تمام نوشته های p1404pasdar

21ژوئن/17

فتح خرمشهر، سند عزت و اقتدار ایران اسلامی

 

مقدمه

در طول یک و نیم قرن به علّت ضعف حاکمان وقت و استفاده نکردن از توان و قدرت مردم، نیروی نظامی ایران در تمام جنگ‌هایی که دشمنان بر ایران تحمیل کردند، شکست خوردند و در برخی موارد مجبور به عقب‌نشینی و واگذاری بخشی از خاک کشور عزیزمان به بیگانگان شدند. از زمان فتحعلی شاه قاجار، ایران در اغلب جنگ‌ها با شکست مواجه شد و یا نتوانست به پیروزی قابل توجّهی دست پیدا کند.

‏ ایران در دو جنگ بزرگ با همسایه شمالی خود (روسیه تزاری) شکست خورد. ‏روس‌ها با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز نیروهای پراکنده ایران را به‌آسانی شکست دادند و عهدنامه‌های گلستان در سال ۱۱۹۲ (۱۸۱۳میلادی) و ترکمن‌چای ۱۲۰۹ (۱۸۲۸ میلادی) را بر فتحعلی شاه تحمیل کردند، بریتانیا نیز در همین دوره با استفاده از ضعف ایران بخش‌هایی از جنوب کشور را از حاکمیت ایران جدا ساخت. ایران نیز پس از این جنگ‌ها ناچار شد امتیازات اقتصادی زیادی به روسیه و بریتانیا واگذار کند که این امتیازات نفوذ این دو کشور استعمارگر را بیشتر و ایران را ضعیف‌تر کرد. ‏شکست ایران در دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه، بزرگ‌ترین شکست ایران در تاریخ معاصر است و شکست‌های بعدی نیز تا حدودی متأثر از این شکست بود .

‏در جنگ جهانی اوّل نیز یک بار دیگر ارتش ایران در مقابله با دشمنان نتوانست از خاک کشور دفاع کند و بخش‌هایی از خاک ایران توسط روسیه، انگلیس و عثمانی اشغال شدند. ‏در جنگ جهانی دوم نیز ارتش به ظاهر قدرتمند رضا شاه که برای تشکیل آن هزینه زیادی شده بود، در مدت کوتاهی شکست خورد و بخش‌هایی از شمال و جنوب کشور به اشغال ارتش روسیه و انگلیس درآمد و پس از سه روز ارتش ایران رسماً تسلیم شد.

‏پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که نظام نوپای جمهوری ایران به دلیل از هم‌پاشیدگی ارتش و عدم هماهنگی بین ارتش و سپاه و نیروهای انقلابی فاقد ساختار و آموزش، آمادگی دفاع از کشور را نداشت، رژیم بعث عراق با تحریک و تشویق غرب در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد. در این جنگ نابرابر، قدرت‌های بزرگ و بسیاری از کشورهای منطقه، به‌طور همه جانبه از رژیم بعثی عراق پشتیبانی ‌کردند و کمک‌های مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی زیادی را در اختیار رژیم عراق گذاشتند و حتّی از نفوذ خود در سازمان‌های بین‌المللی نیز برای حمایت از این کشور استفاده ‌کردند.

علاوه بر این، بنی‌صدر، رئیس جمهوری که فرماندهی کل قوا را نیز در اختیار داشت، با مخالفت‌های خود مانع از فعالیت نیروهای مسلح و جلوگیری از هجوم دشمن برای اشغال بخش‌های مرزی مانند خرمشهر می‏شد.

به این ترتیب در سوم خرداد ۱۳۶۱حماسه شگفت و ژرف خرمشهر و بزرگ‌ترین پیروزی نظامی کشورمان در طول یک و نیم قرن گذشته که باعث شگفتی و حیرت جهانیان شد، خلق شد. بی‌شک در این حماسه شگرف، مسائل و عوامل مختلفی نقش داشتند که در این نوشتار مختصر به مهم‌ترین آنها می‌پردازیم:

 

روز ملی «مقاومت، ایثار و پیروزی»

روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر پس از بیش از یک سال و نیم اشغال آن به دست دشمن بعثی عراق است. فتح خرمشهر موجب برانگیختگی احساسات و عواطف پاک ملت ایران شد و همدلی و وحدت را میان اقشار ملت پدید آورد. حماسه شگرف آزادسازی خرمشهر، پیروزی سروقامتانی بود که با نهایت ایثار، اوج مظلومیت و پاکبازی و توکّل محض، این حماسه عظیم را رقم زدند. خرمشهر برای ملت ایران تنها یک شهر نیست، بلکه تاریخ گویای پایداری، ایثار و جاودانگی انقلاب است.

آزادی خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس و پس از ۵۷۵ روز اسارت باعث شد که تمام حامیان صدام از آن همه رشادت و شهادت ایرانیان جان بر کف، انگشت حیرت به دندان بگیرند و در مقابل عظمت آنان سر تسلیم فرود آورند.

در سوم خرداد ۶۱  خرمشهر بار دیگر نام خونین شهر را به کناری نهاد و با رجای واثق و اطمینان قلبی ایمان آورد که رزم‌آوران سرافراز جمهوری اسلامی ایران همان¬گونه که با رشادت و تلاش خستگی‌ناپذیر خویش، خرمشهر را از چنگال ددمنشان متجاوز خارج ساختند، سایر مناطق تحت اشغال را هم آزاد خواهند کرد. بیهوده نبود که روز پیروزی و فتح خرمشهر را روز ملی «مقاومت، ایثار و پیروزی»(۱) نام نهادند. شوق و شور ناشی از این فتح بزرگ نظامی، تمام کشور را فراگرفت و امام خمینی«ره» این حماسه بزرگ را «فتح الفتوح» نامیدند.

 

رمز پیروزی رزمندگان در فتح خرمشهر

۱ـ ایمان و خودباوری

واژه «ایمان»، از واژه «اَمِنَ»، به‏معنای آرامش خاطر و زوال دلهره گرفته شده و در اصطلاح بر گرویدن به «شریعت مقدّس اسلام» و «گرایش نفس به حق و تصدیق آن(۲) اطلاق شده است، به این بیان که انسان به آنچه از سوى خدا  نازل شده و حقّ است اعتقاد راسخ پیدا کند و آن را از دل و جان باور داشته باشد و از آن پیروى کند.

ایمان، سرآمد باورهای دینی و ریشه همه معنویات است. ایمان اساسی‌ترین گام در راه اخلاق و معیار تمام ارزش‌های انسانی و حلقه ارتباط با خداست. ایمان سرچشمه توانایی، قدرت، پایمردی، دلیری، توکّل و اعتماد به نفس و بزرگ‌ترین عامل پیروزی بر مشکلات محسوب است.(۳) از آنجا که انگیزه دفاعی در پرتو اعتقاد و عشق صادقانه به خدای متعال بارور می‌شود، جوهر مقاومت و حماسه نیز با تجلّی قدرت در اراده و قلب انسان مجاهد تکوّن می‌یابد. باید پذیرفت که هویت دفاعی در فرهنگ جامعه تنها در مدار خداباوری و ایمان و توکل به خدا تحقق پیدا می‌کند.

بی‌شکّ وجود ایمان در دل رزمندگان اسلام سبب سرافرازى و پیروزى آنان خواهد شد؛ چنان‌که عدم آن، سیه‌روزى و خوارى را در پى خواهد داشت. قرآن کریم چنین رهنمود مى‌دهد: «بگو آیا جز یکى از دو نیکى (شهادت یا پیروزى) را براى ما انتظار مى‌کشید؟ ما انتظار داریم که خداوند شما را به عذابى از سوى خود یا با دست ما گرفتار سازد، پس در انتظار بمانید. ما نیز با شما منتظر مى‌مانیم. چنین طرز فکرى، منطق همه مؤمنان رزمنده‌ای است که در راه خدا با دشمنان او نبرد مى‌کنند.»(۴) امام خمینى«ره» در این باره مى‌فرماید: «اگر ما آنها را بکشیم، ما وارد بهشت مى‌شویم. اگر آنها ما را بکشند، باز هم ما وارد بهشت می‌شویم. این منطق اهل ایمان است. آن که ایمان به خداى تبارک و تعالى دارد، آن که به قرآن ایمان دارد، منطقش این است که ما ضرر نمى¬کنیم. هیچ طرفِ قضیه ضرر نیست، اگر چنانچه کشته شویم، لباسمان را عوض کرده‌ایم و لباس بهتری پوشیده‌ایم و چنانچه بکشیم، یک غیر انسانى را از دنیا بیرون کرده‌ایم…».(۵)

امام«ره»، پیروزى بر رژیم ستمشاهى را مرهون ایمان مردم دانسته مى‌فرماید: «شما رمز پیروزیتان را دیدید و دیدید که بر همه قدرت‌هایى که پشتوانه این قدرت شیطانى (رژیم شاه) بودند، پیروز شدید و دیدید که رمزش این بود که ایمان داشتید و «الله‌اکبر» همراه شما بود.»(۶)

امام چنین سنّّتى را در گذر تاریخ جارى مى‌داند و اظهار امیدوارى مى‌کند که ملّت سلحشور ایران با ایمان خویش بر قدرت‌هاى شیطانى فایق آید: «مـن امید این را دارم که همان طورى که در صدر اسلام، ارتش اسلام با ایمان خود و با اعتقاد به مبدأ و معاد بر امپراتوری‌هاى بزرگى که تقریباً بر همه دنیاى آن وقت سلطه داشتند و همه قدرت‌ها در دست آنها بود، غلبه کرد،  شما هم در عین حال که مقابل سلطه‌هاى بزرگ و قدرت‌هاى بزرگ با حساب دنیایى ناچیز هستید، با حساب معنویت به همه مقدّم بشوید ان‌شاءالله و همه قدرت‌ها را منع کنید از دخالت در کشورتان.»(۷)

مجاهدان صدر اسلام به این خصلت و ویژگی الهی (ایمان و خودباروری) مسلّح بودند و همین ایمان و اعتقاد راسخ بـود کـه آنـان را در نبردهای گوناگون پیروز می‌ساخت و هیچ عامل دیگری را نمی‌توان جایگزین آن کرد. مجاهدان مسلمان با تکیه بر ایمان آگاهانه در بسیاری از غزوات و سریّه‌ها، با آن که هم به لحاظ نیرو و هم به لحاظ تجهیزات در تنگنا بودند، باز بر سپاه کفر پیروز می‌شدند. امام خمینی«ره» سرّ پیروزی مجاهدان صدر اسلام را ایمان به خدا می‌داند.(۸)

 

۲ـ استقامت و پایداری

واژه «استقامت» از ماده (ق و م) گرفته شده و معنایش طلب قیام از هر چیز است. به تعبیر دیگر استدعاى ظاهر شدن تمامى آثار و منافع از هر چیز است. از این‌رو معناى استقامت طریق این است که راه، متّصف به صفتی باشد که غرض از راه همان وصف است و آن کوتاه‌ترین خطّ میان ما و هدف ماست که ما را دچار تردید نسازد و به بی‌راهه نیندازد. همچنین استقامت آدمى در یک کار این است که از نفس خود بخواهد که در باره آن امر قیام و آن را اصلاح کند، به‌طورى که دیگر فساد و نقص به آن راه نیابد و به حد کمال و تمامیت خود برسد.(۹)

یکی از انواع استقامت که در دین مبین اسلام به آن سفارش شده است، مقاومت و پایمردى در صحنه جنگ و جهاد است. در هنگامه جنگ و بروز ناملایمات، بیش از دو راه براى انسان نمى‌ماند، یـا شکیبایی، استقامت و دفاع که اخلاق پیامبران و مؤمنان است و یا سستى و جزع و فزع و تسلیم شدن در برابر دشمن. اسلام مسلمانان و مؤمنان را به وجه اوّل تشویق مى‌کند.

قرآن کریم مى‌فرماید: «اى اهل ایمان! هرگاه با تهاجم و تعرّض کافران در میدان جنگ روبه‌رو شدید، مبادا از بیم آنان پشت کنید و از جنگ بگریزید.»(۱۰) همچنین مى‌فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هرگاه با فوجى از دشمن مقابل شدید، پایدارى کنید و خدا را پیوسته یادآرید. باشد که پیروز و فاتح گردید.»(۱۱)

خداوند در قرآن کریم استقامت و پایداری در جنگ را از نیکی‌ها و افراد ثابت قدم و با استقامت در میدان کارزار را از نیکوکاران دانسته است.(۱۲)

امام علی«ع» خطاب به فرزندش محمدبن حنفیه در جنگ جمل، درباره صبر و پایداری در جنگ و فرار نکردن از میدان جنگ، چنین می‌فرماید: «اگر کوه‌ها از جا کنده شوند، تو استوار باش، دندان‌ها را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت بده، پای خود را چون میخ در زمین بکوب، به صفوف پایانی لشکر بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.»(۱۳)جنگ‌هایی که پیامبر اسلام«ص» به همراه اصحاب با ایمانش با مشرکان مکّه و یا دیگر مخالفان سرسخت اسلام انجام داد، نمونه بارزی از استقامت و پایداری را به نمایش می‌گذارد. در جنگ احد نیز که دشمن ناگهان دست به حمله زد و از شکاف گردنه بر مسلمانان هجوم آورد، مسلمانان به کوه‌های اطراف گریختند و تنها امام علی«ع» و تنی چند از یاران پیامبر بودند که به مقابله با دشمن ادامه دادند. قرآن از این جوانمردان با ایمان و این مجاهدان شکست‌ناپذیر تجلیل می‌کند و کسانی را که به میدان نبرد پشت کردند و پیامبر«ص» را تنها گذاشتند، مورد سرزنش و نکوهش قرار می‌دهد:

«گمان کرده‌اید که این‌گونه می‌توانید به بهشت درآیید؟ خداوند هنوز مجاهدان راستین و صابران پولادین شما را بازنشناخته است. مگر شما نبودید که پیش از آن که مرگ به دیدارتان بیاید، آرزوی مرگ می‌کردید؟ حال که مرگ به دیدارتان آمده است، چرا چشمانتان این چنین آن را می‌نگرد؟»(۱۴)

در این جنگ امام علی«ع» ثابت قدم ماند و از پیامبر«ص» و رسالت الهی او دفاع کرد و از هر طرف که دشمنان به او حمله ‌کردند در مقابل حملات آنها جان خود را سپر رسول خدا«ص» قرار داد. استقامت و پایداری امام در این جنگ به‌حدّی بود که در روایت است که در آن روز بیش از ۶۰ زخم و جراحت از شمشیر و نیزه و تیر بر بدن علی«ع» وارد شد، امّا حضرت همچنان مقاومت کرد و از هر سو که دشمن حمله کرد، آن را دفع کرد.(۱۵) در همین جنگ بود که جبرئیل امین سند افتخار «لا سَیفَ إلاّ ذوالفَقار، لا فَتی إلاّ علی» را در بین جمع ارائه و با آواز بلندی که برای همگان قابل شنیدن بود، قرائت کرد.(۱۶)

یکی از عوامل مهم پیروزی رزمندگان اسلام، صبر و استقامت آنان و اعتقاد به این اصل مسلم بود که در هر حال پیروزی از آن آنان است و همین عامل سبب گردید که با وجود تنگناهای شدید و گمبود تجهیزات و ادوات جنگی، ارتشی را که تا بن دندان از سوی قدرت‌ها و دشمنان نظام جمهوری اسلامی مسلّح شده بود، به زانو درآورد.

۳ـ ایثار و فداکاری

«ایثار» به معنای «برگزیدن،‌ دیگران را بر خویش مقدّم داشتن»(۱۷) «برگزیدن»(۱۸) و «برتری دادن»(۱۹) است.

در اصطلاح عبارت است از: «بخشش به کسی در مورد چیزی که خود فرد به آن نیاز دارد.»(۲۰) ایثار از پرشکوه‌ترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و تنها انسان‌های بزرگ به این قله شامخ صعود می‌کنند.

ایثار گونه‌های مختلفی دارد. گاه با فدا کردن جان صورت می‌گیرد که منتهای درجه ایثاراست، گاه با دادن مال و زمانی هم با هزینه کردن اعتبار. البته برخی اوقات هم می‌تواند ترکیبی از اینها باشد که فرد به‌طور ارادی و به خاطر یک هدف و آرمان مقدس و والا تصمیم می‌گیرد از داشته‌های خود بگذرد و دغدغه‌ها و دل‌نگرانی‌ها و منافع غیر را بر خود ترجیح دهد. بنابراین ایثار شامل گذشتن از جان، مال، مقام، شخصیت و مانند آن در راه خداست، اگرچه بیشتر در مقدم داشتن دیگران در امور مالی یا مقدم داشتن خواسته دیگران به کار برده می‌شود.

قرآن کریم درباره ایثار جانی امام علی«ع» می‌فرماید:

«بعضی از مردم (با ایمان و فداکار همچون علی«ع» در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر«ص») جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»(۲۱)

البته، فداکاری و ایثار علی«ع» در خفتن به جای پیامبر«ص» برای حفظ جان ایشان، تنها برای خشنودی الهی انجام گرفت و خداوند از این عمل آن حضرت که به قصد رضایت او انجام شد، خشنود و راضی گردید و آن را در این آیه گزارش کرد. در حقیقت همراه بودن ایثار جان با اخلاص، سبب جلب رأفت الهی و رضایت الهی شد و خداوند ایشان را به عنوان یک ایثارگر مطلوب معرفی کرد. قرآن کریم ایثارگران را که از همه چیز دنیا گذشته، جان بر کف به میدان نبرد می‌شتابند،(۲۲) می‌ستاید و کارشان را معامله الهی می‌داند.(۲۳)

به هر حال، «ایثار» روح سلحشوری و فداکاری و از خودگذشتگی خالصانه برای اعتلای کلمه حق و آیین توحیدی است. بنابراین عمل ایثارگر ترجیح خواست دیگری، ترجیح رضای خدا، گذشتن از خواست خود برای اعتلای کلمه حق و دفاع از حق، حتّی در صورت خطر و ضرر است.

آری، رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس در صحنه‌هاى مختلف ایثار، کرامت انسانى و گوهرهاى نفسانى خود را بروز دادند و به پاسدارى و سربازى خویش ارزش واقعى بخشیدند و زبان حالشان در مقابل اسلام و مسلمانان چنین بود. بقول سعدی:

تو از سر من و جان من عزیزترى

بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار

۴ـ روحیه رزمی قوی

رزمندگان اسلام در فتح خرمشهر با روحیه رزمی قوی سرشار از ایمان و قلبی مملو از عشق به خدا، به حماسه‌ای بزرگ دست زدند و تاریخ بشری را به برگ‌های زرینی مزین ساختند. رزمندگان اسلام در این فتح‌الفتوح(فتح خرمشهر) نشان دادند که چگونه می‌توان در مقابل سلاح‌های پیچیده و مدرن به مقابله پرداخت و برتری ایمان و اعتقاد به قرآن و اسلام را نمایان ساخت.

«روحیه» در لغت به معناى «مجموعه کیفیات نفسانی و حالات روانى در فرد یا افراد»(۲۴) است. «روحیه قوى یعنی  هر فردى در انجام وظیفه تا سر حدّ امکان تلاش کند..»(۲۵) به عبارت دیگر روحیه عبارت است از اراده، معنویت، اعتقاد و تصمیم.(۲۶) براى کسى که کمترین اطّلاعى از مسائل نظامى داشته باشد، روشن است که «روحیه» در نیروهاى رزمى نقشى کلیدى دارد و شدّّت و ضعف آن در پیروزى یا شکست تأثیر مستقیم مى‌گذارد، تا جایى که «کارشناسان نظامى ۷۵ درصد پیروزى را در گرو روحیه عالى نظامیان و رزمندگان مى‌دانند و تنها ۲۵ درصد دیگر را به عواملى چون؛ تسلیحات، سازماندهى، آمـوزش، ارتباطات و… نسبت می‌دهند.»(۲۷)

 

۵ـ امدادهای غیبی

امدادهای غیبی خداوند تأثیر شگرفی در زندگی انسان‌ها دارد. در قرآن کریم و روایات معصومین«ع» بر این موضوع تأکید شده است، به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان گفت امدادهای غیبی در زندگی‌ انسان‌ها استثنا هستند و تنها در موارد نادری نمایان می‌شوند، بلکه یکی از سنت‌های الهی هستند که مؤمن می‌تواند در سختی‌های زندگی به آن دل ببندد و امید نجات داشته باشد.

امدادهای غیبی برای مسلمانان فراوانند. نمونه‌ای از آن یاری و امداد غیبی خداوند متعال در جنگ بدر بود که فرشتگان زیادی به کمک سپاه اسلام آمدند و در نتیجه آنها به یاری خدا بر دشمن پیروز شدند. در زندگی انسان‌های مؤمن‌، تلاشگر، مجاهد در راه خدا، پرهیزگار و… همواره امدادهای غیبی و یاری خداوند متعال وجود دارد.(۲۸) کمک‌ها و امدادهای غیبی خداوند گاهی به صورت فراهم شدن شرایط موفقیت است و زمانی به صورت الهام‌ها، هدایت‌ها، روشنی‌ها و روشن‌بینی‌هاست‌ و البته این الطاف و امدادهای غیبی‌، گزاف و رایگان نیستند‌؛ بلکه بستگی به شرایطی دارند. قرآن کریم می‌فرماید: «اگر خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری می‌کند و ثابت قدمتان می‌دارد.»(۲۹)

بدون تردید فتح خرمشهر یک مسئله عادی نبود؛ بلکه امداد غیبی بود که به دست توانای رزمندگان اسلام رقم خورد. دشمنان نظام و انقلاب با تکیه بر محاسبات غلط مادی و غفلت از قدرت الهی، خرمشهر را تسخیرناپذیر و فتح آن را ناممکن می‌دانستند؛ ازاین‌رو، وقتی خبر فتح خرمشهر در رسانه‌ها و مطبوعات پخش شد؛ دشمنان اسلام را حیرت‌زده ساخت. امام خمینی«ره» درباره توجه خاص حضرت حق در فتح خونین‌شهر و ارتباط این مسئله با امدادهای غیبی چنین فرمودند: «فتح خرمشهر یک مسئله عادی نبود. این که پانزده الی بیست هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، مسئله عادی نیست، بلکه مافوق طبیعت است.»

فلسفه کلام امام را باید در این نکته جستجو کرد که با محاسبات عادی و متداول فرمول‌های جنگی، این پیروزی میسر نبود. تنها نیروی معنوی و اعتقادی رزمندگان اسلام و عنایات خداوند متعال بود که این رزمندگان خداجوی متعهد و همدل را برای خلق این حماسه یاری کرد.

 

۶ـ فرماندهی مقتدر امام خمینی«ره»

پیروزی رزمندگان در جریان فتح خرمشهر حاصل رهبری هوشمندانه و مقتدرانه امام خمینی«ره» بود. عملیات آزادسازی خرمشهر و مراحل مختلف آن با سپری شدن زمانی طولانی همراه بود که در طول جنگ بی‌سابقه است. رزمندگان اسلام به مدت ۲۶ روز با دشمن بعثی نبرد نزدیک و تن به تن داشتند و فقط با دم مسیحایی امام«ره» که در کالبد آنان دمیده شده بود، مقاومت جانانه¬ای کردند و با انهدام نیروهای دشمن آزادسازی خرمشهر محقق شد.

بنابراین عمده‌ترین عامل پیروزی در عملیات بیت‌المقدس که به فتح خرمشهر انجامید، فرماندهی واحد و مقتدرانه امام خمینی«ره» بود. شرکت گسترده نیروهای ارتش، سپاه و بسیج مردمی و لزوم فرماندهی مشترک آنان در تاریخ جنگ سبب گردید که چندگانگی ظاهری، باعث اختلال در امر فرماندهی آنها نشود و همه در سایه تنها فرماندهی مقتدر امام  به این پیروزی شگرف دست یابند. البته پشتیبانی جانی و مالی مردمی برای شرکت در عملیات، روح ایمان و از خودگذشتگی و مددهای الهی و… را هرگز نمی‌توان در این پیروزی بزرگ نادیده گرفت.

در خاتمه از برخی از شهدای حماسه‌آفرین این فتح بزرگ یاد می‌کنیم: صیاد شیرازی، حسین خرازی،  حاج محمدابراهیم همت، مهندس حاج محمود شهبازی، محمد جهان آراء، حسن باقری (غلامحسین افشردی)، احمد بابایی، بهمن نجفی، علی اصغر بشکیده، حبیب‌الله مظاهری، احمد متوسلیان، بهروز مرادی، سید عبدالرضا موسوی، سلطانعلی احمدنژاد بابلی کریمی و…

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سوم خرداد در ایران به مناسبت آزادسازی خرمشهر از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی روز ملی «مقاومت، ایثار و پیروزی» نامیده شد.

۲ـ راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ اوّل، ۱۴۰۴ هـ.ق، ذیل واژه «اَمِنَ».

۳ـ آل عمران، آیه ۱۳۹٫

۴ـ توبه، آیه ۵۱٫

۵ـ بلاغ، سخنان موضوعی امام خمینی«ره»، تهیه ‏و‏ تنظیم بخش اطلاعات و تحقیقات اجتماعی سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل، ۱۳۶۶هـ.ش، ج۲، ص۱۵۷٫

۶ـ همان.

۷ـ همان، ص۱۵۹٫

۸ـ سخنرانی امام خمینی«ره»، مورخه ۲۵/۲/۱۳۵۹٫

۹ـ ر.ک: موسوی، سیدمحمدباقر؛ ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم،۱۳۷۴هـ.ش، ج۱۱، ص۶۲٫

۱۰ـ انفال، ۱۵٫

۱۱ـ انفال، ۴۵٫

۱۲ـ بقره، ۱۷۷٫

۱۳ـ دشتی مازندرانی، محمّد، ترجمه نهج البلاغه، ص۳۶، خطبه۱۱، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین«ع»، نشر دفتر تبلیغات اسلامی حعلیمه قم، ۱۳۸۴هـ.ش.

۱۴ـ آل عمران، ۱۴۳-۱۴۴٫

۱۵ـ رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امیرالمؤمنین«ع»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۴هـ.ش، ص۱۰۲.

۱۶ـ شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی¬تا، ج۱، ص ۷۳.

۱۷ـ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایره‌المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۲هـ.ش، ج۵، ص۱۶۷٫

۱۸ـ دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم،۱۳۷۷هـ.ش، ج۳، ص۳۶۸۲٫

۱۹ـ ابن منظور، محمد بن مکرم،  بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۳۸۸ هـ.ق، ج۱، ص۷۱٫

۲۰ـ نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تعلیق و تصحیح: سیدمحمد کلانتر، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ج۲، ص۱۲۲٫

۲۱ـ «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ.» (بقره، ۲۰۷).

۲۲ـ نساء، ۹۵٫

۲۳ـ توبه، ۱۱۱٫

۲۴ـ معین، محد، فرهنگ معین، ذیل واژه «روحیه».

۲۵ـ اف. ام، ریچاردسون، «روحیه جنگی، عوامل روانی در جنگ»، ترجمه: پرویز ایزدى، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین«ع»، چاپ اوّل، ۱۳۶۹هـ.ش، ص۴٫

۲۶ـ شهید دکتر چمران، مصطفی، جهاد و شهادت، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۶۱هـ.ش، ص۶۵٫

۲۷ـ آیین جهاد از دیدگاه امام علی«ع»، هیـئت تحریریه بنیـاد نهج البلاغه، تهران، چاپ اول، ص۱۴۱٫

۲۸ـ ر.ک‌: شهید مطهری‌، مرتضی، مجموعه آثار (امدادهای غیبی‌)، قم، انتشارات صدرا، ج۳، ص۳۳۵ و ۳۳۶٫

۲۹ـ محمد«ص»، آیه ۷٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر پس از بیش از یک سال و نیم اشغال آن به دست دشمن بعثی عراق است. فتح خرمشهر موجب برانگیختگی احساسات و عواطف پاک ملت ایران شد و همدلی و وحدت را میان اقشار ملت پدید آورد.

 

۲٫

حماسه شگرف آزادسازی خرمشهر، پیروزی سروقامتانی بود که با نهایت ایثار، اوج مظلومیت و پاکبازی و توکّل محض، این حماسه عظیم را رقم زدند. خرمشهر برای ملت ایران تنها یک شهر نیست، بلکه تاریخ گویای پایداری، ایثار و جاودانگی انقلاب است

 

۳٫

بدون تردید فتح خرمشهر یک مسئله عادی نبود؛ بلکه امداد غیبی بود که به دست توانای رزمندگان اسلام رقم خورد. دشمنان نظام و انقلاب با تکیه بر محاسبات غلط مادی و غفلت از قدرت الهی، خرمشهر را تسخیرناپذیر و فتح آن را ناممکن می‌دانستند؛ ازاین رو، وقتی خبر فتح خرمشهر در رسانه‌ها و مطبوعات پخش شد؛ دشمنان اسلام را حیرت‌زده ساخت

21ژوئن/17

اهمیت و فضیلت کشاورزی در آئینه روایات

 

اشاره

جهاد کشاورزی در تاریخ ۲۷ خرداد ماه ۱۳۵۸ هـ.ش به فرمان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی«ره» برای رسیدگی به مناطق محروم و دورافتاده به نام «جهادسازندگی» تأسیس شد، اما بعدها به منظور رفع نابسامانی‌ها و نارسایی‌ها در بخش کشاورزی، بر اساس قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی در جهت اصلاح نظام اداری،‌ ارتقای کارآیی نیروی انسانی، تجمع امور کشاورزی و عمران روستایی، لایحه ادغام وزارت جهاد سازندگی و کشاورزی و تشکیل وزارت جهاد کشاورزی توسط سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی تهیه و در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۷۹ با قید یک فوریت در مجلس شورای اسلامی مطرح  شد؛ در تاریخ ۶ دی‌ماه ۱۳۷۹ به تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی رسید و در تاریخ ۱۰ دی‌ماه ۱۳۷۹ توسط شورای نگهبان تأیید و وزارت جهاد کشاورزی تشکیل شد.

 

اهمیت و فضیلت کشاورزی

مکتب حیات‌بخش اسلام برای نیل به اهداف مادی و معنوی، پیروان خود را به تلاش مفید و سازنده ترغیب می‌کند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعی(۱) انسان بدون کار و کوشش از چیزی بهره نمی‌برد.» لذا یکی از مؤلفه‌های مهم و اساسی برای پیشرفت فرد و اجتماع، اشتغال به فعالیت‌های تولیدی است.

دوام زندگی هر انسانی به تغذیه وابسته است و تأمین مواد غذایی در گرو انجام کارهای کشاورزی، دامپروری و… است. جامعه‌ای مستقل و خودکفائی که سرنوشت خود را با دست خویش رقم می‌زند، در گام اول در زمینه زراعت فعال و پویاست و لذا کشاورزی یکی از باارزش‌ترین امور است و در تمام ادیان الهی شغلی مقدس قلمداد شده است. این حرفه به سبب تأثیری که در زندگی مردم و رونق اقتصادی جامعه دارد، نزد پیشوایان معصوم«ع» از جایگاه والایی برخوردار است و آن بزرگواران نه تنها در مواعظ خود بر زراعت تأکید می‌کر‌دند، بلکه خود به انجام آن می‌پرداختند.

نبی‌مکرم اسلام(ص) در این زمینه می‌فرمایند: «کشاورزی و چاه‌های آب را در زمین‌ها حفر کنید؛ زیرا زراعت برکت دارد.»(۲) آن حضرت در هر نقطه‌ای که نیروهای اسلام را متمرکز می‌کردند، ابتدا دستور حفر چاه می‌دادند و از همان سال‌های اول هجرت، مسلمانان را به کشاورزی و باغداری تشویق می‌کردند و آنان با سعی و تلاش به این امور اشتغال می‌ورزیدند. پیامد این کار، آبادانی اراضی بی‌حاصل بود.

رسول خدا«ص» در طول عمر بابرکت خویش آن ‌قدر به کشاورزی و کاشت درخت اهمیت می‌دادند که به مسلمانان می‌فرمودند: «اگر قیامت برپا شود و در دست یکی از شما نهالی باشد، باید آن را بکارد.»(۳)

و نیز: «هر مسلمانی که در زمین درختی را بنشاند یا زراعت کند و انسان یا پرنده‌ای از آن بخورد، برای او صدقه محسوب می‌شود.»(۴)

حضرت علی«ع» توجه زیادی به کشاورزی و توسعه آن داشتند و در طول ۲۵ سالی که به ظاهر از خلافت و رهبری برکنار بودند، بیشتر وقت خود را صرف کشاورزی و باغداری و کارهای مربوط به آن مثل حفر چاه و قنات می‌کردند و علاوه بر اینکه خود کشاورز نمونه‌ای بودند، در دوران کوتاه حکومتشان زراعت را در اولویت قرار ‌دادند و به استانداران و فرمانداران خود دستور ‌دادند همیشه از حال کشاورزان باخبر باشند و برای آنان احترام خاصی قائل شوند.

در عهدنامه آن امام به مالک اشتر چنین آمده است: «باید تلاش تو در آبادانی زمین و کشاورزی بیش از کوشش‌ در جمع‌آوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادانی به دست نمی‌آید و آن کس که بخواهد مالیات را بدون عمران و آبادانی زمین‌ها مطالبه کند، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود می‌سازد و حکومتش دوام چندانی نخواهد داشت. اگر کشاورزان به خاطر سنگینی مالیات، خشک شدن قنات‌ها و یا هجوم آفات نزد تو آمدند، به منظور مساعدت به آنان مالیات را تخفیف بده و هرگز این تخفیف و بخشش در نظر تو گران قلمداد نشود؛ زیرا این کمک، آنها را در عمران زمین تشویق می‌کند و موجب آبادانی سرزمین و زینت ریاست تو خواهد بود.»(۵)

امام صادق«ع» درباره اهمیت کشاورزی می‌فرمایند: «زراعت بزرگ‌ترین کیمیاست.»(۶) و نیز فرموده‌اند: «زراعت کنید و درخت بنشانید. قسم به خدا که در بین کارهایی که مردم برای زندگی انجام می‌دهند، هیچ کاری حلال‌تر و پاک‌تر از کشاورزی نیست.»(۷)

امام باقر«ع» در مورد فضیلت کشاورزی می‌فرمایند: «بهترین کارها زراعت است که افراد نیک و بد از حاصل آن می‌خورند و هرگاه نیکان از آن چیزی بخورند و بیاشامند، برای کشاورز استغفار می‌کنند.»(۸)

قرآن با لحن تشویق‌آمیزی از موضوع زراعت و کشاورزی سخن به میان آورده در سوره هود با اشاره به آفرینش زمین و نعمت‌های فراوانی که خداوند متعال دراختیار انسان قرار داده است، افراد را به آباد کردن زمین فرمان داده است: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا(۹) اوست که شما را از زمین آفرید و آبادان کردن آن را به شما سپرد…».

حضرت علی«ع» در تفسیر آیه مزبور می‌فرمایند: «فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعماره لیکون ذلک سببا لمعایشهم بما یخرج من الارض من الحب و الثمرات و ما شاکل مما جعله الله معایش للخلق؛(۱۰) خداوند سبحان به ما اعلام کرد که به مردم دستور داده است زمین را آباد کنند تا این موضوع سبب گذراندن زندگی آنان شود؛ به این صورت که از زمین دانه‌ها،‌ میوه‌ها و نظیر آنها که خداوند برای دوام زندگی قرار داده است، رویانده شود.»

همچنین از آن حضرت درباره تفسیر آیه: «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون »(۱۱) سئوال شد. ایشان فرمودند: «آنان کشاورزان هستند.»(۱۲)

امام صادق«ع» درباره ارزش و جایگاه کشاورزی در سیره عملی خود می‌فرمایند: «خداوند عزوجل از میان کارها و شغل‌ها، کشاورزی و چوپانی را برای پیامبرانش دوست دارد.»(۱۳)

بسیاری از انبیا و اولیاء الهی به کشاورزی و درختکاری اشتغال داشته‌اند. یقیناً انتخاب این شغل مقدس و صَرف بخشی از عمر پیامبران الهی در این راه نشانه عنایت ویژه خداوند به این امر مهم است. شخصی از امام صادق«ع» درباره کشاورزان سئوال کرد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: «کشاورزان گنج‌های خدا در زمین هستند و نزد خداوند کاری محبوب‌تر از کشاورزی نیست. خدا همه پیامبران را کشاورز برانگیخت، جز حضرت ادریس«ع» که او خیاط بود.»(۱۴)

براساس روایات هنگامی که حضرت آدم«ع» پا به عرصه زمین نهاد، احساس گرسنگی کرد. جبرئیل امین از آسمان فرود آمد و کشاورزی و درختکاری را به او آموخت.

مرحوم شیخ کلینی«ره» از امام صادق«ع» روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند: «وقتی که آدم به زمین هبوط کرد، به غذا و آب نیازمند شد و به جبرئیل شکایت کرد، جبرئیل در پاسخ وی گفت: ای آدم باید کشاورزی کنی.»(۱۵)

این روش را پیامبران بعد از حضرت آدم«ع» یکی پس از دیگری برگزیدند و بدین‌سان بود که بسیاری از انسان‌ها به‌ویژه مؤمنان در طول تاریخ بشریت به این شغل پاکیزه و شریف روی آوردند.

 

 

حمایت از کشاورزان

پیشوایان معصوم«ع» علاوه بر اینکه خود در عرصه تولید محصولات کشاورزی پیشگام بودند، از کشاورزان هم حمایت می‌کردند و به برزگران آسیب‌دیده و ورشکسته که زندگی اقتصادی آنها به دلیل مشکلات طبیعی مختل شده بود، کمک‌های فراوانی می‌کردند. امام علی«ع» به تولیدکنندگان و کشاورزان عنایت ویژه‌ای داشتند. امام صادق«ع» در این باره می‌فرمایند: «امیرمؤمنان همیشه به کارگزاران و کارمندانش سفارش کشاورزان را می‌کرد.»(۱۶)

امام موسی کاظم«ع» از کشاورزان مدینه زیاد حمایت می‌کردند. شخصی می‌گوید: در نزدیکی مدینه صیفی‌کاری داشتم. موقعی که فصل برداشت محصول نزدیک شد، ملخ‌ها آن را نابود کردند. من خرج مزرعه را با پول دو شتر بدهکار بودم. نشسته بودم و فکر می‌کردم. ناگهان موسی‌بن جعفر«ع» را دیدم که در حال عبور از آنجا بود و مرا دید. فرمود: چرا ناراحتی؟ عرض کردم به خاطر اینکه ملخ‌ها کشاورزی مرا نابود کرده‌اند. حضرت فرمودند: چه قدر ضرر کرده‌ای؟ عرض کردم: یکصد و بیست دینار با پول دو شتر. حضرت به غلام خود فرمودند: یکصد و پنجاه دینار به او بده. سی‌دینار سود به اضافه اصل مخارج و دو شتر هم به وی تحویل بده!(۱۷)

 

تأثیر زراعت بر جسم و روح

انسان موجودی است اجتماعی که علاوه بر تعامل با همنوعان خود، با طبیعت نیز ارتباط دارد و در پرتو بهره‌مندی از مواهب محیط زیست، استعداد و قوه خلاقیت او شکوفا می‌شود. یکی از مؤلفه‌های مهمی که در جسم و روان انسان تأثیر بسیار مثبت دارد، ارتباط با فضای سبز است که موجب نشاط و موجد انگیزه برای حرکت به سوی رشد و تکامل است. تماشای گیاهان و نگاه به منظره‌های زیبا و دلربا از مواردی هستند که ره‌یافت‌های علم روان‌شناسی بر آنها مهر تأیید زده‌اند. درختان و مزارع تأثیر بسیار چشمگیری بر جسم و روح آدمی دارند. معصومین«ع» در سیره خود مردم را به تماشای درختان و گیاهان سرسبز دعوت کرده‌اند. تماشای گیاهان رنگارنگ و لطیف، باغ‌های خرم و مزارع باطراوت انسان را غرق در لذت و شادی می‌کند و افسردگی و غم‌ها را از بین می‌برد.

امام صادق«ع» در این باره می‌فرمایند: «نگریستن به کشتزارها و درختان چنان لذتی به آدمی می‌بخشد که هیچ لذتی با آن برابری نمی‌کند.»(۱۸)

امام رضا«ع» فرمودند: «بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مزارع سرسبز و باغ‌های خرم باعث نشاط و شادی می‌شود.»(۱۹)

قرآن کریم در چند آیه باغداری را مایه شادی و خرمی معرفی کرده است و می‌فرماید: «اَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَه؛(۲۰) و خداوند از آسمان آبی را برای شما فرو فرستاد که با آن باغ‌های سرسبز و شادی‌آفرین را رویاندیم.»

این طراوت و سرسبزی درختان در انسان انگیزه ایجاد می‌کند و او را به سوی آبادانی زمین و امیدواری به زندگی رهنمون می‌سازد.

 

توجه به آداب کشاورزی

امام محمدباقر«ع» می‌فرمایند: «هنگامی که می‌خواهی کشاورزی کنی، یک مشت بذر بردار و رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو: آیا شما آن را می‌رویانید و به ثمر می‌رسانید یا ما می‌رویانیم و به ثمر می‌رسانیم؟ و بعد بگو: «بارالها! این بذرافشانی را کشت مبارک قرار بده و به وسیله آن سلامتی به ما عنایت فرما و از این دانه‌ها محصول زیاد به وجود آور و مرا از خیراتی که از آن درنظر دارم محروم مفرما و مرا با ندادن نعمت امتحان مکن.» سپس با تکیه بر اراده خداوند متعال بذری را که در مشت داری بیفشان.(۲۱)

امام صادق(ع) فرمود: «در زراعت دو حق وجود دارند: حقی که از تو می‌ستانند و حقی که تو خود می‌پردازی. راوی پرسید: چه حقی ستانده می‌شود و چه حقی را باید بپردازیم؟ فرمود: حقی که ستانده می‌شود همان زکات است و حقی که می‌پردازی همان انفاق به مستمندان است؛ یعنی روز درو کن و میوه را بچین.»(۲۲)

از دیگر آداب کشاورزی شیوه صحیح نهال‌کاری است که مورد توجه پیامبر اکرم«ص» و ائمه اطهار«ع» بوده است. رسول خدا«ص» در این زمینه می‌فرماید: «برادرم عیسی«ع» از شهری عبور می‌کرد که درختان آن را کرم خورده بود. مردم نزد ایشان آمدند و مشکل خود را مطرح کردند. آن حضرت فرمود: داروی این مرض در اختیار خودتان است. شما عادت دارید به هنگام کاشتن نهال اول خاک به پای آن بریزید؛ در حالی که نباید این کار را بکنید، بلکه سزاوار است که اول آب به ریشه‌های درخت بریزید سپس خاک بر آن بریزید تا کرم آن را نخورد. مردم به دستور آن حضرت عمل کردند و این  مشکل برطرف شد.»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نجم، ۳۹٫

۲ـ مفاتیح‌الحیاه، عبدالله جوادی آملی، ص ۵۹۵٫

۳ـ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج ۱۳، ص ۴۶۰٫

۴ـ همان، ج ۲، ص ۵۰۱٫

۵ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۵۳، ص ۵۷۹٫

۶ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، شیخ حرّ عاملی، ج ۹، ص ۳۴٫

۷ـ سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج ۱، ص ۵۴۵٫

۸ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۵، ص ۲۶٫

۹ـ هود، ۶۱٫

۱۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۵٫

۱۱ـ ابراهیم، ۱۲٫

۱۲ـ مفاتیح الحیاه، ص ۵۹۶٫

۱۳ـ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۲٫

۱۴ـ تهذیب الاحکام، محمدبن حسن طوسی، ج ۶، ص ۳۸۴٫

۱۵ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲٫

۱۶ـ وسائل‌الشیعه، ج ۱۳، ص ۲۱۶٫

۱۷ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ۱۵، ص ۱۶٫

۱۸ـ توحید مفضّل، مفضل بن عمر جعفی کوفی، ص ۱۵۴٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۲۸۹٫

۲۰ـ نمل، ۶۰٫

۲۱ـ مکارم الاخلاق، فضل بن حسن طبرسی، ص ۳۵۳٫

۲۲ـ اصول کافی ، ص ۵۶۴٫

۲۳ـ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۱۹۲٫

 

سوتیتر:

 

یکی از مؤلفه‌های مهمی که در جسم و روان انسان تأثیر بسیار مثبت دارد، ارتباط با فضای سبز است که موجب نشاط و موجد انگیزه برای حرکت به سوی رشد و تکامل است. تماشای گیاهان و نگاه به منظره‌های زیبا و دلربا از مواردی هستند که ره‌یافت‌های علم روان‌شناسی بر آنها مهر تأیید زده‌اند

21ژوئن/17

کــار و تلاش، رمز سرافرازی

                                                                                              

 

کار هدفمند، سنجیده و از روی برنامه و فکر، پایه و اساس تولید هر کشوری است. با کار و تلاش، تولید معنا می‌یابد و ثروت و سرمایه فراهم می‌آید.   

قرآن در آیات بسیاری بر ضرورت و ارزش کار و تولید تأکید ورزیده و مردم را به کسب روزی حلال تشویق کرده است: «الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فیها سُبُلاً...؛(۱) خداوند زمین را آسایشگاه شما و برای رفع حوایج شما در آن راه‌هایی را قرار داد.»

«فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابتَغُوا مِن فَضلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُم تُفْلِحُون(۲): آنگاه که نماز جمعه پایان یافت، در پی کسب و کار خود در زمین منتشر شوید و از فضل و کرم خدا روزی طلبید و همواره به یاد خدا باشید؛ شاید رستگار و سعادتمند گردید.»

«…تَرَى الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون(۳): در دریاها، کشتی‌ها را روان بینی تا از فضل خدا روزی طلبند؛ باشد که شکرگزار نعمتش باشید.»

تلاش در عرصه کار و تولید، در سنت و سیره معصومین«ع» امر مقدسی است که درهای بهشت را به روی انسان‌ها می‌گشاید، پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلَالًا فُتِحَ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّه یَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاء(۴): هر کس که از دسترنج خود روزی حلال بخورد، درهای بهشت به روی او گشوده می‌شود تا از هر کدام بخواهد به بهشت وارد شود.»

و نیز: «مَن أَکَلَ مِن کَدِّ یَدِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِالرَّحمَهِ ثُمَّ لَا یُعَذِّبُهُ أَبَداً(۵): هر کس که از دسترنج خود بخورد، خدا به او نظر رحمت می‌کند و دیگر او را عذاب نمی‌کند.»

و نیز: «مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی عِدَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ یَأْخُذُ ثَوَابَ الْأَنْبِیَاءِ(۶): هر کس که از دسترنج خود بخورد، روز قیامت در شمار پیامبران خواهد بود و از پاداش پیامبران الهی بهره‌مند خواهد شد.»  

در اخبار حواریون و یاران حضرت مسیح «ع»آمده است که آنان به دنبال حضرت عیسی می‌رفتند و چون گرسنه می‌شدند از ایشان تقاضای غذا می‌کردند. حضرت هم برای آنان غذا تهیه می‌کرد تا اینکه گفتند: «یا روح‌الله! آیا کسی از ما که به تو ایمان آوردیم و از تو پیروی می‌کنیم و هرگاه غذایی از تو بخواهیم، برای ما فراهم می‌کنی برتر است؟» حضرت عیسی«ع» فرمودند: «أَفْضَلُ مِنْکُمْ مَنْ یَعْمَلُ بِیَدِهِ وَ یَأْکُلُ مِنْ کَسْبِه‏: بهتر از شما کسی است که کار می‌کند و از کسب خود روزی می‌خورد.»(۷)

روزی سلمان فارسی بارِ مردی از قبیله «شیام» را به دوش کشید و به طرف منزل او برد. در میان راه دیگران متوجه شدند که او سلمان ازاصحاب پیامبر«ص» است و به آن مرد یاد آور شدند. او عذر خواهی کرد، ولی هر چه تلاش کرد که سلمان بار را به زمین بگذارد، قبول نکرد.  سلمان در طول دوران امارت و مسئولیت خود به‌شدت کار می‌کرد. وقتی به او گفتند: «حقوق تو از بیت‌المال تأمین است. پس چرا این قدر کار می‌کنی؟» گفت: «دوست ندارم جز از دسترنج و کار خود ارتزاق کنم.»(۸)

جهاد و پیکار در راه خدا امر بسیار مشکل و طاقت‌فرسایی است. گذشتن از جان، تحمل زخم‌ها و معلولیت‌های جان‌فرسا و محرومیت از بسیاری از لذات مادی تفریحات را به دنبال دارد؛ لکن تقدس کار و تولید به حدی است که آن را همپای جهاد ذکر کرده‌اند.  

امام صادق«ع» فرمودند: «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏(۹): تلاش‌کننده برای اداره خانواده و زندگی مانند مجاهد در راه خداست.»

امام موسی کاطم«ع» فرمودند: «مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه(۱۰): کسی که در جستجوی رزق و روزی حلال باشد تا خود و خانواده‌اش را اداره کند، همانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند.»

امام رضا«ع» فرمودند: «کسی که کار بیشتری کند تا درآمدش برای خانواده و عیالش بسنده باشد، در نزد خدا پاداشی بزرگ‌تر از پاداش جهاد فی سبیل الله دارد.»(۱۱)

علی بن موسی الرضا«ع»، پاداش کار را از جهاد در راه خدا بالاتر دانسته‌اند: «پاداش و اجر کسی که برای مخارج زندگی خود و عائله‌اش تلاش می‌کند و روزی خود را به فضل خداوند در پرتو کار و تلاش به دست می‌آورد از پاداش کسی که در راه خدا جهاد می‌کند بیشتر است.»(۱۲)

در تاریخ آمده، امام صادق«ع» روزی از حال «عمر بن مسلم» پرسیدند. گفتند که او دست از کار و تجارت کشیده و تمام ساعات خود را به عبادت می‌پردازد. امام از این خبر ناراحت شدند و فرمودند: «وای بر او. مگر نمی‌داند که هر کس دنبال کار نرود دعایش در پیشگاه خداوند مستجاب نمی‌شود؟ بر شماست که کار کنید و روزی خود را در سایه تلاش و کوشش به دست آورید.»(۱۳)

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «أطیَبُ مَا أَکَلَ الرَّجُلُ مِن کَسبِه(۱۴): پاکیزه‌ترین غذایی که انسان می‌خورد غذایی است که با کار و کوشش خود به دست می‌آورد.»

روزی رسول خدا«ص» از بازار عبور می‌کردند. دیدند مردی مواد غذایی خود را ارزان‌تر از قیمت بازار می‌فروشد. فرمودند: «آیا شما در بازار از دیگران جنس را ارزان‌تر عرضه می‌کنی؟» گفت: «آری.» حضرت پرسیدند: «آیا این قناعت بر سود کم به خاطر خداست؟» گفت: «آری.» حضرت فرمودند: «أبشِر فَانّ الجالب (ای للبَضایع) اِلی سوقنا کَالمُجاهِدِ فی سَبیل الله و المُحتَکِرَ فی سُوقنا کالمُلحِدِ فی کتاب الله؛(۱۵): بشارت باد تو را، چه عرضه‌کننده و آورنده اجناس به بازار ما، مانند مجاهد در راه خداست و محتکر در بازار ما، مانند کافر در کتاب خداست.»

 

کار عبادت است

مفهوم عبادت در اسلام بسیار گسترده است و فقط به نماز و ذکر محدود نمی‌شود. از جمله عبادت‌های بزرگ کار است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الْعِبَادَهُ سَبعُونَ جُزءاً أَفضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَال‏(۱۶): عبادت هفتاد جزء است و برترین آنها به دست آوردن مال حلال است.»

و نیز: «اَفضلُ الاعمال اَلکسبُ الحلال(۱۷): بهترین اعمال کسب روزی حلال است.»

مردی برای رسول خدا«ص» از دوست همسفر خود تعریف می‌کرد که از او زاهدتر و عابدتر ندیده است. پیامبر پرسیدند: «چه کسی به او غذا و امورش را انجام می‌داد؟» عرض کرد: «ما برای او انجام می‌دادیم و غذا درست می‌کردیم و خرید و شستشو می‌کردیم.» پیامبر فرمودند: «از مردی که که در کار دنیای خود تنبل است بیزارم. آنکه در کار دنیای خود تنبل است، در کار آخرت تنبل‌تر خواهد بود.»(۱۸)

در ارزش و اهمیت کار و تولید همین بس که سیره انبیاء و ائمه معصومین«ع» بوده است که الگو و سرمشق عملی برای زندگی انسان‌ها هستند. قرآن می‌فرماید: «قَدْ کانَت لَکُم أُسوَهٌ حَسَنَه فی‏ إِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَه‏…(۱۹): برای شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید.» و در جای دیگری می‌فرماید: «لَقَد کانَ لَکُم فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَه(۲۰): برای شما سرمشق نیکو و پسندیده‌ای در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت.»

یکی از جنبه‌های اسوه و الگو بودن پیامبر و ائمه معصومین«ع» کار و تلاش است که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

 

کار، سیره پیامبران الهی

در شرح حال زندگی حضرت موسی«ع» در قرآن آمده است که وقتی حضرت به سرزمین طوی قدم گذاشتند، خداوند به ایشان فرمود: «وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسى! قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمی‏ وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْرى؛(۲۱) ای موسی! چه چیز در دست راست توست؟ موسی«ع» گفت: این عصای من است، بر آن تکیه می‌کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندان فرو می‌ریزم و نیاز‌های دیگرم را برطرف می‌کنم.»

این آیه نشان می‌دهد که حضرت موسی«ع» دامداری می‌کردند. حضرت شعیب«ع» به حضرت موسی«ع» پیشنهاد داد که می‌خواهم یکی از دو دخترم را به همسری تو درآورم، به شرطی آنکه هشت سال برای من کار کنی: «…عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنی‏ ثَمانِیَ حِجَج‏…».(۲۲) شرط هشت سال کار کردن و مهریه قرار دادن کار و خدمات برای دختر، دلیلی بر اهمیت و ارزش برای کار است.

در سوره انبیاء آمده است که حضرت داوود«ع» زره‌سازی می‌کرد. امیرالمومنین«ع» فرمودند: «خدای بزرگ به حضرت داوود«ع» وحی فرستاد که: «أَنَّکَ نِعمَ الْعَبدُ لَو لَا أَنَّکَ تَأْکُلُ مِن بَیتِ الْمَالِ وَ لَا تَعمَلُ بِیَدِکَ شَیْئاً(۲۳): و اگر از بیت‌المال روزی نمی‌خوردی و  کار می‌کردی، بنده خوبی بودی.»

حضرت داوود«ع» از این عتاب خداوند چهل روز گریست. آنگاه خداوند زره‌سازی را به او تعلیم فرمود و ایشان هر روز یک زره می‌بافت و می‌فروخت و از بیت‌المال بی‌نیاز شد.

در سیره پیامبر اکرم«ص» کار یک است. آن بزرگوار علاوه بر بیان اهمیت و ارزش کار، تشویق و ترغیب مردم به کار و تلاش و مذمت بیکاری و تنبلی، خود نیز کار می‌کردند.

امام صادق«ع» به فردی که تن به کار نمی‌داد، فرمودند: «برو کار کن. حتی بار را روی سرت حمل کن. هر چه می‌توانی تلاش کن تا سربار جامعه نباشی و از مردم بی‌نیاز گردی. رسول خدا«ص» شخصاً سنگ‌ها را روی دوش خود حمل ‌کردند و دیوار خانه‌شان را ساختند.»(۲۴)

در تاریخ آمده است که روزی حضرت علی«ع» به سلمان فرمودند: «ای سلمان! باغی را که پیامبر با دست خود آباد کرد و درخت‌هایش را کاشت، برای فروش به مشتریان عرضه کن.» سلمان، باغ پیامبر را در معرض فروش گذاشت و آن را دوازده هزار درهم فروخت.»(۲۵)

روزی رسول اکرم«ص» به اصحاب فرمودند: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا رَاعِیَ غَنَمٍ، و قَالُوا: وَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّه‏؟(۲۶): خداوند پیامبری را مبعوث نکرد مگر آنکه آن پیامبر به کار دامداری مشغول بود.» اصحاب گفتند: «آیا شما نیز دامداری کردید؟» فرمودند: «بله، من هم مدتی گوسفند‌های اهل مکه را به چراگاه می‌بردم.»

پیامبر اکرم«ص» قبل از ازدواج با حضرت خدیجه«س» برای ایشان تجارت و بازرگانی انجام می‌دادند و کار ایشان به‌قدری خوب بود که از سوی حضرت خدیجه مورد تقدیر قرار گرفتند و ایشان مبلغی اضافه بر قرارداد به آن حضرت دادند، ولی حضرت قبول نکردند.

در جریان ساخت اولین مسجد در اسلام، پیامبر اکرم«ص» همدوش سایر مسلمانان کار و سنگ‌های کوچک و بزرگ را حمل می‌کردند. گاهی بعضی از اصحاب نزد آن حضرت می‌آمدند و التماس می‌کردند که به جای ایشان سنگ و خاک را ببرند، ولی حضرت اجازه نمی‌دادند و می‌فرمودند: «بروید سنگ دیگری را بردارید.»(۲۷)

انس بن مالک می‌گوید: «هنگامی که پیامبر«ص» از جنگ تبوک برمی‌گشتند، سعد انصاری (یکی از کارگران مدینه) به استقبال آن حضرت آمد. هنگامی که رسول خدا با او دست دادند، دیدند دست مرد انصاری زبر و خشن است. علت را پرسیدند. مرد انصاری عرض کرد بر اثر کار با بیل و طناب به این صورت درآمده است. پس پیامبر«ص» دست او را بوسیدند و فرمودند: «هَذِهِ یَدٌ لا تَمَسَّهَا النّار: این دستی است که آتش جهنم را لمس نخواهد کرد.»(۲۸)

یکی از نکات مهم و قابل توجه در زندگی ائمه اطهار«ع» عشق و علاقه وافر آنها به کار است. آنان همواره دیگران را نیز به کار و تلاش و فعالیت تشویق و ترغیب می‌کردند.

ائمه«ع» کار را برای زندگی خود یک ضرورت می‌دانستند و از کار و زحمت و رنج  برای کسب روزی حلال لذت می‌بردند و آن را عبادت می‌دانستند.

مرحوم شیخ طوسی راجع به سیره عملی امام علی«ع» نقل می‌کند: «امیرالمؤمنین امام علی«ع» معمولاً به تعلیم مردم و به قضاوت و داوری در مرافعات آنان مشغول بود. گاهی هم که جهاد پیش می‌آمد، به جهاد می‌رفت. «فَإِذَا فَرَغَ مِن ذَلِکَ اشتَغَلَ فِی حَائِطٍ لَهُ یَعمَلُ فِیهِ بِیَدِهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ ذَاکِرُ اللَّهِ عزّ و جل؛ زمانی که از این کارها فراغت می‌یافت، در باغچه‌ای که داشت به کار مشغول می‌شد و همواره به یاد خدا مشغول ذکر بود.»(۲۹)

حضرت علی«ع» از نوجوانی پر کار و پر تلاش و در چشم مردم به عنوان شخصی کاری شناخته شده بودند. در جنگ خندق، سخت‌ترین سنگ‌ها به دست آن حضرت شکسته ‌شدند.

امام صادق«ع» نقل می‌کنند: «امیرالمؤمنین علی«ع» تمام کارهایشان را خودشان انجام می‌دادند. هیزم جمع می‌کردند. آب از چاه بالا می‌کشیدند و خانه را جارو می‌کردند. فاطمه«س» نیز گندم را با دستاس آرد و آن را خمیر می‌کردند و نان می‌پختند.»(۳۰)

ابوعمر شیبانی می‌گوید: امام صادق«ع» را دیدم که بیلی در دست داشتند و در زمین خود کار می‌کردند و عرق می‌ریختند. عرض کردم: «بیل را به من بدهید تا جای شما کار کنم.» حضرت فرمودند: «من بسیار دوست دارم کسی را که در گرمای آفتاب برای به دست آوردن روزی حلال کار می‌کند و رنج می‌بیند.»(۳۱)

موسی بن جعفر«ع» فرمودند: «کار کردن روش پیامبران، رسولان، اوصیا و صالحین است.»(۳۲)

امیرالمؤمنین علی«ع» می‌فرمایند: «روزی در مدینه سخت گرسنه شدم. برای پیدا کردن کار به محله‌های بالای مدینه رفتم. در آنجا زنی را دیدم که کلوخ‌هایی را جمع کرده بود. فکر کردم می‌خواهد با آنها گِل درست کند، نزدیک رفتم و با او قرار گذاشتم که برای هر دلو که از چاه آب بکشم به من یک خرمای بدهد. چون شانزده دلو کشیدم، دستم تاول زد. پس لب آب رفتم و دستم را شستم. آنگاه مزدم را از خرما گرفتم و نزد پیامبر«ص» آمدم و ایشان را از آنچه گذشته بود، آگاه کردم. پیامبر«ص» خوشحال شدند و با من آن خرماها را خوردند.»(۳۳)

روزی امیرالمومنین«ع» در حالی که باری بر دوش داشتند، به نخلستان رفتند. ازایشان سئوال شد که این بار چیست؟ حضرت فرمودند: «درخت خرما ان‌شاء الله.» معلوم شد که آن بار، هسته خرماست و حضرت آنها را بردند و کاشتند و بعدها همه آنها تبدیل به درخت خرما شد و حتی یک مورد هم فاسد نشد.(۳۴)

امیرالمؤمنین«ع» در عین حال که پر کار و پر تلاش بودند، لیکن دلبسته به دنیا و یا دنیاطلب نبودند. ایشان در نهج البلاغه می‌فرمایند: «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُم قَدِ اکْتَفَى مِن دُنیَاهُ بِطِمرَیهِ وَ مِن طَعْمِهِ بِقُرصَیه‏(۳۵): آگاه باشید که امام شما از دنیا به دو لباس کهنه و از خوراک به دو قرص نان بسنده کرد.»

در تاریخ آمده است که امیرالمؤمنین امام علی«ع» با کار، چندین بنده را آزاد و نیز چندین باغ را وقف کردند.(۳۶)

 ایشان در احادیث متعددی از سستی و تنبلی نهی کرده و پیامدهای بیکاری را برشمرده‌ و فرموده‌اند: «اگر کار، خستگی و رنج دارد؛ بیکاری مدام، مایه فساد و تباهی است.»(۳۷)

و نیز: «کسی که تنبلی کند، حق خدا را ادا نمی‌کند.»(۳۸)

امام صادق«ع» فرمودند: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤمِنِینَ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوکٍ مِن مَالِهِ وَ کَدِّ یَدِهِ(۳۹): امیرمومنان علی«ع» هزار برده را از دسترنج خویش خرید و آزاد کرد.»

فضل بن ابی‌قره می‌گوید: «در حالی بر امام صادق«ع» وارد شدیم که در باغ مشغول کار بودند. گفتیم فدایت شویم اجازه بفرمایید ما کار کنیم و یا پیشکاران شما کار کنند و شما آسوده باشید. حضرت فرمودند: خیر. میل دارم خداوند مرا در راه کسب حلال و خستگی تن ببیند.»(۴۰)

وقتی از ارزش و اهمیت کار سخن می‌گوئیم، بی‌درنگ نقطه مقابل آن یعنی بیکاری به ذهن خطور می‌کند. بیکاری نقص نظام اقتصادی هر کشور و آمار بالای اشتغال، نشانه فعالیت رو به تزاید اقتصادی است. بیکاری موجب اتلاف نیروی کار و کاهش تولید، درآمد ملی، صادرات و رفاه جامعه است.

بیکاری به عنوان یک معضل اجتماعی بزرگ، زمینه پیدایش ناهنجاری‌هایی از قبیل:گرایش به مواد مخدر، افسردگی، بالا رفتن سن ازدواج و… را فراهم می‌آورد.

هر چند بیکاری معضلی اقتصادی و اجتماعی است، اما شاید کمتر کسی آن را ناهنجاری دینی و مُنکَر شرعی به حساب آورد. گاهی به جوان بیکار به چشم ترّحم نگاه می‌شود، اما کمتر کسی به او به چشم فردی می‌نگرد که مرتکب رفتاری غیردینی شده است.  

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُون(۴۱): هنگامی که در روز قیامت، فرمان الهی برای مجازات آنها صادر شود، در میان آنها به حق داوری خواهد شد و در آن هنگام باطل‌گرایان و ولگردان، زیانکار خواهند بود.»

کلمه «مبطلون» در اینجا به معنای پیروان باطل و افراد ولگرد و بیکار است :«فَإِذا فَرَغتَ فَانصَب(۴۲): پس هنگامی که از کارهای مهم فارغ شدی، به کار مهم دیگر بپرداز»، یعنی هرگز تلاش و کوشش را کنار نگذار.

امام علی«ع» فرمودند: «مؤمن اوقاتش را سه بخش می‌کند. بخشی را برای عبادت و مناجات با پروردگار، بخشی را به استراحت و قسمتی را هم به تأمین معاش و زندگی اختصاص می‌دهد.»(۴۳)

و نیز: «المؤمن مَشْغُولٌ وَقْتُه‏؛(۴۴) مؤمن وقتش پر است و هیچ‌گاه بیکار نیست.»

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَلعُونٌ مَن أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى النَّاس(۴۵): کسی که سر بارِ جامعه باشد و بار زندگی خود را به دوش دیگری بنهد از رحمت خدا به دور است.» و نیز: «چند گروه از امت من دعایشان مستجاب نمی‌شود. یکی مردی که در خانه می‌نشیند و می‌گوید پروردگارا روزی مرا برسان و برای طلب روزی کار , و تلاش نمی‌کند. خدای بزرگ به او می‌گوید:‌ ای بنده من! مگر بدن سالم به تو ندادم تا دنبال کار بروی؟ مگر من راه تلاش کردن را برای تو هموار نکردم تا روزی خود را به دست آوری؟ پس چرا عذر می‌آوری؟»(۴۶)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مؤمن، ۶۱٫

۲ـ جمعه، ۱۰٫

۳ـ فاطر، ۱۲٫

۴ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۴٫

۵ـ همان.

۶ـ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۰٫

۷ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۳ و بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۷۶٫

۸ـ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۲۱ و مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۵۹٫

۹ـ کافی، ج ۵، ص ۸۸٫

۱۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱٫

۱۱ـ تحف العقول، ص ۳۲۸٫

۱۲ـ کافی، ج ۵، ص ۸۸٫

۱۳ـ همان، ص ۸۴٫

۱۴ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۴٫

۱۵ـ مستدرک صحیحین، ج ۲، ص ۱۲٫

۱۶ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱٫

۱۷ـ کنزالعمال، ج ۴، ص ۸٫

۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۳۷:

۱۹ـ ممتحنه، ۴٫

۲۰ـ احزاب، ۲۱٫

۲۱ـ قصص، ۲۷٫

۲۲ـ انبیاء، ۸۰٫

۲۳ـ کافی، ج۵، ص۷۴٫

۲۴ـ وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۸٫

۲۵ـ حلیه الابرار، ج ۱، ص ۳۳۱٫

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۱۱۷٫

۲۷ـ همان، ج ۱۹، ص ۱۱۲٫

۲۸ـ اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۲۰٫

۲۹ـ عده الداعی، ص۱۰۱٫

۳۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۴٫

۳۱ـ کافی، ج ۵، ص ۷۶٫

۳۲ـ التنمیه الاقتصادیه، ص ۱۴۴٫

۳۳ـ کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۷۵٫

۳۴ـ کافی، ج ۵، ص ۷۴ و بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۸٫

۳۵ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۳۶ـ امالی صدوق، ص ۳۵۶٫

۳۷ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۲۱٫

۳۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۴۶٫

۳۹ـ همان، ج ۱۲، ص ۲۲٫

۴۰ـ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۹۹٫

۴۱ـ غافر، ۷۸٫

۴۲ـ شرح، ۷٫

۴۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۹۰٫

۴۴ـ غررالحکم، ص ۳۹۶٫

۴۵ـ کافی، ج ۴، ص ۱۲٫

۴۶ـ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

تلاش در عرصه کار و تولید، در سنت و سیره معصومین«ع» امر مقدسی است که درهای بهشت را به روی انسان‌ها می‌گشاید، پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «هر کسی که از دسترنج خود روزی حلال بخورد، درهای بهشت به روی او گشوده می‌شود تا از هر کدام بخواهد به بهشت وارد شود.»

 

۲٫

 

مفهوم عبادت در اسلام بسیار گسترده است و فقط به نماز و ذکر محدود نمی‌شود. از جمله عبادت‌های بزرگ کار است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «عبادت هفتاد جزء است و برترین آنها به دست آوردن مال حلال است.»

 

21ژوئن/17

راه‌های علمی و عملی ترک شهوت

 

 

مقدمه: در دو شماره قبل به موضوع انواع شهوات و عوامل و اسباب طغیان شهوت پرداختیم. در این شماره و در خاتمه به راهکارهای علمی و عملی ترک شهوات از منظر قرآن کریم می‌پردازیم:

در قرآن کریم، روش‌هایی نیز برای کنترل شهوات بیان شده که می‌توان آن را به روش‌های علمی و عملی تقسیم کرد:

کنترل شهوات

در قرآن کریم، روش‌هایی برای کنترل شهوات بیان شده که می‌توان آن را به روش‌های علمی و عملی تقسیم کرد:

الف) راه‌های علمی

منظور از راه علمی، این است که انسان در آثار و پیامدهای شهوت‌پرستی بیندیشد و ببیند که چگونه تسلیم شدن در برابر شهوات، انسان را به ذلت، بدبختی، اسارت، تضعیف شخصیت اجتماعی و دوری از خدا می‌کشاند که زندگی خفت‌بار افرادی که آلوده شهوت شده‌اند، بیانگر این واقعیت است.

یاد خدا، آخرت باوری، تفکر در آثار شوم شهوت‌پرستی، اندیشه پیرامون شرح حال اولیاء‌الله و پیروان راستین آنها و تحکیم پایه‌های عقل و ایمان، از راه‌های عملی برای کنترل شهوات است. آیه ۱۴ و ۱۵ سوره آل‌عمران به نقش یاد خدا و آخرت باوری در کنترل شهوات اشاره کرده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساء… وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»(۱) این آیه به شش چیز از مصادیق شهوت اشاره کرده و سپس می‌فرماید این موارد، متاع حیات دنیا هستند که اگر کسى تنها به این امور شش‏گانه به عنوان هدف نهایى عشق ورزد، به زندگى پستى تن داده است. در حقیقت جمله «الْحَیاهِ الدُّنْیا» (زندگى پایین) اشاره به سیر تکاملى حیات و زندگى است که زندگى این جهان نخستین مرحله آن محسوب مى‏گردد، لذا در پایان آیه اشاره‏اى اجمالى به آن زندگى عالى‏تر که در انتظار بشر مى‏باشد کرده و مى‏فرماید: «وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ یعنى سرانجام نیک در نزد خداوند است.»(۲)

خداوند متعال در آیه بعد به مواهب فوق‌العاده خداوند در جهان آخرت اشاره کرده و برخی از نعمت‌های بهشتی را نام می‌برد. در واقع قرآن مجید در این آیه به افراد با ایمان اعلام مى‏کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوس‌هاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هرگونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است، نصیب آنها خواهد کرد.(۳) برابر این آیات، هرچند دوست داشتن شهوات برای مردم زینت‌گری شده است، ولی بازگشت نکوتر و آینده تأمین شده و خوب نزد خدا است.(۴) خداوند در آیه بعدی، بین شهوات یاد شده و نعمت‌های بهشتی مقایسه کرده(۵) و می‌فرماید: «بگو آیا شما را به چیزى بهتر از اینها آگاه کنم؟ براى کسانى که پرهیزگارى کردند در نزد پروردگارشان بهشت‌هایى است که جوی‌ها از زیر [درختان و کوشک‌هاى‏] آنها روان است، در آنها جاویدانند، و…» در واقع قرآن مجید در این آیه به افراد با ایمان اعلام مى‏کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوس‌هاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هرگونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است، نصیب آنها خواهد کرد.(۶)

آنچه در آیه پانزدهم از آن یاد شده، با مصادیق شهوت که در آیه پیشین از آن یاد شده بود، همخوان است. یعنی اگر در دنیا شهوت جنسی وجود دارد، در آخرت نیز از همسران بهشتی یادشده و… در روایات نیز از یاد مرگ به عنوان کنترل‌کننده شهوات یاد شده است، چنانکه امام علی«ع» فرمود: «…وقتی شهوات نفسانی، به مبارزه شما می‌آیند، بسیار به یاد مرگ باشید…».(۷) در روایت منسوب به امام صادق نیز به این نکته تأکید شده که «یاد مرگ، شهوت‏ها را در نفس از بین مى‏برد… و نشانه‏هاى هوا و هوس را در هم مى‏شکند…».(۸)

قرآن کریم در آیات۵۸ و ۵۹ سوره مبارکه مریم، اجتناب از شهوات و خواسته‏هاى نفسانى را یکی از ویژگى‌های مهم پیامبران، برگزیدگان و هدایت‏یافتگان برمی‌شمرد.(۹) در این آیات پس از یادکرد از چندتن از پیامبران می‌فرماید: آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمت‌شان قرار داده بود…، اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید!

تدبر در این آیات که شرح حال اولیای الهی و پیروان راستین آنها و مقایسه آنها با سهل‌انگاران در نماز و شهوت‌پرستان و عاقبت این دو گروه است، باعث کنترل شهوات خواهد شد.

برابر آیه ۲۳ سوره یوسف، حضرت یوسف«ع» نیز وقتی در برابر وسوسه‌های شیطانی همسر عزیز مصر قرار گرفت، با یاد خدا و یادآوری آخرت خود را از دام یاد شده نجات داد.

 

ب) راه عملی

قرآن کریم به راه‌های عملی چندی برای کنترل شهوات اشاره کرده است از جمله:

۱- پناه بردن به خدا و استعانت از او

از راه‌های نجات از گرداب شهوات، پناه بردن به خداست. از این رو حضرت یوسف وقتی خود را در برابر درهای بسته و دست خودش را از همه جا کوتاه دید به خدا پناه برد: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ‏…؛(۱۰) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمناى کامجویى کرد درها را بست و گفت: «بیا (بسوى آنچه براى تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه مى‏برم به خدا!…».

حضرت یوسف«ع» با جمله‌ «مَعاذَ اللَّهِ» به او فهماند که هرگز در برابر او تسلیم نخواهد شد و در ضمن این واقعیت را به او و به همه کس فهماند که در چنین شرایط سخت و بحرانى براى رهایى از چنگال وسوسه‏هاى شیطان و آنها که خلق و خوى شیطانى دارند، تنها راه نجات پناه بردن به خداست.

در واقع حضرت یوسف«ع» در مقابل درخواست شیطانی زلیخا سه پاسخ ارائه کرد یکی با جمله «مَعاذَ اللَّهِ» به این نکته اشاره کرد که پیروی از دستورات الهی مهمترین وظیفه فرد است و حق الهی مانع از انجام این گناه است. پاسخ دیگر حضرت با جمله «إِنَّهُ رَبِّی أَحسَنَ مَثوایَ»(۱۱) شروع شد و این بود که رعایت حقوق مردم نیز واجب است و از آنجا که عزیز مصر بر من حق دارد پس نباید در حق او خیانت کنم. سومین پاسخ حضرت این بود که این لذت ناچیز دنیوی، خواری و عذاب شدید آخرتی رابه دنبال دارد؛ پس عقل اجازه انجام چنین کاری را نمی‌دهد. این پاسخ در جمله «إِنَّهُ لا یُفلِحُ الظَّالِمُونَ» آمده است.(۱۲)

استعانت از خداوند نیز می‌تواند برای کنترل شهوات کارساز باشد. به فرموده قرآن کریم، حضرت یوسف«ع» با استعانت از خداوند توانست از دام شهوتی که زنان مصر فراروی او گشوده بودند نجات یابد. همسر عزیز مصر تهدید کرد که اگر یوسف آنچه دستور می‌دهد را انجام ندهد به زندان خواهد افتاد، یوسف گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدعُونَنِی إِلَیهِ وَ إِلَّا تَصرِفْ عَنِّی کَیدَهُنَّ أَصبُ إِلَیهِنَّ وَ أَکُن مِنَ الْجاهِلِینَ‏ فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنهُ کَیدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛(۱۳) پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مى‏خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» پروردگارش دعاى او را اجابت کرد و مکر آنان را از او بگردانید چرا که او شنوا و داناست!

۲- تقوا

یکی دیگر از راه‌های تعدیل شهوات، رعایت تقوای الهی است.

زمانی که قوم حضرت لوط برای انجام فساد شتابان به سوی او می‌آمدند، ایشان برای تعدیل شهوات راه‌هایی پیشنهاد کرد که یکی از آنها رعایت تقوای الهی بود از این رو فرمود: «قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ‏…؛(۱۴) اى قوم من، این دختران من ـ که مى‏توانید با آنها ازدواج کنید ـ آنها براى شما پاکیزه‏ترند پس از خدا بترسید… .»

در این آیه حضرت لوط پس از ارائه پیشنهاد ازدواج، آنان را از عذاب الهی به خاطر انجام این کار زشت بیم داد. در واقع آن حضرت در پیشنهاد ازدواج، با فطرت آنان و در پیشنهاد تقوا، با جان آنان تماس گرفت.(۱۵)

از آیات چهاردهم و پانزدهم سوره آل‌عمران نیز می‌توان استفاده کرد که یکی از راه‌های کنترل شهوات، تقوای الهی است، زیرا در آیه چهاردهم از برخی شهوات یاد کرده، آنها را «متاع حیات دنیا» معرفی می‌کند و در آیه پانزدهم می‌فرماید بگو: آیا شما را به چیزى بهتر از اینها آگاه کنم؟ براى کسانى که پرهیزگارى کردند در نزد پروردگارشان بهشت‌هایى است… .

در برابر آیه پیشین که از متاع دنیوی سخن به میان آمده بود، در این آیه از متاع اخروی سخن گفته شده است، ولی بین متاع دنیا و آخرت تفاوت فاحشی است، زیرا متاع آخرت ویژه پرهیزکاران است. تقوای الهی باعث کنترل نفس شده و اجازه نمی‌دهد که نفس در شهوات غرق شود.(۱۶)

 

۳- ازدواج

یکی دیگر از راه‌های کنترل شهوات، ازدواج است. البته این راه برای کنترل شهوات جنسی بوده و به تعبیر برخی از مفسران، با توجه به آیه ۷۸ سوره هود، ازدواج، تنها راه صحیح و پاک براى ارضاى غریزه‏ جنسى است و راه‌هاى دیگر نادرست و ناپاک است. برابر آیه یاد شده، اولین راه پیشنهادی حضرت لوط نیز ازدواج بود، از این رو فرمود: «یا قَومِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُم» که یا مقصود حضرت، ازدواج قوم با دختران قبیله بود، زیرا پیامبران، پدران امت هستند یا منظورش دختران صلبی خودش به شرط ایمان آنان بود. یا در آن زمان ازدواج با کافران هم جایز بود.

آیات ۲۴ سوره نساء، ۷۸ سوره هود، ۳۲ سوره نور، ۳۷ سوره احزاب، ۶ سوره مؤمنون،۳۰ سوره معارج و… نیز بر آنچه گذشت دلالت می‌کند.

 

۴- عبادت

بندگی خدا و انجام عباداتی همانند نماز و روزه نقش فراوانی در کنترل شهوات دارد. در آیه ۴۵ سوره بقره خداوند دستور داده است که از صبر و نماز کمک بگیرید: «وَاستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوهِ». روایاتى از اهل‏بیت علیهم السلام وارد شده که مقصود از صبر در آیه، روزه است‏ و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در این باره فرموده‏اند: «اى گروه جوانان! کسى از شما که قدرت دارد بر تزویج ازدواج کند و کسى که توانایى و قدرت ندارد، بر او باد به روزه‏ گرفتن، زیرا روزه‏ شهوت را کم مى‏کند.»(۱۷)

یکی دیگر از عباداتی که در تعدیل و مهار شهوات نقش به سزایی دارد نماز است.

خداوند پس از یادکرد از برخی پیامبران و پیروان آنها می‌فرماید: «فخَلفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّبَعُواْ الشهَّوَاتِ…؛(۱۸) اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند.»

براساس این آیه، نماز سدى است میان انسان و شهوت‏ها و اگر این سد شکسته شود، پیروى از شهوت‏ها براى انسان آسان مى‏شود و کسى که از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پیوند مى‏خورد.

 

۵- عفت

عفاف و عفت در لغت به معناى مناعت با خویشتن‏دارى آمده است؛ هم چنین به بازداشتن خویش از چیزى که حلال نیست عفت مى‏گویند. عفت، حالت نفسانى است که انسان را از غلبه شهوت‏ بازدارد. قرآن مجید این کلمه را در چند مورد به کار برده است: در مورد کسانى که از غلبه شهوت خویشتن‌دارى کرده، خود را به گناه آلوده نمى‏کنند: «وَلْیَستَعفِفِ الَّذِینَ لَایَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى‏ یُغنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ؛(۱۹) آنان که قدرت بر تزویج ندارند، خود را نگه دارند و عفت پیش گیرند تا خداوند از کرم خویش آن‏ها را بى نیاز کند.» در این آیه، عفت به معناى خویشتن‌دارى از ارتکاب گناه و مفاسد اخلاقى است. «یَسْتَعفف»، یعنى کوشش‌کننده در طلب عفت، با ریاضت و دورى از زمینه‏هاى گناه. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در این باره فرموده‏اند: «اى گروه جوانان! کسى از شما که قدرت دارد بر تزویج ازدواج کند و کسى که توانایى و قدرت ندارد، بر او باد به روزه‏ گرفتن، زیرا روزه‏ شهوت را کم مى‏کند.»(۲۰)

خداوند در آیه ۳۳ سوره نور از کسانی که امکان ازدواج برای آنان فراهم نیست می‌خواهد که عفت ورزند تا خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز گرداند: «وَ لْیَستَعفِفِ الَّذِینَ لَا یجِدُونَ نِکاَحًا حَتىَ‏ یُغنِیهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ …» در ادامه همین آیه تأکید می‌کند که «کنیزان خود را براى دستیابى متاع ناپایدار زندگى دنیا مجبور به خودفروشى نکنید…»

 

۶- حفظ حجاب

حفظ حجاب یکی دیگر از راه‌های کنترل شهوات است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است.

آیات ۳۰، ۳۱ و ۳۳ سوره نور بر کنترل شهوات و راه‌های صحیح آن دلالت می‌کند که یکی از راه‌های یادشده حفظ حجاب است. خداوند در آیه ۳۱ می‌فرماید: «و به زنان باایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند… و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانی‌شان دانسته شود (و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد).»

آیه ۶۰ از سوره نور در مورد زنان پیر و سالخورده‏اى است که پا به سن گذاشته و توانایى تولید مثل را از دست داده‏اند یا دیگر خواهان و امیدى به ازدواج ندارند، برابر آیه، زنان سالخورده، اجازه دارند در صورت پرهیز از خودآرایی، حد کمتری از حجابی که بر سایر زنان لازم است را رعایت کنند، در عین حال صرف‌نظر کردن از این ترخیص و رعایت عفاف را سزاوارتر دانسته است: «والقَوعِدُ مِنَ النّساءِ التى لایَرجونَ نِکاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ ان یَضَعنَ ثیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرّجتٍ بِزینَهٍ وان یَستَعفِفنَ‏ خَیرٌ لَهُنَّ واللَّهُ سَمیعٌ عَلیم؛(۲۱) و زنان از کار افتاده‌ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌های(روبین) خود را بر زمین بگذارند، به شرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست.»

در بیان حدود دقیق پوشش براى این افراد، برخى سعى کرده‏اند حد و مرز دقیقى را تعیین کنند و گروهى دیگر به کلیت پوشش معمولى بدن بسنده کرده‏اند؛ همچنین در توضیح قید «غیر متبرّجات» برخى شرط کرده‏اند که این حکم به خصوص محیط درون خانه اختصاص داشته و گروهى دیگر بدون بیان چنین محدودیتى، تنها پرهیز از خودآرایى و اظهار زینت را شرط کرده‏اند.(۲۲) پس زنانی که به حد یاد شده نرسیده و در معرض شهوت هستند، باید حجاب کامل را رعایت کنند.

این که می‌فرماید «و یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ » مقصود این است که بهتر است زنان سالخورده نیز عفت به خرج داده و کاری که باعث غلبه شهوت می‌شود انجام ندهند.

۷-کنترل نگاه

یکی دیگر از راه‌های کنترل شهوات، کنترل نگاه است. خداوند می‌فرماید:« قُل لِّلْمُؤمِنِینَ یَغُضُّواْ مِن أَبصَارِهِم وَ یحَفَظُواْ فُرُوجَهُم ذَالِکَ أَزکىَ‏ لهَم إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا یَصنَعُونَ* وَ قُل لِّلْمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبصَرِهِنَّ وَ یحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ…؛(۲۳) به مردان باایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند و عفاف خود را حفظ کنند، این براى آنان پاکیزه‏تر است، خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است! و به زنان باایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند.»

پی‌نوشت‌ها

۱ـ آل‏عمران، ۱۴ و ۱۵٫

۲ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۵۹٫

۳ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۶۲٫

۴ـ تفسیر هدایت، ج‏۱، ص ۴۹۱٫

۵ـ جامع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۱۳۷٫ روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏۲، ص ۹۸٫فی ظلال القرآن، ج‏۱، ص ۳۷۵٫ محاسن التأویل، ج‏۲، ص ۲۹۳٫ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲، ص ۷۱۳٫

۶ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۴۶۲٫ من هدى القرآن، ج‏۱، ص ۵۲۵٫

۷ـ بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۶۸، ص ۲۶۴٫

۸ـ میزان الحکمه روایت شماره ۱۹۱۴۸٫

۹ـ فرهنگ قرآن، ج‏۱۸، ص ۹۴٫

۱۰ـ یوسف، ۲۳ و ۲۴٫

۱۱ـ همان، ۲۳٫

۱۲ـ مفاتیح الغیب، ج‏۱۸، ص ۴۳۹٫

۱۳ـ یوسف،۳۴ـ ۳۳٫

۱۴ـ هود، ۷۸٫

۱۵ـ فی ظلال القرآن، ج‏۴، ص ۱۹۱۴٫

۱۶ـ فی ظلال القرآن، ج‏۱، ص ۳۷۵٫

۱۷ـ تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج ۳، ص ۴۳۳٫

۱۸ـ مریم، ۵۹٫

۱۹ـ نور، ۳۴٫

۲۰ـ تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج ۳، ص ۴۳۳٫

۲۱ـ نور، ۶۰٫

۲۲ـ همان، ص ۲۲۰- ۲۲۲

۲۳ـ نور، ۳۰-۳۱٫

 

 

سوتیترها

۱٫

یاد خدا، آخرت باوری، تفکر در آثار شوم شهوت‌پرستی، اندیشه پیرامون شرح حال اولیاء‌الله و پیروان راستین آنها و تحکیم پایه‌های عقل و ایمان، از راه‌های عملی برای کنترل شهوات است

۲٫

استعانت از خداوند نیز می‌تواند برای کنترل شهوات کارساز باشد. به فرموده قرآن کریم، حضرت یوسف«ع» با استعانت از خداوند توانست از دام شهوتی که زنان مصر فراروی او گشوده بودند نجات یابد

 

21ژوئن/17

شیوه‌های روان‌شناسانه امیدبخشی(۵)

 

 

در شماره پیشین به نقش دعا و عبادات و توکل، در کاهش نگرانی‌ها و اضطرابات پرداختیم و در بخش پایانیِ این مبحث، به نقش «امید» در سایر زمینه‌های زندگی از جمله درمان بیماری‌های صعب‌العلاج می‌پردازیم:

 

نقش امید در درمان بیماران سرطانی

یکی از وقایع مهم زندگی بشر بروز ناخوشی‌های مزمن است. این بیماران در زمینه سازگاری با بیماری با مشکلات فراوانی دست به گریبان  هستند. مراقبت‌های کنونی بهداشتی بیشتر روی ابعاد جسمی بیماری‌ها متمرکز هستند و به ابعاد روانی بیمار توجه کمتری می‌کنند.

تشخیص سرطان سبب اضطراب، ترس و آینده‌ای توأم با شک و تردید می‌شود و بر واکنش‌های جسمی، اجتماعی و روانی فرد اثر می‌گذارد.  بر اساس نظریه لازاروس،  مقابله مؤثر با بیماری زمانی به عنوان استراتژی‌ سازگاری مطرح است که منجر به حفظ رفاه جسمی  و روانی و عملکرد اجتماعی بیمار گردد. بیماری سرطان عامل تهدیدکننده امید محسوب می‌شود، در حالی که امید، عامل مهمی در اثربخشی اقدامات روانی و سازگاری با ناخوشی‌هاست.

با تأکید بر این نکات، به منظور تعیین ارتباط امید و تأثیر شیوه‌های مقابله بیماران مبتلا به سرطان با بیماری پژوهشی در تهران اجرا شد. در این بررسی ۱۱۶ بیمار بزرگسال که تحت درمان جراحی، شیمی درمانی و رادیوتراپی بودند و تمایل خود را برای همکاری اعلام کردند، شرکت داشتند. اطلاعات از طریق مصاحبه‌ای سازمان ‌یافته متشکل از سئوالات دموگرافیک، سنجش امید و تأثیر شیوه‌های مقابله با بیماری گردآوری شد.

در این بررسی مشخص گردید که ۱/۶۲ درصد بیماران از امید زیاد و ۹/۵۰ و ۹/۲۵  نیز از تأثیر شیوه‌های مقابله در سطح متوسط و زیاد برخوردار بوده‌اند. تجزیه و تحلیل آماری نشان داد که ارتباط معنا‌داری بین امید و مشخصات دموگرافیک (سن، جنس، وضعیت شغل، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، مدت بیماری و نوع ملاقات، سابقه بیماری، دفعات بستری، چگونگی اطلاع از تشخیص و نوع درمان) وجود ندارد، در حالی که بین تأثیر شیوه مقابله، سن، شغل و میزان تحصیلات ارتباط معنا‌داری دیده می‌شود.

نکته حائز اهمیت آن است که در این بررسی ۱/۸۷ درصد افراد تحت آزمون معتقد بودند که ایمان و اعتقادشان به آنها آرامش می‌دهد و  اعتقاد به خدا مهم‌ترین عامل  امید است و آنها او را در همه حال ناظر و حاضر بر اعمال‌ خود می‌بینند و به او توکل دارند. در این بررسی مشخص شد که بین امید و تأثیر شیوه مقابله با بیماری، همبستگی ۶۸ درصدی وجود دارد و افراد امیدوارتر شیوه‌های مقابله مؤثرتری دارند.(۱)

 

رابطه توکل به خدا با امیدواری

برخی از پژوهشگران در تحقیق میدانی درصدد سنجش رابطه بین اضطراب و توکل به خدا و امیدواری و توکل به خدا برآمده‌اند. در این پژوهش ۵۱۳ دانشجو (۳۰۷ نفر دختر و ۲۰۶ پسر) به صورت تصادفی و از بین دانشجویان دانشگاه تهران در سال تحصیلی ۷۹ـ۷۸ در مقطع کارشناسی ارشد انتخاب شدند.

یافته‌های پژوهشی به این شرح بوده است: همبستگی بین توکل (در بعد اقدامی) و امیدواری در کل افراد، معنا‌دار و مقدار آن از ۲۶ تا ۴۸ درصد در نوسان بوده است.

دانشجویانی که در شرایط سخت و ناگوار زندگی به خدا توکل می‌کنند، امیدواری‌شان بیشتر از افرادی است که در شرایط سخت به خدا توکل نمی‌کنند و خود را مستأصل می‌بینند.(۲)

در تفسیر آیات ۶۲ به بعد سوره شعراء داستان حضرت موسی«ع» و فرعونیان بیان می‌شود. فرعون با لشگریان خود به تعقیب حضرت موسی«ع» و یاران‌اش پرداخت و در طلوع آفتاب به آنان رسید. وقتی دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی«ع» گفتند: «به طور قطع ما در چنگال فرعونیان گرفتار می‌شویم و راه نجاتی وجود ندارد» دراین زمان دریای مواج پیش رو و دریایی از لشگر خونخوار پشت سر، برخی را در ایمان خود متزلزل کرد، اما موسی«ع» همچنان آرام و مطمئن بود و می‌دانست وعده‌های خدا مبنی بر نجات بنی‌اسرائیل و نابودی قوم سرکش تخلف‌ناپذیر است، لذا با توکل به خدا و اطمینان و اعتماد رو به بنی‌اسرائیل کرد: «قَالَ کلاََّ إِنَّ مَعِىَ رَبىّ‏ِ سَیهَدِین؛(۳)‏ چنین نیست. پروردگارم یقیناً با من است و به‌زودی مرا هدایت خواهد کرد» که پس ازآن معجزه شکافتن دریا و عبور سالم از آن برای بنی‌اسرائیل اتفاق افتاد.

 

صله رحم

یکی از نیازهای روانی انسان‌ها نیاز به عزت و احساس ارزش است. همه نیازمند آنند که خود را ارزشمند بیابند و این ارزشمندی بر پایه استواری بنا شده باشد. بخش عمده‌ای از این احساس ارزشمندی از ناحیه ارتباط با دیگران حاصل می‌شود.

وقتی نیاز احترام به خود و احساس ارزش ارضا شود، شخص امیدوار احساس اعتماد به نفس، توانایی، قابلیت و کفایت می‌کند و وجود خود را در دنیا مفید و لازم می‌یابد، ولی اگر خللی به این نیاز وارد شود، احساس حقارت، ضعف و نومیدی و یا احساس خود بزرگ‌بینی در فرد ایجاد می‌شود، به این معنا که شخص یا بسیار خود کم‌بین و ناراضی از خود و متزلزل می‌شود و یا بسیار خود بزرگ‌بین، خودمدار و خودنما خواهد شد.

هر دوی این قطب‌های احساس، نشان‌دهنده این واقعیت است که فرد به علل اختلال در احساس ارزشمندی، واقعیات و واکنش‌های دیگران نسبت به خود را تفسیر می‌کند.

متخصصان بهداشت روانی معتقدند علت اصلی احساس حقارت و خود بزرگ‌بینی را می‌توان در طرد شدن مستمر و مداوم از سوی والدین و دیگران دانست. احساس ناامیدی و بی‌ارزشی عمیق، ریشه بسیاری از نابهنجاری‌های روانی است که در بین افراد دیده می‌شود.(۴)

صله رحم و برقراری ارتباطات خانوادگی و معاشرت با اقوام، نقش به‌سزایی در ارضای نیاز به احساس ارزش و امید به زندگی دارد؛ زیرا این روابط براساس احترام متقابل استوارند و در فضایی آکنده از محبت و علاقه نسبت به یکدیگر صورت می‌گیرند و طرفین بنا بر دستور اسلام به این عمل روی می‌آورند و به خاطر خداوند برای دیگران ارزش قائل می‌شوند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «صله ارحام باعث می‌شود فرد در میان خانواده‌اش محبوب شود.»(۵)

فرد به وسیله صله رحم به دیگران محبت می‌ورزد و مورد محبت دیگران واقع می‌شود و احساس می‌کند که از واقعیتی برخوردار است و می‌تواند رضایت و خرسندی دیگران را فراهم کند و در نتیجه، احساس حقارت کاهش می‌یابد. طرف مقابل نیز وظیفه دارد نسبت به او صله رحم انجام دهد؛ از این رو به ملاقات او می‌آید و در نتیجه فرد احساس ضعف و نومیدی و شکست نمی‌کند، بلکه احساس ارزشمندی و رضایت از زندگی به او دست می‌دهد.

خلاصه اینکه صله رحم، هم باعث تأمین احساس ارزشمندی دیگران می‌شود و هم نیاز به احساس ارزشمندی خود انسان ارضا می‌گردد و در نتیجه، دو قطب احساس خودبینی و خود کم‌بینی، مهار و کنترل می‌شوند.

صله رحم و کاهش اضطراب اجتماعی و یأس و ناامیدی

انسان در اصل موجود اجتماعی و نیازمند برقراری ارتباط با دیگران است. بسیاری از نیازهای عالی انسان و شکوفا شدن استعداد‌ها و خلاقیت‌های او از طریق تعامل بین فردی و ارتباطات اجتماعی است که شکوفا می‌شود. در نتیجه فقدان روابط، فرد دچار نوعی تنش روانی ـ عضلانی می‌شود و شرایط عاطفی و شناختی او متأثر و زمینه بروز رفتارهای خام و ناسنجیده و واکنش‌های مناسب در وی فراهم می‌گردد.

بسیاری از متخصصان، ریشه ناامیدی را در ترس یا «اضطراب اجتماعی» می‌دانند. گرچه اضطراب پاسخی طبیعی به هر نوع تهدید یا خطر یا موقعیت اضطراب‌آور  است، ولی اگر این حالت از حد اعتدال خارج شود و به همه موقعیت‌های زندگی سرایت کند، به‌تدریج به بیماری تبدیل می‌شود؛ اعتماد به نفس انسان کاهش می‌یابد و نگرش واقع‌بینانه و برقراری ارتباط متقابل با دیگران در او به حداقل می‌رسد و باعث اجتماع‌گریزی و انزوا در فرد می‌شود. از این رو،‌ تعدیل اضطراب می‌تواند در سلامت روانی فرد بسیار مؤثر باشد.

صله رحم و کاهش فشار روانی
همه انسان‌ها در زندگی با چالش‌های کوچک و بزرگی مواجه می‌شوند. در مقابله با این چالش‌ها حمایت اجتماعی از افراد نقش مهمی دارد که بخش عمده‌ای از آن ‌با روابط خویشاوندی تأمین می‌شود. این روابط، زمینه برون‌ریزی عاطفی را که در حصول آرامش روانی مهم است، فراهم می‌سازند.
با توجه به نقش مهم روابط خویشاوندی در مقابله با چالش‌ها و سلامت جسمانی و روانی می‌توان چگونگی تأثیر صله رحم در طولانی شدن عمر و سلامتی را تا حدی تبیین کرد. صله رحم می‌تواند احساس تنهایی و انزوا و ناامیدی و ناامنی را از فرد دور کند.
 فرد با تماس مداوم با اقوام و نزدیکان احساس می‌کند مورد عشق و علاقه دیگران است و از روی محبت و عطوفت با او رفتار می‌شود. بنابراین، احساس می‌کند مورد پذیرش اقوام و خویشان است و اطمینان دارد که در مواقع بروز مشکلات و ناملایمات از پشتوانه خانوادگی محکم و استواری برخوردار است.
نقش صله رحم و معاشرت با اقوام برای سالمندان و پیران به‌مراتب بیشتر  است؛ زیرا به خاطر وضعیت جسمانی و بازنشسته شدن و احساس تنهایی، احساس ناامنی و یأس در این افراد ظهور و نمود بیشتری دارد، از این رو ارتباط با سالمندان و بزرگداشت آنها در کاهش احساس ناامنی آنان بسیار مؤثر است.
امام صادق«ع» می‌فرمایند: «عَظِّمُوا کِبارَکُم وصِلُوا أرحامَکُم ؛(۶) سالمندان را گرامی بدارید و با اقوام و خویشان پیوند برقرار کنید.»

 

جمع‌بندی

پیشگیری و درمان

ناامیدی، احساس ناخوشایندی نسبت به آینده است و باید آن را از بین برد. به همان اندازه که امید، نقش مفیدی در زندگی دارد، ناامیدی نقش تخریبی در بنای روحی، روانی و برنامه‌های زندگی دارد، پس باید تا حد امکان از ایجاد آن پیشگیری کرد و با مواردی مانند نماز، دعا، توکل، صله رحم، توجه به رحمت و فضل خدا، ارتباط با او را جدی گرفت تا آینده را نیز از جهت کمک‌های الهی تضمین کنیم. در این صورت از ناامیدی پیشگیری می‌شود و در صورت ایجاد ناامیدی، با توبه و نگرش درس‌آموز به زندگی اولیای دین در مبارزه با سختی‌ها و امید درمانی، می‌توان به درمان ناامیدی پرداخت.

«امید» نگاه به آینده و انتظار امر مطلوب و خوشایند است، اما شرایطی چون توجه به علت حقیقی (خدا) و تلاش برای رسیدن به مطلوب را لازم دارد و در صورت تخلف، تبدیل به حماقت و آرزو و تمنا می‌شود. نوع نگرش انسان به آینده می‌تواند مثبت یا منفی باشد که هریک از آنها عوامل و زمینه‌های پیدایشی دارند و آثار و عواقبی. باید در پی ایجاد و گسترش نگرش مثبت و امید بود و نگرش منفی و یأس را درمان کرد.

پیشنهاد:

با توجه به اینکه امید و ناامیدی یک احساس عاطفی و فعل و انفعال ذهنی است، زیبنده است که دستگاه‌های فرهنگی و علمی و آموزشی در ترسیم این مفاهیم برای افراد، به‌ویژه جوانان بکوشند و با اصلاح نوع نگرش به سختی‌ها و اتفاقات اجتماعی و زندگی روزمره، نگاه بدبینانه را به نگاه خوش‌بینانه و امیدوارانه تغییر دهند.

هادیان معرفتی در هدایت مردم تعادل بین خوف و رجا را حفظ کنند. نه برای امیدوار کردن مردم، مرزهای خوف و عذاب الهی را بشکنند و نه جلوه غضبی و عقاب او را آنچنان پررنگ کنند که ابر سیاه ناامیدی زندگی مردم را تیره کند.

در دین اسلام توصیه به امید موج می‌زند و رحمت الهی بر غضب او مقدم است.

امید و ناامیدی در دنیا و زندگی روزانه مطرح هستنند، مانند افکار و احساسات یک جوان برای آینده تحصیلی خود، یک تاجر برای آینده مالی خود، یک جوان برای ازدواج و تشکیل خانواده و آینده.

در زندگی معنوی نقش توکل به خدا و در برنامه‌ریزی‌های آینده و وضعیت انسان در رجعت، قیامت و محاسبه روز جزا بسیار مهم است.

 متولیان فکری اجتماع، حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، نویسندگان که برای مجریان و برنامه‌ریزان، نظریه و راهبرد ارائه می‌کنند، باید به عنصر امید و خوش‌بینی به آینده توجه ویژه کنند تا بتوانند از انرژی‌ها و انگیزه‌ها و تحرکاتی که بر اثر احساس خوش‌بینی به آینده پدید می‌آید، در انجام فعالیت‌های اجتماعی استفاده کنند.

در برنامه‌های صدا وسیما، سخنرانی‌های روحانیون، داستان‌ها و مقالات نویسندگان، برنامه‌های فرهنگی پیرامون مفاهیم ظهور منجی، توبه از گذشته و برنامه‌ریزی برای آینده بهتر و هرگونه بحث‌های امیدآفرین، باید به خلق آثار جدید پرداخت و به آسیب‌شناسی بحث توجه بیشتری کرد تا جوانان کاخ زندگی خود را بر آرزوهای موهوم بنا نکنند و مرزهای امید و رجا را از آمال وآرزوهای پوچ تشخیص دهند.

برنامه‌ریزان و مجریان باید به عوامل امیدآفرین در اجتماع اهمیت بدهند. «بیمه» یک صنعت جدید است، ولی بسیاری ازدغدغه‌های اقتصادی و رفاهی آینده را تضمین می‌کند و به‌ویژه احساس ناخوشایند در مورد ایام سالمندی و ناتوانی در اداره امور روزانه را  که موریانه‌وار تحرک و نشاط را از بین می‌برد، کاهش می‌دهد.

«قرض الحسنه» و پس انداز به شیوه‌های مختلف می‌تواند تضمینی برای آینده باشد.

«وقف» در معارف اسلامی که ارتباط بین ملکیت حال و استفاده آینده است، می‌تواند از دغدغه‌های امروز برای آینده بکاهد.

«فرزند صالح» که رودخانه زندگی را در آینده نیز جاری می‌سازد و هرگونه فعالیتی که در احادیث به عنوان باقیات صالحات به آن اشاره شده است، می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد امید باشد.

در صورت وزیدن بادهای سیاه و دودآلود یأس و ناامیدی، بایستی همت فرد و اجتماع بر رفع آن باشد، ابتدا باید با تعمق در عوامل ایجاد امید و مضرات ناامیدی، ریشه‌های یأس را خشکاند و در صورت پیدایش، به درمان آن پرداخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ  مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت و روان، آذرماه ۷۶، تهران.

۲ـ  محمد، خدایاری فرد، و غباری بناب، اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولین همایش بین‌المللی «نقش دین در بهداشت و روان» مقاله رابطه توکل به خدا با اضطراب، صبر و امیدواری.

۳ـ  شعراء، ۶۲٫

۴ـ  مازلو آبراهام، روانشناسی شخصیت اسلام، ترجمه شیوا رویگران، ص ۱۵۴٫

۵ـ  اصول کافی ج ۳ مترجم، باب صله رحم، ح ۴٫

۶ـ  اصول کافی، ج ۲، ص ۱۳۲٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از وقایع مهم زندگی بشر بروز ناخوشی‌های مزمن است. این بیماران در زمینه سازگاری با بیماری با مشکلات فراوانی دست به گریبان  هستند. مراقبت‌های کنونی بهداشتی بیشتر روی ابعاد جسمی بیماری‌ها متمرکز هستند و به ابعاد روانی بیمار توجه کمتری می‌کنند.

 

۲٫

در دین اسلام توصیه به امید موج می‌زند و رحمت الهی بر غضب او مقدم است. امید و ناامیدی در دنیا و زندگی روزانه مطرح هستنند، مانند افکار و احساسات یک جوان برای آینده تحصیلی خود، یک تاجر برای آینده مالی خود، یک جوان برای ازدواج و تشکیل خانواده و آینده. در زندگی معنوی نقش توکل به خدا و در برنامه‌ریزی‌های آینده و وضعیت انسان در رجعت، قیامت و محاسبه روز جزا بسیار مهم است.

 

۳٫

در صورت وزیدن بادهای سیاه و دودآلود یأس و ناامیدی، بایستی همت فرد و اجتماع بر رفع آن باشد، ابتدا باید با تعمق در عوامل ایجاد امید و مضرات ناامیدی، ریشه‌های یأس را خشکاند و در صورت پیدایش، به درمان آن پرداخت.

 

 

21ژوئن/17

خوش‌خُلقی را محور زندگی بدانیم(۲)

 گام هشتم از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

 

مقدمه: تاکنون هفت گام از گام‌های زندگی مشترک را با هم پیموده‌ایم. گام‌های که در شماره‌های گذشته تقدیم شما شد،‌ در حوزۀ شناخت‌های لازم در زندگی مشترک بود. از این شماره به سراغ گام‌هایی خواهیم رفت که در حوزۀ باید‌های لازم در زندگی مشترک می‌باشد. اولین گام در این حوزه به موضوع مهم خوش‌اخلاقی اختصاص دارد.

همچنین اشاره شد به این‌که در این گام، توقفی نسبتاً طولانی خواهیم داشت. و این‌که. در تمام گام‌ها، مطالعه پاورقی‌ها لازم است؛ حتماً مطالب متن را به همراه پاورقی‌ها مطالعه کنید.

چه قدر خوب بود که می‌توانستیم در برابر مسائلی که در زندگی اتفاق می‌افتد و مطابق میل ما نیست، به راحتی مقاومت کنیم و کنترل خود را از دست ندهیم. برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش، به نکات اساسی زیر توجه کنیم:

 

۱ـ فراموش نکردن معاد

کسی که در اندیشه معاد نباشد، نمی‌تواند به راحتی در مقابل خشم خود بِایستد.(۱) همۀ ما اگر اندکی درباره آخرت و آنچه بناست بر سر گنهکاران بیاید فکر کنیم، آرام و قرار از کف‌مان خواهد رفت، آن وقت است که اندکی اعتقاد به روز قیامت، ما را به تکاپو می‌اندازد تا به دنبال راهی برای رهایی از غضب الهی در آن روز باشیم.

کمی فکر کن، فقط کمی. اگر همین فردا روزِ پایان باشد، چه کار می‌کنی؟ اگر یقین داشته باشی که تنها یک روز از عمرت باقی مانده، چه کاری نمی‌کنی؟ کمی فکر کن، فقط کمی. اگر زنگ پایان عمرت نزدیک باشد، از چه چیزی عصبانی می‌شوی؟ از این که غذا دیر شده یا از این که مادرشوهرت پشتِ سرت حرفی زده؟ از این که صدای فرزندت به گریه بلند شده یا از این که… از چه چیزی؟ از امروز، پلی بزن به همین یک ماه گذشته. از چه چیزهایی عصبانی شدی؟ اگر فردا برگ پایانیِ دفتر زندگی‌ات باشد، باز هم از همان چیزها عصبانی می‌شوی؟! این سؤال‌ها را با این فرض جواب دادی که یقین داری فردا روز پایان است؛ یعنی از امروز تا فردا فرصت هست. حالا یک سؤال دیگر. تو یقین داری تا فردا هستی؟!

وقتی عصبانی می‌شویم، یادمان باشد که خداوند در روز قیامت دلِ فروخورنده خشم را از امنیت و ایمان پُر کرده،(۲) حسابرسی اعمالش را آسان می‌نماید(۳) و او را عذاب نمی‌کند(۴) و بهشت برین را برای او مهیا می‌نماید.(۵)

۲ـ نتایج دنیاییِ فرو خوردن خشم

اگر دنیایی هم باشیم، باید با خشم خویش مقابله کنیم؛ چرا که فروخوردن خشم در همین دنیا هم آثار قابل‌توجهی دارد. یکی از پاداش‌های فرو خوردن خشم، پوشاندن عیب‌هاست.(۶) خوش‌اخلاقی به اندازه‌ای در نزد خدا محبوب است که او رحمت خود را در این دنیا از مشرک خوش‌اخلاق نیز منع نمی‌کند.(۷)

رمز و راز حسابی را که مردم روی من باز می‌کنند و حسابی را که تو روی من باز نمی‌کنی، می‌دانم. من وقتی خشمگین می‌شوم، واقعیتم را نشان می‌دهم. عیب‌هایم همه می‌آیند روی آب؛ آبی که بیرون از خانه، خیلی زلال و صاف است، در خانه می‌شود پُر از آلودگی. بیرون از خانه حواسم هست نکند مردم واقعیتم را ببینند و رسوا شوم؛ اما در خانه نگران نیستم. می‌دانم تو کسی نیستی که بدی‌هایم را روی دست بگیری و بیرون ببری. تو خوبی. بدی‌هایم را جایی در خانه پنهان می‌کنی که اگر مهمان هم آمد، چشمش به آن نیفتد؛ ولی این که تو روی من حساب باز نمی‌کنی، تقصیر تو نیست. من خودم را آن طور که هستم، نشانت داده‌ام. می‌دانم اگر از خدا بخواهم، روزی می‌رسد که تو دوست داشته باشی حقیقتِ مرا برای مردم فریاد بزنی. خواهی دید.

۳ـ تفکر درباره زشتی خشم

اگر بدانیم خشم:

ویرانگر خانه‌هاست؛(۸)

ایمان را از بین می‌بَرَد؛(۹)

عمر انسان را کوتاه می‌کند؛(۱۰)

انسان را از آدمیت بیرون کرده، در شمار چارپایان در می‌آورَد؛(۱۱)

دام شیطان برای انحراف انسان از مسیر آفرینش اوست؛(۱۲)

برخی از اوصاف زشت ما را که خدا آن را پوشانده آشکار می‌کند؛(۱۳)

کلید همه بدی‌هاست(۱۴) و کینه، حسد، سرزنش، تحقیر، حرف زشت، بی‌احترامی، تمسخر، کتک زدن، قتل، زیر پا گذاشتن حق دیگران و بسیاری از بدی‌های دیگر در زمین خشم می‌روید.(۱۵)

با ابراز عصبانیت، همۀ کینه‌های گذشته را زنده می‌کنیم؛(۱۶)

عقوبت عصبانیت، ابتدا به خودِ شخص می‌رسد؛(۱۷)

اگر به خشم میدان دهیم، حد ایستایی ندارد و ما را تا سرحد هلاکت هم می‌بَرَد؛(۱۸)

و… .

با وجود دانستن همه اینها آیا باز هم به خشم خود میدان خواهیم داد؟ آیا درباره مدیریت خشم خود تأملی دوباره نخواهیم کرد؟

چه موجود وحشتناکی! اما چرا از او نمی‌ترسیم؟ خانه‌هایمان را که ویران می‌کند، ایمانمان را که بر  باد می‌‌دهد، مرگمان را هم نزدیک می‌کند، نام انسان را هم برایمان حرام می‌کند، دیگر چه‌طور باید باشد که از آن بترسیم؟ چه کار باید بکند که از او دوری کنیم؟ اگر او تنها یکی از این کارها را می‌کرد، شنیدن نامش هم باید لرزه بر انداممان می‌انداخت. حالا که همۀ این بلاها را یک‌جا بر سرمان می‌آورَد، چرا به این راحتی با او کنار آمده‌ایم؟ فکر می‌کنم رازش همان باشد که می‌گویند: آدم عصبانی که می‌شود، عقلش را از دست می‌دهد.

۴ـ استفاده از حس قدرت‌طلبی

انسان قدرت‌طلب است. قدرت‌طلبی اگر در مسیر اصلی خود قرار بگیرد، بسیار مطلوب است. بسیاری از انسا‌ن‌ها فکر می‌کنند که قدرتمند بودن، در غلبه بر دیگران یا بلند کردن وزنه‌های سنگین است؛ در حالی که قدرتمند واقعی کسی است که بتواند بر خود غلبه کند. یکی از دشمنان اصلی انسان خشم اوست.(۱۹) پهلوان واقعی کسی است که در مقابل غضب خویش پیروز شود.(۲۰)

کسانی که با غلبه بر دیگران احساس پیروزی می‌کنند، دچار توهم قدرت‌اند. خیلی دلت را خوش نکن به زور بازویت. کسی که زورش به همه می‌رسد و در برابر خودش ذلیل است، ضعیف‌ترین است. وقتی از عهده خودت برآمدی، مدال عزت و پیروزی را خود خدا بر گردنت می‌آویزد.

۵ـ در هنگام عصبانیت صبر کنیم و تصمیم نگیریم

قبل از هر چیز بدانید که عصبانیت نوعی از جنون است. هر تصمیمی که در حالت جنون گرفته شود، پایانی جز پشیمانی ندارد.(۲۱) کسی که از تصمیم‌های زمان عصبانیت خود پشیمان نمی‌شود، از نظر روانی انسان سالمی نیست.(۲۲) قبل از هر تصمیمی که ناشی از عصبانیت است، کمی صبر کنیم.(۲۳) به هنگام عصبانیت، این شیطان است که به جای ما تصمیم می‌گیرد.(۲۴) عقل در هنگام خشم کارایی لازم را ندارد و به همین دلیل هم نمی‌توان تصمیم صحیح گرفت.(۲۵) بسیاری از تصمیم‌هایی که در هنگام عصبانیت گرفته می‌شوند، برای فرونشاندن خشم است. برخی از التیام‌ها با زیر پاگذاشتن حق یا آلوده شدن به گناهی شکل می‌گیرد. نتیجۀ این تصمیم‌ها، علاوه بر پشیمانی، خواری و ذلت در این دنیا(۲۶) و عذاب الهی در آخرت است.(۲۷) آتش عصبانیت به همان زودی که ایجاد می‌شود، فرو می‌نشیند. به نظر می‌‌رسد که غلبه بر عصبانیت دشوار است؛ اما با اندکی صبر پی خواهیم بُرد که این‌چنین نیست.

اگرچه در هنگام خشم، عقل، کارایی لازم را ندارد؛ اما بردباری ورزیدن موجب می‌شود که عقل در جایگاه حقیقی خود قرار بگیرد.(۲۸) آن وقت است که تصمیم‌ها، عاقلانه و به‌جا گرفته می‌شود.(۲۹)

۶ـ همت بلند دار

با عصبانیت چه چیزی به دست می‌آوریم؟ بیشترین چیزی که در عصبانیت به دست می‌‌آید، خالی شدن عقده‌ها به بدترین شکل ممکن و کمی هم ترسیدن اطرافیان است. این نتایج هم موقت و مقطعی است. باید همت را بلند کرد و نگاه را به بالا دوخت تا به این نتایج اندک و پست قانع نشویم. انسانِ بلند‌همت، به نتایج کم راضی نمی‌شود. او این همه نتایج ارزشمندی را که در این نوشتار آمده با یک نتیجه بسیار بی‌ارزش عوض نمی‌کند.(۳۰)

وقتی به قله نگاه می‌کنی، هوای پرواز به سرت می‌افتد. نکند به کوه‌پایه چشم بدوزی که میل نشستن به سراغت بیاید. صخره‌هایی که در قله به انتظارت نشسته‌اند، لطیف‌تر از سبزه‌هایی است که در کوه‌پایه به چشمانت خیره شده‌اند. آنها که به قله رسیده‌اند، تمام زندگی زیرِ پایشان است. از همین روست که بیراهه را راه نمی‌پندارند و در تراکم بیراهه‌ها، اندکی هم از راه فاصله نمی‌گیرند. آنان که شیفته کوه‌پایه‌اند، جز به اندازه شعاع نگاه تنگ خویش راهی را نمی‌شناسند و گم‌راهی را هدایت نامیده، به آن دل می‌بندند. کوه‌پایه را رها کن و تنها به قله بیندیش که اندازۀ عزت تو، بسته به ارتفاع قله‌ای است که آن را نشانه گرفته‌ای. به من بگو ارتفاع قله‌ات چند متر …، نه، چند آسمان است؟

به سوی قله که می‌روی مراقب باش! فراموش نکن کسانی که به قله نزدیک‌ترند، دره عمیق‌تری زیر پایشان است. دهان بازِ دره، نشان سیری‌ناپذیری آن است. رحم در دل دره، جایی ندارد. تو پایت را محکم روی صخره‌ها بگذار.

فراموش نکن که کار شیطان، راه نشان دادنِ چاه است. کم نبودند کسانی که با سر به دره فرو می‌رفتند؛ اما با آینه چشمان شیطان‌زده‌شان، قعر دره را قله کوه می‌دیدند و گمانشان این بود که در حال حرکت به سوی اوج هستند. چه دردناک است حال کسی که مرگ، پنجره چشمانش را به دره می‌گشاید و قعر دره را قبر خویش می‌بیند!

این قله‌ای که من می‌شناسم مسیرش گاه عمودی است. صخره‌نورد باید باشی تا بتوانی دیوارهای سنگی عمودی این مسیر را به سلامت طی کنی. برای بالا رفتن و پایین نیفتادن، ریسمان را فراموش نکن. چه بسیار کسانی که گمان کردند بی‌ریسمان، عمود صخره‌ها را به سلامت خواهند پیمود؛ اما بالا نرفته، با سر به دره فرو رفتند.

هر چه به قله نزدیک‌تر می‌‌شوی، هوای نفست تنگ‌تر می‌شود. اگر بُریدی، از اهالی کوه‌پایه هم پایین‌تر می‌روی.

زحمتی که انسان به خودش می‌دهد، به اندازه مقصدی است که برای زندگی‌اش تعیین کرده. حالا با خودت صاف و صادق شو، شعارهای توخالی را هم کنار بگذار و بگو از پنجره دنیا، کجا را به تماشا نشسته‌ای؟ قله؟ کوه‌پایه؟ دره؟ کجا را؟ برای رفتن به دره، همین که کاری نکنی کافی است. برای رسیدن به کوه‌پایه، زحمت چندانی لازم نیست؛ اما اگر به فتح قله می‌اندیشی، باید از هر فرصتی جایِ پایی بسازی برای بالا رفتن. راستی یادت باشد، تو فقط برای رسیدن به قله ساخته شده‌ای، به کمتر از قله راضی نشو.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» در فرمان خود به مالک اشتر فرمود: «بادِ بینی و تندیِ خشم و ضربِ دست و تیزیِ زبانت را مهار کن و با نگه‌داشتن زبانت در هنگام خشم و درنگ کردن در حمله و نشان دادن ضربِ دست، از همه این صفات زشت، خود را نگه دار [و هر گاه این حال به تو دست داد، نگاهت را به آسمان بینداز] تا خشمت آرام گیرد و عنان اختیارت را در دست‌گیری، چرا که تو هرگز بر خود چنین تسلطی پیدا نکنی مگر آن گاه که فکر و ذکر خود را پیوسته متوجه معاد و بازگشت به سوی پروردگارت گردانی» (نهج البلاغه، نامه ۵۳).

۲ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را فرو خورَد در حالی که می‌تواند آن را ابراز کند، خداوند در روز قیامت دل او را پُر از امنیت و ایمان خواهد کرد» (الکافی، ج۲، ص۱۱۰).

۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اخلاقت را نیکو کن که در این صورت خداوند، حسابرسی‌ات را آسان خواهد نمود» (الأمالی، صدوق، ص۲۱۰).

۴ـ امام باقر«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را از مردم نگه دارد، خداوند جلوی عذاب او را در روز قیامت می‌گیرد» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۵).

۵ـ «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ٭ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمان‌ها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید؛ همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى‏کنند و خشم خود را فرو مى‏بَرَند و از مردم در مى‏گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد» (سوره آل‌عمران: ۳، آیه ۱۳۴ـ۱۳۳).

۶ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را نگه دارد، خداوند عیب او را می‌پوشانَد» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۳).

۷ـ امام سجاد«ع» فرمود: سه نفر به لات و عزّا سوگند خوردند که رسول خدا«ص» را بکُشند. امیر مؤمنان علی«ع» به تنهایی به سراغ آنها رفت. یکی از آنها را کشت و دو نفر دیگر را به نزد رسول خدا«ص» آورد. پیامبر«ص» فرمود: «یکی از این دو را پیش من بیاورید». او را نزد ایشان آوردند. فرمود: «بگو خدایی جز خدای یکتا نیست و من رسول خدا هستم». مرد گفت: جا به جا کردن کوه ابوقبیس برای من از گفتن این جمله محبوب‌تر است. فرمود: «ای علی! او را عقب ببر و گردنش را بزن». سپس فرمود: «دیگری را بیاور». به او هم فرمود: «بگو خدایی جز خدای یکتا نیست و من رسول خدا هستم». او هم گفت: مرا به دوستم ملحق کنید. فرمود: «ای علی! او را عقب ببر و گردن بزن». علی«ع» او را عقب برد تا گردنش را بزند. در این هنگام جبرئیل«ع» نازل شد و گفت: «ای محمّد! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: این مرد را نکشید؛ چرا که او در میان قومش خوش‌اخلاق و سخاوتمند است». رسول خدا«ص» نیز فرمود: «ای علی! دست نگه دار که این فرستادۀ پرودگارم بود که خبر آورد این مرد در میان قومش خوش‌اخلاق و سخاوتمند است». مرد مشرک که زیر شمشیر قرار داشت، گفت: این فرستادۀ پروردگارت بود که برایت خبر آورد؟ فرمود: «آری». مرد گفت: به خدا سوگند، هیچ‌گاه در حالی که برادری داشتم، خودم را مالک درهمی ندانستم و [حتی] در جنگ هم ابرو در هم نکشیدم. اکنون شهادت می‌دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و تو رسول خدا هستی. پیامبر«ص» نیز فرمود: «این مرد از کسانی است که خوش‌اخلاقی و سخاوتش او را به سوی بهشت کشانْد» (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۹۰). در روایت دیگری هم آمده که رسول خدا«ص» یکی از اسیران را به جهت پنج صفت اعدام نکرد که یکی از آن صفات، خوش‌اخلاقی بود (الخصال، ج۱، ص۲۸۲).

۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، شرّی است که اگر اطاعتش کنی ویران می‌کند» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۱).

۹ـ رسول خدا«ص» فرمود: «خشم، ایمان را تباه می‌کند همان گونه که سرکه، عسل را» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۲).

۱۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که خشم خود را آزاد بگذارد، مرگش زود فرا می‌رسد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۳۰).

۱۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که خشم و شهوت بر او غلبه کند، در جایگاه چارپایان است» (همان، ص۴۳۸).

۱۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «خشم آتش برافروخته‌ای از جانب شیطان است. ابلیس ـ که لعنت خدا بر او باد ـ گفت: ”خشم، کمند و وسیلۀ صید من است که به وسیلۀ آن، انسان‌های برگزیده را از بهشت و راه بهشت باز می‌دارم“» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹).

۱۳ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، صاحب خود را نابود می‌کند و عیب‌هایش را آشکار می‌سازد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۵۰).

۱۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «خشم کلید همۀ بدی‌هاست» ( الکافی، ج۲، ص۳۰۳).

۱۵ـ ر.ک: بحارالأنوار، ج۷۰، ص۲۷۴٫

۱۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، کینه‌های نهفته را برمی‌انگیزد» (عیون الحکم و المواعظ، ص۶۸).

۱۷ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «کیفر افراد عصبانی و کینه‌توز و حسود ابتدا به خود آنها می‌رسد». (همان، ص۳۴۲). همچنین ایشان فرمود: «خشم، آتشِ برافروخته است. کسی که آن را فرو خورَد، خاموشش کرده؛ اما کسی که آن را رها کند، اولین کسی که به وسیله این آتش می‌سوزد، خود اوست» (همان، ص۲۲).

۱۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «اگر از تندی خشم پیروی کنید، شما را به حدّ نهایت هلاکت خواهد بُرد» (همان، ص۱۷۵).

۱۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «دشمن‌ترین دشمنِ انسان، خشم و شهوت اوست، هر که بر این دو چیره شود، مقامش بلند گشته، به هدف خود می‌رسد» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۲).

۲۰ـ رسول خدا«ص» خطاب به اصحاب خود فرمود: «در میان شما پهلوان کیست؟». گفتند: شخص نیرومندی که پهلویش به خاک نرسیده باشد. فرمود: «اما پهلوان واقعی، آن مردی است که شیطان به دلش مُشت بکوبد و خشمش بالا بگیرد و خونش به جوش آید؛ امّا خدا را یاد کند و با بردباری، خشم خود را مغلوب کند» (تحف العقول، ص۴۷).

۲۱ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بر حذر باش از غضب که اولش دیوانگی و آخرش پشیمانی است» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۲).

۲۲ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم و تندی نوعی از دیوانگی است؛ زیرا صاحب آن پشیمان می‌شود، اگر هم پشیمان نشود، دیوانگی‌اش پایدار و مستحکم است» (نهج البلاغه، حکمت ۲۵۵).

۲۳ـ امام صادق«ع» فرمود: «خشم چه نیکو جرعه‌ای برای کسی است که بر آن صبر کند» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۹). امیر مؤمنان علی«ع» نیز فرمود: «وقتی خشمگین شدی، به پا خیز و در حالتی که عصبانی هستی، قضاوت نکن (تصمیم مگیر)»(کتاب من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۴).

۲۴ـ نوح«ع» به ابلیس فرمود: «چه زمانی بیش از همه بر انسان قدرت می‌یابی؟». ابلیس پاسخ داد: «در هنگام غضب» (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰).

۲۵ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «خشم، خِردها را تباه می‌کند و انسان را از راه درست دور می‌کند» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۸).

۲۶ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «هر که به ناحق بخواهد خشم خود را فرونشانَد، خداوند به حق، طعم خواری را به او می‌چشانَد» (تحف العقول، ص۲۰۷).

۲۷ـ رسول خدا«ص» فرمود: «همانا دوزخ را دری است که از آن وارد نمی‌شود؛ مگر کسی که از طریق معصیت خدای متعال، خشم خود را فرو می‌نشانَد (جامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۷).

۲۸ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری، تمام عقل است (غرر الحکم و درر الکلم ، ص۵۷). باز هم‌ایشان فرمود: «بردباری نوری است که گوهرش خِرد است» (همان، ص۶۳).

۲۹ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری مایۀ سامان یافتن کار مؤمن است» (همان، ص۷۶).

۳۰ـ امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «بردباری و وقار همراه هم هستند که هر دو نتیجۀ بلندهمتی هستند» (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۶۰).

 

 

سوتیتر:

۱٫

وقتی عصبانی می‌شویم، یادمان باشد که خداوند در روز قیامت دلِ فروخورنده خشم را از امنیت و ایمان پُر کرده،حسابرسی اعمالش را آسان می‌نماید، و او را عذاب نمی‌کند، و بهشت برین را برای او مهیا می‌نماید

۲٫

انسان قدرت‌طلب است. قدرت‌طلبی اگر در مسیر اصلی خود قرار بگیرد، بسیار مطلوب است. بسیاری از انسا‌ن‌ها فکر می‌کنند که قدرتمند بودن، در غلبه بر دیگران یا بلند کردن وزنه‌های سنگین است؛ در حالی که قدرتمند واقعی کسی است که بتواند بر خود غلبه کند. یکی از دشمنان اصلی انسان خشم اوست. به فرموده رسول خدا(ص)پهلوان واقعی کسی است که در مقابل غضب خویش پیروز شود

 

21ژوئن/17

احترام به سرمایه انسانی

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

تمام جوامع، افراد، ادیان، بزرگان و دانشمندان فارغ از عقاید و افکارشان در باره حرمت و احترام سخن بسیار گفته‌اند: «احترام، بزرگی و کوچکی، فقر و ثروت، زشتی و زیبایی نمی‌شناسد.»؛ «همه پیامبران فلاسفه و ادبا به مردم، رعایت احترام را توصیه کرده‌اند.» و «احترام تنها در گفتار نیست، بلکه در پندار و کردار نیز هست.»

در این نوشتار از نگاه اسلام به این موضوع خواهیم پرداخت.

 

  1. احترام به پدر و مادر

در قرآن پس از عبادت خداوند، بر احترام والدین تأکید شده است.

از نگاه مفسران، نکره بودن احساناً در آیه «وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً »(۱) نشان دهنده بزرگی احسان و رعایت همه امور در حق پدر و مادر است.

احترام به والدین شرط ایمان هم ندارد و در هر حال باید بدانها احترام گذاشت. بسیاری از بزرگان یکی از عوامل مؤثر در توفیقات خود را رضایت والدین دانسته اند.

مقام معظم رهبری نقل می‌کنند: «یک وقتی پدرم بیمار شدند ومن باید به مشهد می‌رفتم. از طرفی هم فکر می‌کردم دنیا و آخرتم در گرو ماندن در قم و ادامه تحصیل است تا اینکه اهل دلی به من گفت اگر دنیا و آخرت می‌خواهی، به مشهد برو و در در خدمت پدر باش و من رفتم.»

شیخ انصاری می‌گوید:

«هر صبح با اجازه مادرم از خانه بیرون می‌رفتم و هر شب به دستبوسی او می‌رفتم،»

توفیق علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به دلیل نیّت شریک کردن در ثواب آن برای پدرشان بوده است و مرحوم آیت‌الله مرعشی می‌گفتند:

«برای آنکه پدرم را از خواب بیدار کنم و اذیت نشود، خم شدم و آن قدر کف پای او را بوسیدم تا از خواب بیدار شد و بعد از بیدار شدن دعا کرد: خدایا او را از خادمین اهل بیت قرار بده.»(۲)

 

۲- احترام به مؤمنان و پرهیزگاران

در جامعه‌ای که دین‌گریزی جای دین‌پذیری را می‌گیرد و سرها، سودای دنیا و مادیات دارند و پرده غفلت و فراموشی یاد خدا جامعه را فراگرفته است، چراغ‌های روشنی‌بخشی وجود دارند که با نور ایمان روشنایی‌بخش جامعه هستند.باید قدر این چراغ‌ها را دانست. اینها مؤمنانی هستند که هیچ‌گاه یاد خدا را فراموش نمی‌کنند و هیچ تجارتی برای آنان سودمندتر از تجارت ایمان نیست. اینها با دیگران متفاوتند.

به قول قرآن: « أَفَمَن کَانَ مُؤمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَا یَستَوُونَ »(۳) و چون با فاسقان متفاوتند باید مورد احترام ویژه قرار گیرند خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَیکُم »(۴) و در جای دیگر فرمود: « وَاخفِض جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (۵)

دولت و ملت در دستگاه‌های اجرایی باید برای آنها حساب ویژه‌ای باز کنند و مردم نیز باید به چشم دیگری به آنها بنگرند که اینها مایه برکت جامعه هستند.

 

۳- احترام به دانشمندان

مردان و زنانی که از لذت‌های مادی چشم پوشیده و بهترین دوران زندگی را در راه تحصیل دانش سپری کرده‌اند بسیاری از اوقات به جای گردش در کوه و دشت به اقتضای رشته‌ای که تحصیل می‌کرده‌اند در کتابخانه‌ها یا آزمایشگاه‌ها بوده‌اند تا فردای بهتری را برای بشریت رقم بزنند، قطعاً با کسانی که سرگرم تفریح و خوشگذرانی بوده‌اند یکسان نیستند به قول قرآن: «هَل یَستَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعلَمُونَ»(۶) و نیز می‌فرماید: «یَرفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ دَرَجَات»(۷)؛ خداوند کسانی را که ایمان آورده و دانشمندند درجات بلندی داده است.

شاید راز نکره بودن درجات در این باشد که کیفیت و کمیّت آن مشخص نیست و حدی ندارد بدیهی است که احترام به دانشمندان علاوه بر گفتار باید در فراهم آوردن امکانات و پیشرفت و تحقیق در جوانی و تکریم و آسایش در دوران بازنشستگی جلوه کند.

 

۴- احترام به میهمان

قرآن کریم قصه تاریخی برخورد کریمانه حضرت ابراهیم(ع) با میهمانانش را نقل کرده و پذیرایی گرم از آنان را یادآور شده است. از آیات سوره ذاریات درباره این میهمانی استفاده می‌شود که:

*سلام و جواب سلام میهمان لازم است.

*دور از چشم میهمان باید برایش غذا تهیه کرد.

*باید بهترین غذاها برای او تهیه شود.

* غذا در منزل تهیه و به‌سرعت از میهمان پذیرایی شود.

*غذا به راحتی در دسترس میهمان باشد.

این داستان می‌تواند قوانین کلی احترام به میهمان را مشخص کند گرچه بعضی از آداب میهمانی به تناسب مکان و زمان و یا آداب و رسوم ممکن است تفاوت کنند، ولی اصل این است که میهمان تکریم شود. بعضی از مفسران با توجه به این  حق میهمان را این گونه برشمرده‌اند:

*حسن برخورد و گرم گرفتن با او،

*نشاندن میهمان در بالاترین و بهترین جای مجلس،

*همنشین شدن با میهمان،

*سخت نگرفتن و راحت گذاشتن او،

*پذیرایی خوب و بدون فاصله و بدون واسطه.(۸)

۵- احترام به یتیمان و مسکینان

در قرآن کریم در کنار نیکی و احترام به والدین، احترام به یتیمان و مسکینان آمده است: « بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُربى‌ وَ الْیَتامى‌ وَ الْمَساکِین»(۹)

امروز عمل به این آیه با زمان نزول وحی متفاوت شده است. کمک‌های نقدی و بلاعوض گرچه در جای خود خوب است، ولی تکریم این بخش از جامعه این است که آنها را به چشم نیرو و منابع انسانی ببینیم و در نهایت تبدیل به سرمایه انسانی کنیم.

اگر دولتمردان چنین کنند، واژه یتیم و مسکین از فرهنگ جامعه اسلامی زدوده می‌شود و این قشر به‌سرعت به نیروی تأثیرگذار جامعه تبدیل می‌شود. ایجاد فرصت‌های تحصیلی و شغلی تکریم و احترام امروز جامعه ما نسبت به این قشر از جامعه است.

 

۶- احترام به خویشان و نزدیکان

در اسلام سفارش زیادی برای احترام به خویشان و نزدیکان یا ارحام صورت گرفته است. انسان با داشتن فامیل و آشنا هویت پیدا می‌کند و هویت مانع بزرگی بر سر راه رذائل اخلاقی و از خود بیگانگی است.

شخص تنها چندان مورد توجه نیست، ولی وقتی در خانواده‌ است، پیامدهای اعمالش فراتر از زندگی شخصی است و لذا حریم نگه می‌دارد.

اسلام بر حفظ این هویت تأکید دارد و به همین جهت در پرداخت بعضی از حقوق شرعی، خویشان و نزدیکان را بر دیگران مقدم دانسته است. متأسفانه زندگی شهری و ماشینی امروز به این روابط آسیب جدی زده است.

 

نتیجه:

امروزه در اقتصاد رایج مراد از سرمایه انسانی (human capital) نیروی انسانی است که بتواند بر رشد و بقای سازمان اثرگذار باشد؛ لذا هم در انتخاب نیرو هم در آموزش مهارت‌های نیروی انسانی سرمایه‌گذاری‌های فراوانی می‌شود تا بتوانند به رشد و تولید برسند.

از نگاه قرآنی کار کسی که رضایت والدین را جلب نکرده است، برایش برکت ندارد. دانشمندی که مورد تکریم و احترام است، در تولید جامعه تأثیر قطعی دارد.

در نظام اسلامی یتیم و مسکین هم سرمایه انسانی است و خویشاوندان در بهره‌وری و ارتقای جامعه دینی نقش به‌سزائی دارند. در یک کلام همه آحاد جامعه اسلامی سرمایه‌های انسانی هستند که می‌توانند جامعه نمونه مهدوی را پی‌ریزی کنند.

 

پاورقی:

  1. ۱٫ اسراء، آیه ۲۱٫
  2. tebyan.net.
  3. سجده، آیه ۱۸٫
  4. انعام، آیه ۶٫
  5. حجر، آیه ۱۵٫
  6. زمر، آیه ۱۹٫
  7. مجادله، آیه ۱۱٫
  8. تفسیر فخر رازی، ۲۸/۲۱۰٫
  9. نساء، آیه ۳۶٫

 

سوتیترها:

۱٫

بسیاری از بزرگان یکی از عوامل مؤثر در توفیقات خود را رضایت والدین دانسته اند. مقام معظم رهبری نقل می‌کنند: «یک وقتی پدرم بیمار شدند ومن باید به مشهد می‌رفتم. از طرفی هم فکر می‌کردم دنیا و آخرتم در گرو ماندن در قم و ادامه تحصیل است تا اینکه اهل دلی به من گفت اگر دنیا و آخرت می‌خواهی، به مشهد برو و در در خدمت پدر باش و من رفتم.»

۲٫

از نگاه قرآنی کار کسی که رضایت والدین را جلب نکرده است، برایش برکت ندارد. دانشمندی که مورد تکریم و احترام است، در تولید جامعه تأثیر قطعی دارد. در نظام اسلامی یتیم و مسکین هم سرمایه انسانی است و خویشاوندان در بهره‌وری و ارتقای جامعه دینی نقش به‌سزائی دارند. در یک کلام همه آحاد جامعه اسلامی سرمایه‌های انسانی هستند که می‌توانند جامعه نمونه مهدوی را پی‌ریزی کنند.

 

 

21ژوئن/17

فرزانگی و فرهنگ از دیدگاه‌های امام خمینی، رهبر معظم انقلاب و شهید مطهری(ره)

 

ضرورت و اهمیت

هرجامعه‌ای برای دستیابی به هویت مستقل در ابعاد گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باید فرهنگ را در رأس امور خود قرار دهد. امام خمینی می‌فرمودند: «بالاترین و والاتری عنصر هر جامعه، فرهنگ آن است. اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بُعدهای اقتصادی سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوک و میان‌تهی است. اگر فرهنگ جامعه‌ای وابسته فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن به جانب مخالف گرایش پیدا می‌کنند و بالاخره در آن مستهلک می‌شوند و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می‌دهند. استقلال هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می‌گیرد و ساده‌اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان‌پذیر است. بی‌جهت و از باب اتفاق نیست که هدف اصلی و اساسی استعمارگران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.»(۱)

امام خمینی تصریح نموده‌اند: «فرهنگ در رأس مسایل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می‌کند حل شوند، دیگر مسایل به‌آسانی حل می‌شوند. صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاهنشاهی خورده است، قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است. امیدوارم همه کمک کنند تا فرهنگ‌مان را بازیابیم.»(۲)

از دید امام، امت مسلمان نیاز مبرمی به فرهنگ اسلامی دارد؛ فرهنگی که هویت مستقلی داشته باشد و به کمک آن جامعه بتواند به حیات سیاسی خود ادامه دهد.(۳)

رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران هشدار می‌دهند: «فرهنگ مبدأ تمام سعادت‌ها و شقاوت‌های ملت است. اگر جوانان جامعه‌ای در فرهنگی ناصالح پرورش یابند، در آینده مفاسد بسیاری را به وجود می‌آورند. فرهنگی که با نقشه بیگانگان شکل گیرد، آفت و انگلی خطرناک به شمار می‌آید. این فرهنگ حتی از سلاح‌های مخرّب استکبار هم مهلک‌تر است.»(۴)

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «مسئله فرهنگ و تعلیم و تربیت، مسئله اول در نظام ماست و در بلندمدت هیچ چیزی به این اندازه اهمیت ندارد. در حقیقت سنگر مبارزه با کفر، ظلم و استکبار جهانی و قلدری شیاطین سیاسی عالم همین سنگر تعلیم و تربیت و فرهنگ است. امام عزیزمان بر این مطلب تأکید می‌کردند و ما اعتقاد داریم این موضوع جزو محکمات و ضروریات انقلاب و خط امام است.(۵)… با اینکه نظام جمهوری اسلامی از آغاز بر یک مبنای فرهنگی بنیان شد و رهبر و پدیدآورده آن پیش از همه چیز فرهنگی بود و مسئولان این نظام هم در طول این مدت همین گونه بوده‌اند؛ در عین حال باید اعتراف کنیم که در زمینه‌های فرهنگی چندان کار مطلوب و مورد انتظاری را انجام نداده‌ایم. ما واقعاً اگر بخواهیم توسعه اقتصادی را به معنای صحیح کلمه در جامعه راه بیندازیم، احتیاج به تلاش فرهنگی داریم. مادامی که حتی محقق و جستجوگر علمی ما فرهنگ و وجدان کار و عشق به کار را که در یک فرهنگ سالم مطرح است (که مظهر عالیش فرهنگ اسلامی است) نداشته باشد، وجود او بی‌فایده خواهد بود. اگر روی فرهنگ عمومی کار نکنیم، در توسعه اقتصادی هم در خواهیم ماند. این تازه در صورتی است که ما محور را توسعه اقتصادی بگیریم. البته در جامعه اسلامی اقتصاد محور نیست و از هر طرف که حرکت کنیم به فرهنگ می‌رسیم.(۶) آن بخش نمادین و چهره بیرونی انقلاب، چهره فرهنگی است. سیاست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما که نخواستیم دیانتمان را از سیاست جدا کنیم. فرهنگ ما ساخته تاریخ، مکتب و انقلاب ماست.(۷) اگر کار اقتصادی بدون مبانی فرهنگی صورت گیرد، مثل این است که بدنی داریم بدون روح و اگر تلاش‌های اقتصادی بر اساس فرهنگ غلطی انجام پذیرند، مثل این است که انسانی به وجود آورده‌ایم با روح شیطانی.»(۸)

ایشان در آغاز سال جاری در حرم رضوی تأکید نمودند: «نظام اسلامی به دنبال پیشرفت همه جانبه، استقلال از قدرت‌های سلطه‌گر جهانی، شکوفایی استعدادها، رهایی از آسیب‌های اجتماعی، عزت، امنیت و اقتدار ملی است… رسیدن به این اهداف علاوه بر اتحاد و انسجام ملی و فرهنگ انقلابی، نیازمند اقتصاد و تولیدی قوی و مبتنی بر مدیریت کارآمد و توانایی‌های داخلی است.(۹) «ما باید به لحاظ اقتصادی خود را از زیر نفوذ قدرت‌ها خارج کنیم این ملت باید به‌تدریج با ابتکار و تلاش خود و با قوت مدیریتی که بر آن اعمال می‌شود و جدیثی که همه مردم در جهت آزادی و استقلال دارند، به سوی استقلال کامل اقتصادی برود که البته مقدمه آن استقلال سیاسی است که بحمدلله در کشور ما وجود دارد؛ اما بالاتر از همه استقلال فرهنگی با طرد نشانه‌های فرهنگ منحط و فاسد غربی از جامعه است.(۱۰)

«سلطه واقعی قدرت‌ها سلطه فرهنگی است. یعنی اگر ملتی بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، آداب و رسوم و عادات و در مرحله بالاتر زبان و خط خود را در ملت دیگری نفوذ بدهد، بر آن ملت استیلا دارد. اگر کشوری از لحاظ اقتصادی مستقل باشد، چنانکه قدرت‌های بیگانه بتوانند فرهنگ خود را در این سرزمین نفوذ بدهند بر آن مسلط‌اند.»(۱۱)

شهید مطهری می‌گوید: «استعمار سیاسی و اقتصادی آنگاه توفیق حاصل می‌کند که در استعمار فرهنگی موفق شود. بی اعتقاد کردن مردم به فرهنگ خود، شرط اصلی این موفقیت است. استکبار تشخیص داده است فرهنگی که مسلمانان به آن تکیه می‌کنند اسلامی است، پس مردم باید از آن ایمان، اعتقاد، اعتماد و حسن ظن تخلیه شوند تا برای پذیرش الگوهای مورد نظر آنان، مهیا شوند.»(۱۲)

قلمرو، مفهوم و معنا

مفهوم فرهنگ بسیار متنوع و وسیع است، اما در معنای عام خود روش زندگی، تفکر و معاشرت است. در واقع فرهنگ مجموعه ارزش‌ها، هنجارها، عادات، آداب و رسوم پسندیده است. بهترین موازین دینی، اخلاقی و شرعی، تفکرات اصیل و سنت‌های ممدوح در این قلمرو قرار می‌گیرند. برخی گفته‌اند فرهنگ تبلور، عصاره و چکیده دریافت‌ها و دانسته‌های علمی، نظری، عقلی و عاطفی یک ملت است و چون میوه ارزش‌ها، باورها، استعدادها و اندیشه‌ها و کردارهای یک جامعه است، از هر گونه عیب و نارسایی مبرّاست.(۱۳)

سجایای ملی حاصل فرهنگ هستند. هر چه فرهنگ بارورتر و غنی‌تر باشد، منش و خصوصیات رفتاری و روحی آن جامعه پرمایه‌تر است، فرهنگ در عرصه‌های معنوی، قضاوت درست، استحکام اخلاقی و در عرصه اقتصادی، همکاری، تعاون و اتکا به سرمایه‌های خودی را پرورش می‌دهد. فرهنگ قدرت دادوستد دارد و البته این موضوع هنگامی زنده، شاداب و مطلوب است که فرهنگ قوی و عمیق باشد. عده‌ای سرمایه‌های معنوی و فکری یک ملت را فرهنگ و آن را شامل میراث ادبی، هنری و علمی جامعه و آنچه که از درون منشاء گرفته و در برون تجلی یافته و حالت سازندگی، رشد و شکوفایی به خود می‌گیرد، می‌دانند. چنانچه این روند بتواند حوائج مادی و جسمانی اجتماع را تامین کند، نام تمدن به خود می‌گیرد و اگر بیشتر ناظر به اقناع نیازهای معنوی و روحانی و فکری باشد، فرهنگ نامیده می‌شود. البته این دو در مواردی با هم پیوستگی دارند.

فرهنگ نشانه همت عالی، کوشش مداوم و انتخاب شایسته و گزینش بهترین‌هاست، یعنی به آنچه موجود است قانع نبودن و در پی امور پسندیده و مکارم رشد دهنده رفتن است. از این رو فرهنگ جنبه کیفی دارد نه کمّی. انسانی که طالب فرهنگی پویا و شکوفاست، تنها به نیازهای متداول اکتفا نمی‌کند و در پی اموری ورای محسوسات است. از این رو ادبیات، هنر، معماری سیر ترقی و تعالی را می‌پیمایند و در قلمرو فرهنگ گذشته‌های افتخارآفرین، حماسه‌های جاوید و فداکاری‌های مردمان در اعصار پیشین به وضع فعلی پیوند می‌خورند و این روند در باروری فکری، رفتاری و اخلاقی آحاد جامعه تاثیر می‌گذارد.

فرهنگ باعث می‌شود که انسان متزلزل نشود، تعادل خود را حفظ کند، احساس غربت و بی‌ریشه بودن نکند. فرهنگ رشته‌هایی است که به آدمی استواری می‌بخشد و نمی‌گذارد به این سو و آن سو افکنده شود و مجذوب بیهودگی‌ها و رذالت‌ها شود. فرهنگ برخلاف تصور عامه صرفاً دانستن و معلومات و تحصیل علوم و ادبیات نیست، بلکه حکمت، فضیلت، وقار، سنجیدگی، خوشخویی، انصاف، وسعت نظر، تدبیر، تهذیب درونی و ادب و کمال انسانی را در بر می‌گیرد و جنبه کرداری، رفتاری و کاربردی آن بر بعد نظری و تئوری غلبه دارد و هدف و مقصدش تربیت انسان‌های آراسته به فضایل و کرامت‌های اخلاقی، خلّاق، مبتکر، خردمند، مؤمن و گره‌گشاست. شهید مطهری از فرهنگ این‌گونه یاد می‌کند: «مجموعه اندوخته‌های معنوی، فکری، اخلاقی و اجتماعی یک قوم فرهنگ نامیده می‌شود. اسلام خود سازنده فرهنگ است و ذخایری معنوی را به ارمغان آورد که محصولش همان فرهنگ اسلامی است.»(۱۴)

از دیدگاه شهید مطهری فرهنگ اسلامی فطری است و به قوم و طایفه‌ خاصی تعلق ندارد. دارای وحدت و انسجام است و عناصر حیات‌بخش آن خون تازه‌ای را در رگ انسان‌ها جاری می‌سازد. فرهنگ اسلامی روح و مشخصات منحصر به فردی دارد و التقاطی و استمرار فرهنگ‌های دیگر نیست. به باور ایشان، فرهنگ با علم تفاوت بارزی دارد، زیرا  به هر شعبه از آگاهی‌ها و اطلاعات بشر، دانش گفته می‌شود، ولی فرهنگ شامل علوم، فلسفه، امور ذوقی، هنری و صنعتی است. مجموعه متفرق و جزیره‌ای فرهنگ را به وجود نمی‌آورد، بلکه فرهنگ پیکره‌ای است که روح واحدی بر آن حکمفرماست. همچنین فرهنگ اختصاص به مردمی دارد که ظرفیت‌ها، لیاقت‌ها و شایستگی‌های لازم را به دست آورده باشند.(۱۵) در این میان فرهنگ اسلامی به لحاظ انگیزه حاکم بر آن، جهت، حرکت، آهنگ رشد  و عناصر برجسته‌اش، اصالت و شخصیت ممتازی دارد.(۱۶)

رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند: «فرهنگ همچون آب و هواست. فرهنگ یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است. فرهنگ یعنی باورها و اعتقادات ما و اموری که بر زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه حکمفرما هستند. جمهوری اسلامی فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامی داریم. اسلام تکلیف مسلمانان را در معاشرت، کیفیت زندگی فردی، خورد و خوراک، لباس پوشیدن، درس خواندن، روابط با یکدیگر، رابطه با حکومت و نیز در معاملاتشان معین کرده است.»(۱۷)

اصالت و صلابت

فرهنگ شامل همه بنیان‌های فکری و مادی در زندگی اجتماعی است که آحاد جامعه در آن پرورش می‌یابند و شخصیت ویژه‌ای را به دست می‌آورند. حاصل فرهنگ، دستیابی به هویت است که مبین تمایلات و گرایش‌های رفتاری آدمی است. خودآگاهی فردی و جمعی از درون این هویت است که سر برمی‌آورد.

هر فرهنگی به لحاظ طول زمان و گذر از گدار تاریخ، دوران رویش، شکوفایی، محصول‌دهی و حتی پیرایش دارد و از نظر توان زندگی به سالم و ناسالم تقسیم می‌شود. فرهنگ سالم و درست ارزش‌ها و هنجارهایی را در قلمرو رفتار و اندیشه به مردم خود می‌دهد که آنان با باور درونی و پذیرش باطنی از آن پیروی می‌کنند و در نتیجه، زندگی اجتماعی با نوعی هماهنگی و انسجام پیش می‌رود و فرد با تبعیت از موازین فرهنگی در خود احساس خرسندی می‌نماید. هماهنگی از درون و پذیرش آمیخته به باور عمیق ارزش‌های یک نظام، همه مراتب اجتماعی را دربرمی‌گیرد. چنین جامعه‌ای قادر است فرهنگی فراگیر و جهان‌شمول یا تمدنی بزرگ و تأثیرگذار و تحول‌آفرین را پایه‌گذاری کند، برعکس در فرهنگ غیراسلامی که طی آن موازین دینی، اخلاقی و عقلانی معنای درونی خود را از دست داده‌اند و افراد بدون باور به آنها، این ارزش‌ها و هنجارها را همچون نقاب‌هایی در رفتارها و روابط اجتماعی خود به کار می‌گیرند و زندگی دوگانه‌ای دارند. نظام اجتماعی می‌تواند نیروهای جامعه را در جهتی واحد، معنادار و هدفمند بسیج کند. (۱۸)

با وجود ارتباط وثیق میان فرهنگ و تمدن، این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. جامعه ممکن است صرفاً بر پایه اقتباس از تمدنی دیگر به رشد و حیات خودادامه دهد و به تمدنی متکی شود که با تمدنش تفاوت دارد. گاهی جامعه‌ از تمدن بهره‌ای ندارد، اما از فرهنگ برخوردار است.(۱۹) قدیمی‌ترین و عمیق‌ترین فرهنگ به مسلمانان تعلق دارد و آنها بودند که قرن‌ها دنیا را با علم و معرفت خویش که بر قرآن و سنت متکی است، اداره کردند.(۲۰) علامه محمدتقی جعفری می‌گوید: «فرهنگی که اسلام بنیان نهاد در قلمرو حیات هدف‌دار بود و ابعاد ذوقی، علمی، آرمان‌خواهی و منطق‌طلبی و خردورزی انسان‌ها را با شدت هرچه تمام‌تر به فعالیت می‌رساند و تمامی عناصر فرهنگی را با یکدیگر متحد و متشکل می‌سازد، عنصر فرهنگ علمی را از اخلاق و فضیلت جدا نمی‌نماید و هنر و ادبیات را از رشد اقتصادی، کار و تلاش و تولید درون‌زاد تفکیک نمی‌نماید. عناصر فرهنگی همگی در یک مفهوم عالی با عنوان حکمت حضور دارند که می‌تواند نیروی محرکه حیات هدف‌دار فرد و جامعه باشد.»(۲۱)

هویت، عزت و غیرت

بیداری اسلامی یعنی بازگشت مسلمانان به سوی فرهنگ اصیل و هویت ارزشی خود و فاصله گرفتن از فرهنگ‌های بیگانه. مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «ما از بیداری اسلامی در سراسر دنیا حمایت می‌کنیم و مسلمان‌هایی را که در نقاط مختلف عالم می‌خواهند به فرهنگ اسلامی خود بازگردند، تأیید می‌کنیم چون حق آنهاست. آنچه برای ما محترم است، همان بازگشت به اسلام از سوی مسلمانان است، امروز مسلمانان عالم حق دارند اسلام و قرآن را عزیز بدارند و به زندگی اسلامی هم برخواهند گشت و سرکوب‌ها هم هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. دست‌های مزدور سعی می‌کنند با توطئه فرهنگی، ارزش اسلام را از چشم‌ها بزدایند، ولی اشتباه می‌کنند. خودشان ضرر می‌کنند.(۲۲) «استکبار چه بخواهد چه نخواهد اسلام از نو بیدار شده و بعد از قرن‌ها دوباره در وسط صحنه، به پا خواسته است و هیچ‌کاری هم از دست دشمنان ساخته نیست.(۲۳)

«[البته] دشمن از طریق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد می‌آورد. کم هم نیستند قلم به مزدها و فرهنگی‌های دین و دل و وجدان ‌باخته و نشسته در پای بساط فساد استکبار که برای مقاصد استکباری قدم برمی‌دارند. نبرد فرهنگی را با تفنگ نمی‌شود جواب داد و باید مقابله به مثل شود.(۲۴) همه‌جا یک آرایش نظامی فرهنگی بسیار خطرناک علیه انقلاب اسلامی درست شده است که ما باید آن را بشناسیم. اگر نشناختیم و خوابیدیم، از بین رفته‌ایم.»(۲۵)

فرهنگ اسلامی به انسان‌ها عزت و غیرت می‌دهد و وقتی فردی در وجود خود احساس عزت کرد زیر بار دشمنان، بیگانگان و ابرقدرت‌های زورگو نمی‌رود. اگر برخی از قدرت‌ها زمام امور مسلمین را به دست گرفته‌اند، از ضعف نفس، حقارت روحی و خودباختگی آنان بهره برده‌اند. اول آنان را نسبت به اسلام، فرهنگ، معتقدات و ارزش‌های خود بی اعتنا و بی اعتقاد کرده و سپس اختیار آنان را به دست می‌گیرند. اما وقتی جامعه‌ای به ایمان قلبی و موازین فرهنگی خویش پایبند است و به آنها احترام می‌گذارد، از نوعی خودباوری و عزت و عظمت برخوردار است و همچون کوهی استوار در برابر تهاجم فکری، فرهنگی و تبلیغی اجانب مقاومت می‌کند.(۲۶)

امام خمینی تأکید نموده‌اند: «امیدوارم همان‌طور که با شجاعت ابرقدرت‌ها را خارج کردید [و کنار زدید] در فرهنگ خودتان کار کنید و اتکای خودتان را هر روز به خارج کم کنید و همه چیز را خودمان تهیه کنیم.(۲۷)

«باید باورمان شود که می‌توانیم هر کاری را انجام دهیم، توانا می‌شویم، باید این خودگم‌کرده را پیدا کنیم. قصدتان این باشد که در فرهنگ مستقل باشید. باید باورتان بیاید که می‌توانید و قادر خواهید بود ابتکاری داشته باشید. همین باور، شما را توانا می‌کند، اتکال به نفس بعد از اعتماد به خداوند منشأ خیرات است. مهم این است که خودتان را بیابید.»(۲۸)

تفاهم، تبادل و صادرات

قرائن تاریخی و اجتماعی و بررسی‌های سیاسی در روابط بین‌الملل این واقعیت را به اثبات می‌رسانند که علت اصلی جنگ‌ها، درگیری‌ها و منازعات جهانی، عدم شناخت فرهنگ‌هاست. ملل گوناگون چون از فرهنگ‌های یکدیگر بیگانه‌اند و سنت‌های هم را به‌درستی نمی‌شناسند، به مقدسات دینی و موازین فرهنگی یکدیگر توهین می‌کنند. آشنایی با فرهنگ‌های مولد و تمدن‌ساز و منطبق با فطرت‌ها و خردها از وقوع جنگ‌های خونین و مرگبار جلوگیری می‌کند. تاریخ نشن می‌دهد کشورگشایان و فرمانروایانی که به مناطقی از جهان هجوم برده‌ و بر حسب ظاهر به فتوحاتی دست یافته و نقاطی را تسخیر کرده‌اند، موفق نبوده‌اند و در این پیروزی ظاهری، نوعی شکست فکری و فرهنگی و سیاسی و امواجی از نفرت و انزجار پدید آمده است. اما از آن سو علما، فرزانگان، مشاهیر ادبی و هنری با آثار و میراث فکری و علمی خود در اعماق دل‌ها نفوذ کرده‌اند و این روند با نوعی شوق و رغبت از سوی دریافت‌کنندگان یافته‌های حکیمانه، ادیبانه و هنرمندانه آنان توأم بوده است.(۲۹)

اگر فرهنگ اسلامی که مبتنی بر توحید و نفی شرک و انواع طاغوت‌هاست، پذیرفته شود و انسان‌ها به موازین و ارزش‌های الهی عمل کنند، سعادت دنیوی و اخروی فردی و اجتماعی خود را تأمین کرده‌اند و در صورت تحقق این حقیقت، فرهنگ اسلامی صادر می‌شود و در قلوب و اذهان انسان‌هایی که سرشت توحیدی دارند جای می‌گیرد و افکار، تمایلات، نگرش‌ها و موضع‌گیری‌های آنان را تغییر می‌دهد.

البته به قول شهید مطهری، اسلام در روابط بین‌الملل ضوابطی را تعیین کرده است که باید مراعات شوند. این ضابطه‌ها به مصالح این آئین بستگی دارد به گونه‌ای که هیچ گونه خطری برای اسلام و جامعه اسلامی نداشته باشد. قرآن می‌فرماید: « لا یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الذَّینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم(۳۰): خدا نهی نمی‌کند [شما را] در باره کافرانی که با شما در حال جنگ نیستند و در آواره کردنتان نقشی نداشته‌اند که به آنان نیکی کنید.»(۳۱)

اصولاً از برنامه‌های مهم اسلام، اصلاح فرهنگ‌ها و رفتارهای ملل و جوامع گوناگون می‌باشد. امام خمینی فرموده‌اند: «تنها این مکتب الهی است که می‌تواند انسان‌ها را به همه ابعادی که دارد تربیت کنند و آنها را به آنجایی که مقام انسانیت است، برساند.»(۳۲)

این‌گونه اصلاحات فرهنگی باید از اخلاق و دیانت آغاز شود. موضوعی که شهید مطهری بر آن اصرار می‌ورزد و می‌‌افزاید در قدم اول باید نقد دینی، معنوی و اخلاقی را رفع کرد و بعد به مسایل اقتصادی پرداخت.(۳۳)

مقام معظم رهبری در توضیح صدور انقلاب فرموده‌اند: «صدور انقلاب یعنی صدور فرهنگ انسان‌ساز اسلام، صدور صفا و خلوص و تکیه و اصرار بر ارزش‌های انسانی که ما به این کار و انجام چنین وظیفه‌ای افتخار می‌کنیم و این، راه انبیاست. چرا ما باید از صدور توحید، اخلاق، روح فداکاری، اخلاص و تزکیه به کشورهای دیگر خجالت بکشیم؟ چرا باید شرم کنیم از اینکه غیرت، حمیّت صحیح و ایستادگی در مقابل قدرت‌های باطل را به صورت درس عملی به ملت‌های دیگر ارائه و تعلیم دهیم.(۳۴)

آفت‌ها و آسیب‌ها

اگر در جهت تعمیق، گسترش و اصلاحات فرهنگی اقداماتی صورت نگیرد، این بوستان معطر دچار آفت‌های خطرناک و سمی مهلک می‌شود. وقتی اقشاری به سرگردانی روحی و ناآرامی تمایل پیدا می‌کنند و ارزش‌ها و اعتقادات از ضمیرشان محو یا کمرنگ می‌شوند، به هر سویی رانده می‌شوند و امکان دارد به امور ناروا دست بزنند. هنگامی که ادب، حسن معاشرت و لطف برخورد عاطفی، رعایت حقوق دیگران و احترامات متقابل از جامعه‌ای رخت بربندد و مردم همدیگر را تحمل نکنند و به چشم دوست و برادر ایمانی به هم ننگرند، در آن جامعه آشوب و نزاع رخ می‌نماید، تقلب، دوگانگی اخلاقی، نیرنگ، خلف وعده و بی‌اعتمادی به هم، رواج می‌یابد و این حالات از تزلزل فرهنگی خبر می‌دهند.

در جامعه‌ای که ثروت، تکاثرطلبی، رفاه‌زدگی به خودنمایی می‌پردازند، عده‌ای با حرص و ولع به دنبال آن هستند که از هر طریق ممکن، امکاناتی را به خود اختصاص دهند و خود را به مرفهان نزدیک کنند، در این حال جستجوی سرمایه رایج‌ترین راه و رسم زندگی می‌شود و تکیه‌گاه‌های دیگری چون فداکاری، نیکوکاری، معرفت و فضیلت دچار آسیب می‌شود و این توهم در اذهان ریشه می‌دواند که چون ما آینده‌ روشنی نداریم، پس باید برای فردای خود فکری کنیم. این بی اعتمادی و هراس از فرداهای دیگر از طراوت فرهنگی می‌کاهد. از رفتار یک اجتماع می‌توان فهمید که آیا قادر به دفاع از هویت و حیثیت خود هست یا نه؟ رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «جامعه‌ای که مردمش به مسائل شخصی بیشتر اهمیت بدهند تا مسائل جمعی، افراد به مصالح انقلاب و کشور بی‌تفاوت و بی اعتنا شوند، اختلافات سیاسی، مذهبی، گروهی و قومی اوج بگیرند و رشد کنند و زن و مردش به عشرت و زندگی رفاهی توأم با فساد گرایش پیدا کنند، نمی‌تواند از مصالح شرف و حیثیت خود دفاع کند.»(۳۵)

آفت دیگری که گلستان فرهنگ را دچار آفت می‌سازد، روی آوردن به نام‌گذاری‌های نامتعارف، ناشناس و بیگانه با فرهنگ دینی و بومی است. شهید مطهری می‌گوید: «ما مسلمانیم و مسلمانی خودش نام دارد. حتی دستور است که اسامی دینی فراموش نشوند. یکی از مظاهر خودباختگی ما این است که برخی خیال می‌کنند نام‌های اسلامی و بومی کهنه شده‌اند و به شخصیت آنان ضربه می‌زنند. درست است که مسلمانی به نام نیست و انسان باید در عمل و رفتار مسلمان واقعی باشد، اما از این واقعیت هم نباید غافل بود که مسلمان راستین باید شعارهایی را که وابستگی او را به آئین و دینش اثبات می‌کند، حفظ کند و بداند که با از دست دادن تدریجی شعائر و رسوم، کم‌کم محتوا هم از دست می‌رود. از این گذشته کودکی که با نام زردشتی و غربی مورد خظاب قرار می‌گیرد، رفته رفته بین او و نامش علاقه به وجود می‌آید و چه بسا که همین اسم که آتش‌پرستی و بیگانگی را تداعی می‌کنند، او را منحرف کنند.(۳۶)

پاورقی:

  1. ۱٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج۲۲، ص۱۵۷-۱۵۸٫
  2. همان، ص ۲۳۰-۲۳۱٫
  3. همان، ص ۱۱۲-۱۱۳٫
  4. همان، ص ۱۰۸، ۱۰۹٫
  5. حدیث ولایت، ج ۱، ص۹۲٫
  6. همان، ج ۶، ص۶۱-۶۴٫
  7. همان، ج ۵، ص ۷۵٫
  8. همان، ج۵، ص ۲۵۴٫
  9. جراید کشور، ۱۴/۱/۱۳۹۶٫
  10. حدیث ولایت، (مجموعه‌های رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج ۳، ص ۱۵-۱۶٫
  11. همان، ج ۴، ص ۵۰ – ۵۱٫
  12. مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۴، ص ۳۱۱ – ۳۱۲٫
  13. فرهنگ و شبه فرهنگ، محمدعلی اسلامی ندوشن، ص ۲۵ – ۲۶٫
  14. یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۶، ص ۴۰۵٫
  15. همان، ص ۴۰۶ – ۴۰۷٫
  16. همان، ص ۴۷۱٫
  17. حدیث ولایت، ج ۴، ص ۵۱٫
  18. تعریف‌ها و مفهوم فرهنگ، ص ۱۱۴ – ۱۲۳٫
  19. تاریخ تمدن، هنری لوکاس، ج ۱، ص ۷ و ۱۶
  20. حدیث ولایت، ج ۲، ص۲۰۸٫
  21. یادنامه شهید مطهری، ج ۲، مقاله علامه محمدتقی جعفری، ص ۳۱۲
  22. حدیث ولایت، ج ۳، ص ۲۶۲٫
  23. همان، ج ۵، ص ۱۱٫
  24. همان، ج ۴، ص ۱۶۱٫
  25. همان، ج ۹، ص۲۸ – ۲۹٫
  26. برگرفته‌ای از بیانات مقام معظم رهبری، همان، ج ۹، ص ۸۸٫
  27. در جستجوی راه از کلام امام، ج ۲۲، ص ۲۵۵٫
  28. همان، ص ۲۰۴، ۲۳۱، ۲۷۹، ۲۸۶، ۳۰۳، ۳۱۱، ۳۳۳٫
  29. حضورستان، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص ۳۵۷ و ۴۲۲٫
  30. سوره ممتحنه، آیه ۸٫
  31. پانزده گفتار، شهید مطهری، ص ۲۴۹، ۲۵۱٫
  32. در جستجوی راه از کلام امام، ج ۲۲، ص ۶۵٫
  33. یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۱۵، ص ۶۷٫
  34. حدیث انقلاب، ج ۱، ص ۲۵۸٫
  35. همان، ج ۱، ص ۱۷۶٫
  36. پانزده گفتار، شهید مطهری، ص ۱۸۴ – ۱۸۷٫

سوتیترها:

۱٫

امام خمینی تصریح نموده‌اند: «فرهنگ در رأس مسایل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می‌کند حل شوند، دیگر مسایل به‌آسانی حل می‌شوند. صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاهنشاهی خورده است، قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است.

 

۲٫

فرهنگ نشانه همت عالی، کوشش مداوم و انتخاب شایسته و گزینش بهترین‌هاست، یعنی به آنچه موجود است قانع نبودن و در پی امور پسندیده و مکارم رشد دهنده رفتن است. از این رو فرهنگ جنبه کیفی دارد نه کمّی. انسانی که طالب فرهنگی پویا و شکوفاست، تنها به نیازهای متداول اکتفا نمی‌کند و در پی اموری ورای محسوسات است.

۳٫

فرهنگ باعث می‌شود که انسان متزلزل نشود، تعادل خود را حفظ کند، احساس غربت و بی‌ریشه بودن نکند. فرهنگ رشته‌هایی است که به آدمی استواری می‌بخشد و نمی‌گذارد به این سو و آن سو افکنده شود و مجذوب بیهودگی‌ها و رذالت‌ها شود.

21ژوئن/17

شیوه‌های ارتقای کیفی انتخابات

غلامعلی سلیمانی

در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۶۳۶ نفر ثبت‌نام کردند و رکورد جدیدی در تعداد داوطلبین تصاحب پست ریاست‌جمهوری در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت شد. چنین اقبالی به انتخابات ریاست جمهوری در دوره‌های قبلی نیز سابقه داشت. حضور بی‌سابقه سنین مختلف، از خردسالان گرفته تا کهنسالان در انتخابات، فضای طنزآلودی را در رسانه‌های داخلی و خارجی ایجاد کرد.

به نظر می‌رسد آزمودن بخت خویش صرفاً به انتخابات ریاست جمهوری محدود نمی‌شود و در سایر انتخابات و کارزارهای سیاسی نیز شاهد ورود افراد فاقد صلاحیت لازم به این عرصه هستیم. ابعاد منفی این مسئله از یک سو بعد مثبت آن یعنی علاقه‌مندی به مشارکت و فعالیت سیاسی و ایفای حق شهروندی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و از سوی دیگر کار را برای نهادهای نظارتی و اجرایی که مسئولیت برگزاری انتخابات را برعهده دارند، سنگین و پرهزینه می‌کند.

از فردای پس از اتمام ثبت‌نام نامزدهای ریاست جمهوری تحلیل‌های مختلفی را به‌ویژه در عرصه رسانه‌ای شاهد هستیم که به واکاوی این پدیده پرداخته و از منظرهای مختلفی این مسئله را مورد تجزیه و تحلیل تحلیل قرار داده‌اند. برخی از منظر روان‌شناختی به این مسئله پرداخته و آن را ناشی از میل به دیده شدن در غیاب زمینه‌های لازم برای مشارکت مدنی و سیاسی می‌دانند و برخی آن را ناشی از نقش رسانه‌ها می‌دانند که بی‌جهت حضور افراد با لباس‌ها و ویژگی‌های عجیب و غربب را در مرکز توجه قرار می‌دهند. برخی نیز از منظر سیاسی به مسئله می‌نگرند و آن را  به سخره گرفتن ساز و کارهای مردم‌سالاری در کشور و پایین آمدن سطح کیفی رقابت سیاسی در انتخابات رباست جمهوری می‌دانند.

فارغ از اهمیت همه انتخابات‌ها در کشور باید اشاره کرد، انتخابات ریاست جمهوری یکی از مهم‌ترین صحنه‌های معرفی سیاستمدارانی با تجربه و کارآمد برای مدیریت  کلان کشور است. بر اساس اصل۱۱۳ پس‏ از مقام‏ رهبری‏، رئیس‏‌جمهور عالی‌ترین‏ مقام‏ رسمی‏ کشور است‏ و مسئولیت‏ اجرای‏ قانون‏ اساسی‏ و ریاست‏ قوه‏ مجریه‏ را جز در اموری‏ که‏ مستقیماً به‏ رهبری‏ مربوط می‏‌شوند، برعهده‏ دارد.

بنابراین مشاهده این مسائل تا حدودی با واقعیت و اهمیت این جایگاه در تضاد است. رکورد ثبت‌نام داوطلبان در انتخابات به صورت اعم و انتخابات ریاست‌جمهوری به صورت اخص ناشی از دو مسئله و نقص و اشکال است که به ترتیب اهمیت می‌توان به اولاً نواقص موجود در قانون انتخابات و شرایط انتخاب‌شوندگان و ثانیاً فقدان نهادهای لازم برای ساماندهی و پالایش مشارکت سیاسی در حوزه نخبگی اشاره کرد.

به موجب ماده ۳۵ قانون انتخابات ریاست جمهوری، انتخاب شوندگان به هنگام ثبت نام باید دارای شرایط ذیل باشند: از رجال مذهبی سیاسی، ایرانی‌الاصل، تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوا، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور باشند.

ضعف‌ها و کاستی‌های موجود در شرایط انتخاب شوندگان عموماً ناظر بر فقدان تعریف ملموس و عینی درباره شرایط انتخاب شوندگان است. ویژگی‌هایی اشاره شده در قانون اساسی درباره نامزدها مانند مدیر و مدبر و رجل سیاسی و مذهبی بودن به صورت شفاف تفسیر نشده‌اند و بسیاری از این ملاک‌ها جزئی نشده‌اند تا  ابهامات آن حل شود.

به نظر می‌رسد برخی از شرایط لازم برای نامزدی ریاست جمهوری به‌شدت غیرملموس و کیفی هستند و باید تعریف و تشریح منظم و دقیقی از رجل سیاسی و مذهبی، ‌مدیر و مدبر بودن و معتقد به نظام جمهوری اسلامی ارائه شود. چنین ضعفی مورد توجه هر دو رکن تقنینی کشور یعنی مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان نیز قرار گرفته است. صحبت‌های سخنگوی شورای نگهبان در این زمینه قابل توجه است. کدخدایی در پاسخ به سئوالی که به آیین نامه جدید این شورا درباره بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اشاره داشت، گفت: «ما نیازمند ملاک​هایی برای ملموس‌تر شدن سنجش معیارهایی چون مدیر و مدبر بودن بودیم تا زمانی که اسامی نامزدها اعلام شد، زمینه همفکری در شورای نگهبان وجود داشته باشد. مثلاً رجل مذهبی بودن صرفاً به منزله اعمال تکالیف دینی است یا اینکه دین در زندگی اجتماعی افراد هم بروز داشته باشد؟ ممکن است کسی فرد شریفی باشد و تکالیف شرعیش را هم انجام دهد، اما رجل مذهبی نباشد، یا اصلاً هیچ تجربه مدیریتی​ نداشته باشد و یا یک مدرس خوب است. چگونه باید ببینیم که مدیر و مدبر هست یا نه؟»

اقدامات صورت گرفته نیز در این حوزه کافی نبوده‌اند و اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان بر سر این مسئله مانع از تدوین ساز و کارهای لازم و شفافیت قوانین شده است.

البته مجلس معتقد است که قوانین مفصلی را در این زمینه تصویب کرده است. لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی اشاره کرده که مفهوم رجال سیاسی چیست و. در قانون مصوب مجلس هم تشریح شده که رجل مذهبی یعنی چه. این قانون بعد از تصویب در مجلس به شورای نگهبان فرستاده شد و شورا آن را رد کرد. استدلال شورا این بود که این تشخیص به عهده شورای نگهبان است. شورای نگهبان این مسئله را در حیطه وظایف و اختیارات خودش می‌داند. به علت تداخل مصوبات مجلس با حیطه اختیارات شورای نگهبان طبق بند ۹ اصل ۱۱۰ قانون اساسی بررسی صلاحیت‌ها و تشخیص شرایط طبق اصل ۱۱۵ برعهده شورای نگهبان است.

در کنار شفاف‌سازی قوانین و شرایط نامزدهای انتخاباتی می‌بایست ضرورت توجه به شکل‌گیری و توسعه نهادهای حزبی و پالایش‌های سیاسی و ساماندهی و معرفی شخصیت‌ها و نخبگان سیاسی نیز مورد توجه قرار گیرد. تجربه سایر کشورها در این زمینه قابل توجه است.

بررسی تجارب قوانین انتخاباتی در برخی از کشورها بیانگر وجود ساز و کارهای انتخاباتی قوی و کارآمد است. برای مثال بر اساس قوانین انتخاباتی روسیه، نامزدها علاوه بر داشتن تابعیت روسیه، داشتن حداقل سن ۳۵ سال و ۱۰ سال زندگی در این کشور، شرط اساسی و اصلی دیگری نیز وجود دارد، بدین معنی که برای نامزدهای غیربرخوردار از پشتیبانی حزبی یا مستقل برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری روسیه، ارائه دو میلیون امضای شهروندان روسی به کمیته انتخابات الزامی است. همچنین طبق قانون اساسی فرانسه برای جلوگیری از تعدد کاندیداها یا حضور کاندیداهای غیرمتعارف، قانون «پدرخواندگی» در نظر گرفته شده است. هر کاندیدا نیازمند تأیید حداقل ۵۰۰ نماینده مجلس فرانسه است. این قانون نوعی گزینش کاندیداها به شمار می‌آید.

در ایالات متحده امریکا علاوه بر شرایطی چون حداقل سن ۳۵ سال، وجود سیستم دو حزبی مانع از افزایش شمارش نامزدها در انتخابات ریاست جمهوری می‌شود. رقابت‌های انتخاباتی درون حزبی نیز نوعی زمینه‌ساز پحتگی را در بین کاندیداها فراهم می‌سازد. در میان کشورهای منطقه نیز شرایط خاصی برای ریاست جمهوری مدنظر قرار گرفته‌اند. برای مثال در کشور مصر رئیس‌جمهور باید مصری‌الاصل، حداقل ۴۰ ساله و عضو شورای رهبری یکی از احزاب سیاسی کشور که سابقه قابل توجهی در زمینه فعالیت سیاسی دارد، باشد.

انقلاب اسلامی زمینه را برای مشارکت مردم در صحنه سیاسی کشور  که در طول دوران پهلوی، بستری برای ایفای نقش سیاسی آنها ایجاد نشده بود، فراهم کرد، اما تداوم توسعه سیاسی در شاخص‌های کیفی نیازمند توجه به دو مقوله مهم تدقیق قوانین انتخاباتی از یک طرف و همچنین بسترسازی لازم برای شکل‌گیری نهادهای حزبی برای ساماندهی و کارورزی سیاسی از طرف دیگر است که به نظر می‌رسد باید بسیار پیش‌تر از این مورد توجه جدی قرار می‌گرفت.

با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی می‌بایست ارتقای کیفی مشارکت سیاسی با جدیت بیشتری مورد توجه و مطالعه قرار گیرد تا موانع و چالش‌ها در این حوزه به حداقل ممکن برسند. به نظر می‌رسد در این مورد توجه به چند راهکار زیر می‌تواند قابل توجه باشد.

نخست اینکه باید توجه به مرّ قانون در اولویت قرار گیرد. قانون در انتخابات تنها معیار و ضابطه موجود است. مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای نگهبان ضرورت توجه به قانون در انتخابات را مقدم بر هرگونه مصلحت‌سنجی می‌دانند. به نظر ایشان معیار عبارت است از مقررات و قانون. سلائق نباید دخالت کنند. گرایشات سیاسی، گروهی و جناحی نباید دخالت کنند. سفارش و توصیه نباید دخالت کند. هم در مسئله نظارت‌ها، هم در مسئله قبول یا رد قوانین مجلس، معیار بایستی بین خود و خدا، همان معیار قانونی باشد. گاهی ممکن است انسان به نظرش برسد که اگر اینجا بر طبق قانون عمل کنیم، مصلحت نباشد. در همان ‌جا رعایت قانون از رعایت آن مصلحت بالاتر و لازم‌تر است؛ چون اگر بنا شد که با نظر اشخاص و افراد و مصلحت‌اندیشىِ این و آن، معیارها و ضابطه‌ها به هم بخورند، دیگر ضابطه‌ای باقی نخواهد ماند. یک روز یک کسی یک جور مصلحت می‌داند، یک روزِ دیگر کس دیگری جور دیگری یا در یک روز دو نفر دو جور مصلحت بدانند. لذا دیگر قانونی و ضابطه‌ای باقی نمی‌ماند. ضابطه بر هر مصلحت‌اندیشی و نگاه و دید و بینشی مقدم است.

دوم اینکه به دلیل فقدان عمق مطالعات انتخاباتی در ایران می‌بایست توجه جدی به این مسئله در دستورکار قرار گیرد. نوپا بودن نظام سیاسی نمی‌تواند دلیل قانع‌کننده‌ای برای عدم گسترش مطالعات مربوط به مشارکت سیاسی باشد، چنین تحقیقاتی می‌بایست بر مبنای ویژگی‌های خاص دموکراسی دینی یا مردمسالاری دینی و اقتضائات آن و همچنین ویژگی‌های خاص نظام سیاسی در ایران انجام شوند.

سوم اینکه تدوین قوانین، مصوبات و مقررات انتخاباتی نیازمند هماهنگی قوای سه‌گانه کشور، به‌ویژه مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و دولت است. باید روزآمدسازی و شفاف‌سازی در این زمینه بیش از هر چیزی مورد توجه قرار گیرد. با گذشت بیش از شش ماه از ابلاغ سیاست‌های کلی انتخابات توسط مقام معظم رهبری هنوز اقدامات لازم در این زمینه صورت نگرفته‌اند. در برخی از بندها و اصول این سیاست‌ها به صورت خاص به تدوین قوانین مشخص و شفافیت لازم در این زمینه اشاره شده است، از جمله:

*تعیین چهارچوب‌ها و قواعد لازم برای فعالیت قانونمند و مسئولانه احزاب و تشکل‌های سیاسی و اشخاص حقیقی در عرصه انتخابات مبتنی بر اصول و مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران به‌نحوی که رقابت‌های انتخاباتی منجر به افزایش مشارکت آگاهانه، اعتماد، ثبات و اقتدار نظام شود.

*تعیین دقیق معیارها و شاخص‌ها و شرایط عمومی و اختصاصی داوطلبان در چهارچوب قانون اساسی با تأکید بر کارآمدی علمی، جسمی و شایستگی متناسب با مسئولیت‌های مربوط و تعهد به اسلام، انقلاب و نظام اسلامی و قانون اساسی به ‌ویژه التزام به ولایت فقیه و سلامت اخلاقی ـ اقتصادی.

* شناسایی اولیه توانایی و شایستگی داوطلبان در مرحله ثبت‌نام به شیوه‌های مناسب قانونی و متناسب با هر انتخابات.

* بررسی دقیق و احراز شرایط لازم برای صلاحیت نامزدها با پیش‌بینی زمان کافی در چهارچوب قانون هر انتخابات از طریق استعلام از مراجع ذی‌صلاح و پاسخگویی مسئولانه و به‌موقع آنها.

* اتخاذ ترتیبات لازم برای به حداقل رساندن ممنوعیت حضور داوطلبان شاغل.

*تعریف و اعلام معیارها و شرایط لازم برای تشخیص رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزدهای ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان.

*پاسخگویی مکتوب در مورد دلایل ابطال انتخابات و رد صلاحیت داوطلبان در صورت درخواست آنان.

روزآمدسازی و شفافیت قوانین انتخاباتی در جمهوری اسلامی ایران که به صورت میانگین هر سال یک انتخابات برگزار می‌شود و همه مقامات آن به صورت مستقیم یا غیرمستقیم  توسط مردم انتخاب می‌شوند، در کنار ایجاد نهادها و سازمان‌ها و احزاب قوی به عنوان فیلتری برای پالایش ورود نخبگان و چرخش آنها می‌تواند به ارتقای کیفی مردم‌سالاری دینی و همچنین مشارکت سیاسی منجر شود.

 

سوتیترها:

۱٫

به نظر می‌رسد آزمودن بخت خویش صرفاً به انتخابات ریاست جمهوری محدود نمی‌شود و در سایر انتخابات و کارزارهای سیاسی نیز شاهد ورود افراد فاقد صلاحیت لازم به این عرصه هستیم. ابعاد منفی این مسئله از یک سو بعد مثبت آن یعنی علاقه‌مندی به مشارکت و فعالیت سیاسی و ایفای حق شهروندی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و از سوی دیگر کار را برای نهادهای نظارتی و اجرایی که مسئولیت برگزاری انتخابات را برعهده دارند، سنگین و پرهزینه می‌کند.

 

۲٫

به دلیل فقدان عمق مطالعات انتخاباتی در ایران می‌بایست توجه جدی به این مسئله در دستورکار قرار گیرد. نوپا بودن نظام سیاسی نمی‌تواند دلیل قانع‌کننده‌ای برای عدم گسترش مطالعات مربوط به مشارکت سیاسی باشد، چنین تحقیقاتی می‌بایست بر مبنای ویژگی‌های خاص دموکراسی دینی یا مردمسالاری دینی و اقتضائات آن و همچنین ویژگی‌های خاص نظام سیاسی در ایران انجام شوند.

 

 

21ژوئن/17

سیاست تا دیانت

 

ضرورت آموزش جنسی

۱ـ نویسنده‌ای در آمریکا احساس کرده کودکان نیاز مبرمی به آموزش مسائل جنسی دارند، لذا در این زمینه کتاب مصوری را تهیه کرده و در آن ضمن تشریح تفاوت‌های جسمی و جنسی دختران و پسران و چگونگی روابط جنسی به این سئوال هم پاسخ داده که «انسان‌ها از کجا می آیند؟» البته بسیاری از روان‌شناسان و فعالین اجتماعی امریکا به این کتاب و نویسنده آن اعتراض کرده و آن را برای کودکان بسیار زیانبار دانسته‌اند.

۲ـ مترجمی هم احساس کرده حیف است که کودکان ایرانی از کتاب فوق محروم بمانند، لذا آن را ترجمه کرده و با تصاویر اصلی کتاب یعنی تصویر کاملأ برهنه بدن دختران و پسران و زنان و مردان و تصویر روابط جنسی و… به صورت کاملأ دقیق و شفاف! برای انتشار ارسال کرده است.

۳ـ  و باز بر اساس همان حس ضرورت، کتاب فوق در ایران منتشر شده و عده‌ای در شبکه دوم سیما آن را تبلیغ و معرفی کرده و نهایتأ عده‌ دیگری تصمیم گرفته‌اند تا آن را از طریق آموزش و پرورش در اختیار کودکان کلاس دوم بگذارند و … .

۴ـ اگر فردا روزی این عزیزان احساس ضرورت کنند که مسائل جنسی را به صورت علنی و آزمایشگاهی به بچه‌های مهد کودکی یاد بدهند چه باید کرد؟

۵ـ از آنجا که مجموعه افراد فوق اصولأ متوجه معنی شرم و حیا و عفت عمومی و… نیستند، لذا عبارت «خجالت بکش» برای آنها معنی و مفهومی ندارد و طبعأ تأثیری هم بر روند فوق به جا نمی‌گذارد. یعنی هر چه شما لبتان را گاز بگیرید، با چشم اشاره کنید و حتی بلند بلند بگویید زشت است، خجالت بکش، حیا کن و… این عده کارشان را می‌کنند و یک روز می‌بینید که دختر هشت ساله شما این کتاب را از مدرسه به خانه آورده است و می‌گوید: «خانم‌ معلم گفته همه باید این کتاب رو بخونن وگرنه از مدرسه اخراج می‌شن! فردا هم باید پولش رو ببریم مدرسه. بیست هزار تومن!»

۶ـ تصور کنید روزی که با مطالعه این کتاب، اطلاعات بچه‌های دوم ابتدایی در باره مسائل جنسی از پدر و مادرها بیشتر شود. آن‌گاه بی‌تردید انقلابی حقیقی در حوزه مسائل خانواده و آموزش و پرورش رخ خواهد داد و والدین برای دریافت مشاوره در امور زناشویی و جنسی به فرزندان نوشکفته‌شان مراجعه خواهند کرد.

۷ـ و اصولأ هدف مترجم و ناشر و شبکه دو و آموزش و پرورش از ترجمه و انتشار و تبلیغ و تدریس چنین اثری برای بچه‌های کلاس دوم ابتدائی، عمق‌بخشی به چشم و گوش بچه‌هاست به صورتی که چشم و گوش آنها چنان باز شود که حتی پس از مرگ هم بستنش ممکن نباشد.

۸ـ و احتمالأ شنیده‌اید که براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر  یکی از اصول حقوق بشر فهمیدن این نکته است که از کجا به دنیا آمده و بچه‌های ما هم چون بشر محسوب می‌شوند، لذا از این حق برخوردارند و اگر کسی با انتشار و توزیع و تبلیغ کتاب مذکور برای بچه‌های دبستانی مخالفت کند، در حقیقت با حقوق بشر مخالفت کرده و برای مجازات باید به «گوانتانامو» فرستاده شود!

 

اگر آمریکا حمله کند…

اگر خدای نکرده روزی آمریکا به ایران حمله کند آنگاه:

الف) واردات خودروهای میلیاردی و چند صد میلیونی به کشور متوقف می‌شود.

ب) لوازم آرایشی خارجی نایاب می‌شوند.

ج) و خانم‌ها برای اینکه با آرایش کامل به کوچه و خیابان بیایند، با هزار و یک مشکل روبرو خواهند شد.

د) آب استخرهای خانگی تأمین نمی‌شود و جکوزی‌ها و سوناهای مرطوب از کار می‌افتند و آنهایی که میلیاردها خرج کرده‌اند تا در ویلاها و پنت‌هاوس‌هایشان از استخر و متعلقات بهره ببرند، حسابی ضرر خواهند کرد.

هـ) رستوران‌های شیک و مجلل تعطیل خواهند شد و آنهایی که برای یک وعده شام با دوست دختر یا منشی خصوصی‌ خود چندصد هزار تومان ناقابل هزینه می‌کنند، معطل می‌مانند که دیگر در کجا چنین شام دو نفری‌ای را تدارک ببینند.

و) پیست‌های اسکی یکی پس از دیگری تعطیل می‌شوند و کسانی که با ماشین‌های میلیاردی  دنبال دختران و زنان آرایش کرده مردم می‌رفتند تا روزی را با هم در پیست‌های میلیونی با تجهیزات میلیونی اسکی کنند، زانوی غم در بغل خواهند گرفت.

ز) و طبیعی است که در چنین حال و هوایی دیگر استراحت در ویلاهای چند هزار متری لواسان و شمال ممکن نخواهد بود، چون آدم برای استراحت در ویلایی چهل پنجاه میلیارد تومنی باید آرامش داشته باشد. در نتیجه پول‌هایی هم که برای این ویلاها هزینه شده‌اند، سوخت می شوند.

ح) چون معمولاً در زمان جنگ ملک و زمین ارزان می شود، لذا در صورت حمله احتمالی آمریکا به ایران چه بلاهایی که بر سر کسانی که با زد و بند و رانت و حرام‌خواری هزاران متر زمین مرغوب بیت‌المال را بالا کشیده و صدها هزار متر برج و پاساژ و مجتمع تجارتی علم کرده‌اند، نخواهد آمد!

ط) قیمت آدامس‌ها، شکلات‌ها و بیسکویت‌های اصلی خارجی چند برابر خواهد شد. (البته اگر نایاب نشوند!). آن وقت بعضی‌ها بدون این تنقلات جواب جگر گوشه‌هایشان را چه بدهند؟

ی) واردات واکسن و داروهای تقویتی و شامپوهای ویژه سگ‌های ملوس خانگی به کشور متوقف خواهد شد و آنهایی که فصل به فصل سگ‌های میلیونی عزیزشان را واکسن می‌زنند و هر هفته قطره خوراکی به دهنشان‌ می‌ریزند و هر دو روز یک بار حمامشان‌ می‌کنند، باید عزا بگیرند.

لذا با جمع‌بندی موارد فوق هر انسان عاقلی می‌فهمد که در افتادن با آمریکا به صلاح نیست و همان بهتر که جلوی آمریکا کوتاه بیابیم و دست کدخدا را ببوسیم و عذرخواهی کنیم تا خدای ناکرده کدورتی پیش نیاید و بلاهای فوق بر سر ملت ما نازل نشوند.

 

ثواب الاعمال رمضانیه

اگر کسی در ماه رمضان سال ۹۶ در تهران یا یکی دیگر از نقاط ایران روزه باشد و در خیابان جماعتی را ببیند که وسط روز ماه رمضان به هم آب معدنی خنک تعارف می‌کنند و آن را تا آخر سر می‌کشند و صبر کند و از کنار آنان رد شود، ثواب روزه‌اش حدود دو برابر خواهد شد و اگر نهی از منکر لسانی کند و کتک بخورد، ثوابش سه برابر است و اگر کتک را در حضور زن و فرزندش بخورد، ثواب روزه‌اش چهار برابر می‌شود.

و اگر به دلایل فوق، مسخره هم بشود، ثواب دو ماه روزه‌داری را می‌برد

و اگر روزه‌خواران گردن کلفتی را که در وسط خیابان و در روز روشن روزه‌خواری می کنند، نهی از منکر کند و کتک بخورد تا آنجا که دست و پایش «من خلاف» قلم شود و چشمش از حدقه بیرون بپرد، آنگاه بعید نیست که ثواب شهید داشته باشد.

اگر جوان مؤمنی در همین ایران خودمان و در ماه رمضان روزه باشد و در دانشگاه یا در خیابان ببیند که دختری عاقل و بالغ با پیراهن نازک و شلوار تنگ و کوتاه مشغول سیگار کشیدن و آب خوردن است و شالش هم روی شانه‌اش افتاده و سرش را پایین بیندازد، مورد تشویق حوریان بهشتی قرار خواهد گرفت

و اگر ببیند که دختر فوق با دوست پسر گردن کلفتش مشغول نوشابه خوردن در محوطه دانشگاه است و نهی از منکر لسانی کند و مسخره شود، حوریان برای او قصری از رخام در ییلاقات بهشت بنا کنند

و اگر پس از نهی از منکر کتک بخورد تا حالش جا بیاید، ثواب خاصی ندارد، چون حالش جا آمده است، اما اگر کتک بخورد و مأمور انتظامات دانشگاه هم توبیخش کند، بعید نیست که حوریان بهشتی دو تا کاخ برای او بسازند.

بر همین منوال اگر مؤمنه روزه‌داری در دبیرستان یا دانشگاه یا خیابان آن هم در وسط ماه رمضان، روزه‌خواری، آن هم از نوع نوشیدن «رانی» خنک را ببیند و نهی از منکر کند و تو دهنی بخورد و چادرش پاره شود و به دلیل اختلال در نظم عمومی و دخالت در وظایف نیروی محترم انتظامی، توسط ناجا بازداشت و سپس با تعهد آزاد شود، فرشتگان معادل ثواب چند سال «مرابطه» با زبان روزه را به حساب معنوی او واریز خواهند کرد ان‌شاءالله!

 

اعمال الارمضانیه و الرسانه‌الملیّه

و مستحب است در رمضان‌المبارک تماشای سریال و مداومت بر آن چنانکه شیخ به سند کافی از سید روایت نموده که فرمود هرکس ماه رمضانی را درک کند و در آن  سریالی را از  سیمای جمهوری اسلامی را پی‌گیری نکند خیری در او نیست!.

و مستحب است سریال بلافاصله پس از افطار باشد و روزه‌دار قبل از برخاستن از سفره افطار آن را تماشا کند و باید که اهل منزل در تماشای آن بر یکدیگر سبقت بجویند و هر چه، شوق بیشتری نشان دهند استحباب آن افزایش یابد، تا آنجا که در خبر است هرکه در ماه رمضان روزها را روزه بدارد و تمامی سریال‌های رسانه ملی را پس از افطار تماشا کند (به ترتیب از شبکه ۳ پس از اذان تا شبکه ۱، ساعت ۱۱ شب!) و حتی یک قسمت از او فوت نشود بعید نیست که به مقام اهل ” لغو” برسد!، و دست کم باید در هر شب دو سریال ببیند و بر رسانه ملی فرض است (هر چند بعضی از امرای رسانه ملی آن را احتیاط واجب دانسته‌اند) که جهت هر ماه رمضان سه سریال بسازد و در هر سریال یک خانم چادری و چند خانم و دختر خانم شیک و روز آمد تعبیه کند و اگر بیش از یک خانم چادری در سریالی باشد ثواب آن سریال ده برابر است تا آنجا که شیخ به سند معتبر در ” کشف‌الرسانه” از سید روایت نموده که آنگاه که پنج نفر از بازیگران خانم یک سریال ماه رمضان،  چادری باشند، دیگر حساب مدیران سازمان در دیوان محاسبات برداشته شود ولو که همه آن خانم‌ها آرایش غلیظ داشته باشند و در زندگی‌شان یک لحظه هم چادر نپوشیده باشند و بهتر است که در همان اوایل پخش سریال، آن بازیگران زن(همان چادری‌ها) تصاویر بی‌حجاب خود را در پیج‌های اینستاگرامیشان بگذارند و چند تصویر برهنه و نیم برهنه خود را پروفایل تلگرامشان کنند تا فیض اکمل حاصل شود!.

و فرمود خوشا به احوال آن مدیر رسانه ملی که در ماه رمضان سریال‌های او خلقی را از رفتن به مسجد و خواندن ادعیه ه اعلم . سنن وارده است و فرمود مومن به حلاوت زولبیا و بامیه رمضان نرسد مگر در زمان تماشای سریالهای این ماه واللب ) باز کرده و اذکار وارده ماه رمضان باز بدارد و سزاوار است مومنین و خاصه مومنات سفره افطار را با شروع سریال شبکه سه (پس از اذان مغرب) باز کرده و پس از خاتمه سریال شبکه یک و صرف شام در ساعت یازده شب جمع کنند و این از سنن وارده است. و فرمود مومن به حلاوت زولبیا و بامیه رمضان نرسد مگر در زمان تماشای سریال‌های این ماه والله اعلم.

 

21ژوئن/17

جمهوری اسلامی و حرمت شعائر

 

۱ـ از جمله اولیات و بدیهیات هر نظام سیاسی، شعائر و نمادهای آن است که بر اساس فرهنگ و باورها و خطوط قرمز آن نظام تعیین می‌شوند و عدول و تخطی از آن شعائر به هر نحو و به هر دلیلی به منزله زیر پا گذاردن خطوط قرمز آن جامعه تلقی می‌شود و نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه می‌کوشد تا با همه ابزارهای ممکن و با حداکثر قدرت از این نمادها و شعائر دفاع کند و با حداکثر امکانات، مانع از خدشه‌دار شدن این خطوط قرمز شود.

همین حساسیت هم به جامعه منتقل می‌شود، به صورتی که اکثریت جامعه به تبعیت از حاکمیت به مدافع سرسخت و جدی این شعائر تبدیل می‌شود و طبیعی است که پیامدها و عواقب زیر پا گذاردن این خطوط قرمز چنان سنگین و جدی وضع می‌شود که کمتر کسی به خود جرئت نادیده گرفتن احترام و قداست این نمادها را می‌دهد.

از آن جمله است مقوله «مالکیت خصوصی» که در آمریکا حرمت و جایگاه  آن به‌قدری بالاست که در بسیاری از قوانین و رویه‌های قضایی این کشور، در تقابل جان انسان و حرمت مالکیت خصوصی، تقدم با حفظ حرمت «مالکیت خصوصی» است و یا «لیبرالیسم فرهنگی» در کشوری مانند فرانسه که نادیده گرفتن آن تقریباً غیرممکن است و حاکمیت مانند مرزهای کشور در پاسداری و حراست از آن تلاش می‌کند.

در یک جمله می‌توان گفت که شعائر و نمادهای هر نظامی به مثابه مرزهای هویتی آن نظام تلقی می‌شوند و همان‌ گونه که همه نظام‌های سیاسی با حداکثر توان و امکان از مرزهای جغرافیایی و حاکمیت خود حفاظت و حراست می‌کنند، خود را ملزم به پاسداری از شعائر و نمادهای نظام خود نیز می‌دانند.

۲ـ نظام و جامعه اسلامی نیز مانند هر نظام و جامعه دیگری شعائر خاص خود را دارد، با این تفاوت که شعائر و نمادهای جامعه و نظام اسلامی محصول اوامر الهی و شعائر و نمادهای سایر جوامع برآمده از اندیشه و خواست انسان‌ها هستند، از این رو می‌توان نتیجه گرفت که نظام اسلامی باید بیش از هر جامعه و نظام دیگری در حفاظت از حرمت و قداست شعائر خود بکوشد، زیرا در سایر جوامع بی‌حرمتی به نمادها و شعائر در حقیقت نادیده گرفتن فکر و سلیقه انسان‌هایی است که آن شعائر را ایجاد کرده‌اند، حال آنکه تخطی از شعائر جامعه و نظام اسلامی در واقع به معنای مقابله با اراده و حکم الهی است.

۳ـ با بررسی قرآن کریم و سیره نبوی و سنت معصومین «ع» روشن می‌شود که رعایت احکام «فقهی اجتماعی عام» به منزله شعائر جامعه و نظام اسلامی است. احکام «فقهی اجتماعی عام»  احکامی هستند که شارع مقدس در قالب واجب و حلال و حرام به آنها فرمان داده و عموم جامعه شهروندان نظام اسلامی را ملزم به رعایت آنها کرده است. به عنوان نمونه رعایت حجاب اسلامی و عفت عمومی در سطح جامعه و یا رعایت حرمت ماه مبارک رمضان در ملأعام و یا ممنوعیت تولید و عرضه علنی مشروبات الکلی از جمله این شعائرند؛ بنابراین هر شهروند جامعه اسلامی، ولو غیرمسلمان و اهل کتاب ملزم به رعایت حرمت ماه مبارک رمضان است و حق روزه‌خواری علنی ندارد، نمی‌تواند به صورت علنی به تولید و عرضه مشروبات الکلی اقدام و یا همسر و دختر خود را بدون حجاب اسلامی به عرصه عمومی جامعه و کوچه و خیابان وارد کند. بدیهی است همان‌گونه که سایر کشورها و جوامع افراد خارجی را ملزم به رعایت حرمت نمادها و شعائر خود می‌کنند و نقض حرمت این شعائر توسط بیگانگان را برنمی‌تابند، رعایت این شعائر برای افرادی هم که از سایر جوامع به جامعه اسلامی وارد می‌شوند لازم است.

۴ـ متخصصان و کارشناسان فقهی به‌خوبی می‌دانند که در رعایت شعائر الهی قصد قربت و نیت شرط نیست و همین که فردی به هر دلیلی حرمت ماه مبارک رمضان را حفظ کند، کفایت می‌کند، خواه به دلیل احترام به اوامر الهی و خواه به دلیل ترس از مجازات و یا به هر دلیل و علت دیگری. طبیعی است چون مخاطب این مقوله، همگی افراد جامعه اسلامی‌ هستند، نمی‌توان شرط نیت و قصد قربت در رعایت شعائر اسلامی را برای غیرمسلمین و یا مسلمین لاابالی و غیرملتزم در نظر گرفت. البته اگر فردی به دلیل احترام به اوامر الهی، شعائر نظام اسلامی را رعایت کند، بر اساس وعده‌های صریح قرآنی و روایی مستحق ثواب این عمل خواهد بود، اما اگر فردی به صرف ترس از عواقب نادیده گرفتن حرمت شعائر و یا با هدف ریا و نظائر آن رعایت کند، بدیهی است که هر چند امر شارع را امتثال ننموده، اما مقصود اجتماعی شارع حاصل شده و نمی‌توان توقع داشت که همه مکلفین با نیت و قصد قربت به رعایت حرمت شعائر در جامعه اسلامی بپردازند؛ کما اینکه این امر در مورد هیچ‌ یک از احکام دیگر شرع هم میسر نیست، اما نفس رعایت حرمت شعائر از جانب هر شخص و به هر نیتی موجب سازندگی و رشد جامعه اسلامی و تقویت دینداری و رونق دیانت در آن خواهد شد و مؤمنین با مشاهده احترام عمومی به عقاید و مقدسات خود در سطح جامعه، با امیدواری و دلگرمی بیشتر به مسیر ایمانی خود ادامه خواهند داد و افراد عادی و حتی بی‌اعتنا به دین نیز تحت ‌تأثیر احترام جامعه به دین و احکام آن به رعایت اوامر الهی تشویق می‌شوند.

در حقیقت رعایت حرمت شعائر الهی در جامعه از قدرتمندترین روش‌های ترویج دیانت و امر به معروف به شمار می‌آید و  به تدریج آنها را تبدیل به سبک زندگی رایج در جامعه خواهد کرد. در جامعه‌ای که دین به سبک زندگی مردم تبدیل می‌شود، فضای عمومی آن خواه ناخواه دینی و معنوی خواهد شد.

۵ـ جایگاه شعائر اسلامی و عمق نفوذ آن در بسیاری از جوامع مسلمان به گونه‌ای بوده که در طول تاریخ حرمت این شعائر در جوامع مذکور حفظ شده و حتی حکام و سلاطین جور به‌رغم عدم تقید به شریعت، قادر به نادیده گرفتن این شعائر نبوده و لااقل در انظار عموم حرمت آنها را محفوظ داشته‌اند.

فراگیری، گستردگی و عمق این شعائر در جوامع اسلامی به گونه‌ای بوده که بسیاری از غیر مسلمانان و بیگانگان از جمله جهانگردان و مسافران غیرمسلمان نیز در هنگام سفر و بازدید از این جوامع با این شعائر آشنا شده و خود را ملزم به رعایت آنها ‌دانسته‌اند. پیچیدن صدای اذان در کوی و برزن جوامع اسلامی، رعایت حجاب و عفت عمومی و عدم اختلاط نامحرمان در سطح جامعه ـ تا جایی که بسیاری از جهانگردان اروپایی در سفرنامه‌های خود این موضوع را متذکر شده‌اند که زنان مسلمان نه تنها از مردان غریبه رو می‌گیرند، بلکه با آنها همکلام نیز نمی‌شوند ـ و حاکمیت فضای روزه‌داری در ایام ماه مبارک رمضان در جامعه، نمونه‌های شاخصی از شعائر اسلامی حاکم بر جوامع اسلامی هستند.

علاوه بر موارد فوق، در جوامع شیعی و خصوصأ ایران، در چهارصد سال اخیر شعائر مذهبی و شیعی نیز به شعائر اسلامی افزوده شده و همان جایگاه را یافته‌اند که در رأس آنها می‌توان به تعظیم و تکریم عزای حسینی و رعایت حرمت ایام شهادت سالار شهیدان در ماه‌های محرم و صفر و همچنین احترام ویژه به ایام و لیالی قدر، خصوصأ روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان اشاره کرد. ایام شهادت مولای متقیان و سالار شهیدان در جامعه ایران ‌چنان به شعارها و نمادهای قطعی دیانت تبدیل شده‌اند که حتی غیرمسلمانان از جمله ارامنه و زرتشتیان نیز داوطلبانه و از روی میل احترام این مناسبت‌ها را حفظ و حتی در مواردی خود در رعایت حرمت این شعائر مساعدت و همکاری می‌کنند.

۶ـ جامعه ایران در گذشته مانند بسیاری از جوامع مسلمان دیگر به صورتی عمیق به حرمت شعائر دینی و مذهبی باور داشت، به گونه‌ای که حتی در دوران سلطنت پهلوی نیز عموم جامعه، حتی افراد لاابالی حرمت شعائر را نگه می‌داشتند و به‌رغم تلاش حکومت پهلوی در دین‌زدایی از جامعه و با فشار حکومت و تلاش فراوان غرب‌گرایان و روشنفکران، حجاب اسلامی و عفت عمومی در شهرهای بزرگ و مناطق تفریحی کشور رعایت نمی‌شد و حتی بی‌حجابی و بی‌عفتی در این مناطق به اموری عادی و طبیعی بدل شده بود، لکن حرمت نمادها و شعائر دینی و مذهبی مانند اذان، عدم روزه‌خواری علنی در ماه مبارک رمضان و احترام به ایام سوگواری اهل بیت«ع» تا حدود زیادی نگه داشته می‌شد.

با پیروزی نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام و برپایی نظام جمهوری اسلامی، بدیهی بود که پاسداشت حرمت شعائر و احکام الهی در جامعه رونق بگیرد و جای خود را به عنوان یک مطالبه عمومی در سرلوحه وظایف حاکمیت پیدا کند. وقوع جنگ تحمیلی و تربیت نسلی مؤمن و خداجو به برکت دفاع مقدس، این روند را عمق و شتاب دیگری بخشید تا جایی که اگر در مواردی حاکمیت در اجرای وظایف قانونی و شرعی خود در حفاظت از حریم احکام الهی غفلت یا کوتاهی می‌کرد، جوانان مؤمن و انقلابی در قالب «بسیج» و با استفاده از اختیارات قانونی، آن نواقص و غفلت‌ها را جبران می‌کردند و اجازه نمی‌دادند چهره اسلامی جامعه ایران خدشه‌دار شود.

این‌گونه بود که در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ رعایت حجاب اسلامی و عفت عمومی، عدم روزه‌خواری در ملأعام، کاهش شدید مصرف، تولید و خرید و فروش مسکرات و… در سطح جامعه به هنجار و سکه رایج بدل شد و کسانی که به خود جرئت می‌دادند و حرمت این شعائر را حفظ نمی‌کردند، عمومأ با تعقیب قانونی و برخورد حاکمیت روبه‌رو می‌شدند و اجرای حدود الهی درباره افراد متخلف به نوبه خود موجب تذکر به جامعه در مورد لزوم رعایت حرمت شعائر و احکام الهی می‌شد.

۷ـ متأسفانه در سال‌های اخیر شاهد کمرنگ شدن حرمت شعائر اسلامی و احکام الهی در سطح جامعه هستیم تا آنجا که در این دوران در بسیاری از مناطق کشور بی‌اعتنایی به حرمت ماه مبارک رمضان و تظاهر به روزه‌خواری به امری عادی تبدیل شده و دیگر سیگار کشیدن در روزهای ماه مبارک و مصرف آب و غذا به صورت علنی از سوی مکلفین تعجب و تأسف کسی را برنمی‌انگیزد. تبرّج و بی‌حجابی علنی، برداشتن کامل روسری و شال از روی سر و پوشیدن لباس‌های آستین کوتاه و یقه باز و… از جانب زنان و دختران هم به رویدادی عادی تبدیل شده و حتی صدا و سیما هم به‌راحتی تصاویر زنان و دختران بی‌حجاب در کوچه و بازار ایران اسلامی را به نمایش می‌گذارد. شرکت‌های هواپیمایی در تنظیم زمان پروازهای خود به وقت نماز بی توجهند و اگر مسافرانی اصرار به اقامه نماز در وقت آن داشته باشند، مانند گروهی از طلاب و روحانیون از پرواز زاهدان به تهران در فرودگاه زاهدان به دلیل اقامه نماز صبح، محکوم به جا ماندن از پرواز هستند.

در بسیاری از محلات جدید شهرهای بزرگ مسجدی ساخته نشده که بتوان نوای اذان را از آن پخش کردو لذا به هیچ روی صدای اذان شنیده نمی‌شود. اختلاط شدید نامحرمان و رفتارهای خلاف عفت عمومی در اماکن تفریحی از قبیل پیست‌های اسکی، رستوران‌ها، پارک‌ها و حتی جشنواره‌های هنری فرهنگی دولتی به ارزش‌های رایج و حاکم تبدیل شده‌اند و در این میان تلخ‌تر از همه، غفلت کامل و بی‌اعتنایی دستگاه‌های حکومتی به رعایت وظایف خود در حفظ حرمت شعائر اسلامی و احکام الهی است.

۸ـ اگر قوه قضائیه گزارشی از میزان اجرای «حد» در مورد روزه‌خواران در چند سال اخیر منتشر کند، مشخص خواهد شد که ریشه بی‌حرمتی فزاینده شعائر اسلامی در تنها حکومت دینی جهان در کجاست؟ غفلت و بی‌اعتنایی عجیب نهادهای مسئول حکومتی در موضوع تعظیم شعائر اسلامی و رعایت حرمت آنها، از جمله علل اصلی بی‌حرمتی‌های روزافزون به شعائر دینی و احکام اسلامی به شمار می‌رود.

شارع مقدس با وقوف کامل به انسان و زوایای آشکار و نهان او و مصالح جامعه با صراحت مجازات‌هایی را(مانند حد روزه‌خواری در ملاء عام و…) برای زیر پا نهادن حرمت شعائر اسلامی وضع نموده است. تجربه نشان داده که در صورت اجرای دقیق این مجازات‌ها تخطی از حریم‌های شرعی همان‌گونه که در سال‌های ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران شاهد آن بودیم، به‌نحو بارزی کاهش می‌یابد.

البته شارع مقدس به این اکتفا نکرده و تعلیم و آموزش جامعه و امر به معروف و نهی از منکر را نیز به عنوان راهکارهای قطعی و مؤثر برای تکریم شعائر اسلامی و رعایت احکام الهی در جامعه تجویز کرده است.

متأسفانه همان‌گونه که دستگاه قضایی در زمینه اجرای حدود شرعی در باره روزه‌خواری در ملاءعام و شکستن حرمت ماه مبارک رمضان، عملکرد مناسبی ندارد ، صدا و سیما هم برنامه و یا اثر هنری جذابی که لزوم رعایت خطوط قرمز شرعی و پاسداشت حرمت شعائر اسلامی را برای مخاطب آموزش بدهد نساخته است.

وضعیت آموزش و پرورش و آموزش عالی و سایر دستگاه‌های ذیربط هم بهتر از این نیست. در این میان نیروی انتظامی هم به صدور یک اطلاعیه تکراری و بدون پشتوانه در ابتدای هر ماه مبارک بسنده می‌کند و مأموران نیز ترجیح می‌دهند به جای اجرای قانون در مقابله با روزه‌خواری در ملاءعام به امور واجب‌تری مانند ایستادن بر سر چهارراه‌ها برای نظارت بر عادی بودن امور بپردازند.

به همبن دلیل در چند سال اخیر شاهد موج فزاینده بی‌اعتنایی به حرمت ماه مبارک رمضان در بسیاری از نقاط کشور بوده‌ایم. طبیعی است وقتی متولی، حرمت امام‌زاده را نگه ندارد، نمی‌توان از مردم برای رعایت حرمت آن توقعی داشت. فراموش نکنیم به تعبیر امیرمؤمنان«ع»: «مردم به حاکمان خود شبیه‌ترند تا به پدرانشان.» و توجه یا بی‌توجهی به شعائر دینی را از حکومت و حاکمان و مسئولان امر در نظام دینی می‌آموزند.

۹ـ آنچه در باب بی‌حرمتی به ماه مبارک رمضان و علل آن گفته شد در مورد دیگر شعائر دینی نیز صادق است. عدم رعایت حجاب شرعی و طبیعی شدن بی‌حجابی و رفتارها و پوشش‌های خلاف عفت عمومی در جامعه، عادی شدن خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی در برخی از نقاط کشور، به راه انداختن مجالس لهو و لعب و پارتی‌های شبانه مختلط در مقیاس‌های وسیع، بی‌اعتنایی به نماز در برخی اتوبوس‌های بین شهری و خطوط هوایی داخلی و مواردی از این دست که مانند خار به چشم مؤمنان می‌نشیند و آه از نهاد دوستداران نظام و انقلاب و خانواده‌های شهدا و جانبازان بلند می‌کند،  محصول غفلت و بی‌اعتنایی حاکمیت و مسئولان به شعائر الهی و احکام اسلامی و ضرورت حفظ حرمت آن در تنها حکومت دینی جهان است.

۱۰ـ قرآن کریم به صراحت اولین اقدام مؤمنان پس از برپایی حکومت و قدرت یافتن را برپایی و اقامه شعائر اسلامی و در رأس آنها نماز می‌داند و این مهم‌ترین شاخصه برای سنجش اسلامیت یک نظام دینی است. اگر بنا باشد در جمهوری اسلامی ایران شعائر اسلامی روز به روز بی‌حرمت‌تر شوند و در عوض مسئولان و متولیان نهادها و دستگاه‌های حاکمیتی به تقلید از حاکمان نظام‌های سکولار، شب و روز خود را به خواب و خور مردم اختصاص بدهند، آنگاه دیگر چه نیازی به دینی بودن نظام است و چه ادعایی بر اسلامی بودن آن؟ هر چند که این روند هم به تعبیر قرآن کریم به « مَعِیشَهً ضَنکاً » ختم می‌شود و این دسته از مسئولان با نگرشی غلط و تقلید غلط‌تر خود، نه تنها دینی بودن نظام را نابود می‌کنند، بلکه در تأمین دنیای مردم نیز که تمام وقت مدعی آنند، ناکام خواهند ماند و به گرد نظام‌های دنیامدار و سکولار غرب هم نخواهند رسید. این یعنی شکل معکوس « فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً ».

و خدا نکند که سرانجام تنها نظام دینی در جهان امروز چنین باشد.

 

سوتیتر:

 

اگر بنا باشد در جمهوری اسلامی ایران شعائر اسلامی روز به روز بی‌حرمت‌تر شوند و در عوض مسئولان و متولیان نهادها و دستگاه‌های حاکمیتی به تقلید از حاکمان نظام‌های سکولار، شب و روز خود را به خواب و خور مردم اختصاص بدهند، آنگاه دیگر چه نیازی است به دینی بودن نظام است و چه ادعایی بر اسلامی بودن آن؟

 

 

 

21ژوئن/17

کنفرانس سّری عقبه و ابعاد عقبنشینی کشور‌های عربی

 

باراک رافید، تحلیلگر روزنامه صهیونیستی‌هاآرتس در تاریخ ۱۳ فوریه ۲۰۱۷ در مقاله‌ای در این روزنامه از کنفرانسی سّری در شهر عقبه با حضور جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، عبدالله دوم پادشاه اردن و عبدالفتاح السیسی رئیس‌جمهور مصر پرده برداشت که یک سال پیش در فوریه ۲۰۱۶ در شهر عقبه در اردن با هدف یافتن ابتکار عملی جدیدی برای صلح میان کشور‌های عربی و رژیم صهیونیستی تشکیل شده بود.(۱) این ابتکار عمل که از جانب جان کری مطرح شد، شامل نکات زیر بود:

۱ـ تأکید بر پشتیبانی جهانی راه‌حل دو دولت برای دو ملت، دولتی برای یهود و دولتی برای عرب‌ها.

۲ـ ترسیم مرزهای امن و قابل شناسایی برای یک کشور فلسطینی پیوسته.

۳ـ حل و فصل عادلانه و منصفانه مسئله پناهندگان فلسطینی به صورتی که سازگار با به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به عنوان دولتی یهودی باشد.

۴ـ حل مسئله بیت‌المقدس به عنوان پایتختی برای هر دو کشور و آزادی رسیدن به اماکن مقدس برای همه.

۵ـ تأمین و تضمین وجود راه‌حل‌هایی برای تأمین امنیت اسرائیل و توانایی این رژیم برای دفاع از خود به گونه‌ای مؤثر و تضمین توانایی فلسطینیان برای تأمین امنیت مردم خود در کشوری خلع سلاح شده.

۶ـ اعلام رسمی پایان ستیز و چشم‌پوشی از تمامی خواسته‌‌هائی که زمینه‌ساز عادی‌سازی روابط و آغاز همکاری‌ها در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی در تمامی زمینه‌ها باشد.(۲)

این ابتکار عمل را جان کری در حاشیه مجمع جهانی اقتصاد در ژانویه ۲۰۱۶ به نتانیاهو ارائه  و پیشنهاد داد که اجلاسی چندجانبه با حضور مصر و اردن در این زمینه برگزار شود. با وجود دعوت نکردن از محمود عباس برای شرکت در این اجلاس، او به وسیله کری از مضمون جلسات آگاهی یافت و پیش از انعقاد اجلاس در عقبه، در دیدار‌هایی جداگانه با سیسی و عبدالله از آنها‌ خواست که طرح پیشنهادی را بپذیرند و حمایت کشور‌های عربی دیگری چون عربستان و امارات را با طرح کری به دست آورند. از ملک عبدالله هم خواسته شد که برای از سر گرفته شدن مذاکرات به محمود عباس اعمال فشار کند.(۳)

براساس مقاله روزنامه صهیونیستی‌ هاآرتص، با وجود قبول ابتکار عمل پیشنهادی کری از جانب عبدالله و سیسی، نتانیاهو به بهانه ناتوانی در قانع کردن ائتلاف حاکم در مورد این طرح‌ها، آنها را رد و درخواست کرد که یک کنفرانس صلح چندجانبه علنی با حضور کشور‌های عربی «سنی» دیگر و با حضور نتانیاهو تشکیل شود، آمریکا شهرک‌سازی در شهرک‌های بزرگ را به رسمیت بشناسد و تضمین کند که در محافل بین‌المللی قطعنامه‌ای علیه این رژیم تصویب نخواهد شد.(۴) از جانب دیگر رژیم صهیونیستی می‌خواهد با الحاق بیت‌المقدس، شهرک‌های صهیونیستی و منطقه مرزی با اردن عملاً ۴۰ درصد از کرانه باختری را قبضه کند و وجود هرگونه دولت به هم پیوسته فلسطینی را غیرممکن سازد.(۵)

موضع عبدالله و سیسی در کنفرانس یکی از نشانه‌های ضعف روزافزون حاکمان کشورهای عربی در مقابل امریکا و رژیم صهیونیستی است که حتی حاضر نیستند با وجود عقب‌نشینی‌های گسترده در ابتکار عمل صلح عربی ارائه شده در سال ۲۰۰۲، به آن پایبند بمانند. از جانب دیگر، عدم قبول پیشنهادات کری از جانب نتانیاهو نشان داد که رژیم اشغالگر قدس با دیدن خود در موضع قدرت حاضر نیست حتی سر سوزنی از مواضع خود عقب‌نشینی کند. این کنفرانس پرده از خط جدیدی در زمینه حل مشکل فلسطین به نفع صهیونیست‌ها برداشت که با ریاست جمهوری دونالد ترامپ تقویت شد.

 

ابعاد راه‌حل مورد نظر رژیم صهیونیستی و آمریکا در مورد فلسطین

تأکید بر راه‌حل چندجانبه به جای راه‌حل دوجانبه:

رژیم صهیونیستی با بیان اینکه طرف فلسطینی از یکپارچگی کافی برای مشارکت در فرایند صلح برخوردار نیست و اساساً شریک فلسطینی مشخصی برای مذاکرات وجود ندارد، خواهان انعقاد یک کنفرانس صلح چندجانبه با حضور کشور‌های عربی است. این امر همچنین با خواست عربستان سعودی و امارات برای مبارزه با ایران و جلب حمایت‌های رژیم صهیونیستی سازگار است و رژیم آل سعود در زمینه علاقه به ایجاد ارتباط با رژیم صهیونیستی اشاره‌های متعددی کرده است.(۶)

از جانب دیگر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا نیز در دیدار خود با نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی که در فوریه ۲۰۱۷ رخ داد از طرح خود برای برگزاری کنفرانس صلحی چندجانبه پرده برداشت.(۷) و از سوی دیگر سایت‌های خبری وابسته به رژیم صهیونیستی نیز خبر داده‌اند که پس از سفر‌های جداگانه‌ای که عبدالله و سیسی به آمریکا داشته‌اند، جدیت ترامپ برای راه‌حل چندجانبه بیشتر شده است.(۸)

جایگزینی مفهوم صلح در برابر زمین با مفهوم صلح در برابر رفاه:

براساس طرح پیشنهادی نتانیاهو در کنفرانس عقبه، فلسطینی‌ها در ازای قبول شهرک‌سازی در کرانه باختری از تسهیلات بسیار زیادی در رفت و آمد افراد، ساخت و ساز در منطقه، توسعه زیربنایی نوار غزه و همکاری امنیتی برخوردار خواهند شد.(۹) از جانب دیگر تأکید این رژیم بر راه‌حل‌های اقتصادی از جمله ارائه تسهیلات و سرمایه‌گذاری مشترک، نشان‌دهنده این است که این رژیم خواهان ادامه سیطره بر فلسطینیان به وسیله تشکیلات خودگردان است و دولت فلسطینی چیزی بیش از یک نهاد شبه خودمختار وابسته به رژیم صهیونیستی نخواهد بود. رژیم صهیونیستی همچنین از طریق نویسندگان عرب و ارتباط مستقیم با فلسطینیان از طریق فضای مجازی و نیز تلاش برای روی کار آوردن نخبگان محلی‌ِ بدون گرایشات سیاسی و گفتگو با آنها، راه را برای عبور از جنبش‌های فلسطینی بزرگ (مقاوم و غیرمقاوم) هموار و از طریق نخبگان محلی مفهوم صلح در برابر رفاه را جایگزین می‌کند.

بر همین اساس در این مرحله نقش محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان مطلوب نیست  و به همین دلیل علاوه بر اقدامات صهیونیست‌ها در حذف او، کشور‌های عربی نیز با تشکیل نهادی تحت عنوان چهارجانبه عربی شامل مصر، اردن، عربستان سعودی و امارات عربی متحده در صدد حذف عباس و روی کار آوردن محمد دحلان از رهبران اخراجی فتح هستند. در همین راستا در سال ۲۰۱۶ کشور‌های موسوم به چهارجانبه عربی، محمود عباس را تهدید کردند که در صورت عدم بازگشت دحلان به جنبش فتح و اصلاح تشکیلات خودگردان، دست به اقداماتی یکجانبه در راستای حل مشکلات خواهند زد.(۱۰) به نظر می‌رسد محمد دحلان که از حمایت این کشور‌ها، به‌خصوص مصر برخوردار است، در صورت روی کار آمدن، روند راه‌حل جدید در مسئله فلسطین را با جدیت بیشتری دنبال خواهد کرد.

 

نتیجه‌گیری

کنفرانس عقبه و حوادث قبل و بعد از آن نشانه‌هایی از تلاش ایالات متحده برای پایمال کردن بیش از پیش حقوق فلسطینیان پرده برداشت. این تلاش‌ها که در دولت اوباما آغاز شد و در دولت ترامپ ادامه یافت، به وسیله دولت‌های عربی خائنی حمایت می‌شود که خواهان ادامه حکومت‌های خود و مبارزه با خیزش‌های مردمی و محور مقاومت با کمک رژیم صهیونیستی هستند. این امر ممکن است در آینده باعث افزایش تنش‌ها میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و کشور‌های عربی و نیروهای اسلامی مقاومت در فلسطین شود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱- http://www.haaretz.com/israel-news/.premium-1.772531

۲- https://goo.gl/ZBAfRk

۳- https://goo.gl/yZe4LV

۴ـ همان.

۵ـ لقاء العقبه السری… تداعیات و محاذیر، الجزیره نت:    https://goo.gl/Cjt1W8

۶ـ تعدیلات عربیه على مبادره السلام.. وفق رؤیه إسرائیلیه؟، روسیا الیوم، ۱۲ مه ۲۰۱۶: https://goo.gl/wMGylu

۷ـ نتنیاهو: الدول العربیه لم تعد ترى إسرائیل کعدو بل کحلیف.. وترامب: سنشرک لاعبین کبار فی المفاوضات، سی ان ان، ۱۶ فبرایر ۲۰۱۷: https://goo.gl/oecgg0

۸ـ شیمریت مئیر، ترامب و «صفقه السلام».. هل القضیه جدّیه؟، موقع المصدر، ۷ أبریل ۲۰۱۷: https://goo.gl/OvJJtl

۹ـ «النقاط الخمس».. خطه نتنیاهو فی قمه «العقبه السریه»، المرکز الفلسطینی للإعلام: https://goo.gl/WMNVjJ

۱۰- https://goo.gl/UjGJ15

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی با بیان اینکه طرف فلسطینی از یکپارچگی کافی برای مشارکت در فرایند صلح برخوردار نیست و اساساً شریک فلسطینی مشخصی برای مذاکرات وجود ندارد، خواهان انعقاد یک کنفرانس صلح چندجانبه با حضور کشور‌های عربی است. این امر همچنین با خواست عربستان سعودی و امارات برای مبارزه با ایران و جلب حمایت‌های رژیم صهیونیستی سازگار است و رژیم آل سعود در زمینه علاقه به ایجاد ارتباط با رژیم صهیونیستی اشاره‌های متعددی کرده است.

 

۲٫

کنفرانس عقبه و حوادث قبل و بعد از آن نشانه‌هایی از تلاش ایالات متحده برای پایمال کردن بیش از پیش حقوق فلسطینیان پرده برداشت. این تلاش‌ها که در دولت اوباما آغاز شد و در دولت ترامپ ادامه یافت، به وسیله دولت‌های عربی خائنی حمایت می‌شود که خواهان ادامه حکومت‌های خود و مبارزه با خیزش‌های مردمی و محور مقاومت با کمک رژیم صهیونیستی هستند.

21ژوئن/17

سلطه صهیونیست‌ها بر کنگره آمریکا چگونه است؟

                                      


یکى از راهکارهاى تأثیرگذارى صهیونیست‌ها و لابى‏ها در آمریکا، نفوذ در کنگره این کشور است، جایى که رئیس جمهور آمریکا قبل از اجراى هر برنامه سیاسى، اقتصادى یا نظامى‌ای باید به آنجا مراجعه نماید تا برنامه‌اش مورد بحث و بررسى قرار گیرد به همین دلیل یکى از ستون‌هاى تأثیر لابى صهیونیست‌ها بر سیاست‏ها و برنامه‏ها و راهبردهاى آمریکا، تاثیر و نفوذشان در کنگره است، به‌طورى که رژیم صهیونیستى در برابر همه انتقادها از مصونیت کامل بهره مى‏برد.

با توجه به این شرایط لابى اسرائیل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى سعى مى‏کنند تعداد بیشترى از اعضاى کنگره را از طرق مختلف به سوى خود جلب کنند. یکى از این راه‌ها حمایت تبلیغاتى و خرید آرای انتخاب کنندگان است.روزنامه «وال استریت ژورنال» در گزارشى اعلام کرد که در انتخابات سال ۱۹۸۶ هشتاد کمیته کارى سیاسى طرفدار اسرائیل مبلغ ۷۲۸,۹۳۱,۶ دلار هزینه کردند و از این لحاظ در کشور مقام اول را داشتند. مقام دوم از آن کمیته‏هاى کارى سیاسى سازمان‌هاى املاک و مستغلات به مبلغ ۱۰۸,۲۹۰,۶ دلار بود و پس از آن کمیته‏هاى کارى سیاسى سازمان‌هاى پزشکى آمریکا به مبلغ ۱۳۳,۷۰۲,۵  دلار در جاى سوم قرار داشتند.(۱)

بررسى دیگری نشان مى‏دهد که سناتورهایى که در سال‌هاى ۸۶ـ۱۹۸۵ به لوایحى به نفع اسرائیل رأى دادند، به‌طور متوسط مبلغ ۲۲۳,۵۴ دلار از کمیته‏هاى سیاسى طرفدار اسرائیل دریافت کردند. سناتورهایى که در سال ۱۹۸۶ براى بار اول و یا مجدداً انتخاب مى شدند، مبلغ ۱/۹ میلیون دلار از کمیته‏هاى کارى سیاسى طرفدار اسرائیل دریافت کردند که این مبلغ تقریباً سه برابر مبلغى بود که آنها توانستند از سایر کمیته‏هاى سیاسى با ایدئولوژى متفاوت جمع‌آورى کنند.(۲)

یک بررسى انجام شده در سال ۱۹۹۱ توسط «مرکز مطالعات سیاسى واکنشى» نیز حاکی است که در انتخابات سال ۱۹۹۰ کمیته‏هاى کارى سیاسى طرفدار اسرائیل مبلغ چهار میلیون دلار براى کاندیدهاى نمایندگى اختصاص دادند. در همین حال کمک کنندگان انفرادى به کمیته‏هاى کارى سیاسى نیز مبلغ ۳/۶ میلیون دلار به همین کاندیدها کمک کردند. همه دریافت کنندگان این وجوهات از حامیان سرسخت اسرائیل بودند.(۳) به‌علاوه عده زیادى از اعضاى این مجلس وارد سازمان‌هاى صهیونیستى مانند «فراموسونرى»، باشگاه‌هاى «لیونز»، «ب ناى ب ریث» مى‏شوند تا از طریق حضور آنها در این محافل و روابط مشخص با اعضا، آنها را در کنار موضع‌گیری‌هاى صهیونیسم قرار دهند.

طى چند سال پس از تشکیل رژیم صهیونیستى، نفوذ و سلطه مرئى و پنهانى صهیونیسم به‌قدرى در کنگره آمریکا افزایش یافت که «جان فاستر دالس» وزیر خارجه اسبق آمریکا به صدا درآمد و ضمن یادآورى کنترل شگفت‏انگیزى که یهودیان بر اخبار رسانه‏ها دارند و سدى که آنها در مقابل نمایندگان کنگره بنا کرده‌اند به صورت شکوه‌آمیز اظهار داشت:

«من به شدت نگران این واقعیت هستم. یهودیان در اینجا بر تمام صحنه‏ها مسلط‌اند و کنگره به علت این نفوذ نمى‌تواند به هیچ کارى که مورد تأیید آنان نباشد، دست بازد. سفارت اسرائیل هرچه را بخواهد از طریق یهودیان متنفذ این کشور به کنگره دیکته مى‌کند.»(۴)

ویلیام ولبرایت، سناور سابق آمریکا نیز در ۱۵ آوریل ۱۹۷۳، یعنى یک سال قبل از سخنرانى ژنرال «براون» در یک برنامه تلویزیونى با عنوان «در مقابل مردم» که از شبکه «سى.بى.اس» پخش می‌شد در جریان بررسى سیاست آمریکا در خاورمیانه گفت:

«اسرائیل مجلس سناى آمریکا را زیر سلطه خود دارد.»

سناتور ولبرایت، پیش از این به علت مخالفت با جنگ ویتنام مورد حمایت و تقدیر یهودیان قرار گرفته بود؛ زیرا آنها هم با این جنگ مخالف بودند. وى از چنان محبوبیتى در ایالت آرکانزاس برخوردار بود که مى‏توانست به‌راحتى به مجلس سنا راه یابد همچنین در عرصه سیاست آمریکا شخصیتى معروف و سرشناس یود، اما با این سخنان، دیرى نگذشت که کلاً نام و تصویرش از روزنامه‏ها و شبکه‏هاى تلویزیونى وابسته به یهودیان محو شد تا مبادا حقایقى که وى فاش کرد به گوش آمریکایى‏ها برسد.

سناتور ویلیام ولبرایت که رئیس کمیسیون روابط خارجى در مجلس سنا نیز بود، بهاى گزافى بابت این سخنان پرداخت؛ زیرا در جریان انتخاباتى که بعد از این ماجرا برگزار شد، پول‏هاى یهودیان به ایالت آرکانزاس سرازیر شد و یهودیان در داخل و خارج این ایالت به تلاش و تکاپو براى شکست ولبرایت و حمایت از دیل بامبرز، رقیب وى و نامزد وابسته به اسرائیل پرداختند. نکته مسخره این است که یهودیان پیش از این وى را یک قهرمان مى‏دانستند، زیرا در مقابل سناتور مک کارتى ایستاده و براى قطع حمایت مالى از کمیسیون خاصى که مک کارتى رئیس آن بود، تلاش کرده بود.(۵)

ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز در این باره مى‏گوید:

«زمانى که تصمیم گرفتم تحویل هواپیماهاى فانتوم به اسرائیل را به تعویق اندازم، موجى از انتقاد در رسانه‏ها برانگیخته شد و عده‌ای از اعضاى مجلس سنا که با جنگ ویتنام مخالفت مى‏کردند، با ارسال هرچه بیشتر کمک‏هاى تسلیحاتى براى اسرائیل در جنگ ۱۹۷۳ موافق بودند.»(۶)

براى اثبات این اظهارات ذکر برخورد تند بین دریاسالار «توماس مورر»، رئیس ستاد مشترک آمریکا و ژنرال «مُرد خاى گور»، وابسته نظامى سفارت اسرائیل در واشنگتن از زبان پل فیندلى ضرورى به نظر مى‌رسد. وى مى‏گوید: «در جریان جنگ ۱۹۷۳ برخورد تندى بین دریا سالار مورر و ژنرال مُردخاى گور پیش آمد. مُردخاى گور اصرار داشت که ایالات متحده هواپیماهاى مجهز به موشک‌هاى هوا به به زمین ضدتانک «ماوریک» را در اختیار اسرائیل قرار دهد. مورر توضیح داد که آمریکا فقط یک اسکادران از این نوع هواپیماها را در اختیار دارد و اگر آن را به کشور دیگرى بدهد، جنجال به پا خواهد کرد.»

مورر به خاطر مى‏آورد:

«گور گفت شما هواپیماها را به ما بدهید، ما خودمان با کنگره کنار خواهیم آمد.»

مورر اضافه مى‏کند: «او واقعاً چنین کرد. من هرگز ندیدم یکى از رؤساى جمهور ما هر که مى‌خواهد باشد، در مقابل اسرائیلی‌ها ایستادگى کند آنها فقط اخطار مى‏دهند و همیشه هرچه را مى‏خواهند به دست مى‏آورند.»(۷)

ژنرال «جورج براون»، رئیس اسبق ستاد مشترک نیروهاى آمریکا در سال ۱۹۷۴ در جمع دانشجویان دانشگاه دیوک خاطرنشان کرد که یهودیان در ایالات متحده آمریکا، دولت، رسانه‏هاى گروهى و اقتصاد این کشور را زیر سلطه خود گرفته‏اند. وى با صراحت و آشکارا گفت: «اسرائیلى‏ها از ما تجهیزات نظامى مى‏خواهند. وقتى به آنها مى‏گوییم نمى‏توانیم موافقت کنگره را در این خصوص جلب کنیم، مى‏گویند اشکالى ندارد. ما خودمان کنگره را راضى مى‏کنیم.»

وى در ادامه با خشم و با لحنى تلخ گفت:

«آنها از یک کشور دیگرند، ولی در اینجا (یعنى آمریکا) مى‏توانند چنین اعمال نفوذ کنند. آنها چنان که مى‏دانید، بانک‏ها و روزنامه‏هاى این کشور را در اختیار خود دارند.»(۸)

در سال ۱۹۹۰ نیز یکى دیگر از سیاستمداران محافظه‌کار آمریکایى به نام «پاتریک بیوکانن» در اظهارات مشابهى گفت:

«اسرائیلى‏ها کنگره آمریکا را اشغال کرده‏اند.»

وى در اینجا کنگره را به کرانه غربى و نوار غزه در فلسطین تشبیه کرده بود.(۹)

مخالفت کنگره آمریکا با درخواست جرج بوش پدر مبنى بر تأخیر افتادن وام اسرائیل نیز یکى دیگر از صدها مورد تأثیرپذیرى کنگره از صهیونیست‌هاست. ماجرا از این قرار است که در سپتامبر ۱۹۹۱ جرج بوش در کاخ سفید، خود را در محاصره و تحت فشار یهودیان آمریکایى دید که نفوذ چشمگیر و مهارت بالایى در بازى‏هاى سیاسى آمریکا داشتند. دولت اسرائیل به ریاست اسحاق شامیر، وامى به ارزش ده میلیارد دلار با تضمین دولت آمریکا، از این کشور خواسته بود. قرار بود این وام صرف ساخت شهرک‏ها و اسکان یهودیان شوروى در اراضى فلسطین و ارتفاعات اشغال شده جولان شود. در آن زمان، حدود ۵۰۳۰۰ یهودى از شوروى وارد فلسطین شده بودند و دولت اسرائیل در نظر داشت یک میلیون نفر دیگر از آنها را به فلسطین بیاورد. این رژیم قصد داشت درخواست خود را براى گرفتن این وام در مارس ۱۹۹۱ تقدیم دولت آمریکا کند، اما شروع جنگ دوم خلیج [فارس] که به‌سرعت هم تمام شد و شرایط و اوضاع ناشى از آن مستلزم به تأخیر افتادن این درخواست تا ماه سپتامبر همان سال بود.

بوش عصبانى بود زیرا از کنگره خواسته بود بررسى این درخواست را براى چهار ماه به تأخیر بیندازد، اما سران کنگره که تحت فشار لابى قدرتمند اسرائیل بودند، شروع به آماده‌سازى طرحى براى تصویب این وام کردند؛ آن هم در شرایطى که بوش تلاش مى‏کرد در ازاى این وام از اسرائیل تعهد بگیرد که شهرک‏سازى در کرانه غربى، نوار غزه و ارتفاعات جولان را متوقف کند، اما اسرائیل هیچ‌گاه حاضر به دادن چنین تعهدى نشد.

تنها راه چاره براى بوش این بود که خواستار برگزارى کنفرانس مطبوعاتى فوق‏العاده شود. وى در این کنفرانس با جملات قاطع و محکمى پرده از فشارهاى گروه فشار اسرائیل (لابى‏ها) برداشت. پیش از این، هیچ یک از رؤساى جمهور آمریکا این گونه در مقابل لابى‏هاى یهودى و اسرائیلى صحبت نکرده بودند. وى گفت که براى به تأخیر انداختن وامى که اسرائیلى‏ها خواسته‏اند با نیروهاى سیاسى قدرتمندى روبه‌رو شده است.(۱۰)

بوش با اشاره با تلاش‌هاى خود براى به تأخیر انداختن بررسى وام اسرائیل در کنگره گفت:

«من این کار را براى صلح کردم؛ زیرا بررسى مسئله وام در شرایط فعلى باعث مى‏شود که هیچ کس بر سر میز مذاکره حاضر نشود…در حال حاضر و براى دومین بار عده‏اى در کنگره مى‏کوشند مانع از اتخاذ تدابیر و سیاست‏هاى لازم براى امنیت مردم توسط رئیس جمهور شوند… من از کنگره خواسته‏ام بحث و مناقشه در خصوص این وام را به مدت چهار ماه به تأخیر بیندازد و از ملت آمریکا مى‏خواهم مرا حمایت کنند… باید فرصتى براى ایجاد صلح فراهم کنیم. در واقع باید تمام فرصت‏ها را به آن اختصاص دهیم.»(۱۱)

در آن زمان مخالفان سیاسى بوش ۱۳۰۰ نفر از رهیران سازمان‏هاى یهودى در سراسر آمریکا بودند. آنها طى چهار ماه تلاش بى‌وقفه توانستند حمایت دو مجلس نمایندگان و سنا را به دست آورند و به این ترتیب، نه تنها موافقت آنها را با تضمین وامى که اسرائیل خواسته بود جلب کردند، بلکه براى اولین بار در دوره ریاست جمهورى بوش، از سد حق وتوى ریاست جمهورى آمریکا نیز گذشتند. بنابراین، بوش رؤساى کنگره را دور زد و در تلویزیون مستقیماً خطاب به مردم آمریکا از وجود نیروهاى سیاسى (یهودى) پرقدرتى خبر داد که در مقابلش ایستاده بودند.(۱۲)

اظهارات بوش در این کنفرانس مطبوعاتى، واکنش جریان‌هاى صهیونیستى را در پى داشت. آنها بارها به فعالیت‌هایى علیه بوش دست زدند. «شوشانا کاردین»، رئیس کنفرانس سازمان‌هاى صهیونیستى در آمریکا تصریح کرد که بوش شهروندان آمریکایى (یهودیان) را از حقوق دموکراتیک خود محروم کرده است. ژاکلین لوین از رهبران کنگره یهودیان آمریکا نیز گفت:

«دوازدهم سپتامبر ـ روزى که کنفرانس مطبوعاتى بوش برگزار شد ـ به عنوان روز خیانت بزرگ در تاریخ ثبت خواهد شد…اظهارات بوش، نفرت‏انگیز و چیزى شبیه به سامى‌ستیزى بود. اقلیت یهودیان نیز که در انتخابات به جمهورى‏خواهان رأى مى‏دادند، به آنها پشت کرده، به دموکرات‏ها گرایش پیدا کردند.»

شوشانا کاردین در تماس با اطرافیان بوش گفت:

«اگر مى‏خواهند مشکلات موجود را یا یهودیان مقیم این کشور برطرف کنند، بوش باید با تضمین‏هاى وام براى اسرائیل موافقت کند.»(۱۳)

براى اینکه میزان و عمق تأثیر نفوذ صهیونیست‌ها را در کنگره آمریکا ارزیابى کنیم کافى است بدانیم که برخى از اعضاى کنگره که از مسیحیان صهیونیست هستند حتى اولویت اول سیاست خارجى آمریکا را حمایت از اسرائیل مى‏دانند. «دیک آرمى» یکى از مسیحیان صهیونیست شده در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت:

«براى من اولویت اول در سیاست خارجى حمایت از اسرائیل است.»(۱۴)

شاید این گونه تصور شود که براى هر عضو کنگره، اولویت شماره یک باید حمایت از منافع آمریکا باشد، ولی برخى از اعضاى کنگره مجلس سناى آمریکا اعم از یهودیان و همکارانشان براى تضمین حمایت سیاست خارجى آمریکا، از منافع اسرائیل تلاش مى‏کنند و اولویت سیاست خارجى آمریکا را حمایت از اسرائیل مى‏دانند.

این تأثیر و نفوذ به‌طور تصادفى به دست نیامد، بلکه پیامد برنامه‌ریزى صهیونیست‌ها پس از تشکیل رژیم صهیونیستى به‌ویژه از اوایل دهه پنجاه بود. به عنوان نمونه در سال ۱۹۵۴ کمیته صهیونیست آمریکایى براى امور عمومى، سلف آیپک، از تمام ۷۵۰ داوطلب احراز کرسى نمایندگى در مجلس نمایندگان و سنا نظرخواهى کرد. تنها سئوالى که از هر کاندیدا پرسیده شد این بود که نظرشان در مورد اسرائیل و خاورمیانه چیست؟(۱۵) پاسخ به این سئوال از سوى کاندیدها ملاک منحصر به‌فردى براى تصمیم‌گیرى لابى اسرائیل به‌ویژه آیپک و دیگر گروه‌هاى فشار صهیونیستى در مورد هریک از کاندیدها در دوره‏هاى بعدى مجلس نمایندگان و سنا بود. «توماس داین» مدیر اجرایى آیپک در این باره مى‏گوید:

«ما در مورد یک موضوع (اسرائیل) کاملاً روراست و یک بعدى هستیم.»(۱۶)

این صراحت کلام توماس داین بیانگر چگونگى تلاش و کامیابى حیرت‌انگیز محافل فشار صهیونیستى در کمک به حامیان بى چون و چراى رژیم صهیونیستى است تا در انتخابات مجلس سنا و نمایندگان پیروز شوند. «این امر عمدتاً ناشى از مبالغ کلانى است که براى تأمین هزینه‏هاى مبارزات انتخاباتى در اختیار سیاست‌مدارانى که در حمایت از اسرائیل گریبان چاک مى‌دهند، گذاشته مى‌شود. اگرچه آیپک قانوناً نمى‌تواند مستقیماً به کاندیداها پولى پرداخت کند، ولى بسیارى از کمیته‏هاى کارى سیاسى طرفدار اسرائیل از نرخى که توسط آیپک براى هر کاندیدا تعیین شده خط گرفته و بر اساس آن مبالغ لازم را هزینه مى‌کنند.(۱۷)

یکى دیگر از راه‌هاى براى نفوذ و سیطره لابى صهیونیسم بر کنگره آمریکا، استفاده از کارمندان طرفدار اسرائیل در اداره کنگره است. بر اساس اعتراف موریس آمیتاى، رئیس سابق کمیته آیپک تعداد زیادى از جوانان کارمند در «کاپیتول هیل»  ـ نام محلى که ساختمان کنگره قرار دارد ـ هستند که در جهت تامین منافع اسرائیل فعالیت مى‏کنند. آنها از یهودیانى هستند که آمادگى دارند برخى مسائل مربوط به یهودیت‌شان را بررسى کنند. آنها گروهى از جوانان یهودى هستند که در جایگاه تصمیم‌گیران در زمینه‏هاى مختلف به نیابت از اعضاى مجلس سنا قرار دارند و بسیارى از کارها فقط در سطح کارمندان تصمیم‌گیری می‌شوند.

به هر حال آیپک منشاء تأثیرگذارى و نفوذ لابى صهیونیسم بر کنگره محسوب مى‏شود و تا کنون موفق نشده است به قانون‌گذاران و نامزدهای عضو کنگره که از برنامه‏هاى اسرائیل حمایت مى‏کنند جایزه بدهد. در مقابل کسانى را که در برابر اسرائیل کارشکنى و یا مواضع چالشى اتخاذ مى‏کنند مجازات می‌کند(۱۸).

در واقع مى‏توان گفت که آیپک هسته اصلى نفوذ لابى صهیونیستى در کنگره آمریکاست. موفقیت آیپک، به توانایى این سازمان در اعطاى کمک مالى به قانون‌گذاران و کاندیداهاى عضویت در کنگره و حمایت از برنامه‏ها و فشار بر مخالفان آنها مربوط مى‏شود. پول در انتخابات آمریکا نقشى حیاتى دارد و آیپک دوستانش را مطمئن مى‏کند که آنها را از کمک‌هاى مالى سازمان‌هاى یهودى بهره‏مند مى‏سازد. همچنین مخالفان اسرائیل، باید مطمئن باشند که آیپک به رقباى آنان کمک مى‏کند.

آیپک همچنین جنبشى به‏نام نامه‏نگارى را به نفع کاندیداهاى طرفدار اسرائیل به راه مى‏اندازد و از سردبیران روزنامه‏ها مى‏خواهد که از کاندیداهاى طرفدار اسرائیل حمایت کنند. در مورد این تاکتیک آیپک، هیچ شکى وجود ندارد. به‏ عنوان مثال در سال ۱۹۸۴، آیپک کمک کرد تا سناتور «چارلز پرسى» که با اعمالش دشمنى آیپک را برانگیخته بود، نتواند در انتخابات پیروز شود. «توماس دین»، رئیس وقت آیپک ماجرا را این‏گونه تعریف مى‏کند:

«تمام یهودیان آمریکا از هر طبقه‏اى جمع شده بودند تا «پرسى» شکست بخورد.»

سیاستمداران آمریکا در آن زمان چنین پیامى را به‌روشنى دریافت کردند. با وجود این، نفوذ آیپک در کاپیتول هیل در حال افزایش است. طبق گفته‏هاى «داگلاس بلوم فیلد» یکى از کارمندان سابق آیپک، زمانى که اعضاى کنگره به اطلاعاتى نیاز دارند، قبل از اینکه به کتابخانه کنگره، بخش تحقیقات یا کارشناسان آن مراجعه کنند، به آیپک مراجعه مى‏کنند.

مهم‌تر اینکه وى مى‏گوید:

«آیپک اغلب، اسناد سخنرانی‌ها، تحقیقات و سایر مسائل مربوط به قانونگذارى را در اختیار اعضاى کنگره مى‏گذارد.»

نه ‏تنها تصمیم‏گیرى در مورد سیاست خارجى آمریکا در آیپک اتخاذ مى‏شود، بلکه تصمیم‌هایى هم که پیامدهایى براى سراسر جهان دارد، در آنجا اتخاذ مى‏شود. بنابراین، یکى از سه بخش مهم حاکمیت آمریکا یعنى کنگره، کاملاً طرفدار اسرائیل است. همان ‏طور که سناتور سابق «ارنست هولینگر»  مى‏گوید:

«شما نمى‏توانید سیاستى غیر از آنچه آیپک مى‏گوید براى اسرائیل متصور باشید.»

زمانى آریل شارون در پاسخ یکى از شهروندان آمریکا که مى‏پرسید ما چطور به اسرائیل کمک کنیم، گفت:

«اگر مى‏خواهید به اسرائیل کمک کنید، به آیپک کمک کنید.»(۱۹)

پی‌نوشت‌ها:

  1. John J.Fialka, Washington Journal, 24June, 1987.
  2. Edward Roeder, News/sun -Sentinel(Fort Lauderdale, Florida) 28 June 1987.
  3. فیندلى، پل: چه کسى جرأ‏ت سخن گفتن دارد، بى جا، ۱۹۸۵، ص ۱۱۳٫
  4. Transcripts Of Dulles TelephoneConversation, quoted in Neff, Earriors at Suez 416.
  5. محمد جلال عنایه، قدرت یهودیان در آمریکا، محمد رضا بلوردی، مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران، ۱۳۸۶، ص ۱۱۳٫
  6. فیندلى، پل، پیشین، ص ۸۴۵٫
  7. Findly, They Dare to Speak Out, 161.

۸ . محمد جلال عنایه، پیشین، ص ۱۱۲٫

۹ . همان، ص ۱۱۳٫

  1. همان، صص ۱۰۸ ـ ۱۰۹٫

۱۱ . همان، ص ۱۱۰٫

۱۲ . همان، ص ۱۱۱٫

  1. همان، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۱٫
  2. مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیت‏ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۳۲٫
  3. New York Times, 31 October 1954.
  4. Tivnan, The Lobby, p. 253.
  5. فیندلى، پل،پیشین، ص ۱۱۳٫
  6. مجله نداء القدس، پیشین.
  7. http:/ksgnotes-harvard.op.cit

 

سوتیترها:

۱٫

براى اینکه میزان و عمق تأثیر نفوذ صهیونیست‌ها را در کنگره آمریکا ارزیابى کنیم کافى است بدانیم که برخى از اعضاى کنگره که از مسیحیان صهیونیست هستند حتى اولویت اول سیاست خارجى آمریکا را حمایت از اسرائیل مى‏دانند. «دیک آرمى» یکى از مسیحیان صهیونیست شده در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت: «براى من اولویت اول در سیاست خارجى حمایت از اسرائیل است.»

 

۲٫

آیپک هسته اصلى نفوذ لابى صهیونیستى در کنگره آمریکاست. موفقیت آیپک، به توانایى این سازمان در اعطاى کمک مالى به قانون‌گذاران و کاندیداهاى عضویت در کنگره و حمایت از برنامه‏ها و فشار بر مخالفان آنها مربوط مى‏شود. پول در انتخابات آمریکا نقشى حیاتى دارد و آیپک دوستانش را مطمئن مى‏کند که آنها را از کمک‌هاى مالى سازمان‌هاى یهودى بهره‏مند مى‏سازد

 

 

21ژوئن/17

آغاز فروپاشی داعش با آزادی موصل

 

 

 

در ۲۰ خرداد سال ۱۳۹۳ خبر عجیب اشغال شهر موصل به دست گروه تروریستی داعش در مدت ۲۴ ساعت، به سرتیتر رسانه‌های مهم منطقه و جهان تبدیل و سرآغاز تحولاتی بزرگ در سطح عراق، و منطقه شد.

در این مقاله به بررسی وضعیت شهر موصل پیش از اشغال به دست داعش، روند اشغال این شهر و همچنین در سایه حکومت داعش و عملیات آزادسازی این شهر می‌پردازیم:

 

موصل؛ دومین شهر بزرگ عراق

موصل مرکز استان نینوی در شمال عراق، به فاصله ۴۶۵ کیلومتری بغداد، از شهرهای تاریخی و دومین شهر بزرگ این کشور است که در هنگام اشغال، حدود دو میلیون نفر شامل ۸۰ درصد مردم عرب اهل سنت و بقیه از اقلیت های قومی، مذهبی و دینیِ دیگری چون مسیحیان، شبک‌ها، کردها، شیعیان و ترکمان‌ها در آن زندگی می‌کردند. شهرت موصل به ‌دلیل تجارت با کشورهای مجاور عراق از جمله سوریه و ترکیه است.

 

اشغال داعش

عناصر گروه تروریستی داعش پس از درگیری‌های محدودی توانستند شهر موصل را در ۲۰ خرداد ۹۳ اشغال کنند. این در حالی بود که همه تصور می‌کردند نظامیان عراقیِ مستقر در این شهر مقاومت کرده و مانع از اشغال ان به دست داعش شوند، اما این اتفاق نیفتاد و تروریست‌ها تنها با مقاومت محدودی از سوی نیروهای پلیس فدرال عراق مواجه شدند. با وجود اینکه ده‌ها هزار نیروی نظامی عراق در شهر موصل و اطراف آن مستقر بودند، اما مقاومت این نیروها در برابر داعش تنها یک روز طول کشید و پس از آن نیروهای نظامی عراق شهر موصل را ترک کردند!.

داعش پس از اشغال شهر موصل توانست با غارت پادگان‌ها، پایگاه‌ها و مقرهای نظامیِ این شهر تعداد زیادی سلاح، مهمات و تجهیزات نظامی را به غنیمت بگیرد. همچنین پس از اشغال شهر موصل صدها میلیون دلار از اموال دولت عراق به دست داعش افتاد.

 

پیشروی سریع داعش در عراق

داعش پس از اشغال شهر موصل توانست طی مدت کوتاهی مناطق زیادی را در استان‌های صلاح‌الدین، کرکوک، الانبار و دیالی عراق نیز به اشغال خود درآورد. پیشروی داعش در عراق پس از اشغال شهر موصل به اندازه‌ای سریع بود که نیروهای این گروه تروریستی در طی چند روز به دروازه‌های شهر بغداد، پایتخت عراق رسیدند.

غارت انبارهای سلاح و مهمات ارتش و پلیس عراق در شهر موصل توسط داعش موجب قدرتمندترشدن این گروه تروریستی شد و داعش توانست با انتقال بخشی از این سلاح‌ها و مهمات به سوریه مناطق جدیدی را در این کشور به اشغال خود درآورد.

 

حضور سرکرده داعش در موصل

تروریست‌های داعش پس از اشغال شهر موصل دست به اقدامات مختلفی در این شهر زدند. از جمله این اقدامات، تخریب آثار تاریخی و اماکن مذهبی از جمله قبر حضرت یونس را در شهر موصل به بهانه مبارزه با شِرک تخریب کردند.

ابوبکر البغدادی سرکرده داعش پس از اشغال شهر موصل به صورت علنی در یکی از مساجد این شهر حضور پیدا کرد و با ایراد خطبه‌ای از تشکیل حکومتی موسوم به خلافت اسلامی در مناطق اشغالی عراق و سوریه توسط داعش خبر داد.

بعد از اشغال موصل، طرافداران داعش در جهان افزایش پیدا کرد و گروه‌های تروریستی گوناگونی در کشورهای مختلف جهان با ابوبکر البغدادی سرکرده داعش بیعت کردند.

شهر موصل پیش از اشغال به دست داعش، یکی از مناطق زندگی مسیحیان و شیعیان عراق بود و تعداد زیادی کلیسا در این شهر وجود داشت، اما اشغال شهر موصل به دست داعش پایان حضور اقلیت‌های دینی و مذهبی در این شهر بود. داعشی‌ها پس از اشغال شهر موصل، کلیساها و حسینیه‌ها را در این شهر تخریب کردند.

 

صدور فتوای جهاد کفایی در عراق

یکی از اتفاقات مهم پس از اشغال شهر موصل اعلام فتوای جهاد کفایی از سوی آیت‌الله سیستانی از مراجع عظام تقلید بود. فتوایی که اعلام آن از سوی مراجع تقلید شیعه در یک قرن اخیر کمتر سابقه داشته است و این فتوا اتفاقی مهم در تاریخ معاصر عراق به شمار می‌رود. اعلام فتوای جهاد کفایی از سوی آیت‌الله سیستانی موجب هجوم صدهاهزار نفر از مردم عراق به پادگان‌های نظامی در این کشور برای اعزام به مناطق عملیاتی و نبرد با داعش شد.

فتوای جهاد کفایی آیت‌الله سیستانی، جرقه تشکیل نیروی الحشد الشعبی(بسیج مردمی عراق) را زد. الحشد الشعبی از اجتماع اعضای گروه‌های مقاومت عراقی و داوطلبان مردمی این کشور ایجاد شد و این نیرو توانست در مدت کوتاهی پیروزی‌های زیادی را ضد داعش در عراق کسب کند.

الحشد الشعبی اکنون به عنوان یک نیروی رسمی نظامی در عراق شناخته می‌شود که زیرنظر نخست وزیر این کشور که فرمانده کل قوای عراق است، فعالیت می‌کند. الحشد الشعبی از نیروی مقاومت بسیج در ایران الگو گرفته و این نیرو طی سال‌های اخیر توانسته مناطق وسیعی از عراق همچون شهرهای تکریت و بیجی را از اشغال داعش خارج کند.

اشغال شهر موصل موجب تغییرات گسترده در رده مسئولان سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی در عراق شد، زیرا اشغال این شهر شکست بزرگی برای ارتش عراق محسوب می‌شد. به همین دلیل فرماندهان نظامی عراق مجبور به انجام تغییرات گسترده در ارتش این کشور شدند تا ارتش عراق بتواند دوباره برای آزادی شهر موصل و شکست داعش آماده شود.

 

دلایل اشغال موصل به دست داعش

اشغال شهر موصل دلایل مختلفی از جمله خیانت‌های آشکار و پنهان مسئولین این شهر داشت. مسئولین موصل از جمله اثیل النجیفی استاندار آن سعی کردند پیش از اشغال شهر، فضا را در این شهر به سوی طائفه‌گرایی پیش ببرند و زمینه را برای اشغال موصل به دست داعش فراهم کنند. آنها ارتش و پلیس عراق را یک نیروی شیعی معرفی می‌کردند تا بین نیروهای نظامی عراق و مردم شهر موصل فاصله بیندازند و بتوانند از این آب گل‌آلود به نفع خود و داعش ماهی بگیرند.

برخی از گروه‌های سیاسی منتسب به اهل سنت در عراق هم برای حمله داعش به موصل زمینه‌سازی کردند. اعضای این گروه‌ها از ماه‌ها پیش از اشغال موصل دست به تحصن گسترده‌ای در میادین اصلی شهرهای سنی‌نشین عراق از جمله موصل زدند. آنها در این تحصن‌ها به حکومت عراق حمله و نیروهای نظامی این کشور را افراد شبه نظامی طائفه‌گرا و ضد اهل سنت معرفی کردند.

تحصن طولانی مدت برخی از سیاستمداران اهل سنت عراق در شهرهای سنی‌نشین این کشور همچون موصل، زمینه را برای تضعیف حاکمیت حکومت عراق در این شهرها فراهم کرد. همچنین داعش در طول مدت برگزاری تحصن‌ها در شهرهای سنی‌نشین عراق دست به جذب گستردۀ نیرو در این شهرها زد و توانست خود را برای اشغال شهرهای سنی‌نشین عراق به‌خصوص موصل آماده کند.

 

حمایت کشورهای عربی از داعش

برخی از کشورهای عربی در منطقه هم از اشغال شهر موصل به دست داعش حمایت کردند. رسانه‌های این کشور در روزهای ابتدایی حمله داعش به شهرهای عراق، از اقدام این گروه تروریستی در اخبار خود به عنوان قیام مردم اهل سنت عراق بر ضد حکومت شیعی این کشور یاد کردند. برخی از رسانه‌های عربی نیز تا مدت‌ها حضور داعش در شهرهای عراق را انکار کردند.

مهم‌ترین دلیل حمایت برخی از دولت‌های عربی از حمله داعش به موصل، عصبانی بودن این دولت‌ها از رابطه گرم دولت عراق با دولت ایران بود. این دولت‌های عربی زمانی که دیدند نمی‌توانند رابطه بین ایران و عراق را قطع کنند، سعی کردند با حمایت از داعش، دولت عراق را تضعیف کنند. یکی از اهداف داعش از اشغال شهر موصل ضربه زدن به محور مقاومت و دورکردن عراق از این محور و ایران بود، اما این هدف داعش محقق نشد.

ایران پس از اشغال موصل نخستین کشوری بود که برای مبارزه با داعش به کمک دولت عراق رفت و در ایجاد و گسترش الحشد الشعبی(بسیج مردمی عراق) یار و یاور این کشور بود. حتی تعدادی از مستشاران نظامی ایران در کنار نیروهای الحشد در جبهه‌های نبرد با داعش در عراق به شهادت رسیدند.

 

رفتار تروریست‌های داعشی با مردم موصل

داعش پس از اشغال شهر موصل به هر بهانه‌ای مردم را بازداشت و به زندان انداخت و فجیع‌ترین شکنجه‌ها را در زندان‌های خود علیه مخالفانش انجام داد. انجام اعدام‌های گسترده در شهر و ایجاد رعب و وحشت از دیگر اقدامات داعش در این شهر بود. این گروه تروریستی، این اعدام‌ها را به بهانه‌های واهی و به صورت علنی در میدان‌های شهر موصل انجام می‌داد تا با گرفتن زهرچشم از مردم این شهر و ترساندن آنها جلوی هرگونه قیام مردمی علیه خود را بگیرد.

داعش پس از اشغال موصل، دست به مصادره گسترده املاک مخالفان خود در این شهر زد و پس از بیرون کردن شهروندان موصلی از خانه‌هایشان، اعضا و نیروهای خود، به‌خصوص جنگجویان خارجی را در این خانه‌ها جای داد. داعش به خاطر کوچک‌ترین مخالفتی توسط شهروندان موصلی با این گروه تروریستی، خانه‌های آنها را مصادره می‌کرد.

داعش گرچه به نام دفاع از اهل سنت در عراق دست به اشغال موصل و شهرهای دیگر زد، اما سنی‌های عراق بیش از شیعیان این کشور از اقدامات داعش ضربه دیدند. این گروه تروریستی بیش از آنکه شیعیان عراق را بکشد، اهل سنت این کشور را کشت.

نتیجه اشغال شهر موصل به دست داعش، تخریب بخشی از زیرساخت‌های این شهر بزرگ عراق از جمله تعدادی از پل‌های اصلی این شهر و دانشگاه موصل بود.

