/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی
ثابت و استوار از آغاز تا پایان

«بمناسبت
هفت خرداد، سالروز افتتاح مجلس شوراي اسلامي»

مقام مجلس

«مجلس بايد
به تمام قوه‌اي که دارد و قوه او ازهمه قوه‌ها بالاتر است و تمام مسلمين واجب است
بر آنها که پشتيباني کنند از دولت و از ملت و از مجلس بالخصوص، بايد با تمام معنا
کوشش کند که افرادي که سرکار مي‌آيند، نخست وزير، ساير وزرا و ساير کساني که
کارهاي مهم را دارند، از اشخاص مسلمان متعهد، متوجه به کارهائي که در دنيا مي‌شود،
مدبر لکن متعهد به اسلام، متعهد به مکتب». 
(15/5/59)

«مجلس بايد
يک محيطي باشد که با کمال تفاهم و خيرخواهي براي ملت و کشور مسائل را پيش بياورند.
انتقاد مي‌کنند، انتقاد خيرخواهانه باشد، جواب انتقاد مي‌دهند آن هم خيرخواهانه
باشد و منظره مجلس يک منظره صالح باشد که مردم وقتي که اين منظره را ديدند بگويند
چه کار خوبي کرديم که يک همچو اشخاص صحيح را در مجلس برديم و يک وقت خداي نخواسته
طوري نباشد که مردم پشيمان بشوند از رأيي که داده‌اند». (6/3/60)

«مجلس که
اساس يک کشور است بايد محلي براي بحث و ساختن اخلاق جامعه باشد و انتقاد و استيضاح
حق مجلس است اما برخورد با متخلف با آرامي و طرح مسائل اخلاقي بهتر رفع اختلاف مي‌کند
تا با الفاظ نيش‌دار و مقابله کردن با يکديگر».  
(17/5/62)

«مجلس
اسلامي بايد ملت و ديگران را ارشاد کند چون مسائل به خارج منعکس مي‌گردد و تأثير
روي مردم مي‌گذارد، از اين جهت مسئوليت مجلس به عنوان يک مرشد و هدايت کننده براي
مردم زياد است». (14/8/62)

«مجلس شوراي
اسلامي که در رأس تمام نهادهاي نظام جمهوري اسلامي، از ويژگي‌هاي خاص برخوردار است
که مهمترين آنها اسلامي ـ ملي بودن آن است. اسلامي است که تمام تلاشش در راه تصويب
قوانين غير مخالف با احکام مقدس اسلام است خصوصا با برخورداري از شواري محترم
نگهبان. و ملي است که از متن ملت جوشيده است دست شرق و غرب و وابستگان به آنان از
سرنوشت آن کوتاه است. امروز مجلس خانه واقعي ملت است و بر خلاف دوران طاغوت بخصوص
رژيم ستمگر پهلوي بر آراء توده متعهد به اسلام و اصيل و زحمتکش و محروم استوار است
و دست ناپاک دولتمردان و قدرتمندان و خانان و غرب و شرق‌زدگان از آن کوتاه است».
(22/2/63)

«مجلس
جوشيده از اين ملت انقلابي نيز يک مجلس عادي نيست، که يک پديده خاص به خود با
ويژگي‌هاي خاص است. امروز با جرأت مي‌توان ادعا کرد که در زير اين آسمان کبود تنها
مجلسي است که متکي به آراء توده ميليوني مردم است که با رأي مستقل و مستقيم مردم
به دور از اعمال نفوذ خان‌ها و سرمايه‌دارها و مالک‌ها و سلطه‌ها و بست و بندهاي
به اصطلاح سياسي و فعاليت‌هاي انحرافي بوجود آمده و از قلدرهاي رژيم شاهنشاهي و
وابستگان به آن خالص بوده است. قهرا مسئوليت‌هايي که چنين مجلسي دارد بسيار بزرگ
است، مسئوليت مقابله با سياستب ازي‌هاي غرب و جناح سرمايه‌داري آن و ديکتاتوري شرق
و قطب کمونيستي آن. اين مجلس است که بايد سياست، «نه شرقي و نه غربي» را در جهان
دو قطبي اجرا کند و احکام سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي اسلام را که به طاق
فراموشي سپرده شده بود و قرن‌ها منزوي بود به صحنه آورد». (7/3/63)

«من تأييد
مي‌کم مجلس را هميشه سفارش مي‌کنم به ملت که مجلس را بايد تأييد کنند و مجلس از
ارگان‌هايي است که لازم است بر همه ما که او را تأييد کنيم و هيچ کس حق ندارد که
راجع به مجلس جسارتي بکند و مجلس حقش است که موافق و مخالف داشته باشد و ممتنع و
يک مسأله‌اي است که هميشه بايد در مجلس باشد و اين امري است که گذشت و در او هيچ
صحبتي نيست». (24/7/64)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(مقام مجلس)

دانستنیهایی ازقرآن(عمل صالح)

سخنان معصومین(تقرب به خداوند)

چرا امام رضا(ع) ولایتعهدی را پذیرفت؟

جاودانگی راه امام در پیروی از خط امام

صبر، عامل پیروزی در جهاداکبر                            آیت الله جوادی آملی

گواهان روز قیامت                                             آیت
الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                              آیت الله محمدی
گیلانی

دستورمهاجرت به مدینه                                         حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

شعر

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

امام و رژیم منفور آل سعود

جایگاه مجلس درنظام اسلامی                                حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

رایت بلندی که امام برافراشت                               حجة الاسلام
محمدتقی رهبر 

شمه ای از ابعاد تربیتی نماز                                  حجة الاسلام
رحیمیان

نقش سیاسی و نظامی تنگه هرمز                            دکتر محمدرضا حافظ
نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه­اي

*لازم است پديده­هاي منطبق بر ارزش­هاي
اسلامي و انقلابي در صداوسيما گسترش يابد و شوراي سياستگذاري بيش از پيش به
موسيقي، داستانها، سريالها و گزارشهاي هنري و تاريخي كه از موارد مهم در
صداوسيماست توجه و رسيدگي كند.

*زن سرشار از ارزش­هاي اسلامي و
انقلابي است لذا سيماي زن مسلمان و انقلابي بايد با تكيه بر حجاب، نجابت، عفّت،
نقش اصلي و اساسي او در خانواده و جامعه، تأثير زن در رشد مرد و جامعه و نيز نقش
پراهميّت او در واقعيت­هاي گذشته نظير جنگ تحميلي در صداوسيما نشان داده شود.

(14/12/69)

*خبر، رايج­ترين سخن يك رسانه است
و  متون خبري بايد از زيبايي­هاي ادبي و
نگارشي برخوردار باشند و با هنرمندي و در نهايت زيبايي و گستردگي ارائه شوند تا
همه مردم آن را بفهمند و اين كاري هنري است كه بايد به آن اهميت داده شود.

*تنظيم و گزينش اخبار و نوشتن تحليل­ها
و تفسيرهاي خبري بايد بر اساس گستره فكري مردم انجام شود. باز كردن ذهن مردم يكي
از اهداف ماست و تمايل داريم كه آنها بطور گسترده فكر كنند زيرا به اعتقاد ما با
آگاه شدن مردم از حوادث عالم آنان در برابر بسياري از توطئه­ها و خباثتهاي ذهني و
فكري دشمنان مصونيّت پيدا خواهند كرد.

(21/12/69)

*گنجينه و ذخيره بزرگي از حيثيت و
اعتبار را كه بر اثر تلاش و مجاهدت هزار ساله علماي اسلام بوجود آمده است نبايد با
غفلت­ها، بي­توجهي­ها و انحراف از خط معمول روحانيّت خدشه­دار كرد بلكه بايد آن را
با تداوم گذشت و فداكاري، درخشنده و مضاعف ساخت.

*اگر مردم از دگرگوني عميق برخوردار
شده و اخلاق اسلامي و قرآن بر آنان حاكم شود تمام وعده­هاي قرآن درباره اين ملت
تحقق خواهد يافت و ما خواستار ادامه اين راه تا رسيدن به اهداف نهائي آن هستيم.

*امروز مدعيان طرفداري از حقوق بشر در
برابر فشاري كه بر ملّت عراق وارد مي­شود سكوت كرده­اند و اين سكوت نشانه­اي از بي­اعتنائي
آنها به حقوق ملّتها وانسانهاست كه از روح زورمداري و استثمارگري آنها ناشي مي­شود.

*راه نجات ملّت عراق در فداكاري بر
اساس دستورات اسلام و حركت به سمت حاكميّت اين دين مبين است و اسلام تنها وسيله­اي
است كه ملّت عراق با تمسّك به آن مي­تواند به مقاومت بپردازد و خود را نجات دهد.

(22/12/69)

*حضور آمريكا در اين منطقه خطر بسيار
عظيمي را در درازمدت براي آن كشور بوجود خواهد آورد و اين امر آمريكا در اين منطقه
به مراتب سنگين­تر از خسارات حضور آنان در لبنان خواهد بود.

*ما آنچه را كه تكليف شرعي خود تشخيص
دهيم حتّي اگر تمامي دنيا مخالف باشند آن را انجام خواهيم داد و اگر تلكيف شرعي
ندانيم وگرچه تمام دنيا با آن موافق باشند از انجام آن اجتناب مي­كنيم.

*ما توجّه به مسأله فلسطين را جزء
وظايف خود مي­دانيم و در حدّ توان و امكاناتمان از قيام اسلامي فلسطين حمايت مي­كنيم.

(27/12/69)

*ما راههاي طولاني در پيش رو
داريم  و به تلاش و مجاهدت زيادي احتياج
است و ملت و دولت بايد همچنان دست در دست هم و دوش به دوش يكديگر در جهت اهداف
عالي انقلاب به پيش بروند و مشكلات را برطرف كنند.

*اميدواريم كه مردم ايران با استفاده
از تجربه­هاي گذشته به برادري،‌ همكاري و همدلي در ميان خود بيافزايند. با هم
مهربان باشند و به كمك يكديگر بشتابند و كساني كه توانائي دارند حتماً به مستمندان
و افراد ناتوان كمك كنند.

(1/1/70)

*امروز دنياي اسلام با تمام وجود به
تلاش روحانيون، علماء گویندگان، وعّاظ و طلاب علوم ديني نيازمند است زيرا دنيا
بدست سياستمداران و قدرتمنداني اداره مي­شود كه بي­رحمي را با فريب، تبليغات دروغ،
ادّعاي طرفداري از حقوق بشر و در مواردي ادّعاي معنويّت توأم كرده­اند. راه عزّت و
نجات راهي است كه قرآن نشان مي­دهد و تنها بيداري اسلامي است كه مي­تواند ملّتها
را از ستم قدرتها نجات بخشد.

(22/12/69)

 

/

تقدير از فيلمي خوب: «توئي كه نمي­شناختمت»

تقدير از فيلمي خوب:

«توئي كه نمي­شناختمت»

عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگوي     نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند

در ميان انبوه اعتقادات بعضاً صحيي
كه از نهمين فستيوال فيلم فجر مي­شد منتقدين و مدافعين به رد و دفاع از چند فيلمي
پرداختند كه به هيچ روي با فرهنگ ديني و انقلابي مردم ما سازگار نبوده و چه بسا
وزارت اراشد اسلامي نيز مجوّز به روي پرده آوردن –اكران عمومي- آنها را ندهد، كه
اميدواريم چنين شود. اما در بين فيلمهايي كه در اين جشنواره به نمايش درآمد و به
عنوان يكي از فيلمهاي برتر شاخته شد فيلم « توئي كه نمي­شناختمت» تشكيل شده است.
در بخش «دو كبوتر و يك پرواز» داستان دو برادر دوقلو را به نمايش مي­گذارد كه با
هم به جهبه رفته و در تمامي دوران آموزش رزمي و حتّي عمليّات از هم جدا نمي­شوند و
بالاخره اين دو كبوتر عاشق همانگونه كه پا به اين دنيا گذاشته بودند يعني با يك
ساعت فاصله زماني، به شهادت مي­رسند.

در قستم «آبي امّا به رنگ غروب» نيز
سعي شده تا گوشه­اي از همكاريهاي منافقين با دشمنان انقلاب را به نمايش بگذارد.
«آقاي موسوي» همان فرمانده گردان موسي بن جعفر(ع) كه معلّم آن برادران دوقلو و
فرماندهشان در جبهه بود پس از پايان عمليات پيروزمندانه در حال بازگشت به خانه و
نزد همسر و دختر خردسالش مي­باشد در اين ميان دختر كوچك او از شوق ديدار پدر
مهربانش بي­طاقت شده از خانه بيرون زده و در سر كوچه به انتظار مي­نشيند. بعد از
مدّتي پدر با دست مجروح از تاكسي پياده و با چهره­اي متبسّم به سمت دخترك حركت مي­كند.
در اين لحظه دو موتورسوار جلوي پدر را گرفته و با شليّك دو تير او را در جلوي چشم
دخترش به شهادت مي رسانند.

قسمت سوّم نيز جلوه­ناي از يكي از
عمليّات متهوّرانه رزمندگان اسلام در جدال با تانكهاي عراقي است. يكي از رزمندگان
مجروح پس از يك روز نبرد دشوار و نابرابر در ميان صحنه نبرد بيهوش گشته و پس از
بهوش آمدن در حاليكه تنها يك فشنگ برايش باقيمانده جهت محل استقرار نيروهاي خودي و
دشمن را گم كرده و در حال سرگرداني در كنار يك سنگر مخروبه عراقي آن تنها تيرش را
به منظور علامت به نيروهاي خودي شليك مي­كند شيك تير همان و تسليم شدن نيروهاي
عراقي مستقر در سنگر همان.

جلوه­هاي ويژه­اي كه در اين فيلم
بكار گرفته شده و فضاي حزب اللهي حاكم بر فيلم از ويژگيهاي خوب «توئي كه نمي­شناختمت»
مي­باشد و تذكر و يادآوري دوران پرشكوه دهه اول انقلاب مي­باشد.

«پاسدار اسلام ضمن تشكّر از دست
اندركاران تهيّه اين فيلم به آنانكه خواهان يادآوري حماسه­ها و ايثارهاي حزب الله
در انقلاب هستند ديدن فيلم « توئي كه نمي­شناختمت» را توصيه مي­كند.

«اجركم علي الله»

«حديث جان»

گرچه ملال دار مي ني پروبال داريم           زين قفسي كه ديده­ام فكر فردا دارمي

شرط وصال گفته­اي گرچه محال گفته­اي    زين همه جور دلبرا قصد هوا دارمي

سرزده در حريم دل خويش نموده­ام بهل      صيد بخون طپيده­ام جان فكار دارمي

من كه بلا كشيده­ام ناز ترا خريده­ام    جان بلب رسيده را قصد نثار دارمي

ساقي بزم عاشقان گفت مرا حديث جان    من كه بدام آمدم شرط چه كاردارمي

شاهد خوبروي من صيحه مزن بروي من     دام گسسته ديده­ام عرم قرار دارمي

بلبل باغ و گلشنم عاشق روي سوسنم             جلوه فروش دلبرا من كه نه يار دارمي

مست لقاء دوستم مي­كني ارچه پوستم            اين سروجان خسته را بهر چه كار دارمي

آتش بي­قرار غم ميبردم ره عدم                از سر اين جهان دون قصد گذار
دارمي

ره به نجات ميبرد هر كه چو من وفا
كند      باغ وفاست دوستي همچو بهار دارمي

«بجنورد- يوسف نجات»

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جهان اسلام

·                
ديپلماتهاي آمريكائي مقيم آنكارا از ظهور يك ايران قدرتمند پس از خاتمه جنگ
خليج فارس در منطقه خاورميانه اظهار نگراني كردند.

·                
رژيم اشغالگر صهيونيستي شهر بيت المقدس را منطقه بسته نظامي اعلام كرد و با
ايجاد پستهاي بازرسي نظامي از ورود نمازگزاران به مسجد الاقصي جلوگيري كردند.

·                
مسلمانان زنداني در بحرين دست به اعتصاب غذا زدند.

(19/12/69)

·                
امام جماعت و چهار نمازگزار در كشمير توسط نيروهاي امنيتي هند به شهادت
رسيدند.

·                
دادگاه لاهور قاتل شهيد «گنجي» را به دوبار اعدام محكوم كرد.

(23/12/69)

·                
اماكن مقدّسه شهرهاي كربلا و نجف مورد اصابت گلوله­هاي توپ گارد رياست جمهوري
عراق قرار گرفت.

·                
گروهي از مسلمانان انگليس از اقامه نماز يكي از ائمّه جمعه مسجد مركزي لندن كه
ادّعناي مسملمان شدن سلمان رشدي حمايت كرده بود جلوگيري كردند.

(25/12/69)

·                
به منظور جلوگيري از نفوذ مسلمانان انقلابي به اسرائيل، نيروهاي امنيتي اردن،
با حمله به خانه «شيخ اسعد يوض التميميي» مسئول سازمان جهاد اسلامي بيت المقدس در
اردن، چند تن از اعضاي اين سازمان را دستگير كردند.

·                
2300 مسلمان طي
14 ماه در كشمير كشته شدند.

(27/12/69)

·                
دادگاههاي سودان از ديروز اجراي شريعت اسلامي را آغاز كردند.

(5/1/70)

·                
شهر خوست به محاصره مجاهدين افغانستان درآمد.

(7/1/70)

·                
يكي از عاملان قتل شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر در نجف اشرف توسّط مردم
شناسائي و اعدام شد.

·                
درگيريهاي مسلّحانه ميان شبه نظاميان امل و حزب الله از سر گرفته شد.

·                
يك قاضي دادگاه فدرال آمريكا محروميّت شغلي يك زن مسلمان آمريكائي به خاطر
پوشيدن حجاب اسلامي را غيرقانوني اعلام كرد.

(10/1/70)

اخبار داخلي

ú        
سعدون حمادي و صحاف وزير مشاور در امور اجرائي عراق بنا به درخواست شخصي وارد
ايران شدند.

ú        
ايران به يك مخزن عظيم گاز در آبهاي خليج فارس دست يافت.

ú        
آمريكا از قبول راي ديوان داوري بين المللي لاهه مبني بر پرداخت خسارت به
جمهوري اسلامي در قبال سرنگوني هواپيماي مسافربري خودداري كرد.

(16/12/69)

ú        
سيل در مناطقي از استانهاي خوزستان، كهكيلويه و بويراحمد، فارس، كرمان
وهرمزگان خسارات زيادي برجاي گذاشت.

ú        
سازمان ملل رسيدگي به حقوق بشر در جمهوري اسلامي ايران از دستور كار خود حذف
كرد.

(18/12/69)

ú        
بوش: ما مايل به داشتن روابط خوبي با ايران هستيم. ما با ايران دشمني نداريم و
شخصاً تصوّر نمي­كنم كه ايالات متّحده مي­تواند تا ابد با سران ايران را دشمن تلقي
كند.

ú        
وزراي خارجه چين و كانادا و يونان وارد تهران شدند.

ú        
رئيس جمهور: خسارات  ايران ناشي از جنگ
600 ميليارد و درآمد ما در اين مدّت 120 ميليارد دلار بوده است.

(21/12/69)

ú        
دبير كل سازمان ملل: بدون حضور ايران نمي­توان صحبت از امنيّت خليج فارس كرد.

ú        
اولين اسكله ساخت ايران در جزيره قشم مورد بهره­برداي قرار گرفت.

(23/12/69)

ú        
دكتر مهرداد كوكبي پس از 15 ماه اسارت در زندانهاي انگليس، در ميان استقبال
گرم مسئولان، مردم و خانواده خود به ايران بازگشت.

(25/12/69)

ú        
واحد تفكيك گاز مايع مجمع پتروشيمي بندر امام شروع به كار كرد.

ú        
شوراي عالي امنيّت ملّي ايران به دولت عراق در مورد هتك حرمت اماكن مقدّسه در
نجف و كربلا هشدار داد.

ú        
سفارت ايران در اردن بازگشائي شد.

(26/12/69)

ú        
رهبر انقلاب امروز را به دليل هتك حرمت عتبات مقدّسه و كشتار مردم عراق عزاي
عمومي اعلام كرد.

ú        
پروفسور محمود حسابي بنيانگذار فيزيك نوين ايران از بين 5 هزار شخصيت بعنوان
مرد سال علمي جهان انتخاب شد.

ú        
آمريكا با اعطاي وام از سوي بانك جهاني به ايران مخالفت كرد.

(27/12/69)

ú        
سيلهاي پي درپي 70 درصد مناطق كشاورزي سيستان را نابود كرد.

ú        
وزاري خارجه ايتاليا، هلند و لوكزامبورك وارد تهران شدند.

(8/1/70)

ú        
45 هزار نفر از
مردم عراق طي يك ماه گذشته به ايران پناهنده شده­اند.

(11/1/70)

اخبار خارجي

§ شورش و ناآرامي
9 شهر شمال و جنوب عراق را فرا گرفت.

§ استاندار،
شهردار و رئيس پليس بصره در ناآرامي هاي اين شهر كشته شدند.

§ آمار رسمي
تلفات جنگ خليج فارس: آمريكا 84 كشته، 217 مجروع 44 مفقود- عربستان 29 كشته، 53
مجروح و 9 مفقود- انگليس 16 كشته، 31 مجروح و 12 مفقود- مصر 9كشه و 74 مجروح-
امارت متحده عربي 6 كشته- فرانسه 2 كشته و 28 مجروح- سنگال 8 مجروح- عراق 85030
كشته.

§ وزير جنگ
اسرائيل مقامات سعودي را به مذاكرات صلح دعوت كرد.

(14/12/69)

§ در كليّه
شهرهاي عراق حكومت نظامي اعلام و برادر صدام حسين بعنوان فرماندار نظامي براي
سركوب قيامهاي مردمي اختيار تام گرفت.

§ جامعه اقتصادي
اروپا يك ميليارد دلار اعتبار در اختيار شوروي گذاشت.

§ «خانواده صباح»
براي ترور نيروهاي مخالف خود يگانهاي مرگ تشكيل دادند.

 
§ طرح آمريكا در خلع سلاح مناطق اشغالي در آزادي به رسميّت شناختن
اسرائيل فاش شد.

(15/12/69)

§ فهد: اگر به رژيم عراق كمك نمي­كرديم در جنگ با ايران نابود مي­شد.

§ كارشناسان آمريكائي: خاموش كردن آتش
سوزي ميدانهاي نفتي كويت دو سال طول مي­كشد.

§ هفت سرباز كويتي در حمله شبانه عدّه­اي ناشناس به قتل رسيدند.

§ اسرائيل از ترس به قدرت رسيدن يك حكومت اسلامي در عراق، رسماً به
آمريكا نوشته است كه بهتر است صدام حسين را نگاه داريم.

§ عراق براي سركوب قيام مردم در بصره از سلاحهاي شيميائي (گاز خردل)
استفاده كرد.

(18/12/69)

§ در اثر ناآرامي ها و درگيريهاي خونين در بلگراد، دولت يوگسلاوي
تانكهاي ارتش را در خيابانهاي پايتخت مستقر ساخت.

§ امير كويت موافقت مشروط خود را براي صلح با رژيم صهونيستي اعلام
كرد.

(19/12/69)

§ نيم ميليون تظاهر كننده در مسكو خواستار استعفاي گورباچف شدند.

§ دبير كل سازمان ملل: يك صلح
آمريكائي در خاورميانه، غيرقابل قبول است.

(20/12/69)

§ استان سليمانيه به تصرّف نيروهاي مردمي درآمد.

§ طرح آمريكا مبني بر اشغال 50 ساله ميادين نفتي عربستان افشا شد.

§ عربستان خواستار فروش تسليحات مدرن آمريكا به اين كشور شد.

§ جمهوري تركمنستان شوروي، پخش برنامه­هاي مبتذل تلويزيون مسكو را
ممنوع كرد.

§ ميزان توليد اوپك 22 ميليون و 300 هزار بشكه در روز اعلام شد.

(21/12/69)

§ رژيم عراق در مقابله با قيام مردم در شهرهاي «تنومه» و «الخطيب»
از سلاح شيميائي استفاده كرد.

§ تايم: آمريكا صدام را به غولي تبديل كرد تا با انقلاب اسلامي
ايران مقابله كند.

§ هزاران كويتي خشمگين در ورزشگاه نادي الكويت دست به تحصّن زدند.

§ در پي توافق اوپك مبني بر كاهش توليد، بهاي نفت خام در بازارهاي
جهان افزايش يافت.

§رژيم عراق دو چاه نفت در منطقه كركوك را آتش زد.

(23/12/69)

§ فلسطيني هاي مستقر در كويت به محاصره ارتش اين كشور درآمدند.

§ روزنامه واشنگتن تايمز: آمريكا در جزيره بوبيان پايگاه هوايي
ايجاد مي­كندن.

(25/12/69)

§ اوضاع يوگسلاوي در پي استعفاي رئيس جمهور اين كشور بحراني شد.

§ سفارت عراق در بن توسّط كردها اشغال شد.

§ آمريكا از اعراب خواست به منظور نشان دادن حسن نيّت، به تحريم عيه
اسرائيل پايان دهند.

(26/12/69)

§ همزمان با ديدار جيمز بيكر از تركيه يك بمب در يكي از تأسيسات
متعلّق به آمريكا در «ازمير» منفجر شد.

§ «عرفات» آمادگي مشروط خود را براي مذاكرات مستقيم با رژيم
صهيونيستي تحت نظر سازمان ملل اعلا كرد.

(27/12/69(

§ رژيم عراق با شليك منوشك به سوي نجف، هزاران نفر را به قتل رساند.

§ نخست وزير رژيم صهيونيستي: ارتفاعات جولان به هيچ وجه قابل
استرداد نيست.

§ نيروهاي انگليسي به حضور 287 ساله خود در تنگه «جبل الطارق» خاتمه
دادند.

§ مذاكرات 3 ساعته «گنشر» با وزير خارجه شوروي در مسكو براي استرداد
«اريش هونكر» بي­نتيجه ماند.

(28/1/269)

§ 600 حلقه چاه نفت كويت به ظرفيت روزانه 6 ميليون بشكه در حال
سوختن است.

§ «شوارتسكف»: در صورت درخواست كشورهاي منطقه، آمريكا يك پايگاه
نظامي دائمي در عربستان تأسيس خواهد كرد.

§ صدام حسين كابينه خود را ترميم كرد.

§ در طول سال 1990 ميلادي حداقل 23200 فقره قتل و دو ميليون مورد
انواع جرائم در آمريكا روي داده است.

(5/1/70)

§ اوزال پيشنهاد كرد كنفرانس صلح اعراب و اسرائيل در تركيه تشكيل
شود.

§ رژيم عراق شهرهاي جنوب و شمال اين كشور را با بمبهاي فسفري و
ناپالم مورد حمله قرار داد.

§رئيس جمهور مالي توسط نظاميان بازداشت شد.

§ درگيري مرزي ميان هند و پاكستان در منطقه كشمير تعدادي كشته و
مجروح برجاي گذاشت.

§ بدنبال اعلام ممنوعيّت تظاهرات توسّط گورباچف، دهها زره­پوش در
مسكو مستقر شدند.

(7/1/70)

§ كربلا و كركوك از زمين و هوا هدف حملات ارتش عراق قرار گرفت.

§ اكثريت اعضاي خانواده آيت اله خوئي و دستيارانش يا كشته و يا
زنداني شده­اند.

§ ك شعبه بانك آمريكائي و دفاتر شركت نفت شل در تركيه با بمب
منفجر شد.

§ آخرين تاكنهاي شوروي خاك چكسلواكي را ترك كردند.

(8/1/70)

§ مردم كويت تحويل سلاحهاي خود را موكول به برقراري دمكراسي كردند.

§ نخست وزير ايتاليا استعفا كرد.

§ سفارت آمريكا در مسكو 8 ساعت در آتش سوخت.

§ فرمانده لشكر ششم عراق در بصره به اسارت گرفته شد.

§ 14 تن از نيروهاي پليس فرودگاه «شارل دوگل» پاريس كه اشياء قيمتي
مسافران را مي­ربودند بازداشت شدند.

(10/1/70)

ضد انقلاب

*باند انهدام يك شبكه بزرگ بين
المللي قاچاق مواد مخدر در يكي از استانها مقدار 2300 كيلو مرفين كشف شد.

(14/11/69)

*بزرگترين كشف موادمخدر توسّط
پاسداران كميته انقلاب اسلامي در آذربايجان غربي به مقدار 2400 تن مرفين انجام شد.

(15/12/69)

*با هماهنگي نيروهاي انتظامي و
همكاري هوانيروز، كاروان قاچاقچيان بين المللي با 2 تن مرفين در كوير طبس متلاشي
شد.

(19/12/69)

 

/

امام و قطع رابطه با مصر

امام و قطع رابطه با مصر

اگر بپذيريم كه در ارتباط با واقعيّت‏هاي جهان كنوني انقلاب اسلامي به عنوان
منجي انسانهاي مظلوم و تحت سلطه راه‏حلها و نظرات مستقل و مشخصي دارد و تعريفهاي
معيّني درباره نظامهاي موجود عالم به جهانيان عرضه كرده است و نيز اگر باور داشته
باشيم كه اين تعاريف و نظرات منبعث از متن اسلام ناب محمّدي(س) بوده كه بر زبان و
قلم نايب بر حق امام زمان(عج)، يعني خميني كبير جاري گشته و به ما تعليم داده شده
است، در چنين صورتي قادر خواهيم بود با نصب العين قرار دادن گفتارها و نوشتارهاي
امام پيرامون مسائل مختلف معيارها و اصول برخورد صحيح با آن مسائل را درك كرده و
به آنها عمل نمائيم.

مردم متعهد و مؤمن به انقلاب، حزب اللهي‏ها و نيز مسئولين دلسوز محرومين در
طول عمر بيش از دوازده ساله انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران، اين امر را
بارها و بارها در مرحله امتحان و عمل به تجربه دريافته‏اند كه هرگاه صادقانه
رهمنودهاي امام را به دور از حبّ و بغضهاي باندي و گروهي در پيش روي خويش قرار
داده و به آنها عمل نموده‌اند و از همان دريچه پاكي كه امام خميني (سلام الله
عليه) به وقايع و رخدادهاي جهان مي‏نگريستند به آنها نگاه مي‏كرده‏اند، چگونه به
موفيّت­هاي بزرگي نائل شده و چه دستاوردهاي عظيمي را در ابعاد مختلف كسب نموده­اند.
در واقع صحّت شعارهاي خطّ امام تاكنون دهها بار باعمل محك زده شده و هر بار نتيجه
و ثمره­اي گرانقدرتر و ارزشمندتر نصيب مسلمين عصر حاضر كرده است. به همين علّت
آنچه بايد در دوران پس از رحلت امام مورد تعقيب و پيگيري مسئولين متعهّد باشد
همانا تداوم و حركت در مسير و خطّي است كه امام خميني(س) براي پيروان خويش و
عاشقان انقلاب جهاني اسلام و نيز بالاخص براي نظام جمهوري اسلامي ايران ترسيم
نموده است و در چنين صورتي داغ جانكاه فقدان آن امام عظيم الشأن تا حدودي جبران
گرديده و تسلاي خطر امّت حاضر در صحنه‌هاي انقلاب را فراهم مي‌سازد. اگر دلسوز حال
كشور و ملّت هستيد بايد در خطّ امام و مبتني بر رهنمودهاي امام گام برداريد، اگر
به فكر نجات محرومين و مستضعفين ايران و جهان مي­باشيد. بايد در اين راه حركت
كنيد، حتي اگر باري «امنيت ملّي ام القراي جهان اسلام» مي­تخواهيد برنامه ريزي
كنيد اصلي­ترين و مهمترين تأمين و حفظ امنيّت در ايران اسلامي، اطاعت و انقياد در
مقابل خط امام است زيرا در غير اين صورت مردم ما افكار و اعمال مغاير با رهنمودهاي
امام را تحمّل نخواهند كرد و همين امر موجبات بروز ناآرامي­ها و برهم خوردن
«امنيّت ملّي» خواهد شد.

ذكر اين مقدمه مختصر و بيان اين امّ الاصول انقلاب و نظام، كه در واقع حيات
انقلاب و نظام در گرو زنده نگه داشتن همين اصل يعني معيارها و اصول و رهنمودهاي
امام خميني(سلام الله عليه) مي­باشد، زمينه وارد شدن به بحث در يكي از مقولات
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را فراهم ساخت موضوعي كه امام در مورد آن نظر
مشخّصي را ابراز نموده و حتّي حكمي مولوي درباره آن صادر كرده­اند يعني: «قطع
رابطه ايران انقلابي و اسلامي با رژيم مصر معاهد با اسرائيل.»

امام و حكم قطع رابطه با مصر

سابقه قطع رابطه جمهوري اسلامي ايران با رژيم مصر به ماههاي اوّليّه انقلاب
بازمي­گردد. هنوز يك ماه از رسميت يافتن جمهوري اسلامي ايران نگذشته بود كه امام
خميني(س) فرماني به اين شرح خطاب به وزير امور خارجه وقت صادر نمودند:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاي دكتر ابراهيم يزدي وزير امور خارجه

با در نظر گرفتن پيمان خائنانه مصر و اسرائيل و اطاعت بي­چون و چراي مصر از
آمريكا و صهيونيست، دولت موقت جمهوري اسلامي ايران قطع روابط ديپلماتيك خود را با
دولت مصر بنمايد.

روح الله الموسوي الخميني

گرچه فرمان امام در يك جمله خلاصه شده ليكن ملاكهاي اساسي صدور فرمان به صورت
بارزي در همين مختصر نيز ذكر گرديده است. اين ملاكها عبارتند از: «پيمان خائنانه
مصر و اسرائيل» (پيمان ننگين كمپ ديويد) و: «اطاعت بي­چون و چراي دلوت مصر از
آمريكا و صهيونيست» بدين ترتيب تا زماني كه رژيم 
مصر داراي اين دو ويژگي است بايد توسط جمهوري اسلامي ايران مورد قهر و بي­مهري
قرار گرفته و هيچگونه رابطه­اي با چنين دولت خائني برقرار نشود. امام قبل از صدور
اين حكم طي پيامي به مسلمانان جهان اعلام نمودند:

«اينجانب بيش از 15 سال است كه خطر اسرائيل غاصب را گوشزد كرده­ام و به دول و
ملل عرب اين حقيقت را اعلام نموده­ام، و به دول و ملل عرب اين حقيقت را اعلام
نموده­ام، اكنون با طرح استعماري صلح سادات و اسرائيل اين خطر بيشتر و نزديكتر و
جد­ي­تر شده است. مصر با قبول اين صلح، وابستگي خود را به دولت استعمارگر آمريكا
آشكارتر نمود. از دوست شاه سابق ايران بيش از اين نمي­توان انتظار داشت. ايران خود
را همگام با برادران مسلمان كشورهاي عربي دانسته و خود را در تصميم گيريهاي آنان
شريك مي­داند. ايران، صلح سادات و اسرائيل را خيانت به اسلام و مسلمين و برادران
عرب مي­دند و موضع­هاي سياسي كشورهاي مخالف اين پيمان را تأييد مي­كند.»

(5/1/58)

بدين ترتيب امام مي­خواسته­اند جهان اسلام را حول محور مخالفت با اسرائيل غاصب
متحد ساخته و دولت مصر كه به صورت بلندگوي سازش با اسرائيل در دست آمريكا قرار
گرفته و ديگر دولتهاي عربي و كشورهاي اسلامي را تشويق به تسليم در برابر آمريكا و
صهيونيزم نموده و مي­نمايد، را منزوي و مطرود سازند. حكم قطع رابطه با مصر به دولت
نيز در همين ارتباط معنا و مفهوم مي­يابد. امام در قسمتي از پاسخ خويش به پيام
قذافي رهبر ليبي در اين رابطه چنين نوشتند:

«دولتهاي اسلامي بايد دولت مصر را در اين خيانت بزرگ كه به اسلام و مسلمين
نموده است به جاي خود بنشانند و با آن قطع رابطه كند.

ملّت مصر بايد دست اين خيانتكار را از كشور خود قطع كند و ننگ سرسپردگي به
آمريكا و صهيونيزم را از ملّت بزدايند. من به دولت دستور دادم كه با مصر قطع رابطه
نمايد. ما دست برادري به تمام ملتهاي اسلامي مي­دهيم و از تمام آنان براي رسيدن به
هدفهاي اسلامي استمداد مي­كنيم.»

(17/2/58)

نگاهي به رهنمودهاي امام در مناسبتهاي مختلف، نشان مي­دهد كه ايشان پس از
پيمان كمپ ديويد به چه ميزان از اين حركت خائنانه اظهار انزجار و تنفر كرده و
خواهان برخورد با عوامل آن خصوصاً انوار سادات مصري بودند:

«(سادات) خيانت به اسلام و مسلمين كرده است. اينكه با كارتر و بگين در كمپ
ديويد آن قرارداد را كرده است برخلاف مصالح مسلمين، اين خيانت به اسلام است. اينكه
حمايت از خائن بر مسلمين مي­كند خيانت به اسلام است. اينها همه خيانت به اسلام است
و سادات خائن به اسلام است و من از ملّت مصر مي­خواهم كه اين خائن را بركنار كنند،
چنانكه ما آن خائن (شاه) را بركنار كرديم.»

(در مصاحبه با خبرنگار سي بي اس 27/8/58)

اما كارنامه خيانت بار رژيم خائم مصر محدود به سازش با اسرائيل نمي­گردد اگر
چه امضاي اين پيمان ننگين براي شناخت ماهيّت سادات و دولت آمريكايي مصر كفايت مي­نمايد
ولي ديگر اقدامات اين رژيم بر عليه مسلمانان و جمهوري اسلامي ايران را نيز نمي­توان
از نظر دور داشت لذا با جملاتي از امام اين كارنامه ننگين را مي­توان مرور كرد.

كارنامه ننگين رژيم مصر به روايت امام خميني

درصدر اين كارنامه ننگين:

الف- مشاركت در توطئه كمپ ديويد.

ب- اطاعت بي­چون و چرا از شيطان بزرگ قرار دارد كه قبلاً آن جملاتي از امام
ذكر گرديد.

ج- راه دادن شاه فراري ايران به آن كشور:

در پي پيروزي انقلاب اسلامي و فرار شاه از ايران، در حاليكه بازگرداندن
محمدرضا خائن و محاكمه او به عنوان يكي از خواسته­هاي بحق مردم ايران مطرح بود،
انور سادات رئيس رژيم مصر با دعوت از شاه براي اقامت در آن كشور به صورتي بارز در
برابر خواست عمومي ملّت انقلابي ايران ايستاد و در جهت حفظ حيثيّت آمريكا، مهره
سرسپرده او را پناه داد.

امام خميني در اين باره فرمودند:

«ملّت بزرگ مصر كه از ننگ سادات خيانتكار به تنگ آمده بودند، اكنون مواجه با
تحمّل ننگ بزرگتري شده­اند كه با دسيسه و توطئه شيطان بزرگ بر آنان تحميل شده است.
شيطان بزرگ براي رسيدن به چند سال مسند جنايت، به هر وسيله ممكن دستاويز به هر
نقشه شيطاني متشبث مي­شود، محمدرضا را به مصر تحميل و خود را از آن بي­خبر معرّفي
مي­كند… كارتر بايد بداند كه با فرستادن شاه مخلوع به مصر و عذرخواهي از
اشتباهات گذشته و اعتراف به خيانتهاي آمريكا به ملّتهاي مظلوم از آن جمله ايران و
راه­حل لانه جاسوسي را از من كه يك نفر از ملّت بزرگ ايران هستم خواستن، به بيراهه
رفتن است.»

(پيام به مناسبت 12 فروردين- 12/1/59)

د- دعوت و تشويق آمريكا براي حمله به ايران اسلامي

پس از محرز گرديدن بعد ضد استكباري و ضد آمريكايي انقلاب اسلامي و سازش
ناپذيري رهبري انقلاب در برابر شيطان بزرگ، سادات به منظور پركردن خلاء شاه مخلوع
و جبران ضربه­اي كه بر پيكر آمريكا در قبال پيروزي انقلاب در ايران و نيز اوج گيري
انقلاب دوّم، تسخير لانه جاسوسي، وارد آمده بود به حركاتي خائنانه مبادرت ورزيد.
امام خميني درباره اين اقدامات چنين فرمودند:

«چطور من به دولت مصر بگويم دولت اسلامي؟ اين دولتهايي كه در ممالك اسلام
هستند، اينها را مي­بنيم كه بر ضدّ مسلمين، بر ضدّ اين مسلميني كه الآن در ايران
مقابل آمريكا و مقابل شوروي ايستاده­اند، آنها پايگاه درست مي­كنند براي آمريكا كه
بيا حمله كن به مسلمين. ما چطور مي­توانيم امثال سادات را كه پايگاه درست مي­كند و
دعوت مي­كند از آمريكا كه هجوم كنند به ايران و به مملكت اسلامي، چطور ما مي­توانيم
اين را مسلم بدانيم.»

(15/5/59)

«امروز اسرائيل و دوست صميمي­اش مصر، در منطقه، در فكر ايجاد يك هسته مركزي
براي نابودي مسلمان­ها و ارزش­هاي عالي فكري آنها مي­باشند، اخيرا عراق و بعضي
سران كشورهاي منطقه هم با اين طرح موافقت نموده­اند… ملّت ما و ملل آزاد جهان
بايد در مقابل اين دسيسه­هاي خطرناك با شجاعت و آگاهي ايستادگي نمايد.»

(22/11/59)

ه- حمايت از تجاوز صدام به ايران

رژيم مصر از جمله دولتهايي بود كه صدام را در تمامي مراحل تجاوزش به ميهن
اسلامي ايران با پشتبانيهاي سياسي و تسليحاتي و حتّي اعزام نيروي نظامي، همراهي
كرده و حمايت از رژيم بعثي عراق در مقابل ايران مهمترين محور تبليغات وسائل ارتباط
جمعي اين كشور را تشكيل مي­داد. امام خميني در اشاره­اي به اين مسأله فرموده­اند:

«حكّام غاصبي كه در جنگ بين كفّاري چون اسرائيل و صدام با مسلمين، طرف كفّار
را گرفته و به اسلام و مسلمين ضربه وارد مي­كنند، از صحنه اسلام بايد خارج شوند و
از حكومت بر مسلمين بايد بركنار گردند. ملّتهاي شريف مصر و عراق و ديگر كشورهاي
تحت سلطه منافقان بايد قيام كنند…»

(پيام به مناسبت روز جهاني قدس 10/5/60)

و- دستگيري مسلمانان و اجراي سانسور شديد در مساجد توسّط سادات

خاصيّت حكومتهاي سرسپرده گذشته از وابستگي به قدرتها در سياست خارجي، در نحوه
برخوردشان با ملّتهاي خود نيز متجلّي مي­گردد. رژيم سرسپرده مصر نيز از اين قاعده
مستثي نبوده و در جهت سركوب حركتها و قيامهاي مردمي، دست به تحرّكات گسترده­اي بر
عليه مسلمانان اين كشور مي­زند. اين سياست در اواخر عمر ننگين انور سادات به مرحله
اجرا درآمد

 امام خميني در اين زمينه فرمودند:

«امروز سادات با دستگيري وسيع برادران مسلمانان در مصر، خدمت خود را به
اسرائيل به اتمام رسانده است اتحّاد او با آمريكا و اسرائيل، آبروي ملّت عرب را
ريخته است. اتحاد با اسرائيلي كه اين روزها علاوه بر جناياتش در منطقه، دست به
جنايت بزرگ ديگري زده است و آن حفّاري در مسجد اقصي قبله اوّْل مسلمين است كه با
سست شدن پايه­هاي اين مسجد خداي ناكرده قبله اوّْل مسلمين خاب خواهد شد و اسرائيل
به آرزوي پست خود خواهد رسيد.ن

(پيام به حجّاج بيت الله الحرام- 15/6/60)

«سادات تمام مساجد را از قراري كه خبرگزاري­ها نقل مي­كنند، تمام مساجد را تحت
كنترل خودش درآورده و همه اينها را ممنوع كرده از اينكه در سياست دخالت كنند.
علماي مصر به قول سادات نبايد در امور سياسي دخالت بكنند، مسجد بروند، منبر هم
بروند لكن همان مسائلي كه متعارف بود سابقاً در اينجا و آنجا، همين اينها را بايد
بگويند ديگر غير از اين پا را فراتر نگذارند… اين نقشه­اي كه سادات دارد انجام
مي­دهد، اين همان طرحي است كه سابقاً در ايران هم انجام گرفت ولكن حالا چون علماي
مصر يك قدري توجّه به مسائل دارند، مي­خواهند در امور دخالت كنند، او وتحشت كرده
از اينكه مبادا اينها دخالت كنند و حكومت او را متزلزل كنند.»

(18/6/60)

حسني مبارك جانشيني تندتر از سادات در نوكري آمريكا و اسرائيل

بدنبال اعدام انقلاب انور سادات به دست خالد اسلامبولي، آمريكا مهره ديگري از
جانب خود را در رأس حكومت مصر قرار داد. حسني مبارك كه قبل از به قدرت رسيدن،
پستهاي فراوان و حسّاسي را در دولت سادات بر عهده داشت به محض انتصابش به رياست
دولت بر ادامه راه سادات تأكيد نموده و سياست سركوب مسلمانان را با شدّت بيشتري
دنبال نموده و پيمان ننگين كمپ ديويد را مورد تأييد قرار داد و پيگيري آن را دستور
كار دولت خويش عنوان كرد.

امام خميني كه اوضاع را براي مردم مسلمان مصر خطرناك مي­ديدند به منظور
جلوگيري از قوّت گرفتن از دولت غاصب حسني مبارك هشدارهايي خطاب به مردم و علماي
مصر داده و از آنان مي­خواستند كه از آشفتگي بوجود آمده در اثر معدوم شدن سادات
استفاده كرده و زمام امور را از دست آنان خارج نمايند. نگاهي به سخنان امام در اين
زمينه نشانگر ماهيّت حسني مبارك و رژيم مصر از ديدگاه ايشان است.

امام خميني در اين رابطه فرمودند:

«ما ديديم كه قبل از اينكه سادات ساقط بشود، آمريكا جانشين براي او معيّن مي­كرد
سادات باز زنده بود و داشت مثل حيوانات راه مي­رفت لكن آمريكا پيش بيني كرد كه
بايد به جاي او كه باشد. آن نوكري كه همه حيثيّت خودش را به باد داد در خدمتگزاري
به آمريكا، آن روزي كه كشته شد و آن طور بساط در مصر پيدا شد اين رئيس جمهور
تحميلي ثاني (حسني مبارك) كه خيال دارد در مصر مثل آن حكومت كند و دربست خودش را
در اختيار آمريكا گذاشته است، قبل از اينكه به رياست برسد اعلام همبستگي خودش را
با اسرائيل و آمريكا كرده است، نديده است ه هانطوري كه سلف طالح­اش (سادات) به
واسطه خشم ملّت به جهنّم واصل شد او را هم خواهند همين عمل را با او كرد…

ملّت مصر از حكومت نظامي نترسد و به او اعتنا نكند و همانطور كه ايران حكومت
نظامي را شكست و به خيابانها ريخت آنها هم بكشنند و به خيابانها بريزند… و اين
دولتي كه مي­خواهد با سرنيزه با اسلام مخالفت كند و به صراحت مي­گويد كه هركس كه
به اسلام وفادار باشد او را سركوب مي­كنيم، اين تكليفي است براي ملّت مصر، براي
علمائي كه وابسته به حكومت نيستندف اين تكليفي است براي علماف علماي مصر بپا خيزند
و براي خاطر خدا از اسلام دفاع كنند… ارتش مصر توجّه كند به اينكه اگر چنانچه
بخواهد پشتيباني كند از اين حكومتي كه اعلام كرده است كه من تابع آمريكا هستم و
اسرائيل و من هر كس دم از اسلام بزند او را خفه مي­كنم، اين ننگ را به خودش ارتش
مصر راه ندهد و مهلت ندهد تا بعد از اين باز اسرائيل بيايد و به شما حكومت كند و
اسرائيل و آمريكا مقدّرات شما را در دست بگيرند…»

(17/7/60)

همانگونه كه به روشني ملاحظه مي­گردد امام خميني با دولت غاصب حسني مبارك
برخوردي همچون دولت غاصب و رژيم ستمشاهي ايران در اواخر سقوط آ» رژيم داشته و
برخوردي قهرآميز را با چنين دولتي واجب اعلام كرده­اند. حكم امام در اين زمينه
شايد در جملات ذيل الذكر روشن­تر و صحريتر بيان شده باشد:

«ملّت مصر اعتنا نكند به اين حكومت جائري كه اعلام مي­كند كه ما هر كس اسم از
اسلام ببرد سركوب مي­كنيم. بدانند كه اسلام در مصر در خطر است و واجب است بر زن و
مرد مصري كه قيام كنند و اين حكومت فاسد را كه از اوّل اعلام جنگ با اسلام داده
است سركوب كنند».

(26/7/60)

سياستهاي اعلام شده از سوي حسني مبارك دقيقاً در چارچوب طرحهاي آمريكا قرار
داشته و امام براي مقابله با اين توطئه­ها به مسلمانان اينگونه هشدار مي­دادند:

«بايد همه مسلمين توجّه كنند و به حكومتهاي خود متذكّر دهند كه زير بار طرحهاي
آمريكايي كه از اين به بعد، يكي بعد از ديگري خواهد آمد نروند و بازي نخورند از
اين شياطين. اينها مي­خواهند شما را آلت دست قرار بدهند و ذخاير شما را بچاپند.
آمريكا نظر سوء به شما دارد… شما مي­بينيند كه دولت مصر، دولت غاصب مصر، به
صراحت مي­گويد كه ما كساني كه از اسلام اسم مي­برند سركوب مي­كنيم».

(11/9/60)

كارنامه دولت مصر در زمان حسني مبارك بسيار ننگين­تر و تأسف­آورتر از دوران
سلف طالح­اش انور سادات مي­باشد. حسني مبارك علاوه بر سياست سركوب شديد مسلمانان
در مصر، خط سازش با اسرائيل و شناسايي و تثبيت رژيم اشغالگر قدس را به صورتي همه
جانبه پيگيري كرده و آن را با پشتيباني آمريكا به دگير كشورهاي عربي نيز صادر نمود
طرح آمريكايي صدور خط سازش با اسرائيل كه حسني مبارك مجري آن بود ضربه­اي مهلك بر
پيكر دولتها و ملل اسلامي وارد كرده و جهان اسلام را در برابر صهيونيستم تسليم شده
نشان مي­داد. دولتهاي اسلامي با پذيرش اين طرح اوج زبوني و ذلّت خويش در برابر
رژيم اشغالگر قدس را به نمايش مي­گذاشتند. «مصرن كه به جرم هم پيماني با اسرائيل و
شركت در توطئه كمپ ديويد از سازمان كنفرانس به اصطلاح اسلامي اخراج شده بود و
دولتهاي اسلامي براي جلوگيري از خشم ملتهاي خود به ناچار تصميم به انزواي مصر
گرفته بودند، با يك طرح حسابشده آمريكايي از انزوا خارج گشته و به جامعه عرب باز
گردانده شد.

صدام، رئيس رژيم حاكم بر عراق، يكي از پيشگامان در اجراي اين طرح بود. امام
خميني با مشاهده اين امر، ضمن افشاي توطئه مزبور، به ديگر دولتهاي عربي منطقه
شديداً اخطار كرده و آنها را از پياده كردن اين طرح اين چنين برحذر داشتند:

«(صدام خائن) امروز به دامان حكومت سرسپرده آمريكا، يار و ياور همقطار اسرائيل
پناه برده و دست ذلّت و دريوزگي به جانب دشمنان عرب و اسلام دراز كرده است كه نخست
او را از اين مهلكه مرگبار كه خود براي خود تهيه ديده نجات دهند و سپس اذهان را از
دشمن بزرگ اسلام و غاصب سرزمينهاي آنان منصرف و قرارداد ننگين كمپ ديويد را با
برگرداندن حسني مبارك به جامعه عرب به كرسي نشانند…

من به دولتهاي عربي منطقه هشدار مي­دهم كه با تسليم شدن در مقابل اينگونه
طرحها، علاوه بر قبول اسارت خويش به دست آمريكا و از آن ننگن­تر اسرائيل، دشمني
ملّت و دولت و قواي مسلّح نيرومند ايران را براي هميشه به بار مي­آورد و اگر امروز
به دامن اسلام برنگرديد، فردا دير است… دولت مصر و اردن اگر عرصه داشتند و در
فكر شرف انساني و عربي بودند خود را از اسارت رژيم صهيونيستي اسرائيل رهايي مي­بخشيدند
نه آنكه در شناسائي اسرائيل كوشش مي­كردند و با طرح اسارت بار كمپ ديويد رشته­هاي
اسارت و ذلّت خويش را محكمتر مي­نمودند و آنان 
كه به خيال خام خود براي مقابله با جمهوري اسلامي در بازگرداندن مصر به
جامعه عرب كوشش مي­كنند، سخت در اشتباه هستند و گور خود را با دست خود كه دست
جنايتكار آمريكاست مي­كنند، در صورتي كه پس از پيروزي نهايي كه به خواست خداوند
بيش از چند قدمي به آن نمانده است، اگر از كردار غيراسلامي و غيرعربي خود پشيمان
شده و توبه كنند، در اين صورت اگر دولتمردان ما هم قبول كنند معلوم نيست ملت
ستمديده و عزيز از دست داده ما قبول كند و در صورت عدم قبول ملّت، هيچ يك از
دولتمردان ايران حق و قدرت هيچگونه كاري را در اين زمينه ندارد زيرا در ايران
اسلامي، مردم تصمي گيران نهايي تمامي مسائلند».

(6/3/61)

امّا وابستگي سران خودفروخته حاكم بر كشورهاي مسلمان عرب منطقه به آمريكا مانع
از عدم پيگيري طرح امريكايي بازگرداندن مصر به جامعه عرب و سران كشورهاي اسلامي مي­شد
از همين رو حسني مبارك با عنوان كردن خطر جمهوري اسلامي ايران و حمايت از عراق در
جنگ، سعي در منسي نمودن خطر غده سرطاني اسرائيل غاصب نموده و حمله نظاميان وحشي
آمريكايي به لبنان مظلوم را فرعي جلوه مي­داد. اما ضمن افشاي اين ئوطئه، بار ديگر
خواهان مقاومت مسلمانان در اين زمينه شده و فرمودند:

«دولت مصر با صراحت مي­گويد اين جمهوري اسلامي نبايد باشد و با دولت اسرائيل
براي كوبيدن اسلام متّحد مي­شود. مصر و اسرائيل با هم پيمان مي­بندند كه بر ضد
ايران به كمك عراق بروند، چرا بايد كشورهاي اسلامي به اين وضع باشند كه اسرائيل به
لبنان حمله كند و آنها بي­تفاوت باشند و برخي از آنها با اسرائيل دوستي داشته
باشند؟ ما بايد به راه خودمان ادامه دهيم و مقاومت كنيم».

(16/3/61)

بالاخره طرح آمريكايي بازگرداندن مصر به جرگه اعراب در «كازابلانكا» طي
اجلاسيه كنفرانس به اصطلاح اسلامي به ثمر نشسته و با مصوبه آن كنفرانس انزواي مصر
خاتمه يافته تلقي مي­شود. امام خميني ضمن ابراز انزجار از اين تصميم، مسأله را اين
چنين بيان مي­نمايند:

«كارگزاران سياست آمريكا بايد طرز تفكّر و سياستهاي خود را تغيير دهند و گمان
نكنند اداره كلّ جهان در دست آنهاست و همه كشورها چشم و گوش بسته در اختيار آنان
هستند. بايد توجّه كنند كه قطع رابطه و تحريم اقتصادي و ليستهاي دروغين آنها، دنيا
را بر كشوري نگ نخواهد كرد. چنانچه وارد نمودن مصر را در سازمان كنفرانس به اصطلاح
اسلايم با آن مقدّمات و مؤخّرات و بست و بند نمودن با حسين و حسن و حسني، عقده­هايي
را كه از بيداري ملّتها و پرخاشگري آنها براي اينان حاصل شده است، حل نخواهد نمود.

عجب نيست كه آمريكا و سرسپردگان او براي برگشتن مصر به جرگه اعراب به هر دري
مي­زنند، تأسف­آور عجيب، وضعيت سران اعراب است… با آن همه تشريفات نشستند و
برخاستند و تمام مشكلات اسلام و مسلمين را خلاصه كردند در برگشت مصر معاهد با
اسرائيل به حوزه اعراب.»

(22/11/62)

شايد كسي يا كساني مدّعي شوند كه مصر در زمان حسني مبارك با مصر در زمان سادات
تفاوت داشته و به علّت همين تفاوت بوده است كه اعراب او را به جرگه خويش راه داده
و يا با اين كشور برقرار مي­شود. در پاسخ به اينان جملات امام را يادآور مي­شويم
كه در افشاي مدهيت رژيم كنوني مصر و سران خودفروخته كشورهاي اسلامي كه در كنفرانس
«كازابلانكا» رأي به پايان انزواي مصر دادند، فرموده­اند:

«آن روز مصر را براي قرارداد با صهيونيست خارج كردند و امروز به خاطر تثبيت و
شناسائي اسرائيل برگرداندند.

آن روز مصر را براي پشت كردن به خواست اعراب خارج كردند و امروز آن را به خاطر
بوسيدن دست آمريكا برگرداندند.

آن روز مصر را براي خيانت به آرمان فلسطين خارج كردند و امروز براي امضاي
دستجمعي آن خيانت آن را برگرداندند.

و تأسف آورتر و ننگين­تر آنكه مصر با كمال بي­اعتنايي هيچ شرطي را قبول نكرد و
يكي از مقامات بالاي قاهره گفت: «سران عرب بايد به اشتباه خود اقرار كنند»!… آيا
وقت آن نرسيده كه ملّتهاي اسلامي از جاي خود برخيزند و سردمداران خود را يا در
منقابل شرف اسلام خاضع كند و يا با آنان همچون ايران عمل كنند؟… حكومتها به خود
آيند و از گناه بزرگي كه در كازابلانكا مرتكب شدند  و به شرف اسلام و مسلمانان خصوصاً اعراب تجاوز
كردند و براي خود ننگ تاريخي بجاي گذاشتند، توبه كنند و بازگشت به خدداي قادر قاهر
نمايند كه مبادا آتش قهر او تر و خشك را بسوزاند…».

(22/11/62)

حسني مبارك پس از موفقيّت در پياده كردن مرحله اول طرح آمريكائي شناسايي و
تثبيت اسرائيل يعني بازگشت به جرگه اعراب بود، بلافاصله دولتهاي عربي را در جهت
ضديّت با ايران به اتحاد فراخواند. گرچه نفس بازگرداندن مصر به جامعه عرب، حركتي
در مخالفت و ضديت با ايران اسلامي بود ليكن موضوع در همين مرحله خاتمه نمي­يافت.
امام خميني در اين رابطه فرمودند:

«ابرقدرتها بر ضد اسلام الآن كمر بسته­اند و قدرتهاي پوشالي ديگري هم همينطور.
اينكه دولت مصر دعوت مي­كند اعراب را به اينكه: مجتمع بشويد برخلاف ايران، ايران
را مقصودش هست؟ ايران خطر است؟ ايران براي آنها خطر است يا اسلام؟ اينكه دعوت مي­كند
اعراب را كه مجتمع بشويد يعني دعوت مي­كند كه همه اجتماع كنند برخلاف اسلام،‌ براي
اينكه اسلام را آنها بر ضد منافع خودشان مي­دانند…».

(23/11/63)

سخن در باب خيانتهاي بارز و آشكار رژيم مصر به اسلام، مسلمانان، فلسطين و
اعراب بسيار فراوان است. آنچه حائز اهميّت است اينكه بنابر رهنمودهاي صريح امام خميني،
مسلمانان و دولتهاي اسلامي بايد «مصر» و «حسني مبارك» را به عنوان رأس هرم توطئه
سازش با اسرائيل و شناسائي و تثبيت رژيم اشغالگر قدس منزوي و مطرود ساخته و به
مقابله با آن برخيزند. خروج مصر از انزوا خواست آمريكا و اسرائيل است و براي
مسلمانان جهان بايد شرم آور باشد. به فرمايش امام:

«واقعاً چقدر بايد رابطه سران كشورهاي اسلامي با صهيونيستها گرم و صميمي شود
تا در كنفرانس سران كشورهاي اسلامي مبارزه صوري و ظاهري هم با اسرائيل از دستور
كار آنان و جلسات آنان خارج شود. اگر اينها يك جو غيرت و حميّت اسلامي و عربي داشتند
حاضر به يك چنين معامله كثيف سياسي و خودفروشي و وطن فروشي نمي­شدند.

آيا اين حركات براي جهان اسلام شرم آور نيست؟ و تماشاچي شدن گناه و جرم نمي­باشد؟
آيا از مسلمانان كسي نيست تا بپا خيزد و اين همه ننگ و عار را تحمّل نكند؟ راستي
ما بايد بنشينيم تا سران كشورهاي اسلامي احساسات يك ميليارد مسلمان را ناديده
بگيرند و صحّه بر آن همه فجايع صهيونيستها بگذارند و دوباره مصر و امثال آن را به
صحنه بياورند؟»

(29//467)

اگر واقعاً خالصانه بخواهيم خط امام را در سياست خارجي جمهوري اسلامي پيگيري
نمائيم مي­بايست اقدامات ديپلماتيك فراگيري براي جلوگيري از خروج مصر از انزوا را
به انجام رسانده و كشورهاي اسلامي را وادار به مقاومت در برابر اين طرح آمريكائي و
صهيونيستي كنيم و در اين مسير از هيچ چيز هراس به دل راه ندهيم و افتخارمان بايد
اين باشد كه دولتهاي آمريكايي و غاصبي چون حسني مبارك مصري و حسين اردني و حسن
مراكشي باشند مگر نه اينكه امام عظيم الشأنمان خميني كبير سلام الله عليه در وصيت
نامه سياسي الهي خويش اين امر را افتخاري براي ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان
دانستند كه:

«ملّتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اين جنايت
پيشه دوره­گرد و حسن و حسني مبارك هم آخوربا اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به
آمريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي به ملّتهاي خود روي گردان نيستند».

(وصيت نامه سياسي الهي امام خميني«س»)

حال با توجّه به اين مواضع مشخص امام در ارتباط با دولت غاصب مصر و تأكيدات
مقام معظم رهبري مبني بر تداوم راه و خط امام خميني(س) بي­گمان مسئولين سياست
خارجي كشورمان در مورد طرح برقراري رابطه با مصر برخورد جدي خواهند كرد آيا خيانت
و جنايت بزرگ ديگري كه حسني مبارك اخيراً به آن دست زده و با شيطان بزرگ و متحدين
جنايتكارش در حمله به مسلمانان عراق و كويت همكاري صميمانه نموده است و حتي فضاحت
بارتر اينكه باري هرزگي، عياشي و خوشگذراني مزدوران آمريكايي مستقر در حجاز،
هزاران زن مصري را در اختيار آنان قنرار داده است، كافي نيست كه صحّت نظرات امام
در ارتباط با ماهيت اين رژيم بيش از پيش براي ما محرز گردد؟ آيا برقراري رابطه با
رژيمي چون مصر اعتبار و حيثيت جمهوري اسلامي ايران را در بين مسلمانان جهان از بين
نمي­برد؟ بعضي­ها در توجيه اين برقراري ارتباط عنوان مي­كنند كه چن ايران از مصر
ميليونها دلار طلبكار است لذا لازم بود رابطه­اي با آن كشور براي استرداد آنها
برقرار كنيم. در پاسخ به اين مسأله بايد يادآور شويم كه مسأله مبارزه با اسرائيل و
طرد سازشكران با رژيم اشغالگر قدس يكي از اصول انقلاب اسلامي است و مردم ما حاضر
به اهداي دهها برابر اين پولها در جهت كمك به انتفاضه فلسطين و حفظ اصول انقلاب خويش
مي­باشند مردم ما نشان داده­اند كه طاقت تحمّل سختي و مشقّتهاي بسياري را دارند
لكن ضربه به اصول انقلاب را تحمّل نخواهند كرد.

در پايان قسمت ديگري از يكي از آخرين پيام­هاي قبل از رحلت جانگداز امام در
ارتباط با سياست خارجي تذكر داده مي­شود:

«من بار ديگر از مسئولان بالاي نظام جمهوري اسلامي مي­خواهم كه از هيچ كس و از
هيچ چيز جز خداي بزرگ نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد
و فحشاء سرمايه داري غرب و پوچي و تجاوز كمونيزم نكشند كه ما هنوز در قدمهاي اول
مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم…

من باز مي­گويم، همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا
شما را از هويت اسلاميتان به خيال خام خودشان بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست نه
از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. هميشه با
بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد، كه اگر آرام
گذاريد لحظه­اي آرامتان  نمي­گذارند»

(2/1/1368)

«والسلام عليكم و رحمة‌ الله»

تخلّف براي احدي مجاز نيست

رسول اكرم«ص»

«ثَلاثَةٌ لِاَحَدٍ فيهِنَّ رُخْصَةٌ: اَلْوَفاءُ لِمُسْْلِمٍ كانَ اَوْ
كافِرٍ، وَبِرُّ الْوالِدَينِ مُسْلِميْنِ كانا اَوْ كافِرَين، وَاَداءُ الاَمانةِ
لِمُسلِمٍ كانَ اَوْ كافِرٍ».

(مجموعه ورّام- ج 2 ص 121)

سه چيز است كه احدي مجاز نيست از آن تخلف و سرپيچي نمايد. اول وفاء بعهد، خواه
صرف پيمان مسلمان باشد يا كافر. دوم نيكي به پدر و مادر، خواه مسلمان باشند يا
غيرمسلمان. سوم اداء امانت، خواه صاحب امانت مسلم باشد يا كافر.

پاسخ به نامه ها

*آذربايجان شرقي- برارد1-2

1- هدايت و ارشاد مردم يك تكليف و وظيفه است ولي اگر موفّق نشديد نبايد نگران
و ناراحت باشيد زيرا شما وظيفه خود را انجام داده­ايد. و هرگزدست از انجام وظيفه
برنداريد و در آن فقط قصد قربت و رضاي الهي را داشته باشيد كه در اين صورت هم عمل
مقدّس و داراي ثواب خواهد بود و هم تحمّل مشكلات آسان خواهد بود.

2- طبعي است كه افراد منحرف و نادان، انسانهاي وارسته و وظيفه شناس را مسخره
مي­كنند همچنان كه انبيا و ائمه و علما را مورد اذيّت و آزار قرار مي­دادند وي اين
كار هرگز موجب سستي وعقب نشيني آنان نبود. دليل آن اين است كه هدف كسب رضاي الهي
بود و آنجا كه هدف بسيار بزرگ باشد هرگونه سختي و ناگواري را بايد تحمّل نمود و
تحملش آسان است.

*قم- گازران- برادر سحم-2/3-1350

1- شركت در مجالس و محافلي كه در آن نوار ترانه و موسيقي مطرب پخش مي­شود جايز
نيست و گناه است هر چند مربوط به عروسيهاي فاميل و نزديكان باشد و هرگونه همكاري
با آنان در اين زمينه گناه است. البته غنا در مجلس عروسي زنانه استثنا شده است.

2- در روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام است كه دل انسان گاهي به معنويت روي
مي­آورد و گاهي پشت مي­كند پس هرگاه در خود احساس خستگي كرديد بر خود فشار نياوريد
و به فرائض و واجبات اكتفا كنيد و هرگاه كه حالو توجهي داشتيد به مستحبات بپردازيد
ولي نبايد اين مطلب را بهانه قرار داد براي تنبلي و ترك نوافل براي هميشه.

3- معمولاً چيزهائي در حافظه انسان بطور مستمر و مداوم باقي مي­ماند كه در
دوران كودكي و نوجواني آن را حفظ مي­كنيدن باشد و امّا مطالب مفصلي كه در سنين
بالا حفظ مي­كنيد فقط در صورت استمرار و مداومت باقي مي­مند.

4- اگر از جهت اقامه جماعت و جهاتي كه در خود مسجد ملاحظه مي­شود فرقي نباشد
مسجدي كه در همسايگي شما است رجحان دارد.

*زاهدان- برادر،ع-ق

جهت چاپ عكس شهيد كافي است يك قطعه عكس سياه سفيد و يك برگ تاييديه بنياد شهيد
ارسال نمائيد.

*اصفهان- برادر مسعود معتمدي فرد

بدون شك عفت كلام در هر گونه سخن گفتن لازم است بخصوص در سخن استاد و معلم در
برابر شاگرداني كه از او در هر چيز ممكن است تقليد كنند و تحت تأثير تربيت او
هستند. ولي اين مربوط به سوء تدبير است نه دخالت استعمارگران.

*بادرود نطنز- برادر، س-الف

1- اگر پدر نماز را عمداً و از روي مخالفت با احكام الهي ترك كند بر پسر
بزرگتر قضاي آن واجب نيست.

2- در رابطه با تشكيل نماز جمعه در شهرستان بايد با دبيرخانه ائمه جمعه مذاكره
نمائيد.

*گچساران-برادر، ف- 333

مقرراتي كه در محيط دانشگاه يا هر نهاد يا اداره ديگري از سوي مسئولين آن محل
وضع مي­شود بر اساس مصالح مخصوص آن جا است و منافاتي با احكام اوليّه اسلام ندارد.
بنابراين مانعي ندارد كه يك امري بر اساس حكم اولي و عمومني شارع مباح باشد و در
يك محيط خاصي از سوي يك مقام مسئول و مجاز كه ولايتي مشروع داشته باشد منع شود.

*خوي-برادر، الف-الف-س-س

1- روزه آن باطل است و قضا دارد، كفّاره واجب نيست.

2- آن آب پاك است و وضو را باطل نمي­كند.

3- نوار يا كتاب يا هر چيز ديگري كه بعنوان عاريه در اختيار شما قرار داده شده
مي­شود اگر بخواهد به ديگري واگذار كنيد بايد از صاحبش اجازه بگريد.

*شهريار-ح-ع-ل

1- علاج آن مشكل يكي از دو چيز است 1- ازدواج 2- صبر و خويشتن داري.

2- اگر از وطن اصلي كه محل تولد و مسكن پدر ومادر انسان است اعراض نشده باشد
نماز در آنجا تمام و روزه صحيح است حتي ارگ قصد ده روز مانده نداشته باشد و اگر
اعراض شده مانند هر شهر ديگر است كه به آنجا مسافرت مي­كند. منظور از اعراض اين
است كه هيچ گاه تا ابد نخواسته باشد آنجا را مسكن خود قرار دهد و امّا در مسكن
جديد اگر قصد ماندن دائم داشه باشد در حكم وطن اصلي است و اگر قصد ماندن دائم
ندارد مانند هر جاي ديگر حكم نماز و روزه بستگي به قصد ماندن دده روز يا گذشتن سي
روز دارد. اين نظر حضرت امام قدّس سره است فتواي ساير مراجع را از دفاتر استفتا
بپرسيد.

3- در ازدواج معيار ديانت و نجابت و حسن اخلاق و سرايط خاصّي است كه انسان بر
اساس ذوق و سليقه خود ملاحظه مي­كند.

4- در مورد خمس آن چه از درآمد باقي 
مانده است و چيزهائي كه عين آنصرف مي­شوند مانند برنج و روغن و سوخت و
امثال آن بايد سر سال محاسبه شود.

*تهران- خواهر، ا-ح

1- كرم به دست و صورت ماليدن ربطي به روزه ندارد و روزه صحيح است.

2- خلطي كه نمي­توانيد بيرون بياوريد و به فضاي دهن نرسيده با پائين بردن آن
روزه باطل نمي­شود.

3- به پاسخ شماره 2 برادر ح ع ل از شهريار درهمين شماره مراجعه كنيد.

4- نيّت در نماز و هر عمل ديگر يك امر قلبي است و آن انگيزه كار است و لازم
نيست آن را به زبان بياوريد يا حتّي به قلب خود اخطار كنيند و اما بالا بردن دستها
هنگام تكبير يك امر مستجبي است و واجب نيست.

5- تا مي­توانيد از ورود به موارد ازدحام كه مستوجب تنه زدن به نامحرم است
اجتناب كنيد.

*قم- خواهر، پ-ص

1- اگر جوراب را خريده­ايد ضامن پول آن هستيد به همان قيمتي كه صاحب مال تعيين
كرده است و اگر بدون رضايت صاحبش برداشته­ايد بايد عين آن را برگردانيد و اگر تلف
شده است مثل و اگر مثل آن نيست قيمتش را بدهيد.

2- غسلهاي مستحبي جاي غسل واجب را نمي­گيرد ولي شك در صحت غسلهاي گذشته اثري
ندارد و وسوسه نكنيد.

3-غسل جنابت از وضو كفايت مي­كند و تا چيزي كه موجب بطان وضو است حادث نشده مي­تواند
با آن نماز بخواند.

*تهران- برادر عباس، ج-ف

زن براي بيرون رفتن از خانه بايد از شوهر اجازه بگيرد و بدون رضايت او جايز
نيست خارج شود و اما ناسزا گفتن، هيچكدام حق ندارد به ديگري ناسزا بگويند. بايد تا
آنجا كه ممكن است با تفاهم مسائل را حل كنند. كانون خانواده بايد جاي صلح و صفا و
محبّت باشد نه دادگاه حقوق و اگر نتوانستيد تفاهم كنند دادگاه مشكل را حل مي­كند و
حدود هر كدام را معيّن مي­نمايد در هيچ شرايطي جاي زد و خورد و دشنام گويي نيست.

*اردبيل- برارد كرم جعفرزاده

1- پولي كه از قماربازان باقي مانده بايد به مالكش برگردانيد. البته برنده
قمار مالك پولي كه شرط شده نمي­شود ولي معناي اين حكم اين است كه پول در ملك
بازنده باقي است نه اين كه ملك عموم باش و هركس بتواند آن را بردارد يا مثلاً در
مصارف عمومي مصرف نمايد بلكه بايد به مالك آن كه بازنده است برگردد.

2- مسلمان شرابخوار نجس نيست گرچه دهان او در وقت خوردن نجس است.

*گيلان- خواهر، ن-و

1- كسي كه نماز نمي­خواهد لازم نيست با او قطع رابطه كنيد و اگر رحم باشد
نبايد قطع رابطه شود بلكه در صورت امكان بايد سعي در هدايت او داشته باشيد و
بهرحال نشستن بر سر سفره او اشكالي ندارد.

2- گوش دادن به ترانه و موسيقي مطرب گناه است ولي موجب بطلان عبادات نمي­شود.

3- وضو گرفتن با آب گرم اشكال ندارد.

4- سرگرميهايي كه قمار نيست و در آن شرط بندي هم نشده است اشكال ندارد.

5- توبه انسان را از گناه پاك مي­كند ولي به شرط اينكه توبه جدّي باشد و انسان
واقعاً پشيمان باشد و به راه راست و صحيح برگردد و گذشته را جبران كند.

6- لازم نيست قرآن با تجويد خوانده شود بلكه به هر صورت خواندن آن مفيد است.

7- سرنوشت همه چيز به دست خدا است در عين حال انسان در كارهايش مختار و آزاد
است.

8- هرگونه عملي كه در عرف توهين به قرآن يا ساير مقدّسات به حساب آيد گناه
است.

9- دوستتان بايد قيمت آن گردنبند را به هر وسيله كه ممكن است به صاحبش برساند
و لازم نيست او بداند از كجا و چه دليل رسيده است.

*رفسنجان- برادر، ع-1-3-4-3

آنكار نه فقط گناه است بلكه جنايت است و ممكن است كه نتيجه برعكس دهد سعي كنيد
با تفاهم مشكل را حلّ كنيد و به خصوص با دخالت بزرگان فاميل.

*كرمان- خواهر مرضيه-ش-48

شما اشتباه مي­كنيد و آن داستانها در مورد شما صدق نمي­كند اگر در مورد ايشان
تحقيق كرديد و مناسب بود بپذيريد.

*بخش كشاورز-برارد حقير- خ-س- 32

1- از نظر مصلحت انديشي بايد خودتان بيشتر در امر ازدواج دقّت كنيد ولي از نظر
شرعي ازدواج با فرد مورد نظر هيچ اشكالي ندارد.

2- پخش كنندگان موادمخدر دشمنان جامعه و عوامل دستهاي مزبور استعمارند دادن
اطلاعات درباره آنها به مراكز انتظامي وظيفه ديني وملّي تك تك افراد جامعه است. و
همچنين ساير افرادي كه مي­خواهند به نحوي به نظام مقدّس اسلامي لطمه­اي بزنند يا
امنيّت جامعه را به خطر بياندازند.

3- ما دليل آن برخورد را نمي­دانيم و نمي­توانيم دخالت كنيم به نظر ما بهتر
است شما از اين مورد صرف نظر كنيد و در جاي ديگر مشغول كار و خدمت به جامعه باشيد
شايد صلاح دين و دنياي شما در همين باشد. مهم اين است كه در هر نهاد يا اداره يا
هر شغل ديگري هستيد براي رضاي خدا و خدمت به جامعه اسلامي كار كنيد.

*رضوانشهر- برارد،ع-ي

1- علائمي كه براي مني در رساله ذكر شده در صورت شك است اگر از اثري كه بر
لباس مانده يقين پيدا شود نيازي به علامات نيست.

2- فرشي كه يك جاي غير مشخص آن نجس است اگر با رطوبت با جائي از آن برخورد شود
موجب نجاست نيست.

*گناباد- برادر حسين-س-ل-ي 21201

گوسفندي را كه نذر كرده­ايد بايد در همان راه مصرف شود و جايز نيست آن را
بفروشيد هر چند ضعيف و لاغر شده باشد.

*اصفهان – برادر، س-ش- 200

به دليل همين غريزه است كه اسلام ازدواج را بسيار با اهميت تلقي كرده و آن را
نگهدارنده نصف دين انسان دانسته است و بهرحال اگر امكانات فراهم نيست بايد صبر و
تحمل را پيشه كنيد و سعي در كنترل خويش داشته باشيد خداوند چنين خواسته كه بشر با
حفظ همه غرائز و تمايلات و با وجود دسيسه­هاي شياطين انس و جن بر نفس خويش مسلّط
باشد و آن را مهار كند و در چنين شرايطي است كه انسان ساخته مي­شود و تكامل مي­يابد.

*ساوه- برادر، ع-ر- ج 758

1- آن آب پاك است و غسل ندارد.

2- لباس شهرت به نظر حضرت امام بنابر احتياط واجب حرام است و ظاهراً منظور
لباسي است كه انسان را در ميان جامعه انگشت نما كند.

*ميانه- برادر، ج-خ

1- رساله حضرت امام قدّس سره و آية الله العظمي اراكي اختلاف دارد و شما كه
مقلّد ايشان هستيد نمي­توانيد از رساله حضرت امام استفاده كنيد اگر مسأله­اي براي
شما پيش آمد كه در رساله نبود مي­توانيد از دفتر استفتاي ايشان به آدرس قم- دفتر
استفتاي حضرت آية الهل العظمي اراكي يا به وسيله تلفن 35020 كسب تلكيف نمائيد.

2- موسيقي و آواز مطرب حرام است حتّي اگر مضمون شعر آن مطلبمفيدي باشد معيار
نوع صدا است.

*كردستان- برادر، ج-ن

1- تقليد در صورتي محقق مي­شود كه طبق فتواي مجتهدي عمل كرده باشد با استناد
به فتواي او اگر شما در حال حيات امام قدُّس سره 
با استناد به فتواي ايشان عمل كرده­ايد مي­توانيد اكنون بر اساس تقليد از
يك مجتهد زنده در مسأله بقا بر تقليد ميّت بر تقليد حضرت امام باقي باشد.

2- اعمال گذشته اگر مطابق با فتواي مجتهدي كه مي­توان از او تقليد كرد باشد
صحيح است.

3- مراجع تقليد را بايد بر اساس معرفي دو نفر عادل كه اهل اطلاع باشند و
بتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند مشخص نمود.

*برادر، س-ج- امير

معيار در حرمت افعال انسان ضرر داشتن آن نيست بلكه معيار نهي شارع است و طبق
ادله فقهي استمنا حرام است حتي اگر هيچ ضرري نداشته باشد و حتي اگر مفيد هم باشد.

*اراك- خواهر، ن-ط

1- هيچ گناهكاري لازم نيست خود را به دادگاه معرّفي كند تا حد جاري شود يا خود
براي خود مجازاتي اجرا نمايد بلكه نبايد چنين كاري صورت بگيرد و توبه واقعي به درگاه
خداوند كافي است.

2- اشكال ندارد.

*تهران- برادر،م- پيرصومي

پاسخ نياز به توضيح بيشتر دارد بايد آدرس بدهيد يا با تلفن 24803 تماس بگيريد.

*سمنان- برادر، ج- الف

1- غسل واجب است.

2- فقط لباسي كه آلوده شده بايد شسته يا تعويض شود.

3- حرام نيست.

*تهران- خواهر، ز-ط

سعي كنيد با تفاهم و تبادل محبّت و تحمّل بعضي ناملايمات محيط خانه را آكنده
از صفا و صميمّت كنيد و زمينه تندخوي همسرتان را فراهم نسازيد. اگر ايشان بيش از
حد خشن است شما مي­توانيد با نرمش بيشتر مانع تشنّج باشيد.

*يزد- برادر شهاب- 2618

شما در اختيار همسري ديگر براي بچه دار شدن آزاديد و اگر نياز به اجازه دادگاه
باشد با اظهار اين مطلب حتماً موافقت خواهد شد.

تشكّر و قدرداني

*تهران- خواهر خجسته جوهرچي

*ساري- برارد محمد رضا هرويّه

*باختران- برادر فاضلي راد.

ضمن تشكر از همكاري و عنايت شما به اطلاع مي­رساند به حساب وجوه اهدائي شما
تعدادي از كتابخانه­هاي مناطق بسيار محروم و مواردي از اين قبيل را كه نياز مبرم
به كمكهاي فرهنگي دارند مشترك نموده و براي شما عزيزان توفيق خدمتگزاري و موفقيّت
مسئلت مي­نمائيم.

 

/

نقش سياسي و نظامي تنگه هرمز

نقش سياسي و نظامي تنگه هرمز

قسمت دوم

دكتر محمدرضا حافظ نيا

اهداف انگلستان

همانطور كه اشاره شد خليج فارس بدليل ارزشهاي خاص خود هميشه مورد توجه
قدرت‏هاي جهاني بوده است زيرا خليج فار و تنگه هرمز نقش تعيين كننده‏اي در موازنه
قدرت و برتريهاي استراتژيكي جهان بعهده داشته و دارد. بعد از افول قدرت دريائي
پرتقال در منطقه خليج فارس  وبروز خلأ
قدرت، امكان ظهور قدرت مسلط براي مدتي وجود نداشت و حاكميّت در خليج فارس بين
قدرت‏هاي محلي صفويه و افشاريه و زنديه و هلند و انگليس و روسيه و حاكم عمان و
ساحل نشينان خليج فارس دست به دست مي‏چرخيد و قدرت‏هاي اروپائي ضمن اينكه در اين
عرصه رقابت همگاني درگير بودند بين خودشان نيز رقابت‏ها بر سر تصرف و تسلط خليج
فارس و تنگه هرمز شديد بود مثلاً  هلند­ي­ها
و انگليس­ها- انگليس­ها و فرانسوي­ها، انگلس­ها و روس­ها هميشه با هم در حال رقابت
بوده و دامنه رقابت در جنگ­هاي محلي اروپا نيز بروز مي­كرد.

ولي آنكه از بين تمام اين رقابت­ها سر بر آورد و حاكميت حدود دو قرن را براي
خود در خليج فارس و تنگه هرمز تثبيت نمود انگستان بود، انگلستان بعد از خروج
پرتقالي­ها و با مساعدت شاه عباس صفوي موقعيت خوبي پيدا نمود ولي در مقابل رقيب
خود يعني هلنديها نتوانست دوام بياورد كه در نهايت تضعيف هلنديها در اروپا بدنبال
جنگ­هاي چند ساله و حوادث داخلي اروپا منجر به تقويت انگليس­ها شد و در سال 1654 م
هلند سيادت دريائي انگلستان را به رسميّت شناخت.

در سال 1663 جنگ جديدي بين دو كشور واقع گرديد كه در سال 1667 به شكست
انگلستان و حضور مجدد هلنديها در تنگه هرمز انجاميد بطوريكه در 14 اوت 1684 ناوگان
هلندي به سواحل ايران حمله برده و قشم را گرفته و بندرعباس گلوله باران نمودند. در
سال 1689 م  با تغييرات حكومتي در هلند و
انگلستان جريان به نفع سياست انگليس تمام شد و انگلستان مجدداً از موقعيت بهتر
برخوردار گرديد.

رقيب بعدي انگلستان فرانسويها بودند كه در ابتدا بعنوان مبلّغ در سال 1623 م
به بصره وارد شدند و در سال 1665 م توانستند از شاه عباس دوم امتيازات تجاري و
بازرگاني كسب نمايند. ولي انگليسيها پس از خروج هلنديها از خارك در سال 1765
توانستند از پيشروي فرانسويها جلوگيري نمايند بويژه اينكه اين دو كشور بين سالهاي
1756- 1763 م درگير جنگ در اروپا بودند و دامنه درگيري به تنگه هرمز و خليج فارس
نيز كشيده شد و چهار كشتي جنگي فرانسوي به تجارتخانه كمپاني هند شرقي انگليس در
بندرعباس حمله برده و آنجا را تصرف و تخريب نمودند شكست فرانسه در جنگ جريان را به
نفع حاكميت انگلستان در خليج­فارس تمام كرد.

وقوع انقلاب فرانسه در سال 1789 م و ظهور ناپلئون كه از تمايلات توسعه طلبانه
برخوردار بود، مجدداً خليج­فارس و تنگه هرمز و هندوستان را در كانون توجه او قرار
داد، فرانسويها استراتژي تقويت مخالفان انگلستان در خليج­فارس و هندوستان و نزديكي
به حكومت ايران را پيشه كردند. اين جريانات به شدت انگستان را نگران كرده بود تا
اينكه شكست ناپلئون در قاهره بسال 1800 م و شكست­هاي بعدي او، طرح تصرف خليج فارس
و تنگه هرمز و هندوستان را عقيم گذاشت و فرانسه براي مدتي از منطقه دور بود.

اهميت خليج­فارس مانع از آن مي­شد كه فرانسه نسبت به آن بي­تفاوت باشد و لذا
ادامه حضور خود را با اتخاذ استراتژي جديد اقتصادي حفظ كرد و سعي بر گسترش روابط
تجاري خود با منطقه خليج فارس نموده و منتظر فرصت مناسب باقي ماند، در سال 1895 م
با روسيه هم­پيمان شد و توانست اقدام به احداث خط كشتي­راني دريائي بين بمبئي،
هرمز و بصره بنمايد و در سال 1900 م  كشتي­هاي
جنگي خود را (4 فروند) براي بازديد به خليج­فارس اعزام نمود ولي هيچگاه نتوانست
قدرت حاكم منطقه خليج فارس بشود.

در حال حاضر نيز رابطه تجاري فرانسه با خليج فارس در سطح بالائي قرار دارد و
بزرگترين فروشنده سلاح به منطقه خليج فارس فرانسه مي­باشد، علاوه بر آن از طريق
همسوئي با سياست­هاي دنياي غرب و امريكا حضور نظامي سياسي خود را در خليج فارس حفظ
نموده است.

انگلستان با دو رقيب جديد اروپائي يعني آلمان و روسيه نيز در خليج فارس روبرو
شد. آلماني­ها با هدف تصرف بازار تجاري منطقه و دسترسي به مسير ارتباطي اروپا به
آسياي شرقي و هند فعاليت­هاي خود را آغاز نموده و اوّلين كشتي تجاري خود را حامل
ذغال سنگ و پارچه و كالاهاي ديگر بود از هامبورك به بندر بوشهر اعزام نمودند.
ويلهلم دوّم امپراطور آلمان قصد داشت امپراطوري خود را از بوشهر تا خليج فارس
گسترش داده و دامنه نفوذ روسيه و انگليس را تنگتر نمايد. آلماني­ها در سال 1984 م
محصول قند خود را ارزانتر از محصول قند فرانسه وارد بازار خليج فارس نموده و بفروش
رساندند و امتياز خاك سرخ ابوموسي را بدست آوردند، و طرح احداث خط آهن سراسري
اروپا به خليج فارس و هندوستان را مورد بررسي قرار دادند، و بانك آلمان قرارداد
اجراي آن در سال 1899 م با دولت عثماني و فرانسه منعقد نمود (50% سرمايه متعلّق به
آلمانها و 40 % به فرانسويها و 10% به عثماني­ها).

فكر اوليه طرح احداث خط آهن مزبور به فردي به نام فردريك ليست منتسب است، او
كه داراي تفكر استراتژيك بود به رابطه بين راه آهن و تغيير موازنه قدرت نظامي
معتقد بود، فردريك ليست در نيمه قرن نوزدهم طرح راه آهن سراسري آلمان به آسيا را
مطرح كرد و مسير خط را از هامبورگ به وين و استانبول و سپس بغداد و بصره از طريق
ساحل شمالي خليج فارس به بندرعباس و سپس گواتر و كراچي و نهايتاً بمبئي در
هندوستان تعيين نمود.

مقدّمات اجراي طرح راه آهن مزبور فراهم مي­گرديد كه جنگ جهاني اوّل مانع از
انجام آن شد و انگلستان كه از خطر احداث آن نگران بود در اين امر پيشدستي كرده و
پيشنهاد احداث خط آهني از اسكندريه تا خليج فارس را با هزينه كمتر داد. در اين
ميان تعيين كننده دولت عثماني بود زيرا در آن موقع بعنوان يك قدرت منطقه­اي براي
قدرت­هاي انگليس و آلمان معتبر شناخته مي­شد. اوّلين كسي كه از خط آهن آلماني­ها
اظهار نگراني كرد لُرد كروزن بود كه طي نامه­اي نوشت:« پشت پرده اين خط مقاصدي
پنهان است كه منجر به اين خواهد شد كه دولت عثماني بصورت يك دولت تحت­الحمايه
آلمان درآيد.»

رقابت بين انگليس و آلمان شدت گرفت و اين امر منجر به دخالت آنها در مسائل
داخلي ايران شد كه حضور واسموس آلماني در مناطق جنوبي كشور و مجاور مركز حكومت
انگليس يعني بوشهر و فعاليّت آلمانها در بين عشاير و تصوير جلوه­اي مطلوب از حكومت
آلمان در بين ايرانيان در مقابل انگليسها، كه سوابق سوئي نزد ايرانيان داشتند و
حمايت­هاي ضمني دولت ايران از آلمانها، جملگي مؤيد رقابت شديد بين دو قدرت ياد شده
براي كنترل و اعمال نفوذ در دستگاه حاكمه ايران مي­باشد، زيرا در آن موقع هم نفت
ايران براي جنگ تعيين كننده بود و هم موقعيّت جغرافيايي ايران در شمال خليج فارس
به آن نقش تعيين كننده‏اي را در حوادث منطقه مي‏داد. در آغاز جنگ آلمانها براي
ضربه زدن به منافع انگليس در منطقه خليج فارس، عمليّاتي را به نام عمليّات كارون
طراحي كرده و مسئوليت اجراي آن را به فردي به نام «فرتيس كلاين» واگذار نمودند كه
از سپتامبر 1914 م آغاز شد. اهداف عمده اين طرح عبارت بودند از: نظامي و سياسي،
بدين معني كه انهدام لوله‏هاي نفتي و انبارهاي شركت نفت ايران و انگليس در خوزشتان
جلب نظر علما و مراجع در عراق براي صدور فرمان جهاد عليه انلگستان جزو اهداف طرح
محسوب مي‏شد كه توفيقي بدست نياوردند.

در جنگ جهاني دوّم نيز يكي از اهداف هيتلر دسترسي به ذخاير نفت خليج فارس بود
كه شكست آلمان در جنگ اوّل و دوّم جهاني مانع از دسترسي آن بر منطقه خليج فارس شد
و انگلستان بدينوسيله رقيب را از ميدان بدر كرد.

دولت روسيه رقيب خطرناك انلگيس براي منطقه خليج فارس و تنگه هرمز و هندوستان
به حساب مي‏آمد. روسها به قصد دسترسي به آبهاي آزاد جنوب ايران و همچنين بازارهاي
ثروت هندوستان سعي بر نفوذ به جنوب را داشتند كه انگلستان به روشهاي مختلف مراقب
رفتار روسها بوده و مانع از نفوذ آنها به منطقه مي‏شد در سال 1895 م يك مهندس روسي
به هرمز قدم گذاشت و گزارش جامعي تهيّه نمود و از اين تاريخ دولت روس توجه و علاقه
زيادي به جزيره هرمز و دهانه خليج فارس پيدا كرد، و بفكر ايجاد پايگاه دريائي در
منقطه افتاد. در سال 1900 هيئتي را تحت پوش «هئيت جغرافيائي» براي بررسي مسيره
راه‏آهن روسيه به ايران گسيل داشت كه هدف اصلي اتصال آن به يكي از بنادر جنوبي
خليج فارس چون بندرعباس و چاه بهار بود. روسيه در سال 1903 اقدام به مانور مشترك
نظامي با فرانسه در مسقط نمود و ناوگان آنها به نمايش قدرتي در خليج فارس نيز
پرداختند.

