.”

انسان روزه دار علاوه بر ترحم و دلسوزى نسبت به نیازمندان، و شریک شدن با آن‏ها در تحمّل رنج گرسنگى و تشنگى، مازاد مصرف خود را ذخیره و آن را در اختیار نیازمند قرار مى‏دهد.

 

ویژگیهاى روزه

روزه در آموزه‏هاى اسلامى ویژگى‌هایى دارد که به آن‏ها اشاره مى‏شود:

۱- سلامتى و تندرستى

پیامبر اسلام(ص) فرمود: “ان اللّه اوحى الى نبىّ من بنى اسرائیل: اخبر قومک ان لیس عبد یصوم یوماً ابتغاء وجهى الا صحّت جسمه واعظمت اجره؛۱۳ خداى سبحان به پیامبرى از بنى اسرائیل وحى کرده است به قومت خبر بده که بنده‏اى روزى را روزه نمى‏گیرد براى رضاى خدا جز این که جسمش سالم مى‏ماند و پاداشش بزرگ داشته مى‏شود.

و در روایت دیگرى فرمود: “صوموا تصحوا؛۱۴ روزه بگیرید سالم مى‏شوید.” با توجه به این که پیامبر فرمود: “المعده بیت کلّ داء و الحمیّه رأس کلّ دواء؛۱۵ معده خانه تمام دردها و امساک بالاترین داروهاست.” روشن مى‏شود انسان روزه دارى که در ماه رمضان از خوردن و آشامیدن خوددارى مى‏کند، دستگاه گوارشى او به استراحت پرداخته و مواد زائد بدن را دفع مى‏کند.

۲- عبادت بى مانند

روزه داراى خصلتى است که در اعمال عبادى دیگر یافت نمى‏شود از این رو راوى مى‏گوید: به پیامبر اکرم(ص) گفتم: مرا به کارى فرمان ده که با عمل به آن خداى سبحان به من سود و منفعت اعطاء کند. پیامبر(ص) فرمود: “علیک بالصوم فانه لامثل له؛۱۶ بر تو باد به روزه گرفتن زیرا چیزى در عبادت مانند او نیست.”

۳- دعاى فرشتگان براى روزه‏داران

امام صادق(ع) از پیامبر نقل فرمود: که آن حضرت فرمودند: “انّ اللّه عزّ و جلّ وکّل ملائکته بالدعاء للصائمین و قال اخبرنى جبرئیل عن ربّه انه قال: ما امرت ملائکتى بالدعاء لاحد الّا استجیب لهم فیه؛۱۷ خداى متعال به فرشتگان وکالت داده تا براى روزه داران دعا کنند و فرمود: جبرئیل از سوى خدا به من خبر داد که خدا فرمود: فرشتگان را امر به دعا نکردم جز این که آن را اجابت خواهم کرد.”

و در سخن دیگرى آن حضرت فرمود: “انّ الصائم تسبح عظامه و تستغفر له الملائکه ما اکل عنده؛۱۸ استخوان‏هاى روزه دار خدا را تنزیه مى‏کند و فرشتگان براى او استغفار مى‏کنند”.

۴- آمرزش گناهان

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “من صام رمضان ایماناً و احتساباً غفرله ما تقدّم من ذنبه؛۱۹ کسى که در ماه رمضان از روى ایمان و اعتقاد روزه بگیرد خداى متعال گناهان گذشته‏اش را مى‏بخشد.”

بر اساس آموزه‏هاى قرآن که “انّ الحسنات یذهبن السیئات؛ نیکوکارى‏ها بدى‏ها را از صفحه اعمال انسان پاک مى‏کند” روزه کار خوبى است که سیئات و بدهى‏هاى گناه را در انسان از بین مى‏برد.

۵ – استجابت دعاى روزه‏دار

یکى از ویژگى‏هاى روزه‏دار آن است که دعاى او مستجاب مى‏شود پیامبر اکرم(ص) فرمود: “ثلاثه لاتردّ دعوتهم: الصائم حتى یفطر”۲۰ سه گروه دعاى آن‏ها رد نمى‏شود که از آن‏ها روزه دارى است تا افطار کند”. و در بیان دیگر فرمود: “الصائم عند افطاره دعوه مستجابه؛۲۱ دعاى روزه دار هنگام افطار مستجاب است.”

و در گفتار دیگرى فرمود: “نوم الصائم عباده و صمته تسبیح و عمله مضاعف و دعائه مستجاب و ذنبه مغفور؛۲۲ خواب روزه دار عبادت و سکوت او تنزیه خدا و عمل او چندین برابر و دعاى او مستجاب و گناه او مورد مغفرت است.”

از این احادیث استفاده مى‏شود، هر سالکى که حرمت الهى را پاس دارد دعاى او مستجاب خواهد بود. روزه دار نیز از این برکت برخوردار و از وعده استجابت دعا بهره‏مند است.

۶- دهان روزه دار خوشبوتر از مشک

در روایات دهن روزه دار را عطر آگین معرفى مى‏کند. امام صادق(ع) مى‏فرماید: “اوحى اللّه عزّ و جلّ الى موسى(ع) ما یمنعک من مناجاتى: فقال: یا ربّ احبّک عن المناجاه لخلوف فم الصائم فاوحى اللّه عزّو جلّ الیه: یا موسى لخلوف فم الصائم اطیب عندى من ریح المسک؛۲۳ خداى سبحان به موسى کلیم وحى کرد و فرمود: چه چیزى تو را از مناجات با من باز مى‏دارد، موسى کلیم فرمود: به دلیل بوى دهان روزه‏دار مناجات را به تأخیر انداختم، خداى سبحان به وى وحى کرد و فرمود: بوى دهن روزه‏دار براى من از بوى عطر مشک عطرآگین‏تر است.”

ناگفته نماند، این استشمام، استشمام ملکوتى است و استشمام ملکوتى نیازمند به باز شدن شامّه قلبى است و باز شدن شامّه قلبى و درونى آدمى است که عطرآگین بودن دهن روزه دار احساس مى‏شود.

۷- دو خوشحالى براى روزه‏دار

امام صادق(ع) فرمود: “للصائم فرحتان، فرحه عند افطاره و فرحه عند لقاء ربّه؛۲۴ روزه دار دو خوشحالى دارد، خوشحالى هنگام افطار و خوشحالى هنگام ملاقات پروردگار.”

روزه دار هنگام افطار خوشحال است زیرا از عهده تکلیف الهى برآمده است و هنگام لقاى خداى سبحان نیز شاداب و شادمان خواهد بود.

البته ممکن است هنگام افطار، غروب و مغرب باشد و ممکن است عید فطر باشد که جایزه روزه داران در آن روز اعطا مى‏شود.

۸ – اعطاء پاداش به روزداران توسط خداى سبحان بدون واسطه

در روایات فراوانى آمده است که خداى سبحان روزه را براى خود مى‏داند و خود بدان پاداش مى‏دهد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: “کلّ عمل ابن آدم یضاعف الحسنه عشره امثالها الى سبعمأه ضعف قال اللّه عزّ و جلّ الّا الصوم فانه لى و اجزى به یدع طعامه و شرابه و شهوته من اجلى؛۲۵ همه اعمال حسنه انسان از ده برابر تا هفتصد برابر پاداش دریافت مى‏کند اما خدا فرمود روزه مال من است و من به آن پاداش مى‏دهم زیرا روزه‏دار براى خدا خوردن و آشامیدن و شهوتش را رها مى‏کند.”

و باز پیامبر(ص) فرمود: “الصیام لاریاء فیه قال اللّه: هولى و انا اجزى به؛۲۶ در روزه ریا و تظاهر راه پیدا نمى‏کند او مال من است و من به آن پاداش مى‏دهم.”

این که در روایت فرمود: روزه مال من است براى آن است که روزه صبغه صمدى دارد و بیان‏گر اوصاف تنزیهى خداى سبحان است زیرا خدا همه را غذا مى‏دهد اما خود غذا خور نیست روزه دار نیز در بخشى از ساعات شبانه روز از خوردن و آشامیدن و امور ممنوع دیگر خوددارى مى‏کند.

و این که فرمود: من بدون واسطه به روزه‏دار پاداش مى‏دهم از عظمت این عمل و خالص بودن حکایت مى‏کند.

۹- پذیرایى ویژه روزه‏داران در بهشت

پیامبر اکرم(ص) فرمود: “للجنه ثمانیه ابواب: فیها بابٌ یسمّى الریّان یدخل منه الصائمون فاذا دخل آخرهم اغلق فلم یدخل منهم احد و من دخل منه شرب و من شرب لم یظمأ ابداً؛۲۷ بهشت هشت در دارد که نام یکى از آن درها (ریّان) است که روز قیامت از آن در روزه داران وارد مى‏شوند و غیر آن‏ها وارد نخواهند شد، گفته مى‏شود روزه داران کجایند تا وارد شوند، وقتى که آخرین آن‏ها وارد شد در بسته مى‏شود و کسى وارد نخواهد شد و کسیکه از آن در وارد شد از نوشیدنى استفاده مى‏کند و هر کس از آن نوشیدنى بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد.”

روزه داران در قیامت از سفره‏اى استفاده مى‏کنند که نه چشمى آن را دیده و نه گوشى آن را شنیده و نه بر قلب کسى خطور کرده است.

 

۱۰- شفاعت روزه از روزه داران

عمل صالح همواره زنده است و از عامل شفاعت مى‏کند زیرا صورت ملکوتى عمل صالح به طرف خداى سبحان صعود مى‏کند و همین عمل زمینه صعود عامل را نیز فراهم مى‏کند از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود: “الصیام و القرآن یشفعان للعبد یوم القیامه، یقول الصیام، اى ربّ منعته الطعام و الشهوه فشفعنى فیه و یقول القرآن منعته النوم باللیل فشفعنى فیه قال: فیشفعان؛۲۸ روزه و قرآن از انسان در روز قیامت شفاعت مى‏کنند، روزه مى‏گوید: پروردگار من این انسان را از خوردن و اعمال شهوت باز داشتى. مرا در آن شفیع قرار ده و قرآن مى‏گوید: این انسان را از خواب شب منع کردى، مرا در آن شفیع قرار ده، خداى سبحان به آن‏ها اجازه شفاعت مى‏دهد و آن‏ها شفاعت مى‏کنند.”

 

دستورات روزه براى کاستن از سنگینى آن

“ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او على سفر فعدّه من ایام اخرو على الّذین یطیقونه فدیه طعام مسکین فمن تطوّع خیراً فهو خیر له و ان تصوموا خیرٌ لکم ان کنتم تعلمون؛۲۹ چند روز معدودى را باید روزه بگیرند و هر کس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادى از روزهاى دیگر را روزه بدارد و بر کسانى که روزه براى آن‏ها طاقت فراست (همچون بیماران مزمن و پیران) لازم است کفّاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند و کسى که کار خیرى انجام دهد براى او بهتر است و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانید.”

در آیه فوق چند دستور دیگر را براى روزه داران بیان مى‏کند تا از سنگینى بار روزه کاشته شود و آن‏ها عبارتند از:

۱- اولاً بدانید انجام عمل روزه در روزهاى معدودى است نه آن که لازم باشد در همه سال و یا بخش مهم از آن را روزه بدارید. میبدى در کشف الاسرار مى‏نویسد: “خداوند سبحان چون بندگان را بر روزه تکلیف کرد و این بار حکم بر ایشان نهاده “ایاماً معدودات” بگفت تا بر بندگان تکلیف کردن نیاید پس “ایاماً معدودات” تخفیفى‏است فردى، نظیر “وجاهدوا فى‏اللّه حق جهاده” که پس از آن فرمود:” و ما جعل علیکم فى الدین من حرج”.۳۰

۲- براى بیمار و مسافرى که روزه گرفتن براى او مشقت دارد از این حکم در سفر معافند و باید روزهاى دیگرى را به جاى آن روزه بگیرند.

۳- کسانى که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند مانند پیرمردان و پیرزنان و بیماران مزمنى که بهبودى براى آن‏ها نیست روزه گرفتن براى آن‏ها واجب نیست. آن‏ها باید به جاى روزه گرفتن کفاره بدهند و مسکینى را اطعام کنند.

۴- اگر کسى مایل باشد بیش از آن چه که به عنوان کفّاره فرض و واجب است به صورت تطوّع و استحبابى اطعام کند براى او خیر است.

۵ – یکى از حکمت‏ها و فلسفه‏هاى روزه آن است که خیر، مصلحت مسلمانان در انجام آن است در صورتى که آن‏ها به خیر بودن آن توجه کنند. زیرا انبیاء الهى تعالیمى آورده‏اند که بشر در پیشرفت همه علوم از نیل و ادراک آن‏ها عاجز و ناتوان است چه این که فرمود: “و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون؛۳۱ خداى سبحان حقایق و معارف و چیزهایى را به شما تعلیم مى‏دهد که شما هرگز نمى‏توانستید به آن معارف و حقایق علم پیدا کنید.”

یکى از نوآورى‏هاى انبیاء که با محاسبات علمى نمى‏توان به آن رسید مسئله امساک از خوردن و آشامیدن و کنترل غرائز همراه با خلوص و قصد تقرّب است قرآن کریم علم جامعه بشرى به این معارف را در پرتو ایمان به وحى و استماع آیات آن و تحلیل عمیق علمى آن‏ها ممکن مى‏داند.

 

فصل دوم: ماه رمضان

“شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضاً او على سفر فعدّه من ایام اخر، یریداللّه بکم الیسرو لایرید بکم العسر و لتکملوا العده و لتکبّروا اللّه على ما هدیکم و لعلّکم تشکرون؛۳۲( آن چند روز معدود را که باید روزه بگیرید) ماه رمضان است، همان ماهى که قرآن در آن نازل شده است، قرآنى که موجب هدایت مردم و داراى نشانه‏هاى هدایت و معیارهاى سنجش حق و باطل است.

کسانى که ماه رمضان در حضر باشند باید روزه بگیرند، اما آن‏ها که بیمار یا مسافرند روزهاى دیگر را به جاى آن روزه مى‏گیرند، خداى سبحان راحتى شما را مى‏خواهد و زحمت شما را نمى‏خواهد، هدف آن است که شما تعداد این روزها را کامل کنید و خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده، بزرگ شمارید و شاید شکر نعمت‏هاى او را بگذارید.”

 

وجه نامگذارى ماه رمضان

۱- رمضان از ریشه “رمض” به معناى شدّت و حرارت است۳۳ و در اصطلاح ماه پنجم از ماه‏هاى قمرى را گویند در علت نامگذارى این ماه به رمضان وجوهى گفته‏اند: “رمض” بارانى است که قبل از پائیز مى‏بارد و زمین را شستشو مى‏دهد همچنان که ماه رمضان انسان‏ها را از گناه شستشو و دلهایشان را پاک مى‏کند.۳۴

۲- رمض حرارت سنگ بر اثر حرارت خورشید است و چون روزه دار در ماه رمضان حرارت تشنگى و مانند آن را احساس مى‏کند به آن رمضان گفته شده است.۳۵

۳- رمضان از اسماى الهى است و بر اثر رحمت پروردگار گناهان برطرف مى‏شود.۳۶

از این رو امیرالمؤمنین على(ع) فرمود:”لاتقولوا رمضان و قولوا شهر رمضان فانکم ماتدرون ما رمضان”.۳۷

و امام باقر(ع) فرمود: “لاتقولوا هذا رمضان و لا ذهب رمضان و لاجاء رمضان فانّ رمضان اسم من اسماء اللّه و لکن قولوا شهر رمضان؛۳۸ نگویید این رمضان است و نگویید رمضان رفته است و یا آمده است، رمضان اسمى از اسماء خداست ولى بگویید ماه رمضان.”

و پیامبر اکرم(ص) در وجه تسمیه رمضان فرمود: “انما سمّى رمضان لانّ رمضان یرمض الذنوب؛۳۹ رمضان را به رمضان نام گذارى کردند چون رمضان گناهان را شستشو مى‏دهد.”

 

۲- ماه رمضان، ماه وجوب روزه و علت آن

با توجه به این که در آیات قبل از وجوب روزه در روزهاى معیّن سخن به میان آمده، در این آیه ظرف آن روزهاى معیّن را مشخص کرده و آن ماه مبارک رمضان است.

از اختصاص ماه رمضان به وجوب روزه در بیانى از امام رضا(ع) چنین است اگر پرسش شود که چرا خداى سبحان روزه را در ماه رمضان واجب گردانید نه ماه دیگر، علت و حکمت آن این است که اولاً ماه رمضان ماهى است که خداى سبحان قرآن را در آن فرو فرستاده است که در آن مرز حق و باطل از هم تمایز پیدا مى‏کند چنان که قرآن فرمود، ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل شده است و ثانیاً در آن نبوت تحقق پیدا کرده است و ثالثاً در آن شب قدرى قرار گرفته است که ارزش آن بیش از هزار ماه است و در آن هر امر حکیمانه و استوارى بر اساس حکمت الهى تدبیر و اجرا مى‏گردد و رابعاً آغاز سال است که مقدّرات سالانه هرچیز و هر شخصى به اعتبار شب قدر در آن رقم مى‏خورد.

اگر پرسش شود که چرا به روزه در ماه رمضان امر شده است و نه کمتر و نه بیشتر براى آن است که ارزیابى صحیح توان غالب مردم مقدور خداى سبحان است که به هر چیز احاطه علمى دارد و شاید از تجربه نوعى به توان استمداد کرد که نصاب مقرر براى اهل روزه و افطار و براى ادا و قضا حدّى است معقول و مقبول متشرّعان از این رو خداى سبحان این توان را در نظر گرفته و آن را در ماه رمضان قرار داده است و اگر توان مردم کمتر از این بود روزهاى کمترى واجب مى‏شد و اگر توان بیشتر بود روزهاى بیشترى واجب مى‏گردید.۴۰

 

۳- ویژگى‏هاى ماه مبارک رمضان

در روایات و ادعیه ویژگى‏هاى فراوانى براى ماه رمضان ذکر شده که بیان گر عظمت این ماه است.

در دعاى ۴۴ صحیفه سجادیه که هنگام دخول ماه رمضان امام سجاد(ع) آن را مى‏خواندند آمده است که خدا را سپاس که ما را به راه‏هاى احسان خویش کشاند که به مدد ستایش او به سوى خشنودى‏اش ره پوییم، ستایشى که از ما بپذیرد و خرسند گردد. سپاس و ستایش خداى را که ماه خود، ماه رمضان را راهى از راه‏هاى احسان خویش قرار داد. ماه روزه، و ماه اسلام و ماه پاکى و پاک کنندگى و ماه آزمایش براى خلوص و ماه به پا خاستن براى شب زنده‏دارى و ماهى که قرآن چون رهنمونى براى مردم و چون نشانه‏هایى آشکار از راه راست و جدا کننده درست از نادرست است، براى همین برترى آن را بر ماه‏هاى دیگر با حرمتى بى‏شمار و فضیلت‏هاى بسیار، آشکار ساخت از این رو براى بزرگداشت این ماه، آن چه را که در ماه‏هاى دیگر جایز و حلال مى‏شمرد حرام کرد و به گرامى داشت آن خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها را ممنوع کرد و براى وقتى معلوم و مقرّر فرمود که اگر پیش‏تر انجام گیرد خداى متعال انجام آن را اجازت ندهد و اگر باز پس افرازد نپذیرد.

پیامبر اکرم(ص) در خطبه‏اى در پایان ماه شعبان در اهمیت این ماه فرمود: ماه رمضان، ماه خدا، ماه برکت، آمرزش و رحمت است ماهى که روزهاى آن برتر از روزهاى دیگر و شب‏هاى آن بهترین شب‏هاست، لحظات و ساعات این ماه بهترین ساعات است.

ماهى که مردم در آن به میهمانى خدا دعوت شده‏اند و از کسانى که مورد اکرام خداى سبحان هستند.

ماهى که نفس‏ها تسبیح، خوابشان عبادت، اعمالشان مقبول و دعاهاشان مستجاب است.۴۱

 

فصل سوم: قرآن

۱- ماه رمضان ماه نزول قرآن

ماه رمضان ماهى که شرافت آن به نزول قرآن است یعنى عظمت و شرافت ماه به قرآن است نه به وجود روزه…

قرآنى که حاوى معارف و احکام فراوانى است که یکى از آن‏ها روزه است، قرآنى که هدایت انسان‏ها را بعهده دارد و شواهد هدایت و فرق بین حق و باطل در آن تعبیه شده است.

۲- اوصاف قرآن

در روایات فراوانى خداى سبحان اوصاف قرآن را ذکر فرموده است: قرآن نور و روشنایى است که خود روشن است و دیگران را روشن مى‏کند، قرآن کتابى خواندنى است که گاه به انسان هشدار مى‏دهد و گاه به او بشارت و مژده مى‏دهد، قرآن کتابى است که خداى سبحان به عنوان بهترین نعمت معنوى به انسان ارزانى داشته است، قرآن معجزه جاوید پیامبر گرامى اسلام، کتاب موعظه و پند و اندرز است، کتابى است که بیمارى‏هاى روحى و قلبى انسان را شفا مى‏بخشد، و اوصاف فراوان دیگر: اما در آیه مورد نظر سه وصف براى قرآن ذکر مى‏کند:

الف: کتاب هدایت

قرآن هدایت گر انسان‌هاست، اگرچه هدایت از اوصاف فعلى خداست و فقط او هدایت‏گر انسان‏هاست اما نسبت هدایت به قرآن به اعتبار مظهر بودنش براى هدایت حق تعالى است.

قرآن هدایت گر همه انسان‏هاست اما در برخى آیات آن را‌هادى متّقین معرفى کرده است. اما باید توجه داشت که براى متقیان‌هادى بالفعل است و تنها آن‏ها که از تقوا بهره‏اى دارند از این کتاب بهره بهینه مى‏برند.

ب: شواهد دلایل هدایت

در آیه فرمود: “و بیّنات من الهدى” یعنى قرآن دلایل و شواهد هدایت است. گروهى از انسان‏ها وجود خدا و معاد و نیاز بشر به وحى و پیامبرى و این که تنها راه اصلاح جوامع بشرى وحى است را با برهان عقلى مى‏فهمند، معارف قرآن براى این دسته روشن است و آیات قرآن براى این گروه شاهد است و دلیل نقلى در واقع براى آنان تأیید کننده برهان عقلى است اما کسانى که خود اهل ابتکار و استدلال نیستند سراسر قرآن براى آنان هدایت است.

ج – فارق بین حق و باطل

قرآن به اعتبار اشتمال آن بر معارف الهى و احکام عملى معیار سنجش حق و باطل است.

 

سرّ برداشتن حکم روزه از مسافر و بیمار

قرآن در این آیه حکم روزه براى مسافر را با شرایط خود برداشته است و فرموده در حالت سفر و بیمارى روزه بر آن‏ها واجب نیست و در غیر ماه رمضان باید روزه بگیرند البته باید حتماً یک ماه کامل روزه بگیرند قرآن بدنبال آن سرّ آن را ذکر مى‏کند و مى‏فرماید: “یریدبکم الیسر و لایرید بکم العسر” خداى سبحان راحتى شما را مى‏خواهد و زحمت شما را نمى‏خواهد یعنى روزه با تمام اهمیّتى که دارد چون خداى سبحان زحمت انسان‏ها را نمى‏خواهد در سفر و در حالت بیمارى این وجوب برداشته مى‏شود زیرا اسلام دین آسان و روان است و پیامبر فرمود: “که خدا مرا به شریعتى و آیینى مبعوث کرده است که آسان و روان است”.۴۲

و در این دین تکلیفى فراتر از توان انسان‏ها ندارد و چون روزه گرفتن مریض و مسافر غالباً دشوار است قرآن در آیه مورد نظر به دلیل مشقّت‏زا بودن، حکم آن را برداشته ولى وجوب قضا براى جبران و تکمیل شماره روزهاى فوت شده فرموده، شما باید قضاى روزه‏هاى فوت شده را انجام دهید.

 

روزه و اعتراف به کبریایى خدا

در پایان آیه مورد بحث قرآن فرمود: “ولتکبّروا اللّه على ماهدیکم و لعلکم تشکرون” تا خدا را به خاطر آن که شما را هدایت کرده بزرگ بشمارید و سپاسگزار نعمت‏هاى او باشید. در واقع یکى از حکمت‏هاى روزه اعتراف به کبریایى خدا در فرستادن قرآن و اقرار به ربوبیت او و عبودیت بندگان اوست و همچنین روزه گرفتن سپاسگزارى از اوست به جهت هدایتى که در حق بندگان روا داشته است اما این که روزه گرفتن براى شکر نعمت است جهت آن این است که عبادت براى تشکر از خداست و روزه وقتى شکر نعمت محسوب مى‏شود که واقعى باشد یعنى انسان در رستن از آلودگى‏هاى طبیعت و خوددارى از بسیارى خواسته‏هاى برخاسته از نفس، اخلاص داشته باشد.

 

نتیجه‏گیرى

از مجموعه مطالب مطرح شده استفاده مى‏شود که خداى سبحان روزه را بر مسلمانان و مؤمنان واجب کرده است چنان که بر پیشینیان نیز واجب کرده بود. و خدا براى این که مشقّت زا بودن این عبادت را براى مؤمنان قابل پذیرش قرار دهد از تعابیر ویژه‏اى استفاده کرده است و آن‏ها عبارتند از:

۱- با خطاب به مؤمنان لطف و رحمت خود را به آن‏ها نشان داده و گرفتن روزه را در واقع لطف و رحمت خدا به بندگان مى‏داند.

۲- فرمود: وجود روزه اختصاص به شما ندارد بلکه پیشینیان نیز این تکلیف را داشته‏اند.

۳- روزه به منظور تکمیل نفسانى شما و رسیدن به تقواى الهى است.

۴- وجوب این روزه در مدت معیّن و در ماه خاص یعنى ماه رمضان است و در این ماه انسان‏ها از حلال اجتناب مى‏کنند تا در غیر رمضان از حرام دورى کنند.

۵ – ماهى که روزه در آن بر مؤمنان واجب شده است ماه خیر و برکت و نزول قرآن است که وسیله هدایت انسان و برخوردار از شواهد هدایت و فارق بین حق و باطل است، ماهى که در آن شب قدر واقع شده است.که ارزش آن برابر با هزار ماه است، شبى که در آن تقدیر و سرنوشت انسان رقم مى‏خورد.

۶- انسان مسافر و مریض براى تسهیل و آسان‏گیرى این تکلیف را ندارد گرچه در غیر ماه رمضان به تعداد روزهاى سفر و بیمارى باید آن را جبران کند.

۷- انسان‌هایى که توان انجام قضاى روزه را ندارند بجاى روزه گرفتن باید به مساکین اطعام کنند.

۸ – روزه عبادتى است که انسان مؤمن آن را به منظور اعتراف به کبریایى خدا انجام مى‏دهد.

۹- روزه مثل دیگر عبادات براى شکر نعمت‏هاى الهى است.

۱۰- قرآنى که در این ماه نازل شده است هدف نزول آن هدایت بشریت و رهانیدن آنان از جهل و ظلمت و وارد کردن آنان در نور و روشنایى است از این رو شایسته است مسلمانان براى رسیدن به نور قرآن و استفاده از مواعظ آن و درمان بیمارى‏هاى روحى به قرآئت آن پرداخته و ضمن خواندن، در معارف آن تدبر نموده و حقایق آن را فهم کنند و به آن عمل نمایند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره بقره، آیه ۱۸۳٫
  2. تفسیر مجمع البیان، ج ۲۱، ص ۴۹۰٫
  3. الکشاف، ج ۱، ص ۲۲۵٫
  4. قاموس، کتاب مقدس، ص ۳۲۷٫
  5. همان،ص ۳۲۸٫
  6. سوره بقره، آیه ۱۹۷٫
  7. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۹٫
  8. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۶ – ۳۹۵٫
  9. نهج البلاغه،، حکمت ۲۵۲٫
  10. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۰۴٫
  11. همان،ج ۷، ص ۴٫
  12. همان، ص ۳٫
  13. الدرالمنثور، ج ۱، ص ۴۳۷٫
  14. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۵۵٫
  15. همان، ج ۵۹، ص ۲۶۰٫
  16. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۴۳۷٫
  17. اصول کافى، ج ۴، ص ۶۴٫
  18. الدر المنثور، ج ۱، ص ۴۳۹٫
  19. همان، ص ۴۳۶٫
  20. همان، ص ۴۴۱٫
  21. همان، ص ۴۳۷٫
  22. همان.
  23. اصول کافى، ج ۴، ص ۶۵ -۶۴٫
  24. همان، ص ۶۵٫
  25. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۴۳۵٫
  26. همان، ص ۴۳۶٫
  27. همان.
  28. همان، ص ۴۴۰٫
  29. سوره بقره، آیه ۱۸۴٫
  30. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۸۵٫
  31. سوره بقره، آیه ۱۵۱٫
  32. همان، آیه ۱۸۵٫
  33. مفردات راغب، ص ۳۶۶٫
  34. لسان العرب، ج ۷، ص ۱۶۱ و تفسیر کبیر، ج ۵، ص ۸۳٫
  35. ترتیب کتاب العین، ج ۱، ص ۷۱۳ و تفسیر قرطبى، ج ۲، ص۲۷۱٫
  36. مجمع البیان، ج ۲ -۱، ص ۴۹۵٫
  37. الکافى، ج ۴، ص ۶۹٫
  38. همان.
  39. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۴۴۴٫
  40. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۲۳٫
  41. وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۱۳٫
  42. کافى، ج ۵، ص ۲۹۴٫
30دسامبر/16

شرح نکته‏هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى(سلام الله علیه)

یاسر جهانى پور

 

نکته ۲۶: حفظ زبان

در حدیث شریف کافى از حضرت رسول(ص) منقول است: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه مسلمان کسى است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او.چه شده که من و تو به هر اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیر دستان را روا مى‏داریم و از ایذاء و ظلم به آنها مضایقه نداریم و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم با تیغ زبان در حضور آنها و گرنه در غیاب،اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آنها پیدا مى‏کنیم و به تهمت و غیبتشان مى‏پردازیم.۱

بر اساس آنچه از آیات و روایات بر مى‏آید، متوجه مى‏شویم از هیچ عضوى از انسان مثل زبان، اینقدر گناه صادر نمى‏شود؛ بنابراین اگر انسان بتواند جز در برخى از موارد که واقعاً حرف زدن لازم است، مهار زبان خود را بدست گیرد، توانسته است جلو بسیارى از مفاسد را گرفته و راه اصلى ورود شیطان را ببندد. اگر خوب دقت کنى مى‏بینى براى زبان گناهان زیادى مثل غیبت ، دروغ ، فحش ، تمسخر ،زخم زبان ،لعن ونفرین‏هاى بیجا،آبروى دیگران را بردن و…وجود دارد که نتایج واقعاً تأسف بارى هم در این دنیا و هم در عالم دیگر بدنبال خواهد داشت.بهمین دلیل است که پیامبر(ص) فرمود: “لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه”۲ ایمان بنده محکم و درست نمى‏شود مگر آن‏که قلبش درست شود و قلبش درست نمى شود مگر آن‏که زبانش درست شود. معناى این کلام گوهر بار آن است که از زبان آنقدر گناه بوجود مى‏آید که بیشتر تیرگى و قساوت قلب مربوط به آن مى‏شود،از این رو اگر کسى مى‏خواهد قلب و روحى نورانى داشته باشد باید بتواند زبان خود را از گناهان کنترل کند. بنابراین حفظ لسان عامل مهمى در تثبیت ایمان در آدمى است. همچنین پیامبر در حدیث دیگرى فرمود: “لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتى یخزن من لسانه”۳ بنده طعم ایمان را نمى‏چشد و به حقیقت آن نمى‏رسد مگر با کنترل و حفظ زبان.

امام خمینى(ره)به عنوان یک عارف کامل،ما را به مفاسد و زشتى‏هاى زبان آگاه نموده و به حفظ زبان تذکر داده‏اند.ایشان مى‏فرمایند: سخنان لغو و بیهوده و کلمات زشت ناشایسته، بسیار مضرّ به حال روح است و نفس را از صلاح و سلامت و وقار و طمأنینه و سکونت ساقط مى‏کند و کدورت و غفلت و قساوت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد و حلاوت ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ناچیز و ضعیف کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود و پشیمانى بسیار به بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنى بین مردم ایجاد کند و مردم را به انسان بد بین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بى‏وزن و بى‏مقدار کند و اینها در صورتى است که بر کلام او مترتب نشود معصیتهاى گوناگون لسانى۴ به دلیل وجود این مفاسد و مضرّات گوناگون است که امام على(ع) فرمود: “صلاح انسان در حبس زبان در دهان است”۵ همچنین فرمود: “که بسیار انسانهایى که زبانشان آنها را هلاک کرد”۶

 

نکته ۲۷: امید به خداوند

یأس از جنود شیطان است،امید از جنود خداست همیشه امیدوار باشید.۷

رجاء یا همان امیدوارى عبارت است از احساس راحتى قلب در نتیجه انتظار تحقق امرى که محبوب و خوشایند است البته در صورتى که اکثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد، ولى هرگاه وجود یا عدم اسباب آن معلوم نباشد به چنین انتظارى تمنّى یا آرزو گفته مى‏شود و اگر اسباب و علل پیدایش امر محبوب فراهم نبود و در عین حال شخص انتظار تحقق آن را دارد به چنین انتظارى غرور و حماقت مى‏گویند۸ در موردى که گفته مى‏شود انسان به رحمت خداوند امیدوار باشد، منظور آن است که راه رسیدن به رحمت را براى خود هموار کند و اسباب و وسایلى که سبب جلب رضایت خداوند مى‏شود را در خود جمع کند، آنگاه به لطف و کرم او امیدوار باشد و در غیر این صورت امید به او معنایى نخواهد داشت.اگر بخواهیم مثالى بزنیم مانند کشاورزى که محصولى نکاشته منتظر دروست. به طور قطع این کار چیزى جز حماقت و نادانى نخواهد بود،زیرا محصول را کسى بدست مى‏آورد که چیزى کاشته باشد.

 

چرا باید به خداوند امیدوار باشیم؟

دلایل مختلفى وجود دارد که ما را به رحمت خداوند امیدوار مى‏کند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱- یکى از سنتهاى خداوند و قوانینى که در جهان برقرار کرده و آن را بر خود واجب نموده، نجات اهل ایمان و نصرت آنهاست. حقتعالى مى‏فرماید: “ثمّ ننجى رسلنا والذین آمنوا کذلک حقاً علینا ننج المؤمنین”۹ فرستادگان خود را و کسانى را که ایمان آوردند، نجات مى‏دهیم و همین گونه بر ما حق است که مؤمنان را رهایى بخشیم. و در جاى دیگر فرمود: “و کان حقاً علینا نصر المؤمنین”۱۰ بر ماست یارى مؤمنان (چه در دنیا،چه در آخرت)

۲- بخشش و رحمت بى‏کران خداوند به گونه‏اى است که گناهان مؤمنان را در روز قیامت بخشیده و راز آنها را مى‏پوشاند چنان‏که در آیات متعددى در قرآن این بشارت را به بندگان مؤمن خود داده است. از آن جمله مى‏فرماید: “کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص)نازل شده نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و کارهایشان را اصلاح مى‏کند”۱۱ همچنین فرمود: “اى بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خداوند مأیوس نباشید که خداوند جمیع گناهان را (اگر بخواهد)مى‏بخشد و خداوند بخشنده و مهربان است”۱۲ ضمن بیان این نکته که آیاتى که بر بخشش همه گناهان غیر از شرک در قرآن وارد شده است نیز دلالت بر همین معنا دارد.۱۳

۳- شفاعت یکى دیگر از مواردى است که انسان مى‏تواند به آن امیدوار باشد. چنان‏که در روایات و آیات بر این معنا تأکید شده که انبیاء،اولیاء،شهداء،صالحان و ملائک و.. مى‏توانند شفاعت گناه‏کاران را در روز قیامت بنمایند.

۴- طبق برخى روایات جهنم براى گروهى از جمله مؤمنان پاک کننده است، یعنى بعضى انسانهاى گناه‏کار براى پاک شدن،مدتى در جهنم مى‏مانند وپس از پاک شدن، وارد بهشت مى‏شوند. خارج شدن از بهشت ممکن نیست و بهشتیان همیشه در آن مخلد هستند، ولى همه کسانى که در جهنم وارد مى‏شوند همیشه در آن باقى نمى‏مانند و در جهنم نیز ممکن است زمینه سعادت براى بشر رقم بخورد و پس از پاک شدن وارد بهشت گردد. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرمایند: “خداى ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتى است که اگر سیاهى روى ما بندگان سیه روى را با فشارهاى قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند،با جهنم،سیاهى دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر ممزوج گشته و به جذبه نور احدى،نور فطرت توحید مجذوب شود.و این آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکى از انوار شفعاء از انبیاء و ائمه هدى آشنایی و تناسب پیدا کند او به شفاعت مى‏آید.۱۴ منظور امام آن است که انسانى که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند و در جهنم نیز امیدى به کسى ندارد، تنها آشناى او و همدمش به دادش مى‏رسد،یعنى آخرین چیزى که شفاعت مى‏کند اسم ارحم الراحمین است. “آخر من یشفع، ارحم الراحمین”۱۵ در حدیث آمده که حق تعالى به نحوى در قیامت بسط بساط رحمت مى‏کند که شیطان به مغفرت او طمع مى‏کند۱۶ اگرچه لطف و بخشش خداوند در دنیا نیز هست اما رحمتاو همه را در عالم آخرت فرا مى‏گیرد و به تعبیر امام خمینى(ره): “اینطور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام جماعت انسانها را به جهنم بریزند. افراد خیلى کمى هستند که به جهنم مى‏روند”۱۷ با احتساب موارد فوق به یک نتیجه مى‏رسیم:

و آن این‏که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و لطف و کرم او بى‏اندازه بوده و در ذهن قابل تصور نیست. و با همین رحمت و کرم خود به بندگان مؤمن خود قول غفران و بخشش گناهان را داده است. و اگر گناهان بنده مؤمنى زیاد بود با مدتى عذاب گناهان او را پاک نموده آنگاه او را به بهشت مى‏برد.یعنى اگر شفاعت هیچ کس هم شامل حال انسان نشود، در آخر خداوند خود بنده‏اش را شفاعت مى‏کند، زیرا فرمود: “رحمتى وسعت کل شى‏ء”۱۸

فرق رجاء و غرور چیست؟

پیش از این گفته شد زمانى که انسان با فراهم آوردن اسباب و مقدمات و علل، منتظر سرانجامى خوش باشد آن حالت رجا و امیدوارى است اما اگر انسان منتظر همین حالت بدون فراهم آوردن مقدّمات باشد آن حالت غرور نامیده میشود. در نظام اخلاقى اسلام، وصول به مقام قرب الهى و قرار گرفتن در جوار رحمت او، جز از طریق عمل صالح نمى‏باشد. افراد بسیارى وجود دارند که بدون تلاش و عمل نیک مدعى امیدوارى به سرانجام نیکو هستند امام على در هشدارى به این گروه مى‏فرماید:

“امید دارى خدایت پاداش فروتنان دهد، در حالى که تو نزد او از گردن افرازان به شمار آیى و طمع بسته‏اى که ثواب صدقه دهندگان یابى، در حالى که در نعمت غلتانى و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ مى‏دارى آدمى پاداش یابد بدانچه کرده است و در آید بدانچه از پیش فرستاده است.”۱۹

امام خمینى(ره)در مورد فرق بین رجاء و غرور مى‏فرمایند: ملتفت باش که رجا را از غرور تمییز دهى. ممکن است اهل غرور باشى و گمان کنى اهل رجا هستى. ببین این حالتى که در تو پیدا شده و بدان خود را راجى مى‏دانى از تهاون به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟ و اگر تمییز آن نیز مشکل است از آثار مى‏توان تمییز داد.اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤمن به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدّس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مى‏کند، چون تعظیم و عبادت عظیم از فطریات است و تخلف ناپذیر است.پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جدّ و جهد در طاعت و عبادت اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آنها را به چیزى نشمرى، و امید به رحمت حق و فضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود مستوجب هر ذم و غضب و سخط بدانى و تکیه‏گاه تو رحمت وجود علىالاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى و شکر خداى تبارک و تعالى کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى و بى‏اهمیت و ناچیز شمردى فرموده‏هاى ذات اقدس حق را بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده.۲۰

 

نکته ۲۸: دورى از تکبر

تکبر مبدأش خودبینى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر اوست و غایتش نفس و خودنمایى است و نتیجه‏اش سرکشى و طغیان است.۲۱

کبر حالتى نفسانى است که انسان با آن بر دیگران بزرگى کند و خود را برتر از دیگران ببیند. بنابراین کبر نتیجه عجب یا خودبزرگ بینى است. این حالت اگر در درون و قلب انسان باشد به آن کبر مى‏گویند ولى اگر از باطن به ظاهر برسد(که صد در صد هم خواهد رسید) آن را تکبر مى‏گویند مثلاً از هم غذا شدن و هم نشینى با دیگرى خوددارى کند یا از دیگران انتظار سلام کردن داشته باشد و …

نکته اول: کبر از احساس کمبود شخصیت ناشى مى‏شود از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ‏کس تکبر نمى‏کند مگر در اثر حقارتى که در خود احساس مى‏کند.۲۲

نکته دوم: خداوند در آیات زیادى در قرآن متکبرین را سرزنش کرده است از آن جمله مى‏فرماید: “ان اللّه لا یحب من کان مختالاً فخوراً”۲۳ خداوند متکبر فخر فروش را دوست ندارد. همچنین فرمود: بندگان خداوند رحمن آنانى هستند که در روى زمین با تواضع و فروتنى راه مى‏روند نه با تکبر۲۴ و نیز فرمود: در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى‏ورزند به زودى خوار در دوزخ در آیند.۲۵

نکته سوم: در احادیث نیز تکبر به شدت منع شده است. از امام صادق است که فرمود:از تکبر اجتناب کنید زیرا کبر مختص به خداوند بزرگ است و کسى که با خدا نزاع کند خداوند او را در هم مى‏شکند و روز قیامت ذلیلش مى‏کند.۲۶ همچنین از رسولخدا(ص)نقل شده است که هر کس به اندازه دانه خردلى در دلش کبر و خود خواهى باشد هر گز داخل بهشت نمى‏شود۲۷ امام على(ع) در کلامى گوهربار چنین فرمود: ” ما لابن آدم و الفخر؟اوله نطفه و آخره جیفه لا یرزق نفسه و لا یدفع حتفه”.۲۸ آدمیزاد را با ناز و فخر چکار؟ که آغازش نطفه و عاقبتش مردارى بیش نیست نه توانایى دارد که روزى خود را تأمین کند و نه مى تواند از مرگ جلوگیرى کند و در جاى دیگر فرمود: “فخر فروشى را رها کن و کبر را از خودت دور کن و قبرت را به خاطر بیاور.”۲۹

نکته چهارم: یکى از دلایل طرد ابلیس از درگاه خداوند بزرگ و لعن ابدى او کبرورزى او بود نسبت به آدم. شیاطین زیادى در عالم وجود دارند، خداوند از بین همه آنها ابلیس را به عنوان بزرگ و رئیسشان که تمام گمراهى‏ها از اوست در قرآن ذکر فرمود. آنچه باعث شد شیطان در برابر فرمان خدا سرکشى کند تکبّر وى بود۳۰ و همین امر موجب سقوط و هبوط او نیز شد.۳۱

نکته پنجم: تکبر داراى اقسام مختلفى است. تکبر در بالاترین مرتبه نسبت به خداوند است. که در واقع همان کفر و شرک است و عدم پرستش و اطاعت فرامین اوست. خداوند در مورد این گروه فرمود: “هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى‏آورد(تا ببینند تکبر به حقیقت از آن کیست؟) در مرتبه‏اى دیگر تکبر نسبت به پیامبران و اولیاء آنهاست. این نوع از تکبر به این معناست که فرد شأن و مقام خود را بالاتر از آن ببیند که به فرامین و راهنمایى‏هاى انبیاء گوش دهد. چنان‏که خداوند در قرآن سخن گروهى از کافران را اینگونه گزارش مى‏دهد: آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند ایمان بیاوریم۳۲ تکبر در مرتبه‏اى پایین‏تر، نسبت به مردم و خلق خداست. به این معنا که خود را بالاتر از دیگران و بقیه را از خود پست‏تر و پایین‏تر ببیند. و این هم دلایل مختلف دارد یا عالمى است که به واسطه علمش خود را برتر از دیگران مى‏بیند. مثلاً کتابى یا مقاله‏اى نوشته یا از کلماتى استفاده کرده که عوام نمى‏فهمند یا در محضر درس بزرگان حاضر شده و..و یا انسان پولدارى است که به خاطر ثروتش دیگران – خصوصاً فقراء- را کوچک مى‏بیند. براى برخى از این افراد کار به جایى مى‏رسد که فقراء خار چشمشان مى‏شوند و هر وقت اسم مستمندى را مى‏برند تا به او کمک کند گویى کوهى بر سرش خراب کرده‏اند یا مثل این است که به او توهین شده و او را کوچک شمرده‏اند. دور از باور نیست اگر در احادیث مى‏خوانیم که از این نوع تکبر به جنون واقعى یاد شده است.۳۳ یا خود بینى به سبب انتساب به نسب و نیاکان شرافتمند و بزرگ و خانواده‏اى گسترده است. به طور قطع و یقین این افراد غافلند از این‏که روز قیامت نسب و سبب به کار نمى‏آید و هر کس از زن و فرزند و خانواده و عشیره خود فرار مى‏کند. به سبب همین غفلت است که به دیگران فخر فروشى مى‏کنند. همچنین تکبر شاید به سبب قدرتمندى باشد چنانچه خداوند از قوم عاد نقل مى‏کند که دچار توهمى شدند و گفتند از ما نیرومند تر کیست؟۳۴ خداوند هم آنها را دچار عذابى سخت کرد به گونه‏اى که نیرومندى شان هیچ به کارشان نیامد. ممکن است خود پسندى به سبب زیبایى و جمال یا داشتن فرزندان و عشیره بسیار باشد البته دلایل دیگرى هم مى‏تواند داشته باشد.

نکته ششم: براى درمان تکبر نسبت به علت آن و مراتبش راههاى مختلفى وجود دارد.اما کلّى‏ترین راه آن است که اسباب تکبر و علل آن را از خود رفع کند یا مانع از ورود آنها به روح و جان خود شود.انسان اگر مى‏خواهد چشمه‏اى را خشک کند نباید از آن سطل سطل آب بکشد باید سرچشمه را از بین ببرد و بخشکاند یا مانعى بگذارد تا آب قطع شود. براى درمان تکبر باید اسباب آن را از ریشه نابود کرد. بهترین راه براى نابودى ریشه‏هاى تکبر معرفت خداست.اگر انسان خدا را بشناسد و به عظمت و بزرگى و کبریایى او یقین حاصل کند احساس ذرّه‏اى تکبر در خود نخواهد داشت، زیرا مى‏داند که هر چیزى که او دارد خداوند برتر از او را داراست و اگر بخواهد مى‏تواند با اراده خود آنها را از او بگیرد.بنابراین چیزى که براى انسان عاریه‏اى است و اعطا از جانب دیگرى است هیچ جاى تکبرى براى او نمى‏گذارد.اگر قدرت دارد ،بداند که قدرت او برتر از فرعون و نمرود نیست که ادعاى خدایى کردند و خداوند آنها را نابود کرد.اگر زیبایى دارد بداند که جمال او برتر از یوسف نبى نیست که اکنون قرنهاست که از مرگ او گذشته و از آن جمال و زیبایى دیگر خبرى نیست.اگر قوم و قبیله دارد بداند روز قیامت آنچه براى انسان مى‏ماند تنها عمل اوست نه قوم و خویش. اگر مال و مکنت دارد بداند ثروت او بیشتر از قارون نیست که زمین تمام اموال او را در خود فرو برد و…با این معرفت مى‏فهمد هیچ چیز براى او ماندنى نیست و آنچه باقى است قدرت و جمال و ثروت و علم و..خداوند است که خالق و آفریننده اوست.

امام خمینى(ره)در بیان علاج تکبّر و رفع آن مى‏فرمایند: “بدان‏که از براى تکبّر موجبات بسیارى است که از جمله آن ضیق صدر است.انسانى که داراى شرح صدر باشد هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند به آن اهمیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. واین سعه صدر از معرفت حقتعالى پبدا شود…پس خدا خواهى سعه صدر آورد و سعه صدر تواضع و عزت نفس آورد و در مقابلخود خواهى و خود بینى هم از ضیق صدر است و هم ضیق صدر آورد و آن مبدأ تکبر است، زیرا چون ضعف قابلیت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود بیند در نظرش بزرگ شود و به آن بزرگى کند و در عین حال چون اسیر نفس است، براى رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا – که مورد طمع اوست – ذلت و خوارى کشد و تملقها گوید.بل‏که مبدأ همه مبادى در کمالات، معرفت اللّه است و ترک نفس و مبدأ همه نقائص و سیئات حب نفس و خود خواهى است و راه اصلاح تمام مفاسد اقبال به حق است و ترک هواهاى نفسانیه “ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک.”۳۵

بنابراین براى از بین بردن تکبر، بلکه همه معاصى که در انسان ملکه شده باید راهى براى تقویت معرفت الله و خداخواهى در خود پیدا کرد؛ چون انسان به معرفت اللّه رسید، سعه صدر پیدا کرده و گناهان قلبى در او ریشه کن مى‏شوند. هر چند این راه، راهی است بس دشوار، اما رسیدن به برخى از مراتب آن براى همه مقدور است بنابراین جاى هیچ عذر و بهانه براى کسى نیست.

به امید ریشه کن شدن همه رذایل و بدیها در انسان.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. چهل حدیث امام خمینى،ص ۱۳۷ و ۱۳۸٫
  2. میزان الحکمه،محمدى رى شهرى،ج ۴، ص ۲۷۷۶٫

۳٫بحار الانوار،علامه مجلسى،ج ۷۱، ص ۲۱۸٫

۴٫شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى،ص ۳۹۱٫

۵٫میزان الحکمه، ج ۴،ص ۲۷۸۱٫

۶٫همان ص ۲۷۸۰٫

۷٫کلمات قصار امام خمینى، ص ۱٫

۸٫اخلاق اسلامى،احمد دیلمى و مسعود آذربایجانى،ص ۹۷٫

  1. سوره یونس، آیه ۱۰۳٫
  2. سوره روم، آیه ۴۷٫
  3. سوره محمّد، آیه ۲٫
  4. سوره زمر، آیه ۵۳٫
  5. سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶٫
  6. عدل از دیدگاه امام خمینى تبیان دفتر هفدهم ص ۲۰۴٫
  7. علم الیقین،ملا محسن فیض کاشانی،ج۲، ص ۱۰۸۶٫
  8. بحار النوار،ج ۷، ص ۲۸۷٫
  9. معاد ازدیدگاه امام خمینى تبیان دفتر سى ام، ص ۲۳۶٫
  10. سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
  11. کافى،علامه کلینى،ج ۲، ص ۶۸، ح ۵٫
  12. چهل حدیث امام خمینى، ص ۱۹۹٫
  13. شرح حدیث جنود عقل و جهل ص ۳۳۶٫
  14. کافى، ج ۲، ص ۳۱۲، ح ۱۷٫
  15. سوره نساء، آیه ۳۶٫
  16. سوره فرقان، آیه ۶۳٫
  17. سوره مؤمن، آیه ۶۰٫
  18. وسایل الشیعه،شیخ حر عاملی،باب ۵۸، از ابواب جهاد النفس،ج ۱۵، ص ۳۷۶، ح ۹٫
  19. بحار، ج ۲، ص ۱۴۱، ح ۱٫
  20. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۴٫
  21. همان، حکمت ۳۹۸٫
  22. سوره بقره، آیه ۳۴٫
  23. سوره اعراف، آیه ۱۳٫
  24. سوره مؤمنون، آیه ۴۷٫
  25. خصال شیخ صدوق، ص ۳۳۲، ح ۳۱٫
  26. سوره فصلت، آیه ۱۵٫
  27. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص ۳۳۷٫
30دسامبر/16

مقدمه‏اى بر دفاع مقدس

شهرام مهدوى مطلق

 

رویدادها در تاریخ ، هرچه از زمان وقوع آنها بگذرد ، کم رنگ‏تر مى‏شوند، تا جایى که به سایه روشنى از یک خاطره یا حادثه تلخ یا شیرین در ذهن‏ها تبدیل مى‏گردند. در این میان جنگ که مخرب‏ترین رخ داد بشرى است و عواقب تخریبى و ویرانى نامطلوبى را در ابعاد وسیع به دنبال دارد، از عمده‏ترین محورهاى بررسى تاریخ است که همیشه سعى بر فراموشى آن و خصوصاً براى نسل‏هاى بعد مى‏باشد . چرا که هرگاه سه واژه (ج) ، (ن)، (گ) کنار هم قرار گیرند جز تباهى و تنفر چیزى به ذهن متبادر نمى‏شود و از این روست که جنگ‏ها همیشه داراى چهره‏اى کریه و مبغوض بوده‏اند ، اما این‏که چرا میان همه این جنگ و گریزهاى بشرى که بیشتر عمر بشریت را نیز در برگرفته است، فقط یکى دو تا از آنها در تاریخ ماندگار و مقدّس شده‏اند، و اصلاً مگر در همه جنگ‏ها دفاع نبوده است ولى چرا فقط تعداد انگشت شمارى از این دفاع‏ها دارای ارزش و قداست شده است؟ چرا حادثه عاشورا که با خون تک‏تک یاران امام حسین (ع) پایان یافت به حماسه‏اى مقدّس تبدیل شده که در صدر ارزشهاى انسانى و اسلامى قرار گرفته است؟ چرا در قرون معاصر جنگ تحمیلى حزب بعث عراق به پشتیبانى استکبار جهانى با تمام ساز و برگهاى لازمش ، علیه ملت ایران با تمام ویرانى‏ها و تخریبها و قتل عام‏هایش که جان رشیدترین جوانان این ملت را گرفت، اکنونبراى ملت ما و همه ملتهاى آزادیخواه داراى ارزش و قداست شده است؟ و این‏که چرا فرهنگ ایجادى در دفاع مقدّس متأثر از ترسیم کننده استراتژى فرهنگى ، سیاسى و امنیتى و . … جمهورى اسلامى و همه ملت‏هاى آزاده و مظلوم و اسلامى شده است؟ یا چرا عالى‏ترین مقام دینى زمان، آن را نعمت مى‏خواند؟ مگر دفاع کردن خود نوعى جنگیدن نیست، چرا بعضى دفاع‏ها مقدّس مى‏شوند و داراى ارزش و فرهنگ مقدّس مى‏شوند؟ پاسخ به این سؤالاتنه در حد بضاعت حقیر است و نه در حد ظرفیت این نوشتار، ضمن این‏که تبیین مباحث مربوط به حوزه‏هاى تخصصى و فنى جنگ تحمیلى تا حدود زیادى مغفول مانده که رسالت اصلى آن متوجه فرماندهان و طراحان جنگ است و از این مقوله جداست.اما غفلت از واکاوى و تبیین و ترویج فرهنگ عمومى ایجاد شده در دفاع مقدس نیاز مبرم جامعه بوده که متوجه همه کسانى است که در این وادى داراى نظر و اندیشه‏اند . اما قدر مسلم این است که مقدمه ورود به پاسخ این چرایى‏ها به تبیین این موضوع برمى‏گردد که آنچه جنگ‏ها را از هم متمایز مى‏کند و تعداد بسیار معدودى از این جنگ‏ها را در خاطره‏ها ماندگار مى‏کند ؛ این است که ببینیم اصل جنگ چه بوده و رزمندگان آن چه کسانى هستند و براى چه هدفى مى‏جنگند و در پى کدام مقصود مى‏روند .تک تک این عوامل در این‏که جنگ و قضاوتهاى بعد از آن چگونه است تأثیر مستقیم دارند. براى مثال اگر جنگى بین دوجبهه حق و باطل هم باشد و در جبهه حق بین فرمانده و یا رزمندگان ناخالصى‏هایى وجود داشته باشد و یا حتى فرمانده جنگ معصوم همباشد، اما در بین رزمندگان رگه‏هاى دنیاخواهى و نافرمانى باشد و یا رزمندگان و فرماندهان با صداقت باشند ، اما نیّت‏هاى دنیاخواهى و کشورگشایى هرچند اندک هم؛ وجود داشته باشد؛ این جنگ و یا حتى دفاع، ماندگار و قداست آن به مراتب کم است، هرچند که در عبرت آموزى مؤثّر است . از صدر اسلام تا کنون نیز جنگ‌ها و دفاع‏هایى از ملت‏هاى مسلمان صورت گرفته که بدلیل وجود حتى اندک ناخالصى‏هایى در لشکریان اسلام عرصه را بر رزمندگان جان برکف اسلام تنگ و سپاه اسلام را با مشقت‏هایى روبرو کرده است که در بعضى موارد سرنوشت امّت اسلام را به ناخوشایندى تغییر داده است. اُحُد نمونه‏اى از دنیا خواهى، خندق مصداقى از ترس و واهمه، صفّین مستندى از نافرمانى و تشخیص غلط عدّه‏اى در لشکریان اسلام است که هرکدام خسران زیادى را متوجه سپاه اسلام نموده است. علاوه بر اینها جنگهاى بعضى از خلفاى اسلامى به قصد کشورگشایى و با نیّت‏هایى دنیایى نیز نمونه دیگرى هستند که به سرعت از خاطره‏ها محو شده‏اند و تاریخ وقوع آنها چندان مشخص نیست. اما حادثه عاشورا با تمام جزییات ریز و درشت هر روز چون تابلویى زیبا رو در روى هر انسان متفکر و مؤمنى قرار مى‏گیرد و هرچه زمان مى‏گذرد تازه‏تر است. راز این جاودانگى ، جزء پاکى و بى آلایشى و خلوص نیّت تک تک افراد و در عین حال مظلومیت محض یاران حسین(ع) چیست؟ و چه مى‏تواند باشد؟ بعد از عاشورا نزدیکترین واقعه به آن دفاع مقدّس مى‏باشد که مظلومیت ملت و هجوم بى امان دشمن مغرور و خیره سر و فرماندهى پیامبرگونه امام و بى آلایشى رزمندگان اسلام و اهداف و نیّت‏ها مبیّن این ادعا است. مگر اینگونه نبود که در ۳۱ شهریور ۵۹ در حالى‏که مردم ایران در خانه‏هاى خود نشسته بودند غرش هواپیماهاى جنگى عراق بر فراز تهران و چند شهر دیگر کشورمان آغاز رسمى جنگ را اعلام مى کند، جنگى که به سرعت به پیش مى‏تازد و تانکها شهرها و روستاهاى مرزى را در جنوب و غرب در نوردیده و گلوله‏هاى سرخ بر قلب کودکان و زنان و مردان بى‏گناه و بى‏دفاع نشانه مى‏رود. در زمان اندکى دود ویرانى در مناطق اشغالى بلند مى‏شود. مردم عادى بخصوص زنان و کودکان شهرها و روستاها مظلومانه به اسارت مى‏روند و یا دسته جمعى به قتل مى‏رسند. هجوم بى امان گرگ سیاهى و شب علیه تمامیّت این مرز و بوم به شدّت ادامه دارد، همه در تعجبند که شب از خورشید روشنگر چه مى خواهد؟. در این طرف ارتش منسجمى براى دفاع از کیان وطن نیست. دشمن همه چیز را به کام خود مى‏بیند، رئیس خودخواه و خیره سر عراق مى‏خواهد هفته دیگر در اهواز و یا تهران با خبرنگاران نشست خبرى داشته باشد. از طرف دیگر براى ملّت ما این یک نبرد معمولى بین افراد دو کشور بر سر مسائل فى مابین نیست؛ بلکه در گیرى نظامى دو ایدئولوژى دو مکتب اعتقادى حاکم بر دو نظام متفاوت است؛ مضاف بر آن ژئوپلتیک عراق به هر حاکم خیره سرى، حاکمیت بر اروند رود را گوشزد مى‏کند و این موضوع بهترین بهانه شروع جنگ شده است اما واقعیت چیز دیگرى است. حزب اسلام ستیز بعث؛ اسلام انقلابى ایران را که مى‏رود تا سراسر منطقه را تحت نفوذ خود در آورد، تحمّل نمى‏کند و شخصیت معیوب حاکمان وقت عراق فرصت مناسبى براى تحریک استکبار جهت مقابله همه جانبه با انقلاب ملت ایران است، ارتجاع منطقه جهت ترمیم پوسیدگى خود و فرار به جلو پشت سر حزب بعث و به عنوان جناح وارد معرکه مى‏شوند بطورى که در کنفرانس طایف سران عرب به صدام اعلام مى‏کنند که تا صداى یک شیعه بلند است ما آرام و قرار نداریم، جنگ از تو سلاح و آدم از ما. آمریکا پس از شکست در تلاش‏هاى قبلى‏اش براى سرنگونى نظام اسلامى، از طریق موج ترورها و جریان ائتلافى منافقین و بنى صدر، شروع یک جنگ تمام عیار علیه جمهورى اسلامى را در دستور کار قرار داده است و حزب بعث را بهترین مجرى این سیاست مى‏داند، شواهد، حکایت از توافق پشت پرده بین المللى و در حقیقت بین دول بلوک شرق و غرب در حمایت از صدام دارد و آن را تا سطح یک قدرت بالا مى‏برند و شکست‏هاى پى در پى او به سرعت جبران و خسارت وارده پرداخت مى‏گردد. واقعیت انقلاب اسلامى و مظلومیت و برحق بودن آن و ظلم حاکم بر جهان براى بسیارى از کشورهاى منطقه و جهان و همه ملت‏ها قابل درک است اما فضاى سنگین و وحشتناک ایجاد شده، جرأت اظهار نظر را به کسى نمى‏دهد. اگرچه ترسیم آن فضا و مظلومیت ملت ایران و رزمندگان اسلام، نه تنها براى بنده ناممکن است بلکه تا کنون از عهده هیچ کسى برنیامده و در واقع ترسیم آن هم ناممکن است، اما همین اندازه شاید بتواند گوشه‏اى از مظلومیت رزمندگان را به تصویر بکشد و عمده‏ترین چیزى که در این تقابل و رویارویى رخ مى‏نماید، همین مظلومیت و تنهایى ملت ایران در این نبرد نابرابر است و مهم‏تر از آن تفاوت فاحش بین ماهیت و مضمون و مقصود دو اردوگاه مى‏باشد. اردوگاه بعثیون به فرماندهى کفر جهانى و شیطان بزرگ با هدف سرنگونى یک ملت و ازبین بردن یک مکتب نورانى و در یک کلام محونمودن اسلام ناب محمدى(ص) و حداقل راضى شدن به اسلام‏هاى ساختگى خویش (اسلام آمریکایى ، اسلام سرمایه دارى ، اسلام مرفهین بى‏درد، اسلام زالو صفتان و اسلام طالبانى) و براى رسییدن به منافع شخصى و گروهى و چپاول سرمایه‏هاى انسانى و مادى و … سربازان آن اردوگاه شب تا به صبح را در معصیت سپرى مى‏کردند و صبح به جنگ علیه دین خدا مى‏پرداختند. اما اردوگاه رزمندگان اسلام به فرماندهى عالى‏ترین مقام دینى زمان و احیاگر اسلام ناب محمدى(ص) که بیش از آن‏که به جسم‏ها فرمان دهد بر دلها فرماندهى مى‏کرد، و با هدف اصلاح و هدایت امّت اسلامى و پاسدارى از آرمانهاى الهى و انجام فرمان خدا و صرفاً براساس آموزه‏هاى ناب قرآنى و با رزمندگانى شهادت طلب که شب تا به صبح را در دعا و نیایش و مناجات و قرآن سپرى مى‏کردند به طورى که حضرت امام با دید الهى خویش ۲۲ بهمن ۶۲ براى اولین‏بار واژه دفاع مقدس را به کار مى‏برد. بر این اساس است که حماسه ۸ سال ملت ایران به دفاعى مقدس تبدیل شد که دوست و دشمن را به تحسین واداشته است. آرى این همه شور و شوق و پیروزى و حماسه و شکوفایى تعجب بر انگیز جوانان انقلابى در بحبوبه جنگ ۸ ساله که به هیچ بیان و قلم و هنرى قابل وصف نیست و على رغم این‏که ناگفته‏هاى بسیارى هم دارد ولى تاریخ در مقابل آن زانو زده است، نمى از واقعه روز عاشوراى ۶۱ هجرى است .آرى تنها پرتوآن حادثه بى‏نظیر هشت و یا نه ساعته ۱۴۰۰ سال پیش، با عبور از میان قرون متمادىکه روز به روز تازه‏تر و داغ خیزتر است هشت سال جنگشبانه روزى کفر بر این ملت را ضمانت نمود و پیروز گرداند. حال این حماسه ۸ سالهو شگفت انگیز قرن؛ خود حلقه‏اى بزرگ از سلسله حلقه‏هاى مبارزه حق و باطل است که تا پایان و رفع فتنه از جهان ادامه خواهد داشت هرچند صحنه‏ها عوض شود اما رزمندگان اسلام امروز، آماده‏تر و مجهزتر به فرمان رهبر خویش و ولى امر مسلمین همچنان بر قله خاکریزها و گردنه‏هاى حساس نظام اعم از نظامى و سیاسى و امنیتى و اجتماعى ، فرهنگى و … با هوشیارى کامل ایستاده‏اند و با دیدى به پهناى تاریخ، احد را به خاطر دارند که پشت خاکریزهاىروبرو دشمن قوى‏تر از دیروز نقشه مى‏کشد. همه اینها مقدمه‏اى بود بر دفاع مقدس تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى.

30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

فریاد تظاهرکنندگان اردنى: کالاهاى اسرائیلى و آمریکایى را تحریم کنید.

(۸۸/۴/۱۶)

در پى جنایت تروریستى در آلمان نازى، تشییع پیکر شهیده حجاب)مروه شربینى( بر دوش مردم مسلمان مصر صورت گرفت.

۱۰۰۰ کشته و زخمى در ناآرامى‏هاى استان مسلمان نشین چین بجاماند. در این درگیرى‏ها که همچنان ادامه دارد بیش از ۱۴۰۰ نفر بازداشت شدند.

(۸۸/۴/۱۷)

۷۶ شهید و ۱۹۲ مجروح در انفجارهاى عراق به جا ماند.

دولت چین مساجد سین کیانگ را به روى نمازگزاران بست.(۸۸/۴/۲۰)

اعتراضات جهانى به سرکوب مسلمانان در چین گسترش یافت.(۸۸/۴/۲۱)

مراجع تقلید و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: جهان اسلام از حقوق مسلمانان چین دفاع کنند.(۸۸/۴/۲۲)

سران ۱۱۸ کشور عدم تعهد امروز در شرم الشیخ گردهم مى‏آیند.

(۸۸/۴/۲۴)

انفجار بمب در هتل‏هاى جاکارتا ۹ کشته و ۵۰ زخمى به جاى گذاشت.

(۸۸/۴/۲۷)

فردا خانه خدا با گلاب ناب کاشان معطر مى‏شود.

خبرگزارى فرانسه مرحله جدید طرح توسعه‏طلبى اسرائیل با خرید اراضى در اردن توسط صهیونیست‏ها را فاش کرد.

(۸۸/۴/۳۱)

۲۱ کشته و ۱۲۰ مجروح در سلسله انفجارهاى بغداد به جا ماند.

افشاگرى کارشناسان مصرى: وهابیون با هزینه میلیاردى عربستان تروریست تربیت مى‏کنند.(۸۸/۵/۱)

رئیس پارلمان رژیم صهیونیستى، اردن را جزیى از اسرائیل بزرگ دانست!

(۸۸/۵/۴)

سید حسن نصراللّه: در صورت تهاجم جدید اسرائیل، تل آویو را موشکباران خواهیم کرد.(۸۸/۵/۵)

نیروهاى عراقى بر اردوگاه اشرف تسلّط کامل یافته و اخراج منافقین آغاز شد.

(۸۸/۵/۸)

تروریست‏ها در عراق، نمازگزاران را به خاک و خون کشیدند.(۸۸/۵/۱۰)

رژیم صهیونسیتى از استقرار موشک‏هاى حزب اللّه در لبنان ابراز نگرانى کرد.

(۸۸/۵/۱۲)

تلویزیون رژیم صهیونیستى: متن سخنرانى محمود عباس در کنگره فتح را کنسول آمریکا ویرایش کرده است.

(۸۸/۵/۱۵)

 

 

اخبار داخلى

رهبر انقلاب: دوست را به خاطر خطا دشمن ندانید و دشمن معاند را دوست نگیرید.

گزارش رسانه‏هاى منطقه از پشت پرده اغتشاشات اخیر: آشوب‏هاى تهران را “سیا” مدیریت مى‏کرد.(۸۸/۴/۱۶)

احمدى نژاد: دولت دهم با ترکیب جدید اهداف خود را دنبال مى‏کند. ما نیاز به تجدید آرایش تیم دولت داریم.

(۸۸/۴/۱۸)

تشییع نمادین شهیده حجاب)مروه شربینى( در خیابان‏هاى تهران پس از پایان نماز جمعه انجام شد.

(۸۸/۴/۲۰)

درخواست دانشجویان از دولت در اعتراض به جنایت دستگاه قضایى و پلیس نژاد پرست ” در سدن” سفارت آلمان را تعطیل کنید.

(۸۸/۴/۲۱)

متکى به هنگام استقبال از ۵ دیپلمات آزاد شده: آمریکا را تحت پیگرد قضایى قرار مى‏دهیم.(۸۸/۴/۲۲)

دیپلمات‏هاى آزاد شده: ۳۰ سال هم طول مى‏کشید به آمریکا امتیاز نمى‏دادیم.

لس آنجلس تایمز: آشوب‏هاى تهران، آمریکا را فریب داد.(۸۸/۴/۲۳)

نشریه فارین پالیس فاش کرد: کمک مالى “بنیاد ملى دموکراسى” به اصلاح طلبان براى راه اندازى کودتاى مخملى.

(۸۸/۴/۲۴)

هواپیماى مسافربرى کاسپین با شماره پرواز ۷۹۰۸ در مسیر تهران – ایروان سقوط کرد و تمام مسافران آن کشته شدند.

وزیر اطلاعات: نقش برخى سیاسیون در آشوب‏هاى اخیر محرز شده است.

(۸۸/۴/۲۵)

نخستین نیروگاه بیوگاز خاورمیانه در مشهد افتتاح شد.

در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران، پیشنادهاى آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى براى حل مشکلات سیاسى کشور مطرح شد.(۸۸/۴/۲۷)

سید حسن نصراللّه: ما پیگیر پرونده ۴ دیپلمات ربوده شده ایرانى هستیم.

(۸۸/۴/۲۸)

رهبر انقلاب: دعوت کننده به ناامنى در هر مقامى منفور ملت است.

رهبر انقلاب: نخبگان مراقب باشند، زیرا در امتحان عظیمى قرار گرفته‏اند.

ابوترابى نایت رئیس مجلس: نظر مقام معظم رهبرى براى کنار گذاشتن مشایى کتباً به رئیس جمهور ابلاغ شده است.

احمدى نژاد: مشایى معاون اول مى‏ماند!

(۸۸/۴/۳۰)

تروریست‏ها در عراق، کاروان زائران ایرانى را به رگبار بستند.

آیت اللّه مکارم شیرازى: تصدّى مشایى مشروعیت ندارد. خطاى صورت گرفته زودتر اصلاح شود.

(۸۸/۵/۱)

متن دستور رهبر انقلاب درباره عزل مشایى خطاب به رئیس جمهور منتشر شد.

نمایندگان مجلس خبرگان: مناصب نظام بدون تبعیت از رهبرى مشروعیت ندارد.

در سانحه هوایى فرودگاه مشهد ۳۶ نفر کشته و زخمى شدند.

(۸۸/۵/۳)

رهبر انقلاب: قضایاى چند روز اخیر نباید وسیله‏اى براى اختلاف شود.

(۸۸/۵/۴)

بیانیه ۲۰۵ نماینده مجلس: خدمت به مردم بدون ولایت پذیرى ممکن نیست.

سناى آمریکا براى حمایت از آشوبگران ۵۰ میلیون دلار دیگر اختصاص داد.

احمدى نژاد در اقدامى ناگهانى محسنى اژه‏اى – وزیر اطلاعات – و چند وزیر دیگر را بر کنار کرد.

احمد توکلى: اقدام احمدى نژاد غیر عاقلانه است.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: اگر انقلاب و نظام زیر سؤال برود، اصلاح آن مشکل است.(۸۸/۵/۵)

دکتر ولایتى: رهبرى مقابل خواسته‏هاى غیرقانونى با قدرت ایستاده است.

رئیس قوه قضائیه دستور تعیین تکلیف زندانیان حوادث اخیر ظرف یک هفته را صادر کرد.(۸۸/۵/۶)

در یازدهمین نشست علمى و تخصصى دفاع مقدّس، تجلیل از فرماندهى بى‏نظیر آقاى‌هاشمى رفسنجانى و شهید صیاد شیرازى در عملیات مرصاد صورت گرفت.

مجلس به فوریت ایجاد ۳ وزارتخانه جدید رأى داد.(۸۸/۵/۷)

فرمانده سپاه محمّد رسول اللّه)ص(: ۹ بسیجى در حوادث بعد از انتخابات شهید شدند.

وزیر رفاه شایعه کاهش حقوق بازنشستگان را تکذیب کرد.

(۸۸/۵/۸)

آیت اللّه جنتى در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران به عزل و نصب‏هاى اخیر اعتراض کرد.

رئیس جمهور: دشمنان سوء استفاده نکنند، رابطه من با رهبر انقلاب اعتقادى است.(۸۸/۵/۱۰)

دادگاه رسیدگى به اتهامات جمعى از فعالان سیاسى و گروهى از متهمان حوادث اخیر برگزار شد.

سکوت حیرت آور مسؤولان درباره خروج ۱۸/۵ میلیارد دلار ارز و طلاى یک تاجر ایرانى در داخل این کشور توسط مقامات ترکیه را با آب و تاب نقل مى‏کنند، در صورتى که در ایران سکوت حیرت آورى حاکم است و مسؤولان در قبال این خروج هنگفت سرمایه از کشور سکوت کرده‏اند.(۸۸/۵/۱۱)

محسن رضایى در نامه‏اى به رئیس قوه قضائیه: دادگاه افراد خود سر و قانون شکن را هم برگزار کنید.(۸۸/۵/۱۲)

رهبر انقلاب در مراسم تنفیذ حکم رئیس جمهور: با مسجد ضرار نمى‏توان مردم را فریب داد.

از سوى گمرک ایران انتقال ۱۸/۵ میلیارد دلار پول و طلا به خارج تکذیب شد.

رهبر انقلاب: اعتماد مردم سرمایه اصلى نظام است، مسؤولان با رفتار خود آنرا افزایش دهند.(۸۸/۵/۱۳)

ایران و عمان براى توسعه همکارى‏هاى اقتصادى و امنیتى توافق کردن.

رهبر انقلاب در دیدار سلطان قابوس پادشاه عمان: آمریکا و برخى کشورهاى مداخله‏گر خارجى دائماً ناامنى و سوءظن را به منطقه تزریق مى‏کنند.(۸۸/۵/۱۴)

رئیس جمهور در مراسم تحلیف تأکید کرد: اخم یا لبخند غرب براى ملت ایران اهمیتى ندارد.

دولت عراق درخواست پناهندگى اعضاى گروهک منافقین را رد کرد.

(۸۸/۵/۱۵)

 

 

اخبار خارجى

وزیر امور خارجه زیر ساخت‏هاى رژیم صهیونیستى خطاب به کشورهاى غربى: صبح ایران را تحریم مى‏کنید! شب قرارداد تجارى مى‏بندید.

(۸۸/۴/۱۷)

۸۰۰۰ شرکت ژاپنى ورشکست شد.

اوباما: آمریکا به هیچ وجه به اسرائیل اجازه حمله به ایران نداده است.

(۸۸/۴/۱۸)

برژینسکى: به نفع آمریکا نیست در امور داخلى ایران مداخله کند.

۱۵ نظامى انگلیسى در افغانستان به هلاکت رسیدند.(۸۸/۴/۲۱)

اوباما: روزهاى سختى براى آمریکا در افغانستان در پیش است.

(۸۸/۴/۲۲)

در اعتراض به سیاست‏هاى سارکوزى شورش در فرانسه اتفاق افتاد. ۳۱۷ خودرو در آتش سوخت.

۳۰ نظامى ناتو در افغانستان بر اثر سقوط هلى کوپتر کشته شدند.

(۸۸/۴/۲۴)

۱۲ هزار کارمند پست در شهرهاى انگلیس اعتصاب کردند.

(۸۸/۴/۲۵)

۱۸ نظامى اشغالگر در سرنگونى ۴ جنگنده هلى کوپتر در افغانستان به هلاکت رسیدند.(۸۸/۴/۳۰)

۹۰۰۰ شیشه حاوى ویروس‏هاى خطرناک از آزمایشگاه میکروبى پنتاگون به سرقت رفت. اینجا محل صدور ویروس‏هاى خطرناک به دنیاست.

(۸۸/۴/۳۱)

۵ بانک دیگر آمریکایى ورشکسته و تعطیل شد.(۸۸/۵/۱۱)

بحران مالى سراسر ایالت متحده را فرا گرفت ۴۸ ایالت آمریاک در وضعیت قرمز.

(۸۸/۵/۱۴)

 

30دسامبر/16

بهبود روش‏ها در مصرف از نگاه اسلام

حجهالاسلام اصغر‌هادوى کاشانى

 

مقدمه

هنگامى که مصرف کننده درآمدى کسب مى‏کند بخشى از آن را مصرف مى‏کند و بخش دیگر را به عنوان پس انداز کنار مى‏گذارد که در یک اقتصاد غربى بخش غیر مصرفى باید سرمایه گذارى شود و در اقتصاد اسلامى افزون بر این دو بخش قسمتى هم به انفاق اختصاص داده مى‏شود.

در پس این مفهوم ساده درباره مصرف مکاتب اقتصادى گوناگونى وجود دارند که مصرف افراد ریشه در این دیدگاهها دارد کسانى که بر این باورند خداوند پس از خلق جهان ارتباطى با هستى ندارد و انسان را موجودى رها شده به حال خویش مى‏دانند که هر درآمدى را به هر مقدار در هر جهتى مى‏تواند به مصرف برساند. یا کسى که اصالت را به انسان مى‏دهد و از بین فرد و جامعه براى فرد ارزش ویژه‏اى در نظر مى‏گیرد نمى‏تواند فکر جامعه و همنوعان خویش باشد. اسلام که از خلقت انسان هدف خاصى دارد و غایت زندگى او را کمال نهایى مى‏داند ارتباط او را با خدا همیشگى مى‏داند و براى تمام عمر او برنامه دارد و الگوى مصرف او را به گونه‏اى طراحى کرده است که ضمن رضایتمندى شخصى به فکر جامعه و خویشان باشد و به اسراف و اتراف گرفتار نشود و تا جاى ممکن به بیگانه تکیه نکند.

این نوشتار برگرفته از کتاب و سنت است که الگوى مصرف یک فرد مسلمان را پیشنهاد مى‏دهد.

 

تشویق به مصرف

تفکر انحرافى در صدر اسلام گروهى را بر آن داشت که از دنیا کناه گیرند و لذّت‏هاى آن را بر خویش حرام کنند ریشه این دیدگاه از مسیحیت گرفته شده بود و قرار بود به عنوان آموزه اسلامى در بین مسلمین رایج شود. ابن مسعود مى‏گوید: بر پیامبر داخل شدم، فرمود: ابن مسعود کسانى که قبل از شما بودند با هم اختلاف کردند و بر هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند. گروهى که به دین عیسى دعوت نمایند به شهرهاى دیگر رفتند و رهبانیت را پیشه خود ساختند اینان همان کسانى بودند که خداوند درباره آنها مى‏فرماید:

“و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم”۱

آن گاه پیامبر فرمود: کسانى که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده و از من تبعیت کردند در واقع رهبانیت را رعایت کرده‏اند و در غیر این صورت هلاک شدند.

بهره‏گیرى از دنیا استفاده از لذّات مشروع و مصرف کالاها و خدمات مى‏تواند علاوه بر تنعّم شخصى باعث رونق واحدهاى تولیدى و اشتغال و کارآفرینى باشد اگر بهره‏گیرى از دنیا و مواهب آن در دستور کار نباشد توجیهى براى خلقت دنیا هم وجود ندارد.

لذا خود رسول خدا و پیشوایان دین نیز مصرف را بر خود حرام نمى‏کردند و مثل بقیه مردم مى‏خوردند و مى‏آشامیدند و لذّت مى‏بردند در روایت سعید بن عاص از پیامبر(ص) نقل مى‏کند که حضرت به عثمان فرمود: “خداوند به جاى رهبانیت، دین حق و آسان گیر را به من عطا کرده است پس اگر از ما هستى آنچه را ما انجام مى‏دهیم انجام بده”.۲

در قرآن آمده است:

“یا بنى آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا واشربوا و لا تسرفوا انّه لایحبّ المسرفین”۳

اى فرزندان آدم زینت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود ببرید و از نعمت‏هاى الهى بخورید و بیاشامید ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست ندارد.

خداوند متعالى بنى آدم را به برداشتن زینت خود به هنگام رفتن به مسیر امر کرده است به این معنى که از زینت‏هاى خود استفاده کنند. زینت، پوشش زیبا است و آنچه با آن مزیّن مى‏شوند را زینت مى‏نامند مانند: لباس زیبا، زیور آلات و امثال آن.۴

البته بعضى بر این باورند که زینت در آیه علاوه بر زینت جسمانى به زینت‏هاى معنوى نیز اشاره دارد.۵

در آیه دیگرى مى‏خوانیم:

“بگو: چه کسى زینت‏هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزى‏هاى طیّب را حرام کرده است؟”۶

علامه طباطبایى در ذیل آیه مى‏نویسد:

“آیه شریفه با استفهام انکارى این نکته را مى‏رساند که اباحه زینت و طیّبات از رزق از جمله امورى است که جاى شک و شبهه در آن نیست حکم فطرى و عقلى است که شرع هم آن را امضا کرده است”.۷

خداوند زینت‌هایى را مطرح مى‏کند که براى بندگانش پدید آورده و با الهام فطرى به آنان گوشزد کرده است و فطرت، فقط چیزهایى را که انسان به او نیاز دارد الهام مى‏کند هیچ دلیلى بر مباح بودن چیزى بهتر از نیاز به آن نیست که خداوند با تعبیه قوا بین انسان و اشیاء رابطه برقرار کرده است.۸

در آیه دیگرى مى‏خوانیم:

“و ما لکم الّا تأکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه”.۹

چرا از چیزهایى که نام خدا بر آن برده شده نمى‏خورید؟

دنباله همین آیه یکى از قیود مصرف و موانع که حرام بودن است، ذکر شده است: “و قد فصّل لکم ما حرّم علیکم”. نتیجه این مى‏شود که لسان آیات به گونه‏اى است که علاوه بر جواز نوعى ترغیب و تشویق به مصرف از آنها فهمیده مى‏شود.

ارزش‏هاى حاکم بر مصرف

عقاید، باورها، رفتارها و اخلاق که التزام یا عمل به آنها از نظر اسلام مطلوب است و فرد را در مسیر تکامل یارى مى‏رساند و این ارزش‏ها منحصر در واجبات و محرمات نسبت احکام و آدابى مانند توجه به خدا، رسول و معاد، رعایت تقوا، ترک گناهان و شک در مصرف مى‏توانند مصرف انسان را جهت دهى کنند.

الف – ارزش‏هاى اعتقادى

آیات و روایات فراوانى وجود دارد که تأکید مى‏کنند خداوند انواع غذاها و میوه‏ها و نوشیدنى‏ها را آفریده و در اختیار بشر قرار داده است تا انسان شناخت و آگاهى بیشترى یابد و فرمان خدا را اطاعت کند و شکر او را به جا آورد “فلینظر الانسان الى طعامه انا صببنا الماء صبّا ثم شققنا الأرض شقاً فانبتنا فیها حبّا و عنباً و قضبا و زیتوناً و نخلا و حدائق غلبا و فاکهه و ابّا متاعاً لکم و لانعامکم.”۱۰

انسان باید به غذاى خویش بنگرد ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم سپس زمین را از هم شکافتیم و در آن دانه‏هاى فراوانى رویانیدیم و انگور و سبزى بسیار و زیتون و نخل فراوان و باغ‏هاى پر درخت و میوه و چراگاه تا وسیله‏اى براى بهره‏گیرى شما و چارپایانتان باشد.

این مضمون در جاهاى دیگر قرآن هم آمده است.۱۱ و وجه مشترک همه آنها این است که انسان همواره باید آفریننده این نعمت‏ها، خدا را حاضر و ناظر ببیند و شکرگزار این همه نعمت باشد و براى اینکه جلوى ناسپاسى را بگیرد مى‏فرماید: “قتل الانسان ما اکفره”۱۲ مرگ بر این انسان چقدر کافر و ناسپاس است.

علاوه بر آیاتى که نشان دهنده نزول نعمت‏هاى الهى بر انسان است آیاتى هم وجود دارد که تعبیر به “رزق” در آنها آمده است و اینکه قبض و بسط این روزى هم به دست خداست.۱۳

 

ب – ارزش‏هاى رفتارى

  1. برنامه ریزى

با برنامه ریزى در همه زمینه‏هاى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، در سطح خرد و کلان مى‏توان به بهره‏ورى بیشتر از زمان و هزینه‏ها دست یافت انسان با برنامه انسان با کارنامه است و انسان بى برنامه فاقد کارنامه است و انسان فاقد کارنامه برج مراقبت زندگى ندارد و زندگى را با “آرزوها” و “شاید” و “اى کاش” مى‏گذراند اقدام به برنامه ریزى از مصادیق بارز تدبیر و تقدیر در امور معیشتى است که بیش از ثروت در رفاه و آسایش انسان مؤثّر است و عدم برخوردارى از این خصلت گاهى موجب مى‏گردد که برخى در بینوایان از ثروتمندان، اسرافکارتر شمرده شوند در روایتى از امام صادق(ع) آمده که مى‏فرماید:

“رب فقیر اسرف من غنى فقلت:کیف یکون الفقیر اسرف من الغنىّ؟ فقال: انّ الغنى ینفق مما اوتى و الفقیر ینفق من غیر ما اوتى.”۱۴

بسا فقیرى که از توانگر اسرافکارتر باشد گفتم: چگونه چنین چیزى ممکن است؟ فرمود: توانگر از آن چه به وى عطا شد، خرج مى‏کند ولى فقیر خرج مى‏کند بدون آنکه به وى عطا شده باشد.

آگر شخصى برنامه‏ریزى براى مصرف داشته باشد، رفتار مصرفى خود را تابع سطح درآمد جارى نمى‏داند بلکه به فرصت‏هاى مصرفى بلندمدت یا دائمى ارتباط مى‏دهد.

“فریدمن” که خود مبتکر این نظریه است مثال مناسبى را ارائه مى‏دهد که در آن شخصى درآمد خود را فقط یک بار در هفته در روزهاى جمعه، دریافت مى‏کند از وى انتظار نمى‏رود کل مصرف خود را در روزى که درآمد دریافت مى‏شود متمرکز کند و مصرف او در روزهاى دیگر صفر باشد.۱۵

نظریه درآمد دائمى  IncomePermanent توانسته است جایگاه ویژه‏اى در مباحث اقتصادى داشته باشد و مى‏توان از آن نتیجه گرفت که از آداب مصرف،پس‏انداز اضافه بر نیاز براى فردایى است که انسان توان کار و تلاش ندارد.

 

  1. پس انداز

یکى از ارزش‏هاى اخلاقى که باید در مصرف رعایت گردد پس انداز کردن بخشى از مالى است که دست آمده است در واقع یک نوع مصرف منفى و پس انداز مثبت است که شرع ما نیز به آن سفارش کرده است. این پس‏انداز نوعى آرامش روانى براى انسان فراهم مى‏آورد۱۶ و ارمغان آن سخاوتمندى است.۱۷

افزون بر اینها مى‏توان با این پس انداز سرمایه‏گذارى کند امروزه در اقتصادهاى موفقSI است یعنى آنچه پس انداز مى‏شود باید سرمایه‏گذارى گردد علاوه بر آرامش خاطر فردا، ارزش افزوده هم براى مال انسان به وجود مى‏آید.

محمد بن عذافر از پدرش نقل مى‏کند که امام صادق(ع) به پدر او ۱۷۰۰ دینار داد و به او فرمود:با آن بازرگانى کن. سپس فرمود: “بدان که مرا به سود آن رغبتى نیست هرچند که سود، خواستنى است. امّا من دوست مى‏دارم که خداوند بزرگ مرا در حالى ببیند که به بهره‏هاى آفریده او روى مى‏آورم.”

پدرم گفت: “با آن صددینار براى وى سود کسب کردم. سپس به دیدار وى رفتم و به او گفتم: با آن، برایت صددینار سود کسب کردم. او از این خبر بسیار خرسند شد و مرا فرمود: آن را در سرمایه من قرار ده”.۱۸

 

  1. انفاق

همانطورى که در مقدمه اشاره شد در اقتصاد غیر اسلامى درآمد یا مصرف مى‏شود و یا پس انداز مى‏گردد(Y)C+S) که پس از انداز هم سرمایه‏گذارى مى‏شود ولى در نگاه اسلامى افزون بر این دو، بخشى از درآمد انفاق مى‏شود و به عنوان یک جز به نام انفاق هم اضافه مى‏گردد فرض کنید اسم آنرا “f” بگذاریم آنگاه معادله به این صورت در مى‏آید: (Y)C+S+f)

در نظر لغت شناسان انفاق به معناى از دست دادن مال۱۹ و به معناى تمام شدن دارایى یا توشه خود را از دست دادن هم آمده است۲۰ واژه‏هاى نفاق و منافق هم از همین ماده‏اند زیرا منافق از ایمان خارج شده یا ایمان را از قلبش خارج مى‏سازد. برخى مفسران آن را چنین تعریف کرده‏اند:

انفاق خارج ساختن چیزى از ملک خود و به ملک دیگرى درآوردن است اگر از ملک خود خارج ساخته و به ملک دیگرى وارد نکند انفاق نامیده نمى‏شود درباره انفاق و رابطه آن با کنز و انفاق واجب و مستحب اختلاف شیعه و سنى مباحث فراوانى وجود دارد که آنها را وا مى‏نهیم آنچه هدف از این نوشتار است. تأکید فراوان آیات و روایات درباره این موضوع است.۲۱

انفاق در آیات قرآن، نشانه ایمان،۲۲ نشانه تقوا، صفات درستکاران و نیکوکاران،۲۳ همراه نماز،۲۴وسیله تقرّب نامیده شده است درباره کیفیت انفاق هم قرآن کریم از انفاق به صورت قرض الحسنه به خداوند نام مى‏برد که براى خشنودى خداوند پرداخت مى‏شود و این کیفیت زمانى به اوج مى‏رسد که “لوجه اللّه” و “على حبه” باشد افزون بر آن انفاق باید از طیبات باشد که مفسران براى “طیب” سه معنى ذکر کرده‏اند:حلال، مال خوب، با کیفیت.۲۵

خداوند متعال درباره کیفیت مال انفاق مى‏فرماید: باید از طیبات باشد نه از خبیث یعنى مالى که با رغبت آن را بگیرد نه با کراهت.

“یا ایّها الّذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه الّا أن تغمضوا فیه و اعلموا انّ اللّه غنى حمید”۲۶

اى کسانى که ایمان آورده‏اید و از آن چه از زمین براى شما خارج ساخته‏ایم(از منبع و معادن و درختان و گیاهان) انفاق کنید و براى انفاق به سراغ قسمت‏هاى ناپاک نروید در حالى که خود شما (هنگام پذیرش اموال) حاضر نیستید آن‏ها را بپذیرید مگر از روى اغماض و کراهت و بدانید خداوند، بى نیاز و شایسته ستایش است.

از امام صادق(ع) نقل شده این آیه درباره جمعى نازل شد که ثروت‌هایى از راه رباخوارى در زمان جاهلیت جمع آورى کرده بودند و از آن در راه خدا انفاق مى‏کردند. خداوند آنها را از این کار نهى کرد و دستور داد از اموال پاک و حلال انفاق کنند و از امام على(ع) نقل شده که فرمود: آیه درباره کسانى نازل شده که هنگام انفاق خرماى خشک و نامرغوب خوب مخلوط مى‏کردند به آنها دستور داده شد از این کار بپرهیزید.۲۷

از برخى آیات هم فهمیده مى‏شود که انفاق باید مال مورد علاقه باشد۲۸ و در زمان تنگدستى جامعه این کار انجام شود.

این انفاق وقتى صورت گیرد باید به زینت ایمان آراسته باشد و منت و اذیتى هم در کار نباشد.

“الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه ثم لایتبعون ما انفقوا منّا و لا اذاً لهم اجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون”۲۹

کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس به دنبال انفاقى که کرده‏اند منّت نمى‏گذارند و آزارى نمى‏رسانند پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند.

اگر این انفاق آلوده با کفر و نفاق۳۰ و ریا۳۱ و اکراه۳۲ ومنّت و اذیّت باشد پذیرفته نیست. و آثار اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى محسوسى در جامعه بر جاى خواهد گذاشت.

در بعد اجتماعى مى‏توان گفت اگر انفاق فراموش شود و ثروت‏ها در یک قطب اجتماعى جمع شود اکثریتى محروم و بینوا پدید مى‏آید و دیرى نخواهد گذشت که انفجار عظیم در اجتماع به وجود مى‏آید که نفوس و اموال سرمایه‏داران در آتش این انقلاب خواهد سوخت۳۳ و از نگاه اقتصادى با افزایش تعداد فقرا، قدرت خرید جامعه کاهش مى‏یابد و با کاهش تقاضا تولید کل متأثر مى‏گردد افزون بر این بهره‏ورى کاهش و مفاسد اجتماعى و نا امنى افزایش مى‏یابند که بر تولید تأثیر مى‏گذارند.

 

وقتى از منظر اجتماعى و اقتصادى ترک انفاق آثار سوء خود را نشان داد بر اخلاق جامعه اثر مستقیم خواهد گذاشت ضمن آنکه ترک انفاق به معناى عدم توکّل بر خداوند است با این توضیح که همه امور به دست خداوند قادر متعال است. اگر او اراده کند برکت در دارایى فرد پدید مى‏آید او همان و ازدیاد نعمت همان، خداوند در قرآن وعده داده و ممکن است از راه عادى حتى با شیوه‏هاى غیر معمولى عملى شود آن چه مسلّم مى‏باشد تخلّف ناپذیرى این وعده است “اگر انفاق در راه خدا و کسب رضایت او باشد رشد و نمو از لوازم حتمى آن است و تخلّف‏ناپذیر است.”۳۴

 

  1. پرهیز از اسراف

اسراف به معناى فاسد کردن است زیرا از ماده سرفه گرفته شده است و سرفه در واژه عرب به کرمى که درخت و تنه را مى‏خورد و فاسد مى‏کند گفته مى‏شود.۳۵

این واژه گاهى درباره مخارج به کار مى‏رود و معناى آن تخصیص درآمد بر چیزى بیش از حد متعارف است و گاهى درباره مصرف استفاده مى‏شود و به معناى استفاده نادرست و ناقص از یک کالاى مصرفى است ولى بیشتر موارد در معناى اول به کار مى‏رود.

اسراف از گناهان بزرگ است که قرآن کریم در ۲۳ مورد با لحن شدیدى آن را محکوم کرده است.

 

“ولاتسرفوا انه لایحب المسرفین”۳۶

هرگز اسراف نکنید که خداوند اسراف کاران را دوست نمى‏دارد.

گفتنى است که اسراف مفهومى نسبى است و بستگى به اشخاص، درآمدها و نیازها دارد قبلاً هم گذشت که سماعه از امام صادق(ع) نقل مى‏کند:

“چه بسا فقیرى که اسراف کارتر از غنى باشد، گفتم: چگونه ممکن است که فقیر اسراف کارتر از غنى باشد فرمود: چون که غنى از آنچه دارد و فقیر از آنچه که ندارد خرج مى‏کند”.۳۷

وقتى کالایى بدون اسراف، تهیه شود به هنگام استفاده از آن هم محدودیت‌هایى وجود دارد یکى محدودیت کمّى است که به معناى هدر دادن کالاست که اجتماعى به آن نیازمند است در حدیثى از امام صادق(ع) نقل شده است:

“اسراف مبغوض خداوند است حتى دور انداختن هسته، چون که به درد چیزى مى‏خورد و دور ریختن زیادى آبى که خورده‏اى.”۳۸

“امام کاظم(ع) وقتى دید بعضى از غلامان میوه ناقص خورده را دور مى‏اندازند با ناراحتى فرمود: اگر شما به آن نیاز ندارید مردم به آن محتاجند آن را به نیازمندان بخورانید”.۳۹

محدودیت دیگر، محدودیت کیفى است یعنى انسان کالاهایى را در غیر مورد مناسب خودش مصرف کند در روایتى از امام صادق(ع) آمده است: “کم‏ترین درجه اسراف این است که لباس میهمانى را هنگام کار بپوشى”.۴۰

 

 

  1. ساده زیستى

مناسبات اجتماعى، شغل‏ها، جایگاه افراد اقتضائات مختلف دارد که باید زندگى بر اساس فرهنگ متعارف و رایج زمان باشد اما تعداد کمى از افراد جامعه این شرایط را دارند در یک منحنى توزیع نرمال درصد بسیار ناچیزى از افراد وجود دارد که شرایط شغلى آنها اقتضا دارد گونه‏اى متفاوت از دیگران باشند امّا اکثریت جامعه را افرادى تشکیل مى‏دهند که مى‏توانند با زندگى ساده‏اى به گذران امور بپردازند.