 

استفاده تبلیغاتی داعش از اشغال موصل

داعش پس از اشغال موصل، به صورت گسترده در برنامه‌های تبلیغاتی خود از این شهر استفاده کرد. این گروه تروریستی فیلم‌های تبلیغاتی بسیاری را در شهر موصل ساخت و سعی کرد که این شهر را به عنوان مدینه فاضله برای مسلمانان جهان معرفی کند تا بتواند افرادی را از سراسر جهان به سوی شهر موصل بکشاند و آنها را جذب خود کند.

داعش پس از اشغال موصل تلاش کرد تا کودکان و نوجوانان این شهر را به عضویت خود درآورد. و گروهی را به نام اشبال خلیفه تشکیل و در قالب این گروه کودکان و نوجوانان این شهر را تحت آموزش‌های عقیدتی و نظامی قرار داد. این گروه تروریستی از اعضای کودک و نوجوان خود در مقابل نیروهای نظامی عراق در شهر موصل استفاده کرد و حتی کودکان و نوجوانان داعشی در این شهر دست به عملیات انتحاری علیه نظامیان عراقی زدند.

 

آواره شدن مردم موصل به دست داعش

یکی از تبعات اشغال شهر موصل به دست داعش، آواره شدن گسترده مردم این شهر بود. اقدامات سرکوبگرانه داعش در شهر موصل موجب شد که بسیاری از مردم این شهر پس از اشغال آن، به هر طریق ممکن از موصل مهاجرت کنند و به شهرهای دیگر بروند.

آوارگی مردم موصل از آغاز اشغال این شهر به دست داعش آغاز شد و با شروع عملیات آزادی شهر موصل توسط نیروهای نظامی عراق، حجم خروج مردم از این شهر بیشتر شد. همچنین داعش اموال آوارگان موصلی از جمله منازل آنها‌ را مصادره کرد.

اشغال شهر موصل به دست داعش و ادامه آن تا کنون موجب آوارگی بیش از یک میلیون نفر از ساکنان این شهر شده است. این آوارگان توسط دولت عراق در اردوگاه‌ها و شهرهای مختلف این کشور اسکان پیدا کرده‌اند.

داعش با اشغال شهر موصل به دنبال ایجاد یک جنگ طائفه‌ای میان شیعیان و اهل سنت درعراق بود، اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه پس از اشغال شهر، وحدت میان شیعیان و اهل سنت در عراق بیشتر شد. شیعیان عراق آوارگان اهل سنت این کشور به‌خصوص اهالی موصل را در مناطق خود پذیرفتند، از آوارگان عراق استقبال شد و آنها در این مناطق اسکان داده شدند.

 

تلاش ترکیه برای نفوذ در موصل

یکی از تحولات پس از اشغال شهر موصل تلاش دولت ترکیه برای حضور نظامی در عراق به‌خصوص در اطراف شهر موصل بود. دولت ترکیه از گذشته ادعاهایی در خصوص تعلق شهر موصل به کشور خود داشت و در این راستا سعی کرد نیروی‌های مردمی سنی مذهب را برای عملیات آزادی موصل آموزش بدهد تا بتواند نفوذ ترکیه در موصل را برای همیشه تثبیت کند.

دولت ترکیه طی سال‌های اخیر به بهانه مبارزه با داعش و آموزش نیروهای نظامی با اعزام سرباز و افسر به خاک عراق، پادگانی را در اطراف شهر موصل ایجاد کرده است. این اقدام با واکنش دولت و گروه‌های سیاسی عراق مواجه شد. الحشد الشعبی نیروهای نظامی ترکیه در عراق را اشغالگر خواند و تهدید به حمله نظامی به این نیروها کرد. در نهایت این موضع‌گیری‌ها موجب عقب‌نشینی ترکیه از نقشه خود در موصل شد و هیچ‌کدام از نیروهای تربیت شده ترکیه در عملیات آزادسازی موصل حضور ندارند.

در عملیات آزادسازی محلات شهر موصل تنها نیروهای ارتش و پلیس فدرال عراق شرکت کردند و نیروهای الحشد الشعبی(بسیج مردمی عراق) در عملیات نظامی داخل خود شهر موصل حضور نداشتند. نیروهای الحشد مسئولیت پاکسازی مناطق پیرامون شهر موصل از دست تروریست‌ها را به عهده گرفتند تا راه فرار این تروریست‌ها از شهر موصل به بیرون را ببندند.

 

عملیات آزادسازی شهر موصل

نیروهای نظامی عراق در روز ۲۶ مهرماه سال گذشته عملیات آزادسازی شهر موصل را با نام «قادمون یا نینوی» با فرمان حیدرالعبادی نخست‌وزیر این کشور آغاز کردند. این نیروها طی سه ماه توانستند مناطق شرقی موصل را به صورت کامل از دست داعش آزاد کنند. پس از آزادی مناطق شرقی موصل وقفه‌ یک ماهه‌ای‌ در عملیات آزادسازی این شهر رخ داد و نیروهای نظامی عراق در یکم اسفندماه سال ۹۵ عملیات آزادسازی مناطق غربی شهر موصل را آغاز کردند که این عملیات هنوز ادامه دارد.

یکی از دلایل اصلی طولانی شدن زمان عملیات آزادسازی شهر موصل، مقاومت شدید تروریست‌های داعشی در داخل این شهر است. گروه تروریستی داعش از همه توان خود برای مقاومت در برابر نیروهای عراق در شهر موصل استفاده کرده است. این گروه تروریستی می‌داند که آزاد شدن شهر موصل به معنای پایان عمر حکومت خودخوانده‌اش در عراق است، به همین دلیل به این راحتی حاضر به ترک این شهر نیست.

پس از شکست‌های سنگین و از دست دادن موصل و مناطق گسترده‌ای از اطراف موصل، داعش تلاش می‌کند به هر طریق ممکن مناطق مرزی مشترک عراق و سوریه را حفظ کند.

 

تاکتیک داعش برای مقاومت در موصل

تروریست‌های داعشی در شهر موصل و در برابر نظامیان عراقی دست به جنگ خیابانی زدند و با این اقدام سرعت پیشروی این نظامیان را در این شهر کُند کردند. داعش از این تاکتیک در مناطق قدیمی شهر موصل که بافت متراکم‌تری داشت، بیشتر استفاده کرده است.

یکی دیگر از تاکتیک‌های داعش برای کند کردن پیشروی نیروهای نظامی عراقی در شهر موصل استفاده از سپر انسانی است. تروریست‌های داعشی مردم را در مقابل خود قرار می‌دهند تا نیروهای مسلح عراقی نتوانند پیشروی کنند و مجبور شوند به خاطر حفظ جان مردم موصل پیشروی را در موصل متوقف کنند.  

از طرفی داعش سعی کرده به هر قیمتی که جلوی فرار مردم را از این شهر بگیرد تا سرعت پیشروی نیروهای عراقی با حضور مردم در موصل کاهش پیدا کند. البته این گروه تروریستی نتوانست به صورت کامل جلوی فرار مردم را از این شهر بگیرد، اما به هر حال داعش صدها تن از شهروندان موصلی از جمله زنان و کودکان را اعدام و زندانی کرد تا مردم این شهر از دست این گروه تروریستی فرار نکنند.

گروه تروریستی داعش از ابتدای شروع عملیات آزادسازی شهر موصل به صورت گسترده از بمب‌ها، تله‌های انفجاری و خودروهای بمب‌گذاری شده در این شهر استفاده کرده است تا جلوی پیشروی نیروهای نظامی عراقی را بگیرد. همچنین در طول این عملیات صدها عامل انتحاری داعش خودشان را در برابر نظامیان عراقی در مناطق مختلف موصل منفجر کردند تا جلوی آزادسازی این شهر را بگیرند.

داعش در درگیری‌های شهر موصل از گردان‌های زبده خود که جنگجویانی با ملیت‌های مختلف، همچون روسی، ترکیه‌ای، مغربی و تونسی داشت، به صورت گسترده استفاده کرد، اما وارد شدن این گردان‌های زبده داعش در درگیری‌های شهر موصل موجب نابودی آنها شد. در نهایت داعش مجبور شد به نیروهای نظامی محلی خود در درگیری‌های شهر موصل تکیه و از این نیروها به صورت گسترده دراین شهر استفاده کند.

 

استفاده داعش از سلاح شیمیایی در موصل

یکی دیگر از اقدامات جنایتکارانه داعش در شهر موصل، استفاده از سلاح شیمیایی بوده. این گروه تروریستی به صورت گسترده در خمپاره‌ها، موشک‌ها و بمب‌های خود در این شهر از گازهای شیمیایی سمی همچون خردل و کلر استفاده کرده است.

استفاده داعش از سلاح شیمیایی در شهر موصل بارها تکرار شد و در این حملات، ده‌ها تن از شهروندان موصلی و نظامیان عراقی جان خود را از دست دادند. اما استفاده گسترده داعش از سلاح شیمیایی در موصل چندان در رسانه‌های جهان بازتاب خبری پیدا نکرد و نهادهای بین‌المللی به این اقدام داعش واکنشی نشان ندادند.

تروریست‌ها در درگیری‌های شهر موصل از سلاح‌های دیگری مانند پهپادهای بمب‌افکن و انتحاری نیز استفاده کرده است. داعش با استفاده از پهپادهای شناسایی مواضع نظامیان عراقی را در مناطق شهر موصل شناسایی و سپس با استفاده از پهپادهای بمب افکن این مواضع را بمباران می‌کند. مناطق مختلف شهر موصل شاهد این‌گونه حملات داعش بود و این گروه تروریستی تصاویر حملات پهپادی خود را به صورت گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد.

شهر موصل طی عملیات آزادسازی خود شاهد کشتار صدها تن از شهروندان غیرنظامی خود در بمباران جنگنده‌های آمریکایی بوده است. ارتش آمریکا بارها به بهانه مبارزه با داعش مناطق مختلف شهر موصل را بمباران کرد که در این حملات تعداد زیادی از شهروندان غیرنظامی موصلی از جمله زنان و کودکان جان خود را از دست دادنده‌اند. جنگنده‌هایی آمریکایی پیش از این هم بارها مواضع نیروهای نظامی عراق را بمباران کرده بودند. مقامات آمریکایی در واکنش به این حملات آنها را اشتباهات غیرعمدی! خواندند.

 

قطعی بودن شکست داعش در موصل

شکست داعش در شهر موصل قطعی است و اکنون بسیاری از مناطق این شهر از دست این گروه تروریستی آزاد شده است. تروریستهای داعشی تنها توانستند که زمان شکست نهایی خود در شهر موصل را کمی به عقب بیندازند تا دیرتر از این شهر خارج شوند.

با توجه به روند کنونی عملیات آزادسازی شهر موصل پیش بینی میشود که در آینده بسیار نزدیکی خبر آزادی کامل این شهر از سوی مسئولان عراقی اعلام شود. اکنون تروریستهای داعشی تنها در بخش کوچکی از محلات غربی شهر موصل در محاصره کامل نیروهای نظامی عراق قرار دارند.

در زمان اشغال شهر موصل بخش وسیعی از خاک عراق در شمال و غرب این کشور همچون استانهای صلاحالدین، الانبار، دیالی و نینوی در اشغال داعش بود، اما اکنون در آخرین روزهای عملیات آزادسازی موصل تنها بخش محدودی از خاک عراق در استانهای نینوی، الانبار و کرکوک در اشغال داعش است و گستره مناطق تحت سیطره داعش در عراق بسیار کم شده است.  

اشغال موصل به دست داعش زمینه را برای تشکیل یک حکومت توسط این گروه تروریستی در مساحت زیادی از عراق و سوریه فراهم کرد. بر همین اساس آزادی شهر موصل می‌تواند حکومت خودخوانده داعش در این کشورها را به موزه تاریخ بفرستد.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تروریست‌های داعش پس از اشغال شهر موصل دست به اقدامات مختلفی در این شهر زدند. از جمله این اقدامات، تخریب آثار تاریخی و اماکن مذهبی از جمله قبر حضرت یونس را در شهر موصل به بهانه مبارزه با شِرک تخریب کردند.

 

۲٫

داعش با اشغال شهر موصل به دنبال ایجاد یک جنگ طائفه‌ای میان شیعیان و اهل سنت درعراق بود، اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه پس از اشغال شهر، وحدت میان شیعیان و اهل سنت در عراق بیشتر شد. شیعیان عراق آوارگان اهل سنت این کشور به‌خصوص اهالی موصل را در مناطق خود پذیرفتند، از آوارگان عراق استقبال شد و آنها در این مناطق اسکان داده شدند.

21ژوئن/17

آمریکا به دنبال قطع ارتباط محور مقاومت در مرز عراق و سوریه است

درآمد:

تحولات سیاسی منطقه آشوب زده خاورمیانه، به ویژه در سوریه، عراق، بحرین و فلسطین و همچنین تلاش عربستان برای تقویت مناسبات با رئیس جمهور جدید آمریکا و سودای تشکیل ائتلاف ضدایرانی در جهت تضعیف محور مقاومت، از جمله موضوعاتیست که در گفتگو با دکتر رویوران کارشناس مسائل خاورمیانه به آنها پرداخته ایم.

 

*اولین سوال را درباره تغیییر و تحولات جنبش حماس آغاز میکنیم. پس از انتشار سند سیاسی جدید جنبش حماس، گمانه‌زنی‌هایی درباره نوع تغییرات و ماهیت سیاست های این جنبش در رسانه‌ها مطرح شد. ارزیابی شما از سند جدید راهبردی حماس چیست؟  

این سند از مجموعه‌ای از ایده‌ها و موضع‌گیری‌ها تشکیل شده و در مورد فلسطین و جایگاه دینی‌ آن صحبت می‌کند و می‌گوید که حتی یک وجب از این سرزمین هم  قابل واگذاری نیست. بر همین اساس هم  از جهاد برای آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر سخن می‌گوید.

اما در بخش‌هایی از این سند بدون اینکه موجودیت دشمن را در بقیه سرزمین‌های اشغالی به رسمیت بشناسد، بحث مرحله‌بندی آزادسازی فلسطین و امکان برپایی یک دولت فلسطینی در کرانه باختری نوارغزه و اراضی ۱۹۶۷ مطرح شده است. این نشان می‌دهد که تغییر خاصی در سند اتفاق نیفتاده، چون حماس قبلاً هم به آتش‌بس بدون شناسایی معتقد بود و شیخ احمد یاسین این مسئله را مطرح کرده بود.

این سند، به هر حال از سند قبلی که در سال ۱۹۸۸ تنظیم شده و در آن بسیاری از مسائل مغفول مانده و حماس موضع خود را روشن نکرده بود، دقیق‌تر است. این سند نشان میدهد که عده زیادی کارشناس روی آن کار کرده‌اند و حماس هم گفته که چهارسال روی آن کار کرده‌ است، ولی بر اساس صلاحدیدشان در روزهای آخر فعالیت خالد مشعل به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس اعلام شد.

*آیا تعبیری را که در زمینه نرمش حماس عنوان  می شود را قبول دارید؟ و آیا سند سیاسی جدید حماس را یک تغییر تاکتیک برای رسیدن به همان اهداف قبلی می‌دانید؟

اتفاقاً سئوال همین است که سند جدید سیاسی حماس یک تغییر تاکتیکی است یا یک تغییر استراتژیکی و راهبردی؟ من تصور می‌کنم حماس تغییر تاکتیک داده است. مجموعه شاخص‌های موجود در این سند این موضوع را به‌خوبی نشان می‌دهد. یکی از آنها پذیرش دولت به صورت مرحله‌بندی در مرزهای ۱۹۶۷ است. تاکید بر اینکه مشکل ما با یهود نیست، بلکه با صهیونیست‌های اشغالگر است، این هم می‌تواند بخش جدیدی از این تاکتیک شمرده شود.

بخش دیگر این تاکتیک این است که حماس را یک تشکل مقاوم فلسطینی معرفی می‌کند. براین اساس نادیده انگاشتن روابط حماس با اخوان‌المسلمین می‌تواند تاکتیکی برای ایجاد زمینه‌های مصالحه و همکاری با دولت مصر باشد، زیرا  تنها گلوگاه ورودی و خروجی غزه، در اختیار مصر است.

*سخنان رمضان عبدالله ‌شلح، دبیرکل جهاد اسلامی درباره یوم‌النکبه و تایید آن از سوی حماس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من تصور می‌کنم تغییری در سند و مواضع سیاسی حماس رخ نداده است. حماس همچنان در این سند بر مواضع خود در آزادسازی کل فلسطین از نهر تا بحر تاکید دارد؛ اما این موضع‌گیری حماس در پذیرش مرحله‌بندی آزادسازی به صورت مستقیم هیچ مسئله‌ای ایجاد نمی‌کند و مشکلی ندارد. ما دیدیم که نتانیاهو این سند را پاره کرد و به زباله‌دان انداخت. این نشان می‌دهد که سند از سوی طرف مقابل هم پذیرفته نشده است؛ اما این مسئله به صورت غیرمستقیم به کسانی که فقط معتقد به آزادسازی مناطق اشغالی ۱۹۶۷ هستند، کمک می‌کند.

تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری ابومازن معتقد است که این سرزمین باید از طریق گفتگو آزاد و دولت فلسطینی در آن تشکیل شود. ایجاد دولت فلسطینی در یک منطقه (۱۹۶۷) در چهارچوب راهبرد حماس یک مسئله نامأنوس است. اما در چهارچوب سیاست‌های فتح که توافق اسلو و گفتگو و تعامل با دشمن را داشته، یک چهارچوب کامل برای این سازش است. به اعتقاد من چهارچوب سازشکارانه با صهیونیست‌ها با این سند حماس به صورت ناخواسته تقویت خواهد شد. به همین دلیل است که جنبش جهاد اسلامی از این سند انتقاد می‌کند.

اما صحبت‌های رمضان عبدالله‌ شلح دبیرکل جهاد اسلامی در تایید حماس نشان می‌دهد که تغییر و تحول خاصی در حماس رخ نداده و حماس همچنان بخشی از مقاومت و یکی از گسترده‌ترین پایگاه‌های مقاومت در فلسطین است.

این سند اشکالاتی هم دارد. در واقع نقطه سقوط جنبش فتح تغییر سند سیاسی این جنبش و پذیرش موجودیت اسرائیل و محدود کردن فلسطین به مرزهای ۱۹۶۷ بود. این اشکال چندان در باره حماس مطرح نیست، چون حماس این راه حل را نهایی نمی‌داند، بلکه آن را مرحله‌ای می‌داند. حماس آزادسازی سرزمین فلسطین را واجب می‌داند و هرگز واگذاری حتی یک وجب آن‌ را به طرف صهیونیستی جایز نمی‌داند.

اشکال دیگر درباره این سند این است که چرا در انتخاباتی که از ابتدای اسفند در حماس آغاز شد، صاحبان همه پُست‌ها انتخاب شدند، اما پُست رئیس‌ دفتر سیاسی حماس در آن انتخاب نشد. این مسئله تا زمانی ادامه پیدا کرد که سند سیاسی حماس از سوی خالد مشعل اعلام شد و ظرف دو روز پس از آن انتخابات برگزار و اسماعیل هنیه به عنوان رئیس دفتر سیاسی جدید انتخاب شد. آیا این موضوع به انتخابات درونی حماس یا جایگاه خالد مشعل ارتباط دارد؟ آیا خالد مشعل برای راضی کردن طرف‌هایی این سند را اعلام کرد؟ آیا او تحت فشار عربستان یا قطر بوده یا خیر؟ همه این سئوال‌ها و شبهات مطرح هستند.

در این زمینه نمی‌توان به‌طور کامل پذیرفت که خالد مشعل در ارائه این سند تحت فشار قرار نداشته است، چون با اعلام این سند برخی از کشورهای منطقه که همواره برای فعال‌سازی راه حل عربی تلاش می‌کنند، احساس کردند که این سند به فرآیند سازش عربی-اسرائیلی کمک خواهد کرد. در این زمینه هر چند که دفتر سیاسی فعلی و قبلی، هر دو این سند را قبول دارند، اما نشان می‌دهد که انتقال رهبری حماس از خارج ( خالد مشعل در قطر) به داخل (اسماعیل هنیه در غزه) تغییری در موضع‌گیری این جنبش ایجاد نکرده است و اسماعیل هنیه حمایت خود را از سند فعلی اعلام کرده است.

من در نهایت معتقدم امکان اینکه خالد مشعل سند جدید را تحت فشار قطر و عربستان سعودی تنظیم کرده باشد، وجود دارد، هر چند در چهارچوبی قرار گرفته که جنبش حماس از اصول و ثوابت خود عقب‌نشینی نکرده است.

 

*ارزیابی شما از تقویت رابطه عربستان با امریکا و رژیم صهیونیستی و امضای قراردادهای هنگفت تسلیحاتی و تجاری با امریکا چیست؟

خیلی‌ها معتقدند که این اقدام عربستان در جهت تثبیت جایگاه عربستان برای زعامت جهان اسلام است. همچنین سعودی‌ها برای ایجاد ائتلاف علیه ایران و محور مقاومت، با حضور آمریکا و کشورهای دیگر نشست ریاض را برگزار کردند. ایجاد یک ناتوی عربی- اسرائیلی-آمریکایی علیه ایران نیز یکی از اهداف مهم این نشست است.

البته من معتقدم آنچه که در ریاض رخ داد تغییر معادله نیست. درست است که عربستان سعودی موفق شد نمایندگان ۵۴ کشور عربی و اسلامی را در نشست جمع کند، اما این به این معنی نیست که توانست اهداف خود را محقق کند؛ چون آمریکا جمعاً ۴۶۰ میلیارد دلار قرارداد نظامی و تجاری با عربستان سعودی منعقد کرد، اما این قراردادها کاملاً در راستای اهداف و راهبردهای آمریکا هستند و نه اهداف سعودی. دونالد ترامپ پیش از این اعلام کرده بود که عربستان سعودی یک گاو شیرده است که باید از شیر آن استفاده کرد. ترامپ با این اقدام، مازاد تجاری عربستان سعودی را به‌طور کامل برداشت کرد و در جهت ایجاد فرصت‌های شغلی در آمریکا و بالا بردن نرخ رشد اقتصادی در آن کشور تا سه درصدی که وعده آن را داده بود، قرار داد.

اما نکته مهم در آخرین اظهارنظر ترامپ قبل از ترک عربستان سعودی این بود که اظهار داشت حاضر نیست به جای این کشورها وارد جنگ شود، بلکه حاضر است به این کشورها سلاح بدهد. وی تاکید کرد آمریکا به جای هیچ ‌کسی در منطقه وارد جنگ نخواهد شد. این نکته نشان می‌دهد که آمریکا در پی پول اعراب است و نه چیز دیگر و در مقابل گرفتن پول آنها هم حاضر نیست حمایت مورد نظرشان را به آنها بدهد. قراردادهای فروش تسلیحات بیشتر جنبه نظامی دارند و ترامپ مانند یک تاجر وارد منطقه شده و با انعقاد این قراردادها سفر موفقی داشته است.

البته در ریاض، چند اظهارنظر ضد ایرانی از سوی ترامپ مطرح شد که تاریخ مصرف آن به همین سفر ختم می‌شود. او اعلام کرد که ایران حامی اصلی تروریسم و بر هم زننده امنیت در منطقه است. به اعتقاد من باور آمریکا این نیست. آمریکا می‌داند که در ۱۱ سپتامبر ۱۵ نفر از افراد مهاجم اهل عربستان سعودی بودند و ریشه تروریسم در این کشور است و اساساً به همین دلیل قانون جاستا را تصویب کرد. این مسائل نشان می‌دهند که آمریکا در واقع معتقد به این است که ریشه‌های تروریسم در منطقه در عربستان است، اما انعقاد قراردادهای هنگفت مالی و تسلیحاتی با عربستان ایجاب می‌کرد که مواضعی متناسب با خواسته‌های عربستان در ریاض مطرح شوند.

یادآوری می‌کنم که ترامپ گفته بود عربستان سعودی یک گاو شیرده است که باید آن را دوشید و زمانی هم که شیر آن تمام شد، باید سرش را برید و گوشت آن را کباب کرد.

*تحلیل شما از آخرین تحولات محور مقاومت در عراق و سوریه چیست؟  

محور مقاومت در عراق و سوریه به پیروزیهای مهمی دست یافته است؛  به‌ویژه اینکه در موصل دیگر جز یکی دو محله مکان دیگری برای آزادسازی باقی نمانده است و امکان آزادسازی آن در چند روز آینده وجود دارد. همچنین حشد‌الشعبی در حال حرکت به سوی مرز با سوریه و در تلاش برای آزادسازی مناطق باقیمانده است. تسلط حشد الشعبی بر مرزها نیز باعث شده مسئله همکاری دولت عراق و سوریه در مبارزه با تروریسم مطرح شود. عراق در آستانه یک پیروزی بزرگ علیه تروریسم است. به نظر بنده بعد از موصل، تلعفر و حویجه آزاد خواهند شد و آزادسازی این دو منطقه به معنای از بین رفتن دو پایگاه اصلی داعش در عراق است.

در سوریه براساس اجلاس آستانه چهار و «مناطق کم‌تنش» عملاً توافق مهم و جدیدی رخ داده است. مناطق «کم‌تنش» اصطلاح جدیدی در فرهنگ سیاسی است. در گذشته از آتش‌بس یا منطقه امن و …نام برده می‌شد که واژه‌های تعریف شده‌ای بودند. مناطق چهارگانه در سوریه شامل ادلب در شمال، حماه، غوطه شرقی در اطراف دمشق و درعا در جنوب سوریه است.

در این مناطق یک طرف دولت است و یک طرف یا گروه‌های تکفیری تروریستی و یا گروه‌های مسلح به اصطلاح میانه‌رو هستند. در این مناطق با گروه‌های مسلح میانه‌رو آتش‌بس برقرار است و با گروه‌های تکفیری، جنگ جریان دارد. پس این مناطق را نمی‌توان مناطق امن و یا آتش‌بس اعلام کرد. با گروهی آتش بس و با گروهی افزایش تنش جریان دارد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌‌های این توافق این است که جنگ علیه تروریسم یک وظیفه همگانی است؛ یعنی حتی گروه‌های معارض دولت سوریه هم باید در روند مبارزه با تروریسم کمک کنند. در غوطه شرقی، جیش‌الاسلام اقدامی علیه جبهه النصره انجام داد که نشان دهنده پیامدهای اجرای این توافق است. به همین دلیل دولت سوریه هم اکنون فرصتی پیدا کرده است که منطقه بادیه را پاکسازی کند و در جنگ با گروه‌های تکفیری در کنار دیگر معارضان، این اقدام را دنبال کند. دولت سوریه در حال پاکسازی جاده دمشق-بغداد است و در حال حاضر تنها ۳۰ کیلومتر از آزادسازی این جاده تا مرز باقی مانده است. اگر دولت سوریه به آنجا برسد، به نیروهای حشدالشعبی عراق که از شمال به آنجا رسیده‌اند ملحق خواهد شد و این یک پیروزی بزرگ برای ارتش سوریه است.

بمباران پیشقراولان در حال حرکت ارتش سوریه به دست نیروهای امریکائی نیز نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در جنگ علیه تروریسم جدی نیستند، بلکه بر عکس، برای نیروهایی که بصورت جدی با تروریست‌ها می‌جنگند، مشکلاتی را ایجاد کرده‌اند و در فعالیت‌های آنها کارشکنی می‌کنند. بمباران نیروی هوایی آمریکا نشان داد که امریکا بیش از آنکه ضد نیروهای تکفیری تروریستی باشد در پی تسلط بر شرق سوریه است. در آن سوی مرز ۴۵۰۰ نفر در اردن آموزش نظامی دیده‌اند و آمریکا آنها را با تانک‌های سنگین مجهز کرده است. آمریکا به دنبال این است که این نیروهای آموزش دیده در اردن، از منطقه تنف که میان سوریه، عراق و اردن قرار دارد، وارد مرز شوند و مناطق مرزی را تحت کنترل بگیرند و مانع از رسیدن ارتش سوریه به ارتش عراق در نقطه صفر مرزی شوند. همه این اقدامات نشان می‌دهد که آمریکا در حال حاضر برنامه سیاسی خاصی را دنبال می‎کند و در تلاش برای بازتولید طرح شش سال پیش خود در سوریه است.

آمریکا قبلاً به دنبال آن بود که با تغییر نظام در سوریه، ارتباط ایران و عراق با لبنان و فلسطین را قطع کند؛ اما چون در این زمینه شکست خورد، اینک تلاش میکند شرق سوریه را از کردها بگیرد و با در اختیار گرفتن غرب عراق، ارتباط میان شرق و غرب محور مقاومت را قطع کند.

*تحلیل شما از آخرین تحولات بحرین و حمله به منزل شیخ عیسی قاسم در منطقه الدراز چیست؟ 

اقدام دولت بحرین در حمله به افراد متحصن در خانه شیخ عیسی قاسم قطعاً با چراغ سبز آمریکا انجام شد. دیدار اخیر حمد آل خلیفه پادشاه بحرین با ترامپ در عربستان سعودی، مقدمه‌ای بود که طی آن آمریکا دست این رژیم‌های استبدادی را برای هرگونه سرکوب در منطقه باز بگذارد. قیام فعلی در بحرین از شش سال پیش آغاز شده و دولت بحرین هنوز موفق به مهار این قیام هنوز نشده است.

دولت بحرین با دعوت از نیروهای عربستان و امارات و جذب هزاران مزدور از پاکستان و کشورهای دیگر تا کنون نتوانسته این قیام را مهار کند؛ لذا دولت آل خلیفه سعی می‌کند با حمله به منزل شیخ عیسی قاسم و بازداشت او که قبلاً خلع تابعیت شده است، قیام را متوقف کند. البته آل‌خلیفه اشتباه بزرگی را مرتکب شد. آنها فکر می‌کردند با بازداشت شیخ علی سلمان از رهبران قیام ۱۴ فوریه این قیام قابل مهار است، اما این اتفاق رخ نداد. شیخ علی سلمان، رئیس جمعیت الوفاق بحرین یعنی بزرگ‌ترین تشکل سیاسی در این کشور است. نیمی از اعضای پارلمان هم از همین تشکل سیاسی هستند. بازداشت شیخ عیسی قاسم هم نه تنها قیام را متوقف نمی‌کند، بلکه آن را شعله‌ورتر خواهد کرد.

شیخ عیسی قاسم بزرگ‌ترین مرجع دینی در بحرین است و هرگونه برخوردی با وی عملاً برخورد با احساسات دینی اکثریت مردم بحرین است. بر این اساس، حمله به منزل شیخ عیسی قاسم و بازداشت افراد خانواده وی، هزینه بسیار سنگینی برای رژیم آل خلیفه دربر خواهد داشت. در پی این رویداد، علمای بحرینی فتوا دادند که مردم در حمایت از شیخ عیسی قاسم به صورت کفن‌پوش به میدان بیایند. این مسئله به گسترش قیام منجر خواهد شد و برنامه‌ریزی دولت برای مهار بحران نتیجه معکوس خواهد داشت.

 

*پیش‌بینی شما از پیامدهای احتمالی سفر ترامپ به منطقه چیست؟

ترامپ فردی نژادپرست و ضداسلام است. تلاش عربستان سعودی برای تغییر وجهه ترامپ به «مجاهد اکبر» در دفاع از اسلام و مسلمین واقعاً برای بسیاری از کسانی که از حقایق باخبرند شبیه به یک شوخی است. همچنین ترامپ در عربستان، داعش و حزب‌الله و حماس را گروه‌های تروریستی خواند که عملاً رشوه عربستان به اسرائیل بود.

از سوی دیگر بحث فلسطین کاملاً مشخص و مهم است. این سرزمین از ۷۰ سال پیش اشغال شده و رژیم صهیونیستی در این سرزمین اعلام موجودیت کرده است. نادیده گرفتن واقعیت‌های تاریخی و وجود یک ملت ۱۳ تا ۱۴ میلیونی فلسطینی اصلی‌ترین علل ادامه بحران در منطقه است.

البته برخی تصور می‌کنند که ترامپ در سفر منطقه طرح‌‌هایی را در زمینه ازسرگیری گفتگوها و مکانیسمی را برای حل بحران بر اساس طرح دو دولتی مطرح کرده است، اما کسی که با شهرک سازی موافق است و راه‌حل دو دولت را تنها راهکار نمی‌داند، نمی‌تواند در خدمت فلسطینی‌ها قرار گیرد. اینکه شعار بدهند که قرار است با حضور نماینده آمریکا برای حل مسئله فلسطین به مدت ۱۲ تا ۱۸ ماه گفتگوهائی انجام شوند، در حد حرف است و جز وقت‌کشی در مسئله فلسطین چیزی دیگری نیست.

در مورد فلسطین در گذشته هم گفتگوهائی صورت گرفته‌اند، ولی اسرائیل هیچ‌گاه تمکین نکرده است. از توافق اسلو تا کنون ۲۴ سال گذشته، اما هیچ راه حلی برای مسئله فلسطین پیدا نشده است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله “پاسدار اسلام” قرار دادید.

 

سوتیترها:

 

۱٫

سند راهبردی جدید حماس اشکالاتی هم دارد. در واقع نقطه سقوط جنبش فتح تغییر سند سیاسی این جنبش و پذیرش موجودیت اسرائیل و محدود کردن فلسطین به مرزهای ۱۹۶۷ بود. البته این اشکال چندان در باره حماس مطرح نیست، چون حماس این راه حل را نهایی نمی‌داند، بلکه آن را مرحله‌ای می‌داند

۲٫

 

نکته مهم در آخرین اظهارنظر ترامپ قبل از ترک عربستان سعودی این بود که اظهار داشت حاضر نیست به جای این کشورها وارد جنگ شود، بلکه حاضر است به این کشورها سلاح بدهد. وی تاکید کرد آمریکا به جای هیچ ‌کسی در منطقه وارد جنگ نخواهد شد. این نکته نشان می‌دهد که آمریکا در پی پول اعراب است و نه چیز دیگر

 

۳٫

آمریکا قبلاً به دنبال آن بود که با تغییر نظام در سوریه، ارتباط ایران و عراق با لبنان و فلسطین را قطع کند؛ اما چون در این زمینه شکست خورد، اینک تلاش میکند شرق سوریه را از کردها بگیرد و با در اختیار گرفتن غرب عراق، ارتباط میان شرق و غرب محور مقاومت را قطع کند.

 

21ژوئن/17

راز بصیرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب

 

مقدمه

 برای رهایی از اکنون‌زدگی و روکردن به آینده باید به آغاز حیات دینی معاصر خود یعنی انقلاب اسلامی و امام بنگریم. رسوب‌ در اکنون مایه‌ جهل و تباهی و درماندگی است. اگر وارثان انقلاب اسلامی، انقلاب را درست نشناسند و ندانند که با آن چه باید کرد، فرصت از دست می‌رود، در حالی‌ که انقلاب اسلامی علاج دردهای ماست. 

 پیشینه هویتی ما مایه تذکر و تفکر امروز و فردای ماست تا بتوانیم دریابیم که انقلاب اسلامی چگونه توسط امام ظهور و چگونه توسط آیت‌الله خامنه‌ای ادامه پیدا کرد.

اگر ما بدانیم که نیاکان ما چرا به انقلاب اسلامی گرائیدند، آن را چگونه دریافتند و به کدام سو بردند، امروز با امکانات‌ دینداری خود بهتر و بیشتر آشنا می‌شویم.

تاریخ همواره حرکتش را از نو آغاز می‌کند. تاریخ، تبدیل جماعتی بالقوه به جماعتی زنده است و تاریخ معاصر ما با انقلاب اسلامی آغاز شده است، آغازی در پیوند با گذشته‌ای که هویت دینی ما را تشکیل می‌دهد.

 پیامبر اکرم«ص» و امامان«ع» الهام‌بخش ما افراد در زندگی اسلامی هستند، در حالی‌که مدرنیته حس خود نسبت به چنین امور قدسی‌ای‌ کاملاً از دست داده است. در فرهنگ سکولاریسم، دیگر خداوند به زندگی و فرهنگ انسان‌ها شکل نمی‌دهد و طبیعت و به خانواده امور مقدسی محسوب نمی‌شوند.

لذا با آگاهی به این امر، همواره باید امامان معصوم«ع» را در منظر زندگی خود بنشانیم و شخصیت‌هائی چون امام خمینی و رویدادهائی چون پانزده‌ خرداد را ارج بنهیم، زیرا  بدون تذکر به چنین وقایعی راه به جایی نمی‌بریم و از شناخت انقلاب اسلامی و امام محروم می‌مانیم و مجبور به الگوبرداری از بیگانگان خواهیم بود و در ایده‌آل‌ترین شکل، کره و ژاپن جدیدی خواهیم شد.

 بی‌توجهی به هویت دینی موجب انفصال از گذشته و دلدادگی افراطی به غرب و فراموشی ریشه فرهنگی خودی می‌شود. ما هنوز به گذشته خود نگاه عمیق نداریم و نمی‌دانیم گذشته که نباشد، آینده‌ای هم وجود نخواهد داشت.   

تاریخ، قلمرو امکان‌هاست، وقتی دورانی به پایان می‌رسد، افق تازه‌ای گشوده و تاریخ دیگری آغاز می‌شود. آینده هر تاریخ، امکانات‌ آن است و با نظر به شرایط تحقق انقلاب اسلامی می‌فهمیم چه امکاناتی‌ برای حضور در آینده داریم. راه تاریخ با نظر به انسان‌های قدسی گشایش می‌یابد و زعمای دین، در کنار انبیاء و اولیاء بنیادهای تاریخ را استوار می‌کنند.

 

معنای بی‌تاریخی

به مناسبت ۱۴ خرداد، روز ظهور ولایت مقام معظم رهبری و ۱۵ خرداد، روز آغاز انقلاب اسلامی توسط حضرت امام در سال ۱۳۴۲ بحثی را در مورد نحوه‌ حضور تاریخی زُعمای دین مطرح می‌کنیم تا معلوم شود  که آنان در سیر تاریخی خود در بزنگاه‌های مختلف تاریخ چه حضورهایی داشته‌اند و ریشه‌ ما در تاریخ هزار و چهار صدساله در کجاست قرار دارد تا در این راستا نگاه درستی به دو زعیم تاریخ معاصر خود یعنی حضرت امام  و مقام معظم رهبری داشته باشیم.  

اساسی‌ترین رمز هویت هر ملتی در تاریخ او نهفته است. پیش از غلبه‌ فرهنگ مدرنیته، ما مشکل گسست تاریخی نداشتیم و مردم ما هویت خود را با نظر به مرجعیت شیعه معنا کرده بودند. پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌های ما به‌راحتی خود را در تاریخی می‌یافتند که اسلام و علمای دین شکل داده بودند و چون پدیده‌ای تحت عنوان بی‌تاریخی مطرح نبود، نیاز نداشتیم بر ریشه‌های تاریخی خود تأکید کنیم و یا بخواهیم که جایگاه تاریخی خود را بشناسیم.

با ورود فرهنگ مدرنیته، ملت‌ها گرفتار بی‌تاریخی شدند، به‌طوری که امروزه بسیاری از ملت‌ها نمی‌دانند در کجای تاریخ خود قرار دارند و لذا به‌راحتی در فرهنگ غرب هضم می‌شوند، زیرا فرهنگ غربی تا تاریخ یک ملت را از او نگیرد، نمی‌تواند براوسلطه پیدا کند.  تاریخ ما با دینِ ما معنا می‌یابد که همواره در دستگاه مرجعیت شیعه به حیات خود  ادامه داده است.

بدیهی است که در نظر به شخصیت علمای اسلامی باید به شخصیت فردی و تقوای آنان نظر داشت، ولی فرهنگ غرب و مستشرقین سجایای اخلاقی علما را نفی نمی‌کنند، بلکه همه تلاش آنها این است که ما عالمان شیعه را همانند علمای مسیحی ببینیم و متوجه نقش تاریخی آنها نشویم.

با این که انقلاب اسلامی کمک کرد تا نگاه ما به دین و علمای دین عوض شود، ولی عادات گذشته هنوز نمی‌گذارند ما جایگاه تاریخی زعمای دین را درست ببینیم و تاریخ جدید خود را شروع کنیم، در حالی که سرآغازهای جدید تنها از دل گذشته‌ها بیرون می‌آیند و آینده را می‌سازند.  

در ابتدای انقلاب، امام بر شخصیت شهید شیخ فضل الله نوری و شهید مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی تأکید زیادی داشتند و سعی می‌کردند مردم را متوجه نقش تاریخی آن بزرگان بکنند. با این که آن بزرگان از جهات اخلاقی زبانزد بودند، ولی چون در مسائل اجتماعی از خود حساسیت نشان می‌دادند بعضی‌ها گمان می‌کردند جنبه اخلاقی آنها از بقیه‌ علما ضعیف‌تر است.

 

راه شناخت نقش تاریخی زعمای دین

یکی از مشکلات اساسی ما غفلت از حضور تاریخی عالمان دین است. برای شناخت این بزرگان باید بتوانیم تاریخ اردوکشی غرب به ‌همه ‌جهان را به‌‌خوبی بشناسیم، چون بدون این شناخت، جایگاه و مبدأ سیر و حرکت به‌سوی آینده معلوم نمی‌شود. آیا دل و جان ما آن توان را دارد که امید گشایش راه نجات از مصیبت را در خود بپرورد؟ در این پرسش، جایگاه تاریخِ قدسی ما و تاریخِ جدالیِ غربی روشن می‌شود. پاسخ به این نیاز بسیار مهم ضرورت بقا و حیات مردمی است که از تاریخ خود جدا افتاده و در حاشیه تاریخ غربی سرگردان شده‌اند و نمی‌دانند که خانه دیگران خانه آنان نیست. ناخوانده‌ها و ناگفته‌ها در تبیین این وضعیت تاریخی نه فقط رهگشا که لااقل برای ما یک ضرورت است، زیرا اگر حجاب جهان جدید از روی اندیشه ما برداشته شود و اندیشه ما راهی به ظهور در صحنه این جهان بیابد، به ما طمأنینه‌ای می‌بخشد که با آن می‌توانیم تفکر و تأمل کنیم و از سرگردانی رهایی یابیم.

رجوع به حضور تاریخی زُعمای دین و نظر به سرمایه‌های فرهنگی خود، نگاه ما را به زندگی غربی هوشیارانه می‌کند و نحوه زیست در تاریخ جدید را بدون شیفتگی نسبت به‌ غرب به ما می‌آموزد. نتیجه این می‌شود که می‌فهمیم بشر جدید و بسیاری از عالمان جهانِ متجدد صورتی از روابط و مناسبات کمّی و ریاضی‌اند، زیرا علم اصلی در فرهنگ مدرنیته تنها همین روابط و مناسبات ریاضی تکنیکی است، بی آنکه به کیفیات عالم نظر داشته باشد، در حالی‌که بشر در زندگی خود هم به کمّیات و هم به کیفیات محتاج است. این است جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی.

در مقطعی از تاریخ عده‌ای از ما باور کرده بودیم که مشکلات ما ناشی از سنت دینی است و راه نجات از آن مشکلات و به تعبیر آنها انحطاط را در غربی شدن دیدیم و به پیوندی که در گذشته در آریایی بودن با غرب داشتیم رجعت کردیم و عملاً در ذیل تفکر شرق‌شناسان که شیفته دوران قبل از اسلام بودند، قرار گرفتیم. در این راستا بود که نتوانستیم به حضور تاریخی زعمای دین نظر کنیم و عملاً راهی جز چنگ زدن به مفاهیم غربی نیافتیم. این است که تا امروز هنوز مجال تفکر به خود را پیدا نکرده‌ایم تا به اندیشه‌ای که در ایران اسلامی، به‌خصوص پس از صفویه پدید آمد و به هویت ملی خود که با جنبش‌هایی مثل تنباکو و عدالتخانه توسط علما به منصه ظهور رسید، توجه کنیم و مسئولیت ادامه انقلاب اسلامی را که مسیری را بیرون از فرهنگ غربی گشوده است، به عهده گیریم.

 باید به نمونه‌هایی نظر کرد که در زمانه خود توانستند جهان خود را مطابق آموزه‌های دینی مدیریت کنند. این موقوف به  تفکر و همتی است که سرچشمه آن نقطه اتصال ما با عالم «وجود» است و زعمای دین بدین سبب که با این نقطه اتصال بیگانه نیستند، می‌توانند متذکر راه تجدید عهد با عالَم معنا باشند. هر عهد‌بستنی ناظر به آینده است و هیچ عهدی نیست که مسبوق به سابقه نباشد.  تجدید عهد تاریخی، همزبان‌شدن با زعمای دین در گذشته است. در این همزبانی است که از سیره‌ آنها بعضی از درس‌های ناآموخته‌ را می‌توان فراگرفت. این تلقی اقتضا می‌کند که در برنامه و نحوه‌ رجوع به گذشته خود  تجدید نظر کلی کنیم و گذشته‌ای را که راز پایداری ماست و توسط فرهنگ غربی مصادره شده، پاس داریم.

امروز ما به دلیل درست ‌ندیدن تاریخ خود از یک سو، خود را عقب مانده‌تر از جهان کنونی می‌دانیم و از سوی دیگر نمی‌توانیم با فرهنگ درخشان گذشته خود ارتباط برقرار کنیم و از آن برای رفع بحران‌ها و ادامه راه مدد بگیریم. زیرا با غفلت از حضور در تاریخ عالمان دین نمی‌توانیم خود را در سطح متعالی فکری و فرهنگی تثبیت کنیم، در حالی که اگر نسبت ما با زعمای دین شکل بگیرد ـ مثل نسبتی که شهدا و سرداران و ملت با حضرت امام شکل دادند ـ عالَم و انسان و خدایی دیگر به صحنه می‌آید.

 مردم در زمان شهید شیخ فضل‌الله نوری جوهر مخالفت شیخ را با مشروطه‌ای که به دست روشنفکران غرب‌زده افتاده بود، نفهمیدند، در حالی‌که آن مرد بزرگ چون اهل تفقه بود فهمید که چه کاسه‌ای زیر نیم کاسه‌ مشروطه است. ارمغان تفقه در دین، زمان‌شناسی است. شهید مدرس نیز چون فقیه بود، خیلی زود فهمید رضاخان از چه جنسی است. مرحوم آیت‌الله کاشانی در آن شرایط پیچیده توانست بهترین موضع را بگیرد. به نظر من هنوز تاریخ نتوانسته است نقش آیت‌الله کاشانی را درست بازخوانی کند که چگونه توانست در بین دربار و جبهه‌ ملی دکتر مصدق و فدائیان اسلام نقش تاریخی خود را به عنوان یک زعیم در آن مرحله از تاریخ به‌درستی ایفا کند.  

امثال شیخ فضل‌الله نوری و شهید مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی در زمان خود زعیم ملت ما بودند. آنها با روح توحیدی خاص زمان خود وظیفه راهنمایی جامعه را به‌خوبی به عهده گرفتند و نه تنها از به حاشیه رفتن اسلام بلکه از هلاکت شیعیان جلوگیری کردند. اگر ما با نگاهی سطحی حادثه‌های آن زمان را جدا از نقش تاریخی این بزرگان ارزیابی کنیم، با حادثه‌های پراکنده‌ای روبه‌رو می‌شویم که هرگز ما را به حقیقت تاریخی آن زمان نمی‌رسانند. همه‌ زعمای دین از روحیه‌ ناب عرفانی برخوردار بوده‌اند که منجر به شخصیت حماسی آنها شده است. اساساً تا کسی قلبش محل تجلی انوار حضرت حق نشود، به شیوه زعمای دین به صحنه نمی‌آید

 

راز حیات جامعه

 حیات جامعه در گرو حاکمیت و ولایت الهی است که توسط انبیاء الهی و سپس امامان معصوم«ع» محقق می‌شود و در زمان غیبت امام زمان«عج» این کار به عهده فقهای جامع الشرایط قرار می‌گیرد، زیرا همواره باید بر کثرت‌ها یک حقیقت وحدانی حاکم باشد تا کثرت‌ها از انسجام لازم بهره‌مند گردند. در زمان پیامبر و امام معصوم، وجود مقدس آن عزیزان است که مستقیماً نور هدایت الهی را از حق می‌گیرند و حکم حضرت اَحدیت را بر جامعه حاکم می‌کنند، ولی در زمان غیبت، فقیه با اجتهاد خود این وظیفه را به نیابت از آن بزرگواران به عهده می‌گیرد. زعمای دین مبتنی بر احکام اسلام، مأمور حاکمیت اسماء الهی در جامعه هستند تا در عالم تشریع «توحیدی» به صحنه آید که همه ابعاد زندگی انسان‌ها را در بر بگیرد و این است راز حضور تاریخی فقهای بزرگ در صحنه‌های اساسی تاریخ ما که موجب شده فقهای بزرگی که مسئولیت زعامت جامعه را به عهده داشتند، برای حاکمیت اسلام لحظه‌ای از پای ننشینند و به هیچ عنوان اجازه ندهند جامعه‌اسلامی در ذیل حاکمیت غیر اسلام درآید و به همین دلیل هم با هر تمدنی غیر از تمدنی که حضرت «الله» در آن حاکم باشد، مقابله می‌کنند.

امام خمینی«ره» می‌فرمایند: «ما آن چیزی را که می‌خواهیم حکومت الله است، حکومت خدا را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم قرآن بر ما حکومت کند. ما می‌خواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کنند. ما هیچ حکومتی را جز حکومت الله نمی‌توانیم بپذیریم و هیچ دستگاهی را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمی‌توانیم بپذیریم.»

اگر ما از شهید شیخ فضل‌الله نوری بپرسیم چرا این قدر با حاکمیت روشنفکران غرب‌زده در مشروطه مخالفت کردید؟ جواب ایشان بیش از یک کلمه نخواهد بود: «اینها حجاب حضرت الله بودند و یک لحظه نباید تحمل می‌شدند.» یک عارف سالک فقیه مانند ایشان است که متوجه می‌شود روشنفکرهای دست‌پرورده انگلستان چگونه از موج مشروطه‌خواهی مردم سوءاستفاده کردند و حجاب نور «الله» شدند و از آنجایی که وظیفه علمای دین تلاش برای حاکمیت «الله» است، پس با هر جریانی که حجاب تجلی نور «الله» در جامعه باشد، مقابله می‌کنند  

متأسفانه ما آن‌طور که شایسته است متوجه نوع حضور علما در تاریخ‌ خود نیستیم و تاریخ خود را با نگاه غرب‌زده‌ها و شرق‌شناسان غربی‌ای می‌خوانیم که نه تنها معنای حضور توحیدی را نمی‌فهمند، بلکه تلاش می‌کنند برای ما هویت‌سازی کنند. ما هنوز معنای مقابله‌ میرزای شیرازی با معاهده‌ رژی را درنیافته‌ایم، چون متوجه نیستیم که مقابله علمای اسلام با دشمنان دین تنها جنبه الهی دارد و آنها بر اساس قواعدی چون «نفی سلطه» و «نفی مودّت کفار» و «نفی تشبّه به کفار» و… با نفوذ غیرمسلمانان بر امور مسلمین مخالفت می‌کردند. علمای ما قرارداد رژی و ضرر و زیانی را که در پی داشت این ‌طور تحلیل می‌کردند که «کَفَره را بر وجوه معایش و تجارت آنها‌ ـ مردم ـ مسلط کرده تا بالاضطرار با آنها مخالطه و مُوادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلت نوکری آنها را اختیار نمایند و کم‌کم بیشترِ منکرات، شایع و متظاهر شوند و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختلُ النّظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.» 

این‌همه بصیرت فقط با نور اسم «الله» به وجود می‌آید. آنها به خوبی متوجه‌ بودند که قراردادها اقتصادی نبودند، بلکه نقشه برای ایجاد اختلال در نظام جامعه اسلامی بودند.  

اگر کسی به «الله» رجوع داشت همه حقیقت را خواهد فهمید و زشتی همه کفر را با همه جلوه‌هایش خواهد شناخت. قرآن جمال حضرت الله است و علمای قرآن‌فهم حتماً به چنین بصیرتی می‌رسند که باید احکام قرآن در جامعه حاکم باشد.

نگاه زعمای دین به امور جامعه شخصی نبوده، بلکه نگاه رب العالمینی بوده که توسط آنها به صحنه آمده و از این جهت همواره در تاریخ تدوام دارد. آنان برای رسیدگی به امور بندگان مؤید به تأیید الهی هستند. حضرت رضا«ع» می‌فرمایند: «إِنَّ العَبدَ إِذَا اختَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدرَهُ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را برای رسیدگی به امور مردم انتخاب کرد، سینه او را گشاده مى‏گرداند تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه چنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى درنمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به‌خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است.  

تعصّب به معنایی که روشنفکران به زعمای دین نسبت می‌دهند، تهمتی است که فرهنگ مدرنیته به علمای دین می‌زند تا نقش مهم تاریخی آنان را از چشم‌ها بیندازد و ما را بی‌ریشه و بی‌تاریخ کند. زعمای جامعه‌ اسلامی همواره متوجه جهت‌گیری کلی جامعه بوده‌اند. مقام معظم رهبری به نمایندگان مجلس توصیه کردند در مسائل جزئی و کوچک نمانند و کل جریان را ببینید. ایشان به هیچ وجه نسبت به فرهنگ غرب که حجاب اسلام است کوتاه نمی‌آیند. زمانی می‌توان موضع‌گیری‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری را به‌خوبی تحلیل کرد و دریافت که بدانیم در نگاه توحیدی کجا می‌توان کوتاه آمد و کجا نمی‌توان کوتاه آمد. هدف اصلی غرب‌زده‌ها اصل حرکت توحیدی نظام است، هر چند مقاصد خود را در پوشش‌های دیگری مطرح می‌کنند. روح غربی با عدالت مد نظر اسلام مخالف است، ولی آن را در زیر پوشش‌های دیگر مطرح می‌کند. علمای دین خود را در اختیار برنامه‌های فرهنگ غربی قرار نداده‌اند و توسعه را تنها توسعه‌ غربی و عقل را تنها عقل مدرن نمی‌دانند.

زعیم توحیدی جامعه، جهت‌گیری کلی نهادها را می‌بیند و تشخیص می‌دهد کدام برنامه و یا کدام دولت حجاب نور «الله» محسوب می‌شود و ما را از اهدافمان دور می‌کند و کدام برنامه و دولت چنین نیست، با توجه به این امر است که مقام معظم رهبری گاهی بعضی‌ها را نصیحت می‌کنند، اما با بعضی از جریان‌ها هم سخت مقابله می‌کنند. این هوشیاری با تفقّه در دین به دست می‌آید و بدین لحاظ باید متوجه تفاوت تفقّه با تعصّب بود، زیرا در تفقّه عقلانیت نهفته است و حِکمت بر تصمیمات حاکم است نه جمود.

به تعبیر امام، نظام اسلامی برای تحقق آرمان‌هایش با چالش روبه‌روست و اگر این نظام توان تغییر تاریخ را نداشت، هرگز نظام استکباری این چنین در مقابل آن نمی‌ایستاد و بسیاری از شعارهای آبرومندانه‌اش را زیر پا نمی‌گذاشت و برای مقابله با نظام اسلامی با دیکتاتورترین حکومت‌های منطقه همدست نمی‌شد.

امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و نظر به جایگاه جریان‌ها

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بعد از شهادت حاج آقا مصطفی در سال ۱۳۵۶ سخنرانی مفصلی دارند و در آن سخنرانی از دو گروهِ روحانی و روشنفکرهای مذهبی گلایه می‌کنند که چرا با نظر به هدفی که باید دنبال کنند همدیگر را تحمل نمی‌نمایند. از مذهبی‌های روشنفکر گلایه دارند که چرا بزرگی زعمای دین را در طول تاریخ نمی‌بینند و از روحانیون نیز گلایه دارند که چرا سادگی می‌کنند و دانشگاهیان را برای اسلام حفظ نمی‌کنند.   

امام در آن سخنرانی می‌فرمایند: «من با تمام این جناح‌هایى که براى اسلام خدمت مى‏کنند، چه جناح‌هاى روحانى که از اول تا حالا خدمت کرده‏اند و چه جناح‌هاى دیگر، از سیاسیون، از روشنفکرها که براى اسلام خدمت مى‏کنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم. علاقه دارم چون وقتى انسان ببیند گروه‌هایى در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسان‏ساز است هستند، چاره ندارد الاّ این‌که علاقه داشته باشد به آنها. از آن طرف گلایه هم هست براى اینکه مى‏بینم در بعضى نوشته‏هایشان، راجع به علماى اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدرى زیاده‏روى کرده‏اند، یک قدرى حرف‌هایى زده‏اند که مناسب نبوده است. ما مى‏بینیم این اسلام را در همه ابعادش روحانیون حفظ کرده‏اند، یعنى معارفش را روحانى حفظ کرده، فلسفه‏اش را روحانى حفظ کرده، اخلاقش را روحانى حفظ کرده، فقهش را روحانى حفظ کرده، احکام سیاسیش را روحانى حفظ کرده. از اول که زمان پیغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، این علماى شیعه بودند که جمع مى‏شدند دور ائمه«ع» و احکام را از آنها اخذ مى‏کردند و در اصولى که چهارصد تا کتاب بوده است نوشته‏اند… اینها همه با زحمت علما و فقهاى شیعه درست شده است. تمام ابعادى که اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقدارى که درخور فهم بشر است، تمام اینها‌ را این جماعت به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش‌دار، اینها درست کرده‏اند. تا این‌جا اسلام را اینها رسانده‏اند، اسلام بى‏آخوند اصلاً نمى‏شود. پیغمبر هم آخوند بوده؛ یکى از آخوندهاى بزرگْ پیغمبر است. رأس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق«ع» هم یکى از علماى اسلام است.

از آقایان علماى اعلام هم  گله دارم. اینها هم غفلت از بسیارى از امور دارند. اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیه‏اى دارند، تحت‌تأثیر یک تبلیغات سوئى که دستگاه راه مى‏اندازد واقع مى‏شوند. دست‌هایى هست که یک چیزى درست مى‏کنند، دنبالش یک صدایى راه مى‏اندازند. هر چند وقت یک‌دفعه یک مسئله‏اى درست مى‏شود در ایران. تمام وعاظ محترم، تمام علماى اعلام، وقتشان را که باید صرف کنند در یک مسائل سیاسى اسلام،… فردا مقدّرات این مملکت دست این دانشگاهی‌هاست. اینها‌ هستند که مى‏آیند یا وکیل مى‏شوند یا وزیر مى‏شوند. شما اینها‌ را براى خودتان حفظ کنید. هى طرد نکنید؛ هى منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید.»(۱)

ما باید به تاریخی که در آن هستیم بنگریم و تلاش کنیم خود را از فروبستگی تاریخی آزاد نماییم و حیات خود را از خطر رهایی بخشیم و برای این کار باید از آنچه موجب حجاب تفکر است آزاد شویم تا آینده‌ای که باید بسازیم ادامه بی‌فکری امروزمان نباشد. باید زیر بار مسئولیتی برویم که حضرت امام در سخنان فوق به ما تذکر داده‌اند. با نگاه روشنفکرانه و با طرح چند اشکال از کار روحانیت در غبار توهمات سیاسی، هیچ آینده امیدبخشی در مقابل ما گشوده نمی‌شود و گرفتار نوعی عدم باور به آمدن آینده مطلوب می‌شویم و در انزوایی سیاسی و عدم مشارکت در جامعه، در جایگاه معترضانی قرار می‌گیریم که به مشروعیت نظام خدشه وارد می‌کنند و منتظر سرنگونی آن می‌مانند و برای اثبات حقانیت باور خود تا اخلال در کارها نیز جلو می‌روند و یا در بی‌عملیِ آزاردهنده‌ای تنها نظاره‌گر آینده مبهمی هستند که نمی‌دانند چه باید باشد.

 

نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی

وقتی عده‌ای جایگاه تاریخی انقلاب را نشناسند با دیدن چند نمونه ناهنجاری می‌گویند پس انقلاب چه کار کرد.  حضرت امام خطاب به جبهه ملی که به علما انتقاد می‌کردند فرمودند:

«جرم شیخ فضل‌الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل‌الله این بود که قانون باید اسلامى باشد. جرم شیخ فضل‌الله این بود که احکام قصاص غیرانسانى‏ نیست، انسانى است. آقاى کاشانى هم همین‌ طور. جرم اینها همین است که اینها عقیده‏شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود و شما مى‏گویید که احکام غرب مترقى است».(۲)

روشنفکر غربزده به آرمانشهری نظر دارد که اساساً محقق شدنی نیست، ولی علت عدم تحقق آن را به پای زعمای دین می‌گذارد، در حالی که زعمای دین در دویست سال اخیر نشان داده‌اند که نباید از موضع پذیرش ارزش‌های مدرن به دین نظر کرد، بلکه باید از موضع دریافتی حقیقت‌طلبانه از دین به سوی استقرار ارزش‌های جامعه اسلامی انسانی جلو رفت؛ اما روشنفکر غرب‌زده چون متوجه موضع حقیقت‌طلبانه عالمان دین نیست می‌گوید از کجا که برداشت عالمان از دین درست باشد و با این حرف عملاً ما را دعوت به جدایی از دین می‌کند.

 

سیاست جزو انفکاک‌ناپذیر دین

تمام زعمای دین در راستای حاکمیت «الله» تلاش کردند و هزینه‌ آن را هم پرداختند و کوتاه نیامدند. حضرت امام می‌فرمایند:

«یک مطلبى که همه مى‏دانید و مى‏دانیم این است که شیاطین بزرگ و کوچک و آنهایى که مى‏خواستند و مى‏خواهند تمام قدرت‌ها را در هر جا قبضه کنند و تمام منافع ملت‌ها را چپاول کنند، از سال‌هاى طولانى نقشه‏هاى عجیب و غریبى داشته‏اند و مع‌الأسف قشرهاى زیادى غافل بودند. از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسى نباید دخالت کنند. آنها باید مردم را در این نماز و روزه و امثال اینها هدایت کنند و جاى آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بیایند و نماز بخوانند، منزل بروند و استراحت کنند و به‌طورى این تبلیغ شده بود که همه باورشان آمده بود تقریباً و دخالت در سیاست یک فحشى بود براى اهل علم. اگر مى‏گفتند فلان آخوند سیاسى است، این به منزله یک فحش تلقّى مى‏شد و خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیاریشان این مسئله را باورشان آمده بود. اگر راجع به یک امر اجتماعى، یک امرى که راجع به ملت است گفته مى‏شد، بعضی‌ها مى‏گفتند که ما در امور سیاسى دخالت نمى‏کنیم و اگر یک ملّایى در امر سیاست ملت و مصالح کشور صحبت مى‏کرد، مى‏گفتند که این سیاسى است و بر خلاف موازین است. این مسئله‏اى بود که این قدر رویش تبلیغات کرده بودند در داخل و خارج که به این زودى نمى‏شد از ذهن مردم بیرون کرد. آنها مى‏خواستند که یک قشر بزرگى از جامعه را ـ که جامعه هم تَبَع آنهاست ـ منزوى کنند و خودشان به جاى آنها بنشینند. حکومت مال ما، نماز جماعتِ خشکى که در آن اصلاً صحبت از اجتماعى و سیاسى نباشد هم مال شما.»(۳)

سیاست در نگاه علمای دین نظر به حق است و وظیفه‌ای که نسبت به حق بر دوش دارند و توجه به امکاناتی که در متن دین برای اداره جامعه بشری نهفته است. در این دیدگاه انسان هیچ وقت تنها و رها شده نیست در حالی که در نگاه روشنفکر غرب‌زده تنها ساحتی که برای انسان فرض می‌شود یک ساحت فردی و اخلاقی است و دین در صورت اجتماعی آن مدنظر قرار نمی‌گیرد تا نقش زعمای دین فهمیده و معلوم شود که چرا امیدهای پیش آمده در ملّی شدن نفت با کودتای ۲۸ مرداد جامعه ایرانی را ده‌ها سال گرفتار ناامیدی آزاردهنده کرد، زیرا به جای نظر به سرمایه دینی خود برای اداره‌ جامعه از طریق مدیریت زعمای دین، امید به طرح‌هایی بستیم که در ذات خود سکولار بودند. شما در همین تاریخی که هستیم ملاحظه کنید در دوره‌هایی که دولت‌های روشنفکر بر سر کار آمده‌اند، اگر زعیم زمانه یعنی مقام معظم رهبری هدایت‌های کلی را به عهده نداشتند دولت‌‌ها به کجا امید می‌بستند و حالا تا چه اندازه ما از امیدواری به آینده خود تهی بودیم.

تنها وقتی می‌توانیم هویت حقیقی خود را نگه داریم که بتوانیم با نظر به رهبری زمانه‌ خود، نسبت باطنی و روحانی را که در گذشته‌ تاریخی خود داشته‌ایم در خود احساس کنیم و با آن رابطه برقرار نماییم و از سیلاب اندیشه‌های پراکنده و موهوم که روشنفکران غرب‌زده به ما تحمیل کرده‌اند رهایی یابیم و بفهمیم در سیره‌ زعمای دین میزانِ آزادی، حق بودن امور بوده است و برای آن‌که اسیر آزادی نفس اماره خود نشویم عالمان دین حق و عدالت را مقدم بر آزادی دانسته‌اند، زیرا وقتی حقی در میان نیست، میزانی برای سنجش آزادی نمی‌ماند، آزادی تبدیل به آنارشیسم می‌شود و زعمای ما با این نوع آزادی مقابله کردند و به تحجّر و مخالفت با آزادی متهم شدند، در حالی‌که تنها انسان‌های متعالی هستند که تاریخ‌های متعالی را بنیاد می‌نهند، آنهایی که مؤید به روحی قدسی هستند ‌‌و انوار الهی را بر جان افراد جامعه می‌‌نشانند و ابتدا انسان‌ها را از چنگال نفس امّاره آزاد می‌کنند تا به آزادی دیگران احترام بگذارند. آیا این نوع آزادی را می‌توان در زیر سقف‌های ترک‌خورده‌ دنیای مدرن و در فضای فرهنگ سکولار به‌دست آورد یا باید رو به سوی انسان‌های معصوم و زعمایی کرد که ذیل امامان معصوم عمل می‌کنند؟

باید بدانیم تکامل و تطور هر قوم نتیجه فرایندی از کوشش‌های معنوی بزرگان آن قوم است و لذا هر قوم راه تکامل خود را از درون خویش می‌گشاید، درونی که ریشه‌ خویشتن‌داری‌های او را در طول تاریخش به او گوشزد می‌کند و معنای انقلاب اسلامی در این تاریخ جز این نیست و تجربه نشان داده است این راه بحمدالله از طریق مقام معظم رهبری به ‌خوبی در حال طی‌ شدن است و غفلت از این موضوع موجب بی‌تاریخی ما خواهد شد که حاصل آن احساس پوچی آزاددهنده‌ای است که روشنفکرانِ غرب‌زده گرفتار آنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، ج‏۳، ص ۲۳۴٫ ۱۰ آبان ۱۳۵۶٫

۲ـ صحیفه امام، ج‏۱۴، ص ۴۶۵.

۳ـ صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۲۹- ۴۳۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

بی‌توجهی به هویت دینی موجب انفصال از گذشته و دلدادگی افراطی به غرب و فراموشی ریشه فرهنگی خودی می‌شود. ما هنوز به گذشته خود نگاه عمیق نداریم و نمی‌دانیم گذشته که نباشد، آینده‌ای هم وجود نخواهد داشت.  

 

۲٫

حیات جامعه در گرو حاکمیت و ولایت الهی است که توسط انبیاء الهی و سپس امامان معصوم«ع» محقق می‌شود و در زمان غیبت امام زمان«عج» این کار به عهده فقهای جامع الشرایط قرار می‌گیرد، زیرا همواره باید بر کثرت‌ها یک حقیقت وحدانی حاکم باشد تا کثرت‌ها از انسجام لازم بهره‌مند گردند.

 

 

۳٫

در زمان پیامبر و امام معصوم، وجود مقدس آن عزیزان است که مستقیماً نور هدایت الهی را از حق می‌گیرند و حکم حضرت اَحدیت را بر جامعه حاکم می‌کنند، ولی در زمان غیبت، فقیه با اجتهاد خود این وظیفه را به نیابت از آن بزرگواران به عهده می‌گیرد.

 

 

21ژوئن/17

منشور مدیریت علوی درس‌نامه مدیران(۷)

 

سیاست و اخلاق

موضوع بحث ما منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر، جامع‌ترین سند تربیتی و سیاسی اسلامی است. در گذشته بخش‌هایی از این منشور را بررسی کردیم و اینک به بخش دیگری از این منشور مبارک می‌نگریم:

«ولا تند من علی عفو و لا تحجن بعقوبه و لا تسرعن الی بادره وجدت منها مندوحه. و لا تقولن انی مؤمر فاطاع فان ذلک ادغای فی القلب و منهکه لالدین و تقرب من الغیر…»(۱): «ای مالک! از عفو کردن پشیمان مباش و از عقوبت کردن شادمان مشو و به مجازات کاری که راه‌حل دارد، شتاب مکن و مگو که من فرمانروایم و هر آنچه گویم آن کنند. چه این پندار قلب را تباه و ایمان را ضعیف می‌سازد و آدمی را به پرتگاه سقوط می‌کشاند و هرگاه در سایه حکومت تو را کبر و عجب و غرور دست دهد به عظمت ملک خدا مافوق خود بنگر و از سیطره او بر تو در آنچه از آن ناتوانی یاد کن که این نگاه از غرورت می‌کاهد و از خودبینی می‌رهاند و از تندروی بازمی‌دارد و عقل از دست رفته را به تو بازمی‌گرداند. زنهار که با خود بزرگ‌بینی به رقابت با خداوند برخیزی و در جبروت به او تشبه جویی که خداوند هر جبار و متکبری را خوار و ذلیل خواهد ساخت.»

 

سیاست و اخلاق

جایگاه اخلاق در عالم سیاست و عرف سیاستمداران از موضوعاتی است که از دیرباز موضوع بحث بوده و هم‌اکنون مطرح است. سئوال این است که آیا در جهان سیاست، اخلاق جایگاهی دارد؟

بدیهی است که پاسخ به این پرسش تابع اندیشه سیاسی حاکم و فرهنگ زیربنایی سیاست است. اگر سیاست را از منظر مکاتب منفعت‌گرا و حاکمان زورمدار و جاه‌طلب و عوامل توجیه‌گر آنان بنگریم، در این نگاه اخلاق و وجدان جایگاهی ندارد، مکر و نیرنگ و شیطنت و حتی قتل و غارت و خشونت در این نوع سیاست قابل توجیه است و آنچه نقش محوری دارد هدف مورد نظر است که هر وسیله‌ای را ـ اعم از حق یا ناحق ـ توجیه می‌کند. امروزه به این شیوه سیاسی «ماکیاولیسم» می‌گویند که در عمل اغلب سیاستمداران مسلط بر جهان رایج است و از دیرباز نیز چنین بوده است

مثلاً در تاریخ پرماجرای اسلام معاویه بن ابی‌سفیان نمونه کاملی از ماکیاولیسم است. او به مردم می‌گفت: «جنگ و ستیز من با امام حسن مجتبی«ع» نه برای این بود که شما نماز بخوانید یا روزه بگیرید و یا امور دیگر شرعی را اقامه کنید، بلکه هدف به دست گرفتن زمام حکومت و در درست کردن انگشتر خلافت بود.» و هر عهد و میثاقی را در ماجرای آن صلح تحمیلی زیرپا گذاشت.

این شیوه سیاسی هم اکنون در اغلب نظام‌هایی که مدعی اسلامی بودن هستند، جاری و ساری است؛ لذا می‌بینیم بسیاری از این کشورها از مزدوری در برابر با استکبار جهانی و خیانت به ملت‌ها و دست معاهده با رژیم صهیونیستی دادن و دین را ملعبه‌ مقاصد مادی خود ساختن و کشتار بی‌گناهان و مردان مظلوم و زنان و کودکان ابائی ندارند (مانند رژیم آل‌سعود)‌.

 

دین و سیاست

این در حالی است که در فرهنگ دینی و آنجا که ایمان و باورهای معنوی و الهی حاکمند،‌ مکر و نیرنگ و اعمال ضداخلاقی جایگاهی ندارند و قلمرو سیاستمداران بیرون از این مسیر نیست. در فرهنگ دینی، سیاست و دیانت پیوند ناگسستنی دارند و به تعبیر بزرگان ما عین یکدیگرند. همان گونه که در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه معصومین می‌گوییم: « وَ سَاسَهَ الْعِبَاد» و آنان را سیاستمدار و مدیر و مدبر امور بندگان می‌دانیم، هر گاه زمام امور دراختیار امامان و صالحان رهپوی آنان بوده و امور ملک و ملت را با آیین‌نامه‌ الهی عهده‌دار بوده‌اند، جامعه را به سوی کمال و سعادت رهبری کرده‌اند. در این مکتب مکر و نیرنگ و ناروایی مردود و محکوم است.

برخی از افراد در محضر امیرالمؤمنین«ع» از سیاست‌های معاویه سخن می‌گفتند و شاید آن را نشان زیرکی و هوشمندی در سیاست می‌پنداشتند. حضرت در پاسخ آنان فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِن أَدهَى النَّاسِ وَ لَکِن کُلُّ غُدَرَهٍ فُجَرَهٌ وَ کُلُّ فُجَرَهٍ کُفَرَهٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ اَللَّهِ مَا أُسْتَغفَلُ بِالْمَکِیدَهِ وَ لاَ أُسْتَغمَزُ بِالشَّدِیدَه؛(۲): به خدا سوگند معاویه از من هوشمندتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ می‌زند و مرتکب گناه می‌شود و اگر نفرت از نیرنگ و گناه نبود، من از همه هوشمندتر و سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر مکر و نیرنگی گناهکاری است و هر گناهی کفر است و در قیامت با هر غدار و مکاری پرچمی است که بدان وسیله شناخته می‌شود»

سپس می‌فرمایند: «به خدا سوگند من با مکر و نیرنگ اغفال نمی‌شوم و در رویارویی با نامردمی‌ها ناتوان نمی‌گردم.»

مفاد فرمایش امام این است که یک مسلمان سیاستمدار با اینکه اهل مکر و نیرنگ نیست، با این حال نباید در برابر سیاست‌های شیطانی فریب بخورد و میدان را به بازیگران سیاست‌های شیطانی بدهد، همان گونه که در روایت آمده: « الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ؛ مؤمن زیرک و هوشیار است.» به عبارت دیگر کیاست و سیاست باید آمیخته باشد.

این سخن درس‌نامه‌ای است برای رجال سیاسی ما که در برابر شیاطین بزرگ و کوچک فریب نخورند و در تعامل‌های سیاسی و دیپلماسی منافع ملی را به پای دشمن سوگندخورده قربانی نکنند و همواره از دست بالا با آنان سخن بگویند و از تجربه‌های تلخ گذشته درس بیاموزند.

 

جایگاه مِهر و قهر

امیرالمؤمنین«ع» در صدر نامه به مالک اشتر درس اخلاق و تعامل انسانی و اسلامی می‌آموزد. البته این درس‌آموزی در نوع رفتار اخلاقی با توده مردم است، مردمی که دست وفاداری به او داده‌اند و از حاکم اسلامی خود انتظار ملاطفت و رفاقت و صمیمیت دارند. انتظاری که شایسته است پاسخ داده شود. همان گونه که قرآن کریم در توصیف مؤمنان فرموده: « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛ در برابر کفار سرسخت و نسبت به مؤمنان مهربانند.» یعنی قهر بر دشمن و مهر بر دوست، همان گونه که در بخش دیگر عهدنامه در باره تعامل با دشمن و معاهده با دشمنان خواهیم دید.

اما در مورد تعامل با مردم مفاد نامه امام این است: «ای مالک! از عفو و گذشت پشیمان مباش و در عقوبت شادی نکن و تا آنجا که ممکن است با مردم راه مسالمت پیش‌گیر و بدان که این نوع رفتار به حیثیت تو لطمه نمی‌زند، بلکه ایمان و اخلاق تو را صفا می‌دهد، همان گونه که گفته‌اند در عفو لذتی است که در انتقام نیست.

«ای مالک! غرور قدرت تو را نفریبد. قدرت، غرور و فساد می‌آورد، قلب را فاسد می‌کند و ایمان را به انحراف می‌کشد. غرور قدرت مجال نمی‌دهد که انسان به واقعیت‌ها فکر کند، لذا دیگران را تحقیر می‌کند و میان حکومت و ملت فاصله می‌اندازد و این فاصله در روز حادثه که به حضور مردم نیاز است تأثیر می‌گذارد، به‌ویژه آنکه چاپلوسان پیرامون حاکم را گرفته باشند و مانع رابطه دولت و ملت شوند و نگذارند صدای محرومان به گوش حاکم برسد.

بدیهی است که بدون حضور ملت، یعنی توده‌های مردمی بی‌نام و نشان، حکومت پشتیبانی ندارد و البته این برای همین حکومت چند روزه درس عبرت است. بالاتر از آن مجازات و محاسبه الهی است که قدرت و حاکمیت حقیقی از آن اوست و انسان با همه قدرت و توان خود در برابر او هیچ است و باید در برابر او پاسخگو باشد.

امام علی«ع» به بیان خودشیفتگی و غرور قدرت و تأثیر آن بر قلب پرداخته‌ و فرموده‌اند: «فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْب» قلب و جانمایه روانی در وجود آدمی کانون تشخیص و تفکیک نیک و بد در عرصه حیات است. اگر قلب به این معنی و آن گونه شد، قدرت تشخیص را مختل می‌سازد. این واژگونی به فرمایش امام«ع» همان غرور و خودشیفتگی است که بر اثر قدرت و ثروت و لذت و رفاه و جاه و مقام بر انسان غلبه می‌کند، شاخص قلب و عقربه و جان و دل و روح انسانی را به بی‌راهه می‌برد، دین را تباه می‌سازد و میان انسان و خدا فاصله می‌اندازد.

برای معالجه این غرور و غفلت، باید آدمی به خود آید، اندکی فکر کند و عظمت خالق و ملک نامتناهی خداوند را بنگرد و به کوچکی و حقارت خود در برابر جهان بزرگ و آفریدگار آن بیندیشد. فکر کند که حکومت و ریاست و ملک و ثروت و شخصیت و شهرت چند روزه، اموری زودگذر و ناچیزند. یک کشور در برابر کره زمین کوچک است و کره زمین در برابر کیهان باعظمت و جهان سحابی‌ها و کهکشان‌ها ذره‌ای بیش نیست، چه رسد به ریاست محدود و موقت دولت چند روزه آن که لحظه‌ای است زودگذر در برابر عمر میلیاردی جهان و عرصه نامتناهی عالم واپسین به حساب نمی‌آید و برتر از همه این عالم، عظمت خالق است که این جهان پرتوی از اراده اوست.

حال اگر آدمی به این جهان مادی بی‌انتها و زمان نامتناهی عالم هستی و آفریننده آن که فوق تصور ماست بیندیشد، آیا باز هم غرور و غفلت و خودبینی و خودشیفتگی باقی می‌ماند؟ اما همه اینها اندکی تأمل و تفکر می‌طلبد که صاحبان زر و زور کمتر از آن بهره دارند و در خیالات واهی خود غوطه‌ورند.

همچنین این انسان‌ها که پاره‌ای فریب خوردگان قدرت و ثروت به آنان متکی هستند، همان‌طور که تاریخ حاکمان و امپراتوران طی هزاران سال بدان گواهی می‌دهد، به مثابه لانه عنکبوت و هر لحظه در معرض فنا و زوال هستند.

می‌گویند اسکندر ذوالقرنین وصیت کرد هنگامی که من مُردم، دست‌های مرا از کفن بیرون بگذارید تا همه ببینند. از اهل دلی پرسیدند اسکندر از این کار چه هدفی داشته است؟ پاسخ داد: ‌خواسته است بگوید آهای مردم! من حاکم شرق و غرب زمین بودم و اینک  می‌روم در حالی که دست‌های من از ملک و مال و دولت و مکنت خالی است، از این ماجرا عبرت بگیرید!

هر چند عبرت بسیار است و عبرت‌گیران اندک: « مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعتِبَارَ».(۳)

به خدا پناه ببریم و از ساحت قدس او استمداد کنیم که در شناخت راه درست هدایتمان‌ فرماید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.

۲ـ خطبه ۲۰۰ نهج‌البلاغه.

۳-حکمت۲۸۹ نهج‌البلاغه.

 

 

سوتیتر:

برخی از افراد در محضر امیرالمؤمنین«ع» از سیاست‌های معاویه سخن می‌گفتند و آن را نشان زیرکی و هوشمندی در سیاست می‌پنداشتند. حضرت در پاسخ آنان فرمودند: به خدا سوگند معاویه از من هوشمندتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ می‌زند و مرتکب گناه می‌شود و اگر نفرت از نیرنگ و گناه نبود، من از همه هوشمندتر و سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر مکر و نیرنگی گناهکاری است و هر گناهی کفر است…»

 

21ژوئن/17

شبـی بـرای عـروج

 

درک شب قدر و بیان جایگاه آن کاری است دشوار که تنها راه‌یافتگان به آن شب عزیز می‌توانند واقعیت و حقیقت آن را بیان دارند، کما اینکه. قرآن به پیامبر«ص» فرمود: «وَمَا أَدرَاکَ مَا لَیلَهُ الْقَدر: و تو چه دانی شب قدر چیست؟»

در وصف شب قدر همین بس که «خَیرٌ مِن أَلْفِ شَهر: از هزار ماه برتر است. در جایگاه این شب بسیار سخن توان گفت، از جمله:  

 

۱ـ نازل  شدن قرآن

نزول جامع‌ترین، کامل‌ترین و ماندگارترین کتاب الهی برعظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود می‌گوید: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ»(۱)؛ «ماه (مبارک)رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است.» اما در چه شبی از شب‌های آن ماه قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان می‌کند که «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَهٍ مُّبَارَکَه»(۲)؛ «به‌راستی، آن (قرآن) را در شبی پربرکت نازل کردیم.» و این شب مبارک را در سوره قدر مشخص فرموده که «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَهِ الْقَدرِ»(۳)؛ «به حقیقت ما آن (قرآن) را در شب قدر فرود آوردیم»، پس باید گفت نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن می‌افزاید. این نکته را هم اضافه کنیم که این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام(ص)، نه نزول تدریجی که آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.

 

۲ـ نزول تقدیرات

برخی شب قدر را به معنای شبی باعظمت و بزرگ «لَیلَه الْعَظَمَه»(۴) گرفته‌اند؛ زیرا قدر در قرآن به معنای منزلت و بزرگی خداوند آمده است. در آیه‌ای می‌خوانیم: «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدرِهِ»(۵)؛ «قدر ندانستند (و نشناختند) خدا را آن‌گونه که حق عظمت او بود.»

«قدر» به معنای تقدیر و اندازه‌گیری و تنظیم است. این معنی را هم لغت تأیید می‌کند و هم قرآن و روایات. راغب اصفهانی می‌گوید: «لیله القدر‌ای لیله قیضها لامور مخصوصه(۶)؛ شب قدر یعنی شبی که (خداوند) برای (تنظیم و تعیین) امور مخصوصی آن را آماده (و مقرر) نموده است» و قرآن کریم می‌فرماید: در آن شب «یُفرَقُ کُلُّ أَمرٍ حَکِیمٍ»(۷)؛ «هرکاری بر طبق حکمت (خداوند) جدا (و تعیین و تنظیم) می‌شود.»

و امام صادق «ع» فرمود: «التقدیر فی لیله القدر تسعه عشر، والابرام فی لیله احدی و عشرین والامضاء فی لیله ثلاث و عشرین (۸)؛ تقدیر امور (و سرنوشت‌ها) در شب قدر، یعنی شب نوزدهم، تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضا[ی آن] در شب بیست و سوم (صورت می‌گیرد)»

 امام هشتم«ع» فرمودند: «…یقدر فیها ما یکون فی‌السنه من خیر او شر او مضره او منفعه او رزق او اجل و لذلک سمیت لیله القدر(۹)؛ در آن شب (قدر) آنچه که در سال واقع می‌شود، تقدیر و اندازه‌گیری می‌شود، از نیکی و بدی و زیان و سود و روزی و مرگ، به همین جهت نیز شب قدر (شب اندازه‌گیری) نامیده شده است.»

و طبق روایات فراوانی(۱۰) سرنوشت افراد برای سال بعد مانند: رزق و روزی، مرگ و میرها، خوشی و ناخوشی‌ها، حج رفتن و حوادث دیگر زندگی، براساس استعدادها و لیاقت‌ها رقم می‌خورد و این تقدیر حکیمانه هم در انسان هیچ‌گونه «اجبار» و «سلب اختیاری » به وجود نمی‌آورد. می‌توان بین تمام اقوال این‌گونه جمع کرد که در این شب با عظمت و بزرگ، با فرود ملائکه آسمانی، تقدیرات یک سال مشخص و بر قلب حجت زمان علیه‌السلام عرضه می‌شود.

 

۳ـ محکمترین سند امامت

شب قدر بزرگ‌ترین سند امامت و تداوم آن در طول زمان است. در روایات فراوانی، وجود شب قدر را در هر زمان دلیل لزوم امامت و بقای آن دانسته‌اند، لذا سوره قدر به منزله شناسنامه اهل بیت«ع» شمرده شده است که به برخی روایات اشاره می‌شود:

از امام صادق«ع»  نقل شده است که فرمود: «علی«ع» ‌فرمود: هیچ‌گاه تیمی (ابوبکر و عمر) خدمت پیامبر«ص» جمع نشدند مگر آنکه آن حضرت (سوره) «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ…» را با خشوع و گریه می‌خواند، سپس آن دو عرض می‌کردند چقدر رقّت شما نسبت به این سوره شدید است. پیامبر اکرم«ص» می‌فرمودند: به جهت آنچه چشمم دیده و دلم فهمیده است و به جهت آنچه دل این شخص (یعنی علی«ع») پس از من خواهد دید. آن دو می‌پرسیدند: مگر شما چه دیده‌اید و او چه می‌بیند؟ پیامبراکرم«ص» برای آن دو نوشتند « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمر: ملائکه و روح در آن شب با اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می‌شوند.» آن‌گاه می‌فرمود: آیا بعد از «کل امر؛ تمام امرها» که خداوند می‌فرماید، چیزی باقی خواهد ماند؟ می‌گفتند: نه. سپس حضرت می‌فرمود: آیا می‌دانید آن کسی که هر امری بر او نازل می‌شود کیست؟ می‌گفتند: تو هستی‌ ای رسول خدا! آن‌گاه می‌فرمود: بله [ولی] آیا شب قدر بعد از من هم ادامه دارد؟ می‌گفتند: بله. می‌فرمود: آیا (در شب‌های قدر) بعد از من هم آن امر نازل می‌شود؟ می‌گفتند: بله. سپس می‌فرمود: بر چه کسی؟ می‌گفتند: نمی‌دانیم. سپس آن حضرت از سر من (علی) می‌گرفت (و دست را روی سر من قرار می‌داد) و می‌فرمود: اگر نمی‌دانید بدانید، آن شخص پس از من این مرد است. فرمود: پس آن‌گاه آن دو نفر همیشه این‌گونه بودند که شب قدر را بعد از پیامبر اکرم«ص» به سبب هراسی که بر دل آن دو می‌افتاد، می‌شناختند.(۱۱)»

و در جای دیگر علی«ع» فرمود: «به حقیقت، شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل می‌شود و به‌راستی برای آن امر صاحبان امری است. عرضه شد آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِن صُلْبِی أَئِمَّهٌ مُحَدَّثُونَ (۱۲): من و یازده (امام) از نسل من که (همه) امامانی محدث‌اند (که ملائکه را نمی‌بینند، ولی صدای آنها را می‌شنوند).»

و در برخی روایات آمده که خود ولایت علی«ع» و ائمه«ع» جزو تقدیرات آن شب است(۱۳) و دستور داده‌اند که با مخالفان برای اثبات امامت و بقای آن و زنده بودن مهدی«عج» به شب قدر استدلال کنید.(۱۴) آری، بقای شب قدر دلیل محکمی است بر بقای امامت و بقای امامت اقتضا می‌کند حیات و زنده بودن مهدی«عج» را و حیات مهدی«عج» نشانه حیات مذهب پیشتاز و همیشه در صحنه تشیع است، لذا اسلام اصیل و قرآن تا ابد زنده‌اند.

بنابراین این نکته که شب قدر یعنی شب ولایت و امامت(۱۵) و معنای روایاتی که شب قدر را به فاطمه زهرا«س» تفسیر نموده‌اند(۱۶) و نیز این موضوع که حقیقت شب قدر امامت و ولایت است و حقیقت ولایت و امامت زهرای مرضیه«س» روشن می‌شود.

 

۴ـ عفـو گناهان

یکی دیگر از ویژگی‌های شب قدر بخشش گناهان و عفو عاصیان و مجرمان است، لذا باید تلاش کرد تا این فیض عظمای الهی شامل حال انسان شود. وای به حال انسانی که در شب قدر مورد غفران الهی قرار نگیرد. پیامبراکرم«ص» می‌فرمودند: «من ادرک لیله القدر، فلم یغفر له فابعده‌الله(۱۷)؛ کسی که شب قدر را درک کند پس بخشیده نشود (و مورد حمت بی‌پایان الهی واقع نشود)، پس خدا او را (از رحمت خویش) دور می‌سازد.»

و در جای دیگر فرمودند: «من حرمها فقد حرم الخیر کله ولایحرم خیرها الا محروم(۱۸)؛ هرکس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم (و بی‌نصیب) شده است و محروم نمی‌ماند از [برکات و] خیرات شب قدر، مگر کسی که [با اعمال خویش] خود را محروم کرده باشد.»

لذا باید تلاش مضاعف کرد تا غفران الهی در این شب، بخشش گناهان شامل حال انسان شود.

پیامبر اکرم«ص» می‌فرمودند: «من قام لیله القدر ایمانا واحتسابا، غفر له ما تقدم من ذنبه(۱۹)؛ کسی که در شب قدر به پاخیزد (و آن شب را) از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص بیدار باشد،) گناهان گذشته‌اش بخشوده می‌شود.»

در بحارالانوار در ذیل این روایت اضافه شده: «من صلی لیله القدر ایمانا و احتسابا غفرالله ماتقدم من ذنبه(۲۰)؛ هرکس در شب قدر از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص) نماز گذارد، خداوند گناهان گذشته او را می‌بخشد.»

شبی برای بخشش و عروج

در کتاب فروع کافی روایاتی برای برتری شب قدر، بر سایر شبهای سال و بلکه بر هزار ماه، که بیش از هشتاد سال عمر می‌شود، وجود دارد. عبادتی که در شب قدر انجام می‏گیرد از عبادت هزار ماه برتر است. این امتیاز توفیقی است که خدای متعال به رسول‌اکرم(ص) و به همه مسلمان‌ها عنایت فرموده است تا مردم، تشویق شده و این شب را به عبادت بپردازند و از برکات آن استفاده کنند.

شب قدر همچون بار عامی است که بزرگان و سلاطین برای زیردستان، رعایا و بندگان خود، داده و هدایایی را می‌بخشیدند. خدای متعال که ارحم الراحمین است و رحمت او قابل مقایسه با هیچ رحمت و فضلی نیست، لذا خداوند متعال بر مسلمانان منت گذاشته و شب قدر را همچون بار عام، شب بخشش قرار داده است. شبی که عبادت آن نیز از عبادت هزار ماه برتر است.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بقره، ۱۸٫

۲ـ دخان، ۳٫

۳ـ قدر، ۱٫

۴ـ تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی، ص ۲۷۵؛ مجمع البیان، ابوعلی طبرسی، ج ۱، ص ۵۱۸٫

۵ـ حج، ۷۴٫

۶ـ المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، ص ۳۹۵٫

۷ـ دخان، ۴٫

۸ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، داراحیاء التراث، ج ۷، ص ۲۵۹؛ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۶۲۷؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۸۷٫

۹ـ عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۱۱۶٫

۱۰ـ ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۳۱؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۸۶؛ بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۴۱ – ۱۸٫

۱۱ـ اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ج ۱، ص ۳۶۳ – ۳۶۴٫

۱۲ـ اثباه الهداه، شیخ حر عاملی، قم مطبعه العلمیه، ج ۲، ص ۲۵۶؛ بحارالانوار (همان)، ج ۹۴، ص ۱۵، ح ۲۶٫

۱۳ـ همان، ص ۱۸٫

۱۴ـ اصول کافی (همان)، ج ۱، ص ۳۵۳ – ۳۶۲ – ۳۶۴، روایت ۶٫

۱۵ـ مبلغان عزیز توجه داشته باشند که یکی از شب‌های قدر را حتماً به صحبت و سخنرانی در مورد امام زمان علیه‌السلام اختصاص دهند که هم تناسب دارد و هم لازم است و هم عنایاتی را به دنبال دارد.

۱۶ـ تفسیر فرات کوفی، مؤسسه نشر، ص ۵۸۱٫

۱۷ـ بحارالانوار (همان)، ج ۹۴، ص ۸۰، ح ۴۷٫

۱۸ـ کنزالعمال، علی متقی هندی، بیروت، مؤسسه الرساله، ج ۸، ص ۵۳۴، ح ۲۸، ۲۴٫

۱۹ـ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۵۸، ح ۱۳۶۰۱٫

۲۰ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۶۶، ح ۴۲٫

 

 

سوتیتر:

بقای شب قدر دلیل محکمی است بر بقای امامت و بقای امامت اقتضا می‌کند حیات و زنده بودن مهدی«عج» را و حیات مهدی«عج» نشانه حیات مذهب پیشتاز و همیشه در صحنه تشیع است، لذا اسلام اصیل و قرآن تا ابد زنده‌اند

 

 

21ژوئن/17

علم: سرچشمۀ سعادت انسان

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

سرمایۀ سعادت انسان، علم است. و اگر بِه از آن چیزی یافت می‌شد، خدای سبحان به پیغمبرش می‌فرمود که بگو او را به من بده. اما در قرآن کریم فرمود: «قُل رَّبِّ زِدنِی عِلْمًا: بگو علم مرا افزون کن»(۱) ای پیغمبر من، از من چیزی می خواهی، «قُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا » که اساس همه سعادت‌ها وابسته است به نور علم. و به زبان صاحب عصمت، حضرت ختمی مرتبت، علم تعبیر به نور شد: «العِلمُ نورٌ یُقذِفُهُ اللهُ فی قُلبِ مَن یَشاء»(۲).آن دلی که آمادگی پیدا کرده، لایروبی شده و استعداد یافته، علم نصیبش می‌شود، چون علم خیلی خوش‌نشین است.

خدای سبحان فرمود خالق تمام صنایع شما منم: «فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمَّ خُلِق. خُلِقَ مِن ماءٍ دافِق. یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَ التَّرائِب.»(۳) چه کسی تو را پروراند و به این صورت و سیرت درآورد؟ چه کسی این سرمایه و بینش را به تو داد؟ افاضه این علوم و معارف از چه کسی است؟ چه کسی بشر را به اینجا رساند که حالا این همه صنایع را اختراع می‌کند؟

بزرگان ما فرمودند ما در دو رحم تربیت می شویم و آداب و شرایط این دو رحم، اهمیت بسیاری دارند. یک رحم، رحم مادر است و رحم دوم، نظام طبیعتی است که در آن هستیم و داریم خودمان را می سازیم.  ببینید در این رحم، خودتان را چگونه می‌سازید؟ در رحم اول مسئولیت پدر و مادر زیاد بود.

در این رحم دوم،  باید دست‌اندازهایی را که برای شما پیش می‌آیند به رخ‌تان بکشیم. از ما آزرده خاطر نشوید. ما برای تشفّی خاطر خود که عرض نمی‌کنیم.. قرآن فرمود یادتان نرود چه بودید: «أخرَجَکُم مِن بُطونِ أُمَّهاتِکُم لاتَعلَمونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ الاَفئِده».(۴) شما که از زهدان مادر به این نشئه قدم گذاشتید چه می‌دانستید؟ من به شما سرمایه دانش دادم.  .

ما دو دهان داریم. از یک دهان غذا می‌گیریم برای بدن و از یک دهان غذا می‌گیریم برای جانمان و ابد و آخرتمان. خیلی درباره این دو غذا مواظب باشید، به‌خصوص غذای جان. شما هیچ نمی‌دانستید.و. شما را، چشم، گوش، دل و کانون فهم و سرمایه تعالی و ترقی داد تا به فعلیت‌ برسید.

قرآن صورت کتبیه نظام هستی است. و نظام هستی و انسان کامل، صورت عینیه این کتاب‌اند. یک عزیزی کتابی برای من به هدیه آورد دیدم که دانشمندان غربی تلاش کرده‌اند به فهمیدن اغراض و اسرار قرآن. حیرت اندر حیرت! دیدم ما داریم نان خودمان را سر سفره دیگران می‌خوریم. ناراحت شدم و  مباحثه‌ای با عزیزانی داشتم. پیش از اینکه وارد مباحثه بشویم به آقایان عرض کردم این جوری که من و شما سلّانه سلّانه راه می‌رویم و  سِیر علمی داریم و این طور که غربی‌ها کار می‌کنند، مبادا در آینده نزدیک  باید اصول دین خودمان را هم برویم از فلان مسیو و فلان مستر بپرسیم. حقیقتاً کار می‌کنند و زحمت می‌کشند.

تمام صنایع شما را خدا ساخته است. اگر یک میکرون از دین خود تخطّی کند سقوط می‌کند. کشتی همین طور. همه آلات و صنایع دین دارند. وقتی وسیله‌ای می‌خرید، یک دفترچه راهنما هم به شما می‌دهند که   حواستان جمع باشد که چگونه استفاده کنید..همه این صنایع شما ساخته شما هستند و دین دارند. آیا شما که بزرگ‌ترین صنع الهی هستید می‌شود بی‌دین باشید؟ قرآن کتاب دین شماست. خود را به آن عرضه بدارید وگرنه به هلاکت می‌روید.

روزها گر رفت، گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

ببینید آنهایی که تملّک و سرمایه اقتدارتان است و انسانیت‌تان به آنهاست، چه هستند. مسامحه و امروز و فردا نکنید. خود را به قرآن عرضه بدارید. این ضابطه است، علم و عمل انسان‌سازند. ظاهری دارد که قشر است و باطنی دارد که شما را می‌سازد. شما دارید شبانه‌روز خودتان را می‌سازید. علم، انسان‌ساز است. قدر بدانید.

پدران و اولیای فرزندان، قدر بدانند و خود را نثار معلّمین، مدرّسین‌ و اساتیدشان کنند. آنها دارند انسان می‌سازند. اهتمام داشته باشید. علم و عمل انسان‌سازند. جوهرند.

خدای متعال درست آفریده، ولی. ما بد پیوند داده‌ایم. ما دستور را پیاده نکرده‌ایم. ما خودمان را ضایع کرده‌ایم. در ظاهر، رکوع و سجود می‌کنید، طواف می‌کنید.ولی مطابق باطن محشور می‌شوید. طوری محشور نشوید که در سوره ملک، ملائکه بگویند أَلَم یَأتِکُم فیها نَذیر؟(۵)آیا بیم‌دهنده نداشتید؟ شما که در این رحم دنیا بودید، مربّی نداشتید؟ روحانی نداشتید؟ کسی نبود که شما را درست بسازد؟ چرا این جور اُشترو گاو و پلنگ محشور شدید؟ یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخیه. بله اصلاً می بینید برادر از برادر، همسر از همسر، فرار می‌کنند. چرا؟ برای این که می‌بینند انسان نیست، گرگ است. چرا گرگ است؟

ای دریده پوستین یوسفان

گر بدرد گرگت آن از خویش دان

گشته گرگان یک به یک خوهای تو

می‌درانند از غضب اعضای تو

آن سخن‌های چو مار و کژدمت

مار و کژدم می‌شود ‌گیرد دمت

سیرتی که اندر نهادت غالب است

هم بر آن تصویر حشرت واجب است(۶)

ببین شب و روز داری خودت را چه جوری می‌سازی برادر؟ ما داریم شب و روز، خودمان را می‌سازیم. از ما روحانیون، از کسانی که دلسوزند به حال شما بخواهید که با شما دعوا کنند. باید خودمان را به قرآن عرضه بداریم که کتاب انسان‌ساز است.

جناب استاد علامه طباطبایی هفته‌ای یک بار با آقایان در تهران جلسه‌ داشتند. یک بار خدمت ایشان رسیدم.  ‌فرمود امروز مهمان خوبی داشتیم به نام کربن فرانسوی، مترجم با خود داشت. شخصی بود خیلی نجیب و شریف و بسیار کتاب خوانده. عنوان کرد که آقا من مسلمان و شیعه اثنی‌عشری و از پاریس آمده‌ام. ما گمان کردیم پدر یا مادرش ایرانی بوده‌اند.  می‌گفت پدر و مادر و دودمانم همه عیسوی هستند و  این فکر برایم پیش آمد که انسان وقتی می‌خواهد نهالی را غرس کند، از این و آن می‌پرسد که نشانی یک باغبان آگاه و  وارد و کار کشته را به او بدهند، چون انسان نهال و باغش را که دست هر کسی نمی‌دهد. من وجود خودم را به دست چه کسی سپرده‌ام؟

اَوِستا می گوید حق با ماست. عهد عتیق و عهد جدید و تلمود یهود.و قرآن پیغمبر مسلمان‌ها  هم می‌گویند حق با ماست.گفت ما به فکر افتادیم که ببینیم بالاخره حق با کیست؟ همه کتاب ها را زیر و رو کردم تا رسیدم به قرآن و دیدم این کتاب حق است.

هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد.(۷)

در اینجا تسلیم شدم و به این کتاب  صاحبش ایمان آوردم و مسلمان شدم. گفت حالا که آمدم به اسلام، دیدم  با بودن این کتاب و خاتم انبیا در اینجا چه غوغایی است. گفتم این حق است و در میان صحابه و اشخاص و افراد، علی را یافتم و دیدم این ابر مرد است. حرف هایش، حرف است. اینجا زانو زدم. و از فرمایشات او حسنی و حسینی و دوازده امامی و شیعه شدم.

بگذارید قرآن در اجتماع پیاده بشود. قرآن حقیقت شماست. شرع مقدس حقوقی برای فرزندان به گردن پدر و مادر گذاشته است. اولین حق اسم خوب است. اسم‌های شترگاو پلنگ برای بچه‌ها نگذارید که خجالت بکشند. چرا این اسم‌ها را می‌گذارید؟ برای تربیت،  مدرسه و درس و معارف و علوم و عقایدشان وقت بگذارید.

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

کی شود خورشید از پف منطمس(۸)

نور خورشید را که نمی‌شود با پف گرفت. نور خدا و دین خداست. آفتاب عالمتاب است. باید در صحنه باشید. حواس شما باید جمع باشد. مبادا یک وقت خود را کنار بکشید که:

مهر درخشنده چو پنهان شود

شب‌پره بازیگر میدان شود.(۹)

شما نباید خودتان را کنار بکشید که شب‌پره‌ها بیایند و میدان را بگیرند. همه ما مسئولیم. «کُلُّکُم مسئولٌ» رسول الله فرمود: «و کُلُّهُم یُسأَلون عن رعِیَّهٍ». همه شما مسئولید. از شما سئوال می‌شود فرزندانتان را چطور تربیت کردید؟ خانواده، ارحام، محیط، همه ما مسئولیم. باید طوری قدم برداریم که به آن بچه بدآموزی ندهیم. تکلیف من و شما خیلی سنگین است. کار داریم با شما. از شما توقع و به شما اعتراض داریم. دختران من! دارند محیط شما را آلوده می کنند. آفرین بر شما. که مدرسه و دانشگاه و مسجد می‌روید. حضرت صدیقه طاهره(س) باید سرمشقتان باشد. ما سرمشق و برنامه داریم: «إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ …. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم..»(۱۰) اگر حیات ابدی آرزو می‌کنید، یک وقت مشمول آن تشر ملائکه نشوید..« أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیر»(۱۱) چرا این جوری محشور شدید؟ این منبرها، حسینیه‌ها، مسجدها همه کلاس اکابرند. قدر این کلاس‌های اکابر را بدانید. خودتان را درست بسازید.

ما خیر و سعادت شما را می‌خواهیم. ما حق نداریم در پیشگاه ملکوت عالم یک کلمه حرف برای تشفّی خاطر خودمان بزنیم. اصول کافی جناب ثقه الاسلام کلینی را باز کنید.از امام امیرالمومنین روایت نقل می‌کند که آقا نفرین می‌کند کسانی را که این لباس بر تنشان است و آن را.آرم و تور شکار دنیوی و اغراض نفسانیشان قرار داده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره طه /۱۱۴
  2. بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مشکاهالانوار، ص۳۲۵
  3. سوره طارق / ۵-۶-۷
  4. سوره نحل/ ۷۸٫٫

۵٫سوره ملک/ ۸۶٫

  1. مولوی

۷٫حافظ

۸٫مولوی

. ۹٫ضرب المثل ایرانی

۱۰٫سوره انفال/ ۲۴

  1. سوره ملک/۸

 

سوتیتر:

قرآن، صورت کتبیه نظام هستی است. و نظام هستی و انسان کامل، صورت عینیه این کتاب‌اند. یک عزیزی کتابی برای من به هدیه آورد دیدم که دانشمندان غربی تلاش کرده‌اند به فهمیدن اغراض و اسرار قرآن. حیرت اندر حیرت!  این جوری که من و شما سلّانه سلّانه راه می‌رویم و  سِیر علمی داریم و این طور که غربی‌ها کار می‌کنند، مبادا در آینده نزدیک  باید اصول دین خودمان را هم برویم از فلان موسیو و فلان مستر بپرسیم!

 

21ژوئن/17

عوامل ترقی و انحطاط انسان در آینه داستان‌های قرآن

 

اشاره

یکی از داستان‌های قرآن که نشانه نقطه ضعف طایفه بنی‌اسرائیل است و طبعاً برای ما هم مایه بصیرت، این است که آنها عموماً مردمانی راحت‌طلب بودند و حوصله درگیری، صرف انرژی و زحمت را نداشتند.

 

پایبندی به پیمان و رعایت عدالت؛ دو ارزش بدون استثنا

همه جوامع انسانی به ارزش‌هایی معتقدند که کمابیش گاهی در اعتبار آنها اختلاف نیز می‌شود. بعضی از ارزش‌ها را همه ما معتبر می‌دانیم؛ اما فی‌الجمله  برای آنها استثنا قائلیم. برای مثال همه عقلای عالم راست گفتن را ارزش بسیار مهمی می‌دانند، ولی در عین حال جای استثنایی برایش باقی می‌گذارند. اگر در جایی راست گفتن موجب این شود که خون بی‌گناهی ریخته شود یا دروغ گفتن باعث شود که شخصیت مهمی مثل پیغمبر یا امامی از شرّ دشمنان در امان بماند، نه تنها دروغ ‌گفتن جایز که گاهی واجب است.

در میان ارزش‌های اجتماعی، تنها دو ارزش است که تمام طوایف بشر در تمام زمان‌ها و از تمام نژادها به آن‌ پایبند بوده‌ و هیچ استثنایی برای آنها قائل نشده‌اند. یکی پایبندی به قراردادهای اجتماعی که وقتی دو نفر یا دو گروه با هم قرارداد بستند، پایبندند که تخلف نکنند و اگر یکی از طرفین به هر بهانه‌ای به تعهداتش عمل نکند، ابداً نزد عقلا قابل قبول نیست. حتی قرآن درباره مشرکان که به خون مسلمانان تشنه بودند، می‌فرماید: «اگر با آنها عهدی بستید، مادامی که آنها عهدشکنی نکرده‌اند، شما نیز باید پایبند باشید؛ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ.»(۲) همچنین قرآن وقتی می‌خواهد از کسانی خیلی بدگویی کند، می‌گوید: «لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّهً؛(۳) اینها پایبند هیچ عهد و قراردادی نیستند.» بنابراین بدترین چیزها این است که انسان قراردادی ببندد و به  تعهداتش عمل نکند. این به هیچ‌وجه در هیچ نظام ارزشی و اخلاقی‌ای قابل پذیرش نیست.

ارزش دوم رعایت عدالت است. در هیچ جامعه‌ای ظلم را خوب نمی‌دانند. البته ممکن است در مصداق ظلم تردید ‌شود، ولی اگر چیزی عنوان عدالت داشته باشد، هیچ کس آن را بد نمی‌داند. عدل نیز اجمالاً به این معناست که هر کس هر حقی که دارد به او بدهند؛ « اِعْطاءُ کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ» .

 

چشم‌انداز سوره مائده

محور مطالب این سوره بزرگ همین دو موضوع است. ابتدا برای اینکه‌ حضور ذهن پیدا کنید و با سبک و سیاق این سوره و تنظیم آیاتش آشنا شوید، به چند آیه از این سوره اشاره می‌کنیم. در آیه ابتدایی این سوره خداوند می‌فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوفُواْ بِالْعُقُودِ: به قراردادی که می‌بندید وفادار باشید.»

در آیه سوم به داستان غدیر اشاره می‌کند و بیعت  مردم با پیغمبر درباره جانشینی امیرمؤمنان«ع»‌ : «الْیَومَ أَکمَلْتُ لَکُم دِینَکُم وَأَتْمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلاَمَ دینا.» در آیه هفتم توصیه می‌فرماید: «وَاذْکُرُواْ نِعمَهَ اللّهِ عَلَیکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ: نعمت خدا و عهد و پیمان خود با او را فراموش نکنید.» سپس در مذمت عدم پایبندی به این تعهد می‌فرماید: «إِذْ قُلْتُم سَمِعنَا وَأَطَعنَا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.» همچنین در آیه هشتم درباره رعایت عدالت می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسطِ وَلاَ یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعدِلُواْ اعدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى.» در آیه نهم به نتایج پایبندی به  عهد و پیمان‌ با خدا می‌پردازد و می‌فرماید: «خداوند در این صورت اجر فراوان و آمرزش گناهان به شما عطا می‌کند: وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ.» اما «اگر تخلف و پیمان‌شکنی کنید گرفتار عذاب می‌شوید: وَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ.»

سپس به بیان داستان‌هایی می‌پردازد که محور آنها نیز پایبندی به تعهدات و رعایت عدالت است. در این بخش نیز نمونه‌هایی از این دو ارزش را ذکر می‌کند که در اقوام گذشته، گاهی رعایت و گاهی تخلف شده و نتایجی را به بار آورده است.

یکی از بهترین راه‌های تربیت این است که در کنار بیان قواعد کلی، نمونه‌‌های عینی‌ نیز نشان داده شوند. آدمیزاد طوری است که از راه شناخت نمونه‌های عینی بیشتر از  مطالب کلی اثر می‌پذیرد. از آنجا که خداوند بنده‌هایش را می‌شناسد، برای تربیتشان از این روش استفاده می‌کند. در سوره مائده این نمونه‌ها از اینجا شروع می‌شود:

«وَلَقَد أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسرَآئِیلَ وَبَعَثنَا مِنهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُم.» سپس بندهای میثاق بنی‌اسرائیل را ذکر می‌کند: لَئِنْ أَقَمتُمُ الصَّلاَهَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاهَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرتُمُوهُم وَأَقْرَضتُمُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا» و می‌فرماید: «اگر این طور باشید، ما شما را در دنیا و آخرت کمک می‌کنیم.» اما  «اگر پیمان بشکنید، راه را گم می‌کنید و به ضررتان است: فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً» بنی‌اسرائیل به عهد و میثاق خود عمل نکردند؛ از این‌رو ما آنها را مورد لعن قرار دادیم و از رحمتمان دورشان کردیم و به قساوت قلب مبتلا ساختیم. مسئله قساوت قلب نیز از مسایلی است که چند بار در قرآن درباره بنی‌اسرائیل آمده است: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِ.» به دنبال این قساوت قلب آثار دیگری بر رفتار آن‌ها مترتب شد و به فساد و تباهی نزدیک و نزدیک‌تر شدند، همه اینها نتیجه پیمان‌شکنی بود.

 

راحت‌طلبی بنی‌اسرائیل

«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُواْ نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاء وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِینَ * یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ»(۴) بنی‌اسرائیل از مصر خارج شدند و در راه اراضی شام از صحرای سینا عبور کردند. توقف‌هایی در آنجا داشتند و تورات در آنجا نازل شد. مسئله پرستش گوساله نیز در همین صحرای سینا به وقوع پیوست. از این‌ سرزمین گذشتند و به اراضی شام رسیدند. در جایی از طرف خداوند دستور داده شد که وارد این شهر شوید. اینجا همان شهری است که خداوند مقدر فرموده که شما در آن زندگی کنید و از نعمت‌هایی است که او برای شما فراهم کرده است.

ظاهراً این شهر همان بیت‌المقدس بود. در آن زمان ساکنان آن مشرکانی بسیار فاسد بودند که انواع فسادها و ظلم‌ها را مرتکب می‌شدند. خداوند متعال می‌خواست آنها را به ‌خاطر کارهای خطایی که مرتکب شده بودند، تنبیه کند. در کتاب‌های تاریخ شرح حالات آنها آمده است. بت‌پرستانی که از لحاظ بدنی بسیار قوی و از لحاظ رفتار اجتماعی بسیار زورگو بودند. خداوند به بنی‌اسرائیل امر فرمود که وارد این شهر شوید: «ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ» اما بنی‌اسرائیل گفتند: «ما هرگز اینجا نمی‌رویم. یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ یَخْرُجُواْ مِنْهَا؛ اگر خدا مقدر کرده ما اینجا برویم، اول اینها را بیرون‌ کند.» این نمونه‌ای از ویژگی راحت‌طلبی و تنبلی بنی‌اسرائیل است که اشاره کردم. گفتند: «فَإِن یَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ؛ اگر می‌خواهید ما به اینجا‌ برویم، باید اینها را بیرون کنید، آن وقت ما می‌رویم.

قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ. گاهی در بین هر قوم فاسدی استثناهایی پیدا می‌شوند، همان ‌طور که گاهی در میان خوبان نیز افراد بدی پیدا می‌شوند. در میان این مردم تنبل، خودخواه و راحت‌‌طلب نیز دو نفر بودند که نورانیتی داشتند و از این عیوب مبرّا بودند. این دو نفر دیگران را نصحیت کردند و گفتند: خداوند می‌فرماید اینجا را برای شما مقدر کرده‌ام. این کلام ساده‌ای نیست. شما وارد شهر شوید، خواهید دید که خدا به شما کمک می‌کند و پیروز می‌شوید.» پیداست این دو نفر خیلی ممتاز بودند؛ هم به وعده خدا خیلی اهمیت می‌دادند و هم می‌گفتند به اسباب ظاهری دل نبندید؛ توکلتان بر خدا باشد، ولی باز بنی‌اسرائیل زیر بار نرفتند و گفتند ما هرگز این کار را نمی‌کنیم. «قَالُواْ یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا اذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ». تعبیر بسیار زشتی به کار بردند که نشان‌دهنده شدت ضعف معرفت آنها نسبت به خدا و مسایل معنوی است که حتی در عبارت هم رعایت ادب را نمی‌کنند. گفتند تا اینها هستند، ما هرگز وارد اینجا نمی‌شویم. تو با خدایت دو تایی بروید و با اینها بجنگید و بیرونشان کنید، آن‌گاه ما وارد شهر می‌شویم. فهمیده بودند که بالاخره ورود به این شهر بی‌درگیری نمی‌شود، جنگ و کشتار پیش می‌آید و گفتند ما حالش را نداریم. تو با خدا دو تایی بروید بجنگید و اینها را بیرون کنید، ما همین جا نشسته‌ایم.

 

عقوبت عدم اطاعت از امر الهی

اینجاست که حضرت موسی«ع» از بنی‌اسرائیل ناامید می‌شود و به خدا می‌گوید: «رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ؛ خدایا! ملاحظه می‌کنی که فقط من هستم و برادرم که امر تو را اطاعت می‌کنیم، اما اینها اهل اطاعت نیستند. اینها مردم فاسق، لجوج و راحت‌طلبی هستند و ما دیگر با اینها نمی‌توانیم زندگی کنیم.» نتیجه چه شد؟ «قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ؛ خداوند نیز آنها را تنبیه ‌کرد و به حضرت موسی«ع» ‌فرمود اینها چهل سال نمی‌توانند وارد این شهر شوند. حتی اگر هم بخواهند دیگر نمی‌توانند. اینها در زمین سرگردان خواهند بود. در روایات آمده است که صبح راه می‌افتادند و تا عصر حرکت می‌‌کردند، اما عصر خسته و کوفته می‌دیدند در همان جایی هستند که صبح بودند. چهل سال هر روز کارشان این بود. این مجازات کسانی است که فرمان خدا را اطاعت نکردند و تنبلی کردند.

این داستان صریحاً در قرآن آمده است. البته برخی خیال می‌کنند داستان‌های قرآن اساطیر و افسانه هستند و واقعیت ندارند، اما ما معتقدیم که اینها حق‌اند. خود قرآن نیز غالباً در هنگام نقل داستان‌ها تأکید می‌کند که آنها همگی حق هستند و در آنها تردید نکنید. بنی‌اسرائیل چهل سال در بیابان‌ها حیران و سرگردان بودند و حضرت موسی«ع» در همین چهل سال از دنیا رفت و پس از ایشان یوشع‌بن‌نون که خلیفه حضرت موسی«ع» بود آنها را حرکت داد.

 

پیمان با خدا در مقایسه با پیمان‌های دیگر

همه عقلای عالم می‌گویند با هر انسانی که قرارداد یا عهد و پیمان بستید باید به آن عمل کنید. شرط نگذاشته‌اند که طرف قرارداد مقام بالاتر یا مساوی شما باشد. حتی در زمان‌هایی که بردگی وجود داشت، اگر کسی با برده خود قراردادی می‌بست می‌بایست به آن عمل می‌کرد. دستور اسلام نیز همین است: «فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ: حتی اگر با دشمن‌ترین دشمنان و پست‌ترین انسان‌ها نیز قرارداد بستید، باید به آن پایبند باشید.» حال که انسان باید نسبت به قرارداد با برده خود نیز پایبند باشد، نسبت به خدای خود چه باید بکند؟ خدایی که همه چیز ما، عقل، دست، پا، بدن، روح و… هرچه داریم از اوست، خود را از رحمت واسعه‌اش تنزل و طرف قرارداد شما قرار داده است. شما که با خدا عهد و پیمان بسته‌اید، حال با چه منطقی پیمان خدا را رعایت نمی‌کنید؟

«وَاذْکُرُواْ نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ: چطور عهد و پیمان خود با خدا را فراموش می‌کنید و آن را زیر پا می‌گذارید؟» یعنی در مقابل قدرت خدا در خود قدرتی را می‌بینید که می‌توانید بر او پیروز شوید؟ شما در مقابل او از خودتان چه دارید؟ به چه چیزی اتکا می‌کنید؟ به چه چیزی می‌نازید؟ هر چه دارید از اوست! آن وقت امروز با خدا قرارداد می‌بندید و فردا آن را زیر پا می‌گذارید؟ بنی‌اسرائیل چنین انسان‌هایی بودند که قرار گذاشتند و عهد و پیمان بستند، ولی هنگامی که وقت عمل آن رسید، به آن عمل نکردند.

چرا خداوند این داستان را برای ما نقل کرده است؟ آیا فقط برای این است ‌که از بدی‌های بنی‌اسرائیل و قوم یهود یاد کنیم یا مسئله دیگری نیز منظور است؟ در ابتدای سوره فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ: شما در روز غدیر با خدا عهدی بستید. یادتان نرود. می‌دانید عهدشکنی با خدا یعنی چه؟ خدا چنین بلایی را به سرتان می‌آورد. حواستان جمع باشد اگر عهدی با خدا بستید، اگر با پیامبر او بیعت کردید، آن را به شوخی نگیرید. بیعت یعنی در آشکار و نهان، در شادی و غم و راحتی و سختی با او هستید. اگر دستور جهاد داد، باید شرکت کنید و بهانه آوردن و از زیر بار تکلیف‌های سخت فرار کردن، عقوبت دارد. در همین دنیا هم بدبخت خواهید شد. ببینید بنی‌اسرائیل چه شدند. پندی که ما باید از این داستان بگیریم این است که بدانیم وقتی اسلام آوردیم و با پیغمبر بیعت کردیم . وقتی گفتیم سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا، باید مواظب باشیم و پای قراردادمان بایستیم و هر چه امر فرمود اطاعت کنیم.

 

اطاعت از رهبر الهی

جامعه‌ای که رهبر ندارد، همانند گله‌ای است که شبان ندارد. البته این مثال از روایات گرفته شده است. شاید گفته شود گله چون چیزی نمی‌فهمد احتیاج به شبان دارد، ولی ما می‌فهمیم یعنی احتیاج به شبان نداریم. در پاسخ باید گفت: اولاً توجه داشته باشید که مثال از یک جهت مقرب و از ده‌ها جهت مبعد است. آن جهتی که این مثل برای آن آورده شده، نیاز انسان به راهنماست. آیا ما به راهنما نیاز نداریم؟

عالی‌ترین و برجسته‌ترین سیاستمداران دنیا در کارهای روزمره‌شان دچار آشفتگی، درماندگی و بی‌برنامگی و به اشتباهات آشکار مبتلا می‌شوند. این نشان‌‌دهنده نیاز به رهبر الهی است. اگر بگویید رهبر هم انسانی است مثل ما، پاسخ این است که اولاً خدا همان‌ گونه که برای بنی‌اسرائیل ارض مقدس را تعیین فرموده بود، برای ما هم حکومت معصوم را پیش‌بینی کرده بود. ما مسلمان‌ها گفتیم نمی‌خواهیم، خودمان می‌فهمیم، به امام معصوم احتیاج نداریم و طرفدار آزادی و دموکراسی هستیم، هر چه دلمان می‌خواهد انجام می‌دهیم! این باعث شد که حکومت امام معصوم از دست ما رفت و ایشان غائب شد. در روایات بسیاری آمده است که این عقوبتی بود که مسلمان‌ها به خاطر کفران نعمت ائمه اثنی‌عشر به آن مبتلا شدند.

ثانیاً وقتی امام غایب شد، تکلیف ما در این دنیا چیست؟ خداوند می‌توانست بگوید من برایتان امام تعیین کردم، حالا که عمل نکردید، بروید هر کاری می‌خواهید بکنید، اما لطف خدا باعث شد به ما راهنمایی کند که آن کسی را که اشبه به امام معصوم«ع» است، برای شما تعیین می‌کنم: «قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً»؛ و مخالفت با او «عَلَی حَدِّ الشِّرْک بِاللَّه» است. آیا خداوند حق ندارد به ما بگوید چنین کاری را انجام بدهیم؟ قطعاً او حق دارد به هرکاری به مصلحت ماست امر کند. آیا خداوند حق نداشت به ابراهیم بگوید سر اسماعیل را ببر؟ در این فرمان نه ابراهیم شک کرد و نه وقتی با پسرش مسئله را در میان گذاشت، اسماعیل تردیدی به خود راه داد. به او گفت: «من چنین دستوری دارم، نظر تو چیست؟» اسماعیل نیز گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَر؛(۵) خداوند فرموده است، عمل کن! پیغمبر«ص» فرمود: «لعن‌الله من  تخلّف عن جیش اسامه، آیا من حق داشتم بگویم علم و فرماندهی من بهتر از اسامه است و نمی‌روم؟»

 

اطاعت خدا؛ اصل دین

تفاوت ما با دیگرانی که طرفدار دموکراسی مطلق هستند، همین است. آنها به خدا هم می‌گویند تو یکی، ما هم یکی؛ ولی ما می‌گوییم خدا و بس: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ». جایی که امر خداست، جای امر دیگری نیست. فرمان خداست که از پیامبر و اولی‌الامر اطاعت کنید: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ.(۶) به هر حال اصل مسئله دین، اطاعت از خداست. اطاعت خدا موضوعیت دارد نه طریقیت.

البته خداوند در آنچه به ما امر کرده، مصالح ما را رعایت کرده است، اما ما باید به دلیل اینکه او خداست اطاعت کنیم نه اینکه‌ چون طبیب یا کارشناس است. «بنده» باید مطیع خدا باشد: «وَمَا خَلَقتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعبُدُونِ* مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ».(۷) البته  کار خدا بی‌حکمت نیست. اینکه می‌فرماید باید عبادت کنید برای این‌ است که کمال انسان  در عبادت است، البته ما اکنون نمی‌فهمیم که این خم و راست شدن چه کمالی برای ما می‌آورد. وقتی پرده برداشته شد، خواهیم فهمید که جز از این راه امکان نداشت که به کمال انسانی برسیم. کمال انسانی فقط در سایه اطاعت خدا پیدا می‌شود. ارزش‌های دیگر همه کمال‌های مقدماتی هستند.

 

ضرورت رجوع به متخصص

وقتی می‌گوییم جامعه‌ای که رهبر ندارد همانند گله‌ای است که شبان ندارد، این شباهت از آن جهت است که گله بدون شبان راهش را گم می‌کند. همه مردم این مسئله را می‌فهمند و بر خودشان واجب می‌دانند که از دیگری اطاعت کنند. هر بیماری بر خودش لازم می‌داند که به دستور پزشک عمل کند. آیا اگر بیماری مخالفت کرد و به نسخه پزشک عمل نکرد و مریضیش دوام پیدا کرد یا از دنیا رفت، عذری دارد؟ روشن است که اگر به دستور دکتر عمل کرد و اتفاقاً دکتر اشتباه کرده بود، معذور است. آدمیزاد ممکن است اشتباه کند و هیچ کسی نگفته است که همه دکترها درست می‌فهمند و هر نسخه‌ای بدهند حتماً انسان را به سلامتی می‌رساند. همه می‌دانند که بسیاری از دکترها گاهی اشتباه می‌کنند، ولی وظیفه عاقل این است که در چیزی که تخصص ندارد از متخصص سئوال کند و اگر این کار را نکرد و به اشتباه افتاد و ضرر کرد، خودش مسئول است.

مسئله اطاعت از مراجع تقلید نیز همین‌ طور است. از آنجا که او متخصص و دکتر این درد است، باید از او اطاعت کرد. اگر بین دو دکتر اختلاف بود، شما از دکتری اطاعت کنید که حاذق‌تر است. وقتی بین مراجع هم اختلاف فتوا بود،  باید از کسی اطاعت ‌کرد که عالم‌تر و فقیه‌تر است. اینها مسائل واضح عقل هستند. اگر تشبیه کردند و گفتند جامعه اگر رهبر نداشته باشد، مثل گله‌ای است که چوپان ندارد؛ یعنی در این جهت که هر دو بدون راهنما راه را گم می‌کنند. راهنمایی گوسفند همین است که آن را به جایی ببرند که علف بخورد؛ ولی راهنمایی انسان این است که به او بگویند اطاعت خدا کن! جایی که باید جهاد کنی، جهاد کن؛ جایی که باید سکوت کنی، سکوت کن! جایی که باید انفاق کنی، انفاق کن؛ آن جایی که باید نگه داری، نگه دار! او متخصص این کار است و پنجاه سال در فهم قرآن و حدیث زحمت کشیده و احکام اسلام را یاد گرفته است. اصل دین ما اطاعت خداست نه تأمین مصالح شخصی. البته در سایه اطاعت خدا، مصالح دنیا و آخرت ما نیز تأمین خواهد شد.

 

 پی‌نوشت

۱ـ بقره، ۵۵٫

۲ـ توبه، ۷٫

۳ـ توبه،‌ ۸٫

۴ـ مائده،‌۲۰-۲۱٫

۵ـ صافات، ۱۰۲٫

۶ـ نساء، ۵۹٫

۷ـ ذاریات، ۵۶-۵۷٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

همه عقلای عالم می‌گویند با هر انسانی که قرارداد یا عهد و پیمان بستید باید به آن عمل کنید. شرط نگذاشته‌اند که طرف قرارداد مقام بالاتر یا مساوی شما باشد. حتی در زمان‌هایی که بردگی وجود داشت، اگر کسی با برده خود قراردادی می‌بست می‌بایست به آن عمل می‌کرد. دستور اسلام نیز همین است

 

۲٫

اینکه خداوند می‌فرماید باید عبادت کنید برای این‌ است که کمال انسان  در عبادت است، البته ما اکنون نمی‌فهمیم که این خم و راست شدن چه کمالی برای ما می‌آورد. وقتی پرده برداشته شد، خواهیم فهمید که جز از این راه امکان نداشت که به کمال انسانی برسیم.

 

21ژوئن/17

کمال ادب الهی در آیات و روایات

 

در آثار اسلامی گاهی از «کمال ادب الهی» یاد می‏شود که به اولیای خاص خدا اختصاص دارد. اولیاءالله کسانی هستند که در ابتدا خود به تأدیب خویش می‏پردازند و بعد، خداوند به‏ عنوان یک مؤدب، به تأدیب آنها اقدام می‏کند و سپس کمال ادب را به ایشان ارائه می‏دهد. برای روشن شدن بحث کمی این مطلب را توضیح می‏دهم.

 

کمال ادب و مسائل اجتماعی  

انسان ممکن است از نظر عقلی‎، قلبی و یا اعمال ظاهری  طبق روش الهی رفتار کند، ولی ادب خاصی وجود دارد که از احکام ظاهری الهی خارج و مربوط به روابط اجتماعی است. این ادب، اخص از آداب کلی الهی است که به‏ وسیلۀ انبیا به ابنای بشر ارائه شده‌اند. به‌ تعبیر دیگر ممکن است انسان در روابط خود با خدا مؤدب به ادب الهی باشد، ولی در روابط اجتماعی از ادب خاصی که مورد نظر خداوند است، بی‏بهره باشد. چنین شخصی به کمال ادب نرسیده است.

خداوند نیز در بین جمیع آداب الهیه، ادب خاصی را به‌ عنوان کمال ادب ارائه می‎فرماید و اولیای خاصش را در بُعد اخلاقی به آن آراسته و ستایش می‏کند. دلیل ستایش او نیز وجود کمال ادب است؛ یعنی تا زمانی که شخص دارای کمال ادب نباشد، خداوند او را از نظر اخلاقی ستایش نمی‏کند.

ادب یک روش رفتاری است و از ملکات انسان و اخلاقیات او به ‏شمار می‏آید، ولی خداوند انسان را زمانی ستایش می‎کند که به کمال ادب الهی و خُلق نیک رسیده باشد.

 

«کمال ادب الهی» در آیات و روایات

بررسی آیات و دو روایت محوری

امام‌صادق«ع» در روایتی می‎فرمایند: «إِنّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ حَتَّى إِذَا أقَامَهُ‏ عَلى مَا أَرَادَ‏: خداوند پیغمبرش را تأدیب کرد تا اینکه اراده‏اش در بارۀ ادب او به نتیجه رسید و تأدیب الهی پیامبر«ص» تمام شد. یعنی وقتی حضرت همان ‌طور که خدا می‏خواست تأدیب شد، «قَالَ لَهُ»؛ خداوند به او فرمود: «وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ.» سپس می‌فرماید:«فَلَمَّا فَعَلَ ذَلِکَ لَهُ رَسُولُ اللَّه»؛ آن‌گاه که پیغمبر‌اکرم«ص» به آنچه خداوند در آیه شریفه دستور داده بود عمل کرد،«زَکَّاهُ‌اللَّهُ»، خداوند او را ستایش کرد. «فَقَال» و فرمود: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» تو دیگر صاحب اخلاق بزرگی هستی.(۱)

روایت دوم از امام‌صادق«ع» است. حضرت می‌فرمایند: «إِنَّ‌اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیهُ»؛ خداوند پیغمبر‌اکرم«ص» را ادب کرد، «فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَه»؛ و او را نیکو ادب نمود، «فَقَال خُذِ الْعَفوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ‌الْجاهِلینَ»؛ بعد به او امر کرد تا این سه کار را انجام دهد، «فَلَمَّا کَانَ ذَلِکَ أَنْزَلَ‌اللَّه»؛ هنگامی که پیغمبر‌اکرم«ص» این سه کار را انجام داد خداوند در شأن او این آیه را نازل کرد «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ».(۲) هر‌دو روایت می‏فرمایند: خداوند پیغمبر«ص» را ادب کرد؛ یعنی نسبت به جمیع ابعاد وجودیش یک روش رفتاری به او عنایت فرمود. وقتی پیغمبر بدون کم و کاست بر آن ادب الهی و روش رفتاری که خداوند اراده کرده بود، استوار و پابرجا شد، دستور دیگری آمد که پیغمبر با عمل به آنها‏ به خلُق عظیم رسید و مورد ستایش خدا قرار گرفت؛ به‌ عبارت دیگر با اینکه پیغمبر در گذشته مؤدب به ادب الهی بود، ولی خداوند او را به خُلق عظیم توصیف نمی‏کرد، اما پس از آنکه این سه دستور را به ترتیبی که در آیه آمده انجام داد، او را به خُلق عظیم توصیف و ستایش فرمود. از همین کلام معلوم می‏شود که این سه‏ کار تأثیر به‏سزایی در تأدیب انسان دارد. به‏نحوی که بدون این امور انسان به خُلُق عظیم نمی‏رسد.

در روایت دیگری، امام‌صادق«ع» فرمودند:‌ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیهُ فَأَحْسَنَ‏ أَدَبَهُ»؛ خداوند پیغمبر را ادب کرد، پس او را نیکو ادب کرد. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ»؛ وقتی ادبش کامل شد و به کمال رسید، «قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ»؛(۳) به او فرمود: «تو بر خُلق عظیم هستی.» ما وقتی این روایت را کنار آن دو روایت قرار می‏دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که این سه دستور پیغمبر‌اکرم«ص» را به کمال ادب رساند. چون تأدیب آن حضرت به بهترین وجه انجام شده بود، ولی با انجام این کارها حضرت به کمال ادب رسید. پس این سه کار، کمال ادب را در انسان به‏وجود می‏آورد.

 

بروز کمال ادب در روابط اجتماعی

انسان نسبت به خدا روش رفتاری خاصی دارد و باید نسبت به دیگران هم روش رفتاری خاصی داشته باشد و در قالب مشخصی رفتار کند. یعنی ادب، هم راجع ‏به روش رفتاریِ درونی و بیرونی انسان با خداست و هم راجع‏به رفتار درونی و بیرونی انسان با دیگر افراد، یعنی روابط اجتماعی. کمال‌ادب نیز مربوط به همین روابط اجتماعی است نه رابطه با خدا. خدای ‌متعال از عبارت «کمال ادب» نسبت به روش‏های رفتاری مربوط به خود استفاده نکرده است، ولی دربارۀ روابط اجتماعی، آن ‏هم کارهای سه‏گانه‌ای که در آیه آمده بود، تعبیر ادب را به‏کار می‏برد. این یعنی آنکه ادب انسان زمانی به کمال می‏رسد که در جنبه‏های اجتماعی، این سه روش رفتاری را داشته باشد: گذشت، امر به عرف و اعراض از جاهلان.

 

«کمال ادب» شرط رهبری و هدایتگری دیگران

در روایات آمده است که انسان زمانی می‎تواند زمام امور دیگران را به‏دست بگیرد که به «کمال ادب» متصف باشد. یعنی اگر کسی خالی از کمال ادب بود و چنین روشی در برخوردهای اجتماعی نداشت، صلاحیت سرپرستی و رهبری اجتماعی را ندارد. مثلاً پدر و مادر و یا یک استاد در خانواده و یا محل آموزش، زمانی صلاحیت تأدیبی و تدبیری فرزند یا شاگردان خود را دارند که این سه ویژگی در وجودشان نهادینه شده باشند، وإلا نمی‌توانند فرزند یا زیر‌دست خود را تأدیب و امور مربوط به او را تدبیر کنند.

در ادامۀ روایتی که به آن اشاره شد، نکته مهمی آمده است. حضرت می‏فرمایند:‌ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیهُ فَأَحْسَنَ‏ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍثُمَّ فَوَّضَ إِلَیهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّهِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ»؛(۴) خداى عزّوجل پیغمبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد؛ و چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود:‌ «تو بر خُلُق عظیمى استوارى»؛ سپس امر دین و امت را به او واگذار کرد تا سیاست بندگانش را به‌ عهده گیرد.

پس پیغمبر‌اکرم«ص» بعد از آنکه به‏ وسیلۀ این سه دستور الهی متصف به کمال ادب شد، مورد ستایش خدا واقع گردید که دارای خلق عظیم است و می‏تواند زمام امور بندگان را بر عهده بگیرد. بعد از این بود که خدا به او فرمود امورِ دین و بندگانم را تدبیر کن! بنابراین آن چیزی که بسیار اهمیت دارد، این است که انسان در روابط اجتماعی‎ این سه نکته را رعایت کند.

 

بررسی ماهیت «کمال ادب»

ریشه و رئوس مکارم اخلاق اجتماعی

دستورات الهی در زمینه روابط اجتماعی کدامند. در روایت آمده است پس از اینکه خداوند پیغمبر«ص» را ادب کرد، به او فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین؛(۵) شیوۀ گذشت را پیش‌گیر، به‏ عرف امر کن و از جاهلان روی برگردان. پس ادب در روابط اجتماعی از منظر قرآن کریم بر محور این سه موضوع قرار دارد؛ یعنی این سه روش از امهات اخلاق معاشرتی و مَلکات جمیلۀ نفسانی است که اگر به ‏همراه ادب الهی در انسان وجود داشته باشد، او را به کمال ادب می‌رساند و موجب تولید دیگر صفات حمیدۀ مربوط به اخلاق معاشرتی و اخلاق جمیلۀ نفسانی می‏شود. به‌تعبیر اهل علم، رئوس مباحث اخلاقی همین سه چیز است و دیگر فضایل اخلاق اجتماعی، ریشه در این مسئله دارند.

 

اصناف مختلف مردم در روابط اجتماعی

روابط اجتماعی شامل سه گروه و عبارتند از‌: افراد «معاند مسیء» یعنی کسانی که با انسان دشمنی می‎ورزند و بدرفتاری می‎کنند. دستۀ دوم، «محبّ مقبل» یعنی دوستانی هستند که می‎خواهند به ما خدمت کنند. دستۀ سوم افراد جاهلی که نه قصد اسائه ادب دارند و نه قصد خدمت. نه دشمن هستند که بخواهند بد کنند  و نه دوست هستند که بخواهند خدمت کنند. با هر یک از این سه گروه باید رفتار خاصی داشته باشیم تا روابطمان خدشه‏دار نشوند و به مشکل اجتماعی برخورد نکنیم.

 

دستوراتی برای همۀ مؤمنان

مخاطب این سه دستورالعمل تنها پیغمبر‌اکرم نیست. یعنی این ‏طور نیست که خداوند اجرای این دستورات را تنها از پیغمبر خود بخواهد، بلکه این یک دستور همگانی است و همۀ مؤمنان موظف به انجام آن هستند. درست است که خداوند آیه را خطاب به پیغمبر نازل کرده است، اما این نوع رفتار را از همگان انتظار دارد. پس این حرف غلط است که کسی بگوید این اوامر به پیغمبر تعلق دارد و «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» و…‌ خیر! من و شما هم موظف به پذیرش این دستورات هستیم.(۶)

 

شیوۀ برخورد الهی با «معاند مسیء»

 

در پیش گرفتن روش «عفو»

خُذِ الْعَفْوَ مربوط به گروه «معاند مُسیء» است. اینها کسانی هستند که با انسان دشمنی شخصی دارند و در رفتار هم با او بد عمل می‎کنند. قرآن می‏فرماید: «اگر معاند مسیء به تو بد کرد، تو او را عفو کن و از درون او را ببخش!» عفو یعنی بخشیدن که یک عمل درونی است. خدای متعال می‏گوید که انسان باید در برابر تضییع حق خود، راه گذشت را در پیش بگیرد و طرف مقابل خود را ببخشد.

البته تضییع حق گاهی نسبت به حق شخصی من است و گاهی مربوط به حق دیگران است. قرآن نمی‏فرماید که نسبت به هر تضییع حقی ساکت باشید و همه را عفو کنید؛ بلکه تضییع حق دیگران را ظلم معرفی و تأکید می‏کند که ظالم باید به‌طور قاطع دنبال شود؛ چون ظلم، جامعه را به فساد می‏کشاند و نباید به‌راحتی از کنارش گذشت، اما اگر تضییع حق نسبت به فرد خاصی بود، خدا به او می‏گوید که تو از حق خود بگذر و ضایع‏کنندۀ حقت را ببخش! خدا می‏فرماید: اگر حق شخصی انسان توسط دیگری تضییع شده بود، بعد از اثبات مُحق بودن فرد، نه صرف مدعی بودن، بهتر است که او را عفو کند. این روش الهیِ برخورد با افرادی است که در اجتماع حضور دارند و با انسان دشمنی می‏کنند.

 

«عفو» ملازم با «صفح» اصلاح‌کننده است

حال ببینیم که عفو چیست؟ عفو یک امر درونی و اعم از صفح است؛ یعنی اینکه شخص باید در درون خود از ضایع‏کنندۀ حقوقش بگذرد و نفس را از انتقام بازدارد. گاهی کسی به انسان بدی می‏کند و دیگران به شخصی که مورد ظلم واقع شده می‏گویند او را رها کن و از او انتقام نگیر! او هم انتقام نمی‏گیرد و از حقش می‏گذرد. این انتقام نگرفتن یک عمل خارجی است، اما یک‏وقت می‎گویند او را عفو کن، یعنی قلبت را از تذکر و یادآوری بدی او تخلیه کن و فراموش کن که او به تو بدی کرده است. این «عفو» است که همیشه همراه با «صفح» است. «عفو همراه با صفح» یعنی اینکه هنگام بخشیدن، دلت را هم از عمل بدی که آن شخص در‌مورد تو انجام داده تخلیه کنی و بعد از آنکه او را بخشیدی، دیگر عمل بدش را برای خود یادآوری نکنی تا به ‏سمت انتقام بروی! آیه نمی‏فرماید: انتقام نگیر؛ بلکه می‏فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ»؛ یعنی «ببخش و به دل هم نگیر.» عفو در باب مسائل اخلاقی به این معناست.

البته انتقام یک روش عقلایی و شرعی است و انسان می‏تواند از ظالم انتقام بگیرد، اما عفو یعنی خروج از مسیر انتقام و حرکت در مسیر بخشیدن قلبی و عملی؛ لذا مؤمن مؤدب، اگر بخواهد به کمال ادب برسد، باید کسانی را که به او ظلم کرده و حقش را پایمال می‏کنند، ببخشد و به هیچ‏وجه در وادی «انتقام» قدم نگذارد.

 

«عفو» یک حقیقت فرّار و امری اخلاقی است

البته «عفو» دستوری اخلاقی و بالاتر از شرع است. انتقام در قالب دستورات شرع و صرفاً نسبت به احقاق حقی که تضییع شده شرعاً و عرفاً ممدوح است، اما در اینجا جایی ندارد؛ لذا اگر انسان شرعاً حق داشته باشد، می‏تواند حقش را بگیرد و از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد که حقش را از ظالم بگیرد و با دیگران تسویه‏حساب کند. عرف نیز این ‏اصل را می‏پسندد، اما این احقاق با کمال ادب منافات دارد. چون یک انسان الهی باید از نظر درونی هم از متجاوز به حق خود بگذرد، تا هیچ رد پایی از نفسش باقی نماند و به کمال ادب برسد، این کار خیلی مشکل است.

بنابراین ادب در نگاه شرع و اخلاق متفاوت است و دایرۀ ادب اخلاقی بسیار وسیع‏تر از ادب شرعی است. معنای ادب از نظر شرعی این است که انسان خلاف شرع نکند؛ پس اگر کسی بخواهد چیزی را که حق او نیست از دیگران بگیرد و به حقوق آنها تجاوز کند، شرعاً و اخلاقاً یک رفتار بی‏ادبانه مرتکب شده است. اما کمال ادب و ادب اخلاقی بیش از ادب شرعی است. یعنی اگر کسی ببیند دیگران حقش را ضایع کردند و در برابر آنها‏ قیام کند و انتقام بگیرد، با آنکه کار مشروعی انجام داده و مرتکب بی‏ادبی شرعی نشده است، اما از نظر مکارم اخلاق، بی‏ادب است و به کمال ادب نرسیده است؛ چون او را نبخشیده و عفو ننموده است.

 

«عفو» یک خصلت خدایی است

لذا پیغمبر‌اکرم«ص» فرمود:«إنَّ مَکَارِمَ الأَخلاقِ عِندَاللهِ»؛ همانا همۀ مکارم اخلاق نزد خداست و از جملۀ آنها این است که: «أنْ‌تَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَکَ»؛ نسبت به کسی که به تو بدی کرده است، عفو داشته باشی و از او بگذری!(۷) «وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ»؛ و با کسی که با تو قطعِ ‌رابطه کرده است، رابطه برقرار کنی! شاید این قسمت روایت به‌ روابط خانوادگی اشاره داشته باشد و مربوط به صله ارحام باشد. «وَ تُعطِی مَن حَرَمَکَ»؛ و به کسی که تو را محروم ساخته، عطا کنی! بعضی از مواقع، کسانی بر سر کار می‏آیند که انسان را از حق مسلمش محروم و به او ظلم می‏کنند؛ حضرت می‏فرماید: از این انسان‏‏های بی‏ارزش که تو را در عین استحقاق، از حق خود محروم می‌سازند و حقت را به تو نمی‌دهند، بگذر! «ثُمَّ تَلَی النَّبی‎خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُر بِالْعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الْجاهِلین»؛(۸) بعد حضرت این آیه شریفه را تلاوت کردند؛ پس یکی از ارکان کمال ادب، گذشت در برابر متجاوز و ظالم است.(۹)

این هم که آیه می‏فرماید: «خُذِ الْعَفوَ» یعنی «عفو را بگیر»، نکات بسیار زیبایی دارد که مربوط به ظرافت بیان مسئله است. اول اینکه گویا خدای متعال، عفو را به یک موجود فرّار تشبیه کرده است که اگر انسان از او غافل شود فرار می‏کند؛ لذا دستور داده است که آن را بگیر و مراقب باش که از دستت فرار نکند! این تعبیر کنایی، حاکی از آن است که انسان به‌‏سختی می‏تواند به عفو دسترسی پیدا کند و کسانی را که به او ظلم کرده‏اند ببخشد. اگر کسی عفو را در اختیار خود بگیرد، به «کمال ادب» دست پیدا کرده است.

 

ظرافتهای بیانی عبارت شریف «خُذِ العَفوَ»

از طرف دیگر این عبارت به‌ معنای دیگری نیز اشاره دارد و می‏فرماید: انسان باید همیشه ملازم با عفو و گذشت باشد؛ یعنی روش رفتاری او نسبت به معاند مسیء همیشه باید این‏گونه باشد که او را عفو کند و از خطایش بگذرد؛ نه اینکه او را ببخشد و بعد از چند مرتبه، حسابش را کف دستش بگذارد! باید روش رفتاری ‏انسان این‏گونه باشد و این ادب همیشه رعایت شود. بنابراین اولاً دستیابی به عفو کار آسانی نیست، بلکه باید به‏ دنبال آن رفت و آن را به ‌دست آورد، ثانیاً بعد از عفو کردن نباید این روش رفتار الهی را رها کرد و عفو باید روش رفتاری انسان با کسانی باشد که به او بدی می‎کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۸٫

۲ـ بصائر الدرجات ج۱، ص۳۷۸؛ تزکیه در واقع نوعی ستایش و در اصطلاح تطهیر است.

۳ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۴٫

۴ـ همان.

۵ـ اعراف، ۱۹۹٫

۶ـ پیغمبر آن انسان کاملی است که الگوی همه است؛ لذا خدا به او امر فرموده تا رفتار او برای دیگران الگو باشد و کسی نگوید که این اوامر، اجرا نشدنی است. خدا به پیغمبر‌اکرم گفته است که این کار را انجام بده، او هم انجام می‌دهد، بعد هم خداوند او را ستایش می‌کند: «إِنَّکَ‌لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ»؛ یعنی تو یک الگوی کامل برای انسان‎ها هستی و همه باید این‌گونه باشند.

اینکه من این مطلب را در ارتباط با روابط اجتماعی عرض می‏کنم، دلیل دارد؛ چون یک عده در عمل به آیه گیر می‎کنند و نمی‎دانند اشکال‌شان از کجا است؟ اشکال‌شان از خودشان است. آنها فکر می‌کنند این کار نشدنی است، نه‌خیر؛ شدنی است و اختصاص به پیغمبر هم ندارد.

۷ـ روایت نمی‌فرماید: «عَمَّن ظَلَمَ النَّاسِ». ما اینها را از یکدیگر جدا کردیم و گفتیم که ظلم به من، با ظلم به دیگران فرق دارد.

۸ـ (حضرت استاد بحث «عفو و حدود و صغور آن» را به‌طور مفصل در مباحث خود بررسی و مطرح کرده‌اند که متن آن در کتاب «سلوک عاشورایی؛ منزل هفتم: عزت و ذلت» منتشر شده است.)

۹ـ الدر المنثور، ج۳، ص۱۵۴٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

روابط اجتماعی شامل سه گروه و عبارتند: از افراد «معاند مسیء»؛ یعنی کسانی که با انسان دشمنی می‎ورزند و بدرفتاری می‎کنند. دستۀ دوم، «محبّ مقبل» یعنی دوستانی هستند که می‎خواهند به ما خدمت کنند. دستۀ سوم افراد جاهلی که نه قصد اسائه ادب دارند و نه قصد خدمت. نه دشمن هستند که بخواهند بد کنند و نه دوست هستند که بخواهند خدمت کنند. با هر یک از این سه گروه باید رفتار خاصی داشته باشیم تا روابطمان خدشه‏دار نشوند و به مشکل اجتماعی برخورد نکنیم.

 

 

۲٫

اگر انسان شرعاً حق داشته باشد، می‏تواند حقش را بگیرد و از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد که حقش را از ظالم بگیرد و با دیگران تسویه‏حساب کند. عرف نیز این ‏اصل را می‏پسندد، اما این احقاق با کمال ادب منافات دارد. چون یک انسان الهی باید از نظر درونی هم از متجاوز به حق خود بگذرد، تا هیچ رد پایی از نفسش باقی نماند و به کمال ادب برسد، این کار خیلی مشکل است.

 

 

 

15مارس/17

نگاهی به تاریخ سینمای ایران

پیشگفتار:

در ۲۳ قسمت قبل فیلم‌های ساخته شده و اکران گردیده تا اواسط سال ۶۷ بررسی و تحلیل گردید. همانطور که قبلاً هم بیان گردید، سال ۶۷ از سال‌های پرتولید فیلم محسوب می‌شود. جمع فیلم‌های ساخته شده در این سال ۵۴ عدد بود که تاکنون ۳۶ مورد از آنان مورد نقد قرار گرفته است. ژانر اجتماعی در این سال بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده بود.

 

الف) فیلم‌های اجتماعی و کمدی

۳۷ـ طپش، سناریست و کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، تهیه‌کننده: محمدعلی نجفی (معاون اسبق سینمایی). بازیگران: اکبر زنجانپور، اسماعیل محرابی، شیرین گلکار، فاطمه دادرس، محمدعلی نجفی، ناصر آقایی، ابراهیم آقاجانی.

فیلم روایتگر زندگی دو مرد با مشکلات روحی، روانی زیادی است که در برخورد تصادفی و آشنایی با هم نارسایی‌های فکری و رفتاری خود را بیشتر بروز می‌دهند، تا اینکه فرد سومی که دارای پختگی فکری و عملی قابل‌توجهی است سر راه آنان قرار گرفته و عدم تعادل آنها را عملاً نشان می‌دهد. به جز کارگردان و تهیه‌کننده، بقیه عوامل بازیگر معروف و حرفه‌ای نبودند.

۳۸ـ کارآگاه۲، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سناریست و کارگردان: بهروز غریب‌پور.

از آثار بدون بازیگر و قهرمان که با هدف طرح مسائل مبتلابه فرهنگی، تربیتی دانش‌آموزان ساخته شد، در دهه اول پیروزی انقلاب عمده تمرکز فعالیت‌های فرهنگی دستگاه‌ها بر ارائه شیوه‌های تربیتی و اخلاقی در حوزه‌های مختلف اجتماعی بود. کانون پرورش فکری، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، بخش فرهنگی بنیاد مستضعفان، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بنیاد سینمایی فارابی و ده‌ها نهاد دیگر در این زمینه فعال بودند که توانستند آثار ارزشمندی را متناسب با زمان و مکان خود عرضه نمایند. متأسفانه از اواخر دهه ۶۰ و به ویژه از اواسط دهه ۷۰ این فعالیت‌ها کمرنگ شد و عرضه هنر و نمایش با رویکرد اقتصادی و ضدفرهنگی به وادی بی‌تفاوتی و بعضاً ابتذال افتاد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

۳۹ـ گال، کارگردان: ابوالفضل جلیلی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: حسین معلومی، هوشنگ بهشتی، اصغر گل‌محمدی، مهدی اسدی، فاطمه تقوی، مرحوم حسین پناهی.

داستان فیلم به تخلفات کودکانه و نوجوانانه و بازداشت در ندامتگاه نوجوانان می‌پردازد. فضای ندامتگاه، آثار منفی جو ندامتگاه بر روحیه شکننده نوجوانان و در عین حال چاره‌ناپذیری حاکمیت‌ها از برخورد تأدیبی با نوجوانان بزهکار دستمایه کارگردان برای خلق یک اثر اجتماعی، تربیتی شده است. ابوالفضل جلیلی که ابتدا با کار در تلویزیون فعالیت هنری خود را آغاز کرده بود، بعدها به ساخت آثار سینمایی سیاه و مأیوس‌کننده عمدتاً مورد پذیرش جشنواره‌های غربی روی آورد ولی در سال‌های اخیر اندکی رویکرد تخریبی خود را تعدیل نمود.

۴۰ـ گرداب سکندر، کارگردان: امیر خوش‌خرام. محصول شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

فقر و تنگدستی و عواقب پرآسیب آنها دستمایه کارگردان و نویسنده برای تصویرگری از مردم بنادر جنوب کشور شده است. همت، تلاش و پشتکار ستودنی مردمان قانع سرانجام موجبات غلبه بر ناهمواری‌ها را فراهم می‌آورد.

همانطور که قبلاً هم بیان شد، تزریق روحیه تلاشگرانه و امیدوار از مبانی اساسی رشد و پیشرفت جوامع محسوب می‌شود که حاکمیت‌ها با توجه به فرهنگ ملی خود سعی در تبلیغ و ترویج آن در میان ملت خود دارند. از اواسط دهه ۷۰ به بعد جای اینگونه آثار و پیام‌ها در سینمای ایران خالی است و به نظر می‌رسد که فارغ از نهادهای حاکمیتی، حوزه سینما در این مورد مسئولیتی برای خود قائل نیست.

۴۱ـ نار و نی، کارگردان: سعید ابراهیمی‌فر. بازیگران: جهانگیر الماسی، رسول نجفیان، بیوک میرزایی، غزال علمی، حسین پناهی، علی‌اصغر مسیری، پری عسّاری.

یک داستان اجتماعی از یک عکاس که به فضای معمایی ورود می‌کند و با تلفیقی از کشف و جست‌وجوی ناخواسته و زندگی معمولی عکاس ادامه پیدا می‌کند. ویژگی این قبیل فیلم‌ها باورپذیر بودن آنها و همذات‌پنداری بینندگان با شخصیت‌هاست که چندان دور از دسترس نیستند.

۴۳ـ یاد و دیدار، کارگردان و فیلمنامه‌نویس: رجب محمدین. بازیگران: فردوس کاویانی، فاطمه معتمدآریا، محمدعلی جعفری، افشین شاه ابراهیمی، شهریار لطفی، عزت‌الله قمی و تعداد زیادی از بازیگران غیرمعروف و آماتور.

قصه شیرین و مشکلات طبقات فرودست و صفا و صمیمیت آنان و گذشت از منافع خود برای کمک به دیگران خمیرمایه داستان فیلم است که هر چند بار تکرار بشود رنگ کهنگی و ملال به خود نمی‌گیرد. دلیل آن هم قداست فاکتورهای اخلاقی است که فطرتاً محل توجه وجدان بشری است.

۴۴ـ هی جو، محصول: بنیاد سینمایی فارابی. کارگردان: منوچهر عسکری نسب. تهیه‌کننده: منوچهر محمدی، منوچهر عسکری‌نسب. فیلمنامه: بیژن بیرنگ. بازیگران: فتحعلی اویسی، سعید پورصمیمی، فرهنگ مهرپرور، کریستین یینی، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی)، حسین پناهی، جلال مقدم و مرحوم عزت‌الله مقبلی.

روایت آدم‌های خیال‌پردازی که در رؤیا زندگی می‌کنند و گمان دارند که از طرق غیرمتعارف می‌توانند موفقیت‌های خارق‌العاده به دست آورند. به ویژه اشخاصی که نگاهشان به بیرون از مرزهاست و به امکانات جامعه خود و توانایی‌های معقول و منطقی خویش بی‌توجه هستند. اینان رشد و پیشرفت استثنایی درصد کمی از ایرانیان مهاجر را ملاک قضاوت و استنتاج قرار می‌دهند و البته معمولاً پس از سال‌ها غربت و سختی و مرارت به بن‌بست می‌رسند و درمی‌یابند که بهره‌گیری از امکانات تعریف‌شده جامعه خود در مجموع عاقلانه‌تر و دست‌یافتنی‌تر است.

 

ب) فیلم‌های انقلابی، حادثه‌ای و میهنی

۴۵ـ محکومین، کارگردان: ناصر محمدی، عبدا… غیابی. بازیگران: عنایت بخشی، مرحوم رضا کرم رضایی، خسرو امیر صادقی، جمشید لایق، مرحوم نعمت‌ا… گرجی، مرحومه مهری ودادیان.

چند تن از افراد بلندپایه ساواک با توجه به فضای انقلابی سال ۵۷ و قطعیت سقوط رژیم پهلوی تصمیم می‌گیرند برای فرار از کشور چند نفر را گروگان بگیرند. از آنجا که همراهی گروه باطل با هم بر مبنای کفر و نفاق و گناه است بزودی دچار اختلاف و کشمکش درون گروهی گردیده و با هم درگیر می‌شوند بنحوی که چندتن از آنان بقتل می‌رسند و افراد باقیمانده نیز توسط نیروهای انقلابی دستگیر می‌گردند.

۴۶ـ شب حادثه، کارگردان و سناریست: سیروس الوند (براساس داستانی از فریدون جیرانی)، تهیه‌کنندگان: حسین فرح‌بخش، سیروس الوند، بیژن امکانیان. بازیگران: پرویز پورحسینی، بیژن امکانیان، گوهر خیراندیش، سوگند رحمانی.

روایت حادثه‌ای ناخواسته و زنده بودن اخلاق انسانی فاکتور ارزشمند فیلم است. پایبندی به اخلاق و وجدان بشری به عنوان عنصر فطری حیات جوامع در جای جای قصه تأثیرگذاری خود را نشان می‌دهد.

مانند سایر آثار سیروس الوند، فیلم متعلق به سینمای «بدنه» یا مردم‌پسند است. تهیه‌کنندگان و سناریست نیز در همین طبقه قابل تعریف هستند، هر چند در سال‌های بعد حسین فرح‌بخش یا فریدون جیرانی گاهاً با هدف فروش بیشتر و نگاه به گیشه به خطوط قرمز سینمای ایران بی‌توجهی نموده‌اند.

۴۷ـ عبور، محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. سناریست و کارگردان: کمال تبریزی. تهیه‌کنندگان: شبکه ۲ سیما و ابراهیم حاتمی‌کیا. بازیگران: محمد رحمانی، علی‌اکبر اورعی، محمدهادی قمیشی، زهرا زراعی.

تضاد و شکاف فرهنگی میان دو دوست دیرینه که به علت ویژگی‌های شغلی‌شان ایجاد شده دستمایه کمال تبریزی برای قصه‌پردازی در فضای دراماتیک اواخر دفاع مقدس شده است. این‌گونه فاصله‌ها در همه اعصار وجود داشته و البته به میزانی که انسان‌ها اهداف مهمی را گم نکنند اسباب تخریب و آسیب نیست و در مقوله ویژگی‌ها طبقه‌بندی می‌شود، اما در صورتی که اهداف مادی و دنیاطلبانه بر افکار و رفتارشان مسلط شود، تضادها به نحو مخربی خود را نشان می‌دهند.

کمال تبریزی و ابراهیم حاتمی‌کیا از سینماگران حوزه دفاع مقدس هستند که آثار ارزشمندی در سینما و تلویزیون از آنان بجا مانده هر چند امتیاز حاتمی‌کیا بسیار بالاتر از تبریزی است. کمال تبریزی علاوه بر فیلم‌ها و سریال‌های خوب دفاع مقدسی، بعضی آثار سخیف و فاقد ارزش هنری و گاهاً در تعارض با مبانی فرهنگی جامعه اسلامی نیز ساخته است که به جایگاه هنری و اخلاقی وی بیش از آنکه امتیاز بدهد، لطمه زده است. مانند فیلم‌های «همیشه پای یک زن در میان است» و «طبقه حساس» که کاش در کارنامه تبریزی وجود نداشت.

۴۸ـ کشتی آنجلیکا، کارگردان: محمدرضا بزرگ‌نیا. بازیگران: داریوش ارجمند، عزت‌الله انتظامی، مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش درخشان عمروعاص در سریال فاخر امام علی(ع))، پرویز پورحسینی، مجید مظفری، سوگند رحمانی، کتایون ریاحی، آتیلا پسیانی.

یک قصه حادثه‌ای، معمایی در بندر بوشهر در اواخر حکومت قاجار که انگلیسی‌ها سلطه گسترده‌ای بر بخش‌های جنوبی کشور به ویژه بنادر حاشیه خلیج‌فارس داشتند زیربنای ساخت فیلم بزرگ‌نیا را رقم زده است. فیلم علاوه بر فضای دراماتیک و جذاب برای تماشاگر، ظلم و ستم حکام قاجار و بیگانگان را توأمان به تصویر می‌کشد و فداکاری و ایثار مردم عادی را به خوبی به نمایش می‌گذارد. بزرگ‌نیا کارگردان کم‌کاری است که چندین اثر باارزش و مستحکم در فضای دریا ساخته است و چه خوب است که از تجربیات و استعداد او برای ساخت آثاری از این قبیل بهره بیشتری برده شود.

۴۹ـ گراند سینما، کارگردان: حسن هدایت. فیلمنامه از: حسن هدایت (با استفاده از کتاب تاریخ سینمای ایران نوشته جمال امید). بازیگران: اکبر عبدی، عزت‌الله انتظامی، مرحوم مرتضی احمدی، مرحوم منوچهر حامدی، قاسم سیف، حسین امیرفضلی، فخرالدین صدیق شریف، ملیحه ابراهیمی.

داستان طنزگونه ورود سینما به ایران و نمایش فیلم در آنهاست. صاحبان سینما که خارجی هستند یکی به روسیه و دیگری به انگلیس وابسته‌اند و با استفاده از جذابیت‌های نوظهور سینما و نمایش تلاش می‌کنند فرهنگ اربابان خود را بین مردم رواج دهند.

حسن هدایت سینماگر کم‌کاری است که آثار او نشان از استعداد و تبحر دارد. مجموعه «کارگاه علوی» که در دهه ۷۰ عصر جمعه‌ها از تلویزیون پخش می‌شد مورد استقبال وسیع مردم قرار گرفت. در دهه ۸۰ سری دوم سریال مذکور ساخته و پخش شد که مانند سری اول نتوانست نظر بینندگان را جلب کند. این امر نشان می‌دهد که سینماگران مانند سایر متخصصین باید پیوسته در حال آموزش، فراگیری و به روز نمودن اطلاعات خود باشند تا مطابق ذوق و سلیقه ارتقاء یافته مخاطبین بتوانند آثار قابل قبولی ارائه نمایند.

 

ج) کودک و نوجوان

۵۰ـ گلنار، محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. کارگردان: کامبوزیا پرتوی. بازیگران: شهلا ریاحی، فرشته صدر عرفانی، غزل بانکی، محرم بسیم، علیرضا رونقی، اکبر دودکار.

تشریح صفا و سادگی کودکان و سوءاستفاده عناصر قدرت از آنان با زبان و تمثیل حیوانات دستمایه سازندگان فیلم برای آموزش شده است. فیلم ترکیبی از عوامل زنده و حقیقی و عروسک است که موجب جلب توجه بچه‌ها می‌شود.

سابقه آموزش با قصه‌پردازی در دنیای حیوانات بسیار طولانی است و ادبیات داستانی ما مملو از این قبیل قصه‌هاست. کلیله و دمنه، منطق الطیر (عطار نیشابوری)، موش و گربه (عبید زاکانی) و در رأس آنها قرآن کریم با زبان حیوانات نکات باارزش و حکیمانه‌ای را مطرح نموده‌اند که ماندگارند.

۵۱ـ ماهی، محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. سناریست و کارگردان: کامبوزیا پرتوی. تهیه‌کننده: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: محبوبه بیات، غزل بانکی، عطاءالله زاهد، حسن شجاع، حسن نوری،‌ علیرضا مرادی.

رقابت‌های کودکانه بر مسائل ساده و جهت‌دهی اخلاقی و تربیتی مابین رقابت‌ها توسط خانواده بن‌مایه داستان این فیلم است. برخلاف تصور عمومی، ساخت فیلم‌های کودکان بسیار حساس‌تر و دشوارتر از فیلم‌های بزرگسالان است. به این دلیل که کودکان آسیب‌پذیرترند و لازم است نهایت توجه برای بیان مسائل آنان به عمل آید. بر همین اساس است که در همه کشورها حاکمیت ضوابط سختی برای ساخت فیلم‌های کودکان دارند و خطوط قرمز گسترده‌تری نسبت به بزرگسالان اعمال می‌شود.

۵۲ـ گل، محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. سناریست و کارگردان: رجب محمدین. بازیگران: مرضیه سعیدی، مرحومه مهری مهرنیا، حسن فرازمند، شروین نجفیان، امیر کلوری.

تنش‌ها و مشکلات فرزند یتیم و مادرش و روابط و مناسبات پرحاشیه طبقات فرودست شاکله قصه فیلم مذکور است و از آنجا که ترکیب یتیمی و فقر کار را بر کودک و خانواده‌اش دشوارتر می‌کند، پردازش داستان نیز جذابیت‌های دراماتیکی بیشتری را برای مخاطب فراهم می‌سازد. نکته حائز اهمیت آن است که فیلمساز از فضای عاطفی ایجاد شده بهره کافی برای ارسال پیام به کودک را ببرد و تنها به تحریک احساسات تماشاگر اکتفا ننماید.

۵۳ـ مشق شب، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. سناریست و کارگردان: مرحوم عباس کیارستمی. بازیگران: کادر آموزشی و دانش‌آموزان یک مدرسه.

مشکلات و حواشی مشق بچه‌ها در منزل و عدم اطلاع والدین از روش‌های جدید آموزشی یا گرفتاری‌های شغلی و روزمره آنان در این اثر مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. مرحوم کیارستمی در فیلم (خانه دوست کجاست) نیز به دنیای پاک و معصوم کودکان قدم گذاشته و اثری سالم عرضه کرده بود. همانطور که قبلاً هم ذکر گردید، چقدر خوب بود که امثال مرحوم کیارستمی در کنار سلامت و سادگی چنین آثاری تکیه بیشتر و روشنتری بر تربیت صحیح و معنوی کودکان می‌نمودند تا فیلم‌ها از حالت خنثی خارج می‌شد.

۵۴ـ لنگرگاه، کارگردان: کیومرث پوراحمد، سناریست و تدوینگر: کیومرث پوراحمد. بازیگران: جهانگیر الماسی، علیرضا خمسه، اسماعیل داورفر، محمد برسوزیان، فرهاد حمیدی، مهوش افشارپناه.

در این فیلم، معضل فرار نوجوانان از خانه مورد کنکاش قرار گرفته و تلاش خانواده برای بازگرداندن آنان در فضایی دراماتیک و پرکشش به خوبی نمایش داده شده است. همت کارگردان و دست‌اندرکاران فیلم زمانی کامل می‌شد که ریشه‌های فرار کودکان از منزل شکافته و در معرض دید و تحلیل بینندگان قرار گیرد تا جلوی تکرار موارد مشابه گرفته شود. فیلم بیشتر مانند یک دوربین عکاسی بی‌طرف روایت‌گر است.

۵۵ـ مهمان ناخوانده، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. کارگردان: نامعلوم.

این فیلم نیز با توسل به دنیای حیوانات و از زبان آنان قصه زشتی‌های رفتار انسان‌ها را به تصویر می‌کشد و تلاش دارد با زبان روز، کودکان را با پلیدی‌ها آشنا کند. در عین حال خوش قلبی و خیرخواهی برخی از آدمیان را نیز به تصویر می‌کشد. کانون پرورش فکری از این بابت حق ماندگاری بر گردن حوزه کودک و نوجوان کشور دارد.

۵۶ـ مدرسه‌ای که می‌رفتیم، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. کارگردان: داریوش مهرجویی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، محمود مهدوی، فرشید هسته‌ای، امرالله صابری، جمال‌الدین اشرف، قاسم سیف.

آزادی قلم و بیان و نقد تبعیض و بی‌عدالتی در جوامع انسانی به زبان کودک و نوجوان دستمایه مهرجویی برای ورود به یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های نظام‌های فرهنگی در همه اعصار در فضای ذهنی و عملکردی کودکان شده است. مانند سایر آثار کارگردان، معضلات اجتماعی اساسی‌ترین فاکتور پردازش قصه در میان انسان‌های معمولی توصیف گردیده است. مجموعاً دل‌مشغولی‌های کانون پرورش فکری و کارگردان قابل احترام و پذیرفتنی است.

(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، اثر جمال امید)

15مارس/17

نگاهی به حوادث اسفند ۶۱ و فروردین ۶۲

دو صفحه

 

بی‌پرده با تاریخ

 

انفجاری که سفارت آمریکا را با خاک یکسان کرد

اسفند ۱۳۶۱ و فروردین ۱۳۶۲ رویدادهای داخلی و خارجی متنوعی را در خود جای داده است، آغاز عملیات والفجریک در بعد داخلی که نتیجه موفقیت‌آمیزی نداشت تا انفجار سفارت آمریکا در بیروت که به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی آمریکایی منتهی شد از جمله این رویدادها است.

در ادامه به بررسی بخشی از حوادث و رویدادهای دو ماهه اسفند ۱۳۶۱ و فروردین ۱۳۶۲ می‌پردازیم.

 

آغاز عملیاتی که موفقیت‌آمیز نبود

سه ماه پس از انجام عملیات ناموفق والفجر مقدماتی، عملیات والفجر ۱ در منطقه شمال غربی فکه تا بلندی‌های حمرین طرح‌ریزی شد.

در ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه بیستم فروردین ماه ۱۳۶۲ با رمز یا الله – یا الله – یا الله حمله یگان‌های سپاه و ارتش به فرماندهی شهید علی صیاد شیرازی (فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش) آغاز شد.

از زمان عملیات ثامن الائمه که به شکست حصر آبادان انجامید، تا آغاز عملیات والفجریک همواره برای در هم کوبیدن خط دشمن و گرفتن فرصت عکس‌العمل از آنها از تاریکی شب و ساعات استراحت نیروهای آنان بهره گرفته می‌شد، اما در این عملیات روش هجوم، در پوشش آتش تهیه برای در هم کوبیدن دشمن برگزیده شد. بر این اساس عملیات با اجرای آتش انبوه توپخانه شروع شد. ۶۰ هزار گلوله توپ بر مواضع عراقی‌ها فروریخت و این امر تا آن زمان بی‌سابقه بود. دشمن نیز با ۱۰۰ گلوله توپ به استقبال توپ‌های ایرانی آمد.

موقعیت منطقه عملیاتی والفجر بیشتر تپه ماهور (تپه‌های کوتاه ) بوده و بلندی‌های مهم آن از ۱۸۰ متر تجاوز نمی‌کند و در منطقه جنوب شرقی کوه‌های حمرین قرار دارد. قرارگاه خاتم الانبیاء عملیات را از دو محور شمالی و جنوبی به فرماندهی قرارگاه کربلا در جناح راست و قرارگاه نجف در جناح چپ پیش می‌برد.

در این عملیات ۸ لشکر از سپاه و ۲ لشکر، ۳ تیپ و یک گردان از نیروی زمینی ارتش و به عبارتی ۳۰ گردان از ارتش و ۸۰ گردان از سپاه مشارکت داشتند.

هر دو جناح کار پیشروی را تا سحرگاه روز پس از آغاز عملیات و تا اعلام دستور توقف به خوبی انجام دادند. از صبح همان روز تا پایان ششمین روز عملیات، عراق بارها دست به پاتک زد و چندین مرتبه بلندی‌های منطقه در بین طرفین رد و بدل شد، اما نیروهای خودی توانستند اهداف به دست آمده را تثبیت کرده و حالت پدافند به خود بگیرند.

در پایان این عملیات تعداد ۶۷۵۰ تن از نیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند و ۹۸ دستگاه تانک و نفربر زرهی منهدم، ۵ فروند چرخبال ساقط و سه واحد ۵۵۰ نفری جیش الشعبی، سه گردان کماندویی و ۴ گردان مکانیزه آسیب دید.

همچنین بخشی از بلندی‌های حمرین، چندین روستا در حاشیه رودخانه دویرج و پاسگاه مرزی پیچ انگیزه آزاد شد که در مجموع ۱۵۰ کیلومتر وسعت را دربر می‌گرفت.

 

آتش به جای خون

در میان فضایی آکنده از تردید و عدم اجماع نظر، عملیات والفجر ۱ در ۲۰ فروردین ۱۳۶۲ آغاز شد. همانگونه که پیش‌بینی می‌شد، موانع انبوه دشمن و حضور وسیع آنها در منطقه، دستیابی به اهداف را دشوار ساخته بود. اما رزمندگان، این بار نیز با تمام قدرت به دشمن حمله کردند.

به طورکلی، وضعیت محورها متفاوت بود؛ بیشتر هدف‌ها تصرف نشده بود. در برخی محورها نیروها نتوانسته بودند عملیات رخنه و توسعه سرپل را عملی کنند و در بعضی محورها نیز موفقیت‌های محدودی به دست آمده بود.

در چنین شرایطی ماندن یگان‌ها در مناطق تصرف شده، امکان‌پذیر نبود. لذا، صبح روز عملیات، به تمام یگان‌های قرارگاه کربلا دستور عقب‌نشینی داده شد. گرچه نیروهای خودی حدود ۶۰ هزار گلوله بر سر دشمن ریختند (که در مقایسه با گذشته بی‌سابقه‌ترین حجم آتش در جنگ بود) اما در مقابل، دشمن نیز با ۴۰۰ قبضه توپ، جهنمی از آتش در منطقه به وجود آورد.

بدین ترتیب، این بار نیز موفقیت اندکی نصیب نیروهای خودی شد و شماری از نیروها که شهید یا مفقود شده بودند در منطقه تحت اختیار دشمن به جا ماندند.

در این میان، لشکر ۸ نجف کمترین مفقود را داشت. این یگان به دلیل تجربه قبلی به ویژه در عملیات والفجر مقدماتی، پس از دریافت دستور عقب‌نشینی، با اجرای مانور آتش تانک به خط دشمن، نیروهای خود را عقب کشید. همچنین فرماندهان این یگان در شب عملیات وقتی دریافتند که اوضاع نامساعد است، دستور حرکت به سمت چپ و راست خود را صادر نکردند و بدین ترتیب، از تلفات بیشتری جلوگیری شد. قرارگاه نجف نیز با وجود حفظ برخی مواضع از جمله در محور لشکر حضرت رسول«ص» (قرارگاه فرعی نجف ۲) وضعی مشابه قرارگاه کربلا داشت.

پس از مرحله اول عملیات با یک شب تأخیر، مرحله دوم عملیات نیز انجام شد با این امید که بعضی مواضع، تصرف و تثبیت شود، اما این اقدام نیز چاره‌ساز نشد. در این مرحله لشکر ۲۷ حضرت رسول«ص» ارتفاعات ۱۴۶ و ۱۴۳ را تصرف کرد، ولی تنها توانست تا ظهر ۲۴ فروردین ۱۳۶۲ آن را حفظ کند و با فشار نیروهای عراق، از مناطق تصرف شده عقب‌نشینی کرد.

 

ایران اسرای معلول و مجروح عراقی را به صورت یک‌جانبه آزاد کرد

به دنبال بازدید صلیب سرخ جهانی از اسرای مجروح و معلول عراقی، دولت جمهوری اسلامی ۲۳ فروردین ۱۳۶۲ اعلام کرد به صورت یک جانبه اسرای معلول را تحویل رژیم عراق خواهد داد.

۳۲ تن از اسیرانی که در عملیات مختلف اسیر شده و عضو یا اعضایی از بدن آنان آسیب دیده است پس از دیدار با مسئولین صلیب سرخ جهانی در یکی از مراکز استقرار اسرا طی گفت‌وگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی ضمن ابراز رضایت کامل از نحوه برخورد مسئولین کمپ‌های اسرا و نحوه مراقبت و مداوای آنان از این که احتمال می‌دادند رژیم بعث عراق همچون همیشه برخلاف ادعاهایش عمل کند و حاضر به قبول آنان نشود ابراز نگرانی کردند.

این اسرا پس از انتقال به پشت جبهه در بیمارستان تحت مداوا قرار گرفته و پس از آنکه بهبودی نسبی پیدا کرده‌اند، در آسایشگاه‌های ویژه‌ای در یکی از مراکز استقرار اسرای عراقی تحت‌نظر قرار گرفته‌اند و هنوز گروهی از اسرای مجروح و معلول در بیمارستان تحت نظر پزشک هستند.

در این راستا یکی از مسئولین اسرای عراقی در گفت‌وگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی اعلام کرد به محض اینکه عراق آمادگی خود را جهت قبول اسرا اعلام کند، آنان توسط صلیب سرخ جهانی به رژیم عراق تحویل خواهند شد.(۱)

 

اعلام آمادگی مسعود رجوی برای عزیمت به بغداد!

۲۵ اسفند ۱۳۶۱ اعلام شد مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین طی مصاحبه‌ای در پاریس اعلام کرده است که وی دعوت طارق میخائیل یوحنا عزیز وزیر خارجه عراق را برای دیدار از بغداد پذیرفته است. رجوی در این مصاحبه خواستار حمایت صدام از گروهک مجاهدین خلق شد.(۲)

مهلک‌ترین تصمیم کادر رهبری منافقین پناه بردن به دامان دشمن مردم ایران و انتخاب صدام به عنوان حامی خود بود که اثرگذارترین تصمیم گروهک تلقی می‌شود. منافقین با این تصمیم تیر خلاصی بر ماهیت وجودی خود زده و خود را در نقش مزدور یک کشور متخاصم مطرح و بدترین تصمیم علیه منافع ملی کشور متبوع خود را اتخاذ می‌کند.

نکته جالب توجه در این تصمیم، تغییر دشمن در دیدگاه و تلقی کادر رهبری گروهک منافقین می‌باشد. در تصمیم جدید گروهک نفاق، حکومت بعث عراق که زمانی در بیانیه‌های سازمان به عنوان متجاوز و دشمن مردم ایران تلقی می‌شد، به ناگاه به حامی و دوست سازمان مجاهدین تبدیل گردید، که ضمن فراموش نمودن سابقه جنایات رژیم بعث عراق علیه مردم ایران، همکاری با آن برای سرنگونی حکومت اسلامی ایران، استراتژی جدید سازمان محسوب می‌شود.

 

علل و انگیزه‌های همکاری منافقین با حکومت بعث عراق

کاهش چشمگیر فعالیت‌های منافقین در ماه‌های پایانی سال ۱۳۶۱ به گونه‌ای  بود که در حوادث مربوط به عملکرد سازمان در طول این دوره (۱ دی تا ۳۰ بهمن ۱۳۶۱)، ۴۲ عملیات گزارش شده است که بر اثر آن ۱۷ تن از مردم ایران به شهادت رسیدند که این تعداد در مقایسه با دوره‌های قبلی بسیار اندک بود.

از دیگر نکات مهم در عملکرد نیروهای گروهک نفاق این‌ بود که در طول این ۶۰ روز، از ۴۲ مورد اقدامات آنان تنها ۱۰ مورد آن در تهران اتفاق افتاد که ۳ مورد آن سرقت مسلحانه خودرو؛ ۳ مورد اقدام به بمب‌گذاری ناموفق؛ ۳ مورد درگیری با نیروهای دادستانی و سپاه یا تیراندازی به طرف آن‌ها و یک مورد آن نیز ترور بود.

البته در اواخر بهمن‌ماه سازمان اعلام کرد که مرحله‌ اول (بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی ایران) در تهران و شهرستان‌ها به پایان رسیده و مرحله‌ دوم استراتژی گروهک، یعنی ضربه زدن به سرانگشتان حکومت (افراد حزب‌اللهی و پاسداران) فرارسیده است، ولی ابتکار عمل نیروهای جمهوری اسلامی برای مقابله با اقدامات سازمان که از ماه‌های پیش شروع شده بود از یک سو و توصیه‌ گروهک به خروج نیروهای عملیاتی از شهرهای بزرگ و به ویژه تهران از سوی دیگر، توانی را برای اجرای این استراتژی برای منافقین باقی نگذاشته بود.

در این دوره همچنین روابط عمومی کمیته‌ انقلاب اسلامی نتایج اقدامات این نهاد را در طرح مالک و مستأجر که از اواخر شهریورماه سال ۱۳۶۱ شروع شده بود، اعلام کرد. دستگیری ۱۲۰ تن از افراد این سازمان با سابقه‌ فعالیت مسلحانه؛ کشف ۲۳ خانه تیمی و کشته شدن ۳۰ تن از افراد این سازمان از جمله مواردی است که این روابط عمومی اعلام کرده است. همچنین کشف طرح ترور بسیاری از وزیران، نمایندگان مجلس، مسئولان و کشف طرح حمله به نیروهای گشت سپاه نیز از جمله دستاوردهای فعالیت‌های کمیته‌های انقلاب در طرح مالک و مستأجر بیان شده است.

با توجه به محدودیت‌هایی که سازمان مجاهدین خلق در فعالیت‌های خود با آن مواجه شده بود، روی آوردن به مناطق کم‌خطرتر برای تداوم فعالیت‌ها از یک سو و گرایش ذاتی این سازمان برای همکاری با حزب دمکرات کردستان ایران و وسوسه‌ دست‌یابی به کمک‌های دولت عراق، زمینه‌های تشدید حضور نیروهای منافقین در مناطق کردنشین را فراهم کرد و بخش‌هایی از نیروهای باقی‌مانده‌ این گروهک به آن مناطق انتقال یافتند و در فاز جدید عملیات نظامی یعنی جنگ‌های پارتیزانی و کوهستانی وارد شدند و در برخی از عملیات‌هایی که حزب دمکرات علیه نیروهای خودی انجام می‌داد نیروهای این حزب را همراهی کردند.

 

سفیر عرفات ترور شد

صبح ۲۱ فروردین ۱۳۶۲ «عصام سرطاوی» عضو کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین که برای شرکت در کنگره بین‌المللی سوسیالیست به پرتغال رفته بود در جنوب این کشور به قتل رسید.

وی در هتل محل برگزاری نشست چهار روزه این کنگره توسط یک مرد مسلح ناشناس کشته شد، شیمون پرز رهبر حزب کارگر اسرائیل گفت از این حادثه عمیقاً تکان خورده است.

جنبش شورای انقلابی الفتح گروه ابونضال در اعلامیه‌ای که در بیروت انتشار داد تأکید کرد که توانسته است حکم اعدام عصام سرطاوی خائن و جنایتکار را به مرحله اجرا در آورد.

این اعلامیه سرطاوی را یک جاسوس موساد و سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و شخصی که ارزش‌ها و سنت‌های فلسطینی را زیرپا گذارده و خود را به امپریالیسم آمریکا و عمال غربی آن فروخته معرفی کرده است.

خبرگزاری فرانسه از دمشق در رابطه با این گروه گزارش داد «گروه ابونضال مستقیماً تحت نظارت سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی رژیم بعث عراق فعالیت می‌کند و در زمان‌های مختلف بسیاری از رهبران فلسطینی را ترور کرده است».(۳)

گفتنی است سرطاوی از طرفداران مذاکره با نیروهای چپ‌گرای یهودی نیز بود، به طوری که در فوریه ۱۹۸۲م ملاقاتی را میان سه تن از مقامات چپگرای اسرائیل با عرفات در تونس ترتیب داد. سرطاوی دوستان بسیاری در دول اروپایی داشت. از این‏رو در سال‏های آخر عمر، سفیر سیار عرفات در کشورهای اروپایی بود.

 

انفجار، سفارت آمریکا در بیروت را با خاک یکسان کرد

سفارت ۷ طبقه بتون آرمه آمریکا در بیروت عصر روز ۲۹ فروردین ۱۳۶۲ منفجر شد و ده‌ها تن در نتیجه انفجار بمب و ریزش ۵ طبقه از ۷ طبقه ساختمان سفارت آمریکا کشته شدند.

انفجار در ساعت ۱۴ و ۳۵ دقیقه پس از ورود یک اتومبیل حامل بمب به مدخل سفارت که مشرف به دریای مدیترانه است رخ داد و سپس محله‌های اطراف سفارت به محل ورود و خروج سریع آمبولانس‌هایی تبدیل شد که تا ساعت چهارونیم عصر، دو ساعت پس از وقوع انفجار ، ۱۰۰ مجروح را همراه با ۲۴ کشته از محوطه سفارت آمریکا به بیمارستان‌های بیروت منتقل می‌کردند.

روز ۱۶ بهمن ۱۳۶۱، ده هفته پیش از انفجار در سفارت آمریکا مرکز تحقیقات فلسطین در بیروت صحنه انفجار مشابهی بود که در جریان آن حداقل ۲۳ تن شهید و ۹۵ عابر زخمی شده بودند.(۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۲۳ فروردین ۱۳۶۲، صفحه ۳٫

۲ـ اطلاعات، ۲۵ اسفند ۱۳۶۱، صفحه ۱۶٫

۳ـ اطلاعات، ۲۲ فروردین ۱۳۶۲، صفحه ۱۶٫

۴ـ کیهان، ۳۰ فروردین ۱۳۶۲، صفحه ۲۰٫

 

15مارس/17

بلال حبشی مقرّب خورشید نبوت نبی‌اکرم«ص»

 

با اصحاب معصومین

حبشه خاستگاه نخستین مسلمان آفریقایی

حبشه سرزمینی کهن در شرق آفریقا می‌باشد و در گذشته‌های دور به قلمروی وسیع در شاخ آفریقا و ساحل غربی دریای سرخ اطلاق می‌گردید که کشورهای امروزی اتیوپی، سومالی، ارتیره و جیبوتی را دربرمی‌گرفت. این منطقه، تاریخی بسیار کهن دارد و یکی از قدیمی‌ترین زیستگاه‌های انسانی به شمار می‌رود. حبشه اولین سرزمین آفریقایی است که آئین مسیح در آن رسمیت یافت. در صدر اسلام نام این ناحیه از آفریقا یادآور مهاجرت اصحاب رسول اکرم«ص» به سرپرستی جعفر طیار فرزند ابوطالب می‌باشد. این هجرت در سال پنجم بعثت به فرمان حضرت محمد«ص» صورت گرفت و نجاشی مهاجران مذکور را علی‌رغم کارشکنی‌های مشرکان مکه، مورد توجه و حمایت خویش قرار داد.

مسلمانان به تدریج و بدون درگیری در خاک این منطقه نفوذ کردند تا آنکه در نیمه دوم قرن هفتم هجری، یکی از نقاط آن به نام «اوفات» به کانون نشر اسلام در حبشه تبدیل شد. اوج فتوحات فرمانروایان مسلمان در این قلمرو در سده دهم هجری به دست «احمدگران» صورت گرفت.

در قرون یازدهم و دوازدهم هجری، حبشه غالباً‌ گرفتار درگیری‌های داخلی بود و قدرت سیاسی، اغلب در اختیار حاکمان دو منطقه «اُمِهرا» و «تیگره» قرار گرفت. سرانجام در قرن سیزدهم هجری یکی از حاکمان این کشور آن را تحت لوای واحد درآورد. وی دشمن سرسخت مسلمانان بود. در این میان پس از درگیری بین بریتانیا و این پادشاه، او شکست خورد و بعد از جنگ خونین داخلی، «یوحنا» روی کار آمد که او هم به مسلمانان تعدی می‌کرد. علاوه بر بلال بن رباح، برخی اصحاب پیامبراکرم«ص» اهل این منطقه هستند. لقمان حکیم که حکمت‌هایش شهرت دارد و سوره‌ای از قرآن به نام اوست از این دیار برخاسته است. مادر امام جواد«ع» و نیز «ام ایمن» همسر زیدبن حارثه، حبشی هستند.(۱)

طلوع در تاریکی

در یکی از کوهستان‌های اطراف مکه قبیله‌ای با عنوان «بنی‌جمع» زندگی می‌کرد. آنان بت‌پرست بودند و از راه زراعت و گله‌داری روزگار می‌گذراندند. این طایفه ثروتمند، افرادی را اسیر خود نموده و به عنوان غلام و کنیز از آنان استفاده می‌نمودند. با وجود آنکه «بنی‌جمع» از خصال پسندیده و رفتار شایسته بهره‌ای نداشتند، ولی در میان خادمان آنان فردی به نام «رباح حبشی» وجود داشت که در بین اسیران خلق و خوی نیکوتری داشت. این غلام سرپرست اموال طایفه مذکور بود. هنگامی که سپاه فیل برای ویران ساختن خانه کعبه عازم مکه گردید، خواهرزاده ابرهه (فرمانده این لشکر) به منظور تفریح و شکار به اطراف مکه رفت و در آنجا با قبیله «بنی‌خَثعم» درگیر شدند و بانویی به اسارت این قبیله مکی درآمد که حمامه (جمامه) نام داشت. او را به «بنی‌جمع» بخشیدند. او در مدتی که بین افراد این عشیره عربی زندگی کرد، از اخلاق و رفتار شایسته «رباح» که سرپرست او به شمار می‌آمد خوشش آمد و سرانجام بزرگ این قبیله، وی را به عقد ازدواج «رباح» درآورد. این دو اسیر سال‌ها در کنار هم با محبت و عطوفت زندگی نمودند. محصول این پیوند نیکو، سه فرزند شامل دو پسر به نام‌های «بلال» و «خالد» و یک دختر به نام «عمره» بود. این کودکان هم مانند والدین خویش برده به حساب می‌آمدند.

چندین سال بعد، آنان ارباب خود را که «خلف» نام داشت از دست دادند. پسر بزرگ او «امیه» که جوانی مغرور و خشن بود جای پدر را گرفت، بنابراین بلال اگرچه اصالت حبشی داشت، در سرزمین حجاز متولد گردید و در همانجا نشو و نمو یافت. کنیه او را به ابوعبدالله و ابوعبدالکریم ذکر کرده‌اند. زمان تولدش روشن نمی‌باشد، ولی قرائنی مؤید آن است که او در سال سوم عام‌الفیل به دنیا آمده باشد. وی مقارن بعثت نبی‌ اکرم«ص» از بردگان «امیه بن خلف» بود. از آنجایی که بلال از پدر و مادری حبشی زاده شد، به زبان مادری که در آن دوران زبان رسمی اهالی حبشه بوده و اُمهری نام داشته تکلم می‌نموده است. او گاهی به این دیار هم سفر می‌کرده و یک بار وقتی از آن سرزمین بازگشت و به محضر پیامبراکرم«ص» رسید، آن حضرت را به این لسان ستود و حسان بن ثابت شاعر معروف آن عصر، آن را به زبان عربی ترجمه کرد که در این ستایش آمده بود: «هنگامی که در سرزمین ما (حبشه) نامی از شخصیت بزرگواری برده می‌شود، به شما که نمونه کامل این عظمت می‌باشید مثل می‌زنند.»(۲)

بلال در دوران کودکی مورد توجه پیامبر«ص»‌ و خانواده‌ او بوده است. او در خاطره‌ای نقل می‌نماید یک بار نبی‌اکرم«ص» از طبقی خرما که برایش آورده بودند نرم‌ترین و باحلاوت‌ترین آنها را با دستان مبارک خویش که گویی غایت لطفش را در حق من ابراز می‌دارد برداشته و به من داد،‌ بعد هم یکی برای خودش برداشت، سپس خدیجه کبری«س» شیر بز برایمان آورد که تازه دوشیده بودند و هنوز ولرم بود.

اولین‌بار نام خدیجه را زمانی شنیدم که مادر برده من لقمه نانی آغشته به عسل به دهانم گذاشت، فکر می‌کنم آن موقع پنج ساله بودم، او گفت این لقمه شهدآگین را خدیجه فرستاده است و از آن زمان نامش برایم شیرین بوده است. او بانویی مهربان و پرعاطفه و باسخاوت بود و فقیران را مورد نوازش قرار می‌داد.(۳)

بذرهای عزت و عظمت

بلال، جوانی لاغراندام، بلندقامت، و بسیار گندمگون (مایل به سیاهی) به نظر می‌رسید. محاسن او کم‌پشت می‌نمود. او اگرچه ظاهری دل‌آرا و قیافه‌ای گیرا نداشت و همچون بردگان حبشی دیگر از تمام مزایا و حقوق مسلّم انسانی محروم بود، ولی سرشتی پاک داشت و در میان خادمان قبیله «بنی‌جمع»، کانونی از خوبی‌ها و کرامت‌های اخلاقی به شمار می‌آمد.

اگرچه در نظر مشرکان و اشراف و اعیان، فردی حقیر و بی‌ارزش جلوه می‌نمود، اما از منظر خدا و رسولش جوانمردی باعزت و شرافت محسوب می‌گردید. او از همان روزهایی که خود را شناخت، سایه شوم اسارت را بر دل و ذهن خویش دید و خود را خانه‌زاد خاندان مشرک امیه‌بن خلف مشاهده کرد.

بلال که از سنین رشد و بالندگی از هوش و فراست ویژه‌ای برخوردار بود، از تیرگی محیط پیرامون خود نفرت داشت. و از وجود قوانین ظالمانه‌ای که بر آن فضای هراس‌آور حاکم بود، به شدت رنج می‌برد ولی چاره‌ای نداشت و می‌سوخت و می‌گداخت.

نزدیک سی بهار این‌گونه پژمرده و عاری از هرگونه طراوتی پشت سرنهاد. در این هنگامه شرک‌آلود، خورشید درخشان بعثت محمدی از افق وحی طلوع کرد و نسیم روح‌پروری در مزرعه وجود انسان‌های تشنه کمالات و مشتاق مکارم و فضایل عالی برانگیخت.

بلال‌بن رباح از تعالیم ملکوتی پیامبراکرم«ص» مطلع گردید و به شدت مشتاق فراگیری این معارف رهایی‌بخش گشت و تصمیم گرفت درباره دعوت نبی‌اکرم«ص» اندیشه نماید. او با شنیدن این ندای آسمانی به فکر فرورفت و تحولی ژرف در اعماق وجودش به وجود آمد. وقتی از میان افراد آن قبیله بیرون آمد، از معابر مکه به سرعت عبور کرد و خود را به مسجدالحرام رسانید، ناگهان مشاهده کرد حضرت محمد«ص» به همراه پسرعموی خود علی«ع» به نماز ایستاده‌اند. بلال آهی کشید، سراسر وجودش را شوق و ذوق فراگرفت. پیامبر و امیرمؤمنان«ع» بعد از اقامه نماز از جای خود برخاستند، اما بلال محو سیمای ملکوتی رسول اکرم«ص» گردیده بود. لحظاتی بعد جلوتر رفت و بر دستان مبارک خاتم رسولان الهی بوسه زد و با بر زبان جاری ساختن شهادتین، به آن حضرت ایمان آورد. نخستین کسی که دعوت نبی‌اکرم«ص» را لبیک گفت مولای متقیان بوده، به دنبال آن سلمان فارسی از ایران، صهیب از روم و بلال حبشی از آفریقا به آن حضرت گرویدند. او پرچم رهایی بخش سیاهان را به دوش کشید و فریاد آزادی آنان را سر داد.(۴)

ماجرای بلال، حکایت انسان سیاه‌پوستی است که از ظلمانی‌ترین شرایط به ملکوت پاک افلاک گام نهاد. انیس قلوب سیاهان گردید. مقرّب مصطفای پیامبران گشت و سیاهپوستان آمریکا نام او را به فرزندان خود می‌گذارند و برای مسلمانان آفریقا او تندیس وارستگی، مقاومت و تکیه‌گاهی مطمئن و توأم باعزت و شرافت به شمار می‌رود.

اسوه استقامت

در بدو اسلام،‌ افرادی که در شهر مکه اسلام را به عنوان آیین خود برمی‌گزیدند مورد شکنجه‌های شدیدی از سوی مشرکان واقع می‌شدند. آنهایی که اقوام و عشیره‌ای نداشتند و یا آن که برده و بنده بودند و جزو اقشار فرودست جامعه به شمار می‌آمدند، به طرز وحشیانه‌ای تحت فشار قرار می‌گرفتند تا از دین جدید دست بردارند.

امیه بن خلف وقتی از عزم راسخ و تزلزل‌ناپذیر بلال اطمینان حاصل کرد که نمی‌تواند با زبان خوش در عقیده‌اش تغییری به وجود آورد، تصمیم گرفت با شکنجه و عذاب او را به برگشت از راهی که پیموده است وادارد. سرانجام روزی کارگزارانش در معابر و بازار مکه ندا دردادند امروز روبه‌روی خانه امیه جمع بشوید و مجازات بلال را مشاهده کنید. عده‌ای در آن مکان اجتماع کردند، برخی متنفذین شهر هم در این مراسم حضور داشتند. در این میان در حالی که دست‌ها و پاهای بلال را بسته بودند آوردند، امیه از وی پرسید آیا حاضری با این وضعی که در پیش داری از ایمان خود نسبت به محمد امین دست برداری و از عذاب شدیدی که در انتظارت می‌باشد خلاص گردی؟ بلال بعد از درنگی کوتاه گفت: تو مرا از درد و رنج می‌ترسانی؟ زهی خیال باطل! یقین بدان که تحت شدیدترین زجرها، از زبان من جز گواهی به وحدانیت خداوند و رسالت محمد«ص» سخنی نخواهی شنید. امیه که از این پاسخ صریح غلام خود عصبانی گردیده بود، مشت خود را گره کرد و محکم بر سینه بلال کوبید و با خشم فریاد زد: پس مزه عذاب را بچش. آنگاه عمال امیه، بلال را برهنه نموده و او را با دست و پای بسته بر روی ریگ‌هایی که با آتش داغ کرده بودند گذاشتند. این شن‌های سوزان و گداخته، چنان پوست بدنش را می‌سوزانیدند که گاهی با قطعه‌ای از گوشت سیاه شده و سوخته بدنش جدا می‌گردید. بلال با وجود آنکه از شدت درد و رنج چون شخص مارگزیده بر خود می‌پیچید، به شدت مقاومت می‌کرد و حتی آه و ناله خود را بلند نمی‌نمود و با این وضعی که جان و سلامتی او را تهدید می‌نمود، ندای توحید سر می‌داد و در حالی که سوزش ریگ و شن تفتیده حتی به استخوان بدنش هم سرایت کرده بود، بر رسول اکرم«ص» درود می‌فرستاد. او کسی نبود که بر اثر این فشارها و زجرها از عقیده خویش دست بردارد. شدت سوزش زخم‌ها و خونریزی و عفونت جراحات، بلال را بیهوش کرد. امیه که از این استقامت بی‌سابقه بلال شگفت‌زده گردید، دستور داد وی را برای مداوا از آن محل ببرند تا برای انجام شکنجه‌های شدیدتری آماده شود. شکنجه‌های بعدی هم نتوانست بلال را از انتخاب آئین توحیدی بازدارد و او به ایستادگی و پایداری خود ادامه داد. گویا خدا می‌خواست او را برای سایر مسلمانان اسوه‌ای شایسته قرار دهد که اگر آدمی دل خود را به نور ایمان روشن کند، هرگز سیاهی پوست و بردگی مانع عظمت روحی و معنوی او نمی‌گردد.

بلال با تن عریان، روی آتش گذاشته می‌شد تا از دینی که برگزیده، برگردد و یا ذره‌ای از غبار باطل در زلال اعتقادش راه یابد، اما او امتناع می‌کرد. سنگ تفتیده‌ای که چون قطعه‌ای از آتش بود و چند نفر آن را به سختی حمل می‌کردند، بر روی سینه‌اش قرار می‌دادند و این شکنجه غیرانسانی آنقدر مرارت‌آور بود که حتی دل برخی جلادان را به ترحم وادار می‌کرد و حتی رضایت می‌دادند او را رها کنند به شرط آن که صرفاً با یک کلمه، بت آنان را به نیکی یاد کند، ولی او نمی‌پذیرفت و مکرر این سرود توحیدی را تکرار می‌کرد: احد احد.

در یکی از روزها که رسول اکرم«ص» از آن مسیر عبور می‌فرمود، بلال را زیر شکنجه و عذاب دید، این وضع آن حضرت را متألم ساخت و فرمود: اگر مالی داشتم او را از چنگال این دژخیمان رها می‌کردم. یکی از اصحاب پیامبر که تمایل شدید آن وجود مبارک را به خلاصی بلال احساس کرد، نزد عموی ایشان عباس‌بن مطلب آمد و به وی گفت خواسته برادرزاده‌ات را عملی ساز. او موافقت کرد و بلال را خرید و آزادش نمود. بدینگونه بلال از آن شکنجه‌های فرساینده و حتی کشنده رهایی یافت. پیامبر از این ماجرا شادمان گردید و آن روز برای مسلمانان عید بزرگی گردید.

برخی ادعا کرده‌اند خلیفه اول بلال را از آن وضع اسف‌بار نجات داد، اما علمای شیعه عقیده دارند بلال را رسول خدا«ص» آزاد کرد و از آن پس وی خادم و ملازم آن حضرت گردید.(۵)

محبوب حبیب خدا

بلال قهرمان بعد از بهبودی جراحات ناشی از شکنجه‌های مرگبار، تلاش وسیعی را برای ترویج اسلام آغاز کرد و هنگام حصر اقتصادی و سختی‌های شعب ابوطالب در کنار مسلمانان صدر اسلام قرار گرفت. آوازه پایداری بلال در سرزمین حجاز انتشار یافت و به او عزتی کم‌نظیر بخشیده بود. او تا زمان مهاجرت به یثرب (مدینه النبی) با حلاوت بیان، همواره به تبلیغ فرهنگ اسلام اهتمام ورزید.

بلال در سفر و حضر همراه پیامبر بود. جابربن عبدالله انصاری نقل نموده است: «در یکی از مسافرت‌ها که خاتم‌ انبیاء«ص» در خیمه‌ای از پوست حضور داشتند، چون وقت نماز فرارسید، بلال که آب وضوی حضرت را از خیمه مزبور بیرون آورد، مسلمانان حاضر هجوم آوردند تا از آن استفاده کنند، هر کس چیزی به دست می‌آورد صورت خود را با آن متبرک می‌ساخت.»(۶)

محبوبیت بلال نزد پیامبر به درجه‌ای رسید که مردم نزد وی می‌آمدند و از فضایل او سخن می‌گفتند و از این که مشمول خیر و برکت خدا و رسولش گردیده اظهار شادمانی می‌کردند، ولی بلال از این تعریف و تمجیدها مغرور نمی‌گردید و از تشخص‌طلبی نفرت داشت و جوانمردی باوقار و فروتن بود و به آنان می‌گفت من کسی نمی‌باشم، فردی حبشی هستم که در گذشته برده بودم.(۷)

بلال که هیچ‌گونه امتیازات ظاهری را نداشت، بر اثر برخورداری از ایمان راستین نزد رسول خدا«ص» نه تنها تکریم گردید، بلکه جزو افرادی قرار گرفت که به اقتضای زمان، مکان و موقعیت از آن وجود مقدس حراست و نگهبانی می‌نمودند. چهارده نفر از مقربان خاص حضرت محمد«ص» به شمار می‌آمدند که بلال یازدهمین آنان بود.وی بیت‌المال مسلمین را دراختیار داشت و اموالی که از خمس دارایی‌ها، غنایم جنگی و امور دیگر تحویل رسول اکرم«ص» داده می‌شد، دراختیار او قرار می‌گرفت. هر محتاج و محرومی که به پیامبر مراجعه می‌نمود، آن حضرت وی را به بلال ارجاع می‌داد تا وی برایشان طعام و لباس تهیه کند.

بلال وکیل مخارج پیامبر و مأمور خرید بیت آن حضرت هم بود و به همین دلیل به خانه آن سرور عالمیان رفت و آمد زیادی داشت و به خدمتگزاری به خاندان عترت نبی‌اکرم«ص» علاقه وافری نشان می‌داد.(۸)

اولین مؤذّن در تاریخ اسلام

در همان روزهای آغازی حضور پیامبر در مدینه، به منظور تحکیم رشته‌های پیوند و اتحاد و انسجام میان جامعه اسلامی، عقد اخوت توسط رسول اکرم«ص» میان مسلمانان منعقد گردید، بلال حبشی با ابوروحیه خثعمی پیمان برادری برقرار ساخت، اما اینکه برخی مؤلفان معاصر نوشته‌اند، با عبیده بن حارث بن عبدالمطلب یا ابوذرغفاری عقد اخوت بسته شد نباید درست باشد، زیرا این پیمان معمولاً بین مهاجران و انصار منعقد می‌گردید، بلال را در زمره اهل صفه نیز برشمرده‌اند.(۹)

در سال اول هجرت، دستور اذان از ناحیه خداوند متعال توسط پیک وحی، جبرئیل امین صادر گردید. در آن هنگام سر مبارک رسول اکرم«ص» بر روی دامن حضرت علی«ع» قرار گرفته و آن نبی مکرم در حال استراحت بود که فرشته وحی نازل گردید و عبارات اذان را در حالتی که پیامبر خواب بود به ایشان الهام نمود و آموزش داد. وقتی حضرت از خواب بیدار شد، از امیرمؤمنان«ع» خواست بلال را احضار کند و جملات اذان را به وی تعلیم دهد. مولای پرهیزگاران هم چنین کرد و بدین‌گونه بلال مؤذن رسمی رسول خدا«ص» گردید و بنابراین منشأ اذان‌گویی، کلام وحی و فرمان الهی است نه اینکه اذان براساس خواب عبدالله بن زید متداول گردیده باشد و با پیامبر بعد از مشورت با یارانش به این نظر رسیده باشد که موقع فرارسیدن وقت نماز، باید اذان گفته شود.(۱۰)

براساس روایات معتبر، پیامبر بعد از دریافت فرمان وحی که حضرت علی«ع» هم از آن باخبر گردید، موظف گشت این سرود فرحزای توحید را توسط بلال در میان مسلمانان منتشر سازد و بلال با فرا گرفتن این بانک ملکوتی از مولای متقیان، برای اولین‌بار اذان را در فضای شهر مدینه انتشار داد و آن را به گوش اهالی این دیار رسانید. باید به این نکته توجه داشت که گزینش این سیاه حبشی برای اذان‌گویی صرفاً بر اثر صدای رسا، آهنگ خوش و لحن خوب وی نبوده است و دلیل اصلی چنین انتخابی، محبوبیت او نزد پیامبر و فداکاری خالصانه‌ این مسلمان آفریقایی در راه احیای حق و حقیقت بود.

پیامبر اذان گفتن وی را بر اذان خوش‌صداترین افراد ترجیح داد و از همان وقت مقام و موقعیت و شهرت بلال در میان مسلمانان ارتقا یافت. یک بار مقارن با ماه مبارک رمضان، هنگام سحر، مردی بعد از اذان‌گوی عمروبن مکتوم که نابینا و از اصحاب رسول خدا«ص» بود، نزد خاتم انبیاء آمد و مشاهده کرد حضرت مشغول خوردن سحری است و آن جناب وی را به غذا خوردن دعوت نمود، وی عرض کرد مؤذن اذان گفته است، حضرت فرمود: اذان ابن‌مکتوب اعتباری ندارد، هنگامی که بلال اذان گفت از غذا خوردن در سحر امتناع کنید، متأسفانه عده‌ای عامدانه یا جاهلانه این موضوع را به صورت معکوس جلوه داده‌اند و درباره بلال غرض‌ورزی نموده‌اند.(۱۱)

بنابراین بلال علاوه بر صلاحیت اخلاقی، در وقت‌شناسی تبحر داشت و در آن روزگارانی که هنوز ساعت و وسایل زمان‌سنجی اختراع نگردیده بود، وقتی وی به آسمان و ستارگان می‌نگریست، وقت دقیق را تشخیص می‌داد. او در تمامی فصول سال، سحرگاهان به جانب مسجدالنبی می‌آمد و کنار دیوار می‌نشست، لحظاتی به آسمان شفاف و پرستاره مدینه می‌نگریست و به عظمت هستی اندیشه می‌نمود، چون سپیده صبح از کرانه خاور طلوع می‌کرد، قبل از آن که اذان بگوید از ژرفای دل با خدای خویش به راز و نیاز می‌پرداخت و می‌گفت: «پروردگارا تنها تو را سپاس می‌گویم و می‌ستایم و از تو کمک می‌خواهم، مرا در راه گسترش آیین پاک اسلام یاری فرما.»(۱۲)

او نه تنها با زبانش، بلکه با تمام وجود و اعضا و جوارحش اذان می‌گفت و کلمه توحید، هویت و ماهیت او را تشکیل می‌داد. وقتی اذان می‌گفت پیامبر مشتاق عبادت و پرستش خداوند می‌گردید و می‌فرمود: راحنی یا بلال، زود راحتم کن تا به نماز بایستم. او مؤذنی نبود که صرفاً اذان بگوید بلکه در عرصه جهاد و دفاع چون سلحشوری جان بر کف حضوری فعال داشت و در غزوات گوناگون از خود دلاوری‌های تحسین‌برانگیزی نشان داد.(۱۳)

وقتی فریاد فرحزای توحید از حلقوم بلال در فضای مدینه طنین‌انداز می‌گردید، روح مسلمانان را به پرواز درمی‌آورد و آنان را با شور و هیجانات فراوانی برای برپایی نمازجماعت به مسجد می‌کشانید تا به امامت رسول اکرم(ص) نماز را اقامه نمایند.(۱۴)

به هنگام فتح مکه، وقتی پیامبر و مسلمانان وارد مسجدالحرام گردیدند، بلال به فرمان پیامبر کلید کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت و درب آن را گشود. حضرت محمد«ص» به همراه علی«ع» به درون کعبه رفته مشغول درهم شکستن بت‌ها گردیدند. آنگاه رسول اکرم«ص» به بلال فرمود: برو بر بام کعبه و اذان بگو. رجال مشرک که خواری و حقارت خویش را با مشاهده در هم کوبیدن بت‌ها می‌دیدند، ناگهان مشاهده می‌نمایند که آن برده سیاه، نفی خدایان باطل آنان را اعلام می‌دارد. چون بلال به جای اشهد، اسهد می‌گفت، گروهی از منافقان و دشمنان، زبان به اعتراض گشودند و این وضع برای مسلمانان ناگوار گردید و درخواست‌شان این بود که دیگر بلال اذان نگوید. دل بلال شکست و محزون گردید. در این میان پیک وحی بر رسول خدا«ص» نازل گشت و عرض کرد: «خداوند می‌فرماید کسی جز بلال مأذون به اذان گفتن بر بام کعبه نمی‌باشد.»(۱۵)

از منظر قرآن و حدیث

مخالفان که یارای ایستادگی در برابر سپاه توحید را نداشتند، به گوشه‌ای خزیده و مدام به منفی‌گویی، شایعه‌پردازی و ایجاد مسایل حاشیه‌ای می‌پرداختند. غالب آنان این پرسش را مطرح می‌کردند که چرا اسلام به بردگان، سیاهان و مستمندانی چون بلال این‌گونه احترام می‌گذارد. سروش غیبی در پاسخ به آنان این آیه را به صورت پیامی درخشان برای همه انسان‌ها فرود آورد و پیامبر آن را در جمع مردم تلاوت فرمود:(۱۶) «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛(۱۷) ای مردم! شما را از مرد و زنی خلق کردم و شما را به صورت جماعات و قبیله‌هایی درآوردیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که گرامی‌ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.»

شگفت آنکه این آیه جاوید که در تمامی اعصار و قرون مصداق پیدا می‌کند، در شأن بلال حبشی نازل گردید.

دو تن از اشراف قبیله‌ «موضر» که به ظاهر اسلام آورده بودند تا از این راه شهرتی کسب کنند، آرزو داشتند در کنار پیامبر بنشینند تا مردم به برتری آنان پی ببرند، لکن وقتی وارد محفل نورانی و معنوی رسول اکرم«ص» گردیدند، بلال، صهیب، عمار، خُباب، و گروهی از فقرا را در آنجا دیدند و از این وضع احساس حقارت کردند، زیرا راضی نبودند با فرودستان و بردگان در یک جلسه بنشینند، به همین دلیل از خاتم رسولان خدا خواستند آنان را از پیرامون خویش دور کند! ناگهان آیه‌ای نازل گردید: «ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوه و العشی یریدون وجهه؛(۱۸) کسانی را که صبحگاهان و شامگاهان پروردگار خویش را می‌خوانند و خواستار خشنودی او هستند طرد مکن.» شعف و شادی بلال را فراگرفت و روانش آرامش یافت و چنان به پیامبر«ص» نزدیک شد که زانویش مماس زانو مبارک محبوبش قرار گرفت. پیامبر«ص» با همان یاران نشست. چون خواست بلال و امثال او را ترک نماید، این آیه فروفرستاده شد: «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالعداوه و العشی یریدون وجهه؛(۱۹) و همراه با کسانی که هر صبح و شام خدای خویش را می‌خوانند،‌ خشنودی او را خواستارند، خود را به صبر وادار، از آن پس هنگامی که پیامبر می‌خواست برخیزد، آنقدر صبر می‌نمود تا بلال و یارانش بلند شوند.(۲۰)

در روایات آمده است: «بلال نزد ائمه هدی، اهل‌بیت نبی‌اکرم«ص» و اصحاب پیامبر و امامان معصوم از پایگاهی رفیع برخوردار است. او از جمله اصحاب پیامبر و از سابقان در اسلام است و در دیوان منسوب به امیرمؤمنان در ابیاتی از بلال و اذان‌گویی او یاد شده است».(۲۱)

او به حضرت علی«ع» ارادت ویژه‌ای داشت و در این راه سختی‌ها و تلخ‌کامی‌های زیادی را تحمل کرد. در منابع اهل‌سنت و شیعه احادیثی از رسول اکرم«ص» نقل گردیده است که راوی آنها بلال است.(۲۲)

زمان رحلت بلال را سال‌های ۱۸، ۲۰ و ۲۱ هجری در شصت و اند سالگی به مرگ طبیعی یا بر اثر طاعون ذکر نموده‌اند. مرقدش را غالباً در دمشق، باب‌الصغیر یا ‌الکیسان و بعضی در داریا یا عمواس گفته‌اند.(۲۳)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دائره‌المعارف فارسی، ج اول، صص ۸۳۱ـ۸۳۰، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۰، صص ۷۹ـ۷۸، سرزمین اسلام، صص ۴۲۶ـ۴۲۵٫

۲ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۳، ص ۶۰۲، مجمع‌البحرین، ج اول، مستدرک سفینه البحار، ج اول، ص ۴۲۰٫

۳ـ بلال، بلال، هـ .آ، کرگ، ترجمه یعقوب ژند، صص ۳۲ و ۴۳٫

۴ـ تنقیح المقال، مامقانی، ص ۱۸۲، طبقان، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۵٫ اسدالغایه، ج اول، ص ۲۰۶، امت مسلمان، دیروز، امروز؛ از نگارنده، صص ۱۱ـ۱۰٫

۵ـ اسدالغایه، جلد اول، ص ۲۰۵، الاستهاب، ج اول، ص ۱۴۸، اعیان الشیعه، مجلد ثالث، ص ۶۰۳، سفینه البحار، ماده‌ی بلل.

۶ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۳۳٫

۷ـ طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۸٫

۸ـ اسدالغابه، ج اول، ص ۲۰۶، الاصابه، ج اول، ص ۱۶۵، حیاه الصحابه، ج ۲، ص ۱۳۳، الاوائل، ص ۲۲۷، حلیه الاولیاء، حافظ ابراهیم اصفهانی، ج اول، صص ۱۴۹ـ۱۴۷٫

۹ـ طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۴، المنتظم، ابن جوزی، ج ۳، صص ۷۲ و ۱۴۰٫ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۴۹٫

۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه شیخ حرّ عاملی، ج ۴، ابواب الاذان و الاقامه، ج ۴، صص ۶۱۳ـ۶۱۲٫

۱۱ـ همان مأخذ، ص ۶۱۲ و نیز بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۶۴٫

۱۲ـ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۵۶، سیمای فداکاران، شهید سیدمحمدکاظم دانش، ج ۲، ص ۳۴٫

۱۳ـ بلال سخنگوی نهضتی پیامبر، جوده السحار، ترجمه علی منتظمی، مقدمه، صص ۲۳ـ۲۲٫

۱۴ـ فروغ کافی، ج ۳، ص ۲۰۳، سفینه‌البحار، ج۱، ص ۱۰۵، سیمای تابناک بلال ص ۸۲٫

۱۵ـ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۱۳۶، قاموس الرجال، ج ۲، ص ۲۴۲، الاوائل، ص ۲۳۴٫

۱۶ـ تفسیر مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۱۳۶٫

۱۷ـ حجرات، ۱۳٫

۱۸ـ انعام، ۵۲٫

۱۹ـ کهف، ۲۸٫

۲۰ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر«ص»، صص ۵۵ـ۵۳٫

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۸، ص ۴۳، مستدرک سفینه البحار، ج اول، ص ۴۱۹٫

۲۲ـ‌ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۵۰٫

۲۴ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۵۰، اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۶۰۱٫

 

سوتیترها

 

۱٫

نخستین کسی که دعوت نبی‌اکرم«ص» را لبیک گفت مولای متقیان بوده، به دنبال آن سلمان فارسی از ایران، صهیب از روم و بلال حبشی از آفریقا به آن حضرت گرویدند.

 

 

۲٫

چهارده نفر از مقربان خاص حضرت محمد«ص» به شمار می‌آمدند که بلال یازدهمین آنان بود.وی بیت‌المال مسلمین را دراختیار داشت و اموالی که از خمس دارایی‌ها، غنایم جنگی و امور دیگر تحویل رسول اکرم«ص» داده می‌شد، دراختیار او قرار می‌گرفت. هر محتاج و محرومی که به پیامبر مراجعه می‌نمود، آن حضرت وی را به بلال ارجاع می‌داد تا وی برایشان طعام و لباس تهیه کند.

 

۳٫

در سال اول هجرت، دستور اذان از ناحیه خداوند متعال توسط پیک وحی، جبرئیل امین صادر گردید. پیامبر از امیرمؤمنان«ع» خواست بلال را احضار کند و جملات اذان را به وی تعلیم دهد.و بدین‌گونه بلال مؤذن رسمی رسول خدا«ص» گردید و بنابراین منشأ اذان‌گویی، کلام وحی و فرمان الهی است

 

 

15مارس/17

شادی، ضرورت زیستن

                                                                                                                     

 مقدمه:

در شماره قبل ضمن اشاره به تنوع نیازهای انسان و اهمیت «شادی» از منظر آموزه‌های دینی پرداختیم و اینک و در ادامه، به راهکارها و عوامل شادی‌آفرینی که می‌توانند بر سلامت روح و جسم انسان تاثیر مثبت داشته باشند، می‌پردازیم.

۱ ـ زیستن در زمان حال

 انسان‌های خیال‌پرداز دائماً در حسرت دیروز و نگران آینده و از امروز خود غافل‌اند. هر انسانی ـ حتی فقیرترین مردم ـ می‌تواند با تکیه بر استعدادها و امکانات موجود و مدد گرفتن از نیروی ایمان، در سخت‌ترین شرایط هم شاد باشد. بیشتر مردم به این دلیل شاد نیستند که در «زمان حال» زندگی نمی‌کنند و دائماً به «دیروز و فردا» می‌اندیشند.  زندگی همچون آب روان هر لحظه در گذر است. به قول حافظ:

«بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

که این اشارت ز جهان گذران ما را بس»

زندگی یک تحوّل دائمی و یگانه حقیقت محقق و مسلّم همین «امروز» است. چرا زیبایی‌های امروز را با تصور مشکلات آینده‌ای که در هاله‌ای از تردید، ابهام و تغییرات دائمی و غیرقابل پیش‌بینی پوشیده شده است، زشت و بدنما کنیم؟.(۱)

«سعدیا دی رفت و فردا هم ‌چنان موجود نیست

در میان این و آن، فرصت شمار امروز را»

امام علی (ع) فرمودند:

«نگرانی روزی را که نیامده بر امروز میفزا»(۲) و «قلبت را از اندوه گذشته آکنده مساز که تو را از آمادگی برای آینده باز می‌دارد»(۳) و «نگرانی‌های سال را بر نگرانی امروزت اضافه مکن، برای امروز، مشکلات خودش کافی است.»(۴)

شاید سئوال شود که آیا انسان نباید آینده‌نگر باشد و برای زندگی فردای خود برنامه‌ریزی کند؟ بدیهی است که برای این کار باید به گذشته و آینده نظر داشت. درست است که انسان باید از گذشته درس و آینده را در نظر بگیرد، اما عبرت‌آموزی و تجربه‌اندوزی و برنامه‌ریزی با حسرت و غم و اندوه گذشته و تشویش و نگرانی برای آینده فرق دارد.

«استنباط بسیاری از مردم از برنامه‌ریزی و تعیین هدف درست نیست. پیگیری اهداف، کار پسندیده‌ای است، به شرط آنکه گرفتار آن نشویم و این حقیقت را درک کنیم که هر گامی که در جهت به دست آوردن اهداف برمی‌داریم، بهایی برابر با خود هدف دارد. از زمان حال باید چنان استفاده کنیم که گویی پیشاپیش به آمال خود دست یافته‌ایم.(۵)

۲ـ مبارزه با نگرانی

شادی در واقع نبود غم و اندوه است. اگر انسان بتواند نگرانی‌ها و اندوه‌ها را از خود دور کند، شاد است. البته بعضی از غم‌ها لازمه زندگی بشرند و با انسان زاده شده‌اند، اما بسیاری از آنها ناشی از نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها هستند. این نگرانی‌ها خود منشأ مشکلات بسیار دیگری از جمله ناخوشی جسم و به وجود آمدن انواع بیماری‌ها می‌شوند.

«دیل کارنگی»، روان‌شناس آمریکایی می‌نویسد: «با آقای دکتر «گوبر» رئیس بیمارستان‌های راه‌آهن «سانتافیا» درباره تأثیرات نگرانی صحبت می‌کردیم، دکتر گفت: «هفتاد درصد از بیمارانی که به پزشکان مراجعه می‌کنند، اگر خود را از ترس و نگرانی آزاد سازند می‌توانند شخصاً خود را معالجه کنند.»(۶)

در کتاب «اختلالات عصبی معده» آمده است: «آنچه می‌خورید باعث زخم معده نمی‌شود، بلکه آنچه شما را می‌خورد (نگرانی) موجب پیدایش این زخم است.»(۷)

 ۳ـ پرهیز از گناه

لذت و خوشی همیشه در «انجام دادن» نیست، زمانی هم در «پرهیز کردن» است. گاهی اتفاق می‌افتد که با کارهایی که عادتاً  لذت‌بخش هستند، هیچ لذتی به انسان دست نمی‌دهند و حتی عذاب روانی و وجدانی هم می‌آورند، زیرا روح و وجدان، آماده لذت بردن نیستند. یک غذای لذیذ، رابطه جنسی و خانه بسیار زیبا، اگر حرام و نامشروع و غصبی باشند، برای انسان سالم و طبیعی تلخ و ناگوارند.

اساساً روح انسان به گونه‌ای است که گاهی از «پرهیز» و «ریاضت معقول» سرخوش می‌شود و به شادی و نشاطی می‌رسد که با هیچ‌یک از شادی‌های دیگر قابل مقایسه نیستند، به قول سعدی:

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس، لذت نخوانی

انسانی در زندگی واقعاً شاد است که از گناه پرهیز و حدود الهی را رعایت کند و اراده‌ای در جهت «پرهیز» در خود به وجود آورد. ارضای تمایلات به هرگونه و هر نحو شادی‌آور نیست، گاهی «پرهیز» از برآوردن آنها لذت‌بخش است.

۴ـ رضایت و تحمل

گاهی در زندگی مشکلاتی به وجود می‌آیند که حل آنها از توانِ آدمی بیرون است. این حوادث و مشکلات معمولاً مورد رضایت ما نیستند و با دید ظاهری مانع اهداف و امیال ما هستند. بیشتر ناخرسندی‌های ما در همین مواقع بروز می‌کنند، چون می‌خواهیم هر طور که شده بر مشکلات فوق طاقت خود فائق آییم و اسب آرزو را از میان آنها عبور دهیم، حال آنکه بهترین راه برای رفع این‌گونه رخدادها، کنار آمدن با آنهاست. درست است که انسان باید هدف و آرمان داشته باشد و برای تحقق آنها بکوشد و از موانع نترسد و به جنگ حادثه‌ها برود، اما باید دانست که گاهی راه مبارزه با یک حادثه، فقط کنار آمدن و تحمل آن است.

راضی بودن به رضای خدا و اعتقاد به قضا و قدر به انسان آرامش می‌بخشد و در سخت‌ترین حادثه‌ها مددکار آدمی می‌شود و حوادث چاره‌ناپذیر را قابل تحمل می‌کند.

امام صادق (ع) فرمودند: «نشاط و شادی در پرتو راضی بودن به رضای خدا و یقین به دست می‌آید و اندوه و غم، در شک و ناخشنودی به مقدرات الهی حاصل می‌شود.»(۸)

از امیرمؤمنان علی (ع) است که: «به رضای خدا خشنود باش تا شاد و راحت زندگی کنی.»(۹)

بودلی، خاور شناس و نویسنده سوییسی کتاب «محمد، پیامبر اسلام(ص) خصیصه راضی بودن به رضای خدا را عقیده برجسته‌ای در آرامش‌بخشی به مسلمانان و ایجاد روحیه سرور و شادی در آنان می‌داند.

آری، انسانی شاد است که حوادث چاره‌ناپذیر را تحمل می‌کند و در عین تلاش و فعالیت، به آنچه حضرت حق برای او می‌پسندد راضی است.

روزی حضرت موسی (ع) هنگام مناجات با خدا عرض کرد: «خدایا! محبوب‌ترین بنده‌ات را به من نشان بده.» خداوند به او وحی کرد: «ای موسی! به فلان روستا در کنار دریا برو. کسی را در آنجا خواهی یافت،.» موسی(ع) به آن روستا رفت و به جستجو پرداخت و او را یافت. مردی بود به‌شدت بیمار، ولی در همان حال خدا را شکر می‌کرد و تسبیح می‌گفت. موسی (ع) به جبرئیل گفت: «من تصور می‌کردم که آن مرد همواره به نماز و روزه اشتغال داشته باشد.» جبرئیل گفت: «این مرد در پیشگاه خدا محبوب‌تر و عابدتر از کسی است که همواره به نماز و روزه اشتغال دارد. اینک من فرمان می‌دهم که چشمانش کور گردد. ببین او در این هنگام چه می‌گوید.» جبرئیل اشاره به آن مرد کرد و چشم‌های او نابینا شد. در این هنگام موسی (ع) نه تنها بی‌تابی و اظهار ناراحتی‌ای از آن مرد ندید، بلکه متوجه شد که به خدا این‌گونه می‌گوید: «پروردگارا! مرا آن‌گونه که خواستی با دادن دو چشم بهر‌ه‌مند ساختی و اینک به خواست خودت آنها را از من گرفتی. ای بسیار نیکوبخش و ای بسیار عطاکننده.»

موسی(ع) گفت: «شنیدم که به خدا عرض می‌کردی: «ای بسیار نیکوبخش و ای بسیار عطاکننده. خداوند چه نیکی و عطایی به تو رسانده است؟» آن مرد گفت: «نیکی و عطای بسیار خداوند به من این است که در این روستا هیچ کس جز من نیست که خدا را عبادت کند.» موسی(ع) در حالی که شگفت‌زده شده بود، گفت: به‌راستی که این مرد که تا این حد به رضای الهی راضی است، عابدترین فرد دنیا است.»(۱۰)

۵ـ مسافرت

زندگی در یک مکان خاص، یکسانی و یکنواختی می‌آورد و باعث گرفتگی روحی و از دست رفتن شادی می‌شود. برای رهایی از چنین وضعیتی، مسافرت بهترین راه است. حتی اگر جایی که به آن سفر می‌کنیم چندان خوش آب و هوا نباشد، باز برای انسان فرح‌انگیز است، چون نفسِ تغییر محیط و هوا و جابه‌جایی انسان و به وجود آمدن تنوع، نشاط‌آور است.

مسافرت غیر از نشاط روحی، سلامت جسمانی را نیز به همراه دارد و باعث درمان بیماری‌ها هم می‌شود. موضوع تغییر آب و هوا از زمان قدیم بسیار معمول بوده است و بیمارانی را که ناراحتی و بیماری لاعلاج داشتند، بدین روش درمان می‌کردند. امروز هم مسافرت جزو برنامه‌های قطعی مردم و یکی از مهم‌ترین عوامل تندرستی محسوب می‌شود. از نظر پزشکی زندگی، کار و خوراکِ یکنواخت برای انسان ضرر دارد و اعضای بدن زودتر فرسوده و ناتوان می‌گردند. پس تغییر زندگی و تنوع باید جزو برنامه زندگی قرار گیرد.

در مسافرت به گردش و راه‌پیمایی بپردازید و بدانید که راه رفتن ساده خود جزو بهترین ورزش‌ها محسوب می‌شود، زیرا خون بهتر جریان پیدا می‌کند، غدد ترشحات داخلی و کلیه اعضا بهتر وظایف خود را انجام می‌دهند، سموم بدن دفع و انسان خرم و شاداب می‌شود،  اعصاب‌ تسکین می‌یابد و خواب‌ بهتر می‌شود و دیگر نیازی به داروی خواب‌آور و مسکن نیست.

یک مسافرت مطلوب، از صدها قرص و شربت مسکّن و ویتامین و آمپول‌های مقوی موثرتر است.»(۱۱) رسول اکرم (ص) فرمودند: «مسافرت کنید تا سالم بمانید.» و نیز : «سزاوار نیست انسان عاقل به مسافرت برود مگر برای سه منظور. یا برای تجارت و تحصیل درآمد و اصلاح معاش، یا برای رسیدن به کمالات معنوی و تعالی روح و ذخیره معاد و یا برای تفریح و تفرّج و جلب لذت‌های مباح.»(۱۲)

۶ـ کار

در دین و شرع به «کار» بسیار توصیه شده است، زیرا انسان هم معاش خود و دیگران را تأمین می‌کند و هم استعدادهای او با کار به فعلیت می‌رسند و جوهره وی صیقل می‌خورد. جنبه دیگر توصیه به کار، مفرح بودن آن است. از امام علی (ع) نقل است که «بزرگ‌ترین تفریح کار است». وقتی کار تفریح باشد، فرح‌انگیز و شادی‌بخش هم هست. البته کار وقتی مفرح است که مورد علاقه انسان باشد. ماکسیم گورکی می‌گوید: «کار که رضایت‌بخش باشد، زندگی شاد می‌شود.»    .

سرگرم شدن به کار می‌تواند نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها را از انسان دور و حتی بیماری‌های سخت را هم درمان کند. با دور شدن نگرانی و بیماری از حیطه زندگی، شادی به خانه باز می‌گردد. پس کار از این جهت هم شادی‌آفرین است

۷ـ ورزش

هرگاه جسم انسان با یک برنامه منظم و حرکات حساب شده ورزشی به حرکت افتد، فشار مشکلات و ناملایمات روحی از بین می‌رود و یا کمتر می‌شود و پس از آن  حالت نشاط و سرور به وجود می‌آید.

این نشاط و شادی عامل مهمی است که رفتارهای تحصیلی، شغلی، عبادی و خانوادگی انسان را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و آنها را در طول روز و یا هفته، بهتر و آسان‌تر پیش می‌برد. کسانی که با ورزش و تلاش بیگانه‌اند به خمودی و کسالت گرفتار می‌آیند. کسالت به فرمایش امام صادق (ع) «کلید هر کار ناشایسته است» و «به دین و دنیای انسان لطمه وارد می‌سازد».(۱۳)

زندگی ماشینی امروز انسان‌ها را از تلاش‌های طبیعی بازداشته و ماشین را به جای انسان به فعالیت واداشته است. در چنین شرایطی اگر تلاش‌های ورزشی نباشند، شادی از صحنه جامعه رخت برمی‌بندد. در تمدن جدید، گرچه تلاش‌های عضلانی بیکباره از بین نرفته‌اند، ولی خیلی کمتر از پیش شده‌اند و در بسیاری از موارد ماشین جای زندگی عادی را گرفته است. با حذف تلاش‌های عضلانی در زندگی روزانه، بدون آنکه خود متوجه باشیم، سیستم‌های عصبی خود را از تمرین‌هایی که برای حفظ تعادل محیط داخلی لازمند، محروم ساخته‌ایم.

می‌دانیم که عضلات به  هنگام کار، اکسیژن و قند زیاد مصرف و حرارت ایجاد می‌کنند و مقداری اسیدلاکتیک در خون می‌ریزند و برای تطابق با این تغییرات، بدن بایستی قلب و دستگاه تنفسی و کبد و لوزالمعده و کلیه و غدد مترشحه و سیستم عصبی مرکزی و سمپاتیک را به کار اندازد. امروزه ما عضلات بدن خود را فقط در برخی لحظات و بعضی از روزها به فعالیت وامی‌داریم و در غیر این موارد، بدن ما در حال خمود باقی می‌ماند.

فقدان نظم داخلی، سبب ترک تلاش ارادی می‌گردد و به افراط در آسایش و راحت‌طلبی در زندگی منجر می‌شود و در نتیجه اعمال تطابقی به حال خمود در می‌آیند و تلاش‌های دائمی عروق و اندام‌ها و دستگاه عصبی که معرّف مبارزه علیه گرسنگی و خرابی و خستگی و تغییرات جوّ است، ضایع می‌مانند. تلاش، شرط اصلی پروش بافت‌ها و روان است.»(۱۴)

۸ـ تبسم و خنده

هر کسی به اندازه حضورش در اجتماع و برخورد با انسان‌های گوناگون و نیز به مقدار دقتش در برخوردها، به اهمیت تبسم در ایجاد شادی و نشاط پی برده است. گرمی تبسم و لبخند، یخ‌های اندوه و کینه و کدورت را آب می‌کند و روابط انسان‌ها را تعادل می‌بخشد.

علاوه بر این، خنده عامل مهمی در درمان بیماری‌هاست. «نورمن کازینز» در کتاب «تشریح یک بیماری» اشاره می‌کند که چگونه برای از سرگیری یک زندگی طبیعی و سالم با بیماری فلج مبارزه کرده است، وی معتقد است که «خنده» داروی اصلی او بوده است، وی می‌نویسد: «توجه جدی او به زندگی باعث بدتر شدن بیماری‌اش شده بود و نتیجه گرفته است که از طریق خنده می‌توان وضعیت معکوس را به وجود آورد. وقتی که می‌خندیم همه چیز به نفع جسم و ذهن ما پیش می‌رود، آندروفینی که در مغز تخلیه می‌شود به ما احساس «پرواز طبیعی» می‌دهد و بازدهی سیستم تنفسی، درست مانند زمانی می‌شود که به ورزش دو پرداخته‌ایم.

حتی وقتی که انسان عمیقاً غمگین و ناراحت است، باید در برخورد با دیگران خود را شاد نشان دهد و تبسم نماید. امام علی (ع) در توصیف عارفان می‌فرمایند: «زاهدان در دنیا اگرچه بخندند، قلب‌شان می‌گرید و اگرچه شاد باشند، اندوهشان شدید است.»(۱۵)

انسان متبسم، دیگران را هم به تبسم وامی‌دارد و گره‌های کدورت را از پیشانی‌ها می‌زداید، همچنان که آدم عبوس و غمگین دیگران را اندوهگین می‌کند.

در آداب سخنوری هم گفته‌اند: «اگر می‌خواهید سخنان شما در دلها بنشیند، سخنرانی را با یک شوخی و خنده شروع کنید، زیرا این کار سبب می‌شود که فوراً رابطه‌ای بین شما و شنوندگان برقرار شود.»(۱۶)

اما در خندیدن باید شخصیت خود را نیز در نظر داشت و وقار و متانت را از کف نداد. خنده آنگاه مؤثر و درمان‌بخش است که به‌موقع باشد و به شخصیت فرد و دیگران لطمه وارد نیاورد. کسانی که سعی می‌کنند از طریق تمسخر دیگران با عیب‌جویی و سخنان رکیک، مجلسی را به خنده آورند، در واقع بیماری‌های فراوانی را رواج می‌دهند. خنده‌های بی‌مورد و قهقهه‌های پی در پی آدمی را از توانائی‌های دیگر خود غافل می‌کند و پرده سیاهی روی عوامل شادی‌افزای دیگران می‌اندازد.(۱۷)

۹ـ مزاح و شوخی

طبیعت انسان، مزاح را می‌پسندد و با آن شاد می‌شود. علت فرح‌انگیز بودن آن هم این است که برای مدتی تصویرهای پیاپی غمناک را قطع می‌کند و عناصر شادی‌بخش را در لایه‌های روان آدمی فرو می‌برد. در روایات اسلامی دو نوع دستور درباره شوخی هست. یکی توصیه و دیگری نهی.

درباره توصیه به شوخی این روایات را می‌توان نقل کرد: پیامبر (ص) فرمودند: «من هم مانند شما بشری هستم که قهراً شوخی و مزاح می‌کنم.»(۱۸) نیز: «من شوخی می‌کنم، ولی در گفتارم جز حق و راست نمی‌گویم.»(۱۹) حضرت علی (ع) فرمودند: «هرگاه یکی از اصحاب رسول خدا اندوهگین بود، رسول خدا با شوخی کردن او را شاد می‌کرد.»(۲۰) امام صادق (ع) فرمودند: «مؤمن، شوخ‌طبع و خوش‌مشرب است، ولی منافق، گرفته و خشم‌آلود.»(۲۱)

روایاتی در باره نهی از شوخی   

حضرت علی (ع) فرمودند: «مزاح را رها کن، زیرا بذر کینه‌توزی است».(۲۲) و نیز: «کسی که زیاد مزاح می‌کند، شکوه و وقارش کم می‌شود».(۲۳) یا «شوخی بسیار، آبرو را می‌برد و موجب کینه‌توزی و دشمنی می‌گردد.»(۲۴)

از این دو دسته روایات می‌توان نتیجه گرفت که مردم از شوخی‌هایی نهی شده‌اند که به وقار و متانت آنها آسیب می‌رساند و موجب کینه و کدورت می‌شود، وگرنه شوخی و مزاح معقول، امری طبیعی و ممدوح است که پیشوایان معصوم (ع) به آن توصیه کرده‌اند.

نمونه‌ای از شوخی‌های پیامبراکرم (ص)

روزی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) خرما می‌خوردند. پیامبر(ص) از روی مزاح هسته خرماهایی را که می‌خوردند، جلوی حضرت علی(ع) می‌گذاشتند. وقتی از خوردن خرما فارغ شدند، همه هسته‌ها جلوی علی(ع) جمع شده بود. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمودند: «یا علی! تو پرخور هستی.» علی(ع) هم به شوخی جواب دادند: «پرخور کسی است که خرما را با هسته‌اش می‌خورد.»(۲۵)

۱۰ـ بوی خوش

در روابط انسان‌ها با یکدیگر، بوی خوش عامل فرح‌انگیز مهمی است. متقابلاً بوی بد، ناامید کننده و باعث افسردگی است. انسان با استشمام بوی خوش، گویی با بهشت و آن سوی طبیعت پیوند می‌خورد. شاید به همین خاطر بنا به فرمایش امام صادق (ع): «رسول خدا (ص) برای بوی خوش بیشتر از خوراک، خرج می‌کرد.»(۲۶)

۱۱ـ پوشیدن لباس‌های روشن

رنگ‌ها عکس‌العمل‌های گوناگونی را در انسان برمی‌انگیزند. رنگ‌های روشن غیر از مسئله بهداشت و توجه به گرما و سرما، برای انسان شادی‌آفرین هستند، از این‌رو شرع، به پوشیدن لباس‌های روشن ـ خصوصاً سفیدـ توجه زیادی کرده است، پیامبر فرموده‌اند: «جامه سفید بپوشید که آن نیکوترین رنگ‌هاست.»(۲۷) گفته‌اند که بیشترین لباس‌های پیامبر(ص) سفید بوده است.(۲۸)

۱۲ـ خودآرایی

آراستگیِ ظاهریِ انسان عامل مهمی در جذب افراد به کردارهای پسندیده اوست. فرد مؤمنی که می‌خواهد دیگران را با عملش به ارزش‌های الهی فرا بخواند و بر مردم تاثیر مثبت بگذارد، باید در حد امکان ظاهر آراسته داشته باشد. روان‌شناسان اجتماعی این امر را عامل مؤثری در کارآیی پیام‌دهی می‌دانند. امام صادق(ع) فرموده‌اند: «خداوند متعال زیبایی و خودآرایی را دوست و ناداری و گدامنشی را مبغوض می‌دارد.» (۲۹)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دیل کارنگی، آیین زندگی، به نقل از: محمد جعفر امامی، بهترین راه غلبه بر نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها، ص.۸۳

۲ـ «لَا تَحْمِلْ هَمَ‏ یَوْمِکَ‏ الَّذِی‏ لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ.»

۳ـ «لَا تُشْعِرْ قَلْبَکَ‏ الْهَمَ‏ عَلَى مَا فَاتَ فَیَشْغَلَکَ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِمَا هُوَ آتٍ»

۴ـ «فَلَا تَحْمِلْ‏ هَمَ‏ سَنَتِکَ‏ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ وَ کَفَاکَ کُلَّ یَوْمٍ مَا هُو»

۵ـ وین دایر، عظمت خود را دریابید، ترجمه محمدرضا آل یاسین، ص ۶۴

۶ـ دیل کارنگی، آیین زندگی، به نقل از: محمد جعفر امامی، همان، ص ۳۴

۷ـ همان، ص ۳۵

۸ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۹۵

۹ـ همان

۱۰ـ دیل کارنگی، همان، صص ۳۲۹-۳۳۳

۱۱ـ شیخ عباس قمی، سفینه‌البحار، ج ۱، ص ۵۲۴-۵۲۵

۱۲ـ مجله تندرست، شماره ۶، سال ۲۲

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۲۶۷

۱۴ـ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۳

۱۵ـ دکتر الکسیس کار، راه و رسم زندگی، ص ۳۶

۱۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۳

۱۷ـ دکتر مایکل آیزانک، روان‌شناسی شادی، ص ۲۳

۱۸ـ امام علی (ع) در توصیف عارفان می‌فرماید: «وَ إِنْ‏ ضَحِکَ‏ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ؛ اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمی‌شود.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳)

۱۹ـ حسام‌الدین هندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۶۴۸

۲۰ـ محمدمهدی نراقی، جامع‌السعادات، ج ۲، ص ۳۰۱

۲۱ـ سنن النبی، ص ۶۰

۲۲ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۵۰

۲۳ـ غررالحکم

۲۴ـ همان

۲۵ـ زهرالربیع، ص ۷

۲۶ـ وسائل‌الشیعه، ج ۱، ص ۴۴۳

۲۷ـ وسائل‌الشیعه، ج ۳، ص ۳۵۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۱۸۵

۲۸ـ محدث قمی، منتهی الآمال، ص ۱۵ و ۵۸

۲۹ـ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۴۱، روایت ۵

 

سوتیترها

۱٫

زندگی همچون آب روان هر لحظه در گذر است. زندگی یک تحوّل دائمی و یگانه حقیقت محقق و مسلّم همین «امروز» است. چرا زیبایی‌های امروز را با تصور مشکلات آینده‌ای که در هاله‌ای از تردید، ابهام و تغییرات دائمی و غیرقابل پیش‌بینی پوشیده شده است، زشت و بدنما کنیم؟

۲٫

انسانی در زندگی واقعاً شاد است که از گناه پرهیز و حدود الهی را رعایت کند و اراده‌ای در جهت «پرهیز» در خود به وجود آورد. ارضای تمایلات به هرگونه و هر نحو، شادی‌آور نیست، گاهی «پرهیز» از برآوردن آنها لذت‌بخش است

 

15مارس/17

اعتکاف فصلی برای رویش

طلیعه سخن

اعتکاف، در فرهنگ دینى خصوصاً دین اسلام از جایگاه بس والا و عظیمى برخوردار است.

قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ إِذجَعَلْنَا البَیتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمناً وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلّى وَ عَهِدنا إِلى‏ إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ أَن طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَ العاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»؛(۱) «و [به خاطر بیاورید] هنگامى که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن براى مردم قرار دادیم، و [براى تجدید خاطره] از مقام ابراهیم عبادتگاهى براى خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و معتکفان و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان پاک و پاکیزه کنید.‌«

و در روایات نیز تعبیرات گران سنگ و با ارزشى از اعتکاف شده است که به نمونه‏اى اشاره مى‏شود:

در حدیث نبوى مى‏خوانیم: «اَلمُعتَکِفُ یعکِفُ الذُّنُوبَ وَ یجرى‏ لَهُ مِنَ الاَجرِ کَاَجرِ عامِلِ الحَسَناتِ کُلِّها»؛(۲) معتکف گناهان را متوقف نموده [و از بین مى‏برد] و اجرى بسان انجام‌دهنده تمام نیکی‌ها دریافت مى‏دارد.‌

با توجه به چنین جایگاهى که براى اعتکاف وجود دارد، شایسته است برنامه اعتکاف را به گونه‏اى طرح‌ریزى کنیم که بیش‏ترین و بهترین بهره‏ها را در آن ببریم.

فرصت مناسب‏

در منابع دینى توصیه شده است که اوقات زندگى و شبانه روز خویش را به سه قسمت تقسیم کنیم: بخشى براى کار و تلاش، بخشى براى استراحت و تفریح و بخشى نیز براى عبادات و بندگى خدا.(۳)

متأسفانه حرص و ولع بشر باعث شده که کار و تلاش براى دنیا و زندگى، تمام اوقات او را پر کند و نتواند آنچنان که باید و شاید با خدا و خویشتن خویش خلوت و گفت‌وگو داشته باشد.

اسلام براى غفلت‏زدایى و تقویت ارتباط انسان با خدا، علاوه بر عبادت‌هاى روزانه مانند نمازهاى یومیه، عبادت هفتگى همچون نماز جمعه، و نیز عبادت‌هاى فصلى و سالانه همچون حج و روزه ماه رمضان، عبادت‌هاى مستحبى خاصى را نیز درنظر گرفته است که از آن جمله مى‏توان به دعاهاى برخى ایام و اعتکاف اشاره کرد.

چنانچه در کلمات آیه زیر دقت شود، بهتر مى‏توان به جایگاه اعتکاف در مقوله ارتباط با حق تعالى پى‏برد.

«وَ عَهِدنَآ إِلَى‏ إِبرَ هِیمَ وَ إِسمَعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیتِىَ لِلطَّآئِفِینَ وَ العَکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ‌«،(۴) «ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: خانه مرا براى طواف‏کنندگان و معتکفان و رکوع‏کنندگان و سجده‏کنندگان پاک و پاکیزه کنید.‌«

در این آیه شریفه، اعتکاف در بین دو ارتباط قوى با خداوند متعال قرار گرفته است. آن دو عبارتند از: طواف، که از حیث ارتباط و قرب فیزیکى و جسمانى نسبت به نماد عبادت (کعبه) در بالاترین درجه قرار دارد و رکوع و سجود که از جهت قرب معنوى مصداق بارز و اعلاى تقرّب به شمار مى‏رود.

اعتکاف این فرصت را به انسان مى‏دهد که ارتباط‌هاى اساسى زندگى خویش را بازبینى و بازرسى نماید و به تقویت و تحکیم آن بپردازد.

مهم‏ترین ارتباطات معنوى انسان بر سه محور اصلى مى‏چرخد: اوّل؛ ارتباط انسان با خداى خویش به عنوان خالق هستى و معبود یگانه و منبع تمام قدرت‌ها، دوم؛ ارتباط انسان با خودش به عنوان اینکه مأمور است در سازندگى خود بکوشد و هیچ‏گاه از اوضاع نفسانى خویش غافل نباشد و سوم، ارتباط با امام زمان‌(علیه‌السلام) به عنوان قطب عالم امکان و مجراى فیض الهى.

اعتکاف و خلوت‌هاى آن فرصت بسیار مناسبى است براى تقویت و تحکیم ارتباطات سه‏گانه فوق و آنچه پیش رو دارید، گامى است در جهت تبیین هر چه بهتر این موضوع.

الف) رابطه  با خدا

«انسان» موجودى است سراسر فقر و به معناى دقیق‏تر، عین ربط و فقر است.(۵) به این جهت، اگر لحظه‏اى از سر منشأ هستى و قدرت جدا شود، به همان مقدار ضرر و زیان دیده است.

گرفتاری‌هاى زندگى و اشتغالات آن گاهى این ارتباط را به پایین‏ترین درجه مى‏رساند و در مقابل، خلوت‌هاى عبادى همچون اعتکاف، بهترین فرصتى است که به وسیله آنها مى‏توانیم این ارتباط را بازسازى و تقویت نماییم. براى رسیدن به این مرحله، برداشتن چند گام لازم است.

۱ـ انابه و برگشت

خلوت اعتکاف، فرصتى است که انسان پرونده اعمال گذشته خود را مرور نموده، از کردارهاى ناشایست خویش توبه و استغفار نماید. مهم‏ترین شرط توبه حالت ندامت و پشیمانى یا انقلاب روحى است که در انسان ایجاد مى‏شود.

براى ایجاد این حالت بهتر است دعاهایى را که درباره توبه از زبان امامان معصوم رسیده است مرور کنیم؛ دعاهایى مانند؛ مناجات تائبین امام سجاد‌(علیه‌السلام)، مناجات منظوم امیرمؤمنان على‌(علیه‌السلام) و برخى دعاهاى صحیفه سجّادیه که در این مجال از باب تبرک جستن به ادعیه معصومین‌(علیهم‌السلام) به فرازهایى از آنها اشاره مى‏کنیم:

در بخشى از مناجات منظوم امیرمؤمنان على‌(علیه‌السلام) مى‏خوانیم:

«اِلهِى لَئِن جَلَّت وَ جَمَّت خَطِیئَتِى‏

فَعَفْوُکَ عَن ذَنبِى اَجَلُّ وَ اَوسَعُ‏

اِلهِى لَئِن اَعطَیتُ نَفسِى سُؤلَها

فَها اَنَا فِى رَوضِ النَّدامَهِ اَرفَع‏

اِلهِى تَرى‏ حالِى وَفَقرِى وَفاقَتِى‏

وَ اَنتَ مُناجاتِى الخَفِیهَ تَسمَعُ؛(۶)

خدایا! اگر چه گناه من بزرگ و بسیار است، پس عفو تو از گناه من بزرگ‏تر و وسیع‏تر است.

خدایا! اگر من به خواسته‏هاى نفسم تن دادم، اکنون در باغ پشیمانى گشت و گذار دارم.

اى خدا! تو حال مرا ندارى و پریشانى مرا مى‏بینى؛ در حالى که مناجات پنهانى مرا مى‏شنوى.‌

بسیار جا دارد که این دعا در نماز شب‌هاى اعتکاف و امثال آن با حال و توجه خاص خوانده شود.

در بخشى از مناجات تائبین امام زین‌العابدین‌(علیه‌السلام) که اولین مناجات از مناجات پانزده‏گانه آن حضرت است، آمده است:

«اِلهِى اَلْبَسَتنِى الْخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتِى وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنکَ لِباسَ مَسکَنَتِى وَاَماتَ قَلبِى عَظِیمُ جَنایتِى فَاَحیهِ بِتَوبَهٍ مِنکَ…؛ خداى من! خطاها لباس مذلّت و خوارى بر تنم کرده و دورى از تو لباس بیچارگى بر من پوشانده و جنایت بزرگ من دلم را میرانده (و روحم را بى‏حال و بى‏صفا نموده). پس آن را با توبه‏اى از جانب خودت زنده گردان.‌«

در بخش میانى مناجات یادشده مى‏خوانیم:

«اِلهِى اِن کانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوبَهً فَاِنِّى وَعِزَّتِکَ مِنَ النَّادِمِینَ وَاِن کانَ الاِستِغفارُ مِنَ الخَطِیئَهِ حِطَّهً فَاِنِّى لَکَ مِنَ المُستَغفِرِینَ؛(۷) خدایا! اگر پشیمانى از گناه توبه است، به عزّتت سوگند که من از نادمان و پشیمانانم و اگر استغفار و آمرزش‏جویى از خطا گناهان را مى‏ریزد، من به حقیقت از استغفارکنندگان و آمرزش جویان توام.‌«

بدیهى است که خواندن این مناجات روح‏بخش در خلوت‌هاى اعتکاف با حال و شور و گریه، تحول بسیار عظیمى در روح و روان انسان ایجاد مى‏کند.(۸)

۲ـ تلاوت قرآن‏

گام دیگر براى تقویت ارتباط با خالق هستى، خواندن قرآن است. در واقع، در قرآن کریم این خداست که با بندگانش حرف مى‏زند. از این‏رو، لازم است که با قرآن بیش‏تر مأنوس شویم و با دقت و تفکر، هر روز مقدارى از آن را بخوانیم و اگر برایمان ممکن باشد، در ایام اعتکاف یک ختم قرآن داشته باشیم.

پیامبر اکرم‏(صلى‏الله‏علیه‏وآله) فرمود: «عَلَیکَ بِقِرائَهِ الْقُرْآنِ؛ فَاِنَّ قِرائَتَهُ کَفَّارَهٌ لِلذُّنُوبِ، وَسَترٌ فِى النَّارِ، وَاَمانٌ مِنَ العَذابِ؛ (۹) بر تو باد به خواندن قرآن! زیرا خواندن قرآن، پوشاننده گناهان، مانع آتش و امان از عذاب است.‌»

آن حضرت همچنین فرمود: «یا بُنَىَّ لا تَغفَل عَن قِراءَهِ القُرآنِ، فَاِنَّ القُرآنَ یحیى القَلبَ، وَینهى‏ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکَرِ وَالبَغىِ؛(۱۰) اى پسرم! از خواندن قرآن غفلت نکن؛ زیرا خواندن قرآن دل را زنده و از بدیها و منکرات و ستم باز مى‏دارد.‌»

این حدیث به خوبى بیانگر آن است که قرآن باعث زنده شدن دل و روح آدمى مى‏شود و زنده بودن قلب، یعنى تقویت ارتباط با خداى متعال.

۳ـ دعا و مناجات

دعاهاى فراوانى در منابع دینى ما موجود است که عرفان حقیقى در درون آنها نهفته و فهم مضامین بلند و ژرف آنها نیازمند فرصتى است تا انسان با حواس جمع و توجه کامل آنها را زمزمه کند و با خداى خویش حرف بزند و اعتکاف چنین فرصتى را فراهم مى‏کند. در دعاهاى ماه رجب، مناجات شعبانیه، دعاى مکارم الاخلاق، مناجات مسجد کوفه امیرمؤمنان على‌(علیه‌السلام) و دعاى ابوحمزه و دعاهاى دیگر، دریایى بیکران از معارف و حقایق موج مى‏زند.

 

ب) توجه خویشتن

انسان بر اثر اشتغالات زندگى و غفلت‌ها، همچنان که خدا را فراموش مى‏کند و ارتباط او با خدا رو به ضعف مى‏گذارد، خود را نیز فراموش مى‏کند و ارتباط وى با خویشتن خویش به سردى گراییده، منجر به نسیان از خود مى‏شود.

قرآن کریم سخت به مسئله «خودزیانى» و «خودفراموشى» توجه کرده و خطر آن را اعلام نموده است؛ آنجا که مى‏فرماید: «قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَضَلَّ عَنهُم مَّا کَانُوا یفتَرُونَ‌»؛(۱۱) «به ‏راستى آنها سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند از نظرشان گم مى‏شوند (نه راه بازگشتى دارند و نه شفیعانى).‌«

و در جاى دیگر فرمود: «قُل إِنَّ الخَسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم»؛(۱۲) «بگو زیاندیده و سرمایه باخته کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند.‌«

و یا در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَهُم أَنفُسَهُم»؛(۱۳) «خدا را فراموش کردند و خدا آنها را از یاد خودشان برد.‌«

استاد مطهرى‏(رحمه‌الله علیه) درباره خودزیانى و خودفراموشى مى‏گوید: «انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه مى‏کند و «ناخود» را «خود» مى‏پندارد. آنچه به خیال خود براى خود مى‏کند، در حقیقت براى ناخود مى‏کند و خود واقعى را متروک و مهجور و احیاناً منسوخ مى‏سازد؛ مثلاً آنجا که انسان واقعیت خود را همین «تن» مى‏پندارد و هرچه مى‏کند، براى تن و بدن مى‏کند، خود را گم کرده و فراموش کرده و ناخود را خود پنداشته است. به قول مولوى، مَثَلَش مَثَل کسى است که قطعه زمینى در نقطه‏اى دارد، زحمت مى‏کشد و مصالح و بنا و عمله مى‏برد آنجا را مى‏سازد و رنگ و روغن مى‏زند و به فرش‌ها و پرده‏ها مزین مى‏نماید؛ اما روزى که مى‏خواهد به آن خانه منتقل گردد، یک مرتبه متوجه مى‏شود که به‏ جاى قطعه زمین خود، یک قطعه زمین دیگر [را] که اصلاً به او مربوط نیست و متعلق به دیگرى است، ساخته و آباد کرده و مفروش و مزین نموده و قطعه زمین خودش خراب به کنارى افتاده است.

در زمین دیگران خانه مکن‏

کار «خود» کن کار «بیگانه» مکن‏

 

کیست بیگانه؟ «تن» خاکى تو

کز براى او است غمناکى تو

 

و در جاى دیگر مى‏گوید:

اى که در پیکار «خود» را باخته‏

دیگران را تو ز «خود» نشناخته‏

 

تو به هر صورت که آیى بیستى‏

که منم این، واللّه این تو نیستى‏

 

یک زمان تنها بمانى تو ز خلق

در غم و اندیشه مانى تا به حلق‏ (۱۴)

آرى خودیابى انسان تنها در خدایابى و خلوت‌هایى همچون اعتکاف و شب‌هاى قدر و امثال آن میسّر مى‏شود. چه بسیار آدم‌هایى که در این خلوتگاه، معدن وجود خویش را کشف کردند و با استخراج آن براى همیشه خود را بازیافتند و به حقیقت خویش، ارزش ابدى و غیرقابل تصوّرى دادند.

در مراسم عبادى اعتکاف، انسان همواره مى‏تواند به یاد خداوند باشد و یاد خدا مایه حیات قلب و روشنایى دل گردد. ذکر خدا مایه آرامش روح، عامل صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمى است، باعث بیدارى و آگاهى و هوشیارى است و در پرتو این همه، انسان حقیقت خود را باز مى‏یابد. امام على‌(علیه‌السلام) فرمود: «خداى متعال یاد خود را مایه صفا و جلاى دلها قرار داده است. با یاد خدا دلها پس از سنگینى، شنوا و پس از کورى، بینا و پس از سرکشى، نرم و ملایم مى‏گردد. همواره چنین بوده که در فاصله‏هاى زمانى مختلف خداوند بندگانى داشته که در اندیشه‏هایشان با آنان نجوا مى‏کند و در عقل‌هایشان با آنان سخن مى‏گوید.‌«(۱۵)

ج) ارتباط با امام زمان(‌علیه‌السلام)

امام هر زمان، قطب عالم هستى، مجراى فیض الهى و واسطه بین خلق و خالق است. در این زمان، قطب عالم امکان حضرت مهدى(‌علیه‌السلام) است و اگرچه آن عزیز در پشت پرده غیبت به سر مى‏برد، ولى ارتباط با او یک لحظه قطع نمى‏شود.

در قرآن کریم مى‏خوانیم: «یأَیهَا الَّذِینَ امَنُوا اصبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون»؛(۱۶) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! استقامت کنید و [در برابر دشمنان] پایدار باشید و از مرزهاى خود مراقبت کنید و خداترس باشید، شاید رستگار شوید.‌«

در مورد تفسیر این آیه از حضرت صادق(علیه‌السلام) نقل شده است که فرمود: «اِصبِرُوا عَلى‏ دِینِکُم وَصابِرُوا عَدُوّکُم وَرابِطُوا اِمامَکُم؛(۱۷) بر دین خود [و مصائب و مشکلات‏] صبر کنید و در برابر دشمنان استقامت ورزید و با امام خویش رابطه داشته باشید.‌» در برخى دیگر از احادیث چنین تعبیر شده است که: «وَرابِطُوا عَلَى الأَئِمَّهِ.‌»

به یقین، گناهان روزانه، غفلت‌هاى دائمى و دنیازدگی‌هاى ما باعث کمرنگى ارتباط با آن حضرت و یا آزردگى دل آن عزیز دلها مى‏شود. در واقع، باید خدمت آن حضرت عرضه داشت:

خوب مى‏دانم ز من رنجیده‏اى

چون همه اعمال زشتم دیده‏اى

 

گوئیا کردى رها قلاّده‏ام         

کز تو این گونه جدا افتاده‏ام

 

تا که از هجرت حکایت مى‏کنم‏

با تو من از تو شکایت مى‏کنم

اى سحاب فیض اى کوه کرم‏

دردمند و روسیاهم، مضطرم‏

 

یا ز راه لطف بر من کن نظر

تا جدا گردم ز هر درد و ضرر

 

یا دعا کن من بمیرم نازنین‏

تا نسوزانم دلت را بیش از این‏

زمزمه اشعار فوق و امثال آن در خلوت‌هاى اعتکاف، طوفانى برپا مى‏کند و اشکى از دیدگان جارى مى‏سازد که به‏خوبى مى‏تواند زمینه تقویت و تحکیم ارتباط انسان با امام زمان‌(علیه‌السلام) را فراهم نماید و در طوفان اشک‌ها چه زیبا است که براى تعجیل در فرج آن حضرت دعا نماییم، مخصوصاً در روز آخر اعتکاف و در ضمن دعاى «اُمّ داود»،(۱۸) معروف است وقتى مادرى براى آزادى فرزندش داود، از زندان منصور دوانیقى متوسل به حضرت صادق‌(علیه‌السلام) شد، آن حضرت دعاهایى را که به اعمال ‌ام داود معروف شده به او تعلیم داد و بعد از خواندن دعاها و به‏جا آوردن آن اعمال، فرزندش آزاد شد.

بایسته است که معتکفان یکى از حاجات مهم خویش را فرج حضرت مهدى‌(علیه‌السلام) قرار دهند.

پی‌نوشت‌

۱ـ  بقره، ۱۲۵٫

۲ـ کنز العمّال، متقى هندى، بیروت، مؤسسه الرساله، ج‏۸، ح ۲۴۰۱۲٫

۳ـ نهج‌البلاغه، محمد دشتى، ص ۷۲۴، حکمت ۳۹۰٫

۴ـ بقره، ۱۲۵٫

۵ـ أَنتُمُ الفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الغَنِىُّ الحَمِیدُ‌» فاطر، ۱۵٫

۶ـ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص ۲۱۶ – ۲۱۸٫

۷ـ همان، ص ۱۹۶، اوّلین مناجات از مناجات خمسه عشر.

۸ـ تذکر این نکته ضرورى است که واعظان محترم و مسئولان اعتکاف با برنامه‏هاى سخنرانى و گروهى، نباید همه اوقات معتکفان را پر کنند؛ بلکه لازم است که زمانى را براى خلوت‌هاى آنان نیز در نظر بگیرند.

۹ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، دارالکتب الاسلامیه، ج ۹۲، ص ۱۷، ح ۱۸؛ منتخب میزان الحکمه، محمدى رى‏شهرى، ص ۴۱۸٫

۱۰ـ منتخب میزان الحکمه، ص ۴۱۸؛ کنز العمال، متقى هندى، ح ۴۰۳۲٫

۱۱ـ اعراف، ۵۳٫

۱۲ـ زمر، ۱۵٫

۱۳ـ حشر، ۱۹٫

۱۴ـ سیرى در نهج‌البلاغه، مرتضى مطهرى، قم، صدرا، ص ۲۹۶٫

۱۵ـ اِنَّ اللَّهَ تَعالى‏ جَعَلَ الذِّکرَ جَلاءً لِلقُلُوبِ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَهِ؛ وَ تَبصُرُ بِهِ بَعدَ العَشوَهِ وَتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَهِ وَما بَرَحَ لِلَّهِ عَزَّت اَلائُهُ فِى البُرهَهِ بَعدَ البُرهَهِ وَفِى اَزمانِ الفَتَراتِ رِجالٌ ناجاهُم فِى فِکرِهِم وَکَلَّمَهُم فِى ذاتِ عُقُولِهِم.‌» (نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲)

۱۶ـ آل عمران، ۲۰۰٫

۱۷ـ المیزان فى تفسیر القرآن، علاّمه طباطبایى، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۲، ص ۱۴۱؛ تفسیر صافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج ۱، ص ۴۱۱ – ۴۱۲٫

۱۸ـ مفاتیح الجنان، اعمال روز نیمه رجب، ص ۲۳۹٫

 

 

سوتیترها

۱٫

متأسفانه حرص و ولع بشر باعث شده که کار و تلاش براى دنیا و زندگى، تمام اوقات او را پر کند و نتواند آنچنان که باید و شاید با خدا و خویشتن خویش خلوت و گفت‌وگو داشته باشد.