ادامه دارد

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‏ها و نوشته‏ها

دنيا و آخرت

قلندري را گفتند: دنيا و آخرت را چگونه مي‏بيني؟ تگفت: نه آن را سنگي است و نه
اين را رنگي و طالب اين هر دو مشتي هواپرستانند نه خداپرستان؛ چه هر دو مايل اكل و
شربند نه طالب وصل و قرب.

من همان رند مست بي‏باكم            كه
ندارم زهر دو عالم باك

راستي هر دو عالم ار اين است               باد
بر فرق هر دو عالم خاك

خود چو، يارب، ز كفر و دين پاكي               ذاتم
از قيد كفر و دين كن پاك

درويش قناعتگر و سلطان توانگر

ديوجانس كلبي را كه مقدّم يونان بود، اسكندر طلب كرد، عذر خواست و پيغام
فرستاد كه ترا كبر و مناعت است ن مرا صبر و قناعت؛ تا آنها با تو است نزد من نيائي
و تا اينها با من است، پيش تو نيايم.

درويش قناعتگر و سلطان توانگر                پيوند
نيابند به صد كاسه سريشم

هركس كه تَنَد تار طمع پيش و پس خويش          خود
دشمن خويش آيد چون كرم بريشم

فرق اسلام و ايمان

ابوبصيرگويد: خدمت امام محمد باقر عليه السلام بودم كه مردي به حضرتش عرض كرد:
در كوفه بعضي از مردم سخني را از زبان شما نقل مي‏كنند. فرمود: چه مي‏گويند: عرض
كرد: مي‏گويند كه ايمان غير از اسلام است. امام باقر عليه السلام فرمود: آري، چنين
است. آن مرد عرض كرد: براي من بيان بفرمائيد.

حضرت فرمود: كسي كه گواهي دهد بر اينكه خدائي جز الله تبارك و تعالي نيست و
محمّد صلي الله عليه و آله فرستاده او است و به آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله
از سوي خدا آورده، اقرار و اعتراف داشته باشد و نماز بگذارد و زكات بپردازد و روزه
ماه رمضان را انجام دهد و حج خانه خدا برود، چنين كسي مسلمان است.

من عرض كردم:    پس ايمان چيست؟ فرمود:

1-     كسي كه گواهي دهد،‌خدائي بجز الله نيست.

2-     و محمد صلي الله عليه و آله، فرستاده او است.

3-     و به آنچه پيامبر از سوي خدا آورده است،‌ قرار نمايد.

4-     و اقامه نماز كند.

5-     و زكات را بپردازد.

6-     و ماه رمضان را روزه بدارد.

7-     و به حج خانه خدا برود.

8-     و خدا را ملاقات نكند با گناهي كه خداوند وعده آتش دوزخ بر
آن گناه داده باشد. چنين كسي مؤمن است.

ابوبصير عرض كرد؛ قربانت شوم! كدام يك از ما با گناهي كه وعده آتش به آن داده
نشده باشد، خداوند را ملاقات نكرده‏ايم؟

فرمود: آنچنان نيست كه تو پنداشته‏اي! مقصود اين است كه: خداوند را ملاقات
نكند با گناهي كه خدا وعد آتش به آن گناه داده و در حالي كه اين شخص، از آن گناه
كه مرتكب شده است، توبه نكرده باشد.

تيمّم از خاك خرابات

ما جامه نمازي بسر خم كرديم         از
خاك خرابات، تيمّم كرديم

شايد كه در اين بتكده دريابيم           آنيار
كه در صومعه‏ها گم كرديم

«نظامي گنجوي»

همه چيز را كه داند؟

در زمان خسرو، در وقت وزارت بوذرجمهر، رسولي از روم آمد. كسري بنشست چنانكه
رسم ملوك عجم بود و مي‏خواست لاف بزند و بنا زد كه مرا وزيري دانا است! در پيش
رسول، با وزير گفت: اي فلان، همه چيزها كه در عالم است تو داني؟

بوذر جمهر گفت: من ندانم!

خسرو از آن سخن، سبك شد و از رسول خجل گشت. پرسيد كه: پس همه چيز كه داند؟

بوذرجمهر گفت: «همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‏اند».

فروغ جلوه حسنت

فروغ جلوه حسن نه جان آدم سوخت جهان و
هر چه در آن بود، جمله در هم سوخت

بسوزش پروبالي مناز، پروانه!          
كه پيش شمع محبّت، تمام عالم سوخت

«مخفي»

پوستين مرا رها نمي‏كند!

معلّمي از بي‏نوائي در فصل زمستان درّاعه كتان (جامه بلند كتاني) يكتا پوشديه
بود. خرسي را سيل از كوهستان در ربوده بود، سرش در آب پنهان. كودكان پشتش را ديدند
و گفتند: استاد! اينك پوستيني در جوي افتاده است و تو را سرما است؛ آن را بگير.

استاد از غايت احتياج و سرما در جست كه پوستين را بگيرد. خرس تيز چنگال در وي
زد (او را گرفت). استاد در آب، گرفتار خرس شد. كودكان بانك مي‏داشتند كه اي استاد:
پوستين را بياور و اگر نمي‏تواني رها كن و بيا!

گفت: من پوستين را رها مي‏كنم، پوستين مرا رها نمي كند!

يك عمر خون خورده‏ايم…

ما هوش خود به باده گلرنگ داده‏ايم           گردن
چو شيشه بر خط ساغر نهاده‏ايم.

يك عمر همچو غنچه در اين ميهمانسرا              خون
خورده‏ايم تا گره دل گشاده‏ايم

«صاحب تبريزي»

من او را نفرستاده بودم!

شخصي دعوي خدائي كرد. او را پيش خلفته بردند. خليفه او را گفت: پارسال اينجا
يكي دعوي  پيغمبري مي‏كرد، او را بكشتند!
گفت: نيك كرده‏اند كه من او را نفرستاده بودم!!

وصل تو حيات جاودان

شادم كه غمت همره جان خواهد بود        عشقت
بادل در آن جهان خواهد بود

هجران تو با كالبدم خواهد ماند         وصل
تو حيات جاودان خواهد بود.

«فيض كاشاني»

عقل ضعيف

عقلي كه بسي رهبر خود ساختمش        در
معرفت خداي بگداختمش

عمرم برسيد تابدين عقل ضعيف                بشناختم
اينقدر كه نشناختمش

«عطار نيشابوري»

كشمكش عابد و ابليس!

گويند: در بني اسرائيل عابدي بود، وي را گفتند: در فلان جايگه درختي است كه
قومي آن را مي‏پرستند. آن عابد را از بهر خدا و تعصّب دين، خشم گرفت، از جاي
برخاست، تبر بر دوش نهاد و رفت تا آن درخت را از بيخ بردارد و نيست كند. ابليس به
صفت پيري به راه وي شد، از وي پرسيد: كجا مي‏روي؟ گفت: به فلان جايگه تا آن درخت
بركنم. گفت: برو به عبادت خود مشغول باش كه اين از دست تو برنخيزد. با وي آويخت،
ابليس بيافتاد و عابد بر ينه وي نشست. ابليس گفت: اي عابد! خداي را پيغمبران
هستند، اگر اين درخت بر مي بياد كند، پيغامبري را فرمايد تا بركند، تو را بدين
نفرموده‏اند (دستور نداده‏اند). عابد گفت: نه؛ كه لابد است بركندن اين درخت. ابليس
گفت: تو مردي درويشي و مئونت (مصرف) تو بر مردمان است؛ چه باشد كه اين كار در باقي
كني كه بر تو نيست و تو را بدان نفرموده‏اند و من هر روز دو دنيار در زير بالين تو
كنم (گذارم) هم ترا نيك بود هم عابدان ديگر را كه بر ايشان نفقه كني!

عابد در اين گفتِ (سخن) وي بماند؛ با خود گفت: يك دينار به صدقه دهم و يك
دينار، خود به كار برم، بهتر از آنكه اين درخت بركنم كه مرا بدين نفرموده‏اند و نه
پيغامبرم تا بر من واجب آيد!! پس به اين سخن بازگشت. ديگر روز، بامداد، دو دينار
در زير بالين خود برگرفت، روز ديگر همچنين، تا روز سوم كه هيچ چيز نديد. خشم گرفت،‌
تبر برداشت و رفت تا درخت بركند. ابليس به راه وي امد و گفت: اي مرد، از اين كار
برگرد كه اين هرگز از دست تو برنخيزد بهم برآويختند و عابد بيافتاد و بدست ابليس
عاجز گشت. عابد گفت: مرا رها كن تا بازگردم، لكن با من بگو كه اول چرا من به آدم
(غالب گشتم) و اكنون تو، به آمدي؟

گفت: از اينكه در اوّل از بهر خداي برخاستي و دين خداي را خشم گرفتي؛ ربّ
العزّه مرا مسخّر تو كرد. هر كه براي خدا با اخلاص كاري كند، مرا بر وي دست نبود.
اكنون از بهر طمع خويش و از بهر دنيا خشم گرفتي، تابع هواي خود شدي، لاجرم بر من
برنيامدي و مقهور من گشتي.

پاسخ فخرالملك به مرد سخن چين

فخرالملك از وزراي ارجمند آل بويه بود. مردي به او نامه‏اي نوشت و نسبت به
شخصي از مريدانش بدگوئي و نمّامي كرد. فخرالملك كه مردي باايمان و خداپرست و وزري
خردمند بود، پشت آن نامه، نامه‏اي به اين مضمون نوشت و براي آن شخص فرستاد:

«سخن چيني و بدگوئي از مردم بسيار زشت و قبيح است هر چند دروغ نباشد. اگر شما
اين سخنان را از راه خيرخواهي به ما گفته‏ايد، زياني كه از اين راه به تو خواهد
رسيد بيش از سودي است كه به آن نظر داري، ضمناً ما سخن تو را كه مردي پرده در و
فاسد هستي درباره شخصي كه هيچ پرده‏دري نكرده است، هرگز باور نخواهيم كرد اگر
پيرمرد سالخورده نبودي تو را چنان مجازات و كيفر مي‏كرديم كه براي ديگران عبرت
باشد و پس از اين ديگر كسي اقدام به سخن چيني و نمّامي در حكومت ما نكند ولي تو را
براي آخرين بار نصحيت مي‏كنم كه اين عيب بزرگ را كنار بگذاري و از خشم خداوند
بترسي. والسّلام.»

(الكني والالقاب)

بيشتر دقّت كنيد!

«كلودبرنار»‌ دانشمند بزرگ فرانسوي، هنگام، تدريس، اغلب شاگردانش را از عدم
دقّت در مشاهدات و تجربيّات علمي سرزنش مي‏كرد. يك روز ظرفي از يك مادّه شيميائي
بسيار بدمزه برداشت و گفت: بايد در مشاهدات و تجربيّات علمي، حتّي از چشيدن بعضي
مواد شيمائي خودداري نكرد. سپس انگشت به محتواي ظرف كرده، در دهان گذاشت و ظرف را
به شاگردان رد كرد. وقتي همه دانشجويان آن تجربه را انجام دادند، كلودبرنار گفت:
«يكبار ديگر در اثر عدم دقّت اصل موضوع را متوجّه نشديد: من انگشت دوّم را در ظرف
بردم و انگشت سوّم را در دهان گذاشتم!»

 

/

اوّلين مسابقه بزرگ عكس «حوزه»

اوّلين مسابقه بزرگ عكس «حوزه»

بسم الله الرحمن الرحيم

نقش و اهميت حضور روحانيّت اصيل در نشيب و فراز تاريخ ايران، داستاني است
پرماجرا كه چندان ناگفته نيست. امّا بازگوئي آن با زبان تصوير، حديثي است تازه و
ناب، كه نيازمند كاوش و تحقيقي پرحوصله و دامنه‌دار است. و اين مهم، همراهي و
همياري بسيار مي‏طلبد.

زبان عكاسي، كه اينك جايگاه بلند و ويژ‌ه‌اي در جهان ارتباطات و رسانه‌هاي
فرهنگي و تبليغي يافته است، خوشبختانه در ايران نيز با سابقه‌اي ديرين و گسترده،
تاريخ گرانسنگي از لحظه هاي فرّار و پرشكوه فراهم آورده است؛ و به رغم تلاش تاريخ
سازان دروغين و فشار و اختناق جبّاران، آن روي سكه تاريخ را نيز كم و بيش به ثبت
رسانده است.

دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، نظر به رسالت خاص خويش، براي ثبت و ارائه
تاريخ مصوّر روحانيّت متعهد، مسابقه‌اي را تحت عنوان «حوزه» اعلام ميدارد. و از
كليّه هنرمندان، عكاسان، آرشيوداران و 
مراكز فرهنگي و هنري دعوت ميكند، چنانچه در هر يك از موضوع‏هاي ذيل آثاري
را در اختيار دارند به اين مركز ارسال فرمايند.

الف- روحانيّت و راهبري «سياسي و اجتماعي»

ب- روحانيّت و ارشاد

ج- روحانيّت و انقلاب

د- روحانيّت و جنگ

و- روحانيّت و هنر

ز- روحانيّت و زندگي

نحوه شركت

–        
شركت كنندگان مي‏توانند آثار خود را در تهران به آدرس:

خيابان انقلاب اسلامي، بين وصال و فلسطين پلاك 1045 دفتر ماهنامه پاسدار- تلفن
668283 تحويل دهند و يا قم به آدرس: اوّل خيابان دورشهر بخش فرهنگي هنري دفتر
تبليغات اسلامي حوزه علميه قم تحويل يا به وسيله پست سفارشي ارسال كنند.

–        
عكسها بايد حداكثر تا تاريخ اوّل خهردادماه 1370 به دفتر مسابقه رسيده باشد.

–        
قطع عسكها نبايد كمتر از 25*20 و يا بيش از 50*40 باشد.

تذكر: شركت گنندگان ضمن پر كردن فرم شركت، بايد پشت هر عكس نام و نام
خانوادگي،‌ موضوع عكس، تاريخ و محل عكسبرداري را درج كنند.

جوائز آثار:

–        
سه نفر اوّل: سفر زيارتي سرويه و لوح ياد بود.

–        
سه نفر دوّم: سكه بهار آزادي و لوح يادبود.

–        
سه نفر سوّم: سكه نيم بهار آزادي و لوح يادبود.

علاوه بر جوائز فوق به 15 اثر برگزيده اين مسابقه لوح يادبود تعلّق خواهد
گرفت.

§ اين دفتر مجاز است براي تهيه بروشور برخي از آثار را به چاپ
برساند.

§ عسكهاي برگزيده اين مسابقه به مناسبت يوم الله 15 خرداد در
نگارستان هنرهاي تجسّمي قم «اوّل خيابن دورشهر» به معرض ديد عمومن قرار خواهد
گرفت.

§ عكسها پس از پايان مسابقه عودت داده خواهد شد.

§ بركاي كسب اطلاعات بيشتر با شماره تلفنهاي 32062 و 32046 قم تماس
حاصل نمائيد.

 

/

شمّه‏ اي از ابعاد تربيتي نماز

قسمت دوّم

حجة الاسلام رحيميان

شمّه‏اي از ابعاد تربيتي نماز

سير نزولي «سقوط»

در جازدن و سير افقي در زندگي و عدم تلاش موفقيت آميز براي شكوفايي صحيح شخصيت
و حقيقت والاي انساني حتي در فرضي كه انسن در چارچوب قوانين اجتماعي و بدون تجاوز
به حقوق ديگران سر به زير و آرام بدنبال كسب معيشت خويش باشد و در زمينه زندگي
مادّي به حدّ اعلاي سلامت و رشد جسماني و رفاه برسد، چيزي جز يك زندگي حيواني و
حداكثر حيوان بي‏آزار مانند گاو و يا گوسفندي، كه احياناً ديگران نيز از شير و
ماست آنها بهره مي‏برند نيست! اما اين زندگي براي انسان كه بايد بيش از يك حيوان
باشد در همين جا او را در مرتبه‏اي پست‏تر از حيوان تنزل مي‏دهد زيرا او نابخردانه
نعمتهايي كه خداوند به منظور رسيدن به كمال مطلوب به او ارزاني فرموده، كفران كرده
است.

«
¨bÎ) §ŽŸ° Éb>!#ur£‰9$# y‰ZÏã «!$# •MÁ9$# ãNõ3ç6ø9$# šúïÏ%©!$# Ÿw tbqè=É)÷ètƒ  » (انفال/ 22).

–        
همانا بدترين جانوران  نزد خدا
انسانهائي هستند كه «نسبت به شنيدن و گفتن حقايق» كر و گنگند، زيرا عقل خويش را به
كار نمي‏گيرند.

« ô‰s)s9ur $tRù&u‘sŒ zO¨YygyfÏ9 #ZŽÏWŸ2 šÆÏiB Çd`Ågø:$# ħRM}$#ur ( öNçlm; Ò>qè=è% žw šcqßgs)øÿtƒ $pkÍ5 öNçlm;ur ×ûãüôãr& žw tbrçŽÅÇö7ム$pkÍ5 öNçlm;ur ×b#sŒ#uä žw tbqãèuKó¡o„ !$pkÍ5 4 y7Í´¯»s9’ré& ÉO»yè÷RF{$%x. ö@t/ öNèd ‘@|Êr& 4 y7Í´¯»s9’ré& ãNèd šcqè=Ïÿ»tóø9$#  » (اعراف/ 179).

دلهايي دارند كه با آن فهم نمي‏كنند. چشمها دارند كه با آن نمي‏بينند و گوشها
دارند كه با آن نمي‏شنوند آنها چون چهارپايانند بلكه آنها گمراه‏ترند. ايشان خود،
غفلت زدگانند.

اينان در اثر غفلت از ارزش و كرامت حقيقت والاي خويش و عدم تعقل و تفقه- جوشش
دروني- براي كشف حقيقت و شناخت راه را از چاه و نديدن حقايق و نشنيدن سخن حق و
هدايت وحي با آن كه خداوند حجت را تمام و نعمت را كامل به آنان عطا فرموده دل به
زندگي دنيا باخته‏اند و همچون حيواني كور و گنگ و كرّ در ظلمات زندگي مادي سرگشته
و سرگردانند و برخلاف حيوان كه برخوردار از نعمتهاي فوق الذّكر نيست و چاره‏اي جز
حيوان بودن ندارد اينان حيوانيت را براي خود برگزيده و با كفران همه آن نعمتها به
موجودي «بدتر» و «گمراه‏تر» از حيوان تنزل يافته‏اند اينان در حالي كه مي‏توانستند
استعداديهاي متعالي و ابعاد ويژه انساني را در خود شكوفا كنند و در اين راستا،
ابعاد جسماني و نوانهاي مادي خويش را نيز در استخدام تعاي و  تكامل شخصيت انساني خويش درآورند- و مثلاً از
نيروي غضب و شهوت كه از غرائز حيواني هستند، صفات متعالي و معنوي شجاعت و عفت را
در نفس خويش شكل دهند- برعكس با پيمودن راه انحطاط و خيانت در امانت وجود و حقيقت
خود، ابعاد ملكوتي و توانهاي معنوي خويش را نيز در مسلخ حاكميت لجام گسيخته
خواسته‏هاي حيواني قرباني كرده و بجاي حاكميت عقل و شكوفائي باورهاي فطري و
بهره‏گيري صحيح و حكيمانه از غرائز حيواني، با گم كردن راه زندگي هم از رسيدن به
شخصيت راستين خويش بازمانده‏اند و هم ابعاد مادي و زندگي دنيوي خويش را به فساد و
تباهي كشيده‏اند: « z uŽÅ£yz $u‹÷R‘‰9$# notÅzFy$#ur 4 y7Ï9ºsŒ uqèd ãb#uŽô£ã‚ø9$# ßûüÎ7ßJø9$# » (حج/11).

–        
دنيا و آخرت را زيان كنند كه زيان آشكار همين است.

آنگاه كه مردن بهتر از زندگي است!

و انساني كه بدون چراغ عقل و محجوب از نور وحي در ظلمات زندگي مادي و گرفتار
طوفان غرائز سير مي‏كند، همچون كور و كري است كه در معرض طوفانهاي شديد در ظلمات
شب در بيراهه پرپيچ و خمي كه دو سوي آن را پرتگاههاي مهلك فرا گرفته راه مي‏پيمايد
كه با كمترين لغزش هر لحظه ممكن است در قعر دره هلاكت فروغلتد و بدينسان مي‏توان
گفت سير افقي پرتگاه سير نزولي و سقوط انسان است. و آنگاه كه انسان در ورطه گناه و
فسق و فجور سقوط كرد و مسير زندگي او به انحطاط و فساد روزافزون گرائيد در نتيجه،
سير او درست در جهت عكس سير صعودي قرار گرفته و هر لحظه از قرب و رحمت خداوندي دور
و دورتر مي‏شود. و به فرموده امام كاظم عليه السلام: «و من كان اخر يوميه شرهما
فهو ملعون» (بحار/ ج 78/327).

– كسي كه هر روزش از روز قبل بدتر شود- و روزگارش به بدتر شدن گرايد- ملعون
است و از رحمت خداوند بدور. پس ملعون شدن نتيجه بدتر شدن است و آنچه انسان را بد و
بدتر مي‏كند گناه و طغيان از فرامين آفريدگار هستي است.

« Ÿwur (#öqtóôÜs? ÏmŠÏù ¨@Åsu‹sù ö/ä3ø‹n=tæ ÓÉ<ŸÒxî ( `tBur ö@Î=øts† Ïmø‹n=tã ÓÉ<ŸÒxî ô‰s)sù 3“uqyd » (طه-81)

–        
پس در آن طغيان نكنيد كه غضب من شما را دربرگيرد و كسي كه غضب من او را فرا
گيرد. قطعاً سقوط كرده است.

و اگر قرار باشد انسان در مسيري حركت كند كه با فلسفه آفرينش و زندگي او در
تضاد و پيوسته در حال نزول و سقوط باشد و مورد لعن و غضب الهي قرار گيرد، ديگر
چنين زندگي و حياتي هرگز به مصلحت او نيست.

امام سجاد عليه السلام زندگي و مرگ را در يك ارزيابي مشخص اينگونه مرتبط با
بستر حركت ترسيم كرده است كه:

«و‍عمرِني ما كان عُمري بذلة في طاعتك فاذا كان عُمري مرتعاً للشّيطان فاقبضني
اليك» (صحيفه سجاديه).

–        
خدايا، مادامي كه زندگي در جهت طاعت و پرستش تو (سير صعودي) باشد بر عموم
بيفزاي، اما آنگاه كه صحنه زندگيم چراگاه شيطان شود، جانم را بگير!

و اين مسلم است كه جلوي ضرر از هر كجا گرفته شود به نفع است، پس زندگي در
مسيري كه دوري از خدا و رحمتش را و سقوط در آتش غضبش را در پي داشته باشد چه بهتر
كه هر چه زودتر با مرگ به نقطه پايان رسد.

با چنين ديدي حتي سير افقي و درجا زدن در زندگي نيز برخلاف فلسفه آفرينش انسان
و موجب خسران اوست. چرا ك هدر اين سودا عدم سود هم زيان است و منفعت و زندگي انسان
در چنين روندي كه در ازاء استهلاك گرانبهاترين بلكه سرمايه اصلي چيز برتري حاصل
نشود چه سود بلكه عدمش به زوجود.

امام كاظم عليه السلام در ادامه حديثي كه دو فرازش در رابطه با مغبون و ملعون
قبلاً ذكر شده مي‏فرمايد:

«ومن لم يعرف الزيادة في نفسه فهو في نقصان و من كان الي النقصان فالموت خير
لهن (بحار/77/337).

و كسي كه در خود افزايشي را نشناسد. رو به كاهش است و آن كه- در زندگي- رو به
كاهش است مرگ براي او بهتر از زندگي است بر اين اساس درخواست مرگ و شعار مرگ بر
ستم پيشگان و جنايتكاران، ضمن آنكه، بخاطر رهائي مظلومان، از شر آنها و نيز
برداشته شدن مانع از سر راه تكامل انسانها است. از زاويه ديگر دعايي است كه در
حقيقت به سود خود آنهاست زيرا اين نوع انسانهاي فاسد و مفسد و غيرقابل برگشت هر
لحظه كه زودتر مرگشان فرا رسد از سنگين‏تر شدن بار گناه آنان پيشگيري شده است و
همچنين اجراي حدود شرعي در مورد متخلفشان از دستورات الهي نيز از اين زاويه
نموداري از رحمت خدا در مورد متخلف است خدايي كه: «سبقت رحمته علي غضبه» رحمتش بر
غضب او پيشي دارد ضمن آن كه آثار ديگري نيز از زواياي گوناگون بر اجزاء حدود مرتب
است.

سير سعودي «عبادت»

تمام پديده‏هاي جهان با حركت دقيق در مسيري كه خالق جهان به طور تكويني براي
آنها مقرر و مقدر فرموده است، تسبيح گو و ستايشگر اويند: « ßxÎm6|¡è@ ã&s! ßNºuq»uK¡¡9$# ßìö7¡¡9$# ÞÚö‘F{$#ur `tBur £`ÍkŽÏù 4 bÎ)ur `ÏiB >äóÓx« žwÎ) ßxÎm7|¡ç„ ¾Ínω÷Kpt¿2 `Å3»s9ur žw tbqßgs)øÿs? öNßgys‹Î6ó¡n@ 3 ¼çm¯RÎ) tb%x. $¸JŠÎ=ym #Y‘qàÿxî » (اسراء/ 44).

–        
هفت آسمان و زمين و هر چه در آنها هست تسبيح او مي‏كنند. هيچ چيز نيست مگر آن
كه به ستايش او تسبيح گو است. ولي شما تسبيح گفتن آنها را نمي‏فهميد.

و بدين ترتيب حتي اجزاي وجود انسان در عالم تكوين تسبيح گوي خدا هستند، ولي در
اين ميان خود انسان با برخورداري از نيروي عقل و اراده و حق انتخاب و استعدادهاي
مشترك و ويژه و كششهاي متضاد داراي وضعيت خاصي است «اناخلقنا الإنسان من نطفة
امشاج نبتليه فجعلناه سمعياً بصيراً انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً»
(سوره دهر 3-4)

– انسان را از نطفه اي مخلوط آفريديم كه –با تكليف- او را بيازمائيم پس او را
شنوا و بينا كرديم، ما راه را به او نموده‏ايم يا سپاسدار و يا كفران پيشه است.

براي انسان هدايت تكويني و تشريعي به طور هماهنگ و منسجم اراده شده است و اگر
انسان از جهت تكويني برخوردار از نيروي اراده است از بعد تشريحي نيز اكراه در
پذيرش دين، نفي شده است «لا اكراه في الدّين» و اگردر تكوين او ميلهاي متضاد و
غرائز و فطريات تعبيه شده است در تشريع نيز: «قدتبين الرشد من الغي» صراط مستقيم
رشد و شكوفايي مطلوب و پرتگاههاي سقوط و بيراهه‏هاي ظلماني ضلالت تبين شده است و
در اين روند بالآخره اين خود انسان است كه با انتخاب راه يا چاه سازنده شخصيت و
سرنوشت خويش است.

انسان در نگاهي سطحي و از زاويه شكل ظاهري به جاندار راست قامت «مستقيم
القامه» تعريف شده است ولي با نگاهي ژرف‏تر و تأمل در همين شكل ظاهري، استعاره‏اي
زيبا و عميق را در زبان حال و سخن خلقت مي‏توان دريافت و گوئي قلم آفرينش انسان را
با ظرافت و در بياني مجسم بدينگونه ترسيم كرده است.

انسان موجودي است كه پا به زمين و سر به سوي آسمان دارد. پايش كه «پائين» است،
بر خاك است و متصل به آن و «سر» كه «بالا» است و سمبل و كانون انديشه و خرد به سوي
عالم «بالا» قرار داده شده است. يعني كه پيوندش با خاك «بالفعل» است و ارتباطش با
عالم بالا «بالقوه» است و در اين ميان دست آفرينش «دو دست باز» كه سمبل كار است و
نمودار «اراده» و دستاورد شخصيت او در اختيارش قرار داده است. پس اگر دستها را نيز
تحت جاذبه خاك، همسوي اي به سوي «پائين» رها كرد و در طلب «دنيا» چنگ در خاك فرو
برد و ادامه زندگي را نيز همچون آغاز حركت خويش در خاك فرو برد و ادامه زندگي را
نيز همچون آغاز حركت خويش در كودكي البته نه در صورت كه در معني- چهار دست و بر
خاك خزيد: «كالانعام» همچون چهار پايان شده و روي سر نيز به سوي آب مي‏نهد و دل به
خاك مي‏سپارد و سرانجام در ورطه «بل هم أضل» و در زمره «مغضوب عليهم» سقوط مي‏كند
ولي اگر دست از «خاك» شسته و روي از «دنيا» برتافت و سبكبار و سبكبال «دو دست» را
با سر همسو كرد و سر به فرمان عقل نهاد و دست و روي را متوجه عالم «بالا» ساخت و
آهنگ دلنواز و نغمه شيرين «وجهت وجهي للذي فطر السموات والأرض» سرداد، عاشقانه به
سوي حق و كمال مطلق پر مي‏گشايد و در صراط مستقيم، رهسپار قرب و لقاء معبود مي‏شود
پ: «افمن يمشي مكبّاً علي وجهه اهدي امن يمشي علي صراط مسقتيم» (ملك/22).

–        
آيا آن كه نگونسار و به رو در افتاده راه رود هدايت يافته است يا آن كس كه
راست و براه راست راه پيمايد؟!

كمال هر پديده‏اي را مي‏توان، در استعدادهاي او شناسائي و ارزيابي كرد.
استعدادهائي كه با شكوفائي آنها كمال مطلوب براي پديده فعليت مي‏يابد. انسان نيز
از اين قاعده مستثني نيست و كمال مطلوب او را بايد در شكوفائي استعدادهاي ويژه او
جستجو كرد. و مسلم است كه انسانيّت انسان و كمال او در فعليّت غرائز و مشتركات بين
انسان و ساير حيوانات نيست بلكه حقيقت انساني به طور مشخص وابسته به شكوفائي
فطريات و استعدادهاي ويژه او است. پس اگر انسان راه انسان شدن را برگزيد در مسير
واقعي و صراط مستقيم خود قرار گرفت موجودي مي‌شود، همگون و همانگ با مجموعه جهان
مجموعه‏اي كه از ذره اتم گرفته تا منظومه‏هاي شمسي و كهكشانهايش همگي بدون كمترين
تخطي «كل في فلك يسبحون» (انبياء- 33) در محوري كه خالق جهان براي آنها مقرر
فرموده: «واليه المصير» (تغابن/31) به سوي او در حركتند. با اين تفاوت كه همانگونه
كه قبلاً نيز اشاره شد پديده‏هاي ديگر- عمدتاً- درباره آنها حكم نكويني صادر شده و
آنها نيز تكويناً فرمانبردارند و تسبيح گوي ا ولي انسان با برخورداري از نيروي عقل
و اراده و حق انتخاب- كه لامزه وجود نيروهاي متضاد در او است- حكم تشريعي نيز به
كمك او آمده تا با بهره‏گيري از زمينه‌هاي تكويني و راهنمايي وحي، خود راهي را
برگزيند كه آفريدگار او برايش گشوده است. راهي كه مستقيم است و انسان تنها با
پيمودن آن مي‌تواند همراه با كاروان هستي به سوي مبدأ هستي حركت كند.

ادامه دارد

 

/

جايگاه مجلس در نظام اسلامي

جاودانگی راه امام

جايگاه مجلس در نظام اسلامي

قسمت بيست و يكم

حجة الاسلام والمسلمين اسدالله بيات

نهادهاي نظام و مسئوليتهاي آنها

نهادهاي نظام و مسئوليتهاي آنها

اين طبيب حاذق و دلسوز (حرت امام قدس سره) پس از آنكه عوامل خطر را مورد بررسي
و تحليل قرار دادند و امّت اسلام را در اين عصر و عصرهاي آتيه به خطرات آنها گوشزد
نمودند و راه و شيوه برخورد با آنها را ارائه فرمودند و اين تجربه موفق و روشن را
در اختيار انقلابيون عالم گذاشتند وارد مرحله ديگري شدند و از بعد ديگري موضوع را
مورد بررسي قرار دادند و آن اينكه چون انقلاب اسلامي بصورت يك نظام و سيستم قابل
دفاع درآمده است و مي‏تواند از تمامي انقلابات مردمي و ارزشي الهي جهان دفاع و
حمايت نموده و به عنوان الگو براي آنها مطرح گردد و پشتوانه قوي و محكمي براي همه
حركتهاي مردمي به حساب آيد و سلامت و صلابت و حالت انقلابي داشتن آن تضمين كننده
انقلابهاي جهان بوده و خداي ناخواسته و ناكرده كجي و انحراف آن موجب انحرافات
فراواني در انقلابات عالم خواهد بود.

حضرت امام(س) نهادها و ارگانهاي نظام را كه به صورت عناصر سازنده و تشكيل
دهنده آن مي‌باشند با توجه به حساسيت و جايگاه و نقشي كه آنها دارند و يا
مي‏توانند داشته باشند مورد دقّت و مطالعه قرار داده و توصيه‏هاي لازم و ضرروي را
براي سلامت هر كدام از آنها فرموده‌اند و به صورت يك كارشناس ماهر و امين و دلسوز،
هم اوامر سلامت و صلابت آنها را دقيق بيان فرمودند و هم زمينه‏هاي انحراف و تباهي
آنها را تبيين نموده‏اند مشروط بر اين كه با دقت مورد مطالعه قار گيرد و به مرحله
اجرا درآيد.

اوّلين ارگان و نهادي كه در اين بخش مورد عنيات مقام ولايت و امامت اسلام قرار
گرفته و با حساسيت موضوعات و مسائل مربوط به آن دنبال شده است مجلس شوراي اسلايم
است و اين نوع برخورد حضرت امام(س) با مجلس بي‏سابقه نبوده و به صورت مكرر از
ناحيه ايشان مجلس به عنوان مركز همه قانونها و قدرتها و تمام تصميم گيريها و در
رأس تمامي قوا معرفي شده و نمايندگان مجلس به عنوان عصاره‏هاي فضائل ملت و بالاخره
اين نهاد مقدس، فراهم آمده الله اكبرهاي مردم شناخته شده است.

اهميت و نقش منجلس و جايگاه رفيع آن بر كسي پنهان و پوشيده نيست لااقل در
تئوري همه اين مطالب را به زبان مي‏آورد و در شعار و لفظ روي آن تأكيد و  اصرار مي‏ورزند وليكن حضرت امام(س) در تمام
دوران انقلاب و مواقع مختلف و در مناسبتهاي گوناگون تلاش كردند تا اين موضوع جا
افتاده و ملت قهرمان به صورت ملموس و عيني و واقعي به اين امر واقف شده و با تمام
وجود به اهميّت و نقش مجلس در سرنوشت ميهن اسلامي اذعان نمايند و لذا از اين فرصت
استفاده كرده و از زواياي گوناگون با توجه به مطالب متنوع حضرت امام(س) درباره
مجلس شوراي اسلامي مسئله را تعقيب مي‏نمائيم و ابتدا از سخن ايشان وصيتنامه سياسي
الهي شروع مي‏كنيم:

«… از مهمات امور تعهد وكلاي شوراي اسلامي است. ما ديديم كه اسلام و كشور
ايران چه صدمات بسيار غم انگيزي از مجلس شوراي غيرصالح و منحرف از بعد از مشروطه
تا عصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد
خورد و چه مصيبت‏ها و خسارتهاي جان فرسا از اين جنايتكاران بي‏ارزش و نوكر مآب به
كشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سا يك اكثريت قلابي منحرف در مقابل يك اقليت
مظلوم موجب شد كه هر چه انگلستان و شوروي و اخيراً آمريكا خواستند با دست همين
منحرفان از خدا بي‏خبر انجام دهند و كشور را به تباهي و نيستي كشانند. از بعد از
مشروطه هيچ گاه تقريباً به مواد مهم قانون اساسي عمل نشد. قبل از رضاخان با تصدي
غرب زدگان و مشتي خان و زمين خواران و در زمان رژيم پهلوي به دست آن رژيم سفاك و
وابستگان و حلقه به گوشان آنن.

ملاحظه مي‏نمائيد كه چگونه درباره تعهد نمايندگان مردم با سوز و گدار سخن
بميان آمده و نقش مجلس شورا، هم در بعد اثباتي و هم در بعد سلبي و تخريبي بيان شده
است و در تاريخ 50 ساله پارلمان از بعد مشروطه تا انقلاب اسلامي مورد ارزيابي واقع
شده و تبيين شده است كه چگونه و چطور مجلس در خدمت اربابان غربي و شرقي قرار گرفته
و راه نفوذ استعمارگران و استثمارگران را هموار ساخته است و قانون اساسي و متمّم
آن كه محصول تلاش و مجاهدتهاي علما و مجتهدان بزرگ و مقام و مبارز بود چگونه
دستخوش بي‏مهري‏ها و بي‏اعتنائي‏ها و در نتيجه مغفول عنه و كنار گذاشته شدن و
بي‏اعتبار بودن از طرف دستگاه حاكمه قرار گرفته و عملاً به هيچكدام از موارد ان
عمل نشده است و بالاخره در ميدان عمل مجلسهاي گذشته بجاي آنكه در خدمت مردم مسلمان
ايران اسلامي باشد در خدمت زورمداران و غارتگران شرقي و غربي قرار گرفته و بجاي
دفاع از حقوق مردم از منافع اربابان غارتگر دفاع مي‏كرده است. آري مجلس و پارلمان
در يك نظام پارلماني هميشه و در تمام ابعاد نقش محوري و تعيين كننده را داشته و
خواهد داشت زيرا كه سياستگذاري و هدايت كلّي و عام در بعد قانونگذاري و سازماندهي
و بودجه بندي كلان در عهده پارلمان بوده و سخن اول و آخر را آن مي‏زند و فصل
الخطاب در تمام زمينه‌هاي فوق با پارلمان و مجلس است.

حالا براي اينكه موضوع بيشتر شكافته شود و از ابعاد مختلف مجلس و نقش آن مورد
تحليل قرار گيرد مناسب و ضروري به نظر مي‏رسد زواياي مختلف مسئله مورد توجه قرار
گرفته و با ملاحظه منابع مختلف آن را مورد بررسي و بحث قرار دهيم:

الف: جايگاه مجلس شوراي اسلامي

علاوه بر اينكه در هر نظام پارلماني مجلس از اهميت بالا و والائي برخوردار
بوده و داراي جايگاه رفيعي مي‏باشد در نظام اسلامي ما كه مي‏خواهد انقلاب اسلامي
را در داخل بصورت يك نظام و حكومت حقّه و عادله ارائه نموده و مصالح اجتماعي را
تأمين نمايد و در خارج بعنوان يك الگو مطرح گرديده و آزادي خواهان عالم را براي
تبعيت و پيروي از آن دعوت نمايد طبعاً داراي حساسيت بالائي بوده و از اهميت
ويژه‏اي برخوردار خواهد شد.

و لذا در سخنان امام انقلاب و بنيانگذار نظام در قانون اساسي آن نوع ترسيمي كه
از اين نهاد عظيم الهي مردمي و قوه به عمل آورده است از نهادهاي ديگر بعمل نيامده
است. و با مقايسه و تطبيق برخوردها صدق و حقانيّت مطلب فوق به روشني بدست خواهد
آمد و ما از هر دو دراين زمينه استفاده خواهيم كرد و اتوماتيك وار مطابقه و تطبيق
به عمل خواهد آمد و اين عمل در دو بخش صورت خواهد گرفت. بخش اوّل درباره كلام و
سخنان حضرت امام(س) و بخش دوّم درباره اصول قانون اساسي:

بخش يك سخنان حضرت امام(ُ)

«شما كه وكيل از جانب ملت هستيد و عصاره فضائل ملت هستيد، بايد در آنجا همان
معنائي كه از طرف ملت مأمور او شديد، همان معاني باشيد».

(كلام امام- دفتر هفتم- ص 52)

«مركز هه قانونها و قدرتها مجلس است، مجلس هدايت مي‌كند همه را و بايد بكند».

(همان مصدر- ص 54)

«مجلس مقدس شوراي اسلامي كه اولين مجلس جمهوري اسلامي است و اوّلين مجلس است
كه با انتخابات آزاد انجام گرفت گشايش مي‏يابد و من اميدوارم كه اين مجلس به بركت
اين روز مبارك مجلس عدال و پيرو اسلام و بنفع مسلمين و كشور اسلامي باشد».

(همان مصدر- ص 57)

«انشاءالله وقتي كه مجلس به كار افتاد مسايل در مجلس برود واز مجلس ساير جاها
الهام بگيرد و قواي نظامي اجرا بكند تا انشاءالله همه مسايل حل بشود».

(همان مصدر- ص 60)

«بايد مجلس قاطع باشد. اگر در مجلس اشخاصي هستند كه آنها باز همان طبل را
مي‏زنند به اينها نبايد گوش بدهد. بايد اين مجلس يك مجلسي باشد كه با قاطعيت عمل
كند. و دولت اگر كه يك قدمي كنار بگذارد با قاطعيت كنارش بگذارند و با قاطعيت
بخواهند و ردّش كنند…. مجلس امروز رسميّت پيدا كرده است با رسميت مجلس حالا بايد
تمام امور را مجلس اصلاح بكند.»

(همان مصدر- ص 62)

«مجلس بايد به تمام قوه‏اي كه دارد و قوّه او از تمام قوه‏ها بالاتر است و بر
تمام مسلمين واجب است كه پشتيباني كنند از دولت و از ملت و از مجلس».

(همان مصدر- ص 65)

«مجلس را كه در رأس همه امور است تقويت كنيد و دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوي
قانونگذاري داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند».

(همان مصدر- ص 73)

«و من تكرار مي‏كنم مجلس بالاترين مقامي است كه در اين مملكت، مجلس اگر رأي
داد و شوراي نگهبان هم آن رأي را پذيرفت، هيچ كس حق ندارد يك كلمه راجع به اين
بگويد من نمي‏گويم رأي خودش را نگويد، بگويد، رأي خود را بگويد. اما اگر بخواهد
فساد كند به مردم بگويد كه اين شوراي نگهبان كذا و اين مجلس كذا، اين فساد است و
مفسد است يك همچو آدمي تحت تعقيب، مفسد في الأرض بايد قرار بگيرد. اين مجلس ما حصل
خون يك جمعيتي است كه وفادار به اسلام بودند و اين مجلس عصاره زحمتهاي طاقت فرساي
اين ملت مسلمان بوده است اين مجلس فراهم آمده از الله اكبرهاي مردم است».

(همان مصدر- ص 77)

هر انسان منصفي اگر كمي در اين عبارات صرحي و قاطع حضرت امام(س) دقّت نمايد و
به ذهنش بسپارد قضاوت خواهد كرد كه در ديدگاه امام انقلاب مجلس شوراي اسلامي از
جايگاهي بس رفيع و بلند برخوردار است كه با هيچ قوه و نهاد و ارگاني قابل مقايسه
نمي‏باشد و روي همين ديد كلي و جامع و دقيقي است كه در قانون اساسي اختيارات و
مسئوليتهائي كه در عهده مجلس گذاشته شده است آنقدر وسيع و گسترده است كه بدون
ترديد اختيارات و مسئوليّت گسترده نشان دهنده جايگاه رفيع و بلندي است كه مجلس
شوراي اسلامي در سلسله نظام اسلامي ما دارد و اينك بطور فهرست اختيارات وظائفي كه
در قانون اساسي در عهده مجلس گذاشته مي‏شود آورده مي‏شود.

اختيارات مجلس شوراي اسلامي و وظائف آن

قانون اساسي كه الهام گرفته از تعليمات جامع الاطراف و دقيق احكام جاودانه
اسلام و قرآن كريم است طبق همان تعليمات و جهان بيني كه دارد اصل حاكميت و ولايت
مطلقه و غير مشروط را از آن ذات مقدس حضرت حق دانسته و بطور جدي و حقيقي باور دارد
خداي عالم انسان را آزاد و مختار خلق فرموده و وي را بر سرنوشت اجتماعي و فردي
خويش حاكم قرار داده است. و معتقد است هيچكس نمي‏تواند اين حق الهي را از انسان
سلب كند يا در خدمت منافع فرد و يا گروهي خاص قرار دهد و خود ملت اين حق خداداد را
از طرفي كه در اصول مربوط بيان شده است اعمال مي‏نمايد.

بنابراين حاكميت اصلي و ولايت بالذّات از آن خداي عالم بوده و با جعل الهي از
ناحيه ملت و مردم مي‏باشد و خود آنان هستند كه بايد درباره سرنوشت خودشان تصميم
بگيرند و ديگران حق محدود كردن و يا سلب آن را به صورت دلبخواهي ندارند و اين معني
در اصل 56 قانون اساسي به صورت روشن و زيبا عنوان شده است.

و بر كسي پوشيده نيست اعمال حاكميت مردم و دخالت مشخص و ملموس آنان در سرنوشت
خودشان مجالس ومظاهر فراواني دارد و مشخص‏ترين و قابل دفاع‏ترين دخالت آنان آن است
كه از روي ميل و اراده و ازايد كامل و آگاهي كافي بطور مستقيم درباره مسائل مورد
توجه و نيازشان دخالت كرده و اراده و تصميمات خودشان را اعمال نمايند و يا اينكه
افراد مورد وثوق و اعتماد و مقبول در ميان خودشان را كه به صداقت و امانت و تقوا
براي آنان شناخته شده‏اند به عنوان وكيل و نماينده خودشان معرفي نموده و از طريق
آنان منافع و مصالحشان را تعقيب و دنبال نمايند.

بنابراين قوي‏ترين و محكم‏ترين تجلي گاه ظهور و بروز اراده ملّي و مردمي،
اعزام وكلاء و نمايندگان مقبول و مورد اعتماد مردمي است كه در مجلس خودش را نشان
مي‏دهد. بناأ عليهذا مجلس شوراي اسلامي همان مظهر اراده و اعمال حاكميت ملي و
مرديم است و در حقيقت مجلس شوراي اسلامي همان ملت است منتهي بصورت مجموعه محدود و
كوچك و به تعبير حضرت امام(س) عصاره فضايل ملت است و چون مجلس مظهر اراده مردم و
آرامن ميليوني انسانهائي است كه حاكميت و ولايت خودشان را خداي عالم بعهده خود
آنان قرار داده است و لذا داراي اختيارات و وظايف بزرگ و مهمّي است كه در اصول
قانون اساسي به آنها اشارت رفته است و طبق همان اصول در اينجا آورده مي‏شود:

الف: قانون گذاري

اصل 58- اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است ك هاز نمايندگان منتخب
مردم تشكيل مي‏شود و مصوبات ان پس از طي مراحلي كه در اصول بعد مي‏آيد براي اجراء
به قوه مجريه و قضائيه ابلاغ مي‏گردد.

اصل 71- مجلس شوراي اسلامي در عموم مسايل در حدود مقر در قانون اساسي مي‏تواند
قانون وضع كند.

اصل 58- سمت نمايندگي قائم به شخص است و قابل واگذاري به ديگري نيست. مجلس
نمي‏تواند اختيار قانونگذاري را به شخصيا هيأتي واگذار كند ولي در مورد ضرروي
اختيار وضوع بعضي از قوانين را با رعايت اصل 72 به كميسيونهاي داخلي خود تفويض
كند، در اين صورت اين قوانين در مدتي كه مجلس تعيين مي‏نمايد بصورت آزمايشي اجراء
مي‏شود و تصويب نهائي آنها با مجلس خواههد بود…

بنابراين يكي ازمهمترين و حساسترين وظايف مجلس قانون گذاري در عموم مسايل
داخلي و خارجي كشور در حدود قانون اساسي ميباشد و غير از مجلس هيچ مقامي حق قانون
گذاري ندارد.

ادامه دارد

 

/

تركتازي رژيم فاشيستي بعث و وجدان جهاني!!

تركتازي رژيم فاشيستي بعث و وجدان جهاني!!

حجة الاسلام محمد تقي رهبر

شكست و تسليم مفتضحانه رژيم بعثي عراق در برابر نيروهاي متحدين و پذيرش بي‏قيد
و شرط شرائط ذلت بار شيطان بزرگ با انگيزه نگههداري كادر رهبري حزب بعث و شخص صدا
در مصدر قدرت و تحميل مجدّد جنازه زخم خورده اين رژيم بر مردم مظلوم عراق،
همانگونه كه پيش بيني مي‏شد، واكنش جدّي و عمومي مردم در بند اين كشور را در پي
داشت و از سراسر اين سرزمين مغضوب فرياد اعتراض برخاست.

مردم پرسيدند: چرا رژيم عراق به كويت لشكركشي كرد؟ و چرا قبلاً هشت سال جنگ
تحميلي عليه جمهوري اسلامي ايران آن همه فساد و جنايت را مرتكب شد؟ و چرا ذخائر و
منابع و نيروهاي انساني منطقه را زير چكمه‏هاي قساوت و جهل و توحش بعثي‏ها و گارد
جمهوري پايمال مي‏سازد؟ عربده جوئي‏هاي صدام در برابر متحدين و شعار رياكارانه ضدّ
صهيونيستي و ضدّ اميرياليستي و پوشش مقابله اسلام و كفر! به اين جنگ بي‏حاصل دادن
و ادّعاي پوچ پايداري تا آخرين نفر و آخرين گلوله با كفّار مهاجم، يكباره چهره عوض
كرد و با عقب نشيني و كُرنش و تسليم اين رژيم، حركت جنون آميز بعثي‏ها را زير سوال
برد. مردم اين بار ديگر، سكوت را شكستند (و چه خوب بود در طول جنگ تحميلي اين سكوت
را مي‏شكستند) مردمي كه قرباني جاه طلبي بعثي‏ها از يكسو و قدرت نمائي و قلدري
شيطان بزرگ از سوي ديگر شده و همه چيزشان را از دست داده بودند و گرسنه و خانه
خراب و غارت شده و سرشكسته، شاهد ويراني كشور و نابودي جوانانشان بودند و امّ
الفساد كشور خود را رژيم حاكم سفاك مي‏ديدند، با اغتنام فرصت فرياد اعتراض
برداشتند كه حزب بعث با چه حق قانوني و تا كي و تا چند در اين كشور بايد تركتازي
كند؟!

اين قيام مردمي رفراندومي بود در خلع حكومت جبّار و پيوستن گروهائي از نظاميان
به صوفف ملّت، نشان داد كه آنها زير فشار حزب فاشيست سلاح در كف گرفته‏اند و در
اين گارد جمهوري بعث تنها نيروئي است تحت تطميع و رهبري رژيم به كشتار مردم و قتل
عام زنان و كودكان مي‏پردازد و با بمبهاي ناپالم و فسفري و ميكروبي از قبيح‏ترين
جنايت نسبت به ملّت عراق دريغ نمي‏كند. و همين‏هائي كه از جلو نيروي متحدين غربي
چون موش گريختند اينك گلوله‏هاي خود را به سوي ملت نشانه رفته و بمبها را بر سر
مردمشان فروباريدندد!!

حقّا كه رژيم جهنّمي بعث و نظاميان روسياه گارد جمهوري عراق، روي آتيلا و
نرون، ضحّاك و حجّاج و آيشمن و چنگيز را سفيد كردند اين دژخيمان قساوت را به نهايت
رساندد و تصفيه‏هاي استاليني را در فيجع‏ترين شكل و ناجوانمردانه‏ترين نوع آن
تجديد نمودن و با اهانت به اماكن متبركه و گلوله باران شهرهاي مقدّس كربلا و نجف و
تخريب و قتل عام و ايجاد حمان خون در شهرها و روستاها ماهيّت پليد حزب كافر بعثي و
حكّام يزيدي عراق بيش از پيش به نمايش گذاشت و رفتار متوكّل عباسي را تداعي كرد.
از سوي ديگر دربدري و آوارگي و بي‏قوت و غذائي زنان و كودكان و مجروحان و
داغديدگان در بيابانها و مرگ فجيع هزاران بيگناه در بمباران و سرما و بي‏داوائي و
بي‏غذائي كه مي‏توانست سخت‏ترين دلها را تحت تأثير قرار دهد و احساسات قسي‏ترين
انسانها را تحريك كند، نتوانست بر قلب سياه سرمداران سياست جهاني تأثير گذارد و
مجامع حقوق بشري نيز به تماشاي وحشي‏گري‏هاي رژيم بعثي ايستادند.

آزمايش تاريخي براي مدعيان حقوق بشر

حقاً كه اين آزمايشي بود تاريخي براي سياستگزاران شرق و غرب و مدعيان حقوق بشر
و كشورهاي عرب به اصطلاح اسلامي و آنانكه حفظ تاج و تخت و منافع نامشروع خود و
اربابانشان را در هر شرائطي بر همه ارزشهاي انساني ترجيح مي­دهند. در حاليكه
نقدينه­هاي شخصي صدام و بانكهاي خارجي به 11 ميليارد دلار مي­رسد و هريك از حواشي
و سردمداران بعثي بهمين نسبت ثروت ملّت عراق را به يغما برده و نابود كرده­اند،
كودكان معصوم و آواره در درّه­هاي غرب و كوهستانها و دشتهاي عراق گوشت الاغ مرده
را با حرص و ولع مي­خورند تا نيمه جاني به در برند، و در حاليكه دولتهاي عرب منطقه
در قصرهاي افسانه­اي سرگرم به عياشي هستند، دست در دست اربابان خود به تماشاي سيل
آوارگاني ايستاده­اند كه با وضع رقّت بار در مرزهاي خارجي بدنبال پناهگاهي
هستند…

و در حالي كه مجامع حقوق بشر از گروگان رفتن انتقام جويانه چند صهيونيست با
ديپلمات غربي و غريو و فرياد سر مي­دهند در كشتار ناحق صدها هزار انسان بي­گناه در
عراق لب به اعتراض نمي­گشايند و يا به يك بيانيه نمايشي و بدون پشتوانه بسنده مي­كنند
چرا كه جان ميليونها مسلمان جهان سوّمي براي اينان به قدر يك جاسوس غربي ارزش
ندارد! راستي وجدان جهاني مرده و بشريّت مسخ شده و نوحي ديگر بايد و طوفاني ديگر
تا لكه­هاي ننگ اين مدعيان تمدّن و حقوق بشر را شستشو كند.

از سوي ديگر آمريكا كه تا ديروز صدام را امّ­الفساد عراق و منطقه مي­دانست
امروز اجازه مي­دهد نيروهاي بعثي در مناطق تحت اشغال متحدين مردم مظلوم را بمباران
كنند، تا مبادا نيروهاي مردمي كه عمدتاً انگيزه اسلامي دارند ابتكار عمل در صحنه­هاي
سياسي عراق را بدست گيرند…

بالاخره تحت فشار افكار عمومي سازمان ملل طبق معمول به صدور بيانه­اي بدون
پشتوانه در محكوميّت رژيم بعثي اقدام كرد كه با 10 رأي موافق و 2 رأي ممتنع و 3
راي مخالف از جمله كوبا به تصويب رسيده است. جاي بسي شگفتي است كه كوبا رژيم بعثي
را مستحق محكوميّت نمي­داند… اينجاست كه بوي عفن لاشه كمونيست و تصفيه­هاي
استاليني هنوز پس از فروپاشي ماركسيسم به مشام ميرسد. مايه تعجّب است كه از نظر يك
رژيم مدّعي انقلابي­گري و ضدّ امپرياليستي چون كوبا جنايات رژيم عراق شايان
محكوميّت نيست. اينجاست كه در اين تراژدي انساني ردّ پاي امپرياليسم و سوسياليسم
همزمان مشاهده مي­گردد. اين حوادث به خوبي به ملّتها فهماند كه بايد چشم به راه
امدادگري از شرق يا غرب نباشد چرا كه گرگهاي بيابان را طمع رحمت داشتن محض خطاست.
ملّتها بايد روي پاي خود بايستند و با فداكاري و قرباني دادن آزادي و استقلال را
بچنگ آورند و در اين فاجعه كنوني بر ملّت عراق است كه نيروهاي مبارز را فشرده كنند
و با جهادي خستگي ناپذير خستگي­ناپذير در راه آزادي ميهن خود از چنگال غاصبان بعث
از پاي ننشينند. چرا كه اگر رژيم بعثي جاني دوباره يافت به درنده خوئي و كشتار
بيشتر ادامه خواهد داد.

تراژدي انساني آوارگان

علاوه بر روند طبيعي حوادث در مسئله آوارگان شمال و جنوب عراق، مي­توان توطئه
استكباري را در تحميل مشكل بر جمهوري اسلامي، حدث زد. بمباران بي­وقفه شمال و جنوب
اين كشور بمنظور راندن مردم منطقه بسوي مرزهاي ايران كه تنها قبله آمال مستضعفان
است، و سكوت مجامع جهاني در برابر فاجعه قرن به بهانه عدم مداخله در امور داخلي
عراق و بستن مرزهاي ديگر كشورها از سوي متحدين آمريكا، دليلي است بر توطئه ياد شده
كه اينها مي­خواهند مشكلات را به كشور ما صادر كنند و خود را از دغدغه كردها و
مترضعين خلاص نمايند و بدين دستاويز ميليونها انسان را برانند و خانه و سرزمينشان
را تصرّ ف كنند و در هر حال بخشي عظيم از اين مشكل را بر ايران تحميل نمايند. چرا
كه آنها خود مي­دانند هجوم ميليوني آوارگان پابرهنه و بيمار و بدون سرپناه و آب و
غذا و بهداشت چه مشكلاتي براي يك كشور ببار مي­آورد. حتّي اگر از ضايعات فرهنگي
اجتماعي، امنيتي و سياسي اين موضوع چشم­پوشي نمائيم كه آن هم در جاي خود توطئه­ايست
حسابشده. امّا با اين همه بررسي آثار اين مهاجرت اجباري به نكاتي قابل توجّه بايد
اشاره كرد:

درسهاي اين حوادث

1-    مجامع حقوق بشر جهاني بار ديگر افشا گرديد و مدّعيان
بشردوستي رسوا شدند و اين در سطح جهاني براي آگاهي ملّتها آزمون خوبي است كه نشان
دهد حقوق بشر غربي و امپرياليستي يا سوسياليستي مفهومي جز اين ندارد كه سكوت در
برابر قتل عام انسانها آنگاه كه در راستاي سياستهاي استعماري و استكباري باشد
كاملاً قابل قبول و توجيه است!! و در قرني كه انجمن حمايت حيوانات دم از حقّ و حوش
و طيور ميزنند! حقوق ميليونها انسان بدينگونه ضايع و لجن مال مي­شود  و در برابر اين وضعيّت رقّت­بار سكوت مي­كنند.

2-     ماهيّت قدرتهاي
استكباري كه براي نجات يك كشور كوچك مانند كويت از سراسر جهان بسيج مي­شوند و
لشكركشي بي­سابقه­اي را سامان مي­دهند چرا كه مسئله نفت است نه كاري بازيچه، بار
ديگر از پس پرده ريا و تزوير رُخ نمود و آنها نيز نشان دادند كه برايشان جز چپاول
و غارت و سلطه و جباريّت مفهومي ندارد… آنگاه كه در سازمان ملل طرح ايجاد منطقه
امن براي آوارگان در كشور عراق مطرح مي­شود آمريكا آن را رد مي­كند  و چين و شوروي نيز با هرگونه مداخله سازمان ملل
در امور داخلي عراق به مخالفت برمي­خيزند و كوبا و برخي ديگر به مصوبه شوراي
امنيّت در محكوميّت عراق رأي مخالف مي­دهند بنظر اينها رژيم استبدادي بعث حق دارد
نسبت به ملّت خود هرگونه جنايتي را مرتكب شود و با بمبهاي ناپالم و فسفري و ميكربي
و شيميائي بنابودي حرث و نسل آنان اقدام كند، و جلوگيري از اين جنايات مداخله در
امور كشورها قلمداد مي­گردد. اين درحالي است كه آمريكا چند ماه پيش با لشكركشي به
پاناما به سرنگون كردن رژيم مردمي آن كشورها نيست! و از اين قبيل حركات مستكبرانه
و صدها كودتا از سوي غرب و شرق و دخالت آشكار در سرنوشت ملّتها كه نمونه­هاي
فراوان دارد. حقيقت اين است كه قدرتهاي بزرگ و غاصب و سلطه­گر رژيم بعث را بالاخره
بعنوان سپري در برابر موج انقلاب اسلامي مي­خواهد نگهدارند و در اين جهت ميان
اردوگاه راست و چپ و امپرياليسم و سوسياليسم و صهيونسيم! تفاوتي نيست… (الذين
كفروا بعضهم اولياء بعض).

3-     دول عرب منطقه نيز بيش از پيش ماهيّت خود را
برملا كردند، اينها كه طيّ هشت سال بنام عروبت و دفع خطر عجم! رژيم عراق را عليه
جمهوري اسلامي ايران با تمام توان خود ياري مي­دادند امروز حاضر نيستند آوارگان
عرب را كه اغلب زنان و كودكان و بيمارانند از كشور همسايه عربي بپذيرند و مرزها را
بروي اين مردم دربدر مي­بندند، گويا مردم عراق از تبار تاتار و نژاد مغول آدامخوار
جزاير وحشي­اند و نبايد به اينان حتّي بعنوان يك آواره درمانده پناه داد!! زهي بي­شرمي!
وجدانهاي عمومي بالاخره بيدارند و اين جريانها از حافظه تاريخ محو نمي­شود. اين
حوادث اگر هيچ اثري نداشته باشد شعور سياسي و آگاهي عمومي بشريّت را بالا مي­برد و
از چنبر تبليغات دروغين آزاد مي­سازد.

4-    پناه دادن جمهوري اسلامي به آوارگان ديوار خونيني را كه
بعثي­ها ميان دو ملّت كشيده بودند فرو ريخت و تبليغات زهرآگين دوران جنگ كه ايران
را دشمن ملّت عراق و اعراب معرّفي مي­كردند را نقش برآب ساخت. ايران اسلامي سيره
حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و جوانمردي امام بن ابيطالب عليه السلام و عطوفت
اسلامي و هويّت مذهبي دولت و ملّت قهرمان ما را بيش از پيش با سرافرازي به بوته
آزمايش نهاد. كشوري كه سالهاست چند ميليون آواره افغاني را كه از ستم ماركسيستي
كابل به ستوه آمده پذيرا شده و در طول هشت سال جنگ تحميلي سختيهاي فراوان و آواره­هاي
جنگي را تحمّل و پشت سر گذاشته و ويراني زلزله دو استان بزرگ ايران بار سنگيني را
بر دوش دولت و ملّت نهاده و حوداث سيل آوارگي سيلزدگان نيز سربار ديگر مشكلات او
بوده است، امروزه نيز با شهامت و استواري و عطوفت اسلامي دست ردّ بر سينه يك
ميليون آواره عراقي نمي­زند  و آغوش مردانه
را براي التيام زخمهاي دروني اين مردم بي­پناه مي­گشايد و در اين كار رضاي
خدا  وجدان را مي­خواهد و هدفي ديگر ندارد.
بعلاوه اين نمايش قدرت معنوي از سوي ايران در وجدان جهانيان بيش از نمايش قدرت
سلطه­گران جهاني چشم انسانها را مي­گيرد و آبروي جمهوري اسلامي را افزون مي­سازد.

ايران اسلامي كعبه آمال بشر دوستان

راجع به كمكهاي بين­المللي به آوارگان مانورهاي تبليغاتي بيش از اندازه است
امّا در عمل كاري چشم­گير انجام نگرفته و اينك وقت آن است كه صليب سرخ جهاني و
مراكز امدادي بين­المللي بطور جدّي بياري اين مظلومان بشتابند كه فاجعه عظيم است و
عظيمتر خواهد شد. ملّت فداكار ما نيز مفهوم ايثار و انسانيّت را به جهان آموخته در
اين آزمايش تاريخي نيز از هر نوع توان و امكاني جهت ياري رساندن به خواهران و
برادران مسلمان خود دريغ نكرده و نخواهد كرد. امروزه ايران كعبه آمال محرومان و
اسوه و الگوي آزادگان جهان است. ايران اسلامي به جهانيان حقوق بشر را مي­آموزد و
اخلاص و ايثار را در حدّ اعلا به نمايش مي­گذارد. خواست تقدير چنين بود، كه علي­رغم
تبليغات مسموم امپرياليسم خبري طهارت و تقوي و شهامت و ايثار ملّت ما بيش از پيش
بر جهانيان ثابت شود و صبر و تحمّل نيروهاي خدمتگزار و امداد گران و بسيجيان و
نيروهاي نظامي و انتظامي و شور و عشق انسان دوستي دولت سربلند جمهوري اسلامي بر
جهانيان مدلّل گردد و در اين روزگار كه از بشريّت و وجدان و عاطفه و خداجوئي خبري
نيست و لاشخورهاي جهاني و قدرتهاي استكباري بدنبال بوي نفت براه افتاده­اند تا
حقوق ملّتها را غارت كنند و هرجا طعمه­اي و چاه نفتي، يا طلا و ثروتي يافتند به
چپاول ببرند و ملّتها را به خاك سياه بنشانند، آري در چنين شرائطي، جمهوري اسلامي
مي­بايست طلايه­دار حقوق بشر و الگوي وجدان و اسوه ايثار و مظهر متانت و آزادي و
آزادگي باشد.

«عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خيرٌ لكم» اين، عملكرد نظام ما  و آنهم عملكرد ديگران.

مه فشاند نور و سگ عوعو كند     هركسي
بر فطرت خود مي‏تند

هركسي را خدمتي داده قضا               در
خور او گوهرش در ابتلا

اين پيروزي عظيم انساني بر دولت و ملّت ما مباركباد.

 

/

مباني رهبري در اسلام

قسمت يازدهم

مباني رهبري در اسلام

حجة الاسلام والمسلمين محمدي ري شهري

ادامه بحث و بررسي درباره جايگاه امامت و رهبري از نظر احاديث اسلامي:

رجعت به جاهليّت

يكي از احاديثي كه رهبري را به عنوان يكي از مهمترين اصول اساسي اسلام مطرح
كرده، حديث معروفي است كه مرگ بدون شناخت و تبعيت از رهبر را، مرگ جاهليت مي‏داند.

اين حديث را محدثين شيعه و سني با الفاظ مختلف از رسول اكرم صلي الله عليه و
آله نقل كرده‏اند كه چند نمونه از آن در اينجا ذكر مي‏شود:

فُضيل يسار نقل كرده است كه روزي خدمت امام صادق عليه السلام بوديم، ايشان ابتدا
نفرمود:

«قال رسول الله صلي الله عليه و آله: من مات وليس عليه امام فميتته ميتة
جاهلية.»

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسي كه بميرد بدون تبعيت از امام، مرگش
مرگ جاهليّت است.

اين سخن درباره جايگاه امامت در اسلام از پيامبر اسلام ظاهراً براي فُضيل خيلي
مهم و تعجبّ آور بود و لذا با شگفتي از امام پرسيد: اين سخن رسول خدا است؟!

امام با تأكيد پاسخ داد: آري به خدا سوگند پيامبر اسلام چنين فرمود!.

مجدداً فضيل سؤال خود را به عبارتي ديگر تكرار كرد و گفت:

بنابراين هر كس بميرد بدون امام، مرگش مرگ جاهليّت است؟

امام صادق عليه السلام فرمود: آري.[1]

شخصي ديگر به نام بشر الدّهان از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه:

«قال رسول الله  صلي الله عليه و آله :
من مات و هو لايعرف امامه مات ميته جاهلية.»

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسي كه بميرد در حالي كه امام خود را
نمي‏شناسد مرگش مرگ جاهليت است.

در توضيح اين سخن و هدف از نقل اين روايت، امام چنين فرمود:

«فعليكم بالّاعة، قدرأيتم اصحاب عليّ، وآنتم تأتمون بمن لايغدر النّاس
بجهالته.»[2]

پس بر شما باد اطاعت و پيروي از امام! شما اصحاب علي را ديديد چگونه بودند،
شما امامت كسي را پذيرفته‏ايد كه مردم در نشناختن او معذور نيستند.

احمد بن حنبل در مسند خود از معاويه نقل مي‏كند كه«

«قال رسول الله  صلي الله عليه و
آله  من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.»

رسول خدا فرمود: كسي كه بدون امام بميرد مرگش مرگ جاهليت است.[3]

اين حديث مورد اتّفاق مسلمين است و هيچ كس در صدور آن از پيامبر اسلام ترديد
نكرده، هر چند در اينكه مقصود از آن چيست؟ اختلاف نظر وجود دارد و با تحريف آن
مورد سوء استفاده سياسي زمامداراني قرار گرفته است كه به نام اسلام بر جامعه
اسلامي حكومت كرده‏اند.

علامه اميني رضوان الله تعالي عليه پس از نقل اين حديث با الفاظ مختلف از صحاح
و مسانيد اهل سنت مي‏فرمايد:

پس حقيقت ثابتي است كه كتب صحاح و مسانيد آنرا ثبت كرده‏اند و چاره اي جز
اذعان به مفاد آن نيست، و اسلام هيچ مسلماني نجز با تسليم به مضمون آن محقق
نمي‏شود، در اين مسأله اختلافي وجود ندارد، واحدي در آن ترديد نكرده. و اين تعبير
نشان مي‏دهد سوء عاقبت كسي كه بدون امام ميمرد كه از هر گونه موفقيت و رستگاري دور
است، زيرا مردن جاهليت بدترين مگر است، مرگ كفر و الحاد.[4]

براي تفسير اين حديث و تبيين جايگاه امامت و رهبري در اسلام از اين زاويه،
ضرروي است كه توضيح داده شود مقصود از دوران جاهليّت چيست؟

عصر علم و دوران جاهليت

از نظر قرآن و احاديث اسلامي، عصر رسول اكرم صلي الله عليه و آله ، عصر علم و
دوران قبل از بعثت او،‌ دوران جاهليّت است.

بدين معنا كه قبل از بعثت پيامبر اسلام به دليل تحريف اديان آسماني مردم راهي
براي شناخت حقايق هستي نداشتند، آنچه به نام دين بر جوامع مختلف بشر حكومت مي‏كرد،
چيزي جز يك مشت خرافات و موهومات نبود، در واقع اديان تحريف شده و عقايد موهوم
ابزاري بود براي سلطه زر و زور بر انسان و اين واقعيّتي است كه تاريخ قبل از اسلام
كاملاً آنرا تأييد مي‏كند.

بعثت رسول الله  آغاز عصر علم بود،
اصلي‏ترين كار پيامبر اسلام مبارزه با خرافات و تحريفات و روشن كردن حقايق براي
مردم بود، او خود را براي مردم پدري آموزگار مي‏دانست:

«انّما انا بمنزلة الوالد اعُلّمكم.[5]»

همانا من همچون پدر آموزش مي‏دهم.

و نبوّت خود را پديده‏اي علمي معرفي مي‏كرد كه دانشمندان اگر بخواهند به سادگي
مي‏توانند صداقت او را در ادعاي ارتباط با مبدء هستي درك كند:

«وبري الذين اوتوالعلم الذي انزل إليك من ربّك هوالحق.»[6]

دانشمندان آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است را حق مي‏بينند.

او مردم را از متابعت و پيروي هر چه علم آن را تأييد نكند به شدت برحذر
مي‏داشت.

«ولاتقف ماليس لك به علم. [7]»

از چيزي كه بدان علم نداري پيروي مكن.

در اين زمينه سخن بسيار است و در اين مقال فرصت پرداختن به نيست[8] و
مقصود از اين اشاره، آن است كه اجمالاً نشان دهيم كه چرا در متون اسلامي قبل از
اسلام، جاهليّت و دوران بعثت عصر علم ناميده شده است، تا بتوانيم به عمق اين سخن
برسيم كه «مردن بدون امام مردن جاهليت است».

با عنايت به اين مقدّمه مشخص مي‏شود آنچه در حديث مذكور مورد نظر است، فراتر
از يك مسأله فردي است، مسأله تنها اين نيست كه اگر يك مسلمان امام و رهبر خود را
نشناخت، مسلمان واقعي نيست و اسلام او در نتيجه با كفر يكسان است، مسأله مهمتري كه
اين حديث بدان توجه مي‏دهد اين است كه عصر علم، كه با بعثت رسول الله  صلي الله عليه و آله آغاز شده در صورتي
مي‏تواند تداوم پيدا كند كه مردم مسلمان با امام زمان خود آشنا باشند و از او
تبعيت كنند. و در يك جمله: امامت ضمن تداوم عصر علم و يا عصر اسلام راستين است،‌ و
بدون اين ضمانت جامعه اسلامي به جاهليت قبل از اسلام رجعت مي‏نمايد.

در واقع اين حديث از پيشگويي آيه 144 سوره آل عمران الهام
گرفته كه مي‏فرمايد:

«وما محمد إلّا رسول قد خلت من قبله الرّسل أفان مات أو قتل
انقلبتم علي اعقابكم؟!»

محمّد فقط فرستاده اي از جانب خدا بود كه پيش از او نيز
فرستادگاني بودند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود به گذشته خود «جاهليت قبل از اسلام»
باز مي‏گرديد؟!

پيامبر اسلام در حديث مذكور توضيح مي‏دهد كه چگونه ممكن است
جامعه اسلامي عقب گرد كند و به دوران جاهليّت قبل از اسلام باز گردد، و اينكه با
حذف مسأله امامت و رهبري اين حادثه خطرناك قابل پيش بيني است.

شناخت كدام امام؟

اندكي تأمّل در مضمون حديث خصوصاً با توجّه به شرحي كه
گذشت، ما را از      پاسخ دادن به اين سؤال
بي‏نياز مي‏كند كه كدام امام، امامتش ضامن تداوم اسلام واقعي و حذف آن از جامعه
اسلامي رجعت به جاهليت است؟

آيا مي‏شود احتمال داد كه مقصود پيغمبر اين باشد كه شناخت و
تبعيت هر كس كه زمام امور در جامعه بدست گرفت بر هر مسلمان ضرروي و واجب است؟! و
اگر كسي رهبر خود را نشناخت هر چند او فاسد و ظالم و به گفته قرآن كريم از ائمه
نار باشد، كافر ميميرد؟!

بديهي است كه همه زمامداران فاسد تاريخ اسلام براي اثبات
وجوب اطاعت و تثبيت پايه‏هاي حكومت خود به اين حديث مسلّم استناد كنند و لذا
مي‏بينيم حتي معاويه در شمار راويان اين حديث است! و نيز طبيعي است كه آخوندهاي
درباري و وعّاظ السّلاطين با همان انگيزه، سخن پيغمبر اسلام را تفسير و با امامت
ائمه جور تطبيق نمايند، ولي ترديدي نيست كه اين سوء استفاده از حديث است، نه سوء
استنباط و كج فهمي در معناي آن.

ما نمي‏توانيم باور كنيم كه عبدالله بن عمر آن طور كه در
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده به دليل كج فهمي و ضعف بينش- تا آنجا كه حتي
فرق ميان ترازو وعود[9] را
نمي‏دانست.

با امام علي عليه السلام بيعت نكرد ولي به استناد حديث مذكور
شبانه به ملاقات حجّاج بن يوسف رفت تا با 
عبدالمطلب مروان بيعت كند و شبي را بدون امام به صبح نياورد!

«… عبدالله بن عمر از بيعت علي عليه السلام امتناع كرد
ولي پس از اينكه حجاج حاكم كوفه شد شبانه در خانه حجاج را كوبيد تا با عبدالملك
خليفه وقت بيعت كند تا مبادا آن شب را بدون امام به رو نياورد چون از پيغمبر روايت
مي‏كرد كه فرموده: «كسي كه بميرد و امام نداشته باشد، مردنش مردن جاهليّت است».

حجّاج با كمال بي‏اعتنايي با او برخورد كرد و براي بيعت
گرفتن از او حتي حاضر نشد از رختخواب بلند شود بلكه بجاي دست دادن پاي خود را از
لحاف بيرون آورد و گفت: «دستت را به پايم بزن!». آن قدرت تشخيص اين مرد ميان ترازو
وعود! و اين انتخابش در مورد امامان![10]

عبدالله بن عمر كه با اميرالمؤمنين علي عليه السلام بيعت
نمي‏كند نه تنها عبدالملك مروان و امامي مي‏داند كه ترك بيعتش موجب كفر و رجعت به
جاهليت است و با آن خفت و خواري بوسيله پاي حجاج بن يوسف شبانه با او بيعت مي كند!
بلكه يزيدبن معاويه را نيز با آن همه جناياتي كه به اسلام و خاندان پيامبر خدا كرد
مصداق حديث مذكور و مخالفت با او را موجب كفر و ارتداد مي‏دانست!

پس از واقعه كربلا، در سال 63 هجري مردم مدينه قيام كردند و
اين قيام منتهي به واقعه حرّه شد.[11]
عبدالله بن عمر نزد عبدالله بن مطيع كه رهبري قريش را در اين قيام بر عهده داشت
آمد، اين مطيع دستور داد كه پشتي بياورند و تعارف كرد كه بينش، ابن عمر گفت:
نيامدم كه بنشينم، آمدم تا حديثي را كه از رسول الله شنيدم برايت بگويم!

شنيدم كه رسول خدا فرمود:

«من خلع يداً من طاعة، لقي الله يوم القيامة لاحجة‌ له و من
مات وليس في عنقه بيعة، مات ميتة جاهلية.»

كسي كه دست از اطاعت امامي بكشد. روز قيامت خدا را ملاقات
مي‏كند در حالي كه حجّتي براي او نيست. و كسي كه بميرد و بر گردنش بيعت با امامي
نيست، مرده است مردن جاهليّت.[12]

درست عكس مقصود پيامبر اسلام! يعني دقيقاً همان حادثه
خطرناكي كه پيغمبر، براي پيشگيري از آن، در اين حديث و دهها حديث ديگر، هشدار داده
و مردم را به اطاعت از امامان حق دعوت كرده با تحريف معنوي متن هشدار رسول
الله  صلي الله عليه و آله بدست سياست
بازان جهان اسلام و عوامل آنها توجيه مي‏شود و بدين ترتيب، حديث عليه حديث  و اسلام عليه اسلام، مورد سوء استفاده قرار
مي‏گيرد و بالأخره با ناديده گرفتن جايگاه امامت در جامعه اسلامي و به فراموشي
سپرده توصيه‏هاي پيامبر اسلام در اين زمينه عصر علم و اسلام در امت اسلامي سپري
مي‏گردد و رجعت به كفر و جاهليت در متظاهرين به اسلام تحقق مي‏يابد.

ادامه دارد

 



[1]
. اصول كافي، ج 1، ص 376.

/

دستور مهاجرت به مدينه

درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام

دستور مهاجرت به مدينه

حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

و از آنجا كه اين هجرت يكي از مهمترين حادثه‏هاي تاريخ اسلام و سرنوشت سازترين
ماجراهاي تاريخي است، و به همين دليل هم آن را مبدأ تاريخ اسلام قرار دادند، و
كساني هم كه به اين هجرت مبادرت كردند مشكلات سختي را متحمّل شده و فداكاري زيادي
در اين راه نمودند جاي آن دارد كه حدّاقل نام جمعي از آنها را كه در تاريخ آمده
ذكر نموده و سپس به دنبال بحث خود باز گرديم.

و البته كساني هم كه در مدينه به اين مهاجرين پناه و مسكن داده و از آنها در
طول ماهها با كمال صفا  و اخلاص پذيرائي
كردند و در اجر و پاداش كمتر از آنها نيستند كه در قرآن كريم نيز از آنها تقدير و
سپاسگزاري شده.

و به هر صورت مهاجراني كه پيش از رسول الله 
صلي الله عليه و آله به مدينه هجرت كردند و ما دسترسي به نام آنها پيدا
كرديم عبارت بودند از:

عامربن ربيعة با همسرش ليلي دختر ابي حثمة.

عبدالله بن جحش با خانواده و برادرش عبد، و اينها كه به بني غنم بن دودان- يكي
از اجدادشان- منسوب و معروف بودند، و همگي در مكه مسلمان شده و دست جمعي به مدينه
هجرت كردند به جز عبدالله و برادرش عبارت بودند از:

عكاشه بن محصن، شجاع و عقبة فرزندان وهب، أربدبن جميرة، منقذبن نباته، سيعد بن
رقيش، محرزبن نضلة، زيدبن رقيش، قيس بن جابر، عمروبن محصن، مالك بن عمرو، صفوان بن
عمرو، ثقف بن عمرو، ربيعة بن اكثم، زبيربن عبيدة، تمام بن عبيدة، سنجرة بن عبيده،
محمد بن عبدالله بن جحش…

اينها مردان اين قبيله بودند.

و زنانشان نيز كه به همراه ايشان هجرت كردند عبارت بودند از:

زينب دختر جحش، حمة دختر جحش، امّ حبيب دختر جحش، جدامه جندل، امّ قيس دختر
محصن، امّ حبيب دختر ثمامة، آمنة دختر رقيش، سنجرة دختر تميم….

و اينها كه همگي از يك قبيله و در يك محله در مكه سكونت داشتند، پس از اينكه
تصميم به هجرت گرفتند درهاي خانه‏هاي خود را قفل كرده و دست جمعي مهاجرت كردند، و
براي كسي كه پس از اين مهاجرت دسته جمعي به محله آنها ميرفت و آن سكوت كامل و
مرگبار را مشاهده مينمود هاله‏اي از تأثّر و اندوه او را فرا ميگرفت، و خودداري
نمي‏توانست…

از اين رو مي‏نويسند روزي چنان شد كه عتبة بن ربيعه و عباس بن عبدالمطلب و
ابوجهل كه با يكديگر به ارتفاعات اطراف مكّه رفته بودند گذارشان به محله آنها
افتاد، و چون آن درهاي بسته و آن سكوت مرگبار را مشاهده كردند عتبة بن ربيعة آه
سردي از دل كشيد و اشكش جاري شده و اين شعر را كه از أبي داود ايادي بود زمزمه
كرد:

وَكُلُّ دارٍ وإنُّ طالَتْ سَلامَتُها             يَوماً
سَتُدرِكها النكباءَ وَالحَوْبِ

يعني- هر خانه‌اي اگر چه بيداري و سلامت آن طولاني شود ولي بالأخره روزي دچار
نكبت و ويراني خواهد شد.

آنگاه گفت: به راستي كه خانه‏هاي بني جحش خالي و خاموش از ساكنان خود
گرديده!…

ابوجهل كه چنان ديد گفت: اين چه تأثّر و گريه‌اي است كه براي اينان داري!
انگاه رو به عباس بن عبدالمطلب كرده گفت:

«هذا مِنْ عَمَل إبنِ اَخيكَ، هذا فَرَّقَ جماعَتنا وَشَتَّتَ اَمْرنا
وَقَطعََ بيْنَنا.»

–        
اين كار پسر برادر تو است؛ كه جماعت ما را پراكنده و كار ما را بهم ريخته و
پيوند ما را بريد!

و بهر صورت عامربن ربيعة و قبيله بني جحنش در مدينه به خانه مبشربن عبدالمنذر
وارد شدند.

و از آن جمله بودند: مصعب بن عمير، و عبدالله بن امّ مكتوم، و عمّار، و بلال،
و سعدبن أبي وقّاص، و زيد بن خطاب، و عمرو و عبدالله پسران سراقة، و خنيس بن
حذافه- داماد عمر و شوهر حفصة- و عموزاده عمر سعيد بن زيد، و واقدبن عبدالله
تميمي، و خولي بن ابي خولي، و مالك بن أبي خولي، و اياس و خالد و عاقل و عامر
پسران بكير، كه اينها همگي بر رفاعة بن عبدالمنذر در قبيله بني عمروبن عوف وارد
شدند.

و حمزة بن عبدالمطلب و زيد بن حارثه و ابي مرثد و فرزندش مرثد، و انسه و
ابوكبشه كه بر همان قبيله بني عمر و بن عوف وارد شدند.

و عبيدة بن حارث و دو برادرش طفيل و حصين و مسطح بن اثاثة و سويبط بن سعد و
طليب بن عمير و خبّاب كه بر عبدالله بن سلمة در قباأ وارد شدند.

و عبدالرحمن بن عوف با جمعي ديگر بر سعد بن ربيع در آمدند.

و زبير و ابوبسره بر منذربن محمد درآمدند.

و مصعب بن عمير بخانه دوست قديمي خود سعدبن معاذ وارد شد.د

و ابوحذيفه و سالم مولاي او بر سلمة درآمدند.

عتبة بن غزوان بر عباد بن بشر، و عثمان بن عفّان بر اوس بن ثابت درآمد.

و آنها كه همسري نداشتند و به اصطلاح «عزَب»‌ بر سعد بن خيثمه كه او هم عزب
بود وارد شدند.

هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله

اهل سنت به طور عموم نوشته‏اند كه مسلمانان عموماً به مدينه هجرت كردند و كسي
جز رسول خدا و علي بن ابيطالب عليه السلام و ابوبكر در مكه نماند، و رسول خدا صلي
الله عليه و آله نيز چشم به راه دستور اهلي در اين باره بود تا اينكه آيه ذيل نازل
شد:

« @è%ur Éb>§‘ ÓÍ_ù=Åz÷Šr& Ÿ@yzô‰ãB 5-ô‰Ï¹ ÓÍ_ô_̍÷zr&ur yltøƒèC 5-ô‰Ï¹ @yèô_$#ur ’Ík< `ÏB y7Rà$©! $YZ»sÜù=ߙ #ZŽÅÁ¯R »[1]

–        
يعني بگو پروردگارا مرا داخل گردان در جايگاهي نيك و بيرون آر از جايگاهي نيك
و براي من از جانب خود دليلي نصرت آور مقرّر دار.

و در تفسير آن گفته‏اند يعني مرا از مكه هجرت ده و در مدينه داخل گردان و كتاب
خدا و فرائض و حدود را براي من دليي نصرت آور مقرر فرما.

و بدنبال آن بود كه آن حضرت تصميم به هجرت از مكه گرفت و به مدينه مهاجرت
فرمود.

ولي بايد دانست كه اوّْلاً براي اين آيه تفسيرهاي گوناگوني شده كه به پنج
تفسير يا بيشتر ميرسد و يكي از آنها تفسير فوق ميباشد.[2]

و ثانياً بگفته استاد فقيد علامه طباطبائي آيه شريفه اطلاق دارد و وجهي ندارد
كه آنرا مقيّد و منحصر به مورد خاصي نمائيم، و خلاصه معنائي كه از اين آيه استفاده
ميشود اين است كه پروردگارا كار مرا سرپرستي فرما همانگونه كه كار صادقان و
نيكوكاران را سرپرستي فرمائي.

و اگر كسي در اين باره به آيه شريفه:

« ÷ŽÉ9ô¹$#ur 4’n?tã $tB tbqä9qà)tƒ öNèdöàf÷d$#ur #\ôfyd WxŠÏHsd »[3]

استشهاد كند شايد بهتر باشد چنانچه برخي احتمال داده و بعيد ندانسته‏اند.[4]

و امّا اصل داستان:

پيش از اين در احوالات اجداد پيغمبر گفته شد: قصيّ بن كلاب جدّ اعلاي رسول خدا
صلي الله عليه و آله پس از اينكه بر تمام قبائل قريش سيادت و آقائي يافت از جمله
كارهائي را ه در مكّه انجام داد اين بود كه خانه‏اي را براي مشورت در اداره كارها
و حلّ مشكلات و پيش آمدها اختصاص داد، و پس از وي نيز بزرگان مكّه براي مشورت در كارهاي
مهم خويش در آنجا اجتماع مي‏كردند و آن خانه را دارالندوة ناميدند.

اين جريان هم كه پيش آمد، قريش بزرگان خود را خبر كرده تا براي تصميم مقطعي
درباره حضرت محمد صلي الله عليه و آله به شور و گفتگو بپردازند، و قانونشان هم اين
بود كه افراد پائين‏تر از چهل سال حق‏ّّ ورود به دارالندوة را نداشتند. محدّث
بزرگوار مرحوم طبرسي(ره) دنباله ماجرا را اينگونه نقل كرده و مي‏نويسد:

براي مشورت در اين كار چهل نفر از بزرگان در داراندوة جمع شدند و چون خواستند
وارد شور و مذاكره شوند دربان دارالندوة پيرمردي را ديد با قيافه‏اي جالب و
ظاهرالصلاح كه دم در آمده و اجازه ورود به مجلس رسانده و اجازه ورود پير نَجدي به
مجلس صادر گرديد.

و اين پيرمرد كسي جز شيطان و ابليس نبود كه طبق رويت به اين صورت درآمده و خود
را به مجلس رسانده بود.

(و اگر شيطان واقعي هم نبوده شخصي بوده كه پيشنهادات شيطاني او در روايت وي را
به عنوان شيطان آن محفل معرّفي نموده است)! در اين وقت ابوجهل به سخن آمده گفت: ما
اهل حرم خدائيم كه در هر سال دو بار اعراب به شهر ما مي‏آيند و ما را گرامي دارند،
و كسي را در ما طمعي نيست و پيوسته چنان بوديم تا اينكه محمدبن عبدالله در ميان ما
نشو و نما كرد و ما او را به خاطر صلاح و راستي و درستي «امين» خوانديم و چون به
مقام و مرتبه‏اي رسيد مدّعي نبوّت شد و گفت: از آسمانها براي من خبر مي‏آورند و
بدنبال آن خردمندان را سفيه و بي‏خرد خواند، و خدايان ما را دشنام داد، و
جوانانمان را تباه ساخت و جماعت ما را پراكنده نمود، و چين پندارد كه هر كه از ما
مرده در دوزخ است و بر ما چيزي از اين دشوارتر نيست و من درباره او فكري بنظرم
رسيد!

گفتند: چه فكري؟

گفت: نظر من آنست كه مردي را بگماريم تا او را به قتل رساند! در آن وقت بني
هاشم اگر خونبهاي او را خواستند بجاي يك خونبها ده خونبها مي‏ردازيم!

پيرمرد نجدي گفت: اين رأي درستي نيست!

گفتند: چرا؟

گفت: بخاطر آنكه بني هاشم قاتل او را هر كه باشد خواهند كشت و هيچگاه حاضر
نمي‏شوند قاتل محمد زنده روي زمين راه برود و در اينصورت كداميك از شما حاضر است
اقدام به چنين كاري بكند و جان خود را در اين راه بدهد! وانگهي اگر كسي هم حاضر به
اين كار بشود اينكار منجّر بجنگ و خونريي ميان قبائل مكه شده و در نتيجه فاني و
نابود خواهيد شد.

ديگري گفت: من فكر ديگري كرده‏ام و آن اين است كه او را در خانه‏اي زنداني
كنيم و هم چنان غذاي او را بدهيم باشد تا در همخانه مرگش فرا رسد چنانچه زُهَير و
نابِغَة و اِمْرَيءُ القَِيْس (شاعران معروف عرب) مردند.

پيرمرد نجدي گفت: اين رأي بدتر از آن نظر اولي است!

گفتند: چرا؟

گفت: بخاطر آنكه بني هاشم هيچگاه اينكار را تحمّل نخواهد كرد و اگر خودشان به
تنهائي هم از عهده شما برنيايند در موسمهاي زيارتي كه قبائل ديگر بمكه مي‏آيند از
آنها استمداد كرده او را از زندان بيرون ميآورند!

سوّمي گفت: او را از شهر بيرون مي‏كنيم و با خيالي آسوده به پرستش خدايان خود
مشغول مي‏شويم.

شيطان محفل مزبور گفت: اين رأي از آن هر دو بدتر است!

پرسيدند: چرا؟

گفت: براي آنكه شما مردي را با اين زيبائي صورت و بيان گرم و فصاحت لهجه بدست
خود به شهرها و ميان قبائل مي‏فرستيد و در نتيجه، وي آنها را با بيان خود جادو
كرده پيرو خود ميسازد و چند نمي‏گذرد كه لشكري بي‏شمار را بر سر شما فرو خواهد
ريخت!

در اينوقت حاضرين مجلس سكوت كرده ديگر كسي سخني نگفت و همگي در فكر فرو رفته و
متحيّر ماندند و رو بدو كرده گفتند:

–        
پس چه بايد كرد؟

شيطان مجلس گفت: يك راه بيشتر نيست و جز آن نيز كار ديگري نمي‏توان كرد، و آن
اين است كه از هر تيره و قبيله‏اي از قبايل و تيره‏هاي عرب حتي از بني هاشم يك مرد
را انتخاب كنيد و هر كدام شمشيري بدست گيرند و يك مرتبه بر او بتازند و همگي بر او
شمشير بزنند و در قتل او شركت جويند، و بدين ترتيب خون او درميان قبائل عرب
پراكنده خواهد شد تو بني هاشم نيز كه خود در قتل او شركت داشته اند نمي‏توانند
مطالبه خونش را بكنند و بناچار به گرفتن خونبها راضي ميشوند و در آنصورت بجاي يك
خونبها سه خونبها ميدهيد!

گفتند: آري ده خونبها خواهيم داد! اين سخن را گفته و همگي رأي پيرمرد را تصويب
نموده و گفتند: بهترين رأي همين است. و بدينمنظور از بني هاشم نيز ابولهب را با
خود همراه ساخته و از قبائل ديگر نيز از هر كدام شخصي را براي اينكار برگزيدند.