در روایتى از امام صادق(ع) آمده است:

“المؤمن حسن المعونه خفیف المؤنه جیّد التدبیر لمعیشته”۴۱ مؤمن نیکبار است و سبکبار و گذران زندگى‏اش را خوب تدبیر مى‏کند.

 

  1. پرهیز از اتلاف مال

حفظ و نگهدارى مال بهتر از مصرف بیهوده آن است گاهى سپردن مال به دست بعضى افراد جامعه موجب تلف شدن مال است و قرآن کریم از قرار دادن اموال در اختیار افراد سفیه و نابالغ نهى کرده و مى‏فرماید: “ولاتؤتوا السّفهاء اموالکم التى جعل اللّه لکم قیاماً”۴۲

 

  1. پرهیز از اتراف

مترف کسى است که در فراخى نعمت به سر مى‏برد و از لذّت‏هاى دنیوى و امکانات مصرفى زیاد بهره‏مند است.۴۳ قرآن این صفت زشت را مورد نکوهش قرار داده است:

“و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را وا مى‏داریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد پس آن را یکسره زیر و رو کنیم.”۴۴

پیامبر اکرم(ص) امّت خویش را از لذت جویى افراطى شدیداً نهى فرموده مترفین را بدترین قشر اجتماع معرفى کرده‏اند که همه فتنه‏ها به سوى آنان باز مى‏گردد حرمت اتراف از تمایزات اساسى مکتب اقتصادى اسلام با مکتب سرمایه دارى است از دیدگاه اسلام، مصرف گرایى و افسار گسیختگى در تأمین لذّت‏هاى حیوانى به شدّت محکوم است و به همین دلیل تخصیص درآمد در مورد نیازهاى مشروع و امکانات مصرفى نباید با سطح زندگى عموم مردم تفاوت فاحشى داشته باشد به گونه‏اى که از نظر عرف زندگى اشرافى و مترفانه محسوب شود و در واقع اتراف نیز نوعى اسراف است با این تفاوت که اسراف به معناى زیاده‏روى یک مورد معین از مخارج زندگى است ولى اتراف زیاده روى در تنظیم سطح زندگى و گذشتن از حد مورد قبول زندگى اجتماعى است از این رو حرمت اسراف، دلیل دیگرى بر حرمت اتراف خواهد بود.

البته پرهیز از اتراف به معناى سخت گرفتن در زندگى نیست باید اقتضاى زمان را در نظر گرفت، کارى که موجب انگشت‏نما شدن باشد در فرهنگ اسلامى پسندیده نیست اگر وضعیت عمومى جامعه به گونه‏اى است که بیشتر مردم در تنگدستى هستند نباید تظاهر به تجمّل نمود سیره امامان ما نیز اینگونه بوده است که انگشت نما نمى‏شدند در روایتى امام صادق(ع) در پاسخ کسیکه به او ایراد مى‏گیرد چرا بر خلاف سیره جدّش امام على(ع) که از لباس ارزان و درشت استفاده مى‏کرد ایشان از لباس نو و نرم استفاده مى‏نماید؟ مى‏فرماید: على(ع) در زمانى از آن نوع لباس استفاده مى‏کرد که در فرهنگ عمومى زشت نبود و اگر در زمان ما چنین لباسى مى‏پوشید انگشت نما مى‏شد. بنابراین بهترین لباس در هر زمان لباسى است که در آن زمان معمولاً مردم از آن استفاده مى‏کنند.۴۵

 

  1. پرهیز از پیروى بیگانه

تقسیم بندى کشورها به شمال و جنوب، جهان اول و جهان سومى موجب شده است جنوبى‏ها بازار مصرف کشورهاى شمال باشند مواد اولیه از کشورهاى جنوب به شمال مى‏رود و کالاهاى مصرفى ساخته شده و با قیمت گزاف و با فرهنگ بیگانه به کشورهاى فقیر بر مى‏گردد.

هم تقلید فرهنگى در اینجا وجود دارد و هم زیان اقتصادى که آثار فرهنگى به مراتب خطرناک‏تر از آثار اقتصادى است. در حدیثى از امام باقر(ع) آمده است: “خداوند به یکى از پیامبران وحى فرمود که به قومش بگوید همچون دشمنان خدا لباس نپوشند مثل آنان خوراک نخورند و به شکل ایشان در نیایند که در این حال همچون آنان دشمن خدا خواهند بود”.۴۶

 

  1. مصرف در حد رفاه نسبى

نیازهاى انسان از ضرورت آغاز مى‏شود و کفایت و رفاه، مراحل بعدى آن هستند مرتبه نخست نیاز، نیاز انسان به امکانات اولیه ضرورى است یعنى چیزهایى که بدون آن ادامه زندگى امکان‏پذیر نیست و یا با مشکل جدى روبرو است و کمتر از آن موجب فقر انسان مى‏شود.

مرتبه دوم نیاز، نیاز انسان به امکاناتى است که براى ادامه یک زندگى متوسط اعم از نیازهاى اقتصادى، علمى و فرهنگى کافى است.

مرتبه سوم نیاز، نیاز انسان به امکاناتى است که افزون بر برخوردارى از یک زندگى متوسط، رفاه و آسایش او را نیز در حد معقول و منطقى تأمین نماید.

گفتنى است که هر چند آن چه در روایات اسلامى بر آن تأکید شده تأمین نیازهاى زندگى در حد کفاف و برخوردارى از یک زندگى متوسط است امّا برخوردارى از رفاه نسبى با میانه‏روى در مصرف منافاتى ندارد و حتى در بعضى روایات هم به آن اشاره شده است.۴۷ در روایتى آمده است که اسحاق بن عمار مى‏گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا مؤمن مى‏تواند ده پیراهن داشته باشد؟ حضرت فرمود: آرى. عرض کردم بیست پیراهن چه؟ فرمود:آرى (اشکال ندارد) عرض کردم: سى تا چه؟ فرمود: این اسراف نیست، اسراف آن است که لباس بیرونت (میهمانى‏ات) را لباس کار و دم دستى قرار دهى.۴۸

بنابراین آنچه در اسلام، اسراف و غیرمجاز شمرده شده مصرف بیش از حد رفاه نسبى است. امّا تا اندازه‏اى رفاه مورد قبول است و فقط نباید به حد “اتراف” برسد چون این خصلت خطرناک در واقع زمینه‏ساز انواع گناهان و آلودگى‏هاى فردى و اجتماعى است در روایت امام على(ع) درباره خطر افراط در رفاه‏طلبى مى‏فرماید: “از سر مستى‏هاى نعمت بترسید و از سختى‏هاى خشم و انتقام خدا حذر کنید”.۴۹

رفاه‏طلبى، لذّت جویى، هواپرستى، خوشگذرانى و تجمّل گرایى چنان انسان را سرمست مى‏کند که نه تنها براى مسایل انسانى و اخلاقى ارزشى قایل نمى‏شود بلکه در مقابل کسانى که مردم را به ارزش‏هاى انسانى و اخلاقى دعوت مى‏کنند به مخالفت بر مى‏خیزد و از این رو در همه اعصار مترفین در صف مقدّم مخالفان پیامبران الهى بودند در قرآن آمده است: “و (ما) در هیچ شهرى هشدار دهنده‏اى نفرستادیم جز آنکه خوشگذرانان آنها گفتند:” ما به آنچه شما بدان فرستاده شده‏اید کافریم” و گفتند:”ما دارایى و فرزندانمان از همه بیشتر است و ما عذاب نخواهیم شد.”۵۰

 

از این رو براى پیشگیرى از خطرى که مترفین در طول تاریخ گرفتار آن شدند، اجتناب از رفاه‏طلبى و تجمّل گرایى ضرورى است. پیامبر(ص) فرمود: “ایّاک و التنعم فانّ عباد اللّه لیسوا بالمتنّعمین.”۵۱

 

  1. توسعه بر خانواده

خانواده به عنوان کوچکترین جامعه مى‏تواند نقش مؤثرى در تربیت صحیح کل جامعه باشد تنگدستى – نیاز آرزوهاى برآورده نشده، شعله‏هاى خاموش ناشده نیاز، مشاهدات محدود ناشى از سیر و سیاحت، آثار سوء تربیتى به این رکن مهم اجتماعى مى‏گذارد. خانواده‏اى این چنین از شادابى لازم برخوردار نیست و رویشى ندارد و مانع طراوت اجتماع مى‏شود، بسیارى از بزهکارى‏ها ریشه در فقر و نیاز خانواده‏ها دارد گاهى آنکه بار تکفّل خانواده را به دوش مى‏کشد خود فقیر و ناتوان است در آنجا سخنى نیست و حتى هستند خانواده‌هایى که با عزّت نفس چنان زندگى مى‏کنند که نادانان آنان را ثروتمند و غنى مى‏پندارند.

مشکل آنجاست که سرپرست خانوار توانمند است و یا از اعتبار اجتماعى برخوردار است ولى برخانواده تنگ مى‏گیرد اسلام سفارش کرده در تأمین نیازهاى خانواده گشاده دست باشید، در روایتى از امام سجاد(ع) آمده است:

“ارضاکم عند اللّه اسبغکم على عیاله”.۵۲ خشنودترین شما نزد خداوند کسى است که خانواده خود را بیشتر در رفاه قرار بدهد و در روایتى دیگر امام رضا(ع) مى‏فرماید:

 

“صاحب النعمه یجب علیه التوسعه على عیاله”.۵۳

بر آن که از نعمت برخوردار است واجب است بر خانواده‏اش گشاده دستى کند.

 

جمع بندى

آنچه گذشت نوعى اخلاق مصرف بود که برخاسته از دیدگاه اسلام درباره رابطه انسان و خدا بود بى تردید انسانى که در مکتب توحیدى تعریف مى‏شود و به سوى کمال نهایى گام بر مى‏دارد الگوى مصرفش را از همین دیدگاه انتخاب مى‏کند اگر چنین رفتارى داشته باشد نه به فقر و تهیدستى گرفتار مى‏شود و نه در سراب تنعّم و تجمّل غوطه ور مى‏شود بلکه در حد کفاف و گاهى هم به رفاه نسبى مى‏رسد و خویشتنى آسوده دارد و خانواده‏اش با اینگونه رفتار مصرفى و ترجیحاتى که دارد به عنوان رکن جامعه، خانواده‏اى و الهى داراى تربیت الهى مى‏شود. جامعه‏اى که از این خانوارها شکل بگیرد تکیه بر بیگانه ندارد و در دام الگوهاى مصرف چند ملیتى گرفتار نمى‏شود و شعار lessepaire(بگذار مرزها آزاد باشند) به خاموشى مى‏گراید و امّت اسلامى در داخل مرزهاى خود به خودکفایى و بى‏نیازى از بیگانه مى‏رسد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۴۳، و معجم الاوسط طهرانى، ۴۴۷۹/۳۷۷/۴٫
  2. کنزالعمال، ۵۴۱۹٫
  3. سوره اعراف، آیه ۳۱٫
  4. التبیان، ج ۴، ص ۳۸۶٫
  5. تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۱۴۷٫
  6. سوره اعراف، آیه ۳۲٫
  7. ترجمه المیزان، ج ۸، ص ۹۹٫
  8. همان، ۸۰٫
  9. سوره انعام، آیه ۱۱۹٫
  10. سوره عبس، آیه ۲۴ – ۳۲٫
  11. و براى نمونه بنگرید به سجده، ۲۷ ؛نحل، ۱۰ و ۱۱ و ۶۶ تا ۸۰ ۶۹ و ۵ ۸۱ تا ۸، یس، ۳۳ و ۳۴ و ۸۰و ۴۱ و ۴۲٫
  12. براى نمونه بنگرید به: ذاریات، ۵۸ ؛ هود، ۶ ؛ عنکبوت، ۶۰؛ سبأ، ۲۴؛ یونس، ۳۱؛ ملک، ۲۱؛ نحل، ۶۴٫
  13. سوره عبس، آیه ۱۷٫
  14. الکافى، ج ۳، ص ۵۶۲، ح ۱۱٫
  15. اقتصاد کلان،ص ۲۶۶٫
  16. الکافى، ج ۴ ح ۵ و تحف العقول، ص ۴۴۲٫
  17. همان، ج ۵، ص ۹۱ ح ۲٫
  18. الکافى، ج ۵، ص ۷۶، ح ۱۲ و ص ۷۷، ح ۱۶٫
  19. مفردات راغب، ص ۵۲۳ و مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۸۸٫
  20. تفسیر قرطبى، ج ۱، ص ۱۷۷٫
  21. تبیان، ج ۲، ص ۱۵۱٫
  22. انفال، ۴ – ۲ ؛ سجده، ۱۶ – ۱۵؛ حجرات، ۱۵ ؛ توبه، ۸۸؛ قصص، ۵۴ ۵۲ ؛ نساء ۳۹؛ شورى، ۳۸ – ۳۶٫
  23. بقره، ۲ – ۳، آل عمران، ۱۳۴ – ۱۳۳؛ لیل، ۱۷ – ۱۸؛ بقره ۱۷۷؛ ذاریات، ۱۵ – ۱۹ ؛آل عمران، ۱۵ – ۱۷؛ حج ۳۴-۳۵٫
  24. سوره بقره، آیه ۳ و ۲۵۴٫
  25. تفسیر فخر رازى، ج ۷، ص ۵۴٫
  26. سوره بقره، آیه ۲۶۷٫
  27. مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۹۷ و تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۱۲۴٫
  28. سوره آل عمران، آیه ۹۲، انسان، آیه ۸ – ۹، بقره، آیه ۱۷۷٫
  29. سوره بقره، آیه ۲۶۲٫
  30. سوره توبه، آیه ۵۳ – ۵۴٫
  31. سوره نساء، آیه ۳۸ – ۳۹٫
  32. سوره توبه، آیه ۵۴٫
  33. تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۱٫
  34. ترجمه تفسیر المیزان، ج ۲، ص ۴۰۶٫
  35. تفسیر المنار، ج ۶، ص ۳۵۱٫
  36. سوره انعام، آیه ۱۴۱ و بنگرید به شعرا، ۱۵۱، موسى، ۲۸، فرقان،۶۶٫
  37. الکافى، ج ۳، ص ۵۶۲، ح ۱۱٫
  38. الکافى، ج ۴، ص ۵۲، ح ۲٫
  39. المحاسن، ص ۴۴۱٫
  40. مکارم الاخلاق، ص ۱۱۸٫
  41. الکافى، ج ۲، ص ۲۴۱، ح ۳۸٫
  42. سوره نساء، آیه ۵٫
  43. النهایه، ج ۲، ص ۱۸۷، سوره اسراء، آیه ۱۶ و قصص، آیه ۵۸٫
  44. تنبیه الخواطر، ج ۱، ص ۱۷۸، مسند ابن حنبل، ج ۸، ص ۱۵۷٫
  45. الکافى، ج ۴، ص ۳۲، ح ۱٫
  46. تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۷۲، ح ۳۳۲٫
  47. بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۳۰۰٫
  48. الکافى، ج ۲، ص ۴۴۱، ح ۴٫
  49. نهج البلاغه، خطبه ۵٫
  50. سوره سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵٫
  51. مسند ابن حنبل، ج ۸، ص ۲۵۸، ح ۲۲۱۶۶٫
  52. الکافى، ج ۴، ص ۱۱ ؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۵۸، ح۵۸۸۴٫
  53. الکافى، ج ۴، ص ۱۱، ح ۵٫

 

30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

پدیده بدیع، جذاب و تأمل برانگیز مردمسالارى دینى که مبیّن ترکیب شگفت آور حضور پرشور و جدى مردم در انتخابات و توجّه و اهتمام همزمان آنان به معیارهاى اسلامى و الهى است پاسخى جدى به نیازهاى امروز جامعه بشرى به شمار مى‏آید.

در پرتو انقلاب عظیم ملت، حضور مردم در صحنه و خشوع در مقابل احکام الهى، حقیقت واحدى به نام جمهورى اسلامى را شکل داده‏اند.

جمهوریت و اسلامیت دو عنصر جدا از یکدیگر نیستند چرا که تکیه به مردم و احترام به خواست و رأى آنان، در دل اسلامیت و اتکاى به احکام الهى قرار دارد.

برگزارى حدود ۳۰ انتخابات با حضور گرایشهاى گوناگون سیاسى در ۳۰ سال اخیر و انتخاب اصل نظام، قانون اساسى و مدیریتهاى اساسى کشور، با رأى مردم، نشان دهنده ظرفیت عظیمى است که اکثر ناظران بیرونى، حتى اگر غرضى نداشته باشند در درک و فهم آن ناتوان بوده‏اند.

در این سالها در بخشى از مدیریتها و عملکردهاى آنان گاه زاویه‌هایى با مبانى نظام دیده شده است اما انقلاب با هضم درونى این موارد عملاً آنها را در مسیر گسترش تواناییهاى خود به کار گرفته و با افزایش ظرفیت و تجربه خود، با قدرت بیشتر به راه خود ادامه داده است.

به فضل الهى و هوشیارى مردم و مسؤولان این حقیقت مصونیت بخش، همواره حفظ خواهد شد.

برخى در سالهاى پس از انقلاب منتظر بوده‏اند که نظام اسلامى کهنه شود و از چشم مردم بیفتند اما انتخابات اخیر و شکسته شدن نصابهاى جهانى حضور ملتها در انتخابات، این حقیقت روشن را نشان داد که نظام اسلامى پس از ۳۰ سال در جلب اعتماد مردم و بسیج آنها موفق‏تر و قدرتمندتر شده است و این حقیقت ناب نباید با برخى قضایاى حاشیه‏اى انتخابات از نظرها دور بماند.

باز بودن عرصه براى به صحنه آمدن و گفتگو و بحث گرایشهاى گوناگون، نشان اعتماد به نفس نظام اسلامى و اعتماد نظام به ملت بود.

مردم نیز متقابلاً به نظام اعتماد کردند و با ریختن آراى عظیم خود به صندوقها، توجه و اقبال ملت به نظام منتخب خود را اثبات کردند، و این واقعیت نشان مى‏دهد کسانیکه از بى اعتمادى مردم حرف مى‏زنند اگر از روى غرض ورزى نباشد از روى غفلت است.

اعتماد مردم سرمایه اصلى نظام است و از همه مسؤولان و دست اندرکاران بخشهاى مختلف انتظار جدى داریم که با رفتار خود، این اعتماد گرانقدر به طور مستمر افزایش دهند.

دل افسرده و ناامید وارد عرصه انتخابات نمى‏شود و حضور پرشور جوانان و دیگر قشرها در پاى صندوقهاى رأى نشان دهنده امیدى است که درباره آینده در جامعه وجود دارد.

حوادث انتخابات جداً به ما هشدار مى‏دهد که دشمن همیشه در کمین است و غفلت از ضربات احتمالى او حتى در بهترین شرایط، بسیار خطرناک است.

تجربه مهم انتخابات ۲۲ خرداد این است که اگر در عرصه سیاسى و اجتماعى به یکدیگر بدبین باشیم و به چشم دشمن به هم نگاه کنیم و اگر فکر بصیرت نداشته باشیم، از سوى دشمنان حقیقى ضربه مى‏خوریم.

آحاد ملت، همه مسؤولان صاحبان گرایشهاى متخلف سیاسى، دلبستگان به کشور و نظام، همه و همه باید به معناى واقعى بیدار و هوشیار باشند که البته ملت خوشبختانه هوشیار بود و نگذاشت دشمن در فضاى غبار آلود به اهداف خود برسد.

دشمن بداند که با چه ملت و نظامى روبروست و تصوّر نکند با کارهاى پیش پا افتاده مى‏تواند ملت را به زانو درآورد.

دشمنان در این خیال نباشند که با تقلید مغلوط از حضور عظیم مردم در انقلاب پرشکوه ۱۳۵۷ و در یکى کاریکاتور از آن حرکت عظیم، مى‏توانند به نظام اسلامى ضربه بزنند چرا که این نظام مقتدر و ریشه دار با این کارها شکست نخواهد خورد.

با مسجد ضرار و تقلید از امام بزرگوارى که از عمق دل و جان غرق قرآن بود نمى‏توان این مردم آگاه را فریب داد چرا که دل این ملت، به نور ایمان روشن است.

بسیارى از مردم، جوانان،نخبگان بر اساس احساس وظیفه، ایمان و صداقت در این انتخابات شرکت کردند و بعد هم تسلیم قانون بودند که اینها برندگان این امتحان بزرگ هستند.

این انتخابات برخى خواص را مردود کرد و برخى جوانان هم که با صداقت و سلامت وارد میدان شده بودند در مواردى اشتباه کردند.

رئیس جمهور محترم که از جانب ملت با رأى بالا و نصابى بى نظیر به این مسؤولیت مهم گماشته شده است و همکاران او در دولت آینده باید با قدرشناسى از اسلام و ایمان ملت همه توان و تلاش خود را براى خدمت به مردم و پیشبرد اهداف انقلابى به کار گیرند.

دولتى که تشکیل خواهد شد باید با برنامه ریزى و تکیه بر قانون، این سرفصلها را عملیاتى و اجرا کند.۱۳۸۸/۵/۱۳

 

 

 

“امام خمینى ثابت و استوار از آغاز تا پایان”

خاطره تلخ ۱۷ شهریور ۵۷

 

خاطره تلخ ۱۷ شهریور ۵۷ و خاطره تلخ روزهاى بزرگى که بر امّت گذشت، میوه شیرین سرنگونى کاخ‏هاى استبداد و استکبار و جایگزینى پرچم جمهورى عدل اسلامى را به بار آورد. مگرنه آن است که دستور آموزنده “کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا” باید سرمشق امت اسلامى باشد، قیام همگانى در هر روز و در هر سرزمین عاشورا قیام عدالتخواهان با عددى قلیل و ایمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه سرلوحه زندگى امّت در هر روز و در هر سرزمین باشد.۵۸/۶/۱۷

۱۷ شهریور ۵۷ از ایام اللّه است که ملت شریف ایران یاد آن را زنده نگه مى‏دارد. ملت بزرگ ایران، روزهایى چون هفده شهریور در نهضت خود داشت و بحمداللّه با تمام مشکلات و تقدیم شهداى ارجمند به اسلام عزیز و کشور و با فداکارى‏هاى طاقت فرسا از میدان جهاد سرافراز و پیروزمند بیرون آمد و آن کار، جهانیان را به خود جلب نمود. دشمنان ما گمان مى‏کردند با توطئه‏هاى فرسایشى مى‏توانند نهضت اسلامى و انقلاب شکوهمند این ملت شهید پرور را به سردى و سستى سوق دهند، غافل از آنکه قیامى که براى خداست و نهضتى که بر اساس معنویت و عقیده است، عقب نشینى نخواهد کرد. ملت ما اکنون به شهادت و فداکارى خو گرفته است و از هیچ دشمنى و هیچ قدرتى و هیچ توطئه‏اى هراس ندارد.

ملت عزیز ما آن روز که جز مشت خالى و خون پاک هیچ نداشت، بر قدرت‏هاى عظیم شیطانى با فریاد اللّه اکبر غلبه کرد و امروز بحمداللّه تعالى جوانانى رزمنده از خواهران و برادران دارد که با تعلیمات نظامى در سرتاسر کشور قدرت تفکّر را از دشمنان ایران و اسلام سلب و با اعتماد به قدرت الهى و فداکارى در راه اسلام بر همه مشکلات و همه قدرت‏هاى شیطانى غلبه خواهد کرد. ملتى که ۱۷ شهریور روز نوید پیروزى خون، جمعه سیاه روزى رژیم را با افتخار و پیروزى پشت سر گذاشته است، از این محاصرات اقتصادى و نظامى باک ندارد، آنان باک دارند که اقتصاد را زیر بنا و شکم را قبله گاه و دنیا را مقصد و مقصود مى‏دانند.۵۹/۶/۱۷

سالروز هفدهم شهریور که گزارشگر جنایات شاهنشاهى ضد انسانى و اسلامى است و از ایام اللّه و نشانگر مقاومت و شجاعت و ایستادگى ملت در مقابل ستمگران و جنایتکاران است، در خاطره ملت مبارز ایران زنده است و زنده خواهد بود.

ملت شجاع و رزمنده ایران در آن روز و روزهاى اختناق و جنایت به دست دژخیمان شاه مطرود، نشان داد که تا رسیدن به هدف‏هاى انسانى – اسلامى خود چون سدى آهنین ایستاده و از قتل عام‏ها و کشتارهاى وحشیانه دستجمعى هراس به خود راه نداده و راه خود را شجاعانه ادامه مى‏دهد. از هفدهم شهریور تا… افتخارآمیز آن، هرگز سستى و فتورى در اراده آهنین ملت انقلابى ایران حاصل نشده، بلکه هر واقعه و فاجعه‏اى او را مصمم‏تر و منسجم‏تر مى‏کند.

۱۷ شهریور باید درسى باشد براى کوردلانى که گمان کرده‏اند با به شهادت رساندن چند نفر از سران متعهد کشور، مى‏توانند سد عظیم مسلمانان نیرومند و شجاع را بشکنند. ملتى را که پانزدهم خرداد و هفدهم شهریور و ایام دیگر را پشت سر نهاده است و چون سیلى خروشان موانع را هرچه بزرگ باشد از سر راه خود برداشته و درهم پیچیده است، نمى‏شود با کارهاى بزدلانه که جز از شکست خورده‏ها و مأیوس‏ها و مطرودها صادر نمى‏شود ارعاب کرد و این دریاى متلاطم را از خروشیدن و به پیش رفتن بازداشت.۶۰/۶/۱۷

تذکر به ایام اللّه که خداوند متعال به آن امر فرموده است، انسان ساز است. قضایایى که در ایام اللّه رخ داده است، براى تاریخ و انسان‏ها در طول تاریخ آموزنده و بیدار کننده است. حوادث بزرگ تاریخ که قرآن مجید هم از بعض از آنها یاد کرده است، سرمشقى پر برکت براى ساختن جامعه‏ها و اشخاص و جامعه عصر ما که عصر انقلاب است و در کشور ایران که کشور انقلاب و شاهد بسیارى از حوادث بزرگ است که باید آنها را ایام اللّه محسوب کنیم و به ذکر آنها و تذکر آن ایّام بپردازیم که براى ملت قهرمان و مجاهدان سلحشور، درس انقلاب است.۶۱/۶/۱۷

30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

“من اطلق ناظره اتعب حاضره، من تتابعت لحظاته، دامت حسراته” (جامع الاخبار، ص ۹۳)

هر که دیده‏اش را رها سازد، آرامش خود را بر باد داده است، هر که پى در پى (به حرام) نگاه کند، پشیمانیش پیوسته و ادامه دار خواهد بود.

 

× “انّ اللّه اخفى سخطه فى معصیته، فلا تستصغرنّ شیئاً من معصیته، فربّما وافق سخطه و انت لاتعلم”

(خصال صدوق، ج ۱، ص ۹۹)

همانا خداوند غضبش را در نافرمانیش، پنهان کرده است، پس زنهار که هیچ معصیتى را کوچک مشمارى زیرا ممکن است همان معصیت کوچک، با سخط الهى سازش داشته باشد و تو آن را ندانى.

 

× “انتظروا الفرج و لاتیأسوا من روح اللّه، فانّ احبّ الاعمال الى اللّه عزّ و جلّ انتظار الفرج … و المنتظر للفرج کالمتشحط بدمه فى سبیل اللّه.” (بحارالانوار،ج ۵۲، ص ۱۳۲)

انتظار فرج بکشید و از رحمت خدا ناامید نگردید، زیرا محبوبترین اعمال نزد خداى عزّ و جلّ، انتظار فرج است. و همانا منتظران فرج مانند شهیدانى هستند که در راه خدا در خون خود مى‏غلتند.

 

× “اقرب العباد الى اللّه تعالى اقولهم للحقّ و ان کان علیه، واعملهم بالحقّ و ان کان فیه کرهه.” (غررالحکم)

نزدیکترین بندگان به خداى تعالى کسى است که بیشتر از دیگران، حق مى‏گوید هرچند علیه خودش باشد و بیش از آنها به حق عمل مى‏کند هرچند او را خوش نیاید.

 

× “لن تتصل بالخالق، حتّى تنقطع عن المخلوق.”

(غررالحکم)

هرگز به خالق نمى‏رسى، تا این که از مخلوق دل ببرى.

 

 

 

 

 

× “… و لیس شى‏ءٌ ادعى الى تغییر نعمه اللّه و تعجیل نقمته من اقامهٍ على ظلمٍ، فانّ اللّه یسمع دعوه المضطهدین، و هو للظّالمین بالمرصاد.” (نهج البلاغه، کتاب ۵۳)

و هیچ چیز در از دست رفتن نعمت الهى و زود به خشم آوردن او، مؤثرتر از ظلم بندگان نیست، زیرا خداوند دعاى ستمدیدگان را مى‏شنود و او در کمین ستمگران نشسته است.

 

× “ما انعم اللّه على عبدٍ نعمه فظلم فیها، الّا کان حقیقاً ان یزیلها عنه “ (غررالحکم، ج ۲، روایت ۲۶۷)

خداوند هیچ نعمتى را بر بنده‏اى ارزانى نداشته که در آن ظلم کند، جز این که سزاوار باشد که آن نعمت را از او بگیرد.

 

× “و ایم اللّه ما کان قومٌ قطّ فى غضّ نعمه من عیش فزال عنهم الّا بذنوبٍ اجترحوها، لانّ اللّه لیس بظلّامٍ للعبید”

(نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸)

بخدا قسم، هرگز خداوند نعمتى را از قومى نمى‏گیرد جز به سبب گناهانى که مرتکب شوند زیرا خداوند به بندگانش ستم نمى‏کند.

 

× “من توکّل على اللّه، ذلّت له الصّعاب و تسهّلت علیه الاسباب “

(غررالحکم)

هر که به خدا توکل کند دشواریها براى او هموار گردد و وسائل فراهم شود.

 

× “من وثق باللّه اراه السرور، و من توکّل علیه کفاه الامور”

(بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۵۱)

هر که به خدا اطمینان کند، خداوند او را شاد و خرّم نماید و هرکه بر او توکّل کند، نیازهایش را بر طرف سازد.

 

× “انتقم من حرصک بالقنوع کما تنتقم من عدوّک بالقصاص”

(غررالحکم)

از آز بوسیله قناعت انتقام گیر همچنان که از دشمنت با قصاص انتقام مى‏گیرى.

 

× “لن یستکمل العبد حقیقه الایمان حتى یؤثر دینه على شهوته، و لن یهلک حتى یؤثر شهوته على دینه”

(بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۸۱)

هرگز بنده‏اى به حقیقت ایمان دست نمى‏یابد تا این که دینش را بر شهوت و هواى نفسش برترى و ترجیح دهد، و هرگز هلاک نمى‏شود جز اینکه شهوتش را بر دینش برترى دهد.

 

30دسامبر/16

نگاهى گذرا به فلسفه ریاست شوهر بر خانواده

عسکرى اسلامپورکریمى

 

خانواده به عنوان اوّلین و بنیادى‏ترین تشکّل در جامعه، نیاز به مسؤول یا سرپرست دارد. هر تشکّل و اجتماعى که فاقد مقام مسؤول یا سرپرست باشد، نابسامانى و هرج و مرج، از عوارضى حتمى و اجتناب‏پذیر آن است.

اینک باید دید از نظر مصلحت این واحد بنیادى جامعه، مسؤولیت را به چه کسى باید واگذار کرد، مرد؟ زن؟ هر دو؟

بدون تردید رهبرى و سرپرستى دسته جمعى، که زن و مرد مشترکاً آن را به عهده بگیرند، مفهومى ندارد، بلکه در واقع به معناى فقدان مسؤول و سرپرست در چنین تشکّل بنیادى جامعه است.

به تجربه ثابت شده است که وجود دو رهبر و سرپرست در یک سازمان، از نداشتن رئیس، زیان بخش‏تر است و کشورى که دو فرمانرواى مستقل دارد، همیشه هرج و مرج و بى‏نظمى در آن حکمفرماست. گذشته از بى‏نظمى امور، اگر میان پدر و مادر بر سر ریاست خانه اختلاف و کشمکش باشد، طبق نظر کارشناسان، فرزندانى که در چنین خانه‏اى تربیت مى‏شوند، دچار عقده‏هاى روحى و اختلال عواطف خواهند شد.

با توجه به اشکالات بالا، تردیدى نیست که مسؤولیت و ریاست امور خانواده را باید به عهده مرد یا زن گذاشت و بازهم جاى گفتگو نیست که مرد از نظر ساختمان جسمى و روحى براى قبول چنین مسؤولیتى، آمادگى بیشترى دارد.

مؤیّد این نظر (ریاست مرد)، تصدیق دانشمندان و کارشناسان خبیر است که مى‏گویند: زن از نظر عواطف، بر مرد برترى دارد و مرد از نظر فکر و اندیشه و چون در اداره امور به نیروى تعقّل و تفکّر احتیاج بیشترى است، عقل سلیم حکم مى‏کند که بار سنگین و پر مسؤولیت اداره خانواده را باید بر عهده مرد نهاد.

نظر قانونگذار اسلام نیز، همان حکم فطرت است. قرآن کریم در اینجا تصریح مى‏کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود. اشتباه نشود منظور از این تعبیر، استبداد، اجحاف و تعدّى نیست، بلکه این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکّر او بر نیروى عاطفه و احساسات(بر عکس زن که از نیروى عواطف بیشترى بهره‏مند است) و دیگرى داشتن بنیه و نیروى جسمى بیشتر، که با اوّلى بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومى بتواند از حریم خانواده دفاع کند.

ریاست شوهر در مسائلى که مربوط به اداره خانواده است، هم شرعى است و هم قانونى، بر اساس قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران، پس از انعقاد قرارداد نکاح، هر یک از زوجین حقوق و تکالیفى در مقابل یکدیگر پیدا خواهند نمود.۱ و در مادّه ۱۱۰۵ به صراحت، ریاست بر خانواده را از ویژگى‏ها و مسؤولیت‏هاى شوهر بیان کرده است.۲

قرآن کریم به صراحت، ریاست بر خانواده را از خصایص شوهر بیان کرده است: “الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما أنفقوا من أموالهم…”۳

مردان سرپرست زنان هستند، به خاطر برترى‏هایى که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر نفقه‏اى که از اموالشان به زنان مى‏پردازند.

خداوند متعال در آیه فوق، حقّ ریاست بر خانواده و سرپرستى و تدبیر امور خانواده را به دلیل برترى‏هاى طبیعى جنس مرد، به او سپرده است و در مقابل، مرد مکلّف شده است که مخارج و هزینه زندگى مشترک را تأمین نماید. آیه یاد شده بعد از آن که اصل سرپرستى و ریاست شوهر را بیان مى‏کند، به حکمت یا علّت این امتیاز و حق اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: “بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ” این سرپرستى به خاطر تفاوت‌هایى است که خداوند از نظر آفرینش روى مصلحت نوع بشر، میان آنها قرار داده است. و بلافاصله در مقابل چنین حقّى، تکلیفى را به عهده شوهر قرار مى‏دهد و مى‏فرماید: “و بما أنفقوا أموالهم” این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداخت‏هاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند.

باید توجه داشت که این برترى جنس مرد بر زن در ریاست و اداره خانواده، از حیث وزن انسانى و اجتماعى او نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعى و از باب خاصیت‏هاى طبیعى و فطرى زن و مرد است. قرآن کریم هیچ نقشى براى جنسیّت، در برترى و کرامت انسانى، قائل نشده است. زن و مرد به خاطر زن بودن یا مرد بودن، بر دیگرى امتیاز ندارد و هر دو از نظر آفریدگار جهان، انسانند و از حقوقى برخوردار. قرآن کریم مى‏فرماید:

“یا أیّها الناس انّا خلقناکم مّن ذکرٍ و انثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ أکرمکم عند اللّه اتقاکم…”۴ در این آیه، ابتدا به اجتماع کوچک و بنیادین، شامل زن و مرد و ظهور، تناسل، اشاره شده و پس از آن، بناى اجتماعات بزرگتر را که از تیره‏ها، قبیله‏ها و طایفه‏ها به وجود مى‏آید، بیان شده است. در آخر آیه نیز روشن مى‏شود که اسلام به هیچ یک از برترى‏هاى ظاهرى، که تنها در زندگى مادّى سودمند است، اعتنایى ندارد و برترى به معنى کرامت و فضیلت، که اسلام به آن اهمیّت مى‏دهد، فقط “پرهیزگارى” است هرکجا باشد (در زن یا مرد یا ملت‏ها).

علّامه طباطبایى(ره) در تفسیر آیه “الرّجال قوّامون…” چنین آورده است: “خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگى و بدون استثناء، چه مردان و چه زنان، شاخه‌هایى از تنه یک درختند و اجزا و ابعاضى هستند براى طبیعت واحده بشریت و مجتمع در تشکیل یافتن، محتاج به همه این اجزاست. همان مقدار که محتاج جنس مردان است، محتاج جنس زنان خواهد بود، همچنان که فرمود: “بعضکم من بعض” (همه از همید). این حکم عمومى، منافات با این معنا ندارد که هر یک از دو طایفه زن و مرد خصلتى مختص به خود داشته باشد، مثلاً نوع مردان، داراى شدّت و قوّت باشند و نوع زنان، داراى رقّت و عاطفه. چون طبیعت انسانیت هم در حیات تکوینى و هم اجتماعى‏اش نیازمند به ابراز شدّت و اظهار قدرت و هم محتاج به اظهار مودّت و رحممت است… این دو خصلت، دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومى در مجتمع بشرى است، روى این حساب، دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودى با هم متعادلند، همچنان که افراد طایفه مردان با هم اختلافى در شؤون طبیعى و اجتماعى دارند…سپس مى‏توان گفت بلکه باید گفت که این است آن حکمى که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط منبعث مى‏شود. از ذوق مجتمعى که طبق سنّت فطرت تشکیل شده، عمل مى‏کند و از آن منحرف نمى‏شود.”۵

اما روایات وارده در این باب فراوان است که به عنوان نمونه، چند روایت ذکر مى‏شود:

امام باقر(ع) نقل مى‏کند:

زنى خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: حقّ شوهر بر زن چیست؟ پیامبر(ص) فرمودند: “از مرد اطاعت کند و عصیان نکند…بدون اجازه او روزه (مستحبى نگیرد….)۶ بدون اذن شوهر از منزل خارج نشود.”۷

 

روایت دیگرى – که هم به سند کلینى و هم صدوق، داراى سند معترى است – از امام باقر (ع) نقل کرده‏اند که فرمود:

زنى نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: اى فرستاده خداوند! حقّ شوهر بر زن چیست؟ فرمود: “…از خانه‏اش بیرون نرود، مگر با اجازه شوهرش و اگر بى اجازه او بیرون رود، فرشتگان آسمان، فرشتگان زمین، فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت، او را نفرین کنند، تا به خانه‏اش برگردد…”۸

رسول اکرم(ص) فرمود:

“کلّکم راعٍ و کلّکم مسؤول فالامام راعٍ و الرّجل راعٍ على اهله و هو مسؤولٌ و المرأه راعیهٌ على بیت زوجها و على ولده فکلّکم مسؤول عن رعیّه”۹ همه شما به سهم خود، سرپرست و نگهبان هستید و همگى نسبت به آنچه عهده‏دار شده‏اید، مسؤولید، زمامدار و امام مسؤولیت ملت، مرد مسؤول خانواده و زن مسؤول امور منزل و فرزندان است و هر کس به اندازه ریاستى که دارد، مسؤول و به انجام وظایفى که خداوند به عهده‏اش گذاشته، موظّف است.

بنابراین، اصل اعطاى ریاست خانواده به شوهر، از دیدگاه قرآن و روایات، جاى تردید نیست. سرپرستى مرد نسبت به خانواده در تمام کشورهاى جهان مورد قبول بوده و زنان اندیشمند نیز از این امر، خشنودند.

طبق مادّه ۲۱۴ قانون جدید فرانسه ریاست، قوّامیت و سرپرستى خانه به عهده مرد است و در قوانین و نظامات ملل و نحل دیگر نیز از لحاظ قانون یا عمل چنین است.۱۰

حال که به فلسفه ریاست شوهر بر خانواده پى‏بردیم، در این بخش از گفتار به حدود این ریاست مى‏پردازیم.

 

حدود ریاست شوهر

ریاست شوهر بر خانواده، به هیچ وجه استبداد یا تحکّم و یا به زعم بعضى، اختیار مالکانه نیست، بلکه به تعبیر یکى از حقوقدانان عرب: “ریاست شوهر، یک سلطه حکیمانه ادارى است نه استبدادى.”۱۱

علّامه طباطبایى – دانشمند و مفسّر بزرگ اسلامى – در تفسیرى از آیه “فلاجناح علیکم فیما فعلن فى انفسهنّ بالمعروف”۱۲ مى‏فرماید:

“همچنین قیّومیت (ریاست) مرد بر زنش بر این نیست که سلب آزادى از اراده زن و تصرّفاتش در آنچه مالک آن است، بکند و معناى قیّومیت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او در دفاع از منافعش سلب کند. پس زن همچنان استقلال و آزادى خود را دارد و هم مى‏تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند و هم مى‏تواند از آن دفاع نماید و هم مى‏تواند براى رسیدن به این هدف‏هایش به مقدّماتى که او را به هدف‌هایش مى‏رساند، متوسّل شود.”۱۳

از این رو، زنان تا آن حد موظّف به اطاعت از شوهر هستند که مربوط به حقوق همسران است و هرگز مردان، حقّ دخالت در اموال و درآمدهاى اقتصادى زنان را ندارند – آن طورى که در حقوق اروپایى قبل از قرن بیستم وجود داشته است – و حتى وظیفه رسیدگى به کارهاى شخصى شوهر، اعم از تهیه غذا یا شستن لباس و غیره را نیز ندارند، نه این که چنین وظیفه ندارد، بلکه در امور شخصى زن، شوهر موظّف است در صورت نیاز و متعارف بودن آن، براى او خادم بگیرد. بدین جهت، موضوع ریاست شوهر و اطاعت زن از او، محدود مى‏شود به خروج زن از منزل و اشتغال او به کارهایى که به تشخیص شوهر به عنوان سرپرست و مسؤول این جامعه، آن را به مصلحت نداند.

 

و یا به نظر برخى از فقیهان خروج از منزل شوهر در صورتى بر زوجه ممنوع است که با حقّ شوهر منافات داشته باشد.۱۴

اما با وجود این، کسانى که در پى حذف هرگونه سرپرستى در این جامعه کوچک و بنیادى هستند، چنین مى‏گویند: “کسب اجازه زن از شوهر براى خروج از خانه…جنبه تصریحى و آمرانه نداشته، بلکه ارشادى و غیر مستقیم بوده است.”۱۵

علاوه بر این که نویسنده محترم هیچ استنادى براى کلام خود ارائه ننموده است، لزوم کسب اجازه زن از شوهر براى خروج از منزل، در روایات متعدّدى به صراحت بیان شده و آن را در زمره حقوق شوهر دانسته است. این نویسنده در فراز دیگرى از کلام خود مى‏نویسد:

“بر پایه نظرهاى فقهى که عقل و مقتضیات اجتماعى و عامل زمان و مکان در شکل یابى آن لحاظ شده است… خروج از منزل بدون اجازه شوهر حداکثر به ناشزگى زن مى‏انجامد که مجازان زن ناشزه محرومیت از دریافت نفقه است… در نتیجه ممنوع الخروج شدن زنان از سوى شوهران، مبناى شرعى ندارد…اجبار زن به تمکین، فاقد دلیل شرعى است.”۱۶

 

پاسخ:

علاوه بر این که چنین ادّعایى نیز بدون مستند شرعى مى‏باشد، هیچ یک از فقهاى عظام این نظریه را نپذیرفته‏اند. گذشته از این که به طور ابتدایى چنین اجازه‏اى به زن داده نشده است، حتى در صورت تخلّف شوهر از وظایف خود در پرداخت نفقه، زن حق ندارد خود را از اطاعت شوهر خارج کند، بلکه فقط مى‏تواند شوهر را از طریق مراجع قضایى ملزم به پرداخت نفقه نماید و حاکم مى‏تواند او را تعزیر کند یا تقاضاى طلاق نماید، امّا هرگز مجاز نیست خود را از تمکین خارج نماید.۱۷

 

شایان ذکر است تعهداتى که هر یک از زوجین در اثر قرارداد ازدواج بر عهده مى‏گیرند، جنبه اعتبارى ندارد که زن بتواند به اختیار خود از آن سرباز زند. لازمه چنین تفسیرى از حقوق و تعهدات، این است که شوهر نیز بتواند به طور اختیارى از دادن نفقه و…امتناع کند و در مقابل به زن گفته مى‏شود که مى‏توانى خود را از اطاعت شوهر خارج نمایى و به تعهدات خود عمل نکنى، پر واضح است که چنین برداشتى، موجب ظلم‏هاى فراوانى در حقّ زنان خواهد شد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران، ج ۲ در اشخاص، فصل هشتم، در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر، ماده ۱۱۰۲ “همین که نکاح به طور صحت واقع شد، روابط زوجیت بین طرفین موجود و حقوق و تکالیف زوجین در مقابل همدیگر برقرار مى‏شود.”
  2. همان، ماده ۱۱۰۵٫
  3. سوره نساء، آیه ۳۴٫
  4. سوره حجرات، آیه ۱۳٫
  5. تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۴۰۵ و ۴۰۶، سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر همدانى، دفتر تبلیغات اسلامى، قم ۱۳۶۳٫
  6. مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۴۰۸٫” فى حق الزوج على المرأه” مراد اجازه در روزه مستحبى است که زن، روزه مستحبّى نمى‏تواند بگیرد البته اگر با حق شوهر منافات داشته باشد و نتواند با وجود صائم بودن اتیان وظیفه کند.
  7. وسایل الشیعه الى تحصیل مسایل الشریعه، ج ۱۴، باب ۷۹، از ابواب مقدمات نکاح، محمد بن حسن حرّ عاملى، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
  8. همان، ص ۱۱۱٫
  9. صحیح بخارى، ج ۳، باب نکاح.
  10. حقوق زن در اسلام و جهان، ص ۱۳۴٫
  11. المسلمه فى العالم المعاصر، وهبه الزحیلى، ص ۸۲، دارالفکر، دمشق، چاپ اول، ۱۴۲۰ ق.
  12. سوره بقره، آیه ۲۳۴٫
  13. المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۵۴۴٫
  14. منهاج الصالحین (المعاملات) سید ابوالقاسم خوئى، ص ۲۸۹، نشر مدینه العلم.
  15. ماهنامه زنان، مهر انگیزکار، شماره ۴۴، ص ۲۱، تیر ۱۳۷۷٫

۱۶٫جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام، ج ۳۱، ص ۲۰۷ “اذا ظهر من الزوج النشوز بمنع الحاکم حقوقها الواجبه من قسم و نفقه و نحوها فلها المطالبه بها و وعظها ایاه، و الّا رفعت امرها الى الحاکم و کان للحاکم الزامه بها و لیس لها هجره و لا ضربه، کما صرح به غیر واحد مرسلین له اسال المسلمات…ان عرف الحاکم…و امره بفعل ما یجب فان نفع و الّا عزّره بما یراه.”

 

30دسامبر/16

هشدارهاى اجتماعى

 

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

قال على(ع): “علیکم بالتّواصل و التّباذل و ایّاکم و التّدابر و التّقاطع؛۱ بر شما باد به پیوندهاى محبّت و دوستى (آنها را محکم دارید) و بذل و بخشش را فراموش نکنید و از قهر و بى مهرى و قطع رابطه بپرهیزید. (کینه و کدورت را از جان و جامعه‏تان دور سازید.)

در این فراز ار کلام مولا هم سخن از هدایت است و هم هشدار، هدایت به سمت و سوى گسترش محبّت‏ها، دوستى‏ها، پیوندها و ارتباطات گرم و سازنده و رعایت حقوق برادرى در جامعه دینى و هشدار نسبت به جدایى‏ها، قهرها، هجران‏ها و موضع گیریهاى سوزنده و برخوردهاى ویرانگر و قطع ارتباط انسانى و اسلامى. در نتیجه پاشیدن بذر کینه و کدورت در فضاى جامعه دینى.

آنچه از معارف دینى و فرهنگ قرآن و اهل بیت(ع) به دست مى‏آید آن است که فضاى حاکم بر جامعه دینى فضایى است سرشار از دگردوستى، گشاده‏دستى، مهرورزى، خیرخواهى، خوش بینى و ارتباط و اتصال تنگاتنگ دلها و جانها با یکدیگر و در یک کلام فضاى ترسیم شده از سوى قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) فضاى برادرى و اخوّت است و همگان وظیفه دارند در رویش و گسترش این چنین فضایى گام بردارند و از هر چیزى که بخواهد این فضا را کدر کند و آن را کدورت و کینه و بدخواهى و بدگمانى تیره و تار سازد مبارزه نمایند.

مضمون سخن فوق از امام على(ع) به عنوان آخرین پیامهاى آن حضرت در آستانه شهادت و در قالب (وصیتنامه) نیز همین است که همه همت‏ها، انگیزه‏ها، نیّت‏ها، موضعگیریها، عملکردها باید بسیج شوند تا چنین فضایى بیافرینند و آن را روز به روز گسترش دهند و با هرچه به عنوان آسیب بخواهد این بناى مستحکم برادرى و فضاى معطر و آغشته به اخوت دینى را مکدّر سازد برخورد نمایند. قرآن کریم در این زمینه ضمن ترسیم برادرى دینى نسبت به آسیبهاى آن نیز هشدارهایى داده است که توجه به آن در جامعه دینى سرنوشت ساز است:

“انّما المؤمنون اخوه فأصلحوا بین اخویکم، واتقوا اللّه لعلّکم ترحمون. یا ایّها الّذین آمنوا لایسخر قوم عن قوم عسى ان یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسى ان یکنّ خیراً منهنّ و لا تلمزوا انفسکم، ولاتنابزوا بالألقاب بئس الأسم الفسوق بعد الأیمان، ومن لم یتب فاولئک هم الظالمون”۲ مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید باشد که مشمول رحمت او شوید اى کسانیکه ایمان آورده‏اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کند، و نه زنانى زنان دیگر را مسخره کنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند. و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید، و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که به کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید، و آنها که توبه نکنند (و از این اعمال دست برندارند) ظالم و ستمگرند.

خداوند در ادامه آیات پیشین به آنچه ممکن است حریم و حرمت برادرى را بشکند و به یکپارچگى و همگرایى دلها صدمه جبران‏ناپذیر وارد سازد و شکافهاى اجتماعى را عمیق و خلأهاى آن را گسترش دهد به عنوان هشدار مى‏فرماید:

“یا ایّها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ انّ بعض الظن اثم و لا تجسّسوا و لا یغتب بعضکم بعضا ایحبّ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه و اتّقوااللّه انّ اللّه تواب رحیم.”۳

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید چرا که بعضى از گمانها گناه است، (و هرگز در کار دیگران) تجسّس نکنید، و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!(به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید، و تقواى الهى، پیشه کنید که خداوند بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.

در آیات فوق به یکى از شعارهاى اساسى و ریشه‏دار اسلامى یعنى (اخوت دینى) اشاره شده است، بنابراین اصل مهم و بنیادى، همه مسلمانان به حکم یک خانواده‏اند و به منزله خواهر و برادر یکدیگر بشمار مى‏روند. خیر و خوبى را براى یکدیگر مى‏طلبند و از شرّ و بدى نسبت به یکدیگر گریزانند، در شادى و سرور یکدیگر مسرورند و در غم و رنج و مصیبت با هم شریکند. قلبهایشان کانون مهر و محبّت است، دستهایشان فرشته رحمت و گامهایشان گسترش دهنده الفت، آنچه براى خود مى‏پسندند براى برادران و خواهران ایمانى نیز مى‏پسندند، و آنچه براى خود نمى‏پسندند براى آنان نیز نمى‏پسندند. دوستى و محبّت و اخوت را پاسدارى مى‏کنند و از آن چه این پیوند و برادرى را سست مى‏سازد دورى و پرهیز مى‏کنند.

 

آسیب‏شناسى برادرى

قرآن مجید در سوره “حجرات” ضمن ترسیم و تحکیم اصل برادرى و اخوت دینى به آفتها و آسیب‏هاى آن نیز پرداخته و جامعه ایمانى را نسبت به ایجاد و گسترش آنها هشدار داده است:

۱- مسخره کردن و تحقیر نمودن.

۲- عیبجویى و مورد طعن قرار دادن.

۳- نام و لقب زشت به یکدیگر دادن.

۴- بدگمانى و سوء ظن داشتن.

۵ – تجسّس و در کار دیگران دخالت کردن.

۶- غیبت و پشت سر یکدیگر بد گفتن.

این گونه گفتار و رفتار تار و پود جامعه دینى را از هم مى‏گسلد و رشته مهر و محبّت و اخوت را پاره مى‏کند و از درون جامعه را ویران و نابود مى‏سازد.

در جامعه‏اى که ارزشهاى دینى حاکم است باید امنیّت کامل و همه جانبه اجتماعى برقرار باشد و سرمایه‏هاى چهارگانه انسانها که عبارت است از: مال و جان، ناموس و آبروى آنها باید محفوظ و مصون باشد. دستورات شش گانه‏اى که در آیات فوق بیان شد اگر عملى شود از هر نظر جامعه دینى بیمه خواهد شد و بى اعتنایى به آنها پایه‏هاى امنیت اجتماعى را متزلزل خواهد کرد.

گزیده سخن آن که: جامعه‏اى مشمول (رحمت) و عنایت الهى مى‏گردد که حریم حرمت بندگان او رعایت شود. روحیه اعتماد و خوش بینى در آن تقویت و گسترش یابد، بدگویى، بدبینى، بدخواهى از آن جامعه رخت بربندد، عفو و گذشت از لغزشها و اشتباهات فرهنگ گردد و پیوند اجتماعى روز به روز پررنگ‏تر و مستحکمتر شود.

پشتوانه این حرکت را “تقوا” تشکیل مى‏دهد: تقواى گفتارى، تقواى سیاسى، تقواى عملى، تقواى مالى و حقوقى، از این رو خداوند متعال در کنار دعوت به برادرى دستور به رعایت تقوا مى‏دهد و از هرچه بى تقوایى است و ممکن است به جان و مال و ناموس و آبروى دیگران صدمه وارد سازد نهى مى‏کند و به شدّت آن را مورد نکوهش قرار مى‏دهد و کسانى را که همواره بر طبل اختلافات و پراکنده سازى دلها مى‏کوبند به عنوان “ظالم” و ستمگر معرفى مى‏نماید.

“تقوا” همان احساس مسؤولیت و تعهدى است که بر اثر رسوخ ایمان در دل پیدا مى‏شود و او را از هرگونه فسق و فجور و گناه باز مى‏دارد و به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى‏کند.

 

 

برادرى دینى و جلوه‏هاى آن

قرآن و اسلام به مسأله “اخوت فى اللّه” و برادرى دینى اهمیّت مى‏دهند و از این که انسان خداپرست در فردیّت زندگى کند و با هیچ کس ارتباط نداشته باشد، نکوهش مى‏کنند و از سوى دیگر کدورت زدایى و نداشتن غلّ و حقد و کینه را از صفات بهشتیان مى‏داند و همگان را به آن فرا مى‏خواند:

“و نزعنا ما فى صدورهم من غلٍّ اخواناً على سررٍ متقابلین”۴ هرچه غلّ و غش و کدورت از جان آنها بیرون کشیده‏ایم برادروار( و در نهایت صفا و صمیمت) در مقابل یکدیگر مى‏نشینند و لذّت مى‏برند.

آرى مؤمنانى که در دنیا ریشه کینه‏ها و کدورت‏ها را سوزانده‏اند و بذر دگر دوستى و محبت نسبت به برادران دینى را پاشیده‏اند در قیامت از ثمرات آن برخوردار مى‏شوند، شعار و دعاى این گونه مؤمنان خداباور و معاد شناس این است که:

“ربنا اغفرلنا و لأخواننا الّذین سبقونا بالأیمان و لا تجعل فى قلوبنا غلّاً للذین آمنوا ربّنا انک رؤف رحیم”۵

پروردگارا ما و برادران دینى که در ایمان بر ما سبقت گرفته‏اند را بیامرز و در دلهاى ما کوچکترین کدورتى نسبت به اهل ایمان قرار مده. تو رئوف و مهربان هستى.

خواهى که شود دلت چو آیینه

ده چیز برون کن از درون سینه

حرص و حسد و شرک و حرام و غیبت

بخل و غضب و کبر و ریا و کینه

اگر این صفات رذیله ریشه در جان آدمى داشته باشد همین دنیا جهنم او خواهد بود قرآن کریم “تخاصم”۶ جهنمیان را ترسیم کرده است، بعضى آنان در جهنم هم از یکدیگر نفرت دارند و به لعن و طرد و نفرین یکدیگر مى‏پردازند. معلوم مى‏شود جامعه‏اى جهنمى جامعه است که همواره به طرد و حذف و لعن و تحقیر یکدیگر مى‏پردازند و در برابر، جامعه بهشتى آن جامعه‏اى است که بر محور برادرى، محبّت، ایثار، همدردى، همکارى، همیارى، هم‏گرایى حرکت مى‏کنند و جاذبه را در حد اعلاء و دافعه را در حد ضرورت قرار مى‏دهند، اصل را بر جذب دلها و جانها و نزدیک ساختن مواضع خدمت قرار مى‏دهند و قانون گریزان را با خیرخواهى قانون‏پذیر مى‏سازند و براى افزودن عضوى به اعضاى جامعه دینى و سربازان ولایت، تمام تلاش خود را به کار مى‏گیرند، در ادامه این نوشتار نگاهى خواهیم داشت به زیرساختها و مؤلّفه‏هاى اخوت دینى در فرهنگاسلامى:

 

همه کارها بر محوریت “خدا”

فرق بنیادین و اساسى جامعه دینى با جامعه غیر دینى این است که در جامعه دینى تمام کارها بر محور “عبودیت”۷ و خداباورى شکل مى‏گیرد، و در جامعه غیر دینى همه تلاشها بر “منیّت”۸ وخودخواهى استوار است. جامعه‏اى که بر مبناى خداباورى ساخته و پرداخته شده همه ارزشهاى آن بر محوریت “اللّه” و قربهً الى اللّه نمود پیدا مى‏کند آنچه از این قالب و شاخصه بیرون باشد ارزش و قیمتى ندارد، این نکته را در ترسیم جامعه دینى بر اساس اخوت دینى و الهى از زبان امام على(ع) مى‏توان آموخت:

“تبتنى الأخوه فى اللّه على التّناصح فى اللّه، و التّباذل فى اللّه، و التّعاون على طاعه اللّه، و التّناهى عن معاصى اللّه، و التّناصر فى اللّه و اخلاص المحبه.”۹

برادرى الهى بر چند چیز استوار است:

– خیرخواهى دو طرف به انگیزه الهى

– بخشش و کمک رسانى به خاطر خدا

– همکارى در مسیر پیروى فرمان خدا براى خدا

– بازداشتن یکدیگر از گناهان به خاطر خدا

– یارى کردن همدیگر براى خدا و دوستى خالصانه براى خدا

از این کلام نورانى این نکات زیبا را مى‏توان دریافت کرد:

  1. خلل‏پذیر بود هربنا که مى‏بینى

بجز بناى محبّت که خالى از خلل است

اگر دوستى و محبّت بر اساس بندگى و اطاعت خدا باشد این برج و بارو هرگز آسیب نمى‏بیند و همواره مستحکم و استوار مى‏ماند.

همه کسانى که خود را بنده خدا مى‏دانند باید سهم خود را در ساخت و برپایى این دژ الهى بپردازند تا (اخوت فى اللّه) به عنوان دژى پولادین در برابر جامعه استکبارى قدراست کند و راست قامتانى بلند همّت تربیت شوند تا با غیرت دینى جلو غارتگران بین المللى را بگیرند.

  1. نصحیت و خیرخواهى و انتقاد سالم

از مقدّمات جامعه دینى این است که بر اساس اخوت الهى شکل گرفته است، این ویژگى دوسویه است یعنى همه باید ناصح امین و ناظر رحیم باشند کژى‏ها و کج سلیقه گیها را با نقد منصفانه راست کنند و انتقاد را با انتقام اشتباه نگیرند، اردوکشى‏هاى سیاسى و خیابانى انتقام از نظام و خون شهداست نه انتقاد و اعتراض به عملکردهاى احیاناً نادرست و قابل جبران.

  1. بذل و بخشش و آقایى و کرامت جلوه دیگرى از اخوت دینى است باید فرهنگ “تواصل و تباذل” را نهادینه کرد و از هرچه که بوى “تدابر و تقاطع” بدهد پرهیز کرد. نخبگان جامعه باید بدانند که وظیفه آنها وصل است نه فصل، هر قلم و اقدام و سخن و پیام و اعلامیه‏اى که دلهاى مؤمنان را از هم دور سازد و جبهه حق را در برابر جبهه باطل و استکبار جهانى تضعفیف کند به گونه‏اى قطع کردن ارتباط جبهه حق با یکدیگر و تقویت جبهه معاند و مخالف نظام است از این رو باید همگان به ویژه نخبگان بکوشند با تواصل و تباذل تار و پود جامعه دینى را استوارى بخشند و از موریانه اختلاف و نزاع که از درون جامعه را متلاشى و پوک مى‏سازد جلوگیرى نمایند.

 

  1. مرحله بعدى آن است که تعاون بر برّ و همکارى و بر کارهاى نیک و بر اساس رضا و خشنودى پروردگار باید، شعار همه کسانى باشد که مى‏خواهند زیر پرچم اسلام و بر اساس اخوت دینى زیستى شایسته و حیاتى طیّبه داشته باشند.

 

اخوّت و انصاف

برادرى دینى فرصتى است که باید آن را مغتنم شمرد(من اخى فى اللّه غنم)۱۰ آنکه قدرت جذب برادر دینى را ندارد خیرى در زندگى ندارد(من لااخاً له لاخیر فیه)۱۱ عاجزترین و ناتوانترین انسانها کسى است که مهارت جذب دوست و برادر دینى ندارد و ناتوانتر از او کسى است که به کوچکترین بهانه دوست خوب و برادر دینى‏اش را از دست بدهد.

در این جا اشاره‏اى گذرا به عوامل دست یابى به برادر دینى و نیز عوامل از دست دادن آن خواهیم داشت:

از لابلاى سخنان اهل بیت(ع) مى‏توان عوامل دوست‏یابى و جذب دلهاى دیگران بسوى خود را این گونه برشمرد:

 

انصاف

على(ع) “مع الأنصاف تدوم الأخوه”۱۲ رعایت انصاف عامل تداوم برادرى است.

رعایت حق و حقوق برادرى و کم نگذاشتن از حقوق آنان و نیز ستم نکردن به آنان از عوامل پایدارى برادرى است.

على(ع) فرمود: “ایّاک ان تغفل عن حق أخیک اتّکالاً على واجب حقّک علیه فأنّ لأخیک علیک من الحق مثل الّذى لک علیه”۱۳ از غفلت کردن رعایت حق برادر دینى به بهانه این که بر او حق دارى، دورى کن، زیرا او را بر تو نیز حقى است مانند حقى که تو بر او دارى.

انصاف آن است که به بهانه دوستى حق برادرت را ضایع نسازى و سرمایه اعتمادى که بین تو و او هست را سست نسازى.

 

به رخ نکشیدن بدیها

با هرکه طرح دوستى و برادرى افکندى در کنار نقطه‏هاى قوّت و مثبت‏ها شاید نقطه‏هاى منفى و ضعف نیز در او باشد، اخلاق اسلامى اقتضا مى‏کند که لغزشها و موارد اشتباه او را به روى او نیاورى و او را سرزنش نکنى چرا که این شیوه عامل ادامه دوستى و اخوت است.

على(ع) فرمود: “تناس مساوى الأخوان تستدم ودّهم”۱۴ فراموش کردن بدیهاى دوستان عامل تداوم دوستى است.

البته این نکته با نصیحت کردن او در خلوت و یادآورى برخى رفتارهاى نادرست او منافات ندارد چنانکه در روایت آمده است:

“ثمره الأخوه حفظ الغیب و اهداء العیب”۱۵

 

دید و بازدیدها

رفت و آمدها، دید وبازدیدها گردو غبار کدورت‏ها و کینه‏ها را مى‏شوید، زیارت خویشان و همسایگان و برادران دینى در فرهنگ دینى بسیار سفارش شده است، این دیدارها یکى از عوامل پایدارى و دوام اخوت و برادرى است.

على(ع) مى‏فرماید: “حسن الّلقاء یزید فى تأکّد الأخاء”۱۶ ملاقاتهاى زیبا مایه ریشه دار شدن برادرى است.

گاهى یک برخورد همراه با خوشرویى دام دوستى و برادرى مى‏شود و مانند آهن ربا دل و جان طرف را مى‏رباید و رام مى‏سازد، على(ع) فرمود: “البشاشه جباله المودّه”۱۷ خوشرویى دام دوستى است.

گرم گرفتن و احوال یکدیگر را پرسیدن همراه با چهره باز و خندان و شاد، باران بهارى را مانند است که همراه خود لطافت و نشاط و سرسبزى را به دنبال دارد. همیشه با پول و مال نمى‏توان دل‏ها را رام کرد گاهى لبخند محبت‏آمیز و چهره گشوده معجزه مى‏کند و تحوّل مى‏آفریند و تداوم آن محبّت و دوستى را عمق و ژرفا مى‏بخشد.

 

عوامل دفع

بسیارى از گفتارها و رفتارهاى دوستان و برادران دینى باعث مى‏شود که حوزه دفع و دافعه را گسترش مى‏دهد و یاران و همراهان را یکى پس از دیگرى از او مى‏گیرد و تنها مى‏ماند.

در این بخش از نوشتار به سرفصلهایى از آن عوامل اشاره مى‏کنیم:

 

بد زبانى

زبان از ابزار آفرینش محبت و دوستى است با این نعمت خدادادى مى‏توان قهرها را به مهر و فصل‏ها را به وصل تبدیل کرد، زبان گرم و نرم و خوش‏گویى و خوش سخنى جاذبه آفرین است و در برابر بد زبانى، گفتار نامناسب، ادبیات نارسا و نازیبا دوستان و برادران را از اطراف انسان دور مى‏سازد و فرارى مى‏دهد.

امام على(ع) فرمود:

“سوء المنطق یزرى بالقدر و یفسد الأخوّه”۱۸ گفتار نامناسب قدر و منزلت گوینده آن را کم مى‏کند و بناى اخوت را تباه مى‏سازد.

آن حضرت فرمود: “و ایّاک و المستهجن من الکلام فأنه یحبس علیک اللّئام و ینفّر عنک الکرام”۱۹ از سخن زشت پرهیز کن زیرا کلام زشت و ناروا انسانهاى پست مرتبه را دور تو گرد مى‏آورد و انسانهاى بلند مرتبه را از تو مى‏رماند.

 

ترک صله و احسان

صله رحم نداشتن و احسان نکردن به تدریج پایه‏هاى دوستى و اخوت را سست مى‏سازد. همدردى مالى با برادران دینى بذر محبت را در دل آنان مى‏پاشد. بى تفاوتى و بى‏دردى در مقابل گرفتاریهاى مالى و اجتماعى آنان زمینه‏هاى دورى و جدایى را فراهم مى‏سازد.

على(ع) فرمود: “ایّاک و الجفاء فأنّه یفسد الأخاء”۲۰

از ترک صله و احسان بپرهیز زیرا این کار اخوت را تباه مى‏سازد.

 

سخن چینى

اخوت دینى ثمره‏اش کدورت زدایى و کینه شویى است. فلسفه این که پیامبر اسلام(ص) در مدینه پس از احداث مسجد به طرح اخوت دینى و گسترش آن در بین مسلمانان پرداخت آن بود که دلهاى از هم جدا بهم نزدیک شود و انرژیهاى پراکنده متراکم گردد تا در برابر دشمن مشترک همتها بسیج گردد و مانع‏ها برطرف شود.

آنچه که این رشته محبّت بین برادران دینى را تضعیف و سست سازد امرى ناپسند و محکوم و مورد نکوهش است، نمامى و سخن چینى یکى از عوامل پراکندگى دلها و جدایى انگیزه‏هاى مؤمنان مى‏گردد از این رو در فرهنگ دینى به شدّت از آن نهى شده و مورد نکوهش قرار گرفته است. امام على(ع) فرمود: “ایّاک و النّمیمه فأنّها تزرع الضغینه و تبعد عن اللّه و عن النّاس.”۲۱ از سخن چینى پرهیز کن زیرا این خصلت نازیبا و زشت بذر کینه و کدورت را مى‏پاشد و آدمى را از خدا و مردم دور مى‏سازد.

انسان نمّام نه جایگاه و منزلتى پیش خدا دارد و نه ارج و قدرى پیش مردم، انسان گرفتار این خصلت منفى چهره‏اى منفور از خود مى‏سازد که هیچکس به او اعتماد نمى‏کند و افزون بر آن او را عامل اعتماد سوزى در جامعه مى‏شمارند.

خلاصه این بخش از نوشتار آن شد که تمام تلاش دین و رهبران دینى آن است که فرهنگ برادرى در جامعه دینى تقویت و بالنده شود و رویش رشد پیدا کند و فرهنگ کینه و کدورت نسبت به یکدیگر از جامعه رخت بربندد به گونه‏اى که همه مسلمانان همدیگر را تا سر حد برادرى و خواهرى دوست بدارند و از هرگونه عامل جدایى جلوگیرى نمایند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه ۴۷٫
  2. سوره حجرات، آیه ۱۰ – ۱۱٫
  3. همان، آیه ۱۲٫
  4. سوره حجر، آیه ۴۷٫
  5. سوره حشر، آیه ۱۰٫
  6. سوره ص، آیه ۶۴٫
  7. سوره نحل، آیه ۳۶٫
  8. سوره مؤمنون، آیه ۴۶٫
  9. شرح غررالحکم، آمدى، چاپ دانشگاه، ج ۳، ص ۲۹۹٫
  10. همان، ج ۵، ص ۱۵۹٫
  11. همان.
  12. همان، ج ۶، ص ۱۲۰٫
  13. همان، ج ۲، ص ۳۰۱٫
  14. همان،ج ۳،ص ۳۱۹٫
  15. همان، ص ۳۳۰٫
  16. همان، مدرک، ج ۶، ص ۳۸۶٫
  17. نهج البلاغه، حکمت ۶٫
  18. غررالحکم، ج ۴، ص ۱۴۴٫
  19. همان،ج ۲، ص ۳۱۴٫
  20. همان،ج ۲، ص ۲۹۶٫
  21. همان.

 

30دسامبر/16

امامان و امر به معروف و نهى از منکر

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

از فرازهاى جامعه کبیره که به معرفى امامان مى‏پردازد جمله “امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر” شما امر به معروف و نهى از منکر کردید. این فراز نیز در بسیارى از زیارتهاى امامان آمده است گویا این مشخصه هماند “اقمتم الصلوه و آتیتم الزکوه” از ویژگیهاى برجسته امامان است.

 

حوزه بحث امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر از مباحثى است که در حوزه‏هاى مختلف معارف اسلامى مطرح است از سوئى در فقه به عنوان کتاب “الامر بالمعروف و النهى عن المنکر” مطرح است که در آن ابعاد مختلف این مسئله از نگاه فقهى دنبال مى‏شود. از سوى دیگر در علم کلام نیز این بحث مطرح است خواجه نصیرالدین طوسى در تجرید و علامه حلّى در شرح آن این بحث را از نگاه کلامى دنبال کرده است. در علم اخلاق نیز این بحث جایگاه خود را دارد، مرحوم علامه ملامهدى نراقى در جامع السعادات و فرزندش در معراج السعاده به تفصیل این بحث را از نگاه اخلاقى و اینکه چگونه باید امر به معروف و نهى از منکر کرد مطرح نموده است.

 

معناى معروف و منکر

واژه معروف هر کار نیکى است که علاوه بر نیکى آن، انجام دهنده‏اش آنرا به وصف نیکى بشناسد یا توسط دیگرى باین عنوان شناسانده شود و به عبارت دیگر معروف به معنى چیزى است که عقل و فطرت پاک آنرا به نیکى بشناسد. ابن اثیر مى‏گوید: “المعروف اسم جامع لکل ما عرف من طاعه اللّه و التقرّب الیه و الاحسان الى النّاس”۱ معروف اسم جامعى است براى هر چیز شناخته شده همانند اطاعت خداوند، تقرّب به او و احسان به مردم.

واژه منکر هر کار بدى است که انجام دهنده آن خودش آنرا با این وصف بدى بشناسد و یا توسط دیگرى شناسانده شود. بعبارت دیگر منکر آن است که عقل و فطرت پاک آنرا به نیکى نشناسد بلکه آنرا کار بد بشناسد.

 

مصادیق معروف و منکر در قرآن

برخى از مصادیق معروف‏ها و منکرها در آیات قبل و بعد ۱۱۰ آل عمران که مربوط به امر به معروف و نهى از منکر است آمده است بعنوان نمونه ایمان، تلاوت قرآن، اندیشیدن و تفکر، جهاد، شهادت در راه خدا، عدالت، استقامت در راه خدا، رابطه و حفظ مرزهاى اسلامى از تهاجم دشمنان، صدق، تقیّه، دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا، اتحاد و برادرى و…از مصادیق معروف ذکر شده است.

و کفر، قتل پیامبران، گناه، نفاق و دوروئى، دوستى با کافران، اصرار بر گناه، سستى و بى حالى، ظلم و ستم، کرنش در برابر دشمن، اطاعت از کفار، کشمکش و نزاع، فرار از جهاد، خیانت، بخل، رضایت به ظلم و گناه، فروختن دین و حق به دنیا، فتنه‏گرى حسد، بازیچه قرار دادن دین، دروغگویى، فساد حاکمان، قطع رحم، و…و…از مصادیق منکر یاد شده است.۲

 

امر به معروف و نهى از منکر امامان

سخن اینست که مراد از اینکه شما امر به معروف و نهى از منکر کردید چیست مگر غیر امامان اهل این فریضه نبودند؟

پاسخ اینست که “امر به معروف و نهى از منکر” بسى فراتر از یک امر به معروف و نهى از منکر معمولى بود آنها با گفتار و رفتار خود فرهنگ امر به معروف و نهى از منکر را نهادینه کردند. تأکید فراوان امامان بر این فریضه بود که نگذاشت این دو واجب از یادها برود. صدها روایتى که در مجامع روائى درباره این فریضه است سند این سخن است.

بعنوان نمونه برخى از روایاتى که امامان اهمیّت این فریضه را تبیین کرده‏اند ذکر مى‏کنیم:

۱- امام باقر(ع) فرمود: “…انّ الامر بالمعروف و النهى عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الأعداء و یستقیم الامر…”۳ امر به معروف و نهى از منکر راه پیامبران و شیوه صالحان و فریضه بزرگ است و در پرتو آن سایر فرائض و واجبات برپا مى‏گردد و راهها امن مى‏شود و تجارت و کاسبى مردم حلال گشته و هرگونه ظلم و جور برچیده شود و زمین آباد مى‏گردد و از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود و همه کارها روبراه مى‏گردد.

۲- امر معروف و نهى از منکر بحدى مهم است که تارک نهى از منکر را حضرت نبى اکرم(ص) مؤمن بى دین مى‏نامد:

“عن النبى(ص) انّ اللّه عزّ و جلّ لیبغض المؤمن الضعیف الّذى لادین له فقیل و ما المؤمن الضعیف الّذى لادین له قال الّذى لاینهى عن المنکر”۴ خداوند دشمن مى‏دارد مؤمن ضعیفى را که دین ندارد، شخصى پرسید مؤمن ضعیف بى دین کیست؟ حضرت فرمود: آن کس که نهى از منکر نمى‏کند.

۳- در روایتى از حضرت امام باقر(ع) رسیده است:

“اوحى اللّه الى شعیب النبى انى معذب من قومک مئه الف اربعین الفاً من شرارهم و ستین الفاً من خیارهم فقال یا ربّ هؤلاء الاشرار فما بال الخیار؟ فاوحى اللّه عزّ و جلّ الیه داهنوا اهل المعاصى و لم یغبضوا لغضبى”۵

خداوند به حضرت شعیب پیامبر وحى کرد من صدهزار نفر از قوم ترا عذاب و به هلاکت مى‏رسانم چهل هزار نفر بدان آنها را و شصت هزار نفر از نیکانشان را شعیب عرض کرد بارالها بدان سزاوارند خوبان چرا؟ خداوند به او وحى کرد از این رو که نیکان مماشات و سازشکارى کردند و براى خاطر خشم من خشمناک نشده‏اند.

این روایات بخشى از انبوه روایاتى است که امامان(ع) در این عرصه فرمودند. اینها خود فرهنگ سازى است.

این یعنى “امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر”.

 

برترین معروفها و بدترین منکرها

نکته دیگر در باب امر به معروف و نهى از منکر و امامان اینست معروفهایى که امامان در پى تحقق آن بودند برترین معروفها و منکرهایى که امامان با آنان مقابله کردند بدترین منکرها بودند. آرمان بلند امامان تشکیل نظام اسلامى بود. نظام اسلامى ما در همه معروفهاست که در گلستان آن گلهاى معروف‏هاى گوناگون مى‏روید، حضرت امام صادق(ع) در روایتى که ولایتها(رهبرى‏ها) را بر دو قسم مى‏نماید یکى رهبرى‏هاى حلال و دیگرى حرام. و مى‏فرماید که ولایت والى عدل حلال است و مورد تأیید و کمک او هم چنین است.

سپس مى‏فرماید: “…وذلک انّ فى ولایه والى العدل و ولاته احیاء کلّ حلّ و کلّ عدل و امامه کلّ ظلم و جور و فساد فلذلک کان الساعى فى تقویه سلطانه و المعین له على ولایته ساعیاً الى طاعه اللّه مقویا لدینه”۶

این از آن روست که در ولایت والى عادل و کارگزارش هر حق و عدلى زنده مى‏شود و هر ستم و جور و فسادى کشته مى‏شود و از این رهگذر کسى که در تقویت حکومت او بکوشد و در فرمانروایى دستیارش باشد کوشنده در راه طاعت خدا ونیرو بخش دین اوست.

حکومت و نظام اسلامى تحقق عملى توحید و احکام دین است بر این اساس است که برترین معروف است. و هر یک از امامان که زمینه بدست گرفتن حکومت را مى‏دیدند، آنرا به دست مى‏گرفتند و اقتدار خویش را در راستاى تحقق احکام دین به کار مى‏گرفتند به عنوان نمونه وقتى امیرمؤمنان دید مردم به سراغ حضرت آمدند، و زمینه تشکیل حکومت فراهم شده است، آنرا به عهده گرفت و با کمال قوّت به حکومت دارى پرداخت خود مى‏فرماید: “اما والّذى فلق الحبه و برء النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الّایقارّوا على کظه ظالم و لاسغب مظلوم لاسقیت حبلها على غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها”۷ آگاه باشید به خدایى که دانه را شکافته و انسان را آفریده سوگند اگر به خاطر حضور حاضران (توده‏هاى مشتاق بیعت کننده) و اتمام حجت بر من بخاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانى که خداوند از دانشمندان و علماى هر امت گرفته که در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر پشتش مى‏افکندم (و رهایش مى‏نمودم) و آخرش را به جام اولینش سیراب مى‏کردم.

مولى على(ع) به صحنه آمد و تمام همتش را جزم کرد تا احکام نورانى دین را تحقق بخشد که این برترین معروف است فرمود: “اللّهم انک تعلم انه لم یکن الّذى کان منّا منافسه فى سلطان ولا التماس شى‏ء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک”۸ بار خدایا تو مى‏دانى که مبارزات و جهادمان بخاطر اشتیاق به قدرت و حکومت و فراچنگ آوردن ثروت نبود بلکه تا نشانه‏ها و پرچم دینت را برافرازیم و ظلم و تجاوز را در شهرهایت از همگان بزدائیم تا بندگان ستمدیده امنیت و پناه گیرند و قوانین تعطیل شده‏ات اجرا شود.

آنها امر به معروف کردند و در این حوزه به قلّه نظر داشتند، آنها نهى از منکر کردند و به مبارزه با بدترین منکر که حکومت جور است پرداختند و تمامى امامان در این سنگر مقدّس قرار داشتند “حکومت جور” مادر منکرات است که بستر بسیارى از ناهنجاریهاى شرعى و اخلاقى است. حضرت امام صادق(ع) پس از آنکه همکارى با حکومتهاى جور را حرام اعلام مى‏کند، مى‏فرماید: “و ذلک ان فى ولایه الوالى الجائر دوس الحق کلّه و احیاء الباطل کلّه و اظهار الظلم و الجور و الفساد و ابطال الکتب و قتل الانبیاء و المؤمنین و هدم المساجد و تبدیل سنه اللّه و شرائعه…”۹

دلیل آن اینست که در حکومت حاکم جائر حق به کلى پامال مى‏گردد و باطل به کلى زنده مى‏گردد و ظلم و جور و فساد اشکار شده و کتابهاى آسمانى ابطال گشته و کشتار پیامبران و مؤمنان صورت گرفته و مساجد ویران شده و سنت‏ها و قوانین خداوند تغییر مى‏یابد.

حضرت مولى على(ع) یکى از دلائل خود را براى بدست گرفتن حکومت این مى‏داند که او نگران سرکار آمدن نابخردان و گناهکاران است که این خود بستر بسیارى از گناهان است. فرمود: “ولکننى آسى ان یلى امر هذه الامه سفهاءها و فجارها فیتخذوا مال اللّه دولاً و عباده خولاً و الصالحین حرباً و الفاسقین خربا”۱۰ لکن از این اندوهناکم که نابخردان و تبهکاران این امت حکومت را بدست آورند آنگاه مال خدا را دست بدست بگردانند و بندگان او را به بردگى کشند و با نیکوکاران در جنگ و با فاسقان همراه باشند. سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین(ع) که در منشور جاویدش در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه مى‏نویسد: “ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر…”۱۱ مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منکر نمایم.

حکومت یزیدى را بدترین منکر مى‏داند که با حاکمیت آن اساس اسلام آسیب مى‏بیند “و على الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل یزید”۱۲ اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایى مثل یزید گرفتار شده‏اند. پس شاید بتوان یکى از جهاتى که امامان را به عنوان آمر به معروف و ناهى از منکر مى‏شناسیم این باشد که این ویژگى آنان است که آنان در پى تحقق برترین معروف و مبارزه با بدترین منکر بودند.

 

امامان و منکرهاى دیگر

اینک سؤالى مطرح است و آن اینست که آیا امامان در عرصه‏هایى جزئى امر به معروف و نهى از منکر داشتند یا نه برخى مدعى اند که امامان در موارد جزئى نهى از منکر نداشتند و کسانى را که در برابر منکر بدحجابى و بى حجابى موضع مى‏گیرند مورد نکوهش قرار مى‏دهند.

پاسخ اینست که معناى اهتمام امامان به مبارزه با بدترین منکران این نیست که در برابر دیگر منکرات ساکت بودند. چرا که هر منکرى را باید نهى کرد به عنوان نمونه:

الف: در سیره امیرمؤمنان على(ع) آورده‏اند که حضرت هر روز اول صبح به بازار مى‏رفت و با صداى بلند مى‏فرمود: “یا معشر التجار اتقوااللّه” اى گروه تجاغر تقوا پیشه کنید. بازاریان که مى‏فهمیدند مولى به بازار آمده است دست از کار کشیده مستمع نصایح از جان برآمده مولى که مصداق بارز امر به معروف و نهى از منکر است مى‏شدند حضرت مى‏فرمود: “..جانبوا الکذب، و تجافوا عن الظلم، وانصفوا المظلومین و لاتقربوا الربوا و اوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتعتوا فى الارض مفسدین…”۱۳ از دروغ دورى گزینید، از ظلم کناره بگیرید، با مظلومان منصفانه رفتار کنید، به ربا نزدیک نشوید، حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزى نکاهید و در زمین به فساد نکوشید.

ب: نیز آمده است: “کان على(ع) یأتى السوق فیقول یا اهل السوق اتقوا اللّه و ایاکم و الحلف فانه ینفق السلعه و یمحق البرکه فان التاجر فاجر الا من اخذ الحق و اعطاه السلام علیکم”۱۴ امیرمؤمنان على(ع) به بازار مى‏آمد و مى‏فرمود بازاریان تقوا پیشه کنید از قسم بپرهیزید که کالا را از بین برده و برکت را محو مى‏کند همانا تاجرى که “حق مدار” نبوده جز حق نگیرد،، جز حق ندهد، فاجر و گناهکار است.

ج – نیز آورده‏اند مولى به بازار مى‏آمد و سراغ اصناف مختلف رفته و منکرهاى شغل آنها را تذکر مى‏داد و به آنها مى‏گفت از آن کناره گزینند.۱۵

این نمونه‏ها کافى است براى اثبات این مدعا که مولى على(ع) همانگونه که در پى مبارزه با منکرات بزرگ بوده از منکرات دیگر نیز غفلت نداشته است.

 

شیوه امر به معروف و نهى از منکر

دیگر نکته در “امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر” آن است که این انوار تابناک الهى با گفتار و رفتار خود علاوه بر آنکه امر به معروف و نهى از منکر مى‏کردند شیوه انجام این فریضه را هم آموزش دادند.

امامان(ع) با گفتار و رفتار خود بر امورى در امر به معروف و نهى از منکر تأکید داشتند.

۱- امر به معروف خود باید با شیوه معروف باشد به عبارت دیگر نباید امر به معروف و نهى از منکر با شیوه منکر باشد حضرت نبى اکرم(ص) فرمود: “من کان آمراً بمعروف فلیکن امره ذلک بمعروف”.۱۶

آن کس که امر به معروف مى‏کند باید خود امرش به صورت معروف باشد. آورده‏اند که “عمر شبى در مدینه مشغول تجسس بود آواز مردى را از خانه‏اى شنید از دیوار بالا رفت و دید ساقى و ساغر هر دو جمعند، عمر گفت اى دشمن خدا گمان کردى که خدا گناه تو را مى‏پوشاند آن مرد گفت: عجله نکن! اگر من یک گناه کردم تو سه گناه کردى ۱- خداى فرمود: “لاتجسسوا” تو تجسس کردى ۲- خداى فرمود “وأتوا البیوت من ابوابها” در خانه‏ها از در وارد شوید تو بر دیوار شدى و مرا نگریستى ۳- خداى فرمود:” لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتى تستأنسوا و تسلّموا على اهلها”۱۷بر غیر خانه خود وارد نشوید مگر انس بگیرید و بر اهلش سلام کنید تو بدان عمل نکردى. عمر شرمنده شد و از او دست برداشت.”۱۸

۲- سفارش مى‏کردند امر به معروف و نهى از منکر باید همراه با رفق باشد. پیامبراکرم(ص) مبلّغى را جهت تبلیغ بین قومش فرستاد باو سفارش کرد: “علیک بالرفق و القول السدید لاتک فظاً و لاغلیظاً و لا مستکبراً و لا حسوداً”۱۹

بر تو باد به رفق و گفتار مستند و مستدل، خشونت در گفتار نداشته باش، سنگدل مباش، مستکبر و حسود نیز مباش.

در چندین روایت از نبى اکرم(ص) است که مبلغین را که مى‏فرستادند چنین سفارش مى‏کردند که:

“ادعوا الناس و بشرا و لا تنفراً و یسراً و لا تعسرا”۲۰ مردم را دعوت به دین کرده بشارت دهید و ایجاد نفرت نکنید، آسان بگیرید و سخت گیریهاى بى جا نداشته باشید.

رفق و نرمى در دعوت به حق شیوه پیامبر اکرم(ص) و معصومین(ع) بوده است. در تاریخ پیامبر آمده است:

“جوانى خدمت پیامبر آمده عرض کرد: اى پیامبر خدا آیا به من اجازه مى‏دهى زنا کنم؟ با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند ولى پیامبر(ص) با خونسردى و ملایمت فرمود نزدیک بیا جوان نزدیک آمد و در برابر پیامبر نشست حضرت با محبت از او پرسید آیا دوست دارى با مادر تو چنین کنند. گفت: نه فدایت شوم. فرمود: همینطور مردم راضى نیستند با مادرانشان چنین شود.

آیا دوست دارى با دختر تو چنین کنند. گفت: نه فدایت شوم؟ فرمود: همینطور مردم درباره دخترانشان راضى نیستند.

فرمود: بگو ببینم آیا براى خواهرت مى‏پسندى؟

جوان مجدداً انکار کرد. (و از درخواست خود به کلى پشیمان شد.) پیامبر دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا کرد عرض نمود خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بى‏عفتى نگهدار از آن به بعد منفورترین کار نزد این جوان زنا بود.”۲۱

امر به معروف و نهى از منکر اهل بیت این چنین است.

۳- اهل بیت آموختند که امر به معروف و نهى از منکر باید همراه با ادب باشد. گنهکار بیمار است باید بیمارى روحى‏اش را درمان کرد نباید با اهانت بر بیمارى‏اش افزود. امر به معروف و نهى از منکر امامان در نهایت ادب بود.

در روایتى آمده است که “حضرت امام حسن و امام حسین(ع) پیرمردى را در حال وضو دیدند پیرمرد به خوبى وضو، نمى‏گرفت حسن(ع) و حسین(ع) براى راهنمایى پیرمرد به نزد وى رفتند و از او خواستند که وضوى هر دو آنان را ببیند و بگوید وضوى کدام یک از آنها بهتر است هر دو بزرگوار وضویى نیکو ساختند و پیرمرد که وضوى درست آنان را مى‏دید گریست و به اشتباه خود پى برد و به آنها گفت هر دو خوب وضو مى‏گیرید و این پیرمرد ناتوان است که درست وضو نمى‏گیرد ولى به برکت مهربانى شما با امت جدتان امروز وضو گرفتن را از شما آموختم.”۲۲

در سیره امامان برخورد مهرآمیز همراه با متانت با هتاکانى که بى ادبانه با آنان برخورد مى‏کردند نمونه‏هاى فراوان دارد که شیفتگان اهل بیت کم و بیش شنیده یا خوانده‏اند.

۴- از نکات مهم در امر به معروف و نهى از منکر اهل بیت(ع) توصیه آنان به “دعوت عملى” به معروفهاست و خود در خط مقدّم عمل به معروف بودند. از حضرت امیرمؤمنان على(ع) نقل شده است که: “من نصب نفسه للناس اماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلّم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم”.۲۳

کسى که خود را در مقام پیشوایى و امامت مردم قرار مى‏دهد باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویش بپردازد و باید تأدیب کردن او به عملش پیش از تأدیب دیگران به زبانش باشد که معلم و ادب کننده خویش به اقدام سزاوارتر است از کسى که معلّم و مربى مردم است. حضرت امام صادق(ع) فرمود: “کونوا دعاه للناس بالخیر بغیر السنتکم لیروا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع.”۲۴

مردم را بدون زبان (بلکه با عمل خویش) به سوى خوبى فراخوانید تا از شما سخت کوشى در راه دین و صداقت و خداترسى را ببینند. در روایت دیگر آمده است: “کونوا دعاه الناس باعمالکم و لاتکونوا دعاه الناس بالسنتکم” مردم را با اعمالتان به سوى خدا بخوانید نه (تنها) با گفتارتان.روایت در این زمینه فراوان است بهمین مقدار بسنده مى‏کنیم.۲۵

سیره عملى امامان نیز همین بوده است و مواردى که منحرفان از رفتار عملى امامان به راه صلاح و سداد کشانده شدند اگر بیش از گفتارشان نباشد کمتر قطعاً نیست. امیرمؤمنان على(ع) فرمود: “ایها الناس انّى و اللّه ما احثکم على طاعه الّا و اسبقکم الیها و لاانهاکم عن معصیه الّا و اتناهى قبلکم عنها”۲۶ اى مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمى‏کنم مگر اینکه خودم پیش از شما به آن عمل مى‏نمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمى‏دارم مگر اینکه خودم پیش از شما از آن دورى مى‏جویم.

گرچه از شرایط لازم براى امر به معروف و نهى از منکر عامل بودن شخص آمر و ناهى محسوب نمى‏شود همانگونه که در کلام رسول خدا نقل شده است “مروا بالمعروف و ان لم تفعلوه و انهوا عن المنکر و ان لم تجتنبوه کلّه”۲۷ امر به معروف و نهى از منکر کنید هرچند خودتان به آن عمل نکرده باشید و نهى از منکر کنید هرچند از تمام منکرات اجتناب نکرده باشید.

ولى بى تردید اگر گوینده خود عامل به آنچه مى‏گوید باشد تأثیر کلام او فوق العاده خواهد بود.

وقتى مردم مى‏دیدند پیامبر در میدان جنگ، خود در خط مقدّم است در عبادت پیشگام است، در دگر دوستى اولین است قهراً این رفتار، محبت پیامبر را به عمق دلها مى‏برد.

وقتى مردم مى‏دیدند که اگر مولى على(ع) مردم را دعوت به زهد و اعراض از دنیا مى‏کند خود سرآمد زاهدان روزگار است مواعظ دلنشین او بر دلها مى‏نشست تا آنجا که همام در پى این مواعظ دلنشین جان به جان آفرین تسلیم مى‏کند.

“فصعق همام صعقه کانت نفسه فیها” هنگامى که سخن امام به اینجا رسید ناگهان همام غش کرد و بى هوش شد و در آن حالت روح از کالبدش مفارقت کرده به لقاء اللّه پیوست.

آنگاه مولى على(ع) فرمود: “اما واللّه لقد کنت اخافها علیه ثم قال هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها”۲۸ آگاه باشید بخدا قسم من از این حادثه هراس داشتم سپس فرمود پند و اندرزهاى رسا با اهلش چنین مى‏کند.

سلام بر امامان که امر به معروف و نهى از منکر کردند. در پى تحقق برترین معروفها و مبارزه با بدترین منکرها بودند و با گفتار و رفتار خود شیوه صحیح امر به معروف و نهى از منکر را آموختند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهایه ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۱۶٫
  2. الامر بالمعروف و النهى عن المنکر از آیه اللّه نورى، ص۴۲ تا ۴۷ و ترجمه آن توسط مرحوم محمد اشتهاردى، از ص ۸۱ تا ۹۰٫
  3. فروع کافى، ج ۵، ص ۵۵٫
  4. وسائل الشیعه، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، باب ۱٫
  5. فروع کافى، ج ۵، ص ۵۵٫
  6. تحف العقول، ص ۲۳۲٫
  7. نهج البلاغه خطبه سوم شقشقیه.
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱٫
  9. تحف العقول، ص ۲۳۲٫
  10. نهج البلاغه، نامه ۶۲٫
  11. مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۸٫
  12. مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۵٫
  13. فروع کافى، ج ۵، ص ۱۵۱٫
  14. الغارات، ج ۱، ص ۱۱۰٫
  15. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۵۳۸٫
  16. التبلیغ فى الکتاب و السنته، ص ۱۳۲٫
  17. سوره نور، آیه ۲۷٫
  18. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۹۳٫
  19. بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۱۰۴، ح ۴٫
  20. صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۵۸، ح ۶٫
  21. المناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۴۰۰٫
  22. نهج البلاغه، کلمه قصار، ص ۷۳٫
  23. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۰۵٫
  24. قرب الاسناد، ص ۷۷٫
  25. در این زمینه مراجعه کنید به کتاب “التبلیغ فى الکتاب و السنه از ص ۱۴۰ تا ۱۴۶ و از ص ۲۱۷ تا ۲۳۲٫
  26. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵٫
  27. میزان الحکمه، ج ۶، ح ۱۲۷۷۶٫
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳٫
30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

پیام مقام معظم رهبرى به مناسبت جنایت هولناک صهیونیستها در غزه۵

تجلى تولى و تبرى در زیارت عاشورا        حجهالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى‏پور۶

آیه تطهیر، برهان عصمت امامان حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۰

تمدن غرب در سراشیبى سقوط۲             حجهالاسلام والمسلمین محمدتقى رهبر۱۳

ریزش‏ها و رویش‏هاى انقلاب اسلامى۱۶

سه هشدار بنیادى                    حجهالاسلام والمسلمین یعقوبى۱۹

پاسخ به اهم شبهات عزاداراى                حجهالاسلام سیدجواد حسینى۲۲

احیاى فرهنگ شهادت دستاورد کلیدى                 حجهالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان۲۶

شناخت صلابت و اقتدار اسلام به برکت انقلاب اسلامى       غلامرضا گلى‏زواره۳۰

پرسش و پاسخ‏هایى در باره مهدویت۳۵

درآمدى بر آسیب‏شناسى دین انقلاب اسلامى                     اسماعیل نساجى‏زواره۳۸

پارسایى و دیندارى بانوان، از طلوع اسلام تا انقلاب اسلامى              زهرا نساجى‏زواره۴۲

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

شناخت صلابت و اقتدار اسلام به برکت انقلاب اسلامى

غلامرضا گلى زواره

 

در گستره پژوهشگران و نظریه پردازان

پیروزى انقلاب اسلامى در ایران موجب گسترش بحث‏هاى جدّى‏تر در مطالعات اسلام‏شناسى و شیعه پژوهى در غرب گردیده است. فرهنگستان فنون وادبیات آمریکا در سال ۱۳۶۶ ش طرحى گسترده را در این زمینه موضوع بررسى‏ها و تحقیقات خود قرار داد که سه هزار نفر از ملیّت‏هاى گوناگون با آن همکارى مى‏کنند، پژوهشگران برجسته‏اى از دانشگاه‏هاى‌هاروارد،برینستون و کلمبیا در زمره آنان مى‏باشند، هدف از این طرح که تاکنون مجلداتى از آن منتشر شده است، کمک به ارتقاى سطح آگاهى سیاستمداران آمریکایى به نقش مذهب در جهان است از جمله مباحثى که در این طرح عنوان گردیده برخى موضوعات ذیل مى‏باشد:

۱- وجوه اشتراک و افتراق انقلاب اسلامى با سایر انقلاب‏هایى که در جهان صورت گرفته چه مى‏باشد.

