Monthly Archives: آوریل 2021

30آوریل/21

از شهادت فرمانده لشکر امام حسین(ع) تا عملیات‌های پیروزمندانه کربلای ۸ و نصر ۱۱

مقدمه:

۸ اسفند ۱۳۶۵ حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین(ع) در جریان عملیات کربلای ۵ بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.

۲۶ اسفند ماه همین سال سید مهدی هاشمی و دو تن از همدستانش در یک برنامه تلویزیونی چگونگی به قتل رساندن یک پدر و دو فرزندش و مخفی کردن صدها قبضه اسلحه را تشریح کردند.

۱۸ فروردین ماه ۱۳۶۶ عملیات کربلای ۸ با رمز مبارک یا صاحب‌ الزمان‌«عج‌» و با هدف‌ تحکیم‌ مواضع‌ به دست‌ آمده‌ در عملیات‌ «کربلای ۵» انجام شد.

پس از مرور چکیده‌ای از رویدادهای این دو ماه به تفصیل به این رویدادها می‌پردازیم.

 

 

خرازی فرمانده لشکر امام حسین(ع) به شهادت رسید

در ۸  اسفند ۱۳۶۵ حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر امام حسین در جریان عملیات کربلای پنج بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.

شهید حسین خرازی به سال ۱۳۳۶ هـ .ش، در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین اصفهان به نام کوی کلم به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه   در مجامع مذهبی به تحصیل علوم قرآنی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. شهید خرازی از این کار فوق‌العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.

شهید خرازی در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و در عملیات فتح‌المبین دشمن را در جاده عین‌خوش با همان تدبیر فرماندهی‌اش حدود ۱۵ کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت‌المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر نیز سهم به‌سزایی داشت.

از آن پس در عملیات‌های مختلفی چون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد.

حاج حسین خرازی سرانجام در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵ – عملیاتی که خود فرماندهی آن را برعهده داشت – به شهادت رسید و پیکرش پس از تشییعی باشکوه، در «تخت فولاد» گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت.

 

 

اعترافات تلویزیونی «مهدی هاشمی» به قتل یک پدر و فرزندانش!

در ۲۶ اسفند ۱۳۶۵ سید مهدی هاشمی و دو تن از همدستانش در یک برنامه تلویزیونی چگونگی به قتل رساندن یک پدر و دو فرزندش و مخفی کردن صدها قبضه اسلحه را تشریح کردند.

بر اساس گزارش «روزنامه جمهوری اسلامی» در شماره ۲۷ اسفند ماه ۱۳۶۵ «مهدی هاشمی و دو تن از وابستگان به گروه منحرف و جنایتکار وی دیشب در یک برنامه تلویزیونی به جنایت دیگری از پرونده کثیف و ضد انسانی خود اعتراف کردند.»

در این مصاحبه مهدی هاشمی به اتفاق رضا مرادی و محمد کاظم‌زاده به سه فقره آدم‌ربایی و قتل در بعد از انقلاب اعتراف کردند. در این مصاحبه تلویزیونی مهدی هاشمی به عنوان مسئول این جریان منحرف به ربودن و به قتل رساندن سه نفر در اوایل سال ۱۳۶۴ در جاده قهدریجان به نجف‌آباد اعتراف کرد.

 

 

دستگیری مظفر بقایی به جرم ارتباط با سازمان‌های جاسوسی بیگانه

روز نخست فروردین ۱۳۶۶ دکتر مظفر بقایی به جرم ارتباط با سازمان‌های جاسوسی بیگانه و توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در کرمان دستگیر شد.

بقایی در فضای سیاسی بعد از شهریور ۱۳۲۰ وارد فعالیت‌های سیاسی شد و به فعالیت در احزاب اتحاد ملی و کار پرداخت. سپس وارد حزب دموکرات ایران به رهبری قوام‌السلطنه شد و توانست در این حزب رشد کند، به‌طوری که در سال ۱۳۲۶ عضو هیئت سرّی تصفیه و دبیر حزب بود.

بقایی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی سعی کرد با انتشار اعلامیه‌ها و راه انداختن تظاهرات وارد صحنه سیاست شود، اما مورد توجه مردم قرار نگرفت. بقایی در ۲۱ تیر ۱۳۵۹ دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. وی در ۲۷ دی ماه ۱۳۶۴ به آمریکا سفر کرد، ولی بعد از بازگشت در اول فروردین ۱۳۶۶ در کرمان به دلیل ارتباط با سازمان‌های جاسوسی بیگانه و توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران دستگیر شد و در ۲۶ آبان ۱۳۶۶ بر اثر بیماری در بیمارستان مهر تهران درگذشت.(۱)

 

از کربلای ۸ تا نصر۱

در ۱۸ فروردین ماه ۱۳۶۶ عملیات کربلای ۸ در منطقه شرق بصره آغاز شد.

عملیات «کربلای ۸» با رمز مبارک یا صاحب‌ الزمان‌«عج‌» و با هدف‌ انهدام‌ نیروهای‌ دشمن‌ و تحکیم‌ مواضع‌ به دست‌ آمده‌ در عملیات‌ «کربلای ۵» به‌ مدت‌ پنج‌ روز در منطقه‌ عملیاتی شرق‌ بصره‌ توسط رزمندگان‌ اسلام‌ در نیروی‌ زمینی سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی انجام شد و طی آن ۶۰ دستگاه‌ تانک‌ و نفربر و ده‌ها دستگاه‌ خودرو از تجهیزات‌ دشمن‌ منهدم‌ شد. تعداد کشته‌های دشمن طی این عملیات ۵۰۰۰ نفر و تعداد اسرا ۲۰۰ نفر و غنایم‌، ده‌ها دستگاه‌ تانک‌ و نفربر و تعداد زیادی‌ انواع‌ خودرو از دشمن‌ گزارش‌ شده‌ است‌.

تلاقی زمان‌ عملیات‌ کربلای ‌۸ با برگزاری‌ مراسم‌ چهل‌ و هشتمین‌ سالگرد تشکیل‌ حزب‌ بعث‌ موجب‌ شد که‌ عراق‌ بلافاصله‌ به‌ منظور تحت‌الشعاع‌ قرار دادن‌ بازتاب‌ این‌ عملیات‌ به‌ تأسیسات‌ نفتی جزیره‌ «سیری»‌ که‌ یکی از مبادی‌ صادرات‌ نفت‌ ایران‌ بود، حمله‌ کند‌ خسارات‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ را به‌ آن‌ وارد آورد. همزمان با «عملیات نامنظم فتح ۵» در منطقه سلیمانیه عراق، عملیات دیگری با نام «عملیات نصر ۱» در ۲۵ فروردین ۶۶ در منطقه عملیاتی غرب بانه «هزار قلّه» – در داخل خاک عراق آغاز شد. در این عملیات تعداد ۵۰۰ نفر از نیروهای دشمن کشته و یا زخمی شدند و ۹۰ نفر نیز به اسارت در آمدند.

 

استاد محمدتقی شریعتی درگذشت

در ۳۱ فروردین ۱۳۶۶ استاد محمدتقی شریعتی در سن ۸۰ سالگی درگذشت. محمدتقی شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در زمینه ادبیات و منطق نزد پدر و عمویش در مزینان آموخت. پس از آن برای ادامه تحصیلات در سال ۱۳۰۶ یا ۱۳۰۷شمسی به مدرسه فاضل‌خان در مشهد نزد دو برادر بزرگترش «شیخ قربانعلی و میرزا محمد» که در آن مدرسه مشغول به تحصیل بودند، رفت.

از تألیفات «محمدتقی شریعتی» می‌توان به کتب «آغاز وحی»، «اصول عقاید و اخلاق شریعتی»، «امامت در نهج‌البلاغه»، «تفسیر نوین» و… اشاره کرد.

این استاد فرهیخته در سن هشتاد سالگی در ۳۱ فروردین ۱۳۶۶ دار فانی را وداع گفت و در حرم امام رضا(ع) در مشهد به خاک سپرده شد.

 

پی‌نوشت‌ها

  1. حسین آبادیان، زندگی‌نامه سیاسی دکتر مظفر بقایی (تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۶)
30آوریل/21

گیوتین، ارمغان فرانسه برای جهان اسلام

  1. حضور افتخارآفرین مسلمانان در فرانسه

نبرد پوئیتیه (Poitiers) در سرزمین آتور که جلوی پیشروی مسلمانان را به سوی اروپا گرفت، بسیار حیاتی و تعیین‌کننده بود، زیرا در غیر این صورت تمام نواحی اروپا جزو قلمرو سپاه اسلام قرار می‌گرفت. به گفته گوستاو لوبون (Gustave Le Bon) هنگامی که نیروهای مسلمان به فرانسه یورش بردند، این سرزمین توسط سلاطین عیاش، بی ‌بند و بار و تن‌پرور اداره می‌شد. اختلافات داخلی و آشفتگی‌های اجتماعی و اقتصادی نیز موقعیت فرانسه را متزلزل ساخته بود. به همین جهت این بخش از اروپا برای فتح توسط مسلمانان آمادگی داشت و البته قوای مسلمان موفق شدند تدریجاً نیمی از فرانسه کنونی را که به عنوان سومین کشور وسیع در اروپای غربی و بر ساحل اقیانوس اطلس جای دارد، تحت استیلای خود درآورند؛ اما متأسفانه وقتی مسلمانان به غنایم دست یافتند، در خانه‌های مجهز به امکانات رفاهی آرمیدند، دچار فتور، پراکندگی و ضعف شدند. نظامیان فرانسوی و چون میدان را خالی دیدند به فاتحان حمله آوردند و موجبات شکست آنان را فراهم ساختند؛ اما مسلمانان دوباره با یکدیگر متحد شدند و بعد از آن رخوت و غفلت ودر یورش‌های مجدد نقاط از دست داده را در اختیار گرفتند و تا دو قرن بر فرانسه حکومت کردند. در آن ایام فرانسه غرق در توحش بود و اختلافات فرقه‌ای و مذهبی، جنایات و قتل‌عام‌های مکرر و ستمگری‌های محکمه تفتیش عقاید که تمام قاره اروپا را مبتلا ساخته بود، در این سرزمین نیز آرامش و امنیت اهالی را تهدید می‌کرد و مانع از شکوفایی فکری، فرهنگی و معنوی آنان بود. در چنین ظلمت موحشی مسلمانان جنبش توسعه و ترقی علمی را پایه‌گذاری کردند و در زبان، فرهنگ، فنون و امور هنری و ذوقی فرانسویان تحولات محسوسی را به وجود آوردند.(۱)

محققان اروپایی به این حقیقت معترفند که در هر نقطه‌ای از فرانسه که پرچم اسلام به اهتزاز درآمد، تحولات سریعی پدیدار شد و انواع علوم و فنون و آداب صنعت و کشاورزی همچون چراغ فروزانی درخشندگی داشت.(۲)

به‌علاوه برخورد مسلمانان با ساکنان این سرزمین شایسته و پسندیده‌ بود و در زمینه گرایشات‌ مذهبی و سنن و آداب‌ آنان وسعت نظر داشتند و مسیحیان در انجام مراسم عبادی و نیایش‌ها از آزادی کامل برخوردار بودند.(۳)

اگرچه این دوران طلایی و افتخارآفرین خاتمه یافت، ولی هنوز بارقه‌های آن قابل مشاهده است و طبق منابع آماری معتبر و مستند، اکنون دومین آئین بزرگ فرانسه اسلام است. همچنین متفکران و محققان فرانسوی در آثار خود جنبه‌های فرهنگی، معرفتی، عرفانی و تمدنی اسلام را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده‌اند.(۴)

به‌رغم آن که مسلمانان از جانب دولت مرکزی و برخی گروه‌ها و احزاب و رسانه‌ها تحت فشارها و خشونت‌های متعددی قرار دارند، علاوه بر افزایش کمی آنان، کیفیت گروندگان به آیین اسلام در این کشور قابل توجه و حتی اعجاب برانگیز است و عده‌ای از پژوهشگران، متفکران و روزنامه‌نگاران ترجیح داده‌اند اسلام را به عنوان دین خود برگزینند.(۵)

 

  1. نقشه‌های شوم

فرانسویان رفته‌رفته به راز بزرگی پی بردند. قدرت معنوی‌ای که مسلمانان را متحد می‌سازد و به آنان عزت و عظمت اعطا می‌کند، اسلام است. بنابراین نقشه شومی را طراحی کردند و حیله‌ها و مکایدی را به کار بردند تا میان مسلمانان و ارزش‌های الهی و موازین اعتقادی فاصله بیندازند؛ بر نژاد، قومیت و ملیت تکیه کنند و با زنده کردن تعصبات‌ افراطی، آنان را با موضوعات فرعی و حاشیه‌ای سرگرم کنند و برای پیشبرد چنین نیرنگی راه‌های ذیل را در پیش گرفتند:

تأسیس و گسترش مراکز تعلیم آموزه‌های کلیسا، اعزام هیئت‌های تبشیری به کشورهای اسلامی، انتشار کتب و نشریاتی که جوانان مسلمان را به سوی فساد و ضلالت سوق می‌دهند، دایر کردن مراکزی که در قالب هنر، هوسرانی، هرزگی و شهوترانی را ترویج می‌کردند، زنده کردن تمدن‌های قدیمی و رنگ دادن به آنها و تکیه بر افسانه‌ها و اسطوره‌های جعلی، تسلط بر بازار و مراکز مهم اقتصادی مسلمانان، الغای محاکم شرعی و مراکز قضائی که توسط علما و بزرگان مسلمان اداره می‌شدند. آنان با انتشار شایعات و تهمت‌ها و افتراهایی کوشیدند قوانین اسلامی را عقب افتاده، آمیخته به موهومات و خرافات معرفی کنند تا از این رهگذر مردم را از فراگیری معارف دینی مأیوس و منزجر سازند.(۶)

از دیگر برنامه‌های این دولت استعمارگر در سرزمین‌های اسلامی، القای حقارت در روح و روان مسلمانان بود تا آنان را عقب‌مانده و دورافتاده از قافله تمدن و نیمه وحشی معرفی کنند. همچنین نوعی خودباختگی را در مسلمانان تقویت ‌کردند و به بهانه عقب‌افتادگی قلمرو مسلمین، برای رسیدن به هدف‌های پلیدشان، سرزمین‌های مورد نظر را به نام عمران و آبادانی، استعمار نموده و منافع خود را تأمین می‌کردند. آنان زمانی که  در نواحی مسلمان‌نشین به ایجاد راه آهن، بهبود و تکمیل مخابرات، توسعه فرودگاه‌ها و اموری از این قبیل می‌پرداختند، در واقع می‌خواستند منابع مورد نظرشان را به سهولت غارت کنند و نواحی مذکور را به بازار مصرف کالا و مصنوعات خود تبدیل سازند.

آنان چون می‌دانستند که رشد افکار، زمینه‌های مبارزه با این متجاوزان را فراهم می‌سازد، از افرادی حمایت می‌کردند که مطابق امیال آنان کار کنند و حاضر باشند افکار عمومی را محدود سازند و انسان‌های آگاه و مسئولی را که موضع‌گیری‌های افشاگرانه دارند، زندانی کنند و یا حتی به قتل برسانند و به‌نوعی ایشان را از سر راه خود بردارند. همچنین برای جدائی دیانت از سیاست به تبلیغات وسیعی پرداختند.(۷)

 

  1. توسعه توحش از سوی مدعیان تمدن

در پایان قرن نوزدهم میلادی آفریقای مرکزی توسط قدرت‌های استعماری به چهار بخش تقسیم شد. فرانسه به همراه بلژیک نواحی پهناور شمالی را تصرف کردند. بر اثر این سلطه‌گری، مردمان آفریقایی حتی آزادی‌های فردی در انتخاب شیوه تأمین معیشت را از دست دادند و همه ناگزیر شدند خانه و کاشانه خویش را رها سازند و برای اربابان ستمگر، زورگو و استعمارگر خود کار ‌کنند. انسجام و به هم پیوستگی فرهنگی و هویت بومی آفریقایی از دست رفت و شکوه، عزت و انسانیت آنان نابود شد. اما از آن سوی، در اوج دوران استعمار، به‌طرز شگفت‌انگیزی یک نوع همسانی در این قاره مسلمان‌نشین و مظلوم و رنجدیده مشاهده می‌شد. از جمله واداشتن بومیان به کار اجباری ـ حتی زنان هم از این تهدید مستثنی نبودند ـ استخراج معادن و ذخایر نفیس با کمترین هزینه، تحمیل کشت محصولاتی که مواد خام کارخانجات اروپاییان را تأمین می‌کرد و سرمایه‌گذاری اندک در کارهای مخاطره‌آمیز.

مسیحیت تقریباً در هر منطقه‌ای برای خود جای پایی باز کرد و در چندین کشور، رهبران مسیحی مسئولیت‌های مهمی را به عهده گرفتند و نخبگان جدید پس از آموزش دیدن در مدارس کاتولیک به قدرت اجرایی دست یافتند، چندین مستعمره‌نشین با رشد ملی‌گرایی و نژادپرستی تقویت شدند و در اثر برخوردهای شدید و خشن در مقابل تمامیت ارضی و ساختار اجتماعی آنان، از اهمیت استقلال این سرزمین‌ها کاسته شد.

ارتباطات اقتصادی بین‌المللی قبل از آنکه در پی اصلاحات جدید باشند، غالباً در مشارکت‌های اقتصادی استعمار نو به چشم می‌خورند. در هیچ قاره‌ای به اندازه آفریقا، رقابت‌های استعماری و عملکرد دولت فرانسه و شرکایش خشونت‌آمیز، وحشیانه و غیرانسانی نبوده است. آنان این سرزمین را دچار استحاله نموده و جابه‌جایی فرهنگی و نوعی به‌هم‌ریختگی آیینی و بلاتکلیفی اخلاقی را به این قاره تحمیل کردند. موضوعی که در عقب‌افتادگی همه‌جانبه این قاره نقش‌آفرین بود و هنوز میراث شوم آن باقی است.(۸)

فرانسه در صدد بود متصرفات خود را از کرانه‌های اقیانوس اطلس در غرب آفریقا تا ساحل دریای سرخ در شرق این قاره گسترش دهد. سنگال که کشوری مسلمان‌نشین در باختر آفریقا بود، خیلی زود به دست فرانسه افتاد. این کشور پایگاه اصلی توسعه‌طلبی این دولت مستکبر در جنوب صحرا به شمار می‌رفت. قوای فرانسه در امتداد نیجریه به حرکت درآمدند و پایگاه‌های مستحکمی را در سراسر طول راه ساختند و با روشی وحشیانه سودان غربی را فتح کردند. آنان حتی به سالخوردگان، زنان و کودکان هم رحم نکردند. شاهدی عینی این هجوم ددمنشانه را چنین وصف کرده است:

«بعد از محاصره به شهر حمله بردند و با فرمانی نظامی، تمام اهالی کشته و اسیر شدند. نظامیان در حالی که اسیران را به دنبال خود می‌کشیدند، روزانه کیلومترها راه می‌پیمودند و کودکان و افراد ناتوان را که از شدت خستگی به زمین می‌افتادند، به قتل می‌رساندند. زنی که آبستن بود با ضربه قنداق تفنگ وضع حمل کرد؛ اما از شدت درماندگی نوزاد را به کناری انداخت. آفریقایی‌هایی که برای حمل گونی‌های ارزن بسیج شده بودند، پنج روز بدون غذا راه ‌رفتند. آنهایی که مقداری ناچیز، حتی به اندازه یک مشت ارزن از کیسه برمی‌داشتند، پنجاه ضربه شلاق می‌خوردند.(۹)

قوای فرانسوی تمام مناطق اطراف دریاچه چاد را با جنگی وحشیانه و خونین گرفتند و دهکده‌ها را ویران

کردند. زمین از بقایای اجساد انسان‌ها پر بود زیرا سگ‌های قوی هیکل آنها را دریده و خورده بودند. بدین‌گونه

مقاومت اهالی سودان غربی و مرکزی در هم شکسته شد. فرانسه تمام مستعمرات خود را در کشوری واحد

متحد کرد و نام آن را آفریقای غربی فرانسه گذاشت و با تهدید و زور و خشونت به اداره آن پرداخت.

کوچک‌ترین واکنش اهالی با بی‌رحمی و سبعیت فوق‌العاده‌ای در هم شکسته می‌شد.(۱۰)

 

  1. جنایت در الجزایر

الجزایر بزرگ‌ترین کشور شمال آفریقا و دومین کشور این قاره بعد از سودان است. به سال ۱۲۰۹ شمسی دولت فرانسه به بهانه دفع حملات مسلمانان شمال آفریقا به کشتی‌های فرانسوی، به این منطقه لشکرکشی کرد و این کشور اسلامی را به تصرف خود در آورد. اهالی این سرزمین از همان روزهای اول علیه اشغالگران مذکور به نبرد پرداختند؛ ولی هر بار قیام آنان توسط نیروهای فرانسوی سرکوب ‌شد. در طول ۱۳۲ سالی که فرانسه این قلمرو را تحت سلطه قرار داد، جنایات و فجایع زیادی توسط قوای آن صورت گرفت؛ از جمله فرانسویان متجاوز تمام مردم شهری را به سوی بیابانی که باتلاق‌هایی داشت و قبلاً در آنها نفت ریخته بودند سوق دادند و چون آنان اعم از زن و مرد کوچک و بزرگ به این صحرا رسیدند، همه را به مسلسل بستند. افراد بی سلاح و بی پناه خود را به باتلاق‌ها افکندند؛ اما فرانسویان بیرحم، سنگدل و قسی القلب این باتلاق‌ها را آتش زدند و هفتاد هزار نفر را سوزاندند.

علاوه بر کشتارهای دسته‌جمعی، بمباران روستاها، اعدام افراد ارتش آزادی‌بخش، شکنجه‌هایی که فرانسویان علیه مسلمانان مبارز اعمال می‌کردند؛ خاطره مجازات‌های مخوف دادگاه انگیزیسیون قرون وسطایی اروپا را در اذهان تداعی می‌کرد. به عنوان نمونه فرانسویان پوست سر یکی از رهبران نهضت الجزایر را کندند و چون وی اسرار مبارزین و مجاهدان را فاش نکرد، میله‌ای آهنی را در آتش گداختند و به حلق او فرو بردند تا به شهادت رسید. مجاهد دیگری را از ناحیه پا به سقف آویزان کردند و چون مکان اختفای سلاح مجاهدین را نشان نداد سرش را در آتش گداخته‌ای فرو بردند. دیگری را چون اقرار نکرد با دینامیت منفجرکردند و جوان مقاومی را به درختی بستند و یک بازویش را به ماشینی متصل کردند و چون حاضر نشد اطلاعاتی را در اختیار این متجاوزان درنده‌خو قرار دهد، آن خودرو را به حرکت درآوردند و بازویش را از بدنش جدا کردند و او بعد از تحمل درد شدید، بر اثر خونریزی درگذشت.

رسوایی عملکرد دولت فرانسه به حدی رسید که حتی مؤلفان فرانسوی بر ضد این قساوت‌ها مطالبی منتشر کردند. برخی از این آثار به زبان عربی ترجمه شده‌اند. همچنین جراید فرانسوی طی مقالات و گزارش‌هایی پرده از روی جنایات فرانسویان در الجزایر برداشتند. روش‌های مذموم غیرانسانی فرانسویان علیه مردم الجزایر به‌قدری فضاحت‌بار بود که متجاوزان کوشیدند عملیاتی چون تجاوز به بانوان این خطه و کشت و کشتارهای فجیع را به جبهه آزادی‌بخش الجزایر نسبت دهند؛ اما فرانسویان متوجه نبودند که بین سلحشوران و اهالی الجزایر فاصله‌ای وجود ندارد و همسران همان زنانی که به آنان تجاوز شده بود، در جبهه مبارزه با استعمار فرانسه مشغول نبرد بودند. خانه‌هایی را که توسط فرانسویان با خاک یکسان می‌شدند، همین مجاهدان ساخته و در ارتفاعات مجاور آنها سنگربندی کرده بودند.

هنگامی که انتشار این اکاذیب موثر واقع نشد، فرانسوی‌ها اعلام کردند که نهضت رهایی‌بخش الجزایر از خارج الهام می‌گیرد. همچنین کوشیدند جریان‌هایی ضد انقلابی به وجود بیاورند و از این طریق به اختلافات محلی، قومی، نژادی و طبقاتی دامن بزنند. اما سرانجام طراحان این حیله‌های گوناگون در برابر ملت مسلمان الجزایر وا ماندند. دیگر از کارهایشان سر در نمی‌آوردند و قواعد کلاسیک و طرح‌های آنان دیگر کارایی نداشت. مقامات فرانسوی هردم از واقعیت صلابت و استقامت و پایداری یک ملت مسلمان فاصله می‌گرفتند و جنبه‌های توهمی و خیالبافی آنان رو به فزونی می‌رفت.(۱۱)

 

  1. نهضتی فراگیر علیه فرانسویان اشغالگر

امت مسلمان الجزایر یکدل و یکپارچه، با تکیه بر ارزش‌های اسلامی برای تحصیل استقلال راستین به نبردی مستمر با اشغالگران فرانسوی روی آورد و از همان آغاز هسته‌های مقاومت تشکیل شدند. شهر تلمسان از کانون‌های مهم شکل‌گیری این نهضت بود وتلمسان یادآور دوران فرمانروایی عده‌ای از سادات حسنی با عنوان ادارسه منسوب به ادریس‌بن عبدالله، نواده امام حسن مجتبی(ع) بود. امیر عبدالقادر الجزایری که از نوادگان این سادات و اهل تلمسان بود، رهبری قیام علیه فرانسویان را به عهده گرفت و می‌توان گفت استقلال الجزایر را با جهاد آشتی‌ناپذیر خود پایه‌گذاری کرد. او که آراسته به علم و فضیلت بود و با افکار و عقاید اصلاح‌طلبانه زمانه خود آشنایی داشت. طوایف و اقشار گوناگون مردم الجزایر را بر اساس اعتقادات اسلامی متحد و منسجم و ضربات شدیدی را به نیروهای فرانسوی وارد کرد.

بعد از مبارزات امیر عبدالقادر، قیام‌های مردمی با انگیزه‌ اسلامی تداوم یافتند. علمای مسلمان در این نهضت نقش بارزی را ایفا کردند. جمعیت علمای مسلمین در نیمه بهار ۱۳۱۰ در الجزیره، مرکز حکومت الجزایر، بنیان نهاده شد و هفتاد و دو عالم الجزایری با گرایش‌های گوناگون در آن عضویت داشتند. این جمعیت هدف خود را احیای اسلام، قرآن و سنت اعلام کرد. تشکل مزبور به جبهه آزادی‌بخش ملی الجزایر که با قوای فرانسوی در حال نبرد بود، پیوست و به تقویت معنوی آن اهتمام ورزید.(۱۲)

به‌موازات برنامه‌های رزمی و بسیج نیروها برای ستیز با اشغالگران، برنامه‌هایی فرهنگی و اجتماعی نیز پی گرفته شدند. مبارزه علیه منکراتی چون مصرف مشروبات الکلی چنان جدی و هشداردهنده بود که مردم را از شرابخوارگی بازداشت. چون جوانان مفاسد شراب را درک کردند، از بی ‌بند و باری دست برداشتند و به سوی مساجد و مراکز دینی روی آوردند و برای حماسه‌آفرینی و ستیز با بیگانه آماده شدند. بساط صوفی‌گری برچیده شد و انجمن‌های علمی و فکری شکل گرفتند و برای ارتقای افکار عمومی به فعالیت‌های مطبوعاتی و انتشاراتی روی آوردند.(۱۳)

سرانجام پس از آنکه شعله‌های انقلاب در هفتاد نقطه کشور شعله‌ور شد، مردم الجزایر حدود هشت سال با ارتش فرانسه جنگیدند و در نهایت با تقدیم یک میلیون شهید در سال ۱۳۴۱ شمسی از زیر یوغ اسارت فکری و فرهنگی و سیاسی فرانسه رهایی یافتند و استقلالشان را به دست آوردند.(۱۴)

 

  1. آتش‌افروزی در لبنان

لبنان کوچک‌ترین کشور خاورمیانه بعد از بحرین است و در آسیای غربی و در ساحل شرقی دریای مدیترانه قرار دارد. یازده فرقه مسیحی، پنج فرقه اسلامی و یک فرقه یهودی در لبنان به رسمیت شناخته شده‌اند، اما شیعیان بزرگ‌ترین جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند.(۱۵)

در اواسط قرن نوزدهم میلادی میان دو اقلیت مارونی و دروزی که اولی از حمایت فرانسه و دومی از حمایت انگلستان برخوردار بود، جنگ‌های داخلی خونینی درگرفت. فرانسویان به این بهانه مستقیماً مداخله و در لبنان و سوریه که توسط امپراتوری مسلمان عثمانی اداره می‌شد، نیرو پیاده کردند. آنگاه این دو دولت زورگوی اروپایی در حدود ۱۲۴۰ شمسی قوانینی را بر لبنان تحمیل کردند که به موجب آن این کشور توسط یک حاکم مسیحی اداره می‌شد.

در ۱۲۹۹ شمسی لبنان بزرگ به اضافه بیروت و بقاع و نواحی دیگر به وجود آمد، اما سه سال بعد جامعه ملل، سوریه و لبنان را رسماً تحت قیمومیت فرانسه قرار داد. در این دوره آرامش و امنیت از لبنان رخت بربست، حکومت در دست یک فرماندار عالی فرانسوی بود که کارگزارانش با مسیحیان، به‌خصوص مارونی‌ها بهترین رفتارها را داشتند؛ ولی در برخورد با شیعیان وحشیانه عمل می‌کردند.

فرانسویان در لبنان فساد و تباهی را رواج دادند و حرمت موازین شرعی، احکام اسلامی و سنت‌های مسلمانان و شیعیان را مخدوش کردند. در این میان علامه سید عبدالحسین شرف‌الدین به اقتضای وظیفه شرعی، پا به عرصه پیکار با این متجاوزان نهاد و خون غیرت اسلامی را در شریان‌های مسلمانان به جریان درآورد و احساسات پاک مذهبی مردمان مسلمان را علیه بیگانگان تحریک و تهییج کرد. هنگامی که فتوای جهاد از سوی این عالم بزرگ شیعی صادر شد و علمای مسلمان از فتوای وی پشتیبانی کردند؛ او سوگند یاد کرد همان‌گونه که از جان، ناموس و آبروی مسلمانان حفاظت می‌کند، از مسیحیانی هم که در کنار مسلمانان زندگی می‌کنند و با بیگانگان همکاری ندارند حمایت خواهد کرد و بدین‌گونه حربه فرانسوی‌های مهاجم را از دستشان گرفت و برای نفوذ سیاسی آنان در لبنان عذری را بر جای نگذارد.

حاکمان فرانسوی که می‌دانستند شرف‌الدین با صدور فتوای جهاد، مردم مسلمان لبنان را علیه اشغالگران بسیج کرده و شعله‌های مبارزه را برافروخته است و اکنون بیت او کانون اجتماع نیروهای مجاهد و انقلابی شده است و هر روز طوماری در حمایت از او می‌رسد؛ مزدوری را مأمور تفتیش و کنترل خانه شرف‌الدین و دستگیری وی کردند. اما شرف‌الدین که از فراستی ایمانی برخوردار بود و پیش‌بینی می‌کرد که امکان دارد دشمنان به محل اقامتش بریزند و اسناد و مدارک ضد حاکمان فرانسوی را به دست آورند و آنها را دستاویز جسارت به او قرار دهند و علمای امضا کننده نامه‌ها و طومارها را شناسایی و دستگیر کنند. تمام اعلامیه‌ها، نامه‌های سیاسی و مدارک دیگر را به امینی دلسوز، یعنی مادر مهربان و هوشیار خود تحویل داد تا آنها را مخفی نگه دارد. مزدوری که ابن حجاج نام داشت وقتی از یافتن اسناد و اوراق سیاسی در منزل شرف الدین مأیوس شد، دست او را گرفت تا سید را با خود ببرد، اما شرف الدین نگاهی رعب‌انگیز به وی افکند و چنان او را به عقب پرتاب کرد که به پشت زمین خورد و لرزه بر اندامش مستولی شد. پس وی با صدای لرزانی به التماس افتاد و با خفت و خواری خود را از خانه این دانشمند مجاهد و شجاع بیرون کشید.

هنگامی که شیعیان متوجه این گستاخی شدند، از شرف الدین اذن قیام علیه فرانسویان را خواستند، اما آن بزرگوار از فداکاری مردم تشکر کرد و گفت فعلاً به دیار خود برگردید و منتظر فرمان باشید. سپس شرف‌الدین شبانه همراه خانواده‌اش شهر صور را ترک کرد و به وطنش، آبادی شحور رفت. وقتی مزدوران مسلح به خانه‌اش رفتند و او را نیافتند، با نهایت قساوت این بیت را که مأمن محرومان و بی‌پناهان و مرکز علم و دانش بود به آتش کشیدند. در این حریق تعدادی از آثار خطی وی به کام آتش فرو رفت، حادثه‌ای که او را تا آخر عمر آزار می‌داد.(۱۶)

 

  1. استمرار شرارت

فرانسه نفوذ سیاسی خود را بر سوریه و لبنان گسترش داد و در سال ۱۳۱۸ شمسی اقدام به لغو تمام مظاهر آزادی در این دو سرزمین کرد. مجلس نمایندگان را منحل و توسط حکومتی دست نشانده فضای تیره و تاری را بر تمام نقاط مزبور مستولی کرد. این حضور زورگویانه و توأم با دیکتاتوری و اختناق هرگز با اقبال اهالی روبه‌رو نشد و همواره مقاومت‌های مردمی علیه آنان صورت گرفت.

ناگفته نماند که حزب کمونیست به‌طور علنی و عملی از حضور استعماری فرانسه حمایت می‌کرد. در جبل دروز لبنان کارگزاران فرانسوی به حیله بسیار مزورانه و توأم با دئانتی علیه سران قبیله دروز متوسل شدند. بدین معنا که آنان را به ضیافت شامی دعوت و تمام آنان را دستگیر و زندانی کردند. پس از این حادثه، بلافاصله خیزشی در سراسر این ناحیه شکل گرفت و به صورت قیامی گسترده برای آزادی از چنگال استعمار فرانسه درآمد. به دنبال آن حکومتی در دروز تشکیل شد و در اعلامیه‌ای از مردم خواست برای نبرد در راه استقلال بسیج شوند.

در همین اثنا برای اینکه مقاومت مردمی وسیع‌تر و سازمان‌یافته‌تر نشود، فرانسه با تبانی آمریکا به اختلافات فرقه‌ای و طایفه‌ای دامن زد تا آنها به جان یکدیگر بیفتند و تضعیف شوند. البته در پشت صحنه مارونی‌ها تقویت می‌شدند تا اگر فرانسویان منطقه را ترک کردند، این طایفه منافع متجاوزان را دنبال کنند. در ادامه مبارزه برای بیرون راندن فرانسه و ایجاد نظام سیاسی مستقل از سال ۱۳۲۰ شمسی مجدداً اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها در بسیاری از شهرهای لبنان به راه افتاد و فشارها روزافزون شدند تا آنکه در فضایی آکنده از رقابت‌های انگلیس و فرانسه و با مقاومت گروه‌های میهنی کشور، کمیته فرانسه آزاد، در پاییز همین سال ناگزیر شد بیانیه‌ای رسمی را منتشر کند و اعطای استقلال به لبنان را اعلام دارد.

یکی از خیانت‌های فرانسه طرحی است که با تکیه بر آن رئیس‌جمهور از میان مسیحیان مارونی مذهب برگزیده می‌شود. نخست‌وزیر سنی مذهب، رئیس مجلس شیعه است و عده‌ای از وزرای کابینه از میان نمایندگان سایر فرقه‌های مهم برگزیده می‌شوند، اما امور سیاسی، نظامی و اقتصادی عملاً در دست رئیس‌جمهور است. آشفتگی‌ها، بحران‌ها، درگیری‌های خونین فرقه‌ای و قبیله‌ای که در سنوات بعد امنیت، آرامش و ثبات سیاسی اجتماعی لبنان را تهدید و خدشه‌دار کرد و همچنان ساکنان این سرزمین را آزار می‌دهد و لبنان را از مسیر توسعه و ترقی باز می‌دارد، میراث شوم فرانسه است.(۱۷)

 

پی‌نوشت:

۱- تاریخ تمدن اسلام و عرب، پروفسور گوستاولوبون، ص ۳۸۳-۳۹۳٫

۲- نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، عبدالرضا نکته‌سنج، ص۱۷۰٫

۳- تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا، شکیب ارسلان، ص ۶۰، ۲۸۸، ۲۹۱٫

۴- نک: نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص ۱۸۸-۲۰۲٫

۵- مسلمانان اروپایی غربی، ص ۲۶-۲۷، اسلام در اروپا، ص۳۸٫

۶- نقشه‌های استعمار در راه مبارزه با اسلام، محمد محمود صراف، ص ۱۶-۲۱٫

۷- حاضر العالم الاسلامی، ص ۸، ۱۶، ۴۷، الصراع بین الفکر الاسلامیه و الفکر العربیه، ص۶۳، ۸۸ و ۹۰، راه و بیراهه، ص ۳۸، ۵۶ و ۱۱۰٫

۸- اسلام در آفریقا علی بیگدلی، ص ۲۱-۲۲، نبرد اسلام در آفریقا، ح ۲، ص۱۸۶٫

۹- آفریقای سیاه غربی و مرکزی، ژان سوره کانل، ص ۲۴۱٫

۱۰- تاریخ آفریقا، تألیف و ترجمه ع. دخانیاتی ، ص۱۸۵-۱۸۶، گزیده‌ای از تاریخ غرب آفریقا، تالابی لوکان، ص۱۱۰-۱۱۸٫

۱۱- حرکت اسلامی معاصر الجزایر، سیدهادی خسروشاهی، ص ۲۲، انقلاب آفریقا، فرانتس فانون، ص ۸۵ و ۹۳٫

۱۲- الثوره الجزایریه، ص ۲۰، مظاهر المقاومه الجزایریه، ص ۱۱، اسلام‌گرایی در الجزایر، ص ۱۶، حرکت اسلامی معاصر الجزایر، ص ۷۹-۸۰٫

۱۳- شروط النهضه، ص۴۲، الطراع الفکری، ص۱۱۴ و ۱۲۴٫

۱۴- سرزمین اسلام، ص۴۱۱، جغرافیای کشورهای مسلمان، ص۱۳۷٫

۱۵- فرهنگ سیاسی لبنان، ص ۱۳، سرزمین اسلام، ص ۱۶۳، دانشنامه دانش‌گستر، ج ۱۴، ص ۳۹۸، گیتاشناسی نوین کشورها، ص۳۸۵٫

۱۶- بنگرید مقدمه کتاب النص و الاجتهاد، علامه شرف الدین.

۱۷- جنگ برای لبنان، رابنیوویچ، ص۲۷، فرهنگ سیاسی لبنان، ص۲۳، مباحث کشورها و سازمان‌های بین‌المللی، ج ۱۷، ص ۸ و ۳۲، نگاهی به لبنان، ص۲۵-۲۹، لبنان به روایت امام موسی صدر و دکتر مصطفی چمران، ص۹۴، شناختی از سرزمین لبنان، شهید چمران، ص ۳۵-۳۶، سرزمین اسلام، ص ۱۶۵٫

30آوریل/21

از خطا، چشم بپوشیم و گذشت کنیم

اشاره: در شماره‌های پیشین، هفده گام از مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» تقدیم گردید. در ادامۀ این مبحث و در ابتدای گام هجدهم، به لزوم چشم‌پوشی از خطا بر اساس آیات و روایت اشاره می‌گردد:

 

۱٫دیدن خطا و شمارش آن هنر نیست. هنر، آن است که خطا را ببینی، امّا نبینی!

در بسیاری از مشاوره‌ها، وقتی سخن از گذشت به میان می‌آید، معمولاً این جمله‌ها شنیده می‌شود: «حقّم است»، «مگر چیزی بیشتر از حقّم خواستم؟»، «تا کی از حقّم بگذرم؟»، «مگر خواستن حق، جرم است؟»، «از قدیم گفته‌اند حق، گرفتنی است، نه دادنی» و … .

به‌راستی این سخنان، شما را به یاد کجا می‌اندازد؟ اتاقی که در یک سوی آن قاضی و در سوی دیگر آن، متّهم و شاکی نشسته‌اند؛ یعنی دادگاه.

زندگی، دادگاه نیست. زندگی، زندگی است و قواعد مخصوص به خود را دارد. اگر گذشت در خانواده تبدیل به یک فرهنگ نشود، پایه‌های آن زندگی به‌شدّت لرزان خواهد شد. گذشت یعنی چشم پوشیدن از حق خویش. این اشتباه است که برخی خیال می‌کنند همیشه باید حق را گرفت. در بسیاری از موارد اختلاف، باید از حق گذشت.

پیش از آنکه از اشتباه دیگری گذشت کنی، باید از «منِ» خود بگذری. سرّ رسیدن به خدا هم عبور از «من» است. اگر اهل گذشت، مقرّب درگاه خدایند، از آن روست که از «منِ»شان عبور کرده‌اند. فاصلۀ میان تو و خدا، فقط همین یک قدم است: عبور از «من». باید از «من» گذشت. آنها که در «من» می‌مانند، به «او» نمی‌رسند. تا وقتی که با «من» دوستی، با «او» غریبه‌ای. برای همین است که برای نزدیک‌ترین موجود، از ضمیر غایب استفاده می‌کنی. وقتی که «من»ِ تو از میان رفت،‌ «او» را حس می‌کنی؛ نزدیک‌تر از تو به تو. اشتباه نکن «من»، نزدیک‌ترین به تو نیست. بیشترین فاصله را از تو، «من» دارد. توهُّم نزدیکی «من» به تو، روزگارت را سیاه کرده. کسی نزدیک‌تر از «او» به تو نیست. راز نزدیک شدن تو به «او»، فهمیدن فاصلۀ زمین تا آسمان میان «تو» و «من» است. این فاصله را که دیدی، با «من»، احساس غربت می‌کنی. در این غربت است که پای «او» به میان کشیده می‌شود. پیچیده حرف نمی‌زنم. توهُّم نزدیکی «من» به توست که حرف‌هایم را پیچیده کرده است.

البتّه به صورت طبیعی، گذشت در خانه انجام می‌گیرد؛ به‌ویژه از طرف خانم‌ها. مثلاً زن خانه که غذا می‌پزد و ظرف می‌شوید، از حقّ خود گذشته و این کار را می‌کند؛ چون پختن غذا و شستن ظرف، وظیفۀ شرعی و قانونی زن خانه نیست؛ بلکه تقسیم کاری است که زن با گذشت از حقّ خویش، آن را پذیرفته است. این فرهنگ باید در تمام ابعاد زندگی جاری شود. البتّه این در صورتی است که دو طرف به اصل زندگی راضی باشند. گاهی ممکن است زن و مردی به این نتیجه رسیده باشند که نمی‌توانند با هم زندگی کنند. اگر این نتیجه، واقع‌بینانه و دور از احساسات و تصمیم‌های لحظه‌ای باشد، با در نظر گرفتن نکاتی که در بحث کفویّت گفتیم، تصمیم نهایی در زندگی را باید گرفت.

 

۲٫فرهنگ گذشت در معارف دینی

گذشت، در معارف ناب دینی، از بهترین صفات

رسول خدا(ص) فرمودند: «آیا شما را از بهترین خصلت‌های دنیا و آخرت آگاه نکنم؟ بخشودن کسی که به تو ستم کرده و برقراری ارتباط با کسی که از تو بُریده و نیکی به کسی که به تو بدی کرده و عطا کردن به کسی که از تو دریغ کرده است.»(۱)

معرّفی شده و جلوۀ مردانگی اهل بیت(ع) در گذشتِ آنها نمایان شده است.

امام صادق(ع) فرمود: «ما خاندانی هستیم که مردانگی ما، گذشت از کسی است که به ما ستم کرده است.»(۲)

برای اینکه شایستۀ نام نیکوکار شویم، باید از خطای همسر خود بگذریم.

اسحاق‌بن عمّار می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: «حقّ زن به عهدۀ مرد چیست که اگر مرد آن را بر آورد، نیکوکار خواهد شد؟» فرمود: «او را سیر کند و بپوشاند و اگر کار جاهلانه‌ای کرد، او را ببخشد.»(۳)

در سیرۀ اهل بیت(ع) نیز مشاهده می‌کنیم که آن بزرگواران، از خطای همسرشان چشم‌پوشی می‌کردند.

امام صادق(ع) فرمود: «پدرم همسری داشت که او را آزار می‌داد؛ امّا پدرم او را می‌بخشید.»(۴)

در فرهنگ ناب اسلامی، نه تنها به ما توصیه می‌کنند چشمتان را بر بدی‌های طرف مقابل ببندید؛ بلکه سفارش می‌کنند بدی‌ها را به وسیلۀ خوبی پاسخ دهید.

«ادفَع بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ؛ بدى را به شیوه‏اى نیکو دفع کن.»(۵)

به‌راستی اگر چنین فرهنگی در رابطۀ میان زن و شوهر حاکم شود، آیا اختلافات میان آن دو، می‌تواند به‌راحتی بنیان خانواده را متزلزل کند؟

در معارف اسلامی، آثاری برای گذشت بر شمرده‌اند که دل‌ها با شنیدن آن، مشتاقِ گذشت می‌شوند؛ آثاری مانند سهولت حساب در قیامت. که همۀ ما نگران آن هستیم.

امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از [نشانه‌های] کمال ایمان آن است که بدی کننده را به نیکی پاداش دهی.»(۶)

یکی از آفات بزرگی که زندگی مشترک را تهدید می‌کند، کینه‌هایی هستند که به دلایل مختلف بین زن و شوهر، ایجاد می‌شوند. تا این کینه‌ها وجود داشته باشند، بسیاری از تلاش‌ها برای اصلاح روابط، بی‌نتیجه خواهند بود. یکی از عوامل زدودن کینه‌ها، گذشت است.

امام زین العابدین(ع) در دعای خویش از خداوند متعال چنین درخواست می‌کند: «بار الها! بر محمّد و آل محمّد، درود فرست و مرا توفیق ده تا با کسی که نسبت به من غش ورزیده، خیرخواهی کنم و کسی را که از من قهر کرده، با دوستی پاداش دهم و کسی را که از من دریغ کرده، با بخشش، عوض دهم و کسی را که از من بُریده، با پیوستن پاداش دهم و از آنکه از من غیبت کرده، به نیکی یاد کنم.»(۷)

مشکلات بزرگ یک زندگی، معمولاً از وقتی شروع می‌شود که زن و شوهر در حالی که زیر یک سقف زندگی می‌کنند، از نظر قلبی از هم فاصله گرفته باشند. دور بودن دل‌ها از یکدیگر، حلّ بسیاری از اختلافات را مشکل و گاه غیرممکن می‌کند. گذشت یکی از عواملی است که می‌تواند دل‌ها را به هم نزدیک و زمینه را برای یک زندگی شاد، فراهم کند.

امام باقر(ع) از قول پدرانش از رسول خدا(ص) نقل کرده که ایشان فرمود: «وقتی روز قیامت فرا می‌رسد، منادی ندا می‌دهد، به‌گونه‌ای که همۀ اهل محشر می‌شنوند که اهل فضل کجایند؟ در این هنگام عدّه‌ای از مردم بلند می‌شوند و ملائکه نیز در مقابلشان قرار می‌گیرند و از آنها می‌پرسند: «فضیلتی که شما به آن آراسته شده‌اید، چیست؟» آنان در پاسخ می‌گویند: «با ما به جهالت برخورد می‌شد و ما تحمّل می‌کردیم و با ما به بدی رفتار می‌شد و ما گذشت می‌کردیم.» در این هنگام منادی از نزد خداوند متعال ندا می‌دهد: «بندگان من راست می‌گویند. راهشان را باز کنید که بدون حساب، وارد بهشت شوند.»(۸)

وقتی که ما در مقابل کار بد همسرمان مقابله به مثل نمی‌کنیم؛ بلکه گذشت می‌کنیم و پاسخ او را به نیکی می‌دهیم، میان ما رفاقتی مثال زدنی ایجاد می‌شود که ارزش آن با انتقامی که می‌خواستیم بگیریم، قابل مقایسه نیست.

رسول خدا(ص) فرمودند: «از یکدیگر گذشت کنید که در این صورت کینه‌هایی که در میان شماست، از بین خواهند رفت.»(۹)

عزّت و شخصیّت، مطلوب هر انسانی است؛ امّا آنچه در اینجا مهم است، تعریف عزّت و شخصیّت است. در تعریف شخصیّت از نگاه دینی، همان ‌طور که پیش از این آمد، باید گفت:

اوّل. عزّت، از آنِ خداست.

مردی از خدمتکاران خود به رسول خدا(ص) شکایت کرد. ایشان فرمود: «از آنان بگذر تا دل‌هایشان را با خود، آشتی دهی.»(۱۰)

دوم. هر کسی که به دنبال عزّت می‌گردد، باید آن را از خداوند، طلب کند.

«وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لاَ السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ و نیکى با بدى یکسان نیست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است، دفع کن. آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یکدل مى‏شود.»(۱۱)

سوم. مسیر به دست آوردن عزّت، فقط بندگی است. «اِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً؛ عزّت، همه از آنِ خداست.»(۱۲)

یکی از مصادیق بندگی که بر عزّت انسان می‌افزاید، گذشت است.

«مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً؛ هر کس عزّت مى‏خواهد، عزّت، یکسره از آنِ خداست.»(۱۳)

پیش از این اشاره کردیم که اگر هدف زندگی، خداوند باشد، تعریف ما از واژه‌های کلیدی زندگی، تغییر خواهد کرد؟ یکی از این واژه‌ها، پیروزی است. گذشت، انسان را به خداوند نزدیک می‌کند. پیروزی هم یعنی نزدیک شدن به هدف. البتّه گذشت، علاوه بر این، مسیر انسان را برای رسیدن به مقاصد خود در این دنیا نیز کوتاه و هموار می‌کند.

امیر مؤمنان علی(ع) در مناجات خود با خداوند فرمود: «خداوندا! برای من در عزّت همین بس که بندۀ تو باشم و برای فخرم همین بس که تو پروردگار من هستی.»(۱۴)

 

۳٫یادمان باشد که:

  1. گذشت حقیقی گذشتی است که در آن، عتاب و سرزنش نباشد. وقتی ما از کار بدی که دیگری در حقّمان انجام داده، گذشت می‌کنیم، نشانۀ صداقتمان‌ در این گذشت، آن است که دیگر او را برای کار زشتی که مرتکب شده، سرزنش نکنیم.

رسول خدا(ص) فرمود: «بر شما باد گذشت؛ زیرا گذشت جز بر عزّت بنده نمی‌افزاید. بنابراین از یکدیگر  گذشت کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند.»(۱۵)

  1. همیشه برای خراب کردن وقت هست. آنچه ممکن است فرصتش از دست برود، اصلاح است. ممکن است ما گاهی به اشتباه گذشت کنیم؛ امّا باید قبول کرد که گذشتِ اشتباهی، آثار سوء کمتری از برخورد تندِ اشتباه دارد.

همچنین ایشان فرمود: «هر که از ستمی که در حقّ او شده گذشت کند، خداوند به جای آن در دنیا و آخرت به او عزّت عطا می‌کند.»(۱۶)

  1. گذشت، باید از هر دو طرف باشد؛ امّا این بدان معنا نیست که اگر مثلاً زن گذشت کمتری داشت، مرد بگوید که من هم می‌خواهم به اندازۀ زن گذشت داشته باشم. این دیگر گذشت نیست؛ معامله است. در اصل، کسی که به اندازۀ طرف مقابل خود گذشت می‌کند، گذشت نکرده؛ بلکه وظیفۀ خود را در مقابل همسرش انجام داده است.

امام باقر(ع) فرمود: «سه چیز است که خداوند به وسیلۀ آنها جز بر عزّت مسلمان نمی‌افزاید: گذشت از کسی که به او ظلم کرده، عطا کردن به کسی که او را محروم کرده و برقراری ارتباط با کسی که از او بُریده است.»(۱۷)

اوج هنر زن یا شوهر آنجاست که گذشت خود را بدون چشمداشت انجام دهند، نه به اندازۀ گذشت همسرشان.

 

۴٫گذشت و جسور شدن طرف مقابل

شاید بگویید گذشتِ بیش از اندازه ممکن است همسرمان را جسور کند. در پاسخ باید به شما بگویم:

اوّل آنکه قبول داریم که برخی از انسان‌ها با دیدن گذشتِ بسیار، جسارت بیشتری برای زیر پا گذاشتن حق پیدا می‌کنند.

امام رضا(ع) فرمود: «هرگز دو گروه با هم رو به رو نشدند مگر آنکه با گذشت‌ترین آن دو پیروز شد.»(۱۸)

دوم آنکه بسیاری از انسان‌ها هم با دیدنِ گذشت، سعی می‌کنند خود را اصلاح ‌کنند. خاصیّت گذشت، این است که طرف مقابل را شرمنده و در او احساسی را ایجاد می‌کند که عمل خطای خود را جبران کند.

سوم آنکه اگر کسی با گذشت، جسارت بیشتری برای خطاهای بیشتر پیدا می‌کند، باید با توجّه به گام «گفتگو و مشاوره» با او برخورد کرد، نه با رفتارهایی که نه تنها مشکل زندگی را حلّ نمی‌کنند؛ بلکه آتش اختلاف را در میان زن و شوهر شعله‌ورتر کرده و نور محبّت را کم‌سوتر می‌کنند.

امیر مؤمنان علی(ع) نیز فرمود: «کسی که به خاطر گناه، کسی را سرزنش کند، [در حقیقت] گذشت نکرده است.»(۱۹)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫الکافی، ج۲، ص۱۰۷

۲٫الخصال، ج۱، ص۱۰

۳ . ‌الکافی، ج۵، ص۵۱۰

  1. همان، ص۵۱۱٫
  2. سورۀ مؤمنون: ۲۳، آیۀ۹۶٫

۶٫عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷۰

۷٫الصحیفه السجّادیّه، دعای بیستم: دعای «مکارم الأخلاق»

  1. بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۱۹
  2. الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۰۸٫
  3. مستدرک الوسائل، ج۹، ص۷
  4. سورۀ فصّلت: ۴۱، آیۀ۳۴
  5. سورۀ یونس: ۱۰، آیۀ ۶۵
  6. سورۀ فاطر: ۳۵، آیۀ۱۰
  7. الخصال، ج۲، ص۴۲۰
  8. الکافی، ج۲، ص۱۰۸٫
  9. الأمالی، طوسی، ص۱۸۲٫
  10. الکافی، ج۲، ص۱۰۹٫
  11. همان، ص۱۰۸
  12. عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷۷
  13. الکافی، ج۲، ص۱۰۸
30آوریل/21

صله رحم پل مهربانی به سوی محبت الهی

اشاره:

رابطه انسان با خانواده و پایبندی به صله رحم یکی از شاخص‌های مهم سبک زندگی اسلامی است که در پرتو آن زندگی اجتماعی و محبت در میان خانواده‌ها پررونق‌تر می‌شود. صله رحم مرتبط با محبت الهی است. بر همین اساس قوی‌تر بودن صله رحم تأثیرگذار در محبت الهی است. صله رحم دارای مراتب تشکیکی است که از محبت و پیوند با والدین تا محبت و پیوند با اهل‌بیت«ع» را شامل است. پایبندی به صله رحم تأثیر شگرفی در افزایش عمر انسان دارد و به مقیاس پایبندی به آن عمر نیز افزایش پیدا می‌کند.

 

الف: رابطه صله رحم با محبت الهی

صله رحم در بردارنده دو واژه «صله» به معنای پیوستن و«رحم» در معنای استعاره‌ای به معنی قرابت و خویشاوندی است. صله رحم در زیرمجموعه «محبت بین مؤمنین» قرار می‌گیرد. محبت الهی مراتبی دارد و راه رسیدن به ولایت و محبت الهی از طریق ولی الهی است. مرتبه بعدی تحقق ولایت و محبت ولی الهی و قدم عملی آن، محبت مؤمنین به همدیگر است. در حقیقت اطاعت از ولی الهی، انسان را به اطاعت از خدا و محبت ولی الهی انسان را به محبت خدا می‌رساند. حقیقت ولایت الهی و معصومین«ع» در ارتباطات محبت‌آمیز مؤمنین با یکدیگر جلوه می‌کند که تجلّی حقیقت ولایت خداوندند.

بنابراین اهمیت صله رحم در رسیدن انسان به محبت الهی است که واسطه آن در مرحل اول محبت و ولایت اهل بیت(ع)و در مرحله ثانی حفظ رابطه بین مؤمنین است. بر همین اساس صله رحم هر قدر قوی‌تر باشد قرب به خداوند بیشتر و حقیقت وجودی انسان کامل‌تر می‌شود.

 

ب: مراتب صله رحم

صله رحم در مجموعه محبت با مؤمنین قرار می‌گیرد و به دو بخش واجب و مستحب تقسیم می‌شود. صله رحم واجب در بخش خویشاوندان نسبی است که از زمان تولد شکل می‌گیرد و شامل پدر، مادر، فرزندان، برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان است. به فرمایش مراجع بزرگوار صله رحم شامل کسانی است که با انسان در یک رحم شریکند و از اقارب به شمار می‌آیند.

۱٫ صله رحم نسبت به والدین

پدر و مادر در میان  اقوام یاد شده از اهمیت بالایی برخوردارند، به گونه‌ای که قرآن کریم بعد از توحید ودوری از شرک، مهم‌ترین فریضه را احترام به پدر و مادر می‌داند. «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً:(۱) بگو بیایید تا برایتان‌ بخوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده، اینکه چیزى را با او شریک نکنید و با پدر و مادر به نیکى رفتار کنید.»

رابطه محبت‌آمیز با والدین نقش مهمی در طولانی شدن عمر دارد، به گونه‌ای که باید با والدینی که دیندار هم ‌نیستند، حفظ حرمت کرد. یکی از یاران پیغمبر(ص) خدمت حضرت آمد و درخواست کرد که به مصاف پدرش که در صف کفر قرار داشت، به مبارزه برود، پیغمبر اجازه ندادند و فرمودند: «پدرت کافر و مهدورالدم است و باید کشته شود، اما شما که مسلمان ومؤمن هستی این کار را نکن، زیرا عمرت کم می‌شود.» اما آن جوان مسلمان سه بار از پیغمبر(ص) درخواست جنگ می‌کند و می‌گوید: «اگر اجازه بدهید، راضی هستم عمرم کم بشود، اما این کافر را بکشم.» آنگاه پیغمبر(ص) به او اجازه می‌دهند. او نیز به جنگ پدر می‌رود و او را می‌کشد و خودش هم مدتی بعد از دنیا می‌رود.

صله رحم و خدمت به والدین جبران‌کننده زحمات آنها نیست، زیرا اهداف پدران و مادران با فرزندان در خدمت متفاوتند. کسی خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: « پدر و مادر من پیر و از کارافتاده‌اند و من همان خدمتی را که آنان در طفولیت در حق من کردند،‌ به آنها می‌کنم، آیا حق آنها را ادا کرده‌ام؟» حضرت فرمودند: «خیر. آنها در حالی که بقای تو را می‌خواستند، به تو محبت و خدمت می‌کردند و تو در حالی که می‌دانی آنها می‌میرند به آنها خدمت و محبت می‌کنی.»(۲)

اهمیت تکریم والدین هنگامی معلوم می‌شود که انسان ارتباط عمیق میان این آثار و احسان به والدین را بداند. نظام علیتی دقیق بین احسان به والدین و این امور بسیار بدیهی است و برکات خدمت به والدین در طول زمان خود را نشان می‌دهند. در مورد مقام معظم رهبری نقل شده است که ایشان در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودند. در آن مقطع پدر ایشان مشکل بینایی پیدا کرده و مایل بود که ایشان به مشهد بروند. مقام معظم رهبری در این باره از استادشان مشورت خواستند و استادشان گفت: «آن خدایی که در قم شما را رشد می‌دهد، در مشهد هم می‌تواند این کار را بکند.» ایشان به خاطر رعایت حرمت پدر و مادرشان به مشهد رفتند و خداوند برکات فراوانی را شامل حال ایشان کرد.