 

۲٫

مهم‏ترین ارتباطات معنوى انسان بر سه محور اصلى مى‏چرخد: اوّل؛ ارتباط انسان با خداى خویش به عنوان خالق هستى و معبود یگانه و منبع تمام قدرت‌ها، دوم؛ ارتباط انسان با خودش به عنوان اینکه مأمور است در سازندگى خود بکوشد و هیچ‏گاه از اوضاع نفسانى خویش غافل نباشد و سوم، ارتباط با امام زمان‌علیه‌السلام به عنوان قطب عالم امکان و مجراى فیض الهى.

 

۳٫

استاد مطهرى‏ درباره «خودزیانى» و «خودفراموشى» مى‏گوید: «انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه مى‏کند و «ناخود» را «خود» مى‏پندارد. آنچه به خیال خود براى خود مى‏کند، در حقیقت براى ناخود مى‏کند و خود واقعى را متروک و مهجور و احیاناً منسوخ مى‏سازد

 

 

 

15مارس/17

رابطه نیکوکاری با سعادتمندی

 

مقدمه:

یکی از مفاهیم ارزشمندی که مورد توجه تمام ادیان الهی؛ به‌ویژه مکتب حیات‌بخش اسلام قرار گرفته است، «احسان و نیکی» به همنوعان است. و به همین دلیل روز ۱۴ اسفند هر سال، «روز احسان و نیکوکاری» نامگذاری شده است.

این فضیلت اخلاقی و انسانی به جهت برانگیختن احساسات درونی و لذت‌های روحانی، امری شایسته و خداپسندانه است که فطرت انسان‌های کامل با آن عجین شده است. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «… اَحسِنُوا إنَّ اللهَ یُحِبُ المُحسنین ؛(۱) نیکی کنید زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «بر تو باد! احسان و نیکوکاری در حق دیگران؛ زیرا آن برترین و بهترین کشت و سودمندترین سرمایه است.» (۲)

احسان و نیکی به همنوعان یکی از نیازهای ضروری جوامع الهی است و رواج آن در میان مردم سبب پیدایش جامعه‌ای متعادل، بالنده و پویا می‌شود؛ لذا پیشوایان معصوم(ع) در سیره رفتاری و عملی خود این فضیلت انسانی را سرلوحه برنامه‌های زندگی خود قرار می‌دادند و در احادیث و روایات نورانی، رهنمودهای سازنده و مفیدی را به پویندگان راه امامت و ولایت ارائه می‌کردند.

در این نوشتار سعی شده است با الهام از سیره آن بزرگواران به تبیین مصادیق احسان و نیکوکاری بپردازیم.

*حمایت از محرومان

مسلمانان باید در پرتو احسان و نیکوکاری از لحاظ توزیع ثروت‌های عمومی و سایر خدمات در حد مساوی قرار گیرند. پیامبران الهی تلاش می‌کردند تا فقرا و محرومان جامعه علاوه بر رشد فکری، از محرومیت‌های مادی رها شوند و زندگی مناسب و در شأن خود داشته باشند. همچنین پیشوایان معصوم«ع» در سیره خود لازم می‌دیدند که با ترویج فرهنگ احسان با انواع فقر و محرومیت مبارزه کنند و این پدیده شوم را که نتیجه بی‌عدالتی و ظلم بود، ریشه‌کن نمایند.

حضرت علی«ع» از قول نبی‌مکرم اسلام«ص» می‌فرماید: «جامعه‌ای که در آن حق محرومان و ضعیفان ادا نشود، افرادش هیچ‌گاه روی سعادت و خوشبختی را نخواهند دید.»(۳)

مولای متقیان«ع» نیکی به اقشار محروم و درمانده جامعه را جزو برنامه‌های اصلاحی خویش قرار داده بودند. آن حضرت در عهدنامه خویش به مالک اشتر به وی مأموریت می‌دهند که اقشار ضعیف جامعه را از نعمت احسان و نیکوکاری محروم نسازد و نیازهای آنان را تأمین کند. همچنین علاوه بر فرمان‌هایی که به کارگزاران خویش در جهت تأمین اجتماعی محرومان جامعه می‌دهند، خود نیز عملاً به تأمین نیازهای این قشر اقدام می‌کنند و خود را «پدر یتیمان» معرفی می‌نمایند و همچون پدر با آنان رفتار می‌کنند.(۴)

دومین فروغ امامت حضرت امام حسن مجتبی«ع» در بذل و بخشش و نیکوکاری سرآمد روزگار خویش و آرام‌بخش دل‌های دردمند و نقطه امید درماندگان بودند. آن حضرت دو بار تمام دارایی خویش را در راه خدا دادند، سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کردند و نصف اموال‌شان را به مستمندان بخشیدند.(۵)

روزی عثمان کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیری از او کمک مالی خواست. عثمان پنج درهم به وی داد. مرد فقیر گفت: «مرا نزد کسی راهنمایی کن تا کمک بیشتری نماید. »عثمان به امام حسن«ع» و امام حسین«ع» اشاره کرد. وی پیش آنان رفت و درخواست کمک کرد. امام مجتبی«ع» فرمود: «درخواست کردن از دیگران جایز نیست، مگر در سه مورد: دیه‌ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است یا بدهی کمرشکنی داشته باشد که توان ادای آن را ندارد و یا فقیر و درمانده شود و دستش به جایی نرسد. کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقاً گرفتاری من یکی از همین سه چیز است. آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی دادند و به پیروی از ایشان امام حسین«ع» چهل و نه دینار به او عطا کردند. فقیر هنگام بازگشت از کنار عثمان عبور کرد. عثمان پرسید چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی، ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می‌خواهی؟ اما حسن‌بن علی«ع» در مورد مصرف پول از من سئوال کرد و آنگاه پنجاه دینار داد. عثمان گفت: این خاندان، کانون علم، حکمت و سرچشمه نیکی و احسان هستند. نظیر آنان را کجا می‌توان پیدا کرد؟!(۶)

*تأمین نیازهای مردم

گرفتاری‌ و نیازمندی‌ به سراغ هر انسانی می‌آید. در چنین مواقعی که فرد در جامعه دچار مشکل می‌شود و به یاری دیگران نیازمند است، انتظار دارد افراد توانا و توانمند قدمی در جهت حل مشکل او بردارند. اسلام نهایت تلاش خود را به خرج می‌دهد تا در تمام جامعه اسلامی حتی یک فقیر و نیازمند هم پیدا نشود، اما بدون شک در هر جامعه‌ای افراد از کار افتاده آبرومند، کودکان یتیم و بیمارانی وجود دارند که باید توسط بیت‌المال و نیز افراد متمکن با نهایت ادب و احترام تأمین شوند. توجه و اهتمام به امور معیشتی مردم جایگاه ویژه‌ای در سیره امامان معصوم«ع» دارد. در حدیثی آمده است که امام سجاد«ع» در شب‌های تاریک از خانه خارج می‌شدند و انبانی را که در آن کیسه‌های درهم و دینار بود، بر دوش خویش حمل می‌کردند و بر در خانه فقرا می‌بردند و به آنان می‌بخشیدند. زمانی که آن حضرت به شهادت رسیدند و آن عطایا قطع شد، مردم تازه متوجه شدند که آن همه احسان و بخشش از جانب امام سجاد«ع» بوده است.(۷)

«ابوهاشم جعفری» ـ یکی از اصحاب خاص امام حسن عسکری«ع» ـ می‌گوید: «از فقر و تنگدستی به امام حسن«ع» شکایت بردم. آن حضرت با تازیانه خود خطی بر روی زمین کشیدند و شمشی از طلا را که نزدیک به پانصد اشرفی بود از آن بیرون آوردند و فرمودند: ای اباهاشم! این را بگیر و ما را معذور دار!»(۸)

صفوان بن ساربان نقل می‌کند: «در محضر امام صادق«ع» بودم. مردی از اهالی مکه به نام «میمون» نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: کرایه راه سفرم تمام شده و نیاز به کرایه دارم. امام«ع» بی‌درنگ به من فرمودند: برخیز و به کار برادرت رسیدگی کن. برخاستم و به حل مشکلات او پرداختم. خداوند کمک کرد و نیاز او برطرف شد. در این هنگام به محضر امام صادق«ع» رسیدم. از من پرسیدند: در مورد نیاز و مشکل برادرت چه کردی؟ عرض کردم به یاری خدا مشکل او حل شد. حضرت فرمودند: آگاه باش که با احسان و نیکوکاری برادر دینی‌ات را یاری کنی. این کار در نزد من محبوب‌تر و بهتر از آن است که یک هفته خانه کعبه را طواف نمایی.

*مهرورزی

مهرورزی از زیباترین مصادیق احسان و نیکی است که نقش سازنده و مؤثری در گرایش انسان‌ها به سوی حق و عدالت ایفا می‌کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی‌تر و آتش کینه‌ها و اختلافات را خاموش می‌کند.

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «دل‌های انسان‌ها بیگانه و نامأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می‌گیرد.»(۱۰) نبی‌مکرم اسلام«ص» به عنوان کامل‌ترین اسوه راستین بشریت نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بودند. آن بزرگوار با به کارگیری محبت و احسان توانستند در طول ۲۳ سال دل‌های بسیاری را شیفته مکتب خویش کنند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نمایند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: « وَمَا أَرسَلْنَاکَ إِلَّا رَحمَهً لِّلْعَالَمِین؛(۱۱) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».

راز موفقیت پیامبر«ص» در مدیریت حکومتی، نیکی و عشق به مردم بود و اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت ایشان وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت‌فرسا را پیدا نمی‌کردند. احسان و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه‌توز را به دوستانی صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین«ع» به نقل از پدر بزرگوارشان حضرت علی«ع» چنین آمده است که: پیامبر«ص» در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‌رو و خندان بودند و هرگز بی‌رحم، پرخاشگر و اهل تملق نبودند. هیچ‌کس از احسان ایشان مأیوس نمی‌شد و هر کس به در خانه ایشان می‌آمد، نومید بازنمی‌گشت. گاه که فرد غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می‌گفت و درخواستی داشت، تحمل می‌کردند و به یاران‌شان می‌فرمودند: هر گاه کسی را دیدید که حاجتی دارد،‌ به او عطا کنید»،(۱۲)

و این چنین بود که پیامبر(ص) دل‌ها را کانون محبت خود ساختند و میلیون‌ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی دادند. در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجرت رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، صفیه دخت رحیّ بن اخطب و دانشمند سرشناس یهودی بود. بلال حبشی صفیه را همراه بانوی دیگری به مدینه آورد، ولی آنها را از کنار جنازه‌های بستگان‌شان عبور داد. آن دو بانو با دیدن این منظره‌ها بسیار ناراحت شدند و گریستند و صورت خود را خراش دادند. وقتی وارد مدینه شدند و به محضر پیامبر«ص» رسیدند، رسول خدا«ص» از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهره‌اش پرسیدند. صفیه ماجرا را گفت. آن حضرت فهمیدند که بلال حبشی در این مورد آئین مهر و محبت اسلامی را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار دادند و فرمودند: ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شده است که آن دو بانو را از کنار کشته‌شدگان‌شان حرکت دادی؟ چرا از مهربانی دریغ ورزیدی؟!(۱۳)

این‌گونه سرزنش‌ها بیانگر آن است که اسلام دین محبت است؛ به‌طوری که نباید در منطقه جنگی، بازماندگان کفار را از کنار جنازه کشته‌شدگان عبور داد. مهربانی‌های ایثارگرانه حضرت زهرا«س» و حضرت علی«ع» به محرومان، بینوایان، یتیمان و اسیران از مصادیق بارز احسان و نیکی به همنوعان است که در سیره عملی آنان می‌درخشد. ابن عباس می‌گوید: امام حسن و امام حسین «ع» بیمار شدند. پیامبر«ص» با جمعی از صحابه به عیادت‌شان آمدند. آن حضرت به علی«ع» گفتند: ای ابوالحسن! خوب بود برای شفای فرزندان نذری قرار می‌دادی. امام علی«ع» و فاطمه«س» نذر کردند که اگر فرزندان‌شان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. دیری نپایید که هر دو شفا یافتند، در حالی که علی و فاطمه از نظر مواد غذایی دست خالی بودند. علی«ع» سه من جو قرض کرد و فاطمه«س» یک سوم آن را آرد و سپس نان تهیه کرد. هنگام افطار سائلی بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان پیامبر«ص»، من فقیری از مسلمانان هستم، غذایی به من بدهید. آنان مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خویش را به او دادند و آن شب فقط آب نوشیدند.

روز دوم موقع افطار یتیمی به در خانه آمد و آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند و بار دیگر با آب افطار کردند. روز سوم، اسیری به هنگام غروب آفتاب به در خانه آنها آمد و باز هم سهم غذای خود را به او دادند. وقتی صبح شد پیامبر«ص» به خانه فاطمه«س» آمدند و دیدند که گرسنگی آنان را خیلی ضعیف و کم‌توان کرده است. رسول خدا«ص» عمل آنان را ستودند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و فرمود: «ای محمد! خداوند سوره انسان را در شأن و مقام اهل‌بیت تو نازل کرد.»(۱۴) سپس این آیه را برای پیامبر«ص» تلاوت کرد: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً ؛(۱۵) و غذای خود را با آن که به آن نیاز دارند به فرد مستمند، یتیم و اسیر می‌دهند.»

روزی امام حسین«ع» از راهی عبور می‌کردند. چند نفر فقیر را دیدند که حصیری کهنه روی خاک پهن کرده بود‌ند و نان خشک می‌خوردند. وقتی امام«ع» را دیدند، ایشان را برای خوردن نان به جمع خود دعوت کردند. آن حضرت با کمال محبت نزد آنان رفتند و کنارشان نشستند و از نان خشک خوردند، سپس این آیه را تلاوت کرد: « إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِین(۱۶) خداوند متکبران را دوست ندارد.»(۱۷)

*همدردی و همیاری

یکی از زیباترین خصلت‌های انسانی، همدردی و یاری دیگران است. انسان به حکم اجتماعی بودن، به تأمین آسایش و آرامش دیگران نیازمند است و همچنین نیازهایش او را در جهت تعاون و مشارکت با دیگران ترغیب می‌کند. در دین اسلام مشارکت و تعاون یکی از آموزه‌های اصلی است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى وَلا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوان: و در راه نیکوکاری و پرهیزکاری به یکدیگر کمک کنید و در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید.»(۱۸)

در سیره پیشوایان معصوم همدردی و یاری دیگران از مصادیق ستوده و خداپسندانه احساس و نیکوکاری است. نبی اکرم اسلام(ص) می‌فرمایند: «کسی که دو لباس دارد یکی را خود بپوشد و دیگری را به برادر دینی خویش بپوشاند.»(۱۹) امام صادق(ع) همدردی و مواسات با برادران دینی را وسیله تقرب به خداوند دانسته‌اند. آن حضرت می‌فرمایند: «با همدردی کردن با برادران‌تان خود را به خداوند نزدیک کنید.»(۲۰)

*برخورد گرم و صمیمی

برخورد گرم و صمیمی، نوعی احسان و نیکی به دیگران است که باعث نزدیک شدن دل‌ها و افزایش مهرورزی می‌شود. تحقیقات روان‌شناسی نشان داده‌اند که چه بسا افراد خاطی که با یک برخورد نیک و صمیمانه به اشتباه خود پی می‌برند و چه بسیارند انسان‌هایی که زمینه‌های تربیتی مثبتی داشته‌اند، اما با یک برخورد دلسردکننده از مسیر هدایت فاصله گرفته‌اند؛ زیرا انسان‌ها به‌خصوص نسل جوان روحیه لطیفی دارند و ذاتاً تشنه صفا و صمیمیت‌اند.

آموزه‌های دینی نشان می‌دهند که برخورد صمیمی و ارتباط عاطفی با دیگران در سیره پیشوایان معصوم(ع) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. امام علی(ع) می‌فرمایند: وقتی رسول خدا(ص) با کسی مصافحه می‌کردند، هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دست‌شان را از دست او جدا کنند تا اینکه‌ آن شخص دستش را برمی‌داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با ایشان صحبت می‌کرد، حضرت هیچ‌گاه سخن او را قطع نمی‌کردند و از او جدا نمی‌شدند تا آن شخص سخن خود را به پایان می‌برد و از پیامبر(ص) جدا می‌شد.(۲۱) اگر کسی از آن حضرت دعوت به عمل می‌آورد در مهمانی او شرکت می‌کردند و برایشان تفاوت نمی‌کرد که دعوت کننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هر چند اندک بود، می‌پذیرفتند. به چهره افراد خیره نمی‌شدند. اگر کسی از اشتباه خود عذر می‌خواست، رسول الله(ص) عذر او را می‌پذیرفتند. اگر کسی مریض می‌شد، به عیادت‌اش می‌رفتند.(۲۲)

*مدارا با مردم

یکی از سجایای اخلاقی که مایه دوام و ثبات جامعه است، مدارا با دیگران است. رفق و مدارا در سیره رفتاری و عملی پیشوایان معصوم(ع) فراوان به چشم می‌خورد. آنان در امر تبلیغ و اجرای فرامین الهی علاوه بر شخصیت دادن به مردم، آنان را محترم می‌شمردند؛ به گونه‌ای که با گفتار و کردار خویش بهترین آداب زندگی را به دیگران می‌آموختند و درشت‌خویی آنان را با صبر و حوصله تمام تحمل می‌کردند. پیامبر اسلام(ص) با مدارای خویش توفیق یافتند تا دین و دنیای مردم را اصلاح نمایند. مدارا سختی‌ها را آسان می‌کند و آدمی را در برخوردهای اجتماعی موفق می‌دارد؛ زیرا نیمی از روابط فرد و جامعه در گرو رفق و مداراست. امام کاظم(ع) فرمودند: «مدارا نیمی از زندگی است.»(۲۳)

وفق و مدارا از مهم‌ترین صفات الهی هستند. از همین رو پیشوایان معصوم(ع) این فضیلت اخلاقی را بالاترین حد داشتند. البته مدارای مورد بحث به معنای چشم‌پوشی از حق و زیر پا گذاشتن اصول و یا عبور از حدود معیارهای اساسی نیست، بلکه یک نوع روش در برخورد با دیگران است که خداوند بندگان ویژه خود را بر آن می‌ستاید و می‌فرماید: « وَعِبَادُ الرَّحمَنِ الَّذِینَ یَمشُونَ عَلَى الأَرضِ هَونًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا: و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین به آرامی راه می‌روند و چون افراد نادان ایشان را خطاب قرار دهند به ملایمت و مدارا پاسخ می‌دهند.»(۲۴)

نقل می‌شود که از قبیله بنی سعد فردی به حضور پیامبر(ص) رسید. وی انسانی درشت‌خوی بود و هنگام پرسش و صحبت با پیامبر(ص) چندین بار بی‌ادبی و گستاخی کرد. اما آن حضرت با حوصله و آرامش تمام سئوالات او را پاسخ دادند. این روش پیامبر(ص) نه تنها باعث مسلمان شدن آن فرد شد، بلکه تمام مردان و زنان قبیله بنی سعد مسلمان شدند.(۲۵)

*انفاق به مستمندان

مکتب حیات‌بخش اسلام برای دستگیری از محرومان جامعه راه‌کارهای زیادی را ارائه نموده است. یکی از این راهبردها انفاق به افراد فقیر است که طبق آموزه‌های دینی از درخشان‌ترین مصادیق احسان و نیکی قلمداد می‌شود. اسلام برای این فضیلت اخلاقی گستره وسیعی را قرار داده است؛ به‌طوری که برخی از انفاقات همچون خمس و زکات را واجب ساخته و بعضی دیگر همچون اطعام، تقدیم هدایا، وقف و صدقه را مستحب قرار داده است.

مسئله انفاق در آیات وحیانی مورد تأکید بسیار قرار گرفته است. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم فی سَبیلِ‌اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم؛ مثل کسانی که اموال خویش را در راه خدا انفاق می‌کنند همانند دانه‌ای است که هفتصد خوشه داده است و در هر خوشه صد دانه وجود دارد و خداوند برای هر کس که بخواهد دو برابر می‌کند و خداوند وسعت‌دهنده داناست.»(۲۶)

آنچه در فرایند انفاق دارای اهمیت است حفظ کرامت نیازمندان به هنگام بخشش و احسان به آنان است؛ یعنی این فضیلت خداپسندانه باید به گونه‌ای باشد که به بزرگواری و شرافت مستمندان لطمه‌ای وارد نسازد. در سیره رفتاری و عملی پیشوایان معصوم(ع) انفاق در راه خدا همراه با حفظ کرامت فقرا از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

«محمد بکری» می‌گوید: وارد مدینه شدم تا پولی به دست آورم و قرضم را ادا کنم، اما به مقصود نرسیدم. با خود گفتم بهتر است خدمت امام موسی کاظم(ع) بروم. آن حضرت به باغی که خارج از مدینه قرار داشت رفته بودند. نزد ایشان رفتم. امام علت آمدنم را جویا شدند. ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. حضرت به درون باغ رفتند و بلافاصله بیرون آمدند. غلام خود را مرخص کردند و سیصد دینار پول به من بخشیدند. پول را گرفتم و شاد و خندان برگشتم.(۲۷)

چنان که ملاحظه می‌شود امام(ع) برای حفظ کرامت محمد بکری هنگام اعطای پول به او، غلام خویش را مرخص کردند تا مبادا در حضور غلام، شخصیت و کرامت وی جریحه‌دار شود.

مطلب دیگری که باید در مقوله انفاق مورد توجه مسلمانان قرار گیرد، مقدم داشتن دیگران بر خویشتن است. با نزول آیات انفاق مسلمانان به‌قدری تحت تأثیر قرار گرفتند که برخی از آنان نفیس‌ترین و بهترین اموال خود را در راه خدا به فقرا و مستمندان دادند. مرحوم طبرسی در تفسیر محمع‌البیان نقل می‌کند: «امام علی(ع) لباس بسیار فاخر و نفیسی را خریدند و در راه خدا انفاق کردند و سپس فرمودند: از رسول خدا(ص) شنیدم که هر کس دیگران را بر خود مقدم بدارد، خداوند او را روز قیامت به سوی بهشت بر دیگران مقدم می‌دارد.».(۲۸) روایت شده است که مرد فقیری به محضر رسول خدا(ص) آمد و از شدت گرسنگی خود شکایت کرد. پیامبر(ص) دستور دادند تا از منزل برای او غذایی بیاورند، ولی در منزل غذایی نبود. آن حضرت در مسجد اعلام کردند چه کسی امشب این مرد را مهمان می‌کند؟ امیرالمؤمنین(ع) عرض کردند: من. آنگاه علی(ع) آن مستمند گرسنه را به خانه بردند و به فاطمه(س) فرمودند: آیا غذایی در خانه هست؟ فاطمه(س) جواب داد: ما فقط به اندازه خودمان و بچه‌ها غذا داریم، ولی امشب این میهمان را بر خود مقدم می‌داریم. حضرت فرمودند: ای دختر رسول خدا! چراغ را خاموش کن و کاری بکن تا بچه‌ها بخوابند. حضرت زهرا(س) چنین کردند و آن شب غذای خویش را به مهمان دادند و خودشان با بچه‌ها گرسنه خوابیدند. صبح علی(ع) به محضر نبی اکرم(ص) رفتند و ماجرا را بازگو کردند.(۲۹) در همان موقع این آیه در شأن ایثار و انفاق علی(ع) و افراد خانواده‌اش نازل گردید: « وَ یُؤثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِم وَلَو کَانَ بِهِم خَصَاصَه: آنان گرسنگان را بر خودشان مقدم می‌دارند، هر چند خودشان بسیار در سختی و نیاز باشند.»(۳۰)

شایان ذکر است که همه احسان و نیکوکاری و انفاق‌های کلان ائمه اطهار(ع) قطعاً از بیت‌المال مسلمین نبوده است، زیرا آن بزرگواران در مصرف بیت‌المال دقیق و عادلانه رفتار می‌کردند و حتی یک درهم از حریم عدالت و مساوات خارج نمی‌شدند. این انفاق‌ها و بخشش‌ها بیشتر از محصول باغ‌ها، نخلستان‌ها و مزارعی بود که با دسترنج خود احداث می‌کردند و گاهی نیز از هدایایی بود که دوستان و پیروان امامان(ع) به آنها می‌رساندند.

*ختام سخن

با الهام از سیره پیشوایان معصوم(ع) نتیجه می‌گیریم که احسان و نیکوکاری ویژه انسان‌هایی است که در مسیر هدایت قرار گرفته‌اند و رسیدن به کمال را از خداوند طلب می‌کنند و با دوری از خصلت‌های ناپسند سعی می‌کنند به یاری نیازمندان بشتابند و از توان و نیرویی که خداوند به آنان بخشیده است، در راستای تکامل فردی و اجتماعی خود و دیگران استفاده کنند؛ زیرا به این بینش رسیده‌اند که هر آنچه در اختیار آنهاست، به واسطه احسان و فضل خداوند متعال است و به شکرانه این نعمت بزرگ می‌کوشند تا نیازهای دیگران را به هر طریق ممکن برطرف سازند.

قرآن کریم به کسانی که با احسان و فضل خداوند ثروتمند شده‌اند، ولی بخل می‌ورزند هشدار می‌دهد و می‌فرماید:« وَلَا یَحسَبَنَّ الَّذِینَ یَبخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُم سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَومَ الْقِیَامَهِ ؛ کسانی که نسبت به آنچه خدا از فضل خودش به آنان داده، بخل می‌ورزند (و انفاق نمی‌کنند) گمان نکنند که این کار به سود آنان است، بلکه برای آنها شر است. به‌زودی در روز قیامت به آنچه به آن بخل ورزیدند همانند طوقی به گردن آنان آویخته می‌شود و می‌گویند: (این ثروت شماست که آن را در دنیا اندوخته بودید.)»(۳۱)

خوشبختانه به برکت انقلاب اسلامی و رهنمودهای گهربار و اندیشمندانه رهبر معظم انقلاب،  احسان و نیکوکاری هر ساله در کشور ما روبه گسترش است.

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره بقره، ۱۹۵.

۲ـ غررالحکم ودررالکلم، عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، ص ۳۸۳.

۳ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۵۳، ص ۵۸۴.

۴ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۱، ص ۴۰۶.

۵ـ تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۵.

۶ـ بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۳، ص ۳۳۳ـ۳۳۲.

۷ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۹.

۸ـ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۲۸.

۹ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۹۸.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۵۰، ص ۶۳۴.

۱۱ـ انبیاء، ۱۰۷.

۱۲ـ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۸۳.

۱۳ـ سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۰.

۱۴ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج ۲۵، ص ۳۴۴ـ۳۴۳.

۱۵ـ انسان، ۸۰.

۱۶ـ نحل، ۲۳.

۱۷ـ بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۴، ص ۱۸۹.

  1. سوره مائده، آیه ۲٫
  2. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ص ۵۳۴٫
  3. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۳٫
  4. همان، ج ۱۶، ص ۲۳۶٫
  5. همان، ص ۲۲۸ – ۲۲۷٫
  6. الارشاد، ج ۲، ص ۶۲٫
  7. سوره فرقان، آیه ۶۳٫
  8. طبقات الکبری، ابن سعد، ترجمه محمد مهدوی دامغانی، ج ۱، ص ۳۰۱٫
  9. سوره بقره، آیه ۲۶۱٫
  10. الارشاد، ج۲، ص ۲۳۲٫
  11. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۲، ص ۴۳۷٫
  12. تفسیر نورالثقلین، علی بن جمعه هویزی، ج ۵، ص ۲۸۶٫
  13. سوره حشر، آیه ۹٫
  14. سوره مائده، آیه ۱۸۰٫

 

سوتیترها:

۱٫

احسان و نیکی به همنوعان یکی از نیازهای ضروری جوامع الهی است و رواج آن در میان مردم سبب پیدایش جامعه‌ای متعادل، بالنده و پویا می‌شود؛ لذا پیشوایان معصوم(ع) در سیره رفتاری و عملی خود این فضیلت انسانی را سرلوحه برنامه‌های زندگی خود قرار می‌دادند و در احادیث و روایات نورانی، رهنمودهای سازنده و مفیدی را به پویندگان راه امامت و ولایت ارائه می‌کردند

 

۲٫

یکی از زیباترین خصلت‌های انسانی، همدردی و یاری دیگران است. انسان به حکم اجتماعی بودن، به تأمین آسایش و آرامش دیگران نیازمند است و همچنین نیازهایش او را در جهت تعاون و مشارکت با دیگران ترغیب می‌کند. در دین اسلام مشارکت و تعاون یکی از آموزه‌های اصلی است

 

  1. احسان و نیکوکاری و انفاق‌های کلان ائمه اطهار(ع) قطعاً از بیت‌المال مسلمین نبوده است، زیرا آن بزرگواران در مصرف بیت‌المال دقیق و عادلانه رفتار می‌کردند و حتی یک درهم از حریم عدالت و مساوات خارج نمی‌شدند. این انفاق‌ها و بخشش‌ها بیشتر از محصول باغ‌ها، نخلستان‌ها و مزارعی بود که با دسترنج خود احداث می‌کردند و گاهی نیز از هدایایی بود که دوستان و پیروان امامان(ع) به آنها می‌رساندند

 

 

15مارس/17

تاثیر آموزه‌های دینی در تقویت امید‌بخشی

مقدمه: در شماره پیشین به نحوه مواجهه اولیا و انبیا با مشکلات و راه‌های پرفروغ نگهداشتن چراغ امید توسط آنان پرداختیم. در این شماره به تأثیر «عبادات» و «توکل» در ایجاد و تقویت «امید» می‌پردازیم.

 نماز

نماز به عنوان یکی از فروع دین اسلام و از اعمال و عبادات، نقش بسیار مهمی در رفع بیماری‌های روانی دارد و نه تنها در اسلام بلکه در ادیان دیگر نیز با شکل‌های دیگری بوده است. علت درمانگر بودن نماز نیز همان ارتباط با خداست، زیرا نماز از عبادات است و در آن «‌قصد قربت» یعنی «به خاطر خدا» بودن عمل شرط است. نماز مصداقی از ذکر است. « وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی ؛(۱)  نماز را براى یاد من به پا دار.» و لذا کلیه مباحث «ذکر» و اثرات آن در اینجا مفید است.

در اینجا آیات و روایاتی که مستقلاً به نماز پرداخته‌اند مطرح می‌کنیم.

رسول خدا«ص» فرمودند: «ما مِنْ عَبداهتم بمواقیت الصلاه ومواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت واِنْقِطاعِ الهمُوم و اْلاحزان والنَجّاه مِن النّار؛(۲) هر بنده‌ای که به اوقات نماز اهمیت دهد، راحتی هنگام مرگ و از بین رفتن غم‌ها و اندوه‌ها و نجات از آتش جهنم برای او تضمین شده است.»

امام صادق«ع» فرمودند: «هنگامی که اندوهی از غم‌های دنیا بر یکی از شما وارد شد، وضو بگیرد، سپس داخل مسجد شود و دو رکعت نماز بگذارد. آیا نشنیده‌اید که خدا می‌فرماید: « وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ ؛(۳) از صبر و نماز کمک بگیرید.»

امام رضا«ع» فرمودند: « إِذَا حَزَنَکَ أَمْرٌ شَدِیدٌ فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ ؛(۴) هنگامی که امر شدیدی تو را غمگین کرد، دو رکعت نماز بخوان و در رکعت اول سوره حمد و آیت‌الکرسی و در رکعت دوم حمد و اناانزلنا بخوان.»

«دیل کارنگی» در کتاب معروف خود آیین زندگی نیز دعا را وسیله‌ای برای غلبه بر تشویش و نگرانی معرفی می‌کند و می‌نویسد: «امروز جدیدترین علم پزشکی یعنی روان‌پزشکی، همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد که پیامبران می‌دادند چرا؟ به علت اینکه پزشکان دریافته‌اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی تشویش، هیجان ‌و یأس را که موجب نیم بیشتری از ناخوشی‌های ماست، برطرف می‌سازد.»

امروز حتی پزشکان روان‌شناس نیز مبلغین متجدد دین شده‌اند و برای نجات از آتش جهنم همین دنیـا یعنـی زخم معده،  سکته، ا‌ختلالات عصبی، جنون و… گرویدن به دین را توصیه می‌کنند.

متأسفانه انسان فقط هنگامی که تمام درها به روی‌اش بسته و آخرین نیروی‌اش تمام می‌شود به این نکته توجه می‌کند، ولی چرا باید تا آن موقع صبر کرد؟ چرا هر روز تجدید قوا نکنیم تا با ارتباط با خدا و قرائت نماز به آرامش و ثبات برسیم.

«ویلیام جیمز» فیلسوف روان‌شناس آمریکایی می‌نویسد: «ایمان، بدون شک مؤثرترین درمان اضطراب است. ایمان نیرویی است که باید برای کمک به انسان در زندگی وجود داشته باشد. فقدان ایمان، زنگ خطری است که ناتوانی انسان را در برابر سختی‌های زندگی اعلام می‌دارد. میان ما و خدا رابطه‌ای ناگسستنی وجود دارد، پس اگر ما تسلیم او شویم، تمام آمال و آرزوهایمان تحقق خواهند یافت و همان‌ طور که امواج خروشان و غلتان نمی‌توانند آرامش ژرفای اقیانوس را برهم بزنند، دگرگونی‌های سطحی و موقت زندگی نیز نمی‌توانند آرامش درونی انسانی را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد به هم بزند، زیرا انسان متدین واقعی تسلیم اضطراب نمی‌شود و توازن شخصیت خویش را حفظ می‌کند و همواره آماده مقابله با مسائل ناخوشایندی است که احتمالاً روزگار برای‌اش پیش می‌آورد.(۵)

تسلیم و رضا

انسان در دوران زندگی اسباب و علت‌هایی را فراهم می‌کند و امیدوار است که کارهای او به نتیجه برسند، ولی با مشکلاتی رو به ‌رو می‌شود که گاه حل آنها از دست او خارج است یا به تنگناهایی برخورد می‌کند که به هیچ‌وجه خلاص شدن از آنها ممکن نیست. در این موقعیت‌ها، چگونه باید رفتار کند؟ آیا باید با یادآوری مشکل، همیشه غمگین و ناراحت و ناامید باشد و با اندیشه منفی، خود را بیمار کند؟

اسلام برای حل این مشکل یا پیشگیری از پدید آمدن آن، افراد را به تسلیم بودن در برابر امر خدا و رضایت از امر الهی توصیه می‌کند. «رضا» یعنی فرد باور داشته باشد که آنچه خداوند برای او مقرر کرده حکیمانه و برای او بهتر است و از آنچه در زندگی برای او پیش آمده، رضایت داشته باشد و آن را مکروه نشمارد.(۶)

 امام خمینی در تعریف رضا می‌فرمایند: «رضا عبارت است از خشنودی بنده از حق تعالی شأنه و اراده و مقدرات او.»(۷)

رضا و تسلیم می‌تواند سلامت روح و روان فرد را تأمین کند؛ بدین ترتیب که به هر چه که خداوند برای‌اش مقدر کرده راضی شود، خواه نعمت‌های الهی و اموال باشد یا سختی‌ها و گرفتاری‌ها.

در قرآن آمده است: «وَلوأنَّهُمْ رَضُواماآتا هُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ و قالُوا حَسْبُنا اللهُ سَیُؤتینا اللهُ مِن فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ اِنّا الی اللهِ راغِبُون؛(۸) (در حالى که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضى باشند و بگویند خداوند براى ما کافى است و به‌زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى‏بخشند و ما تنها رضاى او را مى‏طلبیم (براى آنها بهتر است).»

از این آیه استفاده می‌شود که مؤمنان باید به قسمت الهی و مال حلال راضی و شکرگزار پروردگار باشند،(۹) زیرا رضا به قسمت، سبب شادمانی است.

گاهی صلاح در این است که انسان از نظر مال دنیوی نیازمند باشد. اگر انسان به تقدیرات خدا راضی باشد؛ اولاً پاداش‌های الهی بزرگی خواهد داشت و ثانیاً چنانکه آیه مورد بحث می‌فرماید، چه بسا خدا بعداً به دست قدرت خود این نیاز را برطرف کند، ولی اگر از این تقدیرات رویگردان شود، اولاً با خواست خدا مخالفت کرده است و ثانیاً این امید را هم نخواهد داشت که شاید خدا بعداً او را بی‌نیاز کند.

 حدیث قدسی در این‌باره می‌فرماید: «و کسی که به قضا و قدر من خشنود نباشد و در مقابل بلای من شکیبایی نداشته باشد، باید پروردگاری غیر از من بجوید و باید از زمین و آسمان من خارج شود؛ پس برای انسان مناسب‌تر است که هر زمان به امید آینده بهتر و چشم امیدش به دست قدرت و مرحمت خدا و همواره به خدا و لطف بی‌پایانش (امیدوار) باشد.»(۱۰)

خداوند در وصف انسان‌های کمال یافته می‌فرماید: « یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً ؛(۱۱) تو اى روح آرام‏یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است».

در این آیه، نفوس مطمئنه به وصف راضیه و مرضیه توصیف شده‌اند؛ زیرا اطمینان و سکونت یافتن دل به پروردگار مستلزم آن است که از او راضی باشد و در برابر هر قضا و قدری که او برایش پیش می‌آورد، کمترین چون و چرایی نکند، حال آن قضا و قدر چه تکوینی ‌و چه حکمی باشد که خدا قرار داده است؛ پس هیچ رویدادی او را به خشم نمی‌آورد و هیچ معصیتی دل او را منحرف نمی‌کند.(۱۲)

او در مجرای تقدیرات، اراده خود را در مسیر خواست خدا قرار می‌دهد و به آنچه واقع شده است و می‌شود، هر چند برخلاف اراده و میل‌اش باشد، با کمال رضایت گردن می‌نهد و به رضای خاطر، خطرات را استقبال می‌کند و اوامر خداوند را به جان می‌پذیرد. عینکی که به چشم می‌گذارد عینک امید به آینده است.

خداوند متعال به پیامبر«ص» می‌فرماید که در جواب منافقان بگوید: « قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ… قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ ؛(۱۳) جز  آنچه خدا بر ما مقدر داشته، به ما نمی‌رسد… آیا برای ما، جز یکی از دو نیکی (پیروزی یا شهادت) را انتظار دارید؟»

افراد باایمان و خداپرست که به علم و حکمت و رحمت خدا ایمان دارند، مقدرات عالم را مطابق نظام احسن  مصلحت بندگان می‌دانند. انسان مؤمن تمام مقدرات عالم را زیبا می‌بیند و مفهوم شکست و ناامیدی و یأس از دل‌اش زدوده می‌شود.

این آیات، مؤمنان را در هر حال پیروز معرفی می‌کنند. یک راه به سوی شهادت می‌رود که اوج افتخار یک انسان باایمان است و راه دیگر پیروزی بر دشمن است.(۱۴)

اسلام به مسئله امید به آینده و مثبت‌اندیشی توجه بسیار کرده است. در دعای جوشن صغیر که به امام موسی بن جعفر«ع» منسوب است، آن حضرت از ابتدا تا انتهای دعا نعمت‌های خداوند را برمی‌شمرند و با دید مثبت به مسائل، شکر خداوند را به جای می‌آورند. خود را به نیت پاک و توجه نیکو عادت ده تا در تلاش و کوشش‌هایت موفق گردی. کسانی که امیدوارند و فکر مثبت دارند، خوشحال‌تر، زنده‌تر و فعال‌ترند. اینها ممکن است بسیار هم اشتباه کنند، ولی کارها را به سرانجام میرسانند، وقت خود را صرف چیزهایی که هرگز واقع نمی‌شوند، نمی‌کنند؛ پریشان و نگران و ناراحت و ناامید نمی‌شوند.

راه رضایت و امید به زندگی، فرار از واقعیت‌ها و روی آوردن به تخیلات و توهمات نیست. باید دنیا را آن گونه که هست، شناخت. نگرش انسان به دنیا باید نگرشی واقع‌بینانه و هماهنگ با واقعیت‌های آن باشد. بنابراین برای رسیدن به زندگی شاد و همراه با نشاط و امید لازم نیست واقعیت‌های گاه سخت و تلخ را انکار کنیم. با تفکر واقع‌گرایانه می‌توان به شادمانی و رضایت خاطر رسید. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «مَن عَرَفَ الدُّنیا، لَم یحزُن عَلی مَا أصَابَه؛(۱۵): کسی که دنیا را می‌شناسد، از آنچه برای او پیش می‌آید غمگین نمی‌شود.»

 در قضیه عاشورا سید الشهداء«ع» با وجود آن همه سختی‌ و دشواری‌ راضی به رضای الهی بود. برخی این گونه تصور می‌کنند که گویا امام حسین«ع» هیچ سختی و مشقتی را تجربه نکرده است. آنها تصور می‌کنند که درک مشقت و سختی یعنی نارضایتی! در حالی که بین این دو هیچ ملازمه‌ای نیست. امام حسین«ع» همانند هر انسان دیگری، درد و رنج مبارزه و ضربت شمشیر و نیزه را می‌چشد، اما ناراضی نیست. آن حضرت در عین حال که بر بلاها صبور است، به آنچه خدا مقدر می‌کند راضی است و هنگام خروج از مکه در خطبه‌ای خطاب به یاران خود می‌فرماید: «رَضااللهِ رضانا اهل البیتِ، نًصبِرُ علی بلائه؛(۱۶) رضایت خدا رضایت ما اهل بیت«ع» است و بر بلای او صبر می‌کنیم.»

افکار مـا معـرف شخصیت ماست و طرز تفکر ما عامل مجهولی است که سرنوشت ما را تعیین می‌کند. رضایت و امید به زندگی پیش از آنکه به عوامل خارجی مربوط باشد، متأثر از عوامل درونی و نیروی فکر و تخیل ماست.

ناپلئون با اینکه شهرت و قدرت و ثروت داشت، احساس آرامش نمی‌کرد و می‌گفت هرگز شش روز خوش در زندگی‌ نداشته‌ام، در صورتی که هلن کلر که از دو سالگی کور و کر و لال بود، از زندگی اظهار رضایت می‌کرد و می‌گفت که زندگی را بیش از آنچه تصور می‌کردم زیبا یافتم.(۱۷)

در دعاها، طلب مقام رضا و تسلیم زیاد آمده است، زیرا در سایه رضا و تسلیم، سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین می‌شود.

 توبه

یکی از مشکلات مهمی که بر سر راه مسائل تربیتی وجود دارد، احساس گناهکاری براثر اعمال بد پیشین است، به‌ویژه زمانی که این گناهان سنگین باشند، زیرا این فکر دائماً در نظر انسان مجسم می‌شود که اگر بخواهد مسیر خود را به سوی پاکی و تقوا تغییر دهد و به راه خدا باز گردد، چگونه می‌تواند خود را از مسئولیت سنگین گذشته برهاند و این فکر مانند کابوسی وحشتناک بر روح او سایه می‌افکند و چه بسا او را از تغییر برنامه زندگی و گرایش به پاکی باز می‌دارد و به او می‌گوید از توبه کردن چه سود. زنجیر اعمال گذشته همچون طوقی بر دست و پای توست و اصلاً تو رنگ گناه پیدا کرده‌ای، رنگی ثابت و تغییرناپذیر.

در فرهنگ اسلام این مشکل حل شده و توبه و انابه هرگاه با شرایط همراه باشد، وسیله قاطعی برای جدا شدن از گذشته، آغاز یک زندگی جدید و حتی تولد دو باره است.

در قرآن کریم می‌فرماید: « قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ؛(۱۸) بگو: ای بندگان من که در مورد خودتان زیاده‌روی کرده‌اید، از رحمت خدا ناامید نشوید، چون خدا همه گناهان را می‌آمرزد.»

پیامبر اکرم«ص» می‌فرمایند: التّائبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ «  (۱۹) کسی که از گناه توبه کند همانند کسی است که اصلاً گناهی نکرده است.»

فیض کاشانی در تعریف توبه از سه عنصر علم، ندامت و قصد یاد می‌کند که در مجموع سبب می‌شوند فرد به ترک گناهان و رذائل نفسانی در گذشته، حال و آینده نائل شود. او می‌نویسد: «توبه عملی است که به وسیله آن می‌توان قلب مرتکب به گناه را تبرئه و او را از بُعد و دوری حضرت پروردگار به قرب جناب کبریایی او دعوت کرد. به عبارت دیگر توبه عملی است که ممکن است به توسط آن همان هنگام دست از معاصی برداشت و عزم خود را جزم نمود که در آینده مرتکب نافرمانی نشود و تقصیرات پیش را تدارک نماید.»(۲۰)

آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکی در کتاب «رساله لقاء الله» در مورد عمق پذیرش نسبت به توابین می‌نویسد: «از حدیث نبوی«ص» نقل شده است که اگر کسی هفتاد پیغمبر را کشته باشد و توبه کند، توبه او قبول است.» حضرت حتی توبه قاتل حضرت حمزه سید الشهداء«ع» را با اینکه آن همه صدمه به قلب مبارک ایشان وارد آورده بود، قبول کردند.

یکی از روش‌های درمان روان انسان، توجه به ایجاد ارزش‌های الهی و غلبه بر ارزش‌های حیوانی است. در توبه، فرد به نفی بدی‌های خویش می‌پردازد تا معیارهای ارزشی خود را حفظ کند. توبه با پشیمانی و تأسف و نفی بدی‌های حیوانی شروع می‌شود و در ادامه، فرد تواب با پیش گرفتن طاعات و عبادات، ادای حقوق مردم و… از ابعاد حیوانی دور می‌شود و خود را به ارزش‌های الهی زینت می‌دهد.  با توجه به این مسئله، انسان مؤمن هیچ‌گاه گرفتار یأس و نومیدی نمی‌شود و خود را در تنگنا نمی‌بیند، بلکه با توبه به سوی خداوند باز می‌گردد، گذشته خود را جبران می‌کند، از لحاظ روحی در آسایش به سر می‌برد و به فضل و رحمت خداوند امیدوار است.

خداوند در سوره بقره می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ؛(۲۱) در حقیقت کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند، به رحمت خدا امیدوارند و خدا بسیار آمرزنده و مهروز است.»

این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر کسی عملی را قربه الی الله  انجام دهد و در عمل خطا کند، معذوراست و هیچ گناهی در صورت خطا گناه نیست.(۲۲) این آیه مؤمنان را به فضل و رحمت الهی امیدوار و از یأس و ناامیدی جلوگیری می‌کند.

 

  توکل به خدا

انسان در زندگی فردی و اجتماعی با مشکلات و گرفتاری‌های گوناگونی روبه‌روست. احتمال گرفتار شدن در حوادث طبیعی مانند سیل، زلزله و غیره و از سوی دیگر احتمال بروز حوادثی همچون جنگ، تجاوز و ستم و بی‌وفایی و خیانت اطرافیان وجود دارد. در زندگی فردی هم احتمال بروز بیماری‌ها، از دست دادن سرمایه، از دست دادن کار و عدم موفقیت در زندگی وجود دارد و اگر فرد نتواند این مشکلات را حل کند، دچار اضطراب و ناامیدی و یأس می‌شود و این اضطراب زمینه بروز اختلالات روانی را فراهم می‌کند، در حالی که یکی از نیازهای انسان که ارضای آن نقش مهمی در ایجاد سلامت روحی و روانی دارد، نیـاز بـه احساس ایمنی و امید به زندگی است که در سایه توکل به خداوند به دست می‌آید.

گوهر توکل را باید در اعتماد به خدا جستجو کرد. تا انسان به خدا اعتماد پیدا نکند، نمی‌تواند اداره امورش را به او وا گذارد و اگر هم در زبان بگوید که امور خود را به او واگذار کردم، دلش آرام نمی‌گیرد.

همچنین اگر فردی از قوانین علت و معلولی که خداوند در جهان قرار داده است اطلاع نداشته باشد و نداند که خواست و سنت خدا بر استفاده انسان از اراده خود و اسباب و علل شناخته شده استوار است، باز نمی‌تواند رفتار متوکلانه را تشخیص دهد و مصداق‌های آن را در زندگی خود پیدا کند.

رابطه ایمان به خدا و اعتماد به حضرت باریتعالی با توکل بسیار قوی است. خداوند متعال در آیات مختلف قرآن به این مسئله اشاره کرده است، از جمله در سوره مائده می‌فرماید: «وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُومِنُونَ ؛(۲۳) یعنی افراد با ایمان به خدا توکل می‌کنند.» و نیز می‌فرماید: « وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ؛(۲۴) اگر ایمان دارید به خدا توکل کنید.»

میزان ایمان افراد را با درجه توکل آنها به خدا می‌توان شناخت. هر اندازه درجه امید و ایمان افراد به خداوند و شناخت آنها از اسماء و صفات و آگاهی او از برنامه‌های خداوندی در جهان بیشتر شود، به همان اندازه توکل او نیز بیشتر خواهد شد. خداوند در قرآن در این باره می‌فرماید: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ؛(۲۵) مؤمنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دل‌هاشان چیره گردد و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود، ایمان‌شان افزون گردد و بر پروردگارشان توکل کنند.»

معنای توکل از دید روایات:

«سَألَ النبی «ص» عن جبرئیل ما التوکل علی الله عزوجل؟ فقال العلم بان المخلوق لایضر و لا ینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق، فاذا کان العبد کذالک لم یعمل لا حد سوی الله و لم یرج سوی الله و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احد سوی الله فهذا هو التوکل؛(۲۶) پیامبر«ص» از جبرئیل پرسید: توکل بر خداوند چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: فهمیدن این مطلب که مخلوقات نمی‌توانند به انسان ضرر یا نفعی برسانند، نمی‌توانند به انسان چیزی اعطا کنند و یا مانع رسیدن خیری به او شوند.  از این رو انسان از خلق و مردم مأیوس می‌شود و اگر چنین شد، برای غیر خدا کار نمی‌کند و به کسی غیر از خدا امید ندارد و از غیر خدا نمی‌ترسد و به احدی غیر خداوند طمع نمی‌کند و این است معنای توکل.

مرحوم نراقی توکل را چنین تعریف کرده است: «توکل عبارت است از اعتماد کردن و مطمئن بودن دل بنده در جمیع امور به خدا و حواله کردن همه کارهای خود به پروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه و تکیه‌ای و بر حول و قوه الهی تکیه نمودن».(۲۷)

منظور از توکل، اعتماد به خدا در انجام کارها و واگذاری امور به اوست، به طوری که فعالیت شخصی و تعادل روانی را افزایش دهد و از اضطراب نرسیدن به هدف باز دارد. می‌توان گفت کسی توکل دارد که با خدا رابطه‌ دارد و این ارتباط بر اساس اعتقادی است که انسان به قدرت، حکمت، رأفت و شفقت خداوند دارد.

این اعتقاد حالتی را در شخص به وجود می‌آورد که موجب می‌شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی ‌کند و خود را به او وابسته ببیند‌ و از این‌ رو آرامشی در دلش ایجاد می‌شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی‌شود و کارهایی را که مدیریت و برنامه‌ریزی آنها خارج از تدبیر اوست، به خدا واگذار می‌کند.

به عبارت بهتر، فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیرمادی، توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست و مشیت الهی می‌داند و ضمن نسبت دادن امور و اتفاقات جهان به خواست پروردگار، برای حصول نتیجه به او تکیه می‌کند و اطمینان دارد که خداوند او را در رسیدن به مقصد یاری خواهد کرد.

قرآن می‌فرماید: «وَمَن یَتَقُ الله یَجعل لَهُ مَخرَجاً و یَرزُقُهُ من حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَمَن یَتَوَکََّل علی الله فَهُوَ حَسبُهُ انَّ الله بالِغُ أمرِهِ قد جَعَلَ الله لِکُلِّ شی قَدراً؛(۲۸) و هر کس خود را از (عذاب) خدا حفظ کند، برایش محل خارج شدن از مشکلات را قرار می‌دهد و به او از جایی که گمان هم نمی‌برد روزی می‌دهد. و هر کس به خدا توکل کند، خدا او را کفایت می‌کند و  کارش را (به انجام) می‌رساند، که به یقین خدا برای هر چیزی اندازه‌ای را قرار داده است.»

شخص متقی می‌داند که هنگام گرفتار شدن در مشکلات، به جای افکار منفی، اضطراب، ترس، دلهره و به جای پیمودن راه‌های انحرافی، تنها باید وظیفه خود را انجام دهد و در نتیجه، در سخت‌ترین لحظات مأیوس نمی‌شود، زیرا به این آیه باور دارد که: «قل لَن یُصیِبنا اِلاّ ما کَتَبَ الله لَنا هُوَ مَولانا و عَلَی الله فَلیَتَوکّلِ المؤمِنُون»(۲۹) این آیه در پاسخ منافقان است. خداوند به پیامبر دستور می‌دهد به منافقان بگو که ولایت و اختیار امر ما با خداست، ما به او ایمان داریم و لازمه این ایمان آن است که به او توکل و امور خود را به او واگذار می‌کنیم. بنابراین اگرخداوند حسنه را روزی ما کرد، منت بر ما نهاده است و اگر مصیبتی را اختیار کرد، مشیت و اختیارش به آن تعلق گرفته و ملامت و سرزنشی بر ما نیست و خود ما نیز ناراحت و اندوهگین نمی‌شویم.

شخص متوکل به خداوند می‌داند که اگر در ظاهر، شخصی به او ضرری زد یا مانع رسیدن خیری به او شد و او نتوانست با آن فرد مقابله کند،  در واقع ممکن است این ممانعت به نفع او باشد، زیرا امور عالم به دست خداوند است و او جز خیر و خوبی برای بنده‌اش نمی‌خواهد. ممکن است امری در ظاهر خوب نباشد، ولی شخص متوکل باور دارد که تأثیر همه اسباب و علل عالم به اذن خداوند است، لذا کمتر نگران و ناامید می‌شود و با سپردن امور به خداوند آرامش می‌یابد.

قرآن می‌فرماید: «وَعَسی اَن تَکرَهُواشیئا وَ هُوَ خَیرٌ لکم وَ عَسی أن تُحِبُوا شیئاً و هُوَ شَرُّ لَکُم؛(۳۰) چه بسا از چیزی ناخشنودید و خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست ‌دارید و برای شما بد است.»

شخص متوکل از احساس درماندگی به دور است و همیشه امیدواری خود به آینده را فقط با توکل به خدا تضمین می‌کند. در توکل نیز فرد ناتوان با اتصال به کمک و مشیت خداوند، توانا و قوی و مطمئن می‌شود که با کمک گرفتن از او بر حوادث پیروز خواهد شد و پُشتش به پشتیبانی خداوند گرم است. شخص متوکل اگر شکست بخورد، چون معتقد است که خداوند می‌تواند اسباب موفقیت انسان‌ها را فراهم کند و مصالح آنها را بهتر از خود آنان می‌داند، می‌پذیرد که شکست ظاهری به صلاح و نفع اوست و از لحاظ روانی ضربه‌ نمی‌خورد و ناامید نمی‌شود.

رهبران الهی و مؤمنان واقعی در بحران‌ها دلی آرام دارند و مایه آرامش دیگران نیز هستند و به هنگام برخورد با دشمن (حتی زمانی که یک طرف دریا و طرف دیگر سپاه دشمن است) مأیوس نمی‌شوند و به خدا توکل می‌کنند.

نتیجه عدم توکل، یأس و ناامیدی و افسردگی در زندگی است، زیرا انسان اگر صرفاً به اسباب مادی توجه کند، در رویارویی با مشکلات به‌سادگی دست از عمل می‌کشد و ناامیدی او را از پا در می‌آورد، مانند قوم بنی‌اسرائیل در سرزمین فلسطین که بر خداوند توکل نکردند و ناامید شدند و خداوند نیز آنها را یاری نکرد و چهل سال سرگردان شدند. ولی فردی که به خداوند توکل دارد معتقد است فقدان شرایط مادی باعث عدم تحقق یک رویداد و یا مشکل داشتن نمی‌شود.

دنباله این مبحث را در شماره بعد پی می‌گیریم.

پی‌نوشت‌ها:

  1. طه، ۱۴
  2. امالی مفید، ص ۱۳۶، مجلس ۱۶
  3. مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۱۷
  4. بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۳۵۳، ح ۱۴
  5. دیل کارنگی، دع الفلق و ابد الحیاه: ترجمه عبدالمنعم الزیادی قاهره، ۱۹۵۶، ص ۲۸۲۸ نقل از طب روحانی عبدالکریم بی‌آزار شیرازی
  6. راغب اصفهانی، مفردات قرآن، ص ۲۰۲
  7. امام خمینی«ره»، شرح چهل حدیث، ص ۱۶۱
  8. توبه، ۵۹
  9. تفسیر کشف الحقایق، ج ۱، ص ۸۱۸
  10. تفسیر آسان، ج ۶، ص ۳۱۰
  11. فجر، ۲۸
  12. المیزان، ج،۲۰، ص ۴۷۸
  13. توبه، ۵۰،۵۱
  14. تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۴۴۲
  15. غررالحکم، ح ۲۲۵۸، عیون الحکم والمواعظ، ص ۴۳۵
  16. أعیان الشیعه، ج۱، ص ۵۹۳
  17. دیل کارنگی، آیین زندگی، ص ۱۱۴
  18. زمر، ۵۳
  19. کنزالعمال ، ح ۱۰۱۷۴
  20. محسن، فیض کاشانی، حقائق در اخلاق و سیر و سلوک، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ص۵۴۸
  21. بقره، ۲۱۸
  22. المیزان، ج ۲، ص ۱۹۹
  23. آل عمران، ۱۲۲
  24. مائده، ۲۳
  25. انفال، ۲
  26. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۰، ح ۴
  27. معراج السعاده، ص ۶۱۵
  28. طلاق، ۳
  29. توبه،۵۱٫
  30. بقره، ۲۱۶٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

گاهی صلاح در این است که انسان از نظر مال دنیوی نیازمند باشد. اگر انسان به تقدیرات خدا راضی باشد؛ اولاً پاداش‌های الهی بزرگی خواهد داشت و ثانیاً چنانکه آیه مورد بحث می‌فرماید، چه بسا خدا بعداً به دست قدرت خود این نیاز را برطرف کند، ولی اگر از این تقدیرات رویگردان شود، اولاً با خواست خدا مخالفت کرده است و ثانیاً این امید را هم نخواهد داشت که شاید خدا بعداً او را بی‌نیاز کند.

 

۲٫

توکل یعنی فهمیدن این مطلب که مخلوقات نمی‌توانند به انسان ضرر یا نفعی برسانند، نمی‌توانند به انسان چیزی اعطا کنند و یا مانع رسیدن خیری به او شوند.  از این رو انسان از خلق و مردم مأیوس می‌شود و اگر چنین شد، برای غیر خدا کار نمی‌کند و به کسی غیر از خدا امید ندارد و از غیر خدا نمی‌ترسد و به احدی غیر خداوند طمع نمی‌کند

 

۳٫

نتیجه عدم توکل، یأس و ناامیدی و افسردگی در زندگی است، زیرا انسان اگر صرفاً به اسباب مادی توجه کند، در رویارویی با مشکلات به‌سادگی دست از عمل می‌کشد و ناامیدی او را از پا در می‌آورد، ولی فردی که به خداوند توکل دارد معتقد است فقدان شرایط مادی باعث عدم تحقق یک رویداد و یا مشکل داشتن نمی‌شود.

 

 

 

15مارس/17

خانواده در سیرۀ حضرت فاطمه«س»

                                                                                   

اهمیت الگوپذیری

نیاز به الگو از نیازهای طبیعی بشر است و انسان را وا می‌دارد تا با در نظر داشتن الگوی مورد نظر، تلاشی هدفمند و آگاهانه را برای رسیدن به ویژگی‌های رفتاری و اخلاقیِ الگو در پیش گیرد. یکی از مهم‌ترین اصول موفقیت، انتخاب الگوی صحیح است.

قرآن کریم، رسول مکرم اسلام«ص» را الگو و  اسوه‌ای حسنه برای مسلمانان معرفی کرده است و  از آنجا که رسول خدا بارها در جمع مسلمین فرمودند: «فاطمه«س» پاره تن من است»، لذا وجود فاطمه از وجود رسول خدا«ص» جدا نیست و سیره ایشان را می‌توان جلوۀ دیگری از راه و سیره رسول خدا «ص» در همه زمینه‌ها  قلمداد کرد.

امام زمان «عج» وجود مقدس حضرت فاطمه«س» را اسوه نیکویی برای خویش دانسته و فرموده‌اند: «وَ فی اِبنَهِ رَسولِ الله لِی اُسوَهٌ حَسَنَهٌ»(۱)؛ همانا دختر رسول خدا «ص» برای من الگویی شایسته است.

و امام باقر «ع» در عظمت حضرت فاطمه «س» فرمودند: «اطاعت فاطمه «س» بر تمام بندگان الهی از جن و انس، پرندگان و حیوانات، پیامبران و ملائکه واجب است.»(۲)

زندگی پر برکت و در عین حال کوتاه حضرت فاطمه «س» درس‌های بسیار ارزشمندی در عرصۀ خدامحوری، خانواده، همسرداری، تربیت فرزندان و زهد و ساده‌زیستی برای زنان مسلمان دارد و می‌توان با تمسک به این ویژگی‌ها راه سعادت و خوشبختی را طی کرد.

بدیهی‌است که با پیشرفت‌‌ها و تحولات عصر حاضر و گسترش وسایل رفاهی و سطح زندگی‌، اسوه‌پذیری از آن حضرت به‌ویژه در زمینه زهد و ساده‌زیستی بسیار دشوار و بعضاً غیرممکن است. رهبر معظم انقلاب در تعبیری زیبا از زندگی امیر مومنان«ع»میفرمایند: «…برای ما نه قابل عمل است و نه حتی قابل درک. ما نمی‌توانیم آن‌گونه زندگی کنیم. پرتوی از آن عدالت و زهد را شاید بتوانیم داشته باشیم؛ امّا رنگ ما باید همان رنگ باشد؛ ولو کم‌رنگ. روش ما باید همان روش باشد؛ ولو رقیق. در جهت عکس او که نباید حرکت کنیم.»(۳)

در عین‌حال رفتارهایی هم در سیره حضرت فاطمه «س» وجود دارند که می‌توان عیناً اقتباس و تقلید کرد، مانند احترام به همسر و فرزندان و یا نداشتن تقاضای نامقدور از همسر و مهرورزی به خانواده. امروزه با بالا رفتن آمار درگیری‌های خانوادگی و طلاق، ارزش این موارد بیش از بیش روشن و نمایان است.

خدا محوری فاطمه(س)

ارزشمند‌ترین باور دینی، ایمان قلبی به خدای یکتاست. اعتقاد به توحید و خدامحوری موجب هدفمندی و معنی‌دار بودن نگرش انسان به زندگی می‌شود و رفتارهای او را در جهت تسلیم و رضای خداوند سوق می‌دهد. هر فردی به اندازه معرفت و بندگی خود در برابر خداوند، رفتارش را جهت‌دهی می‌کند و سامان می‌دهد. فاطمه«س» خدامحوری را به صورت تمام و کمال اجرا می‌کرد و همواره جلب رضایت خداوند را بر خواسته خود مقدم ‌می‌شمرد و مکرر در دعاهای روزانه خود می‌فرمود:« اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِما تُحِبُّ وَ تَرْضی(۴): آنچه دوست می‌داری به ما عطا بفرما». ایشان این اصل مهم را محور همۀ امور زندگی خود قرار داده بود و در اوج علاقه به همسر و فرزندان، همچنان جلب محبت و رضای خدا را می‌طلبید و در مناجاتش می‌گفت: «یا رَب لَیستَ مِن اَحَد غَیرَک تُئلِج بِها صَدری و تُسَرِّبُها نَفسی و تُقَرِبُها عَینی(۵): خداوندا، احدی به جز تو سینه‌ام را خنک و نفسم را مسرور نمی‌کند و هیچ کسی جز تو چشم مرا روشنی نمی‌دهد.»

ازدواج فاطمه(س)

زمانی که حضرت فاطمه «س» به سن ازدواج رسید، افراد مختلفی از بزرگان عرب برای خواستگاری آن‌حضرت نزد رسول خدا «ص» آمدند، ولی پیامبر اکرم«ص» صراحتاً به همۀ آنان جواب منفی داد. اما زمانی که حضرت علی «ع» در عین تهیدستی و در حالی که از مال دنیا چیزی نداشت به خواستگاری حضرت فاطمه نزد رسول خدا رفت، ایشان فرمودند : «لو لا أنّ الله خلق فاطمه لعلی ما کان لها علی وجه الأرض کفو(۶)؛ اگر این نبود که خداوند علی «ع» را برای فاطمه آفریده است، در روی زمین کفو و همتایی برای او پیدا نمی‌شد.»

و آن‌هنگام  که پیامبر«ص»، خواستگاری حضرت علی «ع» را  با دختر خویش در میان گذاشت، آن حضرت سر به زیر افکند و سکوت کرد، رسول خدا نص» دریافت که فاطمه «س» با این ازدواج موافق است. در روایات آمده است که فاطمه «س» رضایت خود ر این گونه اعلام فرمود: « رَضیتُ بِما رَضِی اللهُ لی وَ رَسُولُهُ (۷)؛ من به آنچه که خدا و رسول‌اش راضی و خشودند راضی هستم.»

 

صبوری و ایثار

پس از انتشار خبر موافقت حضرت فاطمه«س» با حضرت علی «ع» که از مال دنیا چیزی نداشت، زنان قریش آن حضرت را مورد شماتت و طعنه قرار دادند، ولی فاطمه «ص» هرگز خم به ابرو نیاورد و تنها سر به آسمان بلند کرد و فرمود: « رَضیتُ بِما رَضِی اللهُ لی وَ رَسُولُهُ: راضی شدم به آنچه خدا و رسول خدا «ص» به آن راضی شدند.» برای فاطمه«س»در حسن معاشرت با همسری چون حضرت علی«ع» نیز جلب رضایت خدای رحمان مقدم بود. روزی که علی«ع» از وی پرسید که چرا از رنج گرسنگی و بی غذا ماندن خانه وی را خبردار نکرده است، فاطمه«س» در پاسخ فرمود: «یا أباالحَسَنِ! إنّی لأَستَحیی مِن إلهی أن اُکَلِّفَ نَفسَکَ مالاتَقدِرُ عَلَیه (۸): ای اباالحسن! من از خدای خود شرم می‌کنم که به تو تکلیفی کنم که قادر به انجام آن نباشی.»

در روایات است که فاطمه «س» زمانی به ازدواج با امام علی «ع» پاسخ مثبت داد که علی «ع» هیچ سرمایه‌ای نداشت و تنها دارایی آن حضرت یک زره بود که آن‌ هم صرف تهیه وسایل ضروری زندگی مشترکشان شد که عبارت بود از: حصیر، لیوان، گلیم، کوزه، آسیاب دستی، مشک، پوست گوسند، پرده و…(۹)

سیرۀ همسرداری

برقراری روابط محبت‌آمیز میان زوجین و عشق و محبت توأم با احترام به همسر، نقش مهمی در استحکام خانواده و حسن رابطه و سازگاری زن و شوهر دارد. پیامبر اکرم «ص» فرموده‌اند: «وقتی مرد به زن خود با محبت می‌نگرد و زن نیز به او با مهر نگرد، خداوند به دیده رحمت به آنها نگاه می‌کند.»(۱۰)

زندگی مشترک فاطمه «س» با علی «ع» سرشار از عبارات و کلمات محبت‌آمیز است. حضرت علی «ع» فرموده‌اند: « أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب(۱۱) خطاب‌هایتان را زیبا کنید تا پاسخ زیبا بشنوید.» حضرت فاطمه«س» در مقام اظهار محبت و علاقه به همسرش علی«ع» می‌فرمود: « یا اباالحسن! رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ و نَفسی لِنَفسِکَ (۱۲): علی‌جان! روح من فدای روح تو و جان من سپر بلاهای جان تو.» گاهی او را با کنیۀ اباالحسن و گاه او را یابن عمّ و ‌پسرعمو خطاب می‌کرد. خانه ساده و محقر فاطمه«س» محل انس و آرامش علی «ع» بود و حضرت علی «ع» می‌فرمود: «وَلقد کنتُ أنظُر إلیها فَتَنْکََشِفُ عنیّ الهمومَ والأحزان(۱۳) هرگاه به چهرۀ فاطمه«س» می‌نگریستم تمام غم و اندوهم برطرف می‌شد.»

سرمشق فاطمه«س» در زندگی مشترک این کلام رسول خدا «ص» بود: «هر زنی با شوهر خود مدارا نکند و او را به چیزی بکشاند که قدرت و توان آن را ندارد، هیچ کار نیکی از او قبول نخواهد شد و در حالی خدا را ملاقات خواهد کرد که خداوند بر او خشمناک است.»(۱۴) و حضرت علی«ع» نیز فرموده‌اند: «سوگند به خدا، من زهرا «س» را تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد، خشمگین نساختم و در هیچ‌کاری موجب ناخشنودی او نشدم. او نیز هیچ‌گاه مرا خشمگین نکرد و عملی از او سر نزد که باعث ناخشنودی من شود.»(۱۵). تقسم کار در منزل نیز از دیگر ویژگی‌های زندگی مشترک آن بزرگواران بود. در روضه الکافی به نقل از امام صادق «ع» آمده است: «علی «ع» آب و هیزم می‌آورد و فاطمه«س» آرد می‌کرد و خمیر می‌ساخت، نان می‌پخت و لباس‌ها را وصله می‌زد.» و امام علی «ع» فرموده‌اند: «فاطمه به‌قدری با آسیاب دستی آرد کرد و آن ‌قدر خانه‌روبی کرد و برای پخت و پز آتش زیر دیگ نهاد که دستهایش زخم شدند و در این امور زحمت و رنج بسیار به او می‌رسید.»(۱۶)

حضرت فاطمه«س» حتی الامکان از ظاهر شدن در انظار عمومی دوری می‌کرد، اما این بدین معنا نبود که در مواقع حساس و ضرورت نیز خانه‌نشینی کند. ابن ابی‌الحدید از واقدی نقل می‌کند که پس از جنگ احد فاطمه «س» با گروهی از زنان مدینه خارج به احد رفت و چون چهره مجروح پدر را دید، او را در آغوش گرفت و خون از صورت مبارکش پاک کرد. سپس آبی فراهم کرد و  صورت رسول خدا «ص» را شست.  امام علی «ع» نقل می‌کند: «در جریان حفر خندق، فاطمه«س» با تکه نانی نزد پیامبر «ص» آمد و گفت: «برای حسن و حسین نان پخته بودم و این تکه را هم برای شما آورده‌ام.»

فرزند‌داری

در کنار همسرداری، پرورش روحی و جسمی کودک از مهم ترین وظایف زن در خانواده است. از دیدگاه اسلام فرزند عطیه و موهبتی الهی و پاره تن والدین و گلی از گل های بهشت و باعث برکت و رحمت(۱۷) است. پس تربیت و پرورش فرزند و ساختن روح و شخصیت او از وظایف و مسئولیت‌های بزرگ والدین است. نقش سازندۀ مادر در تعیین سرنوشت کودک بسیار درخور توجه و امعان نظر است تا آنجا که نقطه آغازین سعادت و شقاوت انسان‌ها را دامان مادر و محیطی که مادر مهم‌ترین رکن آن است، می‌دانند. در روضه‌الکافی به نقل از پیامبر اکرم «ص» آمده: «السَّعِیدُ مَن سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ الشَّقِیُّ مَن شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّه: سعادت و شقاوت انسان در شکم مادرش تعیین می‌شود.»

حضرت زهرا«س» از همان آغاز کودکی فرزندانشان، عبادت خدای تعالی را در روح و روان ایشان تثبیت و آنان را برای کسب معارف تشویق می‌کردند. به عنوان نمونه به فرزندشان امام حسن «ع» که هفت ساله بودند، می‌فرمودند: «به مسجد برو، آنچه را از پیامبر شنیدی فراگیر و برای من بازگو کن.». دانشمندان علوم تربیتی معتقدند کودکان در هر سنی به محبت و اظهار علاقه نیازمندند. حضرت «س» در روابط کلامی و محبت‌آمیز خود با خطاب مهربانانه فرزندانش را ««یا قرّه عینی» نور چشمم و «ثمره فؤادی» میوه دلم، صدا می‌کردند. همچنین به سفارش پیامبر«ص» بچه‌ها را دسته گل می‌دانستند.(۱۸) حضرت زهرا «س» رسیدگی و محبت به فرزندانشان را بر هر کار دیگری مقدم می‌داشتند و معتقد بودند نگهداری و پرورش فرزند، به هر کار دیگری سزاوارتر است. سلمان فارسی می‌گوید: «روزی حضرت «س» را دیدم که مشغول آسیا کردن غله است. فرزندش حسین «ع» گریه و بی‌تابی می‌کرد. عرض کردم: برای کمک به شما، غله را آسیا یا بچه را آرام کنم؟ حضرت فرمودند: من به آرام کردن فرزند اولی هستم. شما آسیاب را بچرخانید.»(۱۹)

پرورش روحیه نوع‌دوستی از دیگر روش‌های تربیتی فاطمه «س» در کودکان بود. روایت است که فرزندان فاطمه «س» همواره شاهد آن بودند که مادرشان به مردم کمک می‌کند و خود گرسنه می‌ماند و به قیمت گرسنگی خود دیگران را سیر می‌کند.»(۲۰) در خاتمه حدیثی جامع از آن حضرت تقدیم می‌گردد: «مَن أصعَدَ الی‌اللهِ خالِصَ عبادَتهِ اهبطَ‌اللهُ لَهُ افضَلَ مصلَحَهِ(۲۱)هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای پروردگار خویش انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکاتش را برای او تقدیر  و نازل می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫عوالم، ج ۱۱، ص ۱۹۰

  1. بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۸
  2. بیانات در جمع کارگزاران نظام. ۱۷/۱۰/۷۱

۴- مسند فاطمه الزهرا(س)، ص ۲۲۷، حسین شیخ الاسلامی

۵- صحیفه الزهرا(س)، ص ۴۹٫ محمد جواد قیومی

۶- بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۹۷

۷- ملحقات الحاق الحق، ج ۲۳، ص ۴۷۷ ، نهج الحیاه، ص ۲۹

۸- بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۰۳

۹- فرهنگ فاطمیه، ص ۱۳۷ و ۱۳۸ مهدی نیلی‌پور

۱۰- نهج الفصاحه، حدیث ۶۲۱

۱۱- غررالحکم، ص ۴۳۵

۱۲- کوکب الدری، ج ۱، ص ۱۹۶ حائری مازندرانی، مهدی

۱۳- بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴

۱۴- بحارالأنوار، ج ۱۰۰، ص ۲۴۴

۱۵-مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۳۴

۱۶- بحار الانوار، جلد ۴۳، صفحه ۲۳

۱۷- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۱۲

۱۸- بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۸۱

۱۹- الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س) سیدمحمد حسینی شاهرودی

۲۰- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۳۴

۲۱- بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۲۴۹

سوتیتر:

۱٫

پرورش روحیه نوع‌دوستی از دیگر روش‌های تربیتی فاطمه «س» در کودکان بود. روایت است که فرزندان فاطمه «س» همواره شاهد آن بودند که مادرشان به مردم کمک می‌کند و خود گرسنه می‌ماند و به قیمت گرسنگی خود دیگران را سیر می‌کند.»

 

15مارس/17

منظومه اهل دل

شعر میلاد حضرت زهرا«س»

یاس عصمت

چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت

در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت

احمد ازو، ‌پیام جهان‌آفرین گرفت

یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت

شکر خدا، که گلبن احمد به گُل نشست

ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست

روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت

در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت

بهر خدیجه، مژده‌ رب جلیل داشت

صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت

بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت

بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت

گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد

شام تو را، جنیبه‌کش آفتاب کرد

نامی برای دختر تو انتخاب کرد

و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد

ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش

تا بی‌وضو کسی نبَرد نام اطهرش

ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت

سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت

مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت

کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت

تو عصمت خدا و بهشت محمدی

تو مفتخر به ام‌ابیهای احمدی

ما شاعران به قافیه پرداختیم و بس!

عمری به وَجهِ تسمیه پرداختیم و بس

از متن، هی به حاشیه پرداختیم و بس

از تو فقط به مرثیه پرداختیم و بس

باید اگر معارف ناب تو زنده کرد

کی می‌توان به فاطمه گفتن بسنده کرد

ما بهره‌ای ز فیض تو اغلب نداشتیم

انگار جز فدک ز تو مطلب نداشتیم

آگاهی از معارف مذهب نداشتیم

کاری به کار عزّت مکتب نداشتیم

ترسم از آن که کار، برادر! بَتَر شود

وز این که هست، فاطمه مظلوم‌تر شود

اینک که هست امت اسلام در خطر

بحرین در محاصره و شام در خطر

بیت‌الحرام باز از اصنام در خطر

حج و منا و مشعر و احرام در خطر

چشم امید شیعه به بیداری شماست

زهرا در انتظار وفاداری شماست

روزی که یاس فاطمه تکثیر می‌شود

اسلام در زمانه فراگیر می‌شود

عالم پر از شمامه تکبیر می‌شود

دنیایی از مکاشفه تصویر می‌شود

آید ندا که کعبه مقصود می‌رسد

از گرد راه، مهدی موعود می‌رسد

«محمدعلی مجاهدی»

 

شعر بهاریه

بهار آمد

آمد بهار تا گل و ریحان بیاورد

تا دل برد ز آدمی و جان بیاورد

صدها نهال شیفته را آفتاب حُسن

چون کودکان به ‌صف به دبستان بیاورد

خط امان مرغ فراری است، برگ گُل

تا باز رو به شانه سلطان بیاورد

در بارعام عید، چنین ملت بهار

از غنچه، خنچه‌های فراوان بیاورد

با ریزه‌ریزه‌های شکوفه، درخت شاد

با خویش، یاد برف زمستان بیاورد

صدها دهان به خنده گشوده است بوستان

یلدای گریه را که به پایان بیاورد

هر شاخه، برگ و بار فراوان بیاورد

این شاخه این بیاورد، آن آن بیاورد

باد بهار، گوش هزار ابر خیره را

در چارسو کشیده که باران بیاورد

آری قیامت است، ولی خود بهانه‌ای است

یا فرصتی که آدمی ایمان بیاورد

برگ بهار نامه اعمال شاخه است

آن‌سان که غنچه را لب خندان بیاورد

فوج درخت‌زار، نماز جماعتی است

تا اقتدا به حضرت باران بیاورد

در پایبوس حضرت خورشید خاوران

ایمان به سرنوشت گیاهان بیاورد

کو دیده‌ای که فهم کند آیه‌های یار

آمد بهار کاین‌همه قرآن بیاورد

از خطبه غیور منا، عطر سیب را

تا باغ‌های خرم لبنان بیاورد

پرونده هزار و یکی برگ مرده را

زیر بغل گرفته، شتابان بیاورد

هر برگ‌ تازه، ‌پیرهنی دیگر از عزیز

بر کلبه‌های خسته احزان بیاورد

با هر بغل شکوفه، چو شیخی درخت پیر

صدها چراغ را به شبستان بیاورد

غوغای لاله صحبت لب‌های تشنه را

تا بیخ گوش چشمه جوشان بیاورد

می‌ترسم از ترددِ در باغ، بی‌وضو

نسیان عجیب نیست که عصیان بیاورد

گاهی چو نامه، برگ گلی در عبور باد

پیغام‌ها ز عمر شتابان بیاورد

گاهی پرنده، واژه داغی است در هوا

ایهام‌های مشکل و آسان بیاورد

این جامیِ شکسته به زندان ری خوش است

گر باد، خاک جام به زندان بیاورد

با مشتی از غبار ز سامان اهل جام

بر این خمار شیفته، سامان بیاورد

تصدیع دوستان ندهد شاعر غریب

حتی بدان‌که نامی از ایشان بیاورد

بر آهوی قصیده، امید ضمانت است

بادی که نکهتی ز خراسان بیاورد

شاید که در شکار تو، ببر بیان من

این شعر را گرفته به دندان بیاورد

«علی‌محمد مؤدب»

 

 

آیات فروردین

ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین

سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین»

 

لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح

پیشانی‌ات سرمشق سبز سوره یاسین

 

ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»

ای بی تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگین

 

ای وعده‌ی حتمی! بگو کی می‌رسی از راه

کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟

 

رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی

صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟

«مریم سقلاطونی»

 

شعر میلاد حضرت امیر«ع»

مقدم مولود کعبه

«سه روز» بود، که در مکّه بی‌قراری بود

نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود

«سه روز» صبح شد و سایبان «حِجر و حَجَر»

سحاب رحمت و ابرِ امیدواری بود

به احترام شکوفایی گل توحید

«سه روز» کار حرم عشق و رازداری بود

زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»

در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود

پس از «سه روز» از آن روی ماه پرده گرفت

حرم که محرم اسرار کردگاری بود

صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابید

شمیم آینه از «مُستَجار» جاری بود

زمین به مقدم مولود کعبه، می‌نازید

هوا هوای بهشتی، زمین بهاری بود

فرشتگان خدا، در مقام ابراهیم

سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود

سحر به زمزم توحید، آبرو بخشید

علی، که زمزمه‌ی چشمه در حصاری بود

قسم به وحی و نبوّت که در کنار نبی

علی تمام وجودش، وفاو یاری بود

نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری

علی که جلوه‌ی آیات جان نثاری بود

چگونه نخل عدالت نمی‌نشست به بار

که اشک چشم علی گرم آبیاری بود

امیر ظلم ستیز، افسر یتیم نواز!

یگانه آینه‌ی عدل و استواری بود

همین نه «مکّه» از او عطر ارغوانی یافت

«مدینه» از نَفَس او بنفشه‌کاری بود

علی، تجسّم اخلاص بود و صبر بود و امید

علی، تبلور ایمان و پایداری بود

علی، به واژه‌ی آزادگی تقدّس داد

علی، تجلّی ایثار و بردباری بود

جهان کوچک ما حیف درنیافت که او

پر از کرامت فضل و بزرگواری بود

قسم به کعبه که سجّاده‌ی گل‌افشانش

زِ خون جبهه‌ی او باغ رستگاری بود

خدا کند بنویسند روی دامن یاس

«شفق» به گلشن او خارِ افتخاری بود

«محمدجواد غفورزاده»

 

 

لبخند رضا

می‌نویسم سر خط نام خداوند رضا

شعر! امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو در آل نبی با برکت‌تر چه کسی ست؟

آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد

«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»

آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟

یا که از چهره‌ی این طفل نقاب افتاده؟

آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت

روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت

عدد سائل این خانه زیاد است امروز

شعر وارد شده از باب جواد است امروز

باز با لطف رضا کار من آسان شده است

کاظمین دلم امروز خراسان شده است

دوست دارم که بگردم حرم مولا را

بوسه‌باران کنم از یاد تو پایین پا را

بنویسید که تقویم بهاری بشود

روز او روز پسر نامگذاری بشود

خالق از دفتر توحید جناس آورده

جهل این قوم چرا چهره‌شناس آورده؟

شک ندارم که از این حیله‌ی ابترمانده

رو سپیدی‌ست که بر چهره‌ی کوثر مانده

به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد

گر چه یعقوب شده، مژده‌ی یوسف دارد

این جوان کیست که معنای قیامت شده است

سند محکم اثبات امامت شده است

گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است

با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است

این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد

بنویسید رضا هم علی‌اکبر دارد

اهل‌بیت آینه‌ی بی‌مَثَل قرآنند

این جوان کیست که از خطبه‌ی او حیرانند؟

نسل در نسل، شما مایه‌ی ایمان منید

من نفس می‌کشم از اینکه شما جان منید…

آخر شعر من از قلب هدف می‌گذرد

کاظمین تو هم از راه نجف می‌گذرد

تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست

چون که بی‌نام علی ماه رجب کامل نیست

یا علی یا اسدالله عنان دست تو است

جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است

«مجید تال»

 

 

امام باقر«ع» ـ مدح

کهکشان حکمت

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من

پنجمین خورشید تا گل کرد در شب‌های من

آیه‌ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان

روشنی پاشید بر آیینه‌ی سیمای من

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق

جلوه‌گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین

حضرت حق گفت: «او نوری‌ست با امضای من»

وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست

سیب شیرینی‌ست او از شاخه‌ی طوبای من

قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت‌ست

باقر نور است، بشنو از لبش آوای من

فصل لبخند گل پنــجم، امام باقرست

پنجمین خورشید ، زد لبخــند بر دنیای من

تشنه یک جلوه از خورشید سیمای توأم

ای طلوع پنجمین ! ای حجّت فردای من

«رضا اسماعیلی»

15مارس/17

سیاست تا دیانت

 

مختلط و قانونی 

اگر در فیلمی مشاهده کنید تعدادی آقا و خانم جوان با لباس درون یک استخر مشغول شنا و شوخی و شیطنت‌اند حدس می‌زنید که این اتفاق در کجای دنیا رخ داده و می‌دهد؟

۱- خارجه

۲- آن طرف‌تر از خارج

۳- دفتر مرکزی حزب عدالت و توسعه در استانبول

۴- باشگاه ورزشی داعش

با عرض معذرت همه گزینه‌های فوق غلط است و شما باید کمی دانش ایران‌شناسی خودتان را افزایش بدهید، چون این حادثه در همین ایران خودمان و در پایتخت ام‌القرای جهان اسلام یعنی تهران، آن هم در مرکز آموزش هواپیمایی ماهان رخ داده و این شرکت با افتخار تمام فیلم آن را هم در پروازهایش نشان می‌دهد تا خلایق بدانند که مدیران این شرکت چقدر متساهل و  «ریلکس» هستند و «باز» فکر و عمل می‌کنند!

تبصره ۱:

از آنجا که پاسخ روابط عمومی این شرکت را از حفیظ هستیم، پیشاپیش آن را وفق قانون مطبوعات درج می‌نماییم!

پاسخ روابط عمومی شرکت فوق‌الذکر در آینده:

اولاً که مطلب فوق کذب محض است،

ثانیاً هواپیمایی ماهان اصلاً مهماندار ندارد که بخواهد آموزش بدهد،

ثالثاً به فرض هم که داشته باشد و آن‌ها به صورت مختلط در استخر، شنا به صورت دسته‌جمعی در مواقع اضطراری را آموزش ببینند! این مطلب چه ربطی به مطبوعات و جراید دارد؟ مگر مملکت صاحب ندارد؟ وقتی وزیر راه و شهرسازی و سازمان هواپیمایی کشوری در این خصوص ساکت‌اند چه معنی دارد یک نویسنده یک لاقبا بخواهد در این امور دخالت کرده و اظهار لحیه کند؟

رابعاً این شرکت حق شکایت از آن نویسنده را بابت تشویش اذهان عمومی و اشاعه کذب و تضعیف دولت یازدهم و سیاه‌نمایی و تخریب یک شرکت هواپیمایی مفتخر به استانداردهای خارجی برای خود محفوظ می‌دارد!

تبصره ۲:

واقعاً امکان ندارد مهمانداران این شرکت (و شاید سایر شرکت‌های هواپیمایی ایرانی) با رعایت اخلاق و احکام اسلامی آموزش ببینند؟ یعنی اگر مهمان‌داران ماهان به صورت مختلط داخل یک استخر قرار نگیرند و ساعت‌ها آب‌نوردی نکنند جواز شرکت مذکور باطل می‌شود و مسافران آن در دریا غرق خواهند شد؟

 

چی ذیل چی؟

یک عزیزی که رئیس قوه مجریه هم هست در کمال هوشیاری و در فضایی جدی فرموده‌اند: انقلاب اسلامی در ذیل ایران و اسلام و اخلاق و وحدت ملی تعریف می‌شود!

از آن‌جا که گوینده فردی حقوق‌دان و مجتهد است لذا دقیقاً متوجه عبارات بوده و می‌دانسته‌اند که مفهوم و منطوق این عبارت یعنی این‌که:‌

۱- اسلام و اخلاق دو چیز جدا از هم هستند! و انسان علاوه بر ایمان به اسلام باید اخلاق هم داشته باشد و می‌شود جایی اسلام باشد و اخلاق نباشد!

۲- انقلابی که فکر می‌کردیم اسلامی است پدیده‌ای ایرانی و ملی است نه اسلامی و جهانی!

۳- ایران و وحدت ملی از انقلاب اسلامی مهم‌ترند (چون انقلاب اسلامی در ذیل این دوتاست نه برعکس)!

۴- مؤمنان به انقلاب اسلامی در لبنان و یمن و فلسطین و… بروند پی کارشان! چون نه در چهارچوب ایران جا می‌شوند و نه در چهارچوب وحدت ملی!

روزگاری یکی از بزرگان نهضت آزادی تصریح کرده بود: «تفاوت ما با آیت‌الله خمینی در این است که او ایران را برای اسلام می‌خواهد و ما اسلام را برای ایران.»

 

اهداف انقلاب

روزنامه دولتی ایران: باید اعتراف کنیم که هدف از انقلاب رسیدن به عدالت اجتماعی، آزادی و استقلال ژئوپلیتیکی بوده و هست و همه ضرباتی که از بیرون کشور را هدف گرفته در پی از بین بردن این اهداف بوده‌اند. (۲۰/۱۱/۹۵)

ما هم باید اعتراف کنیم که تا الآن خیال می‌کردیم مردم برای «اسلام» انقلاب کرده‌اند و هدف از انقلاب یاری دین خدا و انجام تکلیف شرعی بوده است!

مردم مسلمان و انقلابی هم باید اعتراف کنند که سخت در اشتباه بوده‌اند که برای «اسلام» فداکاری کرده و جوان‌های‌شان را داده و در برابر همه سختی‌ها صبر کرده‌اند! چون اصل مطلب همان استقلال ژئوپلیتیکی است و آزادی و عدالت اجتماعی!

پرسش محوری: معنی آزادی را می‌دانیم (آزادی همان است که وقتی به بی‌حجاب‌ها می‌گوییم چرا در مملکت اسلامی حجابت را رعایت نمی‌کنی می‌گویند انقلاب کردیم آزاد باشیم!) معنی عدالت اجتماعی را هم اخیراً شیرفهم شده‌ایم (عدالت اجتماعی هم دقیقاً یعنی این‌که یک وزیر محترم و صبیه مکرمه‌اش مجموعاً حدود سه هزار میلیارد تومان ثروت رسمی و آشکار و قانونی داشته باشند آن هم در حالی که چهل درصد جامعه زیر خط فقر هستند! یا این‌که وزیر… در ویلایی چند هزارمتری و با ارزش ۱۹ -۲۰ میلیارد تومانی زندگی کند آن هم در حالی که صدها هزار نفر از مردم این مملکت آرزوی زندگی در یک اتاق سه در چهار را به گور برده و می‌برند!) اما هر چه فکر کردیم معنی این استقلال ژئوپلیتیکی را نفهمیدیم! احتمالاً معنایش این باشد که استخراج و اکتشاف و تولید و پالایش نفت و گاز را به مدت ۲۵ سال به شرکت‌های انگلیسی واگذار کنیم و اداره بندر چابهار را هم به هندی‌ها سپرده و خودمان هم با قطارهایی سفر کنیم که پذیرایی‌اش را به شرکت‌های اتریشی سپرده‌اند و آن وقت به دستور فرنگی‌ها غنی‌سازی هسته‌ای را متوقف و درون راکتور اراک بتن بریزیم!

 

اقتصاد پسا برجامی

۱- رئیس اتحادیه میوه و تره‌بار: قیمت میوه‌های فصل تا سی درصد گران شده است. مثلاً قیمت رسمی پرتقال جنوب به کیلویی ۶۵۰۰ تومان یا قیمت نارنگی بندرعباس به کیلویی ۱۶ هزار تومان افزایش پیدا کرده است! (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۲- رئیس انجمن تولیدکنندگان مرغ: قیمت مرغ تا کیلویی ۷۵۰۰ تومان افزایش پیدا کرده و یکی از دلایل آن افزایش یک‌باره قیمت جوجه یک روزه از هر قطعه ۱۵۰۰ تومان به ۲۶۰۰ تومان بوده است. (جام جم ۲۷/۱۱/۹۵)

۳- نایب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس: مصوبه جدید هیأت دولت قاچاق را آسان می‌کند.  (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۴- عضو کمیسیون آموزش مجلس: در حالی که به انتهای سال تحصیلی نزدیک شده‌ایم بودجه سرانه مدارس هنوز پرداخت نشده تا آن‌جا که مدیران بسیاری از مدارس شبانه‌روزی در مناطق محروم به علت نبود بودجه، قادر به تأمین حداقل غذای لازم برای دانش‌آموزان نیستند و با کمک افراد خیر و قرض از فروشندگان مواد غذایی، قوت لایموتی را به دانش‌آموزان می‌رسانند (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۵-  رئیس اتحادیه تولید و صادرات پوشاک: ۹۹درصد از پوشاک خارجی موجود در کشور قاچاق است.(کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۶- مدیر عامل بانک صنعت و معدن: استفاده از دلار در معاملات خارجی سخت شده و تقریباً وجود ندارد. (کیهان ۱۹/۱۱/۹۵)

۷- رئیس انجمن انبوه‌سازان مسکن: رکود بخش مسکن وارد چهارمین سال خود شده و سیاست‌های دولت در چهار سال گذشته عامل این رکورد است. (اعتماد، بهمن ماه ۹۵)

۸- از ابتدای سال ۹۴ تا انتهای سال۹۵ فقط در استان خوزستان حدود ۲۳۰ واحد مرغ‌داری تعطیل شده است. از جمله علل این مسأله عدم حمایت دولت از این صنعت بوده است. (ایلنا ۲۵/۱۱/۹۵)

حاشیه: تازه این‌ها چغاله بادام برجام است و به قول ریاست محترم جمهور هنوز مانده تا ملت توفیق زیارت سیب و گلابی برجام را پیدا کند!

بیت: آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد

«برجام» به جز سوختنش نیست سزاوار!

 

دقیقه‌ای چند؟

تیم فوتبال پرسپولیس که قسمت عمده بودجه آن را دولت تأمین می‌کند در فصل جاری دو بازیکن اکراینی استخدام کرده و مجموعاً یک میلیارد و هفتصد و چهل میلیون تومان به آن‌ها پول داده در حالی که این دو روی هم فقط پنج ساعت و ۱۱دقیقه در این تیم بازی کرده‌اند و هر دقیقه حضور آن‌ها در این تیم یازده و نیم میلیون تومان برای بیت‌المال هزینه برداشته است (جام جم ۲۷/۱۱/۹۵)

الف) چه کسی می‌گوید دولت کسر بودجه دارد؟ ماشاءالله آن‌قدر داریم که دقیقه‌ای یازده میلیون تومان برای حضور دو فوتبالیست اکراینی پول می‌دهیم! این هم از گشایش‌های برجام است!

ب) خدا پدر وزیر محترم صنایع را بیامرزد که فرمود ما باید همان‌طوری که در فوتبال از مربی و بازیکن خارجی استفاده می‌کنیم در صنعت هم از مدیر خارجی استفاده کنیم!

(با احتساب هزینه بازیکن اکراینی، محاسبه کنید اگر وزیر صنایع، از اکراین وارد کنیم مدیریت ایشان دقیقه‌ای چند پای ملت آب می‌خورد؟)

ج) حالا که غریبه‌ای در میان نیست کدام شخصیت مملکتی یا رجل سیاسی یا کدام جراح زبردست، یا مهندس و مخترع ماهر یا کدام هنرمند ایرانی بابت هر دقیقه کار و فعالیت، میلیون‌ها تومان دریافتی دارد که حالا به بازیکنان بی‌خاصیت اکراینی (که حتی یک پاس گل هم نداده‌اند!) چنین مبالغی پرداخت می‌شود؟ خدا وکیلی نباید به مدیران تیم پرسپولیس برای چنین بذل و بخششی آن هم از کیسه بیت‌المال مسلمین، سیمرغ بلورین «حاتم طایی» تقدیم کرد؟

د) مسئولان وزارت ورزش و باشگاه پرسپولیس می‌دانند مجموع دریافتی ده خانواده تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد در طول عمر کمتر از مبلغی است که این دو بازیکن اکراینی بابت پنج ساعت و یازده دقیقه شوت زدن و دویدن از جیب همین خانواده‌ها دریافت کرده‌اند؟

ه) آیا کسی هست بابت این بیگانه‌پرستی آشکار و کاپیتولاسیون واقعی خجالت بکشد یا حیا کند؟

 

15مارس/17

رسانه ملی به نام انقلاب و به کام انفعال

۱– از جمله پرسش‌های مهم مومنان به انقلاب و نظام اسلامی در این ایام این است که انبوه اقشار خاکستری جامعه (که در ایام انتخابات مشخص نیست به کدامین سو گام بر می‌دارند و بارها با حرکت به سمت و سوی گزینه‌های غلط، حرکت نظام و انقلاب را با تعلل و توقف مواجه کرده‌اند) از کجا آمده‌اند و در کدام نظام تربیتی رشد پیدا کرده‌اند؟ آیا آموزش و پرورش(که فقط به دنبال افزایش محفوظات دانش‌آموزان است و لاغیر) فرزندان این ملت را به این توده منفعل و ظاهربین تبدیل کرده است؟ آیا ماهواره‌ها و فضای مجازی متهم این قضیه‌اند‌؟ (در حالی که فضای مجازی چندسالی است که در کشور شیوع پیدا کرده و استفاده فراگیر از شبکه‌های ماهواره‌ای نیز به همین سال‌های اخیر باز می‌گردد) آیا سینما و تئاتر و موسیقی و کنسرت‌ها چنین نسل غیر انقلابی و بی‌اراده‌ای را تربیت کرده و به جامعه اسلامی_ انقلابیِ ما تحویل داده است؟ نسلی که همّ و غم اساسی‌اش لذت است و زندگی راحت در این دنیا و حداکثر نگرش انقلابی و حماسی‌اش در دفاع از وطن (آن هم در حد تجلیل زبانی و زمانی از شهدا و سربازان و مدافعان وطن) خلاصه می‌شود که این مقوله را هم بنابر محاسبه انجام می‌دهد! (آن هم با این استدلال که اگر نبودند و نباشند کسانی که از ایران دفاع کرده و می‌کنند ما زندگی راحتی نداشته و نخواهیم داشت‌، پس از آنها متشکریم و به روان‌شان درود می‌فرستیم!!) نسلی که جهاد در راه خدا و عقیده برایش مفهوم نیست و به بی‌خاصیتی و غیر سیاسی بودن افتخار می‌کند و دلیلی برای مبارزه با آمریکا و استکبار نمی‌بیند و مرگ بر آمریکا را “در افتادن با شاخ گاو” می‌داند و برایش چرخش چرخ زندگی (آن‌هم در طلب خودروهای شاسی بلند و خانه‌های مجلل ویلایی و سفرهای تفریحی به چهار گوشه دنیا و خرید دائمی از «بِرندهای» برتر جهانی) بسیار مهم‌تر از «گردش سانترفیوژها»ست! نسلی که استقلال را به عنوان یک تیم فوتبال و با رنگ آبی می‌شناسد و نمی‌داند و نمی‌خواهد بداند که نسبت استقلال با دین و آزادگی و مقابله با استکبار چیست؟! نسلی که به‌سادگی پیاده‌نظام دشمن و ابزار دست نفوذی‌های قدرت‌طلب آن شده و می‌شود و در بسیاری از مواقع توانسته (و باز هم می‌تواند) با حضور در پای صندوق‌های رأی جهت‌گیری انقلاب و نظام را به سمت و سوی سازش و تسلیم منحرف کند!. به‌راستی این نسل که بسیاری از آنها در خانواده‌های انقلابی متولد شده‌اند پای درس کدام مربی چنین تربیت و نگرش و بینشی پیدا کرده‌اند ؟

۲– بدون تردید صدا و سیمای جمهوری اسلامی را باید از جمله علل اصلی شکل‌گیری و تربیت چنین نسلی دانست! چرا که در سال‌های پس از انقلاب دیگر کمتر خانه‌ای را می‌توان یافت که رادیو و تلویزیون در آن نباشد و این دو رسانه (خصوصأ تلویزیون) حداقل ۴-۵ ساعت در هر خانه روشن است و ذهن و دل مخاطب را در اختیار دارد. تأثیر سیما (تلویزیون) بر ذهن مخاطب با هیچ رسانه دیگری قابل مقایسه نیست. کدام معلم یا استادی را که می‌توان یافت که مخاطبان او ساعت‌ها بدون پلک زدن در برابرش نشسته باشند و این حالت به صورت یک عادت روزانه درآمده باشد؟ سیما، این فرصت استثنایی را در اختیار دارد که در طول شبانه روز ساعت‌های متمادی، اکثریت (یا همه) اعضای خانواده را مقابل خود بنشاند و ساعت‌ها ذهن آنان را در اختیار بگیرد و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ارزش‌ها، نگرش‌ها، رفتارها و تفکرات را به مخاطب خود القا کند! آن‌هم در حالی که اکثریت خانواده‌های ایرانی سال به سال به تماشای تئاتر نمی‌روند و شاید هر چند ماه یک بار سری به سینما بزنند! حتی میزان وقتی را که متدینین به تماشای برنامه‌های سیما اختصاص می‌دهند بسیار بیشتر از اوقاتی است که پای منبر و در هیأت‌ها و مجالس وعظ می‌گذرانند! حتی در روزگار فعلی که شبکه‌های ماهواره‌ایِ بیگانه و فضای مجازی به رقیب جدی سیمای جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند هم  نمی‌توان منبع پیام و رسانه‌ای را در کشور یافت که بیشتر از صدا و سیما مخاطب داشته باشد! قدرت و توان رسانه ملی به حدی است که در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام در مقام تحدی، از حکومت طاغوت خواسته بودند که اگر جرات دارد در هفته ساعتی از پخش برنامه‌های رادیویی را در اختیار روحانیت و حوزه‌های علمیه قرار دهد تا متوجه شود نتیجه آن سرنگونی حکومت طاغوت خواهد بود!. و ایشان با همین نگرش دقیق و اطلاع از میزان توانمندی صدا و سیما در شکل‌دهی به ذهن و باور مخاطبین و جامعه، آن‌را دانشگاهی عمومی توصیف کردند! و مشکل از اینجا شروع می‌شود که در تمام سال‌های پس از پیروزی انقلاب تا همین امروز، صدا و سیما، انقلابی عمل نکرده و اهتمامی به ترویج تفکر انقلابی نداشته است!. ارزش‌ها و هنجارها و رفتارهای انقلابی، محور برنامه‌های شبکه‌های مختلف صدا و سیما نبوده و عموم برنامه‌سازان و مدیران سازمان صدا و سیما هم افرادی منفعل و غیر انقلابی بوده‌اند و نتیجه آن شده که حجم اصلی برنامه‌ها (‌به ویژه برنامه‌های پر مخاطب مانند مجموعه‌های نمایشی و فیلم‌ها و موسیقی‌ها و برنامه‌های کودک و …) تفکر و  زندگی و ارزش‌های غیر انقلابی و غیر دینی را به مخاطبین القا کرده است.! برای اثبات این مدعا کافی است مدیران سازمان (در طول سال‌های گذشته تا کنون) به این سوالات پاسخ دهند که در سی و هشت سال گذشته چند مجموعه نمایشی، یا حتی فیلم یا برنامه پر مخاطب و جذاب با موضوع استکبارستیزی و لزوم آن تولید و پخش شده است؟! چه میزان از برنامه‌های پر بیننده سازمان به ترویج تفکر اسلام انقلابی و به تعبیر حضرت امام (اسلام ناب) اختصاص یافته است؟ در طول بیست سال گذشته محتوا و مضمون غالب موسیقی‌های تولید و پخش شده در صدا و سیما چه بوده است؟ آیا اغلب این موسیقی‌ها محتوایی عشقی (آن هم عشق‌های زمینی) و قالبی مناسبِ مجالس لهو و لعب نداشته‌اند؟ آیا مردم روزانه یک موسیقی یا سرود جذاب ضد آمریکایی یا ضد صهیونیستی از صدا و سیما شنیده‌اند؟ آیا اهتمام صدا و سیما تولید چنین موسیقی‌ها و سرود‌هایی بوده است؟ اگر بوده، پس مدیران گذشته تا حال سیما می‌توانند آمار و مشخصات آن را بدهند تا عمق فاجعه معلوم شود! در میان چندهزار موسیقی و سرود تولید شده در سال‌های پس از جنگ تحمیلی تا کنون تعداد سرودهای انقلابی تولید شده در سازمان صدا و سیما به عدد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد! و اگر نبود ایامی مانند دهه فجر یا روز قدس (که در این ایام، سرودهای تولید شده در اوایل انقلاب اسلامی جهت تجدید خاطرات پخش می شود) دیگر فاتحه تولید و پخش چنین موسیقی‌ها و سرودهایی خوانده شده بود و کافی‌است بدانیم که حتی واژه سرود در سال‌های اخیر در ادبیات مجریان و مدیران سازمان جای خود را به واژه “ترانه” داده و مجریان و هنرمندان و مدیران سازمان به صراحت از واژه “ترانه” استفاده می‌کنند که خود نمایانگر محتوای این موسیقی هاست! و شاید دلیل محکم‌تر بر انقلابی نبودن سازمان صدا و سیما در این عرصه آن باشد که علیرغم تولید سرودهای انقلابی و ارزشی در چند سال اخیر توسط نهادها و موسساتی غیر از صدا و سیما، شاهد پخش این سرودهای انقلابی از صدا و سیما نیستیم و صرفاً در روزهایی منتهی به ۲۲ بهمن یا روز قدس و جهت دعوت مردم به راهپیمایی و به صورت محدود تعدادی از این تولیدات هنر انقلابی، اجازه پخش از صدا و سیما را پیدا می‌کنند!

۳– اگر موضوع و محتوای مجموعه‌های نمایشی و فیلم‌هایی که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی اسلامی در شبکه‌های مختلف سیما تولید و پخش شده را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد مقولاتی مانند تجمل‌گرایی، تمایل به مهاجرت به خارج از کشور، اسراف و تبذیر، لذت‌طلبی و دم غنیمت شمُری، رفاه‌طلبی و … مهمترین مولفه‌هایی ارائه شده از سوی “سیما” به مخاطبان عموماً نوجوان و جوان و خانواده‌ها بوده است! دعوت مدام به شادی (به هر قیمت و به هر بهانه و با هر روش، حتی پخش ابتذال با عنوان طنز!) و داشتن “لحظات خوش” ترجیع‌بند برنامه‌های صدا و سیماست. حال آن‌که دعوت به آگاهی، فهم و تفکر، جایی در برنامه‌های این سازمان نداشته و ندارد! کافی است در این رابطه گلایه رهبر معظم انقلاب از مدیران صدا و سیما را یادآوری کنیم که فرمودند: “آن قدر که خوراکی ها و تنقلات زیان‌بار در برنامه‌های صدا و سیما تبلیغ و معرفی شده کتاب و کتاب خوانی ترویج نشده است!” در طول این سال‌ها بهانه اصلی انفعال مدیران صدا و سیما تلاش برای جذب مخاطب و رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای بوده است. حال آن‌که ترفند اصلی برنامه‌سازان و مدیران صدا و سیما برای رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای، تقلید از برنامه‌های همان شبکه‌های ماهواره‌ای و پا گذاشتن جای پای همان شبکه‌های خارجی است! تا آن‌جا که اگر برنا مه‌ای در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش شده و مورد توجه قرار گیرد، در کمتر از چند ماه شاهد پخش “تقلید ناقص” آن از شبکه‌های سیمای جمهوری اسلامی خواهیم بود! .

۴– ممکن است برخی اشکال کنند که صدا و سیما زیر نظر رهبر انقلاب اداره می‌شود و مگر امکان دارد که مدیران آن غیر انقلابی عمل کنند؟ جالب است این شبهه بارها توسط رهبر انقلاب و به صراحت پاسخ داده شده که انتصاب رئیس سازمان صدا و سیما توسط رهبر انقلاب به معنای اداره این سازمان بر اساس منویات و نظریات ایشان نبوده و نیست و مثلاً با وجود تأکید صریح رهبر انقلاب بر عدم الگو‌سازی از بازیگران و هنرمندان غیر انقلابی و غیر ارزشی، تبدیل چنین به افرادی به میهمانان ثابت برنامه‌های سازمان (خصوصاً برنامه‌های پربیننده و پر مخاطب) از افتخارات مدیران صدا و سیما و برنامه‌سازان آن بوده و هست! دعوت به رفاه‌طلبی و لذت‌جویی در قالب تولید و پخش انبوه برنامه‌های آشپزی، مانور تجمّل در اکثریت برنامه‌های نمایشی “سیما”، خالی بودن این برنامه‌ها از حداقل‌های تفکر انقلابی، نکته‌ای نیست که از چشمان تیزبین مخاطبان مخفی مانده باشد و به همین دلیل عمده مخاطبان، این الگوها را به عنوان الگوهای ارائه شده و مورد تایید نظام فرض می‌کنند (چرا که در رسانۀ رسمی نظام به نمایش در آمده و مورد توجه قرار گرفته است!) و آن را مبنای زندگی و عمل خود قرار می‌دهند! انصافاً در کدام برنامه جذاب سازمان دلایل لزوم مبارزه با آمریکا و صهیونیسم به مردم آموزش داده شده است؟ در کدام مجموعه پرمخاطب نمایشی ظلم ستیزی به عنوان یک ارزش معرفی شده است؟ کدام برنامه یا سرود تولید و پخش شده از صدا و سیما مخاطب را به یاری مظلوم تشویق کرده و می‌کند؟ سهم جهاد و تفکر جهادی از برنامه‌های صدا و سیما مردم را قانع کرده که آمریکا، “شیطان بزرگ” و رژیم صهیونیستی، “غده سرطانی” است؟ کدام برنامه مردم را به خودکفایی و تلاش برای تولید دعوت کرده است؟ کدام برنامه سازمان صدا و سیما این باور حضرت امام را به مردم منتقل کرده که رفاه‌طلبی با انقلاب و انقلابی زیستن سازگار نیست؟ و چند بار شاهد ترویج تفکر “نبرد دا ئمی بین فقر و غنا” و “جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی‌شناسد” از صدا و سیما بوده‌ایم؟

۵– البته حساب معدود آثار ارزشمند و منطبق با تفکر انقلاب اسلامی که به همت معدود برنامه‌سازان و هنرمندان متفکر و مومن به اندیشه انقلاب اسلامی ساخته و به نمایش درآمده(مانند مجموعه مختارنامه) را باید از روند جاری حاکم بر سازمان صدا و سیما جدا کرد چرا که اکثریت برنامه‌های تولید و پخش شده از شبکه‌های مختلف صدا و سیما بر همان مدار انفعال و گریز از روحیه انقلابی منطبق بوده است! باید از مدیران گذشته و حال سازمان پرسید چرا تا کنون سازمان صدا و سیما در خصوص علل تهاجم رژیم بعث صدام به جمهوری اسلامی و نقش جهان استکبار در حمایت همه‌جانبه از صدام روشنگری نکرده است؟ و اگر این روشنگری رخ داده بود باز هم در جامعه شاهد ابهام در خصوص چرایی و لزوم استکبار ستیزی بودیم؟ اگر صدا و سیما حقایق تاریخ ایران و تاریخ انقلاب اسلامی را به دقت و به صورت کامل و جامع و هنرمندانه به جامعه منتقل کرده بود دیگر مجالی برای ترویج شبهه در خصوص انقلاب و حوادث آن باقی می‌ماند؟ هنگامی که پخش مستندی نه چندان قوی  در دفاع از خاندان پهلوی در یک شبکه ماهواره‌ای ده‌ها شُبهه جدی درباره نهضت اسلامی و چرایی سرنگونی سلسله پهلوی در اذهان جامعه ایجاد می‌کند و یا هر از چندگاه و بواسطه فعالیت منافقین در فضای مجازی، شبهه تکراری”قتل‌عام ظالمانه صدها مجاهد خلق در سال ۱۳۶۷در زندان‌های جمهوری اسلامی” در جامعه منتشر می‌شود و ذهن نسل جوان را نسبت به حقانیت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خدشه‌دار می‌کند چه دستگاهی جز صدا و سیما را می‌توان مقصر دانست؟ مگر رسانۀ ملی در این‌خصوص چه میزان اطلاع‌رسانی هنرمندانه انجام داده که توقع داشته باشیم چنین شبهاتی در جامعه نفوذ نکند؟ و مگر غیر از این است که در نبود اطلاعات دقیق از تاریخ انقلاب و ایران است که چنین شبهاتی در جامعه گسترش پیدا می‌کند؟ آیا مدیران رسانۀ ملی می‌توانند حتی از یک مورد کار نمایشی درباره تحولات سوریه و لزوم حضور جمهوری اسلامی در این تحولات که در رسانه ملی تولید و پخش شده باشد نام ببرند؟ آیا می‌توان پذیرفت که مردم مسلمان ایران در طول پنج سال بحران سوریه، صدها شهید تقدیم اسلام کرده باشند و سیمای جمهوری اسلامی از ساخت حتی یک فیلم داستانی در این مورد عاجز مانده است؟ به راستی مشکل در کجاست؟ آیا می‌توان پذیرفت که علت این خلاء وحشتناک، نبود بودجه و اعتبار کافی است؟ حال آن‌که در همین مدت ده‌ها اثر نمایشی با موضوع عشق‌های دو و چند ضلعی در شبکه‌های مختلف سیما ساخته شده و به نمایش درآمده است! حقیقت آن است که اگر مدیریت سازمان از حداقل تفکر انقلابی برخوردار بود تاکنون شاهد تولید و نمایش چندین اثر نمایشی در خصوص چرایی حضور مدافعان حرم در سوریه می‌بودیم و تلخ‌تر، آن‌که مدیران سازمان حتی از پخش آثار داستانی که توسط جوانان مومن و انقلابی درباره بحران سوریه ساخته شده نیز خودداری کرده‌اند!، و همین ماجرا در باره حوادث سال ۸۸ نیز صادق است و دقیقاً به همین دلیل است که عوامل فتنه هنوز امکان مظلوم‌نمایی در جامعه را از دست نداده‌اند. چرا که در صورت اطلاع‌رسانی دقیق و هنرمندانه توسط رسانه ملی در این خصوص، نفرت عمومی علیه این جریان برانگیخته می‌شد و نصیب عوامل این فتنه جز رسوایی و طرد از صحنه جامعه نبود.

۶- حاکمیت روحیه کارمندی و مصلحت‌اندیشیِ افراطی و تلاش برای رعایت مطالبات جناح‌های سیاسی و خصوصاً جناح حاکم بر دولت (به بهانه نیاز به بودجه) باعث شده تا رسانه ملی و مدیران آن انفعال را بر انقلابی بودن ترجیح داده و فضا و روح حاکم بر غالب برنامه‌های صدا و سیما را  انفعال و تفکر غیر انقلابی تشکیل دهد. این انفعال نه تنها موجب محرومیت بخش عظیمی از جامعه، از آشنایی با تفکر انقلاب اسلامی شده، بلکه منجر به عقب ماندن رسانه ملی از رقبایی مانند شبکه‌های معاند ماهواره‌ای نیز شده است. حال آن‌که بسیاری از این شبکه‌ها با امکانات و نفراتی بسیار کمتر از رسانه ملی مشغول به فعالیت‌اند و اعتقاد والتزام مدیران و برنامه‌سازان این شبکه‌ها به تفکرات ضدانقلابی و باطل خویش، عامل اصلی موفقیت آنان در ترویج تفکر باطلشان در جامعه ایران بوده است! مدیران رسانه ملی یا نبرد جدی میان انقلاب اسلامی و جهان استکبار را باور ندارند و یا برای این نبرد ارزشی قائل نیستند چرا که هیچ نشانی از جدی گرفتن این نبرد در برنامه‌های صدا و سیما به چشم نمی‌خورد! و در کمال تاسف این بی‌تفاوتی و انفعال و سستی به مخاطبان این رسانه نیز منتقل شده و می‌شود. (که نتیجه این امر را در شکل‌گیری انبوهی از قشر خاکستری و بی‌تفاوت و منفعل در فضای جامعه شاهدیم) و طبیعی و بدیهی است که ادامۀ این وضعیت چگونه به انزوای تفکر انقلابی در ایران اسلامی خواهد انجامید.

۷– اگر بناست که پرچم مبارزه تاریخی حق علیه باطل بر دوش ملت مسلمان ایران باقی بماند، رسانه ملی باید جلودار و مدعی اصلی این پرچم‌داری باشد و روح وتفکر انقلاب را به کالبد جامعه ایرانی بدمد و این مهم ممکن نخواهد بود مگر به حاکمیت تفکر انقلاب اسلامی بر رسانه ملی و حذف مدیران و مدیریت منفعل غیر انقلابی از راس و بدنه سازمان. و درنگ در این امر معنایی جز پذیرش غلبه انفعال بر جامعه ایران اسلامی و تسلیم در برابر جهان استکبار نخواهد داشت.

 

سوتیتر:

۱٫

سیما، این فرصت استثنایی را در اختیار دارد که در طول شبانه روز ساعت‌های متمادی، اکثریت (یا همه) اعضای خانواده را مقابل خود بنشاند و ساعت‌ها ذهن آنان را در اختیار بگیرد و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ارزش‌ها، نگرش‌ها، رفتارها و تفکرات را به مخاطب خود القا کند

۲٫

اگر بناست که پرچم مبارزه تاریخی حق علیه باطل بر دوش ملت مسلمان ایران باقی بماند، رسانه ملی باید جلودار و مدعی اصلی این پرچم‌داری باشد و روح وتفکر انقلاب را به کالبد جامعه ایرانی بدمد و این مهم ممکن نخواهد بود مگر به حاکمیت تفکر انقلاب اسلامی بر رسانه ملی

15مارس/17

از میان خبرها ….. از میان خبرها

 

*استعفای کشیش ملکه انگلیس در اعتراض به قرائت قرآن در کلیسا

یکی از کشیش‌های ملکه انگلیس که در کلیسای گلاسکوی اسکاتلند مسئولیت داشت، به دلیل قرائت آیاتی از قرآن در کلیسا، از منصب خود کناره‌گیری کرد. به نوشته روزنامه ایندیپندنت، این کشیش از طریق وبلاگ شخصی خود اعلام کرد، سِمَت خود را ترک می‌کند و منتقد قرائت قرآن در مراسم کلیسا است. در کریسمس که مصادف با روز میلاد حضرت مسیح «علیه السلام» است، طی مراسمی در کلیسای گلاسکو یک دانشجو آیاتی از قرآن را که درباره این پیامبر الهی است، قرائت کرده بود، اما گاوین رشندن، کشیش ملکه به آن معترض شد. رشندن که یکی از ۳۴ کشیش ملکه است،  ۹ سال در این سمت بود و قرائت آیات قرآن در کلیسا را توهینی جدی تلقی کرد. اما کلوین هولدورث کشیش کلیسای سنت مری می‌گوید بارها این اتفاق در کلیسای او افتاده و آیات قرآن در جلسات کلیسا قرائت شده است و این امر موجب تعمیق دوستی و فهم بیشتر از مشترکات میان مسیحیان و مسلمانان است. اما اشندن به رادیو بی‌بی‌سی گفت با وجود آنکه این اقدام به منظور ارتباط و دوستی و ارتقا دانش میان مردم است، در جای بد و موقعیت بدی قرائت شد. این کشیش متعصب ملکه در وبلاگ شخصی خود نوشته بود از آنجایی که مسئولیتش صحبت کردن به نمایندگی از دین است و به دنبال محبوبیت عامه نیست، بنابراین از سمت خود کناره‌گیری می‌کند.

 

*یارانه، ابزار سیاسی دولت جمهوری آذربایجان

علی اوسط علی‌اف، رئیس سازمان مهاجرت جمهوری آذربایجان و کارشناس مسایل مهاجران این کشور در آلمان گفت تعریف «آذربایجانی‌های ساکن خارج» در قانون «سیاست دولت درباره آذربایجانی‌های ساکن خارج»، آذری‌های همه کشورها را مشمول قانون دریافت «یارانه» دولت جمهوری آذربایجان می‌کند. در فرمان الهام علی‌اف، رئیس‌جمهوری آذربایجان درباره تغییرات در قانون «سیاست دولت درباره آذربایجانی‌های ساکن خارج» آمده است که آذربایجانی‌های ساکن خارج نیز یارانه دولتی دریافت خواهند کرد. علی اوسط علی‌اف گفت: «در ماده یک این قانون، مفهوم «آذربایجانی‌های ساکن خارج» توضیح داده شده و آمده است که این مفهوم در حال حاضر شامل کسانی که شهروند شوروی و جمهوری آذربایجان بوده‌اند و نیز فرزندان آنها می‌شود. همین ماده در عین حال تأکید می‌کند که هر شخصی که از نظر قومی، زبانی، فرهنگی و سنت‌های تاریخی، خود را آذربایجانی محسوب می‌کند، «آذربایجانی ساکن خارج» به حساب می‌آید. یعنی، این قانون، ۳۰ میلیون آذربایجانی ساکن در ایران، روسیه، گرجستان، عراق، ترکیه و نیز سایر کشورهای دنیا را شامل می‌شود. جمهوری آذربایجان حدود نه و نیم میلیون نفر جمعیت دارد.

 

 

*الجزایر از فرانسه به دلیل انجام آزمایش‌های هسته‌ای شکایت می‌کند

انجمن حقوق بشر الجزایر اعلام کرد که علیه فرانسه به دلیل خسارت‌های ناشی از آزمایش‌های هسته‌ای این کشور که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ در خاک الجزایر انجام داده شکایت می‌کند. به گزارش پایگاه خبری الیوم السابع، انجمن دفاع از حقوق بشر الجزایر در آستانه پنجاه و هفتمین سال آزمایش‌های هسته‌ای فرانسه در جنوب صحرای الجزایر، در بیانیه ای از سازمان‌های بین‌المللی و ملی خواست که به دلیل آزمایش‌های هسته‌ای پاریس که منجر به کشته شدن هزاران نفر از مردم الجزایر شد، اقامه دعوی کنند. این نهاد حقوق بشری تأکید کرد که پاریس باید جنایت‌هایی که در دوران استعمار خود با انجام آزمایش‌های هسته‌ای به همراه اسرائیل علیه مردم الجزایر انجام داده را به رسمیت بشناسد و خسارت‌های مادی و معنوی آن را جبران کند. فرانسه بین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۶ میلادی ۱۷ آزمایش هسته‌ای در جنوب صحرای الجزایر انجام داد که منجر به کشته شدن حدود ۴۲ هزار نفر و آسیب دیدن هزاران نفر دیگر از تشعشعات هسته‌ای این آزمایش‌ها شد و خسارت‌های زیادی به محیط زیست این کشور وارد کرد.

 

*یک سوم مردم بریتانیا زیر خط فقر

به نوشته بی‌بی‌سی، بر اساس تحقیقات بنیاد جوزف رون‌تری، در سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ حدود ۱۹ میلیون نفر

از مردم بریتانیا با درآمدی کمتر از حداقل درآمد استاندارد روزگار گذرانده‌اند. دلیل این مسأله افزایش هزینه‌های زندگی و ثابت ماندن درآمدهای مردم بود، در حالی که دولت بریتانیا قول رسیدگی به این مساله را می‌داد. از این ۱۹ میلیون نفر که حدود ۳۰ درصد جمیت بریتانیا را تشکیل می‌دهند، ۶ میلیون کودک هستند که ۴۵ درصد از جمعیت کل کودکان بریتانیا را تشکیل می‌دهند. همچنین براساس نتایج این تحقیقات بیش از ۱۴ درصد از جمعیت بازنشستگان بریتانیا زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

 

*حرکت‌های خزنده عقیدتی و اقتصادی سعودی‌ها در جنوب شرق آسیا

عربستان سعودی به آهستگی و بی سر و صدا مشغول اشاعه نسخه خود از اسلام در اندونزی است. از سال ۱۹۸۰ میلادی عربستان سعودی، از تحصیل و آموزش به منظور اشاعه بی‌سر و صدای وهابی‌گری در پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان جهان استفاده می‌کند. موسسه مطالعات اسلامی و عربی در جاکارتا که موسس آن دولت عربستان است، تفکرات وهابیت(نسخه‌ای انحرافی از اسلام که ابن‌تیمیه آن را پایه‌گذاری کرد) را آموزش و گسترش می‌دهد. اکنون فارغ التحصیلان سعودی در سطح جامعه ‌اندونزی قابل مشاهده هستند. برخی از ایشان مُبلغ یا مدرسان دینی شده‌اند که وهابیت را در سرتاسر مجمع‌الجزایر اندونزی اشاعه می‌دهند. تمرکز و محور دیپلماسی آموزشی عربستان سعودی رایزنی مذهبی این کشور است. اداره‌ای که وابسته به سفارت عربستان سعودی در جاکارتا است، به دانشجویان برای تحصیل در عربستان بورسیه‌های تحصیلی اعطا می‌کند. این اداره دستمزد مبلغین برجسته سلفی را پرداخت کرده و مدرسین زبان عربی را برای توسعه مدارس در سرتاسر اندونزی حمایت می‌کند. جدای از این رایزنی نیز چندین دانشگاه سعودی بصورت مستقیم به دانشجویان بورسیه تحصیلی اعطا می‌کنند. «دادی درمادی» پژوهشگر در اندونزی معتقد است که یکی از دلایلی که دولت اندونزی تمایلی به ایجاد مانع بر سر راه توسعه فرهنگی سعودی ندارد، مساله سهمیه حج سالیانه‌اش است. این محقق می‌گوید امسال ۱۰۰۰۰ سهمیه اضافی حج به اندونزی اختصاص داده شده است. در اندونزی ۲۰۳ میلیون مسلمان زندگی می‌کنند.

از طرفی به تازگی شرکت آرامکوی عربستان سعودی، پنجاه‌درصد از سهام طرح توسعه تکمیلی پالایش و پتروشیمی «رابد» را از شرکت تروناس مالزی خریداری کرده است.

پایگاه اینترنتی روزنامه الحیات چاپ لندن نوشت: «خالد الفالح» وزیر انرژی، صنایع و منابع معدنی عربستان سعودی تاکید کرد «شرکت سعودی آرامکو توانسته است سهم پنجاه درصدی طرح توسعه تکمیلی پالایش و پتروشیمی رابد را از شرکت ملی پتروناس مالزی خریداری کند که این امر، از آغاز دوره‌ای جدید در بازارهای شرق آسیا حکایت دارد». امضای این توافقنامه همزمان با سفر رسمی پادشاه عربستان به مالزی صورت گرفته است. «الفالح» این توافقنامه را «بسیار مهم و در جهت درستِ توسعه فعالیت‌های شرکت سعودی آرامکو در بازارهای جهانی به ویژه در بازارهای خاور دور دانست». بر اساس این توافق، آرامکو بیشتر نیاز این طرح به نفت را تامین می‌کند، در حالی که پتروناس مسئول تامین گاز طبیعی، انرژی و دیگر خدمات است.

 

 

*احداث دومین پایگاه نظامی امارات در شاخ آفریقا، شکایت سومالی از امارات

مجلس سومالی‌لند طرح احداث یک پایگاه نظامی امارات عربی متحده را به تصویب رساند. سومالی‌لند در منطقه شاخ آفریقا در سال ۱۹۹۱ از سومالی اعلام استقلال کرد، اما جامعه بین‌المللی آن را به ‌عنوان یک کشور مستقل به رسمیت نمی‌شناسد. ابوظبی هم‌اکنون یک پایگاه نظامی در بندر عصب در اریتره دارد و از این پایگاه برای حملات هوایی به یمن، در چارچوب ائتلاف نظامی تحت امر عربستان سعودی استفاده می‌کند. با توجه به اینکه امارات در خاک خود پایگاه‌های خارجی به ویژه آمریکایی را جای داده است، به نظر می‌رسد طرح این کشور برای احداث پایگاه‌های نظامی در دیگر مناطق، تلاشی برای فراهم آوردن زمینه  تسلط بیگانگان بر اطراف باب‌المندب باشد. سومالی‌لند و امارات عربی متحده سال گذشته قراردادی به ارزش ۴۴۲ میلیون دلاری برای توسعه بندر بربره امضا کردند. منطقه شاخ آفریقا، متشکل از کشورهای اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی است. احاطه بر دریای سرخ و تنگه باب‌المندب به عنوان گلوگاه ارتباطی اقیانوس هند به دریای مدیترانه و قاره اروپا و همچنین دسترسی به دروازه ورودی آسیا و خاورمیانه، شاخ آفریقا را به یکی از مهم‌ترین مناطق راهبردی جهان مبدل کرده است. دولت سومالی توافق بین امارات عربی متحده و جمهوری خودمختار سومالی‌لند برای ساخت پایگاه نظامی را غیرقابل ‌قبول دانست و اعلام کرد از امارات شکایت می‌کند.

 

*ایران هفتمین قدرت بزرگ جهان

پایگاه «امریکن اینترست» در گزارشی تحت عنوان هشت قدرت بزرگ ۲۰۱۷، به کشورهای دارای قدرت اشاره کرد. در این گزارش ایران در میان هشت قدرت سال ۲۰۱۷ به چشم می‌خورد و حتی در رده بالاتر از رژیم صهیونیستی متحد نخست آمریکا آورده شده است. آمریکا، چین و ژاپن در رده‌های اول تا سوم این لیست قرار گرفته‌اند و روسیه، آلمان و هند رده چهارم تا ششم را تشکیل می‌دهند و ایران بعد از این کشورها در رده هفتم قدرت سال ۲۰۱۷ قرار دارد. بخشی از این گزارش به ایران به عنوان یکی از هشت قدرت جهان اشاره شده است و در توضیح آن آمده است، جنگ‌های نیابتی بین عربستان سعودی ایران در سال ۲۰۱۶ همچنان ادامه داشت و با ورود به سال جدید میلادی، ایران در مقایسه با عربستان پیشتاز است و گرچه عربستان همچنان یک قدرت نیرومند به حساب می‌آید، اما در ۱۲ سال گذشته، ایران گوی سبقت را از عربستان گرفته است. در این گزارش به قدرت ایران در کشورهای منطقه و همچنین برجام و باز شدن بازار ایران اشاره شده است. امریکن اینترست، رژیم صهیونیستی را در این فهرست بعد از ایران قرار داده و نوشته است که تلاویو با هدف تأثیرگذاری بیشتر بر روی امور جهانی، در حال افزایش قدرت خود است و همچنان قدرت دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی خود را افزایش داده و همچنان تلاش می‌کند تا خود را وارد قلب سیاست‌های منطقه‌ای کند.

 

*اذعان نیروی دریایی امریکا به قدرت نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران

گزارش ۴۲ صفحه‌ای سال ۲۰۱۷ اداره اطلاعات نیروی دریایی آمریکا درباره نیروهای دریایی ایران با عنوان «داستان دو نیروی دریایی» منتشر شد. در این گزارش آمده است: «در سال ۲۰۰۹ میلادی زمانی که برای نخستین‌بار این گزارش را منتشر کردیم، نیروهای دریایی دوگانه ایران (سپاه و ارتش) فقط چند‌سالی بود که سازماندهی اساسی مجدد را آغاز کرده بودند. ایران در راهبردهای دفاعی خود، اهمیت فزاینده دریا و محیط آبی را درک کرده است و نیروهایی دریایی خود را به گونه‌ای شکل داده که منافع تهران را در همین راستا تأمین کند. نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر دکترین نبرد نامتقارن برای تضمین امنیت ملی ایران در مقابل حضور بیگانگان و همسایگان منطقه‌ای در خلیج فارس، تأکید دارد. نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که رهبر ایران از آن با عنوان نیرویی راهبردی یاد کرده است، بر دیپلماسی دریایی و حضور در خط مقدم تأکید دارد. حوزه مأموریت این نیرو نیز شامل دریای خزر، دریای عمان و عملیات‌های خارج از محدوده می‌شود. هر دو نیروی دریایی، ارزش قابل توجهی دارند و از موقعیت خوبی برای اعمال نفوذ و اثرگذاری در تنگه هرمز، گذرگاه حیاتی برای ورود منابع و تجارت بین‌المللی، برخوردارند.

 

*صادرات گاز سرزمینهای اشغالی به اردن

رژیم صهیونیستی از ابتدای سال جاری میلادی صادرات گاز از یک میدان برون ساحلی را به اردن آغاز کرده است. این نخستین صادرات گاز طبیعی رژیم صهیونیستی است. شرکت‌های اردنی «البوتاس العربیه» و «برومین الاردن» در سال ۲۰۱۴ قراردادی برای واردات دو میلیارد متر مکعب گاز از میدان تامار در فلسطین اشغالی برای ۱۵ سال امضا کردند. در آن‌زمان، گزارش‌ها، حاکی از آن بود که ارزش این قرارداد ۷۷۱ میلیون دلار است.

در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۶، یک قرارداد بزرگتر به ارزش حدود ۱۰ میلیارد دلار برای صادرات گاز از میدان برون ساحلی لویاتان به اردن امضا شد که انتظار می‌رود صادرات از این میدان در سال ۲۰۱۹ آغاز شود.

اردن یکی از دو کشور عربی است که با رژیم غاصب صهیونیستی در سال ۱۹۹۴ توافق صلح امضا کرده است.  ولی این توافق در بین اردنی‌ها، که تقریباً نیمی از آنها اصالت فلسطینی دارند، محبوبیتی ندارد.

فلسطین اشغالی منابع طبیعی چندانی در طول تاریخ نداشته ولی در سال‌های اخیر یک رشته میادین گازی برون ساحلی کشف کرده است.

 

15مارس/17

انقلاب بحرین؛ انقلاب فراموش شده منطقه

 

مردم بحرین در سال ۲۰۱۱ پس از پیروزی انقلاب‌های تونس و مصر، انقلابی را در کشورشان بر ضد رژیم آل‌خلیفه شروع کردند که این انقلاب در ادامه به انقلاب ۱۴ فوریه معروف شد و هنوز هم انقلاب مردم بحرین ادامه دارد.

انقلاب بحرین با وجود مسالمت‌آمیز بودن توسط بسیاری از رسانه‌ها و کشورهای جهان بایکوت شد، اما با وجود این، مردم بحرین به تظاهرات‌ها و تجمعات خود علیه رژیم آل‌خلیفه ادامه دادند و انقلاب خود را طی شش سال اخیر مسالمت‌آمیز نگاه داشتند.

در این مقاله به بررسی تاریخچه انقلاب بحرین، ویژگی‌ها و آینده آن می‌پردازیم:

 

بحرین جزیره‌ای در خلیج فارس

بحرین یکی از کشورهایی است که مردمانش از گذشته‌های دور شیعه بودند و سابقه تشیع در این کشور به صدر اسلام برمی‌گردد. بحرین در طول تاریخ یکی از مناطق اصلی زندگی شیعیان در جهان بوده و برخی از علمای شیعه در قرن‌های مختلف اهل بحرین بودند.

بحرین کشوری جزیره‌ای در ساحل شرقی خلیج فارس و پایتخت آن منامه است. مساحت این کشور ۹۳۷ کیلومتر مربع و جمعیت آن بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزارنفر است که ۶۶۶ هزار نفر خارجی هستند. بحرین به نسبت کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس اقتصاد متنوع‌تری دارد. این کشور علاوه بر تولید نفت، در صنایعی چون آلومینیوم و نیز بانکداری سرمایه‌گذاری کرده است و از این بخش‌ها درآمد زیادی دارد.

بحرین نیروی نظامی کوچک مجهزی به نام نیروی دفاع  ازبحرین دارد که تعداد نیروهایش به ۱۳ هزار نفر می‌رسد. این نیرو تجهیزات نظامی پیشرفته‌ای همچون جنگنده اف ۱۶ دارد. همچنین شش هزار نظامی آمریکایی در قالب ناوگان پنجم نیروی دریایی ارتش آمریکا در بحرین حضور دارند.

 

سیستم پادشاهی بحرین

حمدبن عیسی آل‌خلیفه از سال ۱۹۹۹ میلادی تا کنون پادشاه بحرین است. او در ابتدای دوره پادشاهی خود شعار اصلاحات سر داد و اقداماتی همچون بازگشایی دوباره مجلس نمایندگان بحرین، آزاد کردن زندانیان سیاسی و اجازه بازگشت افراد سیاسی تبعید شده به بحرین را انجام داد؛ اما پس از تثبیت قدرت خود، شیوه استبدادگرایانه‌ای در بحرین را در پیش گرفت و حق و حقوق مردم این کشور را از آنها سلب کرد. اکنون از اصلاحات ملک حمد در بحرین تنها یک سری موارد ظاهری باقی مانده و حکومت بحرین طی سال‌های اخیر کارنامه حقوق بشری سیاهی داشته است.

بحرین نخست‌وزیری به نام خلیفه بن سلمان بن حمد آل‌خلیفه دارد که از سال ۱۹۷۱ تا کنون در این سمت  است، او حدود ۴۶ سال سابقه نخست‌وزیری بحرین را دارد و هنوز هم این منصب را به شخص دیگری واگذار نمی‌کند. برکناری خلیفه بن سلمان از پست نخست‌وزیری بحرین یکی از خواسته‌های اصلی مردم این کشور طی سال‌های اخیر بوده، ولی پادشاه بحرین هیچ توجهی به این خواسته نکرده و خلیفه بن سلمان در سن ۸۱ سالگی هنوز نخست‌وزیر بحرین است.

 

بحرین کربلای خلیج فارس  

پیروزی انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیار زیادی روی بحرین گذاشت و مردم این کشور از انقلاب ایران حمایت کردند، اقدامی که آن زمان خشم رژیم آل‌خلیفه را به دنبال داشت. نام و عکس امام خمینی«ره» و مقام معظم رهبری را می‌توان در داخل بسیاری از خانه‌ها، مساجد و حسینیه‌های بحرین یافت.

شیعیان بحرین حدود ۷۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، اما قدرت در بحرین در دست خاندان سنی مذهب آل‌خلیفه است. در گذشته درصد شیعیان بحرین بیش از درصد کنونی آنها بود، اما رژیم آل‌خلیفه طی چند دهه اخیر با دادن تابعیت به اتباع خارجی سنی مذهب و اخراج شیعیان از بحرین، درصد شیعیان این کشور را کاهش داده است و این روندی است که رژیم آل‌خلیفه هنوز هم ادامه می‌دهد.

یکی از ویژگی‌های شیعیان بحرین تقید زیاد آنها به برگزاری مراسم‌ عزاداری حسینی و شرکت در آنهاست. تعداد بسیار زیادی حسینیه در بحرین است و این کشور به این دلیل به کربلای خلیج فارس معروف شده است.

 

شیعیان؛ قربانیان تبعیض در بحرین

شیعیان بحرین از بسیاری از حقوق خود محروم‌اند و نمی‌توانند وارد پست‌های مدیریتی بشوند و ورود آنها به نهادهای نظامی همچون ارتش کار غیرممکنی است.

خاندان آل‌خلیفه به بحرین همچون ملک شخصی خود نگاه می‌کنند و در حالی که بسیاری از مردم بحرین از داشتن خانه شخصی محروم هستند، سند بسیاری از زمین‌های این کشور به نام اعضای خاندان آل‌خلیفه به‌خصوص پادشاه بحرین خورده است.

شیعیان بحرین با وجود آنکه اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، اما به لحاظ اقتصادی جزو اقشار سطح پایین بحرین به شمار می‌روند. فقر مسئله شایعی در میان شیعیان بحرین است و بیشتر آنها در روستاهای این کشور زندگی می‌کنند.

بسیاری از شیعیان بحرین از حداقل امکانات هم برای زندگی و اشتغال برخوردار نیستند، اما رژیم آل‌خلیفه اتباع خارجی سنی مذهب را از کشورهای دیگر به‌خصوص عربستان و پاکستان به بحرین می‌آورد و با دادن تابعیت بحرینی به این اتباع خارجی سعی می‌کند بافت جمعیتی بحرین را از لحاظ مذهبی تغییر بدهد و شیعیان این کشور را به یک اقلیت تبدیل کند.

رژیم آل‌خلیفه به اتباع خارجی علاوه بر دادن تابعیت، شغل، حقوق، خانه و امکانات زندگی می‌دهد و از این افراد در نهادهای مختلف این کشور به‌خصوص نهادهای نظامی و امنیتی استفاده می‌کند. این در حالی است که شیعیان بحرین برای رسیدن به یک واحد مسکونی در این کشور سال‌ها باید انتظار بکشند.

یکی از اقدامات ضد شیعی رژیم آل‌خلیفه سلب تابعیت بحرینی از شیعیان این کشور است. در این راستا تا کنون صدها شیعه بحرینی از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم عالم برجسته این کشور از سوی رژیم آل‌خلیفه به بهانه‌های واهی سلب تابعیت شده‌اند.

 

جنگ آل‌خلیفه با مذهب تشیع در بحرین

رژیم آل‌خلیفه با نمادهای شیعی هم در بحرین مبارزه می‌کند. عوامل این رژیم طی سال‌های اخیر بارها به مراسم‌ و تجمعات عزاداری در بحرین حمله کرده‌ و علاوه بر پاره کردن تبلیغات این مراسم، پرچم‌های مذهبی را به زمین زده‌ و خشم شیعیان بحرین را برانگیخته‌اند.

یکی از اقدامات انتقام‌جویانه رژیم آل‌خلیفه پس از شروع انقلاب ۱۴ فوریه بحرین، ویران کردن مساجد شیعی در بحرین بود. عوامل این رژیم در این راستا ده‌ها مسجد شیعی را در مناطق بحرین که قدمت برخی از آنها به ده‌ها سال می‌رسید، ویران کردند. رژیم آل‌خلیفه اجازه بازسازی دوباره این مساجد را به شیعیان بحرین نداد.

همچنین رژیم آل‌خلیفه از چند ماه پیش جلوی برگزاری مراسم نماز جمعه شیعیان را در بحرین گرفته است. طی این مدت، عوامل این رژیم در روزهای جمعه مانع از ورود نمازگزاران و امام جمعه به شهرک دراز شده‌اند تا نماز جمعه شیعیان بحرین در مسجد امام صادق«ع» این شهرک برگزار نشود.

 

آغاز انقلاب در بحرین

انقلاب ۱۴ فوریه سال ۲۰۱۱ مردم بحرین، اولین انقلاب آنها نبود. از بیش از دو قرن پیش که خاندان آل‌خلیفه به بحرین آمد و این کشور را اشغال کرد، مردم بحرین به صورت مستمر بر ضد این خاندان قیام کرده‌اند. طی ۵۰ سال اخیر هم هر ده سال یک بار مردم بحرین حرکت اعتراضی بزرگی را بر ضد رژیم آل‌خلیفه به راه انداخته‌اند.

مردم بحرین در روز ۱۴ فوریه سال ۲۰۱۱ تحصن خود را در میدان لولو در اعتراض به رژیم آل‌خلیفه آغاز کردند و از این رژیم خواستند که خواسته‌های برحقشان را برآورده کند. مردم بحرین در ابتدا خواستار سرنگونی رژیم آل‌خلیفه نبودند، اما این رژیم در پاسخ به تحصن مردم بحرین شیوه استفاده از قدرت نظامی را در پیش گرفت و با استفاده از نیروهای نظامی، تحصن مردم را پایان داد و میدان لولو را به عنوان نماد انقلاب بحرین از بین برد.

از بین بردن میدان لولو، پایان انقلاب بحرین نبود، بلکه مردم این کشور پس از این اتفاق به تظاهرات‌ خود در مناطق مختلف بحرین ادامه دادند و خواستار سرنگونی رژیم آل‌خلیفه شدند. قشرهای مختلف مردم بحرین از زنان و کودکان گرفته تا پزشکان و معلمان و علما در اعتراضات مردمی بحرین ضد رژیم آل‌خلیفه شرکت کردند.

 

ویژگی‌های انقلاب بحرین

یکی از ویژگی‌های انقلاب بحرین پیشرو بودن روحانیون در این انقلاب است. رهبری معنوی انقلاب بحرین را آیت‌الله عیسی قاسم برعهده دارد و قشرهای مختلف مردم این کشور بر این رهبری تأکید دارند.

تنها شیعیان در انقلاب بحرین حضور نداشتند، بلکه اهل سنت این کشور هم در انقلاب شرکت کردند، چون شعارهای انقلاب بحرین همچون آزادی، عدالت و رفع تبعیض تنها به شیعیان تعلق نداشت و خواسته تمام مردم بحرین بود.

از جمله مهم‌ترین چهره‌های سنی انقلاب بحرین می‌توان به ابراهیم شریف دبیرکل جمعیت وعد اشاره کرد که در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵ به جرم اعتراض به رژیم آل‌خلیفه بازداشت شد. این چهره سنی انقلابی بحرین پس از شروع انقلاب این کشور تا کنون بیش از چهار سال در زندان‌های رژیم آل‌خلیفه محبوس بوده است.

طی سال‌های اخیر هیچ‌گاه تظاهرات مردم بحرین قطع نشده و به صورت مستمر در مناطق مختلف بحرین در اعتراض به رژیم آل‌خلیفه برگزار ‌شده است. عوامل این رژیم همیشه با گاز اشک‌آور و گلوله‌های پلاستیکی و حتی گلوله‌های جنگی به تظاهرات‌ه مسالمت‌آمیز مردم بحرین حمله می‌کنند.

با وجود آنکه مجلس بحرین قدرت چندانی ندارد، اما رژیم آل‌خلیفه پیش از شروع انقلاب بحرین همیشه به گونه‌ای این انتخابات را برگزار می‌کرد که شیعیان این کشور نتوانند اکثریت مجلس را به دست بگیرند. رژیم آل‌خلیفه در این راستا در تقسیم‌بندی کرسی‌های مجلس بحرین اکثر کرسی‌ها را به مناطق سنی‌نشین این کشور اختصاص می‌دهد.

پس از شروع انقلاب بحرین نماینده‌های جمعیت اسلامی الوفاق در مجلس این کشور در اعتراض به جنایت‌های رژیم آل‌خلیفه استعفا دادند. پس از آن هم تا کنون مردم بحرین و گروه‌های سیاسی اصلی این کشور از جمله جمعیت الوفاق انتخابات‌های مجلس بحرین را تحریم کردند و مجلس این کشور به یک مجلس فرمایشی و نه مردمی تبدیل شد.

 

 نقش آل‌سعود در سرکوب مردم بحرین

بحرین از طریق یک پل به عربستان وصل است و مردم شیعه مناطق شرقی عربستان با مردم بحرین ارتباط زیادی دارند، به همین دلیل آغاز اعتراضات مردم بحرین به شروع اعتراضات مردم شیعه عربستان هم منجر شد و طی سال‌های اخیر بارها شاهد شکل‌گیری تظاهرات‌هایی در مناطق شرقی عربستان بر ضد آل‌سعود هم بوده‌ایم.

یکی از ویژگی‌های انقلاب بحرین این است که رژیم آل‌خلیفه به صورت رسمی برای سرکوب آن دست به دامان نیروهای خارجی شد. پس از شروع انقلاب ۱۴ فوریه بحرین نیروهای نظامی و امنیتی کشورهایی چون عربستان، امارات و اردن به شکل علنی در بحرین حضور یافتند و به رژیم آل‌خلیفه برای سرکوب مردم بحرین کمک کردند.

آل سعود طی سال‌های اخیر به حاکمان اصلی بحرین تبدیل شده و این کشور را یکی از استان‌های عربستان قلمداد می‌کنند. آل‌خلیفه که بقای حکومت خود را مدیون حمایت آل سعود می‌داند، همچون یک خادم به دستورات آل سعود در بحرین عمل می‌کند.

دخالت مستقیم رژیم آل سعود در بحرین برای این بود که شیعیان بحرین قدرت را در این کشور در دست نگیرند. رژیم سعودی اعتقاد دارد که قدرت گرفتن شیعیان بحرین به بروز اعتراضات گسترده در مناطق شیعه‌نشین عربستان منجر می‌شود، اتفاقی که حاکمیت آل سعود را در منطقه شیعه‌نشین الشرقیه عربستان که یک منطقه نفت‌خیز است، به خطر می‌اندازد.

 

اقدامات آل‌خلیفه برای توقف انقلاب بحرین

رژیم آل‌خلیفه طی سال‌های اخیر برای توقف حرکت انقلاب مردم بحرین دست به هر کاری زده، اما فایده‌ای نداشته و انقلاب مردمی ادامه پیدا کرده است. رژیم بحرین انقلابیون را بازداشت و آنها را شکنجه و از کارهایشان اخراج کرده، اما این اقدامات فایده‌ نداشته و انقلابیون بحرین به مبارزه خود با رژیم آل‌خلیفه ادامه داده‌اند.

از ابتدای انقلاب بحرین تا کنون بیش از صد شهروند این کشور به دست رژیم آل‌خلیفه به شهادت رسیده‌اند. شهادت این افراد به شیوه‌های مختلفی همچون اعدام، تیراندازی با گلوله جنگی، استفاده از گازهای سمی، زیرگرفتن توسط خودروهای نظامی و شکنجه در زندان بوده است. در میان شهدای انقلاب بحرین از مرد و زن گرفته تا پیر و جوان و حتی کودک شیرخوار هم دیده می‌شود.

رژیم آل‌خلیفه طی سال‌های اخیر بسیاری از رهبران سیاسی بحرین و هزاران تن از جوانان انقلابی این کشور را به زندان انداخته که بیشتر آنها هنوز هم در زندان هستند، به عنوان مثال از زندانیان سرشناس سیاسی در بحرین می‌توان از شیخ علی سلمان نام برد که دبیرکل جمعیت اسلامی الوفاق است و از دی سال ۹۳ تا کنون در زندان به سر می‌برد.

در میان زندانیان سیاسی بحرین قشرهای مختلف این کشور از قبیل علما، معلمین، پرستاران، پزشکان و پدران شهدا حضور دارند. این افراد تنها به دلیل مخالفت با رژیم آل‌خلیفه به زندان‌های طولانی‌مدت حتی تا ده‌ها سال محکوم شده‌اند. در میان زندانیان سیاسی بحرین زنان، دختران، کودکان و نوجوانان هم دیده می‌شوند.

شکنجه در زندان از شیوه‌های سرکوب‌گرایانه رژیم آل‌خلیفه برای مقابله با انقلابیون بحرینی و از پای درآوردن آنهاست. عوامل این رژیم از هر شیوه‌ای برای شکنجه انقلابیون بحرینی و از جمله زنان انقلابی این کشور استفاده می‌کنند. شکنجه‌ در زندان‌های بحرین به‌حدی سخت و گسترده است که بارها شهروندان بحرینی بر اثر شدت شکنجه‌ها به شهادت رسیده‌اند. با وجود اینکه نهادهای حقوق بشری بارها از رژیم آل‌خلیفه خواسته‌اند که شکنجه را در زندان‌های بحرین متوقف کند، اما باز هم شکنجه در این زندان‌ها ادامه دارد.

همچنین آل‌خلیفه در راستای راهبرد سرکوب در بحرین، بزرگ‌ترین تشکل سیاسی این کشور به نام جمعیت اسلامی الوفاق را به بهانه‌های واهی منحل و اموال آن را مصادره کرده است. این در حالی بود که جمعیت الوفاق به دبیرکلی شیخ علی سلمان تنها خواستار ایجاد اصلاحات در رژیم آل‌خلیفه بود و شعار سرنگونی این رژیم را نمی‌داد.

 

حمایت غرب از رژیم دیکتاتور آل‌خلیفه

کشورهای غربی با وجود اینکه ادعای حمایت از حقوق بشر را دارند، از رژیم آل‌خلیفه پشتیبانی می‌کنند. کشورهای آمریکا و انگلیس در بحرین پایگاه نظامی دائمی دارند و به صورت مستمر به رژیم آل‌خلیفه سلاح‌های پیشرفته می‌فروشند.رژیم آل‌خلیفه روابط آشکاری با رژیم صهیونیستی دارد و صهیونیست‌ها به صورت علنی و مستمر به بحرین سفر می‌کنند. سفر صهیونیست‌ها به بحرین با وجود مخالفت شدید مردم این کشور ادامه دارد

یکی از راهبردهای رژیم آل‌خلیفه برای مقابله با انقلاب مردم بحرین این است که این انقلاب را مرتبط با خارج نشان بدهد و بگوید که اعتراضات بحرین از خارج هدایت می‌شود. راهبردی که چندان موفقیت‌آمیز نبوده، چون مردم بحرین اعتراضات خود به رژیم آل‌خلیفه را بدون دخالت خارجی شروع کردند و به این اعتراضات ادامه دادند.

رژیم آل‌خلیفه طی سال‌های اخیر هزینه‌های سنگینی را برای بهتر کردن چهره خود در غرب صرف کرده است. در مقابل، فعالان انقلابی بحرینی در خارج از این کشور با افشای اقدامات ضد حقوق بشری رژیم آل‌خلیفه در جهان، تلاش و نقشه این رژیم برای بهتر کردن چهره‌اش در دنیا را خنثی کرده‌اند.

 

سلب تابعیت از رهبر معنوی انقلاب بحرین

یکی از اقدامات رژیم آل‌خلیفه در راستای مبارزه با شیعیان بحرین، سلب تابعیت آیت‌الله شیخ عیسی قاسم عالم برجسته بحرینی و نماینده مراجع عظام تقلید در سال ۹۵  بود. این اقدام در حالی صورت گرفت که اجداد شیخ عیسی قاسم هم در بحرین ساکن بودند و او یک شخصیت بحرینی‌الاصل است، اما رژیم آل‌خلیفه به بهانه‌های واهی تابعیت بحرینی را از این عالم برجسته سلب کرد.

این رژیم همچنین پرونده‌ای را برای آیت‌الله عیسی قاسم به اتهام دریافت غیرقانونی! خمس از مردم و پول‌شویی باز کرد و این پرونده را برای رسیدگی به دادگاه فرستاد. این در حالی است که فریضه خمس و پرداخت آن به مراجع تقلید یا نمایندگان آنها یک واجب شرعی است و محاکمه آیت‌الله عیسی قاسم به اتهام دریافت خمس، اعتراض مراجع تقلید جهان تشیع را به دنبال داشت.

آیت‌الله عیسی قاسم دادگاه رژیم آل‌خلیفه را به رسمیت نشناخت و در آن حاضر نشد. این عالم برجسته همچنین اجازه نداد که کسی به وکالت از او در این دادگاه حضور پیدا کند. دادگاه آیت‌الله عیسی قاسم هنوز هم ادامه دارد.

اقدام رژیم آل‌خلیفه در سلب تابعیت بحرینی آیت‌الله عیسی قاسم و محاکمه غیابی او در حالی صورت گرفت که این عالم برجسته تا کنون انقلاب بحرین را مسالمت‌آمیز نگاه داشته است. آیت‌الله عیسی قاسم همیشه مردم بحرین را به اعتراض مسالمت‌آمیز توصیه کرده است و به همین دلیل مردم در برابر سرکوب رژیم آل‌خلیفه دست به خشونت نزدند.

 

حمایت مردم بحرین از آیت‌الله عیسی قاسم

سلب تابعیت آیت‌الله عیسی قاسم به جای اینکه شعله انقلاب را در بحرین خاموش کند، دوباره این انقلاب را شعله‌ور کرد. سلب تابعیت بحرینی آیت‌الله عیسی قاسم و احتمال بازداشت و اخراج این عالم برجسته از بحرین موجب آغاز یک تحصن بزرگ در نزدیکی منزل آیت‌الله عیسی قاسم در شهرک الدراز شد، این تحصن از ابتدای تیر سال ۹۵ تا کنون ادامه دارد.

رژیم آل‌خلیفه برای پایان دادن به تحصن مردم بحرین در شهرک دراز، این شهرک را محاصره و رفت و آمد مردم به منطقه دراز را محدود کرد. همچنین شرکت‌کنندگان در تحصن شهرک دراز توسط عوامل رژیم آل‌خلیفه بازداشت شدند و به زندان افتادند، با این همه تحصن شهرک دراز بحرین برای حمایت از آیت‌الله عیسی قاسم همچنان ادامه دارد.

همچنین از ابتدای شروع تحصن شهرک دراز بحرین تا کنون عوامل رژیم آل‌خلیفه بارها با تجهیزات نظامی و خودروهای زره‌پوش به این شهرک حمله کرده‌اند تا آیت‌الله عیسی قاسم را بازداشت کنند، اما مردم بحرین با دست خالی در برابر عوامل رژیم آل‌خلیفه ایستاده و مانع از پیشروی آنها در شهرک دراز و رسیدن به خانه آیت‌الله عیسی قاسم شده‌اند.

انقلابیون بحرین به رژیم آل‌خلیفه هشدار داده‌اند که دستگیری آیت‌الله عیسی قاسم و اخراج این عالم برجسته از بحرین موجب می‌شود که مردم این کشور در ادامه حرکت خود به سراغ همه ابزارها برای مقابله با رژیم آل‌خلیفه بروند و بحرین وارد مرحله جدیدی از درگیری میان مردم این کشور و رژیم آل‌خلیفه شود که دیگر خط قرمزی در آن وجود ندارد.

 

اعدام جوانان انقلابی بحرین توسط رژیم آل‌خلیفه

از اقدامات اخیر رژیم آل‌خلیفه می‌توان به اعدام سه جوان انقلابی بحرین در دی ماه سال ۹۵ به اتهام به قتل رساندن نظامیان اماراتی در این کشور اشاره کرد. این اعدام‌ها طی دو دهه اخیر در بحرین بی‌سابقه بوده و اعتراض قشرهای مختلف بحرین به خصوص علما را به دنبال داشته است.

عوامل رژیم آل‌خلیفه همچنین در بهمن سال ۹۵  سه جوان انقلابی بحرینی دیگر را در آب‌های خلیج فارس به شهادت رساندند. مردم بحرین پس از این اقدام رژیم آل‌خلیفه، با برگزاری تظاهرات در مناطق مختلف این کشور اعتراض خود را به قتل این جوانان انقلابی نشان دادند.

 

آینده انقلاب بحرین

رژیم آل‌خلیفه برای حل معضلات در بحرین تلاش نمی‌کند، بلکه تنها قصد دارد با سرکوب، مردم این کشور را تسلیم کند. این در حالی است که افراد دلسوز بارها به رژیم آل‌خلیفه پیشنهاد داده‌اند برای حل بحران بحرین، شیوه مذاکره سیاسی را با انقلابیون را در پیش بگیرد، اما این رژیم به این نصیحت‌ها توجهی نمی‌کند.

اعتراضات مردم بحرین در آینده هم ادامه خواهد داشت. مردم این کشور تا گرفتن حق و حقوق خود از پای نمی‌نشینند. اگر رژیم آل‌خلیفه به آیت‌الله عیسی قاسم تعدی کند، این احتمال وجود دارد که اعتراضات در بحرین رنگ خون هم به خود بگیرد. این عالم برجسته تا کنون اعتراضات مردمی را در بحرین مسالمت‌آمیز نگاه داشته است.

تا زمانی که رژیم آل‌خلیفه به تبعیض علیه اقشار مردم بحرین به‌خصوص شیعیان این کشور پایان ندهد، حرکت اعتراضی در بحرین ادامه دارد، حتی اگر اعتراضات به صورت موقت متوقف شوند، به دلیل ادامه تبعیض‌ها توسط رژیم آل‌خلیفه، اعتراضات مردمی در بحرین دوباره از سرگرفته می‌شوند.

 

سوتیترها:

۱٫

انقلاب بحرین با وجود مسالمت‌آمیز بودن توسط بسیاری از رسانه‌ها و کشورهای جهان بایکوت شد، اما با وجود این، مردم بحرین به تظاهرات‌ها و تجمعات خود علیه رژیم آل‌خلیفه ادامه دادند و انقلاب خود را طی شش سال اخیر مسالمت‌آمیز نگاه داشتند.

 

۲٫

 

بحرین یکی از کشورهایی است که مردمانش از گذشته‌های دور شیعه بودند و سابقه تشیع در این کشور به صدر اسلام برمی‌گردد. بحرین در طول تاریخ یکی از مناطق اصلی زندگی شیعیان در جهان بوده و برخی از علمای شیعه در قرن‌های مختلف اهل بحرین بودند.

 

۳٫

رژیم آل‌خلیفه به اتباع خارجی علاوه بر دادن تابعیت، شغل، حقوق، خانه و امکانات زندگی می‌دهد و از این افراد در نهادهای مختلف این کشور به‌خصوص نهادهای نظامی و امنیتی استفاده می‌کند. این در حالی است که شیعیان بحرین برای رسیدن به یک واحد مسکونی در این کشور سال‌ها باید انتظار بکشند.

 

۴٫

 

یکی از اقدامات ضد شیعی رژیم آل‌خلیفه سلب تابعیت بحرینی از شیعیان این کشور است. در این راستا تا کنون صدها شیعه بحرینی از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم عالم برجسته این کشور از سوی رژیم آل‌خلیفه به بهانه‌های واهی سلب تابعیت شده‌اند.

 

 

 

 

15مارس/17

دیپلماسی دیجیتال، ابزار نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه

 

مقدمه

رژیم صهیونیستی به دلیل قرار گرفتن در میان کشورهای مسلمان و غصب سرزمین‌های اسلامی، همواره مورد نفرت مسلمانان جهان و مردم بی‌دفاع فلسطین بوده است. این امر باعث شده که رژیم صهیونیستی متوجه این امر باشد که امضای معاهده‌های صلح با سردمداران خائن و حمایت از آن‌ها برای سرکوب مردمشان، نخواهد توانست امنیت این رژیم را تأمین کند و نفوذ در میان مردم منطقه به خصوص جوانان و آینده‌سازان جهان اسلام و ایجاد علاقمندی به این رژیم از طریق ساختن چهره‌ای آزادیخواه متمدن و جذاب  میان آن‌ها تنها راه حقیقی تأمین امنیت این رژیم است.

 

دیپلماسی دیجیتال

همه‌گیر شدن استفاده از گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی در میان مردم جهان و افزایش خیره‌کننده تعداد کاربران اینترنت در سطح جهان، فرصت‌های زیادی را برای تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کشورهای مختلف برای پیشبرد منافع و برنامه‌هایشان فراهم نموده است که یکی از آن‌ها دیپلماسی دیجیتال می‌باشد. شایع‌ترین تعریف دیپلماسی دیجیتال، استفاده از اینترنت و دیگر ابزار‌های ارتباط جمعی برای کمک به رسیدن به اهداف سیاست خارجی می‌باشد.(۱) دیپلماسی دیجیتال به دولت‌ها این امکان را می‌دهد که بدون دخالت دولت‌ها با شهروندان عادی، رهبران تأثیرگذار جامعه و نخبگان ارتباط داشته باشند و از این طریق دیدگاه خود را در راستای تأمین منافع‌شان به این گروه‌ها عرضه کنند. ایالات متحده در سال ۲۰۰۲ اولین کشوری بود که دست به ایجاد اداره‌ای برای دیپلماسی دیجیتال نمود.(۲) رژیم صهیونیستی نیز با استفاده از این ظرفیت مهم، در راستای نیل به اهداف استعماری خود، آن را در دستور کار قرار داده است. به گونه‌ای که هم‌اکنون ادعا دارد که در رتبه هشتم جهانی در زمینه دیپلماسی دیجیتال قرار دارد. امری که به دلیل عدم اعلام از سوی منابع بی‌طرف، امکان راستی‌آزمایی آن وجود ندارد.(۳)

 

اهداف رژیم صهیونیستی از توجه به دیپلماسی دیجیتال

دستگاه‌های مختلف رژیم صهیونیستی تاکنون تلاش کرده‌اند که با استفاده از ابزار اینترنت در میان فلسطینی‌ها و جوانان جهان اسلام نفوذ کنند. نفوذ در میان فلسطینیان از جانب ارگان‌های زیرمجموعه ارتش رژیم صهیونیستی و نفوذ در میان مردم منطقه معمولاً زیر نظر وزارت خارجه این رژیم صورت می‌گیرد. برخی اهداف این رژیم از دیپلماسی دیجیتال را می‌توان به شرح زیر بیان کرد:

۱ـ نشان دادن چهره‌ای متمدن از رژیم صهیونیستی و ارتش آن و وانمود کردن این رژیم به کمک به مردم فلسطین و تلاش برای تسهیل زندگی آن‌ها با هدف کسب وجهه بین‌المللی.

۲ـ تلاش برای ارتباط مستقیم با مردم و جوانان منطقه به خصوص فلسطینیان تحت محاصره، از طریق اعطای برخی تسهیلات به آن‌ها با هدف تضعیف رهبران فلسطینی.

۳ـ حمله به مقاومت مردم فلسطین و تلاش برای پیوند دادن آن با تروریسم داعشی.

۴ـ از بین بردن قبح ارتباط با رژیم اشغالگر قدس.

۵ـ شناخت منطقه از طریق کامنت‌ها و همچنین کسب اطلاعات خصوصی کاربران و استخدام جاسوس از طریق شبکه‌های مجازی.(۴)

 

فعالیت‌های رژیم صهیونیستی در زمینه دیپلماسی دیجیتال

رژیم صهیونیستی فعالیت‌های گسترده‌ای را در زمینه نفوذ به جهان اسلام از طریق اینترنت انجام داده است که در زیر به برخی از آن‌ها خواهیم پرداخت:

موقع المنسق: این تارنما، حساب فیسبوک و تویتر متعلق به اداره هماهنگی عملیات حکومت رژیم صهیونیستی برای مناطق فلسطینی است که زیر نظر وزارت جنگ رژیم صهیونیستی اداره می‌شود.(۵) این صفحه اینترنت و صفحه رسمی هماهنگ‌کننده ارشد با دارا بودن بیش از هزاران کاربر عمدتاً فلسطینی، سعی دارد با ارائه تسهیلاتی از جمله صدور اجازه سفر، درمان و یا اشتغال در فلسطین اشغالی، بدون توجه به محدودیت‌هایی که اساساً خود برای مردم فلسطین ایجاد نموده است برای خود وجهه‌ای مثبت در میان فلسطینیان ایجاد کند.(۶) طراحی این صفحه نشان می‌دهد که در آن از متخصصان حوزه‌های مختلف رسانه‌ای آن را اداره می‌کند. این صفحه همچنین با انتشار اخباری از جمله خبر مداوای پیرمردی فلسطینی که عقرب او را نیش زده بود تلاش دارد خود را در میان مردم فلسطینی و جامعه جهانی به عنوان طرفدار حقوق بشر جلوه دهد. فساد موجود در دستگاه تشکیلات خودگردان فلسطینی و نیاز مبرم مردم عادی به خدمات این سایت که بسیار سریع‌تر و ارزان‌تر از کانال تشکیلات خودگردان صورت می‌گیرد باعث شده است که این تارنما و صفحه فیسبوک آن طرفداران زیادی داشته باشد. با این وجود این صفحه از نظر امنیتی زمینه جاسوسی از فلسطینیان و استخدام جاسوس را فراهم می‌کند.(۷)

موقع المصدر: این تارنما اصلی‌ترین تارنمای دیپلماسی دیجیتال رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود که توسط تعدادی از جوان صهیونیست و تحت‌نظر وزارت خارجه این رژیم اداره می‌شود. این تارنما که زیر نظر مستقیم بخش دیپلماسی دیجیتال وزارت خارجه این رژیم اداره می‌شود و وظیفه رساندن پیام‌های رژیم صهیونیستی به جوانان منطقه را دارد.(۸) این وب‌سایت با انتشار طیف متعددی از اخبار فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی و اخبار اقلیت فلسطینی دارای شناسنامه از رژیم صهیونیستی، تلاش دارد چهره‌ای انسانی، پیشرفته و دموکرات و عامه‌پسند را از این رژیم را در میان جوانان منطقه نشان دهد.(۹)

علاوه بر این، فیسبوک یکی از عرصه‌های مهم نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه محسوب می‌شود. صفحه فیسبوک وزارت خارجه رژیم صهیونیستی که زیر نظر بخش دیپلماسی دیجیتال اداره می‌شود بیش از ۹۷۰ هزار دنبال کننده دارد که اکثر آن‌ها بین ۱۸ تا ۲۴ سال سن دارند و بیشتر آن‌ها از اهالی مصر هستند. علاوه بر این وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با تأسیس صفحه ای موسوم به اسرائیل به فارسی تلاش دارد بر مردم ایران تأثیر گذارد. این صفحه بیش از ۱۸۰ هزار دنبال‌کننده دارد. با وجود این احتمال می‌رود که بسیاری از دنبال‌کنندگان این صفحات حساب‌های کاربری جعلی باشند که از جانب صهیونیست‌ها برای گذاشتن کامنت‌های جعلی و با هدف از بین بردن قبح ارتباط با رژیم صهیونیستی و نشان دادن محبوبیت جعلی تأسیس شده باشند.(۱۰)

 

نتیجه‌گیری

گسترش شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی فرصت‌ها و تهدیدات جدیدی را برای کشور‌های مختلف از جمله کشور ما به وجود آورده است که یکی از مهم‌ترین آن‌ها تلاش کشور‌های بیگانه برای مرتبط شدن با مردم کشور، از طرق مشکوک و غیررسمی می‌باشد. از این رو لازم است با رصد فعالیت‌های بخش‌های مربوط به دیپلماسی دیجیتال و تلاش برای خنثی‌سازی تهدیدات آن‌ها راه را بر تأثیرگذاری و نفوذ بیگانگان بر امنیت کشورهای اسلامی از جمله کشورمان سد کنیم.

پی‌نوشت‌ها

۱- https://web.archive.org/web/20120322074924/https://www.lowyinstitute.org/Publication.asp?pid=1432

۲- https://www.washingtonpost.com/politics/advancing-us-foreign-policy-through-ediplomacy/2012/07/01/gJQAdOedGW_story.html

۳ـ روزنامه الوفاق،۷ سپتامبر ۲۰۱۶:http://www.al-vefagh.com/News/164722.html

۴- http://www.almajd.ps/?ac=showdetail&did=8234

۵ـ تارنمای المنسق، درباره ما( به زبان عربی): http://www.cogat.mod.gov.il/ar/about/Pages/default.aspx

۶ـ عدنان ابو عامر، صفحه المنسّق الإسرائیلیّ… تجاوز الإنسانیّ إلى السیاسیّ والأمنیّ، پایگاه تحلیلی المانیتور، ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/contents/articles/originals/2016/11/palestinian-authority-role-israel-coordinator-facebook.html

۷ـ همان

۸ـ فهمی هویدی، اختراق مسکوت علیه، روزنامه الشروق، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶:

http://www.shorouknews.com/columns/view.aspx?cdate=21122016&id=b50de673-c34d-40ed-8e4a-bbfc279edded

۹ـ تارنمای المصدر: http://www.al-masdar.net/

۱۰ـ عدنان ابو عامر، صفحه المنسّق الإسرائیلیّ… تجاوز الإنسانیّ إلى السیاسیّ والأمنیّ، پایگاه تحلیلی المانیتور، ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/contents/articles/originals/2016/11/palestinian-authority-role-israel-coordinator-facebook.html

 

منابع

ـ روزنامه الوفاق،۷ سپتامبر ۲۰۱۶:  http://www.al-vefagh.com/News/164722.html

ـ تارنمای المنسق، درباره ما( به زبان عربی):

http://www.cogat.mod.gov.il/ar/about/Pages/default.aspx

ـ عدنان ابو عامر، صفحه المنسّق الإسرائیلیّ… تجاوز الإنسانیّ إلى السیاسیّ والأمنیّ، پایگاه تحلیلی المانیتور، ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/contents/articles/originals/2016/11/palestinian-authority-role-israel-coordinator-facebook.html

ـ همان

ـ فهمی هویدی، اختراق مسکوت علیه، روزنامه الشروق، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶:

http://www.shorouknews.com/columns/view.aspx?cdate=21122016&id=b50de673-c34d-40ed-8e4a-bbfc279edded

ـ تارنمای المصدر:  http://www.al-masdar.net/

………………………………………………….

 

سوتیترها

۱٫

همه‌گیر شدن استفاده از گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی در میان مردم جهان، فرصت‌های زیادی را برای تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کشورهای مختلف برای پیشبرد منافع و برنامه‌هایشان فراهم نموده است که یکی از آن‌ها دیپلماسی دیجیتال می‌باشد.

۲٫

دیپلماسی دیجیتال به دولت‌ها این امکان را می‌دهد که بدون دخالت دولت‌ها با شهروندان عادی، رهبران تأثیرگذار جامعه و نخبگان ارتباط داشته باشند و از این طریق دیدگاه خود را در راستای تأمین منافع‌شان به این گروه‌ها عرضه کنند

15مارس/17

سلطه فکری صهیونیسم بر آمریکا چگونه شکل گرفته؟

پاسخ به شبهات تاریخی

با وجود آنکه یهودیان آمریکا براساس آمار سال ۱۹۸۰ حدود ۶/۲ درصد جمعیت آمریکا را تشکیل مى‏دهند که شش میلیون بیشتر نمى‏باشد، اما همواره از روش «ترور اندیشه» براى دستیابى به اهداف خود بهره‌بردارى مى‏کنند. تأثیر رسانه‏هاى آمریکا در برنامه‌ریزى فکرى و فرهنگى زندگى روزمره شهروندان به ابزار مختلف آن از قبیل تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها، مجلات، ‏کتاب‌ها و… محدود نمی‌شود بلکه تصاویر مشخص و تعیین شده ‏از جهان را در اذهان آنها به وجود می‌آورد و با اضافه نمودن قالب‌هاى از پیش تعیین شده، به آنها می‏گوید که چگونه به آنچه در اختیارشان قرار گرفته است فکر کنند.

اگر این تصاویر، قالب‌هاى از پیش تعیین شده و برنامه‏ریزی‌ها عادلانه و واقع‌گرایانه بود مسأله‏اى نبود اما اربابان رسانه‏ها اخبار را کم و زیاد کرده و حتى بسیارى از اخبار و حقایق را به خصوص زمانى که به زیان منافع خودشان باشد پنهان کرده و منتشر نمی‌کنند، آنها اخبار را آن طور که خود می‌خواهند در اختیار خواننده و شنونده قرار می‌دهند نه آن‌گونه که واقعاً هست.

اربابان رسانه‏ها و نویسندگان، کارگردانان، خبرنگاران، گویندگان و تحلیلگران و گزارشگران به دقت و مهارت می‌دانند که چه خبرى را می‌خواهند پخش کنند و اینکه کدام قسمت‏ها باید مورد تأکید یا اهمال قرار گیرند، کدام عکس‌ها یا عبارات باید انتخاب گردند. حتى لحن صدا به هنگام پخش فلان خبر مورد اهمیت فراوان قرار می‌گیرد و تمامى این مسائل به طور کاملاً علمى بررسى می‌شود.

به همین لحاظ بسیارى از مدیران و گویندگان معروف و محبوب تلویزیون از یهودیان متعصب انتخاب می‌شوند، تعدادى از خبرنگاران و سردبیران روزنامه‏ها و تحلیل‌گران نیز از آنها هستند. ۲۶ درصد از خبرنگاران، تحلیل‌گران و مسئولان محافل آشکار و غیرآشکار در آمریکا را تشکیل می‌دهند و ۸۰ درصد دستگاه‌هاى ارتباط جمعى آمریکا شامل شبکه‏هاى عمده تلویزیونى و همچنین روزنامه‏هاى اصلى و پر تیراژ این کشور تحت تسلط صهیونیست‌هاست.(۱)

خباثتى که در شیوه سیطره فکرى صهیونیسم بر آمریکا وجود دارد تنها به حاکمیت اربابان رسانه‏ها بر اذهان آمریکائیان محدود نمی‌شود بلکه آنان با همیارى گروه‌هاى فشار (لابى یهود) با وادار نمودن مسئولان و کارمندان وزارتخانه‏ها و نیز اعضاى کنگره و هیأت حاکمه آمریکا به پایبندى به اصول صهیونیسم و حدود پنهانى که بر ایشان ترسیم شده است نظریات و آراء این افراد را تحت کنترل خود در می‌آورند. آنها هر نماینده یا سناتورى که علاقه‌مندى خود را به دانستن هر مطلبى درباره خاورمیانه ابراز دارد بلافاصله سیلى از اوراق حاوى اطلاعات مورد نظر وى را به سوى او سرازیر می‏کنند یکى از محافل صهیونیستى و گروه‌هاى فشارى که در آمریکا در سیستم نشر و توزیع رایگان اطلاعات دست طولانى دارد آیپاک است.

این گروه همان طور که «چارلز ماتیاس»  (Chreles Mathias)سناتور سابق مریلند از حزب دموکرات می‌گوید: «هرگاه که موضوع مهمى در رابطه با اسرائیل در کنگره مطرح می‌شود ـ آیپاک ـ بدون معطلى وبه شکلى پایان‌ناپذیر اطلاعات، سوابق و مستندات لازم را تدارک دیده و براى تمام اعضاى کنگره ارسال می‌دارد. البته همه این کارها با مکالمات تلفنى متعدد و ملاقات‌هاى شخصى تکمیل می‌شود. علاوه بر اینها، با مشاهده کوچک‌ترین نشانه‏اى از تردید با مخالف در یک نماینده یا سناتور معمولاً ارسال نامه‏ها و تلگراف‌ها و یا مکالمات تلفنى و ملاقات‌هاى خصوصى از سوى اعضاى متنفذ را در پى خواهد داشت».(۲)

البته اطلاعاتى را که «آیپاک» به عنوان خوراک فکرى در اختیار اعضاى کنگره و مسئولان آمریکا گذاشته مى‏شود عمدتاً دربرگیرنده نقطه‌نظرهاى رژیم صهیونیستى است به گونه‏اى که هیچ‌یک از خوانندگان گزارش‌ها و خبرنامه‏هاى «آیپاک» نمی‌توانند این واقعیت را که هدف عمده این‌گونه نشریات ارتقاء وپیشبرد منافع اسرائیل است نادیده بگیرند. «آیپاک» همچنین برطبع و نشر خبرنامه هفتگى «گزارش خاور نزدیک» نظارت دارد. این نشریه براى حدود شصت هزار نفر از جمله مقامات عالی‌رتبه دولتى، اعضاى کنگره، مراکز علمى و تحقیقاتى و بسیارى از نمایندگان رسانه ‏گروهى ارسال می‌شود.

اگرچه این نشریه از نظر حقوقى به «آیپاک» وابستگى ندارد ولى مؤسس آن «سى کنِن» (sy  kenen) یکى از بنیانگذاران آیپاک است و کاملاً در خط سیاسى اسرائیل حرکت می‌کند. این خبرنامه به طور مرتب حکایاتى را به عنوان نمونه‌هایى از چگونگى رأى دادن اعضاى قوه مقننه به چاپ می‌رساند و به این ترتیب به نمایندگان کنگره یادآورى می‏کند که وضع قانون جدید بر اسرائیل تأثیر می‌گذارد و آراء آنها همواره مورد توجه خواهد بود.(۳)

هنگامى که انبوه بمباران خوراک‌هاى فکرى، از سوى رسانه‏هاى جمعى آمریکا- به ویژه خبرگزاری‌ها و مطبوعات و رادیو و تلویزیون- بر روى افکار و اندیشه مردم آمریکا و دیگر ملل جهان ریخته مى‏شود، آیپاک در کنار این‌گونه فعالیت گروه‌هاى فشار صهیونیستى قرار می‌گیرد. آن‌موقع میزان تأثیر سلطه پنهانى صهیونیسم بر فرهنگ، سیاست و افکار ملت‌ها مشخص می‌شود. هرچند که ممکن است کسى بگوید که هیچ کشورى در جهان مانند آمریکا پیدا نمی‌شود که از خبرگزاری‌هاى متعدد برخوردار باشد و یا ممکن است بگویند آمریکا کشور آزادى بیان و آزادى رسانه‏هاست، زیرا شنونده‏اى که به صحت و واقعیت اخبار یک ایستگاه شک دارد می‌تواند به ایستگاه‌هاى دیگر گوش کند و یا دیگر منابع خبرى را مطالعه کند.

در پاسخ به این گونه افراد باید گفت که آزادى رسانه‏ها در آمریکا به معنى آزادى اربابان رسانه‌هاست نه آزادى شنوندگان. تقریباً تمامى رسانه‏ها به ‏طور مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار همین اربابان است و تعدد خبرگزاری‌ها نیز توهمى است که هدف از آن تکمیل فرایند سیطره فکرى است. منابع خبرى متعدد است، اما نتیجه یکى است.

اربابانى که چنین قدرت عظیمى را در اختیار دارند چه کسانى هستند و نام مؤسسه‌هایى که این افراد بر آنها حاکمیت دارند چیست و از این رهگذر چه چیزى عاید دیگر ملل می‌شود. تصورى که از اعراب و اسرائیلی‌ها در ذهن شهروندان آمریکایى نقش می‌بندد چگونه شکل می‌گیرد؟ براى پاسخ به این سؤال باید به فعالیت‌هاى رسانه‏ها و سازمان‌هاى صهیونیستى در ارتباط با دوره‏هاى مختلف شهروندان این کشور اشاره کرد.

 

۱ـ دوره کودکى و نوجوانى

رسانه‏هاى آمریکا اجراى شیوه سیطره فکرى بر شهروند آمریکایى را از آغازین روزهاى زندگى وى شروع کرده و تا زمانى که به بالاترین درجات رشد اجتماعى مى‏رسد آن را ادامه می‌دهند. در این صورت کودک در دوران قبل از آمادگى، کارتون‌هایى را مشاهده مى‏کند که شخصیت‌هایى را در قالب قهرمانان فیلم و افراد منفى به نمایش می‌گذارد، کودک فرایند تمیز بین خوب و بد را آغاز می‌کند. به محض اینکه آموزش خواندن در آمادگى و دوره ابتدائى آغاز می‌شود برخى از کتاب‌هاى کودکان افرادى را مانند آنچه که در تلویزیون دیده است به تصویر می‌کشند.

حتى در آموزش حروف الفبا درست کردن کلمات از آنها نیز به تخریب چهره مسلمانان به ویژه اعراب همت گماشته می‌شود، در نتیجه اعراب را به عنوان افرادى طمّاع به آمریکائیان معرفى می‌کنند، معنى این کلمه در انگلیسى Greedy است.(۴) صهیونیست‌ها براى تکمیل چهره یک انسان عرب در ذهن این کودکان، جنبه دیگرى را که همان «تروریسم» است به شخصیت وى اضافه کرده‌اند.

 

۲ـ محیط دانشگاه

به محض فارغ‌التحصیل شدن دانش‌آموز از دبیرستان (که در این حال به اندازه زمانى که در مدرسه گذرانده است به تماشاى تلویزیون نیز پرداخته است) و شروع تحصیلات دانشگاهى، شستشوى مغزى وى به طرزى پیشرفته و از طریق اجراى شیوه سیطره فکرى توسط اربابان رسانه‏ها و گروه‌هاى فشار صهیونیستى آغاز می‌شود.

سازمان‌هاى یهودى و گروه‌هاى فشار صهیونیستى از مدت‌ها قبل توجه خود را به محیط‏هاى فرهنگى و دانشگاهى معطوف کرده‏اند. آنها براى دانشجویان یهودى برنامه‏هاى متنوعى در زمینه‏هاى مذهبى، فرهنگى، اجتماعى و مشورتى تهیه و تدارک می‌بیند که دوره‏هاى عبرى و تشکیل سخنرانى و کنفرانس درباره صهیونیسم و دیدار از اسرائیل بخشى از آن است.

یکى از روش‌هایى که صهیونیست‌ها براى دسترسى به اهداف خود استفاده می‌کنند انتشار و توزیع خبرنامه در سراسر دانشگاه‌هاست.(۵) از دیگر شیوه‏هاى صهیونیست‌ها در این خصوص ارائه تحلیل سیاسى و ایجاد دوره‏هاى آموزشى و تشکیل جنبش‌هاى سیاسى براى دانشجویان طرفدار اسرائیل است.(۶)

علاوه بر فعالیت‏هاى فوق‌الذکر که سعى می‌شود در محافل دانشجویى و دانشگاه‌ها چهره مثبتى از اسرائیل ارائه شود. صهیونیست‌ها تلاش می‌کنند تا علیه افراد، سازمان‌ها و مجامع آکادمى که نسبت به رژیم صهیونیستى نظر منفى دارند استراتژى و برنامه خاصى تهیه و اجرا گردد. صهیونیست‌ها همچنین براى توسعه کادرهاى سیاسى سازمان‌هاى خود برنامه ‏مفصلى در صدها دانشگاه آمریکا دارد. هدف از این برنامه که هزاران دانشجوى یهودى و غیریهودى طرفدار صهیونیست را زیر پوشش دارد، جذب دانشجویان و مردان آینده آمریکا است که در واقع از رأی‌دهندگان نیز محسوب می‌شوند.

 

۳ـ جامعه

با گسترش آگاهى‏هاى فکرى شهروند آمریکایى شیوه سیطره فکرى نیز پیشرفت کرده و از شیوه‏هاى جدیدتر به خصوص در امور حساس سیاسى استفاده می‌شود. پس از آنکه چهره به اصطلاح پاک و دموکرات اسرائیلیان و چهره و شخصیت به اصطلاح وحشى و عقب مانده اعراب از کودکى تا زمان فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه در ذهن فرد به تصویر کشیده شد اکنون به وى مى‏گویند همانطور که استقلال آمریکا با مبارزات تلخ و ناگوار به دست آمد، اسرائیل نیز باید از سوى آمریکا مورد حمایت قرار گیرد.

در این راستا مطبوعات با مشارکت با رادیو و تلویزیون فعالیت کرده و افکار تازه‏اى را در اختیار مخاطبان خود قرار می‏دهند. رسانه‏ها تنها به تزویر حقایق نمی‌پردازند بلکه تصاویر و الفاظى شبیه آنچه که یهودیان مورد استفاده قرار می‌دهند، ارائه می‌کنند. شبکه‏هاى دینى نیز با ایجاد قداست خاصى از اسرائیل در اذهان میلیون‌ها مسیحى و تخریب چهره مخالفان آن نقش برجسته‏اى را در این زمینه ایفا می‌کنند.(۷)

صهیونیست‌ها، آمریکائیان ـ به ویژه چهره‏هاى سیاسى و فرهنگى که مواضع انتقادآمیز و حتى خنثى نسبت به اسرائیل دارند ـ را آنقدر تحت فشار قرار می‌دهند تا مطمئن شوند که دیگر چنین کارى از سوى آنها تکرار نمی‌شود. آنها حتى با انتشار هر مطلبى که با افکار و ایده‌هایشان مغایرت داشته باشد، مخالفت نموده و جلو انتشار، چاپ و توزیع آن را می‌گیرند. به عبارتى کتاب‌هایى که مورد پسندشان نباشد، بلافاصله از بازارهاى کتاب جمع‌آورى می‌کنند؛ مانند کتاب «سرنوشت یهود» نوشته خانم «رابرت اشتراوس فورلیخت» یهودى.(۸)

 

۴ـ محافل فکرى

صهیونیست‌ها و نیروهاى طرفدار رژیم صهیونیستی در آمریکا به منظور تعمیم سلطه فکرى خویش بر آمریکا تلاش کرده‏اند تا محافل و مؤسسه‏هاى فکرى مختلفى در آمریکا ایجاد کرده و یا در محافل فکرى این کشور نفوذ کنند. این نیروها نقش مهمى در شکل‌دهى به بحث‏هاى عمومى و همچنین سیاست عملى دارند و نفوذ زیادى دارند. امروزه نفوذ گروه‌هاى یهودى بر محافل فکرى در مقایسه با گذشته بسیار گسترده‏تر است.(۹)

سخن پایانى

نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر مواردى که نام برده شد، در مجموع منجر به کنترل افکارعمومى آمریکا و سلطه پنهانى صهیونیسم بر این کشور شده است. در این میان، تبلیغات وسیله‏اى مهم و اساسى است که صهیونیسم براى رسیدن به اهداف خود از آن استفاده می‌کند. صهیونیست‌ها از این طریق توانستند افکارعمومى آمریکا را کنترل کرده و دراختیار خود بگیرند.

این گفته «اباهیل سیلور» صهیونیست تا حدود زیادى زوایاى پنهان عملیات کنترل افکارعمومى جهان توسط صهیونیسم جهانى را روشن می‌سازد: «ما باید کارهاى خود را بر گسترده‌ترین احساسات افکارعمومى بنا کنیم، زیرا موافقت افکارعمومى است که در نهایت امر موضع دولت‌ها و اعمال آنها در جامعه دموکرات را تعیین مى‏کند. آینده جنبش صهیونیسم و سرنوشت آن را به دست افراد هرچقدر که دوست و بزرگوار باشند ندهید. شما باید به ملل جهان پناه ببرید و با تمام مردم آمریکا سخن بگویید و در هرجا دوستی‌هایى را بنا نهید. شما باید در چارچوب نفوذ خود، در میان دوستان و محیط اطرافتان فعالانه به تبلیغ و دعوت بپردازید. این چیزى است که آنها را به هنگام حل مسأله فلسطین براى ما و با ما نگاه خواهد داشت.»(۱۰)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هویدى، فهمى: «هضم یهودیان در جامعه آمریکا»، روزنامه اطلاعات، ۱۴/۶/۱۳۷۵،ص ۱۲٫

۲- Chares Mcc. Mathias, Jr., “Ethnic Groups and Foreign Policy”, Foreigh Affairs, Summer 1981 .

۳ـ فیندلى، پل: چه کسى جرأ‏ت سخن گفتن دارد، بى جا، ۱۹۸۵، ص ۱۰۷٫

۴ـ العریضى، یحیى: مجله المعرفه، شماره ۲۷۲، ص ۱۵٫

۵ـ فیندلى، پل: چه کسى جرأ‏ت سخن گفتن دارد، بى جا، ۱۹۸۵، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸٫

۶ـ اسماعیل بیگى، افشین: «نقش آمریکا و سازمان‌هاى یهودى در تحقق اهداف سیاسى اسرائیل»، دیدگاه‌ها و تحلیل‏ها، دفتر مطالعات سیاسى بین‏المللى، شماره ۹۱، ص ۲۵٫

۷ـ العریضى، یحیى: مجله المعرفه، شماره ۲۷۲٫

۸- Gregory D.Slabodkin, “The Secret Section in Israel’s U.S Lobby That Stifles American Debate” Washington Repoet on Middle East Affairs, July 1992.

۹- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf

۱۰ـ ریتشارد ستیفنس: الصهیونیه الامیرکیه و سیاسه آمریکا الخارجیه، ترجمه جرج واکیم، بیروت، ۱۹۷۶، ص ۶۵٫

 

سوتیتر:

۱٫

خباثتى که در شیوه سیطره فکرى صهیونیسم بر آمریکا وجود دارد تنها به حاکمیت اربابان رسانه‏ها بر اذهان آمریکائیان محدود نمی‌شود بلکه آنان با همیارى گروه‌هاى فشار (لابى یهود) با وادار نمودن مسئولان و کارمندان وزارتخانه‏ها و نیز اعضاى کنگره و هیأت حاکمه آمریکا به پایبندى به اصول صهیونیسم و حدود پنهانى که بر ایشان ترسیم شده است نظریات و آراء این افراد را تحت کنترل خود در می‌آورند

۲٫

گفته «اباهیل سیلور» صهیونیست تا حدود زیادى زوایاى پنهان عملیات کنترل افکارعمومى جهان توسط صهیونیسم جهانى را روشن می‌سازد: «ما باید کارهاى خود را بر گسترده‌ترین احساسات افکارعمومى بنا کنیم، زیرا موافقت افکارعمومى است که در نهایت امر موضع دولت‌ها و اعمال آنها در جامعه دموکرات را تعیین مى‏کند. آینده جنبش صهیونیسم و سرنوشت آن را به دست افراد هرچقدر که دوست و بزرگوار باشند ندهید

15مارس/17

پیروزی ترامپ و ذوق‌زدگی خانواده احزاب دست راستی در غرب

آمارها حکایت از رشد روزافزون پدیده راست جدید یا افراطی در غرب دارد که از آن با تعابیری چون فاشیسم جدید، راست رادیکال و راست پوپولیست یاد می‌شود. راست جدید همچون اسلاف خویش در سال‌های بین جنگ جهانی اول و دوم به اقدامات خشونت‌آمیزی چون آتش‌زدن اماکن و پناهگاه‌های مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین‌پوستان، ضرب و شتم مهاجران، ارسال پیام‌ها و کامنت‌های تهدیدآمیز، شعارنویسی و هتک حرمت به اماکن مذهبی به‌ویژه مسلمانان دست می‌زنند.

با وجود این نه تنها این اقدامات بازتاب رسانه‌ای چندانی پیدا نمی‌کنند، بلکه در سایه فراروایت «مقابله با تروریسم» بسیاری از اقدامات خشونت‌بار به مهاجران و به‌ویژه مسلمانان نسبت داده می‌شوند. برای مثال در ایالات متحده بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۵ میزان ۹۴ درصد از کل حملات خشونت‌بار توسط افراد غیرمسلمان صورت گرفته‌اند. همچنین در سال ۲۰۱۳ تعداد ۱۵۲ مورد حمله تروریستی در خاک اروپا روی دادند که از میان آنها تنها دو مورد انگیزه مذهبی داشتند و بقیه با انگیزه‌های ناسیونالیستی و ملی و جدایی‌طلبانه صورت گرفتند که معمولاً اخبار آنها کمتر منعکس می‌شوند.

در مقام مقایسه، بازتاب اقدامات خشونت‌بار این سازمان‌ها و حملات تروریستی که عده‌ای به نام اسلام در غرب انجام می‌دهند، رویه‌های دوگانه و متفاوتی وجود دارند و عموماً کلیشه‌های رایج و غالب، تمام اقدامات خشونت­بار را به «غیرغربی‌ها» به =‌ویژه مسلمانان نسبت می‌دهند. انتساب حرکات تروریستی به اسلام در حالی است که موج گسترده‌ای از خشونت گروه‌های راست جدید به‌ویژه بعد از ۱۱ سپتامبر علیه مسلمانان ساکن در این کشورها صورت می­گیرد. با وجود این آثار پژوهشی قابل اعتنائی درباره ایدئولوژی و بنیان‌های فکری جریان راست افراطی ارائه نشده‌اند. با توجه به اینکه قربانیان فعالیت‌های خشونت‌بار راست افراطی را معمولاً اقلیت‌ها و مسلمانانی تشکیل می‌دهند که در مناطق حاشیه و مهاجرنشین سکونت دارند، اخبار قتل آنان انعکاس چندانی پیدا نمی‌کنند و یا در ردیف اعمال تروریستی قرار نمی‌گیرند.

افراط‌گرایی در شکل راست و چپ در غرب پدیده‌ای جدید و مربوط به سال‌های اخیر نیست. همان طور که فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، پایان و مرگ ایدئولوژی چپ و افراط‌گرایی جناح چپی نبود، شکست نازیسم و فاشیسم نیز به معنای غروب و افول گرایش‌های افراط‌گرایی راست نیست. بعد از جنگ جهانی دوم و خودکشی هیتلر و کشته شدن موسولینی چنین به نظر می­رسید که غرب خسته از فاشیسم، آن را به موزه تاریخ سپرده است، در حالی که جریان‌های فاشیستی و راست جدید بعد از جنگ دوم جهانی به فعالیت مخفی و زیرزمینی خود ادامه دادند و در سال‌های اخیر در اکثر کشورهای غربی به پدیده‌ای رو به رشد تبدیل شده‌اند.

امروزه شاهد خشونت گروه‌های راست افراطی در شرق، مرکز و اروپای غربی و همچنین امریکای شمالی علیه اقلیت‌های قومی، مذهبی، مهاجرین و غیرسفیدپوستان هستیم. اقدامات جریان­های راست‌افراطی در غرب یادآور سال‌های بین دو جنگ جهانی اول و دوم است که اقدامات خشونت­بار و تحریک­آمیزی نسبت به اقلیت‌ها صورت می‌گرفتند. می‌توان گفت از اواسط دهه ۱۹۹۰ کشورهای اروپای غربی شاهد بازخیزی موج گسترده  راست جدید بودند که با روندهایی از اعتراض و کمپین‌های سیاسی‌ای که دست به اقدامات خاص و خشونت‌باری نیز می‌زدند، آغاز شد.

تعبیر «خانواده احزاب» راست افراطی که نوعی طبقه‌بندی از احزاب در کشورهای مختلف بر اساس ایدئولوژی است، فراگیرشدن این پدیده را در غرب نشان می‌دهد. بعد از جنگ جهانی دوم و مرگ مقطعی نازیسم و فاشیسم، گرایش‌های راست افراطی در اروپا سه موج دیگر را پشت سرگذاشتند و اینک اروپا شاهد تحرکات نیرومندترین و به تعبیری موفق‌ترین آنها پس از جنگ جهانی دوم است. از فهرست بلندبالای احزاب راست افراطی در موج سوم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

جبهه ملی در فرانسه به رهبری ژان ماری لوپن که در مرامنامه آن با مهاجرت غیرسفیدپوستان مخالفت شده است، در انتخابات دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ توانست آرای زیادی را به دست بیاورد. در ایتالیا در ۱۹۹۴ جنبش اجتماعی ایتالیای سوسیال (ام. اس. ای) به رهبری جیانو فرانکو فینی با تبدیل این جنبش به اتحاد ملی، گذشته فاشیستی خود را به خاک سپرد و یک برنامه پسا‌فاشیستی را رسماً پذیرا شد. گروه‌های ملی‌گرا و افراطی در آلمان نظیر حزب جمهوری‌خواه در سال ۱۹۹۰ از حمایت فزاینده‌ای برخوردار شدند. در بریتانیای کبیر در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ «نونژادپرستی» جبهه ملی که با مهاجرت غیرسفیدپوستان مخالفت می‌کرد، توسط حزب ملی بریتانیا تجدید حیات یافت. پس از فروپاشی حکومت کمونیستی شوروی گروه‌هایی نظیر پامیات سر برآوردند و بعدها حزب لیبرال دموکرات توانست با گرایش‌هائی مشابه آرای انتخاباتی زیادی را کسب کند.

گسترش رسانه‌های مجازی و شبکه‌های اجتماعی و اینترنت بر فعالیت احزاب، گروه‌ها و جریان‌های راست افراطی تأثیر زیادی گذاشته است. قابلیت‌های اینترنت در سطح ملی و بین‌المللی، ابزار قدرتمندی برای گروه‌های راست افراطی محسوب می‌شود. شبکه‌های نامحدود و بی مرز وب، فرصت‌های زیادی را دراختیار این گروه‌ها قرار می‌دهد تا در فضای خاکستری و مبهم، فعالیت‌های قانونی و غیرقانونی و جنب و جوش گسترده‌ای را از خود نشان دهند و از طرف دیگر مسئله کنترل آنها مشکل باشد.

در گرماگرم رقابت‌های درون حزبی ریاست‌جمهوری امریکا، مؤسس حزب راست افراطی جبهه ملی فرانسه «ژان ماری لوپن» در توئیتر خود نوشت: «اگر من امریکایی بودم به دونالد ترامپ رأی می‌دادم». ترامپ یکی از نامزدهای درون حزبی جمهوری‌خواهان در انتخابات امریکا به عقاید گروه‌های راست افراطی در این کشور نزدیک است. اقبال به برنامه‌های او نشانه خیزش یک جریان راست افراطی است که درست به همان شکلی که «آدولف هیتلر» با رأی قانونی رایشتاگ (مجلس آلمان) صدراعظم آلمان شد، در یک روند انتخاباتی و دموکراتیک در حال پیشروی است. هیتلر در ابتدای امر فقط ۱۴ کرسی را در پارلمان به دست آورد، ولی به‌سرعت بر تعداد کرسی‌ها افزوده شد و به اکثریت مطلق دست یافت.

پیروزی ترامپ در امریکا موجی از شادی و امیدواری را در میان احزاب راست افراطی پدید آورد. مارین لوپن رهبر جبهه ملی فرانسه آن را دومین گام موفق در  اقبال به این احزاب در غرب معرفی کرد. لوپن گفت: «اولین عاملی که تغییر را در نظم حاکم بر اروپا جرقه زد، رأی مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا و دومین جرقه، انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهوری امریکا بود… ما شاهد پایان یک جهان و تولید جهان دیگری هستیم و اروپا در سال ۲۰۱۷ بیدار خواهد شد. سال ۲۰۱۶ سال خیزش آنگلوساکسون‌ها بود و اطمینان دارم که سال ۲۰۱۷ سال به پاخاستن مردم قاره اروپا خواهد بود».

گیرت ویلدرس، نماینده پارلمان هلند و رهبر «حزب آزادی» که از احزاب راستگرای افراطی به شمار می‌رود، در این زمینه می‌گوید: «ما اکنون شاهد یک «بهار میهن‌پرستانه» در اروپا و همچنین امریکا هستیم. مردم ما هم نگرانی‌هایی مشابه مردم امریکا دارند».

نایجل فاراژ رهبر حزب ضداروپایی و ضد مهاجر استقلال بریتانیا (یوکیپ) طبق انتظار به عنوان اولین شخصیت سیاسی انگلیس به ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیس‌جمهوری امریکا تبریک گفت و عنوان کرد که نتایج این انتخابات بزرگ‌تر از برزیت (Brexit) ـ رأی مثبت انگلیسی‌ها به خروج انگلیس از اتحادیه اروپا در ماه ژوئن۲۰۱۶ ـ بوده است.

رهبران احزاب دست‌راستی اسرائیل که هم‌پیمان با دولت بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر هستند، معتقدند که دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ «بهترین فرصت برای اسرائیل برای باطل کردن اندیشه تشکیل کشور فلسطینی» خواهد بود.

از دیدگاه احزاب دست‌راستی در غرب و همچنین اسرائیل، دو تحول فوق یعنی برکزیت و انتخاب ترامپ، مجموعه‌ای از اتفاقات دومینوواری را در پی خواهند داشت که به‌تدریج سراسر اروپا را فراخواهند گرفت و احزاب راست افراطی را از حالت جنبش‌ها و احزاب حاشیه‌ای به متن تحولات سیاسی خواهند کشاند. به همین دلیل لوپن پس از پیروزی ترامپ گفت: «هیچ چیز غیرقابل تغییر نیست… امروز ایالات متحده، فردا فرانسه.» فراکسیون ENF پارلمان اروپا که از نمایندگان احزاب راستگرا تشکیل شده، مبتکر برگزاری کنگره کوبلنس پس از انتخاب ترامپ بود که بخشی از شور و شعف احزاب راست را  بعد از پیروزی ترامپ به نمایش گذاشت. رهبران احزاب راست اروپا در کنگره کوبلنس تصریح کردند که حضور ترامپ در کاخ سفید شانس آنها را برای پیروزی انتخاباتی در فرانسه، آلمان، هلند و ایتالیا بالا برده است. «فراوکه پتری» رئیس حزب آلترناتیو برای آلمان نیز این نشست را آغاز مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۷ دانست.

به‌طور کلی می‌توان سیاست‌های عوام‌فریبانه این احزاب را مهم‌ترین و تأثیرگذارترین ابزار در جذب توده‌ها دانست که نمونه آن در انتخابات امریکا مشاهده شد. دیگر  سیاست‌های کلیدی احزاب  راستگرا را می‌توان اتخاذ سیاست ناسیونالیستی ضد تجارت برای ممانعت از نفوذ روزافزون قدرت‌های نوپای اقتصادی و سیاست‌های ضدمهاجرت به دلایل مختلفی همچون حفظ خلوص نژادی و جلوگیری از بحران‌های داخلی از جمله در حوزه اقتصادی دانست. در حوزه اروپا، شاهد مخالفت روزافزون و شدید احزاب راست‌گرا با اتحادیه اروپا هستیم، زیرا آنها این اتحادیه را نسبت به  نگرانی‌های آنان درباره آزادی تردد نیروی کار و همچنین مهاجران بی‌تفاوت می‌دانند.

اسلام‌ستیزی تحت عنوان کلیشه‌سازی متداول یعنی مترادف دانستن ترور با اسلام و مسلمانان، ملی‌گرایی افراطی، مخالفت شدید با چند فرهنگی شدن و همچنین جهانی شدن از دیگر مشخصه‌های احزاب راست افراطی است. از طرف دیگر در مخالفت با روندهای همگرایانه اتحادیه اروپا شاهد نوعی تمایل به بازگشت به دولت ـ ملت و احیای ملی‌گرایی افراطی مشاهده می‌شود که اتفاقات بین دو جنگ جهانی را به ذهن متبادر می‌سازد.

تمایل احزاب دست راستی افراطی به دولت‌های اقتدارگرا و همچنین مخالفت روسیه با سیاست‌های امریکا در اروپا و حمایت از نهادهای اروپایی موجب نزدیکی این احزاب به روسیه شده و حمایت‌های علنی روسیه از این احزاب را نیز به دنبال داشته است. برای مثال در حالی که بانک‌های فرانسوی از دادن وام به جبهه ملی فرانسه خودداری کرده بودند، یک بانک روسی در ماه گذشته ۱۱ میلیون دلار به آنها وام داد. برای لوپن و حزبش نیز ایستادگی پوتین در مقابل ایالات متحده امر خوشایندی است. پوتین حتی از شماری از رهبران احزاب راست افراطی اروپا دعوت به عمل آورده بود تا بر امر همه‌پرسی جدایی‌طلبان مورد حمایت خود در کریمه نظارت کنند. پیروزی ترامپ زمزمه‌های بهبود روابط دو کشور روسیه و ایالات متحده امریکا را نیز به دنبال داشته است و شاید این مسئله نیز گام دیگری از نگاه احزاب راست افراطی برای موفقیت و پیشبرد برنامه‌های خود تلقی شود.

 

سوتیترها:

۱٫

آمارها حکایت از رشد روزافزون پدیده راست جدید یا افراطی در غرب دارد که از آن با تعابیری چون فاشیسم جدید، راست رادیکال و راست پوپولیست یاد می‌شود. راست جدید همچون اسلاف خویش به اقدامات خشونت‌آمیزی چون آتش‌زدن اماکن و پناهگاه‌های مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین‌پوستان، ضرب و شتم مهاجران، و هتک حرمت به اماکن مذهبی به‌ویژه مسلمانان دست می‌زنند

 

۲٫

اسلام‌ستیزی تحت عنوان کلیشه‌سازی متداول یعنی مترادف دانستن ترور با اسلام و مسلمانان، ملی‌گرایی افراطی، مخالفت شدید با چند فرهنگی شدن و همچنین جهانی شدن از دیگر مشخصه‌های احزاب راست افراطی است

 

15مارس/17

نگاهی به مهم‌ترین تحولات سیاسی سال ۹۵

 

سالی که گذشت سال پیروزی جبهه مقاومت و شکست دشمنان انقلاب اسلامی بود

 

درآمد:

سال ۹۵ مصادف بود با  وقوع تحولات و رویدادهای فراوان در عرصه بین‌المللی و بویژه در منطقه خاورمیانه بود لذا با توجه به قرار گرفتن در آستانه سال جدید، و بمنظور تجزیه و تحلیل و مرور حوادث مهم این سال، علی‌الخصوص، پیروری‌ها و تحولات صورت گرفته حول محور مقاومت، موجب شد که مجدداً به سراغ جناب آقای دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد منطقه خاورمیانه رفته و نظر ایشان را در رابطه با مسائل یاد شده جویا شویم. با تشکر و سپاس فراوان از ایشان، ماحاصل این گفت‌و گو، تقدیم خوانندگان عزیز می‌گردد.

* به عنوان اولین سئوال، نظرتان در خصوص مهم‌ترین تحولات سال ۹۵ در منطقه خاورمیانه به ویژه «جبهه مقاومت» و نسبت آن در عرصه جهانی را بیان بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم، سال ۱۳۹۵ سال پرماجرایی در عرصه «مقاومت» بود و در یک جمع‌بندی کلی باید گفت که پیروزی‌های بزرگی خدای متعال نصیب جبهه مقاومت کرد و متقابلاً شکست‌های سنگینی متوجه دشمنان انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت کرد.

*آقای دکتر اگر موافق باشید در ابتدا از پرونده سوریه شروع کنیم.

بله اگر خواسته باشیم یک فهرستی از این قضایا نشان بدهیم باید گفت در سال ۹۵ موضوع دو اتفاق بسیار مهم در سوریه رخ داد: یکی «آزادی حلب» که با توجه به موقعیت استراتژیک و بی‌بدیل حلب در جغرافیای سوریه و در سرنوشت سوریه، این پیروزی بزرگ طی عملیات نصر ۲ اتفاق افتاد و بعد هم زنجیره‌ای از عملیات‌های کوچک و بزرگ عملیات نصر را تکمیل کردند، به یک پیروزی اساسی و تعیین‌کننده در سوریه رسیدند. در این ماجرا نیروهای مختلفی نقش داشتند. ارتش سوریه و گروه دفاع و تأمین که در واقع «بسیج سوریه» است و نیروهای «زینبیون» که از شیعیان پاکستان هستند و نیروهای «فاطمیون» که از شیعیان افغانستان و نیروهای دیگر در مجموع  »سرابی‌ها» و گردان‌های مقاومت که با ملیت‌های مختلف تشکیل شده و درنهایت نیروهای ایرانی تحت اشراف و فرماندهی نیروهای ایران و هم با پشتیبانی هوایی نیروهای هوایی روسیه اتفاق افتاد، این یک وضعیت اساسی بود در پرونده سوریه. اتفاق دوم در پرونده سوریه در سال ۹۵ اعتراف دولت سوریه بود که در واقع تا پیش از این مبنا بر انکار بود و سال ۹۵ مبنای انکار تبدیل به مبنای اعتراف شد.

*لطفا بفرمایید این اعتراف در چه زمینه‌ای صورت پذیرفت؟

در سال ۹۵ ما شاهد روی آوردن بخشی از معارضین مسلح که در حدود ۱۴ گروه مسلح سوری بودند به گفت‌وگو و توافق با دولت پرداختند. تا پیش از این، گفت‌وگوی دولت با معارضین غیرمسلح، معارضه سیاسی صورت می‌گرفت، اگرچه آن معارضه سیاسی نقشی در بحران سوریه نداشت و عملاً مذاکره با این‌ها فایده زیادی در بر نداشت، اما مذاکره با گروه‌های مسلح از آنجایی که به معنای اعتراف مسلحین به مشروعیت دولت در دمشق بود اهمیت داشت. از طرف دیگر ما شاهد مشارکت ترکیه در گفت‌وگوهای صلح بودیم که یک طرفش دولت سوریه بود و همین‌طور اساساً شکل‌گیری یک فرایند درون منطقه‌ای با محوریت ایران روسیه و ترکیه برای مدیریت پرونده سیاسی سوریه که آمریکایی‌ها هم به شکل نمادین به آن پیوستند و دبیرکل سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید گذاشت، که این مهم عملاً یک سازوکار درون منطقه‌ای بود که مهر بین‌المللی هم به این خورد. در اینجا هم مبنا اعتراف دولت دمشق بود و موضع انکار جای خودش را به موضع اعتراف و قبول داد. این اتفاق ویژه‌ای در پرونده سوریه بود. نکته مهم این قضیه آن است که متقابلاً ما شاهد تشتت بین گروه‌های معارض داخلی و حامیان تروریسم حامیان خارجی تروریسم در سوریه بودیم. در سال ۹۵  لااقل دوهزار تروریست به دست یکدیگر کشته شدند که این از آثار مذاکرات سیاسی بود و باعث ایجاد شکاف بین آنها و به درگیری بین معارضین مسلح منجر شد. شما می‌بینید که بخش‌های زیادی از احرارالشام به دست گروه‌های معارض شرکت‌کننده در مذاکرات آستانه کشته شدند و بعضی از عوامل مسلحین شرکت‌کننده در آستانه هم به وسیله گروه‌هایی نظیر جبهه النصره، احرارالشام و دیگران کشته شدند. این یک مطلب در پرونده سوریه است که جمع‌بندی ما از سوریه در سال ۹۵ را شکل می‌دهد.

*آقای زارعی! اگر موافق هستید به پرونده عراق بپردازید.

اتفاق مهمی که در سال ۹۵ در عراق افتاد و در واقع باید گفت سال ۹۵ سال تعیین تکلیف پرونده تروریسم در عراق بود. عملیات‌هایی که در این سال در استان‌های صلاح‌الدین، الانبار و نینوا به وقوع پیوست عملاً تا حد زیادی پرونده داعش را به عنوان یک جریان حاکم در بخش مهمی از عراق را بست. مخصوصاً در هفته‌های پایانی سال ۹۵ شاهد از هم گسیختن وضعیت داعش در استان نینوا و به طور خاص در شهر موصل بودیم. داعش در سال ۹۵ مقر حکومت و حاکمیت سرزمینی خودش را در عراق از دست داد و براساس توصیه‌ای که ابوبکر البغدادی به نیروهای باقی مانده‌اش در عراق داشت گفت باید شما به گروه‌های کوچک و پراکنده تقسیم شوید و منتظر عملیات بمانید. خود همین مسئله نشان دهنده این است که خود ابوبکر البغدادی هم اعتراف می‌کند که شکست سنگینی خورده و ناچار است تن به پراکندگی نیروهایش بدهد. پراکندگی نیروهای داعش اگرچه به معنای پایان عملیات‌های داعش نیست، اما در عین‌حال به معنای پایان سازمانی است که با هدف تسخیر سرزمین و توسعه سرزمین به وجود آمده و حالا ناچار است تسخیر سرزمین را به ضربه زدن به حریف تبدیل کند و عملاً از اینکه به عنوان یک قطب و قدرت در عراق شناخته شود محروم باشد. اتفاق دومی هم که در سال ۹۵ در عراق افتاد که بسیار هم مهم بود، کنار رفتن پروژه تشکیل دولت مستقلی به نام کردستان بود. مسعود بارزانی تحت‌تأثیر شکست‌های درون کردی که نتوانسته بود اکثریت نسبی را در پارلمان حفظ کند در انتخابات، برای جبران کسری مشروعیت و محبوبیت، تصمیم گرفت پروژه‌ای به نام تشکیل دولت مستقل کردستان را دنبال نماید. بر این اساس وارد مذاکرات و گفت‌وگوهایی با آمریکایی‌ها، کرد‌ها و بعضی‌های دیگر شد و تلاش کرد که از طریق تهییج کردها به این مسئله در کوتاه‌مدت یا در درازمدت جامه عمل بپوشاند البته این موضوع می‌توانست سرآغاز یک فتنه منطقه‌ای باشد و درگیری‌هایی را پدید بیاورد. بالاخره اعلام استقلال کردستانِ عراق سبب درگیری‌هایی در داخل عراق می‌شد. شیعه و سنی عراقی مخالف این مسئله بودند، چون تجزیه سرزمین‌شان را اصلاً قبول نداشتند.

از طرف دیگر این موضوع در بخش کردها می‌توانست منجر به درگیری درون کردی شود. بالاخره کردهای ترکیه که در شمال عراق نفوذ دارند این‌ها زیربار محوریت بارزانی نمی‌رفتند. همین الآن هم بین این‌ها درگیری‌هایی وجود دارد، این درگیری‌ها  اگر تشدید می‌شد درگیری‌هایی که بین ترکیه و کردها وجود دارد نیز تشدید می‌شد. این یک فتنه بزرگ منطقه‌ای را می‌توانست پدید بیاورد که خوشبختانه این موضوع با ناکامی مواجه شد و درنهایت خود بارزانی و حزب دموکرات عراق اعلام کرد که به کار با عراق می‌اندیشد و بر همین اساس هم بارزانی سفری به بغداد داشت و در بغداد به عنوان جزئی از عراق وارد بحث و گفت‌وگو با مقامات عراقی شد. ترکیه هم بعد از سفر بارزانی به آنکارا اعلام کرد که دولت مستقل کردی را در عراق به رسمیت نمی‌شناسد و به دولتی در عراق که حاکمیت مطلق بر سرزمین این کشور باشد معتقد است.

 

*آقای دکتر لطفاً اشاره‌ای هم به مسائل لبنان داشته باشید.

در سال ۹۵ یک اتفاق اساسی هم در لبنان افتاد و آن هم این بود که بعد از ۳۶ ماه که لبنان فاقد رئیس‌جمهور بود با توافق داخلی، رئیس جمهوری که کاندیدای حزب‌الله لبنان بود ـ یعنی آقای میشل عون ـ به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد و لذا وضعیت گذار در لبنان و در دولت آقای «تمام سلام» به یک وضعیت دائمی که دولت آقای سعد حریری بود تبدیل شد و لبنان یک سامان جدید سیاسی پیدا کرد. بر همین اساس هم ما شاهد تحرک سیاسی لبنان در پرونده‌های منطقه‌ای طی ماه‌های آخر سال ۹۵ بودیم. در تحول لبنان آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که آقای میشل عون، رسماً حزب‌الله را به عنوان بخشی از ساختار رسمی جامعه و دولت لبنان اعلام کرد که حق دارد اسلحه داشته باشد و از لبنان در برابر هر نوع تهاجمی دفاع کند. این در حالی بود که در گذشته فشار بسیار سنگینی بر حزب‌الله و بر دولت لبنان وارد می‌شد. برای اینکه حزب‌الله را از یک گروه سیاسی، نظامی، فرهنگی به یک گروه صرفاً سیاسی فرهنگی تبدیل کند. نتیجه این اقدام مهم، نارضایتی سعودی‌ها و تقلیل روابط سعودی و لبنان، و تبدیل سفیر به کاردار در بیروت، نشان دهنده نارضایتی سعودی‌ها بود و این تحول برعکس آنچه که بعضی از مطبوعات عربی شایع کردند که با توافق ایران و عربستان، انتخاب رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر صورت گرفته است، این ماجرا بیان‌کننده آن است که سعودی‌ها طرف ناراضی این تحول لبنان هستند و بنابراین برملا می‌کند که هیچ گفت‌وگویی درباره لبنان بین ایران و عربستان اتفاق نیفتاده است.

* اوضاع و تحولات یمن چطور؟ لطفاً در این رابطه هم نکاتی بفرمایید.

در پرونده یمن هم در سال ۹۵ ما شاهد اتفاقات مهم بودیم. یک اتفاق این بود که تلاش‌های بسیار گسترده سعودی و کشورها و نیروهای حامی سعودی برای تصرف پایتخت و تضعیف موقعیت امنیتی و اجتماعی انصارالله به نتیجه نرسید. البته براساس آمارهای رسمی، سعودی‌ها در طول این یک سال، نزدیک دوهزار پرواز بر فراز یمن داشتند و میلیون‌ها گلوله کوچک و بزرگ به سمت یمن شلیک کردند. اما درنهایت پایتخت و مراکز یمنی از دسترس و دستبرد آن‌ها خارج شد و انصارالله به تسلط خودش بر شهرها ادامه داد. در یمن در عین‌حال در طرف مقاومت نیز دو اتفاق مهم دیگری افتاد؛ یک اتفاق این بود که انصارالله موشک‌های متعددی و مؤثری را به سمت پایتخت عربستان و شهرهای همجوار با یمن و به سمت ناوها ، هواپیماها و نفرات سعودی شلیک کرد که بر اثر آن با فرود موشک به نزدیک بیست کیلومتری ریاض و پرواز موشکی در اندازه دوهزار کیلومتر نشان داد که انصارالله از چه قدرتی برخوردار است و ریاض با چه تهدیدی مواجه است. علاوه بر این آسیبی که در سال ۹۵ به دست کم سه ناو در آب‌های خلیج عدن و آب‌های نزدیک باب‌المندب وارد شد که یکی از آن‌ها متعلق به آمریکا بود، دیگری متعلق به امارات بود و سومین ناو متعلق به عربستان بود. همچنین سقوط دست‌کم یک هواپیمای نظامی پیشرفته و چند فروند هلیکوپترهای آپاچی و انهدام حدوداً پانزده پایگاه نظامی سعودی در مناطق هم جوار با یمن و کشته شدن بیش از پانصد نفر از نیروهای آمریکای، سعودی، اماراتی، سودانی و بقیه ملت‌هایی که عربستان را کمک می‌کردند، این در واقع یک اتفاق مهم و اساسی در پرونده یمن بود.

اتفاق مهم دیگری که در یمن رخ داده، اعلام دولت از سوی انصارالله بود که تا پیش از این وجود نداشت و در سال ۹۵ بعد از مذاکرات مفصل داخلی، انصارالله دولتی را با مشارکت بعضی از گروه‌های یمنی اعلام کرد که در حال حاضر این دولت فعالیت می‌کنند. اگر چه درخواستی برای به رسمیت شناخته شدن ارائه نکرده‌اند، در عین حال مراودات بسیاری از دولت‌های بزرگ و کوچک از جمله چین، روسیه و  ایران و بعضی دولت‌های عربی نظیر عمان و عراق و لبنان و الجزایر با این‌ها برقرار است.

 

* آقای دکتر! از اوضاع و تحولات بحرین چه خبر؟.

در بحرین نیز رژیم آل‌خلیفه تلاش گسترده‌ای کرده تا انقلاب بحرین را به نقطه پایان برساند. لذا از طریق هدف‌گیری رهبران و سران جنبش که اقدام علیه آیت‌الله «شیخ عیسی قاسم» رهبر برجسته شیعیان بحرینی در این راستا قابل ارزیابی است. این مسئله موجب برپایی جنبشی ۹ ماهه در دفاع از شیخ عیسی قاسم از سوی مردم بحرین شد و موضوع دیگری که در بحرین اتفاق افتاده این بوده که پیش از این دولت بحرین اطمینان داشت که امکان انتقال انقلاب بحرین از لحاظ سیاسی به امنیتی ـ نظامی وجود ندارد و چنین توان جوشش انقلابی در داخل بحرین موجود نیست، اما اتفاق مهمی که در بهمن ماه امسال افتاد، حملۀ یک گروه شبه‌نظامی معارض دولت بحرین به یک زندان بود که منجر به آزادی ۱۰ نفر از زندانیانی که محکوم به اعدام بودند شد. این مسئله در شرایطی اتفاق افتاده که نیروهای امنیتی و چشم‌های الکترونیکی، تمامی نقطه به نقطه منامه و به خصوص آن منطقه‌ای که زندان در آن قرار دارد را تحت کنترل داشته‌اند. موفقیت عملیات آزادسازی زندانیان و به تعبیر درست‌تر آزادی اسرا از زندان بحرین نشان داد که معارضین بحرینی توان تسلیح و تبدیل شدن به یک گروه شبه نظامی را دارند و اگر تاکنون از آن اجتناب می‌کرده‌اند به دلیل ناتوانی نبوده است بلکه براساس یک استراتژی بوده که انقلاب را از وجهه سلمی به غیرسلمی تبدیل نکند.

 

*در موردحوزه جهانی، خصوصاً وضعیت آمریکا نظر شما چیست؟

در حوزه کلان هم در سالی که گذشت، شاهد شکست اوباما و حزب دموکرات آمریکا در روند سیاسی بودیم که نماد شکست اوباما در واقع اعلام تغییر سیاست‌های داخلی و خارجی اوباما از سوی دونالد ترامپ بود که این مسئله باید فراتر از شکست یک حزب در انتخابات محسوب شود، چرا که شکست یک حزب در انتخابات یک وجه آن صرفاً مبارزات انتخاباتی است که البته این به معنای تغییر بنیان‌های سیاست در درون کشور نیست، اما وقتی که کسی رئیس‌جمهور می‌شود و کل سیاست‌ها و تصمیمات رئیس‌جمهور قبل را زیر سؤال می‌برد و به شدت با آن‌ها مخالفت می‌کند و بعضی از مهم‌ترین تصمیمات را از جمله «پیمان نفتا» را که در سال ۱۳۶۷ بین آمریکا و مکزیک و کانادا امضا شده ـ که پیشنهاددهنده هم رئیس‌جمهور وقت آمریکا بود ـ به هم می‌زند، این‌ها نشان‌دهنده شکست سیاست‌های اوباما است. مضافاً آنکه شکست حزبی در انتخابات که با شکست هیلاری کلینتون ـ که تمام مراکز قدرت آمریکا ریاست جمهوری او را قطعی می‌دانستند ـ تکمیل می‌شود، اینها همه نماد شکست حزب دموکرات در آمریکا است. در مجموع باید سال ۹۵ را سال شکست دشمنان انقلاب اسلامی و موفقیت‌های بزرگ جبهه مقاومت دانست. در بحث مسائل آمریکا، یک جمله تکمیل بکنم چون ارتباطش با بحث‌های قبلی بیان نشد. ارتباط شکست باراک اوباما و شکست حزب دموکرات برای ملت ما و برای جبهه مقاومت از این جهت مهم و حائز اهمیت است که بیشترین تلاش اوباما در دوره ریاست‌جمهوری‌اش که بخشی از بار آن بر دوش هیلاری کلینتون به عنوان وزیرخارجه بود، مهار ایران و از بین بردن قدرت نفوذ جمهوری اسلامی و پایان دادن به اعتبار ایران و اعتبار مقاومت بود. شما می‌دانید که در سال ۹۵ آمریکایی‌ها، حزب‌الله را در لیست تروریستی قرار دادند. آمریکایی‌ها روی تحریم سپاه پاسداران و فرماندهان سپاه تمرکز ویژه‌ای داشتند. روی ممنوعیت توسعه تسلیحاتی ایران تمرکز خاصی داشتند، لذا شکست اوباما و سیاست‌های داخلی و خارجی اوباما، به معنای شکست در مواجهه با ایران هم محسوب می‌شود. از این جهت ما شکست اوباما را یک دستاورد برای جبهه مقاومت ارزیابی می‌کنیم. بدون اینکه پیروزی ترامپ را یک موقعیت تلقی بکنیم، این، فکر می‌کنم یک جمع‌بندی بود.

* نظر جنابعالی در مورد چشم‌انداز آینده ایران و دولت فعلی آمریکا و ترامپ، با توجه به موضع‌گیری‌هایی که در طول مدت کوتاه آغاز دولت او و همچنین نظرات و رفتارهای جنجالی که ترامپ در جهان ایجاد کرد، در مناسباتی که با اروپا و حتی با مکزیک داشت، اساساً آینده ایران و دولت جدید آمریکا در سال‌های آتی و به خصوص در سال ۹۶ به چه شکل می‌بینید؟

گمان من این است که سیاست‌های ترامپ از یک استمرار و منطق معینی پیروی نکند. یعنی ترامپ یک شخصیتی است که هیجانی است و در عین حال تحت فشار نیروهای مختلف است. همچنین او تحت فشار ناپختگی‌هایی و ناکارآزمودگی‌هایی که خودش در عرصه سیاست دارد. لذا من فکر می‌کنم دوره ترامپ دوره سیاست‌های متناقض نامدت و نامعین در عرصه سیاست خارجی و عجله‌ای است. بر همین اساس هم به نظر من نمی‌شود روی هیچ نوع وضعیت معینی درباره آمریکایی‌ها در دوره ترامپ تمرکز داشت. این مسئله چند نتیجه را در پی خواهد داشت، نتیجه اول این است که هیچ کسی به ترامپ اعتماد نخواهد داشت و لذا ترامپ برخلاف کلینتون، از پشتوانه خارجی و بین‌المللی برای پیگیری سیاست‌های خودش برخوردار نخواهد بود. به عبارتی دوره ترامپ دوره استفاده از «ناتو» نیست. دوره استفاده از متحدین اروپایی نیست، ضمن آنکه دوره شکل دادن به پیمان‌های بین‌المللی علیه معارضین آمریکا در سطح بین‌المللی هم نیست، بلکه دوره انفراد آمریکا و سیاست‌های انفرادی و کوتاه‌مدت آمریکا در عرصه‌های مختلف است.

*یعنی ما به سمت منزوی شدن آمریکا با دولت ترامپ پیش می‌رویم؟

به نظر من دوره ترامپ دوره انزوای آمریکا در عرصه خارجی است. من یک مقاله‌ای را نوشته‌ام با  عنوان «تحلیل پدیده ترامپ» که قابل استخراج از اینترنت است. در آنجا سعی کردم روانشناسی ترامپ را نشان بدهم که در آنجا مفصل توضیح داده‌ام.

* در مورد موضع‌گیری جمهوری اسلامی ایران و به خصوص دستگاه دیپلماسی ما در قبال زیاده‌خواهی‌های عربستان، همچنین ارتباط علنی سعودی‌ها  با رژیم صهیونیستی نظر خودتان را بیان بفرمایید.

اولاً باید بدانیم که چیزی که از سمت عربستان علیه ایران و علیه جبهه مقاومت مشاهده می‌کنیم این‌ها یک ابتکار عمل، یک ابراز توانمندی و یک نوع به اصطلاح یک نوع اقدام تضعیف‌کننده علیه ایران و جبهه مقاومت است یا نه؟ اول این را باید معلوم بکنیم. همه می‌دانیم که عربستان سعودی کشوری است که به لحاظ مختصات انسانی، مختصات نظامی امنیتی، مختصات سیاسی، مختصات استراتژیک، مختصات رهبری و مختصات فرهنگی به هیچ وجه با مختصات ایران قابل مقایسه نیست. بنابراین ما نمی‌توانیم یک چنین عربستانی را با کشوری نظیر ایران در یک وضعیت ابتکار ببینیم. یعنی بگوییم که خصومت عربستان علیه ایران یک ابتکار سعودی است برای غلبه بر جمهوری اسلامی. من فکر می‌کنم این‌ها از هراس سعودی برمی‌خیزد، مثل آن فردی که در تاریکی در شب تاریکی در جاده عبور می‌کند، اطرافش نخلستان‌هایی هستند و این فرد از ترس شروع به آواز خواندن می‌کند برای این که بر ترس خودش غلبه بکند آواز می‌خواند، برای این که بگوید من نمی‌ترسم من شجاع هستم! در حالی که اصل موضوع از ترس او برمی‌خیزد. من فکر می‌کنم که سعودی‌ها دچار ترس شدیدی شدند. طی چند سال گذشته این ترس از دو جهت ناشی شده است؛ یک جهت آن این است که روند اوضاع را با نگاه و وضعیت منطقه به ضرر خودشان و به سود ایران ارزیابی می‌کنند و معتقد هستند این روند به زودی عربستان را دچار بحران می‌کند، ضمن آنکه دامنه‌های شکل‌دهی به حکومت‌های دموکراتیک که مدیریتش را ایران انجام می‌دهد به عربستان می‌رسد و به زودی ما در درون عربستان با جمعیت‌های بزرگی مواجه خواهیم شد که تحت‌تأثیر ایران، خواهان جامعه و دولتی دموکراتیک هستند و در آن صورت پادشاهی و ادامه نظام پادشاهی معنا و مفهومی ندارد، کما این که ادامه سیطره وهابی‌ها بر حکومت و مردم عربستان هم بی‌معنا می‌شود. این یک جنبه ترس آن‌هاست. یک جنبه دیگر و مهم، ترس آن‌ها این است که احساس می‌کنند دوران ابرقدرتی آمریکا به پایان رسیده است و از آن جایی که عربستان تمام تخم‌مرغ‌هایش را بالاجبار در درون سبد آمریکا گذاشته بود هر نوع فطور و سستی در سیطره آمریکا بر جهان، به نوعی به فطور در سیستم سعودی منجر می‌شود و این‌ها از این لحاظ معتقد هستند. این فقط آمریکا نیست که دارد صحنه جهانی را ترک می‌کند، بلکه جبهه آمریکا که عربستان یکی از اضلاع شناخته شده آن در منطقه ماست، صحنه را خالی می‌کند و این دست و پا زدن برای تشکیل یک جبهه‌ای حول محور عربستان با صرف پول‌های خیلی زیاد، تلاش برای جذب کشورهایی در این چارچوب، همه برای این است که یک جبهه فرو می‌ریزد و عربستان به شدت نگران است و دارد تلاش می‌کند به آن جبهه سامان دهد.

من فکر می‌کنم اقدامات عربستان یک اقدامات صرفاً تدافعی است و با همه شرارت‌هایی که در این ماجراها مشاهده می‌کنیم به نظر نمی‌آید که یک تهدید واقعی علیه ما از سوی عربستان شکل گیرد. به همین دلیل هم من سیاست کنونی جمهوری اسلامی را در بحث عربستان می‌پسندم. لازم نیست ما هزینه‌ای بپردازیم بابت عربده‌هایی که  سعودی‌ها می‌کشند. سیاست ما بایستی عمدتاً خویشتندارانه باشد و این را بدانیم که به میزانی که ما در مواجهه با سعودی‌ها خویشتنداری به این معنا نشان می‌دهیم که به ‌های آن‌ها با هوی پاسخ نمی‌دهیم بر اقتدارمان افزودیم و موقعیت‌مان بیشتر تثبیت می‌شود. شرایط خوب برای سعودی این است که با هر حرف او با هر اقدام او ما هم بیاییم و حرفی بزنیم و اقدامی را انجام بدهیم که در این صورت سعودی‌ها بتوانند به طور واقعی به تصویر بکشند که یک جبهه‌ای در جهان اسلام علیه جبهه‌ای دیگر در جهان اسلام فعال است و کسانی که شیعه را دوست ندارند و سیطره شیعه را دوست ندارند که این هم خودش یک إغوا است بیایند و حول محور ما جمع شوند. ما نباید به شکل‌گیری چنین چیزی کمک بکنیم، بلکه در این جا آنچه که حائز اهمیت است این است که ما می‌گوییم چنین جبهه‌ای در جهان اسلام وجود خارجی ندارد، جبهه‌ای که وجود دارد جبهه مقاومت در برابر توطئه‌های آمریکا و غرب و در مقابل توطئه تفرقه جهان اسلام است که در نقطه مقابلش آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و عوامل این‌ها قرار دارند. جبهه، جبهه اسلام علیه اسلام نیست، جبهه اسلام علیه کفر است.

*نکته‌ای در مصاحبه قبلی در خصوص نقش روسیه در سوریه فرمودید که سؤالات فراوانی برای خوانندگان محترم به وجود آمد، از جمله اینکه الآن نقشی را که روسیه در سوریه ایفا کرده، آیا واقعاً منجر به این نشده که ایران از آن جایگاهی که در سوریه ترسیم کرده بود فاصله گرفته است؟!

اولاً روسیه یک طرف خارج از جبهه مقاومت است که به دعوت جبهه مقاومت و با مدیریت جبهه مقاومت آمده در پرونده امنیتی نظامی سوریه ایفای نقش می‌کند با آن اهداف. این تعریف اصلی قضیه است. سؤال این است که آیا امروز روسیه از این چارچوب خارج شده و ما با یک روسیه جدید مواجه هستیم و یک معادله جدیدی در سوریه در رابطه با حضور روسیه به وجود آمده یا نه؟

 

*منظورم نگرانی از اتفاقاتی است که ممکن است بین روسیه و آمریکا شکل بگیرد

بله، سؤال این است که آیا معادله جدیدی شکل گرفته یا همان معادله جدید است. روس‌ها در پرونده سوریه به دلیل منافعی که داشتند مشارکت کردند و متعهد شدند و این طبیعی است که هر کشوری در پرونده‌ای مشارکت بکند که آن پرونده برای او منافعی داشته باشد. اعم از این که این منافع به شکل «افزایش» سرمایه باشد یا به شکل «حفظ» سرمایه باشد؛ یعنی گاهی وقت‌ها کشوری در یک منازعه‌ای شرکت می‌کند برای این که بعد از منازعه از مواهب مادی آن استفاده بکند. بازار آن جا را به دست بگیرد، نفت آن جا را به دست بگیرد، گاهی وقت‌ها یک چنین وضعیتی است. گاهی وقت‌ها هم کشوری در یک پرونده‌ای شرکت می‌کند با هدف حفظ سرمایه؛ یعنی یک سرمایه‌ای دارد، این سرمایه از طرف کسانی در خارج تهدید می‌شود از بیم این که آن‌ها قدرت بگیرند و بیایند لطمه بزنند به این سرمایه با هدف تضعیف آن‌ها وارد عملیات می‌شوند منافع مادی برای خودش تعریف نکرده منافعش در حفظ سرمایه‌اش نهفته است. روس‌ها حضورشان در پرونده سوریه عمدتاً از نوع دوم است، حفظ سرمایه.

*الآن هم در همان راستا هستند؟

بله در همان راستا هستند. روس‌ها از ماجرایی به نام تروریسم در مرزهایشان به شدت نگران هستند، بنابراین نه تهدید تغییر کرده برای روسیه و نه عوامل تهدید تغییر کرده است. همان تهدید است و همان عوامل تهدید‌کننده است. بنابراین یک نکته است که اگر کسی بگوید روس‌ها دنبال منافع هستند می‌گوییم بله، کما این که هر کشور دیگری برای حضور در پرونده دنبال منافع خودش است. همچنان که جمهوری اسلامی با مشارکت در پرونده سوریه دنبال منافع خودش است. اما در ایران معمولاً این کلمه وقتی به روسیه می‌رسد تکرار می‌شود. هم به دلیل این است، هم به نظرم یک جریان «آنگلوفیل» که نمی‌خواهند ایران از آن جبهه غربی خارج شود و با شرق پیوند بخورد، دائماً در ایران روی غیرقابل اعتماد بودن روس‌ها تبلیغ می‌کنند!

* منظور از آنگلوفیل چه کسانی هستند؟

تعبیر حضرت امام«ره» از این واژه «غرب‌زدگان» بود. کلمه غرب‌زده را به کار می‌بردند. در ایران هم این کلمه راحت‌تر فهمیده می‌شود. اینها در ایران که بخشی‌شان هم در حاکمیت هستند، مثلاً در ساختار وزارت خارجه ما روی همکاری ایران و روسیه نوعاً حساسیت است؛ یعنی ما برای ایجاد پیمان همکاری با فرانسه احتیاج به دلیل نداریم، مدرک نمی خواهیم، آنجا بحث حسن نیت و بحث عملکرد فرانسه در پرونده توتال و این‌ها اصلاً مطرح نیست، ولی به روسیه که می‌رسد حتماً باید دلایل قوی و محکم و محکمه‌پسندی عنوان بکنیم که می‌خواهیم با روس‌ها وارد یک گفت‌وگو شویم! این یکی از دلایل بحث بدبینی است. البته ما از روس‌ها نه روس آقای پوتین نه حتی روس اتحاد جماهیر شوروی، از روس قبل از اتحاد جماهیر شوروی یعنی روس تزارها ، آنجا ما ضربه خوردیم. این ماجرا برمی‌گردد به سال‌هایی که فتحعلی شاه قاجار با روس‌ها جنگیده و با عهدنامه ترکمن‌چای و گلستان بخش‌هایی از خاک ایران جدا شده که آن وقایع آن می‌آید پمپاژ می‌شود در وضع امروز سیاسی بین ایران و روسیه و دائم هم سوال ایجاد می‌کند.

 

*یعنی ابعاد روانی‌اش خیلی بیشتر شده تا مسائل واقعی‌اش؟!

بله، این در حالی است که روس‌ها در دوره پوتین برای این که با ایران به یک وضعیت مشترک برسند و به دلیل این که در بسیاری از موضوعات هم نظری بین ایران و روسیه وجود دارد و یک همکاری استراتژیکی بین ایران و روسیه شکل بگیرد، تمایل نشان دادند و ما هم واقعاً این تمایل را صادقانه دیدیم، ولی این‌ها دیده نمی‌شود.

اقدامات صادقانه روس‌ها در دوره پوتین با ایران دیده نمی‌شود. فلش‌های تاریخی دائماً برجسته می‌شود، در حالی که ما در مواجهه با فرانسه و آمریکا و انگلیس هم فلش‌های سابق را داریم؛ یعنی انگلیسی‌ها کمتر از روس‌ها که خیانت نکردند به ایران. افغانستان با توطئه انگلیسی‌ها از ایران جدا شده، بسیاری از اتفاقاتی که افتاده در بحث سرزمینی ایران حتی در همان دوره قاجار هم خیانتی که در عرصه‌های سرزمینی انگلیسی‌ها به ما کردند، کم از آن روز‌ها نبوده، فلش‌های امروزی هم درباره این کشور وجود دارد، اما من این را کلی عرض کردم که بگویم یک نوعی تبلیغات که من اسمش را می‌گذارم «تبلیغات اضافی» درباره رابطه ایران و روسیه وجود دارد. در پرونده سوریه واقع مطلب این است که ما با روس‌ها توافقات مشخص و معین داریم

*به صورت مکتوب؟

بله مکتوب داریم. توافق داریم و براساس این توافقات مکتوب سازوکار مشترک داریم. در سوریه اتاق عملیات مشترک داریم، فرماندهی معین داریم. همین چند وقت پیش در همین سال ۹۵ اختلافی نظامی بین ایران و روسیه در سوریه به وجود آمد، اختلاف عملکردی بود. مخصوصاً در همین پرونده «تدمر» که دست روس‌ها بود، داعشی‌ها آمدند و آنجا را باز گرفتند. دست ما نبود، به عبارتی داعش تدمر را از روسیه گرفت نه از ایران،

این اتفاقی که اخیر افتاد و بعد از عملیات نصر و بعد از آزادی حلب، تدمر آزاد شد، در واقع  در تقسیماتی که ما با هم داشتیم در واقع حفظ تدمر برعهده روس‌ها بود و روس‌ها در این زمینه کوتاهی کردند و داعشی‌ها با دوهزار نیرو آمدند و تدمر را گرفتند. بعد از این ماجرا یک گفت‌وگویی بین ایران و روسیه انجام شد مبنی بر تغییر فرماندهان روسی در سوریه و این درخواست ایران از طرف روس‌ها فوراً مورد پذیرش و عمل قرار گرفت. این را در نظر داشته باشید. این خیلی مهم است که شما از آقای پوتین بخواهید این فرمانده لایق نیست این را عوض کن، این را بردار، یکی دیگر را بیاور و او بپذیرد. این در دنیا اتفاق نمی افتد. این درخواست از سوی ایران مطرح شد و روس‌ها پذیرفتند فرماندهانشان را تغییر دادند و این فرماندهان در چارچوب همکاری مشترک کار می‌کنند، اما آیا این به این معناست که روس‌ها به اصطلاح در پرونده سوریه به هیچ راه دیگری نمی‌اندیشند؟ بله، روس‌ها گمان‌شان این است که اگر ترکیه را در پرونده سوریه را با دادن امتیازاتی با خودشان همراه بکنند، می‌توانند پرونده امنیتی سوریه را زودتر ببندند. این نگاه روس‌هاست به خاطر این هم با ترکیه وارد گفت‌وگو و توافق شدند. الآن شهر «الباب» که افتاده دست ترک‌ها، بعد از ماه‌ها که ارتش ترکیه تلاش کرد و به نتیجه نرسید این به واسطه گفت‌وگوهای بین روسیه و ترکیه اتفاق افتاد.

ما معتقد هستیم که به میزانی که ترکیه در پرونده سوریه فعال‌تر می‌شود، مشکلات سوریه افزایش پیدا می‌کند. این نگاه ایران است. این جا ما اختلاف داریم با همدیگر، ولی روسیه می‌گوید که من ترکیه را می‌آورم با خودم همراه می‌کنم، مسئله را تمام می‌کنم، طبیعتاً یک امتیازی هم باید به ترکیه بدهم، امتیاز هم این است که از اعزاز تا الباب در سیطره ترکیه باشد، یک عمق چهل و پنج کیلومتری. ما این را قبول نداریم. به هرحال در اینکه آیا ممکن است روسیه در پرونده سوریه در اصول پرونده خیانت بکند، ما چنین باوری نداریم. فکر نمی‌کنیم روسیه و پوتین به دنبال خیانت باشند.

*از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم

 

سوتیترها

۱٫

سال ۱۳۹۵ سال پرماجرایی در عرصه «مقاومت» بود و در یک جمع‌بندی کلی باید گفت که پیروزی‌های بزرگی خدای متعال نصیب جبهه مقاومت کرد و متقابلاً شکست‌های سنگینی متوجه دشمنان انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت کرد

۲٫

در سوریه مذاکره با گروه‌های مسلح از آنجایی که به معنای اعتراف مسلحین به مشروعیت دولت در دمشق بود اهمیت داشت. و اساساً شکل‌گیری یک فرایند درون منطقه‌ای با محوریت ایران روسیه و ترکیه برای مدیریت پرونده سیاسی سوریه که آمریکایی‌ها هم به شکل نمادین به آن پیوستند و دبیرکل سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید گذاشت، که این مهم عملاً یک سازوکار درون منطقه‌ای بود که مهر بین‌المللی هم به این خورد.

۳٫

در تحول لبنان آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که آقای میشل عون، رسماً حزب‌الله را به عنوان بخشی از ساختار رسمی جامعه و دولت لبنان اعلام کرد که حق دارد اسلحه داشته باشد و از لبنان در برابر هر نوع تهاجمی دفاع کند، این در حالی بود که در گذشته فشار بسیار سنگینی بر حزب‌الله و بر دولت لبنان وارد می‌شد.

 

۴٫

سال ۹۵ سال تعیین تکلیف پرونده تروریسم در عراق بود. عملیات‌هایی که در این سال به وقوع پیوست حد زیادی پرونده داعش را به عنوان یک جریان حاکم در بخش مهمی از عراق را بست. همچنین کنار رفتن پروژه تشکیل دولت مستقلی به نام کردستان بود که مسعود بارزانی تحت‌تأثیر شکست‌های درون کردی یک فتنه بزرگ منطقه‌ای را می‌توانست پدید بیاورد که خوشبختانه این موضوع با ناکامی مواجه شد

 

۴٫

در پرونده یمن تلاش‌های بسیار گسترده سعودی و کشورها و نیروهای حامی سعودی برای تصرف پایتخت و تضعیف موقعیت امنیتی و اجتماعی انصارالله به نتیجه نرسید. اتفاق مهم دیگری که در یمن رخ داد، اعلام دولت از سوی انصارالله بود که تا پیش از این وجود نداشت.

۵٫

در بحث مسائل آمریکا، ارتباط شکست اوباما و شکست حزب دموکرات برای ملت ما و برای جبهه مقاومت از این جهت مهم و حائز اهمیت است که بیشترین تلاش اوباما در دوره ریاست‌جمهوری‌اش که بخشی از بار آن بر دوش هیلاری کلینتون به عنوان وزیرخارجه بود، مهار ایران و از بین بردن قدرت نفوذ جمهوری اسلامی و پایان دادن به اعتبار ایران و اعتبار مقاومت بود

 

۶٫

ترامپ یک شخصیتی هیجانی است و در عین حال تحت فشار نیروهای مختلف است. همچنین او تحت فشار ناپختگی‌هایی و ناکارآزمودگی‌هایی که خودش در عرصه سیاست دارد، لذا من فکر می‌کنم دوره ترامپ دوره سیاست‌های متناقض نامدت و نامعین در عرصه سیاست خارجی و عجله‌ای است

 

۷٫

روسیه یک طرف خارج از جبهه مقاومت است که به دعوت جبهه مقاومت و با مدیریت جبهه مقاومت آمده در پرونده امنیتی نظامی سوریه ایفای نقش می‌کند، اما یک جریان «آنگلوفیل» که نمی‌خواهند ایران از آن جبهه غربی خارج شود و با شرق پیوند بخورد، دائماً در ایران روی غیرقابل اعتماد بودن روس‌ها تبلیغ می‌کنند. در اینکه آیا ممکن است روسیه در پرونده سوریه در اصول پرونده خیانت بکند ما چنین باوری نداریم. فکر نمی‌کنیم روسیه و پوتین به دنبال خیانت باشند.

 

15مارس/17

نظر به جایگاه تاریخی که در آن به‌سر می‌بریم

مقدمه

آن‌چه سعی شده در این مقاله مدّ نظرِ قرار گیرد، نظر به نحوه‌ای از حضور تاریخی است که در آن قرار داریم، توجه به سیر تفکری است که قبل از ۱۵ خردادِ سال ۱۳۴۲ در بستر جریانی قرار گرفت که نه‌تنها در نگهبانی از دینداریِ خود مصمم است، بلکه با ظهورِ رخداد ۱۵ خرداد در صدد است تا طریقتِ دین در مناسبات اجتماعی ظهور یابد. بحث از تولد انسانی است که با پیروزی انقلاب اسلامی به صحنه آمد و متوجه است انقلاب اسلامی نحوه‌ای از وَحیِ تکوینی است بر قلب مردم و از این جهت نباید انقلاب اسلامی را در آینه‌ی محدود نظام اجرایی یعنی دولت‌ها نگاه کرد و از حضور تاریخی آن که به مرور خود را ظهور می‌دهد، غافل شد. نظر به احساسی است که ما باید در تاریخ خود پیدا کنیم و این چیزی است بالاتر از اطلاعات تاریخی و آگاهی به زمانه، بلکه بحث از بصیرتی است که هرکس باید نسبت به زمانه‌ای که در آن قرار گرفته است بدست آورد و در افق آن بصیرت، خود را در آینده‌ای خاص احساس کند، به همان معنایی که در «خودآگاهیِ تاریخی» مورد بحث قرار می‌گیرد. تا روشن شود با ظهور انقلاب اسلامی در تاریخ جهان اسلام و بخصوص در تاریخ مردم ایران، هرگز چشمِ مردم از آن برداشته نمی‌شود و با وجود عادت دویست‌ساله به فرهنگ غربی، از انقلاب اسلامی چشم بر نمی‌دارند. شواهدی تاریخی در این رابطه ذکر خواهد شد تا متوجه واقعیت مهمی باشیم که در زمانه‌ی ما رخ‌داده است. در چند سطر آخر نکته مهمی با خوانندگان در میان گذاشته شده که چگونه وقتی انسان خود را در مقابل حقیقتی پایدار احساس کرد، متعالی‌ترین حالت زندگی خود را می‌چشد و این که چگونه بدون نادیده‌گرفتن عقل تکنیکی و آن عقلی که برای بشر به صحنه آورده، با عهد قدسی خود تاریخ خود را بسازیم و این البته با تجدید نظر در تعریفی است که فرهنگ غربی نسبت به تعریف انسان ایجاد کرده است، تا در این بازخوانی انسانی به میان آید که نه در هوای زندگی ابدی ، ‌از زندگی زمینی بریده باشد و نه زندگی زمینیِ او بریده از حیات ابدی او گردد و این معنای چگونگی حضور ما در این تاریخ است. پس بحث بر سر انسانی است که وسعتی بیشتر از آن وسعتی دارد که فرهنگ مدرن برای انسان تعریف کرد و پس از سال‌ها حقیقتاً انسان‌ها متوجه چنین وسعتی شده‌اند و تنها به سخنانی گوش می‌سپارند که آن‌ها را متذکر وسعت حقیقی‌شان بگرداند و این مسئولیت بزرگ ما است که در این امر کوتاهی نکنیم و زبانی مناسب چنین تذکری را به میان آوریم تا مردم رسالت مهمی را که در این امر به عهده دارند فراموش نکنند و گرفتار همان غفلتی نشوند که حقوق‌بگیران نجومی دچار شدند و از معنابخش‌ترین زندگی که شهدا در مقابل ما گشودند محروم گردند. صحبت از بازگشت خدا به تاریخ است و این واقع‌بینانه‌ترین نگاهی است که باید از آن غفلت نکرد تا از آن‌چه به ما بخشیده شده است بهره‌ی لازم را ببریم.

۱ـ سعی بنده آن است راهی در مقابل خوانندگان گشوده شود تا نه‌تنها از رنج بی‌تاریخی رها شوند، بلکه زمینه‌ای برای تفکر در زمانه، برای خوانندگان عزیز فراهم گردد و به کسی اشاره شود که به جایگاه تاریخی خود آگاه است که عنوان اصلی این سخن است.

با پیروزی انقلاب اسلامی مولودی با هویتی خاص متولد شد، آری واقعاً از رَحِمِ تاریک تاریخ گذشته پای در دنیای روشنِ جدیدی گذاشتیم ـ چیزی که نسل ما شدیداً در طلب آن بود ـ و در واقع خودمان را پیدا کردیم. ما حقیقتاً با انقلاب اسلامی متولد شدیم و نسبت به انقلاب اسلامی، حسی قدسی پیدا کردیم. هیچ‌وقت نباید انقلاب اسلامی را به‌عنوان پدیده‌ای صرفاً سیاسی نگاه کرد، زیرا یک حقیقت غیبی است که به تاریخ ما آمده است.

انقلاب اسلامی یک حقیقت قدسی از جنس غدیر است و هر اندازه با آن انقلاب مأنوس باشیم راه ما به سمت حضرت حق گشوده‌تر خواهد شد، ولی نظام اسلامی که عبارت است از سه قوا و بخصوص نظام اجرایی که عبارت است از دولت، نسبت‌اش با آمدن دولت‌های متفاوت با انقلاب کم و زیاد هم می‌شود.

باید متوجه باشیم آن چیزی که به نام انقلاب اسلامی شروع کردیم بسیار بالاتر از آن چیزی است که در حال حاضر بخواهیم فعلیت آن را در اجرا ببینیم. ما باید نظام اسلامی  را از خطر سکولاریسم حفظ کنیم، اما ذات کارهای اجرایی، ذاتی است که به جهت درگیر بودن با امور اقتصادیِ مردم خیلی نمی‌تواند از ارزش‌های معنوی به نحو شایسته پاسداری کند.

باید دانست که عرصه‌ اجرا ما را محدود و محصور به امور روزمرّه می‌کند، ولی انقلاب اسلامی یک آرمان است. حال اگر متوجه باشیم انقلاب اسلامی یک آرمان بلند است و معنی کامل و واقعی ما در این تاریخ می‌باشد، باید انقلاب اسلامی را در صفحه تاریخ دوران خود ببینیم و هویت آن را در عرصه‌ای که به میدان آمده است شناسایی کنیم، البته نه در معنای انتزاعی و مفهومی. این مشکلی است که ما امروز داریم.

وظیفه‌ای که باید از نظر فکری و فرهنگی احساس کنیم این است که تلاش شود زبانِ ارائه و اظهار و نمایش انقلاب، در تاریخی که در آن هستیم، باشد.

 

تفاوت نگاه ذهنی و احساس حضور تاریخی

۲ـ باید به انقلاب اسلامی به عنوان یک واقعیت تاریخی بنگریم و وجود آن را در این عالم احساس کنیم نه آن که در مفهوم آن متوقف شویم. گاهی شما با قرآن طوری ارتباط پیدا می‌کنید که با آیه‌ای به شعف می‌آیید و با آیه‌ای گریه می‌کنید، قرآن از شما می‌خواهد که به‌عنوان یک حقیقت، حضور آن را در متن تاریخ خود احساس کنید.

ملاحظه کنید که در حال حاضر در پیروزی جبهه‌ مقاومت در حلب، ما «خود»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان را در آن‌جا حاضر می‌بینیم. همان «خود»ی که متعلق به «انقلاب اسلامی» است و یا در یمن هر تیری که رزمندگان می‌خورند و یا هر موشکی که می‌زنند ما خود را حاضر در آن صحنه‌ها و در این تاریخ احساس می‌کنیم. این غیر از آن است که به عنوان یک ناظرِ دلسوز ماجراهایی که در آن‌جا می‌گذرد را نگاه کنیم و اگر بشود کمک‌شان کنیم. ما این حالت دوم را انقلاب اسلامی نمی‌دانیم. انقلاب اسلامی یک حضور تاریخی است به همین معنا که اشاره کردم و این نوع حضور، زبان و تفکر خاص خود را می‌خواهد تا بتوانیم محل اظهار و نمایش انقلاب اسلامی شویم.

زبان مفهومی یا زبان انتزاعی از ترسیم این پدیده ناتوان است و صرفاً می‌تواند از آن گزارشی ارائه کند، اما قرآن برای نشان دادن حضور اسلام در تاریخی که با اسلام شروع شد به پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(الغاشیه/۲۱) آیا این تذکر یک تذکر مفهومی و اخلاقی است یا تذکری است از جنس آن که فرمود: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ» بگو بروید صحنه زمین را در نگاهِ تاریخی نظاره کنید تا عاقبت منکرانِ وَحی و نبوت را ببینید و بعد نسبت خود را با این دین معلوم کنید. در این آیه دعوت به یک نوع حضور تاریخی است در آینه‌ تاریخ، و این جایگاه حق و باطل را به نحو حضوری و وجودی احساس‌کردن است. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه‌تعالی» تلاش می کنند چیزی را در این تاریخ نشان ‌دهند که دیدنی است. تلاش می‌کنند بگویند این‌طور نیست که فکر کنیم خدا با ما نیست و گمان کنیم با تبلیغات و دروغ‌پراکنی‌های رسانه‌های دنیا، حضور ما به حاشیه می‌رود. تعبیر چندین و چندباره‌ ایشان است که می‌فرمایند: «یقیناً آینده از آن ماست». این مهم ریشه در بصیرت تاریخی دارد، و البته یک نصیحت عادی نیست. این نگاهی است که ما را به تاریخی که در حال طلوع است متذکر می‌کند. این غیر از آگاهی‌ دادن است، ایشان ما را متذکر حضورِ تاریخ‌مان می‌کنند.(۱)

تذکر غیر از آگاهی‌دادن است. چطور من به شما متذکر می‌شوم نوری بین من و شما وجود دارد؟ نمی‌توانم بگویم ببینید، چون می‌پرسید کجاست اما متذکر شدن یعنی خودتان حس می‌کنید چنین پدیده‌ای وجود دارد.

معنابخشی به انسان در این تاریخ

دوران حاضر، عصر نجات‌یافتن از توهمات فرهنگ مدرن و نظرکردن به حقیقت است و انقلاب اسلامی می‌خواهد این حقیقت را وارد عرصه‌ تاریخ کند. انقلاب اسلامی اتفاق افتاد تا نظامی شکل بگیرد که  در راستای آن بتوانیم موانع کمال انسان را برطرف کنیم، از طرفی نظام اجرایی ما در زمین مسموم مدرنیته شکل گرفته است. بنده به عنوان یک چشم‌انداز، بابی را باز می‌کنم تا در این مورد تفکر کنیم.

حتماً عنایت دارید که انسان‌ها برای عبور از تمدنی به تمدن دیگر، نمی‌توانند عهد قبلی را به این راحتی از دست دهند. اولاً: سال‌ها خود را با آن تعاریف شکل داده‌اند. ثانیاً: هنوز تعاریفِ مناسبِ ابعاد پنهان عهد قدسی ما مجال ظهور نیافته است؛ عهدی که متذکر نقدها و ضعف‌های عهد لائیک گذشته است.

اگر تذکر تاریخیِ انقلاب اسلامی در غوغایی که فرهنگ مدرنیته ایجاد کرده است به درستی ظهور کند و انسان‌ها را متذکر عهد اصیل خود بنماید، جهت‌گیری تاریخ تغییر می‌کند. اگر فرهنگ مدرنیته جهت نفی آنچه در پیش است همه قدرت خود را هم جمع بکند، عهد جدیدی که بشر با عالم قدس و معنویت بسته، بالاخره جای خود را باز می‌کند و تاریخ گواه این مطلب است. مگر چهارصد سال نظام امپراطور رُم نخواست جلوی پیام توحیدی حضرت عیسی«علیه‌السلام» را بگیرد؟ آیا موفق شدند؟ مدرنیته متذکر نفس امّاره است. «مارکس» متذکر عهدی که بیرون از مدرنیته باشد نیست، بنابراین ما هیچ‌وقت انتظار نداشتیم وعده‌های مارکس یا لنین عملی شود و باقی بماند. ولی چرا عهد غدیر با آن همه موانع و جعل حدیث، ماندنی است؟ با نگاه هستی‌شناسانه‌ تاریخی و به دور از جبهه‌بندی‌های بین شیعه و سنی به این نتیجه می‌رسیم که امویان هر کاری از دست‌شان بر می‌آمد کردند تا به هر قیمتی که شده غدیر را نفی کنند، ولی به جهت اصالت توحیدی که در متن رخداد غدیر بود، غدیر حذف نشد و پیام‌اش هر روز ظهور شفاف‌تری پیدا می‌کند.

با همه موانعی که ابوسفیان و امویان در مقابل پیام الهی حضرت محمد«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» ایجاد کردند، تاریخی با نام اسلام شروع شد. هر چند به قول دکتر شریعتی تا دیروز ابوسفیان آن سوی خندق بود و از امروز به نام اسلام در این سوی خندق قرار می‌گیرد بدون آن که هویت خود را عوض کند. ولی چرا شیعه متوجه است حضرت علی«علیه‌السلام» چیز دیگری است؟ حضرت علی«علیه‌السلام» یعنی همان اسلامی که شروع شده است و این چیزی نیست که کسی نداند. خلیفه می‌گوید صلاح نیست علی«علیه‌السلام» حکومت را به دست بگیرد زیرا جوان است و شوخ، اما هیچ‌کس منکر نمی‌شود ادامه دیانتی که سخن از حقیقت می‌گوید، با سقیفه به جریان نمی‌افتد.(۲)

هوشیاری شیعه در کشف حضرت علی«علیه‌السلام»

۳ـ این‌جا بحث بسیار حساس می‌شود از آن جهت که ما باید فکر کنیم آیا از حضرت علی«علیه‌السلام» باید دست بکشیم چون او مافوق طلب روزمرّه‌ مردم است؟ شیعه این کار را نکرد هر چند این انتخاب و آن پافشاری برای شیعه هزینه‌هایی به همراه داشت. و بعد هم که علی«علیه‌السلام» به صحنه حکومت آمد بعضی از بهترین یاران آن حضرت هم او را آن‌طور که شایسته جایگاه قدسیِ‌شان بود نمی‌دیدند. مالک اشتر با همه خوبی‌هایش به حضرت علی«علیه‌السلام» اصرار می‌کند که ابوموسی اشعری را در کوفه نگهدارد. مالک به حضرت نمی‌گوید هرچه شما بگویید، می‌گوید «صلاح این است که ابوموسی به عنوان حاکم کوفه بماند»؛ مالک با آن‌همه صفات خوبی که دارد هنوز به آن باورِ ناب نرسیده که مقدم بر امامش سخنی نداشته باشد. نمی‌خواهم وارد بحث‌های جزئی بشوم همین اندازه خواستم روشن شود چگونه تاریخی که با اسلام شروع شد بدون مانع نبوده است.

شیعه دید اگرچه علی«علیه‌السلام» مافوق طلب روزمرَه مردم است ولی اصیل است و در این رابطه به انتخاب سختی دست زد. زهرای مرضیه«علیهاالسلام» وقتی پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» رحلت کرد، خیلی مضطرب‌اند چون بهتر از من و شما شرایط تاریخی را می‌دانند. گریه حضرت زهرا«علیهاالسلام» برای این است که متوجه‌اند حقیقتی که با اسلام در این تاریخ طلوع کرده می‌رود که به غروب بگراید؛ گریه آن حضرت در راستای غم «هجران حقیقت» است. این گریه فرق می‌کند با گریه‌ای که به جهت یک مصیبت عادی برای کسی پیش می‌آید. زهرای مرضیه«علیهاالسلام» اشک می‌ریزند چون می‌دانند بعد از رحلت رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» غروبی در راه است. پیامبر خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» نکته‌ای را به ایشان متذکر شدند که خیلی مهم است، فرمودند: «وَمِنّا وَاللهِ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ مَهْدِیُّ هذِه الْأُمَّهِ الَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی مِنْکَبِ الْحُسَیْن‌علیه السلام، فَقالَ مِنْ هذا ثَلاثاً».(۳) قسم به خدایی که جز او خدایی نیست! مهدی این امّت از ماست، همان‌ کسی‌که عیسی بن مریم، پشت سرش به نماز می‌ایستد. سپس به شانه حسین«علیه‌السلام» زد و سه بار فرمود :از فرزندان او است…. حضرت زهرا«علیهاالسلام» خیلی خوب توانستند این خبر را درک کنند و نسبت به آینده‌ اسلام امیدوار شدند. یعنی حتی اگر خط ادامه اسلام توسط انسان‌های معصوم به حاشیه رود اما از بین نخواهد رفت و این به جهت روح توحیدی اسلام ناب است. هیچ‌گاه خلیفه اول و دوم و سوم باور نمی‌کردند امویان بعدها از طریق معاویه حاکمیت جامعه‌ اسلامی را در دست بگیرند. تعبیر خلیفه دوم درباره‌ معاویه این است که او کِسرای عرب است.(۴) یعنی می‌خواهد شاهنشاهی در کشور اسلامی راه اندازد، همین هم شد. خصوصیت شیعه این است که در این غوغاها رگه‌های اصیلی را که با جان انسان ارتباط دارند می‌بیند و حقیقتاً اگر سخن اصیلی در هر تاریخی – حتی در تاریخ حاکمیت استکبار- گفته ‌شود، آن سخن جای خود را در تاریخ باز خواهد کرد هر چند حاکمیت‌های ظالم در مقابل آن صف‌آرایی کنند.

امپراطوری روم ۴۰۰ سال در مقابل اندیشه‌ حضرت عیسی«علیه‌السلام» و مسیحیان مقاومت کرد. از زمانی که حضرت عیسی«علیه‌السلام» دعوت خود را آغاز کردند تا وقتی که اروپا مسیحی شد، ۴۰۰ سال طول کشید و چقدر در این مدت عیسوی کشته شد – ولی سخن توحیدی حضرت عیسی«علیه‌السلام» آن‌قدر اصیل است که حتی خود قیصر مجبور به پذیرش مسیحت می‌شود- اگر امروز مسیحیت از هویت خود عدول کرده این مربوط به ذات مسیحیت نیست.