ده نفر يا به نقلي پانزده نفر كه هر يك نفر يا دو نفر آنها از قبيله‌اي بودند
شمشيرها و خنجرها را آماده كرده و بمنظور كشتن پيامبر اسلام شبانه به پشت خانه
رسول خدا صلي الله عليه و آله آمدند، و چون خواستند وارد خانه شوند ابولهب مانع
شده گفت:

در اين خانه زن و كودك خفته‏اند و من نميگذارم شما شبانه با اين وضع بخانه
بريزيد زيرا ترس آن هست كه درگيرودار حمله به اطاق و بستر محمد بچه يا زني زيردست
و پا و يا شمشيرها كشته شود، و اين ننگ براي هميشه بر دامان ما بماند، بايد شب را
در اطراف خانه بمانيم و پاس دهيم، و همينكه صبح شد نقشه خود را عملي خواهيم كرد.

از آن سو جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و توطئه مشركين را در ضمن آيه «øŒÎ)ur ãä3ôJtƒ y7Î/ z`ƒÏ%©!$# (#rãxÿx. x8qçGÎ6ø[ãŠÏ9 ÷rr& x8qè=çGø)tƒ ÷rr& x8qã_̍øƒä† 4 tbrãä3ôJtƒur ãä3ôJtƒur ª!$# ( ª!$#ur çŽöyz tûï̍Å6»yJø9$# »[5] به
اطلاع آنحضرت رسانيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله كه بگفته جمعي از مورخين خود
را براي مهاجرت به يثرب از پيش آماده كرده و مقدّمات كار را فراهم ساخته بود تصميم
گرفت همان شب از مكه خارج شود، اما اينكار خطرهائي را هم در پي داشت كه مقابله با
آنها نيز پيش بيني شده بود.

زيرا با توجه به اينكه خانه‏هاي مكه در آن زمان عموماً ديوارهاي بلندي نداشته
و مردم از خارج خانه مي‏توانستند رفت و آمد افراد خانه را زير نظر بگيرند رسول خدا
صلي الله عليه و آله بايد مردي را به جاي خود در بستر بخواباند تا مشركين نفهمند
او در بستر مخصوص خود نيست و كار به تعويق نيفتد، و انتخاب چنين فردي هم آسان
نبود.

زيرا كسي كه در آن شب در بستر پيغمبر ميخوابيد بايد شخصي فداكار و از جان
گذشته و مؤمن باشد و از نظر خلقيّات و حركات نيز همانند رسول خدا صلي الله عليه و
آله باشد و با تمام خطرهائي كه اينكار براي او دارد آماده باشد.

ادامه دارد

نتيجه بي‏نيازي

رسول اكرم(ص)

«عِزُّ المُؤمِن اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ وَ‌في القَناعَةِ الْحُرِّيَةُ
وَالعِزُّ».

(مجموعه ورّام ج 1 ص 169)

عزت مردم باايمان در بي‏نيازي از مردم است و آزادي و شرافت در پرتو قناعت بدست
مي‏آيد.

 



[1]
. سوره اسراء،‌ آيه 80.

/

امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتي

امام راحل سلام الله عليه  و فقه سنتي

قمست پنجم

آيت الله محمّدي گيلاني

*وجود كتابهاي جامعه و جفر و مصحف با تواتر ثابت است.

*جامعه كتاب همه احكام، جفر مشتمل بر علوم گذشتگان، مصحف فاطمه عليهاالسلام
اخبار آينده

*جفر ابيض و جفر احمر.

*يادي از علاّمه شعراني عليه الرّحمه.

*اين جهات سه گانه علوم ائمه عليهم­السلام در خبر امام موسي بن جعفر عليهما
السّلام.

*استناد أئمه اهل­البيت عليهم­السلام در تبيين احكام بهمين كتب موروث بخصوص
«كتاب علي» صحيفه جامعه بوده.

*از افتاء به رأي و قياس جداً اعراض داشتند.

*صحيحه ابان بن تغلب در اين باره.

*كلام امام باقر عليه السلام­ به جابر.

*حضور سليم بن قيس در وقت وصيّت امام اميرالمؤمنين عليه السلام و سپردن كتاب و
سلاح را به امام حسن عليه السلام و وصيّت آن حضرت كه اين امانت از امام سلف به
امام خلف سپرده شود.

*بخاري در مواضعي از كتاب صحيح خويش از صحيفه علي عليه السلام، رواياتي نقل مي­كند.

*رؤيت حكم بن عتيبة فقيه تابعي كوفه اين كتاب را نزد امام محمّد باقر عليه
السلام.

گفتيم: وجود كتابهاي جامعه و جفر مصحف فاطمه عليهاالسلام در نزد ائمه اهل­البيت
عليهم­السلام طبق روايات متواتره ثابت است، النهايه صحيفه جامعه، مصدر حلال و حرام
و همه احكام مورد نياز مردم معرفي شده، چنانكه در صحيح ابي­بصير، و صحيح ابي­عبيده
گذشت و همچنين در رواياتي ديگر كه مجالي براي ذكر آنها نيست، و كتاب جعفر، طبق
صحيح ابي­بصير، مشتمل بر علوم انبياء و اصياء عليهم­السلام و علوم گذشتگان از
علماء بني اسرائيل است، و تقريباً همين مدلول در خبر حسين بن ابي العلاء آمده مي­گويد:
«سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: انّ عندي الجعفر الابيض، قال: قلت: فأيّ شي­ء
فيه؟ قال: زبور داود، و توراة موسي، و انجيل عيسي، و صحف ابراهيم عليه السلام، و
الحلال و الحرام و مصحف فاطمه، ما ازعم انّ فيه قرآنا، و فيه مايحتاج الناس و
لانحتاج الي احد حتّي فيه الجلدة و نصف الجلدة و ربع الجلدة وارش الخدش، و عندي
الجفر الأحمر، قال: قلت: وأيِّ شي­ء في الجفر الأحمر؟ قال: السّلاح و ذلك انّما
يفتح للدم يفتحه صاحب السيف للقتل…»

(اصول كافي- ج1 ص 240 )

–        
شنيدم كه امام صادق عليه السلام مي­فرمودند: در نزد من جفر ابيض است (وعاء
چرمي سفيد) عرض كردم: چه چيز در آن است؟ فرمودند: زبور داود، و تورات موسي، و
انجيل عيسي، و صحف ابراهيم عليهم السّلام، و حلال و حرام، و مصحف فاطمه نمي­پندارم
در آن، قرآن باشد، و در آن است از احكام آنچه كه مردم در تبيين آنها بما محتاجند و
ما به كسي نياز نداريم، و در آن است حتي حكم تازيانه و نصف تازيانه و ربع تازيانه
و ديه خراش بر بدن، و در نزد من است، جفر احمر (وعاء چرمي سرخ)، عرض كردم: چه چيز
در جفر سرخ است؟ فرمودند: سلاح كه فقط براي ريختن خون، گشوده مي­شود و صاحب شمشير
(قائم آل محمّد صلّي الله عليه و آله) آن را مي­گشايد…

 از مواضع متعدد اين خبر استفاده مي­شود
كه مراد به جفر، وعاء و ظرف چرمي است كه محفظه براي امور مذكور است، از آنجمله فهم
راوي است كه مي­پرسد: «چه در آن است» و امام عليه السلام او را تقرير مي­نمايد و
مظروفها را ( زبور و آنچه بر آن عطف شده ) در پاسخ مي­فرمايد، و از اين روي، جفر
ابيض خزانه كتابهائي بوده كه بطور وراثت از امام معصوم سلف به امام خلف منتقل مي­شده
و در اين خزينه كتاب علي يعني صحيفه جامعه نيز بوده است و شاهد بر اين، تعبير: «و
فيه مايحتاج الناس…» است كه ضمير مجرور در «فيه» به جفر ابيض برمي­گردد، و نه به
مصحف فاطمه عليها السّلام، و بنابراين، هيچ تنافي بين اين روايت و روايت حمّاد بن
عثمان كه در آن آمده: «ليس فيه شي­ء من الحلال و الحرام و لكن فيه علم مايكون»

(اصول كافي- ج1 ص240) نيست، زيرا ضمير مجرور در اين روايت به مصحف فاطمه
عليهاالسلام برمي­گردد.

مرحوم علامه شعراني رضوان الله عليه السلام در تعليقه بر شرح اصول كافي مولا
محمّد صالح مازندراني عليه السلام الّرحمه، بطور جزم مي­فرمايد: «ضمير مجرور در
خبر حسين بن ابي­العلاء به مصحف فاطمه برمي­گردد و تصّور ندارد كه به جفر ابيض
برگردد» ناگزير اين خبر را منافي با خبر حمّاد بن عثمان پنداشته­اند (ج 5 شرح
مزبور ص 389)

و مصحف فاطمه عليها السلام چنانكه در خبر حمّاد بن عثمان آمده، مخزن علوم
و  حوادث آينده است و همين معني در صحيح
ابي عبيده از امام صادق عليه السلام آمده كه فرمودند: «انّ فاطمة عليها السلام
مكثبت بعد رسول الله  عليه و آله خمسة و
سبعين يوماً و كان دخلها حزن شديد علي ابيها و كان جبرئيل عليه السلام يأتيها
فيحسن عزاءها علي أبيها و يطّيب نفسها و يخبرها عن أبيها و مكانه و يخبرها بما
يكون بعدها في ذرّيّتها و كان علي عليه السلام يكتب ذللك فهذا مصحف فاطمه عليها
السلام.»

فاطمه عليها السلام بعد از رحلت رسول الله 
صلي الله عليه و آله هفتاد و پنج روز زنده بودند و در اين مدت آماج حزن
شديد بر پدر بزرگوارش بوده، و مرتّباً جبرئيل عليه السلام مي‏آمدند و او را با
تعزيت‏هاي شايسته خوشحال مي‏نموده و از پدر بزگروارش و مقامات آن جناب او را خبر
مي‏داد و از حوادثي كه بعد از وي ذرّيّه‏اش مي‏بينند او را باخبر مي‏ساخت، و علي
عليه السلام آن را مي‏نوشتند، مصحف فاطمه عليها السلام همين است.

حاصل آنكه صحيفه جامعه مصدر پايان ناپذير احكام، و جفر، مصدر علوم انبياء و
گذشتگان، و مصحف فاطمه عليها السلام، مصدر اخبار و حوادث آينده است. و امام
المحدّثين كليني همين مطلب را در اصول كافي با تعبيري ديگر در حديثي صحيح از امام
موسي بن جعفر عليهما السلام نقل مي‏كند كه فرمودند: «مبلغ علمنا علي ثلاثة وجوه
ماض وغابر و حادث، فامّا الماضي فمفسّر، وامّا الغابر فمزبور، واما الحادث فقذف في
القلوب و نقر في الاسماء و هو افضل علمنا ولانبيّ بعد نبيّنا.» (ج 1 ص 264)

–        
جهات علم ما بر سه گونه است: گذشته، و آينده و حادث، اما ماضي آن علم است كه
از طريق نبوّت، براي ما تفسير گرديده «علم انبياء و اوصياء و كتب پيشينيان» و امّا
آينده آن علم است كه مكتوب گرديده «مانند جامعه كه مشتمل بر همه احكام، و مصحف
فاطمه مربوط به حوادث آينده» و اما حادث آن علم است كه خداي تعالي به الهام در
قلوب ما مي‏اندازد، و فرشتگان به حديث خويش گوشهاي ما را مي‏نوازند و برترين علم
ما همين سوّمي است، (توهّم نبوّت نشود زيرا) پيغمبري بعد از پيغمبر ما نيست.

–        
جهات علم ما بر سه گونه است: گذشته، آينده و حادث، اما ماضي آن علم است كه از
طريق نبوّت، براي ما تفسير گرديده «علم انبياء و اوصياء و كتب پيشينيان» و امّا
آينده آن علم است كه مكتوب گرديده «مانند جامعه كه مشتمل بر همه احكام، و مصحف
فاطمه مربوط به حوادث آينده» و اما حادث آن علم است كه خداي تعالي به الهام در
قلوب ما مي‏اندازد، و فرشتگان به حديث خويش گوشهاي ما را مي‏نوازند و برترين علم
ما همين سومي است، (توّهم نبوّت نشود زيرا) پيغمبري بعد از پيغمبر ما نيست.

اين نوع سوم كه افضل علوم ائمه اهل البيت عل است مدلول اخبار ديگري نيز هست از
آنجمله در روايت ابي بصير است كه بعد از بيان كتابهاي جامعه و جفر و مصحف فاطمه و
اين كه اينها علوم كامل ائمه اهل البيت نيستند، ابوبصير مي‏پرسد پس آن علم كامل
چيست؟ امام عليه السلام فرمودند: «مايحدث بالليل و النّهار، الأمر بعد الأمر،
الشيء بعد الشيء الي يوم القيامه» (اصول كافي، ج 1، ص 240)

ائمه اهل البيت عليهم السلام در مقام بيان احكام بهمين كتبي كه وراثه از سلف
به خلف منتقل مي‏شد اعتماد داشتند كه از اهمّ 
آنها صحيفه جامعه است كه از لبهاي مبارك رسول الله  صلي الله عليه و آله املاء شده و اميرالمؤمنين
عليه السلام با خط خويش نوشته‏اند، كه در بحثهاي گذشته متكرّراً با سند بيان گرديد
و از افتاء به رأي و قياس و به يك كلام از فتواي به اجتهاد به معناي رايج بين اهل
سنّت اعراض داشتند و در صورت صلاح از آن نهي مي‏فرمودند، و روايات ناهيه از اجتهاد
مذكور در اصول احاديث ما مضبوط است،‌ در كتاب فضل العلم كافي شريف تحت عنوان: «باب
البدع و الرّأي و المقائيس» (اصول كافي، ج 1، ص 54) مجموعه‏اي از اين سنخ روايات
ضبط گرديده است و در صحيفه ابابن بن تغلب از امام صادق عليه السلام آمده كه
فرمودند: انّ السنة لاتقاس الا تري انّ امراة تقضي صومها ولاتقضي صلوتها يا ابان
انّ السنّة‌ اذا قيست مُحِقُ الدين.ن (اصول كافي- ج1 ص 57)

–        
سنّت كه مصدر ثاني احكام و تالي قرآن است، با قياس ثابت نمي‏شود نمي‏بيني كه
قضاء صوم بر حائض واجب است، ولي قضاء نماز بر او واجب نيست (در صورتي كه مقتضاي
قياس، قضاي نماز است) يا ابان، وقتي كه سنّت با قياس ثابت شود، دين باطل مي‏گردد.

و در حديث ديگري: «سأل رجل ابا عبدالله عليه السلام عين مسألة فاجابه فيها،
فقال الرجل: أرأيت ان كان كذا و كذا مايكون القول فيها؟ فقال له: مَه، ما عجبتك
فيه من شيء فهو عن رسول الله  صلي الله
عليه و آله لسنا من [أرأيت] في شيء.» (اصول كافي- ج 1 ص58)

– مردي از امام صادق عليه السلام مسأله‏اي پرسيد، امام عليه السلام
جواب مسأله‏اش را فرمودند، آن مرد عرض كرد: اگر صورت مسأله كذا و كذا باشد، رأي
شما را بفرمائيد؟ امام عليه السلام به آن مرد فرمودند: ساكت شو آنچه كه من در پاسخ
مسأله‏ات گفتم، از رسول الله  صلي الله
عليه و آله بود (از سنخ رأي و اجتهاد متعارف نبود) ما در هيچ مسئله‏اي از زمره
«أرأيت» اصحاب رأي و قياس نيستيم، يعني آنچه را كه تبين مي‏كنيم بر پايه علم قطعي
است كه از رسول الله  صلي الله عليه و آله
كابراً عن كابر بما رسيده است.

و همين تعبير «كابر عن كابر» در روايات متعددي آمده كه بنقل يكي از آنها
اكتفاء مي‏شود:

امام باقر عليه السلام به جابر فرمودند: «يا جابر والله لو كنّا نحدّث الناس
او حدّثناهم برأيتا كلنّا من الهالكين وكلنّا نحدّثهم بآثارٍ عندنا من رسول
الله  صلي الله عليه و آله يتوارثها كابر
عن كابر نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم وفضّـهم.» (بصائر الدرجات- ص 300)

–        
اي جابر بخدا سوگند اگر با مردم به رأي خودمان حديث كرده بوديم يا حديث كنيم
حتماً در ورطه هلاكت بوديم ولي ما با مردم به آثاري كه از رسول الله  صلي الله عليه و آله نزد ما است حديث مي‏كنيم
اين آثار را از بزرگي به بزرگي به ارث مي‏برد. و آن را مانند گنجي پاسداريم چنانكه
مردم زر و سيم خويش را پاسداري مي‏كنند.

«شهدت وصيّة اميرالمؤمنين عليه السلام حين اوصي إلي ابنه الحسن
عليه السلام واشهد علي وصيّته الحسين عليه السلام و محمّداً و جميع ولده و رؤساء
شيعته وأهل بيته، ثم دفع اليه الكتاب و السّلاح وقال لإبنه الحسن عليه السلام: يا
بنيّ امرني رسول الله  صلي الله عليه و آله
أن اوصي اليك وأن ادفع اليك كتبي و سلاحي كما اوصي إليّ رسول الله  صلي الله عليه و آله ودفع اليّ كتبه و سلاحه،
وأمرني أن آمرك إذا حضرك الموت أن تدفعها إلي أخيك الحسين عليه السلام، ثمّ أقبل
عي إبنه الحسين عليه السلام فقال وأمرك رسول الله 
صلي الله عليه و آله أن تدفعها إلي إبنك هذا، ثم أخذ بيد علي بن الحسين
عليه السلام ثم قال لعلي بن الحسين: و امرك رسول الله  صلي الله عليه و آله أن تدفعها إلي إبنك
محمّدبن علي واقرأه من رسول الله  صلي الله
عليه و آله ومنّي السلام.» (ج 1 ص 297 الي 298)

–        
من شاهد وصيّت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم هنگامي كه به فرزندش امام حسن
عليه السلام، وصيت مي‏فرمودند و بر وصيّت خويش، حسين عليه السلام و محمّد بن
حنفيّه و همه فرزندان و اهل بيت خود و رؤساء شيعه را گواه و شاهد گرفتند، آنگاه
كتبا و سلاح رسول الله  ابوي دادند، و
فرمودند: پسر جانم، رسول الله  صلي الله
عليه و آله امر فرمودند كه تو را وصي گردانم و كتابها و سلاح را به تو بسپارم
چنانكه او مرا وصي گردانيدند و كتب و سلاح را بمن سپردند و امرم فرمودند كه به تو
امر كنم كه چون هنگام مرگ تو رسد، اينها را به برادرت حسين بسپاري، سپس رو به حسين
عليه السلام نموده و فرمودند: رسول الله 
صلي الله عليه و آله به تو امر فرمودند كه آنها را به اين فرزندت بسپاري،
سپس دست علي بن الحسين عليهما السالم را گرفتند آنگاه به علي بن الحسين فرمودند:
رسول الله  صلي الله عليه و آله به تو امر
فرمودند كه آنها را به فرزندت محمدبن علي بسپاري، و از جانب رسول الله  صلي الله عليه و آله، و من به او سلام ابلاغ
كن.

توراث اهل البيت عليهم السلام، سنّت املاء گرديده از رسول الله  صلي الله عليه و آله بنام جامعه و كتاب علي
عليه السلام را، قولي است كه جملگي برآنند، و اهمّ مستندشان در تبيين احكام همين
كتاب مي‏باشد.

بخاري در صحيح خود در ابواب مختلف احكام از كتاب اميرالمؤمنين عليه السلام
رواياتي نقل مي‏كند از آنجمله روايتي است در «باب كتابة العلم» از ابي جحيفه نقل
كرده كه گفت:

«قلت لعلي هل عندكم كتاب؟ قال: لا، إلّا كتاب الله او فَهْمٌ أعطيه رجل مسلم
او ما في هذه الصحيفه قال: قلت: فما في هذه الصحيفه؟ قال: العقل وفكاك الاسير
ولايقتل مسلم بكافر.» (عمدة‌‌ القاري شرح صحيح البخاري للعلاّمه بدرالدين العيني-
ج 2 ص 158)

–        
به علي «عليه السلام» عرض كردم: آيا نزد شما كتابي است؟ فرمودند: نه، غير قرآن
يا فهمي كه خداي تعالي به مردم مسلم موهبت فرموده يا آنچه در اين صحيفه است،‌ عرض
كردم: چه چيز در اين صحيفه است؟ فرمودند: احكام ديات و آزادي اسرا، و اين كه مسلم
به قصاص كافر كشته نمي‏شود.

عيني در شرح اين روايت نوشته: «ابوجحيفه اسمش وهب بن عبدالله سوائي است كه
مورد اكرام علي اميرالمؤمنين رضي الله عنه بوده و آن حضرت او را دوست مي‏داشت و
مورد وثوقش بوده و او را بر بيت المال كوفه گماشته بودند و در همه غزوات آن
بزرگوار حاضر بوده‏اند و در كوفه سكونت داشت و سال هفتاد و دو وفات نمودند».

و در «باب العاقله» نيز همين روايت را با كمي اختلاف در تعبير از ابوجحيفه نقل
كرده. (ج 24 شرح مذكور ص 66)

در «باب اثم من تبرّء من مواليه» از ابراهيم تيمي از پدرش نقل كرده است كه
گفت: «قال علي رضي الله عنه: ماعندنا كتاب نقرؤه الّا كتاب الله، غير هذه الصحيفه
قال: فاخرجها فاذاً فيها اشياء من الجراحات واسنان الابل قال: وفيها المدينة‌ حرام
مابين عير الي ثورفمن احدث فيها حدثا او آوي محدثا فعليه لعنة الله و الملائكة
والنّاس اجمعين لايقبل منه يوم القيامه صرفٌ ولاعدل…» (ج 23 شرح مذكور ص 254)

حكم بن عتبيه از فقهاء تابعين كوفه متوفاي سال 115 طبق نقل كتاب طبقات الفقهاء
ابواسحق شيرازي از اوزاعي فقيه شام كه گفت:مي فرمايد يحيي بز ابي كثير در مني بمن
گفت: حكم بن عتيبه را ملاقات كرده‏اي؟ گفتم: آري، گفت: فقيه‏تر از وي در ميان اين
دو كه مكه نيست، در صورتي كه در آن هنگام، عطاء بن ابي رياح فيه صاحب مكتب و حوزه
با يارانش مرجع فقاهت در مكه بودند.

در كتب رجال او را از اصحاب امام زين العابدين و امام باقر و صادق عليهم
السلام شمرده‏اند و در معجم رجال الحديث آية الله العظمي الخوئي «مده» از علي بن حسن
بن فضّال حكايت شده كه قبل از معرفت امر امامت زراه و حمران و طيّار شاگرد حكم بن
عتيبه بودند.

اين فيه موفق شده كه كتاب جامعه را خدمت امام باقر عليه السلام رؤيت نمايد
چنانكه نجاشي از عذافر صيرفي نقل مي‏كند كه گفت: «كنت مع الحكم بن عتيبه عند أبي
جعفر عليه السلام فجعل يسأله وكان أبو جعفر عليه السلام له مكرماً، فاختلفا في شيء
فقال أبوجعفر عليه السلام: يا بنيّ قم فاخرج كتاب علي، فاخرج كتاباً مدروجاً
عظيماً وفتحه وجعل ينظر حتّي اخرج السمئله فقال أبوجعفر عليه السلام: هذا خطّ
عليّ، و املاء رسول الله  صلي الله عليه و
آله، واقبل علي الحكم وقال: يا بامحمد اذهب انت وسلمه وآبو المقدام حيث شئتم
يميناً وشمالاً فوالله لاتجدون العلم أوثق منه عند قوم كان ينزل عليهم جبرئيل عليه
السلام.» (رجال النجاشي- ص 360)

–        
من همراه حكم بن عتيبه خدمت امام باقر عليه السلام بودم، حكم شروع كرد به سؤال
نمودن از آن حضرت و آن بزرگوار همواره وي را اكرام مي نمود، پس در مسئله اي بينشان
اختلاف نظر پديد آمد، امام به فرزندش فرمودند: پسر جانم بلند شو، كتاب علي را
بيرون بياور، امتثال امر كرد و كتاب را بيرون آورد، و آن كتابي بوده ملفوف و
پيچيده و بزرگ و آن را گشودند و شروع فرمودند به نظر كردن در آن تا اينكه مسئله
مورد بحث را در آن يافتند، و فرمودند: اين كتاب به خط علي و املاء رسول الله  صلي الله عليه و آله است، و به حكم رو فرمودند
و گفتند: يا ابامحمّد تو وسلمه[1] و
ابوالمقداد بهر جانبي كه مي‏خواهيد برويد، بخداي تعالي سوگند، علمي محكمتر از اين
كتاب كه در نزد قومي است كه جبرئيل عليه السلام بر آنها نازل مي‏شود، نخواهيد
يافت.

زراعت، محبوبترين كار

امام صادق عليه السلام:

«كُنُوزُ اللهِ في أرْضِه وَما فِي الأعمالِ شَِيءٌ اَحَبُّ اِلَي الله مِنَ
الزَّراعَةِ وَ مابَعثَ اللهُ نبيّاً اِلّا زارعاً اِلّا اِدْريسَ(ع) فِاِنَّهُ
كانَ خَيّاطاً».

(وسائل- ج 4 ص 103)

گنجهاي الهي در زمين نهفته است و هيچ كاري نزد خداوند محبوبتر از زراعت نيست.
تمام پيامبران خدا كشاورز بودند جز ادريس كه كارش دوزندگي بود.

 



[1]
. سلمة بن كهيل وابوالمقدام ثابت بن هرمز فارسي متم‏اند كه از طايفه
بتريّه‏اند، در معجم رجال الحديث از سدير نقل مي‏كند كه گفت: «دخلت علي أبي جعفر
عليه السلام و معي سلمة بن كهيل و أبوالمقدام ثابت الحداد و سالم بن أبي حفصه
وكثير النوا و جماعة معهم، وعند أبي جعفر عليه السلام أخوه زيد بن علي، فقالوا:
لأبي جعفر عليه السلام نتولّي عيا و حسناً و حسيناً ونتبرّؤ من أعدائهم قال: نعم،
قالوا: نتولّي أبابكر و عمر، و نتبرّؤ من أعدائهم قال: فالتفت إليهم زيد بن علي
وقال لهم: أتتبّرؤون من فاطمه عليها السلام؟ بترتم بتركم الله، فيومئد سمّوا
البتريبّه» (ج 3 ص 339)

/

گواهان روز قيامت

اصول اعتقادي اسلام

معاد

گواهان روز قيامت

(3)

آیت الله حسین نوری

در مقاله‌هاي اخير بحث ما درباره شهادت گواهان روز قيامت بر كردار و گفتار
انسانها بود و شرح شهادت اين گواهان كه خداوند متعال، پيغمبران الهي، امامان عل،
فرشتگان الهي، مكان، زمان و اعضاي بدن انسان ميباشند مذكور گرديد ولي يك بحث مهم
براي اين مقاله ماند و آن اين است كه گواهي خداوند متعال و پيغمبران و امامان و
فرشتگان بسيار روشن است اما شهادت مكان و زمان و اعضاي بد با توجّه به اينكه معناي
شهادت اين است كه يك موجود موضوعي را درك و ضبط كند و در مواقع لزوم آنرا اظهار و
ادا نمايد بچه كيفيّت است؟ و چگونه انجام ميشود؟ براي اين مقاله ماند و اين بحث
اين است كه مكان و زمان كه جزء جمادات اينجهان ميباشند و حيات ندارند تا چيزي را
بفهمند و ضبط كنند و روز قيامت آنرا اظهار و ادا نمايند و همچنين اعضاي بدن كه
بطور مستقل داراي درك و فهم نيستند چگونه روز قيامت شهادت خواهند داد؟

همين امبر باعث گرديده است كه علماي بزرگ اسلام در اين مورد دست به توجيه اين
مسأله بزنند مثلاً علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار پس از ذكر آيات و احاديث مربوط
به گواهي گواهان روز قيامت ميفرمايد:

در كيفيّت شهادت اعضاي بدن انسان 3 قول وجود دارد:

1.     خداوند اعضاء و جوارح را در روز قيامت با سخنان مخصوصي كه
بتواند حرف بزند ميسازد و چون آنروز با اين ترتيب ساخته ميشود حرف ميزند و گواهي
ميدهد و بنابراين كيفيّت ساختمان آن در عالم آخرت با ساختمان آن در دنيا تفاوت دارد.

2.     خداوند كلام و حرف را در آنها ميآفريند و در حقيقت آنكه حرف
ميزند خدا است منتها آن اعضاء و جوارح آلتي است كه خداوند كلام را در آن ميآفريند
و كلام از آن خارج ميگردد.

3.     خداوند در اعضاء و جوارح علامتي قرار ميدهد كه دلالت بر
گناهكار بودن صاحبان آن اعضاء دارد (مثل سياه شدن چهره كه علامت گناهكار بودن است)
چنانكه هنگامي كه چشم انسان از بيخوابي وضع خاصّي پيدا ميكند گفته ميشود چشمهاي تو
شهادت بر بيداري شب ميدهد. بنابراين اطلاق شهادت بر اعضاء  بطور مجاز است[1].

ولي بايد دانست كه اين قبيل توجيهات از ديدگاه كساني صحيح است كه درك و فهم را
مخصوص موجودات زنده اين جهان ميدانند اما از ديدگاه كساني كه براي همه موجودات
عالم درك و شعور قائل ميباشند اين مسأله هرگز احتياج به توجيه ندارد و تعدادي از
آيات قرآن مجيد و احاديثي كه از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است دلالت بر اين مطلب
دارد كه همه موجودات جهان- اعمّ از جاندارن و غيرجانداران- از درك و شعور بهره‏مند
ميباشند هر چند در مراتب درك و فهم متفاوت هستند.

استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي رضوان الله از آيات قرآن چنين استفاده ميكند
كه همه موجودات اين عالم داراي علم و شعور ميباشند.

مثلاً در تفسير اين آيه از سوره اسراء: «ßxÎm6|¡è@ ã&s! ßNºuq»uK¡¡9$# ßìö7¡¡9$# ÞÚö‘F{$#ur `tBur £`ÍkŽÏù 4 bÎ)ur `ÏiB >äóÓx« žwÎ) ßxÎm7|¡ç„ ¾Ínω÷Kpt¿2 `Å3»s9ur žw tbqßgs)øÿs? öNßgys‹Î6ó¡n@ 3»[2]
مي‏فرمايد:

«تسبيح» تنزيه پروردگار است كه بوسيله قول و كلام صورت بگيرد و كلام هم
وسيله‏اي است براي كشف كردن و ظاهر ساختن آنچه كه در ضمير است و اين كشف و ظاهر
ساختن لازم نيست كه هميشه مثل ما انسانها بوسيله زبان و حنجره صورت بگيرد بلكه هر
موجودي با آن دستگاه و وسيله‏اي كه خداوند در وجود و ساختمان آن بوجود آورده است
مقصود خود را ظاهر ميكند و بالأخره اين آيه دلالت بر اين معني دارد كه هر موجودي
از موجودات جهان كه بهره‏اي از وجود دارد بهره‏اي از علم هم دارد و البته اين مطلب
نيز روشن است كه لازم نيست همه موجودات از لحاظ علم مساوي باشند يا مثل انسان
باشند بلكه همانطور كه در اصل خلقت با هم تفاوت دارند از لحاظ مراتب علم نيز
متفاوت ميباشند.

و نظير اين آيه، بيست و يكم از سوره حم سجده است كه ميگويد: «قالوا انطقنا
اللهُ الذي انطق كل شيء»[3] يعني
اعضاء و جوارح بدن در پاسخ اعتراض از طرف صاحبان آنها كه بآنها ميگويند «لِمَ
شَهِدتُمْ علَينا» يعني چرا عليه ما شهادت داديد؟ ميگويند آن خداوندي كه همه
موجودات را به نطق آورده است و به همه آنها قدرت حرف زدن بخشيده است ما را نيز به
نطق آورده است بنابراين در حقيقت معناي اين كلام قرآن اين است كه خداوند به همه
موجودات درك و علم و قدرت نطق عنايت كرده است.

و نيز در همين سوره (سوره حم سجده) در خلقت آسمانها و زمين ميفرمايد: «ثم
استوي الي السماء وهي دخان لها وللارض ائتيا طوعا او كراها قالتا ائينا طائين» [4] يعني
خداوند متعال به آفرينش آسمان در حالي كه «دود» بود توجه كرد و فرمود اي آسمان و
زمين همه به سوي خدا براي اطاعت امر خدا به شوق و رغبت و يا جبر و كراهت بشتابيد
آنها گفتند ما با كمال شوق و ميل به سوي تو ميشتابيم.

بنابراين هر موجودي كه از كارگاه خلقت خداوند صادر گرديده است داراي علم و
شعور است و با اراده خود ميخواهد نقص و نياز خود را در پرتو بي‏نيازي و كمال
خداوندي كه جز آن ذات مقدس پروردگاري ندارد قرار بدهد و او را تسبيح كند و از هر
نقص و شريكي تنزيه نمايد.

روزي اين اصل همه موجودات جهان حقيقتاً تسيحگوي خداوند ميباشند و اين تسبيح با
قول و گفتن انجام ميگيرد منتها انجام گرفتن با قول منحصر به اين نيست كه با لغاتي
كه در ميان انسانها معمول است يا با اصواتي كه ما انسانها مي‏شنويم باشد.

سپس ميگويد: لازم است، موجودات از وجهه‏هاي مختلفي مورد توجّه قرار بگيرندك

1-      از اين لحاظ كه اين موجودات هر يك داراي احتياج و نقص
ميباشند و از روي شعور خود نقص و نياز خود را در پيشگاه حضرت حق ظاهر ميسازند و از
او كه داري غناي مطلق و كمال مطلق است رفع نقص نو نياز خود را ميخواهند و او را
تنزيه ميكنند، تسبيحگوي خداوند ميباشند.

تسبيحگوي او نه بني آدمند و بس    هر
بلبلي كه زمزمه بر شاخسار كرد

2-      از جهت اينكه در ساختمان هر يك از آنها «نظم» مخصوصي بكار
رفته و اجزاء وجود آنها با هم هم آهنگي و تناسب دارد بعلاوه در خلقت آنها هدف و
حكمت و فلسفه‌اي در نظر گرفته شده است هر يك آيتي از آيات ق ميباشند و يك يك آنها
نمايانگر جلال و جمال و كمال حضرت حق هستند.

و‍َ في كلّ شَيءٍ لَهُ آيَةٌ            تَدُلُّ
عَلي أنّهُ واحِدٌ

در اين مرود لازم است بدانيم كه اين ايه (آيه 44 سوره اسراء) تنها جنبه سوم-
يعني آيت بودن هر موجودي براي خداوند متعال- را نمي‏گويد زيرا اگر منظور همان جنبه
سوم باشد با جمله «žw tbqßgs)øÿs? öNßgys‹Î6ó¡n@ » منافات پيدا ميكند چون آيت بودن هر موجودي براي خداوند را
همه ميفهمند و حال آنكه ميفرمايد «ولكن لاتفقهون تسبيحهم» (يعني شما تسبيح موجودات
را نميفهميد).

بنابراين همين جمله شاهد بزرگيست كه جنبه اول و دوم مورد نظر قرآن مجيد است و
آن، برهاني است بزرگ، بر اينكه همه موجودات داراي علم و شعور و اراده ميباشند.[5]

اين نظريه را با بسياري از آيات قرآن كريم 
از جمله آياتي كه در آنها خداوند تعدادي از موجودات را در راه ياري رساندن
به پيغمبران الهي و نازل كردن عذاب بر كساني كه از گفتار آن پيغمبران، سرپيچي
ميكردند و را ستيزه جوئي و عناد را مي‏پيمودند بسيج كرده و بر آنها در اين مورد
فرمان‏هائي صادر ميكرده است، تأييد كرد:

مثلاً در جريان طوفان نوح عليه السلام بزمين فرمود:« Ÿ ÞÚö‘r’¯»tƒ ÓÉën=ö/$# Ï8uä!$tB âä!$yJ|¡»tƒur ÓÉëÎ=ø%r& uًÏîur âä!$yJø9$# zÓÅÓè%ur ãøBF{$# ôNuqtFó™$#ur ’n?tã Äd“ÏŠqègø:$# ( »[6] يعني:
اي زمين تو آب خود را (آبهائي كه از تو جوشيده و سطح زمين را فرا گرفته است) فرو
ببر و اي آسمان تو ديگر، باران مريز پس آبها بر زمين فرو رفت و جريان طوفان خاتمه
يافت و كشتي بر كوه جودي قرار گرفت.

و در جريان حضرت ابراهيم عليه السلام با نمروديان كه نمروديان با فراهم كردن
انبوه آتش‏ها براي سوزاندن حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان الهي صادر كه: «$uZù=è% â‘$uZ»tƒ ’ÎTqä. #YŠöt/ $¸J»n=y™ur #’n?tã zOŠÏdºtö/Î)  »[7]

يعني اي آتش براي ابراهيم سرد و سالم باش كه مولوي در اين مورد مي‏گويد:«

جمله ذرّات زمين و آسمان      لشكر
حقّند گاهِ امتحان

باد را ديدي كه با عادان چه كرد        آبرا
ديدي كه در طوفان چه كرد

آنچه بر فرعون زد اين بحر كين  وآنچه
با قارون نموده است اين زمين

وآنچه آن با بيل با آن پيل كرد   وآنچه
پشّه كلّه نمرود خورد

سنگ ميباريد بر اعداي لطو      تا كه در
آب سيه خوردند غوط

گر بگويم از جمادات جهان       عاقلانه
ياري پيغمبران

مثنوي چندان شود كه چِل شتر               گر
شكد خسته شود از بارپر

دست بر كافر گواهي ميدهد            لكشر
حق ميشود سر مي‏نَهَد

اي نموده ضد حق در فعل و درس      در
ميان لشكر اوئي بترس

آب و خاك و باد و آتش بنده‌اند           با
من و تو مرده با حق زنده‏اند

اين بحث را هم اكنون اينجا پايان ميدهيم و بقيّه آن را با توفيق خداوند متعال
براي مقاله بعد ميگذاريم.

ادامه دارد

 



[1]
. بحارالانوار طبع جديد، ج 7، ص 310 بايد دانست كه هيچيك از اين توجيهات با
مفهوم شهادت منطبق نمي‏باشد.

/

صبر، ريشه تمام فضائل

هدايت در قرآن

قسمت چهل و يكم

آیت الله جوادی آملی            

تفسير سوره رعد

صبر، ريشه تمام فضائل

«
`yJsùr& ÞOn=÷ètƒ !$yJ¯Rr& tA̓Ré& y7ø‹s9Î) `ÏB y7Îi/¢‘ ‘,ptø:$# ô`yJx. uqèd #‘yJôãr& 4 $oÿ©VÎ) ㍩.x‹tGtƒ (#qä9’ré& É=»t6ø9F{$# ÇÊÒÈ   tûïÏ%©!$# tbqèùqムωôgyèÎ/ «!$# Ÿwur tbqàÒà)Ztƒ t,»sWŠÏJø9$# ÇËÉÈ   tûïÏ%©!$#ur tbqè=ÅÁtƒ !$tB ttBr& ª!$# ÿ¾ÏmÎ/ br& Ÿ@|¹qムšcöqt±øƒs†ur öNåk®5u‘ tbqèù$sƒs†ur uäþqߙ É>$|¡Ïtø:$# ÇËÊÈ   tûïÏ%©!$#ur (#rçŽy9|¹ uä!$tóÏGö/$# Ïmô_ur öNÍkÍh5u‘ (#qãB$s%r&ur no4qn=¢Á9$# (#qà)xÿRr&ur $£JÏB öNßg»uZø%y—u‘ #uŽÅ  Zpu‹ÏRŸxtãur šcrâäu‘ô‰tƒur ÏpoY|¡ptø:$$Î/ spy¥ÍhŠ¡¡9$# y7Í´¯»s9’ré& öNçlm; Ót<ø)ãã ͑#¤$!$#»  

(سوره رعد- آيات 19 تا 22)

همانگونه كه قبلاً تذكر داديم، قرآن كريم در موارد زيادي از اولوالاباب به
عظمت نام برده و در سوره آل­عمران سيره عملي آنها را بيان فرموده همچنانكه در اين
سوره (سوره رعد) سيره عملي اولواالالباب را ذكر مي­كند. در بين اوصاف به اندازه صبر،
از آن خصوصيّت برخوردار نيستند زيرا قرآن كريم، صبر را ريشه بسياري از مسائل و
درجات ايمان مي­داند.

فضائل عملي، محصول صبر است

اگر در روايات ما صبر به­عنوان رأس ايمان معرّفي شده است كه حضرت امير عليه
السلام فرمود: « الصبر من الايمان كالرأس من الجسد»[1] به
بركت قرآن كريم است كه قرآن قسمت مهم فضائل عملي را محصول صبر مي­داند. صبر يك كار
بدني نيست مانند نماز و روزه و انفاق و جهاد، بلكه صبر يك كار دروني است كه ريشه
همه اين فضائل است.

در بحث قبل به عرض رسيد كه قرآن كريم در يك سلسله از آيات، صبر را به عنوان
وصفي براي مؤمنين ذكر مي­كند، بعد مي­فرمايد: خدا صابرين را دوست مي­دارد: « 3 ª!$#ur =Ïtä† tûïΎÉ9»¢Á9$# »[2]   سپس مژده مي­دهد كه صابران پيروزند «4 ¨bÎ) ©!$# yìtB tûïΎÉ9»¢Á9$# »[3]
خداوند با صابران است. و در جائي ديگر صبر را به عنوان نردبان ارتباطي عبد مولا مي­داند
كه مي­فرمايد: «(#qãY‹ÏètGó™$# Ύö9¢Á9$$Î/ Ío4qn=¢Á9$#ur »[4] اي
مؤمنان بوسيله صبر و نماز كمكم جوئيد. اما اين آيات هيچكدام، حقيقت صبر را تبيين
نمي‌كند. حقيقت صبر يعني بافت دروني صبر را قرآن كريم در سوره نحل و در سوره مدّثر
تبين كرد و فرمود: « ÷ŽÉ9ô¹$#ur $tBur x8çŽö9|¹ žwÎ) «!$$Î/ 4  »[5]– صبر
كن و صبرت تنها براي رضاي خدا باشد. و در سوره مدّثر نيز فرمود: «šÎh/tÏ9ur ÷ŽÉ9ô¹$$sù ÇÐÈ   »[6] و
براي خدايت صبر كن.

از اين آيات مي‌فهميم كه مبدأ فاعلي صبر بايد خدا باشد و خود اين صبر نيز
نعمتي است از خدا و هدف نهائي و غايت اين صبر هم بايد خدا باشد نه انگيزه‌هاي
ديگر. اگر يك كاري، مبدأ فاعليش خدا باشد و مبدأ غائيش هم خداباشد، اين كار مي‌شود
سر و رأس همه فضائل. لذا در بسياري از روايات آمده كه: «الصبر من الايمان بمنزلة
الرأس من الجسد»[7]– نسبت صبر
به ايمان، نسبت سر به بدن است.

اقسام صبر در قرآن

قرآن با صبر معامله سر و كليد هم در دنيا 
مي‌كند و هم در درجات بهشت. همانگونه كه قبلاً بحث شد، صبر در روايات به سه
قسمت تقسيم شده: صبر عندالمصيبه و صبر علي الطاعة و صبر عن المعصيه كه اگر صبر در
روايات بر اين اقسام سه گانه تقسيم شده براي اين است كه آيات قرآن كريم در اين
موارد سه گانه، مؤمنين را به صبر دستور مي‌دهد و اين صبرها را هر چه دشوارتر باشد،
قرآن بيشتر مي‌ستايد و جزاي بيشتري مي‌دهد و هر چه كمتر باشد مدح كمتر و قهراً
جزاي كمتري دارد.

اكنون موارد گوناگون صبر را در قرآن ملاحظه مي‌كنيم تا برسيم به اينكه چرا
قرآن كريم، صبر را كليد ساير فضائل مي‌داند و چرا در روايات برزخ كه مسئله تجسّم
اعمال مطرح مي‌‌شود، صبر را از نماز، زكات، نيكي و احسان بالاتر مي‌داند؟ چرا قدرت
صبر در عالم قبر (برزخ) از قدرت نماز و روزه بالاتر است؟ و چرا قدرت صبر از قدرت
نيكي و احسان هم بالاتر است؟

صبر در مصيبت

در خلال آياتي كه قبلاً بحث شده بود، مسئله صبر در مصيبت مطرح شد كه در ايه 35
سوره حج نيز، همين معني آمده است، مي‌فرمايد: «ÎŽÅe³o0ur tûüÏGÎ6÷‚ßJø9$#  tûïÏ%©!$# #sŒÎ) tÏ.èŒ ª!$# ôMn=Å_ur öNßgç/qè=è% tûïΎÉ9»¢Á9$#ur 4’n?tã !$tB öNåku5$|¹r&  »- و متواضعان را بشارت بده، همانها كه هرگاه نام خدا برده مي‌شود، قلوبشان
هراسان مي‌شود و بر مصيبت‌ها و حوادثي كه بر آنان نازل مي‌شود، صبر مي‌كنند.

در سوره لقمان هم وقتي كه لقمان حكيم فرزندش را به اوصافي امر مي‌كند، مي‌فرمايد
كه: «¢Óo_ç6»tƒ ÉOÏ%r& no4qn=¢Á9$# öãBù&ur Å$rã÷èyJø9$$Î/ tm÷R$#ur Ç`tã ̍s3ZßJø9$# ÷ŽÉ9ô¹$#ur 4’n?tã !$tB y7t/$|¹r& ( ¨bÎ) y7Ï9ºsŒ ô`ÏB ÇP÷“tã ͑qãBW{$# »[8] اي
فرزندم نماز را به پا دار  و امر به معروف
و نهي از منكر كن و بر مصيبت‌ها بردبار باش زيرا اين از اموري است كه بايد روي آن
مصمّم بود.

لقمان كه خداوند او را به مقام والاي حكمت مي‌ستايد و خود مي‌فرمايد كه هر كس
از حكمت برخوردار بود، از خير كثير برخوردار است، در اين آيات پس از نماز و امر به
معروف و نهي از منكر، فرزندش را به صبر بر مصيبت‌ها امر مي‌كند و آن  را از مسائل مهمي مي‌داند كه «عزم الامور»
اطلاق بر هر سه مسئله شود و يا اينكه مختص صبر بر مصيبت‌ها باشد. بهرحال اين صبر
بر مصيبت‌ها، امر بسيار مهم و غيرعادي است و از اموري است كه يجب ان يُعزم عليها
يعني بايد بشر بر آن تصميم بگيرد.

صبر در زندگي با محرومين

مسئله ديگر كه نياز به صبر دارد، اين است كه انسان خودش را وادار كند كه با
محرومين و فقرا زندگي كند و در برخوردهاي اجتماعي، ميان مردم، فقرا را براي نشست و
برخاست خود انتخاب نمايد. در آيه 28 از سوره كهف، به پيامبر صلي الله عليه و آله
وسلم مي‌فرمايد:

«÷ŽÉ9ô¹$#ur y7|¡øÿtR yìtB tûïÏ%©!$# šcqããô‰tƒ Næh­/u‘ Ío4ry‰tóø9$$Î/ ÄcÓÅ´yèø9$#ur tbr߉ƒÌãƒ ¼çmygô_ur ( Ÿwur ߉÷ès? x8$uZøŠtã öNåk÷]tã ߉ƒÌè? spoYƒÎ— Ío4quŠysø9$# $u‹÷R‘‰9$# ( Ÿwur ôìÏÜè? ô`tB $uZù=xÿøîr& ¼çmt7ù=s% `tã $tR̍ø.ό yìt7¨?$#ur çm1uqyd šc%x.ur ¼çnãøBr& $WÛãèù  »

–        
خود را وادار كن، كه همراه آن اشخاصي باشي كه صبح و شام به ياد خدا هستند و
رضايت او را مي‌طلبند و هرگز ديده را از آن بي‌نوايان مپوش كه به زينت‌هاي دنيا
ميل كني و آن كس را كه قلبش از ذكر ما غافل است، اطاعت مكن كه او از هواي خود
پيروي كرده و انسان تبهكاري است.

معلوم مي‌شود كه با محرومين بسر بردن كار دشواري است كه خداوند به پيامبرش
دستور مي‌دهد كه خود را وادار كند كه با آنان همراه باشد و چشم از آن فقيران
برندارد. در جوامع روائي ما به ما گفته‌اند كه اگر خواستيد خود را بيازمائيد كه
اهل دنيائيد يا اهل اخرت، به درون قلب خود بنگريد، هر گاه كسي نزد شما آمد و خواست
چيزي را به شما بدهد، اگر بيشتر خوشحال شديد تا وقتي كه كسي آمده است و چيزي مي‌خواهيد
به او بدهيد معلوم مي‌شود كه اهل دنيا هستيد ولي اگر در مورد دوّم، خوشحالتر شديد،
معلوم مي‌شود اهل آخرت هستيد.

حضرت امير سلام الله عليه مي‌فرمايد: «لكل منهما بنون، فكونوا من ابناء الآخرة
ولاتكونوا من ابناء الدنيا.»[9]– براي
هر يك از دنيا و آخرت، فرزنداني است، شما تلاش كنيد كه فرزندان آخرت باشيد نه
فرزندان دنيا. و همين آزمايش، كافي است كه انسان خود را بشناسد و در پي اين باشد
كه خود را اهل آخرت نمايد.

يكي از كلمات بلند حضرت رسول صلي الله عليه و آله كه فريقين آن را نقل كرده‌اند
و احدي اين كلمات را نگفته است، اين جمله است كه مي‌فرمايد: «اليد العليا خيرٌ من
اليد السّفلي»[10]– دست دهنده
برتر از دست گيرنده است. يعني خداوند دست دهنده را دوست دارد و دست گيرنده نزده
خداوند، فرومايه است. پس انساين كه سيره‌اش گرفتن باشد نه خدمت، نزد خداوند عزيز
نيست.

لذا است كه خداوند به پيامبرش دستور مي‌دهد كه از فقرا فاصله نگيرد و به آنها
كمك و انفاق كند و به طرف ثروتمندان چشم ندوزد. در آيه ديگري مي‌فرمايد: «ولا تمدنّ
عينيك الي مامتّعنا به ازواجا” منهم زهرة الحيوة الدنيا»- كشش چشمت بطرف
كساني نباشد كه ما آنها  را از مزاياي دنيا
برخوردار كرديم، زيرا اينها شكوفه‌هاي زندگي دنيا است يعني اين شكوفه‌هاي بهاي
هرگز ثمر نمي‌شود و نمي‌رسد، بلكه پائيز سردسيري در پيش است و اين شكوفه‌ها مي‌ريزند  و هيچ وقت براي كسي ميوه نمي‌شوند، بلكه ميوه‌ها
در قيامت است؛ آنجا است كه مي‌فرمايد: «öNçlm; $pkŽÏù ×pygÅ3»sù Nçlm;ur $¨B tbqã㣉tƒ »[11] براي
آنها ميوه‌ها فراهم شده و هر چه كه ميل داشته باشند.

همين معنا را در جريان قارون ذكر مي‌كند. در سوره قصص، آيه 79 مي‌فرمايد: «ylty‚sù 4’n?tã ¾ÏmÏBöqs% ’Îû ¾ÏmÏFt^ƒÎ— ( tA$s% šúïÏ%©!$# šcr߉ƒÌãƒ no4quŠysø9$# $u‹÷R‘‰9$# |Mø‹n=»tƒ $oYs9 Ÿ@÷WÏB !$tB š†ÎAré& ãbr㍻s% ¼çm¯RÎ) rä%s! >eáym 5OŠÏàtã tA$s%ur šúïÏ%©!$# (#qè?ré& zNù=Ïèø9$# öNà6n=÷ƒur Ü>#uqrO «!$# ׎öyz ô`yJÏj9 šÆtB#uä Ÿ@ÏJtãur $[sÎ=»|¹ Ÿwur !$yg9¤)n=ムžwÎ) šcrçŽÉ9»¢Á9$#  »- قارون با تمام زرق و برق و زينتش- به عنوان استكبار و اسعتلاء- بيرون آمد،
آنان كه دنياپرست بودند (فرزندان دنيا) گفتند: اي كاش ما هم مانند قاورن داراي اين
همه ثروت و مكنت بوديم ولي آنان كه خداوند به آنها علم و دانش، مرحمت فرموده
گفتند: واي بر شما، ثواب الهي براي كسي كه ايمان آورده و عمل صالح داشته باشد،
بهتر است (نه طلا و نقره) و تنها صابران مي‌‌فهمند (كه خير در ايمان و عمل صالح
است نه در زرق و برق دنيا).

پس صبر و بردباري مي‌خواهد كه انسان با طبقه محروم باشد. همواره پيشنهاد اغنيا
به انبيا اين بوده است كه شما فقرا را بيرون كنيد تا ما در كنارتان باشيم! ولي
خداوند به پيامبرانش دستور مي‌داده است كه شما هرگز فقرا و محرومين را از پيش خود
نرانيد. به نوح پيامبر مي‌فرمايد: «Ÿwur ϊãôÜs? tûïÏ%©!$# tbqããô‰tƒ Oßg­/u‘ Ío4ry‰tóø9$$Î/ ÄcÓÅ´yèø9$#ur »[12]
مبادا اين محرومين را كه هر صبح و شام خدا را مي‌خوانند، از در خانه‌ات بيرون كني.
نوح هم در جواب آن ثروتمندان ميفرمود: « O$tRr& ϊ͑$sÜÎ/ tûïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä »[13]– من
هرگز اين مومنا را بيرون نمي‌كنم. ولي بهرحال صبر كردن با اين طبقه و چشم پوشيدن
از مترفين، كار چندان آساني نيست و صبر است كه كليد اين  فضيلت و بسياري ديگر از فضايل اجتماعي است.

صبر عند المصيبه در قرآن

در موارد ديگر، وقتي قرآن اوصاف مؤمنين را مي‌شمارد، مي‌فرمايد:مؤمنين كساني
هستند كه حرفشان اين است: « وما لنا ألّا نتوكّل علي الله و قد هدينا سبلنا
ولنصربونَّ ماآذيتمونا»- چرا ما براي اذيّتهاي شما صبر مي‌كنيم. اين صبر
عندالمصيبه است كه در روايات آمده و ريشه قرآني دارد؛ همين كه مؤمنين مي‌گويند، ما
در برابر اذيّتهاي شما ظالمان، صبر مي‌كنيم و از راه حق منحرف نمي‏شويم.

و جامع همه امور سه گانه صبر در سوره فرقان از ايه 63 به بعد امده است كه در
توصيف بندگان واقعي خدا و «عبدالرحمن» مي‏فرمايد:«

جزاي اخروي صابران

«ßŠ$t7Ïãur Ç`»uH÷q§9$# šúïÏ%©!$# tbqà±ôJtƒ ’n?tã ÇÚö‘F{$# $ZRöqyd  »- بندگان رحمان كساني
هستند كه در مسائل زندگي، هيّن و سبكبالند. يعني اين بندگان واقعي خداوند، با
اينكه نه اهل ذلّت‌اند و نه سازش پذيرند، در كارهاي ديني سنگين و سخت گيرند ولي در
مسائل زندگي، نرم و سبكبالند.

در بيايانات حضرت امير  سلام الله عليه
آمده است كه فرمود: «ولعمري ما علّي من قتال من خالف الحق و خابط الغيّ من ادهان
ولا ايهان»[14]– اينطور
نيست كه من در برابر جنگ با بيگانگان، كمترين مداهنه و سستي و سازش نشان بدهم.
سستي و سهل انگاري در برابر باطل، در ما نيست، اما زندگي ما سبك و آسان است. انسان
مسافر اگر بخواهد بهتر و زودتر به مقصد برسد، بايد بارش سبك باشد. حضرت رسول صلي
الله عليه و آله وسلم مي‏فرمايد: «نجي المخفّون وهلك المثقلون»[15]
سبكباران نجات يافتند ولي سنگين بارها هلاك شدند. حضرت امير سلام الله عليه همين
معني را در نهج البلاغه- خطبه 21 بيان فرموده: «تخفّفوا تحلقوا»- سبك بشويد تا برويد.
اين سبكبار بودن يعني خط مشي آنها در زندگي نرم و آسان است و اهل تكلّف نيستند.

در ادامه آيه مي‌فرمايد :«واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» در برخورد با
جهّال كه اذيّت و آزار و اهانت مي‏بينند، سخن مسالمت آميز دارند. البته همين
مؤمنان نسبت به كفّار شديدند ولي در حوزه اسلامي، اگر با يك جاهلي برخورد كردند،
جواب بدي او را با سخن مسالمت آميز مي‌دهند و اين مصيبت را تحمل مي‌كنند. همان
شيوه‌اي كه امام سجاد سلام الله عليه داشت كه آن مرد بددهن به حضرت اهانت كرد،
حضرت به روي خود نياورده، به راه خود ادامه دادند. آن مرد نادان جلو آمد و گفت:
اين فحش را به شما دادم. حضرت فرمودك بلي، من هم از تو گذشتم.

«سبّه رجلٌ فسكت عنه، فقالك ايّاك أعني. فقال عليه السلام: وعنك أغضي»[16]

اين معناي «صبر عند المصيبه» است كه نسبت به مسائل شخصي خودشان سبكبارند ولي
نسبت به ديگران، اينطور نيست بلكه اگر اهانتي شنيدند، از آن شخص ديگر كه مورد
اهانت قرار گرفته، دفاع مي‌كنند.

حال برنامه‌هاي اين بندگان شايسته الهي را در شبها ملاحظه كنيم. مي‏فرمايد:

«والّذين يبيّنون لربّهم سجّداً وقياماً»- شبها براي خدايشان، سر به سجده
گداشته و به عيادت مي‌پردازند.

آن وضعيّت روزشان بود كه سبكبال بر روي زمين مي‏زيستند و اين وضعيّت شبهايشان
كه براي كسب رضايت پرودرگار به شكرانه آن همه نعمتهاي الهي، شب زنده‌داري كرده و
عبادت مي‏پردازند. راستي حيف است كه انسان به همين دلخوش باشد كه دو ركعت نماز صبح
به ادا بخواند و بدا به حال كسي كه شب آنقدر بخورد كه نتواند براي مناجات و نماز
شب، قبل از فجر بيدار شود.

«والّذين يقولون ربّنا اصرف عنا عذاب جهنّم، اما عذابها كان غراماً، انّها
ساءت مستقراً ومقاماً»- و آنان كه مي‏گويند: پروردگاراً عذاب جهنم را از ما دور
بدار زيرا عذاب آن مانند غرامتي است كه انسان را رها نمي‏كند، و چه جايگاه بد و
منزلگاه دردناكي است.

«والذين اذا انفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا و كان بين ذلك قواماً»- و آنان كه
اگر انفاق كنند، نه اسراف و تبذير روا مي‌دارند و نه اهل بخل و مماسكه هستند بلكه
راه اعتدال و اقتصاد را پيش مي‏گيرند.

«والذين لايدعون مع الله الهاً آخر»- و آنان كه براي خدا، شريكي قرار نمي‌دهند
و ديگري را نمي‏خوانند.

«ولايقتلون النفس التي حرم الله الا بالحق ولايزنون…» و آنان كه نفس محترمه
را نمي‏كشند مگر در صورتي كه حق باشد و پاكدامن و عفيف‌اند… و آنان كه شهادت باطل
نمي‌دهند و اگر به لهو و لعبي برخورد كردند، كريمانه از مجلس گناه مي‏گذرند. اين
هم صبر عن المعصيه است كه در مجالس لهو و لهب و غيبت  و تهمت نمي‏نشينند و با بزرگواري از آن رد
مي‏شوند.

و خلاصه پس از چند مورد ديگر كه در جاي خود بحث خواهد شد، خداوند اين نتيجه گيري
را در مورد «عباد الرحمن» ذكر مي‏فرمايد: «اولئك يجزون الغرفة بما صبروا»- پاداش
آنان درجات عاليه بهشت است زيرا صبر كردند.

پس معلوم مي‏شود، اين درجات عالي و غرقه‏هاي فوقاني بهشت را در اثر صبر و
بردباري به عباد الرحمن مي‏دهند. در روايات مي‏خوانيم كه ثواب صابر، ثواب هزار
شهيد است. شهيدي كه آن همه مقام دارد، اين كدام صبر است كه اگر كسي به درجه صابران
رسيد، مقامش از مقام شهيدان بيشتر است؟ صبري كه نشانه آزادي و آزادگي انسان است و
كليد همه فضائيل مي‏باشد.

ادامه دارد

 



[1]
. نهج البلاغه – حكمت 82 .

/

گوشه­اي از سيره امام صادق عليه السلام

گوشه­اي از سيره امام صادق عليه
السلام

روز 25 شوال مصادف با 20 ارديبهشت
امسال، سالگرد شهادت امام جعفر صادق عليه السلام است كه در مدينه در سال 148 هجري
قمري، مسموم شد و در بقيع، كنار پدر و جدّش و عمويش امام مجتبي عليه السلام به خاك
سپرده شد. آخرين سخني كه حضرت در لحظات پاياني عمر شريفش فرموده است، اين جمله
است: «انّ شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة»[1]
شفاعت ما هرگز شامل حال كسي كه نماز را سبك بشمارد، نمي­شود.

ما ضمن تسليت اين روز غم­انگيز و اين
مصيبت بزرگ به مقام شامخ ولي­الله الاعظم ارواحنا له الفداء، مقام معظّم رهبري،
ملّت مسلمان ايران و شيعيان جهان، براي تيمّن و تبرك، به گوشه­اي از سيره آن حضرت
اشاره مي­كنيم:

رفتار امام در دوران قحطي:

معتّب گويد: هنگامي كه قيمت جنس­ها و
موادّ غذائي در مدينه (در اثر قحطي) گران شده بود، حضرت مرا طلبيد و فرمود: چه
مقدار غذا داريم؟ عرض كردم: غذاي چندين ماه ذخيره داريم. فرمود: آنها را ببر به
بازار و بفروش. عرض كردم: شما مي­دانيد كه در مدينه غذا پيدا نمي­شود! فرمود:
بفروش! آنها را بردم به بازار و فروختم، سپس فرمود: همراه با مردم، هر روز غذاي
همان روز را تهيه كن. و از اين به بعد، غذاي خانواده مرا نيمي از گندم و نيمي از
جو قرار بده زيرا دوست دارم كه خداوند مرا ببيند كه اندازه­گيري در معيشت دارم و
با احتياط و ميانه­روي، زندگي را مي­گذرانم.[2]

امام و منفعت زياد در تجارت:

امام صادق عليه السلام مبلغ هزار
دينار به يكي از بردگانش به نام «مصادف» تحويل داد و فرمود: چون عائله­ام زياد شده­اند
( و نياز به پول بيشتري براي مصرف دارم) پس شما هم با اين مبلغ، كالائي تهيه كن و
به مصر ببر تا آن را بفروشي. «مصادف» كالائي را تهيه كرد و همراه با برخي از
بازرگانان به مصر رفت. نزديك مصر كه رسيدند، كارواني را ديدند كه از مصر آمده­اند،
از آنها پرسيدند كه آيا از اين اجناس، چيزي يافت مي­شود؟ گفتند: نه! خوشحال شدند و
با هم توافق كردند كه جنس­هايشان را به دو برابر بفروشند و هيچ يك، به نرخ
ارزانتري، جنس­ها را نفروشند. معامله تمام شد و پولها را برداشتند و به مدينه بازگشتند.

مصادف بر حضرت امام صادق عليه السلام
وارد شد در حالي كه دو كيسه داشت و در هر يكي هزار دينار موجود بود. به حضرت عرض
كرد: قربانت گردم؛ يك كيسه سرمايه است و كيسه دوم سود. حضرت فرمود: اين سود، بسيار
زياد است، چگونه جنس­ها را فروخته­ايد؟ مصادف داستان را برايش تعريف كرد. حضرت
فرمود: سبحان الله! با هم قرار مي­گذاريد و قسم مي­خوريد كه جنس­ها را دو برابر،
آن هم به طايفه­اي از مسلمين بفروشيد! آنگاه يكي از كيسه­ها را (كه سرمايه­اش در
آن بود) برداشت و فرمود: اي مصادف! شمشير خوردن آسانتر است تا روزي حلال بدست
آوردن![3]

امام و حقوق كارگران:

شعيب گويد: امام صادق عليه السلام
باغي داشت، روزي با چند نفر قرار گذاشتيم كه حقوقي به آنها بدهيم و در باغ حضرت
كار كنند.

مدّت كار كردن تا عصر بود؛ هنگامي كه
از كار فارغ شدند، حضرت به «معتّب» فرمود: حقوق آنها را قبل از اينكه عرقشان خشك
شود، بپرداز.[4]

تلاش در طلب روزي حلال:

شخصي به نام عبدالاعلي مي­گويد: در
يكي از روزهاي بسيار گرم تابستان، امام صادق عليه السلام را يافتم كه مشغول كار
بود، به آن حضرت عرض كردم: قربانت گردم، تو با اين مقام و منزلت كه نزد خداوند
داري و با آن قرابت و خويشي كه با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم داري، چرا
در مانند چنين روزي، اينقدر خودت را به سختي و تعب مي­اندازي؟

فرمود: اي عبدالاعلي! براي طلب روزي
حلال از خانه بيرون آمدم تا از مانند توئي، بي­نياز گردم.[5]

لباس نو پوشيدن:

حماد بن عثمان گويد: در مجلسي امام
صادق عليه السلام نشسته بودم، شخصي از حضرت پرسيد: شما فرموديد كه علي بن ابي طالب
عليه السلام ، لباس خشن مي­پوشيد و مثلاً لباسي مي­پوشيد كه قيمت آن بيش از چهار
درهم نبود، ولي اكنون لباس نو بر شما مي­بينم؟

حضرت فرمود: علي بن ابي طالب عليه
السلام  آن لباس را در زماني مي­پوشيد كه
اين طرز لباس پوشيدن، منكر و غيرمعمول نبود و اگر آن چنان لباسي را در اين زمان مي­پوشيد،
منكر و غيرمعمول نبود و اگر آن چنان لباسي را در اين زمان مي­پوشيد، لباس شهرت مي­شد؛
پس بهترين لباس در هر زمان، لباس اهل آن زمان است هر چند قائم ما اهل بيت- عليه
السلام – هنگامي كه ظهور مي­كند، لباس علي را مي­پوشد و به سيره اميرالمؤمنين علي
عليه السلام رفتار مي­نمايد.[6]

احترام حرم:

 ابان بن تغلب كه يكي از ياران صدّيق امام صادق
عليه السلام است مي­گويد: از مدينه همراه با امام صادق عليه السلام عازم خانه خدا
بوديم، به مكّه رسيديم، نزديك حرم حضرت پياده شد، غسل كرد، نعلين خود را بدست گرفت
و با پاي برهنه وارد حرم و مسجد الحرام گرديد.[7]

صدقه پنهاني:

ابوجعفر خثعمي گويد: امام صادق عليه
السلام همياني به من داد كه در آن پنجاه دينار بود و فرمود: اين هميان را به فلان
شخص كه از بني هاشم است بده و به او نگو كه من به تو چيزي داده­ام (و براي او
مبلغي فرستاده­ام) . مي­گويد: من بر آن سيّد وارد شدم و آن پول را به او دادم. به
من گفت: از كجا اين پول را آورده­اي؟ خدا جزاي خيرش دهد، نمي­دانم چه انسان خيّري
است كه هر سال مبلغي براي ما مي­فرستد و تا پايان سال، با آن مبلغ مي­گذارنيم ولي
از جعفر (امام صادق عليه السلام ) يك درهم هم به ما نمي­رسد با اينكه پول زيادي
دارد![8]

عطر در حال روزه:

حسن بن راشد گويد: ابوعبدالله امام
صادق عليه السلام هر گاه روزه مي­گرفتند، عطر مي­زدند و مي­فرمودند: « طِيب و عطر،
تحفه و هديه روزدار است.»[9]

صدقه با دوست­دارترين چيز:

امام صادق عليه السلام بيشتر با
شيريني صدقه مي­داد. به حضرت عرض كردند: آيا با شيريني صدقه مي­دهيد؟ فرمود: آري!
زيرا هيچ چيز بهتر از شيريني نزد من نيست و من دوست دارم به محبوبترين چيز نزد
خودم صدقه دهم.[10]

تسبيح در ركوع و سجود:

ابان بن تغلب گويد: بر امام صادق
عليه السلام وارد شدم در حالي كه مشغول نماز بود، پس ركوع و سجودش را شمردم، ديدم
شصت بار در حال ركوع و سجود، سبحان الله مي­گويد[11].

رضا به قضاي الهي:

قتيبه  اعشي گويد: يكي از فرزندان امام صادق عليه السلام
بيمار بود، براي عيادت فرزند، به منزل حضرت رفتم، ديدم حضرت دم در نشسته و بسيار
دلتنگ و غمگين است. عرض كردم: قربانت گردم، بچّه در چه حالي است؟ فرمود: به خدا
همان حال قبل است و هيچ بهبودي نيافته است. ساعتي گذشت، پس حضرت را يافتم كه از
اندرون آمد و بر ما وارد شد در حالي كه غم واندوه از چهره­اش زدوده شده بود، من
خوشحال شدم و اميدوار گشتم كه حال بچّه خوب شده باشد، پس عرض كردم: فدايت شوم، حال
بچّه چگونه است؟ فرمود: فوت شد! عرض كردم: قربانت گردم، چطور وقتي زنده بود، آنقدر
غمگين بوديد و نگران ولي اكنون كه بچّه از دنيا رفته است، حالتان فرق كرده و آن
نگراني و اندوه برطرف شده است؟

حضرت فرمود: ما اهل­بيتي هستيم كه
قبل از وقوع مصيبت (مرگ) جزع و نگراني داريم ولي وقتي امر خدا واقع شد، راضي به
قضايش شده و تسليم امرش هستيم.[12]

سخني با اهل خراسان:

گروهي از اهل خراسان بر آن حضرت وارد
شدند. حضرت بدون مقدّمه فرمود: « من جمع مالاً من مهاوش، اذهبه الله في نهابر»
يعني: هر كه از راه سختگيري بر مردم، پولي اندوخته نمايد، خداوند او را در دوزخ
افكند ( و آن مال هم به نابودي رسد). آنها گفتند: قربانت گرديم، ما اين سخن را نفهميديم.
حضرت به زبان فارسي فرمود: « از باد آيد بِدَم بشود».

برخورد با سائلين:

مسمع بن عبدلملك گويد: در خدمت امام
صادق عليه السلام، در مني بوديم و در حال خوردن انگور. ناگهان سائلي بر ما وارد
شد. حضرت فرمود: يك خوشه انگور به او بدهيد! سائل گفت: من نيازي به خوشه انگور
ندارم. اگر پول داريد به من بدهيد! حضرت فرمود: خداوند به تو روزي بدهد (و چيزي به
او نداد). سائل رفت و بازگشت. حضرت فرمود: همان خوشه انگور را به او بدهيد. و به
او گفت: و به او گفت: خدا به تو روزي دهد و چيز ديگري به او نداد.

چندي نگذشت، سائل ديگري رسيد. حضرت
سه دانه انگور برداشت و به او داد. سائل از دست حضرت گرفت و عرض كرد: خداي جهانيان
را سپاس كه به من روزي داد. حضرت فرمود: يك لحظه صبر كند، سپس دست خود را پر از
انگور كرد و به او بخشيد. سائل از دست حضرت گرفت و بار ديگر خدا را بر آن روزي شكر
كرد. حضرت، رو به غلام كرده  فرمود: چقدر
پول همراه داريم؟ عرض كرد: قريب بيست درهم. حضرت آن مبلغ را نيز به سائل بخشيد.

اين بار نيز سائل در پاسخ گفت:
خدايا! تو را شكر گويم كه اين نعمت­ها تنها از توبه من رسيد. حضرت فرمود: همانجا
باش! سپس پيراهن خود را بيرون آورد و به او داد و فرمود: اين لباس را بپوش. او
لباس را پوشيد و عرض كرد: خداي را حمد وسپاس كه مرا پوشانيد. و تنها رو به حضرت
كرده عرض كرده: خداوند جزاي خيرات دهد. و آنگاه رفت. ما چنين انديشيديم كه اگر
براي حضرت هيچ دعائي نمي­كرد، هر آينه باز هم چيزهائي را به او مي­بخشيد، زيرا
هرگاه او تنها خدا را شكر مي­كرد، حضرت به او احسان مي­نمود.

غذاي انبيا:

يكي از اصحاب گويد: شبي پس از تاريكي
هوا در كنار ابوعبدالله (امام صادق) عليه السلام نشسته بودم كه براي او شام
آوردند. در سفره شام ديدم روغن زيتون و سركه و گوشت وجود داشت. حضرت گوشت­ها را
قطعه قطعه كرد و به من داد و خودش روغن زيتون و سركه تناول فرمود و گوشت نخورد.
سپس فرمود: «اين غذاي ما و غذاي انبيا است». يكي ديگر از اصحاب گويد: با امام صادق
عليه السلام  سر سفره نشسته بودم. حضرت به
كنيزش فرمود: غذاي معروف ما را بياور. ظرفي را براي حضرت آوردند كه در آن روغن
زيتون و سركه وجود داشت. ما هم با حضرت هم غذا شديم.

غذاي بسيار خوشمزه:

ابوحمزه گويد: همراه با گروهي از
دوستان، در خدمت امام صادق عليه السلام 
بوديم. حضرت دستور داد، غذائي براي ما آوردند كه تا آن روز غذائي به آن
لذّت و خوشمزگي نديده بوديم و خرماي بسيار عالي آوردند كه شروع كرديم به يكديگر
نگريستن، از بس آن خرما تميز و روشن و خوب بود. يكي از حاضرين گفت: قطعاً خداوند
شما را از اين نعمت عالي كه امروز نزد فرزند پيامبر، تناول مي­كنيد، سؤال خواهد
كرد!!

حضرت فرمود: خداوند بزرگتر و اجل
شأناً است از اينكه طعام خوشمزه و لذيذي را به شما تهيّه كند، سپس از آن غذا، شما
را بازخواست نمايد. ولي قطعاً از شما سؤال خواهد كرد نسبت به محمّد و آل محمّد كه
بر شما ارزاني داشته است.

(يعني از شما بازخواست خواهد كرد كه
نسبت به نعمت عظيم پيامبر و اهل بيتش، چگونه رفتار كرديد و آيا با اطاعت و پيروي
از آنان، حقّشان را ادا كرديد يا با تمرّد و دوري، به آنها جفا كرديد).

رفتار با بي­نوايان: هشام بن سالم گويد: شب كه فرا مي­رسيد و دنيا تاريك مي­شد،
امام صادق عليه السلام انباني را پر از گوشت و نان و پول مي­كرد و بر دوش مي­كشيد
و به خانه مستمندان و بي­نوايان مدينه مي­رفت و بين آنان تقسيم مي­فرمود، بدون
اينكه آنها او را بشناسند. ولي پس از وفات آن حضرت، چون آن شخص خيّر را گم كرده
بودند، فهميدند كه او، ابوعبدالله عليه السلام بوده است.

سفارش به تقوا و خودنگهداري:

جريربن­مرازم گويد: به ابوعبدالله عليه السلام عرض كردم: مي­خواهم به عمره
بروم. مرا وصيّتي بفرما. حضرت فرمود: «تقوا داشته باش و عجله نكن». باز عرض كردم:
سفارش ديگري نداريد. حضرت بيش از آن سخن چيزي نگفت.

من از نزد حضرت رفتم، در ميان راه با يك مرد شامي برخورد كردم كه مي­خواست به
مكّه برود، با من همراه شد. سفره­اي داشتم آن را بيرون آوردم و باهم غذا خورديم.
در بين غذا خوردن، آن مرد شامي يادي از اهل بصره كرده و به آنها ناسزا گفت سپس اهل
كوفه را نيز دشنام داد و به اين اكتفا نكرده نام امام صادق عليه السلام  را با بي­ادبي و جسارت برد. نزديك بود دستم را
بلند كنم و چنان محكم به صورتش بنوازم كه بيني­اش خُرد شود و حتّي خودم را قانع
كرده بودم كه او را به هلاكت برسانم ولي ناگهان به ياد وصيّت امام افتادم كه
فرمود: تقوا داشته باش و عجله نكن. و لذا بر آن فحش صبر كردم و بيش از دستور حضرت،
كاري انجام ندادم.

 



[1] . ثواب الاعمال، ص 205.

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

فضيلت به ياد خدا بودن

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
وسلم :

«ما جلس قومٌ يذكرون الله عزّوجل
الاّ ناداهم منادٍ من السّماء: قوموا فقد بدلت سيئاتكم حسنات و غفرت لكم جميعاً».

 (عدّة الداعي – ص186 )

هيچ گروهي به ذكري خداي عزّوجل
ننشستند جز اينكه از آسمان منادي ندائي سردهد: برخيزيد كه گناهانتان تبديل به
حسنات شد و همه­تان آمرزيده شديد.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم:

« من أكثر ذكر الله أحبّه الله، و من
ذكر الله كثيراً كتبت له براءةٌ من النّار و براءةٌ من النفاق».

(وسائل­الشيعه – ج4- ص1181 )

هر كه بسيار ذكر خدا بگويد، خداوند
دوستش بدارد. و هر كه خدا را زياد ياد كند و دو براءت براي او نوشته شود: براءت از
آتش جهنم و براءت از نفاق.

امام صادق عليه السلام:

«شيعتنا الذين اذا خلوا ذكروا الله
كثيراً».

(وسائل الشيعه- ج4 – ص 1184 )

شيعيان ما كساني هستند كه در پنهاني،
بسيار ذكر خدا مي­گويند.

امام صادق عليه السلام:

«قال الله عزوجل : من ذكرني سرّاً
ذكرته علانية».

(كافي- ج2- ص501 )

خداي عزوجل فرمود: هر كه مخفيانه و
در پنهاني مرا ياد كند، آشكارا او را ياد مي­كنم.

امام باقر عليه السلام:

«لايزال المومن في الصلاة ما كان في
ذكر الله عزوجل، قائماً كان أو جالساً أو مضطجعاً».

(المجالس- ص48 )

مؤمن همچنان در حال نماز است مادام
كه به ياد خداي عزوجل باشد، چه ايستاده باشد و چه نشسته و چه خوابيده.

امام صادق عليه السلام:

«أوحي الله الي موسي: يا موسي لا
تفرح بكثرة المال، و لا تدع ذكري علي كل حال، فإن كثرة المال تنسي الذنوب. و ان
ترك ذكري يقسي القلوب».

(علل الشرايع- ص38 )

خداوند به موسي وحي فرمود: اي موسي،
به زيادي پول خوشحال مشو و ذكر مرا در هر حال از ياد مبر، چرا كه زيادي پول،
گناهان را از ياد مي­برد و ترك ذكر من سنگدلي مي­آورد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
وسلم:

« من أعطي لساناً ذكراً فقد اٌعطي
خيرالدنيا و الآخرة».

(وسائل الشيعه- ج4 – ص1182 )

هر كه زبان ذاكري (كه همواره ذكر خدا
گويد) داشته باشد، خير دنيا و آخرت دارد.

امام صادق عليه السلام:

« من أكثر ذكر الله عزوجل اظّله الله
في جنّته».

(اصول كافي- ج2- ص500 )

هر كه بسيار ياد خداي عزوجل كند،
خداوند او را در سايه بهشتش قرار دهد.

امام صادق عليه السلام :

«البيت الذي يُقرأ فيه القرآن و
يُذكر الله عزوجل فيه، تكثر بركته و تحضره الملائكة و تهجره الشياطين و يضي لأهل
السّماء كما يضي الكوكب الدريّ لأهل الأرض، و البيت الذي لايُقرأ فيه القرآن و لا
يُذكر الله فيه، تقلّ بركته و تهجره الملائكة و تحضره الشياطين . ثم قال: جاء رجلٌ
الي النبي صلي الله عليه و آله وسلم فقال: من خير أهل المسجد؟ فقال: أكثرهم لله
ذكراً».

خانهاي كه در آن قرآن خوانده مي­شود
و ذكر خداي عزوجل گفته مي­شود، بركتش زياد گشته، فرشتگان در آن جمع مي­شوند و
شياطين از آن دور مي­گردند. و براي اهل آسمان­ها مانند ستاره درخشان براي اهل زمين
مي­درخشد. و خانه­اي كه در آن قرآن خوانده نمي­شود و ذكر خدا گفته نمي­شود بركتش
اندك گشته و ملائكه از آن دور شده و شياطين در آن گرد هم مي­آيند. آنگاه فرمود:
شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم آمد و عرض كرد: بهترين أهل مسجد چه
كسي است؟ فرمود: كسي كه بيش از همه ذكر خدا بگويد.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا
پايان

صدام عفلقي

«ما صلاح تمام كشورها بويژه كشورهاي
مجاور و منطقه را در آن مي­دانيم كه براي ارضاء شهوت بلند پروازي و ماجراجوئي صدام
و منفعت طلبي و سلطه جوئي قدرت­هائي كه او را به دام و مهلكه انداخته­اند خود را
به تباهي و هلاكت دنيوي و عذاب اليم اخروي مبتلا نكنند و با كشوري كه با همه
مسلمانان جهان مي­خواهد دست برادري دهد و اخوّتي كه خداوند عطا فرموده است به
رسميّت بشناسد و جامه عمل پوشد به طور مسالمت­آميز رفتار نمايند و از حركت جنون­آميز
صدام عفلقي و عاقبت امر آن عبرت بگيرند و بدانند كه اگر خداي نخواسته قدرت به دست
صدام جاه طلب بيفتد، با آنان كمتر از اسرائيل عمل نخواهد كرد و آن روز پشيمان
خواهند شد كه گرفتار اسرائيل دوّم يا بدتر از او شوند.»

(12/ 1/61 )

«شما (كشورهاي منطقه) بدانيد كه اگر
صدام نجات پيدا كند و قدرت به دست بگيرد، آدمي نيست كه قدرشناسي از امثال شما
بكند، آدمي است كه جنون بزرگ بيني خودش را دارد و با اين جنون با شما كه با او هم
همراهي كرديد به جنگ برمي­خيزد و شما را اگر قدرت داشته باشد، تباه خواهد كرد.»

(26/2/61)

«شما (كشورهاي خليج) بدانيد كه اگر
صدام خداي نخواسته پيش ببرد، تمام شما را به آتش مي­كشد. صدام وضع روحيش اين است.
اصلاً در روحيه صدام اين تبهكاري است و آدمكشي و جنايت است. اگر خداي نخواسته اين
يك سلطه­اي پيدا بكند، حجاز را از بين مي­برد، سوريه را از بين مي­برد، اين چيزهاي
خليج را، كويت را هم، همه اينها را از بين خواهد برد.»

(13/8/61)

« ما مجدّداً به دولتهاي منطقه هشدار
مي­دهيم كه بيش از اين براي نجات يك سبع جنايتكار كه اگر فرصت يابد منطقه را به
آتش مي­كشد. زحمت نكشيد و خود را به غرقاب هلاكت دچار نكنيد و وعده­هاي آمريكا و
ديگران شما را غافل نكند كه با ادامه كمك به دشمن اسلام ممكن است براي ملّت ايران
تكليفي پيش آيد كه ما ميل به آن نداريم و تا وقت نگذشته است به اسلام و دستورات
حياتبخش آن گردن نهيد و كشور خود را از شرّ قدرتهاي اغفال كننده نجات دهيد و
بدانيد كه روآوردن به اسلام و مسالمت با جمهوري اسلامي به صلاح شماست و دولت و
ملّت ايران براي شما بهتر از آمريكا و صدام و مصر و ديگر دغلبازان است.»

(22/11/61)

«آيا وقت آن نرسيده كه عمق توطئه و
شيطنت آمريكا در وادار نمودن صدام عفلقي به هجوم يك كشور اسلامي قدرتمند را
بفهمند؟ آيا نمي­دانند كه وادار نمودن دولتهاي منطقه را مستقيم يا غيرمستقيم به
كمك مالي و نظامي و تبليغاتي، به صدام، دشمن با اسلام، نقشه شيطاني است كه شماها
با دست خود تيشه به ريشه خود زنيد و موجبات هلاكت خود و مسلمانان منطقه را فراهم
نمائيد؟ آيا مسلمانان غيور منطقه باز به سكوت مرگبار خود ادامه مي­دهند و فرصت مي­دهند
كه آمريكا و اسرائيل با مقدّرات آنان بازي كنند و اسلام را تحت سلطه آمريكا
درآورند.»

(15/3/62)

«چنانچه صدام جنايتكار اگر فرصت پيدا
كند خطرش براي منطقه از اسرائيل كمتر نيست. و لازم است براي آرامش منطقه، اكنون كه
به ياري خداوند متعال قواي مسلّح ايران ايدهم الله تعالي اين جرثومه فساد را تا لبه
پرتگاه هلاكت رسانده­اند و از سردار قادسيِّه يك موجود مفلوك ساخته­اند، دولت­هاي
منطقه از كمك به او دست بردارند كه صلاح دين و دنياي آنان است و در صورتي كه مهلت
پيدا كند بر هيچ يك از دولتهاي خليج فارس و ديگران رحم نخواهدد كرد.»

(12/6/62)

«آنها گمان مي­كنند كه صدام را به
اين كمكها مي­شود نجات داد و اگر نجات پيدا كرد، دست آنان را به گرمي مي­فشارد.
غافل از آنكه با آن خوي سلطه­جوئي و بلندپروازي و سبعيّتي كه در او هست فرصت نفس
كشيدن به آنان را نخواهد داد و با بهانه­هاي واهي به كشورهاي آنان تجاوز خواهد
كرد.»

(31/6/62)

«صدام يك جاني است كه به هيچ يك از
تعهّداتي كه مي­كند اعتبار نيست. او با دولت سابق با اينكه غيرقانوني بود، تعهّد
كرده بود و او را به هم زد. او هر روز عوض مي­كند افكارش را، يك انساني نيست كه
بشود با او صلح كرد. شما گمان مي­كنيد كه اگر ما با صدام صلح كنيم به اين صلح
ادامه مي­دهد؟ يا خير، مي خواهد تجهيز كند خودش را و تقويت كند و دوباره حمله كند.
اين آدمي است كه از اوّل تا حالا به شهرهاي بيچاره عرب نشين، كردنشين، فارس نشين،
با موشكها حمله كرده و مع­الأسف موشك از شوري است، از آمريكاست و از آن اسفناكتر
اينكه دولتهاي منطقه به او كمك مي­كنند.

(18/11/62)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(صدام عفلقی)

سخنان معصومین(فضیلت به یاد خدابودن)

گوشه ای ازسیره امام صادق علیه السلام

صبر،ریشه تمام فضائل                                        آیت
الله جوادی آملی

گواهان روز قیامت                                             آیت
الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                              آیت الله محمدی
گیلانی

دستورمهاجرت به مدینه                                         حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

ترکتازی رژیم فاشیستی بعثت و وجدان جهانی!!            حجة الاسلام محمدتقی رهبر 

جایگاه مجلس درنظام اسلامی                                حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

شمه ای از ابعاد تربیتی نماز                                  حجة الاسلام رحیمیان

اولین مسابقه بزرگ عکس حوزه

گفته ها و نوشته ها

نقش سیاسی و نظامی تنگه هرمز                            دکتر محمدرضا حافظ
نیا

امام و قطع رابطه با مصر

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

تقدیر از فیلمی خوب: ( توئی که نمی شناختمت)

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم
رهبری حضرت آیت الله خامنه ای

ـ
ائمه جمعه و علمای اعلام و شخصیت هایی که مقام رسمی دارند اولی ترین افرادی هستند
که می توانند با محبّت و جذب قلوب، مردم را صمیمانه به اتحاد و یکپارچگی و استحکام
بخشیدن به وحدت دعوت کنند و اجازه ندهند افرادی از روی عناد و غرض و یا از روی
جهالت و نادانی میان مردم تفرقه و جدایی ایجاد کنند و به وحدت مردم که ازعالی ترین
اصول جامعه ما می باشد خدشه وارد سازند.

ـ
بحمدلله امروز نظام جمهوری اسلامی در مرحله استناج از جهاد و تلاش های گذشته می
باشد و مراحل سخت و خطرهای عمده را پشت سر گذاشته است متزلزل ساختن وحدت موجود،
زحمات گذشته را هدر خواهد داد.

ـ
تذکرو انتقاد دوستانه و برادرانه به معنای عدم حمایت نیست بلکه طرح مطالب خلاف
واقع و حمله کردن و متهم ساختن مسئولان ازسوی هر کسی که باشد خیانت میباشد. امروز
رئیس جمهور، دولت،قوه قضائیه و مجلس شورای اسلامی بیش از گذشته احتیاج به حمایت و
پیوند عاطفی با مردم دارند لذا پشتیبانی عمومی و حفظ پیوند و علاقه موجود میان
مردم و مسئلین یک تکلیف و وظیفه است. (1/12/69)

ـ
آنچه که آمریکا و همدستان او طی هفته های اخیر علیه امت اسلام مرتکب شدند بدتر از
اقدامات چنگیز و هلاکوست و چهرۀ واقعی آقای بوش با ظاهر متمدن او اگرزشت تر و تیره
تر از آنها نباشد روشن تر و زیباتر نیست. او انسانها را کشت، ملتی را تحقیر
کرد،کشوری را به ویرانه مبدل ساخت و اکنون ابلهانه احساس پیروزی می کند.

ـ
ابر قدرتی که با کمک نظامی، مالی وانسانی چندین کشور جهان به یک کشور حمله کرده و
اکنون وارد آن شده اند چگونه میتوانند ادعای پیروزی کنند. آنها تمام امکانات لازم
را به کار گرفتند تا ارتش خسته و فاقد روحیه یک کشور را شکست دهند و این از لحاظ
سیاسی و اعتبار و حیثیت نظامی یک شکست بزرگ محسوب می شود.(11/12/69)

ـ
حاکم عراق کسی است که از آغاز حکومت خود برآن کشور بدبختی های فراوانی را برای ملت
عراق به وجود آورد و آن را به جنگی هشت ساله با ایران وادار کرد . او ملت عراق را
در معرض بمباران ها و موشک بارانهای وحشیانه و قساوت آمیز قرار داد، موجب ازبین
رفتن ثروت ملت عراق شد و مردم نظامی و غیر نظامی عراق را به کشتن داد. او یک بلا
بر مردم عراق بوده است. زشت باد چهرۀ حاکمی که برای هوای نفس و جاه طلبی هایش
اراده و خواست ملت خود را در نظر نگیرد.

ـ
سران رژیم آمریکا باید بدانند که ملتهای منطقه زمزمه های آنها در مورد امنیّت
منطقه را به هیچ وجه جدّی نخواهند گرفت و به آن اعتنا نخواهند کرد. این منطقه به
ملتهای آن تعلق دارد و آمریکا حق هیچگونه دخالتی در امنیّت منطقه و سیستم امنیتی
آن را ندارد.

ـ
ملت ما قدرت و صلابت خود را به برکت ایمان به خدا به دست آورده است و به هیچ قیمتی
زیر بار دشمنان خدا نخواهد رفت. اسلام،عزیز و عزت بخش است و عزّت به کسی تعلق دارد
که با اسلام آشنا شود. (11/12/69)

ـ
هیچکس به خاطر مسلمان بودن و انقلابی شدن نمی تواند منتی بر سر اسلام و انقلاب
داشته باشد. امروز انسانها به ویژه جوانان زیادی در آمریکا، اروپا و کشورهای تحت
ستم در گمراهی و اسارت نفس به سر می برند و جز حوایج مادی شخصی خود چیز دیگری را
درک نمی کنند. اما ملت بزرگ ما به خاطر ایمان خالص، توحید ناب، شخصیت و استقلال
خود که با عنایت الهی به دست آمده است باید همواره شکر گزار خداوند متعال باشند.
(29/11/69)

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

در دوّمین
عملیات تروریستی علیه شیعیان پاکستان، فرزندان یک روحانی شیعه در پنجاب هدف گلوله
وهابیون قرار گرفتند. (15/11/69)

در درگیری
مسلحانه مسلمانان نقابدار با نیروهای آمریکائی در قطیف عربستان عده ای از
آمریکایئها به هلاکت رسیدند.

4تن از
شیعیان پاکستان در حملات وهابیون مسلح به شهادت رسیدند. (17/11/69)

یک مسلمان
بحرینی به سه تن از سربازان انگلیسی در بازار منامه حمله کرد.

یک گروه
کماندوئی ا زارتش محمد(ص) از اردن با نفوذ به فلسطین اشغالی و کشته و  مجروح کردن 70صهیونیستی سالم به پایگاه خود
بازگشتند.

وزیر کشور
مصر اعتراف کرد: از زمان تروز سادات تاکنون 20هزار نفر بدون محاکمه در بازداشت به
سر می برند. (21/11/69)

پلیس تونس
30مسلمان مبارز ار در ارتباط با حمله به مقر حزب حاکم این کشور دستگیر کرد.

حزب حاکم
الجزایر د ر اعتراض به توهین به اماکم مقدسه اسلامی، خواستار تحریم مراسم حج از
سوی مسلمان شد. (2/12/69)

رژیم سعودی
محدودیت در پذیرش زائران خانه خدا را لغو کرد. این تصمیم درحالی اعلام میشود که
برخی ازکشورهای اسلامی به دلیل حضور نیروهای آمریکائی در سرزمین وحی از اعزام زائر
خودداری خواهند کرد.