  1. صله رحم نسبت به اهل‌بیت(ع)

صله رحم دایره وسیعی دارد و ورای رابطه با خویشاوندان شامل مؤمنین و اولیای الهی، اهل بیت(ع)، عالمان دینی و برادران دینی نیز می‌شود. البته صله با اهل‌بیت(ع) اصل، پایه و اساس است، به گونه‌ای که برخی روایات صله را بر دو بخش صله طینی (رحم ارحامی) و صله دینی (رحم ال محمد«ص») تقسیم می‌کنند.

از حضرات معصومین«ع» نقل شده است که حقیقت رحم امت، ما هستیم که شما را به رحم حقیقی عالم و رحمت الهی می‌رسانیم. همچنانکه در بخش اخوت، ولایت مؤمنین به ولایت اولیای الهی می‌رسد و ولایت آنها سبب‌ساز رسیدن به ولایت الهی است؛ در این بخش نیز می‌توان از طریق صله رحم به رحم حقیقی عالم که اهل‌بیت«ع» هستند، به رحمت الهی ‌رسید. بر همین اساس اگر پدر یا ارحام، واسطه فیض در تولد انسان هستند، پیامبر(ص) و علی(ع) پدران واقعی این امت و واسطه فیض حقیقی هستند: «انا و علی ابوا هذه الامه من و علب پدران این امت هستیم.»(۳) اگر پدر ظاهری زمینه‌ساز تولد دنیایی است، اهل‌بیت(ع) واسطه تولد و رشد و بقا هستند.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «رَحم آویخته به عرش است.» و : «خدایا! بپیوند به کسی که با من پیوند برقرار کرده و قطع کن از کسی که پیوند با مرا قطع کرده.» این رحم اهل‌بیت محمّد«ص» است.(۴) تمام ارحام متعلق به این رحم هستند و رحم آل محمد«ع»، یعنی اهل بیت(ع)، متعلق به عرش الهی و رحمت رحمانی الهی است.

 

ج: عواقب ترک صله رحم

همان‌ طور که ارتباط درون انسان با بیرون، سبب حیات و بقای انسان است، ارتباطات بیرونی نیز سبب بقای انسانیت‌اند. قطع رحم سبب هلاکت و کوتاهی عمر است. صله رحم وصال رحمان را جلب می‌کند، زیرا شاخه‌ای از آن است.

مردى خدمت پیغمبر(ص) عرض کرد: «یا رسول‌اللَّه! فامیل من تصمیم گرفته‏اند به من حمله کنند و از من ببُرند و دشنامم دهند. آیا من حق دارم آنان را ترک گویم؟» فرمودند: «در آن صورت خدا همه شما را ترک می‌کند.» عرض کرد: «پس چه کنم؟» فرمودند: «تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّکَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ کَانَ لَکَ مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ ظَهِیر؛(۵) بپیوند با هر که از تو ببرد و عطا کن به هر که محرومت کند و در گذر از هر که به تو ستم کند، زیرا چون چنین کنى، خدا تو را بر آنها یارى دهد.»

 

د: برکات پایبندی به صله رحم

صله رحم کارکردهای فراوانی دارد که عمده‌ترین آنها افزایش عمر است. پیامبراکرم(ص) می‌فرمایند: «صِلَهُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَنْفِی الْفَقْر:(۶) صله رحم عمر را زیاد می‌کند و فقر را می‌زداید.»

این یک تعبیر حقیقی و واقعی است، چون رحم به لحاظ وجودی، حقیقتی متصل به وجود انسان است و اگر انسان بخواهد آن را قطع کند، با عالم وجود قطع ارتباط کرده است؛ لذا قاطع رحم عمر و روزی‌اش کم می‌شود.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «صِلَهُ الْأَرْحَامِ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُسَمِّحُ الْکَفَّ وَ تُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ تَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ تُنْسِئُ فِی الْأَجَلِ؛(۷) صله أرحام خلق را نیکو و دست را با سخاوت و نفس را پاکیزه و روزى را زیاد کند و اجل را تأخیر می‌اندازد.»

تمام آثار صله رحم طینی (خویشاوندی) در رحم دینی (ارتباط با اهل‌بیت«ع») هم محقق است، بلکه آثارش در آنجا مضاعف می‌شود. اگر در رحم عادی، صله رحم سهولت حساب و زیادی عمر و وسعت روزی و… را به دنبال دارد، صله رحم دینی ورود به بهشت، وسعت روزی، زیادی عمر و سهولت حساب را به‌نحو کامل به همراه دارد.

ائمه اطهار(ع) در بخش صله رحم رعایت الاقرب فالاقرب رابه ما گوشزد می‌کنند. با این نگاه می‌توان فهمید که خدای سبحان به ما از همه نزدیک‌تر است، بنابراین باید رعایت وصل و ارتباط و محبت با خداوند بیشتر شود. از این رو باید بیشترین قرب را به خدای سبحان داشت.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَهٍ مِنْ مَاءٍ وَ أَفْضَلُ مَا تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الْأَذَى عَنْهَا وَ صِلَهُ الرَّحِمِ مَنْسَأَهٌ فِی الْأَجَلِ مَحْبَبَهٌ فِی الْأَهْل(۸): با رحم خود صله کن، اگر چه به یک جرعه آب باشد و بهترین صله رحم، آزار نرسانیدن به اوست. صله رحم مرگ را به تأخیر می‌اندازد و دوستى را به خانواده می‌آورد.»

برخی از روایات ارزش صله رحم را بالاتر از عبادت در مسجد دانسته‌اند. پیامبر اکرم می‌فرمایند: «جلوس المرء عند عیاله أحب إلى الله تعالى من اعتکاف فی مسجدی هذا:(۹) نشستن با اعضای خانواده در نزد خدا از اعتکاف در مسجد من محبوب‌تر است.»

شخصی به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق «ع» نقل کرده که آن حضرت فرمود: «‌ای مَیسِر! گمان می‌کنم به خویشان خود نیکی می‌کنی؟» گفتم: «آری فدایت شوم! من در نوجوانی در بازار کار می‌کردم و دو درهم مزد می‌گرفتم. یک درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام می‌دادم.» امام فرمود: «به خدا سوگند تا کنون دوبار مرگت فرا رسیده، ولی به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است.»(۱۰)

 

خلاصه و نتیجه‌گیری

  1. صله رحم در بردارنده دو واژه «صله» به معنای پیوستن و«رحم »در معنای استعاره‌ای به معنی قرابت و خویشاوندی است. صله رحم در زیر مجموعه «محبت بین مؤمنین» قرار می‌گیرد، بر همین اساس هر مقدار صله رحم قوی‌تر باشد، قرب به خداوند بیشتر و حقیقت وجودی انسان کامل‌تر می‌شود.
  2. پدر و مادر در میان اقوام از احترام بالاتری برخوردارند، به گونه‌ای که قرآن کریم بعد از توحید و دوری از شرک، مهم‌ترین فریضه را احترام به پدر و مادر می‌داند.
  3. صله رحم دایره وسیعی دارد که مازاد بر داشتن رابطه با خویشاوندان شامل مؤمنین، اولیاء الهی نیز می‌شود. بر اساس روایات وارده می‌توان به صله با اهل بیت(ع)، عالمان دینی و برادران دینی اشاره کرد
  4. قطع رحم هلاکت و کوتاهی عمر را به دنبال دارد و پایبندی به صله رحم باعث افزایش در عمر است.

 

پاورقی:

  1. انعام، آیه ۱۵۱٫
  2. سید علیخان حسینی مدنی، ریاض السالکین، ج ۴، ص ۶۵٫ قم نشر اسلامی،۱۴۰۴ق.
  3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫ تهران نشر اسلامیه.
  4. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۲، ص ۱۵۱٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  5. کلینی، محمدبن یعقوب الکافی، ج ۲، ص ۱۵۰٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۰، ص ۲۷۴٫ تهران نشر اسلامیه.
  7. کلینی، محمدبن یعقوب ا لکافی، ج۲، ص ۱۵۱٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  8. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۲، ص ۱۵۱٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  9. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام ج۲، ص۱۲۱٫ قم نشر فقیه.

۱۰٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۰۰. تهران نشر اسلامیه.

30آوریل/21

رژیم صهیونیستی و اینستاگرام

درآمد

تلاش گسترده صهیونیسم جهانی برای اعمال سلطه بر رسانه‌ها و شبکه‌های عمومی و در دست گرفتن کنترل آنهاست. مروری بر اقدامات گردانندگان شبکه‌های اجتماعی بزرگ در سال‌های اخیر، نشانه پوشش حمایتی این شبکه‌ها از سیاست‌ها و اهداف رژیم صهیونیستی است.

یکی از شبکه‌های اجتماعی مجازی که امروزه با اقبال کاربران مواجه شده و محبوبیت زیادی به دست آورده است، شبکه اجتماعی اینستاگرام است که در موارد متعددی حمایت از رژیم صهیونیستی و خدمت‌رسانی به این رژیم را نشان داده است.

 ۱ . اینستاگرام چیست؟

اینستاگرام شبکه اجتماعی برای به اشتراک‌گذاری عکس و فیلم است. کلمه اینستاگرام از ترکیب دو کلمه (Instant Camera) یا دوربین فوری و تلگرام ساخته شده است که به معنی پیام‌رسانی فوری از طریق عکس و دوربین است. این اپلیکیشن به کاربران اجازه می‌دهد که عکس و فیلم‌های خود را در این سرویس با سایرین به اشتراک گذارند. کاربران می‌توانند این فایل‌ها را با فیلترهای گوناگون اصلاح و با تگ‌ها و اطلاعات مکانی آنها را دسته‌بندی کنند. عکس‌ها را می‌توان به صورت عمومی و یا به صورت خصوصی برای برخی از کاربران به نمایش درآورد. کاربران می‌توانند با استفاده از هشتگ و موقعیت مکانی، محتوای دیگر کاربران را جستجو کنند؛ عکس‌های دیگران را بپسندند و با دنبال کردن دیگران آنها را به تایم لاین خود اضافه کنند.

در ششم ماه فوریه سال ۲۰۱۰  شبکه اجتماعی اینستاگرام برای اولین بار به‌صورت رسمی برای سیستم« iOS»   در اپ استور منتشر شد. طی مدت ‌زمان اندکی در تاریخ سوم آوریل سال ۲۰۱۲ نسخه اندروید این برنامه نیز منتشر شد و با رکورد دانلود بیش از یک ‌میلیون بار در کمتر از یک روز به کار خود ادامه داد. در نوامبر سال ۲۰۱۲ از نسخه وب این شبکه اجتماعی رونمایی شد و به این ترتیب دسترسی بهتری برای افراد از طریق مرورگرها فراهم گردید تا بهتر از اینستاگرام استفاده کنند. در سال ۲۰۱۴ نیز نسخه ویندوز موبایل این برنامه به ‌صورت عمومی در دسترس همگان قرار گرفت.(۱)

این اپلیکیشن پس از انتشار در سال ۲۰۱۰ محبوبیت بسیاری پیدا کرد و در ابتدای معرفی، در فهرست ۲۵ برنامه برتر پلتفرم« iOS» قرار گرفت و تعداد کاربران آن در عرض دو ماه به یک میلیون کاربر رسید. یک سال بعد، به بیش از ۱۰ میلیون کاربر دست یافت. سـرویس اینسـتاگرام بـه‌سـرعت در میـان کاربــران اینترنتــی محبوبیــت کســب کــرد و بــه بیــش از ۱۰۰ میلیــون کاربــر تــا آوریــل ۲۰۱۲ و ۳۰۰ میلیون کاربر تا دسامبر ۲۰۱۴ رسید.

 

  1. بنیانگزاران اینستاگرام

اینستاگرام توسط کوین سیستروم(۲) و مایک کریگر(۳) خلق و در اکتبر ۲۰۱۰ راه‌اندازی شد. کوین سیستروم نفر اول اینستاگرام در سال ۱۹۸۳ در هالیستون ماساچوست به دنیا آمد. مادر و پدر کوین مسیحی صهیونیست و از اعضای کلیسای هنکاک در شمال غرب بوستون آمریکا هستند. کلیسای مذکور را پائولین بیلی هنکاک تأسیس کرد که یک راهبه مسیحی بود که به علت اختلافات در تفکرات نسبت به الوهیت خدا از کلیسا طرد شد، تأسیس کرد.(۴)

 

  1. خرید اینستاگرام توسط فیس‌بوک

رشد سریع کاربران و نفوذ اینستاگرام موجب شد که فیسبوک در آوریل ۲۰۱۲ اینستاگرام را به مبلغ یک میلیارد دلار (دو برابر ارزش واقعی آن در زمان مذکور) خریداری کند و به این ترتیب اینستاگرام نیز تحت مالکیت مارک زاکربرگ – تأثیرگذارترین صهیونیست جهان قرار گرفت. کسی که با حضور در سرزمین‌های اشغالی، طی مراسمی ویژه، جایزه خود را از دست سران رژیم صهیونیستی دریافت کرد. سیستروم پس از فروش اپلیکیشن محبوبش به فیسبوک از طرف مالک جدید، همچنان در سمت مدیریت اینستاگرام باقی ماند، اما پس از استعفای ناگهانی سیستروم از این سمت، کمپانی فیسبوک، آدام موسری یکی از پیشکسوتان شبکه‌های اجتماعی را به عنوان مدیر جدید اینستاگرام معرفی کرد. موسری یکی از مدیران با سابقه فیسبوک است که مدت زیادی را به عنوان مدیر اجرایی در این شرکت مشغول به کار بوده است. وی در اول اکتبر ۲۰۱۸  به ‌عنوان مدیرعامل اینستاگرام انتخاب شد. موسری نیز یک آمریکایی با اصالت یهودی اسرائیلی است.(۵)

نکته قابل توجه آنکه کوین سیستروم و مارک زاکربرگ مانند تمام مدیران شرکت­‌ها و مؤسسات آمریکایی ارتباط تنگاتنگی با لابی‌های صهیونیستی و سرویس‌های جاسوسی این رژیم دارند، به‌طوری که صهیونیست­‌ها به مارک زاکربرگ مالک فیس بوک، واتس آپ و اینستاگرام لقب «پسر خوب یهود» و «امید غلبه تفکر یهود بر جهان» را داده‌اند. نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی نیز زاکربرگ را از وفادارترین اشخاص به آرمان‌های یهود معرفی کرده است.

علاوه بر این مارک زوکربرگ عضو فرقه و انجمن فراماسونری – صهیونیستی AEPi(Alpha Epsilon Pi)(6) است. نکته قابل تأمل اینکه کوین سیستروم نیز عضو انجمن فراماسونری زیگماست (sigma nu) که از انجمن‌های تابعه AEPi محسوب می‌شود. این تنها گوشه‌ای از شخصیت پیدا و پنهان افرادی است که مالکیت و اداره شبکه اینترنتی محبوب اینستاگرام را در دست دارند.

 

  1. خدمات اینستاگرام به رژیم صهیونیستی

با مروری بر اقدامات گردانندگان شبکه‌های اجتماعی بزرگ نظیر فیسبوک، اینستاگرام، توئیتر و… در سال‌های اخیر، می‌توان به نوعی پوشش حمایتی از سیاست‌ها و اهداف رژیم صهیونیستی در این شبکه‌ها پی برد. فیسبوک و به تبع آن اینستاگرام در زمینه ارتباط با سرویس‌های اطلاعاتی غربی و صهیونیستی و جاسوسی از حریم شخصی کاربران خود نیز سابقه‌ای طولانی دارند. نشریه یهودی – فرانسوی «لومگزین دی یسراییل» در اکتبر ۲۰۰۹ با انتشار مطالبی از نقش شبکه فیسبوک به عنوان ابزار کسب اطلاعات از کاربرانش برای تحلیل و برنامه‌ریزی سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی پرده برداشت. سندیت این افشاگری در آن حد بود که سفیر رژیم صهیونیستی در پاریس‌، مجله «لومگزین دی یسراییل» را متهم به افشای اسراری کرد که نبایستی آنها را برای دشمن فاش می‌کرد. نشریۀ بلومبرگ نیز در جولای سال ۲۰۲۰ طی گزارشی از جاسوسی فیسبوک از طریق دوربین اینستاگرام در گوشی‌‌های آیفون خبر داد. به نوشته بلومبرگ؛ فیسبوک عامدانه و زمانی که گوشی کاربران غیرفعال بوده، بدون اجازه دوربین اینستاگرام را فعال می‌‌کرده است.(۷)

اما درخصوص حمایت شبکه اجتماعی اینستاگرام از این رژیم بیش از هرچیز می‌توان به سانسور و حذف مطالب و صفحات ضد صهیونیستی و سیاسی- نظامی اشاره کرد. اقداماتی که به‌وضوح ادعای همیشگی این شبکه اجتماعی در خصوص آزادی بیان را نقض می‌کنند.

اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی مشابه مثل فیسبوک در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی و با ممنوعیت انتقاد از این رژیم پست‌هایی را که درحمایت از مردم فلسطین و علیه سیاست‌های این رژیم نوشته می‌شود، حذف می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی مذکور هرگونه انتقاد صریح از رژیم صهیونیستی و سیاست‌های نژادپرستانه و سرکوبگرانه آنها علیه فلسطینیان را به بهانه مغایرت با خط مشی و استاندارد‌های این رسانه‌ها سانسور می‌کنند.

بر اساس خط مشی‌ها و قوانینی که اینستاگرام درباره فعالیت کاربران در این شبکه اجتماعی منتشر کرده است «مطالب ارسالی نباید دارای محتوای خشونت‌آمیز، برهنگی و یا حتی نیمه برهنگی، تبعیض‌آمیز، غیر قانونی، دشمنی و کینه‌توزی و مخصوصاً جنسی و پورنوگرافی باشند.» و در صورت تخطی از قوانین مذکور، یا پست ارسال شده حذف و یا اکانت کاربری غیرفعال می‌شود. طبق این بند، بسیاری از کاربری‌ها و پست‌های ارسال شده می‌بایست در معرض حذف یا حداقل سانسور قرار بگیرند؛ اما این اتفاق معمولاً رخ نمی‌دهد. این در حالی است که اینستاگرام در موارد متعددی به بهانه مقابله با خشونت و افراطی‌گری و نفرت پراکنی اقدام به حذف صفحات سیاسی و مذهبی و صفحات مربوط به مقامات نظامی ایران و نیز صفحات منتسب به حزب‌الله و مبارزان ضد صهیونیست فلسطینیان کرده است. در ادامه به تعدادی از موارد سانسور شده توسط اینستاگرام در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی اشاره می‌شود.

 

الف. حذف صفحات و مطالب ضدصهیویستی و جبهه مقاومت

صفحه «عاشق مبارزه با اسرائیل» در اینستاگرام یکی از صفحاتی است که به درخواست رژیم صهیونیستی تا کنون دو بار حذف شده است. سایت آمریکایی فری‌بیکن در خصوص صفحه مذکور نوشته است که مخالفان نظام ایران در واکنش به این کمپین مجازی، سایت‌هایی چون اینستاگرام را تحت فشار قرار داده‌اند که این کمپین را مسدود کنند، زیرا به ادعای آنها، این کمپین سیاست‌های به اصطلاح مبارزه با محتواهای نفرت پراکنی را نقض کرده است. گسترش این کمپین آن‌چنان بوده که گروه لابی صهیونیستی «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» که مهم‌ترین نهاد فعال علیه برنامه هسته‌ای ایران در آمریکا به شمار می‌رود، در صفحه توییتر خود از این کمپین ابراز نارضایتی و انزجار کرده است. یکی از مقامات این گروه نیز از شبکه‌های اجتماعی از جمله اینستاگرام، مسدود‌سازی فوری این کمپین را خواسته است.(۸)

حذف و مسدودسازی اکانت وابسته به خبرگزاری قدس در این شبکه اجتماعی نمونه دیگری از اقدامات حمایتگرایانه اینستاگرام از رژیم صهیونیستی است. این در حالی است که مؤسسه مذکور در صفحه اینستاگرام خود تنها به پوشش اخبار و رویدادهای مرتبط با فلسطین و مقاومت مبادرت ورزیده است، اما مسئولان اینستاگرام به بهانه «انتشار محتوای خشونت‌آمیز» این صفحه و صفحات مشابه آن را مسدود کرده‌اند. (۹) اینستاگرام در خرداد ماه  ۹۹ نیز صفحه خبرگزاری قدس را به دلیل انتشار مطالبی در مورد جنایات رژیم صهیونیستی و مظلومیت مردم فلسطین و انتشار تصاویر شهید سردار سلیمانی مجدداً مسدود کرد. علاوه بر این، اکانت «قبله اول»، وابسته به جمعیت دفاع از ملت فلسطین نیز توسط اینستاگرام مسدود شده است.

پرویز جاهد، منتقد سینما که سابقه همکاری با شبکه سلطنتی انگلستان (BBC) را دارد؛ در خصوص حذف مطالب حمایتی از فلسطین توسط اینستاگرام چنین اظهار کرده است: «در واکنش به سرکوب اعتراضات مردم فلسطین در نوار غزه علیه انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و کشته شدن بیش از ۶۰ نفر و زخمی شدن بیش از ۲۴۰۰ نفر از تظاهرکنندگان به دست سربازان بی‌رحم اسرائیلی، پستی در اینستاگرام منتشر کردم که حاوی چند عکس از جنایات سربازان اسرائیلی و سلاخی مردم فلسطین بود و همراه با عنوانی، این جنایات بی‌رحمانه را محکوم می‌کرد. اما صبح دیروز در کمال ناباوری دیدم که اینستاگرام پست مرا حذف کرده و پیامی با این مضمون فرستاده است که پست شما به دلیل نقض خط مشی اینستاگرام حذف شده است.» جاهد در این زمینه گفته است: «حالا می‌بینم که اسرائیل خط قرمز اینستاگرام نیز هست و اگر پستی در افشای جنایات این حکومت در فضای اینستاگرام منتشر شود، بدون شک حذف خواهد شد.»(۱۰)

 

ب. حذف مکرر صفحات سید حسن نصرالله

اینستاگرام در آبان ۹۴  حساب کاربری رسمی سید حسن نصرالله را نیز بست. بسته شدن این صفحه در پی درج ویدئوهای سخنرانی نصرالله و اعلام حمایت وی از انتفاضه سوم مردم فلسطین رخ داد. صفحه رسمی سید حسن نصرالله تا کنون سه بار توسط اینستاگرام و بدون اخطار قبلی حذف شده است.

 

ج. مسدودسازی صفحات منتسب به مسئولان سیاسی نظامی جمهوری اسلامی ایران

اقدام اینستاگرام در حذف صفحات بسیاری از مسئولان سیاسی و نظامی کشور و برخی از مقامات ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز آزادی و استقلال این رسانه را زیر سؤال برده و وابستگی آن به آمریکا و لابی‌های صهیونیستی را نشان می‌دهد.

یک از مدیران ارشد اینستاگرام بسته شدن حساب برخی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تأیید و عنوان کرده است: «ما تحت محدودیت‌های قوانین تحریم‌های ایالات متحده عمل می‌کنیم. با مقامات دولتی مرتبط همکاری می‌کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که تعهدات قانونی‌مان، از جمله مربوط به تعیین سپاه به عنوان سازمان تروریستی خارجی را رعایت می‌کنیم. در این راستا حساب‌های کاربری برخی مسئولین و سرداران سپاه و افراد منتسب به فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط شبکه اجتماعی اینستاگرام مسدود شده‌اند.»(۱۱) این در حالی است که برای مقابله با نفرت‌پراکنی و انتساب ادعاهای دروغ توسط مقامات آمریکایی، اسرائیلی، سعودی و اماراتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران در این شبکه اجتماعی هیچ تمهیداتی اندیشیده نمی‌شود.

اقدام دیگر اینستاگرام، نقض آشکار آزادی بیان و حذف پست‌های کاربران ایرانی در محکومیت اقدامات تروریستی و غیر انسانی کشورهای متخاصم و رژیم صهیونیستی است. اقدامی که سال گذشته و در پی شهادت سردار سلیمانی نمود و وضوح بیشتری یافته است.

این تصمیمات یک‌جانبه سال گذشته در زمان شهادت سردار سلیمانی و پس از آن، چندی پیش در زمان ترور شهید فخری‌زاده به‌وفور تکرار شد. اقدام اینستاگرام با پاک کردن پست‌های کاربران عادی شروع شد. استوری‌ها و پست‌های کاربران حکایت از این داشتند که اینستاگرام هر پستی را که در آن عکس یا هشتگی از  شهید قاسم سلیمانی باشد، حذف می‌کند. این موضوع همراهی اینستاگرام با اقدامات تروریستی کشورهای متخاصم از طریق حذف اکانت و پست‌های کاربران ایرانی و جلوگیری از آزادی بیان ایرانیان در فضای مجازی را بیش از پیش نمایان کرده است. در این راستا شبکه اجتماعی فیس‌بوک که مالک پلتفرم اینستاگرام است در ارتباط با علت حذف پست‌های مربوط به شهادت سردار سلیمانی اعلام کرده است که موظف به رعایت قوانین تحریم آمریکا علیه ایران است که شامل قرارگرفتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرماندهان آن در فهرست تحریم‌هاست.

 

د. راه‌اندازی حساب‌های کاربری با هدف تطهیر چهره رژیم صهیونیستی 

یکی از اهداف مهم اینستاگرام تبدیل اسراییل منفور، نامشروع و کوچک به اسرائیل بزرگ است. در این راستا رژیم صهیونیستی با بهره‌گیری از بستر شبکه‌های اجتماعی مجازی، برای برقراری ارتباط با مردم ایران از یک سو و ترویج و معرفی این رژیم از سوی دیگر، در اینستاگرام و توئیتر اقدام به ایجاد حساب‌هایی به زبان فارسی کرده است.

برای مثال ارتش رژیم صهیونیستی، که نام اصلی آن «نیروهای دفاعی اسرائیل» (به اختصار:IDF) است، از تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ در توئیتر و اینستاگرام شروع به انتشار محتوا به زبان فارسی و شش روز بعد نیز ​کانالی را به زبان فارسی در تلگرام ​راه‌اندازی کرد و شمار دنبال‌کننده‌های حساب اینستاگرام آن در مدت کوتاهی به بیش از دو هزار تن، شمار دنبال‌کننده‌های حساب‌ توئیتر آن به ۳۰۰ کاربر، و شمار اعضای کانال تلگرام آن هم به بیش از چهار هزار نفر رسید. ارتش این رژیم در خصوص اقدامات مذکور، در پیامی در توئیتر همزمان با اعلام راه‌اندازی رسمی این بستر جدید، نوشت:

«مردم ایران شایسته آن هستند که حقایق را بشنوند و این دقیقاً همان چیزی است که ما هم‌رسانی می‌کنیم. ایرانی‌ها می‌توانند حساب ما [@IDFFarsi] را در توئیتر دنبال کنند و خودشان ببینند که دشمن آنها نه ارتش اسرائیل که رژیم سرکوبگر ایران است.

علاوه بر این حساب‌های کاربری بسیاری در اینستاگرام با هدف معرفی هویت یهودی اسرائیلی و تشویق یهودیان سراسر جهان به مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی و تغییر نگاه عمومی به این رژیم راه‌اندازی شده‌اند. برای مثال صفحه birthright Israel (CIE) حساب کاربری خود را به حمایت از رژیم صهیونیستی اختصاص داده و با سازمان دادن سفرهای رایگان ده روزه به اسرائیل درصدد تقویت هویت یهودی- صهیونیستی است. در این زمینه آویوا سوکلوسکی(۱۲) مدیر ارتباطات دیجیتال در CIE اظهار داشته است:

«ما می‌خواهیم جوانان یهودی از سراسر جهان به اسرائیل بیایند.» وی همچنین با اشاره به اهمیت برنامه اشتراک عکس به عنوان بستری برای حمایت از اسرائیل گفته است: «بسیاری از جوانان یهودی، اسرائیل را از طریق رسانه‌های خبری یا آنچه دیگران در اینترنت ارسال می‌کنند، می‌شناسند. حساب اینستاگرام ما به آنها این فرصت را می‌دهد تا اسرائیل را از دریچه چشم دوستانشان و افرادی که می‌شناسند و به آنها اعتماد دارند ببینند. حساب ما گلوله جادویی برای ایجاد یک رابطه معتبر و معنادار با اسرائیل نیست، اما ما معتقدیم که این خود گامی بزرگ است.»

در حالی که CIE با به اشتراک گذاشتن تصاویر دوستان یا اعضای خانواده افرادی که درگیر فرهنگ اسرائیل هستند از این رژیم حمایت می‌کند، حساب کاربری دیگری با عنوان Stand with us عکس‌هایی را منتشر می‌کند که به گفته مدیر رسانه‌های اجتماعی آن – امیلی شریدر(۱۳) «تنوع اسرائیل را برجسته، اطلاعات غلط را اصلاح و اسرائیل را به گونه‌ای معرفی می‌کند که ما اغلب در رسانه‌های سنتی نمی‌بینیم.»

شریدر همچنین گفته است: «به‌طور خاص در اینستاگرام، ما پست‌های زیادی در خصوص سربازان ارتش اسرائیل داریم تا افسانه‌های متجاوز بودن اسرائیل را از بین ببریم.»(۱۴)

این پیام‌ها به‌وضوح نشان دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای تطهیر چهره خود از طریق شبکه‌های اجتماعی است. دیگر نهادهای دولتی اسرائیل هم چند سالی است حساب‌های کاربری شبکه اجتماعی به زبان فارسی دارند. وزارت خارجه اسرائیل در توئیتر به زبان فارسی فعال است و ۱۲۰ هزار دنبال‌کننده دارد. این وزارتخانه در اینستاگرام هم ۲۹۳ هزار دنبال‌ کننده دارد و کانال تلگرام فارسی آن هم حدود ۲۳ هزار عضو دارد.(۱۵)

پیگیری سیاست‌های ذکر شده از سوی شبکه‌های اجتماعی بین‌المللی به‌وضوح بیانگر پوشش حمایتی از رژیم صهیونیستی توسط این شبکه‌هاست. موضوعی که دامنه آن در سال‌های اخیر در حال گسترده‌تر شدن است، تا جایی که به نظر می‌رسد شبکه‌های اجتماعی مذکور، دارای چهارچوب و دستورالعمل خاص دیکته شده‌ای از سوی صهیونیست‌ها هستند که تخطی از آن جرم و نقض قانون تلقی می‌شود و مستوجب مجازات است.(۱۶)

 

 

پی نوشت‌ها:

https://gerdab.ir/fa/news/19105

29آوریل/21

حکمرانی مطلوب در عصــر ظهــــور

درآمد:

تشکیل حکومت واحد جهانی عدل‌گستر، در طول تاریخ، همواره آرزوی همه حق‌باوران و عدالت‌خواهان بوده است. از نگاه شیعی آینده دولت، بسیار روشن و تاریخ برای رسیدن به آن جامعه آرمانی در حرکت است. این مدینه فاضله در زمین به دست حق‌پرستان و رهبری حضرت مهدی موعود(عج) و با یاری امدادهای الهی به وجود می‌آید و او اداره آن را به عهده خواهد گرفت و این اتفاق، آغازی برای حیاتی متکامل و بدون نقص خواهد بود.

در این نوشتار به اختصار به  توصیف کوتاهی از این حکومت می‌پردازیم:

 

الف. ساختار و سازمان حکومت مهدوی

حکومت حضرت مهدی(عج) کامل‌ترین و گسترده‌ترین حکومت‌هاست؛ از این ‌رو، ساختار و سازمان این حکومت نیز متناسب با موقعیت زمانی و مکانی‌اش، ساختار ویژه‌ و نهادهای قدرتِ متمایزی خواهد داشت و نمی‌توان با الگوهای موجود آن‌ را تبیین کرد. اما با توجه به اینکه آرمانشهر مهدوی مبتنی‌ بر ساختار «‌امامت» است، می‌توان با نظر به این انگاره، ساخت جهانی آن‌ را مشخص کرد.

 

۱. الگوی امامت: الگوی حکومت جهانی مهدوی

بر اساس الگوی حکومت اسلامی، امام و رهبر مسلمانان در رأس جامعه قرار می‌گیرد و زمامداران‌ را به ‌عنوان والی و حاکم، به کشورهای تحت‌ نفوذ گسیل می‌دارد. این برداشت با در‌ نظر ‌گرفتن شیوه و ساختار حکومتی امام‌علی(ع) با حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) قابل انطباق است، اما با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی، با آن تفاوت‌هائی هم دارد.(۱)

در زمانه حضرت مهدی(عج)، حکومت وسیع و یکپارچه جهانی با عظمت و شکوه چشمگیری شکل می‌گیرد؛ حکومت اسلامی بر جهان تسلط خواهد یافت(۲) و حضرت مهدی(عج) حاکم و فرمانروای آن خواهند بود.(۳)

سئوالی که ممکن است مطرح شود این است که چه دلایلی بر ضرورت وجود یک حکومت واحد جهانی وجود دارد؟

 

 

  1. دلایل حکومت واحد جهانی

مهم‌ترین دلایل برای استقرار یک حکومت واحد جهانی تحت حاکمیت قانون الهی از این قرارند:

۲-۱ جاودانگی دین اسلام

یکی از ویژگی‌های دین اسلام که آن‌ را از سایر شرایع ممتاز می‌کند، «جاودانگی» آن است که ظهورش توأم با پایان‌ یافتن و مختومه ‌شدن دفتر نبوّت بوده است و احکام و تعالیم آن، برنامه حیات‌بخشی را برای تمام انسان‌ها در تمام اعصار ارائه می‌دهد: «ما کاَنَ محمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکمْ وَ لَکن رسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِینَ؛ محمّد پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.»(۴) و «تَبَارَک الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبدهِ لِیکونَ لِلْعَالمِینَ نَذِیرًا؛ بزرگ [و خجسته‏] است کسى‌ که بر بنده خود فرقان [کتاب جدا سازنده حق از باطل‏] را نازل فرمود، تا براى جهانیان هشداردهنده‏اى باشد.»(۵)

اسلام از آغاز ظهور، خود را دینی جهانی برای همه مردم روی زمین معرفی کرد. آیات فراوانی بر این امر دلالت دارند: «قُلْ یا أیها النَّاسُ إنی رَسولُ اللَّه إلَیکمْ جَمِیعاً؛ بگو اى مردم! من پیامبر خدا به ‌سوى همه شما هستم‏.»(۶) و «وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا کافَّه لِّلنَّاسِ بَشِیرًا و نَذِیرا؛ و ما تو را جز [به سِمَتِ‏] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم‏.»(۷)

افزون ‌بر ‌این آیات، شواهد تاریخی نیز شاهدی بر این مدعا هستند: پیامبر اسلام(ص) به سران کشورهایی چون ایران،(۸) روم،(۹) حبشه،(۱۰) و… نامه‌هایی ارسال کردند تا آنها را به پذیرش اسلام فرا‌خوانند. این امر نشانه جهانی‌بودن و جاودانگی دین اسلام است.

رمز جهانی ‌بودن اسلام هماهنگی آن با طبیعت و فطرت بشر است: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده است. دگرگونى در آفرینش الهى نیست. این است آیین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى‏دانند!»(۱۱)

بنابراین، چون فطرت امری است که دگرگونی در آن وجود ندارد، اسلام نیز جاودانگی و گستردگی خود را از این طریق اثبات کرده است.(۱۲)

 

۲-۲ جامع‌نگری اسلام

اسلام به همه جوانب مادی و معنوی و فردی و اجتماعی انسان توجه دارد و این امر نشانه جامعیت و همه‌‌جانبه ‌بودن آموزه‌های آن است. از نظر شهید مطهری، «اسلام طرحی است کلی و جامع و همه‌جانبه و معتدل و متعادل و حاوی همه طرح‌های جزئی و کار‌آمد در همه موارد.‌»(۱۳)

سید ‌قطب نیز معتقد است که، «اسلام، راهی است نمایان و روشن؛ راهی به زندگی و کمال. آیینی است که جهان هستی را می‌شناساند و موقعیت انسان ‌را در این پهنه وسیع مشخص می‌سازد؛ هدف اصلی آفرینش او را بیان می‌کند و برنامه‌ای را شرح می‌دهد که همه سازمان‌ها و تشکیلات زندگی‌ساز از آن عقیده سرچشمه می‌گیرند و بدان متکی هستند و طرز فکر اسلامی را به ‌صورت واقعیتی مجسم، در زندگی بشر جلوه‌گر می‌سازند؛ مانند:

۱سازمان اخلاقی؛ یعنی ریشه‌های اخلاق و پایه‌های اساسی و نیروهای نگاه‌ دارنده آن در اجتماع؛

۲. تشکیلات سیاسی و شکل حکومت و خصوصیات آن؛

۳. نظام اجتماعی و هر آنچه در نگاهداری و بقاء آن مؤثر است؛

۴. سیستم اقتصادی و فلسفه و تشکیلات آن؛

۵. حقوق بین‌الملل و هم‌بستگی جهانی.

ما طبق تعلیمات اسلامی معتقدیم که سرانجام، بشریت فرمانبر اسلام خواهد شد و جهان در آینده بر مدار اسلام خواهد گشت و گواه ما آنکه این آیین، راه زندگی و کمال است. می‌گوییم راه زندگی، زیرا تمام لوازم یک زندگی اجتماعی سعادتمندانه به ‌صورت مقرراتی متین و محکم و پیوسته و انفکاک‌ناپذیر در برنامه آن گنجانده شده است و همین مقررات هستند که زوایای مختلف زندگی بشر را اداره می‌کنند، به نیازمندی‌های گوناگون وی پاسخ می‌دهند و نیروهای انسانیِ او را در راه‌های صحیح و ضروری مصروف می‌سازند.»(۱۴)

اگر انسان‌ها در کل جوامع بشری به مرجعی مراجعه کنند که از آدمی و سرشت او شناخت درستی داشته باشد، برای اداره زندگی خود با مشکل مواجه نخواهند بود؛ اما خوی خودخواهی و خودبرتربینیِ انسان مانع از آن می‌شود تا به‌ کسی مراجعه کند که از همه جهات آدمی را می‌شناسد. اسلام معتقد است خالق انسان از مخلوق خود آگاهی کامل دارد و از همه خواسته‌ها و امیال او آگاه است و اوست که می‌تواند بهترین نسخه را برای اداره بهتر زندگی بشر صادر کند:

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ وَ نَعْلَم ما تُوَسْوِسُ بِهَ نَفْسهْ وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ و ما انسان ‌را خلق کردیم و از وسوسه‌های نفس او کاملاً آگاهیم و ما از رگ گردنش به او نزدیک‌تریم.»(۱۵) منظور آن است که ما از همه‌ کس و همه ‌چیز به او نزدیک‌تریم، او را بهتر از هرکس دیگری می‌شناسیم، آرزو و نیازهای او را می‌دانیم و می‌توانیم بهترین قانون را برای تنظیم زندگی‌ او ارائه عرضه کنیم.

 

ب. قلمرو حکومت

حکومت حضرت صاحب‌الامر(عج) حکومتی جهانی است و در سایه حکومت او سراسر زمین را خوبی و زیبائی فرا خواهد گرفت. در روایات زیادی به این موضوع اشاره شده است:

در دسته اول روایات آن آمده است که حضرت مهدی(عج) زمین را که پر از ظلم و جور شده است، پر از عدل‌ و داد می‌کنند.(۱۶) کلمه زمین (ارض) شامل سراسر کره خاکی است و هیچ دلیلی وجود ندارد که معنی آن ‌را به بخشی از زمین محدود کنیم.

دسته دوم روایات از تسلط امام مهدی(عج) بر مناطق مختلف جهان خبر داده‌اند. گستردگی و پراکندگی و اهمیت آن مناطق، حکایت از سلطه آن حضرت بر تمامی جهان دارد و معلوم است که نام ‌بردن از شهرها و کشورها در روایات از باب نمونه بوده و میزان درک مخاطبان روایات در آن زمان نیز در نظر گرفته شده است.

روایات مختلف، از روم، چین، کوه‌های دیلم، ترک، سند، هند، قسطنطنیه، کابل‌شاه و خزر به‌ عنوان مناطقی نام برده‌اند که امام‌مهدی(عج) بر آنها مسلط خواهند شد و آنها را فتح خواهند کرد. (۱۷) خلاصه اینکه تسلط ایشان بر مناطق حساس و مهم جهان، حکایت از گستردگی جهانی فرمانرواییِ آن حضرت دارد.(۱۸)

دسته سوم روایاتی هستند که به‌روشنی از جهانی‌ بودن حکومت مهدوی خبر می‌دهند. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است که خداوند متعال فرموده است: «… من دین خود را به‌ دست آنها [پیشوایان دوازده‌گانه] بر همه آیین‌ها پیروز می‌گردانم و به ‌دست ایشان فرمان خود را [بر همه چیره] خواهم ساخت و به [قیام] آخرینِ آنها، سراسر زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشرق و مغرب زمین فرمانروا خواهم گرداند.»(۱۹)

امام ‌باقر(ع) نیز در‌ این‌خصوص می‌فرمایند: «قائم از ما خاندان پیامبر«ص» است‌؛… او کسی است که فرمانروایی‌اش مشرق و مغرب عالم را فرا‌خواهد گرفت و خداوند به ‌دست او دین خود را بر همه ادیان غلبه می‌دهد، اگر‌چه مشرکان ‌را خوش نیاید.»(۲۰)

 

ج. مرکز حکومت

مرکز حکومت مهدوی، شهر تاریخی کوفه است و کوفه در آن زمان اهمیت جهانی و بین‌المللی پیدا می‌کند. شواهد روایی در ‌این ‌خصوص بسیارند که ما در این مقام به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

امام ‌صادق(ع) در ضمن روایتی طولانی در باب مهدویت فرمودند: «‌مرکز حکومت او شهر کوفه و محل قضاوت ایشان مسجد بزرگ کوفه است.»(۲۱) حضرت علی(ع) نیز می‌فرمایند: «گویا شیعیانم را در مسجد کوفه می‌بینم که خیمه زده‌اند و قرآن ‌را همان‌گونه به مردم یاد می‌دهند که نازل شده است.»(۲۲)

 

 

د. مدت حکومت

پس از تشکیل آرمانشهر مهدوی، وعده الهی تحقق می‌یابد و حکومت خوبان‌ که با فرمانروایی حضرت مهدی(عج) آغاز می‌شود تا پایان عمر دنیا ادامه خواهد یافت و دیگر روزگار ظلم و ظالمین تکرار نخواهد شد.

پیامبر اسلام(ص) این دوران ‌را چنین توصیف می‌کنند که خداوند متعال فرموده است: «پس از آنکه مهدی(عج) به حکومت رسید، دولت او را دوام خواهم بخشید و پیوسته تا قیامت، روزگار و حاکمیت زمین را در دست اولیاء و دوستان خود دست‌ به ‌دست خواهم کرد.»(۲۳)

بنابراین آرمانشهر مهدوی دولتی است که پس از آن دولتی دیگر نخواهد بود و در‌ حقیقت، تاریخ جدیدی از حیات بشر شروع خواهد شد که سراسر در زیر حاکمیت الهی استمرار خواهد یافت. امام‌باقر(ع) می‌فرمایند: «دولت ما آخرین دولت‌هاست و هیچ خاندان صاحب‌ دولتی نمی‌ماند، مگر اینکه پیش از حکومت ما حاکم می‌شود؛ تا وقتی حکومت اهل‌بیت«ع» بر‌پا شد و شیوه حکمرانی ما را دیدند، نگویند اگر ما هم حاکم می‌شدیم، همین‌گونه عمل می‌کردیم.»(۲۴)

تردیدی نیست که مدت حکومت آن حضرت باید به‌قدری باشد که امکان تحول جهانی و استقرار عدالت در همه مناطق عالم وجود داشته باشد، ولی اینکه این هدف طی چند سال به‌ دست می‌آید، تخمین‌زدنی نیست و در این ‌زمینه باید به روایات امامان معصوم«ع» رجوع کرد.

روایاتی که مدت حکومت حضرت مهدی(عج) را بیان می‌کنند گوناگونند. بعضی از روایات مدت حکومت آن حضرت را پنج سال و تعدادی از آنها هفت سال و برخی دیگر هشت، نه و ده سال بیان کرده‌اند. چند روایت هم مدت این حکومت را نوزده سال‌ و ‌چند ‌ماه و بالاخره چهل سال و ۳۰۹ روز برشمرده است.(۲۵)

گذشته از اینکه علت این ‌همه اختلاف در روایات روشن نیست، پیدا‌ کردن مدت واقعی حکومت از میان این روایات کار دشواری است؛ بعضی از علمای شیعه با توجه به فراوانی و شهرت روایاتِ هفت سال، این نظر را انتخاب کرده‌اند؛(۲۶) اما هفت سالی که به‌ تعبیر امام ‌صادق‌(ع) روزها و شب‌های آن ‌چنان طولانی می‌شود که یک سال آن برابر با ده سال معمولی است.(۲۷)

 

هـ .کارگزاران

در حکومتی که در رأس آن حضرت مهدی(عج) قرار داشته باشد، طبیعی است که کارگزاران و مسئولان آن نیز باید از بزرگان و نیکان امت باشند. از این‌رو در روایات متعدد مشاهده می‌کنیم که ترکیب دولت ایشان ‌را پیامبران، تقواپیشگان، صالحان روزگار و امت‌های پیشین و سران و بزرگان اصحاب پیامبر(ص) تشکیل داده‌اند که نام برخی از آنان بدین‌گونه است: حضرت عیسی(ع)،(۲۸) هفت نفر از اصحاف کهف، یوشع (وصی موسی(ع))، سلمان فارسی، مالک اشتر و… .(۲۹)

مجموع روایاتی که در این ‌خصوص وجود دارند، بیانگر آنند که بارِ سنگین حکومت و اداره سرزمین پهناور اسلامی را نمی‌توان بر دوش هر‌کسی نهاد؛ بلکه این مسئولیت را باید افرادی بپذیرند که بارها آزمایش شده و شایستگی خود را به اثبات رسانده باشند.(۳۰)

 

و. مهدی‌یاوران

ظهور حضرت مهدی(عج) با اجتماع یاران او همراه است؛ یارانی که به ‌تعبیر پیامبر اسلام(ص): «پیشینیان بر آنان سبقت نگرفته‌اند و آیندگان به آنان نخواهند رسید.»(۳۱)

مهدی‌یاوران‌ که ۳۱۳ نفر هستند،(۳۲) با حضور خود فرمان موعود را لبیک می‌گویند و گِرد آفتاب وجودش حلقه می‌زنند تا در رکاب او وعده الهی را تحقق بخشند و حاکمیت دولت اهل‌بیت«ع» را بر جهان بگسترانند.

امام‌جواد(ع) به صحیفه مختومه‌ای اشاره می‌کنند که در آن مشخصات یاران مهدی(عج) ثبت است: «همراه قائم(عج) صحیفه مُهر‌شده‌ای هست که اسامی یارانش همراه با ویژگی‌ها، شهر، آراستگی‌ها و کنیه‌هایشان در آن نوشته شده است.»(۳۳)

 

  1. نژادهای گوناگون

مهدی‌یاوران از نژادی خاص، قبیله‌ای با‌سابقه یا کشوری معروف گزینش نمی‌شوند، زیرا این نهضت قیامی عدالت‌گسترانه است و در راستای تحقق اسلام ناب، نژاد‌پرستی در آن جایی ندارد. یاران امام‌زمان(عج) از سراسر جهان و از دورترین شهرها و به‌ تعبیر روایات، از «اقالیم الارض» (کشورهاى روى زمین)(۳۴)‏ و «اقصی البلاد»   (از دورترین نقاط عالم)(۳۵) گِرد هم می‌آیند.

امام‌صادق(ع) از حضور تعدادی از اهل «نوبه»(۳۶) که به‌ ظاهر سیاه پوست‌اند، در میان یاران مهدی خبر می‌دهند.(۳۷) اشاره به عجم ‌(غیر‌عرب) ‌بودن یاران موعود در روایات،(۳۸) جدای از تأکید بر شایسته‌گزینی، دلیلی بر مبارزه با قومیت‌گرایی است؛ یعنی همان امتیازبخشی پوچی که اعراب و بسیاری از نژادها بر آن پای می‌فشردند. البته غیر از ۳۱۳ یار اصلی، انسان‌های مؤمن و لایق دیگری نیز در زمره اصحاب عمومی مهدی(عج) خواهند بود.(۳۹)

 

۲. یاران جوان

جوانان بیشترین یاران امام‌زمان(عج) هستند. حضرت علی(ع) بشارت داده‌اند: «یاران قائم جوان هستند. در میان آنها پیرمرد یافت نمی‌شود، به‌جز مانند سرمه در چشم و نمک در طعام، که کمتر از هر ماده در طعام، نمک آن است.»(۴۰)

حضرت مهدی«عج» خود نیز جوان است و هر‌چند که صدها سال از حیات او می‌گذرد، به اعجاز الهی سیمایش ‌مانند جوانی خوش‌چهره است. امام‌حسن(ع) در بیان این نکته می‌فرمایند: «خداوند مهدی«عج» را، به‌ قدرت خویش، در سیمای کمتر از چهل سال آشکار و ظاهر می‌کند.»(۴۱)

اصحاب کهف از جمله جوانانی هستند که توفیق یاری حضرت حجت(عج) را به ‌دست خواهند آورد. اینان هنگام ظهور مهدی(عج) زنده و برانگیخته می‌شوند و در رکاب آن حضرت قرار می‌گیرند.(۴۲) اصحاب کهف اگر‌چه افرادی سالخورده به‌ شمار می‌آیند، به ‌سبب ایمان، صداقت، جانبازی و فداکاری در راه خدا و مبارزه با ظلم و دفاع از حق، هنگام ظهور حضرت به ‌صورت جوان سر از خاک بیرون می‌آورند و در خدمت امام عصر(عج) قرار می‌گیرند. برخی از روایات دیگر نیز به اصحاب کهف، واژه جوان (فَتی) اطلاق کرده‌اند.(۴۳)

جوانان جایگاهی بنیادین در زمینه ظهور و پاسداشت ارزش‌های اسلامی و همچنین مبارزه با تهاجم فرهنگی و عوامل تخریب‌زا دارند. رسالت نسل جوان در توسعه فرهنگ دینی، بسط و تکوین حکومت مهدوی و تلاش در جهت پایدار‌سازی و ثمر‌بخشیِ هر‌چه ‌بیشتر و بهتر آن رسالت بی‌بدیل است.

نکته شایان ذکر این است که جوان‌ بودن یاران مهدی(عج) لطمه‌ای به جایگاه پیرانِ با ‌ایمان نمی‌زند و بر عدم‌ همراهی ایشان گواهی نمی‌دهد؛ زیرا به‌جز ۳۱۳ یار اصلی، مؤمنان بسیاری نیز گرد مهدی(عج) و فرماندهان جوانش جمع می‌شوند و ایشان ‌را یاری خواهند کرد.

 

  1. حضور زنان

زنان متعهد در تاریخ، نقش چشمگیری در حماسه‌ها و قیام‌ها داشته‌ و پیام‌آور حضور توأم با عزّت و عفّت بوده‌اند. وجود پنجاه زن جوان در میان ۳۱۳ یار امام‌زمان(عج) حکایتگر جایگاه ویژه آنان در عصر ظهور است. امام‌باقر(ع) می‌فرمایند: «سوگند به‌خدا که سیصد و سیزده نفر، بی‌وعده پیشین، گِرد می‌آیند و در میان آنان پنجاه زن هست.»(۴۴)

بی‌شک، کارآمدی زنان در عرصه‌هایی جلوه می‌کند که با سرشت و طبیعت ایشان سازگار باشد. از این‌رو، سرپرستی و انجام امور بهداشتی و درمان ‌را می‌توان یکی از کارکردهای آنان نام برد. این نکته را از سخن امام‌صادق(ع) درباره آن‌ دسته از زنانی می‌توان فهمید که رجعت می‌‌کنند و در زمره یاران عمومی مهدی(عج) قرار می‌گیرند. ایشان می‌فرمایند: «همراه مهدی(عج) سیزده زن هستند، آنان مجروحان ‌را مداوا و از بیماران جنگی پرستاری می‌کنند؛ بر همان سیاق که زنان در زمان پیامبر اسلام(ص) همراه ایشان بودند.»(۴۵)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. محسن مهاجر‌نیا، ساختار حکومت امام‌علی(ع)، در دانشنامه امام‌علی(ع)، ج۶، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،۱۳۸۰، ص۱۲۵و۱۲۶.
  2. کامل سلیمان، یوم‌الخلاص، ج۱ (انصار الحسین)، طهران: الثقافه، ۱۹۹۱م، ص۴۹۶.
  3. محمدبن ‌جریر طبری، دلائل الامامه، قم: دارالذخائر للمطبوعات، بی‌تا، ص۲۵۵.
  4. احزاب/۴۰.
  5. فرقان/۱.
  6. اعراف/۱۵۸.
  7. سبا/۲۸.
  8. محمد حمیدالله، نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد(ص)، ترجمه سید‌محمد حسینی، تهران: سروش، ۱۳۷۴، ص۱۸۹.
  9. همان، ص۱۵۴.
  10. همان، ص۱۴۷.
  11. روم/۳۰.
  12. خلیلیان، سید ‌خلیل، حقوق بین‌الملل اسلامی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ۳، ۱۳۶۸، ص۲۲۳و۲۲۴.
  13. مرتضی مطهری، مجموعه ‌آثار، ج۳، تهران: صدرا، ص۱۶۴.
  14. سید قطب، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه سیدعلی خامنه‌ای، قم: هجرت، ۱۳۴۷، ص۱۹تا۲۲.
  15. ق/۱۵.

۱۶ شیخ ‌صدوق، امالی، بیروت: اعلمى، چ۵، ۱۴۰۰ق، ص۲۵.

  1. نعمانی، الغیبه، تهران: صدوق، ۱۳۹۷ق، باب‌۱۳، ص۲۴۹.
  2. محمد‌مهدی حائری‌پور و دیگران، نگین آفرینش، تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، ج۱۳، ۱۳۸۷، ص۱۸۰.
  3. کمال‌الدین، ج۱، تهران: اسلامیه، چ۲، ۱۳۹۵ق، ص۳۳۱.
  4. همان، ج۱، ص۳۳۱.
  5. بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۱.
  6. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۶۲، ح۱۳۹.
  7. کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۶.
  8. قتال نیشابوری، روضه الواعظین و بصیره المتعلمین، ج۲، قم: رضى، ص۲۶۴.
  9. برای آگاهی از روایات ر.ک: نجم‌الدین طبسی، چشم‌اندازی به حکومت حضرت مهدی(عج)، قم: بوستان ‌کتاب،۱۳۸۰، ص۱۷۳تا۱۷۵.
  10. صدر‌الدین صدر، المهدی، بیروت: دار‌الزهرا، ۱۳۹۸ق، ص۲۳۹.
  11. الارشاد، ص۳۸۱.
  12. ابن‌طاووس، ملاحم، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص۸۳.
  13. ابوجعفر محمد‌بن ‌جریر طبری، دلائل الامامه، ص۲۷۴. و بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۴۶.
  14. نجم‌الدین طبسی، پیشین، ص۱۷۳.
  15. «لم یسبِقُهُم الاَولُون و لایدرکهم الاخَروُن.» در: ‌سید ‌حیدر کاظمی، بشاره الاسلام، قم: اسلامی، ص۵۴.
  16. سیدبن‌ طاوس، الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر(عج)، قم: شریف رضى، ۱۳۷۰ش، ‏ص۱۴۸.
  17. سید ‌حیدر کاظمی، پیشین، ص۹.
  18. محمد‌بن ‌ابراهیم نعمانى، الغیبه للنعمانی، تهران: صدوق، ۱۳۹۷ق، ص۳۱۹.
  19. قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، ج‏۳، قم: مدرسه امام‌مهدى(عج)، ۱۴۰۹ق، ص۱۱۶۶.
  20. ولایتی از زنگبار، به ‌نقل از برهان قاطع؛ ولایتی از بلاد سودان از اقلیم اول به جنوبی مصر بر کنار رود نیل و آن واسطه است میان صعید مصر و حبشه. به‌نقل از فرهنگ دهخدا.
  21. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، چ‌۴، ۱۴۰۷، ص۴۰۵.
  22. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۷۰.
  23. محمد‌باقر پورامینی، مهدی‌یاوران، تهران: بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج)، ۱۳۸۵، ص۲۳.

۴۰ . نعمانی، الغیبه، ص۳۱۵؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۳.

  1. شیخ‌طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، چ‌۳،‏ تهران: اسلامیه‏، ۱۳۹۰ق، ص۴۶۵.
  2. صدر‌الدین صدر، پیشین، ص۱۰۵.
  3. بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۵.
  4. العیاشی، ج۱، ص۶۴.

۴۵٫ اثبات الهداه، ج۳، دارالکتاب الاسلامیه، بی‌تا، ص۵۷۵.

29آوریل/21

پیشرفت با کدام الگو؟

درآمد:

پیشرفت برای جمهوری اسلامی ایران یک ضرورت است؛ زیرا از یک طرف، رکود، سکون و سکوت موجب جمود، تحجّر و کهنگی و به دنبال کهنگی نیز ویرانی حاصل می‌شود.(۱) در مسیری هم که انقلاب قرار گرفته است، توقف به معنای عقبگرد است و عقبگرد نیز ما را به دوران دوزخی قبل از انقلاب می‌رساند. از طرف دیگر ملتى که از حقیقت عزت برخوردار شده است و در جاده‏ پیشرفت قرار گرفته است، اگر این نعمت را کفران‏ کند، مصداق آیه‏ شریفه: «أَ لَم تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»(۲) می‌شود.(۳) بنابراین اگر بخواهیم دچار رکود، ذلت، عقبگرد و کفران نعمت نشویم باید دائماً پیشرفت کنیم.

تحقق پیشرفت، الزاماتی دارد. در یک تقسیم‌بندی، الزامات پیشرفت را می‌توان در سه بخش الزامات فردی، الزامات حاکمیتی و الزامات نظری، در نظر گرفت. در این نوشتار به بررسی الزامات پیشرفت در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

 

الف. الزامات نظری پیشرفت

بدون شک پیشرفت نیازمند الگوست، زیرا پیشرفت در ساده‌ترین تعریف، حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب است. از نظر رهبر معظم انقلاب به دو دلیل الگوهای غربی برای پیشرفت جمهوری اسلامی ایران مناسب نیستند. اول: الگوهای غربی با شرایط، اصول و مبانی تمدن غرب شکل پیدا کرده‌اند. دوم: این الگوها برای کشورهای دیگر و حتی خود کشورهای پیشرفته هم فاجعه‌بار بوده‌اند.(۴) از این رو رهبر معظم انقلاب تصریح می‌کنند که الگوهای توسعه غربی مورد پذیرش ما نیستند.(۵) بنابراین جمهوری اسلامی ایران ناگزیر است برای پیشرفت، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را مبتنی بر مبانی اسلامی و شرایط خود طراحی کند.

 

ب. الزامات فردی پیشرفت

اسلام به انسان از دو زاویه نگاه کرده است. یکی نگاه به عنوان یک فرد و دیگری نگاه به عنوان یک کل و مجموعه‌ای از انسان‌ها. این دو نگاه منسجم و مکمل یکدیگرند. در نگاه اول، فرد مورد خطاب قرار می‌گیرد. در اینجا انسان رهروی است که مسئولیتش حرکت در مسیر خودپرستی تا خداپرستی است. « عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ؛(۶) مراقب خویشتن باشید، مبادا پس از آنکه راه یافتید کسانى که گمراه شده‌اند به شما زیانى برسانند و گمراهتان کنند.»

دیگران بروند یا نروند، دنیا را ظلمت کفر بگیرد یا نور ایمان، انسان باید این مسیر را طی کند. جاده این مسیر انجام واجبات و ترک محرمات است. موتور حرکت در این راه ایمان قلبی است و آذوقه و توشه این راه نیز ملکات و فضایل اخلاقی است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفاده‌ از لذائذ زندگی را برای او مباح می‌کند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را هم که لذت اُنس با خداست به او یاد می‌دهد. انسان در چنین راهی به عنوان انسانِ اندیشمند و مختار باید انتخاب و در این صراط حرکت کند. هدف این مسیر رستگاری انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخه‌ای که به او داده شده است. عمل کند، رستگار می‌شود.(۷)

آنچه در این نگاه مهم است، تأکید بر مسئولیت، تکالیف و وظایف انسان است. نکته مهم این است که عمل هر فرد در پیشرفت و سعادت جامعه تأثیر به‌سزایی دارد. از نظر رهبری ویژگی عجیبی در معارف اسلامی وجود دارد و آن تلفیق بین سعادت فردی و سعادت جمعی است. مطابق این ویژگی، اگر هندسه نظام مطابق با هندسه الهی باشد(۸) و انسان‌ها در این نظام در پی سعادت فردی خود باشند و در کارها رضای خداوند را طلب کنند، جامعه نیز به سمت سعادت پیش می‌رود.