انقلاب اسلامی در ذات خود صدای توحیدی این تاریخ است و سخنان مقام معظم رهبری نیز در خطبه‌ا‌ی که در مورد انقلاب مصر به زبان عربی خطاب به آن‌هایی که در میدان التحریر بودند،ایراد فرمودند، شاهد است بر این موضوع که ما می‌خواهیم حکم خدا به وسعت انسانی آن اجرا شود نه به اندازه‌ای که شیعه مطرح می‌کند، ما نمی‌گوییم کشورهای اسلامی با تئوری ولایت فقیه، خود را اداره کنند بلکه می‌گوییم دو چیز را فراموش نکنید؛ یکی این‌که نظام استکباری زندگی جهان اسلام را مختل کرده است و دوم این که برای نجات خود به اسلام برگردید، به این معنا که اسلام حاکم باشد- به همان اندازه‌ای که الأزهر از اسلام بهره دارد. همین که دست الأزهر باز باشد برای ما رضایت‌بخش است- همین آقای احمد طیب رئیس الأزهر بیاید در جهان اهل سنت میدان‌دار شود کافی است تا اسلام به میدان ‌آید و مسلّم میدان برای استکبار تنگ می‌شود.

عبور از عهد غربیِ دویست‌ساله

۴ـ ما یک حضور تاریخی در راستای عبور از سکولاریته داریم که با انقلاب اسلامی شروع شد ولی در اجرا چه شخصی و چه دولتی باید به میدان بیاید کار ساده‌ای نیست. عهد تاریخی ما هنوز از عهد غربی منقطع نیست. هیچ وقت نباید انتظار داشت هر دولتی با هر شعاری بتواند در امور اجرائی کاملا موفق باشد. اگر بخواهیم تاریخ را بازخوانی کنیم دو چیز را باید در نظر گرفت. یکی وجود آرمان‌هایی که با انقلاب اسلامی در مقابل ما قرار گرفته و دیگر وجود تنگناهایی که در اجراء داریم. عمده آن است که باید مدیران شجاعی در میدان باشند تا وجود تنگناها، آن‌ها را مرعوب نکند و آرمان‌ها به حاشیه نرود و یا فراموش نشود.

همین آموزش و پرورشی که در حال حاضر با آن روبه‌روهستیم در ابتدای انقلاب با وزارت شهید رجایی اداره می‌شد ولی به جهت تنگناهای تاریخی که داشتیم تحول چندانی در آن پیش نیامد. زیرا نتوانستیم بیرون از عهد غربی آن را اداره کنیم. این‌جاست که بایدمراقب باشیم اگر ۴۰ سال است ما هنوز از عهد غربیِ دویست ساله خود درنیامده‌ایم، انتظار نداشته باشید به این زودی‌ها با آرمان‌های خود روبه‌رو شویم. دو نکته در این رابطه باید مدّ نظر باشد تا امید به ادامه‌ راه از بین نرود؛ یکی آن‌که بدانیم هرگز عهد غربی بر عهدی که ما با حقیقت بسته‌ایم غلبه نخواهد کرد، زیرا موضوعی که در میان است موضوع تقابل توحید با استکبار است. دوم این‌که ما در این مصاف نابرابر باید جای خود را درست تعیین کنیم، جای خود را نباید در سقیفه تعیین کنیم، جای ما در جویبار زلالی است که با غدیر شروع شده و همچنان تاریخ را درمی‌نوردد و گسترش می‌ دهد، هرچند استکبار با ظاهری جذاب و اُبهتی مرعوب‌کننده در میدان باشد.

یک روز سربداران با حضور در مسیر غدیر به صحنه می‌آیند و به یک معنا شیعه میدان می‌گیرد – هرچند ضعف‌هایی در میان بود- و در شرایطی صفویه ظهور می‌کند و کشورِ شیعه شکل می‌گیرد، اگرچه به ضعف‌هایی منجر شد که کار به ظهور سلسله‌ قاجار بکشد ولی شیعه دوباره به صورت مشروطه میدان می‌گیرد. هرچند رضاخان می‌آید و کار مشروطه به شکوفایی لازم منجر نمی‌شود ولی متوقف هم نمی‌شود تا انقلاب اسلامی ظهور کرد. در صفویه شاه است که به شیخ بهایی اجازه می‌دهد  شیخ‌الاسلام باشد ولی در حال حاضر ولیّ فقیه است که رأی مردم را به مدیر اجرایی تنفیذ می‌کند. ما همیشه حضور تاریخی خود را داشته‌ایم شیعه به عنوان حکومتِ مردمی همیشه حکومت در حکومت بوده است.

ما در این مقطع از تاریخ خود می‌توانیم در راستای اهداف خود، خود را معنا کنیم ولی این انتظار را نداریم که با وجود عهد غربیِ ۲۰۰ ساله از فردا عوض شویم. می‌توانیم شدیداً امیدوار باشیم به شرطی که مختصات میدان کار خود را بدانیم. شدیداً امیدواریم زیرا ظهور توحید در تاریخی که تاریخ استکبار و تاریخِ بسته‌شدن راه آسمان معنویت بوده است، یک گشودگی است و این روزنه هیچ‌گاه در تاریخ بسته نشده است. گاهی با غلبه‌ فرهنگ غربی در خفا می‌رود و ما باید یاد بگیریم در خفا چه باید بکنیم.

شیعه در زمان زندانی بودن حضرت امام کاظم«علیه‌السلام» به خفا رفت اما در همان زمان هم آنچنان حاضر بود که پسر هارون‌الرشید، یعنی همان کسی که امام کاظم«علیه‌السلام» را زندانی کرد،‌ به نام مأمون عباسی فرزند امام کاظم یعنی امام رضا«علیهم‌السلام» را ولیعهد خود کرد، زیرا شیعه در هنگام خفا می‌داند با مبارزه‌ منفی چگونه کار را جلو ببرد، ولی دشمنان شیعه گمان می‌کنند با غلبه نظامی بر شیعه، شیعه را معدوم می‌کنند. ما در حال حاضر آن نوع مبارزه منفی را با شکل‌گرفتن پیروزی انقلاب اسلامی نداریم، دولت و قوه‌ قضائیه و قوه‌ مقننه بیرون از انقلاب اسلامی نیستند ولی این‌ به آن معنا نیست که ما از عهد غربی خود آزاد شده‌ایم، می‌بینید مردم بعضاً نماینده‌ای را انتخاب می‌کنند که با وعده‌هایی که می‌دهد جواب عهد غربی‌ مردم را مدنظرشان می‌آورد و مردم هم به او رأی می‌دهند ولی اگر همین نماینده بخواهد عهد الهی مردم را که با انقلاب اسلامی در آن وارد شده‌اند زیرپا بگذارد، به او پشت می‌کنند همان‌طور که به دولت اصلاحات – به جهت شعارهای عبور از انقلاب اسلامی- پشت کردند.

متعالی‌ترین حالت

۵ـ مردم در ابتدای دولت اصلاحات به این امید به آقای خاتمی رأی دادند که هم عهد غربی‌شان را رعایت کند و هم حقیقت انقلاب اسلامی را حفظ نماید، به گمان این که جمع این دو ممکن است. ولی یکباره متوجه شدند نظامی شکل گرفت که از مجلس گرفته تا رسانه‌ها و دولت همه درصددند ما را از حقیقتِ عهد قدسی‌مان بیرون ‌کنند و چون آقای احمدی‌نژاد دقیقاً شعارهایی را داد که با عهد قدسی مردم همخوانی داشت به ایشان رجوع شد.

همه آن‌چه عرض شد برای توجه به این نکته است که اگر عهد غربیِ ۲۰۰ساله، ما را به نوعی  به خود آغشته کرده است و در عقل و قلب ما تصرف کرده، به این معنا نیست که ادامه‌ ما با عهد غربی خواهد بود. ما در حال حاضر و در این تاریخ با همه این حرف‌ها با عهد شیعیِ انقلاب اسلامی آغاز شده‌ایم و اگر هم بعضاً در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به کسانی که به نحوی متذکر عهد غربی سال‌های گذشته ما هستند رأی می‌دهیم با این همه با حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده بنا نداریم به اردوگاه ۲۰۰ سال قبل بازگردیم، این چیزی است که ما تحت عنوان حضور تاریخیِ ملت ایران ذیل انقلاب اسلامی می‌شناسیم.

انقلاب اسلامی سایه‌ای است که عموم مردمِ ما خود را در زیر آن معنا می‌کنند و جلو می‌روند. دولتی‌هایی هم که می‌آیند و می‌روند با همه تفاوت‌هایی که دارند می‌خواهند نظام اجرایی کشور را آرام‌آرام از عهد غربی به عهد قدسی سوق دهند و از این جهت همه‌ ما در آن جاده هستیم، هرچند دائماً باید خود را نسبت به اهداف اصلی بازخوانی کنیم و این کار زمان می‌برد. برخی مواقع به جهت آن عهد غربی که هنوز در ما هست، به ‌جای این‌که دو قدم جلو بیاییم دو قدم عقب می‌رویم، درست مثل سلوک فردی که گاهی انسان در فضای معنویِ خود تحت‌تأثیر عادت قبلی قرار می‌گیرد ولی دوباره خود را بازمی‌یابد، زیرا چه در امور فردی و چه امور اجتماعی، از آن زمان که انسان خود را در حضور حقیقتِ پایداری احساس کرد که در این تاریخ، توحید انقلاب اسلامی است، از آن زمان می‌تواند در معرض آنچه در آینده هست قرار گیرد و این متعالی‌ترین حالتی است که مردم ما چشیده‌اند.همچنانکه رهبر انقلاب در صحبتی که با مردم آذربایجان در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۷داشتند این‌طور متذکر آن شدند که:

«برادران عزیز، خواهران عزیز، جوانان آذربایجانی، ای شجاعان میدان‌های سخت که امتحان خودتان را داده‌اید! من به شما عرض می‌کنم: بدانید که اگر ما با همین سَبک حرکت و به تعبیر رایج با همین فرمان جلو برویم، قطعاً پیروزی متعلّق به ملّت ایران است. همه فکر کنند، همه تلاش کنند، همه همّت بگمارند، همه آینده را در نظر بگیرند، همه آرمان‌ها را جلوی چشمشان نگه دارند و به سمت آن آرمان‌ها حرکت بکنند. همه، این امید مقدّس را در دلهایشان گرم نگه دارند. خدا را شکر می‌کنیم که شعله‌ امید را در دلهای ما زنده نگه داشت که یک لحظه نسبت به آینده‌ کشور ناامید نشدیم و بحمدالله آنچه را امید داشتیم، به بهتر از آن و بیشتر از آن رسیدیم؛ امّا این همه آرزوهای ما نیست، همه خواسته‌های ما نیست؛ همه خواسته‌های خدا هم از ما نیست. ما یک قدمِ کوتاهی حرکت کردیم؛ باید گا‌م‌های بلندتری برداریم و برویم و به آنچه نظام اسلامی وعده داده است که ایجاد یک جامعه‌ اسلامی عادلانه‌ی پیشروِ مقتدرِ باعزّت و باقدرت است ان‌شاءالله برسیم و مطمئنّاً هم به آن خواهیم رسید؛ ان‌شاءالله و باذن الله تعالی.».

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مقام معظم رهبری در دیدار با بسیجیان در تاریخ ۰۳/۹/۱۳۹۵ فرمودند: در تعقیبی که فرعونیان داشتند، بنی‌اسرائیل که با موسی بودند، خوفشان برداشت، گفتند که یا موسی! الان به ما می‌رسند؛ «مُدرَکون» یعنی الان آن‌ها می‌رسند، ما را می‌گیرند و قتل‌عام می‌کنند. موسی چه جواب داد؟ حضرت موسی در جواب گفت: «قالَ کَلاّ»، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ «اِنَّ مَعِیَ رَبّی»؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ «کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین». ببینید! معیّت الهی این‌قدر اهمیت دارد. این‌که می‌گویند: «اِنَّ ﷲَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنون»، این معیّت را باید قدر دانست. اگر من و شما بتوانیم این معیّت الهی را حفظ کنیم، بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که خدا با او است، بر آن‌ها غلبه خواهد کرد… جمهوری اسلامی با اتّکاء به قدرت الهی و با باورکردن قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد. اگر کسی به تقلید از روحیّه‌های ضعیف بنی‌اسرائیل می‌گوید که «اِنّا لَمُدرَکون» – حالا به ما می‌رسند و پدر ما را در می‌آورند- ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض می‌کنیم که: «کَلاّ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین»

 

۲ـ بنا به نقل ابن‏اسحاق، عامه مهاجران و تمام انصار هیچ تردیدى نداشتند که پس از رحلت پیامبر«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله»، على«علیه‌السلام» صاحب امر خواهد بود. «به الموفقیات، ص ۵۸۰، شرح ابن‏الحدید، ج ۲، ص ۲۷۳ رجوع شود.» و به همین جهت در تاریخ هست که اباذر پس از حذف على«علیه‌السلام» از حاکمیت جامعه، مى‏گفت: اى امتى که پس از رسول‏خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» متحیر مانده‏اید، اگر کسى را که خدا مقدم داشته، مقدم مى‏داشتید و کسى را که خدا مؤخر داشته، مؤخر مى‏داشتید و ولایت و وراثت را در اهل‏بیت پیامبرتان مى‏نهادید، از همه‌ نعمت‏ها از هر سو بهره‏مند مى‏شدید. (به «نثرالدر»، ج ۵، ص ۷۷- و به «تاریخ یعقوبى» ج ۲، ص ۱۷۱، نقل از کتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت»، ص ۱۴۹ از رسول جعفریان.» رجوع شود)

۳ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۶

۴ـ خلیفه‌ی دوم هنگام سفر به شام معاویه را کِسرای عرب نامید (الاستیعاب، ج ‏۳، ص ۱۴۱۷)

…………………………………………………………………………

سوتیترها

۱٫

با پیروزی انقلاب اسلامی مولودی با هویتی خاص متولد شد. ما حقیقتاً با انقلاب اسلامی متولد شدیم و نسبت به انقلاب اسلامی، حسی قدسی پیدا کردیم. هیچ‌وقت نباید انقلاب اسلامی را به‌عنوان پدیده‌ای صرفاً سیاسی نگاه کرد، زیرا یک حقیقت غیبی است که به تاریخ ما آمده است

۲٫

انقلاب اسلامی یک حقیقت قدسی از جنس غدیر است و هر اندازه با آن انقلاب مأنوس باشیم راه ما به سمت حضرت حق گشوده‌تر خواهد شد، ولی نظام اسلامی که عبارت است از سه قوا و بخصوص نظام اجرایی که عبارت است از دولت، نسبت‌اش با آمدن دولت‌های متفاوت با انقلاب کم و زیاد هم می‌شود

 

۳٫

باید متوجه باشیم آن چیزی که به نام انقلاب اسلامی شروع کردیم بسیار بالاتر از آن چیزی است که در حال حاضر بخواهیم فعلیت آن را در اجرا ببینیم. ما باید نظام اسلامی  را از خطر سکولاریسم حفظ کنیم

15مارس/17

ناگفته‌هایی از ویژگی‌های مرحوم حاج‌ سیداحمد خمینی(ره)

 

همیشه می‌گفت من مثل یک سرباز در خدمت مقام معظم رهبری هستم

اشاره:

مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در سپهر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی از ستارههای درخشانی بود که یاد و نام او همواره ماندگار خواهد ماند. ایشان علاوه بر افتخار فرزندی امام خمینی(ره) که البته هیچ‌گاه از این انتساب، جامه‌ای برای خود ندوخت، و ویژگیهای ارزشمندی را در ابعاد هویتی و معنوی از امام آموخته  یا به ارث برده بود. وارستگی حاج احمد آقا از تعلقات مادی و عدم دلبستگی به دنیا و زخارف دنیا چنان بود که همچون امام به‌رغم دسترسی به  همه امکانات در حالی از دنیا رفت که هیچ اندوختهای از آنهمه در نامه اعمالش ثبت نگردید و هرگز برای خود، شانی جز سربازی اسلام و ولایت قائل نبود. هرچند ویژگی‌های برجسته مرحوم حاج سید احمد خمینی برای عموم تا حدی مشهود بود اما برخی دوستان و معاشران نزدیک آن بزرگوار، نکات ناگفته‌ای از زوایای کمتر شناخته شدۀ زندگی و سیره یادگار امام را در سینه دارند.

جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید محمد سجادی که از جمله شاگردان امام خمینی و حاج آقا مصطفی خمینی در نجف بشمار می‌رود، یکی از دوستان صمیمی مرحوم حاج سید احمد خمینی بود که از دوران حضور در نجف اشرف تا سال‌های آخر حیات یادگار امام در بیابان‌های کوشک نصرت (منطقهای بین تهران و قم) با ایشان معاشرت داشته است.

حجت‌الاسلام والمسلین سجادی در آستانه بیست و دومین سالگرد رحلت حاج سید احمد خمینی(ره)، در گفتگو با “پاسدار اسلام” به نکاتی از سالهای پایانی عمر با برکت یادگار امام اشاره کرده است.

*مرحوم حاج سید احمدخمینی فرزند برومند حضرت امام(ره)، برای مردم ایران به عنوان یک یار صدیق و همیشگی امام شناخته می‌شود. حقیقتا خدمات ارزشمند ایشان به امام و انقلاب بر کسی پوشیده نیست. اما برخی ابعاد شخصیتی خاص ایشان کمتر بیان شده است. برای خوانندگان «پاسداراسلام» از ویژگیهای خاص ایشان بفرمایید.

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. خداوند امام عزیز را رحمت کند. خداوند متعال به ایشان مواهب زیادی عطا کرده بود. از جمله این نعمت‌ها، فرزندان خوب بود که یکی از آنها علامه حاج‌آقا مصطفی خمینی(ره) بودند و دیگری مرحوم حاج احمد آقا. در این دنیا بعضی از علما از این جهت بی‌بهره بوده‌اند و گاهی هم فرزندان مناسبی نداشته‌اند. شهید حاج‌آقا مصطفی، مجموعه‌ای بود از فضائل. و بعد از تبعید امام، ایشان هم به ترکیه  تبعید و به امام  ملحق شدند. ایشان می‌گفت: اولین سوالی را که امام از او کردند، این بود که آیا تو از اینها تقاضا کردی و آمدی؟ گفتم نه مرا دستگیر کردند. گفتند: الان خوب شد! خلاصه ایشان خدمت بزرگی در آن تبعید و در نجف از جهات مختلف به امام کردند، تا اینکه ایشان در نجف به شهادت رسیدند و آن مصیبت بزرگ بر امام وارد شد. در مورد حاج‌احمد آقا هم باید بگویم که ایشان تمام عمر و وقتش را وقف امام کرده بود و خالصانه در خدمت پدر بود. چه در سفر چه در حضر و چه در جماران. خیلی خیلی برای حفظ و حراست امام زحمت کشید. امام هم علاقه خاصی و هم اطمینان به ایشان داشتند و او را به صداقت قبول داشتند. ولی بزرگترین امتحانی که برای ایشان پیش آمد پس از رحلت جانگداز امام و انتخاب حضرت آیه‌الله‌العظمی خامنه‌ای به رهبری بود. آن مرحله، امتحان بزرگی بود. یک جریانی پیش آمده و ممکن است شیاطینی انسان را وسوسه کنند و حرف‌هایی بزنند ولی ایشان به ضِرس قاطع از روز اول تا وقتی که از دنیا رفت، می‌گفت: باید از خط و راه امام و این ولایت فقیه که امام برای ما ترسیم کرده حمایت ‌کنیم. اگر سخنرانی‌های ایشان را ببینید، به وفور مشاهده می‌کنید که ایشان اعلام حمایت و دفاع می‌کند و از روز اول هم ایشان به مقام معظم رهبری ‌گفت: من مثل یک سرباز ‌همان‌گونه که در خدمت امام بودم در خدمت شما نیز هستم.

* تایید فرمایش جنابعالی فیلمی است که از ایشان در تلویزیون در اولین دیدار با رهبرانقلاب پس از انتخاب خبرگان پخش شد، خضوع و سخنان ایشان، عجیب دلنشین است.

بله همین‌طور بود. بویژه وقتی این‌را هم بدانیم که اینها همه در حالی بود که فشارهای زیادی از سوی افراد و نواحی مختلف به ایشان وارد می شد که چرا ایشان این‌گونه عمل می‌کند و ایشان را ملامت می‌کردند و… ولی الحمدلله ایشان مقاومت کرد و پای موضع خود تا آخر ایستاد. و واقعاً کار بزرگی بود. گاهی وقت‌ها برای هر آدمی در جا و مقام خودش امتحاناتی پیش می‌آید. و ایشان این امتحان را خیلی خوب  پشت سر گذاشت.

ایشان این اواخر عمر بابرکتش یک حالت انقطاعی پیدا کرده بود از دنیا و… دیگر علاقه‌ای نداشت به این حرف‌ها گوش بدهد. و بیشتر در منطقه کوشک نصرت [منطقه بیابانی میان تهران و قم] در خارج از شهر بسر می‌برد. بنده بودم و مرحوم آقا شیخ فضل‌الله و آقای سیدعماد اشکوری. سه نفری آنجا بودیم با حاج آقا طباطبایی که یک منزل بنا کرده بودند. یک منزل مختصری که دو سه‌ اتاق داشت. اکثر شب‌ها آنجا بودیم. گاهی هم می‌رفتیم حرم.

حاج احمد آقا می‌گفت: دو تا کار برای خدا انجام دادم. یکی این بود که وجوهات شرعی زیادی که از امام باقی مانده بود را  فوراً به شورای مدیریت حوزه علمیه قم تحویل داد. عده‌ای آمده بودند و می‌گفتند که بگذار با این پول کاری انجام دهیم و شهریه را ادامه دهیم و… ایشان گفته بود این کارها به من ربطی ندارد. امام وصیت کرده است و من به وصیت ایشان عمل می‌کنم. این یک امتحان است. هر که از پول بگذرد از پل بگذرد.

این پیشنهاد افراد، قابل توجیه هم بود، می‌توانستند مثلاً از آیت‌الله گلپایگانی یا سایر مراجع اجازه بگیرند، اما ایشان به وصیت امام عمل کرد و پرونده دفتر امام پاک بسته شد. این امر، صداقت و امانت ایشان را نشان می‌دهد و الگویی است برای بیوت و فرزندان علما. این مساله کمتر گفته می‌شود ولی خیلی مهم است. یکی از نمایندگان حضرت موسی‌بن جعفر (علیه‌السلام) که به بطائنی معروف است، مبلغ زیادی سهم امام پیش او بود. وقتی حضرت شهید شدند او باید این پول را به امام رضا(علیه‌السلام) تحویل می‌داد، اما همین که دید این پول زیادی است منکر امامت بعدی شد و گفت تعداد امامان هفت تن هستند! با اینکه او راوی بود و خیلی از روایات از او نقل ‌شده.

اما کار دومی که ایشان می‌گفت، حمایت تمام و کمال از مقام معظم رهبری بود. ایشان می‌گفت گاهی عده‌ای هشت ساعت می‌آمدند و مرا محاصره می‌کردند تا مرا از عقیده‌ام منصرف و با خود همراه کنند ولی من می‌آمدم حسینیه جماران و درست بر عکس خواسته آنها سخنرانی می کردم.

یک بار در کوشک به من می‌گفت: «آقای سجادی! بعد از قرن‌ها یک امامی پیدا شد و مردمی دور او جمع شدند و اساسی را بر پایه خدا و پیغمبر«ص» و ولایت بناگذاشت و تشیع عظمتی پیدا کرد. اگر من خدای ناکرده حرف باطلی بزنم و خللی در این حرکت ایجاد شود، ایران می‌شود افغانستان [افغانستان آن زمان اوضاع بسیار نابسامانی داشت]. این را نه عقل اجازه می‌دهد، نه دین. ما این بنائی را که امام ساخته است، باید محکم نگه داریم. نباید به اغراض شخصی فکر کنیم.»

با وجود فشارها و تحریکات خارجی عده‌ای، مقاومت در این راه این واقعاً از خود گذشتگی می‌خواست. شاید اینکه ایشان آمد به کوشک و بیشتر آنجا زندگی می‌کرد به خاطر فرار از این افراد بود. خدا رحمت کند آقا شیخ فضل‌الله را. حاج احمدآقا خیلی به ایشان علاقه داشت. انسان با حال و اهل دعا‌یی بود. در آنجا (شب‌ها) عقرب زیاد بود. آشیخ فضل‌الله می‌گفت: «ببین! سر این سید چه آورده‌اند که به این عقرب‌ها پناه آورده است…»

بعضی از افراد برای دیدار حاج احمد آقا به کوشک می‌آمدند ولی ایشان آنها را به حضور نمی‌پذیرفت و باعصبانیت می‌گفت حق ندارند بیایند اینجا. رسماً برخورد می‌کرد و می‌گفت کاری به ما کاری نداشته باشند.

حمایت ایشان از رهبری نیز الگویی است برای بازماندگان و پیروان امام که این راه را ادامه بدهند، از اتحاد و عظمتی که پیدا شده پشتیبانی و از مظهر ولایت فقیه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیروی کنند و «فَتَمَسَّکوا بِه» باشند.

در کتاب مهج‌الدعوات روایت عجیبی در باب آخرالزمان هست که می‌گوید:  «سیبدوا لکم علم فتمسکوا به» علَمی برای شما به پا می‌شود. آن علَم را در آخرالزمان محکم بچسبید.

امروز علمدار مقام معظم رهبری هستند. انسان باید از احوالات شخصیه و هواهای نفسانی بگذرد و به اصول مذهب و اسلام بچسبد. این هم برای دنیای انسان خوب است، هم برای قبرش و هم برای آخرتش که: «واِعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّه »(۱). بحمدالله سید احمد‌آقا از این دو امتحان بزرگ با سرافرازی بیرون آمد.

*آیا خانواده‌شان هم به آنجا می‌آمدند؟

بله گاهی اوقات مادرشان می‌آمدند و گاهی هم خانواده.

*در زمانی که با ایشان همراه بودید، آیا سفری هم با یکدیگر داشتید؟

بله چندبار با هم به قم و جمکران رفتیم و همچنین به امامزاده علیرضا(علیه‌السلام).

*در باره  ابعاد شخصیتی خاص ایشان اگر نکته‌ ناگفته‌ای باقی مانده است، بفرمایید.

واقعاً در این زمان پراز مخاطره و دشمنان تا بن دندان مسلح، همه افراد‌، علما و فرزندان آنها، باید امثال حاج سید احمد آقا را الگو قرار بدهند و به مسائل شخصی فکر نکنند. به مصالح امت، اسلام و تشیّع بیاندیشند. ایشان الگوی عملی است که ما خودمان را فدای اسلام و مذهب کنیم و خدای ناکرده مصالح مذهب را فدای خود نکنیم.

امام خمینی(ره) مسیری را برای عظمت اسلام و مسلمین ترسیم و تأسیس کردند. الحق‌و الانصاف ادامه این راه، به این سادگی نیست. شما ببینید کشور چه بحران‌های وحشتناکی را بعد از رحلت امام از سر گذرانده است. بحران‌های داخلی، خارجی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و… کسی این پرچم را نگه ‌داشته، این یک معجزه است و یک قدرت روحی، شجاعت، حکمت، درایت و قاطعیت می‌خواهد که الحمد‌لله ما در طول این سالها، همه این ویژگی ها را از حضرت آیت الله خامنه ای دیده ایم. مسیر صعب‌العبوری  و هر سال با انواع فتنه ها را پشت سر گذاشتیم و اگر نبود رهبری و شجاعت و قاطعیت و حکمت ایشان همه چیز به هم می ریخت. و این نعمت است و باید این نعمت را که خداوند متعال به ما تفضّل کرده است قدر بدانیم و هم دعا کنیم و هم حمایت کنیم و هم کاری نکنیم که خدای ناکرده خللی به این امر وارد شود تا ان شاءلله این پرچم به دست صاحبش، امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) برسد.

کوشش تمام دنیای غرب با تمام رسانه‌ها و ابزاری که دارند این ‌است که این نظام را به هم بزند. چندین هزار رسانه دارند علیه ما فعالیت می‌کنند. خداوند متعال در آیه‌ای از قرآن کریم می‌فرماید «وَإِن کَانَ مَکرُهُم لِتَزُولَ مِنهُ الْجِبَال»(۲) مکر اینها کوه را جابه‌جا، اذهان مردم را مشوش و آنان را بی‌دین می‌کند. اینها سیاه‌نمایی و مردم را ناامید می‌کنند.

ولی به‌هر حال مدیریت مقام معظم رهبری مدیریت قویِ الهی، با پشتوانه امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) است. بسیاری از حوادث پیش می‌آیند و توسط ایشان حل و فصل می‌شوند که ما خبر نمی‌شویم. امیدواریم خداوند توفیقات و عزت و عظمت ایشان را بیشتر کند که عزت و عظمت شیعه و اسلام و مسلمین را به دنبال دارد.

*خیلی متشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید.

 

پی‌نوشت:

۱- آل عمران آیه ۱۰۳

۲- سوره ابراهیم آیه ۴۶

سوتیتر:

  1. کار دومی که ایشان می‌گفت، حمایت تمام و کمال از مقام معظم رهبری بود. ایشان می‌گفت گاهی عده‌ای ۷-۸ ساعت می‌آمدند و مرا محاصره می‌کردند تا مرا از عقیده ام منصرف و با خود همراه کنند ولی من می‌آمدم حسینیه جماران و درست بر عکس خواسته آنها سخنرانی می کردم.

 

  1. فشارهای زیادی از سوی افراد مختلف به ایشان وارد می شد که چرا ایشان این‌گونه عمل می‌کند. ولی الحمدلله ایشان مقاومت کرد و پای موضع خود تا آخر ایستاد… ایشان این اواخر عمر بابرکتش یک حالت انقطاعی پیدا کرده بود از دنیا و دیگر علاقه‌ای نداشت به این حرف‌ها گوش بدهد و بیشتر در منطقه کوشک در خارج از شهر بسر می برد.

 

  1. مدیریت مقام معظم رهبری مدیریتی قوی و الهی با پشتوانه امام زمان «عج» است. بسیاری از حوادث پیش می‌آیند و توسط ایشان حل و فصل می‌شوند که ما خبر نمی‌شویم. امیدواریم خداوند توفیقات و عزت و عظمت ایشان را بیشتر کند که عزت و عظمت اسلام و مسلمین را به دنبال دارد .

 

 

15مارس/17

فاطمه(س) الگوی جاودانه تاریخ

 

زندگی نورانی فاطمه زهرا(س) الگوی کامل مسلمانان است. در این نوشتار سعی شده است با نگرشى جامع به سیره ایشان، راه رستگاری در دنیا و آخرت را بازنمائی و ویژگی‌های برجسته این حیات طیبه را مرور کنیم.

۱ـ معنویت در خانه فاطمه«س»

خانه فاطمه«س» بسیار ساده و روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر«ص» هرگز بدون اجازه وارد این خانه نمی‏شد. صبح و شام به آنجا می‏رفت و پس از کوبیدن در با صدای بلند بر اهلش سلام می‏داد.

فاطمه زهرا «س» عاشق عبادت بود. روزى رسول خدا«ص» به ایشان فرمود: «دخترم از خدا چیزى بخواه که جبرئیل از جانب خدا وعده اجابت داده است»، فاطمه«س» عرض کرد: «حاجتى جز توفیق در بندگى خدا ندارم. آرزویم این است ناظر جمال او باشم و به وجه کریمش نظاره کنم».(۱)

به اعتراف بیشتر مفسرین بزرگ اهل سنت هنگامى که آیه شریفه: «فى بیوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ و یُذکَرَ فیها اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بالْغُدُوِّ والآصالِ؛ در خانه‏هایى (مانند معابد، مساجد و منازل انبیا و اولیا) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن، ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند»(۲)، بر پیامبر«ص» نازل شد، حضرت«ص» این آیه شریفه را در مسجد قرائت کرد. ابوبکر برخاست و در حالی ‌که به خانه حضرت علی و فاطمه زهرا (ع) اشاره می‌کرد، گفت: آیا این خانه از همان خانه‌هاست؟ حضرت در جواب ابوبکر فرمود: بلی و بلکه از برترین آنهاست».(۳)

 

۲ـ وجود فاطمه«س»، لبریز از یقین و ایمان

پیامبر «ص» فرمود : «همانا خداوند متعال قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان و یقین پر کرده است».(۴) در واقع وجود پر برکت حضرت فاطمه«س» به بالاترین حد ایمان که یقین است رسید. امام علی«ع» می­فرماید: «نهایت ایمان «یقین» است».(۵) یقین آن چیزی است که بالاتر از آن در دنیا نیست، ازاین­رو بی‌جهت نیست که آن بانوی بزرگوار بر «آسیه و حضرت مریم و حضرت خدیجه» برتری داده شد.(۶)

 

۳ـ محراب عبادت حضرت فاطمه«س»  

پیامبر اکرم«ص» درباره عبادت حضرت فاطمه«س» ­فرمودند: «هنگامى که او در محراب عبادت مى‏ایستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبین بر او سلام گفته و همان ندایى را که به مریم مى‏گفتند، به فاطمه«س» مى‏گویند: «ای فاطمه«س»، خدا تو را برگزید و معصوم و طاهر مطلق قرار داد و بر همه زنان جهانیان برتری بخشید و تو را نسبت به همه آنها برگزید».(۷)

تجلّی عرفان و عبادت فاطمه«س» آن‌گونه است که پیامبر«ص» در شأن او چنین فرمودند: «هر زمان که فاطمه در محراب عبادت در محضر پروردگارش جلّ جلاله می­ایستاد، نورش بر فرشتگان آسمان می‌درخشید، همان‌ طور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد. خدای عزّ و جل به ملائکه­اش میگوید: ای ملائکه من، نگاه کنید به کنیز و بنده‌ من فاطمه«س» که سرور کنیزان و بنده‌های من است. ببینید چگونه در پیشگاه من به عبادت ایستاده و در محراب عبادت، تمام ارکان وجودش از خوف من دارد می‌لرزد و با همه‌ قلبش به عبادت من روی آورده ‌است».(۸)

 از امام صادق«ع» سئوال ‏شد که چرا فاطمه«س» را «زهرا» نام ‏نهادند؟ فرمود: «برای این که فاطمه«س» وقتى در محراب عبادت مى‏ایستاد نورش براى اهل آسمان، همان درخشندگى را داشت که نور ستارگان براى اهل زمین».(۹)

او در نیایش خویش به درگاه الهی عرضه می­داشت: «اللّهمّ ذلّل نفسی، و الهمنی طاعتک، و العمل بما یرضیک، و التّجنّب لما سخطک، یا ارحم الرّاحمین؛ خداوندا! وجودم را در نظرم خوار گردان [که از بلندپروازی سر در نیاورد و شأن خودت را در جانم بزرگ گردان] راه و رسم بندگی و اطاعت را به من بیاموز، به اعمالی موفقم گردان که تو را خشنود سازد و از آنچه موجب خشم توست مرا بازدار. ای مهربان‌ترین مهربانان!».(۱۰)

حَسن بَصرى (زاهد معروف) مى‏گوید: «در بین این مردم کسی عابدتر از فاطمه نیست، آنقدر در نماز می‌ایستاد که قدم‌هایش ورم می‌کرد».(۱۱)

 

۴ـ فاطمه«س» و موائد آسمانى

حضرت فاطمه«س» به نماز علاقه فراوانى داشت و هرگاه حاجتى داشت، به نماز متوسّل مى‏شد. سه روز بود که در خانه على«ع» و فاطمه«س» غذا یافت نمى‏شد و آنان این مدت را بدون غذا سپرى کردند. على«ع» وارد منزل شد در حالى که رسول خدا«ص» نشسته و فاطمه«س» نماز مى‏خواند و بین این دو نفر ظرفى سرپوشیده بود. وقتى فاطمه«س» از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت، اما ظرف مملو از نان و گوشت بود. على«ع» فرمود: اى فاطمه! این از کجا برایت رسیده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر که بخواهد روزى مى‏دهد.(۱۲)

 

۵ـ فاطمه«س» و خوف از قیامت

قرآن کریم در توصیف قیامت مى­فرماید: «هُوَ ثَقُلَت فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأتِیکُم إِلاَّ بَغتَهً؛ یعنی فرارسیدن قیامت در (بر اهل) آسمان‌ها و زمین، سنگین و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر بیکباره و ناگاه و بدون آنکه شما را خبر دهد.

هنگامى که آیه شریفه: «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعین لها سبعهُ ابوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسومٌ»(۱۳) بر پیامبر«ص» نازل شد، آن حضرت به شدت گریست. یاران پیامبر»ص» فردى را به خانه فاطمه«س» فرستادند تا وى را از گریه شدید پیامبر«ص» باخبر سازد. فاطمه«س» با عجله خود را به مسجد رساند.. پیامبر«ص» آنچه را که جبرئیل بر او نازل کرده بود، تلاوت کرد. فاطمه«س» بر خود لرزید و  ‏فرمود: «اَلوَیلُ وِ ثُمَّ الوَیلُ لِمَن دَخَلَ فِى‏النّار؛ پس واى بر کسى که وارد دوزخ شود!»(۱۴)

آن حضرت«س» خوف از قیامت و ایمان به روز رستاخیز را به عنوان یک اصل سازنده و بازدارنده می‌شناسد. از این­ رو به بانیان مکتب غصب و کودتاگران سقیفه هشدار می­دهد و در خطبه غرّای فدکیه می‌فرماید: «…حال که چنین است، زمام شتر خلافت ارزانی­ات و بر آن سوار شو؛ ولی آگاه باش روز برپایی میزان حق و رستاخیز بزرگ، تو را دیدار و بازخواست می­کند. آن روز، چه روز مهمی است! وعده‌گاه قیامت و داور خدا و خواهان محمّد«ص»، در آن هنگامه گمراهان زیان خواهند دید. آن روز دیگر «پشیمانی» سودی نخواهد داشت؛ زیرا به فرموده قرآن؛(۱۵) «برای هر چیزی زمانی معین است و به‌زودی خواهد دانست که چه کسی به عذابی که خوارش می­سازد، گرفتار می­آید و یا عذاب جاوید بر سر او فرود می­آید».(۱۶)

 

۶ـ اُنس فاطمه«س» با قرآن

زندگی فاطمه زهرا«س»، ترجمانی از «تربیت وحیانی» و قلب مبارکش مرکز نزول قرآن بود. وی تمام مقررات، احکام، دعاها و حکمت‌ها را از پدر گرانمایه‌اش فراگرفت. خطبه آتشین او در آن شرایط سخت و شکننده، نشان‌دهنده دریای بی‌کران علم اوست. آن حضرت در فرازی از نخستین خطبه­ای که پس از رحلت پیامبر«ص» در دفاع از فدک و ولایت امام علی«ع» در مسجد پیامبر خواند چنین فرمود: «‌خدای را در بین شما عهد و پیمانی است که پیش از این به شما گفته شد و یادگاری است که برای شما بر جای مانده است. کتاب خدا کتابی است که راهنمایی­هایش آشکار و آیه‌هایش قابل فهم است.»(۱۷)

فاطمه زهرا«س» بسیار با قرآن مأنوس بود و گفته‏هاى یاران و اصحاب رسول خدا«ص» مؤیّد این سیره و شیوه آن بانوى باعظمت است.(۱۸)  ایشان درباره علاقه و انس خود به قرآن چنین می­فرماید: «از دنیای شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا«ص» و انفاق در راه خدا.»(۱۹)

آن حضرت با بیان فضایل تلاوت قرآن، مردم را به قرائت کتاب خدا دعوت می‌کرد و می‌فرمود: تلاوت‌کننده سوره‌های حدید، واقعه و الرحمن، در آسمان و زمین اهل بهشت خوانده می‌شود.(۲۰)

انس حضرت فاطمه«س» با قرآن چنان بود که در آخرین لحظات عمر پر برکت خود به امام علی«ع» وصیت کرد: «بر بالینم روبه­روی من بنشین و فراوان قرآن تلاوت کن؛ زیرا در پس مرگ در آن هنگام که میت را در قبر می­گذارند زمانی است که نیازمند انس با قرآن است، آن چنان که زندگان نیز چنین انسی دارند.»(۲۱)

فاطمه«س» که در خانه نبوّت و مرکز نزول وحی پرورش یافت، از جوانی با کلام وحی آشنا و مأنوس شد و سپس همراه با علی«ع» این گنجینه عظیم را به فرزندان مطهرش هدیه کرد. انس و الفت مستمر حضرت فاطمه«س» موجب گردید که حتی «فضّه» خادمه آن حضرت نیز چنان با قرآن مأنوس گردد که در سال­های آخر عمر خود جز با آیات قرآن سخن نمی­گفت.(۲۲)

 

۷ـ دعا براى دیگران

فاطمه«س» در دعا نیز همگان را بر خود مقدم مى‏داشت. امام حسن «ع» مى‏فرماید: «مادرم فاطمه«س» را در شب جمعه‏اى دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مردان و زنان با ایمان را نام مى‏بُرد و بسیار براى آنان دعا مى‏کرد؛ اما ندیدم حتّى یک بار براى خود دعا کند. گفتم: مادر! چرا براى خودت دعا نمى‏کنى و از خدا چیزى نمى‏خواهى؟ مادر فرمود: «یا بُنىَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسایه سپس اهل خانه..»(۲۳)

 

۸ـ احترام فاطمه«س» به پیامبر اسلام«ص»

هنگامى که آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً».(۲۴) بر پیامبر«ص» نازل شد؛ حضرت فاطمه«س» پدر را «رسول اللّه» خطاب کرد. امام حسین«ع» از فاطمه زهرا«س» نقل مى‏کند که

از روزى که این آیه بر پیامبر«ص» نازل شد، هیبت آن حضرت مانع شد که او را «پدر» خطاب کنم، از این رو مى‏گفتم: یا رسول اللّه. چون پیامبر چنین دید، فرمود: «دخترم! این آیه درباره تو و اهل بیت تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من هستى و من از تو. تو مرا پدر خطاب کن.  پدر گفتن تو براى آرامش قلب من بهتر و به خشنودى خداوند نزدیک‏تر است.».(۲۵)

«ادب» نمودار شخصیت انسان و بزرگ‏ترین سرمایه است. على«ع» فرمود: «گران بهاتر از ادب نیست.»(۲۶)

 

۹ـ فاطمه«س» و تحمّل مصائب

در روزهاى نخست شکل‏گیرى حکومت اسلامى در مدینه، مسلمانان با مشکلات بسیارى مواجه بودند. بسیارى از مهاجران و انصار با تنگدستى روزگار مى‏گذراندند. اَنَس مى‏گوید: روزى فاطمه«س» خدمت پدر آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه! من و پسرعمویم زیراندازى جز یک پوست گوسفند نداریم. شب‏ها خودمان از آن استفاده مى‏کنیم و روزها علف شترمان را روى آن پهن مى‏نماییم. پیامبر«ص» فرمود: دخترم! صبر کن؛ زیرا موسى بن عمران تا ده سال از روزهاى زندگى خود را سپرى کرد، در حالى که چیزى جز یک عباى قطوانیه نداشت.(۲۷)

فاطمه«س» هنگام سختى‏ها مى‏فرمود: «یا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمت‏هایش ستایش مى‏کنم و بر نعمت‏هاى ظاهرى‏اش شکرگزارم.»(۲۸)

 

۱۰ـ عفاف و پاکدامنی

امام علی«ع» فرمودند: «روزى با گروهى از اصحاب، خدمت رسول خدا«ص» بودیم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چیست؟ هیچ کس نتوانست پاسخ صحیحى بدهد، وقتى که اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سئوال رسول خدا«ص» را به فاطمه«س» گفتم. فرمود: من جوابش را مى‏دانم: «صلاح زن در آن است که مردان بیگانه را نبیند و مردان بیگانه هم او را نبینند.» هنگامى که خدمت رسول خدا«ص» رسیدم، عرض کردم: فاطمه«س» در پاسخ سئوال شما چنین فرموده است. پیامبر«ص» سخنِ پخته و منطقى حضرت فاطمه«س» را پسندید و فرمود: «فاطمه«س» پاره تن من است.»(۲۹)

زهرای اطهر«س» در یکی از روزهای پایانی عمر مبارکش ضمن گفت‌وگو با اسماء به وی فرمود: «آیا می‌توانی برایم مرکبی فراهم آوری که پس از اینکه جهان را بدرود گفتم، بدن مرا بپوشاند؟» اسماء گفت: «در سرزمین حبشه برای حمل جنازه‏ها تابوتی درست می‏کنند که بدن میّت را کاملاً می‏پوشاند.» حضرت زهرا«س» با خشنودی و خوشحالی فرمود: «ای اسماء! برای من تابوتی درست کن و بعد از وفات مرا با آن بپوشان.»(۳۰)

۱۱ـ ایثارگری فاطمه«س»

ایثار یعنی بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگران بخشیدن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن.(۳۱) نمونه بارز احسان و ایثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسى» به زن فقیر آن هم در شب عروسى‏است. زهراى اطهر با لباس معمولى به خانه شوهر رفت.(۳۲)

۱۲ـ ولایتمداری فاطمه«س»

فاطمه«س» در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى، از هیچ کوششى فروگذار نکرد و عنایت ویژه‏اى به مسئله دفاع از امامت و ولایت امام على«ع» داشت. «ابن قتیبه دینوری» از نویسندگان و مورخین اهل سنت در کتاب «الامامه و السیاسه» می­نویسد:

«فاطمه«س» شب‏ها به همراه على«ع» سوار مرکب به مجالس مهاجرین و انصار مدینه مى­رفت و آنها را به یارى شوهر خود فرامى­خواند و از آنها کمک‌ مى­خواست، ولى آنان در پاسخ فاطمه«س» می‌گفتند: اى دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد (یعنى ابوبکر) پایان پذیرفته و اگر شوهر و پسر عمّ تو پیش از ابوبکر به نزد ما آمده بود، ما کسى را بر او ترجیح نمى­دادیم و با او بیعت مى­کردیم!على بن ابی‌طالب«ع» که این گفتار را مى­شنید، به آنها مى­فرمود: آیا جایز بود که من جنازه پیامبر«ص» را در خانه­اش روى زمین بگذارم و دفن نکنم و براى منازعه بر سر خلافت بیرون آیم؟ سخن که به اینجا مى­رسید، فاطمه«س» مى­فرمود: ابوالحسن، کارى را که شایسته بود انجام داد و آنها نیز کارى کردند که مورد بازخواست خداى تعالى قرار خواهند گرفت».(۳۳)

حضرت فاطمه«س» تا آخرین لحظه برای دفاع از امامت و ولایت حضرت امیرمؤمنان پای فشرد. در بخشی از وصیّت‌نامه آن حضرت می­خوانیم: «افرادی که عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علی«ع» شکستند و در حقّ من ظلم کردند و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدک پاره کردند و آنهایی که نسبت به خدا و رسولش تذکّر و هشدار می‌دادم که در مورد ما (اهل‌بیت) ظلم روا مدارید! و حق مسلّمی را که خدا برای ما قرار داده است، غصب نکنید! در تاریکی شب جواب مساعد می‌دادند (که شما را یاری می کنیم) و در روز روشن دست از یاری ما بر می‌داشتند، (نیز) حق ندارند بر من نماز گزارند. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‏ها آرام گرفته و دیده‏ها به خواب فرو رفته باشند».(۳۴)

علی بن ابوحمزه می­گوید: از امام صادق«ع» پرسیدم: «چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟» فرمود: «فاطمه سلام الله علیه وصیت کرده بود تا در شب وی را دفن کنند تا آن دو مرد بر او نماز نخوانند».(۳۵)

مرحوم صاحب «مدارک» می‌گوید: «علّت مخفی بودن محلّ دفن فاطمه«س» آن‌گونه که مخالف و موافق نقل کرده‌اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان«ع» سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیّت کرده‌ و از ارث پدرش محروم کرده بودند، بر وی نماز نخوانند».(۳۶)

آن حضرت درباره نقش عظمت و شأن خلافت و امامت بر حقّ فرمود: «به خدا سوگند، اگر حقّ ـ یعنی خلافت و امامت ـ را به اهلش سپرده بودند و از عترت و اهل بیت پیامبر«ص» پیروی و متابعت کرده بودند حتّی دو نفر هم با یکدیگر درباره خدا ـ و دین ـ اختلاف نمی­کردند و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یکی پس از دیگری منتقل می­گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد«عج» می گردید که او نهمین فرزند از حسین«ع» است».(۳۷)

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سیدبن طاووس، علی بن موسی، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم، بوستان کتاب، ۱۴۰۶ق، ص۱۸۷٫

۲ـ نور، ۳۶٫

۳ـ الدرّالمنثور، بیروت، نشر دار الفکر، ۱۹۹۳ م، ج۶، ص۲۰۳؛  آلوسی بغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت، نشر دارإحیاء

۴ـ بحارالانوار، ج۴٣، ص٢٩، ح٣۴.

۵ـ غرر الحکم و در الکلم، عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، ص۸۲۰، ح۱۴۶٫

۶ـ ر.ک: بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹، ح۳۱۵ .

۷ـ اَمالى صدوق، ص۴۳۷٫

۸ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۷۲٫

۹ـ بحارالانوار، ج‏۴۳، ص‏۱۲٫

۱۰ـ بحارالانوار، ج۹۲،  ص۴۰۶، ح۳۶٫

۱۱ـ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب«ع»، ج۳، ص۳۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۴٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج۴۲، ص۳۱٫

۱۳ـ حجر، ۴۴٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج٨، ص ٣٠٣ و ج۴٣، ص ٨٨؛ ریاحین الشریعه، ج١، ص١۴٨.

۱۵ـ انعام، ۷۶؛ زمر، ۳۹ و ۴۰٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج۲۹، ص۲۲۷٫

۱۷ـ عبدالله بحرانی، عوالم العلوم، مسند سیده فاطمه، ج۱، ص۱۰۷، تحقیق محمدباقر ابطحی.

۱۸ـ محمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب آل‌ابیطالب، دارالأضواء، بیروت، ۱۴۰۵ هـ .ق، ج۳، ص۳۳۸.

۱۹ـ نهج الحیاه، محمد دشتی، مؤسسه تحقیقات امیرالمؤمنین۷، قم، ۱۳۷۳، ص۲۷۱٫

۲۰ـ کنزالعمال، ج۱، ص۵۸۲٫

۲۱ـ بحارالانوار، ج۷۹، ص۲۷؛ مسند فاطمه، مهدی جعفری، مرکز تحقیقاتی جلیل، تهران، ۱۳۷۳، ص۴۴۰٫

۲۲ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۶٫

۲۳ـ بحارلانوار، ج۴۳، ص۸۲، ح۳؛ علل الشرایع، ص ۲۱۵٫

۲۴ـ نور، ۶۳٫

۲۵ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۹۳٫

۲۶ـ خوانسارى، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم آمدى، ج‏۶، ص‏۳۵۳٫

۲۷ـ احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۰۰٫

۲۸ـ سفینه‏البحار، ج۱، ص۵۷۱٫

۲۹ـ بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص۵۴؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۶۷، ح۲۴٫

۳۰ـ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۴۶۹؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۹٫

۳۱ـ فرهنگ عمید، ذیل واژه «ایثار».

۳۲ـ با اقتباس‏ از الوقایع‏والحوادث، باقر ملبوبى، قم، انتشارات دارالعلم، ج۴، ص۱۸۶٫

۳۳ـ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۲٫

۳۴ـ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، قم، انتشارات هادی، چاپ اول، ۱۴۰۵هـ.ق، ص۷۰۲؛ علل الشرائع، صدوق، بیروت دارالبلاغه، ج۱، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۹٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۷؛ علل الشرایع صدوق، نجف اشرف، منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶م.

۳۶ـ موسوی العاملی، سید محمّدبن علی (متوفای۱۰۰۹هـ)، مدارک الأحکام فی شرح شرائع الاسلام، نشر و تحقیق مؤسسه آل‌البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۰هـ.ق؛ ج۸، ص۲۷۹.

۳۷ـ همان، ج۳۶، ص۳۵۲، ح۲۲۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خانه فاطمه«س» بسیار ساده و روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر«ص» هرگز بدون اجازه وارد این خانه نمی‏شد. صبح و شام به آنجا می‏رفت و پس از کوبیدن در با صدای بلند بر اهلش سلام می‏داد

 

۲٫

زندگی فاطمه زهرا«س»، ترجمانی از «تربیت وحیانی» و قلب مبارکش مرکز نزول قرآن بود. وی تمام مقررات، احکام، دعاها و حکمت‌ها را از پدر گرانمایه‌اش فراگرفت. خطبه آتشین فدک در آن شرایط سخت و شکننده، نشان‌دهنده دریای بی‌کران علم اوست

 

15مارس/17

منشور مدیریت علوی، درسنامه مدیران(۶)

موضوع این گفتار، منشور مدیریت علوی بر محور عهدنامه مالک اشتر است که جامع‌ترین سند مدیریتی ـ سیاسی اسلامی در جهان می‌باشد. در شماره پیشین بخش‌هایی از این منشور حکومتی را داریم و اینک به بخش دیگر ای منشور مبارک می‌نگریم.

«واشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق…».

»ای مالک! قلب خویش را با مهر و محبت و لطف نسبت به رعیت سرشار گردان و برای آنان درنده‌ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری، زیرا آنان دو گروهند، یا برادر دینی توأند یا انسان‌هایی همانند تو که از آنها خطا و لغزش سر می‌زند و دستخوش انحراف می‌شوند و به عمد یا خطا دست‌شان به گناه آلوده می‌گردد. بنابراین از عفو و گذشت خویش آنان را بهره‌مند ساز، زیرا تو مافوق آنهایی و امام تو مافوق‌ تو و خداوند مافوق امام تو است. او کار مردم را به تو سپرد و بدین وسیله تو را به آزمون نهاده است. با خدا اعلام جنگ مکن که از انتقام او نتوانی گریخت و از عفو و رحمت او بی‌نیاز نخواهی بود.»

در این فراز که بخشی از متن و بخشی از ترجمه آن را ملاحظه کردیم، امام چند نکته اخلاقی و مدیریتی را به حاکم اسلامی توصیه فرموده که به توضیحی از آن می‌نگریم:

۱ـ رابطه دولت و ملت باید براساس مهر و محبت باشد نه از نوع رابطه ظالم و مظلوم. قدرت و سطوت نباید دولت را از رابطه عاطفی و احساسی و انسانی یا مردم غافل سازد که در نتیجه پیوند عاطفی دولت و ملت گسسته شده و پایگاه مردمی دولت متزلزل گردد و خشم خداوند را در پی دارد، زیرا ظلم به ملت جنگ با خداست، جنگی بدفرجام!

اگر دولت پایگاه مردمی داشت، پایدار و استوار می‌ماند، در حالی که نداشتن پایگاه مردمی دولت را در فراز و فرود حوادث تنها رها کرده و زمینه زوال ملک و ملت را فراهم می‌آورد. انحطاط دولت‌ها و تمدن‌ها از آنجا آغاز شد که غرور قدرت و سطوت، زمامداران را فریفته و با مردم رفتار برده‌داران را می‌کرده‌اند. همان تعبیری که حضرت فرموده است: رابطه گرگ و گوسفند، یعنی حکومت جنگل که با حاکمیت عدل و داد همخوانی ندارد.

حکومت اسلامی به ملت متکی است. ملت نیز طبقاتی دارند. هر چند رابطه دولت با کلیه طبقات می‌بایست براساس عطوفت و عدل باشد، اما در این میان اقشار محروم و توده‌های مردم ویژگی خاص دارند و به حمایت بیشتر نیازمندند. اینها مردمی هستند که درآمد، تلاشگر و صادق، و با این همه، بدون اینکه از نظام طلبکاری کنند، پای اصول و اهداف نظام اسلامی ایستاده‌اند. اینها هستند که سرباز می‌دهند داوطلبانه به میدان خطر می‌آیند، شهید می‌دهند، بر سر دشمن فریاد می‌کشند، در راهپیمایی‌های ملی و ضداستکباری شرکت می‌کنند، در جمعه و جماعات و انتخابات خالصانه حضور دارند، بی‌نام و نشانند و اخلاص و صداقت از آنان ستودنی است،همچنانکه استقامت ملت و شهدای جنگی تحمیلی را دیدیم و هم اینک می‌بینیم. شهدای آتش‌نشان را در حادثه پلاسکو دیدیم که در میان آتش و خون جان باختند و قطعه قطعه شدند و شکوه بدرقه این شهیدان را با حضور میلیونی مردم قدرشناس مشاهده کردیم که هر بیننده را به تحسین و خضوع می‌کشاند.

این شور و احساس ستودنی را در کجای دنیا می‌توان دید جز در خیابان‌ها و شهر و روستای ایران اسلامی، اینها هستند که دل دشمن را خالی می‌کنند که فکر تجاوز در سر نپرورد. با این حال اینها درس است برای مسئولین امر که مردم را دست‌کم نگیرند، به درد و رنج این مردم بیشتر بیندیشند و خدمت به این مردم را وظیفه شرعی و ملی خود بدانند.

 

حقوق بشر در فرهنگ علوی

نکته دیگر، کلام امام علی«ع» این است که به مالک اشتر خاطرنشان می‌سازد عموم مردم و به عبارت دیگر ملت را بدون گرایش خاص، می‌بایست از رحمت و رأفت بهره‌مند سازد. در نظام اسلامی حتی غیرمسلمان، از هر مذهب و ملتی باشند از ظلم و ستم حکومت در امان‌اند، آنجا که می‌فرماید مردم دو صنف‌اند، یا مسلمانند و برادر دینی تو یا انسانی هستند همانند تو که از حقوق انسانی و رأفت اسلامی باید بهره‌مند باشند.

این سخن امام در باب حقوق بشر در روزگاری گفته شده که حاکمان در دو بخش جهان خواب آن را ندیده و نظام ظالم و مظلوم حکم می‌راند و در درون جامعه اسلامی نیز برخی حاکمان مستبد عدالت و انسانیت را به قربانگاه ذبح می‌کردند و اسلام را بد نام نمودند.

و هم‌اکنون که عربده‌های حقوق بشری غربی گوش جهان را پر کرده است و می‌بینیم که نظام ستم‌بار‌گی و برده‌داری و نژادپرستی لکه ننگی است بر تمدن کنونی و می‌بینیم که سیاه‌پوستان زیر چکمه سفیدپوستان در آمریکا به مسلخ کشیده می‌شوند و مردم مظلوم فلسطین بیش از شصت سال است که زیر شکنجه صهیونیست‌های غاصب خرد می‌شوند و صدای حقوق بشر از جایی به گوش نمی‌رسد و همین قدرت‌های سلطه‌گر سیل تسلیحات و حمایت خود را از آدمکشان و تروریست‌ها روانه کرده‌اند.

در عصر امام علی«ع» هنگامی که لشکر معاویه به شهر انبار عراق هجوم آورده و زیور از زنان مسلمان و غیرمسلمان ربودند و امام عدالت و تقوا خبر آن را شنید، خطبه شورانگیزی را ایراد فرموده و جنایت سپاه اموی را محکوم می‌کند و می‌فرماید: «اگر مرد مسلمان از این غصه بمیرد ملامتی بر او نیست» و اینک می‌بینیم که مزدوران صهیونیسم و امپریالیسم و ارتجاع سعودی و عربی و دین‌فروشان حرمین، در کنار کعبه و مدینه منوره به کشتار مسلمین و آتش زدن آنها و اسارت بردن نوامیس مردم مسلمان فتوا می‌دهند و جریان سلفی تکفیری را سامان می‌دهند و از هیچ کجای جهان فریادی به نام حقوق بشر به گوش نمی‌رسد.

در این اوضاع و احوال، طرح حقوق بشر اسلامی با تکیه بر فرهنگ مبارک علوی رسالت دانشمندان و نخبگان است که به جهانیان بفهمانند حقوق بشر را در کجا باید جست‌وجو کرد. این است که امام راحل بنیانگذار جمهوری اسلامی فرمود: «جهان تشنه اسلام ناب محمدی«ص» است» و ما ببینیم به این تشنگی چه پاسخی دادیم؟

 

آفات قدرت

نکته دیگر این بخش از نامه امام علی«ع» اینکه حکومت و زمامداری به هر عنوان و با هر صبغه‌ای، امانت الهی است و برای احدی ماندگار نمی‌ماند. بالاتر از هر قدرتمندی، قدرت قاهره الهی است و حکومت ما در برابر خداوند قهار باید پاسخگو باشد. اگر زیردستان نتوانند از زبردستان مؤاخذه کنند، دلیل بر آن نیست که قدرتمندان هر چه می‌خواهند بکنند، زیرا انتقام واقعی از آن خدا است و اگر قدرتمندان به این باور برسند، در جامعه انسانی، زورمندی و استبداد جایگاهی نخواهد داشت.

همه تجاوزکاری‌ها، تعدیات، غرورها و سرمستی‌ها از مطلق‌گری انسان است که فکر می‌کند او محور است و نه چیز دیگر، و این در حالی است که می‌بیند هیچ قدرتی در این جهان پایدار نیست و ریاست برای کسی باقی نمانده و نمی‌ماند و همگان باید راه زوال و نیستی را طی کنند. اما درک این واقعیت و تمکین عملی از این حقیقت ویژه کسانی است که دل به نور ایمان روشن ساخته و از تیرگی غرور و غفلت رهیده‌اند و این را در عمل باید آزمود نه ادعا.

همانگونه که حکومت امانت است، بندگان خدا امانت‌اند، اموال و امکانات عمومی و بودجه و اعتبارات امانت است و کارگزاران باید به این امانت‌ها خیانت نکنند و مجال خیانت ندهند و با وسواس و دغدغه به اموال عمومی و حقوق ملت بنگرند. دولت‌ها نباید فکر کنند مالک اموال عمومی‌اند و می‌توانند با لجام‌گسیختگی در اموال ملت عمل کنند.

یکی از مواردی که امیرالمؤمنین«ع» در توصیه‌ها و نامه‌های خود به مأموران حکومت و کارگزاران ایالات و ولایات خاطرنشان ساخته‌اند، امانت‌داری در بیت‌المال و حقوق عامه مسلمین است. در یکی از این نامه‌ها چنین آمده است: «برای تو در این اموال و صدقات سهم مشخص و حق معین است و شریکانی از مستمندان و بینوایان هستند و ما حق تو را می‌دهیم تو نیز باید حق آنان را بدهی و اگر چنین نکنی، فردای قیامت بیشترین دشمنان را خواهی داشت و بدا به حال کسی که خصم و شاکی او در پیشگاه خداوند، فقرا و مساکین و سائلان و محرومان و قرض‌داران و در راه‌ماندگان باشند و کسی که به امانت بی‌توجهی کند و دست به خیانت آلاید و دین خود و جان خویش را از آن منزه نسازد، خود را به ذلت و حقارت در دنیا و آخرت افکنده و در آخرت به ذلت و خواری بیشتری گرفتار ساخته است. بزرگترین خیانت، خیانت به امت و رسواترین تقلب و نیرنگ، غش و دغل با امامان است» (نهج‌البلاغه، ۲۶) «و ان اعظم الخیانه خیانه الامه و افضع الغش غش الائمه» براساس این بیان، خسارت خیانت به حقوق ملت، تنها به مسائل مادی و اقتصادی محدود نمی‌شود، بلکه به حیثیت دین و شأن ولی مسلمین نیز لطمه می‌زند. خیانت به بیت‌المال و حیف و میل بودجه کشور اعتبار نظام را مخدوش می‌سازد، زیرا عملکرد عمال حکومت به حساب حکومت نوشته می‌شود، به ویژه آنکه نظام اسلامی مطرح باشد که خیانت به حقوق ملت از سوی عوامل حکومت نظام اسلامی را خدشه‌دار می‌کند. بسیاری از مردم نمی‌توانند عملکرد و عوامل حکومت را از اصل حکومت تفکیک کنند و بسیاری از دست‌اندرکاران تبلیغ علیه نظام اسلامی با تبلیغات مسموم، اصل نظام را هدف قرار می‌دهند تا عقائد جوانان و ساده‌دلان را تخریب کنند و مثلاً چنین القا می‌کنند اگر نظام اسلامی این است و سردمداران به اصول نظام اینگونه بی‌تفاوت‌اند پس اسلام راستین را از کجا بشناسیم؟!

اینجاست که عقائد ساده‌دلان با عملکرد بد افراد غیرمتعهد، در درون نظام آسیب می‌بیند به ویژه آنکه رسانه‌های بیگانه هم جنگ روانی گسترده‌ای را سامان داده و اصل نظام و عدل اسلامی را بمباران تبلیغاتی می‌کنند که نمونه آن را در حقوق‌های نجومی ‌دیدیم و متأسفانه آنانکه پست‌های کلیدی را در دست دارند از این ماجرا غافل‌اند و سر در لاک خود فرو برده و این و آن را متهم می‌کنند بدون اینکه به حل مشکل بیندیشند و خائن به بیت‌المال را تسلیم عدالت کنند و خائنان را به دست مجازات بسپارند تا همه بدانند عدالت اسلامی با کسی تعارف ندارد.

همانگونه که امام حق و عدل، امیرمؤمنان آموخت و با برخورد قاطع دست طمع‌کاران را از بیت‌المال مسلمین قطع کرد تا سیره علوی اسوه باشد برای آنکه پس از سالیان پا به عرصه حکومت می‌نهد و دعوی سیاست علوی را دارند، اما در عمل به گونه دیگر عمل می‌کنند.

 

 

سوتیترها

۱٫

در نظام اسلامی حتی غیرمسلمان، از هر مذهب و ملتی باشند از ظلم و ستم حکومت در امان‌اند، آنجا که امیرالمومنین می‌فرماید: مردم دو صنف‌اند، یا مسلمانند و برادر دینی تو یا انسانی هستند همانند تو که از حقوق انسانی و رأفت اسلامی باید بهره‌مند باشند.

 

۲٫

خیانت به بیت‌المال و حیف و میل بودجه کشور اعتبار نظام را مخدوش می‌سازد، زیرا عملکرد عمال حکومت به حساب حکومت نوشته می‌شود، به ویژه آنکه نظام اسلامی مطرح باشد که خیانت به حقوق ملت از سوی عوامل حکومت نظام اسلامی را خدشه‌دار می‌کند

15مارس/17

دفاع از رهبر انقلاب بر همه لازم است

 

 

 

 

درآمد:

حضرت آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی از مراجع عظام تقلید و از جمله فقهای آگاه به زمان است که حقیقتاً امروز در صف اول دفاع از اسلام و تشیع و نظام اسلامی ایستاده‌اند.

آنچه از سخنرانی‌های عمومی و مجالس علمی و اخلاقی معظم له در گذشته و حال و نیز از مقالات سیاسی و اجتماعی ایشان در جراید (که از قبل از انقلاب اسلامی تا چند سال پیش ادامه داشت) برمی‌آید این است که ایشان همواره در زمینه‌های مختلف علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دوشادوش مقتضیات زمان، حرکت کرده‌اند.

حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در گفت‌وگو با «پاسدار اسلام» ضمن اشاره‌ای گذرا به سوابق مبارزاتی خود در نهضت امام خمینی(ره)، بر ضرورت تبیین برکات و دستاوردهای انقلاب اسلامی و همچنین حفظ و صیانت از میراث امام تاکید کرده‌اند. ضمن تشکر از معظم‌له که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادند، در ادامه، این گفتگو تقدیم می‌گردد.

 

*از اینکه توفیق دیدار حضرتعالی حاصل شد از محضرتان صمیمانه تشکر می‌کنیم. همانطور که مستحضرید اکنون وارد سی‌ونهمین سال پیروزی انقلاب اسلامی شده‌ایم و امروز با نسلی روبه‌رو هستیم که نه دوران پیروزی انقلاب را درک کرده‌اند و نه دوران نهضت را از آغاز تا پیروزی، حتی برخی از افراد نسل‌های پیشین هم، خیلی از وقایع آن ایام را فراموش کرده‌اند، لذا مشتاقیم که از لسان حضرتعالی مروری بر دوران نهضت داشته باشیم و شمه‌ای از تبعید و زندانی شدنتان بشنویم.

بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله الاطهار، من هم از شما تشکر می‌کنم و امیدوارم که ان‌شاءالله موفق و مؤید باشید. واقع مسئله این است که کسانی که می‌خواهند ارزش اسلام را بدانند باید تاریخ دوران جاهلیت عرب را بدانند تا ببینند وقتی اسلام آمد چه تغییری در جاهلیت عرب حاصل شد. در مورد انقلاب اسلامی هم همین نکته صادق است. کسانی که بخواهند ارزش این انقلاب را با تمام وجود لمس کنند، باید دوران تاریخ قبل از انقلاب را بدانند که چه خبر بود تا بتوانند مقایسه کنند و ارزش انقلاب معلوم شود. به همین دلیل من معتقدم باید نسل امروز را به مسائلی که قبل از انقلاب بوده است واقف ساخت. اگرچه حالا دارند به وسیله بعضی فیلم‌ها، آن وقایع را نشان می‌دهند، ولی باید در کتب تاریخ مدارس و دانشگاه‌ها اوضاع قبل از انقلاب را تبیین کنند تا معلوم شود واقعاً این انقلاب چه تحولی ایجاد کرده است. انقلاب اسلامی در ایران همه چیز را دگرگون ساخت. حقیقتاً اوضاع منطقه را تغییر داد. به یک معنا این انقلاب در کل عالم اثر گذاشت و الان نیز آثارش را در کشورهای دیگر هم کم وبیش می‌بینیم که روز به روز هم توسعه بیشتری پیدا می‌کند. لذا اصل انقلاب سبب شده که استقلال به معنی واقعی پیدا کنیم. ما قبل از انقلاب استقلال سیاسی نداشتیم، همه آگاهان می‌دانند، وکلای مجلس ما آن‌وقت با مشورت با سفارت‌خانه‌ها انتخاب می‌شدند، باید قبلاً توافق می‌کردند که چه کسانی وکیل باشند، یعنی حتی مجلس شورای ما هم به اذن سفارت‌خانه‌های خارجی بود.

در ارتش ما ده‌ها هزار درجه‌دار آمریکایی وجود داشتند که ارتش ما زیرنظر آنها اداره می‌شد. مجلس ما زیرنظر آنها بود. نفت ما زیرنظر آنها بود. همه چیز زیرنظر آنها بود. اما حالا استقلال کاملی پیدا کردیم، نه تنها زیرنظر آنها نیستیم، بلکه در برابر آنها ایستاده‌ایم و حق‌مان را می‌خواهیم از چنگال آنها بگیریم. ببینید چقدر فرق است بین آن زمان و این زمان. با آن آثار جمعی که انقلاب داشته است که اگر آنها را تک تک بشماریم بی‌حد و حصر است مثل بسیج و… در زمان مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی در حوزۀ علمیه قم چهار هزار نفر طلبه بودند. حالا پنجاه، شصت هزار  طلبه. حوزه‌های شهرستان‌ها خیلی ضعیف بود، حوزه خواهران که اصلاً نداشتیم. حالا ببینید چقدر حوزه‌های خواهران تأسیس شده است. باید بدانیم که متن انقلاب یک چیز است و حواشی آن چیز دیگری است. به هر حال این‌ها مسائلی است که باید محققین بنویسند و در کتب درسی آن را بازگو و تبیین کنند.

اما در مورد خودم، بنده را در پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ به زندان شهربانی بردند. من چهل روز در زندان شهربانی بودم. پنجاه و سه نفر از علما، خطاب، بزرگان، ائمه جماعات مساجد معروف تهران، در آن فضای محدود کوچک بودند و برنامه‌هایی داشتند و داستان‌های زیادی بود.

بعد از چهل و پنج روز آزاد شدم.  تصمیم گرفتم بروم شیراز و بستگانم را ببینم. وقتی با اتوبوس به دروازه شیراز رسیدم، مأمور ساواک آمد بالا، گفت این آقا با اثاثش پیاده شود. من پیاده شدم. اثاث مرا گشت، لای یکی از دفاتر یک اعلامیه بود. اعلامیه را خود من نوشته بودم، ولی نه به امضای خودم. یک اعلامیه داغ بود که منتشر کرده بودم، منتها یک نسخه‌اش نزد من مانده بود ولی امضا و نشانی هم نداشت. به هر حال دوباره مرا به زندان بردند. تنها جایی که محاکمه برای من تشکیل داده شد آنجا بود. بعد از مدتی با وثیقه آزادم کردند و بعد محاکمه کردند. در محاکمه گفتیم یک اعلامیه‌ای به دستمان رسیده، آیا شما مرا در حین پخش دیدید؟ ‌یک بسته اعلامیه گرفتید یا فقط یک اعلامیه لای دفاتر من بود؟ این مشمول هیچ قانونی نیست.

بالاخره دیدند دست‌شان به جایی نمی‌رسد و حکم به تبرئه دادند! در مورد همین اعلامیه وقتی در زندان شهربانی بودم، من را با آن طرفی که اعلامیه را از من گرفته بود روبه‌رو کردند و با آنکه خیلی سین جیم کردند، بالاخره آنجا هم نتوانستند چیزی را اثبات کنند. این قضیه در سال ۴۲ بود.

سومین بار سال پنجاه و شش در آستانه پیروزی انقلاب بود، که طلاب حوزه علمیه بعد از جریان انتشار مقاله توهین‌آمیز به امام خمینی(ره) در روزنامه اطلاعات، دسته‌جمعی به خانه مدرسین می‌رفتند. خواستند بیایند خانه ما. من گفتم که خانه ما جا ندارد و برویم مدرسه امیرالمؤمنین(ع) و به مدرسه امیرالمؤمنین آمدیم، طلاب هم آمدند. من یک سخنرانی داغ کردم و در ضمن آن، گفتم که اگر بناست ما زنده بمانیم، همه باید زنده بمانیم، اگر بناست بمیریم، همه باید بمیریم. فردا آمدند مرا با خود بردند و بعد از آن، تبعید پیش آمد. حدود بیست نفر تبعید شدند. من به یکی از دورافتاده‌ترین نقاط کشور یعنی چابهار تبعید شدم که تا آنجا دو شبانه‌روز در راه بودیم.

 

*آقای پسندیده [برادر ارشد حضرت امام] هم با حضرتعالی در آنجا تبعید بودند؟

آقای پسندیده در انارک بودند. من سه تبعیدگاه داشتم. یکی چابهار بود. وقتی در آنجا فعال شدم، گفتند صلاح نیست اینجا بماند و مرا به مهاباد بردند. باز در آنجا با اهل سنت مأنوس و فعال شدیم، گفتند او را به انارک نائین ببرید. انارک نائین که آمدم آقای پسندیده و آقای خسروشاهی و عده‌ای دیگر هم در آنجا بودند. این البته آخرین روزهای قبل از انقلاب بود.

من در این مدت مقاله‌های زیادی درباره انقلاب در روزنامه‌ها نوشتم، خیلی سخنرانی کردم. بارها ساواک من را دستگیر کرد. ساواک قم، ساواک تهران، شهربانی.

یک بار هم در قم زندان رفتم منتها زندان کوتاهی بود. خاطرم هست یکبار که من در منزل بودم از طرف شهربانی آمدند که ما را ببرند. من در را باز نکردم. پاسبانی فرستادند از دیوار بالا رفت که درب را باز کند، وقتی از دیوار بالا رفت -اینجا جالب شد- پسر کوچکم گفت چه کسی را می‌خواهید، اگر بابام را می‌خواهید اینجاست!! و من ناچار، در را باز کردم و بیرون آمدم که برای دستگیری من داخل خانه نیایند. آقای سبحانی – آیت‌الله-  آنجا بود گفتند شما بروید من مواظب هستم و مشکلات خانواده را حل می‌کنم. ما را بازهم به زندان شهربانی بردند، منتها خیلی طولانی نشد و آزاد شدیم.

یک‌‌بار هم من را بردند پیش ثابتی در ساواک تهران که می‌گفتند مرد شماره دو ساواک است، شنیده‌ام در اسرائیل است. شاید هم یهودی بود. یک‌بار هم پیش سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران. خیلی تشکیلات عجیبی داشت. آن کسی که ما را به اتاق انتظار برد، گفت چراغی که بالای اتاق ایشان هست تا قرمز است من نمی‌توانم صحبت کنم تا چراغ سبز شود. چراغ که سبز شد، گفتند فلان کس است و من را پیش مولوی بردند. مولوی گفت: «آقای مکارم، شما مرد دینداری هستید، من هم دیانتم از شما کمتر نیست. من درویشِ مولا هستم! ولی برای حفظ شاه اگر لازم باشد، یک میلیون نفر را هم میکشم!»

از آن طرف مرید مولا بود و از این طرف هم کشتار مردم برایش مانعی نداشت! یک‌بار هم من را به ساواک بازار تهران بردند. چون در مسجد ارگ که نزدیک بازار است منبر می‌رفتم. واقعاً این‌ها داستان‌هایی دارد که همه‌اش عبرت‌آموز است… به هر حال خداوند نعمت بزرگی به ما داده است، اگر مقایسه کنیم با قبل از انقلاب، می‌فهمیم چقدر تفاوت وجود دارد. باید این نعمت را حفظ کنیم. این جمله را هم اضافه کنم که انقلاب به وسیله دین و اسلام و قرآن و روحانیت پیروز شد، بنابراین باید روحانیت حفظ شود تا انقلاب حفظ شود.

 

*  از سابقه آشنایی تان با حضرت امام(ره) هم خاطره ای بفرمایید.

من خاطرات بسیاری از امام دارم، ولی خاطره‌ای را برایتان عرض می‌کنم. روزی  رفتم خدمت امام. گفتم در سفری که به منطقه مرز ایران و شوروی رفته بودیم سؤال کردم آیا این شهر روحانی دارد؟ گفتند نه. گفتم یک شهری که اینقدر آسیب‌پذیر هست و تلویزیون روسیه را می‌گیرد (قبل از فروپاشی شوروی) پس چرا روحانی ندارد؟ خدمت امام گفتم آقا من رفتم آنجا، وضع خیلی بد است، من حاضرم شش ماه به آنجا بروم، شش ماه هم یکی دیگر از مدرسین حوزه علمیه برود. ایشان گفتند کار خوبی است، ما تصمیم گرفتیم و مقدمات را آماده کردیم. بعد فرمودند نه شما نروید. شما قم بمانید قم را نگه دارید، دیگران بروند.

 

*از سابقه آشنایی‌تان با رهبر معظم انقلاب هم بفرمایید.

من اولین‌بار در مشهد با ایشان آشنا شدم. ایشان آن وقت ساکن مشهد بودند.

*چه سالی؟

خیلی قبل از انقلاب بود که ایشان را دیدم. در مدرسه آشنا شدم. دیدم خیلی خوش‌بیان و خوش‌تحلیل هستند. هنگامی که ایشان برای رهبری انتخاب شدند، من از کسانی بودم که واقعاً این انتخاب را انتخاب بجایی دیدم و حمایت کردم و همیشه وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت کنم.

برای اینکه ایشان را فرد اصلحی برای مسئله رهبری می‌دانم. تجربه هم نشان داده که در مشکلات و بزنگاه‌ها تصمیمات ایشان راه‌گشاست و علاقه ایشان به انقلاب و حفظ مظاهر اسلامی واقعاً مهم است.

بعضی‌ها انقلابی هستند، ولی می‌گویند مظاهر اسلامی را فدای انقلاب کنیم، نه، ایشان هم انقلاب را حفظ می‌کنند هم مسائل اسلامی را، هم به مسائل حوزوی اهمیت می‌دهند. من وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت و پشتیبانی کنم و تا به حال هم عملاً  این‌را نشان داده‌ام. من عرض کردم فردی را اصلح از ایشان برای این جایگاه نمی‌بینم و بنابراین، لازم است همه برای حفظ اسلام و انقلاب و کشور، ایشان را تأیید کنند. تجربه هم نشان داده که واقعاً ایشان مرد میدان هستند.

ایشان از نظر علمی، فقهی و از نظر اطلاعات مختلف هم صلاحیت دارند.

الحمدلله هم اطلاعات به روز خوبی دارند، هم اطلاعات علمی حوزوی.

 

*رهبر معظم انقلاب در سالیان اخیر مطالبات زیادی را اعم از مسائل فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی، مسئله نفوذ، مسئله مبارزه با فساد اقتصادی، اداری و مسئله اقتصاد مقاومتی و… مطرح کرده‌اند. اما علی‌رغم پیگیری‌‌های ایشان، بسیاری از این مطالبات همچنان بر زمین مانده است. توصیه حضرتعالی اولاً به مسئولین و ثانیاً به روحانیت و حوزه‌های علمیه برای پیگیری این مسائل چیست؟

اموری که ایشان بر آن اقدام کرده‌اند و حساسیت نشان می‌دهند، از ریشه‌دارترین مسائل است. یکی از آنها همین مسئله فضای مجازی است که یک بلا شده است.

برخلاف آنچه برخی مسئولین می‌گویند که پنج یا هفت درصدش فاسد است، به نظر من فسادش بیشتر از این ارقام است. من با مسئولین قضایی که صحبت کردم می‌گویند: بسیاری از پرونده‌ها مرتبط با فضای مجازی است. ما یک گروهی تشکیل دادیم و فضای مجازی را دنبال می‌کنیم. با مسئولین هم صحبت کرده‌ام، راه‌حل‌هایی هم پیدا شده است. منتها بعضی از مسئولین دل نمی‌سوزانند یا نمی‌دانند چقدر این حوزه مخرب است و متأسفانه نسبت به آن حساسیتی ندارند. به هر حال از کسانی که خیلی به این قضیه دل می‌سوزاند، رهبر انقلاب است، من در مورد فضای مجازی هم با ایشان صحبت کرده‌ام، واقعاً ایشان خیلی جدی است و همچنین نسبت به مسائل مربوط به نفوذی‌ها. چه کسی است که نداند دشمنان با تمام قوا سعی دارند نفوذی‌ها را در همه جا وارد کنند. واقعاً این مسئله سرنوشت‌ساز است.

مسائل اقتصادی و اقتصاد مقاومتی نیز همینطور، ما در شرایطی قرار داریم که اگر این کارها دنبال نشود، ضربه به اصل انقلاب خواهد زد. امیدوارم دولتی‌ها هم در این مسائل به طور جدی ورود پیدا کنند و بتوانند کشور را نسبت به آفات این مسائل بیمه کنند. من معتقد هستم حوزه‌های علمیه مسئولیت سنگینی دارند، علمای شهرستان‌ها مسئولیت سنگینی دارند، علاقه‌مندان به انقلاب مسئولیت سنگینی دارند، باید جلوی این آفات را گرفت تا از مسیر انقلاب انحراف حاصل نشود.

بعضی‌ها شعار می‌دهند ما باید با آمریکایی‌ها کنار بیاییم. این جریان برجام نشان می‌دهد که چقدر آمریکایی‌ها غیرقابل اعتماد هستند. اگر سابقاً بعضی‌ها باور نمی‌کردند حالا بیایند و ببینند. این کسی که تازه آمده می‌گوید من برجام را پاره می‌کنم. مگر شما به ظاهرترین قوانین معتقد نیستید؟ هر دولتی که می‌آید نمی‌تواند مصوبات و تعهدات دولت پیش را  به هم بزند. اگر هر کسی که سر کار می‌آید تمام آن معاهدات و قراردادها را پاره کند، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

می‌خواهم عرض کنم اینها واقعاً نه تابع قوانین بین‌الملل هستند نه تابع قوانین عرف جامعه انسانی امروز، می‌گویند ما تابع منافع‌مان هستیم. ما باید روی پای خودمان بایستیم و بتوانیم ان‌شاءالله با اتحاد، مشکلات‌مان را حل کنیم. و صلی‌الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.

 

 

سوتیترها:

  1. کسانی که می‌خواهند ارزش اسلام را بدانند باید تاریخ دوران جاهلیت عرب را بدانند. در مورد انقلاب اسلامی هم همین نکته صادق است. کسانی که بخواهند ارزش این انقلاب را با تمام وجود لمس کنند، باید دوران تاریخ قبل از انقلاب را بدانند که چه خبر بود تا بتوانند مقایسه کنند و ارزش انقلاب معلوم شود.

۲٫من وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان [حضرت آیت‌الله خامنه‌ای] حمایت و پشتیبانی کنم و تا به حال هم عملاً این را نشان داده‌ام، من عرض کردم فردی را اصلح از ایشان برای این جایگاه نمی‌بینم و بنابراین، لازم است همه برای حفظ اسلام و انقلاب و کشور، ایشان را تأیید کنند.

 

  1. مسئله فضای مجازی یک بلا شده است. برخلاف آنچه برخی مسئولین می‌گویند که پنج یا هفت درصدش فاسد است، به نظر من فسادش بیشتر از این ارقام است… منتها بعضی از مسئولین دل نمی‌سوزانند یا نمی‌دانند چقدر این حوزه مخرب است و متأسفانه نسبت به آن حساسیتی ندارند.

۴٫این جریان برجام نشان می‌دهد که چقدر آمریکایی‌ها غیرقابل اعتمادند. اگر سابقاً بعضی‌ها باور نمی‌کردند حالا بیایند و ببینند…اینها تابع هیچ قانونی نیستند، می‌گویند ما تابع منافع‌مان هستیم.

 

15مارس/17

تسلیم در برابر امامان

در آستان امامان

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

 

«در آستان امامان» نام مجموعه‌ مقالاتی پیرامون منزلت والای امامان سلام‌الله علیهم اجمعین در شعاع زیارت جامعه کبیره است. در این مقاله نیز فرازهایی از این زیارت مطرح و پیرامون آن به بحث می‌نشینیم.

امامان یک مجموعه

«و اولکم و آخرکم؛ ایمان به اولین امام و آخرین امام دارم.» معنای این سخن این است که امامان یک مجموعه به هم پیوسته‌اند.

بعبارتی یعنی ایمان به دوازده امام دارم و چهار امامی، شش امامی، هفت امامی نیستم.

متأسفانه هوی و هوس‌ها این تفرقه را به وجود آورد. گاه هوی و هوس پیروان و گاه هوس سران انحراف این مجموعه عزت‌آفرین  را متفرق ساخت و جمعی را به وادی ضلالت و گمراهی کشید.

زائر در این فراز می‌گوید من باوردار همه امامان هستم. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است:

«انا سید الاولین و الاخرین و انت یا علی سید الخلائق بعدی اولنا کاخرنا و آخرنا کاولنا؛ من سرور اولین و آخرین هستم و تو ای علی سرور و سالار خلائق پس از من هستی. اولین ما مانند آخرین ما و آخرین ما مانند اولین ماست.»(۱)

در روایت دیگر از حضرت رسیده است که:

«من انکر واحداً من الاوصیاء فقد انکر الاموات؛ کسی که یکی از امامان زنده را انکار کند در واقع پیشوایانی را که از دنیا رفته‌اند را انکار کرده است.»(۲)

امامان صاحب اختیار

«و مفوض فی ذلک کله الیکم؛ در تمام اموری که گذشت کارها را به شما وا می‌گذارم.»

در حقیقت این نهایت ابراز ارادت به ساحت مقدس امامان است. هر چه را شما برایم از خدا بخواهید تسلیم آنم و به عبارت گویا، شما به اذن خداوند صاحب اختیار من هستید.

در روایتی از حضرت امام صادق(ع) می‌خوانیم که حضرت فرمود:

«من سره ان یستکمل الایمان کله فلیقل القول منّی فی جمیع الاشیاء قول ان محمد فیما السروا و اعلنوا و فیما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی؛ هر کس از این شاد است که همه درجات ایمان را کامل کند باید بگوید سخن من درباره همه چیز سخن آل محمد صلی الله علیهم اجمعین است در آنچه نهان دارند و در آنچه آشکار سازند و در آنچه از آنان به من برسد و در آنچه به من نرسد.»(۳)

تسلیم در برابر امامان

«و مسلّم فیه معکم و قلبی لکم مسلّم و رأیی لکم متبع و نصرتی لکم معدّه؛ در این امور تسلیم شما هستم و دلم به فرمان شماست و نظرم تابع نظر شما و یاری‌ام برای شما آمده است…»

نگاه شیعه در عرصه رهبری معصومان آن است که این انوار تابناک هر آنچه دستور می‌دهند «محبت شرعی» است. خطا، اشتباه در این دستورات راه ندارد. بر این اساس باید در برابر اوامر آن‌ها تسلیم محض بود. حتی در درون جان نیز اعتراضی نباید داشت.

«فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیها شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما؛ به پروردگارت سوگند که آن‌ها مؤمن نخواهند بود مگر این‌که در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»(۴)

این آیه ایمان را گره خورده با «تسلیم» در برابر پیامبر به عنوان رهبری معصوم است. معنای این سخن این است: «رهبری معصومان تنها رهبری سیاسی نیست بلکه این رهبری از جنس رهبری الهی است که جزئی از آن رهبری سیاسی است».

با این نگاه همانگونه که پیامبر(ص) «و ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی؛ از هوی و هوس سخن نمی‌گوید آنچه می‌گوید دستور خداست.»(۵) امامان معصوم هم آنچه حکم می‌کنند دستور خداست. نه تنها در عمل باید مطیع بود که لازمه ایمان و تسلیم است قلباً هم باید آن را باور داشت.

حضرت امام صادق(ع) فرمود:

«لو أن قوما عبدوا الله وحده لا شریک له و أقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان، ثم قالوا لشی ء صنعه الله تعالی أو صنعه النبی صلی الله علیه و آله و سلم: ألاصنع خلاف الذی صنع، أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین. ثم تلا هذه الآیه: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» ثم قال ابوعبدالله علیه السلام. و علیکم بالتسلیم ؛ اگر قومی خدای یگانه بی شریک را عبادت کنند و نماز به پا دارند و زکات بپردازند و حج خانه خدا را بگذارند و ماه رمضان روزه بگیرند، سپس درباره چیزی که خدا و رسول خدا انجام داده بگویند چرا خلاف این انجام نداد؟ یا این اعتراض را در دل خود بیابند قطعاً به این خاطر مشرک خواهد بود. (اگر واقعا اعتراض قلبی به حکم خدا و رسول خدا داشته باشد مشرک واقعی است و اگر قبول آن حکم بر او سنگین باشد اما آن را رد نکند مشرک است به معنای کسی که توحید کامل ندارد.) سپس این آیه را «فلا و لا ربک الآیه» تلاوت فرمود سپس فرمود بر شما باد به تسلیم.»(۶)

ابعاد تسلیم

تسلیم بودن در برابر معصومان ابعادی دارد:

۱- تسلیم قلبی، همان که در این زیارت آمده «و قلبی لکم مسلّم» که از آن سخن گفته شد.

۲- تسلیم در رأی، رأی آنان را صائب دیدن چه رأی آنان به نفع ما باشد یا به ضرر. گاه کسانی اگر رأی را به نفع خود دیدند تسلیم‌اند و اگر به زیان خود دیدند تسلیم‌ناپذیرند. اینان «ولایتمدار نیستند»، «خودمدارند». در شأن نزول آیه فوق آمده است که:

«زبیر بن عوام که از مهاجران بود با یکی از انصار (مسلمانان مدینه) بر سر آبیاری نخلستان‌های خود که در کنار هم قرار داشتند اختلافی پیدا کرده بودند. هر دو برای حل اختلاف خدمت پیامبر رسیدند. در آنجا که باغستان «زبیر» در قسمت بالای نهر و باغستان انصاری در قسمت پایین نهر قرار داشت پیامبر به «زبیر» دستور دارد اول او باغ‌هایش را آبیاری کند و بعد مسلمان انصاری (و این مطابق همان سنتی بود که در باغ‌های مجاور هم جریان داشت) اما مرد انصاری به ظاهر مسلمان از داوری عادلانه پیامبر ناراحت شده گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر عمه‌زاده توست؟ پیامبر از این سخن بسیار ناراحت شد به حدی که رنگ رخسار او دگرگون گردید در این موقع آیه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.(۷)

در این زیارت زائر می‌گوید من رأیی جز رأی شما ندارم این معنای تسلیم است با این باور زائر در حقیقت اجتهاد مقابل نص را محکوم می‌کند و می‌گوید من این راه نادرست را ندارم. این منش که کسی بگوید پیامبر چنین فرموده و معصوم چنان، اما من چنین می‌گویم!! این روش مؤمنان نیست. «و رأیی لکم متبع» محکوم کردن این روش است که متأسفانه در تاریخ اسلام نمونه‌های فراوان از این دست منش‌های نادرست بودیم. مرحوم علامه شرف الدین در کتاب «النص و الاجتهاد» صد نمونه از این اجتهادها را در برابر نص آورده است.

۳- تسلیم عملی

تسلیم عملی بعد دیگر تسلیم است. اگر تکلیفی را معصوم متوجه کسی نمود، تسلیم آن است که بی‌چون و چرا آن تکلیف آورده شود چه سخت باشد چه راحت، چه باذوق و سلیقه‌اش همراه باشد چه همراه نباشد.

در تاریخ آمده است که پیامبر اکرم در ماه رمضان سال هشتم هجرت عازم فتح مکه شد. وقتی آن حضرت کمی از مدینه فاصله گرفت در نقطه‌ای به نام «کدید» آبی خواست و روزه خود را افطار نمود و به همه دستور داد که «افطار» کنند. گروه زیادی افطار کردند ولی عده کمی تصور کردند که اگر روزه بگیرند و با دهان روزه جهاد نمایند پاداش آن‌ها افزون‌تر خواهد بود از این نظر از شکستن روزه خودداری نمودند.

معنای این کار تسلیم نبودن در برابر پیامبر است. پیامبر اکرم از تسلیم‌ناپذیری این گروه ناراحت شده و این افراد «خودمحور» را گناهکار و سرکش نامید.(۸)

این تسلیم عملی در برابر پیامبر جلوه ایمان است در حالی که این افراد ساده‌لوح به این نکته توجه نکردند همان پیامبری که دستور روزه را داده امر به افطار آن را می‌دهد پس چرا تسلیم ناپذیری؟!

الگوهای تسلیم در برابر امامت

جلوه برجسته تسلیم در برابر امامان فداکاری یاران سیدالشهداء(ع) هستند. این گل‌های معطر ایثار و فداکاری با آنکه به صورت قطعی می‌دانستند پایان این راه شهادت است اما با آغوش باز و عاشقانه از آن استقبال کردند به هنگامی که سیدالشهداء اذن خروج از کربلا و نجات جان خویش را داد عاشقانه «حماسه تسلیم» را آفریدند.

سعید بن عبدالله حنفی گفت: « لا والله یابن رسول الله لا نخلیک ابدا حتی یعلم الله انا قد حفظنا فیک وصیه رسول محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ولو علمت انی اقتل فیک ثم احیی ثم اخرج حیا ثم اذری یفعل ذلک بی سبعین مره ما فارقتک حتی القی حجمامی دونک و کیف لا افعل ذلک و انما هی قتله واحده ثم انال الکرامه التی لا انقضاء لها ابدا؛ به خدا قسم ای پسر پیامبر خدا ما تو را تنها نمی‌گذاریم تا خدا گواه باشد که ما وصیت پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله را در باره تو حفظ کردیم و اگر بدانم که در این راه کشته می‌شوم و سپس زنده می‌گردم و پس از آن زنده زنده سوزانده شوم و خاکسترم را بر باد دهند و بدانم هفتاد مرتبه چنین می‌شود از تو دور نمی‌شوم تا قبل از تو مرگ خویش را ببینم. چگونه در راه تو جانبازی نکنم، درحالی که این بیش از یک بار کشته شدن نیست و بعد از آن به عزت و سعادت جاودانی خواهم رسید.»

«و الله یابن رسول الله لوددت انّی قتلت ثم نشرت الف مره و ان الله تعالی قد دفع القتل عنک و عن هولاء الفتیه من اخوانک و ولدک و اهل بیتک؛ به خدا سوگند ای پسر پیغمبر خدا دوست داشتم هزار بار کشته و باز زنده شوم و خداوند تو و برادران و اهل بیت تو را زنده نگه دارد.»(۹)

اینها جلوه‌های برجسته ایثار و تسلیم است بی‌تردید سالار شهیدان این تسلیم را یک ارزش والا دید و مدال «وفادارترین» را به این شهیدان داد.

تسلیم عملی یعنی مطیع بودن حتی در سخت‌ترین عرصه‌ها. اینان یار صدیق و وفادار و اعتمادکردنی هستند. در روایتی آمده که «سهل خراسانی» به حضرت امام صادق(ع) گفت چرا برای گرفتن حق خود قیام نمی‌کنی در حالی که صدهزار رزمنده داری؟ امام علیه السلام دستور داد تنور را روشن کنند. تنور که روشن شد امام به سهل خراسانی فرمود برخیز و داخل تنور بنشین!! او گفت آقای من مرا به آتش مجازات مکن، بگذر از من خداوند از شما بگذرد. امام صادق فرمود گذشتم، در این حال هارون مکّی وارد شد و کفشش در دستش بود امام صادق(ع) به او فرمود کفش‌هایت را بینداز و داخل تنور بنشین! او چنین کرد امام مشغول صحبت از خراسان شد و آنچنان مطلع بود از اوضاع آن دیار که گویا خود در خراسان بوده و شاهد وقایع آن بوده است. سپس فرمود خراسانی! برخیز و داخل تنور را ببین. خراسانی به مشاهده تنور پرداخت دید هارون مکی چهارزانو در آتش نشسته! امام فرمود در خراسان چند شیعه تنوری این چنین داریم؟ او گفت به خدا قسم حتی یک نفر شیعه این چنینی در خراسان ندارید! امام(ع) فرمود ما تا وقتی که (حداقل) پنج نفر شیعه این چنین نداشته باشیم قیام نمی‌کنیم ما زمان قیام را می‌دانیم. این جلوه برجسته تسلیم است.

یاری امامان

اینک سخن این است که یاری امامان چگونه است؟ و تفسیر «نصرتی لکم معدّه» چیست؟ پرواضح است که امامان هیچ نیاز شخصی به یاری ندارند. همانگونه که خداوند که این همه دعوت به یاری‌اش می‌کند نیاز به یاری ندارد. «و غنی علی اطلاق» قادر علی الاطلاق است.

یاری امامان، یاری مکتب آنان با گفتار و رفتار است. یاری امامان آن است که به گونه‌ای عمل کنیم که مایه زینت آنان باشیم، یاری امامان به آن آراستگی به فضائل اخلاقی است. حضرت امیرمؤمنان علی(ع) فرمود شما نمی‌توانید ساده‌زیستی مرا داشته باشید «و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد؛ لیکن مرا با پرهیز از گناه و تلاش برای دین عفاف و پیمودن راه درست یاری دهید.»(۱۱)

«ورع» تقوا در سطح عالی است. «اجتهاد» تلاش و کوشش برای دین و دغدغه آن است. «عفت» خویشتن‌داری در برابر شهوات مختلف «سداد» انتخاب راه صحیح و پرهیز از بیراهه‌هاست. «نصرتی لکم معدّه» یعنی تلاش در عرصه فضائل.

حضرت امام باقر(ع) فرمود: «اعینونا بالورع فانه من لقی الله عزوجل منکم بالورع کان له عندالله فرجا…؛ ما را با ورع یاری کنید زیرا هر کس از شما خدای عزوجل را با ورع ملاقات کند برای او نزد خدا گشایشی باشد.»(۱۲)

و البته نباید از نظر دور داشت که این یک جلوه نصرت امامان است ولی «نصره» مصدر مضاف است از آن عموم استفاده می‌شود و شامل هر گونه آمادگی برای ظهور و در خدمت آنان قرار گرفتن می‌گردد.

در روایتی از حضرت امام صادق(ع) رسیده است:

«لیعدن احدکم لخروج القائم ولو سهما، فان الله اذا علم ذلک من نیته رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه و یکون من اعوانه و انصاره؛» «باید هر یک از شما برای خروج حضرت امام زمان آماده باشد هر چند با تهیه یک تبر! چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی خود را آماده می‌کند امید می‌رود خداوند عمر او را دراز کند تا ظهور حضرت را درک کرده و از یاوران مهدی باشد.»

مقصود آمادگی مدام برای ظهور حضرت است این هم جلوه‌ای از جلوه‌های نصرت اوست.

 

آرزوهای فراتر

«حتی یحیی‌الله تعالی دینه بکم و یردکم فی ایّامه و یظهرکم لعدله و یمکنکم فی ارضه؛ تا خداوند متعال دینش را به شما زنده کند و شما را در دوران خود برگرداند و برای گسترش عدالتش شما را توانا نماید و در روی زمینش پا بر جایتان کند.»

در این فراز زائر، آرزوهای خود را بیان می‌کند:

۱- آرزوی احیای دین به رهبری امامان علیهم السلام. او(امام زمان«ع») دین غریب، دین تحریف شده، دین اسیر هوسبازان که به نام دین‌ عرضه می‌کنند، این دین را زنده می‌کند.

دینی که به تعبیر حضرت مولی علی(ع) پوستین واژگون به آن پوشانده‌اند «و لبس الاسلام لبس الفروِ مقلوباً؛ و اسلام پوستین واژگونه پوشد.»(۱۴) نیز فرمود:

«ایهاالناس سیأتی علیکم زمان یکفاء فیه الاسلام کما یکفاء الاناء بما فیه؛ ای مردم به زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن نهی می‌کنند همچون ظرفی که واژگونش کنند و آن را از آنچه درون دارد تهی سازد.»(۱۵)

آری او خواهد آمد و دین را زنده خواهد کرد.

حضرت علی(ع) فرمود:

«و یحیی میت الکتاب و السنه؛ مهدی کتاب و سنت مرده و از میان رفته را زنده می‌کند.»(۱۶)

نیز فرمود: «یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرای علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرای؛ هواپرستی را به خداپرستی بازگرداند پس از آنکه خداپرستی را به هواپرستی بازگردانده باشد، رأی‌ها را به قرآن بازگرداند پس از آنکه قرآن را به رأی‌های خود بازگردانده باشند.»(۱۷)

آری در عصر ظهور دین حرف اول را در جهان می‌زند.

«لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»(۱۸)

۲- آرزوی حاکمیت امامان در عصر رجعت

«ویردکم فی ایامه»

از مصادیق بارز «ایام الله» دوره حاکمیت امامان است در عصر رجعت تحقق خواهد یافت.

۳- عصر حاکمیت عدل

عصر ظهور عصر حاکمیت عدل و قسط است. روایات در این عرصه آن‌قدر فراوان است که اگر نگوییم تواتر لفظی حداقل تواتر معنوی دارند.

۴- اقتدار امامان

عصر ظهور هم عصر اقتدار دین در عرصه رشد و هدایت انسان‌هاست.

«و لیمکنن لهم دینهم الّذی ارتضی لهم…؛ … و دین و آئینی را که برای آن‌ها پسندیده به طور ریشه‌دارد و پابرجا در صفحه زمین مستقر سازد.»(۱۹)

و هم عرصه اقتدار امام علیهم السلام جهت هدایت آن‌ها به زندگی برتر و آرمانی «و یمکنکم فی ارضه»

اینها آرمان‌ها و آرزوهای زائر است آرمان‌هایی که بی‌تردید تحقق خواهد یافت ان شاءالله.

روزی که بشر عصاره شر گردد

دین و هدف و شرافتش زر گردد

از بحر نجات خلق آید مهدی(عج)

از یُمن وجود او ورق برگردد

پی‌نوشت‌ها

  1. بحارالانوار، ج ۲۵، ص۳۶۰٫
  2. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۷۳٫
  3. اصول کافی، ج ، ص ، باب التسلیم.
  4. نساء/ ۶۵٫
  5. نجم/
  6. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۹۰ و ج ۲، ص ۲۹۸٫
  7. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۵۷۸ از: بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۹٫
  8. فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۳۲۰؛ سیره حلبی، ج ۳، ص ۹۰٫
  9. اللهوف علی قتلی الطفوف.
  10. سفینه البحار، ج ۴، ص۸۲۷ از المناقب، ج ۴، ص ۲۳۷؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۵۹۵، بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳٫
  11. نهج البلاغه، نامه ۴۵٫
  12. اصول کافی، باب الورع حدیث ۱۲٫
  13. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۸٫

۱۴ و ۱۵٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳٫

۱۶ و ۱۷٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸٫

  1. توبه/ ۳۳٫
  2. نور/ ۵۵٫

……………………………………………

سوتیترها

۱٫

نگاه شیعه در عرصه رهبری معصومان آن است که این انوار تابناک هر آنچه دستور می‌دهند «محبت شرعی» است. خطا، اشتباه در این دستورات راه ندارد. بر این اساس باید در برابر اوامر آن‌ها تسلیم محض بود.

 

۲٫

تسلیم بودن در برابر معصومان شامل:تسلیم قلبی و تسلیم در رأی است. اگر رأی را به نفع خود دیدند تسلیم‌اند و اگر به زیان خود دیدند تسلیم‌ناپذیرند. اینان «ولایتمدار نیستند»، «خودمدارند».

15مارس/17

مهمترین مانع مؤدب شدن به آداب الهی

                                                                                                                                                           

 

نگاه عاشقانه به دنیا ممنوع

توجه به دنیا مهمترین مانع مؤدب شدن به آداب الهی است. در آیات قرآن آیه‏ای وجود دارد که وقتی بر پیغمبر‌اکرم(ص) نازل شد، آن حضرت شخصی را بین مسلمین فرستاد تا ندا دهد اگر کسی خود را به ادب الهی مؤدب نسازد، با دلی پر حسرت از دنیا خواهد رفت.(۱) از این روایت معلوم می‎شود که این آیه و مفاد آن، در بحث مؤدب شدن انسان به ادب الهی، جنبه زیربنایی دارد. خداوند در سوره ‌مبارکه طه می‏فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَ‏ عَینَیکَ‏ إِلى‏ ما مَتَّعنا بِهِ أَزواجاً مِنهُم زَهرَهِ الْحَیاهِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فیهِ وَ رِزقُ رَبِّکَ خَیرٌ وَ أَبقى وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى.»(۲) ابتدای آیه خطاب به خود پیغمبر است. برای اینکه اهمیت مطلب روشن شود، از شما یک سؤال می‎پرسم؛ آیا خداوند پیغمبر را بیشتر دوست داشته است یا ما را؟ آیا رشتۀ ولای بین پیغمبر و خدا محکم‏تر، قوی‏تر و شدیدتر بوده است یا غیر او؟ این‏ها به‏هیچ‏وجه با یکدیگر قابل قیاس نیستند؛ چون پیغمبر را حتی با دیگر انبیای الهی هم نمی‏توان قیاس کرد؛ «حبیب‎الله» یعنی او محبوب خدا است و محبوب مطلق رب‌العالمین است. حال ببینید که خدا به حبیبش چه می‏گوید؛ او می‏فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ»؛ نگاه پیوسته و طولانی نکن! مدّ یعنی کشیدگی؛ لذا آیه می‏فرماید که نگاهت را طولانی نکن! مگر انسان نگاه کوتاه و طولانی دارد؟ بله؛ اگر انسان یک شیء را ببیند که برایش جالب نیست، نگاهش را ادامه نمی‎دهد، اما اگر آن شیء نظرش را جلب کند و جالب به‏نظر برسد، آن را بیشتر نگاه می‏کند، دیگر چشم از آن برنمی‏دارد و نگاهش طولانی می‏شود. این نوع نگاه گویای آن است که شخص، مفتون و شیفته آن شیء شده است. چون تا زمانی که مفتون آن نشده و چشمش را نگرفته است، به آن خیره نشده و نگاهش را کوتاه خواهد کرد.

حالا پیغمبر باید به چه چیزی خیره نشود و نگاهش را کوتاه کند؟ «وَ لا تَمُدَّنَ عَینَیکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاه الدُّنْیا؛ به چیزهایی که ما به ‏وسیله آن‏ها گرو‏هی از مردم را متنعم ساخته‏ایم، نگاه طولانی نکن! چرا که این تنعمات مادی، همان مظاهر مادی است که در دست دنیاداران قرار دارد.»(۳) قرآن نمی‏فرماید: به این‏ها نگاه نکن، بلکه می‏گوید: نگاهت را به این چیزها، طولانی نکن! پس نهی نسبت به مدّ و کشش نگاه است، نه خود نگاه. قرآن می‏فرماید: به این‌ها چشم ندوز! مفتون این‏ها نشو! مواظب باش تا این مظاهر دنیوی یک‏وقت دلت را نبرد! چیزهایی که دنیاداران در دست دارند دلربا است؛ تو خودت کاری نکن که این چیزها دلت را ببرد! چون دل تو برای من است.

اقتضای دوستی این است که دل به دل راه پیدا می‏کند و رابطۀ محبتی برقرار می‏شود. ما خودمان هم در مسائل مختلف به فرزندانمان تذکر می‏دهیم و بر همین اساس می‏گوییم: فلانی آدم درستی نیست؛ یک‏وقت نکند با او رفت و آمد داشته باشی؛ چون می‏دانیم که صِرف رابطه داشتن با آن فرد، ایجاد علاقه کرده و در‌نهایت رشته محبت و علقه بین پدر و پسر را از بین می‏برد؛ یعنی تأدیب فرزند دیگر اثر نداشته و پدر تربیت فرزندش را رها می‏کند.

 

تطبیق بحث با روایات

ما روایات زیادی راجع ‏به این موضوع داریم. امام علی«ع» فرمودند:‌ «مَن‏‌قَصَّرَ نَظَرَهُ‏ عَلى أَبنَاءِ الدُّنیا عَمِی عَن سَبِیلِ الهُدى»؛(۴) کسی‌که نگاهش فقط به ابنای دنیا یعنی همان دنیاداران باشد، نسبت به راه هدایت کور می‏شود. این نتیجه برای کسی است که نگاه طولانی به دنیاداران داشته باشد.

حضرت در جایی دیگر راجع ‏به خود دنیا این‏طور تعبیر می‏کنند و می‏فرمایند:‌ «اُنْظُر إِلَى‏ الدُّنیا نَظَرَ الزَّاهِدِ الْمُفَارِقِ؛ به دنیا نگاه کن، اما دیدِ بی‏رغبت نسبت به آن داشته باش»، «وَ لَا تَنظُر إِلَیهَا نَظَرَ الْعَاشِقِ الْوَامِقِ؛(۵) و به دنیا آن‏قدر عاشقانه نگاه نکن که دلت را ببرد.»

در روایت دیگری آمده است: ‌«مَن عَظُمَتِ‏ الدُّنیا فِی عَینِهِ وَ کَبُرَ مَوقِعُهَا فِی قَلبِهِ»؛ اگر دنیا و جایگاه آن در چشم و دل کسی بزرگ جلوه کند، «آثَرَهَا عَلى اللَّهِ»؛(۶) او دنیا را بر خدا مقدم خواهد داشت.

بنابراین بزرگترین مانع برای مؤدب شدن به آداب الهی این است که انسان در پی مظاهر دنیا دلش را از کف بدهد و فریفته مظاهر مادی شود؛ لذا خدای متعال نیز خطاب به حبیب خود این‏طور امر می‏کند که به دنیای دنیاداران نظر طولانی و پیوسته نکن؛ چرا که توجه و نگاه به دنیا، دلبری می‏کند و دیگر نمی‏گذارد تو مؤدب شوی.

 مهمترین اثر ادب الهی در حیات انسان

آرامش و آسانی در هنگام جان دادن به جای سختی و حسرت

اما مطلب دوم این است که بالاترین اثر ادب الهی چیست؟ مهم‌ترین اثر ادب الهی، آسانی و آرامش داشتن هنگام رفتن از دنیا و ورود به نشئه دیگر است، در مقابل، کسانی که مؤدب به آداب الهی نیستند، با سختی و حسرت از این مرز عبور خواهند کرد. دلیل این تفاوت، اختلاف حالات انسان‏ها است. گاهی انسان را به جایی می‏برند و او هم به محل اقامت جدیدش نظر می‏کند و منتظر رفتن و رسیدن است. گاهی هم او را می‏کِشند و او مدام رویش را برمی‏گرداند و به پشت سر نگاه می‏کند؛ چون دلش اینجا است و دوست ندارد از محبوبش جدا شود. مرگ هم برای کسانی که مؤدب به ادب الهی هستند مثل این است که در یک جاده مستقیم بدون اینکه به پشت سر خود کاری داشته باشند، با نگاه به جلو، سریع، راحت و آرام حرکت می‏کنند، اما وقتی افراد بی‌ادب را به‏سمت خدا می‏کِشند و می‏برند، رویشان به پشت سرشان یعنی دنیا است.

 

«جان دادن» بهجای «جان کندن»

حالا به‏ سراغ روایت برویم. امام‌هشتم«ع» می‏فرماید: ‌«أَنَّ جَبرَئِیلَ هَبَطَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ‎ فَقَالَ إِنَ‏ اللَّهَ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَقْرَأُ عَلَیکَ‏ السَّلَامَ وَ یَقُولُ ‌لَکَ»؛ جبرئیل خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: خداوند به تو سلام می‏رساند و می‎فرماید:‌ «اِقرَأْ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ»؛ بگو: بسم الله الرّحمن الرّحیم وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ. امام‌رضا«ع» می‏فرماید: وقتی که این آیه بر پیغمبر‌اکرم نازل شد، «فَأَمَرَ النَّبِیُّ مُنَادِیاً یُنَادِی»؛ پیغمبر به شخصی امر کرد که در میان مسلمین برود و بلند بگوید: «مَن لَم یتَأَدَّب بِأَدَبِ اللَّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلى الدُّنیا حَسَرَاتٍ»؛(۷) هرکس خود را به آداب الهی مؤدب نکند، با حسرت از دنیا می‏رود، جانش را نمی‏گیرند بلکه جانش با حسرت و اندوه کنده می‏شود! این معنای «تَقَطَّعَت نَفْسُهُ عَلى الدُّنْیا حَسَرَات» است.

حسرت حالت افسوسی است که انسان نسبت به گذشته و آنچه از دست داده پیدا می‏کند؛ کسی که چشمش در دنیا مانده و راهی آخرت شده است، با دلی پر از حسرت به‌ سمت آخرت برده می‏شود. دلِ پُر حسرتش را از دنیا می‏کَنند و او را راهی آخرت می‏کنند؛ درست مثل اینکه بخواهند طفلی را از مادرش جدا کنند.

گویا الآن رابطه میان روایت با آیه معلوم شد که و اینکه چرا قرآن می‏فرماید به نعمت‏های در دست دنیاداران چشم ندوز؛ و از طرف دیگر پیغمبر فرمود: در میان مردم فریاد بزنید کسی که به آداب الهی مؤدب نباشد، سخت جان می‏دهد. انسان نباید دنیا را برای خود مانند مادر خویش قرار دهد و به او دلبسته شود؛ باید از دنیا بهره گرفت، اما بین خود و آن هیچ علقه‏ای برقرار نکرد! از جملۀ «مَن لَم یتَأَدَّبْ بِأَدَبِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلى الدُّنْیا حَسَرَات»، پیدا است که «وَ‌لا‌تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنهُم» یکی از آداب الهی است و باید رعایت شود. این ادب، اساسی‏ترین ادب ‌الهی و برطرف‏کننده مانع اصلی تأدب به آداب الهی است. خدا با این آیه پیغمبر خویش را ادب کرد و پیغمبر نیز تأدیب خدا را به گوش همگان رساند. این ادب زیربنای تأدیب جمیع ابعاد وجودی انسان به‏حساب می‏آید.

 

«صبر» مهمترین لازمه تحقق ادب الهی

«ادب الهی» رنج و سختی دارد

اما مطلب سوم که از همین آیه برداشت می‏شود، این است که در ادب نوعی سختی، رنج و فشار وجود دارد. ما گفتیم که ادب یعنی روش رفتاری. روش رفتاری به‏ معنای ملکه است و هر موجودی از نظر علمی، روش خاصی برای رفتار خود دارد. انسان‌ها نیز متناسب با هر کدام از ابعاد وجودی خود مانند عقل، نفس، قلب و… روش رفتاری مخصوص به‏ خود دارند. رفتار نیز همان عملی است که با تکرار آن «ملکه» و روش حاصل می‏شود؛ لذا اگر کسی بخواهد برای هرکدام از ابعاد وجودی خود روش رفتاری ایجاد کند، باید متناسب با آن دستورالعملی را به ‏کار گیرد و آن را به ‌قدری تکرار کند، تا بالاخره در وجودش به‏ صورت یک روش و ملکه دربیاید. در اینجا «تکرار عمل» پیش از پیدایش ملکه، همراه با نوعی مشقت و سختی است؛ یعنی برای انسان سخت است که طبق دستوری عمل کند که مطابق با روش رفتاری او نیست؛ چون او دلش می‏خواهد طور دیگری عمل کند و اقتضای او چیز دیگری است، ولی باید خود را با دستورات دیگری مطابقت دهد. به‏ عنوان مثال شهوت، قوه‏ای است که به ‏طور گسترده فعالیت می‏کند. اگر کسی بخواهد به این بُعد نفسانی، روش رفتاری بدهد، باید با دستورالعمل‏ها و قوانین‌الهی جلوی آن را بگیرد که در چارچوب مشخصی عمل نماید. این کار مستلزم رنج، فشار و مشقت است.

 

مؤدب شدن بدون صبر محال است

این دستورات باید به‏ صورت مکرر انجام گیرد تا نفس مؤدب شود. به ‏همین‏ خاطر برای مؤدب شدن، بیش از هر چیزی به صبر نیاز داریم. چون بدون فضیلت انسانی صبر در برابر سختی و مرارتِ تبعیت از دستورات الهی، مؤدب شدن به آداب الهی ممکن نیست. یکی از وجوه معنایی روایت نورانی «البَلاءُ لِلوِلاءِ»(۸) این است که اهل ولا همیشه تحت فشار قرار دارند تا لحظه ‏به ‏لحظه مؤدب شوند و دوستی و ولایشان با خدای متعال بیشتر شود. اگر کسی نتواند این فشارها را تحمل کند هیچ‏گاه مؤدب نخواهد شد و از زمره اهل ولایت‏الله خارج می‏گردد. لازمۀ سلوک در این مسیر صبر کردن است.

 

نیاز مؤدب و مؤدب به صبر

نکته مهم و اساسی این است که هم کسی که می‏خواهد تأدیب شود باید اهل صبر باشد و مرارت اطاعت و مخالفت با خواسته‏های بی‏قید و بند خویش را بپذیرد و هم کسی که می‏خواهد او را ادب کند باید صبر داشته باشد و بر سرپیچی‏های شخصی که تحت تربیت و تأدیب او قرار گرفته صبر نماید؛ چون ایجاد روش رفتاری، یک امر دفعی نیست، بلکه به ‌تدریج حاصل می‏شود و نیاز به صبر دارد. از همین‏جا روشن می‏شود که محوری‏ترین فضیلت در باب ادب، چه ادب کردن و چه ادب شدن، صبر است. حال اگر مؤدَب و مؤدِب یکی باشد، میزان صبر باید دوچندان باشد؛ یعنی کسی که می‏خواهد خود را ادب کند و روش رفتاری الهی پیدا کند باید خیلی صبور باشد تا از بی‏ادبی‏های خود خسته نشود و مسیر را تا پایان ادامه دهد. از طرف دیگر ما علاوه بر تأدیب خود، وظیفه دیگری هم داریم، هم باید خودمان را با دستورات الهی تأدیب کنیم و هم باید به تأدیب نفوسی که در محیط اطراف ما هستند بپردازیم. این کار مگر بدون صبر شدنی است؟!

 

لزوم صبر بر بیادبی دیگران در قرآن

در ذیل این آیه شریفه که به بزرگترین مانع ادب اشاره شده، آمده است: «وَ أْمُرأَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها؛» اهل و خانواده‏ات را به نماز امر کن و بر این کار صبر داشته باش! این آیه به‏ عنوان یگانه آیه‎ای که نقش ادب الهی را مطرح می‏فرماید، بعد از بیان مانع اصلی ادب، در اولین گام مؤدب شدن به مسأله صبر اشاره می‏کند و محوریت این مسأله را روشن می‏سازد و هم به چشم ندوختن به‌ متاع دنیا و هم به مسائل رفتاری و عملی اشاره می‏کند و اینکه یک مسأله اخلاقی است و جنبۀ قلبی دارد. جنبۀ عملی‌اش این است که چشم‏پوشی کند و به تنعمات مادی خیره نشود و جنبه ‌اخلاقی‌اش هم این است که انسان باید صبر داشته باشد تا با صبر کردن بتواند خود را مؤدب نماید و جنبه قلبی‌اش هم این است که انسان به مادیات دل نبندد و به غیرخدا میل پیدا نکند.

 

«بیصبری و بیتابی» یعنیاعتراض به تأدیب خدا

حتی مؤمنی که نعوذبالله مرتکب خطا شده و از خدا خواسته که او را ادب کند، نباید در برابر گوشمالی او بی‏قراری کند. اگر بی‏قراری کند، دیگر ادب نخواهد شد؛ چون خدا دارد او را ادب می‏کند و اگر بی‏تابی او به‏ معنی اعتراض به تأدیب الهی باشد، خیلی زشت خواهد بود؛ لذا اگر دیدید که خداوند چوبی به شما زد، زود بگویید:‌ «اَلْحَمْدُلِلّهِ»؛ «شُکْراً لِلّهِ»! از آن به‌ بعد هم چشم‏هایتان را باز کنید و مراقب باشید که دیگر خطایی نکنید که خدا با تنبیه بخواهد تأدیب‌تان کند! تحمل‌تان را بالا ببرید تا بیشتر بتوانید از عنایت و لطف الهی بهره‌مند شوید.

حتی کسانی که در مراحل بالای ایمان قرار دارند نیز محتاج به صبر هستند. پیغمبر‌اکرم«ص» چقدر در راه انجام وظیفه‏اش برای خدا زجر کشید؟ انبیا و اولیای الهی چقدر زجر کشیدند؟ همۀ این زجرها و صبرها برای چه بود؟ برای اینکه رشته محبت‌شان محکم‏تر شود و به خدا بیشتر نزدیک شوند.(۹) این‎ها اهل ولا بودند و با خداوند رشته دوستی داشتند و برای همین مورد بلای الهی قرار می‌گرفتند.

 

نقش احکام الهی در مؤدب شدن انسان

مطلب چهارم این است که جمیع احکام شرعی در مؤدب شدن ما نقش اساسی دارند؛ لذا از همه این‏ها به «آداب» تعبیر می‏کنیم. واجب، حرام، مستحب و مکروه همه و همه دستوراتی است که از ناحیه خداوند آمده است تا به ما روش رفتاری دهد و ما را مؤدب کند. ما نیز تنها با إتیان به واجبات و ترک محرمات و انجام مستحبات و ترک مکروهات می‏توانیم به آداب الهی مؤدب شویم.

 

شاخصترین عمل از آداب الهی

در بین همه این اعمال، نافله و تطوع(عمل غیر فریضه) نقش به ‏سزایی در تأدیب ‌الهی انسان دارد. آیه شریفه مورد بحث ما نیز ابتدا بحث نماز را مطرح می‎کند و می‏فرماید: وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها؛ ای پیغمبر! تو که خودت مؤدب به آداب الهی هستی و می‏دانی چه کار باید انجام دهی، به خانواده‏ات امر کن که نماز بخوانند و بر این کار صبر داشته باش! ادب کردن، صبر می‎خواهد؛ پس پیغمبر باید نسبت به خاندان خود صبر کند، تا آن‎ها نسبت به این عمل روش رفتاری پیدا کنند؛ نقطه آغاز هم نماز و تطوع است که شامل فرائض و نوافل می‏شود.

 

«تأدیب ویژۀ خدا» یکی از افتخارات اهلبیت(علیهم السلام)

در ذیل این آیه، روایات متعددی وجود دارد. مثلاً امام‌ هشتم«ع» در روایتی فرمود:‌ «خَصَّنَا اللَّهُ‏ بِهَذِهِ الْخُصُوصِیَهِ»؛ خداوند ما را به این ویژگی مخصوص کرده است: ‌«إِذْ أَمَرَنَا مَعَ الْأُمَّهِ بِإِقَامَهِ الصَّلَاهِ ثُمَّ خَصَّنَا مِنْ دُونِ الْأُمَّهِ»؛ خداوند یک‏بار ما را در کنار امت به نماز امر نمود و یک‏بار هم به ‏طور خصوصی به نماز امر فرمود. آنجا که آیه نازل شد: وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ؛(۱۰) اهل‌بیت هم داخل در آیه بودند که به نماز امر شدند؛ چون آنان سرآمد مؤمنین هستند و در جای دیگر که فرمود: وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ؛ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به‏صورت خصوصی به نماز امر شدند. این از افتخارات اهل‌بیت است که خداوند در قرآن ایشان را دوبار به نماز امر کرده است.

اقدام روزانه پیغمبر برای تأدیب اهلبیت خویش

در ادامه روایت دارد که حضرت فرمود: ‌«فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَجِی‏ءُ عَلى بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ بَعدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیهِ تِسعَهَ أَشهُرٍ کُلَّ یومٍ عِندَ حُضُورِ کُلِّ صَلَاهٍ خَمسَ مَرَّاتٍ»؛ بعد از آنکه این آیه نازل شد، پیغمبر‌اکرم به مدت نُه ماه روزی پنج مرتبه در اوقات نماز به خانه علی و فاطمه می‏آمد، «فَیقُولُ الصَّلَاهَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ»؛ و می‏فرمود: نماز؛ نماز؛ رحمت خدا بر شما باد! «وَ مَا أَکرَمَ اللَّهُ أَحَداً مِن ذَرَارِیِّ الْأَنْبِیَاءِ بِمِثلِ هَذِهِ الْکَرَامَهِ الَّتِی أَکرَمَنَا بِهَا وَ خَصَّنَا مِن دُونِ جَمِیعِ أَهلِ‌بَیتِهِم»؛(۱۱) خداوند خاندان هیچ پیامبری را مانند ما اهل‌بیت کرامت و بزرگواری نبخشید.

در تفسیر علی‎بن‏ابراهیم قمی در ذیل این روایت آمده است که می‏گوید:‌«فَلَمْ‏ یزَلْ‏ یَفْعَلُ‏ ذَلِکَ‏ کُلَ‏ یوْمٍ‏ إِذَا شَهِدَ الْمَدِینَهَ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْیا»؛(۱۲) این آیه در مکه نازل شد، ولی این کار پیغمبر تا زمانی که حضرت در مدینه از دنیا رفت هم ادامه داشت.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ما در ادامه این روایت را کامل می‌خوانیم و بررسی می‌کنیم. بحار‌الأنوار، ج۶۸، ص۳۴۸٫

۲ـ طه، ۱۳۱ و ۱۳۲٫

۳ـ «أَزْواجاً» در آیه یعنی بخشی از مردم که این بخش از مردم همان دنیاداران هستند.

۴ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۳۷٫

۵ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۴۰٫

۶ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۱۳۸٫

۷ـ بحار‌الأنوار، ج‏۶۸، ص۳۴۸٫

۸ـ شرح مصباح الشریعه.

۹ـ البته دلیل بلایایی که خداوند بر سر اولیای خود می‌آورد چیز دیگری است که جای بحثش اینجا نیست. بلای آن‌ها هدیه و موهبت الهی است و ربطی به تأدیب و ارتقای درجه آن‌ها ندارد. این بحث جدایی است.

۱۰ـ بقره، ۴۳٫

۱۱ـ بحار‌الأنوار، ج۷۹، ص۱۹۶٫

۱۲ـ تفسیر قمی، ج۲، ص۶۷٫

 

 

 

سوتیترها

۱٫

بزرگترین مانع برای مؤدب شدن به آداب الهی این است که انسان در پی مظاهر دنیا دلش را از کف بدهد و فریفته مظاهر مادی شود؛ لذا خدای متعال نیز خطاب به حبیب خود این‏طور امر می‏کند که به دنیای دنیاداران نظر طولانی و پیوسته نکن

 

۲٫

اگر کسی بخواهد برای هرکدام از ابعاد وجودی خود روش رفتاری ایجاد کند، باید آن را به ‌قدری تکرار کند، تا بالاخره در وجودش به‏ صورت یک روش و ملکه دربیاید. «تکرار عمل» پیش از پیدایش ملکه، همراه با نوعی مشقت و سختی است؛ یعنی برای انسان سخت است که طبق دستوری عمل کند که مطابق با روش رفتاری او نیست

 

15مارس/17

بهار جلوه جمال خدا

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

سال جدید یعنی زمین یک بار به دور خورشید گشت و در حقیقت عمر زمین زیاد شد.
اگر گفتند ما وارد سال ۱۳۹۶ شدیم یعنی به حساب هجری شمسی ۱۳۹۶ بار است که زمین به دور خورشید گشته است.
اگر کسی ۵۰ سال قبل به دنیا آمد، با گردش زمین به دور خورشید، ۵۰ بار او ۵۰ سال نمی‌شود.
سرنشین این زمین تا خودش حرکت نکند، بالنده نیست.
این بچه‌ای که حالا ۵۰ ساله شده است، تا ۵۰ مطلب نفهمد، ۵۰ قدم بر ندارد و ۵۰ تا جهت‌گیری نکند و به دور شمس ولایت نگردد، ۵۰ ساله نمی‌شود، بلکه عمر زمین را به حساب عمر خود می‌گذارد.
پس باید حساب کنیم که ما بزرگ شدیم یا زمین بزرگ شد؟
زمین به دور خورشید گشت و عمرش زیاد شد و ما اگر به دور «وَالشَّمسِ وَضُحَاهَا»(۱) گشتیم عمرمان اضافه می‌شود.
ما اگر ۵۰ مطلب را فهمیدیم، می‌شویم مرد ۵۰ ساله وگرنه کودکی هستیم که علامت پیری در او پیدا شده است.
بنابراین ما باید خودمان سال عید داشته باشیم. اینکه در تعبیرات دینی گفتند هر روزی که گناه نکنید عید است، ناظر به این نگاه است، وگر نه دلیل ندارد که اگر زمین بگردد، عمر سرنشین زیاد ‌شود، بلکه عمر زمین زیاد می‌شود.
ما باید همیشه مراقب باشیم که آیا ما حرکت کردیم یا زمین حرکت کرد. باید مواظب باشیم و به حساب خود رسیدگی کنیم.

جلوه جمال خدا در بهار
ذات اقدس الهی در دنیا در بهار به صورت جمیل جلوه می‌کند و در قیامت در بهشت به عنوان جمیل تجلی دارد. اصل خلقت برابر بیان نورانی امیرالمؤمنین«ع» تجلی الهی است.
حضرت علی(ع)در نهج البلاغه فرمود: «اَلْحَمدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» این تجلی با جمال الهی که آمیخته شد، در دنیا می‌شود بهار و در آخرت می‌شود بهشت.
بهار، جمال صوری و ظاهری است و بیانگر جمال ملکوتی خدای سبحان است. خدا در ملکوت جمالی دارد به عنوان علم، رحمت، رأفت و مانند آن.
انسان در بهار باید بهشت همراه خود ببرد و بهشتی بشود.
آدمی برای اینکه با نشاط و خرمی به سر ببرد و هویت خود را بهشت کند، باید از کوثر مدد بگیرد.
بهار از باران مدد می‌گیرد و سرسبز و خرم می‌شود، ولی انسان از کوثر مدد می‌گیرد.
کوثر که جمال الهی را به همراه دارد، همان معرفت و محبت خداست.
تا ما در درونمان بهشت نسازیم، هرگز از نشاط و بهار بهره‌ نخواهیم برد.
بهار دنیا و بهشت آخرت وقتی به حال انسان نافع‌اند که مظهر جمال الهی باشند.
انسان وقتی مظهر جمال الهی می‌شود که اهل حکمت باشد.
وجود مبارک پیغمبر«ص» در آن احادیث نورانی که فرمود: «أنا مَدینَه العِلم وَ اَنتَ یا علی بابُها» سخن نورانی دیگری هم دارد که: «أنا مَدینَه الحِکمَه و هی الجَنه و انتَ یا علی بابُها» من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و تو یا علی در این حکمتی،
بنابراین بهشت ظاهری که «جَنّات تَجری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهَار»(۲) است و بهار صوری که خرمی نظام آفرینش او را همراهی می‌کند، محصول یک بهشت ملکوتی‌اند و بهار ملکوتی آنها تحصیلی است که ما باید فراهم کنیم. اگر اهل حکمت و معرفت و محبت بودیم، در درون ما بهشت و خرمی حضور دارد، زیرا حکمت و معرفت بهشت‌اند.
کلام امام رضا «ع» در بهار تجلی بیشتری دارد: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُم إِحیَاءً لِقُلُوبِکُم وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا»: به دیدار یکدیگر بروید و در این دیدارها معارف دینی، اخلاق اسلامی، حقوق مشترک، حقوق فرزند و پدر و مادر و همسایه و دولت و ملت و مجاوران داخل و خارج را مطرح کنید تا جامعه، جامعه عقل و عاطفه باشد و عطوفتش در کنار معرفت و معرفتش سایه‌افکن مهربانی و عطوفت گردد.
امام رضا«ع» فرمودند: « تَزَاوَرُوا » به زیارت یکدیگر بروید. «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُم إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُم وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا» و وقتی به دیدار یکدیگر رفتید، همه وقتتان را به گفتن و خندیدن و خنداندن صرف نکنید.
گفتن و خندیدن و خنداندن در حدی ضروری است که خستگی را رفع کند، اما عمر صرفاً برای آن نیست. آنحضرت فرمود: قسمت مهم محفل دید و بازدیدتان ذکر سخنان اهل بیت«ع» باشد.
امام رضا«ع» که می‌فرمایند: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُم إِحیَاءً لِقُلُوبِکُم وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا» سپس می‌فرمایند: «و أحادِیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکُم عَلى بَعض» یعنی سخنان نورانی اهل بیت«ع» در شما عاطفه ایجاد می‌کند، وحدت می‌آفریند، شما را متحد می‌کند، کینه‌ها را برمی‌دارد و این‌گونه شد و اختلافات رخت بربستند، بهشت موعود را موجود کرده‌اید.
انسان‌های بهشتی بی‌کینه زندگی می‌کنند.
در بهشت هیچ نزاع و اختلاف قرائن و برداشت و تشتتی راه ندارد: «وَنَزَعْنا مَا فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ»(۳) . هیچ خیانت، کینه‌ و بغضی در دل‌های مردان بهشتی نیست.
مؤمنان الهی از ذات اقدس الهی چنین خلق و خویی را می‌طلبند: «لاتَجعَل فی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا»(۴). خدایا کینه هیچ برادر مسلمانی را در دل ما قرار نده.
این دعای مردان مؤمن در دنیا در حقیقت بهشت موعود برای آنهاست و صفتی که خدای سبحان در اوصاف بهشتیان ذکر کرد.
امام رضا«ع» فرمودند محفل دید و بازدید شما این اختلاف‌ها را برمی‌دارد، زیرا احادیث ما و سخنان ما در آن محافل مطرح می‌شوند. سخنان ما در شما عاطفه ایجاد می‌کنند و مهربانی می‌آفرینند. وقتی عاطفه آمد، کینه‌ رخت برمی‌بندد. جامعه را عاطفه اداره می‌کند.
الان این برج‌های بزرگی که می‌سازند، گرچه بخش وسیعی از آنها آهن و سیمان و سنگ است، اما آنچه که سنگ‌ها را به هم مرتبط می‌کند ملاط نرم است که اگر نباشد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.
عاطفه، ملاط نرمی است که اعضای یک خانواده، خانواده‌های یک محله، افراد یک شهر و اهالی شهرها در یک کشور را به هم مرتبط و وحدت محلی و منطقه‌ای و بین‌المللی را تأمین می‌کند.
بنابراین از یک نظر بهار می‌تواند برای ما بهشت بیاورد و بهشت می‌تواند به صورت بهار تجلی کند.
همه اینها جلوه‌های جمالی الهی‌اند. اگر جامعه‌ای مظهر جمال الهی شد، هم از بهار بهره کافی می‌برد، هم بهشت می‌شود و بهشت می‌سازد.

بهره‌برداری عاقلان از بهار
در هنگام تحویل سال و فرارسیدن عید نوروز، کسانی که حکیمانه زندگی می‌کنند، بهره کامل و کافی از زندگی می‌برند. یعنی هم لذت‌های جسمانی و هم لذت‌های بدنی می‌برند، هم لذت‌های روحانی و لذت‌های عقلی.
در روایت آمده است: «إذا رَأیتُم الرَبیع فَأکثَرواذکُر النُشور»: در بهار به یاد معاد باشید.
در بهار دو کار در عالم طبیعت و ماده انجام می‌گیرد. اگر کسی نداند چه کسی این کارها را انجام می‌دهد، فقط حیات گیاهی دارد و از خوردن و پوشیدن لباس نو در حد یک گیاه لذت می‌برد. این بهره غافلان است، اما اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» که از حقیقت عالم آگاهند، فرمودند عاقلانه زندگی کنید نه غافلانه. از هوای لطیف، سبزه و آب و هوا و محیط سالم لذت ببرید، اما با دیدن بهار به یاد معاد باشید.
قرآن کریم بعد از مسئله توحید، بیش از هر چیزی ما را با معاد آشنا می‌کند، زیرا معاد سازنده است.
اعتقاد به خدای واجب‌الوجود و خالق و مدیر عامل کل جهان و رب ‌الارباب در مشرکان حجاز هم بود. این اعتقاد فقط ثمره علمی دارد و مشکلی را حل نمی‌کند. این ربوبیت جزئی چیست. ولی مشرکین این حقیقت را که انسان باید تحت تدبیر خداوند باشد و به قانون او گوش بدهد، قبول نداشتند.
معاد به چه معناست؟ آیا انسان وقتی که مرد، می‌پوسد یا از پوست به در می‌آید؟
مشرکان می‌گفتند: «إِن ِهیَإ ِلاّحَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ و َنَحیَا». بعد از مرگ خبری نیست.
قرآن کریم در بسیاری از آیات مطرح می‌کند که مرگ پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است. مرگ نابودی نیست، هجرت است.
امیرالمومنین«ع» فرمودند: «إنَّمَا تَنتَقِلُونَ مِن دَارٍ إلَی‌ دَار». اگر برای ما روشن شد که مرگ پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است و هجرت و میلاد جدید و وارد مرحله دیگری شدن، می‌داند که باید برای آن مرحله چیزی را تهیه کند که در آنجا کارآیی داشته باشد.
در بهار دو اتفاق اساسی می‌افتد.
یکی اینکه خوابیده‌ها بیدار می‌شوند و دیگر اینکه مرده‌ها زنده می‌شوند.
قرآن کریم فرمود: «یَتَوَفّاکُم بِاللَّیلِ وَ یَعلَمُ مَا جَرَحتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبعَثُکُم»(۵): اینکه انسان هر شب می‌خوابد، نمادی از مرگ است، چون «اَلنُومُ اَخِ الموت». در خواب، روح، بخش مهم تعلّقش را از بدن کم می‌کند و بدن را در حد حیات گیاهی نگاه می‌دارد.
تعبیر قرآن کریم درباره خواب توفی است. انسان خوابیده، متوفی است، کما اینکه انسان مرده هم متوفی است، منتهی آنجا تعلّق بین نفس و بدن به‌کلی قطع می‌شود و در اینجا قسمت مهمش و فقط در حدّ تعلّق گیاهی می‌ماند، لذا تعبیر وفات درباره موت هم هست: «اللّهُ یتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِهَا وَ الَّتی لَم تَمُت فی مَنامِهَا»(۶). او متوفی است و ما در خواب متوفاییم:
«هُوَالَّذی تَوَفّاکُم بِاللَّیلِ وَیَعلَمُ مَا جَرَحتُم بِالنَّهَار». ما هر شب متوفا و بعد بیدار می‌شویم.
پس خوابیدن و بیدار شدن نمادی از معاد است. در بهار تمام درخت‌هایی که به خواب رفته‌اند، بیدار می‌شوند.
خدای سبحان باران را نازل و زمین مرده را زنده می‌کند: «یُحیِی الْأَرضَ بَعدَ مَوتِهَا»(۷).
پس در بهار خوابیده‌ها و مرده‌‌ها زنده می‌شوند. کسی که حکیمانه به بهار نگاه می‌کند، هم مطلب جدیدی را می‌فهمد، هم لذت علمی می‌برد، هم برهان اقامه می‌کند، هم جانش تغذیه می‌شود و هم بدنش از هوای تازه و گلها و بهار و نسیم لذت می‌برد.
بنابراین آدم عاقل دو لذت از بهار می‌برد و آدم غافل یک لذت.
اصرار کتاب و سنت این است که هرگز به کم قناعت نکنید.
لذتی که انسان از مطلب عمیق می‌برد بیش از خوردن یک غذای لذیذ است. لذا فرمودند وقتی بهار شد به فکر باشید که بیدار بشوید و اگر خدای ناکرده، مرگ روحی دامنگیر کسی شد، خود را با آیات الهی زنده کنید.
در بیانات نورانی حضرت امیر«ع» در نهج البلاغه آمده است که بعضی‌ها مرده متحرک‌اند «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنسَانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حَیَوَان ٍوَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحیَاءِ» حضرت فرمود اینها صورتاً زنده‌اند، ولی جان و قلب و فکرشان مرده است.
اگر کسی با معارف الهی آشنا شد، زنده می‌شود و وقتی زنده شد، از حیات لذت می‌برد. بنابراین در بهار اگر انسان به یاد معاد بیفتد، هم لذت عاقلانه می‌برد و هم لذت حسی.
درخواست تحول در سال جدید
آدمی در طلیعه سال جدید از ذات اقدس الهی درخواست تحول می‌کند، چون سال که نو می‌شود معنایش آن است که باید حرکت کنیم.
حضرت امیر«ع» می‌فرمایند: « ما مِن حَرَکَهٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فیها إلى مَعرِفَهٍ ». هیچ حرکتی نیست مگر اینکه باید در کنار معرفت سامان بپذیرد. انسان باید مبداء و مقصد وچگونگی طی این فاصله را بداند.
خیلی‌ها زندگیشان‌ گیاهی است؛ یعنی خوب تغذیه می‌کنند، خوب لباس می‌پوشند، خرامان خرامان حرکت می‌کنند؛ درست مثل یک درخت که خوب تغذیه می‌کند، خوب سبز می‌شود و رشد می‌کند و بعد پژمرده می‌شود. اما هیچ درختی ترقی نمی‌کند، چون اصل و ریشه‌اش در لجن است. اینکه بیرون آمده فرع اوست. بعضی‌ها در لجن‌زار زندگی می‌کنند. برجی ساخته، ولی این اصل او نیست.
امام صادق«ع» می‌فرمایند: «اَصلُ المَرءِ لُبُّه» ریشه هر کسی عقل اوست که در گِل است.
سال نو داشتن یعنی حرکت کردن، نه اینکه ببینیم زمین سال نو دارد، آن وقت سال نو زمین را از او مصادره کنیم.
عمر ما باید به اندازه حرکتمان افزایش پیدا کند. اگر خوابیم، بیدار بشویم. اگر بخشی از اندیشه‌های ما مرده است، آن را احیا و دیگران را هم بیدار کنیم.
قرآن فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنظُر نَفسٌ مَا قَدَّمَت لِغَدٍ(۸): هر کسی باید اهل حساب باشد و ببیند برای فردای خود چه چیزی را فراهم کرده است. ما داریم روزانه بهترین سرمایه را که عمر ماست صرف می‌کنیم. اگر چیزی در برابر این سرمایه گرفتیم و روی خاک گذاشتیم، می‌شود خسارت، ولی اگر چیزی گرفتیم و جانمان را شکوفا کردیم می‌شود سود.
بعضی‌ها هستند که تجارتشان بایر نیست، یعنی ادب، علم یا معرفتی فراهم کرده‌اند که با آنهاست، پس خسارت ندیده‌اند.
اگر در فروردین، زمین یک دور به دور خورشید گشته است، ما هم شمس حقیقت و ولایتی داریم.
قرآن و عترت شمس ما هستند که: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا(۹)وَالقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا(۹) بر مصادیقی تطبیق‌شده‌اند. گفته‌اند که وجود مبارک پیغمبر«ص» و حضرت امیر«ع» مصادیق شمس و قمر حقیقی‌اند. بنابراین ما هم آفتاب و ماهی داریم و باید دور اینها بگردیم تا عمرمان زیاد شود وگرنه همین خواهیم بود که هستیم و تا آخر هم همین درد و رنج را داریم.

تفهیم آسان معاد با استفاده از تشبیه آن به بهار و طبیعت
خدا در بهار چگونه مرده را زنده می‌کند؟!. هر سال می‌بینیم که مرده‌ها زنده می‌شوند.
درختان در زمستان خواب‌اند و بیدار می‌شوند. این خاک مرده بود که زنده شد: «یُحیِی الْأَرضَ بَعدَ مَوتِهَا» فرمود این را می‌بینیم، پس می‌شود مرده را زنده کرد.
«کَذلِکَ تُخرَجُونَ»(۱۰) هم برای حکیم قابل درک است هم برای یک فرد عادی، اما «قُل یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُم»(۱۱) را هر کسی درک نمی‌کند و متوجه نمی‌شود که بین وفات و فوت فرق است. من و شما متوفّاییم، اما ما دو متوفّای دیگر هم داریم. عزرائیل «س» متوفّی است، زیرمجموعه او متوفّی است: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا)»(۱۲) ؛ «یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُم». این را عوام نمی‌فهمند، اما این را که بالاخره «کَذلِکَ تُخْرَجُونَ» کاملاً می‌توانند بفهمند.

تبیین مراحل مرگ و زندگی در موجودات
قبل از اینکه بهار شود و درختان بیدار شوند، خاک مرده بود، ولی هر حیاتی ضرورتاً مسبوق به موت یا هر موتی الزاماً مسبوق به حیات نیست:
میفرماید: «کُنتُم أَمواتاً فَأَحیَاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم ثُمَّ یُحیِیکُم»(۱۳). شما قبلاً مرده بودید اگر کسی روی سقف این نظام، یعنی به آسمان برود، کاملاً می‌فهمد که: «کُنتُم أَمواتاً فَأَحیَاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم». این خاک‌ مزارع و مراتع کم‌کم در اثر جذب این گیاهان غذا شدند.
این غذاها به بازارآمدند. نیاکان ما از این غذاها استفاده کردند و شد نطفه و این نطفه شد هفت میلیارد بشر روی زمین. بعد از مدتی هم اینها خاک می‌شوند و می‌پوسند و بعد می‌شوند مزارع و مراتع.
چند سالی آرامستان است و بعد از مدتی می‌شود خیابان و امثالهم. در همین محدوده اول سه‌راه بازار تا حرم حضرت معصومه«س» در ۵۷ سال قبل هیچ خبری نبود.
مرحوم آقای بروجردی«ره» اجازه نمی‌داد و می‌گفت اینجا قبور مسلمین است، ولی الان کلاً مرکز تجاری شده است.
بسیاری از علما و بزرگان و رجال مذهب در همین خیابان حضرتیه دفن‌اند. آن وقت‌ها از جلوی بازار تا حرم مطهر، قبرستان بود.
غرض این است که: «کُنتُم أَمواتاً فَأَحیَاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم ثُمَّ یُحیِیکُم»: هر حیاتی مسبوق به موت و هر موتی هم مسبوق به حیات نیست.

روایتی در استفاده از بهار
از پیامبر اکرم(ص) نقل است که فرمودند: « إذا رأیتم الربیع فأکثروا ذکر النشور»(۱۴). وقتی بهار می‌آید به فکر معاد باشید.
این نصیحتی که رسول خدا(ص) فرمودند، تقریباً تفسیر بخشی از آیات قرآن کریم است.
خداوند در قرآن کریم وقتی جریان بهار را ذکر می‌کند می‌فرماید: «کَذلِکَ النُّشُور»
یعنی همان ‌طور که خدا هر سال مرده‌ها را زنده می‌کند، شما را هم بعد از مرگ زنده می‌کند. اینکه فرمود مگر نمی‌بینید که باران می‌بارد و زمین شکوفا می‌شود: «یُحییِ اْلأَرضَ بَعدَ مَوتِها» و «کَذلِکَ النُّشُورُ»، یعنی خدا مرده را زنده می‌کند.
نه اینکه خوابیده را بیدار می‌کند.
در زمستان برخی از درخت‌ها بیدارند، ولی رشد ندارند. در میان درختان، آنکه بیدارتر است مثل درخت مرکبات، از سرما آسیب بیشتری می‌بیند تا مثلاً درخت کاج. آنکه خواب است که آسیب نمی‌بیند.
وقتی بهار می‌آید، آنهایی که بیدارند بیدارتر می‌شوند. آنهائی که خوابند بیدار می‌شوند و آنهائی که مرده‌اند، زنده می‌شوند.
سخن این نیست که بهار که آمد خداوند درخت‌های خوابیده را بیدار می‌کند.
بلکه سخن از احیاست: «مِنها خَلَقناکُم وَ فیها نُعیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَهً أُخری»(۱۵). «ما شما را اززمین آفریدیم و بدان باز می‌گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می‌آوریم»
انسان را هم همین‌‌طور زنده می‌کند. دیگر نگویید چگونه مرده زنده می‌شود. هر سال می‌بینید که خدا چگونه زمین وگیاهان را میمیراند و زنده می‌کند.
پی‌نوشت‌ها:
۱-بروج / ۱
۲-اعراف / ۴۳
۳-حشر / ۵۹
۴- انعام / ۶۰
۵- زمر / ۴۲
۶- حدید / ۱۷
۷- حشر / ۱۸
۸- شمس / ۱
۹- شمس / ۲
۱۰- روم / ۱۹
۱۱- سجده / ۱۱
۱۲- انعام / ۶۱
۱۳- بقره / ۲۸
۱۴- مفاتیح الغیب،از فخرالدین رازی ،جلد ‏۱۷، ص: ۱۹۴
۱۵- طه / ۵۵

سوتیترها:
۱٫

سخن این نیست که بهار که آمد خداوند درخت‌های خوابیده را بیدار می‌کند، بلکه سخن از احیاست: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْری». انسان را هم همین‌‌طور زنده می‌کند. دیگر نگویید چگونه مرده زنده می‌شود. هر سال می‌بینید که خدا چگونه زمین وگیاهان را زنذه می‌کند.

۲٫
آدمی برای اینکه با نشاط و خرمی به سر ببرد و هویت خود را بهشت کند، باید از کوثر مدد بگیرد. بهار از باران مدد می‌گیرد و سرسبز و خرم می‌شود، ولی انسان از کوثر مدد می‌گیرد. کوثر که جمال الهی را به همراه دارد، همان معرفت و محبت خداست.

۳٫
کسی که حکیمانه به بهار نگاه می‌کند، هم مطلب جدیدی را می‌فهمد، هم لذت علمی می‌برد، هم برهان اقامه می‌کند، هم جانش تغذیه می‌شود و هم بدنش از هوای تازه و گلها و بهار و نسیم لذت می‌برد. بنابراین آدم عاقل دو لذت از بهار می‌برد و آدم غافل یک لذت.

14مارس/17

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث دی و بهمن ۱۳۶۱

ناکام ماندن ترور آیت‌الله واعظ طبسی و دیدار مسعود رجوی سرکرده گروهک تروریستی منافقین با طارق عزیز معاون صدام در پاریس را به تعبیری می‌توان مهم‌ترین رویداد دی و بهمن ۱۳۶۱ دانست، در این دو ماه حمایت قدرت‌ها از رژیم صدام حالت جدی و علنی‌تری به خود گرفت تا جایی که مطبوعات از وام ۵۰۰ میلیون دلاری آمریکا به رژیم بعث عراق خبر دادند.
دستور امام خمینی مبنی بر انحلال واحدهای گزینش و جمع‌‌آوری کتب مربوط به آن، پیگیری لوایح و طرح‌های مربوط به تأسیس وزارت اطلاعات، افتتاح دانشگاه امام صادق، برگزاری اولین جشنواره فیلم فجر و همچنین آغاز عملیات والفجر مقدماتی از دیگر خبرهای دی و بهمن ۱۳۶۱ می‌باشد که در این مختصر به آن پرداخته‌ایم.

ترور آیت‌الله واعظ طبسی ناکام ماند
۲۹ بهمن ۱۳۶۱ منافقین قصد داشتند آیت‌الله واعظ طبسی تولیت آستان قدس‌رضوی و نماینده امام در خراسان را ترور کرده و به شهادت برسانند.
بر اساس گزارش جرائدِ روز شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۶۱، منافقین از طریق لخت کردن سیم‌های برق پروژکتور فیلم‌برداری صدا و سیمای جمهوری اسلامی مرکز مشهد، قصد استفاده از جریان برق برای انجام مقاصد شوم خود را داشتند که به موقع توطئه آن‌ها خنثی شد و یکی از منافقین به هلاکت رسید و دیگری دستگیر شد.
این گزارش می‌افزاید «بین فاصله خطبه‌های اول و دوم نماز جمعه امروز مشهد دو تن از منافقین به نام‌های بابایی و میرنژاد قصد ترور آیت‌الله واعظ طبسی نماینده امام و تولیت آستان‌قدس رضوی را داشتند که خوشبختانه قبل از انجام این عمل، یکی از آنان به وسیله پاسداران حاضر، از پای درآمد و منافق دیگر نیز دستگیر شد.»
به دنبال این ترور امام خمینی(ره) در پیامی خطاب به آیت‌الله واعظ طبسی تاکید کردند: خداوند تعالی را شکر که توطئه جنایتکارانه منحرفان از اسلام، درباره جنابعالی خنثی شد و خداوند را سپاس که هر روز این جنایتکاران ورق سیاهی بر اوراق جنایت خود می‌افزایند. و اکنون که به خواست خدای‌تعالی دستشان از هر جا کوتاه و هر گروهی از آنان گروه دیگر را لعن می‌کند و از رسیدن به آنچه در خیال خود به آرزوی آن بوده‌اند مأیوس شده‌اند، چاره‌ای جز خرابکاری برای اظهار وجود ندارند که آن هم برایشان جز رسوایی در پی ندارد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت جنابعالی و سایر متعهدان به اسلام و خدمتگزاران به جمهوری اسلامی را خواستارم.( صحیفه امام، جلد ۱۷، صفحه ۳۳۸)

شادی مردم سوریه از پیروزی ایران در جبهه‌ها
به دنبال عملیات پیروزمندانه والفجر علیه دشمن بعثی، تلویزیون سوریه در برنامه خبری خود بیانیه‌های نظامی ارتش و سپاه را همراه با اظهارات هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی پخش کرد.
مطبوعات سوریه نیز ضمن درج بیانیه‌های نظامی، سخنان رئیس جمهوری کشورمان در ملاقات با وزیر دفاع را در صفحات اول خود به چاپ رساندند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی در دمشق نیز گزارش داد مردم مستضعف و طرفداران جمهوری اسلامی ایران در سوریه که بی‌صبرانه منتظر شنیدن آخرین نتیجه حملات دیروز سپاه اسلام بودند، دیروز هنگام دیدار با یکدیگر به مناسبت پیروزی‌های قوای اسلام تبریک می‌گفتند.
روزنامه سوری «البعث» در سرمقاله خود با تاکید بر این که برنامه‌هایی به رهبری پنتاگون و با شرکت برخی از اعراب برای به انفجار کشاندن منطقه در دست اقدام است نوشت: از جمله این اهداف شومِ عربی جلوه دادن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.
«البعث» در ادامۀ مقاله خود افزوده است: رژیم‌های بغداد و امّان که امروز مدعی تجدید روابط با رژیم حاکم بر مصر هستند هیچ‌گاه روابط خود را با این کشور قطع نکرده بودند.
در این مقاله همچنین خاطرنشان شده است: اعمال فشار بیشتر بر لبنان برای قبول نقشه‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی، سرپوش گذاشتن بر مسئله فلسطین از طریق پیوستن شاه‌حسین به پیمان کمپ دیوید و محاصره سوریه برای از پای در آوردن آن به عنوان آخرین جبهه مقاومت عربی در برابر دشمن از جمله اهداف دیگری است که آمریکا، رژیم صهیونیستی و اعراب مرتجع منطقه با توطئه‌های جاری خود قصد تحقق بخشیدن به آن‌ها را دارند.

دیدار معاون صدام با مسعود رجوی در فرانسه!
در ادامه روابط تنگاتنگ رژیم بعث عراق و گروهک منافقین، معاون صدام با مسعود رجوی در پاریس ملاقات کرد. طارق عزیز در پایان این ملاقات ۴ ساعته اظهار داشت: خوشوقت خواهم شد دوست عزیزم مسعود رجوی را در جایگاه ریاست جمهوری ایران ببینم! ابوالحسن بنی‌صدر در این اقامتگاه ساکن بود.
روزنامه اطلاعات در شماره ۲۰ دی ۱۳۶۱ به نقل از خبرگزاری فرانسه از پاریس گزارش داد: طارق عزیز معاون اول نخست‌وزیر عراق و مسعود رجوی رئیس گروهک نفاق دیروز به مدت چهار ساعت در اقامتگاه رجوی در پاریس پیرامون جنگ بین دو کشور ایران و عراق به گفت‌وگو نشستند.
در اعلامیه مشترکی که در پایان این مذاکرات انتشار یافته آمده است که طارق عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با درنظر گرفتن استقلال، تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملت‌های ایران و عراق و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر به مسعود رجوی ابراز داشته است!
طارق عزیز مسعود رجوی را به عراق دعوت کرده و رئیس منافقین وعده داده است که دعوت عراق را مورد بررسی قرار دهد. طارق عزیز همچنین گفت: خوشوقت خواهم شد که دوست عزیزم مسعود رجوی را در مقام نخست وزیری یا ریاست‌جمهوری ایران ببینم با این حال ما نمی‌خواهیم در امور داخلی ایران مداخله کنیم! گفتنی است طارق عزیز و مسعود رجوی تأکید کردند که عراق هیچ‌گونه کمک مادی به مجاهدین خلق نمی‌کند.

وام ۵۰۰ میلیون دلاری بانک‌های آمریکایی به صدام
در ۱۹ دی ۱۳۶۱ همچنین اعلام شد علاوه بر تحویل ۹۰ فروند بالگرد نظامی از سوی دولت ریگان به رژیم بعثی صدام در این ماه بانک‌های آمریکایی با توجه به تضمین و پشتیبانی رژیم سعودی از عراق ۵۰۰ میلیون دلار به دولت صدام وام دادند.
از سوی دیگر برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس‌جمهور سابق آمریکا ضمن حمایت و استقبال از کمک‌های نظامی اقتصادی آمریکا برای جلوگیری از سقوط صدام گفته است: آمریکا و صدام از منافع مشترکی محافظت می‌کنند.
الدعوه کرونیکل با اشاره به این اظهارنظر برژینسکی اضافه کرده است: منافع مشترکی که آمریکا و متحدان آمریکا را بیش از هر زمان دیگر به صدام علاقمند کرده است وحشت از اسلام و توسعه انقلاب اسلامی در خاورمیانه است.

حسن باقری به شهادت رسید
در روز ۹ بهمن ۱۳۶۱ حسن باقری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران و مجید بقایی فرمانده قوای اول کربلا بر اثر گلوله‌باران مناطق عملیاتی فکه به شهادت رسیدند. باقری از بنیانگذاران اطلاعات و عملیات سپاه بود.
شهید باقری پس از عملیات رمضان در شهریور ماه ۱۳۶۱ که مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود: هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم.
چند ماه پس از این سخنان در نهم بهمن ماه ۱۳۶۱ در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار امام خمینی«ره» شتافته بودند، او برای شناسایی و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیده‌بانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، وزوائی و… به لقاءالله شتافت.
شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهه‌های جنگ تنها یک بار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان«عج» نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.

آغاز عملیات والفجر مقدماتی
۱۸ بهمن ۱۳۶۱ عملیات والفجر در جبهه جنوب آغاز شد. این عملیات با توجه به نتایج به دست آمده بعدها به عملیات والفجر مقدماتی تغییر نام داد.
در حالی که عدم موفقیت در عملیات رمضان، دورنمای پیشروی در شرق بصره را دور از دسترس نشان می‌داد، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمین‌های تخت استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق ـ که به عنوان تهدید هم‌زمان علیه دو شهر بصره و بغداد محسوب می‌شد ـ را امکان‌پذیر کرده بود.
اولین هدف تصرف پل غزیله بود و چنانچه این مرحله از عملیات با موفقیت انجام می‌شد، تصرف شهر العماره به عنوان دومین هدف در دستور کار قرار می‌گرفت. منطقه عملیاتی از شمال به میشداغ و برقازه از جنوب به هورالهویزه از شرق به چزابه و شهر بستان و از غرب به شهر العماره عراق و رودخانه دجله منتهی می‌شد.
در طراحی عملیات مقرر شد قوای دو قرارگاه کربلا و نجف به طرف العماره تک نمایند. در مرحله اول، قوای قرارگاه نجف در محور طاووسیه تا رشیده، حد فاصل خط تا کانال‌های آخر را تصرف کرده و در مرحله دوم و در ادامه تک، جناح راست تا حاشیه جنوبی دویرج (پشت جاده آسفالت فکه و در غرب بزرگراه و سرپل حلفائیه) را تصرف کنند. نیروهای قرارگاه کربلا نیز می‌بایست با استفاده از معابر وصولی جای پای تصرف شده توسط قرارگاه نجف را تا چزابه ادامه داده و در پشت کانال پدافند نمایند. در مرحله دوم منطقه شرق غزیله و شمال هورالهویزه پاکسازی شده و سرپل غزیله تأمین گردد. هم‌چنین با احداث خاکریز، جناح قوای کربلا می‌بایست تأمین شود تا چنانچه مأموریت قوای نجف در رسیدن به جاده با مشکل مواجه شد، جناح قوای کربلا از تعرض و آسیب دشمن مصون بماند.
در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ پس از اعلام رمز مبارک یاالله، یاالله، یاالله عملیات از پنج محور شمال و جنوب رشیده، صفریه و ارتفاعات چرمر و خاک آغاز شد و نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور پاکسازی میادین مین و شکستن خطوط دفاعی دشمن و رخنه در این خطوط پیشروی کردند.
وسعت و عمق موانع و استحکامات دشمن و وجود کانال‌های متعدد که دشمن برای ایجاد آن‌ها تلاش بسیاری متحمل شده بود، سرعت لازم را از نیروها گرفت. در نتیجه، اگر چه خط اول دشمن شکسته شده بود، ولی به دلیل عدم پاکسازی منطقه ـ در حالی که تاریکی شب رو به پایان بود ـ طبیعی به نظر می‌رسید که امکان استقرار کامل وجود نداشته باشد.
در واقع تاریکی مطلق شب، عدم الحاق نیروها و پاکسازی منطقه، عمق و وسعت زیاد میادین مین، اطلاع قبلی دشمن نسبت به وقوع عملیات، عوامل بازدارنده‌ای بودند که به عدم تأمین کامل اهداف انجامید.

صدور دستور انحلال واحدهای گزینش از سوی امام
۱۵ دی ۱۳۶۱ امام خمینی خطاب به ستاد پیگیری تخلفات قضایی و اداری دستور انحلال واحدهای گزینش و جمع‌آوری کتب مربوط به آن را صادر کردند: «نباید در احوال مردم تجسس شود و سؤالاتی که مطرح می‌شوند باید در مورد احکام عمومی باشند نه مطالب بسیار خاص که علما هم از پاسخگویی به آن عاجزند». امام خمینی سپس دستور تشکیل هیئت‌های جدید را با معیارهای متفاوت صادر فرمودند.
در بخشی از این پیام آمده است: اخیراً چند کتاب به عنوان سؤالات دینی و ایدئولوژی اسلامی را ملاحظه نمودم و بسیار متأسف شدم از آنچه در این کتاب‌ها و جزواتی از این قبیل به اسم اسلام، این دین انسان‌ساز الهی، برای گزینش عمومی مطرح شده است و آن‌ها را میزان رد و قبولی افراد قرار داده‌اند. این نوشته‌ها که مشحون از سؤالات غیر مربوط به اسلام و دیانت و احیاناً مستهجن و أسف‌آور است از آنجا که به اسم دیانت اسلام منتشر شده است، از کتب و جزوات انحرافی است که برای حیثیت اسلام و جمهوری اسلامی مضر است، و به وزیر ارشاد توصیه نمودم که امثال این کتب را در اسرع وقت جمع‌آوری و فروش و خرید و نشر آنها را ممنوع شرعی اعلام نمایند.
ایشان افزودند: ستاد موظف است در اسرع وقت دستور دهد تا هیئت‌هایی به جای هیئت‌های منحله، از افراد صالح و متعهد و عاقل و صاحب اخلاق کریمه و فاضل و متوجه به مسائل روز تعیین تا درگزینش افراد صالح، بدون ملاحظه روابط اقدام نمایند و گزینش زیرنظر آنها انجام گیرد و دقت شود تا این افراد، تنگ‌نظر و تندخو و نیز مسامحه‌کار و سهل‌انگار نباشند.
رهبر انقلاب ادامه دادند: چنانچه قبلاً تذکر دادهام میزان درگزینش، حال فعلی افراد است، مگر آنکه از گروهک‌ها و مفسدین باشند، یا حال فعلی آنها مفسده‌جویی و اخلالگری باشد و اما کسانی که در رژیم سابق به واسطه جو حاکم یا الزام رژیم ستمگر مرتکب بعضی نارواها شدهاند، ولی فعلاً به حال عادی و اخلاق صحیح برگشته‌اند، تندروی‌های جاهلانه درحق آنها نشود که این ظلم است و مخالف دستور اسلام و باید ممنوع اعلام شود.

14مارس/17

تاریخ سینمای ایران

پیشگفتار
در ۲۲ قسمت گذشته فیلم‌های به نمایش درآمده و ساخته شده تا نیمه‌های سال ۶۷ مورد نقد و تحلیل مختصر قرار گرفت. سال ۶۷ از سال‌های پررونق سینمای ایران محسوب می‌شود. جمع فیلم‌های ساخته شده در این سال ۵۴ عدد بود که برخی از آنان آثار قابل‌توجهی بودند. فیلم‌های اجتماعی در این سال از نظر تعداد، بیشتر از بقیه ژانرها بودند.
الف) فیلم‌های اجتماعی، کمدی
۲۷ـدوران سربی، کارگردان: خسرو معصومی. فیلمنامه: عباس معروفی، خسرو معصومی. بازیگران: حسین محجوب، سیامک اطلسی، مهرانه مهین‌ترابی، سیروس گرجستانی، ملیحه نظری، نیما جوان، عطاءالله زاهد.
مشکلات و تنگناهای مادی طبقه ضعیف روستایی و ماجراهای تو در تو به سان کلاف سردرگم و در عین حال ایثار برای اعضاء خانواده، دستمایه قصه فیلم مذکور است. داستان کشش کافی و جذابیت‌های لازم برای ایجاد فضای دراماتیک و تحت‌تأثیر قرار دادن بیننده را دارد و چه خوب است که از این ظرفیت‌ها برای آموزش‌های غیرمستقیم اجتماعی بهره‌گیری شود که متأسفانه نمی‌شود و قصه در سطح تحریک احساسات باقی می‌ماند و به منطق اخلاقی تعاملات اجتماعی، فرهنگی رسوخ نمی‌کند.
۲۸ـروز باشکوه، کارگردان: کیانوش عیاری. فیلمنامه: ابوالحسن داودی، داریوش مؤدبیان، فرید مصطفوی. محصول: هدایت فیلم. بازیگران: علیرضا خمسه، جمشید هاشم‌پور، علی نصیریان، ولی‌الله شیراندامی، گوهر خیراندیش، روح‌الله مفیدی، روح‌انگیز مهتدی، آزیتا عظیمی، مهری مهرنیا.
داستان بازدید یکی از درباریان پهلوی از شهری کوچک و فراهم آوردن لوازم بازدید و آرایش فضای اجتماعی برای حفظ ظاهر و همزمانی این برنامه با ورود جوان ورزشکار و برنده مدال طلا و سوءاستفاده مسئولین شهر از همزمانی این دو حادثه و پیشنهاد بهره‌گیری سیاسیون از محبوبیت ورزشکار که قهراً مورد استقبال عامه مردم قرار می‌گیرد. برای تلفیق این دو برنامه دستمایه فیلمنامه‌نویس برای خلق طنزی مردم‌پسند شده است.
کیانوش عیاری کارگردان مستعدی است که فیلم‌ها و سریال‌های قابل قبولی (مانند روزگار قریب) در کارنامه کاری‌اش وجود دارد، البته وی گاهاً به مواردی نیز پرداخته است که به نام مسائل غیر هنری (نظیر آسیب‌های اجتماعی) اسباب سیاه‌نمایی و تاریک‌انگاری را فراهم آورده است، مانند فیلم (خانه پدری) که فرسنگ‌ها با واقعیت‌های میدانی جامعه ایرانی فاصله دارد. از هنرمندان بی‌حاشیه انتظار می‌رود که مسائل کلان جامعه و کشور را به دعواهای حزبی و سیاسی گروه‌ها مُرَجّح بدانند و از ساخت آثاری که بیشتر محل توجه جشنواره‌های ضدایرانی است پرهیز نمایند.
۲۹ـ زرد قناری، کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد. فیلمنامه: رخشان بنی‌اعتماد، فرید مصطفوی، بهمن زرّین‌پور. بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه (همسر مهدی هاشمی و دختر حسینقلی مستعان نویسنده داستان‌های عشقی قبل از انقلاب).
این فیلم بازگوکننده مشکلات مهاجرت روستائیان و طبقات ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه به مراکز بزرگ به ویژه تهران است. فیلم به خوبی و در فضایی دراماتیک توانسته است رنج و تعب این طبقات را در کلان‌شهر بی‌هویت تهران به تصویر بکشد و بیننده را در تمامی لحظات فیلم به همذات‌پنداری عاطفی با خانواده‌های درگیر مقوله مهاجرت و آشفتگی‌های تبعی و بی‌پایان آنان دعوت نماید، اما افسوس و صد افسوس که قصه در همین سطح باقی می‌ماند و از فضای جذاب داستان برای تشریح علل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی معضل استفاده نمی‌شود. در واقع فیلمنامه‌نویس و کارگردان به جای آنکه ریشه‌های این ناهنجاری‌ها را که سیستم تمدنی لیبرالیسم غرب است به چالش و نقد بکشند و تأثیرگذاری عمیق‌تری بر تماشاچی صورت دهند، با تحریک عواطف و احساسات بینندگان، ماجرا را به پایان می‌برند و به آنان نشانی واقعی عوامل موجد ناهنجاری‌های دهه ۷۰ را که به دلیل پیاده‌سازی تئوری‌های اقتصادی نئولیبرالیسم دولت سازندگی فراهم آمده است، ارائه نمی‌کنند. این غفلت، پاشنه آشیل این قبیل آثار است. درست برعکس آثار غربی که ماجرا را تمام و کمال به پیش می‌برند و در لحظات پایانی فیلم، تکلیف تماشاگر را روشن می‌کنند و او را در خلأ یأس و انفعال رها نمی‌سازند. به عنوان نمونه، فیلم (دزد دوچرخه) اثر (ویتوریو دیسکیا) که به مسائل اجتماعی، اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم در ایتالیا می‌پردازد، در جای جای فیلم آدرس علل نابسامانی‌های اجتماعی را ارائه می‌دهد. همان چیزی که فیلم (زرد قناری) از آن محروم است. متأسفانه افرادی مانند رخشان بین‌اعتماد، تهمینه میلانی و ابوالحسن داودی ظاهراً به دلیل حوادث و ماجراهای درگیری گروهک‌های چپ دانشجویی سال‌های اول انقلاب، هیچ‌گاه نتوانستند ذهن خود از بند عاطفی آنان رها سازند و دنیای هنری را فارغ از اصطکاک‌ها مدیریت کنند. بی‌شک اگر چنین می‌کردند، کیفیت کار و اثارشان به مراتب ارتقاء می‌یافت. به نظر می‌رسد که هنرمندانی نظیر داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی نیز در آغاز جوانی مشکلات مشابهی را تجربه کرده باشند، اما با تدبیر بهتری دنیای هنر و سینما را با همه مؤلفه‌هایش به در جا زدن در فضای اولیه ترجیح دادند و به همین علت به طور نسبی به موفقیت هنری پایدارتری دست یافتند. البته هنوز هم دیر نشده است. نمونه خارجی این مثال نیز کارگردانانی نظیر (مارتین اسکورسیزی)، (دیوید لین) و (اینگمار برگمن) هستند.
۳۰ـ سفر عشق، کارگردان: ابوالحسن داودی. فیلمنامه: ابوالحسن داودی. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: داریوش ارجمند، گلچهره سجادیه، جمیله شیخی، پرویز پورحسینی، ایرج طهماسب، رضا بابک.
داستان زندگی عاطفی و معمولی یک زوج جوان و درگیر با مسائل و مشکلات روزمره خانواده‌های متعارف به تصویر کشیده شده است. ویژگی جذاب فیلم، پرداختن به جزئیات زندگی مردم کوچه و بازار است که موجب همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌های فیلم شده است. ابوالحسن داودی به تدریج و در طول زمان آثار بهتری را ارائه نموده است و البته همانطور که بالا اشاره شد، اگر تمرکز ذهنی و خلاقیت هنری خود را بر خلق آثار بهتر قرار می‌داد و از حواشی سیاسی نیمه تاریک پرهیز می‌کرد، قطعاً موفقیت‌های بیشتری کسب می‌نمود.
۳۱ـ سال‌های خاکستری، ‌کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. تهیه‌کنندگان: سیدغلامرضا موسوی (رئیس فعلی تهیه‌کنندگان سینما) و شرکاء. بازیگران: علی نصیریان، حبیب اسماعیلی، مرحوم فیروز بهجت محمدی (بازیگر نقش ماندگار طغای در سریال سربداران)، پروانه معصومی، افسر اسدی، مارال جیرانی، رضا بنفشه‌خواه.
مهدی صباغ‌زاده کارگردان فیلم که به همراه هوشنگ یونسی فیلمنامه اثر را نیز نوشته‌اند، عمدتاً به تولید آثار سرگرم‌کننده با گوشه چشمی به مسائل روز جامعه پرداخته‌اند. این داستان به مشکلات طبقات فرهنگی و اقتصادی اقشار فرودست و تصمیمات نه چندان خردمندانه آنان پرداخته است.
سیدغلامرضا موسوی که کار خود را از مؤسسه کیهان در سال‌های اول انقلاب آغاز نمود، بعدها به سینما راه یافت و در نقش تهیه‌کننده آثاری مانند (قرمز) به کارگردانی فریدون جیرانی را روانه پرده سینماها کرد. امید می‌رود که فعالان حوزه هنر و به ویژه سینما در کنار ساخت آثار مبتنی بر فروش بیشتر (ولو بعضاً با وجود نقش تخریبی فرهنگی) رسالت اجتماعی خود را از یاد نبرند و تلفیق اقتصاد، هنر و اخلاق را بر درآمد و شهرت صرف ارجح بدانند. در آن صورت است که آثارشان ماندگارتر خواهد شد و بر فراز زمان در قلب‌ها خواهد نشست.
۳۲ـ شاخه‌های بید، کارگردان: امرا… احمدجو. فیلمنامه: امرالهض احمدجو. بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، جمشید مشایخی، گوهر خیر اندیش، رضا رویگری، پردیس افکاری (که اخیراً به شبکه سخیف جِم در ترکیه پیوست)، مرحوم عزت‌الله مقبلی، محمد فیلی (بازیگر نقش ماندگار شمر در سریال مختارنامه) و منوچهر آذری.
تلاش روستائیان زحمت‌کش و متقابلاً ظلم و جور خوانین دستمایه داستان احمدجو برای ارائه اثری قابل‌قبول شده است. امرالله احمدجو در اوایل دهه ۶۰ با مأمور شدن به صدا و سیما برای گذراندن دوران سربازی، فعالیت حرفه‌ای هنر خود را آغاز کرد و با ساخت (روزی روزگاری) با شرکت مرحوم خسرو شکیبایی، محمود پاک‌نیت، محمد فیلی، ژاله علو بهترین اثر هنری خود را خلق کرد. احمدجو در سال‌های بعد نیز سریال‌های تاریخی و قبایلی دیگری ساخت که هیچ‌کدام کیفیت و جذابیت و استحکام هنری (روزی روزگاری) را نداشتند. البته این امر در سینمای جهان هم مسبوق به سابقه است. مثلاً (کارل تئودر درایر) دانمارکی کارگردان و (رنه فالکونتی) ایتالیایی بازیگر فیلم (ژاندارک) که فقط همان یک اثر را در کارنامه هنری خود دارند از نظر بسیاری از صاحب‌نظران به عنوان بهترین کارگردان و بهترین بازیگر تاریخ سینما شناخته می‌شوند.
۳۳ـ صخره سبز، کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس: عباس ناصری. بازیگران: حسین خانی بیک، محمدعلی عبداللهی، رضا آقاربی، صغری اجلی، عباس ناصری.
این فیلم تلفیقی از ژانر حادثه‌ای و اجتماعی به نظر می‌رسد. آلوده شدن منبع آب منطقه‌ای در قسمت غربی کشور و اعزام مأمور ویژه تحقیق برای پیدا کردن عوامل احتمالی ستون پنجم دشمن و سرانجام تبرئه مظنون شماره ۱ برخلاف تصور اولیه کشش داستانی فیلم را پیش می‌برد. همانطور که ملاحظه می‌شود تقریباً همه عوامل دست‌اندرکار فیلم ناشناس و غیرحرفه‌ای هستند.
۳۴ـ طوبی، کارگردان: فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده: خسرو ملکان. فیلمبردار: فرج حیدری. تدوین: کامران قدکچیان. بازیگران: ایرج راد، پروانه معصومی، افسانه بایگان، اکبر دودکار، یلدا نعمت‌اللهی، مهدی صباغی.
زنی به نام (طوبی) پس از طی ۶ سال زندان آزاد شده و سراغ همسر و فرزندش می‌رود. همسر به او می‌گوید که فرزندشان چند سال پیش مرده است، در حالی که دروغ می‌گوید و بچه را به خانواده‌ای فاقد فرزند فروخته است. طوبی با تلاش زیاد خانواده را پیدا می‌کند تا فرزند را پس بگیرد، اما متوجه می‌شود که بچه زندگی آبرومند و خوبی دارد و چون می‌داند که خودش امکان فراهم آوردن آن شرایط را برای فرزند ندارد، عاطفه مادری را با آسودگی کودک تعویض می‌کند و تنها روانه زادگاه خود می‌شود.
قصه‌هایی با این مضمون در سینمای خارج از کشور و نیز کشور خودمان هم وجود دارند. نمونه داخلی آن فیلم (کیمیا) ساخته احمد رضا درویش، با بازی خسرو شکیبایی، بیتا فرهی و رضا کیانیان است که داستان گم شدن دختربچه‌ای در جریان بمباران و اشغال خرمشهر توسط رژیم بعثی عراق را روایت می‌کند. دختربچه توسط زن و شوهر پزشکی پرورش یافته و سال‌ها بعد از جنگ که پدر بچه (شکیبایی) درصدد یافتن او برمی‌آید، آنها را در مشهد می‌یابد. پایان کیمیا نیز نظیر طوبی و گذشت پدر از بچه در رفاه به دلیل عدم تمکن مالی و نیز وابستگی شدید عاطفی نامادری (بیتا فرهی) و دختر به یکدیگر است.
۳۵ـ عروسی خوبان، کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تدوینگر: محسن مخملباف. فیلمبردار: علیرضا زرّین‌دست. بازیگران: رؤیا نونهالی، محمود بی‌غم، ابراهیم آبادی، عصمت مخملباف، حسین مسلمی، اصغر مشکینی، آمنه خلدبرین، گیتی اهتمامی.
داستان فیلم بر مبنای تعارضات اجتماعی اواخر جنگ و مشکلات ناشی از ظهور طبقه‌ای بی‌خیال و مرفه در کنار رزمندگان و ایثارگران طبقه متوسط و پایین و خانواده‌های آنان شکل گرفته است. رزمنده‌ای که به دلیل موج انفجار در جبهه وضع روحی مناسبی ندارد به توصیه پزشکان تصمیم می‌گیرد زودتر با نامزد خود ازدواج نماید. پدر نامزد، مرد محتکر و حریصی است که دوست دارد دامادی پولدار داشته باشد و به ازدواج دخترش با رزمنده جبهه راضی نیست، اما به دلیل علائق دو جوان ناگزیر از مداراست. در مراسم ازدواج، رزمنده اوضاع روحی‌اش به هم می‌ریزد و از حالت طبیعی خارج می‌شود و مراسم عروسی به هم می‌خورد. رزمنده پس از اینکه احوالش مناسب می‌شود، با خود می‌اندیشد که جای او فقط در جبهه است و از عروسی منصرف می‌شود.
همانطور که ملاحظه می‌شود، قصه فیلم به نحو افراط‌آمیزی ضددنیا و زیبایی‌های دنیاست. اسلام دین اکمل است و دین و دنیا در آن پیوندی ناگسستنی دارند. به همان میزان که جبهه و اخلاص رزمندگان و ایثارگری آنان قیمت دارد و اجر الهی را سبب می‌شود، ازدواج و بهره‌گیری از نعمت‌های مشروع هم توصیه و تأکید شده است. نگرش افراطی امثال مخملباف به ترک دنیا، سرانجام خوبی برای آنان نداشت. اینان در جبهه‌ای شبیه خوارج پیش رفتند و به دلیل افراط و تفریط به سرعت به بن‌بست رسیدند.
در ادیان دیگر نظیر مسیحیت نیز رهبانیت و ترک دنیا و لذات مشروع آن، به تجرد و نفی ازدواج اقشاری از مسیحیان کاتولیک منجر گشت که عواقب منفی زیادی برای خود و اطرافیان و نیز وهن دینشان را به دنبال داشت. این قشر در طول تاریخ در کنار تمامی اولیاء و انبیاء و از جمله در صدر اسلام وجود داشته‌اند که محصول عدم درک صحیح مقتضیات زمان و تحلیل ابتر از وقایع اتفاقیه و در یک کلام نخوت و عدم تبعیت از پیشوایان صالح الهی است. مدلی دیگر از این قبیله، مرتاضان هستند که در طول شبانه‌روز فقط با یک دانه بادام تغذیه می‌کنند.
مخملباف به تدریج از انقلاب و ارزش‌های الهی آن فاصله گرفت و چون به گفته خود ایده‌آل‌های حکومت اسلامی را در صحنه میدانی مشاهده نکرد، راه تفریط و معارضه فرهنگی را در پیش گرفت و هم‌اکنون نظیر اسلاف خوارج خود، به ستایش رژیم جنایتکار اسرائیل، تأیید بهائیت و نمایش سکس و شهوت حیوانی در آثار خود رسیده است.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
با خلائق می‌رود تا نفخ صور
۳۶ـ سلام سرزمین من، کارگردان و فیلمنامه‌نویس: اکبر خامین. بازیگران: شهلا میربختیار، غلامرضا گرشاسبی، جمشید شاه‌محمدی، مهرناز فاطمی، محمدرضا قومی، رضا طاهری.
بازگشت نیروهای متخصص به کشور و عزم خدمت به مردم فقیر روستایی با هدف تشویق جوانان تحصیلکرده خارج از کشور بدون چشمداشت زیاد، خمیرمایه قصه فیلم است. همانگونه که می‌دانیم مسأله مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها پدیده‌ای جهانی است که همه کشورها به آن مبتلا هستند. حتی مطابق آمار سازمان ملل، مهاجرت از کشورهای درجه یک و مرفه اروپایی هم وجود دارد. البته بسته به میزان نخبه بودن و جذابیت، مقصد متفاوت است. کشورهای مختلف حسب امکانات و شرایط خود تلاش کرده‌اند حتی‌المقدور جذابیت‌های مادی و غیرمادی لازم را برای عدم مهاجرت این قبیل نیروها فراهم آورند که البته توفیق کاملی در این زمینه وجود ندارد. خلاصه کلام آنکه عشق و علاقه به فرهنگ و دین و خانواده و مردم نیازمند و پیشرفت مملکت در کنار جاذبه‌های مادی و رفاهی به عنوان فاکتورهای غیرقابل حذف در همه برنامه‌ها و دولت‌ها همواره مطمع‌نظر بوده است. البته باید عنایت داشت که این عوامل،‌مسئولیت حکومت‌ها را در طراحی‌ها و برنامه‌ریزی‌های جامع برای بهبود شاخص‌های کلان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به عنوان پیش‌زمینه نگهداشت نیروهای نخبه در کشورهای مبدأ را نفی نمی‌کند. به هر حال باید توجه داشت که اکثریت آدم‌ها برای هر کاری محاسبه سود و زیان توانایی‌ها و داشته‌های خود را در اولویت قرار می‌دهند و در یک سیستم عرضه و تقاضایی تصمیم می‌گیرند.
(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید)

14مارس/17

عوامل و اسباب طغیان شهوت

 

مقدمه:
در شماره قبل به موضوع انواع شهوات پرداختیم و به برخی از آیات و روایات در باب مذمت این صفت رذیله اشاره شد. اینک و در ادامه به عوامل و اسباب طغیان شهوت می پردازیم.
ضعف ایمان
اگر ایمان ضعیف و توجه به مبدأ و معاد کم گردد، زمینه طغیان شهوات فراهم می‌شود و بالعکس با تقویت ایمان و شاهد و ناظر دانستن خداوند، شهوت کنترل خواهد شد. چنان که قرآن کریم در جریان حضرت یوسف (علیه السلام) تأکید می‌کند علت این که آن حضرت توانست شهوت خود را کنترل کند، ایمان قوی او بود، از این رو وقتی زلیخا در را بست و از او کام خواست فرمود: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمى‏شوند» و در حقیقت [آن زن‏] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‏کرد. چنین [کردیم‏] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود.(۱)
در روایتی از حضرت علی«ع» نیز به این نکته اشاره شده است که کسی که مشتاق به بهشت (و معتقد به آن) باشد، از شهوات چشم می‌پوشد.(۲)
به فرموده قرآن، ممکن است آدمی برای بهره‌گیری بدون قید و شرط از شهوات، به انکار قیامت روی آورد: «بَلْ یُرِیدُ الْانسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ* یَسَْلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ»(۳)،(۴).

بی‌اعتنایی به شخصیت انسانی
علی«ع» فرمود: «من کرّمت علیه نفسُه، ‌هانت علیه شهواته؛(۵) کسی که کرامت و ارزش خود را بشناسد، شهوات برایش پست و ناچیز می‌شوند.»
براساس برخی از روایات اسلامی، خداوند فرشتگان را از عقل بدون شهوت و حیوانات را از شهوت بدون عقل آفریده است و آدمی از عقل و شهوت ترکیب شده است. پس اگر عقل آدمی بر شهوتش غالب شود، او از فرشتگان برتر خواهد بود و کسی که شهوتش بر عقلش فائق آید، از حیوانات نیز پست‌تر خواهد بود.(۶)

بی‌توجهی به عبادات
خداوند پس از یادکرد از برخی پیامبران و پیروان آنها می‌فرماید: «فخََلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّبَعُواْ الشهََّوَاتِ ..؛(۷) اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند.»
در آیه فوق، بعد از مسئله ضایع کردن نماز، سخن از پیروی «شهوات‏» و به دنبال آن، گمراهی به میان آمده است. این تعبیر حساب‌شده اشاره به آن است که نماز عامل مهمی برای شکستن «شهوات‏» و خودکامگی‏ها و هواپرستی‌‏هاست؛(۸) همان‌طور که در آیه ۴۵ سوره عنکبوت آمده: «…ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر». همچنین می‌توان از آیه برداشت کرد که نماز، سدى است میان انسان و شهوت‏ها و اگر این سد شکسته شود، پیروى از شهوت‏ها براى انسان آسان مى‏شود و کسى که از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پیوند مى‏خورد. شاید دلیل این که از میان تمام عبادات، بر نماز تأکید شده این باشد که نماز سدى است در میان انسان و گناهان، هنگامى که این سد شکسته شد، غوطه‏ور شدن در شهوات نتیجه قطعى آن است.

گناه‌کاری
گناه آثار فراوانی دارد و یکی از آنها این است که شخص گناه‌کار در باتلاق شهوات فرو می‌رود و هرچه پیش می‌رود، بیشتر غرق می‌شود. خداوند درباره قوم لوط می‌فرماید: وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ…؛(۹) و قوم او به سویش شتابان آمدند، (تا به آن مهمانان دست درازى کنند)، و پیش از آن نیز این کارهاى زشت را انجام مى‏دادند. دقت در جمله «وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ» در آیه فوق نشان می‌دهد که با انجام هر گناه، زمینه براى گناهان بعدى فراهم مى‏شود.(۱۰)

غفلت و بی‌خبری
غفلت و بی‌خبری از پیامدهای شهوت‌پرستی، عامل دیگر آلودگی به این رذیله اخلاقی است؛ قرآن کریم پس از بیان سرگذشت عبرت آموز قوم لوط می‌فرماید: لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ.(۱۱) که «سکرت» به معناى
« غفلت » و مقصود از آیه این است که آنها در غفلت خودشان سرگردان بودند و نمی‌توانستند راه رشد را بیابند و شهوترانى چشم قوم لوط را کور کرده بود، از این رو خداوند به جان پیامبرش سوگند یاد مى‏کند که این گروه در مستى خود سرگردان و حیرانند، آن چنان که روشن‌ترین جاده نجات را نمى‏بینند.(۱۲)

معاشرت‌های نامناسب و محیط‌های آلوده
معاشرت‌های نامناسب، دوستان ناباب، محیط‌های آلوده و فساد وسائل ارتباط جمعی یکی از عوامل دیگر آلودگی به شهوت‌پرستی است. اغلب انسان‌های ناباب، دوستان خود را به گناه سوق داده و آنها را غرق گناه می‌سازند و راه‌های مختلف ارتکاب گناه را به آنها می‌آموزند، به گونه‌ای که می‌توان گفت رایج‌ترین اسباب آلودگی به شهوت‌پرستی، معاشرت با انسان‌های گناهکار و آلوده است.
قرآن کریم نیز به این نکته مهم اشاره کرده است آنها که غرق گناه و شهوتند مى‏خواهند دیگران را نیز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه کنند، در حالى که خداوند مى‏خواهد مردم با ترک شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرین سعادت و خوشبختى شوند: «وَاللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیماً.»(۱۳)
به گفته مفسران بزرگ، منظور از «میل عظیم‏» هتک حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است، بعضى نیز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن ـ که در آیات قبل از آن نهى شده است ـ تفسیر کرده‏اند که در واقع یکى از مصادیق مفهوم بالاست.(۱۴)
قرآن مجید نیز درباره بعضی از دوزخیان می‌گوید: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنىِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا* یَاوَیْلَتىَ‏ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ وَ کَانَ الشَّیْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا(۱۵) و (به یادآور) روزى را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گوید: «اى کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم! اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است.»(۱۶)

آثار و نتایج پیروی شهوات
پیامدهای دنیوی
شهوت‌پرستی از گناهانی است که پیامدهای آن به آخرت منحصر نبوده و در دنیا نیز دامن آلودگان را می‌گیرد. در قرآن کریم نیز به برخی از این آثار اشاره شده است. از جمله:

قطع نسل بشریت
یکی از مصادیق شهوت‌پرستی، لواط است که یکی از پیامدهای دنیوی آن، قطع نسل بشریت است . قرآن کریم خطاب حضرت لوط به قومش را اینگونه بیان می‌کند: «أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی‏ نادیکُمُ الْمُنْکَرَ»(۱۷)؛ آیا شما به سراغ مردان مى‏روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهید؟!» برای «قطع سبیل» چند تفسیر شده است که یکی از مشهورترین تفاسیرش این است که آنان با لواط، تداوم نسل انسان‌ها را قطع می‌کردند.

سقوط اجتماعی
یکی دیگر از آثار و پیامدهای شوم شهوت‌پرستی در دنیا، آبروریزی و از بین رفتن جایگاه اجتماعی و آبروی افراد است. نمونه عینی از افرادی که به این سرنوشت دچار شده و به خاطر پیروی از شهوات، آبروی دنیوی خود را نیز از دست دادند، «برصیصای عابد» است. نام و سرگذشت برصیصا در قرآن نیامده است، اما همه مفسران شیعه‏ و سنى(۱۸) هرچند با دیدگاه متفاوت، در ارتباط با آیه ۱۶ سوره حشر داستان او را آورده‏اند. قرآن کریم در آیه یاد شده داستان منافقان را همانند داستان شیطان می‌داند که به انسان گفت کافر شو تا مشکلات تو را حل کنم، اما هنگامى که کافر شد گفت من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم: «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِین».
بسیاری از مفسران معتقدند مقصود از «انسان» که در آیه فوق آمده، برصیصا یکی از مصادیق مهم آیه است. او راهبى از بنى‏اسرائیل بود که روزگارى دراز در صومعه‏اى دور از مردم، زاهدانه به عبادت خدا پرداخته بود. شیطان که به طور مداوم در پى فریب او بود سرانجام با وسوسه‏هاى خود، وى را بر آن مى‏دارد تا با زنى درآمیزد و سپس از ترس رسوایى، او را کشته، مدفون سازد. راز این رسوایى که آشکار مى‏شود، برصیصا را به صلیب مى‏کشند. در این هنگام، شیطان در آخرین مرحله از اغواگری‌هایش، در برابر دیدگان او ظاهر شده از نقش اصلى خود در رقم خوردن چنین سرنوشتى براى برصیصا و نیز رهاسازى او در صورت سجده بر وى خبر مى‏دهد. برصیصا ناامید از همه جا و با سجده‏اى به اشارت، کافر شده و شیطان بدون هیچ کمکى، از وى بیزارى جسته، در کام مرگ رهایش مى‏سازد.(۱۹)
نمونه دیگر از افرادی که به خاطر پیروی از شهوات، مقام اجتماعی خودشان را از دست دادند،«سامری» است. وی در پی دستیابی به شهوت مقامی، با ساختن گوساله سعی در گمراه کردن مردم کرد، ولی سر انجامش این شد که موقعیت اجتماعی خود را به کلی از دست داد. قرآن کریم درباره سرنوشت وی گوید: قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لامِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوعِداً لَن تُخلَفَهُ…؛(۲۰) (موسى) گفت برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویى با من تماس نگیر! و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلّف نخواهد شد…!».
مساس‏ به معناى لمس کردن و تماس بدنى است‏ که درباره عذاب سامرى در این آیه آمده است. خداوند انس و الفت انسانى را از او دور ساخت و وهم و توحش را جایگزین آن کرد، به طورى که از تماس با انسان‌ها دورى مى‏گزید.(۲۱) برخی دیگر از مفسران گفته‏اند که جمله «لامِساسَ» اشاره به یکى از قوانین جزائى شریعت موسى«ع» است که درباره بعضى افراد که گناه سنگینى داشتند صادر مى‏شد، آن فرد به منزله موجودى که از نظر پلید و نجس و ناپاک بود درمى‏آمد، احدى با او تماس نمى‏گرفت و او هم حق نداشت با کسى تماس بگیرد(۲۲) و حضرت موسی«ع» همگان را از معاشرت با او باز داشت.(۲۳) هرکدام از تفاسیر یاد شده که انتخاب شود، در نتیجه تفاوتی نمی‌کند، زیرا به هر روی، شهوت‌طلبی سامری باعث انزوای اجتماعی و از دست دادن جایگاه وی شد.

انحطاط جامعه
یکی دیگر از پیامدهای پیروى از شهوات، انحراف و انحطاط جامعه است. خداوند از آیه نوزدهم تا بیست و پنجم سوره نساء چند حکم از احکام الهی را بیان می‌کند و در آیه۲۶ و۲۷ حکمت تشریعات یاد شده را بیان می‌کند. در آیه ۲۷ می‌فرماید: «وَاللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً.»(۲۴)
این آیات به افرادى که در عصر و زمان ما نیز به قوانین مذهبى مخصوصاً در زمینه مسائل جنسى ایراد مى‏کنند، پاسخ مى‏گوید، که این آزادی‌هاى بى‏قید و شرط و فرو رفتن در گرداب شهوات، سرابى بیش نیست و نتیجه آن انحراف عظیم از مسیر خوشبختى و تکامل انسانى و گرفتار شدن در بیراهه‏ها و پرتگاه‌ها است که نمونه‏هاى زیادى از آن را با چشم خودمان به شکل متلاشى شدن خانواده‏ها، انواع جنایات جنسى، فرزندان نامشروع جنایت‌پیشه و انواع بیماری‌هاى آمیزشى و ناراحتى‏هاى روانى مشاهده مى‏کنیم.(۲۵)

جهل و بی خردی
پیروى از شهوات موجب جهالت آدمى و قرار گرفتن او در زمره بى‏خردان خواهد شد. قرآن کریم به نقل از حضرت یوسف می‌فرماید: «پروردگارا! زندان نزد من از آنچه اینها مرا به سوى آن مى‏خوانند، محبوب‌تر است و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»(۲۶) در این آیه، نتیجه پیروی از شهوات، قرار گرفتن شخص از زمره جاهلان بیان شده است. ممکن است مقصود از جهالت در آیه فوق، سفاهت و بی‌خردی باشد، زیرا شهوترانی نشانه بی‌خردی است و ممکن است استحقاق مذمت برای نادانی باشد، زیرا کسی که نتایج و پیامدهای بد کاری را می‌داند و در عین حال مرتکب آن می‌شود، همانند کسی که نتایج را نمی‌داند است و کسی که از علمش سود نمی‌برد، چون نادانان است، چنانکه ممکن است مقصود از جهل، ظلم به نفس باشد و شاید منظور حضرت یوسف این بوده که علت امساک یوسف، علمی بود که خداوند به او عنایت فرموده بود و اگر خداوند افاضه خودش را از او قطع می‌کرد، همانند مردم جاهل مى‏شد و در مهلکه عشق و هوسبازى قرار مى‏گرفت.(۲۷)
حضرت لوط«ع» نیز شهوت‌پرستان قوم خود را نکوهش کرده و کار آنان را جاهلانه می‌داند: «أإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛(۲۸) آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید؟! شما قومى نادانید!»
جهل در این آیه شریفه می‌تواند به معنای نداشتن دانش، سفاهت،باشد (۲۹) و به عاقبت این کار زشت و نادانی مستمر و موعظه‌ناپذیری باشد.(۳۰)

عذاب دنیوی
یکی دیگر از پیامدهای دنیوی شهوترانی، عذاب‌هایی است که در مواردی بر شهوترانان نازل می‌شود. نمونه‌ای از این عذاب‌ها را می‌توان درباره قوم لوط ملاحظه کرد که در پى شهوترانى و هم‏جنس‏گرایى، بارانی از سنگ بر سر آنان فرود آمد: «وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ‏ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ… وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهٌ الْمُجْرِمِینَ.»(۳۱) به عذاب یاد شده در آیات دیگری از قرآن کریم نیز اشاره شده است.(۳۲)

پیامد اخروی
مهمترین پیامد شهوترانی، عذاب الهی است که قرآن می‌فرماید:
خداوند پس از یاد کرد از برخی پیامبران و پیروان آنها می‌فرماید: «فخََلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوهَ وَ اتَّبَعُواْ الشهََّوَاتِ …؛(۳۳) اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروى نمودند.»
از ابن مسعود در تفسیر«فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»(۳۴) گوید غى نهر یا منطقه‌ای عمیق و متعفن در جهنم است و افرادی که از شهوات پیروی می‌کنند در آن افکنده می‌شوند.(۳۵) ‏ تفاسیر دیگری که از غی شده عبارت است از: شَّر، گمراهی و نومیدی.(۳۶)
یکی دیگر از پیامدهای اخروی شهوت‌پرستی، دوری از خداوند و از دست دادن مقام قرب الهی است؛ به عنوان نمونه قرآن کریم در آیات ۱۷۵ تا ۱۷۸ سوره مبارکه اعراف از پیامبر اعظم«ص» می‌خواهد سرگذشت کسی را بیان کند که آیات الهی به او داده شد، ولى او خود را از آن تهی ساخت و شیطان به او دست یافت و از گمراهان شد، شخصی که به پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى کرد. به فرموده قرآن کریم، چنین شخصی همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همین کار را مى‏کند (گویى آن چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمى‏شود).
به عقیده مفسران، شخص یاد شده دانشمندی به نام بلعم باعورا بود که به خاطر دنیاپرستی و شهوت‌طلبی سقوط کرد، زیرا کسى که برده هوا و هوس خویش است فرجامى جز گمراهى ندارد؛ چه مانند بلعم از آیات الهى برخوردار یا از آن بى‏بهره باشد، زیرا وابستگى‏ شدید به دنیا و خواهش‌هاى نفسانى، رویگردان شدن از راه خدا را به یک ویژگى رفتارى ثابت براى او تبدیل مى‏کند.(۳۷)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ یوسف، ۲۴-۲۳٫
۲ـ بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۶۵، ص۳۵۱٫
۳ـ قیامت، ۵ـ۶.
۴ـ مکارم، اخلاق….، ص۲۹۷٫
۵ـ نهج البلاغه، ص ۵۵۵٫
۶ـ مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص ۲۵۱٫
۷ـ مریم، ۵۹٫
۸ـ اخلاق در قرآن، آیت‌الله مکارم، ص ۲۸۱٫
۹ـ هود، ۷۸٫
۱۰ـ تفسیر نور، ج‏۵، ص ۳۶۰٫
۱۱ـ حجر،۷۱ و ۷۲٫
۱۲ـ تفسیر نمونه، ج‏۱۱، ص ۱۱۷٫
۱۳ـ نساء، ۲۷٫
۱۴ـ اخلاق در قرآن مکارم، ص ۲۸۳٫
۱۵ـ فرقان، ۲۷-۲۹٫
۱۶ـ اخلاق در قرآن مکارم، ص ۲۸۳٫
۱۷ـ عنکبوت، ۲۹٫
۱۸ـ جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۶۳- ۶۵؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۸، ص ۲۵، تفسیر ابن‏کثیر، ج ۴، ص ۳۶۴٫
۱۹ـ همان، مجمع‏البیان، ج ۹، ص ۳۹۷٫
۲۰ـ طه، ۹۷٫
۲۱ـ التحریر والتنویر، ج ۱۶، ص ۱۷۵٫
۲۲ـ تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص ۲۸۷، فی ظلال القرآن، ج‏۴، ص ۲۳۴۹٫
۲۳ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۷، ص ۴۷٫
۲۴ـ نساء، ۲۷٫
۲۵ـ تفسیر نمونه، ج‏۳، ص ۳۵۴٫
۲۶ـ یوسف، ۳۳٫
۲۷ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۱ ۱۲۹٫
۲۸ـ نمل، ۵۵٫
۲۹ـ فی ظلال القرآن، ج‏۵، ص ۲۶۴۷٫
۳۰ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۵، ص ۳۷۶٫
۳۱ـ اعراف، ۸۰ و ۸۱ و ۸۴٫٫
۳۲ـ رک: ذاریات ۳۲- ۳۴، نمل ۵۴ و ۵۵ و ۵۸، شعراء ۱۶۱ و ۱۶۵ و ۱۶۶ و ۱۷۳، هود ۷۸ و ۸۲ و ۸۳٫
۳۳ـ مریم، ۵۹٫
۳۴ـ همان.
۳۵ـ همان.
۳۶ـ فتح القدیر، ج‏۳، ص ۴۰۱٫
۳۷ـ ر.ک: المیزان، ج ۸، ص ۳۳۳٫

سوتیترها
۱٫
اگر ایمان ضعیف و توجه به مبدأ و معاد کم گردد، زمینه طغیان شهوات فراهم می‌شود و بالعکس با تقویت ایمان و شاهد و ناظر دانستن خداوند، شهوت کنترل خواهد شد.
۲٫
براساس برخی از روایات اسلامی، خداوند فرشتگان را از عقل بدون شهوت و حیوانات را از شهوت بدون عقل آفریده است و آدمی از عقل و شهوت ترکیب شده است. پس اگر عقل آدمی بر شهوتش غالب شود، او از فرشتگان برتر خواهد بود و کسی که شهوتش بر عقلش فائق آید، از حیوانات نیز پست‌تر خواهد بود.

۳٫
از آثار و پیامدهای شوم شهوت‌پرستی در دنیا، آبروریزی و از بین رفتن جایگاه اجتماعی و آبروی افراد است. نمونه عینی از افرادی که به این سرنوشت دچار شده و به خاطر پیروی از شهوات، آبروی دنیوی خود را نیز از دست دادند، «برصیصای عابد» است.

14مارس/17

اهمیت و جایگاه شادی در تعالیم دینی

 

اسلام، دین کامل و جامعی است. از همینرو به نیازها و رفتارهای انسان، از منظر بالایی نگریسته و برای رشد و تکامل او «بایدها» و «نبایدهایی» وضع کرده است. تردیدی در این نیست که این نیازها و قانونهای جهتدهنده آن، متنوع و گوناگون است؛ به طوری که ریاضت و راحتی، دشواری و آسانی و حزن و شادی همآغوش هماند. اگر به روزه و امساک فرمان داده شده، پس از یک ماه ریاضت روحی و جسمی، عید و شادمانی آن هم در نظر گرفته شده است. اگر سختی و تنگنایی وجود دارد، راحتی و گشایش هم قرار دادهاند. اگر مجلس عزاداری و حزن ائمه معصومین است، به برپایی مجلس شادی و جشن میلاد آن بزرگواران نیز توصیه شده؛ یعنی مصداق همان حدیث که امیرمؤمنان علی فرمودند: یَفْرَحُونَ بِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ‏ لِحُزْنِنَا.۱ «شیعیان ما، در شادی ما شادند و در اندوه ما، محزون»
این تنوع نیازها در رفتارهای علمی شرعمداران واقعی و روحانیان جامعنگر نیز به خوبی هویداست. آنان در حالی که مأنوس با ذکر خدا و غرق در دعا و مناجاتاند یا در مصائب اهلبیت غمگیناند، ظاهری آراسته و زیبا دارند. لباسهای سپید و روشن و کفشهای زرد و سفید میپوشند. بوی خوش استعمال میکنند و به سلامت جسم و بهداشت اهمیت میدهند. از همه مهمتر، به عوامل معنوی شادیآفرین همچون زهد و بیتوجهی به ظواهر دنیا، خدمت به خلق و پرهیز از گناه بسیار اهمیت میدهند. در روزگار ما، امام خمینی تجسّم واقعی چنین شادیهای عقلایی بود. در این مجال تلاش خواهیم کرد که ابتدا، تعریفی از شادی به دست آوریم و سپس عوامل شادیآفرین را از نگاه «دین» بررسی کنیم.

انسان و «غم» و «شادی»
«شادی»، یکی از نیازهای اساسی انسان و لازمه زندگی اوست. اساساً خلقت هستی و انسان به گونهای است که خودبهخود، شادیهایی را برای آدمی فراهم میآورد؛ بهار طربانگیز، آبشارهای زیبا، گلهای رنگارنگ، صحنه طلوع خورشید، صبح دلانگیز، پرندگان زیبای غزلخوان، باران لطیف، رویش گیاهان، رنگهای متنوع طبیعی، ازدواج و زناشویی، محبّت و مهربانی و بسیاری دیگر از پدیدههای جهان، برای انسان شادیآور و سرورآفرین است.
همچنان که «غم و اندوه» نیز جزو زندگی انسان و همزادِ اوست، در طبیعت و هستی، سنتهایی جاری است که هر یک میتواند اندوهساز و ماتمانگیز باشد؛ مشاهده فصل خزان و برگریزان، یخبستن رودخانهها، فشردگی کوهها و تپّهها، غروب خورشید، پژمرده شدن گلها، بیماری و مرگ، تنگدستی، ظلم و بیداد و حوادث دیگری از این قبیل، میتواند خیمه ماتم را در دل آدمی برپا کند.
آری، انسان با این دو واقعیت روبهرو است و سکّه زندگیاش دو رو دارد، گاهی «غم» و زمانی «شادی». آنان که به دنبال شادی همیشگی و مطلق هستند، در واقع به دنبال عَنقایی دستنایافتنیاند. اساساً رشد و کمال آدمی با جستوجوی شادی مطلق، میّسر نیست، غم هم برای ما ضروری است و فرآیند تکامل را تسریع میکند. سالکانی که در مسیر سلوک الهی گام نهادهاند، به نقش مهم «غم» در حیات معنوی انسان بهتر پیبردهاند. چرا که در غمها، بیماریها، تبها و مشکلات است که به خدا نزدیکتر میشوند، تا جایی که گاهی دستشان به سقف ملکوت میرسد و رمز و رازها و زیر و بمهای هستی را میآموزند و صدای پرندگان را بهتر و زیباتر میشنوند و حجم جاذبههای گل و قطر نارنج، برایشان چند برابر میگردد و شعاع فانوس، نه تنها کمسو به نظر نمیآید، که فزونتر میشود:
دیدهام گاهی در تب، ماه میآید پایین
میرسد دست به سقف ملکوت
دیدهام سُهره بهتر میخواند
گاه، زخمی که به پا داشتهام
زیر و بمهای زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است
و فزونتر شده است، قطر نارنج، شعاع فانوس۲
شکی نیست که این غمهای کمالآفرین را پروردگار هستی در زمان و موقعیت مناسب بر سر زندگی انسان سبز میکند و آدمی را با آنها به رویش میرساند. از همین روست که «حافظ» با درک ارمغان غم، عاشقانه سروده است که: «زیر شمشیر غماش رقصکنان باید رفت».
گاهی جرعههای غم که در کام سالک ریخته میشود، به مثابه داروی شفابخشی است که بیماریهای غرور، تکبر، سرمستی و غفلت را درمان میبخشد و چکشی است که قلب را صیقل میزند و چراغی است که شبستان دل را نورباران میکند. از رهگذر همین غمها است که عارف به سرور و نشاطی دست مییابد که با هیچ یک از شادیهای دیگر قابل مقایسه نیست و حتی به مرحلهای میرسد که غم و شادی نزد او یکسان است.
غم و شادی بَرِ عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی او کین غم از اوست
ولی با وجود این، از میان غم و شادی، همه در جستوجوی شادیاند و از غم میگریزند. هیچ انسان متعادلی گرد غم به خانه کسی نمیریزد و تخم ناخوشی در سرزمین تندرستی نمیپاشد و تیغ بیداد بر پیکر جامعه نمیکشد. درست است آنان که ظرفیت وجودی بیشتری دارند از غم استقبال میکنند و با رفعت روحی خویش آن را به عامل کمال تبدیل میکنند، ولی هیچگاه برای خود و دیگری آرزوی ماتم نمیکنند و در تیغستان اندوه، خیمه نمیزنند. تفاوت رهیافتگان وادی سلوک با مردمان معمولی در این است که آنان فقط با غم کنار میآیند و در برابر آن، چهره درهم نمیکشند و تبسّم خویش را از هستی برنمیگیرند؛ غم آنان در واقع، اندوه فراق است و به خاطر بینشهای عمیقشان، با اندوههای معمولی متفاوت است. البته برای رسیدن به چنین مرتبتی «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید».
پس هر چند که غم لازمه زندگی بشر است، همه به دنبال شادیاند. غمها خود به خود میبارند و بسیاری از آنها هم از آسمان توزیع میشود، تا با ضربه آنها به رشد برسیم، اما شادی را باید ایجاد کنیم. هیچ انسانی مأمور به ایجاد غم برای خود و یا دیگری نیست، ولی برای شادی چرا. تلاش همه نیکاندیشان و پاکضمیران آن است که خندهای بر لبها بنشانند و دلهایی را شاد کنند و ابرهای اندوه را از کلبههای ماتمزده برانند.

اسلام و شادی
در دستورهای آسمانی اسلام، نکتههای ارزشمندی در خصوص ایجاد شادی و نشاط آمده است. این شادیها، گاهی برای خود آدمی است و زمانی برای دیگران. آن همه ثواب که برای تبسّم به روی دیگران ذکر شده و سفارشهایی که برای پوشیدن لباسهای شاد و روشن، بوی خوش، نظافت و نظم و پاکیزگی، مسافرت و تفریح، حضور در طبیعت و نگریستن به سبزه و آب، مهربانی و محبت، زدودن کینه و حسد، شوخی و مزاح و خلاصه ادخال سرور در قلب مردم شده است، همه برای ایجاد فضای شادی و راندن غم و اندوه و در نتیجه تجدید قوا برای ادامه حرکت تکاملی است. سرگرمیها و بازیهای گوناگونی هم که انسان بدانها میپردازد به منزله وسایلی برای رهایی و آزاد کردن عواطف فشرده و محبوس و فرار از ناملایمات زندگی است.
سرگرمیهای لذتبخش و هدفدار در کلام امام رضا اینگونه توصیف شده است: «اجْعَلُوا لِأَنْفُسِکُمْ حَظّاً مِنَ‏ الدُّنْیَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِی مِنَ الْحَلَالِ وَ مَا لَا یَثْلِمُ الْمُرُوَّهَ وَ مَا لَا سَرَفَ فِیهِ وَ اسْتَعِینُوا بِذَلِکَ عَلَى أُمُورِ الدِّینِ؛۳ از لذایذ دنیوی نصیبی برای کامیابی خویش قرار دهید و خواهشهای دل را از راههای مشروع برآورید. مراقبت کنید که در این کار به مردانگی و شرافت شما آسیب نرسد و دچار اسراف و تندروی نشوید. تفریح و سرگرمیهای لذتبخش شما را در اداره زندگی یاری میکند و با کمک آن بهتر به امور دنیای خویش موفق خواهید شد.»
در تقسیمبندی اوقات و نظم روزانهای که پیشوایان معصوم توصیه کردهاند، «مسرت» و «شادی» جایگاه ویژهای دارد. چنان که باز حضرت رضا میفرماید: «وَ اجْتَهِدُوا أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ: سَاعَهً لِلَّهِ لِمُنَاجَاتِهِ‏ وَ سَاعَهً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَهً لِمُعَاشَرَهِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ وَ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَهً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ وَ بِهَذِهِ السَّاعَهِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَاتِ؛۴ کوشش کنید اوقات روز شما چهار ساعت باشد، ساعتی برای عبادت و خلوت با خدا، ساعتی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیبهایتان واقف میسازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و ساعتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از مسرّت و شادیِ ساعات تفریح، نیروی انجام وظایف وقتهای دیگر را تأمین کنید.»
نکتهی قابل تأمل در سخن فوق آن است که انسان با شادی و مسرّت، توان انجام کارهای دیگر خود را مییابد.

«شادی» چیست؟
روان انسان در مقابل عوامل بیرونی و درونی، واکنشهای مختلفی از قبیل شادی و خوشحالی، خشم، تنفّر ترس و اندوه از خود نشان میدهد که به آنها «هیجان» میگویند. این هیجانها بسته به عوامل پدیدآورنده و نیز دیدگاهها و اندیشههای انسان، گاه مثبتاند و گاه منفی. یکی از این جنبههای هیجان «شادی» است، که با واژههایی چون سرور، نشاط، وجد، سرخوشی، مسرّت، خوشی و خوشحالی هممعناست.
از آنجا که این بعد برجستهی هیجان، مربوط به روان انسان است، به دست دادن تعریف دقیقتر آن نیز در حوزه دانش روانشناسی است. اما با تأسف، در این علم نیز موضوع شادی چندان مورد توجه قرار نگرفته است، چنان که «هنری موری» میگوید: «یکی از غریبترین نشانههای مشخص عصر ما – که کمتر قابل تفسیر است – غفلت روانشناسان از موضوع «شادی» است؛ یعنی همان حالت درونی که افلاطون و ارسطو و تقریباً تمامی متفکران برجسته گذشته آن را بهترین متاعی دانستهاند که از راه فعالیت، قابل حصول است.»۵
با وجود این، برخی تعریفهای پراکنده از این هیجان شده است؛ مثلاً گفتهاند «شادی»، احساس مثبتی است که از حس ارضاء و پیروزی به دست میآید.۶
«شادی»، عبارت است از مجموع لذتها، منهای دردها.۷
«شادی»، ترکیبی از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفی پایین است.۸
به طور خلاصه میتوان گفت هر انسانی، مطابق جهانبینی و اندیشههای خود، اگر به چیزهای مورد علاقهاش برسد، در خود حالتی احساس میکند که «شادی» نام دارد.

ضرورت شادی
«شادی» برای انسان یک ضرورت است که با آن زندگی معنا پیدا میکند و عواطف منفی مانند ناکامی و ناامیدی و ترس و نگرانی، بیاثر میشود. در پرتو «شادی» است که انسان میتواند خویش را بسازد و قلههای سلوک را چالاکانه بپیماید و در اجتماع نقش سازنده خود را در زمینههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایفا کند. ارسطو گفته است: «شادی بهترین چیزهاست و آنقدر اهمیت دارد که سایر چیزها برای کسب آن هستند.»۹
اهمیت «شادی» تا به آن حد است که میتواند بیماریهای صعبالعلاج جسمی را درمان کند. یک جرّاح معروف، طی مقالهای نوشت: «شادی نه تنها جلوی بسیاری از بیماریهای ناشی از ناملایمات را – که در قرن حاضر زیاد شده است میگیرد – بلکه حتی قادر است جلوی رشد و نمو بیماری سرطان را – که در کمین است – نیز بگیرد.»۱۰
ضرورت «شادی» در برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی دولتها نیز خود را نشان میدهد. اگر دولتها به بالا بردن سطح شادی در جامعه توجه کنند، در اجرای برنامههای خود نیز موفقترند.
برطرف کردن غم و اندوه و به وجودآوردن روحیه شادی برای خانواده و جامعه، از جنبه دیگری هم ضرورت مییابد و آن این که غم و شادی انسان فقط مربوط به خودش نیست، بلکه با شاد یا غمگین شدن یک نفر، تمامی جامعه تأثیر میپذیرد. یعنی غم یا شادی، فردی نیست و در یک جا باقی نمیماند و به همه افراد سرایت میکند.
«روپرت شلدریک۱۱»؛ زیستشناسی مشهور، در کتاب «علم جدید حیات»، فلسفه جدیدی را پیش میکشد که ثابت میکند نحوه تفکر ما، نه تنها بر اوضاع و احوال خود ما که بر همه اذهان انسان در سراسر جهان تأثیر میگذارد. وی که برای اثبات نظریهاش از شواهد علمی و تجربههای بسیاری کمک گرفته، معتقد است حافظه و شعور انسان تنها در مغزش ذخیره نمیشود، بلکه چیزی به نام «شعور جمعی۱۲» نیز وجود دارد.
اساس فلسفه «روپرت شلدریک» بر این پایه استوار است که تمام موجوداتی که در یک رده و گونه خاص قرار دارند، توسط یک حوزه «مورفوژنتیکی» که بسیار شبیه یک حوزه مغناطیسی است احاطه شدهاند و به نحوی با یکدیگر در ارتباطاند.
«کن کایز۱۳» در کتابی تحت عنوان «صد میمون۱۴» بر اساس این فلسفه، تجربه شگفتانگیز زیر را نقل میکند:
«در جزیرهای دورافتاده در ژاپن، تعدادی میمون از گونه خاصی را رها کردند و مقداری هم سیبزمینی در گوشهای از ساحل قرار دادند و آن را با خاک آلودند. سپس منتظر شدند تا ببینند این جانوران چه واکنشی نشان خواهند داد. در ابتدا چون غذاهای دیگری در اختیار میمونها بود، هیچ یک توجهی به این سیبزمینیها نشان ندادند. تا این که روزی یکی از آنها به سیبزمینیها نزدیک شد و پس از آن که آن را با شیوهای خاص شست، با روش مخصوص شروع به خوردن آن کرد. پس از مدتی، هنگامی که تعداد قابل ملاحظهای از آنها(حدود ۱۰۰میمون) راه این کار را یاد گرفتند، مشاهده شد که در جزیرهای حدود ۳۰۰ مایل دورتر، میمونهایی که از همانگونه بودند، با این که هیچگونه تماس ظاهری با گروه اول نداشتند، به طرف سیب زمینیها، که تا آن زمان به آنها بیاعتنا بودند رفتند و به همان شیوه مشغول تناول شدند.
به این ترتیب، اگر قرار باشد اعضای گونه خاصی از حیوانات با هم به طریقی در ارتباط باشند، مسلّماً انسانها هم به وسیله همین نیرو با هم در ارتباطاند. با این منطق، اگر گره بر ابروان آورید و افکار سیاه و مسموم به ذهن خود راه دهید، تنها خود را نیازردهاید، بلکه شخصی را در آن طرف دنیا نیز پریشان کردهاید.»۱۵

عوامل شادیآفرین
چه چیزهایی انسان را شاد میکند؟ عوامل شادیآفرین کدامند؟
برخی در پاسخ به این سؤال، میگویند که نباید عوامل شادیآفرین را مشخص کرد، چون «اگر به شادی بیاندیشی، در واقع شادی را از بین بردهای». معنای این سخن آن است که نباید مستقیماً در جستوجوی شادی بود و عواملی را مشخص کرد و دستورالعملهایی را صادر نمود، چون شادی باید خودبهخود و در ضمن فعالیّت روزمره زندگی و به طور طبیعی به دست آید.
حال آن که چنین نیست، چون اگر انسان برای هر کاری و ایجاد هر حالتی، آگاهی نسبی داشته باشد، مسلطتر و مؤثرتر میتواند کارها را انجام دهد. چطور ما برای آماده کردن یک ساختمان به همه عوامل میاندیشیم و راههای مختلف را در نظر میگیریم، اما به چگونگی کسب شادی فکر نکنیم. کسانی که به دنبال راههای کسب شادیاند، بیش از دیگران، فرصت دستیابی به آن را پیدا میکنند.
پاسخی هم که اکثر مردم میدهند این است که ثروت، شهرت و قدرت شادیآور است. تأکید عمده آنان بر این است که «پول و ثروت» بیش از عوامل دیگر، شادیافزاست.
اما به تجربه ثابت شده که ثروت به تنهایی شادی و خوشبختی نمیآورد. دکتر «دیوید مایزر» در کتاب خود به نام «در جستوجوی شادی، چه کسی شاد است و چرا؟» کلیه مقالههای تحقیقیای را که در آمریکا، کانادا، کشورهای اروپای غربی و برخی دیگر از کشورها درباره «شادی» به چاپ رسیده است به طور جامع بررسی میکند. وی از این بررسیهای خود نتیجه میگیرد که: «رابطهای بین ثروت و شادی وجود ندارد و آرامش و شادی را نمیتوان با پول خرید.»
وی همچنین نتیجه میگیرد که سن، جنسیت، موقعیت اجتماعی، محل زندگی، نژاد و سطح تحصیلات کمک مؤثری به شادی انسان نمیکند. او از افرادی که با آنان مصاحبه شده گفتههای متعددی نقل میکند، نظیر «ترجیح میدهم تمام ثروت خانوادگیام را با خانهای پر از محبّت عوض کنم» یا «پول به هر اندازه که باشد، نمیتواند تأثر و غمی که از ناراحتی فرزندانم برایم به وجود آمده برطرف کند.»(۱۶)

ثروت و شادی
پژوهش در مورد اشخاصی که «یک شبه» ثروتمند شدهاند، گویای آن است که پول نمیتواند موجب شادی شود.
«فیلیپ بریکمن» و همکارانش از دانشگاه شمال غرب ایالات متحده، به بررسی تأثیر ثروت ناگهانی بر شادی پرداختند. آنها برندگان جایزه لاتاری ایالت «ایلینویز» را که تقریباً همگیشان حداقل صد هزار دلار برده بودند برگزیدند. آنها برخی از تغییرات زندگی خود مانند امنیت مالی و اوقات بسیار زیاد را مورد اشاره قرار دادند، با وجود این، تنها ۲۳ درصد از آنان تصور میکردند که کلاً سبک زندگیشان تغییر کرده است.
سپس از برندگان «لاتاری» در مورد سطح شادی آنها در سه مرحله مختلف از زندگی سؤال شد. پیش از بردن، پس از بردن، دو سال پس از آن. آنان پس از بردن جایزه بزرگ، در مقایسه با قبل از آن، احساس شادی بیشتر نکردند، تا دو سال بعد نیز انتظار شادی افزونتر نداشتند. علاوه بر این، پول بسیار زیاد نتوانسته بود آنها را شادتر کند.

سلامتی و شادی
برخی پس از پول، سلامتی را عامل مهم شادی میدانند، درست است که سلامتی جسم در شادی انسان مؤثر است، اما انسان استعدادها و تواناییهایی دارد که میتواند در حالت نقص عضو و معلولیت هم خود را شاد نگه دارد و شرایط سخت را برای خود آسان کند. اساساً انسان میتواند خود را با شرایط دشوار وفق دهد. یک ضربالمثل عربی میگوید: «اگر انسان را در دریا بیندازی، ماهی خواهد شد.»
به دست آوردن شادی در اینگونه حالتها بستگی به باطن و ضمیر انسان دارد. انسان اگر در باطن، شاد و سرخوش باشد، در ناگوارترین شرایط هم شادمانی خود را حفظ میکند، اما اگر در درون، غمگین و افسرده باشد، شادترین موقعیتها هم تغییری در روحیهاش به وجود نمیآورد.
«وین دایر» مینویسد: «چندی است که کتابهای خود را برای افراد با نفوذ سراسر جهان ارسال میکنم. همین هفته گذشته چهارهزار جلد از آخرین کتابم را امضا کردم و با هزینه خودم برای سیاستمداران، پزشکان و مسئولین آموزشی بسیاری از کشورها ارسال داشتم. یکی از افرادی که این کتاب را دریافت کرد، «کنکایز»؛ نویسنده کتابهای «راهی به سوی هوشیاری برتر»، «روابط انسان آگاه» و «صد میمون» بود. او آدمی بسیاری نیکسیرت و خوشقلب و پارسا است. پس از دریافت کتاب، نامهای برایم ارسال داشت و ضمن تشکر، اظهار تمایل کرد که در فرصتی یکدیگر را ملاقات کنیم. سرانجام روزی به دیدنش رفتم. توصیف ظاهری این مرد، کار بسیار مشکلی است. او فلج کامل است، میگفت: در سال ۱۹۴۶ که در شهر «میامی» سکونت داشته، ناگهان سوزش شدیدی در پشت خود احساس میکند تا به حدی که گویی کسی روی ستون فقراتش بنزین ریخته و آن را به آتش کشیده است. از آن زمان به بعد فلج شده و روی صندلی چرخداری زندگی میکند؛ چندان که برای خوردن هر لقمه غذا نیازمند است شخصی ناحیه گردنش را ماساژ دهد؛ با وجود این، یک لحظه لبخند از لب برنمیدارد؛ لبخندی که از یک شادمانی خالص، واقعی، زیبا و متبرّک درونی حکایت میکند.
جالب توجه آن که او در حالی که فاقد نیمی از بدن است، در کتابهایش از سلامتی و بهداشت سخن میگوید.»۱۷
ریچارد شولز۱۸ و سوزان دکر۱۹ اقدام به بررسی اثرات درازمدت ناتوانی جسمانی نمودند. آنها به بررسی سطوح شادی افرادی که ۲۰ سال از ابتلای آنها به فلج دست و پا و فلج کامل میگذشت پرداختند و به این نتیجه رسیدند که: «این اشخاص در مقایسه با جمعیت کلی، عاطفه مثبت نسبتاً کمتری را گزارش دادهاند، اما عاطفه منفی آنها زیاد نشده بود، در نتیجه سطح متوسط رفاه یا رضایت آنها از زندگی فقط کمی پایینتر از جمعیت کلی بود. در واقع، افراد دچار نقص عضو جسمانی، که از حمایت اجتماعی خوبی از سوی خانواده و دوستان برخوردار بودند، به همان اندازه افراد عادی شاد بودند.
افراد مبتلا به فلج دست و پا و فلج کامل، حتی از فلج بودن خود منافعی هم میبرند، بسیاری از آنان میگفتند که مغز مهمتر از نیروی عضلانی است و سانحه باعث رشد شخصیتی آنان، افزایش صبر، تحمل و ارتقای خودآگاهیشان شده است.
میزان شادی و خشنودی نابینایان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. به طورکلی بینایی مهمترین حس است، زیرا آن را تقریباً در مورد تمامی فعالیتهای کاری و در اوقات فراغتمان مورد استفاده قرار میدهیم. بدون بینایی، حتی فعالیتهای سادهای چون قدم زدن در خیابان یا خواندن کتاب، سخت و دشوار میشود، اما با وجود موانع فراوانی که نابینایی به همراه دارد، معمولاً نابینایان به اندازه افراد بینا شادند.»۲۰
پس میتوان نتیجه گرفت که: «اشخاص دچار نقص جسمانی، معمولاً ظرف چهار ماه نخست پس از نقص عضوشان نسبتاً غمگیناند، اما نکته جالب توجه این است که سطح شادی آنها نهایتاً به سطح تقریباً به هنجار بازمیگردد. زیرا شادی به اختلاف بین آنچه برای شما روی میدهد و آنچه انتظار وقوعش را دارید بستگی دارد. پس از ابتلا به نقص عضو جسمانی یک دوره سازگاری وجود دارد که در طی آن، انتظارات تدریجاً تغییر میکند، از آن پس، اشخاص دچار نقص جسمانی تقریباً به اندازه اشخاص سالم شادند.»۲۱

شخصیت و شادی
بعضی از روانشناسان، شخصیت و وراثت را عامل اساسی در شادی دانستهاند. آنان معتقدند شخصیت افراد بیش از عوامل دیگر در تعیین سطح شادیشان اهمیت دارد. برخی مردم به خاطر منش و شخصیت خود، رویدادهای زندگی را مثبت و خوشبینانه تفسیر میکنند، در حالی که عدهای دیگر در واکنشهای خود به رویدادها ذاتاً منفی و بدبینانه عمل میکنند. «اد دینر»؛ روانشناس آمریکایی میگوید: «اشخاص به این دلیل از لذتها خشنود میگردند که شاد هستند و نه برعکس.»
این روانشناسان، افراد انسانی را از لحاظ شخصیت به چهار دسته تقسیم کردهاند: ۱٫ برونگرای روان رنجور ۲٫ برونگرای باثبات ۳٫ درونگرای روان رنجور ۴٫ درونگرای باثبات. با توصیف ویژگیهای این چهار نوع شخصیت به این نتیجه رسیدهاند که فقط برونگراهای با ثبات، شادی را به خوبی احساس میکنند. از آنجا که شادی ترکیبی از عاطفهی مثبت بالا و عاطفه منفی پایین است، افراد برونگرای باثبات (یا به قول جالینوس، دموی مزاجها) که دارای «ژن شادی» هستند، برونگرایی آنها موجب عاطفهی مثبت بسیار زیادی میشود و ثبات یا روانرنجوری اندک، موجب مصون ماندن آنان از عاطفه منفی و فراز و نشیبهای بخت و اقبال میشود.
اما درونگراهای باثبات (بلغمی مزاجها) عاطفه منفی اندکی را تجربه میکنند. زیرا باثبات یا غیر روان رنجورند و در عین حال به خاطر درونگرا بودنشان، ندرتاً عاطفه مثبت خیلی زیادی را تجربه میکنند. بنابراین، درونگراهای باثبات به ندرت «شدیداً غمگین» یا «بسیار خوشحال» میشوند.
برونگراهای روانرنجور (صفراوی مزاجها) در یک دنیای هیجانی پرپیچ و خم زندگی میکنند. آنها دستخوش نوسانهای هیجانی میباشند، اما خلق آنها در سطح متوسط قرار دارد.
درونگراهای روانرنجور (سوداوی مزاجها) کسانی هستند که درونگراییشان آنها را از لذت باز میدارد و روانرنجوریشان آنها را مستعد اضطراب و عاطفه منفی میکند.
خلاصه اینکه افراد روانرنجور، چه برونگرا و چه درونگرا، طبیعتاً نگران هستند و بنابراین، صرفنظر از آن چه در زندگی آنها به وقوع میپیوندد، مستعد عاطفه منفی میباشند، در حالی که عدهای دیگر با بیشتر تحولات زندگیشان به آرامی و بدون هیچگونه ترسی مقابله میکنند.۲۲
درست است که شخصیت و وراثت در میزان شادی مؤثر است، اما نمیتوان آن را تنها عامل دانست. در وجود آدمی مجموعهای از عوالم از جمله محیط، تغذیه، وراثت و شخصیت مؤثرند و انسان به دلیل قوه انتخاب و اختیاری که دارد میتواند بر هر یک از این عوامل فایق آید و اگر بخواهد تغییر دهد.
پس «شادی»، منحصر به افراد دارای «ژن شادی» نیست، دیگران هم با هرگونه ژن شخصیتی که دارند، میتوانند بر اندوه و ماتم چیره گردند و شادی را در آغوش بگیرند.
پینوشتها
۱. تحف العقول، ص ۱۲۳٫
۲. سهراب سپهری، هشت کتاب، صدای پای آب.
۳. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۲۱، روایت سوم.
۴. همان، ج ۷۵، ص ۳۲۱، روایت سوم.
۵. روبرت پلاچیک، هیجانها، حقایق، نظریهها و یک مدل جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، ص ۱۸۷٫
۶. ر.ک: جان مارشال ریو، انگیزش و هیجان، ترجمه یحیی سید محمدی، ص ۳۶۷٫
۷. ر.ک: دکتر مایکل آیزنک، روانشناسی شادی، ترجمه خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، ص ۴۲ و ۱۷۲٫
۸. همان.
۹. دکتر مایکل آیزنک، همان، ص ۱۲٫
۱۰. دکتر ایرجپور باقر، روان درمانی برای همه، ص ۵۲۴٫
۱۱٫ Rupert scheldrake.
۱۲٫ collective consciousness.
۱۳٫ Ken keyes.
۱۴٫ ۱۰۰ monkeys.
۱۵. به نقل از: وین دایر، عظمت خود را دریابید، ترجمه محمدرضا آلیاسین، ص ۱۰٫
۱۶. دکتر مهدی بهادری نژاد، شادی و زندگی، ص ۲۶٫
۱۷. وین دایر، همان، ص ۴۶٫
۱۸٫ Ricjhard schuls.
۱۹٫ Susan deker.
۲۰. دکتر مایکل آیزنک، همان، ص ۱۵۸-۱۵۹٫
۲۱. همان، ص ۲۱۴٫
۲۲. ر.ک: دکتر مایکل آیزنک، همان، ص ۳۶-۵۳٫

14مارس/17

نگاهی گذرا به فضائل زیارت حضرت فاطمه معصومه«س»

زیارت در اسلام، امری شایسته و مستحب و مورد سفارش است، به ویژه اگر مراد از قبور، مزار اولیای الهی یا فرزندان گرام آنان باشد. همه فِرَق و مذاهب اسلامی، به جز یک فرقه از حنبلی¬های متأخر به نام «وهابیت»، بر مشروعیت زیارت اتفاق‌نظر دارند. در مذهب شیعه بیش از همه، در باب زیارت و اهمیت آن سفارش شده است. در مذهب تشیع، زیارت معصومان«ع» و فرزندان گرامی آنان بعد از فقدان شان، مساوی با زیارت‌شان در حال حیات معرفی شده است. بنابراین، واژه «زیارت» واژه¬ای مقدس و آشنای در قاموس تشیع است؛ از جمله آداب و برنامه¬هایی که در شریعت اسلام به آن بسیار سفارش شده، رفتن به زیارت تربت پاک و مشاهد شریفه اهل¬بیت«ع» و فرزندان بزرگوار آنهاست. حضرات ائمه اطهار«ع» در روایات و احادیث، پیروان خود را بر این امر مهم تشویق و تحریص نموده‌اند و اجر و پاداش فراوانی برای آن بیان کرده¬اند. حضرت معصومه«س» در میان امامزادگان، از امامزادگان نادری است که برایش زیارتنامه مخصوص از جانب امام معصوم«ع» نقل شده است و به مقام شامخ آن حضرت اشاره شده است. مزار با صفای کریمه اهل¬بیت«س» سبب می¬شود که زائر حرم خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند و حضرت معصومه«س» را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. در این نوشتار مختصر، به گوشه¬هایی از فضایل زیارت آن بانوی باکرامت از منظر حضرات معصومین علیهم السلام اشاره می¬کنیم.

فضیلت زیارت در روایات اهل‌بیت«ع»
در منابع روایی از رسول اکرم«ص» شده است که فرمودند: «مَن جَائَنِی زَائِراً لَا تَحمِلُهُ حَاجَهٌ إِلَّا زِیَارَتِی، کَانَ حَقّاً عَلیَّ أَن أَکُونَ لَهُ شَفِیعاً یَوم الْقِیامه؛ هر کس به زیارت من بیاید و انگیزه¬ای جز زیارتم نداشته باشد، بر من لازم است که شفیع او در روز قیامت باشم.»(۱) علامه امینی«ره»، این حدیث را از شانزده تن از محدثان و حفاظ اهل¬سنت نقل کرده است. همچنین آورده است: چهل‌ویک نفر از بزرگان آنان از عبدالله بن عمر نقل کرده¬اند که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفَاعَتِی؛ هر کس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من بر او واجب می¬شود.»(۲) این حدیث را دارقطنى، بیهقى، جلال الدین سیوطى و متقى هندى در کنزالعمال و دیگران روایت کرده¬اند.(۳)
علامه امینی«ره»، افزون بر این دو روایت، بیست روایت دیگر نیز در این باره از منابع اهل¬سنت نقل کرده است.
همچنین در روایتی دیگر پیامبر اکرم«ص» به امام علی«ع» می¬فرمایند: «ای علی، هر کس مرا یا تو و فرزندانت را در زمان حیات یا پس از مرگ زیارت کند، من ضمانت می¬کنم که او را از سختی¬ها و شداید روز قیامت نجات دهم، تا آن که او را مانند درجه خودم می¬گردانم.»(۴)
اسحاق بن عمار از امام صادق«ع» روایت می¬کند که آن حضرت فرمودند:««به مدینه بروید و بر پیامبر اکرم«ص» سلام بدهید، هر چند که سلام و درود از راه دور نیز به آن حضرت می¬رسد.»(۵)
گرچه زیارت از راه دور نیز مورد قبول و توصیه است، اما این حدیث مبین آن است که حضور زائر در کنار زیارت شونده و قبر وی خصوصیتی دارد، بنابراین مورد توصیه و سفارش قرار گرفته است. از جمله این خصوصیت‌ها عبارت است از:
۱ـ بهره¬مند شدن از فضای معنوی حرم¬های شریف ـ که محل رفت و آمد فرشتگان، ارواح انبیا و اولیا و محل تردد و تعلق ویژه روح بلند آن صاحب حرم است ـ و دعا کردن در مظان استجابت دعا.
۲ـ گسترش فرهنگ توحیدی و ولایت اهلبیت عصمت و طهارت«ع» در بین راه¬ها و شهرهای مسیر مشاهد مشرفه .
۳ـ نشانه صداقت زائر در دوستی و علاقه زیارت شونده.
۴ـ ارتباط ملت‌ها و ملیت‌های مختلف و آگاهی از مشکلات و امکانات یکدیگر.
۵ـ عمل به توصیه کلی قرآن کریم بر سیر در اقطار زمین و تماشای فرجام مجرمان: «قُل سِیرُواْ فِی الاَْرضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَـقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ.»(۶)
۶ـ وفاداری به رهبر و مقتدا و تعهد به پیمانی که با اوبسته است. چنان که امام رضا«ع» می¬فرمایند: «برای هر امامی در هر زمانی، نسبت به مأمومین و شیعیانش، عهد و پیمانی است و اگر کسی بخواهد به عهدش خوب و تمام وفا کند باید به زیارت قبورشان مشرف شود. اگر کسی با اشتیاق به زیارت رفت و در این رغبت صادق بود، امامان معصوم در روز قیامت شفیع آنان خواهند بود».(۷) بنابراین، شیعیان نسبت به هریک از امامان معصوم«ع» پیمان و تعهدی دارند که کمال وفای به آن عهد، در زیارت مشتاقانه و عارفانه قبور آن وجودهای نورانی«ع» است.
افزون بر آن آنچه گفت شد، حرم‌های شریف امامان معصوم«ع» و فرزندان گرامی آنان در طول تاریخ مراکز علم، تبلیغ و ترویج دین، مبدأ قیام‌ها و نهضت‌ها، محل پیمان بستن و هم قسم شدن برای انقلاب‌های رهایی¬بخش، و… بوده است. این برکات، جملگی از طریق رفت و آمد و مراوده زائران با اماکن مقدسه ناشی می¬شود.

فضیلت زیارت از منظر فریقین
فقهای عظام شیعه نیز بر این باورند که با ادله اربعه، یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع، می¬توان رجحان و فضیلت داشتن زیارت قبور صلحا، ابرار، متقیان و نیکان را نیز اثبات کرد، تا چه رسد به زیارت انبیا و اوصیای معصوم«ع» و علمای بزرگ.(۸)
فقیه نامدار امامیه در جواهرکلام خود هنگام شرح کلام محقق حلی«ره»، استحباب زیارت صدیقه کبری، فاطمه زهرا«س» و امیرمؤمنان، علی«ع» و فرزندان معصوم آن دو بزرگوار را مورد کاوش و بررسی قرار داده است.(۹)
موضوع زیارت قبر رسول اکرم و ائمه گرامی«ع» اختصاص به مذهب شیعه ندارد و تنها در منابع روایی شیعی از آن سخن به میان نیامده است؛ بلکه این موضوع در بسیاری از منابع و مآخذ اهل¬سنت نیز مطرح شده و روایات متعددی با تعابیر مختلف از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که فرموده است: «فَمَن زَارَنِی بَعدَ وَفَاتِی فَکَأَنَّمَا زَارَنِی فِی حَیَاتِی؛ هر کس بعد از وفات من، قبر مرا زیارت کند، همانند کسی است که در زمان حیات مرا زیارت نموده است.»(۱۰) و نیز می¬فرماید: «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفَاعَتِی؛ هر کس به زیارت قبر من آید، شفاعتم بر او واجب می¬شود».(۱۱)
یکی از شخصیت‌های معروف اهل¬سنت است، در ضمن بیان وظایف زائرین مدینه منوره می¬گوید: «مستحب است که زائرین پس از زیارت قبر رسول خدا«ص» در بقیع حضور به هم رسانند و قبور پیشوایان دینی و صحابه را که در آنجا مدفون هستند، زیارت کنند».(۱۲)
مرحوم علامه امینی احادیث مربوط به زیارت قبر رسول اکرم«ص» را در کتاب گرانقدر «الغدیر» از منابع متعدد اهل¬سنت نقل نموده است: حدیث «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفَاعَتِی»، را از ۴۱ کتاب و حدیث «مَن حَجَّ فَزارَ قَبری بَعدَ وَفاتی کانَ کَمَن زارَنی فی حَیاتی» را از ۲۵ مأخذ از مآخذ اهل¬سنت آورده است. تا آنجا که ۲۲ روایت با تعابیر مختلف در این باره از منابع متعدد اهل¬سنت، ذکر نموده است.
پس از ذکر احادیث یاد شده، مطالبی از ۴۱ نفر از شخصیت‌ها و علمای بزرگ اهل¬سنت، درباره فضیلت و پاداش زیارت قبر حضرت رسول اکرم«ص» نقل کرده است.
آنگاه به آداب زیارت از دیدگاه علمای اهل¬سنت پرداخته و در پایان کیفیت زیارت قبر رسول اکرم و ائمه بقیع«ع» و شهدای احد و دیگر افراد و همچنین توسل و استشفاع و تبرک به قبر مطهر رسول اکرم«ص» را از منابع و مآخذ آنان نقل نموده است.
با توجه به مطالب یادشده، به روشنی درمی¬یابیم که مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر جواز، بلکه استحباب زیارت قبور اولیای الهی اجماع داشته¬اند، اما از ناحیه «ابن تیمیه» ممنوع شد. وی اولین کسی است که از این مسئله جلوگیری کرده و به شدت با آن مقابله نمود. بعد از او شاگردانش، افکار و نظریه‌های او را دنبال کرده و تا زمان «محمد بن عبدالوهاب»(۱۳) و دیگر وهابیون بر این اعتقاد سخیف خود باقی¬اند. البته نکته شایان توجه این است که وهابیان و در صدر آنها ابن تیمیه، زیارت هر قبری را حرام می‌دانند؛ اعم از زیارت قبور اهل بیت«ع» و دیگران و در خصوص نظرات خود درباره حرمت زیارت قبور به طور عموم، بسیار پافشاری می¬کنند و زیارت را امری شرک¬آمیز و زائر را مشرک می¬دانند.

فضیلت زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» به روایت حضرات معصومین«ع»
در روایات اسلامی از قول حضرات معصومین«ع» بر زیارت حضرت معصومه«س» تصریح شده است و در روایتی زائر آن حضرت را در صورت معرفت حق او، سزاوار بهشت می‏داند.
پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « آن کس که مرا یا یکی از فرزندانم را زیارت کند، روز قیامت او را دیدار خواهم کرد و از ترس و وحشت آن روز، نجاتش خواهم داد».(۱۴)

زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» از نگاه امام صادق«ع»
گروهی از اهالی «ری» محضر امام صادق«ع» شرفیاب شدند. حضرت فرمود: آفرین بر «برادران قمی ما». گفتند: ما اهل ری هستیم (نه اهل قم). حضرت سخن خویش را تکرار فرمود و آنان چندین بار گفتند که ما اهل قم نیستیم و حضرت هم چندین بار فرمود که ای برادران قمی ما خوش آمدید.
سپس حضرت فرمودند: «خدا را حرمى است که مکه است و رسول خدا را حرمی که مدینه است و امیرالمؤمنین را حرمى که کوفه است و ما را هم حرمى که شهر قم است. به زودی دخترى از فرزندانم به نام «فاطمه» در آنجا به خاک سپرده می¬شود؛ هر کس قبر او را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى¬شود. این سخن را ـ به گفته راوى ـ امام صادق«ع» در زمانى فرمود که هنوز امام موسی کاظم«ع»، پدر حضرت فاطمه معصومه«س» به دنیا نیامده بود».(۱۵) در خبر دیگری آمده است: «اِنَّ زیارتها تعادل الجنّه؛ زیارت او همسنگ بهشت است».(۱۶)

زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» از نگاه امام رضا«ع»
علّامه مجلسی«ره» از امام رضا«ع» روایت می¬کند که خطاب به سعدبن سعد اشعری فرمود: «اى سعد! ما پیش شما (مردم قم) قبرى داریم، گفتم: فداى شما شوم، منظور شما قبر فاطمه معصومه دختر امام هفتم علیهماالسلام است؟ فرمود: بله، کسى که با شناخت حق او، او را زیارت کند بهشت براى اوست، بعد فرمود: وقتى براى زیارت آمدى در بالاسرش رو به قبله بایست، ۳۴ بار اللّه اکبر، ۳۳ بار سبحان اللّه و ۳۳ بار الحمدللّه بگو و بعد بگو: السلام علی آدم صفوه اللّه….. تا پایان زیارت شریفه».(۱۷) بنابراین حدیث، درمی‌یابیم زیارتنامه حضرت معصومه«س» از امام رضا«ع» است و در میان بانوان اهل¬بیت بعد از حضرت فاطمه زهرا«س»، تنها بانوی مجلّله¬ای که زیارت مأثور دارد حضرت فاطمه معصومه«س» است.
امام رضا«ع» درباره زیارت حضرت معصومه«س» فرمودند: «مَن زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّهُ؛ کسی که «فاطمه معصومه» را زیارت کند، درحالی که «معرفت» به حق او داشته باشد، سزاوار بهشت است».(۱۸) بدیهی است که اگر زائر مسلمان، معرفت به فضایل و کمالات نفسانی و راه و رسم زندگی این بندگان شایسته خدا داشته باشد، می¬تواند از زیارت مرقد شریف آنان توشه¬ای برگیرد و روح و جان خود را با آن ارواح قدسی هماهنگ نماید و با مکتب و مرام الهی آنها آشنا گردد.
مراد از واژه «عارفاً بحقّها»، در کلام امام رضا«ع» درباره زیارت خواهر گرامی¬اش، بیانگر مقام والای حضرت فاطمه معصومه«س» است. از جمله شرایط تکمیل و پذیرش زیارت، شناخت حقیقی و واقعی نسبت به صاحب قبر است؛ زیرا ارزشی که عرض ادب و احترام با شناخت کامل نسبت به کسی یا چیزی دارد، ادب و احترام از روی گمان و تخیل نخواهد داشت، چنان که خداوند در قرآن کریم می¬فرماید: «وَ اِنَّ الظَّنِّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شَیئاً؛ و ظن و گمان، در فهم حق و حقیقت هیچ سودی ندارد».(۱۹)
شناخت کامل و محبت نسبت به پیامبر اکرم«ص» و اهل¬بیت پاک و مطهرش«ع» که هم سنگ و هم طراز با قرآن کریم هستند، شفاعت آنان و عاقبت به خیری را در پی دارد. پیامبر اسلام«ص» می¬فرماید: «دوستی و محبت ما اهل¬بیت را پیشه کنید؛ زیرا کسی که خدا را با محبت ما اهل‌بیت ملاقات کند، با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد؛ سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هیچ کس از عملش سودی نمی¬برد مگر با شناخت کامل نسبت به حقوق ما».(۲۰)
لقب «معصومه» را امام رضا«ع» به خواهر خود عطا فرمود: آن حضرت در روایتى فرمود: «مَن زَارَ الْمَعصُومَهَ بِقُم کَمَن زَارَنى؛ هرکس حضرت معصومه«س» را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است». این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ امینی، شیخ عبدالحسین، الغدیر، چاپ تهران، ص۹۷٫
۲ـ همان، ص۹۳٫
۳ـ سنن دارقطنى، ج۲، ص۲۴۴، ح۲۶۶۹؛ السنن الکبرى، بیهقى، ج۵، ص۲۴۵؛ تفسیر الدر المنثور، ج۱، ص۲۳۷؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۶۵۱، ح۴۲۵۸۳٫
۴ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۹ق، ج۱۴، کتاب الحج، ابواب المزار، باب۴، ص۳۲۸، ح۱۶٫
۵ـ همان، ج۱۴، کتاب الحج، ابواب المزار، باب۴، ص۳۳۸، ح۱۴٫
۶ـ نمل، ۶۹٫
۷ـ الکافی، ج۴، ص۵۶۷؛ بحارالانوار، ج‏۱۰۰، ص‏۱۱۶؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۷٫
۸ـ عبدالاعلی الموسوی السبزواری، مهذب الاحکام فی بیان حلال والحرام، قم، دار التفسیر، ج۱۵، ص۳۳٫
۹ـ ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۸۵ ـ ۱۰۰٫
۱۰ـ سنن الدار قطنی، ج ۲، باب المواقیت، ص ۲۷۸، ش ۱۹۲.
۱۱ـ همان، ش ۱۹۴.
۱۲ـ احیاء علوم الدین، محمد غزالی، بیروت، دارالمعرفه، ج ۱، ص ۲۷۱.
۱۳ـ نخستین کسی که مذهب وهابی را پدید آورد و در راه ترویج آن به شدت کوشش کرد، و مسلک وهابی منسوب به اوست.
۱۴ـ کامل الزیارات، ص ۱۱.
۱۵ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدُرَر اخبارالائمّه الاطهار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، الطبقه الثالثه المصّححه، ۱۴۰۳ هـ.ق./ ۱۹۸۳ م، بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۱۶، باب ۳۶ الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها.
۱۶ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص ۲۱۹.
۱۷ـ همان، ج۱۰۲، ص۲۶۶٫
۱۸ـ همان، ج۱۰۲، ص۲۶۶٫
۱۹ـ نجم، ۲۸٫
۲۰ـ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، قم، ایران. ج۱، ص۶۱

سوتیتر
۱٫
همه فِرَق و مذاهب اسلامی، به جز یک فرقه از حنبلی¬های متأخر به نام «وهابیت»، بر مشروعیت زیارت اتفاق‌نظر دارند. در مذهب تشیع نیز، زیارت معصومان«ع» و فرزندان گرامی آنان بعد از فقدان شان، مساوی با زیارت‌شان در حال حیات معرفی شده است.

14مارس/17

کمالات حضرت زینب«س»

 

صبح ازل طلیعه ایام زینب است
پاینده تا به شام ابد نام زینب است
در راه دین لباس شهامت چو دوختند
زیبنده آن لباس بر اندام زینب است
القاب حضرت زینب (س)
نام و القاب انسان‌ها تا حدودی بیانگر شخصیت آنان است؛ اما نام زینب کبری علیها‌السلام و القاب او، چون با توجه به فضایل او نهاده شده، آیینه تمام نمای شخصیت اوست. نام زینب منتخب الهی است. در اصل همان «زین» «اب» است به معنای زینت پدرش، و اما القاب او که در طول عمرش با توجه به وقایعِ پیش آمده انتخاب شده، از این قرار است:
۱٫ فَهِمهٌ غَیرُ مُفَهَّمهٍ؛ فهمیده‌ای بدون آموزگار.
۲٫ عالِمهٌ غَیرُ مُعَلَّمهٍ؛ دانای بدون معلم، این دو لقب از زبان حضرت سجاد علیه‌السلام بیان شده است.(۱)
۳٫ عَقیلَهُ النّساءِ؛ بانوی خردمند در میان زنان.
۴٫ عَقیلَهُ بنی‌هاشم؛ بانوی خردمند در میان بنی‌هاشم.
۵٫ سَیدَهُ الْعَقائِلِ؛ بانوی بانوان خردمند.
۶٫ نائِبَهُ الزَّهراء؛ جانشین و نماینده حضرت زهرا علیهاالسلام.
۷٫ سُلالَهُ الْوِلایهِ؛ عصاره ولایت.
۸٫ صِدیقَهُ الصُّغْری؛ راستگوی کوچک.
۹٫ اَلْمُوَثَّقَهُ؛ بانوی مورد اطمینان.
۱۰٫ اَلْفاضِلَهُ؛ بانوی بافضیلت.
۱۱٫ بَطَلَهُ کَرْبَلا؛ قهرمان کربلا.
۱۲٫ عَظیمَهٌ بَلْواها؛ بانویی که امتحانش بزرگ بود.
۱۳٫ اَلْباکِیهُ؛ بانوی گریان.
۱۴٫ اَمینَهُ اللَّه؛ امانت‌دار الهی.
۱۵٫ آیهٌ مِنْ آیاتِ اللَّهِ؛ نشانی از نشانه‌های خداوند.
۱۶٫ مَظْلُومهٌ وَحیدهٌ؛ ستمدیده تنها.
۱۷٫ بابُ حِطَّهِ الخَطایا؛ دروازه آمرزش گناهان.
۱۸٫ قُرَّهُ عَینِ الْمُرْتَضی؛ نور چشم مرتضی (علی علیه‌السلام).
۱۹٫ اَلْکامِلَه؛ بانوی کامل.
۲۰٫ قَرینَهُ النَّوایب؛ همدم ناگواری‌ها.
۲۱٫ رَبیبَهُ الْفَضْلِ؛ پرورش‌یافته خاندان فضیلت.(۲)

ارزش‌های زینب سلام‌الله علیه
۱ـ کمالات متعدد
او بانویی بلند قامت، نیکو چهره و عالی مقام بود. حضرت در وقار و شخصیت همچون جده‌اش خدیجه سلام‌الله علیه، در حیاء و عفت مانند مادرش فاطمه سلام‌الله علیه، در شیوایی و رسایی بیان، چون پدرش علی علیه‌السلام، در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن علیه‌السلام و در شجاعت و قوت قلب مانند برادرش حسین علیه‌السلام بود.(۳)
۲ـ تربیت شده بیت وحی
زینب سلام‌الله علیها دختر امیرمؤمنان علیه‌السلام همه جا ثمره خیر، برکت، نشاط، ایمان و حقیقت بود. آنحضرت، زمانی که با عبدالله بن جعفر ازدواج کرد، کانون زندگی را چنان گرم و باطراوت نگاه می‌داشت که دیگران از چنین زندگی‌ای الگو می‌گرفتند.
زینب سلام‌الله علیها در زندگی شخصی خود وظایفش را به خوبی می‌دانست و انجام می‌داد. آنجا که او می‌بایست حق همسری را ادا کند، به بهترین وجه ادا می‌کرد و آنجا هم که باید وظایف مادری‌اش را به کار گیرد، بهترین مادر بود. پایه‌های زندگی زینب سلام‌الله علیها را ایمان، احترام به همسر، مشورت، رسیدگی به فرزندان، آزادی بیان، حتی برای کنیزان خانه تشکیل می‌داد. روح زندگی در خانه زینب در جریان بود و تمام اعضای خانواده از یکدیگر راضی و خشنود بودند؛ چرا که خداوند از چنین خانواده‌ای خشنود و خرسند بود.(۴)
زینب سلام‌الله علیها که تربیت شده خاندان وحی بود از اخلاق محمدی و کردار حیدری و صبر و شکیبایی فاطمی درس‌ها گرفت و بدان عمل کرد. ایشان به کوچک و بزرگ احترام می‌گذاشت و هیچ‌گاه چهره ترش نمی‌کرد. همیشه در سلام کردن [به بانوان و محرمان] پیش‌دستی می‌کرد و در مقابل مهمان از جا برمی‌خاست و مقام او را ارج می‌نهاد. با اینکه عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب از بزرگان و ثروتمندان مدینه بود و در خانه، کنیز و غلام و… داشت؛ اما زینب سلام‌الله علیها در کارهای خانه آنان را یاری می‌داد و جویای احوال‌شان می‌شد تا اگر مشکلی دارند، آن را برطرف سازد.(۵)
۳ـ صبر و استقامت
اندیشمند گرانمایه مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی درباره حضرت زینب سلام‌الله علیها می‌نویسد:
«چهره‌ام را به جهت قبله خلایق متوجه ساختم، به سوی همان بانویی که مکه به وجود او فضیلت یافت؛ همان بانویی که نقطه مرکزی دایره جهان در دو قوس صعودی و نزولی است، بانویی که در قوس نزولی کعبه مصایب و حوادث تلخ و در قوس صعودی، قبله همه خلایق است. در عوالم ملکوت اعلاء‌ام‌الکتاب است و در صحنه‌های بلا و رنج، مادر مصیبت‌هاست. پروریده مخزن قداست و طهارت در وقار و عفاف و شرم است. مثال او (زینب سلام‌الله علیه) همچون گنج پنهان به وسیله پوشش و حیا و عفت است.
او در بلند همتی و استقامت در برابر دشواری‌های ناگوار همراز و همنوا و همطراز پدرش علی علیه‌السلام است. صبر او (زینب سلام‌الله علیه) در برابر مصایب شکننده، آن چنان در حد بالایی است که از عجایب و شگفتی‌ها می‌باشد؛ بلکه جای آن دارد که به معجزه‌ها بپیوندد؛ زیرا دیگران از چنان استقامتی عاجز هستند. چرا که زینب سلام‌الله علیها عصاره و گُل سر سبد مقام ولایت عظما است، همان ولایتی که وسعت و عمق آن بی‌نهایت است.»(۶)
۴ـ حسب و نسب
او جلوه‌ای از رفتار نبوی و علوی بود، هر چند برخی افراد بیش از این را ادعا دارند. محمد غالب شافعی (محقق و نویسنده مصری) درباره حضرت زینب چنین آورده است: «یکی از بزرگ‌ترین زنان اهل بیت سلام‌الله علیها از نظر حَسَب و نَسب و از بهترین بانوان طاهر، که دارای روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای مقام رسالت و ولایت بوده، حضرت زینب دختر علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام است که به نحو کامل تربیت شده ؛ به حدی که در فصاحت و بلاغت، یکی از آیات بزرگ الهی گردید و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنی‌هاشم و بلکه در جهان عرب مشهور شد. و در خود جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت، جمع کرده بود. آنچه همگی داشتند، او به تنهایی داشت. شب‌ها در حال عبادت و روزها را روزه و به تقوا و پرهیزکاری معروف بود.(۷)
۵ـ اوج عظمت
زینب سلام‌الله علیها مانند همه بانوان، طبیعتی عاطفی داشت و در جریان کربلا اسیر شد و صدمه دید؛ اما مانند کوهی استوار برجای ماند و با مقاومت، در برابر مخوف‌ترین جباران و خون‌آشام‌ترین طاغوت‌های زمان ایستاد. او هیچ‌گاه مغلوب نشد و شکست نخورد و به هیچ وجه با عجز و ناله و ناامیدی ادامه نداد.
در تمام مراحل اسارت، تضرع و التماس از وی دیده نشد و حتی به بهانه کتک خوردن خود، بازماندگان و کودکان اسیر، بر روی هدفش معامله نکرد. آری، عظمت روحی زینب سلام‌الله علیها فوق‌العاده بود. او مجسمه شجاعت، شهامت و سربلندی است. سخنان و اعمالش همگی حکایت از روح بلند و قدرت پایداری او دارند و این مایه حیرت مورخان و وقایع‌نگاران شده است که یک زن تا چه حد می‌تواند اوج بگیرد و بر قله‌های عظمت صعود کند.(۸)

زینب سلام‌الله علیها و عبادت
حضرت زینب سلام‌الله علیها همچون مادرش فاطمه سلام‌الله علیها نمازش را اول وقت به جا می‌آورد و در انجام آن بسیار دقت داشت. هنگام نماز، کارها را رها کرده به نماز می‌پرداخت. آنحضرت چنان غرق در نماز و عبادت می‌شد که گویا در این دنیا نیست و محو معبود یکتا می‌گشت.(۹)
نمازهای شب حضرتش در طول زندگی؛ به ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که امام حسین علیه‌السلام در آخرین وداعش از او خواست که در نماز شبش او را فراموش نکند!(۱۰)

زینب سلام‌الله علیها و ولایت معنوی
حضرت زینب سلام‌الله علیها به مقامی رسید که با شواهد تاریخی می‌توان گفت به نوعی از مقام عصمت دست یافت. از او خطا و گناهی مشاهده نشد و در تمام ابعاد زندگی بر محور تقوای الهی حرکت نمود. زهد، تقوا و پیروی محض او از خدا، رسول خداصلی‌الله علیه وآله و امام زمانش او را به مقامی رساند که امام حسین علیه‌السلام در لحظه‌های آخر حیاتش او را به دلیل بیماری امام سجاد علیه‌السلام، نایب خاص خود قرار داد و کارها را به خواهرش واگذار کرد. این حرکت امام، بیانگر مقام والای زینب سلام‌الله علیها و برخورداری او از ولایت توکیلی است.(۱۱)
شاهد دیگر بر مقام ملکوتی حضرت زینب سلام‌الله علیها این است که آن بانو گاهی امام سجاد علیه‌السلام را به اموری که او را از گزند خطر حفظ کند سفارش می‌کرد و همین‌طور در کارها مورد مشورت امام سجاد علیه‌السلام بود.زمانی که یزید اظهار پشیمانی کرد و به امام سجاد گفت:‌ ای علی بن الحسین! هر حاجتی داری بیان کن، حضرت فرمود: نیازی به تو ندارم، در ضمن در هر موردی باید با عمه‌ام زینب سخن بگویم (و مشورت کنم) چرا که او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.(۱۲)
از نشانه‌های دیگر برخورداری زینب از ولایت معنوی این است که آن بانو «مُسْتَجابُ الدَّعوه» بود. چه بسیار مردم گرفتار و دردمند که نزد زینب سلام‌الله علیها می‌آمدند، و از وی برای اجابت دعایشان درخواست دعا می‌کردند.
شخصی از «آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی» خواست جملاتی به عنوان تبرک برای دیگران نقل نماید، سید فرمود:
«به مردم بگو هر زمان حاجتمند شدند خدای متعال را به عظمت زینب قسم دهند؛ تا خداوند حاجت‌شان را برآورد؛ زیرا زینب سلام‌الله نزد خداوند بسیار آبرومند است.»
و از امام زمان علیه‌السلام نقل شده که فرمود: «در گرفتاری‌ها واسطه‌ای آبرومند چون عمه‌ام زینب سلام‌الله علیها به درگاه خداوند معرفی کنید، تا خدای متعال رنج شما را برطرف سازد.»(۱۳)
از نشانه‌های ولایت معنوی و تکوینی، زینب سلام‌الله علیها است؛ وقتی در کوفه خواست خطبه بخواند اشاره کرد به جمعیت، نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد و زنگ‌های کاروان آرام گرفتند.(۱۴) علامه دربندی درباره خطبه زینب سلام‌الله علیه می‌نویسد: هر کس در خطبه حضرت زینب سلام‌الله علیها در مجلس یزید و احتجاج آن حضرت و نفحات انفاس قدسیه و شیوایی فصاحت کلمات شریف او بنگرد، خواهد دانست که علم و معرفت زینب سلام‌الله علیها از نوع کلمات و معارف اکتسابی نبود؛ زیرا صدور چنان خطبه‌های بدون مقدمه و به طور ناگهانی جز از کسی که صاحب عصمت یا همطراز آن است، ممکن نیست. روح نورانی و قدسی فوق‌العاده زینب سلام‌الله علیها موجب شد که مجلس در قبضه او قرار گرفت. کفر و خباثت باطن یزید آشکار شد؛ به طوری که یزید نتوانست سخن را در دهان آن بانوی عُظما بشکند، تا خود و حاضران، زشتی‌ها و پلیدی‌های پدر و اجدادش را از زبان زینب سلام‌الله علیها نشنوند، چنین اقتدار و قهاریت از مردم عادی ساخته نیست، بلکه از ویژگی‌های صاحبان ولایت مطلقه خواهد بود.(۱۵)
پی‌نوشت‌ها
۱ـ منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی، علمیه اسلامیه، ج ۱، ص ۲۹۸٫
۲ـ رسالتی از خون و پیام، ص ۳۱، خصایص زینب، همان، ص ۵۲٫
۳ـ الخصایص الزینبیه، سید نورالدین جزایری، ص ۱۶۰ و زینب فروغ تابان کوثر، محمدی اشتهاردی، انتشارات برهان، ص ۲۲ـ۲۰.
۴ـ زندگانی حضرت زینب (رسالتی از خون و پیام)، دکتر علی قائمی، ص ۴۵ و ۴۶٫
۵ـ همان، ۱۶ و ۱۷ ـ ۳۱٫
۶ـ آیت‌الله غروی اصفهانی، دیوان عربی، به نقل از فروغ تابان کوثر، ص ۶۶ـ۶۴ و حضرت زینب، امیرحسین علیقلی، ص ۴۰٫
۷ـ زندگی حضرت زینب، همان، ص ۳۳ و ۳۴ و فضایل و کرامات حضرت زینب سلام‌الله علیه، عباس عزیزی، ص ۵۳٫
۸ـ حضرت زینب کبری سلام‌الله علیه، همان، ص ۱۷۵٫
۹ـ داستان‌هایی از زندگانی حضرت زینب سلام‌الله علیه، ص ۲۱ـ۱۷.
۱۰ـ تفصیل نمازهای شب آن بانو در شماره‌های پیشین مجله، از شماره ۳۳ آمده است.
۱۱ـ زندگانی حضرت زینب سلام‌الله علیه، دستغیب شیرازی، ص ۲۶ـ۲۴ و فروغ تابان کوثر، ۹۱ـ۹۰.
۱۲ـ الخصائص الزینبیه، ص ۲۹۴٫
۱۳ـ الوقایع و الحوادث، ج ۱، ص ۱۲۳ و سوگنامه حضرت زینب، علی‌رضا رجالی، انتشارات نبوغ، ص ۹۲ و ۹۳٫
۱۴ـ لهوف، ص ۱۹۲٫
۱۵ـ اسرار الشهاده، به نقل از الطراز المذهب، ص ۸۰، و سیره عملی حضرت زینب، ص ۶۴٫

سوتیترها:
۱٫
آن حضرت در حیاء و عفت مانند مادرش فاطمه سلام‌الله علیه، در شیوایی و رسایی بیان، چون پدرش علی علیه‌السلام، در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن علیه‌السلام و در شجاعت و قوت قلب مانند برادرش حسین علیه‌السلام بود.
۲٫
در ابعاد معنوی او همین بس که نمازهای شب حضرتش در طول زندگی؛ به ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که امام حسین علیه‌السلام در آخرین وداعش از او خواست که در نماز شبش او را فراموش نکند!