آلبانی های
مسلمان پیروزی خود را بر باقیمانده رژیم کمونیست و استالینیست جشن گرفتند.(
4/12/69)

برای نخستین
باریک مدرسه علوم مبنی بر علوم دینی اسلامی در قزاقستان شوروی  تأسیس شد.

یک اتوبوس در
قره باغ آذربایجان شوروی از سوی ارامنه مسلح پس از آنکه اتوبوس به وسیله پمپ 5
کیلوئی منفجر شده بود را به رگبار بستند و فرار کردند.(8/12/69)

اخبار داخلی

بزرگترین
کارخانه چینی سازی خاورمیانه در قم راه اندازی شد.

درجریان سیل
منطقه سیستان 150روستا تخریب 150هزار نفر بی خانمان و 40هزار هکتار گندم زار
نابوده شده است. (15/11/69)

کوپن بنزین ا
زظهر امروز حذف و با قیمت لیتری 50ریال عرضه شد.

تولید انبوه
ماسوره گلوله 106؛ چاشنی مهمات و پوکه 130در کشور آغا زشد.

مجهزترین
بیمارستان سوانخ و سوختگی خاورمیانه در اصفهان گشایش یافت(17/11/69)

فرانسوامیتران
در زمینه مسائل بحران خلیج فارس با آقای هاشمی رفسنجانی تلفنی گفتگو کرد.

بزرگترین
کارخانه سرم سازی در خاورمیانه در تبریز به بهره برداری رسید.

پیام صدام
حصین توسط سمدون حمادی تسلیم آقای هاشمی رفسنجانی شد.(20/11/69)

نخست ویر
ایتالیا طی تماس تلفنی با آقای هاشمی رفسنجانی آخرین تحولات خلیج فارس را مورد
گفتگو قرار داد.

به مناسبت ده
فجر انقلاب اسلامی 9863نفر از محکومین مشمول عفو رهبر انقلاب اسلامی قرار گرفتند/

700مدرسه
جدید در ایام مبارک دهه فجر مورد بهره برداری قرار گرفت/(27/11/69)

دکتر ولایتی
عازم آلمان شد.

ریگان به
جنایات دوران زمامداریش علیه جمهوری اسلامی ایران اعتراف کرد.(29/11/69)

وزیر خارجه
کشورمان پیام حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی را تسلیم فرانسوا میتران کرد.

بندر بزرگ
صیادی سلمان فارسی در خلیج فارس گشایش یافت.

سفارت خانه
های انگلیس،؛ ایتالیا و ترکیه در تهران با پرتاب نارنجک مورد حمله افراد ناشناس
قرار گرفت. (2/12/69)

2300کیلو
مرفین از بزرگترین باند قاچاق مواد مخدر در غرب کشور کشف و 40 نفر از اعضای این
باند دستگیر شدند.

اولین
کارخانه تبدیل زباله به کود گیاهی آغاز به کار کرد.

آقای هاشمی
رفسنجانی به مدت 30 دقیقه با میخائیل گورباچف در آخرین لحظات ضرب الأجل اخراج عراق
از کویت تلفنی صحبت کردند.

برای اولین
با ر صندلی چرخدار برقی تمام الکترونیک برای جانبازان و معلولین درایران ساخته شد.
(5/12/69)

صدها هزار
نفر از مردم کراچی با شعار مرگ بر امریکا از رئیس مجلس ایران استقبال کردند.

بودجه مناطق
محروم کشور نسبت به سال گذشته 4برابر افزایش یافت. (8/12/69)

سمینار تبیین
حکم تاریخی حضرت امام(س) درمورد نویسنده کتاب آیات شیطانی آغاز به کار کرد.

دومین مجمع
شیعیان افغانستان بعد از ظهر دیروز با پیام رئیس جمهوری درتهران آغاز به
کارکرد.(12/12/69)

اخبار خارجی

بوش بودجه
نظامی 295میلیارد دلاری آمریکا را به کنگره پیشنهاد کرد.

شهرهای تل
آویو و ریاض هدف حملات موشکی عراق قرار گرفت. (14/11/69)

هزاران تظاهر
کننده ی در اسپانیا خواستار بسته شدن پایگاههای این کشور بر روی نیروهای آمریکائی
شدند.

وزیرخارجه
آلمان: اهمیّت موجودیت اسرائیل برای آلمان با موجودیت آلما برابر است.

انفجار بمب
در قبرس به دو بانک آمریکائی و انگلیسی آسیب رساند.

اتوبوس حامل
نظامیان آمریکائی در جدّه هدف تیر اندازی قرار گرفت. (16/11/69)

عراق طی دیشب
و امروز 391بار مورد حمله هوائی قرار گرفت .

بوش : نه فقط
به ایران بلکه به همه کشورهای جان اطمینان می دهم به قصد نگهداشتن نیروهایمان را
درمنطقه نداریم.

دفتر
هواپیمائی انگلیس در بیت المقدس به آتش کشیده شد.

سربازان سوری
و نیروهای عراقی برای اوّلین بار به تبادل آتش پرداختند. (17/11/69)

عراق روابط
سیاسی خود را با آمریکا ، انگلیس ، ایتالیا ، فرانسه عربستان و مصر قطع کرد.

دراثر انفجار
شدید در شهر( الخبر) که بیشتر ساکنان آن مستشاران آمریکائی و اروپائی می باشد
خسارات جانی و مالی شدیدی بار آمد.

ارتش لبنان
پس از 16سال در جنوب این کشور مستقر شد. (18/11/69)

ساختمان نخست
وزیری انگلیس با خمپاره و وزارتخانه های دفاع 
و خارجه با انفجارهای متعدد به لرزه در آمد.

انفجار بمب،
مقر ناتو ترکیه را به لرزه درآورد.( 20/11/69)

عراق به آتش
کشیدن حوزه های نفتی کویت را آغار کرد.

از آغاز جنگ
خلیج فارس تاکنون 100مورد حمله علیه منافع آمریکا و نیروهای چند ملیتی صورت گرفته
است.

امیر کویت
660میلون پوند به منظور پرداخت بخشی از هزینه های جنگی در اختیار انگلیس قرار
داد.( 21/11/69)

یک سخنگوی
نظامی آمریکا در عربستان گفت: نیروهای چند ملییتی بمباران شد که صدها نفر دراین
جنایت کشته و مجروح شدند. (24/11/69)

عراق روز
گذشته اعلام کرد قطعنامه 660شورای امنیّت سازمان ملل را می پذیرد.

کشورهای
درگیر در جنگ پیشنهاد عقب نشینی  عراق از
کویت را رد کردند.

سفارت آمریکا
درآلمان مورد اصابت حداقل 250گلوله مسلسل قرار گرفت. (27/11/69)

ریگان :
سیاست آمریکا درحمایت از عراق در جنگ با ایران اشتباه بود.

فرانسه:
متحدین 90میلیارد دلار صرف جنگ در خلیج فارس کرده اند.

تفنگداران
دریائی آمریکا وانگلیس، با عبور از مرز کویت را آغاز کردند.

آمریکا
کمکهای خود را به پاکستان به دلیل بیم از اینکه پاکستان درصدد ساخنت سلاح اتمی باشد
قطع کرد.

عربستان
تقاضای وام از بانکهای جهانی را تأیید کرد.

مقر حزب حاکم
تونس مورد حله یک گروه 30نفره نقابدار قرار گرفت. (29/11/69)

90درصد
پالایشگاه نفت عراق و کویت منهدم شده است.

در اثر
برخورد دوز زمنا و آمریکا بامین در خلیج فارس یکی از آنان منفجر شد.

در پی انتشار
نتیجه مذاکرات طارق عزیر و گورباچف، آمریکا بار دیگر بر استمرار حمله به مراکز
نظامی، اقتصای و مناطق مسکونی بغداد تأکید کرد.

آمریکا
وانگلیس طرح صلح شوروی را رد کردند. (1/12/69)

در انفجار یک
میدان نفتی آمریکائی در اندونزی 60 نفر مجروح شدند.

حزب کمونیست
شوروی اوضاع در جمهوری بالتیک را خطرناک توصیف کرد.

محسمه (انور
خوجه) بنیانگذار رژیم کمونیستی آلبانی توسط جمعیتی حدود یکصد هزار نفر دراین کشور
به زیر کشیده شد.

سفیر عراق در
سازمان ملل: معادل 5بمب اتمی درعراق بمب ریخته شده است. (2/12/69)

تاکنون
88هزار سورتی پرواز علیه عراق صورت گرفته است.

پنتاگون
هزینه جنگ را 143میلیارد دلار برآورد کرد.

وزیردفاع
ترکیه از کار برکنا رشد. (4/12/69)

صد هزار
تظاهر کننده در مسکو خواستار استعفای گور باچف شدند.

دولت تایلند
دیروز با یک کودتای نظامی ساقط شد. (5/12/69)

با شروع جنگ
زمینی علیه نیروهای عراقی، حملات هوائی وموشکی نیروهای متحد غرب به مناطق مسکونی
در شهرهای عراق ابعاد وسیعتری یافت.

سازمان حقوق
بشر خواستار آزادی دهها تن  از روحانیون و
مردم عربستان که تحت شکنجه های شدید قرار دارند، شد.

ژنرال
شوارتسکف: نیروهای آمریکا ، فرانسه، انگلیس، عربستان، امارات، بحرین قطر عمان ،
سوریه، مصر و کویت درتهاجم زمینی علیه عراق شرکت دارند.

شهرهای جنوبی
عراق روز گذشته شاهد شدیدترین بمبارانهای متحدین بود.

جیمز بیکر:
برکناری صدام حسین از اهداف سیاسی جنگ خلیج فارس است. (6/12/69)

عراق عقب
نشینی از کویت را پذیرفت

عراق بار
دیگر ظهران، شهر نظامی خالد، ریاض و تل آویو را هدف موشک قرار داد.

انحلال پیمان
نظامی و رشو پس از 36سال فعالیت اعلام شد.

بزرگترین
نبرد تانکها پس از جنگ جهانی دومخ در مرز عراق و کویت صورت گرفت.

محاکمه رئیس
جمهورسابق  بلغارستان به اتهام اختلاس آغاز
شد.

برای اولین
بار قطر مورد حمله موشکی عراق قرار گرفت( 7/12/69)

شهر کویت و
اطراف آن به طور کلی از نیروهای عراقی تخلیه شد.

ولیعهد کویت
به عنوان فرماندار کل نظامی این کشور منصوب شد.

علی رغم عقب
نشینی عراق از کویت، نیروهای غربی در حال پیشروی درخاک عراق هستند.

سخنگوی ستاد
مشترک نیروهای آمریکائی :517چاه نفت کویت درحال سوختن است که مهار آنها ماهها طول
می کشد.

صدام رسما
اعلام کرد،کویت جزئی ازخاک عراق نیست.

گاردین:
آمریکا و کویت برای اداره امور این کشور یک کمیته مشترک تشکیل دادند. (8/12/69)

عراق کلیه
قطعنامه های شورای امنیت را پذیرفت.

هواپیماهای
آمریکائی نیروهای درحال عقب نشینی عراق ازکویت را به شدت بمباران کردند.

وزیر دفاع
فرانسه براثر انفجار نارنجک زخمی شد.

9سرباز
انگلیس هدف یک فروند هواپیمای آمریکا قرار گرفتند و کشته شدند.

اجساد بیش از
300 آمریکائی به اسپانیا منتقل شد.

برخی از
نمایندگان اردن خواستار قطع روابط با آمریکا و متحدان جنگی اش شدند.

جنگ 40روزه
خلیج فارس با ویرانی عراق و کویت و خسارات جانی و مالی بسیار متوقف شد.(9/12/69)

 اتومبیل حامل سربازان آمریکائی د رکویت بر اثر
برخورد با مین منفجر شد.

وزیر دفاع
سریلانکا و 60تن از همراهانش در یک انفجار کشته شدند.

دکوئیاز:
سرنگونی صدام به مردم عراق بستگی دارد.

هرج و مرج
شدیدی بصره را فرا گرفت .(12/12/69)

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها

دعا همیشه
برای استجابت نیست

مردی بود که
همیشه با خدای خودش راز و نیاز می کرد و داد الله الله داشت. شیطان بر او ظاهر شد
و وسوسه کرد. کاری کرد که این مرد برای همیشه خاموش شد؛ سراغش آمد و گفت: ای مرد،
این همه گفتی الله الله الله ، آخر یک مرتبه شد که تو لبیک بشنوی؟ تو اگر درهر
خانه ای رفته بودی و این اندازه ناله کرده بودی لااقل یک مرتبه جوابت را داده
بودند. مرد دید حرف منطقی است ، دهانش بسته شد و دیگر الله الله نگفت. درعالم رؤیا
هاتفی به او گفت: چرا مناجات را ترک کردی؟ گفت: می بینم این همه مناجات می کنم و
این همه درد وسوز دارم یک مرتبه نشد در جواب من (لبیک ) گفته شود .هاتف گفت:
مأمورم از طرف خدا جوابت را بدهم گفت همان الله ترا لبیک ماست آن نیاز و سوز و
دردت پیک ماست (دردی که ما در دل تو قرار دادیم، همان سوزی که ما در دل تو قرار
دادیم، خود لبیک ماست)… می گویند: دعا برای انسان هم مطلوب است و هم وسیله .یعنی
دعا همیشه برای استجابت نیست .دعا اگر هم استجابت نشود خودش مطلوب است.(انسان
کامل)

دستور آئین
محمدی (ص)

یونس بن
طلبان گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: ای یونس: تقوای الهی داشته باش و به
رسولش ایمان بیاور عرض کردم به خدا و رسول ایمان آوردم. فرمود: آئین آسان محمدی
عبارت است از:

1ـ به پا
داشتن و  اقامه نماز.

2ـ پرداختن
زکات.

3ـ روزه ماه
رمضان.

4ـ حجّ خانه
خدا.

5ـ اطاعت و
فرمانبرداری از امام.

6ـ پرداختن
حقوقی که از مؤمنبر ذمّه دارد.

همانا هر که
حقی را ازمؤمنی نگه دارد و ادا نکند، خداوند در روز قیامت، پانصد سال او را به پای
حساب نگه می دارد تا از غرق او جوی ها روان گردد، سپس منادی از سوی خداوند ندا
کند: این همان ظالم و ستمگری است که حق خدا رانگه داشته و نپرداخته است. فرمود
:چهل سال سرزنش شود، سپس دستور صادر گردد که به آتش دوزخ اش بیفکنید. (خصال صدوق)

ای خردمند!

ای خردمند
نگه کن که جهان در گذر است 

چشم بیناست همانا اگرت گوش کراست

ای خردمند
اگر مستان آگاه نبیند   

      تو از این جای حذر گیر  که جای حذر است

(ناصر
خسرو)

حقیقت گوئی
یک منجّم

(رزق الله
منجم) معروف به (نحاس) استاد بیشتر منجّمین عص رو بزرگ آنها یکی از داستانهای خود
را چنین نقل می کند: روزی یک زن مصری از من خواست تا درباره موضوعی مخصوص و مربوط
به او، طالعش را ببینم. من شروع کردم ارتفاع خورشید را درآن وقت و درجه طالع و
خانه های دوازدهگانه و محل استقرار ستارگان سیّاره  همه و همه را در روزی یک تخته حساب ترسیم کردم
و شروع کردم به صحبت کردنو راجع به هر خانه، طبق عادت، جدا جدا سخن می گفتم و
توضیح میدادم و آن زن همچنان ساکت بود و من ا زسکوت آن زن یکّه خوردم و سکوت کردم
و جند لحظه به سکوت برگزار شد و آن زن یک سکّه نزد من انداخت. من مجدّدا شروع کردم
به سخن گفتن و گفتم: من درطالع تو میبینم که مقداری از مال خودت ار از دست داده
ای. آن را نگه دار و از آن حفاظت کن. آن زن گفت: حالا حقیقت را گفتی و درست هم
گفتی. به خدا قسم، همینطور است که تو گفتی.پرسیدم: آیا تو تازگی چیزی گم کرده ای و
یا مالی را از دست داده ای؟ گفت: آری ، همان یک درهمی که به تودادم این را گفت و
مرا رها کردو رفت.

پاداش یا
کیفر؟

شخصی را نزد
عبدالملک بن مروان آوردند که همراه با برخی از مخالفین عبدالملک قیام کرده
بود.عبدالملک دستور داد: گردنش را بزنید. او گفت: یا امیر، من از تو پاداش می
خواهم، تو گردنم را می زنی؟ گفت:چطور ؟ گفت: به خدا من با آن شخص خروج نکردم، جز
برای اینکه به نفع تو باشد. زیرا من مردی نحس و شوم هستم و تاکنون با کسی همراه
نشده ام جز آنکه مغلوب شده است. اگر سخنم را باور نداری، در عمل به اثبات رسانیم.
زیرا اگر من با او نبودم مغلوب نمی شد! عبدالملک خندید و او را رهاکرد.(جمال
الخواطر)

هرکه به حرص
به جائی نشیند

زنبوری موری
را دید که به هزار حیله دانه به خانه می کشید و درآن رنج بسیاری می دید و حرصی
تمام می نمود. او راگفت:ای مور، این چه رنج است که برخود نهاده و این چه باراست که
اختیار کرده ای؟ بیا تا طعم و مشرب من بینی که هر طعام که لذیذتر است تا ازمن
فاضل(زیادی) نباید به پادشاهان نرسد. بر مرکب هنا سوار شده ام و میان چون ترکمنان
یغما بسته و نیزه تیز نیش را به جگر خصمان زهراب داده ، آنجا که خواهم نشینم و
آنجا که خواهم خورم. پس بپرید و به دکان قصابی بر مسلوخی بنشست و قصاب کارد در دست
داشت، بزد و او را دو پاره کرد و بر زمین افتاد. مور بیامد و پای او را بگرفت و می
کشید. زنبور گفت: مرا به کحا می کشی؟ زنبور گفت:(هرکه به خرص به جائی نشیند که خود
خواهد به جائیش کشتند که نخواهد) (جوامع الحکایات عوفی )

آخرین روز
سقراط

وقتی حکم شده
بود که سقراز حکیم کشته شود، زن و شاگردانش به دنبال او گریان روان بودند. سقراط
خیلی خونسرد و آرام به زن گفت: چرا گریه می کنی؟

زن گفت: از
آن می گریم که مقتول واقع شوی؟

سقراط گفت:
مگر دوست داشتی که من قاتل واقع شوم؟

زن گفت: از
آن می گریم که بی گناهت می کنند.

گفت: مگر
دوست داشتی که گناهکا رباشم و کشته شوم .

شاگردان
گفتند: نعش تو را چه کنیم؟

گفت: به صحرا
بیاندازید!

گفتند: از
درندگان ایمن نخواهد ماند.

گفت: چماق
مرا برای دفع آنان در نزدیکی من بگذارید!

گفتند: در آن
وقت که تو حس و حرکت نداری ، تا آنان را دفع کنی.ک

گفت: پس چون
حس و حرکت ندارم از اذیّت و آزار آنان نیز آسیبی نخواهد بود.

هرکه در بند
اوست

دل که ویران
اوست آباد است 

جان چو غمناک از او بود شاد است

مو به مو
خویش را بدو بندم   

هر که در بند اوست آزاد است

(فیض کاشانی
)

به سوز سینه
و خون جگر

زکار آخرت را
خیر تواند بود  

که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود

به آرزو و
هوس برنیاید این معنی  

به سوز سینه و خون جپر تواند بود

(کمال اسماعیل)

جواب سنجیده

روزی کریم
خان زند در دیوان مظالم نشسته بود و به شکایت شاکیان گوش می داد و برای رفع ستم از
آنان ، فرمانهائی صادر می کرد در بیابان روز، در حالی که سخت سخته بود قصد مراجعت
داشت که ناگهان فریاد مردی راشنید که طلب انصاف می کرد.کریم خان از او پترسید:
کیستی؟ آن شخص گفت: مردی تاجر پیشه ام و دزدان آنچه داشتم از من دزدیدند. کریم خان
پرسید: وقتی که آنان مشغول دزدی بودند، تو چه می کردی؟ تاجر جواب داد: خوابیده
بودم.

کریم خان
گفت: چرا خوابیده بودی ؟

تاجر گفت: از
آن سبب که فکر می کردم تو بیداری.

کریم خان از
این جواب خوش آمد. رو به وزیر کرد و گفت: قیمت مال این شخص را بدهید.ما باید مال
را از دزد بگیریم. (هزار و یک حکایت تاریخی)

ایثار
عارفانه

یکی از
عارفان را با جمعی از یارانش به تهمت زندقه گفتند و نزد خلیفه بردند پس از محاکمه،
خلیف دستور داد همه اعدام کنید. هنگام اعدام، عارف پیش آمد و  به 
جلاد گفت: اول مرا بکش میر غضب پرسید: چرا عجله می کنی و می خواهی زودتر
کشته شوی؟ عارف گفت: زندگانی یک ساعت بر یاران و دوستان ایثار و فداکردم. خبر به
خلیفه رسید، گفت : دست از آنها بردارید اگر آنها اهل زندقه باشند درعالم یک نفر
مؤمن و موحد نیست.

امان
ازنادانی !

بنائی پشت
بامی ار کاهگل کرد چون از اوّل شروع کرد به آخر رسید. نتوانست بزیر آید. پیرمردی
نادان را آوردند تا چاره ای بیندیشد. او چنان مصلحت دید که طنابی بر بالای بام
انداخته تا بنا بر کمر خود بندد و دیگران او را پائین کنند. وقتی او را از پشت بام
کشیدند، پائین افتاد و مرد. فامیلهای بنا گریان پیرمرد را گرفتند که این چه دستور
ی بود که دادی و بنا را کشتی؟ گفت: من پدرم رااز چاه با طناب بیرون آوردم و نمرد،
لابد این مرد اجلش رسیده بود و گرنه نمی برد!!

 

/

مبانی تفکر بسیجی

مبانی تفکر
بسیجی

قسمت
آخر  تکلیف بسیجیان در قبال صدور انقلاب

شاید بتوان
ادعا کرد تمامی مأموریتهایی که تاکنون برای بسیجیان و بسیج بر شمردیم، مقدمه ای
برای انجام یک تلکیف سنگین و سترگ بوده و بس. اصلی که درمت انقلاب اسلامی و ممزوج
با اصول و معیارها یآن می باد و حیات انقلاب د رگرو آن است یعنی صدور انقلاب به
تمام جهان.رساندن پیام و تجربه های این انقلاب به گوش یک میلیارد مسمان عالم و
تمامی مستضعفانی که دیگر تاب تحمل تفرعن آمریکا وو شیطان زادگان راندارند. تکرار
اسلام بیدار باش  و آماده باشد امام خمینی
(س) به تمامی مسلمانان و آزادگان جهان که :(همه تیرها و کمانها و نیزه ها به طرف
قرآن و عترت عظیم نشانه رفته اند)

(
6/5/66)ازوظایف کلیه پیروان امام است. از ابتدای پیروزی انقلاب، لیبرالها و ساده
اندیشان و … اینگونه میپنداشتند و یا می خواستند چنین طرز فکر و برداشتی را به
جامعه القاء نمایند که با رفتن شاه و اعلام جمهوری اسلامی ایران تکلیف از مردم و
انقلابیون ساقط شده و باید د رمحدودۀ مرزهای کشور ایران به کار خود مشغول باشیم و
به مسائلی که در جهان اتّفاق می افتدکاری نداشته باشیم. این ضرب المثل را شاید
زیاد شنیده باشید که می گویند:(چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است) خیلی ها
با ذکر این ضرب المثل به عنوان سند ودلیل قطعی مکتبی!؟خواهان آن بوده و هستند که
انقلاب اسلامی را در درون مرزهای ایران اسلامی محدود و سپس معدوم سازند. شاید
سئوال شود چرا(معدوم) مرادف با (محدود) استعمال شده است؟ آری انقلاب اسلامی به
لحاظ ویژگی مکتبی و قرآنی خود را ناسیونالیسم، ملیت پرستی، نژادپرستی و هر جیز غیر
از خدا پرستی مخالف است و برای آزادی ایرانیها به وقع نپیوسته و اگر فرد یا افراد
یا تفکّری موفّق شود انقلاب اسلامی را درحصار یک کشور محدود سازددر واقع آن را
معدوم ساخته است و ازین برده و آن را به انحراف کشانیده است و به همین دلیل است که
خانۀ انقلاب اسلامی تمامی جهان می باشد و شریک بودنا درغم همۀ مستضعفین جهن و
اعانت به آنها برای مبارزه با ظالمینی که به استضعافشان کشانیده اند ا زوظایف
اوّلیه ماست به قول رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام
خمینی (س) :

(انقلاب
اسلامی ما تا کنون کمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملّتها نشان داده است. جهان
خواراان و سرمایه داران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن و نونهالان و
به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم و حال آنکه این وظیفۀ اولیۀ
ماو انقلاب اسلامی ماست که در سراسرجهان اسلام صلا زنیم که : ای خواب رفتگان، ای
غفلت زدگان بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانه های گرگ منزل
گرفته اید برخیزید که اینجا جای خواب نیست، و نیز فریاد کنیم که سریعا قیام کنید
که جهان ایمن از صیاد نیست، آمریکا و شوروی درکمین نشسته اند و تا نابودی کاملتان
از شما دست بر نخواهند داشت) 29/4/67)

بدیهی است که
عمل به این وظیفه مهم و به فرموده امام وظیفه اوّلیه ما وانقلاب اسلامی کینه و
دشمنی ابرقدرتهای شرق وغرب را با انقلاب و امام به دنبال داشته و آنها از طریق
گوناگون برای نابودی یا انحراف این تفکر انقلابی و اسلامی اقدام می نمایند و یکی
از این روشها محصور و محدود ساختن انقلاب اسلامی درایران است و راه مقابله کوشش و
تلاش مستمر همۀ دلسوزان انقلاب درجهت عدم انحصار انقلاب و نیزپیگیری صدور انقلاب
می باشد این مسأله را شاید مهمترین مأموریت بسیجیان بتوان تلقّی کرد .فرمان امام
به بسیج و بسجیان را بار دیگر مرور نمائیم در فراز بلندی از آن چنین امده است:

(یابد
بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است چرا که
بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست.باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به
وجود آورد و درمقابل شرق و غرب ایستاد. شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت
صحیح و خوب میتوان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانی که کارتان به پایان
نرسیده است انقلاب اسلامی د رجهان نیازمند فداکاریهای شما است و مسئولین تنها با
پشتوانۀ شما است که می توانند به تمامی تشنگان حقیقت و صداقت اثبات کنند که بدون
آمریکا و شوروی می شود به زندگی مسالمت آمیز توأم با صلح و آزادی رسد)

( 2/9/67ـ
منشور بسیج و بسجیان )

بنابراین مشی
مشخص، بیائیم به استراتژی اهداف و برنامه ریزها و چار چوبهائی که برای بسیج تعیین
شده نگاه کنیم. به راست آیا صدور انقلاب در دستور کار بسیج قرار گرفته است یا خیر؟
آیا چاره ای برای انتقال تجربیات بسیجیان کشورمان به فرزندان انقلابی فلسطین،  لبنان،افغانستان وآفریقا و … اندیشیده شد
یانه؟ آیا ایجاد ارتش بیست میلیونی با توجّه به شرایطی که امام در زمان حیات پر
برکتش بر ایمان ا زجهان کنونی ترسیم نمود و هم اکنون شاهد گوشه ای از جنایات شیطان
بزرگ در منطقۀ خلیج فارس و کشورهای مسلمان کویت و عراق و حجاز می باشیم،فوریت
وضرورت حتمی ندارد؟ مگرامام نفرمودند: ( بار دیگر تأکید میکنم که غفلت از ایجاد
ارتش بیست میلیونی سقوط در دام دو ابر قدرت جهانی را به دنبال خواهد داش) (
2/9/67)

پس باید هر
چه سریعتر به صورتی غیر تبلیغاتی دست به سازماندهی هسته های  مقاومت حزب الله د رایران و جهان زد و ازکیان
انقلاب و نظام اسلامیمان دفاع کرد اگرتا دیروز امام نهیب می زد که 🙁 امروز…سران
کفر و شرک همۀ موجودیت توحید را به خطر انداخته اند و تمامی مظاهر ملّی، فرهنگی،
دینی و سیاسی ملّت ها را بازیچۀ هوسها و شهوتها نموده اند)( 6/5/66)

و یا 🙁
استکبار از همه کمینگاههای سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی خود به ما حمله کرده
است)( 29/4/67)

و با درک
حمله جنایتکاران به قرآن وعترت پیامبر (ص)خواهان مقابله فوری و جدّی همه مسلمانان
و مستضعفان با جهانخواران بود و تقابل نظامی و جنگ با ابر قدرتها خصوصا آمریکا و
عمّاشان را حرکتی در دفاع از دین و شرف ملّتها عنوان مینمود بسیاری از گمراهان بر
اثر القائات سوء رادیوهای بیگانه و وابسته به قدرتهای جهانی این فریادها را ناشی
از روحیۀ جنگ طلبی امام قلمداد کرده و حتی بعضی از آنها که تعلق خاطری به ایشان
داشتند و درصدد توجیه و تأویل این سخنان برمیآمدند و بعضی دیگر نیز برای آنکه این
سخنان مغایر با قوانین بین المللی خود ساخته دارندگان حق و تو جلوه نکند در داخل و
خارج کشور با تعبیرات خاصّی به خنثی نمودن اثرات این پیامها مبادرت می ورزیدند
اینان قادر به درک واقعیات جهان کنونی نبوده و نیستند و شاید تصور می کنند
منافعشان چنین ایجاب می کند که تسلیم این واقعیت ها شده و در قبال غارت و چپاولگری
و بیداد روز افزون شیاطین دم بر نیاورند. (واقعیت اینست که دول استکباری شرق و غرب
و خصوصا آمریکا وشوروی عملا جهان را به دو بخش (آزاد) و (قرنطینه سیاسی) تقسیم
کرده اند.در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ مرز، حدّ و قانونی نمی
شناسد و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملّتها را امری ضروری
و کاملا توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بین المللی می
دانند. اما در بخش  قرنطینۀ سیاسی که
متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالم و خصوصا مسلمانان درآن محصور و زندانی شده اند، هیچ
حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد همه قوانین و مقررات و فرمولها همان قوانین  دیکته شده و دلخواه نظامهای دست نشاندگان و
دربرگیرنده منافع مستکبران خواهد بود و متأسفانه اکثر عامل اجرایی این بخش، همان
حاکما ن تحمیل شده با یپروان خطوط کلی استکبارند که حتی فریاد زدن از درد رانیز در
درون این حصارها و زنجیرها، جرم و گناهی نا بخشودنی می دانند و منافع جهان خواران
ایجاب می کند که هیچکس حق گفتن کلمه ای که بوی تضعیف آنان را بدهد یا خواب راحت
آنان را آشفته کند ندارد.

( امام خمینی
(س) پیام استقامت ـ 29/4/67. با چنین نگرش منطبق بر واقعیاتی بود که امام بسیجیان
می فرمود:

(هیهات که
حمینی در برابرتجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول
خدا و امّت محمّد و پیروان ابراهیم حنیف، ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه
های ذلّت و حقارت مسلمانان باشد …قدرتها ابر قدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند
که اگر خمینی یکّه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و
بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام این پابرهنه
های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهان خواران و سرسپردگانی که به ستم
و ظلم خویش اصرار می نمایند سلب خواهد کرد) (فریاد برائت)

امروز پیش از
هر زمان دیگر تجاوز و ستم شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار در منطقه خلیج فارس به
منصبه ظهور رسیده است.چگونه می توان حضور سلطه طلبانه آمریکا را در منطقه تحمل
کرد. چگونه میتوان کشته شدن مسلمانان عراق و کویت و حجاز  را در کنار میهن اسلامیمان شاهد بود و برای
دادن پاسخی دندان شکن به آمریکا بسیج نشد؟ امروز آمریکا با هم پیمانانش به منطقه
خلیج فارس تجاوز نموده است. البته پرواضح است که این تجاوز همچون تروریزم شیطان
بزرگ جنبه ای رسمی و قانونی خواهد یافت .ابزارهایی چون: سازمان ملل و شورای امنیت
متشکّل قانونی بودن تجاوز آمریکا به خلیج فارس و اشغال حجاز و کویت و عراق را حل
خواهند نمود و زمینه را برای حمله نظامی صهیونیستها به دیگر سرزمینهای اسلامی
ایجاد می کند استراتژی صهیونیستها در تسخیر از نیل تا فرات ، گام به گام به مراحل
حسّاس و تعیین کننده اش نزدیک می شود لشگریان آمریکا در حجاز  و کویت مستقر شده و قسمتی از خاک عراق را به
اشغال خود درآورده و قصد تغییر نقشه جغرافیایی منطقه را به نفع خود داشته ست و
مبتکر طرح امنیتی خلیج فارس در جهت منافع خود شده است و این نه زنگ خطر که ناقوس
هلاکت دین و مکتب و هویت ماست که به صدا در آمده است. ای بسیجیان دریا دل حتما به
یاد دارید که امام(س) فرمود:

(حتما آمریکا
باید به این نکته برسد که دخالت نظامی در خلیج فارس صرفا یک آزمایش نیست که یک دام
بزرگ و یک بازی خطرناک است و ما و همه مسلمانان منطقه خلیج فارس حضور نظامی ابر
قدرتها را نقشه و مقدمه تهاجم و حمله به ممالک اسلامی و کشور جمهوری اسلامی ایران
… تلقی می کنیم  مسلمانان جهان با همراهی
نظام جمهوری اسلامی ایران عزم خود را جزم کنند تا دندانهای آمریکا را در دهانش
خُرد کند و نظاره گر شکوفایی گل آزادی و توحید و امامت در جهان نبی اکرم (ص)
باشند) (فریاد برائت) ای بسیجیان این را نیز به خاطر دارید که اماممان فرمود:

( من به تمام
جهان با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند
ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم
نشست با همه آزاد می شویم و بنا به آزادی بزرگتری که شهادت  است می رسیم ) (فریاد برائت) (فراموش نکرده
اید  این نکته درس امام را که : (نکته مهمی
که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار
دهیم اینست که دشمنان ما و جهان خواران تا کی و تا کجا ما تحمّل می کنند و تا چه
مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها
و ارزشهای معنوی و الهیمان نمی شناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و
ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و
چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و
شرافت مکتبمان را لکّه دار نمایند) (29/4/67)

پس ای
بسیجیانی که بغض و کینه انقلابی تان را به امر امام در سینه ها نگه داشته اید و با
غضب و خشم بر دشمنانتان می نگرید به هوش باشید که امروز از جمله آن روزهای حساس و
سرنوشت ساز انقلاب اسلامی است. شمائید که در راستای تکلیف صدور انقلاب خود
میتوانید به مسئولین ، اهداف انقلاب را دائما متذکر شوید. (مسئولان ما باید بدانند
که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان
اسلام به پرچمداری حضرت حجّت ارواحنا فداه است که خداوند برهمه مسلمانان و جهانیان
منّت نهد و ظهور و فرحش را درعصر حاضر قرار دهد.مسائل اقتصادی و مادّی اگر لحظه ای
مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را
به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه
بهتر مردم بنماید ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که
ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند). (2/1/68)

و وظیفه و
تکلیف اصلی بسیج و بسیجیان همین امر است یعنی صدور انقلاب و زمینه سازی عملی حکومت
جهانی اسلام. این وظیفه مهم به هیچ وجه نیابد تحت تأثیر جوبازیهای نشتی غربزده که
افکار خود را تحت پوشش الفاظ خیر خواهانه ادا می کنند و صدور انقلاب را تهدیدی
برای حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران قلمداد می نمایند، سست شود وظیفه بسیج صدور
انقلاب است و این امر نه تنها  هیچ گونه
تعارضی با حفظ  نظام ندارد بلکه ضامن تداوم
اسلامیت و انقلابی ماندن آن خواهد بود.زیرا: ( ما باید درارتباط با مردم جهان و
رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با
تمام وجود تلاش نمایئم و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم . ما اعلام
میکنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است
و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامی و آسیب ناپذیر نیاز سربازان اسلام را تأمین و
آنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روشهای مبارزه علیه
نظامهای کفر و شرک آشنا میسازد) ( 29/4/67)

در پایان این
مقال باز هم بر این امر که سازماندهی ارتش بیست میلیونی بسیج با هدف دفاع از
انقلاب و نظام و صدور انقلاب اسلامی و تشکیل و سازماندهی هسته های مقاومت حزب الله
در سراسر جهان می باشد تأکید می گردد حوادث خونبار این روزها در خلیج فار سو تداوم
حضو رسلطه طلبانه آمریکا د رجوار میهن اسلامیمان و ضعیت فوق العاده ای را برای
بسیج نیروهایمان در جهت ضربه زدن به بزرگترین جنایتکاران قرن فراهم آورده است.پس
ای بسیجیان نای تربیت یافتگانی که نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اید
آماده باشید تا انتقام شهیدانتان را ا زآمریکا بگیرید و شیطان و شیطان زادگان را
با قهر الهی تان از منطقه بیرون بریزید. به امید بر افراشته شدن پر چم لااله
الاالله و محمد رسول الله در سرتاسر گیتی به دست پر توان شما بسیجیان مؤمن که
بازوانتان بوسه گاه امام را حلمان بود که درعین تواضع، قاطعانه به همه هشدار می
داد: ( ممن دست یکایک شما پیشگامان رهایی را می بوسم و می دانم که اگر مسئولین
نظام اسلامی از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت).  به امید پیروزی بسیج و بسیجیان بر جنود ابلیس و
در جنگ با صاحبان زر و زور و تزویر. والسلام

 

/

احتیاط در گزینش قشم به عنوان منطقه آزاد

احتیاط در
گزینش قشم به عنوان منطقه آزاد 

قسمت سوم

دکتر محمد
رضا حافظ نیا

به لطف الهی
در شماره های 108، 109این مجلّه (آذر و دی 1369)، اهداف و مشخصات مناطق آزاد تجاری
و صنعتی مورد بررسی قرار گرفت و بیان شد که این مناطق در راستای هدف اساسی گسترش و
توسعۀ مبادلات بین المللی که مورد توجه طرفداران مکتب آزادی اقتصادی است به وجود
آمده و مشوّق توسعۀ آن شرکتهای چند ملیّتی و فراملیّتی میباشند تا بتوانند درپرتو
فرصتهای ایجاد شده در منطقۀ آزاد ازسوی کشور میزبان از حیث منابع اولیّه و نیروی
انسانی ارزان قیمت، معافیتهای مالیاتی و گمرکی، تسهیلات فانونی و غیره منافع زیادی
را تحصیل نمایند .همچنین گفته شد که این مناطق به صورت یک واحد سیاسی ـ اقتصادی
فراملّیو شبه مستقل که دارای اختیارات ویژه و مقررات خاصّ در محدودۀ قوانین مدنی و
بعضا حتی روابط خارجی و امور فضائی بوده درجوار واحد سیاسی مادر عمل مینمایند. از
آنجائیکه جزیرۀ مهم و حساس قشم به عنوان منطقۀ آزاد قشم نه از حیث گزینش مکانی آن
به عنوان منطقه آزاد قشم نه از حیث کم و کیف مناطق آزاد،از حیث گزینش مکانی آن به
عنوان منطقۀ آزاد، از زاویه جغرافیای سیاسی مورد بررسی قرار می گیرد. باشد که
سیاستگذران این امر، انتخاب آنرا به عنوان منطقه آزاد ازجهات مختلف مورد ارزیابی
قرار داده و تنها جنبۀ اقتصادی آنرا لحاظ نکنند بلکه دیگر فاکتورهای تعیین کننده
را نیز مدّنظر قرار دهند تا خطرات احتمالی مترتّب بر گزینش قشم به عنوان منطقه
آزاد دامنگیر کشور جمهوری اسلامی ایران نگردد. جزیره قشم از نظر وسعت بزرگترین
جزیره خلیج فارس است که 1491کیلومتر مربع مساحت و 115کیلومتر طول و بین 10تا
35کیلومتر عرض دارد و درمدخل تنگۀ استراتژیک هرمز و خلیج فارس واقع شده است. قشم
حدود 5/2 برابر کشورهای بحرین و سنگاپور و 5برابر مالدیو و مالت و 5/1برابر هونک
کونگ و 5/2برابر جبل الطارق وسعت دارد. مرتفع ترین نقاط آن در 35کیلومتری شرق
باسعید و به نام کیش کوه 350متر ارتفاع داشته و جنس آن نمکی است.حکام جزیرۀ قشم
درگذشته دارای نیروی زمینی و دریائی بوده اند و در پنج قرن اخیر از اوّلین نقاطی
بوده است که مورد توجّه استعمار پرتقال پرتقال و انگلستان قرار گرفته و اقدام به
ایجاد تأسیسات نطامی درآن نموده اند. جزیره قشم در زمان فتعلیشاه قاجار توسط سلطان
مسقط اداره می شد که بعدا پسرش با تحریک انگلیسی ها مدّعی حاکمیت برآن شد. این
جزیره از نظر جمعیتی پر جمعیت ترین جزیزه ایرانی خلیج فارس بوده و برابر سرشماری
سال 1365تعداد 52047نفر جمعیت داشته که 26درصد درشهر و 74درصد آنها  سنی شافعی و 3در صد شیعه هستند و حدود 50درصد
جمعیت شاغل آن از طریق مبادله با کشورهای جنوبی خلیج فارس معیشت خود را تأمین می
نمایند. قشم از ذخایر گاز طبیعی قابل توجه برخوردار است که ظاهر وجود این عامل
جغرافیائی  به همراه موقعیت جغرافیائی آن
در مدخل گذرگاه بین المللی تنگه هرمز از عوامل مؤثّر در گزینش قشم به عنوان منطقۀ
آزاد صنعتی می باشد.

بررسی گزینش
قشم به عنوان منطقۀ آزاد از دید جغرافیای سیاسی:

از دیدگاه
جغرافیای سیاسی انتخاب قشم به عنوان منطقۀ آزاد مناسبت نداشته که در دو مقوله قابل
بررسی است: مقوله اوّل امنیت و مقوله دوّم شکل گیری واحد سیاسی مستقل.

الف: امنیّت
:

همانطورکه
بیان شد جزیره  قشم در مدخل تنگۀ استراتژیک
هرمز قرار دارد و تنگه های استراتژیک د رمواقع بحران منطقه ای و یا جهانی از نقاط
اولیۀ کشمکش نطامی بین نیروهای متخاصم میباشد. ارزش ژئو استراتژیک تنگۀ هرمز بگونه
ایست که اولا د رصورت تبدیل حاکمیّت گسسته بر تنگۀ هرمز به حاکمیت یکپارچه و یا
تحقق رفتار هماهنگ درسیاست خارجی کشورهای ساحلی آن میتواند نقش تعیین کننده ای را
در تأمین امنیّت خانواده خلیج فارس و جلوگیری از ورود نیروی مهاجم خارجی به داخل
آن بعهده بگیرد ثانیا تنگۀ هرمز در ارتباط با تأمین وحدت و یکپارچگی قدرت دریائی
ایران د رجنوب کشور و همچنین حفاظت از منافع آن د رخلیج فارس بعنوان کشوری که
حداقل برنیمی از آن تسلط دارد، و نیز منافع از ضلع جنوبی فلات ایران به ویژه محور
استراتژیک بندرعباس ـ کرمان نقش مؤثری دارد.از طرفی خلیج فارس به عنوان یک واحد
ژئو پلتیکی بسیار حساس و بالقوّه بحران خیز د رسطوح کرۀ زمین مطرح است که منافع
قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه درآن ترکیب شده و با یا همدیگر تعارض دارد. سیمای
ژئوپلتیکی کنونی خلیج فارس نیز بیانگر تعارضات و کشمکشها و با همخوانیها بین
قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه میباشد که از اواخر دهۀ هفتاد تاکنون مرتبا روند
صعودی داشته و چشم انداز امیدوار کننده ای برای کاهش آن نیز وجود ندارد.

یکی از مشخصه
های ژئوپلتیکی بارز منطقۀ خلیج فارس تجلّی تعارض بین قدرت فرامنطقه ای آمریکا و
غرب با کشورهای منطقه ای خلیج فارس است. آمریکا و غرب در جستجوی تأمین انرژی و
بازار مصرف و اهداف ژئواستراتژیک خواهان حضور و کنترل منطقه است. جدال آمریکا و
عراق جلوه ای ذاتی که منشأ آن طرز تفکر و نگرش ایدئولوژیکی باشد نیست بلکه حاصل
تضاد منافع نظام بین المللی قابل رفع میباشد. ولی تضاد آمریکا و جمهوری اسلامی
ایران ماهیّتی ایدئولوژیکی و ساختی دارد یعنی ایدئولوژیکی کاپیتالیسم و لیبرالیسم
غربی با ایدئولوژی اسلامی ذاتا با همدیگر ناسازگارند و لذا تضاد آمریکا و جمهوری
اسلامی ایران از نوعی نیست که درقالب رویه های متداول نظام بین الملل قابل رفع
باشد، بلکه به صورت یک واقعیت ماندگار باقی مانده و خود را در مسائل منطقۀ خلیج
فارس و تنگۀ هرمز متجلّی خواهد ساخت. کمااینکه در اواخر دهۀهشتاد این تضاد به
مرحله برخورد فیزیکی و نظامی به ویژه درمنطقۀ خلیج فارس و تنگه هرمز رسید.
بنابراین پایداری تضاد جمهوری اسلامی ایران با آمربکا که هر دو به دنبال منافع خود
درخلیج فارس هستند و تجلی آن به شکل برخورد فیزیکی درکوتاه مدت ویا بلند مدت مفروض
است به ویژه اینکه هر دو د رجستجوی نفی یکدیگر می باشند. سیمای ژئوپلتیکی تنگۀ
هرمز نیز بیانگر رقابت آنها با یکدیگر است.یعنی دو ایدئولوژی متضاد درتنگۀ هرمز در
مقابل یکدیگر قرار دارند. ایدئولوژی اسلامی در قالب نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران
در ساحل شمالی تنگه و ایدئولوژی غربی در قالب حضور نظامی آمریکا و نیز نظام سیاسی
چسبیده به آمریکا د رساحل جنوبی تنگۀ هرمز نظاره گر یکدیگرند. بدین ترتیب با وجود
رقابت قدرتهای جهانی برای کنترل خلیج فارس و به طریق اولی دهانۀ آن و نیز تصمیم
جمهوری اسلامی ایران برای پایبندی به اصول اسلامی و انقلابی خود که منجر یه
پایداری تضاد آن با آمریکا میشود، بروز تنش و بحران سیاسی و نظامی در منطقۀ متصور
است. به علاوه اینکه بروزه وضعیت بحران د رخلیج فارس به هر شکل، مستقیم یا غیر
مستقیم جمهوری اسلامی ایران را درگیر خود نموده و نتایج آن به تنگۀ هرمز منتقل
خواهد شد. جزیرۀ پیکان شکل قشم در قلب منطقه عملیاتی تنکه هرمز قرار دارد و این به
معنی کاربری نظامی جزیره در مواقع بحران در منطقه میباشد. لذا جزیره قشم دارای نقش
نظامی بوده ونقشهای دیگر در مقابل آن از ارزش کمتری برخوردارند .جزیره قشم مبدأ
عملیات دفاعی و تکیه گاه دفاعی تنگه هرمز و یکی از خطوط مستحکم دفاعی دشت هرمزگان
و ضلع جنوبی فلات ایران و محور حساس بندر عباس به جنوبی فلات ایران محسوب می شود.
بنابراین در صورت بروز بحران در منطقه عمومی خلیج فارس و دریای عمان جزیرۀ قشم د
رزمرۀ اوّلین نقاطی است که نقش نظامی خود را بازیافته و از سوی نیروهای متخاصم
اشغال نظامی میشود. در اینجا ذکر این نکته لازم است که ممکن است گفته شود اساسا
سرمایه گذاران مناطق صنعتی،خودشان غربی هستند و دول غربی و آمریکا د رکاهش تنش به
منظور حفاظت از سرمایه های اتباع خود کوشش خواهند کرد .ولی بایدگفت که : اولا
تجارب مناطق آزاد صنعتی نشان میدهد که سرمایه گذاریهای خارجی در مقام عمل کمتر از
حدّ مورد تصور صورت می گیرد و حدود نیمی از سرمایه گذاریها ی خارجی در مقام عمل
کمتر از حدّمورد تصور صورت می پذیرد و حدود نیمی از سرمایه گذاریها ازمنابع داخلی
کشور میزبان تأمین میشود. ثانیا: هیج دلیلی وجود ندارد که تضاد عمومی جمهوری
اسلامی ایران با آمریکا و غرب ولو در بلند مدت کاهش یافته و یاکم رنگ شود. ثالثا:
به فرض اگر ایران با دول صاحب سرمایه همکاری و همگامی د رحفاظت ازسرمایه گذاریهای
قشم داشته باشد درصورتیکه امنیت خلیج فارس و یا تنگه در تضاد دیگر قدرتهای جهانی و
یا محلی به خطر افتاد( نظیر وضعیت کنونی آمریکا و عراق)در چنین شرایطی مرحله اوّل
فرآیند ژئوپلتیکی جدیدی شکل خواهد گرفت و آن ائتلاف سیاسی ـ نظامی است که ایران با
دول غربی باید انجام دهد (نظیر ائتلافی که هم اکنون کشورهای مختلف علیه عراق بر
هبری آمریکا انجام داده اند).

ب ـشکل گیری
واحد سیاسی مستقل

پروسۀ شکل
گیری واحد سیاسی مستقل یا به عبارتی کشور مستقل مستلزم وجود زمینه ها و انگیزه های
خاصّی است که بر پایۀ آن مراحل جدائی از کشور مادر و شکل گیری واحد مستقل سیاسی به
وقوع می پیوندند. وجود بعضی از مشخصه های ژئوپلتیکی درقشم که درحال حاضر فاقد قدرت
تعیین کننده هستند و به عبارتی خفته می باشند باتبدیل قشم به منطقه آراد به مفهوم
بین المللی آن می تواند باعث قدرت یافتن این مشخّصه ها و تشدید پروسۀ شکل گیری واحد
سیاسی مستقل در چشم انداز میان مدت و بلندمدت بشود. تبدیل قشم به منطقۀ آزاد باعث
برهم خوردن ساختار قضائی ـ جغرافیائی موجود شده و ساختار قضائی جغرافیائی جدیدی را
خلق خواهد کرد. بدین معنی که قشم به عنوان قطعه ارضی جدا افتاده ای درآخرین قلمرو
حاکمیت ایران درحال حاضراز حیث مناسبات سیاسی و اداری واجتماعی وارتباطی با
اندامهای حاکمیت درایران پیوند خورده است و ارتباط برون کشوری آن نیز از کانال
وزارت خارجه صورت می پذیرد. ولی با تبدیل آن به منطقه آزاد، روابط قضائی  مزبور گسسته شده و قشم به صورت یک واحد سیاسی
شبه مستقلی اقدام به سازماندهی روابط قضائی با سایر واحدهای سیاسی مستقل جهان در
خلیج فارس، آسیا،آفریقا و غیره خواهد بود که که ایران نیز یکی از آنها خواهد بود .
اعمال حاکمیت دولت ایران د رقشم نه ا زطریق شبکه ای از روابط قضائی بلکه فقط از یک
کانال و آنهم رابطه قضائی بلکه فقط ازیک کانال و آنهم رابطه قضائی رئیس منطقه، قشم
یا رئیس جمهوری درایران صورت خواهد پذیرفت که این امر به مرور زمان احساس تعلق
سکنۀ قشم را با واحد سیاسی ایران  کم رنگ
نموده و به انها هویّتی بین المللی تقریبا همطراز با واحدهای سیاسی مستقل جهان
خواهد بخشید. این وضعیت باید با فاکتور دیگری ترکیب شود و آن سیاستهای جهانی است
که با توجه به سیمای ژئوپلتیلکی تنگه هرمز که قبلا بیان شد میتواند نقش خود را
ایفا نماید یعنی با ایجاد مسئله در قشم و احاله آن به سازمان ملل و انجام حرکتی
شبیه بحرین ماجرا را به پایان برد.تحقّق چنین وضعیتی نه تنها منجر به جدائی یکی از
بخشهای حسّاس کشور ا زبدنۀ آن میشود بلکه درعرصه کشمکش جهانی و به ویژه تقابل
بنیادین جمهوری اسلامی ایران با قدرتهای استکباری، امکان تبدیل آن به عامل مزاحمی
در مقابل اهداف جمهوری اسلامی ایران در یکیا زمناطق استترتژیک آن وجود دارد که در
این صورت موقعیّت ژئوپلتیکی ایران تغییر نموده و کاربری ژئواستراتژیک تنگه هرمز د
رجهت امنیّت ملّی و اهداف جمهوری اسلامی ایران کنترل خواهد یافت اینک چنین می توان
نتیجه گرفت که جزیره قشم ا زدیدگاه جغرافیای اقتصادی به دلیل وجود دو عامل منابع
گاز و موقعیت مناسب درکنار گذرگاه بین المللی، در نظر اول ترجیح مکانی داشته و
امکان تبدیل شدن به قطب توسعه درجنوب کشور را دارد.ولی از دیدگاه جغرافیای سیاسی
به دلیل متصور نبودن تضمین کافی امنیّتی و همچنین خطر احتمالی جدائی گزینی و واحد
سازی سیاسی با توجه به وضعیت ژئوپلتیکی منطقه خلیج فارس و تنگۀ هرمز  تبدیل جزیره قشم به منطقۀ آزاد صنعتی به مصلحت
کشورنمی باشد. و از آنجائیکه در تأسیس و سازماندهی یک فعالیت اقتصادی و عغمرانی و
اجتماعی، فاکتورهای مختلف باید مورد 
ملاحظه و ارزیابی قرار گیرند و نسبت به فکتوراقتصاد، فاکتورهای امنیتی و
سیاسی در اولویت قرار دارند بنابراین تجدید نظر درسیاست اتخاذ شده ضروری به نظر می
رسد. حال برای اینکه از مشکلات سیاسی و امنیّتی مسئله کاسته شده و بتوان از مزایای
وجود گاز طبیعی در جنوب کشور استفاده نمود به نظر می رسدبتوان از سواحل شمالی
دریای عثمان در شرق جاسک استفاده کرد. گزینش این منطقه مشروط به داشتن شرایط مکانی
مناسب برای ایجاد قطب توسعه،البته پس از انجام مطالعه جامع جغرافیائی، می تواند نه
تنها در فرآیند توسعه ملی نقش مؤثّری داشته باشد بلکه نتایج توسعۀ منطقه ای آن
باعث کاهش بخش عمده ای از نابسامانیهای اقتصادی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ژئو
پلتیکی جنوب شرف کشور خواهد شد. هر چند احتمال می رود سرمایه گذاران خارجی به ویژه
غربیها برای سرمایه گذاری به چیزی کمتر از قشم تن در ندهند. ناگفته نماند که عقب
ماندگای منطقه ای سواحل و بنادر خلیج فارس که به گونه ای بیانگر عقب افتادگی حاشیه
ای کشور(به جز شمال) می باشد نیازمند اتخاذ استراتژی توسعۀ جامعه منطقه ای د رخلیج
فارس است که مشکل عقب ماندگی قشم نیز در قالب آن قابل تفسیر و برطرف کردن خواهد
بود. در خاتمه ذکر این نکته ضروریست که آنچه بیان شد وظیفه ای بود که نگارنده بر
دوش خود احساس نمود که به عنوان کسی که رشتۀ تخصّصی اش جغرافیای سیاسی است و نمی
بایست از کنار مسئله بی تفاوت بگذرد، در حد تشخیص خود آنرا مورد بررسی و ارزیابی
قرار دهد، طبیعی ایت که اختیار هر گونه اتخاذ پروژه هاست که با درنظر گرفتن جمیع جهات
اقدام لازم را انجام خواهند داد.

 

/

تراژدي خليج فارس و مواضع ما

تراژدي خليج
فارس و مواضع ما

حجة الاسلام
محمد تقي رهبر

حوادث تأسّف
بار خلیج فارس با همه نکبت و تلخ کامی که همراه داشت، از درسها و عبرتهائی نیزخالی
نبود. این یک واقعیت است که حوادث تلخ و شیرین تاریخ آزمایشگاهی هستند برای
انسانهائی که بتوانند به تجربه ئی ارزشمند در خلال حوادث دست یابند و حتی از
بدترین پیش آمدها چراغ راه زندگی بر افروزند. به همین دلیل است که قرآن کریم به
نقل وقایع تاریخ زندگی پیشینیان پرداخته و مردم را به تأمّل در آنها فرا خوانده
است.تراژدی خلیج فارس، به طور ناخواسته،حقانیت مردم ما،اصالت انقلاب ما و ماهیّت
دشمنان این انقلاب را به نمایش گذاشت. و روشن بینی های امام راحل عظیم الشأن را به
صورت عینی در آورد و جاودانگی اندیشه های والایش را به اثبات رسانید و نشان داد که
تشویق متجاوز بالاخره به کجا خواهد کشید؟ حملۀ عراق به کویت و اشغال خاک این کشور
درحالی انجام گرفت که رژیمهای مرتجع عرب از جمله رژیم کویت و عربستان از کمکهای بی
دریغ با ارقام عظیم میلیاردی وهمکاری های سیاسی، نظامی، خبری و تبلیغاتی و ژئو
پلتیکی و سوق الجیشی، طول هشت سال جنگ تمام عیار علیه جمهوری اسلامی ایران فروگذار
نکردند و در کنفرانسهایشان گفتند که خطر ایران اسلامی از خطر اسرائیل برای اعراب
جدّی تر است! و با این توجیه و باهدایت آمریکا به لشکر کشی همه جانبه علیه کشور
انقلابی نو پای ما پرداختند و حتّی با کشتار حجّاج بیت الله الحرام در ایام حج و
کنار خانه خدا به تصفیه حساب با مردم انقلابی ما به جرم گفتن مرگ بر آمریکا دست
زدند و ننگین ترین جنایت تاریخ را مرتکب شدند… و درحوادث خلیج فارس دیدیم که به
مصداق آیه کریمه( اذ تبّرا الذین اتّبعوا من الذین اتّبعوا و راوا العذاب و تقطّعت
بهم الاسباب) (بقره ـ 166). این پیوندها که براساس اهداف پست مادی بود گسسته شد و
دشنه ای را که علیه کشور ما نیز کردند، به قلب خود آنها فرو نشست و سنّت: ( من
اعان ظالما سلطه الله علیه) را به نمایش گذاشت.(فاعتبروا یا اولی الابصار).

درخشش بیشتر
انقلاب اسلامی

هجوم بی
سابقۀ متّحدین به سرکردگی آمریکاییها در منطقۀ خلیج فارس، گر چه به عنوان رفع
تجاوز از کویت اشغالی و دفع خطر احتمالی مشابه آن از کشورهای وابسته به آمریکا
بود، اما در حقیقت چنگ و دندان نشان دادن در برابر نیروهای انقلابی و سدّ کردن
روند انقلاب اسلامی بود که این نیز بر خلاف پیش بینی طرّاحان توطئه، عظمت انقلاب
اسلامی را بیش از پیش به نمایش گذاشت و حوادث حقانیّت و آبرو و حیثیت جمهوری
اسلامی ایران را بیشتر به اثبات رساند و نشان داد که قدرت و توان و عظمت بنیانگذار
انقلاب و امت بزرگ ما تا چه اندازه پر شکوه بوده و هست که طی 12سال توطئه و تهاجم
از سوی جبهۀ متّحد وکفر جهانی و نفاق منطقه ای و دیگر عوامل خارجی و داخلی و ترور
و انفجار و هجوم تبلیغاتی و بمباران و تخریب و کشتار و جنگ هشت ساله اتحادیۀ کفر و
نفاق علیه ایران اسلامی نتوانست خم به ابروی این ملت بیاورد و نیروهای دفاعی مؤمن
و صبرو صلابت امت در سایۀ رهبریهای پیامبرانۀ امام راحل(قدّس سره) و از آن پس حسن
تدبیر و هوشیاری مقام معظم رهبری و تلاش مسئولین نظام، توانست کشتی طوفان زده را
به ساحل رساند و کشور وانقلاب همانندشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السّماء) پای
بر جا بماند و ثمرات ارزشمند ببار آورد و امروز نیز یارای آن را داشته باشد که با
لحن تهاجمی با زبان رهبر معظم خود حضرت آیت الله خامنه ای اعلام کند( رئیس جمهور
آمریکا باید بداند که در میان کشورهای اسلامی و به ویژه نزد ملتهای مسلمان منطقه
خلیج فارس و خاورمیانه هیچ انسانی منفورتر ازرئیس جمهوری آمریکا نیست…امروز
ملتهای مسلمان همان احساس ملت بزرگ ایران را دارند که طیّ 12سال گذشته بغض و تنفر
خود را با شعار مرگ بر آمریکا ابراز می داشت و امریکا نخواهد توانست نقش شیطانی
خود را از اذهان ملتها پاک کند).

توحّش و
قساوت غربیها

گر چه زمینه
هجوم نیروی متجاوز متحد به منطقه را، رژیم عراق فراهم ساخت و با یک اقدام ابلهانه
و توسعه طلبانه پای متجاوزین را به منطقه کشانید، اما غملکرد غربیها و آمریکائیها
و انگلیسی ها و فرانسوی ها و … د رتخریب مناطق مسکونی و منابع حیاتی و کشتار
مردم بی گناه و بی دفاع و زنان و کودکان به بهانۀ انهدام ماشین جنگی عراق، روی
چنگیز و آتیلا و آیشمن و هیتلر را سفید کرد و غربیها نشان دادند از وحشی ترین مردم
مردم عالم و بدتر از آدمخوارانند و از کمترین عاطفه و وجدان بهره ندارند و این
چیزی است که با خمیرۀ آنان عجین است. گرگهای پیری که در کنگره آمریکا و مسند ریاست
جمهوری و دیگر جاهای جهان نشسته اند، آنچنان عطشی دارند که جز با نوشیدن خون
انسانها فرو نمی شیند و سازمانهای حقوق بشر آلت بی اراده ای هستند در دست آنها و
هنگامی حساسیت نشان می دهند که منافع نفتی جهانخواران و شهوت سلطه جویان به مخاطره
می افتد و حقوق بشر همین جا ختم میشود! و بشر یعنی همین نژاد اروپائی و آمریکائی
!! این است هویت غربیها که در جنگها صلیبی علیه مسلمین به نمایش گذاشته و در دیگر
حوادث جهان چهره پلید آنها زشت تر از آن است که نیاز به بیان باشد… به جاست مردم
جهان به ویژه مسلمانان و مسلتهای منطقه خاورمیانه بهتر هویّت این شیطانهای سفید و
چشم کبود را بشناسند و اجازه ندهند مقدّرشان به دست اینان بیفتد…

شورای امنیّت
سازمان ملل

و اما شورای
امنیّت که تحت فشار و نفوذ غربیها و بیش از همه آمریکایئها قرار دارد، دهها سال
است مصوبه هایش علیه رژیم اشغالگر قدس خاک می خورد و نقش بر دیوار است، و پس از
هشت سال جنگ تحمیلی که از سوی عراق علیه ایران با برنامه ریزی و مساعدت قدرتهای
شیطانی بزرگ و کوچک ترتیب داده شد، بالأخره نتوانست متجاوز را معرفی کند و تنبیه
نماید، و آخر الامر تحت فشار  افکار عمومی
جهانی به صدور قطعنامه ای در این باره اکتفا کرد و در دهها مورد دیگر مانند
گرانادا و پاناما ناظر تجاوز آشکار آمریکا و دخالت در امور کشورها بوده و موضع
مناسبی نشان نداده این بار در قضیّه کویت با تصویب قطعنامه های پی در پی و ضرب
الاجل های مداوم به تعقیب مسأله پرداخت و به آمریکا اجازۀ توسّل به زور داد که در
منطقۀ خلیج فارس ترک تازی کند. جای آن داشت اگر سازمان ملل چنین اجازه ای را میدهد
خود بر جنگ نطارت کند نه اینکه رهبری آمریکا ناظر باشد…یا اینکه دبیر کل گفت:
آنچه آمریکا در عراق انجام می دهد جنگ سازمان ملل نیست. اما این سازمان هیچ گونه
واکنشی در برابر جنایات آمریکا نشان نداد در حالی که می بایست حداقل قطعنامه ای
علیه آمریکا در برابر وحشی گری هایش صادر میکرد و او را به تخلّف از مصوبه های این
سازمان مورد نکوهش و محکومیت قرار می داد . چرا شورای امنیت سازمان ملل نقش
تماشاچی را در برار نابودی کشور و ملت عراق ایفا کرد؟! چطور تجاوز عراق علیه کویت
تجاوز بود و متحدین آن علیه ملت و کشور عراق تجاوز نبود ؟! و یا کشتار مردم بی
دفاع فلسطین توسّط صهیونیستها منافی با حقوق بشر و حق حیات انسانها نیست؟! چرا به
جای اینکه از آمریکا قهرمان سازی کند که با کمک 28کشور جهان به جنگ مردم عراق
بیایند،از دول منطقه نخواست به طور مسالمت آمیز به حل مشکل اقدام کنند؟! و چرا به
فعالیّتهای سیاسی که درحال انجام و به نتیجه نزدیک می شد مجال ندادند که از طریق
مذاکره به حلّ معضل بپردازند آنها نخواستند ابتکار صلح برای ایران، با شوروی یا
غیر متعدها باشد و نقشه های تجاوز و غارت و توسعه طلبی شرق نقش بر آب شود… اینها
همه یک توطئه حساب شده و از پیش طراحی شده را افشا می کند… و جز این هم انتظار
نمی رفت.

رژیم عراق

و آما رژیم
بعثی عراق  که از آغاز روی کار آمدن برای
این کشور جز نکبت و بدبختی نداشته و هم او بود که برای ایران مشکل جنگ هشت ساله را
به وجود آورد، امروزه چه پاسخی برای ملت خود دارد که این همه خسارت برکشور مظلوم
عراق وارد ساخته و منطقه را نیز عرصه تاخت و تاز نیروهای متجاوز قرار داده و اگر
برسر کار بماند، سالیان دراز باید خسارت جنگ علیه ایران و کویت را بپردازد و بر
ویرانه های عراق حکومت کند و یا این ذلّت و خفّت شرائط آمریکا را بپذیرد؟!

حقیقت این
است که رژیم بعثی ناتوان جنایات خود علیه ایران را دارد می پردازد و این انتقام
خداست که ظالمین بر ظالمین مسلط گردند. همانگونه که بخت النصر بر بیت المقدس مسلط
شد البته این نشانۀ مشروعیت اقدام متحدین نیست بلکه مایۀ عبرتی است برای انسانها
که بدانند( انّ رببک لبالمرصاد) .

اینک وقت آن
است که ملت عرق رژیم صالحی را  برای حاکمیت
کشور خویش بر گزینند و اجازه ندهند آمریکا سرنوشت آنان را رقم زند. در هر حال آنچه
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بارۀ رژیم فرمودند سخن ما ملت ماست؛ (زشت باد چهرۀ
حاکمی که برای هوای نفس و جه طلبی هایس اراده و خواست ملت خود را در نظر نگیرد.
چنین احکام شیطان صفتی که در منطقه ما کم نیستند لیاقت حکومت بر یک ملت را ندارند
.حضور چنین افرادی در میان هر ملت موجب نکبت است).

بی شکّ شریک
جرائم رژیم عراق، سعودی و کویت وسایر رژیمهائی هستند که از آمریکا دعوت کردند و
همۀ امکانالت خود را جهت آتش افروزی در اختیار او نهادند…

رژیمهای زبون
و وابسته

رژیمهای
منطقه به ویژه عربستان و کویت با دعوت ا زآمریکا و متحدینش و تشویق آمریکا به
پایمال ساختن حقوق انسانی و طبیعی مسلمین و جایزه دادن به کشورهای غربی و سرازیر
کردن میلیونها بشکه نفت از دارائی ملت مسلمان به خزائن جهنمی غرب و سردمدتار استکبار
جهانی آمریکا، و پرداختن بخش عمده بودجۀ جنگی دهها میلیارد دلاری، عمق وابستگی و
حقارت و مزدوری خود را باردیگر به نمایش گذاشتند و نشان دادند که برای ادامه حیات
خویش و خوشامد اربابانشان حاضرند تا بدانجا پیش روند که دیدیم… و این از رژیمهای
منطقه غیر منتظره نبود که در جنگ علیه ایران اسلامی مشابه این را به نوعی دیگر
نشان داده و در سایر آزمایشها نیز به نمایش گذاشته بودند که خود بدان اعتراف
دارند.و ملتها نباید این پرونده سیاه را بسته تلقّی کنند. در هر حال گر چه رژیم
عراق خطای بزرگی مرتکب شد اما رژیمهای دیگر عرب و حکام منطقع خطایشان دست کم
ازخطای رژیم عراق نبود. و جنایات متحدین غربی ما فوق همه اینهاست که درحافظه و
محکمۀ تاریخ هر یک محفوظ است و ملتها از یاد نخواهند برد.

قهرمانان
جنگ!

گر چه به
ظاهر برنده جنگ نیروهای چند ملیّتی بودند اما با اندک تأمّل این برای ابرقدرتها و
اتحاد ناتو و غولهای نظامی جهان افتخار آفرین نبود که کلیه امکانات نظامی دریائی،
زیر دریائی، هوائی و زمینی و ماهواره ای و سلاحهای پیش رفته و فوق مدرن و را از
سراسرجهان به منطقه سرازیر کنند و با آن وضع بی سابقه جبهه ای تشکیل دهند تا یک
کشور مانند عراق را مورد هجوم قرار دهند و شب و روز طیّ دهها هزار پرواز با
بمباران شهر ها زنان و کودکان را زیر بمبهای خوشه ای و ناپالم و موشک و تو پخانه
خاکستر کنند و آب و بررق و منابع حیاتی و مردمی و پلها و بیمارستانها را در وجب
وجب خاک عراق منهدم نمایند وچیزی باقی نگذارند، چرا که میخواهند رژیم عراق را به
زانو درآورند… خلاصه دفع تجاوز از سوی کسانیکه خود عنصر جنایت و تجاوزند آنهم با
این شکل نامردمی، نه برای آمریکا و متحدینش افتخار آفرین است و نه برای آنانکه
آمریکا را به منطقه آورند و سند برگی خود را بار دیگر امضا کرده و تا ابد خود را
مدیون و بردۀ آمریکا و غرب ساختند!!باری، افتخار و غرور از آن ارتش و سپاه و
بسیجیانی است که هشت سال با قوای استکباری جنگیدندو درشرائط تحریم اقتصادی و با
دست خالی از حریم کشور اسلامی و دستاوردهای انقلاب خود دفاع کردند و به شرق و
غرب(نه ) گفتند و کرنش و خضوع و واسطه های مخفی و آشکار آمریکائی ار نپذیرفتند و
براین شعار جاوید امام تکیه کردند که ( آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند) و واقعا
نه او و نه مزدورانش هیج غلطی هم نتوانستند بکنند… د رهر حال جنگ خلیج فارس
قهرمان نداشت . هر چه بود جهل و غرور و خشونت و قساوت و توحّش بود و شکست و
سرانجام هیچ و پوچ .

مواضع جمهوری
اسلامی ایران

موضع اصولی و
مدبرانه جمهوری اسلامی در این جنگ خانمانسوز بی حاصل، از آغاز تا پایان، از دید هم
قابل ستایش بود . چه از دید دوستان انقلاب که جمهوری اسلامی را معیار حق و باطل در
صحنۀ سیاسی جهان معاصر میدانند و دراین درگیریها با این معیار به ارزیابی
موضعگیریها می پردازند و دیدند که ایران هنگامیکه میگوید: این جنگ، جنگ اسلام و
کفر و حق و باطل نیست  بلکه  جنگ قدرت و یا جنگ نفت است، معیارش مشخص است،
کسی در ماجرای خلیج فارس برای اسلام و امت مسلمان و نبرد با صهیونیسم و امپریالیسم
نمی جنگید که ایران به تأیید او بپردازد و اگر در صد ضعیفی احتمال آن می رفت که
جهت گیری خاص به نفع اسلام و مسلمین باشد، بی شک جمهوری اسلامی تردیدی در جانبداری
به خود راه نمی داد و حتّی عملا وارد صحنه می شد.امّا کسی برای یک هدف مقدس نمی
جنگید .همدردیهای ایران نیز از روی منطق بشر دوستانه با مردم عراق بود و موضعگیری
قاطع در برابر جنایات دفاع از ارزشها و سرمایه های پایمال شده به دست دیوانگان
قدرت و حمایت از تمامیّت خاک عراق که از بعد سیاسی و جغرافیائی و دینی برای ما مهم
است و در آینده نیز خواهد بود . از دید دیگران و کشورهای بی طرف نیز مواضع جمهوری
اسلامی ایران مورد ستایش و تقدیس قرار گرفت و جایگاه سیاسی و حساس و استراتژیک
کشور ما که می تواند د رهر مقطعی کلید رمز امنیّت منطقه و الگوی خط مشی سیاسی و
اسلامی برای دیگر مسلمین آزاده جهان باشد بیشتر به نمایش گذاشته شد. برای ملل
مسلمان نه سیاست غربیها الگوست و نه سیاست شرقیها، نه امپریالیسم و نه کمونیسم که
هر دو ورشکسته اند و فاقد ایدئولوژی و روح انسان دوستی، برای مسلمین جهان و بلکه
محرومان زمین تنها یک تکیه گاه است که آن عبارتست ا زاسلام که امروز تجلّی آن در
سیاست و حاکمیت جمهوری اسلامی است و می تواند راهگشای آیندگان تاریخ باشد.
ابرقدرتهای جهان امروزه دیگر حیثیّت و اعتبار و آبرو ندارند چرا  که درهمۀ 
جبهه ها شکست خورده اند در کشورهای اسلامی نیز چه جناح راست و وابسته به
غرب و چه جناخ چپ و وابسته به شرق، نمیتوانند با تکیه بر اقطاب خارجی برای ملتهای
خود ره آوردی داشته باشند… چرا که وقتی اربابشان به این روز و روزگار افتاده اند
برای دست نشاندگانشان دیگر چیزی باقی نمی ماند که مایۀ فخر و مباهات و کلید حلّ
معضلات باشد. اینجاست که مسئولیت امت انقلابی ما و نظام جمهوری اسلامی در صحنۀ بین
المللی بیش از پیش بر ملا می گردد. هر چه این تجربه موفق تر از میدان آزمون درآید،
زمینه جلب آن برای ملل دیگر جهان بیشتر خواهد بود چه درسیاست داخلی، سیاست خارجی،
روابط بین المللی و چه ابعاد دیگر : فرهنگی، اقتصادی، اخلاقی و حفظ ارزشهای اصیل
انقلاب که امام عظیم الشأن پایه گذار آن بودند و امروزه مقام معظم رهبری طلایه دار
آنند و دولت جمهوری اسلامی و امت حاضر در صحنه تداوم بخش آن هستند . تلاش هر چه
بیشتر در حفظ  این معیارها و ارزشها و
تجربه موفق ما می تواند زمینه ظهور هر چه بیشتر اسلام و انقلاب اسلامی در صحنه بین
المللی باشد. به امید حاکمیت اسلام و تحقق وعدۀ الهی در استقرار عدل جهانی.

 

/

جايگاه مجلس در نظام اسلامي

جاودانگي راه
امام

جايگاه مجلس
در نظام اسلامي

قسمت بیستم

حجة الاسلام
و المسلمين اسد الله بيات

امام (ره) و
مجلس شورای اسلامی

بسیار مناسب
و ضروری به نظر میرسد از فرصت استفاده کرده و با توجّه به سخنان حضرت امام (س) و
اصول قانون اساسی نقش مردم و انتخابات و مجلس شورای اسلامی را مورد تحلیل و بررسی
قرار داده و از نظرهای گوناگون این موضوع را مورد بحث قرار دهیم اگر چه درمیان
مباحث گذشته در موارد مختلف به مناسبتهای گوناگون مطالبی در این زمینه عنوان
گردیده است لیکن به صورت مجموعۀ جمع آوری شده و تحلیلی و کامل تا کنون دراین زمینه
بحثی به میان نیامده است.

نقش مردم

نظام اسلامی،
مردمی ترین نظامی است که در جهان تاکنون تحقق پیدا کرده است برای اینکه در نظام
اسلامی و حکومت الهی و اسلامی اگر چه حاکمیّت اصلی و اولا و بالذّات از آن خدای
عالم بوده و او با توجّه به اینکه دارای قدرت نامتناهی و علم نامتناهی و جامع همۀ
کمالات به صورت نامتناهی می باشد و مالک اصل هستی و حقیقت تمامی اشیاء هست و محیط
برهمه عالم می باشد امّا انسان به عنوان امانت دار الهی و خلیفه خدا در زمین از
ناحیه حضرت حق ّ حاکمین و ولایت را دارا بوده و درچاچوبی که او معیّن فرموده و از
طریق پیامبران و رسولان خویش ابلاغ کرده است انسانهای صالح باید حاکمیّت الهی و
ولایت حقّ و حقیقت و عدالت را اعمال نموده و مقررات اسلامی ار به مرحلۀ اجرا در
آورند.بنابراین اسلام و نظام اسلامی برای مردم و برای تأمین مصالح مردم و برای
تأمین عدالت و قفسط اسلامی د رجامعه بشری است و این اسلام به اختیار خود مردم و
دفاع و حمایت آنان و با هدایت صالحان و مصلحان عادل و آگاه به مرحلۀ اجرا درآورد و
اگر عهده دار رهائی و آزادی واقعی و انسانی افراد بشر نگردد ونتواند تکامل
بشر  را که هدف از بعثت انبیاء است تأمین
نماید از دو حال بیرون نیست یا باید د رتوان و کفایت و صلاحیت مدیران جامعه اسلامی
تردید به خود راه داد و یا اینکه در اصل اسلامی بودن نظام شک و تردید روا داشت
/.زیرا که پر واضح استدرصورتیکه اسلام  به
صورت مجموعه پیاده شود و نظام اسلامی در ابعاد وسیع تحقّ یابد و مدیریت پر توان و
لایق و صالحی نیز در رأس کار قرار گیرد امکان ندارد درجامعۀ اسلامی مردم مزه عدالت
و آزادی و رشد و تعالی فرکی والندیشه را نچشیده باشد و بدون تردید درهیچ
نظامی  به اندازۀ نظام اسلامی روی مردم و
ارادۀ مردمی تکیه به عمل نیامده و این قدر نقش آنان تعیین کننده معرفی نشده است.
اینک به چند اصل از اصول قانون اساسی که درارتباط با نقش تعیین کننده مردم است
اشاره می شود:

اصل 56:
حاکمیّت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را به سرنوشت اجتماعی
خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا درخدمت
منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملّت این حق خداداد را از طرفی که دراصول بعد
میآید اعمال می کند.

اصل 59: در
مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوّه مقنّنه از
راه همه پرسی و مراحعۀ مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آزاء
عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.

اصل 123:
رئیس جمهور در حدود اختیارات و وظائف خویش دربرابر ملبت مسئول است، نحوۀ رسیدگی به
تخلف از این مسئولیت را قانون معیّن می کند.

بهائی که
ملبت پرداخت

درمقدمه قانون
اساسی چنین آمده است:

نهال انقلاب
پس از یک سال و اندی مبارزه مستمر و پیگیر با باروری از خون بیش از شصت هزار شهید
و صدهزار زخمی و معلول و با برجای نهادن میلیاردها تومان خسارت مالی درمیان
فریادهای :ـ استقلال، آزادی، حکومت اسلامی، به ثمرنشست و این نهضت عظیم که با تکیه
بر ایمان وحدت و قاطعیّت رهبری در مراحل حساس و هیجان آمیز نهضت و نیز فداکاری ملت
به پیروزی رسید موفق به درهم کوبیدن تمام محاسبات و مناسبات و نهادهای امپریالیستی
گردید که در نوع خود سرفصل جدیدی بر انقلابات گسترده مردمی درجهان شد. و شبیه این
تعبیرات از امام راحل (س) آن قدر فراوان است که نیازی به ذکر آنها نمی باشد
علاقمندان می توانند به مجلّدات صحیفه نور و به مجلّدات دفتر، بالخصوص دفتر ملّت
مراجعه نمایند.

واز این
مجموعه به روشنی به دست می آید که نظام اسلامی به وجود آمدنش و دوام و بقاء و
استمراریش و ثبات و استحکام پایه هایش همه وهمه از آن مردم و با اراده و خواست
مردم است.

تجلّی نقش
مردم د رانتخابات گوناگون

و چون نظام
اسلام با اراده مردمی لباس عمل می پوشد و تمام از و مسئولیت به وجود آمدن و حفظ و
نگهداری آن با خود آنان است لذا این نقش را در اشکال مختلف و با شیوه های گوناگون
متجلّی می سازند و بارزترین مجالس و مظاهر ارادۀ مردمی و خواست یک ملّت در دخالت
آنان د رانتخابات متعدّد و متنوّعی است که همیشه لازم و ضروری است. چه درارتباط با
انتخاب اصل نظام و سیستم حکومتی باشد و یا درارتباط با مسئولان قانونگذاری و یا
اجرائی و یا قضائی باشد. درهرصورت درنظام اسلامی تمامی مسئولان نظام اسلامی از
بالاترین مقام قانونی که مقام معظم رهبری است تا مراحل پائین تر به طور مستقیم و
یا غیر مستقیم با انتخاب و رأی خود مردم مسئولیت را می پذیرند و دارای آن موقعیت
اجتماعی سیاسی می شوند و در واقع ملت برای نظام و سامان دادن به کارها و مسائل
مورد نیاز خود نوعی تقسیم کاری را برمی گزینند و دررأس هر واحدی از کار با توجّه
به نوع کار و توان لازمی که آن واحد لازم است داشته باشد و جهات دیگر فردی و یا
گروهی را بر می گزینند و مسئولیت آن را به عهده آن و یا آنان واگذار می نماید و در
تمام مراحل، نظارت بر حسن اجرای کار و مسئولیّت را نیز خودش بر عهده دارد. و لذا
رئیس جمهور در مقابل ملّت مسئول است و هر نماینده درمقابل تمام ملّت مسئول است و
طبق اصل 111قانون اساسی مقام معظم رهبری نیز، به نوعی د ربرابر مجلس خبرکان مسئول
است. کما اینکه طبق اصل 112رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی می
باشد. بنابراین در نظام اسلامی مقامها و نهادها و مسئولیتها یا به صورت ستقیم
مانند ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و خبرگان و یا غیر مستقیم مانند
وزراء و دیگر مسئولان اجرائی با انتخاب و رأی مردم صورت می پذیرد. حتّی رهبری که
از طریق مجلس خبرگان شناسائی و انتخاب و معرّفی می شوند که نمایندگان مجلس خبرگان
را مردم مستقیما با رأی خودشان انتخاب می نمایند. بنابراین رهبری نیز با انتخاب
مردم است اما به طور غیر مستقیم.

مجلس شورای
اسلامی و جایگاه آن

با همه
احترامی که تمام نهادهای انقلابی و جمهوری اسلامی و قوای حاکم بر آن دارند وهر
کدام ازآنها دارای جایگاه رفیع و بلندی است لیکن مجلس شورای اسلامیاز عظمت و رفعت
خاصّی برخوردار است. به طوریکه حضرت امام (ره) به طور مکرّر  میفرمودند: مجلس د رراس تمامی قوای مملکت می
باشد و شاید فلسفه آن این باشد که د رهیج کدام از نهادها و قوای حاکم بر نظام
اسلامی آنطور که اراده و عزم آهنین مردمی در آن تبلور و تجلّی پیدا کند مانند مجلس
شورای اسلامی دارای این خصوصیّت نمی باشد و در حقیقت مجلس شورای اسلامی همان مردم
است منتهی به صورت فشرده و یک مجموعه و به تعبیر حضرت امام (س) مجلس عصارۀ فضائل
ملت انقلابی ایران است. بنابراین مجلس شورای اسلامی به عنوان یک نهاد و یکی از
قوای حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران دارای مقامی بس رفیع و بلند است و با توجّه
هب نوع سازمان دهی و تشکیلاتی که برای حاکمیّت نظام اسلامی پیش بینی شده است قوۀ
مجریه که عبارت از ریاست جمهوری و اعضاء کابینه و هیأت وزیران و دستگاهها و
سازمانهای زیر پوشش و مسئولان آنان می باشند جز ریاست جمهوری مابقی آنان مستقیم و
یا مع الواسطه از کانال مجلس تعیین و انتخاب میشوند علاوه بر اینکه سیاست مالی و
برنامه و بودجه کشور را مجلس شورای اسلامی تعیین و تبیین می نماید و شأن
قانونگذاری از شاخصه های برجسته می باشد. بنابراین مجلس شورای اسلامی تبلور آرمان
و ارادۀ ملّت و مردم قهرمان و مقاوم ایران است و دارای چنین جایگاهی است که در رأس
همۀ قوی و نهادها یاسلامی است. در قانون اساسی مجلس شورای اسلامی در جایگاه بلند و
بالائی معرفی شده است:

در اصل
71چنین آمده است: مجلس شورای اسلامی در عموم مسائل در حدود مقرّر در قانون اساسی
می تواند قانون وضع کند.

در اصل 76:
مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحّص درتمام امور کشور را دارد.

در اصل 90
چنین می خوانیم: هر کس شکایتی از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضائیه داشته
باشد، می تواند شکایت خود را کتبا به مجلس شورای اسلامی عرضه کند. مجلس موظّف است
به این شکایت رسیدگی کند و پاسخ کافی دهد و در مواردی که شکایت به قوه مجریه و یا
قوه قضائیه مربوط است رسیدگی و پاسخ کافی از آنها بخواهد و درمدت متناسب نتیجه را
اعلام کند و در موردی که مربوط به عموم باشد به اطّلاع عامه برساند. و ازاین قبیل
موارد د راصول دیگر قانون اساسی نیز به چشم می خورد و یا صراحت و روشنی دلالت دارد
بر اینکه مجلس شورای اسلامی در عین اینکه یکی از قوای سه گانۀ جمهوری اسلامی ایران
است و این قوی در قانون اساسی طبق اصل57مستقل بوده و زیر نظر ولایت امر هر کدام
طبق قوانین موضوعه، وظایفشان را انجام می دهند و نمی توانند دخالت در کار یکدیگر
داشته باشند مجلس شورای اسلامی با توجّه به حق تحقیق و تفحّص و اصل90ا قانون اساسی
و به طور انحصار حق قانونگذاری که دارد و هیأت وزیران با رأی اعتماد نمایندگان
مردم دارای مشروعیّت تصدی مسئولیت و وزارت می شوند و قوه مجریه به طور عام درمقابل
مجلس شورای اسلامی مسئول اند و پاسخگو خواهند بود، بودجه سالانه را باید مجلس به
تصویب برساند. طبعا مجلس ا زاهمیت ویژه و مقام و موقعیّت برتری برخوردار خواهد بود
و نوعی حقّ نظارت بر کار دیگران را خواهد داشت. و برای همین جهت است که دارای نقش
برتر و مهمتر است و در سرنوشت هرنظامی بالخصوص نظام اسلامی نقش هدایت و جهت دهی را
پس از مقام رهبری دارد و تمام قوانین مورد استناد کشور ار مجلس به تصویب می رساند
قهرا درسلامت و هدایت جامعه و تثبیت پایه های ارزش نظام اسلامی و استقلال و خود
کفائی کشور نقش اول را دارد. بنابراین مجلس اگر قوی باشد و نمایندگان مجلس اگر
دارای توان و قدرت لازم و آگاهی کافی باشند و بتوانند علاوه بر اینکه افراد صالحی
را برای تصّدی مسئولیتهای کلیدی کشور انتخاب می نمایند قوانین کامل و دقیق و جامعی
را مورد بررسی قرار داده و تصویب نمایند و برای حسن اجراء آنها، نظارت دقیق و
کنترل و محاسبه را اعمال نمایند قطعا کشور به سعادت و استقلال و عظمت خواهد رسید و
اصول ارزشی به حقوق مشروعۀ خودشان خواهد رسید و جامعۀ اسلامی آثار و برکات عدالت
اسلامی را مشاهده خواهند کرد. و بالعکس اگر خدای ناکرده مجلس از قوّت لازم
برخوردار نباشد و نمایندگان صالح و قوی و مدرّس خصلت در آن راه نیابند و بالطّبع
دستگاه اجرائیاز نظارت و کنترل دقیق مردم از طریق نمایندگان خویش درامان بمانند و
نوعی مطلق العنانی و رهائی و یله بودن در خود ببینند به تدریج  جامعه به سوی خود کامگی و استبداد از یک طرف و
نابسامانی و حیف  و میل و بی عدالتی و
اعمال سلیقه های شخصی از طرف دیگر مبتلا خواهد شد. و لذا امام راحل (س) که معمار
انقلاب اسلامی و دلسوز امت اسلامی امروز و نسلهای آینده است در این وصیّتنامه
سیاسی الهی مانند همیشه و دیگر بیاناتشان روی این موضوع حساسیّت خاصّی از خود نشان
داده و به اهمیّت مجلس شورای اسلامی و نقشی که نمایندگان واقعی مردم می توانند
ایفاء نمایند و وظیفه ای که دراین راستا برملت اسلام و امّت انقلابی متوجه است
اشاره فرموده، با اشاره به تاریخ مجالسی که بعد از مشروطیّت در ایران تشکیل شده و
فسادها و خرابی ها که نمایندگان وابسته در طول تاریخ مشروطیّت به بار آورده اند و
توجیه گر حاکمیت ظالمان و طاغوتیان و عامل سلطه اجانب بر میهن اسامیمان شده اند با
تأکید هر چه بیشتر از امّت مسلمان و انقلابی ایران می خواهد با هوشیاری و بیداری
مواظب باشند افرادی را برای نمایندگی مجلس برگزینند که پاسداران حقوق مردم و
نگهدارنده حرمت قرآن و ارزشهای دینی باشند و از استقلال و آزادی و عظمت آنان دفاع
نموده و در مقابل اجانب با قدرت و قاطعیّت بایستند.

امام (س) در
این باره چنین می فرمایند:

(ازمهمات
امور تعهّد و کلای مجلس شورای اسلامی است.ما دیدیم که اسلام و کشور ایران چه صدمات
بسیار غم انگیزی از مجلس شورای غیرصالح و منحرف ا زبعد از مشروطه تا عصر رژیم
جنایتکار پهلوی و از هر زمان بدتر و خطرناکتر در این رژیم تحمیلی فاسد خورد و چه
مصیبت ها و خسارتهای جان فرسا  از این
جنایتکاران بی ارزش و نوکر مأب به کشور و ملّت وارد شد.در این پنجاه سال یک اکثریت
قلابی منحرف در مقابل یک اقلیّت مظلوم موجب شد که چه انگلستان و شوروی و اخیرا
آمریکا خواستند با دست همین منحرفان از خدا بی خبر انجام دهند و کشور را به تباهی
و نیستی کشانند. از بعد ازمشروطه هیچگاه تقریبا به مواد مهم قانون اساسی عمل نشد.
قبل از رضاخان با تصدّی غربزدگان و مشتی خان و زمین خواران و در زمان رژیم پهلوی
به دست آن رژیم سفاک و وابستگان و حلقه به گوشان آن .اکنون که با عنایت پروردگار و
همّت ملت عظیم الشّأن سرنوشت کشور به دست مردم افتاد و وکلا از خود مردم و با
انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خان های ولایات به مجلس شورای اسلامی راه یافتند
وامید است که با تعهّد آنان به اسلام و مصالح کشور جلوگیری از هر انحراف بشود.وصیت
اینجانب به ملّت در حال و آتیه آن است که با ارادۀ مصمم خود و تعهد خود به احکام
اسلام و مصالح کشور در هر دوره از انتخابات وکلای دارای تعهد به اسلام و جمهوری
اسلامی که غالبا بین متوسطین جامعه و محرومین می باشند و غیر منحرف از صراط مستقیم
به سوی غرب یا شرق و بدون گرایش به مکتبهای انحرافی و اشخاص تحصیل کرده و مطلع بر
مسائل روز و سیاستهای اسلامی به مجلس بفرستند و به جامعه محترم روحانیت خصوصا
مراجع معظم وصیت می کنم که خود را در مسائل جامعه خصوصا مثلانتخاب رئیس جمهور و
وکلای مجلس کنار نکشند و بی تفاوت نباشند.همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست
سیاست بازان پیرو شرق وغرب، روحانیون را که اساس مشروطیّت را با زحمات و رنج ها
بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازی سیاست بازان را خورده و
دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتندو صحنه را به دست غرب
زدگان سپردند و به سر مشروطیّت و قانون اساسی و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش
احتیاج به زمان طولانی دارد. اکنون که بحمدالله تعالی موانع رفع گردیده و فضای
آزاد برای دخالت همه طبقات پیش آمده است، هیچ عذری باقی نمانده و از گناهان بزرگ
نابخشودنی، مسامحه در امر مسلمین است.هرکس به مقدار توانش و حیطۀ نفوذش لازم است
در خدمت اسلام و میهن باشد و با جدیّت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب
یا شرق زدگان و منحرفان از مکتب بزرگ اسلام جلوگیری نمایند و بدانند که مخالفین
اسلام و کشورهای اسلامی که همان ابرقدرتان چپاولگز بین المللی هستند با تدریج و
ظرافت در کشور ما و کشورهای اسلامی دیگر رخنه یافته و با دست افراد خود ملّتها،
کشورها را به دام استثمار می کشانند. باید با هوشیاری  مراقب باشید و با احساس اوّلین قدم نفوذی به
مقابله برخیزید و به آنان مهلت ندهید . خدایتان یار و نگهدار باشد. ( وصیتنامه
سیاسی الهی)

 

/

مبانی رهبری در اسلام

مبانی رهبری
در اسلام 

قسمت دهم

حجّة الاسلام
والمسلمین محمدی ری شهری

ادامه بحث
دربارۀجایگاه امامت و رهبری از نظر احادیث اسلامی:

کلید مبانی
اسلام

این تعبیر
لطیف، ازامام باقر علیه السلام در تبیین اهمیت جایگاه رهبری در اسلام است. یکی از
اصحاب امام به نام زُراره از آن حضرت روایت کرده که در تشریح مبانی اسلام چنین
فرمود: ( بُنیّ الأسلام علی خمسة أشیاء :علی الصّلاة و الزّکاة و الحجّ و الصّوم و
الولایة ). اسلام بر پنج مبنا استوا راست:نماز، زکات، حج، روزه و رهبری. زراره می
گوید:عرض کردم:کدام یک از این مبانی برتر و از اهمیّت بیشتری برخوردار است؟فرمود:
( الولایة أفضل، لأنّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدّلیل علیهنّ). [1]

رهبری برتر
است،زیرا کلید سایر مبانی امت و رهبر راهنمای آنها است. از دیدگاه امام باقر علیه
السلام نه تنها امامت و رهبری در اسلام یک اصل و پایه است بلکه یک مبنای حسّاس و
کلیدی است که در تحقق هویت واقعی سایر اصول اسلامی نقش اساسی و تعیین کننده دارد.
بدون رهبری امام حق، نماز، زکات، حجّ و روزه نمیتوانند فلسفۀ واقعی خود را پیدا
کنند. برمبنای ولایت اولیاء الهی است که نماز می تواند واقعا ذکر [2]
خدا باشد و آنچه با ذکر خدا درتضاد است را نفی کند[3]
کسی که طوق بندگی طاغوت را به گردن دارد چگونه می تواند صادقانه بگوید:( إیّاک
نعبدُ و ایاک نستعین)؟! و جامعه ای که گرفتار انواع مفاسد و انحرافات و کژیهای
ناشی از امّ الفساد امامت ائمّه جور است و هیج تلاشی برای برخورد با این ریشۀ فساد
نمی کند چگونه می تواند در نیایش ( اهدنا الصراط المستقیم)، جدی باشد؟! و نیز
برمبنای ولایت است که مالیاتهای اسلامی د رجهت مصارف واقعی قرار می گیرند. و حج به
عنوان بزرگترین کنگرۀ جهانی اسلام نقش خود را درایجاد رابطه میان امت و امام ایفا
میکند.[4]
و روزه محیط جان و جامعه انسان را مصفّا و پاکیزه می نماید[5].
بنابراین ولایت، کلید و والی، کلید دار مبانی اسلامی است.