با استقرار نظام اسلامی در جمهوری اسلامی، شرایط برای انطباق این دو خط (سعادت فردی و سعادت جمعی) از همیشه آماده‌تر است.(۹) بنابراین عمل فردی می‌تواند منجر به سعادت جامعه یا عکس آن شود. از این رو بررسی الزامات فردی پیشرفت مهم است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات مختلف، به برخی از الزامات فردی پیشرفت پرداخته‌اند، از جمله:

 

۱٫ ایمان و ارتباط با خداوند

ایمان به خداوند فقط برای تعالی معنوی نیست، بلکه زندگی مادی نیز در گروی ایمان به خداوند است. ایمان به خداى متعال موجب مى‏شود بشر در زندگى مادىِ خود بتواند همه‏ چیزهایى را که به آن نیازمند است، به دست بیاورد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم». در صورت ایمان به خداوند و عمل به تعالیم دین، انسان‌ها از لحاظ رفاه‏ به حدى مى‏رسند که هیچ نیاز تأمین نشده‌ای برای آنان باقی نمی‌ماند.(۱۰) این یکی از تفاوت‌های اصلی بین روش اسلام و دیگر روش‌ها برای پیشرفت است.(۱۱) از جهت دیگر نیز اگر ارتباط با خدای متعال برقرار باشد، آنگاه خدای متعال اراده‌اش را در جهت پیشرفت ما قرار می‌دهد و همه قوانین عالم همراه ما خواهند شد.(۱۲)

 

۲٫ تقوا

از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی، تقوا فقط برای کسب رضایت پروردگار و نیل به بهشت الهی در قیامت نیست، بلکه تقوا شرط موفقیت در هر کار دنیوی و اخروی و در هر مرحله‌ای از زندگی، از جمله مبارزه، پیروزی، جهاد، سازندگی و …است.(۱۳) لذا اگر ملت یا فردی تقوا داشت، تمام خیرات دنیا و آخرت به سوی او او جلب خواهند شد. از این رو تقوا، شرط توفیق در هر راهى است.(۱۴) از نظر رهبری، موفقیت فقط این نظام فقط به برکت تقوا امکان‏پذیر است.(۱۵)

 

۳٫ روحیه و آرمان انقلابی

یکی از اصول انقلاب، برخورداری از روحیه انقلابی است. از نظر رهبری بین تدین و روحیه انقلابی تفاوت وجود دارد. تدین به‌تنهایی برای رسیدن به اهداف انقلاب کافی نیست؛ زیرا بدون روحیه انقلابی با گوشه‌گیری و انزوا می‌سازد؛ ولی تدین با روحیه انقلابی که همان دین خالص و ناب است؛ فداکارى، ایثار، ابتکار، کوچک شمردن موانع، اتکاى به خود و اعتماد مطلق و توکل به خداى متعال را به همراه دارد. این روحیه‏ باعث پیروزی و پیشرفت در بسیاری از میدان‌ها شده است.(۱۶)

۴٫ ایمان به هدف

رهبر معظم انقلاب اولین عنصر لازم برای رسیدن به اهداف را ایمان می‌دانند. از نظر ایشان با سیری در تاریخ می‌توان دریافت که رمز پیشرفت کشورها و ملت‌های پیشرو، ایمان به هدف است. در واقع بی‌ایمانی، ولنگاری و باری به هر جهت بودن، با آینده روشن و افتخارآمیز نمی‌سازد. بنابراین اگر ملتی به دنبال رفاه و آسایش است در درجه اول باید به هدف ایمان داشته باشد.(۱۷)

 

۵٫ قیام‌لله

از نظر رهبر معظم انقلاب، قیام لله عامل پیروزی و موفقیت است(۱۸) و بدون قیام لله نمی‌توان به هیچ یک از اهداف عالیه رسید.(۱۹) بنابراین ما باید آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی را با قیام لله تامین کنیم.(۲۰) از نظر ایشان شرط رسیدن به وضعیت مطلوب، قیام لله است. اگر قیام لله اتفاق نیفتد، حداکثر به سمت یک وضعیت معمولی در دنیا کشیده خواهیم شد که البته این برای انقلاب اسلامی جاذبه‌ای ندارد.(۲۱)

 

ج. الزامات حاکمیتی پیشرفت

در نگاه کلان، وظیفه‌ مدیریت دنیا به انسان واگذار شده است. در این نگاه، انسان باید دنیا را آباد کند؛ «اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها» و عدالت، حکومت حق، روابط انسانی، دنیای آباد و آزاد ایجاد کند.(۲۲) در نگاه حاکمیتی و بیانات رهبری الزامات فراوانی برای پیشرفت وجود دارند که در اینجا تنها به چند مورد اشاره می‌شود:

 

۱٫ استحکام ساخت درونی نظام با عزم راسخ مسئولان

در پیشرفت‏ به سمت هدف‌هاى آرمانى، باید ساخت درونى قدرت را مستحکم کرد. اگر مى‏خواهیم پیش برویم و به آرمان‌هایمان برسیم و در مقابل معارضه‏ها ایستادگى کنیم، باید ساختار قدرت ملى در درون کشور را تقویت کنیم و بدان استحکام ببخشیم. برخى از عناصر این استحکام همیشگى و برخى فصلى هستند. از جمله عناصر همیشگى، عزم راسخ است. مسئولان‏ کشور باید تصمیمشان را در مواجهه‏ با مشکلات جزم کنند و دچار تزلزل نشوند. به سمت آرمان‌ها حرکت کردن، به عزم راسخ نیاز دارد. این جور نباشد که با مشاهده اخم و ترشرویى و معارضه دشمن با شکل‌هاى مختلف تبلیغاتى، سیاسى‏، اقتصادى و امثال اینها متزلزل شوند. عزم راسخ مسئولین لازم است‏.(۲۳)

 

۲٫ تقویت علم و دانش

علم مهم‌ترین ابزار پیشرفت و اقتدار ملی است. این را باید مسلم گرفت. علم برای یک ملت مهم‌ترین ابزار آبرو، پیشرفت و اقتدار است.(۲۴)

 

۳٫ استقامت و ایستادگى در مقابل دشمنان و استکبار

ملت ایران اگر مى‏خواهد راه عزّت، پیشرفت‏، توسعه، سازندگى و رفاه را ادامه دهد و به نتیجه برساند، باید در مقابل دشمنان و استکبار مقاومت کند.(۲۵)، زیرا ایستادگى و مقاومت ملت مایه‏ اقتدار و پیشرفت‏ کشور است.(۲۶)

 

۴٫ پیگیری آرمان‌های انقلاب توسط مسئولان

وقتى مسئولان‏ کشور آرمان‌های انقلاب را به صورت منطقى و متین دنبال و مردم هم همراهى کردند، واقعیت‌هاى جامعه با آرمان‌ها هماهنگ مى‏شوند. این یک امر اساسى براى حرکت کشور است.(۲۷)

 

۵٫ اصلاح منش و روش دولتمردان

جمهوری اسلامی ایران در فرآیند تحقق اهداف انقلاب اسلامی در مرحله دولت اسلامی قرار دارد. برای تحقق دولت اسلامی به معنای واقعی باید منش‏ و روش‏ دولتمردان اسلامى شود. مسئولان و دولتمردان باید خود را با ضوابط و شرایطى که متعلق به یک مسئول دولت اسلامى است، تطبیق بدهند؛ یا اگر چنین افرادى در جامعه وجود دارند، سر کار بیایند.(۲۸)

 

۶٫ تلاش متحد و هماهنگ مسئولان برای برطرف کردن موانع پیشرفت

امروز مسئله‏ اساسى‏ مورد نیاز کشور و ملت ما این است که مسئولان‏ کشور در یک جبهه واحد و هماهنگ، تلاش براى برطرف کردن مشکلات اقتصادى و معیشتى مردم را شروع کنند. باید موانع را شناخت و آنها را از سر راه برداشت.(۲۹)

 

جمع‌بندی

پیشرفت برای جمهوری اسلامی ایران یک ضرورت است و تحقق پیشرفت، نیازمند الزاماتی است. الزامات پیشرفت را می‌توان در سه بخش: الزامات فردی، الزامات حاکمیتی و الزامات نظری تقسیم‌بندی کرد. مهم‌ترین الزام نظری پیشرفت، تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مبتنی بر مبانی اسلامی و شرایط کشور است. مهم‌ترین الزامات فردی پیشرفت عبارتند از: ایمان و ارتباط با خداوند، تقوا، روحیه و آرمان انقلابی، ایمان به هدف و قیام لله. مهم‌ترین الزامات حاکمیتی پیشرفت عبارتند از: استحکام ساختار درونی نظام با عزم راسخ مسئولان، تقویت علم و دانش، استقامت و ایستادگى در مقابل دشمنان و استکبار، پیگیری آرمان‌های انقلاب توسط مسئولان، اصلاح منش و روش دولتمردان و تلاش متحد و هماهنگ مسئولان برای برطرف کردن موانع پیشرفت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- ۲۳/۲/۱۳۷۹٫

۲- هیچ ندیدی حال مردمی را که نعمت خدا را به کفر مبدل ساختند و (خود و) قوم خود را به دیار هلاکت رهسپار کردند؟ یعنی به دوزخ که بدترین جایگاه است درآیند. ابراهیم/ ۲۸ و ۲۹٫

۳- ۱۴/۳/۱۳۹۱٫

۴-  ۲۵/۲/۱۳۸۶٫

۵- ۲۷/۲ /۱۳۸۸٫

۶- مائده، ۱۰۵٫

۷- ۲۵/۲/۱۳۸۶٫

۸- ۶/۱۲/۱۳۸۸٫

۹- ۲۹/۳/۱۳۷۵٫

۱۰- ۱/۱/۱۳۸۹٫

۱۱- ۷/۲/۱۳۶۹٫

۱۲- ۱۰/۱۲/۱۳۶۸٫

۱۳- ۱۹/۱۱/۱۳۶۹

۱۴- ۱۰/۱/۱۳۶۹ و ۱۴/۱۱/۱۳۷۳٫

۱۵- ۲۳/۵/۱۳۷۰٫

۱۶- ۲۱/۲/۱۳۷۰٫

۱۷- ۱۱/۸/۱۳۷۹٫

۱۸- ۵/۴/۱۳۶۸٫

۱۹- ۲/۷/۱۳۸۲٫

۲۰- ۹/۱۱/۱۳۶۸٫

۲۱- همان.

۲۲- ۲۵/۲/۱۳۶۸٫

۲۳- ۳۰/۴/۱۳۹۲٫

۲۴- ۲۰/۸/۱۳۹۴

۲۵- ۱۴/۳/۱۳۷۵

۲۶- ۱/۱/۱۳۸۵٫

۲۷- ۳/۵/۱۳۹۱٫

۲۸- ۱۲/۹/۱۳۷۹٫

۲۹- ۲۱/۷/۱۳۸۲٫

29آوریل/21

نامگذاری سال‌ها، حرکتی در تراز انقلاب

در اتوبان تهران – قم سوار بر ماشین حرکت می‌کنیم و  روی یک تابلوی بزرگ، یکی از این کلیدواژه‌ها را می‌بینیم:  «نوآوری و شکوفایی»، «اصلاح الگوی مصرف»، «همت مضاعف و کار مضاعف»، «جهاد اقتصادی، تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی»، «حماسه سیاسی و حماسه‌ اقتصادی»، «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی»، «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل»، «اقتصاد مقاومتی: تولید- اشتغال»، «حمایت از کالای ایرانی»، «رونق‌تولید»، «جهش تولید».

 الف.واکنش ما چیست؟

واکنش اول: بی‌اعتنائی

این یک واکنش کاملاً طبیعی نسبت به دیدن کلیدواژه‌ای بسیار تکراری است. گوشه بالا و سمت راست صفحه تلویزیون، سربرگ نامه‌های اداری، بیلبوردهای تبلیغاتی، بالای منبر، گفت‌وگوی ویژه خبری، شبکه چهار، کلاس‌های درس اساتیدی که احیاناً با تکرار این محتوا دین خود به انقلاب اسلامی را ادا می‌کنند و… آیا می‌توان به این بسامد در مشاهده کلیدواژه‌ها بی‌اعتنا‌ نبود؟ البته نمی‌دانم چرا در عین بی‌اعتنائی، از بی‌اعتنائی دیگران به این واژه‌ها ناراحتیم.

واکنش دوم: تأسف

احتمالاً برای شما هم پیش آمده است که در اتاق یک مسئول کشور، همزمان با دیدن یک تابلوی زیبا که روی آن نوشته، «حمایت از کالای ایرانی» و در گوشه آن جمله made in china دیده می‌شود؛ خودکار خارجی در دست آن مسئول و کت و شلوار با برند فرانسوی و پارچه انگلیسی به تن او  و گوشی با برند آمریکایی در دستش عمیقاً متأسف شده باشید. قیافه‌ حق‌ به‌جانب مسئول مذکور هم نور علی نور!  کمی که فکر می‌کنیم، احتمالاً همان گوشی آمریکایی را در جیب خودمان هم پیدا می‌کینم، اما بلافاصله  با توجیه همیشگی می‌گوئیم، «من که مسئول نیستم؛ اَلنّاس عَلی دینِ مُلُوکِهِم» و این تأسف را در بزرگراه و با دیدن آن تابلوها هم تکرار می‌کنیم.

واکنش سوم: بی‌نتیجه

در قرن بیست‌ و یکم و در دوران دهکده جهانی ICT که ارتباط میان یک ایرانی و یک آمریکایی در یک صدم ثانیه رخ می‌دهد و کالاها با سرعت صوت در دنیا جابه‌جا می‌شوند، چه معنایی دارد که فقط کالای ایرانی استفاده کنیم و تنها کارگر و مدیر و بازیکن و مربی ایرانی را به‌کار بگیریم! اصلاً مگر ما انسان‌های بی‌کیفیتی هستیم که کالاهای بی‌کیفیت ایرانی را بر کالاهای آمریکایی ترجیح بدهیم؟ علم اقتصاد پیشرفت کرده است و یکی از اصول مهم آن، وارد شدن به مبادلات جهانی است. مبادله هم باید بر اساس مزیت‌ها صورت بگیرد. اگر در نیروی انسانی، مدیریت یا فلان کالا مزیت نداریم، این دانش می‌گوید که باید با مکانیسم مبادله آن را وارد کنیم. لذا مورد توجه قراردادن این شعارها بی نتیجه است.

واکنش چهارم: عصبانیت

این عصبانیت ممکن است ناشی از عوامل مختلفی باشد. از همان مسئولی که کمی قبل‌تر معرفی کردیم! از بی‌اعتنائی‌ها! از بی‌نتیجه‌ بودن‌ها! از کلیشه‌سازی‌ها، از ریاکاری‌ها، از بر زمین ماندن این شعارها و…این عصبانیت هم در میان ما که خود را دوستدار‌ ایران و ایرانی می‌دانیم، از رفتار‌های پیشین رواج بیشتری دارد،‌ نهایتاً به همین عصبانیت ختم می‌شود.

واکنش پنجم: تحرک

افراد نادری پیدا می‌شوند که با دیدن این شعارها به تحرک واداشته می‌شوند. این تحرک گاه تا سیزده فروردین، گاه تا یکی دو ماه و گاه تا پایان سال ادامه پیدا می‌کند. آنها تلاش می‌کنند که خود د ست به کار بشوند که این شعارها بر زمین نمانند. اما بسیار معدودند که به‌رغم امواج منفی حاصل از واکنش‌های پیشین، این مسیر را تا درازمدت ادامه می‌دهند. این افراد با فرا رسیدن سال جدید، با شعاری جدید مواجه می‌شوند و تحرکی دیگر که گاه با تحرک پیشین هم نسبت واضحی ندارد. مثل «همت مضاعف و کار مضاعف» که در پی «اصلاح الگوی مصرف» آمده است.

ب. طرح یک سئوال مهم: با وجود این واکنش‌ها، آیا می‌توان بر شعار سال آثاری را مترتب دانست؟ از این مسئله، مهم‌تر شاید این باشد که چرا رهبری با وجود محقق نشدن شعارهای پیشین همچنان به اعلام شعار سال ادامه می‌دهند؟ آیا صرفا یک نامگذاری در مقابل نامگذاری خرافی است که قبلا صورت می‌گرفت یا حکمتی در آن نهفته است؟

رهبری پیش از اعلام شعار سال جدید، همیشه مروری بر وقایع سال گذشته را انجام می‌دهند. با مرور این قسمت از بیانات ایشان می‌توان رگه‌هایی از دنبال ‌کردن شعار سال را توسط مردم و مسئولان شناسایی کرد. اما در همان سخنان نیز همواره تأکید کرده‌اند که این کافی نبوده است. چه بسا با مقایسه‌های آماری به این نتیجه برسیم که گاه، نه‌تنها کافی نبوده، بلکه اتفاقات رخ داده‌ در جهت عکس شعار سال رهبری بوده‌اند. به ‌عنوان مثال می‌توان به رشد منفی اقتصادی و کاهش تولید ملی در سال «رونق تولید» اشاره کرد.

لذا ضرورت ایجاب می‌کند که به ماهیت حرکتی که رهبری در طراحی شعار سال دنبال می‌کنند، دقیق‌تر بپردازیم. تا بتوان عقلانیت طراحی شعارهای سال را در موارد زیر بررسی کرد:

 

۱- حرکت تاریخی جمهوری اسلامی

با مرور قرآن کریم و ادبیات روایی به مفاهیم بسیاری بر می‌خوریم که نشان می‌دهند سنگینی محتوا، قابل درک نبودن آن و عدم امکان عمل به آن، برای انسانی که تازه از بند تعصبات قومی جاهلی یا از بند نظام امپراتوری ایران و روم رها شده و نیم‌نگاهی به اسلام پیدا کرده است، واضح است. حتی در صدر اسلام، تا مدتی برای اجرای برخی از احکام به مردم مهلت داده شد؛ زیرا رویه و عادات قبلی مردم موجب می‌شدند که آنها برخلاف احکام رفتار کنند. لذا بسیاری از احکام، معارف و ساختارها و رویه‌ها، برای انسان صدر اسلام طراحی نشده‌اند؛ بلکه مخاطب آن، انسان در طول تاریخ است.

اگر چه ولایت فقیه به اقتضای عدم کمال جامعه در پذیرش آن تا کنون در انطباقات غیرمشهور یا جدید در احکام اولیه بر مصالح عمومی چندان ورود نکرده است(۱)، در هدایت‌گری عامۀ مردم و مسئولان به‌ سوی مصالح عمومی در سطوح عرفی و مشهور نیز با عدم پذیرش‌های متعددی مواجه بوده است. مسئله اینجاست که آیا این عدم ادراک‌ها و منطبق نبودن نظام عادات و رفتارها و مغایر بودن ساز و کار قوانین و آیین‌نامه‌ها و… نظام جمهوری اسلامی را از پرداختن به اولویت‌های اساسی آن‌ مستغنی می‌کند؟ آیا در چنین شرایطی ولی فقیه باید فقط به اقتضای آنچه که در امروز جامعه رخ می‌دهد، هدایت تاریخی جریان اسلامی را رها کند؟

لذا هر چند آرمان‌های طراحی شده توسط ولایت فقیه، ممکن است همین امروز نتوانند اولویت‌های کشور را تغییر دهند، اما در حرکت تاریخی جامعه به سمت تمدن اسلامی، جهت‌گیری‌های اساسی را روشن و نقش هدایت‌گری تاریخی امت را به‌خوبی ایفا می‌کنند. با این وصف نیازی نیست که شعارهای سال لزوماً شعارهای تغییردهنده واقعیت‌های همان سال باشند؛ بلکه آثار آن به‌تدریج و در بلندمدت نمایان می‌شوند. به‌عنوان مثال، مردم ایران از اواخر دوره قاجار و با تحمیل نظام صنعتی شبه‌مدرن، رفته‌رفته نظام تولید خود را کنار گذاشتند و نرم‌افزار تولید، از جامعه ایران حذف شد. اقتصاد ایران از آن زمان تا امروز از یک اقتصاد مولد به یک اقتصاد مصرفی و رانتی تبدیل شده است. حال آیا می‌توان انتظار داشت که با اعلام شعار «رونق تولید» در یک سال و «جهش تولید» در سال بعد و فقط ظرف مدت دو سال، تولید این کشور جهش کند؟(۲)

۲- معرفی ترازهای حرکتی انقلاب اسلامی

اعتبارسنجی مسیر حرکت، علاوه ‌بر فرآیند‌ها، به‌طور محوری مبتنی ‌بر تعیین آرمان‌ها و اهداف کلان است. شعارهای سال، علاوه ‌بر تضمین صحت فرآیندهای حرکتی، آرمان‌های حرکت را نیز به‌‌خوبی نمایان می‌سازند. به‌‌طور کلی، تراز حرکت انقلاب اسلامی را می‌توان در این شعارها دید. هر چه حرکت، ماهیت انقلابی‌تر و ولایتمدارانه‌تری داشته باشد، طبعاً به برنامه‌های حرکتی نظام ولایت نزدیک‌تر می‌شود. استراتژی شعار سال، خط ترازی است که می‌توان برنامه‌های چهارساله، نظام بودجه‌ریزی، عملکرد دولت‌ها و وجوه گرایشی مردم را با استفاده از آن ارزیابی و نسبت به اصلاح حرکت انقلاب اسلامی اقدام کرد.

با در نظر گرفتن واکنش‌ مردم و حتی مسئولین با شعار سال، اعم از اینکه آن واکنش بی‌اعتنائی باشد یا اظهار تاسف و بی‌نتیجه دانستن و عصبانیت و یا موجب تحرک در بین مردم و خواص جامعه شده باشد، پس از بیش از سه دهه که از نامگذاری‌ سال‌ها به نام‌های مختلف می‌گذرد، این سئوال مطرح است که آیا این اقدام موجب تحرک جامعه شده یا بی‌تأثیر بوده است؟  

این مسئله یک پاسخ سیاسی مشهور دارد. در آن پاسخ سیاسی عده‌ای که معتقدند شعارها کاملاً محقق شده‌اند و افرادی که معتقدند این شعارها به هیچ وجه محقق نشده‌اند و کسانی که این شعارها را قبول ندارند، همواره با یکدیگر دعوای رسانه‌ای می‌کنند. لذا در این سطح نمی‌توان به نتیجه مشخصی دست یافت.

اما در نگاهی فنی، دیسیپلین‌ها، مجامع علمی و سیاست‌نامه‌های ناظر به شعارهای سال، کم و بیش طراحی شده‌اند. از اقتصاد مقاومتی تا جهش تولید و رونق تولید و… همراه شدن جریان‌های اقتصاد سیاسی که از انتخابات‌ها بر می‌خیزد، می‌تواند این روندها را تسریع کند؛ در غیر این صورت نیز با همراهی مردم با ولایت و بدون واسطۀ جریان اقتصاد سیاسی، شعارها به‌تدریج حرکت‌ها را می‌سازند و ساخته‌اند.

 

پی‌نوشت:

  1. «…حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله«ص» است، یکی از احکام اولیه اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می‌تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب و پول منزل را به صاحبش مسترد کند. حاکم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی را که ضِرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب ممکن نشود، خراب کند. حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی‌ای را که با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور است، یک‌جانبه لغو کند و می‌تواند از اعمال هر امری، چه عبادی و یا غیرعبادی که مخالف مصالح اسلام است، مادام که چنین است جلوگیری کند. حکومت می‌تواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً جلوگیری کند.» (صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۵۱ ـ ۴۵۲)

۲٫  لازم به ذکر است که در اقتصادهای دیکتاتوری و به شرط تمایل دیکتاتور به جهش تولید ممکن است واقعاً فرآیند جهش تولید در مدت زمان بسیار اندکی رخ دهد؛ اما واضح است که تغییر رویه‌ها در نظام ولایت فقیه، بر خلاف نظامات دیکتاتوری مبتنی‌ بر ایجاد آگاهی و بصیرت و حرکت درون‌زای مردمی است و لذا نمی‌توان انتظار چنین تغییراتی را در کوتاه‌مدت داشت.

29آوریل/21

فردای فرهنگ، چشم انتظار امروز

نباید در انتظار آینده نشست و آنگاه که از راه فرا رسید، تازه به فکر افتاد و چاره‌جویی و طرح‌ریزی کرد، بلکه باید پیش از آنکه آفتاب فردا طلوع کند، به مسائل و چالش‌هایش اندیشید و راه‌حل‌ها و راهکارهای آماده را فراهم کرد. در متن واقعه، به چاره اندیشیدن دشوار است؛ پس باید پیش از فرارسیدن آن، حدس زد و پیش‌بینی کرد و گزینه‌های پیش رو را از نظر گذراند.

از این‌رو، اینکه رهبر معظم انقلاب تأکید کردند که جوانان مؤمن انقلابی باید برای استقرار دولت جوان حزب‌اللهی زمینه‌سازی کنند، برنامه اولیه و ابتدایی است. در مرحله بعد باید از امروز درباره فهرست و مضمون سیاست‌هایی هم که این دولت در پیش خواهد گرفت، اندیشید و چاره‌جویی کرد. از آن جمله، مسئله بنیادین و دیرینه فرهنگ است که در همه دولت، مظلوم و مهجور بوده و اغلب به حاشیه رانده شده است. باید دید که اکنون با کدام‌یک از مسائل و چالش‌های فرهنگی روبرو هستیم و هریک از آنها در چه وضعیتی قرار دارند و با توجه به امکانات‌ چه می‌توان کرد؟ فرهنگ در پاره‌ای از بخش‌ها و ساحت‌ها به‌راستی به مسئله تبدیل شده و گره‌های فروبسته فراوانی دارد.

در این مجال مختصر به برخی از این مسائل راهبردی و حیاتی می‌پردازیم و اندکی درباره آنها توضیح می‌دهیم.

 

۱ . مسئله بی‌اهتمامی و کج‌اندیشی دولتی نسبت به فرهنگ

از دهه‌های گذشته تا کنون، همواره تکالیف فرهنگی دولت‌ها یکی از مباحث مناقشه‌برانگیز بوده است. با وجود اینکه‌ اصل و اساس گفتمان انقلاب اسلامی و اندیشه فرهنگی امام خمینی حاوی دلالت‌های روشنی درباره تکالیف فرهنگی دولت اسلامی است و دولت‌ها باید در همان چهارچوب حرکت می‌کردند و در بدیهیات و مسلمات انقلاب، تردید و تشکیک روا نمی‌داشتند، اما در عمل، حجم انبوهی از ظرفیت‌ها و گفتگوها صرف این موضوع شده و جدال‌ها و مناقشه‌ها همچنان ادامه دارند. واقعیت این است که آن دسته از نیروهای سیاسی که به قدرت دولتی دست یافتند و زمام امور را در دست گرفتند، از فرهنگ به‌عنوان ابزاری در جهت بازی‌های انتخاباتی و سیاسی خویش بهره گرفتند و هیچ‌گاه فرهنگ را بر صدر ننشاندند و پدیدآوردن گشایش‌های فرهنگی را وظیفه تمایزبخش خویش قلمداد نکردند.

از این روی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره از این منظر به دولت‌ها انتقاد داشته‌اند. این انتقادها یا برخاسته از بی‌اهتمامی دولت‌ها به فرهنگ‌ و یا ناشی از کج‌اندیشی‌ها و کج‌روی‌های آنها در عرصه فرهنگ بوده‌اند. از لحاظ نظری، هنوز مناسبات دولت اسلامی با فرهنگ حل نشده است.

این ذهنیت حتی در سطوح عالی قوای سه‌گانه هم دیده می‌شود، در حالی‌ که کسانی‌که در این لایه قرار می‌گیرند، علی‌القاعده می‌بایست به مؤلفه‌های اساسی و زیربنایی خط فرهنگی انقلاب، معتقد و متعهد باشند. اگر مدیران و کارگزاران عالی دولت اسلامی تفکر فرهنگی انقلاب را باور نداشته باشند جامعه و اوضاع فرهنگی آن دستخوش تضادها و کشمکش‌ها خواهد بود.

باید چاره‌ای اندیشید که قطعیات و بینات فرهنگی انقلاب، خط قرمز شمرده شوند و این‌گونه نباشد که هر کسی با تکیه بر آرای مردم بتواند سرکشی کند و مسیرهای متفاوت و معارضی را در پیش بگیرد. در غیر این ‌صورت، استحکام و ثبات فرهنگی جامعه، همواره در معرض تنش و تزلزل قرار خواهد گرفت و انجام هیچ برنامه فرهنگی بلندمدت و پایداری ممکن نخواهد بود.

 

۲ . مسئله رهاشدگی و  افسارگسیختگی فضای مجازی

امروز از هر سو به مسائل فرهنگی می‌نگریم، با فضای مجازی روبرو می‌شویم، به‌طوری ‌که فضای مجازی نسبت به مسائل فرهنگی، هم نقش زمینه و بستر را بازی می‌کند و هم خود به ‌صورت مستقل در حکم یک مسئله فرهنگی است. معضل بودن فضای مجازی، همچنان در حال تشدید و گسترش است و همانند یک ریشه اصلی، فروع‌ و شاخه‌های گوناگونی را شامل می‌شود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طول دهه‌های گذشته همواره نسبت به این مسئله، حساس و دغدغه‌مند بوده و آن را مسئله‌ای بنیادین و زیربنایی قلمداد کرده‌اند. از سوی ‌دیگر، ایشان درباره نحوه مواجهه با آن نیز راه‌حل‌هایی را پیشنهاد کرده‌اند، از جمله راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات، حمایت از پیام‌رسان‌های داخلی، تولید محتوای فاخر و بومی در فضای مجازی، مقابله جدی و قاطع با روند تخریب‌گری فرهنگی در فضای مجازی و ایجاد بازدارندگی و… در این ‌میان، راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات، کاری اساسی و تعیین‌کننده است که می‌تواند نقص‌های دیگر را تا حد زیادی برطرف کند، با این‌ حال تا کنون به آن اهتمام نشده است. نیروهای تکنوکراتی که در دولت حاکم هستند، راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات را خویش‌تحریمی ارتباطی معرفی کرده‌اند.

به ‌این ‌ترتیب، نوعی بدبینی اجتماعی نسبت به شبکه ملی اطلاعات در جامعه پدید آورده و در طول سال‌های گذشته، مردم را از چشیدن طعم یک تجربه شیرین و دلنشین از ارتباطات و تعاملات مجازی داخلی، محروم کرده‌اند. تنها سیاست به‌کار گرفته شده در طی این سال‌ها اجرای برنامه انسداد بخش‌هائی از فضای مجازی در مواقعی است که جامعه از لحاظ سیاسی، دچار بحران و تشنج می‌شود، اما با عادی‌شدن اوضاع، دوباره رویه قبلی ادامه پیدا می‌کند.

بنابراین یک عقل آینده‌نگر و راهبردی بر عرصه تدبیر فضای مجازی حاکم نبوده و سیاست‌ها، تابع سلیقه‌ها و گرایش‌های سیاسی منفعت‌جویانه بوده‌اند. در دوره تاریخی جدید، باید به‌گونه‌ای سیاست‌گذاری و اقدام کرد که توده‌های مردم، فضای مجازی بومی و داخلی را ترجیح بدهند و  فرآیند مهاجرت به قلمروی بومی به‌صورت خودجوش شکل بگیرد. شبکه ملی اطلاعات و پیام‌رسان‌های داخلی باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که محرک‌هایی چون سرعت بیشتر و هزینه کمتر نقش تسهیل‌کننده را ایفا کنند.

 

۳ . غفلت از استقرار سبک زندگی اسلامی و ایرانی

با وجود همه فضیلت‌ها و ارزش‌هایی که بر جامعه ایران حاکم است، در سبک زندگی ما اشکالات و کاستی‌های غیرقابل انکاری وجود دارند. نخستین بار که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به موضوع سبک زندگی اشاره کردند، از مواردی نام بردند که همگی ناظر به عیب‌های موجود در سبک زندگی بودند. این مسئله از آن زمان تا کنون دستمایه مطالعات نظری و تجربی قرار گرفته و کسانی کوشیده‌اند با گره‌گشایی، جامعه را به افق‌های مطلوب فرهنگ اسلامی و انقلابی نزدیک کنند. خوشبختانه‌ این کوشش‌های متنوع بی‌تأثیر نبوده‌اند‌ و  خلقیات و رفتارهای فرهنگی تا حدی اصلاح و بازسازی شده و جامعه به مرحله خودآگاهی انتقادی و آسیب‌شناسانه نسبت به وضعیت فرهنگی موجود رسیده و حرکت‌‌ها و تحولات بزرگی در جامعه رقم خورده‌اند.

 

۴ . کم‌عملی در تولید فرهنگی نوآورانه و قوی

هرچند ما در برابر یک جبهه فرهنگی بسیار گسترده و متراکم قرار داریم که با تکیه بر ثروت و قدرت، هزاران محصول فرهنگی تولید می‌کند و تا حد زیادی عرصه فرهنگ را در گستره جهانی به تصرف خود درآورده است، با این‌حال ما نیز فرصت‌ها و امکانا‌ت خوبی را در اختیار داریم و می‌توانیم با وجود انبوه فرآورده‌های فرهنگی جبهه جریان معارض و بیگانه، مخاطب ایرانی را در کنار خود نگه داریم.

این امر تنها از طریق تولیدات فرهنگی نوآورانه و قوی میسر است. محصولات فرهنگی ما باید بتوانند در بازار رقابتی و بی‌رحم امروز گوی سبقت را از دیگران بربایند و برای مخاطب ایرانی جذاب و گیرا باشند. ما می‌توانیم با تولید و بازتولید محصولات فرهنگی دینی و بومی قوی و فاخر، ذائقه فرهنگی مخاطب را نیز تغییر دهیم و آن را هرچه بیشتر به معیارهای اسلامی و انقلابی نزدیک سازیم.

۵ . بی‌تکیه‌گاهی نیروها و جریان‌های فرهنگی خودجوش

در یک دهه اخیر، موج محسوسی از  نیروها و جریان‌های فرهنگی خودجوش شکل گرفته‌ است که در متن جامعه و متناسب با نیازها و خواسته‌های فرهنگی مردم فعالیت می‌کند. این فکر که باید نیروهای مردمی را در عرصه فرهنگی بازسازی کرد و به ‌کار گرفت، برخاسته از نظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. ایشان معتقدند که حتی اگر دولت هم به تکالیف فرهنگی خود عمل کند و اهمال نورزد، باز هم مسئولیت از نیروهای جوان مؤمن انقلابی سلب نمی‌شود، بلکه عرصه فرهنگی به‌قدری اندازه گسترده و پردامنه است که با امکانات‌ و فاعلیت‌‌ مستقیم دولت تناسب ندارد. پس باید نیروهای خودجوش مردمی را به‌ کار گرفت.  همچنین ضرورت حضور مردم در صحنه جنگ نرم و تقابل با تهاجم فرهنگی امری بدیهی و دلیل دیگری بر این راهبرد رهبری است. همچنانکه در دفاع مقدس از ظرفیت و استعداد نیروهای مردمی استفاده شد و بسیج مردمی شکل گرفت، در جنگ فرهنگی نیز باید امکانا‌ت و قابلیت‌های مردمی به‌ کار گرفته شوند. دولت اسلامی نباید به شکلی متمرکز و انحصارطلبانه، بر تمام عرصه‌های فرهنگی حکم براند و جایی برای تلاش‌های فرهنگی نیروهای خودجوش مردمی باقی نگذارد. از سوی دیگر این نیروها و جریانات‌ فرهنگی، نباید بی‌پشتوانه و بی‌تکیه‌گاه یله شوند و از حمایت‌های دولتی و رسمی بی‌نصیب بمانند.

 

۶ . فقدان شاخص‌برای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فرهنگی

در گستره جهانی، مبنای داوری درباره فرهنگ و سیاست‌های فرهنگی دولت‌ها، برنامه توسعه فرهنگی است که اساساً ماهیتی تجددی دارد و بیشتر شاخص‌های آن بر مبنای تفکر غربی طراحی و به‌عنوان شاخص‌های جهانی، به دیگران تحمیل شده‌اند. انقلاب اسلامی که به‌طور بنیادین و ساختاری، خارج از قلمروی تجدد غربی و افق تاریخی آن به ‌سر می‌برد و می‌خواهد عالم و آدم دیگری را پدید آورد، هرگز نمی‌تواند تسلیم چنین نقشه‌ها و سندها و شاخص‌هایی بشود و آنها را در دستور کار خویش قرار دهد.

در سال‌های اخیر رهبر معظم انقلاب نسبت به اجرای پنهانی سند آموزشی ۲۰۳۰ که بخشی از سند توسعه پایدار است، واکنش‌ بسیار تند و شدیدی نشان دادند و آن را برنتافتند. ما باید در مقابل تحمیل‌ الگوها و شاخص‌هایی که ماهیت سکولار دارند، در پی الگوسازی و شاخص‌پردازی موازی و بدیل بر مبنای تفکر انقلاب اسلامی باشیم. اسنادی چون سند دانشگاه اسلامی، سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش، سند مهندسی فرهنگی و… در چهارچوب چنین ضرورت‌ها و اقتضائاتی تهیه شدند. با این ‌حال چون این سندها، اولین تجربه‌های ما در سندنگاری فرهنگی هستند و زمان زیادی هم بر آنها گذشته است، باید مورد بازنگری قرار گیرند.

از سوی‌ دیگر، نسخه پیش‌نویس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که چند سال پیش با بخشی فرهنگی ارائه شد؛ نیاز به بازنویسی و تجدیدنظر جدی دارد. نسخه فعلی این سند چندان قابل ‌دفاع نیست و ضعف‌ها و کاستی‌های فراوانی دارد. از این ‌رو باید به‌ شکلی جدی مورد بازبینی قرار بگیرد. حتی شاید لازم باشد که سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فرهنگی، به‌ صورت مستقل و مجزا نگاشته و ارائه شود که این خود نشانه اهمیت امر فرهنگ است.

نکته بسیار تعیین‌کننده و اساسی، تعیین و تعریف شاخص‌‌های مشخص و صریح مبتنی بر نظریه الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی، با توجه به تفاوت‌های فرهنگی است. به ‌عبارت ‌دیگر، در کنار تبیین صریح و شفاف نظریه توسعه فرهنگی، نظریه پیشرفت فرهنگی نیز باید به شکلی دقیق تبیین و مرزبندی شود.

 

  1. بی‌توجهی به ظرفیت فرهنگی برای علاج آسیب‌های اجتماعی

هر چند آسیب‌های اجتماعی مسئله‌ای کلان و عام‌تر و کلی‌تر از مسائل فرهنگی هستند، اما آسیب‌های اجتماعی در درون خود، آسیب‌های فرهنگی را نیز پرورش می‌دهند و تقویت می‌کنند. از طرفی می‌توان آسیب‌های اجتماعی غیرفرهنگی را از طریق سازوکارها و روش‌های فرهنگی برطرف کرد. بنابراین، آسیب‌های اجتماعی از دو جهت با فرهنگ مرتبط هستند: یکی از جهت مضمون و محتوا که تداخل و همپوشانی دارند و دیگری از جهت چگونگی و روش که یکی در خدمت دیگری قرار می‌گیرد. با این ‌حال، تأملات خاص و جدی در باره مناسبات این دو با یکدیگر صورت نگرفته‌ و در حال حاضر نقشه‌ها و طراحی‌های مشخص و عمومی درباره اضلاع فرهنگی آسیب‌های اجتماعی و نحوه مواجهه فرهنگی با آنها وجود ندارد. به ‌این ‌ترتیب، باید در این‌باره نیز چاره‌اندیشی کرد و رویکردی نو و خلاقانه ساخت ‌و ‌پرداخت و در متن آن، از امکانات‌ و استعدادهای درونی فرهنگ برای مهار و تقلیل آسیب‌های اجتماعی استفاده کرد.

 

۸ . کژکارکردهای فرهنگی ناشی از کندی در روند تولید علوم انسانی اسلامی

اگرچه علوم انسانی اسلامی از سنخ علم است و علم نیز با فرهنگ تفاوت‌هایی دارد، اما از آنجا که علوم انسانی با عالم ارزش‌ها و فرهنگ، تماس و ارتباط جدی دارند و از آنها اثر می‌پذیرند و بر آنها تأثیر می‌گذارند، باید دست‌کم بخشی از آن را چون مسئله‌ای فرهنگی دید و تفسیر کرد. بر این ‌اساس در اینجا از تولید علوم انسانی اسلامی نیز سخن به میان آمده است. با وجود اینکه اندکی بعد از انقلاب اسلامی و در جریان انقلاب فرهنگی، نزاع با علوم انسانی تجددی آشکار شد و شخص امام در برابر آن موضع‌گیری کردند، اما در طول سال‌های گذشته، حرکت ما در راستای تولید علوم انسانی اسلامی، چندان قوی و مطلوب نبوده است و از تمام امکانا‌ت و ظرفیت‌ها در راستای آن بهره نگرفته‌ایم. البته در آغاز برنامه انقلاب فرهنگی، مسئله علوم انسانی به صورتی جدی و بنیادی مطرح شد و به مدت دو سال برخی از کارهای نظری و معرفتی هم انجام شدند، اما در سال‌های بعد، این حرکت رو به سستی نهاد و این موضوع تا حد زیادی به حاشیه رفت.

سرانجام در سال ۸۸  رهبر معظم انقلاب در باره خطرناک بودن وجود حدود دو و نیم میلیون دانشجوی علوم انسانی هشدار دادند، زیرا متناسب با این جمعیت، نه متون علمی کافی در اختیار ماست و نه استاد دینی‌اندیش تربیت کرده‌ایم. پس از این هشدار بود که شورای تحول و ارتقای علوم انسانی اسلامی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی راه‌اندازی شد تا با بازبینی سرفصل‌های آموزشی و تولید متون‌ درسی و علمی مناسب برای علوم انسانی به آثار موجه و منطقی در این زمینه دست یابیم و معضل علوم انسانی تخفیف پیدا کند.

البته برخی از نیروهای فکری جبهه انقلاب، به‌صورت غیررسمی به این کارزار بزرگ وارد شده و نشست‌هائی را برگزار و نشریه‌ها و مقاله‌ها و کتاب‌هائی را تدوین و نقدهایی ارائه کرده بودند. با این ‌حال حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۹۲ در حکمی خطاب به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصریح کردند که تلاش در زمینه علوم انسانی اسلامی هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده و باید بازنگری و برنامه‌ریزی جدیدی صورت بگیرد. این سخن‌ نشانه امری تحول‌خواهانه و معطوف به عبور از گذشته و طراحی و تعریف منطق‌های نوین برای حل این مسئله و در عین حال متضمن نوعی انتقاد و نارضایتی از راه پیموده شده بود.

ایشان در سال ۹۳ نیز در جریان دیدار با اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تأکید کردند که اساسی‌ترین اقدام در زمینه تولید علوم انسانی اسلامی، تعریف و تدوین مبانی فلسفی تحول در این علوم است. از آن تاریخ تا کنون با استقرار نیروهای تکنوکرات در قدرت سیاسی، حرکت این جریان کند بوده، نه کاملاً متوقف شده و نه پیشروی درخور توجهی داشته است. از سوی ‌دیگر، خود شورای تحول و ارتقای علوم انسانی هم از کاستی‌ها و نقص‌هائی رنج می‌برد.

بنابراین همچنان در این زمینه با چندین گره ناگشوده روبرو هستیم که گشوده شدن آنها نیازمند اراده‌های قوی و انقلابی هستند تا با تدارک تسهیلات‌ ساختاری و حمایت قاطع و باور راسخ، فعالیت در این زمینه از حالت رخوت و سستی خارج شود و جهش علمی لازم رقم بخورد. همان ‌طورکه در قلمروی علوم طبیعی و فنی، مساعدت‌ها و همراهی‌های ساختاری موجب شدند تا عقب‌ماندگی‌های فراوان و شکاف‌های عمیق، با استفاده از راه‌های میان‌بُر برطرف شوند، در اینجا نیز اگر نیروهای قوی و انقلابی متولی کار شوند، رویدادهای خیره‌کننده و شگفت‌انگیزی روی خواهند داد.

نیروهای حاکمیتی همچنان از تبعات فرهنگی بسیار گسترده آموزش علوم انسانی غربی در دانشگاه‌ها بی‌خبر یا به آنها بی‌اعتنا هستند و تهدیدات جریان تثبیت‌ شده بازتولید علوم انسانی غربی در دانشگاه‌ها را جدی نمی‌گیرند؛ در حالی‌که نگرش غرب به علوم انسانی، دگرگونی‌های عمیقی را در نگرش‌ها و جهان‌بینی افراد موجب می‌شوند و ما را در مرداب تجدد فرو می‌برند. چنانچه این اراده در درون ساختار رسمی شکل بگیرد، نیروهای سکولار دانشگاهی و حوزوی تضعیف خواهند شد و در مقام بازدارندگی و مانع‌تراشی، به حاشیه خواهند رفت.

 

۹ . ستیزه‌ آشکار با شعائر و نمودهای دینی

در سال‌های اخیر و در قالب یک روند هدایت ‌شده و دارای اتاق فرمان در آن سوی مرزها، ناهماهنگی آگاهانه و ستیزه‌جویانه‌ای با شعائر و نمودهای دینی شکل گرفته و یا پُررنگ شده است. از آن جمله می‌توان به پارتی‌های شبانه، ازدواج‌های سفید، مدلینگ در فضای مجازی، سگ‌گردانی، کشف حجاب و…. اشاره کرد. بیش از همه، کشف حجاب نگاه‌ها و ذهن‌ها را به خود متوجه کرده است. مواضع ساختارشکنانه و لیبرالیستی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶ از یک ‌سو و خط‌دهی برخی از نیروهای سیاسی در رسانه‌های فارسی‌زبان وابسته به بیگانگان موجب شدند که موضوع ساختگی حجاب اجباری مطرح شود.

متأسفانه مسئله حجاب در دهه‌های گذشته، همواره گرفتار سیاست‌ها و نگرش‌های غلطی بوده است که آسیب‌های جدی به این مسئله زده و آن را زخمی و ناسور کرده‌اند.

از این ‌رو باید گفت که مسئله حجاب و پوشش به یک مسئله فرهنگی پیچیده و چندضلعی تبدیل شده و با وجود دغدغه‌های فراوان در مورد آن، پیشرفتی نداشته است.

 

۱۰ . فقر عمومی در سواد رسانه‌ای

سواد رسانه‌ای در نگاه نخست، ساده و ابتدایی به نظر می‌رسد، اما در واقع اهمیت فراوانی دارد و ساحت‌ها و عرصه‌های مختلف زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. سواد رسانه‌ای یعنی اینکه مخاطب رسانه بتواند پیام‌ها و مضمون‌های ارائه‌شده از رسانه‌ها را فارغ از القائات آشکار و پنهان آنها تجزیه ‌و تحلیل کند و خود به شکلی مستقل و غیراحساسی، دست به انتخاب و گزینش بزند و حق را از باطل و صدق را از کذب تشخیص بدهد. اگر مخاطب رسانه‌های جدید، منفعل و مرعوب و مسخر باشد، رسانه‌ها او را به سمت‌ و ‌سویی که خود می‌خواهند می‌کشانند و جامعه را گرفتار تلاطم‌ها و نوسان‌های مخرب خواهند کرد. حال ‌آنکه اگر افراد جامعه، تحلیل مستقل و تشخیص متمایزی داشته باشند و بتوانند به‌عنوان مخاطبی فعال و صاحب اندیشه و فکر با  رسانه مواجه شوند و منطق گزینش آگاهانه و هوشیارانه را در پیش بگیرند، این قبیل خطرها و تهدیدها، دفع خواهند شد. تجربه تاریخی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که جبهه دشمن، همواره از شگردها و خدعه‌های رسانه‌ای برای پیشبرد نقشه‌های خود استفاده کرده و عده‌ای از مردم نیز به دلیل فقر در سواد رسانه‌ای، گرفتار القائاتی شده‌اند که هرگز ریشه در واقعیت نداشته‌اند.

فتنه‌های سال ۷۸ و ۸۸ و برخی از تلاطم‌ها و تنش‌های انتخاباتی ریشه در همین مسئله داشتند. به فرمایش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، اگر جریان تحریف، مؤثر نیفتد، کاری از جریان تحریم ساخته نیست. این تحلیل نشان می‌دهد که کسانی در داخل و خارج می‌کوشند با وارونه نمایی و تحریف‌، ذهن مردم را دستخوش نوسان و کج‌فهمی کنند و بدین طریق، بر تصمیمات‌ و انتخاب‌های سیاسی آنها اثر بگذارند.

تحریف در ذات خود به سواد رسانه‌ای ارتباط دارد و لذا مقابله با آن نیز منوط به سواد رسانه‌ای است. از آنجا که جهان امروز جهان رسانه‌هاست و به ‌هیچ ‌روی نمی‌توان رسانه‌ها‌ را از زندگی روزمره حذف کرد و یا آنها را به حاشیه راند و از آنجا که مرزها و حریم‌ها تاحدود زیادی درهم ‌شکسته شده‌اند و دسترسی به ارتباطات و اطلاعات، بسیار آسان شده است، چاره‌ای جز تقویت سواد رسانه‌ای نیست، زیرا در غیر این ‌صورت، ذهن مردم از آن سوی مرزها و توسط قدرت‌های بیگانه، مهندسی و هدایت خواهد شد و بر جامعه ما همان خواهد گذشت که آنها می‌خواهند.

29آوریل/21

حکمرانی درفضای مجازی

اشاره:

بخش مهمی از زیست انسانی در فضای مجازی اتفاق می‌افتد. فضای مجازی بسان فضای حقیقی نقشی پررنگ در زندگی انسان‌ها دارد و مازاد بر تسهیل سبک زندگی با آسیب‌هایی نیز همراه است. آسیب‌های فرهنگی و اخلاقی برآمده از بستر فضای مجازی هستند. بر همین اساس ارایه راه‌حلی برای رهائی از آسیب‌های فضای مجازی ضرورتی غیر قابل اجتناب است. رویکرد نگارنده در بهره‌وری بهتر وارایه سبک زیست مسلمانی با روش «فقه فضای مجازی» است که با اجتهاد سه‌گانه به تبیین چگونگی سبک زندگی در این بخش می‌پردازد. اجتهاد بخش اول به معرفی فضای مجازی مطلوب اختصاص دارد. در اجتهاد قسم دوم به بازشناسی فضای مجازی موجود پرداخته می‌شود و در اجتهاد قسم سوم راه‌حل برای حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب ارائه می‌شود.

 

الف: سبک زندگی در فضای مجازی

زندگی انسان امروز آمیخته با فضای مجازی است، بهگونه‌ای که بخشی از فعالیت‌های روزمره اعم از اقتصادی، آموزشی و… به وسیله فضای مجازی انجام میشود. بر همین اساس فضای مجازی مثل فضای حقیقی نقش پررنگی در زندگی انسان‌ها دارد و شاید بتوان گفت تأثیر فضای مجازی پررنگ‌تر از فضای حقیقی است. مخصوصاً درایام بیماری کرونا که بیشتر بخش‌های آموزشی به فضای مجازی منتقل شدند.

فضای مجازی ویژگی‌هایی دارد که آن را توانمندتر از فضای حقیقی می‌کند. زمان، مکان و پیوستگی در فضای مجازی بهگونه‌ دیگری رقم می‌خورد. در فضای مجازی پویائی زمانی وجود دارد و روز وشب در آن معنا ندارد و هر زمان که به اینترنت وصل می‌شوید، هزاران نفر را می‌بینید که آنلاین هستند. فضای مجازی فاصله جغرافیایی را از بین برده و جهان متکثر را به جهانی واحد تبدیل کرده است.

گمنامی و سیال بودن هویت کاربران، ویژگی دیگر فضای مجازی است و در آن هویت، جنس، سن، طبقه و سایر ویژگیهای افراد، پنهانند. بنابراین زمان و مکان که ویژگی اصلی فضای حقیقی است، در فضای مجازی تغییر می‌کنند و در نگاهی ژرف، زیست انسانی در این فضا معنای دیگری پیدا می‌کند و به خاطر این تغییر، امکان بروز فساد و جنگ نرم‌افزاری بهمراتب بیشتر از فضای حقیقی است. دشمنان جهان اسلام با استفاده از ظرفیت فضای مجازی به جنگ نرم پرداخته‌اند. «راشورون» خاخام یهودی در سال ۱۸۶۹ در سخنرانی خود در شهر پراگ اعلام کرد که پس از طلا، دستگاه‌های خبررسانی، دومین ابزار یهود برای استیلا بر جهان هستند. مجله نشنال ونگارد در مورد کنترل رسانه‌ها توسط یهود می‌نویسد: «کنترل یهود بر رسانه‌های گروهی مهم‌ترین واقعیت زندگی، نه تنها در آمریکا که در سراسر جهان است.»

از سوی دیگر آسیب‌های ناشی از فضای مجازی که هویت خانواده‌ها را نشانه گرفتهاند، قابل اغماض نیستند. خانم گالیا نورکو متخصص دیجیتال، در مقاله‌ای به آسیب‌های ششگانه فضای مجازی که می‌توانند یک فرد، سازمان یا کشور را تحت تأثیر قرار دهند می‌پردازد. نویسنده در میان آسیب‌های جسمی، اقتصادی و روانی، مهم‌ترین و سخت‌ترین آنها را آسیب‌های فرهنگی می‌داند و می‌نویسد: «اندازه‌گیری آسیب فرهنگی سخت‌ترین سنجش است و بهتر است با افزایش نابسامانی‌های اجتماعی توضیح داده شود. یک مثال خوب در این مورد گسترش اطلاعات نادرست در اینترنت است که به خشونت در دنیای واقعی منجر میشود، همان‌ طور که در هند، سریلانکا و میانمار رخ داد.»

 

ب: فقه فضای مجازی و الگوی حِکمی اجتهادی

راهکار رهائی از آسیب‌های فضای مجازی در گرو ارایه سبک زندگی دینی در فضای مجازی است. سبک زندگی دینی در فضای مجازی با دو روش و هنجار قابل دسترسی است. به نظر نگارنده  تبیین هر دو بخش در مدل الگوی «فقه فضای مجازی و الگوی حِکمی اجتهادی» به دست می‌آید. به بیان دیگر امتداد فقه نظام ولایی به سوی فقه‌های مضاف همانند فقه فضای مجازی حرکت می‌کند و می‌توان با تبیین فقه فضای مجازی الگوی زیست مسلمانی در این بخش را تکمیل کرد.

«فقه نظام ولایی» به ‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود و رویکرد حاکم بر کلّ آن ولایی است. چنانکه امام خمینی(ره) نه تنها شأن عالم‌بودن اهل‌بیت(ع) را در نظر داشتند، بلکه شأن ولایی(حاکمیت و حکمرانی) ایشان را نیز مد نظر قرار دادند. فقیه دو شأن دارد: شأن فقاهت و شأن ولایت. شأن فقاهت شأن کشف احکام شرعی و دستاورد آن حکم تکلیفی و وضعی است. شأن ولایت، شأن جعل است که دستاوردش حکم ولایی است. فقه نظام ولایی مازاد بر دارا بودن احکام اشیا به تبیین احکام رفتاری راهبردی و ساختاری هم می‌پردازد. بنابراین در فقه نظام ولایی، احکام در شش حوزه بررسی میشوند که عبارتند از:

  1. احکام اشیا ۲٫ احکام فعل رفتاری ۳٫ احکام فعل اجتماعی ۴٫ احکام نهاد ۵٫ احکام ساختار و ۶٫ احکام سازمان.

روش‌شناسی فقه نظام ولایی در فقه فضای مجازی با سه نوع اجتهاد پیوند دارد: هدف اجتهاد قسم اول، فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی است. در این اجتهاد می‌خواهیم به انسان مطلوب در نگاه دینی دسترسی پیدا کنیم.

هدف اجتهاد قسم دوم، اجتهاد پایشی برای شناخت موضوعات خارجی با روش شجره‎ای است. اینکه فقیه کاری به موضوع ندارد همه جا درست نیست. موضوعات خارجی را باید درست شناخت. برخی در بحث حجاب الزامی می‎گویند مردم به حجاب اجباری قائل نیستند. در تحقیقات میدانی انجام شده، روش تحقیقشان غلط است. هدف این اجتهاد، اجتهاد پایشی است.

هدف  استراتژی اجتهاد قسم سوم، نقد وضعیت موجود و امر انسانیِ محقق و تغییر آن به وضعیت امر مطلوب اسلامی است. در این زمینه میتوان به چند روشهای ذیل اشاره کرد:

روش انتقادی، روش رفتارسازی، روش راهبردسازی، روش ساختارسازی.

 

ج: معناشناسی فقه فضای مجازی

فقه فضای مجازی به دو معنای متفاوت کاربرد دارد. گاهی مقصود از فقه فضای مجازی، احکام شرعی فعالیت‌هایی هستند که در درون فضای مجازی صورت می‌گیرند. احکامی نظیر رشوه در فضای مجازی، سرقت‌های مجازی، امر به معروف و نهی از منکر در فضای مجازی. این یک نوع نگاه است و فقیه بر اساس قواعد و ادله‌ای که در اختیار دارد، می‌تواند بحث‌های مربوط به عبادات، معاملات، سیاسات، احکام قضایی و… را در فضای مجازی بیان کند.

گاهی معنای وسیعی از آن لحاظ می‌شود که مراد از آن، نگاه کلان‌تر به فقه است. یعنی نگاه حکمرانی داشتن و به لحاظ حکمرانی در فضای مجازی وارد شدن که در این بخش نمای کل فضای مجازی مد نظر قرار میگیرد و با سه عملیات راهبردی، رفتاری و بیان احکام ساختاری به تبیین توصیفی و هنجازی فقه حاکم در فضای مجازی پرداخته می‌شود .

 

د: راهکارهای فقه فضای مجازی

تحلیل فقه فضای مجازی با روش فقه نظام ولایی در سه ساحت از اجتهاد امکان‌پذیر است. در اجتهاد بخش اول به تبیین چیستی فضای مجازی مطلوب در نگاه دین پرداخته می‌شود. در اجتهاد در بخش دوم به شناسائی فقه فضای مجازی درنفس الامر پرداخته می‌شود و در اجتهاد قسم سوم رسیدن از فضای محقق به فضای مطلوب دنبال می‌شود.

 

  1. ۱. اجتهاد قسم اول و کشف فضای مجازی مطلوب

روش تفسیر شبکه‌ای در اجتهاد قسم اول، حکمرانی مطلوبی را بیان می‌کند. فضای مجازی مطلوب و راهکارهای رسیدن به آن کدامند؟ توصیف فضای مجازی مطلوب فرع بر تصویر فضای مجازی مطلوب است. یعنی در مرحله اول باید فضای مجازی مطلوب را شناخت و سپس با روش تفسیر شبکه‌ای به تبیین نظام مطلوب پرداخت.

روش تفسیر شبکه‌ای بیانگر یک نظام حکمرانی برآمده از قرآن و روایات است. قرآن کریم واژه حکم را با دو بخش کتاب و نبوت پیوند میزند. این حکم با احکام جامع اعم از فردی و اجتماعی نیز که حدود الهی را بیان می‌کنند و ذیل طاغوت و ولایت قرار می‌گیرند، پیوند پیدا می‌کند. این احکام جامع، در ولایت، اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر مطرحند و در طاغوت، اطاعت از غیر خدا مطرح می‌شود.

 

  1. اجتهاد قسم دوم و بررسی فضای مجازی موجود

بعد از شناسایی فضای مجازی مطلوب در مرحله دوم به بررسی فضای مجازی موجود پرداخته می‌شود و اینکه فضای مجازی موجود چیست و در معرض چه آسیب‌هایی است؟ امروزه چهار دسته علوم نوین یعنی علوم شناختی، نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی و اطلاعات و ارتباطات بر زندگی انسان‌ها حاکم و همه دربردارنده مبنای هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی هستند. ۶۰ درصد از افراد ۱۲ سال به بالا در جهان عضو یکی از شبکه‌های اجتماعی هستند.

شبکه‌ها و فضای مجازی، دسترسی آزاد را فراهم میآورند، سرعت زیادی دارند و مشارکت در آنها زیاد است. اینها حتی حریم خصوصی را نیز از بین بردهاند و در قبال قوانین مدنی ملت ـ دولت‌ها محدودیتی ندارند. اجتهاد قسم دوم با به کارگیری روش منظومه‌ای کمک‌رسانی، شناختی جامع و منظومه‌ای از فضای مجازی به دست می‌دهد که میتوان از طریق آن به مولفه‌ها، مبانی و دستاوردهای فضای مجازی دسترسی پیدا کرد. چنانچه فقیه شناخت جامعی از فضای مجازی موجود پیدا کند و تصویر مطلوبی از حکمرانی مطلوب به دست آورد، می‌تواند بگوید فقه حکمرانی فضای مجازی چگونه تحصیل می‌شود.