۲- بررسى‏هاى تکنیکى درباره این تحوّل همچون نحوه بسیج توده‏ها، سازماندهى تظاهرات در شهرها، ارتباط میان عناصر انقلابى و نیز نحوه برخورد رژیم استبدادى با این امور.

۳- تأثیر انقلاب اسلامى بر روى بحث‌هایى که تحت عنوان فاندامنتالیزم (اصالت گرایى و بازگشت به ریشه‏ها  Fundamentalism مطرح است. بحث درباره این که اصول گرایى شیعه چه ویژگى‌هایى دارد، آیا نوستالژیک است یا واقع گرا، سنتى است یا رو به آینده دارد و اصولاً انقلاب‌هایى که از باورهاى دینى سرچشمه مى‏گیرند چه مشخصاتى دارند.

۴- تأثیر انقلاب اسلامى بر جامعه‏شناسى دین، قبلاً امیل دورکیم و ماکس‏وبر گفته بودند جوامع در سیر عقلانى شدن عناصر اسطوره‏اى و رمز آلود را به حاشیه مى‏رانند و تدریجاً آن‏ها را حذف مى‏کنند با وقوع انقلاب در ایران چنین دیدگاهى متزلزل گردید زیرا این پدیده ثابت کرد جوامع نه تنها در مسیر سکولار شدن گام نمى‏نهند بلکه آنها که در ابتدا سکولار بوده‏اند به امر قدسى باز مى‏گردند.

در بحث‏هاى مربوط به جامعه‏شناسى غربى‏ها مکرّر از انقلاب اسلامى به عنوان یک شاخص و سمبل حرکتى در بازگشت به معنویت و مذهب یاد کردند.۱

نویسندگان غربى که به تحلیل و بررسى درباره انقلاب اسلامى پرداخته‏اند گرچه در مجموع نکات جالبى را در این ارتباط گوشزد نموده‏اند ولى به دلیل اندیشه‏هاى سکولاریستىو انسان محورى‏هاى خود و عدم شناخت جامعه ایران و نیز جوامع اسلامى در بخش‌هایى از آثار خویش، حقایق را به گونه‏اى مطرح کرده‏اند که با واقعیت‏هاى تاریخى و سیاسى انقلاب اسلامى تطبیق نمى‏کند. آنان از تک ساحت بودن فرهنگ غربى متأثر بوده‏اند و به همین دلیل ملاک سنجش صحت یا نادرستى یک جریانى را مسایل معیشتى و اقتصادى تلقى کرده‏اند، آنان دانسته‏هاى خود را درباره روحانیّت مسیحى به عنوان پیش فرض در پژوهش‏هاى خویش دخالت داده و تصوّر کرده‏اند علما و روحانیت شیعى وضعى مشابه آنان را دارد، مورد دیگرى که این تحقیقات را مورد تأمّل قرار مى‏دهد این است که برخى مطالب را بدون ذکر مأخذ معتبر و مستند درج نموده‏اند یا آن که به منابع دست دوم و سوم استناد نموده و نیز احتمال دخالت دیدگاه‏هاى سیاسى، گروهى و حزبى مؤلّفان منابع مزبور را در نوشته‏هاى آنان، در نظر نگرفته‏اند، در برخى از نوشته‏هاى غربیان که به انقلاب اسلامى ایران اختصاص یافته است، مطالب مضحک و خنده دارى هم دیده مى‏شود”بورس مورلیش” در مقاله‏اى تحت عنوان: “خمینى مخفى” در بیان عواملى که تأثیر عمیقى بر شخصیت رهبر کبیر انقلاب گذاشته است یادآور مى‏شود شهادت امام حسن مجتبى(ع) توسط سمّ بر روحیه امام خمینى تا بدانجا اثر نهاده است که عنوان مسموم سازى بسامدى بالایى در سخنرانى‏ها و نوشته‏هاى ایشان دارد، به عنوان نمونه رهبر انقلاب تأکید مى‏کرد فرهنگ غربى افکار ملت‏هاى جهان سوم را مسموم مى‏کند و موسیقى غربى اخلاق جوانان ایرانى را مسموم مى‏سازد، هم چنین آمریکا را جرثومه‏اى زهرآلود مى‏دانستند.۲

کریستیان برومبرژه ایران شناس فرانسوى در مقاله‏اى با عنوان اسلام و انقلاب در ایران با روشى مردم شناسانه به سراغ انقلاب اسلامى رفته و سعى در تجزیه و تحلیل آن دارد، که البته رهیافت او فرهنگى است و سعى دارد تشیع و نمادهاى شیعى را محورهاى اصلى تحلیل‏هاى خود قرار دهد، او مى‏گوید پنج خصوصیت این مذهب را انقلابى جلوه مى‏دهد و باعث مى‏شود در حرکت‏هاى سیاسى اجتماعى به بزرگى انقلاب اسلامى ایران اثر گذار باشد: استقلال مالى علماى شیعه، استقلال سیاسى آنان، توان تشکیلاتى و سازماندهى حوزه‏هاى علمیّه، اصل امامت و استمرار آن در اصل فقاهت، زنده نگه داشتن کربلا و نمادهاى جاودانه آن که مورد اخیرش از همه در پیروزى انقلاب ایران اثر گذارتر بوده است.

ژان پى یردگارد در مقاله “قم شناسان در نزد آیت اللّه‏ها” سه نکته برجسته را در انقلاب ایران مورد تحلیل قرار مى‏دهد: وحدت تمامى قشرهاى مردم، اسلامى بودن همراه با شهادت‏طلبى و موضوع کشتارها و ترورهاى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، وى یادآور مى‏شود جامعه ایران در آستانه انقلاب به اقلیّت غرب گرا و اکثریت مسلمان و معتقد به فرهنگ دینى تقسیم مى‏گردید. این جمع کثیر نه تنها تحت سلطه گروهى اندک بودند بلکه توسط آنان تحقیر هم مى‏شدند، براى بیرون آمدن از این وضع نامطلوب غالب مردم امام خمینى را در مقام رهبر و اسلام را به منزله راه حل انتخاب کردند که خود امام از میان این اکثریت برخاسته بود و به زبانى سخن مى‏گفت که قاطبه مردم آن را درک مى‏کردند، زبان نمادها و حماسه‏هاى کربلا شالوده اصلى فرهنگ عموم مردم را تشکیل مى‏داد.

“الیویه روا” در مقام یک ایران شناس فرانسوى در مقاله تشیع و انقلاب ثابت مى‏کند که چگونه تشیع به عامل اصلى انقلاب در ایران تبدیل گردید.۳

میشل فوکوى فرانسوى در سال‏هاى قبل از انقلاب در کنار ژان پل سارتر نامه‏ها و اعلامیه‏هاى تندى علیه رژیم استبدادى شاه و به طرفدارى از مردم ایران صادر مى‏کرد که در پاى اکثر آن‏ها امضاى فوکو به چشم مى‏خورد. او که عمرى را به بد بینى نسبت به جنبش‏هاى آزادى بخش و انقلاب‏هاى جهانى گذرانیده بود در پاییز سال ۱۳۵۷ به عنوان روزنامه نگار به ایران آمد و تحوّلات انقلاب را دنبال کرد.

دو چیز در حرکت انقلابى مردم ایران فوکو را شدیداً مجذوب خود ساخت: طراوت و منحصر به فرد بودنش، در بررسى‏هاى غربى پیرامون انقلاب اسلامى فوکو روش واقع گرایانه و بدون پیش فرض‏هاى غربى دارد. از منظر او، این انقلاب نخستین قیام فرامدرن عصر حاضر و اولین خیزش بزرگ علیه نظام‏هاى زمینى بود. فوکو سریعاً به این نتیجه رسید که با پدیده‏اى غیر معمولى و خارق العاده روبرو گردیده است که پى آمدش فراى مرزهاى ایران، به سطح جهانى مى‏رسد، به اعتقاد او این اولین جنبش بر ضد نظم جهانى است. به نظر فوکو هدف انقلاب مزبور نه عادى سازى اشکال قدرت نظیر سایر انقلاب‏هاى جهان بلکه نفى رادیکال گذشته در جهت آینده‏اى دور است. این انقلاب مى‏خواهد به اسلام دوران پیامبر برگردد و به پیش برود. رمز موفقیت انقلاب در اراده جمعى علیه نظام شاهنشاهى و تظاهرات چند میلیونى و اعتصاب عمومى آن بود. آن چه به انقلاب جاذبه و زیبایى مى‏بخشد تعاملى است میان کل مردم و دولت تهدید کننده آن‏ها.۴

یورگن‌هابرماس فیلسوف مشهور آلمانى که به ایران هم آمده بود مى‏گوید: این انقلاب با جنبش‏هایى که حول روابط تولید و مبارزات طبقاتى فعالند تفاوت دارد. زیرا مسئله اصلى آن فقر فرهنگى، روند عقلانیت یک بعدى و استحاله حیات است و طى آن کوشش مى‏گردد که چگونه مى‏توان از اشکال تهدید شده زندگى دفاع نمود و به تجدید حیات پرداخت، او مى‏افزاید در انقلاب ایران جوانب مثبت دینى و شعور مذهبى و نقش روانکاوانه آن و ساماندهى به اخلاق اجتماعى و ارتباطى و تأثیر این عوامل بر تحوّلات سیاسى، بوروکراتیک و سرمایه دارى قابل مشاهده مى‏باشد.۵

رابرت کالسون، نویسنده برجسته کانادایى که خود را فردى غربى و غیر مسلمان نامیده است از انقلاب ایران به عنوان یک معجزه یاد کرده و گفته است: این شگفت‏انگیز مى‏باشد که یک انقلاب مکتبى و الهى بتواند در جهان امروز، این گونه تحقق یابد و در جهت استقرار عدالت پیش رود. اصالت و اخلاص ناشى از این تحوّل در سطح وسیع در میان مردم به چشم مى‏خورد. از آن جا که این قیام یک بارقه الهى است از درک تمام ابعادش ناتوان مى‏باشم ولى محتوایش را درک کرده‏ام و مى‏کوشم درباره‏اش بیشتر تحقیق کنم و آن را در جهان منعکس نمایم تا قدرت‏ها دریابند که چه بخواهند و چه نخواهند این انقلاب دائمى است و ما از آن الهام مى‏گیریم.۶

جان فوران جامعه شناس آمریکایى آثارى چند درباره تحوّلات خاورمیانه، ایران و انقلاب دارد که مهم‏ترین آنها کتاب “مقاومت شکننده” مى‏باشد، او در بررسى‏هاى خود پیش فرض‏هاى غربى را نمایان ساخته و مى‏گوید تصوّر یک اسلام همگن به عنوان تنها علّت رویدادهاى انقلاب ایران تصوّر نادرستى است زیرا چندگانگى و تنوّع فرهنگ سیاسى بر حوادث آن سایه افکنده است.۷

پرواند آبراهامیان فصل واپسین کتاب “ایران بین دو انقلاب” خود را به بررسى‏هایى درباره انقلاب اسلامى ایران اختصاص مى‏دهد، او گرچه در ارائه مطالب متنوّع کتابش را در خور توجّه قرار داده است امّا یک سونگرى ایشان و استناد به منابع دست دوم و جهت دار، موجبات خدشه دار گردیدن بخش‌هایى از مطالب کتاب را بوجود آورده و در برخى اظهار نظرها دچار چنان خطایى گردیده که به تحریفى آشکار انجامیده است با این حال اعتراف مى‏کند: انقلاب اسلامى در رخدادهاى تاریخ جهان امروز از این نظر بى‏همتاست که نه یک گروه اجتماعى جدید مجهز به احزاب سیاسى و ایدئولوژى‏هاى غیر مذهبى بلکه روحانیتى سنتى مسلّح به منبر مساجد و مدعى حق الهى را براى نظارت بر همه شؤون دنیوى به قدرت رسانید.۸

پروفسور حامد الگار در سال ۱۹۸۰ م چهار سخنرانى در موسسه اسلامى لندن ایراد کرده بود که در همین کانون به صورت کتابى، انتشار یافت و در همان ایام به فارسى هم ترجمه شد، این کتاب متضمّن پیش گفتارى است کوتاه و در عوض مقدمه‏اى مبسوط از دکتر کلیم صدیقى مدیر مؤسسه اسلامى لندن تحت عنوان مرحله‏اى جدید در نهضت اسلامى که طى آن ضمن توضیحى پیرامون وضع امّت اسلامى قبل از ظهور انقلاب اسلامى و این که تا آن زمان این جامعه راهبر و طلایه دارى نداشته است، از این انقلاب به عنوان تجدید مطلع وحدت جهانى امّت اسلام یاد و تجلیل مى‏کند. وى مى‏افزاید انقلاب مزبور یک حادثه نیست بلکه زنجیره‏اى از جریانى پویا و مداوم است و نمى‏تواند دفعتاً و سریعاً پایان یابد. زمانى طولانى و شاید یک نسل یا بیشتر لازم است تا این قیام به صورت معیار درآید.۹

حامد الگار که سنّى مذهب است علاوه بر شناخت و درک عمیقى که از انقلاب اسلامى ایران دارد هم دلى محسوس و احیاناً ژرفى با این حرکت دینى، از خود بروز مى‏دهد، قبلاً از او کتابى تحت عنوان نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت به فارسى ترجمه شد. او در سخنرانى سوم خود مى‏گوید: هرچند بنابر یک سنت دیرینه انقلاب به طور کلّى توسط علماى شیعه و در رأس آنان امام خمینى رهبرى گردیده است، مع هذا نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که اندیشه و آثار (بعضى روشنفکران) بود که بخش وسیعى از اقشار جوان و تحصیل کرده ایران را آماده ساخت تا رهبرى آیت اللّه خمینى را پذیرا شده و با خلوص و شهامت از آن پیروى کنند.۱۰ او خاطر نشان مى‏نماید بدون هیچ شک و شبهه‏اى باید گفت آن چه در ایران رخ داده است غیر مترقبه‏ترین و در عین حال مسرّت بخش‏ترین پیروزى امّت اسلامى در قرن حاضر است.۱۱

گى روشه در کتاب خود “تغییرات اجتماعى” مى‏نویسد: انقلاب اسلامى، انقلابى مذهبى بود که در انقلاب‏هاى این جهان نوین، انقلابى آفرید. به گفته گى روشه انقلاب‏هاى رایج نوین هرگز نمى‏تواند در چهارچوب مفاهیم مذهبى بگنجد. ایدئولوژى انقلابى جدید مفاهیمى را که مذاهب منحصر به صورت رمز و اشاره ماوراءطبیعى به کار برده‏اند، تغییر داده و آن‏ها را به جهان مادى منتقل ساخته است.۱۲

جان ال اسپوزیتو درباره این حرکت سترگ شیعى ایران گفته است: ایران نخستین انقلاب سیاسى اسلامى موفق را به جهان عرضه کرد و مسلمانان سراسر جهان از ثمره آن که همانا اوج گرفتن مفهوم هویت اسلام، بازگشت اقتدار مسلمانان در جهانى که تحت سلطه ابرقدرت‏هاست محظوظ شدند، ایران آماده بود تا اصول خود را در کشور خویش و جهان خارج از آن تبلیغ کند.۱۳

کتاب “انقلاب ایران ایدئولوژى و نمادپردازى”۱۴ توسط بارى روزن نگاشته در پنج فصل تنظیم شده است، وى تحلیل‏هاى خاص در مورد این تحوّل را در سه محور پى مى‏گیرد:

الف: انقلاب ایران سنتى بوده و در این رویکرد مباحث ضد مدرن تعریف و بازکاوى مى‏شود.

ب: این حرکت سنتى گذار براى رسیدن به گفتمان مدرن مى‏باشد.

ج: تحوّلات انقلاب را مى‏توان در چهارچوب تفکّرات مدرن هم ارزیابى نمود، در نهایت به گونه‏اى انقلاب را تحلیل مى‏کند که با مبانى شکل‏گیرى جریان نوخواهى در ایران هم سو باشد: براى تحلیل صحیح انقلاب باید آن را نوگرا و برخاسته از آموزه‏هاى نوگرایى بدانیم و نه تحوّلى در مبناى سنّت.

چارچوب نظرى دفرترو درباره انقلاب اسلامى را غالباً مى‏توان رد کتاب انقلاب اسلامى از چشم انداز نظرى جستجو نمود، این کتاب در واقع دو فصل از کتاب جنبش‏هاى انقلابى اثر جیمز دفرترو مى‏باشد که توسط خانم مشیرزاده ترجمه و مرکز بازشناسى اسلام و ایران و مؤسسه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال ۱۳۷۹ آن را به چاپ رسانیده است، این متفکّر کوشش دارد در تحلیل‏هاى خود مسایل انقلاب را به گونه‏اى بررسى نماید که راه رشد و توسعه را منتهى به مدرنیسم غربى بداند، او رشد فزاینده درآمدهاى نفتى، افزایش انتظار مردم از سطح زندگى خود، رشد سریع نوسازى که با جدیت از سوى شاه دنبال مى‏شد و در جامعه آن روز ایران ظرفیت لازم براى آن وجود نداشت، به همراه شخصیت کاریزماتیک رهبرى، انگیزه‏هاى احساسى و عاطفى را از علل وقوع انقلاب ذکر مى‏کند و در مجموع جنبه‏هاى مادى و معنوى مؤثِّ در این حرکت را یکسان معرفىمى‏نماید.

کتاب معروف خانم اسکاچپول با نام “دولت‏ها و انقلاب اجتماعى”۱۵ نام دارد که در سال ۱۹۷۲ م انتشار یافت، وى نماینده مشهور تئورى ساخت گرایى در تبیین انقلاب‏هاى جهان است. او در این اثر با تأکید بر سه ویژگى مهم رئوس اندیشه خود را ترسیم مى‏نماید. اسکاچپول به نیکى در مى‏یابد که پتانسیل اصلى فرهنگ مقاوم و مبارز در انقلاب ایران از حماسه حسینى سرچشمه مى‏گیرد. آن چه براى این محقق حائز اهمیّت جلوه مى‏کند توان ایدئولوژى اسلام خصوص تشیع در متّحد کردن تمام ایرانیان حتى در خارج از مرزها مى‏باشد، به اعتقاد وى رهبرى سازش ناپذیر موفق گردید یک کانال بومى براى ابراز اپوزیسیون مشترک علیه شاه بوجود آورد به گونه‏اى که حتى ایرانیان غیر مذهبى مى‏توانستند تحت چنین لوایى گرد آیند زیرا همه آنان مى‏توانستند در ماجراى عاشورا جنبه الهام بخش شهادت و فداکارى براى مبارزه با اختناق و ستم بیابند.۱۶

خانم سربرنى محمدى کتابى نوشته است تحت عنوان “انقلاب بزرگ و رسانه‏هاى کوچک” در این اثر استفاده نیروهاى انقلابى از امکانات ناچیز همچون نوار کاست، اعلامیه‏ها و شعارهاى دیوار در مقابل رژیمى که تمام ابزارها و وسایل تبلیغاتى و ارتباطى را در دست دارد مورد بحث قرار گرفته است.۱۷

خانم نیکى آر کدى استاد دانشگاه و محقق آمریکایى کتابى تحت عنوان “ریشه‏هاى انقلاب ایران”۱۸ در یک مقدمه و نه فصل به رشته تحریر درآورده است، وى قبلاً کتابى تحت عنوان تحریم تنباکو در ایران نگاشته که توسط شاهرخ قائم مقامى آن را به زبان فارسى برگردانیده است، ناگفته نماند که علاوه بر کتاب “ریشه‏هاى انقلاب اسلامى” وى دو اثر دیگر درباره این پدیده شگفت به رشته تحریر درآورده است: “مطالعه تطبیقى انقلاب‏هاى ایران” ترجمه فردین قریشى، مندرج در نشریه متین، سال اول، شماره اول، سال ۱۳۷۷ ش و نیز “چرایى انقلابى شدن ایران” ترجمه فردین قریشى، مندرج در همان مجله، سال اول، ش دوم و سوم، سال ۱۳۷۸ش.

نیکى.آر.کدى در آخرین نوشته خود درباره انقلاب ایران اساساً حرکت‏ها و جنبش‏هاى ایرانیان را مبارزه‏اى تحت سیطره و هژمونى غرب و تحت مرکزیت غرب مُدرن و صرفاً در جهت مقابله با امپریالیسم دانسته و معتقد است پس از انقلاب به ویژه بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ این مبارزه در قالب نوخواهى و رسیدن به دولت مُدرن ادامه یافت و اکنون این مقاومت استمرار دارد امّا این تحلیل وى از انقلاب اسلامى و مبارزات مردم مسلمان ایران کاملاً نادرست است چرا که ستیز مردم با کانون غرب و در جهت مرکز زدایى از غرب مُدرن بود و با پیروزى خود به این هدف بزرگ رسید و توانست بنیادهاى فکرى غرب از مُدرن تا پست مدرن را به چالش بکشاند. بررسى تحلیلى کدى درباره این انقلاب نشان مى‏دهد حاکمیت روش‏ها و پیش فرض‏هاى غربى باعث شده است که وى چنین حرکتى را که مسیر تاریخ و بشریت را تغییر داد از سطح یک انقلاب الهى به سطح یکانقلاب انسانى تنزّل دهد و در حقیقت پیام اصلى آن را که نفى حاکمیت مادى و تثبیت حاکمیت خداوند بود نادیده بگیرد و یا از درک آن عاجز بماند. با این حال اعتراف مى‏نماید: در خارج از ایران هیچ حکومتى وجود ندارد که بر پایه جنبش اسلامى مردم باور، به قدرت رسیده باشد و بسیارى از اهداف آن جنبش را تحقق بخشیده باشد.۱۹

کلربریر و پیربلانشه کتابى تحت عنوان “ایران: انقلابى به نام خدا” نوشته‏اند اگرچه در این نوشتار اشتباهات تاریخى و خطاهاى تحلیلى به چشم مى‏خورد اما مؤلّفان به واقعیت‌هایى جالب اشاره کرده‏اند. کلربریر مى‏گوید: موج اعتراض مذهبى براى آن که استقرار بیابد و شاه را مورد اعتراض قرار دهد ضمن استناد به مفاهیم اسلامى که به قرن‏ها قبل برمى‏گردد در عین حال مطالبه عدالت اجتماعى را که به نظر مى‏آید در جهت فکر یا اقدام ترقّى باشد پیش مى‏کشد پى‏یر بلانشه هم یادآور مى‏شود: آن چه مرا حیرت زده کرده، سر برداشتن تمامى یک ملّت است که همه فریاد مى‏زدند مرگ بر شاه، در این تظاهرات بین مبانى مذهبى، عمل حقوق همگانى و اقدام دسته جمعى رابطه‏اى دیده مى‏شد. مشکلات اقتصادى ایران در آن هنگام آن چنان نبود که بر اثر آن میلیون‏ها نفر به خیابان‏ها بریزند و سینه برهنه با مسلسل‏ها مواجه گردند.۲۰

 

تحقیر استکبار

پیروزى انقلاب اسلامى تحوّلاتى اساسى در موقعیت و استراتژى آمریکا در منطقه بوجود آورد افزون بر سقوط یک متحد، بر اثر این خیزش اسلامى، آمریکا ایستگاههاى فوق العاده مهم استراق سمع الکترونیک خود را از دست داد. با انحلال دو مرکز مراقبت استراتژیکى آمریکا در بهشهر و کنگان موقعیت این کشور در کنترل فعالیت‏هاى اتمى شوروى سابق و تحرکات نظامى آن در شمال ایران کاملاً تضعیف شد و این امر حتى در تصویب قرارداد تجدید سلاح‏هاى استراتژیک با شوروى(سالت ۲) از طرف سناى آمریکا مشکلاتى پدید آورد.۲۱

وظیفه عمده کمیته ضد براندازى سنتو تنظیم و توزیع اطلاعات در مورد فعالیت‏هاى شوروى در منطقه و تهیه برنامه‌هایى براى نبردهاى چریکى در صورت تجاوز این کشور بود. با خروج ایران از پیمان مزبور و متعاقب آن، خروج پاکستان، این سازمان نظامى سیاسى به طور کامل فرو ریخت و از این رو سقوط شاه و پیروزى انقلاب ضربه‏اى قاطع بر سیاست سدّ نفوذ نظامى آمریکا علیه اتحاد شوروى وارد نمود و منافع حیاتى ایالات متحده را در منطقه با چالش جدّى روبرو ساخت.۲۲

دکترین نیکسون در سال ۱۹۶۹ م در جزیره گوام اعلام گردید، بر اساس این دیدگاه آمریکا براى حفاظت از منافع خویش به قدرت‏هاى منطقه‏اى کمک مى‏کرد و منطقه خلیج فارس مناسب‏ترین مکان براى به اجرا درآوردن این نظریه بود و ایران مهم‏ترین پایگاه استراتژیک به شمار مى‏رفت با سقوط دیکتاتورى حاکم بر ایران که جانشین طبیعى قدرت رو به زوال انگلستان در خلیج فارس محسوب مى‏گردید بر استراتژى آمریکا در این ناحیه سوق الجیشى اثر منفى گذاشت، یکى از مقامات آمریکا اعتراف کرده بود: سقوط شاه نشانه فرو ریختگى بناى استراتژى ما در خلیج فارس گردید، استراتژى که ما آن را بر قدرت اقتصادى و سیاسى عربستان و نیروى نظامى و سیاسى ایران پایه‏ریزى کرده بودیم، با محو رکن ایران نمى‏توانست ایفاى نفش کند.۲۳

پیروزى انقلاب به اعتبار آمریکا در منطقه لطماتى شدید وارد ساخت، اشغال سفارت آمریکا در تهران و دستگیرى عوامل این لانه جاسوسى در حقیقت افول اراده سیاسى این ابرقدرت را بروز داد و حرمت و اعتبارش را درهم شکست و این وضع چنان بحران زا شد که حتى رژیم‏هاى مرتجع منطقه وابستگى خود به آمریکا را امرى منفى و سست کننده پایه‏هاى حکومت خود تلقى کردند.۲۴

به دنبال آن حکّام منطقه احساس خطر کردند و نگران عوارض خطرناک‏تر این انقلاب و وقوع جنبش‌هایى در قلمرو خود گردیدند، از این رو به منظور مقابله با خطراتى که منافع ابرقدرت‏ها و وابستگان آنان را در منطقه تهدید مى‏کرد تئورى هلال بحران تدوین گردید و با اتخاذ سیاست جدید نیروهاى واکنش سریع شکل گرفت تا نیازهاى مهم آمریکا در منطقه را همچون مقابله با انقلاب اسلامى، جلوگیرى از گسترش نفوذ شوروى، حمایت از دوستان ایالات متحده آمریکا را تأمین نماید. علاوه بر این، پایگاههاى نظامى آمریکا در کشورهاى خاورمیانه گسترش یافت و شوراى همکارى خلیج فارس به عنوان ستونى براى سد بستن در برابر قدرت ایران در سال ۱۹۸۱ م مطرح گردید و سرانجام به گفته ویلیام لیمن، مفسّر برنامه فرونت لاین، براى مهار توفان انقلاب اسلامى، جنگ تحمیلى را علیه ایران به راه انداختند.

تسخیر لانه جاسوسى، شکست توطئه کودتاى نظامى در طبس، فاش گردیدن کودتاى نوژه، جهانى گردیدن شعار مرگ بر آمریکا، خنثى سازى محاصره‏هاى اقتصادى، ایستادگى در برابر حضور نظامى نامشروع ناوگان آمریکا در خلیج فارس و حمله موشکى به هواپیماى مسافربرى ایران در خلیج فارس ابهت پوشالى آمریکا را درهم شکست و به قول امام خمینى ابرقدرت‏ها بر اثر این انقلاب الهى به خاک مذلّت کشانیده شدند، در واکنش به این تحقیرها، آمریکا کوشید با تهدید و هراس افکنى مردم مبارز ایران را نگران نماید امّا امام در ۱۷ آبان ۱۳۵۸ فرمود: “آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند، نترسید، آمریکا عاجزتر از این است که در ایران دخالت نظامى کند.”۲۵

 

انقلاب اسلامى از چهره کریه استکبار به سرکردگى آمریکا پرده برداشت، آمریکا خود را به دروغ مدعى دموکراسى و دفاع از حقوق بشر بود که انقلاب این تزویر و نفاق را افشا کرد و سیطره مطبوعات و رسانه‏هاى تبلیغى نتوانست مانع این روند گردد، کشتار جوانان انقلابى ایران توسط رژیم شاه با حمایت و تأیید آمریکا، حمایت از تروریست‏ها و گروهک‏هاى محارب با نظام اسلامى ایران و پناه دادن به آنان، به راه افتادن جنگ تحمیلى عراق علیه ایران با برخودارى از پشتیبانى سیاسى، اطلاعاتى، نظامى و اقتصادى آمریکا و کشورهاى غربى و موشک باران شهرها و روستاهاى ایران، استفاده از بمب‏هاى شیمیایى و دیگر حوادث که مجال پرداختن به آن‏ها نمى‏باشد نمونه‏هایى بارز از سیماى ضد بشرى آمریکا و غربى‏ها بود.

بنابراین با وقوع انقلاب اسلامى در یکى از حساس‏ترین نقاط جهان همچون زلزله‏اى ارودگاه آرام استکبار را به تزلزل واداشت و براى اولین بار یک کشور اسلامى با اکثریت شیعه به طور شگفت انگیزى ابرقدرت‏ها را به مبارزه طلبید و به منافع گوناگون آنان خسارت وارد کرد و خواب تحلیل گران و نظریه پردازان آنان را آشفته ساخت زیرا آنان که معیارهاى تجربى و مادى را اساس بررسى‏هاى خود قرار داده بودند از پیش بینى این حادثه، شناخت ماهیت و شیوه‏هاى موفقیت آن عاجز ماندند و به تعبیر امام خمینى از اراده الهى بى‏خبر بودند. سازمان CIA(سیا) پس از ارزیابى‏هاى لازم در مرداد ۱۳۵۷ ش اعلام کرد ایران در وضع انقلابى یا حتى آستانه یک خیزش قرار ندارد و تشکیلات اطلاعاتى CIA در تحلیل‏هاى خود در ششم مهر ۱۳۵۷ اظهار امیدوارى کرد:انتظار مى‏رود که شاه تا ده سال دیگر به طور فعّال زمام قدرت را در دست داشته باشد.۲۶

بر اساس اسناد بدست آمده از لانه جاسوسى مقام‏هاى اطلاعاتى و سیاسى آمریکا عقیده داشتند: انقلاب اسلامى و حوادث پس از آن ما را نابود کرد و نیروهایمان را پراکنده ساخت و سازمان و روش‏هاى ما را به هیچ و پوچ مبدّل ساخت.۲۷

کشیش انگلیسى به نام پال هنت که در دوران انقلاب اسلامى در اصفهان به سر مى‏برد در خاطرات خود گفته است: ما هرگز باور نمى‏کردیم ایران در آستانه یک انقلاب قرار گرفته است.۲۸

برترى انقلاب اسلامى در تقابل با فرهنگ الحادى و مادى غرب یکى از عوامل کینه توزى‏هاى استکبار علیه این نهضت دینى و مردمى مى‏باشد. یکى از نویسندگان آمریکایى که مدتى ریاست مرکز اطلاعات خاورمیانه‏اى کاخ سفید را عهده‏دار بود در مقاله‏اى نوشته است: زمانى این خطر بزرگ براى غربى‏ها از جنبه‏هاى تهدید نظامى مطرح بود اما امروز انقلاب اسلامى به عنوان یک حرکت فرهنگى زیر بناى فکرى و عقیدتى دنیاى غرب را تهدید مى‏کند.۲۹

انقلاب اسلامى برخلاف روبرو بودن با نقشه‏هاى گوناگون، ضمن غلبه بر بحران‏هاى درونى و درهم شکستن توطئه‏هاى خارجى به کانون اصلى الهام بخشى به آزادگان جهان تبدیل گردیده است و این که امواج معنوى انقلاب کانون ترویج الحاد و کفر را نشانه گرفته استکبار را در بهت و حیرت فرو برده است چرا که سبب گردیده در اعماق تاریکى‏هاى غرب ارزش‏هاى دینى و آرمان‏هاى مذهبى به پرتو افشانى و فروغ آفرینى بپردازند. دکتر غیاث الدین صدیقى رئیس پارلمان مسلمانان انگلیس مى‏گوید: غرب نگران این مسئله است که صف گسترده طالبین رسمیّت دین در اروپا و آمریکا به تدریج موجب سرنگونى تمدّن غربى شود.۳۰ افزایش جاذبه انقلاب اسلامى در میان جوامع غربى، مسیحى و یهودى نیز هراس استکبار را روز افزون ساخته است. یکى از شهروندان آمریکایى با نوشتن نامه‏اى به نماینده وقت جمهورى اسلامى در سازمان ملل به بیان احساسات خود در قبال جمهورى اسلامى ایران پرداخته و یادآور گردیده است:در میان ما آمریکایى‏ها افراد بسیارى هستند که نحوه مدیریت جمهورى اسلامى ایران را که در کنترل آزادى‏هاى به حد و حصر فردى، که منشأ فساد در ایالات متحده است، مورد ستایش قرار مى‏دهند.۳۱

یکى از اسقف‏ها طى سخنانى درگوادالپ (در آمریکاى لاتین) گفت: در غرب ایمان واقعى وجود ندارد، مردم منطقه به ما اعتمادى ندارند، دست اندرکاران جمهورى اسلامى ایمان واقعى دارند و موفق شده‏اند ایمان را با سیاست و کشوردارى توأم کنند، از این طریق مى‏توان پرچم مبارزه با مفاسد و انحراف را پیش گرفت.۳۲

تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، کشور ایران در سطح جهان و بین الملل نقش تعیین کننده‏اى نداشت و در معادلات سیاسى جهانى به آن اعتنایى نمى‏گردید ولى به برکت پیروزى انقلاب به عزّت و عظمت چشمگیرى دست یافت و از کشورى ضعیف و بى‏تأثیر به قدرتى تأثیرگذار در تصمیم‏گیرى‏هاى جهانى مبدّل گشت، نقش ایران در پرتحرّک گردیدن خیزش‏هاى جهانى، مخالفت ایران با سازش‏هاى خیانت‏آمیز به حقوق مردم فلسطین، به زانو درآوردن ابرقدرت‏ها برهم زدن نظام دو قطبى، سرنگون نمودن رژیمى استبدادى که از طرف ابرقدرت‏ها در تمامى عرصه‏ها حمایت مى‏گردید و سربلند بیرون آمدن در دفاع مقدّس، افشاى ادّعاهاى کاذب منادیان حقوق بشر و مروّجان دروغین دموکراسى، موجب شده است که ابرقدرت‏ها پى به اقتدار انقلاب اسلامى برده و این حقیقت را پذیرفته‏اند که ایران در سطح جهانى بسیار با نفوذ بوده و نقشى تأثیر گذار و تعیین کننده دارد و این ویژه را نمى‏توان انکار کرد.

برخى مشاوران سیاسى نظام حاکم بر آمریکا لب به اعتراف گشوده‏اند و گفته‏اند: انقلاب اسلامى یک حقیقت تاریخى است و باید یک ایران مستقل و از نظر اقتصادى و نظامى با ثبات را باور داشت. از این جهت و به دلیل پیمودن قلّه‏هاى عظمت است که امام خمینى فرموده‏اند: “من با اطمینان مى‏گویم، اسلام ابرقدرت‏ها را به خاک مذّلت مى‏نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکى پس از دیگرى بر طرف و سنگرهاى کلیدى جهان را فتح خواهد کرد.”۳۳

و در وصیت نامه سیاسى الهى خویش نوشته‏اند:

“کدام افتخارى بالاتر و والاتر از این که آمریکا با همه ادعاهایش و همه ساز و برگ‏هاى جنگیش و آن همه دولت‏هاى سرسپرده‏اش و به دست داشتن ثروت‏هاى بى پایان ملّت‏هاى مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه‏هاى گروهى در مقابل ملّت غیور ایران و کشور حضرت بقیه اللّه ارواحنا لمقدمه الفداء چنان وامانده و رسوا شده که نمى‏داند به که متوسل شود و رو به هر کس مى‏کند جواب رد مى‏شنود و این نیست جز به مددهاى غیبى حضرت بارى تعالى….که ملت‏ها را بویژه ملت ایران اسلامى را بیدار نموده و از ظلمات ستم شاهى به نور اسلام هدایت نمود…”

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. انقلاب اسلامى در گستره نظام بین الملل، ص ۶۵ – ۶۷٫
  2. امام خمینى در پژوهش‏هاى غربى، مجلّه حضور، ش ۱۸، ص ۱۷۵٫
  3. روزنامه اطلاعات، ۱۳۷۹/۸/۱۶، ش ۲۲۰۵۳، ص ۷٫
  4. انقلاب اسلامى در گستره نظام بین الملل، ص ۴۵ – ۴۶، روزنامه اطلاعات، سه شنبه ۱۳۸۱/۳/۷، ش ۲۲۴۹۲، عصر اندیشه (ویژه نامه نشریه پرتو)، خرداد ۱۳۸۵، ص ۱۴٫
  5. روزنامه اطلاعات ش ۲۲۴۹۲٫
  6. انقلاب اسلامى در چشم انداز دیگران، ص ۵۸ – ۵۹٫
  7. بنگرید به کتاب “مقاومت شکننده”، چاپ چهارم، ترجمه احمد تدین.
  8. ایران بین دو انقلاب، یروند ابراهامیان، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، ص ۴۸۹٫
  9. انقلاب اسلامى در ایران، حامد الگار، ترجمه مرتضى اسعدى و حسن چیذرى، ص ۱۲٫
  10. همان، ص ۹۷٫
  11. همان، ص ۱۵۱٫
  12. گى روشه، تغییرات اجتماعى، ص ۲۳۶٫
  13. انقلاب ایران و بازتاب جهانى آن، جان. ال اسپوزیتو، ص۴۹٫
  14. این کتاب توسط سیاوش مریدى ترجمه و مرکز بازشناسى اسلام و ایران آن را چاپ کرده است.
  15. این کتاب با ترجمه سید مجید روئین تن در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
  16. حکومت تحصیل دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران، ترجمه محسن امین زاده، ص ۲۰۴ – ۲۰۵ مندرج در کتاب رهیافت‏هاى نظرى به انقلاب اسلامى، قم، معارف، چاپ دوم، ۱۳۷۹٫
  17. انقلاب اسلامى در گستره نظام بین الملل، ص ۶۲٫
  18. این کتاب با ترجمه عبدالرحیم گواهى توسط انتشارات قلم در سال ۱۳۶۹ ش به طبع رسیده است.
  19. احیاى مجدد اسلام در گذشته و حال با تأکید بر ایران، ص۴۵٫
  20. ایران انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم ضعوى، ص ۲۵۸ ،۲۵۷ ،۲۵۵ ،۲۵۳٫
  21. توطئه در ایران، سایروس ونس و برژینسکى، ترجمه محمود مشرقى، ص ۵۶٫
  22. نک: دیکتاتورى و توسعه سرمایه دارى در ایران، ترجمه فضل اللّه نیک آئین.
  23. انقلاب اسلامى در گستره نظام بین الملل، ص ۱۸۶ – ۱۸۷، رویارویى انقلاب اسلامى ایران و آمریکا، جمیله کدیور، ص ۱۵۸ – ۱۶۰٫
  24. توطئه در ایران، ص ۵۷٫
  25. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، ص ۴۵۵٫
  26. کارتر و سقوط شاه روایت دست اول، بابک آدین و ناصر ایرانى، ص ۳۷٫
  27. اسناد لانه جاسوسى، ج ۳، ص ۹۴٫
  28. کشیش‏هاى انگلیسى در دوران انقلاب اسلامى، پال هنت، ترجمه ابوترابیان، ص ۲۳٫
  29. ماهنامه امید انقلاب، ش ۲۲۲٫
  30. فصلنامه حضور، ش ۱۷، پاییز ۱۳۷۵، ص ۱۸ – ۱۹٫
  31. ماهنامه صبح، ش ۷۰، خرداد ۱۳۷۶٫
  32. عصر امام خمینى، ص ۳۶۹ – ۳۷۰٫
  33. فریاد برائت (پیام به حجاج بیت اللّه الحرام)، ص ۱۳٫
30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

انحراف عمیقى که تنها حدود ۵۰ سال پس از رحلت نبى اکرم(ص) با روى کار آمدن یزید فاسق و فاجر روى داد، از چشم مردم و خواص آن دوران پنهان ماند اما امام حسین(ع)، با قیام پرشکوه، بیدار کننده و تکان دهنده خود و ارائه نسخه‏اى عملى، به بشریت آموخت که درک و فهم توطئه‏هاى پنهان، “عکس العمل به موقع، شجاعانه و فداکارانه در مقابل آنها” و پرداختن بهاى لازم براى شکستن آن توطئه‏ها، وظیفه سنگین و تاریخى ملتهاى بیدار و هوشیار است که درس امروز ما و امت اسلامى از عاشورا نیز همین است.

باطن و هدف اصلى دستگاه استکبار از جنایات اسرائیل در غزه، نابودى کامل عنصر مقاومت در منطقه و سیطره بر خاورمیانه “لبریز ثروت و منافع گوناگون ” است که ملتها و دولتهاى مسلمان باید این هدف پنهان را درک کنند و در مقابل آن، عکس العمل مناسب انجام دهند.

آن خواب آشفته تعبیر نشد و شجاعت، بیدارى و فداکارى جوانان مؤمن لبنان، تو دهنى محکمى به آمریکا و اسرائیل و همه حامیان و پیروان آنان زد.

همانگونه که آنان اذعان مى‏کنند ایران اسلامى، به برکت بیدارى و هوشیارى مردم، در چشم ملتهاى منطقه به پیکره‏اى عظیم، پرشکوه و امید بخش، براى مقاومت و پیروزى تبدیل شده است و سلطه طلبان اکنون براى نابود کردن این مقاومت، دولت مظلوم، مردمى و منتخب حماس را بعنوان هدف تجاوزات خود انتخاب کرده‏اند.

اگر دشمنان اسلام در این مرحله موفق شوند، مطمئناً دست از سرخاورمیانه بر نمى‏دارند و کشورهاى اسلامى حول و حوش آن منطقه که از کمک به فلسطین خوددارى مى‏کنند باید تبعات خطرناک اشتباه امروز خود را درک کنند.

در مسئله غزه به ویژه از جوانان مؤمن و پرشورى که با حضور در فرودگاهها و مناطق دیگر، خواهان رفتن به غزه شدند تشکر مى‏کنم اما باید توجه کرد در این عرصه دست ما بسته است.

بهرحال همه بدانند جمهورى اسلامى همانگونه که تا کنون از هیچ کمکى به مردم مظلوم فلسطین دریغ نکرده از این پس نیز هر کارى لازم باشد در این زمینه انجام خواهد داد.

باید با ادامه فشارهاى سیاسى و مردمى، دشمن را وادار به عقب نشینى کرد.

کودکان بى‏پناه و زنان مظلوم غزه هر روز مثل برگ خزان روى زمین مى‏ریزند اما هیچ صدایى از سازمان ملل، دیگر سازمانهاى مدعى حقوق بشر و دولتهاى غربى از جمله دولتهاى اروپایى بلند نمى‏شود و این واقعیت تلخ، نشان دهنده دروغگویى، ریا و فریب کارى سازمانها و دولتهاى مدعى دفاع از حقوق بشر است.

این افراد حتماً در پیشگاه خدا، پاسخگوى همراهى با جنایتکاران خواهند بود امّا خوشبختانه در ایران اسلامى، همراهى قاطع ملت و دولت به حمایت تحسین برانگیز از مظلومان فلسطینى منجر شده است.

حتى اگر دشمن، خداى ناکرده یکایک مبارزان حماس و مجاهدان فلسطینى را که با عزم و اراده قاطعانه در حال مقاومت هستند از پاى درآورد، مسئله فلسطین با این فاجعه آفرینى‏ها از بین نمى‏رود و بدون شک فلسطین با تکیه بر تجربیات، بسیار بسیار قوى‏تر از گذشته، در مقابل دشمن قامت برمى‏افرازد و سرانجام بر آن پیروز خواهد شد.

پایدارى این ملت بزرگ، بر مواضع ظلم ستیزانه خود رضایت الهى و خرسندى امام و شهدا را در بر دارد و انشاء اللّه در پرتو پشتیبانى ملتها و ادامه مجاهدتها، همه ملتهاى مسلمان پیروزى را در آینده‏اى نه چندان دور جشن خواهند گرفت.۱۳۸۷/۱۰/۲۱

 

امام خمینى ثابت و استوار

فلسطین مظلوم

 

من در طى سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین نمودم که اکنون این روزها به حملات وحشیانه خود به برادران و خواهران فلسطینى شدت بخشیده است…. و به قصد نابودى مبارزان فلسطینى پیاپى خانه و کاشانه‏شان را بمباران مى‏کند. من از عموم مسلمانان جهان و دولت‏هاى اسلامى مى‏خواهم که براى کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن به هم بپیوندند.۱۳۵۸/۵/۱۶

کشورهاى اسلامى باید در مقابل اسرائیل اشغالگر که اکثر گرفتاریهاى کشورهاى اسلامى به دست آن است موضع خصمانه داشته باشند و با تمام نیرو از آرمان فلسطینى و لبنان عزیز دفاع کنند. کشورهاى اسلامى باید از سازمان‏هاى آزادیبخش سراسر جهان دفاع کنند ما توطئه مصر و آمریکا و اسرائیل را براى درهم کوبیدن نهضت بزرگ مردم مبارز فلسطین شدیداً محکوم مى‏کنیم.

این مسلمینى که باید همه دولت‌هایشان و ملت‌هایشان دست به دست هم بدهند و مهاجمین به اسلام را، صهیونیسم را که مهاجم به اسلام است و دشمن سرسخت اسلام است و در صدد این است که یکى بعد از دیگرى کشورهایى را از شماها بگیرد، به جاى اینکه همه با هم متحد بشوید و این جرثومه فساد و سرطان را از بلاد مسلمین بیرون کنید و پاک کنید، باهم مى‏نشینید یا صحبت مى‏کنید، یا صحبتى مى‏کنید که به نفع آنهاست…

چه داعى دارید که شما که از اسرائیل اینطور توهین مى‏بینید، اینطور اهانت مى‏کند، اینطور حیثیت شما را پایمال مى‏کند…

یک همچو جرثومه فسادى را شما باید با اتفاق خودتان از بین بردارید اگر از بین بر ندارید، این یک ماده سرطانى است که سرایت مى‏کند به جاهاى دیگر، اکتفا به جولان نمى‏کند، رأى آنها این است که اسرائیل از همه نژادها بالاتر است و از فرات تا نیل هم مال اوست و همه این جاها باید برگردد به اسرائیل و شما نشستید سر یک امور جزئى… دعوا مى‏کنید.

گرفتارى با دست همه مسلمین باید حل بشود و تا اتحاد بین همه مسلمین نشود، این گرفتارى‏ها هست. این یک گرفتارى عمومى است براى همه مسلمین، یک گرفتارى هم گرفتارى براى همه جهان است، همه مستضعفان جهان،این گرفتارى به اضافه همه گرفتارى‏ها زیر سر آمریکا و…است. اگر آمریکا پشتیبانى از اسرائیل نمى‏کرد، اسرائیل مى‏توانست فلسطین را غصب کند؟ مى‏توانست ادعا کند که جولان مال ماست و آن را براى خودشان ثبت کند؟ اگر آمریکا نبود و این قدرت شیطانى نبود، اینهمه فساد در بلاد مسلمین حاصل مى‏شد؟ اینهمه خونریزى‏هایى که در بلاد مسلمین مى‏شود با تحریکات آمریکاست.۱۳۶۰/۱۱/۲

اسرائیل از نظر اسلام و مسلمین و تمامى موازین بین المللى غاصب و متجاوز است، و ما کمترین اهمال و سستى را در پایان دادن به تجاوزات او جایز نمى‏دانیم.

کسانى که از اسرائیل حمایت مى‏کنند باید بدانند که افعى گزنده را در حمایت خود قوى مى‏کنند.

از اسرائیل این دشمن اسلام و عرب جانبدارى نکنید، که این افعى افسرده اگر دستش برسد بر صغیر و کبیر شما رحم نمى‏کند.

بر همه آزادیخواهان جهان است که با ملت اسلام همصدا شده، تجاوزات غیر انسانى اسرائیل را محکومنمایند.

من به جمیع دول اسلام، و مسلمین جهان در هرجا هستند اعلام مى‏کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمّال اسرائیل متنفرند، و از دولتهایى که با اسرائیل سازش مى‏کنند متنفّر و منزجرند.

این ماده فساد که در قلب ممالک اسلامى، با پشتیبانى دول بزرگ جایگزین شده است و ریشه‏هاى فسادش هر روز ممالک اسلامى را تهدید مى‏کند، باید با همت ممالک اسلامى و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود.

(کلمات قصار)

30دسامبر/16

دانستنیهایی از قرآن

 

“یا معشر الجن و الانس ألم یأتکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتى و ینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا شهدنا على أنفسنا و غرّتهم الحیاه الدنیا و شهدوا على أنفسهم أنهم کانوا کافرین”

(سوره أنعام،آیه ۱۳۰)

 

اى گروه پریان و انسانها آیا پیامبرانى از خودتان براى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بیان کنند و شما را از دیدار چنین روزى بترسانند گفتند بر زیان خود گواهى مى دهیم، همانا زندگى دنیا آنان را فریب داد و بر نفس خود شهادت دادند که آنان کافر بوده‏اند.

معشر: از عدد عشر یعنى ده گرفته شده و گویند این تمام عدد است و مقصود همه خلایق مى‏باشد چه از جنس جن باشند و چه از جنس انس. از این روى است که به قیامت یوم الجمع مى‏گویند، زیرا در آن روز تمام جنیان وانسیان در یک جا جمع مى‏شوند.

به هر حال این خطاب الهى قطعا به کافران و عاصیان از انس و جن مى شود. شاید برخى پندارند که این سخن تنها به کفار ابلاغ مى‏شود، چنان که در بسیارى از تفاسیر آمده است ولى گمان نمى‏رود که تنها کفار مخاطَب این آیه باشند، زیرا مسلمانان عاصى و گنهکار نیز شامل مى‏شود. مگر این آیات الهى فقط بر کفار نازل شده است؟ یا مگر مسلمانان همگى به این آیات محکم آسمانى عمل مى‏کنند؟ بى گمان آنان که این آیات را دیدند و مطالعه کردند و بر آنها تلاوت شد، همه در برابر آنها مسئولیت دارند.پس اگر کسى آیات خدا را شنید و به آنها پشت کرد، یا به آنها عمل نکرد در برابر خداوند باید پاسخگو باشد. چون در آن جهان مجال دروغ گفتن و حقایق را پنهان کردن نیست، لذا کافران و متمردان بر علیه خود شهادت مى‏دهند و اقرار مى‏کنند که: آرى، خداوندا! آیات تو را دیدیم و عبرت نگرفتیم. آیات تو توسط پیامبران و رسولانت رسید ولى به آنها پشت کردیم. و خداوند در این آیه مبارکه علت عصیان و سرپیچى آنان را وابستگى شدید به دنیا مى‏داند که چون اینان مغرور به زرق و برق دنیا شدند. لذا از آیات خدا دورى گزیدند و در برابر پیامبران الهى ایستادند تا جائى که پیامبران را به قتل رساندند و یا آنکه با آنان رفتار بسیار بدى انجام دادند. مگر رسول خدا و برترین انسان روى زمین نمى فرماید: “ماأوذى نبى مثل ما أوذیت” که در این سخن شیوا هم ثابت مى‏شود که تمام پیامبران اذیت و آزار شدند و هم ثابت مى‏شود که بیشترین اذیت و شکنجه، مربوط به خود خاتم الانبیا صلى الله علیه و آله است که حضرت اقرار مى‏کند هیچ یک از پیامبران مانند من اذیت نشدند.

دلیل دیگرى که ثابت مى‏کند مخاطبین آیه منحصر به کفار نمى‏شود، همین است که علت پشت پا زدن مردم را به آیات، فریفته شدن دنیا به مى‏داند. زیرا کفار بیشتر از روى لجاجت و عناد و یا تکبر به مقابله با رسولان بر مى‏خواستند. یعنى نه تنها به خاطر وابستگى به دنیا تمرد و نافرمانى مى‏کردند بلکه حاضر به کرنش و خضوع در برابر پروردگار خود نمى‏شدند و همین تکبر که شیطان را از رحمت خدا – براى همیشه – دور ساخت، آنان را به چنین ظلمى به خویشتن واداشت. ولى در این آیه بحث از دنیاپرستى است که چون آیات الهى آنان را از لهو ولعب دور مى‏سازد و از پیروى هواى نفس منع مى‏کند که نمى توانند به آمال و آرزوهاى دنیوى خود برسند، لذا سرپیچى مى‏کنند و با رسولان خدا درگیر مى‏شوند و پیکارمى کنند.

نکته دیگرى که در آیه وجود دارد و ممکن است براى بسیارى از تلاوت کنندگان سؤال برانگیز باشد این است که خطاب به جن و انس شده است که همانا از جنس شما براى شما رسولانى فرستادیم، در حالى که همه مى‏دانند رسولان فقط از جنس انسیان بودند و ربطى به پریان نداشتند. البته آنچه مسلم است و از آیات سوره جن نیز معلوم مى‏شود این است که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله قطعا براى انس و جن آمده و مبعوث شده است که همه جن و انس را به سوى خدا فراخواند و از عاقبت امر بترساند و نه از قرآن و نه از سنت ثابت نمى شود که خداوند از جنس جن نیز پیامبرانى فرستاده است بلکه همه پیامبران براى جن و انس مبعوث شده‏اند و همه آنان از جنس انس بوده‏اند. بنابراین در اینجا که مى فرماید رسل منکم لازم نیست مقصود این باشد که از جنس هر یک از شما دو گروه پیامبرانى آمده‏اند زیرا وقتى خطاب به دو گروه است، در ادبیات عرب مى‏توان خطاب کلى باشد و غرض یک طایفه یا اینکه خطاب به هر دو گروه باشد و مقصود اغلب آنها باشد. زیرا معلوم است که انس غلبه بر جن دارند از حیث کثرتو همچنین امور دیگرى باعث مى‏شود که خطاب به نوعى باشد و انواع دیگر را نیز شامل شود. مثلا اگر چندین زن باشند و تنها یک مرد میان آنان باشد خطاب به آنها به صورت مذکرشود هرچند غلبه براى جنس اناث باشد. براى مثال تغلیب در قرآن آمده است: “یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان” یعنى از درون دریاها و رودها دُر و مرجان به دست مى‏آید، در حالى که میدانیم دُر و لؤلؤ و همچنین مرجان فقط از دریاها و آبهاى شور استخراج مى‏شود. ولى در اینجا چون بحث از هر دو آب بود، لذا چنین فرمود. یا اینکه کسى مى‏گوید: اکلت التمر و اللبن یعنى خرما و دوغ را خوردم با اینکه خرما را مى‏خورند و دوغ را مى‏نوشند ولى هر دو را در هم ادغام مى‏کند و به یک خطاب مى‏آورد.

در این آین مبارکه نیز خطاب به هر دو نوع است، ولى غرض از “منکم” فقط انسیان است. البته ناگفته نماند که ممکن است بلکه قطعى است که رسولان خصوصا اولواالعزم از میان خود جنیان و پریان، نمایندگى داشتند که مطالب را به همنوعان خود برسانند چنانکه از روایات نیز ظاهرمى شود.

نکته دیگر اینکه خداوند کسى را عقاب نمى کند مگر آنکه حجت را بر او کامل گرداند و اصلا تکلیف انسانها به انجام عبادتهاى مخصوص مستلزم این است که براى آنها رسولان و نمایندگانى از سوى خدا بیایند و آیات خدا را براى آنها بیان کنند، در غیر این صورت اصلا تکلیف محقق نمى شود. در زمان ما نیز که پیرو خانم الانبیا صلى الله علیه و آله هستیم هم کتاب الهى حکمفرما است و هم حجت خدا روحى فداه در میان ما هست. هرچند از دیدار رخ دلربایش محرومیم و حجت بر ما تمام است که بحمد الله وکلاى عام حضرتش پیوسته ما را با آیات الهى آشنا مى‏کنند و در این دوران تکنولوژى و پیشرفت چیزى بر کسى مخفى نمانده است و آنچه باعث دورى مردم از خدا و آیات او مى‏شود تنها و تنها دنیاپرستى و وابستگى شدید به مادیات است که امید است شیعیان أمیرالمؤمنین علیه‏السلام خود را با معنویات بیشتر مأنوس کنند و از مادیات تنهابه اندازه ضرورت استفاده کنند تا ان شاء الله همراه با شفاعت امامان و موالى خود، از رحمت بى پایان پروردگارشان بهره‏مند گردند. آمین رب العالمین.

 

30دسامبر/16

تمدن غرب در سراشیبى سقوط ۲

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

در مقاله پیشین گفتیم تمدّن غرب به دلائلى در سراشیبى سقوط قرار گرفته و آثار و نشانه‏هاى این افول را کما بیش مشاهده مى‏کنیم. البته این مایه شگفتى نیست که این تمدن که شاخصه اصلى‏اش ارتقاى علمى و جهش فناورى و رشد چشمگیر تکنولوژى است، رو به افول و سقوط باشد و یا این نگاه را ساده اندیشى بنامیم که چگونه این تمدّن بزرگ و غول آسا رو به سقوط برود؟! تاریخ بشر در بستر خود شاهد سقوط تمدّن‏هاى بزرگى بوده که در روزگاران گذشته پرچمدار بوده و اکنون آثارشان در ویرانه‏ها دفن شده و بیش و کم از زیر خاک سر بیرون مى‏آورد. آشوریها، کلدانیها ،اشکانیان، ساسانیان، سلجوقیان و… و تبارها و نژادها و رژیم‏هاى حاکم در گذشته به نسبت شرائط زمانشان کم قدرت‏تر از رژیم‏هاى قدرتمند کنونى نبوده‏اند، اما امروز از آنان جز افسانه‏اى درهم شکسته باقى نمانده و سنگ‏هاى حجّارى شده و کاسه و کوزه‏هاى شکسته تفسیرى است بر کاخهاى جبروت آن کاخ نشینان که تأمّل در تاریخ زندگى آنان و عبرت گرفتن از آن مى‏تواند چراغ راه آینده انسان‏ها باشد. از اینرو قرآن کریم بخشى از آیات خود را به ترسیم سرگذشت پیشینیان اختصاص داده، با این هدف که انسان‏ها به وضع موجود مطمئن نباشند و خط مشى خود را بگونه‏اى انتخاب کنند که بدفرجامى حاصل آن نباشد.

 

علل و عوامل سقوط تمدن‏ها

نکته مهم در این مقال بررسى علل و عواملى است که سقوط تمدّن‏ها را در پى دارد و نیز عواملى که موجب ثبات و بقاى آن مى‏گردد. هر چند تفصیل بیان این عوامل از حوصله این مقال بیرون است اما به اختصار مى‏توان گفت: اگر یک تمدّن و فرهنگ با فطرت آدمیان که فطرت خدائى است همسوئى داشت، اگر ایمان و عقل و منطق را که شالوده فکر آدمیان است اساس تمدّن و فرهنگ ساخت، اگر عطوفت و مهر را مبناى عمل با آحاد تحت حاکمیت قرار داد، اگر تمام ارکان قدرت را عاریتى و امانتى دانست که آفریدگار جهان به آنان سپرده است، بى تردید شانس ماندگارى براى چنین تمدّنى به واقعیت نزدیک‏تر خواهد بود چرا که به نص صریح قرآن آنچه براى خیر بشریت نقش دارد در زمین مى‏ماند “و اما ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض”(سوره رعد آیه ۱۷) قرآن کریم باطل را به کف‏هاى روى آب و حق را به آب و جواهرات تشبیه مى‏کند که یکى در معرض فنا قرار دارد و دیگرى داراى خصلت ماندگارى است، چرا که حق براى انسان‏ها سودمند و مایه خیر بشریت است.

ناگفته پیداست که این ماندگارى فرهنگ و تمدن براى پویندگان حق به معناى بقاى تخت و تاج و ابنیه و آثار نیست، چرا که عناصر مادى در آزمایشگاه طبیعت فرسوده و متلاشى مى‏گردد و به فرض ماندن تمدّن و فرهنگ، چیزى فراتر از اینهاست. بلکه معناى ماندگارى فرهنگ حق و تمدّن منطبق با فطرت آدمیان، ماندن فکر و اندیشه، معنویت و مفاهیم و جریان انسان ساز و فضیلت پرور است همانگونه که انبیاء بزرگ و رهبران آسمانى و ایده و آرمان الهى‏شان در قالب دین و آیین ماندگار شده است.

در حالیکه از نمرود و فرعون و قیصر و کسرى جز بدنامى و بدفرجامى اثرى نیست. نام ابراهیم و موسى و عیسى و محمد(صلوات اللّه علیهم) بر تارک تمدّن‏ها مى‏درخشد و تا از فرهنگ و معنویت اثرى هست نام و یاد این طلایه داران توحید تداعى مى‏شود. اینها قافله سالاران فرهنگ آسمانى بودند که موهبت و مائده آسمانى را به زمین آورده و جهان مرده را روح و حیات بخشیده‏اند. این است معناى ماندگارى حق…و اگر در تاریخ پرماجراى اسلام جز بدنامى از معاویه و یزید و مروان و‌هارون و مأمون و منصور باقى نمانده براى اینست که اینها بنام اسلام و آیین حق، پرچمدار باطل وگمراهى و ستم و استبداد بوده و فرهنگ قیصر و کسرى را پاسدارى مى‏کردند. اگر از اینها کاخ‏هاى سبز و سرخ و هزار و یک شب بغداد مانده باشد این تمدّن و فرهنگ اسلام نیست، حقیقت فرهنگ و تمدّن اسلامى را در مکتب عدل و امامت امیرمؤمنان على علیه السلام و وارثان ولایت و پرچمداران فرهنگ و انقلاب و ستم ستیزى چون مکتب امام صادق(ع) و قیام عاشوراى حسینى(ع) و ادامه این فرهنگ را در تداوم رهبرى دینى باید جستجو کرد.

خلاصه آنکه جلوه‏هاى تمدن و فرهنگ را به جاى آنکه در ابنیه و آثار و حجارى و تذهیب جستجو کنیم – هر چند اینها نیز آثار هنرى هنرمندان تاریخ است – بیش از آن فرهنگ و تمدّن را در اندیشه و دانش و عملگرایى اخلاقى و حق جویى و نوع دوستى و خیررسانى باید کاوید.

 

دموکراسى غربى یا تروریسم دولتى!

نکته دیگر درباره تمدّن غربى نوع دموکراسى و تفسیرى است که از این واژه مى‏کند. هرگاه غربى‏ها قصد تصرّف کشورى را به منظور اجراى سیاستهاى سرکوب و سلطه گرانه خود مى‏کنند، پرچم دموکراسى را بر مى‏دارند! و با این عنوان به دخالت سیاسى، نظامى و قتل و غارت و شکنجه‏هاى قرون وسطائى دست مى‏زنند. نمونه این سیاست را در اشغال عراق و افغانستان دیدیم و دیگر موارد که مردم جنایات صدام سفّاک و دیکتاتور را از یاد برده و آرزو مى‏کنند صدام مانده بود و آمریکا نمى‏آمد! با اینهمه بوش در آخرین روزهاى ننگین ریاست تروریستى خود در عراق از دموکراسى دم زد که پاسخ خود را از مردم عراق و آن خبرنگار قهرمان دریافت کرد. نمونه دیگر آن قتل عام مردم مظلوم غزه و ددمنشى رژیم اشغالگر است و زشت‏ترین چهره‏اش که با طراحى آمریکا و حمایت دولتهاى غربى و عربى بدنام صورت گرفت و بى‏شرمانه‏ترین سخن اظهارات بوش بود که حماس را مقصّر اعلام کرد و وزیر خارجه‏اش با وقاحت تمام گفت: جنگ ما جنگ ارزشهاست! آرى، ارزش و حقوق بشر و دموکراسى در تفسیر غربى و آمریکایى آن، یعنى یک ملت را از حقوق اولیه و آب و غذا و دارو و اظهار عقیده و انتخاب سرنوشت محروم کردن و اهریمن درنده‏اى چون اسراییل را در جنایت‌هایش سلاح و تجهیزات دادن و این حوادث هرچند بسیار تلخ است اما درسهاى آموزنده‏اى به ملتها مى‏دهد یعنى بیش از پیش نظام ارزشى غرب و وابستگان به آمریکا و دولتهاى خود فروخته عربى را شناساند.

 

گذشته و آینده سلطه غربى‏ها

بر این اساس است که مى‏گوییم تمدّن غربى رو به افول است. چرا که در این تمدّن نه تنها از ارزشهاى فرهنگى و اخلاق و معنویت و مفاهیم آسمانى خبر و اثر نیست بلکه این تمدّن به محو ارزشهاى متعالى و حقوق انسانى کمربسته و غرور علمى و روح استکبار اهریمن این تمدّن را در نوردیده است. از آن تاریخ که فناورى و تکنولوژى و دانش مادى، غربى‏ها را در جهان مطرح کرد (که البته نباید فراموش بکنیم که این انقلاب علمى و صنعتى چنانکه در مقاله پیشین اشاره کردیم از علوم و دانشمندان اسلامى مایه گرفته است) متعاقب آن غرور و سرکشى غرب آغاز شد و سلطه استکبارى بر کشورها کلید خورد و دراین سو و آن سوى جهان به گشت و گذار پرداختند تا منابع ثروت را در جاى جاى جهان کشف کنند و به غارت و چپاول آن بپردازند و مقدمه این چپاول سلطه سیاسى و یا سلطه نظامى و مزدور گمارى در رأس حاکمیت کشورهاى تحت سلطه بود که تاریخ پرماجراى این سلطه را با رنجنامه ملت‏هاى کشورهاى تحت ستم در مجالى دیگر باید به گفتگو نهاد.

در همین شرائطى که این قلم در دست نگارش است جنایات غربى‏ها به سردمدارى آمریکا در کشورها از جمله کشورهاى اسلامى همچون عراق، افغانستان، فلسطین اشغالى و غزه قهرمان و مظلوم و زخم خورده به جائى رسیده که مردم جهان جنایات آیشمین و هیتلر را فراموش کرده‏اند. همه اینها جلوه‏هاى تمدّن غربى و حقوق بشر آمریکایى است، هرچند همانگونه که قبلاً گفتیم جایگاه تمدّن غربى به موجب عملکرد سردمداران استکبار جهانى امروزه به نازل‏ترین مرتبه رسیده و روز به روز تنفر و انزجار جهانى از عملکرد این دولت‏ها و بیش از همه دولت خودکامه و متجاوز آمریکا به چشم مى‏خورد.

 

بوسه وداع و انتفاضه کفش!!

نمونه این را در برخورد ملتها در تظاهرات علیه سیاستهاى رئیس جمهور در حال احتضار آمریکا بوش مى‏بینیم. کار به جایى رسیده که خبرنگار عراقى الزیدى خبرنگار تلویزیون عراق این عنصر جنایتکار و سفّاک تاریخ را در یک جلسه مطبوعاتى در عراق با لنگه کفش‏هاى خود هدف مى‏گیرد و هنگامى که این سفّاک از دموکراسى در عراق حرف مى‏زند، به نیابت ملّت عراق کفش‏هاى خود را از پاى درآورده و به دهان بوش پرتاب مى‏کند و مى‏گوید: “این بوسه وداع ایست اى سگ!” که این پاسخ تاریخى براى این خبرنگار آزاد به عنوان یک سند ثبت مى‏گردد و بدون تردید اگر مراقبت‏هاى امنیتى و حفاظت و ترس نبود میلیون‏ها انسان دیگر دهان بوش را با لنگه کفش مى‏کوبیدند. اینست پاسخ تحقیرآمیز براى سران خودکامه و سلطه‏گر غرب چه آمریکا، چه انگلیس و یا هر متجاوز دیگر که در شرائطى که بدترین جنایات ضد بشرى و قرون وسطایى در غزه و عراق و افغانستان و زندان‏ها و شکنجه‏گاه‏هاى ابوغریب و گوانتانامو بدست این تبهکاران اتفاق مى‏افتد بازهم این بى شرم‏ها از حقوق بشر و دموکراسى سخن مى‏گویند؟! و البته بیدارى ملتها و توده‏ها از عراق و افغانستان و لبنان فراتر رفته و طشت رسوایى استعمارگران از بام فلک افتاده است. تصویر حقارت‏آمیز رئیس جمهور محتضر آمریکا و بازتاب جهانى آن در حافظه‏ها مى‏ماند و جا دارد که رژیم جدید آمریکا از این ماجرا درس بگیرد و تغییرى در استراتژى سیاسى خود در تعامل با کشورها بدهد. زیرا دوره سلطه گرى و سلطه پذیرى به پایان رسیده است. هر چند بعید بنظر مى‏رسد جریان استکبارى شیطان بزرگ و لابى صهیونیستى چنین مجالى را به کسى بدهد و بدیهى است که ایران اسلامى در این تغییر و تحوّلات چشم به راه هیچگونه تغییرى نیست، چرا که گذشته عملکرد دموکرات‏ها را فراموش نمى‏کند.

بارى چالش‏هاى تمدن غربى تنها در مبانى سیاسى و عملکرد استکبارى نیست و بُعد انسانى و اخلاقى و خانوادگى و اقتصادى غرب در بدترین شرایط قرار دارد که در فرصت دیگر بدان خواهیم پرداخت و این مطلبى است که نویسندگان و ارباب قلم باید بدان بپردازند و تمدّن غرب را به چالش بکشند.

 

اصول خدشه ناپذیرى نظام اسلامى

اصولاً خط مشى سیاسى و زیربناى ایدئولوژیکى جمهورى اسلامى ایران این نیست که به یک قدرت خارجى متکى باشد و هر جریان سیاسى یا جناحى که دست به سوى بیگانه دراز کند و پیام آن نوعى امیدوارى به بیگانه باشد از نظر ملت ما مطرود و منفور است. البته ایران اسلامى با رسالت هدایتگرى که براى مردم دیگر جهان دارد، امکان ندارد پیام صلح جویانه و منشور هدایتگرى براى اقطاب قدرت داشته باشد که این هرگز به معناى اتکا و امیدوارى به بیگانه نیست و این متفاوت با جریانهاى سیاسى است که از هم اکنون در آستانه انتخابات ریاست جمهورى کشورمان نوعى داد و ستند به بیگانه دارند و سردمداران کاخ سفید مستقیم و غیر مستقیم از آنها حمایت مى‏کنند. جریانهاى سیاسى داخل کشور به خوبى مى‏دانند که ملت کوچکترین گذشتى درباره کسانى که لبخند به بیگانه بزنند و یا چشم به راه حمایت آنان باشند (ندارد و) این از اصول سیاست‏هاى خدشه‏ناپذیر نظام اسلامى است که احدى حق ندارد از این خط قرمز عبور کند. ملّت بزرگ ما با همه مشکلاتى که طى سالها پیش روى داشته حاضر است هرگونه فشار و محرومیتى را تحمّل کند و چون سالار شهیدان فریاد بزند: “هیهات منّا الذلّه” و این روزها که حماسه عاشوراى حسینى(ع) در خاطره‏ها تجدید مى‏شود خط مشى سالار شهیدان و استقامت آن بزرگ امام مجاهد در برابر دشمنان مى‏بایست الگو و سرمشق همه باشد که آزمایش امروز ما در برابر یزیدیان زمان مقاومت در برابر شیطان بزرگ و فشارهاى استکبارى و زیاده خواهان جهانى است.

اعم از تحریم اقتصادى یا تهدید نظامى که البته نخ نما شده و براى مردم ما جز مسخره مفهومى ندارد و در این خصوص توصیه اینست که اندیشه‏هاى امام راحل و معمار انقلاب اسلامى خمینى کبیر – سلام اللّه علیه – بار دیگر بازنگرى شود که کدام جریان در راستاى اندیشه‏هاى آن بزرگ گام برمى‏دارد و کدام جریان روى برتافته است؟!

 

جشن سى سالگى نظام و چشم‏انداز آن

در بهمن ماه سال جارى انقلاب اسلامى ایران سى ساله مى‏شود. نظام اسلامى به دلیل مبانى و اصول پایدار خود که نفى سلطه بیگانه از شاخصه‏هاى بارز آن است، طى این سالها زیر رگبار تبلیغات و تهدیدات و جنگ و تحریم و توطئه‏هاى فرهنگى و اقتصادى امواج سهمگین را از سر گذرانده و اینک مى‏توان گفت این درخت تناور ریشه دوانده و به ثمر بخشى رسیده هرچند مشکلات پیش روى کم نبوده است. هر اندازه فشار افزایش یافته، ریشه نظام اسلامى استوارتر شده است درست مانند میخى که هر اندازه بر آن بکوبند استوارتر مى‏گردد. از چهار سوى جهان نگاه مردم عالم به سوى انقلاب اسلامى دوخته و در حال الگوگیرى از آن مى‏باشند. یکى از برکات این نهضت عظیم، به چالش کشیده شدن نظام سلطه جهانى و تابوى ایالات متحده و شکست اسطوره شکست ناپذیرى رژیم صهیونیستى و فروپاشى اقتدار زورمدارانه آمریکا است که داعیه دار کدخدائى دهکده جهان و بازیگر عرصه سیاسى بین المللى است.

در این روزها که قدرت در آمریکا جابجا مى‏شود به نوشته واشنگتن پست: “بوش با پذیرش شکست از ایران، کاخ سفید را ترک مى‏کند” اعترافات از این دست را فراوان مى‏بینیم و به یکى دو مورد محدود نمى‏شود. اینها براى یک ملت از بند رهیده، دست آورد کمى نیست، اگر قدر این عطیّه الهى و موهبت آسمانى را بدانیم و در پاسدارى از آن لحظه‏اى کوتاهى نکنیم.

افزون بر این سپاس این نعمت اینست که چهره زیبا از این انقلاب در عمل نشان دهیم چه در عملکرد داخلى و تعامل با مردم فداکار و صبورمان در سیستم مدیریت‏ها و تکریم آحاد ملت که به فرموده حضرت امام ولى نعمت ما هستند و چه در تعامل با زیاده خواهى‏هاى خارجى و پایدارى در برابر فشارها، درست همانگونه که قرآن مى‏آموزد: “اشداء على الکفار رحماء بینهم؛ در برابر کفار سرسخت و نسبت به یکدیگر مهربان “

 

خطر استحاله انقلاب را جدى بگیریم

هر انقلابى علاوه بر تهاجمات بیرونى از درون نیز با یک خطر جدى روبرو است و آن خطر استحاله است. فراموش نکردیم که پس از رحلت نبى اکرم(ص) آیین نوپاى اسلام دستخوش چه تحوّلاتى شد و امامت حق با دسیسه سیاست بازان چگونه منزوى گردید و عدل امامت بالأخره سر از بیدادگرى خلافت و سلطه باقى مانده‏هاى کفر و نفاق چون امویان و عباسیان سردرآورد و چه خسارتهاى عظیمى بر بشریت تاریخ از این جریان‏هاى انحرافى وارد آمد و اگر نبود مکتب راستین امامت و ولایت که در میان انبوه تاریکى‏ها و بدعت‏ها و تحریف‏ها و زورمداریها، از خانه اهلبیت پیامبر درخشید و حق و باطل را تفکیک کرد معلوم نیست چه بر سر اسلام مى‏آمد و اگر قرار بود مردم اسلام را در قصرهاى شام و بغداد و حکومت یزیدیان جستجو کنند، باید فاتحه اسلام خوانده مى‏شد، چنانکه حضرت سید الشهدا(ع) فرمود: “و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید” این ماجرا در هر زمان قابل تکرار شدن است. انقلاب اسلامى نیز که برآمده از نهضت حسینى(ع) و مکتب علوى(ع) و فرهنگ جعفرى(ع) است امروزه با این خطر روبرو است که آنرا باید جدى گرفت و با تمام وجود در پاسدارى از فرهنگ انقلاب استقامت ورزید و بهاى آن را باید پرداخت، زیرا دشمنان بیرونى و ستون پنجم داخلى همان توطئه را دنبال مى‏کنند که به تدریج انقلاب را از مسیرش منحرف سازد و البته با چراغ خاموش و به نام انقلاب به استحاله آن بپردازند چنانکه با مشروطیت چنین کردند…

عناصر بنیادین نظام بویژه حاکمیت و تک تک آنان که دل در گرو ارزشها و دست آوردن خون شهداء دارند باید مراقب باشند انقلاب استحاله نشود و نامحرمان زمان امور را بدست نگیرند.

مطلب دیگر: نوع عملکردها است که باید بر اساس منطق و مصلحت و بدور از خطا و اشتباه و غفلت و بى خیالى باشد. حفظ نظام که امام راحل آن را اهم واجبات برشمارند به عملکرد درست و جبران کاستى‏ها و اصلاح نابسامانیها و پرهیز از اختلافات و دنیاگرایى و خودستائیها و تعصّبات جناحى و خطى و تمسّک به ریسمان خدا و عمل خالص و نصیحت پذیرى و اهتمام به حل مشکلات جامعه و جلب اعتماد و امنیّت افکار عمومى و سوژه ندادن به بدخواهان است و در این فرآیند مسؤولان امر در صف مقدم تکلیف اند. مع الأسف مواردى به چشم مى‏خورد که برخى مسؤولان فراموش کرده‏اند در چه شرائطى قرار دارند، اوضاع جهان و توطئه دشمنان را نادیده گرفته و با پاره‏اى از اشتباهات دست مى‏یازند و به اصل مشورت و تفاهم چندان پایبند نیستند که هرچند این‏ها گناه کبیره نیست ولى بازتاب آن بیش از گناه کبیره است.

هر عملى و اقدامى که به تضعیف نظام و سست کردن پایه‏هاى اعتماد مردم مى‏انجامد نه تنها در پیشگاه ملت منفور است، در محکمه عدل الهى نابخشودنى است. نظام اسلامى پس از چهارده قرن که بر تاریخ اسلام گذشته و امروز در عرصه جهان درخشیده برآمده از قرن‏ها مجاهده و درد و رنج میلیون‏ها انسان پاک باخته‏اى که چوبه‏هاى دار و زندان‏هاى مخوف و زنده به گور شدن را پذیرفتند تا فرهنگ متعالى ولایت را به نسل‏هاى بعدى بسپارند و امروزه ما وارثان این فرهنگ و میراث طلایه داران ایمان و ایثار و شهادت هستیم که در قالب یک حکومت مستقل اسلامى براى ما فراهم آمده است، لذا حق نداریم کوچکترین اشتباه و سهل انگارى و کج اندیشى و انحراف از حق را مرتکب شویم با توجه به این مسؤولیت خطیر شایستگى رسالت اسلامى و امامت دیگر ملّتها را خواهیم داشت. از خداوند بزرگ در این مسیر دشوار و آزمایش سخت کمک مى‏طلبیم.

 

 

30دسامبر/16

پیام مقام معظم رهبرى حضرت آیت اللّه العظمى خامنه‏اى مدظلّه العالى به مناسبت جنایت هولناک صهیونیستها در غزه

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

انا للّه و انا الیه الراجعون

جنایت هولناک رژیم صهیونیستى در غزه و قتل عام صدها مرد و زن و کودک مظلوم، بار دیگر چهره خونخوار گرگهاى صهیونیست را از پشت پرده تزویر سالهاى اخیر بیرون آورد و خطر حضور این کافر حربى را در قلب سرزمینهاى امّت اسلام، به غافلان و مسامحه کاران گوشزد کرد مصیبت این حادثه هولناک براى هر مسلمان بلکه براى هر انسان با وجدان و با شرف در هر نقطه جهان بسى گران و کوبنده است، ولى مصیبت بزرگتر سکوت تشویق‏آمیز برخى دولتهاى عربى و مدعى مسلمانى است چه مصیبتى از این بالاتر که دولتهاى مسلمان که باید در برابر تجاوز رژیم غاصب و کافر و محارب، از مردم مظلوم غزه حمایت مى‏کردند، رفتارى پیشه کنند که مقامات جنایتکار صهیونیست، گستاخانه آنها را هماهنگ و موافق با این فاجعه آفرینى بزرگ معرفى کنند؟

سران این کشورها چه جوابى در برابر رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله خواهند داشت؟ چه جوابى به ملت‏هاى خود که یقیناً عزادار این فاجعه‏اند خواهند داد؟ به یقین امروز دل مردم مصر و اردن و سایر کشورهاى اسلامى از این کشتار، پس از آن محاصره طولانى غذائى و داروئى لبالب از خون است.

دولت جنایتکار بوش در واپسین روزهاى حکمرانى ننگین خود با همدستى در این جنایت بزرگ، رژیم آمریکا را بیش از پیش روسیاه کرد و پرونده جرائم خود را به عنوان جنایتکار جنگى قطورتر ساخت. دولتهاى اروپایى با بى تفاوتى و شاید همراهى خود در این فاجعه بزرگ، یکبار دیگر دروغ بودن ادعاهاى طرفدارى از حقوق بشر را ثابت کردند و شرکت خود در جبهه ضدیت با اسلام و مسلمین را نشان دادند. اکنون سؤال من از علماء و روحانیون جهان عرب و رؤساى ازهر مصر این است که آیا هنگام آن نرسیده است که براى اسلام و مسلمین احساس خطر کنید؟ آیا هنگام آن نرسیده است که به واجب نهى از منکر و کلمه حق عند امام جائر عمل کنید؟

آیا عرصه دیگرى براى عریان‏تر از آنچه در غزه و فلسطین در جریان است در همدستى کفار حربى با منافقان امت براى سرکوب مسلمانان لازم است، تا شما احساس تکلیف کنید؟

سؤال من از رسانه‏ها و روشنفکران جهان اسلام و بویژه جهان عرب آن است که تا چه هنگام به مسؤولیت رسانه‏اى و روشنفکرى خود بى‏تفاوت خواهید ماند؟ آیا سازمانهاى حقوق بشر رسواى غرب و شوراى باصطلاح امنیت سازمان ملل بیش از این هم ممکن است رسوا شوند؟

همه مجاهدان فلسطین و همه مؤمنان دنیاى اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان و کودکان و مردم بى دفاع غزه‏اند و هر کس در این دفاع مشروع و مقدّس کشته شود شهید است و امید آن خواهد داشت که در صف شهداى بدر و احد در محضر رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله محشور شود.

سازمان کنفرانس اسلامى باید در این شرایط حساس به وظیفه تاریخى خود عمل کند و جبهه یکپارچه‏اى به دور از ملاحظه کارى و انفعال، در برابر رژیم صیهونیستى تشکیل دهد. باید رژیم صهیونیستى به وسیله دولتهاى مسلمان مجازات شود. سران آن رژیم غاصب باید به جرم این جنایت و نیز محاصره طولانى مدت، شخصاً محاکمه و مجازات شوند.

ملتهاى مسلمان میتوانند با عزم راسخ خود این مطالبات را تحقق بخشند و وظیفه سیاستمداران و علما و روشنفکران در این برهه بسى سنگین‏تر از دیگران است.

اینجانب به مناسبت فاجعه غزه روز دوشنبه را عزاى عمومى اعلام مى‏کنم و مسؤولان کشور را به اداى وظائف خود در این حادثه غم‏انگیز فرا مى‏خوانم.

و سیعلم الّذین ظلموا اىّ منقلب ینقلبون.

سید على خامنه‏اى

۱۳۸۷/۱۰/۸

۲۹/ ذى الحجه الحرام/۱۴۲۹

30دسامبر/16

پرسش و پاسخ‌هایى درباره مهدویت

 

 

۱- آیا دین یهود و یهودیان، ظهور منجى آخرالزمان را قبول دارند؟

در کتاب تورات و ملحقات آن، بشارات زیادى درباره آمدن موعود و ظهور مصلحى جهانى در آخرالزمان آمده است که به قسمتى از آن اشاره مى‏شود:

الف: بشارت ظهور در زبور داوود

در بیش از ۳۵ بخش از مزامیر صد و پنجاه گانه، نوید ظهور آن موعود امم و منجى عالم موجود است:

زیرا که شریران منقطع مى‏شوند؛ امّا متوکلان به خداوند، وارث زمین خواهند بود، چون که بازوهاى شریران شکسته مى‏شود و خداوند، صدیقان را تکیه گاه است. خداوند، روزهاى صالحان را مى‏داند و میراث ایشان ابدى خواهد بود. صدیقان، وارث زمین شده، ابداً در آن ساکن خواهند شد، امّا عاصیان، عاقبت، مستأصل و عاقبت، شریران، منقطع خواهند شد.۱

از دریا تا دریا و از نهر تا به اقصا زمین، سلطنت خواهد کرد.

تمامى ملوک، با او کرنش خواهند کرد و تمامى امم او را بندگى خواهند کرد، زیرا، فقیر را وقتى که فریاد مى‏کند و مسکین که نصرت کننده ندارد، خلاصى خواهد داد. و به ذلیل و محتاج، ترحم خواهد فرمود و جان‏هاى مسکینان را نجات خواهد داد.۲

قوم‏ها را به انصاف داورى خواهد کرد. آسمان شادى کند و زمین مسرور گردد.۳

ب: بشارت ظهور در کتاب اشعیاى نبى

در بخشى از کتاب، خداوند، قریب الوقوع بودن تحقّق عدالت خویش را وعده مى‏دهد و مؤمنان را به اجراى عدالت فرا مى‏خواند و مى‏گوید: انصاف را نگاه بدارید، عدالت را جارى کنید، زیرا که آمدن نجات من و منکشف شدن عدالت من، نزدیک است.۴

آن گاه، انصاف، در بیابان، ساکن خواهد شد و عدالت، در بوستان مقیم خواهد گردید و عمل عدالت سلامتى و نتیجه عدالت، آرامى و اطمینان خاطر خواهد بود تا ابدالآباد. و قوم من، در مسکن، سلامتى و در مساکن مطمئن و در منزل‏هاى آرامى، ساکن خواهند شد.۵

ج: بشارت ظهور در کتاب زکریاى نبى

در آن روز، یهوه(خدا) بر تمامى زمین پادشاه خواهد بود و در آن روز، یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد.۶

د: بشارت ظهور در کتاب دانیال نبى

امیر عظیمى که براى پسران قوم تو ایستاده، خواهد برخاست و چنان زمان تنگى خواهد شد که از حینى که امتى به وجود آمده است تا امروز، نبوده و در آن زمان، هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یاد شود، رستگار خواهد شد و بسیارى از آنانى که در خاک زمین خوابیده‏اند، بیدار خواهند شد، امّا اینان به جهت حیات جاودانى و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانى. و حکیمان، مثل روشنایى افلاک خواهند درخشید و آنانى که بسیارى را به راه عدالت رهبرى مى‏کنند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابد الآباد. امّا تو اى دانیال! کلام را مخفى دار و کتاب را تا زمان آخر، مهر کن. بسیارى به سرعت تردد خواهند کرد و علم افزوده خواهد گردید خوشا به حال آن که انتظار کشد!۷

ه: بشارت ظهور در کتاب حبقوق نبى

اگر چه تأخیر نماید، برایش منتظر باش، زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد، بلکه جمیع امت‏ها را نزد خود جمع مى‏کند.۸

  1. دیدگاه انجیل و مسیحیان درباره موعود چیست؟

نام کتاب مقدّس مسیحیان، انجیل است که به دست چهار نفر جمع آورى شده و به نام نویسندگان آن مشهور گشته است. انجیل کنونى مشتمل بر چهار انجیل متّى، مرقس، لوقا و یوحنا است. اینک، متن برخى از آن بشارت‏ها را که در انجیل آمده است، مى‏آوریم:

الف: متى

و فوراً بعد از مصیبت آن ایام، آفتاب، تاریک گردد و ماه، نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوت‏هاى افلاک، متزلزل گردد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدیدار گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین، سینه زنى کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهاى آسمان، با قوت و جلال عظیمى مى‏آید.۹

ب: انجیل مرقس

عیسى، خطاب به حواریون گفت: “زنهار کسى شما را گمراه نکند، زیرا که بسیارى به نام من آمده، خواهند گفت که من هستم و بسیارى را گمراه خواهند کرد، امّا چون جنگ‏ها و اخبار جنگ‏ها را بشنوید، مضطرب مشوید، زیرا وقوع این حوادث، ضرورى است، لیکن انتها، هنوز نیست، زیرا امتى بر امتى و مملکتى بر مملکتى خواهند برخاست و زلزله‏ها در جاى‏ها، حادث خواهد شد و اغتشاش‏ها پدید مى‏آید و این‏ها، ابتداى دردها مى‏باشد، لیکن شما از براى خود احتیاط کنید.

ولى از آن روز و ساعت، غیر از پدر، هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.پس بیدار شده و دعا کنید، زیرا نمى‏دانید آن وقت کى مى‏شود در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. مبادا ناگهان آمده، شما را خفته یابد.”۱۰

ج: انجیل لوقا

و کمرهاى خود را ببندید، چراغ‏هاى خود را افروخته بدارید. خوشا به حال آن غلامان که آقاى ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتى که گمان نمى‏برید، پسر انسان مى‏آید.۱۱

د. انجیل یوحنا

و بدو قدرت بخشیده است که داورى هم بکند، زیرا پسر انسان است. از این تعجب نکنید، زیرا، ساعتى مى‏آید که در آن، جمع کسانى که در قبورند، آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد.۱۲

لازم ذکر است در انجیل و ملحقات آن، هشتاد بار کلمه “پسر انسان” آمده است که فقط سى مورد آن، با حضرت عیسى مسیح قابل تطبیق است امّا پنجاه مورد دیگر، از نجات دهنده‏اى سخن مى‏گوید که در آخرالزمان و پایان روزگار ظهور خواهد کرد.۱۳

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. کتاب مزامیر، مزمور ۳۷، بندهاى ۳۸ – ۹٫
  2. همان، مزمور، ۷۲٫
  3. همان.
  4. کتاب اشعیاى نبى، باب ۵۹٫
  5. همان، باب ۳۲٫
  6. کتاب زکریاى نبى، باب ۱۴٫
  7. کتاب دانیال نبى، باب ۱۲٫
  8. کتاب حبقوق نبى، فصل ۲، بندهاى ۳٫
  9. انجیل متى، باب ۲۴٫
  10. انجیل مرقس، باب ۱۳٫
  11. انجیل لوقا، باب ۱۲٫
  12. انجیل یوحنا، باب ۵٫
  13. مستر‌هاکس آمریکایى، قاموس کتاب مقدّس، به نقل از کتاب ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، نوشته سید اسداللّه‌هاشمى شهیدى.
30دسامبر/16

تجلّى تولّى و تبرّى در زیارت عاشورا

 

حجهالاسلام و المسلمین محمدرضا مصطفى پور

 

آفرینش انسان بر فطرت

۱- خداى سبحان انسان را با ویژگى فطرت آفریده است، فطرتى که اساس آن عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت و تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است، ویژگى که همگانى و تغییرناپذیر است. یعنى اصل این فطرت در همه انسان‏ها وجود دارد. گرچه ممکن است در تشخیص مصداق کمال مطلق یا نقص گرفتار خطا و اشتباه شوند. به همین منظور خداى سبحان دین را که همگام و هماهنگ با فطرت است در اختیار آدمى قرار داده و از او خواسته است تا تمام توجهش را متوجّه دین هماهنگ با فطرت کند و با استفاده از آن در علم و عمل خود را به کمال مطلق نائل و از نقص مصون بدارد “فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت اللّه التى فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم ولکنّ اکثر الناس لایعلمون؛۱ پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتى است که خداى سبحان انسان‏ها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست، این است آیین استوار، ولى اکثر مردم نمى‏دانند.”

خدا کمال مطلق و طاغوت نقص و شر

۲- براى این که انسان‏ها در مسیر فطرت گام بردارند و از خطا در تشخیص مصداق کمال مطلق و نقص و شقاوت مصونیّت پیدا کنند خداى سبحان در میان هر امّتى پیامبر برانگیخته تا حجت بر آن‏ها تمام شود و مصداق واقعى کمال مطلق را شناخته و راه رسیدن به آن را بیابند و همچنین مصداق نقص را شناخته و راه مصونیت از آن را بیابند.

“ولقد بعثنا فى کلّ امّه رسولا ان اعبدواللّه و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى اللّه و منهم من حقّت علیه الضلاله فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذّبین؛۲ ما در هر امّتى رسول فرستادیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید، خداى متعال گروهى را هدایت کرد و گروهى ضلالت و گمراهى دامنشان را گرفت، پس در روى زمین سیر کنید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود.”

اساس دعوت همه انبیاء دعوت به توحید و پرستش خداى یگانه و دورى از طاغوت و مبارزه با اوست. زیرا اگر پایه‏هاى توحید محکم نشود و طاغوت‏ها از جوامع انسانى و محیط افکار طرد نگردد هیچ برنامه اصلاحى قابل پیاده شدن نخواهد بود. اگر آدمیان بدانند کمال مطلق خداست و راه رسیدن به کمال مطلق عبادت و سر سپردگى و تسلیم شدن در برابر خداست و نقص، طاغوت است و راه مصونیت از آن اجتناب از طاغوت و مبارزه با اوست و با این آگاهى این رهنمود انبیاء را انتخاب کنند به طور طبیعى عشق به کمال در او شکوفا مى‏شود ولى اگر از این نعمت استفاده نکنند دچار گمراهى مى‏گردد. زیرا دسته اول از مقدّمات هدایت را که همانا عبارت از عقل و فطرت و فرستادن انبیاء و ارائه آیات تکوینى و تشریعى خداست تا تصمیم‏گیرى آزادانه، پذیرفته و به سر مقصود رسیده‏اند و دسته دوم با لجاجت و خیره سرى و استکبار و غرور از پذیرش مقدّمات هدایت سرباز زده و خود را به طاغوت و باطل نزدیک کرده و در نتیجه گرفتار ضلالت و گمراهى شده و از مقصود دورمانده‏اند.

در پایان آیه نیز براى بیدار کردن گمراهان و تقویت روحیه هدایت یافتگان این دستور عمومى را صادر کرده که در روى زمین سیر کنند و آثار گذشتگان را که بر روى زمین و در دل خاک نهفته است بررسى کنند و بیابند، سرانجام کار کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند به کجا کشیده است.

انسانى که به منظور آموختن درس و عبرت‏گیرى از گذشتگان در زمین سیر مى‏کند هم با ظالمان و ستمگران و اهل باطل و آثار آن‏ها روبرو مى‏شود و هم با پاکان و نیکان و اهل توحید و آثار آنان مواجه مى‏گردد به طور طبیعى انسان بیدار با مشاهده نتایج اعمال ظالمان و اهل باطل، از باطل و ستم و انحراف اجتناب مى‏کند و با دیدار آثار نیکان و پاکان، خود را به نیکى و پاکى مى‏آراید.