14مارس/17

شیوه‌های روانشناسانه امیدبخشی

چگونه می‌توان به طور سنجیده امید را پرورش داد؟
باید توجه کرد امید نظمی ذهنی است که می‌توان آن را به کار بست. باید دانست امید، مهارتی است که باید آن را پرورش دهیم. آگاهانه روی آن کار کنیم تا امیدواری، بخش فعالی از روند فکری روزانه‌مان شود. اساساً امید، عمل تمرکز ذهنی است. روح مثبت وقتی ایجاد امید می‌کند که توجه‌مان را به سمت موارد زیر هدایت کنیم:
ـ به کارهایی که می‌توانیم انجام دهیم تا کارهایی که نمی‌توانیم.
ـ به کارهایی که می‌توانیم کنترل کنیم تا کارهایی که نمی‌توانیم.
ـ به چگونگی به کار گرفتن قدرت و منابع خودمان به بهترین وجه به جنبه‌های مثبت زندگی، مانند موارد مؤثر آن، به امکانات تا محدودیت‌ها.

هنر امیدوار بودن
آدمى موجودى شگفت است؛ هنگام راحتى و آسایش، سرمست و مغرور مى‏شود و به‏گاه سختى و مشکل، ناامید و زمین‌گیر، نه این درست است و نه آن. تنبلى، عافیت‏طلبى و سختى‏گریزى، عوامل پیدایش چنین وضعیتى‏اند و البته وضعیتى است طبیعى که باید آن را اصلاح کرد. طبع مادى بشر به چنین حالتى گرایش دارد؛ ولى باید آن را تربیت نمود و به وضعیت مطلوب رساند و این کارى است شدنى. «هنر زندگى» در این مواقع است که آشکار مى‏گردد.
حضرت ایوب علی نبینا و آله و علیه السلام، شخصى توانگر و ثروتمند بود؛ ولى یکباره همه دارایى‏اش را از دست داد و به فقر و بیمارى مبتلا گشت و حتى جایگاه اجتماعى‏اش را نیز از دست داد؛ اما وى نه به هنگام سلامتى و دارایى، مغرور بود و نه به وقت سختى و تنگدستى، ناامید و ناتوان.
حضرت نوح(ع) در مدت ۹۵۰ سال که مردم را دعوت مى‏کرد، فقط تعداد اندکی به او گرویدند و بقیه به شدت، وى را اذیت نمودند؛ اما هرگز ناامید و ناتوان نگشت.
حضرت موسى(ع) با آن همه آزار و اذیتى که از فرعون و حتى از قوم خود دید، لحظه‏اى ناامید و زمین‌گیر نشد.
و برتر از همه، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که بیشترین سختى را در طول تاریخ نبوت و رسالت کشید، هرگز ناامید نشد و دست از تلاش برنداشت تا اینکه سرانجام پیروز گشت. راه‌های زیر می‌تواند ما را در امیدوار شدن و امیدوار ماندن کمک کند.

دنیا را بهتر بشناسیم
بهتر است نظر خود را نسبت به دنیا بازنگرى کنیم. دنیا را آن‏گونه که هست باید شناخت. ما چه تصور و چه انتظارى از دنیا داریم؟ آیا تصورات و انتظارات ما از دنیا مطابق واقع است؟ دنیا دو روز است، روزى در سختى و رنج و دیگر روز، در راحتى و آسایش. اگر دنیا روى خوش به ما نشان داد، سرمست و مغرور نشویم و اگر به سختى دنیا دچار شدیم، تحمل کنیم و ناامیدى به خود راه ندهیم. گمان نکنیم دنیا براى راحتى است، دنیا آمیخته با رنج و سختى است‏ و چه بسا براى اهل ایمان همانند زندان باشد؛ این واقعیت دنیاست.
حال اگر تصور و انتظار ما از دنیا چیز دیگرى باشد، قطعاً در رنج و عذاب خواهیم بود. بهتر است دنیا را بهتر بشناسیم و آن را آن‏گونه که هست بپذیریم. اگر کسى حقیقت دنیا را دریابد، به خاطر سختى‏هاى آن محزون و غمگین نمى‏شود. در این صورت، جایى براى ناامیدى باقى نمى‏ماند. روزى کسى با حالى زار و غمگین خدمت امام صادق(ع) رسید و از تنگناى زندگى خود شکایت کرد. حضرت، زندان کوفه را به‏ یاد وى آورده و سپس فرمودند دنیا زندان مؤمن است. حضرت با ترسیم چهره دنیا براى وى، بار غم وى را کاستند و بن‏بست ناامیدى وى را شکستند.(۱)

به آینده بیندیشیم
هرگز تصور نکنیم مشکلى که هم اکنون گریبانگیر ماست، تا ابد همراهمان خواهد ماند. بدانیم سختى، پایدار نبوده و پایان‏پذیر است. بدانیم سختى‏ها هرگز در خانه زندگى ما «ساکن» نخواهند شد. اگر سختى و گرفتارى وارد زندگى ما شود، به دنبال آن و از همان راه، راحتى وارد شده و آن را خارج مى‏کند. خداوند متعال، خود به حضرت موسى(ع) فرموده است: «من رحمانم؛ رحمان همه زمان‏ها که… پس از شدت و سختى، راحتى و آسایش مى‏آورم».(۲)
به همین جهت رسول خدا(ص) به «فضل ‌بن عباس» که هدیه‏اى براى ایشان آورده بود، فرمودند: «بدان که یارى خداوند، همراه صبر است و گشایش در کارها، همراه گرفتارى است و راحتى، همراه سختى».(۳) پس مطمئن باشید سختىِ دنیا پایان‏پذیر است. فکر سختى دنیا را به‏خاطر راحتى آینده از ذهن خود خارج سازید. چشم انتظار لحظه‏هاى روشن و سبز باشید. داشتن تصویر روشنى از آینده و برخوردارى از روحیه انتظار، چراغ امیدتان را روشن نگه داشته و نخواهد گذاشت ناامیدى، شما را تهدید کند. داشتن حالت انتظار، خود، گشایش و فرج است.(۴) کسى که حالت انتظار نداشته باشد، آینده را تاریک و همه راه‏ها را بسته مى‏بیند و این خود، رنج وى را چند برابر مى‏کند؛ اما اگر کسى به حالت انتظار، دست یابد، بن‏بست یأس را شکسته و به آینده امیدوار خواهد بود. پس سعى کنیم به آینده بیندیشیم و حالت انتظار را در خود تقویت نماییم.

سختى بیشتر، امید بیشتر
هرگاه سختى‏ها افزایش یافتند، شما بیش از همیشه امیدوار باشید؛ زیرا وقتى شدت سختى‏ها به نهایت برسد و حلقه‏هاى بلا و گرفتارى تنگ‏تر شود، گشایش و راحتى فرامى‏رسد.(۵) سختى‏ها سیر صعودى دارند؛ آرام شروع مى‏شوند و سپس شدت مى‏یابند و پس از آن به پایان رسیده و دوران فرج فرامى‏رسد.
آنگاه که همه راه‏ها بسته شوند، نشانه‏هاى فرج، آشکار مى‏شود.(۶) بدانید هر چه فشارها افزایش یابند، در حقیقت، شما به پایان دوره سختى نزدیک شده‏اید. پس نه‏ تنها سختى مایه امید است، افزایش آن نیز مایه امید بیشتر است. به همین جهت است که هرگاه فشارها بر رسول خدا(ص) بیشتر مى‏شد، ایشان امیدوارتر مى‏شدند. سخت‏ترین دوران براى آن‏ حضرت، جنگ احزاب بود؛ اما در همین جنگ، ایشان نوید پیروزى مسلمانان بر امپراتورى‏هاى فارس و روم را دادند(۷) و جالب اینجاست که برخى منافقین مى‏گفتند: «او ما را مسخره کرده است. ما جرأت نداریم چند قدم از سپاه فاصله بگیریم، آنگاه او وعده فتح ایران و روم را مى‏دهد!» این سخنان، ناشى از ناآگاهى و بى‏ایمانى است. شدت گرفتن سختى‏ها نشانه نزدیک شدن شما به پایان دوران محنت است.
روزگارى خانمى خدمت امام صادق(ع) رسید و با ناراحتى گفت: «فرزندم به سفر رفته و علاقه شدیدى به وى دارم و تاکنون برنگشته است». حضرت، وى را به صبر فراخواندند. مادر نیز کمى آرام گرفت و رفت. چندى بعد، دوباره بازگشت و بار دیگر، حضرت وى را به صبر فراخواندند. بار سوم که بازگشت، به شدت اظهار ناراحتى کرد و گفت: «مرا به صبر فرامى‏خوانید؛ در حالى‏که طاقتم طاق شده است!»
حضرت به وى فرمودند: «به منزل برو! فرزندت آمده است». وى پس از اینکه به خانه رفت و فرزند خود را دید، خدمت حضرت بازگشت و پرسید: «از کجا دانستید فرزندم بازگشته است؟» حضرت به وى فرمودند: «وقتى گفتى صبرم تمام شده است، فهمیدم فرزندت آمده است؛ زیرا وقتى صبر انسان تمام شود، فرج فرارسیده است».(۸) شدت گرفتن سختى‏ها به معناى پایان یافتن رنج و دشوارى است. پس باید بیش از همیشه امیدوار بود.

اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ
یکی از راه‌های درمان ناامیدی، اعتقاد به جهانی ماندگار، نامحدود و حالات و منازل پس از مرگ است. انسان غرایز و خواسته‌هایی دارد که رسیدن به همه آنها در دنیا مقدور نیست،‌ برای مثال، به دنبال آسایش مطلق، امنیت مطلق و آرامش مطلق است و دستیابی به این‌ها در دنیا به طور مطلق امکان ندارد و این باعث احساس محرومیت و یأس در انسان می‌گردد.
از سوی دیگر، زندگی با مشکلات و مصیبت‌ها و گرفتاری‌هایی روبه‌روست که رهایی از آن‌ها ممکن نیست و یادآوری ظلم و ستم برای انسان، دردناک و فشارزاست، زیرا قدرتی برای مبارزه با آن‌ها ندارد. همچنین مواجهه با فقدان عزیزان مانند پدر و مادر و فرزند و دیگرانی که به نوعی با شخص ارتباط دارند، می‌تواند بهداشت روانی افراد را به مخاطره افکند، همین‌طور یادآوری مرگ و ترس از مرگ نیز خود عاملی برای تنیدگی و فشار است.
اگر انسان برای مشکلات فوق راه‌حل مناسب نداشته باشد، در زندگی دچار سرخوردگی می‌شود که گاه دست به خودکشی می‌زند، به همین جهت یکی از مشکلات کاهش معنویت، آمار بالای خودکشی و بیماری‌های روانی است. یکی از اعتقاداتی که می‌تواند مشکلات فوق را حل کند، اعتقاد به معاد است. شخص معتقد به معاد عقیده دارد زندگی به این جهان ماده خلاصه نمی‌شود بلکه انسان، پس از مرگ، زندگی دیگری در پیش دارد و در آنجا به بسیاری از خواسته‌ها و آرزوهای خود دست می‌یابد.
«وَاِنَّ الدْارَ الآخَرهَ لَهِیَ الحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمُونَ»(۹) قرآن می‌فرماید: «در آخرت، زندگانی جاوید و سعادت ابدی است.» در آنجا آسایش، ‌آرامش و امنیت مطلق وجود دارد. در آنجا افراد دیگر احساس کمبود و محرومیت نمی‌کنند: «وَفیها ما تَشْتَهِیهِ الأَنْفُسُ وَ تْلُذُّ الأعْیُنُ؛(۱۰) در آن بهشت، آنچه دل‌ها می‌خواهد و چشم‌ها از آن لذت می‌برد، موجود است.»
در آنجا هیچ‌گونه کمبودی احساس نمی‌شود و اگر انسان در این دنیا احساس محرومیتی دارد، با یادآوری نعمت‌های عالم آخرت برطرف می‌گردد و شخص مؤمن امیدوار است در آن جهان از نعمت‌های الهی برخوردار شود.(۱۱)

نقش معاد در برطرف کردن فشارهای روانی
شخص مسلمان باور دارد عالم آخرت روز حساب و جزاست؛ در آن روز به اعمال افراد رسیدگی می‌شود و به تعبیر روایات روز «نقاش الحساب» است، هر کس حق او پایمال شده است و هرگونه ستمی که به او شده و در دنیا نتوانسته با آن مقابله کند، در روز قیامت حق خود را بازستاند و این خود می‌تواند آرامش خاطر شخص را فراهم کند، زیرا این حق از دست رفته او در روز قیامت که بیشتر به آن احتیاج دارد، به او داده می‌شود و حق خود را از ظالم پس می‌گیرد، برای مثال؛ بچه یتیمی که اموال او را کسی ظالمانه غصب کرد و آن را خورد، وقتی بزرگ شد و متوجه شد، ولی دلیلی ندارد و نمی‌تواند مال خود را پس بگیرد، این شخص می‌تواند دو گونه برخورد داشته باشد.
۱ـ همیشه حقوق خود را به یاد آورد و ناراحت شود که نمی‌تواند مال را پس بگیرد، از این‌رو خشمگین گردد و در نتیجه دچار افسردگی و یأس از زندگی و احتمالاً بیمار شود.
۲ـ بعد از اینکه تمام تلاش خود را کرد ولی به نتیجه نرسید، به جای نگرانی و بیمار شدن با خود بیندیشد که این مال و اموال امانتی است از طرف خداوند که نزد ماست و اگر این شخص مال مرا تصرف کرده است، گرچه من چند روزی در این دنیا سختی می‌کشم، ولی در روز قیامت خداوند حق مرا از ظالم بازمی‌ستاند و در آنجا بهتر از این مال را به من می‌دهد و این شخص ظالم را به سزای اعمال خود می‌رساند، چنان که خداوند می‌فرماید: «اِنَّ الذین یَأکَلَونَ أمْوالَ اْلیَتامی ظُلْماً اِنما یاکُلُونَ فی بُطوُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَونَ سَعیراً؛(۱۲) کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، (در حقیقت) تنها آتش مى‏خورند و به زودى در شعله‏هاى آتش (دوزخ) مى‏سوزند.»
قرآن می‌فرماید: آن‌ها که مال یتیم را می‌خورند، گرچه چهره ظاهری عملشان بهره‌گیری از غذا‌های لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعی این غذاها آتش ‌سوزان است و همین چهره است که در قیامت آشکار می‌شود.
شخصی که به او ظلم شد و برای مثال، یتیمی که مال او خورده شده است، وقتی به آیات و روایات مربوط می‌اندیشد و درمی‌یابد در روز قیامت حق او استیفا می‌شود و ظالم به سزای خود می‌رسد به زندگی امیدوار شده و آرامش خاطر پیدا می‌کند.

الگوبرداری از پیامبران و ائمه و اولیای خدا
اسلام از طریق ارائه دادن اُسوه‌هایی مناسب به راهنمایی افراد در برخورد با مسائل زندگی می‌پردازد. افراد الگوگیر از پیامبران و امامان، در مقابله با فشارهای روانی موفق‌تر خواهند بود. الگوهایی که اسلام معرفی می‌نماید، هر کدام در شرایط خاصی قرار داشتند و مشکلات و سختی‌های فراوانی را متحمل شده‌اند که هر کدام از آن‌ها به تنهایی می‌توانست شخص را بیمار نماید، ولی با برخورد صحیح با مشکلات، با کمال آرامش با مشکلات دست و پنجه نرم کرده‌اند، بدون اینکه گرفتار هرگونه نابهنجاری رفتاری یا اختلال روانی و ناامیدی و افسردگی شوند.

درس‌هایی از زندگی حضرت ایوب(ع) در امیدوار زیستن
«وَ اْیوّبَ اِذ نادَی رَبّهُ انَی مَسّی الضُّرُّ وَأنتَ أرْحَمُ الّراحمین(۱۳)؛ ایّوب را (به یادآور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت) «بدحالى و مشکلات به من روى آورده و تو مهربان‌ترین مهربانانى».
حضرت ایوب(ع) اُسوه صبر و استقامت است و به افراد، مقاومت در برابر مشکلات و ناراحتی‌های زندگی را می‌آموزد و به پایمردی و دوری از ناامیدی دعوت می‌کند. در این سوره گوشه‌ای از زندگی پیامبر خدا(ص) مطرح و حضرت رسول الله اعظم، موظف شدند سرگذشت او را به یاد آورند و برای مسلمانان بازگو کنند تا از مشکلات طاقت‌فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خداوند مأیوس نشوند.
امام صادق(ع) درباره علت ابتلائات ایوب فرموده اند: به خاطر کفران نعمت‌ها گرفتار آن مصیبت‌های بزرگ نشد، بلکه به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت اگر ایوب را شاکر می‌بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده‌ای، بی‌تردید اگر این نعمت‌ها از او گرفته شود، او هرگز بنده شکرگزاری نخواهد بود. خداوند برای اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد و او را الگویی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام رنج شاکر و صابر باشند، به شیطان اجازه داد بر دنیای او مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندان و همچنین فرزندان او از میان بروند. پس آفت‌ها و بلا‌ها در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد، بلکه برآن افزوده گشت! شیطان از خدا خواست این بار بر بدن ایوب مسلط گردد و آن‌چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود پیچیده و اسیر و زندانی بستر گردد. ‌این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست.
ایوب در مشکلات، از سرزنش دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته صبر را از کف نداد و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و چون از عهده امتحانات الهی به خوبی برآمد، خداوند درهای رحمتش را بار دیگر به روی این بنده صابر و شکیبا گشود و نعمت‌های از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از پیش از آن را به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیکِ صبر و شکیبایی را دریابند.(۱۴)
اگر انسان اولیای دین را الگوی خود قرار دهد، با اندک مشکلی احساس یأس و ناامیدی نمی‌کند.

ابراهیم(ع) و پیروانش؛ الگویی نیکو برای امیدواران به خدا و سرای آخرت
«براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید! ـ جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش آزر] گفت (و وعده داد) براى تو آمرزش طلب مى‏کنم و در عین حال در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم(و اختیارى ندارم)! ـ پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم و همه فرجام‌ها به سوى تُست‏.»(۱۵)
«(آرى!) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه(و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است!» (۱۶)

امیدواری موسی(ع) به نابودی فرعونیان و حاکمیت بنی‌اسرائیل
«موسى به قوم خود گفت از خدا یارى جویید و استقامت پیشه کنید که زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد واگذار مى‏کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است! گفتند پیش از آنکه به سوى ما بیایى آزار دیدیم، (هم‌اکنون) پس از آمدنت نیز آزار مى‏بینیم! (کى این آزارها سر خواهد آمد؟) گفت امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین (آنها) سازد و بنگرد چگونه عمل مى‏کنید!» (۱۷)

حضرت یوسف(ع)
در داستان حضرت یوسف(ع) امیدواری نسبت به زندگی و رستگاری موج می‌زند، حضرت یوسف به دلیل صبر در مقابل آزار برادران، افتادن در چاه،‌ زندانی شدن و عفو و گذشتن نسبت به برادران خود هنگامی که به قدرت رسید، می‌تواند الگوی مناسبی باشد.
یوسف(ع) در برخورد با برادران می‌فرمود: «روزی که به شما با آن بازوان قوی و قدرت فوق‌العاده جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم، با خود گفتم کسی که این همه یاور نیرومند دارد، چه غمی از حوادث خواهد داشت؟ آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم، اکنون در چنگال شما گرفتار و از شما به شما پناه می‌برم و به من پناه نمی‌دهید، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا این درس را بیاموزم که به غیر او؛ حتی برادران تکیه نکنم.(۱۸)

حضرت یعقوب(ع)
حضرت یعقوب(ع) در برابر فراق فرزند صبر پیشه کرد.
شکیبایی در برابر حوادث سخت و توفان‌های سنگین نشانه بالا بودن ظرفیت‌های فرد است، ظرفیتی که حوادث بزرگ را در خود جای می‌دهد و لرزان نمی‌گردد.
یک نسیم ملایم می‌تواند آب استخر کوچکی را به حرکت درآورد، ولی اقیانوس‌های عظیم، بزرگترین توفان‌ها را نیز در خود می‌پذیرند و آرامش آن‌ها بر هم نمی‌خورد. گاه انسان در ظاهر شکیبایی می‌کند، ولی چهره این شکیبایی را با سخنان نادرست که نشانه ناسپاسی و عدم تحمل حادثه‌هاست، زشت و بدنما می‌سازد، اما افراد باایمان و پرظرفیت کسانی هستند که در این‌گونه حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمی‌شود و سخنی که نشان‌دهنده ناسپاسی و کفران و بی‌تابی و جزع باشد، بر زبان جاری نمی‌سازند، صبر آنها صبر زیبا و «صبر جمیل» است.
یکی از عواملی که باعث یأس و ناامیدی افراد می‌شود، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق دنیاست، در حالی که تأسی به زندگی دنیوی اولیای دین می‌تواند این دنیاپرستی و شیفتگی در مقابل دنیا را از بین ببرد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمایند: «دنیا کم هذه اهون عندی من ورقه فی فم جراده تقمضها؛(۱۹) دنیای شما در نظر من بی‌ارزش‌تر از برگ درختی است در دهان ملخی که آن را می‌جود.»

رسول اکرم(ص) الگویی شایسته و مناسب برای امیدواران به خدا و عالم آخرت
خدای متعال که خالق انسان‌هاست و صلاح و فساد آنها را فقط او تشخیص می‌دهد، برای انسان‌ها الگوهایی را تعیین کرده است و آن‌ها را به پیروی از این الگوها تشویق می‌کند: «لقد کان لَکُمْ فی رَسُولِ اللهِ اُسوهٌ حَسَنَه ٍلِمَن کان یَرْجو اللهَ وَالیَومْ الآخر و ذکر الله کثیراً؛(۲۰) مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند».
قرآن مجید از «مؤمنان راستین» و روحیه عالى و پایمردى و استقامت و سایر ویژگی‌هاى آنان در جهاد احزاب سخن مى‏گوید و مقدمه این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مى‏کند.
بهترین الگو براى شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگى، شخص پیامبر اعظم(ص) است. روحیات عالى او، استقامت و شکیبایى او، هوشیارى و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختی‌ها و مشکلات، هرکدام مى‏تواند الگو و سرمشقى براى همه مسلمین باشد.
این ناخداى بزرگ، هنگامى که سفینه‏اش گرفتار سخت‏ترین توفان‌ها مى‏شود، کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى‏دهد. او هم ناخداست، هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است، و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
همراه دیگر مؤمنان کلنگ به دست مى‏گیرد، خندق مى‏کند، خاک را با بیل جمع‌آورى کرده و با ظرف از خندق بیرون مى‏برد. براى حفظ روحیه و خونسردى یارانش با آنها مزاح مى‏کند و براى گرم کردن دل و جان‌شان، آنها را به خواندن اشعار حماسى تشویق مى‏نماید. مرتباً آنان را به یاد خدا مى‏اندازد و به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید مى‏دهد، از توطئه منافقان برحذر مى‏دارد و هوشیارى لازم را به آنها مى‏دهد. از آرایش جنگى صحیح و انتخاب بهترین روش‌هاى نظامى لحظه‏اى غافل نمى‏ماند و در عین حال از راه‌هاى مختلف براى ایجاد شکاف در میان صفوف دشمن از پاى نمى‏نشیند. آرى! او بهترین مقتدا و اسوه مؤمنان در این میدان و در همه میدان‌هاست.(۲۱)
می‌توان زندگانی پیامبر(ص) را برای کسی که از فقدان پدر یا مادر و یا هر دو رنج می‌برد، یادآور شد تا ایشان را اُسوه قرار دهد.
هنگامی که پیامبر(ص) به تبلیغ دین اسلام مأمور شد و در این ابلاغ، دشمن انواع سختی‌ها و شکنجه‌ها و گرفتاری‌ها را برای ایشان ایجاد کرد، او از تمام مشکلات استقبال کرد و وظیفه خود را به بهترین نحو به انجام رساند. سه سال محاصره اقتصادی در شعب ابی‌طالب و ترس از حمله مشرکان و جز این‌ها، نتوانست حضرت را تحت‌ تأثیر قرار دهد، زیرا پیامبر(ص) با شناخت صحیحی که از خداوند متعال داشت، با تفسیر صحیح از این مشکلات و توکل بر خداوند به راه خود ادامه می‌داد.
در طول اقامت ده ساله پیامبر(ص) در شهر مدینه مشکلات متعددی برای آن حضرت به وجود آمد که پیامبر(ص) با همه آنها مقابله کردند؛ بدون اینکه در روح و روان حضرت تأثیری بگذارد. ائمه معصومین(ع) نیز هر یک گرفتار مشکلات فراوانی بودند که با روش صحیح با آن‌ها مقابله می‌کردند.
حتی امام حسین(ع) در روز عاشورا با آن همه سختی که دیده بودند، فرمودند: «هون علی انّه بعین الله، هون علی مانزل بی انه بعین الله؛(۲۲) این مصیبت‌ها برای من آسان است، زیرا در مرئا و منظر خداوند است».
پیامبر(ص) نیز یک انسان بود و مخالفت‌های سرسختانه دشمنان کینه‌توز، خواه‌ناخواه در قلب او تأثیر می‌گذاشت، از این رو، خداوند برای این‌که کمترین گرد و غبار و نومیدی و یأس بر قلب پیامبر(ص) ننشیند و اراده آهنینش از این مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها به ضعف نگراید، داستان‌های انبیا ‌و مشکلات کار آن‌ها و مقاومت‌شان را در برابر اقوام لجوج و پیروزی آن‌ها را یکی پس از دیگری شرح می‌دهد تا قلب پیامبر و همچنین مؤمنانی که دوشادوش ایشان در این پیکار بزرگ شرکت دارند، هر روز قوی‌تر از قبل باشد.(۲۳) «نقل این داستان‌ها قلب پیامبر را آرامش و سکون می‌بخشد و اضطراب را از دل او بر می‌کند».(۲۴)

دعا
دعا نیز به عنوان نوعی رابطه انسان با خدا خاصیت درمانی بسیار بالایی در درمان یأس و ناامیدی دارد. توسل به دعا که سمبلی از پیوند جهان ماده و معنا می‌باشد، خود به عنوان یکی از اسباب مطرح شده است و شرایط قبل را بدل به شرایط جدید می‌نماید و در این روند، انسانی را که به بیماری گرفتار آمده است، نجات می‌دهد و با سوزاندن ریشه رذایل نفسانی، آدمی را از تباهی و تبهکاری خارج می‌نماید.
استفاده از دعا در درمان بیماری‌های روانی به خصوص یأس و ناامیدی تحت عنوان «دین درمانی» به دو شیوه است:
الف) دعا کردن و در دعا رفع گرفتاری و یأس را از خداوند خواستن.
ب) نفس دعا و در آن مشکلات روحی و روانی خود را با خدا در میان گذاشتن که بهتر است آن را «مناجات» بنامیم و خاصیتی بس ارزشمند در پالایش روح دارد و روشی را که روانشناسان امروز برای گشودن عقده‌های روانی و تخلیه افسردگی‌های روحی توصیه می‌کنند که بیمار برای پزشک از مشکلات خود صحبت کند تا آرامش یابد، در اسلام این روش در مناجات با خدا توصیه شده است.
امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: «سه چیز است که با آنها ضرری نمی‌رسد: دعا هنگام اندوه و سختی‌ها و استغفار از گناه و شکر هنگام نعمت».(۲۵)
و آثار دیگر درمانی «دعا» که بر خود دعا و ندا و مناجات و رابطه با خدا مترتب می‌شود.
امام صادق(ع): «علیک بالدّعا، فانه شفاء ‌من کُلِّ الداء؛(۲۶) بر شما باد به دعا، به درستی که آن درمان هر دردی است».
در آیات قرآن از این خاصیت دعا زیاد صحبت شده است و در بیان سرگذشت بعضی پیامبران در حالی که به گرفتاری‌ها و اندوه‌ها مبتلا شده بودند، چون خدا را فریاد می‌کردند، خدا آنها را نجات می‌داد.
وقتی حضرت یونس(ع) خشمگین از شهر رفت و پس از پی بردن به اشتباه خود در دل تاریکی‌ها ندا در داد که معبودی جز تو نیست، منزهی تو، به راستی که من از ستمکاران بودم، خداوند در جواب می‌فرماید: «فاسْتَجبنا لَهُ و َنَجَّیناهُ مِنَ الغَمّ وکذلک نُنجی المومنین».(۲۷)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ کافى، ج ۲، ص ۲۵۰٫
۲ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۳۵٫
۳ـ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۲٫
۴ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۲، ح ۴؛ غررالحکم، ح ۴۵۷۸٫
۵ـ نهج‏البلاغه، کلمه قصار ۳۵۱٫
۶ـ غررالحکم، ح ۶۲۰۰٫
۷ـ سبل الهدى و الرشاد، ج ۴، ص ۳۷۳٫
۸ـ ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۵۰٫
۹ـ عنکبوت، ۶۴٫
۱۰ـ زخرف، ۷۱٫
۱۱ـ تفسیر اطیب البیان،‌ ج ۱، ص ۳۵۱٫
۱۲ـ نساء، ۱۰٫
۱۳ـ انبیاء، ۸۳٫
۱۴ـ تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۲۹۵٫
۱۵ـ ممتحنه، ۴٫
۱۶ـ ممتحنه، ۶٫
۱۷ـ اعراف، ۱۲۸ و۱۲۹٫
۱۸ـ تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۳۴۲٫
۱۹ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
۲۰ـ احزاب، ۲۱٫
۲۱ـ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۴۲٫
۲۲ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫
۲۳ـ تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۲۸۴٫
۲۴ـ تفسیر المیزان، ج ۱۱، ص ۷۵٫
۲۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۹۵٫
۲۶ـ همان، ج ۲، ص ۴۷۹، ح۱٫
۲۷ـ انبیاء، ۷۶٫

سوتیتر:
۱٫
*بهتر است دنیا را بهتر بشناسیم و آن را آن‏گونه که هست بپذیریم. اگر کسى حقیقت دنیا را دریابد، به خاطر سختى‏هاى آن محزون و غمگین نمى‏شود. در این صورت، جایى براى ناامیدى باقى نمى‏ماند.

۲٫
*پیامبر اعظم(ص) همراه دیگر مؤمنان کلنگ به دست مى‏گیرد، خندق مى‏کند، خاک را با بیل جمع‌آورى کرده و با ظرف از خندق بیرون مى‏برد. و براى گرم کردن دل و جان‌شان، آنها را به خواندن اشعار حماسى تشویق مى‏نماید. مرتباً آنان را به یاد خدا مى‏اندازد و به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید مى‏دهد

۳٫
*دعا به عنوان نوعی رابطه انسان با خدا خاصیت درمانی بسیار بالایی در درمان یأس و ناامیدی دارد. توسل به دعا که سمبلی از پیوند جهان ماده و معنا می‌باشد، خود به عنوان یکی از اسباب مطرح شده است و شرایط قبل را بدل به شرایط جدید می‌نماید و در این روند، انسانی را که به بیماری گرفتار آمده است، نجات می‌دهد

14مارس/17

گامهای موفقیت در زندگی مشترک/ گام هشتم

تاکنون هفت گام از گامهای زندگی مشترک را با هم پیمودهایم. گامهایی که در شمارههای گذشته تقدیم شما شد، در حوزهی شناختهای لازم در زندگی مشترک بود. از این شماره، به سراغ گامهایی خواهیم رفت که در حوزهی بایدهای لازم در زندگی مشترک میباشد. اولین گام در این حوزه به موضوع مهم «خوشاخلاقی» اختصاص دارد. قبل از هر چیز، تذکر این نکته را لازم میدانیم که ما در این گام، توقفی نسبتاً طولانی خواهیم داشت. دلیل این توقف طولانی، اهمیت ویژه این گام و نقش آن در ابعاد مختلف زندگی است. در تمام گامها، مطالعه پاورقیها لازم است؛ امّا در این گام، اهمیت ویژهای یافته است. از همین رو، حتماً مطالب متن را به همراه پاورقیها مطالعه کنید.
همهی گلها به گل لبخند تو غبطه میخورند؛ زیرا غنچهی لبخند تو وقتی وا میشود، دلهای گرفته را وا میکند. خوشخُلقی، سرمایه بیهزینهای است که با بودنش زندگی، آرام و گوارا۱ و در نبودش زندگی، پُر از تنش و تلخی است.۲ احساس رضایت از زندگی، وابستگی بسیاری به خوشاخلاقی زن و شوهر دارد.۳ با وجود اخلاق خوش، اُنس زن و شوهر، هر روز بیش از پیش خواهد بود.۴ یکی از نشانههای خانوادهای که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته، همین خوشاخلاقی است.۵
دربارهی قدر و قیمت خوشاخلاقی، همین بس که ملاک سنجشِ ایمان است. اگر میخواهید بدانید که چه اندازه در مسیر آفرینش خویش پیش رفته، به هدف خلقت نزدیک شدهاید، باید سنگ محکی داشته باشید. یکی از اصلیترین ملاکها برای ارزیابی کمال و نقص ایمان، خوشاخلاقی است.۶ مؤمن، ملایم است و البته اولین عرصه بروز ملایمت و خوشاخلاقی او نیز محیط خانه است.۷ اگر به نامه عمل مؤمن نگاه کنید، اولین چیزی که مشاهده خواهید کرد، خوشاخلاقی اوست.۸
به قدری این صفت در دینداری انسان نقش مؤثری دارد که آن را نصف دین برشمردهاند.۹ انسان خوشاخلاق در ارج و مرتبت، مانند کسی است که روزها را روزه بدارد و شبها را به عبادت بگذراند.۱۰ کسی که با عوامل خلاف میل خود مبارزه کرده، اجازه نمیدهد این عوامل او را عصبانی کنند، مانند کسی است که شمشیر به دست گرفته و روز و شب با دشمنان خدا میجنگد؛۱۱ اما وای بر بداخلاق که خود را از خیر دنیا و آخرت محروم کرده است!۱۲
خدایا! میخواهم اعتراف کنم تا امروز هر وقت خواستم ایمانم را وزن کنم، آب به خوبیهایم بستم تا سنگین شود و بدیهایم را ندیدم تا نخواهم روی کفهی دیگر بگذارم. اگر هم دیدم، گذاشتم رو به روی آفتاب خوشگمانی که به خودم داشتم تا خوب بخشکد و وزنش کم شود. برای همین است که هر وقت ایمانم را وزن کردم، از خودم راضی بودم. تا همین امروز، من بداخلاقی را بد نمیدیدم که بخواهم آن را در کفهی بدیها بگذارم، خوشاخلاقی را هم چندان بزرگ نمیدیدم که نبودنش روی کفهی خوبیها، بخواهد نقصی در ایمانم ایجاد کند؛ اما امروز فهمیدم میشود نمازخوان بود؛ اما به جرم بداخلاقی جهنمی شد. حالا که ترازوی اعمالم را میبینم، وحشت وجودم را فرا میگیرد.
زندگی در صورتی میتواند روی موفقیت را ببیند که عاقلانه مدیریت شود. مدیریت عاقلانه، نیازمند مدیر عاقل است. اگر میخواهیم میزان عقل خود را محک بزنیم، باز هم یکی از معیارهای اصلی، خوشاخلاقی است.۱۳
اگر خوشاخلاقی، محک بهرهی ما از عقل باشد، چهقدر حساب و کتابهایمان به هم میریزد! بهرهی انسانها از پاداش الهی هم به اندازهی عقل آنهاست.۱۴ حالا باید فهمید چرا بداخلاقها، از عباداتشان سودی نمیبرند. با این حساب، از امروز من باید به میزانی که بداخلاقی میکنم، احساس کنم که از عقلم کم شده است. اگر این احساس را نداشته باشم، شاید دوباره باید عقل را معنا کنم.
خوشاخلاقی، از جنس اخلاق بهشتیان است که با وجود آن، زندگی بدون مبالغه، بوی بهشت میگیرد. از آن سو، بداخلاقی از جنس اخلاق جهنّمیان است که با آن، زندگی پُر از آتش اختلاف میشود. شاید از همین روست که خوشاخلاق را بهشتی و بداخلاق را جهنمی گفتهاند.۱۵
اگر من و تو خوشاخلاق باشیم، خانهمان میشود بهشت. هیچیک از بهشتیان، از بهشت خسته نمیشود. این که خانه ما را خسته میکند، از آن روست که با اخلاق من و تو، خانهمان شده جهنم. جهنمیها، لحظهشماری میکنند برای فرار از جهنم.
خوشاخلاقی، فقط زندگی دنیایی ما را سامان نمیدهد؛ بلکه موجب آمرزش گناهان و ورود به بهشت است.۱۶ در روز قیامت، نزدیکترین انسانها به رسول خدا کسی است که از دیگران خوشاخلاقتر بوده و برای خانوادهاش بهترین باشد.۱۷ در آن روز خداوند از عذاب انسان خوشاخلاق میگذرد.۱۸
چرا فکر میکنیم آبادی خانه به قشنگی در و دیوار و فراهم بودن امکانات مادی آن است؟ خانه با زیبایی اخلاق اهالی آن آباد میشود.۱۹ شما خانهای را در بهترین نقطهی شهر تصور کنید که خیلی بزرگ و زیباست و همهی امکانات رفاهی هم در آن قرار دارد. سفرهای که در این خانه پهن میشود، پُر از غذاهای رنگارنگ است؛ ولی افراد آن با هم مهربان و خوشاخلاق نیستند. با بهانه پیش پا افتادهای با هم دعوا میکنند و سگرمههای اعضای خانه، همیشه در هم است. کوچکترین حرکت خلاف میلی در این خانه منجر به داد و فریاد میشود. آیا زیبایی، بزرگی و امکانات این خانه میتواند محیط آن را برای اهالیاش قابل تحمل کند؟ حالا خانهای را در پایین شهر تصور کنید که خیلی کوچک است و دارای کمترین امکانات است. سفره این خانه بسیار ساده و گاهی هم تنها عضو سفره، نان خالی است؛ اما اهالی این خانه با هم مهربان و خوشاخلاق هستند. نگاه اعضای این خانه به یکدیگر همیشه پر از محبت بوده، دعوا و عصبانیت در فرهنگ زندگیشان بیمعناست. آیا تنگنای اقتصادی میتواند احساس خوش با هم بودن را از این خانه بگیرد؟ در چنین خانهای اگر اختلافی رُخ دهد و کینهای ایجاد شود، به راحتی با همین اخلاق خوش از بین میرود.۲۰
خدای مهربان من!
میدانم که خانواده در نزد تو محبوبترین بنیانی است که زیر سقف کبود آسمانت بنا شده و میدانم که بهترینها پیش تو، بهترینها برای خانواده هستند.
معبود بیهمتا!
خانههای ما اگر چه روی زمین است؛ اما پنجرهی تک تک خانههای زمینی را میتوان رو به آسمان لطف تو باز کرد.
ای نگاه لطفت بهانهی زندگی من!
میخواهم میان خانهام تا آسمان راهی را با رمز مهربانی باز کنم. کمکم کن که مهربانترین باشم برای خانوادهام، تا بهترین باشم در نزد تو. آمین!
ما سخت در اشتباهیم که فکر میکنیم احساس خوشبختی را میتوان با پول و مادیات به همسر منتقل کرد. بهترین راه انتقال این احساس به همسر، «خوشاخلاقی» است. پس کسانی که ثروت آنچنانی ندارند تا با آن برای همسرشان امکانات رفاهی فراهم کنند، ناراحت نباشند. اخلاق خوش، خود ثروت بزرگی است.۲۱ البته خداوند رزق کسانی را که اخلاق خوشی دارند، فزونی میبخشد۲۲ و روزی را بر بداخلاقان، تنگ میکند.۲۳
– این که میگویند از این جا رانده و از آن جا مانده، منم که شب و روز دویدم تا تو احساس کنی خوشبختترینی؛ اما حالا که دنیا را به پایت ریختهام، از بدبختی حرف میزنی و در فراق خوشبختی مینالی. من فکر میکردم وقتی روی سرت پول بریزم، مثل آن است که باران خوشبختی بر تو ببارد. روی سرت پول ریختم؛ اما خبری از حس خوشبختی نشد.
– من بارها به تو گفتم که نمیخواهم شب و روزت را وقف مادیات کنی، گوش ندادی. گفتم: روی گشاده و زبان نرم و لب خندانت برای من از کیسه کیسه سیم و زر بیشتر میارزد، به خرجت نرفت. گفتم: نان خالی و اخلاق خوش بیشتر به دل آدم مینشیند تا سفرهی پُر زرق همراه با برق و اخلاقِ بد، اما باور نکردی.
– حالا چه کار کنم؟
– خانهمان را بهشت کن و مرا از جهنم اخلاق بدت نجات بده.
اگر میخواهیم همسرمان را رفیق راه خود کنیم، باید پیش از آن با اخلاق خوش همراه شویم. بدون اخلاقِ خوش، که بهترین همراه است۲۴ نمیتوان دیگران را با خود همراه کرد؛ چرا که خانواده از آدم بداخلاق بیزار و فراری است۲۵ و حاضر نیستند با او رابطهی دوستانه برقرار کنند.۲۶ دوستان انسان بداخلاق هم به دشمنان او تبدیل میشوند.۲۷ این فقط اطرافیان انسان بداخلاق نیستند که از او فراریاند؛ بلکه خود او هم از خودش در تنگنا بوده۲۸ زندگیاش همیشه در حزن و اندوه است.۲۹
خدا هم رابطه خوبی با انسان بداخلاق ندارد. عبادتهای انسان بداخلاق هر اندازه هم که فراوان باشد، مورد رضای خداوند نخواهد بود.۳۰

نشانههای اخلاق خوش
خوشاخلاقی سه نشانهی مهم دارد؛۳۱ اولین نشانه در «رفتار» است. انسان خوشاخلاق با دیگران متواضعانه برخورد میکند. دومین نشانه در «گفتار» است. خوشاخلاق به هنگام سخن گفتن، لحن کلام و واژهها را به گونهای انتخاب میکند که سخن گفتناش برای دیگران گوارا باشد؛ نه این که با نیش و کنایه سخن بگوید یا این که در کلاماش از واژههای زشت استفاده کند. باز بودن چهره و «خوشرویی» در هنگام مواجهه با دیگران، سومین نشانه خوشاخلاقی است. حرکات چهره از نظر روانی تأثیر قابل توجهی روی انسان میگذارد. چهره زیبا اما عبوس و گرفته، چندان جذابیتی ندارد؛ اما چهره باز و گشاده هر چند که از زیبایی بهره چندانی نداشته باشد، برای همسر آرامشبخش و جذاب بوده،۳۲ موجب جلب محبت است؛۳۳ زیرا خوشاخلاقی، زیبایی بینظیری دارد و بداخلاقی، بسیار زشت و زننده است.۳۴ چهقدر خوب است که چهرهمان در هنگام مواجهه با همسر و فرزندان، مهمانی به نام لبخند داشته باشد۳۵ تا برای دل خانواده ارمغانی به نام آرامش داشته باشیم.۳۶
خلاصه، ملایم و نرمخو و آسانگیر باشیم تا اهلخانه از برخورد با ما همیشه خوشحال باشند. چنین حالتی نشانهی «توحید» است. خشن و تندخو و بداخلاق نباشیم تا دیگران از ما فراری نباشند که چنین حالتی از نشانههای «کفر» است.۳۷

چگونه با عصبانیت، مبارزه کنیم؟
چرا ما نمیتوانیم از مسائلی که خلاف میلمان است، به راحتی بگذریم؟ چرا با کوچکترین اتفاقی که انتظارش را نداریم، از جا کنده میشویم و زمین و زمان را به هم میدوزیم؟
گاهی اوقات یک اختلاف بزرگ از شوری یک غذا شروع میشود. غذا شور شده، مرد عصبانی میشود، زن ناراحت میشود و بذر اختلاف کاشته میشود.
گاهی اختلاف از ریختن یک پارچ آب شروع میشود. مهمان سر سفره نشسته، خانم میخواهد دیس برنج را در وسط سفره جای دهد، پارچ آب واژگون میشود، مرد عصبانی میشود و بذر اختلاف کاشته میشود.
گاهی اختلاف از یک بدقولی شروع میشود. مرد قول داده عصر بیرون میرویم، عصر میشود، حالش را ندارد که به بیرون برود، زن عصبانی میشود و بذر اختلاف کاشته میشود.
گاهی اختلاف، … .
چه قدر خوب بود که میتوانستیم در برابر مسائلی که در زندگی اتفاق میافتد و مطابق میل ما نیست، به راحتی مقاومت کنیم و کنترل خود را از دست ندهیم. برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش، به نکات اساسی زیر توجه کنیم:
۱٫ نگاه معنوی به بردباری و فرو خوردن خشم
یادمان باشد که یکی از اولین گامهای موفقیت در زندگی مشترک، مشخص کردن هدف زندگی است. در آنجا گفتیم که اگر هدفمان در زندگی «خدا» باشد، از هر چیزی که ما را به خدا میرساند استقبال میکنیم. یکی از عوامل بسیار مؤثر برای رسیدن به هدف آفرینش، بردباری و فرو خوردن خشم است.۳۸ با این نگاه، ایجاد زمینهی خشم برای انسان فرصتی برای رشد و حتی نشانهی محبت خدا به ماست که چنین فرصت رشدی را برای ما فراهم کرده است.۳۹ چقدر انگیزهبخش است اگر بدانیم خداوند کسانی را که خشم خود را فرو میخورند دوست دارد.۴۰ اگر فراموش نکنیم تا چه اندازه ما با کارهای زشتمان خداوند را به خشم آوردهایم؛ ولی او حلم ورزیده و ما را بخشیده است، انگیزهی بیشتری برای مبارزه با خشم مییابیم.۴۱
پیش از این، تأکید کردیم که در مسیر یک زندگی موفق، تا چه اندازه نیازمند چشیدن طعم معنویت هستیم. خداوند به سبب فرو خوردن خشم، ایمانی به انسان عطا میکند که طعم آن را در کام دل احساس خواهد کرد.۴۲ درست است که مبارزه با خشم به ویژه در ابتدا کار آسانی نیست؛ اما اگر بدانیم خداوند در برابر آن اجر شهید را به انسان میدهد، دیگر به راحتی از کنار این پاداش نخواهیم گذشت.۴۳
کاش میفهمیدم میزان پاداشی که تو برای اعمالم تعیین میکنی، نشانهای میان تو و بندگان توست، برای آن که بدانند برای رسیدن به تو چه کار باید کرد؟ اگر این را میفهمیدم، این اندازه اختیار تدبیرم را به دست میلم نمیدادم. تدبیر که به دست میلم افتاد، هر چه را دوست داشت، شنید و هر سخنی را که نمیخواست، نشنید. مرا ببخش! گاهی هم فکر کردم تو هم مثل ما اهل مبالغهای که این قدر برای برخی از اعمالی که من اهلش نبودم، پاداش گذاشتهای. اما حالا که میبینم اهل و عیالم از من خستهاند و خودم هم از خودم فراریام و وقتی میبینم تو هم دوستم نداری، تازه میفهمم که شنیدنهای گزینشی، چه بلایی بر سرم آورده. فاصلهام از تو به اندازهی دلهایی که با تیغ اخلاقم آزرده شدهاند، افزایش یافته. خُلق تنگم از یک سو و دوریام از تو از سویی، زندگی را برایم کرده قفس. دیگر تدبیر زندگی را از دست میلم گرفتهام تا از پشت میلههای این قفس تنگ، رها شوم. کمکم کن که بی تو، توانی ندارم.

پینوشتها
۱٫ امام صادق فرمود: «زندگیای گواراتر از اخلاق خوش نیست» (الکافی، ج۸، ص۲۴۴).
۲ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «انسان بداخلاق بسیار خطا میکند و زندگیاش تلخ میشود» (عیون الحکم و المواعظ، ص۵۰).
۳ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «راضیترین مردمان کسی است که اخلاقش خرسندکننده باشد» (همان، ص۱۲۰).
۴ـ رسول خدا فرمود: «حُسنِ خلق، رشتهی دوستی را استوار میکند» (تحف العقول، ص۴۵). امیرمؤمنان علی نیز فرمود: «کسی که اخلاق خوشی داشته باشد، دوستدارانش افزایش مییابند و دلها با او اُنس و الفت میگیرند» (غررالحکم و درر الکلم، ص۶۶۳).
۵ـ رسول خدا فرمود: «آن گاه که خداوند خیر خانوادهای را بخواهد، سازگاری در زندگی و خوشاخلاقی را روزیِ آنان میکند» (بحارالأنوار، ج۶۸، ص۳۹۴).
۶ـ امام باقر فرمود: «کاملترینِ مؤمنان از نظر ایمان، خوشاخلاقترین آنهاست» ( الکافی، ج۲، ص۹۹).
۷ـ رسول خدا فرمود: «نیکوترینِ مردم از نظر ایمان خوشاخلاقترین آنها و مهربانترینشان نسبت به خانواده خویش است و من، مهربانترینِ شما نسبت به خانوادهام هستم» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵۳).
۸ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «سرلوحه کتاب مؤمن، خوشاخلاقی است» (تحف العقول، ص۲۰۰).
۹ـ رسول خدا فرمود: «خوشاخلاقی نیمی از دین است» ( الخصال، ج۱، ص۳۰).
۱۰ـ رسول خدا فرمود: «اجر انسان خوشاخلاق مانند کسی است که روز را روزه بدارد و شب را به عبادت بایستد» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۰).
۱۱ـ امام صادق فرمود: «خداوند متعال به انسان خوشاخلاق پاداشی میدهد مانند پاداش کسی که شب و روز را در راه خدا میجنگد» (همان، ص۱۰۱).
۱۲ـ رسول خدا فرمود: «جبرئیل از جانب خداوند عالمیان بر من نازل شد و چنین پیغام آورد: «ای محمّد! بر تو باد خوشاخلاقی که بداخلاقی، خیر دنیا و آخرت را با خود میبَرَد». سپس فرمود: «آگاه باشید که شبیهترینِ شما به من کسی است که اخلاقش بیش از همه مانند من باشد» (الأمالی، صدوق، ص۲۷۰).
۱۳ـ امام صادق فرمود: «کاملترینِ مردم از نظر عقل خوشاخلاقترین آنهاست»( الکافی، ج۱، ص۲۳).
۱۴ـ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۱۲٫
۱۵ـ امام رضا از قول پدران بزرگوارش از رسول خدا نقل کرده که فرمود: «بر شما باد اخلاقِ خوش که خوشاخلاق حتماً وارد بهشت میشود و بر شما باد که از بداخلاقی پرهیز کنید که بداخلاق حتماً وارد جهنم میشود» (عیون أخبار الرضا«ع»، ج۲، ص۳۱).
۱۶ـ امام صادق فرمود: «اخلاق نیکو گناهان را از بین میبرد؛ مانند خورشید که برف را آب میکند» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۰).
۱۷ـ رسول خدا فرمود: «در روز قیامت نزدیکترین جایگاه را نسبت به من کسی از شما دارد که خوشاخلاقتر و برای خانوادهاش بهتر باشد» (عیون أخبار الرضا«ع»، ج۲، ص۳۸).
۱۸ـ امام موسی کاظم فرمود: «خداوند خلقت و اخلاق کسی را نیکو نمیکند؛ مگر از این که در روز قیامت گوشت او را خوراکِ آتش سازد، حیا میکند» (ثواب الأعمال، ص۱۸۱).
۱۹ـ امام صادق فرمود: «نیکی و خوشاخلاقی خانهها را آباد و عمرها را طولانی میکند» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۰).
۲۰ـ از امام کاظم نقل شده که رسول خدا فرمود: «خوشرویی، موجب از بین رفتن کینههاست» (همان، ص۱۰۴).
۲۱ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «شما نمیتوانید با اموالتان در زندگی مردم گشایش ایجاد کنید، پس با گشادهرویی و نیک برخورد کردن، این کار را انجام دهید که من از رسول خداشنیدم که فرمود: «شما نمیتوانید با اموالتان در زندگی مردم گشایش ایجاد کنید، پس با اخلاقتان این کار را انجام دهید» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۶۱).
۲۲ـ امام صادق فرمود: «خوشاخلاقی روزی را افزون میکند» (مشکاه الأنوار، ص۲۲۱).
۲۳ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «هر که اخلاقش بد باشد، روزیاش تنگ میشود» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۳۱).
۲۴ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «خوشاخلاقی، بهترین همراه است» (عیون اخبار الرضا«ع»، ج۱، ص۳۸).
۲۵ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «کسی که بداخلاق است، خانوادهاش از او بیزار و دلتنگ میشوند» ( الکافی، ج۸، ص۲۳).
۲۶ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «کسی که اخلاقش بد باشد، از پیدا کردن دوست و رفیق درمیماند» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۷).
۲۷ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «کسی که اخلاقش بد شد، همراهان و دوستانش به دشمنان او تبدیل میشوند» (همان، ص۶۳۷).
۲۸ـ امام صادق فرمود: «کسی که اخلاقش بد باشد، خودش را عذاب میدهد» ( الکافی، ج۲، ص۳۲۱).
۲۹ـ کسی از امیر مؤمنان علی پرسید: «اندوه چه کسی پایدارتر است؟»، امام فرمود: «کسی که از همه بداخلاقتر است» (جامع الأخبار، ص۱۰۷).
۳۰ـ به رسول خدا گفته شد: «فلان زن روزها را روزه میگیرد و شبها را به عبادت میگذرانَد؛ اما بداخلاق است و همسایگانش را با زبان آزار میدهد»، در جواب فرمود: «خیری در او نیست، او اهل آتش است» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۳۹۴).
۳۱ـ کسی از امام صادق پرسید: حد حُسن خُلق چیست؟ امام فرمود: «فروتنی کنی، سخنت را [برای دیگران] گوارا کنی و با برادرت به خوشرویی برخورد کنی» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۳).
۳۲ـ امیر مؤمنان علی فرمود: «زیبایی مرد در بردباریِ اوست» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۳۶).
۳۳ـ امام صادق یا امام باقر فرمودند: «انجام کارهای نیک [در حق دیگران] و خوشرویی مایه جلب محبت است» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۳).
۳۴ـ رسول خدا فرمود: «اگر حُسنِ خُلق، آفریدهای بود، معلوم میشد موجودی نیکوتر از آن نیست. اگر بداخلاقی آفریدهای بود، معلوم میشد که زشتتر از آن، موجودی نیست» (الزهد، ص۲۶).
۳۵ـ هنگامی که رسول خدا سخن میگفت، در حین سخن گفتن لبخند به لب داشت (بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۹۸).
۳۶ـ «هر کس که از خانواده امام به دیدار ایشان میرفت، احساس میکرد که آقا خیلی دوستش دارد. همه ما این احساس را داشتیم که امام بیشتر از همه به ما علاقه دارد… . من هنوز یادم نمیآید که به اتاق امام وارد شده باشم و ایشان لبخند نزده باشد» (برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۹، به نقل از یکی از نوههای امام در مصاحبه با روزنامه کیهان، ۱۲ تیرماه ۱۳۶۸). «امام سختشان بود که خانم در زمستان به مسافرت بروند و از روزی که خانم به مسافرت می‏رفتند، اخمهای امام در هم بود تا خانم برگردد. امام در موقع ورود خانم به منزل میخندیدند و این یکی از راههای ابراز علاقه امام به خانم بود» (همان، ص۶۷).
۳۷ـ رسول خدا فرمود: «مؤمن، ملایم و نرمخو و آسانگیر و دارای اخلاق نیکویی است؛ اما کافر، خشن و تندخو و دارای اخلاق بدی است» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵۹).
۳۸ـ امام سجاد فرمود: «از محبوبترین راههایی که به سوی خداوند عزوجل میرود دو جرعه است: جرعه خشمی که با بردباری و جرعه مصیبتی که با شکیبایی فروخوری» ( الکافی، ج۲، ص۱۱۰).
۳۹ـ امام صادق فرمود: «خشم چه نیکو جرعهای برای کسی است که بر آن صبر کند که پاداش بزرگ در برابر بلای بزرگ است. خداوند هر گروهی را که دوست بدارد، مبتلایشان میکند» (همان، ص۱۰۹).
۴۰ـ امام صادق فرمود: «هیچ بندهای نیست که خشم خود را فرو میخورَد؛ مگر آنکه خداوند عزوجل در دنیا و آخرت عزت او را افزون میکند؛ چرا که خداوند عزوجل فرمود: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛ همانان که… خشم خود را فرو مى‏بَرَند و از مردم در مى‏گذرند، و خداوند، نیکوکاران را دوست دارد» (سوره آلعمران: ۳، آیهی۱۳۴). خداوند، این جایگاه را در عوضِ فرو خوردن خشم، عطا کرده است» (همان، ص۱۱۰).
۴۱ـ رسول خدا در سفارش خود به امیر مؤمنان علی فرمود: «ای علی! خشمگین مشو، هرگاه به خشم آمدی بنشین و درباره قدرتی که پروردگار بر بندگانش دارد و گذشتی که از آنها میکند، اندیشه کن. هر گاه به تو گفته شد: «از خدا بترس»، خشمت را به دور افکن و به گذشت و بردباری خویش، بازگرد» (بحار الأنوار، ج۷۴، ص۶۷).
۴۲ـ رسول خدا در سفارش خود به امیر مؤمنان علی فرمود: «ای علی! تو را به امری سفارش میکنم که باید آن را حفظ کنی. اگر آنچه را میگویم حفظ کنی، همیشه در خیر خواهی بود. هر کس خشم خود را فرو خورد در حالی که میتواند آن را ابراز کند، خداوند در پی آن، امنیت و ایمانی در دلش ایجاد خواهد کرد که طعم آن را احساس میکند»(مکارم الأخلاق، ص۴۳۳).
۴۳ـ رسول خدا فرمود: «کسی که خشم خود را فرو خورده بردباری میورزد، در حالی که میتواند آن را اِعمال کند، خداوند پاداش شهید را به او عطا میکند» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۵).

14مارس/17

سیاست تا دیانت

براندازی ما و کودتای آنها
چند ماه پیش کودتایی به وسعت یک شب در ترکیه روی داد، اما عوارض آن چند ماه است که در ترکیه جاری است. دستگیری حدود ۲۰ هزار نفر، اخراج بیش از ۵۰ هزار نفر از کارمندان دولت (از قضات عالی‌رتبه و امرای ارتش تا معلمان عادی و…) و تلاش دولت برای اجرای حکم اعدام درباره بانیان این کودتا گوشه‌ای از پیامدهای این کودتاست! درست و غلطش به ما مربوط نیست ولی چند سال پیش در همین مملکت خودمان عزیزانی زحمت کشیده و با هماهنگی با سفارتخانه‌های انگلستان و فرانسه و پشتیبانی آمریکا و منافقین و بهائیان و سلطنت‌طلب‌ها و صهیونیست‌ها، بیش از هفت ماه مملکت را در حالت بحران قرار داده و با شعار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی هر آنچه خواستند و توانستند، کردند! از کشتن و زخمی کردن مردم و مدافعان نظام و نظم و امنیت گرفته تا آتش زدن اموال عمومی و خصوصی تا حضور مختلط و مخلوط دختران و پسران شنگول به همراه بطری‌های آب معدنی و کفش‌های کتانی در صفوف به هم فشرده نماز جمعه روز قدس در تهران و حمایت از آمریکا در راهپیمایی روز ملی با استکبار جهانی (۱۳ آبان) و سوزاندن تصویر حضرت امام در روز ۱۶ آذر و… اما این که چند نفر در طول این هفت ماه بازداشت شده یا از کار اخراج شدند نکته‌ای است که باید از بانیان این معرکه هفت ماهه پرسید!
* راستی اگر قرار بود در ایران هم مانند ترکیه بگیر و ببند راه بیفتد، بازداشت و اخراج، دامن و گریبان چند نفر را می‌گرفت؟ وقتی یک شب کودتا بیش از هفتاد هزار زندانی و اخراجی به جا می‌گذارد، هفت ماه کودتا چقدر باید برای بانیان آن آب بخورد؟
نکته اخلاقی: ایران و ترکیه را هیچ‌گاه نباید با هم مقایسه کرد! چون آنجا دموکراسی حاکم است و اینجا حکومت دینی! آنجا به اروپا نزدیک است و اینجا می‌خواهد به دیانت و شریعت نزدیک باشد!

منشور اعتدالی حقوق شهروندی
مردم ایران از هر نژاد و قوم و دین و آیین که باشند حق دارند که:
الف) از برجام لذت ببرند.
ب) از سیب و گلابی باغ برجام (البته با رعایت نوبت و سهمیه‌بندی) بهره‌مند شوند.
ج) از برجام انتقاد کنند و بعدش به جهنم بروند.
د) با وزیر امورخارجه آمریکا قدم بزنند.
هـ) با کدخدا ببندند و به او اعتماد کنند.
و) از دولت یازدهم و اقداماتش در بهبود وضع اقتصاد و کاهش تورم و رشد اقتصادی صمیمانه تشکر کنند.
ز) از فجایع دولت قبل مطلع شوند.
ح) پس از ورشکستگی یا تعطیلی کارخانه‌ها و شرکت‌های تولیدی، از بیکاری لذت ببرند.
ط) عکس هواپیماهایی که قرار بود پس از برجام خریداری شود را تماشا کرده و حالش را ببرند.
ی) برای ایمن ماندن از سوانح ریلی و قطاری، قید مسافرت با قطار را بزنند.
ک) حقوق شهروندی را به صورت پیامکی و کاملأ رایگان دریافت کرده و هر جور که دلشان خواست خرج کنند!

مقصرین سانحه
کمیته تحقیق و بررسی سانحه تصادف قطار در سمنان، پس از بحث و بررسی فراوان، مقصرین اصلی این سانحه را به شرح زیر معرفی کرد:
۱ـ دولت قبل (نیازی به دلیل ندارد!)
۲ـ دلواپسان (که با دلواپسی و نقد برجام، حواس راننده قطار و سوزنبان و مدیر راه‌آهن و مقام عالی وزارت راه و دستگاه الکترونیک و تمام خودکار خارجی کنترل حرکت قطار‌ها را یک جا پرت کردند)
۳ـ منتقدین دولت تدبیر و امید (که با نادیده گرفتن زحمات و خدمات دولت، ترمز قطارها را هم دچار بی‌انگیزگی کردند)
۴ـ مسافرین محترمی که به صورتی افراطی و خارج از اصول اولیه اعتدال، سوار قطار شده و این وسیله را برای سفر انتخاب کردند (اگر صبر می‌کردند تا هواپیماهای خریداری شده از آمریکا و اروپا وارد کشور شود و آن وقت مسافرت کنند، اصولأ چنین سانحه‌ای پیش نمی‌آمد)
۵ـ باز هم دولت قبل! (برای یادآوری نقش این دولت در همه نواقص و خطاها و بلایای طبیعی و مصنوعی)
۶ـ آقای سوزنبان که به جای مراقبت از سوزن مربوطه، برای دریافت یارانه به اولین شعبه بانک مراجعه کرده بود.
۷ـ قطارهای تصادف کرده که مشخص شد برای برخورد با هم و بردن آبروی دولت از دلواپسان پول دریافت کرده‌اند.

سؤالات میلیاردی، جواب‌های…
* رئیس‌جمهور: در پرونده‌های مهم که میلیاردها اموال عمومی مردم در آنها حیف ومیل شده باید به سؤالات مردم پاسخ داده شود. (روزنامه دولتی ایران، ۹/۱۰/۹۵)
* رئیس‌جمهور در مجلس: در صندوق ذخیره فرهنگیان اختلاس نشده که بعضی‌ها شلوغ می‌کنند! یک مقدار وامی به بعضی‌ها داده شده که هنوز عودت داده نشده است! (روز معرفی سه وزیر جدید به مجلس)
براساس فرمایشات فوق می‌توان به سؤالات مردم در خصوص پرونده‌های میلیاردی به شیوه زیر پاسخ داد:
سؤال ۱ـ میزان واقعی اختلاس در صندوق ذخیره فرهنگیان چقدر بوده و چه کسانی اموال فرهنگیان را غارت کرده‌اند؟
جواب: اولاً همان‌گونه که قبلاً اشاره شد، اختلاس نبوده و اعطای وام بوده، ثانیاً مبلغی نبوده که ارزش گفتن داشته باشد، ثالثاً چند نفر محتاج و آبرومند و عیالوار بوده‌اند که فعلاً امکان پس دادن وامشان را ندارند و اخلاقاً و شرعاً نمی‌توان به آنها برای پس دادن وام‌هایی که گرفته‌اند فشار آورد!
سؤال ۲ـ نقش ح.‌ف در ماجرای غارت صندوق ذخیره فرهنگیان چه بوده است؟
جواب: اولأ که ایشان را نمی‌شناسیم، ثانیاً بعید نیست که واسطه خیر بوده و دلش به حال افرادی آبرومند و محتاج سوخته و آنها را برای دریافت وام به صندوق ذخیره فرهنگیان معرفی کرده است.
سؤال ۳ـ آیا دیواری کوتاه‌تر از دیوار فرهنگیان پیدا نشده که این عده از آن بالا رفته و اموال معلمان مظلوم را غارت کرده‌اند؟
جواب: علی‌القاعده دیوار فرهنگیان جزو کوتاه‌ترین دیوارهای موجود است و دقیقاً به همین دلیل فرد خیر مذکور در سؤال قبل، از میان همه مراکز موجود، صندوق ذخیره فرهنگیان را برای اعطای وام به آدم‌های آبرومند و عیالوار فوق‌الذکر زیر فشار گذاشته است.
سؤال ۴ـ آیا می‌توان به بازگشت پول‌های غارت‌شده صندوق فرهنگیان و مجازات غارتگران امیدوار باشیم؟
جواب: البته دولت ما دولت تدبیر و امید است و شما حتماً باید در همه موارد امیدوار باشید اما در این سؤال باید یادآوری شود، آنهایی که از صندوق فرهنگیان وام گرفته و پس نداده‌اند آدم‌هایی محتاج و آبرومندی‌اند که اگر داشتند وام نمی‌گرفتند! فلذا از کجا بیاورند که پس بدهند؟ المفلس فی امان‌الله!
سؤال ۵ـ در این صورت فرهنگیان چه گِلی به سرشان بگیرند؟
جواب: از آنجایی که فرهنگیان بسیار عزیز و محترمند و روی سر ما جای دارند، لذا می‌توانند در کمال آزادی از انواع متنوع خاک و گِلی که پس از برجام و لغو کلیه تحریم‌ها به کشور وارد کرده‌ایم استفاده کنند!

رفتار پر خطر
* پنج میلیون دانش‌آموز برای گریز از رفتار پرخطر جنسی آموزش می‌بینند.(ایران، ۲/۱۰/۹۵)
* منظور از رفتار پرخطر جنسی چیست؟ مگر رفتار کم‌خطر جنسی هم داریم؟
** براساس تعریف دولت خدمتگزار رفتارهای جنسی را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) رفتارهای بی‌خطر جنسی: مقصود همان دوستی عادی و رایج دخترها و پسرهای دانش‌آموز است!
ب) رفتارهای کم‌خطر جنسی: شرکت دانش‌آموزان در میهمانی‌ها و پارتی‌های مختلط، نمونه‌ای از این رفتارها محسوب می‌شود.
ج) رفتارهای جنسی با خطر متوسط: معانقه، تقبیل و… میان دانش‌آموزان دختر و پسر از جمله مصادیق چنین رفتارهایی‌اند.
د) رفتارهای جنسی پرخطر: با توجه به این که ممکن است خانواده‌ها به این متن دست پیدا کنند لذا از شرح این قسمت معذوریم! فقط همین قدر بدانید که در این قسمت دانش‌آموزان دختر و پسر مرتکب رفتارهایی می‌شوند که حتی دولت اعتدال را هم دلواپس و نگران کرده و عزای این بخش آن‌قدر سوزناک شده که مرده‌شور را هم به گریه انداخته است!
از منظر مکتب اعتدال، رفتارهای با خطر متوسط بلامانع است (چون در این رفتارها اعتدال و حدوسط رعایت می‌شود) و تنها رفتارهای افراطی و تندروانه جنسی باید مهار و کنترل شود! رفتارهای بی‌خطر و کم‌خطر هم که ارزش وقت گذاشتن و نگرانی ندارد!

حسن و بابک
* رئیس قوه‌قضائیه: بابک زنجانی خبر داده که میلیاردها تومان به ستاد انتخاباتی حسن روحانی کمک کرده است! (جراید، ۱۵/۱۰/۹۵)
* رئیس‌جمهور: مردم می‌خواهند بدانند که پول‌هایی که بابک زنجانی برده، کجاست؟ (ایران ۹/۱۰/۹۵)
۱ـ اگر ریاست قوه قضائیه این خبر را زودتر از ۹ دی ماه اعلام می‌کردند، باز هم برای رئیس‌جمهور در خصوص بابک و این که پول‌ها را کجا برده سؤالی باقی می‌ماند؟
۲ـ شاید هم رئیس‌جمهور کنجکاو شده‌اند بدانند غیر از ستاد خودشان کجاها از پول‌های بابک بهره برده‌اند!
۳ـ بیچاره بابک که هم چوب را خورده و هم پیاز را! هم به ستاد روحانی کمک کرده و هم بیشترین فحش را از دولت روحانی خورده!
۴ـ خودمانیم «حسن» چه ربطی به «بابک» دارد؟ و «بابک» را با «حسن» چه کار است؟ اصولاً «بابک» با «حسن» جور نمی‌آید! بابک معمولاً با کامبیز و ساسان و افشین سازگار است نه با «حسن»!

14مارس/17

از میان خبرها

*چرا فضای مجازی از تحریم‌‌های ضد ایرانی مستثنا شد؟!
با توجه به پیشرفت فناوری و توسعه فضاهای مجازی و سایبری، ارتقای سواد رسانه‌ای جامعه یکی از ضرورت‌های کنونی کشور است. نتایج یک پژوهش دانشگاهی نشان می‌دهد در حال حاضر حدود ۱۰۰ میلیون سیم کارت در کشور ثبت شده که بالای ۷۰ میلیون آنها فعال است. ولی از نظر فرهنگی افراد جامعه آموزش لازم در خصوص آسیب‌های اجتماعی و فرهنگیِ ناشی از استفاده از تلفن همراه را فرا نگرفته است. ۲۵ میلیون ایرانی در تلگرام عضو هستند و هر زن ایرانی در طول روز بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ پیام از طریق شبکه‌های اجتماعی در تلفن همراه دریافت می‌کند و این به معنای بمباران اطلاعات است که این حجم اطلاعات قدرت پردازش و تحلیل را از مخاطب می‌گیرد و تنها راهکار آن داشتن سواد رسانه‌ای است. از سال ۱۳۸۲ تحریم ایران در زمینه تلفن‌های همراه و فناوری آن توسط آمریکا برداشته شد و هیچ تحریمی در این خصوص وجود ندارد و ورود ویندوز و دیگر نرم‌افزارها به ایران، بدون هیچ مانعی انجام می‌شود که این‌ها یکی از اهداف دشمن در نفوذ به اذهان و جوامع خصوصی مردم است، لذا مردم باید بدانند چه اطلاعاتی در شبکه‌های اجتماعی مبادله می‌کنند تا مورد سوء‌استفاده قرار نگیرند. طبق تحقیق دیگری که در سال ۲۰۱۳ در آمریکا انجام شده، ۳۸ درصد کودکان زیر ۲ سال از یارانه‌های لوحی یا تلفن همراه استفاده می‌کنند که با این روند تا سن ۱۰ سالگی ۸۰ درصد آنها موبایل به دست خواهند بود. بلوغ زودرس، تجاوز ذهنی، مشکل اخلاقی و جنسی و به خطرافتادن سلامت فرد، از مضرات چت کردن و ارتباط‌گیری در شبکه‌های اجتماعی است. شبکه‌های اجتماعی به دلیل جذابیت، کارایی، مقرون به صرفه بودن، دوست‌یابی، ارتباط آسان و استفاده آسان، مزیت‌هایی دارند که باید در این خصوص هوشیار بود زیرا در مرحله اول این رسانه است که به واسطۀ استفاده از فیلم و عکس، نظر و انتقاد به انسان قدرت می‌دهد. این تحقیق نشان می‌دهد با هر لایک در شبکه‌های اجتماعی شخصیت فرد شناسایی می‌شود. در تحقیقی که از سوی آمریکا انجام شده مشخص گردید، با بررسی هر ۱۰ لایک از یک نفر، اطلاعاتی بهتر از همسایه به دست می‌آید، با بررسی هر ۷۰ لایک، شخصیت و رفتار فرد بهتر از والدینش تشخیص داده می‌شود و با بررسی هر ۱۵۰ لایکِ هر فرد، به شخصیت و رفتار فرد بهتر از همسرش پی برده می‌شود.

*آیا تونس، سومالی خواهد شد؟
نیروهای امنیتی تونس از دولت خواستند «اقدامات فوق‌العاده» برای مقابله با بازگشت ستیزه‌جویانی که برای گروه‌های تروریستی در خارج می‌جنگند، اتخاذ کند. آنها می‌گویند با توجه به اینکه شمار زیادی از اتباع تونس اکنون در صفوف گروه‌های تروریستی چون داعش در سوریه، عراق و لیبی می‌جنگند، بازگشت آنها برای امنیت کشور مشکل‌ساز خواهد بود. به همین علت نیروهای امنیت داخلی تونس از دولت خواسته‌اند با اجرای تدابیری از جمله سلب تابعیت تونسی‌های تروریست، مانع ورود آنها به کشور شود. اتحادیه ملی نیروهای امنیت داخلی تونس در گزارشی هشدار داده بازگشت این جنگجویان می‌تواند کشور را به سمت «تبدیل شدن به سومالی دوم» سوق دهد. سومالی تحت خشونت‌های گروه تروریستی تکفیری بوکوحرام یکی از ناامن‌ترین کشورهای آفریقایی است.
در این گزارش آمده است این تروریست‌ها انواع آموزش‌های نظامی را دیده‌اند و کار با هر نوع سلاح جنگی پیچیده‌ای را می‌دانند و ممکن است به هسته‌های خفته کشور بپیوندند در نتیجه پذیرش آنها در کشور، به مثابه کمک کردن به گسترش حلقه تروریسم است.
بر اساس گزارشی که یک کارگروه سازمان ملل متحد منتشر کرده بیش از ۵۰۰۰ نفر از شهروندان تونسی به گروه‌های تروریستی در خارج از کشور پیوسته‌اند. صدها نفر از مردم تونس مقابل پارلمان تونس تظاهرات و گردهمایی اعتراض‌آمیز برگزار کردند. آنها مخالفت خود را با آزاد شدن و توبه تروریست‌هایی که به کشور باز می‌گردند اعلام کردند.
وزیر کشور تونس اعلام کرد تاکنون ۸۰۰ افراطی تونسی به کشور بازگشته‌اند و مقامات امنیتی و قضایی کشور اطلاعات لازم را درباره این افراد دراختیار دارند. موضوع بازگشت و ضرورت برخورد کردن یا نکردن با این عناصر افراطی بعد از سخنان باجی قائد السبسی رئیس‌جمهور تونس در پاریس شکل جدی به خود گرفت. السبسی گفته بود «بسیاری از تونسی‌هایی که در صفوف داعش و دیگر گروه‌های تروریستی جنگیده‌اند می‌خواهند به کشور بازگردند و ما نیز نمی‌توانیم مانع بازگشت آنها به کشور شویم، اما باید هوشیاری بیشتری در این خصوص داشته باشیم و آنها را تحت‌نظر گیریم.» رئیس‌جمهور تونس تأکید کرده بود: «ما آنها را زندانی نخواهیم کرد، زیرا اگر بخواهیم این کار را انجام دهیم به اندازه کافی رندان نخواهیم داشت».

*فشار عربستان به مصر در سرچشمه‌های نیل
بعد از آنکه مصر در موضوع سوریه موضعش را از عربستان جدا کرد، ریاض همه اهرم‌هایش را برای فشار بر سرزمین اهرام روی میز گذاشت. در سال‌های اخیر، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های اصلی مقامات مصری، ساخت سد النهضه در اتیوپی بوده که با اتمام احتمالی آن در سال ۲۰۱۷ میلادی، سبب کاهش شدید آب ورودی نیل به مصر خواهد بود. رود نیل، به عنوان طولانی‌ترین رود جاری در جهان، از اتیوپی سرچشمه گرفته و پس از گذر از سودان و مصر به دریای مدیترانه می‌ریزد، ضمن آنکه کشورهای دیگری هم از زهکشی‌های این رود بهره می‌گیرند.
نگرانی‌های مقامات قاهره از زمانی بیش از پیش شده است که در پی شکر آب شدن روابط میان مصر و عربستان، چراغ سبز مسئولان سعودی و دیگر شیخ‌نشین‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس به اتیوپی برای تسریع روند ساخت سد النهضه فزونی یافته است. به تازگی یک هیأت سعودی و قطری با سفر به اتیوپی، از پروژه سد النهضه بازدید کردند؛ امری که از منظر مقامات مصری جزئی از خط قرمزهاست.
حمد الخطیب، مشاور عالی پادشاه عربستان، سفری رسمی به آدیس آبابا پایتخت اتیوپی داشته که همین امر سبب خشم زایدالوصف مقامات مصری شده است. عبدالرحمان الفضلی، وزیر کشاورزی عربستان سعودی نیز پیش از این از سد جنجالی النهضه اتیوپی بازدید کرد. روزنامه مصری الیوم نوشت که اتیوپی هم اکنون به کعبه آمال سعودی‌ها و شیخ‌نشینان خلیج فارس تبدیل شده است، چون آنها دریافته‌اند که بدین وسیله می‌توانند از پشت به مصر خنجر بزنند و با قطع شریان حیاتی مصر و فقیر ساختن این کشور، قاهره را به کرنش وادار کنند.

*رتبه پایین انسجام انتخاباتی در آمریکا
نتایج یک نظرسنجی از دانشمندان علوم سیاسی در آمریکا نشان می‌دهد که انسجام نظام انتخاباتی در این کشور با فاصله زیادی بسیار عقب‌تر از سایر کشورهای غربی قرار دارد.
پایگاه اینترنتی هیل، یافته‌های یک پروژه تحقیقاتی که با مشارکت ۷۰۰ دانشمند علوم سیاسی آمریکایی و با همکاری دانشگاه‌های‌ هاروارد و سیدنی استرالیا صورت گرفته، نشان می‌دهد که نظام انتخاباتی در آمریکا به لحاظ انسجام، بسیار عقب‌تر از سایر دموکراسی‌های غربی است و در سطح کشورهای آرژانتین، مغولستان و رواندا قرار دارد.
در این تحقیق، از دانشمندان علوم سیاسی در آمریکا خواسته شده است که برداشت خود را از میزان انسجام نظام انتخاباتی در ایالت‌های مختلف آمریکا بیان کنند. همچنین از آنها خواسته شده است تا دیدگاه خود را درباره عملکرد مقامات ایالتی در همه زمینه‌ها، از قوانین انتخاباتی گرفته تا فرایند برگزاری انتخابات، محدودیت‌های منطقه‌ای برای انتخابات، ثبت‌نام رأی‌دهندگان و قوانین مالی مربوط به مبارزات انتخاباتی بیان کنند.
یافته‌های این بررسی نشان می‌دهد که برخلاف بسیاری از دیگر دموکراسی‌های غربی، نبود انسجام گسترده‌ای در نظام انتخاباتی بین ایالت‌های مختلف آمریکا که دارای اختیارات قانونی در اجرای انتخابات، ترسیم خطوط کلی مربوط به انتخابات در منطقه خود و تنظیم قوانین حاکم بر دسترسی رأی‌دهندگان هستند، وجود دارد. این بررسی نشان می‌دهد که در بین ایالت‌های مختلف آمریکا، ایالت ورمونت دارای بهترین نظام انتخاباتی و آریزونا و ویسکانسین دارای بدترین آن هستند. نظام انتخاباتی در آمریکا از ۱۰۰ امتیاز تنها ۶۴ امتیاز به خود اختصاص داده است.
در سطح جهانی، یافته‌های این پروژه تحقیقاتی حاکی است که دانمارک و فنلاند دارای قوی‌ترین نظام انتخاباتی در جهان هستند و پایین‌ترین رتبه‌ها در زمینه انسجام نظام انتخاباتی نیز به کشورهای اتیوپی، بوروندی و گینه استوایی اختصاص یافته است.

*منشأ پرورش تروریسم در مالزی کجاست؟
دانشگاه المدینه عربستان در مالزی با اتهام تروریست‌پروری با احتمال تعطیلی مواجه شد. انجمن پیشکسوتان حزب مالایی تباران متحد (آمنو) تعطیلی شعبه دانشگاه بین‌المللی المدینه عربستان سعودی در ایالت سلانگور به دلیل فراهم کردن بستر پرورش تروریست‌ها در این کشور را خواستار شد. پس از اینکه دو دانشجوی دانشگاه بین‌المللی المدینه با اتهام فعالیت‌های تروریستی مرتبط با داعش بازداشت شدند، مقامات رسمی آموزشی مالزی با مدیریت این دانشگاه در مورد برنامه‌های درسی بحث کردند. شعبه دانشگاه المدینه عربستان در شهر شاه عالم ایالت سلانگور در حال حاضر یک هزار و ۲۸۰ دانشجو از ۴۳ کشور دارد که بیشتر آنها از نیجریه، اندونزی و بنگلادش برای ادامه تحصیل به مالزی سفر کرده‌اند.
مصطفی یعقوب دبیرکل اتحادیه پیشکسوتان حزب مالایی‌تباران متحد مالزی می‌گوید این دستگیری‌ها اثبات می‌کند که دانشگاه بین‌المللی المدینه آشیانه خطرناک نمایندگان داعش است. این مقام پیشکسوت حزب مالایی‌تباران متحد از وزارت آموزش عالی مالزی، سازمان اسلامی سلانگور و همچنین سلطان این ایالت خواست با لغو مجوز این دانشگاه و ممانعت از فعالیت آن در مالزی، در مقابله با آن اقدامی جدی کنند. مصطفی یعقوب هشدار داد قبل از اینکه دیر شود باید کاری کرد تا آنچه در عراق، سوریه و یمن رخ می‌دهد در مالزی اتفاق نیفتد. چندی است در مالزی شیعه‌ستیزی گسترش یافته به طوری که اقلیت اندک شیعیان در مالزی و نیز مسلمانان شیعه که به این کشور سفر می‌کنند حتی در اظهارات برخی مسئولان مالزی با فشار روبه‌رو هستند.

* سکوت شرم‌آور در قبال جنایات میانمار
موج خشونت‌های دلخراش ارتش و بودائیان میانمار علیه مسلمانان روهینگیا در استان راخین در هفته‌های اخیر شدت یافته است. سازمان ملل اعلام کرده بیش از ۳۰ هزار نفر بر اثر این خشونت‌ها آواره شده‌اند که نیمی از آنها در یک دوره دو روزه و زمانی بوده است که ارتش میانمار بالگردهای ارتش را به این منطقه اعزام کرد و بر اثر آن ده‌ها نفر نیز کشته شدند. تصاویر ماهواره‌ای منتشر شده سازمان دیده‌بان حقوق بشر نیز نشان می‌دهد بیش از دوهزار خانه در روستاهای مسلمان‌نشین در غرب میانمار ویران شده است. این تصاویر همچنین نمایانگر این است که اخیراً بیش از هشتصد خانه در پنج روستا در ایالت راخین ویران شده است. این روستاها در محاصره ارتش میانمار است. شمار خانه‌هایی که در چند هفته اخیر ویران شده است به دوهزار و دویست خانه می‌رسد. نیروهای دولتی به روستاهای مسلمان‌نشین حمله می‌کنند، مردان را می‌کشند، خانه‌ها را به آتش می‌کشند و به زنان مسلمان تجاوز می‌کنند. عملیات نظامی در ایالت راخین در غرب میانمار باعث شده است ۲۷ هزار مسلمان روهینگیا به بنگلادش بگریزند و افرادی که جان سالم به در برده‌اند، گزارش‌های وحشتناکی درباره قتل‌عام، تجاوز گروهی و شکنجه به دست نیروهای دولتی را روایت می‌کنند.
براساس اعلام سازمان ملل مسلمانان روهینگیا یکی از بزرگترین اقلیت‌های قربانی آزار و اذیت در سراسر جهان هستند، با این حال این سازمان و یا سایر مجامع بین‌المللی تا به حال هیچ اقدام و گام عملی برای توقف جنایات علیه بشریت و نسل‌کشی دولت میانمار علیه مسلمانان برداشته نشده است.
خبرگزاری آناتولی به نقل از شاهدان عینی در استان آراکان میانمار نوشت نیروهای ارتش میانمار شمار زیادی از زنان مسلمان را در روستاهایی که به آنها حمله کرده هدف تجاوز قرار داده‌اند و تعدادی از آنها را نیز کشته‌اند. عبدالخالد عبدالله که یک معلم است و از شاهدان اصلی این حوادث است گفت ارتش خانه‌های مردم و مدرسه‌ای که من در آن کار می‌کردم را تخریب و سپس به ۲۵۰ زن و دختر تجاوز کرد و ۵۰ نفر از آنها را نیز کشت.
وی تصریح کرد نظامیان ارتش همچنین یک خانواده را در خانه خودشان حبس کردند و سپس خانه آنها را آتش زدند و برخی جوانان و کودکان را نیز به داخل این آتش انداختند. همچنین نظامیان به همراه بودایی‌های تندرو وارد یک مسجد شدند و قرآن کریم را آتش زدند.
عبدالله تأکید کرد نظامیان ارتش میانمار زیورآلات، جواهرات و طلاهای زنان روستا را سرقت و سپس آنها را عریان و مجبور کردند در خیابان‌ها حرکت کنند. در گزارش ۵۶ صفحه‌ای دیده‌بان حقوق بشر درباره درگیری‌های اخیر میانمار آمده است: نیروهای امنیتی میانمار از مسلمانان مقابل بودائیان محافظت نمی‌کنند و در عوض، سربازان و نظامیان میانمار به جای حفاظت از زنان، بر روی آنها آتش گشوده و به آنها تجاوز می‌کنند.
برآوردها نشان می‌دهد حدود چهار درصد جمعیت میانمار یعنی چهارمیلیون مسلمان در این کشور زندگی می‌کنند. دولت مورد حمایت غرب در این کشور، سیاست کوچ اجباری مسلمانان این کشور را در پیش گرفته و به موجب قانونی که دولت میانمار سال ۱۹۸۲ تصویب کرد از دادن حق کامل شهروندی به صدها هزار مسلمان این کشور نیز خودداری می‌کند.
تاریخ گسترش اسلام در میانمار به قرن اول هجری برمی‌گردد. بعد از ظهور اسلام و گرایش اعراب و ایرانیان به اسلام، دریانوردان عرب و ایرانی و بازرگانان مسلمان از مسیرهای زمینی که از منطقه غربی میانمار و ایالت آراکان این کشور می‌گذشت، به مناطق غربی چین سفر می‌کردند و بسیاری از این افراد در منطقه حاصل‌خیز و مستعد ساحلی آراکان ساکن شده و اولین مناطق تجمع مسلمانان را ایجاد کردند.
بودائیان میانمار در طول استقلال این کشور، همواره نگاه مشکوکی به مسلمانان داشته‌اند. در سال ۱۹۷۴ میلادی، رژیم نظامی میانمار قانون اساسی جدیدی را وضع کرد و براساس آن، اسم میانمار به جمهوری سوسیالیستی اتحادیه میانمار تغییر کرد و بعد از این تغییر، عملاً مسلمانان به عنوان ساکنان بیگانه و غیرقانونی معرفی شدند و تمامی اموال و داریی‌های آنان توقیف و از شغل‌های دولتی برکنار شدند و حق شهروندی آنها نیز توسط رژیم نظامی میانمار سلب شد.

*سردرگمی اسرائیل در مقابل حزب‌الله
ارتقاء مهارت و کارآزمودگی حزب‌الله لبنان در نبردهای سوریه، اسرائیل را نگران کرده است. عاموس هرئیل کارشناس مسائل نظامی در روزنامه‌ هاآرتص اسرائیل نوشت؛ با توجه به حضور نیروهای حزب‌الله در سوریه در چند سال اخیر، این نیروها مهارت‌ها و تجارب جنگی بزرگی را به دست آورده‌اند و روش‌های هجومی آنها تحت‌تأثیر فعالیت مشترک با ایران وروسیه ارتقا یافته است.
هرئیل معتقد است بعد از حل مناقشه سوریه و بازگشت بیشتر نیروهای حزب‌الله به لبنان، این نیروها در تلاش برای تخریب زیرساخت‌های اسرائیل برمی‌آیند. این کارشناس نظامی می‌گوید زرادخانه موشکی عظیم و آمادگی نیروهای کوماندوی «رضوان» این توان را به حزب‌الله می‌دهد.
هرئیل تاکید کرده، ارتش اسرائیل، حزب‌الله را بیش از اینکه یک سازمان تروریستی بداند، به چشم یک ارتش می‌نگرد. این کارشناس اسرائیلی با اشاره به اینکه توسعه توانمندی حزب‌الله اکنون در نهاد امنیتی اسرائیل به بحث گذاشته شده است، گفت؛ در این میان، اهرم‌های قدرت ارتش اسرائیل به عنوان یک عامل قابل بحث عنوان شده است. هرئیل در توضیح این مطلب تصریح کرد، ارتش اسرائیل با تمرکز بر نیروی هوایی از عملیات زمینی غافل شد، اما در دو سال اخیر در منشور راهبرد ارتش اسرائیل برای سال ۲۰۱۵ تغییر آشکاری رخ داد، به این معنی که گادی ایزنکوت رئیس ستاد ارتش، بر لزوم استفاده از مانور زمینی به عنوان عنصر ضروری در شکست دادن دشمنان اسرائیل تاکید کرد.
هرئیل با اشاره به اظهارات گرشون هکوهن، فرمانده سابق منطقه شمالی ارتش اسرائیل تحت عنوان «بحران نیروی زمینی» گفت: هکوهن مدعی شد که حزب‌الله و حماس سامانه‌ای نظامی ایجاد کرده‌اند که در برابر تهدید ارتش اسرائیل به میزان زیادی مصونیت کسب کرده است. این کارشناس نظامی اسرائیلی همچنین با یادآوری سردرگمی ارتش اسرائیل به ویژه در بخش نیروی زمینی گفت، استفاده از موشک‌های با برد متوسط، موجب افزایش توان رزمی و هجومی نیروهای ارتش خواهد شد و علاوه بر این، مشکلات ناشی از حملات موشکی احتمالی حزب‌الله به پایگاه‌های نیروی هوایی را کاهش خواهد داد و این چیزی است که برای اولین‌بار از سوی سرلشکر یسرائیل طل و موشه ارنز وزیر پیشین جنگ در ابتدای دهه نود مطرح شد.

*پیمان پاریس، منفذی برای اسرار ایران
بسیج دانشجویی ۵ دانشگاه بزرگ تهران از شورای نگهبان خواستند از تصویب نهایی پیوستن ایران به پیمان پاریس خودداری کند. با توجه به اهمیت پیمان پاریس و نقش اساسی و زیرساختی آن بر اقتصاد ایران، بسیج دانشگاه‌های صنعتی شریف، امیرکبیر، علم و صنعت، علامه طباطبایی و شهید بهشتی تبعات مثبت و منفی آن را در پژوهشی بررسی کرده و نتیجه گرفته است این پیمان مغایرت‌های صریحی با قانون اساسی، سیاست‌های کلی نظام و همچنین تبعات خطرناک سیاسی، امنیتی، اقتصادی دارد.
ایران در این پیمان متعهد شده است سالانه بین ۴ تا ۱۲ درصد از انتشار گاز دی‌اکسید کربن خودداری کند. در عمل، این تعهد به معنای کاهش تولید و استفاده از منابع فسیلی است و محدود شدن استفاده از منابع نفت و گاز کشور است. در واقع به ‌موجب این پیمان، سازمان‌های بین‌المللی بر کاهش تولید نفت و محصولات مرتبط با آن نظارت‌های حقوقی انجام خواهند داد؛ که این مورد تناقض آشکاری با اصل ۱۵۲ قانون اساسی مبنی بر «هرگونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است» دارد.
دولت در این پیمان تعهد کرده است که به ‌منظور ایجاد شفافیت و اعتمادسازی و ایجاد ابزارهای نظارتی برای اجلاس تغییرات آب و هوایی، مصرف سوخت همه صنایع کشور را به تفکیک کارخانه در اختیار کمیته‌های مربوطه قرار دهد.
بر اساس این پژوهش به‌ موجب این پیمان، جمهوری اسلامی ایران مجبور خواهد شد، سرعت توسعه صنایع نفت و گاز و بسیاری از صنایع زیرساختی مرتبط مانند صنایع پالایشگاهی، پتروشیمی را کند سازد که این مسئله برخلاف بند ۱۳ سیاست‌های اقتصاد مقاومتی مبنی بر «افزایش صادرات گاز، برق، پتروشیمی و فراورده‌های نفتی» است.
این توافق دارای موارد مبهم و مشکوک بسیاری است، به ‌طوری‌که تعیین جزئیات ۱۲ مورد از اصلی‌ترین سازوکارهای اجرایی این توافق به بعد از امضای توافق موکول شده است که می‌تواند تبعات سیاسی، اقتصادی، امنیتی قابل‌توجهی برای کشور داشته باشد.
پیمان پاریس به ‌مانند برجام، تحت قاعده «پذیرش کامل همه بندهای پیمان یا عدم پذیرش همه بندها» یا همان اصطلاح «همه یا هیچ» تنظیم شده است، یکی از اصلی‌ترین مشکلات این توافق مغایرت اصل «همه یا هیچ» با اصل ۱۳۹ قانون اساسی است. این اصل بیان می‌کند «صلح دعاوی راجع به اموال عمومی و دولتی در مواردی که طرف دعوی خارجی باشد و در موارد مهم داخلی باید به تصویب مجلس نیز برسد. موارد مهم را قانون تعیین می‌کند» در حالی ‌که در توافق پاریس داوری‌های بین‌المللی مشروط به تأیید مجلس کشورها نیست.

14مارس/17

شتابان به سوی سکولاریسم!

۱ـ سکولاریسم در معنای دقیق و روان عبارت است از: «حاکمیت ارزش‌ها و قواعد غیردینی بر جامعه‌ای که دین در آن محترم اما محدود به حوزه شخصی است!» به بیان دیگر اگر در جامعه‌ای دین محدود به مناسک و باورهای شخصی شود و در سطح جامعه و امور اجتماعی، سیاسی و… تمایلات و رأی و نظر افراد (به جای نظر شرع و دین) حاکمیت یابد، آن جامعه سکولار شده است، هر چند دین در آن جامعه محترم شمرده شود و حتی جامعه از دین بهره‌های معنوی و روحی ببرد. بهترین مثال برای چنین جامعه‌ای آمریکاست! اکثریت مردم آمریکا در کلیسایی عضویت دارند و عمومأ یکشنبه‌ها به کلیسا می‌روند و آرامش روحی را در پناه معنویت کلیسا و کمک به امور خیریه و… جستجو می‌کنند، اما در آن دیار، دین محدود به همین حدود است و آنچه بر جامعه آمریکا حکم می‌راند، خواست انسان‌هاست (و نه احکام خداوند!) و البته در این جامعه، دین مقدس و محترم است، اما در محدوده شخصی و کسی توقع ندارد که جامعه براساس کتاب مقدس اداره شود.
۲ـ یگانگی دین و سیاست و اولویت و تقدم دین بر سایر مدعیان اداره جامعه، از اصول انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است و به تعبیر حضرت امام«ره» فلسفه انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی، اداره جامعه براساس احکام الهی است و این دقیقأ نقطه مقابل سکولاریسم است و دقیقأ به همین دلیل است که بسیاری از اندیشمندان مغرب زمین از جمله آنتونی گیدنز (از چهره‌های شاخص جامعه‌شناسی معاصر) و الوین تافلر (نظریه‌پرداز رسانه) انقلاب اسلامی را نقطه آغاز شکست سکولاریسم در جهان امروز توصیف کرده‌اند.
۳ـ جهان امروز جهان سکولاریسم است و آنچه بر همه جای جهان سیطره پیدا کرده، تفکر محوریت انسان و حق تسلط او بر جهان است و طبیعی است که در چنین جهانی، دین و احکام الهی جایگاهی جز حاشیه (آن هم در حد یک امر شخصی و آرامش‌بخش) پیدا نخواهد کرد و به همین دلیل است که حتی در کشورهای مسلمان‌نشین (که بنا به غلط مصطلح، آنها را اسلامی می‌نامیم) احکام اسلامی به عنوان قانون اجرا نمی‌شود و حتی در کشورهایی مانند عراق (که اکثریت مردم آن مسلمان و اهل شریعت‌اند) حجاب امری شخصی است و فروش مشروبات الکلی بنا به قانون آزاد است و براساس قانون، افراد را نمی‌توان به دلیل شرب خمر یا بی‌حجابی مؤاخذه و مجازات کرد! (و آنانی که به شهرهای مختلف عربستان سفر کرده‌اند هم می‌دانند که با وجود تمام ادعاها در این کشور، رعایت حجاب الزامی نیست و می‌توان زنان بی‌حجاب را در شهرهایی مانند طائف، ریاض و… مشاهده کرد.) در چنین جهانی، جمهوری اسلامی ایران یگانه کشوری است که با هدف اجرای احکام الهی و سیطره شریعت و دیانت بر جامعه و تطبیق جامعه با دین تأسیس شده و قانون اساسی آن نیز بر همین مبنا تنظیم شده و همین امر مبنای بسیاری از عداوت‌های بین‌المللی با نظام اسلامی ایران بوده و خواهد بود. در حقیقت بسیاری از هزینه‌هایی که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون بر کشور ما تحمیل شده به همین جهت بوده و اگر نظام ما اصراری بر اجرای شریعت و حاکمیت دین بر جامعه نداشت، بسیاری از دشمنی‌ها علیه جمهوری اسلامی شکل نمی‌گرفت و نیاز به یادآوری نیست که این مهم (پذیرش سیطره دین بر جامعه) انتخاب مردم مسلمان ایران بوده و بر مبنای ایمان و اعتقاد آنان رخ داده و هزینه‌های آن (اعم از جنگ و تحریم و…) را با روی گشاده پذیرفته‌اند. در چنین شرایطی اگر مواردی از بی‌اعتنایی به احکام شریعت و قواعد دینی در سطح جامعه و حتی عرصه تحت نظارت حاکمیت مشاهده شود چه باید گفت؟ آیا منطقی است که کشور و ملت مسلمان ایران دشمنی‌های جهان سکولار را به دلیل تصمیم به اجرای شریعت در جامعه تحمل کند، اما در عمل شاهد اجرای شریعت در جامعه نباشد؟ آن هم در حوزه‌های تحت تسلط حکومت اسلامی؟؟
۴ـ مدت‌هاست که شاهد استفاده ابزاری از زنان و دختران در پیام‌های بازرگانی سیمای جمهوری اسلامی هستیم! آن هم در حالی که قوانین و آئین‌نامه‌های موجود (حتی آئین‌نامه داخلی صدا و سیما در حوزه آگهی‌ها) استفاده ابزاری از زنان و کودکان را در پیام‌های بازرگانی ممنوع کرده، اما این امر زشت، غیراخلاقی و غیرشرعی مدتهاست که در سیمای جمهوری اسلامی شیوع یافته و به امر عادی و عرفی بدل شده و از آنجا که این رویداد به صورتی گام به گام و تدریجی صورت گرفته، توجه چندانی را به خود جلب نکرده است! دقت و تأمل کوتاهی در آگهی‌های پخش شده از سیما ثابت می‌کند که در اکثریت این پیام‌های بازرگانی، حضور زنان و دختران جوان با پوشش و آرایش‌های جذاب و خاص (که مصداق بارز تبرج محسوب می‌شود) بسیار پررنگ و محوری است و از تبلیغ در و پنجره گرفته تا آگهی مواد خوراکی و پوشاک و… را شامل می‌شود! توسل به جاذبه‌های جنسی زنان برای فروش کالا و خدمات یکی از قدیمی‌ترین مصادیق استفاده ابزاری از جنس زن و قربانی کردن اخلاق و عفت عمومی در پای سرمایه‌داری و سودپرستی است. این پدیده یکی از نمادهای شاخص تمدن غرب است و رواج آن در رسانه ملی تنها نظام دینی جهان به معنای تسلیم شدن در برابر این نماد تمدن غرب و کنار گذاشتن تبعیت از دین در این عرصه مهم فرهنگی است. متأسفانه عادی شدن این فاجعه و تخلف فرهنگی در سیمای جمهوری اسلامی باعث شده تا فضاهای تبلیغاتی شهری و نشریات نیز در استفاده ابزاری و جنسی از زن برای تبلیغات تجاری، دوشادوش رسانه ملی وارد عمل شده و در زدن چوب حراج به عفت عمومی با هم به رقابت برخیزند. در همین مسیر باید به رواج تبرّج در میان اغلب مجریان و بازیگران مؤنث سیما اشاره کرد. این روند که از دو دهه پیش آغاز شده بود، در این روزها به اتفاقی روزمره و عادی در فضای رسانه ملی تبدیل شده تا جایی که دیگر به چشم هیچ‌کس نمی‌آید (نه متولیان صدا و سیما و نه عمده مخاطبان سیما!) و برای فهم میزان این فاجعه، تنها راه ممکن مقایسه پوشش و آرایش مجریان و بازیگران مؤنث در برنامه‌های دهه‌های شصت و هفتاد سیما با وضعیت پوشش وآرایش فعلی اکثریت مجریان و بازیگران سیمای جمهوری اسلامی است. در این میان نحوه نگرش عموم جامعه به صدا و سیما نیز مزید بر علت است چرا که در نظر این عده، برنامه‌های سیما و هنجارهای حاکم بر آن اسلامی و مورد تأیید نظام است و عملاً به مثابه شاخص و ملاک مورد استناد اکثریت فوق‌الذکر قرار می‌گیرد و عملاً سکولاریسم جاری در این بخش برنامه‌های سیما به جامعه و به خصوص نسل جوان سرایت می‌کند. از آنجا که پوشش و آرایش اغلب مجریان و بازیگران زن سیمای جمهوری اسلامی مصداق تبرّج به شمار می‌آید، لذا نباید از اطلاق مفهوم سکولار به فضای حاکم به این عرصه برآشفت، چرا که هیچ نگرش فقهی شاخصی، تبرّج موجود در برنامه‌های سیما را تأیید نخواهد کرد، در حالی که این سبک پوشش و آرایش براساس عرف موجود در جامعه امری مورد پذیرش و مقبول است و سکولاریسم چیزی جز اولویت دادن به نظر عرف (و کنار گذاشتن نظر شرع) نیست. لازم به ذکر است که این روند به دلیل تدریجی و گام به گام بودن، به چشم نیامده و حتی در منظر بسیاری عادی و طبیعی جلوه کرده و مخالفت خاصی را برنیانگیخته است.
۵ـ متأسفانه باید پذیرفت روند سکولار شدن در عرصه سینما و تئاتر و موسیقی بسیار شدیدتر و سریع‌تر از برنامه‌های رسانه ملی رخ داده تا آنجا که با حمایت و پشتیبانی وزارت ارشاد فیلم‌هایی مانند «پنجاه کیلو آلبالو» و «سلام بمبئی» مجوز ساخت و اکران پیدا کرده‌اند (و فضای غالب سینمای ایران به سمت و سوی تولید و اکران چنین آثاری سوق یافته است). بررسی رخنه‌گاه‌های سکولاریسم در نظام جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که در دو دهه اخیر، جمعی از معتقدان به این تفکر، بانفوذ به بدنه مدیریتی نظام و با راهبرد حرکت آهسته و پیوسته و بدون جلب توجه حامیان نظام اسلامی، بخش‌های فرهنگی نظام را به آفت سکولاریسم آلوده‌اند و با کاهش حساسیت‌های مؤمنان به اسلام و نظام حرکت خود برای خالی کردن نظام اسلامی از درون و تبدیل آن به یک پوسته ظاهری و خالی را آغاز کرده و به موفقیت‌هایی نیز رسیده‌اند و اگر وفاداران به نظام و انقلاب امروز را برای نجات اسلام و نظام از شرّ این آفت مخرب غنیمت نشمرند، به احتمال بسیار، دیگر فردایی در کار نخواهد بود!
سوتیتر:
۱٫
مدتهاست که شاهد استفاده ابزاری از زنان و دختران در پیام‌های بازرگانی سیمای جمهوری اسلامی هستیم! آن هم در حالی که قوانین و آئین‌نامه‌های موجود (حتی آئین‌نامه داخلی صدا و سیما در حوزه آگهی‌ها) استفاده ابزاری از زنان و کودکان را در پیام‌های بازرگانی ممنوع کرده، اما این امر زشت، غیراخلاقی و غیرشرعی مدت‌هاست که در سیمای جمهوری اسلامی شیوع یافته و به امر عادی و عرفی بدل شده

14مارس/17

انتقال مالکیت جزایر «تیران» و «صنافیر» از نگاه رژیم صهیونیستی

 

در ماه آوریل سال ۲۰۱۶ میلادی، به دنبال سفر پنج روزه پادشاه عربستانسعودی؛ سلمانبنعبدالعزیز به مصر، موافقتنامههای متنوعی در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امضا شد که از جملهی آنها میتوان به ۳۶ موافقتنامه و یادداشت تفاهم به ارزش بیش از ۲۲ میلیارد دلار و همچنین ایجاد پلی میان مصر و عربستان به ارزش ۱۶ میلیارد دلار اشاره کرد.۱ یکی از بحثبرانگیزترین موافقتنامههای امضا شده میان عربستان و مصر در این سفر، موافقتنامه ترسیم مرزهای دریایی میان دو کشور در دریای سرخ بود که به موجب آن دو جزیره استراتژیک «تیران» و «صنافیر» در محدوده آبهای سرزمینی عربستانسعودی واقع میشوند و در نتیجه مالکیت آنها به عربستانسعودی منتقل خواهد شد.۲ این موافقتنامه از جانب بسیاری از مردم و سیاستمداران مصری فروش خاک مصر به عربستانسعودی در ازای مشتی دلار تلقی شد، بنابراین با مخالفتهای بسیاری روبهرو گشت. با وجود مخالفتهای گسترده مردمی و احکام قضایی صادره بر ضد انتقال مالکیت این دو جزیره، به نظر میرسد که دولت مصر بر آن است که این دو جزیره را به عربستان تحویل دهد. اهمیت استراتژیک این دو جزیره به دلیل قرار گرفتن آنها در دهانه «خلیجعقبه» و اشراف به «تنگه تیران» است که راه رسیدن به بنادر «عقبهاردنی» و «ایلات» در فلسطین اشغالی به حساب میآید و باعث افزایش اهمیت این موافقتنامه میشود.

اهمیت جزایر «تیران» و «صنافیر»
جزایر «تیران» و «صنافیر» در جنوب خلیج عقبه و در مجاورت تنگه تیران واقع شدهاند. خلیج عقبه میان مصر، عربستانسعودی، اردن و رژیم صهیونیستی قرار دارد. این خلیج، تنها نقطه اتصال کشور اردن به آبهای آزاد و تنها راه دسترسی رژیمصهیونیستی به دریای سرخ محسوب میگردد که میتواند با استفاده از آن، بدون عبور از کانال سوئز به قارههای آفریقا و آسیا دسترسی داشته باشد و حق استفاده از این تنگه همواره یکی از دلایل اصلی نزاع میان مصر و رژیم صهیونیستی بوده است. تنگه تیران تنها راه اتصال خلیج عقبه به دریای سرخ محسوب میگردد. این تنگه استراتژیک در مجموعهای از صخرههای مرجانی است و به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده است: قسمت شرقی که ما بین جزیره تیران و ساحل عربستانسعودی قرار دارد و عمق آن در حدود ۱۶ متر بوده و برای کشتیرانی مناسب نیست و قسمت غربی، حدفاصل جزیره تیران و ساحل مصر که به وسیله صخرههای مرجانی به دو بخش تقسیم میشود. بخش نزدیک به جزیره تیران که عمقی در حدود ۸۷ متر دارد و «گرافیتون» نامیده میشود و کشتیرانی در آن مشکل است و بخش نزدیک به ساحل مصر که «اینترپرایز» نامیده میشود و ۲۹۰ متر عمق دارد. بیشترین عرض بخش «اینترپرایز»، ۱۱۹۰ متر است که فقط ۵۰۰ متر آن برای کشتیرانی مناسب است.۳ حاکمیت بر جزایر «تیران» و «صنافیر» به مصر این امکان را داد که در دوران جنگ، از طریق این جزایر بر کشتیرانی بر خلیج عقبه نظارت داشته باشد.

رژیم صهیونیستی و دو جزیره «تیران» و «صنافیر»
قضیه آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه و تنگه ایلات در ابتدای تأسیس رژیم صهیونیستی مطرح گردید. پس از اعلام آتشبس در پی جنگ اول اعراب و رژیم صهیونیستی، نیروهای صهیونیست با حمله به روستای «امالرشراش» این منطقه را تسخیر کرده و با ایجاد یک نوار ساحلی شش کیلومتری بر روی دریای سرخ، بندر ایلات را در این ناحیه تأسیس نمودند. در همین راستا نیروهای مصری در سال ۱۹۵۰ برای ایجاد محدودیت بر کشتیرانی رژیم صهیونیستی در این منطقه، حاکمیت خود را بر دو جزیره «تیران» و «صنافیر» با هماهنگی عربستانسعودی اعمال کردند.۴ این امر از آنجایی صورت گرفت که عربستانسعودی تمایل نداشت با داشتن مرز مشترک با رژیم صهیونیستی، در منازعات نظامی میان کشوهای عربی و این رژیم مشارکت داشته باشد. رژیم صهیونیستی که بندر ایلات را برای دور زدن کانال سوئز و تجارت مستقیم با قاره آسیا و آفریقا حیاتی میدانست، خواستار به رسمیت شناخته شدن تنگه تیران به عنوان آبراهی بینالمللی و در نتیجه کسب حق عبور و مرور امن در منطقه بود و به همین دلیل رژیم صهیونیستی این دو جزیره را دو بار در سال ۱۹۵۶ در پی جنگ کانال سوئز و در سال ۱۹۶۷ در پی جنگ شش روزه به تصرف خود درآورد. این امر سبب شد که سازمان ملل متحد دستیابی به راهحلی برای تأمین آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه و تنگه تیران را یکی از ضمانتهای اصلی صلح در منطقه قلمداد کند.۵ مصر پس از امضای معاهده صلح «کمپدیوید»، خلیج عقبه و تنگه تیران را به عنوان آبراههایی بینالمللی به رسمیت شناخت. دو جزیره «تیران» و «صنافیر» به مصر بازگردانده شدند و در منطقه C قرار گرفتند که بر اساس آن، ارتش مصر حق حضور در این منطقه را ندارد.

موضع رژیم صهیونیستی در قبال انتقال حاکمیت جزایر به عربستانسعودی
بدون شک رژیم صهیونیستی پس از به دست آوردن حق عبور و مرور آزادانه در خلیج عقبه در پی معاهده صلح «کمپدیوید»، از هرگونه تلاشی برای حفظ وضع موجود دریغ نخواهد کرد و موضع این رژیم در قبال امضای موافقتنامه ترسیم مرز میان مصر و عربستانسعودی نشاندهنده این است که این رژیم با وجود احتیاط در ابراز موضع، این معاهده را مخالف امنیت ملی خود ارزیابی نمیکند. بر همین اساس چند مسأله ضروری در موضع رژیم صهیونیستی پس از امضای موافقتنامه مشاهده میگردد:
۱٫ گزارش رسانههای صهیونیست، مبنی بر اطلاع رژیم صهیونیستی از مفاد این موافقتنامه، دو هفته پیش از سفر ملک سلمان به قاهره.
۲٫ اعلام این مسئله که عربستانسعودی در ضمانتنامهای مکتوب به رژیم صهیونیستی تعهد کرده است که به تعهدات مصر در قرارداد «کمپدیوید» پایبند بماند و بر این اساس حضور نیروهای چند ملیتی در منطقه ادامه مییابد و عربستان از این دو جزیره برای اهداف نظامی استفاده نخواهد کرد. با وجود تکذیب همکاری میان عربستانسعودی و رژیم صهیونیستی، عادل الجبیر؛ وزیر امورخارجه عربستان اعلام کرد که کشور متبوعش، تمامی تعهدات جانب مصری در زمینه جزایر را محترم خواهد شمرد.(۶)
سه: نگرانیهای رژیم صهیونیستی از تغییر موضع عربستانسعودی نسبت به این رژیم که منجر به درخواست برای وارد کردن عربستانسعودی به معاهده «کمپدیوید» و یا ارتباط مستقیم با عربستانسعودی شده است. همچنین رژیم صهیونیستی، از اثرات احتمالی ایجاد پل میان مصر و عربستانسعودی بر بندر ایلات بیم دارد و تلاش دارد به گونهای در منافع احتمالی این پل سهیم شود.۷

گسترش روابط رژیمصهیونیستی و عربستانسعودی
با دنبال کردن سیر حوادث و مواضع طرفهای ذینفع در زمینه انتقال جزایر، به نظر میرسد که این موافقتنامه با اطلاع و موافقت رژیم صهیونیستی و ایالات متحده صورت گرفته است و عربستانسعودی ضمانتهای لازم برای تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و امنیت آبهای دریایی این رژیم را تضمین کرده است. همچنین انتقال مالکیت این جزایر به رژیم صهیونیستی، باعث خواهد شد که تنگه تیران تبدیل به تنگهای بینالمللی گردد و هرگونه تجدیدنظر در معاهده «کمپدیوید» و یا لغو احتمالی آن از جانب مصر در آینده به وضع قانونی این تنگه خللی وارد نکند. انتقال حاکمیت این دو جزیره به عربستانسعودی نشاندهنده این است که رژیم صهیونیستی به عربستانسعودی به عنوان یک دشمن نگاه نمیکند و امیدوار است که به بهانه لزوم هماهنگی امنیتی در زمینه این جزایر، روابط خود را با عربستانسعودی توسعه دهد و آن را زمینهساز گسترش روابط در زمینههایی مانند مقابله با جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت قرار دهد.

پینوشت
۱. حصیله زیاره العاهل السعودی «التاریخیه» لمصر.. بالأرقام، سکای نیوز العربیه، ۱۰ أبریل ۲۰۱۶: https://goo.gl/b4ssuy
۲. نص الاتفاقیه حول تبعیه تیران وصنافیر للسعودیه، العربیه نت، ۱۳ مایو ۲۰۱۶: http://ara.tv/26h29
۳. کرم ناصر اسماعیل أحمد، شبه جزیره سیناء: دراسه فی الجغرافیا السیاسیه، رساله ماجستیر، قسم الجغرافیا، کلیه الآداب، الجامعه الإسلامیه فی غزه، إشراف الدکتور کامل سالم ابوضاهر، ۲۰۱۳، غزه، فلسطین، صفحه ۲۲٫
۴. د. هبه جمالالدین، الرؤیه الإسرائیلیه لنقل سیاده جزیرتی تیران وصنافیر، المرکز العربی للبحوث و دراسه السیاسات، ۴ أغسطس ۲۰۱۶: http://www.acrseg.org/40325
۵٫ United Nations Security Council Resolution 242, UN Official Website: http://www.un.org/ga/search/view_doc.asp?symbol=S/RES/242(1967)
۶. مصیر السفن الإسرائیلیه بعد انتقال تیران وصنافیر إلى السیاده السعودیه، هافینغتون بوست عربی، ۱۴ أبریل ۲۰۱۶:
http://www.huffpostarabi.com/2016/04/14/story_n_9693104.html
۷. د. هبه جمالالدین، الرؤیه الإسرائیلیه لنقل سیاده جزیرتی تیران وصنافیر، المرکز العربی للبحوث و دراسه السیاسات، ۴ أغسطس ۲۰۱۶: http://www.acrseg.org/40325

منابع
United Nations Security Council Resolution 242, UN Official Website:
http://www.un.org/ga/search/view_doc.asp?symbol=S/RES/242(1967(
ـ حصیله زیاره العاهل السعودی «التاریخیه» لمصر.. بالأرقام، سکای نیوز العربیه، ۱۰ أبریل ۲۰۱۶: https://goo.gl/b4ssuy
ـ د. هبه جمالالدین، الرؤیه الإسرائیلیه لنقل سیاده جزیرتی تیران وصنافیر، المرکز العربی للبحوث و دراسه السیاسات، ۴ أغسطس ۲۰۱۶: http://www.acrseg.org/40325
ـ کرم ناصر اسماعیل أحمد، شبه جزیره سیناء: دراسه فی الجغرافیا السیاسیه، رساله ماجستیر، قسم الجغرافیا، کلیه الآداب، الجامعه الإسلامیه فی غزه، إشراف الدکتور کامل سالم ابوضاهر، ۲۰۱۳، غزه، فلسطین.
ـ نص الاتفاقیه حول تبعیه تیران وصنافیر للسعودیه، العربیه نت، ۱۳ مایو ۲۰۱۶: http://ara.tv/26h29
ـ مصیر السفن الإسرائیلیه بعد انتقال تیران وصنافیر إلى السیاده السعودیه، هافینغتون بوست عربی، ۱۴ أبریل ۲۰۱۶:
http://www.huffpostarabi.com/2016/04/14/story_n_9693104.html

14مارس/17

آزادسازی «حلب» نقطه عطف جنگ سوریه

 

فتح «حلب» برای سوریها، بیشباهت به فتح خرمشهر برای ما نیست و قطعاً این حماسه، شرایط جنگ سوریه را به کلی تغییر خواهد داد. اهمیت «حلب» در این است که این شهر دومین شهر کشور سوریه است که چهار میلیون جمعیت دارد و بزرگترین شهر اقتصادی این کشور به شمار میرود. عمده صنایع سوریه به ویژه صنایع ریسندگی و بافندگی نیز در شهر«حلب» واقع است و این شهر از لحاظ فرهنگی نیز جایگاه ویژهای در سوریه دارد. قدمت آن به چندهزار سال برمیگردد و برخی از محلههایش از چند قرن پیش به طور کامل دست نخورده باقی مانده است. مقبره حضرت زکریا، مقام امام حسین در مسجد «النقطه» و مزار صاحب مکتب اشراق؛ علامه سهروردی در این شهر قرار دارد که خود نشاندهندهی قدمت بالای آن است. در این شهر خانههای سنگی چند صد ساله با سبک معماری اموی، به ویژه در محلههای «صلاحالدین»، «سکریه» و «حمدانیه» در کوچههای تنگ و باریک به چشم میخورد. شایان ذکر است که این شهر و «موصل»، زمانی پایتخت دولت شیعه مذهب حمدانی بوده است که قلعه آنها یکی از ماندگارترین آثار باستانی شهر به شمار میرود. همچنین جامعه «حلب»، جامعهای کاملاً فرهنگی است که درصد جمعیت نخبگان علمی و ادبی در آن بسیار بالاست.
میتوان گفت که همین ویژگیها بود که این شهر را در معرض آن توطئه عظیم قرار داد و گروههای تکفیری، چهار سال پیش با اشغال آن اهداف بسیاری را دنبال کردند که سقف آن سرنگونی نظام «بشار اسد» و کف آن، تجزیه کشور سوریه و ایجاد یک دولت مستقل با مرکزیت «حلب» بود. این در حالی است که آزادسازی «حلب» تحقق همه این اهداف را ناممکن ساخت و اکنون گروههای تکفیری درگیر بحران هویت شدهاند و با شهرهای تحت سلطه آنان، یعنی «ادلب» و «رقه» که بافت روستایی دارد، نمیتوانند پروژه سیاسی خود را دنبال کنند.
شکی نیست که آزادسازی «حلب»، بزرگترین جنگ شهری در طول بحران شش ساله سوریه است که در آن این ارتش سوریه و همپیماناناش بودند که پیروزمندانه از این کارزار بیرون آمدند. نقشه محاصره تروریستها در شرق «حلب» پس از نبرد بزرگ «کاستلو» در شمال شرقی این شهر و «جاموسه» در جنوب غربی آن تحقق یافت و علیرغم تعداد بالای تروریستها در قسمت شرقی و انبار کردن امکانات نظامی زیاد در این شهر، باز تروریستها بودند که طعم شکست را چشیدند. این در حالی بود که تلاش تروریستهای تکفیری بیرون، برای شکست محاصره امکانپذیر نشد و نهایتا راهی جز توافق با دولت سوریه برای خروج از این منطقه پیدا نکردند. خروج نزدیک به چهل هزار نفر مسلح با خانوادهای خود از «حلب» شرقی و یافتن دهها انبار سلاحهای گوناگون نشان داد که این گروه به علت کمی نیروی انسانی و یا کمبود مواد غذایی و یا پایان یافتن مهمات، حاضر به خروج از این شهر نشدند، بلکه به علت نقشههای بدیع نظامی بود که راهی جز خروج نیافتند.
این پیروزی بزرگ، معادله سوریه را در داخل و خارج کشور به طور کلی دگرگون ساخت. همزمان با عملیات آزادسازی «حلب» و پس از آن، ناامیدی بر مخالفان سوری مستولی شد و بسیاری از افراد مسلح با استفاده از عفو عمومی «بشار اسد»؛ رئیسجمهور سوریه، خود را به دولت تسلیم کرده و با تحویل دادن سلاح خود به دولت، به زندگی عادی بازگشتند. شهرهای مهمی همچون «التل»، «کناکر»، «معظمیه»، «قدسیا»، «صنمین»، «درعا» و دهها شهر دیگر، بدون درگیری به آغوش حاکمیت بازگشت و اگر آزادسازی «حلب» نبود، چنین اتفاق مهمی صورت نمیپذیرفت.
در بُعد خارجی نیز، پیشنهاد آتشبس از طرف روسیه و برگزاری اجلاس «آستانه» در قزاقستان در ۲۰ ژانویه، برای گفتوگوی سوری – سوری میان دولت سوریه و مخالفان، نتیجه طبیعی پیروزی «حلب» است. دولت سوریه پس از آزادسازی این شهر نشان داد که توان آزادسازی هر نقطهای از سوریه را دارد و مخالفان در صورت ادامه جنگ، بازنده خواهند بود. به عبارت دیگر، دولت سوریه از موضع قدرت و نه ضعف، اصل مذاکره را مطرح کرد و آزادسازی «حلب»، سختترین جنگ بود و پیروزی دولت سوریه در این نبرد، توان عملیاتی دولت سوریه و همپیمانان او را برای همگان نمایان ساخت. در این میان مخالفان، یا نباید با ورود به فرآیند گفتوگوی سیاسی دست خالی بروند و در آینده سوریه حضور یابند و یا با ادامه درگیری نظامی، خودکشی سیاسی کنند و کاملاً از صحنه حذف شوند.
جابهجایی سیاسی ترکیه نیز در این فرآیند و در معادله سوریه از اهمیت بالایی برخوردار است. همه میدانند که ترکیه از آغاز بحران، با حمایت از همه تروریستها و با انتقال آنها به شمال سوریه و تدارک دادن آنها، تصور کرد که سرنگونی «بشار اسد» به سرعت ممکن خواهد بود و دولت دستنشانده خود را در نهایت در دمشق حاکم خواهد کرد و آرزوهای عثمانیگری جدیدش تعبیر خواهد شد. اما ایستادگی و مقاومت بینظیر دولت و ملت سوریه در برابر این توطئه جهانی، نه تنها نقشههای این کشور را برهم زد، بلکه زمامداران حزب «عدالت و توسعه» آنکارا را نیز وادار ساخت تا بسیاری از همپیمانهای خود را تغییر دهند.
کودتای ناکام نظامی در ترکیه – که «رجب طیب اردوغان» معتقد است ایالات متحده امریکا پشت سر آن قرار داشت – و اولویت یافتن موضوع کردهای سوریه برای ترکیه و درنهایت آزادسازی شهر «حلب» توسط ارتش سوریه، دولتمردان ترکیه را وادار به تغییر بسیاری از سیاستهای خود ساخت. ترکیه معتقد است که ایالات متحده با حمایت از کردهای سوریه، عملاً امنیت ملی ترکیه را تهدید میکند. در توافق اخیر وزرای خارجه ایران، ترکیه و روسیه در مسکو، دولت ترکیه تضمینهایی درباره کردها از ایران، روسیه و سوریه گرفت و در مقابل تضمینهایی درباره قطع ارتباط با جبهه «النصره» به ایران وروسیه داد. این در حالی است که این توافق، تحول بسیار مهمی به شمار میرود، چرا که ترکیه از موضعهای خود در حمایت از گروههای تکفیری خارج خواهد شد و در کنار ایران و روسیه در جنگ بر ضد تروریسم تکفیری مشارکت فعالانه خواهد داشت. اظهارات «بنعلییلدرم»؛ نخستوزیر ترکیه در اینباره که امنیت ملی کشورش با تأمین امنیت در سوریه و عراق ارتباط دارد وجدا از آنها نیست یک تحول بزرگی به شمار میرود. قبلاً ترکیه تخریب امنیت سوریه و عراق را در جهت امنیت ملیاش میدانست و این موضع جدید آنکارا، تحول بزرگی در منطقه قلمداد میشود.
در جمعبندی میتوان گفت که پیروزی «حلب»، زمینهی بسیاری از تحولات را فراهم ساخته و اکنون حل بحران سوریه، به جدیت و راستگویی دولت ترکیه و پایبندیاش به توافقات با ایران و روسیه ارتباط پیدا می‌کند. هرچه ترکیه سریعتر به توافق عمل کند، امنیت ترکیه و امنیت منطقهای زودتر تحقق خواهد یافت و اگر ترکیه این بار نیز خلف وعده کند، راهی جز یکسرهسازی نظامی باقی نخواهد ماند.

14مارس/17

پاسخ به شبهات

حکومت آمریکا، حکومتى غیرمتمرکز است، لذا راه‌هاى زیادى براى نفوذ در آن وجود دارد و گروه‌هاى ذینفع مى‏توانند به طرق مختلف، سیاست‌هاى مورد نظر خویش را شکل دهند. قدرت لابى‏هاى رژیم صهیونیستی نیز از توان بالاى لابی‌گرى آنها نشأت مى‏گیرد. مبناى عمل آنها شبیه تمام گروه‌هاى فشار دیگر است، اما آنچه لابى صهیونیستى را از دیگر گروه‌هاى فشار متمایز مى‏کند، قدرت تأثیرگذارى آنان است.
فعالیت‌هاى تبلیغاتى، اقتصادى و مالى یهودیان و گروه‌هاى فشار صهیونیستى در آمریکا به طور مشترک بر جهت‌گیرى سیاست این کشور و در نتیجه از ابعاد مختلفى بر تصمیم‌گیری‌هاى سیاسى داخلى و خارجى تأثیر می‌گذارد. این تأثیرگذارى از اواسط قرن بیستم به نحو چشمگیرى افزایش یافت به گونه‏اى که «از اواسط قرن بیستم، اسرائیل به نحو فزاینده‏اى اصل و اساس هویت احساسى یهودیان قرار گرفت و این طرز تفکر در میان اکثر یهودیان آمریکایى اعم از ارتدکس یا لیبرال یا ثروتمند یا فقیر، عضو حزب دموکرات یا جمهوری‌خواه جا افتاده و پذیرفته شده است.»(۱)
برخى از مصادیق سلطه سیاسی صهیونیسم بر آمریکا عبارتند از:
۱ـ انتخابات
على‏رغم جمعیت کم یهودیان (حدود ۶/۲ درصد جمعیت آمریکا) آنان کمک‏هاى فراوانى به دو حزب اصلى آمریکا اعطا مى‏کنند، زیرا انتخابات کنگره و ریاست جمهورى آمریکا با حضور دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات انجام می‌گیرد. صهیونیست‌ها براى کنترل و هدایت سیاست این دو حزب، با اعطاى کمک‌هاى مالى ـ تبلیغاتى، آنها را به سیطره خود درآورده‏اند. بنابراین قدرتى که از نفوذ رأی‌دهندگان یهودى در آمریکا حاصل می‌شود در انتخابات ریاست جمهورى و کنگره این کشور متجلّى است. به علاوه «رأی‌دهندگان یهودى تاثیر زیادى بر انتخابات ایالاتى نظیر کالیفرنیا، فلوریدا، نیویورک و پنسیلوانیا دارند.»(۲)
اعطاى کمک‌هاى مالى و تبلیغاتى به نامزدهاى انتخاباتى به ویژه انتخابات ریاست جمهورى آمریکا به قدرى در این کشور عادى و طبیعى شده که حتى رؤساى جمهور منتخب به صراحت پیروزى خود را مدیون کمک‌هاى مالى صهیونیست‌ها می‌‏دانند.
افزون بر کمک‌هاى مالى گروه‌هاى فشار صهیونیستى به نامزدهاى انتخاباتى آمریکا، گاهى از این ابزار مالى، گروه‌هاى یهودى براى تقلب در انتخابات نیز استفاده کرده‏اند، به گونه‏اى که «پول و دارایى به یکى از عوامل هرج و مرج و تقلب در انتخابات آمریکا تبدیل شده است.»(۳)
معمولاً با نزدیک شدن به زمان انتخابات، فعالیت‏هاى وسیعى از سوى سازمان‌هاى یهودى و گروه‌هاى فشار صهیونیستى براى خرید آراء انتخاب‌کنندگان هرچند به قیمت زیاد صورت می‌گیرد. این کارها براى این است که پیروزى شخص مورد نظر در انتخابات داخلى (ایالت‌ها) و عمومى ریاست جمهورى تضمین شود. به همین دلیل مشاهده می‌کنیم که بیشتر رؤساى جمهور آمریکا در جهت خدمت به مسائل یهودیان گام بر می‌دارند و مطیع اوامر لابى صهیونیسم می‌گردند که «براساس جهت دهی‌هاى سازمان‌هاى فراماسونرى صهیونیستى، خواسته خود را بر قدرت اجرایى آمریکا تحمیل مى کنند.»(۴)
۲ ـ کنگره
یکى از راهکارهاى تاثیرگذارى صهیونیست‌ها و لابى‏ها در آمریکا، نفوذ در کنگره است، جایى که رئیس‌جمهور آمریکا قبل از اجراى هر برنامه سیاسى، اقتصادى یا نظامى باید به آنجا مراجعه نماید تا برنامه‌اش مورد بحث و بررسى قرار گیرد، به همین دلیل یکى از ستون‌هاى تأثیر لابى صهیونیست بر سیاست‏ها و برنامه‏ها و راهبردهاى آمریکا، تأثیر نفوذشان بر کنگره است به طورى که رژیم صهیونیستى در برابر تمامى انتقادها از هرگونه مصونیت بهره می‌برد. با توجه به این شرایط لابى اسرائیل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى سعى مى‏کنند تعداد بیشترى از اعضاى کنگره را از طریق مختلف به سوى خود جلب کنند، یکى از این راه‌ها همان حمایت تبلیغاتى و خرید آراء انتخاب‌کنندگان است.
علاوه بر آن، تعداد زیادى از اعضاى این مجلس را وارد سازمان‌هاى صهیونیستى مانند: «فراموسونرى»، باشگاه‌هاى «لیونز»، «ب ناى ب ریث» مى‏کنند تا از طریق حضور آنها در این محافل و روابط مشخص با اعضا، آنها را در کنار موضع‌گیری‌هاى صهیونیسم قرار دهند.
براى اینکه میزان و عمق این تأثیر نفوذ صهیونیست‌ها را در کنگره آمریکا ارزیابى کنیم کافى است بدانیم که برخى از اعضاى کنگره که از مسیحیان صهیونیست هستند حتى اولویت اول سیاست خارجى آمریکا را حمایت از رژیم صهیونیستی مى‏دانند. «دیک آرمى» یکى از مسیحیان صهیونیست شده در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت: «براى من اولویت اول در سیاست خارجى حمایت از اسرائیل است.»(۵)
این تأثیر و نفوذ صهیونیست‌ها در کنگره آمریکا به طور تصادفى به دست نیامده است بلکه در اثر برنامه‌ریزى بود که صهیونیست‌ها پس از تشکیل رژیم صهیونیستى به ویژه از اوایل دهه پنجاه داشته‌اند.
یکى از راه‌هاى دیگر براى نفوذ و سیطره لابى صهیونیست بر کنگره آمریکا، استفاده از کارمندان طرفدار رژیم صهیونیستی در اداره کنگره است.
۳ ـ هیأت حاکمه
در کشور آمریکا از ابتداى استقلال تاکنون، دو حزب دموکرات و حزب جمهوری‌خواه در آمریکا فعالیت مى‏کنند و هرکدام توانسته در دوره یا دوره‌هایى زمام امور اجرایى و قدرت سیاسى را در این کشور به دست گیرد. لذا صهیونیست‌ها براى اینکه همیشه بتواند بر آمریکا حکومت داشته باشند و یا حداقل نقش عمده و به سزایى در سیاست‌هاى خارجى و جهانى آمریکا ایفا کنند، همواره با اعطاى کمک‌هاى مالى ـ تبلیغاتى به این دو حزب تا حدود زیادى توانسته‏اند آنها را به سیطره خود درآورند.
در این راستا لابى یهود و گروه‌هاى فشار صهیونیستى نقش مهمى را در وارد کردن حکومت‌هاى آمریکا نسبت به حمایت از طرح صهیونیسم در کلیه مراحل و زمان‌ها ایفا نموده‏اند.(۶)
سابقه حضور یهودیان در دولت‏هاى گوناگون به اوایل قرن ۱۹ و بیشتر در نهادهایى مانند وزارت امور خارجه برمى‏گردد، زیرا حساسیت کمترى نسبت به آن از طرف اکثریت و سایر اقلیت‏هاى موجود در جامعه آمریکا وجود داشت.(۷)
در سال‌هاى جنگ جهانى اول، یک گروه فشار قوى یهودى در کاخ سفید به وجود آمد که به قدرتمندترین دستگاه فرعى آمریکا تبدیل شد. این گروه در تدوین نامه دوم مارس ۱۹۱۹ ویلسون رئیس‌جمهور وقت آمریکا به دولت انگلستان مبنى بر حمایت از تأسیس یک کشور مشترک‌المنافع یهودى در فلسطین بسیار مؤثر بود.(۸) پس از جنگ جهانى دوم، نفوذ و نقش صهیونیست‌ها در آمریکا خیلى گسترش یافت تا جایى که بسیارى از رؤساى جمهور این کشور را مغلوب خود ساخته و به زیر سلطه خود درآوردند.
آنچه به طور مشخص مى‏توان درباره تاثیرپذیرى دستگاه هیأت حاکمه آمریکا از محافل فشار صهیونیستى گفت این است که مقامات آمریکایى همواره سیاست کشور را در همان مسیر و خواست صهیونیست‌ها هدایت کرده‏اند که گاه به زیان مردم آمریکا نیز تمام شده است، چرا که مخالفت و یا اعتراض به خواست‌هاى صهیونیست‌ها، عواقب ناگوارى را براى آنها به بار خواهد آورد، به همین لحاظ آنها (دموکرات و جمهوری‌خواه) حاضرند به دلیل مشکلات مالى اقتصادى در هزینه‏هاى مربوط به بهداشت عمومى، آموزش و کمک‌هاى اجتماعى که در بودجه سراسرى در نظر گرفته شده تجدیدنظر کنند و احتمالاً آن را کاهش دهند، ولى هیچ‌گاه جرأت نمی‌کنند کم کردن کمک‌هاى خارجى به رژیم صهیونیستى را مطرح کنند.
۴ ـ سیاست خارجى آمریکا
روژه گارودى در کتاب خود «آمریکا پیشتاز انحطاط» به نقل از نوشته «جان گالتونگ» (Johan Gultung) نوشته که سیاست خارجى آمریکا متأثر از آموزه‏هاى توراتى و مبتنى بر «قوم برگزیده» است.(۹) قوم برگزیده بودن به قدرى برای رهبران آمریکا مسلم است که اعتقاد به اینکه مردم ایالات متحده بیش از هر ملت دیگرى به خدا نزدیک هستند در شعار چاپ شده روى هر دلار بیان مى‏شود: «In God we trust» (ما به خدا اعتماد داریم).
هیچ نهاد مافوق ملى نمى‏تواند برتر از ایالات متحده باشد. این امر در مورد سازمان ملل متحد نیز مصداق مى‏یابد، مگر اینکه این سازمان وسیله‏اى باشد براى اعمال نفوذ نیکوکارانه ایالات متحده بر سراسر جهان. در سازمان ملل متحد، ایالات متحده قله را اشغال کرده است و دور تا دورش را آنهایى گرفته‏اند که مرکز جهان را پدید مى‏آورند: متحدانى که از سه ویژگى، حداقل داراى دو ویژگى باشند:
ـ اقتصاد بازار آزاد
ـ ایمان به خداى یهودى ـ مسیحى
ـ انتخابات آزاد.
یهودیان آمریکا از این دیدگاه الهیات رهبران موعودگراى یهودى مسلک ایالات متحده آمریکا به خوبى استفاده کرده و با استفاده از امکانات مالى و رسانه‏اى و سازمان‌ها و محافل صهیونیستى و بازوهاى فعال آنها، به قرار دادن صهیونیست‌ها و نخبگان یهودى آمریکا در پست‏هاى مهم و کلیدى سیاست خارجى کاخ سفید و دولت آمریکا اهمیت خاصى داده‏اند، به گونه‌ای که روزبه روز بر نفوذ و تأثیرگذارى یهودیان بر سیاست خارجى آمریکا افزوده شده است. البته این نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر دستگاه سیاسى این کشور عمدتاً در ارتباط با منطقه خاورمیانه به ویژه در حمایت از رژیم اشغالگر قدس از نمود بیشترى برخوردار بوده و در راستاى منافع استراتژى مشترک آمریکایى ـ اسرائیلى و توسعه‌طلبی‌هاى آن رژیم قرار داشته است. به ویژه از زمان جنگ شش روزه رژیم صهیونیستی و اعراب از سال ۱۹۶۷، سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره حفظ روابط مستحکم با رژیم صهیونیستى و حمایت از آن بوده است.
در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا به قدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیم‌هاى این دو کشور توسط آمریکا شدند.

سخن پایانى
محافل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى براى رسیدن به اهداف و برنامه خود و تضمین جهت‌گیری‌هاى صهیونیسم و به دست آوردن یاران جدید از میان مسئولان آمریکایى شیوه پلیدى را در پیش گرفته‏اند. آنها با تجسس در زندگى خصوصى این افراد و تعقیب آنها در مسافرت‌ها، شب‌نشینى‏ها، زندگى شخصى و روابط مشکوک و انحرافى افراد را به تصویر می‌کشند و آنها را در پرونده ویژه‌اى نگهدارى می‌کنند.
در صورتى که شخص مورد نظر از مسیر تعیین شده براى وى در بورس سیاست آمریکا منحرف شود، تهدید وى با استفاده از این پرونده‏ها آغاز مى‏شود و در صورتى که به درخواست‌ها و اخاذى آنها پاسخ ندهد، اطلاعات و تصاویر موجود با استفاده از رسانه‏هاى صهیونیستى در میان مردم آمریکا توزیع و منتشر می‌شود و در نتیجه آن زندگى سیاسى و اجتماعى وى خدشه‌دار می‌شود. ماجراى «واترگیت» و نتایجى که براى «نیکسون» رئیس‌جمهور وقت آمریکا به بار آورد فقط یک نمونه از این موارد است.
نوع دیگر نفوذ و فشار صهیونیست‌ها، استفاده از زن مى‏باشد. تحقیقى که «ارنست تسوندل» پژوهشگر آلمانى در مورد «انحرافات اخلاقى رؤساى جمهور آمریکا» انجام داده است، نشان مى‏دهد که عمده رؤساى جمهور آمریکا یا داراى همسر صهیونیست بوده‏اند و یا دل در گرو دخترى صهیونیستى و یهودى داشته‏اند و دوران ریاست جمهورى خود را با رسوایى گذرانده‏اند، به طورى که فشار این لابى اندرونى موجب صدور و انجام فرامینى بر خلاف خواسته‏هاى رؤساى جمهور آمریکا و به نفع صهیونیست‌ها شده است. نمونه اخیر آن را مى‏توان در ماجراى «مونیکالوینسکى» یکى از کارکنان زن کاخ سفید و معشوقه یهودى کلینتون دنبال نمود.(۱۰)
در این زمینه همچنین مى‏توان از ماجراى سناتور سابق «چارلز پرسى» یاد کرد. وى در دهه ۱۹۸۰ عضو کمیته روابط خارجى سناى آمریکا بود و از سوى گروه‌هاى یهودى آمریکا به دلیل تلاش در راه اهداف آنها جایزه گرفت، اما زمانى که در مورد نقش رژیم صهیونیستى در کرانه غربى سؤالاتى را مطرح کرد، طرفدارى گروه‌هاى صهیونیستى و لابى یهود از وى قطع شد و عنوان بزرگترین دشمن رژیم صهیونیستى لقب گرفت و سرانجام به دنبال کمک‌هاى فراوان محافل فشار صهیونیستى به رقیب وى در انتخابات سال ۱۹۸۴ شکست خورد و از دور انتخابات خارج شد.
نفوذ و سلطه صهیونیست‌ها بر مواردى که نام برده شد در مجموع منجر به سلطه سیاسی پنهانى صهیونیسم بر این کشور می‌گردد. هنگامى میزان و عمق تأثیر این سلطه مشخص می‌شود که بدانیم سلطه‌گرى پنهان صهیونیست‌ها توسط عده‏اى انجام مى‏شود که در مجموع چیزى کمتر از سه درصد کل جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند. طبق آمارهاى موجود «نسبت یهودیان آمریکا از۲/۶ درصد کل جمعیت فراتر نمی‌رود.
به عبارت دیگر آنها اقلیتى هستند که شاید نسبت هر اقلیت دیگرى بسیار بیشتر از آنها باشد، اقلیتى که مجله «فوریس» آمریکا به آن تأکید کرده است. در چنین حالتى معمایى را در پیش روى خود می‌بینیم که پى بردن به جزئیات آن کار دشوارى نیست، در این مجله تصریح شده است:
«تعداد میلیونرهاى یهودى، حدود ۲۰ درصد از میلیونرهاى موجود در آمریکا را تشکیل می‌دهد. بر همین اساس روزنامه نیویورک تایمز اظهار می‌دارد که لابى صهیونیستى ۴۰ ـ ۴۵ سناتور و ۲۰۰ نماینده از ۴۳۵ نماینده را دراختیار خود دارد.»(۱۱)
بدین طریق سازمان‌هاى اقتصادى، سیاسى و تبلیغاتى صهیونیستى قادر هستند جریان تحولات سیاسى داخلى و خارجى آمریکا و از رهگذر آن تصمیم‌هاى سیاسى مراکز حساسى چون کنگره، کاخ سفید و دیگر مؤسسه‏هاى رسمى این کشور را تحت‌تأثیر قرار دهند و بر اوضاع سیاسى، اقتصادى و اجتماعى مسلط شده و مراکز مهم دولت و مؤسسه‏ها و شرکت‌ها و گروه‌ها و مشاغل آزاد را در دست خود بگیرند.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ اوبرین، لى: سازمان‌هاى یهودیان آمریکا و اسرائیل، ع. ناصرى، مؤسسه تحقیقاتى و انتشاراتى نور، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۱۳٫
۲ـ بولتن رویداد و گزارش صهیونیسم، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۶/۲/۱۳۸۵، شماره ۱۱۵، ص ۲۸٫
۳ـ مجله نداء القدس، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۴۴٫
۴ـ روماس، لوسیان: العار الصهیونى، ترجمه عربى احمد رضا، قاهره، ۱۹۷۲، ص ۸۹٫
۵ـ مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیت‏ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۳۲٫ .
۶ـ مؤسسه مطالعات فلسطین: سیاست و حکومت رژیم صهیونیستى، مرکز مطالعات و تحقیقات اندیشه‏سازان نور، تهران، ۱۳۷۷، ص ۴٫
۷ـ یهودیان و ساختار انتخاباتى آمریکا، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۱۰/۱۲/۲۰۰۳٫
۸ـ مؤسسه مطالعات فلسطین، پیشین.
۹ـ روژه گارودى، آمریکا پیشنتاز انحطاط، قاسم صفوى تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶ ص ۲۵۴ ـ ۲۵۱٫
۱۰ـ روزنامه جمهورى اسلامى، «نگاهى به انحرافات اخلاقى رؤساى جمهور آمریکا»، ۱۷/۶/۱۳۷۷، ص ۱۱٫
۱۱ـ العریضى، یحیى: من یحکم امریکا فعلاً، دارالرشید، بیروت، ۱۹۹۹، ص ۷۵٫

سوتیتر:
۱٫
یکى از راهکارهاى تاثیرگذارى صهیونیست‌ها و لابى‏ها در آمریکا، نفوذ در کنگره است، جایى که رئیس‌جمهور آمریکا قبل از اجراى هر برنامه سیاسى، اقتصادى یا نظامى باید به آنجا مراجعه نماید، به همین دلیل یکى از ستون‌هاى تأثیر لابى صهیونیست بر سیاست‏ها و برنامه‏ها و راهبردهاى آمریکا، تأثیر نفوذشان بر کنگره است

14مارس/17

شکست رؤیاهای اردوغان در سوریه

شش سال پیش زمانی که ناآرامی‌ها در سوریه تازه شروع شده بود، مواضع مسئولان ترکیه تعجب همه را برانگیخت، اردوغان در حالی که روابط گرمی را با بشار اسد داشت، با شروع ناآرامی‌ها در سوریه از گروه‌های تروریستی حمایت کرد و از آرزوی خود برای خواندن نماز در مسجد اموی شهر دمشق پس از برکناری بشار اسد از قدرت سخن گفت.
اما پس از گذشت شش سال از شروع ناآرامی‌ها در سوریه نه تنها آرزوی اردوغان تحقق نیافت و بشار اسد از قدرت کنار نگرفت، بلکه دخالت ترکیه در سوریه تبعات منفی بسیاری را برای این کشور به بار آورد و ترکیه به یکی از کشورهای ناامن منطقه تبدیل شد که گردشگران امروز از آن فراری هستند، در واقع می‌توان گفت که سیاست‌های ترکیه در قبال سوریه به صورت کامل شکست خورد.
ترکیه یکی از کشورهایی است که در به وجود آمدن ناآرامی‌ها در سوریه و ادامه آن نقش تاثیرگذاری را ایفا کرد. نقش ترکیه در سوریه یک نقش مخرب و خانمان‌برانداز بود، در این مقاله به بررسی دخالت دولت ترکیه در سوریه و نقش آن در ناآرامی‌های این کشور و تبعات این دخالت می‌پردازیم:

سوریه؛ مستعمره دیروز عثمانی
برای ریشه‌یابی مواضع مسئولان ترکیه در قبال ناآرامی‌ها در سوربه در ابتدا باید به سراغ بازخوانی تاریخ روابط بین این دو کشور پرداخت. ترکیه در زمان امپراطوری عثمانی یک سابقه استعماری طولانی در سوریه داشت، اردوغان هم همیشه به سوریه به چشم یک منطقه نفوذ و حیاط خلوت برای دولت ترکیه نگاه می‌کرد.
ترکیه در حالی در توطئه علیه سوریه شرکت کرد که پیش از ناآرامی‌های سوریه روابط خوبی سیاسی و اقتصادی با این کشور داشت. بشار اسد بازار سوریه را بر روی کالاهای ترکیه باز کرد و سوریه پیش از ناآرامی‌ها به عنوان دروازه ورود ترکیه به جهان عرب شناخته می‌شد.
دلیل موضع‌گیری عجیب ترکیه در قبال ناآرامی‌ها در سوریه را باید در رؤیای اردوغان برای تجدید خلافت عثمانی در جهان دنبال کرد. او سعی کرد که برای تحقق این رؤیا در کشورهایی که سابقاً تحت سیطره امپراطوری عثمانی بودند، نفوذ ترکیه را گسترش دهد. دخالت ترکیه در سوریه هم در راستای تلاش اردوغان برای تجدید امپراطوری عثمانی بود. اردوغان رسیدن به هدف تجدید خلافت عثمانی را در همه برنامه‌ها و سیاست‌های داخلی و خارجی خود دنبال می‌کند.

حمایت ترکیه از تروریسم در سوریه
مسئولان ترکیه در ابتدای ناآرامی‌های سوریه تصور می‌کردند که حکومت سوریه به سادگی و به سرعت سقوط می‌کند. دولت ترکیه در ابتدا برای ساقط کردن حکومت بشار اسد در دو محور فعالیت کرد، اول اینکه گروه‌های تروریستی را در سوریه تأسیس و تجهیز کرد، سپس هم اجازه ورود تروریست‌های خارجی از خاک ترکیه به سوریه را داد.
ترکیه از همان ابتدای ناآرامی‌ها در سوریه، سیاست حمایت همه‌جانبه از گروه‌های تروریستی را در پیش گرفت. این حمایت در ابعاد مختلف سیاسی، مالی، تسلیحاتی، پشتیبانی و رسانه‌ای بود. عملاً شهر استانبول ترکیه طی سال‌های اخیر به اتاق عملیات گروه‌های تروریستی فعال در سوریه و حامیان منطقه‌ای آن تبدیل شد.
پیشروی گروه‌های تروریستی در سوریه با حمایت کامل ترکیه اتفاق افتاد و این گروه‌ها با بهره‌گیری از همین حمایت توانستند بخش‌های وسیعی از استان‌های ادلب و حلب را اشغال کنند، استانی‌هایی که با ترکیه هم مرز بودند. اگر همین امروز هم ترکیه حمایت خودش را از گروه‌های تروریستی در سوریه قطع کند، این گروه‌ها بدون حمایت ترکیه چند ماهی بیشتر دوام نمی‌آورند.

ترکیه؛ معبر تروریست‌ها به سوریه
خطرناک‌ترین سیاست اردوغان طی بحران سوریه، اجازه دادن به تروریست‌های خارجی برای ورود به خاک سوریه از طریق ترکیه و جنگیدن علیه حکومت بشار اسد بود. از ابتدای جنگ در سوریه، ده‌ها هزار تروریست خارجی از پنج قاره جهان از طریق خاک ترکیه وارد سوریه شدند تا به اقدامات تروریستی در این کشور بپردازند. در میان این تروریست‌های خارجی، اعضای شاخص القاعده هم بودند که بدون هیچ مشکلی وارد ترکیه شدند و بدون هیچ ممانعتی از سوی نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه هم این افراد از طریق این کشور وارد خاک سوریه شدند.
شهرهای ترکیه به خصوص استانبول طی سال‌های اخیر مرکز تروریسم جهانی شده است. تروریست‌هایی از پنج قاره جهان در این شهرها حضور داشتند و دارند. هیچ گروه تروریستی تکفیری در جهان وجود ندارد که اعضایش طی سال‌های اخیر به ترکیه سفر نکرده باشند. این مسئله موجب شده که نگاه کشورهای جهان هم به ترکیه تغییر پیدا کند و بسیاری این کشور را به چشم صادرکننده تروریسم به جهان ببینند.
با وجود در دسترس بودن مدارک زیادی که حمایت ترکیه از جریان تروریسم در سوریه را ثابت می‌کند و نیز انتشار تصاویر و گزارش‌های بسیاری توسط خبرنگاران رسانه‌های جهان از این حمایت، اما دولت ترکیه نه تنها حمایت خودش را از تروریسم در سوریه منکر شده، بلکه حتی خودش را خط اول مبارزه با داعش در منطقه از جمله کشور سوریه معرفی کرده است.
در این راستا تعدادی از مقام‌های پلیس و دادگستری ترکیه و نیز جمعی از خبرنگاران این کشور که درخصوص ابعاد حمایت ترکیه از جریان تروریسم در سوریه تحقیق و این مسئله را افشا کردند، توسط نیروهای امنیتی ترکیه بازداشت شدند، برخی از آنها علاوه بر بیکار شدن، به زندان افتادند.
یکی از گروه‌های تروریستی مورد حمایت ترکیه، جنبش اسلامی ترکستان شرقی است که جمعی از اتباع کشور چین این گروه را تشکیل دادند. طی سال‌های اخیر تعدادی از اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی در داخل پادگان‌های نظامی در ترکیه آموزش نظامی دیدند و پس از تجهیز به سلاح‌های مختلف با کمک ترکیه وارد خاک سوریه شدند تا با ارتش این کشور بجنگند. تاکنون صدها تن از اعضای گروه تکفیری جنبش اسلامی ترکستان شرقی در مناطق مختلف سوریه به دست نیروهای ارتش این کشور به هلاکت رسیدند.
ترکیه همچنین در راستای دخالت در سوریه نگاه ویژه‌ای را به ترکمن‌های این کشور داشت. ترکمن‌های سوریه جمعیتی در حد چند صدهزار نفر دارند و دولت ترکیه سعی کرد که با برانگیختن احساسات ناسیونالیستی در این قشر از مردم سوریه آنها را بر ضد حکومت کشورشان بشوراند. گروه‌های تروریستی فعال در میان ترکمان‌های سوریه از حمایت ویژه دولت ترکیه برخوردار هستند و این دولت به صورت ویژه به این گروه‌ها توجه دارد.

سربازگیری گروه‌های تکفیری در ترکیه
دخالت ترکیه در سوریه مجال را برای گروه‌های تکفیری جهت سربازگیری از میان اتباع ترکیه فراهم کرده است. طی سال‌های اخیر هزاران تن از اتباع ترکیه به گروه‌های تروریستی در سوریه به خصوص داعش و جبهه النصره پیوستند و تاکنون صدها تن از این تروریست‌های ترکیه‌ای در نبرد با نیروهای ارتش سوریه به هلاکت رسیدند.
نیروگیری گروه‌های تروریستی از اتباع ترکیه بدون ایجاد هیچ ممانعتی از دولت این کشور، این گروه‌ها را در داخل ترکیه ریشه‌دار کرده است، همین مسئله باعث می‌شود که فعالیت این گروه‌ها در ترکیه حتی در صورت تغییر سیاست اردوغان در قبال سوریه تا سال‌ها ادامه داشته باشد، چون این گروه‌های تکفیری توانستند که در داخل ترکیه ریشه بدوانند و نیرو جذب کنند و ساختار تشکیل بدهند.

تقویت جریان وهابیت در ترکیه
دخالت ترکیه در سوریه موجب قدرتمند شدن جریان وهابیت در ترکیه شد و این جریان مجال فعالیت بیشتری در این کشور پیدا کرد. فعالیت جریان وهابیت در ترکیه موجب پیوستن هزاران نفر از اتباع این کشور به گروه‌های تکفیری در سوریه شدند.
از آن سو هم قدرتمندتر شدن جریان وهابیت در ترکیه فضای زندگی عادی و فعالیت‌های اجتماعی و مذهبی برای شیعیان و علویان این کشور را محدودتر کرد. شیعیان و علویان ترکیه با وجود اینکه جمعیت زیادی از این کشور را تشکیل می‌دهند، اما از زمان شروع ناآرامی‌ها در سوریه، فشار دستگاه امنیتی ترکیه و جریان وهابیت در این کشور بر این قشر از مردم ترکیه افزایش پیدا کرده است.

ناآرامی؛ ارمغان دخالت ترکیه در سوریه
ترکیه پس از دخالت در سوریه دیگر رنگ آرامش را به خود ندیده و جنگ سوریه امنیت ترکیه را هم به خطر انداخته است. کمتر روزی می‌گذرد که خبری از بمب‌گذاری یا تیراندازی در این کشور از طریق رسانه‌ها مخابره نشود. در طول یک سال اخیر بیش از ۱۰ انفجار انتحاری در ترکیه اتفاق افتاد که مقامات امنیتی این کشور مسئولیت این انفجارها را به گردن پ.ک.ک و داعش انداخته‌اند.
دخالت ترکیه در ناآرامی‌های سوریه موجب شد که ناآرامی به ترکیه هم کشیده شود، این ناآرامی‌ها ضربه سنگینی را به بخش گردشگری ترکیه زد. در انفجارها و اقدامات تروریستی که طی ماه‌های اخیر در شهر استانبول رخ داد، همیشه گردشگران خارجی جزو قربانیان اصلی بودند، اتفاقی که موجب شد که گردشگران خارجی از سفر به ترکیه خودداری کنند و آمار سفر گردشگران خارجی به این کشور به شدت کاهش پیدا کند.
بخش گردشگری ترکیه یکی از بخش‌های اصلی اقتصاد این کشور به شمار می‌رفت، اما ادامه ناآرامی‌ها در ترکیه ضربه سنگینی را به بخش گردشگری این کشور زد. با کاهش گردشگران خارجی در ترکیه به دلیل ناآرامی‌ها در این کشور، بسیاری از فعالان بخش گردشگری ترکیه ورشکست شدند و تعداد زیادی از تأسیسات گردشگری در این کشور تعطیل شد.
بخش گردشگری ترکیه یکی از منابع اصلی کسب درآمدهای ارزی این کشور است. رکود در این بخش، کاهش درآمدهای ارزی ترکیه را به دنبال داشت و افراد زیادی در این کشور به دلیل رکود در بخش گردشگری ترکیه بیکار شدند.

کاهش شدید ارزش پول ترکیه
جنگ سوریه تبعات اقتصادی زیادی را برای ترکیه به دنبال داشت، ناآرامی‌ها در سوریه موجب مهاجرت میلیون‌ها نفر از این کشور به ترکیه شد، مهاجرت میلیون‌ها آواره سوری به ترکیه هزینه‌های اقتصادی سنگین را برای این کشور در پی داشت.
بحران‌های اقتصادی که ترکیه به دلیل دخالت در سوریه به آن گرفتار شد، موجب شد که ارزش پول این کشور کاهش زیادی پیدا کند و قدرت خرید مردم این کشور کم شود. آوارگان سوری حاضر هستند در ترکیه با حقوق بسیار کمی کار کنند و همین مسئله فرصت‌های شغلی زیادی را در این کشور از شهروندان خود ترکیه گرفت و مشکلات اقتصادی آنها را افزایش داد. در نهایت بروز مشکلات اقتصادی در ترکیه پس از دخالت این کشور در سوریه، اعتراضات مردمی را در ترکیه به دنبال داشت.
یکی از تبعات دخالت ترکیه در سوریه این بود که این کشور به معبری برای مهاجرت غیرقانونی به اروپا تبدیل شد. طی سال‌های اخیر صدها هزار نفر از آوارگان سوری، عراقی و افغانستانی از طریق خاک ترکیه به صورت غیرقانونی به اروپا مهاجرت کردند، مسئله‌ای که رابطه ترکیه با کشورهای اروپایی را دچار چالش جدی کرد.

چالش اردوغان با همسایگان ترکیه
دخالت نظامی ترکیه در سوریه، رابطه این کشور با کشورهای منطقه به خصوص کشورهای همسایه‌اش را خراب کرد. ترکیه پیش از ناآرامی‌های سوریه سعی کرده بود که تنش‌های خودش را با کشورهای مجاورش به صفر برساند، اما پس از دخالت ترکیه در سوریه این تنش‌ها نه تنها کاهش پیدا نکرد بلکه به حد دشمنی هم رسید، حتی روابط بین ترکیه با کشورهایی همچون روسیه و عراق به آستانه درگیری نظامی هم کشیده شد.
یکی از خطرناک‌ترین مقاطع جنگ سوریه زمانی بود که ترکیه در آذر سال ۹۴ یک جنگنده ارتش روسیه را در مناطق مرزی استان لاذقیه سوریه ساقط کرد. ارتش ترکیه مدعی شد که جنگنده روسی را به دلیل وارد شدن به آسمان کشورش سرنگون کرده است، این در حالی بود که این جنگنده در مناطق مرزی سوریه پرواز می‌کرد. در پی این رویداد، روابط ترکیه و روسیه بحرانی شد و تا آستانه قطع روابط هم پیش رفت، اما در نهایت دولت ترکیه به خاطر این حادثه از روسیه عذرخواهی رسمی کرد و روابط این دو کشور تا حدودی عادی شد.
یک رویداد دیگر در روابط ترکیه با روسیه زمانی بود که در آذرماه امسال سفیر روسیه در ترکیه توسط یک افسر پلیس این کشور در هنگام بازدید از یک نمایشگاه هنری در شهر آنکارا ترور و کشته شد، گرچه که دولت ترکیه سعی کرد که این قضیه را یک عملیات فردی تروریستی جلوه بدهد، اما به هر حال حمایت دولت ترکیه از تروریسم در سوریه تبعاتی همچون ظهور چنین تروریست‌هایی را در ترکیه به دنبال داشت.

نگرانی ترکیه از تشکیل دولت کردستان سوریه
ناآرامی‌ها در سوریه موجب شد که کنترل مناطق کردنشین این کشور از دست دولت سوریه خارج شود و به دست گروه‌های شبه نظامی کرد بیافتد. اکنون قوی‌ترین گروه در مناطق کردنشین سوریه، حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه است که به عنوان شاخه سوری گروه تروریستی پ.ک.ک شناخته می‌شود.
مناطق کردنشین سوریه طی سال‌های اخیر حالت خودمختاری به خود گرفته است و شبه‌نظامیان کرد در این مناطق، دولت و نیروهای نظامی مجزا از دولت سوریه تشکیل دادند. بسیاری از مناطق کردنشین سوریه در مجاورت مرزهای ترکیه قرار دارد و استقلال کردستان سوریه یک کابوس بزرگ برای ترکیه به شمار می‌رود.

جنگ خیابانی در شهرهای کردنشین ترکیه
خودمختار شدن کردستان سوریه و تشکیل گروه‌های شبه‌نظامی در این منطقه، گسترش فعالیت گروه تروریستی پ.ک.ک در ترکیه را به دنبال داشت. هدف گروه پ.ک.ک استقلال مناطق کردنشین ترکیه است و این گروه از سه دهه پیش تاکنون با دولت ترکیه در جنگ است. نبرد پ.ک.ک با دولت ترکیه تا به امروز ده‌ها هزار کشته از دو طرف برجای گذاشته است.
پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه، فعالیت‌های مسلحانه گروه پ.ک.ک که برای مدتی متوقف شده بود، دوباره آغاز و حتی دامنه این فعالیت‌ها از دامنه کوهستان‌های مرزی به عمق شهرهای کردنشین ترکیه هم کشیده شد و این شهرها طی سال‌های اخیر شاهد درگیری مستقیم تروریست‌های پ.ک.ک با نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه بودند.
جنگ خیابانی در شهرها و روستاهای کردنشین ترکیه که ماه‌ها به طول کشید، ویرانی بخشی از این مناطق را به دنبال داشت و تعداد زیادی از مردم کرد ترکیه به دلیل این درگیری‌ها آواره شدند. برخی از شهرهای کردنشین ترکیه طی سال‌های اخیر، شکل شهرهای جنگ‌زده را به خود گرفت.
ادامه فعالیت گروه‌های شبه‌نظامی کرد در سوریه و تقویت احتمال تشکیل دولت مستقل کردستان سوریه، گسترش ناآرامی‌ها در ترکیه را به دنبال دارد، چون در آن صورت تروریست‌های پ.ک.ک با تشکیل دولت کردستان سوریه امیدوار می‌شوند که بتوانند دولت کردستان ترکیه را هم تشکیل بدهند و این خودش انگیزه‌ای برای ادامه مبارزه آنها با دولت ترکیه خواهد بود.
طی سال‌های اخیر یکی از موارد اختلافی ترکیه با کشورهای غربی در زمینه بحران سوریه حمایت این کشورها از گروه‌های شبه‌نظامی کرد سوریه بود. ترکیه مخالف حمایت از این گروه‌ها بود و قدرتمند شدن این گروه‌ها را تهدیدی برای امنیت ملی خود می‌دانست، اما غربی‌ها با وجود مخالفت ترکیه به حمایت سیاسی، مالی و تسلیحاتی از گروه‌های کرد ادامه دادند.

ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه
نیروهای نظامی ترکیه طی ماه‌های اخیر به صورت مستقیم در جنگ سوریه دخالت کردند. ارتش ترکیه از چند ماه پیش به بهانه مبارزه با داعش در قالب عملیاتی به نام سپر فرات وارد خاک سوریه شد، اما در واقع هدف اصلی ترکیه از این عملیات نظامی، باز کردن راه برای پیشروی گروه‌های تروریستی مورد حمایت خودش در استان حلب در شمال سوریه بود.
دولت ترکیه تصور می‌کرد که نیروهای نظامی‌اش بدون دادن هزینه انسانی و تجهیزاتی می‌توانند به راحتی در داخل خاک سوریه پیشروی کنند، اما این اتفاق نیفتاد و دخالت نظامی مستقیم ترکیه در خاک سوریه تلفات سنگینی را برای این کشور به دنبال داشت.
طی ماه‌های اخیر ده‌ها تن از سربازان ارتش ترکیه در عملیات نظامی در خاک سوریه به دست داعش کشته و صدها تن دیگر از این سربازان هم مجروح شدند. تلفات نظامی ارتش ترکیه در داخل خاک سوریه هم ادامه دارد و روز به روز اخبار جدیدی از کشته شدن سربازان ترکیه در خاک سوریه در رسانه‌ها مخابره می‌شود.
علاوه بر این داعش توانست که تعداد زیادی از خودروهای نظامی ارتش ترکیه همچون تانک‌ها را در داخل خاک سوریه منهدم کند و تعدادی از این خودروها را هم به غنیمت گرفت. حتی این گروه ترویستی توانست که دو سرباز ارتش ترکیه را اسیر کند و پس از مدتی هم تصاویر اعدام فجیع این سربازان از سوی داعش در رسانه‌های جهان منتشر شد.
نیروی زمینی ارتش ترکیه در حالی این تلفات سنگین را در یک عملیات نظامی در خاک سوریه داد که از پشتیبانی کامل نیروی هوایی این کشور برخوردار بود. این عملیات نظامی ادامه دارد و احتمال افزایش آمار تلفات نظامی ترکیه در داخل خاک سوریه زیاد است.

شکست سیاست‌های اردوغان در سوریه
غربی‌ها هم طی سال‌های اخیر، چندان با دولت ترکیه در اجرای سیاست‌هایش در سوریه همراهی نکردند و پشت این کشور را در سوریه خالی کردند. اصراری که اردوغان برای برکنار کردن بشار اسد از قدرت در سوریه دارد، در میان سران کشورهای غربی وجود ندارد، چون آنها می‌دانند که در صورت سقوط حکومت سوریه، گروه‌های تروریستی تکفیری جای این حکومت را می‌گیرند و این مسئله به هیچ‌وجه به صلاح امنیت جهان نیست.
یکی از نشانه‌های شکست سیاست اردوغان در قبال سوریه، آزادسازی شهر حلب به دست ارتش سوریه بود، با وجود تمام اقداماتی که اردوغان برای نجات تروریست‌ها در حلب انجام داد، اما ارتش سوریه این شهر مهم و استراتژیک را به صورت کامل از دست گروه‌های تروریستی آزاد کرد.
دولت ترکیه اخیراً تغییراتی را در سیاست خارجی خود داشته و سعی کرده است که با گسترش روابط خودش با روسیه به دستاورد چشمگیری در سوریه برسد، البته بازهم به نظر نمی‌رسد که اردوغان از این راه هم بتواند به موفقیت قابل ذکری دست پیدا کند.

تبعات ادامه دخالت ترکیه در سوریه
دولت ترکیه به هر حال باید دست از دخالت در سوریه بردارد و رویه خودش را در قبال این کشور تغییر بدهد. تجربه چندین سال جنگ در سوریه نشان داده است که امکان سرنگون کردن دولت این کشور از طریق عملیات نظامی و حمایت از گروه‌های تروریستی وجود ندارد، به همین دلیل دولت ترکیه باید شیوه تعامل با دولت سوریه را در پیش بگیرد.
ادامه دخالت ترکیه در سوریه استمرار ناآرامی‌ها در این کشور و نیز گسترش آن را به دنبال دارد. همچنین با ادامه این دخالت، اقتصاد ترکیه و بخش گردشگری، بحران‌شان ادامه پیدا خواهد کرد. راه نجات ترکیه از بحران‌های اقتصادی و امنیتی، دست کشیدن دولت این کشور از دخالت در سوریه است.
البته به نظر نمی‌رسد که ترکیه حاضر باشد تغییر اساسی را در سیاست‌های خود در قبال سوریه بدهد، چون اردوغان تمام اعتبار سیاسی خودش را در راه کمک به گروه‌های تروریستی در سوریه گذاشته است. او تغییر اساسی در سیاست‌های ترکیه را به منزله پذیرش اشتباه بودن روش خود طی سال‌های گذشته می‌داند و به همین دلیل از این کار دوری خواهد کرد.
سناریوی متحمل برای آینده این است که ناآرامی‌ها در ترکیه افزایش پیدا کند و بخش گردشگری این کشور باز هم شاهد کاهش تعداد گردشگران خارجی باشد، از آن سو هم تلفات ارتش ترکیه در داخل سوریه ادامه پیدا خواهد کرد و حتی اگر این ارتش پیشروی قابل توجهی داشته باشد، به قیمت دادن تلفات انسانی خواهد بود. ارتش سوریه هم احتمالاً در آینده، مناطق بیشتری را در استان‌های حلب و شاید ادلب از دست تروریست‌ها آزاد کند.

14مارس/17

منظومه اهل دل

آینه‌ زهرایی
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول

پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول

پای مدح تو به عالم همه حیران هستیم
در مقامات تو سرگشته و ماتند عقول

حتم دارم به دلش نام شما را هم برد
توبه‌ی آدم اگر پیش خدا گشت قبول

مظهر نام حسین است به عالم نامت
«یا حسین» از دم ِ «یازینب» ما کرد حلول

کار و بارش شده بیچارگی و در به دری
هرکسی که زگدایی درت کرد عدول

بی توسل به شما روز و شبم هست خزان
می‌شود رزق، در عالم به نگاه تو نزول

زینت اهل سما، زینت مادر، زینب
زینِ اب، زینِ نبی، زینِ برادر، زینب
شیعیان در دلشان حب تو دارند همه
خانواده، پدر و مادر و فرزند همه

از درِ خانه تو فیض رسیده است به ما
با نگاه تو شدیم عبد خداوند همه

هرکجا کار گره خورد خدا را دادیم…
…به نخ چادر مشکی تو سوگند همه

کوری چشم حسودان به زمین چرخاندند
دور تو، دور سر فاطمه اسپند، همه

خمسه طیبه با دیدن رویت امشب
در میان دلشان آب شده قند، همه

زینت حیدری و آینه زهرایی
آمده برلب عشاق تو لبخند، همه

در دفاع از حرمت نام تو را حک کردیم
روی هر چفیه و پیراهن و سربند، همه

شهدای حرمت شیعه ناب علی‌اند
دشمنان حرمت نطفه حرام‌اند همه

جان ارباب نگاهی تو بر این نوکر کن
این گدا را به دفاع از حرمت پرپر کن
«مهدی علی قاسمی»

منظومه انقلاب
او آمد و در کویر، باران گل کرد
در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد

او آمد و ریشۀ زمستان خشکید
گلعطر خجستــۀ بهــــاران گل کرد

او آمد و با گرسنگان خلوت کرد
در شهر، امید و عشق را قسمت کرد

از منبر خاک، مهربان، بالا رفت
با لهجه پا برهنه‌ها صحبت کرد

او آمد و ما برادری را دیدیم
در عالم خاک، سروری را دیدیم

او آمد و سیب عشق را قسمت کرد
در سایه دیـن، برابری را دیدیم

او آمد و زندگی پر از شادی شد
ویرانه دل، دوباره آبادی شد

او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد
ای دل‌شدگان! بهار آزادی شد
آن مرد، ز داغ و درد مردم می‌گفت
از خانۀ لخت و سرد مردم می‌گفت

او آمده بود تا ورق برگردد
بی‌واهمه از نبرد مردم می‌گفت

او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم
پایان شب سیاه را فهمیدیم

او آمد و زیر سایه دستانش
ما معنی سرپناه را فهمیدیم

او آمد و حال آسمان بهتر شد
خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد

از بند گسست، حضرت آزادی
دوران حکومت ستم، آخـر شد

او آمد و کوچه و خیابان شد سبز
امید شکفت و عشق و ایمــان شد سبز

او آمد و از وطن فراری شد دیو
در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز

او آمد و چشم آسمان را وا کرد
در فصل قفس، پرنده را افشا کرد
آموخت به ما پرندگی را با شوق
صیاد قـفس اراده را رسوا کرد

مردی ز تبار بوذر و سلمان بود
بر روی لبش تبسم ایمان بود

در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت
آمیزه‌ای از فرشته و انسان بود

بر روی لبش، تبسمی زیبا بود
درهای دلش به روی مردم وا بود

از نام و نشان او اگر می‌پرسی؟
او، روح خدا، امام خوبـی‌ها بود

بر روی لبش، سلام آزادی بود
در سینه او، پیام آزادی بود

او آمد و واژۀ قفس را خط زد
او روح خدا، امام آزادی بود

من آمده‌ام امید را بنویسم
صبحی که ز ره رسید را بنویسم

من آمده‌ام به خط عزت نامِ
این ملت رو سپید را بنویسم
برخیز که نور ناب را بنویسیم
آیینه‌ترین کتاب را بنویسیم

برخیـز به خط روشن آزادی
منظومه انقلاب را بنویسیم

ما امت «لااله‌الاالله» ایم
با قافله مُوحدان همراهیم

هم قبله و هـم قبیله ابراهیم
هم سلسله امام روح‌اللهیم

ای دل‌شدگان! مُرید وحدت باشید
در چشم وطن، امید وحدت باشید

وقتی ز نفاق، باب وحدت بسته‌ست
چون روح خدا، کلید وحدت باشید
«رضا اسماعیلی»

بیا تا برویم…
همسفر وقت قیام است، بیا تا برویم
کاروان راهی شام است، بیا تا برویم

نسل آنان که زد آتش خیَم زینب را
حال تهدید نموده حرم زینب را
بین کفن‌پوش سپاه عجم زینب را
نصب کن در حرم دل علم زینب را
عمه جانِ نُه امام است، بیا تا برویم

عاشقم، شیوه عاشق به مَصاف آمدن است
اوج غیرت دل پر موج به دریا زدن است
کربلایی شدن امروز دمشقی شدن است
یُمن خوش در یَمَن و عدن، خلیج عَدَن است
جان پی اخذ مرام است، بیا تا برویم

شهدایی که در این رَه به خدا پیوستند
همگی گوش به فرمان ولایت هستند
هرچه عُمّال ستم خوار و ذلیل و پستند
عاشقان علوی از می عرفان مستند
صحبت از ساقی و جام است، بیا تا برویم

حال ای شیعه آزاده بگو یا زهرا
بتو این فاطمه دم داده بگو یا زهرا
داعشی از نفس افتاده بگو یا زهرا
گفتی آماده‌ام آماده بگو یا زهرا
فاطمه امّ کِرام است، بیا تا برویم

نروی گر تو بر آنجا دم بحران آید
دل به دریا نزنی، موج خروشان آید
خصم نامرد ز سوریه به ایران آید
موقعیت چو شناسی به تنت جان آید
از ملک بر تو سلام است، بیا تا برویم

سوزد این منطقه از آتش شیطان عنود
فتنه‌ها زیر سر آل‌سعود است و یهود
ظلم بگذشته برادر دگر از حد و حدود
هرکه خاموش نشیند «عدمش به ز وجود»
ننگ و تسلیم حرام است، بیا تا برویم

متّحد باش در این خانه بگو یا حیدر
حذر از فتنه بیگانه بگو یا حیدر
سنی و شیعه ذلیلانه بگو یا حیدر
او بُوَد شمع و تو پروانه بگو یا حیدر
مرتضی شاه اَنام است، بیا تا برویم

ساده‌اندیش مشو، کین عمل از تو عجب است
هان مگو جنگ سر خاک دمشق و حلب است
جنگ، مابینِ تبهکار و شهادت‌طلب است
عون مظلوم شدن شرط وفا و ادب است
ظلم این قوم مدام است، بیا تا برویم

بشناس ای دل من لشکر سفیانی را
ضربه زن داعشیان عربستانی را
کن دعا صولت سردار سلیمانی را
که به تصویر کشد غیرت ایرانی را
تیغ بیرون ز نیام است، بیا تا برویم

شده ای دل دم ایثار، بگو یا زینب
قدمی یکدله بردار بگو یا زینب
تا شوی بر شهدا یار بگو یا زینب
جان عباس علمدار بگو یا زینب
او نگهبان خیام است، بیا تا برویم

جبهه عشق، کنون مرد خطر می‌خواهد
یا حسین گفتن مردانه جگر می‌خواهد
سرور بی سر ما دادن سر می‌خواهد
پا نهادن به ره عشق هنر می‌خواهد
در کمین قوم ظلام است، بیا تا برویم

پیرو حضرت عباس بگو یا عباس
صاحب نعمت احساس بگو یا عباس
طالب فرصت حساس بگو یا عباس
قدر این نابغه بشناس بگو یا عباس
عطر سقّا به مشام است، بیا تا برویم

حَرب خسته نکند مؤمن محرابی را
نرساند به حرم قافله اعرابی را
سعی کن گم نکنی خط جهت‌یابی را
خیز و از جای بکن ریشه وهابی را
عمر این فرقه تمام است، بیا تا برویم

درد، دردِ همگانی است بگو یا مهدی
روز امدادرسانی است بگو یا مهدی
دل سرای نگرانی است بگو یا مهدی
مهدی ارباب جهانی است بگو یا مهدی
یار فرمانده عام است، بیا تا برویم
«ولی‌الله کلامی زنجانی»

14مارس/17

انقلاب اسلامی بارقه الهی

سپیدهای که از افق اسلام سر زد
در آن هنگامی که تباهی، تیرگی و ستم، هویت و عزت انسانهای طالب حقیقت و مشتاق حکمت را در مخاطره و تهدید قرار داده بود و بر اثر تبانی جرثومههای ظلم و بیداد و عوامل استکبار، محرومان و مظلومان بیپناه در هالهای از آشفتگی قرار گرفته و از تمامی مواهب واقعی و به حق محروم بودند، ناگهان سپیدهای سر زد و سراج منیر محمدی و مصباح حیاتبخش حسینی در سیمای پرصلابت امام خمینی تابیدن گرفت و بارقهی نور، امید و رویش، سرزمین ایران را منور ساخت.
دلیل اینکه امت مسلمان بعد از قرون متوالی، تحمل سرمای استخوانسوز ستم، بهار رویش، استقلال، هویت و اصالت را نظارهگر شدند، این است که این انقلاب صبغهای اسلامی و رنگی ایمانی دارد و در واقع این نور توحید است که آثار و برکات شگفتآورش تجلی یافته است.
عالم در جهانبینی الهی و اسلامی، پرتوی از وجود بیپایان باریتعالی است و هدف از ارسال پیامبران الهی و نزول کتب آسمانی این بود تا بشریت را به شناخت خدای هستیبخش، عبودیت و تسلیم گردیدن در برابر او فراخوانند و زنجیر عبودیت و تسلیم در برابر غیر خدا را از هم بگسلند: «و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدو الله واجتنبوا الطاغوت؛۱ همانا بین هر امتی پیامبری برانگیختم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری جویید.»
حضرت علی هدف بعثت نبیاکرم را چنین بیان فرمودهاند: «فان الله تعالی بعث محمداً بالحق لیخرج عباده من عباده عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهده و من طاعه عباده الی طاعته و من ولایت عباده الی ولایته.»۲ در این کلام گهربار، چهار رکن «بندگی»، «تعهد»، «پیروی» و «ولایت» دیده میشود که در نظامهای ظالمانه و تشکیلات طاغوتی این اصول استوار، رنگ شرک و کفر دارند. آحاد جامعه، بنده جبّاران و زورگویان میشوند و هرگونه میثاق و پیمانی به منظور تحکیم سلطهگری دستگاه ستم صورت میگیرد. طاغوت ضمن اینکه خود از مستکبران و قطبهای شرک و کفر پیروی میکند، ملت خویش را نیز به اسارت درمیآورد و شبح ذلّت را بر جامعه حاکم میسازد.
انقلاب اسلامی ایران حرکتی اصیل، سترگ و تحولآفرین میباشد که فروزندگی آن، ریشه در ارزشهای الهی و دینی دارد و به همین دلیل هیچ طوفان و خدعهای قادر نخواهد بود که این فروغ فروزان را خاموش نماید. بدون تردید این نهضت دینی به عنوان مهمترین و بزرگترین رویداد تاریخ معاصر، تبلور خشم مقدس و خروش انسانهایی مؤمن و متدین بر علیه دستگاه استبدادی است که دستنشانده ابرقدرتها بود. حرکتی که به منظور احیای عظمت اسلامی، استقلال راستین و عزت جامعه اسلامی به وقوع پیوست و با فداکاری و ایثار امّتی متحده و به برکت خون هزاران شهید جان برکف و رهبری مدبّرانه و خردمندانه امام خمینی بر دشمنان داخلی و خارجی غلبه یافت و به رغم تمامی تنگناها، فشارها، آسیبها، آفتها و بازدارندگیهای مخرب، به رشد، بالندگی و شکوفایی خود ادامه داد.۳

ثمرهای ثمین
برخلاف روند انقلابها و جنبشهایی که نیروی محرکهای به نام «مذهب» ندارند و براساس اهدافی چون حاکمیت نژادی، سلطه سیاسی و نظامی حرکت میکنند، انقلاب اسلامی قیامی برای خدا، کسب رضایت حق تعالی، ادای تکلیف، و قطع ایادی متجاوز به حریم اسلام و مسلمین بود. امام خمینی در لحظاتی سرنوشتساز و مواقعی حساس، مکرر این آیه را تلاوت مینمودند: «قُل إنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَه أَن تَقُومُوا لِلّهِ…؛۴ بگو من تنها یک موعظه برایتان دارم و آن قیام برای خداست.» خیزشی که نه تنها شخصیت اصیل و راستین آدمی را احیا مینماید و او را به سوی مقصدی عالی سوق میدهد و همراه با اجر معنوی و پاداش اخروی است، راه دستیابی به توسعه همهجانبه و عادلانه کشور و عزت و سربلندی در سطح بینالمللی نیز خواهد بود و کسانی را که با چنین نیتی قیام کنند، وعده خداوند درباره آنان صادق خواهد بود: «… أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون»۵
قیامی اینگونه اگر به پیروزی بینجامد و یا به دلیل موانعی، گرفتاریهایی دربرداشته باشد و شهادت به همراه آورد، باز هم پیروزی است. قرآن کریم میفرماید: «قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَیَینِ وَ نَحنُ نَتَرَبَّصُ بِکُم أَن یُصیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِن عِندِهِ أَو بِأَیدینا»۶
جامعه اسلامی ایران، پیرو اطاعت از رهبری برای مبارزه با دستگاه استبداد، ضربات شدیدی را از دشمن دید و توطئهها، ترورها و نیرنگهای گوناگونی برای در هم کوبیدن این حرکت مقدس به اجرا درآمد، اما هرگز مأیوس و خسته نشد و این مسیر نورانی را ادامه داد.
امام خمینی از مردم خواست با سلاح توحید که همان شعار «اللهاکبر» است به میدان بیایند و اگر به چنین قدرت مطلقی تکیه کنند، مطمئن باشند بزرگترین حامی را خواهند داشت و این ویژگی چنان اقتدار و صلابت معنوی به وجود میآورد که آنان را بر تمامی ابرقدرتها غالب خواهد ساخت: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛(۷) اگر خداوند شما را یاری کند، هیچکس نمیتواند بر شما غلبه یابد و اگر شما را خوار دارد، چه کسی از آن پس یاریتان مینماید؟ پس مؤمنان باید بر خدا توکل کنند.»

کیمیای ایمان امت مسلمان
انسان مؤمن خود را در برابر جامعه متعهد و مسئول میداند، از این رو، بیعدالتی و نابرابریهای اجتماع را برنمیتابد، در مقابل ستم قیام میکند، به ستمگر و فاسد و کسی که اموال عمومی و انفال را در راه منافع خود و اطرافیان حیف و میل میکند و اسراف و تبذیر مینماید، مجال این خلافها را نمیدهد. همین ایمان مذهبی و باور درونی است که دلها را به هم نزدیک میسازد، اعتماد را میان افراد برقرار میکند، به ارزشهای اخلاقی اعتبار بخشیده، تمامی اعضای جامعه را مانند پیکری واحد به یکدیگر پیوند میدهد و شجاعت و شهامتی وصفناپذیر در آنان ایجاد مینماید.۸ چنین مشخصاتی در جریان شکلگیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی کاملاً قابل مشاهده بود. امام خمینی فرمودهاند: «… پیروزی بزرگ این است که انسان در [نبرد با] نفس خودش پیروز باشد و بر شیطان خودش غلبه کند و شماها بحمدالله اینطور که جانفشانی در راه خدا میکنید، غلبه کردید بر شیطان خودتان…».۹
این قدرت ایمان ضمن اینکه ارادهها را تقویت کرد و آنان را برای مبارزه با ستم مصمم نمود، در میان مردم تحول روحی و نوعی دگرگونی معنوی و اخلاقی به وجود آورد. امام خمینی میفرماید: «آنها [دشمنان] فکر نکردند، تأمل نکردند که شاه خائن سابق [ایران] دارای همه قوا بود و همه قدرتها با او بودند و [از وی] پشتیبانی میکردند. [اما] همین ملت غیور ایران، با قدرت ایمان، او را به جهنم فرستادند».۱۰
«این یک تحول روحی بود که به خواست خدا در ملت بیدار شده بود و رمز پیروزی ملت ما این معنا بود که به خاطر اسلام فریاد میکردند، همگی گفتند ما این سلسله فاسد را نمیخواهیم، این یک امر الهی بود و خدا خواست این کار بشود».۱۱
امام خمینی تأکید نمودهاند: «مردم مبارز ایران با دست خالی ولی با نیروی ایمان، دولت آمریکای جنایتکار را به زانو درآورد و شاه مخلوع را بیرون کرد و به امید خدا تا قطع تمام وابستگیها به مبارزاتش ادامه خواهد داد».۱۲
آن عامل نیرومندی که دلهای مردم را به این نهضت و رهبری آن متصل ساخت و آن نیروی عظیمی که امت مسلمان را همچون اقیانوسی موّاج در تمام مراحل انقلاب اسلامی در برابر چشم جهانیان قرار داد، همین ایمان و اعتقاد به خداوند، قرآن و اسلام بود. مقام معظم رهبری فرمودهاند: «اگر ایمان مردم به اسلام نبود، انقلاب به پیروزی نمیرسید. اگر امام عزیزمان در دلهای یکایک مردم (چه در ایران و چه در جهان) نفوذ عمیق داشت و سخن و رفتار او برای مردم مسلمان داخل و خارج کشور درس بود، به این خاطر است که مردم به خدا و اسلام ایمان داشتند. استکبار هم فهمیده است که این ملت به برکت ایمان متحد شد و رهبر خود را انتخاب کرد. از قدرتهای بزرگ دنیا نترسید. آنها متوجه شدند که همه موفقیتها و پیشرفتهای ما، به برکت ایمان به دست آمده است، لذا با ایمان و اسلام ما دشمن شدهاند، اما همانطور که خدای متعال در قرآن وعده فرموده [است] تا وقتی ایمان عمیق اسلامی با مردم همراه است، هیچ خطری ملت و انقلاب را تهدید نمیکند و هیچ قدرتی نمیتواند کمترین آسیبی به جمهوری اسلامی و انقلاب شکوهمند ایران وارد آورد».۱۳
امام خمینی تصریح نمودهاند: «ایمان مردم سبب این معنا شد که [مردم] با هم فریاد کنند و جلو بروند. آن معنایی که شماها را پیروز کرد و آنها را شکست داد این بود که آنان ستمگر بودند و شما که مظلوم بودید کمکم عقدههایی پیدا شد و بعد هم توجه به اسلام پیدا شد و همه با هم با توجه به اسلام جلو رفتید، و در عین حالی که وسایل نداشتید، بر اینهایی که همه وسایل را داشتند، پیروز شدید».۱۴

طلوعی تابناک از افق حماسه و ایثار
بدیهی است انسانی که به برکت ایمان و تقوا اندرون را از امیال گوناگون تزکیه نموده و دل را به نور الهی صفا داده است، به آن درجهای از وارستگی رسیده که از بذل مال و جان، در راه هدفی عالی و مقصدی پاک ابایی ندارد و ملتی که شهادت را عزت ابدی و حیاتی جاودانه تلقی میکند و آن را نوری عظیم میداند و این موضوع را باور کرده است که پیوستن به صف مبارزان برای خداست، دیگر از کشته شدن خوف ندارد. او به این درجه از یقین رسیده است که فداکاری در این راه و رسیدن به مقام شهادت، خود یک پیروزی بزرگ و سرافرازی و تحصیل شرافت در گروی ایثار و از خودگذشتگی است. روحیه «شهادتطلبی» باعث میشود که انسان از هیچ قدرت و توطئهای هراس به دل راه ندهد و مصمّم و باصلابت پیش برود. امام خمینی فرمودهاند: «ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی هراس ندارد. هراس، آن دارد که شهادت مکتب او نیست».۱۵
فرهنگ شهادت برای کسانی قابل فهم است که خدا را ناظر اعمال و شاهد رفتار خویش دیده و به پیروی از پیامبر و ائمه هدی میخواهند جاودانه تاریخ باشند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی تأکید نموده است؛ خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست. خون طاهر آنان به حکومت طاغوتی یزید خاتمه داد. خون پاک اینان [طومار] سلطنت طاغوتی را به هم پیچید. شهادت ارثی است که از اولیاء به ما میرسد. این خون سیدالشهدا است که خونهای ملتهای اسلامی را به جوش میآورد و این دستههای عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان میآورد و برای اسلام و حفظ مقاصد اسلامی مهیا میکند.۱۶
به فرمایش مقام معظم رهبری، متاع جان به دوگونه از دست انسانها میرود، یکی اینکه آن را مفقود نمایی و دیگر اینکه آن را بفروشیم. آنها که در راه خدا کشته میشوند جان خود را فروخته و در عوض جنّت و رضوان الهی را دریافت کردهاند، که بالاترین دستاورد است و امتیاز مهمی است. شهادت در واقع برترین پاداش و مزد کسی است که در راه خدا تلاش میکند و از راحتی و آسایش معمولی و امکانات مادی و رفاهی فناپذیر صرفنظر میکند تا ارزشها احیا گردد و یا دین الهی حفظ گردد و راه فضیلت و معنویت رونق گیرد. این شهدا بودند که باعث شدند اسلام و انقلاب اسلامی از نگاه شیاطین و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند. آنان دریافتهاند که روحیه ایثارگری و فداکاری، کاخهای ابرقدرتها و اعوان و انصار آنان را به لرزه درآورده است.۱۷
اصولاً از پشتوانههای مهم پیروزی نهضت اسلامی، توجه به جانفشانیهای حضرت اباعبدالله الحسین و یاران خالص او میباشد و روح این خیزش و جهتگیریهای اساسی آن، مشعل عاشوراست. در همان روزهای آغازین این حرکت، نهضت خونین پانزده خرداد ۱۳۴۲ هـ.ش به محرم سال ۱۳۸۳ هـ.ق گره خورد و محافل و مجالس حسینی، روضهخوانیها و هیأتهای سینهزنی به کانونهایی برای بیان مسائل این قیام تبدیل گردید. در روزهای اوجگیری این انقلاب، یعنی محرم سال ۱۳۹۸ هـ.ق که با پاییز ۱۳۵۷ هـ.ش مقارن بود، امام خمینی فرمودند که ماه محرم تعظیم گردد و مردم اینگونه مجالس را با شور و هیجان برپا کنند. آن رهبر بزرگ، این ایام را ماه پیروزی خون بر شمشیر دانست و مجدداً همان حماسه عظیم و فراگیر امت مسلمان شکل گرفت و حرکتی که روح و جهت حسینی داشت، با ذکر مصائب حماسهآفرینان کربلا گره خورد و سرانجام پیروزی را در آغوش گرفت. این برنامهها در مقام عمل بود، اما از نظر روح و محتوای قیام عاشورا، این پیوند به وضوح دیده میشود، زیرا حرکت حضرت امام حسین برای اقامه عدل و مبارزه با ظلم و جفا و فساد بود. از فرمودههای آن بزرگوار به خوبی برمیآید که میخواستند جامعه را از وضع اسفباری که داشت اصلاح کنند. امر به معروف و نهی از منکر نمایند و با حاکمی ستمگر که حرام خداوند را حلال کرده و با سنت رسول اکرم به مخالفت برخاسته، به مبارزه برخیزند.۱۸ امام خمینی نیز در نهضت اسلامی ایران همین اهداف را تعقیب میکرد و درصدد بود بنیان ظلم و جور و طغیان را بر هم زند و حرکت انبیاء و اولیاء را برای اقامه قسط و نظامی اسلامی و حاکمیت شریعت، ادامه دهد.۱۹

وحدت، رمز اقتدار
تردیدی نیست که اتحاد و انسجام آحاد جامعه اسلامی، اقتدار و نیرویی فوقالعاده به وجود میآورد که میتواند تمامی موانع را از سر راه خود بردارد و قلّه عزت و عظمت را فتح کند. اما در صورتی این وحدت و همدلی محقق میگردد که انسانها براساس انگیزههایی ایمانی و قرآنی، قلوب خویش را به هم نزدیک کنند و نیز هدفی مقدّس و متعالی را که فراتر از مقاصد شخصی است، پیبگیرند.
امام خمینی فرمودهاند: «شما دیدید و ما هم شاهد بودیم که وحدت کلمه یک ملت شجاع، با اعتماد به اسلام و خدای تعالی موجب غلبه بر غولهای بینالملل شد و دست همه استعمارگران را قطع نمود. آن چیزی که ما را در این نهضت پیش برد، دو مطلب است که یکی از آن دو اساس بود و دیگری به واسطه آن اساس، تحقّق یافت. آنچه اساس بود، این بود که مردم به عنوان اسلام، ایمان و عقیده وارد این میدان شدند و چون اسلام و ایمان بود، قشرها با هم متحد شدند. چون رمز حقیقی و وحدت جهت و مسیر به وجود آمد، آن مطلبی که همه محال میدانستند در ایران تحقق پیدا کرد. رمز این بود که همه با هم بودند و همه با هم فریاد میزدند که ما این رژیم فاسد را نمیخواهیم، ما جمهوری اسلامی میخواهیم و این اسباب تحقق آن مطلبی شد که دنیا آن را غیرممکن میدانست. البته این روی حساب ما دیگری است، ولی ملت ایران روی حساب معنویت و توجه به خدای تبارک و تعالی و ایمان پیش برده و این قدرتهای شیطانی را که پشتیبان او [رژیم پهلوی] بودند شکست داد. اجانب لمس کردند که یک کشوری، اگر همه اقشارش با هم متحد شوند، هیچ قدرتی نمیتواند در برابرشان بایستد و به آنان خیانت کند… وقتی نیروی اسلامی بود، تمامی قشرها به هم متصل شدند و همه با هم این سد بزرگ را شکستند. این وحدت کلمه، این قدرت ایمان، توجه به اسلام شما را به پیروزی تا اینجا رسانید، از این به بعد هم با همین قدرت پیش بروید».۲۰

هدایت اقیانوسی خروشان
رهبری این نهضت اسلامی و حرکت مذهبی را شخصیتی برعهده گرفت که بعد از انبیاء و اولیای الهی با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نمیباشد. به فرمایش مقام معظم رهبری، او ودیعه خداوند در دست ما و نشانه عظمت الهی بود. وقتی انسان او را میدید، عظمت بزرگان دین را باور میکرد.۲۱
اگرچه مردم با اراده پولادین و با تکیه بر ایمان یکپارچه و متحد به میدان مبارزه برای استبداد و استکبار حاضر گردیدند، ولی بالاتر از این اقیانوس خروشان، این امام خمینی بود که توانست چنین عظمتی را به وجود آورد. ایجاد تحول در یک ملت به عنوان انسانهایی فداکار، مقاوم و شجاع، جز با دست توانای عالمی ربّانی، فقیهی وارسته و فرزانه و عارفی سیاستمدار که با تزکیه درون، عبادت، ذکر و دعا، روح وارسته خویش را به عالم قدس و ملکوت متصل ساخته و به منبع قدرت لایزال الهی متکی گردیده، امکانپذیر نبود.
مقام معظم رهبری اینگونه گوهرافشانی نمودهاند: «شخصیت امام تا حد بسیار زیادی به اهمیت و عظمت آرمانهای او مربوط میشد. همت بلند و ایمان و توکل و خستگیناپذیری و استعدادهای فراوان و تواناییهای اعجابانگیزی که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار افتاد و در سمت هدفهای موردنظرش پیش میرفت و ناگهان همه میدیدند که آن هدفها محقق شدهاند. نقطه اساسی کار او این بود که در اراده الهی و تکلیف شرعی محو میشد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف مطرح نبود. واقعاً او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوهها میمانست و عمل صالحش با خستگیناپذیری توأم بود. ما باید راه او را ادامه دهیم، آن چیزی که از امام برای ما قابل تقلید است، هدفهای او و حرکت به سوی آن هدفهاست.»۲۲
و در جای دیگر تصریح نمودهاند: «وقتی مردم به برکت راهنماییهای آن رهبر بزرگ، از گرایش و سرسپردگیهای مادی بیرون آمدند و به سمت خدا حرکت کردند و راه او را بر راه زندگی راحت ترجیح دادند، توانستند انقلاب را به پیروزی برسانند. عامل موفقیت رهبر عظیمالشأن ما این بود که توانست اقیانوس عظیمی را اینطور به حرکت درآورد و میلیونها انسان را خدایی کند و راه اسلام را راه زندگی قرار دهد و اسلامی را که همه قدرتهای دنیا علیه آن بسیج شده بودند، عزیز کند و معنویت و ارزشهای منزوی شده معنوی را دوباره احیا کند.»۲۳
امام خمینی از سلاله پاک رسول خدا«ص» بود که در بوستان قرآن و عترت چنان شکفت که عطر وجودش عالم را معطر ساخت. این شاگرد شایسته مکتب ائمه اطهار که به حق درس ایمان و اخلاص را در بالاترین حد فراگرفت، خود مربی عالیقدر جهانیان گردید. او که روح خدا بود، در کالبد بدون جان آدمیان، روح خدایی دمید. کلامش تبلور حقانیت اسلام بود و نگاهش بر قلبهای منجمد، گرمای ایمان میبخشید.(۲۴)
او که از دهههای قبل با بیان و بنان کارنامه سیاه و حرکتهای وقیحانه رژیم دستنشانده پهلوی اول را افشا مینمود، به هنگام روی کار آمدن پهلوی دوم (محمدرضاشاه پهلوی) که فساد، ابتذال، جنایت، خیانت و اختناق به اوج خود رسیده بود، باصلابت ویژه و عزمی راسخ و ارادهای مصمم، اما تنها و در تنگناهای فرساینده، به نبرد با نظام طاغوتی پرداخت و این تشکیلات استبدادی را غیرقانونی، وابسته به اجانب، دستنشانده ابرقدرتهای استعمارگر شرق و غرب و حامی رژیم سفّاک و تروریست صهیونیستی معرفی کرد و جامعه اسلامی را به مبارزهای جدی و خیزشی فراگیر علیه آن جرثومههای تباهی فراخواند تا آنکه تلاشهای مبارزاتی به گونهای همهجانبه و گسترده در ابعاد گوناگون، این رژیم سفاک را به هراس وادار کرد و ناگزیر نیروهای انقلابی اعم از روحانیان، دانشگاهیان، کارگران و بازاریان و سایر اقشار مبارز را دستگیر و راهی سیاهچالهای مخوف نمودند.
آنان گرچه در زندان، شکنجههای وحشیانه عوامل ساواک را تحمل کردند و برخی نیز به فیض شهادت نایل آمدند، ولی دست از مقاومت و پایداری برنداشتند و از رهنمودهای امام خمینی با جان و دل پیروی کردند. در واقع نیروهای مبارز به برکت تعالیم رهبر نهضت، از بصیرت و بینش سیاسی بالایی برخوردار گردیدند و باران بیداری ایشان را به صحنههای نبرد با اهریمنان مستبد کشانید و سرانجام به دنبال تظاهرات گسترده، اعتصابات وسیع توأم با فریادهای اللهاکبر، رژیم منحوس پهلوی در باتلاق منکرات خود فرو رفت. حرکت امام خمینی صرفاً صبغهای سیاسی نداشت، بلکه او به عنوان زعیم شیعیان، به لحاظ شرعی و اعتقادی احساس تکلیف کرد و در میدان عمل، رسالت عالم و مسئولیت فقیه و نقش نهاد مرجعیت را در سرنوشت جامعه اسلامی به اثبات رسانید.۲۵

همراهی عنایت الهی با اراده ملت
امتی مسلمان، یکپارچه و متحد و با قطع امید از همه قدرتهای بیگانه با تکیه به ایمان و باورهای مذهبی تحت رهبری شخصیتی وارسته، پرهیزگار و پارسا، تمام خطرها را به جان خرید و برای درهم کوبیدن بساط نظامی ظالم و فاسد مصمم گردید، چون انگیزههای مردم و رهبری صادقانه بود و هدفی مقدس داشتند. از نصرت الهی و تأییدات خداوند متعال برخوردار شدند و این نکته اصلی قرآنی است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم؛۲۶ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر خدا را یاری کنید، او شما را امداد مینماید و قدمهایتان را استوار میسازد.»
امام خمینی در اینباره نکته ارزشمندی را یادآور گردیدهاند: «در قضیه پیروزی ملت بر رژیم منحط سابق، تصور این معنا که ملتی که هیچ چیز در دستش نیست [در حالی که] آن رژیم همه چیز دارد، چگونه پیروزی میشود، مشکل بود. لکن وقتی ملت بنا گذاشت که کاری بکند و در میدان وارد بشود، به آخر رسید و کاری کرد که ما نمیتوانیم درست حجمش را توجه کنیم و هر قدمی که ما و شما برداشتیم، خداوند به یک قدم دیگر ما را هدایت فرمود. چراغ را خود خدای تبارک و تعالی جلو گرفته و تاریکیها را روشن کرد و هیچ وقت نگذاشت ملت سست شود، این برای آن بود که ملت راهش را پیدا کرد و به صراط مستقیم رسید.»۲۷
امام عقیده دارد انقلاب اسلامی کاری الهی بود: «این کار بشری نبود، خدایی بود. بشر نمیتواند یک اجتماع را چنین به حرکت درآورد که با دست خالی یک سلطنت ۲۵۰۰ ساله را واژگون کند. چون خدای بزرگ پشتیبان این ملت بود کار به سامان رسید و انقلاب پیروز شد.»۲۸
«خداوند یک قدرتی به همه ما داد که بیاییم در خیابان و فریاد بزنیم این رژیم را نمیخواهیم. این قدرتی بود که خدا به شما داد و باید از خدا تشکر کنیم.»۲۹
«این پیروزی که برای ملت ما حاصل شد یک عنایت الهی بود، یک عنایت بزرگی که متحول کرد روحیه ملت را به روحیه اسلامی در صدر اسلام و این قدرت ایمان و اعتقاد به اسلام بود که این پیشرفت را نصیب ما کرد.»۳۰
مقام معظم رهبری نیز فرمودهاند: «برای انجام کارهای عظیم فقط باید به کمک و نصرت الهی و ایمان عامه مردم تکیه کرد. پول، سلاح مدرن و قدرت مادی و سیاسیکاری، تکیهگاه مطمئنی برای انجام کارها نیستند. خداوند متعال به رسول گرامی خود فرمود: …هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ۳۱ یعنی همین دو تکیهگاه، نصرت الهی و کمک مؤمنان تو را پیش برد، برای همین است که ما اعتقاد داریم وقتی قدرتهای مادی با حق سینه به سینه شوند، پوشالی و توخالی هستند.»۳۲
معظم له در جای دیگری میفرمایند: «چون ما برای اسلام کار میکنیم، خدای متعال هم نصرتش را بر ما نازل کرد، چون قلب آن رهبر عزیز منور به نور ایمان بود، خدا به او قدرت و قوتی بخشید تا بتواند بزرگترین کارهای روزگار را انجام دهد.»۳۳

آفاتی که این نعمت بزرگ را تهدید مینماید
انقلاب اسلامی در مسیر رسیدن به هدفهای عالی و مقدس خود، با آفتها و موانع زیادی مواجه میباشد. به طورکلی همان عواملی که موجب پیروزی این حرکت سترگ گردید، اگر به دلایلی تضعیف، تحریف و یا کمرنگ گردند، قطعاً این ستاره که بر بام ایران در حال پرتوافشانی است با مخاطرات و آسیبهای جدی روبهرو میشود. این روند نویدبخش و نورانی برای دشمنان داخلی و خارجی و ایادی استکبار و ارتجاع و نیز رژیم صهیونیستی قابل تحمل نیست و آنان با نیرنگهای مختلف، آن را آماج یورشهای خود قرار میدهند و فعالتر از قبل به مقابله با آن میپردازند. هدف شوم و شرارتبارشان این است که از صدور انقلاب و انتشار برکاتش در دیگر نقاط گیتی جلوگیری کنند و آن را از درون آسیبپذیر سازند.
آفاتی که تهدیدکننده انقلاب و نظام اسلامیاند عبارتند از:
۱٫ بیتوجهی به ارزشهای دینی و اخلاقی، آموزهها و رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری.
۲٫ از بین بردن «امید» در میان آحاد مردم و ترویج افکار مأیوسانه در میان آنان
۳٫ خودخواهی، امیال نفسانی و غلبه نفس اماره بر دستاندرکاران نظام اسلامی
۴٫ رفاهزدگی، تکاثرطلبی، دنیاگرایی، اسراف و تبذیر و اتلاف سرمایههای عمومی
۵٫ رخنه افراد منحرف، فتنهگر و فرصتطلب به درون تشکیلات جمهوری اسلامی
۶٫ ایجاد تفرقه بین اقشار گوناگون و اختلافافکنی در میان مذاهب اسلامی
۷ـ عدم استفاده از ظرفیتهای فکری، معنوی و طبیعی برای توسعه همه جانبۀ کشور
۸ـ نفوذ اندیشهها و نقشههای اجانب در دستگاههای پژوهشی، آموزشی، تربیتی و فرهنگی
۹ـ بیتوجهی به حقوق مسلم مردم در تمامی عرصهها و به بوته فراموشی سپردن عدالت اجتماعی، آزادیهای برحق و مشروع قشرهای گوناگون.
۱۰ـ شکاف اقتصادی و مفاسد اجتماعی و فاصله گرفتن از اقشار محروم جامعه.

پینوشتها
۱٫ نحل، ۳۶٫
۲٫ نهجالبلاغه، فرازی از خطبه ۱۴۷٫
۳٫ باران بیداری، صص ۳۰۷-۳۰۶٫
۴٫ سبا، ۴۶٫
۵٫ انبیاء، ۱۰۵٫
۶٫ توبه، ۵۲٫
۷٫ آلعمران، ۱۶۰٫
۸٫ انسان و ایمان، شهید مطهری، صص ۲۸-۲۷٫
۹٫ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر ۲۲، ص ۲۶۰٫
۱۰٫ همان مأخذ، دفتر نهم، ص ۲۰۵٫
۱۱٫ رهنمودهای امام خمینی، ص ۱۹۴٫
۱۲٫ مصاحبه امام خمینی با مجله تایم، کیهان، ۱۵ دیماه ۱۳۵۸٫
۱۳٫ حدیث ولایت، ج اول، صص ۲۳۳-۲۳۲٫
۱۴٫ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر نهم، ص ۱۹۱٫
۱۵٫ همان مأخذ، دفتر چهارم، ص ۴۲٫
۱۶٫ منبع قبل، صص ۳۶-۳۲٫
۱۷٫ بنگرید به حدیث ولایت، ج دوم، صص ۶۹-۶۸٫
۱۸٫ نک: بحارالانوار، ج ۴۴، صص ۳۲۹ و ۳۸۲٫
۱۹٫ برگرفتهای از بیانات مقام معظم رهبری، حدیث ولایت، ج ۲، ص ۶٫
۲۰٫ در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر نهم، صص ۱۸۲، ۱۸۴، ۱۸۶ و ۱۹۰٫
۲۱٫ حدیث ولایت، ج اول، ص ۷٫
۲۲٫ همان مأخذ، ص ۵٫
۲۳٫ مأخذ قبل، صص ۱۴۹-۱۴۸٫
۲۴٫ فرازهای فروزان، صص ۱۵-۱۴٫
۲۵٫ نگرشی بر بعد معنوی انقلاب، محمدتقی رهبر، صص ۲۵-۲۴٫
۲۶٫ محمد، ۷٫
۲۷٫ در جستوجوی راه از کلام امام، ج ۹، ص ۲۱۵٫
۲۸٫ همان مأخذ، ص ۱۸۰٫
۲۹٫ منبع پیشین، ص ۱۸۷٫
۳۰٫ همان مدرک، ص ۱۹۳٫
۳۱٫ انفال، ۶۳٫
۳۲٫ حدیث ولایت، ج اول، صص ۱۶۶-۱۶۵٫
۳۳٫ همان مأخذ، صص ۲۳۳-۲۳۲٫

سوتیترها:
۱٫
آن عامل نیرومندی که دلهای مردم را به این نهضت و رهبری آن متصل ساخت و آن نیروی عظیمی که امت مسلمان را همچون اقیانوسی مواج در تمام مراحل انقلاب اسلامی در برابر چشم جهانیان قرار داد همین ایمان و اعتقاد آنان به خداوند، قرآن و اسلام بود

۲٫
برعکس انقلابها و جنبشهایی که نیروی محرکهای به نام مذهب ندارند و براساس اهدافی چون حاکمیت نژادی، سلطه سیاسی و نظامی حرکت میکنند، انقلاب اسلامی قیامی برای خدا، کسب رضایت حق تعالی، ادای تکلیف، و قطع ایادی متجاوز به حریم اسلام و مسلمین بود

14مارس/17

طنین زنگ انقلاب در ۱۲ بهمن

 

وقتی حضرت امام در دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷، درست شش روز پس از بهانهجوییهای بختیار برای بستن فرودگاه مهرآباد به علت نقص فنی پا به میهن گذاشت، کمتر کسی تصور میکرد که تا پایان عمر رژیم پهلوی بیش از ده روز باقی نمانده است. ۱۲ بهمن روز مهم و سرنوشتسازی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میرود، چرا که در چنین روزی، نفسهای رژیمی تا بن دندان مسلح که به تعبیر حضرت امام «همه چیز ما را به باد داد، مملکت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد»، به شماره افتاد و با سخنرانی ایشان در بهشت زهرا با این مضمون که «من دولت تعیین میکنم…»، بارقههای امید و نظم جدید در همه جای ایران درخشید.
مدرسه «رفاه» نخستین میزبان بنیانگذار انقلاب اسلامی بعد از ۱۵ سال تبعید شد و پس از یک روز اقامت، مشکلات ناشی از هجوم خیل عظیم جمعیت مشتاقان به آن باعث شد که حضرت امام به مدرسهای در همان حوالی موسوم به مدرسه «علوی۲» منتقل شوند و تا دهم اسفندماه در آن مسکن گزینند.
نظام آموزشی جدید در ایران که در سال ۱۳۰۹ شمسی پایهریزی شد، جای مکتب خانهها را گرفت. پس از تأسیس «دارالفنون»، که نخستین دانشگاه ایرانی به سبک جدید است، کوششهایی در ایجاد مدرسههای عالی در زمینههای مختلف علوم و فنون به منصه ظهور رسید. از جمله این مدارس به ترتیب تاریخی میتوان به مدرسه «علومسیاسی»، مدرسه «فلاحت»، مدرسه «طب» و مدرسه «حقوق» اشاره کرد، که با ایجاد «دانشگاه تهران»، در آن ادغام شدند.
در تاریخ معاصر ایران، مدارس اسلامی با اهداف فرهنگی و تربیت اسلامی شکل گرفتند که سابقه آن به سالهای نزدیک به انقلاب مشروطیت برمیگردد.
علما در سالهای پیش از انقلاب مشروطه، به ویژه در شهرهایی بزرگ، از جمله در تهران، مدارسی را جهت آگاهیبخشی به تودهها راهاندازی کردند که از آن جمله میتوان به «دبستان اسلام» سیدمحمد طباطبایی اشاره کرد.
در دوره پهلوی نیز پس از شهریور ۱۳۲۰، برخی مدارس اسلامی به شیوه نوین از طرف اشخاصی چون شیخ عباسعلی اسلامی و آیتالله فومنی دایر گردید. تشکیل این مدارس در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و غلبه جو خفقان و استبداد، دوباره مورد توجه شخصیتها و گروههای مذهبی قرار گرفت، تا بدین ترتیب در فضایی که امکان فعالیت سیاسی وجود ندارد و از طرف دیگر فرهنگ دینی و اسلامی در آموزش نوین نادیده گرفته شده است، تربیت نسلی آشنا به فرهنگ اسلامی و آموزش دروس اسلامی در دستور کار قرار گیرد. «رفاه»، «علوی»، «دین و دانش» و «کمال»، مدارسی از این سنخ بودند.
مدارس جدید و آموزش به سبک نوین در ایرانِ عصر پهلوی، بر مبنای تعارض بین علم و دین و بر مبنای تحولات علمی در اروپا رشد و گسترش یافتند. مراد از تعارض علم و دین در تعبیر دقیقتر، تعارض درک انسان از طبیعت (معرفت علمی) و فهم او از دین (معرفت دینی) است. در قرن نوزدهم میلادی، تعارض بین علم و دین بروز کرد و منجر به شکلگیری نوعی سلطه و امپریالیسم علمی شد. به زعم علمگرایان جایی برای طرح مسایل دینی در عالم وجود ندارد. زمانی که «لاپلاس» کتاب خود را به «ناپلئون» تقدیم کرد، در پاسخ به این سؤال که چرا در کتابش نامی از خدا نبرده است؟ گفت: «دیگر نیازی ندیدم و توانستم همه چیز را تحلیل کنم.»
اگرچه امروزه نسبتهای مختلفی میان دین و علم از جمله دیدگاه تمایز، تکمیل و تأیید مطرح میشود، اما در ایران و در عصر مدارس به سبک جدید جنبه تعارض بین این دو به شدت بر جنبههای دیگر سایه انداخته و به چالش فکری مهمی تبدیل شده بود. به عبارت دیگر میتوان گفت دستاوردهای مادی علم، فضای تنگ و شرایط سختی را برای دینداران ایجاد کرده بود.
به نظر میرسد غلبه رویکرد تعارضی بین علم و دین در ایران، ناشی از مفروضات تاریخ غرب و آموزههای مسیحیت بود. به تعبیر شهیدمطهری علم در بستری شکوفا شد که ریشه در ایمانزدایی داشت. از قرن شانزدهم میلادی، با تجدید حیات فکری و اجتماعی مغرب زمین، علم و دانش بشری گسترش روزافزون یافت و از اقبال عمومی برخوردار شد؛ دین که در قرون وسطی حاکمیت مطلق داشت و بر همه ارکان زندگی و حیات اجتماعی حاکم بود، به انفعال و انزوا و عقبنشینی تن داد و به محدودهی نفوذ مذهبی خود، یعنی کلیسا بسنده کرد.
میتوان گفت که دین مسیحیت به خاطر آموزههای خاص خویش و همچنین مخالفت با علم، همچون طرح چرخش خورشید به دور زمین، نخستین جرقههای تعارض بین علم و دین را روشن کرد و همین انگاره را علمگرایان به سایر ادیان نیز تسری دادند. این در حالی است که اسلام و کتاب آسمانى قرآن، نه تنها از تحریف مصون مانده، بلکه عاری از عقاید خردستیز و علمگریز نیز میباشد. هدف این نوشتار پرداختن به ابعاد مختلف انتخاب مدرسه رفاه و علوی به عنوان نخستین پایگاه انقلاب اسلامی است.
همانطور که اشاره شد، مدارس اسلامی به طور اعم و مدرسه رفاه به طور اخص، مدارس غیردولتی به شمار میرفتند که از محل وجوهات شرعیه و سهم امام ساخته شده و راهاندازی آن توسط برخی از مهمترین شخصیتهای مؤثر در انقلاب، از جمله مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و مرحوم هاشمی رفسنجانی صورت گرفته بود و به صورت تعاون اداره میشد. این مدرسه از این حیث که مکانی دولتی نبوده و یا دراختیار شخص خاصی نبود و از طرف دیگر بسیاری از شخصیتهای مؤثر در انقلاب اسلامی در راهاندازی آن نقش داشتند، میتوانست نقش مهمی در پیشبرد اهداف انقلاب داشته باشد، علاوه بر این، این مدارس متعلق به شخص خاصی نبود تا احیاناً مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
همچنین این مدارس در خیابان «ایران» و نزدیک میدان بهارستان و در قلب تهران واقع شده بود و استقرار در چنین مکانی باعث میشد محل سکونت حضرت امام در مرکز تهران و در مرکز مبارزه با رژیم پهلوی باشد. به عبارت دیگر ضرورت مبارزه ایجاب میکرد که ایشان تا رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی به ثمر رسیدن انقلاب و پیروزی آن در کنار مردمی که مورد حمله و آماج دژخیمان رژیم پهلوی و در سختترین شرایط قرار داشتند، باشند. به همین دلیل حضرت امام، ابتدا به تهران سفر کرده و در دهم اسفندماه، یعنی ۱۸ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از مدرسه «علوی» به شهر قم رفتند.
علاوه بر این، انتخاب چنین مکانی با روحیات سادهزیستی حضرت امام سازگاری بیشتری داشت. ایشان قبل از ورود به تهران و در جریان تشکیل کمیته استقبال، همیشه بر این نکته تأکید داشتند که محل سکونتشان در محلات شمالی و مناطق مرفهنشین قرار نداشته باشد. درست به همین دلیل زمانی که به علت بیماری و به توصیه پزشکان در خانهای در دربند به طور موقت سکونت داشتند، بعد از انتقال به جماران گفتند: «حالا راحت شدم، چون در این چهار ماه مدام در عذاب بودم».
همچنین حضرت امام علاقهمند بود در جایی ساکن شوند که مردم بدون کمترین مشکلی با ایشان در ارتباط باشند و این ارتباط را دو طرفه میدانستند. در جریان انتقال از فرودگاه به بهشت زهرا خطاب به حاضران در ماشین بلیزر حامل ایشان، که قصد داشتند ایشان را سریعاً از ازدحام جمعیت به سمت بهشت زهرا انتقال دهند، ضمن توصیه به آرامش فرمودند: «من با این مردم کار دارم و این مردم هم با من کار دارند». تأکید امام بر ضرورت توجه به وعدههایی که به مردم داده بودند و رعایت حال آنها باعث شد تا علیرغم خستگی، به بهشت زهرا رفته و سخنرانی مشهور خود را ایراد کنند، این در حالی است که برخی از همراهان ایشان، از جمله احمد آقا از فرط خستگی از هوش رفتند.
عامل دیگر، به نظر میرسد حکایت از شجاعت بینظیر حضرت امام و عدم واهمه از توپ و تفنگ و سرنیزه رژیم دارد. شجاعت و اعتماد به نفس ایشان و عدم نگرانی از شکست، از اعتقاد قلبی او به الزامات حرکت در صراط مستقیم حکایت دارد که عمل به تکلیف، مهمترین رسالت انسانها به صورت فردی یا جمعی است. در شرایطی که سازمانهای نظامی، امنیتی و انتظامی رژیم پهلوی همچنان حاکم هستند، سکونت در یکی از شلوغترین مناطق تهران بیانگر اعتقادات فردی است که معتقد بود زندگى یعنى عقیده و مبارزه در راه آن. از نظر حضرت امام اگر نهضت، نهضت الهى باشد، ما شکست بخوریم باز پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم. براى اینکه ما براى خدا کار کردیم. وقتى براى خدا شد، این پیروزى است. در مسیر حضرت امام شکست معنایی ندارد.
در کنار عوامل فوق، سخنرانی ایشان در نخستین روز ورود به مدرسه علوی، نشانگر اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب اسلامی است. این مدارس در واقع نسخهای کوچک از وحدت دو بال مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی یعنی حوزه و دانشگاه بودند و درست به همین دلیل حضرت امامخمینی در نخستین سخنرانی خود در مدرسه علوی، بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی میداند. به نظر میرسد اهمیت این مدارس در دستیابی به چنین مهمی، بسیار قابل توجه است. این مدارس در سالهایی که جو خفقان بر فضای جامعه ایران حاکم بود، توانستند نقش مهمی در آموزش فرهنگ اسلامی در محیط غیراسلامی در بین دانشآموزان داشته و اثر روحی قابلتوجهی که به تعبیر حضرت امام عامل اصلی انقلاب است در بین دانشآموزان داشته باشند. مجموع این عوامل باعث شد این مدارس به عنوان اولین پایگاههای انقلاب اسلامی انتخاب شوند.

سوتیتر:
۱٫
سخنرانی حضرت امام در نخستین روز ورود به مدرسه «علوی»، نشانگر اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در پیروزی انقلاب اسلامی است. این مدارس در واقع نسخهای کوچک از وحدت دو بال مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی یعنی حوزه و دانشگاه بودند و درست به همین دلیل حضرت امامخمینی در نخستین سخنرانی خود در مدرسه علوی بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی میداند

14مارس/17

امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و مبارک‌ترین نگاه در دنیای معاصر

حضور در تاریخ زمانه
با فرض بر این‌که همه معتقدیم انقلاب اسلامی تاریخ ملت ما را شکل داده، این سؤال مطرح است «چه کنیم که ما بیرون از تاریخ خودمان به‌سر نبریم؟»
این‌که اهل نظر امروز می‌فرمایند چه بخواهیم و چه نخواهیم با انقلاب اسلامی یک تاریخ جدیدی در جهان شروع شده است. چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و باز در تاریخ زمانه‌ خود زندگی کرد. دکتر طاها حسین مورخ مشهور مصری در رابطه با بیعت حضرت علی «علیه‌السلام» با حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌گوید: هیچ‌کس باور نمی‌کرد آن روزی که دست‌های کوچک آن جوانِ ۱۰، ۱۱ ساله در دست آن مرد چهل ساله قرار گرفت، تاریخ جدیدی بر روی زمین گشوده شود. به ظاهر ممکن است در آن زمان بیعت مولی الموحدین «علیه‌السلام» با پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در کنار حادثه‌هایی که خود را بسیار بزرگ‌تر می‌نمایاندند، حادثه کوچکی به نظر آید، ولی اگر کسی ماوراء ظاهرِ حادثه‌ها به جایگاه تاریخی هر حادثه‌ای نظر کند، به ‌خوبی می‌فهمد کدام حادثه برخلاف ظاهر، بی‌تاریخ است و کدام حادثه کوچک بر خلاف ظاهرش، تاریخ دارد و آینده بشر را تغذیه می‌کند.
برکتی که در نظر به شخصیت حضرت روح الله«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» پیش می‌آید این است که متوجه شویم دنیای ظلمانی با آن‌ همه تلاش برای بزرگ ‌‌نشان ‌دادن خودش، در مقابل حقیقتی که بی‌سر و صدا از طریق انقلاب اسلامی طلوع کرده، یک موج بی‌تاریخ است و هرکس زندگی خود را به آن گره زند گرفتار بی‌تاریخی می‌شود. ماورای شلوغی‌های دنیای مدرن، تاریخ جدیدی شروع شده تا حیات بشر را به معنویتی بسیار متعالی‌تر از معنویتی‌که بشر امروز می‌شناسد برساند و نادیده ‌گرفتن آن توسط دنیای مدرن، چیزی از حیات فعال آن نمی‌کاهد، بلکه کسانی که در مقابل انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چشم بر هم گذاشته‌اند، گرفتار بی‌آیندگی می‌شوند.
تلاش بنده در این است که عزیزان متوجه شوند در کجای تاریخ قرار دارند و ماورای حادثه‌های به ظاهر چشم‌پرکن، در لایه‌های زیرین جامعه‌ جهانی چه می‌گذرد؟ کلیدهای خوبی برای فهم این موضوع در میان است که اولاً بفهمیم چرا فرهنگ غرب محکوم به بی‌تاریخی است و ثانیاً چرا با انقلاب اسلامی تاریخی اصیل شروع شده است. تمام عرض بنده تبیین این دو نکته است تا نسل جوان ما از یک طرف گرفتار بی‌تاریخی و بی‌آیندگی نشود و از طرف دیگر بتواند در تاریخی اصیل حاضر گردد و خود را در تمام ابعاد انسانی‌اش شکوفا سازد. همین‌قدر می‌توان گفت اگر در شرایط تاریخی حساسی قرار نداریم و انقلاب اسلامی به زعم فرهنگ غربی چیزی نیست، چرا همه‌ فکر و ذکر جهان استکبار تلاشی است برای شکست‌ دادن انقلاب اسلامی؟
تحقیقات نشان می‌دهد به کار بردن کلمه ایران در محاورات جهانی در حدّ غیرقابل تصوری زیاد شده و گویا ایران مسئله جهان است. اگر ما چیز قابل ذکری نیستیم چرا جهان استکباری نسبت به ایران این اندازه پریشان‌ حال است؟ در دنیا چه خبر شده است که جهان استکباری احساس می‌کند رشد ایران ـ حتی در فناوری‌های عادی ـ مساوی است با شکسته‌ شدن شیشه عمر استکبار؟ این یک تحقیق میدانی است که در کنار نگاه دقیق به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی می‌توان به آن توجه داشت تا برای عزیزان روشن شود افقی که نور حضرت روح الله خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل ما ایجاد کرده همه آینده‌ی ما و جهان را معنای دیگری می‌بخشد و در این رابطه باز بنده سؤال اول خود را مطرح می‌کنم که «چه کنیم تا ما بیرون از تاریخ‌مان به سر نبریم؟»
با توجه به آنچه عرض کردم می‌خواهم تأکید کنم عزیزان متوجه باشند، تاریخ ما با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تاریخ جدیدی شده، تاریخی که گذشته زندگی ما با انبیاء را به آینده‌ رجوع به وجود مقدس حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» متصل می‌کند، آینده‌ای که حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» در آن ظهور دارد.

حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» و امیدواری بیشتر آن حضرت
حضور در آینده‌ای که حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» در آن ظهور دارد آنچنان مهم است که اگر هفته‌ها بر روی آن بحث کنیم ضرر نکرده‌ایم، زیرا هویت اصلی ما در همین رابطه معنای صحیح خود را ظاهر می‌کند، هویتی که از یک طرف به انبیاء الهی متصل است و ماورای فرهنگ مدرنیته و نفی تاریخی معنویت، به انبیاء و تاریخ قدسی گذشته‌ بشر برگشت دارد و از طرف دیگر آنچنان مسیر حرکت به سوی آینده در آن درست انتخاب شده که بدون شک این مسیر به ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» ختم می‌شود و ایشان را امیدوار به ظهور می‌کند و غم غیبت آن حضرت را می‌کاهد. این نگاه، نگاهی است که هرگز جریان روشنفکری نمی‌تواند درک کند و معتقد است ما به جهت تحقیری که از طریق فرهنگ غرب شده‌ایم، انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را طرح کرده‌ایم و بر علوم انسانی اسلامی تأکید داریم.
حقیقت این است که بنده حیف می‌دانم از چیزی غفلت شود که می‌تواند ما را ماورای شلوغی‌های دنیای ظلمانی، در صفای نورانی زندگی با انبیاء، به آینده‌ای درخشان وصل کند، حیف است با بودن چنین شرایطی باز جوانان ما بازی آرمان‌های خیالی دنیای مدرن را بخورند. بنده مطمئن هستم اگر مردم ما در حال حاضر در افقی که امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» از طریق انقلاب اسلامی جلویشان گشوده، زندگی کردند دیگر برایشان مهم نیست که دنیای استکبار زودتر منقرض شود یا دیرتر، زیرا مردمِ ما با نظر به انقلاب اسلامی و سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، زندگی دیگری را شناخته‌اند، زندگی فعالِ تاریخ‌ساز که در آن زندگی، نظام آینده‌ خود را خودشان طراحی می‌کنند و از مزاحمت‌های دنیای استکبار هراسی نخواهند داشت. همه‌ امید دنیای استکبار آن است که ما متوجه گوهر انقلاب اسلامی و نقش تمدن‌سازی آن نشویم و این همه تبلیغات برای زشت جلوه دادن نظامی است که انقلاب اسلامی آن را پایه‌ریزی کرده و همه تحریم‌ها برای مانع‌تراشی در مقابل نظامی است که بیرون از اردوگاه غرب، تلاش دارد به نظامی دست یابد که در عین زندگی در زمین، از ملکوت منقطع نباشد و سعی دارد در کنار سفره زمینی، از سفره‌های گسترده‌ ملکوتی نیز مردم را برخوردار کند.

آن‌چه را باید پشت سر گذاشت
برای حضور در چنین تاریخی لازم است مراحلی را که باید پشت سر بگذاریم، بشناسیم. درست است از طریق انقلاب اسلامی روشن شده تاریخی جدید شروع شده ولی معلوم نیست همه ‌ما در این تاریخ حاضر باشیم، زیرا حضور در تاریخ جدید یک نوع ارتباطِ روحی با آن را می‌طلبد. بعضی‌ها می‌گفتند این انقلاب هم کار انگلیسی‌ها است! چون استکبار بلایی بر سر آن‌‌ها آورده بود که نمی‌توانستند ماوراء معادلاتی که استکبار مدیریت می‌کند، معادلات دیگری را بپذیرند. متأسفانه هنوز هم ذهن‌ها به کلی از این رسوبات پاک نشده به طوری که هر اندازه رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله» تأکید می‌کنند، آمریکا دیگر آن آمریکایی نیست که بعد از جنگ جهانی دوم ظهور کرد و شما ناتوانی‌هایش را در افغانستان و عراق و سوریه می‌توانید ببینید و متوجه شوید شرایط جدیدی واقع شده؛ با این‌همه نمی‌توانند در شرایط جدید ناتوانی‌های آمریکا را بفهمند. این نشان می‌دهد بعضی‌ها با این‌که در این زمان زندگی می‌کنند ولی در تاریخ جدید حاضر نیستند و عرض بنده آن است که ما برای حضور در تاریخ جدید باید مراحلی را پشت سر بگذاریم و چیزهایی را بدانیم که عبارتند از:
الف) شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه»
بنده روی این نکته تأکید دارم که ما برای ارزیابیِ درست حادثه‌های تاریخی باید جایگاه تاریخی حادثه‌ها را بشناسیم و تأسف می‌خورم که چرا بعضی‌ها به جای این‌که جایگاه تاریخی افراد و جریان‌ها را بشناسند، به حاشیه‌های آن‌ها می‌پردازند – چه حاشیه‌های مثبت و چه حاشیه‌های منفی – این موجب می‌شود تا ما آن حادثه را درست نبینیم و قضاوت‌های ما در رابطه با آن حادثه غیرواقعی گردد. حضرت امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: در هر قرن انسان‌های متعادل و عدولی هستند که این دین را حمل نموده و هرگونه تأویلِ اهل باطل و تحریف افراطیون و ادعاهای جاهلین را از آن دور می‌گردانند، همان‌طور که کوره‌ی آهنگران پلیدی و چرکی آهن را‏ پاک می‌کند.(۱) با توجه به جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» می‌فهمیم که ایشان در زمره آن عدولی است که مأمور حفظ دین از انحرافاتی ‌است که برای دین پیش آمده است. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» این‌چنین حضوری برای تاریخ ما دارند تا دین اسلام که داشت ذیل رنسانسِ غربی گرفتار یک روح فراماسونی می‌شد و ارزش‌های غربی بر آن تحمیل می‌گشت، تجدید حیات کند و اعلام کنند اسلام به خودی خود می‌تواند یک تمدن باشد و حضرت امام از این طریق به مقابله با تمدن غربی پرداختند و ثابت کردند می‌توان در مقابل تمدنی ایستاد که سابقه‌ چهار صد ساله‌ تمدنی دارد و با مقاومت بر اصول انقلاب، از سخت‌ترین نقشه‌های براندازی که دشمن غربی برای آن کشیده عبور کرد. معلوم است که این عبور، کارِ ساده‌ای نیست و دنیای استکبار به شکل‌های گوناگون ما را با چالش روبه‌رو می‌کند و چون اساس انقلاب اسلامی برای عبور از تمدن غربی و رجوع به دیانت و شریعت است و با انواع حیله‌ها و ماهواره‌ها این اساس را نشانه رفته و بعضی‌ها را نیز تحت‌تأثیر قرار داده، تأسف از این است که روشنفکر ما با نادیده‌گرفتن آن‌چه در حال وقوع است، ادعا می‌کند سکولاریسمِ ایجادشده بعد از انقلاب، نسبت به دوران پهلوی با شدت بیشتری است.

راز ادامه حیات انقلاب اسلامی
حقیقت این است که دنیای غرب با همه توانایی‌هایش نتوانست انقلاب اسلامی را حذف کند. خواستند با حمله صدام به ایران کار را یکسره کنند. باور نمی‌کردند انقلابی که بیرون از اردوگاه فرهنگ غربی شروع شده، بتواند در مقابل این ‌همه توطئه مقاومت کند، با این‌که فرهنگ غربی همواره نشان داده ساز و کارهایی دارد که هر حرکتی را در خودش هضم می‌کند، – حتی با سکولاریزه ‌کردن دین، دین را نیز در خود هضم می‌نماید- ولی حالا با انقلابی روبه‌رو شده ‌که بیرون از اردوگاه غرب، اعلان حضور کرده است و همچنان ادامه‌ حیات می‌دهد. از این جهت می توان گفت این انقلاب، صورت وعده‌ی رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است برای برگرداندن اسلام در مسیر اصلی‌اش و برای فهم آن نیاز است تا جایگاه آن را براساس روایتی که عرض شد تبیین کنیم. پشتوانه‌ سخنانم – با توجه به شواهدی که هست- همان روایت است که پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: در هر قرنی از این امت کسی می‌آید و دین را از افراط‌ها و تفریط‌ها و جهالت‌ها و تأویل‌ها نجات می‌دهد و در روایت دیگری حضرت امام رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ‌الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ؛(۲) وقتی که خدا امور بندگانش را در اختیار کسی قرار داد، شرح صدر به آن بنده می‌دهد پس او در جواب‌گویی به نیازها و ارائه‌ی راه‌کارهای صحیح در نمی‌ماند و شما در شخصیت او و اعمال او غیر از صواب و کارهای مطابق واقع نمی‌یابید.»
بهترین دلیل بر تطبیق چنین شخصیتی با شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» این‌که طرح حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» به عنوان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در طول این مدت هر چه جلو رفته بیشتر حقانیت خود را نشان داده و توانسته است بدون هرگونه افراط و تفریطی، از موانعی که دشمن در طول این سال‌ها برایش طراحی کرده، عبور کند، این نشان می‌دهد حقیقت انقلاب اسلامی به عنوان عطیه‌ای الهی بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اشراق شده است، زیرا وقتی یک طرح اشراقی بود و حکم عطیه‌ الهی را داشت، تمام جوانبِ ادامه خود را با خود دارد و همه جوانب در آن در نظر گرفته شده تا اسلام از طریق آن در این زمان بتواند به سیر خود ادامه بدهد و به ظهور وجود مقدس حضرت صاحب الزمان«عج‌الله تعالی فرجه شریف» ختم شود.
علاوه بر این‌که شخصیت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» حکایت از آن دارد که ایشان به عنوان عارفی واصل، با شعوری اشراقی عمل می‌کردند، همین که انقلاب اسلامی از قبل برای عبور از موانع، راهکارهایی در خود دارد دلیل بر اشراقی ‌بودن آن است و معلوم است تمام جوانب روح زمانه را می‌شناسد و مطابق آن طرح‌ریزی شده و جلو می‌رود و در انجام بهترین موضع‌گیری‌ها سر بلند بیرون می‌آید. حتماً می‌دانید که «بوشِ پسر» رئیس‌جمهور آمریکا نقشه‌ خطرناکی برای ما کشیده بود تحت عنوان این‌که انقلاب اسلامی مردمی نیست و دارای حاکمیت دوگانه است و نهاد رهبری منتخب مردم نمی‌باشد و دولت آمریکا به کمک دوستانش در داخل موظف‌اند مردم ایران را از دست این نظام که بر مردم تحمیل شده نجات دهند، نقشه‌ای را که بعداً برای سوریه کشیدند ابتدا خواستند برای ما بکشند. با پیش‌بینی‌هایی که حضرت امام کرده بودند و تأکید داشتند برای پذیرفتن نظام جمهوری اسلامی رفراندم شود و بعد هم تأکید کردند قانون اساسی به رأی گذاشته شود و اعضاء مجلس خبرگان نیز منتخب مردم باشند و نه منتخب مراجع، این نقشه‌ها را پیشاپیش خنثی کردند به طوری که آنقدر طرح بوش بی‌منطق جلوه کرد که حتی طرفداران خودشان نتوانستند روی آن تأکید کنند. چون نور انقلاب اسلامی بر قلب حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اشراق شده بود تا این اندازه جوانبِ آینده‌ خود را نیز در نظر داشت، این به این جهت است که انقلاب اسلامی از منبعی ماورای محدودیت زمان، بر قلب بنیانگذار آن اشراق شده بود و امثال بوش این‌ها را نمی‌فهمند و نمی‌توانند تطبیق کنند که چگونه می‌شود یک انقلاب در عین مذهبی ‌بودن، مردمی باشد و همه نهادهای آن براساس رأی مردم شکل گرفته باشد.
در راستای خطای در تطبیق، نظام غربی فکر کرد حالا که می‌تواند بسیاری از نظام‌ها را به غیر مردمی ‌بودن متهم کند و به اسم دفاع از مردم در آن‌ها دخالت نماید و هر کاری می‌خواهد انجام دهد، در نظام جمهوری اسلامی هم می‌توانند همین کار را بکنند. ملاحظه بفرمایید حضرت امام چه موقع اصرار داشتند باید همه‌ چیز با انتخابات شکل گیرد. با این‌که در آن زمان شرایط طوری بود که هر چه را حضرت امام می‌فرمودند مردم می‌پذیرفتند و در شرایطی از قداست بودند که هرچه می‌فرمودند همان قانون می‌شد، ولی اصرار داشتند حتی انتخاب اعضاء مجلس خبرگان با انتخابات انجام گیرد تا حاکمیت رهبر معظم انقلاب نیز از نظام انتخابات بیرون نباشد، چون قلب ایشان آگاه بود ۲۰ سال بعد چنین نقشه‌ای برای ما می‌کشند.
به دلایل فوق عرض می‌کنم ما وظیفه داریم به جایگاه تاریخی حضرت امام نظر کنیم و بفهمیم از دید روایات، ایشان چه جایگاهی دارند. در همین راستا عرض می‌کنم نباید تصور کنیم حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تنها یک دانشمند اسلامی است – هرچند که دانشمند اسلامی است- بلکه معتقدم یک قلب نورانی است که آمده است تا تاریخ ما را جلو ببرد و به اهداف متعالی آن نزدیک کند، زیرا تاریخ را نمی‌توان با کتاب و درس و فلسفه جلو برد، باید شخصی که ذیل امام معصوم است ظهور کند و مبادی نظری و عملی مطلوب را به ملت برگرداند که این از بحث‌های اساسی کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه»» است و بنده در این‌جا از آن می‌گذرم. پس اولین نکته عرض بنده آن است که برای شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام لازم است به نکاتی توجه کنیم که از جمله‌ آن نکات روایاتی است که ملاحظه فرمودید.

شناخت تنگناهای تاریخی
ب) نکته بعدی برای حضور در تاریخ جدید، شناخت تنگناهای تاریخی است.
ما تا بیماری خود را درست تشخیص ندهیم نمی‌دانیم به کدام طبیب باید رجوع کنیم. وظیفه داریم از همدیگر بپرسیم چرا ما نمی‌توانیم درست فکر کنیم و چرا به درست فکر نکردن خود آگاهی نداریم؟ در این مورد هیچ فرقی نمی‌کند که مخالف بنده درست فکر نکند یا موافق بنده. مشکل بی‌فکری است که به عنوان یک تنگنای تاریخی با آن روبرو هستیم و لازم است کاری کنیم تا امکان فکر کردن به جامعه برگردد، در آن صورت اگر اختلافی هم در میان باشد آن طور نیست که نتوانیم همدیگر را درک کنیم. دو مجتهد ممکن است در یک موضوع دو نظر داشته باشند، اما هر کدام می‌فهمند مبنای دیگری چیست و چرا او بر آن نظر تأکید دارد، علت‌ این‌که آن دو مجتهد می‌توانند همدیگر را درک کنند آن است که محور ارتباط‌شان در آن موضوع، فکر و تفقه است و به همین جهت هم کاملاً برای همدیگر احترام قائل‌اند، اساس این نوع برخورد به جهت آن است که نسبت به نظر همدیگر فکر می‌کنند و در همین رابطه در عین اختلاف نظر، همدیگر را می‌فهمند.
همه چیز حکایت از آن دارد که جامعه‌ ما در حال حاضر گرفتار نوعی بی‌فکری است و اگر خواستیم از این معضل و از این تنگنا نجات پیدا کنیم و قدرت فکرکردن را به جامعه برگردانیم باید در این مورد به راهکار اساسی دست زد. همیشه قدرت فکرکردن با رجوع به سیره و عمل شخصیت‌های قدسی به ‌دست می‌آید و نه با کتاب و درس و مدرسه، هر چند در کنار شخصیت‌های قدسی، کتاب و درس و مدرسه لازم است، ولی اگر به آن‌ها دل بستیم از بی‌فکری نجات پیدا نمی‌کنیم، همان معلومات و محفوظات، حجاب تفکر می‌شود. خودتان هم تجربه کرده‌اید چگونه حلقه‌های علمی در علوم انسانی اگر مثل روش مراجعِ ما به سیره انسان‌های قدسی نظر نداشته باشند، هیچ‌کدام همدیگر را نمی‌فهمند. انسان‌ها نیاز دارند دل خود را متوجه شخصیت‌هایی بکنند که سیره و سخن‌شان ریشه در حقیقت داشته باشد تا بر آن مبنا فکر کنند و عمل نمایند و در همین رابطه در زیارت جامعه‌ کبیره خطاب به وجود مقدس اولیاء معصوم اظهار می‌دارید «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» آنچه را شما حق می‌دانید من حق می‌دانم و آنچه را شما در سیره و عمل و سخن خود باطل می‌دانید من باطل می‌دانم. می‌رسید به این که اوج فکر کردن تنها در نظر به سیره‌ آن‌ها شکل می‌گیرد و لذا سعی می‌کنید آن شخصیت‌ها را مدنظر قرار دهید و تحت‌تأثیر شخصیت آن‌ها فکر ‌کنید و عمل نمایید و در نتیجه سیره‌ امام را ملاک تفکر نسبت به همدیگر می‌یابید. حضرت عیسی«علیه‌السلام» که مأمورند بنی‌اسرائیل را از بی‌فکری نجات دهند خطاب به آن‌ها می‌فرمایند: «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِیعُونِ؛(۳) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید.» یعنی در کنار رعایت تقوای الهی، برای عبور از تنگناهای تاریخی که بدان گرفتار بودند، اطاعت از آن حضرت نیز شرط لازم است.
از آن‌جایی که تفکر چیزی بالاتر از علم به مفاهیم است برای رهایی از معضل بی‌فکری، رجوع به شخصیتی که خودش معصوم باشد و یا ذیل امام معصوم قرار داشته باشد، لازم است و بدون رجوع به چنین شخصی تفکر به سراغ ما نمی‌آید و در نتیجه نمی‌توانیم حرف همدیگر را بفهمیم و تفاهم کنیم. برای طلوعِ فکر و برای شروعِ تفاهم نسبت به همدیگر، باید یک شخصیت قدسی در میان باشد و همه بپذیریم در علم و عمل به او رجوع داشته باشیم تا بتوانیم نسبت به همدیگر فکر کنیم و به تفاهم برسیم.
ما در نظر به شخصیت‌های قدسی نظر و عمل را از همدیگر جدا نمی‌بینیم و از آن‌جایی که تفکر در عمل به ظهور و فعلیت حقیقی خود می‌رسد، در نظر به شخصیت‌های قدسی که نظر به سیره و عمل آن‌ها مدنظر قرار می‌گیرد، تفکر ظهور می‌کند.

راه رجوع به تفکر و تفاهم
ریشه عدم تفاهم، غفلت از وحدت قدسی است، زیرا با رجوع به انسانی قدسی، آن وحدت طلوع می‌کند. با روشن شدن این نکته است که نسبت به تحقق وحدت قدسی تلاش بیشتری از خود نشان می‌دهیم، به طور مسلّم وحدت قدسی تنها ذیل وجود مقدس حضرت «الله» که اَحدِ مطلق است محقق می‌شود و خداوند در این رابطه به پیامبر خود می‌فرماید: «وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛(۴) خداوند بود که بین قلب‌های مسلمانان اُلفت ایجاد کرد و اگر تو هر آنچه ثروت در زمین بود را خرج می‌کردی نمی‌توانستی بین قلوب آن‌ها الفت ایجاد کنی و لکن خداوند چنین کرد زیرا او عزیز و حکیم است.» وقتی شما در زیارت جامعه خطاب به امامان می‌گویید هرچه شما حق می‌دانید من حق می‌دانم، عملاً نظر به آن وحدت قدسی دارید که خداوند از طریق امامانی معصوم محقق می‌کند و از آنجایی که امام معصوم مقام کامل و فعلیت یافته هر انسانی است، هرکس مقام کامل خود را در او می‌یابد و او را منشأ تفکر و عمل خود قرار می‌دهد.
شما با رجوع به امام معصوم به خودِ برترتان رجوع کرده‌اید و به همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند به اهل البیت محبت داشته باشید تا تمام وجود خود را غرق وجود امام معصوم کنید، زیرا وقتی مُحبّ به جایی رسید که محبوبش امام معصوم شد و یک نحوه اتحادی بین مُحبّ و محبوب به ‌وجود آمد، با هرکس که محبوبش امام معصوم است به نحو فوق‌العاده‌ای احساس یگانگی و اتحاد می‌کند. با توجه به این امر عرض می‌کنم اگر سیره شخصیت‌های قدسی، مبادی تفکر ما بشوند سعی می‌کنیم همدیگر را درک کنیم و در چنین فضایی تفکر شروع می‌شود و تفاهم ظاهر می‌گردد و امکان تحققِ وحدتی که ما نیاز داریم تا جامعه دینی شکل بگیرد، فراهم می‌شود. در چنین شرایطی شخصیت هرکس انعکاس شخصیت دیگری است و قاعده‌ «المؤمنُ مرآتُ الْمؤمن» صورت فعلیت به خود می‌گیرد. علاوه بر این‌که حقیقت در «وجود» نهفته است و ذاتِ «وجود» عین یگانگی است، پس با یافتن راهی که منجر به وحدت شود عملاً حضرت حق که عین وجود است رُخ می‌نمایاند.
وقتی ما با تمام وجود متوجه ضعف‌های تاریخی خود شدیم و فهمیدیم این ضعف‌ها چیزهایی نیست که با چند کلمه نصیحت قابل حذف باشد و به فکر چاره‌ای اساسی افتادیم، حالا می‌توانیم به این موضوع فکر کنیم که خداوند حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را مبادی تفکر جامعه‌ دینی ما قرار داده تا ما را به تفاهم و وحدتِ لازم برساند.
بنده هم مثل شما نگرانم که چرا از سرمایه‌های بزرگ خود استفاده نمی‌کنیم. وقتی ذیل انقلاب اسلامی به‌ خوبی می‌توان افرادی را که حضرت امام و انقلاب و رهبری را قبول دارند، به تفاهم رساند، حیف نیست که بر شخصیت حضرت امام تأکید نمی‌کنیم تا ذیل شخصیت ایشان سخن همدیگر را بفهمیم و به تفاهم لازم برسیم و شخصیت او را مبادی تفکر خود قرار دهیم؟
حال با توجه به آنچه گذشت، اگر به موضوع عنصر تفاهم فکر کردید و اگر واقعاً تلاش کردید با جنبه‌ ملکوتی خود، ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام قرار گیرید، اگر با هم دعوا هم بکنید، دعواهایتان از عسل شیرین‌تر خواهد بود و در آن دعواها صورت «اختلافُ اُمَّتی رَحْمه» ظاهر می‌شود. علامه محمدتقی جعفری«رحمه‌الله‌علیه» می‌فرمودند: اگر بتوانیم همدیگر را درک کنیم، دو به اضافه‌ دو، شش هم می‌شود ـ و از خطای همدیگر اغماض می‌کنیم ـ ولی اگر همدیگر را درک نکنیم، دو به اضافه دو چهار هم نمی‌شود ـ و حتی در این مورد هم که مسئله به ‌خوبی روشن است با همدیگر جدال می‌کنیم ـ این به جهت آن است که انسان‌ها وسعت دارند و می‌توانند لایه‌های پنهان مخاطب خود را درک کنند و در ظاهرِ حرکات و گفتار آن‌ها متوقف نشوند.
وقتی جامعه ما تصمیم بگیرد به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رجوعِ قدسی کند و ارتباطِ بین خود و دیگران را از این طریق به یک ارتباط معنوی بدل سازد، می‌تواند به آن تفاهمی که نیاز دارد و لازمه عبور از ظلمات و تنگناهای تاریخی گذشته است، دست یابد. همه ما آن نوع تفاهمِ معنوی را که ذیل شخصیت امام در بین فرزندان انقلاب، در دفاع مقدس هشت ساله پدید آمد تجربه کرده‌ایم و دیدید چگونه از سخت‌ترین موانع عبور کردیم و برای همیشه تهدیدهای نظامی دنیای استکباری را پشت سر گذاشتیم، آن هم تهدیدهای نظامی که عموماً عامل توقف ملت‌ها برای رسیدن به اهداف متعالی می‌باشد. اگر ۴۰ سال پیش به ما خبر می‌دادند آمریکا و یا انگلستان و یا حتی هلند می‌خواهد به ما حمله کند، تعادل خود را از دست می‌دادیم و تا آنجا که ممکن بود در مقابل خواسته‌های آن‌ها کوتاه بیاییم. اگر چهل سال پیش فقط ما را تهدید می‌کردند، اکثر ما شب‌ها در خانه‌های خودمان خوابمان نمی‌برد، ولی تمام جهان استکبار در پوشش حمله‌ نظامی صدام به ما حمله کرد و ملت ما ذیل شخصیت حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از خود دفاع کرد و برای همیشه از این تنگنای تاریخی عبور نمود، به طوری که امروز اگر به ما خبر بدهند تمام اروپا و آمریکا می‌خواهند به شما حمله کنند و یا نقشه‌ حمله به ما روی میز آن‌ها است، عین خیالمان نیست. در زمان «بوشِ پسر» یکی از روزنامه‌های آمریکایی نوشته بود آقای بوش دائم ایران را تهدید به حمله‌ نظامی می‌کند ولی مردم ایران در عید نوروز در حال دید و بازدید و خنده و شوخی هستند و آن تهدیدها را به چیزی نمی‌گیرند. این یک مثال بود برای تصور چگونگی «عبور یک ملت از یکی از تنگناهای تاریخی‌اش»، تنگنایی که اگر زمانی یک کشور عادی اروپایی هم ما را تهدید می‌کرد ما رنگ‌مان را می‌باختیم.
وقتی دشمن متوجه ‌شود تهدید او کار به جایی نمی‌برد، می‌فهمد عمل به تهدیدِ بیشتر موجب رسوایی او خواهد بود و از برخورد نظامی مأیوس می‌شود و ما می‌توانیم تاریخ خود را در رسیدن به اهداف متعالی که در پیش داریم جلو ببریم. حالا اگر در سایر امور ـ به‌خصوص در امور فرهنگی ـ بتوانیم دشمن را مأیوس کنیم وظیفه‌ خود را در عبور از تنگناهای تاریخی که استکبار بر ما تحمیل کرده است به انجام رسانده‌ایم و به آن وحدت قدسی که اساس ادامه حیات ماست، دست یافته‌ایم. بنده به شدت امیدوارم با نظر به شخصیت اشراقی حضرت امام بتوانیم از مهم‌ترین تنگناهای تاریخی که در اثر عدم تفکر ایجاد شده و منجر به عدم تفاهم و عدم وحدت گشته، عبور کنیم.

واقعی‌ترین نگاه
از جمله موضوعاتی که کمک می‌کند تا جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را بشناسیم و بسیار هم مهم است، شناخت روح فرهنگ غرب است.
باید بدانیم امروزه غرب‌شناسی واقعی که منجر به عبور از غرب می‌شود فقط در مکتب امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» قرار دارد و این را از زبان کسی دارید می‌شنوید که نه تنها جایگاه تاریخی غرب را می‌شناسد، از اکثر جریان‌هایی که مدعی غرب‌شناسی هستند و در این کار عقیم مانده‌اند، اطلاع دارد. بنده در عین آن‌که نگاه هایدگر را در نقد غرب و نقد متافیزیک مفید می‌دانم و معتقدم می‌توان در شناخت روح غرب و وجه نیهیلیسم آن از تفکر هایدگر استفاده کرد و همیشه به رفقای مذهبی خود توصیه می‌کنم از فهم نگاه هایدگر غفلت نکنند؛ با این ‌همه معتقدم نقد غرب در این زمان باید در فضای مکتب حضرت امام روح اللّه«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» انجام گیرد مثل کاری که مرحوم دکتر فردید کرد، وگرنه آن نوع نقد غرب به خودی خود حجابی خواهد شد تا حقیقت را که امروز در انقلاب اسلامی ظهور کرده است نبینیم، در آن حد که انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته گمان کنیم که این نهایت فلک‌زدگی است، زیرا متوجه ظهور تاریخی جدید از طریق انقلاب اسلامی نشده و شدیداً در موضوعات نقد غرب انتزاعی فکر می‌کند.
تضادی اساسی بین مکتب زنده‌ تشیع با فرهنگ غربی نمایان است. از یک جهت می‌دانیم فرهنگ تشیع به نور اهل البیت نظر به حقایق دارد و به جنبه‌های وجودی دستورات دین می‌نگرد که مبانی فلسفی آن دستورات در مکتب صدرایی، تحت عنوان «اصالت وجود و تشکیکی ‌بودن آن» تدوین شده و از جهت دیگر فرهنگ غربی، فرهنگی است که همه ‌چیز را به سوبژه تبدیل می‌کند و اصالت را به ذهن می‌دهد و پیرو اندیشه‌ دکارت، ذات انسان منبع حقیقت می‌شود و حقیقت به درون انسان برگشت پیدا می‌کند و همه‌ چیز از ذهن انسان نشأت می‌گیرد و معنادهی و صورت‌دهی به همه چیز کار ذهن می‌گردد. در آن فرهنگ اشیاء به آن صورتی هستند که توسط ذهن معنا پیدا می‌کنند. حال در شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل سوبژکتیویته، نظر به حقیقت و اصالت ‌دادن به «وجود» قرار گرفته‌ و این واقعی‌ترین نگاهی است که ذیل شخصیت امام می‌توان به آن دست یافت. از یک طرف تشیع را با تأکید بر اصالت وجود به معنای صدرایی آن درک نموده و از طرف دیگر غرب را با تأکید بر سوبژکتیویته بودن آن فهمیده است، بدون آن‌که با این اصطلاحات سر و کار داشته باشد و اقدامی در جهت شناخت فرهنگ غربی به معنای مصطلح امروز مدنظرشان باشد.
با توجه به مکتب حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» سوبژکتیویته به‌خوبی معنای تاریخی خود را پیدا می‌کند و معلوم می‌شود این یک واژه ساده نیست، یک فرهنگ است و ذیل آن تمدنی پیدا شده که می‌خواهد آنچه را در ذهن دارد به عالم و آدم تحمیل کند، بدون آن‌که دغدغه‌ حقیقت‌یابی داشته باشد و بدون آن‌که حریمی برای حقیقت قائل باشد.(۵) تلاش در مکتب صدرایی آن است تمدنی شکل بگیرد که رجوع آن به «وجود» باشد و نه به ذهنیت‌های انسانی. تأکید حضرت امام در آثار علمی‌شان آن است که نظر و اندیشه ملت را به «وجود» معطوف دارند، به وجودی که عین خارجیت است و کاملاً مقابل سوبژکتیویته و فرهنگ غربی خواهد بود و در راستای نظر به وجود می‌توانیم به مقام وجودی امام معصوم یعنی حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» نظر کنیم که مقام «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» است و به زیباترین شکل مقام مولای خود، حضرت صاحب الزمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» را مدنظر خود قرار دهیم و به آن بصیرت تاریخی نائل شویم که در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» مورد بحث قرار گرفت و سعی شد در آن کتاب نگاه حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که حقیقتاً بهترین نگاه است، برای بهترین عمل تبیین شود و اتحاد بین اندیشه و عمل به تاریخ ما برگردد.

نظر به خداوند، بدون حجاب
غرب‌شناسی ذیل نگاه حضرت امام، موجب می‌شود تا با عبور از غرب، جهت اصلی تاریخ خود را مدنظر قرار دهیم و با نگاهِ وجودی که اصالت وجود به ما می‌دهد از آثار سوبژکتیویته یعنی نومینالیسم و نیهیلیسم آزاد شویم. همه‌ عرایضم بر این مبنا، متوجه هدف اصلی انقلاب اسلامی است و می‌دانیم ذات این انقلاب رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» دارد و در راستای رجوع به امام معصوم با خدای وجودی مأنوس می‌شویم و به حضور او در می‌آییم، همان نوع حضوری که حضرت باقر«علیه‌السلام» در باره‌اش می‌فرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه‏؛(۶) هرکس مایل است‌ بین او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببیند و خداوند نیز او را مشاهده کند باید آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بیزار باشد و پیرو امامی از این خانواده گردد. اگر چنین بود او خدا را مى‏بیند و خدا نیز او را مى‏بیند.»
برای هر چه بیشتر کاربردی‌ شدنِ رجوع به حق باید پس از نظر به وجود، به مظهر کمالیِ وجود یعنی اسماء الهی نظر کرد و اسماء الهی را در مظاهر کاملی که همان سیره‌ اهل البیت باشد به تماشا نشست و در همین رابطه از معرفت نفس شروع می‌کنیم. این است مسیر کسب آن معنویتی که نیاز داریم و انصافاً در ذیل نور وجود مقدس مولایمان حضرت صاحب الزمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» می‌توانیم به آن دست یابیم، زیرا وقتی جامعه‌ ذیل وجود مقدس امامی قرار گرفت که به جهت مقام عصمت، محبوب جان‌های مؤمنین است، یک نحوه اتحاد با خود را به مؤمنین ارزانی می‌دارد تا همدیگر را در پرتو شخصیت آن امام بنگرند. ما معتقدیم در دل چنین دستگاهی می‌توان متوجه جایگاه حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شد و در ذیل نور امام معصوم، مؤمنینِ به انقلاب چنین نسبتی را با امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» برقرار می‌کنند تا بتوانند در پرتو شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» همدیگر را درک کنند. ملاحظه فرمودید که شهدا چگونه در این راه قدم گذاشتند، سرداران دفاع مقدس در آن فضا، در ذیل مکتب و شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» داشتند و در پرتو چنین حضوری صحنه‌هایی آفریدند که تحقق آن صحنه‌ها در حالت عادی، نزدیک به محال بود.
نمودی از زندگی ذیل مکتب و شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در عین رجوع به وجود مقدس حضرت صاحب الزمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» را شما در جبهه‌ها دیدید و همه موظف هستیم نگذاریم این حقیقت که در تاریخ ما طلوع کرد به حاشیه برود. شاید مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» چفیه‌ بسیجی‌ها را از دوش خود برنمی‌دارند تا آن عهد قدسی نورانی که در جبهه‌های دفاع مقدس ظهور کرد در صحنه بماند و به حاشیه نرود.
وقتی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» هدف انقلاب را رجوع به وجود مقدس حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» می‌دانند که مظهر اسماء حسنای خداوند است و خداوند را در منظر ما قرار می‌دهند و حضرت باقر«علیه‌السلام» بر آن تأکید دارند، آیا برای اُنس با خدا راه دیگری داریم؟ ملاحظه کنید حضرت باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: اگر می‌خواهید خدا را بدون حجاب ببینید و خدا هم شما را ببیند، باید محبت آل محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را در خودتان شکل دهید. از این روایت استفاده می‌شود که رجوعِ به خدا بدون حجاب، فقط از طریق حب اهل‌البیت ممکن است و ما این ورود را در مکتب حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌توانیم پیدا کنیم و به آن برسیم. همه‌ عرض بنده آن است که اگر جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، تمام این مراحل را طی می‌کنیم و به آن نتیجه اساسی که رجوع الی الله است نایل می‌شویم.
اگر توانستیم جایگاه تاریخی حضرت امام را بشناسیم دیگر این حرف‌ها که فردا چه می‌شود و نکند دنیای استکبار انقلاب اسلامی را از تاریخ حذف کند، کنار می‌رود و دغدغه‌ ما آن خواهد بود که کاری کنیم تا در بیرون از تاریخ خود به‌ سر نبریم. در این صورت آنچنان با تمام عزم در حیات نوری خود قرار می‌گیرید و زندگی با انبیاء الهی را به زندگی با حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» متصل می‌کنید که جایی برای گسستگی تاریخی که مدرنیته ملت‌ها را گرفتار آن کرده، باقی نمی‌ماند و حیف است که از چنین زندگی محروم باشیم و در چنین حیاتی قرار نگیریم و گرفتار حادثه‌های جزئی و روزمرّگی‌ها باشیم.
شرایطی به‌وجود آمده تا در حیاتی وارد شویم که بتوانیم خود و بشریت را نجات دهیم و این مبارک‌ترین نگاهی است که امروز حضرت روح الله در مقابل ما گشوده است.
پی‌نوشت‌ها
۱ـ بحارالأنوار، ج ‏۲، ص ۹۳٫
۲ـ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۲، ص ۴۳۶٫
۳ـ آل عمران، ۵۰٫
۴ـ انفال، ۶۳٫
۵ـ هیدگر معتقد است پرسش از متافیزیک تهدید آینده غرب است. وقتی اشکال اساسی سوبژکتیویته در این پرسش برملا شود، از آن به بعد قوام انسان به هستی و «وجود» شروع می‌شود.
۶ـ بحارالأنوار، ج‏۲۳، ص ۸۱٫

14مارس/17

مروری بر پدیدۀ «انقلاب اسلامی»

درآمد:
دکتر سعید جلیلی دانش آموخته دکترای علوم سیاسی و همچنین مدرس علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق(ع) است. وی از سال ۱۳۸۶ تا شهریور ۱۳۹۲ سمت دبیر شورای امنیت ملی و رئیس گروه مذاکره‌‌ کننده هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران با کشورهای۱+۵ را عهده‌دار بود و هم‌اکنون نیز به عنوان نماینده رهبر معظم انقلاب در شورای امنیت ملی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای راهبردی روابط خارجی در حال خدمت است.
دکتر جلیلی که دوران دفاع مقدس نیز به افتخار جانبازی نائل آمده است، در کنار دانش و تخصص، از تعهد و روحیه انقلابی و ساده‌زیستی بارزی برخوردار است؛ خصوصیاتی که وی را به یکی از مصادیق رویش‌های ارزشمند انقلاب اسلامی در عرصه دیپلماسی و سیاست‌ورزی تبدیل کرده است.
آنچه در ادامه می‌خوانید مصاحبه‌ای است که مجله «پاسدار اسلام» در آستانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با ایشان انجام داده است.