فضای مجازی موجود را میتوان با روش منظومه‌ای شناخت. در توصیف وضع موجود سه پارادایم حاکم وجود دارند: تبیینی، تفسیری و انتقادی. در پارادایم تبیینی، علل و عوامل حاکم بر انسان محقق بررسی می‌شوند. در پارادایم تفسیری، به منظور معناکاوی، انگیزه‌ها و علل و عوامل درونی انسان مطالعه می‌شوند. بنابراین در پارادایم تبیینی، علت‌کاوی و در پارادایم تفسیری معناکاوی صورت می‌گیرد. بر این باوریم که پدیده محقَق را باید با روش منظومه‌ای شناخت. یعنی آن را تک ‌بعدی نبینیم؛ علاوه بر دستاوردهای فضای مجازی، مبانی آن را نیز ببینیم و مولفه‌های درونی آن را نیز مشاهده کنیم. اگر نظام و منظومه‌ای که این فضا را تشکیل داده، دیده شود، می‌توانیم با روش منظومه‌ای به شناخت جامعی برسیم.

 

  1. ۳. اجتهاد قسم سوم رسیدن به انسان مطلوب

بعد از شناخت انسان‌شناسی مطلوب در اجتهاد قسم اول و انسان شناسی موجود در اجتهاد قسم دوم به تبیین اجتهاد در قسم سوم یعنی رسیدن از انسان موجود به انسان مطلوب می‌پردازیم. راهکاری که با روش‌های انتقادی، رفتارسازی، راهبردسازی و روش ساختارسازی می‌توان به آن دسترسی پیدا کرد.

خلاصه و نتیجه‌گیری

  1. زمان و مکان که ویژگی اصلی فضای حقیقی است دچار تغییر می‌شود و در نگاهی ژرف زیست انسانی در آنجا معنای دیگری پیدا می‌کند. بر اساس تغییر زیست انسانی امکان بروز فساد و جنگ نرم‌افزاری بهمراتب بیشتر از فضای حقیقی است.
  2. راهکار رهائی از آسیب‌های فضای مجازی در گرو ارائه سبک زندگی دینی در این فضاست. سبک زندگی دینی در فضای مجازی با دو روش و هنجار قابل دسترسی است. به نظر نگارنده تبیین هر دو بخش از مدل الگوی «فقه فضای مجازی و الگوی حِکمی اجتهادی» به دست می‌آید.
  3. روش‌شناسی فقه نظام ولایی در فقه فضای مجازی، با سه نوع اجتهاد پیوند دارد: هدف از اجتهاد قسم اول فهم جامع و روشمند نصوص دینی است. هدف اجتهاد قسم دوم پایشی برای شناخت موضوعات خارجی است و هدف اجتهاد قسم سوم نقد وضعیت موجود و امر انسانیِ محقق و تغییر آن به وضعیت امر مطلوب اسلامی است.
  4. مراد از فقه فضای مجازی نگاه کلان‌تر به فقه است. یعنی نگاه حکمرانی داشتن و به لحاظ حکمرانی در فضای مجازی وارد شدن که در این بخش نمای کل فضای مجازی در نظر گرفته و با سه عملیات راهبردی، رفتاری و بیان احکام ساختاری به تبیین توصیفی و هنجازی فقه حاکم در فضای مجازی پرداخته می‌شود.
  5. تحلیل فقه فضای مجازی با روش فقه نظام ولایی در سه ساحت از اجتهاد امکان‌پذیر است. در اجتهاد بخش اول به تبیین چیستی فضای مجازی مطلوب در نگاه دین پرداخته می‌شود. در اجتهاد در بخش دوم به شناسایی فقه فضای مجازی در نفس‌الامر پرداخته می‌شود و در اجتهاد قسم سوم رسیدن از فضای محقق به فضای مطلوب دنبال می‌شود.

 به کوشش: قاسم بابایی

29آوریل/21

حوزه‌های علمیه و نیازهای جامعه امروز

حوزه‌های علمیه از ابتدای تأسیس، وظیفه پاسخگویی به برخی از نیازهای جوامع مسلمان را بر عهده داشته‌اند. نیازهایی که رفع آنها در یک جامعه اسلامی صرفاً از سوی حوزه علمیه و روحانیون تربیت شده در آن، ممکن بود. مواردی مانند تعلیم معارف دینی و تربیت و تزکیه مردم و قضاوت و انجام فرائضی مانند برپایی نمازهای جماعت و اقامه مناسبت‌های دینی و مذهبی از جمله، مجالس حسینی و…

علاوه بر این موارد، روحانیون در جامعه ما در عرصه‌هایی مانند اصلاح کدورت‌ها و ایجاد صلح و صفا در میان افراد وخانواده‌ها و قبایل، حل و فصل اختلافات با ریش سفیدی، وساطت برای انجام امور خیر، دفاع از مظلومین و افراد بی‌پناه در برابر ظلم و زیاده‌خواهی حاکمان و اربابان و…، تلاش برای سواد‌آموزی و ارائه آموزش‌های مقدماتی به مردم، انجام خدمات شرعی مانند جاری ساختن صیغه ازدواج و طلاق و تقسیم ارث میان وراث و کفن و دفن اموات و…، هم ایفای نقش می‌کردند، به‌گونه‌ای که طی چهار قرن اخیر و تا قبل از روی کار آمدن سلسله پهلوی، انجام این امور از وظایف اختصاصی روحانیت به شمار می‌رفت و روحانیون با طیب خاطر و به عنوان وظیفه شرعی به ارائه این خدمات به جامعه مشغول بودند و جامعه نیز روحانیت را به عنوان یک نهاد کارآمد، ضروری و بی‌رقیب برای رفع این نیازها به رسمیت می‌شناخت و مورد تکریم قرار می‌داد. پس از به قدرت رسیدن رضاخان بخشی از این امور به نهادهای دیگر مانند دادگستری، ثبت احوال، آموزش و پرورش و… محول شد؛ اما انجام وظایف و امور دینی کماکان بر عهده نهاد روحانیت باقی ماند و تلاش سلسله پهلوی برای کمرنگ کردن جایگاه روحانیت و حوزه‌های علمیه در میان مردم به نتیجه نرسید.

برپایی نهضت اسلامی حضرت امام و در پی آن پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی باعث شد تا وظایف و امور متفاوت و متنوعی  بر عهده روحانیت و حوزه‌های علمیه گذاشته شود و سطح توقعات و مطالبات جامعه از روحانیت و به تبع آن حوزه‌های علمیه به‌شکلی صعودی افزایش یابد.

این وظایف را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: دسته اول وظایف اساسی و ذاتی روحانیت و دسته دوم وظایفی است که ارتباط مستقیم با روحانیت ندارد و بابت بر عهده گرفتن امور اجرایی و حکومتی، بر عهده روحانیون گذاشته شد. (مواردی مانند نمایندگی مجلس یا وزارت و مناصب اداری و اجرایی در دستگاه‌ها و نهادهای مختلف). در این میان رویکرد شرعی نظام جمهوری اسلامی ایجاب می‌کرد برخی از مسئولیت‌ها به صورت اختصاصی به روحانیت و تربیت‌شدگان حوزه‌های علمیه سپرده شود. مواردی مانند قضاوت، نمایندگی ولی‌فقیه در برخی از دستگاه‌ها و نهادها و مدیریت بخش‌هایی از سازمان عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح. در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت شیعه علاوه بر وظایف تبلیغی و شرعی در برابر جامعه، متکفل برخی از مسئولیت‌های مرتبط با ساختار اسلامی نظام جمهوری اسلامی شدند.

در این میان، به موازات تثبیت جمهوری اسلامی و با توجه به تحولات فرهنگی و اجتماعی جامعه و بروز دگرگونی‌های عمیق در فناوری‌ها و رسانه‌ها و تأثیرپذیری جامعه ایران از سایر جوامع، به‌‌ویژه جوامع غربی، به‌تدریج بخش‌های مختلف جامعه اعم از مؤمنان و حتی افراد عادی و با دغدغه‌های دینی کمتر، با مشکلات و نیازهای جدیدی مواجه شدند و برای حل این مشکلات و پاسخگویی به نیازهای تازه، به جستجوی مرجعی معتبر و مطمئن پرداختند و در این جستجو مرجعی امین‌تر و معتبرتر از روحانیت نیافتند. نیازهایی مانند «مشاوره» برای زندگی قبل از ازدواج، نحوه انتخاب همسر، نحوه اداره مطلوب زندگی مشترک، تربیت دینی فرزند، نحوه برخورد با ناملایمات زندگی و چگونگی اجتناب از رسیدن به یاس و پوچی. یا نیاز به تبیین نسبت دینداری با جهان کنونی و اقتضائات زیست دینی در دنیای مدرن و تعیین «رابطه دیانت» با مقولاتی مانند محیط زیست، رسانه و فضای مجازی، اختلاط رایج و اجتناب‌ناپذیر با نامحرم در محیط‌های کاری و عمومی و…!

اما متأسفانه در برابر این تقاضای روزافزون و درست، نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه قدرت پاسخگویی به این حجم از مطالبات بر حق را نداشته و در بسیاری از موارد خود را برای رفع این احتیاجات آماده نکرده‌اند. به‌عنوان نمونه بسیاری از خانواده‌ها با این معضل روبرو هستند که فرزندان آنها در هنگام بلوغ از انجام وظایف شرعی مانند نماز، روزه، رعایت حجاب و مساعل شرعی در برخورد با نامحرم، سر باز می‌زنند و به دلایل مختلف انجام وظایف شرعی را جدی نمی‌گیرند. در این میان پرسش عموم چنین خانواده‌هایی این است که برای مقابله با این فرزندان چه باید کرد؟ آیا باید با تشویق و ایجاد انگیزه‌های مالی و مادی و یا عاطفی چنین فرزندانی را به انجام فرایض دعوت کرد؟ در چنین حالتی فرزندان دچار اختلال در نیت نخواهند شد؟ (چون عمل واجب را برای کسب رضایت والدین و جلب منافع مادی و تشویقات مادی و… انجام داده‌اند و نه به قصد قربت!) آیا تنبیه و تهدید راهکار چنین فرزندانی است؟

برخی از این خانواده‌ها برای حل مسئله به مشاوران و روان‌شناسان دانشگاهی مراجعه کرده و عموماً از این مراجعات پشیمان شده‌اند، چون اکثر مشاوران و روان‌شناسان بر اساس آنچه از روان‌شناسی و علوم تربیتی غربی رایج در دانشگاه‌ها آموخته‌اند، در برخورد با این موارد به والدین توصیه می‌کنند که کاری به کار این فرزندان نداشته باشند و به انجام یا عدم انجام وظایف شرعی از سوی فرزندان، حساسیت نشان ندهند. بسیاری از این خانواده‌ها مدت‌ها به دنبال مشاوران و کارشناسانی بوده‌اند که بر مبنای نگرش و منابع دینی والدین را برای برخورد با این موارد راهنمایی کنند، اما کارشناسانی از این دست به‌قدری معدود و انگشت‌شمارند ا که دسترسی مردم به آنان با دشواری و صرف زمان طولانی و هزینه برای رفت و آمد از شهرستان‌ها به مراکزی در قم و… ممکن می‌شود.

این در حالی است که در یک نظام دینی خانواده‌ها «حق» دارند در هنگام بروز چنین نیازهایی به مشاوران تحصیلکرده در حوزه‌های علمیه و مسلط به روان‌شناسی و علوم تربیتی دینی دسترسی داشته باشند. بر همین مبنا نیاز به مشاوران دینی در حوزه مسائل خانوادگی و انتخاب همسر و تربیت کودک و… به‌شدت در جامعه وجود دارد، اما چنین مشاورانی اندکند و دسترسی به آنان برای اکثریت افراد جامعه ممکن نیست.

از سوی دیگر اداره جامعه توسط نظام دینی ایجاب می‌کند مراکزی مانند مهدکودک‌ها و کودکستان‌ها، مدارس و رسانه ملی و… برای تربیت دینی کودکان از دانش کارشناسان و دانش‌آموختگان حوزه‌های علمیه بهره ببرند و برنامه‌ها و روش‌های خود را بر اساس الگوهای دینی تنظیم کنند، اما در عمل چنین اتفاقی رخ نداده و مثلاً برنامه‌سازان رسانه ملی هنوز بر اساس سلیقه و فهم و نگرش خود به ساخت و تولید برنامه‌های مخصوص کودکان و خردسالان می‌پردازند و بعید است در صورت نیاز، بتوانند به مشاورینی که با نگرش دینی در حوزه برنامه‌سازی کودک ارائه طریق می‌کنند، دسترسی داشته باشند؛ چون اساساً چنین کارشناسانی به صورت نظام‌مند تربیت نشده‌اند.

بر همین اساس در عرصه‌های متفاوتی از حیات اجتماعی و اداره جامعه به کارشناسانی نیاز هست که با تسلط بر منابع دینی و بر مبنای این منابع، روش‌ها و نگرش‌های دینی درباره مسائلی مانند تعلیم و تربیت، فرهنگ و شیوه زیست انسانی، سیاست و اقتصاد و سایر  موارد مربوط به اداره جامعه را تبیین کنند و به صورت کاربردی در اختیار مردم و مسئولان قرار دهند.

این ویژگی و توانایی صرفاً در نهادی مانند حوزه علمیه یافت می‌شود و این حوزه‌های علمیه‌اند که باید پاسخگوی مطالبات به‌حق مردم و مسئولان در این زمینه‌ها باشند. برخی از زمینه‌هایی که حوزه‌های علمیه باید خود را برای تربیت تخصصی طلاب بر مدار آنها مهیا کنند، عبارتند از:

الف) حوزه علوم تربیتی و مشاوره دینی: زندگی در جهان امروز، نیاز به مشاوره و کارشناسان تربیتی را بیش از پیش افزایش داده است و دیری نخواهد پایید که تشکیل خانواده و تداوم آن و تربیت فرزند و راهنمایی نسل آینده جز با مدد و هدایت چنین کارشناسانی امکان‌پذیر نباشد، زیرا نفوذ رسانه‌ها و تأثیرات محیطی بر انسان‌ها به‌گونه‌ای افزایش یافته که دیگر نمی‌توان با تکیه به تربیت خانوادگی، شخصیت افراد را شکل داد. به همین دلیل رجوع به کارشناسان تربیتی و مشاوران (ازدواج، خانواده و تربیت کودک) اجتناب‌ناپذیر است.

از سوی دیگر نهادهای آموزشی و فرهنگی، از مهدهای کودک تا آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها برای تطبیق برنامه‌های خود با چهارچوب‌های تربیت دینی به مشاورانی نیاز دارند که بر اساس «کتاب و سنت» محتوای برنامه‌ها و آموزش‌ها را تدوین و طراحی کنند و این مهم رخ نخواهد داد مگر اینکه حوزه‌های علمیه به صورتی مدون و نظام‌مند به تربیت روحانیون متخصص در تربیت و مشاوره اسلامی بپردازند و تأمین کننده نیازهای مردم و نظام در این زمینه باشند.

ب) عرصه هنر و رسانه: در دنیای امروز رسانه‌ها و هنر از جایگاه سرگرمی و تفنن خارج شده و درست یا غلط در جایگاه مربی و تعیین‌کننده سبک و شیوه زندگی قرار گرفته‌اند. به همین دلیل حضور کارشناسان اسلامی رسانه و هنر در مدیریت و ساختار رسانه‌ها و مراکز هنری، برای تعیین قالب‌ها و تأمین محتوای رسانه‌ها و آثار هنری بر اساس الگوهای اسلامی و فرهنگ دینی از الزامات نظام اسلامی است؛ زیرا در غیر این صورت هدایت مردم به سوی سبک زندگی دینی و الهی ممکن نخواهد بود.

سینما، صدا و سیما، موسیقی، مطبوعات و فضای مجازی و… از جمله مصادیق این عرصه محسوب می‌شوند و حوزه‌های علمیه برای تأمین نیروی مورد نیاز این عرصه، ملزم به تربیت متخصصان اسلامی هنر و رسانه هستند. متخصصانی که علاوه بر تخصص در جنبه‌های فقهی هنر و رسانه، در تأمین محتوای رسانه و آثار هنری بر مبنای الگوهای دینی هم نقش اساسی داشته باشند.

ج) عرصه تبلیغ متناسب با جهان امروز: اقتضائات جهان امروز ایجاب می‌کنند که حوزه‌های علمیه برای انجام وظایف سنتی روحانیت مانند امامت جمعه و جماعت، وعظ و خطابه و معرفی و ترویج دیانت، نیروهای مستعد و با انگیزه را گزینش کنند و تحت آموزش‌های مناسب قرار دهند تا در دنیای امروز قادر به انجام وظایف تبلیغی و سیاسی اجتماعی خود باشند. وقتی در سراسر ایران صدها نماز جمعه برپا می‌شود و امامان جمعه علاوه بر اقامه نماز جمعه در مدیریت سیاسی و فرهنگی محدوده خود نیز  دخالت می‌کنند و مورد مشورت و حتی در موقعیت تصمیم‌گیری قرار می‌گیرند، نیاز به امامان جمعه مسلط و آشنا به مباحث سیاسی، فرهنگی و قانونی برای انجام مطلوب این رسالت احساس می‌شود.

در همین راستا وظیفه حوزه‌های علمیه است که برای تربیت افراد به منظور تصدی این جایگاه، اقدام به گزینش افراد مستعد و معتقد و آموزش آنها کند. در همین راستا تربیت افراد برای به عهده گرفتن امامت مساجد و انجام وعظ و تبلیغ برای مخاطبان امروزین از دیگر وظایف جدی حوزه‌های علمیه است. وعاظ و امامان جماعت در دنیای امروز برای انجام مسئولیت‌های خطیر خود علاوه بر صفای باطنی، شرایط فقهی و تسلط بر معارف فقهی و اخلاقی ناگزیرند مخاطب‌شناسی کنند و روان‌شناسی مخاطب را بدانند و این علوم را باید با نگرش دینی بیاموزند. در غیر این صورت دانستن این علوم به روایت تمدن غرب نه تنها کمکی به آنها نخواهد کرد، بلکه آنها را به بیراهه خواهد کشاند.

بدیهی است آموزش وعاظ و امامان جماعت از جمله وظایف اساسی حوزه‌های علمیه است و دیگر نمی‌توان طلاب را بدون آموزش‌های تخصصی و به صرف گذراندن سطوح حوزوی برای امامت مساجد و یا تبلیغ فرستاد، چون نتیجه همانی می‌شود که متأسفانه این روزها در بسیاری از مساجد شاهدیم و آن هم کاهش قابل توجه تعداد نمازگزاران مساجد و مخاطبان جلسات وعظ و خطابه است.

د) تربیت نیرو برای نهادهای روحانی‌محور: به دنبال استقرار نظام جمهوری اسلامی و شکل‌گیری نهادهایی چون عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها، نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه و… برای ترویج و تعمیق نگرش و رفتار دینی در میان مخاطبان این دستگاه‌ها، از جمله دانشجویان و اساتید، نیروهای مسلح و…، سالانه صدها نفر از طلاب جذب این دستگاه‌ها و به انجام وظایف تبلیغی، نظارتی و مدیریتی خاص این مجموعه‌ها مشغول می‌شوند؛ آن هم در حالی که برای انجام این مسئولیت‌ها آموزش خاصی ندیده و تربیت نشده‌اند و بر اساس فهم خود و احیاناً تجارب شخصی و آزمون و خطا به انجام وظایف محوله مشغول می‌شوند و بدیهی است که در چنین حالاتی نمی‌توان به ثمره چنین فعالیت‌هایی امید بست.

تلخ‌تر آنکه هریک از این طلاب، صدها مخاطب را برای ساعت‌ها در اختیار دارند و در صورت برخورداری از آموزش‌های متناسب می‌توانند از فرصت‌های موجود حداکثر بهره را  برای تبلیغ و ترویج رفتارها و نگرش‌های دینی ببرند، اما این فرصت‌های ارزشمند را از دست می‌دهند. اگر این نیروها در حوزه‌های علمیه آموزش‌ها و تخصص‌های مرتبط با مسئولیت‌های آینده خود در دانشگاه‌ها و نیروهای مسلح و… را نبینند، چگونه می‌توان به تأثیر اقدامات آنها امیدوار بود؟ آن هم در حالی که جبهه باطل برای انحراف مردم و جامعه ما از همه ابزارهای علمی و تخصصی بهره‌برداری می‌کند.

بی‌تردید نظام اسلامی وقتی متناسب با نام خود به حقیقت دین دست خواهد یافت که در همه امور دنیایی خود تابع دین و نگرش‌های آن باشد و رفتارهای خود را بر اساس دیانت و شیوه زیست دینی ساماندهی کند و این ممکن نخواهد بود مگر آنکه حوزه‌های علمیه تولید‌کننده علوم انسانی بر پایه اسلام باشند و نیازهای جامعه و حاکمیت را به وسیله علوم انسانی اسلامی پاسخ گویند. در این میان اگر حوزه‌های علمیه پاسخگوی چنین مطالباتی نباشند، جامعه و حتی حاکمیت نظام دینی برای رفع نیازهای خود به‌ناچار به سراغ علوم تولید شده در تمدن غرب خواهد رفت و عملاً اسلامیت نظام در معرض حذف و یا تشریفاتی شدن قرار خواهد گرفت.

16آوریل/21

سیاست تا دیانت

حکایت درویش و «جو»

روزی «جو بایدن» از خانقاهی گذر کرد. درویشی صاحبدل او را دید و ندا درداد که: «ای بنده نافرمان خدا! از چه روی تو را «جو» نام نهادند؟»

بایدن بخندید و گفت: «از آن روی که «بهائم» رسیدن به من را چون وصال «جنت عدن» می‌دانند! اما خود می‌دانم که  «جو» هم نیستم، زیرا مادرم پیوسته می‌گفت: ای خیره‌سر! تو را بر سبیل مبالغت «جو» نام نهادمی و نیک می‌دانم که «هلاهلی» و تو را بایست «زقوم» نام نهادن!»

درویش گفت: «حال که چنین است پس چرا برخی «ندیده» شیفته تو شده و برای دمی مصاحبت و «مذاکره» با تو، گریبان می‌درند و  سینه‌چاک می‌کنند؟»

بایدن جواب داد: «ای حیف خانقاه! مگر نگفتمت که شیفتگان من از کدام صنف‌اند و مرا چه می‌بینند؟»

* نقل است که چون حکایت مذاکره درویش و «جو» به شیخ خانقاه رسید، بی‌درنگ خرقه از درویش ستاند و او را از خانقاه خود براند و او را نفرین کرد که: «الهی تا عمر داری در تحریریه روزنامه‌های اصلاحات گرفتار گردی! که سال‌ها در حلقه ما از لاهوتیان بودی، اما در دمی به آخور درآمدی و به «جو» مشغول گشتی!»

درویش خرقه چاک داد و جامه «دیپلمات» بر تن کرد و گفت:

پدرم روضه رضوان به دو «گندم» بفروخت

ناخلف باشم اگر من که به «جو» نفروشم

 

 

  «ترین‌های» اصلاحات

اصولاً جناح اصلاحات در همه چیز برتر از سایرین است و از هر نوع و جنسی، بهترش را دارد. به عنوان نمونه:

* برترین حامی حقوق زنان: دکتر نجفی (به خاطر ویژه‌ترین رفتار با همسر دومش)

* وطن‌پرست‌ترین: پرفسور محمود صادقی (به دلیل ارائه پیشنهاد تقدیم جزیره تنب به امارات)

* کارآمدترین: مهندس عباس آخوندی (به واسطه عدم ساخت حتی یک باب مسکن طی شش سال تصدی وزارت مسکن)

* موفق‌ترین دولت: حسن روحانی (به خاطر کسب رضایت حداکثری مردم از عملکرد دولت‌های یازدهم و دوازدهم)

* پاک‌ترین دولتمردان: دکتر حسین فریدون و مهندس مهدی جهانگیری (به صورت مشترک به دلیل عدم سوء استفاده اقتصادی از موقعیت خود و اخوی‌های گرامی‌شان حتی به اندازه دو زار)

* قاطع‌ترین دیپلماسی: دکتر عباس عراقچی (به دلیل پرتاب موفقیت‌آمیز خودکار به روی میز حین مذاکره با آمریکایی‌ها)

* جوان‌گراترین کابینه: کابینه تدبیر و امید (به دلیل رساندن میانگین سنی اعضای کابینه به ۶۵ سال)

 

 

ابتکار فرهنگی اعتدالی

دولت تدبیر و امید در جهت حل مشکل اصلی جوانان (عدم ازدواج به علت نداشتن مسکن و شغل) دست به ابتکار جالبی زده که تا کنون به علت تنگ‌نظری‌ها، دشمنی‌ها و حملاتی که از جانب عوامل و مزدوران داخلی اسرائیل با این دولت شده است، مورد تقدیر قرار نگرفته است. از آنجا که عمر این دولت در حال به سر آمدن است، لذا به میزان وسع و توان با معرفی این ابتکار زمینه تقدیر از آن را فراهم می‌سازیم.

# نام طرح:

ازدواج اجتماعی

# هدف طرح:

ارضای آسان غرایز جنسی جوانان بدون متحمل شدن هزینه‌ها و دردسرهای ازدواج سنتی انحصارطلبانه

# مراحل طرح:

۱) ترویج و تسهیل بی‌حجابی و عادی‌سازی کشف حجاب در سطح جامعه

۲) عادی‌سازی اختلاط دختر و پسرهای جوان در دانشگاه‌ها، خیابان‌ها، استادیوم‌ها، پیست‌های اسکی، کافی‌شاپ‌ها و…

۳) زمینه‌سازی برای رقص و پایکوبی دسته‌جمعی و مختلط (بدون محدودیت جنسی و سنی) در همه جای جامعه (این بخش از طرح از همان ایام تبلیغات انتخاباتی سال ۹۲ در مقابل ستادهای «کلید نشان» آغاز شد و ادامه یافت.)

۴) مقابله با هر گونه مزاحمت‌های احتمالی با این طرح از جانب پلیس و گروه‌های خودسر

# نتایج طرح:

الف) افزایش نشاط اجتماعی در میان افراد مشارکت‌کننده در این طرح (عمده این افراد در نظرسنجی‌ها ابراز داشته‌اند که از هنگام مشارکت در این طرح «توپ توپ»‌اند و گویی در آسمان سیر می‌کنند.)

ب) پاسخ به تنوع‌طلبی جوانان در ارضای غریزه جنسی و عبور از محدودیت‌های خشک، زن‌ستیز  و ضد شادی (در اجرای این طرح یک جوان بسته به سلیقه و توان مالی و جنسی‌اش می‌تواند با هرکسی که بخواهد رفیق و شریک جنسی باشد و به هیچ کسی یا نهادی هم مربوط نیست که او با چه فردی رابطه داشته، دارد و خواهد داشت.)

ج) مقابله با افسردگی جوانان و دورکردن جامعه از غم و اندوه و دلمر‌دگی

# ابزارهای طرح:

* گسترش فضای مجازی (اینستاگرام، تلگرام و…) بدون هرگونه محدودیت در محتوا و به شکل کاملاً آزاد

** آموزش انواع و اقسام روش‌های مخ‌زنی و تور کردن رفیق یا شریک جنسی در سینما و تئاترها (این مهم در جشنواره‌های فیلم و تئاتر فجر به نحو احسن تحقق یافته است.)

*** تبدیل جزیره کیش، سواحل شمال، پارک‌ها و سایر مراکز تفریحی به اماکن آموزش این نوع جدید از ازدواج

# امتیازات این طرح:

۱) حذف دردسرها و هزینه‌های مربوط به خواستگاری و همسریابی به شکل سنتی و عقب‌مانده

۲) حذف مخارج عقد، عروسی، پاتختی، حنابندون، جهیزیه، شاباش، سیسمونی و غیره در این شرایط اقتصادی

۳) احترام به تنوع‌طلبی نسل جوان و محدود نکردن جوانان به تحمل یک نفر به نام همسر تا آخر عمر

۴) حفظ جوانان و کسب رأی آنها برای انتخابات‌های آتی

۵) جلوگیری از افزایش جمعیت و اضافه شدن دردسر بچه‌داری به مشکلات فعلی جوانان

16آوریل/21

هژمونی آمریکا در کیلومتر سراشیبی

مقدمه

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ و تأسیس نظام مستقل جمهوری اسلامی ایران در عصری که اغلب کشورهای جهان برای بقای خود به یکی از دو بلوک قدرت شرق و غرب وابسته بودند، تغییر و تحولات گسترده‌ای در جهان اتفاق افتاد. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین تحولات جهانی در این دوره، افول دو ابرقدرت مطرح جهان بوده است. ابتدا بلوک شوروی کمونیستی در سال ۱۹۹۱م. فروپاشید و اکنون نشانه‌های افول ایالات متحده آمریکا – کشوری که از بعد از جنگ جهانی دوم بهویژه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا کنون خود را قدرت بلامنازع دنیا معرفی می‌کرد – آشکار شده است.

در این یادداشت برخی از مهمترین نشانه‌های افول آمریکا در جهان پس از پیروزی انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

  1. افول قدرت سخت و نرم آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران

نخستین و مهمترین شاهد بر افول قدرت آمریکا، شکست‌های پی در پی این کشور در مقابل جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون است. امروز جمهوری اسلامی ایران برخلاف تصور برخی که همچنان در توهم «قدرت بلامنازع آمریکا» به سر می‌برند، در برابر یک نظام مقتدر شکست‌ناپذیر قرار ندارد. دولت آمریکا در چالش ۴۲ ساله خود با جمهوری اسلامی شکست‌های پی در پی را تجربه کرده است. مهمترین هدف آمریکا از تحریم‌های گسترده علیه ایران به فرموده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، عقب نگهداشتن کشور و به زانو درآوردن نظام جمهوری اسلامی بود، در حالی که این موضوع نه تنها هرگز تحقق نیافت، بلکه به پیشرفت و خودکفایی این نظام در تولید بسیاری از کالاهای استراتژیک منجر شد و این بزرگترین شکست برای آمریکاست.(۱) ایشان با اشاره به شواهد متعدد از انحطاط دو قدرت نرم و سخت آمریکا می‌فرماید: «قدرت و اقتدار و هیمنه‌ آمریکا در دنیا رو به افول و زوال است. آمریکای امروز از آمریکای چهل سال قبل که انقلاب پیروز شد، بهمراتب ضعیف‌تر است؛… نه‌ فقط اقتدار معنوی و قدرت نرم خود آمریکا رو به افول است، بلکه اینها حتی لیبرال‌دموکراسی را هم که پایه‌ اساسی تمدن غرب است، بی‌آبرو کردند. قدرت سخت آمریکا، یعنی قدرت نظامی‌گری و اقتصاد این کشور هم بهشدت ضربه دیده و امروز آمریکا پانزده تریلیون دلار بدهکار است(۲) که رقمی افسانه‌ای‌ است. کسر بودجه آمریکا قریب به هشتصد میلیارد دلار است.»(۳)

این سخنان رهبر انقلاب مورد تأیید تحلیلگران غربی نیز قرار گرفته است. چندی پیش کنگره آمریکا در هشداری کم‌سابقه به ضعف قدرت سخت آمریکا در بعد نظامی تأکید کرد و هشدار داد در وضعیت کنونی قدرت نظامی آمریکا بهشدت تضعیف شده و برخلاف گذشته نیرو‌های نظامی آن کشور برای مقابله با دشمنان آمادگی ندارند. همچنین بر اساس یک گزارش مفصل که اخیرا بنا به توصیه کنگره آمریکا و با استناد به منابع طبقه‌بندی ‌شده توسط کمیسیون استراتژی دفاع ملی این کشور تهیه شده، آمده است:

«امنیت و رفاه ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری در چند دهه اخیر در معرض خطر بزرگتری قرار گرفته است. برتری نظامی آمریکا تا درجه خطرناکی تضعیف شده است. رقبا و دشمنان در جبهه‌ها و حوزه‌های بسیاری ایالات متحده را به چالش می‌کشند. توانایی آمریکا برای دفاع از متحدان، شرکا و منافع حیاتیاش بهطور فزاینده‌ای در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته است.»

این هشدار کنگره در حالی مطرح می‌شود که در دوره ریاستجمهوری ترامپ، تنش‌های سیاسی، تجاری و حتی نظامی میان آمریکا با سایر کشورها، از جمله ایران، چین و روسیه بیشتر شد.

 

  1. اعتراف تحلیلگران غربی به افول و فرسودگی هژمونی آمریکا

در سال‌های گذشته با روی کار آمدن دونالد ترامپ در مسند ریاست‌جمهوری آمریکا، تحلیلگران غربی به سخن گفتن از نشانه‌های زوال هژمونی آمریکا روی آوردند. آدمیرال مایک مولن، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا به دنبال شکست سیاست فشار حداکثری ترامپ و انزوای آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران، اعتراف کرد: «من افول آمریکا را می‌بینم. آمریکا شبیه یک شرکت در حال ورشکستگی است. سئوال این است که آیا قبل از اینکه کشور با فروپاشی مواجه شود، رهبرانی پیدا خواهند شد که آمریکا را از این سقوط آزاد نجات دهند؟»(۴)

ترامپ، در سال ۲۰۱۶ به عنوان نخستین سیاستمدار در سطح اول قدرت آمریکا، شخصاً به از دست رفتن نشانه‌های قدرت این کشور اعتراف کرد و از این رو محور شعار تبلیغاتی‌اش را «احیای مجدد قدرت آمریکا» قرار داد. وی در نخستین سند راهبرد امنیت ملی خود در سال ۲۰۱۷م. با به رسمیت شناختن افول قدرت آمریکا، محور برنامه‌های خود را تلاش برای جلوگیری یا به تأخیر انداختن آن قرار داد. با این حال از نگاه تحلیلگران غربی، ترامپ روند زوال قدرت آمریکا را تسریع کرد. هنری کیسینجر، نظریه‌پرداز و سیاستمدار شناخته ‌شده آمریکایی با اشاره به نقش رئیسجمهور آمریکا در تسریع این روند می‌گوید: «ترامپ شاید یکی از همان چهره‌های تاریخی است که گهگاه برای اعلام پایان یک عصر سر برمی‌آورند.»

یکی دیگر از نشانه‌های افول هژمونی آمریکا از دید تحلیلگران غربی، درماندگی دولت آمریکا در برابر سیاست‌های استقلال‌طلبانه جمهوری اسلامی ایران است. به عنوان مثال در حالی که این روزها دولت‌های آمریکایی- اروپایی و صهیونیست‌های حامی آنان در غرب ناامیدانه می‌کوشند با ارعاب و تهدید، جنجال‌آفرینی و راه‌اندازی تبلیغات مغرضانه علیه پرونده هسته‌ای ایران، جمهوری اسلامی را از پیگیری برنامه‌های صلح‌آمیز انرژی اتمی و پیشرفت و توسعه بازدارند، تحلیلگران غربی به بیهودگی این اقدامات در برابر جمهوری اسلامی اعتراف کرده‌اند. آنان از همان ابتدا با اذعان به پوشالی بودن این تهدیدها علیه ایران اعتراف کردند که در صورت تصمیم تهران به پیگیری برنامه‌های هسته‌ای خود، هیچ قدرتی نمی‌تواند این کشور را از تصمیمش باز دارد.

در گزارش کمیته روابط بین‌الملل کنگره امریکا که توسط سناتورهای آمریکایی در جلسه بررسی سیاست آمریکا علیه ایران در نخستین ماه‌های بحران پرونده هسته‌ای بیان شد، سیاستمداران معروف آمریکایی همچون نیکلا‌س برنز، رابرت جوزف، جان هالزمن و مایکل لدین به همراه ۳۷ تن از نمایندگان احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات آمریکا با ارائه گزارش مبسوطی از فعالیت‌های هسته‌ای ایران، به ناتوانی غرب از تهدیدهای خود علیه تهران اذعان کردند. آنان با دشوار توصیف کردن نابودسازی توان هسته‌ای ایران و هرگونه اقدام نظامی علیه این کشور، بر به خطر افتادن امنیت ملی و اقتصادی آمریکا در صورت توسل به اقدام نظامی علیه ایران تأکید کردند. اینها تنها بخش کوچکی از اعتراف‌های تحلیلگران غربی مبنی بر درماندگی و ناتوانی آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران است که مصمم است در برابر زورگویی‌ها و ‌تهدیدهای دشمنان تسلیم نشود و این پایداری تا کنون رمز پیشرفت، عزت و عظمت این ملت در برابر دشمنان بوده است.

 

  1. بحران اخلاقی و ناکارآمدی نظام سیاسی

دیوید رانی استاد دانشگاه ایلینوی در اثری به نام «بی‌نظمی جدید جهانی: افول قدرت آمریکا» از بحران امروز نظام سرمایه‌داری آمریکا با عنوان «بحران ارزش‌ها» سخن به میان آورده است. او گرچه معتقد است که بحران‌ ارزش‌ها در سراسر تاریخ سرمایه‌داری وجود داشته و پدیده‌ای ذاتی برای سرمایه‌داری است، اما بر تشدید این بحران در سال‌های اخیر در آمریکا تأکید میکند.(۵) نشانه‌های بارز این بحران در کشور آمریکا را می‌توان در حوادث مختلف این کشور از جمله وقوع حوادث طبیعی در سال‌های اخیر مشاهده کرد. تنها با مروری بر حادثه طوفان کاترینا در آمریکا بهعنوان یک نمونه از حوادث طبیعی که در سال‌های اخیر در این کشور اتفاق افتاد، می‌توان ابعاد گوناگون بحران‌های اخلاقی و از سوی دیگر ناکارآمدی نظام سرمایه‌داری آمریکا را مشاهده کرد. در پی وقوع این طوفان، وضعیت اسفبار ایالات طوفان‌زده که غالباً از فقیرترین ایالت‌های آمریکا به شمار می‌آیند، با افزایش غارت و ناامنی در مناطق بحران‌زد همراه بود که ضمن اثبات ناکارآمدی نظام سرمایه‌داری در مدیریت بحران، شکاف عمیق طبقاتی و شدت فقر، تبعیض و بی‌عدالتی در ثروتمندترین کشور دنیا را نیز نمایان ساخت. آمارهای انتشار یافته نشان می‌دهند که پس از وقوع این طوفان صدها نفر فقط از اهالی نیواورلئان در ایالت لوئیزیانای آمریکا – یکی از سه ایالت طوفان‌زده – نه به دلیل این حادثه طبیعی، بلکه بر اثر هرج و مرج و خشونت‌هایی که پس از وقوع طوفان کاترینا در این شهر رخ داد، جان خود را از دست دادند. در گزارش شهردار این شهر آمده است:

«اوضاع نیواورلئان در هرج و مرج شدیدی قرار دارد و مردم گرسنه و عصبی با خشم و توسل به خشونت و غارتگری‌ به همنوعان خود حمله میکنند.» در گزارش خبرنگاران نیز از این وضعیت، هیچ نشانی از یک نظام مدعی ابرقدرتی در جهان مشاهده نمی‌شود: «صدها هزار تن از آوارگان گرسنه و خشمگین، مردمانی مصیبت‌زده و سرگردان در میان انبوه لا‌شه‌های مردگانی که همه‌جا پراکنده‌اند، صحنه‌های رقت‌باری را به وجود آوردهاند. جاده‌های منتهی به ایالت‌های طوفان‌زده،‌ شاهد خیل مردمان سرگردان و بلا‌تکلیفی است که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند و هر لحظه بر تعداد تلف‌شدگان ناشی از این راهپیمایی طاقت‌فرسا افزوده می‌شود…». گزارشگر CNN با نشان دادن تصاویری از آوارگان وامانده در گل و لا‌ی می‌گوید:

«در نیواورلئان بازماندگان طوفان و سیل مانند حیوانات آواره فاقد حداقل امکانات هستند و در میان سیلاب و لجن و اجساد مردگان زندگی می‌کنند.» در پی وقوع این حادثه که به غارت و کشتار افراد طوفان‌زده به دست یکدیگر انجامید، طبق معمول برخی از شبکه‌های خبری چون CNN با توسل به شیوه‌های نژادپرستانه کوشیدند سیاه‌پوستان را عاملا‌ن غارتگری و هرج و مرج معرفی کنند، ولی بسیاری از تحلیلگران اجتماعی گسترش این چنین غارتگری و اعمال غیرانسانی را حاکی از عقده‌های فروخورده‌ای دانستند که با به حاشیه رانده شدن اخلا‌ق در تمدن غرب سر گشوده‌اند.

نمونه‌های دیگر بحران اخلاقی در آمریکا، مربوط به آمارهایی است که از تولد بیش از چهل درصد ولادت‌های نامشروع، آمار دو میلیون و سیصد هزارنفری زندانیان، پیشتازی و رکوردشکنی آمریکا در بالاترین میزان مصرف مواد مخدر در جهان و موارد دیگر حکایت دارند.(۶)

 

  1. تشدید نفرت‌ جهانی‌ از سیاست‌های مداخله‌جویانه‌ آمریکا در کشورها

‌‌با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱م. بوش(پدر) رئیس جمهور وقت آمریکا با خوشحالی از پایان نظم جهانی دو قطبی و آغاز عصر هژمونی آمریکا سخن گفت و نوید داد که از این پس، سبک زندگی، ارزش‌ها و فرهنگ آمریکایی بر دنیا حاکم خواهد شد. در این وضعیت آمریکا خود را یکه‌تاز جهان یافت و با آسودگی سیاست تشدید مداخله در امور داخلی کشورها را در پیش گرفت، غافل از اینکه این عصر فقط عصر افول نظام کمونیستی نبود، بلکه آغازی بر افول نظام سرمایه‌داری به رهبری آمریکا نیز بود.

حمله آمریکا به عراق و افغانستان و مداخله نظامی و سیاسی در سایر کشورها که در این دوره اتفاق افتاد، روند فروپاشی و افول آمریکا را تسریع کرد. در این زمان تدگالن کارپنتر، استاد دانشگاه و عضو اندیشکده کاتو و پس از او کریستوفر لین برای اولین بار از اصطلاحی به نام «افول موریانه‌ای» برای اشاره به زوال تدریجی قدرت آمریکا به دلیل برافروختن جنگ‌های متعدد در جهان نام بردند. از آن پس موج‌ انزجار‌ جهانی‌ از سیاست‌های‌ سلطه‌جویانه حاکمان‌ کاخ‌ سفید که با سوء استفاده از قدرت به مداخله در امور کشورهای جهان می‌پردازند بیش‌ از پیش‌ نمایان‌ شد.

فرید زکریا تاکید می‌کند: «افول هژمونی آمریکا را امروز باید نتیجه سوءاستفاده این کشور از قدرت خود در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم دانست.»(۵) بازتاب این انزجار جهانی را همچنین می‌توان در عدم اقبال مردم جهان از سیاستمداران وابسته و مهره‌های‌ مورد حمایت‌ آمریکا در مناطق‌ مختلف ‌از جمله در کشورهای نیکاراگوئه، ونزوئلا، بولیوی‌، کوبا، اوروگوئه‌، برزیل، شیلی و نیز شکست سیاست‌های مداخله‌جویانه در کشورهای عراق‌ و افغانستان‌ و لبنان‌ و فلسطین‌ و کشورهای دیگر مشاهده کرد. مخالفت‌ روزافزون‌ مردم‌ در کشورهای‌ جهان‌ با سیاست‌های‌ مداخله‌جویانه‌ آمریکا حاوی‌ این‌ پیام‌ روشن‌ است‌ که‌ سیاست‌های کاخ سفید در میان‌ ملت‌های‌ جهان‌ هیچ‌ پایگاهی‌ ندارند، به‌گونه‌ای‌ که‌ این‌ روزها ابراز مخالفت‌ با واشنگتن‌ به‌ بهترین‌ تبلیغ‌ سیاسی‌ برای‌ پیروزی‌ در انتخابات‌ تبدیل‌ شده‌ است.

 

  1. فروپاشی اقتصادی

فروپاشی اقتصادی یکی از مهمترین نشانه‌های افول هژمونی آمریکا در جهان است. مایکل سیندر پژوهشگر آمریکایی در گزارشی با اشاره به اوضاع بغرنج اقتصادی در آمریکا از میلیون‌ها کودک آمریکایی نام می‌برد که امروز غذای کافی برای خوردن ندارند.(۷) بنا بر آمار سازمان تغذیه آمریکا، بانک‌های غذا در مقایسه با سال‌های گذشته شاهد افزایش ۶۰ درصدی تقاضا بوده‌اند. کلی اوکانل نویسنده آمریکایی در بخشی از گزارش خود آورده است: «در سرتاسر آمریکا، مردم در خودروهای خود می‌خوابند و ساعت‌ها منتظر می‌مانند تا از بانک‌های غذا در منطقه خود غذا دریافت کنند.» بنا بر گزارش وزارت کشاورزی آمریکا، امروز بیش از ۴۰ میلیون نفر از خانواده‌های آمریکایی از گرسنگی رنج می‌برند.(۶)

یکی دیگر از مهمترین نشانه‌های فروپاشی اقتصادی آمریکا را می‌توان در فروپاشی سلطه رژیم پولی مبتنی بر دلار به عنوان ابزار سلطه آمریکا در جهان بررسی کرد. مخالفت‌ها با سلطه دلار از سال ۱۹۷۱ یعنی زمانی راه افتاد که آمریکا به پشتوانه این ابزار سلطه استعماری به این امتیاز انحصاری دست یافت که بتواند دلارهایی را بدون آنکه پشتوانه طلا داشته باشند چاپ کند و هزینه‌های تورمی آن و سیاست خارجی تورم‌زای خود را بر دوش اقتصاد جهانی بیندازد. این روند بهمرور موجب بحران بی‌اعتمادی به دلار شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشدید تحریم‌های اقتصادی بر کشورهای مستقل و مخالف سلطه آمریکا، بهویژه جمهوری اسلامی ایران و اعمال جریمه‌های سنگین مؤسسات و مراکز اقتصادی مرتبط با ایران توسط دولت ترامپ، اقتصاددانان غربی پیش‌بینی کردند ادامه این روند به فروپاشی سلطه دلار بر اقتصاد جهانی منتهی خواهد شد. این پیش‌بینی در دوره حکومت ترامپ در آمریکا زمینه‌های تحقق بیشتری یافت. حدود دو سال پیش «انزو کالاندرا» از متخصصان دانشگاه کالیفرنیای آمریکا در یادداشتی ضمن ارائه شواهد و مدارک متعدد بهدرستی پیش‌بینی کرد که با تداوم سیاست‌های خارجی آمریکا، اقتصاد جهانی به دلارزدایی روی خواهد آورد. امروز کشورهای مختلف جهان به سمت پی‌ریزی یک رژیم پولی چند قطبی هستند تا از سلطه دلار رها شوند. تلاش‌هایی که امروزه برای دلارزدایی از سوی کشورهای مختلف انجام می‌شود، نشانه متزلزل شدن پایه‌های این الگوی تاریخی سرکوبگرانه است که سیاستگذاری پولی جهان را ابزاری برای تداوم سلطه استعماری قرار می‌دهد.

در ابتدا پس از ایران، روسیه، چین، هند و ترکیه سیاست دلارزدایی را در پیش گرفتند و در ادامه برخی دیگر از کشورهای جهان، از جمله اتحادیه اروپا نیز برای به چالش کشیدن سلطه دلار بهعنوان تنها ابزار مالی بین‌المللی بهنحوی اعلام آمادگی کردند. در این میان چین و روسیه به عنوان دو کشوری که تا سال ۲۰۱۸م. بیشترین اوراق قرضه دولتی وزارت خزانه‌داری آمریکا را در اختیار داشتند، در راستای فاصله گرفتن از دلار، تحرکات بیشتری داشته‌اند. چین در سال ۲۰۱۸م. بخش قابل توجهی از اوراق قرضه دولتی وزارت خزانه‌داری آمریکا را که تحت مالکیت این کشور بود، در بازار فروخت و این اقدام بانک مرکزی چین باعث شد تا سهم این کشور به عنوان بزرگترین دارنده خارجی این اوراق به کمترین میزان در سال‌های اخیر برسد.

در حال حاضر چین با سرعت به سمت بین‌المللی کردن یوآن – ارز ملی این کشور- در حرکت است و با توجه به جایگاه اقتصادی این کشور در جهان پیش‌بینی می‌شود بهزودی چالش بسیار جدی‌تری برای سلطه دلار آمریکا در جهان به وجود خواهد آمد. پس از چین، روسیه نیز سیاست تبدیل اوراق قرضه دولتی وزارت خرانه‌داری آمریکا تحت تملک خود را به دارایی‌های ایمن‌تر و بهتری نظیر روبل، یورو و یا فلزات گرانبها در پیش گرفت .

 

سخن پایانی

چامسکی، محقق آمریکایی، در تحلیل علل افول نظام سرمایه‌داری آمریکا معتقد است آنچه امروز به عنوان «سرمایه‌داری» در آمریکا خوانده می‌شود، اساساً نظام سوداگری شرکت‌ها همراه با خودکامگی‌هایی فراگیر و بسیار غیرپاسخگو است که کنترل عظیمی بر اقتصاد، نظام‌های سیاسی و حیات فرهنگی و اجتماعی اعمال می‌کنند و در همکاری نزدیک با حکومت‌های قدرتمندی هستند که در اقتصاد داخلی و جامعه بین‌المللی وسیعاً دخالت دارند. او استدلال می‌کند که در ایالات متحده بیش از ۸۰ درصد مردم نظام اقتصادی خود را «ذاتاً ناعادلانه» و نظام سیاسی را فریبکار و در خدمت «منافعی خاص» و نه منافع اقشار متوسط مردم می‌دانند.(۵)

این مسائل می‌تواند مهمترین نشانه‌های زوال قدرتی باشد که پایه‌های قدرت خویش را بر مبنای سلطه‌گری در جهان قرار داد. بر این اساس رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «آمریکا رو به افول است. این وضعیتی که آمریکایی‌ها دچارش شدند، عامل بلندمدّت دارد؛ اینها در طول تاریخ وضعیتی را به وجود آوردند که نتیجه‌اش همین است و به این آسانی‌ها علاج‌شدنی نیست. این سنت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند و از صحنه‌ قدرت جهانی زایل بشوند. آن کسانی که گرایش دارند به اینکه برویم و با آمریکایی‌ها سازش کنیم، این را بدانند که بیخود، نقشه بی‌اساس و پایه می‌کشند.»(۸)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۹۹٫
  2. این رقم مربوط به سال ۱۳۹۷ است. بدهی آمریکا در سال جاری به ۲۶ تریلیون دلار رسیده است.
  3. بیانات، ۱۲/۸/۱۳۹۷٫
  4. https://www.yjc.ir/fa/news/6881658
  5. https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/07/15/2111752/7
  6. https://www.mehrnews.com/news/4619269
  7. https://www.mashreghnews.ir/news/1157441

۸٫ بیانات، ۱۲/۸/۱۳۹۷٫

16آوریل/21

معرفت الله، مقصد مکتب امام

مقدمه

سخن گفتن از نعمت‌های پروردگار یکی از وظایف ماست: «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث‏؛»(۱). از جمله نعمت‌های بزرگ الهی، «ایّام الله» یا روزهای خداوند است که به امر خداوند باید یادشان را به هرشکل ممکن زنده نگه داشت: «…وَ ذَکِّرهُم بِأَیَّامِ‌اللهِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور»(۲). امّا «ایّامُ الله» چیستند؟ هرچند همه ایّام، یعنی روزها، روزگارها، زمان‌ها و حتی لحظه‌ها و آنها متعلق به خداوند و ایّامُ الله هستند، امّا قرینه‌ها و شواهد مختلف نشان می‌دهند که مراد، زمان‌های خاصّ و ویژه‌ای است.(۳) بنابراین، یادآوری کردن ایّامُ الله به معنای تذکّر دادن نسبت به شرافت برخی از زمان‌ها یا عصرها و دوره‌های خاص مانند ماه مبارک، شب‌های قدر، عید غدیر، نیمه شعبان، عصر ظهور و…، یا یادآوری محتوا یا رخداد عظیمی است که در ظرف این زمان‌ها واقع شده یا خواهد شد. یکی از مصادیق بسیار مهم ایّامُ الله، روزگار حکومت «اولیای الهی» به معنای عام، یعنی دوران حکمرانی منسوبان به دین اعم از اولیای حقیقی دین«ع» و چه نایبان خاص یا عام آنهاست.

دهه فجر و ۲۲ بهمن ، ۱۲ فرودین ماه نیز بهنوعی سرآغاز حکومت خاص الهی در عصری بود که می‌توان آن را «عصر خمینی» نامید. اما مطلبی که در همین زمینه به تذکر و تأمّل جدی نیاز دارد، جایگاه «حکومت» از منظر «مکتب امام» به عنوان تجلی عصری «اسلام ناب» است. به بیان دیگر، موضوع بحث، «منطق اسلام در باب حکومت» یا «ارزش و جهت حکومت از دیدگاه اسلام»، در آیینه مکتب امام است.

مراتب حکومت

نخست باید توجه کرد که حکومت مراتبی دارد که به لحاظی عبارتند از:

۱) حکومت عقلایی

یک مرتبه از حکومت، حکومت عقلایی است که در میان نوع بشر رواج  دارد. اسلام درباره بسیاری از امور عقلایی، «رویکرد امضایی» دارد، یعنی آنها را امضا میکند و به رسمیت می‌شناسد؛ از جمله تدبیر جامعه و اصل ضرورت حکومت برای بقای یک جامعه که امری عقلایی است.(۴) عقلای همه دوره‌های زندگی بشر حکم می‌کنند که هر اجتماع یا جامعه‌ای برای رتق ‌و فتق امور جاری و حفظ و بقایش در بین جوامع دیگر، به حاکم (سلطان، مسئول، مدیر، رئیس، و…) نیاز دارد وگرنه،‌ یا اصلاً شکل نمی‌گیرد یا بهزودی نابود و یا در جوامع دیگر هضم و زایل می‌شود.

تأیید یا امضای یک سیره یا رویکرد عقلایی توسط دین، شکل‌های مختلفی دارد؛ مانند:

  1. گاه، تأیید با عدم منع (ردع) است، یعنی صاحب شریعت (شارع مقدّس) نسبت به آن سکوت میکند؛ بهگونه‌ای که فهمیده شود بدان امر عقلایی رضایت دارد؛
  2. گاه، تأیید در مرتبه بالاتر است و شارع به آن سیره تشویق هم می‌کند که نشان می‌دهد آن سیره نزد او مطلوب است؛

۳ و۴٫ گاهی، تأیید بالاتر است و شارع، بر انجام آن امر تأکید و اصرار دارد و بلکه حتی با مخالف آن مقابله می‌کند که نشان می‌دهد آن سیره،‌ نزد شارع اهمیت بسیار زیادی دارد و آن را ضروری می‌داند.

با توجه بدین مقدمه، مقوله عقلایی «حکومت» و نیاز به حاکم برای تدبیر جامعه، از مصداق‌های نوع سوم و چهارم است. متون دینی در این زمینه زیادند. تنها برای نمونه به یکی از معروف‌ترین آنها یعنی خطاب امیرالمؤمنین(ع) به خوارج اشاره میکنیم که فرمود:«لاحُکمَ الّا لله هیچ حُکمی نیست جز برای خداوند، سخن حقّى است، لکن از آن، اراده باطل می‌شود!

حکم، حکم خداوند است، لکن خوارج مى‏گویند که امارت و ریاست (در بین خلق) نیز مخصوص خداوند است و حال آنکه لاجرم براى مردم امیرى لازم است؛ خواه نیکوکار یا بدکار باشد تا مؤمن در امارت و حکومت او به طاعت مشغول باشد و کافر بهره خود را بیابد و خداوند در زمان او هرکه را به اجل مقدّر برساند و توسط او مالیات جمع و با دشمن جنگ شود و راه‌ها ایمن شوند.»(۵)

بنابراین اسلام بر رویه و روش عقلا در باب نیاز به حاکم که از جنبهای دیگر ازجمله سنّت‌ها و قوانین الهی است، صحّه میگذارد و آن را تأیید و امضا و حتی با رویه مخالفش مبارزه میکند. از منظری دیگر، امضای سیره‌ای از سیره‌های عقلایی توسط شارع یا رویکرد امضایی دین دو حالت کلی دارد:

  1. تأیید و امضای یک سیره یا روش و منش عقلایی بهطور کامل و بدون دخل و تصرّفی از جانب شارع در آن؛
  2. امضای تهذیبی، یعنی شارع آن سیره را علاوه بر امضا، تهذیب و اصلاح هم بکند (ترکیبی از امضا و تأسیس)؛ مانند: اضافه یا کم کردن برخی عناصر و اجزا یا حدود و قیود، دادن جهت خاصی بدان، و…

در مقوله حکومت نیز اصل سیره عقلایی نیاز به حاکم، مورد تأیید دین قرارمی‌گیرد، اما نه به عنوان یک مطلوبیت نهایی، بلکه به عنوان امری حداقلی، یعنی در مقابل آشوب، هرج‌ومرج و بی‌قانونی کلی که اساس زندگی اجتماعی و بلکه، حیات بشری را به خطر می‌اندازد. به بیان دیگر، اسلام نکته عقلایی نهفته در این سیره عقلا را به عنوان یک ضرورت اجتماعی تأیید میکند و لازم می‌داند، ولی کافی نمی‌داند. حکومت عقلایی، اگر در حد ادراک عقلا و مبادی، مقاصد و روش‌های عقلایی باقی بماند، حتی در شکل عالی و کاملاً پیشرفته‌اش، منحصر به رتق ‌و فتق دنیا و اداره امور دنیوی مردم می‌شود. به تعبیر امام‌ خمینی(ره):

«قانون الهى غیر از این قوانین دنیایى است. در این قوانین دنیایى یک جهت، دو جهت‏ ملاحظه شده است و فقط مربوط به زندگى همین عالم است… این را هم معلوم نیست که بتوانند همه حدودش را تفتیش کنند و آن طورى که باید قانون برایش بگذارند. اما قوانین الهى از قبل از [تولد تا بعد از مرگ، آداب و]… قوانین هست… مثل قوانین… بشری نیست که نتواند جز همین پرده مادى را ببیند.»(۶)

ازاین رو از دیدگاه اسلام، این مرتبه، مطلوبیت ذاتی نهایی ندارد، بلکه اگر انحصار نظر در آن شود و برایش تنافس، نزاع و جدال شود، ممکن است از مطلوبیت هم بیفتد. از اینجا به بعد، مرتبه دوم حکومت، مطرح می‌شود.

 

۲)حکومت صالحان و اولیای الهی(سطح نخست)

هرگاه امکان تشکیل حکومت صالحان (یا در مرتبه بالاتر، اولیای الهی«ع» فراهم شود، وظیفه آنها تشکیل حکومت است. البته قبل از آن هم وظیفه تمهید و زمینه‌سازی‌های مختلف (علمی، فکری، فرهنگی، تربیتی، کادرسازی، و…) در جهت تشکیل حکومت اسلامی، در جای خود و به قدر امکان و امکانات هر عصر، پابرجا و برعهده عموم مؤمنان است.

دقت در سیره اهل بیت «ع» نیز نشان می‌دهد که آنها هیچگاه از فکر تشکیل حکومت اسلامی دست نکشیدند.

اما حتی حکومت صالحان نیز از جبنه حکومت بودن، ارزش و مطلوبیت ذاتی و نهایی ندارد. حکومت صالحان آن گاه ارزش بیشتری پیدا می‌کند که در جهت تحقق اهداف دین، بسط عدل و عدالت و مانند آنها به کارگرفته شود. به همین دلیل حضرت علی(ع) می‌فرماید:

«قسم به خدایى که دانه را شکافت و جان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر و تمام بودن حجّت بر من به خاطر وجود یاور نبود و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگى هیچ ستمگر و گرسنگى هیچ مظلومى سکوت نکنند، مهار شتر حکومت را بر کوهانش مى‏انداختم و پایان خلافت را با پیمانه اولش سیراب مى‏کردم و مى‏دیدیدکه ارزش دنیاى شما نزد من از آب بینى بزی کمتر است!»(۷)

 

۳) حکومت صالحان و اولیای الهی(سطح برتر)

اما با نگاهی دقیق‌تر باید گفت از نگاه دین اقامه نظام‌های مختلف اجتماعی و حتی برپایی قسط و عدل در ضمن آنها نیز هدف نهایی و مطلوب ذاتی حکومت نیست، بلکه هدف نهایی و ذاتی، «معرفت‌الله» و بسط بیشتر معرفت، اخلاق و رفتار توحیدی در سطوح مختلف جان‌ها و جوامع بشری، یعنی بسترسازی علمی و عملی برای شناخت بیشتر، کیفی‌تر و همگانی‌تر نسبت به خداوند و حرکت و سیر به سوی اوست.