 

نکوداشت نیکان به مقتضاى فطرت

۳- گرامى داشت انسان‏هاى شایسته و فرهیخته و تأثیر گذار و نقش آفرین و مصلحان تاریخ و زنده نگهداشتن نام و یاد آنان در تمام جوامع بشرى رواج دارد. جوامع با تعظیم صاحبان کمال و علم و دانش و بزرگداشت مقام آنان از آن‏ها تجلیل به عمل مى‏آورند. باید توجه داشت که تجلیل و تعظیم بزرگان و صاحبان کمال ریشه در کمال دوستى انسان و گرایش فطرى او به کمال دارد و چون هر کسى با سائقه فطرى الهى به مال عشق مى‏ورزد در برابر انسانهاى کامل و صالح ستایش کرده و در ساحت او کرنش مى‏کند و این ستایش و کرنش در برابر انسان‏هاى کامل چه زنده و مرده تفاوتى نمى‏کند.

چنان چه آدمیان در برابر فرهیختگان و صاحبان کمال ستایش و کرنش مى‏کنند نسبت به انسان‏هاى طالح و آلوده و ستمگر حالت نکوهش داشته و او را مذمّت کرده و طرد مى‏کنند.

 

زیارت مصداقى از بزرگداشت افتخار آفرینان

۴- زیارت پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت آن حضرت که در روایات فراوانى تأکید شده است علاوه بر پیوند وثیق بین زائر و مزور نکوداشت عظمت و مقام آن‏ها و به انگیزه عشق به کمال و کمال خواهى است که در این جا به بیان دو روایت اکتفا مى‏شود.

امام حسن مجتبى(ع) فرمود: من به پیامبر خدا عرض کردم پاداش کسى که به زیارت تو اقدام کند چه خواهد بود؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود:”من زارنى او زاراباک اوزارک اوزار اخاک کان حقاً علىّ ان ازوره یوم القیامه حتّى اخلّصه من ذنوبه؛۳ کسى که مرا یا پدرت را یا تو را یا برادرت را زیارت کند بر من لازم است که در روز قیامت با او دیدار کرده و او را از گناهانش رها سازم.”

امام حسین(ع) نیز خطاب به پیامبر عرض مى‏کند، کسى که به زیارت ما مى‏پردازد چه پاداشى براى اوست؟ فرمود:”یابنىّ من زارنى حیّا او میتاً و من زار اباک حیّاً او میتاً و من زار اخاک حیّاً و میتاً و من زارک حیّا و میتاً کان علىّ ان ازوره یوم القیامه و اخلصه من ذنوبه و ادخله الجنّه؛۴ فرزندم، کسى که در حال حیات و زندگى یا مرگ مرا و پدرت و برادرت و خودت را زیارت کند بر من است که او را در روز قیامت زیارت کنم و او را از گناهان نجاتش دهم و وارد بهشتش سازم.”

 

۵ – یکى از امامانى که به زیارت او تأکید شده زیارت امام حسین(ع) است که در برخى روایات گفته شده اگر کسى قبر حسین(ع) را در کنار فرات زیارت کند مانند کسى است که خدا را فوق عرشش زیارت کرده باشد و یا اگر کسى آن حضرت را با معرفت و شناخت حقش زیارت کند خداى سبحان او را در اعلى علیین قرار دهد و اگر کسى قبر حسین(ع) را در حالى که به حقش معرفت دارد زیارت کند خداى سبحان گناهان گذشته و آینده‏اش را مى‏بخشد.۵

و یکى از زیاراتى که بر خواندن آن و مداومت بر آن تأکید شده زیارت روز عاشوراى امام حسین(ع) است.

امام باقر(ع) فرمود: اگر کسى در روز عاشورا از نزدیک امام حسین را با چشم گریان زیارت کند خداى سبحان به او پاداش دو هزار حج و دو هزار عمره و دوهزار شرکت در جهاد که در رکاب پیامبر خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) باشد اعطا مى‏کند. از آن حضرت سؤال شد اگر کسى امکان حضور در کربلا و حرم مطهر آن حضرت را در روز عاشورا نداشته باشد و از راه دور بخواهد آن حضرت را زیارت کند تکلیف چیست؟ حضرت فرمود: پیش از ظهر در جاى بلندى بایست و پس از اشاره به سوى مرقد آن حضرت بر او سلام کن و بر ستمگران و کشندگان او لعن و نفرین بفرست، آنگاه دو رکعت نماز زیارت بخوان و هرچه مى‏توانى بر مصیبت او گریه کن و خاندانت را نیز بر این عمل وادار ساز، و در خانه مصیبت آن حضرت را اقامه کن سپس فرمود: هر که این کار را انجام دهد من ضمانت مى‏کنم که خداى سبحان پاداش یاد شده را به او بدهد. پس از بیان مطالب به بیان اصل زیارت مى‏پردازد.۶

این زیارت با سلام و درود بر امام حسین(ع) به عنوان فرزند پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و سرور اوصیاء و فاطمه زهراء سرور زنان عالم و سلام و درود بر او به عنوان خون خدا و فرزند خون خدا و یگانه روزگار و سلام بر کسانى که در آستانه او عاشقانه ایثار و فداکارى کردند آغاز مى‏شود. و با بیان مصائب او و عظمت آن مصائب مطالب ادامه پیدا مى‏کند پس از آن به لعن و نفرین ظالمان مى‏پردازد و مطالب فراوانى در آن بیان مى‏کند.

 

ظهور تولّى و تبرّى در زیارت عاشورا

از تأکید بر زیارت امام حسین به گونه کلّى و زیارت آن حضرت در روز عاشورا و خواندن زیارت عاشورا در همه ایام استفاده مى‏شود که یکى از نکات مورد توجه تجلّى و ظهور تولّى و تبرّى در زندگى شیعیان و پیروان اهل بیت رسول اللّه(ص) است، در زیارت عاشورا تولّى و اظهار ولایت و پذیرش آن به خوبى آشکار است و همچنین تبرّى و اظهار برائت و انزجار از ظالمان و ستمگران و کسانى که آن‏ها را به شهادت رساندند.

حال به فرازهایى از این زیارت اشاره مى‏شود.

 

فرازهایى که گویاى تولّى است در چند بند بیان مى‏شود

الف: در فراز اول که با سلام و درود بر آن حضرت آغاز مى‏شود و زائر مى‏گوید:سلام برتو اى اباعبداللّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند امیرالمؤمنین و سرور اوصیاء، سلام بر تو اى فرزند فاطمه سرور زنان جهان، سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا و یگانه روزگار، سلام بر تو و جان‏هاى پاکى که در آستانه تو فرود آمدند، سلام الهى بر همه شما در همیشه زمان، تا هنگامى که من زنده‏ام و روز و شب پایدار باقى است.

اى اباعبداللّه، بى تردید مصیبت تو بسیار سخت و تحمّل آن بر همه انسان‏هاى مسلمان بسى دشوار است نه تنها بر موجودات زمینى بلکه دیدن آن صحنه‏هاى دلخراش و جانکاه براى ساکنان آسمان‏ها نیز سنگین بود.

ب: یا ابا عبداللّه انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الى یوم القیامه؛ اى حسین، اى ابا عبداللّه، بى شک تا روز رستاخیز بر این عقیده استوار مى‏مانم که در کنار یاران شما بوده و در جبهه همرزمان شما باشم.

ج: بابى انت و امى، لقد عظم مصابى بک فاسئل اللّه الّذى اکرم مقامک و اکرمنى بک، ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص) اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین (ع) فى الدّنیا و الآخره.

پدر و مادرم فداى تو باد، تحمّل مصیبت تو بسیار سخت است، از خدایى که منزلت کریمانه‏اى به تو بخشید و مرا در سایه آشنایى با تو گرامى داشت مشتاقانه خواستارم در رکاب پیشواى پیروزى از خاندان نبوى(ص) که به هدف خونخواهى تو برمى‏خیزد، توفیق حضور داشته باشم.

بار خدایا مرا در پرتو الطاف سالار شهیدان در دنیا و آخرت جزو رو سفیدان و آبرومندان درگاهت قرار ده.

در فراز بعدى زائر راه تقرّب به خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را ولایت و محبت امام حسین(ع) و بیزارى از دشمنان آن‏ها مى‏داند.

 

فرازهایى که به بیان تبرّى مى‏پردازد

الف: در مجموع این زیارت تبرّى به صورت لعن و نفرین نسبت به کسانى که اساس ظلم و ستم را بنیان نهادند بیان مى‏شود. از جمله مى‏فرماید: فلعن اللّه امّه اسّست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن اللّه امّه دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم الّتى رتّبکم اللّه فیها و لعن اللّه امّه قتلکتم و لعن اللّه الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم، برئت الى اللّه والیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم.

لعنت خداوند بر کسانى که اساس ظلم بر شما خاندان نبوى را بنیان نهادند، لعنت خدا بر نامسلمانانى که منزلت خدادادى شما را نادیده گرفتند و شما را از جایگاه امامت بیرون راندند و خلافت الهى شما را به یغما بردند.

 

لعنت خدا بر کسانى که بر اثر ترس و جهالت و سفاهت به طاغوت زمان پیوستند و زمینه کشتار شما را فراهم ساختند، از همه این افراد و کسانى که سبب شیوع و گسترش تفکر اموى شدند و گروهى که به جاى پذیرش ولایت الهى ولایت طاغوت را پذیرفتند و افرادى که طوق بندگى و پیروى بى چون و چراى آنان را به گردن آویختند از همگى آنان گسسته، به خدا و خاندان پاک شما مى‏پیوندم.

در فراز بعدى مصادیق ظالمان را متذکر شده و از افرادى چون آل زیاد و آل مروان و همه فرزندان امیه و ابن مرجانه (ابن زیاد) و عمر بن سعد و شمر یاد مى‏کند که ملعون هستند و در پایان این فراز مى‏گوید: نه تنها این افراد مورد لعن و نفرین خدایند بلکه کسانى که مقدّمات پیکار با حسین(ع) را فراهم ساختند مورد لعن قرار داده و فرمود:و لعن اللّه امّه اسرجت و الجمت و تنقّبت لقتالک یعنى لعنت خدا بر سپاهیانى که با آماده سازى مقدمات و ساخت زین و لگام براى اسب‏هاى جنگى و پوشیدن نقاب زمینه کشتار شما را فراهم کردند.

ب: در یک فراز اظهار برائت و انزجار مى‏کند از کسانى که پایه گذار ستم بر اهل بیت و شیعیان آن‏ها بودند و از خدا مى‏خواهد که این اظهار برائت را روزى آنان قرار دهد و در شعار ویژه‏اى که گفته شد صد بار آن را بگویید، به صورت کلى مى‏گوید: اللهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له على ذلک اللّهم العن العصابه الّتى جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت على قتله اللّهم العنهم جمیعاً؛ خدایا نخستین ستمگر بر اهل بیت پیامبر و همه پیروانش را لعنت کن گروهى که به جنگ با امام حسین(ع) برخاستند و آنان که سپاهیان جهالت و سفاهت را بدرقه کردند و کسانى که به این جنایت هولناک رضایت دادند، افکار آنان را پسندیدند و به کردار آنان شادمان شدند، خدایا همگى آنان را لعنت کن از مجموعه این زیارت چند مطلب استفاده مى‏شود.

 

اول: تقرّب به خدا از راه دوستى و ولاء امام حسین(ع) و اهل بیت به طور کلّى و دوستى و موالات دوستان آن‏ها و برائت و انزجار از ظالمان و ستمگران و پیروان و دوستان و زمینه سازان گسترش تفکّر ستم و ستمگرى حاصل مى‏شود.

بنابراین کسانى که تنها با ابراز محبّت و دوستى و پیوند با آن‏ها به خواهند به مقامات معنوى نائل شوند پندارى بیش نیست بلکه این ولایت و دوستى باید ملازم با برائت و انزجار از ظالمان و دوستان آن‏ها نیز باشد.

دوم: برائت تنها به این نیست که آدمى از ظالمان و ستمگران اعراض کند بلکه باید با اظهار تبرّى از آن و هر کسى که به گونه‏اى با ظلم و ستم همراه است نیز ملازم باشد از این رو کسانى که مستقیماً به اهل بیت ستم کرده‏اند یا ستمگران را یارى نمودند و یا به ستم بر آنان راضى باشند هر سه گروه در ستم سهیم اند و تبرّى و انزجار از آن‏ها نیز لازم است.

سوم از زیارت عاشورا استفاده مى‏شود که برائت از ظالمان و ستمگران به این است که آن‏ها را مورد لعن قرار دهند. در واقع این گروه از رحمت و مغفرت خدا محرومند چنان که ملاحظه مى‏شود که در قرآن گروه‌هایى چون ظالمان۷،دروغ گویان،۸ کافران،۹ و کسانى که حق را کتمان کرده‏اند.۱۰ مورد لعن خداى سبحان قرار گرفتند و بلکه برخى علاوه بر لعن خدا، مورد لعن لعن کنندگان نیز قرار گرفتند، خواه فرشتگان باشند یا مؤمنان یا هر کسى، بنابراین اگر در زیارت عاشورا کسانى که به پیامبر و اهل بیت آن حضرت ستم کرده‏اند، مورد لعن قرار گرفتند باید توجه داشت که این مطلب ریشه قرآنى دارد.

چهارم: زائرى که زیارت عاشورا را قرائت مى‏کند خواسته‏هایى دارد که از جمله آن خواسته‏ها این است که خداى سبحان حیاتش و مماتش و زندگى و مرگش را زندگى و مرگ پیامبر و اهل بیت آن حضرت قرار دهد و مى‏گوید: اللّهم اجعلنى فى مقامى هذا ممّن تناله منک صلوات و رحمه و مغفره، اللّهم اجعل محیاى محیا محمّد و آل محمّد و مماتى ممات محمّد و آل محمّد؛ خدایا مرا در این جایگاهى که هستم از کسانى قرار ده که از درود و تحیّت، لطف و رحمت و عفو و مغفرت تو بهره‏مند باشد. خدایا زندگى و مرگ مرا با حیات و ممات پیامبر و اهل بیتش همگون قرار ده، در این فراز زائر مى‏گوید: زندگى پیامبر و اهل بیت آن حضرت زندگى همراه با انس با خدا و عزّت و طهارت و در واقع زندگى پاکیزه وحیات طیّب بوده است به من نیز همان زندگى را اعطاء کن و مرگى ده که در آن عزّت و با عشق به لقاى الهى باشد. چنان که مرگ آن‏ها نیز مرگبا عزّت و همراه با عشق به لقاء الهى بوده است.

زیرا معیار حیات پاکیزه و زندگى سعادتمندانه چیزى جز همراهى و هماهنگى با آن بزرگواران نیست آن‏ها هستند که اسوه و الگوى آدمیان هستند، بنابراین انسانى که مى‏خواهد زندگى و مرگ سعادتمندانه داشته باشد باید الگوهاى زندگى و مرگ سعادتمندانه را که معصومین علیهم السلام هستند بشناسد و با ابعاد زندگى آن‏ها آشنایى پیدا و در عمل نیز در همه ابعاد زندگى از آن‏ها پیروى نماید. در این صورت است که مرگ او و حیات او مرگ و حیات سعادتمندانه خواهد شد.

 

چگونگى دریافت درود و رحمت الهى

در قسمت آغاز این فراز زائر از خدا مى‏خواهد که در جایگاهى که قرار دارد از کسانى قرار دهد که به او درود و رحمت و مغفرت اعطاء مى‏گردد. قرآن کریم راه آن را به ما توجّه داده از جمله در سوره بقره فرمود:”و بشّر الصابرین الّذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا للّه و انا الیه راجعون، اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و اولئک هم المهتدون.”۱۱

و بشارت ده به صبر پیشگان، آن‏ها که هرگاه مصیبتى به ایشان مى‏رسد مى‏گویند: ما از خدائیم و به سوى او باز مى‏گردیم این‏ها همان‏ها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آن‏ها هدایت یافتگانند چنان چه پیامبر و ائمه معصومین(ع) از ویژگى صبر و استقامت برخوردارند و به همین دلیل مشمول درود و رحمت خدا قرار گرفتند. انسان مسلمان نیز باید با صبر و ایستادگى در برابر گناهان ونسبت به اطاعت الهى و در برابر مصائب و رویدادهاى تلخ از درود خاص الهى و رحمت حق بهره‏مند شوند.

 

اسباب مغفرت الهى

و اگر بخواهند از مغفرت الهى برخوردار باشند باید از راه‏هاى گوناگون از جمله تحصیل تقواى الهى و پروا پیشگى به مغفرت الهى نائل شوند:”یا ایها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه یجعل لکم فرقاناً و یکفّر عنکم سیئاتکم و یغفرلکم؛۱۲ اى کسانى که ایمان آورده‏اید از مخالفت خدا پرهیز کنید براى شما وسیله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد و گناهانتان را مى‏پوشاند و شما را مورد مغفرت و آمرزش قرار مى‏دهد.”

از جمله امورى که سبب برخوردارى از مغفرت الهى مى‏شود، دوستى خدا همراه با پیروى از پیامبر است:” قل ان کنتم تحبّون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه و یغفرلکم ذنوبکم؛۱۳ بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.”

یکى از امورى که باعث مغفرت الهى مى‏شود، گفتن سخن حق و درست و منطقى است: “یا ایّها الّذین آمنوا اتقوا اللّه و قولوا قولاً سدیداً یصلح لکم اعمالکم و یغفرلکم ذنوبکم؛۱۴ اى کسانى که ایمان آورده‏اید تقواى الهى پیشه کنید و سخن حق بگویید تا خدا کارشما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد.”

 

نتیجه گیرى

آن چه که در این مقاله تحت عنوان ظهور و تجلّى و تبرّى در زیارت عاشورا مورد بررسى قرار گرفته است روشن مى‏شود که:

اولاً: آدمى بر فطرت الهى آفریده شده است که به مقتضاى آن فطرت الهى به کمال عشق مى‏ورزد و از نقص و شرّ گریزان است.

ثانیاً: به مقتضاى این گرایش فطرى انسان به خداى سبحان که کمال مطلق است عشق مى‏ورزد و به تبع آن به هرچه که وجهه الهى داشته باشد از جمله به اولیاء الهى و انسان‏هاى کامل نیز عشق مى‏ورزد و چون به آن‏ها عشق مى‏ورزد به دیدار آن‏ها مى‏رود و به زیارت آنها مى‏پردازد تا از این راه، هم عشق و محبّت خود را به آن‏ها نشان دهد و هم از راه باطل و انحراف فاصله بگیرد.

ثالثاً: یکى از زیارت‌هایى که محبّان اهل بیت به آن ترغیب شدند زیارت عاشورا است که خطاب به سید الشهداء حسین بن على(ع) خوانده مى‏شود که محتواى این زیارت از سویى تجلّى و ظهور تولّى و اظهار محبت نسبت به اولیاء حق و پیامبر و اهل بیت پیامبر است که با درود با امام حسین(ع) آغاز مى‏شود و از سوى دیگر تبلور تبرّى و اظهار انزجار نسبت به ظالمان و ستمگران و همراهان آنان و کسانى که به آن تمسّک مى‏کنند و به ظلم آن‏ها راضیند نیز مى‏باشد که با توجه به تأکید بر مداومت بر آن انسان این درس را از مکتب فکرى امام دریافت مى‏کند که باید با ستم و ستمگران مبارزه کند.

رابعاً: انسان زائر با اظهار تولّى و تبرّى با توجه به معرفتى که نسبت به حق امام حسین(ع) پیدا مى‏کند در مقام دعا از خداى سبحان درخواست مى‏کند که زندگى او زندگى پیامبر و اهل بیت او و مرگ او مرگ پیامبر و اهل بیت او باشد یعنى زندگى که در آن توحید و اخلاق و ارزش‏هاى انسانى و عشق به خدا جلوه کند و مرگ او نیز با عشق به لقاء الهى و توأم با عزّت و ارجمندى بوده و با مغفرت و آمرزش الهى در درگاه حق حضور یابد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره روم، آیه ۳٫
  2. سوره نحل، آیه ۳۵٫
  3. ثواب الاعمال، صدوق، ص ۱۰۷٫
  4. همان، ص ۱۰۸٫
  5. همان، ص ۱۱۰ به بعد.
  6. بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۹۱ – ۲۹۰٫
  7. سوره اعراف، آیه ۴۴٫
  8. سوره آل عمران، آیه ۶۱٫
  9. سوره بقره، آیه ۸۹٫
  10. سوره بقره، آیه ۱۵۹٫
  11. همان، آیات ۱۵۷ – ۱۵۵٫
  12. سوره انفال، آیه ۲۹٫
  13. سوره آل عمران، آیه ۳۱٫
  14. سوره احزاب، آیه ۷۱٫
30دسامبر/16

آیه تطهیر برهان عصمت امامان

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

“شرح زیارت جامعه کبیره” به عنوان عمیق‏ترین متن امام‏شناسى ناب شیعى محور بحث ما بود. در شماره قبل به مناسبت ایام محرم و عاشوراى حسینى بحثى پیرامون مبانى عزادارى مطرح کردیم و اینک مباحث شرح زیارت جامعه کبیره را پى مى‏گیریم.

 

راهنمایان به صراط خداوند

“و ادلّاء على صراطه؛ سلام بر شما امامان معصوم که خداوند شما را به عنوان راهنمایان راهش برگزید.”

“ادلّا” جمع دلیل به معناى راهنماست.

“صراط” به معناى هر راهى نیست بلکه به معناى بزرگراه است. لکن الزاماً به معناى بزرگراهى که به سوى سعادت رهنمون گردد نیست زیرا که در قرآن صراط جحیم هم آمده است:

“فاهدوهم الى صراط الجحیم؛۱ پس به راه جهنم هدایتشان کنید.”(کسانى را که به واسطه شرک و عناد و کفر ستم کرده‏اند.)

اما راه سعادت بیشتر در قرآن با تعبیر “مستقیم” آمده است. و به صراحت راه بندگى خداوند به عنوان “صراط مستقیم” معرفى شده است: “انّ اللّه ربّى و ربّکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛۲ همانا خداوند ربّ من و شماست او را عبادت کنید که این صراط مستقیم است.”

“و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم؛۳ و فقط مرا بپرستید که این راه مستقیم است.”

تجلّى این صراط مستقیم در بین بندگان، نبى اکرم(ص) و امامان معصوم‏اند “واتبعون هذا صراط مستقیم؛۴از من تبعیت کنید که این راه مستقیم است.” آن کس که تمسّک به آنان کند در حقیقت رهرو صراط مستقیم شده است بر این اساس است که در روایات فراوانى امامان، خود صراط مستقیم معرفى شده‏اند.

در روایتى از حضرت امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه: “اهدنا الصراط المستقیم” آمده است که “هو علىٌّ و معرفته؛۵صراط مستقیم على(ع) و معرفت اوست.”

در روایتى از حضرت امام باقر(ع) آمده است: “نحن صراط اللّه المستقیم؛۶ ما صراط مستقیم خدائیم.”

هم خود صراط مستقیم و هم با بیانات و رهنمودهاى خود مردم را به صراط مستقیم هدایت مى‏کنند.

در روایتى از حضرت امام باقر(ع) رسیده است که:

“معنى علىٌّ صراط اللّه انّه الصراط الى اللّه کما یقال فلان باب السطان اذا کان یوصل به الیه ثم انّ الصّراط هو الّذى علیه علىٌ؛۷ معناى آنکه على صراط خداست اینست که اوست که انسانها را به خدا هدایت مى‏کند آنچنان که گفته مى‏شود فلانى باب سلطان است یعنى از این طریق مردم به سلطان مى‏رسند، سپس (بدانید) که صراط حق همان است که مولى على(ع) بر آن است.”

با این توضیح معناى “ادلّاء على صراطه” روشن شد که راه سعادت آن راهى است که امامان علیهم السلام علمدار آنند. در تمامى عرصه‏ها باید این معیار را مدّ نظر داشت. در عرصه فردى و سیر و سلوک الى اللّه، مسیرى مسیر عرفان ناب که جلودار آن اهل بیت علیهم السلام باشند و رهنمود و دستورالعمل، همان است که این راهنمایان الهى ترسیم کرده‏اند، در عرصه سیاسى و اجتماعى و…و… نقشه راه همان است که آنان ترسیم کرده‏اند و غیر آن بیراهه است.

 

عصمت امامان

“عصمکم اللّه من الزلل و آمنکم من الفتن و طهّرکم من الدّنس و اذهب عنکم الرجس و طهرّکم تطهیرا؛ خداوند شما را از لغزشها مصون داشت و از فتنه‏ها در امانتان داشت و از آلودگى‏ها پاکتان گردانید و از هرگونه پلیدى شما را پاک نمود، پاک نمودنى!”.

“عصم” از ریشه عصمت به معناى حفظ همراه با دفع است.

“زلل” به معناى خطا و لغزش است در اصل به معناى رها شدن غیر ارادى پا(لغزیدن) و زلل است، آب گوارا را زلال مى‏نامند چون در پشت زبان انسان مى‏لغزد و پایین مى‏رود بر خلاف آب غیرگوارا که در دهان مى‏ماند و فرو نمى‏رود. “زلّه” لغزشى با معصیت شقاوت است چون در لغزش قصد گناه نیست اما در معصیت مرتکب آن از اول به قصد آن وارد مى‏شود بر خلاف لغزش.۸

“آمنکم از ریشه “امن” ایمن ساختن است.

“فتن” جمع فتنه است ریشه این لغت به معناى چیزى است که روشن کننده هویت است. قرار دادن طلا در کوره تا طلاى خوب و خالص از ناخالص شناخته شود. بهمین مناسبت است که ابوفارس فتنه را به معناى ابتلاء و امتحان گرفته است.۹ زیرا که با آن هویت و حقیقت انسان روشن مى‏شود این واژه در قرآن در معانى ذیل به کار رفته است:

۱- آزمایش و امتحان “احسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لایفتنون؛۱۰ مردم مى‏پندارند همین که گفتند ایمان آوردیم کافى است و آزمایش نمى‏شوند.”

۲- فریب دادن ” یا بنى آدم لایفتننکم الشیطان؛۱۱ اى فرزندان آدم شیطان فریبتان ندهد.”

۳- بلا و عذاب “واتقوا فتنه لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصه؛۱۲ از عذابى بترسید که به ستمگران تنها اختصاص ندارد.”(ترو خشکش همه با هم بسوزد”

۴- شرک و بت پرستى و سد راه مؤمنان “و قاتلوهم حتى لاتکون فتنه و یکون الدین کلّه لله…؛۱۳ با آنها بجنگید تا شرک و بت پرستى باقى نماند و دین مخصوص خدا گردد.”

۵ – اضلال و گمراهى “و من یرد اللّه فتنته فلن تملک له من اللّه شیئا؛۱۴ و هر کس را که خداوند گمراه سازد براى او در قبال خداوند کارى نتوانى کرد.”

۶- سوختن در آتش مانند “یوم هم على النّار یفتنون؛۱۵ قیامت آن روزى است که آنها را بر آتش مى‏سوزانند.”

“طهرکم” بمعناى پاکى از آلودگى است هم بر طهارت ظاهرى به کار رفته “وثیابک فطهر؛۱۶ و لباسهایت را پاکیزه ساز” هم در طهارت معنوى “لم یرد اللّه ان یطهر قلوبهم؛۱۷ آنها یند کسانى که خداوند نخواسته دلهایشان را پاک کند…”.

“دنس” نطقه مقابل طهارت است بمعناى چرک و آلودگى ظاهرى یا معنوى.

“رجس” بمعناى پلید و آلوده است چه آلودگى ظاهرى و چه آلودگى معنوى. در قرآن کریم در هر دو نوع به کار رفته است. اما رجس ظاهرى “…الّا ان یکون میته او دماً مسفوحاً اولحم خنزیر فانه رجس…؛۱۸٫٫٫مگر آنکه مردار باشد یا خونى که از بدن حیوان بیرون ریخته و یا گوشت خوک که اینها همه پلیدند..”

در این آیه “دم مسفوح” مصداق پلیدى ظاهرى است و “میته و لحم خنزیر” مصداق پلیدى معنوى است. در اکثر موارد در قرآن رجس در پلیدى معنوى به کار رفته است به عنوان نمونه:

در آیه ۹۰ سوره مائده شراب و قمار “رجس” نامیده شده است:

“یا ایّها الّذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید جز این نیست که شراب و قمار و بت‏هاى نصب شده (عبادت آنها، قربانى براى آنها وخوردن گوشت آن قربانى) و تیرهاى قرعه قمار نجس و پلید و از اختراعات شیطان است پس از آنها دورى کنید شاید رستگار شوید.”

روشن است که شراب و قمار پلیدى معنوى است. پلیدى ظاهرى نیست که هر کس به طبع انسانى‏اش از آن اجتناب نماید مثل خون.

در آیه ۹۵ سوره توبه منافقان رجس نامیده شدند:

“…فاعرضوا عنهم انهم رجس…؛ از آنها اعراض کنید زیرا آنها پلیدند و ناپاک.”

نیز در سوره توبه آیه ۱۲۵ “و اما الّذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الى رجسهم…؛ اما کسانى که در دلهاى آنها بیمارى (شرک و کفر و نفاق) است پلیدى بر پلیدى آنها افزود و مردند در حالى که کافر بودند.”

تردیدى نیست که این پلیدى، پلیدى معنوى است نه پلیدى ظاهرى، در آیه ۳۰ سوره حج بت پرستى رجس نامیده شده است: “…فاجتنبوا الرجس من الاوثان…؛ پس از پلیدى که عبارت از بتهاست اجتناب کنید…”

“آیه تطهیر” از جمله ادله عصمت امامان سلام اللّه علیهم اجمعین است ما در گذشته در ذیل کلمه، “المعصومون” از عصمت بحث کرده‏ایم. در اینجا بحثمان را متمرکز در آیه تطهیر مى‏نماییم.

 

آیه تطهیر برهان عصمت امامان

“…انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛۱۹ خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهلبیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.”

این آیه شریفه از دلائل قرآنى عصمت اهلبیت عصمت و طهارت است، مبانى این دلیل عبارتند از:

رجس چیست؟

الف: مقصود از رجس هر نوع گناه و خلاف است اعم از شرک و غیره و گناه کبیره و صغیره.

از مصادیق بارز “رجس” در آیه قطعاً هرگونه گناه است چه گناه کبیره و چه صغیره نه تنها شرک و گناهان کبیره زیرا هیچ دلیلى بر این تخصیص نیست. در این آیه پلیدى به طور مطلق با الف و لام جنس “الرجس” را از اهل بیت علیهم السلام نفى کرده است و این یعنى عصمت و اگر مقصود نفى مرتبه‏اى از “رجس” مانند گناه کبیره بود نفى رجس به صورت نفى “جنس” و تأکید آن با جمله لیطهرکم” مناسب نبود.

کدام اراده؟

ب: مقصود از اراده در جمله انما یرید اللّه اراده تکوینى است نه تشریعى یعنى خداوند ازاله رجس را انجام مى‏دهد نه اینکه آنرا از اهل بیت مى‏خواهد.

 

اراده تکوینى خداوند تخلف‏ناپذیر است:

“انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛۲۰ فرمان او جز این نیست که هرگاه هستى چیزى را بخواهد به آن فرمان مى‏دهد باش و آن نیز موجود مى‏گردد.”

خداوند اراده این پاکى را در مورد اهل بیت علیهم السلام نموده و این افتخارى است براى اهل بیت. اما اراده تشریعى خداوند مبنى بر پاکى و آوردن واجبات و ترک محرمات اختصاصى به اهل بیت ندارد همه باید در پى پاکى باشند. نشان آنکه این اراده تکوینى است اینست که اراده خداوند بر فعل خویش “اذهاب رجس” و “تطهیر” تعلّق گرفته نه بر فعل دیگرى و این لحن جز با اراده تکوینى سازگار نیست. این اراده با واژه انّما که دال بر حصر است آمده و هدف مورد نظر افاضه عصمت فقط بر اهل بیت علیهم السلام مى‏باشد.

 

اهل بیت کیانند

ج: اهل بیت (ع) کیانند؟ طبق روایات فراوانى که از شیعه و اهل سنت رسیده است اهل البیت عبارتند از پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان على(ع) حضرت زهرا سلام اللّه علیها و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (ع).

این روایات را مى‏توان در چند عنوان مطرح کرد:

۱- روایاتى که از خود همسران پیامبر نقل شده که هنگامى که پیامبر سخن از این آیه شریفه مى‏گفت ما از او سؤال کردیم که جزء آن هستیم؟ حضرت فرمود شما خوبید اما مشمول این آیه نیستید.۲۱

۲- روایات بسیار فراوانى در مورد حدیث کساء به طور اجمال وارد شده که از همه آنها استفاده مى‏شود که پیامبر(ص)، على(ع) و فاطمه سلام اللّه علیها و حسن(ع) و حسین(ع) را فراخواند پیامبر عبائى بر آنان افکند و فرمود خداوندا اینها خاندان منند رجس و آلودگى را از آنها دور کن در این هنگام آیه تطهیر نازل گردید.۲۲

۳- در روایات فراوانى آمده است که بعد از نزول آیه فوق پیامبر(ص) به مدّت شش ماه هنگامى که براى نماز صبح از کنار خانه فاطمه مى‏گذشت صدا مى‏زد: “الصلوه یا اهل البیت انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛)۲۳( هنگام نماز است اى اهل بیت، خداوند مى‏خواهد پلیدى را از شما اهلبیت دور کند و شما را پاک سازد.”

۴- در روایات متعددى که مى‏توان آنها را متواتر نامید از ابوسعید خدرى صحابى معروف نقل شده که به صراحت گواهى مى‏دهد این تنها درباره همان پنج تن نازل شده است.۲۴

این روایات به قدرى زیاد است که جاى تردید باقى نمى‏گذارد در احقاق الحق بیش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گردآورى شده است.۲۵

طبرى در تفسیر خود هفده حدیث در این زمینه آورده است.۲۶

جلال الدین سیوطى چهارده حدیث در این‏باره آورده است.۲۷

آنها سند این احادیث را به ابوسعید خدرى، انس بن مالک، ابواسحق وائله بن اصقع، ابوهریره، ابوالحمرا، سعد بن وقاص، على بن الحسین، عائشه و… رسانده که سند شش حدیث به‏ام سلمه منتهى مى‏گردد نویسنده کتاب شواهد التنزیل که از علماى معروف اهل سنت است بیش از ۱۳۰ حدیث در این زمینه نقل کرده است.۲۸

سید‌هاشم بحرانى از علماى بزرگ شیعه در کتاب غایه المرام ۴۱ حدیث از کتابهاى اهل سنّت و سى و چهار حدیث از کتابهاى شیعه آورده است.۲۹

همو در کتاب تفسیر برهان شصت و پنج حدیث در این زمینه آورده است.۳۰

شیخ عبد على عروسى هویزى در تفسیر نورالثقلین بیست و پنج حدیث در این زمینه آورده است.۳۱

در کتاب احقاق الحق بیش از هزار منبع از منابیع شیعه براى این حدیث بیان شده است.۳۲

 

اهل‏بیت از نگاه صحابه

نگاه اصحاب پیامبر اکرم(ص) که حضرت را درک کردند نگاهى جز این نبود که مراد از اهل بیت فقط خمسه طیبه طاهره‏اند شاهد این مطلب روایاتى است که در این زمینه نقل کرده‏اند به عنوان نمونه:

۳ روایت در این زمینه از ابوسعید خدرى رسیده است.۳۳

۲ روایت از جابر بن عبداللّه انصارى رسیده است.۳۴

۵ روایت در این زمینه از عبداللّه بن عباس رسیده است.۳۵

و روایات دیگرى از ابوبرزه، ابوالحمراء، ابولیلى انصارى، انس بن مالک، براء بن عازب، ثوبان، زید بن ارقم، زینب بنت ابى سلمه، سعد بن ابى وقاص، صبیح مولى ام سلمه، عبداللّه بن جعفر، عمر بن ابى سلمه، وائله بن اصقع و… رسیده است.۳۶

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره صافات، آیه ۲۳٫
  2. سوره آل عمران، آیه ۵۱٫
  3. سوره یس، آیه ۶۱٫
  4. سوره زخرف، آیه ۶۱٫
  5. تفسیر مرآه الانوار، ص ۲۱۲، که به عنوان جلد اول تفسیر برهان چاپ شده است.
  6. همان.
  7. همان.
  8. ادب فناء مقربان، ج ۵، ص ۱۳ و ۱۴٫
  9. مقائیس اللّغه، ج ۴، ص ۴۷۲، کلمه “فتن”.
  10. سوره عنکبوت، آیه ۲٫
  11. سوره اعراف، آیه ۲۷٫
  12. سوره انفال، آیه ۲۵٫
  13. همان، آیه ۳۹٫
  14. سوره مائده، آیه ۴۱٫
  15. سوره ذاریات، آیه ۱۳٫
  16. سوره مدثر،آیه ۴٫
  17. سوره مائده،آیه ۴۱٫
  18. سوره انعام، آیه ۱۴۵٫
  19. سوره احزاب، آیه ۳۳٫
  20. سوره یس،آیه ۸۳٫
  21. مجمع البیان، ج ۸، ص ۲۵۷٫ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۵۶٫
  22. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۵۲ و ینابیع الموده، ج ۳، ص ۳۶۸ و امالى شیخ طوسى، ص ۵۶۴٫
  23. اسد الغابه، ج ۶، ص ۷۴٫شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۷۴؛ امالى شیخ طوسى، ص ۵۶۵؛ ینابیع المودّه، ج ۳، ص ۳۸۳، امالى شیخ صدوق، ص ۱۲۴٫
  24. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۱ به بعد. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۰۴٫ نیز در رابطه با روایات مراجعه کنید به “اهل البیت فى الکتاب و السنه، از ص ۴۳ تا ۷۱٫
  25. احقاق الحق، ج ۲، و پاورقیهاى آن.
  26. تفسیر طبرى، ج ۲، ص ۷۵٫
  27. تفسیر الدرالمنثور، ج ۵، ص ۱۹۸ و ۱۹۹٫
  28. شواهد التنزیل، ج ۲، از ص ۱۰ تا ص ۱۹۲٫
  29. غایه المرام، ص ۲۸۷ تا ۲۹۲٫
  30. تفسیر برهان، ج ۳، ص ۳۰۹ تا ۳۲۵٫
  31. تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۷۰ تا ۲۷۷٫
  32. احقاق الحق، ج ۲٫
  33. تفسیر طبرى، ج ۱۲، جزء ۶/۲۲٫ تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۲۷۸، شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۸٫
  34. مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۶۰؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۸٫
  35. المستدرک على الصحیحین، ج ۲، ص ۱۴۳، مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۷۰۸؛ شواهد التنزیل، ج ۵۰ ۲؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹٫
  36. رجوع کنید به کتاب اهل البیت فى الکتاب و السنه، ص ۴۳ تا ۵۵ تحت عنوان اصحاب النبى(ص) و معنى اهل البیت.
30دسامبر/16

احیاى فرهنگ شهادت دستاورد کلیدى

 

حجهالاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان

 

در مکتب توحید، آن چیزى داراى ارزش و ماندگارى است که در راه خدا و براى خدا شکل گیرد. هر مقدار از عمر انسان که براى خدا صرف شود. هر کارى که براى خدا انجام گیرد، مالى که در این راه هزینه شود. از ارزش واقعى و ماندگارى برخوردار است و در این راستا هرچه انجام کارى براى خدا سخت‏تر و نیت خالص‏تر باشد ارزش و اثر آن بیشتر است. بنابراین هرگونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد فى سبیل اللّه است.

در این مکتب، از خود گذشتگى در راه خدا و دفاع از حق در بالاترین حد، ارزشگذارى شده است و فرهنگ ایثارگرى و شهادت‏طلبى در متن اسلام از درخشش و ویژگى برجسته‏اى برخوردار است.

دستاورد اساسى حضرت امام خمینى در رهبرى انقلاب اسلامى، احیاء اسلام ناب محمّدى(ص) و مهمترین ویژگى آن احیاء فرهنگ شهادت و ایثارگرى بود. با مرورى گذرا در فرایند نهضت امام خمینى و قوام نظام اسلامى به خوبى مى‏توان دریافت که اگر فرهنگ شهادت‏طلبى و ایثارگرى نبود، نه انقلاب به پیروزى مى‏رسید و نه نظام اسلامى دوام مى‏یافت، همانگونه که در صدر اسلام نیز اگر این ویژگى نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام مى‏یافت.

بنابراین موضوع شهادت و ایثارگرى سکه پربهایى است که در یک روى آن باید والاترین ارزشهاى الهى را مشاهده کرد و در روى دیگر آن دستاوردها و آثار و برکات بى بدیل را.

شهید در لغت به معنى گواه، حاضر، ناظر و… و در اصطلاح دینى به کسى اطلاق مى‏شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعى، در راه خدا به شهادت مى‏رسد و در قانون اساسنامه بنیاد شهید انقلاب اسلامى این گونه تعریف شده است، “شهید به کسى گفته مى‏شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامى و حفظ دستاوردهاى آن یا دفاع از کیان جمهورى اسلامى در مقابل تهدیدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده یا مى‏نماید.”

 

شهادت قلّه کمال

شهادت از برترین واژه‏هاى فرهنگ اسلامى و از مقدّس‏ترین مفاهیم معارف الهى است. شهادت اوج کمال انسان است، آنگاه که‏انسان تمام هستى خود را یکجا نثار معبود مى‏کند و قطره وجودش به دریاى بیکران هستى مطلق مى‏پیوندد.

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود:

“فوق کلّ ذى برٍّ برٌّ حتى یقتل فى سبیل اللّه، فاذا قُتِلَ فى سبیل اللّه فلیس فوقه برّ؛۱ بالاتر از هر خیر و نیکى، خیر و نیکى وجود دارد تا انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از کشته شدن در راه خدا، خیر و نیکى یافت نشود.”

همچنین پیغمبر اکرم(ص) فرمود: “اشرف الموت قتل الشهاده؛۲ شهادت برترین مرگ‏ها است.”

و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: “لوددت انّى اُقتَل فى سَبیل اللّه، ثمّ احیا ثمّ اُقتَل ثمَّ اُحیا ثم اقتل ثمّ اُقتَل؛۳ دوست دارم در راه خدا کشته شوم(نه یک بار و دو بار که) بارها کشته شوم و زنده شوم و باز هم کشته شوم.”

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مقام دعا و درخواست از خداوند متعال عرضه مى‏دارد: “نسأل اللّه منازل الشّهداء؛۴ از خداوند جایگاه شهیدان را طلب مى‏کنم.”

 

مقام شهید

شهید مصداق عینى شهادت است ه با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص، هستى خود را یکجا به آفریدگار جهان تقدیم مى‏کند و به سرچشمه بقا و حیات، پیوند مى‏یابد.

درک مقام شهید از توان و ظرفیت فهم ما خارج است و تنها منبع وحى الهى است که شمه‏اى از این مقام را براى ما بازگو فرموده است: “ولاتقولوا لِمَن یُقتَلُ فى سَبیل اللّه اَموات بل احیاء ولکن لاتشعرون؛۵ براى کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند نگویید مردگانند (کلمه اموات را درباره شهدا به کار نبرید) بلکه آنها زنده‏اند، لکن شما درک نمى‏کنید.”

این آیه ضمن آن که بر زنده بودن شهدا تأکید مى‏ورزد، درک این مقام را از حیطه شعور و فهم بشر در این دنیا خارج مى‏شمارد. در حالى که در آیه فوق از به کار بردن تعبیر اموات در مورد شهدا نهى مى‏کند، در آیه‏اى دیگر از پندار مرده بودن آنان نیز نهى فرموده است که نه فقط به زبان نگویید آنها مرده‏اند بلکه به دل نیز راه ندهید.

“ولا تحسبنَّ الّذین قُتِلوا فى سَبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛۶ کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند مرده مى‏پندارید، بلکه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.”

امام خمینى(قدّس سرّه) در این زمینه مى‏فرماید: “اگر نبود در شأن و عظمت شهداى معظم فى سبیل اللّه جز این آیه کریمه، که با قلم قدرت غیب بر قلب مبارک نورانى سید رسل صلى اللّه علیه و آله و سلّم نگاشته و پس از تنزل مراحلى به ما خاکیان صورت کتبى آن رسیده است، کافى بود که قلمهاى ملکوتى و مُلکى شکسته شود و قلبهاى ماوراى اصفیاءاللّه از جولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این “ارتزاق عند الرّب شهدا” چى است. چه بسا مقامى باشد که خاص مقربان درگاه او جلّ و علا و وارستگان از خود و ملک هستى باشد، پس مثل من وابسته به علائق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم، که خاموشى بهتر و شکستن قلم اولى است.”۷

امام خمینى همچنین پیرامون نکاتى از همین آیه مى‏فرماید: “در این آیه کریمه بحث در زندگى پس از حیات دنیا نیست که در آن عالم همه مخلوقات داراى نفس انسانى به اختلاف مراتب از زندگى حیوانى و مادون حیوانى تا زندگى انسانى و مافوق آن زنده هستند، بلکه شرف بزرگ شهداى در راه حق، “حیات عند الرّب” و ورود در “ضیافه اللّه” است.

این حیات و این ضیافت را با قلمهاى شکسته‏اى مثل قلم من نمى‏توان توصیف و تحلیل کرد، این حیات و این روزى غیر از زندگى در بهشت و روزى در آن است. این لقاء اللّه و ضیافه اللّه مى‏باشد. آیا این همان نیست که براى صاحبان نفس مطمئنه وارد است “فادخلى فى عبادى و ادخلى جنّتى” که فرد بارز آن سید شهیدان سلام اللّه علیه است.”۸

“از شهدا که نمى‏شود چیزى گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادى وصولشان “عند ربّهم یرزقون”اند، و از “نفوس مطمئنه‏اى” هستند که مورد خطاب “فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى” پروردگارند. اینجا صحبت از عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود مى‏شکافد.”۹

درباره مقام شهید احادیث بسیارى از معصومین علیهم السلام نقل شده است که در اینجا به مواردى از آنها اشاره مى‏شود.

حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود:

“ان اللّه کتب القتل على قومٍ و الموت على آخرین و کلّ آتیهٌ منیّتُه کما کَتبَ اللّه لَه فَطوبى للمجاهدین فى سبیل اللّه و المقتولین فى طاعته؛۱۰ خداوند براى گروهى کشته شدن و براى گروهى دیگر مرگ را مقرر فرموده است و هر کدام به اجل مقرر خود به آنگونه که خدا مقدّر فرموده مى‏رسند. پس خوشا به حال مجاهدان در راه خدا و کشتگان در راه اطاعتش.”

امام زین العابدین علیه السلام از قول جدش رسول اللّه(ص) مى‏فرمود:

“ما من قطرهٍ احبُّ الى اللّه عزّ و جلّ من قطره دمٍ فى سبیل اللّه؛۱۱ هیچ قطره‏اى در پیشگاه خداوند محبوب‏تر از قطره خونى که در راه خدا ریخته مى‏شود، نیست.”

از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود:

“…و اول من یدخل الجنه شهید؛۱۲ اول کسى که وارد بهشت مى‏شود، شهید است.”

امام صادق علیه السلام از طریق پدرانش از جدش رسول اللّه(ص) نقل فرموده:

“ثلاثه یشفعون الى اللّه یوم القیامه فیفشَفِّعُهم الانبیاء ثم العلماء ثمّ الشهداء؛۱۳ سه گروه روز قیامت شفاعت مى‏کنند و شفاعت آنان مورد پذیرش خداوند قرار مى‏گیرد:انبیاء، علما، و شهداء.”

همچنین از پیغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود:”یشفع الشهید فى سبعین فى اهله؛۱۴ شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت مى‏کند.”

امام خمینى درباره شفاعت مى‏فرماید: “جلوه شفاعت شافعان در این عالم، هدایت، آنها است و در آن عالم، باطن هدایت شفاعت است. تو از هدایت اگر بى‏بهره شدى از شفاعت بى بهره‏اى و بهر قدر هدایت شوى شفاعت شوى.”۱۵

با توجه به معنى شفاعت و رابطه آن با هدایت در این دنیا و نقشى که شهدا در امتداد انبیاء و علماء براى هدایت مردم ایفا مى‏کنند، جایگاه رفیع شهدا را مى‏توان دریافت. اگر در حدیث اخیر سخن از شفاعت هفتاد نفر از اهل شهید آمده است اولاً کلمه هفتاد ظاهراً اشاره به کثرت است و وسعت دائره شفاعت شوندگان در آخرت وابسته به دائره هدایت شوندگان از شهادت شهید در این دنیا است و ممکن است شهادت شهیدى مانند امام حسین علیه السلام منشأ هدایت میلیون‏ها میلیون انسان در این دنیا و شفاعت آنان در آخرت شود. ثانیاً به کاربردن تعبیر اهل در حدیث مزبور اشاره به اهلیت شفاعت شوندگان دارد که با نظر امام خمینى مبنى بر تطابق بین ظاهر و باطن شفاعت همسو مى‏باشد. آن چنانکه شفاعت حضرت نوح در مورد پسرش به درگاه خداوند پذیرفته نشد به دلیل آن که در فرهنگ قرآن “انه لیس من اهلک؛)۱۶( او اهل حضرت نوح نبود!”

 

وظیفه جامعه نسبت به شهید

از آنجا که شهید براى خدا و در راه خدا، هستى خود را براى نجات و سعادت جامعه فدا مى‏نماید، هر چند پاداش اصلى خود را از خداوند دریافت مى‏کند، اما بنابر حکم عقل، جامعه نیز به لحاظ حقى که شهید بر گردن آنان دارد. مدیون شهید است و باید با تمام وجود دَین خود را در قبال شهید ایفاء نماید.

زنده نگهداشتن یاد و نام شهید و بزرگداشت زمان و مکان شهادت و مدفن او و الگوسازى از شخصیت و سیره زندگى و حماسه ایثارگرانه شهید، بخشى از وظائف جامعه نسبت به شهید مى‏باشد.

این نکته افزودنى است که فایده انجام این نوع وظائف عمدتاً به خود مردم باز مى‏گردد و در حقیقت این ما هستیم که نیازمند شهدا هستیم نه آن که شهدا نیازمند بزرگداشت ما باشند. اجر و مقامى که شهدا نزد پروردگارشان دارند با بزرگداشت یا غفلت مردم از آنان کم و زیاد نمى‏شود. بزرگداشت و تکریم شهید در جامعه یعنى بزرگداشت و تکریم فرهنگ شهادت و تمام نیکى‏ها و ترویج روحیه ایثارگرى و فداکارى براى ارزشها و دفاع از جامعه و سرزمین اسلامى. فرهنگ و روحیه‏اى که قوام و بقاء جامعه و نظام و سرزمین اسلامى، همواره نیازمند به آن مى‏باشد. و این مطلبى است که تمام ملل و کشورها در چارچوب جهان بینى و ارزشهاى خود به منظور حفظ استقلال و دفاع از موجودیتشان در برابر بیگانگان و مهاجمان مورد توجه و اهتمام جدى آنان قرار دارد.

 

منزلت خانواده شهید

خانواده شهید از جهات مختلف، داراى مقام و منزلت ویژه‏اى در پیشگاه خداوند و در نظام و جامعه اسلامى مى‏باشد. پدر و مادر شهید با توجه به این که معمولاً بیشترین نقش را در تربیت شهید ایفاء و با داشتن بیشترین علاقه به فرزند خود او را تقدیم خدا کرده‏اند از ارزش والایى برخوردار مى‏باشند. والدین، مخصوصاً مادر، بطور طبیعى آنچنان علاقه‏اى به فرزند خود دارند که عادتاً براى حفظ فرزندشان حاضرند همه چیز خود را فداى او کنند و مى‏توان گفت والدین، فرزند خود را از جان خود بیشتر دوست مى‏دارند. این بیت از شعر سعدى بهترین توصیف حالت بدرقه والدین به هنگام عزیمت فرزندانشان به سوى جبهه است.

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعى سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم مى‏رود

بنابر این والدین مخصوصاً آنانى که با طیب خاطر و بر اساس اعتقادشان فرزندانشان را از زیر قرآن عبور داده و بعد از شهادت آنان نیز صبورانه، رضایت خود را در برابر تقدیر الهى ابراز و از این که خداوند این افتخار را نصیب آنها فرموده خود را سربلند و مفتخر مى‏بینند، شاهدان عینى فرهنگ شهادت و ایثار و ره یافتگان وصال حقند.

همسر شهید نیز که افتخار همزیستى با شهید را داشته و شریک زندگى و پشتیبان و سرپرست خود را به ظاهر از دست داده و بار نگهدارى و تربیت فرزندان شهید و مسؤولیت حفظ کرامت و عظمت شهید را در جامعه به دوش گرفته، به همراه فرزندان شهید به عنوان یادگاران شهید که نزدیکترین نسبت و انتساب را به او دارند، منزلت و جایگاه برجسته‏اى را نزد خداوند و مردم دارند.

مجموعاً مى‏توان گفت مشابه همان فاصله‏اى که شهید و مقتول فى سبیل اللّه نسبت به مقتولین در مسیر طاغوت دارد. بین خانواده آنها نیز وجود دارد و نمودى از این تفاوت و فاصله را در مقایسه بین خانواده‏هاى شهداى ایران و بازماندگان مقتولین جنگ‏ها در بسیارى از کشورهاى دیگر مى‏توان به دست آورد. در حالى که بازماندگان مقتولین آن جنگ‏ها بعد از جنگ به عوامل عمده نارضایتى و بحرانهاى اجتماع و اخلاقى تبدیل مى‏شوند و ما شاهدیم خانواده‏هاى شهداى انقلاب اسلامى همچون خاندان شهداى کربلا ادامه دهندگان راه شهدا و از پشتیبانان اصلى نظام و ارزشهاى اسلامى هستند بگونه‏اى که میزان حمایت از آرمان شهدا در خانواده شهدا بیشتر از سایر اقشار است و به همین ترتیب خانواده‏هایى که دو شهید تقدیم اسلام کرده‏اند نسبت به یک شهیدى‏ها، و چند شهیدى داده‏ها نسبت به دو شهید داده‏ها، التزام و پیوند محکم‏ترى با شهدا و راه آنان دارند و نویسنده خود بارها شاهد بود مادرى که تصویر سه شهید خود را در دست داشت و به زیارت امام راحل نائل مى‏شد – به جاى اظهار تأثر از شهادت فرزندانش، قهرمانانه اصرار داشت که امام دعا کند او هم توفیق شهادت در راه خدا را پیدا کند!

به این ترتیب خانواده شهید از دو جهت شایسته تکریم و تجلیل و خدمت مى‏باشند:

اولاً به دلیل اهلیت و شایستگى اکتسابى و نقشى که در همراهى و همسوئى با شهید ایفاء مى‏کنند و ثانیاً بخاطر انتسابى که با شهید دارند و در سایه دَینى که جامعه به شهید دارد بخشى از تکریم و تعظیم شهید در احترام و تجلیل از خانواده و اهل بیت او تجلّى مى‏یابد و مسأله تکریم خانواده شهید و تقدیم خدمات لازم به آنان نه تنها به عنوان یک کار مطلوب بلکه یک وظیفه همگانى براى جامعه و نظام اسلامى به حساب مى‏آید.

این مطلب را نیز با سخنى از امام راحل که جلوه‏اى از نگرش اسلام درباره این قشر والامقام است مى‏آرائیم: “سلام و درود بر شما پدران و مادران، همسران، فرزندان و بازماندگان شهدا که از بهترین عزیزان خود، در راه بهترین هدف که اسلام عزیز است، بزرگوارانه گذشته‏اید و در امر دفاع از دین خدا، آنچنان صبر و مقاومت نشان داده‏اید که رشادت و استقامت یاران سید شهیدان حضرت امام حسین – علیه السلام – را در خاطره جهانیان تجدید مى‏کردید.”۱۷

 

منزلت بى مانند ایثارگران در مکتب وحى

آیات فراوان قرآن و احادیث بسیار زیاد معصومین علیهم‏السلام پیرامون رزمندگان راه خدا بیانگر جایگاه رفیع و بى نظیر آنان است. براى نمونه این آیه را مرور مى‏کنیم:

“انّ اللّه اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم، بانَّ لَهُمُ الجَنَّهَ، یُقاتِلُونَ فى سبیل اللّهِ، فَیقتلون و یقتلون، وعداً علیه حقّاً فى التّوریه و الأنجیل و القرآن، و من اوفى بعهده من اللّهِ، فاستبشروا ببیعکم الّذى بایعتُم بِهِ، وَ ذلِکَ هُوَ الَفوز العظیم؛۱۸ همانا خدا(مشترى) از مؤمنان( بایع) جان، مالشان (مثمن) را به بهاى بهشت (ثمن) خریدارى کرد. آنان در راه خدا مى‏جنگند و مى‏کشند و کشته مى‏شوند. این در تورات و انجیل و قرآن وعده حقى بر عهده خداست و چه کسى از خدا بر عهدخویش وفادارتر است؟ پس به این معامله‏اى که با خدا کرده‏اید

شاد باشید و این همان کامیابى بزرگ است”

این جلوه‏اى از منزلت والاى رزمندگان راه خداست بکشند یا کشته شوند و آنگاه که جان خویش را در جبهه فدا کنند یا بعد از مجروح شدن و تحمّل مشقتها و درد بسیار که خود پاداشى بزرگ دارد در اثر جراحات و جانبازى به شهادت برسند و یا آن که در اسارت، شکنجه و آزار مضاعف دشمن را به جان بخرند و به مقام آزادگى برسند. همگى برخوردار از این فضیلت والا هستند و آنگاه که رزمنده‏اى جان بر کف، در اثر جراحتهاى جنگ به مقام جانبازى نائل شود و همزمان در اسارت سخت‏ترین رنجها و دردها را تحمّل کند و در اثر جراحتهاى جانکاه جبهه به مقام شهادت رسد با برخوردارى از چهار عنوان: رزمنده، آزاده، جانباز و شهید در اوج این قلّه رفیع جاى مى‏گیرد.

دقت در آیه مذکور و ملاحظه ویژگیهاى مشترى، بایع، ثمن و مثمن که به عنوان یک پیمان از سوى خدا مطرح شده و سند آن را نیز بزرگترین کتابهاى آسمانى یعنى تورات و انجیل و قرآن قرار داده و بر وفاى بر این عهد تأکید نموده و آن را فوز عظیم دانسته است، افقهاى شگفت انگیزى را به روى انسان مى‏گشاید.

در اینجا مرورى بر آمار شهداء، جانبازان و آزادگان و اشاره به پاره‏اى از ویژگى‏هاى آنان مى‏تواند دستمایه‏اى براى تحلیلهاى گوناگون باشد.

مجموع شهدایى که در بنیاد شهید انقلاب اسلامى داراى پرونده هستند ۲۱۹/۰۰۰ نفر مى‏باشند که از این رقم حدود ۲۰/۰۰۰ نفر در درگیرى با شرارتهاى ضد انقلاب و ترورهاى منافقین به شهادت رسیده‏اند.

و افرادى که در درگیریهاى مستقیم دفاع مقدس شهید شده‏اند ۱۷۲/۰۰۰ نفر و شهداى بمبارانهاى دشمن ۱۶/۰۰۰ نفر مى‏باشند و به این ترتیب جمع شهداى جنگ تحمیلى به ۱۸۸/۰۰۰ نفر مى‏رسد.

برخلاف شایعه پراکنى‏هاى بیگانگان که رقم شهداى جمهورى اسلامى را چندین برابر واقعیت، بزرگ نمایى مى‏کردند و به منظور القاء ناتوانى در مدیریت جنگ و تضعیف روحیه مردم، بهره‏گیرى از امواج انسانى را به جاى مدیریت و تکنولوژى دامن مى‏زدند.

رقم ۱۸۸/۰۰۰ در مقایسه با کشته‏هاى عراق در جنگ علیرغم همه برخورداریها و پشتیبانى‏هاى جهان استکبار از ارتش عراق از جمله نکات مهمى است که باید از ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار گیرد.

یادآورى مى‏شود مشابه این تفاوت را در رقم ۴۲/۱۷۵ اسراى ایران در قبال ۷۰/۰۰۰ نفر اسیر عراق شاهد هستیم که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

در مورد شهدا به چند نکته اشاره مى‏کنیم:

بیشترین شهید دفاع مقدّس را در سال ۱۳۶۵ داشته‏ایم با ۴۱/۰۰۰ شهید.

سن ۷۲% از شهدا (یعنى حدود ۱۵۵/۰۰۰نفر) بین ۱۶ تا ۲۵ سال (یعنى نوجوان و جوان)

بیشترین تعداد شهید از جهت سن شهداى ۲۰ ساله مى‏باشند با تعداد ۳۰/۰۰۰ نفر.

در جنگ تحمیلى به طور میانگین از هر ۲۳۰ نفر جمعیت کشور یک نفر به شهادت رسیده است. در این میان استان اصفهان از هر ۱۴۴ نفر یک نفر و قم از هر ۱۴۸ نفر یک نفر و استان سمنان هر ۱۵۵ نفر یک نفر به شهادت رسیده‏اند و دارنده رتبه اول تا سوم در کشور مى‏باشند.

در میان اقشار جامعه روحانیت بیش از ده برابر میانگین کل جامعه به شهادت رسیده‏اند و بیش از ۵ برابر میانگین جامعه شهید داده‏اند (یعنى فرزندانشان به شهادت رسیده‏اند).

شهداى مؤنث بیش از ۶/۴۰۰ نفر و نزدیک به ۳% کل شهدا مى‏باشند.

حدود ۵۶/۰۰۰ نفر از شهدا متأهل و بقیه مجرد بوده‏اند این نکته که اکثریت قاطع شهدا مجرد بوده‏اند و در بین متأهلین، آنان که فرزندان کمترى داشته‏اند نسبت بیشترى را دارا هستند و در کنار این نکته حدود ۹۷% شهدا به قشر مستضعف تعلّق دارند مى‏تواند این نتیجه را بدهد که هر که سبکبارتر بوده است سبکبال‏تر به معراج شهادت پرواز کرده است. این نکته را نیز باید یادآور شد که اکثریت شهداء از پایگاه مسجد و سنگر نماز جمعه و جماعت به جبهه عزیمت کرده‏اند و بر اساس تحقیقى که روى وصیت نامه شهداء انجام یافته انگیزه اصلى آنها در پیمودن راه شهادت به ترتیب الگوگیرى از نهضت حسینى و پیروى از امام خمینى و دفاع از اسلام مورد تأکید قرار گرفته است و به این ترتیب نتیجه مى‏گیریم که با سبکبارى از تعلّقات زندگى مادى به همراه انگیزه نیرومند ایمان به مبدأ و معاد و عشق و پیروى از جایگاه امامت و ولایت، روحیه شهادت‏طلبى به فعلیت و شکوفائى مى‏رسد.

و اما آمار جانبازان دفاع مقدّس با درصدهاى مربوطه به این ترتیب مى‏باشد:

زیر ۲۱۹/۵۰۰%۲۵

تا ۱۵۱/۸۰۰%۵۰

تا ۱۹/۷۰۰% ۷۰

۷/۵۰۰%۷۰

و از میان ۴۲/۱۷۵ آزاده ۲۱/۰۰۰ نفر آنها جانباز هم هستند که در ارقام فوق ملحوظ شده است. نکات فراوان دیگرى در این زمینه وجود دارد که در فرصت مناسب باید مطرح و مورد بررسى قرار گیرد.

 

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۰، ح ۲۱٫
  2. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۸، ح ۴٫
  3. صحیح بخارى، ج ۴، ص ۲۱٫
  4. نهج البلاغه، خطبه ۲۳٫
  5. سوره بقره، آیه ۱۵۴٫
  6. سوره آل عمران، آیه ۱۶۹٫
  7. صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۶۵/۵/۲۰ ،۱۰۱٫
  8. همان، ج ۱۸، ص ۶۲/۱۱/۱۹ ،۳۲۵٫
  9. صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۶۷/۷/۱ ،۱۴۷٫
  10. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۳، ص ۱۸۳٫
  11. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۸، ح ۱۱٫
  12. بحارالانوار، ج ۶۶،ص ۳۹۳،ح ۷۵٫
  13. همان، ج ۹۷، ص ۱۴، ح ۲۴٫
  14. کنزالعمال، ج ۴، ص ۴۰۱، ح ۱۱۱۱۹٫
  15. کلمات قصار امام خمینى، صفحه ۴۵، چاپ اول.

۱۶٫سوره هود، آیه ۴۶٫

  1. صحیفه امام، جلد ۱۷، ص ۱۳۶۱/۸/۲۵ ،۹۵٫
  2. سوره توبه، آیه ۱۱۱٫
30دسامبر/16

هشدارهاى اجتماعى۱۳

سه هشدار بنیادى

 

۱ – کبر و خودبینى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

قال رسول اللّه(ص): “اِیّاکم والکبر فانّ ابلیس حمله الکبر على ان لا یسجد لآدم و ایّاکم و الحرص فأنّ آدم حمله الحرص على ان تأکل من الشّجره و ایّاکم و الحسد فأنّ بنى آدم انّما قتل احدهما صاحبه حسداً فهنّ اصل کلّ خطیئه؛)۱(رسولخدا(ص) فرمود: از تکبر دورى گزینید چه این که کبر شیطان را وادار کرد که بر آدم سجده نکند(وحال آن که دستور خدا بود) و از حرص و آز دورى کنید زیرا همین صفت باعث شد که آدم از میوه درخت (ممنوعه) بهره گیرد. و از حسد بپرهیزید که علت کشتن یکى از فرزندان آدم دیگرى را حسد بود. و (بدانید) که این سه ریشه و اساس هر خطا و گناهى است.

پیامبر اکرم(ص) در این حدیث نورانى امت خویش را از سه چیز نهى کرده و به آنان نسبت به این سه هشدار داده است:

۱- کبر

۲- حرص

۳- حسد

جالب آن است که نمونه‏هاى عینى و واقعى که گرفتار این سه صفت ناپسند شدند نیز در این سخن ترسیم شده است.

شاید بتوان از این حدیث یک نکته تربیتى را پیش از تشریح و توضیح آن دریافت کرد و آن این است که:

بهترین روش تربیت و مؤثرترین روش واداشت و بازداشت مردم به صفات نیک و بد، از راه الگو دهى و نمادها است.

یک مربى تربیتى اگر در لابلاى آموزش فضیلتها و نهى از رذیلتها به نمونه‏هاى عینى آن نیز اشاره کند هم در نفوس متربى زودتر تأثیر مى‏گذارد و هم ماندگارتر و ماندنى‏تر خواهد بود.

زیرا بشر بسیارى از معقولاتش را از راه محسوسات به دست مى‏آورد و راز داستانها و مَثَلهاى قرآن نیز همین است که انسانها از راه مطالعه در زندگى الگوها و اسوه‏هاى نیک و حسنه، راه کمال را پیش گیرند و پیش روند و با درس‏گیرى از الگوهاى منفى از رذائل و رفتارهاى نادرست دورى گزیده و از سرنوشت آنان درس عبرت بگیرند.

در این کلام نورانى مربى و معلم بشریت، جامعه بشرى را نسبت به سه آسیب بزرگ و بنیادى هشدار مى‏دهد و از آنان مى‏خواهد که با توجه به نمونه‏هاى عینى و عملى یاد شده یعنى سرنوشت ابلیس با آن سابقه طولانى در عبادت و آدم با آن مقام والاى بندگى و نبوّت، و نیز فرزندان آدم با آن جایگاه و موقعیت، عبرت بگیرند و از این صفات منفى و لغزنده بسوى سقوط و نابودى، پرهیز کنند و فضاى روح و جان خود را از ظلمت کبر و تاریکى حرص و آتش حسد پاک نگهدارند.

 

کبر و استکبار

بزرگان اخلاق در تعریف تکبّر و فرق آن با عجب گفته‏اند:

“و آن عبارت است از حالتى که خود را بالاتر از دیگرى بیند و اعتقاد برترى خود را بر غیر داشته باشد و فرق آن با عُجب آن است که آدمى خود را شخصى داند و خود پسند باشد اگرچه پاى کسى در میان نباشد، ولى در کبر باید پاى غیر نیز در میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر ببیند.”۲

به دیگر سخن تکبّر از سه عنصر تشکیل مى‏شود:

“نخست آن که براى خود جایگاهى مى‏بیند و مقامى قائل است.

دوم آن که براى دیگرى نیز مقامى ترسیم مى‏کند و در نظر مى‏گیرد.

در مرحله سوم مقام خود را به رخ دیگران مى‏کشد و خود را بالاتر و برتر از آنان مى‏بیند و بر این کار خوشنود و خوشحال مى‏گردد.”۳

در حقیقت سرزمین وجود انسان متکبر مانند میدان پر از مین است، این مین‏ها عبارت از همان “منیّت” اوست، مین “خود محورى”، خودخواهى، خودبرتر بینى، برترى جویى، فخر فروشى، و مانند آن.

اگر آدمى در مکتب الهى و در مدرسه پیامبران درس “عبودیّت” نگیرد و آن را در صفحه جان و جامعه‏اش جارى نسازد، گرفتار مین‏هاى منیّت مى‏گردد که هر آن احتمال انفجار آن هست.

فلسفه این که اگر همه پیامبران در یک زمان زندگى مى‏کردند با هم اختلافى نداشتند همین است که آنان به مقام عبدیّت و عبودیّت راه یافته‏اند، در آن مقام منیّت‏ها و منى‏ها رخت بر مى‏بندد و همه خود را بنده خدایى مى‏بینند که شایسته کبریایى و بزرگى است و غیر او چیزى و کسى نیست.

همه هرچه هستند از او کمترند

که با هستى‏اش نام هستى برند

و علت این که جبهه استکبار همواره در برابر خط رسالت و امامت موضع گرفته و گرد و غبار راه مى‏اندازد و هیاهو مى‏کند و جولان مى‏دهد، همین است که روح انسان مستکبر شکل گرفته از این است که همواره خود را بزرگ مى‏شمارد و دیگران را کوچک مى‏بیند و حاضر نیست حقیقت را بپذیرد و زیر بار واقعیتهاى زندگى برود.

 

انگیزه‏هاى تکبّر

اسباب و عواملى که باعث مى‏شود انسان روحیه تکبّر و استکبار داشته باشد چند چیز است:

۱- علم و دانش

۲- عمل و کارکرد نیک

۳- نسب و خانواده

۴- زیبایى جسمى

۵ – قوت بدنى

۶- مال و ثروت

۷- فزونى یاران و یاوران

  1. چه بسا دانشمندانى که علم آنها “حجاب اکبر” مى‏شود. به جاى آن که علم آن‏ها نردبان کمال و معرفت گردد وسیله غرور و فخر آنها بر دیگران مى‏شود و آنان را به وادى سقوط و ذلّت مى‏کشاند، پیامبر اکرم(ص) فرمود: “آفه العلم النّسیان؛۴ آفت علم فراموشى است.”

یک لحظه بیندیش اگر خداوند آنچه را داده از تو بگیرد چه خواهى کرد؟ پس به اندوخته‏هاى علمى خود مغرور مباش.

  1. برخى بر اثر انجام یک عمل نیک و انجام عبادت چنین احساسى در آن‏ها به وجود مى‏آید که گویى خود را یک سرو گردن از دیگران بالاتر مى‏پندارند و باید دیگران آنان را احترام ویژه کنند و از آنها تعریف و تمجید نمایند. به دیگر سخن کارهاى خوب خود را به رخ دیگران مى‏کشند و عبادت خود را منّتى بر دیگران به شمار مى‏آورند و دیگران را بشمار نمى‏آورند، رسولخدا(ص) درباره این گونه افراد فرمود: “کفى بالمرء شرّاً ان یحقّر اخاه المسلم؛۵ براى انسان این بدى و بدبختى کافى است که برادر مسلمانش را خوار و ضعیف سازد.”
  2. برخى از مردم به حسب و نسب عالى خود مى‏نازند، این که در یک خانواده شریف و معروف به دنیا آمده‏اند، از این که در بیت علم و تقوا مى‏زیند آن را براى خود امتیازى مى‏بینند و به رخ دیگران مى‏کشند، در حالى که از دیدگاه دین و آموزه‏هاى دینى حسب و نسب معیار و ملاک برترى نیست و هیچکس بر دیگرى جز به تقوا و انسانیت برترى ندارد. رسولخدا(ص) این گونه نگاه را آسیب اجتماعى مؤمن دانسته و فرمود: “آفه الحسب الفخر؛۶ آفت بزرگ زادگى فخر فروشى است.”
  3. چهارمین چیزى که ممکن است اسباب تکبّر و تفاخر گردد “جمال و زیبایى” و حسن ظاهر است، برخى از انسانها که از قد و قامت رعنا و زیبا برخوردارند و اندام موزون و متناسب دارند به جاى آن که از خالق و آفریننده خویش یاد کنند و شکرگزار او باشند به مخلوقى مانند خود تفرعن مى‏فروشند و دیگران را که فاقد چنین نعمتى هستند و از درجه زیبایى کمترى برخوردارند مورد سرزنش و نکوهش قرار مى‏دهند و این آفتى است که پیامبر(ص) نسبت به آن هشدار داده‏اند: “آفه الجمال الخیلاء؛۷ آفت زیبایى تکبّر است.”

البته این روحیه در بین زنان شدت و شهرت بیشترى دارد. چه این که به تعبیر مولاى مؤمنان على(ع): “انّ النّساء همّهنّ زینه الحیاه الدّنیا؛۸ به درستى که زنان همّتشان آرایش زندگى دنیاست.”

ولى همه باید بدانند که زینت و زیبایى پایدار نیست، ممکن است یک حادثه کوچک باعث شود که چهره زیبا و اندام موزون تبدیل به قیافه‏اى وحشتناک و غیر قابل تحمّل گردد.

  1. پنجمین سبب از اسباب تکبر بهره مندى از مال و ثروت فراوان است، ثروت اندوزان و سرمایه دارانى که از سرمایه انسانى بى‏بهره‏اند به پول و مال و منال خود مى‏بالند و دیگران را به این وسیله به چیزى نمى‏انگارند، خانه‏هاى مجلّل و مرکب‏هاى مدرن خود را وسیله تفاخر و تکبّر قرار مى‏دهند و گاه مؤمنان فقیر را با تعبیرهایى از قبیل این که خرج یک روزه من به اندازه تمام دارایى توست، تحقیر مى‏کنند این گونه کسان غافلند از این که اگر مال و ثروت مایه آبرومندى و عزّت بود امروز نام قارون‏ها به عنوان یک مظهر فزون خواهى و تکاثر مورد ملامت قرار نمى‏گرفت و ضرب المثل در حرص و آز نبود.

قرآن عاقبت قارون را که به فرمان خدا زمین او را در کام خویش فرو برد، درس عبرتى براى همه ثروتمندان از خدا بى خبر قرار داده و هشدار داده است که: “الهکم التّکاثر؛۹ افزون‏طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (واز خدا غافل ساخته است).”

  1. عامل ششم در پیدایش تکبّر در برخوردهاى اجتماعى، بهره مندى از قدرت و نیروى جسمانى با موقعیت سیاسى و اجتماعى است. کسانى که به هر دلیل به قدرت دست یافته‏اند و برو بیایى براى خود دارند، در این گیرو دار خود را گم کرده و به این ظواهر فریبنده دل مى‏بندند گاهى تبختر و خود بزرگ بینى در آنان به حدّى مى‏رسد که خودشان را خدا و یا سایه خدا مى‏پندارند(انا ربّکم الأعلى – السّلطان ظلّ اللّه) اما اگر معناى سایه خدا را درک مى‏کردند از این حالت منفى و تنفرآمیز خود بر مى‏گشتند، زیرا سایه همواره تابع صاحب سایه است، وقتى شاخه‏هاى درخت به حرکت در مى‏آید سایه هم متحرّک دیده مى‏شود، هنگامى که درخت و شاخه‌هایش ثابت و آرام است سایه هم ثابت به نظر مى‏رسد.

کسى که مى‏گوید من سایه خدایم باید مطیع و فرمانبردار او باشد و تابع حرکات و سکنات صاحب سایه باشد.

و گرنه ادّعاى او ادّعایى پوچ و بى اساس و برخاسته از یک خود فریبى و مردم فریبى است.

  1. هفتمین و آخرین عاملى که ممکن است آدمى را به درد بى درمان و نابود کننده تکبّر گرفتار سازد، فزونى یاران و مددکاران و کثرت پیروان و مریدان و اطرافیان است.

ممکن است عالمى به کثرث شاگردان و شیخ قبیله‏اى به وسیله زیادى اقوام و پادشاهى به وسیله لشکریان انبوه، و مُرادى به وسیله زیادى مریدان گرفتار این حالت زشت و ناپسند تکبّر قرار گیرند.

لکن اگر دیده بصیرت باشد و به جاى خود بینى، خدابینى بر وجود آدمى پرتو افکند همه این وسایل غرور و کبر تبدیل به وسیله کمال و سعادت مى‏گردد و آدمى را از فرش به عرش و از ملک به ملکوت به پرواز در مى‏آورد:

بزرگان نکردند در خود نگاه

خدابینى از خویشتن بین مخواه

 

فروتنى و تواضع

نقطه مقابل تکبّر و خودخواهى تواضع و فروتنى است، مطرح کردن بحث تکبّر بدون اشاره به موضوع تواضع ناقص و ناتمام است از این رو اشاره‏اى کوتاه به این صفت زیباى اخلاقى که آثار اجتماعى فراوان دارد نیز خواهیم داشت.

در روایات دینى و آیات قرآنى هم این دو در مقابل هم مطرح شده‏اند: “اذلّه على المؤمنین اعزّه على الکافرین؛۱۰ ذلّت و عزّت را قرآن در برابر هم قرار داده و على(ع) مى‏فرماید: “ضادو الکبر بالتواضع؛۱۱به وسیله تواضع با تکبّر مقابله کنید”

در جاى دیگر قرآن یکى از ویژگیهاى “بندگان شایسته خدا را” تواضع بر شمرده و مى‏فرماید: “و عبادالرّحمن الّذین یمشون على الأرض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛۱۲ بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبّر بر زمین راه مى‏روند و هرگاه که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند) به آنها سلام مى‏گویند(و با بزرگوارى و کرامت از کنار آنان مى‏گذرند).”

در ساحت و صحنه اجتماع تواضع ثمرات و نتایج فراوانى دارد، زیرا انسان متواضع مانند درخت پر ثمره‏اى است که در دسترس همگان قرار مى‏گیرد.

سر فرو مى‏آورد هر شاخه از بارآورى

مى‏کند افتادگى انسان اگر دانا شود

درخت‏هاى انار، هلو و مرکبات آن چنان فروتنند که بچه‏هاى کم سن و سال هم به آنها دسترسى دارند، برخلاف برخى درختان میوه دار و یا بى ثمر که به آسانى نمى‏توان به شاخ و برگهاى آنها دست یافت.

مؤمن باید آنچنان زندگى کند که به درد همه برسد، امکان دسترسى به او آسان باشد و برقرارى ارتباط با او دست انداز نداشته باشد، از این رو در روایات اسلامى مى‏خوانیم:

“بخفض الجناح تنتظم الأمور؛۱۳ با تواضع و محبّت کارها نظم و سامان مى‏یابد.”

بویژه مدیران و مسؤلان باید از این ویژگى رفتارى در حد اعلى برخوردار باشند تا بتوانند براى ارباب رجوع گره‏گشایى کنند.

کسیکه در برج عاج زندگى مى‏کند و از متن جامعه گریزان است نمى‏تواند ادعاى رهبرى و اداره اجتماع را داشته باشد، روشنفکرانى که اُتو کشیده و پرستیژى زندگى مى‏کنند در جامعه دینى جایگاهى ندارند. زیرا در جامعه دینى (خفض جناح) یکى از نشانه‏هاى انسان خدوم و خادم اجتماع است و آنکه از این نعمت بى‏بهره است شایستگى اداره امور مردم و پذیرفتن مدیریت و مسؤلیت را ندارد کوتاه سخن آن که: یکى از هشدارهاى اجتماعى جدى که آیات و روایات نسبت به آن با شدّت و کثرت اشاره کرده‏اند و مردم را از آن بازداشته‏اند رواج روحیه تکبّر و خودخواهى در جامعه دینى است و در برابر یکى از خصلتهایى که بر گسترش آن تأکید شده است، روحیه فروتنى و تواضع در ساحت اجتماع و در ارتباط با دیگران است.

حدیثى که در اول این فصل از پیامبر بزگوار اسلام(ص) عنوان کردیم داراى سه هشدار بزرگ اجتماعى بود که به بخش اول آن اشارت کردیم و ادامه آن را در بخشهاى بعدى نوشتار دنبال خواهیم کرد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. نهج الفصاحه، شماره ۹۳۱٫
  2. معراج السعاده، نراقى، ص ۲۶۸٫
  3. اخلاق در قرآن، آیه اللّه مکارم شیرازى، ج ۲، ص ۴۳٫
  4. میزان الحکمه، ج ۱، مترجم، ص ۱۷۸٫
  5. نهج الفصاحه، شماره ۲۱۶۶٫
  6. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۱۷۸٫
  7. همان.
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳٫
  9. سوره تکاثر، آیه ۱٫
  10. سوره مائده، آیه ۵۳٫
  11. تصنیف غررالحکم، حدیث ۵۱۴۸٫
  12. سوره فرقان، آیه ۶۳٫
  13. غررالحکم، حدیث ۴۳۰۲٫
30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

اخبار جهان اسلام

 

نیروهاى امنیتى مصر ۶۰ عضو اخوان‏المسلمین را بازداشت کردند.

شهرک نشینان صهیونیست با حمایت نظامیان اشغالگر به فلسطینى‏هاى بى دفاع وحشیانه یورش بردند.(۸۷/۹/۱۶)

تظاهر کنندگان عراقى: اعتراض‏هاى ما همه پرسى علیه قراداد امنیتى است.(۸۷/۹/۱۷)

پرتاب کفش‏هاى خبرنگار عراقى، تیتر یک رسانه‏هاى جهان شد. سیلى مردم عراق بر گوش بوش آدمکش فرود آمد.

هنیه:محاصره غزه محبوبیت حماس را افزایش داد.(۸۷/۹/۲۶)

تظاهرات ضد آمریکایى در حمایت از خبرنگار عراقى گسترش جهانى یافت.

اعتراف دانشکده جنگ آمریکا:حزب اللّه لبنان بهتر از هر کشور عربى با اسرائیل جنگید.

با تعطیل شدن نانوایى‏ها در غزه، قحطى و مرگ مردم غزه را تهدید مى‏کند.(۸۷/۹/۳۰)

ورود خبرنگاران با کفش ممنوع!

طرح صلح ملا عمر را پادشاه عربستان به کرزاى داد.

منتظرالزیدى: از پرتاب کفش‏هایم به شیطان بزرگ پشیمان نیستم.(۸۷/۱۰/۱)

حمایت مالى عربستان از مخالفان حزب اللّه در انتخابات پارلمانى لبنان لو رفت.

(۸۷/۱۰/۲)

کرزاى: ناتو از آدمکش‏ها براى کشتار غیرنظامیان استفاده مى‏کنند.

هزاران فرانسوى اقدامات ضد اسلامى در این کشور را محکوم کردند.

منتظر الزیدى خبرنگار عراقى:مرا با برق و سیگار شکنجه کردند. هرگز از بوش عذرخواهى نمى‏کنم.(۸۷/۱۰/۳)

تظاهرات میلیونى در بغداد به حمایت از خبرنگار عراقى صورت گرفت.(۸۷/۱۰/۴)

واکنش جهانى و منطقه‏اى به احتمال مذاکرات مستقیم سوریه و اسراییل ابراز شد.

جهاد اسلامى:امیدواریم این اقدام سوریه موجب نقض منافع ملت فلسطین نشود.

حزب اللّه لبنان فاش کرد: برخى رژیم‏هاى عرب بر محاصره غزه اصرار دارند.

(۸۷/۱۰/۵)

۲ شرط اسد براى مذاکره با تل‏آویو پایان اشغال جولان و نظارت آمریکا اعلام شد.

وزیر جنگ رژیم صهیونیستى: غزه را ویران مى‏کنیم.(۸۷/۱۰/۷)

حزب اللّه لبنان: مقاومت را از امام حسین)ع( آموخته‏ایم.

جهان اسلام در انتظار انتقام، روز آتش و خون در غزه سران عرب مرده‏اند؟!

تروریستها ۷۶ نفر را در کاظمین به خاک و خون کشیدند.(۸۷/۱۰/۸)

همبستگى بى سابقه جهانى با مردم غزه مفتى عربستان:صهیونیست‏ها را بکشید.

(۸۷/۱۰/۹)

سید حسن نصراللّه خواستار قیام ملت مصر در برابر رژیم قاهره شد.

در اعتراض به همدستى قاهره با صهیونیست‏ها در فاجعه غزه، “مبارک سرنگون باد” فریاد سراسر مردم مصر بود.

(۸۷/۱۰/۱۰)

روزنامه صهیونیستى جروزالم پست: خطاى جنگ ۲۰۰۶ را تکرار کردیم، شکست در غزه حتمى است.

وزیر خارجه رژیم صهیونیستى:ما در غزه فقط به نظامیان حمله مى‏کنیم!(۸۷/۱۰/۱۱)

لوس آنجلس تایمز: پیروز جنگ غزه حماس و ایران است.

انزجار جهانى از صهیونیست‏ها و سران سازشکار عرب اعلام شد. وحشت مبارک از کودتا و تصفیه گسترده در ارتش مصر صورت گرفت.(۸۷/۱۰/۱۲)

نیروهاى عراقى کنترل امنیتى منطقه سبز و فرودگاه‏هاى بغداد و بصره را بر عهده گرفتند.

اولمرت: بمباران غزه، خواست سران عرب است.

سید حسن نصراللّه: نتیجه جنگ در غزه شکست اسراییل خواهد بود.(۸۷/۱۰/۱۴)

سید حسن نصراللّه: غزه شکست نمى‏خورد، حتى با خیانت سران عرب.

حملات موشکى حماس به ۷ شهر اسرائیل و اعتراف آمریکا و آلمان به استیصال رژیم صهیونیستى اعلام شد.(۸۷/۱۰/۱۵)

 

اخبار داخلى

 

۲۲۰ مصوبه، ره آورد دومین سفر هیئت دولت به آذربایجان شرقى است.

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: خانه نشین کردن نیروهاى با تجربه از اشتباهات بزرگ است.

(۸۷/۹/۱۶)

وزارت نفت: زمستان امسال قطعى گار نداریم.

احمدى نژاد در دیدار رئیس جمهور اکوادور: روابط ایران و اکوادور نوپا ولى در حال گسترش مى‏باشد.(۸۷/۹/۱۷)

رهبر انقلاب در پیام به کنگره عظیم حج: افق پیش روى امت اسلامى از همیشه روشن‏تر است.(۸۷/۹/۱۸)

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در خطبه‏هاى نماز عید قربان: برخى سران بى وجدان عرب در فاجعه غزه مقصرند.

رویانیان، میزان سهمیه بندى بنزین هیچ تغییرى نمى‏کند.(۸۷/۹/۲۰)

ایران به تجهیزات منحرف کننده موشک‏هاى ضد تانک دست یافت.(۸۷/۹/۲۱)

بازگشت حجاج به کشور از امروز آغاز شد.

(۸۷/۹/۲۳)

در نامه خزاعى به دبیر کل سازمان ملل مطرح شد؛ ایران خواستار مداخله فورى سازمان ملل براى جلوگیرى از جنایات رژیم صهیونیستى در غزه شد.(۸۷/۹/۲۴)

رهبر انقلاب: کار مملکت با آمدن شاه سلطان حسین‏ها تمام است.

رهبر انقلاب در اجتماع پرشور دانشجویان دانشگاه علم و صنعت: جنبش دانشجویى باید عدالتخواه و ضد استکبارى باشد.

(۸۷/۹/۲۵)

رهبر انقلاب: تفرقه افکنى علیه شیعه و سنى در یک مرکز واحد سازماندهى مى‏شود.

(۸۷/۹/۳۰)

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى: وارد کردن اعراب به موضوع هسته ایران توطئه‏اى جدید است.

رئیس مجلس در همایش ملى ۳۰ سال انقلاب اسلامى: زمانه‏اى نیست که با آزمون و خطا جلو برویم.

نمایشگاه دستاوردهاى ۳۰ ساله وزارت علوم در تهران گشایش یافت.

عضو شوراى مرکزى حزب مشارکت: برخى اصلاح طلبان میرحسین موسوى را به خاتمى ترجیح مى‏دهند.(۸۷/۱۰/۲)

نخست وزیر مالزى در ایران: سرمایه گذارى در ایران را افزایش مى‏دهیم.

وزارت نفت موظف به دوگانه سوز کردن ۳۰۰ هزار دستگاه خودرو شد.(۸۷/۱۰/۳)

رئیس جمهور در اجلاس پایانى ارائه کرد. ۶ پیشنهاد ایران روى میز وزیران اکو درتهران قرار گرفت.(۸۷/۱۰/۴)

دانشجویان بسیجى در حمایت از آزادى خبرنگار عراقى، آدمک بوش را کفش باران کردند.

پرداخت نقدى یارانه‏ها منتفى شد.

(۸۷/۱۰/۵)

احمدى نژاد: شجاعت و مقاومت ملت ایران ثمره عاشوراست.

مشکل اصلى آمریکا از زبان جان بولتون: ایرانى‏ها مثل ما دنیا طلب نیستند، بازدارندگى بى معنى است.

رئیس مجلس شوراى اسلامى: طرح تحوّل اقتصادى دولت باید اصلاح شود.

(۸۷/۱۰/۷)

موسوى خویینى‏ها: اصلاح طلبان دیدگاههاى میر حسین را قبول ندارند.

وزیر نیرو: ایران نیروگاه خورشیدى ساخت.

رسیدگى به ۸۴ پرونده میلیاردى در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادى انجام شد.

(۸۷/۱۰/۸)

حکم تاریخى رهبر انقلاب براى مقابله با کافران حربى: هر کس در دفاع از مردم غزه کشته شود شهید است.

روحانى مجاهد، آیت اللّه جمى به لقاء اللّه پیوست.(۸۷/۱۰/۹)

رئیس جمهور، لایحه تحوّل اقتصادى را امروز به مجلس تقدیم مى‏کند.

(۸۷/۱۰/۱۰)

مجلس یک فوریت لایحه هدفمند کردن یارانه‏ها را تصویب کرد.

دانشجویان: براى شهادت آماده‏ایم ما را به غزه اعزام کنید.(۸۷/۱۰/۱۱)

خروش سراسرى ملت ایران در دفاع از مردم غزه سرداده شد.(۸۷/۱۰/۱۴)

ادامه تحصن دانشجویان در فرودگاه‏ها براى اعزام به غزه برقرار است.

 

اخبار خارجى

 

جزئیات جلسه محرمانه ملک عبداللّه و شیمون پرز در نیویورک فاش شد. جلسه موسوم به کنفرانس ادیان که چند هفته قبل در نیویورک برگزار شد در حقیقت چیزى جز نوعى پوشش براى برگزارى نشست محرمانه میان مقامات سعودى و رژیم غاصب صهیونیستى نبوده است.(۸۷/۹/۱۷)

شوراى امنیت براى بررسى فاجعه بمبئى تشکیل جلسه داد.

شورش‏هاى خیابانى علیه عملکرد پلیس، سراسر یونان را فرا گرفت.(۸۷/۹/۲۰)

تازه‏ترین اعتراف کاخ سفید، رایس: اشغال عراق خطاى استراتژیک بوش بود.

اکثر مردم آلمان هولوکاست را ساختگى مى‏دانند.(۸۷/۹/۲۱)

تایمز: منابع مالى طالبان را غرب تأمین مى‏کند.

بحران مالى، غرب را آماده انفجار کرد. آشوب‏هاى خیابانى، آمریکا و ۲۰ کشور اروپایى را فرا گرفت.(۸۷/۹/۲۳)

لیبى پس از ۴۰ سال صاحب قانون اساسى شد.(۸۷/۹/۲۴)

کارتر: اسرائیل به روند صلح در منطقه پایبند نیست.(۸۷/۹/۲۵)

تحقیر بوش در عراق بازتاب جهانى داشت. الجزیره: لنگه کفش خبرنگار عراقى به بوش نخورد، امّا همه سفر او را تحت تأثیر قرار داد.

(۸۷/۹/۲۶)

رایس: تنها راه تغییر رژیم ایران حمایت از جامعه مدنى و نیروهاى دموکراسى خواه است.(۸۷/۱۰/۱)

رژیم صهیونیستى از فروش سیستم موشکى اس – ۳۰۰ روسیه به ایران ابراز نگرانى شدید کرد.

تشدید جنگ نرم با آغاز دولت اوباما، بودجه ۷۰۰ میلیون دلارى آمریکا براى کودتاى رسانه‏اى در کشورهاى مستقل ارائه شد.

(۸۷/۱۰/۳)

نظامیان پاکستان و هند به حال آماده باش کامل درآمدند.

بشار اسد احتمال مذاکره مستقیم با تل آویو را بعید ندانست.(۸۷/۱۰/۴)

لس آنجلس تایمز: محاکمه بوش کافى نیست، ساختار باید عوض شد.(۸۷/۱۰/۵)

تحلیلگر روسى: سال ۲۰۰۹ شاهد جنگ داخلى در آمریکا خواهیم بود.(۸۷/۱۰/۱۱)

30دسامبر/16

نکته‏هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى ۲ (سلام الله علیه) قسمت دوم

 

یاسر جهانى پور

 

 

نکته ۸: توجه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیت

استاد الهى ما فرماید: توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت یکى از منازل مهمّه سالک است که قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امراست.۱

شرح: این منزل یکى از منازل مهم سلوک به شمار مى‏رود زیرا توجه به ذلّ عبودیت باعث تقویت خضوع و فروتنى در برابر خالق مى‏شود و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم مى‏گردد که نهایت آن حال محو و نابودى سالک در ذات احدیت است. انسان وقتى خود را مملوک خدا مى‏بیند و همه شئون خود را از خدا مى‏بیند و هرگونه استقلالى را از خود نفى مى‏کند، خود را به تمام معنى عبد و بنده خدا مى‏یابد و خدا را مالک مطلق و حقیقى خویش مى‏بیند در این صورت است که وى به وظیفه بندگى قیام مى‏کند و در مسیر عبودیت الهى گام بر مى‏دارد. روح عبادت چیزى نیست جز اینکه انسان خود را به مملوکیت خدا در آورد و در تمام اعمال اختیارى تبعیت از خواست و رضاى مولاى خویش کند. بنابراین عبادت خدا و بندگى او جز این نیست که انسان خود را در پیشگاه الهى چیزى به حساب نیاورد و خویشتن را به تمام معنى در مملوکیت خدا در آورد.از این رو لازمه بندگى تابع بودن مطلق است.

هر اندازه انسان بیشتر به وابستگى و مملوکیت و بنده بودن خود التفات و توجه پیدا کند و هرچه بیشتر به وظیفه بندگى که همانا اطاعت محض از ربّ و مولاست قیام کند به همان اندازه در مسیر نزدیکى به خدا به پیشرفتهاى بیشترى نائل مى‏آید. بنابراین مهمترین اثرى که از این توجه نسبت به خود و خداى خود براى انسان حاصل مى شود فروپاشى غرور و منیّت و انانیت و خودبینى است که بزرگترین و مهمترین عامل و مانع در دورى و بعد انسان از قرب و جوار حقتعالى است. به همین خاطر است که حضرت امام مى‏فرمایند: هرچه نظر انیّت و انانیّت در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است و حجاب خودبینى از جمیع حجب ضخیم‏تر و ظلمانى‏تر است و خرق این حجاب ازتمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب را مقدمه است بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است،۲ این توجه به خود شامل دو امر است یااینکه انسان عملى که انجام مى‏دهد آن را از خود ببیند و براى خود در انجام آن استقلالى قائل باشد و یا این است که دائم توجه و وجهه باطنش به تهذیب ظواهر و معطوف به شهوات و لذات و نفسانیات بوده باشد. حضرت امیرالمؤمنین که از قهرمانان وادى عبودیت حقتعالى است در بیانى گوهربار مى‏فرمایند: “الهى کفى بى عزاً ان تکون لک عبداً و کفى بى فخراًان اکون لى رباً”۳ پروردگارا این عزت براى من بس که بنده تو باشم و این افتخار براى من بس که تو رب ومالک من باشى.امام خمینى مى‏فرمایند: باز تذکر مى‏دهم که در هر حال به خود امیدى نداشته باشد که غیر از حقتعالى از کسى کارى بر نمى‏آید و از خود حق تعالى با تضرّعو زارى توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه ان شاءاللّه غالب آیى.۴

 

نتیجه عبودیت حقیقى

“قال الصادق(ع): العبودیه جوهره کنهها الرّبوبیّه”.۵ وقتى انسان به وظیفه بندگى عمل کند و به تمام معنى خود را در مملوکیت خدا در آورد و دل را تسلیم حق کند در این صورت خداوند نیز او را به بندگى مى‏پذیرد و به این مقام مفتخر مى‏کند؛پس از وصول سالک به مقام فنا که عبارت از عبودیت کامل است، خداوند به مرتبه ولایت خود در چنین بنده‏اى تصرّف مى‏کند و در نتیجه بنده‏اى که به فنا رسیده و ذات او در ذات حق فانى شده است به ولایت خدا در عالم تصرّف کرده و به ربوبیّت حق در عالم ربوبیّت دارد.به همین خاطراست که حقتعالى در قرآن کریم هدف خلقت جن وانس را، عبادت بیان کرده است. “و ما خلقت الجنّ والانس الّا لیعبدون”۶ زیرا که تنها با عبادت حقیقى است که مى‏توان به جوار قرب و رحمت خداوند رسید.