فلسفۀ آفرینش
انسان!

این عنوان را
برای تبیین جایگاه امامت د راسلام می توان ا زسخنی که امام حسین علیه السلام برا ی
اصحاب خود د راین زمینه فرموده استفاده کرد: سلمة بن عطا از امام صادق علیه السلام
روایت کرده که حسین بن علی علیهما السلام به دیدار اصحاب آمد و فرمود: (
أیّهاالنّاس انّ الله عزّوجلّ ذکرُهُ ما خلق العباد الّا لیعرفوهُ، فإذا عرفوهُ
عبدُوهُ، فإذا عبدُوهُ إستعنوا بعبادته عن عبادة ماسواه) . این مردم ! خداوند
عزّوجل بندگان را نیافرید مگربرای اینکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند، می
پرستند و با پرستش او از بندگی غیر او بی نیاز می گردند.

یکی از حضّار
پرسید :مقصود شما از معرفت خدا که فلسفۀ آفرینش انسان است چیست ؟ امام
فرمود:(معرفة اهل کُلّ زمان امامهُم الذّی یحبّ علیهم طاعتهة ).[6]

مقصود این
است که مردم هر عصرباید امام خود که طاعتش بر آنها واجب است را بشناسد! امام علیه
السلام د راین سخن ابتدا تأکید می کند که ( فلسفه آفرینش انسان چیزی جز معرفت
خداوند متعال نیست زیرا در پرتو این معرفت است که انسان می  تواند از زنجیر انواع بردگیها رها شود و به
آزادی واقعی برسد وهمۀ نیازهای مادی و معنوی خود را با پرستش الله تأمین نماید)

در این سخن
گنجینه هایی از مقارف اسلامی نهفته است که اکنون مجال شرح آن نیست ولی د رپایان
سخن در پاسخ سائل که می پرسد مقصود ازمعرفت خدا که فلسفۀ آفرینش انسان است چیست؟
امام نکتۀ بسیار مهمی را مطرح می کند که بیانگر جایگاه امامت و نقش حسّاس امام و
رهبر در جامعه است. امام علیه السلام با صراحت تمام می فرماید:( مقصود از معرفت
خدا این است که مردم هر عصر امام خود که اطاعتش بر آنها واجب است را بشناسد) و به
تعبیر دیگر که حاصل جمع بندی صدر و ذیل کلام امام است، فلسفۀ آفرینش انسان این است
که مردم هر زمان با امام و رهبری که خداوند اطاعتش ار واجب کرده آشنا شوند! از این
جمع بندی چند مطلب قابل استفاده است:

1ـدرهبر عصر
از اعصار تاریخ خداوند متعال فردی را مأمور هدایت و رهبی مردم کرده است، قرآۀن
کریم در این زمینه خطاب به پیغمبر اسلام چنین فرموده : ( انّما انت منذرُ و لکُل
قوم هاد).[7]

همانا تو
هشداردهنده ای و برای هر گروهی راهنمای است.

امام باقر
علیه السلام درتوضیح این آیه کریمه فرموده: (کلّ امام هادی کلّ قوم في زمانه) [8]
هر امام راهنمای هرقوم است در عصر خود.

امام صادق
علیه السلام نیز دراین زمینه چنین می فرماید:

( کلّ امام
هاد للقرن الذی هو فیهم).[9]

هر امام هادی
و راهنمای مردم زمانی است که او در میان آنهاست.

بر اساس این
تفسیر دراحادیق متعددی که در کتب شیعه و اهل تسنن از پیامبر اسلام (ص)نقل شده
امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان مصداق هادی و راهنمای مورد نظر آیه کریمه
ذکر شده است.

2ـ پیروان
اسلام مکلفند امام و هادی و راهنمای زمان خود را بشناسند و از او اطاعت کنند.این
مطلب از آیه کریمه ای که ملاحظه شد و همچنین احادیث نبوی و روایاتی که از سایر
ائمه اطهار رسیده نیز استفاده می شود.

3ـ مهم ترین
و دقیق ترین نکته ای که از کلام امام حسین علیه السلام استفاده می شود این است که
فلسفه آفرینش انسان معرفت امام است، با کدام دلیل می توان این مدّعا را اثبات کرد؟

پاسخ این است
که با همان دلیل که اثبات می کند معرفت خدا فلسفۀ آفرینش آدمی است. شناخت خدا بدان
دلیل فلسفۀ آفرینش انسان است که مقدّمۀ رهایی از انواع بردگیها و حرکت به سوی بی
نیازی و کمال مطلق است، شناخت امام هم بدین دلیل که مقدمه خداشناسی و توحید حقیقی
است، دست یابی به توحید راستین جز از طریق امامت کسانی که رهبری آنها مورد تأیید
اسلام است امکان پذیر نیست، توحیدی که دیروز بنی امیه و بنی العباس مروّج آن بودند
و امروز  رژیمهای مرتجع حاکم بر جهان اسلام
از آن ترویج می نمایند، توحید رهایی بخش و تکامل آفرین و توحید اسلام ناب نیست،
تنها بر مبنای امامت است که خداشناسی مفهوم و جایگاه واقعی خود را در جامعه پیدا
می کند و توحید نقش خود را در تکامل مادی و معنوی انسالن که فلسفۀ اصلی آفرینش
اوست، ایفا می نماید.

ـ امیر
المونین (ع):

(عبد الشّهوه
اذلُّ من عبد الزّق). ( غرر الحکم ـ ص 498) بندۀ شهوت از بردۀ زرخرید، خوارتراست.

 



[1]
ـ اصول الکافی ـ ج 2 ص 18.

/

زنده نگهداشتن یوم الله 12فروردین

به مناسبت
12فروردین، روز جمهوری اسلامی

زنده
نگهداشتن یوم الله 12فروردین

امام خمینی
(ره) : ( روز دوازدهم فروردین سالروز رسمیّت یافتن حکومت مستضعفین بر مستکبرین
درایران سالروز تحقق وعدۀ حق تعالی است . منت خدای را که ملّت مستضعفین ایران بر
مستکبرین جهان، چه شرقی و چه غربی چیره و پیروز شد. دوازده فروردین روز غلبه جنود
الله برجنود شیطان و روز فتح و نصر خدا و بندگان مؤمن به او است.) ( 12/1/59)

روز جمهوری
اسلامی یعنی روزی که ملّت مبارز و متعهد ایران با تصمیم قاطع و اکثریّت قریب به
اتّفاق همه یعنی 2/98درصد همه کسانی که حق رأی دادن داشتند به ( جمهوری اسلامی )نه
یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، رأی مثبت دادند و با امام حود پیمان بستند که با
خون خود از این _( جمهوری اسلامی) که ثمرۀ خون هزاران شهید و معلول و مجروح است،
دفاع و پشتیبانی کنند و در پرتو خون پاک شهدا و با اتحاد و همبستگی تمام اقشار و
طبقات ملّت، نگذارند که انقلاب اسلامی از مسیر اصلی خود ( نه شرقی و نه غربی)
منحرف شود و نه تنها درگفتار که در کردار نیز بارها و بارها به این میثاق خونین
خود وفادار مانده اند. روز جمهوری اسلامی، روز تجدید عهد با روح ملکوتی امام امّت (قدّس
سره )است که امّت امام با حضرتش پیمان مجدّد ببندد که تا آخرین قطرۀ خون از این
دستاورد ارزشمند و مقدّس، حمایت خواهد کرد و برای استقرار و ثبات آن از هیچ
فداکاری دریغ نخواهد ورزید .امروز سالگرد همان روزی بود که میلیونها دست پرتوان
ملّت، برگهای سبز (آری ) را برای انتخاب نظام جمهوری اسلامی به صندوق های رأی
ریختند و رژیم منفور شاهنشاهی را برای همیشه، از صفحۀ تاریخ محو و نابود کردند.
مردم به پا خاسته و انقلابی ایران، هر چند از مدّتها پیش ـ طبق رهنمودهای امام
عزیز خود ـ با راهپبمائیها و تظاهرات مداوم و خونین د رسراسر کشور اسلامی، فریاد
:(استقلال، آزادی،جمهوری اسلامی) را سر داده و برای استقرار نظام اسلامی، جهادهائی
مستمر داشتند و با فریاد، خواسته مشروع خود را به دنیا اعلام کرده بودند ولی در
روز دهم فروردین سال 1358، با شور و شوقی فزون از حد و با قلبی مالامامل از عشق و
علاقه به امام و آرمان مقدسش، به پای صندوقهای رای رفتند و در بزرگترین و عظیمترین
رفراندم تاریخ ایران تا آن زمان، (بر جمهوری اسلامی ) رسما مهر تأیید زدند و رژیم
منحوس شاهنشاهی را به زباله دانی تاریخ افکندند. امام امّت طی اطلاعیه ای این روز
فرخنده را (روز نخستین حکومت الله ) نامید و آن را از اعیاد بزرگ ملی و اسلامی
شمرد و از ملّت خواست که این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند . روزی که کنگره
های قصر 2500سال حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه، رخت بر بست و
حکومت مستضعفین که حکومت خدا است، به جای آن نشست.

چگونه این
بوم الله را زنده نگه داریم؟

زنده نگه
داشتن این روز به این است که نگذاریم، عشق و علاقه به انقلاب اسلامی که نشأت گرفته
از عشق و علاقه به اسلام ناب محمّدی است، سست شود و این چراغ فروزان الهی رو به
افسردگی و خاموشی بگذارد. زنده نگهداشتن این یوم الله، به این است که حال و هوای
انقلاب راهمواره حفظ کنیم و نگذاریم آن نیّت خالص و راستینی که آن روز فقط برای
خدا و تنها برای رضای او برقرار بود و مردم حاضر به تحمّل سختی ها و رنج ها بودند
ولی هرگز حاضر نبودند که انقلاب از مسیر الهی و اصلی خود منحرف شود و نااهلان
منافقانه دستاوردهای آن را به بازی بگیرند، از یا د برود و به فراموشی سپرده شود.

زنده نگه
داشتن روز غلبه جنود الله بر جنود شیطان به این است که ما صادقانه در سپاه الله در
آییم و از سپاه شیطان دوری جوئیم و پرچم اسلام را با آرم( کلمة الله هي العلیا و
کلمة أعدانه السفلی) همواره افراشته سازیم. زنده نگه داشتن روز فتح و نصر خداوندی
به این است که از اختلاف و نفاق و کار شکنی دست برداریم و ا زنزاعهای شخصی و گروهی
که جز از هوای نفس بر نمی خیزند، و درصورت رشد ـ خدای نخواسته ـ همه را به تباهی
میکشاند، دور شویم.

زنده نگه
داشتن این روز که روز رسمیّت یافتن حکومت مستضعفین بر مستکبرین است، به این است که
همیشه با مستکبران و ظالمان و ستم پیشگان در ستیز باشیم و هرگز با دشمنان اسلام و
انقلاب، سر سازش و صلح نداشته باشیم و بر عکس با مستعضعفین و محرومین و مؤمنین، در
هرجا که باشند، مهربان و رؤوف باشیم. ( محمد رسول الله والذین معه اشدّاء علی
الکفّار رحماء بینهم) محمّد (ص) رسول خدا است و آنان که با او هستند، بر دشمنان
شدید و سخت و با دوستان مهربان و رحیم اند. زنده نگهداشتن این عید بزرگ ملّی و
اسلامی به این است که مشکلات مادّی و معنوی را ـ با همکاری متقابل دولت و ملّت ـ
از پیش پای محرومین و بیچارگان ـ که روزانه بر عددشان افزوده می شود ـ برداریم و
انقلاب اداری را  در تمام ابعادش هر چه
زودتر انجام دهیم و بیش از این ارباب رجوع را در پیچ و خم ادارت دولتی، گرفتار
نسازیم و دولت بدور از شعار، جدّا به این مسئله بسیار مهم و حیاتی رسیدگی کند و
بهانه را از ضدّ انقلاب که در پی ضربه زدن به انقلاب و مسئولیت عزیز است بگیرد و
قاطعانه با بوروکراسی خطرناک موجود مبارزه ای جدّی بکند و وعده ها را در عمل محقّق
سازد. راستی چقدر دردناک است که پس از گذشت دوازده سال از انقلاب، هنوز شاهد
محرومیتهای دوران گذشته باشیم؟ هرچند ابرقدرتها و ابرجنایتکاران با فتنه انگیزی
های مداوم و تحمیل هشت سال جنگ نابرابر بر ما، جلوی رشد برنامه های رفاهی و خدماتی
غمومی را گرفتند ولی امروز که بحمدالله در امنیت و آرامش به سر می بریم، باید تا
اندازه ای توقّعهای بجای مردم را پاسخ مثبت داد و توقّعهای بیجا را با استدلال محکم
و متین، رد کرد. جوانان عزیز این مرز و بوم که با خون خود، عزّت و شرافت و استقلال
این ملّت و کشور را بیمه کردند، امروز نمی توانند شاهد باشند که بسیاری از ارزشهای
انقلاب ضد ارزش جلوه داده میشود و جلوی فساد ـ که هر روز به شکلی جلوه می کند ـ
گرفته نمی شود و امر به معروف و نهی از منکر که مهمترین و ارزشمندترین خصیصه های
انقلاب و میراثهای امام عزیزمان است، نه تنها مورد عمل قرار نمی گیرد که گاهی
آمران به معروف و ناهیان از منکر در این راه مقدّس، سرزنش و یا بدتر از آن نیز می
شوند. و سر انجام، زنده نگه داشتن این یوم الله که نور خدا برآن پرتو افکنده و از
درخشندگی مخصوصی برخوردار است، به این است که : در پی اصلاح خود و جامعه مان باشیم
و برای خود سازی که مقدّمۀ جامعه سازی است، نفس امّاره را مهارکنیم و بدانیم که
منشأ تمام فسادها که در بشریّت پیدا شده است، حب ّ نفس است و حبّ دنیا که در روایت
( رأس کل خطیئه ) معرّفی شده است نیز از حبّ نفس و خود خواهی پیدا میشود و اگر
انسان ا زاین هوای نفس خود را رها ساخت و انگیزۀ الهی و معنوی در او پیدا شد، آنجا
است که میتواند جامعه را مهار کند و تا حدّ زیادی اصلاح نماید . و ما همه باید در
پی این باشیم که نخست خود را  بسازیم و سپس
در پس اصلاح جامعه تلاش کنیم اگر  د رآغاز
نهضت، این انگیزۀ الهی و معنوی در مردم پیدا نشده بود، بی گمان خداوند این پیروزی
بزرگ را نصیب آنان نمی کرد ( ان الله لا یغیرما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم) و بر
ما است که این انگیزه را تا آخر خط حفظ کنیم زیرا هنوز در میان راه هستیم و تا
پایان خط، راهی بس طولانی و دشوار در پیش داریم. 
به امید موفقیت

 

/

دستور مهاجرت به مدینه

درسهائی از
تاریخ تحلیلی اسلام

قسمت سی و
یکم   دستور مهاجرت به مدینه

حجّة الاسلام
و المسلمین رسولی محلاتی

دستور مهاجرت
به مدینه

به شرحی که
در مقاله پیشین گذشت .رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس ا زآنکه تصمیم به هجرت به
یثرب و مدینه را گرفت تدریجا به مسلمانانی که در تحت فشار و شکنجۀ مشرکان قرار
داشتند دستور مهاجرت به آن شهر را داد و احیانا تصمیم هجرت خویش را نیز، به آن شهر
به آنها گوشزد  میفرمود. و متن سخنانی که
از آنحضرت دراین باره نقل شده این عبارت است که پس از دستور رفتن به مدینه به آنها
فرمود: ( انّ الله قد جعل لکم اخوانا و دارا تامنون بها )[1]
ـ خداوند به راستی  برای شما درآن شهر
برادرانی و خانه هائی قرار داده که به وسیلۀ آنها آرامش و امنیت خواهید یافت. و
آنها نیز تدریجا به مدینه هجرت نمودند و خود آنحضرت نیز به انتظار دستور و اذن
الهی در این باره روز شماری می کرد. و بلکه در برخی از روایات آمده که این هجرت را
به صورت یک وظیفه و دستور دینی به آنها ابلاغ فرمود، چنانچه در مجمع البیان طبرسی
(ره) در ذیل آیۀ، (ثمّ انّ ربّک للّذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثمّ جاهدوا و صبروا
انّ ربّک من بعدها لغفور رحیمُ .) [2]
ـ آنگه محقّقا بدان که خدا با مؤمنانیکه ا زشهر و دیار خود چون به شرّ و فتتنه
کفّار مبتلا شدند ناگزیر هجرت کردند و در راه دین کوشش و صبر نمودند از این پس بر
آنها بسیار غفور و مهربان خواهد بود. از حسن نقل شده که از رسول خدا صلّی الله
علیه و آله روایت کرده که فرمود: ( من فرّ بدینه من أرض الی أرض و ان کان شبرا من
الأرض إستوجب الجنّة و کان رفیق ابراهیم و محمّد …) [3]

ـ کسی که به
خاطر حفظ دین و آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر بگریزد و گر چه فاصله اش یک
وجب باشد مستوجب بهشت خواهد شد و در آنجا رفیق ابراهیم و محمّد صلّی الله علیه و
آله خواهد بود…

نخستین مهاجر

باری پس از
دستور مهاجرت، نخستین خانواده ای که عازم هجرت به شهر یثرب گردیدند خانوادۀ
ابوسلمه بود، ابو سلمه که از آزار مشرکین به تنگ آمده بود قبلا نیز یک بار به حبشه
هجرت کرده بود پس از این رخصت، همسرش امّ سلمه را ( که بعدها به همسری رسول خدا ـ
صلی الله علیه و آله ـ د رآمد) با فرزندش سلمه برداشت تا به سمت یثرب حرکت کند.
قبیلۀ امّ سلمه که همان بنی مغیره بودند همینکه از ماجرا با خبر شدند سر راه
ابوسلمه آمده و گفتند: ما نمی گذاریم این زن را با خود ببری و ابوسلمه هرچه کرد
نتوانست آنها را قانع کندکه همسرش را همراه خود ببرد و بالأخره ناچار شد امّ سلمه
را با فرزندش سلمه نزد آنها گذارده و خود به تنهائی از مکّه خارج شود. از آنسو
قبیلۀ ابو سلمه ـ که بنی عبدالاسد بودندـ وقتی شنیدند فرزند ابوسلمه در قبیلۀ بنی
مغیره است پیش آنها آمده گفتند : ما نمی گذاریم فرزندی را که به ما منتسب می باشد
در میان شما بماند، و پس از کشمکش زیادی که کردند دست سلمه را گرفته و به همراه
خود بردند. امّ سلمه نقل کرده : که این ماجرا نزدیک به یک سال طول کشید، و در طول
این مدّت، کار روزانۀ من این بود که هر روز صبح از خانه بیرون می آمدم و در محلۀ
ابطح می نشستم و تا غروب در فراق شوهر و فرزندانم گریه می کردم، تا بالأخره روزی
یکی از عمو زادگانم از آنجا گذشت و چون وضع رقت بارمرا مشاهده کرد پیش بنی مغیره
رفت و به آنها گفت: این چه رفتار ناهنجاری است؟ چرا این زن بیچاره را آزاد نمی
کنید شما که میان او و شوهر و فرزندانش جدائی انداخته اید؟ اعتراض او سبب شد تا
مرا رها کرده گفتند: اگر می خواهی پیش شوهرت بروی آزادی! بنی عبدالاسد نیز با
اطّلاع از این جریان سلمه را به من برگرداندند، و من هم سلمه را برداشته با شتری
که داشتم تنها به سوی مدینه حرکت کردم، و به خاطر تنهائی و طول راه ترسناک و خائف
بودم، ولی هر جه بود از توقّف در مکه آسانتر بود، و با خود گفتم: اگر کسی را در
راه دیدم با او میروم. چون به تنعیم( دو فرسنگی مکّه) رسیدم به عثمان بن أبی طلحه
ـ که در زمرۀ مشرکین بود ـ برخوردم او از من پرسید : ـ ای دختر ابا امیّه به کجا
می روی؟گفتم: به یثرب نزد شوهرم ! پرسید ـ آیا کسی همراه تو هست؟ گفتم: جز خدای
بزرگ و این فرزندم سلمه دیگر کسی همراه من نیست. عثمان فکری کرد و گفت: به خدا
نمیشود تو را به اینحال و اگذارد، این جمله را گفت و مهار شتر مرا گرفته به سوی
مدینه به راه افتادو به خدا سوگند تا امروز همراه مردی جوانمردتر و کریمتر از او
مسافرت نکرده بودم، زیرا هر وقت به منزلگاهی میرسیدیم شتر مرا می خواباند و خود به
سوئی می رفت تا من پیاده شوم، و چون پیاده می شدم می آمد و افسار شتر مرا به درختی
می بست و خود به زیر درختی و سایبانی به استراحت می پرداخت، تا دوباره هنگام سوار
شدن که می شد می آمد و شتر مرا آماده می کرد و به نزد من می آورد و می خواباند و
خود به یکسو می رفت تا من سوار شوم، و چون سوار می شدم نزدیک  میآمد و مهار شتر را می گرفت و راه می افتاد، و
به همین ترتیب مرا تا مدینه آورد و چون به (قباء)

رسیدیم به من
گفت: برو به سلامت، وارد این قریه شو که شوهرت ابا سلمه درهمین جا است. این را گفت
و خودش از همانراهی که آمده بود به سوی مکه بازگشت. و بد نیست بدانید که این عثمان
بن أبي طلحه از خاندان أبی طلحه عبدری است که منصب کلید داری خانۀ کعبه با آنها
بود و در جنگ احد نیز او و پدر و عمو و برادرانش به همراه مشرکان به جنگ با
مسلمانان آمده بودند و در همان جنگ پدر و برادرانش به دست مسلمانان کشته شدند…،
و خداوند این توفیق را به او داد که تا سال فتح مکه زده بماند و اسلام را اختیار
نموده و به شرف اسلام مشرّف شود، حتی د رداستان ورود رسول خدا صلّی الله علیه و
آله به مسجد الحرام و بازکردن د رخانۀ کعبه به وسیلۀ آنحضرت حضور یابد و کلید خانه
را که د ردست او بود به رسول خدا تقدیم کند، و بر طبق برخی از روایات پس از انجام
این مراسم عباس بن عبدالمطلب نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده و تقاضا کرد
که کلید خانه را به او بدهند و این افتخار نصیب او گردد، و رسول خدا صلّی الله
علیه وآله نیزبنا به درخواست او این کار را کرد، ولی به دنبال آن این آیه نازل شد:
(انّ الله یأمرُکُم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها…) [4]
خداوند به شما دستور می دهد که امانتها را به اهل آن واگذار کنید … و پیغمبر خدا
صلّی الله علیه و آله دستور داد کلید خانه را به عثمان بن أبی طلحه باز گردانند…
.[5]

به ترتیبی که
گفته شد مسلمانان به طور انفرادی و یا به صورت جمعی مهاجرت به یثرب را آغار  کردند، و البته این مهاجرتها نیز غالبا در خفا
و پنهانی انجام می شد و اگر مشرکین مطلع میشدند که فردی یا خانواده ای قصد مهاجرت
دارند ازرفتن آنها جلوگیری می کردند، و حتی گاهی به دنبال آنان تا مدینه می آمدند
و با حیله و نیرنگ آنها را به مکه باز می گرداندند، چنانچه ابن هشام دراینجا نقل
می کند که عیّاش بن ابی ربیعة به همراه عمر به مدینه آمد، و چون ابوجهل و حارث بن
هشام که از نزدیکان او بودند از هجرت او مطّلع شدند به تعقیب او از مکّه به مدینه
آمدند و برای اینکه او را که حاضر به بازگشت نبود راضی کنند بدو گفتند: مادرت از
هجرت تو سخت پریشان و ناراحت شده تا جائیکه نذر کرده است که تا تو را نبیند سرش را
شانه نزند، و زیر سقف و سایه نرود؟ عیّاش دلش به حال مادر سوخت و آمادۀ بازگشت به
مکّه شد، و با اینکه عمر به او گفت: اینان می خواهند تو را گول بزنند و این سخن
حیله ای است که برای بازگرداندن تو طرح کرده اند، ولی عیّاش توجّهی نکرده و به
همراه آندو از مدینه بیرون آمد، و هنوز چندان ا زشهر دور نشده بودند که آندو عیّاش
راسرگرم ساخته و بر وی حمله کردند و دستگیرش نموده و با دستهای بسته، وارد مکّه اش
ساختند، و در جائی او را زندانی کرده و تحت شکنجه و آزارش قرار دادند تا اینکه
مجدّدا وسیله ای فراهم شد و او به مدینه آمد.

مصادرۀ اموال

روز به روز
بر تعداد مهاجرین افزوده می شد و تدریجا مکّه داشت از مسلمانان خالی میگردید،
مشرکین با خطر تازه ای مواجه شده بودند که پیش بین آنرا نمیکردند زیرا تا به آنروز
فکر می کردند با شکنجه و تهدید و اذیّت و آزار میتوان جلوی پیشرفت اسلام را گرفت،
امّا با گذشت زمان، دیدند که این شکنجه و آزارها و شدّت عملها نتوانست جلوی تبلیغات
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بگیرد . و درآغاز مهاجرت افراد تازه مسلمان
نیز، خطری احساس نمی کردند، امّا وقتی دیدند مسلمانان پناهگاه تازه ای پیدا کرده،
و شهر یثرب آغوش خود را برای استقبال اینان باز نموده با پیشرفت سریعی که اسلام در
خود آن شهر و میان مردم آنجا داشته است چیزی نخواهد گذشت که اینان د رآنجاپاسگاهی
پیدا خواهند کرد و به دنبال آن لشکری فراهم نموده و حملۀ انتقامی مسلمانان از
همانجا شروع خواهد شد، و با نیرو گرفتن آنها و پیوند مهاجر و انصار د رشهر یثرب
پاسخ آنهمه اهانت ها و قتل و آزارها را خواهند داد، از این رو به فکر مصادرۀ اموال
و تهدید مسلمانان افتاده و خواستند از اینراه جلوی هجرت آنان را بگیرند، و آنها را
از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار دهند.

هجرت صُهیب

دربارۀ هجرت
صهیب می نویسد: وی مردی بود که او را در روم به اسارت گرفته و به مکّه آورده بودند،
و درمکه به دست شخصی به نام عبدالله بن جذعان که از ثروتمندان و سخاوتمندان عرب
بود آزاد گردید، این مرد د رهمان سالهای اوّل بعثت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و
آله ـ بدین اسلام گروید، و جزء پیروان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ گردید، و
شغل او تجارت و سوداگری بود و از اینراه مال فراوانی به دست آورد، مشرکین مکّه او
را هر روز به نوعی اذیت و آزار می کردند تا جائیکه صُهیب ناچار شد دست از کار و
کسب خود بکشد، و مانند مسلمانان دیگر به یثرب مهاجرت کند، و مالی را که سالها
تدریجا بدست آورده با خود ببرد. هنگامی که مشرکین باخبرشدند وی میخواهد به یثرب
برود سر راهش را گرفته گفتند: وقتی تو به این شهر آمدی مردی فقیر و بی نوا بودی و
این ثروت را در این شهر به دست آورده و اندوخته ای، و نمی گذاریم آنرا از این شهر
بیرون ببری. صهیب گفت: اگر از مال خود صرفنظر کنم جلویم را رها می کنید؟ گفتند:
آری؟ صهیب گفت: من هم آنچه دارم همه را به شما واگذار کردم .و بدین ترتیب خود را
از دست مشرکین رها ساخته و به مدینه آمد. و هنگامی که این خبر به سمع رسول خدا ـ
صلّی الله علیه و آله ـ رسید دو مرتبه فرمود: (ربح صهیب، ربح صهیب.) ـ صهیب دراین
معامله سود کرد، صهیب سود کرد …

هجرت قبیلۀ
بنی جحش

و یا در
قبیله بنی جحش می نویسند که آنها هنگامی که خواستند به برادران مسلمان خود
بپیوندند همۀ افراد خانواده و اثاثیۀ منزل را به همراه خود بردند و خانه های خود
را قفل کردند به امید آنکه روزی بدانجا بازگشته و یا اگر نیازمند شدند آنها را
فروخته و در شهر یثرب یا جای دیگری به جای آنها خانه و سکنائی بخرند. امّا ابو
سفیان وقتی ا ز ماجرا خبر دار شد با اینکه با بنی جحش هم پیمان و هم سوگند بود
خانه های آنها را تصاحب کرده و به عمر و بن علقمه ـ یکی از سرکردگان مکه ـ فروخت و
پول آنرا نیز به نفع خود ضبط کرد. این خبر که به گوش عبدالله بن جحش ـ بزرگ بنی
جحش ـ رسید متأثر شده پیش رسول خدا ـ صلّی الله علیه وآله آمد ـ و شکوۀ حال خود
بدو کرد، و حضرت بدو اطمینان داد که خدای تعالی د ربهشت به جای آنها خانه هائی به
بنی جحش عطا فرماید و او راضی شده بازگشت.این سخت گیریها و شدّت عملها بیشتر به
خاطر آن بود که به قول معروف زهر چشمی از دیگران بگیرند، و به آنها بفمانند در
صورت مهاجرت به یثرب با چنین عکس العملها و واکنشهائی مواجه خواهند شد، و گرنه
امثال ابو سفیان با آنهمه ثروت و مستغلاتی که داشتند به اینگونه اموال و درآمدهائی
که باعث ننگ و عار خود و دودمانشان میگردید احتیاجی نداشتند. ولی این سخت گیریها
نیز کوچکترین تزلزلی در ارادۀ مسلمانان ایجاد نکرد و نتوانست جلوی هجرت آنها را
بگیرد، از این رو مشرکین خود را برای تصمیمی قاطع تر و سخت تر آماده کردند و به
فکر نابودی و یا تبعید و زندانی کردن رهبر این نهضت مقدّس یعنی رسول خدا ـ صلی
الله علیه و آله ـ افتاده و یا تمام مشکلات و خطراتی  که پیمودن این راه برای آنها داشت ناچار به
انتخاب آن شدند. و شاید بیشتر ترس و بیمشان برای این بود که ترسیدند خود آنحضرت .
صلی الله علیه و آله ـ نیز به مهاجران ملحق شود و تحت رهبری و لوای او نیروئی
فراهم کرده به مکّه بتازند و تمام مظاهر بت پرستی و سیادت آنها از میان برود.

 



[1]
ـ سیرة النبویّة ابن کثیر ـ ج 2ص 215.

/

امام راحل سلام الله علیها و فقه سنتی

امام راحل
سلام الله علیها و فقه سنتی

قسمت جهارم

ـ صحیفۀ
جامعه که همان کتاب علی ( ع) است به تواتر ثابت است. این صحیفۀ شریفه وقتی که طبق
معمول آن روزگار پیچیده می شد ضخامت ران شتر نر بوده.

ـ استعباد
گنجیدن احکام بی شمار در صحیفۀ محدود الحجم با توضیحی که در( علّم رسول الله صلی
الله علیه و آله علیّا …) دادیم منتفی میگردد.

ـ کشف
الظّنون و جفر و جامعه د رقبول و لا یتعهدی امام رضا علیه السلام.

ـ ترجمۀ قبول
و لا یتعهدی مزبور از کشف الغمّه اربلی ( ره) و جفر و جامعه درشرح مواقف میرسید
شریف جرجانی کلام مولا حسن چلپی .

ـ ابن خلدون
و کتاب جفر منسوب به امام صادق علیه السّلام و اشاره به قضیّه شهادت یحیی بن زید
شهید جوزجان.

ـ تمثیل جفر
از حیث گنجیدن کثیر در حجم محدود، به مرأت المنّجم در کلام ابی العلاء المعرّیو

گفتیم که
انتفاح ابواب بی شمار علوم از باب واحد حتّی درعلوم اکتسابی که محور آنها قواعد
اندیشه و استدلال است، امری است که دلیل بر امکان آن، وقوع آن است و نمونه هائی از
این باب بیان گردید، و امّا باب علوم الهامی و لدنّی که بیرون از چارچوب قواعد فکر
و استدلال، صرفا از باب موهبت و عطیّه الهی است مانند:( علّم علیّا بابا یفتح له
الف باب…) امرش واضح و روشن است.

صحیفۀ جامعه

کتاب علی ع
که رسول الله صلی الله علیه و آله آنرا املاء فرموده و امیرالمؤنین (ع) با دستخط
خویش آنرا را به تحریر درآوردند و درآن همۀ احکام مورد نیاز مردم حتی (ارش الخدش
)آمده است، در روایات متواتره از ائمه اطهار علیهم السلام جامعه نامیده شده است و
از آن جمله، صحیح ابو بصیر بوده که از اصول کافی نقل کردیم و در آن آمده بود که
امام صادق علیه السلام به ابو بصیر فرمودند:( یا ابا محمّد و انّ عندنا الجامعه و
ما یدیهم ما الجامعه؟) ابوبصیر پرسید جامعه چیست؟ فرمودند: صحیفه ای که طول آنها
هفتاد ذراع به ذراع رسول الله صلی الله علیه و آله است به زبان مبارک خویش آن را
بر امیر المؤمنین املاء فرمودند و امیرالمؤمنین املاء فرمودند و امیرالمؤنین علیه
السلام به خطّ مبارک خویش مرقوم نمودند، و درآن همۀ احکام حتّی دیه خراش بر بدن
بلکه فشار بر بدن آمده است.

مدلول و
معنای این خبر شریف در روایات کثیره ای درحدّ تواتر است بلکه در حدّ تواتر لفظی
است و کافی است که به کافی شریف امام المحدّثین کلینی( ره) و کتاب بصائر الدّرجات
ثقه جلیل القدر  صفار قمی (ره) مراجعه شود
و در بعضی از روایت علاوه بر بیان طول آن که هفتاد ذراع است از ضخامت آن نیز نام
برده شده چنانکه در صحیحه ابی عبیده آمده است که از امام صادق علیه  السلام از جامعۀ سئوال شد، فرمودند:( تلک صحیفة
طولها سبعون ذراعا فی عرض الأدیم مثل فخذ الفالج، فیها کلّ مایحتاج النّاس الیه، و
لیس من قضیّه الّا و هی فیها حتی ارش الخدش ) (اصول کافی ـ ج 1ص 241)

ـ جامعه
صحیفه ای است به درازای هفتاد ارش در چرم دبّاغی شده ای است که ضخامت آن مانند
ضخامت ران شتر نراست و درآن همۀ احکام مورد نیاز مردم است، و هیچ قضیّه ای نیست
مگر درآن آمده حتّی دیه خراش بر بدن .شایان توجه است که صحیفه در آن روگار، قفرطاس
و کاغذ بسیار طولانی بوده که بر یک طرف آن می نوشتند، سپس آن را می پیچیدند و لوله
و طومار می کردند و درمحفظۀ چرمی و مانند آن می نهادند، چنانکه قبالیجات و اسناد
را در مقارب زمان ما طومار می نمودند و در محفظه های فلزی و چوبی استوانه ای شکل
قرار می دادند و نمونه هائی از آنها نیز دربعضی از خانه های اشراف هم اکنون موجود
است و ظاهر مراد از صحیفه جامعه به در آزای 70ارش درچرم دبّاغی شده همین است که
وقتی پیچیده می شد و در ظرف و محفظۀ چرمی قرار می گرفت به ضخامت و کلفتی ران شتر
نر موصوف بوده است و الله تعالی اعلم. بلی جای سئوال است که صحیفه موصوف را اگر در
قطع کتابهای عصر حاضر درآوریم به طور یقین از دویست صفحه تجاوز نخواهد کرد و در
حدود نصف کتاب شرح اربعین حضرت امام قدّس سره میشود، و با این قطع  و قطرچگونه حاوی همۀ احکام مورد نیاز مردم حتّی
ارش الخدش است؟ قابل تذکر اینکه ضروری مذهب شیعه است که علوم ائمه اهل البیت علیهم
السلام از مواهب الهی و با ارتباط حقیقی که بین ارواح علویّه آنان با مبادی عالیه
است به آنان افاضه می شود چنانکه در خیر ابوبصیر گذشت اگر چه تفصیل آن را نمی
دانیم ولی می دانیم که واسطه در این علوم لدنّی، رسول الله صلی الله علیه و آله
است و به عبارتی : علوم آنان منحصر در سماع و نقل و تعلیم و تعلیم متعارف نیست،
زیرا اگر منحصر در این امر می بود، فرقی بین آنها و دیگران وجود نداشت و امتیازی
برای آنان د رعلوم بر دیگران متصور نمی شد، در صورتی که این همه روایات کثیره صریح
د رامتیازات مخصوصۀ به آنها است. همانطور که در توضیح:( علّم رسول الله صلی الله
علیه و آله علیا…) انفتاح ابواب بی شمار از باب واحد، بیان کردیم در رفع این
استبعاد نیز بیان، همان بیان است به این تقریب که کتابهای جامعه و جفر و مصحف
فاطمه علیها السلام بر علوم لدنّی، و اصول و قواعدی موهوبی مشتمل می باشند که سایر
مردم استعداد درک آن اصول و قواعد را ندارند و طبعا و به طریق اولی از تفریح مسائل
بر آنها نیز محروم اند، و ادراک آن قواعد و اصول، و تقریع فروع بر آنها در اطوار
مختلف و طبق مقتضیات زمان و مکان، از مختصّات عترت رسول الله صلی الله علیه و آله
و هل بیت طاهرین او علیهم السلام است. حاجی خلیفه در کتاب ( کشف الطّنون) تحت
عنوان ( علم الجفر و الجامعة) بیانی دارند که مقام، مقتضی نقل آن است و خلاصۀ
ترجمّۀ آن چنین است:

( جفر، عبارت
است از لوح قضا که همان عقل کل است، و جامعه لوح قدرکه همان نفس کل است و طایفه ای
ادّعا دارند که امام  علی بن ابی طالب رضی
الله تعالی عنه حروف بیست و هشتگانه را بر طریق بسط اعظم، در جلد جفر( بزغالۀ چهار
ماه) وضع فرمودند که به طرق مخصوص و شروط معیّن، از آنها الفاظ مخصوصی استخراج می
گردد و به وسیلۀ این الفاظ مستخرجه، آنچه در لوح فضا و قدر است، استخراج می شود و
این علمی است که در اهل بیت آن حضرت به نحو توارث مانده است و منسوبین به آن
بزرگوار از آن بهره ورند و کاملین از مشایخ از آنها اخذ می کنند و در کتمان آن،
نهایت کوشش را دارند و می گویند که بر حقیقت کتاب جفر کسی واقف نمی شوند مگر حضرت
مهدی علیه السّلام که خروج آن در آخر الزمان مورد انتظار است، و این مطلب در کتب
پیمبران سلف آمده چنانکه از عیسی علیه السلام نقل شده است. و در تاریخ آمده :
هنگامی که مأمون،؛ خلافت بعد از خویش را به علی بن موس الرضا واگذار نمود و این
ولایتعهدی را به کتابت درآوردند، امام رضا در آخر آن کتاب مرقوم داشتند؛ ( بلی،
الا آنکه جفر و جامعه دلالت دارند بر اینکه این ولایتعهدی نافرجام است) و همینطور
هم شد، زیرا مأمون از بنی هاشم احساس آشوب و فتنه کرد، و از این رو آن جناب را
مسوم کرده و شهیدش ساخت. و ابن طلح ( صاحب کتاب جفر جامع و نور لامع) می گوید: جفر
و جامعه دو کتاب جلیلی هستند که یکی از آن دو کتاب را امام علی بن ابی طالب، هنگام
ایراد خطبه روی منبر در کوفه نام برد و دیگری کتابی بوده که رسول الله صلی الله
تعالی علیه و سلم به طریق راز با وی

گفتگو
فرمودند وامرکردند که آن را تدوین نمایند و علی رضی الله عنه آن را با حروف متفرقه
د رجفر مرقوم نمودند …) ( کشف الظنون ـ ج 1 ص 591) مرحوم علامۀ محقّق ابی الحسن
علی بن عیسی اربلی علیه الرحمه در کتاب کشف الغمّه راجع به وثیقه و سند ولایتعهدی
امام رضا علیه آلاف اللتحیة و الثناء که به خطّ مأمون بوده و بر ظهر آن امام رضا
علیه السلام با دستخط مبارک خویش مرقوم فرموده و اشاره کرده بودند که جفر و جامعه
بر ضدّ مکتوب و لایتعهدی دلالت دارند، چنانکه حاجی خلیفه صاحب کشف الطّنون اشاره
داشت، بیان مفصلی دارند و عین سند ولایتعهدی را با آنچه امام رضا علیه السلام د
رظهر آن مرقوم داشته و امضاء مراء و علماء که شهود قضیه بودند، کاملا نقل کرده اند
که ترجمۀ اجمالی آن را ذیلا ملاحظه می کنید. (در سال ششصد و هفتاد یکی از متولیّان
آستان مشهد الرضا علیه السلام به دیار ما آمد و با وی مکتوب ولایتعهدی امام رضا
علیه السلام به خط مأمون و بر ظهر آن دستخط مبارک امام رضا علیه السلام بوده است،
مواضع قلم آن بزرگوار را بوسیدم و چنین توفیقی را از منّت و انعام الهی به حساب
آوردم و آن را حرفا فحرفا در این کتاب کشف الغمّه نقل کردم و آنچه که به خط مأمون
است( متن نامه و لایتعهدی را تماما نقل می کند، د رخاتمۀ آن آمده ) ؛ و کتب بیده
یوم الاثنین بسبع خلون من شهر رمضان سنة احدی و مأتین و آنچه که در ظهر آن به خطّ
امام رضا علیه السلام است( متن دستخطّ مبارک امام رضا علیه السلام را نیز تماما
نقل می کند و در آن آمده ) : من علی بن موسی الرضا بن جعفر می گویم :امیر المؤمنین
ـ یعنی مأمون ـ از حقّ ما آنچه را که دیگران جاهل بدان بودند، شناخت، و لایتعهدی و
امارت کبرای بر امّت را به من تفویض نمودند که اگر بعد از ایشان باقی بودم زمام
امر امت را عهده دار باشم و حال آنکه جفر و جامعه بر ضدّ آن دلالت دارند ( و ما
ادری ما یفعل بی ولابکم ان الحکم الّا لله یقضی بالحث و هو خیر الفاصلین). ولی
امثال امر امیر المؤمنین نمودم و خشنودی او را برگزیدم و الله یعصمنی و اباه و
خدای تعالی را بر خویشتن گواه گرفتم و کفی بالله شهیدا و با خطّ خودم این سطور را
در محضر امیر المؤمنین نگاشتم، و فضل بن سهل و سهل بن فضل و یحیی بن اکثم و
…حاضر و شاهد بودند و این امر درماه رمضان سنه احدی و مأنین واقع شده) ( کشف
الغمه ـ ج 3ـ ص 123ـ 128مطبوع د رمطبعۀ علمیه قم سال 1381ه ـ ق) قاضی عضد ایجی در
مواقف به مناسبتی از جفر و جامعه نام می برد، شارح موقف جناب سید شریف جرجانی در
شرح آن می گوید:( جفر و جامعه دو کتابی هستند از علی رضی الله تعالی عنه که در آن
دو کتاب به طریقۀ علم حروف همۀ حوادثی که تا انقراض عالم پدید می آید ذکر فرموده
اند  و ائمّه معروف از اولاد آن حضرت با آ
ن دو کتاب آشنا بودند و طبق آنها حکم مینمودند، و در کتاب قبول ولایتعهدی علی بن
موسی رضی الله عنهما آمده که به مأمون خطاب کرده فرموده اند: ( شما از حقوق ما
آنچخه را که آباء تو نشناختند، شناختید، و ولایتعهدی را از شما پذیرفتم ولی جفر و
جامعه دلالت دارند که این امر نافرجام است) و درحاشیۀ آن مولا حسن چلپی می گوید
همین طور هم شد و حکایت مسموم کردن امام علیه السّلام را آورده است) ( شرح مواقف ـ
ج 2 ص 190دار الطبائة العامره) . در مقدمۀ ابن خلدون به ترجمۀ آقای محمد پروین
گنابادی فصلی آمده که از آن فصل، آنچه مرتبط به مسئله ما نحن فیه است مختصرا نقل
می کنیم : (باید دانست که همّت گماشتن و توجّه به دانستن فرجام کارها و آگاهی ا
زپیش آمدهائی که در آینده برای هر کسی روی خواهد داد از قبیل چگونگی زندگی و مرگ
یا نیکی و بدی، از خصوصیّات روحی نوع بشر است به ویژه مردم شیفته آننند که از پیش
آمدها و حوادث عمومی آینده آگاه شوند مانند :شناختن مدّتی که ا زعمر جهان باقی
مانده است با پی بردن به نیرومندی یا مدّت بقاء دولتها،که می توان گفت خبر یافتن
از اینگونه امور جبلّی بشر است… و چه بسا که بعضی از این پیش گوئیها را از ظواهر
اخبار منقول و تأویلات احتمالی اقتباس میکردند. و برای جعفر صادق علیه السّلام
وامثال او از خاندان پیمبر(ص) پیش گوئیهای بسیار روی داده است که مستند نقل
کنندگان، کشف ایشان به سبب امر ولایت بوده است، و هرگاه نظائر آن از یاران و اعقاب
آنان که درشمار اولیاء نیستند انکار ناپذیر باشد، پس ایشان

(خاندان
رسول)شایسته ترین مردم برای اینگونه مراتب شریف و کرامات موهوب هستند… و گاهی
دربارۀ پیش گوئیها به کتاب جفر استناد میکنند، باید دانست که اصل کتاب این است که
هارون بن سعید عجلی سرور فرقۀ زیدیه کتابی داشت که آن را از جعفر صادق علیه
السّلام روایت می کرد و درآن کتاب معرفت وقایعی که به طور کلّی برای خاندان پیامبر
و به خصوص برای بعضی از شخصیتهای آن خاندان روی خواهد داد مندرج بود و این گونه
پیش گوئیها از جعفر صادق علیه السّلام و دیگر مردان بزرگ آن خاندان به طریق کرامت
و کشف که مخصوص این گونه اولیاء است پدید آمده است. کتاب مزبور در نزد جعفر بود و
آن را روی پوست گوساله ای نوشته بودند و هارون عجلی مطلب آن را از  وی روایت می کرد و د رنسخه ای می نوشت و آن را
به نام پوستی که برآن نوشته شده بود میخواندند، زیرا جفر در لغت به معنی خرد است(
بزغاله چهار ماهه) ولی رفته رفته این نام برآن کتاب اطلاق شد. و اگر استناد آن
کتاب به جعفر صادق علیه السّلام درست باشد بی شک بهترین مستند خواهد بود خواه به
خود او یا به مردان بزرگ خویشاوندانش نسبت داده شود، چه آنان از خداوندان کرامت
اند و به صحّت پیوسته است که او (جعفر صادق) برخی از خویشاوندان خویش را از پیش از
وقایعی که درآینده برای آنان روی خواهد داد بر حذر می داشت و پیش گوئیهای وی یه
صحّت می پیوست . او یحیی فرزند زید را که پسر عمویش بوده از مهلکه ای که بدان دچار
شد برحذر داشت ولی پسر عمّش از گفته وی سر پیچی کرد و دست به انقلاب زد و سرانجام
در جوزجان کشته شد چنانکه آن قضیه معروف است)(ترجمۀ مقدمۀ ابن خلدون ـ ج 1 ص 465ـ
653). حاصل آنکه وجود کتابهای جفر و جامعه و همچنین مصحف فاطمه علیهما السّلام در
نزد آل البیت علیهم السّلام از واضحات وانکار ناپذیر است و در کتاب علی علیه
السّلام که همان صحیفۀ جامعه است همۀ احکام مورد نیاز مردم موجود است و این کتاب
را بسیاری از اصحاب ائمه آل البیت و کثیری از اعلام اهل سنّت دیده اند و دراصول
احادیث شیعه روایات بسیاری در ارتباط با احکام مختلف فقهی از آن نقل شده و در صحاح
اهل سنّت نیز روایاتی از آن کتاب مذکور است که به قدر مجال عرضه می شود، و به آنچه
که در توضیح 🙁 علّم رسول الله صلّی الله علیه و آله علیّا …) گفتیم، استبعاد
وجود احکام بی شمار در کتاب محدود الحجم منتفی می شود، و در این رابطه، ابوالعلاء
معزّی چه عالی میگوید: لقد عجموا لاهل البیت لقا    أناهم علمهم فی مسک جفر

و مرأت
المنجم وهی صغری       ارنه کلّ عامرة و
فقر

( کتاب لزوم
ما لایلزم لابی العلاء المعرّی ـ ص 322المطبوع بمطبعة الجمالیه بمصر)

 

/

گواهان روز قیامت

اصول اعتقادی
اسلام معاد

گواهان روز
قیامت

بخث ما اخیرا
در رابطه با ( معاد) در بیان موقف شهادت شاهدان بر اعمال انسانها است همانطور که
در مقالۀ قبل گفته شد تعداد این گواهان به این شرح است: 1ـ خداوند متعال  2ـ پیامبران الهی ( ع)  3ـ جانشینان پیمبران علیهم السّلام  4ـ فرشتگانی که از جانب حضرت حقّ بر نیت و ضبط
اعمال گماشته شده اند 5ـ  زمانی که در
آنزمان انسان مرتکب عمل شده است 6ـ سرزمینی که انسان درهنگام انجام عمل د آن
میزیسته است. 7ـ اعضاء و جوارح انسانها

دربارۀ چهار
تا از این گواهان د رمقاله پیش توضیح لازم داده شد و اکنون در تعقیب آن بحث با ید
توجّه داشت که یکی دیگر از این گواهان بر اساس احادیثی که از حضرت رسول اکرم صلی
الله علیه و آله و اهلبیت کرامش علیهم السّلام رسیده است زمانی است که انسان در
آنزمان عملی را آنجام داده است که در  بحار
الأنوار و وسائل الشیعه از حضرت صادق علیه السّلام و او از پدر بزرگوارش نقل
میکند:( الّیل إذا اقبل نادی مناد بصوت یسمعه الخلائق الا الثقلین بابن آدم انّی
خلق جدید انّی علی ما فی شهید فخذ منی او طلعت الشمس ثم ارجع الی الدنیا و لم تزدد
فی من حسنة و لم تستعتب فی من سیئة و کذلک یقول النّهر اذا ادبر اللّیل) [1]

یعنی: حضرت
صادق ع از پدر بزرگوار خود نقل میکند که فرمودند: هر شبی از شبهای زندگی انسان که
پدید می آید با صدائی که همۀ موجودات جز انسانها و جنّیان آن را می شنوند( چون
انسان و جنّ که دارای عقل می باشند باید این قبیل صداها را با گوش جان بشنوند)
میگوید ای فرزندان آدم من شب جدیدی هستم وهرعملی که درمن انجام بگیرد بر آن شاهد و
گواه می باشم بنابراین قدر مرا بدانید و از آن فرصت استفاده کنید که اگر خورشید
طلوع کند و این شب به پایان برسد من دیگر بر نخواهم گشت  و دیگر انحام کارهای نیک و همچنین بازگشت و
توبه از گناه در من فراهم نخواهد شد. و هر روز هم موقعی که پدید می آید همین سخن
را می گوید. و نیز در کتابهای نامبرده: ( عن جعفر بن محمد الصادق عن ابیه عن آبائه
قال ما من یوم یأتی علین ابن آدم الا قال له ذلک الیوم یا ابن آدم انا یوم جدید و
انا علیک شهید فافعل فیّ خیرا واعمل خیرا اشهد لک یوم القیامة فانّک لن ترانی
بعدها ابدا.)[2]

یعنی : حضرت
صادق علیه السّلام از پدر بزرگوار خود و او هم از پدران بزرگوار خویش علیهم
السّلام نقل کردند که فرمودند:هر روزی از روزها که پدید میآید فرزندان آدم را صدا
میزند و میگوید من روز تازه ای هستم و بر اعمال شما گواه می باشم در این چند ساعتی
که همراه من میباشی، بکوش که کارنیک انجام بدهی که من در روز قیامت در نزد
پروردگار شهادت خواهم داد و مرا دیگرـ جز در روز قیامت که برای گواهی دادن براعمال
تو خواهم آمد ـ نخواهی دید. علامه مجلسی رضوان الله علیه  در کتاب بحار از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه
تو آله نقل میکند که آنحضرت فرمودند: همانطور که خداوند اسنادی که با روابط زندگی
اجتماعی انسالنها ارتباط دارد را امر فرموده است بر اساس شهادت شاهدان عادل تنظیم
کنند، روابط مابین خود و بندگان خود را نیز بر اساس شهادت شاهدان مقدّر کرده است و
از این نظر بر بندگان خود دیده بانانی گماشته است که هم آنها را حفاظت کنند و هم
بر کردار و گفتار و حتی نگاههای آنها شاهد باشند و گواهی بدهند و لذا هر مکانی از
مکانها که انسان در آن به سر میبرد ـ چه مدّت کوتاه و چه مدّت طولانی ـ شاهدی از
جانب پروردگار می باشد و هر حرکت و گفتار و کرداری که از انسان درهر سرزمین صادر
می شود آن سرزمین در روز قیامت بر آن حرکت و کردار و گفتار شهات خواهد داد و
همچنین ( زبانها) گواه اعمال انسانها می باشند یعنی شبها، روزها و ماهها در روز قیامت
بر اعمال انسانها شهادت خواهند داد. و نیز فر شتگانی که از جانب خداوند مأمور
نگاشتن اعمال انسانها می باشند گواهانی از جانب او بر انسانها میباشند. چه بسا
افرادی که به واسطۀ شهادت این شاهدان که بر اعمال نیک او شهادت می دهند به سعادت
نائل می گردند و جه  اشخاصی که به جهت
شهادت همین شاهدان بر اعمال بد او د رورطۀ سقوط و شقاوت می افتد. خداوند در روز
قیامت همۀ مردم را در یک نقطه جمع می نماید و شبها و روزهای عمر اشخاص را نیز محشور
می کند و از سرزمینهائی که هر یک از انسانها در آنها به سر برده اند و همجنین از
ساعتها و روزها و شبها و ماههای عمر مخصوصا ساعتها و شبها و روزهای جمعه استشهاد
به عمل می آورد، در این مورد کسانی که درباره آنها سرزمینها و روزها و شبها و
ماههای زندگی و همچنین اعضا واندا م آنها به نیکی شهادت بدهند، به سعادت جاویدان
می رسند و در بارۀ کسانی که سرزمینهای زندگی و ساعتها و شبها و روزهای عمرشان و
همچنین اعضا و اندامشان به بدی اعمال آنها شهادت بدهند به شقاوت همیشگی گرفتار می
گردند. بنابراین برای روز قیامت زاد وتوشه فراهم کنید واز گناهان اجتناب نمائید و
به وسیلۀ مراعات تقوا وسیلۀ نجات خود را فراهم کنید. ازآن پس افزودند: کسیکه
احترام ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان که ماه بزرگ خدا است را به جا بیاورد این
ماهها در روزقیامت به نیکی اعمال او شهادت می دهند. و در روز قیامت منادی ای از
جانب حضرت حق ندا می دهد که ای ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان بر خورد فلان بنده
با شما چگونه بوده است و جه اعمالی را در شما انجام داده است؟ این ماهها در پاسخ
به شهادت بر میخیزند و میگویند: ما گواهی می دهیم که این بنده در ماه زاده و توشه
برای خود فراهم کرده و در جلب خشنودی تو گامها برداشته آنگاه خداوند به فرشتگانی
که دراین 3ماه بر این شخص گماشته شده بودد می فرماید: شما دربارۀ مورد شهادت این
شاهدان چه میگوئید؟ آنها در پاسخ میگویند: پروردگارا، ماه رجب و شعبان و رمضان
راست میگویند این بنده در این ماهها در راه اطاعت تو گام بر می داشت روزها به
گرفتن روزه و شبها به عبادت می پرداخت و در احسان به فقرا و در خدمت به بندگان خدا
کوشا بود در این هنگام خداوند فرمان میدهد آن بنده را به بهشت ببرند، فرشتگان الهی
او  را بر مرکبی از نور سوار کرده به سرائی
که جوانان درآن پیر نمی شوند و سرور و شادمانی آن همیشگی است و نوهای آن هرگز کهنه
و فر سوده نمی گردد و هرگز خستگی و ناراحتی در آن راه پیدا نمی کند منتقل می
سازند.[3]

شهادت مکانها

همانطورکه
زمانها به شرحی که گفته شد دربارۀ اعمال آدمیان گواهی میدهند مکانها نیز یعنی
سرزمینهائی که انسان در آنها به سر می برده و در آن به انجام اعمال ـ چه نیک و چه
بدـ پرداخته است در روز قیامت شهادت میدهند که در این مورد قرآن مجید می گوید: (
بسم الله الرحمن الرحیم اذا زلزلت الأرض زلزالها و اخرجت الأرض انقالها و قال
الأنسان مالها یومئذ تحدّث اخبارها.)[4]
یعنی : هنگامیکه به سخت ترین زلزله های خود به لرزه درآید و اجساد مردگان را از دل
خاک بیرون بیفکند انسان با تعجب می گوید برای زمین چه حادثه ای پیش آمده است؟
آنروز زمین همۀ جریانها و اعمالی که در روی آن واقع شده است را بازگو می کند.
احادیث بسیاری از ائمه علیهم السّلام نیز در این مورد رسیده است از جمله اینکه
مردی به نام ابو کهمس ازحضرت صادق علیه السّلام پرسید نمازهای نافله در یک نقطه از
زمین خوانده شود بهتر است یا در نقاط متعدّد؟ حضرتش در پاسخ فرمودند: ( درنقاط
مختلف خوانده شود بهتر است زیرا در روز قیامت هر نقطه ای از زمین به آنجه در روی
آن در دنیا واقع شده است گواهی خواهد داد.)[5]

و شاید فلسفۀ
اینکه حضرت امیرمؤمنان و امام سجّاد علیهما السّلام که شبی هزار رکعت نماز
میخوانده اند هر دو رکعت از آنرا در نخلستان در کنا ر یکدرخت از درختهای آن
نخلستان میخوانده اند نیز همین بوده است.

شهادت اعضای
بدن

یکی دیگر از
گواهان روز قیامت اعضای بدن انسان است قرآن کریم می فرماید:

یوم تشهد
علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون .[6]

یعنی :
روزیکه زبانها، دستها و پاهای انسانها به آنچه که در دنیا انجام داده اند شهادت می
دهد و نیز میگوید:(الیوم تختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما
کانوا یکسبون.)[7]

 



[1]
ـ بحار الانوارـ ج7ص325 و وسائل الشیعه ـ ج 11ص380.

/

خصوصیّات صبر=چ

هدايت در
قرآن

آيت الله
جوادي آملي

تفسیر سوره
رعد

خصوصیّات
صبر  آیة الله جوادی آملی

(و الذین
صبروا ابتغاء وجه ربّهم و أقاموا الصّلوة و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّا و علانیة و
یدرؤن بالحسنة السّیئة، أولئک لهم عقبی الدّار *جنّات عدن یدخلونها ومن صلح من
آبائهم وازواجهم و ذریّاتهم والملائکة یدخلون علیهم من کلّ باب* سلامُ علیکم بما
صبرتم فنعم عقبی الدّار). ( سوره رعدـ آیه 22الی 24)

و آنان که
برای کسب رضایت پروردگارشان صبر کردن، نما زبه پا داشتند و از آنچه به آنها روزی
دادیم درپنهان و آشکارا، انفاق کردند ودرعوض بدیهای دیگران، خوبی کردند، سرانجام
منزلگاه نیکو برای آنها خواهد بود، که آن منزل بهشتهای عدن است که درآن بهشتها،
خود و زنان و فرزندان شایستۀ خود، داخل می شوند و فرشتگان برآنها از هر در وارد می
شوند و می گویند:سلام و درود برشما که صبر را پیشه خود قرار دادید تا عاقبت نیکو
منزلگاهی یافتید. دربحثهای گذشته، در رابطه با ویژگیهای اولوالباب که دراین آیات
ذکر شده، مطالبی را تقدیم عزیزان کردیم، و اکنون درادامۀ این ویژگیها و خصوصیّات،
مطالبی را در زمینۀ صبر بیان می کنیم:

بافت درونی
صبر از لحاظ مبدأ فاعلی

بافت درونی
صبر، این است که من الله است و لله، بالله است و لله یعنی باید انسان برای خدا صبر
کند، ضمن اینکه صبررا نعمتی از نعمتهای الهی دانسته و برای توفیق یافتن به آن
نعمت، باید از خدا استمداد طلبد. ما نه شعار مفوّضه را می پذیریم، که خیال می کنند
خداوند، انسان را کاملا آزاد قرار داده و در دنیا رها کرده است و هیچ حول و قوّتی
را از خدا نمی دانند بلکه شعارشان ( لا حول و لا قوّة بالله) است و نه شعار جبریّه
را قبول می کنیم که می گویند: لا حول و لا قوة الا لله)

که انسان هیچ
کاره است و هیچ اختیاری را ندارد، بلکه بر اساس مکتب امامت می گوئیم :(لا حول و لا
قوة الّابالله) درعین حال که انسان مسئول است ولی فیضش به وسیلۀ خدای سبحان است و
این می شود:(امر بین الأمرین).

پس صبر هم که
یک نعمت از نعمتهای خداوند است باید( بالله) باشد. درسورۀ نحل، آیه 127 می خوانیم
🙁 و اصبر و ما صبرک الا بالله) صبر کن و صبرت تنها با استمداد ازخدا باشد.اینطور
است که اگر کسی توفیق صبر پیدا کرد، بگوید: من خودم صبر کردم

این بافت
درونی صبر از لحاظ مبدأ فاعلی ازخدای سبحان است.

بافت درونی
صبر از لحاظ انگیزه و هدف

ما برای چه
کسی صبر کنیم؟ یک انسان صابر بردبار برای چه صبر می کند؟ آیا برای این صبر می کند،
که نامش درتاریخ بماند؟

یا مدّاحان
پس از او، مدحش کنند؟ خوشنام در بین دیگران باشد؟ قطعا هدف اینها نیست زیرا اینها
اهداف وهمی و خیالی است. انسان پس از مرگ همۀ این اهداف را پشت سر می گذارد و از
اینها هرگز لذّت نمی برد. اگر عکس شهیدی را چاپ کردند و تکثیرکردند و گرامی دانند،
ما خیال می کنیم که آن شهید یا هر میّت با ایمانی از اینها لذّت می برد. لذّت مردۀ
مؤمن به لقاء معصومین است نه به این پوستر چاپ کردن ها یا عکس تکثیر کردن ها، او
که رفته است، این آداب و سنن را به پشت سر گذاشته و لذتش به آن ثوابها و کارهای
خیر است که انجام داده نه به این کارهائی که ما پس از مرگش انجام می دهیم. این
کارها تنها برای تشویق زنده ها خوب و سودمند است. در سورۀ مدثّر که اوئل بعثت نازل
شده، خدای سبحان می فرماید:

( و لربّک
فاصبر) (سوره مدثرـ آیه 7) ـ انگیره صبرت او باشدـ یعنی بگذار این بردباری و صبرت
برای خدا و انگیزه اش الهی باشد. پس مبدأ غایتش و مبدأ فاعلیش خدا است. حال که
معلوم شد بافت درونی صبر بالله و لله است، می پردازیم به متعلقات صبر که درچه
جچیزی صبرکنیم؟

متعلقات صبر

در روایات
ما، صبر را به سه قسم تقسیم کرده اند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم
میفرماید:(الصبر ثلاثة: صبرُ علی المصیبة و صبرُ علی الطاعة و صبرُ علی المعصیة).
( بحارـ ج 71ـ ص77)

اگر یک حادثه
تلخ و ناگواری برای شما رخ دهد، جزع نکنید، و اگرمورد امتحان قرار گرفتید و به یک
گناه گرفتار شدید،صبرکنید و تن به گناه ندهید و اگر مورد امتحان قرار گرفتید و
خدای سبحان شما را به یک امری تکلیف کرد، خود را وادار به آن کنید و صبرُ علی
الطاعة داشته باشید.تمام این موارد که مکرّرا در روایت های معصومین علیهم السلام
آمده است، درقرآن کریم نیز زیاد یافت می شود. قرآن قسمت مهم صبر را به انبیاء نسبت
می دهد، در برخورد با کفار و بیگانگان، هنگامی که انبیاء را می ستاید و اوصافشان
را میشمارد می فرماید: (کلّ من الصّابرین) (سوره انبیاـ آیه 85) همۀ آنها اینچنین
اند که در برابر رنجها و ناکامی ها، صابر و بردبار و با استقامتند، و دربارۀ
مؤمنین نیز می فرماید:( و لنبونّکم حتی یعلم المجاهدین منکم و الصابرین) (سوره
محمّد(ص) آیه 31)ـ ما شما را می آزمائیم تا مجاهدان و صابران شما مشخّص و معلوم
شوند. این آیه کریمه در مدینه نازل شده است. مسلمانان در مدینه از فیض عظیمی
برخوردار بودند زیرا تمام نمازهای یومیه را در مسجد می خواندند و با جماعت آن هم
پشت سر عظیمترین امام روی زمین، یعنی شخص حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم،
نمازها را بجای می آوردند و همواره در محضر آن بزرگوار بودند و فکر می کردند که به
بهترین فیض رسیده اند. در این قسمت از زندگی حضرت حضرت در مدینه، این آیات نازل شد
که به مسلمانان بفهماند که در این حدّ از ایمان به سر بردن، انسان را به بهشت نمی
برد .در آیۀ دیگری چنین می فرماید:

( ام حسنم ان
تدخلوا الجنّة و لمایانکم مثل الذین حلوا من قبلکم،مسّتهم البأساء و الضّراء
)(سوره بقره ـ آیه 214).

درد و
گرفتاری و رنج و مشکلات جهاد و دفاع و نبرد را دیگران طی کردند، شما باید به آن
اوضاع برسید تا اهل بهشت شوید. فکر نکنید که همین نماز در مسجد خواندن به تنهائی
شما را به بهشت می برد. آری! ما حتما شما را می آزمائیم تا اینکه معلوم شود آنکه
مجاهد فی سبیل الله است کیست؟ و آنکه صابر لله است کیست؟

در این آیه
به دو قسم از اقسام سه گانه صبر اشاره کرده زیرا انسان رزمنده وقتی به جبهه می رود
و درجبهه شرکت می کند،

صبر علی
الطاعه دارد و وقتی آسیب می بیند، صبر عند المصیبه دارد. پس این انسان جهاد کار هم
نخست حاضر است رنج این طاعت را تحمل کند و سپس پیامدهای آن را نیز به جان و دل می
خرد. در جریان حضرت ابراهیم سلام الله علیه دو صبر برای آن حضرت و یک صبر برای
اسماعیل علیه السّلام مطرح می فرماید:

(فلّما بلغ
معه السّعی قال یا بنيّ انّي أری فی المنام أني أذبحک فانظر ماذا تری ) (سوره
صافات ـ آیه 102) هنگامی که در حال سعی با او بود به او فرمود:فرزندم! در عالم
رؤیا به من وحی شده است که تو را ذبح کنم، نظر تو چیست؟ من آمادگی خود را اعلام
کردم. هم صبر علی الطاعه دارم و هم صبر عند المصیبه، هرچند برای من خیلی دشوار است
که با دست خودم، فرزندم را قربانی کنم ولی امر، امر خدا است و من خود را بر این
امر وا می دارم.این صبر علی الطاعه است. و بعد از ذبح تو،

فراق تو را
هم برای خدا تحمّل می کنم. این هم صبر عند المصیبه است. تو چه می کنی؟

اسماعیل در
پاسخ می گوید:( یا ابت افعل ما تؤمر سنجدني ان شاء الله من الصابرین ) ای پدر، به
آنچه امر می شوی، انجام ده که به خواست خدا مرا از صابران خواهی دید. یعنی من صابر
علی الطاعه هستم . در اینجا بیش از یک صبر مطرح نیست، زیرا پس از امتثال امر، اسماعیل
نمی ماند که صبر عند المصیبه نیز داشته باشد و رنجی را تحمل کند.

صبر عند
المصیبه در قرآن

موضوع صبر
عند المصیبه را در سوره مبارکه بقره مبسوطا بیان فرموده است. د رآیه 153 به بعد می
فرماید:( یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاة ان الله مع الصابرین) ـ ای
مؤمنان ! با صبر و نماز استعانت و کمک بگیرید زیرا خداوند با صابران است .

شما اگر صبر
کردید، از آن معیّت خاصّه بهره می برید. آنگاه صبر علی الطاعه و صبر عند المصیبة
هر دو تبیین می شوند: ( و لا تقولوا لمن یقتل في سبیل الله  اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون ) ـ نگوئید به
آن کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگان اند بلکه زنده اند ولی شما نمی فهمید.

(و لنبونکم
بشی ء من الخوفو الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرین) و ما
شما را حتما آزمایش می کنیم به چیزی از ترس، گرسنگی و نقص در اموال و جانها و روزی
ها و تو ای پیامبر ما به صابران و بردباران بشارت ده. صابرین کیانند؟ صابر کسی است
که قبل از وقوع حادثه، خود را بر طاعت وا بدارد و هنگام مصیبت هم جزع نکند( الذین
اذا اصابتهم مصیبة قالوا الله وانا الیه راجعون) ـ آنانکه هنگامی مصبیتی به آنها
رسید و حادثه ای برای آنها رخ داد گفتند: از خدائیم و به سوی او باز میگردیم.
اولاـ ما چیزی از خود مایه نگذاشته ایم زیرا هرچه داریم مال او است. ثانیا: ما از
یک قفس پرواز کردیم و از یک عالم پست رها شدیم و به جای بهتر رسیدیم . اینکه دیگر
درد نیست بلکه شکر دارد. لذا در کنار صبر، مسئله شکر هم مطرح است:( ان فی ذلک
لأیات لکل صبار شکور) (سوره ابراهیم ـ آیه 5) آنها که از اهل معنای اند، شکر می
کند زیرا مشکلی نیست برای اینکه از آن طرف( احیاء عند ربهم یرزقون) و از این طرف
هم فرمود:( اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون) (بقره ـ 157)
در ودها و رحمت الهی بر آنان باد و همانا آنها هدایت شدگان اند. با این تأکیدهای
فراوان، آوردن ضمیر فصل، نشانۀ حصر است. معلوم می شود اینها مصداق کامل مُهتدی
هستند. نفرمود مهدیون هستند بلکه آنها را مهتدون نامید. اهتداء با هدایت همان فرقی
را دارند که اقتار با قدرت دارد. آن قدرت کامله را ( اقتدار ) وآن هدایت نامه را (
اهتداء ) مینامند. پس اینها مهتدی هستند یعنی خوب هدایت شده اند. آنگاه بر اینان
صلوات می فرستد.

صلوات الهی

اگر خدای
سبحان می فرماید که بر مؤمنین صلوات می فرستیم مواضعش را هم مشخص کرده است که کجا
صلوات می فرستد. اگر د رسوره احزاب ـ آیه 43، می فرماید:( هوالذی یصلی علیکم و
ملائکته) خدا و فرشتگانش بر شما صلوات می فرستند، از طرفی توضیخ داده است که چه
شرطی لازم است تا انسان استحقاق دریافت صلوات خدا را داشته باشد. چه اوصافی لازم
است تا انسان استحقاق دریافت صلوات فرشتگان را داشته باشد؟ ( اولئک علیهم صلوات من
ربهم) ـ این مصیبت دیده ای که لله صبر کند، استحقاق دریافت صلوات الهی را دارد.
این بازماندۀ صابر که صبر عند المصیبة دارد به این مقام می رسد. وقتی در مجلس
مناظره ای از مرحوم علامۀ طباطبائی سئوال کردند که : چرا شما بر آل پیامبر صلوات
می فرستید:

فرمود: اینها
مصیبت دیدگان صبابرند. رنجهائی که بر اهل بیت تحمیل شده بر کسی تحمیل نشده است و
اینها بر تمام آن رنجها و مصیبت ها صبر کردندو خدا فرموده است که اگر کسی برای
رضای من صبر کند و مصیبت را تحمل کند، صلوات الهی بر او باد و لذا ما هم بر اهل
بیت عصمت و طهارت، صلوات می فرستیم.

صابرین
کیانند؟

صابرین کسانی
هستند که منطقشان این است:(انا لله و انا الیه راجعون)، این منطق، توحید و معاد را
دربر می گیرد. صابر کسی است که در تمام شرائط، این منطقش با شد. در حین آمدن تیر
منطقش این است و در پتشت جبهه منطقش این است . در شدت جنگ و در حال خطر تو حتی در
زیر آوار که بیرون می آید منطقش ( انا لله و انا الیه راجعون) است. ( و الصابرین
فی البأساء و الضراء و حین الیأس) (سوره بقره آیه 177) ـ در کارزار و سختی ها و
هنگام رنج و مصیبت، صبر می کنند. یک وقت انسان درزمان انقلاب صبر می کند و یک وقت
در زمان جنگ صبر می کند و یک وقت است که درخط مقدم جبهه و هنگام آمدن تیر صبر می
کند. صابر کسی است که در تمام شرائط  منطقش
( انا لله و انا الیه راجعون ) است. اگر انسان به این مقام رسید(که خیلی دشوار
است) آن وقت صبری پیدا می کند که درباره اش حضرت می فرماید:( الصبر من الایمان
بمنزلة الرأس من الجسد) ( کافی ـ ج 2ـ ص 87) نسبت صبر به ایمان مانند نسبت سر به
بدن است.یعنی ارتباط صبر با ایمان، ارتباطی ناگسستنی و پیوندی دائمی است.

صبر جمیل

البته معنای
صبر جمیل این نیست که انسان ساکت باشد، بلکه ضمن بیان حقایق، بر پیامدهای آن صبر
میکند و از دل معتقد است که ( انا لله و انا الیه راجعون). در سوره مبارک یوسف،
وقتی جریان حضرت یعقوب سلام الله علیه را مطرح میکند. می فرماید:: وقتی برادران
یوسف،او را بردند و نیاوردند گفت: ( بل سؤلت لکم انفسکم امرأ فصبرُ جمیلُ ) (سوره
یوسف ـ آیه 18) و وقتی آن برادر دیگر را بردند و او را هم با آن وضع نیاوردندـ باز
همین جمله را گفت: ( بل سؤلت لکم انفسکم امرأ فصبرُ جمیلُ )

سوره یوسف ـ
آیه 83) این صبر جمیل گفتن یعنی ( انا لله و انا الیه راجعون) را از دل معتقد
بودن. صبر جمیل معنایش این نیست که انسان ساکت باشد. منطق صابر این است که
بگوید:(انا لله و انا الیه راجعون) .این صر جمیل است. در این دو جریان سوره یوسف
که حضرت یعقوب(فصبرُِ جمیلُ) میگوید، ازخداوند نیز دراین صبر جمیل، استعانت و یاری
می طلبد ( والله المستعان علی ما تصفون) . یعقوب می گوید: من صبر میکنم و خدا
مستعان است ولا غیر، من این نردبان بلند را در تمام حوادث با خود دارم و خداوند
خود وعده داده است که اگر صبر کردید، این استعانت شما، با اعانت ما همراه خواهد
بود و ما معین و یاورتان خواهیم بود. ما معین صاب انیم، شما هم که نردبان صر را به
همراه داردی( ولله المستعان علی ما تصفون).

 

/

عيد ميلاد سبط اکبر

به مناسبت
نيمه رمضان، روز ولادت با سعادت امام حسن مجتبي سلام الله عليه

عيد ميلاد
سبط اکبر

12فروردين
امسال دو عيد بزرگ را دربردارد، اين روز فرخنده مصادف است با 15رمضان که دراين روز
از سال 3هجري، سبط اکبر پيامبر اسلام صلي الله عليه  آله، نخستين فرزندان امير المؤمنين و فاطمه
عليهما السّلام و دوّمين امام معصوم، حضرت امام حسن مجتبي سلام الله عليه در مدينه
متوّلد شد و با اين ولادت خجسته و مبارک، مدينه پيامبر غرق در شادي و نور شد. و
درهمين روز مقدّس، سالگردروز جمهوري اسلامي ايران را جشن مي گيريم. تقارن اين دو
عيد سعيد، با هم را به فال نيک گرفته از خداي منّان خواهانيم، جمهوري اسلامي ايران
را در کنف حمايت آن حضرت، از شرّ اعادي، مصون و محفوظ بدارد و اين روز فرخنده نرا
برملّت قهرمان ايران، با ميمنت و به دور از حوادث و بلاهاي ارضي و سماوي قرار دهد.
فرا رسيدن اين دو عيد سعيد را به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه، مقام معظّم رهبري و
ملّت شريف و قهرمان ايران، تبريک و تهنيت عرض کرده و براي تيمّن و تبرّک، اين
مقاله را با گوشه هائي از زندگي امام مجتبي سلام الله عليه آغاز مي کنيم.

اوصاف امام
محتبي

مفضّل بن عمر
از امام صادق عليه السّلام نقل ميکند که از پدر بزرگوارش امام باقر عليه السّلام
حديث مي کرد که فرمود:

امام حسن بن
علي عليهما السّلام، عابدترين، پارساترين و با فضيلت ترين مردم دورانش بود هرگاه
به حجّ مي رفت، پياده مي رفت و گاهي پابرهنه ن، براي عرض ادب به پيشگاه ربوبي، به
حج مشرف مي شد. هنگامي که از مرگ ياد ميشد، مي گريست و وقتي که سخن از قبر و بعث و
نشور بود، گريه ميکرد وهنگامي که از صراط و عبور بر آن، ياد ميکردند، اشکهاي حضرت
سرازير مي شد ولي وقتي که سخن از ملاقات خداوند متعال بود، نفس بلندي مي کشيد و بي
هوش مي شد. هر وقت حضرت براي نماز برميخاست، و درمقابل پروردگارش مي ايستاد، بدنش
به شدّت مي لرزيد و هر وقت بحث از بهشت را در خواست و از جهنم به او پناه مي برد.
هرگاه قرآن کريم  را تلاوت مي کرد و به آيه
اي مي رسيد که درآغازش (يا ايها الذين آمنوا) بود در پاسخ به خطاب خداوند، عرضه مي
داشت:( لبيک الّلهم لبيک) و درهيچ حالي از احوال ديده نشد مگر اينکه ذکر خدا برلب
داشت. امام مجتبي، راستگويان انسان و فصيح ترين و بليغ ترين شخصيّت بود، روزي به
معاويه گفته شد: کاش حسن بن علي امر مي کردي که به منبر رود و خطبه بخواند، تا
برای مردم، نقصش معلوم و ظاهر گردد. معاویه آن حضرت را طلبید. و از او خواست به
منبر برود و سخنانی را درپند و موعظه آنها بگوید. آن حضرت بر فراز منبر بالا رفت و
پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود: (ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی
فأنا الحسن بن علی بن أبی طالب، و ابن سیدة النّساء فاطمه بنت رسول الله صی الله
علیه و آله و سلم. انا ابن خیر خلق الله، انا ابی رسول الله،انا ابن صاحب الفضائل،
انا ابن صاحب المعجزات و الدلائل، انا ابن امیرالمؤمنین، انا المدفوع عن حقّی، أنا
و أخی الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة، انا ابن الرکن و المقام، انا ابن مکّة، أنا
ابن المشعر و عرفات.)

ای مردم!
هرکه مرا میشناسد، که می شناسد و هرکه نمی شناسد من حسن بن علی ابی طالبم. من
فرزند سرور زنان جهان فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلی الله علیه تو آله هستم من
فرزند برترین آفریدگان خدایم من فرزند رسول خدایم. من فرزند صاحب فضائل و برتریها
و صاحب معجزات و ادلّه هیم. من فرزند امیرالمؤمنینم. من کسی هستم که حقّم غضب شده
است. من و برادرم حسین، دو سروران جوانان اهل بهشتم. من فرزند رکن و مقامم، من
فرزند مکّه و منایم، من فرزند مشعر و عرفاتم. معاولیه در این اثنا خواست رشته
سخنان حضرت را قطع کند فورا (با کمال بی ادبی) گفت: ای ابا محمّد! ازاین سخنان دست
بردار و درتعریف خُرما چیزی بگو! حضرت (با کمال خونسردی) در پاسخ گفت: باد آن را
بالا می آورد و گرما آن را می رساند و سرما آن را خوشمزه می کند. سپس به سخنان
خودش ادامه داده فرمود: (أنا إمام خلق الله و ابن محمّد رسول الله.)

من امام و
پیشوای بندگان خدایم و من فرزند محمّد رسول خدایم. معاویه ترسید که حضرت به این
مطالب ادامه دهد و آبرویش را ببرد و فتنه ای را بر پا کمد، (با اضطراب) گفت: بیا
ابا محمّد! بس است،پائین بیا!حضرت از منبر پائین آمد. (بحار الأنوارج 43ـ ص 331)

پاسخ تسلیت

امام صادق
علیه السلام فرمود:

دختری از
امام حسن علیه السّلام وفات کرد، برخی از یاران حضرت، نامۀ تسلیتی به او نوشتند و
وفات دخترش را تسلیت گفتند. آن حضرت در پاسخ آنها چنین نوشت: (أما بعد فقد بلغنی
کتابکم تعزّونی بفلاته، فعند الله أحتسبها تسلیما لفضائه، و صبرا علی بلائه، فإن
أوجعتنا المصائب و فجّعنا النوائب بالأحبّة المألوفة الني کانت بنا حفیّة، و
الاخوان المحبّین الذین کان یسرّیهم الناظرون و تفرّبهم العیون. أضحواقد اخترمنهم
الأیام و نزل بهم الحمام، فخلّفوا الخلوف، و أودت بهم الحتوف، فهم صرعی في عساکر
المونی، متجاوزون فی غیر محلّة التجاوز، ولا صلات بینهم و لا تزاور، و لا یتلافون
عن قرب جوارهم، اجسامهم نائیه من أهلها، خالیة من أربابها، قد أخشعها احوانها، فلم
أرمثل دارها دارا، و لا منل فرارها قرارا، فی بیوت موحشة، و حلول مضجعة قد صارت فی
تلک الدیار الموحشة و خرجت عن الدّار المونسة ففارقتها من غیر قلی، فاستودعنها
للیلی و کانت أمة مملوکة، سلکت سیلا مسلوکة، صار الیها الأوّلون و سیصیر الیها
الآخرون و السّلام.)

(بحار ج 43ـ
ص 336 به نقل از امالی طوسی)

نامۀ شما به
من رسید که در آن نامه، مرا به فقدان دخترم تسلیت گفته بودید.من برای خدا صبر
میکنم و تسلیم قضای او هستم و بر بلایش بردبارم. اگر مصیبت ها ما را ناراحت سازد و
اگر در گذشت یارانی که با آنان انس داشتیم و برادرانی که دیدگانم با دیدارشان شاد
و روشن می شد، ما را نگران و غمگین سازد، همانا دوران زندگی آنها به سر آمده و مرگ
به سراغشان رفته و آنچه داشته اند رها کرده اند و جانشان ازکالبدشان بیرون آمده و
اکنون در سپاه مردگانم افتاده اند و در حالی که با آنان همسایه شده اند، میان آنها
( با بدنشان) رفت و آمد و زیارت و ملاقاتی نیست زیرا روح و روانشان ازجسم و بدنشان
به درآمده و بدنها ازصاحبانش جدا شده است و برادران و دوستانشان بر مرگشان، گریه و
زاری می کنند. خانه ای مانند آن خانه ها ندیده ام خانه هائی وحشتناک و مسکنهائی که
صاحبانش صورت بر خاک گذاشته اند. و اکنون دخترم درآن دیار و حشتناک، جایگزیده و
ازخانۀ انس خارج شده و بی خشم و دشمنی، از آن روی تافته است ولی آن دیار، او را
برای پوسیدن واگذار کرده است. به هرحال او کنیزو بردۀ خدا بود و راهی را پیمود که
پیشینیان آن را پیش از این پیمودند و پسینیان از این پس، آن را خواهند پیمود. و
السّلام.

عارف واقعی

از امام جواد
علیه السّلام نقل شده است که فرمود: امام حسن علیه السّلام فرمود: من از خدای خودم
خجالت می کشم که او را ملاقات کنم درحالی که به سوی خانه اش پیاده نرفته باشم. و
ازاین روی، بیست بار، با پای پیاده از مدینه به خانۀ خدا مشرف شد. و در روایت
دیگری آمده است که دو بار آن حضرت تمام اموالش را با خدایش دو قسمت کرد( که یک
نیمی را بر فقراء و مساکین تصدّق نمود).

هرگاه امام
مجتبی علیه السّلام قرآن کریم را تلاوت می کرد و به آیه ای می رسید که درآغازش (
یا ایها الذین آمنوا) بود، درپاسخ به خطاب خداوند، عرضه می داشت :(لبیک اللهم
لبیک) و درهیچ حالی از احوال دیده نشد، مگر اینکه ذکر خدا بر لب داشت.

خزانۀ علم
پیامبر

و در روایتی
آمده است که روزی امام مجتبی سلام الله علیه در حالی که لباسی تمیز و پاک و قیمتی
دربرداشت و سیمائی که نور از آن می تابید بر مرکبی سوار بود و یارانش در کنارش او
را همراهی می کردند، دربین راه پیرمردی یهودی که بیماری او را از پای درآورده و
ذلّت و خواری از سیمایش هویدا گشته و فقر و ناداری او ر اناتوان کرده بود، که هرکس
ا زدیدارش رقّت می کرد، معترض را ه حضرت شده به او عرض کرد: ای فرزند رسول خدا!
خودت انصاف بده حضرت فرمود: چه شده است؟ عرض کرد: مگر جدّت نمی فرماید: (الدنیا
سجن المؤمن و جنة الکافر) ـ دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است؛ حال تو مؤمنی ومن
کافرم، ولی من دنیا را می بینم که به تو روی آورده و از آن لذّت و بهره می بری و
برای من مانند زندانی است مهلک که فقر و

و ناداریش،
مرا به نابودی کشانده است. هنگامی که امام مجتبی علیه السّلام سخنش را شنید، از آن
خزانۀ علم لدنّی پاسخش را داد و به او فهماند که در چه اشتباهی به سر می برد و به
او فرمود: ( یا شیخ، لو نظرت الی ما أعدّ الله لي و للمؤمنین في الدار الآخرة ممّا
الاعین رأت و لا أذن سمعت، لعلمت أنّی قبل انتقالی الیه فی هذه الدنیا فی سجن صنک،
و لو نظرت الی ما أعدّ اله لک و لکلّ کافر في الدار الأخرة من سعیرنار الحجیم و
نکال العذاب المقیم، لرأیت أنک قبل مصیرک الیه الأن فی جنة واسعة و نعمة جامعة.)

ای پیرمرد !
اگر می دیدی آنچه را خداوند برای من و سایر مؤمنین درآخرت( ا زنعمتها ) فراهم
آورده که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده است، پس به حق دانستی که
من پیش از رفتن به آن دیار، در این دنیا در زندانی تنگ قرار گرفته ام و اگر می
دیدی که خداوند برای تو و هر کافری در آخرت از آتش سوزان دوزخ و عذاب دردناک
جاویدان، تهیّه کرده، به حقّ می دانستی که اکنون و پیش از رسیدن به آن دیار، در
بهشتی بزرگ و نعمتی فراوان، به سر میبری.

امام مجتبی
(ع) هرگاه به حج می رفت، پیاده می رفت و گاهی پا برهنه برای عرض ادب به پیشگاه
ربوبی، به حج مشرف می شد. هر وقت حضرت برای نماز بر می خاست و درمقابل پروردگارش
می ایستاد، بدنش به شدّت می لرزید.

پرسشهای شامی

روزی یک نفر
شامی از امام حسن مجتبی علیه السّلام پرسید:

بین حق و
باطل چقدراست؟ حضرت فرمود: چهار انگشت : آنچه را به چشمت دیدی حق است ولی با گوشت
بسا باطل بسیاری بشنوی. و پرسید: بین ایمان و یقین چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت :
ایمان آن چیزی است که شنیده ایم و یقین چیزی است که دیده ایم. و پرسید: بین آسمان
و زمین چقدر است؟ فرمود : دعای مظلوم و مدّ بصر( تا آنجا که چشم کار میکند). و
پرسید: بین مشرق و مغرب چقدر است؟ فرمود: مسیر یک روز آفتاب.

هرگز حرف بد
نزد

عمیر بن اسحاق
می گفت: هیج کس محبوبتر از حسن بن علی (ع) با من سخن نگفت که امیدوار بودم هرگز
سکوت نکند،

و من درتمام
مدّتی که با او بودم، هرگز سخن زشت و فحش و ناسزائی از آن حضرت نشنیدم.

برای حفظ
آبرو

روزی امام
مجتبی (ع) علیه السّلام به شاعری پول داد، یکی از حاضرین به حضرت اعتراض کرد که
چگونه به شاعری که گناه می کند و تهمت به مردم می زند، کمک می کنی؟ حضرت فرمود: ای
بندۀ خدا! بهترین راه برای مصرف پولت، این است که با آن پول، آبروی خود را حفظ کنی
و یکی از راه های رسیدن به خیر، این است که شرّی را از خود دور سازی .

سخنوری بلیغ

برخی از
اهالی کوفه به امام حسن علیه السّلام تهمت زده بودند که نمی تواند سخنوری کند و
خطبه بخواند و استدلال کند .