امام خمینی(ره) به عنوان معمار و معیار انقلاب و معرف اسلام ناب، مکرراً این مسئله را گوشزد میکردند. برای نمونه: «… مقصد انبیاء حکومت نبوده است، حکومت براى مقصد دیگری بوده… تمام مقاصد برمى‏گردد به معرفت‏ الله‏. انبیاء دنبال این بودند که خداشناسی حاصل بشود که اگر بشد به دنبالش همه چیز حاصل میشود. انبیاء هم دنبال این بودندکه بهتدریج و آن طورکه مى‏شود بشر را به طرف معرفت‏‌الله سوق بدهند ‏. تمام چیزهاى دیگر هم مقدمه همین معناست. انبیاء«ع» میسوختند وقتی مى‏دیدند مردم دارند خودشان را مى‏کِشند به طرف جهنم. انبیاء«ع» مظهر رحمت حق تعالى هستند و مى‏خواهند همه مردم‏ معرفت‌الله و سعادت داشته باشند. همه دنبال این بودند که مردم را با خدا آشنا کنند.»(۸)

همچنین، امام، در موضع دیگری می‌فرمایند:

 

«تمام مقاصد انبیاء، برگشتش به یک کلمه است و آن «معرفت‌الله» است. تمام، مقدمه این است. اگر دعوت به عمل صالح شده است، اگر دعوت به تهذیب نفس و‏ معارف شده است، تمام برگشتش به این است که حجاب را از آن نقطه اصلى که در فطرت همه انسان‌ها هست، بردارند تا انسان به معرفت حق برسد. مقصد عالى همین است. ما اگر چنانچه در این پیروزی‌ها، از آن راهى که انبیاء دارند منحرف نشویم، پیروز هستیم. و اگر خداى ناخواسته، اینها اسباب غرور و دلبستگى به دنیا شد، اگر ما هم‏ بخواهیم توسعه‏اى در کشورمان حاصل شود و بر مردم حکومت کنیم، با ابرقدرت‌ها فرقى نداریم، بلکه عقب‌تر از آنها هستیم. آنها به صراحت حرف‌هاى خودشان را مى‏زنند که «ما مى‏خواهیم دنیا را بگیریم، ولو با لگدمال شدن همه کشورها»…، ما که خودمان را تابع اسلام مى‏دانیم، اگر خداى ناخواسته، در قلب ما این معنا باشد که ما هم قدرت زیادتر و شخصیت بیشترى پیدا کنیم و حکومتى کنیم و توسعه‏اى در مِلک خودمان حاصل کنیم، حالمان از آنها  بدتر است.»(۹)

و نیز:

«تمام مسائل براى معنویات است. پیغمبرها هم که آمدند و احکام را منتشرکردند براى این است که تزکیه بکنند مردم را: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتاب»(۱۰).همه براى این آمدند که مردم را با مبدأ وحى آشنا کنند و سیر إلى الله بدهند. ما مى‏خواهیم دست ظالم‌ها را کوتاه کنیم ان‌شاءالله و قدرت‌ها را سرکوب و پای‌شان را از بلاد مسلمین کوتاه کنیم ان‌شاءالله. همه اینها مقدمه این است که‏ آرامشى‏ در این بلاد پیدا بشود و به دنبال این آرامش یک سیر روحى و هدایت به سوى خدا پیدا بشود. آن چیزى که اساس است سیر إلی‌الله و توجه به خداست. همه عبادات براى اوست. همه زحمات انبیاء از آدم تا خاتم براى این معنا هست که سیر إلی‌الله باشد.(۱۱)

 

خاتمه

حکومت در منطق اسلام و به تبع آن از منظر مکتب امام، فقط زمانی ارزش نهایی دارد که وسیله و ابزار تحقق اهداف دین قرار بگیرد. مهم‌ترین هدف، «معرفتُ‌الله» و سوق دادن بندگان به سمت مبدأ و مقصود نهایی‌شان، یعنی خداوند متعال و به تعبیر دیگر، بسط حداکثری توحید است. این، همان هدف ذاتی و خط مشی اصیلی است که حضرت امام(ره) در تبیین اسلام ناب برای نهضت اسلامی ترسیم کردند. نباید چنین هدف والایی، در هیاهوی امور و حتی در کشاکش میدان‌های مختلف مبارزه و جهاد برای تحقق مراحل مختلف انقلاب و گام‌های متوالی آن، از جمله انتخاب دولت‌ها،‌ مجلس‌ها، تعیین مناصب و…، فراموش یا کمرنگ شود که خسرانی عظیم خواهد بود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. الضحى، ۱۱٫
  2. إبراهیم، ۵٫

۳- اصطلاحاً گفته می‌شود: «اضافه» در این‌گونه موارد، از باب «تشریف»، یعنی شریف بودن و گرامی‌داشت مضاف‌الیه است؛ مثل تعبیرهای بیتی، جنّتی و… در قرآن کریم.

  1. ر.ش: امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامى)، ص۱۰۱٫
  2. نهج‌البلاغه، ص۸۲ (خطبه۴۰).
  3. صحیفه امام، ج‏۴، ص۳۰-۳۲٫
  4. نهج‌البلاغه، ص۵۰٫
  5. صحیفه امام، ج‏۱۹، ص۴۳۷-۴۳۸٫
  6. صحیفه امام، ج‏۲۰، ص۱۶-۱۷٫
  7. جمعه، ۲٫

۱۱٫ صحیفه امام، ج‏۱۹، ص۵۱٫

16آوریل/21

صهیونیست؛ یک رژیم نژادپرست

مقدمه:

ماهیت نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نه تنها در قبال اعراب که در مورد یهودیان غیراروپائی و سیاهپوستان افریقائی هم اعمال میشود. این واقعیتی است که رژیم صهیونیستی همواره کتمان میکند، اما فشارها و تضییقاتی که بر این مردم تحمیل میشود انکارنشدنی هستند. رژیم صهیونیستی تنها اروپائیها را یهودی اصیل میداند و لذا با سایر یهودیان رفتاری مشابه با رفتار با اعراب را در پیش میگیرد تا آنان هم نتوانند در حاکمیت این رژیم سهم تعیینکنندهای داشته باشند.

 

۱٫برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به اعراب

موضوع برخورد صهیونیست‌ها با اعراب به آغاز اسکان صهیونیست‌ها در فلسطین باز می‌گردد، وقتی که صهیونیست‌ها کارگران عرب را به بهانه بهکارگیری کارگران یهود از کار بیکار کردند و با غیریهودیانی هم که کارگران عرب را استخدام می‌کردند، به مخالفت و کشمکش‌های خونینی بر‌خاستند. در این مورد آژانس یهود به توجیه مسئله پرداخت و گفت برپایی دولت ملی یهود و توسعه و استحکام جای پای یهودیان در فلسطین با بیکار بودن کارگران یهودی و استخدام کارگران عرب امکان‌پذیر نیست.

در آغاز به کارگران عرب اجازه داده نمی‌شد به عضویت سندیکاهای هستدروت در آیند. اگر چه بعدها تعدادی از آنها توانستند به این سندیکا ملحق شوند، ولی همواره حقوقشان از حقوق کارگران یهودی کمتر بود. صهیونیست‌ها به اعراب اجازه وارد شدن به مزارع «کیبوتز» را نیز نمی‌دادند. این ممنوعیت تا امروز نیز ادامه دارد و رژیم صهیونیستی برای ادامه آن تدابیر سختی را هم اجرا میکند، از آن جمله وزارت کشاورزی رژیم صهیونیستی در فوریه ۱۹۷۶ آب باغاتی را که از کارگران عرب در آن استفاده می‌شد، قطع کرد و با کسانی که به کشاورزان عرب زمین اجاره می‌دادند یا با آنان شریک میشدند، به مخالفت شدید برخاست. معاون فرمانداری تلآویو نیز پیشنهاد کرد که به جای کارگران فلسطینی، از ترکیه و یونان کارگر استخدام شود.(۱)

بهخوبی روشن است که در پی این سیاستها، فقط در کارهای کممزد، ساده و غیرتخصصی و فاقد هر نوع بیمه‌ اجتماعی که معمولاً  به «کار سیاه» مشهورند، از اعراب استفاده می‌شود. در نتیجه می‌بینیم که در سال ۱۹۷۱ از ۱۶۲۲ نفر فلسطینی، فقط هفت نفر از اعراب در پست‌های اجرایی رژیم صهیونیستی به کار مشغول بوده‌اند.(۲)

از دیگر اقدامات رژیم صهیونیستی برای جداسازی یهودیان از اعراب این بود که اعراب را بهزور وادار می‌کرد تا در مناطق معینی سکونت کند و از اقامت ایشان در شهرها و مناطق یهودی‌نشین جلوگیری می‌کرد. علاوه بر این رفت و آمد اعراب به بعضی مناطق را مشروط به کسب اجازه از دولت کرده بود و اعراب حق خریدن، اختیار و اجاره زمین‌های وابسته به دولت و صندوق ملی یهود را که بالغ بر ۸۹% مساحت رژیم غاصب فلسطین بود، نداشتند.

گذشته از مسائل اقتصادی، در مسائل خدماتی، اجتماعی، بهداشتی و آموزشی و نیز سیاست‌های مشابهی برای جداسازی اعراب از یهودیان اجرا می‌شدند. علاوه بر این محدودیت‌های رسمی و قانونی، خود یهودیان نیز بهطور خودسرانه به این تبعیض‌ها دامن می‌زدند. مثلاً به اعراب اجازه کار و سکونت در همسایگی و محله‌های خوب را نمی‌دادند، ازدواج و طرح دوستی با اعراب نیز بهندرت اتفاق میافتاد و هر کسی که بدان اقدام می‌کرد، سخت تحت فشار قرار می‌گرفت.

نتایج نظرخواهی‌های انجام شده، خود گویای عقاید نژاد ضدعرب است. در نظرخواهی سال ۱۹۷۱، ۷۴% از یهودیان سرزمین‌های اشغالی معتقد بودند که اعراب کمهوش‌تر از یهودیان هستند و ۸۰% می‌گفتند که یهودیان شجاع‌تر از اعرابند و ۷۶% می‌گفتند اعراب از نظر ارزش‌های انسانی، پست‌ترند.(۳)

 

  1. برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به سیاه‌پوستان

البته این برخوردهای نژادپرستانه تنها نسبت به اعراب نبود، بلکه سیاه‌پوستان را هم شامل می‌شد. بهرغم اینکه رژیم صهیونیستی سعی داشت با ملت‌ها و دولت‌های آفریقا رابطه دوستانه برقرار کند، با وجود این صهیونیستها نمی‌توانستند دورویی خود را پنهان کنند و در مناسبت‌های مختلف، به تحقیر سیاه‌پوستان می‌پرداختند. آفریقایی‌هایی که در سرزمین‌های اشغالی مشغول به تحصیل بودند، تبعیض‌های پنهان و آشکار صهیونیست‌ها را به چشم می‌دیدند.

در حالی که رژیم صهیونیستی در تبلیغاتش روی این موضوع سرپوش می‌گذاشت؛ ولی رابطه حسنه و محکم آن با آفریقای جنوبی و ارتباط تل‌آویو با نژادپرست‌های آفریقای جنوبی، پرده از برخورد منافقانه رژیم صهیونیستی با آفریقایی‌ها برداشت، ارتباطی که تاریخ آن به زمان ژنرال «سمطس»، از عاملان اصلی صدور اعلامیه بالفور، باز می‌گردد. از دستاوردهای رابطه رژیم جعلی صهیونیستی با آفریقای جنوبی، تجارت الماس و اخیراً همکاری‌های هسته‌ای بین آنان است. آفریقای جنوبی اکنون از جمله دولت‌هایی است که از نظر سیاسی و اقتصادی حامی رژیم صهیونیستی به شمار می‌آید. روزنامه «زاینست ریکورد» ارگان انجمن صهیونیست‌ها در آفریقای جنوبی، رسالت یهودیان و آفریقای جنوبی را در حفظ نژادشان، شبیه به هم دانسته است و به مناسبت‌های مختلف به همگون بودن شیوه مبارزات هر دو اشاره کرده است. دکتر فروود در تشریح اینکه رژیم صهیونیستی مثل آفریقای جنوبی است، می‌گوید:

«اسرائیل دولتی است که بر تبعیض و نژادپرستی تکیه دارد» و از این رهگذر است که هر دو رژیم تا آنجا که بتوانند به همدیگر کمک می‌کنند. گاهی دیده می‌شود کسانی که می‌خواهند بین حکومت منطقه «پندستان» در آفریقای جنوبی و بین حکومت خودمختاری که رژیم صهیونیستی قصد دارد در کرانه غربی [رود اردن]  تشکیل دهد، نوعی هم‌شکلی و شباهت برقرار کنند، ولی اگر بگوییم که در این زمینه رژیم صهیونیستی با حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی و نازیسم فرقی ندارد، کمی مبالغه کرده‌ایم، زیرا زیرکی صهیونیست‌ها باعث شده که آنها برنامه رسمی نژادپرستانهشان را علناً اعلام نکنند و مثل نازیسم و آفریقای جنوبی، اندیشه‌های خود را صریحاً روشن نسازند؛ زیرا جهان امروز آماده است تا با کسی که حرفی از نژادپرستی بزند، برخورد کند.(۴)

 

  1. برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به یهودیان غیر اروپایی

یکی از مشکلات جنبش صهیونیسم، چگونگی برخورد با یهودیان شرقی و سیاه‌پوست بود؛ زیرا از یک سو صهیونیست‌ها نژادپرستی خویش را بر بی خدشه بودن نژاد همه یهودیان سراسر جهان بنا و از یهودیان شرقی (سفاردی‌ها) هم برای آمدن به فلسطین دعوت کرده بودند؛ ولی از سوی دیگر بر اساس همان حس نژادپرستانه و استعماری اروپایی‌شان نمی‌توانستند ملیت‌های غیراروپایی و یا سیاه‌پوست را با خود برابر و همتراز ببینند و آنگاه که تعداد این گونه یهودیان به نصف جمعیت  رژیم صهیونیستی افزایش یافت، یهودیان اروپایی برای کشاندن تعداد بیشتری از یهودیان اروپایی ـ که به عقیده آنان یهودیان حقیقی بودند ـ به فلسطین تلاش زیادی کردند.  صهیونیست‌ها در توجیه این سیاست می‌گفتند: «گذشت زمان و آموزش‌های لازم مشکل را برطرف می‌کند و شأن و منزلت هر دو گروه از یهودیان یکسان خواهد شد.» اما عملکردهای  رژیم صهیونیستی عملاً شکاف بین دو گروه را عمیق‌تر کرد، بهطوری که یهودیان غیر اروپایی از نظر مسکن، شغل، آموزش و امور اقتصادی در تنگنا قرار گرفتند و به عقیده کارشناسان  رژیم صهیونیستی تلاشی که برای بهبود وضع یهودیان غیر اروپایی شد، نتیجه‌ای به دنبال نداشت. برای نمونه در سال ۱۹۶۶ تعداد زیادی از آنان ـ حدود ۲۵۰ هزار نفر ـ بیسواد بودند و فقط ۲% از تعداد فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها را یهودیان غیر اروپایی تشکیل می‌دادند.(۵)

علاوه بر آن با سپردن پست‌های مهم به یهودیان غیر اروپایی نیز مخالفت می‌شد. این مخالفت‌ها گاهی چنان سبب رسوایی می‌شد که گهگاه به روزنامه‌های سراسر جهان نیز راه می‌یافت. برای نمونه می‌توان از دسیسه و پاپوشی که علیه «أهارون ابوحصیره»، وزیر امور مذهبی انجام شد یاد کرد. وی که اصالتاً مغربی بود، علت این دسیسه را مخالفت یهودیان اروپایی با یهودیان شرقی دانسته است. جار و جنجال طرفداران وی بالا گرفت و جامعه اشغالگران سرزمین‌های فلسطین تکان شدیدی خورد و نام «اسرائیل دوم» که بر یهودیان شرقی اطلاق می‌شد، دوباره چشم‌ها را به خود خیره کرد.(۶)

در مخالفت با یهودیان اروپایی، گروهی از یهودیان شرقی در «جنبش پلنگ‌های سیاه» متشکل شدند و اقدام به عملیاتی کردند که در سال ۱۹۷۱ به برخوردهای خونینی انجامید. این جنبش حدود ده سال بعد به حزبی به نام «تامی» که مخفف (جنبش رسوم‌ اسرائیلی) است، تبدیل شد تا تبلور استقلال سیاسی یهودیان شرقی باشد. تشکیل این حزب به دلیل شکافی که در صفوف نژادپرستان ایجاد کرده بود، باعث ترس و وحشت دستگاه‌های صهیونیستی شد.

بدون تردید یکی از تنگناهای سخت رژیم صهیونیستی رویارویی با یهودیان سیاه‌پوست است. بهویژه وقتی که آنان از رژیم صهیونیستی خواستند تا قانون بازگشت یهودیان به فلسطین را بپذیرد. دولت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۸۰ تصمیم گرفت عبریان سیاه‌پوست آمریکا را که خود را مستقیم به قوم موسی«ع» منسوب می‌دانستند، مشمول «قانون بازگشت» نکند.

باید تأکید کرد که همه این سیاست‌ها و مواضع نشئت گرفته از اندیشه اصلی صهیونیست‌هاست که نمی‌خواهند اقوام و اقلیت‌ها را گرد هم بیاورد و در داخل یک دولت زندگی مسالمت‌آمیزی را برایشان فراهم کنند. این اندیشه، لاجرم عصیان اکثریتی را علیه یک اقلیت رقم خواهد زد. مجموع این اندیشه‌ها و اقدامات به دنیا ثابت کرده است که «صهیونیسم نوعی از انواع نژاد پرستی و تبعیض نژادی است.»(۷)

 

پی‌نوشت:

۱- قاضی، لیلی، هیستادروت، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۷۶)، ص۲۴٫

۲- شاهاک، ایسرائیل، اوراق شاهاک، العصبه الاسرائیلیه للحقوق الانسانیه و المدنیه، (بیروت: دار الحمراء للطباعه والنشر، ۱۹۷۳)، ص۱۹٫

۳- همان، ص۲۱٫

۴- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد ششم، «نژاد پرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آروَن ، ۱۳۹۱) ص۴۰۴؛ به نقل از: هیلر، پیتر، اسرائیل و آفریقای جنوبی، لندن: ۱۹۷۵(انگلیسی).

۵- شاهاک، پیشین، ص۲۵٫

۶- همان، ص۲۷٫

۷- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۴۰۵٫

16آوریل/21

مأرب، کلید فتح‌الفتوح یمن

اشاره:

نبرد شش ساله انصارالله و عربستان سعودی، به‌رغم وعده‌های شیرینی که سعودی‌ها برای تصرف سریع یمن و به زانو در آوردن حزب‌الله به خود داده بودند، نشانه‌های استیصال رژیم تا بن دندان مسلح عربستان را به نمایش گذاشته است. عربستان که خود در گیر مسئله انتقال قدرت است، تلاش می‌کند به هر نحو ممکن، خود را از منجلابی که برای خود درست کرده است بیرون بکشد. رویائی که به این آسانی‌ها محقق نخواهد شد.

 

الف. نبرد مأرب نقطه عطف پیروزی ارتش و کمیته‌های مردمی یمن

نبرد مأرب پس از چند ماه درگیری شدید به عنوان نقطه عطف ۶ سال تجاوز سعودی به یمن به پایان خود نزدیک می‌شود. این نبرد پس از پاک‌سازی جبهه‌های بسیار مهم نِهِم و صرواح و همچنین تصرف استان بسیار مهم جوف و مرکز آن یعنی شهر الحزم آغاز شد.

در طی یک ‌سال اخیر ارتش و کمیته‌های مردمی یمن توانستند آرام و تدریجی از مسیر شمال غرب و غرب مأرب (جبهه صرواح) به مهم‌ترین مرکز تجمع نیروهای سعودی که به‌نوعی پایتخت غیررسمی دولت هادی است، نزدیک شوند و آن را محاصره کنند.

بمباران بی‌سابقه، بدون وقفه و پرحجم جبهه‌های نبرد توسط نیروی هوایی عربستان نشان‌دهنده اهمیت بالای این شهر برای آینده جنگ یمن و در نتیجه حاکمیت سعودی است‌. وجود مراکز مهم انرژی از جمله میدان «الصافر»، پالایشگاه‌های تولید مشتقات نفت و بنزین و ایضاً نیروگاه برق از جمله مزایای مادی این استان هستند. در زمینه استراتژی نیز استان مأرب نزدیک‌ترین جبهه به صنعاست و امید اصلی مخالفان برای رسیدن به پایتخت یمن از این جبهه و جبهه نِهِم بود.

منابع اطلاعاتی – امنیتی انصارالله بارها اعلام کرده‌اند که علاوه بر افسران سعودی، کارشناسان انگلیسی و آمریکایی نیز در پشت پرده رزم مأرب حضور دارند و نیروهای معارض را هدایت می‌کنند. از طرفی دبیرکل اتحادیه عرب نیز نسبت به تحولات اخیر یمن ابراز نگرانی کرده است که اهمیت رخدادهای کنونی شرق صنعا برای جهان عرب را نشان می‌دهد‌. از طرفی سعودی حیات خود را وابسته به موفقیت در جنگ یمن می‌داند و تا کنون حاضر نشده با وجود شکست‌های متعدد از شروط اصلی خود در این زمینه کوتاه بیاید.

اخیراً، عبدالعزیز حمد العویشیق دستیار دبیرکل در امور سیاسی و مذاکرات شورای همکاری خلیج فارس در یادداشتی هشت پیشنهاد برای پایان جنگ به دولت جدید آمریکا داد. محورهای اصلی این پیشنهادها اجبار دولت نجات ملی به پذیرش آتش بس، جدا کردن پرونده یمن از مذاکرات هسته‌ای میان آمریکا با ایران و جلوگیری از بهره‌برداری ایران از این پرونده به عنوان ابزار چانه‌زنی در مذاکره با آمریکا، ایجاد یک راهکار بین‌المللی برای تأمین و تضمین امنیت باب المندب در برابر انصارالله، یک راه حل سیاسی بر مبنای گفتگوهای ملی سال ۲۰۱۴، ایجاد تضمین بین‌المللی برای راهکار پشتیبانی از راه حل سیاسی، تقویت روند کمک‌رسانی بین‌المللی، تداوم مساعدت‌های بین‌المللی برای بازسازی زیرساخت‌های یمن و اقدامات اعتمادساز سیاسی به‌سان بسط توافق سوئد و یا تفویض اداره بندر الحدیده به سازمان ملل است.

پیشنهادهای فوق مورد تأیید سعودی نیز قرار گرفته‌اند که البته به هیچ عنوان با واقعیت‌های میدانی تطابق ندارند و نشان‌دهنده عجز ائتلاف متجاوز برای حل معضلات خود و در نتیجه دست یازیدن آنان به دامان آمریکایی‌ها برای کمک به خروج آبرومندانه از باتلاق یمن است.

 

ب. چند نکته مهم در خصوص نبرد مأرب

در خصوص تحولات این روزهای نبرد مأرب نیز ذکر چند نکته ضروری است:

۱. انصارالله با اکثر قبایل این استان جلساتی را برقرار کرده و به توافقات مهمی با آنان دست یافته است. نکته مهم اینجاست که این قبایل حاضر به همکاری کامل با انصارالله شده‌اند و در نتیجه در صحنه نبردها در صف حزب اخوانی اصلاح و نیروهای دولت عبدربه منصور هادی نخواهند بود.

۲. ارتش و کمیته‌های مردمی یمن بر ارتفاعات مسلط بر مأرب به نام جبل البلق القبلی سیطره یافته‌اند و اشراف کاملی بر این شهر دارند و محاصره پایتخت این استان بسیار مهم به صورت کامل و ۳۶۰ درجه درآمده است.

۳. در این نبرد نیمی از ارتش دولت مستعفی یمن و عمده توان رزمی حزب اصلاح حضور دارند و شکست آنان در این نبرد فروپاشی قطعی دولت هادی را در پی خواهد داشت، زیرا این جبهه آخرین پایگاه مهم آنان است. به همین علت انصارالله نیز سعی دارد از تجمیع این نیروها در منطقه تحت محاصره حداکثر استفاده و تلفات حداکثری را به قوای متجاوز وارد کند. در همین راستا قرار بود در روز پنجشنبه ۷ اسفند در یک حمله موشکی به جلسه مهم فرماندهان ائتلاف در  منطقه سوم نظامی مأرب، ده‌ها نفر از آنان را به هلاکت برساند و در نتیجه هدایت عملیاتی آنان را با اختلال مواجه کند.

۴. با فروپاشی نیروهای رزمی وابسته به سعودی در جبهه مأرب، سایر جبهه‌های آنان در استان‌های ضالع، البیضاء و تعز به شکل دومینو سقوط خواهند کرد، زیرا دیگر انگیزه‌ای برای جنگیدن نخواهند داشت. به‌خصوص استان بسیار مهم تعز که بر تنگه باب المندب احاطه دارد، پایگاه اصلی حزب اصلاح است و در صورتی که این حزب در نبرد مأرب ناکام شود، جبهه تعز با فروپاشی کامل مواجه خواهد شد. تسلط انصارالله بر تنگه باب المندب معادلات ژئوپلتیکی و استراتژیکی منطقه را کاملاً تغییر خواهد داد.

۵. عمده نیروهای انصارالله با موفقیت در این جبهه و سپردن زمام امور به دست قبایل ساکن در مأرب، آزاد می‌شوند و به سایر جبهه‌ها خواهند رفت. در حال حاضر پاک‌سازی جبهه ساحل غربی در الحدیده از لحاظ استراتژیکی بسیار حائز اهمیت است. همچنین استان بسیار مهم شبوه نیز احتمالاً در اولویت‌های بعدی فرماندهی کل نیروهای مسلح یمن خواهد بود.

 

۶. همزمان با رزم گسترده زمینی، یگان‌های موشکی و پهپادی ارتش یمن هر روز حملات گسترده‌ای را به فرودگاه‌ها و مراکز پشتیبانی هوایی ائتلاف سعودی انجام داده و تا حدی از توانایی رزمی آنان کاسته و ایضاً توانسته است تا حدی موازنه وحشت را برقرار سازد.

اوج این تعرضات، حمله به ریاض با ۱۴ پهپاد و یک موشک بالستیک بود که نشان‌دهنده قابلیت‌های بسیار بالای یمنی‌ها در این زمینه است. تخمین زده می‌شود که صدها فروند پهپاد و موشک برای ادامه نبرد در زرادخانه آنان ذخیره شده باشد.

تحولات فوق در حالی رخ داده‌اند که روابط ولیعهد سعودی و دولت آمریکا در شرایط وخیمی قرار دارد. در روزهای اخیر، علاوه بر انتشار گزارش قتل جمال خاشقچی توسط آژانس امنیت ملی آمریکا که در آن محمد بن سلمان، به‌صراحت آمر ترور این روزنامه‌نگار معرفی شده است، مؤسسه بروکینگز به عنوان مهم‌ترین مرکز تولید محتوا برای تصمیم‌سازی در زمینه سیاست خارجی برای حزب دموکرات، صراحتاً از مطلوب بودن جایگزینی محمد بن نایف ولیعهد سابق و محصور به جای بن سلمان سخن گفته شده است. بنابراین به نظر می‌رسد پایان نبرد مأرب آغازگر تحولات مهمی در داخل یمن و عربستان باشد‌‌.

در خصوص یمن، خلاصه اینکه دولت مستعفی مورد حمایت سعودی و همچنین حزب اصلاح کارکرد خود را از دست خواهند داد و از عرصه معادلات کنار می‌روند و تنها مجلس انتقالی جنوب وابسته به امارات باقی می‌ماند.

انتظار می‌رود دولت نجات ملی با آنان از در تعامل وارد شود و با عطف به توان نظامی پایین آنان و همچنین نقاط ضعف جدی راهبردی امارات و قابلیت‌های موشکی و پهپادی یمن، در نهایت صلح را بر جنگ ترجیح بدهد و به تفاهم دست یابند. در غیر این‌ صورت بی‌شک صعوبات تصرف نقاط جنوبی از جمله بندر عدن بسیار کمتر از تصرف مأرب خواهد بود. همچنین امارات تحمل هدف قرار گرفتن مراکز تجاری‌اش از جمله دبی را ندارد و احتمالاً مصالحه را رجحان خواهد داد.

در خصوص وضعیت سعودی نیز باید گفت شکست در جبهه مأرب بیش از همه بر وضعیت بن سلمان اثر منفی خواهد گذاشت؛ زیرا اولاً موقعیتش در درون خانواده سلطنتی و هیئت بیعت تضعیف می‌شود و ثانیاً اعتماد افکار عمومی عربستان از او سلب خواهد شد. اگر این متغیرها را در کنار سیاست جدید آمریکا در باره او بگذاریم، با معادله بسیار پیچیده‌ای مواجه خواهیم شد که در نهایت یا شاهد برکناری شاهزاده محمد از قدرت یا مقاومت او و در نتیجه بروز جنگ قدرت در ساختار سیاسی سعودی خواهیم بود.

اگر این فرض را بپذیریم که شکست مخالفان انصارالله در مأرب ، سقوط دومینووار سایر جبهه‌های درگیر و در نتیجه تسلط انصارالله بر مناطق جنوبی و جنوب غربی و باب المندب را برای آنها در پی خواهد داشت، بازیگر متضرر دیگر در منطقه رژیم صهیونیستی خواهد بود.

رژیم صهیونیستی شدیداً به تجارت دریایی اتکا دارد و اشراف نظامی ارتش یمن بر گستره وسیعی از دریای سرخ و تنگه باب المندب کابوسی جدی برای دولتمردان این رژیم خواهد بود، زیرا احتمالاً همه مراودات و فعالیت‌های نظامی و تجاری آنان در این نقطه راهبردی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و مختل می‌کند. خصوصاً اینکه نابودی اسرائیل یکی از اصلی‌ترین شعارهای انصارالله است و نیات تعرضی یمنی‌ها نسبت به رژیم صهیونیستی چیزی نیست که بر احدی پوشیده باشد. به همین علت است که صهیونیست‌ها به صورت آشکار و پنهان، سعودی را زیر چتر حمایت خود گرفتهاند تا مانع از فروپاشی پایه‌های  مقاومت آنها در برابر ارتش و کمیته‌های مردمی شوند.

به نظر من نبرد در مأرب نقطه عطف ۶ سال تجاوز سعودی علیه یمن است و طرف پیروز در این نبرد، علاوه بر تحمیل نتیجه جنگ به نفع انصارالله می‌تواند معادلات جدیدی را در غرب و جنوب غربی آسیا تعیین و آن را بر بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی تحمیل کند.

16آوریل/21

جولان سندی بر نقض حقوق بین‌الملل

نگاهی تاریخی به سرگذشت فلسطین، بیانگر فراز و نشیب‌های بسیاری است که مرور آنها حاکی از ناتوانی نهادهای بین‌المللی در رهایی بخشیدن مردم فلسطین از ظلم و اشغالگری است. سازمان ملل و محوری‌ترین رکن آن شورای امنیت که براساس منشور ملل متحد وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللی را بر عهده دارد، ناکارآمدی خود را در موضوع احقاق حقوق فلسطینیان اثبات کرده است. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، قیمومت بریتانیا بر فلسطین تا سال ۱۹۴۸ میلادی ادامه یافت. سازمان ملل متحد از رهگذر قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ طرح تجزیه فلسطین را برخلاف اصول و قواعد حقوق بین‌الملل مطرح کرد و متعاقب آن در سال ۱۹۶۷ با وقوع جنگ شش روزه و شکست اعراب، رژیم صهیونیستی مناطق وسیعی را تحت اشغال خود درآورد. هر چند شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه‌هایی چون قطعنامه ۲۵۲ مورخ ۱۹۶۸ الحاق سرزمین از طریق نظامی را نامعتبر اعلام و در قطعنامه ۴۹۷ مورخ ۱۷ دسامبر ۱۹۸۲ رژیم صهیونیستی را رژیمی اشغالگر توصیف کرد و اقدام وی را مغایر با موازین بین‌المللی دانست، اما از آن زمان تا کنون این رژیم با زیر پا گذاردن حقوق بین‌الملل و قطعنامه‌های صادره، با تداوم اشغالگری خود همواره حقوق ملت فلسطین را نقض کرده و جنایات بسیاری را علیه آنها مرتکب شده است.

 

۱٫دولت فلسطینی

در حال حاضر نه تنها بسیاری از کشورهای جهان بلکه اسناد بین‌المللی نظیر قطعنامه ۶۷/۱۹ مورخ ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲ میلادی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، «تا حدودی» وضعیت فلسطین را به عنوان دولت به رسمیت شناخته و بدین ترتیب زمینه پیوستن فلسطین به برخی کنوانسیون‌های بین‌المللی را فراهم کردهاند، اما متأسفانه فلسطین بهرغم دارا بودن تمامی مولفه‌های یک دولت کامل بر اساس کنوانسیون مونته ویدئو مورخ ۱۹۳۳ (جمعیت دائمی؛ سرزمین معین؛ حکومت و اهلیت ورود به روابط با سایر دولت‌ها) که مورد شناسایی اکثر کشورهای جهان قرار گرفته، هنوز نتوانسته از اشغالگری رژیم صهیونیستی رها شود و حق قاطع مردم فلسطین در تعیین حق سرنوشت، بهویژه در بعد خارجی آن (حق استقلال و تشکیل دولت در مورد ملل تحت استعمار و سلطه بیگانه) کاملاً تحقق یابد.

 

 

۲.عدم توجیه اشغال با شناسایی

در سال ۱۹۳۲ در پی حمله ژاپن به چین و اشغال منچوری، هانری ال استمسون وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که این کشور هیچ قرارداد یا وضعیت مغایر با تعهدات میثاق پاریس (بریان-کلوک تاریخ ۲۷ اوت ۱۹۲۸) را که به استناد آن توسل به هر گونه جنگ تجاوزکارانه منع شده است، به رسمیت نمی‌شناسد. این نظریه مورد قبول جامعه ملل واقع شد. لذا امروزه در مورد عدم شناسایی کشور جدید و یا هر وضعیت دیگر ناشی از اعمال غیر قانونی و زور تردیدی وجود ندارد. برای اثبات این مطلب می‌توان از ماده ۲۰ منشور بوگوتا مورخ ۱۹۴۸، ماده ۲۰ منشور بوئنوس آیرس مورخ ۱۹۶۷، اعلامیه مربوط به اصول حقوق بین‌الملل در زمینه روابط دوستانه و همکاری میان کشورها مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۷۰ نیز نام برد. بنابراین شناسایی‌ به وسیله‌ دولت‌ها از نقطه‌نظر حقوقی‌ نمی‌تواند به‌ اشغال‌ اعتبار ببخشد و شناسایی‌ عمل‌ انجام ‌شده‌ به وسیله‌ کشورهای‌ متمدن‌ نمی‌تواند گناه‌ عمل‌ اشغال‌ را بشوید. برای مثال در سال ۱۹۳۶ کشورهای زیادی الحاق حبشه را به ایتالیا را بهطور موقت و یا مقطعی به رسمیت شناختند، ولی این شناسایی نه عمل ایتالیا را قانونی کرد و نه به ایتالیا حقی نسبت به حبشه پیدا کرد.

 

۳٫شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی

شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی به دو صورت با مجوز و بدون مجوز انجام  میشود. آنچه که این شهرک‌نشینی‌ها را از لحاظ نقض قوانین بین‌المللی در وضعیت بغرنج‌تری قرار می‌دهد، ساختارمدار بودن آنهاست به گونه‌ای که خود رژیم صهیونیستی با وضع و اجرای قوانین داخلی حمایتکننده از شهرک‌سازی‌ها، بهنوعی به یک آپارتاید در این زمینه دست زده است. توسعه شهرک‌نشینی‌های رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطینی و جنایات بین‌المللی تبعی آن از جمله انتقال دسته‌جمعی جمعیت غیرنظامی رژیم صهیونیستی به اراضی مزبور و اخراج دسته‌جمعی فلسطینیان تحت عنوان جنایت جنگی در دیوان بین‌المللی کیفری قابل تعقیب و رسیدگی است. آنچه بیش از همه در این راه، ممانعتکننده به نظر می‌رسد توسل دول غربی و رژیم صهیونیستی به ابزارهای سیاسی و اقتصادی به جای حقوقی به منظور واکنش در برابر اقدامات دولت فلسطین در تعقیب شهرک‌سازیهای رژیم صهیونیستی در دیوان بین‌الملل کیفری است، به گونه‌ای که به دنبال اعلان عضویت فلسطین در دیوان بین‌الملل کیفری، کمک‌های اقتصادی و مالی ایالات متحده به برخی از نواحی فلسطینی کاهش چشمگیری داشته است.

 

 

  1. نفی توسل به زور

بلندی‌های جولان در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل به اشغال رژیم صهیونیستی درآمدند. تل‌آویو مدعی است بر اساس توافقی که سال ۱۹۷۴ منعقد شد، بلندی‌های جولان را به عنوان یک منطقه حائل غیر نظامی تحت کنترل دارد، اما آنچه در عمل مشاهده می‌شود حضور پر رنگ نظامیان صهیونیست در این منطقه است. بلندی‌های جولان یکی از ۱۴ استان سوریه است که به نام استان «القنیطره» شناخته می‌شود.

ولی‌ آنچه‌ که‌ روشن‌ است‌ این‌ است‌ که‌ وضعی‌ که‌ با توسل‌ به‌ زور که ‌لازمه‌ نفی‌‌ اصول‌ اساسی‌ و قواعد حقوق‌ بین‌‌الملل‌ است ‌به وجود آمده‌، قابل‌ قبول‌ نیست‌ و شناسایی‌ یا عدم‌ شناسایی‌ تغییری‌ در این‌ وضع‌ نمی‌دهد.

 

  1. حق تعیین سرنوشت

مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در طی این سال‌ها همواره قطعنامه‌هایی را تصویب کرده است که مؤید وصف اشغالگری رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین است. برای نمونه کمیته چهارم مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال گذشته تنها در یک روز با تصویب قاطع هشت قطعنامه ضد اسرائیلی، ‌اقدامات این رژیم در نقض سیستماتیک حقوق بشر مردم فلسطین و کاربرد زور علیه شهروندان فلسطینی، بهویژه ساکنان نوار غزه و کشته و زخمی شدن غیرنظامیان و نیز شهرک‌سازی‌های غیرقانونی در سرزمین‌های اشغالی از جمله قدس شرقی و جولان اشغالی را محکوم کرد.

 

  1. اشغال جولان وشناسایی آن

رژیم صهیونیستی از آغاز اشغالگری خود در جولان این منطقه را یک منطقه بسته نظامی و ورود افراد مختلف به این منطقه را ممنوع اعلام کرد تا بتواند طرح پاکسازی نژادی این منطقه را بدون سر و صدا و هیاهوی تبلیغاتی دنبال کند. رژیم صهیونیستی یک ماه بعد از اشغالگری در سال ۱۹۶۷ در این منطقه اولین شهرک صهیونیست‌نشین را در مناطق اشغالی جولان با نام مبروم هجولان تاسیس کرد.

در اواخر سال ۱۹۷۰ دیوید بن گوریون اعلام کرد که اسرائیل ضرورتاً باید در کمترین زمان ممکن ۲۰ شهرک یهودی‌نشین را در ارتفاعات جولان به شهرک‌هایی که در آن زمان در جولان اشغالی وجود داشت، اضافه کند. او می‌گفت که این اقدام بهترین راهکار برای کنترل این مناطق اشغالی است و دیگر نمی‌توان یهودیان را از این منطقه اخراج کرد. در حال حاضر رژیم صهیونیستی ۳۴ شهرک صهیونیست‌نشین را در جولان اشغالی احداث کرده که حدود ۲۶ هزارتای آنها بر روی ویرانه‌های منازل فلسطینیان در این مناطق خوش آب و هوا ساخته شدهاند.

در فروردین ۹۸ ترامپ مناطق اشغالی جولان را به عنوان بخشی از سرزمین اسرائیل به رسمیت شناخت و در یک کنفرانس خبری رسماً اعلام کرد که پس از ۵۲ سال زمان آن فرارسیده که واشنگتن حاکمیت اسرائیل بر ارتفاعات جولان را به رسمیت بشناسد. دولت سوریه، اعضای داخلی شورای امنیت از جمله بریتانیا و کشورهایی چون فرانسه و چین و روسیه این اقدام را ناقض حقوق بین‌الملل و مغایر با قطعنامه‌های آن دانستند و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این اقدام اسرائیل را یک اشتباه بزرگ قلمداد کردند.

 

نتیجه:

بلندی‌های جولان متعلق به کشور سوریه هستند که رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۶۷ آن را اشغال کرده است. اهمیت این منطقه بهویژه از نظر آبی و امنیتی باعث شده تا مقامات این رژیم، امنیت خود را وابسته به حفظ بلندی‌های جولان بدانند. این مسئله باعث شده دولت آمریکا نیز اقدامات مهمی با هدف به رسمیت بخشیدن اشغال جولان توسط اسرائیل انجام دهد؛ زیرا اشغال این سرزمین از نظر حقوق بین‌الملل نیز مردود است.

به همین دلیل در ۵ فروردین ۹۸ (۲۵ مارس ۲۰۱۹) «دونالد ترامپ» رئیس جمهور سابق آمریکا طی حکمی، مناطق اشغالی جولان را به عنوان بخشی از سرزمین رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخت. ترامپ در توئیتی اعلام کرد: «بعد از ۵۲ سال، زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را بهطور کامل به رسمیت بشناسد، بلندی‌های جولان از اهمیت استراتژیک و امنیتی و حیاتی برای اسرائیل و ثبات منطقه برخوردارند.»

این تصمیم ترامپ با واکنش قاطع بین‌المللی مواجه شد و حتی متحدان نزدیک آمریکا نیز با آن مخالفت کردند. سفر پمپئو به عنوان نخستین وزیر خارجه آمریکا به بلندهای اشغالی جولان نیز باعث شد تا کارشناسان این اقدامات را در راستای تحکیم اشغالگری اسرائیل در جولان بدانند. به نظر می‌رسد جامعه بین‌المللی در غیر قانونی کردن شناسایی الحاقی بلندی‌های جولان از اجماع کامل برخوردار است. نقض حقوق بین‌الملل چنان واضح بود که بسیاری از همپیمانان آمریکا نیز نتوانستند در مقابل این اقدام  سکوت کنند.

16آوریل/21

باتلاق امنیتی یمن و عراق برای آمریکا

  1. یمن، بومرنگ جنگ

با فرارسیدن ششم فروردین ۱۴۰۰، جنگ تحمیلی غربی ـ عربی علیه مردم یمن، شش سال به درازا کشیده است و احتمال دارد ماه‌های دیگری هم استمرار پیدا کند. براساس آنچه مقامات وقت قطر و بعضی از مقامات وقت پاکستانی گفته‌اند، سلمان و فرزندش در تماس با بعضی از سران دولت‌های عربی و اسلامی وعده داده بودند که این جنگ طی دو هفته به پایان می‌رسد. تا اینجا جنگ ۳۶ برابر این وعده به درازا انجامیده و این در حالی است که هیچ‌ یک از هدف‌گذاری‌های رژیم سعودی محقق نشده است.

ریاض در ابتدای این جنگ سه خواسته داشت: بازگرداندن حکومت وابسته منصور هادی که حدود یک ماه پیش از آن استعفا کرده بود، خلع سلاح انصارالله از سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین و تحویل پایتخت و مراکز استان‌هایی که در اختیار انصارالله قرار داشت به دولت منصور هادی. ۷۲ ماه پس از شروع جنگ نه تنها هیچ‌ یک از این خواسته‌ها محقق نشده‌اند؛ بلکه در این دوران، شرایط به‌شدت به ضرر عربستان و به نفع یمنی‌ها تمام شده است.

دولت منصور هادی نه تنها به صنعا باز نگشته، بلکه به دلیل اختلافاتی که در جنوب بروز کرده از در اختیار داشتن عدن نیز بازمانده و به دولتی در تبعید تبدیل شده است. انصارالله نه تنها خلع سلاح نشده، بلکه به ساخت انواعی از سلاح‌های بالستیک و غیربالستیک و پهبادهای تهاجمی هم دست یافته است تا جایی که به‌طور مداوم بخش‌های وسیعی از خاک سعودی از جمله پایتخت آن را تهدید می‌کند و مورد حمله قرار می‌دهد. حاکمیت یمنی‌ها بر استان‌هائی که در آغاز جنگ وجود داشت، نه تنها کم نشده، بلکه در این سال‌ها بر سه استان دیگر ـ جوف، مأرب و بیضاء ـ هم به‌طور کامل یا نسبی تسلط پیدا کرده‌اند.

جنگ یمن حدود ۲۰ روز پس از آغاز با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مواجه شد که در آن از طرف متجاوز حمایت می‌شد و حکم به محاصره هوایی، زمینی و دریایی یمنی‌ها می‌داد و در واقع دستیابی آنان به آب و غذا و دارو هم منع می‌کرد تا یمنی‌ها دست یافتن به آب و غذا و دارو را هدف خود قرار دهند و از حفظ سلاح‌های خود چشم بپوشند و تسلیم شوند. جالب این است که این قعطنامه زمانی صادر شد که سعودی‌ها در جنگ به بن‌بست رسیده بودند و حضرت امام خامنه‌ای هم فرموده بودند یمنی‌ها سعودی را ناکام خواهند کرد و این جنگ با شکست سعودی به پایان می‌رسد. کما اینکه سعودی‌ها دو روز پس از صدور قطعنامه سازمان ملل اعلام کردند عملیات خود تحت عنوان طوفان قاطعیت (عاصفه الحزم) را متوقف کرده و به عملیات بازگرداندن امید (اعاده الامل) روی آورده‌اند.

 

  1. عربستان تنها در مواجهه با مجاهدان یمن

عربستان جنگ با یمن را با همراهی ۱۷ کشور عربی و اسلامی شروع کرد، اما حدود یک ماه پس از آنکه جنگ به ضرر سعودی جریان پیدا کرد، این کشورها یکی یکی از ائتلاف با سعودی خارج شدند و بعضاً مثل ترکیه و قطر حتی در مقابل آن قرار گرفتند. فشار عربستان به پاکستان برای تأمین بخشی از نیروهای رزمی در جنگ به جایی نرسید و دولت نواز شریف آن را منوط به مصوبه پارلمان کرد که در پارلمان رد شد و در نهایت این کشور، فرمانده سابق ارتش خود را که فاقد مسئولیت نظامی و دولتی بود برای هدایت جنگ به ریاض فرستاد که با ناراحتی سعودی مواجه شد و سرلشکر «رائیل شریف» را نپذیرفت. پاکستان با روی کار آمدن عمران‌خان، رئیس حزب «تحریک انصاف»، رسماً اعلام بی‌طرفی کرد و در مواضع رسمی از طرفین و در واقع از سعودی خواست که به این جنگ خاتمه دهند. عربستان نتوانست موافقت ژنرال سیسی، ‌رئیس‌جمهور مصر را هم برای مشارکت نظامی به نفع سعودی به دست آورد و همراهی سیاسی مصر در این جنگ هم به‌مرور رو به کاهش گذاشت و امروز مصری‌ها نیز موضعی شبیه پاکستانی‌ها گرفته‌اند.

سعودی نتوانست به‌رغم دریافت موافقت اولیه رجب طیب اردوغان، همراهی ترکیه را در جنگ به دست آورد. ترکیه به‌خصوص پس از بحرانی شدن روابط قطر و عربستان در خرداد ماه ۱۳۹۶ در جنگ یمن از بی‌طرف به منتقد سعودی تبدیل شد. با چرخش در موضع ترکیه و قطر نسبت به این جنگ، حزب اصلاح یمن به رهبری شیخ زندانی (Zandanei) هم در شرایط دشوار قرار گرفت و مواضع این حزب یمنی را که متحد عربستان سعودی بود تا حدی تغییر داد و سبب بروز شکاف‌هایی در جبهه سعودی ـ امارات شد تا جایی که شاهد درگیری‌های سنگین امارات با عناصر این حزب سلفی در مأرب و تعز بودیم و در جنگ اخیر مأرب نیز عوامل حزب اصلاح انگیزه چندانی برای مقاومت در برابر ارتش یمن و انصارالله نداشتند. هر چند مأرب پایگاه اصلی و سنتی این حزب در طول پنج دهه گذشته بوده است.

 

  1. شکاف در ائتلاف دونفره

شکاف در ائتلاف دو نفره عربستان ـ امارات به‌مرور افزایش پیدا کرد. وقتی ابوظبی مورد حمله موشک‌های انصارالله قرار گرفت، اماراتی‌ها تصمیم گرفتند از نقش رسمی و عملیاتی به نقش‌های نیابتی و سیاسی تغییر جهت بدهند؛ لذا نمایندگان امارات در تماس‌های خود به نمایندگان انصارالله و ارتش یمن یادآور شدند که دیگر نمی‌خواهند نقشی در جنگ داشته باشند و نیروهای خود را از یمن خارج می‌کنند. امارات شروع به سازماندهی شورای انتقالی جنوب به رهبری «عیدروس الزبیدی» کرد. این موضوع سبب درگیری‌هایی میان نیروهای وابسته به عربستان و نیروهای شورای انتقالی شد، به گونه‌ای که عدن چند بار دست به دست شد و دست آخر در تصرف نیروهای الزبیدی باقی ماند.

از آن پس از جبهه سعودی در جنوب خبرهائی مبتنی بر درگیری شنیده می‌شد و می‌توان گفت تا کنون چند هزار نفر از آنان به دست یکدیگر به هلاکت رسیده‌اند. با تیره شدن روابط امارات و سعودی در صحنه عمل، سعودی‌ها به سمت نیروهای تروریستی القاعده در یمن گرایش نشان داده و در واقع خواسته‌اند همان کاری را که امارات در ایجاد یک جریان نیابتی جنگجو انجام داد، انجام دهند. سعودی در این مدت با جریان القاعده در یمن که به «انصارالشریعه» موسوم هستند، توافقاتی را انجام داد. آنان از یک ‌سو مناطق شمالی استان حساس حضرموت را به نفع سعودی کنترل می‌کنند و از سوی دیگر در جنگ مأرب علیه انصارالله به‌کار گرفته شده‌اند. خبرهای دیگری هم حاکی از آن است که سعودی از نیروهای داعش که در جنگ سوریه  عراق شکست خورده‌اند، برای مقابله با نیروهای یمنی ـ ارتش و انصارالله ـ استفاده می‌کند. گفته می‌شود در جریان جنگ‌های عراق و سوریه حدود ده هزار نیروی تکفیری یمنی فعال  بوده‌اند که هم‌اینک به یمن بازگشته و در اختیار سعودی‌ها قرار گرفته‌اند.

 

  1. بن‌بست سیاسی جنگ

جنگ در صحنه سیاسی نیز با بن‌بست‌هایی مواجه شده است. در این مدت سعودی‌ها به دلیل موضع ضعیفی که در جنگ نظامی دارند، به تلاش‌های میانجی‌گرانه پاسخ مناسبی نداده‌ و تلاش‌های هیئت‌های عربی شامل کویت و هیئت‌های اروپایی را با شکست مواجه کرده‌اند. سعودی‌ها با پشت کردن به راه‌حل سیاسی، اگرچه هزینه‌های زیادی را به مردم یمن تحمیل کرده‌اند، در عین حال به شکست مطلق خود در برابر رزمندگان یمنی هم اذعان دارند، زیرا همه می‌دانند که جنگ در حالی ادامه پیدا کرده است که از نظر مادی خود سعودی‌ها بیش از یمنی‌ها هزینه داده‌اند.

جنگ یمن از جنبه مشروعیت نیز وضعیت دوگانه‌ای را در دو طرف سعودی و یمنی پدید آورده است. جنگ یمنی‌ها به دلیل ماهیت دفاعی آن از مشروعیت بالایی برخوردار است، ولی طرف مقابل، یعنی جنگ سعودی فاقد حداقل مشروعیت است، چون درباره متجاوز بودن سعودی تردید چندانی وجود ندارد. در این میان رژیم سعودی با سرپا نگهداشتن دولت منصور هادی که هیچ پایگاهی در میان مردم شمال و جنوب یمن ندارد و وجود خارجی هم ندارد، درصدد برآمده‌اند جنگ خود علیه صنعا را به درخواست این دولت‌ ربط بدهند و لذا وانمود می‌کنند به درخواست «دولت یمن»! مشغول تاخت و تاز علیه استان‌های شمالی و پایتخت یمن هستند. سعودی‌ها خود می‌دانند که منصور هادی نه در میان مردم و نه در میان گروه‌های سیاسی شناخته شده یمن و نه حتی در میان طوایف جنوبی جایگاهی دارد.

آنچه در حال حاضر تحت عنوان دولت منصور هادی وجود خارجی دارد، یک کابینه نیم‌بند مستقر در هتل‌های ریاض و گروه‌های نیابتی مثل انصار الشریعه هستند که حتی سازمان ملل هم آن را گروهی تروریستی می‌شناسد و شامل واحدهایی از شکست‌خوردگان داعشی هستند که از عراق و سوریه به این کشور گسیل شده‌اند. با این وصف جنگ سعودی علیه مردم یمن وجاهت اخلاقی ندارد و قابل دفاع نیست. بر همین اساس گهگاه بعضی از نهادهای درجه دو اروپایی و آمریکایی از لزوم پایان دادن به جنگ یمن سخن می‌گویند.

 

  1. بایدن و جنگ یمن

با روی کار آمدن جو بایدن در اوایل بهمن ماه ۹۹ در آمریکا، فهرستی از موضوعات خارجی از سوی این دولت مطرح شد که یکی از آنها هم لزوم پایان دادن به جنگ یمن بود. این موضوع امید پایان یافتن این جنگ را در سطح بین‌الملل پدید آورد، ولی در اولین تماس‌های مقامات دولت بایدن با نمایندگان دولت صنعا مشخص شد که آمریکای بایدن نیز اراده‌ای برای پایان دادن به جنگ سعودی علیه یمن ندارد. راز این موضوع هم مشخص است. طرف سعودی وابسته به آمریکاست و مقامات این کشور در حکم «غلام خانه‌زاد» به حساب می‌آیند و طرف یمنی دشمن آمریکا و اسرائیل است.

بعضی از عناصر داخلی ایران که دستی هم در اداره جمهوری اسلامی دارند، با عدم درک ماهیت آمریکا و سیاست‌های آن در هفته‌های اخیر وانمود کردند که روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا فرصتی برای حل مسایل اساسی منطقه نظیر جنگ یمن است. آنان در خوش‌بینانه‌ترین برداشت، اسیر واژگان شده‌ و گمان کرده‌اند سیاست‌های آمریکا در وزارت خارجه این کشور تنظیم می‌شود و رفتن یک دولت و آمدن تیم جدید در وزارت خارجه سبب تغییر نگرش و رفتار آمریکا می‌شود. آنان از یک‌ سو اعتراف می‌کنند که سیاست‌های آمریکا در مورد ایران در طول ۴ دهه گذشته «خصمانه» بوده است و در همان حال وانمود می‌کنند که جو بایدن سیاست‌های ضد ایرانی اسلاف خود را تغییر می‌دهد.

اما گویا یمنی‌ها با نگاه به تجریه ایران، چندان به سخنان به‌ظاهر دموکراتیک و ضد جنگ دولت بایدن اعتماد نکرده‌اند. یکی از مقامات ارشد انصارالله یک هفته پس از آنکه کاخ سفید در بیانیه‌ای از لزوم پایان دادن به جنگ علیه یمن سخن گفت، اظهار داشت که به «حرف» مقامات آمریکایی اعتماد ندارد و کماکان کاخ سفید را شریک سعودی در جنگ و حتی مسئول آن می‌داند.

ظاهراً دولت بایدن که ادامه جنگ کنونی را به ضرر عربستان ارزیابی کرده و ادامه مقاومت و توسعه آن را به ضرر خود و به ضرر رژیم تحت الحمایه خود یعنی اسرائیل می‌داند، درصدد کشاندن موضوع تحولات یمن به صحنه سیاسی و مذاکرات است، بدون آنکه از هدف این جنگ که بازگرداندن یمن به سیطره عربستان و نظم منطقه‌ای شورای همکاری خلیج فارس ـ موسوم به مبادره خلیجی ـ است، چشم بپوشد. آمریکا می‌داند که ادامه این جنگ یعنی قدرتمندتر شدن یمنی‌ها و حتی ارتقای آن به قدرت برتر در شبه‌جزیره عربستان ـ در ترکیب هفت دولت ـ و این وضعیتی است که ژئوپولیتیک و توازن منطقه را به ضرر مثلث آمریکا، اسرائیل و سعودی به هم می‌زند و دولت‌های کوچک‌تر عرب این منطقه را به سمت همکاری بیشتر با ایران سوق می‌هد.

آنان به‌وضوح دیدند که وقتی موشک‌های یمنی به منطقه تجاری‌ ابوظبی رسید و خساراتی را متوجه امارات کرد و پس از آن صدماتی متوجه نفتکش‌های مستقر در بندر فجیره ـ واقع در اقیانوس هند ـ شد، مقامات ابوظبی پیام‌هایی را به تهران مخابره و از خروج از جنگ علیه یمن صحبت کردند و حتی به‌نوعی با عربستان نیز درگیر شدند. این به آن معناست که روند کنونی خطرات بزرگی را برای جبهه آمریکا به دنبال خواهد داشت.

آمریکا گمان می‌کند با ظاهر شدن به عنوان بازیگر مخالف جنگ می‌تواند ضمن حفظ منافع طرف سعودی، یمنی‌ها را زمینگیر و آنان را دچار تفرقه کند. به تصور آمریکا طرح لزوم پایان دادن به جنگ، یمنی‌ها را به دو دسته مخالف و موافق مقاومت تبدیل و مقاومت یمن را با نیروهای یمنی شمال این کشور درگیر و در نهایت آنان را وادار می‌کند تا برای حفظ خود، امتیازات بزرگی را به سعودی بدهند. این سیاست آشنایی است که درباره ایران نیز دنبال شد. مقامات دولت اوباما، مهم‌ترین اثر توافق برجام را دو پارچه شدن ایران می‌دانستند و معتقد بودن، برجام موضع واحد ایران در برابر غرب را به فروپاشی می‌کشاند و در نهایت دولتمردان تهران را وادار می‌کند برای حفظ جمهوری اسلامی هر امتیازی بدهند؛ از این رو همزمان با بحث برجام هسته‌ای از برجام موشکی و برجام منطقه‌ای هم صحبت ‌کردند که به تعبیر شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی منجر به برجام جمهوری اسلامی می‌شد.

مقامات دولت بایدن در صدد بودند آتش‌بس در جنگ را به تأخیر بیندازند و مذاکره سیاسی با آمریکا را مقدم کنند. هدف آنان این بود که مقامات یمنی اولین امتیازات را قبل از پایان جنگ بدهند و آن هم قبول دولت هادی و یا سپردن اداره آینده صنعا به سازمان ملل بود. آمریکایی‌ها گمان می‌کردند با پذیرش این شرایط، «آتش‌بس موقت» برقرار می‌شود. یعنی جنگ به پایان نمی‌رسد و آنان می‌توانند در آتش‌بس موقت سلاح‌ها را از دست انصارالله بگیرند و این هدف را با شعار «یک ملت، یک ارتش» و «انحصار سلاح در دست دولت» محقق کنند. این نسخه در مورد عراق پیگیری می‌شود و در لبنان هم دنبال شده است. پیش از این با هدف انحلال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همین شعار در ایران نیز دنبال شد و بعضی عوامل داخلی که بعدها سر از فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ درآوردند، در تریبون‌های داخلی از آن سخن گفتند که البته به جایی نرسید؛ کما اینکه در لبنان هم با شکست مواجه شده است.