امام مى فرمایند: کسى که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلت بندگى را در ناصیه خود گذارد وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند.۷ در هر حال عبودیت و عبادت حقیقى زمانى براى سالک دست مى‏دهد که هیچ منفعت طلبى و هواى نفسى در آن نباشد. حتى اگر عبادت براى دورى از دوزخ و یا رسیدن به بهشت باشد، نزد عرفا عبادت واقعى تلقى نمى‏شود. زیرا که در مسلک عرفا اینگونه عبادت نیز از روى هواخواهى و منفعت طلبى است و در نظر اولیاء الله این نوع عبادت نوعى شرک محسوب شده و جز دورى از خدا براى عابد نتیجه‏اى نخواهد داشت. کما این که امام خمینى(ره) مى‏فرمایند: تا رسوم عبودیت و غیریت و انانیت باقى است و عابد و معبود و عبادت و اخلاص و دین در کار است شوب به غیریّت و انانیّت است و این شرک است پیش ارباب معرفت.۸

 

نکته ۹: توجه به حضور خداوند

مؤمن آن کسى است که قلبش حضور حق و احاطه قوى آن ذات مقدّس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.۹

در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیر باز گفت و گوهاى دامنه دارى در میان پیروان مکاتب الهى به ویژه متکلّمان مسلمان صورت گرفته است، در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلى اخلاق اسلامى‏اند در بیان اهمیّت و جایگاه ایمان گفته‏هاى فراوانى وجود دارد. در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر در نصایح خود به ابوذر غفارى مى‏فرماید: اى ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند محبوب‏تر از ایمان به او و خوددارى از آنچه نهى مى‏کند نیست.۱۰ و نیز امام صادق(ع) در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن مى‏فرماید: هرگاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر کنند، هر آینه گردن‏هاى آنان در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان براى آنها سهل و اطاعت از ایشان برایشان نرم و لطیف خواهد شد.۱۱

 

نکته: مراتب ایمان

باید دانست که حقیقت ایمان داراى مراتب و درجات و قابل نقصان وکاهش است.پس از آنکه فرد اسلام آورده و شهادتین را به زبان جارى کرد چون حقیقت شهادتین رابه قلب خود برساند داخل در ایمان اصغر که پایین‏ترین مراتب ایمان است شده است. همچنان که حقتعالى در وصف گروهى که از حد اسلام زبانى خارج نشده و به ایمان نرسیده‏اند مى‏فرماید: “قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا”۱۲ چون بنده از حد ایمان قلبى خارج شده و به ایمان بااعضا و جوارح روى آورد داخل در ایمان اکبر، و چون ایمان را به روح و جان خود رسانید به ایمان کبرى رسیده است. بنابراین به همه این افراد مؤمن مى‏گویند منتهى با احتساب درجات بطورى که از روایات و آیات معلوم مى شود، عوامل بسیارى در کاهش یا افزایش ایمان در انسان مؤثرند؛ به عنوان مثال خداوند در سوره انفال آیه ۲ مى‏فرماید: مؤمنان آن کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشانبلرزد و چون آیات او بر ایشان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل کنند.

امام صادق به یکى از پیروان خود فرمود: اى عبدالعزیز به راستى ایمان ده درجه است به مانند نردبان که بایست پله پله از آن بالا رفت.پس کسى که داراى دو درجه از ایمان است به آنکه داراى یک درجه از ایمان است نباید بگوید تو را ایمانى نیست و همینطور تا به دهمى برسد و آن را که در درجه پایین‏تر از توست نباید ساقط از ایمانش پندارى که اگر چنین باشد آنکه در درجه بالاتر از توست مى‏بایست تو را ساقط از ایمان پندارد.۱۳

انسان مؤمن چون به درجه فناى فى الله رسید و ذات خود و ذوات همه عالم را نابود و فانى در ذات حقتعالى دید، خدا را همه جا مشاهده کرده و احاطه و قدرت و علم و سایر اسماء و صفات او را در همه جاى این عالم به عینه مشاهده خواهد کرد. نتیجه این شهود که همانا عبارت اخراى وصول به مرتبه حق الیقین است همان است که نه تنها از این بنده گناهى سر نمى‏زند، که حتى فکر گناه هم نخواهد کرد زیرا چنین کسى از آنهایى است که دائم (چه ایستاده، چه نشسته، چه خوابیده) به یاد خدابوده و هر لحظه بر ایمانشان افزوده مى شود، بنابراین مؤمن واقعى کسى است که احاطه پروردگار را با تمام وجود احساس کرده و در نتیجه هیچگاه نافرمانى مولاى خود را نکند.

 

آثار و فواید ایمان

از مهمترین فواید و آثار ایمان که خداوند براى مؤمنان بیان کرده و در قرآن به آنها اشاره فرموده مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- آرامش روحى: “هوالذى انزل السکینه فى قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم”.۱۴

۲- روشن بینى وتشخیص حق ازباطل: “یا ایّها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقاناً”.۱۵

۳- برکات دنیوى: “ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض.”۱۶

۴- محبوبیت دربین مردم: “انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً.”۱۷

۵ – فلاح و رستگارى اخروى: “یا ایّها الذین آمنوا هل ادلّکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون”۱۸

امام مى‏فرمایند: ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست وچه..،نه ایمان یک مسئله‏اى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدت به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را.خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طورنیست لکن چون ایمان نیامده است تأثیر نمى‏کند مثلاً نوع مردم این طور هستند که در یک شب تاریکى اگر یک مرده‏اى در محلى باشد پیش او مى‏ترسند بخوابند و همه عقیده‏شان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد هیچ کارى از او نمى‏آید عقلشان مى‏گوید که این مرده است. لکن این مطلب به قلب نرسیده این فرق مابین ادراک عقلى و ایمان است. اگر مسأله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد آن مسأله عقلى تأثیرش کم است.ایمان عبارت ازاین است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کرده‏اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه شود، باورش بیاید، این محتاج به یک مجاهده‏اى است تا به قلب، شما بفهمید.۱۹

 

نکته ۱۰: تعریف دنیا

مقصود از دنیا هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خود مشغول کند.۲۰

با توجه به کلمات بزرگان دنیا و آخرت در نقطه مقابل هم قرار دارند.انسان به طور کلى اعمال خود را یا براى دنیا انجام مى‏دهد و یا براى آخرت و به عبارت دیگر انسان در قلب خود یا محبت دنیا دارد و یا محبت آخرت. همچنان که پیغمبر فرمود: “حبّ الدنیا و حب اللّه لا یجتمعان فى قلب ابداً.”۲۱

باید توجه داشت که دنیا به زمین و آسمان و درخت و خوراک و پوشاک و امثال آن اطلاق نمى شود. این همه از نعم الهى و از مظاهر رحمت و قدرت اوست. دنیا چیزى است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند، یعنى هر چیزى که انسان مستقلاً به آن توجه کند و میل و گرایش و علاقه‏اى به آن پیدا کند و این میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد؛ حال این توجه یا از امور دنیوى است و یا حتى مى‏تواند از امور اخروى باشد که با اهداف دنیا طلبانه انجام مى‏گیرد. اگر توجه نفس به امور دنیوى رو به فزونى گیرد رفته رفته بر غفلت او از خدا افزوده مى‏شود تا آنجا که دیگر مجالى براى توجه به ذات مقدس حقتعالى باقى نمى ماند.

 

نکته۱۱: توکّل

عامه موحدین حقتعالى را خالق مبادى امور و کلیّات جواهر و عناصر اشیاء مى‏دانند و تصرّف او را محدود مى‏دانند و احاطه ربوبیّت را قائل نیستند، اینها به حسب لقله لسان گاهى میگویند مقدّر امور حق است…ولى صاحب این مقام نیستند، نه علماً و نه ایماناً و نه شهوداً و وجداناً. این دسته از مردم در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نکنند و جز به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند و اگر در ضمن گاهى توجهى به حق کنند و از او مقصدى طلبند یا از روى تقلید است یا از روى احتیاط…طایفه دوم اشخاصى هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد شدند و تصدیق کردند که حقتعالى مقدر امور است و مسبب اسباب و مؤثر در دار وجود و قدرت و تصرّف او محدود به حدى نیست اینها در مقام عقل توکّل به حق دارند…از این جهت خود را متوکّل دانند و دلیل بر لزوم توکّل نیز اقامه کنند… . یکى آنکه حقتعالى عالم به احتیاج عباد است یکى آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات یکى آنکه بخل در ذات مقدّسش نیست یکى آنکه رحمت و شفقت بر بندگان دارد. پس لازم است توکّل کردن بر عالم قادر غیر بخیل رحیم بر بندگان…این طایفه به مرتبه ایمان نرسیده و از این جهت در امور متزلزلند…طایفه سوم آنان‏اند که تصرّف حق را در موجودات به قلوب رسانده و قلوب آنها ایمان آورده به اینکه مقدّر امور حقتعالى و سلطان و مالک اشیاء اوست و با قلم عقل در الواح دلها ارکان توکّل را رسانده‏اند اینها صاحب مقام توکّل هستند ولى این طایفه هم در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلفند تا به درجه اطمینان و کمال برسد که آن وقت درجه کامله توکّل در قلوب آنها ظاهر شود و تعلّق و دلبستگى اسباب پیدا نکنند.۲۲

“قال اللّه تعالى: الّذین صبروا و على ربّهم یتوکّلون”۲۳

صاحب منازل السائرین مى‏فرماید: توکّل واگذار نمودن تمام امور است به صاحب آن و اعتماد نمودن بر وکالت اوست و بعضى گفته‏اند: “التوکّل على اللّه انقطاع العبد فى جمیع مایأمله من المخلوقین؛۲۴ یعنى توکّل بر خدا، بریدن بنده است تمام آرزوهاى خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آنها.”

به بیانى دیگر توکّل، اعتماد و اطمینان قلبى انسان به خداوند در همه امور خویش و بیزارى از هر قدرتى غیر از او و نتیجه کارها را به او واگذار کردن است. تحقق این حالت در انسان متوقف است. بر تحقق چند حالت: اول: ایمان به اینکه خداوند بر سختى‏ها و مصائب و دشواریهاى بنده آگاه است و به همه آنها علم دارد. دوم: ایمان به اینکه خداوند در برآوردن حاجات بنده قادر بوده و محتاج به غیر خود نیست. سوم: ایمان به اینکه، هیچ قدرت و قوّتى جدا از قدرت خداوند در کار عالم و آدم اثر گذار نیست و همه علل و اسباب مقهور قدرت الهى‏اند و تحت اراده او عمل مى‏کنند که خود در واقع مرتبه‏اى از مراتب توحید است و بالأخره اعتقاد به اینکه خداوند هر وقت خود صلاح بداند، در رفع مشکل و برآوردن حاجت بنده اراده خواهد فرمود پس اساس و ریشه توکّل، توحید است و جز با حصول توحید شکل نمى‏گیرد. با احتساب این امور انسان متوکّل و مؤمن هرگاه قصد انجام کارى را نمود و اسباب و ابزار عادى آن را نیز فراهم کرد، مى‏داند که تنها سبب مستقل در تدبیر امور خداوند است و هیچگونه اصالت و استقلالى براى خود و اسباب و عللى که به کار مى‏گیرد قائل نیست. پس بر خداوند توکّل مى‏کند. بنابراین توکّل در این مقام عبارت است از نفى انتساب امور به انسان یا اسباب و علل طبیعى و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.۲۵

 

درجات توکل

برخى انسانها توکّل را از حد زبان نگذرانده و در مقام قلب قدرت خدا را محدود مى‏دانند. برخى در حد عقل و به مقام برهان ادراک کرده‏اند که خالق و مبدأ امور خداوند است و توکلشان در همین حدّ است. به فرموده امام توکّل براى این دو گروه ثابت نمى‏شود. اما آنانکه برهان عقلى را با معارف شهودى آمیخته و به عالم قلب و روح رسانده‏اند داراى مراتب متفاوت توکّل هستند. اولین درجه توکّل این گروه به خداوند، همانند اعتماد انسان است به وکیلى که براى انجام کارهایش بر مى‏انگیزد. این مرتبه توکّل براى کسانى است که در مرحله اول از سلوک الى اللّه هستند. در این حالت بیشتر توجه سالک معطوف است به این نکته که اصل توکل را درست و صواب در خود داشته باشد و در واقع التفات بیشتر فرد به عنوان وکالت است، یعنى نه خود را مى‏بیند و نه وکیل خود را. هنگامیکه سالک سفر اول را تمام کرده و داخل در سفر دوم شدو به مقام فنا رسید، از اصل توکّل غافل شده و در خود وکیل یعنى حقتعالى فانى و مستهلک است. اما عالى‏ترین درجه توکل براى کسانى است که به مقام بقا رسیده و حالتشان ملکه صحو بعد محو و تمکین است، این گروه که جماعت اندکى از سلّاک الى اللّه را شامل است هم التفات به اصل توکّل دارند، هم وکیل و هم به خود.

یکى از نکات مهم این است که توکّل یکى از منازل ارفع و بلند سالکان الى اللّه است. پیش از این گفتیم که کسى مى‏تواند متوکّل باشد که چهار مرحله ایمان را قبل از آن، گذرانده باشد آنگاه مى‏تواند خود را اهل توکّل بنامد. به این لحاظ مى‏گوییم توکّل داراى جایگاه بلندى است که خداوند متوکلین را چنین معرفى کرده است.

  1. توکل را یکى از صفات مؤمنان معرفى کرده و متوکّل را مؤمن مى‏نامد. از آن جمله در موارد اشاره مى‏فرماید: “و على اللّه فلیتوکّل المؤمنون.”۲۶
  2. حقتعالى متوکّل را دوست داشته و به او عشق مى‏ورزد و به عبارت دیگر متوکّل محبوب خداست. “ان اللّه یحب المتوکّلین.”۲۷
  3. بر طبق نص قرآن، شیطان بر کسانى که بر خدا توکّل کرده و به او ایمان دارند هیچ تسلطى نداشته و در آنها راهى براى نفوذ ندارد. این به آن خاطر است که متوکّل به لحاظ آنکه در هر کارى به حقتعالى امید دارد پس در همه حال به یاد خداست و بر کسى که دائم الذکر است شیطان راه نفوذى ندارد. “انّه لیس له سلطان على الّذین آمنوا و على ربّهم یتوکّلون.”۲۸
  4. بر طبق فرمایش حق در قرآن (البته در گفتار خداوند هیچ کذب و دروغ و خلف وعده‏اى نیست) هر کس در هر کارى بر خدا توکّل کند و امور خود را به حق واگذارد خداوند او را کفایت مى‏فرماید: “و من یتوکّل على اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره.”۲۹

چند حدیث: پیامبر فرمود: “هر کس مایل است پرهیزگارترین و نیرومندترین مردم باشد باید بر خدا توکّل کند”۳۰ و نیز فرمود: “کسى که به خدا تمسّک جوید خدا او را نجات دهد و هیچ شیطانى به او ضرر نرساند.”۳۱

امام على(ع) فرمود: “هر که بر خدا توکّل کند سختى‏ها بر او آسان شود.”۳۲

حضرت على بن الحسین(ع) فرمود: روزى بیرون شدم تا به دیوارى رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردى که دو جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. پس گفت: اى على بن الحسین چه شده است که تو را اندوهگین مى‏بینم؟ آیا اندوهت براى دنیاست که روزى خدا براى نیکوکار و بدکار آماده است. گفتم: براى دنیا اندوهگین نیستم زیرا آنچه تو میگویى درست است. گفت: پس براى آخرت است؟ که وعده‏اى درست و سلطانى قاهر نسبت به آن حکم مى‏فرماید.گفتم: براى آنهم اندوه ندارم زیرا چنان است که میگویى. گفت: اندوهت پس براى چیست؟ گفتم: از فتنه عبداللّه بن زبیر و وضعى که مردم دارند مى‏ترسم. او خندید و گفت: اى على بن الحسین آیا دیده‏اى کسى به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده‏اى کسى بر خدا توکّل کند و خدا کارگزاریش نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده‏اى کسى از خدا چیزى بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه. پس از نظرم غایب شد.۳۳

حسن به جهم از امام رضا(ع) سؤال کرد:فداى تو شوم حد توکّل چیست؟ فرمود: از احدى غیر از خدا نترسى. و پیغمبر فرمود: کسى که دوست دارد با تقواترین مردم نزد خدا باشد پس توکّل بر خداکند.۳۴

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. پرواز در ملکوت، ج ۱، ص ۴۵٫
  2. همان.
  3. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۷۷، ص ۴۰٫
  4. چهل حدیث، ص ۱۲٫
  5. شرح الاسماء، الحسنى، ملاهادى سبزوارى، ص ۵٫
  6. سوره ذاریات، آیه ۵۶٫
  7. آداب الصلاه، ص ۸٫
  8. چهل حدیث، ص ۳۲۹٫
  9. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۹۲٫
  10. امالى، شیخ طوسى، ص ۵۳۱، ح ۱۱۶۲٫
  11. کافى، ج ۸، ص ۳۶۵، ح ۵۵۶٫
  12. سوره حجرات، آیه ۱۴٫
  13. خصال، شیخ صدوق، ص ۴۴۷، ح ۴۸٫
  14. سوره فتح، آیه ۴٫
  15. سوره انفال، آیه ۲۹٫
  16. سوره اعراف، آیه ۹۶٫
  17. سوره مریم، ص ۹۶٫
  18. سوره صف، آیات ۱۰ و ۱۱٫
  19. صحیفه نور، ج ۱۱، ص ۸۱ و ۸۲٫
  20. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۳۰۰٫
  21. تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس، ص ۳۶۲٫
  22. چهل حدیث امام خمینى، ص ۲۱۵ و ۲۱۶٫
  23. سوره نحل،آیه ۴۲٫
  24. چهل حدیث، ص ۲۱۴٫
  25. ر.ک المیزان علامه طباطبایى، ج ۱۱، ص ۲۱۶ و ۲۱۷٫
  26. سوره آل عمران، آیه ۱۲۲٫
  27. همان، آیه ۱۵۹٫
  28. سوره نحل، آیه ۹۹٫
  29. سوره طلاق، آیه ۳٫
  30. مستدرک الوسایل، محدث نورى، ج ۲، ص ۲۸۸٫
  31. همان.
  32. غررالحکم، ص ۲۵۳٫
  33. اصول کافى، مرحوم کلینى، ترجمه سید جواد مصطفوى، انتشارات اسلامیه، ج ۲،باب توکل.
  34. روضه الواعظین، فتال نیشابورى، انتشارات رضى، ج ۲، ص ۴۲۵٫
30دسامبر/16

درآمدى بر آسیب‏شناسى انقلاب اسلامى

 

اسماعیل نساجى زواره

 

آغازین سخن

انقلاب اسلامى ایران حماسه‏اى است بى همتا که نماد و مظهر اسلام گرایى در عصر حاضر به شمار مى‏آید. این نهضت یک حرکت بنیادین بود که به رهبرى امام راحل(ره) و با اتّحاد و انسجام همه اقشار ملّت در بیست و دوم بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزى رسید و تأثیر شگرف خود را در منطقه و بر جهان برجاى گذاشت.

هر چند این انقلاب پس از گذشتن سه دهه با یارى خداوند متعال و تدبیر و دوراندیشى رهبر فرزانه و اندیشمند، حضرت آیت اللّه العظمى خامنه‏اى (دامت توفیقاته) و مسؤولان دلسوز و حمایت مردم هم چنان پاینده و توفنده مسیر الهى خود را ادامه مى‏دهد، امّا هنوز که هنوز است دستاوردها و آرمان‏هاى آن از سوى دشمنان داخلى و خارجى مورد تهاجم قرار مى‏گیرد و اصل این حرکت الهى – انسانى را با آسیب‏هایى روبرو مى‏سازد که شناخت آن‏ها به منظور آموزش سیاسى ملى مخصوصاً براى نسل جوان امرى است لازم و ضرورى.

نگارنده سعى دارد که در این نوشتار با رویکرد سیاسى به بیان مهم‏ترین عوامل و متغیّرهایى که این انقلاب را از درون و برون تهدید مى‏کند، بپردازد. امید است که در سال نوآورى و شکوفایى موجب آگاهى و بیدارى حامیان این نهضت و پیروان راستین راه ولایت قرار گیرد.

 

رخنه دشمن در نسل جوان

اولین عامل آسیب‏زا در حوزه آرمان‏هاى انقلاب اسلامى رخنه دشمن در نسل جوان است. دشمن براى دور ساختن جوانان از انقلاب اسلامى و دستاوردهاى آن از انواع راه‏ها و شیوه‏ها استفاده مى‏کند. جوانان آینده سازان کشور هستند و اگر تربیت انقلابى شوند و باورهاى دینى را در قلب پاک خویش بپرورانند،‌هادیان سیاسى جامعه خواهند بود.

شور و نشاط نسل سوم انقلاب وقتى با فرهنگ پاک و پویاى اسلام عجین شد، آن گه به بار خواهد نشست و همگان از ثمرات آن بهره‏مند خواهند گردید. دشمنان اسلام این نکته را خوب مى‏دانند، از این رو آرمان‏هاى انقلابى را مورد هجمه قرار مى‏دهند و مى‏کوشند از هر طریق اعتقادات مذهبى و فرهنگ انقلابى را در وجود جوانان سست و کم رنگ کنند. مقام معظم رهبرى این توطئه شوم را این چنین گوشزد مى‏نمایند: یکى از راه‏هاى تهاجم فرهنگى این بود که سعى کنند جوانان مؤمن را از پاى بندى‏هاى متعصبانه به ایمان منصرف کنند، مانند همان کارى که در قرن‏هاى گذشته در آندلس کردند، جوان‏ها را ریختند در عالم فساد، شهوت رانى و مى‏گسارى. این کارها در حال حاضر دارد انجام مى‏گیرد.۱

 

استراتژى نفوذ دشمن در عموم مردم

استراتژى نفوذ یکى از مهم‏ترین برنامه‏هاى دشمن براى از بین بردن وحدت و همبستگى ملى و سرد کردن مردم از ادامه راه خود و کمرنگ شدن مشارکت عمومى آنان در مسائل اجتماعى و سیاسى انقلاب مى‏باشد، زیرا فروپاشى و استحاله یک نظام پس از از بین رفتن همبستگى ملّى و مشارکت عمومى کارى آسان خواهد بود.

یکى از عناصر فراماسونر و ضد انقلاب در جلسه کلوپ روتارى از شاخه‏هاى شبکه فراماسونرى تصریح مى‏کند که باید از فکر کودتاى مستقیم و سرنگونى منصرف شد و باید از طریق فشارهاى بین المللى و فعالیت‏هاى علمى و فرهنگى، زمینه حضور در ایران و نفوذ در پایگاه‏هاى استراتژیک نظام را فراهم نمود و از این طریق ایران را وادار به تعدیل در اهداف و خواسته‌هایش کرد.

بدیهى است که وادار کردن ایران به تعدیل در اهداف و خواسته‏هاى خود امکان‏پذیر نیست، مگر این که وحدت و انسجام ملّى را از بین ببرند، بنابراین هدف نهایى نفوذ دشمن در میان مردم به دست گرفتن قدرت توسط نامحرمان و غیر خودى‌هاست که سرانجام جز بازگشت مجدّد آمریکا و سیطره او بر منافع ایران اسلامى نیست که پیامد آن ایجاد تفرقه در جامعه و اختلاف اندازى میان مسؤولان و مردم است، بنابراین بر مردم و مسؤولان لازم است که مرز میان خودى و غیر خودى‏ها را مشخص کنند و در شناخت ترفندهاى دشمنان و مبارزه جدّى با آنان در جهت تقویت همبستگى ملّى گام‏هاى اساسى بردارند.۲

 

فرار مغزها

عدم برنامه ریزى همه جانبه براى جلوگیرى از مهاجرت تحصیل کردگان و متخصصان و نیز مشخص نبودن مرزهاى تعهّد و تخصّص موجب ظهور پدیده شوم فرار مغزها به کشورهاى دیگر جهان مى‏شود. این معضل موجب کندى و پیشرفت امور اجتماعى و توسعه همه جانبه مى‏گردد. در کشورهایى که برنامه ریزى جامعه اشتغال و آموزش وجود ندارد و سازمان‏هاى آموزشى اقدام به ارائه آموزش غیر متناسب با بازار کار مى‏کنند، تقاضاى کاذب براى آموزش به وجود مى‏آید و در یک دوره زمانى جامعه با پدیده آموزش اضافى مواجه مى‏گردد، یعنى نه تنها به قدر نیاز جامعه به تربیت متخصصان نمى‏پردازد، بلکه به مراتب میزان پرورش و تربیت نخبگان جامعه بیش از حد نیاز است. علاوه بر این که هیچ برنامه‏اى براى جذب آنان وجود ندارد، این فرایند سرمایه گذارى منابع محدود را از روش بهینه منحرف کرده و على رغم صرف هزینه زیاد، هیچ فرصت شغلى جدیدى به وجود نمى‏آورد و بیکارى فارغ التحصیلان و مهاجرت متخصّصان به خارج و سرانجام فرار مغزها را به دنبال دارد. این پدیده از یک سو انقلاب اسلامى را از توانایى‏هاى افراد متخصص محروم مى‏کند و از سوى دیگر ابزارى در دست دشمنان خواهد شد که علیه دستاوردها و آرمان‏هاى انقلاب اسلامى جوّسازى کنند.

 

رخنه فرصت طلبان

یکى دیگر از عوامل آسیب‏زا در پیکره انقلاب اسلامى نفوذ افراد فرصت طلب است. شهید آیت اللّه مطهرى سیر رخنه و نفوذ در نهضت‏ها را این چنین بیان مى‏کند. “رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون یک نهضت از آفت‏هاى بزرگ آن نهضت است. وظیفه بزرگ رهبران اصلى این است که راه نفوذ و رخنه این گونه افراد را سد نمایند. هر نهضتى مادام که مراحل دشوار اولیه را طى مى‏کند، سنگینى آن بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداکار است، اما همین که نهضت به بار نشست و یا لااقل نشانه‏هاى بار دادن آن آشکار گشت و شکوفه‏هاى آن درخت، هویدا شد، سر و کلّه افراد فرصت طلب پیدا مى‏شود. روز به روز که از دشوارى‏ها کاسته مى‏شود و موعد چیدن ثمره نزدیک مى‏گردد، فرصت طلبان محکم‏تر و پرشورتر پاى عَلَم نهضت سینه مى‏زنند تا آن جا که تدریجاً انقلابیّون مؤمن و فداکار اولیه را از میدان به در مى‏کنند. این جریان تا آن جا کلیّت پیدا کرده که مى‏گویند انقلاب فرزند خور است. گویى خاصیت انقلاب این است که همین که به نتیجه رسید، فرزندان خود را یک یک نابود مى‏سازد، ولى انقلاب فرزند خور نیست. غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار مى‏آورد. جاى دورى نمى‏رویم، انقلاب مشروطیّت ایران را چه کسانى به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رساندن چه چهره‏هایى پست‏ها و مقامات را اشغال کردند؟ و نتیجه نهایى چه شد؟ سردار ملى‏ها و سالار ملّى‏ها و سایر قهرمانان آزادى خواه به گوشه‏اى پرتاب شدند و به فراموشى سپرده شدند و عاقبت با گرسنگى و در گمنامى مردند، امّا فلان الدوله‏ها که تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون مى‏جنگیدند و طناب به گردن مشروطه خواهان مى‏انداختند، به مقام صدارت رسیدند و نتیجه نهایى استبدادى شد به صورت مشروطیّت.”۳

واکاوى‏هاى تاریخى نشان مى‏دهد که فرصت‏طلبى تأثیر شوم خود را در مسئله امامت و ولایت نشان داده است.

فرصت طلبان بودند که در سقیفه بنى ساعده جمع شدند و عموم مردم هم انقلابى را که پیامبر(ص) ۲۳ سال براى آن زحمت کشیده بود، فراموش کردند و پشت به ولایت نمودند که نتیجه آن خانه نشینى اولین امام معصوم و ۲۵ سال سکوت بود. اگر مردم به امامت و ولایت اعتقاد راسخ داشتند، اجتماع سقیفه تشکیل نمى‏گردید و دیگران روى کار نمى‏آمدند.

امروزه فرصت طلبان و بیگانگان در صدد هستند که این انقلاب اسلامى را به دست نااهلان و افراد ناصالح بسپارند، امّا خوشبختانه در سایه رهبرى حکیمانه رهبر اندیشمند انقلاب حضرت آیت اللّه العظمى خامنه‏اى (دامت توفیقاته) و در پرتو رهنمودهاى گهربار ایشان کلیّه حیله‏ها و ترفندهاى آنان نقش بر آب مى‏شود و اتّحاد و انسجام مردم هر روز بیش‏تر مى‏شود و جامعه مسیر پویایى و بالندگى را در ابعاد بالاترى طى مى‏کند و این چیزى نیست جز پیروى مردم از ولایت فقیه و آرمان‏هاى انقلاب اسلامى.

 

مسؤولیت گریزى

قدرت سیاسى هر کشورى بیش از هر چیز به میزان مشارکت مردم در مسائل اجتماعى و سیاسى وابسته است، یعنى هرچه حمایت و مشارکت مردم در این گونه مسائل بیش‏تر باشد، این فرآیند بیان گر کارآمدى بیشتر نظام است و به قول بنیان گذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى (ره): “اگر مردم پشتیبان یک حکومت باشند، این حکومت سقوط ندارد. اگر یک ملت پشتیبان یک رژیم باشند، آن رژیم از بین نخواهد رفت.”۴ بنابراین در جامعه اسلامى مشارکت و حمایت مردمى از عوامل مهم تثبیت پایه‏هاى انقلاب است و بى‏تفاوتى آنان نسبت به اهداف و آرمان‏هاى انقلاب از بزرگترین آفت‏ها و آسیب‏هایى است که مى‏تواند پایه‏هاى این نهضت سى ساله را متزلزل سازد، از این رو مى‏توان گفت که مسؤولیت‏شناسى و انجام تکالیف اجتماعى، زمینه ساز نوعى ترقى در عرصه‏هاى زندگى است، در حالى که مسؤولیّت گریزى و بى اعتنایى به وظایف موجب رکود دستاوردهاى این نهضت و کشاندن جامعه به ورطه هلاکت مى‏باشد.

 

تضعیف رهبرى و ولایت فقیه

یکى از راهبردهاى دشمن براى ضربه زدن به این انقلاب عظیم، تضعیف رهبرى و کم اهمیّت جلوه دادن جایگاه آن است و مقابله با اصل ولایت فقیه از شگردهاى دشمنان داخلى و خارجى این انقلاب است، در هر حالى که جامعه آرمانى اسلام جامعه‏اى است پویا و بالنده که در رأس هرم حاکمیّت آن و در بالاترین ساختار حکومتى اش امام معصوم قرار دارد. این جامعه الهى – انسانى ویژگى‏هاى خاصى دارد که مهم‏ترین مؤلّفه آن اعتقاد و التزام به فرآیند ولایت فقیه در گفتمان نظرى و اجرایى است.

مسئله ولایت فقیه از سنخ مسائل کلامى و اعتقادى است که خداوند بر اساس ضرورت حفظ نظام اجتماعى بشر و وجوب هدایت جوامع بشرى همان منصب امامت و ولایت پیشوایان معصوم را براى ولى فقیه واجد شرایط رهبرى در عصر غیبت قرار داده است، با این تفاوت که در زمان غیبت دیگر نصب خاص وجود ندارد، بلکه ولى فقیه به واسطه امام عصر منصوب از ناحیه خداست، لذا مردم باید در تمام شؤون زندگى مطیع دستورات سازنده و کارآمد آن مقام باشند و علاوه بر التزام عملى نسبت به فرامین رهبرى، باید به اصل موضوع ولایت هم اعتقاد قلبى داشته باشند، به طورى که اگر کسى اوامر ولى فقیه واجد شرایط را عمداً و عالماً رد و انکار کند، مصداق این حدیث امام صادق(ع) مى‏شود که فرمودند: “رد و انکار حکم حاکم اسلامى رد و انکار ماست و رد و انکار ما رد خداوند است که به منزله خروج از گستره دین خداست.”۵

بنابراین از منظر روایات معصومین(ع) و آیات قرآن کریم ولایت از اساسى‏ترین آموزه‏هاى مکتب حیات بخش اسلام است که در ابعاد مختلف زندگى شیعیان مخلص نقش بنیادین دارد و ولایت روح اسلام است و اعتقاد به آن به جامعه معنویت و پویایى مى‏بخشد و انگیزه افراد را در زمینه شکوفایى و بالندگى چند برابر مى‏کند، لذا تا زمانى که مردم مسلمان به مسئله ولایت اعتقاد درونى و راسخ داشته باشند، این انقلاب محکم و استوار روى پاى خود مى‏ایستد و کرامت انسان‏هاى متدیّن را در سایه حکومت اسلامى تضمین مى‏کند و تا زمانى که به اصل ولایت فقیه خدشه‏اى وارد نشود، براندازى این انقلاب غیر ممکن خواهد بود.

 

فرهنگ سازى منفعل

مکتب حیات بخش اسلام فرهنگ جامعه الهى را پدیده‏اى فعّال معرفى مى‏کند که در آن تغییر و تحوّل قابل پیش بینى است و مى‏توان آن را به سوى اهدف مورد نظر هدایت نمود.

پیامبر گرامى اسلام(ص) پس از سال‏ها مقاومت، فرهنگ اسلام ناب را احیاء نمود و امامان معصوم(ع) براى پویایى و حفظ آن رنج‏ها و مصیبت‏هاى فراوانى را تحمّل نمودند. رهبر کبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) نیز با شناخت صحیح فرهنگ اسلام ناب، سال‏ها مقاومت کردند تا انقلاب عظیم فرهنگى در عرصه‏هاى ارزشى، هنجارى و رفتارى کشور به وجود آمد. چیزى که با فداکارى و ایثار این ملّت تاکنون به دست ما رسیده است همان فرهنگ فعّال است که بقاى آن به هوشیارى افراد در تمام عرصه‏هاى فردى و اجتماعى نیازمند است، ولى جاى بسى تأسّف است که بعضى از متولیان فرهنگى با دیدگاه منفعلانه به مسائل فرهنگى کشور مى‏نگرند و همواره از آرمان‏ها و ارزش‏هاى انقلاب و اسلام عقب نشینى مى‏کنند.۶

چنین نگرشى نه تنها بستر مناسبى را براى حملات ضد فرهنگى دشمن و بعضى از خواسته‏هاى نامشروع ضد انقلابیّون فراهم مى‏سازد، بلکه در دراز مدّت موجب حذف فرهنگ خودى مى‏گردد و ارزش‏هاى اصیل انقلاب را آسیب‏پذیر مى‏سازد، به طورى که به جاى جهش فرهنگى مثبت و انتقال درست فرهنگ به نسل آینده، تضاد فرهنگى را در جامعه به وجود مى‏آورد. در این‏باره مقام معظّم رهبرى مى‏فرمایند: “بنده بارها مکرّر تأکید کرده‏ام که باید شکل نظام و روح و محتواى نظام را از اسلام بگیریم نه از مکاتب بیگانه، فرهنگ‏هایى که خواسته‏اند حرف و فکر و راه آن‏ها رایج شود.”۷

 

غرب زدگى

از دیگر عوامل آسیب زا که در حوزه فرهنگ به پایه‏هاى این انقلاب الهى آسیب‏هاى جدّى و جبران ناپذیرى را وارد مى‏سازد، غرب زدگى و تأثیر پذیرى از اندیشه‏هاى غربى است.

غرب از یک سو تهاجم فرهنگى خود را توسط عوامل خارجى براى دور کردن نسل جوان از آرمان‏ها و ارزش‏هاى اصیل انقلاب اسلامى آغاز نموده و از سوى دیگر عوامل داخلى وابسته خود را براى بستر سازى مناسب در جهت نفوذ بیش‏تر ارزش‏هاى غربى بسیج کرده است. غرب زدگى گرایشى است که در آن علاقه‏مندى زیاد به غرب وجود دارد و اقتباس فرهنگ غربى نه از روى شناخت، بلکه کورکورانه و لجام گسیخته مى‏باشد و این تمایل در کلیه شؤونات زندگى فرد دخالت دارد.

پیروى از این جریان منجر به از خود بیگانگى مى‏شود که در آن شخصیّت و هویّت اسلامى وجود ندارد.۸ از خود بیگانگى نقطه مقابل اعتماد به نفس است، از نظر اجتماعى – سیاسى، ایجاد روحیه اعتماد به نفس و تکیه بر خود مى‏تواند در حفظ هویت و استقلال جامعه مؤثر باشد. اولین قدم براى خود اتّکایى حفظ روحیه پایدارى است، امّا فرهنگ استکبارى همواره به جوانان ما القا مى‏کند که هرچه دارید از صدقه سر غرب است که به دنبال آن روحیه خوداتّکایى را در افراد جامعه مى‏کُشد و حسّ تسلیم و خود کم بینى افراد را افزایش مى‏دهد و در نهایت با پیروى کورکورانه و روحیه مغلوب، جامعه مبتلا به تمایلات غربى خواهد شد.۹ از مهم‏ترین عوامل غرب زدگى که زمینه‏هاى جذب جوانان و بى‏هویّتى آنان را در پى دارد، عامل فرهنگى و فرهنگ پذیرى است. فرهنگ دایره گسترده‏اى دارد که در مطالعات جامعه شناختى از آن به بعد مادى و معنوى تعبیر مى‏شود. بعد مادى فرهنگ در حقیقت همان ابزار و وسایل نفوذ ارزش‏هاست و بعد دیگر آن همان ویژگى‏هاى رفتارى و عقیدتى اکتسابى اعضاى یک جامعه خاص مى‏باشد. غرب زدگى تنها بعد مادى قضیّه نیست که بتوان از ورود آن به کشورمان جلوگیرى کنیم، بلکه غرب با استفاده از فناورى و ابزار نوین صنعتى، هنجارها و ارزش‏هاى خود را به جامعه ایران اسلامى القا مى‏کند، به طورى که در بعضى از محافل علمى و آموزشى این ارزش‏هاى غیر اسلامى به صورت ناخودآگاه از سوى عدّه‏اى از محقّقان و دانشجویان پذیرفته و نشر داده مى‏شود و جایگزین هنجارها و ارزش‏هاى راستین اسلامى مى‏شود و در نهایت این پدیده، نسل سوم انقلاب را از مسیر اصلى انقلاب اسلامى منحرف مى‏گرداند.

 

تحریف ریشه‏هاى انقلاب

سرچشمه پیروزى انقلاب اسلامى را در جوشش خون‌هایى باید دید که نهال نوپاى این نهضت را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آبیارى کرد. آشنایى با چگونگى شکل‏گیرى چنین قیام خونینى براى نسل جوانى که پوینده راه ولایت است، از هر جهت حائز اهمیّت است. از مهم‏ترین ترفندها و حیله‌هایى که از سوى دشمنان به کار گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد، مطرح کردن عوامل کم اهمیّت و بزرگ نمایى عناصر بى‏ارزش و جریان‏هاى ساختگى در حاشیه قیام خونین ۱۵ خرداد است که به منظور تضعیف عظمت و شکوه آن قیام تاریخى و حماسه بى نظیر دوران معاصر صورت مى‏گیرد. کسانى که چنین ترفندهایى را به کار مى‏بندند، مطالعات دقیق و تحقیقات عمیقى درباره ریشه‏هاى انقلاب انجام داده‏اند تا با کوچک نمایى ریشه‏هاى این نهضت الهى مانع بروز هرگونه شور حماسى جدید و ادامه هیجان حق طلبانه و پى‏گیرى اقدام حسینى در آینده شوند.۱۰

 

ضعف مدیریت مدیران

آخرین عامل آسیب‏زا و آفت درونى انقلاب که در این نوشتار بدان اشاره مى‏شود، ضعف مدیریّت مدیران است. در فرآیند مدیریت اسلامى کشور یکى از مهم‏ترین نکات در خور تأمّل انتخاب شایسته‏ترین افراد براى مسؤولیت‏هاى سالم در نهادهاى مختلف انقلاب است تا از یک سو اشتباهات و انحرافات احتمالى جامعه به حداقل برسد و از سوى دیگر انقلاب مسیر تداوم خود را حفظ کند وقتى انقلابى بر اساس آرمان‏هاى الهى شکل بگیرد و به پیروزى برسد، امّا نهادهایش بر اساس افکار و ایدئولوژى مادى و غیر مذهبى اداره شود، بى تردید در بخش مدیریت آسیب‏هاى جبران ناپذیرى را متحمّل خواهد شد.

مهم‏ترین عاملى که مدیران را از مسیر اصلى انقلاب منحرف مى‏سازد، جدایى میان مسؤولین و مردم است. امام على(ع) در سیره خود همواره کارگزاران و مسؤولین حکومتى را نسبت به این آسیب مهم هشدار مى‏داد و به آنان مى‏فرمود که میان خود و عموم مردم نباید هیچ گونه فاصله و مانعى قرار دهید. آن حضرت در عهدنامه خود به مالک اشتر چنین مى‏فرماید: “هیچ گاه خود را به مدّت طولانى از مردم پنهان مکن، زیرا دور بودن زمامداران از چشم مردم خود موجب نوعى محدودیّت و بى اطلّاعى نسبت به کارهاى مملکت است. پنهان شدن زمامداران آگاهى آنان را نسبت به بسیارى از مسائل از بین مى‏برد. در نتیجه بزرگ نزد آنان کوچک و کوچک نزد آنان بزرگ مى‏شود و نیز کار نیک زشت و کار زشت زیبا جلوه داده مى‏شود و حق با باطل آمیخته مى‏گردد.”۱۱

مولاى پرهیزکاران در سیره رفتارى خود مدیران و کارگزاران را به توجه بیش‏تر به قشر محروم جامعه و تأمین خواسته‏هاى آنان توصیه نموده است. آن حضرت باز به مالک اشتر مى‏فرماید: “مبادا سرمستى حکومت تو را از رسیدگى به محرومان باز دارد که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسؤولیّت‏هاى کوچک‏تر نخواهد بود. همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان روى برمگردان. امور کسانى از فقرا را رسیدگى کن که به ظاهر به چشم نمى‏آیند و دیگران این قشر را کوچک مى‏شمارند و کم‏تر به تو دسترسى دارند”.۱۲

بنابراین بى‏توجهى به مستضعفان و عنایت به ثروتمندان و فقدان عدالت اجتماعى زمینه را براى کم رنگ شدن آرمان‏هاى انقلاب مساعد مى‏کند. پس مدیران در جامعه اسلامى علاوه بر تأمین نیازهاى اولیه محرومان باید براى استرداد حقوق از دست رفته آنان اقدام نمایند تا انقلاب اسلامى در حوزه مدیریت دچار آسیب نگردد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. از بیانات مقام معظّم رهبرى، روزنامه جمهورى اسلامى، ۱۳۷۲/۵/۲۲٫
  2. ماهنامه معرفت، شماره ۹۴، مهرماه ۱۳۸۴، ص ۹۰٫
  3. نهضت اسلامى در صد ساله اخیر، شهید مطهرى، ص ۹۶ – ۹۹٫
  4. صحیفه نور، ج ۸، ص ۲۰۳٫
  5. وسائل الشیعه، حر عاملى، ج ۱۱، ص ۹۹٫
  6. روزنامه جام جم، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۱٫
  7. روزنامه کیهان، ۲۱ آبان ۱۳۸۱٫
  8. جامعه‏شناسى غرب گرایى، على محمد تقوى، ج ۱ و ۲، ص۲۰٫
  9. بررسى پدیده غرب زدگى جوانان پس از انقلاب اسلامى، حمید مکارم شیرازى، ص ۵۹٫
  10. جرعه جارى “براندازى انقلاب اسلامى ایران”، مصطفى میر سلیم، ص ۲۳۱٫
  11. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه ۵۳، ص ۵۸۴٫
  12. همان، ص ۵۸۲٫
30دسامبر/16

پارسایى و پایدارى بانوان از طلوع اسلام تا انقلاب اسلامى

زهرا نساجى

 

تکریم پسندیده

پروردگار متعال براى رسیدن انسانها به مقاصد عالى و سعادت ابدى قوانین استوار و متقنى مطابق با نیازهاى درونى و شرایط فطرى آنها توسط برگزیدگان خویش ابلاغ کرد و مسیر هدایت را براى تمامى انسانها هموار نمود، ولى تعداد بسیارى به جاى روى آوردن به چشمه پاکى و حقیقت و حظّ از نسیم فرحناک معنوى در گرداب‏هاى نفسانى و هیجانات شهوانى گرفتار شده و ظلم و تعدّى به حقوق دیگر انسانها که بنابر کرامت ذاتى مورد احترام خالق هستى بودند را سر لوحه عمل خویش قرار دادند.

نمونه بارز جامعه‏اى که آتش جهل و خرافه در آن زبانه مى‏کشید و نشاط فکرى و روحى از آن رخت بر بسته بود و سایه ظلم و اختناق در جاى جاى آن به چشم مى‏خورد و مردم از ابتدایى‏ترین حقوق خویش محروم بودند، عصر بعثت بود. در این بین زنان بیش از مردان مورد اذیت و آزار قرار مى‏گرفتند و حقشان تضییع مى‏شد.

با تابش آذرخش حیات پاک نبوى و طلوع پرفروغ اسلام در ظلمتکده زر و زور و تزویر، انسانها به کرامت حقیقى خود واقف شده و هویت انسانى زن نیز همچون مردان گرامى داشته شد و بر یکسان بودن جوهره وجودى زن و مرد و بهره‏گیرى از حقوق واقعى تأکید گردید. پیام آسمانى “انا خلقناکم من ذکرٍ و انثى”۱ خلقت این دو موجود را یکسان دانست و زن را بر خلاف تصوّر جامعه مرده جاهلى داراى سرشتى ملکوتى، نفخه الهى و فطرتى پاک معرفى نمود. و به او حق حیات اجتماعى، مالکیت مشارکت در فعالیت‏هاى متناسب با مقتضیات زیستى و عاطفى داد. و زن و مرد را در زمینه ساز بودن تکامل یکدیگر به مثابه لباسى دانست که به حفظ آبرو، حیثیت و پوشیدگى از ناروائى و زشتى‏ها مى‏انجامد.

در آئین احمدى ارج نهادن به مقام زن چنان گسترده و عمیق است که در کلام وحى از او به عنوان اسوه برتر یاد شده است: “ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امرأه فرعون”۲ و قابل توجه اینکه در رسیدن به مقامات عالى انسانى چون ایمان، صبر، یقین و حیات طیب، زنان را همانند مردان دانسته و تفاوتى بین آنها قائل نگردیده و پاداش عمل صالح و زندگى برتر را برایشان نوید داده است: “من عمل صالحاً من ذکر اوانثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه”۳ در کنار این مقامات، زن در نقش همسرى و مادرى والاترین و شریف‏ترین مسؤولیت‏ها را هماهنگ با آفرینش خود عهده دار مى‏باشد و موجودى منحصر به فرد است که توان تربیت شخصیت‏هاى برجسته‏اى را دارد که در پرتو خصائل و رفتار نیکشان جوامع بسیارى، راه سعادت مى‏یابند و به ترقى، عدالت اجتماعى و کمال واقعى مى‏رسند.

 

اسوه‏هاى شایسته

بدون شک وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا(س) پسندیده‏ترین چهره زن در تاریخ اسلام و بشریت است، رسول خدا(ص) او را سرور زنان عالم نامید، که با اعمال و رفتارش حقیقت و ماهیت یک زن متعالى و رشد یافته در بستر ایمان و فراخناى تعالیم الهى را متبلور مى‏سازد. امام خمینى مى‏فرماید: “به منظور حفظ اعتبار عظیم زنان، همه باید به آن گوهر یکتا و بى همتاى زنان، حضرت فاطمه زهرا(س) اقتدا کنند.”۴

و دلیل این اقتدا و رهیابى را چنین بازگو مى‏نمایند که: “معنویات و جلوه‏هاى الهى جلوه‏هاى جبروتى، جلوه‏هاى ملکى و ناب سوتى همه در این موجود (یعنى حضرت فاطمه زهرا(س)) مجتمع است.”۵

افتخارى از این بالاتر نیست که استمرار ذرّیه پیامبر اکرم(ص) از وجود یک زن سرچشمه مى‏گیرد و بر نگرش و تفکر جاهلانى که زن را کالایى بى ارزش جهت بهره‏کشى و بیکارى و یا وسیله‏اى براى منافع خویش مى‏دانستند مهر باطل مى‏زند. در سنت و سیره محمّدى(ص) که برگرفته از تعالیم قرآنى و هدایت گستر الهى است نه تنها براى حضرت زهرا(س) با ویژگى‏هاى یک زن نمونه، بلکه براى تمامى بانوانى که با پاکى، درستى، عفت و حجاب و شعار و شعور دیندارى زندگى مى‏کنند. منزلتى والا و احترامى ویژه قائل مى‏شود. شخصیت‌هایى چون حضرت مریم(س) خدیجه، آسیه همسر فرعون و‌هاجر آن بانوى موحد، از این تبارند. در اجراى بخشى از مناسک حج که مطابق با سنت پیامبر برگزار مى‏گردد، نه تنها بانوان، بلکه مردان به این الگوى استقامت، بندگى و اخلاص اقتدا مى‏کنند و همانند او هفت بار سعى بین صفا و مروه را مى‏پیمایند و در تواضعبه آستان حق صفاى ایمان را مى‏چشند.طواف بر گرد خانه خدا بدون دور زدن حجر اسماعیل بنابر نظر اکثریت علماء باطل است و آن محلى است که‌هاجر و فرزندش در آن زندگى و سپس دفن شده‏اند.

حضور دلیرانه و صبورانه حضرت زینب(س) در حادثه کربلا، جلوه یک زن در مقام ایمان، مقاومت و دفاع از حقوق مظلومان را به نمایش مى‏گذارد، وى پس از شهادت امام حسین(ع) نه تنها منزوى و منفعل نشد بلکه رسالت آن حضرت را به عالى‏ترین شکل به انجام رساند و با بیانات و حرکات کوبنده، دشمن را مفتضح و رسوا نمود و پتکى محکم بر پیکر بى رمق و مرده آن نابخردان سست ایمان فرود آورد تا جایى که امام سجاد(ع) او را “عالمه غیر معلمه؛ داناى نیاموخته” نامید.۶

شجاعت و شکیبایى حضرت زینب(س) سبب گردید زنان همراهش در صحنه نبرد بهترین نقش‏ها را آفریدند و در راه همدلى و همسویى با پیام و رسالت آن بانو لحظه‏اى تمرد، کوتاهى و نقصى را بوجود نیاوردند.

مادر وهب از جمله حماسه سازان آن دوران است، وقتى فرزندش رودرروى لشکر ستم مى‏ایستد او را به مبارزه تشویق مى‏کند و مى‏گوید: تا در مقابل امام حسین(ع) کشته نگردى از تو راضى نمى‏شوم و در پایان جنگ که دشمن سر او را از بدن جدا کرده بسوى خیمه پرتاب مى‏کند مادر سر را برداشته مى‏بوسد و به میدان مى‏اندازد و بیان مى‏دارد: آنچه در راه خدا دادم پس نمى‏گیرم.۷

بعد از آنکه قاصد امام حسین(ع) زهیربن قین را که نزدیکى چادر آن حضرت مستقر شده بود فراخواند، وى از رفتن امتناع کرد، همسرش که شاهد ماجرا بود او را ندا داد که: فرزند رسول خدا(ص) تو را دعوت کرده اجابتش نمى‏کنى؟ تأثیر کلام این زن سبب شد زهیر از جا برخاسته و به محضر امام شرفیاب شود و جزء یاران آن حضرت درآمده و به فیض شهادت نائل گردد.

امام خمینى با دلالت بر این شواهد مى‏فرماید: “زن یکتا موجودى است که مى‏تواند از دامن خود افرادى به جامعه تحویل دهد که از برکاتشان یک جامعه، بلکه جامعه‏ها به استقامت و ارزشهاى والاى انسانى کشیده شوند.”۸٫ سرّ این نکته آن است که عواطف بانوان با جاذبه‏هاى به موقع در قوى نمودن روحیه مردان و تشجیع آنها براى حضور در صحنه‏هاى اجتماعى، سیاسى و حماسى بسیار مؤثّر است و با رأفت زنان که جلوه‏اى از رحمت الهى مى‏باشد چه بسیار خشونت‏هاى نابجا در خانواده و جامعه تعدیل گشته و از بروز عواقب ناخوشایند، رکود و کندى در کار جلوگیرى مى‏شود. امام خمینى رهبر نهضت اسلامى ایران، زنان را عناصرى فعّال که توانایى انجام کارهاى بزرگ دارند معرفى کرده و نقش رهبرى، هدایتگرى و پیروزى را در حوزه تلاش آنان مى‏داند: “بانوان ایران و بانوان قم و سایر بلاد، در این پیروزى(انقلاب اسلامى) پیشقدم هستند، آنها مردان را تشجیع کردند. مردان ما مرهون شجاعت‏هاى زنهاى شیر دل هستند.”۹

 

استقامت بى‏نظیر

زن در ایران اگرچه در تمامى صحنه‏ها پابه پاى مردان حضور نداشت، امّا به گواه تاریخ بر خلاف زنان غربى از نعمت مالکیت، ارث و بسیارى از حقوق دیگر بهره‏مند بود و از ارکان مهم نظام خانواده به حساب مى‏آمد. زنان مسلمان ایرانى به صورت پیدا و نهان در هر زمانى که احساس کردند اصلاحات اجتماعى به آنها نیاز دارد و یا حضورشان گره‏اى از مشکلات جامعه را مى‏گشاید، جسورانه پا به میدان گذاشتند و در پیروى از نداى حق‏طلبى رهبران دینى از هیچ کوششى دریغ نورزیدند. حضور اجتماعى زنان مسلمان قبل از انقلاب مشروطه، در نهضت تنباکو از نقاط برجسته مشارکت آنان در عکس العمل‏هاى ملى و مذهبى بود. در پى مخالفت علماء و مردم نسبت به قرارداد ننگین تنباکو در دوران سلطنت ناصرالدین شاه وقتى خبر رسید که میرزاى آشتیانى از معترضین به قرارداد فوق و حمایت کنندگان از فتواى میرزاى شیرازى تحت فشار واقع شده و شاه از او خواسته است که یا در ملأ عام قلیان بکشد و یا از ایران خارج شود و به عتبات برود، زنان همگام با مردان بر ضد حکومت تظاهرات مى‏کنند و جمعى از آنان در سنگلج، محل استقرار میرزاى آشتیانى جمع مى‏شوند و با اعلام حمایت از تداوم مبارزه حتى بدون حمایت مردان اقدام به بستن بازار مى‏کنند و در تبریز نیز زنان در مخالفت با قرارداد شاه همراه مردان به پا مى‏خیزند و بازار شهر به علامت اعتراض بسته مى‏شود و بیش از بیست هزار نفر مسلح به شاه تلگراف مى‏زنند که زیر بار قرار داد نخواهند رفت. پس از چند روز که از بسته شدن بازار مى‏گذرد مأموران دولتى به زور و تهدید و وعده و پاداش بازاریان را مجبور به بازکردن مغاره‏هاى خود مى‏کنند. اما چند ساعت پس از این اتفاق دسته‏اى از زنان به زور اسلحه بازار را مى‏بندند. و از صحنه دور مى‏شوند تا از تعرض مأموران در امان باشند.

زنان پادشاه در پى فتواى تحریم تنباکو از سوى میرزاى شیرازى دست به اقدام زده و با شکستن قلیان‏ها از شاه خواستند به تقاضاى علما پاسخ مثبت دهد و بیش از این استقلال کشور و آبروى دولت را به خطر نیندازد.۱۰

با ورود جدى فرهنگ غرب خصوصاً در آستانه انقلاب مشروطه وضعیت زنان نیز تحت تأثیر قرار گرفت. اول از نقطه نظر حضور فعّال و مؤثر آنها در اجتماعات و دوم مشارکت‏هاى نیمه سرّى قشرى از زنان متعهد و انقلابى که سبب تعجّب مخالفان و بیدارى بیشتر مردان شد که عزم آنها در مبارزه کمتر از بانوان بود. به عنوان مثال: وقتى که ستارخان سردار ملى در آذربایجان علیه ظلم و ستم قاجارها و نفوذ بیگانگان قیام کرد، در میان افرادى که به حمایت از وى کشته شده بودند پیکر بیست زن مشروطه خواه بدست آمد که با پوشش مردانه در مبارزات شرکت نموده بودند.۱۱

بعد از واقعه تحصن مشروطه خواهان در سفارت انگلیس زنان معترض، اجتماعات متعددى را در خیابانهاى تهران ترتیب دادند و در اعتراض به کشته شدن نخستین شهید مشروطه که طلبه‏اى به نام سید عبدالحمید بود هیجانات خود را بروز داده و با حضور به موقع در معابر و خیابان‏ها انقلابیون را علیه حکومت تشویق کردند.۱۲

جالب اینکه زنان با شنیدن خبر تبعید علماى طرفدار مشروطه و مخالف شاه، اطراف کالسکه مظفرالدین شاه که از یک مهمانى مى‏آمد جمع شدند و با فریاد و گریه و زارى گفتند: “ما رهبران دین را مى‏خواهیم، ما مسلمان هستیم، حکم مجتهدان را واجب الاطاعه مى‏دانیم. تمام امور ما به دست آقایون بوده و هست. چطور راضى شویم علما را نفى بلد و تبعید نمایند. اى شاه مسلمان بفرما:رؤساى مسلمانان را احترام کنند. اى حاکم مسلمان براى اهل اسلام ذلّت نخواهید، اى پادشاه اهل اسلام، وقتى روس و انگلیس با تو از در جنگ درآیند ملت ایران به حکم آقایان با این متجاوزان جهاد مى‏کنند.”۱۳

تلاشها و خدمات ارزنده جمعى از زنان ایرانى در جهت تحقق انقلاب مشروطه در قالب انجمن‏هاى نیمه سرى، ستایش بعضى خارجیان از جمله اقتصاددان معروف “مورگان شوستر” که مدتى را در ایران زندگى کرده بود را برانگیخت زیرا زنان به ناتوانى عناصر سازش کار و محافظه کار اگرچه از حامیان مجلس بودند اذعان داشتند و همچنین در حمایت از کالاهاى بومى و عدم خرید منسوجات اروپایى و تأسیس بانک ملى مشارکت کردند. آنها ضمن تحریم اجناس بیگانه از مردم خواستند لباس‏هاى قبلى خود را بپوشند و به تولید پارچه و لباس داخلى امیدوار باشند. علاوه بر موارد یاد شده وقتى مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضاء کرد، مجلس تقاضاى زنى را منتشر کرد که خواستار حمایت رسمى از آموزش زنان و مشارکت اجتماعى ایشان شده بود و از دولت تقاضاى دقت و توجه بیشترى به مدارس دخترانه را داشتند و در نهایت به شیوه‏اى خلاقانه به تأسیس و اداره مدارس زنانه، مراکز بهداشتى و درمانى و کانون‏هایى براى نگهدارى و تربیت کودکان بى سرپرست بدون انتظار پاسخ شنیدن از کارگزاران وقت اقدام کردند.۱۴

در دوران اختناق رضاخانى، وى با حربه کشف حجاب سعى در محو ارزشهاى ملى و هویت دینى مردم داشت لذا فرمان داد زنها چادر را ترک کنند و در مجامع عمومى و خارج از منزل بدون حجاب ظاهر شوند. و اگر آنها با لباس‏هاى بلند و روسرى به سر، به کوچه و خیابان بیایند با زور روسرى را از سرشان برداشته و آن را پاره کنند. زنان در مقابل این اعمال پایدارى نموده و حتى ماندن در خانه را به بى حجابى در انظار نامحرمان ترجیح دادند. یکى از ناظران در این باره مى‏گوید: پاسبانان همچون لشکر مغول متعرض زنان مى‏شدند و چادر از سرشان برمى‏داشتند و یا آن را پاره مى‏کردند.

بسیارى از زنان آبستن از خوف چنین وحشى گرى‏ها بچه‏هاى خود را سقط مى‏کردند و عدّه‏اى هم سکته نموده بودند.۱۵ مقاومت مردم، علماء و مردان و زنان با غیرت در رویداد ننگین کشف حجاب در تمام نقاط ایران سبب رسوایى رژیم رضاخان شد و به فرموده امام خمینى: “آنچنان بانوان پایدارى کردند که مشت به دهان آنها زدند، در تهران و سایر شهرستان‏ها هم اکثریت زن‏ها با آن مخالفت کردند و تو دهنى زدند.”۱۶

د رمشهد مردم و روحانیان در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند و علیه این یورش فرهنگى معترض گردیدند، مقاومت و دفاع زنان از آرمانهاى مذهبى در این قیام منجر به شهادت ده‏ها نفر از آنان توسط نیروهاى مسلح سرلشکر ایرج مطبوعى بود که غریبانه و شبانه در بیابان‏هاى اطراف مشهد دفن شدند.۱۷

 

سراب آزادى

در طول سالیان متمادى، همان گونه که بسیارى از توصیه‏ها و دستورات الهى توسط حاکمان ظالم به بوته فراموشى سپرده شد، احکام مربوط به احیاى ارزش زن و کرامتها و استعدادهاى ذاتى او در معرض غفلت و گاه تحریف واقع گردید. و در سده‏هاى اخیر به اسف انگیزترین وضع خود رسید. مکاتب و جوامع گوناگون به حقوق راستین و جایگاه واقعى زنان توجهى نکردند و با نقشه‏ها و برنامه‏هاى حساب شده عزّت کریمانه و توانمندى‏هاى گرانمایه به همراه لیاقت‏هاى درونى را از زنان سلب کردند. گرچه در مواردى آتش انقلاب و اعتراض علیه چنین افکارى از زیر خاکستر مظلومیت آنها شعله کشید اما به نتایج موفقیت‏آمیزى دست نیافت. زیرا دعوت‏هاى فریبنده و اغوا کننده غرب در جوامع اسلامى نشر پیدا کرد و شعار تساوى حقوق زن و مرد و اعلام رفع تبعیض از زنان همه جا را پر کرد. و متأسفانه با همکارى سرسپردگان داخلى و پیروى جمعى که این نواها را عامل رهایى از تحقیر و عقب ماندگى مى‏دانستند نقشه‏هاى بیگانگان تا حدى به ثمر نشست. ولى در عمل ثابت شد که این حرکتها چیزى جز محو ارزشهاى والا و به تحلیل بردن گوهر عفاف و حجاب و خودباختگى و وابستگى فرهنگى و اخلاقى حاصلى بدنبال نداشت.

شعار آزادى دروغین و ویران ساز، در سرزمین‏هایى که اکثریت آنان مسلمان بودند چنان گسترشى یافت که برخى زنهاى مسلمان نیز به دام این نیرنگ افتادند و غبار ابتذال بر هویت اصیل و راستین آنها نشست و جایگاه مادرى، تربیت اولاد و نقش آفرینى در کنار مردان بر علیه ظلم و ستم، آنان را از اوج عزّت به حضیض ذلّت کشاند و اندک، اندک رسومات اجتماعى اقوام مختلف با شریعت درآمیخت و زنان را به انزوا کشاند و یا تعدادى به مراکزى که متناسب با خصوصیات روحى و اخلاقى آنان نبود روى آوردند. در این راستا روابط عاطفى برخاسته از طبیعت انسانى و آسایش بخش این قشر از جامعه تحت الشعاع تبلیغات کاذب قرار گرفت و مناسباتشان با دیگر اعضاى خانواده دچار تنش شد و به اقرار گردانندگان برنامه‏هاى آزادى زنان در غرب، پیامدهاى تیره‏اى را به همراه داشت.

“جریر گریز” از رهبران گرایش‏هاى ضد تبعیض زنان در غرب مى‏گوید: به گفته‏اى، آزادى زن و به آزاد شدن مرد از تعهدات خانوادگى نسبت به همسر و فرزندان به ویژه در تأمین هزینه‏هاى خانواده منجر شده است. مرد امروز، زندگى بدون مسؤولیت مى‏طلبد و زنان را با مشکلات اقتصادى تنها گذاشته است. “به گونه‏اى که امروز تأنیث فقر در جهان غرب به مسئله بحث برانگیز تبدیل شده است. زندگى مشترک بدون ازدواج به مردان این فرصت را مى‏دهد که با رها کردن زندگى، زن را با مشکلات ناشى از حضانت طفل که به موجب قانون به زن واگذار شده است تنها رها سازد.”۱۸

متأسفانه با تلاشهاى مثبت گروهى بیداردل در جوامع مسلمان جهت مبارزه و شکوفایى استعدادهاى ملى و مذهبى باز گروهى در پى تحولاتى از نوع غربى بودند، زیرا تنها راه سعادت را الگو بردارى از جهان به اصطلاح متجدد فرنگى و رهایى از مظاهر سنتى مى‏دانستند. به همین دلیل در اواخر سلطنت قاجار، جنبشهایى توسط تعدادى از زنها بوجود آمد که با هدایت فرزندان و همسران تحصیل کرده در غرب تأثیر پذیرى آنها را از فرهنگ غرب دوچندان کرد و پیروى بعضى از زنان روشنفکر ایرانى از زنان متجدّد غرب در ابتدا به تشکیل کلاسهاى دخترانه به سبک جدید، انتشار مجلات و بعضاً تشکیل انجمن‏هاى زنان محدود مى‏شد. تا اینکه با به قدرت رسیدن خاندان پهلوى فصل تازه‏اى در تاریخ زنان ایران گشوده شد و بى هویتى حاکمان بر سرنوشت این کشور چهره پنهان خود را آشکار نمود و تا مدتها سبب عقب ماندگى و گسیختگى فرهنگ و عزّت و اقتدار ملّت، خصوصاً قشر زنان شد. کشف حجاب در سال ۱۳۱۷ که به بهانه آزاد کردن نیمى از نیروهاى انسانى جامعه تحقق یافت. نقطه آغازى بود که تأثیر بسزائى در شکل‏گیرى برداشت‏هاى منفى در ذهنیت جامعه مسلمان ایرانى گذاشت و بدنبال آن با طرح لایحه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى در دوره محمد رضاشاه حق زنان را مانند مردان در رأى دادن و رأى‏گیرى مساوى دانسته و بهانه‏اى براى حضور مفسده‏انگیز و مبتذل زنان بوجود آوردند. علماء و خصوصاً حضرت امام خمینى(ره) در آن زمان به مخالفت با لایحه مذکوربرخاست و بیان داشت، نقشه‏هاى پشت پرده رژیم به منظور فساد زنان و مردان کشیده شده و هدف آزادى زنان نیست.

 

احیاى هویت

امام خمینى آن وارث راستین اجداد طاهرینش به احیاى کرامت و شخصیت زن مسلمان همّت گماشت. امام نیک مى‏دانست پیرایه‏هاى بى اساس بسته شده به اسلام و حقوق زن از یک طرف و بى اطلاعى بانوان از دیگر سو، سبب تحمیل افکار نادرست و القاء تبلیغات منحرف بر این قشر شده است. در سخنرانى‏ها و مصاحبه‏ها و حتى نامه‏ها سعى در نشان دادن چهره واقعى زن و بیدار شدن شخصیّت گم شده وى نمود و ایشان تأکید داشتند که “در نظام اسلامى زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأى دادن، حق رأى گرفتن، در تمامى جهاتى که مرد حق دارد زن هم حق دارد… اسلام خواسته است که زن و مرد حیثیت انسانیشان محفوظ باشد. اسلام خواسته است که زن ملعبه دست مرد نباشد”.۱۹

در همان زمان ایشان بیان داشتند که: “زنان از نظر اسلام، نقس حسّاسى در بناى جامعه اسلامى دارند و اسلام زن را تا حدّى ارتقاء مى‏دهد که او بتواند مقام انسانى خود را در جامعه بازیابد و از حد شى‏ء بودن بیرون بیاید و متناسب با چنین رشدى است که مى‏تواند در ساختمان حکومت اسلامى مسؤولیت‏هایى را به عهده بگیرد”.۲۰

نظر امام خمینى به عنوان رهبر و مقتداى جامعه دینى برگرفته از عمق معارف الهى و عنایت همه جانبه مکتب اسلام نسبت به زن بود. وجه بارزى که مکاتب غربى و بعضاً انسان‏هاى مسخ شده از تبلیغات گمراه کننده آنان براى زنان قائل مى‏شدند. حالت مصرف گرائى، استفاده تبلیغاتى و برداشت دون از شأن آنها بود. امام نقش زن را فراتر از یک انسان دنیا زده با ویژگى‏هاى سطحى مادى مى‏دانست به این سبب مى‏فرمود: “نقش بانوان در عالم از ویژگى‏هاى خاصّى برخوردار است. صلاح و فساد یک جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مى‏گیرد. زن نقش بزرگى در اجتماع دارد، زن مظهر تحقق آمال بشر است.”۲۱

امام در صدد بود بر اساس سنت رسول اکرم(ص) به زن نگریسته شود یعنى علاوه بر پذیرش مسئولیت مادرى و همسرى از دیگر توانائیهایش بهره ببرد. تأکید ایشان بر این بود که زنان هم، باید همانند مردان به اسلام خدمت کنند و به اندازه وسعشان در صحنه باشند. خانم مرضیه حدیده‏چى(دباغ) مى‏گوید: وقتى در نجف خدمت امام رسیدم از تکلیف خود سؤال کردم فرمودند: “بمانید تا انقلاب پیروز شود. همه با هم بر مى‏گردیم. چون سؤال کردم که آیا اجازه مى‏دهید در کنار خواهران و برادران فلسطینى با غاصبان بجنگم؟ فرمودند: هرکجا ببینید براى اسلام مفید است و مى‏توانید خدمت بکنید تکلیف است.”۲۲

در اندیشه امام خمینى، زن صاحب رأى مستقل است و حق تعیین سرنوشت و دخالت در عرصه زندگى را دارد و از اینکه مجبور به اطاعت محض و تبعیت بى‏چون و چراى دیگران باشد نهى شده است. امام مى‏فرماید: “ما مى‏خواهیم زن به مقام والاى انسانیت برسد. زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.”۲۳ و در جاى دیگر ضمن یادآورى مسؤولیت پذیرى آنها گوشزد مى‏نماید: “اگر زنهاى انسان ساز از ملّت‏ها گرفته شوند ملتها به شکست و انحطاط مبدّل خواهند شد.”۲۴

در این میان زنانى که طالب تغییر شرایط حاکم بر سرنوشتشان و رهایى از قید بندگى و رسیدن به جایگاه واقعى خویش هستند باید، اولاً: در جهت کسب دیدگاههاى صحیح درباره سرشت و خلقت الهى زن بکوشند و ثانیاً: مسؤولیت حقیقى زن در کانون خانواده و اجتماع را بپذیرند و در نقش یک بانوى مسلمان و آگاه به تعالیم دینى انجام وظیفه کنند. و ضمن دورى از تعلقات مادى و کم ارزش، موجب اقتخار خود و جامعه گردند و مصداق کلام امام گردند که فرمود: “ما مفتخریم که بانوان… با آزادى شجاعانه خود بر مبناى ایمان از محرومیت‌هایى که توطئه دشمنان و با آشنایى دوستان نسبت به احکام اسلام و مقاصد قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان….به وجود آمده بودند خارج نموده‏اند.”۲۵

 

حضور در عرصه‏هاى سیاسى اجتماعى

افق روشن انقلاب اسلامى که با رشادت‏هاى مردان و زنان مسلمان و رهبرى بى نظیر امام خمینى(ره) از پس ابرهاى تیره و تار ظالمانه طاغوت متجلّى گردید. از پشتوانه محکم اعتقادى ملتى برخوردار بود که در شریانهاى حیاتشان عشق به اسلام و شور مکتب موج مى‏زد. اگرچه در دوره‌هایى از تاریخ استعمارگران براى مسخ ارزشهاى والاى انسانى و غفلت از هویت ملى و مذهبى جامعه ایرانى با انواع ترفندها و نقشه‏ها و صرف هزینه‏هاى بسیار کوشیدند تا اعتقادات مردم خصوصاً زنان را سست نمایند. امّا به تلاش و همّت باغبان دلسوز انقلاب برنامه‏هاشان بى‏ثمر ماند و حداقل در سرزمین ایران به مقصود نهایى خود نائل نگشتند.

مبارزه فعالانه زنان در جنبش انقلابى سال ۵۷ که با تأثیر از آموزه‏هاى دینى، قیام عاشورایى و رهبرى الهى صورت پذیرفت را باید پدیده‏اى چشمگیر در تاریخ معاصر ایران دانست. آنها با حضور در میدان مبارزه علیه طاغوت‌هاجر وار، اسماعیل‏هاى خود را به مذبح آوردند و بدون هیچ گونه دلبستگى و ترسى آنها را فداى مکتب و رهبر نمودند.

در شب دوازدهم محرم ۱۳۸۳ مطابق با ۱۵ خرداد ۴۲ دژخیمان به منزل امام خمینى حمله‏بردند و ایشان را دستگیر کردند. هنوز صبح نشده بود که خبر دستگیرى رهبر، همه مردم را نگران و هیجان زده کرد و عدّه‏اى از علماء و مردم به منظور اعتراض به این عمل راهى صحن مطهر حضرت معصومه(س) شدند. براى نخستین بار در نهضت امام خمینى زنان با ایمان در کنار مردان در حالى که بسیارى از آنان کودکان خردسال خود را به بغل گرفته بودند به جمع تظاهر کنندگان پیوستند. جمعیت از زن و مرد به خیابان‏ها ریختند و با شعار حمایت از امام خمینى علیه رژیم طاغوت لعن و نفرین فرستادند. هنوز تظاهر کنندگان بیش از دویست متر از صحن مطهر فاصله نگرفته بودند که با یورش عوامل خونخوار روبرو گشتند و هدف گلوله واقع شدند. امّا آنان بدون اعتنا به آتشى که بر سر آنها مى‏بارید، قهرمانانه به پیش رفتند و دلیرانه از سینه فریاد خشم برآوردند. این مقاومت ظلم ستیز با بجا گذاشتن کشته‏ها و زخمى‏ها، بعد از حدود ده ساعت درهم شکسته شد و شهر قم به صورت ماتمکده‏اى که با یورش دشمن ویران گردیده در تاریکى وحشت زایى فرو رفت، زنان زیادى در این حادثه در خون خود غلطیدند و گروهى بى سرپرست شده، برادر و فرزندشان به شهادت رسید، گویى عاشورا دوباره برپا گردیده است.۲۶

این شهامت و پایدارى را در مقاطع دیگر نهضت اسلامى به طور گسترده شاهد و ناظریم.

برخى از افراد از تهران و قم براى امام در نجف پیام دادند خواهرانى که در تظاهرات شرکت مى‏کنند ممکن است دستگیر شوند و هتک حرمت گردند و شکنجه ببینند و با این دلایل انتظار داشتند امام زنها را از حضور در صحنه معاف کند، در حالى که ایشان از این طرز فکر عصبانى شده بودند بر مشارکت همه جانبه زنان در نهضت تأکید کرده و حرکت سیاسى بدون حضور آنها را توأم با نقص و کاستى دانسته و فرمودند: “خانمها دوش به دوش مردان و در کنار آقایان در تمامى مراحل شرکت داشته باشند و هیچ کس حق ندارد که تفوهى نسبت به مسأله جدا کردن خانمها از حرکت‏هاى سیاسى و اجتماعى و فرهنگى داشته باشد.”۲۷

حضور سیاسى، اجتماعى زنان در صحنه‏هاى انقلاب که بدنبال احیاء هویت آنان از سوى رهبر نهضت به وقوع پیوست چنان بود که نویسندگان و تحلیل گران خارجى نیز نتوانستند آن را پنهان کنند و بى تفاوت از کنارش بگذرند. خانم “فانى اوچوآ، ُجوا” مى‏گوید: به طور یقین زنان ایران اولین کسانى بودند که علیه مرد سابق سلطنت یعنى “شاه” جلو آمدند. اولین کسانى بودند که دریافتند اگر آنها ابتدا و قبل از مردان اقدام نکنند همه چیز از دست مى‏رود. آنها با سرعتى فوق العاده ملاحظه کردند. اگر سلسله پهلوى را نابود نمى‏کردند، خانواده، میهن، و سنتهاى هزار ساله‏شان نابود مى‏شد. به همین دلیل همین زنان ایرانى بودند که نه تنها شوهران و فرزندان خود را براى رفتن به خیابانها جهت اعتراض علیه رژیم سلطنتى برانگیختند، بلکه آنها در حالى که فریاد مى‏زدند: “اللّه اکبر” به خیابانها و میادین بزرگ و کوچک شهرهاى اینکشور رفتند. و خیلى زودتر از آنکه مردان آگاه شوند که مى‏بایست “روح حسین” را مجسّم کنند، زن ایرانى اولین کسى بود که دریافت هر یک از آنها روح “زینب” است در جنگ علیه معاویه ستمکار و گناهکار از خاندان امیه.۲۸

 

پشتوانه ارزشمند

امام بر این باور بود، زنان در حرکت‏هاى سیاسى و اجتماعى که منجر به سقوط رژیم ستمشاهى گردید و استکبار جهانى را به هراس انداخت نقش بسیار ارزنده‏اى داشتند “شما بانوان در ایران ثابت کردید که در پیشاپیش این نهضت قدم برداشتید، شما سهم بزرگى در نهضت اسلامى ما دارید. شما در آینده براى مملکت ما پشتوانه هستید. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربیت مى‏شوند. شما ملت شریف دیدید که زنهاى محترم ایران پیش از مردان به میدان رفته و سد عظیم شاهنشاهى را درهم شکستند. و ما همه مرهون قیام و اقدام آنها هستیم.”۲۹

امام در مصاحبه با نماینده مجله عربى “القومى العربى” از نقش زنان در مبارزات این گونه یاد مى‏کنند: “در تظاهرات خیابان، زنان ما بچه‏هاى خردسال خود را به سینه فشرده، بدون ترس از تانک و توپ و مسلسل به میدان مبارزه آمده‏اند. جلسات سیاسى اى که زنان در شهرهاى مختلف برپا مى‏کنند کم نیست. آنان نقش بسیار ارزنده‏اى در مبارزات ما ایفا کرده‏اند. مادران شجاع فرزندان اسلام خاطره جانبازى و رشادت زنان قهرمان را در طول تاریخ زنده کرده‏اند. درچه تاریخى این چنین زنانى را سراغ دارید و در چه کشور.”۳۰

و در سخنرانى ایشان که در مدرسه فیضیه که به سال ۱۳۵۷ ه.ش صورت گرفته است این حقایق درباره زنان مطرح شده است. “شما خواهران عزیز و شجاع دوشادوش مردان، پیروزى را براى اسلام بیمه کردید… شما زنان دلیر در این پیروزى پیشقدم بودید و هستید. شما مردان را تشجیع کردید، ما همگى مرهون شجاعت‏هاى شما زنان شیردل هستیم…عنایتى که اسلام به زنان دارد بیشتر از عنایتى است که به مردان دارد. در این نهضت زنان حق بیشترى از مردان دارند.”

همسر امام – بانو خدیجه ثقفى – در گفتگویى چنین گفته‏اند: نقشى که زنان در این انقلاب عهده دار گشتند و اجرا کردند به قدرى درخشان و احترام‏انگیز بود که بدون اغراق باید بگویم براى من باور کردنى نبود. نظم و ترتیبشان در صفوف فشرده و انضباطى که از یک روح بزرگ و مؤمن به انقلاب سرچشمه مى‏گرفت به قدرى پر عظمت و شگفت‏انگیز بود که اصلاً به تصوّر درنمى‏آید. من به خودم اجازه نمى‏دهم نسبت به این بانوان عزیز و با شرفى که با شرکت فعّال خود در انقلاب در عین اینکه دین خود را به کشور و مردم آن ادا کردند موجب سربلندى و سرافرازى نسوان در جنبشهاى انقلابى و رهایى بخش نیز شدند، دلسوزى کنم یا براى آینده آنان نگران باشم، بانوان در این انقلاب آن چنان شخصیتى که از خود نشان دادند…که ما را تا ابد نسبت به سرنوشت مردم این کشور مطمئن ساخته‏اند.۳۱

در انقلاب ایران زنان با تشویق امام به صحنه مبارزه آمدند. نه تنها در عصر انقلاب بلکه در دوره بازسازى، به طور کلّى در همه عرصه‌هایى که جامعه براى ترقى، پیشرفت، عدالت و ثبات اجتماعى تلاش مى‏کند دخالت مستقیم زنان را مشاهده مى‏کنیم. چنانچه با تعمق در فرمایشات بنیانگذار جمهورى اسلامى بنگریم درمى یابیم ایشان مکرّر بر نقش و حضور زن در صحنه تأکید داشتند و این موضع‏گیرى نه بر سر اتفاق و نه تاکتیک براى پیروزى انقلاب بود، بلکه عقیده مسلّم ایشان و حکایت از آن داشت که نقش زنان در انقلاب برتر از مردان است و این قشر را پیشرو نهضت اسلامى مى‏دانست و مى‏فرمود: “این پیروزى را قبل از آنکه از مردان داشته باشیم از بانوان داریم.”

 

تأثیر تابناک

درخشش پرفروغ انقلاب اسلامى بسیارى از مردمان جهان و خصوصاً بانوان را به خود جلب نموده و امروز در نقاط پیشرفته و به اصطلاح متمدّن جهان، زنان حسرت آزادى و آزادگى را به دل دارند که اسلام به آنها عطا نموده است و از امتیازات دروغین روى گردان هستند.

در انگلستان و فرانسه تأثیر انقلاب اسلامى را در برگزارى مراسم راهپیمایى به مناسبت ایام اللّه و اعتراض به سیاست جهانى استکبار و نیز انتشار کتب، جزوات مذهبى و مانند آن مى‏بینیم که حداقل نیمى از این تلاشها مربوط به خواهران است. تعداد زیادى از بانوان بعد از انقلاب از آمریکا به ایران آمده و جذب آرمانهاى اسلامى شده‏اند. عشق به انقلاب اسلامى در برخى بانوان آمریکایى چنان است که در سال ۱۳۶۶ ه.ش، شصت و شش نفر از آنان که بعد از انقلاب اسلامى مسلمان شده‏اند به ایران آمدند و از وزیر آموزش و پرورش وقت خواستند که اجازه دهد بچه‏هاى آنان در مدارس ایران درس بخوانند زیرا بدآموزى‏هاى منحط فرهنگ غرب را به روشنى مشاهده کرده بودند.۳۲

خانم فانى اچوآ اهل کشور کلمبیا در مقاله‏اى که در کنگره بین المللى نقش زنان از دیدگاه امام خمینى در سال ۱۳۷۸ ارائه داده چنین مى‏نگارد: به عنوان یک زن و یک خبرنگار، انقلابات پیچیده جهان را مطالعه نمودم انقلاب ایران یک شگفتى عجیب بود. نیمکره غربى ما تنها از انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکا به عنوان اوج سمبل انقلابى ایده آل مدح و ستایش کرده است. گرچه در این انقلابها منکر عظمت پیشرفت سیاسى و اجتماعى نیستم، اما زنان نقش آفرین در این انقلاب‏ها میادین را پر مى‏کردند و آشوبگران بزرگى بودند تا حرکت را به نام خود رقم بزنند. مثلاً در انقلاب فرانسه تمام دنیا از “شارلوت دلاکوردیاره” به عنوان بزرگترین زن فعّال در کانون اتحاد کشور نام مى‏برند و یا در کشور خودم کلمبیا که به افتخار “آنتونیا سانتوس”و “پولیکارپاسالاباریتا” چهره‏هاى برجسته از استقلال ملى ما در جنگ علیه اسپانیول در قرن هیجده و نوزده مجسمه‌هایى برپا کردند. امّا با این همه هیچ یک از زنان غربى به مجامع انقلابى راه نیافتند، نه کرسى، نه سخنى و نه حتى حق رأى، در آنجا مردان حضور داشتند و زنها فقط فریاد مى‏زدند و اغتشاش مى‏کردند، امّا قدرت و نقش زن ایرانى کمّى و کیفى است. کمّى از آن جهت که بعد از بیست سال از انقلاب، زنان به چند کرسى دست یافته و حتى به معاونت رئیس جمهور انتخاب مى‏شوند و نقش کیفى آنان، اینکه زن کسى است که اخلاق عمومى و خصوصى این جامعه را اداره مى‏نماید، روح و معنویاتش تمامى رشته‏هاى روزانه زندگى این جامعه را پیش مى‏برد.۳۳

وى که قدرت انقلابى زنان ایران را حقیقتى بزرگ و پنهان براى غرب دانسته مى‏گوید: “در مقابل چشمان حیرت زده دنیاى غرب، جامعه ایرانى یک خانواده مردسالار و سرباز متعلّق به دوران قبایل عرب بیابان نشین و افسانه‏اى سنتى از نسل سام نیست، این جامعه یک خانواده زن سالار واقعى است. کسانى که در “چادر” عنصر پیروى و تبعیت زنان ایرانى را دیده‏اند اشتباه مى‏کنند. بر عکس از این چادر است که با فرهنگ خود بر دنیا تسلّط مى‏یابند. زنان، کسانى هستند که تمام حرکت‏هاى زندگى خانوادگى را کنترل مى‏نمایند و موتور واقعى انقلاب بوده و هستند.”۳۴

این نویسنده با برداشت از کلام امام خمینى که فرمود: این پیروزى را بیش از مردان از بانوان کسب کردیم، نوشته است یکى از عناصر مهمى که امام خمینى را براى کسب پیروزى به حرکت درآورد نیروى حرکت و جنبش عجیب و فوق العاده‏اى بود که بر جامعه ایرانى تسلّط داشت و دارد، نیروى فوق العاده‏اى که امروزه نه خارجیان و نه خود ایرانیان آن را در نمى‏یابند یعنى نیروى روحى، روانى و جامعه‏شناسى که زن ایرانى دارا مى‏باشد.۳۵

امام خمینى که دائماً از فعالیتها و جنبش‏هاى انقلابى زنان تجلیل مى‏نماید تأثیر موقعیت آنان را از اسلام مى‏داند و بیان مى‏دارد: “اسلام زن را به جایگاهى ارتقا مى‏دهد که مى‏تواند دوباره موقعیت انسانى خود را در جامعه انتقال بدهد. بنابراین او باید از اینکه تنها یک شى‏ء باشد رهایى پیدا کند و براى ارتقاء به چنین پایگاهى، زنان مى‏توانند مسؤولیت‏ها را در چهارچوب حکومت اسلامى انجام دهند”.۳۶

خانم اشراقى، دختر امام نیز از پیشرفت حضور زنان بعد از انقلاب اسلامى چنین مى‏گوید: “با ظهور انقلاب تغییرات عمده‏اى در مورد زنان اتفاق افتاد. زن به ارزش و موقعیت والاى خود به عنوان یک زن دست یافت و دوباره شخصیّت خالص و با ارزش خود را به عنوان یک مسلمان پیدا کرد. بعد از انقلاب، زن رسماً نه به حساب زن بودن، بلکه به حساب یک بشر شناخته شد… امروزه مى‏بینیم که تعداد قابل ملاحظه‏اى از اندیشمندان را زنان جامعه تشکیل مى‏دهند. آنها کاملاً با عقاید و اصول اسلام آشنا شده و همزمان از نیازهاى عصر ما و ملزومات جامعه شان آگاه هستند، آنها از دانش مذهبى و نیز علوم جدید برخوردارند.”۳۷

و در نهایت از تأثیرات انقلاب بر وضعیت زنان مسلمان ایران دفاع دلیرانه و پشتیبانى شرافتمندانه آنان در طول ۸ سال جنگ تحمیلى از مکتب و رهبر بود و به گفته یکى از تحلیل گران خارجى: یکى از صفحات بسیار حیرت‏انگیز، تاریخ زن در تمام اعصار است، زیرا مادران، همسران و خواهران بودند که مردان را به دفاع از ملّت و اسلام، بیشتر برانگیختند.۳۸

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره حجرات، آیه ۱۳٫
  2. سوره تحریم، آیه ۱۱٫
  3. سوره نحل، آیه ۹۷٫
  4. صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۲۷۹٫
  5. همان، ج ۶، ص ۱۸۵٫
  6. نفس المهموم، ص ۲۱۷٫
  7. نقش زنان در تاریخ عاشورا، على قائمى، ص ۶۲٫
  8. صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۱۹۲٫
  9. همان، ج ۶، ص ۲۹۹٫
  10. گلشن ابرار، ج ۸، ص ۱۴۰٫
  11. مشارکت سیاسى زنان در ایران، نسرین مصفا، ص ۱۰۹٫
  12. همان.
  13. تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، ص ۳۰۰٫
  14. انجمن‏هاى نیمه سرى زنان در نهضت مشروطه، ترجمه جواد یوسفى، ص ۱۰ – ۱۷٫
  15. تاریخ شفاهى انقلاب اسلامى، غلامرضا کرباسچى، ص ۲۵۷٫
  16. در جستجوى راه از کلام امام خمینى دفتر سوم (زن)، ص ۴۵٫
  17. زن و حضور تاریخى، ص ۱۵٫
  18. یزدانى عباس و جندقى، بهروز(مترجم) فمینیسم و دانشهاى فمینیستى، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، ص ۱۳۸٫
  19. مجله ۱۵ خرداد، خرداد و تیر ۷۰، ش ۲، ص ۳۳ – ۳۴٫
  20. همان.
  21. صحیفه نور، ج ۷، ص ۳۴۱٫
  22. پابه پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج ۱، ص ۲۰۴ و ۲۰۳٫
  23. صحیفه نور، ج ۶، ص ۱۸۶٫
  24. همان، ص ۱۸۲٫
  25. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۳۹۸٫
  26. همگام با خورشید، اسماعیل فردوسى پور، ص ۱۰۸ – ۱۰۹٫
  27. پا به پاى آفتاب، ج ۱، ص ۱۵۶٫
  28. مجموعه مقالات کنگره بین المللى جایگاه و نقش زن از دیدگاه امام خمینى، ج ۲، مهر ۷۸، ص ۱۸۰٫
  29. مجله پیام انقلاب، ص ۱۶٫
  30. مجله راه زینب، شماره ۳۸، ص ۶٫
  31. همان، ص ۱۴٫
  32. روزنامه رسالت، ش ۷۸/۷/۱۸ ،۳۹۷۹٫
  33. مجموعه مقالات کنگره…ص ۱۸۲ و ۱۷۶٫
  34. همان، ص ۱۷۹٫
  35. همان.
  36. الگوى زن اصیل و آزاد در عصر انقلاب، محمد تقى حشمت الواعظین، ص ۲۲۳٫
  37. زن روز، ش ۱۶۴۳، ص ۴۲ – ۴۴٫
  38. همان.
30دسامبر/16

پاسخ به اهمّ شبهات عزادارى

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین

بذر همت در جهان افشاند، افکار حسین

گرندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش

این کلام نغز مى‏باشد زگفتار حسین

مرگ با عزّت زعیش در مذلّت بهتر است

نغمه‏اى مى‏باشد از لعل درربار حسین

حادثه تلخ و جان سوز شهادت سالار شهیدان حسین بن على(ع) و یاران با وفاى او در سال ۶۱ هجرى قمرى باعث شد عزادارى به صورت فرهنگ و مکتبى در جامعه اسلامى خصوصاً تشیّع بروز و ظهور نماید، و قلب‏ها و سرزمین‏ها را در نوردد، و همچنان در قلب تاریخ و جان و دل ملّت‏ها به پیش رود و آثار تحوّلات شگرفى را در بشریت ایجاد نماید، و صَفِ حق جویان و حقیقت طلبان را در مقابل ستمگران و ظالمان همواره تقویت نموده سرپا نگهدارد.

به موازات پیشرفت این مکتب و فرهنگ در طول تاریخ، شبهاتى پیرامون عزادارى بر اهل‏بیت(ع) یا از طرف دشمنان و یا از سوى مذاهب مختلف و یا از سوى اذهان حقیقت جو و حقیقت یاب مطرح بوده و هست که حَلِّ این شبهات و اشکالات در هر عصرى مى‏تواند به نوعى به رشد و بالندگى این مکتب کمک و یارى رساند.

آنچه پیش رو دارید پاسخ به اهمّ شبهاتى است که در این عصر و زمان مطرح است. امید که روح بلند سرور شهیدان ما را در ارائه صحیح و محکم پاسخ‏ها یارى رساند. انشاء اللّه.

 

پرسش ۱- آیا پرسش و مطرح کردن شبهات عزادارى امر معقول و مطلوبى است؟

هم سؤال از علم خیزد هم جواب

همچنانکه خار و گُل از خاک و آب

در پاسخ باید گفت پیشرفت “جامعه” و “فرهنگ” آن در گرو پرسش‏هاى حقیقت جویانه و پاسخ‏هاى عاقلانه و عمیق آن است به همین جهت پیشوایان دینى، خصوصاً امامان معصوم(ع) سخت بر امر پرسش و سؤال نمودن تأکید و پافشارى نموده‏اند.

از جمله امام باقر(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل نموده است که فرموده است: “العلم خزائن و مفتاحها السّؤال فاسئلوا یرحمکم اللّه فانّه یؤجر فیه اربعه السّائل و المعلّم و المستمع و المجیب لهم؛۱ علم گنیجنه‌هایى است و کلید آن پرسش است پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد، زیرا پرسش باعث مى‏شود، چهار کس اجر برد، پرسشگر، معلّم، شنونده و کسى که جواب مى‏دهد.”

لذا از طرح شبهات و نقد و انتقاد نباید ترسید چرا که شبهات و پاسخ آن “بنیان‏هاى معرفتى انسان را به مسائل اسلامى و مؤلّفه‏هاى فرهنگ تقویت مى‏کند و نباید فراموش کرد که در پرتو این پشتوانه نظرى، ایمان آدمى نیز تعالى مى‏یابد، زیرا ایمان بر پایه معرفت و خردورزى شکل مى‏گیرد. از این رو اگر توجیه و تبیین موجّهى از عزادارى ارائه گردد، (و شبهات مطرح شده برطرف شود) پایه‏هاى باور جوانان و نسل معاصر نسبت به این موضوع تقویت خواهد شد.”۲

 

پرسش ۲- آیا عزادارى ریشه قرآنى دارد؟ و یا فقط در فرهنگ تشیّع ریشه دارد؟

در پاسخ این شبهه باید گفت عزادارى ریشه قرآنى نیز دارد و آیات عدیده‏اى بر این امر دلالت دارد که به نمونه‌هایى اشاره مى‏شود:

الف: سوگوارى یعقوب در فراق یوسف

با این که یوسف فقط مفقود الاثر بود و مرگ او حتمى نبود، یعقوب، پیامبر الهى و پدر بزرگوار او آنچنان در فراق او گریه کرد که نابینا شد. چنان که در قرآن کریم مى‏خوانیم “و قال یا اسفى على یوسف و ابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیمٌ؛۳ و گفت: اى اندوه (بر فراق) یوسف و چشمان او از اندوه سفید شد امّا خشم خود را فرو مى‏برد.”

آن قدر گریه کرد که برادران یوسف از حزن و اندوه پدر به ستوه آمدند و گفتند: “تاللّه تفتؤا تذکر یوسف حتّى تکون حرضاً او تکون من الهالکین؛۴ به خدا قسم تو آن قدر یاد یوسف مى‏کنى تا در آستانه مرگ قرارگیرى یا هلاک گردى.” او در جواب گفت: “انّما اشکوا بثّى و حزنى الى اللّه و اعلم من اللّه ما لاتعلمون؛۵ من غم و اندوهم را تنها به خدا مى‏گویم (و شکایت نزد او مى‏برم) و از خدا چیزهایى مى‏دانم که شما نمى‏دانید.”