* با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله “پاسدار اسلام” دادید اجازه بفرمایید به عنوان اولین سؤال از ماهیت انقلاب اسلامی به عنوان یک پدیده فوق تصور در قرن بیستم شروع کنیم. چرا که پدیده انقلاب اسلامی تاکنون بارها مورد توجه اندیشمندان مختلف قرار گرفته و در این میان بسیاری از نظریه‌پردازان و پژوهشگران سیاسی و اجتماعی بر یک نکته مهم اتفاق نظر دارند و آن اینکه ذات انقلاب اسلامی، با دیگر انقلاب‌های جهان متفاوت بوده است. با این تفاسیر شما به عنوان کسی که در طی ۴ دهه پس از انقلاب اسلامی، هم تجربیات مدیریتی مختلفی را تجربه کرده‌اید و هم در عرصه دانشگاهی و اندیشه سیاسی، مطالعات و پژوهش‌های مختلفی داشته‌اید، ارزیابی‌تان از پدیده انقلاب اسلامی چیست؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. همواره کسانی که پدیده انقلاب اسلامی را تحلیل کرده‌اند بیان می‌کردند که این انقلاب در مقایسه با سایر انقلاب‌ها در جهان متفاوت بوده است اما آنچه امروز برای همان تحلیل‌گرها اهمیت بیشتری دارد این است که این تفاوت تنها محصور به یک تفاوت در مبنای نظری نبوده است، بلکه بعد از ۳۸ سال، یک تجربه عینی از انقلاب اسلامی نیز وجود دارد که بسیار مهم و اعجاب‌آور است. یعنی اگر در واقع ابتدای انقلاب یک تفاوت‌های نظری بین انقلاب اسلامی ایران و سایر انقلاب‌ها می‌دیدند، امروز یک سوال اساسی برایشان مطرح است و آن سوال این است که چرا انقلاب اسلامی توانست موفق شود؟ چگونه توانست این اندیشه را محقق کند؟ و چگونه توانست این اندیشه را موفق و حتی آن را تکثیر کند؟
امروز علاوه بر تحلیل‌های مبتنی بر مبانی نظری انقلاب اسلامی، این سئوال برای آنها مطرح است که چرا انقلاب در این ۴ دهه علیرغم همۀ تحریم‌ها و بدترین نوع فشارها مانند جنگ سخت تا نازل‌ترین رفتارها اعم از فشارهای سیاسی و رسانه‌ای و … علیه مردم، انقلاب اسلامی توانسته موفق شود؟
امروز یک پدیده واقعی و درخت تنومندی وجود دارد که نزدیک به ۴۰ سال، دارد خودش را نشان می‌دهد. این دیگر یک پدیده نظری نیست. نهال انقلاب شجره طیبه‌ای است که به مثابه یک درخت تنومند روز به روز میوه می‌دهد. شجره طیبه‌ای که «اَصلُها ثابِتٌ وَ فرعُها فِی السَّماء. تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها؛ ریشۀ آن (در زمین) ثابت و شاخۀ آن در آسمان است، هر زمان میوۀ خود را به اذن پروردگارش می‌دهد»(۱)
لذا آنها امروز نه به لحاظ نظری بلکه در عمل دیده‌اند انقلاب اسلامی یک جنس متفاوت است، شجره طیبه‌ای است که هنوز تازه اول شکوفایی آن است و جنس آن مثلاً مانند اندیشه مارکسیسم نیست که شجره خبیثه‌ای باشد که: «وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَه کَشَجَرَهٍ خَبِیثَه اجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار؛(۲) (همچنین) «کلمۀ خبیث» (و سخن آلوده) را به درخت نا پاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد»
لذا شاید یک دلیلی که دشمنان تمام قوای خودشان را برای مقابله با انقلاب اسلامی بسیج می‌کنند و علیرغم همه اختلافشان با هم، در این مورد با هم وحدت دارند، نگرانی از پدیده‌ای است که نوید ظهور یک تمدن جدید را می‌دهد، تمدنی که با آنچه در یکی دو قرن اخیر بوده بسیار متفاوت است.
*با این اوصاف و با گذشت ۳۸ سال از انقلاب اسلامی، به نظر شما فاصله ما تا وضع آرمانی و مطلوب کجاست؟
امروز انقلاب اسلامی در عمل واقعیاتی را به جهان نشان داده که این واقعیات از یک طرف موجب اعجاب و تحسین دوستان انقلاب و از سوی دیگر موجب خشم و غضب دشمنان و استکبار شده است؛ « یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّار(۳)؛ بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد».
این موضوع امروز فقط یک ادعا نیست بلکه اظهارات رسمی دشمنان انقلاب، گویای این واقعیت هست.
حالا باید توجه داشت چه چیزی این موفقیت‌ها را رقم زده است؟ اگر انقلاب اسلامی موفقیت‌هایی داشته که باعث خوشحالی دوستان و خشم دشمنان شده، علتش چه بوده است؟ علت در همان مبنای متفاوت انقلاب اسلامی است. مبنای انقلاب اسلامی اجابت دعوت خدا و پیامبر به سوی خدا بوده و وعده و قاعدۀ قرآن هم این است که اگر ملتی این وعده را اجابت کند، یک حیات جدید می‌گیرد، «استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحیِیکُم…؛(۴) دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند…».
لذا ملت ما علاوه بر مسائل نظری در عمل هم این را تجربه کرده که هرگاه در مسیر انقلاب اسلامی و اجابت این دعوت حرکت کرده است، موفقیت‌های بزرگ رقم خورده و هرجا برعکس عمل شده، ناکامی‌های مختلف به وجود آمده است.
پس زمانی می‌توان به وضع مطلوب رسید که اصالت حرکت انقلاب اسلامی در اجابت دعوت خدا و رسولش (ص) ادامه داشته باشد و این این دو رکن اصلی دارد؛ همان چیزی که امام خمینی(ره) به عنوان ثمره انقلاب آن را «جمهوری اسلامی» نامید؛ «اسلامیت» و «جمهوریت» که هر دو مبنای دینی دارد.

*مبنای دینی جمهوریت نظام چیست؟ آیا این مساله ناشی از «اضطرار» و یا آنطور که برخی معتقدند یک مفهوم عاریتی نشات گرفته از اندیشه سکولار و غربی نبوده است؟
اولاًباید دانست که جمهوریت در نظام اسلامی تنها یک «شکل حکومتی» نیست بلکه یک «حقیقت» است. به همین خاطر به فهم جمهوریت بر مبنای اندیشه اسلام ناب نیاز داریم. جمهوری در نگاه امام (ره) یک تعارف نبود بلکه یک مبنای عمیق دینی داشت و درواقع جمهوریت در کنار اسلامیت، یک نمونه متعالی از حکومت‌داری را نشان می‌دهد. جمهوری اسلامی یعنی انتخاب اسلام توسط مردم.
رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۹۳ فرمودند: «افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردم‌سالارى و تکیه‌ به آراء مردم، جزو دین نمی‌بود و از شریعت اسلامى استفاده نمی‌شد، امام هیچ تقیّدى نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان می‌کرد. این جزو دین است، لذا شریعت اسلامى چهارچوب است؛ در همه‌ قانونگذارى‌ها و اجراها و عزل‌ونصب‌ها و رفتارهاى عمومى که تابع این نظم سیاسى و مدنى است، باید شریعت اسلامى رعایت بشود. و گردش کار در این نظام به‌وسیلۀ مردم‌سالارى است؛ یعنى آحاد مردم نمایندۀ مجلس را انتخاب می‌کنند، رئیس‌جمهور را انتخاب میکنند، وزرا را با واسطه انتخاب می‌کنند، خبرگان را انتخاب می‌کنند، رهبرى را با واسطه انتخاب می‌کنند؛ کار، دست مردم است؛ این، پایۀ اصلى حرکت امام بزرگوار است… بنابراین امام بزرگوارِ ما شریعت اسلامى را که روح جمهورى اسلامى است، مورد تکیه قرار داده است؛ مردم‌سالارى دینى را هم که یک وسیله و ابزار است که آن هم متخَذ از شریعت است، مورد تکیه قرار داده.»
این موضوع در اندیشه دینی ریشه دارد زیرا بر اساس آیات قرآن کریم هدف از خلقت انسان، آزمایش انسان است و آزمایش انسان دو شرط لازم دارد، یعنی مثل هر امتحانی دو مولفه دارد که یکی اختیار است و دومی تکلیف. اگر این دو مولفه از هر امتحانی برداشته شود اصلاً آن امتحان بی‌معنا می‌شود. در اندیشه اسلامی انسان برای انتخاب مسیر صحیح یا غلط مختار است. مختار است مسیری را انتخاب کند که انبیاء الهی آن را به انسان‌ها نشان دادند یا برعکس. لذا اگر مردمی مسیر درست را انتخاب کنند آن مسیر صحیح امکان «تحقق» پیدا می‌کند و اگر این انتخاب صورت نگیرد، ممکن است مسیر صحیح مهجور واقع شود.
همان طور که میدانیم امام خمینی(ره) در وصیت‌نامه خود تصریح می‌کنند: «من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی (صلوات‌الله و سلامه علیهما) می‌باشند.» این مطلب برای این است که مردم ایران چنین انتخابی انجام دادند. امام(ره) که خود را شاگرد کوچک مکتب انبیاء می‌دانستند. اما چرا در زمان ائمه معصومین علیه‌السلام امکان تشکیل حکومت اسلامی فراهم نشد؟ چرا در ۵ سال حکومت حضرت علی علیه‌السلام این حکومت امکان تداوم نداشت؟ چرا در زمان امام حسن علیه‌السلام بیش از ۶ ماه تداوم پیدا نکرد؟ چرا در زمان سایر ائمه علیهم ‌السلام چنین حکومتی نتوانست محقق شود؟ قطعاً هر یک از امامان معصوم ما اسوه و قله‌های این مسیر متعالی بودند اما چرا در زمان امام خمینی(ره) که خود را خاک پای ائمه علیهم‌السلام می‌دانست این اتفاق محقق شد؟ تفاوتش در همان گواهی است که امام خمینی(ره) می‌دهد که در این زمان «مردم» مسیر هدایت دینی را «انتخاب» کردند، زیرا تا مردم انتخاب نکنند حتی زمانی که قله‌های هدایت هم وجود داشته باشند، چنین چیزی تحقق نخواهد یافت.
*آیا این جمهوریت فقط دربعد سیاسی خلاصه می‌شود؟
خیر. برای تحقق اندیشه اسلام ناب در صحنه سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ باید مردم مشارکت داشته باشند و هنر انقلاب اسلامی این بود که نشان داد چگونه «جمهور» می‌تواند اندیشه «اسلام» را با موفقیت محقق کند. اصل پیروزی انقلاب اسلامی حاصل حضور موفق مردم در عرصه «سیاست» بود. دفاع مقدس، نماد مهمی از تجلی موفق جمهوریت در نظام اسلامی در عرصه دفاع بود و نشان داد اگر بر مبنای دین بر قدرت مردم اعتماد شود پیروزی‌ها و موفقیت‌های بزرگ رقم می‌خورد و حقیقت فرمایش حضرت علی علیه‌السلام مبنی بر اینکه «عِمَادُ اَلدِّینِ العامه من‌الامه؛ پایه دین، توده مردمند» روشن می‌شود. امام خمینی (ره) این را باور داشت. لذا تلاش دشمن برای زاویه گرفتن مردم از نظام اسلامی به این خاطر است و دشمنان می‌دانند منبع قدرت جمهوری اسلامی و اسلامیت نظام، پیشتیبانی مردمی خداباور و مومن است. راه‌اندازی بیش از ۲۲۰ شبکه تلوزیونی ماهواره‌ای برای این است که بین باور مردم و باورهای انقلاب اسلامی فاصله بیفتد.
لذا این جمهوریت، تنها در عرصه سیاسی و دفاعی نیست. در عرصه اقتصاد نیز باید تجلی پیدا کند. اگر مثل دفاع مقدس بسترهای حضور مردم در اقتصاد نیز برمبنای تفکر دینی فراهم شود همان موفقیت‌های بزرگ در اقتصاد نیز رقم خواهد خورد. آنچه در صحنه مقابله با دشمنی‌های اقتصادی نیز می‌تواند ما را پیروز کند اتکا به مردم است، چنان که امیرالمومنین در نامه به مالک اشتر می‌فرمایند: «عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسلِمِینَ وَ الْعُدَّهُ لِلأَعدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الأُمَّهِ»(۵) ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروى دفاعى در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند»
از سوی دیگر باید توجه کنیم چه چیزی جمهوریت را در نظام اسلامی تقویت می‌کند؟ پیوند وثیق مردم با نظام اسلامی و اعتماد آنها به کارگزاران نظام. و این مهم وقتی تحقق خواهد پذیرفت که بین تلقی صحیح مردم از آرمان‌ها و اندیشه انقلاب اسلامی و رفتار و عملکرد کارگزارن آن فاصله نباشد. هر رفتاری که موجب دوگانگی در قول و عمل شود انقلاب اسلامی را تضعیف می‌کند؛ «کَبُرَ مَقتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفعَلُون؛(۶) نزد خدا بسیار مورد خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید».
از برکات جمهوریت نظام آن است که کارگزاران نظام خود را ملزم می‌بینند مردم را به گفتمان انقلاب اسلامی نزدیک کنند و این با دستور و بخشنامه صورت نمی‌گیرد بلکه افکار عمومی باید اقناع شود. اقناع نیاز به منطق صحیح، حرف درست و تطابق قول و فعل دارد.
از مزایای جمهوریت و انتخابات متعدد در نظام اسلامی آن است که افراد باید گفتار و رفتار قابل دفاع داشته باشند. اگر کسی مدعی حرف و گفتمان حقی است باید بتواند از آن حق دفاع کند و باید برای اقناع افکار عمومی نسبت به آن حقیقت تلاش کند. کسی نمی‌تواند به بهانه اینکه موضوعی حق است خود را از اقناع افکار عمومی نسبت به این حقیقت معاف کند!.
یعنی باید علاوه بر جنبه ثبوتی حقایق، برای اثبات آنها نیز روشنگری و تلاش کند. تلاش برای اثبات حقایق و اقناع افکار عمومی همان فعالیت گفتمانی است که موجب رشد و تعالی جامعه خواهد شد. جمهوریت نظام و انتخابات متعدد موجب جدی شدن و جدی گرفتن این تلاش می‌شود. گفتمان غالب یعنی باور مردم! یعنی هر قدر باور مردم به حقیقت نزدیک‌تر شود به همان میزان انتخاب آنها هم صحیح‌تر خواهد بود! کسانی که دغدغه انتخابات را دارند باید در جهت نزدیک‌تر شدن باور مردم به حقیقت تلاش کنند. این تلاش مستمر و همیشگی است و به ایام انتخابات محدود نمی‌شود و با چند رفتار شکلی و صوری هم محقق نمی‌شود و با یک شکست یا پیروزی هم این فعالیت متوقف نمی‌شود. اگر کسی با نگاه دفاع از یک حقیقت در انتخابات فعالیت می‌کند اگر پیروز نشد یعنی در اقناع افکار عمومی نسبت به آن حقیقت موفق نبوده است و اگر پیروز شد باید تلاش واقعی برای تحقق و عینی نمودن آن حقیقت را شروع نماید. در جمهوری اسلامی با هر انتخابات باید نظام و مردم یک گام به حقیقت نزدیک‌تر شوند.
بدون شک مردمی که به انقلاب اسلامی باور دارند نمی‌توانند تبعیض و فساد را در جمهوری اسلامی بپذیرند و اگر سازو کارهای اداری و اجرایی ما در عرصه‌های مختلف مثل بانک، صنعت و … دچار آسیب‌هایی چون فساد و تبعیض شود، پشتوانه مردمی مسئولین تضعیف خواهد شد.
تجربه مردم از تفکر انقلابی در دفاع مقدس از یک سو ایثار و از خود گذشتگی و از سوی دیگر موفقیت و کارآمدی بوده است. چنانکه هرجا شاهد فساد و ناکارآمدی هستیم فقدان تفکر و رفتار دینی و انقلابی مشاهده می‌شود، ولو اینکه اسامی مختلف روی آن باشد. تفکر دینی و انقلابی هیچ‌گاه نه تنها فساد و فقر و تبعیض را برنمی‌تابد بلکه با آن به شدت مقابله می‌کند.

*چگونه می‌توان نسل جدید را نسبت به این رویکرد اقناع کرد؟
مردم باید در زندگی و مسایل واقعی که با آن درگیر هستند امتداد اندیشه دینی و تفکر انقلاب اسلامی را احساس کنند. آنچه امروز برای مردم ایجاد شبهه می‌کند، صرفاً شبهات فلسفی نیست. انتظار مردم این است که تمایزات اندیشه اسلامی و تفکر انقلابی را در رفتارهای سیاسی، اداری و اقتصادی به عیان ببینند. مردم انتظار دارند حاملان اندیشه انقلابی، بگویند در این اندیشه مثلاً تعاملات ادارات و بانک‌ها با مردم چطور خواهد بود؟ شفافیت و مبارزه با فساد و تبعیض چگونه ظهور و بروز پیدا خواهد کرد؟ اندیشه دینی و تفکر انقلابی برای رفع بیکاری چه راه حلی دارد؟ دراین اندیشه آسیب‌های اجتماعی چگونه برطرف و یا به حداقل می‌رسد؟
بالاخره در هر دوره‌ای، هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف وجود دارد. در دوره‌هایی نقاط قوت بیشتر و در دوره‌هایی کمتر بوده و فارغ از نگاه‌های خاص جناحی باید دید وقتی نقاط قوتی در کشور بروز داشته این نقاط قوت حاصل چه نگاهی بوده است؟ و اگر در همان دوره که نقاط قوی هم بوده، نقاط ضعف وجود داشته این نقاط حاصل چه تفکری بوده است؟ ادعای ما این است که در هر دوره‌ای نقاط ضعف حاصل دوری از تفکر انقلابی و اندیشه دینی بوده است زیرا هیچ‌گاه اندیشه دینی نمی‌تواند با فساد و تبعیض و اختلاس همراهی داشته باشد و برعکس هرجا موفقیتی بوده، همانجایی بوده که افرادی بر مبنای اندیشه دینی و تفکر انقلابی عمل کرده‌اند. مثلاً چه کسانی توانستند در اوج تحریم‌ها و فشارها، کشور را به توانایی غنی‌سازی ۲۰% برسانند؟ امثال شهید شهریاری! فیزیک‌دان نماز شب خوانی که با توکل بر خدا و رفتار انقلابی توانست چنین موفقیتی را برای کشور به ارمغان بیاورد.

*نیروهای معتقد به جریان انقلاب اسلامی چگونه می‌توانند نسبت به یکدیگر هم افزا شوند؟
مهم این است که شاخص‌های صحیحی داشته باشیم و مردم و نظام مجموعاً از این شاخص‌ها مراقبت کنند. یک معنای جمهوریت در جمهوری اسلامی این است که همان کارهای ویژه‌ای که برای دولت وجود دارد طبیعتاً مسئولیت‌هایی را متوجه مردم می‌کند. یعنی اگر گفته می‌شود: «قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ؛(۷) بگو، پرورگارم به عدل دستورداده است» در کنارش صحبت از «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ»(۸) می‌شود. یعنی قسط زمانی در جامعه شکل می‌گیرد که دولت و مردم با هم آن را بخواهند. انتخاب اسلام فقط انتخاب یک شکل حکومتی نیست بلکه انتخاب تک تک آرمان‌ها و حقایق در اسلام است. یعنی مردمی که اسلام را انتخاب می‌کنند باید به همان نسبت قسط و عدالت را هم انتخاب کنند و آماده هزینه دادن برای تحقق آن باشند. همچنان که اگر گفته میشود اقامه نماز یک وظیفه همگانی است؛ «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه»(۹) اقامه نماز صرفاً وظیفه حکومت نیست بلکه وظیفه آحاد جامعه اسلامی هم هست. لذا بر مبنای این شاخص‌هاست که در هر دوره‌ای با هر مختصاتی وظیفه دولت و ملت رصد و تلاش برای تحقق این شاخص‌هاست.
این ارزش‌ها و مبانی، شاخص رفتارهای سیاسی در هر دوره‌ای است و به همین خاطر رفتار سیاسی در نگاه انقلاب اسلامی تفاوت ماهوی با رفتار قبیلگی دارد. این صراحت قرآن است که نباید مناسبت‌های فامیلی و قومی و جناحی و اقتصادی و مالی و … بر شاخص‌های اصلی غلبه داشته باشد: «قُل إِن کَانَ آبَاؤُکُم وَأَبنَاؤُکُم وَإِخوَانُکُم وَأَزْوَاجُکُم وَعَشِیرَتُکُم وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛(۱۰) بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!».
هم‌افزایی نیروهای انقلاب یک امر مطلوب و بلکه ضروری است. انقلاب برای رسیدن به اهداف بلند خود با شتاب شایسته نیاز به هم‌افزایی این نیروها دارد و آنچه در شکل حقیقی می‌تواند موجب هم‌افزایی نیروهای انقلاب شود ارزش‌های انقلاب اسلامی است که شاخص آن هم «ولایت فقیه» است. این ارزش‌ها عبارتند از: تعالی فرهنگی، عدالتخواهی، استکبار ستیزی، ساده‌زیستی، مبارزه با فقر، فساد و تبعیض، دوری از اشرافی‌گری، توجه به محرومین و آسیب‌های اجتماعی.
*از بذل عنایت شما تشکر می کنیم.
پی‌نوشت:
۱٫ سوره ابراهیم آیه ۲۴
۲٫ سوره ابراهیم آیه ۲۶
۳٫ سوره فتح آیه ۲۹
۴٫ سوره انفال آیه ۲۴
۵٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۳۵٫
۶٫ سوره صف آیه ۳
۷٫ سوره اعراف آیه ۲۹
۸٫ سوره حدید آیه ۲۵
۹٫ سوره حج آیه ۴۱
۱۰٫ سوره توبه آیه ۲۴

سوتیتـــر:
۱٫
یک دلیلی که دشمنان تمام قوای خودشان را برای مقابله با انقلاب اسلامی بسیج می‌کنند و علیرغم همه اختلافشان با هم، در این مورد با هم وحدت دارند، نگرانی از پدیده‌ای است که نوید ظهور یک تمدن جدید را می‌دهد، تمدنی که با آنچه در یکی دو قرن اخیر بوده بسیار متفاوت است.

۲٫
قطعاً هر یک از امامان معصوم ما اسوه و قله‌های این مسیر متعالی بودند اما چرا در زمان امام خمینی(ره) که خود را خاک پای ائمه علیه‌السلام می‌دانست این اتفاق محقق شد؟ تفاوتش در همان گواهی است که امام خمینی(ره) می‌دهد که در این زمان «مردم» مسیر هدایت دینی را «انتخاب» کردند، زیرا تا مردم انتخاب نکنند حتی زمانی که قله‌های هدایت هم وجود داشته باشند، چنین چیزی تحقق نخواهد یافت.

۳٫
هیچ‌گاه اندیشه دینی نمی‌تواند با فساد و تبعیض و اختلاس همراهی داشته باشد و برعکس هرجا موفقیتی بوده، همانجایی بوده که افرادی بر مبنای اندیشه دینی و تفکر انقلابی عمل کرده‌اند. مثلاً چه کسانی توانستند در اوج تحریم‌ها و فشارها، کشور را به توانایی غنی‌سازی ۲۰% برسانند؟ امثال شهید شهریاری! فیزیکدان نماز شب خوانی که با توکل بر خدا و رفتار انقلابی توانست چنین موفقیتی را برای کشور به ارمغان بیاورد.

14مارس/17

منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران

موضوع مقاله، نامه مدیریتی سیاسی امیرمؤمنان علیهم‌السلام به مالک اشتر بود که به فرازهایی از آن در شماره‌های قبل اشاره شد و اینک ادامه بحث را پی‌می‌گیریم: حضرت خطاب به مالک می‌فرماید: «فاملک هواک، وشح بنفسک عما لا یحل لک، فإن الشح بالنفس الانصاف منها فیما أحبت أو کرهت. وأشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم واللطف بهم، ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم، فإنهم صنفان إما أخ لک فی الدین وإما نظیر لک فی الخلق»؛(۱) زمام هوای نفس را به دست گیر و نسبت به آن بخیل باش، زیرا بخل ورزیدن به نفس در آنچه دوست دارد یا نفرت دارد، انصاف دادن به آن است و قلب خویش را با رحمت و محبت و لطف نسبت به رعیت پوشش بده و برای آنان درنده‌ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری، زیرا آنان دو صنف‌اند یا برادر دینی تواند یا انسانی مانند تو که از آنان لغزش‌ها سر می‌زند و به خطاهایی رومی‌آورند و به عمد یا سهو گناهی مرتکب می‌شوند، پس از عفو و گذشت خود به آنان ارزانی دار، مانند آنچه انتظار داری خداوند از عفو و گذشت خود تو را بهره‌مند گرداند، زیرا تو مقام مافوق آنهایی و ولی امر مافوق تو و خداوند برتر از مافوق آنکه تو را بر آنان حکومت داده است.»

تملک نفس و خودمدیریتی
نخستین توصیه امام علی«ع» به مالک اشتر در این فراز از منشور، تسلط به نفس و کنترل خواسته‌ها و تمایلات نفسانی به انحاء مختلف است. هر چند همه انسان‌ها به تملک نفس و خویشتن‌داری نیاز دارند و کمال نهایی انسان بدون آن ناممکن است و نفس و خواسته‌های آن را نمی‌توان بی‌مهار رها کرد و دشمن‌ترین دشمنان انسان نفس اماره اوست، همانگونه که در روایت است: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» اما برای زمامداران و مدیران نقش تعیین‌کننده‌تری خواهد داشت. هوای نفس گاهی به صورت معبود آدمی درآمده و نوعی شرک خفی را باعث می‌شود.
به بیان قرآن کریم: « أفرأیت من اتخذ إلهه هواه وأضله‌الله على علم ؛(۲) آیا دیدی آن کس را که هوای نفس را خدای خود گرفت و خداوند با داشتن علم او را گمراه ساخت.»
این آیه و دیگر آیات و روایات تکان‌دهنده آدمی را باید بلرزاند و از خود بپرسد آیا من مصداق این آیه نیستم؟! و از خداوند استمداد طلبید که او را در برابر تهاجم تمایلات نفسانی مدد فرماید.
قابل ذکر اینکه هوای نفس چهره‌های گوناگون دارد و با تنوع خواسته‌ها و جایگاه انسان‌ها متفاوت است. برای برخی تمایلات شهوانی، برای برخی مال و منال، برخی جاه و مقام و برای برخی شهرت و نام و عنوان، و انسان‌ها به تناسب شرایط در هریک از این عرصه‌ها به آزمون نهاده می‌شوند.
در روایت است: «آخرین چیزی که از قلب مؤمن خارج می‌شود، حب جاه و مقام است». در نامه امام«ع» به مالک اشتر به عنوان کارگزار در خطه مصر دیدیم که حضرت یار وفادار خود را که اعتماد کامل هم به او دارد به تملک نفس و تسلط بر خواسته‌ها سفارش می‌کند.
این سفارش تنها به مالک اشتر نیست، بلکه به همه کسانی است که دستشان به قدرت و مقام و منصب می‌رسد که مراقب باشند در دام خطرناک نفس گرفتار نشوند و دانسته و ندانسته حب ریاست و جاه و مقام آنان را نفریبد، چرا که دنیا با همه جلوه‌های فریبنده‌اش سرابی بیش نیست و آنچه ماندنی است، کاری است که برای خدا و خدمت به خلق انجام شود.
سیره امیرمؤمنان«ع» برای کارگزاران باید الگو باشد و لحظه‌ای از آن غفلت نکنند. به عنوان نمونه، عبدالله‌بن عباس می گوید: «در ذی‌قار خدمت امیرالمؤمنین«ع» رسیدم و دیدم حضرت نعلین خود را وصله می‌زند. امام رو به من کرد و فرمود این نعلین چقدر ارزش دارد؟ گفتم هیچ ارزشی ندارد. حضرت فرمود: «والله لهی احبّ الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا؛» به خدا این کفش کهنه نزد من بهتر از حکومت بر شماست، مگر آنکه حقی را به پا دارم یا از باطل جلوگیری کنم.»
این منطق امام عدل و فضیلت علی علیه‌السلام است و آنان که دعوی پیروی آن حضرت را دارند، باید این سخن امام را الگو سازند و به جاه و جلال ریاست و حکومت دل نسپارند و تمام همّ خود را به دفاع از حق و جلوگیری از باطل مصروف دارند و آنگاه شاهد ثمرات ارزشمند آن باشند و این را در عمل نشان دهند نه گفتار. آیا مدعیان پیروی از آن حضرت با لجام‌گسیختگی‌ها، رفاه‌طلبی‌ها، تجمل‌گرایی، ویژه‌خواری و بی‌عدالتی و غارت بیت‌المال و سفرهای پرخرج و حقوق‌های کلان برخورد می‌کنند؟! آیا مدعیان پیروی امام، حاضرند ریاست را به افراد صالح و خادمان شایسته‌تر از خود بسپارند و یا گرایش‌های جناحی را بر شایسته‌سالاری ترجیح می‌دهند؟ این مشکلاتی است که پیش روی ما قرار دارد و ریشه آن نفس اماره است.
استدعای نگارنده از مسئولین محترم در هر رده‌ای، این است که نهج‌البلاغه را گاهی پیش روی خود بگشایند و نگاهی گذرا به نامه‌های امیرالمؤمنین«ع» به کارگزارانش بیفکنند و ملاحظه کند راه و رسم مدیریت در رابطه با آنچه به حقوق اجتماعی و مسأله بیت‌المال و دغدغه حساب و کتاب الهی است، چیست؟ و اگر این کتاب الگو و درسنامه ما بود، آیا وضع ما بهتر از این نبود؟! به نظر نگارنده از کارهای ضروری و تشکیلات دولتی، آموزش مدیریت علوی در ادارات و سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها و نهادهای دیگر است که «مؤسسه نهج‌البلاغه» در دستور کار خود دارد و به انتظار پاسخی از سوی دستگاه‌های کشور است.
اکنون از میان این نامه‌ها که حضرت امیر«ع» به کارگزارانش داشته مواردی را بنگریم: «اما بعد فانّ الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرا من العدل…»(۴) زمامدار اگر دنبال هوا و هوس‌های پی‌درپی خویش باشد، او را از عدالت بازمی‌دارد. بنابراین امور مردم بر محور حق باید در نظرت یکسان باشد، چرا که جور و ستم هیچ‌گاه جایگزین عدالت نخواهد شد، پس از آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران مپسند و نفس خویش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به امید پاداش و بیم کیفر و مجازات به خضوع و تسلیم وادار و بدان که دنیا سرای آزمایش است که هر کس ساعتی دست از کار بکشد، همین ساعت سبب پشیمانی او در قیامت خواهد شد و بدان که هیچ چیز تو را از حق بی‌نیاز نخواهد کرد و از جمله حقوقی که که بر تو واجب شده، کنترل هوس‌های خویش، مراقبت از رعیت با تلاش خدمت‌رسانی به آنهاست.
امام علی«ع» در نامه دیگری به یکی از کارگزاران خود (مصقله بن هبیره شیبانی) می‌نویسد: «درباره تو به من خبر رسیده که اگر درست باشد خدای خود را خشمگین کرده‌ای و از فرمان امام خود سرپیچی نموده‌ای. گزارش شده که تو غنائم و اموال مسلمین را که به وسیله اسلحه و اسب‌های آنان به دست آمده و خون‌هایشان به پای آن ریخته شده، در بین افرادی از بادیه‌نشینان قبیله‌ات که خود برگزیده‌ای تقسیم کرده‌ای. سوگند به کسی که دانه را در دل خاک شکافته و روح انسانی را آفریده، اگر این گزارش درست باشد تو در نظر من خوار خواهی بود و ارزش و مقدارت را از دست داده‌ای. پس حق پروردگارت را سبک نشمار. دنیایت را با نابودی دینت آباد مکن که زیانکارترین افراد خواهی بود. آگاه باش حق مسلمانی که نزد من یا نزد تو هستند یکسان است و با نظر من باید به عدالت تقسیم شود.»(۵)
از این نامه‌ها و توصیه‌ها و فرمان‌ها در نهج‌البلاغه فراوان است. به نامه فوق بار دیگر بنگریم: «اموالی که با جهاد و خون‌های جنگاوران فراهم آمده، متعلق به همه مسلمین است.»
و ما نیز اگر باور داریم که بیت‌المال دسترنج آحاد مردم به ویژه جهادگران و زحمتکشان است و اصولاً نظام اسلامی و عزت و کرامت کشور و ملت ثمره فداکاری شهدای عزیز ماست که هم اکنون آخرین کاروان‌های مقاومت آنان در خارج کشور با کفار و منافقان و استکبار جهانی و صهیونیسم و تکفیری‌ها و ارتجاع منطقه می‌جنگند و آنها افتخار نظام‌اند، نه سایه‌نشینان اشرافی که بیت‌المال را به اسم حقوق و مزایا غارت می‌کنند. اگر اینها را باور داریم، پس چرا در اجرای عدالت سهل‌انگاری می‌کنیم و برچسب تخلف بر جبین غارتگران نمی‌زنیم؟! تا جوانان این کشور به عدالت نظام اسلامی امیدوار شوند و تردید از دل آنان زدوده نشود! از این سؤالات فراوان است که پاسخ می‌طلبد.

امام و انسان‌دوستی
در ادامه نامه به مالک اشتر می‌خوانیم: «قلب خود را از مهر و محبت و لطف نسبت به رعیت لبریز کن و نسبت به مردم همچون درنده خونخوار مباش که این مردم یا برادر دینی تواند یا انسانی مانند تو…».
عمق انسان‌دوستی و حقوق بشر را در این سخن امام می‌توان دید. امام علی«ع» نظیر این بیان را فراوان دارد و نهج‌البلاغه پیش روی ماست. این پیام برای بشریت است و جای‌جای جهان مخاطب بسیار دارد و به ویژه در ملت‌های تحت سلطه و مستضعف. احترام به انسان و حقوق عادلانه او را از علی«ع» باید آموخت و به جهان معرفی کرد. حقوق بشر فراتر از دین و ایمان را در کجای عالم می‌توان دید آنگونه که امام ما مدافع آن است. در عصری قرار داریم که متجاوزین به حقوق بشر جهان را به آشوب و کشتار و ترور و غارت آلوده کرده‌اند و مع‌‌الاسف برخی مدعیان مسلمانی پشت نقاب اسلام ابزار اجرای سیاست‌های شوم استکباری ـ صهیونیستی شده، مردم بی‌گناه را سر می‌برند و حمام خون راه می‌اندازند و حاکمان پلید حرمین و مفتیان بی‌دین به نام اسلام از کنار کعبه و قبله مسلمانان فتوای کشتار و ترور مسلمان‌ها و به اسارت گرفتن زنان و کودکان را می‌دهند! که این روزها شاهد صحنه‌های دلخراش این قساوت و شقاوت هستیم.
اینجاست که بر مسلمانان است با این رژیم‌های فاسد و غاصبان متجاوز برخورد کنند و حداقل روابط سیاسی خود را با آنان قطع کنند و آنان را منزوی سازند و به حکم قرآن کریم برای نابودی فتنه و فتنه‌گران دست به دست هم بدهند «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله»(۶) این حکم صریح قرآن است که با فتنه‌گران بجنگید تا فتنه از میان برداشته شود و دین در انحصار خدا درآید.
اگر دین آنگونه که قرآن کریم و سیره نبوی و خط‌مشی علوی نشان داده به جهان معرفی می‌شد، آغوش همگان برای پذیرش اسلام گشوده بود.
اسلام آئین حق و عدالت، رأفت و رحمت، انساندوستی و منطق و حکمت است که دشمنان اسلام این روزها چهره خشونت و استبداد و توحش به آن داده‌اند تا از گرایش مردم به این آئین رحمت و رأفت جلوگیری کنند و برخی دولت‌های بنام اسلامی را به خدمت گرفته و مفتیان دین‌فروش را خریده‌اند. این است که وظیفه همگان به ویژه اندیشمندان، نخبگان، علما، نویسندگان، مقام‌های سیاسی و سفارتخانه‌ها، رسانه‌ها و هر که به تریبونی دست دارد، این است که فرهنگ ناب اسلامی را آنگونه که هست به مردم عالم به ویژه بیگانگان در کشورهای دیگر معرفی کنند. امام راحل(ره) فرمود: «اسلام تشنه اسلام ناب محمدی(ص) است» و اسلام ناب را باید معرفی کرد، اما چه مقدار به این وظیفه جامه عمل پوشاندیم جای سؤال است. در هر حال این وظیفه همچنان پیش روی ما است و ایران اسلامی می‌بایست طلایه‌دار این حرکت باشد.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.
۲ـ جاثیه، ۲۳.
۳ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۳.
۴ـ ترجمه ۵۹.
۵ـ نامه ۴۳ نهج البلاغه.
۶ـ بقره، ۱۹۳.

سو تیتر

۱٫
نامه مدیریتی- سیاسی امیرمؤمنان علیه‌السلام به مالک اشتر دارای زوایای بسیار ارزشمندی است که به واقع باید آن را درس نامه مدیریتی نامید. این نامه که کلمه به کلمه آن سرشار از توصیه های راهگشا در عرصه مدیریت است برای همگان بخصوص برای مدیران نظام اسلامی در تمام عرصه ها کاربردی و راهبردی است

14مارس/17

در آستان امامان علیهم‌السلام-شرحی بر زیارت «جامعه کبیره»

«در آستان امامان» عنوان مجموعه مقالات در جهت شناخت امامان معصوم علیهم‌السلام با الهام از «زیارت جامعه کبیره» است. در این مقاله نیز همانند مقالات گذشته به شرح فرازهایی از این زیارت بلند می‌پردازیم.
«مؤمن بسرّکم و علانیتکم و شاهدکم و غائبکم و اولکم و آخرکم؛ ایمان به نهان شما و آشکار شما و ظاهر شما و غایب شما و نخستین شما و آخرین شما دارم.»
در این جملات به ۵ ویژگی از ویژگی‌های امامان علیهم السلام اشاره شده است.
۱ـ اسرار امامان
«سرّ» به معنای امر پوشیده است.(۱) امامان علیهم‌السلام در عرصه‌های مختلف معارفی، سیاسی، اجتماعی و… رازها داشتند که هر کس را شایسته این رازها نمی‌دیدند. برخی از خواص را شایسته تحمل این امر می‌دانستند، این رازها را به آنها می‌گفتند. آنچنان که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها و حضرات امامان معصوم رازدار خداوند بودند. در روایتی آمده است که حضرت امام باقر علیه‌السلام فرمود: «انّ رسول اللّه«ص« دعا علیّاً فى المرض الّذى توفى فیه فقال یا على ادن منّى حتى اسرّ الیک ما اسرّ اللّه الىّ و ائتمنک على ما ائتمنى اللّه علیه ففعل ذلک رسول الله«ص» بعلىّ و فعله علىّ بالحسن و فعله الحسن بالحسین و فعله الحسین بابى و فعله ابى بى صلوات اللّه علیهم اجمعین(۲) حضرت نبی اکرم «ص» در حال بیماری که با آن از دنیا رفتند، مولی علی«ع» را خواستند و فرمودند نزدیک من شو تا رازی که خداوند با من در میان گذاشته با تو بگویم، همانگونه که خداوند مرا امین رازش دیده، من هم شما را امین این راز می‌دانم. این راز را به حضرت سپرد، همین رفتار را حضرت مولی علی«ع» با امام حسن«ع» داشت و همین را امام حسن«ع» با امام حسین«ع» و همین رفتار را امام حسین «ع» با پدرم امام سجاد«ع» و همین را پدرم با من داشت که سلام و درود خداوند بر آنان باد.»
امامان سلام‌الله علیهم اجمعین در عرصه القا و معارف، ظرفیت‌ها را درنظر می‌گرفتند. به تعبیر حضرت مولی علی«ع» «ان هذه القلوب اوعیه»(۳) این قلب‌ها ظرف‌های معارف است. برخی ظرفیت بیشتر دارند، بهره بیشتری از اهل‌بیت«ع» می‌گرفتند، به عنوان نمونه، از دو شخصیت بزرگ یاد می‌کنم: یکم سلمان فارسی بزرگی که با رهروی صادقانه‌اش در مسیر پیامبر«ص» خودی اهل‌بیت شد «سلمان منا اهل البیت».(۴)
بزرگی که بعد از پیامبر آنی از مولی علی«ع» جدا نشد و مدام از «خلافت حق» و «حق خلافت» گفت.(۵)
به او از این اسرار فراوان داده شد تا جایی که حضرت امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «عَلِم العلم الاوّل و العلم الاخر و قرء الکتاب الاول و قرأ الکتاب الاخر و کان بحراً لا ینزف؛(۶) او علم اولین و آخرین را می‌دانست، اولین کتاب انبیاء تا آخرین آنها را خوانده بود. او دریای ناپیدای کرانه بود.»
ظرفیت او آنچنان است که حتی ابوذر هم که آیتی از عظمت است، ظرفیت سلمان را نداشت.(۷)
دوم: جناب میثم تمار. از اصحاب برجسته امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام است. اسرار ویژه‌ای از علوم به او داده شده بود. به عنوان نمونه: امیرمؤمنان هم از شهادت او خبر داده بود، هم کیفیت شهادت و سختی‌هایی که در این مسیر متحمل می‌گردد. او به هنگام شهادت، نزد جلادان این را ابراز کرد که سالیان پیش مولی از این شهادتم خبر داده بود.(۸)

ابعاد اسرار امامان
لازم به ذکر است که اسرار امامان گسترده است هم در بعد معارفی است و هم در بعد پیشگویی حوادث آینده، هم در عرصه‌های سیاسی.
زائر می‌گوید اسرار امامان را هم باور دارم. این خود ادب ویژه است که تا مطلب بلندی که از امامان شنیدیم و در حد درک ما نبود انکار نکنیم.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن‌شناس نه‌ای جان من، خطا اینجاست
پیام این سخن این است که زائر می‌گوید منم باوردار مطلق در برابر رهنمودهای معصومین هستم. این سخن را نه تنها بر زبان جاری می‌کنم، بلکه از اعماق جان خود آن را باور دارم.
در روایی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است: «من سرّه ان یستکمل الایمان کلّه فلیقل القول منی فی جمیع الاشیاء قول آل محمد فیما اسرّوا و ما اعلنوا و فیما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی؛(۹) هر کس دوست دارد که ایمان کامل داشته باشد بگوید در همه امور پنهان و آشکار آنچه از آنان که به من رسیده و آنچه به من نرسیده رأی من رأی خاندان محمد«ص» است.»

۲ـ ‌معارف عمومی و علنی امامان
امامان علیهم‌السلام هم اسرار دارند هم معارف عمومی و علنی. اسرار از آنِ خواص است، اما معارف عمومی و علنی امامان علیهم‌السلام در حد فهم همگان است. البته در عرضه این معارف هم امامان شرایط زمانی مکانی را درنظر می‌گرفتند. هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!
معارف عمومی اهل‌بیت علیهم‌السلام را باید از معارفی جست که برای مردم سخن می‌گفتند. در این عرصه موظف بودند به گونه‌ای سخن بگویند که مردم بفهمند. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است: « ما کلم رسول الله صلی الله علیه وآله العباد بکنه عقله قط؛ هرگز رسول خدا از عمق خرد خود با مردم سخن نگفت.»
نیز فرمود که پیامبر صلی‌الله و آله فرمود: « إنَّا مَعاشِر الانبِیآءِ أُمِرنا أَن نُکَلِّم النَّاس عَلی‌ قَدر عُقولِهِم؛(۱۰) ما گروه پیامبران دستور داریم که با مردم در خور عقلشان سخن بگوییم.»
معارف ویژه اهل‌بیت علیهم‌السلام را باید از دعاهای آنها جست، چون در این عرصه مخاطب آنها خداوند است. بر این اساس است که به دعاهای امامان «قرآن صاعد» گفته می‌شود، چون معارف بلند الهی از این رهگذر بیان شده است.

۳ـ‌ امامان حاضر
حدود ۲۵۰ سال دوره حضور امامان در جامعه است. مقام معظم رهبری مدظله در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» این زندگی را همانند زندگی یک انسانی دیده‌اند که فراز و نشیب و شرایط مختلف داشته راهبرد یکی بوده، روش‌ها و تاکتیک‌ها مختلف. امامان در طول این دو قرن و نیم حضور با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر خود نگذاشتند که «نورافکن پرفروغ دین» کمترین آسیبی ببیند، اگر تلاش آنها نبود، امروز چیزی جز خرافات از دین باقی نمانده بود، در عرصه اعتقادات، در عرصه اخلاق، در عرصه تفسیر قرآن، در عرصه فقه و… . آنان هم کیان اعتقادی معارفی دین را هم کیان سیاسی دین را پاسداری کردند. گاه با به دست گرفتن حکومت، گاه با نرمش قهرمانانه، گاه با قیام جاودانه، گاه با زبان دعا، گاه با به راه انداختن حرکت عظیم فرهنگی و… لذا زائر در این فراز اعتراف به این امامان حاضر و نقش عظیم آنان می‌کند.

۴ـ امام غائب
از مسلّمات معارف الهی در عرصه مهدویت، غیبت صغری و غیبت کبری حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه است.

غیبت صغری
در مورد آغاز غیبت صغری میان علما سه نظر وجود دارد:
۱ـ گروهی مانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت حضرت مهدی به شمار آورده‌اند،(۱۱) زیرا از همان سال‌های آغازین ولادت، آن حضرت غیبت نسبی داشتند و شماری اندک از یاران وی را مشاهده کردند. بنابراین نظر، دوره غیبت صغری تقریباً ۷۴ سال می‌شود؛ یعنی از آغاز ولادت تا پایان سفارت آخرین سفیر آنحضرت.
۲ـ برخی برآنند که غیبت صغری از سال ۲۶۰ هجری قمری یعنی سال درگذشت امام حسن عسکری«ع» آغاز شد.
۳ـ ‌گروهی آغاز غیبت امام را از زمانی می‌دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا هجوم آوردند تا حضرت را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام در سرداب و همان جا از دیده‌ها پنهان شد.(۱۲)
دوره غیبت صغری دوره آمادگی شیعیان و انس آنان به جدایی از امام زمان نام گرفت. دوره غیبت صغری، غیبت همه‌جانبه نبود. در این دوره سفیرانی رابط بین امام و مردم بودند و مردم از طریق آنان پرسش‌های دینی و دنیایی خود را از آن حضرت دریافت می‌کردند.

نواب خاص حضرت ولی‌عصر(عج)
این سفیران عبارتند از:
۱ـ عثمان بن سعید عمری؛ او این منصب را در دوره امام هادی«ع» و امام عسکری«ع» نیز به عهده داشت و نهاد وکالت را رهبری کرد. برخی او را از نوادگان عمار یاسر دانسته‌اند.(۱۳) وی برای مخفی نگه داشتن ارتباط خود با امامان، شغل پوششی روغن‌فروشی را برای خود برگزید. امام هادی«ع» و امام عسکری«ع» مدال افتخار «هذا ابوعمرو الثقه الامین»(۱۴) این ابوعمرو که مورد اعتماد و امین است به او دادند. اسناد نیابت عثمان بن سعید از حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه عبارتند از: ۱ـ اجماع شیعه امامیه؛ ۲ـ روایات فراوان؛ ۳ـ وثاقت عثمان بن سعید؛ ۴ـ کراماتی که از او صادر شد؛ ۵ـ صدور توقیعات به خط ناحیه مقدسه؛ ۶ـ وجوب اعلام امام در صورت عدم صحت ادعای عثمان بن سعید.(۱۵)
او در سال ۲۶۵ یا ۲۶۶ از دنیا رفت. مزار او در غرب بغداد و در کنار خیابان سیدان بوده است. این مکان در زمان شیخ طوسی نیز پابرجا بوده است و اکنون نیز محل مشهوری است.
۲ـ‌ محمدبن عثمان بن سعید فرزند نائب اول او، وکیل امام عسکری«ع» و امام مهدی«عج» بود. او نزدیک پنجاه سال وکالت آن دو امام را به عهده داشت که چهل سال وکالت حضرت ولی‌عصر«عج» بود. او همانند پدر خویش منزلتی خاص و ویژه نزد امامان داشت. او نیز مانند پدر بزرگوارش مدال «توثیق» از امام عسکری«ع» و امام مهدی را گرفته است.(۱۶) شیخ طوسی درباره او می‌گوید:‌ شیعیان بر عدالت و امانتداری او اتفاق‌نظر داشتند، زیرا او در زمان حیات پدرش به امانتداری و عدالت و لزوم مراجعه به وی در روزگار امام حسن«ع» و نیز پس از حیات ایشان تصریح شده بود. در عدالتش اختلاف و در امانتداری‌اش شکی نبود و شیعه کسی را جز او در این امر نمی‌شناخت و به کسی جز وی مراجعه نمی‌کرد.»(۱۷)
او در اواخر حیات خویش قبر خود را آماده کرده بود و همه روزه در قبر خویش آیاتی از قرآن را تلاوت می‌کرد.(۱۸) او پایان جماد‌ی‌الاول سال ۳۰۴ یا ۳۰۵ درگذشت و در کنار مادرش در باب‌الکوفه بغداد به خاک سپرده شد. مزار وی هم‌اکنون نیز در بغداد مشهور به شارع خلبخی است.
۳ـ حسین بن روح نوبختی؛ سومین نائب خاص امام مهدی«عج» است. در حدود سال ۳۰۵ به این سمت منصوب گردید. او در دوره نیابت محمدبن عثمان، یکی از دستیاران ویژه‌اش بود. محمدبن عثمان در سال‌های پایانی عمرش برخی از امور مالی را به او واگذار کرده بود و در پایان عمرش حسین‌بن روح را چنین معرفی کرد:
همین ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی جانشین من و سفیر میان شما و صاحب الدمر و وکیل او خواهد بود. او مورد اعتماد و امین است، پس در کارهایتان به او مراجعه و در امور مهم‌تان به او تکیه کنید که من به این فرمان یافته‌ام و آن را رساندم.(۱۹) حضرت امام مهدی«عج» او را چنین می‌ستاید:
«او را می‌شناسیم، خداوند نیکی و رضوانش را به او بنمایاند و توفیق و سعادت را نصیبش سازد. ما از نامه‌اش آگاه شدیم و او در آنچه متصدی آن است مورد اعتماد ماست. او نزد ما منزلت و جایگاهی دارد که خشنودش می‌کند. خداوند بر احسان کردن به او بیفزاید.»(۲۰)
او در کتاب‌های کلامی و رجالی بسیار ستایش شده است، حتی منابع اهل‌سنت به جلالت و بزرگی او اذعان دارند. حسین بن روح به تصریح موافقان و مخالفان از مهم‌ترین و عاقل‌ترین افراد دوره خویش بود و در میان مردم و حتی دربار خلافت عزت و احترام ویژه داشت.(۲۱)
او پس از ۲۱ سال نیابت خاص امام مهدی«عج» در شعبان سال ۳۲۶ رحلت کرد و در مقبره نوبختیان به خاک سپرده شد.(۲۲)
۴ـ علی بن محمد سمری؛ آخرین نائب امام مهدی«عج» است که توسط حسین بن روح از طرف حضرت امام مهدی«عج» به این سمت منصوب شد.(۲۳) او از دستیاران ارشد حسین بن روح بوده است.
از پیشینه زندگی وی و حوادث دوران نیابتش آگاهی چندانی در دست نیست. شش روز قبل از وفات او توقیع نامه مقدسه صادر شد و از مرگ او پس از شش روز خبر داد. در این توقیع تصریح شده است که بعد از علی بن محمد نایب خاصی نخواهد بود(۲۴) و دوران غیبت کبری آغاز خواهد شد. او پس از سه سال نیابت در پانزدهم شعبان ۳۲۹ قمری درگذشت و در بغداد و در نزدیکی مسجد بُراثا به خاک سپرده شد.(۲۵)

دوران غیبت کبری
با وفات آخرین سفیر جناب علی بن محمد سمری، دوران غیبت کبری آغاز شد. در رابطه با راز غیبت کبری، این نکات در روایات آمده است:
الف) رازی است که پس از ظهور آشکار می‌شود.
ب) تا همه حکومت‌‌ها آزموده شوند.
ج) آزمون مردم.
د) تا بیعتی بر گردنش نباشد.
هـ) اگر ظاهر شود کشته می‌شود، او امید همه خوبان است.
و) این سنت در پیامبران الهی هم بوده است.(۲۶)
می‌توان گفت از حکمت‌های غیبت حضرت، فراهم نبودن زمینه سیاسی و اجتماعی برای جهانی شدن اسلام است و این حکمت، تنها هنگام ظهور او برای عموم مردم قابل فهم است. حضرت امام صادق«ع» در تبیین حکمت غیبت می‌فرماید: «ان وجه الحکمه فی ذلک لاینکشف الا بعد ظهوره کما لاینکشف لما اتاه الخضر من خرق السفینه و قتل الغلام و اقامه الجدار لموسی الّا وقت افتراقها؛(۲۷) حکمت این کار جز پس از ظهورش آشکار نمی‌شود، همانگونه که حکمت سوراخ کردن کشتی و کشتن جوان و بنا کردن دیوار از سوی خضر برای موسی تا هنگام جدایی‌شان آشکار نشد.»
می‌توان گفت بسیاری از آنچه در تبیین حکمت غیبت حضرت برمی‌گردد، به این حکمت بازمی‌گردد.
مسئله غیبت حضرت ولی‌عصر«عج» را پیامبر گرامی و دیگر امامان معصوم پیشگویی کرده بودند:
روایت از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله ….تاروایت از امام عسکری«ع»(۲۸)
در این روایات هم از غیبت صغرای حضرت گفته شده و هم از غیبت کبرای حضرت و هم از واکنش مردم در عصر غیبت کبری.
بحث غیبت حضرت ولی عصر«عج» بحثی مبسوط است. در اینجا ما فقط درصدد تبیین اصل غیبت حضرت بودیم نه ابعاد آن.
زائر در اینجا می‌گوید هم باوردار امامان حاضرم و هم باوردار امام غائبم.
پی‌نوشت‌ها
۱ـ السرّ ما اخفیت، لسان العرب، ج ۴، ۳۵۶٫
۲ـ بصائرالدرجات، ص ۲۷۷، باب ۳، حدیث ۱٫
۳ـ‌ نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۱۴۷٫
۴ـ‌ تاریخ دمشق، ج ۲۱، ۴۰۸٫
۵ـ خصال شیخ صدوق، ص ۴۶۳، حدیث ۴٫
۶ـ‌ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۵۴۱٫
۷ـ بحارالانوار، ج ۲۲، صص ۳۷ و ۳۸۴، سفینه البحار، ج ۴، صص ۲۴۵ـ۲۴۴٫
۸ـ الارشاد شیخ مفید، ج ۱، ص ۳۲۳٫
۹ـ الکافی، ج ۱، ۳۹۱٫
۱۰ـ اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، ح ۱۵٫
۱۱ـ الارشاد شیخ مفید، ج ۱، ص ۳۴۰٫
۱۲ـ چشم به راه مهدی«عج»، ص ۳۳۸٫
۱۳ـ الذریقه، ج ۱، ص ۳۱۸ و ج۲، ص ۱۰۶٫
۱۴ـ الغیبه شیخ طوسی، ص ۳۵۴، ح ۳۱۵٫ الکافی ج ۱، ص ۳۳۰٫
۱۵ـ دانشنامه امام مهدی، ج ۳، صص ۳۱۷ـ۳۱۲٫
۱۶ـ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۰، الغیبه شیخ طوسی، ص ۲۴۳٫
۱۷ـ همان، ج ۵/۵۸٫
۱۸ـ الغیبه طوسی، ص ۳۴۷، ح ۶۲۶٫
۱۹ـ الغیبه شیخ طوسی، صص ۳۷۰ـ۳۶۹٫
۲۰ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۵۶٫
۲۱ـ‌ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، صص ۲۲۴ـ۲۲۲٫
۲۲ـ‌ الغیبه شیخ طوسی، ص ۳۹۵، ح ۶۵۵٫
۲۳ـ همان، ص ۶۵۶٫
۲۴ـ همان، ص ۶۵۷٫
۲۵ـ برای تحقیق مبسوط در این زمینه ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، صص ۳۹۹ـ۳۰۸٫
۲۶ـ برای یافت این متون ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۳، صص ۱۷۰ـ۱۴۶٫
۲۷ـ علل الشرائع، ص ۲۴۵، ح ۸٫
۲۸ـ ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۳، صص ۱۲۲ـ۹۸٫

14مارس/17

از خودتان حساب بکشید

دین خدا اسلام است؛ «انّ الدّینَ عِندَالله الاسلام» و همه انبیاء دینشان، دین خدا و یکی است و یک دین واحد آوردهاند. خدایشان یکی، مسیرشان یکی و هدفشان یکی است. هر چند که فرمود: «تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضَهُم علی بَعض؛۱ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم».
اسلام، گردن نهادن است، تسلیم شدن و اطاعت نمودن است؛ بندگی کردن است. چون شخص متکبّر، گردنکش و طاغی به جایی نمیرسد. هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است. بندگی میخواهد آن جانی که باید سبز شود. باید بذرهای معارف را بگیرد تا خرّم شود. دل شکسته میخواهد. «اَنا عِندَ مُنکَسِرَهِ قُلوبُهُم»۲ خداوند سبحان میهمان قلب شکسته است. اینچنین دلی میخواهد. با دل دنیازده، بوالهوس، خودکام و خودخواه، هیچکس به جایی نمیرسد. یک درندهای میشود؛ یک بهیمهای میشود؛ یک سَبُعی میشود. انسان نمیشود، حالا در هر لباس که باشد، باشد. در هر کاخ و کوخ باشد یا به هر منصب و مقام باشد، باشد. مرد باشد، زن باشد، اینها انسان را کمال نمیدهد. کمال یافتن، آن «بندگیکردن» است. آن به ادب اسلامی، به آداب دین خدا در آمدن است و حلقه بندگی به گوش کشیدن. با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود. باید چشید. به گفتن نمیشود.
اگر به گفتن بود، بنده الان باید مثل ملائکه مقرّبین اولی اَجنِحَه باشم، صاحب آن بالهای قوای ملکوتی عالم. چقدر حرف میزنم. شما تا چشم باز کردید بنده را دیدید که این حرفها را میزنم. به گفتن نیست. باید راه افتاد و چشید. باید برنامه را در خود پیاده کرد.
ادب اسلامی که دین خداست، قرآن است که باید در متن زندگی ما پیاده شود. قرآن به سر بگذارید، کسی مانعتان نیست، اما عمده، قرآن به دل کردن است نه به سر. نمیگویم قرآن به سَر غلط است، عمده قرآن به دل باید باشد. آیات قرآنی در جان بنشیند. «إقرأ وَ ارقَ»؛ «بخوان و بالا برو» و قرائتهای تکوینی آیات الهی و ارتقا و اعتلای مدارج نفسانی ملکوتی برای انسان، آن باید بشود.
آن به هوس راست نیاید، به تمنّا نشود
کاندرین راه، بسی خون جگر باید خورد
اسلام تسلیم شدن است و یکی از معانیاش سالم بودن است، سلامت نفس داشتن است، سلامت کار داشتن است، کسب و کار سالم داشتن است، قول و فعل سالم داشتن است، معاشرت و مجالست سالم داشتن است، با بندگان خدا به سلامت زیست کردن است. اینها که به حقیقت جمع شود، میشود «اسلام» و شخص میشود «مُسلم». تا من در پی ایذای شما و شما در پی اضرار من هستید، نه به آن معنا من مُسلمام و نه جنابعالی. آن اسلامی را که حقیقت دار هستی میخواهد. البته روی ظواهر امر حسابی است. مسلمان هست، عرقش پاک است، ذریهاش پاک است و دیگر احکام ظاهری به جاست، نمیگوییم نه. ولکن آن مقام شامخی را که از ما میخواهند، آن به کمال انسانی رسیدن، غیر از این حرفهای ظاهری است و این ساحلپیمایی است. آن، خوب است. آن، اصل است و ما از آن دوریم. و رسیدن به آن مقام دشوار است. همّت میخواهد و انبیاء برای آن مقام ما را خواستند و به ما فرمودند که ما را ببینید و بالا بیایید؛ «قُل تَعالَوا».
چند جای قرآن میخوانید: «تَعالَوا؟»؛ بالا بیایید. آنها خودشان در قلّه معارف ملکوتی قرار گرفتند، من را میبینند که در لجن طبیعت و هوا و هوس نفسانی افتادهام. به من میگوید تو در این حضیض نکبت چه میکنی؟ اینجا که تو میلولی، در این هوا و هوسها که تو هستی، اگر یک ولیّ کاملی پیدا بشود و در شما تصرّف کند، تو را در این اوضاع و احوالت به تو نشان بدهد، خودت را میبینی در میان این هوا و هوسها و آلودگیها. مثل این که یک کِرم توی قاذورات دارد میلولد.
با این قلممان، با این دهانمان، با این کسب و کارمان، با این بدگوییهایمان، با این کینهتوزیهایمان و با دیگر رفتار و گفتار و پلیدیهای جور واجورمان. اینها دین خدا نیست. دین خدا اسلام است و اسلام سلامت است. اینها همه مَرَض است، اینها سلامت نیست. در خطبه ۱۵۲ نهجالبلاغه، آن خطبهای که آغازش این است «الحمدلله الدّالِ عَلی وُجودِه بِخَلقِه»، در این خطبه جناب امیرالمؤمنین اسلام را که دارد معرفی میکند و فرمایشی که درباره اسلام دارد، این است: «اِنّاللهَ تَعالی خَصَّکُم بِالاِسلامِ وَ استَخلَصَکُم لَه وَ ذلک لِانَّه اسمُ سَلامهٍ وَ جَماعُ کَرامهٍ. اِصطَفَی اللهُ تعالی مَنهَجَهُ و بَیَّنَ حُجَجَهُ مِن ظاهِرِ عِلمٍ وَ باطِنِ حُکمٍ. لاتَفنی غَرائِبُهُ و لاتَنقَضی عَجائِبُهُ. فیهِ مَرابیعُ النِّعَم وَ مَصابیحُ الظُّلَم. لاتُفتَحُ الخَیراتُ اِلّا بِمَفاتِحِه وَ لاتُکشَفُ الظُّلُماتُ الّا بِمَصابیحِه. قَد اَحمی حِماه وَ اَرعی مَرعاهُ. فیهِ شِفاءُ المُشتَفی وَ کِفایَهُ المُکتَفی.»؛ اسلام را برای شما اختصاص داد و شما را برای اسلام. اسلام برای بشر است. بشر برای اسلام است. همانطور که آب برای تشنه است و تشنه برای آب است. دین خدا برای شماست و شما برای دین خدا. برای چیز دیگر نیستید. برای هر چیز دیگری بوده باشید، خودتان را ارزان فروختهاید. خودتان را مفت از دست دادهاید. ما فقط باید برای دین خدا بوده باشیم. همانطوری که دین خدا، فقط برای ماست. نمیشود که این دین را به چهارپایان عرضه بدارید. به حیوانات که نمیشود، به خزندگان که نمیشود، به ماهیهای دریا که نمیشود. دین خدا اختصاص دارد به انسان. آنها لیاقت این را ندارند که چنین گوهر گرانبها به ایشان ارائه بشود، قابلیت آن را ندارند. این بار را نمیتوانند بکشند. این را باید جان انسانی بپذیرد. «وَ یَزرَعوها فی قُلوبِ اَشباهِهِم»۳ که آن حضرت به شاگرد کاملش؛ «کمیل» فرمود: بذرهای معارف خودش مزرعه دارد، خودش مِلک دارد. مِلکش جان انسان است. چارپایان را چه رسد به این معارف؟ سِباع را چه رسد به این بذرها؟ دین فقط برای شماست. هیچکس در خور چنین سفره نیست. این سفره برای یک عده خاصی گسترده شد و آن هم جناب انسان است و شما را هم برای هیچ چیزی نیافریدیم مگر برای همین دین، مگر برای اسلام. اسلام شما را به سعادت میرساند و شما آنگاه انسانید و در مسیر انسانید که در راه تکامل انسانی و نفسانی خودتان بوده باشید وگرنه خورنده و چرنده و چه و چه فراوان. اسلام برای شماست و شما برای اسلام و میدانید که اسلام چیست؟ «وَ ذلک لِاَنَّه اسمُ سَلامَهٍ»؛ اسلام اسمی است برای سلامت. اسلام درستی است، سالم بودن است، چه در حضور مردم و چه در غیاب مردم. اگر دهان ناسالم دارید، مُسلم به آن معنا نیستید، در راه تکامل انسانی نیستید. هیچوقت دیدهاید که مردم متعهد و بیدار و اسلامی، مردمی که در مسیر تکاملاند، در طریق انبیا هستند، آنهایی که هدف و غرضشان، سرمشقشان، سفرای الهیاند، هیچوقت دیدهاید که اینها قلم فحاشی، دهان فحاشی داشته باشند؟ مردم بدگو باشند؟ نیستند.
ائمه ما، پیشوایان ما، انسانهای کامل، امیرالمؤمنین علی در نهجالبلاغه فرمود: «نعوذ بالله من سباط العقل؛ پناه میبریم بر خدا از این که عقل در بستر غفلت خوابیده باشد.» عقل که خوابیده باشد، این حرفها و این کارها و ما به این فرزندان اجتماعمان، به این جوانهایمان، به این نونهالانمان، خردسالانمان میگوییم همانطور که عقل میگوید و دین میگوید و طبیعت دار هستی میگوید و حقیقت عالم میفرماید «وَ یَزرَعوها فی قُلوبِ اَشباحِهِم»، بیایید تا این بذرهای معارف را در جانهای شما بیافشانیم. بذرهای معارف از دیگران است. امیرالمؤمنین ما را برزگر معرفی فرمود. به ما فرمود که شما کشاورزید. خب ما زمین میخواهیم، جناب امیرالمؤمنین. ما، کشاورز زمین میخواهیم. زمین شما جانهای این مردم است، دلهای این مردم است، سینههای این مردم است. بذر بیفشانید. مستعدّین هستند، تشنگان هستند. دانه بریزید میآیند جمع میشوند. اسلام، «لِاَنَّهُ اسمُ سَلامَه وَ جَماعُ کَرامَهٍ». اسلام یعنی سلامت، یعنی درستی، یعنی نیکویی، یعنی خوبی. جان، سالم. روح، سالم. نفس، سالم. کسب، سالم. نیّت، سالم. تمام حالاتشان، سالم. چنین فردی امینالله است. چنین فردی حضور دارد. چنین فردی در حیات محض است، در علم محض است. «فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر» است. گرفتار این و آن نیست. حضور و غیاب این و آن برای او اثری ندارد، تأثیری ندارد. یکپارچه حضور است. حیات محض است، علم محض است، اشراق صرف است. این چنین کسی که فهمید کجایی است و متاع جانش را یافت که چه گوهری است.
آن کس که به کوی آشنایی است
داند که متاع ما کجایی است
این چنین کسی حضور دارد در نزد خدای عالمیان. آنی که «دانٍ فی عُلُوِّه وَ عالٍ فی دُنُوِّه». پیش اوست و انشاءالله ما را این حقیقت لگام زده دارد که «المؤمنُ مُلجَم». همانطوری که جناب امیرالمؤمنین فرمود، این شیطنتها که معاویه دارد، این مکرها و حیلهها که معاویه دارد، اگر بخواهم من «علی» اعمال کنم، من بلدم. بهتر از او بلدم، اما عقل، دین، انسانیت، نمیگذارد. بدگویی و فحاشی که تحصیل نمیخواهد، مدرسه نمیخواهد که. این را هر بیسر و پایی دهان باز میکند، میگوید. حرف حق زدن، خون دل میخواهد. بدگویی چرا؟ اسلام، «اسمُ سلامهٍ وَ جَماعُ کَرامهٍ». تمام بزرگواریها و خوبیها، همه در او جمع است. این پنبه غفلت را از گوشَت به در آور که از اسلام بگذری، پناه ببری به جایی، به دستوری، به کسی که خیر بهتر به تو برساند، از این بگذر. این خیالی است ناصواب، بیاساس.
آن قلمی که تو را آفرید، یعنی آن قلمی که عالم آفرید، این دین را، این کتاب را برای شما تألیف کرد، تصنیف کرد، نوشت. که تمام مردم، ادبای خیلی زبده، سیاسیون خیلی والامقام، اهل قلم خیلی کار کشته، حقوقدانان خیلی پخته و همچنین در تمام حِرَف و مناصب و مقامات را جمع کنی، همه پشت به پشت هم و دست به دست هم، تمام این فکرها را یکجا کنید، معجون کنید، که از عصاره آن چنین کتابی نوشته بشود، محال است و نشدنی است. «قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنس وَ الجنّ علی اَن یَاتوا بِمِثلِ هذا القرآن لایاتونَ بِمِثلِه وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً»؛۴ پشت به پشت هم بدهند نمیتوانند، نمیشود. بله کتاب، منهجاش را خدا برگزید و حججاش را او بیان کرد. این کتابی که سر تا پا سلامت است. آیاتش، ظواهرش، بطونش، همه سلامت است. و انسان مسلم هم سالم است تمام حالاتش، کسب و کار غلط و ناسالم ندارد. حرف خلاف ادب ندارد و باید حرفها به ادب باشد، به سلامت باشد. دهان باید آلوده نباشد.
آیاتاش، خزایناند. آیاتاش، صندوق هستند. آیاتاش، کلیدند. مفاتح دارد. مفاتح بخوانید. مفاتیح مفتاح است و کلید. آیاتاش، مَفاتحاند، صندوقهای اسرارند. آیاتاش، مفاتیحاند، کلیدها هستند. باید به این کلیدها، به این مَفتَح و صندوقها، به اسرار الهی، به مقامات انسانی برسیم. غرض فرمود «لِاَنَّهُ اسمُ سلامه وَ جَماعُ کرامه»، که تمام خوبیها در او جمع است.
تمام موجودات حدّ مشخص و معینی دارند، مقام معلوم دارند. اما انسان را مقام معلوم نیست، حدّ مشخص برای او نیست. یعنی یک جایی بایستد انسان در مسیر تکاملیاش، که به آن آخرین نقطه نهاییاش، خیال کند دیگر پایان پذیرفت، این حرف راه ندارد. مقامات انسان، پایانپذیر نیست. تخمی است، حبّهای است، دانهای است، نطفهای است که شجره طوبایی میشود و شرق و غربِ دار هستی را میگیرد. «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فی السَّماء».۵ «ریشه آن در زمین ثابت و شاخه آن در آسمان است» او را مقام معلوم نیست. باید او را پروراند تا به بار بنشیند. آقا، خانم، برادر و خواهر، برای شما مقام معلوم و حدّ معینی که در آن حدّ بایستید، نیست. ما خیلی خودمان را ارزان فروختیم. خیلی از خودمان بیخبریم و مفت خودمان را از دست دادیم.
بنده الان با خودم دعوا دارم که خودم را مفت از دست دادم و روزگار را گذراندم و به جایی نرسیدم و حالا نه این که محال باشد، دشوار است، خیلی دشوار است. مزاج، جواب میکند. بدن، جواب میکند. تن نمیکشد، نمیخواهد. بله اینها هم فکر است، دارم خودم را گول میزنم. عشق نیست. شوق نیست. لذّت را نچشیدیم وگرنه تا آن لب گور هم باشد، اگر انسان عاشق است و چشیده، تا آن لب گور هم بوده باشد میگوید:
مرا تا جان بود در تن بکوشم
مگر از جام او یک جرعه نوشم۶
حرفها میزنیم دیگر. حرف زدن خیلی آسان است، مالیات هم که ندارد. آدم هی میگوید، اما به مرحله عمل قدم نهادن برای بنده دشوار است، برای اهلاش دشوار نیست. شما را مقام معلوم و حدّ معین نیست. سرمایهای خداوند به شما داده، گوهری به شما داده که هیچ موجود این سرمایه را ندارد، این گوهر گرانبها را ندارد و هر چه او را بپرورانی و آب حیات به او بدهی و بذر معارف به او بدهی، قویتر، شدیدتر، روشنتر، شکفتهتر، پر اثرتر میشود و تشنهتر. اشتهایش هم بیشتر. گرسنگیاش هم بیشتر. منتها باید پروراند. باید قرآن در متن زندگی ما پیاده شود و این همه حرفها که میشنوید و این همه وقایع که درباره انبیاء شنیدهاید، این همه خونها که به ناحق ریخته شده و این همه شهدا که در پیشگاه حقیقت عالم تقدیم کردهایم، این همه آسیبها که دیدهایم و هنوز هم در انقلاب هستید و همیشه انسان در انقلاب و در قیام هست و باید مواظب باشد. دشمن هیچ وقت دست برنمیدارد. انسان بیدار همیشه در مرصاد و در کمینگاه هست، مواظباش است، اینها همه برای این است که تا نفوس مستعدّه به کمال مطلوب و مقدّرشان برسند که اصل آن است.
جناب امیرالمؤمنین در خطبه ۸۸ نهجالبلاغه به ما نصیحتی میفرماید که خودتان را بِکشید. خودتان را وزن کنید، ببینید که وزنتان چقدر است. چکار کنیم؟ با چه ترازو؟ با چه میزانی خودمان را وزن کنیم؟ «زِنوا اَنفُسَکُم مِن قَبلِ اَن توزَنوا».۷ بسنجید خودتان را پیش از آنی که شما را بسنجند. الان خودتان را وزن کنید که ببینید سنگینیتان چقدر است؟ چه جور خودمان را بسنجیم؟ با این ترازوهای زنبیلی؟ نخیر اینها برای کدو و شلغم و کلم و برای کاه و جو و اینهاست. با اینها که انسان را نمیشود سنجید. «زِنوا اَنفُسَکُم». آن گوهر اسلامی و انسانی و قربتان را، مقام روحانیتان را وزن کنید. سرّتان را ببینید که سنگینیتان چقدر است. با چه ترازو؟ ائمه فرمودند، امام صادق فرمود، قرآن کریم فرمود: «نَحنُ مَوازینُ القِسط». میزانهای عدل الهی ماییم. ترازوی عدل الهی، امیرالمؤمنین علی است. «هُمُ الانبیاء و الاولیاء». ترازو هستند. باید با این ترازو سنجید. چه جوری بسنجیم؟ ببینید خودتان را، رفتارتان، گفتارتان، نیّاتتان، ظاهرتان، باطنتان، خانهتان، درونتان، بیرونتان… با این میزانهای عدل الهی که انسان محضاند، که انسان صِرفاند، که اسلام خالصاند، که عین ادباند، وفق میدهد یا نه؟ چقدر با این ترازوها قرب دارید؟ نزدیکید؟ به همان اندازه وزن دارید. ما در این ادب اسلامی که عنوان کردهایم این معنا را میخواهیم و اسلام آمده ما را به آداب انبیاء و سفرایش، به آداب قرآنی، به آداب الهی، «تَأَدَّبوا بِآدابِالله». به آداب الهی ما را مؤدب کنند و از خدا خواهیم توفیق ادب. آقا ملّای رومی میفرماید:
از خدا خواهیم توفیق ادب
بیادب محروم ماند از لطف ربّ
شخصی که به آداب الهی متعبّد نباشد، در مسیر نباشد، محروم ماند از لطف ربّ. سرسبز و خرّم نمیشود. او یک هیکلی را میگرداند. یک انبان شکمی را، یک دستگاه گوارشی را پر میکند، خالی میکند و یک بهیمهای است و در وقتاش هم که میبینی بهیمهای است که سَبُع هم میشود. بهیمه کارش، همّش به خوردن است. همین نهجالبلاغه که میخوانید در یکی از خطبهها حضرت میفرماید که همّ بهیمه به خوردن است. او اصلاً معبودش، مسجودش، معشوقش شکمش است. همّش این است. سَبُع، درنده است. سِباع درندگاناند. آنها همّشان درندگی است. یک گرگ میبینی میافتد مثلاً در یک گلّه. هزار رأس گوسفند باشد. اگر این گوسفند مواظب و مراقب نداشته باشد، گرگ میافتد به جان این هزار رأس گوسفند. اگر یکی را بدرد و بخورد و سیر بشود و بگوید الحمدلله راهش را بگیرد و برود خب کاری است، اما اینطور نیست. او میخواهد که یک یک این گوسفندها را بگیرد و خفه بکند و بکشد. سَبُع است، درنده است و اگر انسانی درنده شد از هر سَبُع بدتر است. انسان درنده بشود، عجیب میشود. بد بشود، خیلی بد میشود اگر به سوی حیوانیّت بیاید، یک حیوان درنده بیشاخ و دمی هست که از هر شاخدار و دمدار آسیباش بیشتر است و از آن طرف، اگر به سوی فرشتهخویی برود، تاج «لَقَد کَرَّمنا بَنی آدم» بر سرش گذاشته میشود و از ملائکه مقرّبین هم جلو میزند.
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل۸
به چنین مقامی میرسد. خودتان را بسنجید، وزن کنید ببینید آن انسانهای کامل چقدر شما را قبول دارند؟ به همان اندازه انسانید. پیش از آنی که بیاید روزی که شما را وزن کنند، الان سعی کنید. به فکر فردا، به انتظار فردا نباشید.
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم۹
الان کجایی هستیم؟ الان مگر خدا نیست؟ الان مگر اسماء و صفات او نیست؟ الان مگر تجلّیات او نیست؟ الان مگر یکپارچه خدا نیست که دارد خدایی میکند؟ باید بیدار شد. باید آدم بفهمد که کجایی است؟ چطور حضرت امیرالمؤمنین میفرماید «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»۱۰؛ اگر پردههای مادی هم از معارف غیبی برداشته شود، یقین و ایمان کامل من افزون نگردد. آنهایی که برای شما پرده هست و حجاب است، برداشته شود برای من یقینی پیش نمیآید. برای من و شما چرا. وقتی آنجایی شدیم، سر مرگ قرار گرفتیم. عجب این است؟ این است که این همه آیات، انبیاء، سفرای الهی، خطبا، علما، پیشوایان ما گفتند این است؟ برای ما آنجا حجاب برداشته میشود یک مقدار آگاهی ما بیشتر میشود، اما آقا میفرماید که برای من حجاب نیست. این جا و آن جا برای من نیست. دنیا و آخرت برای من نیست. دنیایش هم آخرت است، آخرتاش هم دنیاست. به این معنا که او اشراف دارد به عوالم ملک و ملکوت، به این معنا که جهان یکپارچه به منزله اعضا و جوارح آن نفس مؤیّد به روح قدسی است و به ما هم فرمودند که ما را ببینید و به سوی ما بیایید. اگر نشدنی و محال بود، ما را دعوت به مقام خودشان نمیکردند. آنها گزافگو نیستند، یاوهگو نیستند. که ما را ببینید و به سوی ما بیایید. اگر این راه برای ما محال بود، چنین ما را دعوت نمیفرمودند. خب ما که هیچی قدم برنداشتیم، هیچی پیش نرفتیم که. آنها خیلی در آن مقام بلند انسانی قرار گرفتهاند. «یَنحَدِرُ عَنّی السّیل وَ لایَرقی اِلیَّ الطَّیر». ما که هیچ راه نپیمودیم و هیچ پیش نرفتیم.
مبادا یک وقت بگوییم، پیش بیاید:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
تو ای فرزند من، آقا و خانم، برادر من، خواهر من، هر اندازه میتوانید، به فکر خودتان باشید. هر اندازه میتوانید، کشیک نفس بکشید. هر اندازه میتوانید حریم دلتان را مواظب باشید، سعی کنید، سعی کنید نیّت گناه هم نکنید. نیّت بد هم نکنید. نمیگویم که فعل بد، قول بد، رفتار بد، عرض میکنم جان را بدهید به دست جانان و دل را بدهید به دست دلبر و روح را بدهید به دست صاحب روح و خودتان را بسپارید به دست او. همیشه در حضور باشید و بگذارید دلتان داغ بشود. بگذارید سرّتان آگاه شود. بگذارید انسان بوده باشید. ولو که نسبت به شما حرفهایی میزنند، بزنند. نهجالبلاغه؛ همین گلشن الهی، همین روضه رضوان، همین نور الهی، در یکی از خطبههایش اوصاف متّقین را بیان میفرماید که این چنین مردم، مردمی هستند که دنیازدهها اینها را که نگاه میکنند میگویند اینها دیوانهاند. امیرالمونین میفرماید بله اینها دیوانهاند. اما دیوانه دنیا نیستند، دیوانه مولا هستند. اگر چنین همّتی کنید، چنین ریاضتی بکشید، به این ادب متأدّب بشوید، او را بخواهید، همّت بلند داشته باشید. دنیا شکارتان نمیکند. ما از دنیا یک زندگی ظاهری میخواهیم و دلخوش کردیم به یک مقدار. سنگ و گل روی هم چیدیم، خانهمان. یک مقدار نخ و پشم هم فراهم کردیم، فرشمان. اینها را نمیگویم نه. اینها همه ماندنی است. هیچی هم با خود نمیبرید. همه به جای خود هست. این خانهتان، فرشتان، زندگیتان، اینها همه اینجا تشریف دارند.
این همان چشمه خورشید جهان افروز است
که همی تاخت بر آرامگه عاد و ثمود۱۱
آنی که تویی، آن را دریاب، آن را حفظ کن. او را باید طلب کرد. بقیه گذشتنی است، ناپایدارند. «وَ ما عِندَکُم یَنفَد وَ ما عِندَ اللهِ باقٍ». آنجاییها باقی و برقرارند.
پیش از آنی که یوم وزن کردن جانها برسد، الان خودتان را به ترازوهای عدل الهی وفق بدهید، ببینید چقدر وزن دارید؟ روح شما چقدر است؟ انسانیت شما تا چه پایه است؟ «وَ حاسِبوا مِن قَبلِ اَن تُحاسَبوا». پیش از آنی که شما را به حساب بکشند، الان شما خودتان را به حساب بکشید. خودتان را گول نزنید. ما خودمان را گول نزنیم. گوینده جناب امیرالمؤمنین است. بنده هم که الان دارم عرض میکنم من هم شنوندهام، من هم مخاطبم. مثل جنابعالی مستمعام. خودتان را به حساب، به محاسبه، کلاهتان را قاضی کنید. چکارهاید؟ محاسبه داشته باشید. مردمی که در راهاند و بیدارند و در کارند، برنامهای دارند. یکی از برنامههایشان این است که شب و روز را، یک وقت را انتخاب میکنند، از خودشان حساب میکشند. خیلی کار خوبی است. این حساب کشیدن، آدم را داغ میکند. آدم را بیدار میکند. بنشیند، یک وقت قرار بدهد در آن وقت. برنامه میخواهد دیگر. میخواهد به راه بیفتد. میخواهد قیچی کند هوا و هوس را. میخواهد بگوید خدایا آمدم. به امید تو آمدم. وقتی میخواهد بگوید آمدم، به سرسری نمیشود که. یک وقت از شبانهروز را اختصاص میدهند برای محاسبه خودشان. بالاخره شب و روز یک وقتی که مطابق کار خودتان میتوانید پنج دقیقه، ده دقیقه، کمتر، بیشتر، تا استعداد چقدر باشد، تا بینش و فهم و درایت چه باشد، تا خواسته چه اندازه، خواهنده کی باشد. وقتی را به محاسبه مینشینند. چکار میکنند؟ کلاهشان را قاضی میکنند. که چکارهاند؟!.
از خواب شیرینتان هم که برخاستید، بگویید: «الحمدلله الّذی احیانی بعد ما اماتنی»؛ حمد خدایی که مرا زنده گردانید بعد از آن که مرا میراند. خب خوب است. چون حضرت امام زین العابدین همچو که چشم از خواب باز میکرد، میفرمود: «الحمد لله الّذی احیانی بعد ما اماتنی». حمد خدای را که مرا زنده گردانید پس از آن که مرا میراند. آن خواب مردن بود، «النوم اخ الموت». حالا که بیدار شده، احیاست.

پینوشت
۱. بقره ۲۵۳٫
۲. منیهُ المری، ص ۱۲۳٫
۳. نهج البلاغه، ح ۱۴۷٫
۴٫ اسرا، ۸۸٫
۵٫ ابراهیم ۲۴٫
۶٫ مولوی.
۷٫ نهجالبلاغه، خطبه ۹۰٫
۸٫ عطار.
۹٫ حافظ.
۱۰٫ بحار، ج ۶۹، ص ۲۰۹٫
۱۱٫ سعدی.

14مارس/17

ادب الـهی

در معرض مستقیم تأدیب الهی
گفته شد که اهل معرفت ادب را به سه درجه تقسیم می‏کنند؛ درجۀ اول این است که انسان موازنۀ بین خوف و رجا را حفظ کند و سعی کند که خوف او به یأس و رجای او به أمن و سرورش به جرأت بر مولا تبدیل نشود. درجۀ دوم این است که از مقام خوف به مقام قبض، از رجا به بسط و از سرور به مقام مشاهده نائل شود، امّا درجۀ سوم ادب این است که انسان وقتی در معرض ادب الهی قرار گرفت، حقیقت ادب را شناسایی کند و خود را از ادب غیرالهی بینیاز ببیند، یعنی پس از شناخت آداب الهی و تأدیب در مأدبۀ خدا، چشمی به ‏سوی غیر نداشته باشد و همین ادب را برای خویش کافی بداند.

شناسایی ادب الهی و عمل بر طبق آن
در گذشته راجع ‏به درجۀ دوم ادب گفتیم که وقتی انسان در مسیر معنوی، خود را تا جایی که می‏تواند و در اختیار او است جلو ببرد، از آنجا به بعد، خداوند اختیار قلب و روح او را به‏ دست می‏گیرد و قبض و بسطش در دست خدا است. قبض و بسط، ادبی است که از ناحیۀ خداوند صورت می‏گیرد تا او روش رفتاری الهی و صحیحی داشته باشد. بعد از آنکه بنده دلش را در معرض قبض و بسط الهی دید و دانست که شادی و غمی که در درون دارد از ناحیۀ خدا است، حقیقت ادب را شناسایی کرده است. علم و التفات به اینکه همۀ این‏ها از طرف خدا است، شناسایی آداب الهی است. آیا کسی جز به ‏وجود آورندۀ انسان که تمام سازمان وجودی او در ید قدرت او است، می‎تواند برای جمیع ابعاد وجودیِ انسان روش رفتاریِ صحیح ارائه دهد؟! حقیقت ادب این است که انسان تحت تأدیب کسی باشد که او را به ‏وجود آورده است.
حال او باید طبق ادبی که خدا برایش خواسته و قبض و بسطی که دارد، رفتار متناسب داشته باشد و از این ادب پیروی کند. این شناسایی آداب الهی و جلوداری آن‏ها نسبت به جمیع افعال انسان، بالاترین درجۀ ادب است. انسان باید ابتدا با عمل به دستورات خالق، سیر معنوی خویش را آغاز کند، سپس بعد از پشت سر گذاشتن مقداری از این مسیر، حق تعالی با عنایت خاص خود جوهرۀ وجود او را که محرک اصلی وی به ‏شمار می‏آید، در دست قدرت خویش گرفته و گوهر گرانبهای قلب او را در معرض ادب خود قرار دهد. اینجاست که بنده باید آداب الهی را شناسایی کرده و بر اساس آن رفتار نماید. تأدیب‏کنندۀ حقیقی انسان، خدا است و ادب خدا، حقیقت ادب است.

آثار درجۀ سوم ادب الهی
۱ـ رهایی از رنج و تعب آداب شرعی
کسی که ادب خدا را نسبت به خود شناسایی کند، به حقیقت ادب رسیده است و اگر کسی به حقیقت ادب معرفت پیدا کند، خود را از ادب غیرخدا بی‏نیاز می‏بیند و دیگر در تطبیق خود با ادب الهی و مرزشناسی رفتاری، احساس هیچ رنج و تعبی نمی‏کند؛ یعنی انجام اعمال واجب و ترک افعال حرام، دیگر برای او هیچ سختی و رنجی نخواهد داشت. این حالت، مقام عصمت است که مخصوص اولیای خدا است. پس با ادب قلب است که انسان به آنچه که انبیا و اولیا رسیدند، خواهد رسید.

۲ـ رسیدن به عصمت نسبی
درست است که عصمت مطلق یعنی مصونیت نسبت به همۀ خطاها تنها مربوط به انبیا و اولیای خدا است، ولی عصمت نِسبی، یعنی مصونیت نسبت به برخی از امور، قابل اکتساب است و می‏تواند به غیر از انبیا و اولیا هم اختصاص پیدا کند. اینکه می‏بینید شخصی خیلی آسان از یک عمل حرام چشم‏پوشی می‏کند و بهسمتش نمی‏رود و یا بدون هیچ فشاری، یک عمل واجبی را انجام می‏دهد، به‏ خاطر همین عصمت نسبی است که او نسبت به آن کارها پیدا کرده است. چنین شخصی در ارتباط با این حد و مرز الهی، مؤدب شده است. ما به این می‏گوییم: «عصمتنسبی». همۀ ما این قدرت را داریم که به عصمت نسبی دست پیدا کنیم و به کیفیت و کمّیت آن بیفزاییم. این همان عصمت نسبی است.(۱)

۳ـ فنای در مؤدِّب
لذا هنگامی‏ که انسان حقیقت ادب و مؤدب حقیقی را شناسایی کرد، احساس می‎کند جز آداب الهی و احکام ‏الله به هیچ ادب دیگری احتیاج ندارد. خود را از آنچه غیرخدا می‏گوید مستغنی می‏بیند؛ چه از نظر اعمال خارجی و چه از نظر اعمال درونی و قلبی، چه از نظر خوف، چه رجا، چه حزن و چه سرور؛ و هیچ‏گاه نیز در رعایت این آداب الهی، احساس ناراحتی، رنج و مشقّت نمی‏کند. این بدان معنا است که شخص مؤمن، به‏ نوعی در مؤدِّب حقیقی خویش فانی شده است؛ یعنی انسان وقتی خود را نبیند، ادب خود و دیگران را هم نمی‏بیند و وقتی ادب دیگران را نیز نبیند، دیگر از رنج و مشقّت در رعایت آداب الهی نیز خبری نخواهد بود. اینجا او و ادب او و همۀ هستی او، فانی در خدا است.

۴ـ رسیدن به مقام شهود ربّ
بنابراین انسان در ابتدا اعضا و جوارحش را ادب می‏کند، یا به تعبیر دیگر حدود الهی را در اعمال خارجی خود رعایت می‏کند و بعد از انجام واجبات و ترک محرّمات، به ‏سراغ درون رفته و به برقراری موازنۀ بین خوف و رجا می‏پردازد. زمانی که این مراحل را پشت سر گذاشت، به جایی می‎رسد که دیگر رشتۀ تربیت از دست او خارج شده و ‏به ‏دست خدا می‏افتد. در اینجا است که به قبض و بسط الهی و به مقام شهود دست پیدا می‏کند و در نهایت به جایی می‏رسد که همۀ مسائل برای او حل می‏شود.(۲)

کیفیت تأدیب الهی در مورد بی‏ادبان
تأدیب افراد بیادب، اقتضای لطف الهی است
حال ممکن است برخی از مؤمنین متوسط، خود را از نظر عملی مؤدب نکرده و در رفتار خود از مرزهای الهی محافظت نکنند. این افراد کسانی هستند که حدود الهی را می‏شناسند ولی روش رفتاری الهی ندارند. این گروه مصداق آیۀ «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ‏ فَقَدْ ظَلَمَنَفْسَه»(۳) خواهند بود. امّا بحث دقیقی که در اینجا مطرح می‏شود این است که آیا خداوند چنین اشخاص بی‏ادبی را رها می‏کند یا نه؟ یعنی آیا خداوند تنها کسانی را مؤدب می‏کند که ابتدا اعمال ظاهری خود را با دستورات الهی تطبیق داده و سپس در درون خود، بین خوف و رجا موازنه ایجاد می‏کنند یا دیگر مؤمنانی که بی‏ادب هستند را نیز تحت تأدیب خاص خود قرار می‏دهد؟
در جواب باید گفت: لطف، عنایت، رحمت و کرم حق اقتضا ندارد که افراد خداشناسی که در وادی توحید قرار گرفته و در زمرۀ مؤمنین هستند را طرد کرده و ادب نکند. خدا آن‏ها را نیز ادب می‎کند. امّا نکته‏ای که مطرح است، این است که نوع تأدیب این گروه از مؤمنین با اولیای خدا و دیگر مؤمنانی که از دستورات خدا سرپیچی نکرده‏اند، تفاوت دارد. خدا هر دو گروه را تأدیب می‏کند؛ امّا با روش‏هایی متفاوت.

بلا و عقوبت، روشی برای تأدیب افراد بی‌ادب
برای توضیح مسأله باید بگویم که ما دو گونه ادب الهی داریم؛ یک بخش از آن مربوط به مؤمنینی است که خود را مؤدّب کرده‏اند و بخش دیگر مربوط به مؤمنانی است که بی‏ادب هستند و حدود الهی را در عمل حفاظت نمی‏کنند. روش تأدیب خداوند برای تنبه و بیدار ساختن افراد بی‏ادب این است که آن‏ها را مبتلا به بلا می‏کند تا ادب شوند.(۴) علی«ع» می‏فرماید: «إِنَ‏ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ‏ أَدَبٌ»؛(۵) بلا برای ظالم، ادب است. اولاً منظور از ظالم کسانی هستند که حدود الهی را رعایت نمی‏کنند، نه ظالم اصطلاحی که مال مردم را به ‏ظلم می‏خورد و به حقوق آنان تجاوز می‏کند؛ هرچند که این گروه هم ظالمند.(۶) ثانیاً برخی از ظالمین در زمرۀ مؤمنین هستند و برخی از آنان هم از دایره ایمان خارجند؛(۷) لذا ایمان در این روایت خصوصیتی ندارد. ثالثاً خداوند، کسانی که ظالم به نفس هستند و مرزهای الهی را رعایت نمی‏کنند را نیز ادب می‎کند؛ و رابعاً اینکه ادب این گروه، ابتلای به بلا است.
در روایتی از امامحسین«ع» آمده است که حضرت در دعایی به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَ‏ لَا تَسْتَدْرِجْنِی‏ بِالْإِحْسَانِ‏»؛(۸) خدایا مرا به سبب احسانت در وادی استدراج قرار مده! استدراج به آن معنا است که شخصی مکرّراً گناه کند و خدا هم مکرّراً او را از نعمت‏های خود بهره‏مند سازد و او استغفار و توبه را فراموش کند. اگر نعوذبالله، خدا با کسی چنین برخوردی کند، آن شخص هیچ‎گاه متنبه نخواهد شد؛ لذا خدا گاهی از اوقات، برای تنبه افراد، آن‏ها را عقوبت می‏کند؛ بنابراین یکی از شیوه‏های مؤدب ساختن افراد بی‏ادب، عقوبت کردن است. حضرت در عبارت بعدی می‏فرماید: «وَ لَا تُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاءِ»؛(۹) خدایا مرا با بلا ادب نکن! چقدر این جمله زیبا است! حضرت می‏فرماید: خدایا! نه کاری کن که همیشه در خواب غفلت بمانم و بیدار نشوم؛ و نه به‏ گونه‏ای رفتار کن که مرا با عقوبت بیدار کنی! چون من تحمل عقوبت تو را ندارم.

نمونهای از بلایای الهی
امام حسن عسکری«ع» در روایت مفصلی می‏فرمایند: «فَرُبَّمَا کَانَتِ الْغِیَرُ نَوْعاً مِنْ‏ أَدَبِ‏ اللَّه تَعَالی»؛(۱۰) چه ‏بسا یک‏دسته از زیر و رو شدن‏ها و اتّفاقاتی که انسان توقع آن‏ها را در زندگی ندارد، نوعی از ادب الهی باشد. شما هم تصدیق می‏کنید که گاهی انسان در زندگی خود می‏بیند که تا یکی از مشکلاتش حل می‏شود، بلافاصله مشکل دیگری به ‏سراغش می‏آید و این رَوند ادامه دارد. هر قدر تلاش می‏کند بهجایی نمی‏رسد، بلکه گرفتاری‏ها و مشکلات هم روز به روز زندگی‏اش را تحت‏الشعاع قرار می‏دهد. این وضعیت‏ها نوعی از ادب الهی است که برای برخی از مؤمنین متوسط صورت می‏پذیرد. خداوند می‏خواهد مؤمنین گنهکار را نیز ادب کند.

ریشه و انواع عقوبت و بلایای تأدیبی
۱ـ ابتلائات و عقوبتهای مادی
بسیاری از بلایایی که برای مؤمنین ایجاد می‏شود در اثر گناه است. گاهی این‏طور تعبیر میشود که یک‏سنخ از گرفتاری‎ها و ابتلائات ما بر اثر گناه، خلافکاری و تجاوز از مرزهای الهی به ‏وجود می‏آید. این‏ها تعارف ندارد، چون بحث حدود و احکام‏ الله مطرح است. اگر ما که مدعی ایمان هستیم و رابطۀ ضعیفی با خدا داریم، به ‏اصلاح و ادب خود قیام نکنیم، رحمت الهی اقتضا دارد که ما را به این زودی رها نکند و با عقوبت تأدیب‌مان نماید. خدا می‏خواهد ما که با او پیوند درونی داریم، بالاخره باادب شویم و مدارج ادب الهی را پشت سر گذاشته و در آخر به او برسیم؛ لذا از سر لطف و رحمتش ما را رها نمیکند و اگر ما خودمان را ادب نکنیم، او ما را با عقوبت ادب خواهد کرد.
عقوبت دنیوی برای مؤمن و بر اثر گناهان او به ‏وجود می‏آید که نوعی ادب کردن از ناحیۀ خدا است. این همان قسم از عقوبتی است که زینالعابدین«ع» در دعای أبوحمزه ‏ثمالی می‏فرماید: «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی‏ بِعُقُوبَتِکَ»؛(۱۱) خدایا! مرا با عقوبتت ادب نکن! این عقوبت، مخصوص دنیا است. ادب کردن به ‏وسیلۀ بلا، بسیار تلخ و ناگوار است و ما تحمل تلخی بلا و عقوبت الهی را نداریم.

۲ـ عقوبتهای اجتماعی
مواردی که تا اینجا به آن اشاره شد، جنبۀ شخصی داشته و به زندگی فردی اشخاص مربوط می‏شود، ولی روایات ما این بحث را در مورد مسائل اجتماعی نیز مطرح می‏کنند. ما در روایات داریم که اگر در اجتماعی گناهکاری دیده شود و دیگران به او تذکر ندهند، خداوند اجتماع آنان را با بلای خود ادب خواهد کرد. در تاریخ انبیا و اولیا و امت‏ها چنین مسأله‏ای بسیار مشهود است. امام صادق«ع» در روایتی می‏فرمایند: «أَیُّمَا نَاشٍ نَشَأَ فی قَوْمٍ ثُمَ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلى مَعْصِیه»؛ اگر کودکی در بین گروهی باشد، اما به‏ خاطر گناهانش به او تذکری داده نشود تا مؤدب شود، «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ فیهِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَرْزَاقِهِم»؛(۱۲) اولین چیزی که خدا به‏ وسیلۀ آن ایشان را ادب می‏کند، این است که از روزیشان کم خواهد کرد.
همۀ این‏ها اسبابی است که خدا برای ادب کردن بندگان استفاده می‎کند تا به ‏وسیله این اسباب متذکر شوند. البته انسان نباید خود را در معرض این نوع از ادب الهی قرار دهد؛ چون حرف زدن راجع ‏به عقوبت الهی بسیار آسان است، ولی چشیدن و رویارویی با آن بسیار مشکل.

معنای روایت: «البلاءُ لِلوِلاءِ»
شاید این حرف را شنیده باشید که «البَلاءُ لِلوِلاءِ»؛(۱۳) این حرف درست است، ولی حساب این بلا با بلایی که بر مؤمنین متوسط نازل می‏شود جدا است. بلا برای انبیا درجه و برای اولیا کرامت است:(۱۴)
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش می‎دهند
برای انبیا و اولیا هم بلا نازل می‏شود ولی بلای آن‏ها درجه و کرامت است و بلای ما عقوبت.(۱۵)
حال اگر بخواهیم به وجه مشترک بلای کمّلین با بلای متوسّطین از مؤمنین اشاره کنیم، باید بگوییم هر کس در هر درجه‏ای از ایمان، اگر سرنخی با خدای خود داشته باشد، خداوند او را رها نخواهد کرد و مبتلایش خواهد ساخت. «البَلاءُ لِلوِلاءِ»، معنایش این است که ولایت با خدا است و هر کس با او رشتۀ ارتباطی دارد، رها نمی‏شود و دچار بلایای الهی می‏گردد. نعوذ بالله، اگر دستت به گناه آلوده شود، خدا تو را متنبه می‏سازد؛ پس وقتی گفتی بلی، باید آمادگی برخورد با بلا را هم داشته باشی! بلی گفتن، یعنی اهل ولا شدن. خدا کسانی که با ولای او رابطه‏ای دارند را دوست دارد، لذا اگر آن‏ها گرفتار آلودگی و گناه شوند، خدا با تازیانۀ بلا ایشان را ادب می‏کند تا از دایره ولایه ‏الله بیرون نروند. خدا بلا نازل می‏کند چون می‏خواهد تو را اصلاح کند. این رحمت خداوند است که از غضب او پیشی گرفته است.(۱۶) این عقوبت به ولای تو با خدا ارتباط دارد، چون رابطه‎ات با او ضعیف بوده، می‎خواهد تو را ادب کند تا پیوندت محکم شود.
امّا بلایی که منشأ آن گناه است، بسیار تلخ است. دور شدنی که در واقع رانده شدن است، عقوبت خیلی تلخی است و امکان دارد به‏ خاطر گناه گریبان‏گیر انسان شود.(۱۷) لذا نباید انسان بگذارد کار به جایی برسد که خداوند چشم او را با عقوبت باز کند! بلای ما از سر بدبختی است؛ نه از سر نزدیک شدن به قُرب الهی و اهل ولا بودن!

حد و مرز عقوبتهای الهی
امّا آیا این عقوبت کردن حدی دارد یا نه؟ عقوبتی که جنبۀ ادب کردن دارد تا موقعی است که در انسان زمینۀ اصلاح وجود داشته باشد. اگر خداوند یکی پس از دیگری انسان را گرفتار عقوبت‏های خویش سازد، ولی او متنبه نشود و چشم باز نکند، معنایش این است که دیگر قابل اصلاح نیست. در اینجا است که رشتۀ ولای بین او و خدا قطع شده و خداوند نیز او را رها می‏کند.
اگر رشتۀ ولا قطع شود، برای انسان گشایش ایجاد خواهد شد و به ‏اصطلاح به هرچه دست بزند، طلا می‏شود! آن‏گاه نفس خبیث شروع می‏کند به توجیه کردن و می‏گوید چون برای ما گشایش ایجاد شده، معلوم می‎شود که خدا خیلی به ما علاقه دارد! در حالی‏که این‏طور نیست و خداوند او را رها کرده است. این گشایش نیست، بلکه دور شدن تدریجی است. اگر چشمت را باز نکنی، خداوند تو را به ‏تدریج دور می‏کند. حسین«ع» فرمود: «اللَّهُمَ‏ لَا تَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ»؛ از این سخن امامحسین«ع» معلوم می‏شود که نعمتی که باعث فراموشی توبه شود، اصلاً مطلوب نیست.
علی«ع» می‏فرماید: «مَنْ‏ لَمْ‏ یَصْلُحْ‏ عَلى أَدَبِ اللَّهِ لَمْ یَصْلُحْ عَلى أَدَبِ نَفْسِهِ»؛(۱۸) کسی که با ادب خدا اصلاح نشود، چگونه می‎تواند خویش را ادب کند؟! یعنی کسی که با تنبّهات الهی چشم باز نکرده و نفس خود را نشناخته است، ممکن نیست که بتواند خود را اصلاح کند.
ادب وقتی به ‏صورت عقوبت درآید، آخرین مرحله است و اگر این مرحله نیز کارگر نباشد و انسان را متنبه نکند، بساط غضب الهی از رحمتش پیش می‏افتد و کاغذ سرنوشت برمی‏گردد.

رفع بلا و عقوبات الهی با توبه و استغفار
لذا کسی که معتقد به خدا است و نوعی دلبستگی به خدا دارد، نباید خود را در معرض این نوع از ادب الهی قرار دهد؛ یعنی اگر خطایی کرد، بعد از خطا واقعاً پشیمان شود و واقعاً از خدا عذرخواهی کند. خدا کسی را که مرتکب خطایی شده و از خطای خود غفلت کرده و از مولایش پوزش نطلبیده یا حدود الهی را فراموش کرده و در چشمش آن‏ها را بی‏ارزش و کوچک شمرده است، با بلای الهی ادب خواهد کرد، اما اگر پس از ارتکاب خطا عذرخواهی کند، در معرض بلا و عقوبت قرار نخواهد گرفت. پس بلا و عقوبت برای کسانی است که اهلغفلت باشند.

در بلایا به دنبال رفع اسباب مادی نباشید!
انسان اگر مرزشکنی کرد، باید فوراً توبه و استغفار کند. نباید اجازه دهد که کار به عقوبت برسد؛ لذا هر وقت دیدید که مبتلا شده‏اید، ببینید چه کار خلافی انجام داده‏اید و یا چه تکلیفی را ترک کرده‏اید؟ مؤمن باید به این فکر کند که من چه کار کردم که این گره به کارم افتاد؟ اگر می‎خواهید گره کارهایتان را باز کنید، بررسی کنید که با حلّال مشکلات چه‏کار کرده‏اید؟ او می‎خواهد شما را از خواب غفلت بیدار کند و برای همین مبتلایتان کرده است! به‏جای اینکه برای پیدا کردن منشأ مشکلات خود به‏ سراغ اسباب مادی بروید، بررسی کنید که شاید مسبّب‏الاسباب می‏خواهد شما را ادب کند. خودتان سریع به‏ سوی او برگردید و ریشۀ مشکلات‌تان را با توبه و استغفار حل کنید! نگذار کار به جایی برسد که خدا شما را در معرض استدراج قرار دهد؛ یعنی رشتۀ ولایتش را کم‏کم قطع کند و دیگر کاری به‏کارتان نداشته باشد. قربان آن خدایی بروم که وقتی خطا می‏کنم، در همین دنیا پس‏گردنی می‏زند و عقوبتش را به آخرت نمی‏اندازد!
امامسجّاد می‏فرمود: «إِلَهِی‏ لَا تُؤَدِّبْنِی‏ بِعُقُوبَتِکَ»(۱۹) چون او بی‏ادبی نکرده است که عقوبت شود؛ ولی ما باید بگوییم: «إِلَهِی‏ لَا تُؤَدِّبْنِی‏ بِعُقُوبَتِکَ فِی الآخِرَهِ»؛ چون چوب خوردن در این دنیا برای ما نعمت است. ما اگر اینجا ادب نشویم و کارمان به عقوبت آخرت برسد، دیگر راهی برای نجات نخواهیم داشت.

انواع بلایای مخصوص اهل ولا
درجهمند بودن تأدیب الهی نسبت به افراد گوناگون
اینکه می‏گوییم «هر کس اهل ولا باشد، اهل بلا است»، معنای گسترده‏ای دارد و شامل تمام اهل ولا می‏شود؛ یعنی معنایش این است که هر کس سررشته‏ای از ولای پروردگار یعنی محبّت قلبی و ایمان به خدای متعال داشته باشد، ولو اینکه محبّت و ایمانش خیلی ظریف و کوچک باشد، باید بداند که خداوند او را با انواع بلایا تأدیب خواهد کرد. درست است که همۀ اهل ایمان بلا می‏بینند، اما برای بسیاری از آن‏ها به‏ جهت تأدیب است و نحوه و شکل ادب کردن آن‏ها نیز با یکدیگر فرق دارد. تنها عده محدودی هستند که بلایشان به ‏جهت تأدیب نیست که این مطلب خارج از بحث ما است.
شما نگاه کنید که پدر و فرزند چطور با یکدیگر رابطۀ عاطفی و محبّتی دارند. تا زمانی که این رابطه برقرار است، پدر برای پرورش و تأدیب فرزند خویش تلاش می‏کند؛ امّا شیوۀ ادب کردن او، نسبت به تک‏تک فرزندان و حالات آن‏ها متفاوت است. اگر نعوذ بالله، عمل خلافی از فرزند سر بزند، پدر برای تأدیب او از شیوه عقوبت استفاده می‏کند که نوع آن نیز برای هر فرزندی متفاوت است. همچنین پدر برای اینکه می‏خواهد فرزند را در حوادث روزگار آبدیده کند، با آنکه او مطیع بوده و مرتکب کار خلافی نشده است، وی را در شرایط سختی قرار می‏دهد تا برای مقابله با فشارهای زندگی، تأدیب شود. هرکدام از این‎ها نوعی از شیوه‏های تأدیب به‏ شمار می‏روند که منشأ همۀ آن‏ها همان رشتۀ محبتی است که بین پدر و فرزند وجود دارد.
چه زمانی کار تأدیبی متوقّف می‏شود؟! هنگامی که رابطۀ محبتی قطع شود و هیچ دلسوزی برای تأدیب وجود نداشته باشد. مثلاً وقتی دو نفر هیچ رابطه و تعلقی نسبت به هم نداشته باشند، نسبت به تأدیب یکدیگر بی‏تفاوت هستند؛ لذا اگر رشتۀ محبت میان پدر و فرزند هم از بین برود، یعنی پدر احساس کند که تلاش برای تأدیب فرزندش فایده ندارد و او دیگر قابلیت تأدّب ندارد، کاملاً نسبت به فرزندش بی‎تفاوت شده و او را رها می‏کند؛ از تأدیب او دست می‏کشد و دیگر کاری به کارش ندارد. اینجا است که آن رشتۀ محبّتی که باعث تأدیب فرزند بود، قطع می‏شود و پدر دیگر نسبت به فرزندش دلسوزی ندارد.
تا وقتی ولایت و محبت الهی هست، بلا هم هست!
تأدیب الهی هم همین‏طور است؛ هرچند که محبت خداوند نسبت به عبد، با محبت پدر نسبت به فرزند، به ‏هیچ‏وجه قابلقیاس نیست؛ اما تا زمانی‏که این رشته محبت بین عبد و رب برقرار است، تأدیب الهی هم نسبت به عبد جاری خواهد بود و اگر کسی از مؤمنینِ متوسط، نعوذبالله دستش به‏سوی گناه و خطا برود، خدا او را مبتلا می‎کند تا تأدیب شود. «البَلاءُ لِلوِلاءِ»؛(۲۰) این بلا برای ادب شدن است. اما اگر این رشتۀ محبت قطع شود و دلسوزی دیگر فایده‏ای نداشته باشد، خدا دیگر بنده‏اش را به‏ حال خود واگذار می‏کند.
گاهی اوقات پیش می‏آید که بنده با آنکه خلافی نکرده و کاملاً مطیع است و حتی خودش قیام به تأدیب نفس خود کرده، باز هم مشمول بلا می‏شود. این ابتلا برای آن است که خداوند می‏خواهد این افراد را بیشتر و بهتر تأدیب کند؛ لذا آن‏ها را در قبض و فشار قرار می‏دهد. این هم یکی از مراتب عبارت نورانی «البَلاءُ لِلوِلاءِ» و یکی از انواع تأدیب الهی است؛ چرا که خداوند با این روش می‏خواهد بنده‏اش را آبدیده کند.

هر درجهای از ولا، اقتضای بلا دارد
بنابراین تأدیب الهی انواعی دارد که به اندازۀ تمام درجات ایمان است؛ یعنی به ‏تعداد درجات ایمان، روش‏های تأدیبی وجود دارد که از طرف خدای متعال در مورد بندگان مؤمنش به‏ کار گرفته می‏شود. هرکس که ولا یا رابطۀ دوستی با خدا دارد، باید آمادۀ بلا باشد. رابطۀ دوستی با رب، اقتضا می‎کند که خدا بنده‏اش را رها نسازد و همیشه درصدد تأدیب وی باشد، امّا اگر این رابطۀ دوستی با خدا از ناحیۀ عبد قطع شود، خداوند او را به حال خود واگذار می‎کند تا در هر وادی که هست هلاک شود. این، متن روایات ماست.(۲۱)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ بعید می‎دانم کسی از مؤمنین متوسط باشد که بگوید: من نمی‎توانم خود را نسبت به هیچ گناهی حفظ کنم! یا بگوید: هر واجبی که می‎خواهم انجام دهم، برای من فشار و سختی دارد! این خیلی بعید است؛ البتّه عقلاً و عادتاً مانعی ندارد؛ امّا بعید به ذهن میرسد که کسی اهل ایمان باشد، ولی اینطور باشد. آنچه عموماً دیده میشود، عکس این قضیه است؛ یعنی امکان دارد شخصی بگوید: من از ارتکاب معاصی و ترک واجبات احساس ناراحتی میکنم، این همان عصمت نسبی است.
۲ـ این سیری است که در معارف اسلامی ما وجود دارد، اگر کسی این مراحل را طی کند به این مرتبه خواهد رسید، ولی متأسفانه ما در مرحلۀ اول گرفتار شدهایم و به همین خاطر پیشرفتی در درون خود احساس نمیکنیم. همۀ بدبختی ما به خاطر خودیتهای ما است!
۳ـ طلاق، ۱٫
۴ـ من در گذشته بحثی راجع‏ به آزمایشهای الهی مطرح کردم و این معنا را در آنجا گفتم (حضرت استاد، بحث آزمایش الهی را در سال۱۳۶۸هـ.ش طی ۵۷ جلسه، سال۱۳۷۸ طی ۱۳ جلسه و سال ۱۳۸۵هـش طی ۲۱ جلسه به ‏طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‏اند که به صورت مجزا منتشر خواهد شد).
۵ـ بحارالأنوار ، ج‏ ۶۴، ص ۱۹۶٫
۶ـ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ‏ فَقَدْ ظَلَمَنَفْسَه؛ (طلاق، ۱).
۷ـ در اصطلاح منطق میگوییم: رابطۀ ایمان و ظلم، عموم و خصوص منوجه است.
۸ـ بحارالأنوار ، ج‏ ۷۵، ص ۱۲۷٫
۹ـ بحارالأنوار ، ج‏۷۵، ص۱۲۷٫
۱۰ـ بحارالأنوار ، ج۷۵، ص۳۷۰٫
۱۱ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫
۱۲ـ بحارالأنوار ، ج ۹۷، ص ۷۸٫
۱۳ـ شرح مصباح الشریعه، ص۳۵۳٫
۱۴ـ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَه»، بحارالانوار، ج۶۴، ص۲۳۵٫
۱۵ـ ما چند نوع بلا داریم، یکدسته از بلایا برای اولیای خدا است و یکدسته برای غیر اولیای خدا که یک بخش از آنها مدعیان ایمان هستند. عقوبت هم بر دو قسم است؛ عقوبت دنیوی و عقوبت اخروی که من فقط به یکی از آنها اشاره کردم. (حضرت استاد، بحث آزمایش الهی را در سال۱۳۶۸هـ ش طی ۵۷ جلسه، سال۱۳۷۸ طی ۱۳ جلسه و سال ۱۳۸۵هـ.ش طی ۲۱ جلسه به ‏طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‏اند که بهصورت مجزا منتشر خواهد شد)
۱۶ـ «یَا مَنْ‏ سَبَقَتْ‏ رَحْمَتُهُ‏ غَضَبَهُ»، بحارالأنوار ، ج ‏۹۱، ص ۲۲۸٫
۱۷ـ اما بلا برای اولیای خدا عقوبت نیست، بلکه این یک نوع ناز و کرشمه است. آن بحث‎ها جدا است. محبوب‌شان برای آن‏ها ناز می‎کند و این‎ها ناز او را می‎بینند و می‎گویند که قربانت بروم و به خودشان می‎پیچند؛ این یک نوع معاشقه است.
۱۸ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص ۲۴۸٫
۱۹ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫٫
۲۰ـ شرح مصباح الشریعه، ص ۳۵۳٫
۲۱ـ «قال رسول اللَّه‏: « قال اللَّه: أَیُّمَا عَبْدٍ أَطاعَنی لَمْ أَکِلْهُ إلى غیری، و أَیُّمَا عَبْدٍ عَصانی وَکَلْتُهُ إِلى نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ اُبالِ بِأیِّ‏ وادٍ هَلَکَ‏».پیغمبر فرمود که خدا فرموده است: هر بندهای که مرا اطاعت کند، او را به غیر خودم واگذار نمیکنم؛ و هر بندهای که از فرمانم سرپیچی نماید، او را بهخودش واگذار میکنم و هیچ باکی ندارم که در کدام وادی هلاک میشود. (جواهر السّنیه، ص۲۹۱)

سوتیترها
۱٫
انسان باید ابتدا با عمل به دستورات خالق، سیر معنوی خویش را آغاز کند، سپس بعد از پشت سر گذاشتن مقداری از این مسیر، حق تعالی با عنایت خاص خود جوهرۀ وجود او را که محرک اصلی وی به ‏شمار می‏آید، در دست قدرت خویش گرفته و گوهر گرانبهای قلب او را در معرض ادب خود قرار دهد

۲٫
بلایی که منشأ آن گناه است، بسیار تلخ است. دور شدنی که در واقع رانده شدن است، عقوبت خیلی تلخی است و امکان دارد به‏ خاطر گناه گریبان‏گیر انسان شود. لذا نباید انسان بگذارد کار به جایی برسد که خداوند چشم او را با عقوبت باز کند! بلای ما از سر بدبختی است؛ نه از سر نزدیک شدن به قُرب الهی و اهل ولا بودن!

۳٫
انسان اگر مرزشکنی کرد، باید فوراً توبه و استغفار کند. نباید اجازه دهد که کار به عقوبت برسد؛ لذا هر وقت دیدید که مبتلا شده‏اید، ببینید چه کار خلافی انجام داده‏اید و یا چه تکلیفی را ترک کرده‏اید؟ مؤمن باید به این فکر کند که من چه کار کردم که این گره به کارم افتاد؟ اگر می‎خواهید گره کارهایتان را باز کنید، بررسی کنید که با حلّال مشکلات چه‏کار کرده‏اید؟

19ژانویه/17
هاشمی رفسنجانی

بررسی مسائل جنگ …در مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

بررسی مسائل جنگ
ومهمترین مسائل داخلی و خارجی در مصاحبه اختصاصی با :

حجه الاسلام و
المسلمین هاشمی رفسنجانی

جنگ و افق آینده

بحران در خلیج
فارس

برخورد با مشکلات

ماجرای مک فارلین
و سلاح آمریکائی

آیا لحن نسبت به
آمریکا ملایم شده است

رهبری آینده
انقلاب

در محضر حجه
السلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده محترم امام در
شورای عالی دفاع هستیم. اولین سوال در رابطه با وضع موجود جنگ است. استدعا داریم
وضع موجود جنگ و افق آینده آن را برای امت پاسدار اسلام تشریح فرمائید.

منحنی جنگ

بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره وضعیت موجود جنگ اگر مروری از آغاز تاریخ تا کنون بکنیم و یک خط به صورت
منحنی بکشیم به نظر می رسد که عراق نسبت به گذشته در بدترین شرایط قرار دارد و ما
در بهترین شرایط. البته این وضعی استثنائی نیست زیرا از زمانی که ما در دفاعمان
حالت تهاجمی گرفته ایم معمولا سیر اینچنین بوده یعنی هرگاه ما یک قدم به طرف
موفقیت برمیداریم عراق یک قدم به عقب می رود که گاهی این قدم کوتاه بوده و گاهی
بلند. خلاصه منحنی چند ماهی به صورت افقی پیش می رفته ولی نوعا حالت تکاملی داشته
است. در این چند ماه اخیر حرکت منحنی عراق یکدفعه سقوط می کند و حرکت منحنی ما
یکدفعه اوج می گیرد. برای اینکه این مسئله را جزئی تر توضیح دهیم مثلهائی می زنیم:

ما از سه ما آخر
سال گذشته و بعد از تجهیز نیرو و دعوت مردم به عنوان پانصد گردان برنامه تهاجمی
جدید را شروع کردیم. با ترکیبی که نتایج این سه چهار ماه جنگ پیدا کرد با عملیات
سال گذشته وضع را به این صورت در آمورد که اکنون توضیح می دهیم:

در سال گذشته ما
از اروند عبور کردیم و رابطه عراق را با دریا- تقریبا- قطع کردیم و آن اتراتژی –به
اصطلاح-دفاعی عراق را شکست دادیم و خودمان را آماده کردیم برای حرکتی که اسمش را
سرنوشت ساز گذاشتیم. البته که مشخص نمی شود برای این حرکت سرنوشت ساز زمان تعیین
کرد ولی برای کسانی که با دقت جریان جنگ را می نگرند وضعیت روشن است.

وضعیت نیروی
زمینی عراق

در جنوب ما از
اروند عبور کردیم و الآن در ساحل خور عبدالله نزدیک جزیره بوبیان و مرز کویت
هستیم. عراق دو آبراه داشته یکی شط العرب و دیگری خورعبدالله و الآن هر دو غیر
قابل استفاده هستند. فعلا الآن رابطه عراق با دریا از طریق هوا است یا دزدانه گاهی
شبها قایق های از خورعبدالله عبور می کنند آن هم با خطر و دلهره. پس عراق از نیروی
دریائی اش نمی تواند استفاده ای بکند مگر قسمت های هوائی نیروی دریائی که عمدتا از
خاک کویت صورت می گیرد و این یک مسئله جدیدی است در جنگ و حالت قابل توجهی می
باشد.

در عملیات رمضان
نظرمان این بود که از شلمچه عبور کنیم و به رودهائی که در حاشیه اروند است و جزایر
ماهی و ام الطویله و بواریان برسیم و تصرف کنیم و در کنار ابوالخصیب باشیم. آن وقت
این برنامه عملی نشد اما الآن به کانال ماهی چسبیده ایم و در قسمت زیادی از آن
عبور کرده ایم و دو طرف کانال ماهی دست ما است. این پیروزی بسیار مهمی است. عبور
از نهر جاسم و دوئیجی که برای عراق دو مانع طبیعی مهم بود به اضافه مناطقی که آب
انداخته بود با عرض چند کیلومتر که عبود از آن تقریبا محال به نظر می رسیدما
بحمدالله عبور کردیم. و اکنون بصره از آن استحکام گذشته برخوردار نیست و بصره
تقریبا دارد به صورت آبادان یا خرمشهر در می آید گرچه به آن شدت نیست.

در جزایر هور ما
نزدیک جاده استراتژیک بصره و لغدادا هستیم. در مرکز هم –طی عملیات گذشته- خودمان
را به صد و چند کیلومتری بغداد رسانده ایم که این وضع را حفظ کرده ایم. در شمال با
سلیمانیه که از استانهای بسیار مهم عراق است فاصله کمی داریم. نیروهای چریکیمان در
ارتفاعات مشراف به شهر هستند و نیروهای منظم ما نزدیک به سلیمانیه است.

نیروی نظامی عراق

از لحاظ نیروی
نظامی در سال گذشته عراقی ها تقریبا همه نیروهایشان- تا آنجا که اطلاع داریم- بدون
استثنا صربه خورده است. آنها حدود ۲۰۰ تیپ دارند که صد و سی تیپ در کربلای ۵ و
کربلای ۸ شربه خوردند بقیه اش هم در عملیات ریگری که داشتیم. معنای آسیب دیدگی هم
این است که اکنون بعضی هاشان دارند بازسازی می شوند و قابل به کار گرفتن نیستند و
بعضی ها هم با توان ضعیف تری در خط یا در احتیاط هستند. عرق ابزار جنگی زیادی از
دست داده که نمی تواند به آسانی جایگزین کند. حدود صد هواپیما در همین سه چهار ماه
اخیر از دست داده و در سال گذشته هم مقدار زیادی از دست داده بود که قابل تعمیر هم
نمی باشد و بکلی از بین رفته اند. و این ضربه کمرشکنی بود برای عراق.

از حاظ نیروی
زمینی حدود هشتصد الی نهصد تانک و نفربر از دست داده اند.همچنیم مقدار زیادی توپ
وضدهوائی. منابع اطلاعاتی ما می گویندکه مهماتشان افت بی سابقه ای کرده است و
انبارهایشان عمدتا خالی است.از نظر نیروی انسانی در طول این چند ماه جنگ گسترده
بیش از صدهزار کشته و اسیر و مجروح عمیق داشته اند.

چند استان عراق
در شمال وضعشان به کلی متزلزل است. در استانهای کرکوک اربیل دهوک نینوا موصل و
سلیمانیه هر موقع ای که ما بخواهیم ضربه ای بزنیم با همکاری نیروهای داخلی و با
مقدمات ساده ای برایمان میسر است. جاده ها عمدتا نا امن است. و کار به جائی رسیده
که عراقی ها تصمیم دارند آنجا را خالی کنند.الآن عراق برنامه جدی دارد که مردم کرد
را از شمال عراق کوچ دهد و این خیلی کار مشکلی است علاوه بر مشکلات اقتصادی و
انسانی که بار می آورد اینهمه آدم را کجا می تواند ببرد کجا اسکان دهد و چکونه
اداره کند؟! گویا برای اینها در غرب عراق در مرز اردن و جنوب در مرز عربستان و
کویت مناطقی را در نظر گرفته اند که آنها را به آنجا کوچ بدهند. بردن اینها در این
شرایط-تقریبا- غیر میسر است زیرا نوعا مسلح اند و روستائی هستند که با گاوها
گوسفندها چشمه ها درختهای میوه و مزارع محدودشان دارند زندگی می کنند و به آسانی
حاضر نیستند از آنجا کنده شوند.

روشن ترین نمونه
اش همین مسائلی است که دو سه روز اخیر در منطقه شرق سلیمانیه پیش آمده – در حلبچه
سید صادق شهر زور و چند شهر دیگر- و اصل مسئله همین بود که عراق خواست برنامه کوچ
دادن کردها را شروع کند مردم مقاومت کردند و نیروهای رزمنده هم به کمکشان شتافتند
و در بعضی از موارد شهرها را تصرف کردند و هنوز هم با عراق درگیر هستند. هرجا عراق
بخواهد وارد ماجرا شود همین حالت پیش خواهد آمد.

در شهرهای مرکزی
عراق اکنون درگیری ها شروع شده است و با اطلاعاتی که ما داریم هر روز بین ۵ تا ۱۰
حادثه مسلحانه در بغداد و اطراف بغداد اتفاق می افتد. آن رعبی که رژیم بعث در مردم
ایجاد کرده بود کم کم دارد شکسته می شود چرا که مردم یا احساس قدرت می کنند و یا
تن می دهند به خطرها.

جنوب عراق هم
وضعش روشن است. الآن خطوط لوله های عراق خطوط برق و مراکز مهم عراق همه اش با
نیروهای مسلح و با هزینه زیاد حفظ می شود. پیداست که در آینده با این حرکاتی که
مردم دارند حفظش مشکل تر خواهد بود. و اصلا یکی از اهداف مهم از دو سال پیش این
بود که ما جنگ را به داخل عراق بکشیم. باید مردم عراق احساس شخصیت کنند و از حیثیت
خودشان دفاع کنند.

وضع اقتصادی در
عراق

عراقی ها به
اتفاق نظر ناظرین اقتصادی بالاتر از ۶۰ میلیارد دلار قرض دارند که تا هشتاد
میلیارد هم گفته می شود. بعضی از این قرض ها مال شیوخ عرب است که آنها فشاری نمی
آورند و شاید عراقی ها تضمینی هم برای پرداخت به آنها نداده باشند ولی قسمت زیادی
از این قرض ها مربوط به شرکت های غربی دولتهای غربی و یا دولتهای شرقی است که به
هیچ وجه حاضر نیستند از یک دلارش بگذرند وحتی از ربحش جریمه دیرکردش هم نمی
گذرند.ضمن تحلیلهای اقتصادی امسال آمده بود که عراق غیر از هزینه های جاری جنگ بیش
از ۱۵ میلیار بدهی های گذشته اش وقتش رسیده است که باید بپردازد و استمهال برای
اینها کار آسانی نیست چون نوعا احساسا خطر می کنند برای سرمایه هایشان.

در هر صورت ضربه
های نظامی ما مشکل تامین جنگ و تدارک آن را برای عراق ها همواره مشکل تر می کند
علاوه بر اینکه با عملیاتی نظیر عملیات اطراف بصره بسیار از منابع درآمد عراق آسیب
می بیند. الآنشرکتهائی که پس از عملیات کربللای ۵ در بصره تعطیل کرده اند و رفته
اند از عراق خسارت می خواهند کارگرهایشان عمدتا بی کارند سرمایه هایشان خوابیده و
بازده ندارد.

جمعیت بصره اگر
در بصره بمانند برای عراق یک مشکلی است زیرا تحرک های شرارت مآبش را نمی تواند
انجام بدهد چون آنها آسیب پذیرند.و اگر از بصره بیرون بروند تدارک کردن یک میلیون
نفر برای کشوری مثل عراق آن هم در مدتی کوتاه کار بسیار دشواری است.

بنابراین تدارک
جنگ خرج بیشتری دارد استمهال بدهی ها دشوار است درآمدها محدودتر شده و نفت عراق هم
آسیب پذیر تر از گذشته شده است.

کافی است که
عراقی ها یک مقدار شرارتشان را در داخل کشور ما زیادتر کنند تا ما هم تصمیم بگیریم
سرمایه بیشتری را برای مقابله به مثل بگذاریم. اکنون منابع نفتی در شما عراق آسیب
پذیر شده در جنون هم الآت تاسیسات زبیر زیر برد مستقیم توپخانه ما است که در گذشته
توپهای ما به آنجا نمی رسید ولی الآن توپهای ما درست تاسیسات زبیر را می تواند تحت
آتش قرار دهد و تاسیسات زبیر تاسیسات مادر است در نفت عراق. آنهایی هم که به عراق
قرض می دادند یا مجانی می دادند هر ضربه ای که عراق می خورد مشکلشان بیشتر می شود
چون باید ریسک بیشتری را تحمل کنندو طبعا به این آسانی که دو سال پیش می دادند
الآن وام نمی دهند.

وضعیت سیاسی عراق

وضعیت سیاسی عراق
هم از گذشته بدتر شده است.شورای امنیت برای اولین بار به صراحت عراق را در مورد
استفاده از سلاحهای شیمیائی به شدت محکوم کرد.گزارش دبیر کل سازمان ملل بر اساس
گزارش هیئتی که فرستاده بود در مورد استفاده از مواد شیمیایی خیلی گویا بود. وگرچه
عراق- به قول معروف- طشتشان از بام افتاده واز این رسوایی ها ابائی ندارند ولی در
هر صورت یکی از جاهایی که عراق امید بسته بود از راه آنها بر ما فشار بیاورد از
طریق مراکز جهانی نظزیر سازمان ملل و شورای امنیت بود که اینهاهم با این دقت آمدند
و تحقیق کردند و رفتند نظر دادند که عراق نه تنها نیروهای نظامی ما را مورد هجوم
شیمیائی قرار داده که مردم غیر نظامی ما را در شهرهای خرمشهر و آبادان و بانه و
برخی روستاها نیز با شیمیائی می زند. پس اگر اکنون عراق وضعش از گذشته بدتر نباشد
بهتر از گذسته نیست.

شیوه عراق از اول
آن بوده که پای دیگران را به جنگ بکشد.

شرارت های عراق

از لحاظ دفاعی هم
که گفتیم: ما به نقاط حساسی رسیده ایم و هر قدمی که جلوتر برداریم به همان اندازه
آسیب پذیری عراق بیشتر می شود. تنها چیزی که برای عراقی ها باقی می ماند همان
شرارتهائی است که معمدلا مرتکب می شدند. یکی از آن شرارتها زدن شهرها و مراکز غیر
نظامی است و دیگری ایجاد بحران در خلیج فارس است برای اینکه ما را در آنجا با
دیگران درگیر کنند.در مورد شرارت اول ممکن است از همان موارد گذشته باز هم اتفاق
بیفتد ولی همان ها در نهایت جزء عوامل قدرت ما و عوامل ضعف عراق می شودو الآن وضع
با گذشته فرق کرده است. قدرت هوائی عراق به شدت تنزل کرده ولی قدرت هوائی ما بهتر
از گذشته شده است. عراق قدرت دفاعیش مانند گذشته نیست و ما قدرت دفاعیمان را قوی
تر کرده ایم. تا شش ماه پیش وقتی میگهای ۲۵ در فضای تهراناصفهان و یا شهرهای دیگر
در ارتفاع بالاتر از ۰۰۰/۶۰۰ پا ظاهر می شدند ما تقریبا خلع سلاح بودیم گرچه تاثیر
زیادی نمی توانست بگذاردغیر از پرتاب بمب بی هدف اما به هر حال از لحاظ روانی یا
همان تخریب های جزئی کور به ما زیان وارد می شد ولی الآن ما می تئانیم سفق بالا را
–نسبت به دو سه ماه پیش- بهتر حماین و حفاظت کنیم.

قدرت موشکی را
توسعه داده ایم ما هم در ساحل به دریا و هم زمین به زمین امکانات تهاجمی موشکی
بیشتری داریم.تولیدات داخلی را بالا برده ایم.بنابراین زدن شهرها- گرچه در گذشته
هم نفعی برای عراق نداشته- اینبار اگر شروع شود ضرر عراق بیشتر است.البته ما همیشه
از این وضع اجتناب می کنیم و هرگز مایل نیستیم مردم غیرنظامی عراق اسیب ببینند و
بدون شک خیلی تلخ است برای ما که مردممان در شهر ها زندگیشان نا امن شود ولی وقتی
پیش بیاید وضع جنگ به گونه ای است که چاره ای نداریم و باید تحمل کنیم و تحمل می
کنیم. اما اگر پیش بیاید ما از آن به عنوان یک اهرم برای تسریع در عملیات و بسیج
بیشتر نیرو استفاده خواهیم کرد.

بحران درخلیج
فارس

ما هیچ وقت از
مسئله ی بحران در خلیج فارس استفاده نکرده و نمی کنیم و همیشه سعی می کنیم به نقطه
بحران نرسد.ولی شیوه عراق از اول این بوده که پای دیگران را به جنگ بکشد و ما هم
همیشه متانت به خرج داده ایم و نگذاشته ایم به آن حد برسد. ما سیاست مشخصی داریم و
آن این است که در حد ضربه ای که می خوریم ضربه می زنیم.

در هر صورت اگر
بحران در خلیج فارس اوج بگیرد خلیج فارس تحقیقا بسته خواهد ئشدو اگر چه خسارت
زیادی برای ما و کشورهای اطراف خلیج فارس در بر خواهد داشت ولی اگر درگیری شدت
پیدا کند ما نمی گذاریم هیچ کشتی از تنگه هرمز وارد یا خارج بشود و بندهای
کشورهائی که در خلیج فارس هستند و این کشورها متکی به بندرهاشان هستند نوعا آسیب
می بیند و از کارها می افتند که زندگی نه تنها برای آنها که برای دنیا دشوار می
شود چرا که دنیا واقعا به نفت خلیج فارس وابسته است و اگر نفت از خلیج فارس بیرون
نرود بحران در دنیا به وجود می آید.

ما تا به حال خودمان را حفظ کرده ایم که بحران
به وجود نیاید ولی خودمان را آماده کرده ایم و برنامه ریزی کرده ایم که چنانچه
بحرانی به وجود بیاید بتوانیم مقاومت کنیم.دنیا هم نمی تواند بحران خلیج فارس را
طولانی تحمل کند و ناچار می شد شرارت عراق را کم کند.بحرحال در آنجا هم عراقی ها
نقطه آتش افروزی هستند و ما به دنیا اعلام کرده ایم که اگر عراق شرارت نکند هیچ
حادثه ای نسبت به همسایه ها یا کشتی هاییکه در رفت و آمد هستند ایجاد نخواهد شد.

ماو مشکلات جنگ

البته ما هم بدون
دشواری نیستیم جنگ برای هر دو طرف مشکل است. ما وقت زیاد نیروهای زیاد و بودجه
زیادی که الآن داریم خرج جنگ می کنیم و مشکلاتی که الآن در کشورمان داریم از گرانی
گرفتهتا کمبودها و شهادت ها و معلول ها و خسارتها و امکانات زیادی که صرف جنگ می
شود باید تمام این ها صرف عمران می شد ولی اهمیت این جنگ و تاثیرش در آینده منطقه
و دنیا و کشور خودمان آنقدر هست که در محاسبه نتیجه برای ما مشخص است: ما باید این
خسارتها را تحمل کنیم تا اینکه عواقب خوب پیروزی را برای منطقه و مردممان هدیه
کنیم.مردم ما هم این مسئله را تشخیص داده اند و حاضر به فداکاری هستند برای اینکه
می فهمند اگر این جنگ بدون حذف صدان و حزب بعثت بخواهد پایان پذیرد تیعاتی که در
آینده خواهد داشت بمراتب بدتر از این خسارتهائی است که الآن تحمل می کنیم و اگر با
پیروزی اسلام این جنگ خاتمه پیدا کند آنقدر عواقب خوب و زیبا خواهد داشت که تمام
این تلخیها را شیرین می کند.

-افق آینده جنگ
را چگونه ترسیم می کنید؟

آفق آینده جنگ

اگر حادثه
غیرمترقبه ای پیش نیاید آن منحنی هایی که از اول گفتم به همین صورت ادامه خواهد
داشت. انتظار یک جهش هم برای امسال داریم که ممکن است گرانتر برای عراقی ها تمام
شود.

اینطور به نظر می
رسد که حرکت مردم عراق از درون توسعه پیدا می کند و حضور ما در داخل عراق بیشتر
خواهد شد و مشکلات داخلی عراق بیشتر خواهد شد و مشکلات داخلی عراق تشدید می شود.
برای اینکه حرکت درون را عمق بخشیم و روح بدهیم ناچاریم در مرزها هم حرکات شدیدتری
داشته باشیم.با آسیب پذیری  که عراق دارد
ممکن است امسال دو سه ضربه کاری از میدان جنگ بخورد ولی هدف بالاتر ما این است که
حرکتهای داخل عراق جدی تر و گسترده تر شود. و تا آنجا که ما می دانیم مردم انقلابس
دنیا خوشحالند از این وضع و منتظرند که اتفاقات خوبی بیفتد همانقدر که قدرتهای
استکباری ابرقدرت غرب ابرقدرت شرق و ارتجاع منطقه اگرانند. و طبعا با این نگرانی
که دارند بیکار نمی نشینند. البته ما گمان نمیکنیم سرمایه جدیدی در عراق بگذارد
چون آنها به اندازه کافی در باتلاق عراق فرو رفته اند.شرکتهای خصوصی غربی مشکل است
بیش از این ریسک کنند. کشورهای منطقه هم غیر از اینکه بنیه اقتصادی خودشان ضعیف
شده و وضع نفت هم به گونه ای نیست که دستشان باز باشد امکان حمایت زیادی برای عراق
ندارند و از طرفی دیگر وحشت هم دارند.

شرقی ها هم شبیه
همین وضع را دارند. آنها الآن دارند منافقانه رفتار می کنند و می خواهند جای پایی
برای خودشان در عراق حفظ بکنند که اگر در آینده خبری شد بتوانند حضور داشته باشند.
لذا یک حدی را- هم با ما و هم با مردم عراق- حفظ خواهند کرد. و از طرفی آخرین
تلاشهایشان را خواهند به کار گرفت که ما را از ادامه جنگ منصرف کنند. و این تلاشها
همین الآن شروع شده است:

۱-حالت ارغاب و
نشان دادن دورنمای بحران و احیانا دخالت.

۲-دست درازی به
سوی ما از طریق واسطه های نامرئی برای اینکه آینده خودشان را با آینده عراق بگونه
ای گره بزنند.

چون هنوز مایوس
نیستند فکر می کنند شاید بتوانند بحرانی بوجود بیاورند و در گرد و غبار و کولاک آن
صدام را نجات بدهند. می بینید در جهت متحد کردن دنیای عرب در مقابل ما دارند تلاش
فراوانی می کنند. و اگر چه اتحاد دنیای عرب از جهتی به ضرر آنها است و آنها همیشه
تفرقه دنیای عرب را می خواستند ولی امروز

((ابر قدرتها با
بزرگ جلوه دادن خطر جمهوری اسلامی تلاششان این است که اعراب را موقتا با هم متحد
کنند ولی این خیلی دشوار است. بهرحال اگر همه در مقابل ما بایستند ما راه خود را
ادامه می دهیم و می توانیم ادامه دهیم.))

شاید به این
نتیجه رسیده اند که اگر موقتتا عربها متحد شوند برای آنها ارزشی خواهد داشت و هر
وقت خواستند می توانند این اتحاد را به هم بزنند.

ابرقدرتها با
بزرگ کردن خطر اسلام و خطر جمهوری اسلامی تلاششان این است بگونه ای اعراب را متحد
کنند که با آن استراتژی گذشته شانکه خطر برای اسرائیل است متناقض نباشد و این کار
بسیار دشواری است. رسیدن به این نتیجه آسان نیست همانگونه که فروش اسلحه نیز مشکل
دارند غربیها می خواهند به عربستان یا کویت-مثلا- اسلحه بفروشند چون اینها
عواملشان در منطقه هستند و اگر نیرومند باشند به نفعشان است ولی از طرفی در مقابل
اسرائیل مشکلی دارند که اگر روزی کنترل از دست رفت اسرائیل آسیب خواهد دید.

ما می بینیم که
آمریکائی ها- مثلا- موشک استینگر به افغان ها می دهند ولی به عربستان نمی دهند با
اینکه عربستان در اختیار آنها است و دلیلش همان است که اسرائیل مخالف با آن است.

ولی بهرحال یک
ریسک است که بیایند اعراب را متحد کنند و آن کینه ها و درگیری ها را برطرف سازند و
کشوری مثل لیبی را در کنار اردن یا مصر بنشانند.در این مورد شرق و غرب کم و بیش
همراهند و تلاش جدی دارند می کنند و ممکن است اخبار جدیدی- در آینده داشته
باشیم.ولی ما خوشبختانه برنامه جنگ را بگونه ای تنظیم کرده ایم که روی پای خودمان
باشیم.اگر هیچ یک از کشئرهای عربی هم با ما نباشند و یا همه آنها در قابل ما باشند
ما را خود را ادامه می دهیم و می توانیم بدهیم.

تبلیغات سوء
داخلی

تلاش دیگری که
ممکن است بکنند استفاده از کارهای تبلیغاتی منفی در کشورمان است که جنگ را زیر
سوال ببرند.این کار را از طریق جریانهایی مثل نهضت آزادی و سایر اذنابشان انجام
دهند در رادیوهای بیگانه از همین خط وارد شوند.قشر رفاه طلب ما را تحریک کنند که
بالاخره جنگ زندگی شما را مشکل کرده گرانی ها آمده کمبودها پیدا شده دارو کم است و
بازار سیاه و و… عواملی که عمدا یا غیر عمدی در خدمت اینها قرار می گیرد خطرناک
است. در داخل طبعا قشر از پولدارها هستند که روی حس سود طلبی و مال اندوزی که
دارند می خواهند از این وضع سوء استفاده بکنند که ملاحظه می کنیم در میدانهائی که
دستشان باز استبه احتکار و گرانفروشی و ایذاء مردم می پردازند.

این بحرانی که در
خلیج فارس درست میکنند و حربه ارزان کردن قیمت نفت-گرچه دودم است و به طرف ضربه
وارد می سازد- ولی آنها فکر می کنند چون ما تنهائیم زودتر از پا در می آئیم.عمده
مطلب این است که بتوانند یک طرفه به ما ضربه بزنند یعنی با حضور شوروی وآمریکا
بتوانند به گونه ای رفتار کنند که عراق کشتی های ما را بزند و ما نتوانیم نفت را
صادر کنیم و آنها بتوانند صادر کنند. ولی همانگونه که تذکر دادم:تحقق چنین اندیشه
ای محال استیعنی یا همه باید نفت صادر کنند یا هیچ کس نباید صادر کند.

بهرحال الآن فشار
اقتصادی روی ما و ایجاد بحران اقتصادی و ایجاد نارضایتی و تضعیف پشت جبهه یکی از
اهداف بسیار مهم دشمنان است که روی آن دارند کار می کنند. و ما باید آماده
شویم.یکی از کارهای مهم امسال ما برنامه ریزی است برای جلوگیری از عملی کردن این توطئه
در داخل کشور و من فکر می کنم کار دشواری است.

چه باید کرد؟

الآن وضع غیر
عادی است و باید دولت و مجلس با همکاری شورای نگهبان این توطئه را خنثی کنند.

برای قیمت گذاری
اجناس باید دست دولت را باز بگذاریم.برای تعقیب محتکران و گرانفروشان و آنها که
اخلال در توزیع سالم می کنند باید دست دولت و مراجع قضائی را باز بگذاریم. دستگاه
قضائی باید به طور جدی وارد عمل شودو دستگاه امنیتی و اطلاعاتی باید به طور جدی
وارد عمل شود.مجلس باید مقررات فوق العاده ای بگذارد و شورای نگهبان باید همکاری
کند.

بعضی چیزها اگر
در شرایط عادی می شد نادیده بگیریم الآن نباید نادیده بگیریم. پشت جبهه را باید
محکم کنیم و گرم نگهداریم.

ما الآن داریم
برنامه ای برای این منظور تنظیم می کنیم و شاید در هفته مجلس اولین جلسه مشترک
قوای ثلاث و شورای نگهبان را داشته باشیم و مقداری کار توجیهی کنیم و تفاهم بیشتری
بوجود بیاوریم.

یک اصل را باید
برای همه مسئولین وتمام افراد ملتمان کاملا روشن کنیم:

پیروز در جنگ کسی
است که بیشتر بتواند مقاومت کند

ما به خاطر جمعیت
زیادمان و به خاطر ایمانی که مرممان دارند و به خاطر پشت جبهه نیرومندی که داریم
توان مقاومتمان خیلی بیشتر است. دشمن میخواهد این بنیه اصلی را از کار
بیاندازد.معلوم است که بوجود آوردن قضیه سکه در تهران قضیه ساده ای نبود.ممکن است
همین برنامه را فردا سر شیر خشک یا گندم یا چای یا آهن یا … به صورت دیگری
دربیاورند. لذا ما اگر خودمان را آماده کنیم دو نتیجه می گیریم:

۱-دشمنان داخلی
را خوب شناسائی می کنیم و برای همیشه از شرشان راحت می شویم.

۲-جنگ را خوب می توانیم پشتیبانی بکنیم  و آن نقطه اصلی مقاومت را که کشف کردیم باید
روی آن تکیه بکنیم و بتوانیم برای خودمان حفظ بکنیم.

-درمورد تضعیف روابط بعضی از دوستان ما آیا از ناحیه جمهوری

((برای تعقیب محتکران و گرانفروشان و آنها که اخلال در
توزیع سالم می کنند باید دست دولت مراجع قضائی و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی را باز
بگذاریم))

اسلامی حرکتی برای خنثی کردن آن توطئه شده و آیا به آنها
توجه داده شده که چنین توطئه ای وجود دارد یا خیر؟

رابطه با دوستان

ارتباط ما با آنها صرفا به خاطر جنگ نیست. ما بطور کلی با
نظامهای مترقی و ضد امپریالیستی مایل به همکاری هستیم و پیش از این که جنگ برپا
شود ما با آنها دوست بوده ایم و بعد از اینکه جنگ هم تمام بشودما می خواهیم با
آنها همکاری داشته باشیم. و طبعا آنها هم به خاطر جنگ با ما نزدیک نشده اند. از
این جهت گسستن این رشته محکم چندان هم آسان نیست.ما هم تلاش لازم را- آنقدری که
مربوط به ما می شود- برای حفظ کردن و گسترش روابط دوستانه می کنیم.مثلا در مورد
سوریههمین سفری که اخیر آقای فاروق الشرع به ایران آمد و پیامی از آقای حافظ اسد
آورد نشانه این بود که تا به حال تلاشهای دشمن بی ثمر بوده. ممکن است در برخی
جاهای دیگر به طور موقت آثاری داشته باشد ولی ما فکر می کنیم بهرحال آن ارتباط
طبیعی ما با اینگونه نظامها قدرتش بیشتر از این تلاشهای مقطعی است.

-این تلاشهای مقطعی یک بعدش هم ممکن است بخاطر مسائلی نظیر
لبنان باشد و حضور ما در لبنانو شکستن آن حرکت اسلامی نیرومند که در لبنان وجود
باشد.

حضور ما در لبنان

آن هم مثل همین است. یعنی در تحلیل نهائی-حضور ما در لبنان
برای کشورهائی که با ما دوست هستند نقطه مثبتی است برای اینکه در یکی دو سال اخیر
فهمیدند: آن کسی که می تواند در لبنان مقاومت بکند عمدتا نیروهای اسلامی طرفدار ما
هستند. اگراین نیروهای مسلمان متعهد نبودند الآن کل لبنان در اشغال نظامی آمریکا و
انگلستان و فرانسه و ایتالیا بودکه آمده بودند و نیروهای اسلامی آنها را بیرون راندند
یا در اشغال اسرائیل بئد که تا نزدیک بیروت آمده بود و اگر این نیروها با او نمی
جنگیدند هرگزی بیرون نمی رفت. همین الآن در جنوب چه کسی غیر از نیروهای مسلمان
تنور جنگ را گرم نگه داشتهاست؟نیروی جدی ای که الآن دارد با فالانژها مقاومت می
کند همین مسلمانهائی هستند کهبا ما هستند چه شیع و چه سنی و چه نیروهای مترقی
فلسطینی.

اگر بنا است در آینده لبنان کنار کشورهای عربی علیه اسرائیل
بجنگد در صورتی این ممکن خواهد بود که نیروهای اسلامی آنجا قدرت داشته باشند و
نیروهای اسلامی آنچنان با ما هستند که جدا کردنش غیر ممکن است.

در مورد ماجرای مک فارلین و فروش سلاحهای آمریکائی به ایران
آنها تلاش داشتند که اولا در ایران جای پایی پیدا کنند و هدف دیگرشان این بود که
پیروزی های ایران را در جبهه های جنگ لوث کنندو مرتبط کنندبه کاربرد و قدرت
تسلیحات آمریکا و وابسته به خودشان جلوه بدهند. اکنون با توجه به حجم بسیار ناچیز
سلاحهای آمریکائی که تحویل ایران شد نسبت به سلاحهای گسترده ای که شرق و غرب در
اختیار عراق گذاشته اند آیا واقعا اثر چندانی داشته است کما اینکه در تحلیل هایشان
به صورت گسترده ای روی این مسئله تکیه کرده اند؟

تاثیر اسلحه آمریکائی در جنگ

در مورد اینکه آنها جنین هدفی داشتند که پیروزیهای ما را
لوث کنند تحقیقا چنین چیزی جزء اهدافشان بوده است یعنی بهرحال اگر از روز اول هم
چنین فکری نداشتند وقتی زمینه ای پیش آمد که دیدند می توانند استفاده کنند بتوانند
میدان تبلیغاتی علیه ما داشته باشند.

اما اینکه این سلاحها تا چه حد موثر بوده است؟ ما حداکثر دو
هزار((تاو)) خریده ایم و مقدار کمی هم قطعه برای ((هاگ)) که قیمت واقعی آنها نزدیک
به چهار میلیون دلار در مجموع بوده. و هر کس چیزی سرش می شود می داند که اینها
تاثیر چندانی ندارند. برای هفت سال جنگ ما چقدر انبارهای عظیم را خالی کردیم و
چقدر اسلحه تا به حال خریده ایم و هنوز هم داریم می خریم پس دنیا می داند که این
اسلحه آمریکائی ناچیز بوده است.

از طرفی دیگر این تیغ دودم است برای ما. آنها می گویند که
این تاثیر را داشته که پیروزی ما را لوث بکنند با دوستانش چه کار می کنند؟
کشورهائی مثل مصر اردن عربستان کویت تونس و مراکش که نوکر آمریکا هستند در منطقه
وقتی که در تحلیل به اینجا برسند که اسلحه آمریکائی عراق را شکست داده آن وقت چه
تاثیری روی آنها خواهد داشت؟بدون شک اعتماد آنها را نسبت به آمریکا کم می کند. و چون
ترسو هم هستند توی دل آنها را خالی می کندکه هروقت ممکن است منافع آنها را نادیده
بگیرد.آن طرف افکار عمومی هم این واقعیت را فهمیده یعنی همه ماجرا همین چند قلم
است. هر چه آنها می فهمند اینها هم می فهممند. پس اگر جنبه تبلیغاتی باشد هر وقت
مطرح شود تاثیرش از یک طرف منفی است و از
یک طرف مثبت است.

میدان برای امپریالیسم و برای باطل باز نیست که بتواند کار
بکند. ما باید قوی برخورد کنیم تا مسائل را روشن بکنند . یعنی اگر ما درست برخورد
کنیم هم حیله آمریکا را می توانیم مشخص کنیم و هم ضعف آنها را در طراحی میتوانیم
مشخص نمائیم و هم تناقضشان را رو کنیم.

یک سیاستمدار قوی کسی است که جسور باشد وارد یک ماجرائی
بشود و تناقضهای دو طرف را رو کند و به رخشان بکشد.

تناقض قضیه بیشتر آنها را زجر می دهد. آنها از یک طرف می
خواهند ما را به شدت ضداسرائیلی معرفی بکنند در دنیا چون آن افکار عمومی که در
آمریکا و اروپا است و به نفع اسرائیل استدر هر صورت با ما دشمن هستند. و از طرف
دیگر می گویند: اسرائیل مخفیانه به ما اسلحه می داده است! در همین بین اعتراف می
کنند که فقط ما هستیم که میدان دار مبارزه در لبنان هستیم. این چطور می سازد که
مثلا اسرائیل بیاید به ما اسلحه بدهد؟!

امروز همه می دانند که تنور جنگ جنوب لبنان دست نیروهای حزب
الله طرفدار ما است و ما آمریکائی ها و نیروهای طرفدار آنها را ازلبنان بیرون
کردیم. این که مخفی نیست. بنابراین اگر خودمان محکم باشیم از این تبلیغات متناقض
نباید بترسیم. البته اعتماد عظیم مردم لازم است و حمایت امام لازم است.

پس تاثیر آن اسلحه اولا ضعیف و غیرقابل توجه بوده.تاثیر
تبلیغاتی آن هم روشن می شود. دوستان ما که رفته بودند نیکاراگوئه و در بین المجالس
شرکت کرده بودند وقتی برگشتند می گفتند: آنها مسخره می کردند این جریان صحنه سازی
که آمریکا کرده بود که پول ایران به نفع شورشیان کونترا مصرف شده است!! این روشن
است زیرا ما اسلحه ای خریده ایم  و فرض
کنید آنها چند میلیون دلار هم سود برده اند این سود- درهر صورت- مال آمریکائی است
به هر کس مس خواهند می دهند و به هرکس نمی خواهند نمی دهند. این مثل بقیه اسلحه
هائی است که آمریکا می فروشد و پولش را هم می گیرد و هر جا هم بخواهد خرج می کند.
این مسائل مبتذل ضعف طرف را می رساند بالاخره مردم که اینقدر احمق نیستند که تحلیل
نکنند.

-نکته ای که در ذهن بعضی ها خطور می کند این است که برخی
احساس می کردند یا حداقل القاء می کردند که جنابعالی در یکی از مصاحبه های اخیرتان
لحن خیلی ملایمی نسبت به آمریکا داشتید که شاید تا حدی مخالف با موضعگیرهای قاطع
گذشته بوده نسبت به آمریکا. نظر شما چیست؟

لحن ملایم نسبت به آمریکا

در موردمصاحبه ما دو حالت داریم: یک بار با مردم آمریکا می
خواهیم حرف بزنیم وقتی خبرنگار مریکائی با ما مصاحبه می کند نباید بگونه ای برخورد
کنیم که مردم آمریکا خیال کنند ما برای آمریکا حساب خصومت ابدی باز کرده ایم؟ در
مصاحبه هائی که مخصوصا با آمریکائی ها می شود باید واقعیت روشن شود.یک وقتی است که
آدم می خواهد با دولت آمریکا یا دولت های طرفدار آمریکا حرفی بزند اینجا لحن فرق
می کند ولی محتوای هردو قضیه یکی است.

ما حرفمان همان یک جمله امام است: تا آمریکا شیطنت می کند
ما روابط نداریم این را دوجور می شود گفت. یک وقت از این طرف شروع کنیم که شما
شیطانید پس ما نمی توانیم با شما رابطه برقرار کنیم یک بار ممکن است از این راه
بگوئیم که: ما حرفی نداریم که با یک دولت خوب و یک ملت خوب روابط داشته باشیم ولی
این شما هستید که شیطنت می کنید و نمی گذارید این امر محقق شود.

نتیجه هر دو سخن یکی است و اینکه از کدام طرف شروع شود و به
کجا ختم شود این تابع سیاست های بحثی و جدی است که انسان باید در موقع بحث مدنظر
قرار دهد. میدانهای بحث فرق می کند: یک وقت در خطبه نماز جمعه انسان دارد نطق
حماسی برای مردم می کند باید از آن بعد قضیه وارد شود و یک بار هم خبرنگار
آمریکائی آمده و می خواهد موضع ما را بفهمد که برای مردم آمریکا تشریح بکند.

طبعا شیوه بحث فرق می کند امام محتوای بحث همیشه یکی بوده
یعنی ما یک حرف با آمریکائیها داریم:

تا آمریکائیها شیطنت آمیز رفتاربکنند تا آمریکا بخواهد حامی
اسرائیل باشد ما نمی توانیم با آمریکائی ها روابط داشته باشیم.

-آیا باز هم آمریکا در جهت ارتباط با ایران تلاشی را انجام
داده و می دهد و عکس العمل ما چه بوده است؟

روابط با آمریکا

آنچه که من می فهمم الآن داخل آمریکا وضعی است که گرچه
آمریکائیها دلشان می خواهد با ما رابطه ای داشته باشند ولی نمی توانند. الآن می
بینید که دموکراتها و جمهوریخواه ها چگونه افتاده اند به جان هم. کنگره آمریکا
روزی چند ساعت جلسه دارند و مستقیما از تلویزیون ها در سراسر آمریکا و در دنیا پخش
می کند. اینها دارند علیه یکدیگر افشاگری می کنند. علیه نامزد دموکراتها یک رابطه
نامشروع را رو کردند. و او را از صحنه بیرون کردند. علیه ریگان و بوش و دیگران
افشاگری می کنند آنها را تضعیف می کنند. در چنین شرایطی هیچ یک ازدو طرف نمی
توانند- الآن- در مسئله گروگانها یا در مسئله روابط با ایران یا مشکلات دیگر ریسکی
بکنند.با اینکه هر دو هم به ما پیغام دادند که شیفته حل مشکلات هستند اما میدان
عمل برایشان بد است.

واقعا به نظر می رسد که هیئت حاکمه آمریکا از دورن پوسیده
است قدرت تصمیم گیری در جهت کارهای مهم سیاسی که ریسک در آن باشد ندارند. همه می
خواهند برای انتخابات خودشان را آماده کنند و رقبایشان را از میدان بیرون کنند. و
این پولی را هم که به ما مسترد کردند ربطی به این جریان نداشت. پولی در حساب ما
بوده و باید می دادند و بی خودنگه داشته بودند.مهمتر از این الآن ما اجناسی در
آنجا داریم که در زمان سابق خریده ایم: موتور اف۱۴ قطعات اف ۱۴ قطعات اف ۵ قطعات
اف ۴ قطعات بوئینگ و رادارها و چیزهای دیگر نظامی است که قبل از انقلاب خریده شده
و پولش هم پرداخت شده و پس از انقلاب جلویش را گرفته اند. اموالی که حق ما است
ظالمانه و غارتگرانه در آنجا نگهداشته اند و به ما نمی دهند.این هم نشان بغض و
دشمنی آنها است با ما و هم نشانه سوء و ضعف مدیریتشان که اگر هم بخواهند جرات
تصمیم گیری ندارند.

بهرحال من پیش بینی نمی کنم در آینده نزدیکی آمریکائی ها
بتوانند قدم موثری بدارند مگر اینکه دست از نفاق و دوروئیشان بردارند و به ملتشان
صریحا بگویند که تا به حال اشتباه کرده اند و باید جبران کنند. از آن طرف آنها همانگونه
که نمی توانند کارمثبتی به نفع ما بکنند علیه ما هم نمی توانند کار مهمی بکنند چرا
که آن هم احتیاج به ریسک و تصمیم گیری دارد. لذا آمریکا الآن به صورت نیروی خنثائی
در منطقه در آمده است.

-درمورد تنگه هرمز و تبلیغاتی  که زیاد روی آن تکیه می کنند آیااگر بحران و
برخوردی در آنجا پیش بیاید توان مقابله با آن بحران ها را داریم یا نه؟

نا امنی در خلیج فارس

ما در آنجا متکی به یک نوع سلاح نیستیم. در سواحا آنجائی که
توپ می رسد توپخانه مستقر کرده ایم.متکی به موشک هستیم و با اینکه یک سایت موشکی
کافی است که تنگه هرمز را نا امن کند ما سایت های موشکی مختلف در آنجا مستقر کرده
ایم.متکی به نیروهای دریاوی هستیم. کار عمده ای که کردیم قایق های کوچک با نیرو
های سپاه مجهز کردیم که در هر گوشه ای از سواحل ممکن است به آب انداخته شوند و
بروند هدف خود را بزنندو برگردند و نا امن کنند. در اینجا یک ساحل طولانی است و ما
کنار ساحل هستیم و سراسر آن را می توانیم نامان کنیم. مسئله مسئله ناامنی است
مسئله این نیست که چه کسی ناوش در خلیج فارس موجود است!

یک کشتی که از کویت-مثلا- حرکت می کند باید بیش از هزار و
چهار صد کیلومتر را از کنار ساحل ما عبور کند و ما در طول این ساحل حضور داریم. ما
نیروهای مردمی داریم که با قایق و امکانات دیگری هستند. امکاناتی هم داریم که هنوز
به کار نگرفته ایم امکانات هوائی ما آنجا خوب می تواند به کار بیاید. امکانات
دریائی زیادی داریم که هنوز بکار نگرفته ایم و بعدا روشن می شود.

بهرحال مطلب این است که قدرت نا امن نگه داشتن این منطقه را
تا حد زیادی داریم و دشمنان ما باید خیلی نیرو بگذارند تا اینکه بتوانند اینجارا
ناامن کنند و مثلا ماده ای مثل نفت را از اینجا عبور بدهند.

-یک مطلبی که بیگانگان اخیرا روی آن تکیه می کنند این است که
همواره تلاش کرده و می کنند که القاء نوعی اختلاف بین شما و آیت الله العظمی
منتظری بکنند و براین اساس تحلیلهایی هم در رابطه با بعضی از  مسائلی که پیش آمده کرده اند و روی آن مانور
داده اند! البته این سوال برای ملت ایران هیچ مفهومی ندارد ولی برای خارجی ها و آنهایی
که هنوز هیچ شناختی از انقلاب و چهره های انقلاب و چگونگی روابط ما ندارند شاید
پاسخی در این زمینه لازم باشد.

مرید و مراد

این از نادانی و حماقت های دشمنان خارجی ما است که با این
حرفها اعتبار خودشان را از دست می دهند. عمده مطلب این است که آنها شناخت از ما
ندارند. آنها نه روحانیت ایران را می شناسند و نه ماها را درست می شناسند و نه
روابط ما را می شناسند. حرفی می زنند که هر کس کمی آشنائی داشته باشد و مسائل را
بداند این حرف را مسخره می کند.

عدم شناخت آنها از
وضع ما مانند بچه ای است که تازه دارد چشم باز می کند و اطراف محیط خودش را می
بیند ولی نمی تواند روابط را از هم جدا کند و تشخیص بدهد.

یکی از بچه های من –یاسر- اوایلی که تازه داشت چیزی می
فهمید مهمان هائی را که به خانه ما می آمدند می دید روحانیون هستند بیرون هم که می
رفت مردم دیگری را می دید.

یک دفعه به قم رفته بودیم به محض اینکه رسیدیم در میدان
آستانه تا چشمش را باز کرد دید چند روحانی از اینجا آمد و رفت می کنند فورا صدا
کرد: چقدر میهمان بابا!! این بچه برداشتش از روحانی میهمان بابا است بیش از این
نمی تواند تشخیص دهد.

این غربیها و خارجی ها هم تشخیصشان بیشتر به تشخیص بچه ها
می ماند. مثلا می گویند حکومت آیت الله هاحکومت ملاها! اینها دیگر نمی دانند که
ملاها چه درجاتی دارنداینها واقعا تا بحال نفهمیده اند که مثلا من که یک طلبه ای
هستم و اصلا در سطح رهبری نیستم . در قانون اساسی ما مشخص شده است که رهبر باید
مرجع تقلید باشد یا مرجع تقلید عام که رهبر واحد است یا جزء مراجع تقلید در شورا
آنوقت چطور می تواند رقابت باشد بین من و یک مرجع تقلید؟!!

آیت الله العظمی منتظری نه رقیبی دارد و نه کسی با ایشان
معارضه خواهد کرد ایشان رهبر بلامنازع آینده انقلابند.

من حداکثر می توانم رئیس مجلس باشم یا یک نماینده یایک شغل
اجرائی می توانم داشته باشم یا یک واعظی باشم یا امام جمعه باشم. اصلا رابطه من با
آیت الله منتظری نمی تواند رابطه تعارض باشد.

بعلاوه اگر اینهاواقعا با شعور بودند بایست رابطه ما را با
آقای منتظری کشف می کردند. ما در همه دوران زندگیمان نه من همهی اینها که الآن از
مسئولین هستند از شاگردهای مجذوب آقای منتظری بودیم ما واقعا از وقتی که چشمان را
باز کردیم و روحانیت را شناختیم مرید آقای منتظری بودیم و به ایشان عشق می
ورزیدیدم و می دیدیم امیدهایمان در ایشان تبلور پیدا کرده است.

ما که از نظز علمی پائین تر هستیم حتی در میان آنها که از
نظر درجات علمی از ماها بالاتر هستند اصلا کسی نیست که خودش را بخواهد رقیب آقای
منتظری قرار بدهد. در مجلس خبرگان که هشتاد نفر از بزرگان علمای ما آنجا حضور
دارند آیت الله منتظری را با بیش از دو سوم آرا به عنوان قائم مقام رهبری تایید
کردند.

دشمنان باید مطالعه کنند و از این حرفهای واهی نزنند. و لذا
درجامعه ما حتی ضد انقلاب به خودش اجازه نداد که آن تبلیغات را نشخوار کند و به
دیگران بگوید.

آقای منتظزی نه رقیبی دارد و نه کسی با  ایشان معارضه خواهد کرد. ایشان رهبر بلامنازع
آینده انقلابند. البته ما همه دعا می کنیم عمر امام اینقدر طولانی بشود که دیگر ما
دوران رهبری بعد از امام را نبینیم. خداوند این نعمت را برای ما حفظ کرده و باز هم
–ان شاء الله- حفظ کند.

-با نشکر از جنابعالی که وقت گرانبهای خود را در اختیار امت
پاسدار اسلام قرار دادید. با آرزوی توفیق بیشتر برای شما در راه خدمت به اسلام و
مسلمین

ان شاه الله خداوند توفیق بدهد به همه خدمتگزاران به اسلام

01ژانویه/17

پندها و اندرزها

بسمه تعالی

*پند ابلیس!!

امام صادق (ع) براى حفص‌بن غیاث حکایت فرمودند که: روزى ابلیس بر حضرت یحیى(ع) ظاهر شد در حالى‌که ریسمان‌هاى فراوانى به گردنش آویخته بود، حضرت یحیى(ع) پرسید: این ریسمان‌ها چیست؟ ابلیس گفت: اینها شهوات و خواسته‌هاى نفسانى بنى‌آدم است که با آنها گرفتارشان مى‌کنم. حضرت یحیى(ع) پرسید: آیا چیزى از ریسمان‌ها هم براى من هست؟ ابلیس گفت: بعضى اوقات پرخورى کرده‌اى و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده‌ام. حضرت یحیى(ع) فرمود: به خدا قسم، از این به بعد هیچ‌گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد. ابلیس گفت: به ‌خدا قسم، من هم از این به بعد هیچ مسلمان موحدى را نصیحت نمى‌کنم. امام صادق(ع) در پایان این ماجرا فرمود: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هیچ‌گاه شکم‌شان را از غذا پر نکنند.(صراط سلوک ص۴۱)

 

*سرهای بالا خالی‌اند!

لقمان حکیم گوید: روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم. خوشه‌هایی از گندم که از روی تکبر سر برافراشته و خوشه‌های دیگری که از روی تواضع سر به زیر آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامی که آنها را لمس کردم، شگفت زده شدم!.

خوشه‌هایِ سر برافراشته را تهی از دانه و خوشه‌های سر به زیر را پر از دانه‌های گندم یافتم!.

با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته‌اند اما در حقیقت خالی‌اند(حکمت‌نامه لقمان)

*پاداش عظیمِ دعا برای دیگران

ابراهیم‌بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم. پیوسته دست‌هاى خود را بسوى آسمان بلند کرده و آب دیده‌اش بر روى او جارى بود تا به زمین مى‌رسید. چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این پایگاه وقوف هیچکس را بهتر از تو ندیدم.
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر براى برادران مومن خود زیرا که از امام موسى‌بن جعفر(ع) شنیدم هر‌کس دعا کند براى برادران مومن خویش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد که از براى تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم، دست برندارم از صدهزار برابردعای فرشتگان که قطعاً مستجاب و مقبول است براى یک دعاى خودم که معلوم نیست مستجاب شود یا نه!(منتهى‌الامال ، ج ۲، ص۱۶۴)

 

*مومن و بیماری

حضرت امام على(ع)حکایت فرموده‌اند:
روزى ابوذر غفارى دچار تَب و لرز شدیدى شده بود، من به همراه پیامبر اسلام (ص) حرکت کردم و چون وارد منزل ابوذر غفارى شدیم، کنار بستر او نشستیم.
پیامبر خدا (ص) خطاب به ابوذر فرمود: در چه وضعیّتى هستى؟
ابوذر عرض کرد: یا رسول اللّه! در تب شدید و حالتى که مشاهده مى‌فرمایید به سر مى‌برم.
حضرت رسول(ص) فرمود: اى ابوذر! گویا تو را در یکى از باغات بهشت مى‌بینم.
و سپس افزود: تو غرق در امور دنیوى و مادّى گشته بودى و با این عارضه و ناراحتى که بر تو وارد شده است، خداوند متعال لغزش‌ها و خطاهاى تو را مورد مغفرت قرار داد، پس اى ابوذر! تو را بر این رحمت و مغفرت بشارت باد.
حضرت رسول(ص) در حدیثى دیگر فرمود: بسیار تعجّب مى‌کنم از آن مؤمنى که براى مریضى خود، جزع و ناراحتى مى‌کند. چنانچه انسان مؤمن، موقعیّت خود را در پیشگاه خداوند بداند، همانا دوست دارد که همیشه مریض باشد تا مرگ او را دریابد و به ملاقات خداوند مهربان برود. (بحارالا نوار: ج ۸۱، صص ۱۸۸و ۲۱۰ ح ۲۵و۴۵)

 

 

01ژانویه/17

به هلاکت رسیدن سرکرده‌های نفاق

سید‌روح‌الله امین‌آبادی

مهم‌ترین رویدادهای دی و بهمن ماه ۱۳۶۰ را می‌توان در سه واقعه خلاصه و تحلیل و بررسی کرد. در دی ماه ۱۳۶۰ جمهوری اسلامی ایران طی یک اقدام انسان‌دوستانه پیشنهاد داد که خانواده اسرای ایرانی و عراقی برای دیدن فرزندان اسیر خود به این دو کشور سفر کنند، پیشنهادی که با کارشکنی رژیم بعث عراق ناکام ماند. اما در بهمن ماه ۱۳۶۰ دو موفقیت عظیم برای انقلاب اسلامی که ماه‌ها با تروریست‌های مورد حمایت غرب درگیر بود، حاصل گردید. نخست حماسه آمل که مردم، گروهی از آشوبگران وابسته به شرق و غرب را سرکوب کردند و دوم به هلاکت رسیدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی، نفرات اول گروهک منافقین پس از مسعود رجوی به همراه تعداد زیادی از سران این گروهک در داخل کشور.

 

روزی که مردم آمل ضدانقلاب را سرکوب کردند

در روزهای ۴ تا ۶ بهمن ۱۳۶۰ نزدیک ۱۰۰ نفر از مائوئیست‌های کشور که با عنوان «اتحادیه کمونیست‌های ایران» فعالیت می‌کردند، در آمل دست به شرارت و ایجاد ناامنی زدند و با قیام مردم آمل و حضور فعال نیروهای انقلاب سرکوب شدند و شهر از لوث وجود آنان پاک شد.

روزنامه اطلاعات در گزارشی در این زمینه نوشت:

«در درگیری بین گروهی از عوامل مزدور آمریکا و مدافعین انقلاب اسلامی در شهر آمل، بیش از ۲۰ تن از ضدانقلابیون به هلاکت رسیدند و عده‌ای نیز دستگیر شدند. این درگیری که از دو شب پیش با حمله گروهی از عوامل گروهک‌ها به شهر آمل آغاز شده بود، با دفاع قهرمانانه مردم مسلمان شهر و نیروهای انتظامی مواجه شد و ضدانقلابیون از اولین ساعات بامداد امروز به باغات اطراف شهر فرار کردند و مدافعین انقلاب اسلامی در تعقیب بقایای آنان هستند.

«بر پایه این گزارش، مهاجمان با استفاده از سنگرهایی که روی پشت‌بام‌های منازل فئودال‌ها و ثروتمندان شهر ساخته بودند، چند ساختمان دولتی را هدف آتش خود قرار دادند.

«برپایه گزارش روزنامه اطلاعات: «تا کنون بیش از ۲۰ تن از ضدانقلابیون که از کادرهای اصلی گروهک‌ها نیز در بین آنان بودند به هلاکت رسیده‌اند و عده‌ای نیز زخمی شده‌اند. حضور یکپارچه مردم مسلمان و قهرمان آمل در صحنه، چنان وحشتی را بر ضدانقلابیون مستولی کرد که تاب مقاومت را از دست دادند و مجبور به فرار شدند.  همچنین در ساعت ۸ شب ۶ بهمن مردم متعهد و مسلمان آمل ضمن تجمع در مقابل مقر سپاه‌پاسداران این شهر خواستار صدور اجازه برای به دست گرفتن سلاح و مقابله با مهاجمین ضدانقلاب شدند که یکی از برادران سپاه طی سخنانی از آنان خواست تا به خانه‌های خود برگردند و در صورت لزوم از آنان استفاده خواهد شد.»(۱)

 

جزئیاتی از حماسه شهر هزار سنگر آمل

اعضای «اتحادیه‌ کمونیست‌های ایران» که سابقه‌ تشکیل آن در امریکا به قبل از انقلاب بازمی‌گردد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند و بی‌آنکه پایگاه مردمی داشته باشند، خود را قیم و پیشرو مردم شمردند و بر آن شدند تا در مقابل انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی قد علم کنند و با قیام فوری، آن را براندازند. بدین منظور آمل انتخاب شد تا به‌زعم آنها با پیوستن مردم، با تصرف آن حرکت آزادی‌بخش آغاز شود.

حماسه‌ای که مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل این حرکت ضدانقلابی آفریدند، چنان ضربه‌ کوبنده‌ای بر پیکر اتحادیه‌ی کمونیست‌ها وارد آورد که آن را متلاشی ساخت و این شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاریخ انقلاب اسلامی جاودانه ساخت.

واقعه‌ ۶ بهمن ۱۳۶۰ که منجر به واقعه‌ آمل شد و شهر آمل را به «شهر هزارسنگر» مشهور ساخت، یکی از مهم‌ترین رخدادهای سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که در باره‌ آن چندین کتاب و مقاله نگاشته و چند سمینار علمی تشکیل شده است.

دانشجویان عضو اتحادیه‌ کمونیست‌ها که در خارج از کشور مقیم بودند، غالباً خاستگاه طبقاتی ویژه‌ای داشتند و متعلق به طبقه‌ مرفه ایران بودند. با پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای اتحادیه‌ کمونیست‌ها با مشاهده شکوه و عظمت حضور توده‌های میلیونی مسلمان، نخست موضعی قابل قبول و متعادل نسبت به انقلاب اسلامی اتخاذ کردند و  بر عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که نام «انقلاب دوم» به خود گرفت صحه گذاشتند. حتی برخی از اعضای گروه، در آغاز جنگ تحمیلی برای مبارزه با دشمن متجاوز در جبهه‌ها حضور یافتند.

با وجود این، آنان شدیداً از اسلامی بودن انقلاب منزجر بودند و از هر فرصتی برای مخدوش کردن چهره‌ اسلام به عنوان یک مکتب رهایی‌بخش استفاده می‌کردند. همین مواضع کینه‌توزانه نسبت به مکتب گرانقدر اسلام و تلاش برای تبلیغ مرام کمونیستی موجب گردید تا در بحران کردستان و جنگ جنوب، اقدام به جمع‌آوری سلاح کنند تا در موقع ضروری از آن استفاده نمایند. از سوی دیگر با بهره‌جویی از فضای باز سیاسی، در میان دانشجویان، دانش‌آموزان، کارگران کارخانجات، زنان، محلات و… اقدام به تشکیل ستادهای تبلیغی کردند.

به دنبال صف‌بندی‌های سیاسی و شکاف بین بنی‌صدر و یاران امام، اتحادیه‌ کمونیست‌ها به پیروی از سایر گروه‌های ضدانقلابی به جبهه‌ طرفداران بنی‌صدر پیوست و علیه جمهوری اسلامی دست به قیام مسلحانه زد. اتحادیه‌ کمونیست‌ها با تز «قیام فوری» و با این توهم که «جامعه کاملاً آمادگی دارد و یکی از گروه‌ها باید در این فرصت دست به یک قیام مسلحانه بزند و با همراهی مردم، شهرها را یکی پس از دیگری تسخیر کند»، وارد میدان شد.

به دلایل مختلف که از حوصله این نوشتار خارج است، اتحادیه‌ کمونیست‌ها شهر «آمل» را برای طرح قیام فوری خود انتخاب کرد و با استقرار ۱۸۰ نفر از اعضا و کادر هواداران در جنگل‌های آمل درصدد برآمد با یک حمله‌ ناگهانی شهر آمل را تسخیر و مردم را به قیام دعوت و سپس دیگر شهرهای استان را یکی پس از دیگری تصرف و این حرکت را به یک قیام سراسری تبدیل کند، لکن اولین حرکت آنها در ۱۸ آبان ۱۳۶۰ با هوشیاری نیروهای سپاه خنثی شد.

پس از چند درگیری جزئی‌تر، سرانجام گروه ۱۰۰ نفره موسوم به سربداران، در سرمای زمستان بهمن ۱۳۶۰ خود را به آمل رساند و با شلیک یک آر.پی.جی ۷، واقعه‌ تاریخی آمل را کلید زد. اما برخلاف‌ همه‌ توهمات کمونیستی، حتی یک نفر از مردم شهر آمل هم به آنها نپیوست، بلکه فردای آن روز، یعنی صبح سه‌شنبه ۶ بهمن ۱۳۶۰ با هجوم مردم حزب‌الله از اطراف شهر و روستاها، حماسه‌ جاویدان «شهر هزارسنگر» رقم خورد.

این مقاومت مردم، تحسین امام خمینی«ره» را برانگیخت تا جایی که فرمودند: «دیدید مردم دلیر و مسلمان آمل چه به روزتان آوردند؟» سربداران جنگل با برجا گذاشتن ده‌ها کشته و زخمی، سراسیمه به جنگل بازگشتند.(۲)

 

پیشنهاد انسان‌دوستانه‌ای که با کارشکنی رژیم صدام ناکام ماند

جمهوری اسلامی ایران در دی‌ماه ۱۳۶۰ در اقدامی انسان‌دوستانه خواستار تبادل خانواده اسرای ایرانی و عراقی شد تا آنان بتوانند عزیزان خود را ببینند و از سلامت فرزندان خود خاطر جمع شوند، ولی رژیم بعث صدام به‌رغم پذیرش اولیه و مانورهای سیاسی، اجازه چنین کاری را نداد. در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ ستاد نظارت بر پذیرش و اعزام خانواده‌های اسرای جنگی در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که عراق از پذیرش و اعزام خانواده‌های اسرا امتناع می‌کند.

در بخشی از اطلاعیه این ستاد آمده بود: «در پی اعلام ابتکار جمهوری اسلامی ایران مبنی بر پذیرش خانواده اسرای عراقی برای دیدار با اسیران جنگی که در دی‌ماه ۶۰ به وسیله نخست‌وزیر صورت گرفت، به منظور هماهنگی هر چه بیشتر، اقدامات اجرائی این ابتکار که رژیم بغداد را در یک تنگنای سیاسی ناچار از پذیرش پیشنهاد ایران کرد، به دستور شورای عالی دفاع ستادی تحت عنوان ستاد نظارت بر پذیرش و اعزام خانواده‌های اسرای جنگی ایجاد شد.»

در ادامه این اطلاعیه آمده است:

«این ستاد از نمایندگان وزارت کشور، ستاد مشترک، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وزارت خارجه، هلال احمر، شهربانی جمهوری اسلامی، بنیاد شهید، بنیاد امور جنگ‌زدگان، وزارت ارشاد اسلامی و ستاد تبلیغات جنگ تشکیل شد و پس از برگزاری ۵ جلسه هماهنگی برای نظارت بر پذیرش خانواده‌های عراقی اسیران جنگی در ایران و فراهم کردن مقدمات سفر مشابه به خانواده‌های اسیران جنگ تحمیلی تصمیمات متخذه را طی بیانیه رسمی به صلیب سرخ بین‌المللی و چند مرکز لازم اعلام کرد.»

در این اطلاعیه همچنین تصریح شده بود:

«قابل توجه است که رژیم بغداد غیر از پذیرش اجباری ترکیه به عنوان کشور ثالث و محل عبور و مبادله خانواده‌های اسیران عراقی و ایرانی تا کنون هیچ‌گونه علاقه‌ای به انجام این برنامه نشان نداده و برای جلوگیری از اقدام بی‌سابقه دولت جمهوری اسلامی ایران، موافقت رسمی خود را که می‌بایست از طریق صلیب سرخ جهانی انجام گیرد تا کنون اعلام نکرده است.»(۳)

 

سرکرده‌های گروهک نفاق چگونه به هلاکت رسیدند؟

موسی خیابانی نفر اول گروهک تروریستی منافقین در کشور و تعداد دیگری از اعضای این گروهک در ۱۹ بهمن ماه ۱۳۶۰ در تهران به هلاکت رسیدند. بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات: «محل جلسات محرمانه رهبران گروهک منافقین واقع در خیابان زعفرانیه شمیران، خیابان سرلشکر فلاحی، کوچه بن‌بست، پلاک ۷ طی ۵ ساعت درگیری مسلحانه به تصرف پاسداران انقلاب درآمد.

با کشف این خانه امن، موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان منافقین خلق، اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی و محافظین آنها و ۱۰ تن از اعضای کادر مرکزی و نظامی این سازمان در درگیری به هلاکت رسیدند.

همچنین از این خانه تیمی مقادیر قابل‌توجهی اسلحه کمری، کلاشینکف، ژ۳، یوزی، تعداد بی‌شماری آرپی‌جی هفت، تیربار، مواد منفجره و فشنگ جنگی به همراه مقادیر زیادی اسناد و مدارک درون‌گروهی و صورت جلسات محرمانه و حکم مأموریت و طرح ترور و انفجار اماکن کشف و ضبط گردید.

گفتنی است که در ساعت یک بامداد امروز پاسداران کمیته مرکزی و منطقه یک و پاسداران بسیج منطقه با طرح‌ریزی قبلی وارد عملیات شدند. مخفیگاه رهبران سازمان منافقین از قبل توسط مردم و مأموران شناسایی شده بود و پاسداران خانه تیمی را به محاصره خود درآوردند.

در ساعت ۵ و ۵۰ دقیقه موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان و رهبر شاخه نظامی سازمان به اتفاق همسرش وارد خانه امن شدند تا در جلسه محرمانه شرکت کنند. پس از وارد شدن موسی خیابانی به مخفیگاه عملیات آغاز شد. در اولین ساعات درگیری، پاسداران جان برکف و برادران بسیج و… موفق شدند عده‌ای از کادر نظامی این سازمان را همراه با سه بچه خردسال دستگیر کنند.

همین گزارش حاکی است پس از دستگیری این افراد سه تن از محافظین موسی خیابانی بر اثر اصابت گلوله پاسداران به هلاکت رسیدند و یکی از پاسداران به نام ابوالقاسم دهنوی نیز به شهادت رسید.

پس از مدتی درگیری مسلحانه، اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی فراری و همسر موسی خیابانی به هلاکت رسیدند و موسی خیابانی نیز بر اثر اصابت دو گلوله مجروح شد، وقتی خیابانی مجروح شد با خوردن چند قرص سیانور خودکشی کرد و به هلاکت رسید. بر اساس این گزارش، عملیات در ساعت ۹ و ۲۰ دقیقه با به هلاکت رسیدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی و چند تن از کادر مرکزی سازمان خاتمه یافت و پاسداران خانه مزبور را به تصرف خود درآوردند. از این خانه تیمی دو اتومبیل پژو و یک اتومبیل تویوتای ضدگلوله متعلق به موسی خیابانی و اشرف ربیعی به همراه مقادیری جلیقه ضدگلوله کشف شد.(۴)

 

پی‌نوشت:

۱ـ اطلاعات، ۷ بهمن ۱۳۶۰، صص ۱ و ۲٫

۲ـ رک، روایت بورژواهای کمونیست که در آمل زمینگیر شدند. خبرگزاری فارس، ۶ بهمن، ۱۳۹۲٫

۳ـ کیهان، ۲۰ بهمن ۱۳۶۰، ص ۳٫

۴ـ اطلاعات، ۲۰ بهمن ۱۳۶۰، ص ۲

 

 

 

 

سوتیتر:

 

جمهوری اسلامی ایران در دی‌ماه ۱۳۶۰ در اقدامی انسان‌دوستانه خواستار تبادل خانواده اسرای ایرانی و عراقی شد تا آنان بتوانند عزیزان خود را ببینند و از سلامت فرزندان خود خاطر جمع شوند، ولی رژیم بعث صدام به‌رغم پذیرش اولیه و مانورهای سیاسی، اجازه چنین کاری را نداد.

 

 

 

01ژانویه/17

تاریخ سینمای ایران (۱۷)

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۶ قسمت قبل، فیلم‌های سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۶۵ باختصار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. در آخرین قسمت (قسمت ۱۶) نیز به معرفی و اشاره مختصر فیلم‌هایی که به هر دلیل ناتمام ماندند و یا به نمایش عمومی نرسیدند پرداخته شد. در این شماره به بقیه فیلم‌های به نمایش درنیامده تا سال ۱۳۶۳ می‌پردازیم:

 

ـ فیلم‌هایی که هیچ‌گاه به اکران عمومی درنیامدند

الف) فیلم‌های ساخته شده در سال ۵۷ که موفق به اکران عمومی نشدند:

۴۷ـ ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو. کارگردان: پرویز نوری. بازیگران: ارحام صدر، جوانه جلیلوند، پری اقبال‌پور، منصور جهانشاه. ژانر فیلم: کمدی.

۴۸ـ اشک مادر. کارگردان: عزیزالله بهادری. بازیگران: منوچهر وثوق، لی‌لی، نگین، جلال، سیدعلی میری.

۴۹ـ دردسر ماه عسل. کارگردان:‌ نصرت‌الله وحدت. بازیگران: نصرت‌الله وحدت، ژاله کریمی، غلامحسین بهمنیار، سیدعلی میری. فیلمنامه: سیامک اطلسی (بازیگر نقش فرمانده سپاه شام در سریال مختارنامه که کعبه را به آتش کشید).

۵۰ـ شب بازیگران (نام دوم: مبارزه در نیمه راه). کارگردان: نادر قانع. بازیگران: مرحوم گرشارئوفی (نام اصلی، گرشاسب رئوفی که به همراه منصور سپهرنیا و محمد متوسلانی فیلم‌هایی کمدی نظیر سه نخاله، سه قهرمان و… در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شمسی عرضه نمودند. سپهرنیا پس از انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و بدون هیچ فعالیت هنری سال‌های پیری خود را در آنجا سپری نمود. محمد متوسلانی به فعالیت سینمایی خود عمدتاً در کسوت کارگردانی و بعضاً بازیگری در فیلم و سریال ادامه داد، به عنوان نمونه، فیلم کمدی «کفش‌های میرزا نوروز» با بازی علی نصیریان و محمدعلی کشاورز را عرضه نمود که مورد استقبال قرار گرفت.

۵۱ـ برهوت. کارگردان منوچهر مُصیّری. بازیگران: سعید راد، نوش‌آفرین (نام اصلی، نسرین قدیری که مدتی پس از بازیگری به خوانندگی روی آورد. او با وقوع انقلاب اسلامی، پس از ازدواج با سعیدراد مدتی به هندوستان رفت تا بلکه بتواند بازیگری را ادامه دهد که موفق نشد، سپس به آمریکا کوچ کرد و در حلقه خوانندگان لس‌آنجلسی به فعالیت پرداخت که تاکنون ادامه دارد. حدود ده سال قبل سعید راد از او جدا شد و به ایران بازگشت و در فیلم‌هایی چون «دوئل» اثر احمدرضا درویش، «چ» اثر حاتمی‌ کیا و سریال‌هایی چون «کلاه پهلوی» بازی کرد)، امرالله صابری، ساغر، شهروز رامتین.

منوچهر مُصیّری تا اوایل دهه ۱۳۸۰ در خارج از کشور بدون فعالیت هنری چشمگیری سکونت داشت. در این سال‌ها به ایران برگشت و فیلم «دنیا» با بازی محمدرضا شریفی‌نیا و هدیه تهرانی را به بازار فیلم عرضه کرد و پس از آن نیز فعالیت قابل ذکری نداشته است.

۵۲ـ خاکستر عشق. کارگردان: رضا عقیلی. بازیگران: مرتضی عقیلی، شورانگیز طباطبایی، مرحومه نادره (نام اصلی:‌ حمیده خیرآبادی مادر ثریا قاسمی بازیگر پرکار سینما و تلویزیون).

۵۳ـ فرار از بند. کارگردان: نادر قانع. بازیگران: منوچهر یوسفی، شهلا یوسفی، فرشته اخوان.

۵۴ـ فاجعه. کارگردان: اسماعیل پورسعید. بازیگران: مرحوم ایرج قادری، پوری بنای،‌ آرام، بهمن مفید و مرحوم علی آزاد (بازیگر نقش عبدالله بن عباس فرمانده کل سپاه امیرالمؤمنین«ع» در سریال امام علی«ع»).

۵۵ـ جاهل و محصل. کارگردان: امیر شروان. بازیگران: مرحوم رضا بیک ایمانوردی (که چند سال قبل در آمریکا درگذشت، او یکی از بازیگران پرکار سینمای قبل از انقلاب اسلامی بود که عمدتاً در سینمای معروف به بدنه یا فیلم فارسی فعال بود. پس از انقلاب، با اینکه ممنوع‌الکار نبود، اما موفق به بازی در هیچ فیلم و سریالی نشد. برای گذراندن زندگی در آمریکا به رانندگی کامیون روی آورد و تا اواخر عمر به آن حرفه اشتغال داشت)، نگین، گیتی فروهر، حسین ملاقاسمی، میری.

 

ب) فیلم‌هایی که در سال ۵۸ ساخته شدند، ولی موفق به اتمام و اکران عمومی نگردیدند:

۵۶ـ انفجار. کارگردان: مرحوم ساموئل خاچیکیان. تهیه‌کننده: مرتضی نیک‌خواه. فیلمنامه: سیامک اطلسی. بازیگران: علی ثابت، عنایت بخشی، هوشنگ ملک‌آرا، آهو خردمند، فرهاد محبت.

صاحبان فیلم در سال ۵۹ تلاش کردند با همکاری مرحوم امیر قویدل (کارگردان خراسانی فیلم جذاب «ترن») فیلم را اصلاح و مناسب نمایش کنند که موفق نگردیدند.

۵۷ـ تپه ۳۰۳٫ کارگردان و تهیه‌کننده و سناریست: امان منطقی. بازیگران: ناصر ملک‌مطیعی، مرحوم رضا بیک ایمانوردی، سپیده، مرحوم پرویز فنی‌زاده، کاظم افرندنیا و سعید راد.

ساخت این فیلم از سال ۵۶ آغاز گردید که با شروع انقلاب اسلامی متوقف ماند. در سال ۵۸ سازندگان فیلم تلاش کردند با تغییر مضمون و ارتباط دادن آن با عملیات ارتش در منطقه ظفّار (منطقه‌ای در کشور عمان) محصول را به نمایش درآورند که موفق نشدند.

۵۸ـ شجاعان ایستاده میمیرند. کارگردان و فیلمنامه‌نویس: عباس کسائی. بازیگران: سیامک اطلسی، شهرزاد آرمانی، جواد گلپایگانی، مرحوم محمدتقی کهنمویی، مهری ودادیان.

همانگونه که از اسم فیلم پیداست، صاحبان فیلم تلاش داشتند متناسب با فضای انقلابی ایجاد شده آن روزگار مضامین حاکم بر ادبیات اجتماع را دستمایه کسب و کار فیلمسازی قرار دهند، گرچه این مسئله به خودی خود نکته مثبتی تلقی می‌شود، اما برخورد باسمه‌ای و شکلی، بدون توجه به مفاهیم غنی و عمیق مذهبی و اجتماعی آن دوران، مورد استقبال قرار نمی‌گرفت که در مورد این فیلم و نمونه‌های مشابه آن فراوان اتفاق افتاد، حتی آنهایی که به نمایش عمومی هم رسیدند، موفق به جلب نظر تماشاچیان نشدند و مورد استقبال قرار نگرفتند.

۵۹ـ مفسدین. کارگردان و فیلمنامه‌نویس: امان منطقی. تهیه‌کننده: سعید سیدزاده. بازیگران: سعید سیدزاده، حسین خانی‌بیگ، کاظم افرندنیا، فریده امامی، نادره، بسیم.

۶۰ـ خبیث. کارگردان و سناریست: جلال مهربان. بازیگران: مرحوم رضا بیک ایمانوردی، ثریا حکمت، محمد بانکی، عطاءالله زاهد، حسین شهاب.

سازندگان فیلم در آغاز، نام‌های مختلفی نظیر «مردان خبیث» و «راهی به سوی خدا» هم برای فیلم درنظر داشتند که  موفق نبود.

 

ج) فیلم‌های ساخته شده در سال ۵۹ که موفق به اکران عمومی نگردیدند:

۶۱ـ چریکه تارا. کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس: بهرام بیضایی. بازیگران: سوسن تسلیمی (بازیگر ثابت فیلم‌های بهرام بیضایی از سال‌های قبل از انقلاب تا سال‌های اولیه دهه ۶۰، او سپس به سوئد رفت و در فضای سینمای آنجا به فعالیت بازیگری و آموزش بعضاً در فضای نامطلوب به کار خود ادامه داد)، منوچهر فرید، سیامک اطلسی، رضا بابک (بازیگر نقش مهندس بازرگان در سریال «روزگار قریب» ساخته کیانوش عیاری).

۶۲ـ منافق. کارگردان و فیلمنامه‌نویس: اسماعیل پورسعید. بازیگران: منوچهر وثوق، منیژه آرا، بهمن مفید، شهرزاد یوسفی، جلال.

۶۳ـ قلب من قدس. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: فتح‌الله منوچهری. بازیگران: مرتضی نیکخواه، منصور خاکی، شکری، یدی، صلاح رشوان.

ملاحظه می‌شود که داستان و نام فیلم به شدت متأثر از فضای متحول اوایل پیروزی انقلاب است، اما با نگاه بسیار سطحی و نازل و بدون کیفیت که طبعاً مورد توجه تماشاگران نیز قرار نمی‌گرفت. به همین دلیل مسئولین وقت ارشاد دادن پروانه به این قبیل آثار قشری را به نحوی، وهن مسائل انقلابی می‌دانستند.

۶۴ـ تب مرگ کارگردان: امان منطقی، داریوش کوشان. تهیه‌کننده: داریوش کوشان. فیلمنامه: امان منطقی. بازیگران: سعید سیدزاده، حسن رضایی، حسین خانی‌بیک، کاظم افرندنیا.

نام اولیه فیلم در سال ۵۸ (آغاز ساخت) «افیون» بود که بعدها صاحبان تصمیم به اعمال تغییراتی در داستان و نام فیلم گرفتند ولی موفق به اتمام آن نشدند.

۶۵ـ تاریخ‌سازان. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: هادی صابر. بازیگران: بهروز بقایی، اکبر زنجان‌پور (بازیگر نقش یحیی برمکی وزیر مأمون عباسی در سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم‌زاده)، حسین کسبیان و داریوش ایران‌نژاد.

۶۶ـ خشم الهی. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: عزیز رفیعی. بازیگران: عزت‌الله رمضانی‌فر، پری جزایری، مصطفی طاری، داود غفاری، مستانه جزایری، سامی تحصنی، احمد کاشانی، علی دهقان.

 

د) فیلم‌های ساخته‌شده در سال ۶۰ که موفق به اکران عمومی نشدند:

۶۷ـ مسافر شب. کارگردان و سناریست: منصور تهرانی. بازیگران: سیروس الوند (که بعدها وارد عرصه کارگردانی شد)، ملیحه نصیری، عزت‌الله رمضانی‌فر، مرحوم نعمت‌الله گرجی، فرهاد حمیدی.

(منصور تهرانی، همسر لادن طباطبایی است که تلاش کرد الگوی فردین را در سال‌های پس از انقلاب زنده کند، اما موفقیتی کسب نکرد).

۶۸ـ پیکر تراش. کارگردان و سناریست: محمدرضا مجد. بازیگران: داود رشیدی، کیومرث ملک‌مطیعی، علی پویان، ناهید مجد. محصول: سازمان فرهنگی بنیاد مستضعفان.

(نام دیگر فیلم از «عوج تا اوج»)

۶۹ـ حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق. کارگردان: و سناریست: داریوش مهرجویی. بازیگران: علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، رحمان هاتفی. تهیه‌کننده: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

این فیلم علی‌رغم تغییرات و حذف برخی از قسمت‌ها با نام جدید «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» نیز موفق به اکران عمومی نشد.

۷۰ـ بند. کارگردان و سناریست: غلامحسین طاهری‌دوست. (براساس داستانی از محمود دولت‌آبادی). محصول: شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: علی نصیریان، معصومه تقی‌پور، حسین کسبیان، سرور رجایی، سامی تحصنی.

۷۱ـ آقای هیروگلیف. کارگردان و سناریست: غلامعلی عرفان. بازیگران: داود رشیدی، فهیمه راستکار، مرحومه مهین شهابی، سیروس گرجستانی (بازیگر نقش پدر قطام در سریال امام علی«ع»)، جعفر والی، مرحوم فیروز بهجت محمدی (بازیگر توانمند نقش «طغای» در سریال امام علی«ع»)، تفرشی آزاد و نقشینه.

۷۲ـ «گفت هر سه نفرشان». کارگردان و سناریست: غلامعلی عرفان. بازیگران: جمشید مشایخی، مرحوم آرمان، جعفر والی، فریماه فرجامی، سیروس گرجستانی.

۷۳ـ سیم خاردار. کارگردان و سناریست: مهدی معدنیان. بازیگران: حسین عرفانی، محبوبه بیات، شهاب عسگری، ملیحه نصیری، ثریا حکمت.

 

هـ) فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۱ که به نمایش عمومی درنیامدند:

۷۴ـ گرداب. کارگردان  و سناریست: حسین دوانی. بازیگران: سعید کنگرانی (بازیگر جوان و خوش‌قیافه آن سال‌ها که پس از این فیلم به خارج از کشور رفت و در پایان میانسالی به ایران بازگشت و اوایل دهه ۸۰ در فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» ساخته حسن فتحی بازی کرد که موفقیت چندانی کسب ننمود)، هزینه این فیلم توسط بنیاد مستضعفان پرداخت شده بود.

۷۵ـ پنجمین سوار سرنوشت. کارگردان و سناریست: سعید مطلبی. بازیگران: مرحوم ایرج قادری، فخری خوروش، حسن کاظمیان، فرهنگ حیدری.

این فیلم پس از حدود ۳۰ سال و اندکی قبل از درگذشت ایرج قادری در شبکه خانگی عرضه گردید، ولی مورد استقبال قرار نگرفت.

 

و) فیلم‌هایی که در سال ۶۲ ساخته شدند ولی موفق به اکران عمومی نگردیدند:

۷۶ـ نوری در ظلمت (نام دیگر فیلم: محکومین). کارگردان و سناریست: ناصر محمدی. بازیگران: عنایت بخشی (بازیگر نقش عیسی جلودی از سرداران مأمون در سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم‌زاده)، مرتضی نیکخواه، مرحوم رضا کرم رضایی، مهری ودادیان.

۷۷ـ بنفشه‌زار. کارگردان و تهیه‌کننده: محمدباقر خسروی. فیلمنامه: عبدالله علیخانی (اقتباس از داستان عزاداران بیل تألیف غلامحسین ساعدی). بازیگران: مرحوم رضا کرم‌رضایی، اسماعیل محمدی، عنایت بخشی، مریم فرخ‌نیا، سروش خلیلی.

۷۸ـ عفریت. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: فرشید فلک نازی. بازیگران: فرامرز قریبیان، آهو خردمند، محمدرضا داود نژاد، فاطمه تقدیری، مرتضی نیکخواه.

۷۹ـ فصل خاکستری (نام دیگر: تا آخرین نفس). کارگردان و تهیه‌کننده: شهرام شبیری. بازیگران: بهروز حدیث، رضا خسروشاهی، طوفان، داود عرب، عباس مختاری.

(مأخذ اطلاعات: انتشارات سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتاب فرهنگ سینمای ایران تألیف جمال امید).

01ژانویه/17

سیاست تا دیانت

محمد صالح

اعتراض از نوع خارجه

*وزارت امور خارجه ضمن اعتراض به اقدام شورای شهر تهران در نام‌گذاری خیابان مقابل سفارت عربستان به خیابان «شهید آیت‌اله نمر»، خواستار تغییر نام آن به خیابان «بوستان» شد.(جراید  بیست و یکم دیماه)

توجه: این اعتراض وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی زمانی صورت گرفته که عربستان سفارت ایران در صنعا را موشک باران نموده، روابطش را با ایران قطع و اتحادیه عرب و شورای امنیت را به موضع گیری  شدید علیه ایران وادار کرده است!.

*بر این اساس بعید نیست از این پس شاهد درخواست‌های زیر از سوی وزارت امور خارجه باشیم:

۱- تغییر نام خیابان «شهید فتحی شقاقی» به خیابان «گل و بلبل»

۲-تغییر نام خیابان «بابی ساندز» (خیابان جنب سفارت انگلیس) به خیابان «چمن زار»

۳- تغییر نام میدان «ونک» به میدان «شهید آبراهام لینکلن»

۴- تغییر نام میدان «آزادی» به میدان «برجام»

۵- تغییر نام خیابان «فلسطین» به خیابان «موشه دایان»

۶- تغییر نام میدان «انقلاب» به میدان «۲۴ اسفند»

۷- تغییر نام خیابان «سی تیر» به خیابان «۲۸ مرداد»

۸- تغییر نام میدان «فردوسی» به میدان «کاترین اشتون»

۹- تغییر نام خیابان «طالقانی»(مجاور لانه جاسوسی) به خیابان «اوباما»

۱۰- و بالاخره تغییر نام میدان «شهدا» به میدان »محمد رضا پهلوی!»

 

دزدان آخرالزمان

*دو زن جوان و شیک‌پوش که با استفاده از چاقو از مردان زورگیری می‌کردند دستگیر شدند. تحقیقات پلیس مشخص کرد که این دو از مجرمان سابقه‌دار بوده و سال گذشته پس از دستگیری و تحویل به دادگستری با قرار تامین آزاد شده اند. (جراید شانزدهم دیماه امسال)

الف) و این یعنی، سال آینده هم پس از دستگیری همین دو نفربه جرم سرقت مسلحانه، مشخص می‌شود که یک سال پیش به جرم زورگیری دستگیر شده و پس از تحویل به دادسرا با قرار وثیقه آزاد شده‌اند!

ب) به نظر عدلیه محترم این دو بانوی خلاف‌کار چندبار دیگر باید دستگیر و با «قرار » آزاد شوند تا به مرتبه «قاتل» ارتقا پیدا کنند؟

ج ) با توجه به عملکرد عدلیه در برابر مجرمان پیشنهاد می‌شود که واژه مجازات به صورت زیر باز تعریف شود‌: مجازات اقدامی است قضایی که از سوی عدلیه صورت گرفته و منجر به تبدیل مجرمان خرده پا و آفتابه دزد به آدم ربا، سارق مسلح و قاتل حرفه‌ای می‌شود!

 

نمایش خانگی

۱- محصولات تصویری ویژه نمایش خانگی چیست؟

به فیلمها و سریال‌هایی که با نظارت و تایید وزارت ارشاد جهت نمایش در خانه تولید می‌شوند محصولات ویژه نمایش خانگی گفته می‌شود . این محصولات امکان پخش در سینما و رسانه ملی را ندارند.

۲-با توجه به حساسیت نهاد خانواده، فیلم‌ها و سریال‌های ویژه نمایش خانگی چه خصوصیاتی دارند؟            از آنجا که پیچ این محصولات کاملاً در دست وزارت ارشاد است لذا نمایش صحنه‌هایی با تک خوانی زن، حضور بازیگران زن با آرایش کامل و بدون حجاب حداقلی، عاشق شدن زنان شوهردار به مردان غریبه و …. در این محصولات عادی و بلامانع بوده و سال‌هاست که این محصولات با همین ویژگی‌ها در همین مملکت خودمان تولید و فقط برای نمایش در منزل و تماشای اهل منزل عرضه می‌شود. (با پروانه ساخت و مجوز نمایش وزارت ارشاد)

۳- چرا وزارت ارشاد مجوز ساخت و پخش چنین محصولاتی را می‌دهد؟ مگر خودش خواهر و مادر و اهل و عیال ندارد؟

البته زندگی خصوصی و خانوادگی وزارت ارشاد به ما مربوط نیست ولی به تشخیص وزارت ارشاد نمایش چنین صحنه‌هایی در فضای گرم خانواده‌های ایرانی می‌تواند به باز شدن چشم و گوش بچه‌ها و سایر اعضای خانواده منجر شده و زنان و دختران خانواده را آفتاب و مهتاب دیده کند!

۴- آیا مسئولان مربوطه در وزارت ارشاد حاضرند که این فیلم‌ها و سریال‌ها را در خانه خودشان و در حضور اهل و عیال به تماشا بنشینند؟

چرا که نه؟! البته مسئولان فوق‌الذکر سال‌های سال است که نسخه اصل و خارجی این محصولات را مصرف می‌کنند، فلذا نیازی به خرید و تماشای محصولات تصویری شبکه نمایش خانگی ایرانی ندارند!

۵- عاقبت خانواده‌هایی که با اعتماد به وزارت ارشاد جمهوری اسلامی چنین محصولاتی را تهیه و به خانه می‌برند چیست؟

این خانواده ها سرانجام و در مقطع فروپاشی به این نتیجه می‌رسند که وزارت ارشاد جای قابل اعتمادی نیست و آدم عاقل چشم ناموسش را با اعتماد به چنین محصولاتی باز نمی‌کند!.

 

قصه بدهی‌های بانکی

یک نماینده مجلس و عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی اعلام کرد:

۱- مطالبات معوقه بانک‌ها از بخش خصوصی بین نود تا صد هزار میلیارد تومان است!

۲- پنجاه هزار میلیارد تومان از بدهی‌های فوق مربوط به چهارصد نفر است!

۳- اگرهمه بدهی روستاییان کشور به بانک‌ها را جمع کنیم معادل یک دهم بدهی این چهارصد نفر به بانک‌ها نخواهد شد.

۴- بانک‌ها برای دریافت طلب پنجاه هزار میلیاردی خود از این چهارصد نفر هیچ تلاش خاصی انجام نداده و نمی‌دهند اما برای تصفیه وامی که به کشاورزان فقیر داده‌اند آنها را بیچاره کنند!.

۵- یکی از علل بی‌خیالی بانک‌ها در مورد پس گرفتن پنجاه هزار میلیارد تومان فوق‌الذکر آن است که اعضای هیأت مدیره بانک‌ها یا متخلف‌اند یا عافیت طلب!(جراید نهم دی‌ماه امسال)

الف) این عزیزمان هم دلخوش است‌! اگر قرار بود مبالغ فوق پس گرفته شود که اصولأ پرداخت نمی‌شد! معمولاً این پول‌ها را می‌دهند برای پس نگرفتن! نشانه‌اش هم این است که تا امروز یکی از این بدهکاران بزرگ بانکی معرفی هم نشده چه رسد به مجازات و …!

ب)وقتی بسیاری از این چهارصد نفر فوق حتی یک کپی شناسنامه هم به عنوان وثیقه در بانک نگذاشته‌اند!، چه کسی باور می‌کند که قرار بوده این عزیزان مبالغ دریافتی را عودت دهند؟

ج) پول و سرمایه بانک‌ها یا مال دولت است یا مال ملت!، مال اعضای هیأت مدیره بانک‌ها یا پدرانشان نیست که برای سوخت شدنش دل بسوزانند و یا در پرداختش به این چهارصد نفر خسّت بورزند! اگر پنجاه هزار میلیارد فوق مال دولت بوده که خیالی نیست (چون دولت خیلی از این  پول‌ها داده و باید بدهد!) و اگر مال مردم بوده، باز هم خیالی نیست! (چون آن‌هایی که پولشان را توی بانک گذاشته‌اند لابد آن را لازم نداشته‌اند‌!)

 

 

مسابقه قتل در قتل

پسر جوانی در سال ۸۲ در نزاعی خیابانی فردی را به قتل رساند و با پرداخت هشتاد میلیون تومان از خانواده مقتول رضایت گرفت. همان پسر در سال ۹۰ موفق شد مردی را با چاقو به قتل برساند و با پرداخت صد و هشتاد میلیون تومان به خانواده مقتول رضایت بگیرد!، و به زندگی پربارش ادامه دهد. (جراید۲۷ دی، امسال)

از شما دعوت می شود حدس بزنید:                                                                                          ۱- ادامه این ماجرا چیست؟                                                                                                    ۲- آیا این پسر جوان می‌تواند با ارتکاب چند قتل دیگر رکوردی جهانی خلق کند؟                                  ۳- به نظر شما ایشان در قتل پنجمش چقدر بابت دیه خواهد پرداخت؟                                                ۴- آیا این قاتل تا زمانی که پول دارد به قتل‌هایش ادامه خواهد داد؟                                                 ۵- اگر روزی پول قاتل فوق تمام شود دیگر کسی را نخواهد کشت ؟                                                     ۶- اگر کسی پولش را داشته باشد تا چند دفعه حق قتل و پرداخت دیه دارد؟!

*راهنمایی: این قاتل در همین ایران خودمان زندگی می‌کند و قتل‌هایش را مرتکب می‌شود.

 

 

01ژانویه/17

مقدادبن عمروکندی پاسدار پیامبر و پشتیبان عترت نبیاکرم«ص»

غلامرضا گلی‌زواره

مقدمه

تشیع مذهب قرآن و عترت و مولود طبیعی اسلام و با طبیعت و حقایق  و واقعیت‌ها متناسب و سازگار بوده و در پرتو رسالت نبی‌اکرم«ص» شکل گرفته است. رسول خدا برای رهبری جامعه اسلامی بعد از ارتحال خویش، موضعی مشخص و روشن را اتخاذ فرمود و به امر خداوند متعال، انسانی را به سمت پیشوایی پس از خود برگزید که کردار و گفتارش چنان با رسالت اسلامی آمیخته بود که مرجعیت فکری و زعامت جامعه مسلمانان در وی متمرکز گردید و او کسی نیست جز حضرت علی«ع» که پیروان و جانشینانش جامعه شیعیان را تشکیل می‌دهند.(۱)

عوامل مهمی این مذهب را که امانت الهی بود، ‌در توفان‌ها و بحران‌هایی که در صدر به وجود آمد، حفظ کردند و به دست نسل‌های بعدی رساندند. برخی از اصحاب آگاه، شجاع، وفادار و فداکار نیز نقش عظیمی را در صیانت از این نهال داشتند و در برهه‌های حساس، این بار گران را بر دوش کشیدند.

یکی از سرآمدان این یاران، جناب مقداد کندی است که در تکلیف‌شناسی ژرف‌بینانه و تعهدگرایی والا نمونه بود.(۲) او در ذکر، مناجات و استغفار و جهاد در رکاب مقام نبوت و امامت نمونه بود‌ و به ارادت به مولای خود اکتفا نکردند، بلکه به میدان عمل آمد و از خود رشادت‌ها، دلاوری‌ها و حماسه‌ها نشان داد.(۳)

در ایمان و اعتقاد مقداد هیچ‌گونه تردید، تزلزل و نوسانی دیده نشد. از هنگامی که اسلام را پذیرفت تا آخر عمر، در صحنه‌های گوناگون و بحران‌‌های پس از رحلت رسول اکرم«ص»، استوار و ثابت ایستاد و در رویدادهای مهیبی که برخی حق را با باطل آمیخته بودند،  با بصیرت و فداکاری کامل از جانشین راستین پیامبر دفاع کرد و وفاداری خود را نسبت به آن حضرت بروز داد و با سخنانی مستدل و آتشین پیوستگی خود را به مقام ولایت آشکار ساخت.(۴)

 

خاندان و خانواده

مقداد از قبیله الحاف بن قضاعه و فرزند عمرو در دوران جاهلیت در حضرموت از توابع یمن به دنیا آمد. در کودکی پدر را از دست داد و به همراه مادرش تحت سرپرستی اسْوَد درآمد. گفته‌اند که بین طایفه مقداد و قبیله‌ای دیگر نزاعی صورت گرفت و بر اثر آن وی ناگزیر حضرموت را ترک کرد و به مکه پناه برد و در آنجا با اسود ملاقات و به وی اعلام وفاداری کرد. اسود هم مقداد را به خود نسبت داد و از او حمایت کرد و چون آیه قرآن نازل گردید و دستور داده شد که ادعوهم لابائهم(۵) یعنی هر کسی را به پدرش نسبت دهید، مقداد را فرزند عمرو خواندند.(۶) سپهر در ناسخ التواریخ تصور کرده است مقداد بن عمرو و مقداد بن اسود دو نفرند که خطای فاحشی است.(۷)

مقداد در هنگام بعثت نبی‌اکرم«ص» جوانی ۲۴ ساله بود. این رزمنده صدر اسلام مردی بلندقامت، سیه‌چرده، قوی هیکل، دیدگانی درشت و ابروان پیوسته مشکی داشت.(۸)

مقداد از طایفه قریش دختری را خواستگاری کرد، ولی والدین وی مانع از این ازدواج گردیدند. رسول اکرم«ص» بر فراز منبر اعلام فرمود که مؤمنان هم‌کفو هستند و ضیاعه دختر زبیربن عبدالمطلب را که از بانوان سرشناس و در زمره‌ سابقین در اسلام بود و همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد، به کابین او در آورد. او احادیثی را از رسول خدا«ص» روایت کرده است.(۹)

حاصل این ازدواج دختری است به نام کریمه که روایاتی از والد خود نقل می‌کند و خط هم می‌دانسته است. پسر مقداد عبدالله یا معبد نام دارد که متأسفانه راه خود را از مسیر پدر جدا کرد و در غائله جنگ جمل که طلحه و زبیر علیه علی«ع» راه انداختند، به آنان پیوست.(۱۰)

 

اولین سوارکار صدر اسلام

مقداد در زمره هفت نفری است که نخستین بار اسلام آوردند. او در مکه معظمه ایمان خود را آشکار ساخت و در نتیجه سهم خود را از آزار و شکنجه مشرکان با نهایت شجاعت و استقامت که به یاران و پیروان ویژه رسول اکرم«ص» اختصاص داشت، تحمل کرد. مورخان و رجال‌نگاران نوشته‌اند اولین کسی که مرکب خود را در راه خدا به تاخت و تاز درآورد، مقدادبن عمرو بود.(۱۱)

در ایامی که گروهی از مسلمانان واقعی که از شدت فشار و تهدیدها و شکنجه‌های دشمنان به ستوه آمده بودند، به فرمان پیامبر اکرم«ص» به سوی حبشه (اتیوپی کنونی واقع در آفریقای شرقی) مهاجرت کردند. مقداد در زمره دومین گروه مسلمانان در این هجرت بزرگ بود و چون خبر رسید که قریش از آزار اصحاب پیامبر دست برداشته‌اند، به مکه بازگشت، اما خلاف این گزارش را دید، لذا همراه عده‌ای به سرپرستی جعفربن ابی‌طالب به حبشه بازگشت و از عسرت‌های محیط مکه در دربار فرمانروای حبشه خبری نبود.(۱۲)

 

پارسای پایدار

برخی مورخان گفته‌اند مقداد به همراه رسول خدا به مدینه مهاجرت کرد،‌ ولی شواهدی مؤید آن است که وی در سال اول هجرت در ماه شوال المکرم در سریه ابوعبیده به مسلمانان پیوست و همراه آنان راهی مدینه گردید. قرینه دیگری که هجرت مقداد را در این زمان تأیید می‌کند این است که حضرت محمد«ص» در اولین سال هجرت بین او و جبّارین صخر عقد اخوت خواند. مقداد پس از ورود به مدینه، میهمان کلثوم بن هدم گردید و پیامبر در محله بنی حدیله قطعه زمینی را به وی اهدا نمود.(۱۳) مقداد می‌گوید وقتی در مدینه استقرار پیدا کردیم، رسول اکرم«ص» ما را به گروه‌‌هایی تقسیم فرمود و من در میان دسته‌ای بودم که همواره با پیامبر بودند.(۱۴)

دلبستگی و تعلق مقداد به اسلام و رسول اعظم با اشتیاق، بصیرت، حکمت و خرسندی آمیخته بود. هر غوغا و آشوبی که در مدینه دیده می‌شد، مقداد مقابل خانه حضرت می‌ایستاد و پاسداری می‌کرد.

او نه تنها از بداندیشی دشمنان اسلام، بلکه همواره از خطا و لغزش دوستان نیز نگران بود و چنان پاسداری درخشانی که نبی‌اکرم«ص» مژده دادند پروردگار متعال فرمان داده است مقداد را دوست بدارم و خود نیز او را دوست می‌دارد.(۱۵)

مقداد در مواقع حساس و مهمی که جز همراهان خیلی نزدیک پیامبر«ص» حضور نداشتند، همواره آن حضرت را همراهی می‌‌کرد. امام کاظم«ع» فرمودند: «وقتی روز قیامت فرا برسد، منادی حق ندا می‌دهد کجایند صحابی نزدیک پیامبر، آنان که پیمان رسول خدا«ص» را به خوبی انجام دادند و نقض عهد نکردند. پس مقداد، سلمان و ابوذر برمی‌خیزند و خود را معرفی می‌کنند.»(۱۶)

 

سلحشوری در نبرد بدر

هجده ماه بعد از هجرت پیامبر به مدینه و در رمضان سال دوم هجری، غزوه بدر به وقوع پیوست. ۸۲ نفر از مهاجران و۲۳۱ نفر از انصار، پیامبر را در این جنگ همراهی کردند. دو نفر از این سلحشوران اسب سوار بودند، یکی مرتد بن ابی مرتد غنوی و دیگری مقداد بن عمرو بهرانی، مرکب مقداد سَبَحه نام داشت. از آنجا که وی با نهایت دلاوری و شجاعت و با   یورش‌های پی‌درپی دشمن را به کام مرگ می‌فرستاد ، به مرکبش سَبَحه می‌گفتند.

شمارش نیروهای مشرکان مکه به حدود هزار نفر بالغ می‌گردید که صدنفرشان اسب‌سوار بودند. در این بحران جدی وخطرناک، پیامبر اکرم«ص» اصحاب خود را فراخواند و درباره چگونگی نبرد با مخالفان جنگجو به مشورت پرداخت. دو نفرشان که بعد از آن حضرت به خلافت رسیدند، مطالبی مطرح کردند که نتیجه‌اش چاره‌ای جز عقب‌نشینی و نواختن کوس ناامیدی نبود. حضرت محمد«ص» پاسخ آنان را نپسندیدند و حتی در این باره ناراحت و برافروخته شدند. در این هنگام، مقداد از جای خود برخاست و گفت: «ما در رکاب شما حاضر به هرگونه فداکاری هستیم. سوگند به خداوند ما هرگز آنچه را که بنی‌اسرائیل به موسی گفتند به تو نمی‌گوییم: « قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ.(۱۷): قوم موسی به وی گفتند: ما اینجا می‌نشینیم تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید.» ما می‌گوییم در رکابت آماده سلحشوری هستیم تا خداوند فتح را نصیب اسلام نماید.»

سخنان مقداد همچون تیری رها شد و به هدف نشست و سپاه پیامبر به حرکت درآمد.

عبدالله بن مسعود می‌گوید: «در روز بدر من موقعیت مقداد را آرزو می‌کردم، زیرا بعد از اینکه چهره‌ پیامبر برافروخته گردیده بود، با گفته‌هایش موجبات انبساط و سرور آن حضرت را فراهم کرد و در این نبرد، پیامبر سرافراز گردید و فتحی بزرگ نصیب مسلمانان گردید.»(۱۸)

 

اسوه استقامت

غزوه اَُحُد در سال سوم هجرت در دامنه کوه احد واقع در شمال مدینه و در وادی عقیق رخ داد. موقعی که ارتش اسلام در این نبرد تحت فشار قرار گرفت و عده‌ای این شایعه را پخش کردند که پیامبر رحلت نموده است، اغلب افراد ‌گریختند و تنها شش نفر پیامبر را همراهی و مقاومت کردند که در رأس آنها حضرت علی«ع» قرار دارد و مقداد در میانشان دیده می‌شد. مقداد در این نبرد از سوی رسول اکرم«ص» همراه یکصد رزمنده، فرمانده میسره لشگر شد تا مراقب طرف چپ سپاه دشمن باشد و آنان را وادار به عقب‌نشینی کند. برخی منابع تاریخی نوشته‌اند مقداد در این جنگ جزو تیراندازان بود.(۱۹)

در جنگ ذی‌قِرَد (قلمرو قبیله غطفان) یا غزوه غابه در سال ششم هجرت، رسول اکرم«ص» بسیج عمومی داد و مسلمانان را به نبرد با کسانی که برخی مؤمنان را کشته و اموالشان را غارت کرده بودند، فراخواند. به قولی هفتصد نفر آماده رزم شدند که علمدار آنان مقداد بود. او پیشاپیش سپاه به سوی خصم متجاوز حرکت و دشمن را تعقیب کرد و عده‌ای از سران آنها را به هلاکت رساند و پیروزمندانه نزد پیامبر بازگشت.(۲۰)

مقداد در غزوه‌ مر یسیع (قلمرو قبیله خزاعه) که طی آن طایفه‌ای از خزاعه به نام بنی‌المصطلق برای جنگ با پیامبر و یارانش آماده شده بودند، به عنوان رزمنده‌ای اسب‌سوار، از خود سلحشوری نشان داد و در شکست آنان نقش مؤثری را ایفا کرد.(۲۱)

در جنگ خیبر واقع در ۸ مایلی مدینه که مسلمانان با یهودیان وارد نبرد شدند، مقداد از خود دلاوری قابل تحسینی بروز داد و در این درگیری، غنائمی به او اختصاص پیدا کرد. کریمه دختر مقداد می‌گوید بعد از غزوه خیبر رسول خدا«ص» پانزده بار شتر جو به پدرم داد که آن را فروختیم.(۲۲)

گروهی در دُومه الجندل (در حوالی دمشق) گرد آمده بودند و بر مسافران و رهگذران ستم می‌کردند و قصد داشتند مدینه را محاصره کنند. رسول اکرم«ص» برای دفع تهاجم و توطئه آنان، مدینه را با هزار نیروی مسلح ترک فرمود. دشمنان از حرکت پیامبر و یاران سلحشورش ترسیدند و پراکنده شدند و برخی هم اسلام آوردند. عبید بن یاسر به حضور آن حضرت رسید و مسلمان شد و اسبی اصیل را که نامش مُراوح بود به رسول خدا«ص» اهدا کرد. حضرت آن اسب را به مقداد دادند.(۲۳)

در فتح مکه در سال هشتم هجرت، مقداد بن عمرو پرچمدار دسته‌ای از رزمندگان بنی‌سلیم بود که تعدادشان به هزار نفر بالغ می‌گردید.(۲۴)

 

فضایل و مکارم مقداد

مقداد در پرتو ایمان و پرهیزگاری از حکمت و بصیرت برخوردار بود. به علاوه، تجربه‌های گوناگون و همنشینی با پیامبر و حضرت علی«ع» بر کمالات او افزوده بود. پیامبر روزی او را عهده‌دار حکمرانی یکی از نواحی کرد. مقداد چون برگشت، عرض کرد: «احساس می‌کنم همه پایین‌تر از من قرار گرفته‌اند. سوگند به خدا که بعد از این حتی بر دو نفر هم حکمرانی نمی‌کنم.» و به سوگند خود عمل کرد و دیگر گرد فرمانروایی نرفت. او پیوسته روایتی از پیامبر را زمزمه می‌کرد که: «سعادت از آن کسی است که از فتنه‌های روزگار دور باشد.» و در هر جایی که غوغای فتنه را می‌دید، سعی می‌کرد خود را از آن دور بدارد، در عین حال که در وقت ضرورت برای خنثی کردن فتنه‌ها هم مصمم بود.

روزی مردی او را مخاطب قرار داد و گفت: خوشا به حال دیدگانی که پیامبر را مشاهده کرده‌اند. مقداد در پاسخ گفت: «سوگند به خداوند، اقوامی با آن حضرت معاصر بودند که خالق هستی آنان را به جهنم افکند. شما باید خدا را شاکر باشید که از عصر ایشان دور، اما به پروردگار و پیامبرش مؤمن بوده‌اید.» این نمونه‌ بصیرت و تدبر مقداد است.(۲۵)

مقداد همواره به سیرت و کمال معنوی می‌پرداخت و زندگی ساده و فقیرانه‌ای داشت.(۲۶)

مقداد از مجموعه‌ای فضایل و مناقب از قبیل سبقت در اسلام، هجرت، جان‌نثاری، استقامت، ثبات، نجابت و زهد برخوردار بود.(۲۷)

عبدالله بن مسعود می‌گوید: «منزلت و موقعیتی از مقداد بن اسود مشاهده کردم که اگر من از آن برخوردار گردم، آن را از اینکه تمام امکانات دنیوی برایم فراهم گردد، محبوب‌تر می‌دانم.»(۲۸)

مقداد در زمره راویان حدیث به شمار می‌رود و از وی احادیث متعددی که برخی تا ۵۰ مورد دانسته‌اند از لسان مبارک رسول اکرم«ص» نقل گردیده است.(۲۹)

 

از منظر قرآن و معصومین

آیاتی از قرآن کریم در شأن مقداد و برخی دوستان خالص او نازل گردیده است، ‌از جمله آیه: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا … الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم».(۳۰)

امام صادق«ع» می‌فرمایند: « این افراد عبارتند از برجستگانی چون سلمان فارسی، مقداد، ابوذر و عمار یاسر که ولایت امیرمؤمنان«ع» را پذیرفته و به آن حضرت دل‌بسته‌اند.»(۳۱)

آیه: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا.»(۳۲)

صادق آل‌محمد«ص» فرموده‌اند که این آیه در منزلت مقداد، سلمان، عمار و ابوذر نازل شده است.(۳۳)

آیه: « إِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم…»(۳۴)

فروغ ششم امامت نوید داده‌اند که این آیه در شأن علی«ع»،‌ مقداد، ابوذر و سلمان نازل گردیده است.(۳۵)

حضرت علی«ع» را به همراه سه نفر از صحابی پیامبر یعنی مقداد، سلمان و ابوذر ارکان اربعه نامیده‌اند، زیرا طبق روایات معتبر، رسول اکرم«ص» فرموده‌اند این چهار نفر مشتاق بهشت‌اند.

ابن اثیر در کتاب خود نوشته است:‌ «پیامبر می‌فرمایند‌ خداوند مرا به دوستی چهار نفر مأمور کرده است. علی، سلمان، ابوذر و مقداد.»(۳۶)

حافظ ابونعیم نیز روایتی بدین مضمون نقل کرده است؛(۳۷) پیامبر اکرم«ص» در پاسخ به جابربن عبدالله انصاری که درباره ‌اصحاب مذکور سئوالاتی کرده بود، مطالبی فرمودند و درباره مقداد گفتند او از ماست، خداوند دشمن خصم اوست و نیز دوست کسی است که به وی محبت می‌ورزد.»(۳۸)

حضرت صادق«ع» فرموده‌اند: رسول خدا«ص» می‌فرماید مقداد از افرادی است که در کار و تلاش و وظایفی که به عهده می‌گیرد، همت و پشتکار دارد.(۳۹)

انس می‌گوید: «پیامبر اکرم«ص» صدای مردی را که با صوت بلند قرآن می‌خواند، شنیدند و فرمودند این صدا از مردی است که تائب بوده و به سوی خدا توجه جدی و واقعی دارد. بعد از بررسی معلوم شد که قاری مورد ستایش پیامبر، مقداد است.»(۴۰)

امیرمؤمنان«ع» فرموده‌اند: «در گذشته مرا برادری در راه خدا بود که خُردی دنیا درنظرش، او را در چشم من بزرگ می‌نمود. اسراف نمی‌کرد. غالب اوقات خاموش بود و چون سخن می‌گفت بر همه سخنوران غلبه می‌یافت. هر چند فروتن بود، ولی به گاه نبرد چون شیر بیشه بود. بدانچه می‌گفت عمل می‌کرد و آنچه را عمل نمی‌کرد، بر زبان نمی‌آورد.»

برخی گفته‌اند مقصود حضرت علی«ع» مقداد است که از شیعیان مخلص او و مردی دلیر، مجاهد و پسندیده سیرت بود و در فضیلت او احادیث بسیار رسیده است.(۴۱)

امام باقر«ع» خطاب به یکی از اصحاب خود می‌فرمایند: «اگر می‌خواهی کسی را بشناسی که هیچ‌گونه تردیدی و خللی در دل او راه نیافت، مقداد است».(۴۲)

امام صادق«ع» فرمودند: «درجه و مقام مقداد در میان مسلمانان (صدر اسلام) به سان چگونگی الف در قرآن است که چیز دیگری به آن ملحق نمی‌گردد. مقداد در حوادث و رویدادها، آزادمردی ثابت‌قدم بود و هرگز لغزشی به قلب او راه پیدا نکرد.»

از دیدگاه علامه مجلسی، مقداد در برخی خصال این‌گونه بی‌نظیر بوده و این حدیث با روایاتی که به وصف فضایل اصحابی چون سلمان پرداخته‌اند، منافاتی ندارد.(۴۳)

امام رضا«ع» خطاب به گروهی از شیعیان که ادعا می‌کردند ما پیروان امیر مؤمنان«ع» هستیم، فرمودند: «شیعه راستین آن حضرت نبود مگر امام حسن«ع»، امام حسین«ع»، سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابی‌بکر که آنچه مولای متقیان می‌فرمود، آنان بدون چون و چرا عمل می‌کردند.»(۴۴)

آن حضرت به مأمون فرمودند: «از شرایط ایمان و اسلام واقعی دوستی با امیرمؤمنان«ع» و افرادی است که در مسیر سنت پیامبر قدم برداشتند و در این طریق تغییر نکرده و منحرف نشدند مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حذیفه و… خداوند آنان را مشمول رحمت و خشنودی خود قرار دهد.»(۴۵)

 

مدافع راستین حریم امامت

مقداد در زمره بزرگان صحابه‌ مهاجر است که هسته اولیه تشیع را تشکیل دادند و اعتقاد قلبی به امامت و زعامت مولای متقیان داشتند. مقداد به همراه عمار و سلمان، به دلیل دفاع سرسختانه عقیدتی و عملی از عترت نبی‌اکرم«ص» و جانشین راستین آن حضرت، از زمان حیات پیامبر و بعد از ایشان به دوستی با امیرمؤمنان نامبردار و در تشیع پیشگام بودند. آنان علی«ع» را به استناد نص پیامبر، شایسته مقام خلافت می‌دانستند.(۴۶)

مقداد و همراهان او پیمان بسته بودند که  گوش به فرمان مولا علی«ع» باشند و پیشوای پرهیزگاران هم بهشت را بر ایشان ضمانت کرده بود.(۴۷)

امام صادق«ع» فرمودند: «کسی که پس از رحلت رسول اعظم تا لحظه مرگ اندکی تغییر نکرد، مقداد بود. او پیوسته دست بر قبضه شمشیر و دو چشم  بر دیدگان علی«ع» داشت تا هر لحظه که ایشان امری کند، اجرا نماید.(۴۸)

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «بعد از دفن پیکر مبارک رسول خدا، دست فاطمه زهرا«س»، امام حسن«ع» و امام حسین«ع» را گرفتم و به خانه ‌تمام کسانی که در غزوه بدر شرکت کرده بودند رفتم و آنان را که در ایمان و دیانت سبقت گرفته بودند ملاقات کردم و جز چهار نفر (مقداد، ابوذر، سلمان و عمار) کسی به یاری من برنخاست.»(۴۹)

این چهار نفر تأکید کردند که پس از درگذشت پیامبر«ص» جز از علی«ع» از دیگری اطاعت نمی‌کنیم و چون حضرت پرسید چرا و به چه دلیل؟ در پاسخ گفتند چون در روز غدیر از رسول خدا به مقام و موقعیت شما به عنوان خلیفه بعد از پیامبر پی برده‌ایم.(۵۰)

مقداد به انتخابی که برای آینده زمامداری مسلمانان در سقیفه بنی‌ساعده صورت گرفت به‌شدت معترض گردید و زمامدار انتصابی را مخاطب قرار داد و گفت: «از ستم بپرهیز، امر خلافت را به کسی واگذار که از تو بهتر و مقدم‌تر است. از خدا بترس و این بار گران را از دوش خود فروگذار تا سلامتی دنیا و عقبی را دریابی. شیفته مقام فناپذیر دنیا مباش. به‌زودی حیات تو پایان می‌پذیرد و به کیفر کردارت گرفتار خواهی شد. به درستی می‌دانی که خلافت جامعه ‌اسلامی به علی«ع» اختصاص دارد، پس این منصب را به صاحب اصلی آن واگذار.(۵۱)

 

صحابی معترض منتقد

دو سال و چهارماه از خلافت اولین زمامدار گذشت که مرگش فرارسید. دومین نفر بدون مشورت با مسلمانان روی کارآمد و حدود ده سال و شش ماه حکمرانی کرد. مقداد همواره در کنار امیرالمومنین بود و چون خلیفه دوم توسط غلام مغیره بن شعبه (فیروز معروف به ابولؤلؤ) مضروب گردید، عبدالرحمن بن عوف خلیفه آینده را برگزید. مقداد به این موضوع اعتراض کرد و گفت: سوگند به خداوند کسی را که به حق و عدالت داوری کرد، رها کردی. او در راه عزت اسلام بیش از همه رنج برد، و راه‌شناس‌تر از همگان است. خلافت را از هدایت‌کننده پاک و مطهر ربودند و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. به خدا قسم که اگر یارانی داشتم با غاصبان خلافت، همان گونه که در غزوات بدر و احد ‌جنگیدم، وارد نبرد می‌شدم. عبدالرحمن بن عوف گفت این سخن تو موجب فتنه می‌گردد. مقداد گفت کسی که مردم را در باطل می‌افکند و هوای نفس را برمی‌گزیند تفرقه‌انگیز و فتنه‌گر است.(۵۲)

مقداد به سیاست‌های مالی، بذل و بخشش‌های مسرفانه، تبعیض نژادی و نابرابری‌های سومین خلیفه معترض بود و به اتفاق عمار یاسر نامه‌ای به این زمامدار نوشت و به وی هشدار داد که از این رفتارها دست بردارد.(۵۳)

 

نمونه‌هایی از لیاقت‌های مقداد

مقداد در زمره ‌خواصی بود که در تشیع پیکر حضرت فاطمه زهرا«س» حضور داشت و به امامت حضرت علی«ع» بر ایشان نماز خواند.(۵۴)

مقداد در عصر ظهور حضرت مهدی«عج» رجعت می‌کند و جزو یاران آن حضرت است و به عنوان امیر و فرمانده، مأموریتی را که امام زمان به وی محول می‌کند، انجام خواهد داد.

امام صادق«ع» فرموده‌اند: ۲۷ نفر با حضرت قائم آل محمد از پشت کوفه همراهی دارند. پانزده نفرشان از قوم موسی هستند که به راه حق هدایت شدند و هفت نفرشان از اصحاب کهف‌اند. بقیه عبارتند از یوشع بن نون، سلیمان ابودجانه، مقداد و مالک اشتر. اینها در خدمت آن حضرت به عنوان یاران و فرماندهان مشغول انجام وظیفه خواهند بود‌.(۵۵)

 

فرجام مقداد

از دوازده سال خلافت سومین خلیفه، مقداد ده سال آن را درک کرد و در این مدت از وضع به وجود آمده ناراحت بود و می‌گفت این مقام را به کسی داده‌اند که در جنگ بدر نبوده و از غزوه احد گریخته، در بیعت رضوان حضور نیافت و روزی که مسلمانان مهیای نبرد با دشمن شدند، به جنگ پشت کرد.(۵۶)

مقداد با مسلمانان در امور رزمی همکاری داشت و در فتح مصر و قبرس حضور پیدا کرد،(۵۷) اما همواره چون سایه همراه علی«ع» بود و هیچ‌گاه به جانب مخالفانش تمایلی پیدا نکرد. او چون می‌خواست از تشکیلات خلافت دور باشد، در قریه جرف واقع در یک فرسخی مدینه به سوی شام که اردوگاه سپاهیان اسلام بود، اقامت گزید. هرگز در نماز خلیفه وقت حضور نیافت و او را با لقب امیر مؤمنان نخواند.(۵۸)

وی در سال ۳۳ هجری و در سن هفتاد سالگی رحلت کرد. عمار یاسر بر پیکرش نماز خواند و پیکرش را در بقیع دفن کردند. قبری که در شهر وان از توابع ترکیه به مقداد نسبت می‌دهند، از آن فاضل مقداد میسوری عالم بزرگ شیعی اهل حلّه و شارح باب حادی عشر است.(۵۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ التشیع والاسلام، شهید سیدمحمدباقر صدر، صص ۷۰ـ۶۹٫

۲ـ ‌عقل سرخ، محمدرضا حکیمی، ص ۱۲۴٫

۳ـ‌گریز از ایمان، گریز از عمل، آیت‌الله شهید مرتضی مطهری، ص ۱۶۵٫

۴ـ‌ سرزمین وحی سرچشمه تشیع، عبدالرضا نکته‌سنج، صص ۳۰ـ۲۹٫

۵ـ‌ احزاب، ۴٫

۶ـ‌ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۰۹، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۴، تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۲۸۵٫

۷ـ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۱، ص ۳۱۰٫

۸ـ طبقات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۱۴۰٫

۹ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۳، ص ۴۳۸، ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۴، ص ۳۶۸، معارف و معاریف، سیدمصطفی حسینی دشتی، ج ۹، ص ۵۵۴٫

۱۰ـ الجمل، ‌شیخ مفید، ص ۲۳۶، طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰، منتهی الامال، ج ۱، ص ۸۷٫

۱۱ـ الاوائل، شیخ محمدتقی شوشتری، ص ۱۹۷، طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰٫

۱۲ـ الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، صص ۵۳ـ۵۲، سیره ابن‌هشام، ج ۱، صص ۲۲۳ـ۲۲۲، فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۱۲٫

۱۳ـ‌طبقات، ج ۳، ص ۱۳۹، منتهی الامال، ج ۱، ص ۸۷، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۴٫

۱۴ـ اسدالغایه، ج ۴، ص ۴۰۹٫

۱۵ـ رجال حول الرسول، خالد محمدخالد، ج ۱، صص ۲۷۷ـ۲۷۶٫

۱۶ـ الاوائل، ص ۶۴، به نقل از رجال کشی.

۱۷ـ مائده، ۲۴٫

۱۸ـ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۴۰۵ـ۴۰۴، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۰، رجال حول الرسول، ج ۱، صص ۲۶۸ـ۲۶۷؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۶، ص ۶۰، فروغ ابدیت، ج ۱، صص ۴۹۵ـ۴۹۴٫

۱۹ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۵، ص ۳۸۴، ج ۶، ص ۲۵۵، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۵، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۲۷ و ۵۴، با مسلمانان صدر اسلام آشنا شویم، ج ۸ (مقداد)، محمد محمدی، ص ۳۶٫

۲۰ـ مغازی، واقدی، ص ۴۱۳، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۵، وفاءالوفاء، ج ۲، ص ۳۶۰، منتهی الامال، ج ۱، ص ۵۶٫

۲۱ـ مغازی، ص ۳۰۱، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۶۰، فروغ ابدیت، ج ۲۲ و ۱۶۶٫

۲۲ـ طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰، مغازی، ص ۴۸۱، معجم البلدان، ج ۳، ص ۴۹۵٫

۲۳ـ مغازی، ص ۷۸۷ف سیره ابن ، ج ۲، ص ۲۱۳، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۱۳۲٫

۲۴ـ ‌سیره ابن هاشم، ج ۲، ص ۳۱۹، مجمع‌البیان، ج ۹، صص ۲۷۰ـ۲۶۹، شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۷، صص ۲۷۱ـ۲۷۰، فروغ ابدیت، ج ۲، صص ۳۲۸ـ۳۱۸٫

۲۵ـ  رجال حول الرسول، ج اول، صص ۲۷۸ـ۲۷۶٫

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱۷٫

۲۷ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴۴٫

۲۸ـ رجال حول الرسول، ج ۱، ص ۲۶۷٫

۲۹ـ الاعلام، زرکلی، ج ۸، ص ۲۰۸٫

۳۰ـ توبه، ۱۰٫

۳۱ـ‌ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷٫

۳۲ـ کهف، ۱۰۷٫

۳۳ـ حیوه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۷۷۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۲۲٫

۳۴ـ‌ انفال، ۲٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۲٫

۳۶ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۱۰٫

۳۷ـ حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۱۷۲٫

۳۸ـ بحالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۳٫

۳۹ـ منتخب التواریخ، ص ۱۸۷٫

۴۰ـ قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۴٫

۴۱ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۸، صص ۸۰ـ۷۹٫

۴۲ـ تتمه المنتهی، محدث قمی، ص ۸، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۲٫

۴۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۳۸، مستدرک الوسایل، ج ۸، ص ۴۲۳٫

۴۴ـ حیاه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۸۷۶٫

۴۵ـ عیون اخبار الرضا، صدوق، ج ۲، باب ۳۵، ص ۱۲۶، تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۹۸٫

۴۶ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌بیت، اصغر منتظر القائم، ص ۱۳۰٫

۴۷ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۹۶، الاوائل، ص ۴۲۷٫

۴۸ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۴۰۹، عقل سرخ، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫

۴۹ـ‌ حیوه القلوب، ج ۲، ص ۸۷۵٫

۵۰ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۵، ص ۲۱۲، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۲۴٫

۵۱ـ‌ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۱، ص ۶۹٫

۵۲ـ قاموس الرجال، ج ۱، ص ۱۱۳، عتعات الانوار، ص ۶۹۰، الغدیر، ج ۹، ص ۱۱۴، تاریخ یعقوبی، ج ۲، صص ۵۵ـ۵۴، شرح نهج‌البلاغه، ج ۴، صص ۲۴۹ و ۲۷۳ و ۲۷۵، اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۳۴، الاوامل، ص ۵۷٫

۵۳ـ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج اول، ص ۳۷۲٫

۵۴ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۸، ص ۴۲۳، منتهی الامال، ج اول، ص ۲۶۵، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۵۱٫

۵۵ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۲۳، ارشاد، شیخ مفید، ص ۳۹۳، سفینه البحار، ج ۱، ص ۴۴۰، اعلام الشیعه، ج سوم، ص ۱۴۷۴٫

۵۶ـ نبرد جمل، شیخ مفید، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، صص ۶۸ـ۶۷٫

۵۷ـ فتوح البلدان، بلاذری، ص ۲۲۳، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۳٫

۵۸ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۹، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۵٫

۵۹ـ امل الامل، ج ۲، ص ۳۵۹، الکنی و الالقاب، ج ۳، ص ۱۰، تتمه المنتهی، ص ۸، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱۵، ص ۴۵۳٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

رسول خدا برای رهبری جامعه اسلامی بعد از ارتحال خویش، موضعی مشخص و روشن را اتخاذ فرمود و به امر خداوند متعال، انسانی را به سمت پیشوایی پس از خود برگزید که کردار و گفتارش چنان با رسالت اسلامی آمیخته بود که مرجعیت فکری و زعامت جامعه مسلمانان در وی متمرکز گردید و او کسی نیست جز حضرت علی«ع» که پیروان و جانشینانش جامعه شیعیان را تشکیل می‌دهند.

 

۲٫

مقداد در زمره بزرگان صحابه‌ مهاجر است که هسته اولیه تشیع را تشکیل دادند و اعتقاد قلبی به امامت و زعامت مولای متقیان داشتند. مقداد به همراه عمار و سلمان، به دلیل دفاع سرسختانه عقیدتی و عملی از عترت نبی‌اکرم«ص» و جانشین راستین آن حضرت، از زمان حیات پیامبر و بعد از ایشان به دوستی با امیرمؤمنان نامبردار و در تشیع پیشگام بودند.

 

۳٫

روزی مردی مقداد را مخاطب قرار داد و گفت: خوشا به حال دیدگانی که پیامبر را مشاهده کرده‌اند. مقداد در پاسخ گفت: «سوگند به خداوند، اقوامی با آن حضرت معاصر بودند که خالق هستی آنان را به جهنم افکند. شما باید خدا را شاکر باشید که از عصر ایشان دور، اما به پروردگار و پیامبرش مؤمن بوده‌اید.» این نمونه‌ بصیرت و تدبر مقداد است.

 

۴٫

همواره چون سایه همراه علی«ع» بود و هیچ‌گاه به جانب مخالفانش تمایلی پیدا نکرد. او چون می‌خواست از تشکیلات خلافت دور باشد، در قریه جرف واقع در یک فرسخی مدینه به سوی شام که اردوگاه سپاهیان اسلام بود، اقامت گزید. هرگز در نماز خلیفه وقت حضور نیافت و او را با لقب امیر مؤمنان نخواند.

 

 

 

 

01ژانویه/17

سیره امام حسن عسکری«ع» در برخورد با جریان‌های انحرافی

اسماعیل نساجی‌زواره

 

یازدهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت،  امام حسن عسکری«ع» در روز جمعه هشتم ربیع‌الثانی سال ۲۳۲ هـ.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشودند.(۱) آن حضرت در ۲۲ سالگی به امامت رسیدند و مدت شش سال (۲۵۴ـ۲۶۰ هـ.ق) رهبری شیعیان را برعهده گرفتند.

دوران امامت ایشان با سه نفر از خلفای ستمگر عباسی به نام‌های معتز، مهتدی و معتمد مقارن بود و سرانجام در هشتم ربیع‌الاول سال ۲۶۰ هـ.ق در سن ۲۸ سالگی توسط معتمد عباسی به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان در سامرا در کنار مرقد پدر بزرگوارش امام هادی«ع» به خاک سپرده شد.(۲)

ایشان در سیره سیاسی خود دستورالعمل‌های سازنده‌ای را به شیعیان آموزش دادند و از این رهگذر موفق گردیدند به‌رغم تهاجم عقیدتی و رواج جریان‌های انحرافی، مکتب اهل‌بیت«ع» را به جهانیان معرفی کنند.

رهنمودهای حکیمانه و تلاش‌های دلسوزانه آن امام همام«ع» در راستای مبارزه با مکتب‌های التقاطی و اندیشه‌های انحرافی و ضداسلامی برگ زرینی در کتاب تاریخ شیعه است.

در این نوشتار به بیان موضع‌گیری‌های آن حضرت با منحرفان و کج‌اندیشان خواهیم پرداخت.

 

قاطعیت در برابر جریان واقفیّه

دوران امامت امام یازدهم«ع» یکی از برهه‌‌های سخت بود و افکار گوناگون از هر سو جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد. امام درنهایت فشار به سر می‌بردند، اما لحظه‌ای از این مسائل غفلت نورزیدند و و با شیوه‌های خاص خود در برابر گروه‌ها و اندیشه‌های انحرافی موضع‌گیری و تلاش‌های آنان را نقش بر آب می‌کردند.

پس از شهادت موسی بن جعفر«ع» عده‌ای ادعا کردند که ایشان هنوز از دنیا نرفته است. بنیانگزار این جریان فکری  عده‌ای از یاران امام صادق«ع» و امام کاظم«ع»، از جمله‌ «زیادبن مروان»، «علی‌بن ابی‌احمزه» و «عثمان بن عیسی» بودند که به دلیل دلبستگی به اموال زیادی که باید به امام بعدی می‌سپردند، بر این اعتقاد اصرار کردند.

شیخ طوسی می‌نویسد: «بعد از شهادت امام موسی‌بن جعفر«ع» هفتادهزار دینار نزد زیاد بن مروان و سی‌ هزار دینار و پنج کنیز و خانه‌ای در مصر نزد عثمان‌ بن عیسی بود. امام رضا«ع» آنها را طلب کرد. زیاد بن مروان امامت او را منکر شد و اموال را نداد، ولی عثمان ‌بن عیسی ضمن نامه‌ای به امام رضا«ع» نوشت پدرت از دنیا نرفته و همچنان زنده است و هر کس که بگوید او مرده، سخن بیهوده‌ای گفته است.»(۳)

امام حسن عسکری«ع» در خصوص این گروه منحرف بارها اعلام موضع کرد و افراد زیادی را از ‌انحراف نجات دادند. این گروه با توقف در امامت موسی‌بن جعفر«ع» از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت امامان قرار گرفتند و به گروه «ممطوره» اشتهار یافتند.(۴)

علامه مجلسی از «احمدبن مطهر» روایت کرده که برخی از یاران ما به امام حسن عسکری«ع» نامه نوشتند و از ایشان در باره کسانی که بر امامت موسی ‌بن جعفر«ع» توقف کردند و فراتر نرفتند سئوال کردند.  حضرت فرمود: «از آنان بیزاری بجویید و محبت‌شان را در دل نداشته باشید. از بیمارانشان عیادت مکنید و در تشیع جنازه‌های مردگان‌شان حاضر مشوید و بر اموات‌شان نماز نخوانید، خواه امامی را از سوی پروردگار منکر شوند و یا امامی را که از سوی خداوند نیست، بر آنها اضافه کنند. بدان کسی که تعداد ما را اضافه کند، مانند کسی است که از تعداد ما کاسته باشد و امامت ما را انکار کند.»

امام«ع» با پاسخ به نامه مزبور آنان را از این جریان انحرافی آگاه ساختند.(۵)

 

بیزاری از صوفیه

از مهم‌ترین جریان‌های فاسدی که امام عسکری«ع» در سیره سیاسی خود شیعیان را از گرویدن به آن نهی می‌کردند، گروه «صوفیه» بود. این گروه با لباس دین در مقابل امامان معصوم«ع» قرار گرفتند و افکار و عقاید آلوده آنان از دیدگاه خاندان عصمت و طهارت مطرود و منفور بود؛ لذا امامان برحق شدیداً با آنان برخورد می‌کردند و مردم را از خطر عقاید این گروه برحذر می‌داشتند.

امام حسن عسکری«ع» به صحابی بزرگوارش داود بن قاسم فرمود: «زمانی فرا می‌رسد که مردم چهره‌های خندان و شاداب دارند، اما دل‌هایشان تاریک است. از دیدگاه آنان سنت معصومین«ع» یعنی بدعت و بدعت یعنی سنت. شخص فاسق را ارج می‌نهند و فرد مؤمن را به دیده حقارت می‌نگرند. فرمانروایان آنان افرادی نادان و ستم‌پیشه هستند. ثروتمندانشان حق تهیدستان را پایمال می‌کنند. انسان‌های نادان را آگاه می‌پندارند و افراد حیله‌گر را مهذب می‌دانند. عالمان و اندیشمندان آنان بدترین آفریده‌های الهی بر روی زمین هستند، زیرا به تصوف تمایل و علاقه نشان می‌دهند. به خدا سوگند! ایشان از راه حق منحرف شده‌اند و شیعیان حقیقی ما را به گمراهی می‌کشانند. آگاه باشید که راه هدایت و سعادت را بر مؤمنان می‌بندند و مبلغ و مروج آیین کفر هستند.»(۶)

یکی دیگر از اصحاب مشهور امام عسکری«ع» احمد بن محمد بن عیسی بود. وی به آن حضرت نوشت: گروهی هستند که برای مردم سخنرانی و از قول شما و سایر امامان معصوم«ع» احادیثی را نقل می‌کنند که قلوب ما آنها را نمی‌پذیرد، ولی امکان رد این روایات وجود ندارد، زیرا از پدران شما نقل می‌کنند. سرکرده این گروه دو نفر هستند به نام‌های علی‌ بن حسکه و قاسم یقطینی. همچنین آیات قرآن را طبق رأی و سلیقه خویش تفسیر می‌کنند، به طوری که با تفسیر اهل‌بیت«ع» منافات دارد.»

امام«ع» در پاسخ نوشتند: علی ‌بن حسکه دروغ می‌گوید. او در زمره دوستان و پیروان ما نیست. خداوند وی را لعنت کند. به خدا قسم که خداوند پیامبران را برای دین خالص و هدایت تشریعی فرستاد و پیامبر گرامی اسلام، مردم را به نماز، زکات، روزه، ولایت و… دعوت کرده و ما اهل‌بیت همگی بنده خدا هستیم و به او شرک نمی‌ورزیم. من عقاید باطل ابن حسکه و گروه صوفیه را رد می‌کنم و از آنان بیزاری می‌جویم. پیروان واقعی و راستین ما کسانی هستند که فریب ادعاهای دروغین این افراد را نمی‌خورند.»(۷)

 

برخورد با مفوّضه

یکی دیگر از برخوردهای امام حسن عسکری«ع» با منحرفان فکری، موضع‌گیری در برابر گروه «مفوضه» بود. پیروان این تفکر عقیده داشتند که خداوند در ابتدای آفرینش با خلق پیامبر همه چیز را به او واگذار کرد، سپس این پیامبر است که دنیا و پدیده‌های آن را آفرید. برخی نیز گفته‌اند که خداوند این اختیار را به علی ‌بن ابی‌طالب«ع» داده است.(۸)

نظر به اینکه این اندیشه انحرافی لطمه شدیدی به عقاید مسلمانان می‌زد و پیامدهای ناگواری را به دنبال داشت، سخت مورد نکوهش امام عسکری«ع» قرار گرفت و در سیره سیاسی و تربیتی خود این طایفه را بدتر از یهود و کفار معرفی کردند، زیرا چیزی را مدعی شده بودند که حتی یهود و نصارا هم نگفته بودند. از این رو، آن حضرت مسلمانان را از پیروی از چنین افرادی برحذر داشتند.

 

رد عقیده دوگانه‌پرستی

از دیگر فرقه‌های انحرافی که در زمان امامت یازدهمین فروغ امامت ظاهر گردید، فرقه «تنویه» بود که افراد آن پیرو آیین ساختگی دوگانه‌پرستی بودند و خلقت جهان را به دو خدا نسبت می‌دادند؛ یکی آفریدگار خوبی‌ها (یزدان) و دیگری آفریدگار بدی‌ها (اهریمن). امام عسکری«ع» نسبت به این گروه بسیار  حساس بودند و همواره خطر آنان را به شیعیان گوشزد می‌کردند.

شخصی که مادرش یکتاپرست و پدرش دوگانه پرست بود، به آن حضرت نامه‌ای نوشت و برای والدینش از امام درخواست دعا کرد. حضرت در جواب نوشتند: «خداوند مادرت را بیامرزد.»(۹) این رفتار نشان می‌دهد که نباید در تأیید مشرکین و منحرفین اقدامی صورت گیرد و در حق آنان دعا شود.

 

مبارزه با عقیده‌ مجسمه

از جمله عقاید و باورهای انحرافی که در زمان امام هادی«ع» و امام عسکری«ع» موجب اختلاف و دودستگی در میان شیعیان شد، باور به جسمیت و قابل رؤیت بودن خداوند است.

«صقر بن ابی‌دلف» از امام هادی«ع» در مورد توحید سئوال کرد آن حضرت فرمود: «از ما نیست کسی که گمان می‌کند خداوند جسم است و در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. ای پسر دلف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن شکل داده است.»(۱۰)

«سهل بن زیاد» می‌گوید: «در سال ۲۵۵ هـ.ق به امام عسکری«ع» نوشتم که دوستان ما در مسئله «توحید» با هم اختلاف دارند، برخی خدا را جسم و عده‌ای صورت می‌پندارند. امام پاسخ دادند: خداوند یکی است و از کسی به وجود نیامده. آفریدگاری است که خود آفریده کسی نیست. خداوند هر جسم و یا هر چیزی را که بخواهد می‌آفریند و آنچه را بخواهد چهره‌پردازی می‌کند، در حالی که خود چهره‌پردازی نشده است و قابل رؤیت نیست. چشم‌ها هنگام نظر افکندن، او را درک نمی‌کنند، ولی دل‌ها با حقایق ایمان او را می‌بینند.(۱۱)

 

مقابله با دروغ‌گویان

در زمان امامت امام حسن عسکری«ع» در عراق فیلسوفی به نام «اسحاق کندی» زندگی می‌کرد. وی تصور می‌کرد که در آیات قرآن کریم تناقض وجود دارد، لذا مدت‌ها گوشه‌نشینی اختیار کرد و کتابی به نام «تناقض‌های قرآن» را نوشت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری«ع» شرفیاب شد. وقتی چشم امام به او افتاد فرمود: آیا در بین شما فرد توانایی پیدا نمی‌شود که استادتان اسحاق کندی را از آنچه که شروع کرده، بازدارد؟ او گفت: ما همه از شاگردان این استاد هستیم. چگونه می‌توانیم در این مورد یا در دیگر مسائل به وی اعتراض کنیم؟

حضرت فرمود: آیا آنچه را به تو بیاموزم به او می‌رسانی؟ عرض کرد: آری! امام فرمود: نزد استاد خود برو و بگو اگر آورنده این قرآن نزد تو بیاید و بپرسد که آیا احتمال وجود دارد که مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد که تو پنداشته‌ای و در پی آن هستی؟ او به تو خواهد گفت: آری! این احتمال وجود دارد.

آن مرد از محضر امام عسکری«ع» مرخص شد و نزد استاد خود رفت و سئوال پیشنهادی امام را از او پرسید. اسحاق کندی گفت: کندی دید که هم از نظر زبان‌شناسی و هم از نظر علمی این امر کاملاً احتمال دارد. لذا به شاگردش گفت: این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکری«ع» کندی گفت: راست گفتی، زیرا چنین سخنانی تنها از خاندان پیامبر صادر می‌شود. سپس آتشی خواست و هر آنچه را که نوشته بود در آتش سوزاند.(۱۲)

 

نفی خرافات

شیخ طبرسی«ره» در کتاب شریف «احتجاج» از ابوالحسن علی‌ بن محمد بن یسار روایت می‌کند که روزی به امام حسن عسکری«ع» اطلاع دادیم که در منطقه ما گروهی مدعی هستند که «هاروت و ماروت» دو فرشته مقرب درگاه الهی بودند، اما چون گناهان فرزندان آدم زیاد شد، خداوند آن دو را به زمین فرستاد. پس از هبوط بر زمین شیفته زنی شدند و مرتکب انواع گناهان گردیدند، لذا خداوند آن دو را در بابل عذاب و شکنجه کرد و ساحران از آنها سحر آموختند. امام پاسخ داد: هرگز چنین نیست، زیرا فرشتگان الهی معصوم و از گناه، کفر و اعمال ناروا به دور هستند. مگر کلام خداوند را نخوانده‌اید که می‌فرماید: « لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛(۱۳) در آنچه خداوند دستور داده نافرمانی نمی‌کنند و هر چه را که امر شود انجام می‌دهند. خداوند این فرشتگان را جانشینان خود در زمین قرار داده و آنها در دنیا همچون پیامبران و امامان هستند.(۱۴)

 

مبارزه با غلات

غلات افرادی تندرو و افراطی بودند که درباره امامت مبالغه می‌کردند و امامان را تا سر حد خدا بودن و پرستش بالا می‌بردند و با بهره‌گیری از عقاید انحرافی خویش، بسیاری از واجبات الهی را حرام و بسیاری از گناهان کبیره را برای خود حلال می‌شمردند.

آنان گاهی خود را به دروغ از سوی امام عصر خویش پیامبر معرفی و موجبات بدنامی شیعیان را فراهم می‌کردند و وجوهاتی را که مردم ساده و بی‌آلایش به امامان می‌پرداختند، به چنگ می‌آوردند و با تشریع بدعت‌های مختلف در دین، به امیال نفسانی خود رنگ شرعی و دینی می‌دادند، اما امامان به طور قاطع با آنان مبارزه می‌کردند.(۱۵)

امام حسن عسکری«ع» شیعیان را از پیروی از چنین افرادی برحذر می‌داشتند و به امید آنکه ساده‌اندیشان و فریب‌خوردگان از باورهای باطل خود دست بردارند، با آنها بسیار بزرگوارانه برخورد می‌کرد  .

ادریس بن زیاد می‌گوید: «من از افرادی بودم که درباره امامان غلو می‌ کردم. روزی برای دیدار امام عسکری«ع» روانه سامرا شدم. وقتی به شهر رسیدم به خاطر خستگی زیاد در مکانی استراحت کردم و به خواب رفتم. ناگهان یک نفر مرا با چوب‌دستی خود به‌آرامی بیدار کرد. وقتی از خواب بیدار شدم حضرت را شناختم. فوراً از جای برخاستم و بر پای مبارکش بوسه زدم. اولین سخنی که امام در این ملاقات کوتاه به من فرمود‌ این بود که ای ادریس! « بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ لاَ یَسْبِقُونَهُبِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. ؛(۱۶) آنان بندگان مقرب خداوند هستند و در سخن بر او سبقت نمی‌گیرند و به فرمان وی عمل می‌کنند.»

حضرت با این آیه به ادریس بن زیاد فهماند که اندیشه غلو درباره ‌امامان باطل است و آنان از خود هیچ اختیاری جز آنچه که خداوند اراده کند،‌ ندارند. ادریس گفت: «مولای من! مرا همین کلام بس است، زیرا به سامرا آمده بودم تا این مسئله را از شما بپرسم.»(۱۷)

 

زدودن شک و تردید

از زمانی که امام هادی«ع» به صورت اجباری به سامرا منتقل گردید، به‌شدت تحت کنترل مزدوران عباسی بود، لذا معرفی فرزندش «حسن» به عنوان جانشین و امام بعدی برای ایشان امکان نداشت و کوچک‌ترین اقدامی در این راستا می‌توانست جان یازدهمین فروغ امامت را به خطر بیندازد، به همین دلیل معرفی امام حسن عسکری«ع» به عنوان یازدهمین امام در اواخر عمر امام هادی«ع» صورت گرفت،(۱۸) به طوری که هنگام شهادت آن حضرت، بسیاری از شیعیان از امامت امام عسکری«ع» آگاهی نداشتند و عده‌ای از شیعیان به امامت «محمد بن علی» برادر امام حسن عسکری«ع» اعتقاد پیدا کرده بودند. گروهی از افراد نادان و خیانتکار، این پندار را دستاویز قرار دادند و به انحراف افکار شیعیان و گمراه ساختن آنان از امامت امام عسکری«ع» پرداختند.(۱۹)

وجود این مشکلات سبب گردید که عده‌ای نسبت به امامت آن حضرت تردید کنند و امام را مورد امتحان و آزمایش قرار دهند. لذا آن حضرت در پاسخ گروهی از شیعیان فرمود: آن گونه که امامت من در معرض تردید و تشکیک قرار گرفته است، امامت هیچ‌ یک از پدرانم با این مشکل مواجه نشد. اگر موضوع امامت موقت و منقطع بود، جای شک وجود داشت، اما چون امامت یک منصب الهی است و زمین هیچ‌گاه از حجت خدا خالی نیست، دیگر شک و تردید معنا ندارد.(۲۰)

امام حسن عسکری«ع» برای زدودن زنگار شک و تردید و دلگرمی شیعیان و هدایت گمراهان از کرامات و خبرهای غیبی استفاده می‌ کردند و این شیوه بهترین راه برای هدایت مخالفان و زدودن شک و تردید از دل شیعیان بود.

 

رد قیام صاحب الزنج

در سال ۲۵۵ هجری در عهد حکومت خلیفه عباسی «المهتدی» مردی در بئر نَحل (بین شهر الفتح و بصره) ظهور کرد که خود را «علی بن محمد» از نسل امام زین‌العابدین«ع» نامید.(۲۱) وی بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آنجا که آنها در سخت‌ترین شرایط زندگی می‌کردند، دعوت او را به‌سرعت پذیرا شدند و در گروه‌های صدنفری و هزارنفری به او پیوستند. این فرد منحرف به هوادارانش می‌گفت: «نبوت به من عرضه شد، ولی نپذیرفتم، چون مشکلاتی داشت و ترسیدم که تحمل آنها را نداشته باشم.»(۲۲)

وی در پی قیام، چند بار به شهر بصره حمله کرد و تعداد زیادی را کشت و دارایی مردم را غارت کرد. جنگ وی با حکومت عباسی حدود چهارده سال طول کشید و با قتل وی توسط موفق خلیفه عباسی (۲۷۰ هـ.ق) خاتمه یافت. صاحب زنج لقب علوی را برای خود انتخاب کرد، ولی این امر واقعیت نداشت، چون دیدگاهش همان دیدگاه خوارج بود(۲۳) و می‌خواست به کار خود مشروعیت بخشد و از آبروی خاندان پیامبر«ص» در میان مسلمانان بهره گیرد.