خلع سلاح مقاومت یمن، شرط آمریکا برای آغاز مذاکرات است و این چیزی بسیار فراتر از موضوع پایان دادن به جنگ است. در واقع آمریکایی‌ها در صدد برآمده‌اند از یک ‌سو گریبان سعودی را از دست یمنی‌ها خلاص کنند و از سوی دیگر تهدیدات آتی را از اسرائیل دور کنند و یک تهدید استراتژیک علیه خود را در جنوب شبه‌جزیره از بین ببرند.

 

  1. پاسخ عملی یمن به طرح بایدن

پاسخ یمنی‌ها به سیاست آمریکا مشخص است. ادامه عملیات‌های یمنی‌ها در داخل یمن و در خاک سعودی پاسخ عملی یمن به طرح آمریکا برای آینده یمن است. عملیات آزادسازی کامل مأرب که هم‌اینک حدود ۷۰ درصد از آن در اختیار رزمندگان یمنی قرار گرفته است، بن‌بست تلاش‌های آمریکایی‌‌ها برای متوقف کردن مقاومت یمن را نشان می‌دهد. تداوم حملات موشکی و پهبادی انصارالله به پایگاه نظامی ملک خالد در خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها هم از تداوم جنگ خبر می‌دهد؛ از این رو می‌توان گفت تا زمانی که راه‌حل واقعی سیاسی برای توقف تجاوز عربستان به یمن مطرح نشود، جنگ ادامه پیدا می‌کند.

فلش عملیاتی انصارالله در استان حساس مأرب، بیانگر سیاست آزادسازی استان‌هایی است که پیش از این در قالب یمن شمالی با صنعا مرتبط بوده‌اند. بنابراین آزادسازی مأرب که ممکن است طی هفته‌های آینده کامل شود، آغاز عملیات در استان بیضاء را در پی خواهد داشت. بیضاء در جنوب مأرب قرار دارد و حدود ۳۰ درصد آن در تصرف رزمندگان یمنی است. پس از آن عملیات در استان‌های ضالع و لحج استمرار پیدا می‌کند و این به معنای نزدیک شدن رزمندگان یمنی به عدن خواهد بود. یمنی‌ها در این میدان، «جنگ آزادی‌‌بخش» را در پیش گرفته‌اند و قدرت رو به توسعه نظامی آنان، پیگیری این سیاست را نتیجه‌بخش کرده است.

سعودی‌ها پس از ۵۰ سال با کمبود منابع مالی مواجه شده‌اند و این به دلیل استفاده از جنگنده‌های پرخرج و سلاح‌های گران‌قیمت وارداتی است. در حالی که یمنی‌ها با اتکا به تولیدات داخلی می‌جنگند و سلاح‌های آنان عمدتاً نیمه‌سنگین است. موشک‌های یمنی و پهبادهای تهاجمی آنان با امکانات داخلی تولید شده‌اند و هزینه چندانی را متوجه اقتصاد یمن نمی‌کنند. بنابراین آنان بی آنکه محدودیت‌های خرید، به سیستم دفاعی آنان آسیب وارد کند، می‌‌توانند سال‌ها به دفاع خود ادامه دهند. البته سیاست یمنی‌ها ادامه جنگ نیست، بلکه آنان به پایان جنگ به عنوان یک دستاورد مهم و یک جهش بزرگ برای پیشرفت کشور خود نگاه می‌کنند. مشکل این است که طرف مقابل ترجمه دیگری از پایان جنگ دارد که طرف یمنی نمی‌تواند بپذیرد.

 

  1. موقعیت لرزان آمریکا در عراق

۱۸ سال از سقوط رژیم صدام حسین در عراق گذشته است. عراقی‌ها در این دوران از سه بحران عبور کرده‌اند؛ بحران ناشی از فروپاشی نظام عراق، بحران اشغال نظامی کشورشان توسط آمریکا و انگلیس و بحران اشغال بخش‌های مهمی از کشورشان توسط گروه تروریستی و تکفیری داعش. این حوادث برای عراقی‌ها تجربه‌ مهمی را به دنبال داشته است. عراق تحت اداره صدام حسین به خاطر ماهیت تجاوزطلبانه، منفور بود و رژیم سیاسی مانع تحرک ملی در این کشور شده بود. پیگیری سیاست نفت در برابر غذا که پس از دفع تجاوز عراق به کویت به این کشور تحمیل شد، توان دفاعی عراق را به‌شدت تضعیف کرد، به‌گونه‌ای که آمریکا و انگلیس توانستند در مدت ۲۰ روز و بدون مواجه شدن با مقاومت جدی نظامیان عراقی، این کشور را اشغال کنند.

آمریکا در نظر داشت برای دوره‌ای طولانی که حتی هنری کیسینجر از ۱۰۰ سال سخن می‌گفت، این کشور را در اشغال نظامی خود نگه دارد و بر همین اساس «پل بریمر» را به عنوان حاکم نظامی عراق منصوب کرد. سیاست اشغال نظامی عراق از حدود دو دهه پیش از آن توسط آمریکا دنبال می‌شد و سقوط صدام حسین این امکان را در اختیار آمریکا قرار داد، ولی وقتی رژیم مستبد صدام حسین فرو پاشید، ملتی آزاد شد که سابقه انقلاب عشرین ۱۹۲۰ را که انقلابی ضدانگلیسی بود، در پرونده خود داشت. آمریکا که این موضوع را پیش‌بینی نکرده بود، به‌زودی با مقاومت شدید مردم مواجه شد و لذا سه سال پس از اشغال این کشور ناگزیر شد در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) با امضای توافقنامه‌ای امنیتی خاک این کشور را ترک و عراق را به عراقی‌ها واگذار کند.

اما آمریکا پنج سال پس از خروج از عراق زیر فشار انتقاد شدید غربی‌ها که آنان را متهم به از دست دادن یک موقعیت ویژه در منطقه می‌کردند، به بهانه مقابله با داعش و تحت عنوان «ائتلاف بین‌المللی علیه داعش» بخشی از نیروهایی را که رفته بودند به عراق باز گرداند. اما این نیروها نقشی در مبارزه با داعش نداشتند و حتی به مانعی بر سر راه عملیات عراقی‌ها علیه آن تبدیل شدند. عراقی‌ها یک بار دیگر با مقاومت در برابر نیروهای تروریستی تکفیری داعش، اداره امورشان را به دست گرفتند و پس از آن ادامه حضور نیروهای نظامی آمریکا موضوعیت خود را از دست داد. آمریکایی‌ها قاعدتاً باید خاک عراق را ترک می‌کردند، اما آنان برای ادامه حضور نظامیان خود شروع به تهدید عراقی‌ها کردند تا جایی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور سابق آمریکا، عراق را به تحریم اقتصادی تهدید کرد. این سیاست در زمانی پیگیری می‌شد که دولت عراق، ادامه حضور نظامیان آمریکا را حساسیت‌زا و باعث به هم خوردن روابط عادی عراق با همسایگان خود می‌دانست.

 

  1. توطئه سیاسی پس از شکست نظامی

آمریکایی‌هایی پس از مواجهه با خواست ملی عراقی‌ها علیه خود، توطئه جدیدی را شروع کردند. آنان با تحریک جوانانی که طی ۱۰ سال به صورت یک شبکه مرتبط به خود درآورده بودند، میادین عراق را به صحنه اعتراض تبدیل کردند. این تظاهرات از شهریور سال ۱۳۹۸ شروع شد و هدف آن اعمال فشار بر دولت عراق و تغییر آن بود. پشتیبانی سفارت آمریکا در عراق از این تجمعات، ماهیت این تظاهرات را که در شکل اعتراض به وضعیت معیشتی و مبارزه با فساد در دستگاه‌های حکومتی ظاهر شده بود، نشان می‌داد. با ادامه این تظاهرات، دولت عادل‌ عبدالمهدی که یک سال پیش از آن از طریق پارلمان و به روشی دموکراتیک سرکارآمده بود، ناگزیر به کناره‌گیری شد. البته در این کناره‌گیری سهمی هم متوجه رقبای سیاسی عادل عبدالمهدی بود که با هدف به دست گرفتن دولت به سقوط او کمک کردند.

اما کناره‌گیری عبدالمهدی سبب روی کار آمدن دولتی نشد که بتواند جای پای آمریکا را در عراق محکم کند. اقدامات عراقی‌ها علیه پایگاه‌ها و ستون‌های نظامی آمریکا گسترش یافت و پنتاگون ناچار شد از تعداد پایگاه‌ها و نفرات نظامی خود کم کند و به‌خصوص به کار پایگاه‌های خود در مناطق شیعی‌نشین عراق خاتمه دهد. نیروهای نظامی آمریکا در دو پایگاه عین‌الاسد واقع در استان سنی‌نشین «الانبار» و «الحریر» واقع در استان کرد‌نشین اربیل منتقل شدند؛ اما در همان حال این دو پایگاه نیز از حملات عراقی‌ها در امان نماندند. پایگاه الحریر که تحت حمایت دولت بارزانی قرار داشت، دو بار مورد حمله شدید موشکی قرار گرفت تا جایی که در یک مورد ۲۴ موشک به این پایگاه شلیک شد و عین‌الاسد در اسفند ماه ۹۹ مورد حمله راکتی قرار گرفت تا جایی که فرماندهی نظامی آمریکا در منطقه سنتکام ناگزیر به صدور فرمان آماده باش صد در صدی پایگاه‌های نظامی آمریکا در عراق شد.

آمریکا در عراق در موقعیتی قرار گرفته است که ادامه حضورش سبب افزایش هزینه‌های انسانی و مالی می‌شود و در ماه‌های اخیر با استقرار چند سامانه دفاعی در پایگاه بزرگ عین‌الاسد، صدها میلیون دلار هزینه کرده است. آمریکایی‌ها قادر نیستند از طریق توافق با دولت عراق و امضا قرارداد دوجانبه، مشکل امنیتی نیروهای خود را در عراق حل کنند، چون دولت عراق در موقعیتی نیست که بتواند حاکمیت کاملی در بخش‌های کردی و سنی داشته باشد؛ لذا گروه‌های غیردولتی می‌توانند به‌راحتی به نیروها و ساختمان‌های متعلق به نظامیان آمریکا حمله کنند و آنان را با بحران مواجه گردانند. این وضعیت، آمریکا را سردرگم کرده است.

  1. آمریکا، سیاست احتیاط

آمریکا در مدت حدوداً یک سال تلاش کرده است تا مانع تحرک گروه‌های مخالف حضور خود شود، چون این مسئله اعتماد به ‌نفس نیرو‌های آمریکائی را کاهش داده است. به عنوان مثال یک هفته پس از حمله موشکی به پایگاه اربیل که سبب وارد شدن آسیب‌های جانی و مالی زیادی آمریکائی‌ها شد، نظامیان آمریکایی‌ با متهم کردن کتائب حزب‌الله عراق به دست داشتن در این حمله، به صورت محدود به یک موقعیت آنها در مرز سوریه حمله کردند که فقط به شهادت یکی از عناصر این گروه که بخشی از حشد الشعبی به حساب می‌‌آیند، انجامید. این در حالی بود که آنان می‌توانستند با حمله‌ای دقیق‌تر تعداد زیادی از این نیروها را به شهادت برسانند، کما اینکه  حدود یک سال پیش در حمله به یگانی از کتائب حزب‌الله در القائم عراق، ۲۷ نفر از آنان را در واکنش به حمله محدودی که به سفارت آمریکا صورت گرفته بود، به شهادت رساندند. عملکرد ضعیف آمریکا در مواجهه با حملاتی که به نیروها و ساختمان‌های آن می‌شود، از هراس آمریکا از تشدید حملات عراقی‌ها به نیروهای خود خبر می‌دهد.

آمریکایی‌ها در مواجهه با حملات عراقی‌ها، ادبیات متناقضی را در پیش گرفته‌اند. آنان گاهی از قطعی بودن ادامه حضور نظامیان خود در عراق و گاهی از قریب‌الوقوع بودن خروج کامل نظامیان از عراق و حتی از تعطیل کردن سفارتخانه‌شان سخن می‌گویند. این‌ در حالی است که آمریکا براساس ابقای نظامیان خود در عراق برنامه‌ریزی کرده‌ و این برنامه در چهار دولت بوش، اوباما، ترامپ و بایدن استمرار یافته است. در نتیجه می‌توان گفت آمریکا از جنبه سیاسی ادامه حضور نظامیان خود را دنبال می‌کند، ولی از جنبه اجرایی به‌شدت درباره توانایی خود دچار تردید شده است.

آمریکا امید زیادی به تحول در فضای سیاسی عراق به نفع خود داشت. دولت مصطفی الکاظمی اساساً با این دستور کار روی کار آمد و بعضی از گروه‌های شیعه عراق هم گمان می‌کردند رابطه گرم کاظمی با دولت آمریکا سبب حل بسیاری از مشکلات اقتصادی عراق می‌شود و به کار دولت رونق می‌دهد و آمریکا به دلیل روابط دیرین با کاظمی، آنچه را که از عبدالمهدی و مالکی دریغ ‌می‌کرد، به عراق واگذار می‌کند و فشار اقتصادی از روی مردم برداشته می‌شود. اما عملکرد دولت آمریکا چه در دوره ترامپ و چه در دوره بایدن خلاف این را نشان داد. آمریکا در طول حدود یک سالی که مصطفی الکاظمی روی کار آمده است، هیچ کمکی به دولت او نکرده و حتی از اعطای وام مورد درخواست کاظمی هم امتناع ورزیده است.

روابط کاظمی با آمریکایی‌ها برای عراقی‌ها نتیجه اقتصادی نداشته؛ از این رو دولت کاظمی با شرایطی بحرانی‌تر در داخل مواجه شده تا جایی که بر اساس گزارش بانک مرکزی عراق، دولت در ماه‌های پایانی سال ۲۰۲۰ از پرداخت حقوق به کارکنان خود هم ناتوان بوده و با ۲۰ درصد کسری در پرداخت‌ها مواجه شده است. اعتراضات پیاپی در استان‌های جنوبی عراق که به درگیری‌هایی بین نیروهای ارتش و معترضین منجر شد، عمق مشکلات دولت را حتی در بین شیعیان آشکار کرد تا جایی که کاظمی برای خاموش کردن اعتراضات در بصره و ذی‌قار ـ ناصریه ـ به دادن امتیازات بزرگی به گروه‌های ذی‌نفوذ رقیب خود در این دو استان ناگزیر گردید. کاظمی در عرصه سیاسی نیز نتوانست چشم‌انداز موفقی را نشان دهد و ناگزیر شد زمان برگزاری انتخابات زودهنگام را از خرداد ماه ۱۴۰۰ به آبان این سال به تعویق بیندازد. ناظران سیاسی معتقدند انتخابات زودتر از خرداد ۱۴۰۱ برگزار نمی‌شود و این یعنی انتخابات پارلمان در زمان قانونی خود برگزار می‌شود  و این در حالی است که اساساً کاظمی با شعار عمل به خواسته‌های معترضین که مهم‌ترین آن برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی بود، روی کار آمد.

آنچه اشاره کردیم نشانه‌های پیچیده‌تر شدن شرایط عراق است. این شرایط کاظمی را به مرز ناامیدی رسانده تا جایی که در یکی از جلسات کابینه در اسفند ماه ۹۹، ادامه حضور نظامیان آمریکایی را به ضرر عراق معرفی کرد و در واقع به صف معترضین عراقی حضور آمریکا پیوست. آمریکا که گمان می‌کرد دولت کاظمی و دو پایگاه نظامی‌اش در دو منطقه کرد و سنی‌نشین موقعیت‌های ویژه‌ای را برای حفاظت از نظامیان این کشور ایجاد خواهد کرد، ‌اینک متوجه شده‌ که نه استقرار پایگاه نظامی آمریکا در اربیل سبب امنیت نظامیان آمریکا می‌شود و نه روی کار آمدن دولت متمایل به آمریکا می‌تواند حضور درازمدت این کشور را در عراق تضمین کند.

16آوریل/21

آنچه در انتخابات ۱۴۰۰ باید دید

اشاره:

انقلاب اسلامی حد فاصل جهان مدرن و جهان گذشته است و در تلاش است با حفظ هویت ایرانی –اسلامی تمدن نوینی را درقبال تمدن غرب نمایان کند.تمدن نوین اسلامی برامده  از دیانت تشیعی است که امام خمینی«ره» مظهر و متولی آن بودند و رهبری معظم انقلاب سکاندار آن هستند.حیات جدید تمدن نوین اسلامی درگام دوم انقلاب اسلامی ظهور یافته است ونحوه حضور وفعالیت ما در گام دوم انقلاب متفاوت از مرحله پیشین است زیرا انقلاب موجود زنده‌ای است که همواره باید حیات جدیدی را تجربه می کند.لازمه بقاء حیات انقلاب در گام دوم تلاش در جذب حداکثری وتلاش در انتخاب رئیس جمهوری جوان و حزب‌اللهی است.

 

حفظ هویت انقلابی در مواجهه با دنیای مدرن

با توجه به انتخابات ریاست‌جمهوری پیش‌رو، توجه به برخی از نکات که ان‌شاءالله منجر به انتخاب بهترین گزینه در شأن انقلاب اسلامی شود، ضروری به نظر می‌رسد.

توجه به این نکته ضروری به نظر می‌رسد که در مواجهه با دنیای مدرن، در حین تشکیل نهادهای اجرایی بر اساس الگوهای جهان مدرن، چگونه می‌توان هویت خود را نیز حفظ کرد؟ ما با سه جهان سر و کار داریم: *جهان گذشته‌ای که ریشه‌های تاریخی ما را تشکیل می‌دهد.

*جهان مدرن که به معنای نفی گذشته ماست.

*جهانی که با انقلاب اسلامی پدیدار شده است، یعنی جهانی بین دو جهان مدرن و جهان سنتی گذشته.

در صد سال پیش عده‌ای بر این باور بودند که می‌توان هویت سنتی خود را حفظ کرد و در عین حال در جهان مدرن زیست. مشروطه با این تصور شکل گرفت که هم میتوان زندگی مدرن داشت و هم هویت تاریخی و معنوی و قدسی خود را حفظ کرد، ولی بعدها معلوم شد که نمی‌توان هم شاه داشت، هم پارلمان و هم هویت دینی‌ را حفظ کرد. با ظهور فرهنگ مدرنیته در مناسبات جامعه، همه چیز در شرف نابودی بود و تشیع که اسلام را در دل حکمت خسروانی و خرد ایرانی جلو می‌برد، بیش از پیش در حجاب ‌فرو رفت.

کار به آنجا کشید که به قول عطار:

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه که این خمار خام است

 

ضرورت حفظ هویت ایرانی اسلامی درگام دوم انقلاب

ما باید برای خود جای دیگری را پیدا می‌کردیم. عقل ایرانی در کنار دیانت تشیع که امام خمینی«ره» مظهر و متولی تشریح آن بودند، تحت عنوان ولایت فقیه تجلی پیدا کرد. ملت ایران به این فکر افتاد که در مواجهه با جهان مدرن، جهان دیگری را تعریف کند؛ جهانی که دیگر نه مثل مشروطه امیدوار بود که بتواند در کنار زندگی مدرن، هویت دینی خود را نیز حفظ کرد و نه مانند روشنفکران می‌خواست تحت لوای مدرنیته، همه چیز را غربی کند.

ملت ما متوجه شد که در مواجهه با غرب چیزی را گم کرده‌ است. گمشده‌ای که با بازگشت به گذشته پیدا نمی‌شد و اساساً بازگشت به گذشته برای هیچ فرد و ملتی ممکن نیست. از آن سو دنیای مدرن با روح ما هماهنگی نداشت و سابقه تاریخی ‌ما نشان می‌داد که می‌توانیم به شکل دیگری زندگی کنیم. فردوسی در شاهنامه تلاش می‌کند به ما بفهماند که ما پیش از اسلام هم ملتی با هویتی ارزشمند بوده‌ایم و با پذیرش اسلام می‌توانیم آن هویت را به بهترین نحو ممکن بازتعریف کنیم.

ما اینک در مواجهه با دنیای مدرن می‌توانیم به تاریخ دیگری فکر کنیم که نه عیناً مطابق الگوهای مدرنیته و نه بیرون از تاریخی است که خرد مدرن بشر به آن رسیده است. ما عقل مدرن و عناصری چون پارلمان و دموکراسی و فناوری را نادیده نمی‌گیریم و از آنها نمی‌گریزیم، بلکه تلاش می‌کنیم در مواجهه با خرد مدرن، بر اساس هویتی ایرانی اسلامی، تاریخ انقلاب اسلامی را تحت عنوان «عصر جدید» آغاز کنیم. البته این تاریخ ابهاماتی دارد که باید به‌مرور رفع شوند.

در این راستا توجه به چند نکته ضروری به نظر می‌رسد:

*آیا در این تاریخ با انسان جدیدی روبه‌رو هستیم؟

*آیا ما در سیر تاریخ انقلاب اسلامی، شرایط تاریخی جدیدی پیدا کرده‌ایم؟

*آیا در حال حاضر در عزم و حیات جدیدی به ‌سر می‌بریم؟

*آیا باید روی همه عملکردهای ۴۰ سال گذشته، بدون هیچ انعطافی اصرار بورزیم؟

 

حیات جدید انقلاب اسلامی

در اینکه انقلاب اسلامی باید باقی ماند تردیدی وجود ندارد، لکن نحوه حضور ما در مراحل مختلف و با توجه به شرایط باید متفاوت باشد، زیرا تحجر در انقلاب، لاجرم به نابودی آن منجر خواهد شد. به فرموده رهبری، انقلاب موجود زنده‌ای است که همواره باید حیات جدیدی را تجربه کند. توجه به نکات مندرج در حکمی که ایشان در ۲۶ تیرماه سال ۹۸ برای امام جمعه بندرعباس صادر کردند، بسیار راهگشاست. ایشان در این حکم تذکر دادند که: «تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن و رویی گشاده و دستی مهربان با عموم طبقات، توصیه مؤکد من است.»

منظور ایشان از عموم مردم در این پیام چه کسانی‌اند؟ ایشان پیش از این فرمودند تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن. آیا عموم مردم، مردمی را هم که در راستای تقویت جریان انقلابی قرار ندارند و جزو جوانان مؤمن نیستند، شامل می‌شود؟ این پیام نشان می‌دهد که انقلاب وارد مرحله‌ای شده که می‌تواند مردم معمولی، یعنی کسانی را هم که انقلابی نیستند و یا کاری به انقلاب دارند، شامل شود و آنها را از خود بداند. ایشان در این حکم می‌فرمایند باید نسبتتان را با عامه مردم تغییر بدهید، آن‌ هم با رویی گشاده و دستی مهربان. آیا پیام این حکم این نیست که افرادی را هم که ظاهراً ربطی به انقلاب ندارند و ظاهرشان مدرن است، ولی دیگر خود را در تاریخ مدرن معنا نمی‌کنند، باید از خود بدانیم؟

در تشییع پیکر شهدایی چون شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی کسانی را دیدیم که ظاهراً تحت تأثیر فرهنگ غرب بودند، ولی خود را دلبسته شهدا احساس می‌کردند. در انتخابات آینده باید صراحتاً معلوم کنیم که انقلاب اسلامی، این افراد را از خود می‌داند تا هم آنان به آینده این نظام امیدوار شوند و هم دشمن نتواند زمینه را برای انتخاب  نامزدهایی که به غرب گرایش دارند، تدارک ببیند.

 

ضرورت جذب حداکثری درتمدن نوین اسلامی

مخاطب انقلاب اسلامی کسانی هستند که نه خواهان آنند که  مناسبات خود را تماماً در چهارچوب فرهنگ غرب که امور قدسی را به حاشیه‌ برده است، تعریف کنند و نه می‌خواهند نسبت به حضور جهانی بشر مدرن بی‌تفاوت باشند. تمدن نوین اسلامی در چنین فضایی طلوع خواهد کرد و ما باید در چنین فضائی به انتخابات آینده فکر کنیم. نامزدهای ریاست جمهوری نیز باید چنین افقی را در نظر بگیرند.

حضور  هر تمدنی در تاریخ به صورت فرآیندی و نه دفعی و ناگهانی میسر می‌شود. در جایگزینی تمدنی به جای تمدن دیگر، باید عادات گذشته به‌مرور به حاشیه بروند و هویت جدید تدریجاً جایگزین شود. بدیهی است که در این مسیر، حرکات مردم دچار قبض و بسط‌هائی می‌شود. خود غربی‌ها می‌گویند ۲۰۰ سال طول کشید تا توانستند از عادات قرون وسطی بیرون بیایند و به حیات مدرن دست پیدا کنند. حتی اگر ما طی فرآیندی مراحلی را پشت سر بگذاریم و به اهداف خود نزدیک شویم، باز باید متوجه باشیم که عادات قدیمی گاهی باز می‌گردند و روحیات‌ قبلی و اهداف نهادینه شده نمی‌گذارند عادات جدید به‌راحتی انتخاب و نهادینه شوند و عصر جدید به‌سهولت ظهور پیدا نمی‌کند. ولی اگر بدانیم که در دل همین قبض و بسط‌هاست که یک اراده‌ متعالی، همچون حرکتی بطئی در زیر پوست تاریخ جریان دارد، قادر خواهیم بود تاریخ خود را درک و ارزیابی کنیم.

 

اهمیت انتخابات آینده

هم‌اکنون ما نسبت به عصر جدیدی که انقلاب اسلامی به دنبال آن است در چنین قبض و بسط تاریخی‌ای قرار داریم. از یک سو افق تاریخی ما بیرون از چهارچوب سکولاریته و استکبار است و از سوی دیگر، عادات پیشین و تعریف‌ زندگی بر مبنای مدرنیته را نمی‌توان به‌سادگی به حاشیه راند.

با این نگاه باید جایگاه انتخابات آینده را درک کنیم تا بتوانیم یک قدم به ذات انقلاب نزدیک شویم. باید به این نکته دقت کنیم که اگر با شعارهای تند نامزدها و با ادعای دستیابی به آنچه که فعلاً قابل حصول نیستند، به صحنه بیائیم، بسیاری از طیف‌های خاکستری مأیوس می‌شوند و  از میدان عقب‌نشینی می‌کنند.(۱) دستاوردهای انقلاب اسلامی سبب شده‌اند که ما دیگر خود را مرعوب فرهنگ و قدرت و تمدن غرب، به‌خصوص آمریکا ندانیم. قبل از انقلاب اسلامی، کافی بود که آمریکا برای ترساندن ما و یا مردم غرب آسیا یکی از ناوهای جنگی خود را از ساحل فلوریدا به مقصد خلیج فارس حرکت دهد تا دست همه‌ سران منطقه به نشانه تسلیم بالا برود؛ در حالی‌ که امروز ناوهای زیادی به خلیج فارس آمده‌اند و مردم ما آنها را به هیچ گرفته‌اند. بوش پسر گفت که من در مورد ایران گزینه‌های نظامی را روی میز گذاشته‌ام. روزنامه‌ «گاردین» در همان زمان نوشت مردم ایران در حال دید و بازدیدهای عید نوروز هستند و تهدید بوش را به هیچ گرفته‌اند. درک این واقعیت برای مردم بسیار مهم است تا به نامزدی که از غرب می‌ترسد توجه نکنند و حضور تاریخی‌ خود را عقب نیندازد.

در تعلق ما به زندگی گذشته تردیدی نیست. بحث بر سر این است که آیا راه عبوری  وجود دارد یا به عقب بازگشته‌ایم؟ متاسفانه ما هنوز آلودگی‌های گذشته را در فرهنگ عمومی و ادارات خود داریم.

 

امتداد روح توحیدی انقلاب اسلامی

از نظر قرآن انسان‌ها دو وجه دارند: «وجه یمینی» و «وجه شمالی» یا «وجه مشئمه» و «وجه قدسی.»

قرار است انقلاب اسلامی طی فرآیندی، بشر را به‌تدریج از سلطه جاهلیت مدرن آزاد کند. این فرآیند مسلماً در مسیر خود قبض و بسط‌هائی دارد و در بعضی از مراحل، جاهلیت مدرن غلبه می‌کند، ولی منحنی حرکت به سمت روح توحیدی انقلاب اسلامی است و هرچند که روح آن مثل حضور خداوند در عالم، غایب است، ولی نقش‌آفرینی می‌کند.

روح توحیدی انقلاب اسلامی کم و بیش در روان انسان‌ها جاری است. این روح هرچند در بعضی از مراحل به حاشیه می‌رود، ولی از بین نمی‌رود و بنیادی است که آینده‌، این ملت و جهان را می‌سازد. این آن چیزی است که به خاطر وجه توحیدی انقلاب اسلامی در بنیاد روحی مردم ما نهادینه شده است.(۲) لذا شایسته است که انتخابات با شعارهائی مطابق با این وجه تاریخی برگزار شود، وگرنه خودمان با دست خود از مواهب الهی‌ای که به ما اعطا شده‌اند، محروم می‌کنیم. مردم باید همواره متوجه‌ این خطر باشند و خود را ارزان نفروشند.

نسل جوان ما یک «وجه یمینی» دارد که با تذکرات امام یا حضرت آقا آن را حس می‌کند و خود را مخاطب آن بیانات می‌یابد. در عین حال از آن طرف «وجه شمالی»ای دارد که دنیای مدرن آن را هدف گرفته است. جوانان ما با افول هر چه بیشتر فرهنگ غرب و آشکار شدن ماهیت دروغین و ذاتی وعده‌های زندگی غربی، خود را با آینده‌ شرافتمندانه‌ای که انقلاب اسلامی نشان می‌دهد، مواجه می‌بیند و حاضر است پای انقلاب ‌که در واقع «وجه یمینی‌« اوست، بایستد. بعضی از جوانانی که وارد جنگ و جبهه شدند، از ابتدا اهل نماز شب و مستحبات نبودند.

جوان امروز اگر بداند که همانند باکری‌ها و حججی‌ها می‌تواند اهداف متعالی مدنظرش را در انقلاب اسلامی پیدا کند، قطعاً آینده‌ خود را در آنجا جستجو خواهد کرد. ما هنوز مردم خود را متوجه حضور تاریخی‌ای که با انقلاب اسلامی شکل‌ می‌گیرد، نکرده‌ایم. انتخابات، عرصه تذکر چنین حضوری است. نامزدهای انتخابات باید به این امر مهم را توجه کنند و مردم هم باید نامزدی را که در تراز انقلاب اسلامی است، انتخاب کنند.

 

تلاش در انتخاب رئیس جمهوری جوان و حزب‌اللهی

رهبر معظم انقلاب بارها اذهان را متوجه‌ رئیس‌جمهوری جوان و حزب‌اللهی کرده‌اند. سالمندان چه بخواهند چه نخواهند، انقلاب به عنوان یک رخداد زنده و آرمانی، دیگر برای مدیریت خود به سراغ آنها نمی‌رود. نسل جوان ما با فهمی تاریخی، از دیدگاه‌هایی که به این زمانه ارتباط ندارند، عبور می‌کند. دو سه نسل قبل تصور می‌کنند صاحب انقلاب هستند؛ در حالی‌که انقلاب مسیر خود را طی می‌کند و اصرار بر حضور افراد مسن در مدیریت‌های اجرائی، جوانان ما را افسرده  و دچار  سردرگمی و این ابهام می‌کند که چرا اینها متوجه نیستند که با مدیریت‌های کهنه‌ خود جلوی تحولات اساسی را می‌گیرند و زمینه را برای آقازاده‌پروری و اشرافیت و ثروت‌های بادآورده فراهم می‌کنند؟

انقلاب اسلامی توانایی تحول را دارد، ولی تحول نیازمند نیروی جوان کارآمد است. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند باید حضور جوانان را برای مدیریت‌های بالا و متوسط مغتنم بشماریم. ایشان این نکته را به عنوان فردی که انقلاب و عرصه‌های اجرائی گوناگون آن را به‌تمامی درک و تجربه کرده‌اند، متذکر می‌شوند. دیگر آن زمان گذشته است که کسانی امر کنند و دیگران، مخصوصاً جوانان بی‌چون و چرا بپذیرند. اینک باید در هویتی تاریخی به نام انقلاب اسلامی با یکدیگر گفتگو کنیم تا حقیقت انقلاب از آسمان معنویت ظهور کند.

ما جوانان را نادیده می‌گیریم و می‌خواهیم با مردان دیروز، امروز را مدیریت کنیم؛ در حالی‌که جوانان عموماً تاریخ خود را می‌شناسند و می‌دانند در کجای جهان ایستاده‌اند. به جوان امروز نمی‌توان گفت که من دستور می‌دهم و تو باید انجام بدهی. این قصه مناسب امروز نیست و نشانه‌ بی‌تاریخی است. اینک دوره‌ تعاطی اندیشه‌ها و دوران تفهیم و تفاهم و گفتگو و به اصطلاح «دیالوگ» است. در دل این دیالوگ و در بستر انقلاب اسلامی است که حقیقت مناسب این تاریخ ظهور پیدا می‌کند‌. اکثر جوانان ما به لطف الهی و با «وجه یمینی» خود، در این تاریخ، انقلاب اسلامی را احساس می‌کنند و ما نباید بر سر راه به میدان آمدن آنان مانع ایجاد کنیم. بسیاری از این جوانان تالی شهید حججی و حاج قاسم سلیمانی هستند. که به آینده‌ حضور خود در اجتماع امیدوارند.

 

گفتمان‌سازی در گام دوم انقلاب اسلامی

ما باید جرئت بیان صریح مسائلی را ‌که در گام دوم انقلاب با آنها روبه‌رو هستیم، داشته باشیم. روحیه تحول‌خواهی، شرط قدم‌گذاشتن در گام دوم است. تا مسائلمان روشن نشوند متوجه نخواهیم شد که با این ساختارها نمی‌توانیم آنها را حل کنیم و در نتیجه، خطر ناکارآمدی نظام بهانه‌ به دست براندازها می‌دهد. در انتخابات آینده باید مسائل و مشکلات با جدیت تمام مطرح شوند تا معلوم شود چه کسی مرد این میدان است و مردم در فضائی شفاف، متوجه شوند که باید به چه کسی رأی بدهند.

ما در دوران خستگی بشر از مدرنیته و رجوع او به فطرت انسانی‌ خویش، چه ارمغانی برای انسان‌ها داشته‌ایم؟ انقلاب اسلامی در گام دوم خود که بناست انتخابات آینده بر مبنای آرمان‌های آن برگزار شود، اگر نتواند زندگی را طوری معنا کند که جوانان ما ‌ افقی را فراروی خود ببینند که شهید حاج قاسم سلیمانی‌ها و حججی‌ها دیدند و احساس کردند که برای تحقق آن باید حتی از جان هم گذشت، دچار سستی و انفعال خواهد شد.

بدیهی است که باید گفتمان‌سازی به شکلی جدی دنبال شود. در ابتدای ظهور انقلاب اسلامی، غرب کاملاً منفعلانه عمل ‌کرد و ما کُنشگر میدان بودیم. واکنش‌ نسبت به پدیده انقلاب اسلامی و بازگشت به هویت دینی را حتی در فیلم‌های ماورائی و آخرالزمانی هالیوود هم می‌توان دنبال کرد. این انقلاب اسلامی بود که آنها را به چنین واکنشی واداشت و عرفان‌های نوظهور شکل گرفتند تا کام تشنه‌ بشر خسته از مدرنیته را سیراب کنند؛ ولی چون گفتمان‌سازی به معنای واقعی خود  اتفاق نیفتاد و ما مسائل اصلی خود را نشناختیم، آن حالت کنشگری به‌تدریج ضعیف شد و هرچند هنوز ما در صحنه هستیم، ولی این کافی نیست. انتخابات آینده می‌تواند به‌نوعی حضور در جهانی باشد که به بشر خسته از مدرنیته این احساس را بدهد که بستر جوابگویی به نیازهای او با ظهور انقلاب اسلامی فراهم شده است.

 

دارا بودن روحیه تحول خواهی در نامزد انتخاباتی

بخشی از گفتمان‌سازی، نشان‌دادن واقعیت‌هاست و ضعف‌هایی که از نظر باورهای دینی مناسب  نیست. ما در بسیاری از شئون مختلف زندگی نتوانستیم طبق آنچه امام خمینی(ره) متذکر آن بودند با استکبار و با دنیای امروز مواجه شویم. تنها با روحیه تحول‌خواهی‌ای که رهبر انقلاب متذکر آن هستند، می‌توان برای این معضل راه حل پیدا کرد. در انتخابات پیش رو مردم باید با جدیت تمام از نامزدی حمایت کنند که در صدد ایجاد تحولاتی اساسی است که می‌تواند نظام اسلامی را از اتهام ناکارآمدی که حاصل عملکرد دولت‌های ضعیف پیشین است، مبرا کند.

اگر ما نسبت خود را با جهان و تمدن‌ها، به‌خصوص تمدن اسلامی بشناسیم و معنای آن را درک و جایگاه خود را در آن مشخص کنیم و بدانیم در کدام مرحله از تاریخ خود هستیم، پیشرفت میسر خواهد بود. یکی از نکاتی که می‌توان از توصیه‌های مقام معظم رهبری فهمید این است که ما در هر جای جمهوری اسلامی که هستیم باید آنجا را مرکز دنیا بدانیم و با توجه به شرایط، وظیفه‌ خود را انجام دهیم که به این ترتیب مسلماً رحمت خدا شامل حال ‌ما خواهد شد. با این موقعیت‌شناسی است که متوجه خواهیم شد که عصر جدیدی که انقلاب اسلامی وارد این تاریخ کرده، باید چگونه تحقق پیدا کند. این اساسی‌ترین نکته‌ای است که در انتخابات آینده باید مدنظر قرار گیرد. با این ‌همه باید متوجه باشیم که با تغییر رئیس‌جمهور، در مناسبات قدرتی که متکی بر مؤسسات مدرن است تحول بزرگی به وجود نمی‌آید؛ مگر آنکه به گفته‌ مقام معظم رهبری با نهضتی نرم‌افزارانه،  نگاه جامعه به افق‌هائی باشد که نه به‌کلی از گذشته‌ خود گسسته و به دامن مدرنیته غلتیده است و نه تماماً با غفلت از جهان جدید، در گذشته‌ خود متوقف شده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫

رهبرمعظم انقلاب در جمع دست اندر کاران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی می‌فرمایند: « قشر خاکستری و حتی قشر خاکستری متمایل به طرف سیاه را هم باید بربایید و جذب کنید.» (۱۹/۸/۹۵)

 

۲٫

در مورد اینکه بنیاد روح مردم ما نظر به وجه توحیدی انقلاب دارد، در خبرها آمده بود که آقای «عنایت آزغ» جوان دستفروش ۲۹ ساله‌ای که برای کسب رزق حلال، در نزدیکی کلینیک سینا بساط دستفروشی خود را پهن می‌کرد، در شب حادثه انفجار و آتش‌سوزی آن کلینیک، با شنیدن صدای کمک‌خواهی و فریاد زنان و کودکانی که گرفتار دود و آتش شده بودند، رسم مردانگی را به‌جا آورد و با رها کردن بساطی که شاید همه زندگی مادی او بود، با شجاعت و غیرت دل به آتش زد و توانست ۱۱ زن و کودک را نجات دهد. این جوان خوش‌غیرت در جریان این فداکاری دچار جراحت و صدماتی هم شد که سوختگی و ۱۱بخیه دستش و جای زخم شیشه‌های شکسته شده در پای او شاهد این دلاوری است. او در پاسخ به این سئوال که چه آرزویی دارد، گفت: «اول از همه آرزو دارم رهبر انقلاب را ببینم. این واقعاً آرزوی دیرینه من است. دوم اینکه بتوانم در سپاه قدس باشم و به مردم خدمت کنم و راه شهید سلیمانی را ادامه بدهم، چون واقعاً ایشان را خیلی دوست دارم.»

16آوریل/21

شکوهمندترین انتخاب، خیرترین تنفیذ

شب ۱۶ مهرماه ۱۳۶۰ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به همراه آیات اردبیلی، مهدوی کنی، منتظری و هاشمی‌رفسنجانی شام را در منزل حاج سید احمد آقا صرف کردند و بعد از آن راهی منزل آیت‌الله هاشمی شدند که به‌تازگی به خاطر مسائل امنیتی، از محله دزاشیب تهران به منطقه جماران منتقل شده بود. قرار بود آنها فردا صبح، در جلسه تنفیذ سومین رئیس جمهوری اسلامی ایران شرکت کنند.(۱)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در انتخابات ریاست جمهوری با کسب ۱۶ میلیون و ۸ هزار و ۵۷۹ رأی از سه رقیب دیگر خود پیشی گرفته بود.(۲)  در حالی که در اولین انتخابات ریاست جمهوری، بنی‌صدر با کسب ۱۰۷۰۹۳۳۰ رأی از ۱۴ میلیون و ۱۴۶ هزار رأی و شهید رجایی از ۱۴ میلیون و ۷۲۲ هزار رأی، ۱۲ میلیون و ۹۰۰ هزار رأی را به خود اختصاص داده بودند و آرای آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به جمعیت آن روز ایران و سایر رقبا بی‌نظیرترین رأی تاریخ انتخابات در ایران اسلامی بود.

کسب این آرا و حضور حماسی مردم در انتخابات، آن هم در اوج ناامنی‌ها و ترورها، محاصره اقتصادی، وضعیت جنگی و اشغال بخشی از استان‌های غربی و شمال غربی کشور، اراده مردمی را نشان می‌داد که می‌خواستند قدرت ایمان و صبرشان را به رخ جهانیان بکشانند و عزت و سربلندی خود را با هیچ‌ چیزی و تحت فشار هیچ قدرتی معاوضه نکنند. مردم در این مقطع خشمی مقدس در سینه داشتند، خشم از کسانی که خدمتگزارترین و مؤمن‌ترین مدیران و فرماندهانشان را به شهادت رسانده بودند و تصویر شهدایی را روبه‌روی خود می‌دیدند که هرگز تن به ذلت ندادند. آنان در روز رأی‌گیری، محمدعلی رجایی را که آیت‌الله خامنه‌ای در دوره قبل، رأی خود را در بیمارستان و در صندوق سیار به نفع شهید او به صندوق انداخته بودند، به یاد می‌آوردند.  ایشان در پاسخ به سئوال خبرنگار روزنامه اطلاعات که پرسیده بود شما به چه کسی رأی داده‌اید و چه خصوصیاتی را برای رأی دادن خود در نظر گرفته‌اید، فرموده بودند:

«… به کسی رأی دادم که به دیانت و تقوا و کارایی او اطمینان داشتم. این همه را در او تجربه کرده بودم. من آقای رجایی را که به او رأی دادم، از سالیان دراز می‌شناختم و او را در سلول‌های پر از رنج و شکنجه رژیم خون‌آشام شاه معدوم دیده بودم و همیشه قبل و بعد از آن شاهد تلاش او در راه خدا و کوشش او برای حاکمیت الله بوده‌ام. کارایی او را هم از آغاز انقلاب تا به امروز مشاهده کرده‌ام، ایشان یک سال و نیم وزیر بودند، آن هم یک وزیر موفق، بعداً هم در حدود یازده ماه در سخت‌ترین اوضاع و احوال یعنی شرایط جنگ تحمیلی و محاصره اقتصادی و مخالفت‌های داخلی، با وجود یک رئیس جمهور آنچنانی، نخست وزیری این مملکت را به عهده داشتند و باز هم موفق بودند. امیدواریم تجربه ریاست جمهوری ایشان یک تجربه موفق و همانند تجربه‌های گذشته ایشان باشد.(۳)

مردم در مهرماه ۱۳۶۰ مانند مردادماه ۱۳۶۰ به فردی رأی داده بودند که کسی در دیانت و تقوا و کارایی او شکی نداشت، با این تفاوت که او این بار یک روحانی و از سلاله حضرت زهرا(س) و شاگرد امام بود. در خجسته روز عید سعید قربان در روز ۱۷ مهر ۱۳۶۰ مراسم تنفیذ ریاست جمهوری، طی آیین باشکوهی با حضور علما و مسئولان لشکری و کشوری و برخی از نمایندگان مراجع عظام برگزار شد. متن حکم تنفیذ امام خمینی توسط حجت‌الاسلام حاج سید احمد خمینی قرائت گردید. این حکم متبرک و مزیّن به آیه شریفه، «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»(۴) بود. امام خمینی در آغاز با اشاره به این نکته که:

«دست جنایتکاران و منافقان رئیس جمهور متعهد و مؤمنی را از ملت مجاهد ایران گرفت و یکی از خدمتگزاران صدیق را به شهادت رساند و ملت عزیز را از خدمت او، و او را از خدمت به ملت محروم کرد و گمان کرد که با ترور اشخاص، ملت به پا خاسته از تصمیم خود عقب می‌نشینند و در خدمت به اسلام بزرگ سستی می‌ورزند و در نتیجه راه برای قدرت‌های چپاولگر باز می‌شود. ولی شرکت بی‌سابقه مردم کشور امید بدخواهان را مبدل به یأس کرد و طمع آزمندان را برای همیشه برید.»(۵)

ونیز:

«خداوند بر ما منت نهاد که افکار عمومی را برای انتخاب رئیس جمهوری متعهد و مبارز و در خط مستقیم اسلام و عالم به دین و سیاست هدایت فرمود.»(۶)

امام خمینی(ره) در ادامه بیان ویژگی‌های «خط مستقیم اسلام و عالم به دین و سیاست»، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را با صفاتی چون «متفکر و دانشمند»، طرفدار قشر مستضعف»، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»(فتح/۲۹) برشمردند و از ایشان خواستند که چون گذشته، در این صراط مستقیم و بر عهدی که بسته‌اند، بمانند. و آیت‌الله خامنه‌ای بر آن وفادار ماندند. امام فرمودند:

«اینجانب به پیروی از ملت عظیم‌الشأن و با اطلاع از مقام و مرتبت متفکر و دانشمند محترم جناب حجت‌الاسلام آقای سید علی خامنه‌ای «ایده‌الله تعالی»، رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌کنم. رأی ملت مسلمان متعهد و تنفیذ آن محدود است به اینکه ایشان به همان نحو که تاکنون خدمتگزار اسلام و ملت و طرفدار قشر مستضعف و به حکم قرآن کریم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم» بوده‌اند. از این پس نیز به همان تعهد باقی باشند و از طریق مستقیم انسانیت و اسلام انحراف ننمایند که ان‌شاءالله نمی‌نمایند.»(۷)

از هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰ که محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی به خیل شهدا پیوستند تا روز ۱۲ مهرماه ۱۳۶۰ که مردم با رأی قاطع خود آیت‌الله خامنه‌ای را برای ریاست جمهوری انتخاب کردند، خط ترور ادامه پیدا کرد. در روز چهاردهم شهریور آیت‌الله قدوسی دادستان کل انقلاب به خیل شهدا پیوست و در همین روز سرهنگ وحید دستجردی رئیس شهربانی کل کشور هم ردای شهادت بر تن کرد. در ۲۰ شهریور آیت‌الله مدنی، امام جمعه تبریز در محراب نماز شهید شد و در هفتم مهر حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمی‌نژاد، دبیر جمهوری اسلامی خراسان، به شهادت ‌رسید در شامگاه همین روز با سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ در کهریزک تهران، سرلشکر فلاحی، سرتیپ نامجو، سرلشکر فکوری، سرهنگ کلاهدوز و محمد جهان‌آرا مهمان شهدا شدند. این شهادت‌ها و فقدان‌ها به غیر از شهادت ده‌ها شهروند و مدیری بود که هر روز توسط جوخه‌های مرگ سازمان به شهادت می‌رسیدند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که خود قبل از شهدای دیگر مورد هدف دشمنان اسلام و انقلاب قرار گرفته بود و شدت جراحاتش به‌قدری بود که ۴۲ روز در بیمارستان بستری بودند؛ در مراسم تحلیف ریاست جمهوری در تاریخ ۲۰/۷/۶۰ در مجلس شورای اسلامی در سخنانی کوتاه به نکته‌ای اشاره می‌کنند که سایر انقلاب‌ها را از انقلاب اسلامی جدا می‌کند و گوشه‌ای از تفاوت ماهوی انقلاب اسلامی را با انقلاب‌های دیگر را از منظر امام خمینی روشن می‌سازد و آن پیشگامی رهبران و منادیان انقلاب در شهادت‌طلبی است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به آیه، « مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ »)احزاب/۲۳) به این نکته اشاره کردند که «وفای به عهد و پیمان آن هم به چنین شکل خونینی مخصوص طبقات پایین جامعه ما نیست.»(۸) ایشان فرمودند:

«… ما افتخار می‌کنیم کسی مانند شهید آیت‌الله بهشتی را در میان شهدای خود می‌بینیم. این چیز کمی نیست. افتخار می‌کنیم تعدادی از وزرا و نیز نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور و نمایندگان مردم شهید دادیم. این نشان می‌دهد وفای به عهد مخصوص قشر خاصی نبوده است. حالا در چنین جوی و با چنین عشقی و با این شور صدق در عمل به پیمان و عهود، بنده به عنوان رئیس‌جمهور در مقابل یک ملت متعهد و مسئولم.»(۹)

معظم‌له پس از اشاره به این نکته نغز و زیبا که زیبایی دیگری از انقلاب زیبای اسلامی را نمایان  ساخت، به انجام وظایفشان به عنوان فردی تعهد و وفادار به عهد و پیمان ادامه دادند:

«حق ملت بر من این است که به اعتمادی که مردم به من سپرده‌اند پاسخ مقتضی دهم.»(۱۰)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنان کوتاه رأی مردم را رأی به یک روحانی خواندند که نماینده جریانی است که به اصول اسلام وفادار است و با هر انحرافی تحت هر عنوانی مقابله می‌کند. ایشان فرمودند:

«… باید ببینیم که مردم به شخص مشخصی به نام خامنه‌ای رأی دادند یا به یک جریان رأی دادند؟ واضح است که مردم به یک شخص رأی نمی‌دهند، بلکه به یک جریان رأی می‌دهند. این جریان در وجود یک روحانی مبارز و علاقه‌مند به مبارزه و دست‌اندرکار به انقلاب و متعهد به اصول اسلام و به روحانیت یعنی به اسلام رأی داده‌اند.رأی به روحانیت، رأی به استقلال و هویت اسلامی این انقلاب و رأی به کور کردن خطوط انحرافی تحت هر نامی در این انقلاب است.»(۱۱)

از همان آغاز کار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر همگان روشن شد که «صِراطِ مُستقیم» انقلاب با انگشت اشاره بنیانگزار انقلاب، چگونه بر عهد خود ماند، حافظ استقلال و هویت اسلامی انقلاب و به مدافعی سرسخت از «قشر مستضعف» و مصداق بارز، «ا أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» تبدیل شد؛ در مقابل انحرافات ایستاد و از همان آغاز درس قانون‌گرایی و قانون‌مداری را در عرصه عمل به اثبات رساند و منحرفین سیاسی را دعوت به رعایت آن کرد.

در مهر ۱۳۶۰، ماه شکوهمندترین انتخاب، خیرترین تنفیذ، عاشقانه‌ترین تحلیف در تاریخ سیاسی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای زیباترین تصویر از قانون‌مداری را به نمایش گذاشتند. گزینه نخست آیت‌الله خامنه‌ای دکتر علی‌اکبر ولایتی بود. وقتی در جلسه علنی صبح روز ۳۰/۷/۱۳۶۰، این انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای از مجلس رأی اعتماد نگرفت، ایشان در مصاحبه مطبوعاتی نه تنها به نقد عملکرد مجلس نپرداختند، بلکه با احترام به تصمیم منتخبین مردم گفتند:

«… من این اقدام شجاعانه مجلس را ستایش می‌کنیم و معتقدم این جزو مهم‌ترین اقدام‌هایی است که مجلس تا کنون انجام داده است. دلیل آن این است که در این تصمیم‌گیری، مجلس در برابر رئیس جمهوری قرار داشت که بارها محبت و حمایت خودش را نسبت به او ابراز کرده است.»(۱۲)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همانند امام راحل به‌خوبی می‌دانستند که احترام به قانون و حرکت در چهارچوب آن  ضامن بقا و استمرار انقلاب است و همان‌گونه که امام خمینی(ره) به بنی‌صدر رأی ندادند، ولی به رأی مردم احترام گذاشتند، ایشان هم به رد شدن گزینه اول و حتی دوم خود از سوی نمایندگان مردم احترام گذاشتند و در سخن و در عمل ثابت کردند که چرا امام خمینی(ره) از تنفیذ ایشان به عنوان «خیر»‌ترین تنفیذ یاد کردند و در جایگاه ولی فقیه، ایشان را «مثل» خواندند.

 

پاورقی:

۱- ر.ک عبور از بحران، خاطرات سال ۶۰، هاشمی رفسنجانی، ص۳۱۷٫

۲- روزنامه اطلاعات، ۱۴/۷/۱۳۶۰٫

۳- روزنامه اطلاعات، ۳/۵/۱۳۶۰٫

۴- سوره بقره، آیه ۱۰۶، «هیچ آیتی را نسخ نمی‌کنیم و یا آن را از یادها نمی‌بریم مگر آنکه بهتر و یا مثل آن را بیاوریم.»

۵- صحیفه امام، ج ۱۵، ص۲۷۸٫

۶- صحیفه امام، ج ۱۵، ص۲۷۹٫

۷- همان مدرک.

۸- روزنامه اطلاعات، ۲۱/۷/۶۰٫

۹- همان مدرک.

۱۰- همان مدرک.

۱۱- روزنامه اطلاعات، ۲۱/۷/۱۳۶۰٫

۱۲- روزنامه اطلاعات، ۳/۷/۱۳۶۰٫

16آوریل/21

تکلیف و پیدایی و پنهانی نتیجه!؟

مقدمه:

در انتخاباتهای اخیر، برخی پرسش‌ها میان طرفداران گفتمان انقلاب پرتکرار بوده‌اند. از جمله این پرسش‌ها رابطه میان تکلیف و نتیجه است. به دنبال این موضوع مباحث دیگری چون انتخاب «صالح مقبول» یا «اصلح غیرمقبول» نیز مطرح شدند. با توجه به اختلاف نظرها در تفسیر این موضوع، در این نوشتار قصد داریم این اصل را از منظر امامین انقلاب و مبانی دینی اسلام واکاوی کنیم.

 

  1. اصالت تکلیف در سخنان امام خمینی(ره)

یکی از مشهورترین کلیدواژه‌های حضرت امام ضرورت عمل به تکلیف است. ایشان در موارد متعددی بر این اصل تأکید میکردند که ما انسان‌ها بندگان خداییم و باید به وظایف الهی خویش عمل کنیم. چه بسا نتایجی که مدنظر ماست تحصیل نشوند. برای نمونه ایشان در نخستین سال‌های نهضت بر ضرورت انجام تکلیف و منتظر نماندن برای تحصیل نتیجه تأکید میکردند:

« خداوند ربّ البیت است. ما باید به تکلیف خود عمل کنیم. نتیجه حاصل شود یا نشود به ما مربوط نیست، بلکه با خود اوست.»(۱)

در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب نیز حضرت امام در سخنان خود سه هدف اصلی را برای مبارزه تبیین کردند: نخست کنار زدن محمدرضا پهلوی، دوم از بین رفتن نظام سلطنتی و سوم برقراری جمهوری اسلامی. ایشان پس از بیان این سه هدف فرمودند ما موظف هستیم برای دستیابی به آنها تلاش کنیم. البته ممکن است نتوانیم به این اهداف برسیم:

«یک قسم از مسائل این ‌طورند که انسان باید ملاحظه کند که در این عملى که مى‏کند نتیجه حاصل مى‏شود یا نمى‏شود؟ آیا به مقصدى که دارد، میرسد یا  نمى‏رسد؟ و اگر مطمئن شد که به آن مقصد مى‏رسد، اقدام ‏کند و اگر مطمئن نشد اقدام نکند. یک قسم از مسائل این‌ طورند. یک قسم از مسائل هم هستند که انسان از طرف خدا تکلیف دارد و اصل مطلب، یک تکلیف هست و احتمال مى‏رود نتایجى هم حاصل بشود یا نشود. در این مسائلى که آدم تکلیف دارد که اقدام کند، دیگر نباید در آن مسائل به اینکه نتیجه‏اى که ما مى‏خواهیم، حاصل مى‏شود یا نمیشود، علم داشته باشیم. لازم نیست انسان علم پیدا کند و فقط به دنبال این است که به تکلیفى که به او شده، عمل بکند.»(۲)

ایشان در تشریح این مطلب به حرکت امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) اشاره کردند که قصد کنار زدن معاویه و یزید را داشتند و اگرچه ظاهراً موفق نشدند و حتی می‌دانستند که نتیجه‌ای به دست نمی‌آید، برای انجام تکلیف اقدام کردند. این اصل تا واپسین روزهای زندگی امام هم فراموش نشد. ایشان در منشور روحانیت یک بار دیگر بر تکلیف‌مداری در دفاع مقدس تأکید کردند و فرمودند:

«ما براى اداى تکلیف جنگیده‏ایم و نتیجه، فرع آن بوده است. ملت ما تا روزی که احساس کرد توان و تکلیف جنگ را دارد به وظیفه خود عمل کرد. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه‏ایم، نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین «ع» در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز‏ فراتر از توانایى خود عمل نمیکردند و سخن نمیگفتند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان جامه عمل نپوشید، ذکرى به میان نمیآوردند.»(۳)

لکن ممکن است این اصل الهی با تفاسیر نادرستی مواجه شود. از جمله اینکه تکلیف‌گرایی و یا نتیجهگرا نبودن به معنای نادیده گرفتن جنبه‌های عقلایی یا کماهمیت شمردن تدبیرهای عقلانی در تلاش‌های الهی تصور شود. یعنی از این اصل که ما به دنبال انجام تکلیف هستیم، نتیجه گرفته ‌شود که در انتخاب راه حلها، نیازی به ملاحظه جوانب و نتایج آن نیست. این برداشت با عقلانیت حاکم بر روح تمام دستورات اسلامی ناسازگار است. بنابراین باید منظور دقیق حضرت امام روشن شود.

 

  1. رابطه تکلیف و نتیجه در سخن رهبر معظم انقلاب

رهبر معظم انقلاب در تبیین رابطه تکلیف‌گرایی و توجه به نتیجه معتقدند نه تنها حضرت امام، بلکه هیچیک از انبیاء و امامان بدون در نظرگرفتن هدف و توجه به نتیجه اقدام نمی‌کردند. همه عقلا برای نتایج و اهداف واقعی تلاش می‌کنند. لکن تکلیف‌گرایی به این معناست که بعد از آنکه برای رسیدن به هدف و نتیجه، تدابیر لازم اعمال شدند، انسان به خاطر نرسیدن به هدف دچار احساس خسران و ندامت نشود؛ چون از قبل تمام واقعیتها را لحاظ و تلاش خود را هم در راه خدا صرف کرده است.

سئوال دیگر این است: رابطه‌ «تکلیف‌مداری» با «نتیجهگرائی» چیست؟ امام فرمودند: «ما دنبال تکلیف هستیم.» آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبودند؟ آیا میتوان  در مورد امام بزرگواری که با آن شدت و حدّت و در سنین کهولت، آن همه سختی‌ها را تحمل کردند تا نظام اسلامی را مستقر کنند و موفق هم شدند، ادعا کرد که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ معنای تکلیف‌گرائی این است که انسان در راه رسیدن به نتیجه‌ مطلوب، طبق تکلیف عمل کند و برخلاف آن عمل نکند و کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران و اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتایج معینی بود و آنها هم دنبال نتیجه بودند. مگر می‌شود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم و نتیجه هر چه که شد، شد؟

البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، طبق تکلیف عمل می‌کند، اگر هم به نتیجه‌ مطلوب خود نرسد، احساس پشیمانی نمی‌کند و خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده است. اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، طبق تکلیف عمل نکند، در صورتی که نتیجه نگیرد، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که تکلیف و مسئولیت و کار شایسته و بایسته را انجام داده، واقعیت‌ها را با دقت دیده و طبق آنها برنامه‌ریزی و کار کرده، به نتیجه هم که نرسد، احساس خسارت نمی‌کند؛ چون کارش را انجام داده است. بنابراین اینکه تصور کنیم معنای تکلیف‌گرائی این است که اصلاً به نتیجه توجه نداشته باشیم، نگاه درستی نیست.

در دفاع مقدس و در همه‌ جنگ‌های صدر اسلام، زمان پیغمبر(ص) یا بعضی از ائمه(ع)، کسانی که وارد میدان جهاد می‌شدند، بر اساس تکلیف عمل می‌کردند. جهاد فی‌سبیل‌الله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس ورود به میدان، بر اساس احساس تکلیف بود. اما آیا معنای احساس تکلیف این است که آنان به نتیجه نمیاندیشند؛ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نمیکردند و اتاق جنگ و برنامه‌ریزی و تاکتیک و لشکر و تشکیلات نظامی نداشتند؟ این طور نیست.