این آیات بخوبى گریه طولانى حضرت یعقوب را منعکس مى‏کند و زمخشرى نیز روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد؟ پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد: پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید را داشت.۶

طبرى از حسن بصرى نقل نموده که “از هنگامى که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانى که مراجعه کرد هشتاد سال طول کشید و در این مدّت همواره اندوه قلبى او را فرا گرفته بود و گریه مى‏کرد تا بینایى خود را از دست داد،” و حسن بصرى گفته است: “در آن روزگار در روى زمین خلیفه‏اى بزرگوارتر از حضرت یعقوب در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.”۷

از آیه فوق و روایات نقل شده بخوبى استفاده مى‏شود: گریه و اندوه در سوگ عزیزان، سالیان درازى هم طول بکشد مانعى ندارد. به این جهت است که حضرت سجاد(ع) در پاسخ کسانى که به گریه‏هاى شدید و طولانى آن حضرت در سوگ پدر بزرگوارش اعتراض مى‏کردند، فرمود: “مگر شما از گریه و عزادارى یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانى در فراق یوسف گریست تا بینایى خود را از دست داد، در صورتى که فرزندش حیات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپدید شده بود. امّا من با چشمان خود دیدم که پدرم و ۱۷ تن از اهل بیت پیامبر(ص) را شهید کردند و سرشان را از تن جدا نمودند.”۸

 

ب: تعظیم شعائر الهى

قرآن کریم مى‏فرماید: “و من یعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب؛۹ و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد این کار نشانه تقواى دلهاست.”

یکى از علماى اهل سنّت مى‏نویسد: “شعائر جمع شعیر( یا شعیره) به معناى علامت است و هرچه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعائر خداست، و شعائر اللّه اختصاص به صفا و مروه ندارد.” چنانکه از دهلوى نقل شده است که “…محبّت شعایر اللّه عبارت است از محبّت قرآن و پیامبر و کعبه، بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد حتى اولیاى خدا.”۱۰

مرحوم علّامه طباطبایى مى‏نویسد: “شعایر عبارت است از نشانه‌هایى که انسان را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى‏شود بنابراین هر نشانه‏اى اکه انسان را به یاد خدا بیندازد تعظیم آن موجب تقواى الهى مى‏گردد و تمام نشانه‏ها را در بر مى‏گیرد.”۱۱

و عزاداریها بهترین مصداق شعائر الهى است چرا که در آنجا قرآن خوانده مى‏شود و مسائل دینى مطرح مى‏گردد، مردم به یاد خدا و قیامت مى‏افتند و در هجران و شهادت اولیاء خدا گریه مى‏کنند.

 

ج: عزادارى فریاد مظلومان و ستمدیدگان

“لا یحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم؛۱۲ خداوند متعال فریاد زدن به بدگویى را دوست ندارد جز براى کسانى که مورد ستم قرار گرفته‏اند.”

راستى چه کسى مظلومتر از آل محمد(ص) خصوصاً امامان شیعه و شهداى کربلا سراغ دارید، گریه بر شهداى کربلا، و مظلومیّت امامان فریاد علیه همه ستمگران است حتى ستمگران این زمان.

 

د: عزادارى اظهار مودّت به اهل بیت(ع)

در قرآن کریم مى‏خوانیم: “قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فى القربى؛۱۳ بگو اجرى بر رسالتم از شما نمى‏خواهم مگر دوستى بستگانم را”. دوستى نشانه‌هایى دارد یکى از آنها این است که در شادى اهل بیت شاد و در ماتم آنها اندوهناک باشد.

و امام رضا(ع) نیز فرمود: “اى پسر شبیب ان سرّک ان تکون معنا فى الدّرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا فلو انّ رجلاً تولّى حجراً لحشره اللّه معه یوم القیامه؛۱۴ اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى، در غم و اندوه ما اندوهناک و در شادى ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر، چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد روز قیامت با آن محشور مى‏گردد.”

بر اساس همین اصل بود که در کوفه و شام برخى از آنانى که به اهلبیت و اسرا بَد مى‏گفتند وقتى متوجّه شدند که این‏ها اقرباى پیامبر(ص) مى‏باشند گریه و زارى مى‏کردند و از این راه مودّت خویش را اظهار مى‏نمودند. چنان که در گزارش جانسوز مسلم گچکار از کوفه این معنى بخوبى منعکس شده است.۱۵ و همچنین در داستان آن پیرمرد شامى که در ابتدا خطاب به امام سجاد(ع) و همراهان گفت: حمد و سپاس خداوندى را که شما را کشت و مغلوب کرد و مردم شهرها را از وجود شما راحت نمود و امیرمؤمنان یزید را بر شما پیروز گردانید.”

آنگاه که امام سجاد(ع) خود را معرّفى نمود و فرمود: “بخدا سوگند بدون شک ما همان خاندان رسول خدا(ص) هستیم و بحق جدّمان سوگند که ما همان خاندان مى‏باشیم.” پیرمرد پس از شناخت آنها گریه کرد و عمّامه خود را از شدّت ناراحتى از سر گرفت و به زمین انداخت و سپس رو به آسمان نمود و گفت: “خدایا ما در پیشگاه تو از دشمنان آل محمد بیزارى مى‏جوئیم….”۱۶

 

پرسش ۳- آیا در گفتار و رفتار پیامبر اکرم(ص) جایى دیده شده که در سوگ عزیزان خود و یا دیگران عزادارى نموده باشد؟!

این شبهه را بیشتر وهابیّون و سلفى‏ها و هم مسلکان آنها دامن مى‏زنند براى روشن شدن حقیقت امر ما نمونه‏هایى را از منابع اهل سنّت ارائه مى‏کنیم که رسول خدا(ص) در موارد و مواضع متعدد عزادارى و سوگوارى نموده‏اند.

در ابتدا به این نکته اشاره کنیم که قرآن کریم صریحاً مى‏فرماید: “ما آتاکم الرّسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوه؛۱۷ آنچه رسول آورده بگیرید و از آنچه نهى کرده دورى کنید.” آوردن رسول شامل آیات قرآنى، گفتار، رفتار و تقریر آن حضرت مى‏شود چنان که در آیه دیگر مى‏فرماید: “لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوهٌ حسنه؛۱۸ به راستى در اقتدا به رسول خدا سرمشق و الگوى نیکویى است.”

 

نمونه‏هایى از سخنان و سیره رسول خدا(ص)

الف: عزادارى در سوگ شهداى احد و عمویش حمزه:

ابن مسعود مى‏گوید: “ما راینا رسول اللّه(ص) باکیاً اشدّ من بکائه على حمزه وضعه فى القبله ثمّ وقف على جنازته و انتحب حتّى نشق یقول: یا عمّ رسول اللّه!و اسد اللّه! و اسد رسول اللّه! یا حمزه! یا فاعل الخیرات یا حمزه! یا کاشف الکربات یا ذاب، یا مانع عن وجه رسول اللّه!؛۱۹ رسول خدا در شهادت حمزه به گونه‏اى به شدّت گریست که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم، جنازه او را در قبله نهاد آنگاه ایستاد و با صداى بلند گریه سر داد تا این که بیهوش شد و پس از آن فرمود: اى عموى رسول خدا! اى شیر خدا و شیر رسول خدا! اى حمزه، اى انجام دهنده کار خیر، اى حمزه، اى برطرف کننده سختیها از پیامبر، اى کسیکه دشمن را از برابر رسول خدا دور کرده، وجود او را نگهدارى نمودى.”

واقدى مى‏گوید: وقتى صفیه خواهر حمزه کنار جنازه او آمد. نزد پیامبر نشست هرگاه صفیه گریه مى‏کرد آن حضرت نیز گریه مى‏کردند، هرگاه با صداى بلند گریه مى‏کرد آن حضرت نیز با صداى بلند مى‏گریستند و هرگاه حضرت فاطمه گریه مى‏کرد آن حضرت نیز گریه مى‏کردند.”۲۰

محمد طبرى مى‏نویسد: “پیامبر از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مى‏کردند، چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود:”لکن حمزه لابواکى له؛ حمزه گریه کننده ندارد.” سعد بن معاذ و سید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانه‏اى از بنى عبدالاشهل دستور دادند جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر گریه و عزادارى کنند.”۲۱

ابن عبدالبر مى‏گوید: “سخن پیامبر – لکن حمزه لابواکى له – به گونه‏اى تأثیر گذاشت که از آن پس هیچ خانمى بر مرده خود گریه نمى‏کرد جز آنکه در آغاز بر حمزه و آنگاه بر عزیز خود گریه مى‏کرد.”۲۲

این روایات و گزارش‏ها نشان مى‏دهد که گریه و عزادارى بر شهداى راه خدا موضوعیّت دارد، و باید یاد و نام آنها گرامى داشته شود. ابن هشام مى‏نویسد: پس از حادثه احد شعراى فراوانى براى شهیدان بویژه سالار شهیدان حمزه مرثیه سرودند، مانند حسّان بن ثابت۲۳ کعب بن مالک،۲۴ عبداللّه بن رواحه، ضراربن خطاب، صفیه خواهر حمزه.۲۵

 

ب: عزادارى در سوگ شهادت جعفر

انس بن مالک مى‏گوید: “پیش از آنکه خبر شهادت فرماندهان سپاه در جنگ تبوک نشر یابد پیامبر اکرم(ص) فرمود: زید، جعفر و عبداللّه رواحه شهید شده‏اند. آنگاه فرمود: فرماندهى جنگ را در آغاز زیدبن حارثه بر عهده داشت، پس از شهادت ایشان جعفر بن ابى طالب پرچم را برافراشت تا به شهادت رسید، آنگاه عبداللّه امیر سپاه شد وى نیز شهید شد. پس از آن چشمان مبارکش پر از اشک شد و گریست”.۲۶

اسما همسر جعفر مى‏گوید: رسول خدا فرمود: اى اسما! فرزندان جعفر کجا هستند؟ من فرزندان او را خدمت آن حضرت آوردم، حضرت آنها را در آغوش کشید و مورد نوازش قرار داد سپس چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و گریه کرد. عرض کردم گویا از جعفر خبرى به شما رسیده است؟ فرمود: آرى امروز به شهادت رسید.۲۷

 

ج: سعد بن عباده

سعد بن عباده رییس قبیله خزرج در حال بى‏هوشى بود، حضرت فرمودند: تمام کرده است آنگاه پیامبر گریست و همراهان حضرت نیز گریه کردند، برخى به آن حضرت اعتراض کردند، حضرت فرمودند: “آیا نمى‏دانید که خداوند کسى را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبى عذاب نمى‏کند؟ آنگاه حضرت به زبانشان اشاره کردند و فرمودند: تنها زبان انسان است که باعث عذاب مى‏گردد (بخاطر کفرگویى) مگر آن که خدا بنده‏اش را مورد رحمت قرار دهد و عذاب نکند.”۲۸

 

د گریه در مرگ فرزندش ابراهیم

انس بن مالک مى‏گوید: بر پیامبر وارد شدیم در حالى که ابراهیم (فرزندش) در حال جان دادن بود دیدم که پیامبر(ص) اشک مى‏ریخت و گریه مى‏کرد: عبدالرحمان گفت: یا رسول اللّه شما چرا گریه مى‏کنید؟ آن حضرت فرمودند: این گریه رحمت است و اضافه کردند چشم مى‏گرید و قلب از شدّت اندوه مى‏سوزد، ولى سخنى که بر خلاف رضاى حق باشد بر زبان نمى‏گویم. سپس فرمود: “و انّا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون؛۲۹ اى ابراهیم ما در فراق تو محزون و اندوهگین هستیم.”

در نقل جابر آمده که عبدالرحمان بن عوف وقتى عرض کرد شما از گریه نهى فرموده‏اید چرا گریه مى‏کنید؟ فرمود: من از گریه جلوگیرى نکردم، بلکه از دو گونه فریاد منع کردم که معمولاً افراد احمق و فاجر از خود سر مى‏دهند، یکى از فریاد و صدا در هنگام مصیبت همراه با خراشیدن صورت و پاره کردن گریبان و دیگرى از صدایى (که در مجالس جشن و سرور مانند ناله) شیطان (بلند مى‏شود).”۳۰

 

ه. گریه در فراق دخترش

انس مى‏گوید: “یکى از دختران پیامبر(ص) در مدینه از دنیا رفت در مراسم تشییع و دفن او حضور داشتیم، دیدیم که چشمان مبارک رسول خدا(ص) در کنار قبر دخترش پر از اشک بود و گریه کرد.”۳۱

 

و گریه کنار قبر مادرش آمنه

بعد از فراگیر شدن رسالت، حضرت کنار قبر مادرش آمنه رفته آنچنان گریه کردند که همراهان نیز به گریه افتادند. ابوهریره نقل کرده است که “زار النبى قبر امّه فبکى و بکى من حوله؛۳۲ نبى قبر مادرش را زیارت کرد پس گریه کرد و اطرافیان نیز گریه کردند.”

 

ز: گریه در مرگ عثمان بن مظعون

یکى از یاران بسیار خوب پیامبر عثمان بن مظعون بود. وقتى از دنیا رفت پیامبر در سوگ او گریست. عایشه مى‏گوید: رسول خدا(ص) عثمان بن مظعون را در حالى که فوت کرده بود بوسید و گریه کرد و در تعبیر دیگر آمده که اشک از چشمان مبارکش جارى بود.”۳۳

 

پرسش ۴- آیا درست است که پیامبر اکرم(ص) قبل از شهادت امام حسین(ع) براى او گریه و عزادارى نموده است؟

در جواب این پرسش نیز سعى مى‏کنیم از منابع اهل سنّت استفاده بریم که آن حضرت قبل از شهادت امام حسین(ع) به حال او گریه کرده‏اند، تا به امّت اسلام تعلیم دهد که بر این فرزندش سوگوارى و عزادارى نمایند.

 

الف: هنگام ولادت

بیهقى نقل نموده که اسما بنت عمیس به على بن الحسین(ع) گفت: “من در ولادت حسن و حسین قابله جده‏ات فاطمه(س) بودم وقتى حسین به دنیا آمد، رسول خدا به سراغ من آمد و فرمود: اى اسما فرزندم را بیاور، حسین را در پارچه سفیدى قنداق کرده به دست آن حضرت دادم و در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشتند وگریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه مى‏کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم او که هم اکنون متولد شده است. فرمود: اى اسماء پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت. خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: اى اسماء این مطلب را براى فاطمه مگو چون تازه بچّه دار شده است.”۳۴ با اینکه در مراسم ولادت رسم بر این است که شادى مى‏کنند ولى براى اوّلین بار در تولّد نوزادى عزادارى شد.

 

ب: خواب ام الفضل و گریه حضرت

ام الفضل مى‏گوید: “به محضر رسول خدا(ص) وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب ناراحت کننده‏اى دیدم، حضرت فرمودند: خوابت را نقل کن. عرض کردم: خواب دیدم گویا قطعه‏اى از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد، حضرت فرمود: خواب خوب دیده‏اى، از فاطمه(س) فرزندى به دنیا مى‏آید و در دامن تو رشد مى‏کند چندى بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد و همان گونه که رسول خدا فرموده بود (اتفاق افتاد).

روزى بر آن حضرت وارد شدم، حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدرم و مادرم به قربانت اى رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمود: اتانى جبرئیل علیه الصلوه والسلام فاخبرنى انّ امّتى ستقتل ابنى فقلت هذا؟ فقال نعم واتانى تربه من تربته حمراءٌ؛ جبرئیل نزدم آمد و خبر داد که امّتم فرزندم حسین را به قتل مى‏رسانند گفتم: این فرزند را؟ فرمودند: آرى، سپس خاک را به من دادند و این خاک همان خاکى بود که سالیان بعد حسین بر روى آن به شهادت رسید.”۳۵

 

ج: سوگوارى در منزل ام سلمه

ام سلمه مى‏گوید: “حسن و حسین(ع) در جلو پیامبر(ص) در خانه من مشغول بازى بودند، جبرییل نازل شد و گفت: اى محمّد! امّت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد آنگاه رسول خدا(ص) گریست، سپس حسین را در آغوش گرفته و به سینه چسباند و فرمود: “ودیعهٌ عندک هذه التربه و قال رسول اللّه(ص) یا ام سلمه اذا تحولت هذه التربه دماً فاعلمى انّ ابنى قد قتل؛۳۶ این تربت در نزد تو امانت باشد خاک را بوسیدند و فرمودند ام سلمه، هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است.”

 

و: گریه رسول خدا در منزل عایشه

عایشه مى‏گوید: “روزى جبرییل بر رسول خدا(ص) نازل و به آن حضرت وحى نمود، حسین نزد پیامبر(ص) وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا مى‏رفت و بازى مى‏کرد. جبرییل گفت: اى محمد! به زودى امّت تو فتنه مى‏کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت، آنگاه جبرییل دست برد و خاک سفید رنگى آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته مى‏شود، نام آن طف است! پس از آنکه جبرییل از نزد رسول خدا(ص) رفت، آن حضرت در حالى که خاک را در دست داشت و گریه مى‏کرد بر گروهى از یارانش که ابوبکر، عمر، على، حذیفه، عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرییل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینى به نام طف کشته مى‏شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود.”۳۷

 

ه. سوگوارى در منزل زینب

حافظ ابویعلى از زینب دختر جحش روایت مى‏کند “در یکى از روزهایى که رسول خدا(ص) در منزل من بود. امام حسین که تازه راه مى‏رفت وارد اتاق رسول خدا (ص) شد او را گرفتم. فرمودند: رهایش کن او را رها کردم آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع مى‏رفتند او را بر زمین مى‏نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. عرض کردم: یا رسول اللّه امروز موضوعى از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم، فرمودند: جبرییل آمد و خبر داد که امّتم این کودک را مى‏کشند، به جبرییل گفتم: تربت او را به من نشان ده جبرییل خاک سرخ رنگى برایم آورد.”۳۸

 

و سوگوارى در منزل على(ع)

ابوالحسن عبیدى عقیقى از امام على(ع) نقل نمود که “رسول خدا براى دیدار به منزل ما آمدند…بعد از صرف غذا دست آن حضرت را شستم و او دست بر سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانى اشکبار سه بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم در این میان حسین از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا گریستند، حسین گفت: پدرجان از شما حرکتى دیدم که نظیر آن را تاکنون ندیده بودم! رسول خدا فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرّتى یافتم که تاکنون این طور خوشحال نشده بودم امّا جبرییل حبیبم بر من نازل و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت از خداوند متعال براى شما خواستار خیر و خوبى شدم.”۳۹

 

ز سوگوارى اصحاب همراه رسول خدا(ص)

در روایت آمده است که امام حسین(ع) کودکى دوساله بود. پیامبر(ص) براى سفرى آماده گردیدند در همان گامهاى نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند: هم اکنون جبرییل مرا از سرزمینى آگاه نمود که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است، حسین فرزند فاطمه در آن سرزمین به شهادت مى‏رسد. از قاتل او جویا شدند؟ فرمود: مردى است که نامش یزید مى‏باشد که فرزندم را به قتل مى‏رساند و هم اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود مى‏نگرم. آنگاه پیامبر(ص) با حالت غمگینى و ناراحت از سفر برگشتند و سفر را ناتمام گذاشتند. پس از پایان یافتن سخنان، دست راست را بر سر حسن و دست چپ را بر سر حسین گذاشت سپس دست را به سوى بالا بلند نمود و فرمود: بارالها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریّه من و اصل و ریشه من هستند این دو را در میان امّتم به جانشینى خود مى‏گذارم “اللّهم فبارک له فى قتله و اجعله من سادات الشهداء…؛ خدایا شهادت را براى حسین مبارک گردان و او را سرور شهیدان قرار ده، خدایا براى قاتل و خوارکننده‏اش برکتى قرار مده.”

زمانى که سخنان حضرت به اینجا رسید صداى مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد، حضرت فرمود:اتبکون ولاتنصرونه؟ آیا براى او گریه مى‏کنید و او را یارى نمى‏کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتى در حالى که رنگشان متغیّر و چهره‏شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمان گریان فرمود: “اى مردم دو گوهر گرانبها در میان شما بر جاى مى‏گذارم، کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم مى‏باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامى که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزى جز دوستى آنان نمى‏خواهم و این چیزى است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالى که با اهل بیتم دشمنى نموده و بر آنان ستم کرده باشید.”۴۰

نزول مکرر جبرییل بر پیامبراکرم(ص) نشان دهنده اهمیّت عزادارى بر امام حسین(ع) است و این که این مسئله را هم متوجّه شوند.

 

پرسش ۵ – فلسفه عزادارى بر اهل بیت خصوصاً امام و فواید آن چیست؟

۱- اظهار مودّت و دوستى اهل بیت(ع)

قرآن کریم۴۱ و روایات، دوستى خاندان رسالت و اهل بیت را واجب شمرده است و یکى از مهمترین لوازم دوستى اظهار همدردى و هم دلى با آنان است.۴۲

 

۲- انسان سازى

عزادارى آگاهانه و عاشقانه اثرش این است که فضائل و مناقب و آرمان‏هاى فردى که براى او عزادارى مى‏شود به عزاداران منتقل مى‏گردد و در واقع آن فرد یا افراد به عنوان الگویى کامل در بین جامعه مطرح مى‏شود. و الگوگیرى باعث سهولت پیمودن راه هدایت و رسیدن به قلّه سعادت مى‏شود: قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم(ص) فرمود: “ولکم فى رسول اللّه اسوهٌ حسنهٌ؛۴۳ براى شما در (رفتار) رسول خدا الگوى نیکویى است.”

بعد از رسول اکرم(ص) اسوه‏هاى امّت همان امامان معصوم(ع) همانهایى که در راه دین خدا مسموم شدند و یا به شهادت رسیدند مى‏باشند، و یکى از آن اسوه‏ها سرور شهیدان حسین بن على(ع) است.

خود آن بزرگوار در نامه‏اى به سلیمان بن صرد خزاعى و مسیّب و…نوشت: “فلکم فى ّ اسوهٌ؛۴۴ براى شما در رفتار من الگو است.”

و در عزاداریهاست که اوصاف سازنده الگو تبیین و ترویج مى‏شود.

 

۳- جامعه سازى

هنگامى که مجلس عزادارى عامل انسان سازى و فردسازى شد تغییرات و اصلاحات درونى انسان به عرصه جامعه نیز کشیده مى‏شود و جامعه را نیز مى‏سازد و آرمان و اهداف والاى اهل بیت بر جامعه حکم فرما مى‏شود، به عنوان نمونه اگر به بیانات، سخنان و شعارهاى عاشورا دقّت کنیم بخوبى مى‏توان عناصر انسان ساز و جامعه و فرهنگ ساز را مشاهده نمود، مواردى همچون:

عبادت و بندگى، ایثار و فداکارى، شجاعت، توکّل، صبر، امر به معروف و نهى از منکر، حرمت بیعت با افرادى چون یزید، شهادت‏طلبى، خدامحورى، ذلّت ناپذیرى و…مى‏توان نام برد.۴۵

 

۴- نوعى اعتراض به ظالمان زمان و حمایت از مظلومان جهان. به همین جهت در جریان انقلاب در شبهاى عاشورا یک مرتبه عزادارى تبدیل به شعار علیه نظام طاغوت شد که:

شب عاشوراست امشب

پهلوى رسوا است امشب

 

۵ – عامل تقویت حسّ عدالت خواهى و انتقام جویى از ستمگران

این درسى است که بخوبى امامان خصوصاً حسین بن على(ع) به جامعه بشرى داد، و شیعیان به خوبى به آن حضرت اقتدا نمودند، لذا در طول تاریخ اسلام همیشه فرد یا افرادى از شیعیان براى عدالت و انتقام از ستمگران زمان خویش قیام نمودند، که نمونه آن را مى‏توان قیام توابین و شیعیان کوفه، قیام مختار، قیام زید بن على، شهداى فخ و دیگر انقلابهاى شیعه دانست.

 

۶- زمینه ساز اجتماع و ارتباط شیعیان با همدیگر در مسیر دفاع از حق

به همین جهت در طول تاریخ، عزادارى‏ها مورد نهى و نفرت ستمگران بوده است و تلاش کرده‏اند که جلو عزاداریها را بگیرند. و حتى در این زمان ابرقدرتهاى دوران، به آن اندازه که از عزاداریها ترس دارند از مسائل دیگر بیم ندارند.

 

 

پرسش ۶- چرا عزادارى سایر امامان مانند عزادارى امام حسین(ع) نیست؟

این به دلیل گستره کمى و کیفى واقعه عاشورا است. وضعیّت خاص جهان و مسلمانان آن عصر، حالات حاکمان مسلمان و ظلم‏هاى فراوان آنان، دربند کشیده شدن انسانیت و آزادى و تحقیر امت اسلامى، سلب امنیّت، تشدید ظلم علیه شیعیان، فراموشى آموزه‏هاى دینى همچون امر به معروف و نهى از منکر، شیوع بدعت‏ها و ورود آنها در حوزه دین، فراموشى اخلاق اسلامى و انسانى و… از یک سو و موقعیّت ویژه اباعبداللّه از جهت مظلومیّت و تنهایى، کیفیّت برخورد مسلمانان به ظاهر دوست با حضرت،

دوستانش بیوفا و دشمنانش بى امان

با کدامین سرکند، مشکل، دوتا دارد حسین

نوع جنگ و برخورد نامناسب با آن حضرت، اصحاب و اهل و عیال، آموزه‏ها و درس‏هاى متنوع تربیتى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى جریان عاشورا خصوصاً کلمات امام حسین(ع) همه و همه شکل خاص و ویژه‏اى به این حادثه داده است تا در طول زمان ابعاد گوناگون و پیچیده و ژرف و عمیق آن، موضوعات و مسائل فراوانى را براى تحقیق و پژوهش پیش روى محققان گذارد.۴۶ و این حادثه بیشتر مطرح شود به همین جهت است که رسول اکرم(ص)، امیرمؤمنان على(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن مجتبى(ع)، و امامان، پس از اباعبداللّه(ع) سخت برعزادراى و زنده نگهداشتن نام امام حسین(ع) تأکید نموده‏اند، و عملاً خود آن بزرگواران نیز یاد و نام حسین(ع) را گرامى مى‏داشتند و در مناسبت‏ها از او یاد مى‏کردند و براى او عزادارى و سوگوارى مى‏نمودند.۴۷

باز هم به جهت همین نکته است که امام حسن مجتبى(ع) در آخرین لحظات عمر خویش که برادرش حسین(ع) براى او گریه مى‏کرد، فرمود: “لایوم کیومک یا اباعبداللّه؛۴۸ روزى بسان روز تو اى حسین(سخت و دردناک) نیست.” و این جمله از امام صادق(ع) نیز نقل شده است.

از همه مهم‏تر داستان عاشورا و عزادارى و سوگوارى براى آن به گونه‏اى است که یاد و نام همه امامان زنده مى‏شود، و در واقع مکتب اهلبیت زنده مى‏گردد.

لذا امام صادق(ع) فرمود: “فضیل آیا مجالس عزا برپا مى‏کنید و از اهل بیت و آنچه بر آنان گذشته سخن به میان مى‏آورید؟ فضیل عرض کرد: آرى قربانت گردم. امام فرمود: این گونه مجالس را دوست دارم “فاحیوا امرنا یا فضیل” پس امر ما را زنده گردانید که هر کس امر ما را زنده کند مورد لطف و مرحمت خدا قرار مى‏گیرد(اى) فضیل هر کس از ما یاد کند یا نزد او از ما یاد کنند و به اندازه بال مگسى اشک بریزد خدا گناهانش را مى‏آمرزد اگر چه بیش از کف دریا باشد.”۴۹

اى نخل دین قوى شده از جان نثاریت

قربان آن بصیرت و آن هوشیاریت

سر سبز باغ دین، تو زخونت نموده‏اى

قربان باغبانى و آن آبیاریست

تن زیر بار ذلّت و پستى نداده‏اى

صد مرحبا به استقامت و آن پایداریت۵۰

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. اعلام الهدایه، المجمع العالمى لاهل البیت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۷، ص ۱۵۵، حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۸۳٫
  2. پرسش و پاسخ‏هاى برگزیده، ویژه محرّم، شماره ۱۳، گروه مؤلّفان، مفاله محمد رضا کاشفى، نشر معارف، ۱۳۸۴، ص ۱۶۵٫
  3. سوره یوسف، آیه ۸۴٫
  4. سوره یوسف، آیه ۸۵٫
  5. همان،آیه ۸۶٫
  6. زمخشرى تفسیر کشاف،بیروت دارالکتاب العربى، ج ۲، ص ۴۹۷؛ تفسیر کبیر فخر رازى، ج ۱۸،ص ۱۹۳٫
  7. همان، ،۲٫
  8. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، بیروت، داراحیاء التراث، ج ۲، ص ۹۲۳ باب جواز البکاء على المیّت؛ مناقب آل ابى طالب، على بن شهر آشوب.
  9. سوره حج، آیه ۳۲٫
  10. حجهالبالغه، شاه ولى اللّه دهلوى، ص ۶۹، الاصول الاربعه فى تردید الوهابیّه، صاحب جان هندى حنفى، ص ۳۰٫
  11. علّامه طباطبایى، تفسیر المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۴۱۴، ذیل آیه ۱۶۵ بقره.
  12. سوره نساء، آیه ۱۴۸٫
  13. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج ۴۴، ص ۲۸۷ باب ثواب البکاء على مصیبه الحسین(ع).
  15. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵ – ۱۱۴٫
  16. ر.ک:ترجمه لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۷۸ – ۱۷۶٫
  17. سوره حشر، آیه ۷٫
  18. سوره احزاب، آیه ۲۱٫
  19. سیره الحلبیّه، حلبى، ج ۲، ص ۶۰، منتخب کنزل العمال، ج ۲، ص ۴۰، المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، کتاب الجنائز، ج ۱، ص ۳۸۱، و ر.ک وسائل الشیعه، همان، ج ۲، ص ۹۲۴٫
  20. مغازى، واقدى، ج ۱، ص ۳۱۷ – ۳۱۵٫
  21. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، حوادث سنه سوّم هجرى، جنگ احد، ج ۲، ص ۲۷٫
  22. الاستیعاب، عبداللّه محمد بن عبداللّه قرطبى، ج ۱، ص ۴۲۶؛ مسند، احمد حنبل، ج ۲، ص ۴۰٫
  23. سیره النبویّه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۵۹٫
  24. همان، ص ۱۶۶٫
  25. همان، ص ۱۷۳ – ۱۶۷٫
  26. صحیح بخارى، ج ۴، باب ۷۸۹، فضائل اصحاب النبى فى غزوه التبوک، فتح البارى ج ۸، ص ۴۱۳٫
  27. طبقات ابن سعد، باب تسمیه النساء المسلمات المبایعات، ج ۸، ص ۲۸۲٫
  28. جامع الاصول فى الاحادیث الرسول، محمد بن اثیر جزرى، ج ۱۱، ص ۱۰۱ شماره ۸۵۷۳، صحیح بخارى، ج ۳، ص ۱۴۰، باب البکاء عند المریض.
  29. صحیح بخارى، باب ۸۲۸، ص ۱۵۸، فتح البارى، ج ۳، ص ۱۳۵٫
  30. ولکن نهیت عن صوتین احمقین فاجرین صوت خمش وجوه وشق جیوب” جامع الاصول، همان ج ۱۱، ص ۱۰۵ شماره ۸۵۷۷، ترمذى گفته این حسن و صحیح است.
  31. صحیح بخارى، ج ۱، باب ۸۱۷، کتاب الجنائز، ح ۱۲۰۱٫
  32. مسند احمد حنبل، ج ۲، ص ۴۴۱٫
  33. جامع الاصول، همان، ج ۱۱، ص ۹۵، شماره ۸۵۶۶٫
  34. مقتل، ابوالمؤیّد خوارزمى، ج ۱، فصل ششم در فضائل حسنین، ص ۸۸ ؛ ذخائر العقبى محب الدین طبرى، ص ۱۱۹، باب ۹٫
  35. مستدرک على الصحیحین، کتاب معرفه الصحابه، ج ۳، ص ۱۷۶؛ کنزالعمّال، ج ۱۲، ص ۱۲۳، ح ۳۴۳۰۰؛ المنتظم، ج ۵، ص ۷۸، ج ۶، ص ۳۸۶٫
  36. مجمع الزوائد، نورالدین هیثمى، ج ۹، ص ۱۸۹، باب مناقب الحسین، ذخائر العقبى، باب ذکر رؤیا ام سلمه، ص ۱۴۷، مسند احمد حنبل، ج ۳، ص ۲۶۵٫
  37. الصواعق المحرقه، ابن حجر، فصل سوم فى الاحادیث الوارده فى بعض اهل البیت، ص ۱۹۲، اعلام النبوه، ماوردى، ص ۸۳، مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۵۹٫
  38. مجمع الزواید، ابوبکر هیثمى، باب مناقب حسین بن على، ج ۹، ص ۱۸۸، کنزالعمّال، همان، ج ۶، ص ۲۲۳٫
  39. مقتل خوارزمى، فصل چهاردهم، ج ۲، ص ۱۶۷٫
  40. مقتل ابن جوزى، ج ۱، ص ۱۶۴٫
  41. سوره شورى، آیه ۴۲٫
  42. این بخش را در ذیل پرسش عزادارى در قرآن و آیه مودت توضیح داده شده.
  43. سوره احزاب،آیه ۲۱٫
  44. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫
  45. ر.ک: فرهنگ عاشورا، ص ۲۷۱ – ۲۶۸؛ پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ج ۱۳، نشر معارف، ص ۱۶۸ – ۱۶۷٫
  46. ر ک: پاسخ‏ها و پرسش‏ها، ص ۱۷۹ – ۱۷۸؛ با حسین، نفس مطمئنه، ص ۱۸ – ۵٫
  47. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵ ،۲۴۳ ،۲۲۳، ص ۲۹۳ ،۲۹۱ ،۲۸۲ ،۲۸۱، و….
  48. شیخ صدوق، امالى، ص ۷۷٫
  49. همان، ص ۲۸۹ – ۲۸۲٫
  50. آیه اللّه حاج آقا على صافى گلپایگانى، راز دل، ص ۵۷۶٫

 

30دسامبر/16

پاى صحبت‏هاى حجهالاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان

یکى از یاران امام خمینى(ره) بزرگ رهبر انقلاب اسلامى

 

 

یکى از نزدیکان و یاران امام خمینى(ره) با بیان اینکه یاران حضرت امام را نباید فقط در افرادى که از جهت مکان و زمان به آن حضرت نزدیک بودند، منحصر کنیم، گفت: ریزش‏هاى نزدیکان امام(ره) مخصوص بعد از رحلت ایشان نیست.

در خیابان آیت الله طالقانى شاید تنها ساختمانى که هنوز سبک و سیاقش رابه شکل سال‌هاى ابتدایى انقلاب حفظ ظاهر کرده، ساختمان ۱۱ طبقه‏اى است که بر بلنداى آن به بزرگى دل‏هاى شهدا، عبارت “السلام علیک یا ابا عبدالله” نقش بسته است.

طبقه دهم ساختمان بنیاد شهید انقلاب اسلامى، جایى است که به ملاقات حجهالاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان، از مسئولان دفتر امام(ره) و نماینده ولى فقیه در بنیاد شهید و امور ایثار گران مى رویم.

“رحیمیان” اما نامى آشنا براى اهل فرهنگ است.

از تاسیس و اداره اولین نشریه انقلاب با نام “پاسدار اسلام” و طراحىآثار هنرى انقلاب در زمان رژیم سفاک پهلوى تا تدوین و تألیف کتب “اخلاق و تربیت اسلامى” مورد استفاده در دانشگاه‌ها، ایشان را از زمره شخصیت‏هاى مؤثّر در عرصه فرهنگ کشور قرار داده است.

ملاقات و هم صحبت شدن با حاج آقا رحیمیان، در اتاق ساده و خودمانى دفتر نمایندگى ولى فقیه در بنیاد شهید، فرصت مغتنمى است که ضمن آشنایى بیشتر با دیدگاه‏هاى ایشان، سؤالاتمان را نیز از این همراه امام (ره) بپرسیم.

 

شبکه خبر دانشجو: باتوجه به اینکه شما از نزدیکترین اشخاص به حضرت امام بوده‏اید، مى خواهیم نظر شما را درباره توصیف یاران و نزدیکان حضرت امام(ره) و دلایل ریزش‏هایى که در این مجموعه اتفاق افتاده است، بدانیم.

رحیمیان: یاران حضرت امام را نباید فقط در افرادى که از جهت مکان و زمان به آن حضرت نزدیک بودند، منحصر کنیم.؛ در زمان حیات حضرت امام میلیون‏ها زن و مرد در ایران و خارج ایران، یاران پاکباخته امام بودند که چه بسا حتى براى یک بار هم امام را از نزدیک ندیده بودند و هزاران نفر از همین افراد در راه آرمان‏هاى امام به شهادت رسیدند و با خون خود طومار بلند عشق به امام را امضاء کردند و اینان یقیناً خالص ترین یاران و نزدیکترین افراد به حضرت امام بودند و اینان بودند که نقش اصلى را در پیشبرد اهداف امام ایفا کردند و بیشترین علاقه و عشق متقابل را حضرت امام به همین افراد داشت.

اگر حقیر و امثال من به بوسیدن دست امام افتخار مى‏کنیم، ولى حضرت امام به بوسه زدن بر دست و بازوى کسانى افتخار مى‏کرد که بسیارى از آنها از نظر مکانى صدها فرسنگ با امام فاصله داشتند.

سند مکتوب این مطلب موجود است؛ امام اهل مجامله و تعارف غیرواقعى نبود، به مناسبت یکى از اعیاد به درخواست یکى از برادران جبهه، تصویرى از امام را براى امضاء به محضر امام بردم و عرض کردم مى خواهند این عکس را تکثیر و به رزمندگان هدیه کنند و در حالى که چیزى بیشتر از امضاء مورد انتظار نبود، حضرت امام عکس را گرفتند و در کنار آن نوشتند: …اینجانب دست و بازوى شما را مى بوسم.

نکته مهم دیگر اینکه یاران پاکباخته حضرت امام فراتر از زمان و بعد از حیات ایشان هم رویش داشته و میلیون‏ها جوان و نوجوان از نسل بعد از امام و میلیون‌ها مردمى که در سراسر جهان همچون مردم لبنان و فلسطین و … در طول ۲۰ سال گذشته در زمره عاشقان امام درآمدند نشان رویش مداوم یاران و پیروان راه امام است.

وقتى که این واقعیت را مدنظر قرار دهیم و آن را با صدر اسلام و بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) که عموم جامعه دچار انحراف شده و در راهى که آنحضرت طى ۲۳ سال ترسیم کرده بود، عقب گرد کردند و فقط تعدادى کمتر از انگشتان دست در راه حق پایدار ماندند، مقایسه کنیم به این فرموده امام که مردم عصر حاضر را از مردم صدر اسلام برتر دانستند، پى مى بریم و متوجه مى شویم که درست در عصر حاضر بر عکس صدر اسلام آنهایى که دچار انحراف و ارتداد شدند به نسبت جمعیت امروز بسیار اندک هستند؛ امروز شاهد هستیم که جامعه اسلامى به راه امام و میراث اصلى آن حضرت یعنى ولایت فقیه و نظام جمهورى اسلامى وفادار و استوار مانده‏اند.

 

شبکه خبر دانشجو: آنچه را بیان کردید کاملاً واقعیت دارد و مورد قبول است، اما به هرحال هر چند اندک همانطور که شما هم اذعان کردید ریزش‏هایى را هم بعد از رحلت امام شاهد بودیم؛ دلیل این ریزش‌ها به نظر شما چیست؟

رحیمیان: اولاً ریزش‏ها مخصوص بعد از رحلت امام نیست و بعد از پیروزى انقلاب و در زمان خود امام هم ریزش‏هایى داشتیم؛ نمونه‏اش شیخ على تهرانى که از نزدیک‏ترین و شیفته‏ترین یاران و شاگردان امام بود؛ وى کارش به آنجا کشید که در رادیوى بغداد زشت‏ترین و فجیع‏ترین دشنام‏ها و هتاکى‏ها را نسبت به حضرت امام مرتکب شد که هرگز بعد از رحلت امام چنین نمونه‏اى را با این خصوصیات نداشتیم.

ثانیاً با ملاحظه ویژگى‏هاى بشر، گویى درصدى از ریزش یک واقعیت غیرقابل انکار است؛ تکرار داستان انحراف همسر حضرت لوط و همسر و فرزند حضرت نوح که پیامبر معصوم و اولواالعزم بود و بازگو کردن فرجام سیاه و ننگین بلعمباعورا، سامرى و قارون که از قوم حضرت موسى(ع) بودند، در قرآن و داستان ارتداد غم انگیز طلحه و زبیر که از چهره‏هاى درخشان در میان اصحاب رسول الله(ص) محسوب مى شدند و ماجراى عبرت آموز شمر بن ذى الجوشن که از سربازى در رکاب امیرالمؤمنین(ع) به بریدن سر امام حسین(ع) در کربلا سقوط کرد و هزاران نمونه دیگر در تاریخ اسلام مى تواند روند ریزش‌ها را در عصر ما هم ترسیم کند.

 

شبکه خبر دانشجو: به هرحال دلیل یا دلایل این ریزش‌ها به نظر شما چیست؟

رحیمیان: بنده ترجیح مى دهم دلیل این ریزش‏ها را در قرآن و سخن خدا که آفریدگار انسان است و آگاه به اعماق و لایه‏هاى درونى و پشت پرده وجود انسان است، جستجو کنم.

قرآن مجید در قالب داستان بلعم باعورا، سامرى و قارون که هرکدام نماد یکى از طیف‏هاى نخبه جامعه بودند، ریشه انحطاط و سقوط آنها را بیان فرموده است.

بلعم باعورا نماد عالمان بلندپایه دینى است که در پایان راه تمام شئون معنوى را از دست مى دهد و لباس روحانیت از او کنده مى شود و سرانجام چهره باطنى او را قرآن به سگ تشبیه مى‏کند!

سامرى نیز هنرمندى تیزهوش است که هم با چشمان تیزبین خود در قرابت با رسول حق به پاره‏اى از اسرار پى مى‏برد و هم با ابزار هنر راه تزویر را پیش گرفته و با استفاده از رسوبات جاهلیت جامعه و در مدتى کوتاه افکار عمومى را به خود جلب مى‏کند و به کودتاى فرهنگى اعتقادى دست مى‏یازد و بنابراین حضرت موسى(ع) سخت ترین برخورد را با سامرى به کار مى گیرد و گوساله زرین او را آتش مى زند و خاکستر آن را به دریا مى‏ریزد و داستان ثروت اندوزى و سرمایه دارى قارون نیز با فرو رفتن قارون و ثروتش در زمین به فرمان خداوند پایان مى پذیرد.

به هر حال در اینجا درصدد بازگو کردن فرجام این سه نماد نیستیم؛ آنچه در این مناسبت باید مورد توجه قرار دهیم این است که اولاً داستان بلعم باعورا و سامرى و قارون داستانى تکرار پذیر براى انسان‏ها، بخصوص در امت پیامبر آخرالزمان است؛ چرا که منظور قرآن از ذکر این داستان‌ها صرفاً بیان یک داستان تاریخ گذشته نیست، بلکه داستان قابل تکرار در زندگى بشر است، ثانیاً مهم آن است که باید در آیات قرآن تدبر کنیم تا ریشه این انحراف‌ها و سقوطها را بشناسیم تا خود را از گرفتار شدن در این راه‏هاى بدفرجام صیانت کنیم.

اگر در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف تأمّل کنیم، مى‏بینیم که بلعم باعورا به مقامى بسیار بلند صعود کرده بود، در تفاسیر آمده است که به اسم اعظم دست یافته و مستجاب الدعوه بود و همچنان مى توانست به مقامى رفیع‏تر برسد، اما دو عامل باعث مى شود تا به عمق درّه هلاکت سقوط کند؛ اول چسبیدن به دنیا و فرو رفتن در مادیات و دوم پیروى از هواى نفس!

تأثیر ریشه‏اى این دو عامل در ایجاد انواع گناهان و انحرافات و اینکه براى انسان‌ها حتى در بالاترین مراتب مجاهدت و روحانیت امکان گرفتار شدن در دام دنیا طلبى و هواى نفس وجود دارد، مطلب مهمى است که همه ما باید با تأمّل و تدبر در آیات و روایات معصومین(ع) به طور عمیق آگاه شویم و با بهره‏گیرى از شیوه‏هایى که معصومین(ع) بیان کرده‏اند خود را از این دو دام مهلک مصون داریم.

ضمناً باید توجه داشت که چسبیدن به دنیا فقط مال دنیا نیست، بلکه جاه طلبى، مقام پرستى، خودبینى و هر نوع دلبستگى و وابستگى که در عرض و معارض با خداپرستى باشد را شامل مى‏شود.

در اینجا براى اینکه مطلب روشن‏تر شود، لازم است آیات ۲۵ تا ۳۱ سوره محمد(ص) را مورد دقت قرار دهیم.

در این آیات سخن از ارتداد و عقب‏گرد است آن هم بعد از روشن شدن هدایت الهى؛ ارتداد و عقبگرد مى تواند مراتبى داشته باشد؛ ارتداد از اعتقاد به خدا، ارتداد از نبوت حضرت رسول(ص)، ارتداد از امامت و ولایت ائمه اطهار(ع).

در شرایط حاضر نیز ممکن است کسى در دوره‏اى از زندگى خود به امام و درستى راه و خط امام رسیده باشد و روزگارى دیگر عقبگرد کند و دچار ارتداد از خط امام و انقلاب شود؛ یک روز در خط مقدم جبهه جنگیده باشد و روز دیگر ضد جبهه و دفاع مقدس و رزمندگان شود، یک روزى از دیوار سفارتآمریکا بالا رود و روزگارى دیگر، کار آن روز را تخطئه کند و خواستار معذرت از آمریکا گردد و قس علیهذا… به هرحال در آیه ۲۵ علّت این عقبگرد را تسویلات و فریب‌هاى شیطان معرفى مى‏کند؛ توضیح آن که تسویلات و فریب‌هاى شیطان، دامى است که شیطان براى همه مى گستراند، حال باید دید که چه کسانى در این دام مى‏افتند و چه کسانى مى رهند؟! اگر تسویلات و فریب‏هاى شیطان را به چنگکى تشبیه کنیم وقتى که این چنگک به جان انسان مى افتد، آن کسانى که دل آنها با ایمان به خدا و پیوند با ولایت حق و عبادت خدا صیقل یافته باشد، شیطان نمى‏تواند بر دل صاف و صیقلى گیر بدهد و آن را به چنگ آورد، ولى آن کس که بر صفحه دل او صخره‏هایى از هواى نفس نشسته باشد و گرفتار گره‏هایى از دنیاطلبى و مادیگرایى باشد، آن چنگک به راحتى بر آن دل گیر مى‏کند و آن را به چنگ تسویلات شیطان مى اندازد.

بنابراین در آیه بعد یعنى آیه ۲۶ از لایه دوم ماجراى ارتداد پرده برمى‏دارد و مى فرماید ماجرا از این قرار است که اینانبا عبور از مرز تولّى حق و تبرّى از اهل باطل با کسانى ارتباط برقرار مى‏کنند که دین و احکام الهى براى آنان ناخوشایند است: “ذلک بانّهم قالوا للّذین کرهوُا ما انزلَ اللهُ” این همنشینى و گفتمان کم کم به همدلى و تمایل به آنان مى انجامد تا جائى که براى جلب نظر و عنایت آنان به طرف خود اعلام مى‏دارند در پاره‏اى از امور از شما اطاعت خواهیم کرد: “سَنُطیعکم فى بعض الامرِ” و روشن است که سرسپردگى در پاره‏اى از امور نقطه آغاز عبور از مرز حق و باطل است که تدریجاً به سرسپردگى کامل به آن سوى مرزها مى‏انجامد، در آیات بعد خداوندى که بر اسرار همگان آگاه است از مجازات سخت آنان و حبط و نابودى اعمال صالح گذشته شان و رسوایى آنان در همین دنیا سخن مى‏گوید.

البته باید توجه داشت که شیطان منحصر در ابلیس و شیاطین جن نیست، شیاطین انس و انسان نماهائى که نقش ابلیس را ایفاء مى‏کنند کم نیستند.

خدا رحمت کند شهید محمد منتظرى را که شیاطین را به میکروب تشبیه مى‏کرد و مى‏گفت: میکروب‏ها با چغندر و شلغم کمتر کار دارند، اما با تجمع و تمرکز روى گوشت لخم، آن را خیلى زود فاسد و گندیده مى‏کنند.

وى مى‏گفت: دستگاه‏هاى جاسوسى دشمن به جاى این که روى تک تک افراد عادى جامعه کار کنند که هزینه بالا و بازدهى کم دارد، کانون‏ها، پایگاه‏ها و اشخاصى که شعاع تأثیرگذارى گسترده‏اى در جامعه دارند، نظیر احزاب، بیوت و دفاتر شخصیت‌هاى دینى، اجتماعى و سیاسى را مورد هدف قرار مى‏دهند و سعى مى‏کنند در لایه‏هاى پیرامونى آنها نفوذ کنند.

حضرت امام هم درباره بیوت و اطرافیان، سفارش‏هاى حساسى داشتند و نسبت به بعضى از شخصیت‏هاى مطرح هم راه نجات او را در تصفیه بیت و دفتر او و قطع رابطه با لیبرال‏ها مورد تأکید قرار دادند و امروز هم شاهد هستیم عمده کسانى که ۱۸۰ درجه تغییر جهت داده‏اند و از تندترین مواضع و شعارهاى دهه اول انقلاب در جهت معکوس قرار گرفته‏اند و از بالا رفتن دیوار لانه جاسوسى آمریکا به معذرتخواهى از آمریکا سقوط کرده‏اند، یکى از مشخصه‏هاى آنان همین رابطه با لیبرال‏ها و پیوند تدریجى با غرب زده‏ها است.

از میان آیات فراوان قرآن در ریشه‏یابى همین موضوع، بخصوص نقش هم نشین آیات ۲۷ و ۲۸ و ۲۹ سوره فرقان را باید با دقت تدبّر کرد و در این مجال فقط ترجمه آن را مرور مى کنیم: “روزى که ظالم دو دست خویش را از شدت حسرت و پشیمانى گاز مى گیرد و مى گوید اى کاش با پیامبر راهى پیش مى‏گرفتم، اى واى بر من کاش فلانى! را دوست خود گرفتم، حقیقتاً که مرا از یاد خدا،قرآنپس از آن که برایم آمده بود، دور ساخت و شیطان همواره خوارکننده انسان است.”

سخن درباره کسى نیست که از پشت کوه آمده و از همه چیز بى‏خبر است، بلکه درباره کسى است که حجت بر او تمام شده و اسلام ناب در دسترس او قرار گرفته، اما همنشین، او را گمراه کرده و به بیراهه کشانده است و این همنشین در نقش شیطان او را به درّه خذلان ساقط کرده است و این یعنى معادله همنشین شیطان صفت که نتیجه آن دورى از ذکر و پیامد این، گمراهى است.

حال دو آیه دیگر را در کنار این آیات مورد تأمّل قرار مى دهیم: آیات ۳۶ و ۳۷ سوره زخرف: “و هرکس از یادخداوند رحمان، رویگردان شود شیطانىرا بر او مى گماریم که همدم او شود و قطعاً آن شیطان‌ها، ایشان را از راهخداباز مى دارند، ولى آنها مى‏پندارند که هدایت یافتگانند!”

خلاصه آن که مهمترین عوامل ارتداد و عقبگرد عبارتند از دلبستگى به دنیا با همه مظاهرش که: “حبُّ الدنیا رأس کلّ خطیئه”، پیروى از هواى نفس و همنشین شیطان صفتى که با القائات و تسویلات خود انسان را از یاد خدا و اسلام ناب دور مى‏کند و… هر یک از این سه عامل مى تواند انسان را از راه خدا منحرف کند تا چه رسد به افرادى که هم دلبستگى به دنیا از قبیل مال، منال، شهرت، مقام، جاه و … دارند و هم اسیر هواهاى نفسانى هستند و هم همنشین با اهل ضلالت از قبیل یهود و نصارى و دلبستگان و وابستگان به آنها.

بررسى مطلوب این مبحث از منظر قرآن مجید و روایات معصومین(ع) در یک مصاحبه و یک مقال نمى گنجد، امید که اهل فضل این موضوع را به تفصیل به جامعه اسلامى ارائه دهند. انشاءالله.

(این مصاحبه توسط شبکه خبر دانشجو انجام شده که براى استفاده بهتر از آن به چاپ آن مبادرت نمودیم)

 

30دسامبر/16

فهرست

دانستنیهایى از قرآن ۴

سخنان معصومان ۵

وفاء به عهد و پیمان     آیهالله جوادى آملى۶

امامان، پرچمداران هدایت         حجهالاسلام والمسلمین سیداحمد خاتمى۱۰

ااااااااا            حجهالاسلام والمسلمین رهبر۱۲

حج ابراهیمى و نگاهى به نظر امام راحل و مقام معظم رهبرى حجهالاسلام سید جواد حسینى۱۵

یادداشت‏ها و خاطراتى از امام خمینى(قده)                         حجهالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان۱۹

غدیر و اکمال دین۲۲

خاطرات و گفتنى‏هایى از یک عمر جهاد مؤمنانه در گفتگو با دکتر عباس شیبانى۲۶

سیماى درخشان امام على(ع) از منظر دیگران         عسکرى اسلامپور کریمى۳۱

پرسش و پاسخ‏هایى در باره مهدویت۳۶

پنجره‏اى به آسمان      حجهالاسلام والمسلمین اصغر‌هادوى۳۷

غروب سپیده‏گشا(تأثیر شهادت حاج‏آقا مصطفى خمینى در گسترش…)               غلامرضا گلى‏زواره۳۸

مقام علمى – سیاسى امام جواد(ع)           اسماعیل نساجى‏زواره۴۴

نگاهى به رویدادها۴۸

30دسامبر/16

اعتمادمردم را حفظ کنیم

 

 

درآمد:

خلوص و ساده‏زیستى دکتر شیبانى امری است که دوست و دشمن بر آن اتفاق نظر دارند. او کمتر سخن مى‏گوید و مرد میدان مبارزه و عمل صالح است و این گفتگو را نیز به دشوارى پذیرفت، با این همه جملات کوتاه و موجز او برخاسته از صداقت و شفقتى مؤمنانه است که چون همیشه به کلام او تأثیر و اعتبارى خاص مى‏بخشد.

 

علایق سیاسى شما از چه مقطعى بروز کرد؟

من از دوره نهضت ملى شدن نفت به سیاست علاقمند شدم و مانند بسیارى از جوانان آن دوره، به رفع سلطه انگلیس علاقمند بودم و اخبار و رویدادها را پیگیرى مى‏کردم. در آن زمان دانشجوى دانشکده فنى دانشگاه تهران بودم و بعدها به دانشکده پزشکى رفتم. ما در آن مقطع طرفدار دولت دکتر مصدق بودیم. البته جبهه ملى در دانشگاه فعالیت موثّرى نداشت و اکثر فعّالین دانشگاه توده‏اى بودند و در راه ملى شدن نفت، بسیار سنگ‏اندازى مى‏کردند.

 

مذهبیون از چه زمانى به شکل محسوس وارد فعّالیت‏هاى سیاسى آن دوره شدند؟

من فکر مى‏کنم وقتى که آیت‏الله کاشانى از تبعید برگشتند و با آن استقبال گسترده روبرو شدند، فعالیت‏هاى سیاسیون مذهبى دوباره به راه افتاد. پیشکسوت مبارزین مذهبى در آن مقطع بالطبع مرحوم آیت‏الله کاشانى بودند که با دکتر مصدق همکارى مى‏کردند و توانستند گروه زیادى از مردم متدین را بسیج کنند. البته نقش فدائیان اسلام و شخص شهید نوّاب صفوى را به عنوان یک گروه مبارز اسلامى با هدف کاملاً مشخص نمى‏توان نادیده گرفت، اما اینها با فکر مسلط و مشترک بین رهبران نهضت، اختلافاتى داشتند. مرحوم کاشانى و دکتر مصدق در اولویت دادن به بیرون راندن انگلیس، با هم توافق داشتند، حتى یکى از خویشاوندان ما نقل مى‏کرد که با عده‏اى از بانوان، خدمت آیت الله کاشانى رفتیم و گفتیم: “آقا! چرا حکومت اسلامى را پیاده نمى‏کنید؟” مرحوم کاشانى گفتند: “ما فعلاً با انگلیس در جنگ هستیم و هیچ کار دیگرى هم نمى‏کنیم.”، یعنى حتى مرحوم کاشانى هم معتقد بودند که در آن برهه نمى‏شود حکومت اسلامى را تشکیل داد، ضمن اینکه درآن مقطع، فرهنگ دینى چندان قوى‏اى هم وجود نداشت و شرایط مثل شرایط منتهى به پیروزى انقلاب نبود.

 

نقش فدائیان اسلام را در به ثمر رساندن نهضت ملى چقدر مؤثر مى‏دانید؟

واقعیت این است که مجموعه حامیان نهضت ملى و به‏طور طبیعى طرفداران و اطرافیان دکتر مصدق از فعالیت‏های فدائیان اسلام، بسیار بهره بردند و اگر آنها با رزم‏آرا برخورد نمى‏کردند، دکتر مصدق به‏هیچ وجه نخست‏وزیر نمى‏شد. مرحوم نواب خدمات زیادى کرد و افرادى که در این سال‏ها آنها را به خشونت‏طلبى و امثالهم متهم مى‏کنند، یا توجهى به دیکتاتورى شاه و نفوذ بیگانگان در شرایط آن روز جامعهندارند و یا عمداً تاریخ را تحریف مى‏کنند. شهید نواب بیان بسیار نافذ و جذبه فوق‏العاده‏اى داشت و بسیار هم ساده‏زیست بود. آقاى طالقانى بعدها برای ما نقل مى‏کرد که وقتى نواب مى‏خواست براى شرکت در مؤتمر اسلامى برود، نزد من آمد و گفت: “پسر عمو! من مى‏خواهم به مسافرت بروم و عبایم را به خشکشوئى داده‏ام. شما عبایت را به من قرض بده و بعد برو عباى مرا از خشکشوئى بگیر.” زندگى بسیار ساده و در عین حال شخصیت بسیار مؤثرى داشت.

 

تحلیل شما از زمینه‏هاى وقوع ۲۸ مرداد چیست؟

من فکر مى‏کنم اختلافى که بین رهبران نهضت پیش آمد و ضعفى که از این ناحیه بر نهضت تحمیل شد، موجب شد که مردم واقعاً متحیّر شوند و مدیریت مناسب و واحدى براى نهضت ملى نفت وجود نداشته باشد. بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد توده‏اى‏ها در خیابان فردوسى راه مى‏افتادند و شعار جمهورى دموکراتیک سر مى‏دادند و مردم از ترس اینکه توده‏اى‏ها حاکم شوند، سکوت کرده بودند. واقعیت این است که مردم در روز ۲۸ مرداد متحیّر بودند و اصلاً نمى‏دانستند چه باید بکنند و طبعاً شاه و امریکائى‏ها در چنین فضائى توانستند دو باره قدرت را قبضه کنند.

 

شما بعد از ۲۸ مرداد در گروه نهضت مقاومت ملى فعال بودید. به‏طور مشخص در آنجا چه فعّالیت‏هائى را انجام مى‏دادید؟

من به عنوان دانشجوى طرفدار نهضت مقاومت فعالیت مى‏کردم و اعلامیه وجزوه مى‏دادیم و نشریه راه مصدق را منتشر مى‏کردیم. در همان مقطع بود که استادان دانشگاه و مرحوم فیروزآبادى، جزوه‏اى علیه کنسرسیوم منتشر کردند. البته نهضت مقاومت در میان مردم موثر نبود و پایگاه مهمى هم نداشت، گهگاه اعلامیه‏ها و شب‏نامه‏هائى مى‏داد که اینها با پول خودمان ودر منزل من تکثیر مى‏شدند. در ابتدا همه نیروهاى چپ و مذهبى به نهضت مقاومت آمدند- البته مقصودم از چپ، بیشتر سوسیالیست‏ها هستند- ولى به‏تدریج چپى‏ها و لائیک‏ها و ناسیونالیست‏ها و لیبرال‏هاى غیرمذهبى، همه کنار کشیدند و تنها مذهبى‏ها باقى ماندند؛ البته همان طور که اشاره کردم در آن مقطع حرف ما چندان خریدار نداشت و نهضت مقاومت فقط یک عده مخاطب خاص داشت.

 

بعد از بى‏فروغ شدن چراغ نهضت ملى، شما نهضت آزادى را تشکیل دادید. علت این امر چه بود و شما چه نقشى در تشکیل، توسعه و تداوم فعالیت‏هاى نهضت داشتید؟

هدف این بود که مذهبى‏هاى باقیمانده از نهضت مقاومت ملى یک هویّت جدیدى براى خود دست و پا کنند و یک تشکیلات قوى‏ترى را راه بیندازند. من هم، عضو شوراى مرکزى نهضت بودم و هم عضو هیئت مؤسّس و هم مسئول کمیته دانشجوئى نهضت. موسسان اولیه سازمان مجاهدین که با منافقین بعدى خیلى تفاوت داشتند، جزو همین کمیته بودند. اینها وقتى با ما کار مى‏کردند، آدم‏هاى مذهبى و زحمتکشى بودند، معتقد به دین بودند، ولى اطلاعات عمیق نداشتند. البته به این نکته هم اشاره کنم که هدف از تشکیل نهضت آزادى، انشعاب از جبهه ملى و اعتراض به آن نبود، بلکه مى‏خواستیم با وجهه مذهبى‏ترى در داخل جبهه فعالیت کنیم، منتهى در عمل موفق به انجام چنین کارى نشدیم. خود جبهه ملى‏ها هم اعتقادشان این بود که شما بروید و گروهى را تشکیل بدهید و علناً بگوئید چه کسانى هستید تا ما بدانیم با چه فکرى روبرو هستیم. این بود که زمینه تشکیل نهضت آزادى فراهم شد.

 

ما امروز با چهره‏هائى مواجه هستیم که داعیه‏دار نهضت آزادى هستند و از پیشینهونام مؤسسین اولیه نهضت استفاده ابزارى مى‏کنند. این افراد در مقطع تأسیس، چقدر در نضج‏گیرى این حرکت نقش داشتند؟

این افراد در آن زمان در تشکیل نهضت دخیل نبودند. آقاى یزدى در آمریکا با نهضت همکارى مى‏کرد، ولى هیچ وقت عضو شوراى نهضت نبود. آقاى صبّاغیان هم با دکتر سامى همکارى مى‏کرد. آقاى معین‏فر هم نبود و با انجمن مهندسین همکارى مى‏کرد و در مسائل سیاسى،فعال نبود. آقاى دکتر یداللّه سحابى، پدر آقاى مهندس سحابى، از مؤسسین بود، ولى خودش را یادم نیست که از اعضاى مرکزیت بوده باشد، اما جزو نهضت آزادى بود که بعداً جدا شد و جزو منتقدین مهندس بازرگان شد. به هر حال اغلب کسانى که با عنوان نیروهاى ملى – مذهبى، یک چیزهائى را امضا مى کنند، در آن زمان، ناشناخته بودند و یا در ردیف دو و سه بودند و در مبارزات هم خیلى جدى نبودند.

 

هم‏اکنون در تبلیغات نهضت آزادى به کرات از آیت‏اللّه طالقانى، نام برده مى‏شود. ایشان چه نقشى در نهضت داشت و در این تشکل، چقدر فعال بود؟

بعد از تشکیل نهضت، مرحوم آقاى آسید رضاى زنجانى و آقاى طالقانى از ایجاد این تشکیلات سیاسى دینى براى مبارزه، حمایت کردند و اعلامیه دادند، اما آقاى طالقانى در مورد شاه و سلطنت، دیدگاه بسیار رادیکالى داشت. او از نظر سیاسى و مبارزه، بسیار تندتر و فعال‏تر از مهندس بازرگان بود. البته ایشان فعالیت تشکیلاتى نمى‏کرد و چندان هم در چهارچوب تشکیلات نهضت آزادى عمل نمى‏کرد. به قول امروزى‏ها، ایشان فراتر از گروه‏ها بود. مسجد ایشان، عملاً پایگاه اغلب کسانى بود که به وضع موجود، اعتراض داشتند و به مبارزه علاقمند بودند. یادم هست که در مسجد ایشان عکس شاه نبود. بعد از مدتى ماموران رژیم آمدند و براى نصب عکس، فشار زیادى آوردند و نهایتاً عکس را کنار کفشدارى زدند! رژیم پس از مدتى متوجهشد که چه خبطى کرده است.

 

نهضت آزادى پس از تشکیل تا چه حد توانست با جریانى که از سال ۴۰ شروع شد، همراهى کند؟

واقعیت این است که اگر فضاى باز سیاسى وجود داشت و نهضت مى‏توانست در حد یک اعلامیه سیاسى و اظهارنظر کارى بکند، این کار را مى‏کرد، اما به هیچ‏وجه قدرت ایجاد انسجام و وحدت را در میان مردم نداشت، چون چنین نفوذی نداشت. با ظهور امام و رویداد ۱۵ خرداد، نهضت آزادى و گروه‏هائى از این دست، به حاشیه رفتند. با توجه به ایده‏هاى امام و نتایجى که از حرکتش مى‏دیدیم و ایمان وسیع و بى نظیر مردم به ایشان و جامعیت و صداقت او را که بزرگترین انقلاب مردمى را بوجود آورد مشاهده مى‏کردیم، براى من که خودم در تأسیس نهضت آزادى دست داشتم مسجّل شد که دیگر تاریخ مصرف نهضت آزادى تمام شده و نهضت از مردم عادى هم عقب مانده و دوران همه آن گروه‏هاى سابق ملّى و مذهبى و چپ و لیبرال منقضى شده است. رسیدیم به این که همه گروهها و تلاش‏هاى قبلى ناقص و معیوب بوده و امام صحیح مى‏گوید. امام از جایگاه یک مرجع تقلید و فقیهى بزرگ، توانست نیروهاى پراکنده را به یک انقلاب بزرگ تبدیل کند. در سال‏هاى بعد هم که با مؤسسین نهضت، در زندان بودیم و طبیعتاً در زندان نمى‏شد فعالیت خاصى کرد.

 

بخشى از نقش‏آفرینى جناب‏عالى مربوط است به دادگاه سران نهضت آزادى در سال ۴۲٫ چه شد که این دادگاه توانست درحد خود بر جریان مبارزات تاثیر بگذارد و مورد توجه افرادى که انگیزه مبارزاتى داشتند، قرار بگیرد؟

به نظر من، دستگاه مى‏دانست که ما یک گروه مذهبى هستیم و حرف حسابى هم داریم و محکم هم سر حرفمان ایستاده‏ایم. آنها نمى‏توانستند منکر اعتقاد و شیوه و طرز فکر ما بشوند، بالطبع دفاعیات ما هم محکم بود. البته آن دادگاه هم محدودیت‏هاى خودش را داشت. اولاً افراد زیادى نمى‏توانستند در آن شرکت کنند و حرف‏ها درست منتقل نمى‏شد، اما با این همه به‏طور نسبى، دست کم مستمعینى که ازاقشار علاقمند به مبارزه، در دادگاه شرکت مى‏کردند حرف‏ها را به بیرون منتقل مى‏نمودند.

 

البته در رفتارهاى رهبران نهضت در دادگاه، تفاوت‏هائى وجود داشت. مرحوم آقاى طالقانى مطلقاً دفاع نمى‏کردند، اما مهندس بازرگان دفاع و شخص شما گهگاه صحبت و اعتراض مى‏کردید. دلیل این تفاوت چه بود؟

آقاى طالقانى دادگاه را براى محاکمه خودش، صالح نمى‏دانست. به هر حال ایشان از علما بود و اعتقاد داشت که این دادگاه اساساً صلاحیت ندارد که او را محاکمه کند و لذا سکوت مى‏کرد، اما از این نظر با ایشان تفاوت داشتیم و مى‏خواستیم حرف‏هاى خودمان را به صراحت بزنیم. جریان دادگاه را هم مصنوعى مى‏دانستیم و معتقد بودیم رأى‏ها از قبل صادر شده‏اند، از این نظر به این نتیجه رسیدیم که این دادگاه براى بیان حرف‏ها و اعتقاداتمان فرصت خوبى است.

 

شما مدت‏هاى مدید، چه قبل و چه بعد از سال ۴۲ در زندان بودید. برنامه شما در زندان چه بود؟

همان طور که گفتید من قبل از سال ۴۲ در جریان نهضت مقاومت ملى سابقه دستگیرى و زندان داشتم. در دادگاه ۴۲ به۶ سال و بعد از آن هم در دادگاه بعدى به پنج سال زندان محکوم شدم. زندان۶ ساله که از سال ۴۲ شروع شد، به مفهوم واقعى کلمه براى ما یک دانشگاه بود. ما را به زندان قصر برده بودند و تمام افرادى که آنجا بودند، به تناسب سوادشان تدریس مى‏کردند. فکر مى‏کنم جمع بسیار خوب و سازنده‏اى بود. خود من در آنجا فرانسه درس مى‏دادم و در عین حال در کلاس‏هائى که دیگران تدریس مى‏کردند، شرکت مى‏کردم. ما در آنجا بیشتر مطالعه مى‏کردیم، البته بخشى از کتاب حیات و هدفدارى، تألیف روویر را در آنجا ترجمه و بخشى از آن را هم تدریس مى‏کردم. این کتاب نوشته یک پزشک مذهبى بود و مى‏خواست نشان بدهد که علم با مذهب، هماهنگ هست. او در لابلاى تحقیقات پزشکى، شواهد مذهبى هم آورده بود و ما فکر کردیم که موضوع این کتاب با آنچه که ما در صدد ترویج آن هستیم، کاملاً هماهنگ است، لذا من آن را ترجمه کردم و شرکت انتشار هم بعدها چاپ کرد. این جمع بسیار جمع سازنده‏اى بود و به همین علت پس از مدتى، عدّه‏اى از ما را به برازجان تبعید کردند؛ البته آقاى طالقانى را در همان زندان شماره ۴ قصر نگه داشتندو براى اینکه ایشان را اذیت کنند، عدّه‏اى از زندانیان عمومى و عادى را هم کنار ایشان آورده بودند که البته آنها پس از مدتى به جاى اینکه مزاحم ایشان بشوند، تحت تأثیر اخلاق و رفتار ایشان قرار گرفته و خدمتکارشان شده بودند! بخشى از این مسئله هم به روحیه مذهبى زندانیان عادی برمى‏گشت. به هر حال آنها هم ریشه‏ها و علائق مذهبى داشتند و طبیعى بود که جذب کسى مثل آقاى طالقانى بشوند. در مجموع من وقتى از آن جمع صمیمى زندان بیرون مى‏آمدم، ناراحت مى‏شدم، نه اینکه از زندانى بودن ناراحت باشم.

 

آیا در آن مقطع پیش‏بینى مى‏کردید که انقلاب موجب تأسیس چنین نظامى بشود و به این پیروزى‏ها برسد؟

مسلماً این چیزى را که اتفاق افتاد، هرگز پیش‏بینى نمى‏کردیم. حداکثر چیزى که احتمال مى‏دادیم ایجاد فضائى بود که آدم‏هائى مثل ما بتوانند حرفشان را بزنند و چون صداقت داشتیم و فضا هم تا حدودى تغییر کرده بود، فکر مى‏کردیم شروع نهضت و این جریانات موجب خواهد شد که دیگر خیلى ما را اذیت نکنند. هیچ کس تصور نمى‏کرد که نظامى بر پایه اسلام و با این سرعت تأسیس شود.

 

چه خاطراتى از امام دارید؟

تا قبل از انقلاب و در دوران مبارزه که با امام رابطه نزدیکى نداشتم، چون اولاً ایشان در تبعید بودند و ما هم که در زندان بودیم. البته مطالب ایشان طبعاً مورد قبول ما همه بود و در همه انگیزه ایجاد مى‏کرد. بعد از انقلاب، من وزیر کشاورزى امام شدم، به این ترتیب که عضو شوراى انقلاب بودم و مرحوم شهید بهشتى هم فهرستى از وزراى پیشنهادى را تهیه کرده و خدمت امام برده و نام مرا هم به عنوان وزیر کشاورزى ذکر کرده بود. امام به دلیل اعتمادى که به شهید بهشتى داشتند، آن فهرست را تأیید کردند.

بعدها هم به تناسب مسئولیت‏هائى که داشتیم، خدمت امام مى‏رسیدیم. خاطره جالبى که از ایشان دارم این است که یک بار در زمان ریاست جمهورى آقاى بنى‏صدر قرار بود در شوراى امنیت، به پرونده ایران رسیدگى شود. در جلسه‏اى که خدمت امام بودیم، بنى‏صدر اعلام کرد که مایل است به شوراى امنیت برود و از ایران دفاع کند. امام مخالفت کردند و گفتند: “شما مى‏روید به آنجا و به شما یک محکومیت رسمى مى‏دهند و برمى‏گردید. رفتن به آنجا فایده‏اى ندارد و فقط شکست دیگرى عاید ما مى‏شود.” بعد هم با جدیت ادامه دادند: “اگر هواپیماى شما از اینجا بلند شود و برود، من خواهم گفت که این هواپیما از ما نیست”.

 

یک مقدار هم به زندگى شخصى شما بپردازیم. شما یکى از نمادهاى ساده‏زیستى در میان مسئولین هستید و خوشبختانه بر خلاف برخى که منش دیگرى را در پیش گرفتند، همچنان بر این شیوه رفتار مى‏کنید. چه شد که توانستید این حالت را همچنان در خود حفظ کنید؟

من همیشه زندگى ساده‏اى داشته‏ام و دنبال تغییر این وضع هم نبوده‏ام. با توجه به آنچه که از بزرگان دین و مواعظ اخلاقى آنها نقل مى‏شود سعى کردم این گونه زندگى کنم و خدا هم کمک کرد.

 

از مصادیق ساده‏زیستى شما تردد در سطح شهر و حضور در میان مردم است. از واکنش‏هاى مردم چه خاطراتى دارید؟

بعضى‏ها تعجب مى‏کنند که من مثلاً سوار مترو مى‏شوم و سر کار مى‏روم و یا تنها در خیابان تردد مى‏کنم. البته من خودم را کسى نمى‏دانم که رفتارم با مردم تفاوتى داشته باشد. گاهى مردم مى‏آیند و مشکلاتشان را بیان مى‏کنند و طبعاً چون امکانات زیادى ندارم، چندان کارى نمى‏توانم برایشان انجام بدهم، ولى همین نفس ساده‏زیستى مسئولان مى‏تواند به مردم براى تحمّل مشکلات کمک کند.

شما در دو دوره اخیر با رأى بالائى به عضویت در شوراى شهر تهران انتخاب شدید. در این دو دوره، شورا با اتخاذ شیوه‏هاى متفاوتى نسبت به دوره اول، توانست منشأ تحولات مهمى در سطح کشور بشود. به نظر شما، رمز موفقیت شورا در این دو دوره چه بود؟

من البته کارى ندارم که چرا شوراى اول، موفقیت یا موقعیتى پیدا نکرد، اما مسلماً شوراى دوم، بیشتر مورد تأیید مردم قرار گرفت و برنامه‏ها و حرف‏هاى آن را هم بیشتر پذیرفتند. افرادى در شوراى دوم بودند که مردم به آنها اعتماد بیشترى داشتند و طبعاً بیشتر هم همکارى کردند. من معتقدم در این سى سال به همان میزانى که توانسته‏ایم اعتماد مردم را جلب کنیم، به همان میزان هم موفق‏تر بوده‏ایم. در تمام جاهائى که نظام توانسته اعتماد مردم را جلب کند، موفق عمل کرده است و هر جا که موفق نبوده‏ایم، قطعاً در این زمینه نقص داشته‏ایم و مسلماً رمز ادامه موفقیت‏ها و گسترش آنها هم همین است.

 

در سال‏هاى اخیر بخشى از وقت شما صرف بنیاد امام مهدى(عج) مى‏شود. چه شد که این بنیاد را تأسیس کردید و تا به حال چه فعالیت‏هائى داشتید؟

طبیعى است که ما شیعیان اعتقاد به مصلح داریم و باید با فعالیت‏هاى فرهنگى و تلاش‏هاى برنامه‏ریزى شده، زمینه فرهنگى ظهور را در میان مردم تقویت کنیم. عدّه‏اى با این انگیزه جمع شدند و اسم ما را هم در آن لیست گذاشتند و بنده هم به عنوان پادو در خدمتشان هستم. بحمداللّه بنیاد فعالیت‏هاى زیادى را انجام داده است. بنا شد ما براى مراکزى که به‏نوعى منتسب به امام زمان(عج) هستند، کمک‏هائى داشته باشیم. در اطراف جمکران توانستیم یک زائرسرا در مساحتى بالغ بر ۱۸۰ هزار متر زیربنا، براى ۵۰۰ تن زن و مرد که بتوانند به شکل جداگانه اسکان پیدا کنند، بسازیم و خوشبختانه حدود یک سال و نیم است که آنجا فعّال شده و زائران مرتباً بهآنجا مراجعه مى‏کنند. نشریات و کتب خوبى داشتیم که در حد خودش بازخوردهاى خوبى در جامعه داشته است. البته آنچه که انجام شده در حد مقدورات مؤسسه بوده.

 

شما از فعالان عرصه پزشکى کشور بوده و از چند و چون پیشرفت‏هاى پزشکى هم اطلاعات خوبى دارید. بر اساس شواهد و قرائن، پزشکى ایران از جایگاه خوبى برخوردار بوده و بیش از پیش مورد اعتماد مردم قرار گرفته است. به نظر شما علت چیست؟

علت این است که ما از نظر دانش پزشکى، پزشکان بسیار توانمندى داریم که اگر خود را بالاتر از اطباى خارجى ندانند، کمتر هم نمى‏بینند و حق هم دارند، در کارهاى خودشان خیلى موفق هستند و پیشرفت کرده‏اند؛ منتهى در زمینه تجهیزات پزشکى کاستى‏هائى داریم که در سال‏هاى گذشته سعى شده برطرف شود و دستگاه‏هاى لازم به ایران آورده شوند. البته من قبول دارم که هنوز براى بعضى از بیمارى‏ها هزینه درمان، خیلى بالاست، ولى در توان درمان کاستى نداریم، به ویژه با استعدادهائى که در میان پزشکان جوان وجود دارد، منتهى در میان مردم ما ذهنیتى هست که تصور مى‏کنند پزشکان خارجى توانمندتر از پزشکان ایرانى هستند که به هیچ‏وجه این طور نیست و با یک آمار ساده از معالجه بیمارى‏هاى شایع، مى‏توان متوجه واقعیت شد.

 

برنامه روزانه شما چیست؟

بعد از نماز صبح و صرف صبحانه، به محل هیئت امناى صرفه‏جوئى ارزى در معالجه بیماران مى‏روم که نهاد تعریف شده و مصوبى است برای جلوگیرى از خروج بیمارانى که در داخل کشور امکان معالجه مطلوب آنها فراهم است. البته ما در مورد عمده بیمارى‏هاى شایع، توان معالجه بیماران را داریم، منتهى ابزار معالجه برخى از بیمارى‏ها هنوز گران است، مثلاً کسانى که مشکل شنوائى دارند، به وسیله دستگاه حلزونى‏شکلى، شنوائى خود را به دست مى‏آورند. ما این دستگاه را وارد کرده‏ایم، ولى هر کسى که بخواهد آن را تهیه کند، باید حدود ۱۵ میلیون تومان هزینه کند. به هر حال جلسه ما از ساعت۵/۶ تا ۸ هست، بعد مى‏آیم بنیاد امام مهدى(عج) و به فعالیت‏هاى اینجا مى‏پردازم. جلسات شوراى شهر هم که یکشنبه و سه‏شنبه است و از اینجا مى‏روم و در آن شرکت مى‏کنم.

 

ورزش هم مى‏کنید؟

به معناى مصطلحش نه، اما پیاده‏روى زیاد دارم و بخشى از مسافت‏هاى کارى را پیاده طى مى‏کنم، البته ماشینى هست که گاهى مى‏آید و مرا مى‏برد، ولى اگر نباشد، با اتوبوس و مترو مى‏روم. ورزش من منحصر به همین پیاده‏روى است.

از اینکه پذیراى این گفتگو شدید، بسیار متشکریم.

30دسامبر/16

پرسش و پاسخ‌هایى درباره مهدویت

 

 

اساس و بنیان حرکت و نهضت حضرت مهدى(عج) آیا بر پایه معجزه است یا روندى عادى و طبیعى مانند انقلاب‏هاى دیگر جهان داد؟

 

نهضت جهانى امام مهدى(عج) را به دو گونه مى‏توان تفسیر کرد، الف: تفسیرى اعجازآمیز و مافوق طبیعى ب: تفسیرى عادى و در چارچوب نوامیس طبیعت که از سوى خداوند، بر هستى حکم مى‏راند.

بر اساس تفسیر نخست که گاه از آن، با عنوان “نظریه حصولى بودن ظهور” یاد مى‏شود، نهضت امام مهدى (عج) پدیده‏اى است که با اراده مستقیم الهى و به کمک عوامل غیبى آغاز مى‏شود و به انجام مى‏رسد و اقبال و ادبار مردم و نیز توجه و تلاش یا غفلت و سستى آن‏ها، هیچ تأثیرى در تقدیم یا تأخیر این حادثه بزرگ ندارد. اما طبق دیدگاه دوم که با عنوان “نظریه تحصیلى بودن ظهور” شناخته مى‏شود، حرکت جهانى آن حضرت، روالى عادى و طبیعى دارد و از این رو نیازمند فراهم شدن بسترها و شرایط، توسط توده مردم است. از میان این دو دیدگاه، دیدگاه دوم، به طریق صواب، نزدیک‏تر است، چرا که دیدگاه نخست، از اشکالات متعددى برخوردار است که در ادامه، پاره‏اى از آن‏ها را به اختصار خواهیم گفت:

  1. اعتقاد به اعجازآمیز بودن نهضت امام مهدى(ع) اعتقادى بر خلاف اصل و روال طبیعى است. اصولاً در جهان هستى که جهان اسباب و مسببات است، هیچ پدیده عادى اى را نمى‏توان نشان کرد که بدون اسباب و علل عادى، تحقق یافته باشد، براى نمونه، براى سیر شدن، باید غذا میل کرد و براى سیراب شدن باید آب نوشید. همچنان که براى تحصیل یک گیاه باید دانه‏اش را کاشت و نهال آن را پرورش داد و آب و نور کافى را برایش فراهم کرد. این توقع که گرسنگى و تشنگى، بدون خوردن غذا و نوشیدن آب، بر طرف شود یا بدون فراهم کردن شرایط رشد یک نهال، آن نهال به بار نشیند، توقع بى جایى است، چرا که به تعبیر امام صادق(ع):

“أبى اللّه ان یجرى الاشیاء الا بأسبابها؛۱ خداوند، ابا دارد از این که پدیده‏ها را جز به واسطه اسباب، تحقق بخشد.”

بر این اساس، طبیعتاً نهضت امام مهدى(عج) نیز مشمول همین قانون خواهد بود و اگر کسى مدعى باشد که این مهم، با دخالت عوامل فوق طبیعى و بدون فراهم شدن بسترهاى عادى، شکل خواهد گرفت، باید بر مدعاى خود دلیلى قاطع اقامه کند.

  1. این دیدگاه با محتواى پاره‏اى از آیات قرآن کریم نیز ناسازگار است، براى نمونه آیه شریف: “انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّى یغیّروا ما بانفسهم”۲ به روشنى تغییر سرنوشت جوامع را از رهگذر تحوّلاتى مى‏داند که مى‏بایست در درون آن جوامع شکل گیرد. به تعبیر دیگر، سنت الهى بر این است که سرنوشت جوامع، نه با دخالت عوامل غیبى و نامرئى،که بر اساس شایستگى و لیاقت‏هاى خود آن‏ها رقم بخورد. تغییرى که در آخر الزمان به دست امام مهدى(عج) در عالم انسانى تحقق خواهد یافت نیز مصداقى از آیه مورد اشاره است؛ از این رو، براى ایجاد چنین تحوّلى که از نظر وسعت و عمق، بى‏نظیر است، نباید منتظر دخالت عوامل فوق طبیعى نشست، بلکه مى‏بایست در توده مردم، زمینه چنین تحوّلى شکل بگیرد.
  2. سومین اشکالى که به دیدگاه نخست وارد است این است که: اگر ما به اعجازى بودن حرکت امام مهدى(عج) معتقد باشیم، براى این سؤال اساسى که چرا غیبت آن حضرت، صدها سال به طول انجامیده است، پاسخى نخواهیم داشت، چون اگر بنا است کار آن بزرگوار، به وسیله اعجاز به سامان برسد، بسیار منطقى است که بپرسیم چرا این اعجاز، صدها سال به تأخیر افتاده است؟! حال که قرار نیست براى ساخته شدن دنیایى سرشار از خوبى‏ها و تهى از رنج‏ها و حرمان‏ها، در مردم تحوّلى به وجود آید و به رشد و بلوغ برسند و این مهم، تنها به یک اشاره خداوند توانا و به امدادهاى غیبى، شدنى است، چرا این اشاره خداوندى، قرن‏ها به تأخیر افتاده است و از همان نخست کارها به سامان نرسید؟!

دیدگاه دوم به سادگى به این سؤال پاسخ مى‏دهد که اگر ظهور، فرایندى است عادى، براى تحققش نیز باید مردم مهیا شوند و شرایط و زمینه‏هاى آن را فراهم کنند و چون تاکنون چنین نکرده‏اند، ظهور نیز به تأخیر افتاده است.

از آنچه گذشت، روشن شد که دیدگاه درست، همان نظریه دوم است؛ البته تذکر این نکته ضرورى است که عادى دانستن نهضت امام مهدى(عج) به معناى نفى امدادهاى غیبى نیست، چرا که بى گمان، آن حضرت از آغاز تا سرانجام حرکت الهى خود، به وسیله امدادهاى ویژه الهى، تأیید و مساعدت خواهند شد و این موضوع، از روایات متعددى به دست مى‏آید.

همچنان که نهضت پیامبر گرامى اسلام(ص) نیز پدیده‏اى کاملاً عادى و طبیعى به شمار مى‏رود؛ با وجود آن که دست غیبى خداوند، همواره یاریگر بود. در آیه ۱۲۴ سوره آل عمران، آمده است: “…الن یکفیکم ان یمدّکم ربّکم بثلاثه آلافٍ من الملائکه منزلین؛ آیا این شما را کفایت نمى‏کند که خدا، سه هزار فرشته به یارى شما فرو فرستد؟”

لزوم تأیید حرکت‏هاى الهى، توسط امدادهاى غیبى و عوامل فوق طبیعى خود، یکى از قوانین حاکم بر هستى است. خداوند، اراده کرده است افراد یا اجتماعاتى را که با نیاتى زلال در مسیر کمال، گام بر مى‏دارند، در شرائط بحرانى با نیروهاى پیدا و پنهان خود یارى کند، از این رو نمى‏توان به استناد احادیثى که از تأیید شدن امام مهدى به وسیله فرشتگان و سایر نیروهاى فوق طبیعى سخن مى‏گویند، غیر عادى و معجزه آسا بودن نهضت آن حضرت را برداشت کرد؛ چرا که این احادیث، ناظر به موارد خاصى و جزئى اند. تفاوت، بسیار است میان این که نهضت امام مهدى(عج) را از اساس معجزه گر تفسیر کنیم یا این که معتقد باشیم جریان انقلاب جهانى آن حضرت از روال عادى و طبیعى برخوردار است و امدادهاى غیبى در موارد خاص، آن را تأیید مى‏کنند.

(با همکارى واحد پرسش و پاسخ مرکز تخصّصى مهدویت)

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. شیخ کلینى، کافى، ج ۱، ص ۱۸۳٫
  2. سوره رعد، آیه ۱۱٫

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنجره‏اى به آسمان

حجهالاسلام و المسلمین اصغر‌هادوى

 

کمک به دیگران

“الم یعلموا ان اللّه هو یقبل التوبه عن عباده و یأخذ الصدقات ان اللّه هو التواب الرحیم.”(توبه، آیه ۱۰۴)

از این آیه فهمیده مى‏شود:

۱- خداوند صدقه را خودش مى‏گیرد.

۲- صدقه هم مانند توبه انسان را پاک مى‏کند.

۳- صدقه را خداوند قبل از فقیر مى‏گیرد.

۴- بعضى معتقدند از آیه فهمیده مى‏شود شرط قبولى صدقه۳ توبه است چون در آیه، توبه مقدّم شده است.۴

در اصول کافى آمده است: خداوند فرموده من براى هر چیز وکیلى قرار داده‏ام جز صدقه که خودم با دست خود مى‏گیرم حتى شخصى که یک دانه خرما یا نصف خرما را صدقه مى‏دهد من آن را تربیت مى‏کنم، مانند کسى که بچه خویش را تربیت مى‏کند، در نتیجه آن یک دانه و نصف دانه در روز قیامت مى‏آید و به اندازه کوه احد یا بزرگتر از آن جلوه مى‏کند.۵

در احوالات علّامه طباطبائى آمده است: هنگامى که صدقه مى‏داد دست خود را پایین دست فقیر مى‏گرفت و مى‏فرمود:چون خداوند صدقه را مى‏گیرد و دست او بالاى دست‌هاست. پس با احترام ویژه‏اى دست خود را پایین دست فقیر قرار مى‏داد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. تفسیر نمونه، ج ۸، ص ۱۲۱٫
  2. تفسیر بیان السعاده، ج ۲، ص ۲۷۸٫
  3. تفسیر احسن الحدیث، ج ۴، ص ۳۰۴٫

 

30دسامبر/16

امامان پرچمداران هدایت

حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى

 

“در آستان امامان” مجموعه مقالاتى است پیرامون “شرح زیارت جامعه کبیره” عمیق‏ترین متن امام‏شناسى ناب شیعى فرازهائى در مقالات گذشته تقدیم شد و اینک به شرح سه فراز دیگر مى‏پردازیم:

“و اعلاماً فى عباده”

و شما را نشانه‌هایى براى بندگان خود قرار داد.

اعلام واژه اعلام “جمع علم” به معناى نشانه است، به اسم اشخاص هم که “عَلَم” گفته مى‏شود از آن جهت است که نمایاننده شخص معین است.

امامان نشانه براى تمامى فضائل‏اند. آنچه خوبان همه دارند، این انوار تابناک یکجا دارند، لیکن برجسته‏ترین فضائل که با هدف خلقت گره خورده “عبودیت” است. امامان علمدار و پرچمدار این فضیلت بزرگ‏اند در مسیر عبودیت و بندگى که همان صراط مستقیم است، نمى‏شود بدون دلیل راه رفت، این دلیل امامان هستند همان که در فراز “اعلام التقى” بحث شد. و در روایتى آمده است: “انّ اللّه عزّ و جلّ نصب علیاً علماً بینه و بین خلقه فمن عرفه کان مؤمناً و من انکره کان کافراً و من جهله کان ضالاً و من نصب معه شیئاً کان مشرکاً و من جاء بولایته دخل الجنه؛۱ خداوند على را پرچم هدایتى بین خود و آفریدگانش قرار داده است، پس هر کس او را با این ویژگى بشناسد و بدان ملتزم باشد مؤمن است و هر کس که انکارش کند کافر است و هر کس او را نشناسد جاهل است و هر کس دیگرى را در این جایگه ببیند مشرک است و هر کس ولایتاو را همراه خود بیاورد داخل بهشت مى‏شود.”

بر این اساس در مسیر بندگى باید زیر پرچم اینها حرکت کرد تا سالم به مقصد رسید و گرنه تضمینى براى رسیدن به مقصد نیست.

طى این مرحله بى همرهى خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهى

تعبیر “عَلَم” براى اسلام۲ و براى پیامبر اکرم(ص)۳ و براى کعبه۴ و براى قرآن۵ نیز به کار رفته است. در این فراز امامان هم به عنوان “علم” معرّفى شده‏اند این گویاى آن است که اگر کسى بخواهد تمام اسلام را مجسّم در یک انسان ببیند آن انسان امام معصوم(ع) است. او تجلّى اسلام و قرآن و پیامبراکرم(ص) است.

 

نور افشانى امامان

“و مناراً فى بلاده”

او شما را کانون نور افشانى در بلادش قرار داده است.

“منار” جمع مناره از ریشه نور است، به جایى گفته مى‏شود که چراغ را بر آن مى‏گذارند۶ در این واژه نور افشانى کردن، راه نشان دادن مورد عنایت است.

آنها نور افشان زندگى بشرند. بدون آنان، بدون رهنمودهاى آنان، بدون اسوه قرار دادن آنان، زندگى حرکت در ظلمت است.

اعراض از راه و مکتب آنان اعراض از یاد خداست که آنان به چیزى جز خدا دعوت نمى‏کنند، این اعراض کورى است، این اعراض ظلمت است، تجسّم آن در قیامت اینست که “و نحشره یوم القیامه اعمى”۷ روز قیامت او را “اعمى” کور محشور مى‏کنیم. این “عمى” همان تجسّم کورى دنیاست. در حیات و ممات، آنان نور افشان بلادند، حیاتشان مملوّ از نور افشانى معنویت است، گفتارشان، رفتارشان، سکوتشان، نگاهشان و…و… همه و همه روشنگرى و هدایت است و بعد از شهادت آنها هم قبورشان کانون نور افشانى و معنویت است.

سالک راه حق بیا نور هدى زما طلب

نور بصیرت از در عترت مصطفى طلب

دم بدمم بگوش هوش مى‏فکنندم این سروش

معرفت ار طلب کنى از برکات ما طلب

مفلس بى نوا بیا از در ما ببر نوا

صاحب مدعا بیا از در ما دعا طلب

واژه”مناراً فى بلاده” با “اعلاما لعباده” متفاوت است چون “عَلَم” ممکن است چراغ نداشته باشد، لذا مناراً آمد که امامان پرچم چراغ دارند و همانند ستاره‏اى درخشان در تاریکى‏هاى شب و ظلمتهاى گمراه کننده آن به رهپویان راه را مى‏نمایند.

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‏اى برون آ اى کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار این بیابان وین راه بى نهایت

اینراه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صدهزار منزل بیش از در هدایت

گفتنى است امامان براى همه نورافشانند، لکن بهره‏ور این نور آنانند که پرده‏ها را کنار زده راه ورودى نور فراهم مى‏کنند همانند خورشید، خورشید یکسان مى‏تابد اما کسانى از نور این خورشید بهره‏مند مى‏شوند که بر اطاق خود پرده نکشیده باشند و الّا نور نفوذ نخواهد کرد. از این رهگذر پاسخ به این سؤال روشن مى‏شود که چگونه قرآن خود را مایه هدایت همگان معرّفى کرده “هدىً للناس”۸ مایه هدایت مردم است در عین حال مى‏فرماید: “هدىً للمتّقین”۹ یعنى بهره‏مندى از این کتاب مخصوص اهل تقوى است.

واژه نور در قرآن و روایات

نور در قرآن و روایات در معانى ذیل به کار رفته است:

۱- خداوند متعال

اصل و اساس نور در قرآن کریم ذات مقدّس ربوبى است.

“اللّه نور السموات و الارض…؛۱۰ خداوند نور آسمانها و زمین است.” برخى گفته‏اند معناى آن اینست که او هدایت کننده است، برخى نور را به معناى روشن کننده دانسته‏اند و برخى به معناى زینت بخش معنى کرده‏اند. تردیدى نیست که این تشبیه است ولى تشبیهى بسیار گویا. نمى‏توان تشبیهى گویاتر از این یافت،نور زیباترین و لطیف‏ترین موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زیبائیها و لطافتهاست.

نور بالاترین سرعت را در جهان مادّه دارد.

نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات مختلف این جهان است، هم ظاهراست و هم مُظهر (ظاهر کننده).

نور آفتاب که مهم‏ترین نور در دنیاى ماست پرورش دهنده گلها و گیاهان، بلکه رمز بقاى همه موجودات زنده است و ممکن نیست موجودى بدون استفاده از نور (بطور مستقیم یا غیر مستقیم) زنده بماند.

امروز ثابت شده تمام رنگهایى را که ما مى‏بینیم نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهاى مشابه آن است و گرنه موجودات در تاریکى مطلق رنگى ندارند.

تمام انرژى‏هاى موجود در محیط ما (به جز انرژى اتمى) همه از نور آفتاب سرچشمه مى‏گیرد، حرکت بادها، ریزش باران، حرکت نهرها، سیل‏ها، آبشارها بالأخره حرکت همه موجودات زنده با کمى دقت به نور آفتاب منتهى مى‏شود.

نور آفتاب نابود کننده انواع میکروبها و موجودات موذى است و اگر تابش اشعه این نور پر برکت نبود کره زمین تبدیل به بیمارستانى بزرگ مى‏شد که همه ساکنانش با مرگ دست به گریبان بودند.

به این ترتیب به این باور مى‏رسیم که گویاترین تشبیه به ذات خداوند “واژه نور” است، موارد دیگر استعمال نور در قرآن و روایات عبارتند از:

۲- قرآن کریم

“قد جاءکم من اللّه نور و کتاب مبین”۱۱ از سوى خداوند نور و کتاب آشکارى براى شما آمد.