این قیام یک فتنه سیاسی بود که امام عسکری«ع» آن را تأیید نکرد و در رد آن فرمود: «صاحب الزنج از ما اهل بیت نیست.»(۲۴)

 

مقابله با انحرافات مالی

عملکرد ظالمانه خلفای ستمگر و نالایق عباسی بر هیچ تاریخ‌پژوهی پوشیده نیست. آنان بر خلاف دستورات اصیل و منطقی اسلام در راستای بهینه‌سازی اوضاع اقتصادی مسلمانان و رفع محرومیت حتی یک بار هم به نفع توده مردم عمل نکردند. درآمد عمده دولت اسلامی که از راه مالیات و صدقات به دست می‌آمد، فقط صرف ساختن کاخ‌ های مجلل، خرید کنیزان و خوشگذرانی‌های حاکمان ظالم و از خدا بی‌خبر می‌شد.(۲۵)

در جمع‌آوری مالیات و صدقات، مأموران حکومت افراد ضعیف و ناتوان را سخت شکنجه می‌کردند و در صورت امتناع آنان را زندانی و یا گرفتار حیوانات درنده می‌کردند.(۲۶) فقر عمومی از صفات بارز مردم آن روزگار بود، زیرا بودجه دولت به جای اینکه در راه رفع احتیاجات ضروری مردم هزینه شود، صرف اسرافکاری‌ها و تبذیری‌های خلفا و وابستگان آنان می‌شد. فقر شدید، فلاکت و محرومیت از هرگونه امکانات مادی، در میان مردم مسلمان موج می‌زد؛ زیرا از اقتصاد سالم و عدالت اجتماعی در میان حاکمان عباسی خبری نبود و هیچ‌گونه تلاشی برای بهبود اوضاع اقتصادی دیده نمی‌شد.

امام یازدهم بنا بر وظیفه الهی و به منظور برقراری عدالت اجتماعی و پیاده کردن برنامه‌های یک اقتصاد سالم در برابر تمام انحرافات مالی و کجروی‌های اقتصادی حاکمان جبار بنی‌عباس ایستادگی کردند و حتی برای لحظه‌ای عملکرد آنان را تأیید نکردند و در برابر رفتارهای غیرانسانی آنان سکوت اختیار نکردند.

امام حسن عسکری«ع» به دلیل احساس مسئولیت با سیاست‌های دولت غاصب عباسی مقابله و سعی کردند تا امت اسلامی را از هرج و مرج، پوچی و ابتذال رهایی بخشند و برای تحقق این امر از هیچ کوششی فروگذار نکردند؛ لذا حکومت‌های سه‌گانه عباسی (حکومت معتز، مهتدی و معتمد) به مقابله با آن حضرت پرداختند و با ایجاد محدودیت سیاسی و فشار ایشان را راهی زندان کردند.(۲۷)

طاغوت‌های معاصر امام حسن عسکری«ع» در مدت زندگی آن امام همام از هیچ‌ ظلمی دریغ نکردند و هریک به نوعی به آزار و اذیت آن حضرت پرداختند. در این میان، معتمد عباسی گوی سبقت را از همگنان خویش ربود. او پیوسته با آن امام برحق بدرفتاری می‌کرد و در حق ایشان ستم روا می‌داشت و برای آزار بیشتر امام،  بدترین و پلیدترین یاران خویش را مأمور نگهبانی از زندان می‌کرد، اما حسن‌ بن علی«ع» در همان زندان به هدایت فریب‌خوردگان می‌پرداختند و با ابراز جلوه‌های معنوی، عملی، عبادی و عرفانی خویش آنان را تربیت می‌کردند.(۲۸)

صالح‌ بن وصیف از کسانی بود که مسئولیت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسکری«ع» را به عهده‌ داشت. وقتی امام در زندان بودند، عباسیان نزد او آمدند و از اوخواستند نسبت به امام سخت‌گیری بیشتری کند. صالح گفت: «چگونه چنین کاری را بکنم در حالی که دو نفر از بدترین انسان‌ها را برای آزار او گمارده‌ام، ولی الان هر دو اهل عبادت و روزه شده‌اند.»

به دستور صالح، آن دو نفر را حاضر و در مورد محبت‌شان نسبت به امام از آن دو سئوال کردند. آنها جواب دادند: ‌این مرد (امام) روزها روزه می‌گیرد و تمام شب مشغول عبادت است و هر لحظه که به سیمای ملکوتی او می‌نگریم، لرزه بر اندام‌مان می‌افتد.» عباسیان با شنیدن این سخن ناامید و پراکنده شدند.(۲۹)

امام حسن عسکری«ع» در سنگر دفاع از اسلام و مبارزه با انحرافات فکری و عملی لحظه‌ای قرار و آرام نداشتند و سراسر عمر کوتاه خود را به جهاد و مبارزه در راه خدا اختصاص دادند. اگرچه این امام بزرگوار، در اوج جوانی به شهادت رسیدند، اما تلاش و مبارزات آن حضرت در دو عرصه فرهنگی و سیاسی دستاوردهای زیادی را به همراه داشت. در عرصه فرهنگی باعث نجات اسلام از کجروی‌های فکری و بروز عقاید خرافی شد و در عرصه سیاسی چهره شوم خلفای عباسی را که به نام خلیفه مسلمانان ریاست می‌کردند، آشکار ساخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۱، ص ۵۰۳٫

۲ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، ص ۲۳۶٫

۳ـ الغیبه، شیخ طوسی، ص ۴۳٫

۴ـ مأخذ قبل، ص ۲۶۷٫

۵ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی‌بن عیسی اربلی، ج ۳، ص ۲۱۹٫

۶ـ سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ص ۱۴۵٫

۷ـ رجال کشی، محمد بن حسن طوسی، ج ۲، صص ۸۰۳ـ۸۰۲٫

۸ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۴۲٫

۹ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج ۳، ص ۲۲۱٫

۱۰ـ اختیار معرفه الرجال، محمدبن حسن طوسی، ص ۱۰۴٫

۱۱ـ توحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱٫

۱۲ـ مناقب آل ابی‌طالب«ع»، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۴٫

۱۳ـ تحریم، ۶٫

۱۴ـ احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۵٫

۱۵ـ ماهنامه پاسدار اسلام، شماره ۲۷۸، بهمن ۱۳۸۳، ص ۳۲٫

۱۶ـ‌ انبیاء، ۲۶ و ۲۷٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۸۳٫

۱۸ـ حیاه الامام العسکری«ع»، باقر شریف قرشی، ص ۱۲۹٫

۱۹ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۶۴۵٫

۲۰ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۸۸۸٫

۲۱ـ ‌مروج الذهب و معادن الجوهر، علی‌بن حسین مسعودی، ج ۴، ص ۱۹۵٫

۲۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۱۵۸٫

۲۳ـ مأخذ قبل، ص ۱۹۵٫

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۶۳، ص ۱۹۷٫

۲۵ـ تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ج ۵، ص ۷۹٫

۲۶ـ الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۶، ص ۲۶۸٫

۲۷ـ اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، ص ۳۵۶٫

۲۸ـ فصلنامه فرهنگ کوثر، زمستان ۱۳۸۳، ش ۶۰، ص ۱۸٫

۲۹ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۰۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

دوران امامت امام یازدهم«ع» یکی از برهه‌‌های سخت بود و افکار گوناگون از هر سو جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد. امام درنهایت فشار به سر می‌بردند، اما لحظه‌ای از این مسائل غفلت نورزیدند و و با شیوه‌های خاص خود در برابر گروه‌ها و اندیشه‌های انحرافی موضع‌گیری و تلاش‌های آنان را نقش بر آب می‌کردند.

 

 

۲٫

از مهم‌ترین جریان‌های فاسدی که امام عسکری«ع» در سیره سیاسی خود شیعیان را از گرویدن به آن نهی می‌کردند، گروه «صوفیه» بود. این گروه با لباس دین در مقابل امامان معصوم«ع» قرار گرفتند و افکار و عقاید آلوده آنان از دیدگاه خاندان عصمت و طهارت مطرود و منفور بود؛ لذا امامان برحق شدیداً با آنان برخورد می‌کردند و مردم را از خطر عقاید این گروه برحذر می‌داشتند.

 

۳٫

امام حسن عسکری«ع» برای زدودن زنگار شک و تردید و دلگرمی شیعیان و هدایت گمراهان از کرامات و خبرهای غیبی استفاده می‌ کردند و این شیوه بهترین راه برای هدایت مخالفان و زدودن شک و تردید از دل شیعیان بود.

 

 

 

 

 

 

01ژانویه/17

دانش، دیانت و معرفت در سیره‌ عملی و نظری امام صادق«ع»

 

عبدالله اصفهانی

فجر صادق در ظلمت امویان

صادق آل‌محمد، مربی راستین بشریت و نادره خلقت است که فقیهان و محدثان ایشان را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایات، با لقب صادق(ع) ستوده‌اند، هر چند جانشین پیامبر«ص» را راستگو نامیدن، در واقع آفتاب را به روشنائی وصف کردن است که:

مادِح خورشید مداح خود است

که دو چشمم روشن و نامُرمداست(۱)

و نیز شاعر می‌گوید:

من خاکی که از این در نتوانم برخاست

از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند؟(۲)

آن بزرگوار در ۱۷ ربیع‌الاول سال ۸۳ هجری در مدینه‌النبی و در ظلمت امویان و مروانیان پا به عرصه هستی نهاد و در سی و چهارسالگی به مقام امامت رسید. والد ماجدش امام محمدباقر«ع» و والده مکرمه‌اش امفروه بنت قاسم بن محمد بن ابی‌بکر از بانوان متقی، مؤمن و نیکوکار بود.کنیه ایشان ابوعبدالله و لقب مشهورشان صادق است، اما القابی چون صابر، طاهر و فاضل را نیز برای آن وجود مبارک ذکر کرده‌اند.(۳)

 

آذرخشی در کویر جهل و جفا

در عصر امامت آن حضرت اندیشه‌های ناصواب، رشدی سرطان‌زا یافته و مسلمانان در معرض تهاجم عقاید و افکار انحرافی بودند. آشفتگی‌های سیاسی چنان بود که حتی پیروان کفر،‌ الحاد و زندقه در مسجدالحرام دام گسترانیده بودند و در راه متلاشی کردن جامعه مسلمان از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزیدند. مدعیان کذاب فرقه‌هایی که خود را به اسلام بسته بودند، در حقیقت در جهتی خلاف اسلام حرکت می‌کردند و خطر بزرگ آن بود که دشمنان اسلام، به لباس اسلام ملبس بودند و نعل وارونه می‌زدند و مردم را از مقصد اصلی باز می‌داشتند.

نفوذ بیگانگان در میان مسلمانان و ایجاد شبهات و انحرافات در جامعه اسلامی به عنوان یک خطر جدی اسلام را تهدید می‌کرد. حاکمیت جو اختناق و فشار از سوی امویان بر مسلمانان، غصب خلافت و ایجاد تنگناهای شدید برای ائمه هدی«ع» و سادات و علویان و اصحاب خاندان طهارت و وارونه جلوه دادن بسیاری از حقایق اسلامی توسط فرمانروایان مروانی و عالمان درباری، این ایام را از نظر معرفت و بصیرت افراد نسبت به اصول و مبانی اسلام اصیل و وقایعی که در پیرامون آنان می‌گذشت در نازل‌ترین وضع قرار داده بود.

جهل و ناآگاهی‌های عمومی به‌حدی اسفبار بود که بعد از انقراض بنی‌امیه و روی کار آمدن سفاح، وقتی گروهی از شامی‌ها برای تهنیت به حضور خلیفه مذکور رسیدند، سوگند یاد کردند که تا کنون نمی‌دانستیم رسول خدا«ص» غیر از بنی‌امیه، خویشاوند دیگری هم دارد تا آنکه شما عباسیان قیام کردید و مطلب برایمان روشن گردید.(۴)

در چنین شرایطی که جامعه اسلامی با تهاجمات فکری و فرهنگی گسترده‌ رو به رو بود، منازعات علمی و مباحثه‌ها و مناظره‌های کلامی موجب پیدایش احزاب و گروه‌های مذهبی و غیرمذهبی فراوانی شد. هر گروه برای خود حوزه درسی و محفلی مستقل داشت و برای نشر عقاید خود جلسات بحث تشکیل می‌داد و با پافشاری بر مواضع خویش با دیگر گروه‌ها به جدال‌های تفرقه‌انگیز می‌پرداخت. برخی گروه‌های منحرف از حمایت دستگاه خلافت اموی یا عباسی نیز برخوردار بودند.

در اواخر حکومت بنی‌امیه و اوایل حکمرانی عباسیان، اوضاع دگرگون شد و آزادی فکر، اندیشه و اعتقادات، منجر به نوعی حرکت علمی در معارف دینی گردید. در چنین فضایی زمینه برای عرضه هر نوع متاع فکری، کلامی و فرهنگی آماده شد، در حالی که تا پیش از اواخر دوران امامت امام باقر«ع» چنین زمینه‌ای فراهم نبود. در پیدایش این امواج فرهنگی، تنها عرب‌های حجاز و عراق سهیم نبودند، بلکه طوایف دیگری نیز وارد این میدان شده بودند. از این رو دوران امامت حضرت صادق«ع» عصر برخورد آراء، نظرات علمی و نبرد عقاید به شمار می‌رود.

گروه‌های اسلامی در مباحث قرآنی، فقهی و کلامی با یکدیگر جدال‌های جدی داشتند. فرقه‌هایی چون اشاعره، معتزله و مُرجعه در این دوران پیدا شدند، اما در این میان گروهی هم که منکر خداوند، پیامبران و ادیان آسمانی بودند و با زبان‌هایی چون شریانی، یونانی، هندی و ایرانی آشنایی داشتند به میدان آمدند.(۵) این افراد منحرف نه تنها از آزادی کامل برخوردار بودند، بلکه در دستگاه خلافت نیز نفوذ داشتند.(۶)

مطیع بن ایاس و ابن ابی العوجا دو تن از سران این مُلحدان نزد دولتمردان عباسی از موقعیت بالایی برخوردار بودند. زندیق‌ها به القای شبهه و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان اکتفا نمی‌کردند، بلکه در کنار این اقدامات به جعل احادیث فراوان، افسانه‌سازی و قصه‌های دروغین، معرفی افرادی که وجود خارجی نداشتند، ترجمه کتاب‌های کفرآمیز مادیگری به زبان عربی و نشر و توزیع آن در میان مردم نیز می‌پرداختند. ابن ابی‌العوجا در پای چوبه دار افتخار می‌کرد که چهار هزار حدیث جعل و حلال خدا را حرام و حرام خداوند را حلال کرده است.(۷)

از دیدگاه نظری و عملی، در اندیشه‌ها و روش‌های مردم، عقیده‌ای واضح، استوار و اصیل و دارای مبانی عمیق وجود نداشت. بنی‌عباسیان اقشار گوناگون را در فساد و تباهی غرق کرده بودند و این امور با تزویر و از طریق جعل حدیث و فتوای به رأی صورت می‌گرفت. آنان عناصر بیگانه از مصادر تشریعی را در موازین و قوانین دینی، شرعی و حقوقی داخل کرده و به این طریق اصالت اسلامی تشریع را از میان برده بودند. نیرنگ‌ زمامداران، غالیان و اهل تصوف را گستاخ کرده و در میان امت کشمکش‌های سیاسی و مذهبی شدیدی را پدید آورده بود، به‌طوری که مسلمانان فرصتی به دست نمی‌آوردند تا واقعیت آیین خود را دریابند و یا آن را زنده نگه دارند.(۸) متصوّفه که حامیان زیادی داشت، عقاید خویش را آزادانه مطرح می‌کردند و  ادعا داشتند اسلام همان است که ما می‌گوییم و با بدعت‌ها و تحریفاتی، نوعی زاهدمآبی غیرقابل تحمل را ترویج می‌کردند.(۹)

امام صادق«ع» با این همه تناقض‌ و امواج منحرف و مخالفی که امت مسلمان را تهدید می‌کرد و اصل اسلام را دچار مخاطراتی کرده بود، رو به‌ رو بود و پاسداری از شریعت اسلامی از گزند اغراض و مطامع و اندیشه‌های باطل به آن وجود باکرامت محول گردیده بود، اما ایشان در مبارزه با عوامل مخرب آئین توحیدی محمدی و ستیز با راهزنانی که در کمین عقاید مسلمانان نشسته بودند، سپاهی مسلح، نیرومند و مطیع دراختیار نداشت، بلکه سلاح ایشان همان مقام آسمانی امامت، راستی و درستی، دانش، فضیلت، معرفت و اخلاق و پارسایی حضرت بود.

در فضای پریشان سرزمین‌های اسلامی که فقر، جنگ و بیماری چون صاعقه بر سر مردم بینوا فرود می‌آمد، پرورش نهال فضیلت و تقوا و معنویت بسیار دشوار بود. رجال برجسته، قضات، محدثان و مفسرانی که می‌بایست پناهگاه مردم مظلوم و درمانده باشند، نه فقط به کار گره‌گشایی نمی‌آمدند، بلکه غالباً خود نیز مزید بر علت و گاه خطرناک‌تر از رجال سیاسی بودند. نام‌آوران فقه و کلام، حدیث و تصوف در حقیقت مهره‌هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه‌هایی در دست امیران و فرمانروایان بودند.

در این فضای مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار، امام صادق«ع» به پرتوافشانی پرداخت و عهده‌دار دو برنامه مهم گردید: نخست ‌تبیین و تطبیق و تفسیر مکتب که خود متضمن مبارزه با تحریف‌ها و دستکاری‌های مغرضانه و جاهلانه بود و سپس پی‌ریزی و زمینه‌سازی نظام حق و قسط توحید و در صورت تحقق این تشکیلات، تداوم بخشیدن به آن.

امام صادق«ع» در نگاه شیعیان مظهر ایده‌آل‌های امامت و تشیع است و سلسله امامت کوئی او را همچون ذخیره‌ای برای ثمر بخشیدن به تلاش‌های ائمه قبلی درنظر گرفته بود تا حکومت علوی و نظامی توحیدی را بازسازی کند و رستاخیزی اسلامی را برپا سازد. امام سجاد«ع» و امام باقر«ع» نخستین مراحل این راه دشوار را پیمودند و اینک امام صادق«ع»  گام‌های دیگری در این مسیر برداشت. موقعیت مهیا بود و اوضاع و احوال مناسب و رسالت سنگین آغاز شد.(۱۰)

امام با درک دقیق وضعیت فکری و عملی امت به تدارک سپاهی عقیدتی پرداخت که به امامت و عصمت او ایمان داشته باشد، هدف‌های بزرگ را درک و در زمینه حکومت و نظام سیاسی از برنامه او حمایت کند. او یک‌تنه و با قدرتی شگرف به کوبیدن مذاهب باطل و عقاید ناصواب قیام کرد و در بحرانی‌ترین ادوار تاریخ اسلام، مشعل فروزان هدایت و ارشاد را برافروخت و در گیر و دار اختلاف‌ها و تشنج‌های سیاسی، مذهبی و کلامی از اعتلای کلمه توحید و رهنمونی مسلمان به سوی رستگاری لحظه‌ای نیاسود. معتقدان به هدایت و ارشاد آن پیشوای راستین بدون هیچ‌ تشوی و اعوجاجی، صراط مستقیم را می‌پیمودند و مناقشات مذهبی و جدال دیگران اندک خلل و انحرافی در عقایدشان پدید نمی‌آورد.

 

نهضتی علمی و فرهنگی

بنابراین امام صادق«ع» با توجه به فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود و با ملاحظه نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینه‌های اجتماعی، نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر«ع» را پی گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی را به وجود آورد که در آن بالغ بر چهار هزار نفر دانشور زبده تربیت شدند و در میان آنان بزرگانی چون هشام بن حکم، محمدبن مسلم، ابان بن تغلب، هشام‌بن سالم، مؤمن طاق، منضل بن عمرو، جابربن حیان دیده می‌شوند که هرکدام از آنان از چهره‌های درخشان در علم، معرفت و فضیلت بودند و خدمات بزرگی انجام دادند.(۱۱) گروهی از ایشان در زمینه‌های گوناگون علمی به تألیف و تصنیف روی آوردند چنان که هشام بن حکم سی جلد کتاب در علوم و معارف اسلامی و بشری به نگارش درآورد(۱۲) و تعداد تألیفات جابربن حیان را در علومی چون طبیعی، شیمی و عقلی تا سیصد جلد نوشته‌اند.(۱۳)

امام صادق«ع» در علوم زیست‌شناسی و شناخت اندام‌های آدمی (فیزیولوژی انسانی) بحث‌های ارزنده‌ای را ارائه داد که برای دانشمندان اعصار بعد و حتی شخصیت‌های علمی امروزی مایه شگفتی است. گواه روشن این امر گذشته از آموزش‌های لازم به جابربن حیان، توحید مفضل است که حضرت آن را ظرف چهار روز املاء فرمود و مفضل بن عمرو کوفی آن را نگاشت و اکنون به نام توحید مفضل شهرت دارد. در این اثر امام نکاتی درباره آغاز خلقت، آفرینش آدمی، قوای ظاهری و باطنی و خصال فطری و سرشتی آدمی، چگونگی خلقت اعضا، اندام‌ها، جوارح انسان، آفرینش آسمان و زمین و حیوانات و حکمت آفات و بلاها و مباحث دیگر مطرح فرمودند. علامه مجلسی و دیگران آن را به فارسی برگردانیده‌اند.(۱۴)

شاگردان امام از همه نقاط می‌آمدند و در میان این فراگیران، افرادی از قبایل بنی‌اسد، مخارق، طیّ، سلیم، عطفان، ازد، خزاعه، خَثعم، مخزوم، بنی‌ضبّه، بنی‌حارث (از قریش) و بنی حسن به مکتب جعفری پیوسته بودند.(۱۵)

حسن بن علی بن زیاد وشاء از شاگردان امام رضا«ع» و از محدثان بزرگ گفته است: در مسجد کوفه نهصد نفر استاد در دانش حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفربن محمد حدیث نقل می‌کردند.(۱۶)

امام صادق«ع» شاگردان را به لحاظ میزان ذوق، هوش، فراست، اهتمام در فراگیری علوم شناسایی و هر یک را در رشته‌ای که با علایق و قریحه آنان سازگاری داشت تشویق و تعلیم می‌فرمود، در نتیجه هرکدام از آنان در یک یا دو شاخه علمی همچون حدیث، تفسیر، کلام، ادبیات و مانند آن مهارت پیدا می‌کردند. گاهی امام علمایی را که برای بحث و مناظره مراجعه می‌کردند به یکی از شاگردانشان که در مطلب مورد مذاکره و مباحثه تبحر داشت ارجاع می‌دادند.

به گفته هشام‌بن سالم، روزی مردی از سرزمین شام به محضر امام صادق«ع» رسید و عرض کرد: شنیده‌ام شما به تمام پرسش‌های مردم پاسخ می‌گویید، بنابراین آمده‌ام درباره کیفیت قرائت قرآن با آن بزرگوار بحث‌هایی داشته باشم. امام رو به حمران کرده و گفت به سؤالات این مرد پاسخ بده. سپس درباره زبان و ادبیات عرب وی را به ایان بن تقلب، در فقه و موازین شرعی به زراره‌بن و درباره مباحث کلامی به مومن طاق ارجاع داد که همگی در زمان کوتاهی او را شکست دادند و امام در خاتمه از این جدال‌های احسن شادمان گردید.(۱۷)

همچنین امام صادق«ع» در جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع، مناظره‌های متعددی با سران و پیروان فرقه‌ها و مسلک‌های گوناگون داشت که طی آنها با براهین استوار و منطقی متین، پوچی عقاید و افکار آنان و برتری مکتب اسلام را اثبات کرد.

فرمانروایان اموی و عباسی علاوه بر امور اداری و سیاسی و مملکت‌داری، خود را مدعی تکفل امور دینی و مذهبی جامعه اسلامی معرفی می‌کردند و چون بسیاری از این زمامداران از آگاهی‌های اعتقادی و شرعی کم‌بهره یا بی‌نصیب بودند، برای رفع این کمبود عده‌ای از فقها، مفسران و محدثان مزدور را به تشکیلات خود ملحق کردند، این افراد برای تأمین امیال حکام ستم‌پیشه، احکام دین را به بهانه مصلحت‌های روزگار، تغییر می‌دادند و در پوششی از استنباط و اجتهاد، موازین شریعت نبوی را به خاطر طمع‌های حاکمان وقت تحریف می‌کردند.

فقه جعفری در برابر فقه فقهای وابسته به دربار صرفاً یک تعارض و اختلاف عقیده عادی به شمار نمی‌رفت، بلکه یک حرکت اعتراض‌آمیز سیاسی بود و دیانت آلوده به تحریف و آمیخته به سیاست حاکمان را به شدت محکوم می‌کرد. امام صادق«ع» با گسترانیدن بساط علمی و بیان موازین اعتقادی، شرعی و تفسیری به شیوه‌ای غیر از علمایی که در دستگاه حکومت استحاله شده بودند، در عمل با تشکیلات تبلیغی، ترویجی و فقهی رسمی که پایه‌ای از خلافت امویان و عباسیان به شمار می‌آمد، به معارضه برخاست و دستگاه حکومت فاسد را از جنبه‌های مذهبی و موضع‌گیری‌های کلامی تهی می‌ساخت.

امام هنگام آموزش تعالیم اسلامی به شاگردانش، خطاب به آنان تأکید فرمود چون این خلفا از دیانت و معارف اسلامی بهره‌ای ندارند، اجازه ندارند بر مردم حکومت کنند. در حدیثی از آن حضرت آمده: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ الله طَاعَتَنَا وَأَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِه.» (۱۸) ما کسانی هستیم که پروردگار فرمانبری از آنان را واجب ساخته است، در حالی که شما از کسی پیروی می‌کنید که مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نیستند.

مقام معظم رهبری در توضیح این روایت فرموده‌اند: «یعنی مردمی که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف شده و به راهی جز راه خداوند رفته‌اند، نمی‌توانند در پیشگاه خداوند به این عذر متوسل شوند که ما به تشخیص خود راه خطا را نپیموده‌ایم واین رهبران ما بودند که از روی جهالت ما را به این راه کشاندند، زیرا اطاعت از چنان رهبرانی خود کاری خلاف بوده است، پس نمی‌تواند کارهای خلاف بعدی را توجیه کند.»(۱۹)

 

امام صادق«ع» از سویی شرط امامت و رهبری را دانش دین و فهم درست قرآن می‌داند و از جانب دیگر با تشکیل جلسات علمی و گرد آوردن خیل کثیری از مشتاقان دانش دیانت در پیرامون خود و تعلیم مبانی اعتقادی و شرعی به شیوه‌ای خاص که مخالف زوال دین‌شناسی علمای وابسته به دستگاه خلافت است، عملاً دین‌شناسی خود و عدم شناخت دیانت توسط تشکیلات فرمانروایان را اثبات می‌کند و از این رهگذر با تعرض مستمر و عمیق و آرام به مبارزه خود بُعدی تازه می‌بخشد.

اولین حکمرانان بنی‌عباس یعنی ابوالعباس سفاح و ابوعبدالله منصور دوانیقی که خود در روزگارانی قبل از آنکه به قدرت برسند، در محیط مبارزاتی علویان و حتی در کنار پیروان، یاوران آل علی گذرانیده و به انگیزه‌های حرکت‌های فکری و سیاسی آنان بصیرت داشتند. نقش معترضانه این دانشگاه صادقیه را پیش از اسلاف اموی خود درک می‌کردند، به همین دلیل منصور عباسی مدت‌ها امام صادق«ع» را از مجالست با مردم و آموزش معارف اسلامی به آنان و نیز مردم را از رفت و آمد و سئوال از آن حضرت در امور شرعی و اعتقادی منع می‌کرد، به‌نحوی که مردم برای به دست آوردن پاسخ‌های مناسب در مسایل فقهی و حقوقی خود قادر نبودند به‌آسانی با امام ارتباط برقرار کنند.(۲۰)

 

پرتوافشانی باشکوه در جهان اسلام

دانشگاهی که حضرت صادق آل‌محمد بنیانگذاری کرد شبیه جلسات درس و بحث حوزه‌های علمیه کنونی و یا مراکز دانشگاهی نبود که در آن دیدگاه‌هایی مطرح شوند و بعد پیرامون آنها بحث‌هایی در ردّ و قبول و یا تردید در این نظرات پیش آید، بلکه شاگردان آن حضرت جز اندکی، پیشوایی و دانشوری ایشان را پذیرفته و بیانات و افاضات علمی امام را رأی و اجتهاد و نظر تلقی نمی‌کردند تا از وی دلیل و مدرک بخواهند. آنان معارفی را که از فروغ ششم امامت فرامی‌گرفتند، الهامی و میراثی از عالم ملکوت تلقی می‌کردند. البته گاهی برخی اشخاص به قصد آموزش و تعلّم، نه به نیت بحث و مشاجره از علت حکمی سئوال می‌کردند، ولی به هر حال حتی آن دسته از شاگردان امام که شیعه امامیه نبودند، نسبت به جلالت شأن و تقدّم و تبحّر فوق‌العاده آن حضرت معترف بودند و توفیق شاگردی نزد ایشان را منقبت و شرافتی برای خود تصور می‌کردند.(۲۱)

ابن ابی‌الحدید فقه مذاهب اربعه اهل سنت را منسوب به امام صادق«ع» و مأخوذ از ایشان معرفی کرده است و چه بسیار مردمی که به محضر حضرت می‌آمدند و از مسائل گوناگون علمی سئوال می‌کردند و حتی قلم و کاغذ نیز همراه خود می‌آوردند تا همه آنچه را از امام می‌شنوند بدون کم و کاست و دور از هرگونه دخل وتصرفی یادداشت و از آن حضرت روایت کنند.(۲۲)

اکثر احادیث موجود در منابع روایی مذهب اهل‌بیت از روایات امام صادق«ع» است و بزرگانی از اهل‌سنت که با حضرت صادق«ع» معاصر بوده‌اند، از ایشان حدیث شنیده و روایت کرده‌اند. انتساب تشیع اثنی‌عشری به آن حضرت و شهرت این مذهب به نام جعفری در عصر خود امام صورت گرفته است، زیرا آن بزرگوار به یاران و اصحاب خود تأکید می‌فرمودند اگر پارسایی، پرهیزگاری و راستگویی و درستگاری را پیش گیرید، مردم می‌گویند او جعفری است و من از این بابت مسرور می‌گردم.(۲۳)

روزی محمدبن مسلم (از شاگردان ایشان) و ابوکربیه‌ی ازدی با هم برای ادای شهادتی نزد قاضی وقت که شریک نام داشت حاضر شدند. وی اندکی در سیمای آنان دقیق شد و گفت: جعفریان و فاطمیان آمده‌اند.(۲۴)

امام خمینی«ره» در وصیتنامه الهی سیاسی خود یادآور شده‌اند ما مفتخریم که مذهب ما جعفری است و فقه ما که دریائی بی‌پایان است، یکی از آثار اوست.(۲۵)

مفتی عالم تسنن و رئیس اسبق دانشگاه الازهر مصر شیخ محمود شلتوت با کمال صراحت جواز عمل به فقه جعفری را صادر و حتی برتری آن را اعلام کرد و نوشت: «مذهب جعفری که به مذهب شیعه دوازده امامی معروف است، جایز است شرعاً همچون سایر مذاهب اهل سنت از آن پیروی گردد.»

این فتوای تاریخی توسط آن عالم با انصاف، تحول عظیمی را در جهان تسنن به وجود آورد و اعتراضات و انتقاداتی را علیه او برانگیخت، اما آن فقیه حق‌جو اعلام داشت که فقه جعفری در بسیاری از موارد بر دیگر منابع فقهی برتری کامل دارد و فقیه منصف می‌تواند موارد متعددی را در این فقه بیابد که از حیث دلیل نسبت به پاره‌ای اقوال اهل سنت قوت افزون‌تری دارد و ما هدفی جز به دست آوردن حکم درست اسلامی از فقه هریک از مذاهب نداریم و صرفاً فقه شیعه در این مورد در صف اول قرار دارد. بعد از بیان این حقیقت مسلم توسط وی مقرر شد که فقه شیعه در دانشگاه الازهر تدریس گردد و برای تحقق این منظور تفسیر مجمع‌البیان طبرسی و مختصر النافع علامه حلّی (در فقه شیعه) طبع و منتشر و دراختیار فراگیران قرار گیرد.(۲۶)

در این راستا البته نباید درایت و روشن‌بینی ویژه مرجع عالیقدر شیعه آیت‌الله العظمی بروجردی را فراموش کرد. آن بزرگوار کوشید حُسن تفاهم و اتحادی علمی و فکری را میان مذاهب اسلامی به وجود آورد. همچنین کوشش‌های آیت‌الله شیخ محمدتقی قمی دبیرکل جمعیت دارالتقریب بین‌المذاهب الاسلامی در این راستا ستودنی است.(۲۷)

شخصیت علمی و معنوی امام صادق«ع» همچون اجداد طاهرینش صرفاً متعلق به شیعه نیست و مربوط به کل جهان اسلام و حتی دنیاست. تمام شخصیت‌های فرق و مذاهب اسلامی درباره‌ مقام فوق‌العاده آن حضرت در عرصه‌های معرفت، حکمت، عبادت و وارستگی اتفاق‌نظر دارند. زیدبن علی«ع» می‌گوید: «حجت خدا در زمان ما، پسر برادرم جعفربن محمد«ع» است، هر کس از او پیروی کند گمراه نمی‌شود و هر که با او مخالفت ورزد به ساحل هدایت و رستگاری نمی‌رسد.»

مالک‌بن انس تصریح می‌کند: «موقعی که در محضر امام صادق«ع» بودم، او را در این سه حال می‌دیدم. یا نمازگزار بود یا روزه‌دار یا قرآن تلاوت می‌کرد. در علم، عبادت و پرهیزگاری نمی‌توان نظیری برای او یافت.» ابوحنیفه اعتراف کرده است: «فقیه‌تر و داناتر از جعفر فرزند محمدبن علی ندیدم. »

کمال‌الدین محمد طلحه شافعی نوشته است: «امام جعفر صادق از علمای اهل‌بیت و بزرگان آنان است. او دارای تمام علوم و عبادات و ذکرهای بسیار، ادعیه پیوسته، زهدی آشکار و تلاوتی بسیار است. دیدنش آدمی را به یاد آخرت می‌اندازد و شنیدن سخنانش وارستگی را به دنبال می‌آورد. پیروی از او ارمغانی چون جنت را به همراه دارد. نور چهره و پاکی رفتارش مؤید آن است که او از خاندان نبوت است.»

خیرالدین زرکّلی مقام والای علمی امام صادق«ع» را می‌ستاید و می‌افزاید: او شکافنده حقایق بود.

شَبلنجی صاحب کتاب نورالابصار تأکید می‌نماید: «امام صادق«ع» مستجاب‌الدعوه بود. هرگاه از خداوند تقاضایی داشت، کلامش تمام شده بود که آن خواسته موردنظرش در برابرش بود.»

ابن‌خلّکان اذعان می‌نماید: «حضرت صادق«ع» از سروران آل‌البیت به شمار می‌رود و فضایل و مکارمش مشهورتر از آن است که یادآوری شود.»(۲۸)

خورشید عالمتاب امام صادق«ع» آنچنان پرتوافشانی داشت که ملاحده و زنادقه عصر آن حضرت با وجود آنکه نسبت به جامعه اسلامی و آیین اسلام و به طورکلی با دین خصومتی آشکار داشتند، ولی در تکریم امام ششم و اقرار به فضل و دانش آن حضرت راه انصاف را پیش می‌گرفتند و او را با ملکات قدسی و خصال برجسته معنوی ممتاز می‌دانستند و زبان به ستایش فروغ ششم امامت می‌گشودند.(۲۹)

ابعاد شخصیت علمی، اخلاقی و سیاسی امام ششم همچون وجود بابرکت دیگر ائمه هدی از مرز مذهب شیعه و حتی جهان اسلام فراتر رفته و جنبه‌ای جهانی به خود گرفته است و  افراد حق‌طلب و دانش‌دوست از هر مسلکی و فرقه‌ای دوستدار و ارادتمند وی هستند و در برابر جلالت شأن و عظمت مقامش سر تعظیم و تکریم فرود می‌آوردند. قدر و مقام امام صادق«ع» صرفاً در دیده شیعیان والا و بزرگ نیست و هر کسی که حتی بهره اندکی از بصیرت و معرفت داشته باشد، در پیشگاه این پیشوای صادق فروتن است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مثنوی، مولانا جلال‌الدین بلخی، تصحیح نیکلسون، تهران، طلوع، ۱۳۵۴، دفتر پنجم، بیت ۹ـ۸٫

۲ـ شعر از حافظ است.

۳ـ کافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ هـ ق، ج اول، ص ۴۷۳، اعلام الوری، فضل‌بن حسن طبرسی، تهران، دارلکتب الاسلامیه، بی‌تا، ص ۲۶۶، کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی‌بن عیسی اربلی، ترجمه فخرالدین علی‌بن حسن زواره‌ای، تهران، نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۲ ش، ج ۲، ص ۲۶۲٫

۴ـ مروج‌الذهب، مسعودی، تهران، علمی فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۲۶۲٫

۵ـ سیری در سیره ائمه اطهار، شهید آیت‌الله مطهری«ره»، تهران، صدرا، ۱۳۶۷، صص ۱۴۶ـ۱۴۵٫

۶ـ نک: دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی، ج ۴، ۱۷۵ـ۱۷۴٫

۷ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، استاد اسد حیدر، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین«ع»، ۱۳۹۲ هـ ق، ج ۲، صص ۲۳۲ـ۲۲۸٫

۸ـ زندگی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشّری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۶۶، ص ۱۸۲٫

۹ـ سیری در سیره ائمه اطهار، ص ۱۴۷٫

۱۰ـ پیشوای صادق، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، تهران، انتشارات سیدجمال، بی‌تا، صص ۶۶ـ۶۰٫

۱۱ـ الارشاد، شیخ مفید، قم، آل‌البیت، ۱۴۱۳ هـ ق، ج ۲، صص ۲۰۵ـ۲۰۴٫

۱۲ـ هشام‌بن حکم مدافع حریم ولایت، سیداحمد صفایی، تهران، نشر آفاق، طبع دوم، ۱۳۵۹ ش، ص ۱۹٫

۱۳ـ روضه الواعظین، قتال نیشابوری، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، طبع اول، ۱۴۰۶ هـ ق، ص ۲۲۹، اعلام الوری، ص ۲۸۴٫

۱۴ـ توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، تهران، کتابخانه صدر، ۱۳۵۲ ش، صص ۱۱ـ۷٫

۱۵ـ ‌الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج اول، صص ۳۹ـ۳۸٫

۱۶ـ رجال نجاشی، تحقیق سیدموسی بشیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۳۲ هـ ق، صص ۴۰ـ۳۹٫

۱۷ـ رجال‌کشی (اختیار معرفه الرجال)، شیخ طوسی، تحقیق: حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش، صص ۲۷۸ـ۲۷۵٫

۱۸ـ اصول کافی، کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ هـ ق، ج اول، ص ۱۸۶٫

۱۹ـ پیشوای صادق، ص ۹۱٫

۲۰ـ مناقب ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، قم، مکتبه الطباطبایی، بی‌تا، ج ۴، ص ۲۳۸٫

۲۱ـ صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق«ع»، علامه محمدحسین مظفر، ترجمه و نگارش سیدابراهیم سیدعلوی، تهران، رسالت قلم، چاپ اول ۱۳۶۷، صص ۲۱۹ـ۲۱۸٫

۲۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، طبع اول ۱۳۷۸ هـ ق، ج اول مقدمه مؤلف، ص ۶٫

۲۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳۶٫

۲۴ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۴۷، ص ۳۹۳٫

۲۵ـ وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی«ره»، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۸، ص ۸٫

۲۶ـ مجله رساله الاسلام، سال یازدهم، شماره سوم.

۲۷ـ منادیان تقریب (ج ۶) علامه محمدتقی قمی، مسلم تهوری، زاهدان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان، ۱۳۸۲ ش، صص ۳۵ـ۳۴، خاطرات زندگانی آیت‌الله العظمی بروجردی، سیدمحمدحسین علوی طباطبایی، تهران، اطلاعات، ۱۳۴۱، ص ۱۱۷٫

۲۸ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج اول، صص ۶۲ـ۵۱٫

۲۹ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۵٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در عصر امامت آن حضرت اندیشه‌های ناصواب، رشدی سرطان‌زا یافته و مسلمانان در معرض تهاجم عقاید و افکار انحرافی بودند. آشفتگی‌های سیاسی چنان بود که حتی پیروان کفر،‌ الحاد و زندقه در مسجدالحرام دام گسترانیده بودند و در راه متلاشی کردن جامعه مسلمان از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزیدند.

 

 

۲٫

در عصر امام صادق»ع» مدعیان کذاب فرقه‌هایی که خود را به اسلام بسته بودند، در حقیقت در جهتی خلاف اسلام حرکت می‌کردند و خطر بزرگ آن بود که دشمنان اسلام، به لباس اسلام ملبس بودند و نعل وارونه می‌زدند و مردم را از مقصد اصلی باز می‌داشتند.

 

 

۳٫

دانشگاهی که حضرت صادق آل‌محمد بنیانگذاری کرد شبیه جلسات درس و بحث حوزه‌های علمیه کنونی و یا مراکز دانشگاهی نبود که در آن دیدگاه‌هایی مطرح شوند و بعد پیرامون آنها بحث‌هایی در ردّ و قبول و یا تردید در این نظرات پیش آید، بلکه شاگردان آن حضرت جز اندکی، پیشوایی و دانشوری ایشان را پذیرفته و بیانات و افاضات علمی امام را رأی و اجتهاد و نظر تلقی نمی‌کردند تا از وی دلیل و مدرک بخواهند.

 

 

۴٫

مفتی عالم تسنن و رئیس اسبق دانشگاه الازهر مصر شیخ محمود شلتوت با کمال صراحت جواز عمل به فقه جعفری را صادر و حتی برتری آن را اعلام کرد و نوشت: «مذهب جعفری که به مذهب شیعه دوازده امامی معروف است، جایز است شرعاً همچون سایر مذاهب اهل سنت از آن پیروی گردد.»

 

 

 

01ژانویه/17

علل پیدائی آرزوهای باطل

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

آرزوهای باطل در محیط‌های خاصی رشد می‌کنند که غیرواقعی بودن مهم‌ترین ویژگی آن است و عبارتند از:

۱ـ نادانی

امام علی«ع» می‌فرمایند: «رَغبَتُکَ فِی المُستَحیلِ جَهلٌ »(۱) آرزوى محال داشتن، از نادانى است.

و نیز: «ما عَقَلَ مَن أطالَ أمَلَه»(۲) خردمند نیست کسى که آرزوى دراز در سر بپروراند.

و نیز: «العاقِلُ یَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ، الجاهِلُ یَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ(۳) خردمند به عمل خویش تکیه می‌کند و نادان به آرزوى خویش.»

 

۲ـ حماقت

حماقت مانند جهل به دلیل عدم شناخت یا عدم فهم حقیقت آینده و موارد مؤثر در آن و فرصت انسان، بستری برای رشد آرزوهای پوچ است.

پیامبر «ص» می‌فرمایند: «أحمَقُ الحَمقى مَن أتبَعَ نَفسَهُ هَواها، وتَمَنّى عَلَى اللّه تَعالى الأَمانِیَّ؛(۴) احمق‌ترین افراد کسى است که نفس خویش را دنباله‌روی هوس سازد و از خدا آرزوهاى محال بخواهد.»

امام علی«ع» می‌فرمانید: «الآمالُ غُرورُ الحَمقى؛(۵) آرزوها فریب‌دهنده مردمان احمق‌اند».

و نیز: «الأَمانیُّ شیمَهُ الحَمقى؛(۶)آرزوهاى ناشدنى، کار مردمان احمق است».

و نیز: «مِنَ الحُمقِ الاِتِّکالُ عَلَى الأَمَلِ؛(۷) تکیه کردن به آرزو از حماقت است.»

 

۳ـ غفلت

غفلت یعنی خود و اطراف خود را فراموش کردن که مذبله‌ای برای ایجاد و رشد آرزوهای باطل است.  امام علی«ع» فرمودند: «مَن غَفَلَ غَرَّتهُ الأَمانِیُّ، وأخَذَتهُ الحَسرَهُ إذَا انکَشَفَ الغِطاءُ وبَدا لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَم یَکُن یَحتَسِبُ؛(۸) کسـى کـه دچار غفلت شود، آرزوها او را می‌فریبد و آنگاه که پرده کنار رود و آنچه را که تصورش را هم نمی‌کرده است از جانب خداوند بر او آشکار گردد، افسوس او را فرا می‌گیرد».

 

۴ـ انجام گناهان

آرزوهای طولانی موجب سوءعمل و انجام گناه می‌شود، همچنین گناه موجب می‌شود انسان از حقایق و واقعیت دور شود و به آینده‌ای ناشناخته و خواسته‌هایی ناممکن و هلاک‌کننده روی آورد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «إنَّ آدَمَ قَبلَ أن یُصیبَ الذَّنبَ کانَ أجَلُهُ بَینَ عَینَیهِ وأمَلُهُ خَلفَهُ، فَلَمّا أصابَ الذَّنبَ جَعَلَ اللّه ُ أمَلَهُ بَینَ عَینَیهِ وأجَلَهُ خَلفَهُ، فَلا یَزالُ یَأمُلُ حَتّى یَموتَ؛(۹) آدم «ع» پیش از آنکه گناه کند، اَجَلش پیش روى او بود و آرزویش پشت سرش. چون گناه کرد، خداوند آرزویش را پیش چشم او قرار داد و اجلش را پشت سرش. از این رو، پیوسته آرزو می‌کند تا می‌میرد».

 

۵ـ دوستی و سرپرستی شیطان

وقتی خدا غایت امیدهای واقعی باشد، شیطان برای انحراف انسان به سوی سراب‌ها و آرزوهای پوچ تلاش می‌کند. در قرآن به این موضوع اشاره شده است: «إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُم؛‏(۱۰) کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشت‌شان را در نظرشان زینت داد و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفت.»

قرآن می‌فرماید: «لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتخَِّذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَیُغَیرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَنَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا، یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورأُوْلَئکَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ لَایجَِدُونَ عَنهَْا محَِیصًا»؛(۱۱) خدا او را از رحمت خویش دور ساخت و او گفت: «از بندگان تو، سهم معیّنى خواهم گرفت! و آنها را گمراه مى‏کنم! و به آرزوها سرگرم مى‏سازم! و به آنان دستور مى‏دهم که (اعمال خرافى انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینش پاک خدایى را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزیند، زیان آشکارى کرده است. شیطان به آنها وعده‏ها (ى دروغین) مى‏دهد و به آرزوها سرگرم مى‏سازد در حالى که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمى‏دهد. آنها [پیروان شیطان‏] جایگاهشان جهنم است و هیچ راه فرارى ندارند.»

امام علی«ع» فرمودند: «یا کُمَیلُ، إنَّهُم یَخدَعونَکَ بِأَنفُسِهِم، فَإِذا لَم تُجِبهُم مَکَروا بِکَ وبِنَفسِکَ بِتَحسینِهِم إلَیکَ شَهَواتِکَ وإعطائِکَ أمانِیَّکَ وإرادَتَکَ، ویُسَوِّلونَ لَکَ ویُنسونَکَ، ویَنهَونَکَ ویَأمُرونَکَ، ویُحَسِّنونَ ظَنَّکَ بِاللّه عز و جل حَتّى تَرجُوَهُ فَتَغتَرَّ بِذلِکَ وتَعصِیَهُ، وجَزاءُ العاصی لَظى؛(۱۲) اى کمیل! آنان تو را می‌فریبند و اگر فریبشان را نخوردى، با جلوه دادن شهوات در نظر تو و برآوردن آرزوها و خواسته‌هایت سعى مى کنند تو را بفریبند و برایت ظاهرآرایى و وسوسه‌گرى می‌کنند و دچار فراموشی‌ات می‌سازند و به تو امر و نهى می‌کنند و تو را به خداوند عز و جل چندان خوش گمان مسازند که به او امید [بى بیم] می‌بندى و بدین ترتیب، غِرّه می‌شوى و نافرمانی می‌کنی و سزای نافرمان هم آتش جهنم است.»

 

۶ـ ترجیح دنیا بر آخرت و علاقه به ثروت

دنیای مورد تأیید اسلام، دنیا در راستای آخرت است. اگر دلبستگی به دنیا مستقل و مقدم بر آخرت باشد مردابی برای رشد آرزوهای باطل خواهد بود.

امام علی«ع» فرمودند: «إنَّ الدُّنیا تُدنِی الآجالَ، وتُباعِدُ الآمالَ، وتُبیدُ  الرِّجالَ، وتُغَیِّرُ الأَحوالَ؛…؛(۱۳) «دنیا، اَجَل‌ها را نزدیک می‌سازد و آرزوها را دور و دراز می‌گردانَد و مردان را به نابودى می‌کشانَد و احوال را دگرگون می‌کند»

یا در کلامی دیگر فرمودند: «الدَّهرُ یُخلِقُ الأَبدانَ، ویُجَدِّدُ الآمالَ، ویُقَرِّبُ المَنِیَّهَ، ویُباعِدُ الاُمنِیَّهَ؛ مَن ظَفِرَ بِهِ نَصَبَ، ومَن فاتَهُ تَعِبَ؛(۱۴) روزگار، بدن‌ها را کُهنه می‌کند و آرزوها را نو می‌سازد، مرگ را نزدیک می‌سازد و آرزو را دور می‌گردانَد. هر که به روزگار دست یافت به سختى افتاد و هرکه به آن دست نیافت، رنجور شد»

امام صادق«ع» فرمودند: «مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنیا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ: هَمٍّ لا یَفنى، وأمَلٍ لا ُدرَکُ، ورجا لا یُنالُ؛(۱۵) هرکس قلبش به دنیا دلبسته باشد، دلبسته به سه چیز است: اندوهى پایان‌ناپذیر، آرزویى دست‌نایافتنى و امیدى به دست نیاوردنى».

امام علی«ع» فرمودند: «حُبُّ المال یُقَوّی الآمالَ ‌و یُفسِدُ الأعمال؛(۱۶) مال‌دوستی، آرزوها را تقویت می‌کند و اعمال را از بین می‌برد.»

 

۷ـ شقاوت

قساوت قلب  از آثار و پیامد‌های آرزوهای بلند و سنگدلی و بدبختی از عوامل ایجاد و توسعه آنهاست.

پیامبر خدا«ص» در کلامی فرمودند: «أربَعُ خِصالٍ مِنَ الشَّقاوَهِ: جُمودُ العَینِ، وقَساوَهُ القَلبِ، وبُعدُ الأَمَلِ، وحُبُّ البَقاء»(۱۷) «چهار خصلت، نشانه شقاوت است: خشکیدگى چشم، سختىِ دل، دور و درازى آرزو و علاقه به ماندن در دنیا.»

 

۸ـ زوال عقل و عدم ادراک حقایق

از پیامدهای مهم آرزوهای کاذب این است که قدرت سنجش و تعقل را از بین می‌برد. چنین فردی «واقعیت» را از «خیال » تمیز نمی‌دهد، لذا ساعت‌ها می‌نشیند و در رؤیاهای خود فرو می‌رود و به اصطلاح «خواب‌های طلایی» می‌بیند، ولی هرگز چیزی به کف نمی‌آورد و فقط وقـتش را تلـف می‌کنـد. ایـن افراد، زندگی رؤیایی خود را غرق در خوشی‌های خیالی می‌گذرانند. آنها در عالم تصور، برای خود برنامه‌هایی تنظیم می‌کنند و به آنها دلخوش می‌دارند، در صورتی که واقعیت، چیز دیگری است.

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «اعلموا عبادَالله اَنّ الامَلَ یُذهبُ العَقَل وَ یُکَذَّبُ الوَعَد وَ یَحُثُّ علی الغَفَلـت و یُورِثُ الحسَرتََ؛ (۱۸) آرزو عقل را از بین می‌برد، وعده پوچ می‌دهد، به بی‌خبری ترغیب می‌کند و دریغ و حسرت بر جای می‌گذارد».

و نیز: «اَلاْمانِیُّ تُعْمی اعیُنَ البَصائر؛ (۱۹) آرزوهای دراز، دیدگان بصیرت را نابینا می‌کند».

و نیز: «عِند غُرور الأطماعِ و آلامالِ تنخدع عقول الجهال وتختبرُ الباب ُالرجال؛ (۲۰) در هنگام فریبندگی آمال و آرزوهاست که خرد‌های نادانان، فریب می‌خورند و خردهای مردان، آزموده می‌شوند.»

کسی می‌تواند چهره زیبای حقیقت را آن گونه که هست ببیند و به سرچشمه زلال معرفت برسد که دیده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در میان ابرهای تیره و تار طول امل قرار نگیرد.

 

 ۹ـ منشاء گناه و سوء عمل

یکی از بدترین آثارِ آرزوهای دراز این است که انسان را به انواع گناهان دعوت می‌کند، زیرا رسیدن به این آرزوها معمولاً از طریق مشروع غیرممکن است، بنابراین کسانی که در سراب آرزوهای دروغین گرفتار شده‌اند، در کسب درآمدها چشم برهم می‌گذارند و حلال و حرام را یکسان در نظر می‌گیرند و از غصب حقوق دیگران و رشوه‌خواری و مانند آن پرهیز ندارند.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «مَنْ طال اَمَلُهُ ساء عَمَلُهُ؛(۲۱) کسی که آرزویش دراز باشد عملش بد می‌شود».

و نیز: «أطْوَلُ النّاسِ أملاً أسْوَأُهُمْ عَمَلاً؛ (۲۲) آرزومندترین مردم، بدکردارترین مردم است.»

 

۱۰ـ تسویف (تأخیر انداختن) عمل

امام علی«ع»: إیّاکَ وَالاِغتِرارَ بِالأَمَل… إنَّکَ إن حَمَلتَ عَلَى الیَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ فی حُزنِکَ وتَعَبِکَ، وتَکَلَّفتَ أن تَجمَعَ فی یَومِکَ ما یَکفیکَ أیّاما، فَعَظُمَ الحُزنُ، وزادَ الشُّغلُ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ، وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ، ولَو خَلَّیتَ قَلبَک مِنَ الأَمَلِ تُجِدُّ ذلِکَ العَمَلَ، وَالأَمَلُ مِنکَ فِی الیَومِ قَد ضَرَّکَ فی وَجهَینِ: سَوَّفتَ بِهِ فِی العَمَلِ، وزِدتَ بِهِ فِی الهَمِّ وَالحُزن؛(۲۳) «زنهار از فریفته شدن به آرزو!… اگر غمِ فردا را به امروزت بیفکنى، بر اندوه و رنج خویش افزوده‌اى و مجبور می‌شوى آنچه براى روزها کفایتت می‌کند، در امروزت گرد آورى و این خود باعث غم و غصّه شدید، مشغله بسیار و رنج و زحمت فراوان می‌شود و به خاطر آرزو، عملْ ضعیف می‌شود، در صورتى که اگر دلت را از آرزو تهى سازى، در عمل می‌کوشى. آرزوى تو در امروز، از دو جهت به تو زیان می‌رساند: [نخست اینکه] به سبب آن درباره عمل، امروز و فردا می‌کنى، و [دوم اینکه] به غم و اندوهت می‌افزایى.

امام علی«ع»: «لا تَکُن مِمَّن یَرجُو الآخِرَهَ بِغَیرِ العَمَلِ، ویُرجِی التَّوبَهَ بِطولِ الأَملِ؛(۲۴) از آنان مباش که بدون عمل به آخرت امید بسته‌اند و به سبب آرزوى دراز، توبه را به تأخیر می‌افکنند.»

 

۱۱ـ تقصیر (کوتاهی کردن) در عمل

علی«ع»: «مَنِ اتَّسَعَ أمَلُهُ قَصُرَ عَمَلُهُ (۲۵) هر که آرزویش گسترده شود، عملش کوتاه می‌شود.»

 

۱۲- نسیان (فراموشی) عمل

امام علی«ع»: «ما أطالَ العَبدُ الأَمَلَ إلاّ أنساهُ العَمَلَ؛(۲۶) بنده آرزو را دراز نکرد، مگر آنکه درازى آرزو، عمل را از یاد او بُرد.»

 

۱۳- فساد (تباهی) عمل

امام علی«ع»: «ثَمَرَهُ الأَمَلِ فَسادُ العَمَلِ؛(۲۷) ثمره آرزو، تباه شدن عمل است.»

و نیز: «غُرورُ الأَمَلِ یُفسِدُ العَمَلَ؛(۲۸) فریب آرزو را خوردن، عمل را تباه می‌کند.»

 

۱۴ـ فراموشی مرگ و هجوم ناگهانی اجل

این صفت رذیله باعث می‌شود که فرد هرگز سخنی از مرگ بر زبان جاری نکند و در فکر آخرت هم نباشد، بلکه دائماً در گرداب غفلت غوطه‌ور شود.

امام علی«ع» فرمودند: «الأًمَلُ یُنسِی الأجَلَ؛(۲۹) درازی آرزو سبب فراموشی آخرت است».

آرزو مخصوصاً آرزوهای دراز به دلیل وابسته کردن نفس انسانی به دنیا و علاقه به ماندن و نتایج را دیدن، اجل و مرگ را از دید انسان دور می‌کند.

و نیز: «الأملُ حِجابُ الأجَلِ؛(۳۰) آرزو، حجاب اجل و مرگ است.»

و در این زمینه سلمان فارسی شاگرد بزرگ مکتب وحی می‌گوید: «ثَلاثٌ أَعجَبَتْنی حَتّی اَضْحَکتْنی: مُؤَلُ الدُّنیا وَالمَوْتُ‌یَطْلِبُهُ، وَ غافِلٌ لَیْسَ بَمغْفُولٍ عَنْهُ، وَضاحِکٌ مُلِی فیهِ لا یَدْری أساخٍطٌ رَبُّ العالَمین عَلَیْه اَمْ راضِ عَنْهُ؛(۳۱) سه کس مرا در شگفتی فرو می‌برد و به خنده وا می‌دارد: کسی که دنیا را آرزو می‌کند در حالی که مرگ در پی اوست و کسی که از اجل خویش غافل است در حالی که اجل از او غافل نیست و کسی که با تمام وجودش می‌خندد در حالی که نمی‌داند پروردگار جهانیان از او راضی هست یا نه؟»

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِیَ الهَوى وطولُ الأَمَلِ؛ أمَّا الهَوى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنسِی الآخِرَه؛(۳۲) بالاترین نگرانى من براى امّتم، افتادن به دام هواى نفس و آرزوىِ دراز است؛ زیرا هواى نفس از حق بازمی‌دارد و آرزوى دراز، آخرت را از یاد مى برد.»

آرزوها به خاطر شیرینی و فریبندگی، انسان را غافل می‌سازند و چون انجام آرزو زمان لازم دارد، انسان  آمدن اجل را ناگهانی و زود تصور می‌کند، ولی به هر حال با حضور ناگهانی آن روبه‌رو می‌شود.

امام علی«ع» فرمودند: «تَدارَک ما بَقِیَ مِن عُمُرِکَ، ولا تَقُل غَدا أو بَعدَ غَدٍ؛ فَإِنَّما هَلَکَ مَن کانَ قَبلَکَ بِإِقامَتِهِم عَلَی الأَمانِیِّ وَالتَّسویفِ حَتّى أتاهُم أمرُ اللّه بَغتَه و هُم غافِلونَ، فَنُقِلوا عَلى أعوادِهِم إلى قُبورِهِمُ المُظلِمَهِ الضَّیِّقَهِ؛(۳۳) باقى مانده عمرت را دریاب و مگو فردا و پس‌فردا؛ چرا که مردمانِ پیش از تو در حقیقت به سبب تکیه کردن به آرزوها و امروز و فردا کردن به هلاکت درافتادند. فرمان خداوند (مرگ)، ناگهان آن بی‌خبران را در رسید و بر تابوت‌هایشان به سوى گورهاى تنگ و تاریکشان برده شدند.»

و نیز: «مَن جَرى فی عِنانِ أمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ؛(۳۴) هر که عنان آرزویش را رها کند، با اَجَلش به سر درآید»

.

 ۱۵ـ ولایت شیطان

یکی دیگر از آثار طول امل فریب شیطان با جلوه دادن شهوات و بـرآوردن آرزوها و خواسته‌هاست، تا دچار غفلت از خداوند شود و زیر بار ولایت شیطان برود.

پیامبر خدا«ص»: «اذا استحقّت وِلایَـهُ الشیطانُِ و اشْقاوت،‌جاء الأَمَلُ بین العَینین و ذَهَبَ الأَجَل وَراءَ الظَّهرِ(۳۵) هـرگاه کسـی مستحـق ولایـت شیـطان و شقـاوت (تیره‌روزی) شود، ‌آرزو پیش رو می‌آید و اجل پشت سر می‌رود.»

امام علی«ع» فرمودند: «الأمل سلطان الشیاطین علی قلوبِ الغافلین؛(۳۶) آرزو، سلطه شیاطین بر دل‌های غافلان است.»

 

۱۶ـ کثرت رنج

هر چه آرزو طولانی‌تر باشد، تهیه مقدمات بیشتری را می‌طلبد و ‌همچنین صرفه‌جویی بیشتری برای حفظ اموال و ثروت‌ها جهت رسیدن به آن آرزوهای دور و دراز لازم است و نتیجه این دو، زندگی توأم با درد و رنج و سخت‌گیری بر خود و خانواده خود توأم با تلاش شبانه‌روزی بی‌رویه خواهد بود.

امیرالمؤمنین فرمودند: «مَنْ کَثُرَ مُناهُ کَثُرَ عنانُهُ؛ (۳۷)کسی که آرزویش زیاد باشد، رنج او فزونی خواهد یافت».

 

۱۷ـ کفران نعمت و نارضایتی

آرزوهای دراز، انسان را به آنچه ندارد و شاید هرگز به آن نمی‌رسد دلبند می‌سازد، به همین دلیل آنچه را از نعمت‌های الهی در دست دارد کوچک می‌شمرد و نسبت به آن بی‌اعتناست و این کفران نعمت، پیامدهای شومی در دنیا و آخرت برای او دارد.

امام علی«ع» فرمودند: «تَجَنَّبُوا المُنى؛ فَإِنَّها تَذهَبُ بِبَهجَهِ نِعَمِ اللّه ِعِندَکُم، وتُلزِمُ استِصغارَها لَدَیکُم وعَلى قِلَّهِ الشُّکرِ مِنکُم؛(۳۸) از آرزوها [و توقّعات] دورى کنید؛ که آرزوها شکوه نعمت‌هاى خداوند به شما را از بین می‌برند و آنها را در نظرتان کوچک می‌نمایند و به ناسپاسى از آنها می‌کشانند».

امام علی«ع» فرمودند: «مَنْ کَثُرَ مُناهُ قَلّ رضاهُ؛(۳۹) هر که آرزوهایش بسیار باشد، رضایتش اندک است.»

 

۱۸ـ قساوت قلب

آرزو قلب‌های رقیق و عطوف را همچون سنگ، سخت می‌کند.

در نجواهاى خداوند با موسى آمده است: «یا موسى، لا تُطَوِّلْ فی الدُّنْیا أملَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ، و القاسِی القلبِ منّی بَعِیدٌ؛(۴۰) موسى! در دنیا آرزوى دراز نکن که دلت سخت می‌شود و انسان سخت دل از من بدور است.»

امام علی«ع» فرمودند: «مَن یَأمَلُ أن یعیشَ غَدا فإنّهُ یأمَلُ أن یَعیشَ أبَدا، و مَن یأمَلُ أن یَعیشَ أبَدا یَقْسو قَلْبُهُ و یَرْغَبُ فی دُنْیاهُ؛(۴۱) هر که آرزو داشته باشد که فردا زنده بماند، در حقیقت آرزوى زندگى جاودان کرده است و هر که آرزوى زندگى جاودانه داشته باشد، دلش سخت می‌شود و به دنیا روى می‌آورد.»

 

 ۱۹ ـ افسوس خوردن

آرزوها به دلیل پایه‌های سست، نتایج مفید و مطمئنی ندارند، لذا موجب تاسف وغصه خوردن می‌شوند.

امام علی«ع» می‌فرمایند: «حاصِلُ الأَمانِیِّ الأَسَفُ؛(۴۲) حاصل آرزوها، افسوس است».

و نیز: «حاصِلُ المُنَى الأَسَفُ، وثَمَرَتُهُ التَّلَفُ؛(۴۳) حاصل آرزوها، افسوس است و میوه‌اش، تباهى».

 

۲۰ـ فقر

تکیه به آرزوها موجب غفلت از داشته‌ها و توانایی‌های خود می‌گردد. در رؤیاها سیر کردن، بی‌تحرکی ودر نتیجه عدم تلاش برای کسب روزی را در پی دارد.

امام علی«ع» فرمودند: مَنِ استَعانَ بِالأَمانِیِّ أفلَسَ؛(۴۴) هر که از رؤیاها کمک جوید، بی‌چیز می‌شود».

امام آرزو‌ها را نوعی نداری محسوب کرده است

و نیز: «شَرُّ الفَقرِ المُنى؛(۴۵) بدترین فقر، آرزوهاست.»

 

۲۱ـ تلف شدن عمر

مشغول شدن به آرزوها، انسان را از پرداختن به مسایل لازم و جدی زندگی و واجبات بازمی‌دارد. امیرمؤمنان«ع» فرمودند: «ضِیاعُ العُمُرِ بَینَ الآمالِ وَالمُنى؛ (۴۶) عمر، در میان آرزوها و خواهش‌ها تلف می‌شود».

و نیز: «غُرورُ الأَمَلِ یُنفِدُ المَهَل، ویُدنِی الأَجَلَ؛(۴۷) فریب آرزو، فرصت عمر را از بین می‌برد و اجل را نزدیک می‌نماید».

 

۲۲ـ هلاکت و نابودی

دلبستگی به امیال و آرزوها، افراد و جوامع را از رشد صحیح و کمال باز می‌دارد وآنان را به هلاکت می‌اندازد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّهِ بِالزُّهدِ وَالیَقینِ، وهَلاکَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ؛(۴۸)  این امت، در آغاز با زهد و یقین درست شد و در آخر با بخل و آرزو هلاک می‌شود.»

و نیز: «إیّاکُم وَالتَّسویفَ وطولَ الأَمَلِ؛ فَإِنَّهُ کانَ سَبَبا لِهَلاکِ الاُمَمِ؛(۴۹) از کار امروز به فردا افکندن و آرزوىِ دراز در سر پروراندن بپرهیزید؛ زیرا اینها سبب هلاک امّت‌ها بوده است.»

 

جمع بندی:

با توجه به اهمیت امید در حیات معنوی و اخروی انسان‌ها، اسلام برای ایجاد امید، دستورات و توصیه‌هایی را در قالب معارفی که در آنها آینده‌ای خوب و روشن، اعم از آخرالزمان و ظهور منجی و رجعت و آرزوی داشتن فرزند صالح و یا آینده‌ای در کل حیات بشری یعنی پایان مسیر زندگی انسان در آخرت مانند شفاعت، بشارت‌های قرآن و توصیف رحمت الهی را بیان کرده است.

پس از ایجاد امید برای رسیدن به مطلوب مهمترین اصل، عمل و تلاش است و امید و آرزو را از یکدیگر تفکیک می‌کند. اگر فرد امیدوار نیت پاکی داشته باشد و آینده را متکی بر خدا بداند و در این راه صبر پیشه کند، راه رسیدنش به هدف و امیدها هموار خواهد شد.

هر چند آرزوهای نکوهیده باطل و کاذبند، ولی به هرحال علف‌های هرزی هستند که می‌رویند و برای رویش آنها علت و خاستگاهی متصور است که در معارف اسلام از نادانی و حماقت و غفلت که هر سه در بی‌خبری از علت حقیقی مشترکند، به عنوان بستر ایجاد آرزوها مطرح شده است و نیز از گناه و دوستی شیطان به عنوان عامل این بی‌خبری و عاملی برای ترجیح دنیا بر آخرت و سنگدلی یاد شده است.

 

پی‌نوشت:

۱ـ غررالحکم، ح ۵۳۸۴٫

۲ـ همان، ح ۹۵۱۳٫

۳ـ همان، ح۱۲۴۰٫

۴ـ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۹۴، بحارالانوار، ج۹۲، ص۲۵۰، ح۴۸٫

۵ـ غررالحکم، ح۶۳۱٫

۶ـ همان، ۴۳۵٫

۷ـ همان، ح۹۲۸۵، عیون الحکم والمواعظ، ص ۴۷۲، ح۸۶۳۷٫

۸ـ کافی، ج۲، ص۳۹۱، تحف العقول، ص۱۶۶٫

۹ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۳۱۳۸، به نقل از تاریخ دمشق ج۷، ص۴۴۲، ح۲۰۴۳٫

۱۰ـ محمد، ۲۵٫

۱۱ـ نساء، ۱۱۸، ۱۲۱٫

۱۲ـ بحار الانوار ج ۷۷، ص ۲۷۱، ح۱٫

۱۳ـ غررالحکم ج ۳۶۷۴، عیون الحکم و المواعظ، ص ۱۴۶، ح ۳۲۴۲٫

۱۴ـ نهج البلاغه، حکمت۷۲ ، بحار الانوار، ج۷۳ ، ص۱۲۸، ح ۱۳۱٫

۱۵ـ کافی، ج۲، ص۳۲۰، تحف العقول، ص ۳۶۷٫

۱۶ـ غرر الحکم، ح ۴۸۷۵، ‌عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۳۱، ح ۴۴۲۵٫

۱۷ـ مکارم الاخلاق، ج۲، ص۳۲۵، ح۲۶۵۶، بحارالانوار، ج۷۷، ص۵۲، ح۳٫

۱ـ تحف‌العقول، ص ۱۵۲، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۹۳، ح ۲٫

۲ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۷۵، غررالحکم، ح ۱۳۷۵، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۴، ح۷۱٫

۳ـ همان، ح۶۲۲۲، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۷، ح۵۷۴۸٫

۴ـ بحارالانوار، ‌ج ۱، ص ۱۵۶٫

۵ـ غررالحکم، ٣٠۵۴.

۶ـ بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۱۱۲، ح ۱۰۹٫

۷ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰، امالی مفید، ص ۳۳۰، ح ۲٫

۸ـ الارشاد، ج ۱، ص ۳۰۴، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۲۱٫

۹ـ تحف‌العقول، ص ۲۱۱، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۵۰، ح ۷۳٫

۱۰ـ غررالحکم، ح ۴۳۴۱٫

۱۱ـ غررالحکم، ح ۶۳۹۰٫

۱۲ـ غررالحکم، ح ۸۷۴، عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۱ ، ح ۱۳۲۰، دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح ۳۱۵۷٫

۱۳ـ همان، ح ۹۷۷٫

۱۴ـ المحجه البیضاء ج ۸۸ ، ص۲۴۶٫

۱۵ـ‌ خصال، ص ۵۱، ح ۶۲، امالی مفید، ص ۲۰۷، ح ۴۱٫

۱۶ـ کافی، ج ۲، ص۱۳۶، بحارالانوار، ج ۷۳، ص۷۵، ح۳۹٫   

۱۷ـ تحف‌العقول، ص ۱۵۲، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۹۳، ح ۲٫

۱۸ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۷۵، غررالحکم، ح ۱۳۷۵، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۴، ح۷۱٫

۱۹ـ همان، ح۶۲۲۲، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۷، ح۵۷۴۸٫

۲۰ـ بحارالانوار، ‌ج ۱، ص ۱۵۶٫

۲۱ـ غررالحکم، ٣٠۵۴.

۲۲ـ بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۱۱۲، ح ۱۰۹٫

۲۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰، امالی مفید، ص ۳۳۰، ح ۲٫

۲۴ـ الارشاد، ج ۱، ص ۳۰۴، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۲۱٫

۲۵ـ تحف‌العقول، ص ۲۱۱، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۵۰، ح ۷۳٫

۲۶ـ غررالحکم، ح ۴۳۴۱٫

۲۷ـ غررالحکم، ح ۶۳۹۰٫

۲۸ـ غررالحکم، ح ۸۷۴، عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۱ ، ح ۱۳۲۰، دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح ۳۱۵۷٫

۲۹ـ همان، ح ۹۷۷٫

۳۰ـ المحجه البیضاء ج ۸۸ ، ص۲۴۶٫

۳۱ـ‌ خصال، ص ۵۱، ح ۶۲، امالی مفید، ص ۲۰۷، ح ۴۱٫

۳۲ـ کافی، ج ۲، ص۱۳۶، بحارالانوار، ج ۷۳، ص۷۵، ح۳۹٫

۳۳ـ غررالحکم، ح۸۵۹۸٫

۳۴ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۵۸، ح ۲۷ بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۲۶، ح ۵٫

۳۵ـ غررالحکم، ح۱۸۳۸٫

۳۶ـ غررالحکم، ح۸۶۰۳٫

۳۷ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج پنجم، ح ۳۱۸۴، نقل از غررالحکم، ح ۴۵۸۵٫

۳۸ـ غررالحکم، ح ۷۸۸۶٫

۳۹ـ کافی، ج۲، ص۳۲۹، تحف العقول، ص۴۹۰، بحارالانوار، ج۷۳، ص۳۹۸٫

۴۰ـ الجعفریّات، ص٢۴٠.

۴۲ـ غررالحکم، ح ۴۹۱۲٫

۴۳ـ غررالحکم، ح ۴۹۴۵٫

۴۴ـ غررالحکم، ۹۲۰۸٫

۴۵ـ همان،۵۷۲۰٫

۴۶ـ همان، ح۵۹۰۵٫

۴۷ـ همان، ح۶۴۳۵٫

۴۸ـ خصال، ص۷۹، ح۱۲۸، امالی صدوق، ص۲۹۷، ح۳۳۳٫

۴۹ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج ۵، ح ۳۱۹۶، به نقل از مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حماقت مانند جهل به دلیل عدم شناخت یا عدم فهم حقیقت آینده و موارد مؤثر در آن و فرصت انسان، بستری برای رشد آرزوهای پوچ است. پیامبر «ص» می‌فرمایند: «احمق‌ترین افراد کسى است که نفس خویش را دنباله‌روی هوس سازد و از خدا آرزوهاى محال بخواهد.»

 

۲٫

آرزو قلب‌های رقیق و عطوف را همچون سنگ، سخت می‌کند. امام علی«ع» فرمودند: «هر که آرزو داشته باشد که فردا زنده بماند، در حقیقت آرزوى زندگى جاودان کرده است و هر که آرزوى زندگى جاودانه داشته باشد، دلش سخت می‌شود و به دنیا روى می‌آورد.»

 

۳٫

مشغول شدن به آرزوها، انسان را از پرداختن به مسایل لازم و جدی زندگی و واجبات بازمی‌دارد.امیرمؤمنان«ع» فرمودند: «عمر، در میان آرزوها و خواهش‌ها تلف می‌شود و فریب آرزو، فرصت عمر را از بین می‌برد و اجل را نزدیک می‌نماید.»

 

۴٫

دلبستگی به امیال و آرزوها، افراد و جوامع را از رشد صحیح و کمال باز می‌دارد وآنان را به هلاکت می‌اندازد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «این امت، در آغاز با زهد و یقین درست شد و در آخر با بخل و آرزو هلاک می‌شود.

از کار امروز به فردا افکندن و آرزوى دراز در سر پروراندن بپرهیزید؛ زیرا اینها سبب هلاک امّت‌ها بوده است.»

01ژانویه/17

جایگاه خود را در عالم هستی بشناسیم

 

حجت‌الاسلام محسن عباسی

مقدمه

تا این شماره سه گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را طی کرده‌ایم. ابتدا در بارۀ هدف زندگی و نقش آن در زندگی مشترک سخن گفتیم و پس از آن به سراغ گام دوم رفتیم تا نشانه‌های موفقیت در زندگی مشترک را بشناسیم. در گام سوم هم دنبال سنگ محکی برای تصمیم‌هایمان بودیم که مطمئن‌تر از حرف خدا هیچ ملاک دیگری نیافتیم. حالا در گام چهارم می‌خواهیم به جایگاه خودمان در عالم هستی بیندیشیم تا زندگی را بر اساس همان جایگاهی که خدا برای ما در نظر گرفته مدیریت کنیم.

در محور مختصّات عالم، برای تو جایی مشخّص شده، اگر سرِ جای کس دیگری قرار گرفتی، هر اندازه هم که بالا بروی، تشویق نخواهی شد. زنهار از زحمت بیهوده!

اندام‌وار بودن جهان هستی و از جمله خانواده حقیقتی غیرقابل انکار است. زن در صورتی می‌تواند همسر موفقی باشد که در جایگاه زنانگی خود قرار بگیرد و مرد در صورتی می‌تواند همسر توانایی باشد که از جایگاه مردانگی خود به جای دیگری نرود. وقتی این دو نسبت به نقش خود در این اندام آگاه , یا به آن پایبند نباشند، رابطۀ آنها  در معرض آسیب واقع خواهد شد.

استعدادهای طبیعی مرد و زن برای هر یک وظایفی را اقتضا می‌کند. زن به دلیل برخورداری از احساسات لطیف، مدیریت عاطفی خانه را بر دوش می‌گیرد. زندگی در خانه‌ای پُر از امکانات رفاهی، امّا بی‌بهره از عاطفه، زندگی نیست، مرگ تدریجی است. وظیفۀ مرد هم دلیل استعدادها و روحیاتی که به طور طبیعی در او وجود دارد، مدیریت اقتصادی و منطقی خانه است. مرد نمی‌تواند مثل زن از عهدۀ تربیت کودک برآید، زیرا تربیت کودک مستلزم عاطفه، لطافت قلب، حوصله و صبر بسیار است که مرد به اندازه زن از آن برخوردار نیست.(۱)

حالا اگر زن از این جایگاه طبیعی خارج شود و مرد در جایگاه زن قرار گیرد، نه تنها کارها به سامان نمی‌رسند؛ بلکه خرابکاری‌هایی به بار می‌آیند که درست کردنشان کاری است کارستان.

زیبایی اندام انسان در این است که هر کدام در جای خود قرار گرفته‌، کار مخصوص به خود را انجام می‌دهند. اگر روزی گوش بخواهد جای چشم قرار بگیرد و به جای شنیدن، ببیند، نه تنها نمی‌تواند ببیند، بلکه قیافۀ انسان را خنده‌دار می‌کند. اندام‌وار بودن عالم خلقت یعنی همین. زن باید زنانگی کند و مرد، مردانگی. اصلاً زیبایی زندگی در این است که هر کسی کار خود را انجام دهد.

زنی که در جایگاه مردانگی قرار می‌گیرد، علاوه بر آنکه نظم طبیعی خانواده را به هم می‌زند، نمی‌تواند به‌درستی از عهدۀ کار برآید، زیرا در طبیعت او، چنین سرمایه‌ای تعبیه نشده است. باید اندام‌وار بودن جهان آفرینش را پذیرفت که به قول شیخ محمود شبستری:

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

به نظر می‌رسد در تنظیم شغل‌ها هم باید این نکته را در نظر گرفت. یعنی به جای اینکه یک مرد در رشتۀ مامایی درس بخواند و یک زن در رشتۀ معدن، رشته‌های زنانه‌ای را که مخاطب مستقیم آن زنان هستند و یا نیازمند روحیۀ لطیف و عاطفی‌اند، برای زنان و رشته‌هایی را که نیازمند روحیۀ لطیف نیستند و حتی گاهی محتاج یک روحیۀ خشن هستند، برای مردان در نظر بگیریم.

زن و مرد باید بپذیرند که کمال آنها در رشد استعدادهای ذاتی‌شان است و در صورتی کامل می‌شوند که به این موضوع توجه کنند.

بد نیست که چشم‌هایمان را بشوئیم و جور دیگری ببینیم. مرد و زن دو جنس مخالف نیستند؛ بلکه مکمّل همند. مقابل هم نیستند، در کنار همند. دنیای این دو به هم گره خورده و وزنش سنگین است و هیچ کدام نمی‌توانند به‌تنهائی بلندش کنند. خدا زن را زن آفرید و مرد را مرد تا بتوانند دو سر این دنیا را بگیرند و بلند کنند. امّا کسانی که آبشان با خدا در یک جوی نمی‌رود، طوری مغز زن را شستشو دادند که زنانگی خود را رها کرد و همان طرفی را گرفت که مرد گرفته است و می‌خواهند دنیا را بلند کنند. به این شکل دنیا هر دو را زمین می‌زند!

در دنیای معاصر نکته عجیب این است که آنچه که خدا به زن داده، مایۀ عقب‌ماندگی محسوب می‌شود و مرد شدن زن، پیشرفت او تلقی می‌گردد! ثروت انحصاری زن روح لطیف اوست،  امّا کار به جائی رسیده که زن از لطافتش شرم دارد و آن را زیر ژست‌های مردانه‌ مخفی می‌کند تا از مرد عقب نماند. خدای حکیم مادری کردن را روی دوش زن گذاشت که شایسته این نقش عظیم است. عجب از انسانی است که ادعای حکمت دارد و کار مردانه را به جای مادری، راز پیشرفت زن می‌داند! زن اگر تا قیامت هم در خط مسابقۀ مردانگی باشد، همیشه از او عقب می‌ماند.  زن برای مردانگی کردن ساخته نشده و بدیهی است که در مسابقۀ مردانگی از مرد عقب می‌مانَد.

ای زن! تو برای رقابت با مرد آفریده نشده‌ای. آن سر دنیا که باید به دست تو بلند شود روی زمین مانده. چرا اصرار داری همان طرفی را بگیری که مرد گرفته؟ جای تو در آن سو خالی است. زندگی، لنگ توست. از اینجا رانده و از آن جا مانده شده‌ای. زن‌هایی که خواستند مرد شوند، مرد که نشدند هیچ، از زنانگی خود هم جا ماندند. راز کمال زن، زن ماندن اوست. بدا به حال کسانی که زن بودن را نشانۀ عقب ماندن زن می‌دانند.

اگر این نگاه را پذیرفتیم، دیگر زن خواهان حضور مردانه در عرصۀ جامعه نخواهد بود(۲) و هنگامی که در خدمت خانواده است و مدیریت داخلی آن را به عهده می‌گیرد، احساس شکست و عقب‌ماندگی نمی‌کند، بلکه خود را در مسیر رشد و کمال می‌بیند و واقعاً هم همین‌ طور است.(۳) ارزش چنین زنی از هزار مرد که از انجام وظیفۀ خویش کوتاهی می‌کنند، بیشتر است.(۴) کار در خانه در نگاه خداوند به‌قدری ارزش دارد که ذره‌ای از آن فراموش نشده و برای کوچک‌ترین کارها، بزرگ‌ترین پاداش‌ها داده می‌شود.(۵)

این حدیث شاهدی بر این مدعاست

روزی پیامبر خدا«ص» در جمع اصحاب نشسته بودند که اسماء بنت یزید آمد و گفت: «من از سوی زنان نزد شما آمده‌ام. می‌دانم که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود، مگر آنکه با من هم‌عقیده است. خداوند، تو را به حق به سوی مردان و زنان فرستاد و ما هم به تو و خدایی که تو را فرستاد، ایمان آوردیم. ما زنان، محدود و محصور و پایه و رُکن خانه‌های شما هستیم. خواهش‌های شما را برآورده میسازیم و فرزندان شما را باردار می‌شویم؛ امّا شما مردان بر ما برتری دارید؛ زیرا نماز جمعه و جماعت می‌خوانید، به عیادت بیماران می‌روید، تشییع جنازه می‌کنید و دائماً به حج می‌روید. بالاتر از همۀ اینها، جهاد در راه خداست. هر گاه مردی از شما برای حج یا عمره یا جهاد از خانه بیرون می‌رود، ما اموال شما را حفظ می‌کنیم و ‌لباس‌هایتان را می‌بافیم و فرزندانتان را تربیت می‌کنیم. پس ای رسول خدا! آیا ما در ثواب کارهای شما شریکیم؟»

پیامبر خدا«ص» رو به اصحاب کردند و فرمود: «آیا تا به حال شنیده بودید زنی به این خوبی از امور دینی خود سخن بگوید؟» اصحاب گفتند: «ای رسول خدا! ما گمان نمی‌کردیم که زنی بدین پایه برسد.»

سپس رو به اسماء کردند و فرمودند: «ای زن! برگرد و به زنانی که تو‌ را فرستاده‌‌اند اعلام کن که شوهرداری و جلب رضایت او با همۀ کارهایی که برای مردان برشمردی، برابری می‌کند.» اسماء با شنیدن این سخن در حالی که «لاإله إلا الله» و تکبیر می‌گفت بازگشت.(۶)

البته این بدان معنا نیست که مرد در خانه کمک‌ زن نباشد، بلکه به جهت قوّت جسمانی که خداوند به مرد عطا نموده باید علاوه بر کارهای بیرون از خانه، در کارهای خانه هم با زن همکاری کند.(۷) همکاری مرد در خانه، علاوه بر اینکه موجب اُنس و الفت بیشتر زن و شوهر با یکدیگر می‌شود، پاداشی اُخروی برای مرد هم در پی خواهد داشت و در مسیر رسیدن او به هدف آفرینش، نقش به‌سزایی دارد.(۸)

گاهی مردانگی با ضخامت صدا و اندازۀ زور مردها سنجیده می‌شود! برخی از مردها هر اندازه که دیگران بیشتر از آنها بترسند، بیشتر احساس مردانگی می‌کنند. مهربانی در نگاه برخی از مردها، نشان ذلت و ترس و از مردانگی به دور است، پس هر قدر خشن‌تر، مردتر!

مرد اگر بنشیند و دستور بدهد و دیگران مثل نوکر و کلفت برای او کار کنند مرد است و هر چه سرعت اجرای اوامرش بیشتر، او مردتر!

مرد اگر دستی به سر و روی خانه بکشد، قدی خم کند و جارویی بکشد یا دیوار گَرد گرفته‌ای را تمیز کند یا کاسه‌ای بشوید کلاً از مردانگی ساقط شده است.

این معیارهای من درآوردی حاصل فرهنگ جاهلی است. مرد اگر مرد باشد، خود را با ترازوی مردانگی علی«ع» می‌سنجد. است. علی«ع» خود را از فیض کارِ خانه، محروم نکرد. دستان قدرتمند علی«ع» فقط درِ خیبر را به دست نگرفت. او جارو به دست می‌گرفت و قد خم می‌کرد و خانه را جارو می‌زد.(۹) علی«ع» تنها قهرمان بدر و اُحد و حُنین نبود، او پرستار حسن و حسین«ع» هم بود. وقتی که فاطمه«س» کار خانه را می‌کرد، اگر دستۀ ذوالفقار با گرمای دستان علی«ع» لرزه بر اندام قهرمانان عرب می‌انداخت، دستۀ آسیا خانه هم با گرمای پُر از مهر او آسیا را روی گندم‌ها می‌چرخاند تا فاطمه«س» اندکی استراحت کند.(۱۰)

 

پرسش‌ها

*سخن گفتن از وظایف زنان، پرتوقع و زورگو شدن مردان

شما دائم در بارۀ وظایف زنان در خانه و میزان پاداشی که خداوند به زنان در قبال انجام این وظایف می‌دهد سخن می‌گویید. مثلاً می‌گویید اگر زنی به شوهرش جرعه‌ای آب بدهد، خدا به او چه درجاتی می‌دهد. من این گله را همیشه از شما روحانیون دارم که چرا فقط در بارۀ وظایف زنان حرف می‌زنید؟ چرا همین حرف‌‌ها را در بارۀ آقایان نمی‌زنید؟ فکر نمی‌کنید طرح دائمی این مسائل در رسانه‌ها مردهای ما را به این اشتباه انداخته که ما خانم‌ها برای این آفریده شده‌ایم که در خدمت آنان باشیم؟ آیا مردهای جامعۀ ما این لیاقت را دارند؟ گمان نمی‌کنید که همین حرف‌ها مردهای ما را پرتوقع بار آورده است و اجازۀ زورگویی را در محیط خانه به خود می‌دهند؟

خواهش می‌کنم همان اندازه که در بارۀ شوهرداری و وظایف خانم‌ها در رسانه‌ها صحبت می‌کنید، چیزهایی را که پیامبر خوب ما و خداوند مهربان ما دربارۀ وظایف شوهرها در خانواده گفته‌اند هم بیان بکنید. روحانیونی که مدام سنگ آقایان را در رسانه‌ها به سینه می‌زنند، متوجه باشند که ما انسانیم و آنها هم در محیط خانواده، اگر به وظایف خودشان توجه کنند، خداوند به آنها لطف ویژه خواهد داشت. من هر بار که «رادیو معارف» را باز می‌کنم تا چیزی از دین و اسلام خودم بفهمم و از این راه دین خودم، پیامبر و کتاب دینی خودم را دوست بدارم، متأسفانه چیزهایی به گوشم می‌خورد که مایۀ انزجار من می‌شود. همین کارهای شما موجب شده که ما زندگی فجیعی داشته باشیم. آقایان اجازۀ هر کاری را به خود می‌دهند. خواهش می‌کنم عرایض بنده را به گوش این آقایان روحانی برسانید. اگر چه مطمئنم که این کار را نمی‌کنید. شما فقط مطالبی را که به نفع خودتان است منتقل می‌کنید؛ امّا تیری است در تاریکی.

اول: تشکر از انتقاد صریح

ما از این خواهر محترم، نهایت تشکر را داریم که به‌راحتی و در کمال صراحت انتقاد کردند. امیدواریم دیگران هم حرف دلِ خودشان را به دور از هر گونه تعارف و رو در بایستی بگویند.

دوم: تلاش ما پرهیز از جهت‌گیری خاص در پاسخ‌ها

فکر می‌کنم اگر مباحثی را که تا به حال طرح شده به‌دقت مرور کرده‌ باشید، دیده‌اید که ما به هیچ وجه به دنبال جهت‌گیری خاص، نه به نفع زنان و نه به نفع مردان نبوده‌ایم؛ امّا شاید از نگاه شما کافی نبوده و باید بیش از این تذکر می‌دادیم.

سوم: هدف زندگی را فراموش نکنید

اگر کسی هدفش در زندگی خدا باشد، در هر حالی احساس رضایت می‌کند؛ البته در صورتی که خود را در مسیر خداوند ببیند. وقتی که یک زن وظایفی را که خدا در برابر همسر بر دوش او گذاشته انجام می‌دهد، نباید احساس کند از شوهرش عقب مانده است. پیشرفت و عقب ماندن، تنها با توجه به هدف، معنای حقیقی خود را پیدا می‌کند.

چهارم: تحلیل دقیق روایات

فکر می‌کنم روایات را باید با نگاه موشکافانه‌تری تحلیل کرد. مثلاً در همین روایتی که شما هم در پرسش‌تان به آن اشاره کرده‌اید، امام باقر«ع» فرمودند: «هیچ زنی نیست که جرعه‌ای آب به همسرش بدهد، مگر آنکه این کار برای او از یک سال عبادتی که روزهایش را روزه بدارد و شب‌هایش را به عبادت بایستد بهتر است. خداوند برای هر جرعه‌ای که به همسرش نوشانیده، شهری در بهشت برایش بنا می‌کند و شصت گناه او را می‌آمرزد.»(۱۱)

پاداشی که خداوند در مقابل جرعۀ آبی که یک زن به شوهرش بنوشاند می‌دهد، نشان‌دهندۀ ‌اوج احترام و کرامتی است که برای زن قائل شده است. نگاه واقع‌بینانه به این حدیث به من و شما می‌گوید به‌قدری کارهای زن در خانه در پیشگاه الهی ارزشمند است که حتی یک جرعه آب دادن به همسر هم در این درگاه گم نمی‌شود. البته ممکن است برخی از مردان از این روایات سوءاستفاده کنند؛ امّا این دلیل نمی‌شود که این گونه مطالب بیان نشوند. وظیفۀ ماست که به مردانی که این روایات را می‌شنوند تذکر بدهیم که این روایات به معنای شانه خالی کردن شما از کارهای خانه نیست. ما همواره چنین تذکری را داده‌ایم.

چهارم: نگاه منصفانه به مباحث رسانه‌ای خانواده

اگرچه ما نمی‌خواهیم به گونه‌ای حرف بزنیم که این خواهر محترم یا کسانی که این انتقاد را به ما دارند فکر کنند که ما فقط می‌خواهیم دفاع کنیم؛ امّا بعید می‌دانیم کارشناسان مذهبی به‌ویژه در رسانه، فقط از وظایف زنان حرف بزنند و کاری به وظایف مردان نداشته باشند. از کودکی، داستان آن صحابی پیامبر اکرم«ص» را به ما گفته‌اند که ملائکه در تشییع جنازۀ او شرکت داشتند؛ امّا به جهت خُلق تنگی که با خانواده‌اش داشت، فشار قبر عجیبی به او وارد شد.(۱۲)

برای حُسن ختام این پاسخ، باز هم به دو روایت دربارۀ اهمیت حقوقی که از خانواده بر دوش مردهاست، اشاره می‌کنیم.

پیشوای حلم و بردباری، امام موسی کاظم«ع» فرمود: «خداوند برای هیچ چیز مانند خشمی که به جهت [ظلم به] زنان و بچه‌ها می‌گیرد، خشمگین نمی‌شود.»(۱۳)

پیامبر رحمت و مهربانی، رسول خدا«ص» نیز فرمود: «ملعون است کسی که [حقّ] عیال خود را ضایع کند.»(۱۴)

با تمام این اوصاف ما معتقدیم اگر زنان در جایگاه حقیقی خود قرار گیرند، تمام لایه‌های جامعه در طول زمان متحول خواهند شد. 

 

*ترس از رفاه‌زدگی در صورت پاسخ دادن به نیازهای زن

درست است که وظیفۀ مرد فراهم کردن موجبات آسایش زن است؛ امّا اگر این کار را کردیم، ممکن است که او رفاه‌طلب شود و به این وضعیت عادت کند. آن وقت است که دیگر در مواقعی که به مشکل اقتصادی بر بخوریم، نمی‌تواند تحمل کند.

اول: تأمین آسایش از وظایف مرد خانه

یکی از وظایف مرد خانه آن است که موجبات آسایش افراد تحت تکفل خود را فراهم کند و در این راه اهل سختگیری نباشد.

به این روایات توجه کنید:

معنای کرامت و رأفت. امام رضا«ع» فرمود: «کسی که دارای نعمت است، باید بر خانوادۀ خود توسعه دهد (یعنی بر آنان تنگ نگیرد).»(۱۵)

رسول خدا«ص» فرمود: «مؤمن، آنچه را مطابق میل خانواده‌اش باشد [تهیه می‌کند و] می‌خورد و منافق، آنچه را مطابق میل خودش باشد.»(۱۶)

پیشوای حکمت، امام کاظم«ع» فرمود: «برای مرد، شایسته است که بر خانواده‌اش توسعه دهد [و تنگ نگیرد] تا خانواده‌اش، آرزوی مرگش را نداشته باشند.»‏(۱۷)

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «همانا مؤمن براساس ادب خداوند عزوجل رفتار می‌کند. آنگاه که خداوند بر او وسعت می‌دهد، او هم بر خانواده وسعت می‌دهد و آنگاه که خداوند بر او تنگ گیرد، او هم تنگ می‌گیرد.»(۱۸)

با توجه به این روایات، بدون تردید باید پذیرفت که تأمین آسایش خانواده از وظایف حتمی مرد است. البته ناگفته پیداست که تأمین آسایش با اسراف متفاوت است و اسلام هیچ‌گاه اسراف را تأیید نکرده است.

دوم: اقتصاد محوری، زمینۀ ایجاد این نگرانی

این نگرانی در صورتی به‌جاست که ما در زندگی، تنها به اقتصاد خانواده رسیدگی کنیم و از نظر عاطفی و روحی، نیازهای همسرمان را برآورده نکنیم. برخی از زن‌ها تنها دل خوشی‌شان در زندگی پول شوهرشان است. همسرشان نه برایشان وقتی می‌گذارد که حرف‌هایشان را بشنود، نه محبتی برای آنها خرج می‌کند تا آرام شوند، نه تلاش می‌کند تا با در نظر گرفتن قواعد زندگی مشترک از نظر عقیدتی به همسویی بیشتری دست پیدا کنند و… . چنین زن‌هایی وقتی دچار تنگنای اقتصادی می‌شوند همسرشان را تحمل نمی‌کنند. به همین دلیل هم ما به همۀ کسانی که از قدرت مالی خوبی برخوردارند توصیه می‌کنیم که فکر نکنند تأمین اقتصادی خانواده، تمام کار یک مرد است. زنان ما بارها ثابت کرده‌اند اگر از نظر روحی و عاطفی از جانب شوهرانشان تأمین شوند، در برابر سختی‌ها و تنگناها، مقاوم‌تر از بسیاری از مردان هستند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «امام [خمینی] نقش مادر را در خانه، خیلی تعیین‌کننده می‌دانستند و به تربیت بچه‌ها خیلی اهمیت می‌دادند. گاهی که ما شوخی می‌کردیم و می‌گفتیم پس زن باید همیشه در خانه بماند، می‌گفتند: «شما خانه را کم نگیرید. تربیت بچه‌ها، کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است». ایشان معتقد بودند: «تربیت فرزند از مرد برنمی‌آید و این کار دقیقاً از زن ساخته است؛ چون عاطفۀ زن، بیشتر است و قوام خانواده هم باید براساس محبت و عاطفه باشد». (برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی«ره»، ج۱، ص۲۸۲، به نقل از: فاطمه طباطبایی، ویژه‌نامۀ اطلاعات، ۱۴ خردادماه ۱۳۶۹).

۲ـ امام باقر«ع» فرمود: «علی و فاطمه«ع»، تقسیم کارهای زندگی مشترک خود را به پیامبر«ص» وانهادند. ایشان هم کارهای داخل خانه را به فاطمه«س» و کارهای بیرون از خانه را به علی«ع» سپردند. در این هنگام، فاطمه«س» فرمود: «کسی جز خدا نمی‌داند که تا چه اندازه خوشحال شدم از اینکه پیامبر خدا«ص» مرا از انجام کارهای مردانه معاف کرد» (وسائل‌الشیعه، ج ۲۰، ص۱۷۲).

۳ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «جهاد زن، نیکو شوهرداری کردن است» (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۶).

۴ـ امام باقر«ع» فرمود: «ارزش زن صالح از هزار مرد ناصالح بیشتر است. هر زنی که هفت روز به همسرش خدمت کند، خداوند هفت درِ جهنّم را به روی او می‌بندد و هشت در بهشت را به روی او باز می‌کند تا از هرکدام که خواست وارد شود» (وسائل‌الشیعه، ج۲۰، ص ۱۷۲).

۵ـ امام باقر«ع» فرمود: «هیچ زنی نیست که جرعه‌ای آب به همسرش بدهد مگر آنکه این کار برای او از یک سال عبادتی که روزهایش را روزه بدارد و شب‌هایش را به عبادت بِایستد بهتر است. خداوند برای هر جرعه‌ای که به همسرش نوشانیده، شهری در بهشت برایش بنا می‌کند و شصت گناه او را می‌آمرزد». (همان‌جا)

رسول خدا«ص» فرمود: «هر زنی که در خانۀ شوهرش چیزی را از جایی به جای دیگری منتقل کند و مقصودش هم صلاح [زندگی] باشد، خداوند به او نظر [رحمت] خواهد کرد و خداوند کسی را که به او نظر [رحمت] نموده عذاب نخواهد نمود» ( الأمالی، صدوق، ص۴۱۱).

۶ـ الدُرّ المنثور، ج۲، ص۱۵۳؛ المیزان، ج۴، ص۳۵۰٫

۷ـ روزی پیامبر خدا«ص» وارد خانۀ علی«ع» و فاطمه«س» شد و دید که علی«ع» به همراه فاطمه«س» مشغول آسیا کردن است. فرمود: «به کدام یک از شما کمک کنم؟» علی«ع» فرمود: «به فاطمه«س»». پس زهرا«س» بپا خاست و رسول خدا«ص» به جای او نشست و مشغول آسیا شد (بحارالأنوار، ج۴۳، ص۵۰).

۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «روزی پیامبر خدا«ص» وارد خانۀ ما شد؛ در حالی که فاطمه«س» در کنار دیگی نشسته بود و من هم عدس پاک می‏کردم. رسول خدا«ص» مرا صدا زد و فرمود: «یا ابوالحسن!» گفتم: «لبّیک یا رسول الله!» فرمود: «از من بشنو که من جز آنچه پروردگارم امر فرموده، نمی‏گویم. هیچ مردی نیست که در خانه به همسرش کمک می‏کند، مگر آنکه خداوند به تعداد موهایی که در بدن دارد برای او پاداش عبادت یک سالی را می‏دهد که در روزهایش، روزه بدارد و در شب‏هایش به عبادت خداوند بایستد و به او پاداشی مانند آنچه به صابران می‏دهد عطا خواهد کرد؛ آنچه به داوود نبی و یعقوب و عیسی«ع» داد. ای علی! کسی که در خدمت خانواده‏اش باشد و عارش نیاید، خداوند نام او را در دفتر شهدا می‏نویسد و به ازای هر روز و شبش ثواب هزار شهید برایش می‌نویسد و در برابر هر قدمی که برداشته، ثواب یک حج و عمره برای او می‌نویسد و به تعداد هر رگی که در اوست، خداوند یک شهر در بهشت به او خواهد داد. ای علی! لحظه‏ای خدمت در خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره است و بهتر از آزاد کردن هزار بنده و شرکت در هزار جنگ و هزار بار عیادت مریض و هزار جمعه (شاید مقصود نماز جمعه باشد و شاید اعمال روز جمعه) و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه‏ای که سیرشان کند و هزار برهنه‏ای که آنها را بپوشاند و دادن هزار اسب در راه خداست و بهتر از هزار دیناری است که به نیازمندان صدقه دهد و برای او بهتر است از اینکه تورات و انجیل و زبور و قرآن بخواند و بهتر است از هزار اسیری که بخرد و آزاد کند و برای او بهتر از هزار شتری است که به فقرا بدهد. این مرد از دنیا نمی‏رود مگر آنکه جایگاه خود را در بهشت ببیند. ای علی! خدمت به خانواده مایۀ بخشایش گناهان کبیره است و آتش خشم الهی را خاموش می‏کند و مهریۀ حورالعین و مایۀ افزون شدن حسنات و درجات است. ای علی! کسی به زن خود خدمت نمی‌کند، مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد» (جامع الأخبار، ص۱۰۲).

۹ـ ر.ک: الکافی، ج۵، ص۸۶٫

۱۰ـ ر.ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۵، ص۳۱۹٫

۱۱ـ وسائل‌الشیعه، ج۲۰، ص۱۷۲٫

۱۲ـ  بحارالأنوار، ج۶، ص۲۲۰٫

۱۳ـ الکافی، ج۶، ص۵۰٫

۱۴ـ  کتاب من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۸٫

۱۵ـ الکافی، ج ۴، ص۱۱٫

۱۶ـ همان، ص۱۲٫

۱۷ـ همان، ص۱۱٫

۱۸ـ همان، ص۱۲٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

استعدادهای طبیعی مرد و زن برای هر یک وظایفی را اقتضا می‌کند. زن به دلیل برخورداری از احساسات لطیف، مدیریت عاطفی خانه را بر دوش می‌گیرد. زندگی در خانه‌ای پُر از امکانات رفاهی، امّا بی‌بهره از عاطفه، زندگی نیست، مرگ تدریجی است. وظیفۀ مرد هم دلیل استعدادها و روحیاتی که به طور طبیعی در او وجود دارد، مدیریت اقتصادی و منطقی خانه است. مرد نمی‌تواند مثل زن از عهدۀ تربیت کودک برمی‌آید، زیرا تربیت کودک مستلزم عاطفه، لطافت قلب، حوصله و صبر بسیار است که مرد به اندازه زن از آن برخوردار نیست.

 

۲٫

گاهی مردانگی با ضخامت صدا و اندازۀ زور مردها سنجیده می‌شود! برخی از مردها هر اندازه که دیگران بیشتر از آنها بترسند، بیشتر احساس مردانگی می‌کنند. مهربانی در نگاه برخی از مردها، نشان ذلت و ترس و از مردانگی به دور است، پس هر قدر خشن‌تر، مردتر!

 

۳٫

معیارهای من درآوردی برای تعیین میزان مردانگی، حاصل فرهنگ جاهلی است. مرد اگر مرد باشد، خود را با ترازوی مردانگی علی«ع» می‌سنجد. علی«ع» خود را از فیض کارِ خانه، محروم نکرد. دستان قدرتمند علی«ع» فقط درِ خیبر را به دست نگرفت. او جارو به دست می‌گرفت و قد خم می‌کرد و خانه را جارو می‌زد. تنها قهرمان بدر و اُحد و حُنین نبود، او پرستار حسن و حسین«ع» هم بود.

 

 

01ژانویه/17

گرایش بشر به معنویات در عصر جدید

حجت الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه

توجهی گذرا به وضعیت دین و معنویت در قرن بیستم و بیست و یکم این حقیقت را نشان می‌دهد که بشر در عصر جدید پس از وقفه‌ای بسیار طولانی، بار دیگر به سوی دین و معنویت روی آورده است. اثبات چنین ادعایی در میان انسان‌ها به‌ویژه در دهه‌های اخیر نیازمند به دلائل و شواهد زیادی ندارد، با این حال به برخی از قرائن و شواهد اشاره می‌شود.

 

۱ـ روی‌آوردن مردم جهان به کتاب‌های معنوی

گزارش‌ها و مشاهدات حاکی از آن است که مردم دنیا به مطالعه کتاب‌های دینی و معنوی و شرکت در این گونه مجالس و گفت‌وگو پیرامون این موضوعات روی آورده‌ و کتاب‌های اسلامی و عرفانی در اروپا و آمریکا با استقبال کم‌نظیری مواجه شده‌اند. همچنین کتاب‌های عرفانی و معنوی آمریکایی و هندی در کشورهای اسلامی از استقبال تأمل‌برانگیزی برخوردارند.

در داخل کشور نیز توجه به عرفای حقیقی همچون مرحوم قاضی طباطبایی، ملکی تبریزی، امام خمینی«ره»، علامه طباطبایی، آیت‌الله بهاءالدینی، مرحوم آیت‌الله بهجت و… بیشتر و زندگینامه و سخنان عرفانی آنان با تیراژ بالائی منتشر شده است. خانقاه‌ها هم به صورت آشکار و پنهان پیوسته در کار جذب مریدان تازه‌اند. مراکز و مؤسسات مختلفی با نام عرفان و معنویت و تعالیم ماورائی همچون عرفان‌های نوظهور و بشری و عرفان هندوئی و امثال آن در داخل کشور شکل گرفته‌اند.

 

۲ـ تولیدات هنری مختلف

شاهد دیگر بر گرایش بشریت به سمت معنویت به معنای عام، تولیدات هنری مختلف اعم از موسیقی‌ها، فیلم‌های سینمایی، کارتون‌های کودکان، رمان و داستان‌های به اصطلاح معنوی است. چاپ کتاب‌هایی در موضوعات سحر، فال‌بینی، طالع‌بینی، پیشگویی، هاله‌بینی، جن‌گیری، ارتباط با شیطان و اجنه و امثال آن و فروش بالای آنها شاهد دیگری است بر این مدعا. چنین کتاب‌هایی در داخل کشور نیز مشتریان فراوانی دارند و حتی دائره‌المعارف کف‌بینی(۱) و طالع‌بینی(۲) نیز منتشر شده‌اند!

 

۳ـ معنویات در آثار روشنفکران

نگاهی گذرا به کتاب‌های نویسندگان و مدعیان روشنفکری نیز نشان می‌دهد که بحث عرفان و معنویت خصوصاً در سال‌های اخیر در آثار روشنفکران از جایگاهی ویژه برخوردار شده است. البته این روشنفکران به جای طرح اندیشه‌های معنوی و عرفانی ناب اسلامی، به طرح معنویت‌های سکولار و منهای دین و حتی منهای خدا می‌پردازند و به ترویج و تبلیغ عرفان‌های باستانی و معنویت‌های ادیان و اقوام ایران باستان همچون مانی‌ها، زرتشتیان و هخامنشیان روی آورده‌اند! این در حالی است که بعد از انقلاب اسلامی ایران و توجه مردم به تشیع، اندیشمندان و بسیاری از مردم سراسر جهان به معنویت و آیین اسلام خصوصاً تشیع گرایش پیدا کرده‌اند.(۳)

حال باید دید چرا بشر امروز پس از وقفه‌ای طولانی بار دیگر به معنویت روی آورده‌ است؟

بعضی از علل و عوامل این رویکرد عبارتند از:

۱ـ روشن شدن نادرستی فلسفه‌های معنویت‌ستیز

«جمعی از اندیشمندان غربی به نام پوزیتویست، تحت‌تأثیر افکار و اندیشه‌ها ویتگنشتاین با تجمع در وین و تشکیل حلقه‌ای مطالعاتی، افراطی‌ترین و دین‌ستیزانه‌ترین فلسفه و نظام فکری یعنی «فلسفه پوزیتویسم» را در تاریخ غرب پدید آوردند. این گروه که به اعضای حلقه وین معروف شدند، توانستند در مدت کوتاهی فضای علمی و فلسفی را در غرب و به تبع آن در سراسر جهان دراختیار بگیرند و در دهه‌های چهل تا شصت قرن بیستم همه حوزه‌های فکری و اندیشه را مرعوب و مغلوب کردند.

علم‌زدگی و علم‌گرایی شاخصه اصلی تفکر پوزیتویستی بود. اما این فلسفه نیز مانند فلسفه‌های مشابه در نهایت رو به زوال نهاد. برخی از مدافعان پُوزیتویسم اعضای حلقه دین، توبه‌ علمی خود را از این تفکر به صورت عمومی اعلام کردند و حربه ‌مناسبی را به دست دین‌گرایان دادند تا با دین‌ستیزان به مبارزه بپردازند. افزون بر این، با آشکار شدن نادرستی بنیان‌های فکری پوزیتویسم، معیار معناداری آنان که مهم‌ترین مبنای فکری‌شان بود مورد نقدهای فراوانی قرار گرفت.»(۴)

 

۲ـ سرخوردگی از عقلانیت و علم مدرن

بشر جدید علم جدید و مدرنیته را حلال همه مشکلات می‌دانست. یکی از رهبران عصر روشنگری به نام «دنیس دیدرو» (۱۷۱۳ ـ ۱۷۸۴م) پیام طبیعت را به انسان عصر جدید چنین بازگو می‌کند: «ای برده خرافات! بیهوده خوشبختی خود را فراسوی مرزهای جهانی که تو را در خود جای داده‌، جستجو مکن. شجاع باش و خود را از یوغ دین، این رقیب گردنکش انسان که حقوق او را نمی‌شناسد آزاد کن، خدایانی که قدرت انسان را غصب کرده‌اند دورافکن و به قوانین او بازگرد… خود را دوباره به طبیعت و به انسانیت و به خویشتن واگذار کن. در این صورت است که درمی‌یابی مسیر زندگی گلباران شده است.»(۵)

شعار اصلی عقل‌گرایان در این سخن کلیفورد (۱۸۴۵ـ۱۸۷۹م) انگلیسی خلاصه می‌شد که می‌گفت: «همیشه همه و برای همه کس، اعتقاد به هر چیزی بر مبنای ادله ناکافی، کاری نادرست است.»(۶) ظاهر این سخن می‌تواند مورد تأیید عرفان تشیع باشد، ولی هدف کلیفورد این بود که می‌خواست دین و معنویت و باورهای دینی را اموری غیرعقلانی و فاقد دلیل موجه قلمداد کند. کار دین‌ستیزی و معنویت‌گریزی به آنجا رسید که در مجامع علمی از بردن نام «خدا» خودداری می‌کردند و اعتقاد به خدا را غیرعلمی و خرافی و اسطوره‌ای می‌دانستند و تنها راه برای علمیت و حقانیت هر اندیشه‌ای را فقط تجربه‌پذیری می‌دانستند.

موج علم‌زدگی و عقل‌گرایی علاوه بر غربیان دامن بعضی از روشنفکران مسلمان را نیز گرفت. به عنوان نمونه تفسیری که مرحوم اقبال لاهوری و به تبع او دکتر شریعتی از خاتمیت و پایان پیامبری ارائه می‌دهند، به وضوح تحت‌تأثیر این گرایش است. این دو بلوغ و رشد علمی بشر جدید را علت اصلی پایان پیامبری و قطع سلسله پیامبران می‌دانند و مدعی‌اند در دوران خاتمیت بشریت با تکیه بر عقل و علم جدید و با استمداد از روش علمی (استقراء و تجربه) می‌تواند روی پای خود بایستد و همه مشکلات و مسائلش را حل کند.(۷)

امثال دکتر سروش و مصطفی ملکیان و جمعی از روشنفکران کشورهای مختلف اسلامی نیز این خط را دنبال کردند، اما دیری نگذشت که بشر از خواب جزمیت این غرور علمی بیدار شد؛ کاستی عقل و علم مدرن را با همه وجود خود احساس کرد و متوجه شد که علوم عقلی به‌رغم اهمیت و نقش بسیار زیاد، صرفاً به بخشی از نیازهای وجودی انسان پاسخ می‌دهند و پاسخگوی بخش اصلی نیاز انسان که معنویت و عرفان و ارتباط با خالق خویش است  نیستند، لذا توجه به معنویات در غرب آغاز شد.

 

۳ـ شکست نظام‌های معنویت‌ستیز

در اواخر قرن بیستم نظام‌های معنویت‌ستیز ورشکستگی خود را اعلام کردند. در اوایل قرن بیستم تقریباً نیمی از مردم دنیا کمونیست و مارکسیست شده بودند؛ نظامی که دین و معنویت را افیون ملت‌ها می‌دانست و مبارزه با دین یعنی افیون توده‌ها را نخستین وظیفه خود تلقی می‌کرد، ولی طولی نکشید که در اواخر قرن بیستم این نظام از هم پاشید! امام خمینی در پیام معروف خود به گورباچف این آینده را برای کمونیسم پیش‌بینی کرده بودند. جالب اینجاست که رهبران نظام‌های کمونیستی هم دم از خدا می‌زنند! فیدل کاسترو رهبر نظام کمونیستی کوبا درباره پایان مدت رهبریش می‌گوید:

«تا وقتی که خدا بخواهد اداره کشور را در دست خواهم داشت، ابتدا خواست و اراده خدا و پس از آن خواست و اراده مردم بالاتر از هر چیزی ا‌ست.»(۸)

و یا ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه می‌گوید:

«من به نوبه‌ خود از اینکه به کلیسای ارتدوکس روسیه تعلق دارم افتخار می‌کنم. این تعلق، مرا غنی می‌کند و یک‌ ارتباط شخصی با ملتم و فرهنگش به وجود می‌آورد.»(۹)

جالب است بدانید پوتین رئیس‌جمهور روسیه طی حکمی، مشاور خود در امور شیعیان را مأمور ایجاد زمینه‌های لازم برای راه‌اندازی مراکز دینی شیعی کرده است. این مراکز می‌توانند در قالب مؤسسات و مدارس دینی، دانشکده‌ها یا دانشگاه‌های دینی تأسیس شوند.(۱۰)

 

۴ـ تبلیغ گسترده دینداران و معنویت‌گراها

علت دیگر برای جذب بشر به سوی معنویت، تبلیغات گسترده‌ متدینین و نیز مدعیان معنویت است. گروه‌های مختلف مسیحی با امکانات مادی و تبلیغاتی بسیار گسترده‌ای بیش از هر زمان دیگری در گوشه و کنار جهان به تبلیغ پرداخته‌اند. همین‌طور ادیان هندی و بودایی نیز از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمی‌کنند. عرفان‌های کاذب از جمله عرفان یهودی با نام «کابالا» یا «قبالا» تلاش گسترده‌ و مرموزی را برای جذب چهره‌های شاخص و ستاره‌های سینمایی و هنری و ورزشی و خانواده‌های متمول آغاز کرده‌اند. چندی قبل در رسانه‌ها اعلام شد که یکی از فوق‌ستاره‌های هنری هالیوود و خواننده مشهور پاپ به نام مَدونا و نیز «دیوید بکهام» فوتبالیست معروف و همسرش و خانم پاریس هیلتون وارث خانواده ثروتمند هیلتون و دارنده هتل‌های زنجیره‌ای هیلتون به آیین کابالا پیوسته‌اند.(۱۱)

 

۵ـ پیروزی انقلاب اسلامی ایران

به جرئت می‌توان گفت یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین علل توجه بشر جدید به دین و معنویت، پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی است. همه دنیا شاهد بودند که این انقلاب به نام دین اسلام و تشیع شروع و با بهره‌گیری از مراسم‌ معنوی چون عاشورا، نماز عید فطر و جلسات دعا پیروز شد. بعد از پیروزی نیز معنویت انقلاب به اوج خود رسید و نمازجمعه‌ها و جماعت‌ها در تمام شهرها و حتی روستاهای بزرگ برگزار شدند. دعای کمیل و ندبه و زیارت جامعه و زیارت عاشورا و دعای ابوحمزه ثمالی، به محل تجمع عاشقان خدا و اهل‌بیت«ع» تبدیل شد. در طول هشت سال دفاع مقدس اصلی‌ترین عامل مقاومت و شهادت‌طلبی و در نتیجه پیروزی، معنویت تشیع بود که برگرفته از مکتب ناب اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» بود.

مقام معظم رهبری در باره «عصر امام خمینی» می‌فرمایند: «ویژگی آن [عصر امام خمینی] عبارت است از بیداری و جرئت ملت‌ها در برابر زورگویی ابرقدرت‌ها… و سر برآوردن ارزش‌های معنوی و الهی. ما امروز نشانه‌های رشد معنویت و افول مادیت را در دنیا می‌بینیم…»(۱۲)

و در کلام دیگری می‌فرمایند: «آن روزی که دین و معنویت ضدارزش به حساب می‌آمد و مورد استهزاء قرار می‌گرفت گذشته است. امروز بی‌دینی و از اعتقاد معنوی تهی بودن یک ارزش است و این از ویژگی‌های عصر جدیدی است که امام ـ این مرد بزرگ ـ پرچم آن را برافراشت.»(۱۳)

در جای دیگر با هشدار به علمای جهان اسلام آنها را متوجه این عظمت و ارزش می‌کنند و می‌فرمایند:

«… عجیب است که چگونه بسیاری از علما و روحانیون کشورها و بلاد اسلامی از نقش عظیم و رسالت الهی و تاریخی خود در این عصر که بشریت تشنه معنویت و احکام نورانی اسلام است غافلند «و عطش ملت‌ها را درک نمی‌کنند» و از التهاب و گرایش جوامع بشری به ارزش‌های وحی بی‌خبرند و قدرت و نفوذ معنوی خود را دست‌کم گرفته‌اند.»(۱۴)

و به جوانان بشارت می‌دهند که: «این دوران [عصر امام خمینی] دوران اسلام و دوران غلبه ارزش‌های الهی و معنوی است. این دوران، دوران امام خمینی«ره» است و ان‌شاءالله جوان‌های ما این آینده را خواهند دید.»(۱۵)

برای روشن شدن نقش این عامل، به اعترافات دانشمندان غربی و همین‌ طور تأییدات دانشمندان اسلامی می‌پردازیم:

الف) اعترافات دانشمندان غربی و شرقی

۱ـ اندیشمند و نویسنده روسی والنتین پروساکوف، درباره تأثیرگذاری امام خمینی در موج جدید معنویت‌خواهی می‌نویسد: «او جهان‌بینی مذهبی را احیا و نور ایمان را روشن کرد و بزرگ‌ترین حماسه عظیم فداکاری عصر ما را به وجود آورد.»(۱۶)

همین نویسنده با اعتراف به اینکه امام خمینی مبشر عصر جدیدی در زندگی بشر بود، می‌نویسد: «به نظر می‌رسد در این مرحله برای روحیه آشفته بشریت بیش از هر چیزی به معنویت نیاز هست.»(۱۷)

۲ـ آنتونی‌گیدنز جامعه‌شناس مشهور انگلیسی در فصلی از کتاب خود با عنوان پدیده نوزایی دینی می‌نویسد: «در گذشته سه غول فکری جامعه‌شناسی؛ یعنی «مارکس»، «دورکیم» و «ماکس وبر» با کم و بیش اختلافاتی فرایند عمومی جهان را سکولاریزیون و به حاشیه رفتن دین می‌دیدند، ولی در آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامی ایران شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم؛ یعنی جهان به سمت دینی شدن می‌رود.»(۱۸)

۳ـ آلوین تافلر با چرخش ۱۸۰ درجه‌ای از مواضع پیشینیان خود تصریح می‌کند: «بازی قدرت جهانی که در دهه‌های آینده پدید خواهد آمد، بدون درنظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام، مذاهب کاتولیک و مذاهب دیگر قابل درک نیست.»(۱۹)

۴ـ پیتر، اِل، برگر (Peter L Berger) از مشهورترین جامعه‌شناسان دینی و استاد و مدیر مؤسسه مطالعات اقتصاد دانشگاه بوستون (آمریکا) در این زمینه می‌گوید: «جهان امروز جهانی به‌شدت دینی است و نمی‌توان آن را چنان که بسیاری از تحلیل‌گران نوگرا (خواه از روی تفنن و خواه از روی یأس) اعلام کرده‌اند جهانی سکولار نامید… میل به دین همواره در بشر وجود داشته است و از میان بردن آن عملاً امری محال است. البته متفکران تندرو عصر روشنگری و اخلاف امروزی آنها همواره به چنین چیزی اندیشیده‌اند، ولی تا کنون این میل از میان نرفته است… آنان که از نقش دین در تحلیل مسائل جهان معاصر غفلت می‌ورزند، مرتکب خطای بزرگی می‌شوند.»(۲۰)

۵ـ نیکلای چرون از سیاستمداران معروف رومانی می‌گوید: «انقلاب اسلامی ایران هدف مهمی چون احیای ارزش‌های دینی در جامعه را در پیش دارد. رومانی امروز نیازی مبرم به احیای ارزش‌های دینی دارد. ما خواهان بهره‌گیری از تجربیات ایران هستیم.»

۶ـ دانیل پاپیز (Daniel Pipes) رئیس انجمن سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا می‌گوید: «باید اعتراف کنیم که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ما برای افکار دینی و مذهبی جایی باز نکرده بودیم، ولی از این پس برای ما آمریکایی‌ها ضروری است که زمینه‌ای برای مطالعه و تحقیق پیرامون مذهب فراهم آوریم.»(۲۱)

۷ـ بری رابین روزنامه‌نگار معروف غربی و نویسنده مقاله اسلام نرمال می‌گوید: «واشنگتن در سال‌های گذشته اهمیت دین در ارتباطات سیاسی و دیپلماسی را درک نمی‌کرد و این مسئله مشکلات فراوانی را برای ما آمریکایی‌ها به وجود آورد که برای واشنگتن گران تمام شد. اگر بخواهیم در آینده با این مشکلات مواجه نشویم، باید بپذیریم که دین یک واقعیت اساسی و زیربنای جوامع بشری است.»(۲۲)

۸ـ تحلیلگر روزنامه‌ تایمز چاپ لندن می‌نویسد: «در پاییز ۱۳۵۷ دنیای غرب به دلیل انقلاب ایران بار دیگر اسلام را کشف کرد… و ما غربی‌ها خیلی زود فهمیدیم که الله‌اکبر به معنای خدا بزرگ است.»

۹ـ لخ والسا رئیس‌جمهور لهستان به آقای ولایتی گفته بود: «انقلاب شما روی ما هم اثر گذاشت و خوشحالیم از اینکه در کشور شما انقلابی بر اساس دین صورت گرفته است. پیروزی انقلاب اسلامی موجب احیای تفکر دینی در سطح حکومت‌ها و حتی در کشورهای مسیحی شد.»(۲۳)

۱۰ـ پروفسور اسماعیل لیکبس فیلسوف برجسته فرهنگ اسپانیایی در باره حیات مجدد دین می‌گوید: «دین زنده شده است، کلیساها جان تازه‌ای گرفته‌اند، توجه به مذهب و اندیشه‌های مذهبی، دیگر در دانشگاه‌ها زشت و کم‌بها تلقی نمی‌شود، زیبایی‌های معنوی در زندگی روزمره مورد بازیابی قرار گرفته‌اند [و] جهان برای نجات و زیبا کردن روابط اجتماعی‌ خود به قدرت دین و جاذبه‌های معنوی گرایش شدید پیدا کرده است… این همه ناشی از دعوت نوینی بود که امام خمینی با انقلاب دینی‌اش در عرصه افکار و ذهنیت جامعه جهانی آغاز کرد.»(۲۴)

این نمونه‌ها نشان می‌دهند که:

۱ـ انقلاب اسلامی بر دین‌گرایی و معنویت‌خواهی تأثیر فراوانی گذاشته است.

۲ـ غرب و سردمداران آنها از این مسئله به‌شدت به هراس افتاده و در نتیجه با اساس دین و معنویت دشمنی می‌کنند. غرب تنها با انقلاب اسلامی مخالف نیست، بلکه با اساس دین و معنویت که صد البته خود جنبه سیاسی دارد مخالف است، لذا سخت می‌کوشد برای مقابله با اسلام واقعی، آن را بشناسند.

دکتر عبدالعزیز ساشادینا از اساتید دانشگاه ویرجینیای آمریکا می‌نویسد: «بیست سال پیش، اسلام‌شناسی در آمریکا فقط در بعضی از دانشگاه‌های بزرگ تدریس می‌شد، ولی در حال حاضر تمام دانشگاه‌های کوچک و بزرگ درس اسلام‌شناسی دارند و این نشان‌دهنده تأثیر انقلاب اسلامی ایران است.»(۲۵)

 

ب) تأییدات برخی دانشمدان اسلامی

۱ـ پروفسور محمدحسین هدی از اندیشمندان مسلمان مقیم اتریش در باره نقش انقلاب اسلامی ایران در احیای دین و معنویت می‌گوید: «اگر بنا باشد تاریخی را برای احیای هویت دینی در جهان معاصر در نظر بگیریم، آن تاریخ سال ۱۹۷۹ میلادی مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که خیزش عظیمی را در تفکرات دینی در تمام ادیان به وجود آورد. آخرین آمارها در مورد احیای تفکر دینی که در سال ۱۹۹۰ م صورت پذیرفت نشان می‌دهد که تقریباً ۷۰ درصد مردم اروپا احساس دینداری می‌کنند. در تمام ادیان از  هندوئیسم گرفته تا بودیسم… و انواع فرقه‌های مسیحی همه از یک نوع بازگشت به تفکر دینی خبر می‌دهند. انقلاب اسلامی ایران موجب احیای تفکر دینی در جهان شد.»(۲۶)

۲ـ محمد نسل رئیس مرکز فرهنگی تجدید حیات اسلام در اتریش در مقاله‌ای با عنوان «تأثیر نهضت امام خمینی بر اروپا» می‌نویسد: «بی‌تردید انقلاب اسلامی امام خمینی نه تنها تصویر تازه‌ای از اسلام در اروپا ارائه کرد، بلکه حتی زندگی مذهبی غیرمسلمانان را هم دگرگون ساخت. به عبارت دیگر، امروز مذهبی بودن حتی در اروپا هم ارزش و معنای تازه‌ای یافته است. این عبارت را رئیس‌جمهور سابق اتریش در یک سخنرانی بیان کرد که انقلاب اسلامی به همه افراد اعتبار و اتکا به نفس تازه‌ای داد.»(۲۷)

۳ـ‌ پروفسور یاوس اوسوس مسلمان آلمانی و قائم مقام دانشگاه فنی برمن آلمان می‌گوید: «امام خمینی بیدارگر همه موحدان عصر ماست. احیای دین و معنویت در روزگاری که سیطره مادیت و ابزار مادی و اندیشه‌های ضد معنوی جامعه بشری را در چنبره خود گرفته بود، مدیون امام خمینی و یاران انقلاب اسلامی است.»

۴ـ‌ پروفسور حمید مولانا رئیس و بنیانگذار بخش ارتباطات بین‌الملل دانشگاه امریکن واشنگتن دی‌سی با بیان بخشی از تأثیرات شگرف امام خمینی در جهان معاصر اظهار می‌دارد: «به عقیده من هیچ صدایی در قرن بیستم مثل صدای امام [خمینی] جهان را به لرزه در نیاورد. حضرت امام پس از جنگ جهانی، اولین شخصیتی بودند که به صورت جهانی «طلسم سکوت» در مقابل طاغوت و ظلم را شکستند. اگر این طلسم نشکسته بود، امروز شوروی زنده بود.»(۲۸)

مولانا می‌افزاید: «وقتی انقلاب اسلامی اوج گرفت، من در تابستان ۱۹۷۸ دو هفته در تهران بودم و بعد برای شرکت در کنگره بزرگ علوم ارتباطات روابط بین‌‌الملل به ورشو (لهستان) رفتم. وقتی در آنجا درباره‌ انقلاب اسلامی ایران صحبت کردم، چند نفر از دانشمندان لهستانی ـ که بعداً در مبارزات لهستان تأثیر فراوانی داشتند ـ می‌خواستند حضرت امام را بشناسند. این مال آن موقع بود، ولی اخیراً که پس از بیست سال هنگامی که برای شرکت در کنفرانس بزرگ جهانی در همین رشته در دانشگاه «لایبزیک» به آلمان شرقی رفته بودم، برای اولین بار در عمر ۴۳ ساله‌ انجمن علوم ارتباطات آنجا اعضای انجمن، جلسه‌ اصلی خودشان را در کلیسای سن نیکسولی تشکیل دادند. کشیشی برای ما سخنرانی کرد که به قول خودش انقلاب آلمان شرقی را به «شیوه‌ حضرت امام» هدایت کرده بود. واقعاً جالب است که مارکسیست‌ها، لیبرالیست‌ها و همه «ایست‌»های دیگری که هرگز حاضر نبودند به مسجد و معبد بروند، تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به کلیسا آمده بودند..»(۲۹)

۵ـ احمد هوبر مسلمان سوئیسی می‌گوید: «امروز در اروپا احساس می‌شود سقوط دیوار برلین با انقلاب و قیامی که شما آغاز کردید مرتبط است. تأثیر این قیام اسلامی امروز در اروپا محسوس است. در اروپا حدود ۱۲ تا ۱۵ میلیون مسلمان زندگی می‌کنند که صد هزار نفر آنها در سوئیس‌اند.

امام خمینی نه تنها مسلمانان را بیدار کردند، بلکه بر جهان غیراسلام نیز تأثیر گذاشتند. بدانید آن مرد سالخورده که رهبر شما بود (امام) هرگز نمرده است، بلکه هنوز زنده است و فعال، زیرا همه ‌این تحولات به دست ایشان ایجاد شده است.»(۳۰)

۶ـ توشیوکوردا محقق تازه مسلمان ژاپنی می‌گوید: «قبل از انقلاب اسلامی ایران هر کتابی که با عنوان و محتوای اسلامی در ژاپن چاپ می‌شد، تیراژی کمتر از هزار نسخه داشت. الحمدلله بعد از پیروزی انقلاب تیراژ کتاب‌های اسلامی در ژاپن زیاد شده است… مدتی پیش کتابی در مورد روح و معنویت اسلام به زبان ژاپنی نوشتم که در عرض یک ماه بیش از بیست هزار نسخه از آن به فروش رفت.»(۳۱)

 

دو هشدار مهم

این اعترافات این امر را ثابت می‌کند که انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیار عمیق و ژرفی در دنیا بر جا گذاشته و دین و معنویت دینی را در جهان مطرح کرده و حتی به ادیان دیگر نیز آبرو داده است. بنابراین باید توجه داشت که:

۱ـ در حالی که انقلاب اسلامی چنین تأثیر گسترده‌ای داشته است، بر متولیان انقلاب، دلسوزان، مبلغان و بلکه بر آحاد ملت و جهان اسلام، خصوصاً تشیع لازم و ضروری است که حقیقت دین تشیع را به دور از هرگونه انحرافات و تحریفات و آنچنان که هست به جهان تشنه معنویت عرضه کنند، اختلافات فکری و سلیقه‌ای را کنار بگذارند، با تمام قدرت و نیرو در توسعه اسلام خصوصاً مذهب تشیع بکوشند و از این فرصت تاریخی که به برکت نهضت امام خمینی پیش آمده، بهترین و بیشترین بهره را ببرند. مبادا فرصت از دست برود و نیروها، مشغول اختلافات حزبی و سلیقه‌ای و امثال آن شوند که گناهی نابخشودنی است.

۲ـ استعمار جهانی خصوصاً غرب و صهیونیسم با وقوع انقلاب اسلامی، کیان و هستی خویش را در خطر می‌بینند، لذا با تمام قدرت برای نابودی و خنثی کردن تأثیرات این انقلاب وارد میدان شده‌اند و از هر وسیله و جنایتی، از حمله نظامی و جنگ‌های منطقه‌ای گرفته تا ایجاد گروه‌هایی همچون طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام و… از ایجاد فساد و فحشاء گرفته تا ساختن فیلم‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای مبتذل و… برای نابودی آن بهره می‌گیرند. برای مقابله با این توطئه‌ها باید برنامه‌های عمیق و اندیشمندانه‌ای داشته باشیم.

 

 

 

جمع‌بندی

قرن بیست و خصوصاً بیست و یکم نشان می‌دهد که بشر بعد از وقفه‌ای طولانی بار دیگر به سوی دین و معنویت روی آورده است. این ادعا را با روی‌آوری مردم جهان به کتاب‌های معنوی، تولیدات هنری مختلف معنوی، توجه روشنفکران به معنویت می‌توان اثبات کرد. علل و عوامل مختلفی از جمله روشن شدن نادرستی فلسفه‌های معنویت‌ستیز، سرخوردگی از عقلانیت و علم مدرن، شکست نظام‌های معنویت‌ستیز، تبلیغ گسترده معنویت‌گراها و… از جمله پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیشترین تأثیر معنوی را بر جهان داشته است.

این امری است که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند، لذا جا دارد که دلسوزان انقلاب اسلامی از این فرصت استثنایی تاریخی بهره‌برداری کنند و برای نقشه‌ها و توطئه‌های دشمن  برنامه‌های عمیق و حساب‌شده‌ای داشته باشند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دائره‌المعارف کف‌بینی، م.کاناکار، ترجمه کامبیز شمس، تهران، حمیداء، ۱۳۸۰٫

۲ـ دائره‌المعارف طالع‌بینی، لیندا گردمن ویدگران، ترجمه زهره افتخاری و بهناز ادرنگی، تهران، بهزاد، ۱۳۸۴٫

۳ـ ر.ک: درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفان‌های کاذب، احمدحسین شریفی، قم، پرتو ولایت، یازدهم، ۱۳۹۱، ص ۴۰٫

۴ـ همان، ص ۴۴٫

۵ـ‌ فلسفه روشنگری، ارنست کاسیرر، ترجمه یدالله موقن، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۰، ص ۲۱۱٫

۶ـ درآمدی بر عرفان حقیقی، همان، ص ۴۰٫

۷ـ ر.ک: خاتمیت، امامت و مهدویت، احمدحسین شریفی، قم، صهبای یقین، ۱۳۸۴، صص ۵۲ـ۱۳٫

۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۱ شهریور ۷۷، عصر امام خمینی، میراحمدرضا حاجتی، قم، بوستان کتاب دهم، ۱۳۸۳، ص ۶۲٫

۹ـ همان، ص ۶۳٫

۱۰ـ خبرنامه جامعه مدرسین، شماره ۱۲۵۴، ۱۷ اردیبهشت ۹۴، ص ۴۹٫

۱۱ـ درآمدی بر عرفان حقیقی، عرفان‌های کاذب، همان، ص ۴۷٫

۱۲ـ عصر امام خمینی، میراحمدرضا حاجتی، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۲، چاپ هشتم، ص ۶۲٫

۱۳ـ همان.

۱۴ـ همان، ص ۶۱٫

۱۵ـ سخنرانی معظم له در اولین سالگرد ارتحال امام خمینی، مرقد امام، ۱۳ خرداد ۶۹٫

۱۶ـ ‌مصاحبه نامبرده، کیهان، ۲۹ بهمن ۷۶٫

۱۷ـ عصر امام خمینی، ص ۳۵٫

۱۸ـ جامعه‌شناسی آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۷۵٫

۱۹ـ تغییر ماهیت قدرت، الوین تافلر، ترجمه حسن نورانی و شاهرخ بهار، تهران مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۰، ص ۶۵۹٫

۲۰ـ افول سکولاریزم، پیتر، ال برگر، ترجمه افشار امیری، صص ۳۳ـ۲۵، به نقل از عصر امام خمینی، ص ۶۸٫

۲۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰ آذر ۶۸٫

۲۲ـ عصر امام خمینی، ص ۷۲٫

۲۳ـ در مصاحبه با روزنامه کیهان، ۱۷ بهمن ۷۸٫

۲۴ـ روزنامه کیهان، ستون فرهنگ و اندیشه، ۲۲ مرداد ۷۵، عصر امام خمینی، ص ۸۱٫

۲۵ـ‌ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳ خرداد ۷۶٫

۲۶ـ مصاحبه با کیهان، ۲۵ و ۲۹ بهمن ۷۶٫

۲۷ـ روزنامه کیهان، ۲۱ بهمن ۶۹، عصر امام خمینی، ص ۸۰٫

۲۸ـ ماهنامه امامت، شماره تیر و مرداد ۷۸؛ عصر امام خمینی، صص ۸۰ـ۷۹٫

۲۹ـ فصلنامه حضور، پاییز ۷۸، ش ۲۹، عصر امام خمینی، ص ۷۸٫

۳۰ـ روزنامه کیهان، ۲۸/۱۷/۶۹٫

۳۱ـ روزنامه ینی شفق، ۲۱ آذر ۸۰؛ ماهنامه‌ غرب در آئینه فرهنگ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، بهمن، ۸۰، ش ۱۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

در اوایل قرن بیستم تقریباً نیمی از مردم دنیا کمونیست و مارکسیست شده بودند؛ نظامی که دین و معنویت را افیون ملت‌ها می‌دانست و مبارزه با دین یعنی افیون توده‌ها را نخستین وظیفه خود تلقی می‌کرد، ولی طولی نکشید که در اواخر قرن بیستم این نظام از هم پاشید! امام خمینی در پیام معروف خود به گورباچف این آینده را برای کمونیسم پیش‌بینی کرده بودند.

 

۲٫

 

بری رابین روزنامه‌نگار معروف غربی و نویسنده مقاله اسلام نرمال می‌گوید: «واشنگتن در سال‌های گذشته اهمیت دین در ارتباطات سیاسی و دیپلماسی را درک نمی‌کرد و این مسئله مشکلات فراوانی را برای ما آمریکایی‌ها به وجود آورد که برای واشنگتن گران تمام شد. اگر بخواهیم در آینده با این مشکلات مواجه نشویم، باید بپذیریم که دین یک واقعیت اساسی و زیربنای جوامع بشری است.»

 

 

۳٫

احمد هوبر مسلمان سوئیسی می‌گوید: «امام خمینی نه تنها مسلمانان را بیدار کردند، بلکه بر جهان غیراسلام نیز تأثیر گذاشتند. بدانید آن مرد سالخورده که رهبر شما بود (امام) هرگز نمرده است، بلکه هنوز زنده است و فعال، زیرا همه ‌این تحولات به دست ایشان ایجاد شده است.»

 

 

۴٫

استعمار جهانی خصوصاً غرب و صهیونیسم با وقوع انقلاب اسلامی، کیان و هستی خویش را در خطر می‌بینند، لذا با تمام قدرت برای نابودی و خنثی کردن تأثیرات این انقلاب وارد میدان شده‌اند و از هر وسیله و جنایتی برای نابودی آن بهره می‌گیرند. برای مقابله با این توطئه‌ها باید برنامه‌های عمیق و اندیشمندانه‌ای داشته باشیم.

 

 

 

01ژانویه/17

منظومه اهل دل

 

تشنه جام ولایتیم

با آنکه آبدیده‌ی دریای طاقتیم

آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم

 

امروز اگر به سایه‌ی راحت نشسته‌ایم

مدیون استقامت آن سرو قامیتم

 

دیری‌ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است

عمری‌ست سر سپرده‌ی آن خال وحدتیم

 

این دست‌ها ادامه‌ی دست وفای توست

امروز اگر بزرگ‌تر از بی‌نهایتیم

 

ما بی تو چیستیم؟ چه می‌دانم ای عزیز!

ما هیچ نیستیم، سراپا حقارتیم

 

باشد که دست دوست تسلایمان دهد

ما را که تا همیشه قدح نوش حسرتیم

 

تنها تو بد ندیده‌ای از واعظان شهر

ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم

 

رونق فزای میکده‌ی عشق بعد از این

تا صبح وصل تشنه‌ی جام ولایتیم

«علیرضا قزوه»

 

 

ای ابر مرد

آسمان بود و آفتاب نبود

چشمه‌ای خشک بود و آب نبود

 

صد سؤال بزرگ در دل بود

ولی افسوس، یک جواب نبود

 

باور حرکتی تازه بود به سر

اشتیاقی به انقلاب نبود

 

خیزش قلب‌ها به تنهایی

بستر اتفاق ناب نبود

 

آمدی، جان انقلاب رسید

از افق آخر آفتاب رسید

 

آمدی، جان انقلاب شدی

روشنایی بی‌زوال شدی

 

در سر هیچکس سؤال نماند

تو خودت پاسخ سؤال شدی

 

تو به بال شکسته‌ی میهن

سال پنجاه و هفت؛ بال شدی

 

نه به تاریخ کشورم ایران

تو به تاریخ‌ها مثال شدی

 

کاش تاریخ بد ورق نخورَد

بی‌حضور تو دست رد نخورد

 

دلتان را به درد آوردند

سروها برگ زرد آوردند

 

اینکه در فصل گرم، باغ و درخت

میوه‌ی فصل سرد آوردند

 

اینکه خفّاش‌ها به خانه‌ی باز

باز عزم نبرد آوردند

 

اینکه یک عده نوجوان و جوان

رو به افیون گرد آوردند

 

همه‌اش مال سستی ما بود

کار دنیاپرستی ما بود

 

ای ابر مرد؛ مرد ایمانی

تو همیشه بیاد می‌مانی

 

تو هم آواز مرغ‌های سحر

ناله سر می‌کنی و می‌خوانی:

 

«جور صیاد، ظلم ظالم‌ها

خانه بر باد داده می‌دانی؟»

 

سه دهه، هر سپیده دم تو هنوز

بر سرم نور خود می‌افشانی

 

با تو هستم، حضور ناب؛ بمان

همچنان جای آفتاب، بمان

«امیر عظیمی»

 

مدافعین حرم

با اسم رمز حضرت عباس(ع)  

از جان خویش صرف‌نظر کرده‌ایم ما

خود را برای دوست سپر کرده‌ایم ما

 

دست دعای عمه سادات پشت ماست

احساس می‌کنیم نظر کرده‌ایم ما

 

عمریست آیه‌های جهاد و قیام را

در مکتب حسین ز بر کرده‌ایم ما

 

از سمت و سوی کرب و بلا چون نسیم صبح

هر روز تا به شام گذر کرده‌ایم ما

 

این روزهای سرد زمستان شام را

با عشق زینب است که سر کرده‌ایم ما

 

با اسم رمز حضرت عباس بین رزم

صف‌های خصم زیر و زبر کرده‌ایم ما

 

این چشم‌های منتظر تیغ و تیر را

با روضه‌های علقمه تر کرده‌ایم ما

 

ما چون حسین عازم کوی شهادتیم

از مرگ بی‌مصاف حذر کرده‌ایم ما

«سیدعلیرضا شفیعی»

 

 

 قنداقه نور بر دستان هادی(ع)

میل سفر در سر چرا دارم دوباره؟!!

شوق زیارتنامه را دارم دوباره!

 

صحنی پر از خلوت شده فکر و خیالم

انگار میل سامرا دارم دوباره

 

این اشک‌های روی گونه نازنینند

وقتی سر خان کریمان می‌نشینند

 

یک قطره بردم باز دریا پس گرفتم

در مکتب شیعه حسن‌ها اینچنینند

 

اینکه فقیری را به ما‌ها هدیه دادی

می‌ریزد اشک شوق‌مان غیر ارادی

 

قنداقه‌ی نور تو را خیل فرشته

آورده‌اند از عرش بر دستان‌هادی

 

وا کن به روی رعیتت حالا دری را

باب زلال گریه‌های مادری را

 

بین توسل‌ها سه‌شنبه لطف کردی

همواره ایها الزکی العسکری را

 

حاجاتمان را دست پاک تو سپردیم

ما دست خالی از حریم تو نبردیم

 

یک خواهش اما مانده بین سامرایت

ای کاش فرزندت بیاید تا نمردیم

 

آقا بمیرم من برایت! باز دشمن؟

این غربت صحن تو بد تا کرد با من

 

وقتی صدای تیر و شلیک است آنجا

بعدش صدای بال کفتر‌هاست حتماً

«مجتبی کرمی»

 

 

 

زِینِ أب آمد

امشب خدا مهر و قمر را اختری داد

خمخانه ناب ولا را ساغری داد

 

بحر سخاوت را ثمینه گوهری داد

حجب و حیا را بار دیگر مظهری داد

 

بر ام اب از سوی حق زین اب آمد

زینت فزای عرش اعلا زینب آمد

 

شد زینت آغوش زهرا دختری ناز

منظومه دلدادگی و مخزن راز

 

دریای احساس و نماد صبر و اعجاز

کو از ازل شد با غم و اندوه دمساز

 

سرمست از فیض وجودش عالم عشق

گلبوسه می‌گیرد ز رویش خاتم عشق

 

آرام می‌گیرد جهانی در پناهش

در جستجوی دلبری باشد نگاهش

 

بی‌تاب دیداراست رخسار چو ماهش

زمزم روان شد از دو چشمان سیاهش

 

هر چند بر اهل ولا او نور عین است

لیک از ازل دلداه روی حسین است

 

تا دید روی ماه دلبر خنده سر داد

از راز خود اینگونه عالم را خبر داد

 

یک عالمه تفسیر در این مختصر داد

نخل امید و آرزوی او ثمر داد

 

یک روح اما در دو پیکر شد پدیدار

این عاشق و معشوق را حق شد خریدار

 

آری چو زینب دلبری دیگر نیاید

در ماسوا چون او دگر خواهر نیاید

 

از مادر گیتی چو او دختر نیاید

داغ و مصائب را چو او مادر نیاید

 

طاهر چه گوید از جلال و قدر زینب

شد عالمی مدحت سرا از بهر زینب

«ابوالفضل آردیان طاهری»

 

 

 

ای قدرت کلام تو مانند ذوالفقار

ما جز جمال، از تو ندیدیم در خیال
غیر از کمال، از تو ندیدیم تا به حال

در موج درد‌ها نشکستی بسان کوه
با اینکه گشت قرص وجود تو چون هلال

ای سایه‌ی محبت تو بر صمیم جان
ای مدح شوکت تو نگنجد به هر لسان

بانوی بانوان دو عالم پس از بتول
الگوی جهد و طاعت و پیکار در جهان
یک عمر، در محله کسی روی تو ندید
چشمی به روت باز نشد موی تو ندید

نامحرمی ندید کسی بین خانه‌ها
گوید دمی طنین صدای تو را شنید
جانم فدای ستر جمیل و حجاب تو
اصلاً حساب غیر کجا و حساب تو

تا روز حشر هم که بخوانند سیره‌ات
مختومه‌ناپذیر بود این کتاب تو

مرآت کبریا شدنت در بر یزید
بند دل از دل همه‌ی روبهان برید

مثل پیامبر که سخنران شدی، شدند…
…لرزان ز صولت تو پلیدان شبیه بید
مات است دیده‌ی تو به روی حسین و بس
پرواز می‌کنی تو به سوی حسین و بس

شرطت به ضمن عقد بود حول این کلام
هستم همیشه خادم کوی حسین و بس

روح خوشی به خانه‌ی زهرا دمیده است
باران اشتیاق ز پلکش چکیده است

مولای‌مان علی شده لایوصف از شعف
گویا صدای آمدن نو رسیده است
«زینب» گذاشت نام تو را آفریدگار
ای آنکه بود ساقی علم تو کردگار

هستی شجاع مثل حسینت که شد شهید
ای قدرت کلام تو مانند ذوالفقار
ای زینت علی، ثمر جان فاطمی
محبوبه‌ی همیشگی آل‌هاشمی

فرقی که نیست ، بر حسنین است یا به تو
باران اشک… ، چون تو به آنها ملازمی

نقل است از محدث نوری، ثنای تو
یک مشت از نمونه‌ی خروارهای تو
از قول سیدی که دو چشمش مریض بود
شد خوب با کرامت دارالشفای تو
ای آیت و مفسر قرآن کربلا
ای قبله‌گاه دیده‌ی حیران کربلا
ناموس شیعیان شده حالا حریم تو
آنجاست قتلگاه مریدان کربلا
«محمدعلی نوری»

 

 

کفتر مشهد و قم شد دل آواره ما

ما گدایان قم و مهر خراسان هستیم

عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم

 

خاک زیر قدم ذریه‌ی زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

 

نوکر حلقه به گوشیم همه می‌دانند

خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم

 

سائل طایفه‌ی حضرت کاظم شده‌ایم

فاطمه کرده نظر، شیعه ایران هستیم

 

عاقبت، عاقبت ما بشود ختم به خیر

حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم

 

کفتر مشهد و قم شد دل آواره‌ی ما

زینب ضامن آهوست همه کاره‌ی ما

 

ما گدایان تو هستیم سعادت داریم

از کرامات تو بانوست که قیمت داریم

 

کرمت کاسه‌ی ما را نگذارد خالی

بده در راه خدا باز، که حاجت داریم

 

ما گنهکار، گنهکار، گنهکار، اما

روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم

 

بین این طایفه‌ی آینه‌ها بعد حسین

جور دیگر به رضای تو ارادت داریم

 

هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی

ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم

 

دلِ وابسته به تو خانه امید شود

هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود

 

آمدی شد همه قم یاور تو، شکر خدا

خاکی و پاره نشد معجر تو، شکر خدا

 

آمد اشک تو ز دوری برادر اما

کس نخندید به چشم تر تو، شکر خدا

 

مردم قم همه خوبند نریزند ز بام

آتش و سنگ به روی سر تو، شکر خدا

 

به سری نیست درین شهر ولایی فکر ِ

غارت زیور و انگشتر تو، شکر خدا

 

آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت

قصد توهین به تو و دلبر تو، شکر خدا

 

غصه‌ی زینب کبری و چهل روز عذاب

بین این شهر نیامد سر تو، شکر خدا

 

زینب و کوفه و اشرار امان از این غم

زینب و تشت و سر یار امان از این غم

«محمدحسین رحیمیان»

 

 

01ژانویه/17

آل‌سعود و تکرار خطای صدام

دکتر محمد صادق کوشکی

۱- اگر در سال ۱۳۵۹ صدام خطای وحشتناک تهاجم به جمهوری اسلامی را مرتکب نشده بود، به احتمال زیاد منطقه سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد و رژیم صهیونیستی بسیار بیشتر از وضعیت فعلی زیر فشار قرار می‌گرفت؛ چون نظام جمهوری اسلامی می‌توانست تمام توان و نیرویی را که صرف مقابله با تهاجم حزب بعث کرد، در مسیر اقتدار خود و جهان اسلام و مقابله با رژیم صهیونیستی هزینه کند. از سوی دیگر عراق هم به عنوان یک کشور مسلمان متحمل تلفات و هزینه‌های سنگین جنگ هشت‌ساله نمی‌شد…

۲- بررسی اسناد و مدارک غربی و عراقی ثابت می‌کند که تحریک و تشویق صدام به شروع جنگ تحمیلی از سوی آمریکا و متحدان آن صورت گرفت و بدون چراغ سبز و حمایت و طراحی آمریکا و غرب، صدام جرئت و جسارت تهاجم به جمهوری اسلامی را پیدا نمی‌کرد (هر چند که برای این تهاجم انگیزه و بهانه کافی در اختیار داشت.)

۳- جمهوری اسلامی به‌رغم میل باطنی و به‌ناچار به مقابله با رژیم بعث پرداخت و اگر امکان انتخاب وجود داشت، هیچ‌گاه جنگ با رژیم بعث صدامی را به عنوان گزینه مطلوب نمی‌پذیرفت، زیرا این جنگ فرصت‌های قابل توجهی را از جمهوری اسلامی و جهان اسلام گرفت؛ فرصت‌هایی مانند سرعت افزون‌تر در رشد و بالندگی اقتصادی ایران و تقویت همگرایی در جهان اسلام. فرصت‌هایی که شاید هیچ‌گاه به صورت قبل مهیا نشود.  بدیهی است که بنا به فرمایش حضرت امام، ما برای یک لحظه هم از دفاع مقدسمان پشیمان نیستیم؛ اما فرض این نوشتار آن است که اگر جنگ بر جمهوری اسلامی تحمیل نمی‌شد فرصت‌های فراوانی در اختیار نظام و انقلاب و جهان اسلام باقی می‌ماند.

۴- بررسی شرایط و تحولات کنونی منطقه نشان می‌دهد که محمد بن سلمان ( وزیر دفاع فعلی عربستان ) استعداد و تمایل عجیبی در تبدیل شدن به «صدام آینده» از خود بروز داده است؛ شاهزاده‌ای که عملأ فرمان حکومت را از دست پدر آلزایمری و بی‌هوش و حواس خود خارج کرد و با حذف رقبای خانوادگی، گام به گام خود را به تخت پادشاهی سعودی نزدیک‌تر کرد و با نمایش قساوت خود در جنگ ۱۱ ماهه یمن و افزایش بی‌سابقه خصومت با جمهوری اسلامی کم‌کم این ایده را در اذهان صهیونیست‌ها و آمریکا تقویت کرده که برای مهار انقلاب و جمهوری اسلامی راهی جز تکرار جنگ تحمیلی نیست.

۵- افزایش رشد و اقتدار انقلاب اسلامی در چند سال اخیر توازن منطقه‌ای را به سود جبهه جهانی مستضعفان تغییر داده و برای نخستین بار ابتکار عمل  در منطقه‌ای به اهمیت «غرب آسیا» نه در دست آمریکا و متحدانش که به دست ملتی مومن و متحدان متدین آن افتاده است.

تحولات این روزهای منطقه را عاشقان اهل بیت رسول‌الله در لبنان و عراق و سوریه و یمن و بحرین رقم می‌زنند و این نکته‌ای نیست که از چشم جبهه جهانی الحاد و استکبار مخفی مانده باشد.

۶- اقداماتی مانند تحریم، فشارهای رسانه‌ای، طرح براندازی سال ۸۸، شعله‌ور کردن جنگ‌های نیابتی، نفوذ و … هیچ یک قادر به مهار انقلاب اسلامی نشده‌اند و تحقیر نظامیان آمریکایی در میانه خلیج فارس ( جزیره فارسی ) به دست بچه‌های انقلابی سپاه نشان داد که قدرت اصلی این روزهای منطقه غرب آسیا کیست.

این وضعیت (استیصال جهان استکبار در برابر موج رو به گسترش انقلاب اسلامی ) شبیه وضعیتی است که مستکبران جهان در ۳۷ سال پیش در مواجهه با پیروزی نهضت اسلامی حضرت امام در بهمن ۵۷ احساس کردند؛ احساسی که آنها را به سمت صدام و همنو‌ایی و پشتیبانی و تحریک او برای شعله‌ور کردن آتش جنگ تحمیلی ( با هدف مقابله با موج فزاینده انقلاب اسلامی ) سوق داد.

۷- محمد بن سلمان شخصیتی شبیه به صدام دارد؛ با همان خباثت، بلند پروازی، تکبر و قساوت کم‌نظیر و اطرافیانی چون عادل الجبیر وزیر خارجه سعودی که یادآور طارق عزیز، وزیر خارجه و مجری سیاست خارجی صدام و حلقه پیرامونی صدام‌اند ! شاهزاده جاهل سعودی قساوتش را در قتل عام بی‌سابقه زنان و کودکان یمنی در ۱۱ ماه گذشته به نمایش گذاشته و گوش به فرمان بودن خود نسبت به صهیونیسم را در اجرای نقشه کشتار حجاج در مراسم حج امسال نشان داد و در اطرافش فرد یا چهره باتجربه و معقولی نیز وجود ندارد تا او را از عواقب حماقت‌ها و ماجراجویی‌هایش آگاه کند و مانع از تصمیمات نابخردانه‌اش شود.

چنین مهره‌ای مناسب‌ترین ابزار برای اجرای سناریوها و طرح‌های آمریکا و صهیونیست‌ها در سطح منطقه است، زیرا در چند ماه اخیر استعدادش را در ایجاد التهاب در سطح منطقه و ایجاد فشار سیاسی، دیپلماتیک و رسانه‌ای بر جمهوری اسلامی نشان داده و ثابت کرده که حاضر است موقعیت، منافع و امنیت ملی عربستان را هم فدای جاه طلبی‌ها و غرور و لجاجتش کند؛ همان گونه که صدام با عراق و ملتش کرد.

۸- این شرایطی صهیونیست‌ها و آمریکا یی‌ها را به‌شدت وسوسه می‌کند که با تحریک و تشویق شاهزاده جوان و جاهل سعودی، آتش جنگی را در منطقه شعله‌ور کنند که می‌تواند منشأ درگیری‌ها و تنش‌هایی طولانی در جهان اسلام باشد. جنگ‌هایی داخلی که جهان اسلام را از درون بپاشد و امکانات و نیروی انسانی آن را نیست و نابود کند. این همان آرزویی است که دنیای استکبار و صهیونیسم مدت‌هاست در پی تحقق آنند.

هر چند رژیم آل‌سعود در حد و اندازه‌ای نیست که بتواند نظام جمهوری اسلامی را به‌گونه‌ای جدی تهدید کند؛ اما وقوع هرگونه درگیری نظامی میان دو کشور قطعاً موجب بروز جنگ‌های طائفی در منطقه و جهان اسلام خواهد شد؛ جنگ‌هایی که به قول چاک هیگل، وزیر جنگ سابق آمریکا، می‌تواند تا سه دهه دیگر ادامه داشته باشد. جنگ‌هایی که از کشورهای منطقه و جهان اسلام، سرزمین‌هایی سوخته با مردمی منهزم و آسیب‌دیده به جا بگذارد که برای لقمه‌ای نان، تن به هر ذلت و حقارتی بسپارند.

۹- کشتار حجاج در مراسم حج سال جاری، کشتار بی‌رحمانه شیعیان نیجریه، اعدام شیخ نمر، نسل‌کشی مردم مظلوم یمن، ایجاد اختلال در روند مقابله با بحران سوریه، قطع رابطه با جمهوری اسلامی و اقدامات تحریک‌آمیز پس از آن، همگی گوشه‌ای از اقداماتی است که آل سعود و شاهزاده «صدام» صفت‌شان در مسیر جنگ‌افروزی در منطقه بر داشته‌اند؛ جنگی که تلفات و خسارات آن لبخند را بر لبان گرگ‌های تل‌آویو و کاخ سیاه خواهد نشاند.

۱۰ – همه این موارد در حالی است که نشانه‌ها و قرائن از احتمال بروز جنگ قدرت در خاندان آل سعود حکایت دارد؛ جنگ قدرتی که می‌تواند اضمحلال آل‌سعود را در بر داشته باشد.

اگر آل‌سعود به دلیل حماقت و جهالت  سران آن در آستانه فروپاشی درونی است، صبر توام با قاطعیت می‌تواند بهترین تصمیم در برابر اقدامات آل‌سعود باشد. منافع جهان اسلام و انقلاب اسلامی ایجاب می‌کند که منتظر فروپاشی آل‌سعود از درون باشیم و حسرت جنگ میان سربازان انقلاب اسلامی و نوکران صهیونیسم مستقر در ریاض را بر دل صاحبان کاخ سیاه بگذاریم؛ زیرا شأن سربازان انقلاب اسلامی، جنگ با رأس فتنه یعنی رژیم صهیونیستی، آن هم در نبردی نهایی و تاریخ‌ساز است. اگر عاقبت کار می‌تواند چنین باشد، پس روا نیست که این نیرو و توان در نبردی بی‌ارزش صرف مقابله با پیر کفتاران آل‌سعود شود. پیر کفتارانی که به‌زودی شاهد حذفشان از صحنه منطقه خواهیم بود.

ان‌شاالله.

 

سوتیترها:

۱٫

بررسی شرایط و تحولات کنونی منطقه نشان می‌دهد که محمد بن سلمان ( وزیر دفاع فعلی عربستان ) استعداد و تمایل عجیبی در تبدیل شدن به «صدام آینده» از خود بروز داده و با نمایش قساوت  در جنگ ۱۱ ماهه یمن و افزایش بی‌سابقه خصومت با جمهوری اسلامی کم‌کم این ایده را در اذهان صهیونیست‌ها و آمریکا تقویت کرده که برای مهار انقلاب و جمهوری اسلامی راهی جز تکرار جنگ تحمیلی نیست.

 

۲٫

کشتار حجاج در مراسم حج سال جاری، کشتار بی‌رحمانه شیعیان نیجریه، اعدام شیخ نمر، نسل‌کشی مردم مظلوم یمن، ایجاد اختلال در روند مقابله با بحران سوریه، قطع رابطه با جمهوری اسلامی و اقدامات تحریک‌آمیز پس از آن، همگی گوشه‌ای از اقداماتی است که آل سعود و شاهزاده «صدام» صفت‌شان در مسیر جنگ‌افروزی در منطقه بر داشته‌اند.

 

01ژانویه/17

تاریخ خصومت عربستان با ایران به خیلی قبل‌تر از برجام می‌رسد

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی

 

 

 

درآمد:

اقدامات خصمانه عربستان علیه ایران، و پیامدهای اعدام شیخ نمر که اعتراضات گسترده‌ای که در خود عربستان و همچنین در عرصه جهانی به‌همراه داشته، و وضعیت میدانی عراق و همچنین اوضاع سوریه و رشادت‌های نیروهای مردمی و ارتش این کشور و نیز شرایط بحرانی ترکیه و ادامه درگیریه‌ها و بمب‌گذاری‌های اخیر در آن کشور که تحلیل‌های مختلفی را از سوی کارشناسان مبنی بر علل و عوامل آن در پی داشته، در گفت‌وشنود با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل سیاسی به بحث و بررسی گذاشته شده است. با سپاس فراوان از ایشان که به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ دادند.

 

 

*به نظر حضرتعالی، دلیل مواضع خصمانه عربستان علیه ایران و شیعیان عربستان و همچنین اعدام شیخ نمر در این مقطع زمانی خاص چیست و  چه پیامدهایی برای عربستان خواهد داشت؟   

اقدام عربستان در به شهادت رساندن شیخ نمر باقرالنمر که از روحانیون سرشناس عوامیه عربستان واقع در استان الشرقیه بود، با این هدف صورت گرفت که عربستان از یک سو می‌خواست این پیام را به ایران منعکس کند که او در مقابله با نفوذ فرهنگی، سیاسی و معنوی ایران جدی است و هرجا که بتواند با سازمان‌ها، تشکل‌ها و افرادی که به‌نوعی با جمهوری اسلامی مرتبط هستند برخورد می‌کند.

مسلماً اگر ملک سلمان به آقای سید حسن نصرالله دسترسی داشت، به جای شیخ نمر ایشان را مورد هدف قرار می‌داد یا اگر برایش امکان‌پذیر بود که به آیت‌الله سیستانی لطمه بزند، به ایشان صدمه می‌زد، ولی چون برای عربستان امکان اجرای چنین عملیاتی علیه رهبران شیعه وجود نداشت، به جان آیت‌الله نمر سوءقصد کرد و ایشان را به شهادت رساند. این اقدام نشان می‌دهد که عربستان با نفوذ و تأثیر جدی جمهوری اسلامی در منطقه مشکل دارد و به‌شدت نگران است.

پیام دوم عربستان در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر به شیعیان عربستان بود؛ بدین معنا که می‌خواهد به شیعیان چنین القا کند که با انتقاد و مخالفت شیعیان در هر سطحی که باشند، با قدرت برخورد می‌کند و به‌هیچ‌وجه اهل مسامحه نیست. این رویکرد نشان می‌دهد که عربستان از مدیریت شیعیان عربستان عاجز است و نمی‌تواند رابطه‌ منطقی و تفاهم‌آمیزی را با شیعیان برقرار کند و در عین حال از فراگیر شدن جوّ اعتراض در بین شیعیان نگران است.

شایان ذکر است که شیعیان در عربستان نجابت به خرج می‌دهند و معمولاً با حکومت درگیر نمی‌شوند. این درحالی است که آنان تقریباً از تمام حقوق انسانی محروم هستند. شیعیان اجازه حضور در هیچ‌ یک از مناصب اداری و اجرایی عربستان را حتی در استان‌های خودشان ندارند و با آنها مثل شهروندان اجباری برخورد می‌شود. این شیعیان در مناطق خودشان ریشه‌های بسیار کهن تاریخی و سوابق چندین هزار ساله دارند، ولی شهروندانی هستند که گوئی متجاوز محسوب می‌شوند و به اجبار در سرزمینی ساکن شده‌اند و هیچ حق و حقوقی ندارند. اطلاعات و اخبار رژیم سعودی اعم از درست یا نادرست از وخامت شرایط آینده آن کشور حکایت دارد. رژیم سعودی به تصور خود اقدام پیش‌دستانه‌ای را انجام داده است تا یک وضعیت غیرقابل مهار را کنترل کند.

پیام منطقه‌‌ای این اقدام هم ایجاد دیواری خونین و خشن بین شیعیان و جمهوری اسلامی است. اعدام شهید نمر بعد از حوادث زاریای نیجریه و ترور شیخ زاکزاکی و شهادت و مجروح شدن هزاران نفر توسط ارتش دولت «محمد بوهاری» روی داد که مورد حمایت آشکار عربستان سعودی بود. قبل از آن هم عده‌ای از شیعیان آذربایجان در مواجهه با پلیس به شهادت رسیدند، در استان بلخ افغانستان عده‌ای از شیعیان سر بریده شدند و در پاراچنار پاکستان هم ده‌ها تن از شیعیان به شهادت رسیدند.

عربستان با شهادت آیت‌الله نمر، در واقع برگ آخر خود را رو و اثبات  کرد که در بقیه کشتارهایی که طی ۴۰ روز علیه شیعیان اتفاق افتاده بود، شریک و شاید برنامه‌ریز این جنایات است. شهادت آیت‌الله نمر هر چند شیعیان عربستان را از حالت تعادل خارج نکرد و آنان را در شرایط غیرقابل کنترلی قرار نداد و توانستند با تسلط خاصی این فاجعه را پشت سر بگذارند، اما در عین حال تأثیرات شهادت آیت‌الله نمر به صورت جنبش‌های اعتراضی در سطح منطقه‌ای و جهانی جلوه‌گر گردید.

در پی شهادت آیت‌الله نمر هزاران مراسم راه‌پیمایی اعتراضی در شهرها و روستاهای ایران برگزار شدند و مسئولین اظهارنظرهای قاطعی را بیان داشتند. اظهارات مقام معظم رهبری در این زمینه بی‌سابقه بود. ایشان در سخنان خودشان به وعده الهی اشاره و این موضوع را به صورتی قطعی مطرح کردند که خون این شهید مظلوم گریبان آل‌سعود را خواهد گرفت. همچنین رئیس‌جمهور در این زمینه موضع قاطعی گرفت. سایر نهادهای کشور هم علیه رژیم سعودی موضع قاطعی را اتخاذ کردند که برای سعودی‌ها بسیار سنگین بود، زیرا اولاً موضع بی‌سابقه رهبر معظم انقلاب در مورد یک دولت همسایه نشان داد که ایران در قبال عربستان در وضعیت ویژه‌ای قرار دارد و ممکن است دست به اقداماتی بزند که تحمل آن برای رژیم سعودی غیرممکن است؛  لذا رژیم سعودی در واکنش به این سخنان قاطع، نخست خود اقدام به قطع رابطه با جمهوری اسلامی کرد و تلاش وسیعی هم کرد که دولت‌های دیگر را هم وادار به قطع رابطه کند که جز در مورد رژیم‌های ضعیفی چون بحرین، کومور و جیبوتی توفیقی به دست نیاورد. این موضوع نشان می‌دهد که سعودی‌ها که دائماً از در اختیار داشتن یک جبهه عربی اسلامی حرف می‌زنند، چندان هم در این زمینه موفق نیستند.

غیر از ایران، اعتراض‌های مردمی در عراق، بحرین، لبنان و بسیاری از مناطق دیگر حائز اهمیت بود و صفوف یکپارچه‌ای را در سطح منطقه‌ به نفع شیعیان عربستان و به ضرر دولت این کشور ایجاد کرد. بازتاب شهادت آیت‌الله نمر در اروپا و آسیا هم حائز اهمیت بود. موضع‌گیری آقای پوتین به عنوان رئیس‌جمهور روسیه در این باره بسیار اهمیت داشت، زیرا وی در این گونه موارد کمتر سخن می‌گوید و اظهارنظر صریح او مبنی بر محکومیت اقدام عربستان در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر نشان داد که افق این اقدام عربستان بین‌المللی است و واکنش جهانی را در پی داشته است؛ کما اینکه در اروپا و آمریکا هم کسی از موضع عربستان حمایت نکرد و مقالات و اظهارات زیادی در این خصوص منتشر شدند. حتی دبیرکل سازمان ملل هم در برابر شهادت آیت‌الله نمر موضع‌گیری کرد.

این رویکردها نشان می‌دهند که عربستان طرح ناقصی را اجرا کرده و نتوانسته است کشورهای منطقه‌ای و جهانی را با خود هماهنگ کند که خود نشانه ضعف مدیریتی این کشور به حساب می‌آید. دولت عربستان گمان می‌کرد به دلیل جوّ  ضد تروریسمی که در منطقه و دنیا پدید آمده است، می‌تواند با قراردادن اسم آیت‌الله نمر در میان حدود ۴۳ تن عضو القاعده، مانع واکنش جهانی نسبت به این مسئله شود، اما این ترفند عربستان عملاً نتیجه‌ای را در بر نداشت و بدون اینکه کسی از کشته شدن ۴۳ عضو القاعده صحبت کند، همه انتقادها و اظهارنظرها متوجه شهادت آیت‌الله نمر شد و این خود محک بزرگی برای ارزیابی توان عربستان سعودی در برخورد با ایران و جبهه مقاومت بود که می‌خواست  به طور یک‌جانبه پروژه‌ای را تعریف کند، پیش ببرد و به نتیجه برساند. در مجموع اگر اعدام آیت‌الله نمر را از دید هزینه فایده نگاه کنیم، عربستان در این صحنه هزینه‌های بسیار سنگینی را پرداخت و عایدات ناچیزی را به دست آورد.

 

*آینده رهبری جریان شیعیان عربستان را چگونه می‌بینید؟ آیا فرد خاصی جایگزین آیت‌الله نمر خواهد بود؟ 

البته آیت‌الله نمر رهبر شیعیان عربستان نبود. شیعیان عربستان در حال رهبری ندارند. پس از رحلت مرحوم آیت‌الله شیخ محمد علی عمری که حدوداً دو سال پیش اتفاق افتاد، شیعیان فاقد رهبری مذهبی و سیاسی هستند و علمای شیعه در مناطق خاص خود، معمولاً رهبری گروهی از شیعیان را به عهده دارند. آیت‌الله نمر چهره شاخص شیعیان در عوامیه بود، نه در کل منطقه قطیف و احصا. ایشان در عوامیه که زادگاهش بود به عنوان یک رهبر مذهبی شناخته می‌شد و ارتباطی با احصا و قطیف و جاهای دیگر نداشت. کما اینکه در بخش‌هایی از مناطق شیعی مثلاً آقای «شیخ حسن صفار» رهبری را بر عهده دارد که. باز هم یک رهبری عام نیست و شامل مناطق دیگر عربستان نمی‌شود. یا پسر مرحوم آیت‌الله عمری رهبری شیعیان مدینه را در منطقه «نُخیله» که محل زندگی شیعیان است در اختیار دارد.

بنابراین شیعه مدت‌هاست که از جهت سیاسی و حتی مذهبی، رهبر مشخصی ندارد.در عین حال شیعه در عربستان تا کنون فاقد یک نماد مبارزه و شهادت بوده است. خدمتی که رژیم آل سعود به شیعیان انجام داد این بود که این خلاء را پر کرد، یعنی شیعه عربستان درحال حاضر نماد مبارزه دارد، خون در رگ‌های شیعیان جریان پیدا کرده و نمادی به نام آیت‌الله نمر به وجود آمده است. تا قبل از آخرین دستگیری ایشان در حدود دو سال پیش که در پی چهار یا پنج بار دستگیری روی داد،  اکثر شیعیان عربستان حتی اسم ایشان را هم نشنیده بودند، اما دولت عربستان کاری کرد که امروز تمام شیعیان دنیا و حتی همه مسلمان‌ها با شخصیتی به نام نمر باقرالنمر آشنا هستند.

مسلماً از این به بعد شاهد تولد و رشد نمرهای زیادی در شیعه خواهیم بود و این نکته مهمی است، منتهی در کنار این مسئله باید به این نکته هم بپردازیم که شیعه در عربستان یک واقعیت تنزل‌یافته است، به این معنا که رژیم عربستان سعودی دائماً تلاش کرده موقعیت شیعه را در عربستان ناچیز معرفی کند. مثلاً در حالی‌که طبق آمار و ارقام هفت‌و‌نیم میلیون نفر از جمعیت عربستان را شیعیان تشکیل می‌دهند و باتوجه به جمعیت ۱۹ میلیونی عربستان،  شیعیان در عربستان بیش از ۳۹ درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهند، اما دولت تلاش می‌کند شیعیان در عربستان را ۱۰ درصد معرفی کند و برای دستیابی به این مقصود  چند ترفند را اجرا کرده است. ابتدا ادعا کرده که جمعیت کشورش بین ۲۸ تا ۲۹ میلیون نفر است، در حالی‌که هفت تا ۱۰ میلیون نفر سکنه غیربومی عربستان هستند و از کشورهای آسیای جنوب ‌شرقی یا آفریقا به این کشور آمده و مشغول به کارهای خدماتی و حتی اداری شده‌اند. با توجه به اینکه عربستان مایل است این افراد را شهروند محسوب کند، آنان را از اهل سنت انتخاب کرده و مدعی است که ۲۸ میلیون جمعیت دارد. هیچ‌ یک از این افراد تابعیت نگرفته‌اند و به محض اینکه مشکلی پیش بیاید اخراج خواهند شد. لذا جمعیت شیعه در عربستان حدود ۲۵ درصد کل جمعیت آن کشور است و نه ۱۰ درصدی که رژیم ادعا می‌کند.

اقدام بعدی حکومت سعودی در استخفاف شیعه، منحصر کردن شیعیان به شیعه جعفری است؛ در حالی‌که دو شعبه مهم دیگر از شیعیان هم در عربستان زندگی می‌کنند. شیعه اسماعیلی در جیزان که حدود یک‌میلیون نفر هستند و شیعیان زیدی که حدود دو میلیون نفرند و در استان‌های عسیر و نجران زندگی می‌کنند. آل سعود اینها را جزو جمعیت سنی به حساب می‌آورد، در حالی‌که شیعه سه امامی و شش امامی هستند.

اقدام دیگر عربستان برای استخفاف موقعیت شیعه، تزریق نیروهای غیربومی به منطقه الشرقیه است که عمده تجهیزات و موقعیت‌های نفتی عربستان در آنجا قرار دارند. عربستان می‌خواهد با این ترفند، شیعیان را از اکثریت بیندازد و ترکیب جمعیتی را به هم بریزد. متأسفانه اعمال این سیاست در حدود ۸۰ سال گذشته تأثیرات مهمی را در این استان ایجاد کرده است. قبل از دهه ۱۳۱۰ در استان الشرقیه صد در صد جمعیت شیعه  بودند، ولی به‌مرور این جمعیت‌ها آمدند و امروز این عدد در این استان به ۶۰ درصد رسیده است و دولت دائماً تلاش می‌کند که این نسبت را کمتر کند.

نکته حائز اهمیت این است که شیعیان هم به دلیل جمعیتی و هم به دلیل اینکه دست‌کم به حدود ۴۰ درصد از خاک عربستان سیطره دارند و لذا اگر بتوانند یک جنبش مدنی را شکل دهند، قادر خواهند بود وضعیت سیاسی عربستان را به‌طور کلی دگرگون کنند. استان الشرقیه به‌تنهایی ۳۶ درصد از خاک عربستان را به خودش اختصاص داده و جغرافیای شیعه در جنوب و شمال عربستان یک جغرافیای به هم پیوسته است و عمق آن به تنگه باب‌المندب می‌رسد.

 

*یعنی جایی که جیبوتی و یمن قرار دارند.

بله. از آنجا شروع می‌شود و به ایران و عراق می‌رسد. جیزان و عسیر و نجران از یک سو به استان صعده و جوف در یمن و از سوی دیگر به الشرقیه وصل هستند که تا شمال عربستان امتداد دارد و به جنوب عراق در منطقه بصره و مثنی وصل می‌شود. عراق هم که به ایران وصل است. بنابراین یک اتصال جغرافیایی تشکیل شده است و همان طور که اشاره کردم، اگر شیعه عربستان بتواند یک جنبش مدنی را تشکیل بدهد، می‌تواند سرنوشت عربستان را تغییر دهد. منتهی صلاح شیعیان عربستان به هیچ‌وجه به راه‌اندازی یک انقلاب به مفهوم رایج کلمه نیست، چون انقلاب آنها حساسیت ایجاد می‌کند و ممکن است باعث هدر رفتن خون شیعیان شود.

 

*کشتار عظیمی به راه می‌افتد.

بله. لذا شیعیان باید از طریق یک جنبش مدنی در جهت استیفای حقوق خود تلاش کنند.

 

*پس از اعدام شیخ نمر و اتفاقاتی نظیر آتش‌زدن سفارت عربستان در تهران بهانه‌ عربستان برای قطع یکطرفه رابطه شد، آقای روحانی در نشست هیئت دولت، اقدام عربستان را ناشی از عصبانیت حکام این کشور برای برجام و پسابرجام ذکر کردند. تحلیل شما چیست و رویکرد عربستان به این موضوع چگونه خواهد بود؟

عربستان سعودی به طور کلی با هر اقدام مسالمت‌آمیز یا قهرآمیزی که سبب ارتقاء موقعیت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی شود مخالف است. اساساً عربستان منافع و مصالح و موقعیت‌های خود را در نقطه مقابل موقعیت‌های ایران تعریف کرده که از اشتباهات بزرگ رژیم عربستان است. عربستان باید با برخورد سازنده دنبال تأمین منافع خود باشد، نه آنکه بخواهد با برخورد مخرب به موقعیتی دست پیدا کند. نیازی هم به تخریب نیست. سعودی‌ها اگر از عقل و منطق پیروی می‌کردند، برای توسعه نفوذ خود از اعراب و دولت‌های عراق، لبنان و سوریه استفاده می‌کرد. اگر رفتار عربستان مسالمت‌آمیز بود، می‌توانست در بسیاری از صحنه‌ها از کمک‌های عراق برخوردار شود، اما امروز با آن کشور به مرز تنش رسیده است.

اما اینکه عده‌ای برجام را مبنای خصومت عربستان با ایران معرفی می‌کنند، به نظر من درست نیست. بدلیل اینکه تاریخ خصومت عربستان با ایران خیلی کهنه‌تر از برجام است و حداقل در دوران اخیر شاهد درگیری‌های شدید آنها با ایران بوده‌ایم. تاریخ معارضه جدی امنیتی عربستان سعودی با سوریه نیز قدیمی است و حداقل از اوایل سال ۲۰۱۱ شروع می‌شود. در آن سال خبری از برجام نبود. تاریخ خصومت عربستان علیه دولت عراق که متحد جمهوری اسلامی ایران است، دست‌کم به سال ۲۰۰۴ که اولین نشانه‌های به قدرت رسیدن یک دولت مردمی با اکثریت شیعی در عراق پدیدار شده است، برمی‌گردد. عربستان براندازی دولت عراق را در دستور کار خود قرار داده است که هیچ ارتباطی با برجام ندارد. تاریخ خصومت عربستان با شیعیان لبنان حداقل به سال‌های ۱۳۶۰ به بعد برمی‌گردد.

در سال‌های اخیر براساس اسنادی که اسرائیلی‌ها منتشر کردند و سعودی‌ها هم تکذیب نکردند، خصومت عربستان علیه ایران و حزب‌الله لبنان کار را به جایی رساند که هزینه جنگ ۳۳ روزه رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ را سعودی‌ها پرداخت کردند. در آن ‌موقع خبری از برجام نبود. قطع رابطه سعودی با ایران مربوط به سال‌ها قبل است، منتهی اعلام نشده بود. درهای مفاهمه سعودی به روی جمهوری اسلامی حداقل در طی پنج سال گذشته بسته بوده است و این موضوعی نیست که تازه اتفاق افتاده باشد.

بنابراین ارتباط دادن این خصومت‌ها به مسئله برجام منطقی نیست. البته عرض کردم عربستان چون خود را در موضع رقابت با ایران می‌داند، با هر موضوعی که موقعیت جمهوری اسلامی را در سطح منطقه‌ ارتقا دهد،   مخالفت می‌کند.

 

*به موضوع عراق بپردازیم. وضعیت مبارزه با ترویست‌های تکفیری در عراق چگونه است؟ ظاهراً عربستان به دنبال تشکیل یک ائتلاف اسلامی علیه تکفیری‌ها در عراق است. از آن سو آمریکایی‌ها قصد دارند نیروهای عشایر اهل سنت عراق را برای مبارزه با تروریست‌ها تجهیز کنند. در این چند وقت اخیر هم حیدرالعبادی روی خوشی به حشدالشعبی نشان نمی‌دهد، تا جایی که برای آزادسازی انبار و رمادی آمریکایی‌ها را برگزیده و در حال حاضر این آمریکایی‌ها هستند که به کمک نیروهای عراقی آمده‌اند. علت بی‌اعتنائی حیدرالعبادی به نیروهای حشدالشعبی چیست؟

به تجربه ثابت شده که هر وقت آمریکایی‌ها به جایی پا می‌گذارند، در آنجا وحدت، برابری، اعتماد به نفس و همکاری جای خود را به سوءتفاهم، سوءظن، درگیری و عدم اعتماد و در نتیجه به وابستگی می‌دهد. متأسفانه بعد از اینکه نیروهای حشدالشعبی با کمک ارتش و سایر نیروها در عراق موفقیت‌های بزرگی را به دست آوردند و این موفقیت‌ها شکست‌پذیری داعش را اثبات کرد و دیگران هم به خود اجازه دادند دم از مبارزه با داعش بزنند، آمریکایی‌ها در شهریور سال گذشته از ائتلاف ضد داعش و سعودی‌ها به همراه بعضی از کشورهای عربی از یک اتحاد اسلامی علیه تروریسم صحبت کردند و این نبود جز اینکه در صحنه‌های عینی، شکست‌پذیر بودن داعش به اثبات رسیده بود، وگرنه اگر آمریکایی‌ها اگر توان غلبه بر داعش را داشتند، عراق را ترک نمی‌کردند.

آمریکایی‌ها در زمانی زیر ورقه خروج از عراق را امضا کردند که عراق عمدتاً در دست تروریست‌هایی به‌مراتب ضعیف‌تر از داعش بود. در آن زمان دو جریان با آمریکایی‌ها مبارزه مسلحانه می‌کردند. یکی جریان «توحید جهاد» در منطقه زرقاوی و یکی هم بعثی‌های عراق تحت رهبری «رمضان». آمریکایی‌ها در آن مقطع نتوانستند از پس این دو سازمان ضعیف که عمدتاً در فلوجه و بعقوبه در مرکز دیالی مستقر بودند، بر آیند و امروز اگر و پرچم آزادسازی رمادی را در دست گرفته‌اند پس از اثبات شکست‌پذیری داعشی‌ها توسط حشدالشعبی‌هاست. متأسفانه آمریکایی‌ها با فریب دادن بعضی از گروه‌های عراقی و با انگشت گذاشتن روی نقاط اختلافی شیعه با بعضی از آنها و با اعمال فشار به دولت حیدر العبادی توانستند در عملیات آزادسازی رمادی، حشدالشعبی یا در واقع ملت عراق را به حاشیه برانند و از صحنه حذف کنند. این درحالی است که با همکاری آمریکایی‌ها و بخشی از ارتش و بخشی از نیروهایی که به نام نیروهای مردمی وارد صحنه شده بودندـ مثل «صحوه‌»ها ـ به جای آزادسازی رمادی شاهد حذف آن از روی نقشه جغرافیایی بودیم! بمباران رمادی به‌قدری گسترده و قوی بود که هیچ جنبنده‌ای را برجای نگذاشت و لذا رمادی اساساً از صحنه روزگار حذف شد.

بنابراین بین عملیات‌های آمریکایی‌ها و نیروهایی چون حشدالعشبی تفاوت‌هائی وجود دارند. حشدالشعبی‌ها تکریت را آزاد کردند و بیش از ۱۵ درصد به اماکن شهر آسیب وارد نشد. در اینجا حشدالشعبی‌ها با دلاوری و جانبازی و ایثارگری پیشروی کردند و با روحیه جهادی پیش آمدند.

روحیه جهادی در صحنه مبارزه با تروریسم دو ویژگی دارد. یکی آنکه تلاش می‌کند به مردم آسیب وارد نشود و دیگر آنکه عملیات را با ایثارگری و پذیرش خطر و ریسک‌پذیری انجام می‌دهد. در آزادسازی رمادی حتی یک ‌نفر هم از ارتش عراق کشته نشد. چگونه می‌توان در کوچه‌های رمادی جنگید و یک نفر کشته هم نداد؟ آمریکایی‌ها نیازی به ورود نیروی زمینی یا زرهی خود در شهر نداشتند، بلکه با هواپیماهای نظامی و بمب‌های قوی کل رمادی را شخم زدند. لذا به اعتقاد من این هنر نیست که با بمباران شهرها را ویران کنند و هیچ جنبنده‌ای را زنده نگذارند.

 

*آیا این اشتباه استراتژیک حیدر العبادی است یا سیاستی در پشت این قضیه وجود دارد؟

حشدالشعبی محصول یک شرایط خاص بود و آن هم حزب‌الدعوه، بدری‌ها، صدری‌ها، مجلس اعلا، حزب فضیلتی‌ها، علما، روحانیون، مراجع، دولت، ارتش، احزاب و گروه‌ها و شخصیت‌های برجسته شیعه همگی در مورد این وضعیت احساس خطر و ضرورت ایجاد یک ارتش مردمی مؤثر را احساس و به این موضوع کمک کردند. زمانی‌که حشدالشعبی استان‌های دیالی و صلاح‌الدین را آزاد کرد و اقدامات وسیعی را برای حفظ کرکوک و بغداد انجام داد و مناطق شیعی عملاً از دسترس داعشی‌ها دور شدند؛ مخصوصاً عملیات جرف‌الصخر در استان بابل در شمال‌غرب استان بابل عملیات بسیار متهورانه‌ای بود، در حالی که آمریکایی‌ها در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ در این منطقه بیش از ۱۰۰۰ نفر کشته داده و نتوانسته بودند بر این منطقه مسلط شوند. عملیات جرف‌الصخر را حشدالشعبی‌ها با دلاوری انجام دادند و توانستند ضمن حفظ نخلستان‌ها عملاً بر داعشی‌ها غلبه کنند. منتهی بعد که خطر از سر شیعه گذشت، ضرورت حفظ این نیرو جای خود را به تردید داد و حشدالشعبی عملاً به یک مسئله اختلافی در بین بخش‌هایی از شیعه تبدیل شد.

به نظر می‌رسد در این مسئله آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و ترکیه نقش اساسی داشتند تا بتوانند روی جمع‌بندی امنیتی شیعیان تأثیر بگذارند. البته عراق تفاوت کار حشدالعشبی و دیگران را تجربه خواهد کرد. به نظر من اعتماد به حشدالشعبی و احساس نیاز نسبت به آن طی ماه‌های آینده افزایش پیدا می‌کند. دولت آقای عبادی هم به گونه‌ای نمک‌نشناسی کرد، چون بالاخره حشدالشعبی‌ها بغداد را حفظ کرده بودند و اگر اینها نبودند، در همان ۲۰خرداد سال ۹۳ که داعشی‌ها، دیالی، نینوا، صلاح‌الدین و انبار را گرفتند، می‌توانستند بغداد و کربلا ونجف را هم بگیرند، ولی حشدالشعبی‌ها عملاً از عاصمه شیعه و اماکن مقدس شیعی دفاع کردند و مانع فروپاشی این مناطق شدند.

 

*در مورد بمب‌گذاری ترکیه دو تحلیل وجود دارد. یک عده‌ می‌گویند این اتفاق به علت پیشروی‌های نیروی سوریه و عقب راندن نیروهای تکفیری و سرازیر شدن آنها به خاک ترکیه افتاد. ترکیه به خاطر تأمین امنیت خودش مرزها را بست و این موضوع باعث عصبانیت تکفیری‌ها و منجر به این اقدام شد. عده‌ای هم معتقدند که خود دولت ترکیه پشت این بمب‌گذاری‌ها قرار دارد و از آنجائی که آمریکا مایل به استقلال کرد‌هاست، ترکیه برای جلب نظر آمریکا سعی دارد اوضاع را مدیریت کند. تحلیل شما چیست؟  

در باره بمب‌گذاری حرف و حدیث زیاد است. همان‌ طور که اشاره کردید از دولت تا مخالفین دولت متهم به بمب‌گذاری‌ هستند. به اعتقاد من در این صحنه نوعی ریسک از سوی آقای اردوغان وجود دارد. اردوغان نشان داده است که برای برهم زدن صحنه دست به هر کاری می‌زند. اردوغان در انتخابات خرداد شکست خورد و در انتخابات آبان‌ به پیروزی رسید و در این فاصله یک سلسله اقدامات تروریستی به وقوع پیوست. خیلی‌ها این ناامنی‌ها را عامل اصلی افزایش رأی حزب عدالت و توسعه می‌دانند و معتقدند که این حوادث با طراحی اردوغان به وقوع پیوسته است. ما در مقام تجزیه و تحلیل اینکه واقعاً کار وی بوده یا نبوده نیستیم، ولی اردوغان بعد از پیروزی در انتخابات آبان‌ گفته بود: «ما با پذیرش ریسک، انتخابات را بردیم و با پذیرش ریسک هم باید مسائل بعدی خود را مدیریت کنیم.»

ایشان می‌گوید که صحنه اداره ترکیه صحنه آرامی نیست و برای اینکه بتوانیم به این موضوع کمک کنیم باید به استقبال بعضی از موضوعات حساس برویم و نباید بترسیم. در یک جلسه که با حضور کادر وزارت خارجه ترکیه برگزار شده بود، اردوغان گفته بود: «ما با همین سیاست تهاجمی که انتخابات را بردیم بایستی موقعیت منطقه‌ای خود را حفظ کنیم و شما دیپلمات‌ها بایستی آماده پذیرش بعضی از خطرات باشید.» نمی‌توانیم به طور قاطع بگوییم که اردوغان پشت صحنه انفجارهای بعد از انتخابات است، ولی در داخل ترکیه کم نیستند افرادی که این را جزو اقدامات اردوغان به حساب می‌آورند.

اما بنا بر دلایلی به اعتقاد من جامعه ترکیه مشکلات واقعی دارد. دلیل اول این است که ترکیه با یکی از بزرگ‌ترین اقلیت‌های قومی خود به‌شدت درگیر است. جمعیت کرد در ترکیه بیشترین جمعیت کرد در منطقه را تشکیل می‌دهد. یعنی اگر در سوریه سه میلیون و در عراق حداکثر شش ‌و ‌نیم میلیون و در ایران سه تا چهار میلیون کرد وجود دارند، در ترکیه کردها دست‌کم ۱۹ میلیون نفرند و این در حالی است که در هیچ‌ یک از این سه کشور، دولت مرکزی با کردها درگیر نیست، ولی در ترکیه درگیری بین کردها و دولت مرکزی وجود دارد و در حال حاضر دست‌کم هفت استان کردنشین شرق ترکیه از کنترل دولت اردوغان خارج شده‌اند. در این هفت استان دولت با هواپیماهای اف ۱۶ و اف ۱۸ به خانه‌های مردم حمله می‌کند، در حالی که در هیچ ‌جای دنیا با هواپیماهای جنگی به جنگ مردم خودشان ولو مخالف باشند نمی‌روند.

بنابراین ترکیه با کردهای خود مشکل بسیار جدی دارد. از سوی دیگر مشکلات ترکیه با جامعه علوی آن رو به افزایش است. علوی‌ها هم در ترکیه اقلیت بسیار بزرگی محسوب می‌شوند وگفته می‌شود ۲۳ میلیون نفر و شامل علوی‌های عرب ساکن اسکندرون، علوی‌های ترک منطقه آنتالیا و علوی‌های کرد ساکن مناطق شرقی ترکیه هستند و خود را به‌شدت در معرض فشار حکومت می‌بینند و احساس می‌کنند به آنها وقعی گذاشته نمی‌شود. علوی‌های ترکیه جنگ اردوغان علیه بشار اسد را جنگ علیه علوی‌ها تلقی می‌کنند و به‌شدت در برابر تلاش‌های دولت علیه بشار اسد موضع دارند.

علوی‌های ترکیه معتقدند که حکومت با پیش‌گرفتن سیاست اعمال فشار به کردها و علوی‌ها در صدد احیای رژیم عثمانی که علوی‌ها خاطرات بسیار تلخی از آن دارند. در دوران سلطان سلیم که ترک‌های ترکیه بسیار به او احترام می‌گذارند، دست‌کم یک‌ میلیون علوی کشته شدند. بنابراین نوعثمانی‌گری اردوغان از نظر علوی‌ها یعنی احیای حکومتی که در آن علوی‌ها اساساً حق حیات ندارند.

در عین حال اختلافات حزب عدالت و توسعه و حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه که در طول ده‌ها سال زمام امور ترکیه را در دست داشته‌اند، بسیار جدی شده است. این جریان در حال حاضر بیش از ۲۵ درصد از پارلمان را در اختیار و ۱۳۲ نماینده در پارلمان ترکیه دارد. این یک موقعیت مهمی است. حزب جمهوری خواه خلق، منتقد جدی سیاست‌های اردوغان در باره سوریه و توسعه مناسبات با عربستان است.

جریان دیگر مخالف دولت مرکزی، جریان‌های چپ‌گرا هستند. علاوه بر پ.ک.ک که یک حزب چپ‌گرای سوسیالیستی است، حزب جمهوری ملی‌گرای ترکیه هم سیاست‌های اردوغان را ضد ملی به حساب می‌آورد. مجموعه این موارد نشان می‌دهد که شرایط اردوغان بسیار پیچیده و سخت است. او شاید بتواند با تبلیغات اغواکننده آرای شهروندان را جذب کند، ولی در بین نخبگان بسیار منزوی است و اکثر احزاب به‌شدت با او مخالفند. به نظر می‌رسد اردوغان به‌رغم اینکه در جمع کردن آرا موفقیت‌هایی را به دست آورده است، ولی ترکیه در آینده به سمت هرج و مرج درگیری پیش می‌رود و این موضوع به‌شدت به ترکیه آسیب خواهد زد که امیدواریم این اتفاق نیفتد.

 

*پس احتمال اینکه با ادامه سیاست‌های اردوغان در آینده نه چندان دور منتظر تجزیه ترکیه باشیم وجود دارد؟

به نظر من نوعی هرج و مرج در حوزه سیاسی و امنیتی ترکیه ایجاد می‌شود و موقعیت ترکیه را به خطر می‌اندازد، ولی الزاماً این کار به تجزیه نمی‌انجامد، هر چند می‌تواند یکی از عواقب هرج و مرج هم باشد.

 

*در مورد سوریه گویا قرار است نشستی در ژنو برگزار شود و ظاهراً برگزارکنندکان این نشست به دنبال ارائه راه حل سیاسی هستند. گمانه شما چیست؟

سوریه بی‌تردید به یک راه حل سیاسی که بتوان با آن اوضاع را مدیریت کرد احتیاج جدی و مبرم دارد؛ منتهی این راه حل سیاسی از مسیر اروپا و آمریکا نمی‌گذرد، زیرا آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تلاش می‌کنند سوریه به دست مخالفینی که اساساً درگیری را در سوریه رقم زدند، اداره شود. این یک تناقض است. نیرویی که با استفاده از اسلحه در برابر حکومت قانونی ایستاده، چگونه می‌تواند نظم قابل قبولی را برای مردم ایجاد کند؟   لذا چیزی که آینده سوریه را برهم می‌زند، ابتکار عمل در داخل سوریه است که دارای دو بعد سیاسی و امنیتی است؛ یعنی باید به دنبال این مطلب باشیم که مردم سوریه با جوششی مدنی و با تشکیل مجامع سیاسی و با برگزاری  انتخابات، مجلسی را که واقعاً معرف بخش‌های مختلف مردم سوریه باشد،  نه این احزابی که اسلحه کشیدند و الان در وین و ژنو پشت میزها می‌نشینند، خلاء فعلی را در حوزه سیاسی پر کنند. از نظر امنیتی هم حکومت و مردم سوریه باید بدون نیاز به کمک دیگران از امنیت و ثبات خود دفاع کنند.

اتفاق مدنی در سوریه خیلی دور از دسترس نیست. به میزانی که دولت موفق شود سیطره خود را مخصوصاً بر مناطق حساس سوریه بسط دهد، به همان میزان هم راه حل سیاسی در داخل سوریه امکان‌پذیرتر خواهد شد. امیدوارم با آزادسازی حلب که قطعاً یک ضربه اساسی به پیکره تروریسم در سوریه خواهد زد، این امکان فراهم شود که مردم در بقیه مراکز سوریه بتوانند بار دیگر شاهد امنیتی نسبی باشند. اگر این امنیت نسبی پدید بیاید و اراده‌ای هم برای شکل‌گیری جامعه مدنی سوریه وجود داشته باشد، سوریه از طریق یک اتوبان سیاسی می‌تواند به هدف برسد، ولی ساز و کار سیاسی در خارج از مرزها مخصوصاً اگر این ساز و کار به دنبال تحمیل باشد، به جایی نمی‌رسد. اگر اراده‌ای خارج از سوریه بتواند بستر را برای رسیدن به ساز و کار مدنی ایجاد کند، اجلاسی مثل وین می‌تواند تأثیرگذار باشد، اما در شرایط فعلی به نظر نمی‌رسد اجلاس وین بتواند بر شرایط سوریه تأثیری بگذارد.

*با سپاس از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

سوتیترها:

 

۱٫

عربستان در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر می‌خواهد به شیعیان چنین القا کند که با انتقاد و مخالفت شیعیان در هر سطحی که باشند، با قدرت برخورد می‌کند و به‌هیچ‌وجه اهل مسامحه نیست. این رویکرد نشان می‌دهد که عربستان از مدیریت شیعیان عربستان عاجز است و نمی‌تواند رابطه‌ منطقی و تفاهم‌آمیزی را با شیعیان برقرار کند و در عین حال از فراگیر شدن جوّ اعتراض در بین شیعیان نگران است.

 

۲٫

اینکه عده‌ای برجام را مبنای خصومت عربستان با ایران معرفی می‌کنند، به نظر من درست نیست. بدلیل اینکه تاریخ خصومت عربستان با ایران خیلی کهنه‌تر از برجام است و حداقل در دوران اخیر شاهد درگیری‌های شدید آنها با ایران بوده‌ایم. عربستان چون خود را در موضع رقابت با ایران می‌داند، با هر موضوعی که موقعیت جمهوری اسلامی را در سطح منطقه‌ ارتقا دهد، مخالفت می‌کند.

 

 

۳٫

در سال‌های اخیر براساس اسنادی که اسرائیلی‌ها منتشر کردند و سعودی‌ها هم تکذیب نکردند، خصومت عربستان علیه ایران و حزب‌الله لبنان کار را به جایی رساند که هزینه جنگ ۳۳ روزه اسرائیل علیه حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ را سعودی‌ها پرداخت کردند. در آن ‌موقع خبری از برجام نبود. قطع رابطه سعودی با ایران مربوط به سال‌ها قبل است، منتهی اعلام نشده بود.

 

۴٫

در آزادسازی رمادی حتی یک ‌نفر هم از ارتش عراق کشته نشد. چگونه می‌توان در کوچه‌های رمادی جنگید و یک نفر کشته هم نداد؟ آمریکایی‌ها نیازی به ورود نیروی زمینی یا زرهی خود در شهر نداشتند، بلکه با هواپیماهای نظامی و بمب‌های قوی کل رمادی را شخم زدند. لذا به اعتقاد من این هنر نیست که با بمباران شهرها را ویران کنند و هیچ جنبنده‌ای را زنده نگذارند.

 

 

۵٫

از دولت تا مخالفین دولت ترکیه متهم به بمب‌گذاری‌ هستند. به اعتقاد من در این صحنه نوعی ریسک از سوی آقای اردوغان وجود دارد. اردوغان نشان داده است که برای برهم زدن صحنه دست به هر کاری می‌زند. اردوغان در انتخابات خرداد شکست خورد و در انتخابات آبان‌ به پیروزی رسید و در این فاصله یک سلسله اقدامات تروریستی به وقوع پیوست.

 

۶٫

سوریه از طریق یک اتوبان سیاسی می‌تواند به هدف برسد، ولی ساز و کار سیاسی در خارج از مرزها مخصوصاً اگر این ساز و کار به دنبال تحمیل باشد، به جایی نمی‌رسد. اگر اراده‌ای خارج از سوریه بتواند بستر را برای رسیدن به ساز و کار مدنی ایجاد کند، اجلاسی مثل وین می‌تواند تأثیرگذار باشد، اما در شرایط فعلی به نظر نمی‌رسد اجلاس وین بتواند بر شرایط سوریه تأثیری بگذارد.

 

01ژانویه/17

یمن، باتلاق برای شاهزاده‌های بی‌تجربه آل‌سعود

مهدی حلفی

 

فروردین ماه امسال که عربستان سعودی جنگ همه‌جانبه خود را به یمن آغاز کرد، سران این کشور تصور می‌کردند که جنگ یمن در ظرف چند روز به پایان می‌رسد و نیروهای عربستان می‌توانند یمن را اشغال کنند، اما صحنه‌ جنگ طوری رقم خورد که کسی حتی تصورش را هم نمی‌کرد.

پس از گذشت مدت‌ها از آغاز جنگ، هنوز هم نیروهای ارتش یمن و حرکت انصارالله(حوثی ها) کنترل پایتخت و مناطق وسیعی از این کشور را در دست دارند و نیروهای سعودی تا کنون نتوانسته‌اند به اهداف نظامی خود در این جنگ دست یابند.

 

قتل عام مردم یمن به دست جنگنده‌های سعودی

رژیم سعودی پس از آغاز جنگ به صورت همه‌جانبه و با بیشترین توان خود، مناطق مختلف یمن را بمباران کرد و اساساً همین حملات هوایی شدید باعث پیشروی نیروهای سعودی و مزدوران یمنی در برخی از جبهه‌ها شد، اما نیروهای یمنی با وجود بمباران‌های شدید هنوز مقاومت می‌کنند.

بیشتر بمباران‌های جنگنده‌های سعودی، مناطق مسکونی و غیرنظامی یمن را هدف قرار داده و عربستان پس از شکست‌های پیاپی، به صورت کور و فقط برای گرفتن انتقام، مناطق مختلف یمن را بمباران کرده است. حملات هوایی جنگنده‌های سعودی هم مختص منطقه خاصی از یمن نبوده و این حملات بخش‌های وسیعی از این کشور را دربرگرفته است.

در اثر بمباران‌ها برخی از خانه‌های مسکونی این کشور به‌حدی آسیب دیدند که مردم مجبور به ترک آنها شدند و بخشی از مردم یمن آواره شده‌ و در اردوگاه‌ها سکنی گزیده‌اند. این در حالی است که با محاصره یمن، کمک‌های چندانی به این آوارگان نمی‌رسد و آنها در شرایط بدی به سر می‌برند.

تخریب زیرساخت‌های یمن به دست آل سعود

رژیم آل‌سعود در حملات هوایی خود زیرساخت‌های مختلف یمن را هدف قرار داده است. در این حملات از دانشگاه‌ها و مدارس یمن تا بیمارستان‌ها و کارخانجات این کشور بمباران و میلیاردها دلار به زیرساخت‌های یمن خسارت وارد شده است، به‌طوری که بازسازی این ویرانی‌ها سال‌ها به طول خواهد انجامید.

رژیم سعودی تا کنون در یمن جنایت‌های زیادی را مرتکب شده است، از جمله استفاده از سلاح‌های ممنوعه همچون بمب‌های خوشه‌ای و فسفری در مناطق مسکونی.

 

محاصره همه‌جانبه یمن به دست آل‌سعود

محاصره اقتصادی یمن یکی دیگر از جنایت‌های عربستان سعودی است. با وجود آنکه بیشتر مردم یمن در مناطق تحت سیطره ارتش و انصارالله زندگی می‌کنند، اما عربستان با محاصره همه‌جانبه یمن، مانع از رسیدن مواد غذایی، سوخت و دارو  به این مناطق می‌شود. محاصره اقتصادی یمن باعث شده که اکنون بیش از بیست میلیون نفر از جمعیت این کشور از مشکل سوء‌تغذیه رنج ببرند و هر روز تعدادی از مردم یمن به دلیل کمبود دارو و تجهیزات درمانی در بیمارستان‌های این کشور جان خود را از دست بدهند.

جنایت‌های زیادی رژیم سعودی در یمن در رسانه‌های دنیا بازتابی پیدا نمی‌کنند و جهان واکنشی به این جنایت‌ها نشان نمی‌دهد، در نتیجه این رژیم بدون هیچ هراسی به جنایت‌های خود در یمن ادامه می‌دهد و هر روز قتل عام جدیدی را در این کشور به راه می‌اندازد.

 

قدرت یافتن القاعده در یمن  

القاعده در طول ماه‌های اخیر فعالیت خود را به‌خصوص در جنوب یمن گسترش داده و مناطق جدیدی از شهر زنجــبار، مرکز استان  ابین و شهر جعار را به اشغال خود در آورده است. این گروه پیش از این و در ابتدای جنگ یمن هم مناطقی از استان نفت‌خیز حضرموت از جمله مرکز آن، شهر المکلا را اشغال کرده بود.

گروه تکفیری القاعده توانست با تصرف برخی از پایگاه‌های نظامی ارتش یمن در مناطق اشغالی، سلاح و تجهیزات نظامی زیادی را به غنیمت بگیرد و این مسئله باعث قدرتمند‌تر شدن این گروه تروریستی شده است. القاعده علاوه بر این با تصرف تعدادی از چاه‌های نفت یمن، نفت را پس از استخراج به صورت قاچاق به فروش می‌رساند و این تجارت درآمد زیادی را برای این گروه تروریستی به همراه داشته است.

با وجود اینکه القاعده در یمن در حال گسترش است، اما  هیچ واکنشی از سوی عربستان دیده نمی‌شود و جنگنده‌های سعودی، مناطق تحت سیطره القاعده را در یمن بمباران نمی‌کنند. کشوری که این روزها ادعای مبارزه با تروریسم را دارد و برای این کار ائتلاف اسلامی به راه می‌اندازد، کاری به القاعده‌ یمن ندارد. عربستان نه تنها با القاعده در یمن نمی‌جنگد، بلکه با حمایت از این گروه تروریستی، از آن در جنگ با ارتش یمن و حرکت انصارالله استفاده می‌کند.

صحنه جنگ در یمن

پس از گذشت یازده ماه از آغاز حملات عربستان به یمن و بمباران گسترده مناطق مختلف این کشور، هنوز مناطق زیادی از یمن به‌خصوص در شمال این کشور که محل زندگی بیشتر مردم یمن است، در کنترل نیروهای ارتش این کشور و حرکت انصارالله است. همچنین مقامات دولت انقلابی یمن در شهر صنعا پایتخت این کشور حضور دارند و از این شهر مناطق وسیعی از یمن را اداره می‌کنند.

نیروهای نظامی عربستان، امارات و طرافداران عبدربه منصور هادی رئیس جمهور مستعفی یمن در تابستان امسال توانستند بخش‌های زیادی از مناطق جنوب یمن از جمله شهر بندری عدن را اشغال کنند.

طی ماه‌های اخیر صحنه بیشتر درگیری‌های یمن به شمال این کشور که بافت جغرافیایی کوهستانی دارد، کشیده شده است و نیروهای یمنی در کوهستان‌های شمال یمن به‌شدت مقاومت می‌کنند. پیشروی در چنین مناطقی کار سختی است و نظامیان عربستانی و مزدوران یمنی آنها در این کوه‌های سربرفراشته زمینگیر شده‌اند.

شهر صنعا پایتخت یمن یکی از اهداف حملات نیروهای عربستان و مزدوران یمنی آن است و آنها به هر قیمتی به دنبال نزدیک شدن به این شهر و اشغال آن هستند، اما کوهستانی بودن مناطق اطراف شهر صنعا و حضور قبایل طرافدار حرکت انصارالله در این مناطق، مانع از تحقق این هدف شده است. پایتخت یمن جزو پایگاه‌های اصلی حرکت انصارالله است و نیروهای زیادی در شهر صنعا حاضر به دفاع از این شهر در برابر دشمن هستند.

البته نیروهای یمنی با وجود اینکه در بسیاری از جبهه‌های جنگ موضع دفاعی دارند، اما هنوز قدرت هجومی خود را از دست نداده‌اند و در طول ماه‌های اخیر بارها با حمله به مناطق اشغالی در استان‌های مختلف یمن، بخشی از این مناطق را از نیروهای سعودی و مزدوران یمنی‌ آن باز پس گرفته‌اند.

 

پاسخ نظامی یمنی‌ها به رژیم آل‌سعود

حملات همه‌جانبه عربستان به یمن بی پاسخ نمانده است. نیروهای یمنی در پاسخ به این حملات به صورت مستمر به پایگاه‌های نظامی رژیم سعودی در داخل خاک عربستان حمله می‌کنند و این پایگاه‌ها را به تصرف خود درآورده‌اند. این نیروها حتی توانسته‌اند کنترل چندین شهر و روستای عربستان را به دست بگیرند و رسانه‌های رژیم آل‌سعود هم به این مسئله اعتراف کرده‌اند. یمنی‌ها در حملات خود به مواضع نظامی عربستان تا کنون توانسته‌اند علاوه بر به هلاکت رساندن صدها نظامی سعودی، ده‌ها تن از آنها را هم به اسارت بگیرند.

نظامیان سعودی در بسیاری از درگیری‌های داخل خاک عربستان، فرار را بر مقاومت ترجیح می‌دهند و با رها کردن سلاح، مهمات و خودروهای نظامی از میدان جنگ می‌گریزند تا این ادوات نظامی به غنیمت نیروهای یمنی درآید. رژیم سعودی با وجود برخورداری از یک نیروی هوایی بزرگ و استفاده از پیشرفته‌ترین سلاح‌ها نتوانسته است جلوی پیشروی نیروهای یمنی را در داخل خاک عربستان بگیرد.

عربستان تصور می‌کرد با بمباران شدید هوایی خواهد توانست توان ارتش یمن را از آن بگیرد و تجهیزات نظامی ارتش یمن را از بین ببرد، اما این ارتش هنوز بخش زیادی از توان موشکی خود را حفظ کرده است. ارتش یمن به صورت مستمر پایگاه‌های نظامی عربستان و متحدانش را در یمن و در عربستان هدف حملات موشکی خود قرار می‌دهد  و جنگنده‌های سعودی هم تا کنون نتوانسته‌اند مانع از پرتاب این موشک‌ها شوند.

 

جنگ عربستان با استفاده از مزدوران

عربستان سعودی و امارات با طولانی شدن جنگ یمن و به دلیل هراس از افزایش تلفات نظامی در جنگ، تعداد زیادی از سربازانشان را از یمن خارج کردند و مزدوران بین‌المللی شرکت بلک واتر و سربازان سودانی را به جای نیروهایشان به جبهه‌های جنگ فرستادند.

رژیم سعودی پس از آنکه در جنگ یمن به اهداف خود نرسید، سیاست جدیدی را در این کشور در پیش گرفت. این رژیم تعدادی از جوانان یمنی را با وعده پرداخت حقوق‌های بالا به سوی خود جذب کرد و آنها را به پادگان‌های نظامی در داخل خاک عربستان فرستاد.

رژیم سعودی این جوانان یمنی را پس از آموزش‌های نظامی در خط مقدم جنگ در یمن به کار می‌گیرد و سعی می‌کند از طریق این مزدوران جوان نقشه‌های نظامی خود را در یمن عملی کند. این رژیم همچنین چون تبدیل جنگ یمن به درگیری داخلی و ایجاد فتنه در این کشور را دنبال می‌کند.

 

ناآرامی‌ها در مناطق اشغالی یمن

مناطق اشغالی یمن هم این روزها وضعیت خوبی ندارند و در این مناطق قتل، غارت، ناآرامی و هرج و مرج به یک مسئله عادی تبدیل شده است. به عنوان مثال می‌توان به عدن اشاره کرد که مردمش هر روز شاهد چندین ترور در سطح خیابان‌های این شهر هستند.

با وجود وعده‌های عربستان و امارات، مردم مناطق اشغالی یمن، وضعیت انسانی و اقتصادی خوبی ندارند و حتی بسیاری از کارمندان در این مناطق ماه‌هاست که حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. این در حالی است که دولت یمن که در شهر صنعا مستقر است، با وجود جنگ هنوز هم حقوق کارمندانش را بدون تاخیر پرداخت می‌کند.

 

مقاومت مردم یمن در برابر دشمن خارجی

عربستان سعودی تصور می‌کرد که پس از شروع حمله به یمن، مردم این کشور، پشتیبانی از حرکت انصارالله و دولت انقلابی یمن را قطع می‌کنند و پرچم تسلیم را به سرعت بالا می‌برند، اما این گونه نشد و مردم در کنار ارتش و انصارالله ایستادند و در مقابل دشمن خارجی مقاومت کردند.

دشمن این مسئله را در نظر نگرفته بود که مردم یمن، مردمی ظلم‌ستیزند و در برابر حمله دشمن خارجی قطعا ایستادگی و مقاومت خواهند کرد، همان گونه که در طول تاریخ در برابر  دشمنان خارجی مقاومت کرده‌اند.

 

یمن؛ باتلاقی برای عربستان

عربستان می‌خواست با جنگ در یمن و پیروزی سریع در این کشور فقیر عربی، در جهان قدرت‌نمایی کند، اما این اتفاق رخ نداد و شکست‌های عربستان در یمن باعث شد تا مردم جهان، عربستان را از لحاظ نظامی یک کشور ضعیف قلمداد کنند.

از ابتدای جنگ یمن و از زمانی که کشورهای بزرگی چون پاکستان و مصر حاضر به اعزام سرباز به خاک یمن نشدند، مشخص بود که عربستان به‌تنهایی در این کشور کاری از پیش نخواهد برد.

خاک یمن باتلاقی بزرگ برای دشمن خارجی است، مسئله‌ای که سران کشورهای مختلف چون پاکستان و مصر آن را دریافتند، اما رژیم آل‌سعود بی‌توجه به این موضوع به یمن حمله کرد و شکست‌های بزرگی را در این کشور متحمل شد.

 

شکست عربستان سعودی در یمن

رژیم سعودی چاره‌ای جز این ندارد که حقوق مردم یمن را به رسمیت بشناسد. این رژیم هر اندازه هم که سعی کند با جنایت، به اهداف خود در یمن برسد، موفق نخواهد شد.

به نظر نمی‌رسد عربستان بتواند یمن را اشغال و دولت انقلابی این کشور را سرنگون کند، البته صرف اینکه عربستان از لحاظ نظامی در یمن که یک کشور ضعیف است، کاری از پیش نبرد، یک پیروزی برای مردم یمن و یک شکست بزرگ برای عربستان خواهد بود.

 

سوتیترها:

۱٫

بیشتر بمباران‌های جنگنده‌های سعودی، مناطق مسکونی و غیرنظامی یمن را هدف قرار داده و عربستان پس از شکست‌های پیاپی، به صورت کور و فقط برای گرفتن انتقام، مناطق مختلف یمن را بمباران کرده است.

 

۲٫

عربستان می‌خواست با جنگ در یمن و پیروزی سریع در این کشور فقیر عربی، در جهان قدرت‌نمایی کند، اما این اتفاق رخ نداد و شکست‌های عربستان در یمن باعث شد تا مردم جهان، عربستان را از لحاظ نظامی یک کشور ضعیف قلمداد کنند.

01ژانویه/17

نگاهی به جنبش شیعیان نیجریه

احمدرضا روح‌الله زاد

شیخ ابراهیم زاکزاکی در نیمه شعبان سال ۱۳۳۲ هجری شمسی (۱۹۵۳ میلادی) در شهر زاریا  به دنیا آمد. این شهر که زکزکو نیز نامیده می‌شود در شمال نیجریه قرار دارد. شیخ ابراهیم از یک خانواده مسلمان سنی با مذهب مالکی است. اسلام توسط بازرگانان در قرن اول هجری قمری به نیجریه وارد شد. مردم نیجریه مانند اکثر مردم افریقا بت‌پرست و توتم‌پرست بودند و هر قبیله برای خود خدا و خدایانی  داشت. اسلام در آغاز در شمال نیجریه وارد شد.

چند قرن بعد (اواخر قرن ۱۲ و اوایل قرن ۱۳) شخصی به نام عثمان دن فودیو که یک عالم دینی و مالکی مذهب بود، توانست نخستین دولت اسلامی را در شمال نیجریه فعلی تشکیل دهد. عثمان به دلیل گرایش‌های عارفانه و در عین حال محبت به مهدی موعود«عج» توانست جمعیت زیادی را در نیجریه به اسلام دعوت کند. دولت اسلامی شیخ عثمان دن فودیو مالکی مذهب بود و بر همین اساس فقه مالکی در میان مسلمانان نیجریه تا امروز استمرار داشته است. در حال حاضر مسلمانان قریب به ۶۰ درصد جمعیت نیجریه را شامل می‌شوند.

با ورود استعمارگران اروپایی به نیجریه (پرتغال و بعد دیگر کشورهای اروپایی) دین مسیحی نیز در این کشور پیروانی پیدا کرد. بیشتر تمرکز مسیحیان در جنوب نیجریه است. مسیحیت  در برخی نقاط دیگر این کشور نیز پراکنده‌اند. عمده مناطق نفت‌خیز نیجریه در جنوب آن قرار دارند. در حال حاضر چیزی نزدیک به ۴۰ درصد جمعیت نیجریه مسیحی هستند. هر چند به دلیل وجود جمعیت‌های قبایلی و نبود سازمان آماری، آمارهای ارائه شده دقیق نیستند و هر گروه و فرقه و دینی در ارائه آمار خود غلو می‌کند. کما اینکه تا کنون آمار دقیقی از میزان جمعیت این کشور نیز وجود ندارد. آخرین آمار، متعلق به سازمان امنیت و اطلاعات امریکا (سیا)ست که اندکی بیش از ۱۸۱ میلیون نفر اعلام شده است. ظاهراً نخستین بار شیعه از طریق تجار لبنانی به نیجریه وارد شد، اما تلاش چندانی برای تبلیغ تشیع در این کشور صورت نگرفت. بر همین اساس آماری از شیعه در نیجریه وجود ندارد.

شیخ ابراهیم زاکزاکی نیز یک مسلمان مالکی مذهب بود، هر چند به دلیل حضور استعمار و تلاش آن برای وابستگی فرهنگی، آن گونه که شیخ در مراسم گرامیداشت شهادت سه فرزندش اعلام کرد؛ مردم مسلمان نیجریه چندان از گذشته اسلامی خود خبر ندارند و به تعبیری صرفاً اسمشان مسلمان است.

وی تحصیلات اولیه خود را در زاریا به پایان رساند و بعد، از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ به شهر کانو رفت  و در دانشگاه در رشته علوم سیاسی و اقتصاد تحصیل ‌کرد. پس از آن به زاریا آمد و همزمان با اوج‌گیری مبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی«ره» علیه حکومت پهلوی، در دانشگاه احمد بلو ادامه تحصیل ‌داد. (۱۳۵۶ شمسی). وی در خاطرات خود از آن زمان می‌گوید:

«استاد در دانشگاه دو واژه قدرت و نفوذ یا تأثیر را تشریح می‌کرد و من مانند بسیاری از دانشجویان، چندان فهمی از این دو واژه پیدا نکردم، لذا خواستار توضیح بیشتر با ذکر مصداق شدم. استاد مثالی از ایران زد و گفت دولت پهلوی یک دولت قدرتمند است و ظاهراً پنجمین ارتش مقتدر دنیا را دارد، ولی امام خمینییک روحانی دینی و فاقد قدرت ظاهری است، اما حکومت پهلوی را به چالش کشیده است و به نظر می‌رسد در این مبارزه شاه را شکست خواهد داد. این به دلیل حوزه نفوذ و تأثیری است که امام در جامعه ایران دارد.»

شیخ زاکزاکی می‌نویسد: «پس از کلاس تلاش زیادی کردیم اطلاعاتی درباره امام به دست آوریم، اما کل تلاش ما منحصر به عکسی شد که از ایشان در پشت جلد یک مجله فرانسوی چاپ شده بود. آن عکس را تکثیر کردیم و به نمایندگی ایران در نیجریه رفتیم و از مسئولین آن خواستیم تا اطلاعاتی از امام و عکس‌هایی از ایشان را به ما بدهند، اما آنان اظهار کردند که اطلاعاتی از امام ندارند و کپی سیاه همان عکسی را که ما داشتیم به ما دادند که ما هم گفتیم از آن چند تایی داریم.»

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی موجی در جهان اسلام برای شناختن انقلاب اسلامی و رهبر دینی آن به راه ‌افتاد و جوامع مسلمان تشنه شناختن خمینی شدند.  مردم مسلمان نیجریه نیز از این قاعده مستثنی نبودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیخ زاکزاکی در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمد و به دیدار امام خمینی رفت. شیخ ابراهیم زاکزاکی چگونگی شیعه شدن خود و دعوت مسلمانان نیجریه به مذهب تشیع را این گونه بیان می‌کند:

«پیروزی انقلاب اسلامی ایران را در تصاویر و اخبار، به‌خصوص از رسانه‌های غربی می‌دیدم ما در دانشگاه به فعّالیت‌های اسلامی پرداختیم و سازمانی به نام «انجمن اسلامی سوره نیجریه» داشتیم که من دبیر کل آن بودم. در اواخر دهه هفتاد یعنی ۱۹۷۸ معاون امور بین‌الملل این انجمن هم شدم. در فوریه ۱۹۸۰ در اولین سالگرد انقلاب اسلامی به ایران رفتم. قبل از آن، به عنوان یک مسلمان به فعالیت‌هایی مشغول بودم و آرزو داشتم کشوری اسلامی داشته باشیم و بتوانیم کنترل کشور خود را به دست بگیریم، چون حکومت ما کمونیستی بود؛ اما بعد از اینکه از ایران دیدن کردم، دیدگاهم تغییر کرد. ما به یک الگوی ایرانی و تعلیمات امام خمینی احتیاج داشتیم. خوشبختانه در دهه هشتاد جنبش اسلامی در نیجریه تأسیس شد.»

پس از آن به حوزه علمیه قم رفت و به تحصیل ‌پرداخت. او گفته است:

«مردم نیجریه پیرو مذهب مالکی هستند. خود من تحصیلات سنتی اسلامی را در حوزه محلی که متعلق به مذهب مالکی است، گذراندم و کتاب‌های مختلفی را در آنجا خواندم، از جمله تفسیر، لغت، مقامات حریری، شرح ابن عقیل، الفیه ابن مالک و برخی شاخه‌های علم. بعد از این تحصیلات سنتی فهم و مطالعه شیعه برای من آسان بود. پس از بازگشت به نیجریه به تبلیغ کتاب خدا و دین اسلام پرداختم. مردم تشنه شناختن امام خمینی، وقتی می‌شنیدند که که در ایران بوده‌ و به دیدار امام رفته‌ام و می‌خواهم درباره انقلاب و امام صحبت کنم، برای دیدن من و شنیدن سخنانم کیلومتر‌ها راه را پیاده می‌پیمودند تا من از انقلاب اسلامی و امام انقلاب برایشان بگویم.»

این موضوع سبب شد که مردم با اندیشه امام آشنا شوند و به اسلام و تشیع گرایش پیدا کنند. گرایش به مذهب شیعه چندان بود که بعضاً در روز چندین گروه صد نفره برای گرویدن به اسلام و شیعه به زاریا و به محضر شیخ زاکزاکی می‌رسیدند.

به موازات گرایش جامعه نیجریه به تشیع، جریان‌هایی در داخل کشور و در خارج احساس خطر ‌کردند که در رأس این جریان‌ها رژیم صهیونیستی و دولت وهابی عربستان قرار دارند. اسرائیل با کشورهای آفریقایی پیمان‌های متعدد اقتصادی و امنیتی منعقد کرده است. دولت نیجریه فقط در ابعاد نظامی، نیمی از صادرات اسلحه اسرائیل به افریقا را به خود اختصاص داده است. اسرائیل علاوه بر آن در حوزه‌های اقتصادی نیجریه مانند نفت و گاز، خدمات و… نیز سرمایه‌گذاری‌های زیادی کرده است و سود سرشاری را از نیجریه به دست می‌آورد.

بر این اساس استقرار دولتی در این کشور که نسبت به اسرائیل حساسیت نداشته باشد به عنوان یک اولویت برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود. اسرائیل به بهانه حفظ امنیت نیجریه موفق شد قراردادهای امنیتی هم با دولت نیجریه امضاء کند و بر اساس آن آموزش نیروهای امنیتی نیجریه را نیز به عهده گرفت.

از آنجا که شیعیان نسبت به اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس دولت صهیونیستی در آن حساسیت بیشتری از خود نشان می‌دهند و این موضوع پس از انقلاب اسلامی در ایران بیشتر هم شد، اسرائیل از رشد فزاینده تشیع در نیجریه احساس خطر ‌کرد.

بنابراین در سال‌های اخیر سازمان‌های امنیتی و نظامی نیجریه رفتار مناسبی با شیعیان نداشته‌ و تا کنون در چند مرحله شیعیان را مورد تهاجم قرار داده‌اند. این اقدامات به‌خصوص با اعلام موضع شیعیان نیجریه در حمایت از فلسطین و مخالفت با دولت نژادپرست صهیونیستی در روز جهانی قدس تشدید شده است. حمله نیروهای نظامی و امنیتی نیجریه به راه‌پیمایان روز جهانی قدس در سال ۱۳۹۳ شمسی، به دلیل همین احساس خطر از سوی اسرائیل بود؛ حمله‌ای که در آن تعداد زیادی از مسلمانان از جمله سه فرزند شیخ ابراهیم زاکزاکی به شهادت رسیدند.

دولت وهابی عربستان نیز که گسترش تشیع در افریقا را مساوی با گسترش حوزه نفوذ جمهوری اسلامی می‌داند، با تزریق پول‌های نفتی و تأسیس مدارس وهابی می‌کوشد با ترویج تفکر وهابی(۱) به‌زعم خود به مقابله با روند رو به تزاید شیعه‌گرایی در نیجریه بپردازد. حاصل این اقدام دولت وهابی سعودی، تولد نامیمون پدیده‌ای تروریستی ـ تکفیری به نام بوکوحرام است. با توجه به عملکرد این پدیده و ناتوانی دولت مرکزی در تأمین امنیت شهروندان نیجریه در مقابل وهابیون بوکوحرام، شیعیان نیز به تقویت نظامی خود پرداخته‌اند تا ناتوانی و احیاناً کوتاهی ارتش و دولت نیجریه در این حوزه را  تا حدی جبران کنند.

هر چند شیعیان نیجریه به رهبری شیخ ابراهیم زاکزاکی از توان نظامی نسبتاً مناسبی برخوردارند، با آنکه بارها از سوی ارتش و پلیس مورد حمله قرار گرفته و شهدایی را نیز تقدیم داشته‌اند، هرگز واکنش نشان نداده‌اند.

طبق گزارش‌ها در حمله اخیر ارتش نیجریه به شیعیان آمار کشته‌شدگان به بیش از ‌هزار نفر می‌رسد. ارتش دراین حملات از خمپاره و آرپی‌جی و تانک استفاده کرد. البته شاید برخی عدم استفاده از سلاح توسط شیعیان در مقابل حملات ارتش را نشانه ضعف جامعه شیعه قلمداد کنند، زیرا جامعه شیعه در نیجریه اقلیت محسوب می‌شود، حال آنکه این تصور غلطی است. شیعه از امامان بزرگوار خویش آموخته است که با برادران دینی خود با مسامحه برخورد کند و تا ضروری نباشد برخورد سخت نکند.

شیعه اساساً از مردن هراسی ندارد، زیرا معنای زندگی را در دو کلمه خلاصه کرده است: عقیده و جهاد. پس ترس و ذلت ناشی از آن در تفکر شیعه وجود ندارد، زیرا کسی می‌ترسد که فهم درستی از زندگی ندارد و البته این معنا با تقیه یکی نیست. شیعه در طول تاریخ نشان داده که برای زندگی یعنی عقیده و جهاد حاضر به فداکری و ایثار است. امام حسین«ع»  نمونه بارز این معناست.

حسین بن علی«ع»  و همه یاران و خانواده ایشان در کربلا کشته شدند، اما ذلت‌ را نپذیرفتند. فریاد «هیهات منا الذله» امام حسین«ع» هنوز از حنجره شیعیان شنیده می‌شود و اگر لازم باشد کربلا را تکرار خواهند کرد. یزید و یزیدیان کربلا را رقم زدند، اما حسین و حسینیان در تاریخ ماندند. این‌گونه نیست که شیعه از تکرار کربلا بترسد،  بلکه برعکس، کربلای مکرر، حیات اسلام است. اگر در نیجریه شیعیان را قتل‌عام می‌کنند، این گونه نیست که شیعه در این کشور پایان یابد. شیعه با هر کربلا بالنده‌تر می‌شود. این سنت خدا و برکتی است که در خون حسینِ زهرا«ع» نهاده شده است. بنابراین حکام جائر مدعی اسلامیت، صبر زیبا و هوشمندانه جوامع شیعه را نشانه ضعف ندانند، زیرا به گاه خود همه امت اسلام اعم از شیعه و سنی با یدی واحده در برابر حاکمان جور صف‌آرائی خواهند کرد. آن روز دیر نیست.

 

  1. تفکری که مذاهب اسلامی آن را خارج از اسلام می‌دانند که توسط انگلیسی‌ها متولد شده است و بر این اساس بسیاری آن را دین انگلیسی می‌نامند و نه یکی از مذاهب اسلامی، همان گونه که بهایی‌گری در شیعه را نیز انگلیسی می‌دانند.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اسلام توسط بازرگانان در قرن اول هجری قمری به نیجریه وارد شد. مردم نیجریه مانند اکثر مردم افریقا بت‌پرست و توتم‌پرست بودند و هر قبیله برای خود خدا و خدایانی  داشت. اسلام در آغاز در شمال نیجریه وارد شد.

 

۲٫

در سال‌های اخیر سازمان‌های امنیتی و نظامی نیجریه رفتار مناسبی با شیعیان نداشته‌ و تا کنون در چند مرحله شیعیان را مورد تهاجم قرار داده‌اند. این اقدامات به‌خصوص با اعلام موضع شیعیان نیجریه در حمایت از فلسطین و مخالفت با دولت نژادپرست صهیونیستی در روز جهانی قدس تشدید شده است.

 

 

01ژانویه/17

رژیم صهیونیستی و رؤیای دستیابی به آب‌های نیل

احمد بروایه

مقدمه

صحرای سینا منطقه‌ای میان مصر و فلسطین اشغالی است که با مساحتی معادل شصت هزار کیلومتر مربع شش درصد از مساحت مصر را دربر می‌گیرد. شبه‌جزیره سینا از شرق در مجاورت فلسطین اشغالی و تنگه عقبه و از غرب در مجاورت خلیج سوئز و کانال سوئز قرار دارد و به تنهایی ۳۰ درصد سواحل مصر را دربرمی‌گیرد.

از  نظر یهودیان، این منطقه محل نزول وحی بر حضرت موسی«ع» و محل عبور بنی‌اسرائیل هنگام فرار از فرعونیان، محل کوه طور و محل گم شدن این قوم به مدت چهل سال بوده است و از همین رو برای یهودیان اهمیت دینی زیادی دارد.  نام این منطقه در قرآن کریم نیز ذکر شده است.

اهمیت استراتژیک این منطقه زمانی مشخص‌تر می‌شود که بدانیم صحرای سینا در مسیر تمام جنگ‌ها و مهاجرت‌های بشری از آسیا به آفریقا و بالعکس و محل عبور ارتش‌های رومی و بعدها اسلامی برای فتح مصر بوده است. از طرفی وجود موانع طبیعی مختلف مانند کوه‌ها و صحرا‌ها این منطقه را برای محافظت از مصر در برابر حمله دشمنان از آسیا و صهیونیست‌ها برای محافظت از خود در برابر مصر به دژی بالقوه تبدیل کرده است.(۱)

صحرای سینا همچنین از منابع طبیعی بسیار زیادی از جمله نفت و گاز برخوردار است و گفته می‌شود که حدود یک ‌سوم تولید نفت مصر از صحرای سینا صورت می‌گیرد.(۲) این منطقه همچنین دارای منابع غنی معدنی شامل مس، زغال سنگ، سنگ گچ و فسفات بوده و با جمعیت تقریبی ۶۰۰ هزار نفر از مناطق کم‌جمعیت مصر محسوب می‌شود.

مردم بومی صحرای سینا قبایلی بدوی و امتداد اجتماعی قبایل بدوی جنوب فلسطین هستند که در گذشته از راه پرورش دام امرار معاش می‌کردند و برای پیدا کردن آب و غذا برای شترهای خود همواره بین مناطق مختلف در حرکت بودند. عوامل فوق باعث شده است که صحرای سینا از لحاظ اجتماعی به شرق یعنی جنوب فلسطین بیش از غرب شباهت داشته باشد. این منطقه به دلیل شرایط جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و اقتصادی خاص خود همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی و تحولات صحرای سینا همواره بر محیط پیرامون خود مانند مصر، فلسطین اشغالی و نوار غزه تأثیرگذار بوده است.

راهبرد رژیم صهیونیستی در صحرای سینا

صحرای سینا از چند جهت برای رژیم صهیونیستی اهمیت دارد:

۱ـ اهمیت دینی صحرای سینا به عنوان محلی مقدس برای قوم یهود از این جهت که از نظر این قوم این صحرا محل نزول وحی به موسی«ع» محل کوه مقدس طور و محلی می‌باشد که بنی‌اسرائیل چهل سال در آن جا گم شدند.

۲ـ مجاورت با تنگه عقبه که تنها گذرگاه دریایی این رژیم در دریای سرخ است و بندر ایلات در آن واقع شده است.

۳ـ امنیت دریانوردی در کانال سوئز.

۴ـ اهمیتی که این صحرا به عنوان یک مانع طبیعی میان مصر و فلسطین اشغالی ایفا می‌کند، به گونه‌ای که این منطقه با خصوصیات جغرافیایی خاصی می‌تواند به عنوان دژی دفاعی برای این رژیم مورد استفاده قرار گیرد.

مساحت بسیار کم فلسطین اشغالی، نزدیکی مراکز صنعتی و جمعیتی به مرزها و جمعیت بسیار زیاد مصر در مقایسه با رژیم صهیونیستی باعث شده که سیاست این رژیم نسبت به صحرای سینا، ایجاد عمقی استراتژیک از طریق ایجاد منطقه‌ای حائل میان مصر و فلسطین اشغالی در سینا  و سیطره بر این منطقه بوده است. این رژیم صحرای سینا را در دو نوبت در سال‌های ۱۹۵۶ و در پی بحران کانال سوئز و در ۱۹۶۷ در پی جنگ شش روزه بین اعراب‌ و اسرائیل اشغال کرد.

رژیم صهیونیستی در پی معاهده کمپ دیوید موافقت کرد از این منطقه عقب‌نشینی کند. در دوران اشغال صحرای سینا توسط صهیونیست‌ها، این منطقه یکی از مهم‌ترین منابع تأمین انرژی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد. معاهده کمپ دیوید نیز در حقیقت ادامه سیاست این رژیم در ایجاد منطقه‌ای حائل در صحرای سینا بود. در پی این معاهده صحرای سینا به سه منطقه A، B و C تقسیم شد و حضور ارتش مصر در منطقه A و B محدود و در منطقه C ممنوع گردید.(۳)

حملات تروریستی به صحرای سینا در سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ و سیطره حماس بر نوار غزه در سال ۲۰۰۷ صحرای سینا را تبدیل به محلی برای تأمین نیاز‌های مقاومت و مردم تحت محاصره نوار غزه کرد و باعث گردید که این رژیم در بخشی از سیاست‌های خود در این منطقه تجدیدنظر کند و به دولت مصر اجازه دهد نیروهای بیشتری را وارد منطقه کند.

خیزش مردم مصر در سال ۲۰۱۱ و خارج شدن کنترل منطقه C از دست دولت مصر باعث شد این رژیم با افزایش نیروهای نظامی دولت مصر در منطقه موافقت کند.(۴) در حال حاضر صحرای سینا یکی از مناطق اصلی فعالیت‌های تروریستی در منطقه است و این امر به دلایل زیر به نفع رژیم صهیونیستی است:

۱ـ دشمنی این گروه‌ها با محور مقاومت شامل حماس و جهاد اسلامی و تلاش مستمر آنها برای سرنگونی دولت قانونی فلسطین در غزه.

۲ـ نزدیکی دولت ژنرال سیسی به رژیم صهیونیستی در پی کودتا و اختلاف‌افکنی میان مصر و حماس که منجر به تنگ‌تر شدن حلقه محاصره بر مردم مظلوم غزه شد.

۳ـ تمرکز نیروی ارتش مصر بر مبارزه با تروریسم که به تضعیف ارتش مصر و درگیری آن در یک جنگ داخلی منجر شده است.

۴ـ تبدیل صحرای سینا و نوار غزه به منطقه‌ای که نیروهای ارتش مصر و مقاومت حضور جدی در آن ندارند و به دلیل درگیری با تروریسم، تمرکز از دشمن اصلی به دشمن داخلی (تروریسم) منحرف ‌شده است.

 

طرح‌های بلندمدت رژیم صهیونیستی در صحرای سینا

علاوه بر موارد فوق، رژیم صهیونیستی به دلیل مشکلات متعددی که در مواجهه با حل بحران آوارگان فلسطینی و مشکلات کمبود آب دارد، به صحرای سینا به عنوان راه‌حلی احتمال این بحران نگاه می‌کند و همواره طرح‌هایی را برای حل این مشکلات بر اساس صحرای سینا مطرح کرده که طرح آبراه صلح یکی از آنهاست.

طرح آبراه صلح

فلسطین اشغالی منطقه‌ای کم آب است و منابع آبی آن به هیچ عنوان تکافوی نیازهای آبی آن را نمی‌دهد، به همین دلیل این رژیم  هم اکنون به‌سختی و از طریق دزدیدن منابع آب فلسطینیان و سیطره بر منابع آبی جولان، استفاده از پساب‌های صنعتی و کشاورزی و همچنین شیرین کردن آب دریا  نیازهای آبی خود را تأمین می‌کند.

رویکرد این رژیم در تشویق یهودیان به مهاجرت به جائی که آن را سرزمین موعود می‌نامد و نیز فعالیت‌های گسترده صنعتی، دسترسی به منابع آب جدید را برای این رژیم حیاتی کرده است، به گونه‌ای که بسیاری از رهبران صهیونیست جنگ اصلی در منطقه غرب آسیا را جنگ آب می‌دانند و هرگونه صلح بدون حل مسئله تقسیم آب را صلحی ناقص تلقی می‌کنند، به همین دلیل هم طرح‌های زیادی را برای تأمین آب مورد نیاز خود در نظر دارند.(۵)

یکی از طرح‌های این رژیم برای حل مشکلات آبی خود ایجاد کانالی برای انتقال آب از رود نیل به فلسطین اشغالی از طریق صحرای سیناست. این طرح ابتدا در سال ۱۹۰۳ و در پی سفر تئودور هرتزل، مؤسس صهیونیسم به مصر به مقامات مصری و انگلیسی ارائه شد، ولی به دلیل مخالفت دولت مصر، این طرح مورد قبول قرار نگرفت. پس از جنگ سال ۱۹۷۳ بین مصر و رژیم صهیونیستی، محمد انور السادات رئیس‌جمهور وقت مصر این طرح را به عنوان نشانه حسن نیت مطرح و اعلام کرد که آب نیل به بیت‌المقدس خواهد رسید.

در سال ۱۹۷۴ یکی از مهندسان صهیونیست به نام «الیشع کلی» با طرح این موضوع اعلام کرد که اسرائیل به یک درصد از آب نیل یعنی ۸۰ میلیارد مترمکعب در سال نیاز دارد تا با مشکلات آبی آینده خود مقابله کند. براساس طرح‌هایی که از مهندسان صهیونیست، آب نیل به وسیله کانال‌هایی به صحرای سینا منتقل و از آنجا به غزه و سپس به صحرای نقب منتقل می‌شود. این طرح قرار است با طرح‌های آبی دیگر رژیم صهیونیستی ادغام و آب نیل به آب نهر اردن متصل شود. قرار است از این آب برای توسعه کشاورزی و صنعتی صحرای نقب در جنوب فلسطین اشغالی استفاده شود.

یکی دیگر از اهداف این طرح، سرمایه‌گذاری رژیم صهیونیستی در صحرای سینا و تلاش برای ایجاد یک منطقه اقتصادی کشاورزی مشترک در منطقه است که با تکیه بر نیروی کار ارزان مصری و تکنولوژی صهیونیست‌ها انجام می‌گیرد و هدف آن ایجاد منافع مشترک میان مصر و رژیم صهیونیستی و نفوذ این رژیم در صحرای سیناست.

ظاهراً مخالفت‌های عمومی مردم مصر با این طرح باعث توقف آن شد، با این همه این طرح در قالب آبرسانی به صحرای سینا برای توسعه کشاورزی این منطقه ادامه دارد و در صورت تکمیل، آب نیل به مرز سرزمین‌های اشغالی خواهد رسید.(۶)

 

تهدیدات احتمالی این طرح برای مصر

در صورت اجرای این طرح، تهدیدات زیادی متوجه امنیت ملی مصر خواهد شد که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ـ افزایش نفوذ رژیم صهیونیستی در صحرای سینا و غرب کانال سوئز.

۲ـ قرار گرفتن رژیم صهیونیستی در زمره کشورهای حوزه نیل و ایجاد حق و حقوق برای این رژیم در آب‌های نیل به گونه‌ای که مصر حتی با وجود قراردادهای دوجانبه برای فروش آب این کشور نخواهد توانست از فروش آب امتناع کند و این رژیم به این بهانه در سیاست‌های آبی مصر دخالت خواهد کرد.

۳ـ تشدید بحران کم‌آبی در مصر، زیرا مصر مجبور خواهد بود از سهم آبی خود به رژیم صهیونیستی بدهد و با توجه به طرح‌های کشورهای منبع نیل برای کم کردن سهم مصر در این رودخانه، مصر به تمام سهم آبی خود نیاز خواهد داشت.

۴ـ کاهش تولیدات کشاورزی مصر و کم شدن سهم مصر به نفع رژیم صهیونیستی.(۷)

 

سرانجام طرح

پروژه آبراه صلح در حقیقت یکی از طرح‌های بلندمدت رژیم صهیونیستی برای حل مشکل کمبود آب خود و یکی از به صرفه‌ترین طرح‌ها برای تأمین آب این رژیم است. پس از امضای معاهده صلح کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی، انور السادات رئیس‌جمهور وقت مصر اعلام کرد که آب‌های نیل به بیت‌المقدس خواهد رسید و این هدیه‌ای از جانب مسلمانان برای زائران قدس از پیروان ادیان ابراهیمی است.

به دلیل مخالفت‌های مردمی، دولت مصر ظاهراً از این طرح صرف‌نظر کرده، ولی طرحی به همین نام را برای رساندن آب و اسکان جمعیت در صحرای سینا در دست احداث دارد و قرار است این طرح آبرسانی به منطقه مرزی میان مصر و فلسطین اشغالی برسد. به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران مصری این طرح را پوششی برای رساندن آب به فلسطین اشغالی می‌دانند.

این طرح با سرمایه‌گذاری مشترک دولت مصر و صندوق توسعه کویت آغاز شد و هم‌ اکنون در منطقه «بیر العبد» در نزدیکی کانال سوئز متوقف شده و با وجود سرمایه‌گذاری‌های فراوان نتوانسته است به اهداف خود در توسعه کشاورزی در صحرای سینا دست یابد.(۸)

 

منابع

۱ـ عمار، عباس مصطفى، سیناء المدخل الشرقی لمصر: أهمیه سیناء کطریق للمواصلات و معبر للموجات ـ البشریه، الطبعه الثانیه، المرکز العربی للأبحاث و ىراسه السیاسات، ۲۰۱۱ ، بیروت، لبنان.

۲-https://www.chathamhouse.org/sites/files/chathamhouse/public/Research/Middle%20East/pr0912pelham.pdf

۳ـ استراتیجیه إسرائیل فی سیناء: مفاقمه المخاطر، تقاریر، مرکز الجزیره للدراسات، لیهی بن شطریت، محمود جرابعه، فبرایر ۲۰۱۵٫

۴ـ الحرب فی سیناء: مکافحه إرهاب أم تحولات إستراتیجیه فی التعاون و العداء؟, تحلیل سیاسات, اسماعیل الإسکنىرانی, المرکز العربی للأبحاث و ىراسه سیاسیات, دوحه, قطر, ینایر ۲۰۱۴٫

۵ـ عامری، رضا، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن و رویارویی‌های نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته مترجمی زبان عرب دانشگاه تهران، ۱۳۹۴، صفحه ۱۷٫

۶ـ همان صفحه ۲۱-۲۲٫

۷- http://atef.helals.net/mental_responses/water resources/page3.htm

۸- EGYPT’S SINAI QUESTION, Middle East/North Africa Report N°۶۱– ۳۰ January 2007, International Crisis Group, page15..

 

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

فلسطین اشغالی منطقه‌ای کم آب است و منابع آبی آن به هیچ عنوان تکافوی نیازهای آبی آن را نمی‌دهد، به همین دلیل این رژیم  هم اکنون به‌سختی و از طریق دزدیدن منابع آب فلسطینیان و سیطره بر منابع آبی جولان، استفاده از پساب‌های صنعتی و کشاورزی و همچنین شیرین کردن آب دریا  نیازهای آبی خود را تأمین می‌کند.

 

۲٫

پروژه آبراه صلح در حقیقت یکی از طرح‌های بلندمدت رژیم صهیونیستی برای حل مشکل کمبود آب خود و یکی از به صرفه‌ترین طرح‌ها برای تأمین آب این رژیم است. پس از امضای معاهده صلح کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی، انور السادات رئیس‌جمهور وقت مصر اعلام کرد که آب‌های نیل به بیت‌المقدس خواهد رسید و این هدیه‌ای از جانب مسلمانان برای زائران قدس از پیروان ادیان ابراهیمی است.

 

 

01ژانویه/17

پروتکل‌های صهیونیسم چیست؟ و چرا صهیون‌گرایی برای جهان خطرآفرین است؟

                                                                                                                 

مجید صفاتاج

 

قبل از پاسخ به این سئوال ابتدا سخن خود را با این آیه‏ شریفه آغاز می‏کنیم:   

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصَاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ و مَن یتَوَلَّهُم مِنْکمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ إِنّ اللَّهَ لاَیهْدِی الْقَومَ الظَّالِمین: ای اهل ایمان! یهود و نصاری را [که دشمن اسلام‏اند] به دوستی مگیرید که آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند، به حقیقت از آنها خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.» (۱)

حدود یک قرن است که افکار عمومی جهان با پدیده‏ای شوم به نام صهیونیسم روبه‌روست؛ به گونه‏ای که بر اثر آن، جو نامساعدی اغلب کشورها را فراگرفته است. کمتر انسان ذی‏شعوری است که در مقابل این پدیده‏ شوم، مکث و تأمل نکرده باشد و نسبت به توطئه‏ها و دسیسه‏های شیطانی آن در جهان و نیز در برابر سرنوشت مردم خویش بی‏اعتنا باشد.

این پدیده در کشورهای غربی، به‌ویژه در ایالات متحده امریکا مدت زمانی است که چهره‏ پلید و شیطانی خود را به نمایش گذاشته و در مقاطعی از تاریخ این کشور به صورت قدرتی قهرآمیز بروز کرده و خبر از وقوع حوادثی نامطلوب داده که تبعات آن گریبانگیر بسیاری از کشورهای جهان، به‌ویژه منطقه‏ خاورمیانه شده است.

مسئله صهیونیسم نه فقط با اموری چون کنترل مالی و تجاری، به دست گرفتن قدرت سیاسی، اشغال سرزمین‌ها، در انحصار گرفتن نیازمندی‏های مردم جهان و کنترل مستبدانه رسانه‏های خبری و تبلیغی در سراسر جهان سر و کار دارد و می‏کوشد تا به اهداف مورد نظر خود که تسلط مادی و معنوی بر ملت‏های جهان است، دست یابد، بلکه در حوزه‏های فرهنگی نیز وارد ‏شده و از این طریق با عمق زندگی مردم جهان تماس گرفته است و تلاش می‏کند ملّت‏ها را همچون رمه‏های گوسفند رام خود کند، به زنجیر بکشد، به تازیانه بسپارد، به قربانگاه بکشاند و در نهایت‌با استفاده از هرج و مرج و آشوب حساب شده وسازمان یافته‏ای‌ که با آن کشورهای جهان را دچار مشکل‌کرده است، نفوذ و سلطه‏ خود را در همه جا گسترش دهد.

بنابراین صهیونیسم نهالی نوپا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دارد وگذشته‏ طولانی آن با دسیسه‏های(۲) شیطانی و پیشگوئی‌های شرورانه سردمداران پلید آن که متضمن آینده‏نگری ابتکاری و سنجیده‏ای است، ارتباط دارد. این دسیسه‏های فریبکارانه با دقت و کوشش فراوان توسط صهیونیست‏ها طراحی و اجرا می‏شوند. آنها همواره با شیوه‏های گوناگون به توطئه علیه مردم دنیا می‏پردازند  و سردمداران سرمایه‏داری، برنامه‏ریزان کمونیسم و صاحبان اکثر مؤسسه‏های خبری، تبلیغی و سیاسی جهان هستند.

از همین روی در هر کشوری که با مسئله صهیونیسم برخورد قاطعانه  شده و این موضوع به عنوان امری خطیر توجه محافل فرهنگی و سیاسی را به خود معطوف کرده است، صهیونیسم نهایت نبوغ و استعداد خود را برای کنترل اوضاع به کار می‌گیرد. در برخی از کشورهای غربی، به‌ویژه در امریکا اقلیت یهودیان طی پنجاه سال به چنان قدرت و سیطره‌ای دست یافته که برای هیچ نژاد و مذهب و مرام و مسلک دیگری حتی با جمعیتی ده برابر جمعیت یهودیان در این کشور میسّر نیست. نفوذ صهیونیسم در تار و پود  هیئت حاکمه‏ امریکا نیز ناشی از همین قدرت و نفوذ است.

یهودیان از زمانی که در کشورهای مختلف وارد کار تجارت شدند، همان توانایی و قدرتی را که توسط آن موقعیت خود را طی قرون گذشته حفظ و تثبیت کرده بودند،  مجدداً به دست آوردند.

توانایی یهودیان در تجزیه و تحلیل جریان‏های پولی به استعدادی غریزی شباهت دارد. استقرار یهودیان در یک کشور همیشه پایگاه قدرتمندی برای فعالیت هم‏نژادان آنان محسوب ‏شده است.  مجامع تجاری یهود همواره به حکم نوعی وحدت درونی و یا طبق برنامه‏‌ای از پیش تعیین شده مبنی بر وفاداری و وحدت نژادی با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. این مجامع ثروتمند باکسب قدرت و اعتبار روزافزون با حکومت‏ها و مؤسسات تجاری بزرگ در کشورهای محل فعالیت خود ارتباط برقرار می‏کنند و به واسطه‏ پیوند نژادی، بیش از بخش‏های مختلف یک واحد تجاری با هم متحد می‏شوند.

هیچ اقلیت قومی دیگری از چنین موقعیتی در جهان برخوردار نیست و در مناصب بالای حکومتی و سیاست‏گذاری کشورها نفوذ ندارد. در محرمانه‏ترین شوراهای سران چهار کشور بزرگ در ورسای، دیوان عالی ایالت متحده امریکا، شوراهای کاخ سفید، در تنظیم امور مالی جهان و به طور خلاصه، در هر جا که امکان به دست گرفتن قدرت و نیز به کارگیری آن وجود داشته باشد، هیچ اقلیت دیگری غیر از قوم یهود نماینده ندارد. در تمام محافل برجسته و مهم جهان و در هر جا که قدرت وجود دارد، یهودیان حضور دارند و این رمز استمرار سیطره صهیونیسم است.

یهودیان چگونه به نحو تقریباً اجتناب‏ناپذیری به بالاترین مراکز قدرت جهان جذب می‏شوند؟ چه کسی آنها را وارد این گونه مراکز می‏کند؟ چرا زمینه‏ ورود صهیونیسم به این مراکز فراهم می‏شود؟ آنها در این مراکز چه می‏کنند؟ ورودشان در این جایگاه‌ها چه پیامدهائی برای جهان دارد؟

پاسخ به این سئوالات را باید در پروتکل‏های صهیونیسم و دسیسه‏های شیطانی آن جستجو کرد. پروتکل‏ها و دسیسه‏هایی که توسط بزرگان و سردمداران صهیونیست مطرح می‌شوند و سپس در میان سیاستمداران برجسته جهان نفوذ می‌کنند. پروتکل‏هایی که هنوز در ذهن بسیاری از مردم جهان مفهوم روشنی ندارند و فقط در برخی از کشورهای جهان، اندک شماری از افراد هستند از مفاهیم و مقاصد جهنمی آن اطلاع کافی دارند.

میزان آگاهی روزنامه‏ها و نشریات از پروتکل‏ها نیز متفاوت است. روزنامه‏نگاران و دست اندرکاران مطبوعاتی که تصمیمات سرّی رهبران صهیونیسم را با هوشیاری بررسی کرده‏ و آنها را کاملاً شناخته‏اند، بسیار اندک هستند. تفکر عامه اعم از خواص و عوام نیز وضعیتی بهتر از اصحاب رسانه ندارد. شاید علت نفوذ پروتکل‏ها در کشورهای جهان فقدان آگاهی از ماهیت شیطانی آن باشد.

این پروتکل‌ها یکی از مهم‌ترین اسناد شناخت صهیونیسم جهانی و بیانگر توطئه‌های عمیقی است که رهبران صهیونیسم برای اجرای آنها سال‌ها وقت گذاشته‌اند و ثمره آن را در آینده و در دراز مدت می‌یابند. آنان در این پروتکل‏ها گاه به نعل می‏زنند و گاه به میخ تا در بستر حوادث از معرکه جان سالم به در ببرند و هر جا که می‌توانند به حریفان خود حمله کنند. گاهی نیز حیله‏گری و حقه‏بازی ساربانان این سیه قافله‏ شوم حکم می‏کند که نعل وارونه بزنند تا در غوغای تحوّلات زمانه، حریف میدان نبرد را تشخیص ندهد و آنان جان سالم به در ببرند و در فرصتی دیگر از راهی دیگر حمله کنند.

شایان ذکر است که به‌‏رغم تبلیغات گسترده‏ صهیونیست‏ها در مورد نبوغ و استعداد ویژه‏ یهودیان، این پروتکل‏ها به هیچ وجه بیانگر استعداد و نبوغ قوم یهود نیست، بلکه حاصل یک سری دسیسه‏های شیطانی است، همان شیطانی که پس از خروج از بهشت به خداوند گفت: «فَبِعِزَّتِک لاَُغوینَّهُم أَجمَعین: به عزتت سوگند که همه را اغوا می‏کنم.» لذا هرکس که از شیطان سرمشق بگیرد، می‏تواند اهداف و برنامه‏های مورد نظر در پروتکل‏ها را دنبال و دسیسه‏های شیطانی خود را اجرا کند.سردمداران صهیونیست نیز با اشراف بر شیطانی بودن دسیسه‏ها و برنامه‏هایشان برای فریب افکار عمومی و سلطه بر جهان می‏گویند:

«این امر شر و شیطانی تنها وسیله‏ای است که ما برای رسیدن به یک هدف و غایت خوب در دست داریم؛ بنابراین نباید از تقلّب و رشوه و فریب مالی و خیانت، مادامی که می‏توانند در خدمت اهداف ما قرار گیرند، اجتناب کنیم. در سیاست‌اگر با مصادره‏ اموال و سرمایه‏های دیگران می‏توان آنان را به اطاعت واداشت و بر آنان سلطه و برتری یافت، هرگز نبایداز انجام چنین‌کاری دریغ ورزید.»

شاید به خاطر همین دسیسه‏های شیطانی و برنامه‏های صهیونیستی است که قوم یهود توانست آتش دو جنگ بزرگ جهانی را روشن کند و جنایتکار جنگی عمده و اصلی جنگ جهانی دوم محسوب شود.

سلاح اصلی مبارزه با این پدیده شوم، تبیین روشن و واضح آن و ارتقای آگاهی مردم از ماهیت آن است. تحریک مردم، هشدار دادن به آنان و توسل به شور و هیجانشان، شیوه‏ای است که در پروتکل‏ها تشریح شده است. پادزهر این شیوه نیز روشن کردن ذهن مردم است.

عجاج نویهض در کتاب خود، پروتکل‏های دانشوران صهیون، می‏نویسد:

«آگاهی‌از خاستگاه و سرچشمه قواعد، اصول و روح پروتکل‏ها که در این کتاب برای نخستین بار بدان جا رسید، آن‌ را از نظرتان به عنوان مرحله‏ برداشت و نتیجه‏گیری جلوه خواهد داد. حتی خود پروتکل‏ها که معرفی آنها در این کتاب برای شما تازگی دارد، وقتی به خاستگاه و سرچشمه‏های قواعد، اصول و روح پروتکل‏ها پی ببرید، مرحله‏ برداشت و نتیجه در نظر شما جلوه‏گر و روشن خواهد شد که واژه‏ اسرائیل، دستکش مزورانه پنجه جنایتکاری است که می‏کوشد خود را تا دوردست‏ها بکشاند. اسرائیل فقط یک نام است و ستون فقرات آن را صهیونیسم جهانی تشکیل می‏دهد.»(۳)

در اهمیت پروتکل‏های سردمداران صهیونیسم و استقبال گسترده‏ای که در جهان برای مطالعه‏ آنها شد، همین بس که این پروتکل‌ها تا کنون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده‌اند. تا سال ۱۹۵۸ میلادی تنها ۸۱ بار به زبان انگلیسی چاپ شد و تا چاپ هشتادم بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید. به عبارت دیگر: «از اولین چاپ انگلیسی آن در سال ۱۹۱۹ تا هشتاد و یکمین چاپ آن در سال ۱۹۵۸، در طی ۳۹ سال، تقریباً هر پنج ماه، یک بار چاپ شده است.»(۴)

با وجود این برخی محققان، در سندیت پروتکل‏ها و اجرای آنها در جهان تشکیک کرده‌اند و آنها را تقلّبی و ساختگی می‌دانند. «لوئیس مارشالکو» در کتاب «فاتحین جهانی» در مورد سندیت پروتکل‏ها و اجرای آنها می‏گوید:

«گفته می‏شد که پروتکل‏های اکابر صهیونیسم سندی تقلّبی و ساختگی است، امّا در خلال نیم قرن رؤیای عظیم به تحقق پیوست. ضمن اینکه تلاش صهیونیسم جهانی به منظور کسب قدرت در جهان در دوره‏‌ای نسبتاً کوتاه و در دو مرحله‏ با موفقیت همراه بوده و به مرحله سوم نزدیک شده است، امّا هنوز کاملاً نقاب از چهره برنداشته است.»

اکنون قدرت واقعی در دست همین فاتحین جهانی است. باید قدری صبر کرد تا یهودیت شرق و غرب از بالای سرملّت‏های در بند کشیده شده، آشکارا با یکدیگر دست بدهند.

«… برنامه ‌عظیم‌ “پروتکل‏های اکابر یهود”، تقربیاً به‌ طور کامل ‌اجرا شده است.»(۵)

البته، یهودیان خود را از پروتکل‏ها مبرا و آن را دسیسه‏ای علیه خویش می‌دانستند، لکن با تطابقی که بین طرح‏های موجود در پروتکل‏ها و وقایع جاری جهان وجود داشت، صحت چنین ادعایی تأیید نشد. صهیونیسم برای جبران این فضاحت تلاش کرد تا از نفوذ خود در انگلیس استفاده و با فشار دیپلماسی بر روسیه، از کشتار یهودیان جلوگیری کند و به جمع‏آوری علنی نسخ کتاب بپردازد. سرانجام، این مسئله با تلاش‏های بسیار خاتمه یافت.

اما دلایلی که نشان می‌دهد پروتکل‏ها مبنای استراتژی صهیونیسم و به‌رغم ادعای یهودیان، ساخته‏ دست صهیونیسم هستند، عبارتند از:

۱- تطبیق مواد پروتکل‏ها و وقایع گذشته در جهان

۲- پروتکل‏ها تنها با مصالح و منافع صهیونیسم قابل انطباق هستند که مسلماً تصادفی نیست

۳- پروتکل‏ها به مطالب کتاب‏های مقدس یهود، مثل «تورات» و «تلمود» شباهت دارند. با مطالعه پروتکل‏ها می‏توان رابطه‏ تنگاتنگ میان تفکر برتری‏جویانه‏ موجود در این دسیسه‏های شیطانی و کتاب‏های مقدس را با تلاش‏های سلطه‏جویانه بر جهان احساس کرد

۴- نایاب شدن کتاب‏های پخش شده در مورد پروتکل‏ها در بازار که خود نشانه‏ آشکار اهتمام صهیونیست‏ها برای مخفی نگاه داشتن نیات پلید خود برضد جهان و تمدن بشری است

۵- فراماسونری که تشکیلاتی یهودی و خواهان برپایی هیکل سلیمان در قدس است، نمونه دیگری از تطابق موجود با پروتکل‏هاست. برای کسب اطلاعات بیشتر در باره همه پروتکل‏ها به کتاب «صهیونیست چه می‏خواهد و پروتکل‏های دانشوران صهیون» مراجعه کنید.

مطالعه دقیق پروتکل‌های صهیونیستی، بینش فرد را نسبت به صهیونیسم و سیاست‏های جهانی آن دگرگون می‏سازد و افق تازه‏ای را در برابر ذهن انسان می‏گشاید. شاید این سخن در ابتدای امر کمی مبالغه‏آمیز و باورنکردنی به نظر برسد، امّا با چند بار مطالعه کتاب و اندیشه در محتوای آن تا حدودی نظر خوانندگان به دیدگاه ما نزدیک‏تر خواهد شد. زیرا در سایه‏ی این پروتکل‏ها و دسیسه‏های شیطانی است که انتقال یهودیان سراسر جهان به فلسطین اشغالی، اشغالگری، توسعه‏طلبی، نظامی‌گری، مانورهای سیاسی و نظامی، مذاکرات چند جانبه‏ صلح اعراب و اسرائیل، حملات و تجاوزات نظامی، اقدامات دیپلماتیک و بازدیدهای سران کشورها از فلسطین اشغالی، ترورها، آدم ربایی‏ها، شکنجه‏ها و حتی طرح‏های صلح، عقب‏نشینی‏های سیاسی و دخالت در دیگر کشورها و نیز شهرک‏سازی در مناطق اشغالی عربی مفهوم پیدا می‏کند.

همه‏ این موارد از صهیونیسم چهره خطرناکی در جهان ساخته است که انسانیت را تهدید می‏کند و بزرگ‏ترین دشمن اسلام به شمار می‏رود. آیا مسلمانان دشمنی صهیونیسم نسبت به اسلام را درک می‏کنند؟ آیا رهبران کشورهای اسلامی در پی آنند که چهره‏کریه و پلید و دسیسه‏های شیطانی صهیونیسم را برملا و انسان‏ها را از ظلمات و تاریکی این دسیسه‏ها به نور اسلام هدایت کنند؟ یا همچنان نسبت به این خطر بی‏اعتنا خواهند ماند؟

فیلسوف و متفکر شهید مرتضی مطهری در این باره می‏گوید:

«اگر ‌پیامبر ‌اسلام ‌زنده ‌بود،‌ امروز چه می‏کرد؟ در باره چه مسئله‏ای می‏اندیشید؟ واللّه و‌باللّه قسم می‏خورم که پیغمبر اکرم«ص» در قبر مقدسش امروز از یهود می‏لرزد. این یک مسئله دو دو تا‌ چهارتاست.‌ اگر ‌کسی ‌نگوید‌ گناه ‌کرده‌ است.‌ من ‌اگر ‌نگویم،‌ واللّه ‌مرتکب ‌گناه ‌شده‏ام و هر خطیب ‌‌و ‌واعظی ‌که‌ نگوید، مرتکب گناه شده ‌است.»(۶)

با توجه به این مطالب، آیا احتمال دارد که برنامه‏ پروتکل‏ها و دسیسه‏های شیطانی صهیونیسم در جهان با موفقیت اجرا شود؟ در جواب آن باید گفت که اجرای این پروتکل‏ها در بسیاری از کشورهای جهان تا کنون با موفقیت توأم بوده و بسیاری از مهم‏ترین مراحل آن، هم اکنون به وقوع پیوسته است. سلطه‏ وحشتناک و همه جانبه‏ صهیونیسم و دست‏پروردگانش بر مراکز حساس جهان سایه افکنده و قبله‏ اول مسلمانان و معراجگاه پیامبر بزرگوار اسلام «ص» نیز به اشغال این دژخیمان درآمده است.