این مطلب به
امیرالمؤمنین علیه السّلام رسید، امام مجتبی را خواست و به او فرمود: اهل کوفه
دربارۀ تو چیزی گفته اند که مرا سخت آزرده است. عرض کرد: چه گفته اند ای
امیرالمؤمنان؟ فرمود: می گویند که تو توان سخنرانی کردن و استدلال نمودن نداری ؟

 

/

وصاياي امير المؤمنين عليه السّلام

به مناسبت
شهادت حضرت امير عليه السّلام در 21 رمضان

وصاياي امير
المؤمنين عليه السّلام

درماه رمضان
از سال چهل ام هجرت بود که اميرالمؤمنين عليه السلام کوشش مي کرد، اصحاب و يارانش
را به ياري رساندن به حق وادارد و آنان را تشويق و تحريض مي کرد که با باغيان و ظالمان
و مستکبران و در رأس آنها معاويه، مبارزه و پيکار کنند و در پي اين مطلب بسيار
مهم، سپاهياني به اين سوي و آن سوي براي جلوگيري از توطئه هاي معاويه و ديگر
مجرمان مي فرستاد زيرا معاويه پيوسته به عراق و حجاز و يمن يورش مي برد و براي
اشغال سرزمينهاي اسلامي، تلاش فراوان مي نمود، و درهمين حال، حضرت با ارشادات و
رهنمودها و سفارشهاي خويش، عُمّال و مأمورين خود را وادار به احقاق حقوق مستعضعفين
و بر پا داشتن نماز و اجراي احکام و حدود الهي مي نمود که ناگهان خبر رسيد که
دراثر توطئه از پيش طرح ريزي شده، شقي ترين و بدبخت ترين انسان روي زمين، با شمشير
زهر آگينش ضربتي بر فرق مبارک حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسجد کوفه و درشب
19 ماه رمضان وارد کرد، که دراثر آن ضربت، حضرت در شب بيست ويکم به شهادت رسيد.
اولين سخني که حضرت پس از وارد شدن ضربه بر او فرمود اين بود: ( فزت وربّ الکعبه)
ـ به پروردگار کعبه قسم، رستگار شدم. دو وصيت از امير المؤمنين عليه السلام ـ‌ به
تفاوت الفاظ ـ در روايتها نقل شده که يک وصيّت، مخصوص امام مجتبي عليه السلام است
و وصيّت ديگر عمومي تر و به صيغه جمع است، و چون هر دو وصيّت مانند ديگر سخنان آن
حضرت، بسيار آموزنده است، لذا براي اينکه در اين مناسبت دردناک و جانسوز، بهره اي
برده باشيم و سخنان آن عمل کنيم، اين دو وصيّت را ـ از کامليترين نسخه اش ـ‌ براي
پيروان و شيعيان آن حضرت نقل مي کنيم، به اين اميد که واقعا خود را ملزم به عمل
کردند به دستورات حضرتش نمائيم، باشد که از شفاعتش در روز رستاخيز بهره برده و از
دست مبارکش آب زلال (کوثر) را بنوشيم.

وصيّت به
امام مجتبي عليه السّلام:

(هذا ما أرصي
به علي بن أبي طالب أخو محمّد رسول الله صلّي الله عليه و آله و ابن عمّه و صاحبه
.أوّل وصيتّتي أني أشهد أن لا اله الا الله و أن محمّدا رسوله و خيرته، اختاره
بعلمه، وارتضاه لخيرته. و أنّ الله باعث من في القبور،وسائل الناس عن أعمالهم،
عالمُ بما في الصدور. ثمّ اني أءوصيک با حسن ـ وکفي بک وصيّا ـ‌ بما أوصاني به
رسول الله صلي الله عليه وآله، فاذا کان ذلک يا بنيّ الزم بيتک، وابک علي خطيئتک،
و لا تکن الدنيا اکبر همّک. و أوصيک يا بني بالصّلاة عنمد وقتها والزکاة في أهلها
عند محلّها، و الصّمت عند الشبهة، والاقتصاد و العدل في الرضا و الغضب، و حسن
الجوار، و اکرام الضيف، و رحمة المجهود و أصحاب البلاء، و صلة الرحم، وحبّ
المساکين و مجالستهم، و التواضع فإنّه من أفضل العبادة. و قصّر الأمل، و اذکر
الموت، و ازهد في الذنيا فانک رهين موت و غرض بلاء و طريح سقم.وأوصيک بخشية الله
في سرّ امرک و علانيتک، و أنهاک عن النّسرع بالقول و الفعل، و إذا عرض شي ءُ من
أمر الدنيا فتأنّه حتّي نصيب رشدک فيه .وايّاک و مواطن التهمة و المجلس المظنون به
السّوء، فإن قرين السّوء يغرّجلسه . وکن الله يا بنّي عاملا، وعن الخني زجورا،و
بالمعروف آمرا و عن المنکر ناهيا ـ و اخ الإخوان في الله، و أحبّ الصّالح لصلاحه،
و درا الفاسق عن دينک و ابغضه بقلبک، و زابله بأعمالک لئلا تکون مثله. و ايّاک و
الجلوس في الطرقات، و دع الممارات و مجاراة من لاعقل له و لاعلم . و اقصد يا بنّي
في معيشتک و اقتصد في عبادتک، و عليک فيها بالأمر الدائم الذي تطيقه. والزم الصمت
تسلم، و قدّم لنفسک تغنم، و تعلّم الخير تعلم، و کن لله ذاکرا علي کلّ حال. و ارح
من أهلک الصغير، وقّر منهم الکبير، و لا تأکلنّ طعاما حتي تصدّق منه قبل أکله. و
عليک بالصوم فانّه زکاة البدن و جنّه لأهله . و جاهد نفسک و احذر جليسک، و اجتنب
عدوّک .و عليک بمجالس الذّکر و أکثر من الدّعاء فاني ثم آلک يا بنيّ نصحا وهذا
فراقُ بيني و بينک .و أوصيک بأخيک محمّد خيرا، فإنه شقيقک و ابن أبيک و قد تعلم
حبّي له، و أمّا اخوک الحسين فهو ابن امّک و لا أريد الوصاة بذلک و الله الخليفة
عليکم و ايّاه أسأل أن يصلحکم وأن يکفّ الطغاة البغاة عنکم. و الصيرالصير حتي ينزل
الله الأمر و لا قوة الا بالله العلّي العظيم).

اين است آنچه
وصيت کرد به آن علي بن ابي طالب، برادر محمّد رسول خدا صلي الله عليه و آله و پسر
عمويش و دوستش. نخستين وصّيتم اين است که گواهي مي دهم خدائي جز الله نيست و محمّد
رسول او و برگزيده اش است؛ او را با علمش برگزيد و براي بندگانش پسنديد. و همانا
خداوند مردگان را از قبرهايشان برمي خيزاند و از اعمالشان سئوال مي کند هر چند خود
عالم است به آنچه در سينه ها نهفته اند. سپس تو را اي حسن، وصيت مي کنم ـ و
وصيّي  از تو بهتر نيست ـ به آنچه پيامبر
خدا صلي الله عليه و آله مرا وصيّت کرد، پس اگر امر الهي رسيد، فرزندم درخانه ات
بمان و برگناهت اشک بريز و  دنيا بزرگترين
همّت نباشد. ترا وصيت مي کنم، فرزندم، که نماز را در اوّل وقت بخواني و زکات را به
اهلش و درجايش بدهي، و درمواضع شبهه توقّف کني . و تو را سفارش مي کنم به ميانه
روي و عدالت چه درحال خشنودي و چه درحال خشم، و مدارات با همسايگان و مهمان نوازي
و ترحّم بر زحمت کشان و بلاديدگان، و مهرباني با خويشاوندان و محبّت به مستمندان و
مجالست با آنها و تواضع که از برترين عبادت ها است. فرزندم ! آرزو  را کم کن و به ياد مرگ باش و از دنيا چشم بپوش
زيرا تو در گرو مرگي و معرّض بلائي و زمينگير بيماري و مرض.و تو را وصيت مي کنم به
خشيت از خداوند در آشکارا و  پنهاني، و تو
را هشدار مي دهم از شتابزدگي درگفتار و کردار، و اگر امري از امور آخرت براي تو
پيش آمد، فورا آن را انجام ده و اگر امري از امور دنيا براي تو پيش آمد، تأمّل کن
تا اينکه خيرت را محققا دريابي. زنهار از رفتن به مراکز تهمت و مجلسي که احتمال
بطلان و بدي درآن مي رود، چرا که دوست بد، همنشين خود را فريب مي دهد. فرزندم،
براي خدا کار کن و از فحش و ناسزا گفتن بپرهيز و به معروف امر کن و از منکر نهي
نما.و در راه خدا با برادران ديني ات برادري کن و نيکان را براي نيک بودنشان، دوست
بدار و تبهکاران  را از دينت دور ساز و با
قلب و جانت از آنان متنفر باش و با اعمالت با آنان مخالفت کن تا مانندشان نباشي. و
زنهار از نشستن در راه ها، و يا کسي که عقل و دانش ندارد، همنشين نباش .و در زندگي
ات ـ‌فرزندم ـ‌ ميانه رو باش و در عبادتت استقامت بورز و بر تو باد به عبادت
(نوافل و مستحبّات) به نحوي که دائمي باشد و توانش داشته باشي. همواره سکوت را
پيشه کن که درامان باشي و پيش از خود، توشه خود را بفرست که غنيمت است… و در هر
حال به ياد خدا باش و از خانواده ات به کوچکترها مهرباني کن و بزرگترها راگرامي
بدار و هرگز غذائي را نخور پيش از آنکه مقداري از آن را قبل ازخوردن، صدقه دهي
.  بر تو باد به روزه که زکات بدن است و
سپري است براي روزه داران. و با نفس خود مبازره کن و مواظب همنشينت باش و از دشمنت
دوري جوي. و بر تو باد به مجالس ذکر و ياد خدا و بسيار دعا کن و بدان فرزندم، که
درنصيحتت هيچ کوتاهي نمي کنم و اين فراق بين من و تو است که اکنون فرا رسيده است.
و تو را به برادرت محمد سفارش خير مي کنم زير ا او برادرت و فرزند پدرت است و مي داني
که من به او علاقه ندارم و امّا برادرت حسين که او فرزند مادرت است و نياز مبه
سفارش ندارد.خداوند پشت و پناهتان باشد و از او خواهان که امر شما را به خير
بگذراند و دست ظالمان و تبهکاران را از شما دور سازد. و بر شما باد به صبر و
بردباري تا وقتي که خداوند امرش را برساند(و من از دنيا بروم) و لا قوة الا باللّه
العليّ العظيم.

وصيّت امير
المؤمنين به فرزندانش:

(بسم الله
الرحمن الرحيم هذا ما أوصي به علي بن أبي طالب أوصي أنّه يشهد أن لا اله الّا وحده
شريک له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله بالهدي  و دين الحقّ ليظهره علي الدين کلّه و لوکره
المشرکون، صلّي الله عليه و آله، ثمّ إنّ صلاني و نکي و محياي و مماتي الله  ربّ العالمين، لا شريک له و بذلک أمرت و أنا من
المسلمين. ثمّ انّي اوصيک يا حسن و جميع أهل بيني و ولدي و من بلغه کتابي تقوي
الله ربّکم، و لا تموننّ الّا و انتم مسلمون، و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا
تفرقّوا فإنّي سمعت رسول الله صلي الله 
عليه و آله يقول : صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصلاة و الصيام و ان
المبيرة الحالقة للدّين فساد ذات البين،و لا قوّة الّا بالله العلّي العظيم،
انظروا ذوي أرحامکم فصلوهم يهوّن الله عليک الحساب.الله الله في الأيتام فلا
تغبّروا أفواهم، و لا تضيّعوا يحضرتکم، فقد سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله
يقول: (من عال يتيما حتّي يستغني أوجب الله عزّوجل له بذلک الجنّة، کما اوجب الله
لآکل مال اليتيم النار). الله الله في القرآن، فلا يسبقکم إلي العمل به أحد غيرکم
.الله الله في جبرانکم. فإن النّبي صلي الله عليه وآله أوصي بهم، و مازال رسول
الله صلي الله عليه و آله يوصي بهم حتّي ظنّنا أنّه سيورثم. الله الله في بيت
ربّکم، فلا يخلومنکم ما يقينم، فأنّه إن ترک ثم لم تناظروا و أدني ما يرجع به من
أمّه أن يغفر له ما سلف. الله الله في الصلاة فأنّها خير العمل و آنّها عمود
دينکم.

الله الله في
الزکاة فانّها تطقي ء غضب ربّکم.

الله الله في
شهر رمضان فإنّ صيامه جنّه من النار.

الله الله في
الفقراء و المساکين فشارکوهم في معائشکم.

الله الله في
الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم، فأنّما يجاهد رجلان :إمام هديّ أو مطيع له
مقتد بهداه.الله الله في ذريّة نبيّکم فلا يظلمنّ يحضرتکم و بين ظهرانيّکم و أنتم
تقدرون علي الدفع عنهم.

الله الله في
أصحاب نبيّکم الّذين لم يحدثوا حدثا و لم يؤوا محدثّا، فإنّ رسول الله صلي الله
عليه و آله أوصي بهم و لعن المحدث منهم و من غيرهم و المؤوي للمحدث .

الله الله في
النساء و فيما ملکت أيمانکم، فإنّ آخر ما تکلّم به نبيّکم صلي الله عليه و آله أن
قال :(أوصيکم بالضّعيفين: النساء و ما ملکت أيمانکم). الصلاة الصلاة، الصلاة، لا
تخافوا في الله لومة لا ثم،بکفيکم الله من أذاکم و {من}بغي عليکم، قولوا للنّاس
حسنا کما أمرکم الله عزّوجل، و ل تترکوا الأمر بالمعروف و النهي وعن المنکر فيولّي
الله أمرکم شرارکم، ثمّ تدعون فلا يستجاب لکم عليهم و عليکم يا بنّي بالتّواصل و
التباذل  و النّبار، و ايّاکم و التقاطع
والتدابر و التفرّق،و تعاونوا علي البّر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و
العدوان و اتّقوا الله انّ الله شديد العقاب، حفظکم الله من اهل بيت و حفظ فيکم
نبيّکم استودعکم الله و أفرا عليکم السلام و رحمة الله).

اين است آنچه
علي بن  ابي طالب به آن وصيت کرد .وصيّت
کرد و شهادت داد به آنکه خدائي جز الله نيست و او است يکتا وانبازي ندارد واينکه
محمّد بنده و فرستاده او است که با هدايت و آئين خق او را فرستاد تا دينش را بر
تمام آئين ها برتري بخشد هرچند مشرکان را خوش نيايد، درود خداوند بر او و اهل بيتش
باد. و همانا نمازم و عبادتم و زندگي و مرگم براي خداوند، پروردگار عالميان است،
که هيچ شريکي ندارد و به اين مأمور شده ام و من از مسلمانانم.

سپس وصيت مي
کنم به تو اي حسن و به تمام خانواده و اهل بيت و فرزندانم و هرکه وصيتنامه ام را
دريافت نمود، به تقواي الله پروردگارشان و هرگز نميريد جز اينکه مسلمان باشيد و به
ريسمان خداوندچنگ زنيد و متفرّق نگرديد زيرا از رسول خدا صلّي الله عليه و
آله  شنيدم که فرمود: اصلاح ذات البين برتر
از عموم نماز و روزه است و آن وران کننده اي که دين را از بين مي برد، فساد ذات
البين است. نيروئي نيست جز با توکّل بر خداي والا و عظيم .پس به خويشاوندانتان
برسيد و با آنان مهرباني کنيد تاخداوند حساب را برشما آسان گرداند. شما را به خدا،
شما را به خدا در ايتام، پس آنان را گرسنه نگذاريد و نيازمند سئوال از خودتان
ننمائيد و آنها را کوچک مشماريد که از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله شنيدم  فرمود: هرکه يتيمي را متکفّل شود يا بي نياز
گرداند خداي عزّوجل بهشت را براو واجب گرداند همچنانچه بر کسي که اموال يتيم را
بخورد، دوزخ وااجب گردانيده است. شما را به خدا، سما را به خدا در قران، پس
نگذاريد ديگران، در عمل به آن، بر شما پيشي گيرند.شما را به خدا،شما را به خدا، در
همسايگانتان، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله به آنها سفارش کرد و آنقدر سفارش
کرد که پنداشتيم ارث مي برند.شما را به خدا، شما را به خدا، درهمسايگانتان، زيرا
پيامبر صلي الله عليه و آله، به آنها سفارش کرد و آنقدر سفارش کرد که پنداشتيم ارث
مي برند. شما را به خدا، شما را يه خدا درخانه خدايتان(مساجد) پس تا بوديد آن را
خالي نگذاريد چرا که اگر رهايش کرديد(و به آن رفت و آمد ننموديد) در عذاب مهلت
داده نمي شويد و کمترين چيزي که براي يک نفر باشد که وارد مسجد مي شود اين است که
در بازگشت، گناهان گذشته اش مورد بخشش قرار گيرد. شما را به خدا، شما را به خدا،
در نماز زيرا‌  آن بهترين عمل است و آن
ستون دينتان است. شما را به خدا، شما را به خدا، درزکات که آن خشم پروردگارتانن را
فرو مي نشاند. شما را به خدا، شما را به خدا، درماه رمضان زيرا روزه اش سپري است از
آتش دوزخ. شما را به خدا، شما را به خدا در فقرا و مستمندان، پس آنها را شريک
زندگي خود قراردهيد .

 

/

فضيلت شب قدر

فضيلت شب قدر

در فضيلت شب
قدر همين بس که قرآن کريم درآن شب نازل شده است : (انّا انزلناه في ليلة القدر) ـ
ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم .و همين فضيلت است که شب قدر را از هزار ماه برتر
دانسته و فرموده است:( ليلة القدر خيرُ من الف شهر) زيرا دراين شب مبارک است که
فرشتگان و روح القدس به آسمان دنيا فرود مي آيند و آنچه دراين سال خداوند مقدّر
فرموده است، همه رامي نويسند و هر حادثه اي که در طول سال بخواهد رخ دهد،در اين شب
نوشته مي شود.

در قرآن مي
خوانيم : (فيها يفرق کل آمر حکيم) (سوره دخان آيه 4) يعني در اين شب که قدر است،
خداوند هر امر مهمي را در طول سال، مقدّر مي فرمايد.

در روايات
بسياري اشاره به اين شده است که فرشتگان و روح القدس دراين شب مبارک به زمين مي
آيند و پرونده حوادث سال از  ولادتها و
وفاتها و تقسيم روزي ها و حج رفتن ها و هر رويدادي که مي خواهد در طول يک سال روي
دهد را تقديم امام معصوم سلام الله عليه مي کنند و در برخي از روايات تصريح به
حضرت صاحب الزمان ـ عجّل الله فرجه ـ شده است و شايد آخرين آيه از سوره قدر که مي
فرمايد :(سلام هي حتّي مطلع الفجر) اشاره به سلام و درود الهي بر آن حضرت باشد،
حتّي دربعضي از روايات که امام معصوم به صراحت نام امام زمان را نمي برد و شايد از
روي تقيّه باشد، امّا اشاره اي ميفرمايد که (ابلغ من التصريح) است. در روايتي هشام
از امام صادق سلام الله عليه نقل ميکند که درتفسير آيه (فيها يفرق  کل امر حکيم) فرمود: (تلک ليلة القدر، يکتب
فيها و قد الحاجّ، ومايکون فيها من طاعة أو معصية آوموت أو حياة و يحدث الله في
الليل و النّهار ما يشاء ؛ ثم يلقيه الي صاحب الأرض)ـ آن شب قدر است که خداوند
گروه حاجيان را درآن ثبت ميکند و آنچه از اطاعت و گناه و مرگ و  زندگي و حوادثي که در شب و روز رخ مي دهد، همه
را يکجا تحويل صاحب زمين مي نمايد. راوي سئوال مي کند که اين صاحب زمين کيست؟ حضرت
مي فرمايد: (صاحبکم) سرپرست شما. که مقصود از کلمه (صاحب)، همان وليّ امر يا صاحب
الزمان سلام الله عليه است که در روايات، به اصطلاحهاي گوناگون، ذکر شده است. و در
روايات ديگري، حضرت پس از اينکه اشاره به حوادث و رويدادهاي سال مي کند و مي
فرمايد که در شب 23 رمضان، تمام اين مسائل بررسي مي شود و آنگاه به حضرت صاحب
الزّمان  واگذار  مي گردد

آنگاه حضرت
اين جمله را ميفرمايد که :(ولو لا ذلک ثم يعلم ) واگر چنين نباشد، او خبردار نمي
شود. و همچنين  در برخي از  روايات که حضرت همين مطلب را تکرار مي فرمايد،
راوي مي پرسد : اين  مطلب به چه کسي واگذار
مي شود ؟

شايد به قدري
مطلب براي حضرت روشن است که خلاف توقّعش مي شود از اينکه يکي از يارانش چنين سؤالي
بکند، لذا در پاسخ به صورت سئوال استنکاري مي فرمايد: (الي من تري يا عاجز ؟) ـ ‌يا
(الي من نري يا ضعيف؟) تو اي ناتوان به نظرت مي رسد که آن شخص کيست ؟!

بنابراين، در
اين شب سزاوار است که مؤمنين مشغول نماز و دعا و قرآن و مناجات باشند و از خداي
خود توفيق بهتر زيستن را درخواست کنند و مطمئن باشند که آن حضرت پرونده يک يک ما
را بررسي مي کند و اگر آن را پر از گناه و معصيت ديد، خاطر مبارکش آزرده و ناراحت
مي شود و باالعکس، اگر آن را پر از اطاعت ديد، خرسند و شاد مي گردد . و ما بايد با
اعمال  و کردار خود، آن حضرت و خداي آن
حضرت را از خود شاد و خرسند کنيم و رضايتش را که رضايت الهي است، جلب نمائيم.

شب قدر چه
شبي است؟

آنچه مسلّم
است، شب قدر درماه رمضان است و مؤکدا در دهه آخر ماه رمضان است، لذا اين دهه آخرـ
در روايات ما ـ داراي شأن و مقام بيشتري از ساير شبهاي سال است. با اين حال در
احاديث معصومين، دقيقا مشخّص نشده است، شايد به اين خاطر باشد که مي خواهند مؤمنين
تمام اين ده شب را يا لااقل سه شب 21،19و23را با نماز و نياز به درگاه ذوالجلال
احيا بدارند وشب زنده داري کنند. و گاهي که بعضي از اصحاب، اصرار مي ورزيدند که شب
قدر را مشخّصا بدانند، امام درپاسخ مي فرمايد :(ما ايسرليلتين) ـ چقدر آسان است که
انسان دو شب را احيا بدارد و شايد اين سخن، پاسخ به بعضي افراد تنبل نيز باشد که
اگر شما نمي خواهيد تمام اين ده شب را احيا بداريد، دو شب که ديگر خيلي آسان است،
پس لااقل اين دو شب 23،21را حتما احيا بداريد که به فضيلت احياي شب قدر نائل آئيد.
در روايات معتبري زراره از امام باقر عليه السّلام نقل مي کند؛ مي گويد: از آن
حضرت سئوال کردم که شب قدر، چه شبي است؟ حضرت فرمود: (هي احدي و عشرين او ثلاث و
عشرين) يا بيست و يکم است و يا بيست و سوم. باز من پرسيدم: (اليس انما هي ليلة؟) ـ
‌مگر آن يک شب نيست؟ حضرت پاسخ دادند: (بلي)آري ! گفتم: (فآخبرني بها)ـ آن شب را
براي من مشخّص فرمائيد .حضرت فرمود:(و ما عليک خيرا آن تفعل في ليلتين) ـ‌ چه مي
شود تو را اگر عمل خير در دو شب انجام دهي؟! در روايت ديگري از اميرالمؤمنين سلام
الله عليه نقل شده است که فرمود: (سلوا الله الحج في ليلة سبع عشرة من شهر رمضان و
في تسع عشرة و في احدي وعشرين و في ثلاث و عشرين فانّه يکتب الوفد في کل عام ليلة
القدر و فيها يفرق کل امر حکيم ) ـ از خداوند توفيق حج را بخواهيد درشب هفدهم ماه
رمضان يا شب نوزدهم و بيست و يکم و بيست و سوّم، چرا که هرسال در شب قدر، ثبت نام
حاجيان مي شود و درآن شب هر امر مهمّي مقدّر مي گردد. به هرحال، روايتهاي زيادي که
شب قدر را معرّفي کرده اند، آن را در ميان چند شب قرار داده اند و کمتر روايتي آن
را مشخّص کرده است؛ ولي به هر حال احتمال اينکه اين شب بزرگ درشب 23رمضان باشد بيش
از ديگر شبها است زيرا اميرالمؤمنين عليه السّلام مي فرمايد: (ان رسول الله صلّي
الله عليه و آله کان يطوي فراشه و يشدّْ مئزره في العشر الآواخر من شهر رمضان، و
کان يوقظ اهله ليلة ثلاث و عشرين وکان يرشّ وجوه النيام بالماء في تلک اليلة).
(بحار الآنوارـ ج 97ـ ص10)

پيامبر اکرم
صلّي الله عليه و آله در دهه آخر ماه مبارک رمضان، رختخواب خويش را مي پيچيد و کمر
خود را محکم مي بست و خانواده خويش را در(شب بيست و سوّم) بيدار ميکرد و آنان را
که در آن شب خواب بودند، بر صورتشان آب مي پاشيد (که حتما بيدار شوند و فضيلت
احياي آن شب مهم را درک کنند.)

وهرچند دراين
روايت، تآکيد بر شب 23دارد، امّا چون در برخي از روايتها، شب شهادت اميرالمؤمنين
سلام الله عليه را شب قدر ذکر کرده اند و شب شهادت آن حضرت شب بيست ويکم است، لذا
روايت است که مؤمنين هر دو شب 21و23

از ماه مبارک
رمضان را جدّا به دعا و نماز تا صبح بگذرانند زيرا محروميّت از اين امر يعني
محروميّت از عبادت خدا در هزار ماه؛ بالاتر اينکه از کجا تا سال بعد زنده باشيم که
اين  شب مهم را درک کنيم؛ پس بايد از اين
فرصت مغتنم بيشترين بهره برداري کنيم و به عنوان سپاس و حمد الهي، آن را تا به صبح
به عبادت و نماز بگذرانيم، تا شايد خداوند بر ما تفضّل کرده و جائزه اش را نصيب
نمايد.

زراره از
امام باقر عليه السّلام نقل ميکند که حضرت رسول صلي الله عليه و آله پس از بازگشت
از عرفات و رفتن به سوي مني، وارد مسجد شد و درحالي که مسلمانان، از آن حضرت
درباره شب قدر سئوال مي کردند، خطبه اي خواند و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: (اما
بعد فانّکن سآلتموني عن ليلة القدر و لم أطوها عنکنن لآني لم أکن بها عالما؛
اعلموا أيّها النّاس انّه من ورد عليه شهر رمضان وهو صحيح سوي فضام نهاره و قام
وردا من ليله و واظب علي صلواته و هجر الي جمعته وغدا الي عيده، فقد أدرک ليلة
القدر و فاز بجائزة الرّبّ).

ـ شما از من
درباره شب قدر سئوال کرديد و من از شما چيزي را پنهان نمي کنم چون خودم نمي دانم
مشخّصا چه شبي است. ولي اي مردم بدانيد، هرکس که ماه رمضان بر او وارد شد و او
سالم و توانمند بود که روزه اش را بگيرد و شبهائي از آن را احيا کرد و بر نمازهايش
مواظبت نمود و نما زجمعه اش را خواند و به روز عيدش رسيد، پس بي گمان شب قدر را
دريافت کرده و به جائزه الهي نائل آمده است. امام صادق عليه السّلام درتعقيب سخن
آن حضرت مي فرمايد:(فاز والله بجوائز ليست کجوائز العباد) ـ به خدا قسم، به جائزه
اي دست يافت که هرگز مانند جائزه هاي بندگان خدا نيست. به اميد توفيق هرچه بيشتر
عبادت و نماز و مناجات با پروردگار در اين شبهاي عظيم و مقدّس.

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

فضيلت  تلاوت قرآن

*پيامبر اکرم
صلي الله عليه و آله و سلم:

(نوّرا
بيوتکم بتلاوة القرآن ولا تتخذوها قبورا کما فعلت اليهود و النصاري صلّوا في
الکنائس و اليبع و عطلوا بيونهم، فإن البيت اذا کثر فيه تلاوة القرآن کثر خيره
واتّسع أهله وآضاء و أضاء لأهل السماء کما تضي ء نجوم السماء لأهل الدنيا).

(وسائل
الشيعه ـ ج 4ـ ص 850)

خانه هاي خود
را به تلاوت قرآن، نوراني کنيد و آنها را قبرستان نکنيد همانگونه که يهود و نصاري
کردند که در کليساها و کنيسه ها عبادت کردند و خانه ها را رها ساختند زيرا خانه اي
که در آن قرآن خوانده شود، خيرش بسيار گردد و اهل خانه

 در گشايش قرار 
گيرند و براي اهل آسمانها روشنائي دهد همچنان که ستارگان آسمان براي اهل
زمين مي درخشند.

*پيامبر اکرم
صلي الله عليه و آله و سلم:

(أفضل
العبادة قراءة القرآن). (مجمع البيان ـ‌ج 1ـ ص 15)

برترين
عبادت، قراءت قرآن است.

*پيامبر اکرم
صلي الله عليه و آله:

(عليک بتلاوة
القرآن و ذکرالله کثيرا فانّه ذکر ُ لک في السّماء، و نورُلک في الآرض).  (خصال صدوق ـ‌ج 2ـ ص 105)

برتو باد به
تلاوت قرآن و بسيار ذکر خدا گفتن، چرا که خواندن قرآن و بسيار به يادخدا بودن، ياد
تو درآسمان و نوري براي تو در زمين است.

*پيامبر اکرم
صلي الله عليه وآله وسلم:

(ليس شي ءُ
اشدّ علي الشيطان من القراءة في المصحف نظرا).

(ثواب
الاعمال ـ ص 58)

هيچ چيز بر
شيطان سخت تر نيست از خواندن قرآن در حالي که به خود آيات در قرآن نگاه کنند.

*امام باقر عليه
السلام:

(لکلّ شي ء
ربيع و ربيه القرآن شهر رمضان) . (المجالس ـ‌ ص 36)

براي هر چيزي
بهاري است و بهار قرآن ماه رمضان است.

*امام باقر
عليه السلام :

(من قرآ  القرآن قائما في صلاته کتب بالله له بکل حرذف
مائة ومن قرآ في صلاته جالسا کتب الله له بکل حرف خمسين حسنة، و من قرآ في غير
صلاته، کتب الله له بکل حرف عشر حسنات).

(ثواب
الآعمال ـ‌ص 57)

هرکس قرآن را
ايستاده در نمازش بخواند، خداوند براي هرحرفي صد حسنه براي او بنويسد و هرکه در
غير نماز قرآن بخواند، خداوند براي هرحرفي ده –حسنه براي او بنويسد.

*امام صادق
عليه السلام:

(و عليکم
بتلاوة القرآن، فإن درجات الجنّة علي عدد آيات القرآن، فاذا کان يوم القيامة يقال
لقاري القرآن : اقرأ وارق، فکلّما فرآ آية رفا درجة …). (امال يصدوق ـ‌ص 216)

برشما باد به
تلاوت قرآن زيرا پلّه هاي بهشت به عدد آيات قرآن است،پس وقتي روز قيامت شود به
قاري قرآن گفته مي شود: بخوان و بالا برو، سپس هر آيه اي که بخواند، يک پلّه بالا
مي رود.

*امام صادق
عليه السلام :

(ما يمنع
التاجر منکم المشغول في سوقه، اذا رجع الي منزله أن لاينام حتي يقرأ سورة من
القرآن فيکتب له مکان کل آيه يقرؤها عشر حسنات و نمحي عنه عشر سيئات).(ثواب
الاعمال ـ‌ص 57)

چه مي شود
اگر کاسبي از شما که در بازار مشغول کسب و کار است،پس از بازگشت به منزل، پيش از
بازگشت به منزل، پيش از خوابيدن، سوره اي از قرآن را بخواند که به جاي هرآيه اي که
مي خواند براي او ده حسنه نوشته بشود و ده سيئه پاک گردد.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهايي
از قرآن

بسم الله
الرحمن الرحيم  

انتقام الهي
از مجرمان

(انّا من
المجرمين منتقمون ). (سوره سجده ـ‌آيه 22).

به تحقيق که
ما از مجرمان، انتقام ميگيريم. حوادثي که اخيرا درمنطقه خليج فارس رخ داد،انسان را
به تأمل و انديشه وا مي دارد که هدف از اين جنگ چه بود و چرا عراق و کويت به چنين
روزي افتادند؟ ما اکنون در پي بررسي اهداف استکبار جهاني از ايجاد بهانه اي براي
نفوذ بيشتر در منطقه و به دست گرفتن قدرت و مقابله با نهضتهاي اسلامي نيستيم و
تنها به اين نکته اشاره مي کنيم که: به هر حال انتقام الهي نه تنها در آخرت است که
در دنيا نيز گاهي خداوند به دست خود دشمنان و ظالمان، از ستمگراني ديگر انتقام مي
گيرد؛ انتقامي سخت و ويران کننده.

جنگي که هشت
سال تمام رژيم عراق به دستور استکبار جهاني برما تحميل کرد، درحالي که ايران تازه
از زير سلطه آمريکا رها شده بود و کشور نيازي به بازسازي زيادي داشت، دقيقا هدفي
جز نابودي نظام اسلامي که فرياد (لا شرقيه، لا غربيه) سر مي داد،نداشت. استکبار
نيز براي اينکه خود مستقيما وارد معرکه نشود، عراق را براي اين کار برگزيد و تمام
امکانات مادّي و تسليحاتي گسترده را دراختيارش قرار داد که به هدفش، نائل شود ولي
مقاومت و دليري ملت قهرمان ايران به رهبري امام امّت قدس سره نقشه خائنين به اسلام
و انقلاب را اين بار نيز نقش برآب کرد، هر چند درطول اين مدّت طولاني از جنگ
نابرابر، جوانان بسيار عزيز  و ارجمندي  را از دست داديم و کمتر خانه اي درايران ميتوان
يافت که از خويشاندي با شهيدي برخوردار نباشد.

مادران و
پدران داغديده اي که جوانان و عزيزان خود را ازدست داده بودند، بي گمان در دلهاي
شب ازخدا مي خواستند، انتقام خون اين شهيدان را از  سفّاکان عراق بگيرد و چه زود درهمين دنيا
خداوند انتقام ازآنان گرفت .توسط  همان
مستکبريني که عراق را مجهّز 
ميکردند،انتقامي بسيار شديد از دشمنان انقلاب اسلامي گرفت که نه تنها هشت
سال بلکه هشتاد روز هم نتوانستند مقاومت کنند، هر چند دراين بين بسياري از امکانات
اقتصادي نظامي عراق نابود شد و بي گناهان زيادي 
قتل عام شدند (چون آتش که آمد خشک و تررا مي سوزاند) و مااز اين بابت بسيار
متأسفيم ولي به هر حال آن جنون خود خواهان مبدّل به ذلّت و تسليم شد و انتقامي بس
شديد از اين مجرمين گرفته شد. کويت نيز که درايام جنگ ـ از ترس رژيم عراق ـ‌ از
هيچ کمک و همکاري با آن، دريغ نورزيد و به نحوي درشهادت عزيزان ما سهيم بود،به دست
عراق شديدا مورد انتقام قرار گرفت. اکنون ما ميمانيم و آمريکا که امروز درشهوت
قدرت و سکر پيروزي براي به دست به دست آوردن پيروزيهاي ديگر،همواره عربده ميکشد و
(هل من مبارز) مي طلبد، گويا کسي را غير از خود درميدان نديده و به هيچ وجه از
اوضاع جاري عبرت نمي گيرد و برخي ساده انديشان و دلباختگان غرب نيز چنين تصور کرده
اند که ديگر آمريکا شکست خوردني نيست! و کسي را توان مقابله با آن نمي باشد، ولي
ما که معتقد به قدرت الهي هستيم وانتقامگيري پرورگار را امري حق مي دانيم و درقرآن
مي خوانيم که (و لا يردّ بآسنا عن القوم المجرمين)(110ـ يوسف) ـ قهر انتقام ما از
مجرمان باز نخواهد گرديد، به اينان هشدار مي دهيم که اينقدر به آمريکا و ديگر هم
پيمانانش خوش بين نباشيد و از قدرت الهي غفلت نکنيد. درست است که امروز کويت و
ساير کشورهاي خليج فارس، به قدرت آمريکا نمي تواند براي هميشه، سايه بان مطمئني
براي آنان باشد و قطعا در همين دنيا، به زودي اين سايبان ويران خواهد شد و وعده
الهي تخلف ناپذير و جدّي است که (ما محققا از مجرمين و جنايتکاران، انتقام خواهيم
گرفت) و حق، بدون ترديد، احقاق خواهد شد و باطل از بين خواهد رفت هرچند جنايت
پيشگان و مجرمان راخوش نيايد (ليحق الحق و يبطل الباطل ولوکره المجرمون) (سوره
انفال ـ‌آيه 8).

برما لازم
است که از اين پس هشيارانه تر و محتاطانه تر به اطراف خود بنگريم و لحظه اي از
توطئه مجرمان غلفت ننمائيم و ارتش و سپاه ما همانطور که مقام معظم رهبري نيز
فرمودند بايد کاملا هشيار و درآماده باش 
کامل به سر برند که

اگر روزي
دشمنان،آهنگ ما کردند،از زمين و آسمان بر آنها بتازيم و با پشت گرمي از پشتيباني و
حمايت خداوند،از اين قدرتهاي  پوشالي
نهراسيم و خود را براي روز موعود و سپاه امام زمان صلوات الله عليه آماده سازيم.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از آغاز تاپايان

قرآن کتاب
انسان سازي

(قرآن براي
همه است و سعادت همه را بيمه ميکند. در پناه قرآن بود که اسلام در نيم قرن بر همه
امپراطوريهاي در آن وقت غلبه کرد و ما،مادامي که در پناه قرآن هستيم بردشمنان غلبه
خواهيم کرد و اگرخداي نخواسته دشمنان اسلام ما را از  اسلام و قرآن جدا کردند،بايد بنشينيم و ببينيم
که ما در ذلّت، خفّت، بندگي، زندگي ميکنيم، استقلال و آزادي درپيروي از قرآن کريم
و رسول اکرم است).

(15/2/58)

(قرآن آيات
الهي است و انگيزه بعثت، آوردن اين کتاب بزرگ است و تلاوت کردن اين کتاب بزرگ وآيه
عظيم الهي است. گرچه همه عالم آيات حق تعالي هستند لکن  قرآن کريم فشرده ازتمام خلقت و تمام چيزهائي که
دربعثت بايد انجام بگيرد.قرآن کريم يک سفره اي است که خداي تبارک و تعالي به وسيله
پيغمبر اکرم دربين بشر گسترده است که تمام از آن هريک به مقدار استعداد خودش
استفاده کند.(11/3/60)

(اين کتاب
آسماني ـ الهي که صورت عيني  و کتبي جميع
اسماء و صفات و آيات و بينات است و ازمقامات غيبي آن دست ما کوتاه است و جز وجود
اقدس جامع(من خوطب به)ازاسرار آن کسي آگاه نيست و به برکت آن ذات مقدس و به تعليم
اوخلّص اولياي عظام دريافت آن نموده اند و به برکت مجاهدات و رياضت هاي قلبيه،خلّص
اهل معرفت به پرتوي از آن به قدر استعداد و مراتب سير بهره‌مند شده اند و اکنون
صورت کتبي آن که به لسان وحي بعد نزول از مراحل و مراتب،بي کم و کاست و بدون يک
حرف کم و زياد به دست ماافتاده است.خداي نخواسته مباد که مهجور شود و گرچه ابعاد
مختلفه آن و در هر بعد مراحل و مراتب  آن
از دسترس بشر عادي دور است لکن به اندازه علم و معرفت واستعدادهاي اهل معرفت و
تحقيق در رشته هاي لاينتناهاي عرفان الهي و بحر مواج کشف محمدي صلي الله عليه وآله
و سلم بهره هايي بردارند و به ديگران بدهند و اهل فلسفه و برهان با بررسي رموزي که
خاص اين کتاب الهي است و با اشارات از آن مسايل عميق گذشته، براهين فلسفه
الهي  را کشف و حل کرده در دسترس اهلش قرار
دهند. و وارستگان صاحب آداب قلبي و مراقبات باطني رشحه و جرعه اي ازآنچه قلب عوالم
از(اديني ربي)دريافت فرموده، براي تشنگان اين کوثر به هديه آورند و آنان را مؤدب
به آداب الله تا حد ميسور نمايند. و متقيان تشنه هدايت بارقه اي از آنچه به نور
تقوا از اين سرچشمه جوشان (هدي للمتقين)

هدايت يافته
اند، براي عاشقان سوخته هدايت الله به ارمغان آورند. و بالآخره هر طايفه اي از
علماي اعلام و دانشمندان معظم به بعدي از ابعاد الهي اين کتاب مقدس دامن به کمر
زده و قلم به دست گرفته و آرزوي عاشقان قرآن را برآورند و

درابعاد
سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و جنگ و صلح قرآن وقت صرف فرمايند تا
معلوم شود اين کتاب سرچشمه همه چيز است؛ از عرفان و فلسفه تا ادب و سياست،تا
بيخبران نگويند عرفان و فلسفه بافته ها و تخيلاتي بيش نيست و رياضت و سير و سلوک
کار درويشان قلندر است، با اسلام به سياست و حکومت و اداره کشور چه کاردارد که اين
سلاطين و رؤساي جمهور و اهل دنياست، با اسلام دين صلح و سازش است و حتي  ازجنگ و جدال با ستمکاران بري است.و به قرآن آن
آورند که کليساي جاهل و سياستمداران بازيگر به سر دين مسيح عظيم الشأن آوردند. هان
اي حوزه هاي علميه و دانشگاههاي اهل تحقيق! بپاخيزيد و قرآن کريم را از شر جاهلان
متنسک و عالمان متهتک که از روي علم  عمد
به قرآن و اسلام تاخته و مي تازند، نجات دهيد. و اين جانب از روي جد،نه تعارف
معمولي، مي گويم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسّف دارم، و شما
اي فرزندان برومند اسلام! حوزه ها و دانشگاهها را از توجه به شؤونات قرآن و ابعاد
بسيار مختلف آن بيدار کنيد. تدريس قرآن در هر رشته اي از آن را محط نظر و مقصد
اعلاي خود قرار دهيد. مبادا خداي ناخواسته درآخر عمر که ضعف پيري بر شما هجوم کرد
از کرده پشيمان و تآسّف بر ايّام جواني بخوريد همچون نويسنده). (16/5/65)

(ما مفتخريم
و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پيرو مذهبي است که ميخواهد
حقايق قرآني که سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلکه بشريت دم مي زند، از مقبره ها و
گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع قيودي که
برپاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و
بندگي طاغوتيان مي کشاند،نجات دهد).(وصيتنامه سياسي الهي )

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(قرآن کتاب انسان سازی)

دانستنیهائی از قرآن(انتقام الهی ازمحرومان)

سخنان معصومین(فضیلت تلاوت قرآن)

فضلیت شب قدر

وصایای امرالمومنین علیه السلام

عید میلاد سبط اکبر                                            آیت الله جوادی آملی

گواهان روز قیامت                                             آیت
الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                              آیت الله محمدی
گیلانی

دستورهجرت به مدینه                                         حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

زنده نگه داشتن یوم الله 12فروردین

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

جایگاه مجلس درنظام اسلامی                                حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

تراژدی خلیج فارس و مواضع ما                           حجة الاسلام محمدتقی
رهبر                      

احتیاط درگزینش قشم به عنوان منطقه آزاد                دکتر محمدرضا حافظ نیا

مبانی تفکر بسیجی

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای:

* قدرتهای شیطانی بدانند که ایران اسلامی است که امروز در تمامی جهان تخت
قدرتهای استکباری را بلرزه درآورده است.ما اجازه نخواهیم داد که آنها در این منطقه
حکم برانند، قدرت نمائی کنند و سیاست منطقه را در دست خود بگیرند. این منطقه متعلق
به مسلمانان است و ما اعتقاد داریم که استکبار و شیطان بزرگ نخواهد توانست هیچ
آسیبی را به ملت مسلمان ایران و نهضت اسلامی وارد آورد.

(19/10/69)

* ملت ما تنها ملتی است که به نیروهای ذاتی، توانائی ها و لیاقت های خود متکی
است و حفظ موجودیت و تمامیت کشور ملت ما نیز در گرو همین امر بوده است.

(22/10/69)

* کسب رضایت و خوشحالی خانواده های شهدا موجب آرامش خاطر مسئولان و مردم می
شود. توجه به اندیشه ها، آرزوها، عواطف و احساسات فرزندان محترم شهدا ضروری است
باید با درک صحیح و واقعی از کار فرهنگی به معنای عام آن تلاش لازم در جهت شکوفائی
و رشد استعدادهای آنان انجام شود.

* بنیاد شهید یکی از برکات انقلاب و از نشانه های حقانیت انقلاب و امام خمینی
رضوان الله تعالی علیه که همواره بر لزوم حفظ احترام خانواده های معظم شهدا تأکید
می کردند محسوب می شود.

(23/10/69)

* حکومت عراق و سردمداران آن خود بشدت مورد اعتراض و سؤال هستند و در جرایم
شریک می باشند، امّا مسئله ما، ملت و کشور عراق است که اینگونه در حال نابود ساختن
و ویران کردن آن هستند. این قدرتها چگونه به خود اجازه می دهند بسوی هر هدفی که می
خواهند شلیک کنند.

* مگر شما قیّم مردم عراق هستید که کویت را تصرف کرده و اینگونه، عراق ملت
مظلوم آنرا هدف دشمنان خبیث قرار داده اید. این مسئله به هیچ وجه قابل دفاع نیست و
هیچکس نمی تواند از آن دفاع کند و هرکس که از آن دفاع کرده و موضع آنها را توجیه
کند خود را فریب می دهد.

* حوزه ها باید با خطر هدایت های غلط و متکی بر تفکرات ناسالم و مشوب به اغراض
و نیز تحجرها، کند فهمی ها و بد فهمی ها مقابله کنند. صدمه به حوزه و متلاشی آن،
صدمه به اسلام درخشان و جهانی است.

(4/11/69)

* علی (ع) ظلم و ستیز بود و با ظلم و ظالم در هر سطح و با هر کیفیتی می جنگید.
راه او، راه ما و کسانی است که ادعای پیروی از امیرالمؤمنین را دارند. لذا در نظام
ما قوانین و تلاشها باید در خدمت مردم مستضعف و محرومی باشد که حکومت طولانی
طاغوتها آنان را به استضعاف دچار کرده است.

* آمریکا، انگلیس و فرانسه ثابت کردند که برای نفت و راه انداختن کارخانه
هایشان حاضرند. هزاران انسان را به خاک و خون بکشند امّا تردید نیست که ملت عراق
تا هنگامی که به اسلام متمسّک باشد زنده است و از بین نخواهد رفت.

* انقلاب اسلامی، ملت ما را زنده و هوشیار کرد و به آنان شجاعت، قدرت و عزت
داد و این از ثمرات انقلاب ماست. ملت ما اولین ملتی بود که ثابت کرد آمریکا هیچ
غلطی نمی تواند بکند و ملتهای دیگر نیز باید با تمسک به اسلام، همین راه را طی
کنند.

(10/11/69)

* جهاد با صهیونیستها را واجب می دانیم و در صورت حمله صهیونیستها به هر کشور
اسلامی از جمله اردن هیچ فرصتی را برای کمک به کشورهای مسلمان از دست نخواهیم داد.

(15/11/69)

* ما از آغاز انقلاب تا به حال علیه شرق و غرب که در مقابل ما متحد شده بودند
جنگیدیم … ما هرگز به نفع چپ، با راست به نفع راست با چپ اتحاد پیدا نکردیم.
طرفین درگیر در خلیج فارس از نظر ما و همه انسانهای واقع بین بخاطر اهداف غلط،
غیرالهی و نامقدس با هم می جنگند و جمهوری اسلامی هر دو جناح را رد می کند.

(4/11/69)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جهان اسلام

يک مسلمان انقلابي عرب در مرز بين اردن
و فلسطين اشغالي در حاليکه شعار الله اکبر سر مي داد بر روي يک سرباز گشتي رژيم
صهيونيستي آتش گشود و وي را مجروح کرد.

رژيم سعودي حوزه علميه «المبرز» در
الاحساء را بدليل آنکه حاضر نشد حضور نظامي آمريکا در عربستان را تأييد کند تعطيل
کرد.

از آغاز فتنه هندوها عليه مسجد بابري تا
کنون، 2هزار مسلمان به دست هندوها و نظاميان هند کشته شده اند.

اتومبيل کنسولگري آمريکا در بيت المقدس
توسّط انقلابيون مسلمان به آتش کشيده شد.

دولت کنيا حقّ استفاده از حجاب اسلامي
را در مدارس دخترانه به رسميّت شناخت.

دولت تونس توليد فيلمهاي مبتذل را آزاد
اعلام کرد.

(18/10/69)

مسلمانان مالزي عليه مداخله نظامي
آمريکا در خليج فارس، در برابر سفارت آمريکا در «کوالالامپور» دست به تظاهرات
زدند.

با وجود نزديک شدن پانزدهم ژانويه و
پايان يافتن ضرب الاجل آمريکا و احتمال بروز جنگ در خليج فارس، رژيم سعودي از
توزيع ماسک ضد شيميايي در ميان شيعيان عربستان خودداري کرد.

(24/10/69)

نماز جمعه پس از 24 سال در آلباني
برگزار شد.

صدها هزار نفر در آذربايجان شوروي
بمناسبت سالگرد شهداي باکو تظاهرات کردند.

(3/11/69)

نيروهاي رژيم سعودي در شهر «قطيف»
عربستان به سوي مخالفان حضور نظامي آمريکا آتش گشودند.

يک زن محجبه ايراني در لندن به قتل
رسيد. احتمالاً اين زن، زير قطار در حال حرکت انداخته شده است.

دادگاه مراکش 78 مسلمان را به حبس محکوم
کرد.

(14/11/69)

200 هزار جلد قرآن مجيد به زبان روسي در
تاجيکستان شوروي انتشار يافت.

(9/11/69)

اسرائيل مردم جنوب لبنان را به خاک و
خون کشيد.

(13/11/69)

اخبار داخلي

رئيس و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي
خواستار آزادي هرچه سريعتر دکتر مهرداد کوکبي از زندان انگليس شدند.

مجهّزترين بيمارستان غرب کشور در ايلام
افتتاح شد.

رئيس جمهور: هسته هاي گزينش بايد در
انتخاب کارگزاران نظام از ملاحظه کاري پرهيز نمايند.

(19/10/69)

شبکه اول و دوم تلويزيون ايران، با بهره
برداري از فرستنده هاي پرقدرت راديو تلويزيوني، کشورهاي جنوب خليج فارس را تحت
پوشش گرفت.

(22/10/69)

با امضاي يک بيانيه توسط سفراي ايران و
اردن در نيويورک روابط سياسي اين دو کشور برقرار شد.

عبدالسلام جلود عضو شوراي و مرد شماره 2
ليبي پس از مذاکره با مقامات عراقي در بغداد، وارد تهران شد.

توافقنامه ايران و شوروي براي اتّصال
خطوط برق به امضاء رسيد.

(26/10/69)

مبلغ 214 ميليارد ريال وام براي ساخت
واحدهاي مسکوني به روستائيان اهداء شد.

ايران آمادگي خود را براي کمک به
آوارگان جنگ خليج فارس اعلام کرد.

(29/10/69)

ايران به آمريکا و نيروهاي چند مليّتي
در مورد احتراز از حمله به اماکن مقدّسه اسلامي و مردم غير نظامي در عراق هشدار
داد.

سوّمين سمينار خليج فارس با پيام رئيس
جمهور گشايش يافت.

ايران خواستار تشکيل فوري کنفرانس
اسلامي براي پايان دادن به جنگ خليج فارس شد.

(1/11/69)

«نواز شريف» نخست وزير پاکستان در رأس
هيئتي وارد تهران شد.

7 ميليارد ريال براي براي احداث 5 هزار
تخت بيمارستاني اختصاص داده شد.

بدنبال بارش سياه در بوشهر، اولين اثرات
مخرب جنگ بر محيط زيست خليج فارس مشاهده شد.

عبدالحليم خدام معاون رئيس جمهور سوريه
بهمراه وزير خارجه اين کشور وارد تهران شدند.

(3/11/69)

آقاي هاشمي رفسنجاني: اگر جنگ خليج
فارس، جنگ حق و باطل بود وارد نبرد مي شديم ولي بحران فعلي اين طور نيست و ما
نبايد دست به انتحار بزنيم.

وزير خارجه هند براي ديداري 24 ساعته
وارد تهران شد.

طي سالجاري بيش از 5/2 ميليون تن گندم
از کشاورزان سراسر کشور خريداري شد.

(6/11/69)

7 فروند جنگنده عراقي پس از نقض حريم
هوايي ايران در يکي از فرودگاه ها به زمين نشستند.

شوراي عالي امنيت ملي به طرفين درگير در
جنگ اخطار کرد از فضاي ايران استفاده نکنند.

سيل در کرمان 15 روستاي اين استان را به
محاصره درآورد.

وزير امور خارجه اردن وارد تهران شد.

11 شهود ايراني دادگاه مهرداد کوکبي،
عليرغم داشتن ويزا از فرودگاه لندن باز گردانده شدند.

(7/11/69)

حساسيت ايران نسبت به حفظ امنيت اماکن
مقدس در عراق به کاردار انگليس ابلاغ شد.

تعداد ديگري از هواپيماهاي نظامي عراق
در خاک ايران فرود آمدند.

با تصويب نمايندگان مجلس، 20 ميليون
دلار ارز و 2 ميليارد ريال براي حمايت از انقلاب اسلامي فلسطين اختصاص يافت.

(9/11/69)

قانون بودجه 2076 ميليارد ريالي سال
1370 جهت اجرا به دولت ابلاغ شد.

طي دو روز گذشته هيأتهاي بلند پايه اي
از فرانسه، عراق، الجزاير و يمن وارد تهران شدند.

اولين محموله کمکهاي دارويي جمهوري اسلامي
ايران به عراق ارسال شد.

شرکت فرانسوي «فراماتوم» به پرداخت 550
ميليون فرانک به سازمان انرژي اتمي ايران محکوم شد.

سيل بي سابقه سيستان 10 هزار نفر را بي
خانمان کرد.

(13/11/69)

اخبار جنگ خليج فارس

هزاران آمريکايي در اعتراض به سياست بوش
در خليج فارس در چند شهر اين کشور به تظاهرات پرداختند.

(17/10/69)

مذاکرات 6 ساعته وزراي خارجه آمريکا و
عراق در ژنو به شکست انجاميد.

يک خلبان آمريکايي بر اثر سقوط يک فروند
«اف-16» در عربستان کشته شد.

(20/10/69)

فروش عکسهاي ماهواره اي کويت و عربستان
سعودي توسّط يک شرکت فرانسوي به عراق فاش شد.

کنگره آمريکا به بوش اجازه داد عليه
عراق وارد جنگ شود.

200 هزار آلماني در 70 شهر عليه جنگ دست
به تظاهرات زدند.

مردم آمريکا با شعار «ما براي نفت خون
نخواهيم داد» در برابر کاخ سفيد دست به تظاهرات زدند.

يکصدمين سرباز آمريکايي در عربستان جان
خود را از دست داد.

آمريکا 2 هزار دستگاه پرتاب موشک ضد
موشک (پاتريوت) به رژيم صهيونيستي تحويل داد.

ضرر مالي عراق ماهانه 5/2 ميليارد دلار
برآورد شد.

«فهد» يکصد هزار دلار براي خانواده
سربازان آمريکايي در عمليات سپر صحرا فرستاد.

(23/10/69)

ناو هواپيما بر آمريکايي مسلح به کلاهک
هسته اي وارد کانال سوئز شد.

دکوئيار اعلام کرد هيچ پيشرفتي در
مذاکرات با صدام نداشته است.

(25/10/69)

فهد: در طول جنگ عراق با ايران 5/27
ميليارد دلار به بغداد کمک کرديم.

دو نظامي انگليس بر اثر سقوط هواپيمايشان
در عربستان کشته شدند.

آمريکا بيش از 24 فروند هواپيماي جنگي
در نزديکي عراق مستقر کرد.

نيروهاي آمريکايي عمليات «طوفان صحرا»
را 17 ساعت پس از انقضاي ضرب الاجل، ساعت 35/1 دقيقه بامداد، بمباران مراکز نظامي
و غير نظامي عراق از جمله فرودگاه ها، پالايشگاه و مراکز صنعتي عراق را آغاز
کردند.

در سه ساعت اول شروع عمليات «طوفان
صحرا» 400 حمله هوايي به 60 هدف گوناگون در سراسر عراق انجام شد.

نيروهاي چند مليتي بيش از 18 هزارتن
مواد منفجره بر روي عراق ريختند.

عراق 14 جنگنده نيروهاي چند مليتي را
سرنگون کرد.

پالايشگاه مخفي عربستان توسط توپخانه
عراق به آتش کشيده شد.

با آغاز جنگ خليج فارس، قيمت نفت در
بازارهاي جهاني به بشکه اي 37 دلار رسيد.

سوريه اعلام کرد، صدام حسين مسئول جنگ
در خليج فارس است و بايد تاوان آن را بدهد.

جنگ زميني در کويت با نبرد تانکها آغاز
شد.

عراق در ساعات اوليه جنگ 5 فروند موشک
«اسکاد-بي» بسوي منطقه «ظهران» در عربستان شليک کرد.

بوش: ما با ملت عراق خصومتي نداريم!

(27/10/69)

نبرد هوايي و موشکي، مناطق وسيعي از
عراق، عربستان و اسرائيل را فرا گرفت.

دفتر شرکت هواپيمايي آمريکا در دهلي نو
بر اثر انفجار ويران شد.

دو مرکز آمريکايي و انگليسي در ايتاليا
مورد حمله قرار گرفت.

تل آويو و حيفا، دو شهر مهم رژيم
اشغالگر قدس، ظرف 48 ساعت گذشته در دو نوبت مورد تهاجم 19 موشک عراق قرار گرفت که
ساختمان وزارت دفاع اسرائيل نيز مورد اصابت قرار گرفته است.

سفير عراق در سازمان ملل از آمريکا
خواست تا با اين کشور وارد مذاکره شود.

کنگره آمريکا هزينه جنگ نيروهاي
آمريکايي در خليج فارس را بين 28 تا 86 ميليارد دلار برآورد کرد.

آمريکا به تلافي موشکباران اسرائيل 9
موشک دربا به زمين به سوي عراق شليک کرد.

عربستان رسماً اعلام کرد 20 هزار نفر از
ساکنين «ظهران» اين شهر را پس از هدف قرار گرفتن موشکهاي عراقي ترک کردند.

(29/10/69)

اوزال در مصاحبه اي اظهار داشت اختيار
ترکيه در دست آمريکاست و صدام حسين يک ديکتاتور است.

مردم فرانسه: چه کسي به صدام اسلحه
فروخت؟

با گذشت 4 روز از آغاز نبرد، طرح آمريکا
براي شکست فوري عراق به بن بست رسيد.

شهرهاي نجف و کربلا هدف حملات هوايي
آمريکا قرار گرفت.

(30/10/69)

4 موشک کروز آمريکا در آسمان بغداد توسط
ضد موشکهاي عراقي منهدم شد.

سومين هواپيماي «تورنادو» در عراق سقوط
کرد.

40 جنگنده آمريکايي با پرواز از خاک
ترکيه، شهرهاي عراق را بمباران کردند.

وزارت دفاع آمريکا براي کشف پايگاه هاي
موشکي عراق 4 ميليون دلار جايزه تعيين کرد.

(1/11/69)

عراق خلبانان اسير را در مراکز علمي-
اقتصادي و ساير اهداف هوايي مستقر ساخت.

زير دريايي هاي آمريکايي عليه عراق وارد
عمليات شدند.

آمريکا تا کنون 472 هزار نيروي نظامي در
منطقه خليج فارس مستقر کرده است.

(2/11/69)

نخست وزير انگليس: ضروري است که اقامت
دايمي نيروهاي هوايي و درياي را در منطقه خاورميانه طرح ريزي کنيم.

کارشناس نظامي شوروي: 90 درصد حملات
هوايي عليه عراق ناموفق بوده است.

وزير خزانه داري آمريکا اعلام کرد
اقتصاد کشورش دچار رکود شده است.

يک کشتي پشتيباني آمريکا با پنجاه هزار
تن مهمات و تجهيزات نظامي راهي خليج فارس شد.

300 هزار نفر در اثر بمبارانهاي نيورهاي
آمريکايي در عراق کشته شده اند.

راديو اسرائيل: طرح آمريکا براي تسلط بر
خليج فارس 12 سال قبل تهيه شده بود.

(4/11/69)

33 دانشجوي عراقي مقيم انگليس به عنوان
اسير جنگ دستگير شدند.

ژاپن 9 ميليارد دلار کمک مالي و چند
فروند هواپيماي نظامي در اختيار آمريکا قرار داد.

امير کويت يک کمک 5/13 ميليارد دلاري به
متحدين عليه عراق اهداء کرد.

(6/11/69)

نيروهاي غربي 20 هزار پرواز عليه عراق
انجام داده اند.

75 هزار تن در مقابل کاخ سفيد دست به
تظاهرات زدند.

15 ميليون بشکه نفت به خليج فارس ريخته
شد.

در حمله موشکي عراق به تل آويو بيش از
يک هزار واحد مسکوني آسيب ديد و آپارتمان نماينده کارخانه آمريکايي موشکهاي
پاتريوت در فلسطين اشغالي منهدم شد.

(17/11/69)

واشنگتن پست: 70 حمله به منافع آمريکا
در خارج صورت گرفته است.

فهد: اميدوارم ايران گذشته را فراموش
کند.

عراق تا کنون 32 هزار بار مورد حمله
هوايي نيروهاي چند مليتي قرار گرفت.

وزير دفاع فرانسه و فرمانده نيروي
دريايي ايتاليا در مخالفت با جنگ خليج فارس استعفا دادند.

وزير خارجه شوروي و آمريکا در پايان
ديدار فيما بين اعلام کردند در صورت اعلام آمادگي عراق براي خروج از کويت، برقراري
آتش بس در جنگ خليج فارس ممکن خواهد بود.

(13/11/69)

/

نقش سیاسی و نظامی تنگه هرمز

نقش سیاسی و نظامی تنگه هرمز

قسمت اول

دکتر محمدرضا حافظ نیا

مبحث اول: اهداف و استراتژی قدرتهای جهانی در خلیج فارس وتنگه هرمز

خلیج فارس به لحاظ داشتن ارزش های خاص اقتصادی- ارتباطی- استراتژیکی و فرهنگی
در طول تاریخ مورد توجه قدرتهای بزرگ جهان بوده و تسلط برآن منجر به تغییر موازنه
قدرت بین دولتهای قدرتمند می شده است. به تبع این اهمیت ویژه خلیج فارس، تنگه هرمز
بعنوان دهانه آن اهمیت فوق العاده داشت بطوری که قدرت حاکم بر خلیج فارس، سعی بر
حفظ کنترل و تسلط خود بر تنگه هرمز می نمود، در واقع خلیج فارس و تنگه هرمز بصورت
یک واحد جدائی ناپذیر دیده میشد. این اهمیت در طول تاریخ ادامه داشته و هنوز هم
ادامه دارد چرا که مهم ترین دالان ارتباط حوضه جغرافیائی خلیج فارس با دنیای خارج
و بالعکس، تنگه هرمز می باشد. خلیج فارس در دوره معاصر نیز کانون رقابت قدرتهای
جهانی است، چه در دوره حاکمیت انگلستان بر خلیج فارس که رقابت بین انگلیس و روسیه
و آلمان و فرانسه بر سر تسلط و کنترل بر تمامی یا بخشی از خلیج فارس وجود داشت و
چه در حال حاضر که بین امریکا و شوروی رقابت برای نفوذ و کنترل بر خلیج فاس ادامه
دارد و قدرتهای محلی نظیر ایران، عراق و عربستان و همچنین قدرتهای نوظهور برون
منطقه ای نظیر چین و ژاپن، در این عرصه کشمکش سعی بر ایجاد نفوذ و حفظ تسلط خود با
بهره جویی از ابزارهای مختلف سیاسی- اقتصادی و حتی نظامی دارند.

حجم و سطح رقابتها مبین اهمیت خلیج فارس و تنگه هرمز است و اهمیت آن ناشی از
وجود ارزشهائی است مه خلیج فارس حامل آن می باشد، این ارزشها بطور مشخص عبارتند
از:

الف: ارزش و نقش ارتباطی بین سه قاره افریقا، اروپا و آسیا که در گذشته اهمیت
بیشتری داشت و اکنون نیز بعنوان بخشی از یک سیستم حمل و نقل، بین اقیانوسهای هند و
کبیر و اطلس و دریای سرخ و مدیترانه بمنظور حمل نفت و کالا عمل می کند.

ب: ارزش به انرژی زائی که به عنوان بزرگترین منبع نفت جهان دارای ذخایر
ارزشمند و دوام داری است و 5/65 درصد ذخایر پرنفت شناخته شده جهان را در خود جای
داده است، بعلاوه اینکه از 7/27% ذخایر گاز طبیعی جهان نیز برخوردار می باشد. نفت
خلیج فارس دارای ویژگیهائی است که آن را از سایر حوضه های نفتی متمایز می کند که
بطور مشخص می توان به موارد ذیل اشاره نمود.

1- بازدهی چاهها و تولید آن بالاست.

2- ذخیره چاهها زیاد است بطوری که هرچاه حدود 250 هزار تن و در بعضی ازآنها تا
یک میلیون تن ذخیره نفت دارد در حالیکه چاه های ونزوئلا حدود 20 هزار تن و چاه های
امریکا 600 تن ذخیره دارند.

3- هزینه تولید و ترابری نفت خلیج فارس نسبت به سایر جاها پائین تر است.

4- قیمت نفت خلیج فارس بویژه در مقایسه با نفت امریکا ارزان تر است.

5- به دلیل ذخایر بالا، طول عمر نفت خلیج فارس تا 120 سال تخمین زده می شود.

نفت بطور کلی بدلیل ارزانی و حمل و نقل آسان و انرژی زا بودن نسبت به سایر
سوختها، و خواص فیزیکی آن که از مشخصات زیادی بویژه برای صنعت پتروشیمی برخوردار
است، همچنان در صدر انرژیهای جهان قرار داشته و در آینده نیز خواهد داشت و به همین
دلیل انرژی های جاگزین تاکنون نتوانسته اند با نفت رقابت نمایند. اهمیت کلی نفت در
میان سایر انرژی ها و اینکه خلبج فارس پس از اتمام سایر حوضه های جهان کماکان از
ذخیره نفت برخوردار خواهد بود، این منطقه را از اهمیت استراتژیکی و حیاتی بسیار
بالائی برای جهان برخوردارمی نماید.

ج: ارزش اقتصادی که در اثر درآمدهای حاصل از نفت ایجاد شده است. درآمدها و
دلارهای ناشی از صدور و فروش نفت خام منطقه خلیج فارس را در کانونهای ثروتمند جهان
درآورده است. این ثروت همراه با جمعیت حدود یکصد میلیونی مصرف کننده، خلیج فارس در
کانون توجه صادر کنندگان اسلحه و کالاهای صنعتی و غیر صنعتی جهان قرار داده
بطوریکه آن را به عنوان مرکز مصرف تولیدات خود تلقی می نمایند. در حال حاضر
کشورهای ژاپن، امریکا، کانادا، چین، آلمان غربی، انگلیس، فرانسه، هلند و اخیراً
شوروی و کشورهای سوسیالیستی بیشترین رابطه تجاری و اقتصادی را با منطقه خلیج فارس
دارند.

د: ارزش ژئوپلتیکی که از موقعیت جغرافیائی خلیج فارس در جهان ناشی می شود،
خلیج فارس و تنگه هرمز مطابق نظریات ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک جهانی در بخش مرکزی
منطقه حاشیه قرار گرفته و سطح تماس دو قدرت برّی و بحری را تشکیل می دهد.

تنگه هرمز در منطقه حاشیه، از موقیت مرکزی برخوردار است یعنی بخش شرقی و غربی
و جنوبی و شمالی ریملند را به هم پیوند می دهد و کنترل آن به معنی کنترل چهار بخش
یاد شده خواهد بود.

6- ارزش فرهنگی، که از قرار داشتن مرکزیت ظهور دین مبین اسلام و قبله مسلمانان
در این منطقه ناشی می شود کنترل و نفوذ بر این مرکزیت یعنی کنترل و نفوذبخش وسیعی
از کره زمین، از غرب آفریقا تا شرق آسیا که دارای ارزشهای اقتصادی- ارتباطی و
استراتژیکی خاصی است می باشد نتیجه کنترل این مرکزیت بستگی به قدرت کنترل کننده
دارد، اگر این مرکزیت در کنترل قدرتی اسلامی ایران که مبین و مبشر اندیشه اصیل
اسلامی در جهان کنونی است باشد منجر به استقلال و آزادی و اتحاد جهان اسلام و
رهائی از کنترل دو ابر قدرت امریکا و شوروی و ظهور قدرتی جدید با قابلیت ها و
امکانات تعیین کننده در جهان می شود و اگر در کنترل یکی از قدرتهای استعماری نظیر
انگلستان و امریکا باشد به آنها قدرت کنترل جهان اسلام را می دهد کما اینکه در
زمانی که انگلستان کنترل عربستان را به عهده داشت ایدئولوژی انحرافی جدیدی به نام
وهابیت که به اسلام منتسب نمودند سربرداشت و حاکم بر قطب اسلام یعنی مکه شد. سپس
با پرورش و ترویج آن در دوره حاکمیت انگلستان و بعداً امریکا و با کمک درآمدهای
هنگفت نفت، بر حفظ موقعیت رهبری برای وهابیت و آل سعود در جهان اسلام تأکید شد تا
از طریق کنترل ایدئولوژیکی و عقیدتی و فکری مسلمانان، کنترل سیاسی جهان اسلام برای
منافع قدرت حاکم یعنی آمریکا فراهم آید، این همان چیزی است که در دوران حاکمیت
انگلستان و امروز در دوران حاکمیت امریکا شاهد آن هستیم و حکام عربستان در هر دوره
در کنترل قدرت حاکم عربستان در هر دوره در کنترل قدرت حاکم بوده و بعنوان کارگزار
و اهرم اجرائی سیاستهای انگلیس و امریکا مورد استفاده قرار گرفته و می گیرند.

مجموعه این ارزشهاست که قدرتهای جهانی را در گذشته و امروز متوجه خلیج فارس
نموده است، زیرا تسلط بر تمام یا هر یک از ارزشهای مزبور، موازنه استراتژیک و
موازنه قدرت را در جهان تغییر می دهد  و
این اهمیت از سوی رهبران سیاسی و یا صاحب نظران مسائل استراتژیک دقیقاً درک شده
است که برای نمونه به موارد ذیل می توان اشاره نمود:

لرد کروزن وزیر خارجه وقت انگلستان گفت:

«متحدین شناور بر موجی از نفت به پیروزی رسیدند».

کلمانسو نخست وزیر فرانسه در جنگ اول جهانی: «ارزش یک قطره نفت مساوی با ارزش
یک قطره خون است».

مارشال فوق سردار معروف فرانسه در جنگ اول: «ما باید نفت داشته باشیم وگرنه
جنگ را خواهیم باخت».

ریچارد نیکسون رئیس جمهوری سابق آمریکا در کتاب «جنگ واقعی- صلح واقعی» می
نویسد:

«خاورمیانه از دیر باز چهارراه آسیا، افریقا و اروپا بوده است، اکنون نفت خون
صنعت مدرن است، در منطقه، خلیج فارس قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان
می اندازد و راههای دریائی پیرامون خلیج فارس شریان هایی هستند که این خون حیاتی
از آنها می گذرد».

سران هفت کشور صنعتی جهان: «تا پنجاه سال آینده خلیج فارس عمق استراتژیک غرب
است».

دیوید نیوسام معاون سیاسی پیشین وزارت خارجه امریکا:

«اگر جهان دایره ای باشد که بخواهیم مراکز آنرا بیابیم بخوبی می توان توجیه
کرد که این منطقه خلیج فارس می باشد».

در این بحث تلاش می شود اهداف و استراتژی قدرتهای کنونی جهانی در منطقه خلیج
فارس و تنکه هرمز که بطور مشخص امریکا و شوروی هستند تبیین گردد ولی قبل از
پرداختن به آن، نظری اجمالی به قدرت جهانی قبل از آنها در منطقه خلیج فارس ضروری
بنظر می رسد، زیرا حاکمیت کنونی قدرت امریکا در منطقه بی ارتباط با قدرت حاکم
کنونی می باشد.

 

/

شمّه ای از ابعاد تربیتی نماز

شمّه ای از ابعاد تربیتی نماز

قسمت اول

حجة الاسلام رحیمیان

قبل از بررسی نقش تربیتی نماز به عنوان مصداق کامل عبادت، لازم است به اجمال
پیرامون عبادت- به طور کلی- و نقش آن در تربیت انسانها سخنی داشته باشیم:

انسان به طور فطری مجذوب کمال و زیبایی است و شعاع میل و کشش انسان به سوی
کمال و زیبایی تا بی نهایت کشیده شده و هرگونه کوشش او نتیجه این کشش می باشد.

کششهای ویژه انسان مانند کشش به شناخت حقایق و کشش به کمال و زیبایی، ضمن آنکه
دلیل روشنی بر اثبات عالم ماورای ماده هستند عامل پیوند انسان با آن عالمند.
کششهای مشترک بین انسان و حیوان، ظرف و مظروف آنها به خاطر تعلق به جهان ماده و
طبیعت، محدود است- مثل میل به غذا که با خوردن مقداری مشخص از غذا معده پر می شود
و گرسنگی و میل به غذا تبدیل به سیری و حتی نفرت از غذا می گردد-.

اما، کششهای ویژه از مقوله مادیات نیستند، و چیزی خارج از مرز ماده را می
طلبند، و متناسب با عالم ماوراء ماده که بی کرانه است. ظرفیت انسان نیز در حیطه
این کششها نامحدود و سیری ناپذیر است؛ و از باب نمونه در مورد کشش و میل به شناخت
و آگاهی از حقایق می بینیم که انسان ظرفیتی نامحدود دارد. از حضرت امیرالمؤمنین
(ع) نقل شده است:

«کل وعاء یضیق بما یجعل فیه الاوعاء العلم فانه یتسع» (غررالحکم).

هر ظرفی- که متعلق به جهان ماده است- به وسیله آنچه در آن قرار می گیرد تنگ می
شود، مگر ظرف علم که وسعت می یابد.

و اگر فرض کنیم مثلا بوعلی سینا تا میلیاردها سال زنده بود و با همان استعداد
و نشاط جوانی و آزاد از همه محدودیتهای ناشی از پیوند با جسم و ماده با تمام توان
در میدان کسب دانش پیش می تاخت. هرگز به نقطه ای نمی رسید که احساس کند ظرفیت علمی
اش پر شده و دیگر از تحصیل دانش ناتوان و اشباع گردیده و یا آن که دیگر علمی برای
آموختن نیابد، بلکه می دانیم که دانشمندان 
هرچه در فضای لایتناهی دانش بالاتر می روند، بیش از آنکه به معلومات خود
اعتماد کنند، به بی کرانگی چیزهایی که نمی دانند اعتراف می کنند. و پیغمبر اکرم
(ص) که قله رفیع علم و آگاهی و اوج کمال ممکن را فتح کرده است باز هم به دستور
پروردگارش «رب زدنی علماً» می گوید و از درگاهش علم افزون می طلبد.

پس در ذات انسان به طور تکوینی و فطری، گرایش و کشش به سوی حقیقت مطلق و کمال
و زیبایی بی کرانه، عجین شده است به گونه ای که تفکیک و تجزیه حقیقت انسان از این
ویژگی غیر ممکن است.

«فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک
الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون منیبین الیه واتقوه واقیموا الصلوة ولا
تکونوا من المشرکین» (سوره روم/31/30).

به این دین معتدل روی آور. نهاد خداست که مردم را بر آن نهاده، و خلقت خدا
تغییر پذیر نیست دین قویم این است، ولی بیشتر مردم نمی دانند، بازآمدگان به سوی او
باشید و تقوای او را پیشه کنید و نماز را بر پا دارید و از مشرکان نباشید.

و از آنجا که هرگونه و هر مرتبه ای از کمال و زیبایی، پرتوی از کمال و زیبایی
مطلق هستند، پس هر کشش و گرایشی به سوی آنها نیز در حقیقت و حتی به طور ناخواسته و
تکوینی، گرایش و میل به مبدأ کمال و خالق زیبایی است و مهم ترین مسأله سرنوشت ساز
برای انسان «شکوفایی» صحیح این استعدادها و کشش هاست استعدادها و کششهائی که در
صورت شکوفائی انسان را به شناخت حقیقت هستی و هستی و کمال مطلق و ایمان به خدا می
رساند ولیکن آنگاه که این استعدادها و بذرها که با دست خلقت در نهاد انسان کاشته
شده در اثر عدم اهتمام لازم در فراهم کردن شرایط مساعد و برطرف ساختن موانع، رویش
و بالندگی نیابد نه آنکه انسان به حقیقت انسانی و ثمره وجودی خویش نمی رسد که چه
بسا این بذرها در باطن آلوده ای که به وسیله گناه، طغیان و تعلق به زندگی دنیا
«فاما من طغی و آثر الحیوة الدنیا» (سوره نازعات آیه 38) به لجنزار و منجلاب تبدیل
شده، فاسد و تباه شود و حتی زمینه هرگونه صلاح و رشد را در خود از بین ببرد.

و به تعبیر دیگر اگر این کششها و استعدادها در جهت صحیح تربیت نشود و در بستر
واقعی خود به شکوفائی نرسد، انسان یا با دلباختن به کمالات موهوم به بیراهه می
افتد و یا با توقف و در جا زدن در دلبستگی و توجه استقلالی به کمالات و زیباییهای
نازل و نسبی از راه باز می ماند و در ظلمت ضلالت و حجاب تعلقات مادی سرگردان می
شود و همچون تشنه راه گم کرده در کویر «زندگی مادی» برای سیراب شدن همواره به سوی
سراب می دود، ولی هنگامی که نزدیک می شود آبی نمی یابد و دوباره در فاصله ای دورتر
سراب دیگری توجه او را به خود جلب می کند و راه به سوی آن می سپارد و همچنان می
دود و باز هم به آب دست نمی یابد و ناکام در این راه بی فرجام، باقی مانده رمق
خویش را نیز از دست می دهد و سرانجام در تشنه کامی فزاینده زندگی خویش را می بازد.

بنابراین، انسان باید در اولین گام و در نقطه آغاز حرکت خویش به سوی کمال، خود
را بشناسد، «خودی» که در نهاده آن استعدادها و کششهای ویژه انسانی تعبیه شده است و
سپس با شکوفا  کردن آنها در پرتو خورشید
وحی و تدبیر عقل به ثمره معرفت و میوه ایمان و پرستش حق دست یابد.

کششها و کوششها

مسلم است که هر کوششی را در پی دارد و بخش عمده کوششهای انسان برخاسته از همان
کششهای ویژه است که شعاع آنها تا بی نهایت امتداد دارد وجود این ارتباط تنگاتنگ
تأثیر و تأثر متقابل  و هماهنگی دقیقی را
بین این دو عنصر حکمفرما کرده است، و هر چه زیبایی و کمال در متبه ای بالاتر و درک
و شناخت نسبت به آن افزونتر باشد، احساس خشوع و فروتنی و ستایشگری نسبت به آن
شدیدتر می شود تا آنجا که اگر این کششها با قرار گرفتن در «صراط مستقیم» رشد و
سکوفائی به سوی حقیقت مطلق و مبدأ هستی و کمال بیحد رهسپار شود و از دریچه ضعف،
نقص و فقر خویش به جانب کانون قدرت و قوت و کمال و غنای مطلق روی آورده و همگام با
آن احساس خضوع و فروتنی و ستایشگری نیز به اوج خود می رسد و اینجاست که حقیقت
عبودیت و عبادت در دوران انسان می گیرد.

پس عبادت عکس العمل و لازمه کشش بسوی خدا و معرفت اوست، خدای بی همتایی که
هستی و حقیقت مطلق است و مبدأ کمال و جمال و آفریدگار و پروردگار جهانیان است و
عبادت یعنی ستایش او که کمال مطلق است و تسبیح و تنزیه او از هرگونه کاستی و سپاس
او که کمال مطلق است تسبیح و تنزیه او از هرگونه کاستی و سپاس او که مبدأ و سرچشمه
تمام خیرها و نعمت هاست و و فرمانبرداری بی قید و شرط از او که شایسته فرمان دادن
و اطاعت شدن است و بالاخره باور به این که او، هیچ گونه شریک و انبازی ندارد.

و حقیقت و روح عبادت چیزی است که بر صفحه دل انسان می نشیند و در روان او نقش
می بندد و تدریجاً به صورت خوی و خلقی پایدار و راسخ قالب شده، تمام خصلتها و
خلقهای دیگر را در خود ذوب و شاکله درونی انسان را در عبودیت حق تثبیت می کند و بر
اساس همین شاکله درونی است که اعمال برونی از انسان سر می زند:

«ö@è% @@à2 ã@yJ÷ètƒ 4’n?tã ¾ÏmÏFn=Ï.$x©» (اسراء/84)

و مسلم آنکه: از کوزه برون همان تراود که در اوست و بنابراین بهرنسبتی که
انسان در درون خویش به مقام معرفت و پرستش دست یافته باشد. آثار َآن در رفتارهایش
ظاهر می شود و در صحنه اعضاء و جوارحش به کرسی عمل می نشیند و بدینسان عبادات
قالبیه در پرتو عبادات قبیله و خضوع ظاهر در سایه خشوع ظاهر در سایه خشوع باطنی
شکل می گیرند.

پس کشش و گرایش به هرنوعی از کمال و زیبایی و شناخت هر مرتبه ای از آن واکنش
کیفی و کمی متناسب با آن را در پی دارد و از باب مثال انسان صاحب ذوق با دیدن یک
گل زیبا به عنوان مصداقی از زیبایی محسوس که نازلترین مرتبه زیبایی است- و حتی تحت
تأثیر وصف و تصور آن در خود واکنشی متناسب با آن زیبایی را احساس می کند و به
دنبال آن خود واکنشی متناسب با آن زیبایی را احساس می کند و بدنبال آن خود را به
گل می رساند. و چشم به آن می دوزد دست دراز می کند و آن را می چیند و می بوید، می
خرد و با خود می برد و… و این همه بروز و تجلی همان احساس درونی است- احساسی که
می توان آن را به نوعی و مرتبه ای از پرستش درونی و آن چه از او سر می زند را به
نوعی و مرتبه ای از عبادت برونی تعبیر کرد، هر چند که تعبیر پرستش جز برای خدا نه
زیبنده است و نه حقیقت دارد.

قابل ذکر است که حتی اگر در صورتی که فطرت خداجویی و خداپرستی در انسان شکوفا
نشده باشد و حتی اگر انکار خدا کند در این مرحله نیز متأثر از همان فطرت ناشکوفا و
شعور ناخودآگاه به سوی خدا گرایش داشته و کوششهایی نیز در جهت نزدیکی به خدا از او
سر میزند که گرایش این قبیل انسانها به خوبیها و فضائل اخلاقی- گرچه در حدی ناقص و
محدود- نموداری کم رنگ از گرایش به خداست و کاهای خوبی که در این راستا و تحت
تأثیر آن گرایش از او سر می زند کوششی ناخودآگاه است برای نزدیک شدن به سوی خدا
گرچه آنها که صددرصد خویشتن خویش را در صحنه زندگی باخته اند و بذرهای نهفته در
ریشه جانشان را در گل و لای تعلقات خاکی و گناه و عصیان تباه کرده و گوهر نفس خویش
را به مهانت و پستی دلبستگی به مادیات و گناهان آلوده نموده اند چیزی جز شر و
ارتکاب جرایم و جنایات، از آنان  متوقع
نیست. امام هادی (ع) می فرمایند: «من هانت علیه نفسه فلاتأ من شرّه»
(بحار/17/214).

کسی که دل به پستی داد از شرّ او در امان مباش که: از کوزه برون همان تراود که
دراوست «وکلّ اناء بالذي فیه ینضح»، و آن کس که پستی را برای خود خواسته چرا برای
دیگران نخواهد؟

به هر حال هرگونه کشش انسان به سوی کمال و هرگونه کوشش او برای رسیدن به کامل
و هر ستایشی نسبت به کمال و زیبایی احساس و ابزار می کند، حقیقت و واقعیتی جز این
نمی تواند داشته باشد که آن کشش کششی است ناخودآگاه به سوی خدا، و این کوششی است
در جهت نزدیک شدن و او و بالاخره ستایشی که از کمال و زیبایی می کند، ستایش خداست
حتی اگر خود منکر این هم باشد، چرا که حقیقت و واقعیت با انکار انسان دگرگون نمی
شود و این همانند این است که کسی از زیبایی و ظرافت و شکوه ساختمانی ستایش و تمجید
کند حتی اگر از سازنده آن غافل باشد و حتی اگر به فرض منکر سازنده آن باشد خواهی
نخواهی فی الواقع از اندیشه زیبا و زیبا آفرینی و دستهای هنرمند آن سازنده و معمار
ستایش و تمجید کرده است هرچند منکر این ستایش باشد.

سیر زندگی انسان، به لحاظ شکوفایی صحیح فطریات و واقعیتهای درونی و عملکرد
برونی اش در سه مسیر مشخص با سرنوشتهای مشخص، تقسیم می شود که ما در اینجا آنها را
تحت عنوان سیر صعودی یا افقی و نزولی مطرح می کنیم:

سیر نزولی «درجا زدن»

در این نوع زندگی، انسان در یک سیر بی فرجام در دائره تنگ زندگی مادی دور می
زند و آنگاه که به نقطه پایان زندگی خویش می رسد خود را در همان نقطه آغاز می بیند
و گویی حیوانی به دنیا آمده و حیوانی از دنیا می رود. چنین انسانی گرچه خود را در
پویایی و حرکت به سوی کمال می پندارد، ولی از آنجا که راه گم کرده و در پرده اوهام
چشم دل او از دیدن حقایق هستی و حقیقت خویش، محجوب و مهجور مانده که با چشم بسته
در ظلمت مادیات به گرد «خود» می چرخد، به چهار پایی می ماند که با چشم بسته از
پگاه تا شامگاه در مداری بسته برگرد محور، چرخ آبکشی یا خرمن می چرخد و می پندارد
که راهی بس دراز را پیمود است، اما چون در بازپسین روز و پایان کار، چشم بند را از
دیدگانش باز می گیرند و چشم می گشاید خود را در همان نقطه ای می یابد که در آغاز
کار بوده است!

و انسان که در هنگام تولد حیوانی بالفعل و انسانی بالقوه است اگر با شکوفا
کردن استعدادها و کششهای ویژه خویش انسانیتش را به فعلیت نرساند، لاجرم در حیوانیت
باقی می ماند و در ردیف چهارپایان قرار می گیرد، با این تفاوت که یک حیوان چهار پا
جز حیوان بودن نتواند، ولی انسان که توان این را داشته که به فعلیت و شخصیت انسانی
دست یابد و از درواه مرگ و رهایی از قفس تن با روحی سرشار از کمال ملکوتی به فضای
زندگی جاودانه پرواز کند، با برگزیدن زندگی حیوانی و تضییع استعدادهای به ویژه و
کشتن چراغ فطرت خویش قبل از مرگ و در اثنای زندگی در دنیا به مرده ای متحرک و میته
ای گندیده تبدیل و در وادی «ان الانسان لفی خسر» (سوره عصر آیه 2) صدف وجود خود را
از گوهر حقیقت انسانی و نفحه الهیه تهی ساخته است و چه خسرانی از این بالاتر که:
«ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم» (زمر 15).

زیانکاران واقعی آنانند که خویشتن خویش را باخته اند. و در همین راستا سیر
افقی قابل ترسیم و ارزیابی است. سیری که در کلام امام کاظم (ع) این گونه ترسیم و
توصیف شده است: «من استوی یوماء فهو مغبون» کسی که دو روزش یکسان باشد مغبون است
یعنی کسی که در سیر افقی امروزش بهتر از دیروز و فردایش بهتر از امروز نباشد و در
ازای مقداری از عمر گرانمایه که از دست داده چیزی با ارزش و متناسب، تحصیل نکرده
است، انسان خردمند حتی در یک دید تاجر مآبانه اگر درهمی را می دهد، حتماً بای به دست
آوردن چیزی با ارزش تر از درهم است نه کمتر از آن. حال اگر تمام دارایی و اندوخته
خود را در مقابل هیچ یا چیزی پایین تر و اندکتر از سرمایه بدهد هیچ کس در جنون و
بی خردی او شک نمی کند. پس انسان خردمند کسی است که روی لحظه های زندگی خویش حسابی
دقیق داشته باشد و:

اولاً: به ارزش واقعی آن توجه کند و از این که اگر تمام ثروت دنیا را هم داشته
باشد در صورت به خاطر افتادن زندگی و برای ادامه آن حاضر است تمام دنیا را خرج کند
و به طور غریزی همه آنچه از دنیا و و مادیات را در اختیار دارد، فدای بقای خویش می
کند باید به این نکته برسد و برای او معلوم شود که جان انسان و بقای آن چیزی است
فراتر و ارزشمندتر از مادیات.

ثانیاً: حساب کند که این سرمایه ارزشمند را یعنی جان و توان زندگی و مجموعه
لحظه، لحظه های آن را که به عمر تعبیر می شود در چه جهتی صرف می کند. حساب کند که
چه چیز را از دست می دهد و در برابر آن چه چیز را به دست می آورد. پس صرف عمر حتی
برای کسب رزق و قوت لایموت اگر در جهت و خدمت مقصدی بالاتر از حیات مادی و حیوانی
نباشد باز هم غبن و خسارت است، تا چه رسد به صرف عمر برای تحصیل دنیای خارج از حد
نیاز و بدتر از آن کسب دنیایی که مستلزم تعدّی به حقوق دیگران است که نامشروع است
و گناه و ساقط کننده انسان.

از توجه به این دو مقدمه نتیجه می گیریم که جهت گیری کلی سیر زندگی و صرف عمر
باید در راستای دستیابی به هدفی فوق مادی باشد و جز آن غیر منطقی و نامعقول می
باشد. از حضرت علی (ع) نقل شده که فرموده:

«لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها» (نهج البلاغه صبحی صالح-
قصارالحکم- 456).

بهای جانهایتان چیزی جز بهشت نیست پس هرگز آنرا به چیزی دیگر نفروشید. و بهشت
محصول و مقصد ما دیگرائی و سیر افقی نیست، بلکه فقط در سیر صعودی که بعدا خواهیم
گفت به دست می آید و بنابراین صرف عمر و زندگی جز در ازای بهشت برین، معامله ای
زیانبخش و نامعقول است و از آنجا که مجموعه زندگی از لحظه ها و ساعتها و روزها
تشکیل شده پس انسان حتی اگر در هر لحظه و ساعت و روزی هم گامی در جهت رسیدن به
بهشت به جلو نرود باز هم مغبون است و این تا آنجا را شامل می شود که اگر تا دیروز
مثلا در کیفیت و محتوای نمازش به درجه ای از حضور قلب و خشوع و اخلاص و… رسیده
باشد و امروز به درجه ای بالاتر صعود نکند باز دچار غبن شده است.

به هر حال بزرگترین خطری که همواره انسان را تهدید می کند و اکثر آنها را به
ورطه هلاکت سوق داده، غفلت از همین است که با فرارسیدن مرگ و هنگام انقطاع قهری از
تعلقات مادی از این خواب غفلت بیدار می شود:

«الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» مردم در خوابند، چون مرگشان فرارسد بیدار می
شوند.

اما این بیداری دیر هنگام او را سودی نبخشد و دیگر عقربه زمان به عقب بازنگردد
و آب رفته جوی بازنمی گردد و آرزوی بازگشت و جبران اشتباه هرگز به وقوع نمی پیوندد
و تنها اثر این بیداری آن است که برای در داغ حسرت و آتش اندوه فرصتهای به باد فنا
رفته می سوزد که یکی از اسامی روز قیامت و جهان آخرت یوم الحسرة است و گویند که
رنج حسرت از سخت ترین عذابهای جهان پس از مرگ است.

 

/

مبانی تفکر بسیجی

مبانی تفکر بسیجی (4)

امام خمینی (س): ما اگر توانستیم نظامی بر پایه های نه شرقی نه غربی واقعی و
اسلام پاک و منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نمائیم، انقلاب پیروز شده است.

(28/6/67)

موضوع بحث درباره اهمیت اصل نه شرقی و نه غربی از نظر امام بسیجیان می باشد. اصلی
که امام راحلمان خمینی کبیر (سلام الله علیه) پاسداری از آن را بر عهده همه
مسلمانان و مستضعفین به ویژه بسیجیان گذاشته است. اصل مهمی که امام، پیروزی انقلاب
را در گرو عمل به آن می دانستند و می فرمودند:

«ما اگر توانستیم نظامی بر پایه های نه شرقی و نه غربی واقعی و اسلام پاک
منزّه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نمائیم، انقلاب پیروز شده است».