بنابراین تکلیف‌گرائی با نتیجهگرائی منافاتی ندارد. انسان باید نگاه کند و ببیند این نتیجه چگونه قابل تحقق است و برای رسیدن به آن، طبق راه‌های مشروع و میسّر برنامه‌ریزی کند.»(۴)

 

  1. تکلیف و نتیجه در فلسفه اخلاق

علامه مصباح یزدی در بحث مفصلی به تبیین رابطه نتیجه و تکلیف در فلسفه اخلاق و فقه پرداختند. از نظر ایشان لازمه اعتقاد به حسن و قبح عقلی آن است که برای هر یک از افعال نتیجه‌ای قائل باشیم. بر همین اساس از منظر نظام اخلاقی اسلام و نیز مبانی فقه و اصول شیعی، مبنای اوامر الهی، مصالح و مفاسدی هستند که به منزله نتایج افعال محسوب می‌شوند. البته این مصالح و مفاسد محدود به امور شخصی یا دنیوی نیستند، بلکه ممکن است غایتی در سعادت اخروی یا سعادت دنیوی اجتماعی داشته باشند.

به هر حال طبق نظام حسن و قبح عقلی که عدلیه به آن معتقد است، هر یک از اوامر و نواهی الهی مبتنی بر غایات واقعی و در نتیجه، تمام ارزش‌ها و تکالیف شرعی و اخلاقی تابع نتایج آنها هستند. البته این امر بدان معنا نیست که این نتایج همواره در دسترس فهم و عقل بشری هستند، بلکه ممکن است در بسیاری از موارد مصلحتی که پایه دستورات اخلاقی و شرعی است با موازین خرد بشری قابل تشخیص یا ارزیابی نباشد. نتیجه این مبانی آن است که ما همواره نتیجه‌گرا هستیم.

علامه مصباح یزدی ابعاد مختلف این بحث را واکاوی کردند که اکنون مجال بازگو کردن آنها نیست. لکن یکی از نکات مهمی که ایشان بر آن تأکید داشتند این بود که در برخی از رفتارها چندین مصلحت با یکدیگر تزاحم پیدا می‌کنند. در چنین مواقعی بدیهی است که مصلحت اهم مقدم است؛ اما گاه افراد در تشخیص مصلحت‌های اهم دچار اختلاف می‌شوند. آیا در اینجا باید هر کسی به تشخیص خود عمل کند؟ علامه مصباح یزدی معتقد بودند که در چنین مواردی باید ولیّ فقیه مرجع اصلی حل اختلاف باشد.(۵)

  1. تفسیر صحیح از سخن امام خمینی(ره)

اما با توجه به مبنای نتیجه‌گرایی، سخن امام خمینی چگونه تفسیر می‌شود؟ علامه مصباح یزدی معتقد بودند منظور امام این است که ما با اینکه مبنای حسن و قبح عقلی، تبعیت دستورات از مصالح و مفاسد و نتیجه‌گرایی مصطلح را می‌پذیریم، اما گاه تکالیف به نتایجی که مورد انتظار ما هستند، ختم نمی‌شوند. روشن است که وقتی وظیفه ما مشخص شد باید به آن عمل کنیم، هر چند که ممکن است گاهی از حصول یا عدم حصول نتایج آن مطمئن نباشیم. مثلاً از منظر عقلی و شرعی، ما در مورد جهاد وظیفه داریم. در اینجا حتی دلیل عقلی هم نداریم که فقط درصورتی باید دفاع کنیم که یقین صد در صد به موفقیت داشته باشیم؛ بلکه عقل و شرع حکم می‌کنند که انسان به تکلیف خود عمل و جهاد کند؛ زیرا دین از انسان تحرک خواسته است. در چنین مواردی باید با بهترین تدبیرها به تکلیف عمل کرد، اما گاهی ممکن است با وجود تدابیر شایسته، بر سر راه انجام تکلیف، موانعی وجود داشته باشند و نتیجه مطلوب حاصل نشود. چنین نیست که فقط در صورتی انجام تکلیف قطعی است که به تحقق نتایج ظاهری آن یقین داشته باشیم. با وجود تکلیف، باید بیشترین تلاش‌ها را برای رسیدن به نتیجه انجام داد، هر چند امیدی به موفقیت نباشد.

طبق آنچه گفته شد میتوان این معنا از نتیجه‌گرایی را با سخن حضرت امام قابل جمع دانست. بدین ترتیب نتیجه‌ای که امام ما را از آن منع میکردند، نتایج ظاهری و عرفی است و نتیجه‌ای که در مباحث فلسفه اخلاق و مصالح و مفاسد توضیح دادیم ناظر به معنای دقیق نتیجه و مصلحتی است که در پس افعال وجود دارد.

نتیجه

با کنار هم قرار دادن نظرات این سه متفکر انقلاب میتوان دریافت که به یک معنا اساساً تکلیف‌گرایی و نتیجه‌گرایی در مقابل همدیگر نیستند. بهویژه در مکتب شیعه که مبنای آن، حسن و قبح عقلی است، نمی‌توان از نتیجه‌گرایی دست کشید. لازمه استدلال عقلی و نیز تبعیت احکام شرعی از مصالح و مفاسد، نتیجه‌گرایی است. از سوی دیگر اگر بخواهیم هر تکلیف را فقط در صورتی انجام دهیم که به دستیابی به نتایج ظاهری آن یقین داشته باشیم، بسیاری از تکالیف قابل اجرا نخواهند بود. مومنان خالص بهمحض اطلاع از تکلیف دینی، برای انجامش می‌شتابند و در راه تحقق آن بهترین و بیشترین تدابیر عقلانی را به کار می‌گیرند، لکن منتظر حصول تمام شرایط و امکانات نمی‌مانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام،ج۲، ص۱۶۷
  2. صحیفه امام، ج۵، ص۱۸
  3. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص: ۲۸۵-۲۸۴
  4. بیانات در دیدار دانشجویان ۶/۵/۹۲‌

۵-۴/۱۲/۱۳۹۲، مصاحبه با نشریه پویا

16آوریل/21

الزامات رویکرد حکومتی به فقه

فقه حکومتی،‌ رویکردی حکومتی به فقه است که فقیه در راستای اداره مطلوب جامعه‌ای وسیع و حکومتی مستقر، احکام مومنان، شهروندان، کارگزاران را به وسیله آن استنباط می‌کند. استنباط حکومتی مشتمل بر فهم ساختارها، روش‌ها، نظام‌ها و بلکه همه اموری است که نظام اداره شریعتمدار جامعه بدان نیازمند است. این رویکرد استنباطی با توجه به ویژگی‌هایی که فقه حکومتی از آن برخوردار است، الزاماتی دارد که به تمایز آن نسبت به رویکرد غیرحکومتی حکم می‌کند.

در این تحقیق سعی شده است برخی از الزاماتی را که به رویکرد فقه حکومتی حکم میکنند و از اختصاصات فقه حکومتی برشمرده می‌شوند، بررسی کنیم:

 

  1. اشتمال فقه حکومتی به قانون: یکی از اموری که ناظر به اختصاصات فقه حکومتی است، عدم اختصاص مباحث آن به حکم شرعی به‌عنوان رفتار مکلفان است؛ زیرا فقه حکومتی مشتمل بر حکم قانون نسبت به رفتار شهروندان نیز هست. بر این اساس، چون (مثلاً) حکم به حرمت اسراف در جامعه از تأثیر فراگیر برخوردار نیست، در رویکرد حکومتی به حرمت اسراف و تأکید بر عقوبت اخروی آن اکتفا نمی‌شود، بلکه در خصوص مصرف بی‌رویه، به‌گونه‌ای استنباط می‌شود که به ممنوعیت و غیر مجاز بودن آن منجر بشود؛ لذا در این رویکرد، مرتکبین به استفاده غیر متعارف جریمه میشوند و یا حکم به قطع آب می‌شود؛ زیرا غرض اصلی در رویکرد حکومتی به فقه، تحقق خارجی اهداف شارع است. لذا نمی‌توان به‌گونه‌ای استنباط کرد که افراد در انجام دادن یا انجام ندادن آن مختار فرض شوند، بلکه از آنجا که حکومت با اغراضی چون ایجاد عدالت، جلوگیری از ظلم و تحقق شریعت و موازین دینی در جامعه ایجاد می‌شود، لذا بحث فقه حکومتی، ناظر به تحقق عینی و خارجی این غایات در جامعه است که به ‌واسطه حکومت دینی محقق میشود.

 

  1. ۲. اشتمال فقه حکومتی به شهروندان: از آنجا که حکومت، تدبیر امور شهروندان است و محدود به امور مؤمنان نیست، لذا فقط مکلفان به شریعت، مخاطب فقه حکومتی نیستند، بلکه همه شهروندان جامعه اسلامی از جمله غیر شیعیان، بلکه غیرمسلمانان نیز مخاطب احکام شریعت هستند. بر این اساس بر خلاف احکام غیرحکومتی که فقیه، مقلدین خویش را مورد خطاب قرار می‌دهد، در رویکرد فقه حکومتی، فقیه احکام شرعی را برای اداره یک جامعه کلان و تبعیت شهروندان استنباط می‌کند؛ لذا همچنان که قوانین نظام اسلامی برای شیعیان و معتقدان به مبانی آن لازم الإتباع هستند، سایر شهروندان نیز باید از آنها تبعیت کنند.

لذا گرچه در جمهوری اسلامی ممکن است برخی شیعیان یا غیر شیعیان، بلکه غیر مسلمانان به این بهانه که اسلام یا مبانی نظام اسلامی (ولایت فقیه) را قبول ندارند، بخواهند از قوانین جامعه اسلامی سر برتابند، لکن از آنجا که قوانین کشورها بر اساس هنجارهای غالب مورد پذیرش شهروندان همان جامعه تنظیم می‌شوند، آنها نیز بر اساس مقتضای مردم‌سالاری، ملزم به تمکین از قوانین هستند. بر این اساس، قوانین نظام اسلامی برآمده از فقه باید به‌گونه‌ای باشند که توانایی اداره شهروندان را نیز داشته باشند. فقه حکومتی باید نظم اداره جامعه را به‌گونه‌ای برقرار کند که این نظم شامل اهل سنت، یهود و بلکه کفار هم بشود. لذا فقه حکومتی در احکام استنباطی، از سطح مقلد و مکلف به شهروند و حاکم فراتر میرود و طبیعتاً نوع استنباط احکام شرعی متناسب با این رویکرد نیز نسبت به رویکرد فقه غیرحکومتی بسیار متفاوت است. بر این اساس می‌توان غیرمؤمن را نیز در فرآیند استنباط، خطاب قرار داد و وی را نسبت به امری الزام کرد.

 

  1. ۳. اشتمال فقه حکومتی به هویت جمعی: باور به وجود هویت جمعی به نام جامعه و خطاب قرار دادن آن از سوی فقه و تکلیف به آن، در کنار خطاب و تکلیف به افراد از اموری است که در فقه حکومتی مورد تأکید قرار می‌گیرد. بر این اساس، در حالی‌که موضوع فقه در رویکرد غیرحکومتی، فرد بماهو فرد است و اقتضائات حضور وی در جامعه به عنوان شهروند، مد نظر قرار نمی‌گیرد، در رویکرد فقه حکومتی افراد علاوه بر الزامات فردی‌شان بهعنوان یکی از افراد جامعه مد نظر قرار می‌گیرند. طبیعتاً در این رویکرد، نیاز جامعه بر نیازهای فردی انسان‌ها تقدم دارد.

 

  1. ۴. توانایی تبدیل فقه به قانون اداره جامعه: با توجه به اینکه فقه به استنباط احکام مکلفین اختصاص ندارد، بلکه استنباط فقه در رویکرد کلان و حکومتی باید توانایی تبدیل شدن به قانون را داشته باشد، به گونه‌ای که بتوان عملاً شریعت را در قالب این قانون در مورد همه افراد اجرا کرد؛ لذا فقه در رویکرد حکومتی و اداره جامعه، باید از توانایی و قابلیت تبدیل شدن به قانون برخوردار باشد. طبق این منطق، هرگاه فقه به قانون فراگیر تبدیل نشود، به احوالات شخصیه محدود میشود و در قالب رساله‌های عملیه، به مؤمنان اختصاص پیدا میکند. این در حالی است که اداره همه جانبه، کلان و شریعتمدار جامعه، فراتر از امور شخصی و فردی و مستلزم تحقق فقه در قالب قوانین لازم الاجرا در جامعه اسلامی است.

 

  1. ۵. توجه به کارآمدی نظام سیاسی: از جمله اموری که باید در رویکرد فقه حکومتی به آن توجه کرد، کارآمدی نظام سیاسی است. مقوله کارآمدی از آن روی در رویکرد فقه حکومتی مورد تأکید قرار می‌گیرد که در فقه غیرحکومتی، مکلف و مقلد سئوال خود را از فقیه میپرسد و پاسخ مناسب را نیز از او دریافت می‌کند. در این رویکرد، پاسخ فقیه ربطی به جامعه و شرایط حاکم بر آن و سایر شهروندان ندارد. همچنانکه ناظر به ایجاد اختلاف هم در جامعه نیست و به امور حکومتی و تعارض با احکام حکومتی نیز توجه نمی‌شود. این در حالی است که بر رویکرد فقه حکومتی، نگاه کلان مبتنی بر جامعه و نظام سیاسی حاکم است، زیرا بناست امور دینی در جامعه و نظام سیاسی به‌گونه‌ای محقق شوند که حکومت بر اساس فقه، به‌مثابه نرم‌افزار اداره جامعه و به شکلی کارآمد و اثربخش، تدبیر و مدیریت شود. کارآمدی از آن روی در رویکرد حکومتی به فقه مورد توجه قرار می‌گیرد که در مقوله حکومت، تزاحم منافع و تداخلات عرصه‌های مختلف نسبت به هم وجود دارد و عرصه‌های جامعه با یکدیگر مرتبطند و اداره امور کشور جز با انسجام، کارآمدی و اثربخشی آنها ممکن نیست. لذا در بحث فقه حکومتی نمی‌توان به حجیت و استناد امور به نصوص اکتفا کرد. مثلاً در حالی ‌که در رویکرد غیرحکومتی ممکن است فتوا به حرمت بانک بشود، اما در رویکرد کلان و حکومتی، به خاطر ضرورت وجود بانک در جامعه و وقوع اخلال در صورت حذف بانک، نمی‌توان حکم به حرمت مطلق بانک داد؛ زیرا در این صورت نظام امور زندگی مردم دچار اخلال میشود و یا از بین میرود.

لذا در حوزه فقه باید احکام شرعی را به‌ گونه‌ای استنباط کرد که در عین ‌حال که از حجیت و استناد به دیدگاه شارع برخوردارند، توانایی اداره مطلوب جامعه را نیز داشته باشند تا فقه شیعه با اتهام استنباطات انتزاعی و نامتناسب با شرایط اداره یک حکومت، به ناتوانی در اداره جامعه متهم نشود:

«شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعى صورت نگیرد (و خدا آن روز را نیاورد) باید تمام سعى خودتان را بکنید که اسلام در پیچ و خم‌هاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى، خدای ناکرده به ناتوانی در اداره جهان متهم نشود.»(۱)

لذا در رویکرد فقه حکومتی، صرف حکم به اباحه و حرمت در حوزه فردی کفایت نمی‌کند، بلکه احکام باید به‌گونه‌ای استنباط شوند که نظام زندگی و امور مردم به‌طور مطلوب اداره و نیازهای آنها برآورده شوند. کارآمدی و نظام اداره مطلوب جامعه، امری برون دینی، فرا شرعی و برآمده از رویکردی عرفی در اداره کشور نیست، بلکه برآمده از متون و مبانی دینی و امکان و توانایی و ضرورت اداره مطلوب جامعه توسط شریعت است و احکام باید در راستای تحقق اهداف و غایات آموزه‌های دینی استنباط شوند.

لذا در فقه حکومتی هم بر عنصر مشروعیت و هم بر عنصر کارآمدی تأکید می‌شود. بدین معنا که در فرآیند استنباط، هم باید استناد به شارع حاصل شود (مشروعیت) و هم اثربخشی و مفید بودن و اداره جامعه به‌گونه‌ای مطلوب تأمین شود (کارآمدی).  هر چند کارآمدی از مشروعیت جدا نیست، یعنی علاوه بر اینکه حکم صادره باید مستند به شارع باشد، میبایست اداره مطلوب و کارآمد جامعه را نیز میسر سازد. از این ‌روی مشروعیت و کارآمدی را باید دو روی یک سکه دانست، نه دوگانه‌ای که با یکدیگر نسبت و ارتباطی ندارند.

 

  1. ۶. رویکرد نظام‌وارگی: از آنجا که حکومت، امری نظام‌واره مشتمل بر ارکان، مؤلفه‌ها و عناصری است که در پیوند با یکدیگر قرار دارند و ارتباط این اجزا با یکدیگر نه تنها از انسجام برخوردارند، بلکه غرض و هدف واحدی آنها را به یکدیگر ربط می‌دهد، لذا اداره فقهی مطلوب و کارآمد جامعه در صورتی میسر است که فقیه با رویکردی نظام‌واره به استنباط احکام، ارکان و مؤلفه‌های نظام سیاسی بپردازد. بدین صورت که در بررسی (مثلاً) امور اقتصادی، به پیوستهای سیاسی، فرهنگ و امنیتی آن نیز توجه کند و آن را بهمثابه جزئی از ارکان یک حکومت در نظر بگیرد؛ زیرا در یک نظام سیاسی، اموری چون اقتصاد، سیاست، فرهنگ، امنیت، آموزش و… نه تنها بر یکدیگر مؤثرند، بلکه همه به عنوان اجزای یک کل در نظر گرفته می‌شوند که هدف مشخصی را دنبال میکنند. مانند اتومبیلی که به‌مثابه یک کلان نظام، مشتمل بر نظام‌های خردی چون سیستم ترمز، سیستم بنزین، سیستم برق، سیستم دینامیک و… است و همه این خرده نظام‌ها (سیستم‌ها) به‌گونه‌ای با یکدیگر مرتبطند که به حرکت مطلوب اتومبیل منجر میشود. بدیهی است سلامت و کارایی یک خودرو در گرو سلامتی و کارایی همه این خرده‌ نظام‌هاست و خرابی یکی از آنها می‌تواند اتومبیل را از حرکت بازدارد و منجر به خرابی آن شود.

رویکرد حکومتی به فقه نیز چون اداره یک کلان نظام و مستلزم رویکردی نظام‌واره است تا فتوا یا قانونی در حوزه اقتصاد، به اخلال در حوزه سیاست یا فرهنگ و اخلال در نظام زندگی مردم منجر نشود.

 

  1. ۷. تغییر موضوعات فقهی در رویکرد حکومتی: به‌واسطه رویکرد حکومتی و استنباط احکام متناسب با نظام اداره کلان جامعه، ماهیت موضوع مورد استنباط، از موضوعی فردی و حوزه ارتباطات محدود شخصی به موضوعی متناسب با ابزارهایی در راستای اداره مطلوب جامعه و حکومت تبدیل می‌شود. چه‌ بسا این امر تبعاتی را در پی داشته باشد:

«احکام فقهی را دو جور می‌شود  بررسی کرد. یک ‌جور احکام فقهی مربوط به اداره یک فرد هستند، فارغ از اینکه این فرد در کجای عالم زندگی می‌کند. یک وقت همین احکام فقهی به عنوان بخشی کوچک یا بزرگ، از چگونگی اداره یک جامعه بررسی می‌شوند. اینها با هم متفاوتند. حتی در استنباط حکم فقهی، از جمله مسئله طهارت و نجاست و حتی مسائل شخصی هم تفاوت‌هایی وجود دارند.»(۲)

به‌عنوان نمونه در حالی‌که خمس و زکات در رویکرد فردی و متناسب با نظام اداره جامعه مؤمنانه، در حوزه اقتصاد خُرد جامعه معنا و لذا به مراجع تقلید، تقدیم و یا صرف امور زندگی مؤمنان می‌شود و مصارف آن هم به اموری چون اداره حوزه‌ها، کتابخانه‌ها، ایتام، ترویج مذهب و دین و پاسخگویی به سئوالات دینی که به تقویت دین و نهادهای دینی می‌انجامد محدود می‌شود، خمس و زکات ممکن است به‌ عنوان مالیات حکومت اسلامی در نظر گرفته شود، چنانکه‌ در صدر اسلام این‌گونه بود. بر این اساس، خمس و زکات در رویکرد حکومتی معنا خواهند شد. طبیعتاً برخلاف رویکرد فردی که پرداخت خمس در اختیار مؤمنان است، در رویکرد حکومتی به عنوان مالیات حکومتی و بر اساس فرآیند قانونی دریافت میشود. چه ‌بسا در این رویکرد، در پرداخت خمس نیازمند قصد قربت هم نباشد. بدیهی است تغییر رویکرد در خمس، ماهیت آن را از مقولات عبادی که نیازمند قصد قربت هستند، به امری توصلی که نیازمند قصد قربت نیست تغییر میدهد.

مقوله جهاد هم که در فقه شیعه، ذیل عبادات قرار میگیرد و شرکت در آن به اختیار مؤمنان گذاشته میشود و نیازمند قصد قربت است، ممکن است در رویکرد حکومتی به امری توصلی تغییر ماهیت دهد و علاوه بر اینکه مقید به قصد قربت نباشد، از حوزه امور اختیاری خارج شود و به امور الزامی (ضرورت سربازی) تغییر ماهیت دهد.

این امور هفتگانه که از الزامات تحقق رویکرد حکومتی به فقه هستند و آن را از فقه غیرحکومتی متمایز می‌سازند، رویکرد جدیدی را در فقه رقم میزنند و به کارآمدی عنصر اجتهاد در مواجهه با مسائل نوپدید، بهخصوص اداره جامعه منجر می‌شوند. این رویکرد فقهی که سابقه و تراث آن به عبارات و استنباط‌های فقهی فقیهان صاحبنامی چون محقق کرکی، صاحب جواهر (در عصر اقتدار اجتماعی فقیهان و عصر سلطه سیاسی حاکمان جائر شیعه مذهب و استمداد سلاطین از فقیهان یا کمک فقیهان به آنها در نوع نظام اداره مطلوب جامعه شیعی)، مستند است، در عصر حاضر، در حال ورود به رویکردی نوین و متناسب با نظام اداره جامعه مبتنی بر نظام ولایت فقیه است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۱۸٫

۲٫ بیانات در دیدار روحانیون و مبلغین در آستانه ماه محرم ۱۳/۲/۱۳۷۶٫

16آوریل/21

دلارآم انسان ناآرام

نیل پستمن استاد علوم و فنون و ارتباطات در دانشگاه نیویورک و جامعه‌شناسی است، او کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» از زوال تفکر و فرهنگ آمریکایی یاد کرده و معتقد است جامعه آمریکا از دقیقه‌ای به دقیقه دیگر احمق‌تر می‌شود، حرمت‌های فردی و جمعی، قداست نمادهای مذهبی، احترام مظاهر ملی و سمبل‌های فرهنگی و … تحت تأثیر رسانه‌ها، شکسته و از ارزش تهی شده و اثربخشی و قدرت سازندگی خود را از دست داده‌اند.»

پیشتر نیز نویسنده‌ای در نقد جامعه به‌شدت بی‌توجه به حقیقت و غرق در مصرف آمریکا کتابی نگاشت و نماد جهان مدرن را که تنها  پیگیر شادی و لذت است به چالش کشاند و اینکه در تمدن مادی غرب، مبدأ تاریخ به جای تولد مسیح«ع»، سال شروع به کار خط تولید هنری فورد شده و مردم به جای خدا ، فورد را می‌پرستند. هدف از زیستن، شادی و مصرف، شده است و دولت برای چرخیدن موتور اقتصاد در شعارهای تبلیغاتی‌اش بی‌وقفه مصرف بیشتر را نیشتر می‌زند.

مهماتما گاندی که خود و کشورش سال‌ها زخم خوره تازیانه سلطه و ستم غربی بودند ، در کتاب «این است مذهب من» تمدن غرب را قدرت مادی مهاجم، سلطه‌طلب، فسادانگیز و در عین حال پوچ و دارای درخشندگی کاذب می‌شناسد و معتقد است که آدم غربی، هوس را جایگزین هوش کرده و از تأمل در باطن خود عاجز است. او با خوردن مشروب و اعمال جنسی لجام گسیخته، در پی نسیان و هدر دادن خویش است. ترس از تنهایی و سکوت و توسل به پول، او را از شنیدن ندای باطن باز می‌دارد و محرک او در فتح جان و ایجاد آشوب و فساد در سراسر دنیا، از ناتوانی او در حکومت بر خویشتن ریشه می‌گیرد. باید انتظار کشید تا تمدن غرب، خود حکم محکومیت خویش را صادر کند.

در این روزهای لرزان تمدن غربی که در هنگامه لجنزار گفتاری و کرداری انتخابات آمریکا، چهره زشت و به هم ریخته دموکراسی مورد ادعایش ‌را عیان کرد، درنگ در این فرمایش حکیم فرزانه انقلاب ستودنی است:

«یکی از نقاط امید، فرسودگی جبهه‌ مقابل ماست. بنده قاطعانه می‌گویم که امروز تمدن غرب دچار انحطاط و واقعاً در حال زوال و لب گودال است: «عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِه؛ فی نارِ جَهَنَّم.» البته حوادث و تحولات جوامع به‌تدریج اتفاق می‌افتند و زود احساس نمی‌شوند. حتی خود اندیشمندان غربی این را احساس کرده‌اند و بر زبان می‌آورند. این هم یکی از نقاط امید ماست. تمدن غربی و مادی در مقابل ما رو به فرسودگی است.

درهم شکستن فکر و عمل دشمن و برچیدن بساط ظلم، همواره آرزوی مستضعفان عالم بوده است که در این مقطع به عنوان یک باور عمومی و جهانی عرض اندام می‌کند. مهم گرایش دل‌ها و دیده‌ها به سمت منجی موعود و جهت‌گیری خرد و کلان برای آشنایی بیشتر با امامی است که «جهان را پر از عدل و داد می‌کند، بعد از آن که غرق ظلم و جور  می‌شود»..

أَیْنَ قَاصِمُ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ؛

کجاست شکننده ابهت و عظمت تجاوزکاران؟

کجاست ویران‌کنندۀ بناهای شرک و نفاق؟

کجاست نابود کننده اهل فسق و گناه و طغیان‌گری؟

کجاست قطع‌کننده شاخه‌های درختان و دروکننده زراعت‌های گمراهی و فساد و نقاق؟

کجاست محوکننده آثار و نشانه‌های اندیشه‌های باطل و هواهای نفسانی؟

کجاست قطع‌کننده ریسمان‌های دروغ، بدعت و تهمت؟

کجاست در هم کوبنده سرکشان و متمردان؟

کجاست ریشه‌کن‌کنندۀ اهل لجاجت و گمراهی و بی دینی؟

سال نوی شمسی که مزین به دو میلاد مهدی صاحب الزمان(عج) است، فرصتی مناسب برای انس، ارادت و ارتباط بهتر و بیشتر همگان با منبع برکت، دانش ، درخشندگی، زیبایی و خیرات است. در این راستا می‌توان با محوریت موعودی که دلارآم انسان ناآرام است، حرکت فراگیر انزجار از نظام سلطه را شکل داد و بر فعالیت دقیق در پرتو پویش انتظار منجی تکیه کرد.

16آوریل/21

اساس مشروعیت نظام و ولایت فقیه مهدویت است

درآمد:

بعد از نماز ظهر و عصر در مؤسسه  متبرک به نام «ولاء صدیقه کبری» حاضر شدیم، اتاق کوچکی در انتهای هال هم مخصوص مطالعه و مصاحبه با ایشان بود و بر روی دیوار آن، عکسی از حضرت امام خمینی و آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدرضا طبسی نجفی در کنار هم. آیت‌الله نجم‌الدین طبسی فرزند همین شخصیت بزرگ، اینک استاد درس خارج فقه و اصول و یکی از مرزبانان حوزه اعتقادات شیعی است.

پرورش‌یافته بیت علم و فقاهت و پارسایی، شاگرد اساتید برجسته مکتب نجف و قم و پرورش دهنده صدها شاگرد و ده‌ها محقق حوزه علمیه قم. او امروز پاسخگوی شبهات به ویژه در بحث مهدویت است. مواضع عالمانه و مجاهدانه او از دوران نهضت و سپس انقلاب بر کسی پوشیده نیست، مواضعی که به تأسی از سیره بزرگانی چون امام و رهبری معظم و سایر مراجع عظام، ضمن حفظ حریم‌ها و حرمت‌ها، بنیان‌های فکری و اعتقادی طلاب جوان را در راستای مکتب اهل بیت(ع) و نظام اسلامی قوام بخشیده است.

آیت‌الله حاج شیخ نجم‌الدین طبسی در مؤسسه کوچک، اما پربار و پرکار و پر رفت و آمد از شخصیت‌های علمی ایران و جهان چون دیدبانی بصیر و آینده‌نگر متواضعانه و شجاعانه هر روز آخرین وضعیت جبهه خودی و حرکت امروز و فردای دشمنان اسلام و انقلاب را به ویژه در حوزه اعتقادات رصد می‌کند و دیگران را چون خود به مقابله با التقاط و انحراف فرا می‌خواند.

 

 

*بسم‌الله الرحمن الرحیم با تشکر از حضرتعالی که وقتی را در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید اجازه می‌خواهم اولین پرسش را با این نکته آغاز کنم که چرا مسئله منجی در همه ادیان الهی مطرح است و مهدویت در بین مسلمین و در اسلام تا آنجا مورد تأکید قرار گرفته که حتی موجب چالش شده است؟ آیا می‌توانیم بگوییم همان‌گونه که خداجویی ریشه در فطرت انسان دارد، امامت‌جویی هم امری فطری است و به همین خاطر همه انسان‌ها وارد این عرصه و حوزه می‌شوند؟

بِسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ‌الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. وَ صَلَّی‌اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین. وَ سیَّما اِمامِ زَمانَنا حُجَّه‌الله فِی‌الاَرَضین

باور به مسئله منجی بشریت تقریباً عمومی و عام است و اکثریت به این مسئله اعتقاد دارند. علتش این است بشریت همواره مورد تعدی و ظلم عده‌ای قرار می‌گیرد و قرار گرفته است و بالطبع دنبال کسی می‌گردند که آنها را از این گرفتاری‌ها نجات بدهد؛ در این باره می توان به جلد اول کتاب «معجم احادیث الامام المهدی(عج)» مراجعه کرد.

نکته دیگر این است که در کتاب‌های اهل سنت و کتاب‌های آسمانی، عهد عتیق، عهد جدید، کتاب‌های هندوها و… بشارت به منجی مطرح شده است. جالب این است که در روایت دارد که حضرت به عنوان منجی بشریت و نه منجی یک مکتب و مذهب و دین خاص ظهور خواهند کرد. طبعاً درباره یک دین خاص یعنی اسلام و مذهب آل ‌محمد(ص) تبلیغ می‌کنند اما برای یک گروه خاصی برانگیخته نخواهند شد، (ان الله یبعثه غیاثا للناس) چون همه درگیر و گرفتارند و مشکل دارند و همه دنبال منجی هستند. مضمون روایت این است که (یَظهرُ المَهدیُّ على أفواهِ النّاسِ) یعنی ظهور که می‌کند، ‌سر زبان‌هاست، یعنی همه یاد حضرت هستند و نام ایشان را می‌برند و منتظر قدومش هستند.

 

*شهید مطهری در جایی به این نکته اشاره می‌کنند که ما شیعه‌ها وجود مقدس امام زمان(عج) را برای خودمان مصادره کرده‌ایم و خیال می‌کنیم که حضرت متعلق به ماست، در صورتی که از آن همه و نیاز همه است و جنابعالی به زیبایی این موضوع را باز کردید که امام زمان(عج) از آن همه است، هر جا که مظلومی باشد؟

بله، غیاثاً للنّاس. اما اینکه چرا در بین مذاهب اسلامی چالش وجود دارد؟ اصل مهدویت در بین مسلمین مورد قبول است و در کتاب‌های دست اول اهل سنت تحت عنوان اَشراطُ السّاعَه، علامات قیامت، یعنی قیامت به پا نمی‌شود تا ایشان ظهور کند، «حَتّی یَخرُجُ لَو لَم یَبقَ مِن الدُّنیا اِلاّ یَومُ واحد»، یعنی حتمیت ظهورقبل از قیامت. این موضوع تقریباً در تمام کتب اهل سنت آمده است. سه جلد اول کتاب «معجم احادیث الامام المهدی(عج)» احادیث نبوی است و اکثر آن از منابع اهل سنت است. این حکایت از این دارد که مسئله مهدویت، فرهنگ و اعتقاد جا افتاده‌ای در بین همه مسلمین است.

 

*به غیر از کثرت احادیث آیا از نظر اعتبار روایات هم به همین شکل است؟

روایات اصل مهدویت متواتر است وقتی تواتر شد، دیگر سند نمی‌خواهد. حالا یا تواتر معنوی یا اجمالی، بالاخره تواتر است. ابوغده یکی از علمای اهل سنت مصر می‌گوید ما در زمینه مهدویت ۸۰ روایت داریم. همین برای ما بس است. فرض کنید در صحیح بخاری هم نیامده باشد. ما چرا اعتقاداتمان را به این کتاب ربط بدهیم؟ ایشان می‌گوید اسنادش همان اسنادی است که بخاری روایت‌های دیگر را نقل می‌کند. اگر روایت غیر مهدوی نقل شود، بخاری می‌آورد. ولی اگر روایت مهدوی باشد، نمی‌آورد. این مشکل خودش است. ما چرا دینمان را به بخاری گره بزنیم؟ مگر قبل از او مردم دین نداشتند؟

 

*افرادی حتی در عصر ائمه(ع) هم ادعای مهدویت کردند؟

این هم یک نکته دیگر همین که مهدویت ادعا می‌شود معلوم می‌شود که اصلی هست. مثلاً کسی می‌‌خواهد پول رایج را تقلب و چاپ می‌کند. مثلاً ۵۰۰ تومانی و ۱۰۰۰ تومانی را تقلب می‌کند. ۹۰ تومانی را  چاپ نمی‌کند، چون ۹۰ تومانی نداریم. خود این تقلب و تزویر دلیل بر این است که واقعیتی وجود دارد.

پس مسئله مهدویت بین همه مسلمین رایج است؛ اما چرا کمرنگ‌تر از تشیع است؟ حدس من این است که دست‌های اموی در کار بوده است. امویانی که سَب امیرالمؤمنین(ع) را در منبرها، در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی و لشکر و کشوری فرهنگ کرده بودند . ابن عساکر که یکی از بنی‌امیه است، عبارتی دارد به این مضمون که (لایقوم أحد من بنی أمیه إلا سب علیا). ما وقتی بلند می‌شویم می‌گوییم: یا علی! آنها بلند می‌شدند، نعوذ بالله، لعن می‌کردند.

جامعه‌ای که نسبت به امیرالمؤمنین(ع) چنین جوی را راه انداخته بودند، امام زمان(عج) فرزند ایشان است. چگونه تحمل کنند و اعتقادی را رواج بدهند که فرزند کسی است که سر منبر او را سبّ می‌کردند. به همین جهت در فقه آقایان، مخصوصاً سلفی‌ها، فقه امیرالمؤمنین(ع) کم است. چرا؟ چون سر منبر ایشان را سبّ می‌کردند، آن وقت بیایند و در حوزه‌ها فقهش را مطرح کنند؟ حذفش می‌کنند. به این خاطر است که اینها سعی می‌کنند کمرنگ جلوه بدهند. اصلش را نمی‌توانند منکر بشوند، اما می‌توانند صورت مسئله را پاک کنند. می‌توانند تغییر بدهند. مثلاً بگویند «لا مَهدی اِلاّ عیسی».

این‌که می‌فرمایید چرا این موضوع به چالش کشیده می‌شود یا خیلی پررنگ نیست، مسئولش شبیخون فرهنگی‌ای است که امویین زدند که اعتبار و محوریت را به امام زمان(عج) ندهند. چرا؟ چون همین که محوریت را به امام زمان(عج) بدهند، معنایش این است که ثابت می‌شود که دارند اشتباه می‌کنند که به امیرالمؤمنین(ع) جسارت می‌کنند، چون امام زمان(عج) فرزند ایشان است. این یک بُعد قضیه است. بُعد دیگر قضیه این است که گاهی در کتاب‌هایشان صورت مسئله را پاک می‌کنند. یکی همین «لا مَهدی اِلا عیسی» است.

 

 

*تحریف معنوی، تحریف مصداقی، موازی‌سازی؟

همین را معاویه به ابن‌عباس گفت. مناظره عجیبی است که این قصه در آن هست. یا به قول شما صورت مسئله را پاک می‌کنند. تحریف مصداقی

 

*و بدل‌سازی؟

از نسل کیست؟ از نسل عمربن الخطاب یا فلان کس. یعنی این مسئله این قدر اهمیت دارد که می‌خواهند به نفع خودشان مصادره‌اش کنند. اصلش را نتوانستند منکر شوند. یا می‌گویند، «لا مَهدی اِلاّ عیسی» یا می‌گویند از نسل عمربن الخطاب است. عباسیان هم همین‌طور. به نفع خودشان مصادره می‌کردند. یک وقتی عده‌ای از علمای ترکیه برای بحث رجعت آمده بودند. عربی هم خوب بلد بودند. در عربستان سعودی و این جور جاها درس می‌خواندند. صحبت از مهدویت شد و گفتند جزو اعتقادات ما نیست. از یک طرف خودشان می‌گویند هشتاد تا روایت دارند. مگر اعتقادات دیگرتان چند تا روایت دارد؟ نماز تراویح که می‌گویید شعار اهل سنت است، چند تا روایت دارد؟ سرخسی در کتال المبسوط می‌گوید نماز تراویح شعار اهل سنت است. چند تا روایت دارد؛ آن وقت این می‌شود شعار! مهدویت را که خودتان می‌گویید ۸۰ تا روایت دارد. ۸۰ تا روایت کم نیست. این همان رسوبات جریان امویین و جریان عباسیین است که صورت مسئله را پاک کنند و مصداق را کس دیگری جلوه می‌دهند و خلاصه به نحوی که با محوریت آل‌محمد(ص) و اهل‌بیت(ع) نباشد. روایات ما را نگاه کنید. در روایات ما در حوادث قبل از ظهور تعبیر «قُدّام المَهدی» دارد. آنها هم می‌گویند، اما با تعبیر «اشراط الساعه» می‌گویند.

گنجی شافعی در کتاب «البیان» ثابت می‌کند که امام زمان(عج) الآن زنده است، البته اشتباه هم می‌کند و می‌گوید در سرداب زندگی می‌کند. بعد همین آقا را به بهانه اینکه با مغول همکاری کرده، کشتند، در حالی که همکاری نکرده بود. در نماز شکمش را به خاطر همین کتاب پاره کردند. این جور نیست که همه قبول نداشته باشند. یک سری به خاطر رسوبات فکری‌ای که خودشان دارند به چالش می‌کشند. اینها تحت تربیت امویین و عباسیین هستند، و الا اصلش را نتوانسته‌اند انکار کنند. هیثمی می‌گوید: «من انکر المهدی فقد کفر». حموینی می‌گوید: «من انکر خروج المهدی فقد کفر»: کسی که منکر مهدی بشود کافر است. چند عبارت از اهل سنت می‌آورم که می‌گویند روایات مهدویت متواترند. پس منکر نمی‌توانند بشوند.

 

 

*اشاره‌ای داشتید به حرکتی که توسط بنی‌امیه و بنی‌عباس لعنه‌الله علیهم. انجام شده است که منجی‌های خودساخته‌ای را با ویژگی‌هائی که خودشان داشتند، خلق می‌کردند، حالا این منجی‌سازی صبغه سیاسی یا اعتقادی داشته، بماند. اما امروز ما با یک نوع خودمنجی پنداری روبه‌رو هستیم. یعنی می‌بینیم بعضی‌ها ادعای مهدویت می‌کنند؟!

مهدویت یا نیابت؟

 

*می‌فرمایید نیابت، بعضی‌ها از نیابت هم عبور کرده‌اند. همین حالا ما چند تا پیامبر و امام زمان در زندان و غیر زندان داریم.

همین را می‌خواستم عرض کنم.

 

*در این مورد بیاناتی را بفرمایید

یک وقتی یک آقایی ادعای نیابت کرده بود. او را بردند زندان و گفتند: «در اینجا چهارده تا مهدی هست. تو نایب کدامشان هستی؟» گفت: «نمی‌دانم. باید برگه را نگاه کنم ببینم کدامشان است.» به هر حال این کف است. تا سقف خیلی راه داریم. بعضاً ادعای نیابت می‌کنند. منتظر باشید که ادعای مهدویت و نبوت هم بکنند.

 

*و حتی بالاتر ادعای الوهیت.

بله، در روایت هست که ۶۰ نفر ادعای نبوت می‌کنند. پشت سر این ادعاها دست‌هایی هست. همان‌طور که در آن روزها پشت سر مخلوق بودن قرآن یا قدیم بودن، دست عباسیین بود. پشت سر مسئله قضا و قدر و همه چیز، پشت سر بحث جبر و تفویض و… پشت سر این اعتقادات امویین بودند که کسی اعتراضی نکند و حرفی نزند و همه باور کنند که حکومت امویین به اراده خدا بوده است. اگر کسی کشته هم بشود، خدا می‌کشد و به کسی ربطی ندارد. همین اعتقاداتی که الان آل‌سعود دارند. در تونل پنج هزار نفر را می‌کشند و بعد می‌گویند قضا و قدر است. بالابر می‌افتد و هزار و اندی کشته می‌شوند. البته فقط حاجی کشته می‌شود و حتی یک مأمور هم کشته نمی‌شود. معجزه وهابیون بود که یک نفر از خودشان کشته نشد! در منا ده هزار نفر کشته می‌شوند و می‌گویند جبر است. به هر حال این توجیه آقایان است و پشت سر این ادعاها، دیروز حکومت‌های فاسد اموی و عباسی بودند و امروز هم انگلیس و اسرائیل و آمریکا پشت سر قضیه هستند.

اسرائیل سال‌هاست پروژه جمع‌آوری روایات مهدویت را آغاز کرده است ؛ واقعا آنان در پی چه هستند؟ آیا می‌خواهند بفروشد و استفاده مادی کنند؟ نه، این نیست. آنان می‌خواهند ببیند نقاط آسیب‌پذیر و نقاط کور کدامند؟ از کجا می‌توانند رخنه کنند؟ اعتقادات شیعه نسبت به مهدویت چیست و نقاط چالشی که آن را به چالش بکشد. لذا بعد از آن، «هر دم از این باغ بری می‌رسد» یک روز یمانی رسید، یک روز حسنی…

 

*یک روز احمد الحسن

یک روز هاشمی، یک روز پسر امام زمان(عج)، یک روز خود امام زمان(عج). این برنامه‌های خودشان است. ممکن است اکثر شیعه‌ها ـ علما را عرض نمی‌کنم ـ نسبت به یمانی اطلاعات چندانی نداشته باشند. ولی دشمنان می‌دانند که دارند چه کار می‌کنند، لذا این مسائل را مطرح می‌کنند. پشت سر این ادعاها و جریانات دست‌های ناپاکی قرار دارند.

 

*اشاره کردید که منتظر باشید که از این به بعد خیلی بیشتر هم بشود، دلیلش را هم از زبان جنابعالی بشنویم مغتنم است، چون انقلاب اسلامی با دو محور عاشورا و مهدویت گره خورده است و بعد از انقلاب این دو دوباره به جریانی تبدیل شد، به فرمایش شما باید منتظر بیش از این باشیم.

یک وقت من خاطرات مایکل براون را مطالعه می‌کردم. ظاهراً از عناصر رده بالای اطلاعات بریتانیا بود. خودش می‌گوید یک جلسه سری بود و مسئول اطلاعات اسرائیل و آمریکا و بریتانیا حضور داشتند. می‌گوید ما در حال حاضر با چالشی به نام انقلاب اسلامی روبه‌رو شده‌ایم و باید آن را محاصره کنیم. چه کار کنیم؟ گفتند اینها دو تا نقطه قوت دارند. یکی مسئله مرجعیت است و دیگری مسئله عاشوراست. ما باید کاری کنیم که در این دو تا نفوذ کنیم و این دو نقطه قوتشان را به شکست بکشانیم. کتاب اصلی او در دسترس نبود و مقداری از آن به دست من رسید. اجمالاً بعد از انقلاب اسلامی تازه به قدرت شیعه پی بردند. جسته گریخته چیزهایی می‌دانستند، مثل فتوای مرحوم میرزای شیرازی که توی دهان استعمار بریتانیا زد و با خفت از ایران اخراجشان کرد و در عراق هم مرحوم کاشانی، مرحوم خوانساری، مرحوم میرزای شیرازی با سیاست، دیانت و رفتارشان استعمار انگلیس را در آنجا شکستند، ولی مقطعی بود و هیچ وقت دنبال این نبودند که مسئولیت حاکمیت را بپذیرند.

 

*به حاکمیت هم منجر نشد.

ابداً، چون احساس خطر که می‌کردند حرف می‌زدند، ولی هیچ وقت دنبال این نبودند که حاکمیت را در دست بگیرند، بلکه مرحوم میرزای شیرازی پس از اینکه بر انگلیسی‌ها پیروز شد و جمعی رفتند که به ایشان تبریک بگویند، دیدند ایشان ناراحت است. عرض کردند شما چرا ناراحت هستید؟ فرمود از این ناراحتم که اینها نقطه قوت ما را فهمیدند. فتوا و مرجعیت نقطه قوت ماست و از این به بعد برای همین‌ها برنامه‌ریزی خواهند کرد. به هرحال جایگاه فقیه و حاکم جامع الشرایط برای دشمن یک خطر جدی بود. از آن روز برنامه‌ریزی کردند. از استهزا به رساله عملیه شروع کردند. بعد استهزا به حضرت امام. بعد استهزا به مرجعیت تا مسئله مذهب و امامان. الآن می‌بینید که نسبت به ائمه(ع) خط قرمزی وجود ندارد.

 

*و حالا می‌خواهند به سراغ سرچشمه بروند.

احسنت! من تقریباً فضای مجازی را پیگیری می‌کنم و اخبار را می‌بینم. وهابی‌ها، مسیحی‌ها، صهیونیست‌ها، سلفی‌ها، لائیک‌ها و… همگی یک جور حرف می‌زنند.

همگی یک حرف می‌زنند، چرا؟ چون قدرت انقلاب را فهمیدند و متوجه شدند که قدرت انقلاب از کجاست. پشتوانه‌اش حضرت مهدی(عج) است و پشتوانه اعتقادی شیعه، مهدویت است. اعتبار مرجعیت و ولی‌فقیه به چیست؟ اصل، مهدی(عج) است. اینها کپی و نایب هستند. هیچ‌کس نمی‌گوید نعوذ بالله اینها امام زمان(عج) هستند. اینها نایب هستند، لذا از همان روز شروع کردند به آدرس عوضی دادن و جعل کردن مهدویت و در خود حوزه عمامه به سر ساختن. مثل کسی که الحمدلله ساکتش کردند. او می‌گوید نیابت‌ها و نواب خاص، دکان بوده است. امام زمان(عج) را هم شیخ طوسی و شیخ صدوق درست کرده‌اند تا مرجعیت خودشان تثبیت شود.

 

*سرچشمه‌ای که جنابعالی به آن اشاره کردید، موجب می‌شود همان رهبر معظم انقلاب، یک مرجع شیعه، فرزند حضرت زهرا(س)، نامه ترامپ را به آن شکل رد می‌کند، حتی به آن نگاه هم نمی‌کند، در فتنه سال ۸۸ وقتی اتفاقی می‌افتد، به وجود مقدس امام زمان(عج) استغاثه می‌کند و می‌گوید: « ای سید ما ای مولای ما من جان ناقابلی دارم، …جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که آن هم خود شما دادید …»

اصل اوست

 

*حالا دشمن می‌فهمد که مرکز قدرت کجاست. وجود مقدس امام زمان(عج) که هم امام راحل و هم رهبری و مراجع دیگر به آن تکیه می‌کنند.

و خوب می‌دانید که خطر فتنه ۸۸ از جنگ هشت ساله بیشتر بود و خوب می‌دانید که کشور تا لب پرتگاه رسید.

 

*به همین خاطر رهبری خطاب کرد که آقا! خودت یک کاری بکن.

و او حفظ کرد. اعتقاد من این است. امروز دشمن نقطه قوت شیعه و رمز پیروزی انقلاب را فهمیده و می‌داند تا زمانی که این عقیده هست… یادم نمی‌رود یک مسیحی می‌گفت ما در طول سال کلی زحمت می‌کشیم، تبلیغ می‌کنیم، کتاب توزیع می‌کنیم و این محرم کار ما را به هم می‌زند. دهه محرم تمام برنامه‌های ما را به هم می‌ریزد. آنها خوب فهمیده‌اند که محرم است که کارشان را به هم می‌ریزد. امام حسین(ع) است که بساطشان را به هم می‌ریزد، لذا شروع به تضعیف اعتقادات شیعه کردند. یکی از ضدانقلاب‌های بی‌دین تهدید کرده بودند که این آخرین محرم شماست که در خیابان‌ها هستید. بعد از آن اگر باشید، این کار و آن کار را می‌کنیم. از محرم ناراحتند. تو که می‌گویی آزادی نیست و می‌خواهیم برای مردم آزادی بیاوریم، تو که داری جلوی آزادی را می‌گیری. یک نفر می‌خواهد در خیابان عزاداری کند و تو جلوی او را می‌گیری. پیداست که اینها نقاط قوت را فهمیده‌اند. مهدویت امروز محور است. اساس حوزه‌ها، اساس مشروعیت نظام و اساس ولایت فقیه،‌ مهدویت است، لذا دائماً برنامه‌ریزی می‌کنند.

 

*استاد از شاخص‌ها بفرمایید چگونه مردم و نخبگان حوزه و دانشگاه بتوانند جنس بدلی را از جنس اصلی و طلا را از مطلا تشخیص بدهند و بداند این مدعی از اول یک آدم زاویه‌دار بوده است. شاخصه‌اش چیست؟ از کجا بفهمد؟

من یک خطاب به عموم دارم و یک خطاب به بعضی از اهل علم.

خطابم به عموم این است که امروزه دوران فتنه و گمراه کردن مردم و آدرس عوضی دادن به مردم است و امام عصر(عج) در این حوادث، ما را به فقها ارجاع داده‌اند. در دوران غیبت: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‌ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا…» روات حدیث مراجع هستند. اگر می‌خواهید گمراه نشوید، چشم و تمام وجودتان متوجه حوزه‌های علمیه، مرجعیت و رهبری باشد. از او دستور و خط بگیرید. کس دیگری را در مسیرتان قرار ندهید. در این سلسله کس دیگری را قرار ندهید، چون امام ما را به این جهت ارجاع داده‌اند. این درخواستی است که از عموم مردم دارم. به بعضی از اهل علم که احیاناً ممکن است بلغزند، ممکن است چیزی را بدانند و ده چیز را ندانند، سفارش می‌کنم که یک مقدار مطالعات مهدوی‌تان را بالا ببرید. به یک روایت و دو روایت اکتفا نکنید. مثل همین قضیه یمانی. سال گذشته داشتم با عجله وارد کلاس می‌شدم، دو نفر جلوی ما را گرفتند، حاج آقا! کار ضروری داریم. یمانی ظاهر شد. گفتم: شد که شد! سلام ما را به او برسانید. با تعجب پرسیدند: یعنی چه؟ گفتم: من که منتظر یمانی نیستم. ما منتظر مهدی(عج) هستیم. ما هیچ وقت جایی ندیده‌ایم که نوشته یا گفته باشند، «الّلهُمَّ عَجِّل فی فَرَجِ یَمانی». سنگ روی یخ شدند که خبر مهمی را برای من آورده‌اند. من نمی‌توانم او را متهم کنم. حسن ظن داشته باشم می‌گویم بی‌اطلاع است. تو یک یمانی‌ای شنیده‌ای. یمانی چیست؟ کیست؟ از کجاست؟ آیا قیامش مشروع است یا نیست؟ اگر قیامش مشروع هم باشد، آیا من در برابر آن تکلیف دارم یا ندارم؟ آیا خودش آدم درستی هست یا نیست؟ این را باید بفهمیم. در روایت، درست بودنش خیلی برای ما روشن نیست. مثبت بودنش چندان برای ما روشن نیست. شما یک حدیث نعمانی را می‌بینی. همان یک حدیث راجع به مثبت بودنش و وجوب تبعیت از اوست. سندش را هم دیده‌ای؟ این حدیث را برای من می‌آوری، پس از یمانی تبعیت کنید. من مقلد مرجع هستم. نه، رهایش کن. من مقلد رهبری هستم. رهایش کن. آیا نباید خودت فکر کنی که تبعیت از مرجعیت و ولایت فقیه، ده‌ها دلیل دارد. کتاب، سنت، اجماع، عقل. تو می‌گویی رشته‌ای را که با این همه دلیل به مرجعیت و ولی فقیه دارم، قطع کنم و وصل کنم به یمانی.  باز هم زیر بار نرفتند. سفارش من به بعضی از اهل علم این است که روایت را تنها نگاه نکنید. سند و معارضاتش را ببینید. نگاه کنید ببینید با اعتقادات می‌سازد؟ نمی‌سازد؟ این سفارش متواضعانه من است. سفارش منی که دوازه سال است خارج مهدویت می‌گویم. این بحث مهدویت گاهی ۷، ۸ ساعت وقت می‌برد. می‌خواهم بگویم بیش از یک دهه این درس را می‌گویم و هنوز در اوّلیات آن مانده‌ام و هنوز نتوانسته‌ام ۲۰ تا بحث را مطرح کنم. آن وقت شما از راه می‌رسی و یک روایت را می‌بینی می‌شود قول فصل و حرف نهایی.

سفارش من به همه فرزندان عزیزم این است که گوش به فرمان رهبری و مراجع و هدایت و رهنمودهای آنها باشند و سفارش من به بعضی از اهل علم این است که فاز علمی‌تان را بالا ببرید. روایات را با دقت ببینید. لااقل همان طور که با روایات فقهی برخورد می‌کنید، سند را می‌بینید، معارض را می‌بینید. با روایات مهدویت هم این گونه برخورد کنید. این طور نباشد که یک روایت را ببینید و خیال کنید که نظر نهایی و قول فصل همان است.

یک وقتی در بین‌الحرمین، کربلای معلی، آقایی به من رسید و گفت: «صحبت‌های فلانی را شنیده‌ای؟» اسمش یادم نیست. یک وقتی عمامه داشت، حالا کراوات می‌زند، فردا اگر بگویند لباس زنانه بپوش، می‌پوشد. پرسید: «روایت قیام‌ها را دیدید؟ صحبت‌هایش را شنیدید؟» گفتم: «قبل از اینکه ایشان به روایت قیام‌ها استناد و محکوم کند من درسش را گفته‌ام». گفت «می‌گوید این انقلاب طاغوت است». گفتم: «تو خیال می‌کنی ایشان در آمریکا روایت را دیده و من که در حوزه قم هستم ندیده‌ام؟»

سفارش من به عزیزان این است که احتمال بدهید که این روایت یمانی‌ای که شما دیده‌اید، صد نفر دیگر از علما هم دیده باشند. در کتاب‌ها هست. چرا مثل تو ترتیب اثر نداده‌اند؟ چون آنها با حدیث و معارضات آشنا هستند. اما تو چه؟ یک حدیث را دیده‌ای. نه بررسی سندی کرده‌ای، نه بررسی دلالی کرده‌ای. نه کتاب‌شناس هستی، نه معارضین و نه هیچ چیز دیگری را نخوانده‌ای و تحت تأثیر همین یک روایت قرار گرفته‌ای. حرف من به تو این است که تک و تنها جلو نرو و روایت‌هایی را که سبب انحراف و لغزش می‌شوند، با اهل فن در میان بگذار.

 

*این عدم جامعیت و برخورد سطحی با روایات که اشاره فرمودید جامعه را در حوزه اعتقادات ضربه‌پذیر کرده است.حضرت آقا در یکی از فرمایشاتشان فرمودند تا چند قرن پیش حوزه ما حوزه کلام و اعتقادات بود و ایشان خیلی بر این امر اهتمام می‌ورزیدند. با این وضعیتی هم که حضرت عالی می‌فرمایید، که ما وارد عصر فتنه شده‌ایم و حالا حالاها ادامه خواهد داشت. در ملاقات‌هایی که شما با حضرت آقا و سایر مراجع داشته‌اید ایشان بر روی این نکته تکیه کرده‌اند که پایه‌های اعتقادی حوزه باید مستحکم بشود؟ مطالبی را بفرمایید ممنون می‌شویم.

چند سال قبل که به قم مشرف شده بودند، من در بیروت بودم، اما بیانات ایشان را مطالعه کردم. نوبت بعد هم که به قم آمدند، باز همین مباحث اعتقادی را مطرح نمودند. روال علمای ما همین بوده. شیخ طوسی فقط تهذیب و استبصار و مبسوط دارد؟ خیر، کتاب اعتقادی دارد. ابوالصلاح حلبی کتاب اعتقادی دارد. علامه حلی کتاب‌های اعتقادی دارد. «نهج الحق» و «منهاج الکرامه» و ده‌ها کتاب دارد.

اشارات و بیانات رهبر معظم انقلاب هم به این است که ما باید به مسائل اعتقادی بپردازیم. نمی‌خواهم بگویم که فقه و اصول نباشد. نخیر حوزه‌ها دارالفقاهه هستند. ولی معنایش این نیست که کم بگذاریم. مثلاً ۳۰۰ تا درس کفایه، ۴۰۰ تا درس رسائل و ۶ تا درس اعتقادات باشد. الآن به فقه تهاجم نمی‌شود، از این مرحله عبور کرده‌اند و حالا به اعتقادات تهاجم می‌کنند. آیا ما متناسب با این تهاجم درس گذاشته‌ایم؟ نهایتاً ده تا درس. آیا این جوابگوست یا نیست؟

الان دغدغه مقام معظم رهبری هم همین است. آیت‌الله وحید، همین دغدغه را دارند، یک وقتی خدمت آیت الله صافی هم که بودیم، همین مسئله را مطرح کردند. خود آقای صافی «حفظه‌الله» را هم ببینید که چند کتاب فقهی دارند و چند کتاب کلامی دارند. منتخب‌الاثر هم می‌نویسند و کتاب‌های متعدد فراوانی را در مسائل اعتقادی نوشته‌اند.

الآن دغدغه هر عالم دلسوزی همین مسئله اعتقادی است و ما هم باید بیشتر به این مسئله بپردازیم، مخصوصاً مسئله مهدویت. آبرو، عزت و شرافت ما به اینهاست و به اینها بزرگ شده‌ایم. ما اگر در جامعه مورد احترام هستیم، خیال نکنیم مال خودمان است. لذا هر چه روش ما به امام معصوم(ع) نزدیک‌تر باشد، علاقه مردم به ما بیشتر می‌شود و هر چه زندگی و روش ما از امامان معصوم(ع) فاصله بیشتری بگیرد، نفرت مردم زیادتر می‌شود. بنابراین باید بدانیم که اصل مهدویت است و باید در راه اعتلا و نشر این تفکر تلاش کنیم.

*به الگو قرار دادن سیر و سلوک معصومین صلوات‌الله ‌علیهم ‌اجمعین اشاره کردید، نگاه رهبری انقلاب به ائمه‌اطهار(ع) و دغدغه‌ی ایشان در جریان سبک زندگی معصومین (ع) در زندگی مردم را چگونه می‌بینید؟

یک بار در جلسه‌ای که به مناسبت شهادت آقا امام حسن عسکری(ع) بود از من دعوت کرده بودند که در جمع خود دفتر مقام معظم رهبری صحبت کنم. خود آقا هم تشریف آوردند؛ ۴۰ دقیقه صحبت‌هایی که کردم گوش دادند. بعد هم مداحی تمام شد و کمی با من صحبت کردند. جمعیت هم نشسته بودند. خدمت ایشان عرض کردم که من اول انقلاب، پاسدار اسلام را، پیگیر بودم و می‌خواندم. علتش دو تا مطلب بود. یکی استفتائات جدید امام که در آنجا چاپ می‌شدند، یکی هم بیانات حضرتعالی و تحلیل‌هایی که در باب ائمه(ع) داشتید. اینها را با علاقه مطالعه می‌کردم و ای کاش این کار را ادامه می‌دادید. فرمودند گرفتاری‌ها اجازه نداد. عرض کردم که این تحلیل‌ها واقعاً دید مرا نسبت به ائمه(ع) تغییر داد. برداشت دیگری نسبت به ائمه معصومین(ع) پیدا کردم که جایگاه و مقامشان این است. ایشان اظهار تأسف کردند که چرا دنبال نشد. بعد هم همانی را که چاپ شده بود برایم فرستادند.