۳- ایمان

“اللّه ولى الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور؛۱۲ خداوند ولىّ کسانى است که ایمان آورده‏اند آنها را از ظلمتهاى شرک و کفر به سوى نور ایمان رهبرى مى‏کند.”

۴- هدایت الهى و روشن بینى

“او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشى به فى النّاس کمن مثله فى الظّلمات لیس بخارج منها”۱۳

آیا کسى که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و نور هدایتى براى او قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود همانند کسى است که در تاریکى باشد و هرگز از آن خارج نگردد.

۵ – آیین اسلام

“یأبى اللّه الّا ان یتم نوره و لو کره الکافرون؛۱۴ خداوند ابا دارد جز این که نور اسلام را کامل کند هرچند کافران نخواهند.”

۶- شخص پیامبر(ص)

“…و داعیا الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً؛۱۵٫٫٫ما تو را دعوت کننده به سوى خداوند به اذن و فرمان او قرار دادیم و چراغى نور بخش.”

۷- علم و دانش

“العلم نور یقذفه اللّه فى قلب من یشاء؛۱۶ علم نورى است که خداوند بر قلب هر کس که بخواهد مى‏افکند.”

۸ – امامان معصوم هم نورند

در همین زیارت جامعه مى‏خوانیم: “و انتم نور الاخیار و هداه الابرار؛۱۷ شما نور خوبان و هدایت کننده نیکوکاران هستید.”

از مصادیق بارز این گفتار خداى سبحان “یجعل لکم نوراً تمشون به”۱۸امام معصوم است که خط مشى سالکان کوى حقیقت را ترسیم و کیفیت پیمودن آن را تبیین و نحوه اجراى آن را با صحابت گام به گام خود تحقیق مى‏نماید. در روایات عترت نیز با این مصداق تصریح شده و فرموده‏اند، مصداق نور، امام معصومى است که مردم به او اقتداء کنند.۱۹

حضرت مولى على(ع) خود را چنین معرفى مى‏کند:

“وانى لمن قوم لاتأخذهم فى اللّه لومه لائم سیماهم سیماء الصّدیقین و کلامهم کلام الابرار، عمّار اللّیل و منار النهار؛۲۰ من از کسانى هستم که در راه خدا از هیچ ملامتى هراس ندارند، از کسانى که سیمایشان سیماى صدّیقان و گفتارشان گفتار نیکان است، از کسانى که شبها را با عبادت آباد مى‏کنند و در طریق هدایت مردم روشن بخشى راهنمایند.”

“و ادلّاء على صراطه؛ خداوند شما را راهنمایان بر صراط خویش پسندید.”

 

واژه صراط

صراط مشتق از صرط است سرط یعنى بلعیدن سریع، به راه روشن و وسیع از آن جهت که روندگان بسیارى را در خود جا مى‏دهد صراط گفته شده است.۲۱

“صراط مستقیم” در قرآن یکى است “سبل” راههایى است که انسان را به این صراط مى‏رساند.

“صراط مستقیم” در قرآن گره خورده به راهنماى آن یعنى نبى اکرم(ص) و فرزندان معصومش که تداوم بخش شخصیت حقوقى آن پیامبر بزرگند مى‏باشد و در حقیقت علم و نشانه صراط مستقیم راهى است که این گلهاى بى خار جهان هستى در رأس آن باشند.

“و انک لتدعوهم الى صراط مستقیم؛۲۲ و همانا تو آنها را به صراط مستقیم مى‏خوانى.”

“…و انک لتهدى الى صراط مستقیم صراط اللّه…؛۲۳ و همانا تو هدایت به صراط مستقیم مى‏کنى، صراطى که راه خدا است…”

روشن است که اینجا پیامبر اکرم(ص) به عنوان شخصیت حقوقى مطرح است این شخصیت حقوقى مردنى نیست بعد از پیامبر منتقل به امامان معصوم مى‏گردد. شخصیت حقیقى است که مردنى است.

بنابراین همانگونه که پیامبر اکرم(ص) دلیل و راهنماى صراط مستقیم است امامان معصوم هم همین نقش را دارند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. اصول کافى، ج ۱، ص ۴۳۷٫
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱٫
  3. همان، خطبه ۲٫
  4. همان، خطبه ۱۹۶٫
  5. صحیفه سجادیه، دعاى ۴۲٫
  6. العین، ج ۳، ص ۱۸۵۱٫
  7. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  8. سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
  9. همان،آیه ۲٫
  10. سوره نور، آیه ۳۵٫
  11. سوره مائده، آیه ۱۵ نیز بنگرید اعراف، آیه ۱۵۷٫
  12. سوره بقره، آیه ۲۵۷٫
  13. سوره انعام، آیه ۱۲۲٫
  14. سوره توبه، آیه ۳۲٫
  15. سوره احزاب، آیه ۴۶٫
  16. مصباح الشریعه، ص ۱۶٫
  17. ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۱۴، از ص ۵۰۲ تا ۵۰۸٫
  18. سوره حدید، آیه ۲۸٫
  19. تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۲۵۳ و ۲۵۴٫
  20. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲٫
  21. مجمع البیان، ج ۲ – ۱، ص ۱۰۳، ترتیب العین، ج ۲، ص ۸۱۲٫
  22. سوره مؤمنون، آیه ۷۳٫
  23. سوره شورى، آیه ۵۳ – ۵۲٫
30دسامبر/16

سخنان معصومین

 

 

“مَن رَضِىَ عن نَفسِه کَتُر اَلسّاخِطُونَ عَلَیه”.

(بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۱۶)

کسى که از خود راضى باشد، ناراضیان او بسیار خواهند بود.

 

“لَولا مَن یَبقى بَعدَ غَیبه قائِمُکُم مِنَ العُلَماءِ الدّاعین اِلَیهِ، وَالّدالِّینَ عَلَیهِ، وَالذّابیّنَ عَن دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ، و المُنقِذینَ لِلضُّعَفاءِ مِن عِبادِ اللّهِ مِن شِباکِ اِبلیسَ و مَرَدَتِه، لَما بَقِىَ اَحَدُ اِلّا اِرتَدَّ عَن دینِ اللّهِ. وَ لکِنَّهُم یمسِکُونَ اَزِمَّهَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعهِ کَما یُمسِکُ صاحِب السَّفینَهِ سُکّانَها، اُولئِکَ هُمُ الاَفضَلُونَ عِندَ اللّهِ عَزَّ و جَلَّ.”

(بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۶)

اگر نه این بود که پس از غیبت قائم آل محمّد(ص) برخى از علما وجود دارند که به سوى او دعوت مى‏کنند و مردم را به حضرتش سوق مى‏دهند و از دینش با استدلالهاى الهى حمایت مى‏کنند و ضعیفان از بندگان خدا را از افتادن در دام ابلیس و یارانش، رهایى مى‏بخشند پس به تحقیق هیچ کس نمى‏ماند جز این که از دین خدا بر مى‏گشت.ولى آن عالمان زمام قلوب ضعفاى شیعه را مى‏گیرند همانگونه که ناخداى کشتى، سکّان و فرمان کشتى را مى‏گیرد. پس آنها نزد خداى عزّ و جلّ از همه برترند.

 

“لَوسَلَکَ النّاسُ وادِیاً وَ شُعَباً، لَسَلَکتُ وادِىَ رَجُلٍ عَبَدَاللّهَ وَحدَهُ خالِصاً مُخلِصاً.”.

(تفسیر منسوب به امام عسکرى علیه السلام، ص ۱۸۷ ،۳۲۹)

اگر مردم راهها و گردنه‏هاى گوناگونى را بپیمایند، من راه کسى را دنبال مى‏کنم که تنها خداوند را در حال پاکى و صداقت بپرستد.

 

“اِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنیا دارَ بَلوى وَالآخِرَهَ دارَ عُقبى و جَعَلَ بَلوىَ الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَهِ سَبَباً وَ ثَوابَ الآخِرهِ مِن بَلوى الدُّنیا عِوَضاً.” (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۶۵)

خداوند دنیا را سراى امتحان قرار داد و آخرت را جاى مجازات، و بلایاى دنیا را موجب ثواب آخرت کرد و پاداش آخرت را عوض از سختى‏هاى دنیا.

 

“مُلاقاتُ الاِخوانِ نَشرَهً وَ تَلقیحُ العَقلِ وَ اِن کانَ نَزاراً قَلیلاً.”

(بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۵۳)

دیدار برادران سبب انبساط خاطر و بارورى اندیشه است. هر چند کوتاه و اندک باشد.

 

“اِنَّ لِلّهِ بُقاعَاً یُحِبُّ اَن یُدعا فیها فَیَستَجیبُ لِمَن دَعاهُ، وَ الحَیرُ مِنها.”

(تحف العقول، ص ۵۱۰)

خدا را بقعه‏هایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و او به اجابت برساند، و حائر امام حسین علیه السلام یکى از آنهاست.

 

“مَنِ اتَقَى اللّهَ یُتَّقى، وَ مَن اَطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَن اَطاع الخالِقَ لَم یُبالِ سَخَطَ المَخلُوقینَ، وَ مَن اَسَخَطَ الخالق فَلیَیَقَن اَن یُحِلَّ بِه سَخَطُ المَخلُوقین.” (تحف العقول، ص ۵۱۰)

هر که از خدا بپرهیزد از او بپرهیزند و هر که خدا را اطاعت کند، اطاعت شود و هر که مطیع خداست باک از خشم مخلوق ندارد و ان کس که خدا را به خشم آورد یقین داشته باشد که به خشم مخلوق دچار خواهد شد.

 

30دسامبر/16

سیماى درخشان امام على(ع) از منظر دیگران آخرین قسمت

 

عسکرى اسلامپورکریمى

 

 

معاویه بن ابى‏سفیان

معاویه از بزرگترین دشمنان امام على(ع) است، و پیوسته در کنار پدرش (ابوسفیان) با مسلمانان جنگیده، و سرانجام در “فتح مکه” که سال هشتم هجرت بود، به ناچار “اسلام” را پذیرفت، ولى در باطن “کفر” خود را حفظ نمود.۱

مخالفتهاى آشکار و پنهان معاویه و عمّال وى، و طغیانهاى بى‏حدّ و حساب آنان در برابر امام على(ع) زبانزد خاصّ و عام است، و کسى نیست که این واقعیّت را انکار نماید. دشمنى معاویه نسبت به امام على(ع) از حدّ فزون است، به گونه‏اى که دشمنى‏هاى او نسبت به امام على(ع) و یارانش در مقایسه با عداوتها و ظلمهاى پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان بیشتر بوده است.

مگر “معاویه” و دارو دسته‏اش هشتاد سال بر ضدّ امام على(ع) قیام نکردند؟ مگر آنان در منابر رسمى و نمازجمعه‏ها بر سبّ و ناسزاگویى مولا على(ع) بسیج نشدند؟

مگر سرمایه‏ها و دراهم و دنانیر “بنى‏امیّه” براى نابود کردن فضایل و مناقب امیرالمؤمنین به کار گرفته نشد؟

مگر معاویه نبود که در مقابل امام على(ع) صف‏آرایى کرده و جنگید، و سرانجام، مسلمانان را نیز فریب داد، و باحیله و نیرنگ به مسند خلافت نشست ومردم را از حکومت صالحان محروم گردانید؟

سخن کوتاه این که: با تمام تلاشهاى پلید و بسیج دولتى، و مزدور کردن مبلغان خودفروش و … سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نایل آیند، بلکه گاه و بى‏گاه خود نیز مجبور مى‏شدند لب به اعتراف گشوده و فضایل مولى‏الموحدین على(ع) را بازگو کنند، زیرا حقیقت سرانجام پیروز است. با مراجعه و مطالعه در منابع اصیل شیعه و سنّى، درمى‏یابیم که حتّى دشمنان درجه یک آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصیّت و کمال و فضایل آن حضرت سخنها گفته‏اند؛ از معاویه اعترافات مهم وقابل توجّهى در مورد عظمت شخصیت و فضایل مولى‏الموحدین على(ع) نقل شدهاست.

در اینجا به اختصار و از باب نمونه به ذکر برخى از اعترافات معاویه، طرفداران، عمّال و کارگزاران وى و برخى دیگر از مخالفان آن حضرت مى‏پردازیم.

معاویه در نامه‏اى به امام على (ع) نوشت: “به جانم سوگند که من منکر فضایل اسلامى و خویشاوندى تو با رسول خدا(ص) نیستم.”

همچنین معاویه به ابوهریره گفت: “گمان نمى‏کنم که من براى زمامدارى، از على شایسته‏تر باشم.”۲

معاویه روزى به وزیر و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: “سوگند به خدا من حتماً مى‏دانم که اگر على(ع) را بکشم، مستحقّ آتش دوزخ خواهم شد، و چنانچه او مرا در این جنگ (صفّین) بکشد، باز هم من در آتش خواهم بود! “عمروبن عاص” پرسید: پس چرا با على مى‏جنگى؟ معاویه گفت: پادشاهى نازاست!!”۳

روزى محصن ضَبى بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید: از کجا مى‏آیى؟ او (براى چاپلوسى) گفت: از نزد بخیل‏ترین مردم، على بن ابیطالب! معاویه بانگ برآورد و گفت: “واى بر تو، چگونه على را بخیل‏ترین مردم مى‏نامى در حالى که اگر یک خانه پر از طلا و یک خانه پر از نقره داشت، طلاها را پیشتر از نقره‏ها به بینوایان مى‏داد و به طلا و نقره مى‏گفت: اى طلاى زرد و اى نقره سفید! (بروید) و غیر على را فریب دهید. آیا متعرض من مى‏شوى یا مرا تشویق مى‏کنى و مى‏فریبى؟ هرگز، فریب تو را نمى‏خورم، به تحقیق که تو را سه طلاقه کردم که دیگر رجوعى در آن نیست.”۴

ابن ابى الحدید معتزلى شارح نهج‏البلاغه مى‏نویسد: “هنگامى که جاسوسان معاویه اعزام مالک اشتر توسط امام على(ع) به مصر را به او گزارش دادند و او مأمور مالیاتى “قلزم” را با وعده معافیت از پرداخت مالیاتهاى موجود و مالیاتهایى که بعداً جمع آورى مى‏کند وادار نمود تا مالک اشتر را قبل از رسیدن به مرکز استاندارى مصر بکشد. او هم با تظاهر به دوستى على(ع) مالک را با عسل مسموم مورد پذیرایى قرار داد و او را شهید کرد و عهد نامه‏اش را که در حقیقت اساس‏نامه حکومت اسلامى تنظیم شده از ناحیه امام امیرمؤمنان(ع) و در اختیار وى براى اجراى عملى آن در مصر بود عیناً براى معاویه فرستاد. معاویه وقتى که این اساس‏نامه را مطالعه و بررسى کرد، آن را سرشار از علم و برخوردار از عالى‏ترین فرازهاى قانونى و نقش سرنوشت‏ساز کشوردارى یافت؛ بهت زده شد و حالت تعجب و حرص بر پى‏گیرى و نگهدارى آن نوشته از وى نمایان گردید.

ولید بن عقبه که حاضر در مجلس بود، پیشنهاد سوزاندن اساس‏نامه و دیگر نامه‏هاى ارسالى از مالک و على(ع) را مطرح کرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو که رأى قابل قبولى ندارى. ولید گفت: آیا رأى صحیح این باشد که اعلام شود چنین اثرى به دست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشته‏هاى ابوتراب على(ع) نزد تو است و تو از آن بهره بردارى علمى و حکومتى مى کنى؟

معاویه گفت: “واى برتو، آیا دستور مى‏دهى یک اثر علمى همانند این اسناد را به آتش کشم؟ به خدا سوگند علمى جامع‏تر و حکیمانه‏تر از این آثار و نوشته‏ها به گوشم نرسیده است.”

ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمى و قضایى على(ع) به شگفت آمده‏اى، پس از چه رو به جنگ و کشتار با وى برخاسته‏اى؟ معاویه بعد از قدرى بگو مگو درباره زمامداران قبل از امیرالمؤمنین، على(ع)، و سکوت گفت: “بگذارید من در عهدنامه مالک اشتر تأمّل و بررسى نمایم، زیرا من نه علمى را خوانده و برخورد کرده‏ام که جامع‏تر و حکیمانه‏تر از آن باشد و اثرى دیده‏ام که از حیث اشاره به آداب قضایا، احکام و سیاست این چنین پر مایه و پر محتوا باشد.”

مرحوم۵ شیخ عباس قمى در منتهى الآمال مى‏نویسد: معاویه بن ابى‏سفیان گفت: “به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش کسى غیر از على(ع) نگشوده و قانون سخن را کسى غیر از او تعلیم نکرده است.”۶

جریر از مغیره نقل مى‏کند: “زمانى که على(ع) به شهادت رسید، معاویه خواب بود، او را بیدار کردند و خبر شهادت آن حضرت به وى رساندند. معاویه برخاست، نشست و سپس شروع به گریه کرد و گفت: “انا لله و انا الیه راجعون” زن وى فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر على(ع) طعن مى‏زدى و در حق وى ناسزا مى‏گفتى و امروز براى او گریه مى‏کنى؟

معاویه گفت: واى بر تو! من گریه مى‏کنم بر کسى که مردم از علم، حلم و بردبارى‏اش محروم شدند. واى بر تو اى فاخته، آنچه از علم و فضل و سوابق او از بین رفت تو نمى‏دانى.”۷

 

عمرو بن عاص

عمرو بن عاص، اشعارى در مدح و عظمت امام على سرود و براى معاویه فرستاد که ترجمه بخشى از آن چنین است:

“سفارش‏هاى رسول خدا(ص) را در مورد على(ع) فراوان شنیدیم، پیامبر(ص) در روز غدیر خُمّ بالاى منبر رفت و ولایت على(ع) را اعلام کرد، در حالى که همه همراهان آن حضرت حاضر بودند که (پیامبر) امیرىِ مؤمنان را از طرف خدا به على(ع) بخشید، در حالى که خوب امیر و جانشینى (براى پیامبر) بود.”۸

در تاریخ آمده روزى معاویه، دشمن سرسخت امام على(ع) به اتفاق فرزند نابکارش یزید، و عمرو بن عاص نشسته بود؛ در این هنگام شخصى از مصر هدیه نفیسى (قالیچه نفیسى) آورد و به معاویه اهداء کرد. معاویه در آن روز پیشنهاد عجیبى به یزید و عمرو بن عاص کرد، گفت: “هر یک از ما یک بیت شعر در شأن على(ع) بگوئیم و شعر هر کدام از ما، اگر از نظر ظاهر و معنى، جالب و زیبا بود، این هدیه مال او باشد.”

یزید و عمروبن عاص پیشنهاد معاویه را پذیرفتند.

معاویه گفت:

خَیرُالوَرى مِن بَعد احمد حَیدَرٌ

و النّاسُ ارضٌ و الوصىُّ سَماءٌ

یعنى: “بهترین مردم بعد از پیامبر(ص)، حیدر است؛ زیرا تمام مردم به منزله زمین هستند و على(ع) به مثابه آسمان است، و هر چه برکت از زمین به دست مى‏آید از آسمان است؛ زیرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمین نتابد…هرگز از زمین چیزى روییده نخواهد شد و حقاً شعر خوبى انشاد کرده است.”

عمروبن عاص در مقابل او گفت:

و هُو الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بفضله

و الفَضلُ ما شَهِدَت به الاعداءُ

یعنى: “على(ع) کسى است که مثل معاویه دشمن او، او را ستایش و تمجید مى کند، و فضیلت آن است که دشمن بگوید: پس على(ع) کسى است که دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستایش مى‏کنند.”

یزید گفت:

کَمَلیحَهٍ شَهِدَت بِها ضَرّائُها

و الحُسنُ ما شَهِدَت به ضَرّاءُ

یعنى: “على (ع) همچون بانوى زیبا روى و نمکینى است که هووهاى او، به نیکى و بزرگوارى او گواهى دهند، زیبایى آن است که هووها به آن گواهى دهند.”

به هر حال شعر عمرو بن عاص از نظر شیوایى عبارت، برنده تشخیص داده شد، و آن هدیه، نصیب او گردید.۹

در مناقب خوارزمى آمده است که معاویه براى مقابله با امام على(ع)، جهّال شام و عناصر فرومایه را فریفت، و دنیاطلبان را با مال و مقام خریدارى کرد، درباره شیوه مبارزه با امام على(ع) با مشاورانش به رایزنى پرداخت. برادرش (عقبه) گفت: اى معاویه! این کار بزرگى است که جز با عمرو بن عاص که داهیه زمان و مکّار دوران است سامان نگیرد. مردم شام نیز نسبت به او گرایشى دارند. معاویه گفت: به خدا راست گفتى، اما او از دوستداران على است، مى‏ترسم دعوتم را اجابت نکند.

عقبه گفت: او را با مالو مقام تطمیع کن.

معاویه نامه‏اى به عمرو بن عاص نوشت و در آن نامه از مظلومیت عثمان سخن گفت و خود را خلیفه عثمان خواند که قصد خون‏خواهى او را دارد و على(ع) او را به قتل وى متهم کرد که معاویه در صدد جنگ با اوست.

عمرو بن عاص نامه معاویه را خواند و در پاسخ او نوشت: نامه تو را خواندم و در آن تأمّل کردم. مرا دعوت کرده‏اى که از اسلام شانه خالى کنم و با تو در گمراهى جسورانه‏ات همراه شوم و در باطل، یاور تو باشم و به روى على(ع) شمشیر بکشم، در حالى که او برادر رسول خدا، وصىّ او، ادا کننده دین او، عمل کننده به وعده‏هاى او، همسر دختر اوکه سیده زنان اهل بهشت استو پدر دو سبط گرامى حسن و حسین، آقایان جوانان اهل بهشت است. چنین چیزى هرگز روا نباشد…

ابوالحسن، برادر رسول خدا و وصىّ او را، به بغى و حسد بر عثمان متهم ساختى و او را محرّک قتل عثمان شمردى که این ادّعا دروغ و تهمت است. واى بر تو اى معاویه! آیا مى‏دانى که ابوالحسن در محضر پیامبر جانفشانى کرد، در بستر او آرمید، به اسلام سبقت گرفت و براى خدا هجرت نمود و پیامبر خدا درباره او فرمود: “او از من است و من از او هستم.”

و در روز غدیر خُم گفت: “مَن کنتُ مولاهُ فَعَلىٌّ مولاهُ، اللّهُم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ، و انصُر مَن نَصَرهُ و اخذُل مَن خَذَلَهُ” و در روز خیبر درباره او گفت: “فردا پرچم را به دست کسى مى‏دهم که او خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند.” و در آن روز که مرغى بریان شده در محضر پیامبر حاضر بود و از خدا خواست که بهترین مخلوقش را بفرستد تا با او هم غذا شود، على آمد، و در غزوه بنى‏نضیر فرمود: “علىٌّ قاتلُ الفجَرهِ و امامُ البَررهِ و مَنصورُ مَن نَصَرهُ، مخذولٌ مَن خذلهُ؛ على(ع) قاتل فاجران، و امام ابرار است هر که یاریش کند منصور است، و هر که دست از یاریش بردارد مخذول است.”

درباره او گفت: “على امامکم بعدى؛ على (ع) پس از من پیشوای شما است.” و براى من و تو و خویشاوندانش تأکید فرمود که: من در میان شما دو چیز گرانسنگ را مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم. فرمود: “أنا مدینه العلم و علىٌّ بابها” و تو خود مى‏دانى ای معاویه! که آیاتى در فضیلت او رسیده که درباره هیچ‏کس نرسیده است؛ مانند آیات “یُوفُونَ بِالنَّذْرِ…”)۱۰ و “إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ.”۱۱ و “أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ.”۱۲ و “مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه.”۱۳ و “…قُل لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى.”۱۴ سپس به ذکر روایاتى چند از پیامبر اکرم(ص) در فضایل امیرالمؤمنین پرداخت و در خاتمه نامه نوشت: اى معاویه! این پاسخ نامه تو! نامه‏اى است که اگرکسى عقل یا دین داشته باشد، فزیب آن را نمى‏خوردى والسلام.

معاویه نامه عمرو بن عاص را گرفت و مطابق آن بار دیگر مال و ریاست را بر او عرضه داشت، اشعارى براى او نوشت و باز هم عمرو بن عاص با اشعارى پاسخ منفى داد. مجدداً معاویه نامه‏ای نوشت و منشور ولایت مصر را همراه نامه براى او فرستاد همین‏جا عمرو بن عاص به فکر فرو رفت که چه کند! شب را با بى‏خوابى سپری کرد، در حالى که اشعاری مى‏سرود. همین که صبح شد غلامش “وردان” را که مرد خردمندى بود طلبید و با وى به رایزنى پرداخت. وردان گفت: اگر با على (ع) باشى، آخرت دارى، امّا دنیا ندارى و همین براى تو مى‏ماند، و اگر به معاویه روى آوردى، دنیا دارى، امّا از آخرت محرومى. تو مى‏دانى که دنیا برایت باقى نمى‏ماند. حال بیندیش که کدام یک را انتخاب مى‏کنى؟!

عمرو بن عاص لبخندى زد و اشعارى سرود بدین مضمون: وردان با هوشمندى حقیقت را بیان کرد، امّا حرص و عشق به دنیا مرا رها نمى‏سازد! ازاین‏رو با آگاهى به عواقب امر، دنیا را برمى‏گزینم؛ این بگفت، و رهسپار شام شد.

پسرش عبدالله و غلامش وردان، او را منع کردند و همین که به دو راهى شام و عراق رسیدند، وردان گفت: این راه عراق و راه آخرت است و آن راه، راه شام و راه دنیا! به کدامین راه خواهى پیمود؟ گفت: راه شام را.۱۵ به این ترتیب عمرو بن عاص دین به دنیا فروش، به عنوان یک همکار و مشاور نیرنگ‏باز در خدمت معاویه درآمد.

 

مروان حکم

“مروان بن حکم” در سالهای نخست هجرت پیامبر اکرم(ص) به دنیا آمد، و همراه پدرش “حکم بن ابى‏العاص” به طائف تبعید شد، او هنوز به دنیا نیامده بود، که پیامبر اسلام(ص) او را در “صلب پدر” لعنت کرد.

وى که پس از یزید بن معاویه به خلافت رسید، با امام سجاد(ع) روبرو شد و گفت: هیچ کس از مسلمانان بیش از على(ع) از عثمان طرفدارى نکرد و مانع کشتن او نشد.

امام سجاد(ع) فرمود: “پس چرا بر منابر دشنامش مى‏دهید؟” مروان گفت: کار ریاست و سلطنت ما جز به این‏گونه استوار نمى‏شود.”۱۶

 

فضایل امام على(ع) از زبان خواهر عمرو بن عبدودّ

در جنگ خندق نبرد سختى بین حضرت على(ع) و عمرو بن عبدودّ از شجاعان عرب در گرفت. در نبرد طولانى و سخت، عمرو فرصتى پیدا کرد و شمشیر خود را بر سر امیرالمؤمنین(ع) فرود آورد، به آن حضرت جراحتى رسانید، حضرت چون شیر زخم‏خورده شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع کرد و عمرو، به زمین افتاد، حضرت بر سینه‏اش نشست، عمرو گفت: “یا على قد جلستَ منّى مجلساً عظیماً؛ اى على در جاى بزرگى نشستى.” آن‏گاه چون مرا کشتى جامه از تن من باز مکن، حضرت فرمود: این کار بر من خیلى آسان است.

ابن ابى‏الحدید و دیگران گفته‏اند: چون امیرالمؤمنین(ع) از عمرو ضربت خورد چون شیر خشمناک بر عمرو شتافت و با شمشیر سر پلیدش را از تن جدا کرد و بانگ تکبیر برآورد، مسلمانان از صدای تکبیر على(ع) دانستند که عمرو کشته شد. پس رسول خدا(ص) فرمود: “ضربت على(ع) در روز خندق بهتر است از عبادت جنّ و انس تا روز قیامت.”

خواهر عمرو، وقتى بر سر جنازه برادرش آمد، برخلاف رسم آن زمان ملاحظه کرد که جنازه برادر “مثله” نشده، وزره عمرو را که مثل آن در عرب پیدا نمى‏شد با سایر اسلحه و لباسهایش به غارت نرفته است. گفت: “ماقتله الاّ کریم؛ برادر مرا نکشته است، مگر مردى کریم”.

سپس از قاتل برادرش پرسید، کیست کشنده برادر من؟ جواب دادند: شمشیر خدا و شیر اسلام “على بن ابى‏طالب”.

خواهر عمرو اشعارى سرود که ترجمه دو بیت آن چنین است: “اگر برادرم را جز على، شخص دیگر کشته بود، تمام عمرم را با گریه و زاری مى‏گذراندم. ولى کشنده برادرم در جهان نظیری ندارد!! از سوى دیگر پدر او در شرافت و فضیلت مهتر و سرور مردم بود.”۱۷

نکته شایان توجّه این که زنان از نظر عواطف و احساسات بر مردان برترى دارند، و روشن است که هنگام قتل و مرگ برادر چه غوغایى برپا مى‏کنند، آنهم چون “عمرو بن عبدودّى” که برابر هزار مرد جنگى به حساب مى‏آمد! ولى بزرگواری و شخصیّت بى‏نظیر على(ع) تمام این پیش‏بینى‏ها را مغلوب ساخت و خواهر وى را به مدیحه‏سرایى و ثناگویى واداشت!! آرى على مردى است که کافران و اهل‏کتاب در برابر عدالت و عظمت او پیشانى ادب بر خاک زیر پایش مى‏سایند!!

 

نتیجه سخن

این همه اعترافها و گواهى‏ها بر حقانیت مولى‏الوحدین، امام على(ع)، از جانب خلفاى سه گانه و دیگران بیانگر چیست؟ وقتى که خلفا اقرار مى‏کنند که او “اعلم الناس”، “افقه فى دین الله”، “اقضى اهل المدینه” است؛ آن‏گاه اظهار مى‏کنند: بدون او قادر بر حلّ مشکلى نیستند۱۸ آن‏گاه که او را مولاى خود و مولاى هر مؤمن و مؤمنه‏اى مى‏دانند و اعتراف به صدور حدیث منزلت و حدیث غدیر مى کنند، و آنجا که در قضاوت بین مردم و بیان حکم الهى اشتباه مى‏کنند و امیرالمؤمنین، على بن ابى‏طالب(ع) آنها را به اشتباهشان آگاه مى‏کند و از خطایى که کرده‏اند بازمى‏دارد؛ و آن‏گاه که على(ع) را در مناظره یهود و نصارى به کمک مى‏طلبند و خود قادر به پاسخگویى نیستند؛ همه این اعترافها گواه چیست؟ آیا براستى بر طبق اسلام به خلافت رسیده و بر اساس شریعت اسلام حکم کرده‏اند؟ اگر حدیث ثقلین مى‏گوید: با تمسّک به اهل‏بیت و قرآن‏کریم هرگز گمراه نمى‏شوید، چگونه این حدیث را کنار گذاشته و به غیر اهل‏بیت عصمت و طهارت تمسّک بجوئیم؟ آیا مى‏توانیم هم به روش “خلیفه ثانى” باشیم که گفت: کتاب خدا ما را کافى است؛ و هم در روش پیامبر اعظم اسلام(ص) قرار بگیریم که فرمودند: “کتاب خدا، با عترت سبب هدایت و نجات شماست؛ إن تمسّکتم بهما لن تضلُّوا أبداً”

آیا نجات امّت اسلام در روش و بیان رسول خدا(ص) است که قرآن درباره او فرمود: “و ماینطق عن الهوى إن هو إلاّ وحىٌ یوحى…”؛۱۹ یا در روش خلیفه دوم که در بسیارى از موارد گفت: “لولا علىٌّ لهلک عمر” و نیز گفت: “أعوذ بالله من معضله لا على بها” و نیز گفت: “علىٌّ اقضانا”؟

با توجه به مطالب یادشده، ما به حکم عقل و برهان معرفت و عبودیت، و حدیث ثقلین و منزلت، و حدیث سفینه و… به کسى تمسّک مى‏جوییم و ولایت کسى را بر گردن مى‏نهیم که پیامبر اعظم(ص) از طریق وحى او را عِدل قرآن‏کریم قرار داده و تمسّک به او را مایه نجات و هدایت بشریت دانسته، و خلفاى سه‏گانه خود را با نبود او از اداره امور مملکتى و قضاوت بین مسلمانان و پاسخگویى در برابر دیگران عاجز مى‏دانستند.

هدف نویسنده از آوردن کلمات اندیشمندان اهل‏سنت و اندیشمندان غیر شیعى، براى تبیین و نشان دادن بزرگى شخصیت آن امام همام نبوده است؛ زیرا شخصیت على(ع) احتیاج به استمداد از گفتارها و افکار دیگران ندارد و عظمت خود ساخته آن بزرگوار به هیچ‏گونه پشتوانه‏اى نیازمند نیست. وجود امام على(ع) چون وجود عقل است که هر چیز باید بدو سنجیده شود، و ارج و قابلیت هر پدیده به پایگاه عالى او منتهى گردد و او را تنها باید به خود و فروغ ذات خود شناخت. این شخصیت، این انسان، که آیینه صفات خداوندى است، به هیچ معرّفى جز نشان دادن شخصیتش با بیان ارزشهایى که خدا و رسولش براى وى بیان کرده‏اند، نیازمند نیست. على(ع) را با کدام گفتار و افکار مى‏توان سنجید. على اقیانوس بیکرانه‏اى است که دست یافتن بر اعماق ذخایر و گنجینه‏هاى فضیلت و دانشش کار هیچ شناور و غوّاصى نیست. امّا در عین حال ما انسانهاى خاکى که خود را شیعه و تابع آن حضرت مى‏دانیم، باید بکوشیم که در پیمودن راه زندگى، این انسان مقدّس را که همه دقایق عمرش را با درخشان‏ترین برنامه به پایان برده است درست بشناسیم، تا او و طرز اندیشه و عمل او در روح و روان ما تجسّم یابد و ما را دایم به پیروى و اقتداى به او وادار کند، و فضایلش برای ما سرچشمه تولید فضایل باشد؛ براین اساس در این نوشتار مختصر خواسته‏ایم که به سوى این آقیانوس بیکران با وسایل گوناگون راه یابیم، و در پى بردن به این موجود شگفت‏انگیز و معمای خلقت، از نیروى فکرى دیگران استمداد جوییم و به وسیله رشته‏های تابنده افکار با این خاور تابناک بیشتر آشنا شویم. در این‏گونه نظرها، که بسیارى از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف درباره آن امام همام اظهار شده است تنها عظمت و سرافرازى براى صاحبان این نظرهاست که توانسته‏اند هر یک در حد امکان خود، این روح بى‏کران را بشناسند و این فروغ پایدار را با چشم بصیرت خویش بنگرند و به این شعاع آسمانى با دیده اعجاب و حقیقت شناسى خیره شوند، و با نورافکن عقل و احساسات، مردى نورانى را در خلال تاریخى تاریک و پر حوادث جستجو کنند، تاریخ به وسائل گوناگون دست مى‏زد تا شاید بتواند از گسترش این فروغ تابان بکاهد و در برابر آن ابرهاى تیره و پوشاننده‏ای به وجود آورد. امّا تلألؤ شگفت‏آور حقیقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد و اندیشه‏هاى بلند انسانهاى آزاد و روشنفکر را به خود جلب کرد، تا در ظلمات تاریخ سرچشمه حیات فضایل و بخشنده بقای انسانیت را بیابند. براین اساس، دوستداران و ارادتمندان آن حضرت، به شکل‏های مختلف خاکسارى خویش را نسبت به آستان مقدس و گرامى‏اش اظهار داشته‏اند و قطعاً قطره‏ای از دریاى بیکران کرامات و فضایل آن امام همام را دریافت و بیان کرده‏اند، تا از منظرى دیگر بر آن حضرت بنگریم و آن بزرگوار را از زبان دیگران مورد بررسى قرار دهیم.

خوش تر آن باشد که وصف دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

در فراز پایانى این نوشتار، به برخى از گفته‏ها و اعترافات دشمنان آن حضرت اشاره شد؛ بیان این سخنان و اعترافات، ماهیّت مخالفان و دشمنان آن حضرت را براى همگان روشن مى‏نماید؛ زیرا هر انسان عاقل و صاحب خرد، خطاب به دشمنانى چون معاویه خواهد گفت: اگر على(ع) چنین بود، چرا در مورد آن حضرت آن گونه رفتار کردید؟ آیا این‏گونه رفتار با ولىّ خدا، نشانه آلودگى در دنیا و هواپرستى نیست؟ همچنین دستاورد دیگر این‏گونه مطالب، این است که: طرفداران و عمّال و کارگزاران شجره ملعونه بنى‏امیّه و دیگر دشمنان آن حضرت، با وجود بغض و کینه‏اى که نسبت به آن امام همام در ضمیر خبیث خویش داشتند، در مواضع متعددی به عظمت و کمال آن امام بزرگوار اعتراف کرده‏اند.

سخن آخر: از آنچه ذکر شد، به روشنى درمى‏یابیم که فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) از لا به لاى پرده‏هاى ضخیم تاریکى عبور نموده و شرق و غرب عالم را پر کرده است، در حقیقت مى‏توان این مسئله را جزء خوارق عادات زندگى آن امام همام بر شمرد و آن را مصداق روشن آیه شریفه: “یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ”۲۰ آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان‏هاى خود خاموش سازند، ولى خدا نور خود را کامل مى‏کند، هر چند کافران خوش نداشته باشند.

على نور خداست و نور خدا خاموش شدنى نیست و اگر تمام عالم جمع شوند نمى‏توانند آن را خاموش کنند. بسیار تلاش کردند و مى‏کنند تا نور او را خاموش کنند، امّا روز به روز، این نور پر فروغ‏تر شد و مى‏شود، تا جایى که دشمنان قسم خورده حضرتش به آن اعتراف نمودند. “الفضل ما شهدت به الاعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهى دهند.”

و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ابن ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۱۴ و ۱۷۴٫
  2. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص۳۴۵٫
  3. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۵۰٫
  4. محمد ابراهیم سراج، امام على(ع)، خورشید بى‏غروب، ص ۳۴۵٫
  5. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶،ص ۷۲ – ۷۴٫
  6. شیخ عباس قمى، منتهى الامال، ج ۱،ص ۲۵۲،نشر پیام آزادى، تهران، چاپ اول،۱۳۷۹ ش.
  7. شیخ الاسلام، ابراهیم بن محمد حموینى، فرائدالسمطین، ج ۱، ص ۳۷۲ – ۳۷۳، چاپ اول، مؤسسه المحمودى للطباعه و النشر، بیروت، ۱۴۰۰ ق.
  8. ابن عساکر، ترجمه الامام على بن ابى‏طالب (ع)، از تاریخ دمشق، ج۲، ص ۸۹٫
  9. حکایتهاى شنیدنى، ج ۴،ص ۳۶٫
  10. سوره انسان،آیه ۷٫
  11. سوره مائده، آیه ۵۵٫
  12. سوره هود،آیه ۱۷٫
  13. سوره احزاب،آیه ۲۳٫
  14. سوره شورى،آیه ۲۳٫
  15. مناقب خوارزمى، ص ۱۲۹ – ۱۳۰٫
  16. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص۳۵۲٫
  17. ابن ابى الحدیده شرح نهج البلاغه، ج ۱،ص ۲۰ – ۲۱٫
  18. چنان کهدر منابع اصیل اسلامى شیعه و سنى آمده است که: هرگاه مشکل علمى و قضایى براى هر یک از خلفا در دوران خلافتشان پیش مى‏آمد به آن امام همام مراجعه مى‏کردند. درباره خلیفه دوم آمده است که وى بارها به عجز خود و دانش و فضل بیکران امام على(ع) اعتراف نموده است که مرحوم علامه امینى در “الغدیر” ۷۳ مورد از اعترافهاى وى (خلیفه دوم) را به طور مستند ثبت کرده است. ( به عنوان نمونه ر.ک: مسند احمد، ج ۲،ص ۳۵۲ صواعق المحرقه، ص ۷۶ ریاض النضره، ج ۲،ص ۱۹۴،ص ۲۴۴ ،۱۹۸ – ۱۹۷؛ تذکره الخواص، ص ۸۷ ،۸۸ ،۸۵ ؛ مناقب خوارزمى، ص ۶۰ ،۵۸ ،۴۸ ؛ تاریخ ابن عساکر، ج ۲،ص ۳۲۵ تاریخ ابن کثیر، ج ۷، ص ۳۵۹ ؛طبقات ابن سعد، ۸۶۰ -۴۶۱ – ۴۵۹ و دیگر منابع اصیل اهل‏سنت…).
  19. سوره نجم، آیه ۴ و ۳٫
  20. سوره صف، آیه ۸٫
30دسامبر/16

غدیر و اکمال دین

 

غدیر در یک نگاه

“غدیر” در لغت به تالاب و آبگیر گفته مى‏شود که آب باران و سیل در آن جمع مى‏شود۱ و “غدیر خم” آبگیرى است بین مکه و مدینه در ناحیه “جُحفه” واقع در دو میلى جحفه که چشمه‏اى در آن مى‏ریخته و ماجراى ابلاغ ولایت على(ع) در آنجا واقع شده است.۲

در آخرین سال عمر پیامبراکرم(ص) مراسم حجهالوداع با شکوه هرچه تمام‏تر با حضور پیامبر(ص) به پایان رسید. قلبها در‌هاله‏اى از نور و معنویت فرو رفته و لذّت معنوى این عبادت بزرگ هنوز در ذائقه جانها انعکاس داشت.

یاران پیامبر(ص) که عدد آنها را ۹۰ تا ۱۲۴ هزار نوشته‏اند، از خوشحالى درک این فیض و سعادت بزرگ، در پوست نمى‏گنجیدند. این مجموعه تنها از مردم مدینه نبود، بلکه مسلمانان نقاط مختلف جریره عربستان براى کسب این افتخار تاریخى بزرگ، حضرت را همراهى مى‏کردند.

بعد از پایان مراسم، در روز پنج شنبه سال دهم هجرت کاروان به سرزمین جحفه و بیابان خشک و سوزان غدیر خم رسید. این نقطه در واقع چهار راهى است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا مى‏کند، راهى به سوى مدینه در شمال، راهى به سوى عراق در شرق، راهى به سوى غرب و سرزمین مصر و راهى به سوى سرزمین یمن در جنوب پیش مى‏رود و در همین جا بود که مى‏بایست آخرین خاطره و مهم‏ترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد.

خورشید از نصف النهار گذشت و مؤذّن پیامبراکرم(ص) با صداى اللّه اکبر، مردم را به نماز ظهر دعوت کرد و مردم به سرعت آماده نماز شدند، ولى داغى هوا به قدرى زیاد بود که عدّه‏اى مجبور شدند که قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روى خود بیفکنند.

بعد از پایان نماز، پیامبر اکرم(ص) بر فراز منبرى از جهاز شتر قرار گرفت تا پیام مهمّ و تازه الهى را به مردم برساند.

آن حضرت بعد از حمد و ثناى الهى و گرفتن اعتراف از مردم بر انجام امر رسالت وتبلیغ آن و بیان حدیث ثقلین و…

دستعلى(ع) را بالا برد و فرمود: “من کنت مولاه فعلىٌّ مولاه؛هر کس من مولا(و رهبر) او هستم، على مولا (و رهبر) اوست.” و این سخن را سه بار و به گفته برخى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن آیه “اکمال” نازل شد و مراسم بیعت با امیر مؤمنان(ع) به عنوان ولى و جانشین پیامبر اکرم(ص) انجام گرفت.۳

 

آیه اکمال

“الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛۴ امروز کافران از دین شما ناامید شده‏اند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را براى شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام براى شما دین و آیین باشد.”

 

شرح واژه‏هاى آیه

“یوم” در چهار معنا استعمال شده است:

  1. مدّت زمانى که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم مى‏شود. بنابراین معناى یوم در مقابل لیل است مانند: “یوم سبتهم”۵ و “فعدّهٌ من أیّام اخر”۶٫
  2. به معناى مجموع شبانه روز، مانند نماز یومیّه.
  3. به معناى عصر، روزگار و برهه‏اى از زمان، همچون: “تلک الایّام نداولها بین النّاس”.۷
  4. به معناى مرحله، چنان که درباره خلقت آسمان و زمان فرمود: “فى ستّه أیّام”.۸

الف و لام “الیوم” در آیه اکمال، براى عهد است و اشاره به روز معیّن و مشخّصى دارد که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بدین ترتیب، واژه “الیوم” به معناى امروز در مقابل دیروز و فردا مى‏باشد و “الیوم” دوم تأکید و تکرار آن براى اهمیت آن روز بزرگ است.

“تمام” شدن یک چیز بدین معنى است که به جایى برسد که تمام اجزاى آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیز دیگرى نداشته باشد، در حالى که ناقص، به اشیاى خارج از خودش احتیاج دارد.۹

“کمال” شى‏ء به این است که به جایى برسد که غرض از آن شى‏ء حاصل شود.۱۰

“دین” در لغت به معناى خضوع و انقیاد در برابر برنامه و مقررات معین است۱۱ و در اینجا بر مجموعه احکام و معارفى اطلاق شده که از جانب خداى سبحان نازل گشته تا برنامه زندگى بندگان او باشد.

اسناد اکمال به دین نشان مى‏دهد که چیزى به این مجموعه اضافه شده است ولیکن از سنخ سایر اضافات نیست، بلکه از امورى است که تغییر اساسى در دین ایجاد کرده و آن را از جهت عمودى پیش برده است.

ذکر کلمه “لَکُم” براى اشاره به این است که در اکمال دین، منفعت و مصلحت مکلّف ملاحظه شده است.

 

نعمت مطلق و مشروط

نعمت بیانگر نوع خاصى از برخوردارى و خوشگوارى است که گاهى مشروط است، مانند تمام موجودات هستى که در خدمت انسان اند تا در مسیر سعادت از آنها استفاده کند و چنانچه در این مسیر قرار گرفت، نعمت است و گرنه نقمت است، ولى ولایت الهى و ولایت اولیاى او، نعمت مطلق است که همیشه نعمت است و هرگز نقمت نخواهد شد؛ زیرا اگر این نعمت براى کسى وجود داشته باشد، حتماً مایه تقرّب و بلکه عین تقرّب است.۱۲

اضافه “نعمت” به ضمیر متکلّم “ى” که به خدا بر مى‏گردد، حکایت از شرافت این نعمت مى‏کند. “رضیت” از ماده “رضى” است و آن به معناى موافقت و تمایل داشتن نسبت به چیزى است و مفسّران آن را به معناى اختیار و برگزیدن دانسته‏اند.۱۳

“اسلام” از ریشه “سلم” مقابل خصومت و به معناى موافقت شدید ظاهرى و باطنى است، به گونه‏اى که هیچ اختلافى وجود نداشته باشد.۱۴

 

“الیوم” کدام روز است؟

آنچه از آیه استفاده مى‏شود، این است که در یکى از روزهاى صدر اسلام حادثه‏اى عظیم رخ داد که قرآن کریم ویژگیهاى ذیل را براى آن ذکر مى‏کند:

  1. امید تمام دشمنان را که براى نابودى اسلام دندان طمع تیز کرده بودند، به یأس مبدّل کرد: “یئس الّذین کفروا”.
  2. افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یأس، آن چنان زمینه فعالیت آنها را خنثى کرد که ترس مسلمانان را از آنان بى جهت دانست: “فلاتخشوهم”.
  3. امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهى و بازگشت سلطه کفار را فراهم و امید تازه‏اى در آنان ایجاد کنند. از این رو، براى پیشگیرى از این مسئله فرمود: “واخشون”.
  4. پیشرفتى کیفى (کمال) در دین الهى ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید: “اکملت لکم دینکم”.
  5. پیشرفت کمّى (تمامیّت) در نعمت مطلق الهى (ولایت) ایجاد کرد و آن را به مراحل پایانى رساند: “اتممت علیکم نعمتى”.
  6. در مرحله ابلاغ نیز خدا راضى شد تا اسلام دین ابدى مردم گردد: “رضیت لکم الاسلام دیناً”.۱۵

پس باید روزى را در تاریخ اسلام پیدا کرد که این خصوصیات شش گانه را داشته باشد.

روزهاى برجسته‏اى که در تاریخ اسلام وجود دارد و ممکن است همان روز معین باشد، عبارت است از:

  1. روز تولد پیغمبر اکرم(ص) که هر چند سر فصل مهمى در تاریخ بشر بود و موجب حوادث مهمّى شد، لیکن هیچ یک از خصوصیات اکمال دین، اتمام نعمت، یأس دشمنان و… در آن وجود نداشت و با تاریخ نزول آیه هم سازگارى ندارد.
  2. روز مبعث، چنان که ممکن است مراد از “والعصر” عصر بعثت باشد. این هم نمى‏تواند مراد باشد، زیرا بعثت حادثه‏اى بود که فقط على(ع) و خدیجه(س) از آن باخبر شدند و کافران از آن حادثه عظیم مطّلع نشدند تا ناامید شوند. افزون بر این، در آن روز دین کامل نشده بود.
  3. “یوم الانذار” و روز اعلام عمومى دعوت از ناحیه پیامبراکرم(ص) در سال سوم هجرت. این هم نمى‏تواند مقصود باشد، زیرا اعلان عمومى، نه تنها موجبات یأس سران شرک را فراهم نکرد، بلکه طمع آنان را به نابودى اسلام برانگیخت، گذشته از این، بخش ناچیزى از دین تا آن روز ابلاغ شده بود و تا رسیدن به مرحله کمال فاصله فراوانى داشت.
  4. روز هجرت از مکه و نجات از آزار مشرکان. این روز نیز مدّ نظر نیست، چرا که اوّلاً هجرت بر اثر هراس از آزار و اذیت مشرکان مکه صورت گرفت. پس موجب ناامیدى کافران نشده بود و ثانیاً روز هجرت روز کمال دین نبود.
  5. روز ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامى. این هم نمى‏تواند مقصود باشد، چرا که این روز مایه یأس مشرکان نشد. نشانه‏اش جنگ بدر و احد و خندق است که مشرکان خودشان را به مدینه رساندند. افزون بر این، بسیارى از آیات پس از آن روز نازل شده است.
  6. روز فتح مکه، این هم نمى‏تواند مدّ نظر باشد، زیرا اوّلاً بسیارى از احکام و آیات پس از فتح – که در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد – نازل شد. پس دین در این روز کامل نشده بود، ثانیاً فتح مکه نیز مایه یأس کامل نشده بود؛ به دلیل اینکه به پیمانهاى عدم تعرّض پایبند بودند و به سنت جاهلى خود نیز – مانند برهنه حج کردن زنها – عمل مى‏کردند. به قول امیرمؤمنان (ع)“اسلام نیاورده‏اند، بلکه (اظهار اسلام کرده‏اند و) اجباراً تسلیم شده بودند و کفرشان را پنهان مى‏داشتند. پس آن گاه که یاران(وعِدّه و عُدّه) فراهم شد، علیه اسلام آشکار کردند.۱۶

و ثالثاً تاریخ نزول این سوره مدّتها بعد از فتح مکّه بوده است.

  1. روز نزول آیات اوّل سوره برائت و اعلام آن در سال نهم هجرت.

این هم نمى‏تواند مراد باشد؛ زیرا اگرچه اعلام برائت، مشرکان مکه و حتى مشرکان و بت پرستان حجاز را تحت فشار قرار داد، ولى در آیه مى‏فرماید: همه کافران، یعنى مشرکان مکه، یهودیها، نصرانیها، امپراطور قدرتمند ایران و روم و…مأیوس شدند.

همچنین دین نیز در آن روز به کمال خودش نرسیده بود. افزون بر آن سوره برائت مدّتها قبل از نزول این سوره بوده است.

  1. روز عرفه، یعنى نهم ذى الحجه سال دهم هجرت که اسلام به اوج شکوفایى خود رسیده بود و بسیارى از مسلمانان مراسم عبادى حج را همراه رسول خدا(ص) به جا آوردند. محور اصلى تفاسیر عامّه در آیه اکمال، همین احتمال است و مدّعى هستند که این آیه در سرزمین عرفات نازل شده است ؛ ولى با دقت، روشن مى‏شود که این روز نیز منظور نیست، زیرا در این روز حادثه قابل توجهى پیش نیامد تا موجب یأس کفار و تکمیل دین باشد.یأس مشرکان قریش در ماجراى فتح مکه حاصل شد و یأس مشرکان حجاز هنگام نزول آیات برائت و اعلام آن توسط امیرمؤمنان(ع) در سال نهم هجرى اتفاق افتاد، امّا بقیّه کفار اعم از یهود، نصارى، مجوس، و… در آن روز یعنى روز عرفه سال دهم هجرى هنوز امیدوار بودند.

علاوه بر این، وقوع چنین حجّى با حضور پیامبر اکرم(ص) موجب کمال حج است و هرگز موجب کمال دین نمى‏شود، هر چند در روز عرفه هنوز اعمال حج هم تمام نشده بود.

همچنین پیغمبر اکرم(ص) حدود هشتاد روز بعد از روز عرفه حجه الوداع در قید حیات بود و برخى از احکام و آیات در این مدّت نازل شد. بدین جهت، روز عرفه، دین به حدّ کمال خود نرسیده بود.۱۷

 

احتمال معقول

شایان توجه است که منافقان و مشرکان لجوج همواره از طرق مختلف تلاش مى‏کردند جلوى تبلیغات پیامبراکرم(ص) را بگیرند. آنان از طریق تهمت و افترا، محاصره اقتصادى و اخراج از مکّه کارشکنى کردند و در مدینه نیز منافقان بارها در جنگهاى رسول خدا(ص) با مشرکان سرپیچى کردند و با مشرکان روابط مرموز سیاسى – اطلاعاتى برقرار کردند و عقاید مردم را به بازى گرفتند، امّا هیچ یک به نتیجه نرسید.

در کنار این توطئه‏ها، پیوسته به مرگ آن حضرت دل بسته بودند و مى‏گفتند: “او پادشاهى همانند سایر پادشاهان است که با مرگ او تمام ادعاهایش فراموش خواهد شد؛ زیرا فرزند پسر ندارد تا بعد از او راهش را ادامه دهد. به همین علّت، او را “ابتر” و بلاعقب و بى دنباله مى‏نامیدند.”۱۸ که سوره کوثر در ردّ این نسبت نازل شد.

زمخشرى با اشاره به این ماجرا مى‏گوید: “کانوا یقولون انّ محمداً صنّورٌ اذا مات مات ذکره؛۱۹ آنان مى‏گفتند: به راستى محمد صنور(فرد ضعیف، ذلیل، بدون اهل و دنباله و بى یار و یاور) است که با مرگش یاد او مى‏میرد.”

شکى نیست که نه تنها ملک و سلطنت با مرگ مَلِکو سلطان مى‏میرد، بلکه دین، آیین و قانون نیز هرچند کامل، عادلانه و حق باشد، با مرگ آورنده آن با تهدید مواجه مى‏شود، زیرا با مرور ایّام و حوادث، نیازهاى جدیدى پیش مى‏آید که پاسخ گویى به آنها و تطبیق آن حوادث بر خطوط کلّى دین و اصول قانون از عهده هر کسى بر نمى‏آید.

اگر براى دین و قانون، متولّى مشخص و معین وجود داشته باشد، در کوران حوادث و بحران اجتماعى محفوظ مى‏ماند؛ خواه آن فرد مشخص شده باشد یا اینکه به بیان شرایط و معیارهاى شایستگى وى اکتفا شده باشد، ولى اگر متولّى معین نشده باشد و دین بدون متولّى بماند، حتى از جانب هواداران در معرض تهدید است و با افزوده شدن دشمن بیگانه، خطر بسیار جدّى‏تر خواهد بود.

بنابراین، انتظار و تحلیل دشمنان قسم خورده نسبت به نابودى و از هم پاشیدگى دین اسلام با مرگ پیامبر اکرم(ص) انتظارى طبیعى و تحلیلى مطابق با سنّت اجتماعى بوده است.

بدین ترتیب، اگر با تعیین جانشینى براى پیغمبر اکرم(ص) رهبرى دینى از فرد حقیقى با عنوان و حقیقت “عصمت” منتقل مى‏شد، نتایج زیر به دست مى‏آمد:

  1. تمام نقشه‏هاى دشمنان نقش بر آب مى‏شد و آخرین امیدشان به یأس مبدّل مى‏گشت.
  2. تغییر کیفى و پیشرفت عمودى در دین حاصل مى‏شد و سبب تکامل آن مى‏گردید؛ زیرا دین، متولّى و مفسّر رسمى پیدا مى‏کرد و از تحریف محفوظ مانده، با دفاع جانانه از آن موجبات استقامت دین در مقابل بیگانه را فراهم مى‏کرد. از آنجا که این حکم، از سنخ سایر احکام نیست، نزول احکام و آیات دیگر در باقى مانده عمر پیغمبر اکرم(ص) منافاتى با اکمال دین پیدا نمى‏کرد.
  3. نعمت ولایت الهى که در ولایت پیغمبر اکرم(ص) تبلور یافته بود، با جعل ولایت براى جانشینان آن حضرت به اتمام مى‏رسید.
  4. در چنین شرایطى ترسیدن مسلمانان از دسیسه‏هاى دشمنان بى جهت بود.
  5. اسلام با داشتن چنین متولّیانى مى‏توانست دین برگزیده الهى براى جامعه بشرى براى همیشه تاریخ باشد.
  6. باید از خدا ترسید و در پذیرش یا ردّ چنین متولّیان و جانشینانى حبّ و بغضهاى شخصى را دخالت نداد.۲۰

بنابراین، تمام خصوصیّتهاى شش گانه‏اى که در آیه مطرح شده است، با تعیین جانشینى براى آن حضرت حاصل مى‏گردید.

بدین ترتیب، اگر “الیوم” مصداقى در تاریخ اسلام داشته باشد. که با توجه به اخبار، آیه کریمه، قطعاً چنین مصداقى وجود دارد…روزى جز هیجده ذى الحجه سال دهم هجرى که در آن روز پیغمبر اکرم(ص) به دستور خداى سبحان على(ع) را به جانشینى خود نصب کرد، نخواهد بود.

این همان احتمالى است که تمام مفسّران شیعه در کتب خود آورده‏اند و روایات متعددى از طریق فریقین آن را تأیید مى‏کند و با محتویات آیه کاملاً سازگار است.

آرى، روز غدیرخم روزى است که پیامبر اکرم(ص) امیر مؤمنان على(ع) را رسماً براى جانشینى خود تعیین کرد و کفار در امواجى از یأس فرو رفتند، چرا که مشاهده کردند مردى چون على(ع) که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر اکرم(ص) در میان مسلمانان بى نظیر بود، به عنوان جانشینى پیامبر خدا(ص) انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفته شد و یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت ؛ زیرا فهمیدند با تعیین ولایت، اسلام آیینى ریشه دار و ماندگار گشت و با تعیین متولّى و مفسّرى چون على(ع) و فرزندان معصومش بعد از او، اسلام کامل شد و نعمت به نهایت رسید.

 

روایات مؤیّده

روایات فراوانى از طرق معروف اهل سنّت و شیعه نقل شده است که به صراحت بیان مى‏کنند که آیه اکمال در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على(ع) نازل گردید. در ادامه به نمونه‌هایى اشاره مى‏شود:

  1. حافظ ابو نعیم اصفهانى در کتاب “ما نزل من القرآن فى علىٍ(ع)” از ابوسعید خدرى (صحابى معروف) نقل کرده که پیامبر(ص) در غدیر خم على(ع) را به عنوان ولایت به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند که آیه “الیوم اکملت لکم…”نازل شد. در این هنگام، پیامبر اکرم(ص) فرمود: “اللّه اکبر على اکمال الدّین و اتمام النّعمه و رضى الرّبّ برسالتى و بالولایه لعلىّ (ع) من بعدى ثم قال من کنت مولاه فعلىّ مولاه…؛۲۱ اللّه اکبر بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على(ع) بعد از من. سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم، على(ع) مولاى اوست. خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد، دوست بدار و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار! هر کس که او را یارى کند، یارى‏اش کن و هر کس دست از یاریش برداشت، دست از او بردار!”
  2. جلال الدین سیوطى این گونه نقل کرده است: “لمّا نصب رسول اللّه(ص) علیّاً یوم غدیر خمٍّ فنادى له بالولایه هبط جبرئیل علیه بهذه الآیه (الیوم اکملت لکم دینکم؛۲۲ وقتى که پیامبر خدا(ص) در روز غدیر خم على بن ابى طالب(ع) را به جانشینى خود نصب کرد و به ولایت او ندا داد، جبرئیل با آیه “امروز دین شما را کامل کردم…” بر آن حضرت نازل شد.”
  3. امام باقر(ع) فرمود: “آخر فریضهٍ انزلها اللّه تعالى الولایه ثمّ لم ینزل بعدها فریضهً ثمّ نزّل (الیوم اکملت لکم دینکم) بکراع الغمیم؛۲۳ آخرین فریضه‏اى که خداى تعالى نازل کرد، ولایت بود که پس از آن فریضه‏اى را نازل نکرد. آن گاه آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) را در منطقه کراع الغمیم (نام وادى بین مکه و مدینه که در حوالى جحفه واقع شده و ماجراى غدیر در آن اتفاق افتاده است.) نازل کرد.”

و به طور کلّى، در کتاب الغدیر شانزده روایت در این زمینه، ودر تفسیر برهان و نور الثقلین ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه درباره على(ع) و در روز غدیر خم نازل گردیده است.۲۴

مرحوم علامه سید شرف الدین مى‏نویسد: “نزول این آیه در روز غدیر در روایات صحیحى از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده و اهل سنّت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر(ص) در این زمینه نقل کرده‏اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد.”۲۵

بحث را با قسمتى از اشعار “غدیریه” آقاى سازگار به پایان مى‏بریم:

پیام نور به لبهاى پیک وحى خداست

بخوان سرود ولایت که عید اهل ولاست

غدیر، عید خدا، عید احمد، عید على

غدیر عید نیایش غدیر عید دعاست

غدیر سلسله‏دار کمال دین تا حشر

غدیر آینه دار على ولى اللّه است

غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر

غدیر میوه توحید اولیاء همه جاست

غدیر هدیه نور از خدا به پیغمبر(ص)

غدیر نقش ولاى على به سینه ماست

غدیر یک سند زنده یک حقیقت محض

غدیر خاطره‏اى جاودانه و زیباست

غدیر صفحه تاریخ وال من والاه

غدیر آیه توبیخ عاد من عاداست

هنوز لاله اکملت دینکم روید

هنوز طوطى اتممت نعمتى گویاست

هنوز خواجه لولاک را نداست بلند

که هر که را که پیمبر منم على مولاست

چنان که من همگان را به نفس اولایم

على وصىّ من از نفس او به او اولاست۲۶

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. فرهنگ معین، ج ۲، ص ۲۳۹۳٫
  2. همان، ج ۶، ص ۱۲۴۴؛ التحقیق، علامه مصطفوى، چاپ اعتماد، ۱۳۸۵، مرکز نشر آثار علامه مصطفوى ج، ص ۱۳۹٫
  3. ر.ک: ترجمه الغدیر علامه امینى، احمد امینى، نجفى، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۲ ش، ج ۱، ص ۳۴ – ۲۹؛ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰ ش، ج ۵، ص ۱۱ – ۸٫
  4. سوره مائده، آیه ۳٫
  5. سوره اعراف، آیه ۱۶۳٫
  6. سوره بقره، آیه ۱۸۴:”پس تعدادى از روزهاى دیگر.”
  7. سوره آل عمران، آیه ۱۴۰، “و ما این روزها را بین مردم مى‏گردانیم.”
  8. سوره اعراف، آیه ۵۴،”در شش روز”.
  9. المفردات راغب اصفهانى، دفتر نشر الکتاب، ص ۷۶ – ۷۵٫
  10. همان، ص ۴۴۱٫
  11. ظهور ولایت در صحنه غدیر، محمد صفایى،نشر اسراء، ۱۳۸۰ش، ص ۴۷٫
  12. همان، ص ۵۲٫
  13. الکشاف، محمود زمخشرى، بیروت، دارالکتاب، ج ۱، ص ۶۰۵٫
  14. التحقیق، همان، ج ۵، ص ۲۲۸٫
  15. تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، دارالکتب الاسلامیه، چهارم ۱۳۶۲ ج ۵، ص ۱۸۵ – ۱۸۴٫
  16. نهج البلاغه، نامه ۱۶٫
  17. ر.ک: ظهور ولایت در صحنه غدیر، ص ۷۷ – ۶۳، تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۶۴ – ۲۶۳؛ تفسیر المیزان، همان، ص ۱۸۵ – ۱۸۳٫
  18. تفسیر المیزان، همان، ص ۱۸۵٫
  19. الکشاف، ج ۴، ص ۸۰۸، ذیل آیه ۱ سوره کوثر.
  20. ظهور ولایت در صحنه غدیر، ص ۸۷ – ۸۴، با تلخیص؛ المیزان، همان، ج ۵، ص ۱۹۰ – ۱۸۵٫
  21. فرائد السمطین، محمد جوینى، بیروت، مؤسسه المحمودى، ۱۳۹۸ ق، ج ۱، ص ۷۸، ح ۴۶ و ۴۷؛ الغدیر، علامه امینى، تهران، دارالکتب السلامیه، ج ۱، ص ۲۳۰٫
  22. درالمنثور، سیوطى، ج ۳، ص ۱۹؛ ر.ک: الغدیر، ص ۲۳۲ – ۲۳۱٫
  23. نورالثقلین، جوینى، ج ۱، ص ۵۸۸٫
  24. الغدیر، ص ۲۳۷۲۳۰، تفسیر برهان، ج ۱،ذیل آیه ۳ مائده، به نقل از: تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۶۷٫
  25. المراجعات، سید شرف الدین چاپ چهارم، ص ۳۸٫
  26. نخل میثم، غلامرضا سازگار(میثم)، قم، نشر حق بین، ۱۳۷۶ ش، ص ۶۸ – ۶۷٫
30دسامبر/16

غروب سپیده گشا

غلامرضا گلى زواره

 

آذرخشى در کویر ستم

اوج فعالیت‏هاى مبارزان مذهبى و شروع یک دوران تازه در حیات گروههاى سیاسى ارزشى و پیرو امام خمینى از موقعى است که خبر رسید سید مصطفى خمینى به مرگى ناگهانى و مشکوک در نجف در گذشته است، رژیم پهلوى که همچون سال‏هاى گذشته مانع انتشار آگهى‏هاى تسلیت و ترحیم این چنینى مى‏شد، نتوانست جلو انتشار آگهى‏ها را بگیرد ناگهان ستون جراید و نشریات از آگهى‏هاى سوگ و ماتم به مناسبت شهادت آقا مصطفى پُر شد و در اطلاعیه‌هایى علما و روحانیان ضمن تسلیت خبر از برگزارى مراسم مى‏دادند.

رژیم به دست و پا افتاده بود که جلو چنین مجالس و محافلى را بگیرد و یا حداقل از سیاسى شدن آن‏ها جلوگیرى کند. چرا که این مراسم اقشار و جمعیت‏هاى مبارز و ضد استبدادى را متشکل و هم جهت مى‏نمود و به بهانه تشکیل مجلس ترحیم سخنران‏هاى مخالف شاه به افشاگرى مى‏پرداختند، گویى فریادى در گوش همگان زمزمه مى‏کرد کسى که مى‏تواند پرچم مبارزه علیه ستم و استکبار را بر دوش گیرد پدر حاج آقا مصطفى مى‏باشد شخصیت مبارزى که سال‏ها در تبعید، رهبرى مبارزات را بر عهده داشته و هیچ حادثه‏اى او را از این مسیر درست باز نمى‏دارد حتى شهادت فرزند ارشد و مشاور و بازوى توانایش، چنان که ترجیع بند پاسخ او به تلگراف‏هاى تسلیتى که از سراسر جهان به سوى نجف سرازیر شده بود این بود: این مصیبت در مقابل مصیبتى که توسط شاه و پدرش بر فرزندان مسلمان ایران رفته ناچیز است.۱

سى و شش ساعت بعد از شهادت مصطفى این دستورالعمل به مراکز ساواک از مرکز ارسال گردید: سید مصطفى خمینى فرزند ارشد روح اللّه خمینى در اثر سکته قلبى(؟!) در عراق فوت نموده است و چون از جانب روحانیون مجالس ختمى به این مناسبت برگزار خواهد شد پیش بینى لازم معمول و چنانچه این مجالس بطور ساده برگزار شود بلامانع (است) وعاظ و سخنرانان فقط درباره متوفى صحبت و حساسیتى درباره خود خمینى نشان داده نشود؛ ولى در صورتى که علیه مصالح کشور مطالبى عنوان و یا در خارج از محیط مجالس عناصرى دست به تحریکات یا تظاهراتى دست بزنند شهربانى محل با تدابیر لازم از این اقدامات جلوگیرى به عمل آورد. رئیس اداه کل سوم ساواک، ثابتى، که این فرمان را صادر کرد پیش بینى نمى‏کرد که مراسم ختم حاج آقا مصطفى این قدر گسترده است و بعد از گزارشاتى که ازانعقاد این مجالس در قم و جاهاى دیگر بهاین اداره رسید، چنین دستور العملى را صادرکرد.۲

بر خلاف تهدیدها و ارعاب‏هاى ساواک و شهربانى مراسم بزرگداشت سید مصطفى خمینى از اول آبان ۱۳۵۶ تا اربعین شهادت او به طور پیوسته در تهران و شهرستان‏ها تداوم یافت، از گزارش‏هاى ساواک بر مى‏آید که در قم، تهران، اصفهان، شیراز، یزد، همدان، تبریز، مراغه، ارومیه، اراک، کاشان، سمنان، گرمسار، قزوین، کرج، خرم آباد، خمین، زاهدان، بهشهر، بهبهان، اهواز، آبادان، خرمشهر و…مراسمى برگزار گردیده است و حتى در برخى شهرها چون قم گاهى در یک روز چندین مجلس منعقد مى‏گردید، در تهران در روز پنجم آبان ۱۳۵۶ در بازار(مسجد جامع) در میدان شوش( مسجد وفا) و در تجریش(مسجد همّت) مراسم ترحیمى برگزار شده بود. در این برنامه‏ها گویندگان مذهبى و روحانیان مبارز با بهره‏گیرى از فرصت بدست آمده در تشریح و بیان راه و اندیشه امام و نمایاندن هرچه افزون‏تر ماهیت ضد اسلامى رژیم شاه و برانگیختن مردم علیه هیأت حاکمه داد سخن دادند و با آوردن نام امام خمینى که آفریننده حماسه‏ها و خیزش‏ها و مقاومت‌هاست سیماى جامعه را متحوّل ساختند و با مطرح شدن نام و یاد آن رهبر دور از وطن، شور و شوق تازه‏اى در دل‏ها پدید آوردند.۳

در کشورهاى دیگر نیز از جمله عراق، عربستان، پاکستان، افغانستان، کویت، بحرین، قطر، انگلستان، اروپا، آمریکا، کانادا هند، سوئد، سوریه، لبنان، و…. مجالس عزادارى و در بعضى جاها تظاهرات صورت گرفت و سیل تسلیت‏ها از نقاط گوناگون جهان به طرف نجف سرازیر گردید.۴

شهادت حاج آقا مصطفى و تشکیل جلسات فاتحه و روشنگرى شاگردان امام و بر ملا شدن جنایات شاه حضور معنوى امام را در میان اقشار جامعه در پى داشت. امام از این موقعیت استثنایى به نفع انقلاب بهره‏برد و اقشار مردم را براى یک مبارزه‏اى سخت بسیج کرد. از همان ابتداى کار عوامل ساواک و برخى مرتجعین وابسته به رژیم احساس خطر کردند و هشدارهایى دادند، منابع ساواک این گونه گزارش داده‏اند:

نظریه اطرافیان شریعتمدارى در مورد برقرارى مجالس ترحیم(شهید) مصطفى خمینى: صبح امروز هشتم آبان ۱۳۵۶ با حاج ابوالفضل مشکینى صحبت مى‏کردیم نامبرده از این که روحانیون و آیات (عظام) و هم چنین بازاریان این قدر مجلس فاتحه براى سید مصطفى خمینى گرفته بودند اظهار نگرانى کرده و اظهار مى‏داشت این طور که اطرافیان و طرفداران (آیت اللّه) خمینى شروع به تبلیغات براى وى کرده‏اند نمى‏دانم در آینده تکلیف سایر مراجع چه مى‏شود…کار ما(دستگاه شریعتمدارى) که از اوّل روى برنامه صحیح بود الآن از دست رفته و بهم ریخته(است) محصّلین علوم دینیّه از اطراف آقاى شریعتمدارى رنجیده شده و دنبال بهانه مى‏گردند که از دیگرى تبلیغ کنند. ضمناً آقاى (ابوالفضل) مشکینى از وعّاظ و منبرى‏ها هم خیلى ناراحت بود که چطور نام (امام خمینى) را با القاب ذکر مى‏کنند ولى نام سایر مراجع را این طور نمى‏برند. نظریهیکشنبه: با توجه به صداقت منبع، گزارش صحیح است.۵

 

تلاش‏هاى سیاسى در قالب مجالس ترحیم

اولین مجلس فاتحه‏اى که براى حاج آقا مصطفى در قم برگزار شد، در مسجد اعظم بود که به دلیل وجود جوّ رعب و وحشت حتى اسمى از آن شهید و پدرش برده نشد، حتى اعلامیه‏اى که در آن مجلس فاتحه اعلام شده بود نام فرزند امام را با عبارت (حاج سید مصطفى موسوى) ذکر کرده بود، کمتر کسى جرأت منبر رفتن و سخنرانى در این گونه مجالس را داشت.۶ حجهالاسلام و المسلمین محمد مهدى اکبرزاده مى‏گوید: یادم مى‏آید یکى از دوستان طلبه در گوشه ضلع شرقى مسجد عبا را بر سر کشید و بعد با صداى بلند براى یاد بود و طلب مغفرت آن علامه شهید از مردم صلوات گرفت و آن گاه با صراحت نام امام را برد و گویا مجلس منتظر شنیدن نام رهبر بود، ناگهان صداى گریه شدید از جمعیت برخاست و همه به یاد غربت آن بزرگ مرد که سال‏ها نامش در مرکز فقاهت شیعه در خفا برده مى‏شد، گریستند، فراموش نمى‏کنم که یکى از منبرى‏هاى قم وقتى مى‏خواست مسئله‏اى را ار رساله حضرت امام بازگو کند مى‏گفت: آن که اسمش بر وزن کلینى است.۷

امّا اولین بار در مجلس فاتحه‏اى که از سوى آیت اللّه گلپایگانى برپا گردید، حجهالاسلام و المسلمین سید محمد آل طه بر فراز منبر درباره زندگى حاج آقا مصطفى سخنرانى کرد و رسماً نام زندگى امام و فرزندش را بر سر زبان‏ها انداخت، در این مراسم و مجالس مشابهى که بعداً برگزار شد مردم هنگام شنیدن نام رهبر با هیجان و صداى بلند صلوات مى‏فرستادند و بدین وسیله از امام تجلیل و احساسات خود را درباره او ابراز مى‏کردند.۸

این مجلس بسیار با شکوه و مکان برگزارى پر از جمعیت بود،علاوه بر سه شبستان بزرگ مسجد اعظم دو صحن بزرگ حرم تا میدان بزرگ جلوى فیضیه از حاضران در مجلس ترحیم موج مى‏زد، مأموران ساواک با لباس شخصى در میان مردم مراقب اوضاع بودند، دم در مسجد برخى از اعضاى بیت امام و نیز فرزندان آیت اللّه گلپایگانى به عنوان صاحب عزا ایستاده بودند، افراد مشغول تلاوت قرآن از روى جزوات بودند و نوار قرآن از طریق بلندگو پخش مى‏شد. آیت اللّه بنى فضل مى‏گوید: در این اوضاع و احوال شیخ صادق خلخالى از دم در وارد مسجد شد و از لابلاى جمعیت فشرده خودش را به منبر رسانید ضبط صوت را خاموش کرد و میکروفن را بدست گرفت و چند دقیقه‏اى از حضرت امام با القاب و عناوین یاد کرد و افزود: در این ایام فرزند مرجع بزرگ جهان تشیع به شهادت رسیده است، وقتى او پس از مقدمه چینى نام امام را بر زبان آورد مردم یک دل و یک صدا صلوات فرستادند و شعار درود بر خمینى سر دادند، در همین ایام مجلس دیگرى در مسجد اعظم منعقد شد که این بار حجهالاسلام و المسلمین محمد عبایى خراسانى بر مبنر رفت و با شجاعتى ستودنى در بخشى از سخنان خود از رژیم ستم شاهى انتقاد کرد.۹

در گزارش‏هاى ساواک آمده است: در پایان مجلس ختمى که توسط آیت اللّه گلپایگانى در مسجد اعظم قم بعد از نماز مغرب امشب (اول آبان ۱۳۵۶) منعقد گردیده بود بطور پراکنده از جانب تعدادى معدود از طلّاب طرفدار(امام) خمینى با ذکر شعار درود بر خمینى نظم مسجد بهم خورده و شرکت کنندگان که تعداد آنان متجاوز از ۶۰۰۰ نفر بودند مسجد را سریعاً ترک(کردند) و در این بین اعلامیه پلى کپى شده تحت عنوان بپاخیزید که روشنفکران بپاخاستند به امضاى روحانیون قم، کنفدراسیون دانشجویان ایران در محوطه مسجد توزیع که فوراً به وسیله مأمورین انتظامى جمع آورى گردید. در این مجلس آیات مقیم قم منجمله گلپایگانى(بانى مجلس)، شریعتمدارى، مرعشى نجفى، مرتضى حائرى(پدزن متوفى) و سایر آیات و روحانیون دیگر شرکت داشتند و نیز اعلام گردید که فردا صبح در همین مسجد مجلس دیگرى از ناحیه گلپایگانى و بعد از نماز مغرب روز دوم آبان در حسینیه نجفى از طرف آیت اللّه مرعشى نجفى مجلس ختم منعقد خواهد شد.۱۰

در سند دیگرى از مدارک ساواک مى‏خوانیم؛ موضوع:برگزارى مجلس ترحیم به مناسبت فوت مصطفى خمینى وسیله مدرسین. از ساعت هشت صبح روز جمعه ۶ آبان ۱۳۵۶ به مناسبت درگذشت مصطفى خمینى مجلس ترحیمى از طرف مدرسین حوزه علمیه در مسجد اعظم برقرار گردید، در این مجلس از ساعت هشت الى نه و سى و پنج دقیقه تلاوت قرآن بود، سپس شیخ صادق خلخالى پشت میکروفن قرار گرفت. جمعیت حاضر در جلسه را به آرامش و سکوت دعوت کرد و ضمناً اعلام کرد که مجالس بعدى در تهران در مسجد جامع و مسجد ارک برپا مى‏گردد. پس از آن شیخ ابوالقاسم خزعلى پیرامون نقش روحانیّت در دنیا صحبت کرده، اظهار داشت عدّه‏اى از افراد کوتاه فکر مى‏گویند دین از سیاست جداست ولى این طور نیست، دو اصل مهم قانون اساسى مربوط به مراجع فقیه است….مردم مى‏خواهند که مرجع بزرگ به وطن بازگردد و در خاتمه آزادى آیت اللّه قمى را که در کرج است خواستار شد، بعد از خزعلى شیخ مهدى ربانى رانکوهى صحبت کرد. او خیلى تند و پر حرارت گفت وظیفه وزارت امور خارجه یکى این است که اگر یکى از اتباع ایران در یک کشور خارجى فوت نماید باید در مورد علت مرگ او رسیدگى شود که چه شده که از دنیا رفته است. چرا وزارت امور خارجه در مورد فوت حاج آقا مصطفى خمینى تحقیق نکرده و اگر تحقیق کرده چرا در روزنامه‏ها درج نشده است….

نظریه شنبه: جمعیت امروز حدود بیست هزار نفر بود و دانشجویان هم در محل زیاد به چشم مى‏خوردند ولى مجلس شدید تحت کنترل بود. جلو درب مسجد هم عدّه‏اى از مدرسین به اسامى محمد على گرامى،شیخ محمد یزدى، صادق خلخالى، شیخ مهدى ربانى رانکوهى، یوسف صانعى، یحیى انصارى و شهاب الدین اشراقى ایستاده بودند.۱۱

منابع تاریخى و شواهد زنده دیگر گفته‏اند: این مجلس که به مناسبت شب هفت مرحوم آقا مصطفى در صبح جمعه ۱۴ ذیقعده از طرف حوزه علمیه قم در مسجد اعظم منعقد شد حدود پنجاه هزار نفر شرکت کننده داشت و تمامى مراجع عظام، مدرسین، فضلاى حوزه، طلاب، دانشجویان، دانش‏آموزان، بازاریان و کسبه قم و تهران و سایر شهرستان‏ها حضور داشتند و با این که ساواک سعى داشت از وسعت دامنه مجالس و سخنان سخنوران دینى جلوگیرى به عمل آورد سه تن از فضلاى حوزه، آقایان حجج اسلام خزعلى، خلخالى و ربانى املشى به منبر رفتند و درباره آن فقید سعید و شخصیت امام سخنرانى کردند، در مجالس دیگر آقایان عبدوس و معادى خواه و برقعى در همین زمینه بیاناتى ابراز داشتند.۱۲

عصر روز جمعه ۱۴ ذیقعده ۱۳۹۷ از طرف عموم بازرگانان و اصناف بازار قم اعلام عزا شد، بازار قم و تمامى فرعى‏هاى آن مفروش گردید و هنگام شروع مجلس تمام بازار، مسجد حسین آباد، مسجد مسگرها و مسجد ملاجعفر که در بازار واقع شده‏اند و تمام کاروانسراها و تیمچه‏ها از جمعیت موج مى‏زد و حتى در جلو ورودى‏هاى بازار جمعیت ایستاده بودند. چنین مجلس باشکوهى از نطر کیفیت و کمیّت در تاریخ شهرستان قم بى سابقه بوده است، زیرا اصولاً در بازار براى کسى مجلس منعقد نمى‏شده و ثانیاً تاکنون قم چنین جمعیتى به خود ندیده بود، گفته‏اند بین هفتاد تا یکصدهزار نفر بوده‏اند، در این مجلس سخنور شجاع حجهالاسلام و المسلمین عبدوس(عبددوست) نطق مهیج و سازنده‏اى ایراد کرد و در ضمن سخنرانى که یک ساعت به طول انجامید این قطعه شعر را خواند و خواسته مردم را بازگو کرد:

اَلا اى آیه اللّه خمینى

گل سرخ گلستان حسینى

اگرچه در نجف تبعید هستى

یگانه مرجع تقلید هستى

خاندان شهید سید مصطفى خمینى به منظور تشکر و قدردانى از مردم، حوزه علمیه، علما و مراجع عظام و درخواست شروع درس‏ها در مسجد اعظم مجلس بزرگى تشکیل دادند که حدود سى هزار نفر شرکت کردند و آقایان برقعى و معادى خواه سخن گفتند.۱۳

روز یازدهم آذر ۱۳۵۶ مطابق ۱۹ ذیحجه ۱۳۹۷ مراسم چهلم مرحوم ایت اللّه سید مصطفى خمینى از سوى حوزه علمیه قم با سخنرانى آقایان حجج اسلام ربانى املشى، صادق خلخالى، و محمّد جواد حجتى کرمانى برگزار گردید. رژیم پنج تن از روحانیونى که در اربعین سید مصطفى خمینى در تهران و قم سخنرانى کرده بودند تبعید کرد امّا تلاش او به جایى نرسید، مرگ مشکوک فرزند ارشد امام اتفاقى بود که چهل روز سوگوارى ملت ایران را در پى داشت، تحلیل که ساواک از عکس العمل مردم در برابر این رویداد نشان گر اثر گذارى بسیار عمیق در میان اقشار گوناگون مى‏باشد: اکثر شرکت کنندگان در این مراسم و مجالس شعارهایى برله خمینى و علیه دستگاه داده و همه دست به دعا بودند که یک بار دیگر خمینى به ایران مراجعت کند. از طرفى در بعضى از محافل بازار و بین مردم عادى چنین شایع شده که مصطفى خمینى را مانند على شریعتى در خارج از ایران به وسیله دستگاه به قتل رسانیده‏اند، روى هم رفته مرگ مصطفى خمینى در بالا بردن شأن و وجهه پدرش بین قاطبه مردم مؤثر بوده است.

استقبال مردم در تجلیل از آیت اللّه حاج آقا مصطفى چنان رژیم را به خشم آورد که شاه را ناگزیر کرد دست به حرکتى احمقانه بزند و دستور داد مقاله‏اى وهن‏انگیز نسبت به امام خمینى تهیه و در ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات منتشر نمایند. مردم که در چهل روز علیه رژیم پهلوى به مانورهاى سیاسى دست زده بودند و خشم و نفرت خویش را از دستگاه استبداد نشان داده بودند این بار نیز با خشمى افزون‏تر بپا خاستند. ابتدا حوزه علمیه قم در نوزده دى ماه دست به تظاهراتى با شکوه زد که منجر به خاک و خون کشیدن مردم گردید و قیامى باشکوه را بوجود آورد، اربعین‏هاى در پى از همین حرکت منشأ گرفت و در سراسر ایران استمرار یافت و سرانجام رژیم شاهنشاهى را به ستوه آورد و نظام جمهورى اسلامى را به بار آورد.۱۴

 

توفان در تهران

به محض رسیدن خبر شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى به تهران، محافل روحانى و سایر قشرهاى مردم مسلمان ضمن ابراز تأثر و تأسّف شدید مجالس ختم متعدد و پرشکوهى برگزار کردند. اوّلین مجلس ختم از طرف جامعه روحانیت و علماى تهران در مسجد جامع تهران برگزار شد. سه آگهى که در جراید هم به چاپ رسید با امضاى آیت اللّه حاج میرزا محمد ثقفى جدّ مادرى حاج آقا مصطفى، خطیب دانشور محمد تقى فلسفى و جمعى از علماى تهران مردم را براى شرکت در این مجالس ترحیم فرا خواند. در مجلس مزبور کثیرى از روحانیان و دیگر اقشار حضور داشتند، حتى از شهرستان‏هاى دور و نزدیک طلّاب علوم دینى و جوانان دانشگاهى موفق شدند در این مراسم شرکت کنند، تمام مسیر بازار آهنگران تا مسجد جامع و قسمتى از خیابان بوذر جمهرى را مأمورین بى سیم به دست اعم از افسر و درجه دار و غیره اشغال کرده بودند و لحظه به لحظه گزارش مى‏دادند، آیت اللّه طاهرى اصفهانى بر فراز منبر رفت و در بهت و سکوت و تأثّر فوق العاده عموم حضّار سخن گفت. هر بار که نام امام خمینى را وى مى‏برد غریو صلوات پیاپى آن جمعیت فشرده لرزه بر اندام بیگانه پرستان مى‏انداخت.۱۵

صدها نفر از قشرهاى روحانى، دانشگاهى و بازارى و غیره چندین آگهى را جهت برگزارى مجلس ختم دیگرى در مسجد ارک تهران امضاء کرده و در سطح تهران پخش نمودند و همه را براى شرکت در آن مجلس دعوت کردند، در ذیل این اعلامیه‏ها امضاى شخصیت‌هایى چون آیت اللّه مطهرى، شهید دکتر بهشتى، دکتر مفتح، دکتر باهنر، سید ابوالفضل موسوى زنجانى، مهندس مهدى بازرگان، محمد تقى شریعتى مزینانى، دکتر کاظم سامى، فخرالدین حجازى، احمد صدر حاج سید جوادى، سید محمود طالقانى و…دیده مى‏شد، امضاء کنندگان غالباً روحانى، پزشک، مهندس، استاد دانشگاه، دانشجو و بازاریانى بودند که بارها به زندان افتاده یا تبعید شده و مورد تعقیب و تحت نظر ساواک بودند.

در مجلس مسجد ارک هزاران نفر از قشرهاى مختلف مردم شرکت کردند و دکتر حسن روحانى به تفصیل سخن گفت و از امام خمینى و نقش مؤثر او در بیدارى جوامع اسلامى و مبارزاتش با استبداد و استعمار سخن گفت و شخصیت علمى حاج آقا مصطفى را مورد تحلیلو تکریم قرار داد، در مجلس عملاً با امامخمینى به عنوان رهبرى اصلى قیام تجدید عهدشد.۱۶

در این میان کوشش مهندس بازرگان قابل توجه بود که از یک طرف در پى آن بود مجلس ختم هرچه باشکوه‏تر برگزار گردد و از سوى دیگر تمامى چهره‏هاى مذهبى و سیاسى در این برنامه مشارکت کنند. وى در این باره نوشته است: مجلس ختم حاج سید مصطفى خمینى که با دعوت مشترک نیروهاى گوناگون اسلامى منعقد گردید و مسجد ارک در عمر چندین ساله خود چنین جمعیتى را به خود ندیده بود. وى در جاى دیگر گفته است: در آبان ماه سال ۱۳۵۶ که فرزند امام حاج آقا سید مصطفى خمینى در عراق وفات یافته یا شهید شده بود و ساواک نهایت مراقبت و ممانعت را از تظاهرات مخالفین به کار مى‏برد مجلس ختمى در مسجد ارک برقرار شده که تا آن زمان نه مسجد ارک چنین هجوم جمعیت را به خود دیده و نه چنان اعلامیه دعوتى با امضاى روشنفکران، روحانیون و بازاریان به صورت یک جا منتشر شده بود توفیق در این امر کار آسانى نبوده و اگر شهید مطهرىو مهدوى کنى وساطت نمى‏کردند آقایانى باعث تردید و تفکیک شده بودند. دعوت نامه جامع که با اسامى بدون القاب و عناوین و به ترتیب الفبا صادر گردید، بسیار پر معنى بود و آن مجلس با شکوه با چنان صاحب مجلس‏ها، مظهرى از تجمّع کلیّه قشرها در نارضایتى و مخالفت با دستگاه و تمایل به وحدت در عمل به رهبرى آیت اللّه خمینى شد.۱۷

مرحوم شیخ احمد کافى (واعظ معروف) در مهدیه تهران مراسمى به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى خمینى منعقد نمود که شیخ ابوالقاسم اسلامى در این مجلس سخنرانى نمود.۱۸

در یکى از اسناد ساواک مى‏خوانیم: تاریخ ۱۳۵۶/۸/۱۵ – موضوع: مجلس مصطفى خمینى، روز سه شنبه ۱۳۵۶/۸/۱۰ مجلس ختمى به مناسبت فوت مصطفى خمینى با شرکت حدود ۱۸۰۰ نفر در مسجد امام حسین واقع در میدان فوزیه برگزار گردید که از این عدّه حدود ۱۵۰ نفر روحانى از جمله (حجهالاسلام) فلسفى در مجلس شرکت داشتند، سید عبدالرضا حجازى به منبر رفت و حدود یک ساعت سخنرانیش تمام تعریف و تمجید از آیت اللّه خمینى بود و به محض آوردن نام خمینى جمعیت صلوات مى‏فرستادند و در خاتمه منبرش گفت: حضرت آیت اللّه خمینى به زودى به ایران مراجعت خواهند نمود.۱۹

در سند دیگرى آمده است: تاریخ ۱۳۵۶/۹/۲ موضوع: اظهارات فروهر: داریوش فروهر ضمن مذاکره با یکى از دوستانش در تاریخ ۱۳۵۶/۸/۲۳ در دفترش اظهار داشته که قرار است مجلس ختمى در شب عید غدیر مورخه ۱۳۵۶/۹/۸ در مسجد ابوالفضل رباط کریم و یکى دیگر از مساجد تهران به مناسبت چهلمین روز درگذشت مصطفى خمینى برگزار گردد. وى هم چنین اضافه کرده به همین مناسبت در روز عید غدیر مجلس ختم مصطفى خمینى در مسجد اعظم قم برگزار خواهد شد. نظریه شنبه: احتمالاً مراسم ختم در مسجد دیگر غیر از ابوالفضل توسط مهدى عراقى و مرتضى تجریشى برگزار خواهد شد.۲۰

اهواز و شیراز مى‏خروشد

در شهرستان‏هاى دیگر هم مراسم ختم و مجلس ترحیم حاج آقا مصطفى با شکوه خاصى برگزار گردید مجلس بزرگداشت آن شهید از سوى روحانیون اهواز در مسجد جامع این شهر منعقد گردید که طى آن حجهالاسلام والمسلمین دوانى سخنرانى کرد، در آبادان نیز مجلس برپا شد که حجهالاسلام و المسلمین جمى سخنران آن بود و پس از پایان مراسم، مردم به تظاهرات پرداختند و با پلیس درگیر شدند.۲۱ این مراسم در روز سیزدهم آبان سال ۱۳۵۶ انجام پذیرفت.

در شیراز در دوم آبان ۱۳۵۶ در مسجد مولا واقع در خیابان کریم خان زند حوالى بازار وکیل از طرف روحانیت شیراز مجلس ترحیمى به عنوان مرحوم حاج آقا مصطفى و یکى از فرزندان آیت اللّه بروجردى برگزار شد. سخنران مجلس سید مهدى دستغیب پسر عمو و برادر همسر شهید دستغیب بود که از خطباى معروف این منطقه به شمار مى‏آمد، ایشان گرچه سخنرانى مبسوطى همراه با روشنگرى‏ها و افشاگرى‏هایى داشت اما با صراحت نامى از حاج آقا مصطفى نبرد که سید على اصغر دستغیب از پایین منبر به وى یادآور شد ضرورت دارد به مردم گوشزد گردد که مجلس ترحیم براى کیست. او در حالى که تقریباً بر جاى خود نیم خیز بود چند جمله‏اى بیان کرد از جمله: مجلس به نام سید جلیل القدر فرزند آیت اللّه بروجردى و فرزند آیت اللّه خمینى است.۲۲ در یکى از گزارش‏هاى ساواک آمده است: ساعت ۶ بعد از ظهر روز مذکور به تدریج دستجات مختلف کسبه، ادارى، دانشجو، فرهنگیان، بازارى، طلاب و روحانیون به مسجد آمدند، بعد از اقامه نماز جماعت در مسجد مولا سایر امام جماعت‏هاى مساجد دیگر هم که نماز را در مسجد خودشان برگزار کرده بودند، به تدریج در این مجلس شرکت کردند. هنگامى که آقاى حاج سید عبدالحسین دستغیب در جلو و عدّه‏اى از عقب ایشان مى‏آمدند. حاضرین در صحن مسجد مولا صلوات بلند فرستادند. در این مجلس عموم روحانیون، وعّاظ و طلّاب شیراز، شرکت کردند. داخل شبستان و صحن مسجد و محوطه‏هاى اطراف تمام از جمعیت پر شده بود، بعد از نماز جماعت چند دقیقه قرآن مجید تلاوت شد، بعد از آن یک نفر با صداى بلند غزلى از ملک الشعراى بهار تحت “از ملک ادب نام گذاران همه رفتند” خواند، سپس آقاى سید مهدى دستغیب به منبر رفت بعد از خواندن خطبه اظهار داشت که امشب مصادف با ولادت با سعادت حضرت رضا(ع) است هم در مناقب ایشان سخن مى‏گوئیم و هم ذکرىاز رحلت فرزندان دو مرجع تقلید یعنى فرزند آیت اللّه بروجردى و هم فرزند آیت اللّه خمینى در نجف اشرف….در این اثنا یکى از مستمعین یادداشتى به ایشان داد، او در بین سخنانش گفت:افرادى که با امام دشمنى نمودند بر افتادند و از بین رفتند و گفت: با آل على هر که در افتاد برافتاد. در این موقع مستمعین همه با هم چند مرتبه بلند گفتند: با آل على هر که در افتاد برافتاد… در این موقع مجلس پایان یافت و مردم شروع به بیرون رفتن نمودند در جلو درب شعار دادند: “درود بر خمینى، سلام بر خمینى” در این حال درب مسجد توسط مأمورین شهربانى بسته شد، عدّه‏اى بیرون و بقیه هم داخل صحن مسجد بودند زنانى که از شبستان بیرون مى‏آمدند وقتى دیدند مأمورین در جلو مسجد عدّه‏اى را کتک مى‏زنند شعار دادند: مرگ بر شاه، مردم مى‏گفتند عمداً درب مسجد را بستند که ارتباط جمعیت داخل مسجد با جمعیتى که در حال حرکتبودند و شعار مى‏دادند قطع شود لیکن همین کار موجب شد که بیشتر تحریک شوند و شعار زیاد داده شود…حدود ساعت نه بعد از ظهر این مراسم پایان یافت و مردم متفرق شدند، نکات جالب این که عموم روحانیون در صحن مسجد ایستادند و آقاى شیخ بهاء الدین محلاتى و مجدالدین محلاتى در جلو و بقیه براى اداى احترام پشت سر آن‏ها از مسجد خارج شدند.۲۳

براى شب پنج شنبه ۱۳۵۶/۸/۵ از مردم خواسته شد در نماز جماعت، خواندن دعاى کمیل و نیز مجلس سوگوارى در مسجد جامع شیراز شرکت کنند.۲۴

از آن پس تدارک مجلس چهلم مرحوم حاج آقا مصطفى دیده مى‏شد و از آیت اللّه محمد على گرامى براى سخنرانى دعوت به عمل آمد که او پذیرفت و در مجلس که در مسجد عتیق برگزار شده بود سخنرانى کرد، جمعیت زیادى در فلکه شاهچراغ و در صحن امامزاده و نیز صحن و شبستان مسجد گرد آمده بودند و نیروهاى شهربانى هم حضور فعال داشتند، پس از چندى نوار سخنرانى دکتر حسن روحانى که در مجلس چهلم حاج آقا مصطفى در تهران ایراد نموده بود به شیراز رسید و چون آیت اللّه دستغیب به آن گوش داد خیلى شادمان گردید و براى این خطیب مبارز دعا کرد، با توجه به همین سخنرانى از دکتر روحانى دعوت به عمل آمد تا در سوم آذر به شیراز بیاید و او هم قبول کرد امّا چون روز موعود فرا رسید: از سید اطلاعیه‏اى با خط درشت بدین مضمون در مسجد الرضا(ع) که مقرر گردید در آن جا سخنرانى کند، نصب شده بود: چون آقاى دکتر حسن روحانى از حضور در سخنرانى معذور بوده است، مجلس برگزار نمى‏شود، اطلاعیه را مأموران ساواک بدون امضا و به نحوى نوشته بودند که گویى دست اندرکاران مسجد و مجلس آن را اعلام کرده‏اند.۲۵

 

ادامه مراسم در شهرهاى دیگر

با مختصر فضاى باز سیاسى اندکى از فشار و اختناق کاسته شد، جلسات هفتگى روضه خوانى در منزل آیت اللّه قاضى طباطبایى که در واقع جلسات سیاسى و مذهبى بود در تبریز گسترده شد، به طورى که شرکت کنندگان آن هر هفته افزایش مى‏یافتند، گرچه هنوز در کنترل شدید بودند، اول آبان سال ۱۳۵۶ خبر شهادت فرزند رهبر دور از وطن نهضت، تبریز را متوجه یاد و نام امام خمینى کرد، این حادثه شهید قاضى را به شدت متأثر و ناراحت ساخت، محمد باقر صدرى، از نزدیکان آیت اللّه قاضى گفته است، ایشان با شنیدن چنین خبرى گفت: اگر یکى از فرزندان من و یا تمامى آنان در مى‏گذشتند این چنین ناراحت نمى‏شدم که از رحلت آقا مصطفى دلگیر شدم.