البته دامنه‏ این خطر به همین جا محدود نمی‌شود؛ بلکه سیطره‏ صهیونیسم بر اهرم‏های قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… در جهان، به‌ویژه مغرب زمین کشیده شده است. تعقیب استراتژی اشغال سرزمین‏های پهناور و زرخیز اسلامی برای تحقق شعار «از نیل تا فرات» توطئه‏ای بزرگ‏تر ناشی از دسیسه‏های شیطانی صهیونیسم‌ است که سایه‏ شوم‌ آن برسر جهان اسلام‌ سنگینی می‏کند.

اگر چه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی توانست بساط صهیونیست‏ها را از کشور ایران اسلامی برچیند و به سلطه‏ آنان  بر این آب و خاک پایان دهد و دیگر ملت‏ها را نیز به مقابله با این پدیده‏ شوم ترغیب کند،  ولی هنوز لابی‌های قدرتمند صهیونیستی جهان یک لحظه هم از دشمنی و توطئه‏گری بر ضد ملّت مسلمان و انقلابی ایران کوتاهی نمی‏کنند و انواع دسایس را برای انهدام پایه‏های نظام نوپای اسلامی به کار می‌بندند. شاید به دلیل همین دسیسه‏های شیطانی و توطئه‏های صهیونیست‏ها بود که امام با بیداری و هوشیاری بی‌نظیری به افشاگری‏ در باره امریکا و صهیونیست‏ها پرداختند و از فتنه‏ها و دسایس شیطانی آنها پرده برداشتند. ایشان در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۶۶ درباره‏ گسترش و افزایش خطر صهیونیسم برای مسلمانان و جهان اسلام فرمودند:

«من همان ‏گونه که بارها در سال‏های گذشته قبل و بعد از انقلاب هشدار داده‏ام، مجددا خطر فراگیری غده‏ چرکین و سرطانی‌صهیونیسم را‌در کالبد‌ کشورهای‌ اسلامی گوشزد می‏کنم و حمایت بی‏دریغ خود و ملت و دولت و مسئولین ایران را از تمامی مبارزات اسلامی ملت‏ها و جوانان غیور و مسلمانان در راه آزادی قدس‌اعلام می‏نمایم.»(۷)

معظم له پیش از آن در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۵۸ فرموده بودند:            

«اینجانب ‌به برادران اسلامی در همه کشورها، خصوصا برادران عرب و ملت عظیم عرب که پیشتازان اسلام‏اند، خطر عظیم اجانب، به‌ویژه صهیونیسم را کرارا اعلام کرده‏ام. لازم است در شهر رمضان که ماه اجتماعات اسلامی است، مؤمنین در مجامع عمومی، پرده از توطئه‏های این غول جهانخوار بردارند و خطرات این دشمن انسانیت را برملا و اسرائیل را از صفحه روزگار محو کنند، ان‌شاءالله »(۸)

 

منابع:

۱ –  مائده، آیه ۵۱

۲- جمع دسیسه به معناى حیله‏ پنهانى، توطئه، فتنه‏انگیزى، مکر و عداوت پنهان. نقل از فرهنگ معین.

۳عجاج نوبهض، پروتکل های دانشوران صهیون، حمیدرضا شیخی(مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۳)، ص ۳۶

۴همان، ص۲

۵ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ)، عبدالرحیم گواهی(تهران: مؤسسه انتشاراتی تبیان ۱۳۷۷)، صص ۲۶۵ ـ ۲۶۴)

۶ مرتضی‌مطهرى، حماسه حسینی‌، جلد ۲ (قم: انتشارات اسلامی، ۱۳۴۹)، ص ۱۶۴

۷صحیفه نور، جلد ۲۰ (تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱)، ص ۱۱۵

۸ – همان، جلد ۸، ص ۲۱۸

 

 

۱.

در هر کشوری که با مسئله صهیونیسم برخورد قاطعانه  شده و این موضوع به عنوان امری خطیر توجه محافل فرهنگی و سیاسی را به خود معطوف کرده است، صهیونیسم نهایت نبوغ و استعداد خود را برای کنترل اوضاع به کار می‌گیرد.

 

 

۲٫

در برخی از کشورهای غربی، به‌ویژه در امریکا اقلیت یهودیان طی پنجاه سال به چنان قدرت و سیطره‌ای دست یافته که برای هیچ نژاد و مذهب و مرام و مسلک دیگری حتی با جمعیتی ده برابر جمعیت یهودیان در این کشور میسّر نیست. نفوذ صهیونیسم در تار و پود  هیئت حاکمه‏ امریکا نیز ناشی از همین قدرت و نفوذ است.

 

۳٫

صهیونیسم نهالی نوپا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دارد وگذشته‏ طولانی آن با دسیسه‏های شیطانی و پیشگوئی‌های شریرانه سردمداران پلید آن که متضمن آینده‏نگری ابتکاری و سنجیده‏ای است، ارتباط دارد.

 

۴٫

دسیسه‏های فریبکارانه با دقت و کوشش فراوان توسط صهیونیست‏ها طراحی و اجرا می‏شوند. آنها همواره با شیوه‏های گوناگون به توطئه علیه مردم دنیا می‏پردازند  و سردمداران سرمایه‏داری، برنامه‏ریزان کمونیسم و صاحبان اکثر مؤسسه‏های خبری، تبلیغی و سیاسی جهان هستند.

 

 

01ژانویه/17

دلایل اقدام آل سعود در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر

حسین رویوران

بدیهی است که حاکمان عربستان سعودی قبل از دست زدن به جنایت اعدام آیت‌الله نمر باقر نمر(۱) یقین داشتند که این اقدام با واکنش‌های بسیار روبرو خواهد شد و کشورهای غربی نیز به آنها تذکر اکید داده بودند. حاکمان ریاض با درک این حقیقت، این شخصیت برجسته اسلامی و محبوب و محترم در شهرهای شرقی عربستان را همراه با تعدادی از تروریست‌های القاعده اعدام کردند تا از مشروعیت  موج مقابله با تکفیری‌ها برای انجام این جنایت سوءاستفاده واقدام خود را توجیه کنند. البته حمله عده‌ای از افراد نظم‌گریز داخلی به کنسولگری و سفارت عربستان در مشهد مقدس و تهران دستاویزی به عربستان داد تا مظلوم‌نمایی کند و این جنایت را تحت الشعاع قرار دهد.

آل سعود در حال حاضر به علت سیاست‌های ماجراجویانه یک ‌سال اخیر از جمله آغاز جنگ یمن با اعتراضات گسترده‌ای مواجه شده ونگران هرگونه اعتراض‌ است، به همین دلیل با درپیش گرفتن سیاست مشت آهنین وسرکوب مخالفان می‌کوشد استمرار حاکمیت خود را تضمین کند.

اما آیا این رژیم با به شهادت رساندن شیخ ‌نمر قادر به ادامه حضور خود در ساختار قدرت است و یا اسیر پیامدهای اقدامات جنایتکارانه خود خواهد بود؟

واقعیت این است که رژیم آل سعود به علت سیاست‌های نابخردانه و ماجراجویانه چند سال اخیر در داخل و در منطقه، به‌ویژه از زمان پادشاهی سلمان، شرایط داخلی و منطقه‌ای را به هم زده و بحران بی‌سابقه‌ای را پدید آورده است.

این رژیم در داخل، سیاست سرکوب را ادامه می‌دهد و با خشن‌ترین شیوه‌ها هرگونه اعتراضات اجتماعی را سرکوب می‌کند. اعدام ۴۷ نفر اخیر با شیوه‌ جدا کردن سر از بدن و به صلیب کشیدن پیکرها  و ابقای آنها در انظار عمومی نشان از جمله سیاست‌های ارعابی نظام سعودی برای خفه کردن اعتراضات در نطفه است.

این گونه اقدامات پیش از آنکه قدرت یک نظام سیاسی را نشان بدهد، نگرانی وترس عمیق و گسترده او را از واکنش مردم نمایان می‌سازد و قطعاً حکومت که مشروعیت مردمی داشته باشد، به چنین جنایاتی دست نمی‌زند. رژیم عربستان سعودی در حال حاضر با شبیه‌سازی شرایط خود، نگران تکرار حوادث عراق در سال ۱۹۹۱ در این کشور است.

رژیم صدام حسین سرکرده و دیکتاتور سابق عراق در سال ۱۹۹۰ از کشور کویت باجگیری کرد و از آنان خواست تا  ازمیلیارد ها دلار بدهی‌های خود به عراق چشم‌پوشی کنند. صدام مدعی بود از آنجا که عراق از این رژیم‌ها در دوران جنگ تحمیلی دفاع کرده، آنها نیز باید امکانات مالی جدیدی را به عراق تقدیم کنند. کویت از انجام این باجگیری خودداری کرد و صدام پس از اعلام جنگ به کویت، این کشور را ظرف چند ساعت اشغال کرد. غرب، به‌ویژه امریکا این دام را برای صدام پهن کرده بود تا توان نظامی این رژیم را که در جنگ تحمیلی به علت جنگ با انقلاب اسلامی امکانات وسیع نظامی را گردآوری کرده بود، از بین ببرد. علت این بود که ممکن بود ارتش عراق به‌طور بالقوه اسرائیل را در آینده تهدید کند، از این رو امریکا به‌سرعت، هفتاد کشور جهان را بسیج و نیروهای صدام را با خواری از کویت اخراج کرد.

این واقعه این پرسش را برای مردم عراق مطرح کرد که چرا رژیم صدام به کویت حمله ماجراجویانه وهزینه‌های سنگینی را به آنان تحمیل و بعد هم بدون هیچ دستاوردی از این کشور عقب نشینی کرد؟ این پرسش به بزرگ‌ترین قیام مردم عراق در تاریخ معاصر انجامید که تحت عنوان «قیام شعبانیه» شناخته شد و پانزده استان از هیجده استان عراق از کنترل سلطه دولت مرکزی بعثی خارج شد. رژیم صدام برای مهار این قیام یکی از بزرگ‌ترین جنایات تاریخ را انجام داد و با کشتار ششصد هزار نفر از شیعیان بی‌گناه، این قیام را سرکوب کرد. رژیم بعثی عراق قربانیان این کشتار را در بیش از هزار گور دسته ‌جمعی پنهان کرد. از زمان سقوط صدام تا کنون تنها ششصد گور آنها کشف شده است و معلوم نیست بقیه شهدای این قیام در کجا دفن شده‌اند.

از زمان مرگ عبد‌الله پادشاه سابق عربستان سعودی و به قدرت رسیدن برادرش سلمان، سیاست‌های ماجرا‌جویانه‌ای در رفتار این رژیم مشاهده می‌شود. ناتوانی پادشاه کنونی و سپردن مسئولیت به پسر جوانش سلمان، علت اصلی شرایط جدید به شمار می‌آید.

یکی از این اقدامات حساب نشده حمله نظامی به یمن است. رژیم آل سعود ده ماه پیش به مردم مظلوم یمن حمله نظامی کرد و اکنون که در این جنگ شکست خورده و نتوانسته به صنعاء برسد و نظام دلخواه خود را در آنجا حاکم سازد، باید به‌سرعت این جنگ را متوقف کند.

سعودی‌ها این روزها خواب صدام را می‌بینند و نگران پرسش مردم خود هستند که چرا به یمن حمله شد؟ و چرا این جنگ به پایان رسید؟ عربستان سعودی به علت جنگ یمن و کاهش قیمت نفت که بی‌ارتباط با جنگ یمن نیست، متحمل کسری بودجه‌ای معادل صد و چهل هزار میلیارد دلار شده است.

آل سعود قبل از آغاز جنگ با افزایش تولید نفت، قیمت هر بشکه را از ۱۲۰ دلار به ۳۰ دلار تنزل داد و این باج بزرگ به غرب، لازمه خروج اقتصاد بحران‌زده غرب از رکود و متضمن سکوت غربی‌ها در برابر جنایات آل سعود در یمن و منطقه است. این حقیقت به‌خوبی نشان می‌دهد که غرب حتی در باره حقوق بشر و کشتار هزاران انسان بیگناه حاضر به معامله است. مسئولان ریاض در این بازاندیشی به این جمع‌بندی رسیده‌اند که آنها ارتش صدام را ندارند تا قیام  مردم خود را سرکوب کنند، از این روی باید از هم‌اکنون با شیوه‌های گوناگون از مردم زهرچشم بگیرند تا جرئت سئوال پیدا نکنند.

رژیم عربستان به‌رغم توان گسترده مالی، ارتش محدودی دارد و این مسئله به نگرانی همیشگی  آنها از احتمال کودتا و مسائلی از این قبیل برمی‌گردد و به همین دلیل به‌رغم خریدهای گسترده تسلیحات، این کشور از ارتش متناسبی برخوردار نیست.

در بُعد منطقه‌ای برای رژیم عربستان سعودی قابل پیش‌بینی بود که به شهادت رساندن شیخ نمر واکنش‌های گسترده‌ای را در پی خواهد داشت. سخنگوی کاخ سفید امریکا نیز اعلام کرد که آنها قبلاً به این رژیم هشدار داده بودند و این واکنش‌ها را پیش‌بینی می‌کردند. اگر این اظهارنظرصحت داشته باشد، عربستان چرا به این جنایت دست زد؟

واقعیت این است که عربستان در حال حاضر خود را بازنده بزرگ منطقه می‌داند. ارتش سوریه در حال  پیشروی است و روزی نیست که چند منطقه را از چنگال تکفیری‌ها آزاد نکند. چندی پیش نیز زهران علوش، فرمانده ارتش جیش‌الاسلام و نزدیک‌ترین متحد عربستان در سوریه در غوطه دمشق با چند تن از معاونانش کشته شد.

تحولات اخیر سوریه نشان می‌دهد که عربستان در آینده این کشور نقشی نخواهد داشت و هزینه‌های میلیاردی عربستان در حمایت از گروه‌های تروریستی ومعارض سوری در پنج سال اخیر  نتیجه نداشته است.

در عراق نیز ریاض بازنده اصلی است و تحولات این کشور به زیان عربستان است. آزاد سازی اخیر شهر رمادی مرکز استان الانبار، شکست بزرگی برای عربستان ومتحدان آن در عراق اعم از داعشی یا بعثی محسوب می‌شود. این پیروزی بزرگ نشان می‌دهد که ارتش عراق با کمک نیروهای مردمی(الحشد الشعبی) قادر به شکست تروریست‌هاست، همان طور که آنها را در دیالی وصلاح‌الدین و رمادی شکست داد. نزدیک شدن عملیات آزادسازی موصل عملاً عراق را به مرحله یکسره‌سازی نظامی بر ضد داعشی‌ها نزدیک می‌کند واین تحول، شکست بزرگی برای ریاض به شمار می‌رود. در یمن نیز گزینه‌ای جز توقف جنگ وجود ندارد. این ناکامی‌های نظامی برای آل‌سعود، به‌ویژه جوانان تازه به دوران رسیده حاکم کنونی، هزینه سنگینی را در بر دارد.

این حاکمان برای خروج از این بن‌بست سیاست فرار به جلو را در پیش گرفتند و دست به ماجراجویی جدیدی زدند. آنها فکر می‌کردند با شهادت آیت‌الله نمر، شرایط ناگوار کنونی را به نفع خود دگرگون خواهند کرد.            از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون امریکا بدون استثناء و در هر رویارویی سیاسی میان ایران و عربستان از ریاض حمایت کرده و این قاعده، رهبران عربستان را به اشتباه انداخته است. آنان پیش‌بینی می‌کردند که دولت و مردم ایران واکنش تندی از خود نشان خواهند داد و قطعاً در این رویارویی غرب و به‌ویژه امریکا طرف عربستان را خواهد گرفت و عملاً این سناریو به رویارویی امریکا و ایران خواهد انجامید و آنها نه تنها امریکا را به جان ایران خواهند انداخت که توافق هسته‌ای را نیز بر هم خواهند زد.

این نقشه ساده‌لوحانه عربستان در همان آغاز شکست خورد، زیرا غرب دیگر نمی‌تواند از سیاست‌های ماجراجویانه و بچگانه عربستان حمایت کند و با درخواست از دو طرف برای خویشتنداری و آرام سازی، عملاً در این بحران بی‌طرفی خود را اعلام کرد. تلاش عربستان برای ایجاد یک ائتلاف اسلامی ضد تروریسم نیز نتیجه‌بخش نبود، زیرا ایجاد یک ائتلاف نظامی ۳۵ کشوری آن هم صرفاً با تماس تلفنی توسط محمد سلمان، وزیر دفاع عربستان بیشتر به شوخی شبیه است و بدیهی است  که به شکل‌گیری یک نیروی نظامی فراملی نخواهد انجامید.

امضای پیمان استراتژیک بین عربستان  وترکیه در سفر اخیر اردوغان به ریاض نیز تحولی قابل توجهی به شمار نمی‌آید، زیرا این توافق استراتژیک در اولین آزمون یعنی رویارویی سیاسی تهران و ریاض بی‌ثمر بودن خود را نمایان ساخت و آنکارا بی‌طرفی خود را اعلام و تنها آمادگی خود را برای حل بحران میان دو طرف گوشزد کرد.

واقعیت این است که اختلاف میان تهران وریاض ریشه ۳۷ ساله و ابعاد مختلف سیاسی و مذهبی و استراتژیک دارد. این دو کشور در اتحاد و ائتلاف‌های بین‌المللی وسیاست‌های داخل جهان اسلام و حتی نوع تعامل با مقاومت و رژیم صهیونیستی اختلاف دارند و ملاحظاتی را بر رفتار یکدیگر مطرح می‌کنند.

ایران معتقد است که جریان وهابی حاکم بر عربستان، دیگران را کافر و مشرک می‌داند. این بستر فکری دینی و انحرافی در رفتار سیاسی نیز به صورت سیاست‌های حذفی و انحصار‌طلبی انعکاس پیدا کرده و در نهایت نوعی واگرایی را بر جهان اسلام تحمیل ساخته است. همچنین عربستان خود را متحد غرب در منطقه می‌داند، در حالی که ایران این سیاست‌های وابسته را محکوم می‌کند و به استقلال خود می‌بالد و تلاش برای وحدت جهان اسلام را در اولویت سیاسی خود قرار داده است. عربستان سعودی نیز ایران را به علت پاسخ به درخواست کمک نظامی دولت‌های سوریه وعراق، به مداخله‌جوئی متهم می‌کند.

همچنین عربستان، موضع ایران در مخالفت با جنگ ظالمانه عربستان بر ضد یمن را نوعی مداخله در محدوده جهان عرب و طرفداری از حوثی‌ها می‌شمارد.

به‌ هرحال رفتار عربستان در سطح منطقه کلاً مبتنی بر اصل مداخله‌گرایی در امور داخلی بسیاری از کشور‌های منطقه است. دخالت در سوریه با هدف تغییر نظام سیاسی در این کشور و سرمایه‌گذاری و ارسال سلاح و تروریست برای تحقق این هدف، نشان از نوعی گستاخی و عبور از قواعد آمره حقوق بین‌الملل است.

دخالت در عراق برای سرنگونی نظام مردم سالار نابالغ در این کشور و دادن درس‌هایی در ضرورت اصلاح این نظام سیاسی، آن هم از سوی کشوری که حتی یک نهاد منتخب در خود ندارد، در رفتار سیاسی، یک فاجعه به شمار می‌آید.

اعلام جنگ بر ضد یمن شاید بزرگ‌ترین جنایت عربستان سعودی در سطح منطقه است. مردم یمن از سال ۲۰۱۱ با آغاز بیداری اسلامی در پی اصلاح نظام سیاسی خود بوده و آرزو داشته‌اند تا بساط فساد در این کشور برچیده شود و فقر و عقب ماندگی از این کشور رخت ببندد.

در این فرایند نیروهایی از دل مردم بیرون آمده‌اند و می‌کوشند اهداف مردم را پیگیری کنند. عربستان سعودی از تحولات اجتماعی داخلی یمن ناخوشنود است و با حمله نظامی به آنان وکشتار و ویران سازی کشور می‌کوشد نیروهای مردمی انصار‌الله را از صحنه سیاسی حذف کند و با تغییر معادله داخلی یمن، شرایط وابستگی این کشور به ریاض را باز تولید نماید و استمرار ببخشد.

دادن بیش از بیست میلیارد دلار به ارتش مصر  برای کودتا برضد نظام اخوانی مصر نیز از جمله اقدامات مداخله‌جویانه عربستان سعودی است. جالب اینجاست که دولتمردان آل‌سعود در مصر بر ضد جریان اخوان المسلمین کودتا می‌کنند و در یمن با آنها (حزب اخوانی اصلاح) هم‌پیمان می‌شوند که  نفاق و رفتار تاکتیکی این رژیم را کاملاً نمایان می‌سازد.

این رفتار از نگاه تهران قابل تحمل نیست، زیرا به نا امنی گسترده در منطقه انجامیده وزمینه گسترش حضور نیروهای تکفیری را فراهم ساخته است و امنیت تک تک کشورهای منطقه را تهدید می‌کند.

ایران معتقد است بحران با ریاض زمانی به پایان می‌رسد که این رفتار تجاوزگرایانه پایان یابد و رژیم آل‌ سعود به حاکمیت کشورهای منطقه احترام بگذارد. ایران معتقد است که عربستان خود را برادر بزرگ اعراب می‌داند، در حالی‌که کسی به این رژیم چنین نقشی را واگذار نکرده است.

نتیجه آنکه عربستان سعودی از طریق اعدام شیخ نمر در صدد خروج از بحران کنونی  داخلی و منطقه ای بود، ولی اتفاقات بعدی، شرایط بحرانی ریاض را تشدید کرد در حال حاضر شهرهای شرق عربستان صحنه تظاهرات گسترده مردمی است و در ابعاد منطقه‌ای، ریاض قادر به جلوگیری از سقوط نیروهای متحد خود در سوریه وعراق و یمن نیست و اکنون راهی جز بازنگری در سیاست‌های خود در پیش ندارد.

 

پی‌نوشت

۱- آیت‌الله شیخ نمر در سال ۱۳۷۹ هـ. ق  در یک خانواده عالم‌پرور در شهر عوامیه در شرق عربستان به دنیا آمد. پدر شیخ نمر خطیب و روحانی بود وآیت الله‌العظمی شیخ محمد ناصرالنمر مرجع معروف قطیف واحساء از پدران این قبیله مجلل است.

وی تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و پس از اتمام سیکل در سال ۱۳۹۹ راهی ایران شد تا تحصیلات حوزوی را ادامه بدهد. او تهران را برای اقامت انتخاب و تحصیلاتش را در حوزه امام قائم «عج» و چیذر آغاز کرد. پس از ده سال تحصیل به سوریه مهاجرت کرد و در آنجا در کنار قبر مطهر عقیله بنی‌هاشم زینب کبری «س» به تحصیل و تدریس پرداخت.

در سال ۱۴۲۶هـ.ق قصد بازسازی مرقد ائمه «ع» را داشت که از سوی دولت سعودی بازداشت وسپس آزاد شد. در سال ۱۳۲۷هـ.ق پس از شرکت در اجلاس قران کریم در بحرین بازداشت و به زندان فهد در ریاض منتقل شد وتحت شکنجه‌های گوناگون قرار گرفت.

چهار سال پیش ایشان به اقدام دولت سعودی در اعزام نیروی نظامی به بحرین برای سرکوب قیام مردم  این کشوراعتراض کرد و تحت شکنجه و بازداشت قرار گرفت ولی سرانجام آزاد گردید. سه سال پیش با گسترش تظاهرات در شهرهای عوامیه، قطیف، تاروت و دمام، نیروهای امنیتی عربستان به خانه ایشان حمله و پس از تیراندازی به شیخ، او را مجروح و بازداشت کردند.

مردم عوامیه نسبت به این اقدام سرکوبگرانه، اعتراضات گسترده‌ای را به راه انداختند که منجر به اعلام حکومت نظامی در این شهر شد. دو سال پیش پس از یک محاکمه فرمایشی به اعدام محکوم شد. ملک عبد‌الله، پادشاه وقت عربستان این حکم را امضا نکرد واجرای حکم به تاخیر افتاد. اخیراً پس از امضای حکم از سوی محمد بن سلمان، وزیر دفاع و پسر پادشاه فعلی، حکم اعدام شیخ نمر و ۴۶ نفر دیگر به اجرا در آمد.

شهادت شیخ نمر با واکنش‌های وسیعی در بیش از بیست کشور در آسیا و اروپا از جمله در ایران، پاکستان، هند، عراق، لبنان، بحرین، انگلیس، فرانسه و آلمان روبرو شد. در جریان اعتراضات در مشهد مقدس و تهران کنسولگری وسفارت رژیم آل سعود از سوی مردم خشمگین ایران به آتش کشیده شد.

 

پی‌نوشت:

شیخ نمر در سال ۱۳۷۹ هـ. ق  در یک خانواده عالم‌پرور در شهر عوامیه در شرق عربستان به دنیا آمد. پدر شیخ نمر خطیب و روحانی بود وآیت الله‌العظمی شیخ محمد ناصرالنمر مرجع معروف قطیف واحساء از پدران این قبیله مجلل است.

وی تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و پس از اتمام سیکل در سال ۱۳۹۹ راهی ایران شد تا تحصیلات حوزوی را ادامه بدهد. او تهران را برای اقامت انتخاب و تحصیلاتش را در حوزه امام قائم «عج» و چیذر آغاز کرد. پس از ده سال تحصیل به سوریه مهاجرت کرد و در آنجا در کنار قبر مطهر عقیله بنی‌هاشم زینب کبری «س» به تحصیل و تدریس پرداخت.

در سال ۱۴۲۶هـ.ق قصد بازسازی مرقد ائمه «ع» را داشت که از سوی دولت سعودی بازداشت وسپس آزاد شد. در سال ۱۳۲۷هـ.ق پس از شرکت در اجلاس قران کریم در بحرین بازداشت و به زندان فهد در ریاض منتقل شد وتحت شکنجه‌های گوناگون قرار گرفت.

چهار سال پیش ایشان به اقدام دولت سعودی در اعزام نیروی نظامی به بحرین برای سرکوب قیام مردم  این کشوراعتراض کرد و تحت شکنجه و بازداشت قرار گرفت ولی سرانجام آزاد گردید. سه سال پیش با گسترش تظاهرات در شهرهای عوامیه، قطیف، تاروت و دمام، نیروهای امنیتی عربستان به خانه ایشان حمله و پس از تیراندازی به شیخ، او را مجروح و بازداشت کردند.

مردم عوامیه نسبت به این اقدام سرکوبگرانه، اعتراضات گسترده‌ای را به راه انداختند که منجر به اعلام حکومت نظامی در این شهر شد. دو سال پیش پس از یک محاکمه فرمایشی به اعدام محکوم شد. ملک عبد‌الله، پادشاه وقت عربستان این حکم را امضا نکرد واجرای حکم به تاخیر افتاد. اخیراً پس از امضای حکم از سوی محمد بن سلمان، وزیر دفاع و پسر پادشاه فعلی، حکم اعدام شیخ نمر و ۴۶ نفر دیگر به اجرا در آمد.

شهادت شیخ نمر با واکنش‌های وسیعی در بیش از بیست کشور در آسیا و اروپا از جمله در ایران، پاکستان، هند، عراق، لبنان، بحرین، انگلیس، فرانسه و آلمان روبرو شد. در جریان اعتراضات در مشهد مقدس و تهران کنسولگری وسفارت رژیم آل سعود از سوی مردم خشمگین ایران به آتش کشیده شد.

 

 

سوتیترها:

۱٫

واقعیت این است که رژیم آل سعود به علت سیاست‌های نابخردانه و ماجراجویانه چند سال اخیر در داخل و در منطقه، به‌ویژه از زمان پادشاهی سلمان، شرایط داخلی و منطقه‌ای را به هم زده و بحران بی‌سابقه‌ای را پدید آورده است.

۲٫

آل سعود قبل از آغاز جنگ با افزایش تولید نفت، قیمت هر بشکه را از ۱۲۰ دلار به ۳۰ دلار تنزل داد و این باج بزرگ به غرب، لازمه خروج اقتصاد بحران‌زده غرب از رکود و متضمن سکوت غربی‌ها در برابر جنایات آل سعود در یمن و منطقه است.

 

۳٫

ایران معتقد است بحران با ریاض زمانی به پایان می‌رسد که رفتار تجاوزگرایانه او پایان یابد و به حاکمیت کشورهای منطقه احترام بگذارد. عربستان خود را برادر بزرگ اعراب می‌داند، در حالی‌که کسی به این رژیم چنین نقشی را واگذار نکرده است.

 

 

 

01ژانویه/17

تحول در علوم انسانی با عبور از مدرنیته و نظر به اسماء الهی

 

استاد اصغر طاهرزاده

انقلاب اسلامی تحولی برای ورود احکام قدسی به ساحت مناسبات اجتماعی بشر و علوم انسانی یکی از اساسی‌ترین دریچه‌های این ورود است؛ لذا معتقدین به حقیقت انقلاب اسلامی باید هرچه بیشتر به علوم انسانی اسلامی حساسیت داشته ‌باشند؛ وگرنه با ادامه‌ وضع موجود در نظام آموزشی، انسان‌هائی با تربیت لیبرال دموکراسی و ضامن ادامه‌ فرهنگ غربی خواهیم داشت.

نگاه انسان مؤمن به وحی الهی به عالم و آدم با نگاه انسان سکولار متفاوت است. او نسبتی را با حقیقت برقرار می‌کند که همواره منوّر به انوار حقایق عالم ملکوت است و در این راستا به درک و حسی می‌رسد که فرهنگ سکولار امکان درک آن را ندارد؛ اسلامی کردن علوم انسانی برای پرورش انسان مؤمن به وحی الهی ضرورت عاجل دارد، و گرنه به‌مرور از آرمان‌های انقلاب اسلامی فاصله خواهیم گرفت.

در ساحت فرهنگ لیبرال دموکراسی نمی‌توان انسانی را جستجو کرد که بنا دارد زمین را به عالم قدس پیوند بزند. پس چگونه است که می‌خواهیم با نیاز‌هایی که مدرنیته برای بشر معنا کرده، ادامه‌ حیات بدهیم؟ چرا نباید در کنار زندگی محدود زمینی، جان خود را محل تجلی اسماء الهی قرار دهیم؟

«علم» به معنای تدوین دانایی تمدن، همواره مورد نیاز بشر است، ولی کدام بشر و کدام علم؟ اگر بشریت طوری دگرگون شود که بخواهد جان تشنه‌ خود را با تجلی انوار الهی سیراب کند، دنیای دیگری غیر از دنیایی را که مدرنیته به او پیشنهاد می‌کند و علم دیگری غیر از علومی را که فرهنگ مدرن مدنظر دارد  می‌طلبد و لذا علمی را به صحنه می‌آورد که مقوّم حیات ملکوتی او باشد، در حالی ‌که تمدن غربی با هویت قدسی انسان مطلقاً همخوانی ندارد. و همین امر، تحول در علوم انسانی را برای کسانی  که دغدغه‌ ادامه‌ انقلاب اسلامی را دارند، ضروری می‌سازد.

در تحول در علوم انسانی باید از خود بپرسیم به دنبال چه هستیم تا معلوم شود که آیا هنوز عالم و آدمی که فرهنگ غرب به ما معرفی کرده ‌است، مدنظر ماست یا خود را متعلق به عالَم دیگری که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است می‌دانیم؟ مگر می‌توان بدون تغییر تعلق خود نسبت به زندگی غربی به دنبال علوم انسانی اسلامی بود و نگران نفوذ فرهنگ غرب و استحاله‌ انقلاب اسلامی نبود؟

موانع تحول در علوم انسانی 

سئوال نخست این است که چرا تمام جلساتی که بررسی این موضوع تشکیل می‌شوند در حد تأکید بر ضرورت تحول در علوم انسانی متوقف می‌شوند؟ تفسیر واقعیتی که اسلام به آن رسیده ‌است و باید در علوم انسانی اسلامی ظهور یابد، در چه رویکردی نهفته‌ است و چگونه آن رویکرد به تاریخ ما برمی‌گردد؟ ظاهراً بعد از ضرورت تحول در علوم انسانی لازم است به محتوایی که باید جایگزین آن شود و به روشی که این جایگزینی از طریق آن انجام می‌گیرد بیندیشیم.

علوم انسانی غربی به جهت دوری از وحی الهی، ناسوتی و ذهنی و نسبی هستند و لذا راهکار عبور از این نوع علوم انسانی تنها با رجوع به تفسیری است که معتقد است باید بشر در نگاه خود متوجه اسماء الهی و نقش اسماء در همه‌ عالم باشد تا نه‌ تنها از بن‌بستی که در علوم انسانیِ سکولار پیش آمده رها شود. شخصیت قدسی بنیانگزار انقلاب اسلامی، راهکار عبور از نظام شاهنشاهی و فرهنگ غربی بود، از همین رو وظیفه‌ ماست که به‌طور جدی به آثار حِکمی و عرفانی آن مرد بزرگ رجوع داشته باشیم.

انسان مدنظر امام دو سر حلقه‌ هستی یعنی «ناسوت» و «ملکوت» را به ‌هم پیوسته است که به‌کلی با انسانی است که اومانیسم در مقابل بشر قرار داده است تفاوت دارد. نفوذ در فضای فرهنگی و سیاسی و استحاله آن در متن انقلاب اسلامی ابتدا از غفلت از انسان ترازِ انقلاب اسلامی و تحت عنوان «تعامل سازنده و همزیستی مسالمت‌آمیز با غرب» آغاز می‌شود.

ما می‌توانیم ذیل حکومت اسلامی از تنگناهای تاریخی خود عبور کنیم. وقوع فتنه‌ سال ۸۸ نشان داد که ما نیازمند بازخوانی دوران بعد از انقلاب هستیم تا اراده‌ تحول به سوی آرمان‌های بزرگ انقلاب اسلامی به حاشیه نرود. وقتی از خود بپرسیم قرار بود ما با انقلاب اسلامی به کجا برویم و اکنون در کجا هستیم و تحول جامعه‌ ما بعد از انقلاب در ظاهر و در باطن چه اندازه بوده است، به خطر استحاله‌ فرهنگی توسط دشمنان اسلامی آگاه می‌شویم. دشمن استکباری همواره به سراغ کشورهای مستقلی می‌رود که می‌داند زمینه‌ نفوذ فرهنگی در آنها فراهم است و لذا به جامعه القا می‌کند که کسی در جهان با ما دشمن نیست و این یک سوءتفاهم ساده و قابل حل است.

 

گم‌شدن فضای تفکر

با بازخوانی گذشته معلوم می‌شود به باطن و ظاهر آنچه که مطلوب ماست نرسیده‌ایم. چنانچه علت روشن شود می‌توانیم به ادامه‌ی راه خود امیدوار باشیم و در غیر این‌صورت مجبوریم از اهداف بلند خود عدول کنیم و این شروع شکست و فلک‌زدگی ماست. با تغییر فضای ذهنی جامعه، زمینه‌ نفوذ فرهنگی غرب فراهم می‌شود و تنها با تأکید بر علوم انسانی اسلامی است که می‌توان از چنگال  غرب‌زدگی نجات پیدا کرد.

باید از خود بپرسیم آیا در شرایطی هستیم که قرآن برای ما « ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِین» است و موجب تقویت عهد قلبی ما با معانی عالیه می‌گردد و یا به بهانه‌ « لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» دست به دامن لیبرالیسم خواهیم شد؟ قرآن به پیامبر خدا«ص» می‌فرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ؛(۱) ای پیامبر! تو به آنها تذکر بده، تو تنها تذکردهنده‌ای، تو نباید سلطه‌ خود را بر آنها إعمال کنی.»

در آن فضای روحانی و معنوی، این آیه همه را متذکر عهد فطری‌شان می‌کرد، ولی عده‌ای در فضای لیبرالیته از این آیه استفاده می‌کنند که ما نباید از هیچ اباحه‌گری وگناهی در جامعه ممانعت کنیم و فقط باید تذکر بدهیم. در حالی ‌که همان پیامبری که این آیه بر او نازل شد دستور داشت بت‌ها را بشکند و بتخانه‌ها را خراب کند و زناکار را حد بزند. از همین روی برای عبور از فضایی که نئولیبرالیسم برای ما ایجاد کرده، به علوم انسانی خاصی نیاز هست.

روحی حاکم بر دنیای جدید مانع از ارتباط بشر مدرن با حقایق می‌شود. اگر ما آن روح را نشناسیم و نسبت به آن حساس نباشیم، تحت عنوان «احیاء علوم انسانی اسلامی» در مسیری قرار می‌گیریم که فراماسونرها در برابر ما قرار دادند و قرآن را نیز با نگاه مدرنیته می‌خوانیم و عملاً به همان جایی می‌رسیم که می‌خواستیم از آنجا فرار کنیم. بسیاری از کتاب‌های اسلامی را قبل از انقلاب را فراماسونرها نوشتند و تفسیر قرآن‌شان تأیید فرهنگ غربی بود.

در فضای لیبرالیته می‌توان از امیرالمؤمنین«ع» و سیره‌ آن حضرت سخن گفت، ولی نتیجه‌ای گرفت که تأئید فرهنگ مدرنیته باشد و به برداشت اصالت انسان از دید غرب رسید، لذا ابتدا باید روح حاکم بر فرهنگ غرب شناخته شود تا معنای عبور از علوم انسانی غربی به سوی علوم انسانی اسلامی درک شود.

بنابراین مشکل اصلی امروز ما نگاهی است که غرب به روح و روان ما تحمیل کرده است. اگر بتوانیم با نگاهی که وحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم، جهت‌گیری ما به‌کلی دگرگون می‌شود، در آن فضا زبان همدیگر را می‌فهمیم و معانی الفاظ قدسی را درک می‌کنیم.

امام خمینی می‌فرمایند: «… روح وهابیت، روح اصالت‌ دادن به ماده است و نه‌ تنها حالات عرفانی روح‌ها را درک نمی‌‌کند، حتی عرفا را کافر می‌داند. با اینکه تنها با نگاه عرفانی است که انسان‌ها می‌توانند همدیگر را درک کنند.» برداشت‌های ظاهری همواره با تحجر و انجماد همراه هستند.

از کجا باید آغاز کرد؟

نسل کنونی نسبت به اشارات قدسی اسلام و انقلاب از خود بی‌تفاوتی نشان می‌دهد. باید از خود بپرسیم در نظام آموزشی فعلی چه سمت و سویی در مقابل نسل فعلی قرار گرفته است که در واژه‌های اسلامی چیزی غیر از اسلام را جستجو می‌کند؟ اگر نوع جهت‌گیری در علوم انسانی معلوم نشود و صرفاً به محتوای اسلامی آن بیندیشیم، طبق خود قرآن: «این قرآن برای ظالمین جز خسارت به‌بار نمی‌آورد.»(۲) و آنهایی که جهت‌گیری خود را تغییر نداده‌اند، از آیات قرآن برای اثبات صحت نیات خود استفاده می‌کنند، درست مثل کاری که وهابیت انجام می‌دهد.

خداوند در ابتدای سوره‌ بقره می‌فرماید: «در این قرآن هدایتِ متقین هست». یعنی اگر از ابتدا بنا را بر آن گذاشتید که هرچه بیشتر با عالم غیب آشنا شوید و خود را شایسته‌ ارتباط با آن عالم کردید، قرآن برای شما حرف دارد و در این حالت است که می‌توانیم به جای نگاه غربی به خود و به عالم، با نگاه وحی الهی به عالم و آدم می‌نگریم. در آن صورت دیگر نگاهِ غالب در تعریف زندگی، نگاهی است که بشر را مسئول می‌داند تا بیش از آنکه به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود بپردازد و خود را شایسته‌ قرب نماید.

آنچه غرب را به غرب امروز تبدیل کرد و این نوع علوم انسانی را پدید آورد، اندیشه‌های فرانسیس بیکن بود و از همین روی او را پدر دنیای مدرن می‌دانند. تا آنجایی که شخصیت بزرگی مثل دکارت با آن ‌همه عقل و تفکر، سعی می‌کند در ذیل افکار بیکن فلسفه‌ خود را تدوین کند. روحی که از طریق بیکن در دنیای جدید حاکم شد این است که: «ما تا دیروز از طریق فیلسوفان به تعریف و تبیین طبیعت می‌پرداختیم، از امروز بناست به تغییر طبیعت بپردازیم».

یک وقت معتقدیم که عالم بر اساس عقل حکیمانه‌ خالق آن خلق شده و با آن تعامل می‌کنیم تا استعدادهایی که خداوند در آن تعبیه کرده ظهور کند و در بستر چنین عالَمی به تعالی خود برسیم و با تغییر خود، خود را مطابق نظام عالَم تربیت کنیم تا به قرب الهی نائل شویم. این نگاه انبیا و حکماست  که در آن انسان باید خود را مطابق نظام حکیمانه‌ الهی تربیت و به مقصدی بالاتر از مصرف‌ صِرف فکر کند. ولی در نگاه غربی تغییر طبیعت و برآوردن امیال به هر قیمتی مطرح است و لذا طبیعت خدا را عوض ‌و همان را هم در علوم انسانی غربی مطرح می‌کنند.

بنابراین رویکردها در فکر و عمل تأثیر می‌گذارند و ما تا متوجه خساراتی که نگاه غربی به عالم و آدم وارد کرده نشویم، نمی‌توانیم به علوم انسانی مدنظر اسلام برسیم و حتی در استفاده از آیات و روایات، رجوع ما به عالم و آدم، رجوع غربی باشد. اگر ما بتوانیم به جای درگیری با طبیعت، تعامل با طبیعت را پیشه کنیم و نظام عالم را نظام حکیمانه‌ای بدانیم، تکنولوژی موجود را از منظر دیگری خواهیم دید.

 

 ویژگی‌های علوم انسانی اسلامی

ما میتوانیم با نقادی علمی ویژگی‌های مدرنیته از یک سو و طرح  که اسماء حسنای خداوند در مظاهر عالم ظهور، علوم انسانی را با رویکرد اسلامی شروع کنیم. مقام معظم رهبری در باره علوم انسانی فرموده‌اند: «باید جرئت مناقشه در رویکرد کنونی غرب که حاصل اندیشه لیبرال دموکراسی است، به وجود بیاید»(۳)

اگر مناقشه با غرب کنونی صورت نگیرد و رجوع ما به خدا وجودی و قلبی نباشد، هر قدر هم که بخواهیم علوم انسانی اسلامی کنیم، در مسیری حرکت خواهیم کرد که به سکولاریسم ختم می‌شود.

با نقد غرب و با برخورد جدّی با مبانی فلسفی آن می‌توان دریافت که این تمدن حجاب حقیقت است و در آن صورت به حق رجوع خواهیم کرد و رجوع به اسماء الهی چنان جان و روان انسان را با تجلیات خود سیراب می‌کند که هرگز جایی برای شیفتگی در برابر فرهنگ‌های دیگر باقی نمی‌ماند و فقط در این صورت  است که در می‌یابیم خداوند برای ما تمدن دیگری را که حضرت امام مبانی آن را به‌درستی تبیین کردند، برای ما مقدر فرموده است.

 

واقعی‌ترین واقعیت‌ها

راز همزبانی و تفاهم با همدیگر در جهت تحول در علوم انسانی، رجوع به خدای وجودی و اسماءُ الله است.  واقعیتی در این عالم وجود دارد به نام خدا که به قول ایان ‌باربور: «اُسِّ اساس معنا»ست.(۴) خداوند به معنی وجود مطلق که وجود همه‌ مخلوقات از اوست، واقعی‌ترین واقعیت‌هاست. وقتی وجود همه‌ مخلوقات از اوست، پس او وجود مطلق است، بنابراین هر چیزی که حقیقتاً دارای وجود است، به خدا مرتبط است و هرچیزی که ذهنی و وَهمی است، بهره‌ای از حضور خدا ندارد.

نگاه حضرت امام به علوم انسانی، بر مبنای «وحدت وجود» است، یعنی که همه عالم مظهر اسماء حضرت حق‌اند. اساس تفکر حضرت امام در تمام آثارشان، به‌خصوص در کتاب «شرح دعای سحر» این است که این عالم همه مظاهر اسماء الهیه‌ و اسماء الهی تجلیات انوار وجود مطلق‌اند و وجود مطلق که همان کمال مطلق است، در اسماءِ حیِّ قیّومِ بصیرِ علیم است که تجلی می‌کند.

مفهوم خدا در ذهن است، ولی انوار الهی در خارج  هستند و قلب‌های آماده را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. حضرت امام می‌خواهند که ما نگاهمان را نسبت به آنچه در خارج هست درست کنیم تا علوم انسانی ما رجوع به حق باشد و نه رجوع به خیالات و وَهمیات و اعتباریات.

بنابراین علوم انسانی با عبور از نگاه فرهنگ مدرنیته و نظر به اسماء الهی است که اسلامی می‌شود. اگر روشن شود فرهنگ مدرنیته به جای رجوع به اسماء الهی به عنوان رجوع به واقعی‌ترین واقعیات، تحت عنوان سوبژکتیویته، به خیالات و آرزوهای بشر رجوع می‌کند، روشن می‌شود که تا ما از مدرنیته عبور نکنیم محال است به علوم انسانی اسلامی دست پیدا کنیم و بتوانیم انسان تراز انقلاب اسلامی را بپرورانیم. افکار غرب‌زده تحت‌تأثیر فلسفه‌ خاصی هستند که با شناخت آن، خاستگاه تربیت نسلی که امید نفوذ فرهنگ غربی در انقلاب اسلامی هستند و به وسیله‌ آنها فتنه‌ی ۸۸ شکل گرفت، روشن می‌شود.

گاهی بی آنکه بدانیم گرفتار سوبژکتیویته، یعنی مبانی نظری فرهنگ غرب هستیم. سوبژکتیویته فرهنگی است که نظر به باور درونی دارد بدون آنکه آن باور، ریشه‌ در واقعیت داشته باشد. در حالی‌ که پیامبران تلاش دارند ما را با حقیقتی آشنا سازند که به عنوان یک واقعیت، عین حیات و علم است و با اُنسی که قلب ما با او می‌گیرد، از انوار علم و حیات او بهره‌مند ‌می‌گردد.

در مکتب کانت و هیوم و دکارت که پدران تفکر فرهنگ مدرنیته‌اند، چیزی به نام حقیقت مطرح نیست و اگر متوجه روح غربی نباشیم و با عبور از آن به مکتب حضرت امام رجوع نکنیم، علوم انسانی غربی را همچنان ادامه می‌دهیم. انسان تحت‌ تأثیر فرهنگ غرب از خدا غافل می‌شود، لذا آنچه را که فرهنگ غرب به آن رجوع دارد با آنچه که ورد رجوع فرهنگ دینی است بسیار تفاوت دارد و این دو نوع تفکر، عملاً دو نوع انسان را به‌ بار می‌آورد. هر وقت رجوع ما در همه‌ امور رجوع به اسماء الهیه نیست و رجوع به خیالات و وهمیّات است، هنوز غرب‌زده‌ایم.

 

مبنای علوم انسانی غربی

علوم انسانی غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکار حقایق غیبی و وحْی الهی تدوین شده‌اند، در حالی ‌که نظام اسلامی نظر به حقایقی دارد که وَحی الهی متذکر آن است و ما را متوجه آن حقایق می‌کند.

به قول آیت‌الله بهاء الدینی: «این علم، عالَم را به آتش کشید.»

به قول غزالی: «عقل می‌فهمد که نمی‌تواند همه‌ عالم را تفسیر کند و محدودیت خود را می‌شناسد و می‌فهمد که نیاز به وحی دارد.» غزالی منکر عقل نیست، ولی معتقد است که عقل می‌فهمد نیازمند به وحی است. کتاب «احیاء العلوم» بر همین مبنا نوشته شده است. غزالی در ابتدا به عنوان یک فیلسوف تصور می‌کرد می‌توان با عقل همه ‌چیز را فهمید، ولی بعد متوجه شد که  حقیقت در جایگاهی است که عقل به آن اشاره دارد، ولی وحی الهی می‌تواند ما را با آن مأنوس کند. البته متأسفانه بعد از آنکه موضوع برایش روشن شد در تحقیر عقل افراط ‌کرد.

با توجه به اینکه نظام اسلام نظر به حقایقی دارد که وحی الهی در منظر انسان قرار داده است، اگر در علوم انسانی با نظر به آن حقایق وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شوند و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را هدف خود می‌داند.

لازمه‌ رجوع به اسماء عبور از ماهیات و مفهومات ذهنی و  نظر انداختن به «وجود» و رجوع به اسماء الهی با رویکرد وجودبینی است. اگر ما به پدیده‌ها و حادثه‌ها از جنبه‌ وجودی توجه کنیم و جزءها را در کل نبینیم، پدیده‌ها را آن ‌طور که باید و شاید نخواهیم شناخت.

بنابراین برای تدوین علوم انسانی اگر بتوانیم از نگاه غربی عبور کنیم و به نگاه وجودی ـ که حقیقت همه چیز است‌ـ و در فرهنگ اسلامی مطرح است، نظر بیندازیم، کار را درست شروع کرده‌ایم. باید در این موضوع به آثار معمار انقلاب نظر داشته باشیم تا علوم انسانی صحیحی در منظر ما قرار گیرد؛ وگرنه آینده‌ ما ادامه‌ گذشته خواهد بود.

 

شکستن روح سکولاریته‌ علوم

اسلام با تعیین هدف، ملاک تشخیص را مشخص کرده است. علومی که ما را متوجه زندگی ابدی می‌کنند و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل می‌دهند، علوم اسلامی اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و یا جامعه‌شناسی و فلسفه و…هستند.  مهم شکستن این فضاست، زیرا وقتی توجه به حیات ابدی در کنار علوم انسانی سکولار زده مطرح می‌شود، کلی بودن و کاربردی نبودن این نگاه و سپس جایگزینی آن با فضائی که شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن نادیده گرفته شده است، مطرح می‌شود. با تعریف و تبیین دقیق آرمان شهر مورد نظر اسلام که راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است، به‌خوبی می‌توان علوم بومی و اسلامی را از دانش‌هائی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «دانش‌های ذاتاً مسموم» هستند تشخیص داد. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «علوم انسانی رایج محتوایی دارند که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است»(۵) و بعد تأکید کردند این علوم، افراد خود را تربیت می‌کند که وقتی در رأس امور قرار می‌گیرند، به ارزش‌های نظام اسلامی وفادار نخواهند بود.

به نگاهی به تاریخ ملت‌ها، راز هلاکت هر تمدنی را در بی‌توجهی به علوم انسانی فعال و بانشاط خواهیم دید. علوم انسانی غربی انسان و انسانیت را از معنا و هویت خارج کرده و به اقرار اندیشمندان آن خطه، فرایند انحطاط آن فکر و فرهنگ شروع شده است. هیچ ملت خردمندی سرنوشت خود را به فرهنگی گره نمی‌زند که دیر یا زود سقوط می‌کند. متأسفانه ما هنوز درک روشنی از دوران گذار انقلاب اسلامی از فرهنگ غربی به تمدن اسلامی نداریم و به همین دلیل توجه به علوم انسانی مطابق با اهداف انقلاب اسلامی  را جدی نمی‌گیریم.

آنچه که جوامع را به حرکت وامی‌دارد چیزی بالاتر از نیازهای مادی است. انسان لایه‌های عمیقی در ابعاد روحانی خود دارد که اگر به آنها پرداخته نشود، به فعالیت‌های متعالی بی‌انگیزه و با روحیه‌ای ابن‌الوقت به بسیاری از جوانب حیات خود بی‌تفاوت می‌شود. وقتی انسان زیبایی حیات را در اُنس با خدا دید و مقصدش بازگشت به خدا از مسیری است که پیامبران برای او ممکن و معصوم«ع» به پاک‌ترین شکل ترسیم کرده‌اند، می‌تواند با تعلق قلبی به آرمان‌ها به زندگی خود معنا ببخشد و این شرایط را علوم انسانی اسلامی می‌تواند پدید آورد. انسان‌شناسی، خداشناسی، کفرشناسی و شناخت حیات ابدی از اصول علوم انسانی اسلامی هستند که منجر به تمدن اسلامی خواهند شد. شاخه‌های دیگر علوم انسانی را باید در ذیل این اصول قرار داد.

باید به این خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشی ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ماست، منطبق باشند وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و دانشجوی ما متوجه نمی‌شود که ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلی‌ترین سنگر جریان‌های غرب‌زده است و تمام امید دشمنان ما به علوم انسانی موجود است. از عکس‌العمل شدید دشمنان نسبت به تجدیدنظر در علوم انسانی موجود هم می‌توان فهمید که آنها راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی موجود می‌دانند.

نظریه‌پردازی برای تدوین علوم انسانی مطابق با اهداف انقلاب اسلامی زیرساخت‌های فکری مخصوص به خود را می‌طلبد که ریشه در سنت‌های جامعه‌ دارد. ما باید اصل زیرساخت‌های فکری خود را از اندیشه‌های همه‌جانبه و جهانی امام  که نظر به اسماءُ‌الله دارد و همه‌ چیز را از آن منظر می‌نگرد، استنباط کنیم و این کار به این دلیل که می‌خواهیم در زمینه‌ای که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده، این افکار را پیاده کنیم، کار دشواری است.

وقتی اصالت را به عقل غربی داده‌ایم اثبات اینکه فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ‌هاست، یک ادعای بی‌پشتوانه نیست؟ برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، چون در آن فضا «اسلام» یک سری سخنان کلی و مبهم و غیرکاربردی به نظر خواهد رسید. واقعیت برای انسان غرب‌زده محدوده‌ عالم ماده و از ابعاد مجردِ خود بیگانه است. تا بر جنبه‌ پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدی نشود، علوم انسانی به سوی عقل غربی سوق پیدا می‌کند. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «اگر جای این نظریه‌پردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریه‌های غیر دینی جای آنها را پر خواهند کرد. هیچ نظامی در خلأ نمی‌تواند مدیریت کند و یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساخته‌ اذهان مادی است می‌آید جایگزین می‌شود».(۶)

اینک این سئوال مطرح می‌شود که زمینه‌ تحقق علوم انسانی اسلامی کجاست؟ آیا علوم انسانی اسلامی را می‌توان در فضای آموزش عالی موجود که با روح سکولاریته شکل گرفته، جای داد؟ و یا باید مثل انقلاب اسلامی بستر ظهور و بروز آن را در مردم دنبال کرد تا در منظر آنان افقی از تمدن اسلامی گشوده شود و بتوانند از روح غربی عبور کنند؟

پس از آنکه ما متوجه ضرورت تحول در علوم انسانی شدیم با دو سئوال اساسی روبه‌رو هستیم:  محتوای علوم انسانی اسلامی و روش تحقق آنها. قرار است این علوم در چه بستری پیاده شوند؟ آیا در بستر نظام آموزشی موجود می‌توان علوم انسانی اسلامی را القاء کرد و یا در فضای سکولار آن هر چیزی رنگ آن را به خود می‌گیرد؟ بنابراین همانند انقلاب اسلامی که در میان مردم شکل گرفت؛ علوم انسانی اسلامی را نیز که به معنای عبور از نگاه غربی به عالم و آدم و نظر به اسماء الهی است، باید به میان مردم برد تا نظام آموزشی و اجرایی و مقننه را طبق مطالبات خود شکل دهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غاشیه، ۲۱ و ۲۲٫

۲ـ «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (إسراء، ۸۲).

۳ـ  سایت خبری مشرق، ۱۴ شهریور ۱۳۸۹.

۴ـ  به کتاب «علم و دین» از ایان‌باربور، ترجمه‌ی خرمشاهی رجوع شود.

۵ـ ۲۸ مهر ماه ۱۳۸۸.

۶ـ بیانات در تاریخ ۲۷/۷/۸۹  .

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در ساحت فرهنگ لیبرال دموکراسی نمی‌توان انسانی را جستجو کرد که بنا دارد زمین را به عالم قدس پیوند بزند. پس چگونه است که می‌خواهیم با نیاز‌هایی که مدرنیته برای بشر معنا کرده، ادامه‌ حیات بدهیم؟ چرا نباید در کنار زندگی محدود زمینی، جان خود را محل تجلی اسماء الهی قرار دهیم؟

 

 

۲٫

با توجه به اینکه نظام اسلام نظر به حقایقی دارد که وحی الهی در منظر انسان قرار داده است، اگر در علوم انسانی با نظر به آن حقایق وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شوند و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را هدف خود می‌داند.

 

۳٫

 

باید به این خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشی ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ماست، منطبق باشند وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و دانشجوی ما متوجه نمی‌شود که ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک.

 

۴٫

برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، چون در آن فضا «اسلام» یک سری سخنان کلی و مبهم و غیرکاربردی به نظر خواهد رسید. واقعیت برای انسان غرب‌زده محدوده‌ عالم ماده و از ابعاد مجردِ خود بیگانه است.

 

 

 

01ژانویه/17

قطعاً فردی به جامعیت و اخلاص آیت‌الله خامنه‌ای در جهان تشیع و اسلام نداریم

 

 

 

 

درآمد:

عالم عامل و عارف واصل، حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی همراه با برادر کوچک‌ترشان، مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی از جمله برجسته‌ترین و قدیمی‌ترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار می‌آیند. ایشان دوران کودکی و نوجوانی را در دامان و مکتب پدر بزرگوارشان، مرحوم آیت‌الله میرزا عبدالعلی تهرانی تربیت یافتند. پدری که از اخیار روزگار خود و تربیت‌شده بزرگانی همچون مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی(ره) بود.

آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی دوره سطح علوم حوزوی را در نوجوانی گذرانید و در سن هجده سالگی با مهاجرت به قم در زمره جوان‌ترین شاگردان درس خارج مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی قرار گرفت. هنگام عزیمت ایشان به قم، با وجود آنکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجع وقت، مراوده داشتند، اما به مرتضایش، پیوند خاص با حاج‌آقا روح‌الله را توصیه کرد.

حاج آقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم همپای دوست صمیمی‌اش مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی از مائده حکمت، معرفت و اخلاق امام خمینی بهره مستوفی می‌گیرد. اما انس و محبت متقابل بین حاج آقا مرتضی و حضرت امام خمینی فراتر از استاد و شاگردی بود. تا آنجا که حتی در  برخی تابستان‌ها که امام در روستای امام‌زاده قاسم تهران مستقر می‌شدند، حاج‌آقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خود برخوردار بود و گاهی با اشاره امام به‌طور شبانه‌روز در محضر معظم له ماندگار می‌شد.

عشق و علاقه به امام، حاج‌آقا مرتضی را در نیمه دوم دهه ۴۰ نیز به نجف اشرف کشاند و در همان فرصت  راقم این سطور توفیق یافت تا ۴۷ سال پیش به‌طور خصوصی بخشی از کفایه‌الاصول را در محضر ایشان به شاگردی بنشیند.

در حال حاضر هر چند آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی در شمار برترین علمای تهران شناخته می‌شود، اما به اعتقاد اهل نظر، اگر نبود گریز ایشان از عناوین مرجعیت و ریاست و چنانچه در حوزه علمیه قم مانده بودند بی‌گمان اکنون از بالاترین مراتب مرجعیت برخوردار بودند. اما ایشان راه دیگری را برای خدمت به اسلام برگزیدند و با مراجعت به تهران به امر ابلاغ و تبیین معارف دینی برای مردم پرداختند. حتی در سالهای اخیر  علی‌رغم شرایط سخت جسمی ایشان، جلسات پرمغز و تأثیرگذار منبر و وعظ شب جمعه  حاج آقا مرتضی در منزلشان برقرار است. جلساتی که صدها و هزاران نفر از جوانان، دانشگاهیان و فرهیختگان را از معارف ناب  سیراب می کنند.

 

باری همه کسانی که این عالم بزرگ را در طول بیش از ۷۰ سال گذشته از نزدیک می‌شناسند، مهم‌ترین ویژگی برجسته ایشان را در وارستگی و اخلاص معظم‌له یافته‌اند. اخلاصی که در گفتار و رفتار ایشان موج می‌زند. اخلاصی که در عبادات، دعاها و باران اشکی که با یاد معصومین «علیهم‌السلام» و ذکر مصائب آنان می‌درخشد. روضه‌‌خوانی ایشان دل‌ها را آتش می‌زند، نه به خاطر بیان مکشوف مصائب اهل‌بیت و تکیه به صوتش که با های‌های گریه‌ای که از عمق جان‌اش برمی‌خیزد و بر دل‌ها می‌نشیند و می‌سوزاند.

 ایشان آن‌گاه که از قیامت، بهشت و جهنم می‌گوید گویی از مشاهداتش در برزخ و قیامت سخن می‌راند. برخی از اهل معنی  حتی از باز بودن  چشم برزخی این بزرگوار سخن می گویند. در همین مباحثی که  در ادامه می خوانید، از رؤیت حقیقتی سخن می‌گویند که با چشم سر قابل رؤیت نیست و به خاطر اثبات قطعی آنچه در باره آن سخن می‌گویند، گویی اضطرارا به آن رؤیت اشارتی می نمایند.

از شگفتی‌های دیگر این انسان الهی آن است که هر چند به ظاهر حضور مشهودی در جامعه و حاکمیت ندارند، اما از میان اقران و امثال ایشان کمتر کسی یافت می‌شود که به اندازه ایشان بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… و زیر و بم  امور کشور و عملکرد مسئولان اشراف و آگاهی داشته باشد.

آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی گرچه گنجینه‌ای ناب از خاطرات شخصیت‌ها، اعاظم علما و حوادث ۷۰ ساله گذشته را در حافظه و ذهن تیزبین خود دارند، اما به دلایلی که خود می‌دانند و شاید به خاطر گریز از شهرت، همواره به درخواست‌های مکرر اصحاب رسانه پاسخ مثبت نداده‌اند، اما با این حال چندی پیش که توفیق زیارت معظم‌له فراهم شد، به مناسبتی از ویژگی‌های متمایز رهبر معظم انقلاب جملاتی را بیان کردند، با این مضمون که «آقا ذخیره الهی است… صحبت و تصمیم‌های ایشان نمی‌تواند بدون تأییدات الهی باشد و….»

از آنجا که این نگاه آن‌هم از منظر عارفانه این شخصیت الهی، افق متفاوتی را برای شناخت عمیق‌تر حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای «مد ظله العالی» می گشاید، درخواست تبیین بیشتر آن مباحث را پذیرفتند و چند روز بعد در محضر معظم‌له به دریافت افاضات ایشان نشستیم. معظم له در این جلسه که بیش از یک ساعت به طول انجامید، به نکات بدیعی درباره مراتب اخلاص و خودسازی حضرت آیت الله خامنه ای اشاره کردند. در شروع صحبت اولین مرتبه ای که به ایشان اشاره داشتند بلافاصله تعبیر «سلام الله علیه» به کار بردند. تصور شد شاید سبق لسان بوده است، اما وقتی تا آخر همین عبارت را برای آقا تکرار کردند، معلوم شد از روی توجه و حساب‌شده از این تعبیر استفاده کرده‌اند.

در اینجا برای اینکه تا حد ممکن ادای امانت شده باشد، لازم به ذکر است که آنچه در لحن با حرارت و محکم ایشان در یکایک کلماتی که در توصیف و بیان ویژگی‌های برجسته و متمایز رهبر معظم انقلاب متجلی بود ، مسلما در مکتوب همان کلمات که ذیلا ارائه می‌شود قابل مقایسه نیست.

ضمن ادای سپاس به درگاه حق‌ تعالی و تشکر صمیمانه از محضر نورانی حضرت آیت‌الله‌ حاج‌آقا مرتضی تهرانی که این فرصت استثنایی را در اختیار «پاسدار اسلام» گذاشتند، همراهان «پاسدار اسلام» را به استفاده و بهره‌‌مندی از این مائده معنوی فرا می‌خوانیم.

 

 

بِسمِ‌اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین و لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین.

با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می‌دانم بنده این طور فکر کرده‌ام که ابتدا اشاره‌ای داشته باشم به ذاتیات آیه‌الله خامنه‌ای «سلام‌الله علیه» که تقریباً از پانزده شانزده سالگیِ ایشان اطلاعِ نزدیک دارم و تصورم بر این است که ایشان اگر ازاین صحبت مطلع شوند یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشته‌اند و این در حافظه و اطلاعات‌ من هست.

و بعد وارد تصمیم‌های ایشان می‌شوم و مأخذ حرکت ایشان را هم عرض می‌کنم که کدام‌یک از این ذاتیات است و بعد هم اشاره‌‌ای می‌‌کنم به آنچه که به عنوان نقیصه در جامعه دیده می‌شود و این را با استدلالی که در ذهنم هست بیان خواهم کرد.

البته این نقیصه‌ای که در جامعه وجود دارد منحصر به زمان ایشان نیست و از زمان امیرالمؤمنین«صلوات‌الله علیه» و بلکه از زمان رسول اکرم «صلوات‌الله علیه» بوده است و در زمان ما هم بوده و مواردش هم در ذهنم هست که اشاره می‌کنم. یعنی فاعل در فاعلیت خودش تام است، ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد و قهراً این نقایص به چشم می‌خورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آن‌ طوری که صحیح است، ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا می‌شوند.

بنده در حدود ۶۲- ۶۳ سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم «رضوان الله تعالی علیه» از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل سطح بودم.

در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است. مرحوم حاج سید احمد مدرس یزدی. فرزندی هم داشت به نام آقا سید جلال که بعد از پدر بزرگوارش مرد فاضلی شد و در مشهد مدرس بود که هر دو را بزرگان می‌شناختند. من اخوی بزرگ آقا را در درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریباً مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاج‌آقا از تهران آمده‌ام و از طلبه‌های مشهد نیستم. ایشان اظهار لطف کردند و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد. گاهی اوقات پنج‌شنبه‌ها ایشان به منزل ما تشریف می‌آوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچه‌ای بود به نام کوچه بانک شاهی. در آنجا بودیم.

آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان آقای سید محمد یک پنج‌شنبه به منزل ما تشریف آوردند. آن موقع حدود شانزده سال داشتند. در همان جلسه اول توجهم به ایشان جلب شد. علتش هم این بود که شواهدی را در چهره مبارک ایشان دیدم. ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت باتقوا بود، به‌گونه‌ای که من هر وقت می‌خواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمی‌رفتم؛ بلکه نماز مرحوم آسید جواد خامنه‌ای، ابوی بزرگوار ایشان می‌رفتم. در بازار سرشور، مسجد آذربایجانی‌ها. ایشان مرد بزرگواری بود و در منزل لمعه تدریس می‌کرد.

بنده لمعه را در تهران خوانده بودم، ولی درس مرحوم آسید احمد مدرس یزدی بسیار پخته بود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت و لذا به این درس رفتم. در تهران رسائل را هم خوانده بودم. یک مقدار از مکاسب مانده بود که درس مرحوم آمیرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم و بعد به قم آمدم.. ایشان هم بعد به قم مشرف شدند و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان می‌کردیم. خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری سوق داد.

هرچند من از اول هم کم ‌معاشرت می‌کردم و در سیزده سالی که در قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج ‌آقا مصطفی [خمینی] بود اما سیادت، تقوا وپاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.

مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر می‌کند، عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد ـ خدا رحمتش کند. آدم خوبی بود و در تهران هم به منزل ما هم می‌آمد ـ یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان می‌دهد آینده فوق العاده دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبّر نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست.

پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حق‌تعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود.

یکی از ذاتیات ایشان که اشاره می‌کنم، بلندهمتی ایشان است. یعنی آن‌ قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.

خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به‌خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.

ایشان قم هم که مشرف شد، از جمله درس مرحوم آقای حائری که می‌رفتند، کمال دقت را داشتند و کار می‌کردند و دریافتی ایشان از درس خارج، به‌خصوص درس خارج مرحوم آقای حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود، اگر کسی مانند آقا «سلام‌الله علیه» شش ماه درس ایشان می‌رفت، کافی بود که روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملاً بیاموزد. من معتقدم که این‌گونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشته باشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشته باشند که خدا این دریافت را به من لطف کرده است.

آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر تا الان متحرک بوده‌اند. چرا می‌گویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات‌ ایشان را مرتب گوش می‌کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می‌کنند، من گوش می‌کنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع می‌کنند، نگاه می‌کنم و می‌بینم روز به‌ روز  غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می‌شود.

در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن‌ قدر احتیاط می‌کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده‌ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی‌کنند.

در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.

کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی می‌آمدند، مرحوم آقا موسی[صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچ‌کدام در ذاتیات به این بزرگوار نمی‌رسند و نرسیدند.

من این‌جور فکر می‌کنم که حق‌تعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.

امام «رضوان‌الله تعالی علیه» راست می‌گفت. همت‌ ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که فرمود: «والله من به عمرم نترسیده‏ام.» این از روحی عادی نیست. از روحی است که به‌قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچک‌تر و ضعیف‌تر از خودش می‌داند.

این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و… کار می‌کرد. و در کنار همه اینها کار روحی می‌کرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز می‌خواند در ایشان دیدم.می پرسید : چگونه دیدی ؟ با همین چشم ؟ می‌گویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. لااله‌الاالله. شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰ مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما به‌جا نیاورده‌اند، چون درک نکرده‌اند، ولی خدای متعالی چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت را بگیرد که دیگر چیزی برای ‌ما باقی نمی‌ماند.

ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آن ‌قدر بزرگ که نمی‌شود حجم آن را تعیین کرد.

اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ‌ یک از علما تا سال‌های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی‌کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.

این عرایض من به بحث سوم منتهی می‌شود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ می‌دانند. در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس می‌کنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» هم بود. آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذ بالله- تقصیر کرده است؟ نمی‌توانیم. حضرت در فاعلیت، عصمت، علم و قدرت خودش بی‌نظیر بوده و انسان عادی نبوده است، پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟

این را به چه کسی نسبت بدهیم؟ اصلاً ربطی به حجت الهی اعم از معصوم و غیر معصوم ندارد. غیر از کمال فاعلیت فاعل، قابلیت قابل هم باید به کمال برسد. که نرسیده بود. الان علت غیبت چیست؟ نعوذ بالله نقصی در وجود مقدس حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» هست؟ ایشان همین ‌طوری نمی‌دانند دلیلش چیست و منتظر مانده‌اند که خدای متعال اراده بفرماید؟ این حرف غلط است. جامعه هنوز قابلیت ندارد.

مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد. فردی نقل می‌کرد شب خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و فرمودند: «خیلی منتظر ما بودی؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «من آمدم و حکمم را بگویم. این زن‌ تو با اینکه پنج بچه از او داری زن تو نیست. تمام این بچه‌ها ولد شبهه هستند. پول‌هایی که به دست آورده‌ای شرعاً مال تو نشده‌اند. کارهایی که کرده‌ای صحیح نبوده‌اند.» و حضرت یکی ‌یکی موجودیت مادی این مرد را زیر سئوال برد. در این قصه نقل می‌کنند این شخصی که در این قصه این ‌قدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد، الا اینکه دستش را روی گوش‌هایش بگذارد و چند بار فریاد بزند: «آی دزد!» جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.

مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی مدتی شاگردی مرحوم آقای قاضی را کرده بود، از اصحاب نجف و علمایی است که هم خود و هم پسرش درس مرحوم میرزای نائینی می‌رفتند.

ایشان هم غیر از فقه و اصول چیزهایی داشت که از طریق مرحوم آقای قاضی«رضوان‌الله تعالی علیه» به دست آورده بود، یعنی چون لیاقت داشت، خدای متعال به ایشان عنایت کرده بود. از ایشان نقل شد که فرموده بود خیلی نسبت به زیارت حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» مشتاق بودم و دائماً در خواب و بیداری از خدای متعال می‌خواستم. یک شب خواب دیدم که به من گفتند آن نور را از دور می‌بینی؟ حضرت دارند به آنجا تشریف می‌آورند. می‌گوید که من آن قدر نگاه کردم تا آنجا که شبح یک اندام را در نور دیدم، ولی چهره‌شان را ندیدم. آن ‌قدر به من فشار آمد که لرزه در بدنم افتاد. بیدار شدم و دیدم خیس عرق هستم و متوجه شدم من توان زیارت ایشان را ندارم. عوام آن طور که باید از مقام امامت و ولایت آگاهی ندارند.

این آقای بزرگوار «سلام‌ الله علیه» از طرف حق تعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح را می‌کشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد می‌کنند. مثل حضرت مسلمی که حضرت سیدالشهدا«صلوات‌الله علیه» از مکه به کوفه فرستاد. حضرت مسلم که معصوم نبود. فاصله بین مقام عصمت و غیرعصمت خیلی زیاد است. بر حسب نوشته‌ها امام فرمود که اگر زمینه را مساعد دیدی، برای من نامه بنویس می‌آیم. حضرت مسلم«سلام‌الله علیه» همین کار را انجام داد و آن شد که همه بارها شنیده‌ایم.

انسان باید خیلی مواظب خودش باشد که فریب شیطان را نخورد. بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم می‌بینم، این است که با کسانی که در شک و شبهه هستند و پایشان می‌لنگد یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که در تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند. هر کسی این حوصله را ندارد ولی من برای افراد زیادی این کار را کرده‌ام.

آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه امام نمی‌توانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل می‌کنند. ما الان زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی‌ را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگی اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این  نمی‌رسد.

آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می‌کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ‌تر، لطیف‌تر و حساس‌تر کند. اگر شما بگویید فقط دارم حرفش را می‌زنم، عرض می‌کنم من همه بحث اخلاص «محجه البیضا»ی مرحوم فیض کاشانی را در کنار همه بحث‌های اخلاص مطالعه کرده‌ام وبه طور خصوصی برای۶۰ ، ۷۰فارغ التحصیل خارج یک سال تمام بحث اخلاص را تدریس کرده‌ام.

آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی.

بنده ۵۰ سال پیش، خیلی قبل از انقلاب بعد از فوت مرحوم حاج‌آقای والد دوازده شب محرم در منزل ایشان منبر می‌رفتم. یکی از حرف‌هایی که زدم این بود که همان‌ گونه که انسان باید دوست‌شناس باشد و بعد ارتباط برقرار کند، باید دشمن‌شناس هم باشد. بعد تصریح می‌کردم که به‌خصوص مراجع و علما باید این‌‌گونه باشند و بدانند کجا چه مقدار باید فاصله بگیرند، چه مقدار بایستی صلابت به خرج بدهند و خودشان را به دشمن نزدیک نکنند.

این جمله دربسته‌ای است که به نظر من خیلی عمق دارد و خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است. کسانی که خیال می‌کنند ایشان دارد تند می‌رود اشتباه می‌کنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه‌ها و چاله‌ها را می‌بیند.

به فرمایش‌های امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه»  به زبیر بعد از اینکه جدا شد، دقت بفرمایید. اینها در کلمات امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» هست.

این عالم بزرگوار را اگرچه می‌گوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می‌دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.

وظیفه بنده این است که آنهایی را که در شبهه هستند و می‌خواهند احتیاط کنند، روشن کنم و به آنان بفهمانم در این جا احتیاط معنی ندارد. این شبهه واحتیاط را شیطان در کله شما کرده است.

مهم‌ترین وجهه همت بزرگ ایشان که فوق متعارف و فوق بیان است، توجه و باور و آماده کردن خود و روح خود برای آن منزلت است. در این صورت است که انسان دیگر خستگی را نمی‌فهمد.

گاهی شایع می‌کنند که ایشان بیمار شده است، یا شیطنت های دیگر، اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی در او به وجود بیاید. تا نفس داشته باشد کار می‌کند. علتش هم آن دید و رؤیتی است که از واقعه دارد و برحسب آن واقعه حرکت می‌کند. ما هم باید قدرش را بدانیم.

باقی میماند مسئله سوم که مسئله خلاءهایی است که به نظرمان می‌آید. عرض می‌کنیم در زمان امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» مشابه اینها بوده است. در زمان امام «رضوان‌الله تعالی علیه» این مسائل بوده است. هنوز گاهی رسانه‌ها فرمایشات‌ امام را که پخش می‌کنند، ایشان می‌فرمایند سال گذشته این‌ جور گفتم، اسفاً عمل نشده است. اسفاً یعنی با تأسف انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان می‌فرمود بحمدالله. نمی‌فرمود اسفاً. آقا از امیرالمؤمنین«صلوات‌الله علیه»، جد مطهرش که بالاتر نیست. پایین‌تر هم هست. در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل می‌کند. آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را می‌کند، کسر هم نمی‌گذارد تا آن وقتی که ان‌شاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» ظهور کنند یا برنامه‌هایی که ایشان تنظیم کرده‌اند قابلیت اجرا پیدا کند.

خدا را شاکرم ‌قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد و خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی‌نظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمان‌ها و شیعیان بلکه به همه انسان‌ها عطا کرده است.

من آن وقتی که کسی در این مسیر نمی‌آمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش می‌برد. این پیشرفت‌ها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بوده است به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمی‌شود. امکان ندارد. یک کشور ۱۰۰ سال هم دائماً کشته بدهد، بی‌رهبر موفق نمی‌شود. در تاریخ دیده‌ایم. الجزایر ۲۵ سال کشته داد. رئیس‌جمهور روی کار آمد، حداکثر چهار سال توانست رئیس‌جمهور مستقل داشته باشد. بعد از آن تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی‌ من است. و همواره در انتظار قسمت‌های آخر رؤیا هستم که فعلیت یابد.

 

*خود آن رؤیا را نفرمودید.

نه، نمی‌شود گفت. اما خوابی را مربوط به امام «رضوان‌الله تعالی علیه» نقل می‌کنم. خواب آقا را شاید راضی نباشند، لذا نمی‌گویم، اما امام چون مرحوم شده‌اند عرض می‌کنم. بزرگواری نزدیک به ۸۰ سال سن داشت، در منزل یکی از منسوبین ما که خوزستانی بود، حضور داشت. روز چهل و یکم [رحلت] مرحوم آیت‌الله بروجردی بود. وارد شدم که آن منسوبمان را ببینم و بعد هم به قم مشرف شوم. صاحبخانه بنده را معرفی کرد که پسر فلانی و شاگرد فلانی است. این اولاد پیغمبر که از شاگردان مرحوم آیت‌الله حائری بود گفت من ۳۰، ۳۵ سال پیش خوابی دیدم. آن زمان این آقا-امام- در حوزه آیت‌الله حائری که می‌آمد، از نظر من خیلی تلخ و نچسب بود. می‌گفت می‌دانستیم فاضل است، ولی جوری بود که با او ارتباط برقرار نکردم. در همان ایام یک شب خواب دیدم که بیابانی است و جمعیت کثیری، مثلاً یک میلیون نفر دایره‌وار ایستاده‌اند و در مرکز این دایره هم کارهایی انجام می‌شود که من از دور نمی‌بینم. جمعیت را شکافتم و تا مرکز دایره پیش رفتم. در مراکز دایره دیدم به اندازه ده دوازده متر جا هست. در یک طرف رسول اکرم«ص» تشریف دارند و شمشیری در دستشان‌ است. مقابل ایشان هم محمدرضا پهلوی ایستاده است. حضرت رسول«ص» چند بار فرمودند آیا کسی هست که بیاید و این شمشیر را از من بگیرد و حد خدا را بر این مجرم جاری کند؟ هیچ‌ کسی نیامد. این کسی که داشت این حرف را می‌زد، خودش با امام «رحمه الله علیه» موافق نبود و با تعبیر تلخ و نچسب از ایشان یاد کرد. گفت حضرت دو سه مرتبه فرمودند و کسی نیامد. یک وقت دیدم جمعیت دارد شکافته می‌شود و کسی دارد جلو می‌آید. از دور نمی‌دیدم. نزدیک که آمد متوجه شدم حاج‌آقا روح‌الله است.

جلو آمد و به حضرت سلام و عرض کرد: «یا رسول‌الله! من آماده هستم.» بعد هم شمشیر را گرفت.  گفت حاج آقا روح الله شمشیر را بلند کرد و با یک ضربت سر شاه را پراند، اما تن بی‌سر جلو آمد و یقه ضارب را گرفت و مقداری با هم دست به یقه بودند تا سرانجام حاج‌آقا روح‌الله که دید این تن بی سر نمی‌افتد، لذا دست راستش را انداخت و امحا و احشا‌ی‌ او را بیرون کشید. از خواب بیدار شدم.

اطلاعیه‌ها، بیانیه‌ها و مطالبی که امام می‌نوشت با دست راست بود و به‌ وسیله آنها امحا و احشای شاه را از داخل این مملکت بیرون کشید. این را چون امام مرحوم شده‌اند عرض کردم.

ان‌شاءالله خدای متعال ۱۲۰ سال و هر چه بیشتر به این بزرگوار عمر با برکت عطا بفرماید. هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید،  باز عرض می‌کنیم که خدایا! کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

 

 

۱٫

یکی از ذاتیات ایشان (آیه‌الله خامنه‌ای)  بلندهمتی ایشان است. یعنی آن‌‌قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که ازهمان جوانی از تلاش برای تهذیب اخلاق و تقویت اخلاص غفلت نورزید

 

   آنچه که من در ایشان [ازنوجوانی] ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان.

 

۳٫

بنده فرمایشات‌ ایشان را مرتب گوش می‌کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می‌کنند، من گوش می‌کنم. ایشان وقتی نماز را شروع می‌کنند، نگاه می‌کنم و می‌بینم روز به‌ روز  غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می‌شود

 

۴٫

در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست… این را من تا الان لمس کرده‌ام

 

۵٫

در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.

 

۶٫

خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است.

 

۷٫

من آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز می‌خواند در ایشان دیدم. با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم

 

۸٫

شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰ مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما به‌جا نیاورده‌اند، چون درک نکرده‌اند

 

۹٫

آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می‌کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ‌تر، لطیف‌تر و حساس‌تر کند.

 

.۱۰

آن مقداری که شریعت، شرط دانسته است، تبعیت از شخص را خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی.

 

۱۱٫

خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن – را عطا کرده است. کسانی که خیال می‌کنند ایشان دارد تند می‌رود اشتباه می‌کنند. خدا – دشمن شناسی را – به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه‌ها و چاله‌ها را می‌بیند.

 

۱۲٫

خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی‌نظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمان‌ها و شیعیان بلکه به همه انسان‌ها عطا کرده است.

 

.۱۳

این عالم بزرگوار را اگرچه می‌گوییم در مقام عصمت نیست، اما اگر مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می‌دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.

 

خدا را شاکرم ‌قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد . خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی‌نظیر است

 

01ژانویه/17

دلبستگی به دنیا؛ ریشه همه انحرافات

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

مقدمه

رهبر معظم انقلاب، سال‌ها قبل سئوالی را مطرح کردند مبنی بر این که چگونه مردم مسلمانی که با سختی و گرفتاری تن به اسلام دادند و ایمان آوردند و تحت شکنجه‌های بسیار واقع شدند، بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» آرام آرام تغییر مسیر دادند و با جامعه مورد نظر پیامبر زاویه پیدا کردند تا آنجا که نهایتا کار به واقعه کربلا انجامید؟

این مسئله ابعاد مختلفی دارد. یک بعد آن تاریخی است که اصلا جریان چه بود و چه تحولاتی پیدا شدند که کار به اینجا کشید؟ البته پس از نگاهی به واقعه تاریخی نوبت به تحلیل تاریخ می‌رسد که چه شرایطی فراهم شد که کربلا روی داد؟ بنده قصد ندارم بعد تاریخی این قضیه را مطرح کنم، بلکه میخواهم به این موضوع بپردازم که  جریانات چه اندازه با عقاید اسلامی وفق یا تضاد دارند؟ فرقه‌های مختلف مسلمانان در باره این‌ موضوع چه نظری دارند؟ کدام درست و کدام باطل هستند؟ الحمدلله به قدر کافی در این زمینه‌ها کار شده و بخش‌هایی از آنها هم به عنوان مطالب درسی در حوزه‌ها تدریس می‌شوند. نمونه‌هایی از آنها‌ کتاب الغدیر و عبقات است که کسانی عاشقانه عمرشان را صرف تالیف آنها کردند و به‌خوبی از عهده برآمدند.

 

اهمیت و ضرورت بحث

بُعد دیگر این مسئله به اصطلاح امروزی‌ها جنبه علمی و تحلیل دارد، که بعضی از آنها روانشناختی و بعضی‌ دیگر جامعه‌شناختی هستند و نشان می‌دهند که رفتار به عنوان عمل انسانی چگونه شکل می‌گیرد؟ چگونه می‌شود که کسانی در زمانی تا پای جان برای اسلام می‌ایستند، در جنگ‌ها شرکت می‌کنند و زخم برمی‌دارند و در روز دیگر کاری می‌کنند که نهایتاً به ضرر اسلام تمام می‌شود؟

قرآن کریم بخشی از تعالیم خود را براساس همین روش آموزش داده است. بخش عظیمی از آیات قرآن داستان‌ گذشتگان است. نقل این داستان‌ها برای گرفتن عبرت و تصحیح رفتار است. اگر در داستان کربلا بحث شود که چه عواملی و چه قشری در آن مؤثر بوده‌اند و چه انگیزه‌هایی داشتند. به‌خصوص در جاهایی که تحولات سریع در افراد پیدا شد، دیروز در یک جبهه بودند و امروز در جبهه دیگری هستند، درک این نکات همان فایده‌ای را دارد که ذکر داستان‌های تاریخی قرآن دارد. چرا در قرآن این همه داستان بنی‌اسرائیل تکرار شده است؟ داستان کسانی که چند هزار سال پیشتر زندگی می‌کردند به ما چه ربطی دارد؟ خود قرآن فرموده که ما اینها را می‌گوییم تا شما عبرت بگیرید و بدانید که رفتارتان چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد. اگر ما عوامل و پیامدهای این داستان‌ها را در نظر بگیریم، به فکر فرو خواهیم رفت که نکند ما هم به همان سرنوشت دچار شویم.

روش بحث مورد نظر

به نظر من اگر از این زاویه به تاریخ نگاه کنیم، در عین حال که پاسخی برای سئوالی که مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، می‌یابیم،  هم وظیفه اجتماعی‌مان را بهتر می‌شناسیم و به پیامدهای کارهایمان توجه پیدا می‌کنیم، و هم سهل‌انگاری نمی‌کنیم و بعضی از مسایل را دست‌کم نمی‌گیریم.

ما که معتقد به مبانی دینی هستیم می‌توانیم از شیوه‌های دیگری غیر از مباحث علمی و تجربی نیز استفاده کنیم. چه‌بسا داستان‌های قرآن و روایات و احادیث برای ما آموزنده باشند و بررسی آنها‌ سرنخ‌هایی را  به دست ما بدهد و بسیاری از مسایل برای ما حل ‌شوند.

 

خطبه شقشقیه و تحلیل تحولات خلافت

در خطبه سوم یا خطبه شقشقیه مطالب بسیار مهمی وجود دارند. حضرت در بخش عمده‌ای از این خطبه در عباراتی کوتاه، زیبا و نافذ به تحلیل تحولات خلافت می‌پردازند و بدون اینکه توهینی به کسی بشود، به بیان این‌ مطلب می‌پردازند که این کار اشتباه بود و این ضررها را داشت، به صورتی که اگر کسی واقعاً بخواهد حقیقت را بفهمد از این بیانات نگران نمی‌شود. به همین دلیل، برخی از اهل سنت این خطبه را همانند سایر خطبه‌های امام شرح کرده‌ و هیچ احساس نگرانی نکرده‌اند.

 

شیوه‌های تعیین خلفا

بخش عمده این خطبه در باره اصل جریانی تاریخی است که چگونه مسئله خلافت شکل گرفت. حضرت اشاره می‌فرمایند که قبل از ایشان سه خلیفه آمدند که هر کدام به شیوه‌ای تعیین شدند.

سئوال این است که اگر بنا بود خلیفه‌ای جانشین خود را تعیین کند، چرا از همان ابتدا به خواسته پیامبر عمل نشد؟ پیغمبر اکرم«ص»  هفتاد روز قبل از وفات خویش، حضرت علی را تعیین کرده بودند؛ پس چرا پس از وفات ایشان عده‌ای در سقیفه جمع شدند و درباره خلیفه بعد از پیامبر بحث کردند؟ اگر این‌کار خلیفه اول صحیح بود، به طریق اولی کار خود پیامبر که صحیحتر بود که جانشینش را تعیین کرد.

حضرت در این خطبه اشاره‌ای به هر کدام از این شیوه‌ها می‌کنند و فی‌الجمله می‌فرمایند اینها هیچ کدام راهی نبود که اسلام تعیین کرده باشد؛ بلکه هر کدام راهی به نظرشان رسید  و آن طور عمل کردند و این راه‌ها درست نبودند.

درباره انتخاب خلیفه اول می‌فرماید: «خلیفه اول در حالی این مسئولیت را قبول کرد که می‌دانست موقعیت من نسبت به این مسئله همانند موقعیت قطب نسبت به آسیاب است. در آسیاب دو سنگ روی هم می‌چرخند و محوری دارند که این سنگ‌ها دور این محور باید بچرخند تا گندم بین آن خرد بشود. اگر این محور بشکند یا آن را در بیاورند، ولو این‌که سنگ‌ها حرکت بکنند، گندم‌هاپراکنده می‌‌شوند. خلیفه اول این مسئولیت را قبول کرد در حالی که می‌دانست من نسبت به مسئله خلافت به منزله محور هستم و اگر نباشم این آسیاب محصول درستی نخواهد داشت. هم‌چنین حضرت درباره خلافت خلیفه سوم از قدرت گرفتن و ریخت‌وپاش خویشاوندان او سخن می‌گوید، و می‌فرماید: «آنها همانند گله شتری که در فصل بهار به گیاهانی که تازه روییده هجوم می‌آورد و می‌خواهد شکم خودش را سیر کند، بیت‌المال را صرف کردند.»

خلیفه سوم به هر یک از سه دامادهایش چهارصد هزار دینار بخشش کرد و در بخشش دیگری صدهزار دینار به مروان حَکَم بخشید. همه اینها‌ باعث شدند که بالاخره مردم طاقت نیاوردند و از هر طرف شوریدند. هر چه امیرالمومنین«ع» مردم را نصحیت کردند که کاری نکنید که سنت غلطی گذاشته شود و خلیفه‌کشی باب بشود، گوش ندادند و بالاخره مردم جمع شدند و خلیفه‌کشی باب شد.

 

بیعت با امیرالمؤمنین«ع»

حضرت می‌فرمایند: وقتی خلیفه سوم کشته شد،ناگهان خود را در میان جمعی دیدم که هجوم آوردند و به این صورت آمدند و با ایشان بیعت کردند.

اما عجیب این است که هنوز داستان این بیعت تمام نشده و سامانی نگرفته بود که مخالفت‌ها شروع شدند. چطور مردمی که آن چنان بر امیرالمؤمنین هجوم ‌آوردند و به پذیرش خلافت مجبورش می‌کردند، چند روز بعد از او فاصله ‌گرفتند و علیه او جنگ به‌راه ‌انداختند؛ به‌خصوص زبیر که در شورای شش‌نفره طرفدار خلافت علی بود! حتی نقل کرده‌اند که در سقیفه یکی از کسانی که با خلیفه اول بیعت نکرد، جناب زبیر بود. حال چه شده بود که بعد از بیعت با علی «ع» جنگ جمل را علیه او به راه انداخت؟ چگونه می‌شود که آدمیزاد یک عمر برای اسلام زحمت بکشد تا جایی که پیغمبر برای شمشیرش دعا کند و حالا رودرروی علی قرار بگیرد؟ آن هم کسی که ‌چنان به خاندان پیغمبر علاقه‌مند است که نقل شده که حضرت زهرا «س» به امیرمؤمنان«ع» عرض کردند که اگر شما وصیت مرا نمی‌پذیرید، به زبیر وصیت کنم!

بیعت در سنت عرب جاهلی از مقدس‌ترین امرها بود و زیر پا گذاشتن بیعت از هر نوع نامردی و خیانتی بدتر بود. به همین دلیل بود که طبق نقل‌های متعدد وقتی امیرمؤمنان با حضرت زهرا«س» به خانه مهاجرین و انصار می‌رفتند و می‌گفتند که شما می‌دانید پیغمبر مرا تعیین کرد، چرا خلافت فرد دیگری را قبول کردید؟ می‌گفتند: دیر آمدید و ما دیگر بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم آن را بشکنیم. مسئله شکستن بیعت این قدر مهم بود که بعضی می‌فهمیدند و اقرار می‌کردند که ما اشتباه کرده‌ایم،  اما می‌گفتند دیگر گذشته است و ما بیعت کرده‌ایم. حال، این زبیری که از بزرگ‌ترین و محترم‌ترین مسلمان‌ها و سرشناس‌ترین افراد بنی‌هاشم و خود از طرفداران علی و جزو اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد،  به راحتی بیعتش را می‌شکند و علیه علی جنگ به‌راه می‌اندازد.  جنگ‌ به وسیله همین مسلمان‌هایی اتفاق افتاد که پای منبر پیغمبر و علی  تربیت شده بودند. اینها یهودی، مسیحی، زرتشتی  یا بت‌پرست نبودند؛ بلکه همه نمازخوان و بسیاری‌ از آنها حافظ قرآن و اهل عبادت بودند!

 

دلبستگی به دنیا، ریشه فساد

تا این جا طرح همان سئوالی بود که مقام معظم رهبری فرمودند. پاسخ آن از اینجا شروع می‌شود که حضرت می‌فرمایند: «گویا اینهایی که بیعت را شکستند و با من جنگ به راه انداختند و حاضر شدند خون مرا بریزند،  آیه تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ،(۱)را نشنیده‌اند. خداوند می‌فرماید: سعادت آخرت را برای کسانی قرار دادیم که در دنیا به دنبال برتری‌طلبی نباشند.»

حضرت سپس می‌فرمایند: «به خدا قسم این آیه را نه تنها شنیده بودند که معنی‌اش را هم خوب درک کرده بودند، ولی زینت دنیا ‌چنان آنها را تحت تأثیر قرار داد که از عمل به این آیه بازماندند و آن را فراموش کردند. گویا چنین آیه‌ای وجود ندارد و گویا عهدشکنی، آن هم با علی، کسی که خود پیغمبر او را تعیین کرده است، مشکلی نخواهد داشت و فقط همه همّشان این بود که به پولی یا مقامی برسند. دنیا در برابر چشمشان آرایش و زیورهای دنیا مایه اعجاب آنها شده‌ بود و به آنها دلبستگی پیدا کرده بودند، لذا  همه چیز باطل شد.

به حسب این بیان تنها عامل این همه انحراف و جنایت که آثارش تا روز قیامت هم باقی خواهد ماند، این بود که اینها به زینت دنیا دلبستگی داشتند.

 

پی‌نوشت:

  1. ۱٫ قصص، ۸۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بیعت در سنت عرب جاهلی از مقدس‌ترین امرها بود و زیر پا گذاشتن بیعت از هر نوع نامردی و خیانتی بدتر بود. به همین دلیل وقتی حضرت علی به انصار می‌فرمود شما که می‌دانید پیغمبر مرا تعیین کرد، چرا خلافت فرد دیگری را قبول کردید؟ می‌گفتند: دیر آمدید و ما دیگر بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم آن را بشکنیم.

 

۲٫

زبیری که از بزرگ‌ترین و محترم‌ترین مسلمان‌ها و سرشناس‌ترین افراد بنی‌هاشم و خود از طرفداران علی و جزو اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد،  به راحتی بیعتش را می‌شکند و علیه علی جنگ به‌راه می‌اندازد.  جنگ‌ به وسیله مسلمان‌هایی اتفاق افتاد که یهودی، مسیحی، زرتشتی  یا بت‌پرست نبودند؛ بلکه همه نمازخوان و بسیاری‌ از آنها حافظ قرآن و اهل عبادت بودند!

 

 

01ژانویه/17

جایگاه قلب در ادب الهی

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

قلب اشرف ابعاد وجودی انسان

در مباحث قبل گفتیم که ادب نفس، اعظم و اهمّ تأدیب‌هاست، زیرا در بسیاری از ابعاد وجودی انسان اثر دارد. اما اینجا می‌گوییم قلب، اشرف ابعاد وجودی انسان است و تأدیب آن نیز اشرف تأدیب‌هاست. ادب نفس، عظمت و اهمیت دارد، ولی ادب قلب، شرافت دارد. عظمت ادب کردن نفس در این است که اگر نفس تأدیب شود، بسیاری از ابعاد وجودی انسان از جمله اعضا و جوارح کاملاً متأثر و مؤدب می‌شوند و تأدیب قلب نیز آسان می‌گردد، اما شرافت ادب قلب به این است که خود قلب جایگاه بالایی دارد و اشرف ابعاد وجودی انسان

مانند دیگر ابعاد وجودی وی دارای فعل و رفتاری است که باید بر اساس روش‌های الهی رفتار کند.

خصوصیات یک قلب مؤدب

رفتار قلب تعلق و دلبستگی است

کار دل «تعلق پیدا کردن» یعنی دلبستگی و پیوند خوردن است. این معنا، همگانی است و شامل تمام قلب‌ها می‌شود. ادب قلب این است که این رفتار دل، در چارچوب روش‌های الهی قرار گیرد. همان طور که لازم است تفکر به عنوان رفتار عقل، در محدوده مرزهای الهی باشد و با مواد مشخصی تحقق یابد و نتایج آن به آیات و روایات عرضه شود تا صحت و سقم آن معلوم گردد، در مورد قلب هم باید همین حدود را رعایت کرد تا اعمال آن نیز، خارج از محدوده الهی نباشد. از آنجا که رفتار قلب، تعلق است، لذا باید بر اساس حدود الهی شکل بگیرد.(۱)

انسان به خاطر داشتن قلب، تنها نشانه اتمّ بی‌نهایت و آیت کبرای حق محسوب می‌شود؛ بنابراین قلب را باید با حدود الهی محدود ساخت و نباید آن را رها ساخت تا با رفتارهای بی‌ادبانه ارزش و شرافت خویش را از دست بدهد. بنابراین نمی‌توان  به هر کس و هر چیزی دلبستگی پیدا کرد و این خداست که باید بگوید به چه کسی دل ببند و از چه کسی دل بکن و این یعنی روش رفتاری.

در این زمینه آیات و روایات بسیاری وجود دارند که در آنها روی این نکته تأکید شده است که قلب به خدا اختصاص دارد. این ظرف محبت، تنها مخصوص خداست و نباید دوستی و تعلق به غیر خدا در آن راه پیدا کند. در بحث تأدیب قلب نیز روی این مسئله أکید فراوانی شده است که قلبِ باادب، مالامال از محبت به خدا و خالی از محبت به غیرخداست. از روایات این طور فهمیده می‌شود که خداوند درمورد قلب انسان، محدودیت خاصی را قائل ‌شده است، در حالی که در مورد  هیچ‌ یک از اعضا، قوا و ابعاد وجودی انسان این حساسیت را ندارد. خداوند از بین تمام ابعاد وجودی انسان، قلب را انتخاب کرده و در مورد آن کاملاً انحصارطلبانه سخن می‌گوید.

 

«صداقت در محبت» یعنی حب انحصاری به خدا

البته بحث انحصارطلبی خدا در روایات، با عنوان «صداقت در محبت» مطرح شده است؛ یعنی خدا، محبت صادقانه را  فقط برای خود می‌خواهد و محبت غیرصادقانه و عاریتی را نمی‌پذیرد. محبت کاذب ریشه‌دار و محکم نیست و در برخوردها و تعارضات، زائل می‌شود، اما محبت صادق، ریشه‌دار و محکم است و زود از بین نمی‌رود.

محبت صادقانه‌ انسان مخصوص خداست؛ اما اشکال ندارد که انسان به غیر خدا نیز محبت و دلبستگی سطحی و گذرا پیدا کند. ما به‌طور طبیعی دوستی‌های زودگذر وکاذب پیدا می‌کنیم و گاهی این نوع محبت‌ها، به قلب‌هایمان سرایت می‌کنند؛ اما باید مراقب بود که چند محبت صادق در یک دل جا نمی‌گیرند و تعدد در محبت صادقانه، تعارض را به وجود خواهد آورد. برای همین است که خدا نسبت به محبت صادقانه انحصارطلب است.

البته محبت صادقانه مانند یک درخت، شاخ و برگ و ثمرات زیادی دارد که یکی از آنها محبت به اولیای محبوب خداست؛ اما مهم این است که انسان تنها باید به خدا محبت داشته و تمام محبت‌های دیگر، تابع حب به خدا باشد.(۲)

قلب مؤدب هم تنها یک محبت ریشه‌دار و صادقانه دارد و آن حب به خداست. قلبی که در آن حب به خدا وجود ندارد و یا در آن ریشه نکرده است، ادب ندارد و حب کاذبانه خدا در قلب، نشان از بی‌ادبی قلب است.

 

قلب مؤدب، قلب توسعه‌یافته است

امیرالمؤمنین«ع» فرمود: « زَکِّ قَلْبَکَ بِالْأَدَبِ کَمَا یُذَکَّى النَّارُ بِالْحَطَب؛(۳) دلت را به سبب ادب، رشد بده؛ همان طور که آتش به سبب هیزم رشد پیدا می‌کند.» اولاً آتش چوب را می‌سوزاند و از آن فقط یک چیز باقی می‌گذارد و آن هم خاکستر است. انسان هم باید با آتش محبت خدا قلبش را تصفیه کند تا تعلقی جز محبت به خدا در آن باقی نماند.

قلب اگر در قالب یک روش رفتاری الهی ادب شود، رشد می‌کند. بدون تزکیه و پاک شدن، رشد و ترقی ممکن نیست. سازمان وجودی قلب هم می‌تواند رشد کند و هم می‌تواند تنگ و ضیق شود. گاهی می‌گوییم دلم گرفته است که اشاره‌ای به تضییق دل است. گاهی هم می‌گوییم دلم باز شد که منظورمان همان توسعه دل است.

رذایل اخلاقی مانند حسد و به طورکلی اعمال سیئه، قلب را نابود و عرصه‌اش را تنگ و فضایل اخلاقی و طاعات و عبادات، صفحه دل را باز می‌کنند. اگر قلبی به خداوند دلبستگی پیدا کند و مؤدب شود، رشد و توسعه پیدا می‌کند و دایره وسعتش بیش از گذشته می‌شود. یعنی دلبستگی به خدا، هم ادب است و هم تزکیه؛ لذا اگر دل به یک موجود نامحدود تعلق پیدا کند، توسعه‌ می‌یابد و نامحدود می‌شود. اما اگر قلب که ظرفیت گنجایش نامحدود را دارد، به یک موجود محدود تعلق پیدا کند، تنگ و مضیق می‌شود و تحت فشار قرار می‌گیرد. مادیات، دل‌گرفتگی ایجاد می‌کنند و معنویات، دل را توسعه می‌بخشند.

 

تخلیه از آلام و رنج‌ها به وسیله تعلق به خدا

این مسئله پیچیده نیست و کسانی که حتی مختصر تعلقی به خدا دارند، می‌دانند که غرق شدن در دنیا هرچند در ابتدا برای نفس، نوعی فرح و شادی کاذب و زودگذر را ایجاد می‌کند، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه، دنیا با همه وسعت ظاهری‌ تنگ و دلگیر می‌شود. این، اثر دلبستگی به مادیات محدود است، ولی اگر با ماورای مادیت رابطه برقرار کنیم، دردها و آلام مادی فراموش می‌شوند و می‌توان سختی‌ها و رنج‌های طاقت‌فرسا را تحمل کرد؛ لذا قلبی که مؤدب شده و توسعه ‌یافته، هیچ‌گاه احساس گرفتگی نمی‌کند.

 

عوامل تأدیب قلب در روایات

۱ـ خشیت نسبت به خدا

قلب چگونه فقط به خدا محبت صادقانه پیدا می‌کند و برای تعلق به دیگران اصالتی را قائل نمی‌شود؟ در روایات مربوط به ادب کردن قلب، دو عامل اصلی برای صداقت انحصاری در محبت خدا مطرح شده‌اند:

«خشیت»، بدین معنا که انسان می‌تواند به وسیله آگاهی و درک عظمت خدا دل را ادب کند و روش رفتاری الهی به آن بدهد. خشیت، ادراک و حسی است که بر محور ادراک صحیح عقلانی به وجود می‌آید و با ترس فرق دارد. ممکن است انسان از موهومات بترسد، اما امکان ندارد که نسبت به آن خشیت پیدا کند و یا بدون علم و آگاهی و مثلاً در اثر تبلیغات و… بترسد، اما خشیت بدون درک عظمت معنا ندارد؛ لذا در روایت داریم: «قال الله تعالی لعیسی علیه‌السلام أدب قلبک بالخشیه؛(۴) خدا به حضرت عیسی«ع» فرمود: دلت را با خشیت ادب کن و روش رفتاری الهی به آن بده. این حالت منشأ توسعه قلب است.

 

۲ـ التزام به نوافل

اما طبق روایات، عامل دیگری که برای ادب کردن قلب تأثیر زیادی دارد، «التزام به نوافل» است. علاوه بر فرائض.(۵) این کار دلبستگی به خدا را به همراه می‌آورد و موجب ادب قلب می‌شود. امام صادق«ع» می‌فرماید: «إن القلب یحیی و یموت: دل زنده می‌شود و می‌میرد»؛ یعنی دل حیات و ممات دارد. «فإذا حی: پس هنگامی که زنده شد»، «فأدبه بالتطوع: با نافله و مستحبات آن را ادب کن.» «و إذا مات فاقصره علی الفرائض: و هنگامی که مرد، به کارهای واجب اکتفا کن.»

 

معنای موت و حیات قلب

منظور از موت و حیاتی که حضرت در این روایت می‌فرماید این است که هر وقت دیدی دلت به خدا اقبال دارد، باید از این موقعیت استفاده کنی و با عملی که موجب تشدید حیات قلب می‌شود، یعنی التزام به نوافل، آن را مؤدب نمایی. «أدبه بالتطوع». هنگامی هم که در دلت اقبالی وجود ندارد، «فاقصره علی الفرائض»، باید به فرائض و نمازهای واجب اکتفا کنی و خود را بیش از آن به زحمت نیندازی. بنابراین منظور از موت دل، ادبار از حق و منظور از حیات قلب، اقبال به خداست.

هر گاه دیدی در دلت جلوه‌ای از حیات دیده می‌شود و انوار معنوی در آن تجلی کرده است، به‌سرعت از موقعیت استفاده کن و با خواندن نوافل به تأدیب آن بپرداز! این عمل، خودش نوعی معاشقه است. خواندن نافله در اوقاتی که انسان سرحال است، محبت او را به خدا تشدید می‌کند. اینکه نقل شده اولیای خدا بسیار به نوافل سفارش می‌کردند، برای همین است.

 

اقبال و حیات دائمی قلب اولیای خدا

امام باقر«ع» ‌فرمود: «پدر بزرگوارم، زین‌العابدین«ع» در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند. وقتی به نماز می‌ایستاد، مانند خوشه‌ای بود که باد او را به حرکت درمی‌آورد.»

امام حسن«ع» می‌فرماید: مادرم زهرا «س» از شب تا صبح مشغول عبادت، دعا، مناجات، رکوع و سجده بود.» در بعضی از اقوال آمده است که حضرت زهرا «س» در هنگام عبادت، آن قدر روی پا می‌ایستاد که پاهایش متورم می‌شد.(۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اگر خدا برای قلب مرزی قرار نداده بود، ما هم آن را رهایش می‌کردیم، اما این طور نیست. خداوند برای جمیع ابعاد وجودی انسان حدودی مشخص کرده است.

۲ـ حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که جلد سوم مجموعه «رسائل بندگی: با عنوان حب به خدا» به آن اختصاص دارد.

۳ـ تحف‌العقول، ص ۸۰.

۴ـ تحف‌العقول، ص ۵۰۰.

۵ـ البته این مطلب همیشگی نیست، بلکه انسان باید نوافل را تنها هنگامی بخواند که سرحال است و نشاط عبادت دارد؛ وگرنه کار مستحبی بدون توجه و نشاط، نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه ممکن است انسان را از مسیر خارج کرده و او را دلزده نماید.

۶ـ بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴۷.

۷ـ «کان علی‌بن الحسین یصلی فی‌الیوم و اللیله ألف رکعه و کانت الریج تمیله بمنزله السنبله»، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کار دل «تعلق پیدا کردن» یعنی دلبستگی و پیوند خوردن است. ادب قلب این است که این رفتار دل، در چهارچوب روش‌های الهی قرار گیرد. از آنجا که رفتار قلب، تعلق است، لذا باید بر اساس حدود الهی شکل بگیرد.

 

۲٫

هر گاه دیدی در دلت جلوه‌ای از حیات دیده می‌شود و انوار معنوی در آن تجلی کرده است، به‌سرعت از موقعیت استفاده کن و با خواندن نوافل به تأدیب آن بپرداز! این عمل، خودش نوعی معاشقه است. خواندن نافله در اوقاتی که انسان سرحال است، محبت او را به خدا تشدید می‌کند.

 

 

01ژانویه/17

قدر خود بشناس

آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

انسان فوق عالم تجرّد است و لذا برای رسیدن به مقامی بالاتر از ملائکه به برنامه و روش زندگی نیاز دارد که توسط انبیا برای او نازل شده و در وجود خاتم‌الانبیا«ص» به کمال رسیده است.

در این نوشتار به شرح و بیان سیره نبوی خواهیم پرداخت.

سیره ابن‌هشام و سیره‌های دیگر و در زمان معاصر، جناب علامه طباطبایی، صاحب تفسیر شریف المیزان، سیره النبی را نوشته‌اند. شئون، احوال، برخوردها، نشست و برخاست‌های خاتم‌الانبیا«ص» در این سیره‌ها نوشته شده‌اند. سیره‌النبی به عربی نوشته شده که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است. اینها که سیره ظاهر هستند، حالا از طبیعت، نباتات، حیوانات، افلاک، اجرام اثیری و… گذر کردیم و به باطن عالم و جان عالم رسیدیم. از آنجا هم جناب انسان عروج می‌کند و ملائکه را پشت سر می‌گذارد. اینها همه سرّ است:

قدر خود بشناس و مشمر سرسری

خویش را از هر چه گویم برتری

آنکه دست قدرتش خاکت سرشت

حرف حکمت بر دل پاکت نوشت.

ملائکه بر سرّ این ماندند و گفتند ما بیش از این حدی که هستیم فراتر نمی‌توانیم برویم. توقف کردند و نتوانستند، اما شما ای جناب انسان! مقام خودت را ببین و دریاب که چه گوهر گرانبهایی هستی. جناب جبرئیل! شما دیگر چرا ایستاده‌ای و بالاتر نمی‌آیی؟ جواب: یک بند انگشت بالاتر بیایم، پر می‌سوزانم. حد ملائکه این ‌قدر است، اما حد انسان چطور؟ انسان حدّی ندارد که بگوید اینجا پایان است. جناب انسان پایان ندارد. مبادا دنیا و دنیازده‌ها شما را شکار کنند.

جوان گرامی!

خدا را گواه می‌گیرم که چقدر دلم می‌سوزد که دوست را از دشمن تمیز نمی‌دهی. چه کسی اینها را قاپیده است؟ چرا حرف نمی‌شنوند؟ چرا پیش اهلش نمی‌روند؟ حواستان جمع باشد. سرمایه والایی دارید که هیچ موجودی ندارد. آن چیست که همه چیز را مسخّر شما کرده است؟ آن عقل، روح و گوهر گرانبهای نفس ناطقه انسانی و جان انسانی است. آن گوهری است که شما دارید و سایر موجودات ندارند و از شما می‌ترسند. آن حیوانات عظیم‌الجثه در شما چه می‌بینند که به شما سواری می‌دهند؟ بیائید و از کرات بالاتر بروید تا ببینید چگونه همه مسخّر و اسیر شمایند. ای انسان چه داری که همه اسیر شمایند؟ این سرمایه عظیم را  به چه چیزهایی می‌فروشید؟

فرزند عزیز من!

خداوند توفیق بیداری بیشتری را به من و شما مرحمت بفرماید، ان‌شاءالله ‌تعالی. ما با شما حرف داریم و دلمان می‌خواهد برای رضای خدا با شما دعوا کنیم و هیچ حق نداریم حتی یک کلمه هم برای تشفّی خاطر خودمان به شما حرفی بزنیم. خدای سبحان دستور داده و به تعبیر عوامانه‌اش ما را به سیخ کشیده است که برای آرامش خاطر خودمان حق نداریم حرفی بزنیم. خدای سبحان به حضرت عیسی«ع» فرمود:

«ای پسر مریم! اگر خودت به حرف‌هایی که به مردم می‌زنی عامل نیستی، از منِ خدا شرم بدار.»

ما چگونه در پیشگاه ملکوت عالم بخواهیم برای تشفّی خاطر خودمان حرفی بزنیم؟

عزیزان من!

ما خیر و سعادت شما را می‌خواهیم. قدر سرمایه انسانی‌تان، کتاب عظیم‌الشأن الهی‌تان، قرآن بی‌نهایت بی‌پایانتان، کتاب انسان‌سازتان، قدر عمر و ابدتان را بدانید و برای آنها ارزش قائل شوید. به دنبال تحصیل علوم و معارف باشید و کیان انسانی، اسلامی و قرآنی‌تان را حفظ کنید. حیف است دشمن شما را برباید و بقاپد. آنان پشیمانی در پیش رو دارند، اما ما باید جلوی آنها را بگیریم که کار به آنجاها نکشد. تکلیف و منطق ما این است و به صدق و صفا حرفمان را به شما می‌زنیم. کار یک روحانی، مبلّغ و عالم به جایی نکشد که مشمول این آیه شود. چون پیامبر«ص» شده است، پس یک عالم هم می‌شود. اینها که بودند و چه کردند که پیغمبر عظیم‌الشأن، انسان به آن عطوفی و مهربانی مخاطب این آیه شد که: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَ یُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»(۱) رهایشان کن، دست بردار. اینها که بودند؟ چه بر پیغمبر«ص» گذشت تا کار به اینجا رسید؟ چه کردند که خداوند فرمود: «رهایشان کن، بگذار بخورند و شکم‌هایشان را پر کنند و از هرزگی‌های حیوانی‌شان بهره‌مند شوند. بگذار تا آرزوها و خواسته‌های شیطانی‌شان آنها را به لهو و لغو بکشاند و آنان را باطل و ضایع کند.»

خداوند انسان را نیافرید که ضایع شود، اما ببینید دیگر چه شده است که خداوند رحمان و رحیم این را می‌فرماید و این‌گونه به رسول‌الله «ص» خطاب می‌کند. آنان در آینده نزدیک خواهند دید چه اشتباهی کرده و خود را چقدر ارزان فروخته‌اند. یوم‌الحسرتشان که بشود می‌بینند که چه حسرتی در پیش رو دارند.

این رسول خاتم«ص» است که مخاطب این آیه واقع شده است. مبادا مردم کاری کنند که یک وقت کار به جایی بکشد که عالم شهر، محله، طایفه و قبیله‌شان مخاطب این آیه شود. از پیغمبر اکرم«ص» که کسی بالاتر و مهربان‌تر نیست. یک وقتی مخاطب این آیه نشویم که رهایشان کن.

واقعه کربلا و فرمایش‌های اباعبدالله«ع» و تربیت‌شدگان این مکتب الهی را که مرور می‌کنیم، یکی از فرمایش‌های حضرت زینب«س» خطاب به جناب رسول‌الله«ص» این است که این حسین توست که: «مصلوب العمامه و الرّدا»ست که ظاهرش یعنی عمامه و ردا از بین رفت و اما باطنش، اگر امام و عالم و روحانی نباشد کار جامعه به کجا می‌کشد؟ شما مهربان‌تر و دلسوزتر از یک عالم روحانی چه کسی را می‌خواهید پیدا کنید؟ چه کسی می‌خواهد انسان‌ساز باشد؟ انبیا برای انسان ساختن آمدند. درشکه، ارابه و این‌جور چیزها را که دیگران هم می‌سازند. مهم‌ترین عمل سفرای الهی آدم‌سازی است و علمای به حق که در مسیر خاتم انبیا هستند، کارشان انسان‌سازی است. اینها برای این کار آمده‌اند و هیچ حق ندارند خودشان را ببینند. در تمام شئون زندگی‌شان باید خدا و سعادت خلق خدا را ببینند. شما دلسوزتر از روحانیون حقیقی به خودتان چه کسی را می‌توانید پیدا کنید؟

البته کسانی هم که این شأن را نمی‌شناسند و رعایت نمی‌کنند وجود دارند، اما امیرالمؤمنین«ع» ملاک تمیز حق و باطل را به شما داد. به ایشان عرض کردند: «آقا! شما می‌فرمایید از صحابه پیامبر«ص» هستید. کسان دیگری هم که خلاف شما عمل می‌کنند می‌گویند ما از صحابه پیامبریم. ما عمل شما را ببینیم یا اعمال آنها را؟» آقا می‌فرمایند: «مگر شما دستور و برنامه ندارید؟ کتاب و آیین ندارید؟ این قرآن. ببینید قرآن چه عملی را امضا می‌کند؟ عامل به آن اهل حق است. قرآن را در دست دارید که ببینید چه عملی را امضا می‌کند، همان حق است:

«که ای بسا ابلیس آدم‌رو که هست

پس به هر دستی نباید داد دست‌«

از این‌جور آدم‌ها دیروز بودند، امروز هم هستند، فردا هم خواهند بود. اصول کافی را بخوانید. امیرالمؤمنین«ع» شیاطین و مردم نابکار و دغلی را که در این لباس در می‌آیند تا مردم را بقاپند نفرین می‌کند. مردم به این لباس ایمان دارند، چون لباس ولایت، نبوت، عاطفه و انسانیت و آرم سواد، کمال، دلسوزی، دلجویی، تعلیم و تربیت است. کار این لباس این است. حالا اگر یک دزد دغلی در این لباس در آید و بخواهد اغراض شیطانیش را اعمال کند، باید نفرینی را که امیرالمؤمنین«ع» به او کرد، در حقش کرد.

باید هوشیار و بیدار و در گفته‌ها، نوشته‌ها و اعمالتان بسیار مراقب باشید، مخصوصاً این روزها که وسایل ارتباطی بسیار آسان و فراوان و قاپیدن جوانان گوناگون و جوراجور شده است، اما جوان اگر جوان باشد چه کسی می‌تواند او را بقاپد؟ مگر یوسف صدیق جوان نبود؟ حرف انسان است، حرف مرد و زن نیست.

مادر بسیار مهم است. رحم مادر، دامان و حالات و شیر دادن و روحیه و تعلیم و تربیت مادر سنگ بنای سعادت آدمی است. یک وقتی خانمی پیش من آمد که فرزندش شهید شده بود. اشک می‌ریخت و می‌گفت: «آقا! من هرگز فرزندم را بی‌وضو شیر ندادم.» گفتم: «آفرین بر شما! ضرر نکردی. پرده به کنار برود، خواهی دید که او در جنت الهی است.»

شرح حال ائمه«ع» و حجج الهی را بخوانید. می‌بینید از جد بزرگوارشان خاتم‌الانبیا«ص» و از امیرالمؤمنین«ع» اسم می‌برند و بعد می‌گویند جده ما فاطمه‌زهرا«س» است. بنده در اذن و اقامه نمازم، فصول اذان و اقامه را که ادا می‌کنم، منعی در این نمی‌بینم که بگویم اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسو الله، اشهد ان امیرالمؤمنین علی و اولاد المعصومین حجج الله، بعدش بگویم اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری و حجه الله علی الحجج.

فاطمه‌زهرا«س» عصمت الله الکبری است. حرف از انسان است. روایات سنی و شیعی از جناب رسول‌الله«ص» در این باب فراوان است علما و بزرگانی چون شیخ مفید، علم‌الهدی، سید مرتضی و… نقل کرده‌اند که حضرت صدیقه طاهره«س» صاحب عصمت الله بود. از فرات کوفی از شاگردان ائمه ما تفسیری چاپ شده است و در آن از امام صادق«ع» نقل می‌کند جده من فاطمه‌زهرا«س» لیله‌القدر است. در نقل دیگری آمده که یوم‌الله است. قرآن در لیله‌القدر نازل نشد؟ امام حجه‌الله قرآن ناطق نیست؟ در لیله‌القدر یازده قرآن نازل شد. حق با سید مرتضی و شیخ مفید است که حضرت فاطمه‌زهرا«س» صاحب عصمت و قرآن ناطق بود. بی‌بی فاطمه‌زهرا«س» می‌فرماید:

«خدایا! تو را شاکرم که مرا در هیچ مرحله‌ای از قرآن معطل نگذاشتی.»

این آن مقام فوق تجرّد انسان است. « إِقْرَأْ وَ ارْقَ» بخوان و بالا برو. قرآنی که ۷۰ بطن و بلکه بیشتر دارد. پیامبر«ص» فرمود درجات بهشت به عدد درجات آیات قرآن و بی‌انتهاست. مقام انسان هم مقام فوق تجرّد است. بهشت پایان ندارد تا به بهشت ذات برسی: «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی».(۲) تا به «جَنَّتِیِ» بهشت ذات هم برسی، باز مراحل بالاتر در پیش است.

عزیز من!

قدر خود را بشناس و خود را ارزان مفروش.

شیخ‌الرئیس در کتاب «قانون» در چهار فصل در باره این موضوع که نکاح برای انشای صورت انسانی است، نه برای اطفای شهوت حیوانی، حرف زده. او در باره هیچ موضوعی این ‌قدر سخن نگفته است. حرف انسان‌سازی است، نه حرف اطفای شهوت حیوانی و لذا می‌بینیم ائمه اطهار«ع» چه سخنان نغزی را در باره مادرشان فاطمه‌زهرا«س» بیان فرموده‌اند. امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید: «جده من فاطمه«س» حجت خدا بر ماست و ما حجج الهی بر شما هستیم.»

جناب فاطمه‌ »س» چه مقام والایی دارد. مادر را چه مقامی است:

«زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر»

منظور شیران الهی و اسدالله است. فاطمه بنت اسد، پدرش اسدالله و فرزندش نیز اسدالله است.

خداوند شما را عاقبت به خیر بفرماید. به‌حق پیغمبر«ص» و آل‌پیغمبر اسلام را در کنف حمایت حضرت بقیه‌الله«عج» و توجهات خاص آن زبده عالم امکان همواره از شر اشرار محفوظ بدارد.

عزیزان من!

بارها به اشرار اشاره کرده و پرسیده‌ام از بوسنی تا کشمیر، افغانستان، عراق، سوریه، یمن و… برای شما سرمشق نمی‌شود؟ شما که فرشتگانید. خطابم به کسانی است که گاهی گول می‌خورند. می‌گویم این همه فاجعه را نمی‌بینید؟ الان که خیلی روشن و بدیهی است. می‌بینید که تمام دشمنان دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند و دعوایشان هم با اهل حق است. خداوند شما را عاقبت به خیر بگرداند. کشور ولایت است. پشتوانه‌اش ولایت است. کشور قرآن است. از این جار و جنجال‌ها و سر و صداها خیلی شده است. چهار صباحی قار و قوری می‌کنند.

نمی‌دانم مناظره چنار و کدوبُن از انوری را شنیده‌اید یا نه؟ بوته کدوی ۲۰ روزه با چنار ۲۰۰ ساله بحث می‌کند که در ظرف ۲۰ روز از تو بیشتر قد کشیدم. ببینید چنار چه زیبا پاسخش را می‌دهد:

نشنیده‌ای که زیر چناری، کدوبُنی

بر رُست و بر دوید بر او بَر به روز، بیست

پرسید از چنار که تو چند روزه‌ای؟

گفتا چنار سال، فزون دارم از دویست

گفتا که من گذشته‌ام از تو به بیست روز

برگو به من تو را سبب کاهلی ز چیست؟

با او چنار باز چنین گفت که ای کدو

امروز با توام سر پیکار و حرف نیست

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان

آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»

این سر و صداها پایدار نیستند و در کوران حوادث معلوم می‌شود چه کسانی تاب پایداری دارند.

ما خیر و سعادت مردم را می‌خواهیم. ان‌شاءالله زیر سایه مقام ولایت و همه روحانیون به‌حق و خانواده‌های اهل ایمان و ولایت که در راه اعتلای معارف حقه الهیه هستند باشید که خدا به ما وعده داد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ».(۳) این بوته کدوها چه بخواهند، چه نخواهند، بدانند که اسلام است که قاعده مدینه فاضله است، جهانگیر شده و همه تسلیم شده‌اند و می‌گویند کتاب انسان‌سازی این است و ما در غفلت بودیم و ای حضرت خاتم‌الانبیاء عظیم‌الشأن! ما عذر می‌خواهیم و حق با شماست.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره حجر، آیه ۳

۲ـ سوره فجر، آیه ۳۰

۳ـ سوره حجر، آیه ۹

 

سوتیترها:

 

۱٫

ملائکه گفتند ما بیش از این حدی که هستیم فراتر نمی‌توانیم برویم. توقف کردند و نتوانستند، اما شما ای جناب انسان! مقام خودت را ببین و دریاب که چه گوهر گرانبهایی هستی. جناب جبرئیل! شما دیگر چرا ایستاده‌ای و بالاتر نمی‌آیی؟ جواب: یک بند انگشت بالاتر بیایم، پر می‌سوزانم. حد ملائکه این ‌قدر است، اما حد انسان چطور؟ انسان حدّی ندارد که بگوید اینجا پایان است

۲٫

تعلیم و تربیت مادر سنگ بنای سعادت آدمی است. یک وقتی خانمی پیش من آمد که فرزندش شهید شده بود. اشک می‌ریخت و می‌گفت: «آقا! من هرگز فرزندم را بی‌وضو شیر ندادم.» گفتم: «آفرین بر شما! ضرر نکردی. پرده به کنار برود، خواهی دید که او در جنت الهی است.»

01ژانویه/17

تاریخ سینمای ایران (۱۸)

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۷ قسمت گذشته فیلم‌های تولیدشده، تا پایان سال ۶۵ مختصراً تحلیل گردید. با این توضیح که دو قسمت آخر به فیلم‌هایی اختصاص داشت که به دلایل گوناگون به اکران عمومی درنیامدند، همانطور که قبلاً گفته شد عمده دلایل عدم اکران عمومی فیلم‌ها به شرح زیر بوده است:

۱ـ اختلافات صاحبان فیلم و بازیگران.

۲ـ ناتمام ماندن ساخت فیلم به دلایل گوناگون منجمله مهاجرت یا فوت بازیگران و عدم تکافوی سرمایه تخصیص‌یافته.

۳ـ تفاوت فاحش بین سناریوی مصوب و ساخت نهایی و ارائه شده به وزارت ارشاد (قبل و بعد از انقلاب).

۴ـ ارزیابی سازندگان فیلم مبنی بر عدم استقبال عمومی.

۵ـ تغییر فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور متعاقب وقوع انقلاب اسلامی ایران.

الف) فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۳ که موفق به نمایش عمومی نشدند:

۱ـ شکار در شب؛ کارگردان و سناریست: شهرام شبیری، بازیگران: ناهید ظفر، رضا طوفان، خشایار، علی امجدی، ملیحه نصیری، نیکخواه، محسن قبادی.

۲ـ حماسه مهران؛ کارگردان و سناریست: حمید طاهریان، فیلمبردار: جمشید الوندی، تهیه‌کننده: وزارت کشور، بازیگران: روح‌انگیز مهتدی، حسین ملکی، پری اقبال‌پور، حسین شهاب، مرضیه شکری.

۳ـ جنجال بزرگ؛ کارگردان: سیاوش شاکری، سناریست: جمال امید (نویسنده کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران که یکی از منابع مورد استفاده ما در تنظیم این نوشته‌هاست) و حسن هدایت (کارگردان مجموعه موفق تلویزیونی کارآگاه علوی با بازی احمد نجفی در نقش کارآگاه علوی)، بازیگران: اکبر عبدی، کنعان کیانی، مرحوم رضا کرم‌رضائی (فارغ‌التحصیل رشته سینما از فرانسه)، شهاب عسگری، نعمت‌الله گرجی، سعید امیرسلیمانی، سعدی افشار (بازیگر معروف نقش مبارک در تئاترهای روحوضی)

ب) فیلم‌های محصول مشترک با کشور ترکیه که مطابق قراردادها حداکثر دو بازیگر ایرانی در آنها حضور داشتند. اینها همگی در ترکیه نمایش داده شدند ولی در ایران اکران نگردیدند.

۱ـ یکه‌بزن؛ کارگردان: نامعلوم، تهیه‌کننده: جمشید شیبانی، بازیگران: محمدرضا فاضلی (که قبل از انقلاب از ایران رفت و در سال‌های آغازین دهه ۸۰ شمسی به عنوان مجری تلویزیون رضا پهلوی شروع به فعالیت کرد که لحن بی‌ادبانه و عوامانه او جلب مخاطب ننمود. او به علت بی‌سوادی، درک درستی از کارکرد شبکه خود و مخاطبانش نداشت و دائماً به مسئولان کشور فحاشی می‌نمود بدون اینکه به نتایج روش خود توجهی داشته باشد. لازم به توضیح است که تلویزیون‌های از نوع زرد دارای مخاطبانی زرد و الکی‌خوش و طالب رقص و آواز و هرزگی‌اند و اساساً حوصله مسائل جدی و پذیرش ریسک و مخاطره ورود به مباحث سیاسی را ندارند.

۲ـ انتقام برادر؛ کارگردان: نامعلوم. بازیگران: مرحوم رضا‌بیک ایمانوردی (چند سال پس از انقلاب به علت عدم پیشنهاد بازیگری از ایران به امریکا رفت و به شغل رانندگی کامیون مشغول شد، او چند سال قبل درگذشت)، پری ساواش.

۳ـ انتقام مرگبار؛ کارگردان: نامشخص. بازیگران: فخرالدین (نام در ترکیه: جونیت آرکین، نام هنری در ایران فخرالدین)، سیمین غفاری. فخرالدین در فیلم‌های متعددی بازی کرد که معروف‌ترین آنها «امیر ارسلان نامدار» بود.

۴ـ مرد تنها؛ کارگردان: نامشخص. بازیگران: فخرالدین (جو نیت آرکین)، پوری بنائی (بازیگر پرکار قبل از انقلاب که در سال ۵۷ علی‌رغم پیشنهادات و عدم ممنوعیت کاری، بازیگری را کنار گذاشت).

۵ـ نمک‌نشناس؛ کارگردان: نامعلوم. بازیگران: منوچهر وثوق (بازیگر فیلم‌های سخیف و بزن بهادری سطح پایین که پس از انقلاب به امریکا رفت و در نمایشنامه توهین‌آمیزی در نقش حضرت امام(ره) ظاهر شد که همین کار به عمر هنری وی پایان داد و برای همیشه به محاق رفت)، میری، پری ساواش.

۶ـ فاتح؛ کارگردان: نامشخص. بازیگران: ناصر ملک‌مطیعی (که اخیراً در سن بالای ۸۰ سالگی در فیلمی ظاهر شد ولی موفقیتی نداشت)، پری ساواش.

۷ـ توبه‌کار؛ کارگردان: اورهان الماس (اهل ترکیه). بازیگران: پوری بنایی، سردار میری، غدیر. این فیلم ابتدا قرار بود با نام دختر مافیا ساخته شود.

۸ـ دو مرد ماجراجو؛ کارگردان نامعلوم. بازیگران: فخرالدین (جونیت آرکین)، فیروز.

تذکار: لازم به یادآوری است که برخی از فیلم‌هایی که در فهرست وزارت ارشاد به عنوان «فیلم‌های به اکران عمومی درنیامده» آمده است، بعداً با تغییراتی به نمایش درآمدند که البته هیچ‌کدام توفیق فروش و جذب مخاطب نیافتند، هر چند دارای بازیگران و کارگردانان نامدار و معروف زمان خود بودند، به عنوان نمونه:

۱ـ چریکه تارا؛ کارگردان بهرام بیضائی؛ بازیگر اصلی: سوسن تسلیمی.

۲ـ پنجمین سوار سرنوشت؛ کارگردان: مرحوم ایرج قادری. بازیگران: ایرج قادری، فخری خوروش. این فیلم در سال ۶۱ آغاز ولی ناتمام رها شد، سپس در اواخر دهه ۸۰ شمسی تکمیل و با تبلیغات گسترده در شبکه خانگی پخش گردید، ولی ابداً موفقیتی نداشت. این نکته اساسی نقش زمان و مکان و فرهنگ غالب زمانه را در شکل‌دهی به علائق و ذوقیات بدنه جامعه به وضوح نشان می‌دهد.

۳ـ (حیات پشتی مدرسه عدل آفاق) که در سال ۱۳۶۷ با نام جدید (مدرسه‌ای که می‌رفتیم) به نمایش عمومی درآمد. کارگردان: داریوش مهرجویی، بازیگران: علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی. سال ساخت نیمه تمام ۱۳۶۰٫

۴ـ جنجال بزرگ؛ فیلم ناتمام سال ۱۳۶۳ که در سال ۱۳۶۹ اکران گردید.

فیلم‌های اکران‌شده در سال ۱۳۶۶:

در قسمت ۱۵ این سلسله مقالات ذکر گردید که در سال ۱۳۶۶ مجموعاً ۵۳ فیلم پروانه نمایش گرفتند که سال پررونقی برای سینمای ایران به حساب می‌آید. در آن شماره ۴ فیلم از فیلم‌های سال مذکور معرفی شد و اینک بقیه فیلم‌ها:

الف) ژانر حادثه‌ای، اجتماعی و دفاع مقدس.

۵ـ ایستگاه؛ محصول بنیاد مستضعفان آذربایجان غربی. کارگردان: یدالله صمدی (کارگردان سریال فاخر (شوق پرواز) که زندگی پرماجرای سرلشکر شهید عباس بابایی را به خوبی روایت نمود)، بازیگران: گلچهره سجادیه، خسرو دستگیر، بنفشه صمدی، پرویز پورحسینی (بازیگر نقش حضرت زکریا (س) در سریال مریم مقدس ساخته شهریار بحرانی).

قصه فیلم: بمب‌گذاری یک مهندس الکترونیک روان‌پریش در ایستگاه راه‌اهن و حضور غیرمترقبه همسر سابق مهندس در ایستگاه را به تصویر می‌کشد. از اینجا جذابیت‌های تعلیقی و فراز و فرودهای پرکشش روانی برای پایان ماجرا خود را نشان می‌دهد و مخاطب را با خویش همراه می‌سازد. البته در صورتی که نگاه فیلمساز به آشفتگی روحی مهندس از سطح عاطفی علاقه به همسر سابق به محبت هم‌کیش و حتی هم‌نوع ارتقاء می‌یافت، کیفیت فیلم در سطح بالاتری ارزیابی می‌شد.

۶ـ بوعلی‌سینا؛ کارگردان: کیهان رهگذار، محصول: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران:‌ امین تارخ، اسماعیل محرابی، چنگیز وثوقی، مرحوم فیروز بهجت محمدی(بازیگر نقش درخشان «طغای» در سریال فاخر «سربداران» ساخته محمدعلی نجفی)، نسرین قاسم‌زاده.

داستان زندگی کوتاه و  پرماجرای حکیم بزرگ ابوعلی‌سینا را روایت می‌کند. ساختار فیلم در فلاش‌بک‌های متعدد تقریباً تمامی زوایای گذشته بوعلی را به تصویر می‌کشد و از این لحاظ جذابیت فراوانی برای مخاطبین فراهم می‌آورد. تکنیک (فلاش‌بک) این ویژگی را دارد که ضرورت انسجام شکلی و ماهوی داستان را منتفی می‌سازد. لازم به یادآوری است انسجام شکلی و تاریخی محدودیت‌های فراوانی ایجاد می‌کند که ممکن است اصل روایت را تحت‌الشعاع قرار دهد.

۷ـ آشیانه مهر؛ کارگردان: جلال مقدم (وی دو فیلم قابل توجه بنام‌های (خانه خدا) و (خشت و آینه) را قبل از انقلاب عرضه نموده است). محصول: مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی، بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، پروانه معصومی، جهانگیر الماسی، پرویز شکری، مرحومه پروین سلیمانی.

داستان دو خانواده مصیبت‌دیده را روایت می‌کند که اولی در تصادف، دخترشان فوت شده و در دومی به علت بمباران رژیم بعثی عراق همه به شهادت رسیده‌اند به جز یک پسر نوجوان که نامش (جاسم) است و پدر که در مأموریت بوده است. خانواده اول تصمیم می‌گیرند نوجوان را به عنوان فرزندخوانده بپذیرند، اما در این راه مشکلات عاطفی فراوانی مادر خانواده را دچار تردید نموده است، سرانجام پس از کش و قوس‌های عاطفی، جاسم در جمع خانواده دوم پذیرفته می‌شود. نگاه جلال مقدم که از فیلمسازان پیش از انقلاب اسلامی است، بنا به سیاق آثار قبلی وی دغدغه‌مندی اجتماعی و فرهنگی است که ستودنی می‌باشد.

۸ـ بحران؛ کارگردان: علی‌اصغر شادروان. محصول: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. بازیگران: جعفر دهقان (بازیگر نقش هراکلیوس در سریال فاخر مردان آنجلس اثر پرارزش مرحوم فرج‌الله سلحشور)، محمد کاسبی، اکبر منصور فلاح، مسعود رحمانی، اعظم بهرامی، احمد اکبری یگانه، ابراهیم مسلمی.

قصه فیلم روایتگر سرنوشت چندتن از کارگزاران ارشد رژیم پهلوی است که در بحبوحه انقلاب و جنگ شهری در کاخی محاصره می‌شوند. داستان فیلم واکنش‌های این آدم‌های نام و نشان‌دار را به حصر و عدم امکان خروج به خوبی روایت می‌کند.

شادروان کارگردان خوب و سینماشناسی بود که متأسفانه فیلم‌های اندکی در کارنامه‌اش دیده می‌شود. او برخلاف سینماگران بی‌هدف نگاهی درست به سینما داشت. آثار او نشان می‌دهد که هیچ‌گاه سینما را تنها وسیله سرگرمی نمی‌دانست.

۹ـ پرستار شب؛ کارگردان: محمدعلی نجفی، محصول: بنیاد مستضعفان، بازیگران: علی بی‌غم، مهناز افضلی (همسر حسن پورشیرازی که این ایام نقش فرخ پارسا پدر «کیمیا» را در سریال «کیمیا» برعهده داشت)، شهلا ریاحی، رضا بنفشه‌خواه، حسین خانی‌بیگ.

ماجرای بستری شدن یکی از رزمندگان دفاع مقدس، و پرستاریِ یک دختر مسیحی از وی را روایت می‌کند. داستان از آنجا فراز و فرود می‌یابد که پرستار در چهره مجروح، تصاویر حضرت مسیح«ع» را می‌بیند و حس می‌کند که تکلیف مضاعفی برای حمایت از وی دارد.

محمدعلی نجفی معاون اسبق سینمایی وزارت ارشاد در دهه ۶۰ و کارگردان سریال فاخر «سربداران» است که فعالیت اندکی در سینما از خود به یادگار گذاشته است.

۱۰ـ ترن؛ کارگردان: مرحوم امیرقویدل. فیلمنامه: بهرام ری‌پور، امیر قویدل، حسن هدایت، جمال امید. بازیگران: خسرو شکیبایی، فرامرز قریبیان، عنایت بخشی، کنعان کیانی، کیومرث ملک‌مطیعی، توران قادری.

در بحبوحه اعتصابات و تظاهرات سنگین زمستان ۱۳۵۷ و ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی،‌ قطار باری حامل سوخت توسط کارکنان متعهد و انقلابی شرکت نفت و با همکاری لکوموتیوران و برخی از کارمندان راه‌آهن از مسیر خود که منطقه نظامی بود خارج و به سوی نقطه‌ای که دچار کمبود سوخت است هدایت می‌شود. مأموران ساواک و حکومت نظامی اقدامات وسیعی برای خنثی‌سازی این انحراف و بازگشت قطار به مسیر از قبل تعیین‌شده انجام می‌دهند که موفق نمی‌شوند.

فیلم از لحاظ ساختار سینمایی بسیار جذاب و در عین حال هدفمند است. مرحوم امیرقویدل سینماگر مشهدی با این فیلم یادگار ارزشمندی در سال‌های اولیه انقلاب از خود برجای گذاشت. استقبال وسیع مردمی و فروش خوب آن نشان داد که جامعه در صورت ارائه فیلم خوب، سالن‌های سینما را تحریم نمی‌کند. این فیلم بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده و هیچ‌گاه برای تماشاگران ملال‌آور نبوده است.

۱۱ـ خارج از محدوده؛ کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد. محصول: بنیاد مستضعفان. تهیه‌کننده: غلامرضا موسوی و شرکاء. فیلمبردار: علیرضا زرین‌دوست. بازیگران: مهدی هاشمی، پروانه معصومی، جمشید لایق، حسین محب‌اهری، مرحومه مهری مهرنیا، زهره امیری.

ماجرای سختی‌ها و گرفتاری‌های طبقه فرودست شهری و حاشیه‌نشینانی است که حاصل برنامه‌های اقتصادی لیبرال‌ها و طرفداران سرمایه‌داری منحط غربی هستند. نکته جالب توجه دگردیسی نگاه کارگردان فیلم از آن زمان تا دهه اخیر به جبهه مخالف است. بنی‌اعتماد در دهه اخیر با ساخت فیلم‌های سیاه و تلخ نشان داده که شیپور را از سرگشادش می‌نوازد و به جای اعتراض به مسببین آسیب‌های اجتماعی، به طرفداری از نگاه غربگرای آلوده به انواع رانت‌ها پرداخته است. نمایش قشر میانه و فقیر جامعه در اثر آسیب‌هایی همچون اعتیاد، فحشاء، بیماری و بی‌عدالتی خوب است به شرطی که عامل واقعی موجد آنها که نظام کاپیتالیسم وحشی غربی است، جابجا نشود و تنها به نمایش سیاهی‌ها و تلخی‌ها بدون اشاره به منشأ آنها بسنده نگردد و ظالمانه‌تر آنکه مخالفین این سیاست‌ها به عنوان مسببان اصلی معرفی شوند.

۱۲ـ جنگلبان؛ کارگردان: منوچهر حقّانی‌پرست. محصول: هدایت فیلم. بازیگران: مرحوم فیروز بهجت محمدی، هادی مرزبان، معصومه نیک‌نام، حسین شهاب، آزیتا لاچینی، مرحوم کیومرث ملک مطیعی.

داستان فیلم حول و حوش سوءاستفاده عده‌ای نابکار از آشفتگی‌های اداری اوایل انقلاب و قطع جنگل‌ها و تخریب محیط زیست روایت می‌شود. همیشه عده‌ای فرصت‌طلب در بزنگاه‌های مختلف تاریخی با هدف منفعت شخصی و یا حتی آسیب‌رسانی به نظام نوپا به رویه‌های غیرقانونی روی می‌آورند که طبعاً‌وظیفه مردم در این زمان‌ها، کمک به مأموران دولتی برای مقابله با این خلافکاران است.

۱۳ـ پرنده کوچک خوشبختی؛ کارگردان: پوران درخشنده. بازیگران: امین تارخ، جمیله شیخی، هما روستا، شهلا ریاحی، فتحعلی اویسی، مرجانه گلچین، یاسمن تسلیمی.

روایت رابطه عاطفی، عاشقانه و فداکارانه یک خانم معلم پرحوصله با دختران دانش‌آموز یک مدرسه ناشنوایان است که با فراز و فرودهای زیاد و کش و قوس‌های عاطفی جذاب همراه شده است. پوران درخشنده در غالب آثار خود، توجه به مسائل اجتماعی و تربیتی دختران و زنان را وجهه همت خود قرار داده که از این نظر کارنامه قابل قبولی دارد. فیلم‌هایی چون (هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند) که چند سال قبل هم توسط وی ساخته شد در همین راستا ارزیابی می‌شود. نکته‌ای که لازم است سازندگان این قبیل فیلم‌ها مدنظر داشته باشند، این است که مرز میان نقد اجتماعی و طرح معضلات قشر زنان با بدآموزی‌های ناخواسته بسیار باریک است که اگر هوشمندی به خرج داده نشود، چه بسا به ضد هدف سازنده تبدیل خواهد شد، که البته درخشنده در این زمینه تا حدودی موفق بوده است.

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و فرهنگ سینمای ایران، تألیف: جمال امید)

 

 

سوتیتر:

۱٫

نکته جالب توجه دگردیسی نگاه کارگردان (رخشان بنی‌اعتماد) از آن زمان تا دهۀ اخیر به جبهه مخالف است. بنی‌اعتماد در دهه اخیر با ساخت فیلم‌های سیاه و تلخ نشان داده که شیپور را از سرگشادش می‌نوازد و به جای اعتراض به مسببین آسیب‌های اجتماعی، به طرفداری از نگاه غربگرای آلوده به انواع رانت‌ها پرداخته است

۲٫

نمایش قشر میانه و فقیر جامعه در اثر آسیب‌هایی همچون اعتیاد، فحشاء، بیماری و بی‌عدالتی خوب است به شرطی که عامل واقعی موجد آنها که نظام کاپیتالیسم وحشی غربی است، جابجا نشود و تنها به نمایش سیاهی‌ها و تلخی‌ها بدون اشاره به منشأ آنها بسنده نگردد و ظالمانه‌تر آنکه مخالفین این سیاست‌ها به عنوان مسببان اصلی معرفی شوند

01ژانویه/17

حمایت قاطع حافظ اسد از ایران در جنگ تحمیلی

سید روح‌الله امین‌آبادی

شاید بتوان مهم‌ترین رویداد دو ماه اسفند ۱۳۶۰ و فروردین ۱۳۶۱ را کشف کودتایی دانست که طی آن صادق قطب‌زاده که پس از انقلاب مدتی مسئولیت اداره صدا و سیما را به عهده داشت و همچنین برای برهه‌ای نیز وزیرامورخارجه بود تصمیم داشت ضمن ترور امام خمینی، رهبر انقلاب و اعضای شورای‌عالی دفاع اداره کشور را به دست بگیرد. با کشف این کودتا مشخص شد آیت‌الله شریعتمداری یکی از مراجع تقلید نیز از موضوع آگاه بوده، ولی اطلاع‌ نداده است و این گونه بود که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نامبرده را از مرجعیت برکنار کرد.

 

اخطار میرحسین موسوی به فرانسه در مورد حمایت از منافقین

۱۶ اسفند ۱۳۶۰ میرحسین موسوی نخست‌وزیر پیرامون روابط ایران و فرانسه و موقعیت فعلی این روابط گفت: «فرانسه از طرفی افراد جانباز و علاقمند به انقلاب اسلامی را به جرم سوءقصد به فردی جنایتکار و بدسابقه و فراری محاکمه و از سوی دیگر با تمام نیرو از تروریست‌ها و آدم‌کشانی چون رجوی و بنی‌صدر حمایت می‌کند… این دولت به اصطلاح حامی حقوق بشر حتی به تعهدات ساده اقتصادی خود پایبند نیست و ۲۰۰ میلیون دلار ما را که خود دولت فرانسه آن را تضمین کرده است نگاه داشته و یا به بهانه عدم امنیت پیمانکارانی که با ایران قرارداد داشتند مجبور به ترک ایران کرده است… اگر ما به این کار نام دزدی ننهیم، پس چه نامی به آن بدهیم؟ فرانسه باید بداند که روزی تاوان این همه ظلم و قلدری را به مسلمانان خواهد پرداخت.»(۱)

 

حمایت قاطعانه حافظ اسد از ایران در جنگ با عراق

۱۷ اسفند ۱۳۶۰ حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه در مراسمی که به مناسبت نوزدهمین سالگرد انقلاب سوریه برگزار شد، طی سخنانی اظهار داشت:

«جز مزدوران سیا و اسرائیل کسی علیه ایران نمی‌جنگد… اعراب این جنگ را جنگ عراق و یا جنگ اعراب با ایران نمی‌دانند، بلکه جنگ آمریکایی و صهیونیستی علیه ایران می‌دانند و رژیم عراق نمی‌تواند ما را گمراه کند و به جنگی بکشاند که خواست آمریکا و اسرائیل است… رژیم عراق به خارج کردن عراق از میدان مبارزه با اسرائیل اکتفا نکرده، بلکه به پراکندگی نیروهای منطقه به‌خصوص نیروهایی هم که می‌توانستند جبهه متحرکی در برابر اسرائیل باشند، اقدام نموده است، صدام تشنه خون است و برایش فرقی نمی‌کند که این خون در چه زمانی و بر چه سرزمینی ریخته شود.»

اسد در مورد تجاوز عراق به ایران اسلامی نیز گفت:

«وقتی که در ایران شاه و رژیم شاهنشاهی سرنگون شد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، ایران روابطش را با اسرائیل قطع و تمام قراردادهایی که این کشور را پایگاه آمریکا در منطقه ساخته بود، لغو کرد و هنگامی که انقلاب اسلامی ایران شعار برادری با اعراب را سرداد و شعار مبارزه مسلحانه با امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم و پایگاه آن اسرائیل را عنوان کرد و در آن هنگام که ایران گفت که ای اعراب! من برادر شما هستم و در کنارتان با دشمن شما می‌جنگم و مسئله شما همان مسئله من است، جلاد عراق با ایران اعلام جنگ کرد.»

اسد در باره وضعیت ایران و عراق در دوره شاه گفت:

«شاه ایران دوست صدام بود و این شخص با شاه پای موافقت‌نامه‌های الجزایر را امضا کرد و در آن زمان گفت این موافقتنامه برای عراق یک پیروزی بود و پس از آن انتقاد از شاه در عراق ممنوع شد و شاه برای او همسایه بسیار عزیز و دوستی صمیمی گردید، ولی وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد و ایران در کنار ما قرار گرفت، حاکم عراق با شدت موافقت‌نامه‌های الجزایر را لغو کرد و گفت این موافقت‌نامه ستمی بر عراق بوده است.

«وقتی انقلاب اسلامی ایران اعلام کرد ای اعراب! ما با شما هستیم. حاکم عراق به سرزمین‌های ایران تجاوز کرد و از اعراب خواست تا همراه او به جنگ با ایران بروند و این دستمزد انقلاب ایران به خاطر طرفداری و همگامی‌هایش با اعراب در مبارزه علیه صهیونیسم بود و نیز دستمزد ملت ایران بود که فریاد سرداد و گفت مسئله قدس مسئله ماست.»

رئیس‌جمهور سوریه در پاسخ به درخواست‌های کمک صدام گفت:

«حاکم عراق به ایران تجاوز کرد و ده‌ها هزار نفر از فرزندان و برادران عراقی ما را کشت و هم اکنون درخواست کمک می‌کند و از اعراب می‌خواهد برایش داوطلب بفرستند. حاکم عراق فراموش کرده کسانی داوطلب جنگ می‌شوند که در برابرشان دشمنی قرار گرفته باشد، ولی این دشمن کجاست؟ ملت ایران می‌گوید ای اعراب! ما با شمائیم و ای حاکم عراق تو چگونه ادعا می‌کنی که آنها دشمن اعراب هستند؟ ملت ایران می‌گوید راه را برای ما بازکنید. ما می‌خواهیم بیاییم و در جبهه‌های شما شرکت کنیم و تو ای حاکم عراق می‌گویی ما با آنها‌ بجنگیم؟!اکنون رژیم عراق با ایرانیانی می‌جنگد که آزادی سرزمین‌های اشغالی و آزادی قدس را آرمان و وظیفه اسلامی خود می‌دانند.

«صدام باید بداند که اعراب این جنگ را جنگ عراق و یا جنگ اعراب با ایران نمی‌دانند، بلکه جنگ آمریکایی و صهیونیستی علیه ایران می‌دانند.

«ملت عرب هر زمان که اقتضا کند آماده شهادت است، ولی آن اقتضا چیست؟ اقتضا وقتی است که خطر حقیقی و یا احتمالی ما را تهدید کند، ولی رژیم عراق نمی‌تواند ما را گمراه کند و ما را به جنگی بکشاند که خواست آمریکا و اسرائیل است.»(۲)

گفتنی است در این روز کنگره آمریکا با خارج کردن نام عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم بین‌الملل، صدور اسلحه به این کشور را برای کلیه کشورها مجاز دانست.

 

عملیات فتح المبین

در روز ۲۸ اسفند سال ۱۳۶۰ عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه آغاز شد و تنها پس از یک هفته به تمام اهداف خود دست یافت. طی این عملیات ۱۷ هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. این پیروزی دومین پیروزی چشمگیر ایران در جبهه‌ها بود.

 

دستگیری عوامل اصلی توطئه ترور امام و کودتا

۲۱ فروردین ماه ۱۳۶۱ روزنامه‌ها خبری را منتشر کردند که بر اساس آن «طرح کودتا و ترور امام خمینی و اعضای شورای‌عالی دفاع فاش شد» قرار بود طی عملیاتی موسوم به نجات انقلاب اسلامی به سرکردگی صادق قطب‌زاده و همکاری برخی از عناصر سلطنت‌طلب و ملی‌گرا، منزل امام خمینی در جماران منفجر و ایشان ترور شود.

قطب‌زاده در زمان دولت موقت سرپرست صدا و سیما و سپس وزیر امورخارجه بود.

آیت‌الله ری‌شهری رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش در این روز طی اطلاعیه‌ای از دستگیری عوامل اصلی توطئه ترور امام خمینی و کودتا در کشور خبر داد. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود:

«با پیگیری دادستانی انقلاب ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توطئه جاهلانه براندازی و تلاش مذبوحانه‌ای که از سوی تعدادی عناصر ضدانقلاب با ترکیبی از ملی‌گرایان و سلطنت‌طلبان و قدرت‌پرستان بی‌خط طراحی شده بود، کشف و عوامل اصلی آن از جمله صادق قطب‌زاده دستگیر شدند.

«[دستگیر شدگان] درصدد بودند که دست به بزرگ‌ترین جنایت بزنند و امام عظیم و عزیز، این قلب تپنده امت انقلابی را از امت و انقلاب بگیرند و با خاموش نمودن این نور الهی و مشعل تابان انقلاب اسلامی، راه را برای تجدید سیادت و غارتگری اربابان غربی خود و قدرت انگلی برای خود باز نمایند.

«طراحان کوردل این جنایت در نظر داشتند ابتدا امام و شورای‌عالی دفاع را از میان بردارند و سپس ریاکارانه به عنوان مطالبه خون امام و یارانش با کمک نیروهای خارجی در سایر ارگان‌های مسئول و نهادهای انقلابی تصفیه خونینی را به راه بیندازند و جمهوری اسلامی را تصاحب نمایند.

«دادگاه انقلاب ارتش از مدت‌ها پیش با کمک سازمان اطلاعاتی ۳۶ میلیونی و با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جریان را زیر نظر داشتند و با تهیه مدارک کافی من‌جمله نوار مکالمات سران توطئه و شناسایی کامل شبکه، در فرصت مناسب اعضای اصلی و موثر شبکه را دستگیر کردند و تحت پیگرد قرار دادند و با وارد کردن یک ضربه دیگر بر منافع آمریکا، امیدهای واهی شیطان بزرگ را نقش بر آب کردند.»(۳)

 

برکناری مرجع تقلیدی که از کودتا آگاه بود

به دنبال کشف کودتا و مشخص شدن ارتباط آیت‌الله شریعتمداری از مراجع وقت تقلید با این کودتا و اطلاع از ماجرا، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اطلاعیه‌ای اعلام کرد:

آقای سید کاظم شریعتمداری به دلیل همکاری با عوامل کودتا، اقدام علیه امنیت جامعه و به خطر انداختن جان مردم صلاحیت مرجعیت را ندارد.

در این اطلاعیه مهم آمده بود: از روزهای اول نهضت مقدس اسلامی از آقای شریعتمداری امور بسیاری صادر می‌شد که دست‌اندرکاران نهضت، به‌ویژه جامعه مدرسین، آنها را شایسته مقام مرجعیت شیعه نمی‌دانستند، ولی برای حفظ وحدت و انسجام صف روحانیت، از بازگو کردن آنها سخت دوری می‌جستند تا بحمدلله انقلاب مقدس اسلام پیروز گشت و مردم یکدل و یک‌جهت به این انقلاب دل بستند، ولی این شخص برخلاف مصالح اسلام و انقلاب و برخلاف اعتقاد و نظر فقهی خود که در مجله «الهادی» و در حضور عده‌ای از مدرسین تصریح کرده بود، با اصل ولایت فقیه مخالفت کرد و دیدید آنچه دیدید و کرد آنچه را که نباید بکند.

حتی فردی از اعوان و انصار خودش، یکی از پاسداران همان منزل را به قتل رساند و تا چند روز بهانه‌ای برای کوبیدن انقلاب به دست آورد و همچنان به مخالفت و کارشکنی و براندازی ادامه داد تا شرکت در کودتای نوژه و براندازی اخیر که در مصاحبه تلویزیونی قطب‌زاده خائن ملاحظه فرمودید. کیست که طرح کشتن امام و نابودی مردم جماران و براندازی جمهوری اسلامی را بداند و فریاد نزند؟ اگر بخواهیم امور خلاف عدالت ایشان را بشماریم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.

لذا ضمن تأکید بر اینکه مراجع قضایی منحصراً باید به این امر رسیدگی نمایند، بنا به وظیفه شرعی برخود لازم دانستیم که سقوط مشارالیه از شایستگی مرجعیت را بالصراحه اعلام نماییم تا افرادی از مسلمانان که در حالت تردید و دودلی بودند، تکلیف خود را بدانند و احیاناً با تقلید خود به اسلام و انقلاب ضربه وارد نکنند. گرچه طلاب عزیز و فضلا خود اعلام کردند که از گرفتن شهریه او خودداری خواهند کرد، ما هم تأکید بر خودداری همه آقایان از گرفتن آن را لازم می‌دانیم. (۴)

 

پی‌نوشت‌ها:  

۱ـ جمهوری اسلامی، ۱۷ اسفند ۱۳۶۰، صفحه ۱۱٫

۲ـ اطلاعات، ۱۸ اسفند ۱۳۶۰، صفحه ۳٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۲۲ فروردین ۱۳۶۱، صفحه ۱۰٫

۴ـ کیهان، ۱ اردیبهشت ۱۳۶۱، صفحه ۱٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

در ۲۱ فروردین ماه ۱۳۶۱ روزنامه‌ها خبری را منتشر کردند که بر اساس آن «طرح کودتا و ترور امام خمینی و اعضای شورای‌عالی دفاع فاش شد» قرار بود طی عملیاتی موسوم به نجات انقلاب اسلامی به سرکردگی صادق قطب‌زاده و همکاری برخی از عناصر سلطنت‌طلب و ملی‌گرا، منزل امام خمینی در جماران منفجر و ایشان ترور شود.

 

۲٫

حافظ اسد: «وقتی انقلاب اسلامی ایران اعلام کرد ای اعراب! ما با شما هستیم. حاکم عراق به سرزمین‌های ایران تجاوز کرد و از اعراب خواست تا همراه او به جنگ با ایران بروند و این دستمزد انقلاب ایران به خاطر طرفداری و همگامی‌هایش با اعراب در مبارزه علیه صهیونیسم بود و نیز دستمزد ملت ایران بود که فریاد سرداد و گفت مسئله قدس مسئله ماست.»

 

 

 

 

01ژانویه/17

پیرو امیرمؤمنان علی«ع»

 

غلامرضا گلی زواره

پارسای پایدار

جُندَب فرزند جناده که لقبش را بُریر نیز گفته‌اند به دلیل آنکه فرزندی به نام «ذر» داشت، به ابوذر معروف گردید و از آنجا که از قبیله غفار شاخه‌ای از کنانه از قبیله مضَر بود، به ابوذر غفاری اشتهار یافت. رسول اکرم«ص» وقتی او اسلام را به عنوان آئین خود برگزید، وی را عبدالله نامید. جد چهارم یا هشتم ابوذر، غفار نام داشت، از این روی خاندان ایشان به غفار مشهورند. نام پدرش را نیز متفاوت نقل کرده‌اند، ولی قول مورد اتفاق مورخان جناده است. برخی او را سکن و عده‌ای هم برید فرزند عرقه (عشرقه) نوشته‌اند. مادر ابوذر رمله دختر رفیعه (وقیعه) بود، این بانو در همان ایامی که دو فرزندش ابوذر و انیس به اسلام گرویدند، مسلمان شد.(۱)

ابوذر سیمایی باصلابت، قامتی بلند و رنگ پوستی گندم‌گون و اندامی لاغر داشت. واقدی نقل کرده است: «ابوذر مردی سیه‌چرده با موهای انبوه بود.»(۲)

جلام بن جندل می‌نویسد: «در سرزمین شام ابوذر را مردی گندمگون، بلند قد، باریک اندام دیدم که موهای صورتش تُنُک و گسترده بود و کمرش از پیری خمیده شده بود.»(۳)

ابوذر در زمره یاران و مقربان رسول خدا«ص» به شمار می‌رود. او در اسلام از سابقون است و او را در شمار نخستین گروندگان به اسلام و چهارمین یا پنجمین مسلمان خوانده‌اند. وی در صدر در زمره چهره‌هایی است که بعد از رحلت نبی‌اکرم، اعتقاد خود را تغییر ندادند. ولایت و امامت اهل‌بیت«ع» را پذیرفتند و از شیعیان امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌آیند. او حتی قبل از بعثت و در زمان جاهلیت عرب، براساس سرشت و فطرت پاکش از بت‌پرستی نفرت داشت.(۴)

ابوذر تفکری انقلابی داشت، غصب مقام خلافت را برنمی‌تابید، با اشرافیت، استبداد، سرمایه‌داری، فقر و تبعیض سرسازگاری نداشت، به دلیل آنکه با منکرات و ناروایی‌های حاکمان وقت به ستیز برخاست، سختی‌های زیاد و مصائب فراوانی را تحمل کرد.(۵)

در روایتی آمده است که خاتم رسولان به وی فرمود: «ای ابوذر! تو نیکمرد هستی و پس از رحلت من به سرنوشتی سخت دچار خواهی شد.» ابوذر پرسید: «آیا این مرارت‌ها را باید در راه خدا تحمل کنم؟» حضرت فرمودند: «آری.» ابوذر عرض کرد: «حالا که این گرفتاری‌ها در راه درستی است، از آنها استقبال می‌کنم.»(۶)

ابوذر مردی بوفا و فداکار، شجاع و باشهامت بود. مسیر حق را می‌پیمود و همه ذرات وجودش با ایمان و درستی و راستی عجین شده است. صراحت لهجه‌اش در برخورد با زمامداران خودسر، نترسیدن از اربابان زور و قدرت، مبارزه‌ با خرافه و باطل در آشفته‌ترین شرایط، اخلاص، وارستگی و پارسایی‌، به شخصیت او درخشندگی والائی بخشید و بررسی کارنامه پربار او در دفاع از ارزش‌های دینی و الهی، درس‌های آموزنده‌ای را به خواننده ارائه می‌دهد.

ابوذر غفاری که در مکتب قرآن و عترت نبی‌اکرم پرورش یافت و بالید، فضایل و مناقب زیادی داشت، اما از آنجا که با افشاگری‌های خود حیات سیاسی برخی از فرمانروایان عصر خود را در معرض تهدید قرار داد و در برابر تکاثر، بی‌عدالتی و ستم‌های آنان مقاومت کرد، دشمنان درصدد برآمدند تا سیمای راستین او را در هاله‌ای از سانسور، تحریف و اتهام مخفی و برخی از فرازهای حساس زندگی او را با نکات افسانه‌ای و گفته‌های متناقض و متعارض توأم سازند و در تشریح احوال و رفتارش امساک و بخل نشان دهند. متأسفانه برخی از مورخان از جمله بلاذری، محمدبن جریر طبری، عزالدین ابن اثیر، ابن کثیر و… نیز این تحریفات را نقل کرده‌اند.(۷)

 

توحید در عصر جاهلیت

روایت مفصل عبدالله بن صامت، برادرزاده ابوذر نشان می‌دهد که ابوذر در عصر جاهلیت بت‌پرست نبوده و حتی سه سال قبل از دیدار با رسول اکرم«ص» موحد بوده است. عده‌ای از مورخان تصریح کرده‌اند که او در هنگامه جاهلیت اعراب عربستان شراب و ازلام را حرام می‌دانسته است. راوی دیگری گفته است ابوذر به برادرزاده‌اش متذکر گردیده بود که من قبل از آنکه به محضر پیامبر اکرم«ص» شرفیاب شوم، نماز می‌گذاردم. ابن‌صامت پرسیده بود: «به چه کسی کُرنش می‌کردی؟» و ابوذر پاسخ داده بود: «به پروردگار جهان.» سئوال کرده بود: «به کدام سمت عبادت می‌‌کردی؟» ابوذر گفته بود: «به جانبی که خدایم راهنمایی می‌کرد. از هنگام عشاء تا سحرگاهان مشغول راز و نیاز و عبادت بودم و سپس همچون جامه و گلیمی بر زمین می‌افتادم تا آنکه طلوع آفتاب و تابش خورشید مرا بیدار می‌کرد. البته مراد از نماز ابوذر همان معنای لغوی این کلمه و به معنای دعا و خضوع و خشوع و توجه به سوی پروردگار است.»(۸)

ابومعشر نجیع خاطرنشان ساخته است که ابوذر در ایامی که دیگران بت‌ها را می‌پرستیدند، خداپرست و موحد بود. لا اله الا الله می‌گفت و به اصنام احترام نمی‌گذاشت.(۹)

ابن عساکه در تاریخ خود آورده است که روزی یکی از اصحاب پیامبر دست ابوذر را گرفت و او را به جای خلوتی برد و از او پرسید: «آیا تو در هنگام جاهلیت موحد بودی؟» ابوذر پاسخ داد: «آری. هنگامی که خورشید مشغول پرتوافشانی بود، آن قدر نماز می‌خواندم که گرمای آفتاب مرا بی‌حال می‌ساخت و از پای درمی‌آورد.»(۱۰)

بنابراین قبل از شنیدن ندای اسلام، از بت‌پرستی انزجار داشت و خدای جهانیان را می‌پرستید. او انسانی متفکر بود و با اندیشه و آثار شگفت‌انگیز خلقت و نظم و انضباطی که بر نظام آفرینش حاکم بود با خود نجوا می‌کرد. این همه مخلوقات، صانع مدبری دارند که از همه اندیشه‌ها بالاتر است. او با فطرت پاک و سالمی که داشت معتقد بود که بی‌شک آفریننده آسمان‌ها و زمین و خالق انسان‌ها که این هستی شگفت‌آور و مرموز را پدید آورده است، از بت‌هائی که از سنگ و چوب ساخته شده‌اند، شایسته‌ترند. این بت‌ها نه قدرتی دارند، نه شعوری و نه ابتکاری. رفته رفته نور یقین پرده‌های شک و تردید او را از هم شکافت و آتش شوق چنان بر جانش شعله افکند که بر خاک افتاد و پروردگار عالم را سجده کرد. سپس سر از سجده برداشت در حالی که اشک دیدگان و قطرات عرق چهره‌اش در هم آمیخته و چهره گندمگون و دست‌های نحیفش را مرطوب ساخته بود.(۱۱)

ابوعثمان نهدی می‌گوید: «ابوذر را بر مرکبی دیدم که گاهی سر را فرود می‌آورد و گاهی بالا می‌برد. تصور کردم در حالتی از خواب و بیداری است. جلو آمدم و پرسیدم: «ابوذر! خواب بودی؟» گفت: «نه، خدا را عبادت می‌کردم.»

مردی از اهالی بصره زمانی به دیدار خانواده ابوذر رفته بود. از همسر او پرسید: «ایام را چگونه می‌گذراند؟» آن بانو جواب داد: «پرستش توأم با تفکر دارد و اغلب اوقات در دریای فکر غوطه‌ور است.»(۱۲)

 

شعله‌های شوق

به ابوذر خبر دادند در مکه محمد«ص» فرزند عبدالله دعوی نبوت کرده است و مردم را به سوی خدای یگانه فرامی‌خواند. او با دریافت این خبر شادمان گردید و برادرش انیس را صدا زد و خطاب به او گفت:

«به سوی مکه و نزد آن مردی که می‌گوید من فرستاده‌ پروردگار جهانیان هستم برو و درست به سخنانش گوش بده و مرا از آنچه بر زبان آورده  است آگاه کن.»

انیس به‌سرعت عازم مکه و بعد از ملاقات با رسول خدا مجذوب سیما و فرمایش‌ها و خلق و خوی آن حضرت شد. آنگاه به سوی وطن بازگشت و آنچه را که از پیامبر اکرم«ص» شنیده بود برای ابوذر بازگفت و خاطرنشان ساخت که:

«آن فرستاده الهی را دیدم که مردمان مکه را به سوی اعمال نیک دعوت می‌کند و به آنان در باره زشتی‌‌ها و منکرات هشدار می‌دهد. گفتارش بسیار شیوا و موزون است، اما هیچ شباهتی به شعر ندارد.»

ابوذر گفت: «آتشی را که در اعماق دل من افروخته گردیده است خاموش نکردی و آنچه را می‌خواستم نیاوردی.»

و خود مهیای سفر گردید. سفره نان و ظرف آبی را برداشت و راه مکه را در پیش گرفت و به‌طور ناشناس قدم به مکه نهاد. در معابر شهر در حال قدم زدن بود. در این حال عده‌ای را دید که دور یکدیگر اجتماع کرده بودند و درباره حضرت محمد«ص» گفت‌وگو می‌کردند. با احتیاط به آنان نزدیک شد و به گفته‌هایشان گوش داد. رفته‌رفته آگاهی‌هایی درباره ‌آن حضرت به دست آورد، ولی جرئت نداشت از کسی بپرسد خانه پیامبر کجاست. جایی را هم برای اقامت نداشت. شب را در مسجدالحرام به سر برد.

وضع غربت او نظر حضرت علی«ع» را جلب کرد. آن بزرگوار پرسید: «که هستی؟» گفت:‌ «مردی از قبیله غفار هستم و جایی برای بیتوته ندارم.» امیرمؤمنان«ع» وی را به منزل خود برد و سه شب متوالی از او به عنوان میهمان پذیرایی کرد. در این مدت هیچ‌ یک از دیگری سئوالی نپرسید. پس از سومین روز، ابوذر از آن حضرت پیمان گرفت که: «اگر آنچه را در دل دارم برایت فاش کنم، آیا پنهان و پوشیده می‌داری؟» امام فرمود: «آری.» ابوذر گفت: «به من خبر رسیده است که در اینجا مردی ظهور کرده که خود را پیامبر می‌داند. برادرم را فرستادم تا درباره‌اش اطلاعاتی را به دست بیاورد، ولی او مطلبی را که دردم را التیام دهد نیاورد و من خود آمدم تا با ایشان ملاقاتی داشته باشم.» حضرت علی«ع» فرمود: «من تو را نزد ایشان می‌برم.» سرانجام ابوذر در معیت آن بزرگوار، به محل اقامت حضرت محمد«ص» رفت و به محضرشان شرفیاب گردید. آن حضرت در حال اقامه نماز بود. پس ابوذر بر پیامبر«ص» درود فرستاد. رسول خدا«ص» نماز خود را گزارد و خطاب به ابوذر فرمود: «رحمت الهی بر تو باد.» ابوذر عرض کرد: «آنچه را که می‌گویی برایم بخوان.» پیامبر اکرم«ص» فرمود: «برای تو آیاتی از قرآن کریم را خواهم خواند.» آنگاه حضرت شروع به خواندن آیه‌هایی از کلام وحی کرد. ابوذر درست و دقیق گوش ‌داد و هنوز لحظاتی سپری نگردیده بود که با صدای بلند گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله».

بدین‌گونه او چهارمین فردی بود که به آئین اسلام ایمان آورد. پیامبر از وی پرسید: «از کدام قبیله هستی؟» پاسخ داد: «از طایفه غفار.» تبسمی بر لب‌های رسول اکرم«ص» نقش بست. ابوذر نیز لبخند زد و متوجه شد که چرا پیامبر از اسلام آوردن او شگفت‌زده شده است، زیرا قبیله‌اش در راهزنی بر دیگر قبایل پیشی گرفته بودند و در شرارت، هیچ طایفه‌ای به گرد پای آنها نمی‌رسید. کسی که در تاریکی شب گرفتار این افراد می‌شد، جان سالم از معرکه به در نمی‌برد. بعد از چند لحظه حضرت محمد«ص» فرمود: «خداوند هر که را خواست، هدایت می‌کند.»

آری، پروردگار متعال اراده کرد که ابوذر در مسیر خصال پسندیده قدم نهد، بنابراین در همان روزهای نخستین طلوع تابناک اسلام ناب محمدی، به این آئین گروید، ولی اسلام‌ آوردنش آغاز کار بود.(۱۳)

 

طنین ندای توحید در مکه

موقعی که ابوذر به عنوان چهارمین فرد به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورد، به او امر شد که آرام و بدون سر و صدا مکه را ترک کند و به سوی قبیله خود بازگردد، اما ابوذر از روحیه‌ای پرجنب و جوش برخوردار بود. گویی این انسان تازه مسلمان شده برای آن تربیت شده بود برضد باطل، علم مخالفت را برافرازد. اینک باطل را با چشم خود می‌دید و کدام باطلی از این بدتر است که عده‌ای در برابر سنگ و چوب کُرنش کنند و به آنها لبیک گویند. درست است که پیامبر دعوت مخفیانه را بر آشکار نمودن تعالیم خود ترجیح می‌داد، ولی ابوذر درصدد برآمد ندای رسا و بلند خود را که از ایمان و باوری قلبی موج می‌زد، در شهر مکه طنین‌انداز کند، لذا به‌محض اینکه ایمان آورد، خطاب به رسول خدا«ص» عرض کرد: «ای پیامبر! چه فرمانی به من می‌دهی؟» آن حضرت فرمود: «میان طایفه خود برگرد تا دستورات من به تو برسد.» ابوذر گفت: «سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، به سوی قبیله خود برنمی‌گردم مگر آنکه ندای اسلام را در مسجدالحرام به گوش افراد برسانم.»

آنگاه به مسجدالحرام رفت و فریاد زد: «اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول‌الله.» این ندا نخستین حرکتی است که مشرکان مکه را به مبارزه طلبید و اولین بانک توحید بود که به گوش کافران رسید. آنان این عبارات را از زبان مردی غریب شنیدند که در شهر مکه حامی و پشتیبانی نداشت و خویشاوندانش فرسنگ‌ها از او دور بودند. وقتی مشرکان این ندا را از حلقوم ابوذر شنیدند، آشفته شدند و از جای خود برخاستند و آن‌چنان ابوذر را زدند که وقتی رهایش کردند بدنش سراپا غرق به خون بود و گمان ‌کردند ابوذر را کشته‌اند.

ابوذر چون به هوش آمد، نزد رسول اکرم«ص» رفت. حضرت چون وضع او را مشاهده کردند، فرمودند: «مگر تو را از این کار منع نکردم؟» ابوذر عرض کرد: «انگیزه‌ای در وجودم بود که ضرورت ایجاب می‌کرد آن را برآورده سازم.»

در گزارش دیگری آمده مشرکان ابوذر را احاطه کردند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و هر سنگ و استخوانی که داشتند به سویش پرتاب کردند، طوری که خون‌آلود نقش زمین شد. وقتی این خبر به گوش عباس عموی پیامبر رسید، هر چه کوشید تا پیکر ابوذر را از چنگال کافران بیرون بکشد موفق نشد، ناگزیر تدبیری اندیشید و به آنان گفت: «ای مردم! شما همگی بازرگان هستید و راه تجاری شما از میان قبیله غفار می‌گذرد. این شخص یکی از افراد آن طایفه است. اگر قوم خود را علیه شما تحریک کند، راه را بر قافله‌های اهل مکه مسدود می‌کنند و به اموالتان دستبرد می‌زنند.»

مشرکان وقتی این سخنان عباس را شنیدند، ابوذر را رها کردند، ولی ابوذر که لذت اذیت شدن در راه خدا را چشیده بود، نمی‌خواست قبل از اینکه سهم بیشتری از این فیض نصیبش شود مکه را ترک کند، لذا در دومین روز مبارزه‌ای دیگر را آغاز کرد. او در مسجدالحرام دو نفر را دید که در حال طواف بر گرد بت‌ها بودند و دعاهایی را زیر لب زمزمه می‌کردند. روبه‌روی آنان ایستاد و به آن دو بت  سخت توهین و عمل آنها را نکوهش کرد. کافران وقتی این وضع را دیدند دوان دوان خود را به ابوذر رساندند و او را آن قدر زدند که از خود بی‌خود شد. چون به هوش آمد فریاد زد: «گواهی می‌دهم که پروردگاری جز خدای متعال نیست و محمد فرستاده اوست.»

حضرت رسول اکرم«ص» شور شگفت، ظرفیت اعجاب‌آور و قدرت خیره‌کننده این صحابی تازه‌وارد خود را به خوبی درک می‌کرد، ولی هنوز وقت شدت عمل و مبارزه رو در رو فرا نرسیده بود، لذا دوباره ابوذر را به بازگشت میان قوم خود امر فرمود و اینکه وقتی دعوت به اسلام آشکار و علنی گردید، مراجعت کند.(۱۴)

 

قله قبیله قبله

رسول اکرم«ص» خطاب به ابوذر تأکید فرمود: «تو در میان قبیله‌ات مبلّغ من خواهی بود. ان‌شاالله خداوند بزرگ ایشان را از طریق تو هدایت نماید و تو را به وسیله آنان پاداش بخشد.»

ابوذر با قلبی مملو از ایمان به حق تعالی و عظمت حضرت محمد«ص» فرستاده الهی، به جانب قبیله غفار روانه گردید. در طول مسیر به بلاهایی که متحمل گردیده بود و به ملاقات با رسول اکرم«ص» فکر می‌کرد و آینده‌ای سرنوشت‌ساز را در پیش نظر خود مجسم می‌دید. خدای را سپاس می‌گفت و از اینکه باورهای خرافی و افکار و عقاید باطل نیاکانش را بر باد رفته می‌دید، احساس آزادگی و انبساط می‌کرد.

می‌خواست خود را به‌سرعت به اعضای قبیله‌اش برساند و ایشان را از اسلام‌آوردن خود مطلع سازد. مرکب خود را به تعجیل واداشت و چون به مقر طایفه غفار رسید، به انیس برادرش گفت: «تسلیم شدم و آئین محمدی را پذیرفتم. دینی که پیامبر اکرم«ص» آورده است برحق است. من تو را بدان دعوت می‌کنم.»

انیس لحظاتی به فکر فرو رفت و خاطره روزی را به یاد آورد که به مکه رفته و پیامبر را دیده بود. و بعد از درنگی کوتاه گفت: «من هم می‌پذیرم. بیا اکنون نزد مادرمان برویم و ماجرا را به او بگوییم.» تا چشم مادر به فرزندش ابوذر افتاد، پرسید: «چه دیدی؟» ابوذر پاسخ داد: «بزرگواری را دیدم که در خلق و خوی و جوانمردی نظیر ندارد. در شکیبایی، درستکاری و گفت‌وگو اسوه‌ای نیکوست. او را امین نامیده‌اند. من به آئین او ایمان آوردم و انیس هم مسلمان شده است.» مادر گفت: «من هم پیامبر و دین او را تصدیق می‌کنم.»

اگرچه ابوذر از مسلمان شدن خانواده‌اش شادمان گردید، ولی به این حد قناعت نکرد، بلکه درصدد برآمد افراد قبیله‌اش را به دین اسلام فرابخواند. از خانه بیرون آمد و دید مردم بر گرد رئیس قبیله حلقه زده‌اند و از هر دری سخن می‌رانند. گفت‌وگوی آنان را قطع کرد و از بعثت پیامبر اکرم«ص» و ویژگی‌های ا و و آئینی که آورده است سخن گفت.

در آغاز مخالفت‌ها شروع شدند، اما توفان آرام آرام فروکش کرد و سیاهی باطل با نور حق زایل شد. هیاهوها همچنان ادامه داشت، ولی ابوذر با متانت، دلیل و برهان، ابطال عقایدشان را به اثبات می‌رساند. خفاف رئیس قبیله گفت: «اجازه بدهید ابوذر حرف خود را بزند. حق روشن و آشکار است.» ابوذر از دعوت خود دست برنداشت تا آنکه رئیس قبیله مسلمان شد و عده‌ای دیگر نیز از او پیروی کردند و اسلام آوردند، اما ابوذر می‌خواست همه اعضای قبیله‌اش ایمان بیاورند، لذا به تلاش‌های تبلیغی خود ادامه داد. این بار دیگر او را تکذیب نمی‌کردند، زیرا باطل دچار احتضار شده و حق بر جای خویش استوار گردیده بود و گمراهی به پایان رسیده بود. جمعیت پراکنده شدند و قبیله غفار آن شب را در پرتو آئین توحیدی آرام، مطمئن، خشنود و آسوده آرمید. ابوذر به قبیله خود قناعت نکرد و به سوی مقر قبیله اسلم روانه گردید و مشعل هدایت را در میان آنان نیز برافروخت. شایان ذکر است که اولین خانواده‌ای که در خارج از مکه به اسلام گروید، خانواده و خویشاوندان ابوذر غفاری بودند.

سال‌ها از این رویداد مهم گذشت و رسول اکرم«ص» به سوی یثرب هجرت کردند و این شهر از آن پس مدینه‌النبی نام گرفت. در یکی از روزها اهالی حومه مدینه با صفوف طولانی جمعیتی پیاده و سواره روبه‌رو گردیدند که گرد و خاک از زیر پایشان برخاسته بود و اگر صدای تکبیرهای بلند و تکان‌دهنده آنان شنیده نمی‌شد، مردم مدینه تصور می‌کردند لشکری سیل‌آسا از مشرکان به مدینه هجوم آورده است. این قافله داخل مدینه شد و به سوی مسجد و محل اقامت پیامبر اکرم«ص» حرکت کرد. آنان افراد دو قبیله غفار و اسلم بودند که به برکت تلاش تبلیغی ابوذر آئین اسلام را برگزیده بودند. اکنون افرادی که در شرارت، غارت، چپاول اموال مردم معروف بودند و هم‌پیمانان شیاطین به شمار می‌آمدند، به قهرمانان‌ نیکی و خوبی تبدیل و هم‌پیمان حق شده بودند. رسول خدا«ص» با نگاهی توأم با شادمانی و عطوفت به این دو طایفه فرمودند: «خداوند قبیله غفار را مورد آمرزش و غفران خود قرار دهد و نیز قبیله اسلم را سالم نگاه دارد.»(۱۵)

 

صحابی مورد اعتماد رسول اکرم«ص»

ابوذر مدت‌ها (تا سال ششم هجری) در میان قبیله خود زندگی کرد، آنگاه آهنگ مدینه نمود و تصمیم گرفت به محضر پیامبر بشتابد و در آنجا سعادت‌هایی را که در اثر دوری از آن وجود والامقام از دست داده است، جبران کند. او وقتی وارد مدینه شد، به اصحاب صفه پیوست و در مسجدالنبی از تعلیمات پیامبر استفاده ‌کرد و تا زمانی که تشکیل خانواده نداده بود، همچون بلال حبشی، سلمان فارسی و جویبر با کمال بی‌آ‌لایشی در یکی از صفه‌های مسجد زندگی می‌کرد. ولی وقتی همسر اختیار کرد، خیمه کوچکی را بر فراز تلی که مجاور بیابان بود و از فرازش صحاری وسیع اطراف به‌خوبی پیدا بودند، ساخت و در آن اقامت گزید. صبح و عصر از این مکان به مسجد می‌آمد و در خدمت پیامبر بود و شب که فرا می‌رسید به خیمه‌ خود بازمی‌گشت. او در مدینه از مقربان پیامبر و در زمره اصحاب ویژه و حواریان آن حضرت بود و پیامبر اکرم«ص» به وی اعتماد داشتند. در غزواتی چون غابه که به چرا بردن شتران پیامبر توسط ابوذر عامل این جنگ شد و نیز سریه‌ای در حوالی مدینه شرکت داشت، طی غزوه بنی‌المصطلق و نیز حج عمره پیامبر که در سال هفتم هجری صورت گرفت، به عنوان جانشین نبی‌اکرم«ص» در مدینه رشته امور را به دست گرفت. در فتح مکه نیز پرچم سلحشوران سیصد نفری بنی‌غفار را به دست گرفت و از برابر ابوسفیان که آن موقع در زمره دشمن مسلمانان مقاومت می‌کرد، عبور کرد. در غزوه حنین نیز شرکت جست.

نه سال بعد از هجرت، ابوذر همراه پیامبر برای شرکت در غزوه تبوک با مجاهدان به سوی منطقه جنگی راه افتاد. در آن روزها به دلیل گرمای شدید و اوضاع مشقت‌بار، عده‌ای از جنگیدن خودداری کردند، لذا هر کسی که از سپاه عقب می‌ماند و درمانده می‌شد، اصحاب می‌گفتند فلانی ماند و پیامبر می‌فرمود: «او را رها کنید، اگر خیری در وی باشد خداوند به‌زودی او را به ما ملحق می‌کند.» وقتی به عقب برگشتند ابوذر را ندیدند. به حضرت عرض کردند او عقب مانده و مرکبش به کندی حرکت می‌کند، حضرت محمد«ص» سخن نخستین را تکرار فرمودند.

شتر ابوذر، از شدت گرسنگی و تشنگی و گرما از پای درآمده بود. ابوذر وقتی این وضع را دید، از شتر پایین آمد، بار سفر را بر دوش گرفت و پیاده حرکت کرد تا خود را به پیامبر برساند. بامداد فردا مسلمانان پیاده شدند و بارها را گشودند تا قدری استراحت کنند. یکی از آنان ابری غبارآلود را مشاهده کرد که در پس آن مردی دیده می‌شد که به‌سرعت پیش می‌آمد. موقعی که او به ابتدای لشکر مجاهدان رسید، کسی صدا زد: «ای رسول خدا«ص»! سوگند به خداوند که او ابوذر است.» حضرت تا او را دید، تبسم پرمهر، اما آکنده به اندوهی بر لبانش نشست و فرمود: «خدا ابوذر را مشمول رحمت خود قرار دهد. او تنها می‌رود، تنها می‌میرد و تنها از گور خود برانگیخته می‌شود.»

سال‌ها بعد این پیش‌بینی پیامبر اکرم«ص» عملی شد و ابوذر در تبعیدگاه ربذه تنها از دنیا رفت.

در سال دهم هجرت، ابوذر در حجه‌الوداع همراه پیامبر بود. هنگامی که رسول گرامی اسلام در مجاورت خانه خدا خطبه‌های گیرا و غرّایی را ایراد می‌فرمود، ابوذر با گوش جان آنها را می‌شنید و به حافظه می‌سپرد و از اجتماع عظیم مسلمانان مسرور می‌گردید، اما وقتی حبیب‌اش در خلال بیانات خویش فرمود: «این آخرین سفرم به مکه است.» ابوذر پژمرده خاطر گردید. هنگام بازگشت از مکه، در محلی به نام غدیرخم که پیامبر به امر خداوند جانشین و وصی خود را معرفی کرد، ابوذر از حسن انتخاب پیامبر بسیار خرسند به نظر می‌رسید، زیرا می‌دید اکنون انسانی از هر نظر شایسته و لایق که درخور این مقام خطیر است، برای آن تعیین و نصب گردیده است. او از جمله راویان حدیث غدیر است.(۱۶)

 

جرعه‌نوش اقیانوس معارف نبوی

ابوذر غفاری همواره همراه و همنشین رسول اکرم«ص» بود و به سئوال کردن از آن حضرت در باره علوم و معارف اشتیاق داشت. او درباره اصول و فروغ دین، ایمان، نیکوکاری، لقای پروردگار، محبوب‌ترین سخنان نزد خداوند، شب قدر و احکام از پیامبر پرسش‌ها کرد و آن وجود بزرگوار پاسخ وی را داد.

وقتی از حضرت علی«ع» درباره ابوذر سئوال کردند، فرمود: «او دانشی را در دل خود نگاه داشت که مردم از حفظ آن ناتوان شدند، پس آن علوم را با خود چنان حمل کرد که چیزی از آن باقی نماند.»گروهی از یاران رسول خدا از او روایت کرده‌اند، او پیمانه‌ای از دانش بود که این کمالات را با پارسایی، پرهیزگاری و حق‌گویی توأم ساخت و به پایگاه برتری رسید.

ابوذر به نقل حدیث سخت دلبسته و پایبند بود و به سبب همین ویژگی در زمان خلیفه دوم آزار دید و زندانی شد. شمار احادیثی که از او برجای مانده است به سیصد مورد می‌رسد. بررسی این احادیث نشان می‌دهد که اگرچه وی از پیامبر روایت‌هایی در موضوع فقه و مسائل شرعی نقل کرده، ولی تأکیدش بیش از همه بر روایاتی است که در آنها فضایل اخلاقی از جمله زهد و قناعت سفارش و از فزون‌خواهی و گردآوردن ثروت، سخت نکوهش شده است.

در پندهایی که ابوذر از پیامبر نقل کرده یا از زبان خود ‌گفته بر پرهیز از دنیا، تشویق به وارستگی و ساده‌زیستی و در نظر گرفتن بُعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است. ابوذر می‌کوشید در هر فرصت مناسبی نصایح و اندرزهای حکیمانه‌ای را که از پیامبر آموخته بود به گوش مردم برساند و آنان را به اخلاق اسلامی و خلق پسندیده حساس کند.

امام باقر«ع» برخی از این مواعظ ابوذر را در چندین روایت که نسبتاً مفصل هستند  نقل فرموده‌ است. از موضوعاتی که در زندگی ابوذر می‌درخشد، روشن‌بینی، اندیشمندی و شوق او به دانش‌اندوزی و کسب معرفت است. نخستین کسی که احادیث وارد شده در یک عنوان و موضوع خاص را در باب واحدی قرار داد، نخست سلمان فارسی و سپس ابوذر بودند. سیره‌نویسان از ابوذر به عنوان «و کان من اکابر العماء: او از دانشمندان بزرگ بود» یاد کرده‌اند.(۱۷)

دنباله این بحث را در شماره آینده پی می‌گیریم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۵، دائره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۰۴، طبقات، واقدی، ج ۴، ص ۱۹۷، ابوذر الغفاری، سیدمحسن امین، ص ۳٫

۲ـ‌ اسد الغابه، ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۰۲، طبقات، ج ۴، ص ۲۰۸٫

۳ـ‌ حیاه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۹۳۷٫

۴ـ‌ مستدرک سفینه البحار، شیخ علی غازی شاهرودی، ج ۳، صص ۴۱۹ـ۴۱۸٫

۵ـ‌ ابوذر غفاری مردی از ربذه، حاج میرزاعلی سریداری، ص ۸٫

۶ـ‌ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج اول، ص ۱۳۹، پیغمبر و یاران، عالمی دامغانی، ج ۱، ص ۵۳٫

۷ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۳، ص ۴۲۲٫

۸ـ طبقات، ج ۴، ص ۱۹۸، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۶، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۰۵٫

۹ـ الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ج ۸، صص ۴۴۴ـ۴۴۳٫

۱۰ـ تاریخ ابن عساکه، ج ۷، ص ۲۱۸، همان مأخذ، ج ۸، ص ۴۴۷٫

۱۱ـ‌ ابوذر غفاری، عبدالحمید جوده السحار مصری، ترجمه محمدعلی اثنی عشری، ص ۳۵، یاران پیامبر، غلامرضا قدسی، ص ۲۴٫

۱۲ـ اعیان الشیعه، ج اول، ص ۳۵۲، پیغمبر و یاران، ج اول، ص ۷۰٫

۱۳ـ حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم، ج اول، ص ۱۵۹، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ابن عبدالبر، ج ۲، ص ۶۶۲، صحیح مسلم، ج ۷، صص ۱۵۵ـ۱۵۴، الغدیر، ج ۸۰، صص ۴۴۶ـ۴۴۵، طبقات، واقدی، ج ۴، ص ۱۹۹، اسدالغابه فی معرفه الوحابه، ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۸۶٫

۱۴ـ‌ حلیه الاولیاء، ج اول،‌ ص ۱۵۸، الغدیر، ج ۸، ص ۴۴۷، رجال حول الرسول، خالد محمد خالد، ج اول، صص ۱۴۶ـ۱۴۵، طبقات، ج ۴، ص ۲۰۲، اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۰۱٫

۱۵ـ‌ رجال حول الرسول، ج اول، صص ۱۴۷ـ۱۴۷، اباذر الغفاری، عبدالله سبیتی، ص ۲۸، ابوذر، جوده السحار، ترجمه محمدعلی اثنی عشری، صص ۶۰ و ۷۵٫

۱۶ـ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۶، ناسخ التواریخ سپهر، جزء دوم از جلد دوم، ص ۱۵۶، تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۰۷، سیره ابن‌هشام، ج ۴، ص ۱۶۷٫

۱۷ـ طبقات، ج ۴، ص ۲۱۰، الغدیر، ج ۸، صص ۴۴۸ و ۵۲۳، ابوذر غفاری، ص ۱۰، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، صص ۴۷۹ـ۴۷۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

روایت مفصل عبدالله بن صامت، برادرزاده ابوذر نشان می‌دهد که ابوذر در عصر جاهلیت بت‌پرست نبوده و حتی سه سال قبل از دیدار با رسول اکرم«ص» موحد بوده است. عده‌ای از مورخان تصریح کرده‌اند که او در هنگامه جاهلیت اعراب عربستان شراب و ازلام را حرام می‌دانسته است.

 

۲٫

راوی دیگری گفته است ابوذر به برادرزاده‌اش متذکر گردیده بود که من قبل از آنکه به محضر پیامبر اکرم«ص» شرفیاب شوم، نماز می‌گذاردم. ابن‌صامت پرسیده بود: «به چه کسی کُرنش می‌کردی؟» و ابوذر پاسخ داده بود: «به پروردگار جهان.» سئوال کرده بود: «به کدام سمت عبادت می‌‌کردی؟» ابوذر گفته بود: «به جانبی که خدایم راهنمایی می‌کرد.

 

۳٫

ابوذر از دعوت خود دست برنداشت تا آنکه رئیس قبیله غفار مسلمان شد و عده‌ای دیگر نیز از او پیروی کردند و اسلام آوردند، اما ابوذر می‌خواست همه اعضای قبیله‌اش ایمان بیاورند، لذا به تلاش‌های تبلیغی خود ادامه داد.

 

۴٫

در پندهایی که ابوذر از پیامبر نقل کرده یا از زبان خود ‌گفته بر پرهیز از دنیا، تشویق به وارستگی و ساده‌زیستی و در نظر گرفتن بُعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است. ابوذر می‌کوشید در هر فرصت مناسبی نصایح و اندرزهای حکیمانه‌ای را که از پیامبر آموخته بود به گوش مردم برساند و آنان را به اخلاق اسلامی و خلق پسندیده حساس کند.

 

01ژانویه/17

انوار حضرت زهرا(س) از امامزاده حمزه«ع» تا امام خمینی«ره»

 

عبدالله اصفهانی

حضرت فاطمه«س» در روز بیستم جمادی‌الثانی سال پنجم بعثت در بیت نبوت و در فضایی که به قول امام خمینی: «زن به عنوان یک انسان، مطرح نبود و وجود او موجب سرافکندگی خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهلیت به شمار می‌رفت، دیده به جهان هستی گشود.(۱)  در چنین محیط فاسدی پیامبر بزرگ اسلام زن را از منجلاب عادات جاهلیت نجات داد.  تاریخ اسلام گواه احترام بی‌حد رسول خدا«ص» به فاطمه زهرا و نشانه آن است که زن در اسلام جایگاه ویژه‌ای دارد و اگر برتر از مرد نباشد، کمتر نیست.»(۲)

مادر ایشان خدیجه کبری«س» در جامعه عرب به شرافت شهره بود و در دوران جاهلیت ایشان را طاهره می‌خواندند. ایشان مورد تکریم خاص و عام و معروف به «سیده قریش» بود. خدیجه«س» واجد چنان کمالاتی بود که رسول اکرم«ص» پس از ازدواج با او، ایشان را کبری خطاب کردند.(۳)

به فرمایش امام: «اگر روزی باید روز زن باشد، چه روزی والاتر و افتخارآمیزتر از روز ولادت باسعادت فاطمه زهرا«س»، زنی که افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می‌درخشد.»(۴)

و نیز: «(روز بیستم جمادی‌الثانی) روز بزرگی است (زیرا) زنی (در این روز) به دنیا آمد که تمام هویت انسانی در او جلوه‌گر است و عالم به او افتخار می‌کند. زنی که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است. تمام ابعادی که برای زن و انسان متصور است، در فاطمه زهرا«س» جلوه‌گر است. موجودی ملکوتی که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است.»(۵)

یکی از برکات زلال کوثر نبوی، تولد هادی امت مسلمان و وارث علوم سیدالمرسلین، حضرت امام در این روز بزرگ است. بزرگمردی که سلسله‌جنبان نهضت‌های اسلامی در عصر حاضر و مشعل فروزان هدایت در جهان اسلام و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی است.

احیای حس خودباوری، اتکا به نیروهای خودی و بازگشت به هویت اصیل دینی در تمام حرکت‌ها، برنامه‌ها، بیانات و موضع‌گیری‌های امام مشهود است. کردار و رفتار و اخلاق امام، نه تنها برای مسلمانان که برای همه انسان‌های تشنه معرفت، فضیلت و آزادگی اسوه‌ است. امام توانست در عصر توحش و در هنگامه تاریکی تفکر و فراموشی ارزش‌های معنوی، ندای نورانی ایثار، وارستگی، تعهد و تدین و بیگانه‌ستیزی را فریاد کند و صدای خود را به گوش انسان‌های آرمیده در خرابه‌های مادیت و ظلمتکده صنعت‌زدگی برساند.

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «(امام خمینی) الگوی کامل یک مسلمان و نمونه  بارز یک رهبر اسلامی بود. او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان شخصیت و خودباوری بخشید. صلای استقلال و آزادگی را در سراسر جهان سر داد و امید را در دل‌های تحت ستم جهان زنده کرد. به انسان‌ها کرامت و به مؤمنان عزت و به مسلمانان قوت و شوکت و به دنیای مادی معنویت و به جهان اسلام حرکت و به مبارزان و مجاهدان فی سبیل‌الله شهامت و شهادت داد. شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین«ع» با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه عظمت الهی بود. او در عصری که همه‌ دست‌های قدرتمند سیاسی برای منزوی کردن دین و معنویت و ارزش‌های اخلاقی تلاش می‌کردند، نظامی را بر اساس دین و معنویت پدید آورد و دولت و سیاستی اسلامی را بنیان نهاد.(۶)

او آن روح وارسته و به خدا پیوسته‌ای بود که با ید بیضای موسوی و فرقان مصطفوی به نجات مظلومان و رنج‌دیدگان کمر بست و تخت فرعون‌های زمان را به لرزه درآورد و دل محرومان را به نور امید روشن ساخت. به همین دلیل، علامه شیخ عبدالحسین امینی امام را ذخیره‌ای برای جهان اسلام می‌دانست(۷).

رهبر معظم انقلاب تصریح نموده‌اند: «حقیقتاً برای انسانی بزرگ و شخصیت بی‌نظیری مانند امام خمینی جا دارد که برگزیده‌ترین انسان‌ها و صاف‌ترین و پاک‌ترین دل‌ها از احساس تکریم نسبت به او شرمسار گردند.»(۸)

منظومه نورانی

حضرت امام از نسل حضرت امام موسی‌بن جعفر«ع» است و نسب ایشان با ۲۲ واسطه به امام موسی بن جعفر«ع» می‌رسد.(۹)

عده‌ای از سادات موسوی که به حضرت حمزه«ع» نسبت می‌برند و در زمره اجداد حضرت امام به شمار می‌آیند، از شبه‌جزیره عربستان و بخش‌هایی از عراق عرب به نیشابور هجرت کردند و در این کانون شیعه‌نشین کوشش‌های ارشادی، ترویجی و مبارزاتی خود را پی گرفتند و به گسترش فرهنگ قرآن و عترت اهتمام ورزیدند. نوادگان این مهاجران، به منظور اعتلای ارزش‌های توحیدی و نشر فرهنگ تشیع به کشمیر کوچ کردند و در معرفی فرهنگ اسلامی از خود جدیت نشان دادند، به‌گونه‌ای که بسیاری از مردم آن دیار دست از کفر و بت‌پرستی برداشتند و به تشیع گرویدند.

حامد الگار محقق مسلمان ساکن آمریکا می‌گوید: امام خمینی منتسب به خاندانی است که نسل در نسل به ترویج معارف و علوم اسلامی مبادرت ورزیده‌اند. برخی از افراد این طایفه هنوز در منطقه کشمیر سکونت دارند.  این سادات محترم اگرچه به خاندان رسالت نسبت می‌برند، ولی سال‌های متمادی در ایران ساکن بوده‌ و از آنجا به این دیار مهاجرت کرده‌اند.(۱۰) خانم نیکی کدی که در باره انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر ایران تحقیقاتی کرده است تصریح می‌کند که اجداد امام که در کشمیر مشغول فعالیت‌های تبلیغی بودند، از مهاجران ایرانی بودند.(۱۱)

آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده در خاطرات خود تصریح کرده که جدّ اعلای ایشان سید دین علی‌شاه از علمای کشمیر بود و در همان جا هم به شهادت رسید.(۱۲)

اذناب رژیم استبدادی پهلوی در مقاله اهانت‌آمیزی که در روزنامه اطلاعات هفدهم دی‌ماه سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حقایق را دگرگونه جلوه دادند و مطالبی آمیخته با دروغ و ادعاهای بی‌اساس و موهوم را در باره اجداد امام مطرح و با عباراتی اغواکننده سعی کردند نیاکان ایشان را هندی معرفی کنند. این جعلیات توسط داریوش همایون، وزیر اطلاعات کابینه جمشید آموزگار و با نام جعلی احمد رشیدی مطلق چاپ شد و هویدا، وزیر دربار وقت بر تنظیم آن نظارت داشت. طرح اصلی این مقاله توسط شخص شاه ریخته شد تا به تصور خودش برای همیشه و به هر قیمتی که شده پرونده امام و حامیان نهضت او را ببندد، اما انتشار این مطلب سراسر کذب و افترا، آتشفشانی از خروش مقدس امت مسلمان ایران را پدید آورد و پرونده خاندان پهلوی را به زباله‌دانی تاریخ افکند.(۱۳)

مهم‌ترین دانشور از این خاندان که گسترش تشیع در کشمیر مدیون اوست، بعد از میر سید علی همدانی، میرشمس‌الدین عراق از اجداد امام خمینی و نواده حمزه بن موسی«ع»، فرزند شریف‌الدین ابراهیم، از دانشوران قرون نهم و دهم هجری است. سلطان حسین بایقرا از فرمانروایان تیموری که به اهل بیت نبی‌اکرم«ص» ارادت داشت، به این بزرگوار مأموریت داد به کشمیر برود و اوضاع اجتماعی و فرهنگی این قلمرو را بررسی و با فرمانروایان منطقه ارتباط برقرار کند. او چندین سال متوالی در کشمیر مشغول فعالیت ارشادی بود.

موفقیت شاه اسماعیل صفوی در رسمی کردن مذهب تشیع، زمینه‌هایی را به وجود آورد که میرشمس‌الدین بار دیگر عازم کشمیر گردد. او در سفر دوم علاوه بر ادامه تلاش‌های تبلیغاتی، در تشکیلات سیاسی و اداری این منطقه نفوذ کرد و این برنامه باعث گردید که حیثیت اجتماعی و اقتدار شیعیان در کشمیر تثبیت شود. افرادی از سلسله چاک‌ها از فرمانروایان این ناحیه به تشویق این سید جلیل‌القدر در گسترش کمی و کیفی و توسعه مراکز فرهنگی، آموزشی و عبادی شیعیان کارنامه‌ با ارزشی را از خود برجای نهاد. میرشمس‌الدین در ۹۳۲ ق توسط دشمنانی که تحمل فعالیت‌های او را نداشتند، به شهادت رسید.(۱۴)

سید دانیال موسوی فرزند میر شمس‌الدین که در کمالات علمی و معنوی به مقاماتی نایل گردیده بود، برنامه‌های ترویجی و آموزشی والد خود را پی گرفت، اما مخالفانش به بهانه‌های واهی و اتهامات دروغین فرمان قتل او را صادر و این سید پارسا و فاضل را در صفر ۹۵۷ ق شهید کردند.(۱۵)

سید حسین فرزند دانیال معروف به راهنما نیز که منابع رجالی، نسب‌شناسان و مورخان او را به عنوان عالمی پرهیزگار معرفی کرده‌ و کوشش‌های وی را در ارشاد مردمان کشمیر ستوده‌اند، به دست خفاش‌صفتانی که درخشندگی او را برنمی‌تابیدند، به شهادت رسید و پیکرش در جوار مرقد پدر و پدربزرگش دفن گردید.(۱۶)

جویباری با برکت

سید دین علی‌شاه جد اعلای امام خمینی که در نیشابور سکونت داشت به کشمیر عزیمت کرد و در این قلمرو به نشر فرهنگ اهل‌بیت «ع» پرداخت و در زمره عالمان آن سرزمین به شمار آمد و در همان ایالت به شهادت رسید. به نظر می‌رسد سید دین‌علی‌شاه لقب آقا بزرگ یا میرگلزارعلی معروف به عبدالله فرزند سیدصفدر (میردولت علی) باشد. پسوند شاه که در نامش دیده می‌شود به معنای سرور، صاحب مقامات معنوی، مربی طالب سلوک، دارای شرافت نسبی و اصالت خانوادگی است و چون سید دین علی (آقابزرگ) از نظر دانش و کمالات اخلاقی امتیازاتی داشته است، اهالی کشمیر او را با چنین پسوندی خطاب می‌کردند.(۱۷)

آیت‌الله پسندیده یادآور گردیده است: «جد اعلای ما دین علی‌شاه اصالتاً نیشابوری بوده و سپس به کشمیر عزیمت نموده و از علمای کشمیر بوده و در همان جا به شهادت رسیده است.»(۱۸)

آیت‌الله سید احمد موسوی نیشابوری فرزند عالم شهید سید دین علی‌شاه تحصیلات مقدماتی و برخی مبانی علوم و معارف اسلامی را نزد پدر و دیگر علما در کشمیر آموخت و برای تکمیل آموخته‌های خود عازم عتبات عراق گردید و تحصیلات را تا نیل به درجه اجتهاد نزد مدرسان وقت نجف اشرف بین سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۵۰ ق ادامه داد و در حین انجام فعالیت‌های آموزشی و علمی، برای تبلیغ و تربیت طلاب به کشمیر بازمی‌گشت، وی در نیمه قرن سیزدهم هجری برای زیارت آستان حسینی به کربلا رفته بود که در جوار این بارگاه مقدس در هنگام شرکت در نماز جماعت با یوسف‌خان اهل آبادی فرفهان خمین آشنا گردید. این شخصیت مأموریت داشت ضمن انجام زیارت، بعد از بررسی‌ها و پرس و جوهای لازم، عالمی را برای فعالیت‌های تبلیغی و رسیدگی به امور شرعی مردم به شهر خمین دعوت کند و چون موضوع را با سید احمد مطرح کرد و وی ضرورت تلاش‌های ارشادی در منطقه مزبور را دریافت، به تقاضای یوسف‌خان پاسخ مثبت داد، زیرا برای او تفاوتی نمی‌کرد که در کدام سرزمین باشد، بلکه روح وارسته‌اش در پی این بود که کجا می‌تواند به وظایف خطیر دینی و انسانی خود بپردازد.

در ایامی که سید احمد تصمیم گرفت به شهر خمین (کمره) مهاجرت کند، این منطقه وضع آشفته‌ای داشت و به دلیل شرارت عده‌ای از قبایل، یورش راهزنان و نیز زورگویی خوانین، منطقه کمره یا خمین امنیت اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده بود و مردم هم پناهگاهی برای رفع گرفتاری‌های خود نداشتند. حاکمان ناحیه که از طرف قاجارها برای امارت در این قلمرو برگزیده می‌شدند، نه تنها گرهی را نمی‌گشودند، بلکه خود عامل اصلی مشکلات بودند.

شرایط به‌قدری نامساعد بود که علمای این دیار به نواحی دیگر کوچ کرده بودند و آنهایی هم که در محل اقامت داشتند، زمینه‌ را برای ایجاد تحولات سیاسی فراهم نمی‌دیدند. سید احمد ضمن برخورداری از توانایی‌های علمی و ظرفیت‌های فکری و ذهنی بالا از شجاعت و شهامت ویژه‌ای بهره داشت و از تهدیدها و فشارهای خوانین و زورگویان محلی، هراسی به دل راه نمی‌داد. در نهی از منکر جدی و قاطع بود. در همان روزهای نخستین که در خمین استقرار یافت، به وی خبر رسید که حاکم وقت منطقه قصد تجاوز به خانواده‌ای را دارد و شرف و عزت و ناموس طایفه‌ای در معرض تهدید است، او لحظه‌ای درنگ نکرد و مسلح به مقر آن والی رفت و بی‌اعتنا به تفنگچیان و خدمه‌ او خود را به این حاکم خائن رسانید و به وی هشدار داد که اگر بخواهد گزندی به مردم برساند و مرتکب مفسده‌ای شود، مجازات سختی در انتظارش خواهد بود. این برخورد قاطع و شجاعانه با کارگزار وقت خمین، حاکم را که در هاله‌ای از نخوت و غرور کاذب فرو خفته بود به خود آورد و قدری از تجاوزها و جفا‌های او کاست. دیگر اشرار و خلافکاران منطقه نیز حساب کار دستشان آمد و آرامش تا حدودی به جامعه خمین بازگشت.

سید احمد حدود چهل سال در شهرستان خمین به عنوان مرجع امور دینی و شرعی مردم به ارشاد و راهنمایی اهالی در امور دیانت، تربیت شاگردان شایسته، قضاوت و رسیدگی به دعاوی مردم و پاسخگویی به سئوالات شرعی و اعتقادی مراجعه‌کنندگان، مشغول و خانه‌اش پیوسته پناهگاه و کانون امیدواری محرومان، درماندگان و مظلومان بود. وی در احیای مزارع، باغات و توسعه اقتصادی اجتماعی منطقه با اقشار گوناگون همکاری‌های گسترده و تنگاتنگی داشت.(۱۹)

در قحطی سال ۱۲۸۳ ق که منطقه خمین  به‌شدت در معرض مخاطره قرار گرفت، سیداحمد از مالکان خوشنام و افراد متمول و متدین خواست برای کاهش فشارها و کمک به مردم، با او همکاری کنند.  آنها هم قبول کردند و به کمک افراد آسیب‌دیده و خانواده‌های کم‌بضاعت شتافتند. در روزهای خشکسالی و قحطی، در خانه سید احمد هرگز به روی اهالی بسته نشد؛  سفره‌اش هر روز گسترده بود و محرومان و فقیران مکرر توسط ایشان اطعام شدند.(۲۰)

سرانجام سید احمد موسوی در اواخر قرن سیزدهم هجری، در سال‌ ۱۲۸۵ یا ۱۲۸۶ ق در شهر خمین دار فانی را وداع گفت. طبق وصیت او، پیکرش را به کربلا انتقال دادند و در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین«ع» دفن کردند.(۲۱)

شهید سیدمصطفی موسوی، آذرخشی در کویر ستم

سید احمد موسوی بعد از سکونت در خمین، در ۱۷ رمضان المبارک ۱۲۵۷ ق با سکینه خانم دختر محمد حسن بیک، خواهر یوسف‌خان ازدواج کرد. حاصل این پیوند پاک سه دختر به اسامی سلطان خانم، صاحبه خانم، آغابانو خانم و یک پسر به نام آقا مصطفی بود که از همه کوچک‌تر بود. سیدمصطفی در روز پنج‌شنبه ۲۹ رجب المرجب سال ۱۲۷۸ ق در خمین دیده به جهان گشود. هفت یا هشت ساله بود که والد ماجد خود را از دست داد، اما این ضایعه در اراده او برای کسب علوم و معارف اسلامی خللی وارد نکرد و بعد از فراگیری مقدماتی دانش‌های متداول حوزوی، به محضر میرزا احمد، فرزند ملاحسین خوانساری از نوادگان محمد خوانساری صاحب زبده التصانیف، عالم عصر صفویه شتافت و تحصیلات علوم دینی را نزد وی به‌طور جدی پی گرفت.

فضایل این استاد برای سید مصطفی موسوی چنان جاذبه داشت که تصمیم گرفت ارتباط با او را از طریق ازدواج با دخترش استوار سازد و سرانجام با این بانو که حاجیه آغاخانم نام داشت و بعدها به هاجر خانم معروف شد، ازدواج کرد. سیدمصطفی بعد از تشکیل خانواده به اصفهان رهسپار گردید و در آنجا به فراگیری معارف معقول و منقول مبادرت ورزید، اما چون تعالیم اساتید حوزه اصفهان نمی‌توانست روح جستجوگر و کنجکاو او را قانع سازد، در اوایل قرن چهاردهم هجری، همراه همسر و دختر خردسالش مولود آغاخانم (متولد ۱۳۰۵ ق) عازم عراق عرب شد و در حوزه‌های نجف و سامرا تحصیلات خود را ادامه داد و این توفیق را پیدا کرد که در سامرا از محضر میرزا محمد حسن شیرازی فیض ببرد و در نجف اشرف از درس خارج فقه و اصول میرزا حبیب‌الله رشتی استفاده نماید. مدت اقامت وی در عتبات عراق مدت پنج سال بوده است.(۲۲)

سیدمصطفی در سال ۱۳۱۲ ق  پس از رحلت استاد بزرگوارش میرزای مجدد، در حالی که به قله اجتهاد دست یافته و از دست برخی مدرسان و استادان عتبات عراق اجازه فقهی دریافت داشته بود، غمگین به خمین بازگشت. در قباله‌جاتی که اسناد آن اکنون موجود است، از ایشان به عنوان حجت‌الاسلام و فخر مجتهدین یاد شده است.(۲۳)

با توجه به اینکه استادان وی در نجف و سامرا به موازات فعالیت‌های علمی، در عرصه‌های سیاسی ـ اجتماعی مشغول مبارزه با استعمار و استبداد بودند، چنین روحیه‌ای بر دل و ذهن وی اثرگذار بود و هنگامی که به خمین بازگشت، در این زمینه‌ها نیز تجربه‌های خوبی اندوخته بود.(۳۱)

حق‌مداری، تدین و تشرع از خصال بارز سید مصطفی بود. برخی از امیران محلی از تلاش‌های وی برای نشر احکام الهی در میان مردم و تقویت روحیه مذهبی آنان به شدت برانگیخته بودند و با صراحت از ایشان در این باره شکایت داشتند.

با محرومان همدرد بود و در کاشت، داشت و برداشت محصول به امداد کشاورزان کم‌بضاعت می‌شتافت. یک بار به دلیل دفاع از افراد ستمدیده توسط یکی از خوانین منطقه راهی زندان شد که با وساطت آزاد گردید.(۲۴)

آیت‌الله پسندیده خاطرنشان ساخته است: «پدرم در جلوگیری از مظالم و تعدیات خوانین و دولت (قاجار) در آن روز شدت عمل داشت. آن موقع خوانین در خمین سه دسته بودند، سرکرده یک دسته حشمت‌الدوله بود که در منطقه کمره در رأس مقامات بود و نفوذ زیادی داشت. دسته دیگر خوانین قلعه بودند که معروف‌ترین آنان علیقلی‌خان نام داشت. دسته سوم هم خوانین دالایی بودند. تنها کسی که در مقابل اینها ایستاد، پدر ما بود تا جائی که بالاخره حشمت‌الدوله دستور داد پدرم را بگیرند و در روستای حشمتیه زندانی کنند. بعد از زندانی کردن پدرم، مرحوم حاج میرزا رضا ریحانی که از سادات بسیار جلیل و محترم و در عین حال پرسوار و پرجمعیت بود، حشمت‌الدوله را از این کار منع کرد و به وی گفت این کار برای شما بد است. بالاخره پدر ما آزاد شد. هر جا (خوانین) ظلم می‌کردند، پدرم یا خودش اقدام می‌کرد یا به اتابک و صدراعظم مراجعه می‌کرد و آنها اقدام می‌کردند و به حکومت منطقه دستور برخورد با آنان را می‌دادند.»(۲۵)

در ۱۳۲۰ ق عضدالسلطان (فرزند چهارم مظفرالدین شاه قاجار) والی اراک بود. دو نفر از خوانین منطقه به نام‌های جعفرقلی‌خان و میرزاقلی‌ سلطان به مردم جفا می‌کردند و آرامش را از اهل محل گرفته بودند. تنها کسی که مانع ستم و خلافکاری‌های آنان می‌گردید، سیدمصطفی موسوی بود و چون وی را مانع زورگویی‌های خود می‌دیدند، تصمیم به قتلش گرفتند. روز یازدهم ذیقعده سال ۱۳۲۰ ق که سیدمصطفی عازم اراک بود تا شکایت خود را از دست خوانین مزبور تسلیم والی سلطان آباد عجم (اراک کنونی) بنماید، در حوالی روستای حسن‌آباد (بین راه خمین و اراک) سید را به ضرب گلوله به شهادت رسانیدند. البته با پیگیری بازماندگان آن شهید، سرانجام قاتلان دستگیر شدند و یکی از آنان در حبس به هلاکت رسید و دیگری در تهران اعدام شد.(۲۶)

روزهای رشد و رویش

سیدمصطفی در ۴۲ سالگی به فیض شهادت نائل آمد و سید روح‌الله موسوی که در ۲۰ جمادی‌الثانی ۱۳۲۰ قمری به دنیا آمده بود، اکنون چهارماه و بیست و دو روز از ولادتش می‌گذشت. بدین‌گونه وی در نخستین ماه‌های زندگی از مهر و عطوفت پدر محروم گردید. مادرش هاجر خانم احمدی بر اثر این ضایعه در اندوهی سخت به سر می‌برد، زیرا شوهری شجاع، عالم، متدین و باعاطفه را از دست داده بود و اکنون سرپرستی شش فرزند یتیم به عهده‌ او بود. مادر همیشه با دعا و نیایش و ارتباط با خداوند و توسل، حرمان را از خود دور می‌کرد و یا لااقل با آن کنار می‌آمد.

در میان فرزندان او، سید روح‌الله وضع خاصی داشت و این شرایط، مراقبت‌های حساسی را می‌طلبید. گویی روزگار با این رادمرد دوران سر ناسازگاری داشت و می‌خواست او را از ایام کودکی با محرومیت‌ها، مصائب و گرفتاری‌های گوناگون آشنا سازد.(۲۷)

پس از شهادت سید مصطفی، خواهرش بانو صاحبه خانم به خانه برادر رفت و همراه با هاجر خانم سرپرستی اطفال خردسال را به عهده گرفت و سید روح‌الله را که دوران شیرخوارگی را می‌گذرانید به دایه‌ای به نام ننه خاور سپرد تا او را شیر بدهد. بانو صاحبه خانم  در تربیت و پرورش امام سهم به‌سزایی داشت و برای ایشان مونسی فداکار، سرپرستی دلسوز و پناهگاهی مطمئن و رئوف به شمار می‌آمد.(۲۸)

این شیرزن، زندگی و آرامش خانوادگی خود را رها کرد و با فداکاری کم‌نظیری اجازه نداد همسر برادر شهیدش تنها بماند، او همراه هاجر خانم، دامان پرمحبت خود را پناهگاه امام کرد و به او محبت و شجاعت آموخت. این دو زن همچون دو روخانه باصفا دریای وجود امام را سرشار نمودند. یکی آرام و باطراوت و دیگری ژرف و خروشان. شجاعت شگفت‌انگیز آنان را در صلابت امام خمینی علیه استکبار می‌دیدیم و امواج صداقت و عطوفت‌شان در اخلاق و رفتار و سروده‌های آن روح قدسی قابل مشاهده است.

امام در باره تأثیر تربیت مادر، بیان جالبی دارند: «مادر خوب، بچه خوب تربیت می‌کند. حرف مادر و خُلق مادر در بچه اثر دارد. شما (بانوان) این مسئولیت بزرگ را دارید که بچه‌های خودتان را که نوزاد هستند و نفوس‌شان زود همه چیز را قبول می‌کند، خوب تربیت کنید.»(۲۹)

دوران کودکی و نوجوانی امام با رنج‌ها و مصائب عدیده‌ای توأم بود، ولی به جای آنکه این حوادث تألم‌آور وی را ناتوان و ناامید کند ، به روح بزرگش گرمی و حرارت بخشید و تاروپود حیات ایشان را مستحکم و نیرومند ساخت، دلیرانه پایداری ورزید و به رشد علمی و فکری و سازندگی اخلاقی و کسب فضایل و مکارم اهتمام ورزید. (۳۰)

روح‌الله بعد از درگذشت مادر و عمه‌اش، تحت سرپرستی برادر بزرگ‌تر خود سید مرتضی (آیت‌الله پسندیده) قرار گرفت و در زادگاهش به فراگیری مقدمات ادبی و مبانی ابتدایی معارف دینی پرداخت. وی به موازات تحصیل نزد برادر و دیگر مدرسان خمین از مبارزه با اشرار و ستمگران منطقه که مردم را تحت فشار قرار داده بودند، غافل نبود.

امام در خاطره‌ای می‌گویند: «من از بچگی در جنگ بودم، مأمور و هجوم زلقی‌ها بودیم، خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که شاید اوایل بلوغم بود، به سنگرهایی که در محل بسته بودند و اینها (اشرار) می‌خواستند هجوم و غارت‌کنند می‌رفتیم. مردم با آنها معارضه کردند و ما هم جزو آنها بودیم.»(۳۱)

روح‌الله تحصیلات را در زادگاهش، اراک و قم پی گرفت و در سنین جوانی به درجات عالی در فقاهت، حکمت و عرفان نظری نایل آمد و خود به تدریس پرداخت و به زعامت و مرجعیت رسید. در ضمن از فعالیت سیاسی و ستیز با جرثومه‌های فساد و انحراف غافل نبود و سرانجام از سال ۱۳۴۱ ش رهبری نهضتی اسلامی و مردمی را عهده‌دار گردید که در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ ش به پیروزی رسید و با فرو ریختن بساط استبداد، نظام جمهوری اسلامی را پایه‌گذاری کرد که برای جهان اسلام به مثابه باران بیداری بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، کلینی رازی، ح ۳، ص ۳۱۸، اعلام الهدی، المجمع الجهانی لاهل البیت، ج ۳، ص ۱۷٫

۲ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمین، ص ۱۷۶٫

۳ـ خدیجه بنت خویلد، شیخ جعفری حائری، ص ۱۱۹، ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۲، ص ۲۰۷، گوهری که در مکه درخشید رضا داودی، پیام زن، مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۹٫

۴ـ فرازی از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن، صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۷۲٫

۵ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص ۱۷۶ـ۱۷۵٫

۶ـ امام خمینی از دیدگاه ولایت، صص ۵ـ۴٫

۷ـ سرای اهل صفا، محمدحسین غلامرضایی زواری، ص ۸۴٫

۸ـ ویژه‌نامه اولین سالگرد رحلت امام خمینی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳ خرداد ۱۳۶۹، ص ۹٫

۹ـ این شجره‌نامه را سیدصالح موسوی خلخالی تنظیم کرده است که نگارنده نسخه عکسی آن را که در پرونده‌های علمی دانشنامه امام خمینی بود ملاحظه کرده‌ام.

۱۰ـ انقلاب اسلامی ایران، حامد الگار، ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، صص ۶۳ـ۶۱٫

۱۱ـ ریشه‌های انقلاب، نیکی آرکدی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص ۳۰۷٫

۱۲ـ توطئه شاه بر ضد امام خمینی، صص ۴۳ـ۴۱، حدیث رویش، حجت‌الاسلام والسلمین محمدحسن رحیمیان، صص ۲۱۰ـ۲۰۹، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۳۳۵٫

۱۳ـ شیعه در هند، سیدعباس اطهر رضوی، ج اول، صص ۲۸۵ـ۲۷۵، تشیع در هند، نورمن هالیستر، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، صص ۱۶۲ـ۱۶۱٫

۱۴ـ‌ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۶، ص ۳۶۵٫

۱۵ـ مأخذ قبل، ص ۲۳، ذیل سیدحسین راهنما.

۱۶‌ـ افتخارآفرینان استان مرکزی، داود نعیمی، ج ۳، ص ۳۴۲، فرهنگ کوثر، ش ۷۷، ص ۱۴۴٫

۱۷ـ‌ خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص ۸٫

۱۸ـ افتخارآفرینان استان مرکزی، ج ۲، ص ۳۱۳، ج ۳، ص ۳۴۳، فصلنامه فرهنگ کوثر، ش ۷۷، ص ۱۴۵، یادداشت دست‌نویس سیدفاضل موسوی خلخالی مضبوط در پرونده‌های علمی دانشنامه امام خمینی، خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص ۹٫

۱۹ـ خمینی روح‌الله، سیدعلی قادری، ص ۸۴٫

۲۰ـ خمینی در گذر تاریخ، محمدجواد مرادی‌نیا، صص ۲۳۳ـ۲۳۲٫

۲۱ـ خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص ۱۱ـ۱۰، تاریخچه خاندان امام خمینی، ص ۸، حدیث پارسایی، رضا مظفری، ص ۱۵، دانشمدان گلپایگان، رضا استادی، ج ۱، ص ۱۵۶٫

۲۲ـ مجموعه مقالات کنگره بین‌المللی چشمه آفتاب، ص ۳۴٫

۲۳ـ سطر اول، محمدجواد مرادی‌نیا، ص ۲۰۸٫

۲۴ـ‌ مجموعه مقالات کنگره بین‌المللی آفتاب، ص ۳۵، حدیث بیداری، حمید انصاری، ص ۱۵٫

۲۵ـ خاطرات آیت‌الله پسندیده، صص ۱۷ـ۱۵٫

۲۶ـ تاریخچه خاندان امام خمینی، ص ۱۰، شهدای روحانیت شیعه، علی ربانی خلخالی، ج ۱، صص ۱۱۱ـ۱۱۰، خمینی درگذر تاریخ، ص ۳۴۴، افتخارآفرینان استان مرکزی، ج ۳، صص ۳۵۶ـ۳۵۵، مجله مشکوه، ش ۲۲، بهار ۱۳۶۸، صص ۱۱ و ۱۲، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م جرنادقانی، صص ۳۱۹ـ۳۱۸٫

۲۷ـ سرای اهل صفا، عبدالرضا نکته‌سنج، صص ۹۲ـ۹۱ف مجله پیام زن، مهر ۱۳۷۸، ص ۲۳۳٫

۲۸ـ فصلنامه ندا، ش اول، ص ۱۷، مجله پاسدار اسلام، ش ۸۷ و نیز همشهری ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۳، ص ۷٫

۲۹ـ مجله حضور خرداد ۱۳۷۶، صص ۹ـ۸ و نیز فصلنامه حضور، ش ۱۹، ص ۳۱۴٫

۳۰ـ سرگذشت‌های ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج سوم، ص ۹٫

۳۱ـ صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۱۶۳ و نیز ج ۱۶، ص ۹۲، زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، رجبی، ج اول، مقدمه.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

احیای حس خودباوری، اتکا به نیروهای خودی و بازگشت به هویت اصیل دینی در تمام حرکت‌ها، برنامه‌ها، بیانات و موضع‌گیری‌های امام مشهود است. کردار و رفتار و اخلاق امام، نه تنها برای مسلمانان که برای همه انسان‌های تشنه معرفت، فضیلت و آزادگی اسوه‌ است.

 

۲٫

امام توانست در عصر توحش و در هنگامه تاریکی تفکر و فراموشی ارزش‌های معنوی، ندای نورانی ایثار، وارستگی، تعهد و تدین و بیگانه‌ستیزی را فریاد کند و صدای خود را به گوش انسان‌های آرمیده در خرابه‌های مادیت و ظلمتکده صنعت‌زدگی برساند.

 

۳٫

اذناب رژیم استبدادی پهلوی در مقاله اهانت‌آمیزی که در روزنامه اطلاعات هفدهم دی‌ماه سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حقایق را دگرگونه جلوه دادند و مطالبی آمیخته با دروغ و ادعاهای بی‌اساس و موهوم را در باره اجداد امام مطرح و با عباراتی اغواکننده سعی کردند نیاکان ایشان را هندی معرفی کنند.

۴٫

امام در خاطره‌ای می‌گویند: «من از بچگی در جنگ بودم، مأمور و هجوم زلقی‌ها بودیم، خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که شاید اوایل بلوغم بود، به سنگرهایی که در محل بسته بودند و اینها (اشرار) می‌خواستند هجوم و غارت‌کنند می‌رفتیم. مردم با آنها معارضه کردند و ما هم جزو آنها بودیم

 

 

 

 

 

01ژانویه/17

سیاست تا دیانت

محمدصالح

شانه

معاون وزیر بهداشت:

نیمی از دانش‌آموزان تهرانی قلیان و ۳۰ درصد آنها سیگار می‌کشند. (جراید)

الف) اولآ چرا فکر می‌کنید سیگار کشیدن بد است؟ وقتی ۱+۵ سیگار می‌کشند، اشتون و موگرینی هم سیگاری‌اند (البته بعضی از دوستان ظریف خودمان هم!) دیگر چرا فکر می‌کنید سیگار بد است؟ تازه بچه مدرسه‌ای‌های ما دارند از جامعه جهانی و کدخدا الگو می‌گیرند!. بعید هم نیست که این بدبختی و عقب ماندگی و تحریم‌شدگی ما هم به دلیل سیگاری نبودنمان باشد!

ب) به فرض هم سیگار بد باشد! مگر ما و دولت وظیفه مقابله با بدیها و مفاسد را داریم؟ ما فقط وظیفه داریم نیاز جامعه به سیگار مرغوب را از طریق مذاکره برای برداشتن تحریم‌ها برطرف کنیم تا ملت بتوانند سیگار درجه یک آمریکایی بکشند و حالش را ببرند! (تا کاسبان تحریم که سیگار نامرغوب ونزوئلایی و چینی وارد می‌کردند و ملت را از سیگار کشیدن منزجر کرده بودند، حساب کار دستشان بیاید و تنبیه شوند!)

ج) البته اینکه جراید گزارش داده‌اند از میان چهل و چهار فیلمی که امسال در جشنواره فجر به نمایش درآمده، ۲۸ فیلم دربردارنده صحنه‌های کشیدن سیگار بوده‌اند (آن‌هم در حالی که قانون، نمایش کشیدن سیگار در فیلم‌ها را ممنوع کرده است) ربطی به سیگاری شدن بچه مدرسه‌ای‌ها ندارد! بچه مدرسه‌ای‌ها خودشان به یک بلوغ عقلی رسیده‌اند که بتوانند بین مزایای دود و معایب آن دست به انتخاب بزنند و اهالی سینما هم به هکذا! شاید هم همه اینها به برکت «ابتکار» دولت یازدهم در «دودی» کردن محیط‌زیست و سیاست باشد!

د) سوای همه اینها، قانون الهی و مقررات مملکتی، بی‌حجابی و تبرج و اختلاط میان نامحرمان را ممنوع و حرام اعلام کرده و سالهای سال است که فیلم‌های سینمایی این قوانین را زیر پا گذاشته‌اند و طوری هم نشده! خوب حالا چند روزی هم قانون وزارت بهداشت لگدکوب اهالی سینما بشود!. بالاخره اهالی هنر نازشان خریدار دارد و اهمیتی ندارد که بچه‌های مردم به تقلید از آنها سیگاری و بی‌حجاب بشوند!

و) البته مدیران دوراندیش آموزش و پرورش ترتیبی اتخاذ نموده‌اند که مشکل فوق و مشکلات کوچک دیگر دانش‌آموزان (مانند کاهش سطح نمرات امتحان نهایی مقطع متوسطه به ۱۲ در دو سال اخیر) با برپایی کلاس‌های آشنایی با برکات و خواص برجام، حل و فصل شود. (جهت آشنایی با این کلاس‌ها و فوائد آن به بیانات مقامات آموزش و پرورش پس از برجام التفات بفرمایید!)

 

طلاق و پسا برجام

مشاور وزیر دادگستری:

در سال جاری شاهد رشد ۸ درصدی طلاق نسبت به سال گذشته بوده‌ایم.(جراید)

این هم یکی از برکات برجام و پسابرجام!. پارسال مسئول ظریفی فرموده بود پس از برجام شاهد رشد همه چیز در کشور خواهیم بود!. رشد ۸ درصدی طلاق هم در راستای عمل به این وعده صورت گرفته است!. راستش را بخواهید محققان ثابت کرده‌اند رشد طلاق رابطه مستقیمی با پسابرجام و کدخدا دارد!. اگر رابطه با کدخدا خوب باشد، طلاق هم وضعیت مطلوبی پیدا خواهد کرد و هر روز شاهد رشد آن خواهیم بود و اگر خدای نکرده مملکتی از «برجام» محروم بماند و با کدخدا میانه‌ای نداشته باشد، آنگاه شاهد نزول همه چیز در آن مملکت خواهیم بود (از جمله نزول نرخ طلاق)!. از سوی دیگر و براساس فرمایش جناب عراقچی که: «نباید از برجام توقع شکوفایی اقتصادی داشته باشیم.» نتیجه می‌گیریم که برجام عواقبش را جاهای دیگری غیر از اقتصاد نشان می‌دهد مثلأ موجب شکوفایی طلاق و توسعه سریع آن در کشور می‌شود!

 

مخالفت خارجه

اگر کسی بشنود وزارت محترم امورخارجه ایران با تشییع و تدفین چند نفر از شهدای یمنی (که پس از مجروحیت برای مداوا به ایران منتقل شده و به شهادت رسیده‌اند و پس از ماه‌ها ممانعت آل‌سعود از انتقال پیکر آنها به یمن، سرانجام در شمال ایران و در جوار مرقد یکی از بزرگان علویان طبرستان به خاک سپرده شدند) در ایران مخالفت نموده و دلیل این مخالفت را هم امکان ایجاد تنش در روابط ما و عربستان اعلام کرده، به چه نتایجی خواهد رسید؟

گوشه‌ای از این نتایج:

الف) از این به بعد در گفتار و نوشتار به جای «آل‌سعود» باید بگوییم «رژیم محترم سعودی» در غیر این صورت ممکن است موجب تنش در روابط دو کشور شود.

ب) در صورت تکرار ماجرای فرودگاه جده اصلأ به روی خودمان نیاوریم! چون ممکن است باعث ناراحتی برادران سعودی بشود!

ج) اصولأ بی‌خیال ماجرای کشتار حجاج در منا بشویم و تسلیم قضا و قدر الهی باشیم چون پی‌گیری این کشتار قطعأ اوقات دوستان حاکم بر ریاض را تلخ خواهد کرد.

د) از این به بعد مدیران و کارمندان وزارت خارجه ایران باید دشداشه و چفیه عقال قرمز بپوشند بلکه باعث خوشایند آل‌سعود و بهبود روابط فیمابین شود!

و) زنان ایرانی (همانند زنان عربستانی) از حق رانندگی محروم شوند شاید نظر حاکمان ریاض جلب شود!

 

باج استخدامی

براساس دستور آموزش و پرورش، افرادی که به عنوان معلم استخدام می‌شوند باید ۳ میلیون تومان به این وزارتخانه بپردازند.(جراید، نوزدهم بهمن ماه)

بر این اساس و از این پس:

الف) افرادی که در ساختار دولت به پست مدیر کلی منصوب می‌شوند باید علاوه بر اهدای ۱۵ سکه تمام بهار آزادی، صدمیلیون تومان هم به صندوق دولت تقدیم کنند.

ب) عزیزانی که به منصب معاونت وزارت دست پیدا می‌کنند لازم است در اسرع وقت پنج پارچه آبادی، هفتاد حله یمانی، یکصد شتر سرخ مو و یکی دو میلیارد تومان (به تفکیک) به مقام عالی وزارت و صندوق دولت اهدا نمایند!

ج) بزرگوارانی که جبه عالی وزارت برتن می‌کنند ثلث مایملک خود (به شرط آن که کمتر از یک من طلا نباشد) را به ریاست کابینه تقدیم و معادل عشر بودجه وزارت خانه را به حساب مبارک دولت واریز خواهند کرد.

د) براساس ابلاغیه دفتر محترم ریاست عالیه دولت، ریاست محترم دولت و معاونین مربوطه از پرداخت هرگونه مبلغی معاف و در بدو استخدام معادل دو ثلث بودجه تحت اختیارخود پاداش بدو استخدام خواهند گرفت.

 

کتاب یا کنسرت

وزیر ارشاد: شرایط به گونه‌ای است که کتابفروشی‌ها در حال تعطیل شدن هستند (جراید، نوزدهم بهمن ماه) در همین راستا و به منظور حل مشکل فوق، وزارت ارشاد طرح الزام ادارات کل ارشاد به برپایی کنسرت‌های مختلط موسیقی در سطح استانها را به مدیران مربوطه ابلاغ نموده است! آن هم به شرط آزادی شرکت‌کنندگان در نحوه پوشش و آرایش و حرکات موزون و مابقی مقدمات و موخرات چنین مجالسی! نشان به این نشانی که مدیر کل ارشاد استان مرکزی در پاسخ به اعتراض نماینده ولی فقیه دراین استان  در خصوص برپایی مداوم کنسرت‌های موسیقی در اراک و توابع  فرموده‌اند: مرکز از ما چنین خواسته و ما هم نمی‌توانیم در خصوص عدم رعایت حجاب در کنسرت‌ها اقدام کنیم! (اخبار رادیو، پنجم اسفندماه)

 

تعطیلی فضایی

معاون پژوهشگاه فضایی: چهل نفر از کارشناسان امور فضایی کشور به اروپا و آمریکا مهاجرت کردند. (جراید سوم اسفند)

تجربه ثابت کرده متخصص فضایی و هسته‌ای و فناوری و… موجب دردسر کشور و تحریم و نچرخیدن چرخ زندگی مردم می‌شود. همین بهتر که این قبیل متخصصان بروند اروپا تا شرشان دامن ما را نگیرد! به تجربه ثابت شده که بهتر است همه بند و بساط فضایی و هسته‌ای را تعطیل  و به جایش اداره مقابله با تندروی و سازمان تعامل با جامعه جهانی اروپا ـ آمریکا راه بیاندازیم و در زمینه بستن با کدخدا و کاهش سرعت تندروها و گردش پره‌های زندگی مردم به وسیله باد غربی‌ها متخصص تربیت کنیم!

 

صدا و سیما و دوراهی انقلاب یا روزمرگی

۱ـ در اوایل نهضت (سال ۱۳۴۵) حضرت امام در یکی از بیانات خود به این نکته اشاره کرده بودند که اگر رادیو حتی به مقدار محدود دراختیار روحانیت انقلابی قرار بگیرد مردم با حقایق دینی و سیاسی آشنا خواهند شد و تحولی عمیق در جامعه ایران شکل خواهد گرفت! این فرمایش ایشان قبل از هر نکته‌ای این امر را ثابت می‌کند که معمار انقلاب اسلامی به خوبی با قدرت رسانه و اهمیت آن آشنا بوده و امید داشتند پس از پیروزی نهضت اسلامی، بتوان صدا و سیما را به دانشگاهی عظیم و فراگیر برای تربیت اسلامی و انقلابی جامعه ایران تبدیل کرد.

۲ـ امروز و با گذشت ۳۷ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، مرور برنامه‌ها و تولیدات رسانه ملی این حقیقت را آشکار می‌کند که علی‌رغم تلاش‌ها و زحمات برخی نیروهای مؤمن و متعهد موجود در صدا و سیما این رسانه در تحقق اهداف حضرت امام ناکام مانده و آنچه از آن پخش می‌شود بیشتر محصول روزمرگی و امتداد آن است نه مروج تفکر انقلاب اسلامی و نشأت گرفته از آن! در نتیجه، اکثریت برنامه‌های صدا و سیما با کیفیت و محتوایی تولید و پخش می‌شود که (در بهترین حالت) بیننده را به یک انسان معمولی با دین حداقلی و نگرش ناسیونالیستی تبدیل می‌کند. برای اثبات این مدعا کافی است حجم برنامه‌های آشپزی را با میزان برنامه‌های ارزشی و انقلابی موجود در سیما بسنجیم تا مشخص شود که رسانه ملی به کدام سو در حال حرکت است!!

۳ـ متأسفانه مرور برنامه‌های پخش شده در شبکه‌های مختلف صدا و سیما ثابت می‌کند که حاکم بودن یک زندگی لیبرالیستی و اشرافی، جاری بودن تفکرات ناسیونالیستی و ملی‌گرایی (وطن‌پرستی و ایران‌گرایی و…)، بی‌اعتنایی به ارزش‌ها و احکام اسلامی مانند حیا و عفاف و حجاب، ترویج منکراتی مانند اختلاط محرم و نامحرم و موسیقی لهوی و عادی‌سازی این منکرات، تحریف تاریخ انقلاب اسلامی، حذف تفکرات و ارزش‌ها و نمادهای انقلابی، مصرف‌گرایی و اسراف و تبذیر، بیگانگی با مسائل اصلی و محوری انقلاب اسلامی، ضعف شدید دانش و معلومات جغرافیایی و تاریخی و ادبی برنامه‌سازان به ویژگی رایج اکثریت برنامه‌های صدا و سیما تبدیل شده و مسئولان سازمان نه تنها نسبت به وجود موارد فوق در برنامه‌ها واکنشی نشان نمی‌دهند بلکه با رویکردی حق به جانب از عملکرد خود و مجموعه تحت امر خود دفاع کرده و ضمن برشمردن محسنات و امتیازات معدود برنامه‌های ارزنده سازمان، فضا و حال و هوای این برنامه‌های این برنامه‌های معدود را به تمام تولیدات صدا و سیما تعمیم داده و خود را از هرگونه قصور و تقصیر مبرا می‌کنند!

۴ـ اگر راهبرد اصلی سازمان صدا و سیما در دو دهه گذشته در ترویج و تقدیس وطن‌پرستی، ملی‌گرایی و ایران محوری را با تأکیدات منابع دینی در خصوص لزوم اهتمام به امور سایر مسلمین و مستضعفین مقایسه کنیم به خوبی درخواهیم یافت صدا و سیما برخلاف اصول بارز دینی و تصریحات موجود در قانون اساسی و ارزش‌های انقلاب اسلامی، تفکر ناسیونالیسم را ذهن مخاطب (خصوصأ مخاطبان جوان و کودک) نهادینه ساخته به گونه‌ای که اکثر این مخاطبان در مواجه با مسئله کمک نظام جمهوری اسلامی به مسلمانان و مستضعفان دیگر کشورها این ابهام را مطرح می‌کنند که لزوم این کمک‌ها و توجهات چیست و چرا باید ایران به دلیل توجه به مشکلات و معضلات جهان اسلام خود را دچار مشکل کند و سرمایه مردم خود را برای دیگران هزینه نماید! قطعأ اگر تحقیق جدی و مستقلی در خصوص ریشه این نگرش عافیت‌طلبانه و غیرانقلابی صورت گیرد مشخص خواهد شد که یکی از ریشه‌ها و منابع اصلی پیدایش این نگرش در میان نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی، آموزه‌ها و تأکیدات صدا و سیما است (که البته در سال یکی دو روز قبل از روز قدس رنگ و لعاب دیگری به خود می‌گیرد) و جای تردید نیست که برنامه‌ها و راهبردهای صدا و سیما نیز برآمده از ذهنیت و نگرش برنامه‌سازان و مدیران آن است و برای اثبات این مدعا کافی است یک نظرسنجی درباره نگرش ملی‌گرایی در میان دست‌اندرکاران و برنامه‌سازان و مدیران صدا و سیما انجام شود! (تا مشخص شود که اشکال کار از کجاست!) در همین رابطه و با وجود تصریحات حضرت امام در خصوص نگرش اسلامی و اعتقادی به دفاع مقدس و اینکه این نبرد رویارویی اسلام و کفر بود و نه جنگ ایران و عراق و هدف از آن انجام تکلیف الهی بود و نه آزادسازی اراضی ایران، صدا و سیما با تأکید هر چه تمام‌تر بر ملی بودن جنگ آن را نبرد میان ایران و عراق می‌خواند و ثمره شهادت‌ها و ایثار رزمندگان اسلام (به روایت صدا و سیما رزمندگان ایرانی!) را آزادسازی خرمشهر و سایر اراضی ایران عنوان می‌کند و این مطلب به عنوان یک اصل قطعی هزاران بار در صدا و سیما تکرار شده و در ذهن مخاطب آن جای گرفته است! (حال آنکه مراجعه به وصیت‌نامه شهدای دفاع مقدس این نکته را ثابت می‌کند که بیش از ۹۰ درصد این بزرگواران اطاعت از حضرت امام و انجام تکلیف الهی را هدف خود از مشارکت در دفاع مقدس عنوان نموده‌اند!) نکته مهم آن است که این نگرش غلط و انحرافی در اکثریت قریب به اتفاق برنامه‌های صدا و سیما وجود دارد (اعم از محصولات نمایشی، ترکیبی، سرود، برنامه‌های ویژه کودک، برنامه‌های مستند و گفت‌وگو محور و حتی گفت‌وگوهای میان مجریان و مهمانان برنامه‌های صدا و سیما).

۵- وضعیت حجاب و عفاف و نحوه تعامل با نامحرم از جمله معضلات جدی رسانه ملی است که با وجود مطالبات و تأکیدات فراوان، در جهت عکس وضعیت مطلوب حرکت می‌کند و اگر تا یکی دو سال پیش نمایش زنان و دختران ایرانی بی‌حجاب در کلیه برنامه‌های سازمان ممنوع شمرده می‌شد، معاونت خبر (معاونت سیاسی سابق) رسانه ملی به اجتهاد مدیران آن نمایش این زنان را به بهانه راهپیمایی ۲۲ بهمن و یا تشویق به انتخابات و مانند آن جایز دانسته و عملأ به این نحوه پوشش (که در تضاد آشکار با احکام شرعی است) مشروعیت بخشیده است و بر این اساس است که می‌توان در بخش‌های خبری و مستندهای سیاسی تصویر زنان و دختران ایرانی و مسلمانی را دید که با موهای باز و بدون رعایت حدود شرعی پوشش، به گفت‌وگو و مصاحبه با خبرنگاران صدا و سیما مشغولند! این مشکل در برنامه‌های نمایشی شکل دیگری دارد و سازندگان فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی چون مجاز به نمایش بدن و موهای زنان بازیگر نیستند با آرایش چهره این بازیگران و پوشاندن لباس‌هایی که مصداق کامل تبرج محسوب می‌شود جبران مافات کرده و به جذب مخاطب برای تولیدات خود می‌پردازند. طبیعی است که در این حالت قربانی اصلی، خانواده‌های متدینی‌اند که با اطمینان به رسانه ملی و حکومت اسلامی نوامیس خود را به دست صدا و سیما می‌سپارند تا از نحوه پوشش و آرایش و رفتار بازیگران زن در تولیدات نمایشی سیمای جمهوری اسلامی، الگو گرفته و با پشت پا زدن به پوشش و رفتار عفیفانه نسل قبل، بی‌حیایی و تبرج و اختلاط با نامحرم را از رسانه ملی بیاموزند!

۶ـ مشخص نیست این باور چگونه در ذهن مدیران صدا و سیما حاکم شده که ارائه اطلاعات دقیق سیاسی به مخاطبان، آرامش را از آنان خواهد گرفت و بر مبنای این باور غلط، مدیران سازمان تمام تلاش خود را می‌کنند تا به مخاطب بقبولانند که همه جا امن و امان است و دشمنی جهان استکبار با نظام و انقلاب چندان جدی نیست! در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون حتی یک مجموعه نمایشی جهت روایت و توصیف دشمنی رژیم صهیونیستی با نظام جمهوری اسلامی به مرحله تولید و پخش نرسیده (حال آنکه ده‌ها فیلم و مجموعه نمایشی با هدف تخریب «غیرتمندی» در مردان و جلوه دادن آن به عنوان عملی جاهلانه تولید و به مخاطب ارائه شده است!) اگر کسی سالهای سال نیز پای برنامه‌های صدا و سیما بنشیند در آخر متوجه نخواهد شد که «غزه» چیست و چه تفاوتی با فلسطین دارد، مردم آن چگونه زندگی و مقاومت می‌کنند و ارتباط جمهوری اسلامی با رزمندگان مقاومت اسلامی فلسطین در غزه چیست؟؟ کما اینکه هیچ‌کدام از برنامه‌های صدا و سیما با این هدف طراحی نشده‌اند که نمایانگر وسعت و عمق دشمنی و کینه استکبار جهانی با نظام جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران باشد و آسیب‌هایی را که ملت و کشور ما تاکنون به واسطه عداوت آمریکا و انگلیس و فرانسه و… متحمل شده به مخاطب معرفی کند! در چنین حالتی عجیب نخواهد بود اگر بخشی از جامعه مفتون این فریب شود که نباید مرگ بر آمریکا گفت و این شعار جز زیان، پیامدی برای ملت ما نداشته است!

۷ـ اگر از مسئولان سازمان پرسیده شود تاکنون چه میزان برنامه با هدف ترویج احکام مهجور شرعی مانند حجاب، خمس، زکات و… ساخته شده و کیفیت معدود برنامه‌هایی که با این مقصود ساخته شده‌اند چیست و چرا تاکنون حتی یک برنامه با کیفیت مطلوب در جهت شناساندن و ترویج این احکام ضروری تولید نشده است (آن هم پس از گذشت سی و هفت سال از پیروزی انقلاب و استقرار یک نظام دینی در جامعه!) چه پاسخی (جز توجیه!) خواهند داشت؟ آن هم در حالی که صدا و سیما روزانه ساعت‌ها برنامه متنوع و جذاب با هدف آموزش آشپزی، شیرینی‌پزی و سفره‌آرایی و امثالهم تولید و پخش می‌کند!

۸- دقت در مضمون و محتوای اکثر موسیقی‌های پخش شده از رسانه ملی مشخص می‌کند که بدبختانه محور اکثر این موسیقی‌ها عشق‌های زمینی مبتذل، یأس و ناامیدی ناشی از شکست در عشق‌های مذکور و تشویق به شادی‌های ناشی از غفلت و دم غنیمت شمری است! (و بدون تعارف مضمون و محتوای اکثر موسیقی‌هایی که این روزها از صدا و سیما پخش می‌شود، تفاوتی با ترانه‌هایی که در دوران حاکمیت طاغوت از رادیو تلویزیون پهلوی پخش می‌شد ندارد!) علاوه بر این، جنس موسیقی‌ها و ادا و اطوار خوانندگان (که در صدا و سیما ارج و قرب بالایی دارند و توسط رسانه ملی به الگویی برای جوانان مملکت تبدیل شده‌اند!) هم تقلیدی است از موسیقی‌های مبتذل رایج در شبکه‌های ماهواره‌ای ترکیه‌ای، هندی و نمونه‌های دست چندم غربی! به گونه‌ای که اگر منبع پخش موسیقی مشخص نباشد، شنونده یقین خواهد کرد که در حال شنیدن یک اثر غیر مجاز و لس‌آنجلسی است! در اینجا سخن از حلال و حرام بودن این نوع موسیقی نیست (که اگر بحث حلال و حرام باشد، نمایش بدن برهنه آقایان مدیران سازمان در حین شنا هم فاقد محدودیت شرعی است!!) بلکه بحث بر این است که نوجوان و جوان بی‌گناهی که شنونده این نوع موسیقی از رسانه ملی است، جز روحیه زن بارگی، شهوت‌رانی، زودرنجی و یأس و دلمردگی چه نصیب و بهره‌ای از این نوع موسیقی‌ها خواهد برد؟ آیا می‌توان از این جوان نشانی از روحیه انقلابی، شجاعت، رشادت و مردانگی یافت؟ آیا مدیران سازمان توقع دارند شنوندگان این نوع موسیقی‌ها مردان کارآمد میدان جهاد و شهادت و رشادت باشند؟ (و البته اگر اجبار برخی مناسبت‌ها نبود هیچ‌گاه چند سرود حماسی معدود ضدآمریکایی نیز از رسانه ملی پخش نمی‌شد!!)

۹ـ پخش مسابقات ورزشی بانوان (آن هم با حضور گزارشگر مرد در محل مذکور) از سیمای جمهوری اسلامی (مثلاً مسابقات کشوری تکواندو از شبکه ورزش) نشان‌دهنده چیست؟ آیا پخش این مسابقات ضرورت دارد؟ آیا پخش این مسابقات به افزایش حیا و عفاف و حجاب در جامعه منجر می‌شود یا…؟ آیا می‌توان گفت مدیر یا مدیرانی که مجوز پخش این مسابقات را داده‌اند بهره‌ای از معارف دینی برده‌اند؟ آیا تربیت‌یافتگان مکتب اهل‌بیت این‌گونه نسبت به نوامیس مسلمین حساسیت نشان می‌دهند؟

۱۰ـ مدیران سازمان باید برای این پرسش پاسخی منطقی ارائه کنند که چرا موضوعات اصلی و محوری نظام که بارها مورد تأکید رهبر انقلاب قرار گرفته (مانند آزاداندیشی، تولید علم، عدالت‌خواهی و مطالبه‌گری از مسئولین، بیداری اسلامی و…) سهمی از برنامه‌های نمایشی و جذاب سازمان صدا و سیما را به خود اختصاص نداده‌اند! چرا جذاب‌ترین و پرمخاطب‌ترین برنامه سازمان برنامه‌ای فوتبالی است و چرا میزان اهتمام مدیران سازمان به پخش فوتبال صدها برابر بیش از توجه این عزیزان به تولید و پخش برنامه‌هایی با مضامین مورد تأکید امام و رهبر انقلاب است؟

۱۱ـ بدون تردید ریشه اساسی عدم انطباق محتوایی برنامه‌های صدا و سیما باارزش‌ها و مطالبات انقلاب اسلامی، ناآشنایی مدیران و سیاستگذاران صدا و سیما با معارف انقلاب اسلامی و اجتهاد آنها در برابر نص صریح احکام الهی و دیدگاه‌های حضرت امام و رهبر انقلاب است! البته در محبت این عزیزان نسبت به نظام و انقلاب و رهبری شکی نیست، اما محبت جای اطاعت و تبعیت را نمی‌گیرد! از سوی دیگر باید پذیرفت بخش جدی بدنه و برنامه‌سازان صدا و سیما هم یا از معارف اسلام و انقلاب اسلامی بی‌بهره‌اند و یا نسبت به این معارف دغدغه‌ای ندارند و این بی‌بهره‌گی یا بی‌دغدغه‌گی در خروجی و برنامه‌های صدا و سیما به وضوح قابل لمس و مشهود است! سخن از مقایسه صدا و سیمای جمهوری اسلامی با شبکه‌های تلویزیونی موجود در جهان و یا رادیو تلویزیون عصر پهلوی نیست (که در امور فرهنگی و معنوی باید به بالاتر از خود نگاه کرد و نه پایین‌تر از خود) بلکه سخن از فرصت‌های مغتنمی است که سال‌های سال توسط صدا و سیما هدر رفته و اگر جز این بود امروز نگرانی از جنگ نرم و تهاجم فرهنگی و نفوذ همه‌جانبه دشمن لزومی نداشت. هیچ‌کس توقع ندارد که صدا و سیما جور همه دستگاه‌های فرهنگی و آموزشی کشور را بکشد بلکه اشاره بحث به قدرت و ظرفیت فوق‌العاده رسانه است، همان قدرتی که حضرت امام با شناخت دقیق آن در اواخر دهه چهل فرمودند اگر ساعاتی از وقت رادیو دراختیار روحانیت انقلابی قرار می‌گرفت مردم با فرهنگ عمیق اسلامی آشنا می‌شدند  و همان ظرفیتی که در کلام حضرت امام از آن با عنوان دانشگاه فراگیر یاد شده است.

 

01ژانویه/17

پندها و اندرزها

بسمه تعالی

 

*ثواب بدون عمل!

روزى رسول گرامى اسلام(ص)، در جمع اصحاب خود، سر به سمت آسمان بلند نمود و تبسّمى کرد.
یکى از افرادى که در آن جمع حضور داشت، علت این‌عمل را از آن حضرت پرسید.                                      حضرت رسول (ص) فرمود: چون‌که متعجّب شدم از دو فرشته و مأمور الهى که از آسمان بر زمین وارد شدند تا اعمال یکى از بندگان خدا را که هر روز نماز خود را به موقع انجام مى‌داد در نامه عملش بنویسند، لیکن چون آن شخص را در محلّ عبادت خود نیافتند، هر دو فرشته به آسمان بازگشتند و به محضر ربوبى پروردگار عرضه داشتند: پروردگارا! بنده مؤمن تو را در محلّ عبادتش نیافتیم، بلکه او در بستر بیمارى افتاده بود.
در این هنگام خداوند متعال فرمود: بنویسید، اعمال و عبادات بنده‌ام را تا زمانى که او در پناه من، مریض و ناتوان از عبادت و دیگر کارها است، همانطورى که در حال سلامتى، او عبادت مرا انجام مى‌داد و شما اعمال و حسنات او را مى‌نوشتید.
سپس در پایان فرمایش خود افزود: همانا بر من لازم است، پاداش بنده‌ام را در حال مریضى نیز بپردازم!، همچنان که در حالِ سلامتى او چنین مى‌کرد‌م.( بحارالا نوار: ج ۲۲ ص ۸۳)

 

*یک سال ناراحتی به خاطر پرداخت نکردن حق الناس

مرحوم حاجی نوری در کتاب دارالسلام از مرحوم حاج سید محمد، از علمای بزرگ اصفهان نقل نموده که ایشان فرموده بود، پس از یکسال از مرگ پدرم شب در عالم خواب او را دیدم احوالش را پرسیدم گفت: تا کنون گرفتار بودم حالا راحت شدم. عرض کردم عجب!!، سبب گرفتاریتان چه بود؟ فرمود: هیجده قِران به مشهدی رضای سقا بدهی داشتم و فراموش کردم وصیّت نکنم تا به او بدهند. از وقتی که مُردم تاکنون گرفتار بودم ولی دیروز مشهدی رضا مرا حلال کرد، لذا راحت شدم.

 جناب سید محمد از نجف اشرف که این خواب را می‌بیند به برادرانش در اصفهان می‌نویسد که من چنین خوابی دیدم تحقیق کنید اگر پدرم به کسی بدهی دارد بپردازید. دنبال سقاباشی می‌روند از او قضیه را می‌پرسند. می‌گوید: آری من مبلغ هیجده قِران طلبکار بودم و پس از مرگ آن بزرگوار،  چون سند نداشتم پولم را مطالبه نکردم چون بی‌فایده بود و از من طلب سند می‌کردند. تا یکسال گذشت، در فکر رفتم که سید هر چند کوتاهی کرد و به من سند نداد و وصیّت هم نکرد که قرض او را وُراث اداء نمایند، ولی به خاطر جدش او را حلال می‌کنم تا گرفتار نباشد.

فرزندان آن مرحوم هیجده قِران را به او می‌پردازند ولی سقّا نمی‌گیرد و می‌گوید چیزی را که بخشیده‌ام نمی‌توانم بگیرم.(بهشت جاودان از تالیفات حضرت آیت‌ا…شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره))

 

*لزوم تدبر در عاقبت امور

مردی با اصرار از رسول اکرم(ص) یک جمله به عنوان اندرز درخواست کرد.

پیامبر اعظم(ص) به او فرمود: اگر بگویم به کار می‌بندی؟ او در جواب گفت: بلی یا رسول‌الله!. اگر بگویم به کار می‌بندی؟ بلی یا رسول‌الله! اگر بگویم به کار می‌بندی؟ بلی یا رسول‌الله. پیامبر گرامی(ص) بعد از اینکه سه بار از او قول گرفت و او را به اهمیت مطلبی که می‌خواهد بگوید متوجه کرد، به او فرمود: هر‌گاه تصمیم به کاری ‌گرفتی، اول در آثار، نتایج و عواقب آن فکر کن و بیندیش، اگر دیدی نتیجه و عاقبتش خوب و صحیح و توام با رشد است، آن را دنبال کن، و انجام بده، و اگر دیدی عاقبتش گمراهی و تباهی و توام با انحطاط بود، از تصمیم خود در اجرای آن صرف‌نظر کن.(الکافی، ج ۸، ص ۱۵۰)

 

*پسری که نسبت به پدرش بی‌اعتنا بود!
روزى پیامبر الهى(ص) در منزل خویش نشسته بود، که خواهر رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول(ص)  نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن کرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند، پس از آن نیز با خوش‌روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد…                                                                       روزى دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعى رسول خدا(ص)  نیز محسوب مى‌شد برآن حضرت وارد شد، حضرت، آن برخورد و خوش‌روئى را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا(ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا… ! ظاهراً در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدید؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مى‌کرد، من نیز این چنین او‌را تکریم و احترام کردم، ولى پسر نسبت به پدرش بى‌اعتنا بود.(بحارالا نوار: ج ۱۶، ص۲۸۱)

 

 

*چه کسانی خود را مسخره می‌کنند؟!

امام رضا(ع) می‌فرماید: شش چیز بدون شش چیز دیگر مسخره است:

۱- هرکس با زبان استغفار کند ولی در قلب استغفار نکند، خود را مسخره کرده است.

۲- هرکس از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید، خود را مسخره کرده است.

۳- هرکس هوشیاری و احتیاط در زندگی بطلبد، ولی بی مبالاتی کند، خود را مسخره کرده است.

۴- هرکس از خدا بهشت بخواهد و بر مشکلات عبادت صبر نکند، خود را مسخره کرده است.

۵- هرکس از آتش جهنم به خدا پناه برد، ولی خواسته‌های نا مشروع دنیا را ترک ننماید، خود را مسخره کرده است.

۶- هرکس به یاد خدا باشد، ولی سرعت برای دیدارش نگیرد. خود را مسخره کرده است.(بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۵۶)

 

*عابد مغرور اهل دوزخ است!

روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی می‌گذشت. در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می‌کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند، و همان‌جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‌ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه‌کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد نیز تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن!

در این هنگام خدای متعال به پیامبرش وحی فرمود: به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی‌کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی اهل دوزخ. (کیمیای سعادت، ج ۱‍، ص ۱۰۵)

 

*راهکار مقابله با عُجب

نقل شده است: عابدی هفتاد سال خدا را بندگی می‌کرد و آن مدت را به روزه و نماز گذرانده بود، روزی از درگاه الهی حاجتی طلبید، اما روا نگشت، رو به نفس کرد و او را سرزنش نمود که اگر نزد تو خیری بود، حاجت من روا می‌گشت، معلوم می‌شود از شومی تو هلاک شده‌ام!.
فرشته‌ای از جانب پروردگار بر او نازل شد و گفت: ای فرزند آدم!، یک ساعت که نفس خود را توبیخ و سرزنش نمودی، بهتر است از این مدت که عبادت کردی.(۱)
همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «برتو باد به سعی و کوشش (در راه خدا) و اینکه خود را از حد تقصیر در بندگی خدا خارج نکنی، زیرا کسی نمی‌تواند حق عبادت او را ادا کند.»(۲)
۱- عده‌الداعی، ص ۲۲۷
۲- وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۷۱ 

 

*اخلاص کامل

ابوجعفر خثعمی که یکى از اصحاب امام جعفر صادق(ع) است، حکایت کند:
روزى حضرت صادق(ع) کیسه‌اى که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این‌ها را تحویل فلان سیّد بنى‌هاشم بده، و به او نگو توسط چه‌کسى ارسال شده است!.
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم، پرسید: این پول از طرف چه‌کسى براى من فرستاده است؟ و سپس گفت: خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک‌بار، مقدار پولى را براى ما مى‌فرستد و ما زندگى خود را با آن تامین و سپرى مى‌کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن‌همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى‌فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست!!(امالی شیخ طوسی: ج۲ ص۲۹۰)

 

*سبک شمردن دیگران هرگز!

امام صادق(ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ، حرکت کردند.
در مسیر راه، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن‌گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى‌ارزش می‌کنید؟!
یکى از افراد از جا برخاست و گفت: یاابن رسول‌اللّه! به خداوند پناه مى‌بریم از این‌که خواسته باشیم به شما بى‌اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق(ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى!.
آن شخص گفت: پناه بر خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده‌ام!.
حضرت فرمود: واى به حالت، در بین راه که مى‌آمدى در نزدیکى جُحفه، تو با آن شخصى که مى‌گفت: مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نکردى؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى‌اعتنائى از کنار او رد شدى! و سپس حضرت، در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ‌من بى‌اعتنائى و بى‌حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى‌اعتنائى کرده است، و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است.(کافى،ج ۸، ص ۸۸، وسائل الشّیعه : ج ۱۲، ص۲۷۲)