 

*سال آینده یعنی سال ۱۴۰۰، دوتا نیمه شعبان داریم. پیامی برای مردم و متولیان فرهنگی دارید؟

پیام من این است که اول بحث‌هایتان مهدوی باشد و آخر بحثتان هم مهدوی باشد. یعنی شروع و ختم با مهدویت. استادم می‌فرمودند وظیفه دارید اول منبر را با مهدی شروع و آخر را با مهدی تمام کنید.  جلسه‌ای بود. موقعی که تمام شد، عرض کردم: «اول جلسه را که با مهدی شروع کردید، آخر جلسه را هم با مهدی تمام کنید.» ایشان رو به قبله ایستادند و دعای فرج را خواندند.

این هم بشارتی است که بیشتر به مهدویت بپردازیم. شروع سال جدید با مهدویت و پایان آن نیز با مهدویت است. امیدوارم خداوند عزّوجلّ شما را در خدمت به گسترش اندیشه مهدویت و یاری امام زمان«عج» یاری کند.

 

*خداوند هم وجود شما را تحت عنایت حضرت ولی‌عصر«عج» برای حوزه‌های علمیه محفوظ بدارد.

16آوریل/21

میان مردم، ‌میدان عمل

درآمد

در ادامــۀ موضــوع منشــور سیاســی حکومتــی امیرالمومنیــن حضــرت علــی«ع»  بــه مالک اشــتر؛ به بخش دیگری از فرامین آن حضرت میپردازیم:

الف.ایتام و سالخوردگان را دریابید

« وَتَعَهَّد أَهْلَ الْیُتمِ وَ ذَوِی الرِّقَّهِ فِی السِّنِّ، مِمَّن لاَ حِیلَهَ لَهُ وَلاَ یَنصِبُ لِلمَسأَلَهِ نَفسَهُ…»

یتیمان و سالخوردگان را که راه چاره‌ای ندارند و اهل سئوال نیستند عهده‌دار باش و این بر زمامداران سنگین است و البته همه حق  سنگین است، ولی خداوند این وظیفه سنگین را بر کسانی که طالب عاقبت مرگ‌اند و به وعده الهی وثوق دارند و به شکیبایی خو کرده‌اند آسان می‌سازد.

۱- این بخش از نامه امام ادامه توصیه‌های مؤکد آن حضرت است که به طبقات پایین جامعه و محرومان و دردمندان توجه دارد و از مالک اشتر می‌خواهند که به وضع یتیمان و سالخوردگان بینوا رسیدگی کند.  این سفارش برای همیشه تاریخ و به همه انسان‌ها، به‌ویژه داعیه‌داران اسلام و ولایت علوی است که دولت اسلامی را موظف می‌سازد معاش و رفاه محرومان را عهده‌دار شود، زیرا در نظام اسلامی احدی از افراد جامعه نباید بدون سرپرست رها شود و دولت و مسئولان مملکتی سرپرست کسانی هستند که سرپرستی ندارند. به‌ویژه در این ایام که بیماری کرونا و گرانی دست به هم داده و فشار مضاعفی را بر قشر آسیب‌پذیر تحمیل می‌کنند، افراد متمکن جامعه نیز نباید از این محرومان غافل باشند و خود را از پاداش  خدمت به آنان محروم سازند.

۲- نکته دومی که حضرت خاطرنشان می‌سازد سنگینی حق است. آری حق و عمل به حق سنگین است. ایمان و گذشت، مجاهدت و پایداری و صبر می‌طلبد. به‌ویژه مسئولان که باید بدون لحظه‌ای غفلت و با تلاش و کار شبانه‌روزی به طبقه محروم بیندیشند؛ خدمت‌ را در صدر وظایف خود قرار دهند و این بار گران را به دوش بکشند و به سرمنزل مقصود برسانند تا دنیا و آخرت پاداش بگیرند.

۳- سومین نکته در فرمایشات امام این است که هرگاه کسی برای خدا و خدمت بندگان مستمند خدا مصمم باشد، از یاری و مدد خداوندی بهره‌مند خواهد بود و در نتیجه کارهای سنگین بر او آسان خواهد شد: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»(۲)

 

ب.دولتمردان در میان مردم

و در ادامه نامه، حضرت به مالک اشتر توصیه می‌فرمایند: «و اجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرّع لهم فیه شخصک…»: و برای کسانی که به تو نیاز دارند بخشی از اوقات خود را اختصاص بده و خودت را برای آنان فارغ گردان و با آنان در میان جمع بنشین و در برابر خداوندی که تو را آفریده است خضوع و فروتنی کن و سپاهیان و یارانت و محافظان و مأموران را از آنان دور گردان تا  بدون پروا و هراس با تو صحبت کنند؛ چه آنکه مکرر از رسول خدا «ص» شنیدم که می‌فرمود: «لن تقدّس امّهٌ لا یؤخذُ للضَّعیف فیها حقّهُ من القویِّ غیر مُتَعتَع: هرگز ملتی در آن حق ضعیف از قدرتمند، بدون پروا و هراس گرفته نشود ارزش ستایش ندارد.»

از آنان خشونت و ناتوانی در سخن را تحمل کن و کم حوصلگی و غرور را واگذار تا خداوند رحمتش را بر تو بگستراند و پاداش اطاعتش را بر تو لازم کند و آنچه را که به آنان می‌دهی برایشان گوارا ساز و اگر ندادی، مهربانی و عذرخواهی کن.

 

حاصل آنکه:

۱٫مسئولان امور باید با مردم، به‌ویژه اقشار محروم بنشینند و به درد آنان گوش بدهند تا با واقعیت‌های جامعه آشنا شوند. از حال مردم بی‌خبر نباشند؛ در اتاق خود را با چند واسطه و سیم خاردار نبندند و خود را تافته جدا بافته از مردم ندانند.

  1. خضوع در برابر مردم و نشستن با مستمندان و خاک‌نشینان شرط بندگی خدا و خضوع در برابر فرامین اوست. حکام و زمامداران باید بر این نکته واقف باشند و به مردم فخر نفروشند، زیرا این مردمند که آنان را به قدرت رسانده‌اند و صاحبان اصلی نظام و انقلاب همین مردم و شهدای آنانند.
  2. در ملاقات‌های مردمی با مدیران و مسئولان حضور محافظان و مأموران موجب می‌شود که آنها نتوانند بدون ملاحظه حرف خود را بزنند. لذا بر مسئولان است که در این گونه دیدارها ارباب رجوع را تنها بپذیرند و حرف‌های آنان را بشنوند و در صدد چاره‌جویی برآیند.
  3. همان‌گونه که اشاره شد به فرمایش رسول گرامی اسلام«ص» جامعه‌ای که در آن حق ضعیف از قوی بدون چون و چرا گرفته نشود، ستوده و سعادتمند نیست. دولت اسلامی باید چنین سیاستی را دستور کار خود قرار دهد و برای تحقق فرمان پیامبر اکرم«ص» بکوشد و هر چیزی، به‌ویژه غرور و قدرت مانع چنین سیاستی نشود.

در نظام اسلامی باید ابهت زورمندان خودخواه شکسته شود و ضعفای ملت جرئت و جسارت دفاع از حق خود را پیدا کنند.

  1. گاهی ارباب رجوع و اهل حاجت به دلیل دلتنگی و گرفتاری با مقام مسئول با خشونت سخن می‌گویند و یا بیان درستی ندارند. بر مقامات مسئول فرض است که خشونت و لکنت زبان آنها را تحمل کنند و درد و رنج آنان را دریابند.
  2. دولتمردان و مسئولین باید با گشاده‌رویی و از صمیم دل انجام وظیفه کنند تا برای حاجتمندان گوارا باشد و اگر به عللی هم نتوانستند به مردم رسیدگی کنند، با عذرخواهی و برخورد ملایم دل ارباب رجوع را به دست آورند.

***

اینها بخشی از توصیه‌های امیرمؤمنان(ع) به مالک اشتر و در حقیقت درسنامه مدیران، به‌ویژه آنانی است که به ولایت و امامت مولی الموحدین«ع» عشق می‌ورزند. این مطالب صرفاً برای خواندن نیستند، بلکه باید به آنها عمل کرد. نهج‌البلاغه غالباً در دسترس اکثر مدیران و مسئولان ما هست. شایسته است که گاهی آن را بگشایند و به دستورات امیرالمؤمنین گوش فرا دهند. آیا در اتاق‌های مسئولین به روی مردم باز است؟ آیا واسطه و رابطه حاکم نیست؟ آیا مدیران و مسئولان حاضرند دربان‌ها و سیم‌های خاردار خود را بردارند؟

در نگاهی به سیره عملی امام علی«ع» درمی‌یابیم آنچه که حضرت به مالک اشتر می‌نویسند برآمده از عمق ایمان و جان مبارک ایشان است و در تعامل با مردم به بیش از این فضایل آراسته بودند. خلافت پررنج و کوتاه چند ساله ایشان، تبلور عینی و عملی این گفته‌ها بود. ایشان در حالی که بیت‌المال را با انواع کالاها در اختیار داشتند، با قرص نان جوینی افطار می‌کردند.

 

 

پی‌نوشت:

۱-نامه ۵۱ نهج‌البلاغه.

۲-عنکبوت/۶۹

16آوریل/21

درس‌هایی از کرونا

پدیده شگفت «کرونا» بسیار تأمل‌برانگیز، آموزنده، هشداردهنده و امتحان‌کننده بود.

اگر قاتل ما و عزیزانمان بود، معلم ما هم بود.

اگر به عزایمان نشاند و نگرانی و اضطراب و وحشت آورد، درس و دستاورد و هشدار هم داشت.

اگر دست‌هایمان را مرتب شستیم تا ویروس‌زدایی کنیم، باز هم و برای همیشه و همه جا نظافت و بهداشت جسم را پس از کرونا هم مراعات کنیم که آموزه دینمان است.

اگر تمیزی جسم مطرح بود، نظافت روح را هم فراموش نکنیم.

اگر فاصله اجتماعی را مراعات کردیم، از افراد بددل و بداندیش و بدعمل هم فاصله بگیریم.

اگر خود را قرنطینه کردیم تا در معرض ابتلا واقع نشویم، در «دژ تقوا» هم خود را از سلطه و نفوذ ابلیس نگه داریم.

اگر ماسک زدیم تا ویروس وارد ریه ما نشود، «ماسک تقوا» هم بزنیم تا شک و شبهه و وسوسه و هوس وارد فکر و قلبمان نشود.

اگر از هزینه‌های کمرشکن درمان و تست و بیمارستان و دارو و تزریق ترسیدیم، از عواقب و کیفر گناهان و هزینه‌های دنیوی و اخروی معصیت هم بهراسیم که روزی دامنگیرمان نشود.

اگر دستکش پوشیدیم تا مصون شویم، برای مصونیت از آلودگی اخلاقی هم که در فضا و محیط پراکنده است، «دستکش ورع» و «پرهیز» بپوشیم.

اگر از عطسه و سرفه و نفس مبتلایان وحشت کردیم و از آنان فاصله گرفتیم، از دهان‌های آلوده به غیبت و زبان‌های عادت کرده به تهمت و دروغ و فحش هم بترسیم.

اگر با عقلانیت بر احساسات خود غلبه کردیم و به دیدار اقوام و دوستان نرفتیم و دید و بازدیدها را برای حفظ سلامت خود و دیگران تعطیل کردیم، در صحنه‌های زندگی هم بر احساسات غلبه کنیم و عاقلانه و مدبرانه زندگی کنیم نه هوسرانانه و دلخواهانه!

اگر به بچه‌هایمان ماسک زدن، دست شستن، فاصله گرفتن، در خانه ماندن، با دیگران مخلوط نشدن و مراقبت از خود و مواظب بودن را یاد دادیم، آموزش‌های اخلاقی و آداب و احکام دینی و مقررات شرع را هم یادشان بدهیم.

این نیز شدنی است، همچنانکه آن شدنی بود.

اگر بانوان و پرستاران، لباس ویژه پوشیدند و برای مصونیت، گرما و زحمت ماسک و نقاب و دستکش و پوشش محیط‌های درمانی را تحمل کردند، بانوان و دختران جامعه هم حجاب و عفاف را که مصونیت‌آور است، رعایت کنند تا گوهر ایمان و پاکی در دلشان آسیب نبیند.

اگر با دورکاری از محیط‌های خطرآفرین و تجمعات بلاخیز دوری کردیم، از محافل غفلت‌آور و نشست و برخاست‌های پر مفسده و جلسات گناه‌آلود هم دور باشیم.

اگر تنگی نفس و تب و لرز را علامت خطر دیدیم، بی‌رغبتی به نماز و دعا و قرآن و خستگی از محافل ارزشی و دینی را هم علامت دوری از خدا و ضعیف شدن بنیه ایمان بدانیم و از تب هوس و لرز عصیان بهراسیم.

اگر فقدان چشایی و بویایی را نشان ابتلا دیدیم، بکوشیم حسّ خداترسی و خوف از آخرت و نگرانی از حسابرسی قیامت را از دست ندهیم.

اگر احساس ضعف بدنی و بی‌حالی نگرانمان کرد، احساس ناتوانی در برابر جاذبه‌های شهوت و امیال جنسی و کشش‌های پول و دلار و سکه و سود هم نگرانمان کند.

اگر با شک در ابتلا به کرونا به درمانگاه و پزشک مراجعه کردیم، با مشاهده علایم ضعف ایمان و عقیده هم به مطب علمای اخلاق و درمانگاه پیشوایان دین روی آوریم و خود را درمان کنیم.

اگر به توصیه‌های پزشکی با دقت عمل می‌کردیم، توصیه‌های دینی را هم دستکم نگیریم و سهل‌انگاری نکنیم. این همه فوتی‌های کرونا در سطح جهان و آمارهای وحشتناک و بحران‌های عجیب نشان می‌دهند که کرونا دروغ و شایعه نیست، بلکه جدی و واقعی است. کوچ این همه انسان و سفر به دنیای قبر و برزخ هم نشان می‌دهد که مرگ شوخی‌بردار نیست. ما هم روزی خواهیم مرد و در تابوت‌ها به سوی گورستان خواهیم رفت. روزی خواهد آمد که نباشیم!

اگر کرونا، جهان پرادعا و دانش غرورآور را به چالش کشید و عجز بشر را اثبات کرد، ما هم به عجز و ضعف خویش اعتراف کنیم و غرور را کنار بگذاریم.

کرونا یک هشدار جدی برای همه بشریت بود.

و زنگ خطر را برای همه به صدا درآورد.

کور و کر بود و عالِم و عامی و شرقی و غربی و فقیر و ثروتمند نمی‌شناخت. سراغ پیر و جوان و شهری و روستایی و زن و مرد و بیسواد و استاد دانشگاه رفت. مسلمان و کافر، مؤمن و فاجر برایش فرقی نداشت. قاره سیاه و سفید و سبز را درنوردید. بی‌گناه و گناهکار را به کام خود کشید، شهرهای مذهبی و توریستی برایش تفاوت نداشت.

کرونا، این ویروس کوچک و نامرئی چند میلیارد انسان را در پنج قاره جهان به وحشت انداخت و همه جا را به تعطیلی کشاند و بین مسجد و میخانه و حرم و قمارخانه و دانشگاه و باشگاه و پاساژ و بازار و سالن‌های آرایش و رستوران‌ها و سینماها فرقی نگذاشت.

یاللعجب! بیش از دو میلیون قربانی گرفت و در پهنه وسیع دنیا به تاخت و تاز پرداخت و کسی هم جلودارش نبود.

انسان به چه چیزش مغرور است؟!

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیم؟(انفطار/۶)

اگر کاهشی در تلفات بود، در سایه مراقبت و پرهیز و رعایت اصول بود.

اگر کسانی جان سالم به در بردند، به برکت مراعات پروتکل‌ها و مواظبت بر دستورالعمل‌ها بود.

رستگاری انسان در دنیای پرآشوب و در بازه زمانی عمر هم نیازمند شناخت اصول «سلامت روح» و «کرامت انسان» و حفظ این اصول است.

به هر حال ماییم و شناخت دستاوردهای مادی و معنوی و جسمی و روحیِ کرونا و تجاربی که از این یک سال و اندی زیستن در «شرایط کرونایی» به دست آورده‌ایم.

این«نظام سلامت» را می‌توان در تابلویی با این جملات و تصاویر مشاهده کرد:

  1. ریه‌های شهر، گرفتار ویروس گناه است. این تنگی نفس را با هوای پاک معنویت از بین ببریم.
  2. بزاق‌ دهان اهل غیبت و تهمت آلوده است. از آن پرهیز کنیم.
  3. نَفَس‌ حسودان و کینه‌توزان مسموم است. مواظب باشیم.
  4. رعایت فاصله با اهل هوی و هوس، ما را مصون می‌دارد. مرزبندی داشته باشیم.
  5. هرچند وقت یک بار از خودمان تست سلامت روح و اخلاق بگیریم. مبادا که آلوده شده باشیم و ندانیم!
  6. به اوامر و نواهی شرع هم مثل پروتکل‌های بهداشتی توجه و آنها مراعات کنیم. به نفع ماست.

۷٫مشاغل پرخطری همچون رباخواری، گران فروشی، احتکار، سرقت و اختلاس را تعطیل کنیم.

  1. از اِعمال محدودیت‌های دینی که به نفع سلامت اخلاقی ماست ناراحت نشویم.
  2. با واکس تقوا، جلوی ابتلا به کرونای معصیت را بگیریم.
  3. با تنفس در هوای پاک ذکر و دعا، ریه‌های عبودیت و بندگی را به حال آوریم.
  4. دستهایمان را مرتب با آب و مایع قناعت و صبر بشوییم تا برای تعدّی به حقوق دیگران دراز نشوند.
  5. قطره اشک در چشم بصیرتما‌ن بچکانیم تا دچار کورچشمی نشود.
  6. با دمنوش توبه، جلوی لخته شدن گناه در شریان حیات و انسداد رگ‌های ایمان را بگیریم.
  7. پرونده پزشکی روحمان را پیوسته به طبیبان روح نشان دهیم و دستورالعمل اخلاقی بگیریم.
  8. سیستم دفاعی روحمان را در مقابل وسوسه‌های نفسانی تقویت کنیم.
  9. سختی‌های دوران ابتلا را برای عبور به دوره سلامتی و کامیابی تحمل کنیم.
  10. روان‌شناسی ما را از موعظه بی‌نیاز نمی‌کند. پندپذیر باشیم تا روحمان سرکش نشود.
  11. توبه یک «روشِ درمانی» است، ولی پیشگیری، آسان‌تر و مقرون به صرفه‌تر است.
  12. آیات قرآن هر کدام یک «بسته سلامت» هستند. آنها را در قابِ دلمان قرار دهیم.
  13. هیجان، حرص و غضب را با «آرام‌بخش صبر» فرو نشانیم تا آرامش یابیم.
  14. بیاموزیم که برای کم‌کاری وجدان و ضعف اعصاب ایمان به کجا باید مراجعه کرد؟
  15. سرطان بی‌اعتقادی، ما را از درون می‌پوشاند. این غدّه درمان‌پذیر است.
  16. پس از هر گناه، با محلول توبه، فضای دل و محیط زندگی را ضدعفونی کنیم.
  17. استفاده از ماسک تقوا و ورع را به «فرهنگ عمومی» در جامعه تبدیل کنیم.
  18. استفاده‌کنندگان از ماسک تقوا و دستکش پارسایی را تشویق کنیم.
  19. تردد افراد مبتلا به گناه در محیط‌های دربسته، خطر ابتلای افراد سالم را در پی دارد.
  20. در عصر وارونگی هوا، ریه‌های ما بیشتر به اکسیژن معنویت و اخلاق احتیاج دارند.
  21. پنجره‌های رو به خدا را باز کنیم و پرده‌های نفسانی را کنار بزنیم تا هوای پاک وارد زندگی‌هایمان شود.
  22. سیتی‌اسکن الهی تصویر روشنی از درون ما می‌گیرد. از آن غافل نشویم.
  23. در آزمایشگاه خدا، هیچ‌ عیب و ایراد و نفاق و کفری پنهان نمی‌ماند.
  24. پادزهر هوای نفس و میل به گناه، «یاد خدا» است.
  25. دل‌های‌ بی‌ایمان، مناسب‌ترین مکان برای رشد میکروب‌ نفسانیات است.
  26. تست محاسبه و مراقبه و نقد، وضع درونی و اخلاقی ما را مشخص می‌کند.
  27. ویروس رذایل، گاهی ناشناخته و پنهان است و توسط افراد ناقل به سالم‌ها سرایت می‌کند.
  28. افراد زمینه‌دار، بیشتر در معرض وسوسه‌های شیطان‌اند؛ پس بیشتر مراقب باشند.
  29. پیاده‌روی در مسیر تقوا به کاهش امراض روحی کمک می‌کند.
  30. شامّه و ذائقه افراد مبتلا، بوی معنویت و طعم عبادت و نماز را نمی‌چشند.
  31. از شایعه، دروغ، تخریب، جعل و تهمت، باید مثل یک ویروس خطرناک ترسید.
  32. جهاد با نفس، نوعی «قرنطینه خانگی» و بهای مصونیت است.

۴۰٫ برای گذشتن از «وضعیت قرمز» و رسیدن به «وضعیت سفید»، تهذیب نفس لازم است.

16آوریل/21

سیــد المسلمیـن، جانشین سید المرسلین

سیمای امیرالمؤمنین در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی که حضرت امام هادی(ع) انشا فرمود. در این مقاله به شرح فرازهایی از این زیارت می‌پردازیم.

 

  1. مولی علی(ع) آقا و سرور

السلام علیک یا سید المسلمین؛ سلام بر تو ای آقای مسلمانان!

«سید» به معنای رئیس و آقاست و به کسی گفته می‌شود که متولی امر نوع مردم باشد و در زندگی و معاش از آنان سرپرستی کند. به جماعت زیاد السواد الاعظم می‌گویند و سید عهده‌دار مدیریت این جماعت زیاد است. بزرگ قوم «سید» است، زیرا بزرگی مستلزم شرافت است و به کسی هم که شرافت داشته باشد، هر چند زیرمجموعه نداشته باشد، «سید» اطلاق می‌شود در قرآن، جناب یحیی(ع) سید نامیده شده است: «وَ سَیّداً و حَصُوراً»(۱) و از آنجا که مدیریت امر خانه به عهده زوج است، در قرآن به او هم سید گفته شده است. «و الفینا سیدها لدی الباب»؛(۲) شوهرش را دم در دیدند.» جمع سید «ساده» است.(۳)

سلام بر تو ای علی جان که آقای مسلمانان هستی. هم خدا این ولایت و آقایی را به حضرتت داده و زیربنای آن فضائل والا و ارزشمند توست که تو را شایسته این منصب شایسته ساخته است.

 

  1. فضائل زیربنای آقایی

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «اربع خصال یسود بها المرء: العفه و الادب و الجود و العقل:(۴) چهار خصلت است که آدمی با آنها سرور می‌شود: عفت، ادب، بخشندگی و خردمندی.»

نیز فرمود: «الشرف کل الشریف من شرفه علمه و السؤدد حق السؤدد لمن اتقی الله ربه:(۵) بزرگوار تمام عیار کسی است که علم و دانایی‌اش به او بزرگی بخشیده باشد و سروری حقیقی از آن کسی است که اهل تقوای از خدا باشد.»

نیز فرمود: «السید من لا یصانع و لا یخادع و لا تعزّه المطامع: (۶) سرور کسی است که سازشکار (در اصول) و اهل مکر و فریب نباشد و فریفته طمع‌ها نشود.»

و نیز فرمود: «من حَلم ساد…؛ هر کس که بردبار باشد سروری کند…»

اینها گوشه‌ای از زمینه‌سازی‌های آقایی و سروری است. در تمام این فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) در اوج بود؛ پس او باید «سیدالمرسلین» باشد.

 

  1. امام علی(ع) پیشوای مؤمنان

و یعسوب الدین؛ سلام بر تو که پیشوای مؤمنانی

«یعسوب» به ملکه زنبوران عسل گفته می‌شود که هرگاه به پرواز درآید تمام زنبورانی که در آن کندو با او زندگی می‌کنند به دنبال او به پرواز در می‌آیند. پس به رئیس هر قومی یعسوب اطلاق شده است.

کندوی زنبور عسل نماد نظم است و یعسوب امیر آن است و تمام زنبورها مطیع او هستند. قانونمندی و نظم زنبورها و رعایت مقررات زندگی اجتماعی در کندوها حیرت‌انگیز است.

این واژه را پیامبر اکرم(ص) مکرراً در مورد حضرت مولی علی(ع) به کار برده‌اند. ابن عباس می‌گوید: «من از رسول خدا(ص) شنیدم در حالی که دست علی را گرفته بودند می‌فرمودند: «هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامه و هو فاروق هذه الامه یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظلمه:(۸) علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می‌کند و او فاروق این امت است؛ یعنی حق را از باطل جدا می‌کند و او یعسوب (پیشوای) مؤمنان است. در حالی که مال یعسوب ظالمان است. «چون مرزهای خدایی را رعایت نمی‌کنند.»

این مضمون در روایات دیگری نیز در برخی با پسوند دین «یعسوب الدین(۹) در برخی با پسوند مؤمنین یعسوب المؤمنین(۱۰) در برخی با پسوند متقین یعسوب المتقین آمده است.(۱۱)

این واژه هم می‌تواند اخبار باشد، یعنی مؤمنان مولی علی(ع) را به رهبری برمی‌گزینند و گوش به فرمان اویند و هم می‌تواند انشا باشد، یعنی مؤمنان باید امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان رهبر خود برگزینید و مطیع محض او باشند. (دقت کنید)

 

  1. امام علی(ع) رهبر اهل تقوی

و امام المتقین؛ سلام بر امام اهل تقوی

«متقین» از ریشه «تقوی» و آن از اصل «وقایه» است که به معنای حفظ است. برای تقوا معانی گوناگونی گفته شده است. به نظر می‌رسد گویاترین معنا «حریم نگهداشتن برای خداوند است.» این واژه جامع‌ترین کلمه در مضامین اخلاقی اسلام است که می‌توان تمام آنها را در آن جا داد. شاید به همین دلیل است که خطیب جمعه مأمور به دعوت به تقوا شده است، زیرا با الهام از این کلمه می‌تواند در هر عرصه‌ای نصیحت شایسته داشته باشد.

امیرالمؤمنین(ع) امام اهل تقوی است. اصلاً او تفسیر تقوی است. تقوای همه جانبه فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و… و….

در دو مورد از نهج‌البلاغه حضرت مولی علی(ع) پیامبر(ص) را امام اهل تقوی معرفی می‌کند.

«… فهو امام من اتقی…:(۱۲) پس پیامبر(ص) پیشوای اهل تقوی است.»

بنابراین تأسی به حضرت نبی اکرم(ص) آراسته شدن به فضیلت برجسته تقوی است، زیرا رهبر امام المتقین هم پیامبراکرم(ص) و او پرورش یافته آن مکتب است. اما جلوه‌های تقوای مولا علی(ع) حقیقتاً مصداق «مثنوی هفتاد من کاغذ است». شاید بتوان گفت هیچ کسی همانند حضرت مولی(ع) به تفصیل، ویژگی‌های اهل تقوا را بیان نکرده است. «خطبه متقین» اوج جلوه فضائل متقین است، زبان عمل آن را انشا کرده است؛ لذا  تا ابد بر دل‌ها می‌نشیند.

 

  1. مولی علی(ع) پیشوای نیکان جهان

و قائد الغر المحجلین؛ و پیشوای نیکان و روسفیدان عالم

این وصف که از القاب حضرت مولی علی(ع) است وصفی است که در شب معراج خداوند به امیرمؤمنان(ع) داده شده است. در آن شب خداوند به پیامبر(ص) فرمود: یا محمد قال لبیک ربّی قال من لامتک من بعدک؟ قال الله اعلم قال علی‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع) و سیدالمسلمین و قائد الغرالمحجلین…:(۱۳) ای محمد! عرض کرد لبیک پروردگار من! خداوند فرمود: بعد از تو چه کسی رهبر امتت خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: خدا داناتر است. فرمود: علی‌بن ابی‌طالب(ع) امیر مؤمنان و سرور مسلمانان پیشوای دست و رو سپیدان است.

واژه «قائد» که جمع آن قوّاد و قاده است به معنای جلودار و در اصطلاح به معنای فرمانده جنگ است و به فرماندهان دیگر هم گفته می‌‌شود: «المجتهدون قواد اهل الجنه: آنان که تلاش در قرآن دارند فرماندهان بهشت هستند.»(۱۴)

واژه «غُرّ» جمع اغراست از ریشه غره به معنای سفیدی که در صورت است: «بیاض فی الوجه»(۱۵)

واژه «المحجلین» به معنای جاهای وضو در دست‌ها و قدم‌هاست. اثر وضو در صورت و دو دست و دو پا در انسان تشبیه شده به صورت و دو دست و دو پای او.(۱۶)

به این ترتیب معنای جمله قائد الغر المحجلین «پیشوای دست و رو سپیدان» دست و رو سپیدی است که برخاسته از جان علی(ع) است. پرونده‌ای به‌حدی سفید است که ذره‌ای ظلمت در آن نیست. بی‌دلیل نیست که خداوند این لقب را توسط پیامبر(ص) به مولی علی(ع) می‌دهد.

مدال خداوند در شب معراج را خواندید و اینک مدال پیامبر اکرم(ص): «اول المؤمنین اسلاماً و اخلصهم ایماناً و اسمح الناس کفاً سیدالناس بعدی قائد الغر المحجلین امام اهل الارض علی‌بن ابی‌طالب؛(۱۷) اولین مؤمنان در اسلام آوردن خالص‌ترین آنان در ایمان آوردن و دست و دلبا‌زترین آنان در بخشش، سرور مردم پس از من، رهبر دست و رو سپیدان امام زمینیان علی‌بن ابی‌طالب(ع) است.»(۱۸)

 

  1. مولی علی(ع) برادر رسول خدا(ص)

اشهد انک اخو رسول‌الله؛ شهادت می‌دهم که تو برادر رسول‌اللهی

برادری در قرآن بر دو نوع است: برادری سببی و برادری ایمانی: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه»(حجرات/۱۱). این برادری که افتخار امیرمؤمنان علی(ع) است، فوق این دوست و آن «سنت مؤاخاه» و برادری است.

سنت مؤاخاه یعنی عقد برادری بین مسلمانان که هم قبل از هجرت اتفاق افتاد و هم بعد از آن و در هر دو مقطع پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) را برادر خود قرار داد. در مقطع قبل از هجرت فرمودند: «أَمَا تَرْضَى أَنْ أَکُونَ أَخَاکَ؟! »(۱۹) آیا راضی نیستی که برادر تو باشم؟ قال بلی یارسول‌الله. حضرت مولی علی(ع) فرمود: «آری راضی‌ام ای پیامبر خدا». در مقطع بعد از هجرت آمده است: «ثم اخذ بید علی‌بن ابی‌طالب فقال هذا اخی» سپس دست علی‌بن ابی‌طالب را گرفتند و فرمودند او برادر من است.(۲۰) و در هر دو مقطع قبل و بعد از هجرت فرمودند: «انت اخی فی الدنیا و الاخره»(۲۱) تو در دنیا و آخرت برادر منی.

سنت «مؤاخاه» یا برادری دینی نقش ارزنده‌ای در شکل‌گیری جامعه دینی داشت و بشیری بود برای کمتر شدن مشکلات مسلمانان.(۲۲) و نیز مدال افتخار دیگر برای حضرت مولی علی(ع) زیرا در برادری‌ها پیامبر(ص) سنخیت‌ها را لحاظ می‌کردند.(۲۳) تنها بزرگی که سنخیت برادری با پیامبر اکرم(ص) را داشت، امیر مؤمنان علی(ع) بود.

 

  1. امام علی(ع) جانشین پیامبر(ص)

و وصیه و وارث علمه و امینه علی شرعه و خلیفته فی امته و اول من امن بالله و صدق بما انزل علی نبیه؛ سلام بر تو که وصی پیامبری و وارث علم اوئی و امین او بر شریعت او و جانشین او در امتش هستی. اول کسی هستی که به خدا ایمان آورد و آنچه را بر پیامبر(ص) خدا نازل شد تصدیق کرد.

در فرازهای گذشته به شرح این مضامین پرداختیم سئوالی که در اینجا مطرح است این است که راز و رمز این تکرارها چیست؟ پاسخ این است که این زیارت‌ها تنها متونی برای خواندن و ثواب بردن نیستند، بلکه متون والا و ارزشمند امام شناسی هستند. هدف آن است که این فضائل در عمق جان‌ها بنشینند و این نیاز به تکرار دارد. اصولاً تربیت منهای تکرار حاصل نمی‌شود و این راز تکرارها در مضامین بلند قرآنی است. تکرار داستان آموزنده انبیا حتی تکرار برخی از جملات مثل « فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان» در سوره الرحمن و امثالهم.

 

پاورقی‌ها:

۱- آل‌عمران/۳۹٫

۲- یوسف/۲۵٫

۳- احزاب/۶۷٫

۴- بحارالانوار، ج۹۴، ح۲۳٫

۵- بحارالانوار، ج۷۸، ح۸۲

۶- غررالحکم واژه سید.

۷- بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۰۸٫

۸- میزان الاعتدال ذهبی، ج۲، ص۳؛ الغدیر، ج۳، ص۴۴۱ (چاپ قبل، ج۲، ص۳۱۳)

۹- الامالی شیخ صدوق، ص۱۸۸، ح۱۹۷؛ مصباح الزائر، ص۴۷۷٫

۱۰- تفسیر عیاشی ۲، ص ۱۸؛ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۱۶؛ خصال ص۶۳۳٫

۱۱- الامالی، ص۴۵۰، ح۶۰۹٫

۱۲- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۶ و ۹۴٫

۱۳- اصول کافی، ج۱، ص۴۴۳ (باب مولد النبی، حدیث ۱۳)

۱۴- مجمع البحرین، ج۳، ص۱۵۲۰، ماده قود (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۵- مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱۳، ماده غرّ (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص۳۶۷، ماده حجل (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۷- الامالی شیخ صدوق، ص۲۵۰، ح۲۷۵٫

۱۸- نیز ر.ک به معانی الاخبار، ص۳۷۲، ح۱؛ تفسیر فررات، ص۲۰۶، ح۲۷۲٫

۱۹- السیره الحلبیه، ج۲، ص۲۰٫

۲۰- الامالی شیخ طوسی، ص۵۸۷، ح۱۲۱۵٫

۲۱- الاستیعاب، ج۳، ص۲۰۲٫

۲۲- ر.ک دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲، ص۱۲۹٫

۲۳- ر.ک به نام ۱۲۲ نفری که دو به دو خواهر و برادر شدند، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲ از ص۱۵۲ تا ص۱۷۲٫

16آوریل/21

کوچک شمردن عمل، لازمه درک عظمت خداوند متعال

اشاره:

میان معرفت به خداوند متعال و عبادت ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، به گونه‌ای که عبادت با معرفت قابل مقایسه با عبادت بدون شناخت نیست. ثمره‌های عبادت با معرفت پی بردن به عظمت خداوند متعال است. انسان وقتی به عظمت خداوند متعال آگاه شد، خویشتن را در برابر عظمت الهی به حساب نمی‌آورد، چه برسد به عمل عبادی و کارهای نیک که در مقایسه با الطاف الهی و عظمت خداوند متعال قابل ستایش نیستند. بر همین اساس یکی از سفارشات بزرگان دین، کوچک شمردن عمل است که راهکار دستیابی به آن در گرو معرفت و شناخت عظمت الهی است.

 

الف. سفارش به ناچیز دانستن نیکی‌ها

دعای بیستم صحیفه سجادیه در بردارنده مضامین عالی اخلاقی – اجتماعی است. امام سجاد(ع) دعا می‌فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ…. وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیرِ وَ إِنْ کثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ اسْتِکثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی: خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور شایستگان بیارای… و به ناچیز دانستن نیکی در گفتار و رفتارم هر چند زیاد باشد، و بسیار شمردن شرّ در گفتار و رفتارم هرچند اندک باشدتوفیق بده.»

امام سجاد(ع) در این جمله «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیرِ وَ إِنْ کثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی» درخواست می‌کند که خدایا مرا توفیق بده تا کارهاى خوبى را که در زبان و عمل انجام می‌دهم، کم و ناچیز به حساب آورم. آنچه از کارهای خیر انجام می‌دهم، اندک به نظر بیاید. قصد کنیم کارهای بزرگ را کوچک حساب کنیم، یعنی آن کاری که وظیفه انسانیت بود، انجام ندادیم. فرض کنید اگر کسی ده هزار تومن پول دارد، همه این ده هزار تومان را به فقیر مستحقی صدقه بدهد. این بخشش نباید در نظرش بزرگ جلوه کند؛ بلکه با مقایسه عمل و رفتارش با بزرگانی که بخشش‌های فراوانی کرده‌اند، به اندک بودن آن آگاه باشد.

 

ب. ناچیز بودن عبادات در مقایسه با عظمت خداوند

بنابراین «وَاسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ» یعنی قلیل شمردن کارهای خوب، به حساب نیاوردن کارهای خیر چه در بخش کمک و دستگیری از دیگران و چه در بخش عبادات. فرض کنید اگر پنج روز در ماه رجب روزه گرفت، بزرگ به حساب نیاورد، بلکه عملش را ناچیز بداند و با خود بگوید بیشتر از این می‌توانستم انجام بدهم. امام(ع) با این دعا به ما آموزش می‌دهد که در کارهای خیر و در عبادات زیادی عمل را نبینیم تا دچار غرور نشویم و احساس کنیم کوتاهی کردهایم. همیشه از خداوند بخواهیم که به ما توفیق بدهد که کارهای زیادی را انجام بدهیم و همیشه بگوییم حق کار را انجام ندادیم.

انسان وقتی خود و عملش را کوچک شمرد، خداوند در نظرش بزرگ جلوه می‌کند و در می‌یابد که عبادت و عمل خیرش در پیشگاه خداوند ناچیز است. امام علی(ع) می‌فرماید: «عَظُمَ الخالِق فی اَنفُسِهِم فَصَغَّر مادونِهِ فی اَعیُنِهِم»(۱) خالق و آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده است، به همین جهت غیر خداوند در نظرشان کوچک است. وقتی غیر خدا کوچک شد، حتی عمل عبادی نیز بزرگ دیده نمی‌شود.

امام کاظم(ع) می‌فرماید: «عَلَیکَ بِالجِدِّ، لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَهِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ و طاعَتِهِ؛ فإنَّ اللّه َ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه(۲): همواره بکوش و خود را در عبادت و طاعت خداوند عزّ و جلّ بى تقصیر مدان؛ زیرا خداوند آن گونه که شایسته عبادت اوست، عبادت نمى‌شود.» بخش آخر حدیث «لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِهِ» بیانگر این است که هر کاری هم بکنید در برابر عظمت خداوند و نعمات خداوند کم است. فرض کنید یک ماه روزه گرفتید، این یک ماه روزه با نعمت های بیکران الهی قابل قیاس نیست؛ زیرا نعمت‌های الهی قابل شمارش نیستند. قرآن فرمود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها(۳): نعمت‌های خدا را هرگز نمی‌توانید بشمارید.»

ما آنچه را که وظیفهمان بوده بهنحو شایسته انجام ندادهایم واگر هم انجام دادهایم در برابر عظمت الهی پشیزی به حساب نمی‌آید: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی لا یبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائلُونَ، وَ لا یحْصی نَعْمائَه الْعادُون(۴): ستایش شایسته خداوندی است که ستایشگران از مدحش عاجز و حسابگران زبردست از شمارش نعمت‌هایش ناتوانند. »

 

ج. خود را در پیشگاه الهی مقصر بدانیم

آگاهی از فقر وجودی و علم به عظمت نعمت‌های الهی، بخشی از معرفت نفس است که در شناخت عظمت خداوند متعال و کوچک شمردن عمل تأثیرگذار است. بر همین اساس در روایت آمده است که خود را در پیشگاه الهی مقصر بدانید. امام کاظم(ع) فرمود: «بسیار بگو: خدایا! مرا از عاریه داران قرار مده و از حدّ تقصیر بیرونم مبر.» عرض شد: معناى «عاریه داران را می‌دانیم که شخصى دین را عاریه مى‌گیرد و از آن خارج مى‌شود. اما معناى «مرا از حد تقصیر بیرونم مبر» چیست؟» حضرت فرمود: «هر کارى که براى خدا انجام می‌دهى خود را در آن مقصّر بدان؛ زیرا همه مردم در کارهایى که براى خدا مى‌کنند، مقصّرند.»(۵)

امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۱۰۹ نهجالبلاغه خصوصیات ملائکه را بیان می‌کند و در آخر حدیث می‌فرماید: «لَو عایَنوا کُنهَ ما خَفِیَ عَلَیهِم مِنکَ لَحَقَّروا أعمالَهُم، وَ لَزَرَوْا عَلى أنفُسِهِم، وَ لَعَرَفوا أنَّهُم لَم یَعبُدوکَ حَقَّ عِبادَتِکَ، و لَم یُطیعوکَ حَقَّ طاعَتِک: اگر کُنه آنچه را که از تو بر آنان پوشیده است مشاهده کنند، بى‌گمان اعمال خود را ناچیز میشمارند و خویشتن را سرزنش میکنند و پى میبرند که تو را چنان که شایسته توست، عبادت نکرده‌اند و آن‌گونه که سزاوار فرمانبرى از توست، فرمان نبرده‌اند.»

با آنکه مقام ملائکه بسیار بالاست، اگر به شناخت و معرفت کامل به خداوند دست یابند، اعتراف خواهند کرد که خداوند را عبادت کامل نکردند و حق اطاعت را انجام ندادند. اگر عبادت ملائکه این گونه است، عبادت و اعمال ما چه خواهد بود؟

 

د. ثمرات روحیه کم شمردن کارهای خوب

جمله امام که فرمود: «خدایا مرا توفیق ده تا کارهاى خوبى که انجام مى‌دهم، کم بشمارم، هرچند بسیار باشند و بدى‌هایى را که با زبان و عمل از من صادر مى‌شوند، بزرگ بشمارم، هرچند ناچیز باشند.» بیانگر این نکته است که ما نمی‌توانیم حق بندگی و حق اطاعت خدا را آن گونه که شایسته اوست به جا بیاوریم، هرچند تلاش مضاعف داشته باشیم. اگر این روحیه در انسان پیدا شود، دائماً خود را در پیشگاه خدا مقصر می‌داند و اعمالش را در برابر عظمت و لطف خدا بسیار ناچیز می‌شمارد. اگر عظمت پروردگار مشاهده شود، اعمالمان را اعم از درس و بحث، انفاق، حج، زیارت، طبابت… ناچیز می‌شماریم.

به تعبیر امام علی(ع): «لَحَقَّروا أعمالَهُم، وَ لَزَرَوْا عَلى أنفُسِهِم: بى‌گمان اعمال خود را ناچیز شمارند و خویشتن را سرزنش کنند.» لذا هر مقدار که تلاش می‌کنیم باز می‌گوییم کم است و عبادت مطلوبی انجام نگرفته است. هر مقدار که معرفت به ذات مقدس پروردگار بیشتر باشد، سرزنش بیشتر هویدا و تنبلی واضح‌تر می‌شود و همیشه خودمان را ملامت می‌کنیم و از خودمان ایراد می‌گیریم. البته این‌گونه مذمت نفس، مذمت ممدوح است و انسان را تشویق می‌کند تا بیشتر تلاش کند.

در روایتی از امام باقرالعلوم(ع) نقل شده که پیامبر فرمودند خداوند سبحان فرموده: «لا یتکل العاملون على أعمالهم التی یعملونها لثوابی فإنهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم و أفنوا أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصرین…. کسانى که کارهای‌شان را به خاطر ثواب و پاداش من انجام مى‌دهند، بر این‌گونه اعمال تکیه نمى‌کنند، زیرا اگر چه ایشان سعى و خود را خسته کنند، اما برگزیده‌ترین آنها در عبادت من، حق بندگى مرا به جا نمى‌آورند و نسبت به آنچه از بخشش و تنعم در بهشت‌هاى من و کسب درجات بلندمرتبه در کنار من مى‌خواهند، دستشان کوتاه است. لیکن به رحمت من، اطمینان دارند و نسبت به فضل و بخشش من امیدوارند و به حسن ظن من اطمینان دارند. در این صورت است که رحمت من شامل حال آنها خواهد بود و با مهربانى و نعمت‌هایم، آنها را به بهشت مى‌رسانم و لباس بخشش و رحمت بر آنها مى‌پوشانم، زیرا من، خداوند بخشنده و مهربان نام گرفته‌ام.

 

هـ . رابطه میان معرفت‌الله و اعمال عبادی

میان معرفت به خداوند، بزرگ شمردن عظمت خداوند و کوچک شمردن عمل و تلاش بیشتر برای اعمال بهتر رابطه معکوسی وجود دارد. هر قدر خدا در نظرمان بزرگتر جلوه کند، خود را کوچکتر و حقیرتر می‌بینیم و دچار غرور نمی‌شویم. هر قدر اعمالمان را بیشتر ببینیم و دچار خودستایی بیشتری ‌شویم، به همان میزان معرفت خداوند از ما کاسته می‌شود. یکی از اوصاف پارسایان، راضی نبودن به عمل کم و زیاد ندیدن عمل زیاد است. امام علی(ع) درباره اوصاف پرهیزگارن می‌فرماید: «لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ، فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُون(۶): از اعمال خویش چون اندک باشد، ناخشنودند و چون بسیار باشد در نظرشان اندک نماید. اینان پیوسته خود را متهم مى‌دارند و از آنچه مى‌کنند بیمناکند.»

کار و تلاش حاصل معرفت است. اگر انسان به کسی معرفت نداشته باشد، برای آن شخص تلاش و کوششی انجام نمی‌دهد. هر قدر معرفت بیشتر باشد تلاش بیشتری انجام می‌گیرد. ما هر قدر در عبادت تلاش کنیم به پای ملائکه هم نمی‌رسیم. برخی از ملائکه که به تعبیر امام علی(ع): «َطْوَاراً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَ یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لاَ یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لاَ یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لاَ یَسْأَمُونَ لاَ یَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُیُون(۷): گروهى از فرشتگان همواره در سجده‌اند و رکوع ندارند. گروهى در رکوعند و یاراى ایستادن ندارند. گروهى در صف‌هایى ایستاده‌اند که پراکنده مى‌شوند. گروهى همواره تسبیح گویند و خسته نمى‌شوند و هیچ گاه خواب به چشمشان راه نمى‌یابد.»

عبادت ملائکه دائمی است و خسته نمی‌شوند. به بیان امام علی(ع) اما اگر ملائکه به معرفت خداوند دست پیدا کنند، بىگمان اعمال خود را ناچیز می‌شمارند. ما انسان‌ها عبادتمان در مقایسه با ملائکه چیزی به حساب نمی‌آید و وقتی به خداوند معرفت پیدا کنیم، اعمالمان را چیزی به حساب نخواهیم آورد. بنابراین باید از خداوند متعال بخواهیم که به ما توفیق دهد تا با شناخت عظمت و معرفتش، خود و اعمالمان را ناچیز بشماریم و تلاش کنیم تا اعمالمان اعم از عبادی و خیررسانی به مردم را بزرگ به حساب نیاوریم.

 

به کوشش: قاسم بابایی

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳٫
  2. فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، ج ۱، ص ۲۳۸، قم، نشر الفکر الاسلامی.
  3. سوره نحل، آیه ۱۸٫
  4. نهج البلاعه، خطبه ۱٫
  5. کلینی، الکافی، محمدبن یعقوب، ج۲، ص۵۷۹،
  6. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳٫

۷٫ نهج البلاغه، خطبه ۱٫

16آوریل/21

شکر، عامل ازدیـاد نعمت

اشاره:

در  دو شماره گذشته با اشاره به لزوم توجه به نعمت عظیم ولایت،‌ به بحث درباره سه عامل «توفیق الهی»، «انگیزه» و «پذیرش نصحیت» به عنوان اسباب کار خیر اختیاری پرداختیم. در ادامه ضمن توجه دادن به مراتب شکرگزاری متناسب با مراتب فاعل‌ها، ‌بر این نکته تاکید شد که از آنجایی که خداوند متعال سرچشمه خوبی‌ها به شمار می‌رود، کفران نعمت‌های او سرچشمه بدی‌هاست. در این شماره ادامه این بحث را می‌خوانید.

 

شرح معانی «توفیق الهی»

در روایتی که قسمت‌های گذشته مقاله بیان شد؛(۱) امام سجاد(ع) عوامل مؤثر در انجام کار خیر را اختیاری، غیر اختیاری، درونی و کمک‌های بیرونی می‌دانند، اما عوامل دیگر را هم نادیده نمی‌گیرند. ایشان می‌فرمایند: «مؤمن نیازمند توفیق الهی است.» ممکن است سئوال شود مگر انگیزه‌های درونی و قبول نصیحت دیگران نیازمند توفیق الهی نیستند؟ حضرت در کنار تأثیر اختیار ما در انجام کار خیر، به عوامل غیراختیاری اشاره می‌کنند. واقعیت این است که تمام کارهای اختیاری ما هم نیازمند توفیق الهی هستند.  تحصیل، تدریس، سخنرانی و… کمال همه این افعال از خداوند است و ما در اصل مدیون اوئیم. لذا در مرحله نخست باید همه نعمت‌ها را از او بدانیم، کما اینکه حقیقتا همه چیز از اوست. اما در مقام عذرخواهی از گناه باید اذعان کنیم که گناهان ناشی از نقص ما هستند.

امام حسین(ع) در دعای عرفه، در مقام بیان توفیقات الهی با عبارت «أنتَ اَلَّذی…» تمام کمالات را به خدای متعال و در مقام بیان عیب‌ها با تعبیر «اَنَا اَلَّذی…» همه نقص‌ها را به خود نسبت می‌دهند.(۲) ما در این مقام به عیب‌های خودمان توجه داریم و می‌خواهیم عذرخواهی و آنها‌ را رفع کنیم و جای این نیست که بگوییم: «خدایا! تو به من اسباب گناه دادی.»

روایت مذکور نشان می‌دهد که در کنار اسباب اختیاری، اسباب غیر اختیاری نیز وجود دارند. در محاورات عرفی هم گاهی می‌گوییم فلان کار را خدا کرد و مقصودمان این است که ما هیچ اختیاری در آن نداشتیم. این روایت در مقام بیان رویدادهائی است که اصلاً دست ما نیستند و تنها با توفیق الهی انجام می‌شوند. از این ‌رو انسان بایدانگیزه درونی داشته باشد:«وَاعِظٍ مِن نَفْسِهِ» و از عوامل بیرونی نظیر تشویق پدر و مادر، همسر، دوستان، همز‌بان‌ها، همکلاسی‌ها و کسانی که با رفتار یا نصیحت خود، او راهنمایی و انگیزه‌هایش را تقویت می‌کنند و بر انسان است که خیرخواهی آنها را قبول کند: «وَقَبُولٍ مِمَّن ینصَحُهُ»، برای فعلیت بخشیدن به انگیزه خود بهره ببرد.

در مقابل، انسان باید شکر نعمت خدا را نیز به‌جا آورد و برای انجام کارهای نیکو تلاش و از تنبلی دوری کند؛ واعظی از درون و انگیزه‌ای خودساخته داشته باشد، اما در عین حال وظیفه‌ دارد خیرخواهی دیگران را قبول و از آن استفاده کند. بی‌توجهی به نصایح دیگران، کفران نعمت است؛ زیرا این خداست که نعمت تأیید و تقویت دیگران را برای انسان فراهم می‌کند تا بتواند در کارش موفق‌تر باشد.

پس اگر برای ایفای درست وظیف باید این سه عامل را در نظر داشته باشیم، اما اگر با دید توحیدی نگاه کنیم، همه آنها را معطوف به اراده الهی خواهیم دید. قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَن یهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهتَد(۳): هر که را که خدا هدایت کند، رهیافته است.»

و نیز: «وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن یشَاء(۴): لکن الله هر که را که بخواهد هدایت می‌کند.»

و نیز: «وَإِن یرِدکَ بِخَیرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ(۵): اگر خدا براى تو خیرى بخواهد، برای بخشش او رد کننده‏اى نیست.»

و نیز: «وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللّهِ(۶): و هر نعمتى که دارید از خداست‏.»

خوبی‌ها نعمات خدای متعال هستند. این نگاه مربوط به زمانی است که می‌خواهیم وظیفه خود را نسبت به خدا تشخیص بدهیم و از نعمت‌های او قدردانی کنیم و الطاف خداوندی را نادیده نگیریم. انجام این وظیفه هم انسان را از کفران نعمت نجات می‌دهد و هم به‌ خاطر شکرگزاری، از ازدیاد نعمت بهره‌مند می‌سازد.

 

عامل محرومیت از ازدیاد نعمت در کلام امام جواد(ع)

در حدیثی درباره ازدیاد نعمت نقل شده است که امام جواد(ع )از مدینه به کوفه سفر می‌کردند. شترداری که شترش را به حضرت کرایه داده بود، ساربان کاروان بود و حضرت را از مدینه تا کوفه همراهی کرد. وقتی حضرت به مقصد رسیدند، چهارصد دینار را که پول بسیار زیادی بود به او دادند. او با دیدن این جود و بخشش به طمع افتاد و از حضرت پول بیشتری را طلب کرد. حضرت فرمودند: «سُبْحَانَ اللَّهِ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَاد(۷): پاک و منزه است الله! آیا نمی‌دانی که حقیقتاً نعمات‌ بیشتر از جانب خداوند قطع نمی‌شود، مگر وقتی که شکرگزاری از جانب بندگان قطع شود؟»

حضرت در واقع به این نکته اشاره کردند که دستمزدی که به تو داده شد بسیار زیاد بود و حق تو این مقدار نبود. ایشان نمی‌گوید این نعمتی است که من به تو دادم، بلکه می‌فرماید: «لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّه: نعمت‌های بیشتر از جانب خدا قطع نمی‌شود.» تو با اینکه ‌فهمیدی این مقدار پول حق تو نبود، اما بدون  قدردانی و تشکر و با تقاضای بیشتر استحقاق نعمت بیشتر را از خود سلب کردی. بدان که اگر شکر قطع شود، باید منتظر قطع نعمت‌ هم باشی؛ مگر اینکه خداوند بنا بر مصلحتی مانند امتحان، تفضل خود را ادامه دهد وگرنه با قطع شکر، استحقاق انسان از بین می‌رود.

بنابراین برای اینکه شکر نعمت‌های خدا را به جا آوریم، ابتدا باید هر خیری را، حتی هنگامی که اراده آن در ما پدید می‌آید، از او بدانیم و بگوییم: «خدایا! تو این نعمت را به من عنایت کرده‌ای؛ و گر نه من اصلاً چیزی نیستم تا اراده یا قدرت تصمیم‌گیری داشته باشم.» یعنی که انسان باید تا این حد خود را مدیون خدا بداند. همچنین باید از خدا خواست که باز هم به او توفیق اراده و انجام کار خیر و بهره بردن از وسائط  آن را عنایت کند.

اولین مرتبه شکر این است که انسان دست‌کم به زبان اقرار کند که همه خوبی‌ها از خداست؛ اما این بدان معنا نیست که انسان به زبان چیزی بگوید و در دلش چیز دیگری باشد. وقتی به قارون گفتند: «مقداری از نعمت‌هایی را که خدا به تو داده برای آخرت خودت صرف کن.» گفت: «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی(۸): من تنها با دانش خودم به این ثروت دست یافته‌ام.» یعنی که این ثروت حاصل زحمت و علم خودم است. مراتبی از چنین خصلتی در ما هم هست. برای مثال وقتی کار خوبی را انجام می‌دهیم، اگر کسی بگوید: «خدا توفیق انجام این کار را به شما داد.» ممکن است بگوییم: «بله، خدا سر جای خودش، اما من هم زحمت زیادی کشیدم. درس لازم برای این موفقیت را خواندم. برای این هدف شکنجه‌ها دیدم؛ زندان رفتم. البته خدا بالای سر همه هست، اما من هم بسیار زحمت کشیدم. اگر من نبودم اصلاً انقلاب پیروز نمی‌شد و به اینجا نمی‌رسید! ما کجا بودیم و دیگران کجا بودند!»

چنین سخنانی همان سخن و منطق قارون است که گفت: «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی: تنها با دانش خودم به این ثروت دست یافته‌ام.» انسان باید خودش را در مقابل خدا صفر و هیچ ببیند. واقعیت هم چیزی جز این نیست. مگر ما از خودمان چیزی داریم؟ ما مخلوق خدا هستیم و هر چه داریم از عنایات اوست. از این ‌رو در مقام مواجهه با خدا باید از همه عوامل صرف‌نظر و توجهمان را بر نعمت‌هایی متمرکز کنیم که خدای متعال به ما داده است. در مقام عذرخواهی و استغفار نیز باید تمام توجه ما به این باشد که همه عیب‌ها از ما و همه خوبی‌ها از خدا هستند. اگر هم نقصی هست به خاطر این است که از نعمت‌های خدا سوءاستفاده کرده‌ایم.

اما هنگام مواجهه با وسایط باید متناسب با شأن هر کدام، کار را به او نسبت دهیم و قدردانی کنیم و وظیفه‌ای را که در برابر او داریم انجام دهیم. برای مثال، قرآن کریم وظیفه ما را نسبت به پدر و مادر با بیان خاصی بیان می‌فرماید: «أَنِ اشکُر لِی وَلِوَالِدَیک(۹): شکرگزارِ من و پدر و مادرت باش.» قرآن نمی‌فرماید شکر مرا به جا آوردید و به پدر و مادر بی‌اعتنایی کنید و بگویید خلقت من به شما ربطی ندارد، زیرا خدا مرا خلق کرده است و بنابراین لزومی ندارد که از شما اطاعت کنم. خدای متعال می‌خواهد که ما وظیفه خود را نسبت به او انجام دهیم، ولی وسایط را هم ببینیم و حق آنها را ادا کنیم. حتی نمی‌فرماید: «اشْکُر لِی وَ اشْکُر لِوالِدَیْک؛ شکر مرا و شکر پدر و مادرت را به ‌جای آور.» بلکه برای هر دو، یک فعل را به ‌کار می‌برد و می‌فرماید: «اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیک: شکرگزار من و پدر و مادرت باش.» همچنین در ادامه می‌فرماید: «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعبُدُواْ إِلاَّ إِیاهُ وَ بِالْوَالِدَینِ إِحسَانًا(۱۰): و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر احسان کنید.» امر به احسان به والدین را با قضایی دیگر بیان نمی‌کند و نمی‌فرماید: « وَقَضَى رَبُّکَ اَن تَحسَنوا با بِالْوَالِدَین» بلکه هر دو را متعلق یک قضا قرار داده و می‌فرماید: «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیاهُ،» بلافاصله و در کنار امر به پرستش خود می‌فرماید: «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا» و از انسان می‌خواهد که والدینش را فراموش نکند. این تربیت الهی است که می‌خواهد ما در هر موردی به مقتضای آن، توجه خویش را به مبدأ اصلی هستی که خداوند متعال است، یا به وسایط، یا به خودمان معطوف داریم و بدانیم که اینها با هم تضاد ندارند.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. امام جواد(ع) در روایتی می‌فرمایند:‏ «الْمُؤمِنُ‏ یحْتَاجُ‏ إِلَى‏ تَوفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَوَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه: مؤمن به توفیقی از خدا و پند دهنده‌ای از جانب خودش و پذیرش از کسی که برای او خیرخواهی می‌کند احتیاج دارد». حسن‌بن‌على‌بن‌شعبه حرانى،‏ تحف العقول‏، ص ۴۵۷

۲٫محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۹۵ ص۲۲۱٫

  1. اسراء، ۹۷٫
  2. قصص، ۵۶٫
  3. یونس، ۱۰۷٫
  4. نحل، ۵۳٫
  5. ابن‌شعبه حرانى‏، تحف العقول‏، ص۴۵۷٫
  6. قصص، ۷۸٫
  7. لقمان، ۱۴٫
  8. اسراء، ۲۳