(28/6/67)

یکی از شیوه های پاسداری از اصل نه شرقی و نه غربی اینست که بسیجیان باید نسبت
به تفکرات وابسته به قدرتهای خارجی حساس بوده و آنها را پس از شناسایی صحیح و
اصولی و افشای آنها زمینه ساز طرد و مجازاتشان توسط مردم گردند. بدین ترتیب یکی از
مهمترین مأموریتهای بسیجیان شناخت چنین تفکراتی در جهان اسلام می باشد و از آنجا
که حوزه و دانشگاه دو مرکز عمده نشر افکار، آراء و عقاید موافقین و مخالفین اسلام
ناب محمدی (ص) است فلذا تمامی توجهات بر روی این دو مرکز و صادرات آن متمرکز می
گردد. بسیجیان در این دو مرکز حساس گذشته از وظیفه دفاع از اسلام ناب و انقلاب، که
قبلا توضیح داده شد، باید از نشر افکار غربزده و شرقزده جدّا جلوگیری نمایند و
نگذارند مردمی که به واسطه رهنمودهای امام و ایثارها و از جان گذشتگی های شهدا و
جانبازان و خانواده های معظم آنان، از قیودات افکار منحط غربی و ستمشاهی آزاد گشته
اند بار دیگر به این دام خطرناک گرفتار شوند. یکی از نمودهای مشخص این تفکرات
درحوزه و دانشگاه، «لیبرالیسم» است. «لیبرالیسم» تفکری است که بسیاری از انقلابها
و انقلابیون دنیا را به مسلخ قدرتهای سلطه گر را جهانی برده و آرمانهای مقدس و
انسانی آنها را بیرحمانه ذبح کرده و می کند. اگر امروزه نتوانیم این تفکر خطرناک
را بشناسیم و بسیجیان حوزه و دانشگاه، انحطاط آن را برای مردم ما روشن نسازند و
نگویند که چه اهدافی را دارندگان تفکر لیبرالی دنبال می نمایند و در صدد دستیابی
به کدامیک از پستهای کلیدی نظام بوده و تاکنون چه موفقیتهایی را کسب کرده اند به
یقین اصول تغییر ناپذیرنه شرقی و نه غربی، و نیز هویت انقلاب و نظام اسلامیمان در
معرض آسیبی جدی قرار خواهد گرفت و این تفکر همان بلایی که بر سر انقلاب ما نیز
خواهد آورد. البته در اینجا حتما نام آن را به گونه ای انتخاب خواهند کرد که با
اعتقادات مردم این مرز و بوم سازگار باشد و آن را با پوشش و لفاظی از الفاظ و
عبارات دینی و قرآنی مطرح می  کنند و به
گونه ای وانمود می سازند که در پیش گرفتن مشی و مرام لیبرالی همان روش اسلامی است
و همان طریقی می باشد که در قرآن از آن به عنوان «امّةً وسطا» نام برده است!؟ شاید
بی جهت نبود که برخی دارندگان این تفکر  پس
از پذیرش قطعنامه، سخن از پایان یافتن دوران اثار و آغاز حاکمیت عقل و شعور می
گفتند و بعضی دیگر نیز تا هم اکنون خواستار مذاکره مستقیم با بزرگترین دشمن این
انقلاب به منظور حل معضلات و مشکلات مبتلا به کشور می باشند. «میانه روی» مسأله ای
معقول و مقبول است که به بهانه آن بسیاری از ناپیگیریها و حرکات غیر انقلابی توجیه
می گردد. به هر حال آنچه اصول مهم نه شرقی و نه غربی را در حال حاضر مورد تعارض
جدّی- حداقل از جنبه نظری- قرار داده است نشر و رشد فزاینده تفکر لیبرالیستی می
باشد که بسیجیان برای پاسداری از اصول نه شرقی و نه غربی الزاما باید اینگونه
تفکرات را دقیقا شناخته و از ملوّث گشتن تفکر اسلام ناب محمدی (ص) جلوگیری کنند و
مردم و مسئولین را از در پیش گرفتن و پیاده کردن طرحها و برنامه هایی که منبعث از
چنین افکاری است برحذر دارند.

4- جلوگیری از نفوذ ایادی آمریکا و شوروی در حوزه و دانشگاه

از دیگر مأموریتهایی که امام راحلمان در منشور بسیج و بسیجیان برای این «شجره
طیبه» و «لشکر مخلص خدا» و فرزندان بسیجی شان در حوزه و دانشگاه و فرزندان انقلاب
تعیین نموده اند، جلوگیری از نفوذ ایادی آمریکا و شوروی در این دو مرکز حساس می
باشد. البته می توان پذیرفت که روشن ساختن مصداق ایادی آمریکا و شوروی به خصوص در
حوزه و دانشگاه ایران اسلامی محتاج بحثهایی دقیق، موشکافانه و ظریف می باشد و حتی
باید در این باره به شکلی موردی و مصداقی به بحث نشست تا همین مسأله خود، باعث
ایجاد اختلاف در بین حوزویان و دانشگاهیان نشود و رسوبات بجامانده از مطالب
انحرافی تزریق شده رژیم سابق، مبنای قضاوت در این باره قرار نگیرد زیرا مقدمه چنین
اقدامی همان است که امام فرمودند:

«امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و بیگانگی احتیاج دارند.»

و پس از آن فرمان داده اند که: «فرزندان انقلاب به هیچ وجه نگذارند ایادی
آمریکا و شوروی در آن دو محل حساس نفوذ کنند. تنها با بسیج است که این مهم انجام
می پذیرد».

اما نباید از نظر دور داشت آنانکه آشکارا به تبلیغ و ترویج غربزدگی در حوزه و
دانشگاه می پردازند از مصادیق بارز ایادی آمریکا محسوب می گردند آیا کسانیکه مدینه
فاضله شان لندن، سوئیس، ژاپن، نیویورک و … می باشد و به فرهنگ خویش پشت پا زده و
آنرا عقب مانده می انگارند و جبران این عقب ماندگی را در همنوایی با کشورهای
وابسته می دانند، مصداقی از ایادی آمریکا محسوب نمی شود؟ آیا دارندگان تفکری که
برای اسلام شأن حکومتی قائل نمی باشد و رایت جمهوری اسلامی را به دلیل  آنکه قبل از ظهور حضرت حجت (عج) به دفاع از
مظلومان در برابر ظالمین و برای برچیدن فساد از روی زمین توسط امام به اهتراز
درآمده محکوم به سقوط می دانند و برای صحت ادعایشان از هیچ کوششی در براندازی نظری
و علمی انقلاب و نظام فروگذار نمی نمایند. مصداقی از این ایادی به شمار نمی آیند؟

به هر حال اینها از جمله مواردی هستند که باید «فرزندان انقلاب» چارچوب آن را
معین کرده و به مورد اجرا گذارند زیرا در غیر این صورت ایادی استکبار با نفوذ در
حوزه و دانشگاه قادر خواهند شد تمامی دستاوردهای انقلاب را هدم و نابود ساخته و
بسیج و بسیجیان که یک ارزش والا و مقدس می باشد را به یک ضد ارزش و پایگاهی برای
تخذیر دیگر اقشار جامعه تبدیل نمایند. اگر ایادی شرق و غرب بتوانند در این دو مرکز
نفوذ نمایند و یا آن دسته ای که موفق به نفوذ شده اند افشا و طرد نگردند و موفّق
می شدند با کارشکنی های نظری و علمی در مقابل مصالح نظام و انقلاب قد علم نمایند و
افکار و اغراض منحط خود را به عنوان مسائل اعتقادی اسلام در اختیار بسیجیان قرار
دهند. با توجه به این مسأله که بر اساس نظر و فرمان امام:

«مسائل اعتقادی بسیجیان به عهده این دو پایگاه علمی است. حوزه علمیه و دانشگاه
باید چارچوبهای اصیل اسلام ناب محمدی (ص) را در اختیار تمامی اعضاء بسیج قرار
دهند».

اگر دشمنان این انقلاب بتوانند بر این دو پایگاه تسلط یابند در واقع نه تنها
موفق به خلع سلاح حقیقی بسیج و بسیجیان شده اند بلکه هدف اصلی بسیجیان را تغییر
داده و آنان را به مجری افکار و اعتقادات اسلام آمریکایی تبدیل خواهند نمود.

از دیگر مأموریتهایی که امام راحلمان در منشور بسیج و بسیجیان برای این «شجره
طیبه» و «لشکر مخلص خدا» و فرزندان انقلاب تعیین نموده اند، جلوگیری از نفوذ ایادی
آمریکا و شوروی در حوزه و دانشگاه می باشد.

 

/

نقش مراکز آموزشی و تربیتی و توطئه دشمنان

جاودانگی راه امام

نقش مراکز آموزشی  و تربیتی و توطئه
دشمنان

قسمت نوزدهم

حجة السلام والمسلمین اسد الله بیات

از جمله مسائل بسیار حساس و حیاتی که همه دست اندرکاران و علاقه مندان انقلاب
اسلامی باید به آن اهمیت قائل شده و برای تضمین و تثبیت اصول و پایه های انقلاب
اسلامی روی آن سرمایه گذاری نمایند و مواظبت کنند با غفلت و سهل انگاری از کنار آن
عبور نکرده و زمینه بهره برداری توطئه گران را فراهم نسازند به مراکز علمی و
آموزشی و تربیتی انسانهائی است که برای هر نظامی نقش تعیین کننده آنها مخفی و
پوشیده نمی باشد.

همه مراکز علمی و آموزشی و تربیتی دارای اهمیت بالا است زیرا که اساس و پایه
هر نظامی را مراکز علمی و تربیتی آنان تشکیل می دهد. تربیت نیروهای مؤثر و مفید
توسط این نوع مراکز انجام می یابد. پشتوانه علمی و قویم و محکم هر نظامی مراکز
آموزشی و تربیتی همان نظام است بالخصوص دانشگاهها که نقش فعال و تعیین کننده آنها
بر همگان واضح و آشکار است و حضرت امام رضوان الله علیه در موارد مختلف وصیتنامه
سیاسی الهی بطور مکرر اهمیت توجه به دانشگاهها را گوشزد نموده و در هر مورد از
زاویه ای موضوع را مورد عنایت و توجه قرار داده است و از مردم انقلابی و مسئولان
جامعه خواسته است با دید حساسیت و اهمیت به موضوع نگاه کرده و روی آنها برنامه
ریزی به عمل آورده و به نحو احسن در تربیت کادر مفید و مؤثر از آنها استفاده
نمایند و اتفاقا این مراکز هر اندازه اهمیت برای نظام اسلامی و انقلابی ما دارد و
سرنوشت آینده امّت و انقلاب اسلامی در دست دانشگاهیان و دیگر تربیت شدگان مراکز
علمی و آموزشی و تربیتی می باشد برای دشمنان انقلاب اسلامی هم به همان اندازه
اهمیت داشته و با برنامه ریزی دقیق و حساب شده، آنان نیز می توانند با القاء افکار
و اندیشه های شیطانی خویش مهره های خطرناکی را رشد داده و تربیت نمایند و به تدریج
آینده امت و انقلاب اسلامی را به وضع رقت بار و وارونه ای درآورده و حقیقت مکتب و
اسلام و انقلاب اسلامی را مسخ نمایند.

 و به همین جهت همیشه توجه دشمنان
انقلاب اسلامی و هر انقلاب از انقلابهای جهان، در سرلوحه برنامه های خودشان به
مراکز علمی و آموزشی معطوف بوده و می کوشیده اند با نفوذ در آنها خطوط فکری و
انحرافی خودشان از طریق همان مراکز و مهره های ساخته شده و هماهنگ با مقاصد شومشان
در جامعه القاء نمایند.

و لذا امام امت اسلام رضوان الله تعالی علیه به صورت خاصی این موضوع را مطرح
فرموده و بی توجهی امت اسلام و انقلابی را به مراکز علمی و تربیتی و اعتناء دشمنان
انقلاب را به آنمراکز به عنوان یک توطئه خطرناک تلقی فرموده و با تحلیل بسیار جامع
و علمی زیان ها و خسارتهای آن را تبیین فرمود اند و با بیان این نکته که نوع برخورد
دشمنان انقلاب اسلامی با مراکز علمی حوزه ای و روحانیون و مربیان دینی با نوع
برخورد آنان با جوانها دانشگاهی و دیگر مراکز علمی تربیتی متفاوت است. و با این دو
مرکز یک جور و یک نواخت برخورد نمی کنند.

استراتژی آنان در برخورد با روحانیون و حوزه ها منزوی کردن آنها و انفصال و
جدائی حوزه های دینی و علماء اسلام از مردم و جریانات روز مسائل سیاسی اجتماعی و
حکومتی است به طوری که دخالت آنان در این قبیل موارد امری قبیح و مستهجن و منفور
مردم به حساب آید و تدریجا حاکمیت دینی و ارزشهای اخلاقی واسلامی از صحنه زندگی
رخت بربسته و مرزی میان دین و زندگی و علماء دینی و جامعه و سیاست کشیده شود
همانطور که این معنا در دوران حاکمیت تاریک و ظالمانه خاندان پهلوی به وضوح مشاهده
می شد و بالعکس استراتژی آنان درباره مراکز علمی تربیتی، دانشگاهی و دانشجوئی و
مدارس این نبوده و نیست که دانشگاه از صحنه زندگی اجتماعی کنار گذاشته شود و
دانشجو در جریان مسائل سیاسی روز قرار نگیرد بلکه بناء آنان بر این است که دانشگاه
و مراکز دیگر تربیتی کار در مورد نیاز روز را در ابعاد گسترده تربیت نماید که این
توجیه کننده و تأمین نماینده سیاستها و کارها و برنامه های دلخواه آنان باشند و
علم و دانش را ابزار و وسیله تأمین اهداف و مقاصد استعماری و سلطه جوئی قرار دهند
و اگر در آنان تعهدی ایجاد کنند تعهدی باشد نه در مقابل ملت خویش و نه در مقابل
مکتب و آرمان خویش بلکه متعهد باشند از مفاسد و آلوده آنان دفاع نموده و توجیه
کننده سیاستهاو خیانتهای قدرتهای بزرگ جهانی باشند.

آری اگر حوزه ها در صحنه زندگی نباشند و از نزدیک و به صورت عینی مشکلات زندگی
ملت را لمس ننمایند و از سؤالات گوناگونی که در خیلی از مسائل وجود دارد و ذهن
جوانان زیادی را مشغول کرده است مطلع نباشند و اسلام را به صورت مکتب زندگی نبینند
چگونه می توانند در این عصر پرماجرا در جامعه زندگی کرده و مدعی حل مشکلات و
نیازهای آنان باشند و اگر دانشگاه و دانشگاهیان و معلمان و دانش آموزان در جریان
زندگی اجتماعی و در تلاطم ها قرار گیرند و تمام وقت و زندگیشان را در یادگیری علو
م دانشهای تجربی دنیای امروز صرف نمایند و از حوزه ها و مراکز دینی فاصله پیدا
کنند و در مسیر بدست آوردن تعهد دینی قدم برندارند و هویت واقعی و انسانی الهی
بدست نیاورند چگونه می توان تعهد و باور دینی در آنان سراغ یافت. چگ.نه می توان  در سپردن مدیریت اجرائی و سیاسی کشور به آنان
اعتماد کرد و چگونه از خیانت و وطن فروشی آنان می توان خاطر جمع شد و با کمال
اطمینان این همه امکانات و ذخایر کشور را در اختیار آنان گذاشت و لذا باید روی
تمام مراکز علمی و آموزشی و سرمایه گذاری جدی و دقیق انجام داد و برای تضمین آینده
کشور و انقلاب در تربیت نیروهای آگاه و عارف و متعهد الهی و دینی و کاردان و با
مهارت کوشید و از تربیت و ساختن انسانهای با کفایت و توانمند و لایق کوتاهی نکرد و
برای تعمیق باورهای دینی در مراکز علمی و آموزشی دانشگاهی و ایجاد نظم و سیستم و
بینش عینی و قابل پیاده شدن اسلام و ارزشهای اسلامی در حوزه های دینی با اختلاط و
یگانگی و ذوب شدن هر دو قشردر همدیگر را به هروسیله ممکن برطرف ساخت.

سخن حضرت امام در این باره بشنویم:

«از توطئه های بزرگ آنان چنانچه اشاره شد و کرارا تذکر داده ام، به دست گرفتن
مراکز تعلیم و تربیت خصوصاً دانشگاهها است که مقدرات کشورها در دست محصولات آنها
است. روس آنان با روحانیون و مدارس علوم اسلامی فرق دارد با روشی که در دانشگاهها
و دبیرستانها دارند. نقشه آنان برداشتن روحانیون از سر راه و منزوی کردن آنان است
یا با سرکوبی و خشونت و هناکی که در زمان رضا خان عمل شد، ولی نتیجه معکوس گرفته
شد، یا با تبلیغات و تهمتها و نقشه های شیطانی برای جدا کردن قشر تحصیل کرده و به
اصطلاح روشن فکر که این هم در زمان محمدرضا خان عمل می شد و در ردیف فشار و سرکوبی
بود و در زمان محمدرضا ادامه بدون خشونت ولی موذبانه. و اما در دانشگاه، نقشه آن
است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی منحرف کنند و به سوی شرق یا غرب
بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به
دست آنها هر چه می خواهند انجام دهند. اینان کشور را به غارت زدگی و غرب زدگی
بکشانند و قشر روحانی با انزوا و منفوریت و شکست قادر به جلوگیری نباشد. و این
بهترین راه است برای عقب عقب نگه داشتن و غارت کردن کشورهای تحت سلطه، زیرا برای
ابرقدرتها بی زحمت و بی خرج و در جوامع ملی بی سروصدا هر چه هست به جیب آنان می
ریزد پس اکنون که دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاک سازی است بر همه ما
لازم است با متصدیان کمک کنیم و برای همیشه نگذاریم دانشگاهها به انحراف کشیده شود
و هرجا انحرافی به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن کوشیم و این امر حیاتی باید
در مرحله اول با دست پرتوان خود و جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گیرد که
نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است.

و اینجانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول و پدران و مادران و دوستان
آنها در مرحله دوم و به دولتمردان و روشنفکران دلسوز برای کشور در مرحله بعد وصیت
می کنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه می دارد با جان و دل کوشش
کنید و دانشگاهها را به نسل بعد بسپرید. و به همه نسل ها مسلسل توصیه می کنم که
برای نجات خود و کشر عزیز و اسلام آدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرق
زدگی حفظ و پاسداری کنید و با این عمل انسانی اسلامی خود دست قدرتهای بزرگ را از
کشور قطع و آنان را ناامید نمائید. خدایتان پشتیبان و نگهدار باد».

(وصیتنامه سیاسی الهی)

شما ملاحظه می نمائید امام انقلاب اسلامی چقدر نگران آینده انقلاب و نفوذ
اجانب و قدرتهای بزرگ از طریق مراکز تعلیم و تربیت و دانشگاهها است و چقدر نگران
فاصله گرفتن دو قشر عظیم عالمان اسلامی و روحانیون و دانشگاهیان از همدیگر می
باشد. و چه با سوزو گداز از جوانها و نوجوانها و پدران و مادران و دوستان آنان و
از روشنفکران و دولتمردان به ترتیب خواسته است مواظب اوضاع بوده و با حساسیت و
قاطعیت در جریان دانشگاهها قرار گیرند و جلو هر نوع انحرافی را که مشاهده کردند
گرفته و زمینه را برای بوجود آمدن انحرافات احتمالی بعدی منتفی نمایند و این وظیفه
جاودانه و همیشگی امت اسلام بالخصوص جوانهای پرشور و انقلابی در سراسر دانشگاهها
است.

مبادا فکر کنند دوران حساسیت اوائل انقلاب سپری گشته است و آب از آسیاب افتاده
و خطری دانشگاهها را تهدید نمی نماید نه چنین نیست بلکه خطر همیشه بوده و هست و
هوشیاری امروز جوانهای انقلابی و بسیج دانشگاهی و جهادگران دانشگاهی و انجمنهای
اسلامی دانشگاهها که ریشه در اصل انقلاب داشته و عامل اصلی پاکسازی دانشگاهها همان
ها بوده اند بیش از گذشته لازم و ضروری است زیرا که امروز دوران بازسازی کشور و
جبران خرابیها و نابسامانیها دوران جنگ تحمیلی و ارث رسیده زمان حاکمیت طاغوتی می
باشد.

کشور در تمام زمینه ها باید خلأهای گذشته را جبران نموده و برای آینده نیرومند
و آباد و مستقل خودش را محیا و آماده سازد تا بتواند الگوی خوب و قابل عرضه ای را
برای ملتهای تحت ستم عالم ارائه نموده و راه 
رسم زندگی ارزشی و الهی را به همه آزادگان جهان نشان دهد در چنین موقعیتی
که کشور و انقلاب اسلامی ما قرار دارد و از طرف دیگر وضغیت سیاسی جهان به طور جدّی
در حال دگرگونی و تغییر ماهوی است و در سایه موج عظیم انقلاب اسلامی ملتهای مظلوم
یکی پس از دیگری زنجیرهای ترس و وحشت را پاره کرده و فریاد آزادیخواهی و آرمان
طلبی و نوع دوستی را بلند می نمایند و کشور اسلامی و انقلاب مقدس اسلامی ایران به
عنوان ام القراء انقلابهای مکتبی در قرن معاصر مطرح است.

با توجه به تمامی این قضایا و موضوعات اهمیت مراکز علمی و آموزشی حوزه ای و
دینی و وانشگاهها و دانشسراها و مدارس بیش از گذشته خودش را نشان داده و سنگینی
بار این مسئولیت را همگان لمس و احساس خواهند نمود و ضرورت حضور عالمان وارسته
دینی در دانشگاهها و ارتباط تنگاتنگ آنان با همدیگر را باور خواهند کرد.

و لذا توجه به مراکز آموزشی و تربیتی و دانشگاهها علاوه بر اینکه یک وظیفه
انسانی و اخلاقی و دینی است به عنوان یک اصل اساسی و محوری انقلابی هم هست، کسانی
که برای تحقق انقلاب ایلامی زحمت کشیده اند و در راه آن رنجها بخود راه داده اند و
سرمایه گذاری کرده اند بیش از همه جا و همه مراکز به مراکز آموزشی و تربیتی باید
توجه نمایند و با برنامه ریزی دقیق از نفوذ اجانب در آن مراکز جلوگیری نموده و با
تقویت آنها آینده کشور و انقلاب را تضمین نمایند.

 

/

مبانی رهبری در اسلام

قسمت نهم

مبانی رهبری در اسلام

حجة السلام والمسلمین محمدی ری شهری

در مقاله هشتم سخن به جایگاه رهبری در اسلام رسید و در این رابطه موقعیت امامت
و رهبری از نظر قرآن کریم اجمالا مورد بررسی قرار گرفت و اینک موقعیت رهبری از
دیدگاه احادیث اسلامی مورد بررسی است:

جایگاه رهبری از نظر احادیث اسلامی

در احادیث اسلامی خصوصا روایاتی که از طریق اهل بیت رسول اکرم (ص) نقل شده،
جایگاه رهبری جامعه اسلامی به گونه ای ترسیم گردیده که بدون آن، اسلام مفهوم واقعی
خود را از دست می دهد و به صورت مکتبی بی اساس و بی روح در می آید، تحت عناوین ذیل
احادیث اسلامی در این زمینه را مورد بررسی قرار می دهیم:

اساس اسلام بالنده

در اصول کافی سخنان مبسوطی در تبیین جایگاه رهبری در اسلام از امام رضا (ع)
روایت شده که در بخشی از آن چنین آمده است:

«إنَّ الإمامة اسُ الإسلام النامی و فرعه السّامی.»[1]

تحقیقا امامت، اساس اسلام بالنده و شاخه سربلند آن است.

توصیف اسلام به صفت نامی و بالنده در کلام امام، اشاره به این است که اسلام در
جامعه اسلامی گاهی زنده و پویا و گاهی مرده و بی حرکت است و روز زندگی و پویائی
اسلام، تشکیل حکومت اسلامی به امامت و رهبری امام حق و عدل است.

امامت، اساس حرکت و حرکت آفرینی اسلام در جوامع اسلامی است و بدون آن، اسلام،
اسلامی است بی ریشه و بی رشد بی حرکت، اسلامی که نه تنها با شرک و کفر و منافع
مشرکین و مستکبرین در تضاد نیست بلکه ابرازی است برای توجیه شرک و کفر و استکبار و
در یک جمله به تعبیر رسای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، اسلام آمریکائی است و به
همین دلیل، اسلام بی ریشه و بی اساس از کفر و شرک خطرناکتر است.

نکته قابل تأمّل در سخن امام رضا (ع) در تبیین جایگاه امامت این است که در این
سخن، امامت هم به عنوان ریشه اسلام بالنده (أسُ الإسلام النّاميّ) و هم به عنوان
شاخه سربلند آن (وفرعُهُ السّامیّ) مطرح شده است، چگونه ممکن است که امامت، هم
ریشه اسلام باشد و هم شاخه آن؟!

پاسخ این است، که امامت به یک معنا اصل و ریشه اسلام و به یک معنا فرع و شاخه
آن است، ایم دو معنا را در آیه 24 از سوره مبارکه ابراهیم می توانیم ملاحظه کنیم،
متن آیه این است:

«öNs9r& ts? y#ø‹x. z>uŽŸÑ ª!$# WxsWtB ZpyJÎ=x. Zpt6ÍhŠsÛ ;otyft±x. Bpt7Íh‹sÛ $ygè=ô¹r& ×MÎ/$rO $ygããösùur ’Îû Ïä!$yJ¡¡9$#.»

آیا ندیدی خداوند چگونه مثالی زد؟ کلمه طیبه (سخن نیکو) چون نهال نیک است که
ریشه اش در زمین استوار و شاخه اش رو به آسمان است.

در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) در تبیین این آیه کریمه روایت شده:

«یعنی النبي صلی الله علیه وآله والأئمّة من بعده هم الأصل الثابت والفرع،
الولایة لمن دخل فیها.»[2]

مقصود از ریشه استوار پیغمبر اسلام و امامان پس از اوست و شاخه، عبارت است از
ولایت برای کسی که در آن وارد گردد.

کلمه طیبه در آیه کریمه می تواند شامل هر نیک و پاک پر برکت اعم از انسان و
عقائد و اخلاق و اعمال او باشد[3]و در
این روایت یکی از مهمترین مصادیق آن مورد عنایت است، مطابق این تفسیر، امامت به
معنای رهبری امت و هدایت انسانها به کمال مطلق، ریشه شجره طیبه توحید و اسلام ناب
محمدی است و رهبران، خود تجسم امامت به این مفهومند. و به معنای ولایت، فرایند
رهبری بدان مفهوم، فرع و شاخه آن شجره طیبه است، که به این معنا نیز قرآن امامت
اطلاق نموده است، در ادامه توصیف ویژگی های «عباد الرحمن» چنین آمده:

«tûïÏ%©!$#ur šcqä9qà)tƒ $oY­/u‘ ó=yd $oYs9 ô`ÏB $uZÅ_ºurø—r& $oYÏG»­ƒÍh‘èŒur no§è% &úãüôãr& $oYù=yèô_$#ur šúüÉ)­FßJù=Ï9 $·B$tBÎ).»[4]

و کسانی که می گویند: پروردگارا ما از همسران و فرزندانمان نور چشم و مایه
مسرّت عطا کن و ما را امام اهل پروا قرار ده.

و بدین ترتیب امّتی که در حصن ولایت رهبری الهی قرار گرفت خود امام می شود و
به بیان قرآن:

«y7Ï9ºx‹x.ur öNä3»oYù=yèy_ Zp¨Bé& $VÜy™ur (#qçRqà6tGÏj9 uä!#y‰pkà­ ’n?tã Ĩ$¨Y9$# tbqä3tƒur ãAqߙ§9$# öNä3ø‹n=tæ #Y‰‹Îgx©.»[5]

و ما همچنان شما را امت میانه ای قرار دادیم تا امتی نمونه برای مردم باشید و
پیامبر برای شما نمونه باشد.

ریشه کفر و انحطاط

همناطور که امامت و رهبری در مفهوم متعالیش، اساس اسلام و رمز شکوفایی
استعدادهای انسانی در همه زمینه ها است، در مفهوم منحطش نیز، ریشه کفر و انحطاط و
انواع مفاسد فردی و اجتماعی می باشد.

یکی از اصحاب امام کاظم (ع) به نام محمد بن منصور می گوید که ا آن حضرت تفسیر
آیه 31 ازسوره اعراف را خواستم، متن آیه این است:

«قل إنما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها وما بطن.»

ای پیامبر، بگو پروردگار من تنها امور ناشایسته و پلید را تحریم فرموده، چه
آشکارا و چه نهان.

امام در پاسخ فرمود:

«إن القرآن له ظهر و بطن فجمیع ما حرم الله في القرآن هو الظاهر و الباطن من
ذلک ائمة الجور و جمیع ما احلَّ الله في الکتاب هو الظاهر والباطن من ذلک أئمةُ
الحق.»[6]

تحقیقا دارای معنای ظاهر و آشکار و معنایی باطن و ناپیداست همه آنچه را که
خداوند در قرآن تحریم نموده، پلیدی آن سطحی و ظاهری است و باطن و روح آن پلیدی ها
امام های جائز و ظالمند. و همه آنچه را خداوند در این کتاب حلال نموده، حلیت آن
ظاهری است و باطن آن ائمه حق است.

همانطور که ملاحظه می کنید، امام در تبیین مقصود از «ناشایسته های آشکار و
نهان» که در آیه مذکور آمده، ابتدا به یک اصل کلی در تفسیر قرآن اشاره می کند که
آیات قرآن دو بعدی است، یک بعد همان است که از ظاهر الفاظ آن فهمیده می شود و بعد
دیگر مربوط به باطن و عمق آیات می گردد، بنابراین قرآن را دو گونه می توان تفسیر
نمود تفسیر ظاهر و تفسیر باطن.

تفسیر ظاهر آیه مذکور این است که: «خداوند اعمال زشت و ناروا را تحریم کرده
است چه اینکه این اعمال به طور علنی و آشکار انجام شود و چه غیر علنی و به صورت
پنهان.»

امام (ع) تأکید می کند که این آیه مثل سایر آیات قرآن علاوه بر معنایی که از
ظواهر الفاظ آن استنباط می گردد، مفهوم دقیق دیگری دارد که درباطن و عمق این الفاظ
نهفته است، و در تفسیر باطن آیه به صورت سر بسته، ریشه همه مفاسد اجتماعی و راه
رسیدن به جامعه مطلوب انسانی و اسلامی را ارائه می فرماید که ریشه همه مفاسد و
مظالم و انحرافات و انحطاطات جامعه بشر، امامت و رهبری امام جائز است و تا این
امُّ الفساد در امتی وجود دارد امیدی برای اصلاح جامعه نیست، ولی قطع ریشه شجره
خبیثه فساد و تباهی تنها اولین گام در راه تحقق آرمانهای اسلامی در ساختن امّت نمونه
است، گام دوم جایگزین کردن امامت عدل است که اساس اسلام بالنده و باطن برنامه
تکامل انسان در اسلام شناخته شده است.

بنابراین حساس ترین لحظات در تاریخ انقلاب هنگامی است که امّت می خواهد امامتی
را جایگزین امامتی کند که اگر درست و دقیق عمل نشود، سرنوشت انقلاب، ارتجاع و
بازگشت به فساد و تباهی است.

امام صادق (ع) درباره نقش امامت و جایگاه رهبری در تکامل و انحطاط جامعه چنین
می فرماید:

«نحن اصل کلّ خیر ومن فروعنا کلّ برّ، فمن البرِّ التوحیدٌ والصلوة و الصیام و
کظم الغیظ والعفو عن المسئ و رحمة الفقیر و تعهد الجار والاقرار بالفضل لأهله.

وعدونا اصلُ کلِّ شرٍّ ومن فروعهم کلقبیح وفاحشة فمنهم الکتاب والبخل والنمیمة
والقطیعة وأکل الرِّبا و أکلُ مال الیتیم بغیر حقه…

فکذب من زعم أنه معنا و هو متعلّقٌ بفروع غیرنا.»[7]

ما اصل و اساس همه خیرات و نیکیها هستیم و هر خوبی، شاخه ای از شاخه های ما
است، از جمله: توحید، نماز، روزه، فرونشاندن خشم، بخشیدن گنه کار، مهربانی با
نیازمند، مواظبت از همسایه و اعتراف به فضیلت برای اهل فضل.

و دشمن ما اصا و اساس همه شرور و زشتیها هستند، هر کار ناروا و زشت شاخه ای از
شاخه های آنها است، از جمله: دروغگویی، بخل، سخن چینی، قطع رابطه- با خویشاوندان و
دوستان دینی- ربا خواری، خوردن مال یتیم به ناحق و… پس کسی که ادعا می کند با ما
است و پیرو ما، ولی به شاخه های دشمنان ما آویخته، دروغ می گوید.

طبق این روایت، رهبری امام حق اصلی ترین ارکان سیاسی اجتماعی اسلام و برنامه
های تکامل انسان و همچنین رهبری امام باطل، اصلی ترین ریشه های کفر و عوامل انحطاط
و سقوط بشر است، همه زیبائی ها و نیکی های عقیدتی، اخلاقی و عملی، فروع رهبری امام
حق و همه زشتیها و شرور مفاسد عقیدتی اخلاقی و عملی شاخه های رهبری امام باطل است
و تنها کسی می تواند در ادعای پیروی از رهبری امام حق، صادق باشد که به شرور و
زشتی ها که شاخه های رهبری امام باطل است متمسک نباشد.

 



[1]
. اوصول کافی- ج1 ص200.

/

هجرت به مدینه

درسهائی از تاریخ تحلیلی اسلام

قسمت سی ام

هجرت به مدینه

حجة السلام والمسلمین رسولی محلاتی

تصمیم هجرت به مدینه

اهل تاریخ می نویسند پس از بیعت عقبه، رسول خدا (ص)، تصمیم به هجرت به یثرب
گرفت، و به مسلمانان نیز دستور داد بدانجا هجرت کنند، و آنها نیز به تدریج در
گروههای چند نفره و احیاناً به تنهائی بطور علنی و یا در خفا و دور از انظار
مشرکین، بدانجا هجرت کردند.

و درباره این تصمیم رسول خدا و انتخاب یثرب به عنوان دارالهجرة سخنانی گفته
اند، تا آنجا که برخی منشاء آنرا خواب و یا وحی الهی دانسته، و در این باره حدیثی
نیز از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود:

«رأیت في المَنام إنّی اهاجرمِن مَکَّة إلی أرض بها نخل، فَذَهب وهلی الی انها
الیمامة اوهجر، فاذا هی المدینه یثرب.»[1]

-یعنی در خواب دیدم که از مکه به سرزمینی هجرت می کنم که دارای نخل است، و
خیالم رفتبه اینکه آن سرزمین «یمامه» یا «هجر»[2]است
ولی معلوم شد آنجا مدینه- یثرب- است.

و نظیر این حدیث نیز حدیث دیگری از طریق زهری و عروة بن زبیر از عایشه شده …

ولی به نظر نگارنده گویندگان این سخن و راویان این حدیث دانسته و یا ندانسته
مقام رسول خدا و عظمت و شخصیت آن حضرت را تنزّل داده و کاسته اند و انجام چنین امر
مهمی را که در سرنوشت اسلام و مسلمین مهمترین نقش را داشته به خواب این چنینی و با
خصوصیات مذکوره موکول کرده اند، و اساساً معلوم نیست این آقایان چه اصراری دارند
که دستورات مهم اسلام و کارهای رسول خدا را معمولا به خواب نسبت دهند مانند داستان
اذان و وضوء و ازدواج با عایشه و …. چیزهای دیگر …

و برخی هم منشأ آنرا وحی الهی دانسته اند، و این نظریه گرچه بهتر از نظریه
بالا است ولی خود آنها روایتی را که به عنوان سند برای این نظریه ذکر کرده اند
مخدوش و «منکر» و «غریب» دانسته اند، چنانچه برای هر خواننده ای نیز، حدیث مزبور،
منکر و غریب می آید، و متن آن که به چند طریق ذکر شده اینگونه است که رسول خدا (ص)
فرمود:

«إنّ الله اوحی إلیّ أيِّ هؤلاء الثلاثة نزلت فهی دارُ هجرَتک: المدینة او
البحرین اوقنّسرین.»[3]

-یعنی خداوند به من وحی فرمود که به هریک از این سه سرزمین بروی آنجا خانه و
محل هجرت تو خواهد بود: مدینه یا بحرین یا قنّسرین.[4]

و غرابت و اشکال اینگونه احادیث وقتی روشن می شود که ما به این مطلب توجه
داشته و در نظر بگیریم که هجرت رسول خدا (ص) تنها به خاطر فرار از آزار مشرکان و
خطری که متوجه آن حضرت شده بود صورت نگرفته، بلکه آن یک هدف ضمنی بود که رسول خدا
(ص) به وسیله آن بتواند وظیفه الهی و رسالت مهم تبلیغی خود را ادامه داده و حکومت
خود را تشکیل دهد و پر واضح است که قنّسرین و یا بحرین هیچگاه نمی توانست این
منظور مهم را تأمین کند و با این حال چگونه می تواند مورد وحی الهی قرار
گیرد….؟! و تنها مدینه و یثرب بود که می توانست این هدف را به خوبی تأمین کند.
بشرحی که ذیلاً خواهد آمد.

و به نظر نگارنده اگر بخواهیم هجرت رسول خدا (ص) را به وحی الهی منتسب سازیم
بهتر است سند آنرا حدیث ذیل قرار دهیم که بی اشکال تر از حدیث فوق است و آن حدیثی
است که در تفسیر عیاشی از سعید بن مسیب از امام خدیجه و ابوطالب از دنیا رفتند
رسول خدا (ص) ماندن در مکه را خوش نداشت و اندوه فراوانی آن حضرت را فرا گرفت و از
کفار قریش بر خودش بیمناک شد، و در این باره شکایت خود را ب جبرئیل کرد و در اینجا
بود که خداوند به آن حضرت وحی فرمود:

«یا محمد اخرج من القربة الظالم اهلها، وهاجر الی المدینة، فلیس لک الیوم
بملکة ناصر…».

-یعنی ای محمد از روستائی که مردم آن ستمکاراند بیرون رو و به مدینه هجرت کن
که در مکه امروز دیگر تو را یاوری نیست.

و بدنبال آن بود که رسول خدا (ص) متوجه مدینه شد ….

ولی با همه این احوال اگر مسئله را به روال عادی و جریان طبیعی خود و فراهم
شدن اسباب و علل آن که منجر به این هجرت مهم و تاریخی شد واگذار کنیم شاید بی
اشکالتر و طبیعی تر باشد و تازه اگر هم بنا باشد به وحی الهی منتسب سازیم بهتر است
همانگونه که در حدیث عیاشی بود آنرا به صورت یک وظیفه دینی مورد بحث قرار دهیم
یعنی «وظیفه هجرت از سرزمین شرک» تا الگوئی باشد برای دیگران و صرف تعبد خشک
نباشد، و انگیزه آنرا هم نداشتن یاور و کمک کار برای مبارزه با بت پرستی و پاک
سازی محیط از شرک و فساد بدانیم… چنانچه در حدیث به هر دو قسمت اشاره و تصریح
شده… و محل هجرت را نیز فقط مدینه ذکر کنیم که می توانست به هدف و منظور فوق کمک
کند نه جای دیگر…

البته با توجه به این مطلب که نام «مدینه» ممکن است بوسیله راوی ذکر شده باشد
و در اصل «یثرب» ذکر شده و الله العالم.

باری اگر مسئله را طبق عوامل طبیعی آن مورد بحث قرار دهیم بخوبی روشن است که
رسول خدا (ص) پس از وفات خدیجه و ابوطالب احساس خطر و بی کسی می کرد، و همانگونه
که در مقالات گذشته مشروحاً ذکر شد، پیوسته در صدد بود تا یارانی تازه و پایگاهی
دیگر برای تبلیغ آئین مقدس اسلام در میان سران قبائل و از تیره های مختلف قریش و
اعراب شهرها و بدویان ساکن حجاز و جاهای دیگر پیدا کند…

و از آنجا که خدا نیز بارها وعده فرموده بود که ما رسولان خود را یاری می
کنیم….[5]و هر
که در راه ما تلاش و کوشش کند ما راه خود را به او نشان می دهیم….[6]و هر
کس خدا را یاری کند خدا هم او را یاری می کند…[7]و رسول
خدا نیز با اطمینان بیاری خدا و استمداد از کمکهای غیبی مترصّد بود تا با آمدن
افرادی از قبائل اوس و خزرج به نزد آن حضرت و اسلام و بیعت آنها این فرصت پیش آمده
و آن حضرت و فرستادگان او می گردید فکر هجرت به آن شهر را تقویت می کرد تا بالاخره
تصمیم به این کار گرفت و در تاریخ معین آنرا عملی کرد.

و البته عوامل و جهات زیر می تواند در تصمیم رسول خدا (ص) دخیل و مؤثر بوده
باشد:

1- رسول خدا (ص) با شهر یثرب و مدینه و قبیله خزرج و بنی النجار پیوند فامیلی
و ارتباط خویشاوندی داشت و همانگونه که در سابق گفته شد ما در عبدالمطلب اهل یثرب
بود و دائی زادگان پدری آن حضرت در یثرب زندگی می کردند، و به همین مناسبت هم بود
که مادرش آمنه آن حضرت را در سنّ پنج سالگی برای دیدار خویشاوندان به یثرب آورد و
حدود یک ماه نیز آن حضرت در یثرب بود، که پس از هجرت به آن شهر رسول خدا خاطراتی
را از آن دوران کودکی بیاد می آورد و گاهی برای اصحاب خود ذکر می فرمود…. چنانچه
توقف پدرش عبدالله نیز در آن شهر در مراجعت از شام بخاطر بیماری که منجر به رحلت
آن جناب شد در میان بستگان و خوشان و روی همین رابطه بود.

و خود همین بستگی و رابطه می توانست عامل مؤثری در حمایت از رسول خدا و پیشرفت
کار آن حضرت باشد….

2- موقعیت جغرافیائی شهر یثرب چنان بود که می توانست در آینده با پیشرفت اسلام
و تهیه نیروئی مؤثر و کاری در آن شهر، مکه را تحت فشار سیاسی و اقتصادی قرار دهد،
و قریش را وادار به تسلیم و خضوع دربرابر اسلام سازد و وضع اجتماعی و سیاسی
جزیرالعرب نیز چنان بود که تا مکه و قریش تسلیم نمی شد مسلمین نمی توانستند
موفقیتی داشته باشند و اسلام در شبه جزیره و سایر کشورها حاکمیت پیدا کند.

شهر یثرب سر راه کاروانهای تجاری قریش به شام قرار داشت، و به منزله گلوی قریش
بود، زیرا قسمت عمده آقائی و سیادت قریش بخاطر در آمدهای سرشار و سودهای کلانی بود
که از راه تجارت و وارد کردن کالاهای تجارتی به مکه و فروش آنها به حاجیان و
زائران خانه خدا عایدشان می شد، و اگر این گلوگاه بسته می شد و در دست مسلمانان
قرار می گرفت قریش ناچار به تسلیم می گردید چنانچه آینده هم آنرا نشان داد، و در
گذشته نیزتمام سعی قریش بر این بود که با مردم یثرب درگیر نشوند و میان آنها صلح و
صفا برقرار باشد، که شواهد آنرا قبلاً بتفصیل ذکر کرده ایم.

3- شهر یثرب و اطراف آن دارای مزارع کشاورزی و باغات حاصلخیزی بود که منشأ
ثروت و خیرات بسیاری بود و گذشته از اینکه از نظر آذوقه و اقتصاد خودکفا بود به
جاهای دیگر نیز کمک می کرد، و د ر جنگها و درگیری ها می توانست ماهها و سالها روی
پای خود به ایستد و محاصره ها را تحمل نماید، چنانچه تاریخ گذشته نشان داده بود و
آینده نیز نشان داد، و این خود امتیازی بود که در جاهای دیگر وجود نداشت، و شهر
طائف نیز که تا حدودی واجد این امتیازات بود رسول خدا (ص) را نپذیرفته بود و بشرحی
که ذکر شد رهبر اسلام نتوانست از آن شهر به عنوان پایگاه جدید استفاده کند و مطرود
آن شهر گردید…

و از طائف که صرف نظر می کردیم جای دیگری نبود که این امتیازها را داشته
باشد…

4- بشارتهای یهودی که در مدینه سکونت داشتند (و جمعیت بسیاری را تشکیل می
دادند) به اینکه بزودی پیامبری ظهور خواهد کرد که هجرتگاهش این شهر خواهد بود و با
آمدن او تحولی ایجاد خواهد شد و جزیرة العرب را خواهد گرفت…. زمینه خوبی را برای
ورود آن حضرت فراهم کرده بود، اگر چه پس از آمدن آن حضرت، خود همان مبشران ظهور،
اکثراً دعوتش را نپذیرفته و روی حسادت و بهانه جوئیهای دیگر در مقابل آن حضرت ایستاده
و دشمنان سرسختی برای اسلام و مسلمین شدند…. و جنگها براه انداختند…

ولی ب این حال همان بشارتها و تبلیغات زمینه خوبی برای ورود آن حضرت و آماده
سازی مردم فراهم کرده است….

5- جنگهای «بعات» و درگیریهای پی در پی و مستمر میان قبائل اوس و خزرج که سبب
شده بود تا آنها روز آسوده و خواب راحتی نداشته و آب خوشی از گلویشان فرو نرود و
کار بجائی رسیده بود که از ترس دشمن حتی در موقع خواب نیز اسلحه خود را بر زمین
نگذارند، آنها را کاملا خسته و درمانده کرده و از پای درآورده بود، و تمام ساعات
روز و شب را در ترس و وحشت و اضطراب بسر می بردند، و بدنبال کسی بودند که بتواند
به آن دشمنیها خاتمه داده، و صلح و صفا و آرامشی در میان آنها ایجاد کند که در سایه
آن بتوانند، اسلحه را بر زمین نهاده و نفس راحتی بکشند، و پس از اینکه بارسول خدا
برخورد کرده و سخنان آن حضرت را شنیده گمشده خود را پیدا کرده، و اسلام را بهترین
وسیله برای ایجاد صلح و صفا و الفت و دوستی یافتند و همانگونه که پیش بینی میشد
همین جریان سبب شد تا اسلام بسرعت در یثرب گسترش یافته و آنرا بپذیرند….

اگر چه با کمال تأسف پس از رحلت رسول خدا بخاطر انحرافی که از مسیر تعیین شده
از طرف رسول خدا (ص) پیدا شد، و هواهای نفسانی یکه تاز میدان گردیده و جای
دستورالعملهای رسول خدا و خطوط ترسیم شده آن حضرت را گرفت، مجددا همان اختلافات
زنده شد و رسوبات و ریشه های اوس و خزرجی جوانه زده و کار خود را کرد، و مسلمانان
را دچار وآنهمه بدبختی و جنگ و جدال  گروه
بندی کرد تا جائیکه امروز هم دود آن بچشم همه مسلمانان می رود…. ولی به هر صورت
در آنروز عامل خوبی برای دعوت رسول خدا به مدینه گردید و در تصمیم گیری آن حضرت
مؤثر بود….

6- مردم یثرب چون از مهاجرین یمن بودند از یک تمدن ریشه دار و پرسابقه ای
برخوردار بوده و آن قساوت و عناد و بدوی گری اعراب بیابانی و اطراف مکه، و یا حب
مقام و دواعی دیگر قریش را در انکار رسول خدا نداشتند، و آمادگی بیشتر و زمینه
بهتری برای پذیرش دعوت الهی و سخنان زنده و جانبخش رسول خدا داشتند.

و اینها قسمتی از عواملی بود که به نظر می رسد (صرفنظر از مسئله وحی الهی و
صحت آن) در تصمیم گیری رسول خدا در هجرت به یثرب مؤثر بوده….

و امّا تصمیم گیری در ترک مکه و خروج از آن شهر نیز صرفنظر از مسئله وحی و
دستور الهی، بخوبی روشن است، زیرا مکه دیگر جای امنی برای رسول خدا و تبلیغات و
رسالت او نبود، و با وجود سران قریش و بافتی که آن شهر از نظر اجتماعی و قبیله گی
داشت امید آن نبود که در آینده نیز رسول خدا (ص) بتواند با آن شیوه و امکاناتی که
داشت موفقیتی کسب کند، بخصوص آنکه پس از فوت ابوطالب و خدیجه روز به روز فشار
مشرکان بیشتر، امید موفقیت آن حضرت کمتر می گردید، تا آنجه که طبق آیه کریمه
قرآنی:

«وَ إذ یمکر بک الذینَ لیثبتوک اویقتلوک او یخرجوک…»

نقشه حبس و یا قتل و یا تبعید آن حضرت را کشید و در صدد اجراء توطئه قتل آن
حضرت بودند که رسول خدا با اطلاع از تصمیم آنها اقدام به ترک مکه و فرار از آن
نمود…

پیمان اخوّت میان مهاجرین و یکی از کارهای مقدماتی

از کارهای بسیار مهمی که رسول خدا (ص) پس از تصمیم هجرت به مدینه انجام داد،
پیمان برادری و عقد اخوّتی بود که میان مهاجران بست، و هر دو نفر از آنها را روی
مناسبتها و ارتباط ظاهری یا اخلاقی داشتند طی مراسمی که انجام شد با یکدیگر برادر
ساخت… و این عقد اخوّت در آن هنگامی که تصمیم به مهاجرت دسته جمعی به مدینه
داشتند، و خواه ناخواه با سختیها و خطراتی مواجه بودند که نیاز به تعاون و همکاری
در بالاترین سطح و با عالی ترین انگیزه- یعنی انگیزه الهی و ایمانی و روی وظیفه
دینی- در میان آنها احساس می شد مهمترین عامل برای همبستگی و اتحاد آنها بود…. و
بهترین وسیله برای ایجاد صفا و صمیمیت بشمار می رفت….

چنانچه چس از ورود به مدینه نیز پیمان برادری و اخوّت دیگری میان مهاجر و
انصار بست، که آن نیز در جای خود در راستای همین هدف و ایجاد ارتباط و پیوستگی
محکم، میان مهاجرین از یک سو (که نیاز شدیدی برای سکونت و زندگی به مردم مدینه
داشتند) و مسلمانان مدینه از سوی دیگر، نقش مهمی را ایفاء کرد به شرحی که انشاء
الله تعالی در جای خود ذکر خواهیم کرد.

و مطلب جالب و مهمی که در هر دو جا- یعنی هم در عقد اخوّت میان مهاجران در
مکه، و هم در مراسم عقد اخوّت میان مهاجر و انصار در مدینه- به چشم می خورد، و همه
اهل تاریخ نقل کرده اند، آنکه رسول خدا (ص) نیز خود را در این پیمانها و عقد
اخوّتها شریک ساخت، و برای خود نیز برادری تعیین کرد، که آن برادر علی بن ابیطالب
(ع) بود… که در مورد دوم بر خلاف مرسوم بود و تنها موردی بود که میان دو مهاجر
عقد اخوت بسته می شد…

باری در پیمان برادری اوّل که میان مهاجرین برقرار شد رسول خدا (ص) افرادی را
که با هم برادر ساخت از آنجمله بود: عمر را با ابوبکر، حمزه را با زیدبن حارثه،
عثمان[8] را با
عبدالرحمن بن عوف، زبیر را با ابن مسعود، عبادة بن حارث را با بلال، مصعب بن عمیر
را با سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح رابا سالم مولس ابی حذیفة، سعد بن زید را با
طلحة…[9]

ادامه دارد

 



[1]
. سیرة النبویة ابن کثیر- ج2 ص213.

/

به استقبال ماه خدا

به استقبال ماه خدا

مبارک باد بر امت اسلامی به ویژه ملت مؤمن و متعهد ایران، این ماه پرفضیلت و
پر برکت؛ ماه توبه وانابه، ماه رحمت و مغفرت، ماه خدا، ماه مبارک رمضان.

بار خدایا! ترا سپاس و حمد گوئیم که ما را زنده نگهداشتی تا ماهی را که منسوب
به خودت است و در آن شب قدر است که از هزار ماه فضیلتش بیشتر است، دریابیم و از
این فرصت گرانبها که پیش آمده، به نیت تقرب جستن و نزدیک شدن به تو، او را
بخوانیم، سخنت را از قرآن بشنویم و با ادعیه ماثوره با تو حرف بزنیم و با ارزش
ترین لحظات عمر را در محضرت به سر آوریم، باشد که نظر لطفی به ما کنی و در این ماه
که سراسر فضیلت و برکت است، از گناهان ما بگذری و ما را در درگاهت راه دهی.

فریاد رس ناله درویش توئی          
آرامی بخش این دل ریش توئی

طوفان فزاینده مرا غرق نمود        
یادآور راه کشتی خویش توئی

(امام خمینی)

و چه بهتر که در چنین ایّام خجسته ای که حسنات در چندان می شود و سیئات رخت
برمی بندد، ما نیز به خود آئیم و با نیتهای خالصانه و قلبهائی پاک رو به سوی معشوق
کنیم و نگذاریم ساعتهایمان در این ماه پرفضیلت، بیهوده تلف شود که بدبخت و بیچاره
کسی است که این ماه را بسر برد و خداوند او را نیامرزد و نبخشد.

یا رب تو مرا مدد کن از یاری خویش         
خط بر گنهم کش از نیکوکاری خویش

گربرگیری دست کرم از سر من                
هرگز نرهم زسر نگونساری خویش

به هر حال به مناسبت آغاز ماه مبارک رمضان در پایان اسفند ماه امسال، سال نو
را به فال نیک می گیریم و امیدواریم بر تمام عزیزان در ایران اسلامی، خوش و خرم و
مبارک باشد.

و در این مقال سزاوار چنین دیدم، حال که سخن از ماه خدا و ماه عبادت و خودسازی
است، خود لب بربندیم و شیرین سخن نخستین خداشناس، برترین آفریدگان آفریدگار و سیّد
پیامبران الهی، حضرت محمد بن عبدالله (ع) را بشنویم که در استقبال این ماه می
فرماید:

«ایها الناس إنّه قد أقبل الیکم شهرالله بالبرکة و الرحمة والمغفرة، شهرٌ هو
عندالله افضل الشهور، وأیامه أفضل الأیام ولیالیه أفضل اللیالي، وساعاته أفضل
الساعات.

هوشهرٌ دعیتم فیه الی ضیافة الله، وجعلتم فیه من أهل کرامة الله. أنفاسکم فیه
تسبیح، ونومکم فیه عبادة، و عملکم فیه مقبول، ودعاؤکم فیه مستجاب؛ فاسألوا الله
ربکم بنییّات صادقة، و قلوب طاهرة، أن یوفّقکم لصیامه و تلاوة کتابه، فإنّ الشقي
من حرم غفران الله في هذا الشهر العظیم، واذکروا بجوعکم و عطشکم فیه جوع یوم
القیامة و عطشه، وتصدّقوا علی فقرائکم و مساکینکم، و وقروا کبارکم، وارحموا
صغارکم، وصلوا أرحامکم، و احفظوا السنتکم، و غضوا عمّا لا یحلّ النظر الیه
أبصارکم، و عمّا لا یحلّ الاستماع الیه أسماعکم، و تحننوا علی أیتام الناس،
یُتحنّن علی أیتامکم، و توبوا الی الله من ذنوبکم، وارفعوا الیه أیدیکم بالدعاء في
أوقات صلاتکم فإنّها أفضل السّاعات؛ ینظر الله عزوّجل فیها بالرّحمة الی عباده،
یجیبهم اذا ناجوه، ویلبّیهم اذا نادوه، و یعطیهم اذا سألوه، و یستجیب لهم اذا
دعوه.

أیها الناس، انّ أنفسکم مرهونة بأعمالکم ففکوها باستغفارکم، و ظهورکم ثقیلة من
أوزارکم فخفّفوا عنها بطول سجودکم. واعملوا أن الله أقسم بعزّته أن لایذهب المصلین
و الساجدین، و أن لایروّعهم بالنار یوم یقوم الناس لربّ العالمین.

أیها الناس، من فطر منکم صائماً في هذا الشهر، کان له بذلک عندالله عتق نسمة و
مغفرة لما مضی من ذنوبه.

قیل: یا رسول الله! فلیس کلنانقدر علی ذلک؟ فقال: اتّقوا النار و لو بشقّ
تمرة؛ اتّقوا النّار ولو بشربة من ماء.

أیها النّاس؛ من حسن منکم في هذا الشهر خلقه، کان له جوازاً علی الصراط یوم
تزلّ فیه القدام، و من خفف في هذا الشهر عمّا ملکت یمینه خفف الله علیه حسابه، و
من کفّ فیه شرّه، کفّ الله عنه غضبه یوم یلقاه، و من اکرم فیه یتیماً أکرمه الله
یوم یلقاه، و من وصل فیه رحمه، وصله الله برحمته یوم یلقاه، و من قطع فیه رحمه،
قطع الله عنه رحمته یوم یلقاه، و من تطوّع فیه بصلاة، کتب الله له براءة من النار،
و من أدّی فیه فرضاً کان له ثواب من أدّی سبعین فریضة فیما سواه من الشهور، و من
اکثر فیه من الصلاة علي، ثقل الله میزانه یوم تحفّ الموازین، و من تلافیة آیة من
القرآن کان له مثل أجر من ختم القرآن في غیره من الشهور.

أیها الناس، أنّ أبواب الجنان في هذا الشّهر مفتّحة، فاسألوا ربّکم أنّ
لایغلقها عنکم، و أبواب النّیران مغلقة فاسألوا ربّکم أن لایفتحها علیکم،
والشیاطین مغلولة فاسألوا ربّکم أن لایسلطها علیکم».

(وسائل الشیعه- ج7 ص227)

ای مردم! هان، ماه خدا، با برکت، رحمت و مغفرت به سوی شما می آید؛ ماهی که نزد
خداوند برترین ماه ها و روزهایش برترین روزها و شبهایش برترین شبها و ساعتهایش
برترین ساعتها است.

این ماهی است که شما در آن به مهمانی خداوند دعوت شدید و از اهل کرامت خداوندی
قرار گرفتید.

دم و بازدم هایتان در آن تسبیح … خوابتان در آن عبادت … اعمالتان در آن
پذیرفته شده و دعایتان در آن مستجاب است. پس پروردگارتان را با نیتهائی راستین و
قلبهائی پاک بخوانید و از او بخواهید که شما را توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآنش
را بدهد زیرا بدبخت کسی است که در این ماه بزرگ از مغفرات الهی محروم گردد. و با
گرسنگی و تشنگی در روزهای آن، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را به یاد آورید.

در این ماه به مستمندان و تهیدستان صدقه دهید، بزرگانتان را گرامی بدارید،
کوچکترها را مهربان دارید، به خویشانتان برسید، زبانهایتان را نگه دارید و از
نگریستن بر آنچه روا نیست، دیده ها را بپوشانید و از شنیدن آنچه شنیدنش جایز نیست،
خوادداری ورزید، و بر یتیمان مردم رقت آورید، تا یتیمان مورد مهربانی و شفقت قرار
گیرند.

در این ماه، به سوی خداوند از گناهانتان توبه کنید، دستها را در هنگام نماز (و
پس از آن) به دعا و نیایش بلند کنید زیرا این بهترین ساعتها است که خداوند با دیده
رحمت به بندگانش می نگرد، اگر او را بخوانید، پاسخشان گوید و اگر ندایش کنند، لبیک
گوید و اگر درخواستی کنند به آنها ببخشاید و اگر دعائی کنند، مستجاب نماید.

ای مردم! نفسهای شما در گرو اعمالتان است، این قید و رهن را با استغفار و طلب
آمرزشتان بگشائید، و پشتهای شما از گناهان سنگینی می کند پس این سنگینی ها را با
سجده های طولانیتان، سبک کنید. و بدانید که خداوند به عزتش سوگند خورده است که
هرگز نمازگزاران و سجده کنندگان را عذاب نکنند و آنان را در روز رستاخیز، با آتش
جهنم نترسانید.

ای مردم! هرکس در این ماه، مؤمن روزه داری را افطار دهد، نزد خداوند پاداش کسی
را دارد که برده ای در راه او آزاد کرده و خداوند تمام گناهان گذشته اش را می
آمورزد. 

سؤال کردند: یا رسول الله! همه ما توانافطار دادن به مؤمنین را نداریم! فرمود:
از آتش دوری جوئید هر چند به نیم خرمائی باشد، از آتش بپرهیزید هرچند به لیوان آبی
باشد.

ای مردم! هرکه در این ماه، اخلاقش را نکو سازد، گذرنامه او خواهد بود که بر
صراط به آسانی بگذرد روزی که گامها می لغزند. و هر که در این ماه برده ای را آزاد
کند، خداوند حسابش را آسان سازد. و هرکه شرّش را از دیگران بازدارد خداوند خشم خود
را از او- در روز لقاء الله- باز دارد. و هرکه در این ماه یتیمی را نوازش کند،
خداوند در روز دیدار با او مهربانی کند. و هرکه در این ماه صله رحم کند خداوند در
روز لقاء، پیوسته رحمش کند و هرکه در این ماه با خویشان بدرفتاری کند، خداوند در
روز دیدار، رحمتش را از او بگیرد، و هرکه در این ماه نماز نافله ای (مستحبی)
بخواند خداوند براءت از آتش را به او عطا کند و هرکه نماز واجبی را در این ماه
انجام دهد، مانند کسی است که هفتاد نماز واجب را در ماهی دیگر انجام داده، و هرکه
در این ماه بسیار بر من صلوات و درود بفرستد، خداوند میزان اعمالش را در روز که
میزانها سبک است، سنگین نماید، و هرکه در این ماه آیه ای از قرآن را تلاوت کند،
پاداش کسی را خواهد داشت که در ماهی دیگر، قرآن را ختم کند.

ای مردم! همانا درهای بهشت در این ماه گشوده شده است، پس از خدایتان بخواهید
که آنها را بر روی شما نبندد و همانا درهای جهنم بسته شده است، پس از پروردگارتان
درخواست کنید که آنها را بر روی شما نگشاید و همانا شیطانها دست بسته اند پس از
خدایتان بطلبید که آنها را بر شما مسلط نگرداند.

امیرالمؤمنین (ع) برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا! بهترین اعمال در این ماه
چیست؟

حضرت رسول (ص) فرمود: ای اباالحسن! بهترین اعمال دراین ماه، خودداری از محرمات
الهی است.

 

/

گفته ها ونوشته ها

گفته ها ونوشته ها

حرفت قبول نیست

ثروتمندی از روستاهای کوه نشین، باری بر شترش نهاده که یک طرف آن گندم و طرف
دیگر سنگ بی ارزش بیابان بود، خود او هم مغرورانه در وسط بار سوار شده بود و در
نتیجه شترش به زحمت حرکت می کرد.

مرد دانایی بر او عبور نمود، از آن احمق شتر دار متعجب و برای شترش به ترحم
آمد، بدو گفت: از شترت پائین آی! وقتی که پایین آمد، لنگه سنگ را به دور ریخت و
لنگه گندم را به دو قسمت کرد (تا توازن حفظ شود) و بر شترش نهاد و گفت: حالا آسوده
سوار شو، برو بارت سبک و اشترت راهوار گشت.

هنگامی که حرکت نمود، مرد دانشمند به او گفت: اینطور بهتر نیست؟ جواب داد:
چرا، اما یک سوال داشتم: تو که اینقدر می دانی، خودت چند اشتر داری و با این هنر و
حکمت و عقل، چرا با پای برهنه می گردی؟ جواب داد: من اهل علم و فکر و آگاهی هستم،
شتر ندارم.

مرد روستائی گفت:» اشتر نداری، حرفت قبول نیست! پائین آمد، دوباره بارش را
مانند اول قرار داد و به را خود ادامه داد.

حرف حق

شخصی در حرم حضرت ابوالفضل از زائر دیگر پرسید: ابوالفضل امام چندم است؟ آن
مرد گفت: اینجا نمی گویم، بیا در خانه! وقتی به در خانه او رسید در جواب گفت:
اصلاً حضرت ابوالفضل امام نیست سپس قرار کرد به منزل خود در خانه اش را بست و در
حال وحشت و اضطراب به زن خود گفت: اثاث خانه را جمع کن از این شهر فرار کنیم،
مبادا جدّش کمر ما را بزند.

زن گفت: تازه حرف حقی زده ای چرا می ترسی؟

گفت: ای زن! تو، ناقص العقلی وگرنه تمام اشخاصی را که در طول تاریخ بنا حق
کشته اند و یا اسیر و تبعید نموده اند، از برای آن است که حرف حقی زده اند!!

آن کس که خریدار تو باشد

یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد      
عیسی شود آن خسته آن که بیمار تو باشد

از چشمه خورشید، جگر سوخته آید          
هر دیده که لب تشنه دیدار تو باشد

«صائب تبریزی»

سای که نکوست

تا منزل آدمی سرای دنیاست                          کارش همه جرم و کار حق
لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود            
سالی که نکوست از بهارش پیداست

«شیخ بهائی»

علائم ظهور

امام صادق (ع) در حدیثی طولانی، علائم ظهور حضرت حجت (عج) را بیان کردند که به
برخی از آنها اشاره می کنیم:

1- هنگامی که بدبینی، ظلم و ستم عالم را فراگرفته.

2- قرآن فرسوده و بدعتهائی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن آمده.

3- آئین خدا عملاً بی محتوا شده مانند ظرفی که آن را واژگون سازند.

4- اهل باطل بر اهل حق، پیشی گرفته اند….

5- هنگامی که ببینی مداحی و چاپلوسی فراوان شده.

6- آشکارا شراب نوشیده می شود.

7- راه های خیر بسته و راههای شر مورد توجه قرار گرفته.

8- حلال تحریم شده و حرام جائز شمرده شود.

9- قوانین و احکام دین طبق تمایلات اشخاص تفسیر گردد.

10- افراد با ایمان فقط در دلشان ابراز تنفر از فساد کنند.

11- سرمایه های عظیم در راه خشم خدا صرف گردد.

12- رشوه خواری در میان کارکنان دولت، رایج گردد.

13- پستهای حساس به مزایده گذارده شود، ….

14- و هنگامی که ببینی اگر کسی اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند، به
او توصیه می کنند که این کار وظیفه تو نیست.

15- مساجد پر از کسانی که از خدا نمی ترسند.

16- مردم به وقت نماز بی اعتنا می شوند.

17- حتی کمک به نیازمندان با پارتی بازی صورت می گیرد، نه برای خدا ….

تو خدائی یا جبرئیل؟!

عربی را پیش خلیفه بردند. او را دید بر تخت نشسته و دیگران در زیر ایستاده
اند. گفت: اسلام علیک یا الله!! گفت: من الله نیستم. گفت: اسلام علیک یا جبرئیل!
گفت: من جبرئیل نیستم. گفت: الله نیستی، جبرائیل نیستی، پس چرا آن بالا رفته تنها
نشسته ای؟! تو نیز در زیر آی و در میان مردمان بنشین.

فرزندناخلف

از حکیمی پرسیدند: فرزند ناخلف چگونه است؟

گفت: مثل انگشت ششم است که اگر او را ببرند درد می گیرد و اگر بگذارند، معیوب
است.

دین به دنیا مده….

ای سنائی زجسم و جان تا چند       
برگذر زین دو بینوا دربند

دین به دنیا مده که هیچ همای        
ندهد پر به پرنیان و پرند

غفلتت خوش همی نمایاند             مهر
جاه وزروزن و فرزند

کی بود کاین نقاب بردارند           تا
بدانی تو طعم زهر از قند

زاهد قلابی

شیخ عبدالسلام بصری با نسبت دادن کرامت و احوال غیبی به خود، جمعی را فریفته و
در اطراف خود جمع کرده بود. برای فریب بیشتر مریدان، روزی در محراب مسجد بصره در
حین خواندن نماز ناگهان گفت: کخ کخ! مردم تعجب کردند. گفت: من که اینجا مشغول نماز
بودم، دیدم سگی داخل کعبه شد، با کخ گفتن، او را از اینجا بیرون کردم تا خانه خدا
را آلوده نکند. مریدان خوشحال شدند و آن را از کرامتهای شیخ دانستند.

یکی از آن مریدان خر مقدس، کرامتهای شیخ را برای زن خود بیان کرد. آن زن آگاه
برای رسوا کردن شیخ قلابی، از طریق شوهرش روزی شیخ مریدان را به مهمانی دعوت کرد و
برای هر یک ظرفی از غذا و بر روی آن مرغی پخته گذاشت اما مرغ شیخ را در زیر غذا
پنهان نمود.

شیخ عصبانی شد و گفت: چرا به من اهانت شده و ظرفی بدون مرغ آورده ای؟ ناگهان
آن زن زیرک و آگاه فریاد زد: ای کسی که از مسجد بصره، سگ را در کعبه مشاهده می
کنی، چگونه جوجه را زیر مشتی برنج نمی بینی؟! او خجل شد و پرده از چهره عوامفریبش
برداشته شد.

دزدان عصا

در شهر صیدا پس از نماز ظهر، یکی از نمازگزاران برخاسته روی پله اول منبر
ایستاد و فریاد زد: ای مؤمنین! بدانید که روز قبل در همین مکان عصای مرا دزدیده
اند و من سارق را شناخته ام و او الآن در همین مسجد است و اکنون از بردن نام او
خودداری می کنم به شرطی که امشب عصا را از بالای در به داخل منزلم بیاندازد، منزل
من هم وصل به دیوار همین مسجد است اگر نیاورد، فردا او را در همین مسجد رسوا کنم.

یک هفته بعد یکی از مؤمنین پرسید که راستی آن دزد، عصای تو را آورد؟ آن مرد با
خنده گفت: همان شبی که روزش اعلام کردم، بیست و دو عدد عصا به منزل من پرتاب شد.

زندان یا همنشین نادان

دانشمندی روشنگر را به جرم نوشتن کتابی به زندان افکنده بودند. آن عالم به جهت
برطرف کردن اثر منفی حبس، اکثر اوقات به قرآن خواندن مشغول بود.

حاکم برای اذیت و رنج بیشتربه آن دانشمند ،نادان ساده لوحی را رفیق او کرد
روزی عالم مشغول خواندن قرآن با حالتی عارفانه بود، هنگامی که به آیه عذاب رسید
،از ترس قیامت ،اشک از چشمانش جاری شد. در همان حال دید مرد ساده لوح نیز به او
نگاه می کند و اشک می ریزد!

خوشحال شد که مونس قرآن فهمی معاشر او شده پرسید: کدام یک ازآیات قرآن تو را
تحت تأثیر قرار داد که چنین اشک می ریزی؟

گفت: من از قرآن چیزی نمی فهمم اما چون ریش تو مانند ریش بز من است و هنگام
تلاوت قرآن، مانند ریش بز من تکان می خورد، به یاد بز غریب و تنهایم که می افتد،
اشکم جاری می شود!!

دانشمند بیچاره به مأموران حاکم پیغام داد: بیائید مرا از همنشینی این مرد
احمق خلاص کنید، قول می دهم دیگر کتاب ننویسم.

کرم و لطف پاشا

روزی محمد علی پاشا حاکم مصر، از کوچه ای با دبدبه خود عبور می کرد، طفل نه
ساله ای را دید در کوچه می رود، خطاب به او کرد و گفت: چیزی خوانده ای یا بیسوادی؟

گفت: قرآن را خوانده ام و سوره انا فتحنا را نیز از حفظ کرده ام. حاکم از این
جواب خوشش آمد و یک دینار زر به آن بخشید. طفل سکه را بوسید و پس داد و گفت: پاشا
مرا ببخشید، از قبول آن معذورم.

پاشا متعجبانه پرسید؟ چرا؟ طفل گفت: پدرم حتماً مرا می زند که این سکه زر را
از کجا به دست آورده ای و اگر بگویم پاشا به من لطف کرده، می گوید تو دروغ می
گوییزیرا کرم و لطف پاشا کمتر از هزار دینار نیست.

پاشا بسیار خوشحال شد و از هوش و ذکاوت آن بچه متعجب گردید و پدرش را خواست و
مخارج تحصیل طفل را به او داد و از او خواست در تربیتش همت نماید.

ستیزآوری

ستیزآوری کار اهریمنیست         ستیزه
به پرخاش آیستن است

همیشه در نیک و بد هست باز     تو سوی
در بهترین شوفراز

 جهان آن نیرزد بر پر خرد        که دانائی از بهر او غم خورد

چنان زی که موراز تو نبود به درد   نه
بر کس نشیند زتو باد و گرد

«اسدی طوسی»

عزت نفس

مولانا ابوالکلام آزاد، یکی از رهبران مسلمانان هند بود که در استقلال آن کشور
بزرگترین نقش را داشت و بیش از ده سال از عمر خویش را در زندان بود، همسرش درگذشت.
رئیس زندان خواست به او مرخصی بدهد تا بربالین همسر محتضرش حاضر گردد، مولانا گفت:
به این شرط با پیشنهاد تو موافقت می کنم که با سایر زندانیان سیاسی هم که در چنین
وضعی قرار گیرند، همین ارفاق را بنمائی.

رئیس زندان شرط او را نپذیرفت؛ او نیز از زندان بیرون نرفت و منت آن مرخصی را
قبول نکرد، هرچند به آن چند روز مرخصی، بسیار نیاز داشت.

 

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

قسمت سوم

آیت الله محمدی گیلانی

*تجسم اهتمام رسول الله (ص) در تربیت امیرالمؤمنین (ع)، و پیروی او از رسول
خدا در خطبه قاصعه* حدیث سلیم بن قیس در این باره* حدیث: «انا مدینة العلم» به
روایت ائمه اهل سنت در صحاح و مسانید* قول فصل محمد بن یوسف شافعی در کتاب کفایه*
استقاله مستمر خلیفه از خلافت* آزادمنشی عمر در اعتراف به حرمان از ملازمت تام با
رسول الله (ص)* تفسیر «علم باباً یفتح له منه الف باب» به اینکه خصوص عدد الف یا
الف الف مراد نیست، بلکه تعبیر «الف و الف الف» فقط برای بیان کثرت علوم و وفور
معارف است، بدیهی است که این علوم موهبی و لدنّی است، مضافاً برآن فتح ابوابی از
علوم از باب واحد از طریق تفکر نصیب بسیاری از نوابغ شده* ابو علی سینا و کتاب
اغراض ما بعد الطبیعه فارابی، ابوالاسود دئلی و انفتاح ابواب علم نحو بر او با
بیان کوتاه امیرالمؤمنین (ع)* مانالائوس و شکل قطاع و فتح ابواب علوم.

گفتیم که باتفاق اعلام فریقین رسول الله (ص) در تعلیم و تربیت امیرالمؤمنین
(ع) اهتمامی تامّ داشت، چنانکه خود آن جناب این اهتمام کم نظیر رسول الله (ص) را
به وی، و پیروی خویش را از آن حضرت در خطبه قاصعه با رساترین بیان مجسّم می سازد:

«لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علماً و
یأمرني بالاقتداء به …. ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی السلام غیر رسول الله (ص) و
خدیجة و اناثالثهما اری نورالوحی والرساله واشمّ ریح النبوة، و لقد سمعت رنة
الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه وآله و سلم فقلت: یا رسول الله ما هذه
الرّنة؟ فقال هذا الشیطان أیس من عبادته انک تسمع ما اسمع وتری ما اری الا انک لست
بنبيٍّ ولکمّک وزیر وانک لعلی خیر».

(شرح نهج البلاغه عبده- خطبه قاصعه)

-به خدا سوگند از او پیروی می کردم آن سان که نوزاد شتر مادرش را پیروی می کند
و هر روز از خلق عظیمش برایم رایتی برمی افراشت، و امرم می نمود که بدان اقتداء
کنم، و در آن هنگام خانه ای در اسلام جمع نکرده بود غیر رسول الله (ص) و خدیجه را
و من سوّمی آنها بودم، نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را می بوئیدم و
سوگند به خدای تعالی هنگامی که وحی برآن حضرت نازل شد ناله شیطان را شنیدم عرض
کردم: یا رسول الله این ناله چیست؟ فرمودند: این شیطان است از عبادت خویش نومید
گشته است البته تو می شنوی هرچه را که من می شنوم و می بینی هرچه را که من می بینم
جز آنکه تو پیمبر نیستی، اما تو وزیری و بر مستوای رفیع خیر قرار داری.

و تقریبا تفسیر اجمالی همین مضمون شریف است که در بصائرالدرجات جناب سلیم بن
قیس از آن حضرت نقل می کند: «کنت اذا سئلت رسول الله (ص) اجانبی و ان فنیت مسائلی
ابتدأنی فما نزلت علیه آیة في لیل ولانهار و لا سماء ولا ارض ولا دنیا ولا آخرة
ولا جنة ولا نارولا سهل ولا جبل ولا ضیاء ولا ظلمة الا اقرأنیها و املاه علیّ و
کتبتها بیدی و علمنی تأویلها و تفسیرها و محکمها و متشابهها و خاصها و عامّها و
کیف نزلت و فیمن نزلت الی یوم القیامة دعا الله لی ان یعطینی فهماً و حفظاً فما
نسیب آیة من کتاب الله ولا علی من انزلت الا املاه علیّ».

(ص 198)

-اینگونه بود که هروقت از رسول الله (ص) سؤال می کردم، پاسخم می دادند و اگر
سؤالهایم ته می کشید، آن بزرگوار آغاز به سخن می فرمودند، پس هیچ آیه ای بر او در
شب و روز و در فراز و نشیب و درباره دنیا و آخرت، و در زمین هموار و کوه و در نور
و ظلمت نازل نگردید جز آنکه قرائت آن را به من تلقین می فرمودند و املاء می کردند
و من با دستم می نوشتم، و تأویل و تفسیر و محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به
من می آموختند، و کیفیت نزول و اینکه کجا و درباره که تا روز قیامت را به من تعلیم
می دادند و دعا کردند که خدای تعالی به من فهم و حفظ عطا فرماید و چنان شد که هیچ
آیه ای از قرآن را فراموش نکردم.

حدیث: «انا مدینة العلم و علی بابها» از رسول الله (ص) که دهها نفر از ائمه
اهل سنت و حافظ آنان در صحاح و مسانیدشان نقل کرده و تصحیح نموده اند، در ملازمت
آن بزرگوار رسول الله را کافی است، و با بدیع ترین تشبیه، گویای موقعیت
امیرالمؤمنین (ع) در حوزه رسالت است که راه ورود را منحصر به این باب اعلام می
فرماید و مفید همین معنا است بیان آن حضرت در نهج البلاغه:

«نحن الشعار والاصحاب والخزنة والابواب ولا تؤتی البیوت الا من ابوابها فمن
أتاها من غیر ابوابها سمّی سارقا، فیهم کرائم القرآن وهم کنوز الرّحمن».

(نهج البلاغه محمد عبده ج2، ص58)

-ما آل البیت از جهت قرب به آن حضرت،چون پیراهن تن او هستیم و اصحاب آن
بزرگواریم و ما گنجوران و درهای علوم و معارف می باشیم که ورود به خانه ها ممکن
نیست مگر از درهای آنها و هر کس که ورودش به خانه از غیر در باشد دزد نامیده می
شود، درباره آل البیت و منقبت آنان آیات کریمه قرآن است و آنان گنجهای خداوند
بخشاینده اند.

از آن وفتی که در هجر تربیت و تعلیم رسول الله (ص) قرار گرفت تا آخرین لحظه
حیات رسول الله (ص) سایه وار ملازمش بوده و حتی در آغوش او بود که روح مقدس رسول
الله (ص) به کنگره عرش و محفل علیین پرواز نموده و آن جناب بود که جثمان شریف او
را در لحد قبرش جای داد:

«فلقد وسدتک في محودة قبرک، وفاضت بین نحری و صدری نفسک».

(شرح نهج البلاغه عبده- ج2 ص208)

-یا رسول الله با شکیبائی جسد شریفت را در لحدت جای دادم و روح مقدست در آغوشم
به اعلی علیین پرواز نمود.

توفیق چنین ملازمتی با رسول الله (ص) نصیب احدی از صحابه نگردید و قول با نصفت
بلکه قول فصل دراین باره، قول حافظ محمد بن یوسف کنجی شافعی است که بعد از اخراج
حدیث: «انا مدینة العلم…» به طریق عدیده می گوید: «فقد قال العلماء من الصحابة
والتابعین بتفضیل علی (ع) و زیادة علمه و غزارته وحدّه فهمه و وفور حکمته و حسن
قضایاه وصحّة فتواه، وقد کان ابوبکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء الصحابة
یشاورونه فی الاحکام و یأخذون بقوله فی النقض والابرام اعترافاً منهم بعمله و وفور
فضله ورجاحة عقله وصحة حکمه، ولیس هذا الحدیث «انا مدینه العلم…» في حقه بکثیر
لأنّ رتبته عندالله و عند رسوله و عندالمؤمنین من عباده أجل واعلی من ذلک».

(الکفایه- ص98- 102)

استقاله ابی بکر و خواستاری فسخ بیعت خلافت خویش را از مردم: «اقیلونی فلست
بخیرکم وعلیّ فیکم» مشهور است و ظاهر عبارت نهج البلاغه در حطبه شقشقیّه: «فیا
عجباً بینا هو یستقیلها فی حیاته».

(شرح نهج البلاغه محمد عبده- ج1 ص27) دلالت دارد براینکه خلیفه مستمراً
استقاله و درخواست فسخ بیعت می کرده است.

و عمر با حریّت کم نظیری اعتراف کردند : «الهانی عند الصّفق بالاسواق» (صحیح
مسلم- ج6 ص179) که مشاغل و معاملات در بازارها او را از ملازمت تام با رسول الله
(ص) بازداشته بود، و عتاب وهن آمیز ابیّ بن کعب به عمر بخاطر بی اطلاعی وی از
قرائت بعضی از آیات بود به این تعبیر: «رسول الله (ص) این آیه را همین گونه بمن
تعلیم داد در حالیکه تو در بقیع قرظ یعنی داروی دبّاغی می فروختی» و عمر او را
تصدیق کردند ولی گفت: «اگر می خواستی می گفتی: ما حاضر بودیم و شما غائب» (تفسیر
زمخشری- ج 2 ص304).

از حریّت های کم نظیر عمر در این باب، واقعه ای است که سیوطی در تفسیر «الدّر
المنثور» از ابو سعید نقل می کند، ابو سعید می گوید: «حججنا مع عمربن الخطاب فلما
دخل الطواف استقبل الحجر فقال: انی اعلم انک حجرلا یضرّ ولا تنفع ولولا أنی رأیت
رسول الله (ص) قبلک ما قبلتک ثم قبّله فقال له علی بن ابیطالب: یا امیرالمؤمنین
انه یضر و ینفع قال: بم؟ قال: بکتاب الله عزوجل، قال: این ذلک من کتاب الله؟ قال:
قال الله: «و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم…» بلی خلق الله آدم و مسح علی
ظهره فقرّرهم بانّه الرّب و انهم العبید واخذ عهودهم و مواثیقهم و کتب ذلک فی رقّ
و کان لهذا الحجر عینان و لسان فقال له: افتح فاک فاه فالقمه ذلک الرّق فقال: اشهد
لمن وافاک بالوافاة یوم القیامة و انی لسمعت رسول الله (ص) یقول: یؤتی یوم القیامة
بالحجرالاسود و له لسان ذلق یشهد لمن یستلمه بالتوحید فهو یا امیرالمؤمنین یضرّ و
ینفع فقال عمر: اعوذ بالله ان اعیش في قوم لست فیهم یا اباحسن».

(ج3 ص144)

-با عمربن خطاب حج برگزار کردیم چون داخل طواف شد به حجر اسود استقبال کرد پس
خطاب نمود و گفت: من می دانم که تو سنگی بیش نیستی، زیان و سودی نداری، و اگر نمی
دیدم که رسول الله تو را بوسید من تو را نمی بوسیدم سپس آن را بوسید، علی بن ابی
طالب به وی گفتند: یا امیرالمؤمنین این سنگ زیان و سود دارد، عمر گفت: به چه دلیل؟
گفت: بدیل کتاب الله، گفت: در کجای کتاب است؟ گفت: آیه «و اذا اخذ ربک …» اخذ
مواثیق و عهود بر ربوبیّت خدای تعالی که این مواثیق و عهود را مکتوب فرمودند و به
این حجر سپردند و فرمان دادند که هر کس با آن موافات کند و حقّ آن را بدینوسیله
اداء کند، فردای قیامت برای او به موافات و اداء حق گواهی دهد و من از رسول الله
(ص) شنیدم که فرمودند: روز قیامت حجراسود را می آورند در حالیکه دارای زبانی بلیغ
و فصیح است و برای کسی که آن را استلام کرده است شهادت به توحید می دهد، پس این
حجر یا امیرالمؤمنین دارای ضرر و نفع است، عمر گفت: پناه به خدا می برم از زندگی
در میان مردم بی وجود تو یا اباحسن.

روایات وارده مربوط به عالم ذر و اخذ میثاق از زراری آدم (ع)، از طرق سنّی و
شیعه در حدّ تواتر است ولی تفسیر و تأویل این انوار نبویه مجال دیگری را می طلبد
که در آن مجال بحث می کنیم، و در مجال حاضر ناگزیر از تفسیر: «انّ رسول الله صلی
الله علیه وآله علم علیاً باباً یفتح له منه الف باب …» که در خبر صحیح کتاب
شریف کافی آمده و نقل کردیم و مضمون آن در روایات دیگری آمده است سؤال کننده که
ابوبصیر است گمان می کرد که مراد از «الف باب» خصوص این عدد است و زائد برآن نیست
از این رو، امام (ع) در مرحله اوّل از تبیین علم امیرالمؤمنین (ع) این پندار
محدودیت علم را زائل کرد و فرمودند: «یا ابا محمد علم رسول الله صلی الله علیه
وآله علیاً الف باب یفتح من کل باب الف باب» مراد از انفتاح هزار باب از علم برای
آن حضرت، خصوص عدد هزار نیست بلکه هزار در از علم به وی آموختند که از هر دری هزار
در بر روی او مفتوح گردید با توجه به اینکه در این تعبیر نیز خصوص عدد منظور نیست،
بلکه آوردن عدد «الف» و «الف الف» فقط برای بیان کثرت علوم و وفور معارف آن حضرت
است.

بدیهی است چنین علمی از مواهب خدای تعالی به اولیاء خویش است که کاملترین مرتبه
آن را به رسول الله (ص) ارزانی داشته و بر او منت نهاده: «وانزل الله علیک الکتاب
والحکمة و علمک مالم تکن تعلم» (سوره نساء- آیه 113) چنانکه بر حضرت خضر علی نبینا
وآله و علیه السلام منّت نهاد: «فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا
وعلمناه من لدّنا علما» (سوره الکهف- آیه 80).

النهایة واسطه در این علم لدنی و موهبت آن به امیرالمؤمنین (ع)، رسول الله (ص)
بوده است مضافاً برآن، پدید آمدن ابواب کثیره ای از علم از باب واحد و گشوده شدن
آنها بر روی بعضی از نوابغ از طریق اندیشه و تفکر نمونه ای بسیار در تاریخ دارد و
از آن جمله است فتح ابواب الهیات بر ابوعلی سینا، با تفکر در کتاب «اغراض ما بعد
الطبیعه» فارابی و مقتضی است که برخی از آنها را جهت رفع استبعاد، به عنوان نمونه
در این مقام ذکر کنیم:

«در تاریخ الحکماء قفطی آمده که یکی از شاگردان شیخ الرئیس (ره) از وی تقاضا
کرد که بیوگرافی خویش را بر او املاء کند، شیخ اجابت فرمودند و بعد از بیان احاطه
خویش بر همه علوم رایج زمان خویش می فرماید: «سپس به علم الهی برگشتم و کتاب ما
بعدالطبیعه را خواندم ولی چیزی از آن سر در نیاوردم، و درباره هدف واضع آن به شک
افتادم و حتی چهل بار این کتاب را خواندم و متن آن را از بر کردم و معذلک چیزی
دستگیرم نشد و مقصود از آن را نفهمیدم پس، از درک آن نومید شدم و می پنداشتم که
راهی برای فهم آن نیست.»

اتفاقاً روزی وقت عصر به کتاب فروشی سر زدم در دست دلالی کتابی بود که برای
فروش آن را به من عرضه کرد، من نپذیرفتم زیرا معتقد بودم در این علم فایده ای نیست
بالاخره با خواهش و تمنا به سه درهم به من فروخت، آن کتاب در اغراض ما بعدالطبیعه
آن شتاب کردم پس در همان وقت ابواب اغراض علم الهی بر روی من گشوده شد و به شکرانه
این موهبّت انفاق کثیری بر فقرا کردم».

(تاریخ الحکماء- ص415)

کتاب مذکور یعنی اغراض ما بعدالطبیعه فارابی که در دست ما است درحدود دو ورق
است، شیخ الرئیس با مطالعه آن و تفکر در اغراض آن هزاران درهای الهیات بر روی او
گشوده می شود و گنجینه های شفا و نجات و اشارات تعلیقات و غیر اینها به وی موهبت
می گردد، و مشهور است که امیر المؤمنین (ع) به ابوالاسود دئلی فرمودند: کلمات عرب
بر سه قسم است: اسم، فعل، حرف، و برای هر یک از این سه، احکامی است از تعلیم این
باب ابواب علم نحو بر روی ابوالاسود گشود گشت و این همه مسائل بر آن بیان مترتّب
گردید.

و نوشته اند: شکا قطاع در هندسه که مانالائوس آن را استنباط کرد، بیش از 490
هزار مسئله بر آن متفرع گردیده و شکل مغنی را که ابونصر بن عراق پس از آن استنباط
کرد، همه آن مسائل بر این شکل به طریق آسانتر مترتّب می شود، و از این شکل برای
ریاضیون بعدی اصولی فوق احصاء مفتوح گردید که در علوم مثلثات و نجوم و مساحات مورد
استناد است.

غرض آن که شکلی را که مانالائوس مهندس در علم «اکر» اشکال کروی استخراج نمود و
چارچوب استخراج وی همین قواعد تفکر و اندیشه بشری بوده، آن همه ابواب فوائد و
برکات بر روی صناعات و اختراعات مفتوح شد، پس چگونه است، انفتاح ابواب علوم الهامی
که بیرون از چارچوب فکر بشری است؟! و هیچ گونه خطا و اشتباه درآن راه ندارد و برای
صاحب آن علوم، روشن و بین است همانگونه که کف دستش برای او روشن و معلوم است
چنانکه امام صادق (ع) فرمودند: «اعلم ذلک کما انظر الی کفّی».

(اصول کافی- ج1 ص61)

 

/

گواهان روز قیامت

اصول اعتقادی اسلام

معاد

گواهان روز قیامت

آیت الله حسین نوری

یکی از مواقف روز قیامت موقفی است که
گواهان درباره اعمال انسانها گواهی می دهند و به همین مناسبت است که خداوند در
قرآن مجید روز قیامت رابعنوان «یوم یقوم الاشهاد»[1] یعنی
روزی که شاهدان برای ادای شهادت قیام می کنند معرفی می کند.

خداوند متعال با اینکه خود عالم غیب و
شهود است و کلیه حقایق همه عوالم در پیشگاه حضرتش روشن و اساسا عالم محضر خدا است
و:

بر او عِلم یکذره پوشیده نیست                 که پیدا و پنهان بنزدش یکیست

با این وصف بر اساس فلسفه و مصلحت،
گواهانی برای اعمال انسانها قرار داده است تا در روز محشر به ادای شهادت برخیزند و
درباره اعمال آنها گواهی بدهند.

شاید فلسفه برانگیختن این همه شاهد برای
اعمال انسانها با اینکه خود همه حقایق و اسرار ار می داند این است که این موضوع در
ترغییب مردم به انجام اعمال نیک و همچنین در بازداشتن آنها از اعمال بد تأثیر
بسزائی دارد زیرا هنگامی که مردم بدانند که غیر از خداوند کریم شاهدان بسیاری
مراقب اعمال آنها می باشند و آنها را زیر نظر دارند و در صحنه قیامت همه آنها در
پیشگاه حضرت حق و در حضورخلائق شهادت خواهند داد این موضوع در سرافرازی و سربلندی
نیکان و سرشکستگی و افتضاح بَدان فوق العاده موثر است و در نتیجه در ترغیب به
انجام حسنات و بازداشتن از سیئات و گناهان تأثیر می گذارد.[2]

حضرت امیر مومنان (ع) فرمودند: «ان الله
سبحانه و تعالی لا یخفی علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم لطف به خبرا و
احاط به علما اعضاء کم شهوده و جوارحکم جنوده و ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه.»[3]

یعنی: هر آن اعمالی را که بندگان خدا در
شب و روز انجام می دهند بر خداوند پنهان نیست به کوچکترین کارشان آگاه و به تمام
کردارشان دانا و محیط است اعضای شما گواهان او و اندامتان لشکرهای وی می باشند
دلهای شما دیده بانان خداوند و خلوتهای شما نزد او آشکار است.