آیت اللّه قاضى و مریدان امام در تکاپو بودند که به هر نحو ممکن با تأسّى از مجلس ختم آیت اللّه مصطفى خمینى، در مسجد ارک تهران، مجلس بزرگداشت و تجلیلى براى ایشان برگزار کنند.۲۶ حجهالاسلام و المسلمین سید احمد حسینى همدانى در خاطراتى گفته است: آیت اللّه قاضى، اولین شهید محراب، براى مراسمى که به همین مناسبت منعقد کرده بود از من دعوت کرد تا به تبریز بروم و در آن مراسم صحبت کنم، علماى این دیار هم اطلاعیه آقا مصطفى را تهیه نموده بودند، شهید قاضى نخست حجهالاسلام فلسفى را دعوت کرد ولى چون او ممنوع المنبر بود نمى‏توانست این برنامه را به اجرا درآورد، با این وضع من قبول کردم که به تبریز بروم البته مرحوم فلسفى به آن شهید زنگ زده بود که فلانى یعنى حسینى بیاید ولى براى رعایت احترام خودتان او را دعوت کنید.۲۷ مراسم در مسجد آیت اللّه بادکوبه‏اى و با مجلس دارى مرحوم حاج مهدی فهیمى از ساعت چهار الى شش بعدازظهر منعقد شد، جمیعت موج مى‏زد، پلیس هم اطراف آن را به محاصره در آورده بود. او قریب یک ساعت در خصوص مسایل مذهبى و اظهار تأسف از درگذشت حاج آقا مصطفى و در تجلیل از مقام علمى و فقهى ایشان صحبت کرد. او چندین مرتبه نام امام را بر زبان جارى کرد و مردم هم صلوات مى‏فرستادند، در همین حین مبارزان اعلامیه‏هایى بر ضد رژیم توزیع کردند و در پى این اقدام چندتن از دانشجویان شب هنگام در کوى ولى عصر به اتهام این اقدام دستگیر شدند.۲۸

همان شب حجهالاسلام حسینى همدانى را از منزل شهید قاضى با لباس مبدّل روانه تهران کردند، در سال ۱۳۵۷ که ایشان دستگیر شد یکى از مواردى که برایش مطرح کردند دست داشتن در قیام ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ تبریز بود، آنها به وى گفته بودند ریشه این قیام همان مجلس ترحیم حاج آقا مصطفى بود که شما در آن سخنرانى نموده و مردم را تحریک کرده بودید.۲۹

آیت اللّه قاضى با پیک ویژه در نامه‏اى شهادت حاج سید مصطفى را به محضر امام تسلیت گفت متن نامه آن شهید موجود نمى‏باشد ولى پاسخ حضرت امام در کتابخانه شهید قاضى موجود است و به شرح ذیل مى‏باشد: بسمه تعالى ۱۶ ذى حجه س۱۳۹۷ (آذر ۱۳۵۶) به عرض عالى مى‏رساند مرقومه شریف که در این حادثه از عواطف کریمه حاکى بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جناب عالى را خواستار است و چون گفته شده است که از سایر آقایان یا بعضى، اظهار هم دردى شده است. مستدعى است امر نمایید به آقایان محترم عرض تشکر این جانب را ابلاغ نمایند و چون معلوم نیست چه اشخاصى تلگراف کرده یا نامه نوشته‏اند که نرسید، از عرض تفصیلى معذرت مى‏خواهم، از جناب عالى امید دعاى خیر دارم. والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته، روح اللّه الموسوى الخمینى.۳۰

از ساعت ۹ الى ۱۱ صبح روز دوشنبه دوم آبان ۱۳۵۶ مجلس ترحیمى از طرف سید مهدى یثربى در مسجد علمیّه خیابان شاه عباس کاشان برقرار شد، بعد از ظهر همان روز در مسجد سلیمانى بازار به همین مناسبت مجلس ترحیم تشکیل گردید، بانى این مجلس حاج محمد رسول زاده بود، شیخ جعفر صبورى، سید رضا علم الهدى و سید مهدى مکى جلو درب مسجد به عنوان عزادار ایستاده بودند، سخنران حجهالاسلام فرخى بود که این ضایعه را به روحانیت و امام خمینى تسلیت گفت که حاضران سه مرتبه صلوات فرستادند سپس وى درباره علم و تقواى خاندان امام خمینى مطالبى بیان کرد و به تجلیل و تمجید رهبر نهضت و فرزند شهیدش پرداخت.۳۱

میزرا جواد تهرانى به آیت اللّه سید على خامنه‏اى خبر داد که حاج آقا مصطفى در نجف در گذشته است و این ماجرا به صورت تلفنى به اکثر مردم مشهد اطلاع داده شد، مقام معظم رهبرى با شرکت عباس واعظ طبسى، شیخ غلامرضا محامى و بعضى دیگر جلسه‏اى تشکیل مى‏دهند و تصمیم مى‏گیرند مجلس ترحیم بگیرند، روز بعد مجلس ختمى توسط آیت اللّه شیرازى در مسجد ملاهاشم برگزار و افراد فوق در این مراسم حضور یافتند اما پلیس از ورود‌هاشمى نژاد به مسجد جلوگیرى به عمل آورد.۳۲

ادامه دارد

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. از سید ضیاء تا بختیار(دولت‏هاى ایران از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) مسعود بهنود، تهران، مؤلف چاپ دوم ۱۳۶۸، ص ۵۰۸ – ۵۱۰٫
  2. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، تهران، سروش، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۲٫
  3. مجله ۱۵ خرداد، ش ۱۵ و ۱۶ ،تابستان و پاییز ۱۳۷۳، ص ۱۳۲٫
  4. گلشن ابرار، ج ۲، ص ۷۸۳ – ۷۸۴٫
  5. از ایران به ایران، ج دوم، ص ۷۳ – ۷۴٫
  6. هفت هزار روز تاریخ ایران، ج ۲، ص ۷۴۳٫
  7. حماسه نوزده دى قم، ص ۳۱ – ۳۲٫
  8. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى، ج دوم، ص ۷۴۳٫
  9. خاطرات آیت اللّه بنى فضل، ص ۱۹۰ – ۱۹۱٫
  10. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۳٫
  11. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و یکم(شرح مبارزات آیت اللّه محمد مهدى ربانى املشى، تهران، مرکز اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اول ۱۳۸۰، ص ۱۲۸ – ۱۲۹)
  12. شهیدى دیگر از روحانیت، گروهى از نویسندگان، بى نا، بى تا، ص ۹۳ – ۹۴، نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج ۵ و ۶، ص ۵۲۶٫
  13. شهیدى دیگر از روحانیت، ص ۹۴ – ۹۶٫
  14. ستاره صبح انقلاب، روح اللّه حسینیان، ص ۱۱۲ -۱۱۴، هفت هزار روز تاریخ ایران، ج ۲، ص ۷۶۲٫
  15. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى، ج دوم، ص ۷۴۳، نهضت روحانیون ایران، ج ۵ و ۶، ص ۵۲۰ – ۵۲۱٫
  16. نهضت روحانیون ایران، ج ۵ و ۶، ص ۵۲۱ – ۵۲۴، گلشن ابرار، ج دوم، ص ۷۸۴، انقلاب اسلامى ریشه‏ها و چالش‏ها، حسن روحانى، تهران، مرکز پژوهش‏هاى مجلس شوراى اسلامى، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۳۸۹ – ۳۹۱٫
  17. سیرى در زندگى، آثار و افکار مهندس مهدى بازرگان، قسمت دوم در تکاپوى آزادى، حسن یوسفى اشکورى زیر نظر بنیاد فرهنگى مهندس مهدى بازرگان، تهران، قلم چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۲۵ – ۲۷٫
  18. جریان‏ها و سازمان‏هاى مذهبى سیاسى ایران، ص ۷۳۰٫
  19. زبان گویاى اسلام(حجهالاسلام فلسفى)، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۶۱۶٫
  20. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دوازدهم (پیش کسوت انقلاب شهید حاج مهدى عراقى)، تهران، همان، ص ۲۷۰).
  21. هفت هزار روز تاریخ ایران، ج ۲، ص ۷۴۶٫
  22. خاطرات سید على اصغر دستغیب، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۳۵ – ۳۶٫
  23. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دهم (نفس مطمئنه شهید آیت اللّه سید عبدالحسین دستغیب، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اول، خرداد ۱۳۷۸، ص ۵۰۹ – ۵۱۱٫
  24. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۱۲٫
  25. خاطرات حجهالاسلام سید على اصغر دستغیب، ص ۳۶٫
  26. زندگى و مبارزات آیت اللّه قاضى طباطبایى، رحیم نیک بخت و صمد اسماعیل زاده، ص ۲۷۸٫
  27. خاطرات حجهالاسلام حسینى همدانى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص ۱۲۰ – ۱۲۳٫
  28. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، تهران، وزارت اطلاعات، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۹۱، جلوه محراب، همان ناشر، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۴۱۲٫
  29. نشریه دعوت، سال دوم، ش ۳۰ ،۲۷ بهمن ۱۳۸۵٫
  30. زندگى و مبارزات آیت اللّه قاضى طباطبایى، ص ۲۷۸ – ۲۷۹٫
  31. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، تهران، سروش، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۱۴٫
  32. همان، ص ۱۹٫
30دسامبر/16

مقام علمى – سیاسى امام جواد (علیه السلام)

اسماعیل نساجى زواره

 

آغازین سخن

مطالعه سیره و زندگى ائمه اطهار(ع) و توجه به تلاش‏هاى علمى و سیاسى آنان نشان مى‏دهد که آن بزرگواران چشمه‏هاى جوشان معرفت و گنجینه‏هاى علوم الهى هستند که چون چراغى پرفروغ و خاموش نشدنى در وادى جهل و ظلمت پرتوافشانى مى‏کنند،به طورى که در عرصه علم و دانش تاریکى را از بین برده و در حوزه سیاست امید حق ستیزان را نومید مى‏سازند.

امام جواد(ع) همانند دیگر امامان معصوم(ع) داراى کمالات علمى و اندیشه‏هاى سیاسى در مرتبه اعلى است که بعد از شهادت پدر بزرگوارش، در کودکى، امامت و رهبرى شیعیان را به عهده گرفت و به رغم مشکلات حادّ جامعه مسلمین نقش شایسته‏اى در راه گسترش دانش و فرهنگ حیات بخش اسلام ایفا نمود.

مقاله‏اى که از نظر خوانندگان عزیز مى‏گذرد گامى است در بیان تلاش‏هاى علمى و سیاسى آن گوهر نبوى. امید است که ره توشه‏اى باشد براى پویندگان راه امامت و ولایت.

 

فضاى سیاسى و اجتماعى

امام جواد(ع) در دوره‏اى امامت خویش را آغاز کرد که به رغم اقتدار شیعیان، عرصه سیاسى و اجتماعى جامعه گرفتار چالش‏هاى عمیق عقیدتى و درگیرى‏هاى مختلف شده بود.

دوران امامت آن حضرت با خلافت دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى (مأمون و معتصم) مقارن بود.

مأمون به دلیل این که با قتل امام رضا(ع) دچار بدنامى و تزلزل شده بود، صلاح نمى‏دید که بیش از آن به آزار امام جواد(ع) بپردازد. هم چنین به دلیل قدرت شیعیان در آن روزگار تمام سعى خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف مى‏داشت، لذا به منظور دست یابى به چنین هدفى ناچار شد آن حضرت را مانند پدرش امام رضا(ع) در قدرت سهیم کند. امام ولایتعهدى را قبول کرد، مشروط بر این که هرگز در کارى دخالت نکند و این امر مشروع بودن حکومت خلیفه را با سؤال روبه رو مى‏کرد. امام جواد با گذاشتن شروطى مبنى بر دخالت نکردن در امور، عملاً ناچار شدن خود را به پذیرش ولایتعهدى به نمایش گذاشت و نقشه خلیفه را که با این هدف درصدد کسب مشروعیّت بود، ناکام گذاشت.

مسأله مخاطره آمیزى که در این مقطع حسّاس شیعیان را تهدید مى‏کرد، قدرت گرفتن و پیشرفت “مذهب معتزله” بود. مکتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسیارى گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت مى‏کرد. آنان دستورات ومطالب دینى را به عقل خویش عرضه مى‏نمودند و آن چه را که عقلشان صریحاً تأیید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیّه را انکار مى‏کردند و چون نیل به مقام امامت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بینشان سازگار نبود، پرسش‏هاى دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خویش حضرت جواد(ع) را در میدان رقابت علمى و سیاسى شکست دهند. امّا آن امام با پاسخ‏هاى قاطع و استدلال‏هاى قوى از این مناظره‏ها سربلند بیرون آمد و هرگونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت نمود و نشان داد که برخوردارى از منصب الهى در خردسالى هیچ مشکلى ندارد.

از دیگر مسائل مطرح در این عصر، تهاجم عقیدتى و نیرنگ بازى‏هاى دو خلیفه ملعون عباسى(مأمون و معتصم) با مردم بود. به گواهى تاریخ مأمون مکّارترین و منافق‏ترین خلیفه عباسى بود که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه بسیار کوشید و هدف نهایى وى از تشکیل مناظره با امامان شیعه شکست ایشان و در نهایت سقوط مذهب تشیّع بود، زیرا او مى‏خواست براى همیشه ستاره تشیّع افول کند و بزرگ‏ترین مانع در برابر حاکمان غاصب و ستمگر از میان برداشته شود، امّا در چنین عصرى امام محمد تقى(ع) قاطعانه و با اقتدار الهى تمام در برابر انحرافات، مسامحه‏ها، توهین‏ها و دیگر مکرهاى خلفاى باطل ایستاد و از حقانیّت دین اسلام و شیعیان دفاع کرد.۱ ایشان به رغم محدودیّت‏هاى موجود از سوى دستگاه خلافت، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مى‏کرد. در سراسر قلمرو حکومت مأمون و معتصم آن حضرت کارگزارانى را اعزام مى‏کرد و با فعالیّت‏هاى سیاسى گسترده از تجزیه نیروهاى شیعه جلوگیرى مى‏نمود.

از جمله: آن بزرگوار به وکلاى خود اجازه مى‏داد که به درون دستگاه خلافت نفوذ کرده و مناصب حسّاس حکومتى را در دست بگیرند. هم چنین برخى از کارگزاران امام نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شدند و همه امور را با دقّت تحت نظر داشتند.۲ در دوران امامت امام نهم بعضى از انحرافات عقیدتى مطرح بود که ریشه در دوران‏هاى قبل داشت، ولى آن بزرگوار به مناسبت‏هایى با این انحرافات برخورد مى‏کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و صائب را بیان مى‏نمود و مردم را از باورهاى ناصحیح و غلط باز مى‏داشت.

امام جواد(ع) در برابر فرقه‌هایى که در دوران امامتش وجود داشت، شیعیان را راهنمایى مى‏کرد. یکى از این فرقه‏ها “اهل حدیث” بود که مجسّمى مذهب بوده و خدا را جسم مى‏پنداشتند. امام درباره آنان به شیعیان مى‏فرمود:

که اجازه ندارند پشت سر هر کسى که خدا را جسم مى‏داند، نمازگزارده و به او زکات بپردازند.۳

“واقفیّه” یکى دیگر از فرقه‏هاى موجود انشعابى از شیعه بود که به صورت معضلى بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود؛ آنان کسانى بودند که پس از شهادت امام کاظم(ع) بر آن حضرت توقّف کرده و امامت فرزندش على بن موسى الرضا(ع) را نپذیرفتند.

“زیدیه” نیز فرقه‏اى بود منشعب از شیعه که طعن آنان بر امامان معصوم(ع)، سبب موضع‏گیرى تند ائمه در برابر این گروه شد، چنانکه در روایتى از امام جواد(ع) واقفیّه و زیدیّه مصداق آیه: “وجوهٌ یومئذٍ خاشعهٌ عاملهٌ ناصبه”۴ خوانده شدند و در ردیف ناصبى‏ها قرار گرفتند.۵

 

منزلت علمى

با این که مناصب الهى وابسته به سن خاص نیست و خداوند مقام نبوّت را در کودکى به بعضى از پیامبران اعطا نموده، ولى با این حال امامت پیشواى نهم و مقام علمى او نه تنها از طرف مخالفان مورد تردید جدّى واقع شد، بلکه افراد عادّى از شیعیان و برخى از بزرگان و علماى شیعه نیز در این مسئله گفت و گو داشتند و در واقع این قضیّه به صورت یک معضل اعتقادى درآمده بود.

“ابن رستم طبرى” از دانشمندان قرن چهارم مى‏نویسد: “زمانى که سن امام جواد(ع) به شش سال و چند ماه رسید، مأمون پدرش امام رضا(ع) را به شهادت رساند و شیعیان در حیرت و سرگردانى فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سن ابوجعفر را کم شمردند و شیعیان در سایر شهرها متحیّر شدند.”۶ به همین جهت شیعیان اجتماعاتى تشکیل دادند و دیدارهایى با آن حضرت به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از این که داراى علم امامت است، پرسش‏هایى را مطرح کردند و هنگامى که پاسخ‏هاى قاطع و روشن دریافت نمودند، مقام علمى آن بزرگوار را باور کردند و آرامش یافتند.

با طرح پرسش‏هایى از امام جواد(ع) نه تنها عظمت علمى آن حضرت در نزد شیعیان به اثبات رسید، بلکه علماى مذاهب دیگر این عظمت علمى را باور کردند. از جمله:

“ابن حجر هیثمى” مى‏نویسد: “مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود سن کم از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.”۷

هم چنین دانشمندان دیگرى که به مقام علمى و والاى آن حضرت اعتراف نموده‏اند، عبارتند از: احمد بن خطیب بغدادى (متوفاى ۴۶۳ ق) یحیى بن اکثم (متوفاى ۲۴۲ ق)، عزالدّین ابن اثیر جوزى(متوفاى ۶۳۰ ق)، ابن تیمیه حرّانى دمشقى (متوفاى ۷۵۸ ق) ابن عماد حنبلى دمشقى (متوفاى ۱۰۸۹ ق) و دانشمندان دیگر…

از زیباترین و جالب‏ترین جلوه‏هاى علم و فضل امام نهم “بازخوانى اندیشه‏ها” مى‏باشد. قاسم بن عبدالرحمان مى‏گوید: به مذهب زیدیّه گرایش داشتم که به شهر بغداد سفر کردم.

مدّتى در آنجا بودم. روزى در یکى از خیابان‏هاى آن شهر، مردم را دیدم که با شور و شوق در جنب و جوش هستند. بعضى مى‏دوند و برخى سعى مى‏کنند تا خود را به نقاط بلند برسانند.

بعضى نیز ایستاده و به نقطه‏اى خیره شده‏اند، پرسیدم: مگر چه شده؟ گفتند: ابن الرضا(ع) مى‏آید.

من هم ایستادم و به نظاره پرداختم حضرت سوار بر مرکب به سوى ما مى‏آمد. همان طور که به او نگاه مى‏کردم، با خودم گفتم:خداوند گروه امامیه را از رحمت خود دور کند.

آنان معتقدند که پروردگار سبحان، اطاعت از این جوان را بر مردم واجب گردانیده است. همین که این به ذهنم خطور کرد، حضرت خطاب به من این آیه را تلاوت کرد: “فقالوا ابشراً منّا واحدا نتّبعه انّا اذاً لفى ضلالٍ و سعر؛۸ قوم ثمود گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم، در گمراهى و جنون خواهیم بود. در این هنگام با خود گفتم: مثل این که او ساحر است و از دل من خبر مى‏دهد. بار دیگر حضرت خطاب به من این آیه شریفه را تلاوت کرد: “أالقى الذّکر علیه من بیننا بل هو کذّاب اسرٌ؛۹ آیا تنها به او وحى نازل شده است؟ نه او آدم بسیار دروغگو و خود پسند است.”

وقتى دیدم آن حضرت از اندیشه‏هاى قلبى من خبر مى‏دهد، اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و از مذهب زیدیه دست برداشتم و به امامت ایشان اقرار کردم و اعتراف نمودم که او حجّت خدا بر مردم است.۱۰

 

تربیت شاگردان

در دوره امام جواد(ع) تا زمان امام حسن عسگرى(ع) به دلیل فشارهاى سیاسى و کنترل شدید فعالیّت‏هاى آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیّت‏هاى علمى آن بزرگواران بسیار محدود بود، هر چند از علم وسیعى برخوردار بودند.

پیشواى نهم شیعیان با توجه به این که در سن جوانى به شهادت رسید، در عمر کوتاه و با برکت خویش علاوه بر انجام وظایف سنگین رهبرى امّت، به تربیت شاگردانى که بتوانند پیام آسمانى خاندان نبوّت و امامت را به نسل بعدى منتقل سازند، توجه خاص داشت.

دانشمندان علم رجال و تراجم تعداد اصحاب و شاگردان امام محمد تقى(ع) را یک صدو ده نفر ذکر کرده‏اند.۱۱بیست و شش نفر از آنان مجموعاً هفتاد و هشت اثر نوشته‏اند که یکى از آنان “على بن مهزیار” است با تألیف سى و پنج اثر. دیگرى “محمد بن عبداللّه بن مهران” است که داراى هفت اثر مى‏باشد و سومى “معاویه بن حکیم” با هفت اثر.۱۲

یکى از اصحاب امام جواد(ع) حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) است که مقدار قابل توجهى حدیث از امام نقل کرده است.۱۳

از دیگر چهره‏هاى برجسته و درخشان از بین شاگردان و راویان آن حضرت مى‏توان از “احمد بن محمد بن نصر بزنطى”، “زکریا بن آدم”، “حسین بن سعید اهوازى” و “احمد بن محمد بن خالد برقى” که هر کدام در صحنه‏هاى علمى و فقهى وزنه‏اى خاص به شمار مى‏رفتند، نام برد. قابل ذکر است که روایت کنندگان از امام جواد(ع) منحصر به راویان و محدّثان شیعه نمى‏باشند، بلکه محدّثان و دانشمندان اهل تسنّن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل کرده‏اند، از جمله: “خطیب بغدادى” احادیثى با سند خود از آن بزرگوار نقل کرده است.۱۴ هم چنین “ابوبکر احمد بن ثابت” و “ابواسحاق ثعلبى” در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن امام نقل کرده‏اند.۱۵

نکته قابل دقت در روایات رسیده از امام جواد(ع) تنوّع روایات در موضوعات مختلف و مورد نیاز آن زمان بوده است که به عنواننمونه به این موضوعات مى‏توان اشاره کرد:

  1. توحید و بسیارى از شبهاتى که در این زمینه در آن زمان مطرح بوده است.۱۶
  2. تفسیر قرآن، تأویل و بیان بطون آیات.
  3. روایات فقهى در باب نماز، زکات، حج و…
  4. بیان فلسفه و علل احکام.

 

مناظره‏هاى علمى

دولت عباسى به منظور درهم شکستن چهره علمى امامان(ع) و زیر سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان، جلسات مناظره و گفت‏وگوى علمى تشکیل مى‏داد. البته با این کار عباسیان نه تنها به مقصود خویش نمى‏رسیدند، بلکه موجب رسوایى و فضاحت خود مى‏شدند.

از آن‏جا که امام جواد(ع) نخستین امامى بود که در خردسالى به منصب امامت رسید، آن حضرت مناظرات و گفت و گوهایى داشته است که برخى از آن‏ها بسیار مهم و مفید بوده است.

راز برپایى آن مناظرات این بود که از یک طرف امامت آن امام به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود، از این رو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از ایشان مى‏کردند. از طرف دیگر مکتب اعتزال و افراطى گرى در بهره‏ورى از عقل رونق یافته بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‏کرد، لذا این گروه سؤالات عقلى دشوارى مطرح مى‏کردند تا به پندار خامشان حضرت را در میدان رقابت علمى شکست دهند، ولى در همه این مناظرات، امام جواد(ع) با علم امامت که ناشى از علم خداوندى است، با پاسخ‏هاى قاطع هرگونه شک و تردید را در مورد امامت خود از بین برد. به همین جهت است که بعد از ایشان در دوران امامت امام‌هادى(ع) که در کودکى به امامت رسید، مشکلى ایجاد نشد و براى همه روشن شده بود که خردسالى مانع منصب امامت نمى‏شود.

مناظره آن بزرگوار با “یحیى بن اکثرم” و “ابن ابى داود” و غلبه بر آن دو از این نمونه مناظرات است.۱۷

 

پاسدار حریم وحى

نهمین امام شیعیان بر این باور بود که آیات الهى باید در سطح جامعه فراگیر شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلال‏هاى روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند. به همین جهت سعى مى‏کرد که در گفت و گوها و معاشرت و برخورد با مردم از آیات قرآن استفاده کند.

امام جواد(ع) به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابه‏جا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علما و دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات راهنمایى مى‏کرد.

روزى در مجلس معتصم برخى از دانشمندان به آیه‏اى استناد کرده و یک حکم شرعى صادر نمودند. امام که در آن جلسه حضور داشت، خطاى آنان را گوشزد نمود و تفسیر صحیح را براى حاضرین بیان کرد. “محمد بن مسعود عیاشى سمرقندى” در تفسیر خود ماجراى آن مجلس را چینین آورده است: در زمان معتصم عباسى عوامل خلیفه، عدّه‏اى دزد را دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند.

خلیفه در مورد این حادثه حساس مجلس مشورتى تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیّت اجراى حدّ شرعى را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راه کار است، آن جا مى‏فرماید: “انّما جزاء الّذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً ان یقتّلوا او یصلّبوا او تقطّع ایدیهم و ارجلهم من خلافٍ اوینفوا من الارض…؛۱۸ کیفر کسانى که با خدا و پیامبرش به جنگ بر مى‏خیزند و در روى زمین در اشاعه فساد تلاش مى‏کنند، این است که اعدام شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پاى آنان بر عکس یکدیگر قطع شود و یا این که از سرزمین خود تبعید گردند.”

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه یکى از کیفرهاى فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسى در همان جلسه از امام نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى کرد، امّا وقتى که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: ایشان در استدلال به آیه خطا کردند. استنباط حکم شرعى از این آیه دقت بیش‏ترى مى‏طلبد و باید تمام جوانب مسأله در نظر گرفته شود و نسبت به جرم‏هاى مختلف کیفرها فرق مى‏کند؛ زیرا این مسأله صورت‏هاى مختلف و احکام جداگانه دارد:

۱- اگر این راهزنان فقط راه را نا امن کرده‏اند، و نه کسى را کشته و نه مالى را به غارت برده‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنى “نفى الارض” است.

۲- اگر راه را نا امن کرده و افراد بى‏گناهى را کشته‏اند، امّا به مال دیگران تجاوز نکرده‏اند، مجازات آنان اعدام است.

۳- اگر امنیّت را از راه‏هاى عمومى سلب کرده، انسان‏هاى بى گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‏اند، کیفر آنان باید سخت‏تر باشد، یعنى اول دست و پایشان را به عکس هم دیگر قطع مى‏کنند، سپس به دار مجازات آویخته مى‏شوند. معتصم این نظریه را پسندید و به عامل خود دستور داد که طبق نظر امام جواد(ع) عمل کند.۱۹

 

استدلال به قرآن

مسئله امامت حضرت جواد(ع) در خردسالى، در عصر امامت خود ایشان نیز مطرح بود،لذا این مسئله را از خود ان حضرت مى‏پرسند.

مرحوم کلینى مى‏نویسد: شخصى محضر امام جواد(ع) شرف یاب شد و گفت: یابن رسول اللّه! عدّه‏اى از مردم نسبت به موقعیت امامت شما شبهه ایجاد مى‏کنند. حضرت در پاسخ چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت داود(ع) وحى کرد که فرزندش سلیمان(ع) را جانشین خود قرار دهد، با این که سلیمان کودکى خردسال بود.

این موضوع را برخى از دانشمندان بنى اسرائیل نپذیرفتند و در اذهان مردم شک و شبهه ایجاد کردند، به همین جهت خداوند به حضرت داود(ع) وحى کرد که عصا و چوب دستى اعتراض کنندگان و سلیمان(ع) را بگیر و هر کدام را با علامتى مشخص کن که از چه کسى است؟ سپس آن‏ها را شبانگاه در جایى پنهان نما. فرداى آن روز به همراه صاحبان آن‏ها بروید و چوب دستى‏ها را بردارید. چوب دستى هر کس سبز شده باشد، همان شخص جانشین و حجّت بر حق خدا خواهد بود.

همگى این پیشنهاد را پذیرفتند و چون به مرحله اجرا درآوردند، عصاى حضرت سلیمان(ع) سبز شده بود. پس از آن همه افراد پذیرفتند که او حجّت و پیامبر خداست.۲۰

“على بن اسباط” یکى از یاران امام محمد تقى(ع) مى‏گوید: روزى به محضر آن حضرت رسیدم در حالى که در مورد امامت ایشان در خردسالى شک و تردید داشتم. در همان لحظه امام در برابر من نشست و فرمود:خداوند درباره امامت حجّت آورده، همان طورى که درباره نبوت حجّت آورده است. قرآن کریم درباره حضرت یحیى(ع) مى‏فرماید: “…و آتیناه الحکم صبیّاً؛۲۱ ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت دادیم.” و درباره حضرت یوسف(ع) مى‏فرماید: “و لمّا بلغ اشدّه آتیناه حکماً و علماً…؛۲۲ هنگامى که به حدّ رشد رسید، به او حکم نبوّت و دانش دادیم” بنابراین همان گونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگى به شخصى عنایت کند، ممکن است همان حکمت رادر دوران کودکى نیز عطا کند.۲۳

 

احادیث و کلمات قصار

در منابع تشیّع و تسنّن از امام محمد تقى(ع) بیش از دویست و بیست حدیث در زمینه‏هاى مختلف فقهى، اخلاقى و اجتماعى به ما رسیده است. شایان ذکر است که تعداد یک صد و بیست نفر، احادیث صادره از آن حضرت را روایت کرده‏اند.

از این مقدار حدیث که از آن بزرگوار نقل شده مى‏توان به عظمت علمى و احاطه ایشان بر مسائل فقهى، تفسیرى، عقیدتى و نیز دعا و مناجات پى برد، چنان که در لابلاى کلمات قصار زیبایى که از آن حضرت برجاى مانده، کمالات اخلاقى ایشان به خوبى نمایان است.

بخشى از کلمات قصار امام را “ابن صبّاغ مالکى” در کتاب “الفصول المهمّه” آورده است. همین طور در کتاب “تحف العقول” و مصادر دیگر نیز این نوع کلمات فراوان یافت مى‏شود. هم چنین بخش عمده روایات فقهى امام را باید در نامه‏هایى که در پاسخ به بلاد مختلف اسلامى فرستاده‏اند، جست و جو کرد.۲۴ حسن ختام این نوشتار را با حدیثى زیبا و با برکت از آن امام همام زینت مى‏دهیم که فرمود: “ثلاث خصالٍ تجتلب بهنّ المحبّه؛الانصاف فى المعاشره و المواساه فى الشدّه و الانطواع و الرّجوع على قلبٍ سلیمٍ؛۲۵ با سه چیز مى‏توان محبت دیگران را جلب نمود: انصاف داشتن در برخوردها، همدردى با دیگران در سختى‏ها و راحتى‏ها و داشتن قلب سلیم.” امید است که این حدیث و سایر احادیث نورانى آن حضرت مشعل‏هاى فروزانى باشد در دهکده ظلمانى جهان امروز و چراغ‌هایى در کوره راه‏هاى دشوار زندگى.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۵۰، ص ۷۴٫
  2. تاریخ غیبت، امام دوازدهم، حسین جاسم، ترجمه سید محمد نقى، آیت اللّهى، ص ۷۸ – ۷۹٫
  3. التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱٫
  4. سوره غاشیه، آیات ۲ – ۳٫
  5. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ص ۴۹۰٫
  6. دلایل الامامه، محمد بن جریر طبرى، ص ۲۰۴٫
  7. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمى، ص ۲۰۵٫
  8. سوره قمر، آیه ۲۴٫
  9. همان، آیه ۲۵٫
  10. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، ص ۵۱٫
  11. نک: رجال طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، ص ۳۹۷ – ۴۰۹٫
  12. نک: سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانى، ص ۲۶۶ – ۲۷۸٫
  13. حیات فکرى و سیاسى امامان شعیه(ع)، ص ۴۹۱٫
  14. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۲، ص ۳۵٫
  15. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب مازندرانى، ج ۴، ص ۳۸۴٫
  16. التوحید، ص ۸۲٫
  17. نک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه(ع)، ص ۴۸۲ – ۴۸۶٫
  18. سوره مائده، آیه ۳۳٫
  19. تفسیر عیاشى، محمد بن مسعود عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۵٫
  20. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۳۸۳٫
  21. سوره مریم، آیه ۱۲٫
  22. سوره یوسف، آیه ۲۲٫
  23. اصول کافى، ج ۱، ص ۳۸۴٫
  24. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه(ع)، ص ۴۸۹ – ۴۹۰٫
  25. کشف الغمّه فى معرفه الائمه، على بن عیسى اربلى، ج ۲، ص ۳۴۹٫
30دسامبر/16

نگاهی به رویدادها

 

 

اخبار جهان اسلام

 

گزارش رسمى ارتش آمریکا: حزب اللّه بسیار قوى‏تر از ارتش‏هاى عربى است.(۸۷/۷/۱۶)

روزنامه یدیعوت آحارونوت: لبنانى‏ها همه نصراللّه، ایرانى‏ها همه احمدى نژاد و فلسطینى‏ها همه خالد مشعل هستند.

(۸۷/۷/۱۷)

در یک اقدام انتقامجویانه، مسلمانان پاکستان ۷۰ نفر از نیروهاى طالبان را به هلاکت رساندند.(۸۷/۷/۲۱)

آیت اللّه سیستانى خطاب به نورى مالکى: از آمریکا نترسید، توافقنامه امنیتى را امضاء نکنید.

درگیرى با صهیونیست‏ها در سرزمین‏هاى اشغالى گسترش یافت.(۸۷/۷/۲۲)

غرب و طالبان براى گسترش تروریسم در منطقه توافق کردند.(۸۷/۷/۲۷)

در تظاهرات کم نظیر علیه اشغالگران، مردم عراق: با شیطان هم پیمان نمى‏شویم.

(۸۷/۷/۲۸)

تجاوز هوایى آمریکا به سوریه ۸ کشته و ۱۵ مجروح بر جاى گذاشت.(۸۷/۸/۷)

معاون طالبانى: براى امضاى توافقنامه، تسلیم باج خواهى‏هاى واشنگتن نمى‏شویم.

آیت اللّه سیستانى از نقض حاکمیت عراق در توافقنامه امنیتى آمریکا ابراز نگرانى کرد.

(۸۷/۸/۹)

حزب اللّه: آمریکا بلاى خاورمیانه است، شیعیان و اهل سنت متحد شوند.

آیت اللّه سیستانى ادعاى موافقت با توافقنامه امنیتى را رد کرد.(۸۷/۸/۱۱)

بغداد: جزئیات توافقنامه امنیتى را در اختیار همسایگان عراق مى‏گذاریم.(۸۷/۸/۱۳)

در عراق اعلام شد آیت اللّه سیستانى براى موافقت با قرارداد امنیتى ۴ شرط قرار داده است. شفاف بودن متن قرارداد، اجماع ملى در پذیرش آن، تصویب پارلمان و داشتن بندهایى براى تضمین استقلال عراق ۴ شرط مورد نظر است.(۸۷/۸/۱۴)

 

اخبار داخلى

احمدى نژاد در مراسم تودیع و معارفه رئیس کل بانک مرکزى: مظاهرى ۶ بار استعفا داد بالأخره پذیرفتم.

برج ملى میلاد افتتاح شد.(۸۷/۷/۱۶)

با رهگیرى جنگده‏هاى ایران، هواپیماى حامل ژنرال آمریکایى مجبور به فرود شد.

 

 

 

 

 

 

 

لاریجانى در دیدار مشهدانى: سیاست ایران حمایت از صلح و پیشرفت در عراق است.

(۸۷/۷/۱۷)

پورمحمدى رئیس سازمان بازرسى کشور: هیچ امکان نظارتى در کشور وجود ندارد.

(۸۷/۷/۱۸)

کشتى ایرانى – دیانت که ۳۱ شهریور ماه در آب‏هاى سومالى ربوده شده بود صبح دیروز آزاد شد.

اجراى قانون مالیات بر ارزش افزوده براى ۲ ماه متوقف شد.

پاسخ لاریجانى به احمدى نژاد: ورود مجلس به موضوعات کشور دخالت در قوه مجریه نیست. طرح تحوّل اقتصادى تورم خیز است و مردم هم نگران تورم هستند.(۸۷/۷/۲۰)

توصیه روزنامه صهیونیستى‌هاآرتص به سران غرب: دستور ندهید، ایران زیربار نمى‏رود.

لاریجانى: حافظ، معارف بلند را با زیباترین زبان هنرى بیان کرده است.

کارشناسان: بر خلاف جوّسازى‏ها، مالیات بر ارزش افزوده به نفع مردم است.

قالیباف شهردار تهران: ترافیک شدید روزهاى اخیر تهران نتیجه ناهمانگى دستگاههاى مختلف است.(۸۷/۷/۲۱)

آیت اللّه‌هاشمى رفسنجانى در دیدار کوفى عنان دبیرکل سابق سازمان ملل: اشغالگران ناامنى را در منطقه افزایش داده‏اند.

(۸۷/۷/۲۲)

رهبر انقلاب: حباب حاکمیت پول در غرب شکسته شد. فریادهاى اضمحلال مکتب لیبرال دمکراسى غرب به گوش مى‏رسد.

افزایش ۵۰ % حقوق بازنشستگان کشورى واریز شد.(۸۷/۷/۲۳)

رهبر انقلاب در دیدار چندتن از شخصیت‏هاى سیاسى – مذهبى بین المللى: حرف و نصیحت کافى نیست، براى عدالت قیام کنید.(۸۷/۷/۲۴)

احمدى نژاد با تأکید بر ضرورت تحوّل اقتصادى: مصرف روزانه انرژى بیش از میزان تولید نفت کشور است.

پس از ۳۰ سال نخستین هواپیماى مسافربرى ایران در بغداد به زمین نشست.

(۸۷/۷/۲۵)

دولت براى عمران و آبادانى گیلان ۲۰۰ مصوبه داشت.(۸۷/۷/۲۷)

نوجوانان ایران بر سکوى قهرمانى فوتبال آسیا ایستادند.

رهبر انقلاب از خدمات برجسته مرحوم آیت اللّه محمد حسن قدیرى تجلیل کرد.

(۸۷/۷/۲۸)

رهبر معظم انقلاب در دانشگاه افسرى ارتش: اقتدار امروز ایران در سراسر تاریخ بى نظیر است.

لایحه پیشنهادى دولت به مجلس براى آزادسازى قیمت آب، برق، انرژى و سوخت تقدیم شد.(۸۷/۷/۲۹)

حزب اعتماد ملى: خاتمى نمى‏آید، باید روى کروبى اجماع کرد.

احمدى‏نژاد در انتظار جشن برابرى صادرات و واردات هستیم.(۸۷/۷/۳۰)

با توافق روسیه، ایران و قطر در تهران، تشکیل اوپک گازى کلید خورد.

بزرگترین پروژه گازى کشور با حضور رئیس جمهور در عسلویه به بهره بردارى رسید.

(۸۷/۸/۱)

نوجوانان والیبال ایران قهرمان آسیا و جهانى شدند.(۸۷/۸/۲)

طاهره صفارزاده، شاعر و مترجم قرآن کریم دارفانى را وداع گفت و براى همیشه قلم را زمین گذاشت.(۸۷/۸/۵)

رهبر انقلاب در پیام به نشست اتحادیه انجمن‏هاى اسلامى دانشجویان در اروپا: اقتدار ایران در گرو جوانان اندیشه ورز است.

(۸۷/۸/۶)

وزیر نیرو: بهاى آب و برق امسال افزایش نمى‏یابد.

نمایندگان اصولگرا به کردان استعفا قبل از استیضاح را توصیه کردند.

اعتراف برنز پس از ۲۷ سال مسؤولیت در وزارت خارجه آمریکا: به جاى ایران خود را منزوى کرده‏ایم.(۸۷/۸/۷)

قیمت آهن در بازار ۵۰ درصد کاهش یافت.

(۸۷/۸/۸)

هشدار رهبر انقلاب به جریان‏هاى سیاسى کشور: در زمین طراحى شده دشمن بازى نکنید.

رهبر انقلاب: اختلاف ایران و آمریکا ریشه‏اى و فراتر از مسائل سیاسى است.(۸۷/۸/۹)

داوودى در قزاقستان پیشنهاد ایران در تشکیل کلوپ انرژى به سازمان شانگهاى را مطرح کرد.(۸۷/۸/۱۱)

احمدى نژاد در پایان جلسه هیأت دولت: در جلسه استیضاح کردان شرکت نمى‏کنم، استیضاح قانونى نیست.

فرزندان شاهد و ایثارگر حرم حضرت معصومه(س) را گلباران کردند.

عباسى مدیر کل دفتر دولت در مجلس از مجلس و دولت اخراج شد.(۸۷/۸/۱۳)

نمایندگان اصولگرا: استیضاح کردان، قانونى و کمک به دولت است.

قیمت سوخت CNG خودروها دو برابر شد.

دیروز سالروز تسخیر لانه جاسوسى و روزجهانى مبارزه با استکبار، فریاد مرگ بر آمریکا در سراسر ایران اسلامى طنین انداز شد.(۸۷/۸/۱۴)

نمایندگان مجلس به استیضاح کردان رأى مثبت دادند. وزارت کشور در انتظار وزیر جدید.(۸۷/۸/۱۵)

 

اخبار خارجى

اعتراف رایس: مشکلات آمریکا در عراق فراتر از تصورات ما بود.(۸۷/۷/۱۷)

قطعنامه مقابله با دزدى دریایى در سومالى به تصویب شوراى امنیت رسید.

(۸۷/۷/۱۸)

حامد کرزى به طالبان پیشنهاد تقسیم قدرت داد.(۸۷/۷/۲۲)

سفارت سوریه در بغداد پس از ۲۹ سال بازگشایى شد.(۸۷/۷/۲۴)

اعتصاب سراسرى ایتالیا را فلج کرد.

سران اتحادیه اروپا در بروکسل: آمریکا باید از رهبرى سیستم مالى جهان کنار گذاشته شود.

(۸۷/۷/۲۷)

ژاپن در یک انتخاب فرمایشى عضو غیر دائم شوراى امنیت شد.(۸۷/۷/۲۸)

مشاور نیکسون: امپریالیسم آمریکا هم مثل شوروى فرو مى‏پاشد.(۸۷/۷/۲۹)

سفیر روسیه در کابل: واشنگتن اشتباه ما را در افغانستان تکرار مى‏کند.

(۸۷/۸/۱)

کاخ سفید با اوج‏گیرى بحران مالى: کلافه شده‏ایم.

پاکستان قبایل را علیه شبه نظامیان طالبان مسلح مى‏کند.(۸۷/۸/۵)

تظاهرات ۲/۵ میلیون نفرى در خیابان‏هاى رم علیه سیاست‏هاى دولت برلوسکنى انجام شد.(۸۷/۸/۶)

با بروز بن بست در توافقنامه واشنگتن – بغداد، رایس امروز سراسیمه به عراق مى‏رود.

(۸۷/۸/۷)

باکو و ایروان براى حل بحران قره باغ در مسکو به توافق رسیدند.

(۸۷/۸/۱۴)

رئیس جمهور پاکستان به فرستادگان کاخ سفید کارت زرد داد.

ترور نخست وزیر ترکیه نافرجام ماند.

(۸۷/۸/۱۵)

 

30دسامبر/16

وفاء به عهد و پیمان

آیه اللّه جوادى آملى

تهیه و تدوین: حجهالاسلام و المسلمین محمدرضا مصطفى پور

 

مقدمه

سرمایه واژه آشنایى است که همه انسان‏ها مفهوم آن را مى‏دانند اما باید دانست که سرمایه داراى معناى گسترده است. فقط بر مال و ثروت و پول و دارایى سرمایه اطلاق نمى‏شود. بلکه در این سرمایه اقتصادى از سرمایه انسانى نیز سخن به میان مى‏آید و بالاتر از آن، توانایى‏ها، استعدادها و علاقه‏ها و بینش‏هاى یک فرد و تفکر و اندیشه‏هاى او از مصادیق سرمایه به حساب مى‏آید.

یکى از سرمایه‏هاى مهم هر جامعه‏اى که از مؤلّفه‏هاى مهم و مؤثر و اساسى در توسعه و ثبات آن جامعه محسوب مى‏شود سرمایه اجتماعى است. سرمایه اجتماعى آن قدر مهم است که توسعه اقتصادى و سیاسى و فرهنگى در پرتو او تحقق پیدا مى‏کند تا آن جا که مى‏توان گفت سرمایه انسانى ابزارى براى رسیدن به سرمایه اجتماعى شمرده مى‏شود، گاه از این سرمایه به ثروت نامرئى و پنهان یاد مى‏شود، سرمایه اجتماعى مجموعه منابعى است که در ذات روابط خانوادگى و در سازمان‏هاى اجتماعى جامعه وجود دارد و بر رشد شناختى و یا اجتماعى افراد مؤثر است و یا سرمایه اجتماعى عبارت است از ارزش آن جنبه از ساختار اجتماعى که به عنوان منبعى در اختیار افراد و اعضاء قرار مى‏گیرد تا بتواند به اهداف و منافع خود دست یابد و برخى آن را مجموعه‏اى از مفاهیمى مانند اعتماد، هنجارها و شبکه مى‏دانند که موجب ایجاد ارتباط و مشارکت بهینه اعضاى یک اجتماع مى‏شود و در نهایت منافع متقابل آن‏ها را تأمین مى‏کند. با توجه به این تعاریف مى‏توان گفت سرمایه اجتماعى را مى‏توان اعتماد و هنجارهاى اجتماعى دانست که در یک شبکه ارتباط اجتماعى وجود دارد که منشأ عمل متقابل اجتماعى مى‏گردد.

مجموعه آن چه که محتواى سرمایه اجتماعى را تشکیل مى‏دهد عبارت است از: ۱- اعتماد به کسانى که در زندگى اجتماعى با آن‏ها در ارتباط هستیم.۲- مشارکت اجتماعى با حضور در فعالیت‏هاى سیاسى و نظارت و انتقاد در رفتار سیاسى افراد. ۳- اتحاد و همبستگى بین افراد جامعه. ۴- احساس تعهّد و مسئولیّت پذیرى. ۵ – قانونمدارى ۶-وجدان کارى و انضباط اجتماعى. ۷-صداقت و راستگویى و راست کردارى ۸ -احترام متقابل افراد ۹- امانت دارى. ۱۰- روحیه فداکارى و ایثارگرى در افراد جامعه و مواردى مانند آن.

ناگفته نماند این مجموعه‏اى که بر شمرده شد ممکن است برخى در برخى تأثیر داشته باشند از باب مثال مهمترین بُعد سرمایه اجتماعى اعتماد است که با عواملى چون صداقت، امانت دارى و عمل به وعده و پاى بندى به تعهدها و پیمان‏ها تثبیت مى‏شود.

با توجه به این که اعتماد متقابل افراد اجتماع نسبت به یکدیگر یکى از مهمترین سرمایه‏هاى یک اجتماع است و همین مؤلّفه است که جامعه را از صورت آحاد پراکنده بیرون مى‏آورد و همچون رشته‏هاى زنجیر آن‏ها را بهم پیوند مى‏دهد و پشتوانه فعالیت‏هاى هماهنگ اجتماعى و همکارى در سطح وسیع مى‏گردد.

اسلام به عنوان دین جامع، مسلمانان را به امورى فراخوانده است تا با عمل به آن، اعتماد متقابل را در جامعه تقویت و تحکیم نموده و همبستگى اجتماعى را پایدار سازند که از جمله از آن امور وفاى به عهد و پاى بندى به قرار دادهاست.

 

مؤمنان و لزوم وفاى به عهد

در قرآن کریم در آیات گوناگونى مؤمنان را به این اصل حیاتى در جلب اعتماد اجتماعى توجه داده است گاهى در جایى که مؤمنان را به رستگارى مى‏ستاید یکى از ویژگى‏هاى آن‏ها را رعایت عهد و پیمان مى‏داند و مى‏فرماید: “قد افلح المؤمنون…و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون؛۱ مؤمنان رستگار شدند آن‏ها کارهاى فراوانى انجام مى‏دهند که از جمله آن رعایت امانت‏ها و عهد است. یعنى آن‏ها امانت‏ها و عهد خود را رعایت مى‏کنند. در سوره معارج نیز هنگام بر شمردن ویژگى‏هاى نمازگزاران، رعایت امانت‏ها و عهد را نیز از جمله آن‏ها مى‏داند “و الّذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون”۲

در سوره بقره نیز هنگام بیان ویژگى‏هاى برّ ونیکى ونیکان مى‏فرماید: “والموفون بعهدهم اذا عاهدوا”۳ یکى از ویژگى‏هاى نیکان آن است که آن‏ها به هنگامى که پیمان مى‏بندند به آن وفا مى‏کنند.

به لحاظ این که وفاى به عهد و پیمان از عوامل مهم اعتماد متقابل اجتماعى و در نتیجه از عوامل مهم سرمایه اجتماعى است. در روایات آمده است که رعایت عهد و پیمان و وفاء به آن نسبت به همه لازم است خواه طرف مقابل مسلمان باشد یا کافر و نیکوکار باشد یا بدکار. امام باقر(ع) فرمود: “ثلاث لم یجعل اللّه عزّ و جلّ لاحد فیهن رخصه:اداء الامانه الى البرّ و الفاجر والوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّالوالدین برّین کانا او فاجرین؛۴ سه چیز است که خداى سبحان اجازه ترک آن را به کسى نداده است: ۱- اداء امانت نسبت به نیکوکار و بدکار ۲- وفاء به عهد و پیمان نسبت به نیکوکار و بدکار ۳- نیکى به پدر و مادر چه نیکوکار باشند چه بدکار.”

پیامبر گرامى اسلام(ص) نیز فرمود: “من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیف اذا عهد؛۵ کسى که به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد باید به عهد و پیمان خود وفا کند.”

در سوره اسراء نیز خطاب به مؤمنان فرمود: “و اوفوا بالعهد انّ العهد کان مسؤولاً؛۶ و به عهد و پیمان خود وفا کنید که از عهد سؤال مى‏شود.” سؤال از عهد را مفسران به گونه‏هاى مختلف تفسیر کرده‏اند ولى روشن‏ترین وجه آن است که از خود وفاء به عهد سؤال مى‏کنند یعنى آدمیان در مقابل عهد و پیمان مسؤولند که آن را وفاء کنند و اگر کسى به آن وفاء نکرده باز مسؤول است که چرا به آن وفا نکرده است.

در سوره مبارکه مائده به ایمان آورده‏ها فرمود: “یا ایّهاالّذین آمنوا اوفوا بالعقود احلّت لکم بهیمه الانعام الّا ما یتلى علیکم غیر محلّى الصید و انتم حرم انّ اللّه یحکم ما یرید؛۷ اى کسانى که ایمان آورده‏اید به پیمان‏ها (و قراردادها) وفا کنید چهارپایان براى شما حلال شده است مگر آن چه بر شما خوانده مى‏شود و استنثناء خواهد شد، و به هنگام احرام صید را حلال نشمرید خداوند هرچه بخواهد در مصلحت باشد، حکم مى‏کند.”

در این آیه مؤمنان را مخاطب قرار داده و از آن‏ها خواسته است که به پیمان‏ها و قراردادها وفا کنند و در واقع با این خطاب به مؤمنان گوش زد مى‏کند که ایمان تو مى‏طلبد به پیمانى که دارى وفادار باشى و اگر مى‏خواستى ایمانت به کمال برسد و مؤمن راستین باشى باید این دستور را به کارگیرى، علاوه بر این وجه، جهت دیگر در خطاب است و آن این که خطاب “اى مؤمنان” از سوى خدا شیرینى و لذتى را در مؤمن ایجاد مى‏کند که رنج این تکلیف و مسؤولیت را از ایشان مى‏زداید. از این رو امام صادق(ع) فرمود: “لذّه ما فى الندا ازال تعب العباده والعناء؛۸ لذت موجود در ندا و خطاب الهى رنج و سختى عبادت و اطاعت را زایل مى‏کند.”

زیرا آدم مؤمن خود را مخاطب خدایى مى‏داند که کامل و کمال مطلق و جمال و جلال مطلق و دارنده همه اسماء حسنا و زیبایى‏ها است که انسانى را که تمام وجود و فقر و نیاز و وابستگى است و از خود چیزى ندارد شایستگى آن را پیدا کرده مخاطب او شود. و به او فرمان دهد و از او تکلیف وظیفه‏اى طلب کند.

 

معناى عقد

“عقد” در آیه به معناى(معقود) یعنى پیمان است. گرچه عقد در لغت آن چیزى است که بشر در کارهاى روزانه خود در امور محسوس به کار مى‏برد مانند گره زدن با طناب اما همین عمل در امور معنوى نیز به کار مى‏رود مانند پیمان‌هایى که میان انسان‏ها برقرار مى‏شود.

نسبت عقد و عهد عموم وخصوص مطلق است هر عقدى عهد است ولى هر عهدى عقد نیست.

 

وفاء به عهد از احکام بین‏المللى اسلام

قرآن کریم بر وفا به عقد و عهد تکیه مى‏کند و آن را از برنامه‏هاى بین المللى خود مى‏داند. هرگاه انسان عقدى مى‏بندد خواه با شخص یا دولتى چه مؤمن و مسلمان یا کافر، این عقد واجب “الاطاعه و واجب الوفاء” و نقض آن حرام است. از این رو قرآن به مؤمنان دستور مى‏دهد به عقد و عهدى که با مشرکان بسته‏اند وفادار باشند. “کیف یکون للمشرکین عهد عند اللّه و عند رسوله الّا الّذین عاهدتم عند المسجد الحرام فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم؛۹ چگونه براى مشرکان پیمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالى که آن‏ها همواره آماده شکستن پیمان شما هستند) مگر کسانى که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید (و پیمان خود را محترم شمردند) تا زمانى که در برابر شما وفادار باشند شما نیز وفادارى کنید.”.

اما اگر سر گردگان آن‏ها پیمان شکنى کردند با آنها ستیز کنید: “و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دینکم فقاتلوا ائمه الفکر انّهم لاایمان لهم؛۱۰ و اگر پیمان‏هاى خود را پس از عهد بشکنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند با پیشوایان کفر پیکار کنید چرا که آن‏ها پیمانى ندارند.”

 

اقسام عهد و پیمان

عهد و پیمان داراى اقسامى است:

۱- عهد با خدا که عقد توحید است یعنى انسان با خدا میثاق و پیمان مى‏بندد که او را به یکتایى و یگانگى بشناسد و فقط در برابر او عبادت کند و از او – پیروى نماید و از غیر او چه شیطان باشد، چه انسان باشد یا هواى نفس باشد – اطاعت ننماید. از این رو قرآن در سوره یس فرمود: “الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدوّ مبین و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم؛۱۱ آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او براى شما دشمن آشکارى است و این که مرا بپرستید که راه مستقیم این است.”

در لزوم وفاء به عهد الهى فرمود: “و اوفوا بعهد اللّه اذا عاهدتم ولاتنقضوا الایمان بعد توکیدها و قد جعلتم اللّه علیکم کفیلا؛۱۲ هنگامى که با خدا عهد بستید به عهد با خدا وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید در حالى که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار داده‏اید.”

۲- عهد با رسول خدا که همان عهد نبوت با رسول خدا است.

۳- عهد با اولیاء خدا که همان عقد ولایت با آن‌هاست.

در این سه قسم آدمى باید با پیمانى که به خدا و پیامبر و اهل بیت او منعقد کرده است وفاءکند.

۴- عهد با مردم: انسان هر نوع تعهد و قراردادى که با مردم منعقد مى‏کند باید به آن وفاء کند که ممکن است این عهد در قالب معاملات و دادوستد انجام شود که وفاء به آن در چارچوب همان قرار داد لازم الوفاء است از باب مثال اگر معامله‏اى انجام شد و خرید و فروشى به وقوع پیوست، خریدار باید پول را پرداخت کند و فروشنده نیز باید کالا را تحویل دهد و اگر تعهدات از نوع اخلاقى باشد در آن جا نیز به لحاظ این که آن تعهد محترم است لازم الوفاء است و گرنه آدمى از نیل به کمال و فضائل اخلاقى و مقامات عالیه انسانى باز مى‏ماند.

 

پیمان شکنى زورمندان

تحلیل قرآن درباره وفاء به عهد و عقد آن است که عدّه‏اى قدرت‏مند و قدرت مدار به عهدشان وفا نمى‏کنند و این سرّ فتنه عالم است، انسان نمى‏تواند زندگى کند. چنان که دولت‏ها باید به ناچار با دولت‏هاى دیگر تعامل مالى یا حقوقى داشته باشند و این بدون عقد و عهد تحقق پیدا نمى‏کند و اگر به تعهد عمل نشود و هر قدرتمند عقدش را زیر پاگذارد نمى‏توان مسالمت‏آمیز زندگى کرد. بر این اساس است که احترام به عقود و قرار داد متقابل واجب و لازم است و اگر قدرتمندى با اتکاء به قدرت خود در رابطه با ملت‏هاى ضعیف تنها به منافع خود بیاندیشد و با اندک بهانه‏اى پیمان شکنى کند نمى‏توان نظمى در جهان برقرار کرد و با امنیت و آرامش به زندگى ادامه داد. از این رو لازم است همه آدمیان بر اساس این قانون بین المللى به عقد و عهد پاى بند بوده و به منافع همگان فکر کنند تا ثبات و امنیت برقرار و ادامه زندگى میسور باشد.

۵ – عهد با خویشتن: عهدهایى که انسان به هنگام تهذیب نفس و خودسازى و در طریق تکامل صفات نیک و اعمال صالحه با خودش منعقد مى‏کند، یعنى انسان با خود تعهد مى‏کند که هر روز جز در مسیر طاعت حق گام بر ندارد و از گناهان بپرهیزد و این عهد با خویشتن همان است که علماى اخلاق و عرفان از آن به مشارطه و مراقبه و محاسبه یاد مى‏کنند که آدمى پیوسته با خود شرط مى‏کند هر روز چه کارهایى را انجام دهد و از چه کارهایى پرهیز کند و در طول روز مراقب و نگهبان خویش باشد که به این تعهد عمل کند و شامگاهان با محاسبه و حسابرسى از خویشتن و بررسى اعمال روزانه خود کاستى‏هاى خود را شناخته و با توجه به آن با توبه به جبران آن اقدام کند و در صورت مثبت بودن اعمال به ستایش خداى سبحان بپردازد.

 

شهداء وفا کنندگان به عهد الهى

در قرآن کریم آمده است که مجاهدان با خدا پیمان مى‏بندند که با حضور در جبهه‏هاى نبرد از دین خدا دفاع کنند، عدّه‏اى صادقانه بر این عهد پاى بندند و تا پاى شهادت پیش مى‏روند و عدّه‏اى در انتظارند و عدّه‏اى پیمان شکنى مى‏کنند، قرآن کریم در سوره احزاب در این خصوص مى‏فرماید: “من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا؛۱۳ در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستاده‏اند و بعضى پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند و بعضى دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود نداده‏اند.”

و درباره آن‌هایى که پیمان شکنى کرده‏اند مى‏گوید: “ولقدکانوا عاهدوا اللّه من قبل لایولّون الادبار و کان عهد اللّه مسؤولا؛۱۴ آن‏ها پیش از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند و عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند.)

بر اساس این دو آیه مؤمنان واقعى بر عهد خود با خدا و پیامبر پاى بندند اما منافقان یا فاسقان نه تنها بر عهد خود پاى بند نیستند بلکه نقض عهد کرده و پیمان شکنى مى‏کنند.

 

وفاى به عهد از اوصاف الهى

خداى سبحان داراى اسماء حسنا و صفات جمال و کمال فراوانى است که از جمله آن اوصاف (وفىّ) یعنى وفا کننده به عهد است از این رو در سوره توبه فرمود: خداى سبحان با مؤمنان معامله‏اى مى‏کند و از آن‏ها جان و اموالشان را مى‏خرد و در برابر به آنان بهشت مى‏دهد. سپس مى‏فرماید: “وعداً علیه حقاً فى التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله؛۱۵ این وعده حقى است بر او که در قرآن و تورات و انجیل آن را بیان کرده و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است.”

بر این اساس انسانى که بعهد خودش وفاء مى‏کند مظهر مشیت خدا است و در جاى دیگرى فرمود: “واوفوا بعهدى اوف بعهدکم؛۱۶ به پیمانى که با من بسته‏اید وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم.” آدمى باید که به پیمانى که با خدا بسته وفادار باشد که نتیجه آن وفاء عهد از سوى خداست.

 

انبیاء الهى الگوى وفاء به عهد

پیامبران الهى و اولیاء خداى سبحان از وفا کنندگان به عهد الهى هستند انسان‏ها نیز باید با اسوه قرار دادن آن‏ها به عهد و پیمان پاى بند باشند. قرآن کریم یکى از مصادیق و اسوه‏هاى وفا به عهد را ابراهیم خلیل الرحمن معرفى کرده است و فرمود: “و ابراهیم الّذى و فّى؛۱۷ و ابراهیمى که به عهد خود وفاء کرده و وظیفه خود را به طور کامل ادا کرد.”

از حضرت اسماعیل نیز به (صادق الوعد) یاد کرد و فرمود: “واذکر فى الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبیاً؛۱۸ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او در وعده‏هایش صادق و رسول و پیامبرى بزرگ بود.”

ذکر حضرت ابراهیم و اسماعیل به عنوان وفاء کنندگان به عهد و صادق بودن در وعده از باب مثال است، در واقع همه انبیاء الهى از این وصف مهم بهره‏مندند و مؤمنان باید در وفاء به پیمان به آن‏ها اقتداء کرده و آن‏ها را اسوه خود قرار دهند.

 

ابعاد عهد و پیمان و وفاء به آن

عهد و عقد داراى ابعاد مختلفى است هم داراى بعد فقهى و حقوقى است و هم داراى بعد اخلاقى، در فقه و حقوق از عهد و عقد از جهت لزوم و جواز و از جهت امکان فسخ و عدم آن و همچنین از این جهت که با چه کسانى مى‏شود پیمان بست و با چه کسى نمى‏توان پیمان بست بحث مى‏شود که به تفصیل در فقه و حقوق مورد بررسى قرار مى‏گیرد.

اما از جنبه اخلاقى، از معاهده و پیمان از آن جهت بحث مى‏شود که داراى ارزش معنوى است و موجب کمال نفس مى‏گردد و به لحاظ اجتماعى موجب تحکیم پیوندهاى اجتماعى و تقویت اعتماد عمومى مى‏گردد.

 

وفاى به عهد در روایات

در احادیث و روایات در زمینه وفا به عهد تعبیرات بسیار جالبى به کار رفته که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود.

۱- پیامبر اسلام(ص) فرمود: “لادین لمن لاعهد له؛۱۹ کسى که پاى بند به عهد و پیمان خود نیست دین ندارد.”

بر اساس این حدیث دین و دین دارى در پاى بندى به عمل به پیمان‌هاست چه پیمان خالق با انسان و چه پیمان مخلوق با مخلوق و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: “اصل الدین اداء الامانه و الوفاء بالعهود؛۲۰ اصل دین دارى در اداء امانت و وفا دارى به پیمان است.”

۲- حضرت امیر(ع) در فرمانش به مالک اشتر بر مسأله وفاى به عهد در برابر هر کس و هر گروه تأکید مى‏کند و مى‏فرماید: “و ان عقدت بینک و بین عدوّک عقده او البسته منک ذمّه فحط عهدک بالوفاء وارع ذمتک بالامانه واجعل نفسک جنّه دون ما اعطیت فانه لیس من فرائض اللّه شى‏ء النّاس اشدّ علیه اجتماعاً مع تفرق اهوائهم و تشتّت آرائهم من تعظیم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلک المشرکون فیما بینهم دون المسلمین لما استوبلوا من عواقب الغدر؛۲۱ اگر بین تو و دشمنت پیمانى بسته شد و یا تعهد پناه دادن را به او داده‏اى جامه وفا را بر عهد خویش بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خویش را سپر تعهدات خود قرار ده، زیرا هیچیک از فرائض الهى نیست که همچون وفاى به عهد و پیمان مردم با تمام اختلافاتى که دارند نسبت به آن این چنین اتفاق نظر داشته باشند،

حتى مشرکان زمان جاهلیت علاوه بر مسلمانان آن را مراعات مى‏کردند. زیرا عواقب پیمان شکنى را آزموده بودند.”

۳- امام على(ع) در حدیث دیگرى فرمود: “انّ العهود قلائد فى الاعناق الى یوم القیامه فمن وصلها وصله الله و من نقضها خذله اللّه؛۲۲ عهد و پیمان طوقى بر گردن انسان‌هاست تا روز قیامت، کسى که آن را پیوند دهد و به آن وفا کند خداوند پیوند او را برقرار سازد و کسى که آن را بشکند خداوند او را به حال خود رها مى‏سازد.”

 

در حدیث دیگرى امام على(ع) فرمود: “اشرف الخلائق الوفاء؛۲۳بهترین آفریده‏ها و یا بهترین خلق و خوى وفاى به عهد و پیمان است.”

و در روایتى پیامبر اکرم(ص) فرمود: پیمان شکنى موجب تسلّط دشمنان مى‏شود: “اذا نقضوا العهد سلّط اللّه علیهم عدوّهم؛۲۴ هنگامى که مردمى پیمان شکنى کنند خداى سبحان دشمنانشان را بر آنان مسلّط مى‏سازد.”

 

آثار فردى و اجتماعى وفاى به عهد

در ضمن بحث‏هاى گذشته روشن شد که پاى بندى به عهد و پیمان چه آثار و عواقب و پى آمدهایى براى فرد و جامعه دارد اما در عین حال برخى از آن‏ها به صورت فهرست وار بیان مى‏شود:

۱- حفظ اعتماد اجتماعى و تحکیم آن به عنوان یکى از مؤلفه‏هاى سرمایه اجتماعى در پرتو عهد و پیمان و عمل به آن.

۲- حافظ شخصیت و بزرگى چنان که حضرت امیر(ع) فرمود: “الوفا حصن السؤدد؛۲۵ وفاء به عهد قلعه و دژ محکم بزرگى و شخصیت است.”

۳- ورود به بهشت: در برخى روایات یکى از عوامل تضمین بهشت را وفاء به عهد و پیمان ذکر کرده است.

۴- نشانه و دلیل ایمان: على علیه السلام فرمود: “من دلایل الایمان الوفاء بالعهد؛ یکى از نشانه‏هاى ایمان وفاء به عهد است.”

 

منشأ وفادارى و پیمان شکنى

آن چه که زمینه ساز پیدایش فضائل و رذایل در انسان است امورى است که مى‏توان سر چشمه فضائل را آگاهى از آن و نتایج آن و همچنین ایمان به خدا و قیامت دانست و سرچشمه رذایل را جهل و نادانى و هواى نفس و دنیاگرایى و حاکمیت شیطان و به طور کلى کفر و بى ایمانى و نفاق دانست زیرا، انسانى که براى منفعت عاجل دنیا پیمان شکنى مى‏کند و خدا و سعادت جاودانه را به فراموشى مى‏سپارد به طور طبیعى پیمان را زیر پا مى‏گذارد و امّا انسانى که از عواقب اعمال و کارها با اطلاع و پیوسته خود را در محضر خدا مى‏داند و مى‏داند که ابدیتى در پیش دارد که سعادت واقعى او را تشکیل مى‏دهد به طور کلى به فضائل و از جمله به عهد الهى پاى بند خواهد بود.

 

نتیجه گیرى

از مجموعه مباحث مطروحه استفاده مى‏شود که یکى از برنامه‏هاى مهم مؤمنان وفادارى به تعهدات و پیمان‏ها است که شامل عمل به تعهدى که انسان با خدا و پیامبر و ائمه معصومین و مردم خویشتن دارد مى‏گردد و اگر انسانى به انواع تعهدات و از جمله تعهّد به مردم پاى بند باشد نتیجه آن از نظر فردى حفظ شخصیت و حفظ محبت الهى و از نظر اجتماعى حفظ اعتماد و در نتیجه تعاون و همکارى همگانى خواهد بود بنابراین بر مؤمنان لازم است به این برنامه الهى پاى بند بوده تا در پرتو آن سعادت جاودانه و اعتماد اجتماعى و شخصیت واقعى خود را حفظ کنند.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره مؤمنون، آیه ۸٫
  2. سوره معارج، آیه ۳۲٫
  3. سوره بقره، آیه ۱۷۷٫
  4. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۶۲٫
  5. همان، ص ۳۶۴٫
  6. سوره اسراء، آیه ۳۴٫
  7. سوره مائده، آیه ۱٫
  8. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۹۰٫
  9. سوره توبه، آیه ۷٫
  10. همان، آیه ۱۲٫
  11. سوره یاس، آیه ۶۰ – ۶۱٫
  12. سوره نحل، آیه ۹۱٫
  13. سوره احزاب، آیه ۲۳٫
  14. همان، آیه ۱۵٫
  15. سوره توبه، آیه ۱۱۱٫
  16. سوره بقره، آیه ۴۰٫
  17. سوره نجم، آیه ۳۷٫
  18. سوره مریم، آیه ۵۴٫
  19. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۱۹۸٫
  20. غررالحکم، حدیث ۱۷۶۲٫
  21. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
  22. غررالحکم، حدیث ۳۶۵۰٫
  23. همان، حدیث ۲۸۵۹٫
  24. بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۴۶٫
  25. غررالحکم، حدیث ۱۰۴۴٫
30دسامبر/16

تمدن غرب در سراشیبى سقوط

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

تاریخ بشر آمیزه‏اى است از شکل‏گیرى، شکوه تمدن‏ها و سقوط تمدن‏ها. این شکوه یا سقوط هرگز بى علت و بدون دلیل و تصادفى نبوده است. چرا که تصادف و اتفاق را دلائل فلسفى و عقلى رد مى‏کند و آن را ناشى از جهل به اسباب و غفلت از عوامل مى‏داند، بنابراین براى هر پدیده یا حادثه‏اى علل و عواملى را جستجو باید کرد. از دیدگاه قرآن کریم و جامعه‏شناسى دینى هم نه تنها براى شکوه یا سقوط تمدن‏ها دلائل و عوامل روشنى بیان شده است، بلکه به عبرت گرفتن انسان‏ها از حوادث تاریخى اصرار مى‏ورزد و از سرنوشت گذشتگان آیینه‏اى مى‏سازد تا انسان‏ها بتوانند سرنوشت خود را با آن معیارها به نظاره بنشینند، درس زندگى بیاموزند و موضع درست اتخاذ کنند.

بخش عظیمى از آیات قرآن کریم تاریخ و حوادث تاریخى و تصویرگرى است از سقوط یا شکوه تمدن‏هاى کهن. قرآن هر حادثه‏اى از این حوادث را ترسیم مى‏کند به تفکّر و تأمّل در آنها فرا مى‏خواند و به نیکوترین وجه بهره بردارى مکتبى و تربیتى و اجتماعى مى‏نماید. از باب مثال داستان شیرین و زیبا و پر حادثه یوسف صدیق. درسهاى اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و… را بیان مى‏کند و در پایان متذکر مى‏شود که: در داستانهاى عنوان شده عبرت‏ها و آموزه‏هائى براى خردمندان است. “لقد کان فى قصصهم عبره لاولى الالباب”.۱

همانگونه که در داستانهاى جباران از جمله فراعنه مصر و سرکشى و طغیان و استکبار آنان را باز مى‏گوید و سرنوشت آنها را در تابلوى روشن تاریخ ارائه مى‏دهد و آن را مایه اعتبار و بیدارى براى آیندگان و حاکمان قرار مى‏دهد تا بنگرند پیشینیان آنها به کدامین سرنوشت رهسپار شدند. و تمام سرمایه قدرت و مقام و جاه و لذّت ورفاه را نهادند و رفتند و به عنوان مجرمان تاریخ در کام هلاکتوامواج نیل فرو رفتند و از آنجا رهسپار دوزخ شدند. “…کمترکوا من جنّات و عیون وزروع و مقام کریم و نعمه کانوافیها فاکهین کذلک و اورثناها قوماً آخرین فما بکت علیهمالسماء و الارض و ما کانوا منظرین. و لقد نجّینا بنى اسرائیل من العذاب المهین. من فرعون انّه کان عالیا منالمسرفین”.۲

چه بسیار باغ‏ها و چشمه سارها و کشتزارها و جاه و مقام و نعمت‏هاى لذت بخش که در آغوش آن خوش و خرّم بودند به جاى نهادند و ما آنرا در اختیار اقوام دیگر نهادیم. نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین و به آنان مهلت داده نشد و فرزندان یعقوب (کهمستضعفان آن زمان بودند) را از عذاب ذلّت بار نجات دادیم،ازچنگال فرعون که سر به طغیان برداشته بود و از اسرافکاران بود.

 

سنت جاریه خداوندى

نمونه‏هاى دیگرى از این دست در قرآن فراوان است که سنّت الهى را براى مستکبران بیان مى‏کند.

و ناگفته پیداست که سنت‏هاى خداوند در جهان و سرنوشت انسان‏ها فراگیر و تغییرناپذیر است و به زمان خاص و نسلى به خصوص اختصاص ندارد. “ولن تجد لسنه اللّه تبدیلا”.

یکى از مباحث بسیار جالب قرآنى بحث استکبار و استضعاف است که سر فصل‏هاى مهمى را در تاریخ و انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى ارائه مى‏دهد. آیات کریمه این بحث، سرنوشت مستکبران و مستضعفان و عوامل آن پدیده شوم اجتماعى حیات بشرى را به شیوه آموزنده و عبرت‏انگیز بیان مى‏کند که براى هر عصر و نسل راهگشاست و به ستمدیدگان تاریخ مى‏آموزد چه کنند تا زنجیر استکبار و استعمار را پاره کنند و وراثت زمین را در دست گیرند.۳

این کتاب آسمانى ضمن بحثهاى تاریخى این مبحث، تأکید مى‏کند که این سنت لایتغیر الهى است که سرنوشت نکبت بارى را براى مستکبران و طاغیان رقم زند و مستضعفان در بند را برهاند و بر سرنوشت خویش حاکم گرداند که این نیز قوانین و قواعد خاص خود را دارد. و البته فرق نمى‏کند که روحیه استکبارى در کدامین نسل ریشه بدواند. یعنى ممکن است قومى در عصر و زمانى در زمره مستضعفان باشند که خداوند آنان را نجات بخشیده، اما همین قوم مستضعف وقتى به قدرت رسیدند در صف مستکبران درآیند و پایان کارشان همان باشد که دیگر مستکبران پیشین!

و براى این مطلب مثالى از یهودیان مى‏توان آورد و خصومتهاى آن‏ها با پیامبران خدا و امروز جریان صهیونیسم.

 

مستکبران و جباران قرن

غربى‏ها با در دست داشتن تکنولوژى روز و رشد سریع علمى در پهنه گیتى سر به طغیان برآوردند هرچند نباید از یاد ببریم که دانش غرب میراث همین مسلمین است که روزى از پر شکوه‏ترین تمدن‏ها برخوردار بودند و نمونه آن را در عصرهاى نخستین و میانى امت اسلام مى‏توان دید، هر چند این تمدن دیرى نپایید و حکّام و فرمانروایان بى کفایت به اصطلاح مسلمان لیاقت پاسدارى از این تمدن را نداشتند و به نام حاکم مسلمین وارث تخت و تاج قیصرى و کسروى شدند و سرمایه گرانسنگ اسلامى را به رایگان به دشمنان اسلام سپردند و به جاى اینکه در اندیشه حراست و نگهبانى این میراث ارزشمند باشند تمام هم خود را مصروف به عیاشى و پاسدارى از تخت و تاج شاهانه نمودند و بر امت اسلام آمد آنچه آمد.

در این ماجرا تمدن و فرهنگ اسلام جاى خود را عوض کرد و به مغرب زمین ره سپرد و البته عنصر معنوى اسلام همچنان غریب و منزوى ماند نه در دربار خلفا و سلاطین جایى داشت و نه در غرب که نخواستند معارف اسلامى جایگزین خرافه پرستى کلیسایى باشد. تفصیل این ماجرا را در کتاب‏هایى باید خواند که خود غربى‏ها و شرق شناسان نگاشته‏اند و بدان اعتراف کرده‏اند.

بارى سخن از طغیانگرى غرب بود، غرب با کینه دیرینه صلیبى که از اسلام داشت پا از گلیم خود فراتر کشید و اندیشه سلطه بر شرق را در سر پروراند چرا که مشرق زمین و از جمله خاورمیانه با موقعیت استراتژیک و ذخائر عظیم نفتى و معادن زرخیر لقمه چربى براى غرب چپاول گر بود. از زمان صفویه به این طرف جریان سلطه جویى غرب بر شرق و تسلّط بر منابع نفتى را بخوبى مشاهده مى‏کنیم. در آغاز پرتقالیها راهى خاورمیانه شدند و بعد از آن انگلیسى‏ها و متعاقب آن آمریکاییها و در کشورهاى دیگر اسلامى نیز فرانسوى‏ها، آلمان‏ها و در بخشى دیگر روس‏ها و… اینهمه ثمره بى شخصیتى شاهان و شاهزادگان حاکم بر مسلمین بود که امروزه نیز این ماجرا در بسیارى از کشورهاى تحت سلطه ادامه دارد. و مایه شرمندگى است که کشورهاى اسلامى نیز از این جریان ذلّت بار مصون نمانده و در حالیکه ملّتهاى دربند در خاورمیانه و لبنان، فلسطین و عراق و افغانستان و آمریکاى لاتین و برخى کشورهاى آفریقایى و غربى بیدار شده و برآنند تا زنجیر سلطه امپریالیسم را پاره کنند شاهان و حاکمان خود فروخته که نفس کشیدن خود را مدیون حمایت سلطه‏گران مى‏دانند همچنان گردن ذلّت در برابر خارجى‏ها و بیگانگان آن طرف دنیا فرود آورده و بى تردید سیه رویى و عاقبت ننگین همانند رضاخان، محمد رضا، و صدام و… در انتظار آنان خواهد بود. و اینست فرجام روى گردانى از ملت‏ها و دل سپردن به دشمنان مردم که تا بدانند ابزار بى اراده در برابر بیگانگان نباشند زیرا آنها را نگاه مى‏دارند و همینکه از کار افتادند به ذباله دانشان مى‏اندازند!

 

نگاهى به سرنوشت آمریکا و اروپا

پس از فروپاشى نظام سوسیالیستى شوروى و پایان جنگ سرد، آمریکا داعیه دارى سلطه بى منازع بر جهان را ساز کرد، به این سو وآنسو لشکر کشى کرد که نمونه آخر آن افغانستان و عراق بود و در همین حال که انقلاب اسلامى را تنها سد راه خود مى‏دانست از هر گونه توطئه‏اى براى درهم شکستن مقاومت ملت ما فروگذار نکرد. جنایات این غول جهانخوار در عراق و افغانستان چهره زشت حاکمان کاخ سفید را بیش از پیش بر ملا کرد، جنایات بوش و همدستانش مردم را به یاد آیشمن و هیتلر و سفاکان دیگر تاریخ آورد اینها در قالب حقوق بشر و آزادسازى! نسبت به مردم این سرزمین‏ها زشت‏ترین چهره توحش را از خود نشان دادند.عملکرد نومحافظه کاران با سیاست و روحیه جنگ‏طلبى روز به روز جهانیان را به ماهیت این رژیم آگاهى داد، تنفر و انزجار از سیاستهاى رژیم آمریکا نه تنها در کشورهاى دیگر بلکه در خود آمریکا به خیابان‏ها کشاندهشد. حمایت این رژیم از رژیم غاصب صهیونیستى با آن جنایات نفرت‏انگیز فصل دیگرى از عملکرد کاخ سفید بود اینها و نظائر آن با حمایت اروپاییها از انگلیس گرفته تا فرانسه و آلمان و…صورت مى‏گرفت، دامن اروپا را نیز گرفت. انقلاب اسلامى و پایان دادن به سلطه بیگانه در جمهورى اسلامى ایران درس‏آموز سایر ملتهاى دربند که با تکیه بر توان ملى و اعتقاد به خدا مى‏توان رو در روى مستکبران ایستاد تا وعده خداوندى به حاکمیت مستضعفان محقق گردد، هرچند پیمودن این راه دراز مجاهدات مستمر، هزینه کلان و زمان طولانى را طلب مى‏کند و مجاهدان راه خدا نباید خستگى به خود راه دهند.

نبرد ۳۳ روزه حزب اللّه با رژیم اشغالگر به جهانیان درس بزرگى داد که یک جمعیت محدود و منسجم و مؤمن با تکیه به خداوند و توان معنوى مى‏تواند ارتش اسغالگر را زمین‏گیر کند و به فضیحت جهانى بکشاند که دیگر افسانه شکست ناپذیرى خود را زمزمه نکنند. همین اواخر بود که دولت اولمرت سقوط کرد در حالیکه مى‏گفت: افسانه اسراییل بزرگ خیالى بیش نیست و اگر این رژیم بتواند خود را نگهدارد هنر کرده است! بارى وعده الهى حق است که فرمود: “انّا من المجرمین منتقمون” بى شک خدا انتقام خونهایى که از بندگان مستضعف خدا بر زمین ریخته شده و آه و ناله رنج دیدگان را در شکنجه گاه‏ها خواهد گرفت. تاریخ بشر حکایت شداد و ضحاک و فرعون و آتیلا و هیتلر و استالین را از یاد نمى‏برد، سرنوشت حاکمان پیشین و روزهاى آخرشان آنچنان ذلّت بار و ننگین است که براى همه عبرت‏انگیز است. آنها باید غرامت غرور و استکبار وطغیانگریهاى خود را به رأى العین بپردازند و دیگران نیز عبرت گیرند هرچند به فرموده امیرالمؤمنین(ع)“وسائل عبرت بسیار است اما عبرت‏گیر کم است.”

در هر حال آمریکا و حاکمان کاخ سفید امروزه در سراشیبى و افول اقتدار خود قرار دارند، امروزه نباید از کنار این حادثه بى تفاوت گذشت. بوش که ماه‏هاى آخر ریاست جمهورى خود را مى‏گذراند امروز در بدترین شرائط کاخ سفید را ترک مى‏کند. هر چند به خواست خداوند خواهیم دید که بدتر از این نیز خواهد شد. به اعتراف رسانه‏هاى آمریکایى و نظر سنجى‏ها تاریخ ریاست جمهورى آمریکا منفورتر از بوش ثبت نکرده است. هر چند سیاستهاى دولتهاى آمریکایى همواره برپایه تجاوز و سلطه بوده و این سیاست استراتژیک ایالات متحده است که تغییر نمى‏کند هرچند چهره‏ها، شیوه‏ها و روش‏ها متفاوت است و به همین دلیل هرگز به تغییر دولتهاى این رژیم نباید دل بست و مواضع اصولى ما باید بر اساس همان مبانى استوارى باشد که طى سالها تحکیم شده و امام راحل پى افکند و رهبر نظام و دولتمردان متعهد ما دنبال مى‏کنند.

 

 

چالش‏هاى اقتصادى غرب

چالش‏هاى بزرگ غرب بویژه آمریکا بحرانهاى اقتصادى است که تاکنون سابقه نداشته است، این بحران براى غربى‏ها که همه چیزشان اقتصاد و ثروت مى‏باشد سنگین است.

آمریکا که همه دنیا را به غارت برده و مى‏برد امروزه با بحران مالى بى‏نظیرى روبرو است، ورشکستگى بانکهاى بزرگ، بحران بورس، درخواست هفتصد میلیارد دلار از کنگره براى حل مشکلات اقتصادى در آمریکا بحران کمى نیست. این بحران به اروپا نیز سرایت کرده و بى تردید به این زودى‏ها قابل جبران نیست. حقا که وعده الهى حق است که مى‏فرماید: “فلما نسوا ماذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شى‏ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذ ناهم بغته فاذا هم مبلسون. فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدللّه رب العالمین.”۴

آنگاه که تذکرات آسمانى را به فراموشى سپردند همه درها را به روى آنان گشودیم تا بدان سرمست شدند، پس ناگهان آنان را به انتقام گرفتیم و از همه چیز ناامید و درمانده شدند پس پشت ستمگران شکست و ستایش خداى جهانیان را.”

یکى از مصادیق این آیه حاکمان تبهکار ایالات متحده‏اند که در اوج رفاه و سرمستى طعم تلخ شکست را چشیده و انشاءاللّه بیش از این خواهند چشید. جالب آنکه آیه کریمه فوق حمد خداى جهان آفرین را مى‏آموزد که مردم مستضعف از شکستهاى مستکبران خرسند باشند و مرگ آن حاکمان را جشن بگیرند و خداى را ستایش و ثنا گویند که تحقق وعده خویش را به آنان نمود و همین جا از سخن تاریخى معمار انقلاب اسلامى امام خمینى (سلام اللّه علیه) یاد کنیم که فرمود: “من با اطمینان مى‏گویم که اسلام ستمگران را به خاک مذلّت خواهد نشاند.”

آرى قرن آینده قرن اسلام است، قرنى که ایدلوژیهاى ورشکسته و مکتب‏هاى ساخته دست بشر با بن بست روبرو شده و انسانهاى دربند، نجات بخشى را انتظار مى‏کشد و زمینه ساز آن نهضت عالمیگر همانا توجه به اسلام و ناامیدى از مکتب‏ها و آیین‌هایى است که چون سراب مى‏آیند ومى روند و تشنه کامان را سیراب نمى‏کنند و آتش و خون براى بشر به ارمغان مى‏آورند. و اینک رسالتداران اسلام اند و مسؤولیت هدایت بشر و ابلاغ رسالت الهى در گفتار و کردار و اطمینان به وعده الهى و بى اعتنایى به فشارها و تحریم‏ها و تهدیدها “و ما النصر الا من عند اللّه”.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف،آیه ۱۱۱٫
  2. سوره دخان، آیات ۲۵ تا ۳۱٫
  3. بنگرید: کتاب استضعاف و استکبار از دیدگاه قرآن.از نویسنده این مقال.
  4. سوره انعام، آیات ۴۴ و ۴۵٫
30دسامبر/16

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

 

حج بهترین فرصت براى غلبه بر جدایى‏هاى طبیعى و تصنعى در میان مسلمانان، و یکسان سازى دل‏ها، نیّت‏ها و عزم‏ها در دنیاى اسلام است.

مسلمانان در ایام چند روزه اعمال حج، از بسیارى از امور رایج و معمولى زندگى که وسایل غفلت، انحطاط و تفاخر مادى و ظاهرى است دورى مى‏گزینند و وارد یک فضاى بیکران معنوى مى‏شوند و این در واقع تمرینى عملى براى جدایى از دلبستگى‏هاى دنیایى و انقطاع الى اللّه است.

در این سفر باید هر دغدغه‏اى که مانع استفاده زائر از این فرصت گرانبها مى‏شود بر طرف شود اما این به معناى ایجاد زمینه سفرى تفریحى نیست زیرا حج سفرى معنوى است که باید همزمان با جسم و جان انجام گیرد.

وظیفه شما آگاه کردن زائران ایرانى و غیر ایرانى از این فرصت بى نظیر و ترغیب آنان به مغتنم شمردن آناست.

امت اسلامى به دلیل تکثر قومیت‏ها، نژادها، فرهنگ‏ها و سلیقه‏ها همواره در معرض برخى جدایى‏هاى طبیعى، در کنار جدایى‏هاى تصنعى تحمیلى است، بنابراین حج فرصت بزرگى براى مسلمانان است تا این جدایى‏ها را التیام بخشند.

همه باید هوشیار و مراقب باشند تا از این فرصت وحدت، زمینه‏اى براى اختلاف و تفرقه ایجاد نشود.

حج فرصتى مناسب براى تبیین واقعیت و حقایق شیوا و زیباى جمهورى اسلامى براى مسلمانان است.

این مظلومیت به دلیل انواع اتهام‏ها و دروغ‏هاى فرقه‏اى، فکرى، سیاسى و اجرایى به جمهورى اسلامى است که باید در ایام حج، معارف نظام اسلامى و واقعیت‏هاى آن براى مسلمانان تبیین شود.

در کشورهاى اسلامى و حتى در مناطق مختلف دنیا که مسلمانان حضور دارند، دل بسیارى از مسلمانان لبریز از محبت به جمهورى اسلامى، امام خمینى(ره) و ملت بزرگ ایران است، اما دشمنان سعى مى‏کنند این نظام را به دشمنى با مذاهب مختلف اسلامى متهم کنند، که این تحریف‏ها باید براى مسلمانان تبیین شود.

بسیارى از مسلمانان به دلایل مختلف از اظهار صریح این نارضایى محرومند اما جمهورى اسلامى ایران در واقع منبرى بزرگ، آزاد و جهانى است که حرف دل مسلمانان را با صداى رسا اعلام مى‏کند و علت دشمنى آمریکا با این نظام همین است.

ملت ایران ملتى مؤمن، صادق و با عزم راسخ است و همان ملتى است که این انقلاب عظیم را به پیروزى رساند و سى سال با قدرت از نظام اسلامى دفاع کرد.

این دستاوردهاى نظام اسلامى، به راحتى محقق نشده است که عدّه‏اى بخواهند به دلیل اغراض شخصى و دشمنى با دولت، در اصل نظام خدشه وارد کنند.

این فضاى بى بند و بارى در حرف زدن و اظهار نظر علیه دولت، مسائلى نیست که خداوند به آسانى از آنهابگذرد.

تفضلات و رحمت الهى تا زمانى است که ما مراقب گفتار،رفتار و عملکرد خود باشیم زیرا خداوند با ما خویشاوندى ندارد.

برخى کارها و ظلم‏ها، فتنه‏اى به پا مى‏کند که دامن همه، اعم از ظالم و غیر ظالم را مى‏گیرد بنابراین همه باید مراقب اظهار نظرها، تبلیغات و اقدامات خود باشند.

 

 

امام خمینى ثابت و استوار

عید قربان

 

مبارک باد عید سعید قربان بر جمیع مسلمانان جهان و بر امت پیامبر عظیم الشأن، مبارک باد این عید بزرگ اسلامى بر مستضعفین جهان که در مقابل مستکبرین و اولیاء طاغوت قیام نمودند.

آنروز مبارک است براى اسلام و ملت‏هاى اسلامى که دست ستمگران و خون آشامان از کشورهاى اسلامى کوتاه شود و آن روز مبارک است براى ملت شریف ما که جمهورى اسلامى به تمام معنا در کشور اسلامى پیاده شود و احکام مترقى اسلام به جاى احکام ضد انسانى برقرار گردد.۵۹/۷/۲۷

فرا رسیدن عید بزرگ اسلامى قربان را به همه مسلمین تبریک عرض مى‏کنم. عیدى که انسان‏هاى آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمى مى‏اندازد، قربانگاهى که درس فداکارى و جهاد را در راه خداى بزرگ – را – به فرزندان آدم و اصفیاء و اولیاى خدا مى‏دهد. عمق جنبه‏هاى توحیدى و سیاسى این عمل را جز انبیاى عظام و اولیاء کرام علیهم الصلوه والسلام و خاصه عباداللّه کس دیگرى نمى‏تواند ادراک کند. این پدر توحید و بت شکن جهان به ما و همه انسان‏ها آموخت که قربانى در راه خدا پیش از آنکه جنبه توحیدى و عبادى داشته باشد جنبه‏هاى سیاسى و ارزش‏هاى اجتماعى دارد. به ما و همه آموخت که عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عید بگیرید. خود و عزیزان را فدا کنید و دین خدا را و عدل الهى را برپا نمایید. به همه ما ذریه آدم فهماند که مکه و منى قربانگاه عاشقان است و اینجا محل نشر توحید ونفى شرک،که دلبستگى به جان و عزیزان نیز شرک است. به فرزندان آدم درس آموزنده جهاد در راه حق را داد که از این مکان عظیم نیز فداکارى و از خود گذشتن را به جهانیان ابلاغ کنید. به جهانیان بگوئید در راه حق و اقامه عدل الهى و کوتاه کردن دست مشرکان زمان باید سر از پا نشناخت و از هر چیزى حتى مثل اسمعیل ذبیح اللّه گذشت که حق جاودانه شود. این بت شکن و فرزند عزیزش بت شکن دیگر سید انبیاء محمد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلم به بشریت آموختند که بت‏ها هرچه هست باید شکسته شود.

کعبه که ام القرى است و آنچه از آن بسط پیدا کرده تا آخرین نقطه زمین، تا آخرین روز جهان باید از لوث بت‏ها تطهیر شود. بت هرچه باشد، چه هیاکل و چه خورشید، چه ماده و چه حیوان و انسان و چه بتى بدتر و خطرناکتر از طاغوت‏هاى در طول تاریخ از زمان آدم صفى اللّه تا ابراهیم خلیل اللّه تا محمد حبیب اللّه صلى اللّه علیهم و آلهم اجمعین تا آخر الزمان که بت شکن آخر، از کعبه نداى توحید سر دهد. مگر ابرقدرت‏هاى زمان ما و بت‏هاى بزرگ نیستند که جهانیان را به اطاعت و کرنش و پرستش خود مى‏خوانند و با زور و زر و تزویر، خود را به آنان تحمیل مى‏نمایند؟ کعبه معظمه یکتا مرکز شکستن این بت‏هاست. ابراهیم خلیل در اول زمان و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدى موعود روحى فداه در آخر الزمان از کعبه نداى توحید سر دادند و مى‏دهند…

مهدى منتظر در لسان ادیان و به اتفاق مسلمین از کعبه ندا سر مى‏دهد و بشریت را به توحید مى‏خواند. همه فریادها را از کعبه و مکه سر مى‏دهند و ما باید از آنها تبعیت کنیم و نداى توحید کلمه و کلمه توحید را از آن مکان مقدّس سردهیم و با فریادها و دعوت‏ها وتظلم‏ها و افشاگرى‏ها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه بت‏ها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رَمى کنیم و طرد نمائیم تا حج خلیل اللّه و حبیب اللّه و ولى اللّه مهدى عزیز را بجا آورده باشیم.۶۲/۶/۱۲