و بطور
خلاصه در روزی که: «ÏMs%uŽõ°r&ur
ÞÚö‘F{$#
͑qãZÎ/
$pkÍh5u‘
yìÅÊãrur
Ü=»tFÅ3ø9$#
uäü“(%É`ur
z`¿ÍhŠÎ;¨Y9$$Î/
Ïä!#y‰pk’¶9$#ur
zÓÅÓè%ur
NæhuZ÷t/
Èd,ysø9$$Î/
öNèdur
Ÿw
tbqßJn=ôàãƒ
»[4] یعنی
زمین به وسیله نور پروردگار روشن گردیده

است بایان
معنا تمام جریانها و حقایقی که در آن بوقوع پیوسته را آشکار کرده است و نامه های
اعمال انسانها در پیشگاه عدل الهی نهاده شده و پیغمبران الهی و گواهان اعمال
انسانها احضار شده اند و میان مردم بر اساس حق و عدالت قضاوت صورت میگیرد و بهیچ
کس ظلم و ستم نخواهد شد در آن روزگواهان اعمال به این شرح است:

1-   
خداوند متعال

2-   
پیغمبران خدا
(ص)

3-   
امامان علیهم
السلام

4-   
فرشتگان الهی

5-   
زمان

6-   
زمین

7-   
اعضاء و اندام
انسانها

علیرغم فراموشکاریها خداوند آنها را به
حساب می آورد

نخستین شاهد اعمال، در روز قیامت خداوند
متعال است، قرآن کریم در 18 مورد شهادت خداوند نسبت به اعمال انسانها را مورد تذکر
و تأکید قرار داده است که یکی از آن موارد باین تعبیر است:

«tPöqtƒ
ãNßgèWyèö6tƒ
ª!$#
$Yè‹ÏHsd
Oßgã¥Îm7t^ã‹sù
$yJÎ/
(#þqè=ÏJtã
4
çm9|Áômr&
ª!$#
çnqÝ¡nSur
4
ª!$#ur
4’n?tã
Èe@ä.
&äóÓx«
Íky­
»[5]

روزیکه خداوند همه مردم را برمیانگیزد و
آنها را از آنچه که در دنیا انجام داده اند آگاه می سازد و همه آن اعمال را که
آنها فراموش کرده اند خداوند با شماره و عدد می شمارد و خداوند بر همه موجودات
گواهست.

و یکی دیگر از آن موارد با این عبارت
است:

«$tBur
ãbqä3s?
’Îû
5bù’x©
$tBur
(#qè=÷Gs?
çm÷ZÏB
`ÏB
5b#uäöè%
Ÿwur
tbqè=yJ÷ès?
ô`ÏB
@@yJtã
žwÎ)
$¨Zà2
ö/ä3ø‹n=tæ
#·Šqåkà­
øŒÎ)
tbqàҋÏÿè?
Ïm‹Ïù
4
$tBur
Ü>â“÷ètƒ
`tã
y7Îi/¢‘
`ÏB
ÉA$s)÷WÏiB
;o§‘sŒ
†Îû
ÇÚö‘F{$#
Ÿwur
’Îû
Ïä!$yJ¡¡9$#
Iwur
ttóô¹r&
`ÏB
y7Ï9ºsŒ
Iwur
uŽy9ø.r&
žwÎ)
’Îû
5=»tGÏ.
AûüÎ7•B
»[6]

 

در هر حالی از احوال که باشی و هر آیه
از قرآن را که بخوانی و هیچ عملی را انجام ندهی مگر اینکه ما بر آن شاهد هستیم و
هیچ ذره ای در همه زمین و آسمان از خدای تو پنهان نیست و کوچکتر از ذره و بزرگتر
ازآن هرچه هست در کتاب مبین حق (لوح علم الهی) ثبت و ضبط می باشد.

و در مورد سوم می فرماید:

«öª!$#ur
Íky­
4’n?tã
$tB
tbqè=yJ÷ès?
»[7]

خداوند بر هر عملی که انجام می دهید
گواه است.

گواهی پیغمبران و امامان

آیاتی از
قرآن مجید با تعبیراتی از قبیل «tPöqtƒur
ß]yèö7tR
`ÏB
Èe@ä.
7p¨Bé&
#Y‰‹Îgx©
»[8] یعنی
روزیکه از هر امتی شاهدی را برمیانگیزیم دلالت بر

این مطلب
دارند که خداوند در روز قیامت با هر ملتی شاهدی را برمیانگیزد تا به اعمال آن امت
گواهی بدهد مفسران قرآن در تفسیر این قبیل از آیاتِ قرآن شاهدی که با هر امت
برانگیخته می شود را به پیغمبر آن امت در عصر و زمان خود و از آن پس به امامی که
قائم مقام آن پیغمبر است تفسیر کرده اند.

در تفسیر مجمع البیان می گوید: این
نمونه از آیات دلالت دارند که خداوند در هر عصری در میان مردم کسی که گفتاراو حجت
است را قرار داده است و هیچ عصری از اعصار از وجود چنین کسی خالی نیست و از حضرت
صادق (ع) نقل می کند که حضرتش می فرمایند:

برای هر عصری و هر امتی امامی وجود دارد
وآن امت در روز قیامت با امام خود محشور می گردد.[9]

این موضوع را در تفسیر برهان و صافی نیز
از آن حضرت نقل کرده است.[10]

و در زیارت
جامعه کبیره نیز ائمه علیهم السلام در جند مورد به گواه اعمال مردم بودن توصیف شده
اند. از برخی از آیات قرآن کریم استفاده می شود که در روز قیامت هر پیغمبری گواه
اعمال امت خود و پیغمبر معظم اسلام (ص) گواه تبلیغ رسالت پیغمبران دیگر نیز خواهد
بود و این موضوع را مفسرین در تفسیر این آیه «y#ø‹s3sù
#sŒÎ)
$uZ÷¥Å_
`ÏB
Èe@ä.
¥p¨Bé&
7‰‹Îgt±Î0
$uZ÷¥Å_ur
y7Î/
4’n?tã
ÏäIwàs¯»yd
#Y‰‹Íky­
»[11]

 

یعنی چگونه خواهد بود هنگامی که از هر
امتی گواهی بیاوریم و تو را ای پیغمبر خاتم گواه بر همه آن گواهان بیاوریم از حضرت
امیر مومنان (ع) نقل نموده اند.[12]

گواهی فرشتگان

خداوند متعال نگهبانانی ازفرشتگان بر
انسانها گماشته است که از طرفی وجود آنها را در برابر عواملی که حیات و هستی آنها
را به مخاطره میافکند و به نیستی و نابودی تهدید می کند حفاظت می کنند و از طرف
دیگر مراقب اعمال آنان می باشند و کلیه کردارها و گفتارهای آنها را ضبط و بایگانی
می نمایند و در این رابطه آیاتی از قرآن مجید مطالبی را بیان میکنند مثلا در موردی
می گوید:

«Ïä!$uK¡¡9$#ur
É-͑$©Ü9$#ur
ÇÊÈ   !$tBur
y71u‘÷Šr&
$tB
ä-͑$©Ü9$#
ÇËÈ   ãNôf¨Y9$#
Ü=Ï%$¨W9$#
ÇÌÈ   bÎ)
‘@ä.
<§øÿtR
$®R°Q
$pköŽn=tæ
ÔáÏù%tn
ÇÍÈ
»[13]

سوگند به آسمان و ستارگانی که شبها
نمودار می گردند و تو چه می دانی که طارق یعنی ستارگانی که شبها نمودار می شوند از
لحاظ عظمت چیست؟ آنها ستارگانی هستند (با فاصله هزاران سال نوری و قدرت درخشندگی
هزاران برابر خورشید و نیز وزن و حجم هزاران برابر خورشید در پهنه فضا حرکت می
کنند) که نورشان اعماق فضا را می شکافد، بر هر فردی حافظ و نگهبان گماشته شده است.

و نیز می
فرماید: «uqèdur
ãÏd$s)ø9$#
s-öqsù
¾Ínϊ$t6Ïã
(
ã@řöãƒur
öNä3ø‹n=tæ
ºpsàxÿym
»[14]
خداوند آن پروردگاری است که بر همه بندگان سلطنت

و تفوق دارد
و برای نگهبانی شما نگهبانانی می فرستد این نگهبانان هم حافظ انسانها و هم دیده
بان اعمال آنها میباشند.[15]

و نیز می
فرماید: «¨bÎ)ur
öNä3ø‹n=tæ
tûüÏàÏÿ»ptm:
ÇÊÉÈ   $YB#tÏ.
tûüÎ6ÏF»x.
ÇÊÊÈ   tbqçHs>ôètƒ
$tB
tbqè=yèøÿs?
ÇÊËÈ   »[16]

یعنی نگهبانانی مراقب احوال و اعمال شما
هستند که آنها نویسندگانی که در درگاه حضرت حق تقرب و عزت دارند می باشند و شما
هرچه را که انجام بدهید آنها می دانند.

و نیز قرآن
مجید در رابطه با دقت و اهتمام آنها می گوید: «øŒÎ)
’¤+n=tGtƒ
Èb$u‹Ée)n=tGßJø9$#
Ç`tã
ÈûüÏJu‹ø9$#
Ç`tãur
ÉA$uKÏe±9$#
Ӊ‹Ïès%
ÇÊÐÈ   $¨B
àáÏÿù=tƒ
`ÏB
@Aöqs%
žwÎ)
Ïm÷ƒy‰s9
ë=‹Ï%u‘
ӉŠÏGtã
ÇÊÑÈ   »[17]

یعنی دو ملک مأمور نگارش خیر و شر از
طرف راست و چپ او بمراقبت او نشسته اند و هیچ گفتاری را بر زبان نمی آورد مگر
اینکه برای نوشتن او آماده می باشند.

حضرت صادق (ع) فرمودند: با اینکه خداوند
از تمام اعمال و اسرار آگاه است این فرشتگان را باین ترتیب بر انسانها گماشته است
تا همراه انسان ها باشند و این موضوع در اهتمام آدمیان برای اطاعت پروردگار و
خودداری از معاصی تأثیر دارد.[18]

و بالأخره بر اساس منطق قرآن کریم که
میگوید: «و جائت کل نفس معها سائق و شهید» یعنی هرکسی که بر صحنه محشر قدم می
گذارد فرشته ای او را بر آن صحنه سوق می دهد و فرشته دیگری برای انجام گواهی
براعمالش او را همراهی می کند موضوع گواهی فرشتگان درباره اعمال انسانها ثابت و
روشن می گردد.

ادامه دارد



[1]– سوره مومن آیه 51.

/

اوصاف نظری و علمی اولواالباب

هدایت در قرآن

قسمت سی و نهم

تفسیر سوره رعد

اوصاف نظری و علمی اولواالباب

آیة الله جوادی آملی

«أفمن یعلم انّما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمی انما
یتذکر الواالألباب* الذین یوفون بعهد الله ولا ینقضون المیثاق* والذین یصلون ما
امرالله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب* والذین صبروا ابتغاء وجه
ربهم و أقاموا الصلوة و أنفقوا مما رزقناهم سراً وعلانیه و بدرؤن بالحسنة السیئة
اولئک لهم عقبی الدار* جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم
و الملائکة یدخلون علیهم من کلّ باب* سلامٌ علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار».

(سوره رعد آیات 18 الی 24)

در این آیات کریمه، خداوند برای آنان که ندای الهی را پاسخ
گفتند هشت صفت ذکر فرموده است که به تعبیر برخی از اهل تفسیر، اینها نشانه در بهای
هشتگانه بهشت است که با انجام این خصال ثمانیه، وارد بهشت می گردند.

در آغاز آنها را به اولوالالباب بودن معرفی کرده که اینها
دارای لبّ و مغزند. لبیب کسی است که هم از نظر اندیشه و مسائل فکری و علمی، عاقل
به عقل نظری باشد و هم از نظر انجام اعمال صالحه، عاقل به عقل عملی باشد.

صاحب خرد و صاحب دل کسی است که هم خوب بفهمد و هم خوب عمل
کند.قسمت مهم اوصاف الواالاباب که به بخش نظری و علمی برمی گردد، در پایان سوره آل
عمران بیان فرمود و قسمت مهم اوصاف عملی الوالالباب را در همین سوره رعد بیان
فرموده است. بینش خوب را که نشانه لبّ است در اواخر سوره آل عمران و کوشش خوب را
که نشانه لبّ است در همین سوره رعد بیان فرمود.

اوصاف نظری اولواالالباب

در اواخر سوره آل عمران چنین آمده است.

«žcÎ) ’Îû È,ù=yz ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur É#»n=ÏF÷z$#ur È@øŠ©9$# ͑$pk¨]9$#ur ;M»tƒUy ’Í<‘rT[{ É=»t6ø9F{$# » (آیه 190) هم آفرینش آسمانها و زمین و هم نظم خاص لیل و نهار و اختلاف روز و
شب، آیاتی هستند برای خردمندان و اصحاب لبّ.

در اینجا قسمت مهم اندیشه های علمی آمیخته با عمل الواالاباب را بیان فرمود.

«الذین یذکرون الله قیاماً وقعوداً وعلی جنوبهم» آنان که یاد خدا را در دل و
نام خدا را بر لب دارند، چه در حال ایستاده و چه در حال نشسته و چه در حال پهلو
آرمیده، همواره به یاد اویند. و هیچ وضعیت و حالی برای آنها پیش نمی آید که در آن
حال، از یاد خدا و ذکر الهی غفلت داشته باشند.

«ویتفکرون في خلق السماوات و الأرض ربنا ماخلقت هذا باطلاً» و در آفرینش
آسمانها و زمین همواره می اندیشند و می گویند پروردگارا، تو اینها را به باطل
نیافریدی.

لبیب کسی است که هم با جهان بینی، خدا را بشناسد و هم با جهان بینی، قیامت را
بفهمد. آن کسی که جهان را می بیند و می گوید این «مادّه» است که با تطوراتش حالات
گوناگون دارد؛ او قلبش تهی است و لبیب نیست. لبیب کسی است که با مشاهده آیات الهی،
به آفریدگار این آیات، پی ببرد و با تأمل در اسرار عالم به قیامت پی ببرد و بگوید
این نظام یاوه نیست که خلق شود و بپوسد و از بین برود، یا اینکه انسان مانند یک
درخت سبز بیاید و بعد هم بپوسید و از بین بروید. این نظام هدفی دارد که در سمت هدف
به پیش می رود. اگر بی هدف می بود، باطل و بیهوده بود ولی چنین نیست. این نظام،
هماهنگ و به هم مرتبط است و هرگز یاوه و بی مقصد نیست.

«ربنا»، «یا ربنا»

اینان که الواالالبابند و درباره نظام آفرینش می اندیشند، «یا ربنا» نمی گویند
زیرا وقتی انسان لبیب شد، آنقدر به خدا نزدیک می شود که «ربنا» می گوید و دیگر
«یا» به آن اضافه نمی کند. آن بنده ای که با اذکار اوّلیه به مولا نزدیک شد، خود
را در حضور مولا می بیند و دیگر «یا رب» نمی گوید. و شاید حالات مختلفی که برای
حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در آن میدان شهادت، پیش آمد که در لحظات آخر عمر
«ربِّ، ربِّ» می فرمود، روی همین تأدّب در ذکر باشد که دیگر بنده، خود را از
پروردگارش دور نمی بیند که بگوید «یا رب». آن مربوط به اوائل ذکر است که سخن از
ندا و منادا می آید. وقتی به حضور رفت و در حضور مولا با او به سخن پرداخت، «یا»
نمی گوید. «یا» مال غایب است.

در اینجا اولواالالباب که خود را در حضور مولایش می بینند، می گوید «ربنا» و
دیگر سخن از «یا ربنا» نیست. وقتی دو نفر در کنار هم نشسته اند، اگر مشافهة سخن می
گویند «یا» نمی گویند، ندا مربوط به انسان دور است؛ و لذا اینها هم که خود را
متقرب الی الله می بینند، می گویند: «ربنا ما خلقت هذا باطلاً» پروردگارا، این
نظام را یاوه خلق نکردی که بگردد و نابود شود و از بین برود!

پس لبیب کسی است که از نظر جهان بینی یعنی با مطالعه اسرار عالم هم به مبدأ پی
ببرد که آن «توحید» است و هم به پایان پی ببرد که آن «معاد» است. بنابراین، ویژگی
لبیب بودن آن است که بتواند با این جهان بینی، هم مبدأ را بشناسد و هم معاد را.

طنطاوی دیگر مفسران از ابن عباس نقل کرده اند که رسول خدا (ص) هر شب که برای
نماز شب برمی خاستند، اوّل نگاهی به نظام آفرینش می کردند و می گفتند: «ربنا ما
خلقت هذا باطلاً»، سپس به نماز شب می پرداختند. خلاصه یک عمل صالحی است در کنار
این بینش علمی یعنی اینطور که عبادتی خالی از بینش یا بینشی بدون عمل باشد.

پس حال که معلوم شد این عالم باطل نیست و بیهوده آفریده نشده، بلکه قیامتی در
پیش و حساب و کتابی در آینده داریم؛ اینجا است که اولواالالباب عرض می کنند:
«سبحانک فقنا عذاب النار»- پس خداوندا، ما را از عذاب آتش برهان و نجاتمان ده.

مناجات اولواالالباب

و انسان لبیب نه تنها در فکر عذاب ظاهری است که بیشتر از عذاب معنوی که فوق
عذاب ظاهری است می ترسد و لذا در کریمه بعد چنین عرضه می دارد:

«ربنا انک من تدخل النار فقد أخزیته و ما للظالمین من انصار»- پرردگارا! تو
هرکس را به جهنم بردی، آبرویش را ریختی و ستمکاران را یاورانی نیست. یعنی آنچه بیش
از عذاب ظاهری، دردناک است، این است که تو از کسی راضی نباشی و مشمول مهرت قرار
نگیرد و او را در جهنم بیاندازی و رسوایش سازی.

اولواالالباب در ادامه مناجاتشان می گویند:

«ربنا اننا سمعنا منا دیاً ینادي للایمان أن آمنوا بربکم فآمنّا، ربنا فاغفر
لنا ذنوبنا و کفر عنّا سیئاتنا و توفنا مع الأبرار»- پروردگارا! ما آن پیکی که از
طرف تو آمد و پیام تو را به ما رساند و ندای ایمان را به گوش ما رساند پذیرفتیم و
اجابت کردیم، پس پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و سیئات ما را بپوشان و ما را در
زمره ابرار و خوبان محشور فرما.

در اینجا دو درخواست از خداوند شده است: یکی این که گناهان را بیامرزد و دیگری
اینکه گناهان را افشا نسازد. یعنی خدایا! اینقدر به ما لطف کن که گناهانمان را
بپوشانی و افشا نکنی، نه اینکه آنها را افشا سازی و بعد ما را بیامرزی. چون بعضی
اینچنین هستند که در قیامت، خدا سبحان، گناهانشان را به رخ آنها می کشد و از آنها
در جمع، اقرار می گیرد، بعد می آمرزد. ولی برای عده ای دیگر تکفیر و پوشش سیئات
است. و اولواالالباب از خدا می خواهند، همانگونه که در دنیا سعی کردند آبروی
دیگران را نبرند، او هم در آخرت آبرویشان را حفظ کند.

باید عمل خالص باشد

«ربنا وآتنا ما وعدتنا علی رسلک ولا تخزنا یوم القیامة انک لاتخلف المیعاد»،
پروردگارا، آن وعده هائی که به زبان انبیا و فرستادگانت به ما دادی، آنها را عملی
کن و حیثیت و آبروی ما را در قیامت حفظ کن که همانا تو هرگز وعده ات را خلف نمی
کنی.

این «خزی» که در این آیه آمده است، غیر از آن خزی است که در آیه قبلی ذکر شد.
زیرا در آنجا در اثر رفتن به جهنم، انسان خزی می شوی ولی در اینجا در اثر نرسیدن
به نتیجه وعده های انبیا خزی می شود. معلوم می شود نه تنها عمل مطرح است بلکه خلوص
در نیت و «لله» عمل کردن نیز مطرح است. و لذا در کلمات معصومین مخصوصاً حضرت امیر
سلام الله زیاد مطرح است که: بکوشید، خالص رفتار کنید زیرا ناقد خیلی بصیر و بینا
است- «ان الناقد بصیر» و بدین خاطر است که بسیاری از افراد، در قیامت می بینید که
صفحه اعمالشان خالی است هرچند زیاد هم عمل کرده اند! پس اگر انسان می خواهد به این
خزی و آبروریزی نرسد، باید در اعمال خود، خدا را مدّ نظر قرار دهد و از دسائس و
هواهای نفسی دور باشد.

اجابت درخواستهای الواالالباب

پس از مناجات الواالالباب با پروردگارشان، خداوند می فرماید:

«z>$yftFó™$$sù öNßgs9 öNßgš/u‘ ’ÎoTr& Iw ßì‹ÅÊé& Ÿ@uHxå 9@ÏJ»tã Nä3YÏiB `ÏiB @x.sŒ ÷rr& 4Ós\Ré& ( Nä3àÒ÷èt/ .`ÏiB <Ù÷èt/ ( tûïÏ%©!$$sù (#rãy_$yd (#qã_̍÷zé&ur `ÏB öNÏd̍»tƒÏŠ (#rèŒré&ur ’Îû ’Í?‹Î6y™ (#qè=tG»s%ur (#qè=ÏFè%ur ¨btÏeÿx._{ öNåk÷]tã öNÍkÌE$t«Íh‹y™ öNßg¨Yn=Ï{÷Š_{ur ;M»¨Zy_ “̍øgrB `ÏB $pkÉJøtrB ㍻yg÷RF{$# $\/#uqrO ô`ÏiB ωYÏã «!$# 3 ª!$#ur ¼çny‰YÏã ß`ó¡ãm É>#uq¨W9$#».

(سوره آل عمران- آیه 195)

پس پروردگارشان دعایشان را اجابت کرد و فرمود: من هرگز عمل هر عمل کننده ای از
شما را چه مرد باشد و چه زن، ضایع نمی کنم، پس آنانکه از دیار خود هجرت کردند و در
راه خدا رنج کشیدند و جهاد کردند و کشته شدند، همانا سیئات آنان را بپوشانیم و
آنان را وارد بهشتها سازیم که نهرها در زیر درختانش جاری است. این پاداشی است از
سوی خداوند و پاداش های خوب همه نزد او است.

به هرحال خداوند می خواهد بفرماید:شما خواسته هائی دارید و برای رسیدن به
خواسته هایتان نیاز دارید به هجرت در راه خدا، جهاد، تلاش و تحمل گرفتاریها و
تبعیدها و زندان ها و جان دادن ها و نثار مال و خون در راه خدا.خلاصه بهشت رایگان
بدست نمی آید؛ چنین نیست که مرفّه باشید و همه چیز در اختیارتان و هیچ رنج نبرید و
هیچ انفاق نکنید و با این حال، به بهشت برین هم نائل شوید.

اصلاً خداوند انسان را برای رنج آفرید «لقد خلقنا الانسان في کبد» (سوره بلد-
آیه 4) او در کبد و مکابده و تلاش و رنج و درگیری و زدوخورد و مشکلات است. ولی اگر
بخواهد مرفه باشد، او دیگر انسان نیست «ذرهم یأکلوا و یتمتعوا و یلههم الأمل»
(سوره حجر- آیه 3) بگذار بخورند و تمتع کنند و آرزوها، آنها را از خدا دور سازد.
یا در جائی دیگر می فرماید: «یاکلون کما تأکل الانعام» (سوره محمد- آیه 12) مانند
حیوانات می چرند.

انسان مطرح است نه زن و مرد

«انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکرا وانثی» آن جایگاه که جایگاه لبّ و مغز است،
آن جا زن و مرد مطرح مطرح نیست، این پیکر است که اینچنین ساخته شده یا آنچنان، ولی
ایمان مربوط به جان و روح است و عمل صالح مربوط به روح است نه زن و نه مرد. آن کسی
که باید بفهمد و عمل کند انسان است و انسان نه زن است و نه مرد و به تعبیر بوعلی:
مذکر و مؤنث بودن جزو صنف است نه جزو فصل. این در ذرات دخیل نیست؛ مثل ناطق نیست
که در ذرات دخیل باشد پس بیرون از ذات است.

مذکر بودن یا مؤنث بودن به دلیل اینکه جزو صنف است نه جزو فصل، معلوم می شود
بیرون از ذات است و بیرون از ذات هرکه شد فرق نمی کند. گاهی انسان سیاه است و گاهی
سفید، گاهی شهری است و گاهی روستائی، گاهی مرد است و گاهی زن این بیرون از ذات
است. پیکر چه اینچنین ساخته شود و چه آنچنان، نه مسئول ایمان است و نه مسئول عمل
صالح، و این فقط از باب تقسیم وظائف عملی، چنین تقسیماتی شده است.

آن کسی که باید عمل کند در درجه أولی، ایمان بیاورد، انسان است و جان آدمی،
انسان و جان آدمی نه مذکر است و نه مؤنث. لذا ذکورت و انوثت در غیر انسانها هم
یافت می شود؛ معلوم می شود جزو صنف ها است نه جزو فصول مقومه.

راه تکفیر گناهان

اولواالالباب در درخواستهایشان از خدا خواستند که گناهانشان را بپوشاند و
تکفیر سیئات از آنها بکند، خداوند نیز در پاسخ می فرماید: آنان که از وطن و دیار
خود بیرون رفتند و در راه من اذیت و آزار شدند و هجرت کردند و تبعید شدند و جهاد
کردند و کشته شدند، من گناهانشان را می پوشانم. ینابراین راه تکفیر سیئات، این است
که در راه خدا تحمل سختی ها و مشکلات و گرفتاریها و هجرت ها و تبعیدها بنماید و
اعمال خود را در دنیا- بدون ترس و واهمه از کسی جز خدا- انجام دهد، و بی گمان
خداوند که خود وعده فرموده است، چنین کسی را بالاترین پاداش می دهد.

قسمت نهم محتوای این آیات کریمه، بینش علمی اولواالالباب ذکر شد هرچند برخی
مسائل عملی نیز در آن مطرح بود. پس آنان جهان بین کامل اند که با اسرار عالم مأنوس
اند، هم مبدأ را می شناسند و هم معاد را، هم به فکر عمل صالح اند و هم ایمان و
عقیده دارند.

پس الواالالباب کسانی هستند که هم مسائل دینی را روی بینش علمی صحیح تأمین می
کنند و هم می کوشند آنچه را می فهمند عمل کنند. قرآن- همانطور که بارها عرض کرده
ام- یک کتاب فلسفه یا کتاب تئوری و علمی نیست که فقط مقرراتی کلی بیان کند، بلکه
قرآن کتاب هدایت و نور است و همواره به جای اینکه مطالب علمی را بیان کند، عالمان
با عمل را به ما نشان می دهد. وقتی نیکی را می خواهد معنی کند نمی فرماید نیکی
چیست بلکه می فرماید: اگر خواستید نیکی را بشناسید، نیکان آن کسانی هستند که ایمان
به خدا و روز جزا آوردند «ولکن البر من آمن بالله والیوم الآخر…» اگر قرآن کتاب
فرضیه و تئوری بود، نیکی را معنی می کرد ولی چون کتب نور و هدایت است، نیکان را به
ما می شناساند. در اینجا نیز اولواالالباب را معرفی کرد که اینها هم در مسائل علمی
پیشرو و مهاجرند و مقاتلند و امثال ذلک.

ولی در آیات مورد بحث سوره رعد، قسمت مهم محتوای اولواالالباب روی مسائل علمی
است که هشت صفت را برای آنها بیان می کند و به قول برخی از مفسران، هشت صفت، ناظر
به هشت درب بهشت است. 

1- وفای به عهد خدا می کنند و عهد شکنی ندارند.

2- آنچه خدا امر به وصل آن کرده، وصل می کنند.

3- از خدا خشیت دارند.

4- از حسابرسی می ترسند.

5- برای خاطر خدا، صبر می کنند.

6- نماز را برپا می دارند.

7- آنچه خدا به آنها مرحمت کرده، در سرّ و علن، انفاق می کنند.

8- بدی را با خوبی دفع می کنند.

 

/

نامه منتشر نشده حضرت امام (ره) خطاب به حجت الاسلام سید احمد خمینی

نامه منتشر نشده حضرت امام (ره) خطاب به حجت الاسلام سید احمد خمینی

اشاره:

«محرم راز» عنوان مجموعه ای از آثار حضرت امام خمینی (قدس سره) است که برای
اوّلین بار از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام منتشر می شود. این کتاب شامل
تعدادی از غزلیات و رباعیات منتشر نشده امام و نامه ای دیگر از آن حضرت می باشد که
در تاریخ 28/9/1366 خطاب به یادگار گرامیشان جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج سید
احمد خمینی مرقوم داشته اند.

آنچه در پی می آید متن کامل فوق الذکر است. توجه خوانندگان گرامی را به این
نامه عرفانی، اخلاقی و سیاسی جلب می کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الذی لارحمن و لارحیم غیره ولایعبد ولایستعان الامنه
ولایحمد سواه ولارب ولامربی الا ایاه وهو الهادی الی الصراط المستقیم ولاهادی
ولامرشد الاهوولا یعرف الا به هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و الصلوة
والسلام علی سیّد الرسل و مرشد الکل الذی ظهر من غیب الوجود الی عالم الشهود و اتم
الدّائره وارجعها الی اولها وعلی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سرّالله و معادن
حکمة الله وهداة ما سوی الله.

و بعد این وصیعتی است از پیری درمانده که تمام دوره عمر قریب به نود ساله اش
در غرقاب ضلالت و سکر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العمر را بسوی قعر جهنم می
پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست و امیدی جز
او ندارد و آن چنان در پیچ خم علوم رسمی، که سر بسر قیل است و قال خود را عاجز می
داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصاء معاصی او کند این وصیت به جوانی است
که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سبل (ع) راهی به سوی حق پیدا کند و
خود از این منجلاب که پدرش را گرفته نجات یابد.

ای پسر عزیزم احمد!- سلمک الله تعالی- در این اوراق نظر کن و «انظر الی ما قال
ولا تنظر الی من قال» من خود آنچه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن
امیدوارم که برای تو تنبهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم
جبروت و بالاتر و پائین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و
هرچه هست از او جل و علا است، او است که از ازل تا ابد زمان امور را به دست دارد و
احد و صمد است. از این مخلوقات میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی
هرگز به آنها مبند که چشم داشتن یه غیر او شرک است و باک از غیر اوجل و علا کفر،
پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از
دست می دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار
بوده و است مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد استدراج است. در عهد نوجوانی شیطان
باطن که بزرگترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود بازمی دارد و امید می دهد که
وقت زیاد است اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هرآن و هر ساعت و هر روز که بر
انسان می گذرد درجه درجع او را با وعده های پوچ از این فکر بازمی دارد تا ایام
جوانی را از او بگیرد و آنگاه که جوانی رو به اتمام است او را به امید اصلاح در
پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده
توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض
ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است، این حال
اشخاصی است که نور فطرت در آنها به کلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب
دنیا آنها را از فکر اصلاح به دور نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فراگرفته
است من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید
حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند.

پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی
نیفتد. عزیزم! ادیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را مستحق عذاب الهی
می دانند و به جز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این
ادعیه را تأویل می کنند، چون حق جل وعلا را نشناخته اند. پسرم! مسأله بزرگتر ازآن
است که ما تصور می کنیم، آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و
جز او چیزی نمی بینند در آن حال کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست این ادعیه
کریمه در حال صحو قبل از محو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر می بینند صادر
شده است و دست ما و همه کس غیر از اولیاء خلص از آن کوتاه است پس سخن را از آن که
درخور مثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل
خدا و دستگیری اولیاء او (ع) بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در «فطرت الله
التی فطر الناس علیها» جمیعا حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام
موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و
فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در
توجه به هر چیز و هرکس از قبیل بت های معابد و محبوب های دنیوی و اخروی ظاهری و
خیالی معنوی و صوری، چون حبّ به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و
امیران و سپهبدان یا اخروی چون علماء و دانشمندان و عارفان و اولیاء و انبیاء (ع)
همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است، حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به
او. و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق و اکنون امثال ما در حجاب های
ظلمانی بعضها فوق بعض واقعیم دردها و رنج ها و عذاب ها از این احتجاب است و اوّل
قدم که مقدمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر
طبیعت که تمام وجود ما را از سرّو علن و باطن و ظاهر فراگرفته بتدریج بهوش آئیم و
این یقظه ایست که بعض اهل سلوک منزل اوّل دانسته اند و چنین نیست بلکه این به هوش
آمدن و بیدار شدن مقدمه دخول در سیر است و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی
وصول به اوّل منزل توحید است و اگر به قدم عقال عقل پیش رویم، آن هم با همه عقال،
همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است والا مطلق نیست و هیچ کمالی و
جمال و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت عین شرک است اگر نگویم
الحاد است.

عزیزم! اوّل باید با قدم علم لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد حجاب
اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی، بیا با هم به سوی وجدان
رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمال است و
متنفر از نقص؛ شما اگر علم می جوئید چون کمال است می جوئید و از این جهت ممکن نیست
که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب
بالاتری است در این علم بالفطره آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به
واسطه محدودیت و نقصش متنفر است آنچه به آن دل باخته حیث کمال آن است نه نقص و اگر
قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن ولهذا قدرتمندان
دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند قدرت مطلق، موجود مطلق است و تمام
دار تحقق جلوه ایست از آن موجود مطلق و به هر چه روآوری به او روآوردی و خود
محجوبی و نمی دانی و اگر به قدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که
به جز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه ایست که انسان را بی نیاز کند از
غیر او و هرچه به او برسد از محبوب مطلق از او سلب کرده است، در این حال که از از
عیب جوئی ها و هرزه درائی های دشمنان لذت می بری چه که از محبوب است نه از اینان و
دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق.

پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که
دارم صحبت کنم: تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و
توفیق او جل وعلا و دعا و تائید حضرت بقیة الله ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و ملت
انقلابی ایران که جانم فدای یک یک آنها دست ردّ به سینه همه قدرتهای شیطانی زده
است، نظام بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و
غارت کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود
و دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الآن هم بسیاری از آنان یا
در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفته آنانند؛ و با بلوک غرب سرپنجه نرم کرده
و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است از
اوج قدرت نمائی به پائین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان را باز کرده و
رسوائی آنان را بر سر زبانها انداخته و اکنون همه خصوصا َآمریکای جهانخوار
طرفدارانی در جهان و بین ملت های دربند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری
از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری
بسر میبرند و چون منافع غرب در خطر است و اسلام قدرتمند تنها قدرتی است که این خطر
را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدائی که منافی قدرت آنان است
مخالف و نصفی از جهان بدست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و
دوستان خود می کنند و در داخل و خارج نیز دل باختگی دارند که آنان نیز به تبع
معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن در دشمنی به سر می
برند و در فکر محو آثار آنند با این اوضاع و احوال توقع این دارید که دست جمهوری
اسلامی را بفشارند و «اهلاً و سهلاً» گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان
آن برخیزند!

این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه
را از سر راه برداشت و یک وسیله بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضائی همان
بعد فرهنگی است. فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضاء می کند که با وسائل عظیمی که در دست
دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام
بتازند و در هر فرصتی قوانین الهی، جمهوری اسلامی را بکوبند و وابستگان به آن را
مرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند و قوانین اسلام را کافی برای این زمان
ندانند، به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور
را ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام
نیز این مطلب را تکرار کرده و می کنند، در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی
اسلامی، در مقابل این توطئه های دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که بدست
آمده است نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون
آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم احکام الهی را که برای همه قرون است با اجتهاد صحیح
از قرآن کریم، سنت نبی اکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج
کرد و به عالم عرضه داشت و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ
السلاطین نهراسید و به آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی، یا
حسد و دسیسه های شیطانی «مخالفت می کنند»، با موعظه حسنه و طریقه نبی اکرم (ص) و
امیرالمؤمنین (ع) و سایر ائمه معصومین (ع) فهماند که این کج رویها اگر خدای
ناخواسته بجای برسد و خللی در جمهوری اسلامی که می خواهد اسلام مظلوم در طول تاریخ
را تجدید کند وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان می خورد
که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود.

و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند
خود بکنم. پسرم! تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ایدهم الله تعالی
وارد نیستی، این سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به
حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هرکس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس
نزدیکتری مورد تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند
منی و این در نظر آنان کم جرمی نیست، البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و
خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی، اما اگر ایمان ایمان و اعتقاد به حکمت و
رحمت بی پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای
از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص
کردن بندگان خود، پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی
فرموده و آرزوی بیشتر بکن.

پسر عزیزم! بارها به من گفتی که درباره تو صحبتی که دال بر
تبرئه تو از این تهمتها است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی
لکن من اگر در این ورقه برخلاف آنچه گفتی درباره تو چیزی بگویم برای اداء تکلیف
الهی است که یک نفر مسلمان یا بنده خدا برای من مورد این همه تهمت و آزار باشد و
من آنچه می دانم درباره او نگویم.

 من خدای قاهر حاضر
منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول اداره
امور من بوده تا الآن که این ورقه را می نویسم قدمی یا قلمی برخلاف گفتار و نوشتار
من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته های من سعی نموده که
حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من
تصرف نکنند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به او و بعض اعضاء دفتر حفظهم الله و
به اشخاصی که متکفل رسانه ها بوده اند و هستند اجازه دادم که هرچه برخلاف صلاح به
نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند من در جریان این امور بوده و هست و تا
کنون اتفاق نیفتاده که کلمه (ای) را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند «والله علی
کل ذلک شهید».

خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح
و ثنا می آید بگویم یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم
و گناه است. اینجانب از دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد
سراغ ندارم. اینان سابقه ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی
به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر
جزیل و صبر جمیل خواهانم.

و درآخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود
دیناری از بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اراده می کنم.

خداوندا بر ما بندگان ناچیز سرتا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه
خود را از ما دریغ نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم.

خداوندا! این جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن را و
رزمندگان عزیز ما در پناه عنایت خود حفظ، و شهداء و مفقودین و شهداء عزیز را با
خانواده آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و مفقودین ما را به وطن خود
بازگردان.

به حق محمد و آله الأطهار علیهم صلوات وسلم.

تاریخ 27 ربیع الثانی 1408

(28/9/1366)

روح الله الموسوی الخمینی

 

/

حکومت قائم آل محمد (عج)

حکومت قائم آل محمد (عج)

نیمه شعبان، عید بزرگ میلاد منجی جهان بشریت، حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، بر
پیروان حضرتش مبارک باد

چه گسانی در روز موعود، شادند و خرم و چه کسانی غمگین اند و نالان؟

یکی از مهمترین مسائلی که باید شیعیان آن را مدّ نظر قرار داده و همواره در
انتظارش باشند، فرج آل محمد و ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است که درباره
انتظارفرج، روایات گوناگونی از تمام معصومین (ع) ذکر شده وآن را برترین و والاترین
اعمال شیعیان در دوران غیبت کبری دانشته اند، و در این زمینه هیچ بحثی نیست، ولی
بحث در این مطلب است که وقتی امام زمان (س) ظهور کرد چگونه حکومت می کند و آیا
همین مردمی که سالهای دراز انتظار قدوم مبارکش را داشتند، تحمل حکومت عدلش را
دارند یا خیر؟

بی گمان شیعیان و پیروان واقعی آن حضرت و آنان که برنامه های چندساله حکومت
عدل امیرالمؤمنین (ع) را در تاریخ خوانده اند، مقداری آشنائی با روش برخورد و
برنامه های حکومتی آن حضرت خواهند داشت و خود را برای آن روز موعود که قطعا شیرین
ترین و جذایترین روزهای تاریخ خواهد بود، آماده و مهیا می کنند؛ ولی آیا آن مرفهین
بی درد و یا متحجرین کژاندیش نیز که خود را شیعه و پیرو آن حضرت می دانند، تحمل آن
حکومت عادلانه را خواهند داشت یا نه؟ و آیا دیگر ملتها که پس از دیدن آن همه رنج و
محنت و تحمل سالها ظلم و ستم بیدادگران، به انتظار منجی جهان بشریت روز شماری می
کنند، آیا آنها نیز می توانند این حکومت را پذیرا باشند یا خیر؟

در یکی از روایتهائی که از امام باقر (ع) نقل شده و امام صادق (ع) نیز به همین
لفظ، حدیثی دارند، چنین آمده است.

«لو علم الناس ما یصنع المهدی أذا خرج، لأحبّ اکثرهم ان لایراه هما یقتل من
الناس! أما إنه لبیدأ بقریش، فلا یأخذ منها الا السیف، ولا یعطیها الا السیف، حتی
یقول کثیر من الناس: ما هذا من آل محمد، لوکان من آل محمد لرحم!!».[1]

اگر مردم می دانستند که حضرت مهدی، هنگام ظهور، چه می کند، به تحقیق بسیاری از
آنان دوست داشتند که او را هرگز نمی دیدند زیرا بسیاری از مردم را به قتل می
رساند. و همانا او از قریش شروع می کند و جز سلاح از آنها نمی گیرد و جر با سلاح،
با آنان روبرو نمی شود تا اینکه بسیاری از مردم بگویند: این شخص از آل محمد نیست؛
اگر او ازآل محمد بود، قطعا رحم می کرد!!

این قریش و تبار قریش اند که در طول سالیان دراز، آن قدر به امت محمد (ص) ظلم
روا داشته اند و آنقدر مؤمنین و پیروان علی، در ایام حج و غیر آن، توسط این گروه
که عداوت و دشمنیشان با پیامبر و فرزندانش، واضح و آشکار بوده، با سلاحهای گرم و
سرد مورد ضرب و جرح و قتل قرار گرفته اند که جز آن منتقم حقیقتی، کسی نمی تواند
«ثار» اینان را از آنان بیرد و انتقام آن جنایتها و خیانتهای طول تاریخ را از
عاملان پلید ظلم و جنایت، جز او کسی را توانای گرفتن نیست. پس مستضعفین و
ستمدیدگان، منتظر فرج آل محمد هستند و برای گرفتن انتقام صدها زائر خانه خدا که
توسط سفیانیان زمان کشته شدند و سر بریده شدند توسط امام و ولیشان، آماده شده و
لحظه شماری می کنند.

در تفسیر آیه «فهمل الکافرین أمهلهم رویداً» از امام پنجم (ع) نقل شده است که
فرمود: خداوند می فرماید: ای محمد، این افرین را مهلت ده تا روزی که حضرت قائم
مبعوث گردد و از ستمگران و طاغوت های قریش و بنی امیه و سایر مردم انتقام بگیرد-
«أمهل الکافرین یا محمد رویداً، لوبُعث القائم فینتقم من الجبارین والطواغیت من
قریش و بنی امّیه و سایر الناس».[2]

پس جا دارد که ما شیعیان آن حضرت، هر ساعت بلکه و هر ثانیه منتظر قدوم مبارکش
باشیم تا اینکه انتقام از سفاکان و جنایتکارانی که- لااقل- در همین چند سال پس از
پیروزی، آن همه ظلم و ستم و جنگ برما روا داشتند و آن همه جوانان عزیز این آب و
خاک را به شهادت رساندند و آن همه گلزارها را در سراسر کشور اسلامیان آباد کردند و
آن همه خانه های یتیمان و بیچارگان را ویران ساختند و آن همه خون به دل امام
بزرگوارمان کردند را بستاند و شرّ اشرار را به خودشان برگرداند و دست ظالمان و
جائران را از سر امّت بزرگ اسلامی در ایران و سایر کشورها قطع کند و ریشه ظلم و
جور را برکند و شجره خبیثه دشمنان آل محمد را بسوزاند.

ما که هر لحظه شاهد آن همه جنایت و ظلم بر شیعیان و مستضعفان در سراسر جهان
هستیم و اخبار منتشر نشده گواه بر آن است، چطور می توانیم شاهد ترحّم برآن ستم
پیشگان و جنایتکاران باشیم؟ آری! چه پرتوقع آنها که با مکیدن خون مظلومان، باز هم
توقع ترحّم دارند؟!

ای کاش هرچه زودتر ولی الله اعظم ارواحنا له الفداء ظهور کند و با ظهور
پربرکتش، دعوت مضطرین اجابت و سوء و بلا از آنان کشف و مرتفع گردد «أمّن یحیب
الضطر اذا دعاه و یکشف السوء».[3]

به هرحال آن روز موعود- که هرچه زودتر برسد ان شاء الله- روزی سنگین و شدید
است بر دشمنان دین و دشمنان اهل بیت ولی روزی مبارک و خجسته خواهد بود، بر تمام
مؤمنین و مسلمانان واقعی و بر تمام جنبندگان و زنده گان. امام کاظم (ع) می فرماید:

«یفرح به اهل السّماء و أهل الأرض، والطیر في الهواء، والحیتان في البحر»-
تمام اهل آسمانها و اهل زمین و پرندگان هوا و ماهیان دریا به ظهورش خرسند خوشحال
می شوند.

ولی در همان روز که مؤمنین و تمام تسبیح کنندگان الهی خوشحال اند، کافران و
براندیشان و ظالمان، ناراحت و نگران اند.

امام صادق (ع) می فرماید:

«یفرح یخروجه المؤمنون و اهل السماوات ولا یبقی کافر ولا مشرکٌ أإلا کره
خروجه»[4]– تمام
مؤمنین و اهل آسمانها از قدوم مبارکش خوشحال می شود ولی هیچ کافر و مشرکی نمی ماند
جز اینکه ناراحت و غمگین می گردد.

برخورد با مرتدین و کفار

هنگامی که حضرت قائم در میان مرتدین و کفار از شرق زمین و غرب آن خروج می کند،
اسلام را بر آنان عرضه می دارد، پس هر که به دلخواه خود، اسلام را پذیرفت، او را
امر به نماز و زکات و آنچه بر هر مسلمان واجب است، می نماید و اگر اسلام را
نپذیرفت، بی درنگ گردنش را می زند تا اینکه در روی زمین، در مشرق و مغرب آن، هیچ
کس نباشد جز موحدین و خداپرستان.

«… اذا خرج في اهل الردة والکافر في شرق الأرض و غربها، فعرض (ع)، فمن اسلم
طوعاً امره بالصلاة و الزکاة و ما یؤمر به المسلم و یحب لله علیه، من لم یسلم ضرب
عنقه حتی لایبقی في المشارق والمغارب اُحدٌ إلا وحّدَ الله».[5]

اینجا است که آیه مبارکه «وله اسلم من في السماوات والأرض طوعاً و کرهاً» تحقق
می یابد و تمام مردم روی زمین، خواه ناخواه، مسلمان می شوند. و اینجا است که زمین
از کفار و جاهدان و ظالمان پاک و تطهیر می گردد و اینجا است که آیه «والله متمّ
نوره» عملاً تفسیر می شود و اینجا است که آیه «وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون
الدّین کله لله» از حالت شعار و امید به واقعیت و حقیقت می پیوندد و جز خدا پرست و
خداخواه روی زمین نمی ماند و مستضعفین به حق وارث زمین می گردند «و نرید ان نمن
علی الذین استضعفوا في الأرض ونجعلهم ائمّة ونجععلهم الوارئین».

چه ایمانی سودمند و چه ایمانی بی ارزش است؟

به هرحال آن روز پیروزی بزرگ و روز رهائی که مستضعفین عالم منتظرش هستند و
شیعیان برای رسیدنش لحظه شماری می کنند و به نص قرآن کریم بر کافران و منافقان،
دشوار و نگران کننده خواهد بود. خداوند در سوره سجد، آیه 28 می فرماید:

«و
یقولون متی هذا الفتح ان کنتم صادقین. قل یوم الفتح لاینفع
الذین کفروا ایمانهم ولاهم ینظرون، فأعرض عنهم وانتظر انّهم منتظرین»- کافران می گویند،
اگر راست می گوئید، این روز پیروزی چه وقت خواهد بود؟ بگو- ای پیامبر- که روز
پیروزی، ایمان آنان که کافر بودند، هیچ ارزش ندارد و به آنها لطف و مرحمتی نخواهد
شد، تو هم ای پیامبر از آنها روی گردانو منتظر شکست تو می باشند.

ما از پیش خود، این آیه را به روز پیروزی بزرگ و روزهائی مستضعفین تفسیر نمی
کنیم بلکه مطلب را به امام معصوم واگذار می نمائیم که او تفسیر بکند زیرا قرآن را
او می داند و او عالم به محکمات و متشابهات قرآن است. امام صادق (ع) در تفسیر این
آیه شریفه می فرماید:

«یوم الفتح، یوم تفتح الدنیا علی القائم (ع) ولا ینفع احداً تقرّب بالإیمان لم
یکن قبل ذلک مؤمناً بإمامته، ومنتظراً لخروجه، فذاک الذی ینفعه ایمانه و یعظم الله
عزوجل عنده قدره و شأنه، وهو أجر الموالین لأهل البیت علیهم لسلام».[6]

روز فتح، همان روزی است که دنیا به دست قائم آل محمد، گشوده می شود و آن روز،
ایمان آن کسی که قبلا به امامت آن امام، ایمان نداشته و منتظرش نبوده، ارزش و سودی
ندارد، ولی او که ایمانش ارزش دارد و خداوند قدر و منزلتش را بالا می برد او پیرو
اهل بیت (ع) است که ایمانش، سودمند و پاداش آور خواهد بود.

آری! آن کسانی که منتظر آن روز هستند که در سپاه امام زمان (ع)، با دشمنان خدا
بجنگد، اگر در آزمایشهای مکرری که در دوران پرتلاطم غیبت کبری، پیش آمده و می آید
مهر سکوت را بر لب و قفل سکون را بر دست نزده بودند و نمی زدند، و در این حکومت
پشت و پرده آن حضرت، او را واقعا شاهد و ناظر می دیدند و با دشمنان او و دشمنان
خدایش می جنگیدند، در آن روز نیز می توانند در لشکر آن حضرت با دشمنانش بجنگند،
ولی افسوس که بسیاری از این منتظران دروغین که انتظار، تنها لقلقه لسانشان است و
حس آسایش و آرام، در آنها به قدری فراوان است که حاضر نیستند، این تن عاریه ای را
به زحمت و رنچ بیاندازند و دل خوش دارند که در دعای عهد از خدا خواسته اند، آنها
را برای روز موعود نگه دارد یا زنده کند و شمشیر بدنشان دهد تا در رکاب امام
بجنگند، اینان بی جهت خود را فریب می دهند؛ اگر راست می گفتند و راست می گویند،
امروز که حضرت حجت سلام الله علیه، در پشت پرده غیبت، نگران اوضاع شیعیان و
مستضعفان است و ازآنان می خواهد که به یاریشان بشتابند، چرا شمشیر امام زمان را به
زمین می زنند و چرا به او پشت می کنند؟!

جای بسی تأسّف است که این داعیه های دروغین، با این عوام فریبیها، بسیاری از
ساده لوحان و خوش باوران را به همین سکون و جمود واداشته اند، و این باور غلط را
به آنها تزریق کرده اند که: ما چاره ای جز انتظار آن حضرت نداریم و نباید دست به
سیاه و سفید بزنیم، بلکه برای تسریع ظهور! باید در بیشتر شدن تباهی و فساد جامعه،
تلاش کنیم!!! و خود آب بیار معرکه گردیم تا شاید او بیاید!![7]

آیا این نابخردان فکر می کنند که تمام احکام الهی نازل شده است برای اینکه در
کتاب و قرآن نوشته و خوانده شود و هیچ به آن عمل نکنند، مگر روزی که حضرت بیاید؟!
راستی ایمان اینها که در آینده می خواهد پیدا شود! برای آن روز فایده ای دارد؟!
آیا اینها با این طرز تفکر صددرصد غلط، همان موالیان و پیروان اهل بیت هستند؟ یا
اصلا می توانند به این نام، خود را مزین کنند؟

آنکس موالی اهل بیت و منتظر حقیقتی فرج است که در عصر غیبت، همانند عصر ظهور،
به اسلام و دین و آئین و مسلمانان خدمت کند و در راه پیش برد اهداف و آرمانهای
مقدس ولی عصر سلام اله علیه، همواره تلاش و فعالیت کند و راه را برای رسیدن آن
حضرت هموار سازد و آنقدر آمادگی در خود ایجاد نماید که بی درنگ، حضرت حجت (عج)، او
را در سپاه خود، جای دهد و برای فتح بزرگ، سهیم و شریک شود.

عالمان مفسد و برخورد با حضرت

ما بر این باوریم که بسیاری از این جاهلان و متحجران، حتی در آن روز موعود که
حکومت حضرتش منعقد می شود، و فاسدان و مفسدان، با سلاح الهیش نابود می گردند، با
آن حضرت، نه از روی میل و رغبت، که از روی ترش و وحشت، بیعت می کنند و اگر قددرت
در دستش نبود، هیچ بعید نبود که در امامتش تشکیک کرده و حتی فتوا به قتلش دهند!

در حدیثی بسیار جالب از امام صادق (ع) چنین روایت شده که فرمود:

«إنّ قائمنا إذا قام، استقبل من جهلة الناس أشدَّ مما استقبله رسول الله (ص)
من الجاهلیة. فقیل له: کیف ذلک؟ فقال: إن رسول الله أتی الناس وهم یعبدون الحجارة
والصخور والعیدان والخُشُب المنحوتة و إنّ قائمنا إذا قام أتی الناس وکلهم
یتأوّلون علیه کتاب الله، و یحتج علیه به ویقاتله علیه! اما والله لیدخُلَنَّ
علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحَرُّ والقَرُّ».[8]

قائم ما روزی که قیام کند، برخورد مردم جاهل و نادان، از او بدتر و شدیدتر از
برخورد جاهلان دوره جاهلیت از رسول خدا (ص) خواهد بود.

از حضرت پرسیدند: چطور؟

فرمود: وقتی پیامبر مبعوث شد، در حالی مردم را دعوت به اسلام کرد که سنگ و
کلوخ و چوبهای ساخته شده را می پرستیدند ولی وقتی قائم ما قیام کند، در حالی بسوی
مردم آید که با کتاب خدا و تأویلهای غلط، با او برخورد کنند و به او احتجاج نمایند
و با قرآن به جنگ او برآیند! اما به خدا قسم، آنچنان عدالت آن حضرت در خانه هایشان
نفوذ کند همانگونه که گرما و سرما نفوذ می کند. (و خلاصه کسی را توانائی فرار از
حیطه حکومت حضرتش نباید).

آری! به تحقیق مکتب مقدس اسلام آنقدری که از علمای فاسد و تأویلگران مفسد،
ضربه خورده است، از هیچکس، در طول تاریخ، نخورده است و خطری که اینان دارند، هیچ
قدرت مادی و تسلیحاتی ندارد و همین معنای حدیث رسول اکرم (ص) است که می فرماید:
«إذا فسد العالم فسد العالم».

در روایت دیگری که همین مطلب را می رساند، امام صادق (ع) به خطر همین علمای
تأویلگر اشاره فرموده، و توضیح می دهند که: دشمنان واقعی او همین علمای دروغین و
مجتهدینی هستند که می بینند، حضرت به خلاف آنچه امامان و فقهایشان، فتوا می دهند،
حکم می کند؛ سپس حضرت می فرمایند:

«ولولا أنّ السّیف بیده لأفتی الفقهاءُ بقتله! ولکن الله یظهره بالسّیف والکرم
فیطیعونه، ویخافون فیتقبّلون حکمه من غیر ایمان، بل یضمرون خلافه»[9]– و
اگر شمشیر در دستش نبود، بی گمان این فقها فتوا به قتلش می دادند ولی خداوند او را
با سلاح و بخشندگی، ظاهر می کند، پس ناچار از او اطاعت می کنند و از ترسش، حکمش را
بی آنکه ایمان داشته باشند، بلکه، خلاف آن را بخواهند، می پذیرند.

به هر حال ما را با چنین تأویلگران و عالمان بی عمل و فقیهان دروغین کاری
نیست، و بی گمان آن روز موعود که فرا رسد، ایمان زائیده ترس و وحشت آنها هیچ اثر و
فایده ای ندارد و همان گونه که امام صادق (ع) فرودند، ایمان افرادی مؤثر و با ارزش
است، که قبل از ظهور حضرتش، به او ایمان آورده و در لسان و عمل منتظر قدوم مبارکش
هستند، و ما امیدواریم که خداوند ما را جزء آن مؤمنان واقعی قرار دهد دهد و ما را
توفیق یاری آن حضرت در دوران غیبت و ظهور، بخشد و آن روز که ندای «أتی أمرُ الله»
در جهان بلند شود، و جبرئیل امین در کنار خانه خدا دست بیعت به او بدهد و فرشتگان
و خواص و یاران ویژه اش و نقبای حضرتش با او بیعت کنند، ما نیز در صف بیعت کنندگان
باشیم و در آن روز خجسته و مبارک، دیدگان ما به سیمای تابناک و نورانیش، منوّر
گردد و ما هم شامل آیه مبارکه باشیم که می فرماید: «ویومئذٍ یفرح المؤمنون بنصر
الله ینصرُ من یشاء وهو العزیز الرّحیم»[10]– و
آن روز بیاری خدا مؤمنان شاد و خرّم می شوند و همانا خداوند هرکه را بخواهد یاری
می کند و او قدرتمند و مهربان است.

ای حریمت کعبه توحید را رکن یمان          
آستانت مستجا است و درت دارالامان

ای خداوند حرم، ای محرم اسرار غیب       
تا به کی باشد حرم در دست این نامحرمان

خانه های قدس حق را پای پیلان محو کرد  
خاندان تجد را ایزد کند بی خانمان

خسروا صبر و تحمل پیشه کردن تا به کی   
تیشه بی اندیشه زن بر ریشه این ظالمان

ای ولیّ مؤمنان و ای روح قرآن؛ ای حافظ شرع مبین اسلام و ای حجّت والای حق در
جهان؛ ای کوکب درّی و ای مصباح مشکات نوراللهی؛ ای فریادرس مظلومان و مستضعفان و
ای اجابت کننده دعوت مضطرّان و بیچارگان، بپاخیز! شمشیر جدّت رسول خدا را برگیر،
عمّامه و قبایش را در بر کن و این همه سفیانیان و دجّالان را نیز پا بگذار و آنان
را خوار و منکوب ساز؛ بیا که بنی امیه هنوز هم بر منبر پیامبر (ص) علی را لعن و
نفرین می کنند؛ بیا که منفور ترین دشمنانت در کشورهای اسلامی با اسم اسلام و قرآن،
یارانت را فوج فوج قتل عام می نمایند و بیا که دجالان و منافقان نیز، در این
درگیریها بیاری دشمنانت شتافته اند و این یاران باوفایت، در غربت وطنهایشان، فقط
یک نام را بر زبان جاری می کنند و فقط یک اسم مقدس را روز و شب می خوانند: «یا
مهدی ادرکنی».

 



[1]
. بحارالأنوار- ج51 ص354.

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

انتظار فرج

* رسول اکرم (ص):

«طوبی للصابرین فی غیبته، طوبی للمقیمین علی محبته».

(ینابیع المودة- ج3 ص101)

خوشا به حال صبر کنندگان در ایام غیبتش، خوشا به حال، پایداران بر دوستی و
محبتش.

* امیر المؤمنین (ع):

«إنتظروا الفرج ولا تیأسوا من روح الله، فانَّ أحبَّ الأعمال إلی الله عزوجلّ
انتظارُ الفرج… و منتظر للفرج کامتشحط بدمه فی سبیل الله».

(بحار- ج52 ص123)

انتظار فرج بکشید و زحمت خدا ناامید نگردید، زیرا محبوبترین اعمال نزد خدای
عزوجل، انتظار فرج است. و همانا منتظران فرج مانند شهیدانی هستند که در راه خدا،
در خون خود می غلتند.

* امام حسین (ع):

«… أما إنَّ الصابر فی غیبته علی الأذی و التکذیب، بمنزلة المجاهد بالسّیف
بین یدی رسول الله صلی الله علیه وآله».

(اعلام الوری- ص384)

… به تحقیق که صبرکنندگان در غیبتش بر اذیت ها و تکذیب ها، مانند مجاهدان با
شمشیر در سپاه پیامبر (ص) هستند.

* امام زین العابدین (ع):

«من ثبت عی ولایتنا فی غیبة قائمنا، أعطاه الله أجر الف شهید مثل شهیداء بدر و
اُحُدِ».

(کشف الغمه- ج3 ص312)

هرکه در دوران غیبت قائم ما، بر ولایت ما ثابت قدم باشد، خداوند پاداش هزار
شهید مانند شهدای بدر واحد را به او عطا می فرمایدو

* امام صادق (ع):

«المنتظر للثانی عشر کالشاهر سیفه بین یدی رسول الله صلی الله علیه وآله یذبُّ
عنه».

(غیبت نعمانی- ص41)

کسی که منتظر امام دوازدهم است  مانند
کسی است که در کنار رسول خدا (ص) و برای دفاع از آن حضرت شمشیر می زند.

* امام موسی کاظم (ع):

«طوبی لشیعتنا المتمسِّکین بحبِّنا فی غیبة قائمنا، الثابتین علی موالا تنا و
البراءة من أعدائنا، ألئک منا و نحن منهم. وقد رضوابنا أئمَّة و رضینا بهم شیعة.
طوبی لهم ثُمّ طوبی لهم، هم والله معنا فی درجتنا یوم القیامة».

(الزام الناصب- ص68)

خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزاری از
دشمنان ما پایدار ماندند، آنها از ما و ما از آنهائیم. و همانا آنان امامت ما را
پذیرفتند، ما هم آنها را به عنوان شیعیان خود پذیرفتیم. خوشا بحال آنها و باز هم
خوشا بحال آنها، آنها بخدا قسم در درجه ما و در کنار ما در ورز قیامت اند.

* امام رضا (ع):

«ما أحسن الصبر و انتظار الفرج».

(منتخب الاثر- ص496)

چه بهتر است از صبر کردن و انتظار فرج کشیدن.

* امام جواد (ع):

«أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج».

(غیبت نعمانی- ص180)

برترین اعمال شیعیانمان، انتظار فرج است.

* امام هادی (ع):

«لولا من بیقی بعد غیبة قائمکم من العماء الداعین الیه، والدّالین علیه،
والذابین دینه بحجج الله، والمنقذین للضعفاء من عبادالله من شباک ابلیس و مردته،
لما بقی أحدُ الا ارتدّ عن دین الله. و لکنَّهم یمسکون أزمّه قلوب ضعفاء الشیعة
کما یُمسک صاحب السفینة سُکانها، أولئک هم الأفضلون عندالله عزوجل».

(بحار- ج51 ص156)

اگر نه این بود که پس از غیبت قائم آل محمد، برخی از علما وجود دارند که به
سوی او دعوت می کنند و مردم را به حضرتش سوق می دهند و از دینش با استدلالهای الهی
حمایت می کنند و ضعیفان از بندگان خدا را از افتادن در دام ابلیس و یارانش، رهایی
می بخشند، پس به تحقیق هیچ کس نمی ماند جز اینکه از دین خدا برمی گشت. ولی آن
عالمان زمان قلوب ضعفای شیعه را می گیرند همانگونه که خدای کشتی، سکان و فرمان
کشتی را می گیرد. پس آنها نزد خدای عزوجل از همه برترند.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهایی از قرآن

جانشینان خدا در زمین

بسم الله الرحمن الرحیم

«وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات، لیستخفنّهم في الارض کما استخلف
الذین من قبلهم، ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدَّلنّهم من بعد خوفهم أمنا
یعبدوننی لایشرکون بي شیئاً و من کفر بعد ذلک فأولئک هم الفاسقون.»

(سوره روم- آیه 55)

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادند وعده داده
است که در زمین، جانشینشان کند همانگونه که پیشینیان را نیز جانشین کرد و به تحقیق
دینی را که خدا برای آنها پسندیده است، آن دین را پایدار کرده و استقرار دهد و پس
از ترس و خوف، به آنان امنیت و آرامش بخشد که مرا بپرستید و برای من شریکی قرار
ندهید و همانا هرکس پس از این کافر شود، بی گمان از فاسقان خواهد بود.

خداوند منان که هرگز در وعده اش تخلف نیست، به برخی از مؤمنین- نه همه شان- که
اعمال صالحه دارند وعده داده است که وراثت و جانشینی زمین را به آنها واگذار کند و
همانگونه که اسلافشان در زمین، خلافت داشتند، آنها را نیز خلافت در زمین بدهد و
قطعا دینشان را تثبیت و پایدار کند؛ همان دین مبینی که برای آنها پسندیده و
برگزیده است و پس از سالها رنج و دربدری و قتل عام شدن و زجر کشیدن و زندان رفتن و
شکنجه شدن و اذیت و آزار دشمنان دیدن، قطعا و بدون تردید، به آنان، آرامش و امنیت
بخشد و ترس و وحشت را جایگزین شادی و خرمی گرداند و دشمنانشان را مرعوب نماید. این
وعده الهی است که هرگز تخلف در آن راه ندارد و خداوند با چند «حرف توکید» بر آن
تأکید فرموده و آن را قطعی و بدون شک دانسته است.

حال ببینیم در طول تاریخ پس از اسلام تا کنون، آیا چنین وعده ای- که از ملاحم
است- محقق شده است یا نه؟ هرگز کسی در تاریخ چنین استخلافی را برای مؤمنین با این
گستردگی و وسعت، مشاهده نکرده و اصلا دشمنان دین از روز نخست بعثت، با کارشکنی ها
و جنایتها و خیانتها نگذاشته اند حکومت حق بدست مؤمنین متعهد بیفتد و اگر چند
صباحی، حکومت اسلامی به دست مؤمنین افتاده، شاهد جنایتهای بیشمار آنان بوده ایم؛
کافی است نگرشی کوتاه به حکومت چهار ساله امیرالمؤمنین (ع) با آن همه جنگهای خونین
بکنیم و در دوران خودمان که امید تشکیل حکومت علی (ع) داشته و داریم جنگها و
جنایتهای کفار و منافقین را در نظر بگیریم تا ببینیم، حقیقتاً چنین مطلب مهمی محقق
نشده و از اوضاع روزگار چنین برمی آید که این حکومت با آن همه وسعت و گستردگی که
سراسر آن امنیت و آسایش و آرامش برای مؤمنان و خداجویان باشد،  و پرستش الهی به جای پرستش بتهای گوناگون در
سراسر جهان حکم فرما شود، جز در دوران حکومت آینده حضرت ولی الله اعظم، امام زمان
صلوات الله و سلامه علیه محقق و میسر نخواهد شد و لذا این آیه قطعا اشاره به آن
روز موعود دارد، گو اینکه نه تنها قرائن دلالت بر آن می کند که سخنان معصومین (ع)
نیز اشاره به این معنی دارد.

عیاشی در تفسیرش از امام سجاد (ع) نقل می کند که پس از قرائت این آیه شریفه،
فرمود:

«هم والله سیعتنا اهل البیت، یفعل ذلک بهم علی یدی رجل منا و هو مهديُّ هذه
الأمّة وهوالذی قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: لو لم بیق من الدنیا إلا
یومٌ لطول الله ذلک الیوم حتی یلي رجلٌ من عترتی اسمه اسمی، یملا الأرض عدلا وقسطا
کما ملئت ظلما و جوراً.»

به خدا سوگند، آنان شیعیان و پیروان ما اهل بیت می باشند که به وسیله یک نفر
از ما که او مهدی این ملت است، خداوند خلافت زمین را به آنان واگذار می کند، که
پیامبر خدا (ص) فرمود: اگر از دنیا بیش از یک روز نمانده باشد، به تحقیق خداوند آن
روز را طولانی می کند تا اینکه یک نفر از عترت من، ولایت را به دست گیرد و زمین را
پر از عدل و داد کند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد.

در این باره روایتهای دیگری از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده است که همه،
همین مضمون را با لفظهای متعدد می رسانند.

به هرحال، آنچه مسلم است این وعده الهی مخصوص افراد معدودی است که ایمان محض
داشته و اعمالشان را تنها برای رضای خدا انجام می دهند. و همانگونه که خداوند،
پیامبران خود را خلافت زمین بخشید، این بندگان صالح خود را نیز به همان مقام خواهد
رساند.

«žcÎ) uÚö‘F{$# ¬! $ygèO͑qム`tB âä!$t±o„ ô`ÏB ¾Ínϊ$t6Ïã ( èpt7É)»yèø9$#ur šúüÉ)­FßJù=Ï9» (سوره اعراف- آیه 128) همانا
زمین از آن خدا است به هرکس از بندگانش خواست می بخشد، ولی عاقبت و سرانجام، تقوا
پیشگان وارث زمین خواهند بود.

و در سوره انبیاء آیه 105 تصریح دارد به اینکه خداوند حکم فرمائی جهان و میراث
زمین را به بندگان صالح و خالصش واگذار می کند.« žcr& uÚö‘F{$# $ygèO̍tƒ y“ÏŠ$t6Ï㠚cqßsÎ=»¢Á9$#» و نه تنها حکومت زمین را به آنها
می دهد که تمام رنجها و اذیت و آزارها و ذلت و خواریها و محنت و مصیبتها و ترس و
خوف هایشان را نیز زدوده و امنیت و آسایش کامل را جایگزین آن می کند و دین را- همان
دینی که بر تمام ادیان و مکتبهای جهان تفوّق خواهد داشت هرچند مشرکان و کافران را
خوش نیاید- در زمین، برای همیشه پایدار و پابرجا می نماید و از آن پس دیگر مردم به
راحتی عبادت خدا می کنند و هیچ ترس و وحشتی از قدرتهای پوشالی ندارند؛ آنروز قطعاً
روز موعود و دوران حکومت جهانی حضرت مهدی (س) است که امیدواریم هرچه زودتر این وعده
شیرین الهی تحقق پذیرد و ابرهای تیره ظلم و جهل و کفر و شرک از آسمان جهان رخت
برکند و به جای آن، ابرهای رحمت و عدالت و برکت و خیر در زیر پرچم ناموس عظم حق،
سلیمان زمان، اما عصر (عج) پدیدار گشته و باران رحمت الهی را همراه با عزت و عظمت
اسلام بر هر کوی و برزن ببارد. آمین رب العالمین.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا پایان

نیمه شعبان، عید محرومان

«عید مولود حضرت ارواحنا له الفداء بزرگترین عید برای
مسلمین است و بزرگترین عید برای بشر است نه برای مسلمین.

اگر عید ولادت حضرت رسول (ص) بزرگترین عید است برای مسلمین.
از باب اینکه موفق به توسعه آن چیزهایی که می خواست توسعه بدهد نشد، چون حضرت صاحب
سلام الله علیه این معنا را اجرا خواهد کرد و در تمام عالم زمین را پر از عدل و
داد خواهد کرد و در تمام مراتب عدالت، به همه مراتب داخواهی، باید ما بگوئیم که
عید شعبان. عید تولد حضرت مهدی (س) بزرگترین عید است برای تمام بشر- تمام بشر را-
وقتی که ایشان ظهور کنند انشاء الله (خداوند تعجیل کند در ظهور او) تمام بشر را از
انحطاط بیرون می آورد، تمام کجی ها را راست می کند «یملأ الأرض عدلا بعد ما ملئت
جورا»….

از این جهت این عید، عید تمام بشر است بعد از اینکه آن اعیاد،
اعیاد مسلمین است این عید، عید تمام بشر را ایشان هدایت خواهند کرد انشاء الله و
ظلم و جور را از تمام روی زمین برمی دارند به همان معنای مطلقش، از این جهت این
عید، عید بسیار بزرگی است که به یک معنا از عید ولادت حضرت رسول (ص) که بزرگترین
اعیاد است، این عید به یک معنا بزرگتر است».

(7/4/59)

«سالروز مبارک ولادت با سعادت و پربرکت حضرت خاتم الاولیاء
حجة بن الحسن العسکری ارواحنا لمقدمه الفداء بر مظلومان دهر و مستضعفان جهان مبارک
باد. و چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیتی که بر پا کننده عدالتی است که بعثت انبیا
(ع) برای آن بود و چه مبارک زاد روز ابر مردی که جهان را از شرّ ستمگران و
دغلبازان تطهیر می نماید و زمین را پس از جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان
ارض می نماید. و چه مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغلبازی ها و فتنه انگیزی
ها پاک شود و حکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از
صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها
قانون عدل اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و
آنچه غایت بعثت انبیا علیهم صلوات الله و حامیان اولیا  (ع) بوده تحقق یابد و برکات حق تعالی بر زمین
نازل شود و قلم های ننگین و زبانهای نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی
بر عالم پرتو افکن گردد و شیاطین و شیطان صفتان به انزوا گرایند و سازمانهای
دروغین حقوق بشر از دنیا برچیده شوند و امید است که خداوند متعال آن روز فرخنده را
به ظهور این مولود فرخنده هرچه زودتر فرا رساند و خورشید هدایت و امامت را طالع
فرمایند و اکنون ما منتظران مقدم مبارکش مکلف هستیم تا با تمام توان کوشش کنیم تا
قانون عدل الهی را در این کشور ولی عصر (عج) حاکم کنیم و از تفرقه و نفاق و دغلبازی
بپرهیزیم و رضای خداوند متعال را در نظر بگیریم و همگان در مقابل قانون خاضع باشیم
و با صلح و صفا و برادری و برابری به پیشبرد انقلاب اسلامی کوشا باشیم و حق متعال
را در همه احوال حاضر و ناظر بدانیم و تخلف از دستورات اسلام ننمائیم و به وسوسه
فتنه انگیزان اعتنا نکنیم».

(28/3/60)

«تبریک این عید بزرگ و این روز عزیز را به خدمت همه آقایان،
به همه ملت و ملت های اسلامی و مستضعفان جهان عرض می کنم. و من امیدوارم که انشاء
الله برسد روزی که آن وعده مسلم خدا تحقق پیدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند. این
مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آیا ما درک کنیم یا نکنیم، آن به دست خداست.
ممکن است در یک برهه کمی وسایل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ایشان. این
چیزی که ما در این وقت، در این عصر وظیفه داریم. این مهم است. همه انتظار داریم
وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمی شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند،
انتظار نیست. ما باید ملاحظه وظیفه فعلی شرعی- الهی خودمان را بکنیم و باکی از هیچ
امری از امور نداشته باشیم».

(16/2/64)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(نیمه شعبان، عید
محرومان)

دانستنیهائی از قرآن(جانشینان خدا در زمین)

سخنان معصومین(انتظار فرج)

حکومت قائم آل محمد(ص)

نامه منتشر شده حضرت امام (ره) خطاب به حجة
الاسلام سید احمدخمینی

اوصاف نظری و عملی اولوالاباب                           آیت الله جوادی آملی

گواهان روز قیامت                                             آیت
الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                              آیت الله محمدی
گیلانی

گفته ها و نوشته ها

به استقبال ماه خدا

هجرت به مدینه                                                
حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

نقش مراکزآموزشی و تربیتی و توطئه دشمنان             حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

مبانی تفکر بسیجی

شمه ای از ابعاد تربیتی نماز                                 حجة الاسلام
رحیمیان

نقش سیاسی و نظامی تنگه هرمز                            دکتر محمدرضا حافظ
نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای:

* پشتیبانی از گروههای مسلمان و مجاهدان واقعی عمق استراتژی ما محسوب می شود و
جمهوری اسلامی ایران آماده است تا برای تأمین امکانات مورد نیاز جوانان مسلمان و
مبارز فلسطینی تمامی توان خود را بکار بندد.

* این مسأله باید به مسلمانان تفهیم شود که امسال در کنار خانه خدا انزجار
خویش را از حضور دشمن در منطقه اسلامی ابراز کنند و احساسات ضد آمریکائی خود را
نشان دهند.

* دوران امپراطوری های قدرت و سیادت آمریکا و اروپا در جهان به سر آمده است و
محاسبات نیز همین امر را اثبات می کند. وعده الهی در حال تحقق است و مسلمانان
بیدار و بپا خاسته کلام خدا را سرلوحه حرکت خود قرار داده اند، آیندۀ حرکت اسلامی
روشن است و مصالحه با استکبار ممکن نیست. (18/9/69)

* هوشیاری، آمادگی و غافل نشدن از خطرات لازمه مسلمانان بودن است. اوضاع نظامی
و جغرافیائی منطقه بیان کننده آن است که نیروهای مسلح باید تا حد ممکن حجم و کیفیت
توانایی دریائی خود را افزایش دهند و این یک تکلیف است. (24/9/69)

* مدیران، دانشجویان و اساتید دانشگاهها اصالت را به اسلام بدهند و احکام
اسلام را رعایت کنند. ارزشهای اسلامی باید در دانشگاهها به مسابقه گذاشته شود و
عمل و تعهد اسلامی روز به روز گسترش یابد.

* تعمق در علم همانند نماز یک حکم اسلامی است. مصرف بیت المال و امکانات مردم
در دانشگاهها بدون اهمیت دادن به علم و فراگیری دانش های گوناگون آن هم با هدف
بدست آوردن مدرک و درآمد مالی، عمل اسلامی نیست بلکه با ایجاد روابط اسلامی در
دانشگاه باید به تعلیم و فراگیری علم اهمیت لازم داده شود. (28/9/69)

* سردمداران آمریکا چگونه می توانند ادعا کنند که در کشور خود عدالت را برقرار
کرده اند در حالی که دهها میلیون نفر از سیاهان آمریکا در پایان قرن بیستم از حقوق
برابر با سفید پوستان برخوردار نیستند.

* تجاوز عراق به به کویت یک کار غلطی است که ما آن را محکوم کرده ایم و هیچکس
از آن دفاع نمی کند، در منطقۀ اسلامی خلیج فارس تجاوز، زورگوئی و قلدری ممنوع است
اما این ملتهای منطقه هستند که باید این ممنوعیت را اعمال کنند.

* آمریکائیها و متحدانشان بدانند که ملتها این منطقه هرگز اجازه نخواهند داد
که آمریکا به بهانۀ حفظ امنیت یک کشور خاص، بخواهد نقش ژاندارم منطقه را بازی کند
و در آنجا جایگاه درست کند.

* ملت های منطقه مسلمانند وآنچه برای آنان اهمیت دارد اسلام است. دلهای مردم
در قبضۀ قدرت اسلام و قرآن است و همه دیدند که ملتهای مسلمان در اروپا، آسیا،
پاکستان و دیگر نقاط جهان در برابر اهانت آن بلند گوی شیطان را بر دل مجرمین نازل
می کرد از خود چه واکنشی را نشان دادند.

* دنیا بدون انسان صالح، یک پدیدۀ بی جان و تاریک است. انسان صالح به عالم
خاکی جان می بخشد و به آن ارزش، نور و معنا می دهد. خداوند انسان را جانشین خود در
زمین قرار داده و بدون او زمین فاقد ارزش است. هدف اسلام و پیامبران الهی ایجاد،
حفظ و رشد انسان صالح در زمین می باشد و همین است که امام راحل، ساخته شدن چنین
انسانهائی به ویژه جوانان را فتح الفتوح انقلاب اسلامی خواندند. (10/10/69)

* دهه انقلاب از رشحات اسلام و آئینه ای است که خورشید اسلام در او درخشید و
این دهه باید با عظمت هرچه تمام تر برگزار شود. (11/10/69)

* حدود الهی را حفظ کنید و آن را بشناسید و بر طبق آن عمل کنید. این یک اصل
است آنچه که پس از ایمان آوردن به اسلام مطرح می شود حفظ حدود اسلام است. در
جمهوری اسلامی قانون جزئی از حدود الهی است و باید اجرا شود. تعدی از حدود الهی
جایز نیست و سلیقه های شخصی نباید ملاک قرار گیرد و توصیه مؤکد من به شما آن است
که حدود الهی را به طور دقیق رعایت کنید. (10/10/69)       

      

      

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جهان اسلام

* رهبر سودان: امیدواریم پرچمی را که ایران اسلامی برافراشته در تمام جهان به
اهتراز درآید.

* هفتاد تن از مسلمانان انقلابی تونس به خاطر تلاش برای برقراری حکومت اسلامی
در این کشور دستگیر شدند. (18/9/69)

* نظامیان اسرائیلی 260 مدرسه را در سرزمین های اشغالی فلسطین برای  جلوگیری از افزایش درگیری ها به مدت چند روز
تعطیل کردند.

* مقامات یک یتیم خانه دولتی در یونان 5 کودک 6 تا 13 ساله ایرانی را وادار
کردند تغییر دین و نام دهند تا امکانات زندگی در اختیارشان بگذارند. (20/9/69)

* با وجود استقرار نیروهای کمکی ارتش، تنها در درگیری (19/9/69) در ایالت
«اوتار پرادش» هند سیصد تن جان خود را از دست دادند.

* 450 تن از هندوهای افراطی اطراف مسجد بابری دستگیر شدند.

* رئیس جنبش جوانان مسلمان انگلیس به خاطر اظهار نظر علیه کتاب آیات شیطانی از
کار اخراج شد.

* جوانان فلسطینی با سنگ کاروان حامل وزیر جنگ اسرائیل را سنگ باران کرد.
(21/9/69)

* اولین سمپوزیوم بین المللی اسلام در مسیحیت با پیام حضرت آیت الله خامنه ای
در یونان گشایش یافت.

* در پی کشته شدن سه صهیونیست، سربازان رژیم صهونیستی 1000 فلسطینی را بازداشت
کردند.

* دولت چین 50 مسجد را در شمال غرب این کشور تعطیل کرد.

* مردم مسلمان آلبانی خواستار سرنگونی رژیم مارکسیستی این کشور شدند.
(25/9/69)

* 110 نظامی هند در حمله مبارزین کشمیر کشته شد.

* در ناآرامی ها و درگیری های خونین مراکش ده ها نفر کشته و بیش از صد نفر
زخمی شدند.

* پنج دانش آموز به جرم رعایت حجاب اسلامی از یک مدرسه فرانسوی اخراج شدند.
(28/9/69)

* «صادق گنجی» مسئول خانۀ فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در لاهور توسط وهابیون
عامل استکبار به شهادت رسید. (2/10/69)

* پس از 73 سال، قرآن کریم در آذربایجان شوروی با ترجمه، به زیر چاپ رفت.

* یک زن محجبه ترک به علت داشتن چادر در سر کار از یک کارخانه در سوئیس اخراج
شد. (4/10/69)

* از آغاز تحولات جدید در شوروی و ایجاد فضای باز سیاسی اجتماعی تا کنون 1000
مسجد در شوروی احیاء و بازگشائی شده است.

* نیروهای امریکائی مستقل در عربستان، عملیات احداث یک شهرک جدید را در منطقۀ
شیعه نشین این کشور آغاز کردند. (6/10/69)

* اعضای انجمن وهابی «سپاه صحابه» پاکستان به ترور شهید گنجی مسئول خانۀ فرهنگ
جمهوری اسلامی ایران در «لاهور» اعتراف کردند.

* چهار نظامی انگلیسی در بحرین در ضربات کارد مورد حمله قرار گرفتند.
(8/10/69)

* در تازه ترین جنایت صحیونیستها، 4 مسلمان فلسطینی شهید و 125 تن دیگر مجروح
شدند.

* مقامات مصری 8 هزار نفر اعضاء سازمان جهاد اسلامی را به اتهام شرکت در قتل
دکتر «رفعت المحجوب» رئیس مجلس مصر بازداشت کردند. (9/10/69)

* رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان پایگاه موشکی ایجاد کرد.

* 7 مسلمان در الجزایر غیاباً محکوم به اعدام شدند.

* مسلمانان انقلابی تونس علیه موج بازداشت های اخیر دست به تظاهرات زدند.
(13/10/69)

* معاون انجمن وهابی سپاه صحابة صادق گنجی دشمن سرسخت آمریکا بود به همین دلیل
ترور شد. (16/10/69)

اخبار داخلی

* هزاران تن از شهروندان تهرانی علیه بدحجابی و اشاعۀ فرهنگ مبتذل غرب تظاهرات
کردند.

* بزرگترین قرار داد همکاری ایران با ژاپن در زمینه تولید فولاد امضاء شد.
(17/9/69)

* رئیس جمهور بودجه 8 هزار میلیارد ریالی سال آینده را تقدیم مجلس کرد.

* ایران 200 اسیر عراقی را روز گذشته آزاد کرد. (18/9/69)

* رفت وآمد به خرمشهر آزاد شد.

* در یک عمل جراحی کم نظیر در تهران، دست قطع شده یک کارگر با موفقیت کامل
پیوند زده شد. (20/9/69)

* آیت الله العظمی اراکی بر سرمایه گذاری بیشتر آموزش  پرورش در مناطق دور افتاده و محروم تأکید
کردند.

* رئیس جمهور الجزایر در رأس هیأتی وارد تهران شد. (22/9/69)

* نخستین سری واگن قطار مسافربری ساخت کشور مورد بهره برداری قرار گرفت.

* پل عظیم فلزی راه آهن بافق- بندرعباس آماده بهره برداری شد.

* یک قطعه از آثار تخت جمشید که یکصد سال پیش به وسیلۀ سفیر انگلیس به سرفت
رفته بود در لندن به حراج گذاشته شد.

* مذاکرات جمهوری اسلامی ایران و فرانسه دربارۀ حل اختلافهای مالی بدون نتیجه
پایان یافت.

* مانور دریائی «پیروزی» در آبهای خلیج فارس آغاز شد.

* مقام معظم رهبری ناوشکن بازسازی شده سبلان را در بندر عباس افتتاح کردند.
(25/9/69)

* جدیدترین شناور ساخت نیروی دریائی سپاه در مانور مشترک «پیروزی یک» به کار
گرفته شد.

* با تصویب سازمان اوپک، استفاده از واژۀ خلیج فارس در سخنرانی ها و مذاکرات
اوپک اجباری شد.

* از سوی خبرگزاری یوگلاوی، تلاش جدید مخفی فراماسونری جهانی برای مقابله
فرهنگی- سیاسی با مذهب در ایران فاش شد. (27/9/69)

* گنگرۀ جهانی بزگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی با سخنان رئیس جمهور کار خود را
آغاز کرد. (28/9/69)

* یک فرزند هواپیمای «سی- 130» که در سال 65 از رده خارج شده بود به دنبال 50
هزار ساعت کار فنی پرسنل صنایع هواپیمایی وزارت دفاع تعمیر اساسی شد و مورد بهره
برداری قرار گرفت.

* 5 هزار کودک در ایران هر ساله به علت بیماری کزاز جان می بازند.

* هیأت دولت 80 میلیون دلار برای تقویت تجهیزات و امکانات مورد نیاز بازسازی
مناطق جنگ زده کشور اختصاص داد.

* از آغاز فصل برداشت تاکنون مقدار 2 میلیون و 586 هزار و 190 تن گندم از
کشاورزان خریداری شده است.

* شعبۀ بنیاد شهید انقلاب اسلامی فلسطین در بیروت افتتاح شد.

* تولید شمش فولاد مجتمع فولاد مجتمع فولاد اهواز 240 درصد افزایش یافت.
(4/10/69)

* کارشناسان وزارت اطلاعات: سفارتخانه های 25 کشور خارجی در قاچاق میراث
فرهنگی کشورمان فعالیت داشته اند. (6/10/69)

* نیروهای هوائی سپاه مجهز به موشک «سام- 6» شد.

* سرپرست نهضت سواد آموزی: حدود سه میلیون نفر در 117 هزار کلاس نهضت مشغول
سواد آموزی هستند. (8/10/69)

* اولین خط کشتیرانی ایران- قطر افتتاح شد.

* شرکت فرانسوی «ارودیف» با صدور حکمی از سوی دادگاه تجارت بین المللی ژنو
محکوم به پرداخت 940 میلیون فرانک (185 میلیون دلار) به ایران شد. (9/10/69)

* کاهش شدید بارندگی، تولید برق نیروگاههای آبی کشور را به 30 درصد سالهای
گذشته تقلیل داده است.

* 100 هزار مهاجر آبادانی به شهرشان بازگشتند.

* طرح تأسیس دبیرستان بین الملل اسلامی به تصویب رسید. (12/10/69)

* حضرت آیت الله خامنه ای به منظور دیدار با اقشار مردم و عشایر استان ایلام
ظهر دیروز وارد ایلام شدند.

* اجلاس سه جانبۀ وزرای خارجه ایران، پاکستان و ترکیه در اسلام آباد آغاز به
کار کرد. (13/10/69)

* ائمه جمعه سراسر کشور بر اجرای حکم اعدام «سلمان رشیدی» و آزادی «مهرداد
کوکبی» تأکید کردند.

* رئیس جمهور: حداقل خرابیهای جنگ تحمیلی 1000 میلیارد دلار است که تحمل آن
برای یک کشور جهان سوم بسیار دشوار است.

* مطالعات ژاپنیها برای احداث کارخانۀ ذوب آهن در ایران آغاز شد.

* دانشجویان دانشگاههای تهران به عنوان حمایت از تحصن خانوادۀ مهرداد کوکبی در
مقابل سفارت انگلیس به این تحصن پیوستند. (16/10/69)

اخبار خارجی

* صدام حسین: عراق در هر مسئله ای آماده گفتگو با آمریکاست.

* 40 درصد از درآمد حاصل از افزایش تولید نفت عربستان صرف نیروهای نظامی مستقر
در این کشور می شود.

* گورباچف خواستار برخورد جدی با برنامه های مبتذل تلويزیونی شد. (15/9/69)

* یک جنگندۀ فرانسوی در عربستان سعودی سقوط کرد و خلبان آن کشته شد.

* سازمان ملل با تصویب 5 قطعنامه، سیاستهای رژیم صهیونیستی در سرزمینهای
اشغالی را محکوم کرد.

* شاه حسین اردنی: تا زمانی که مسأله فلسطین حل نشود عراق از کویت خارج نخواهد
شد.

* لیبی خواستار تشکیل شورای امنیت برای بررسی راهزنی بین المللی آمریکا شد.
(17/9/69) 

* بغداد: از یک وجب خاک کویت دست نخواهیم کشید.

* مذاکرات وزرای خارجه آمریکا و شوروی در «هوستون» آغاز شد.

* پارلمان شوروی با اکثریت قاطع به دخالت نظامی شوروی در خلیج فارس رأی منفی
داد. (21/9/69)

* نخست وزیران دو کره مذاکرات مقدماتی خود پیرامون وحدت را آغاز کردند.

* دولت عراق کلیه گروگانهای خارجی را آزاد کرد.

* وزیر دفاع عراق از کار بر کنار شد.

* رئیس ستاد ارتش عراق که چندی پیش از کار برکنار شده بود به همراه چهار افسر
دیگر اعدام شد. (22/9/69)

* خشونتهای سیاسی- نظامی در کشورهای پاناما، کلمبیا، پرو، برزیل و السالوادور
تعداد زیادی کشته و مجروح بر جای گذاشت.

* روزنامۀ فرانسوی لوزاکو: فرانسه مقام اول مصرف الکل در میان کشورهای اروپائی
را دارد.

* «الیور تامبو» رهبر کنگرۀ ملی آفریقا پس از 30 سال و 9 ماه تبعید به آفریقای
جنوبی بازگشت.

* ژنرال حسین محمد ارشاد رئیس جمهور معزول بنگلادش به 4 ماه حبس موقت محکوم
شد. (24/9/69)

* رئیس «سیا»: جنگ با عراق طولانی و خونین خواهد بود.

* اعتصاب سراسری در مراکش تعدادی کشته و مجروح برجای گذاشت.

* کشورهای اروپائی به شهروندان خود توصیه کردند از کشورهای خاورمیانه خارج شوند.
(26/9/69)

* عراق خروج 2300 کارشناس شوروی را ممنوع کرد.

* 15 تن از اتباع شیلی به دست سرنشینان یک بشقاب پرنده ربوده شدند و به کرات
دیگر منتقل شدند. (27/9/69)

* پس از چهل و پنج سال در آلبانی نظام چند حزبی برقرار شد.

* 15 ملوان آمریکائی در اثر واژگون شدن یک قایق نیروی دریائی آمریکا که
سربازان این کشور را به یک ناو هواپیما بر نزدیکی بندر حیفا در فلسطین اشغالی
منتقل می کرد کشته و ناپدید شدند.

* «ادوارد شوارد نادزه» وزیر خارجۀ شوروی استعفا داد.

* مجسمۀ استالین از میدان مرکزی پایتخت آلبانی برچیده شد. (1/10/69)

* رئیس مجلس عراق: برای دفاع از خود از هر سلاحی از جمله شیمیائی استفاده می
کنیم.

* «لخ والسا» به عنوان رئیس جمهور لهستان سوگند یاد کرد.

* آزمایش و تمرین آژیر ضد هوائی در شهرهای مختلف عربستان انجام گرفت.

* نیروهای آمریکائی مستقر در منطقۀ خلیج فارس به حال آماده باش ویژه در آمدند.

* انتقال یهودیان شوروی به فلسطین اشغالی شتاب فزاینده ای گرفت که تنها روز
گذشته 5500 تن از مهاجرین یهودی وارد سرزمینهای اشغالی شدند. (3/10/69)

* ترکیه ترکیه مرز 250 مایلی خود را با عراق بست.

* صدام: در جنگ، اسرائیل اولین هدف عراق است.

* شورای همکاری خلیج فارس بر ضرورت نقش جمهوری اسلامی ایران در طرح امنیت
آینده منطقه تأکید کرد.

* نظامیان «سرینام» در پی یک کودتا قدرت را در این کشور بدست گرفتند.
(4/10/69)

* بوش : برای حفظ منافع حیاتی آمریکا وارد خلیج فارس شد.

* بوش به سربازان آمریکائی وعده داد که آنها را بدون شلیک یک گلوله به آمریکا
بازگرداند.

* روابط دیپلمات شوروی و اسرائیل پس از 23 سال برقرار شد.

* انفجار بمب در یک ساختمان نزدیک به واتیکان به محل احتماع نیروهای آمریکائی
و همچنین رادیو واتیکان خساراتی وارد کرد. (5/1069)

* صدام: خاندان آل مصباح هرگز به حاکمیت باز نخواهند گشت.

* هیأت بلند پایه شوروی به سرپرستی معاون نخست وزیر این کشور به بغداد رفت.

* خطر قحطی بخش وسیعی از آفریقا را تهدید می کند.

* بوش مجوز کمک یک میلیارد دلاری آمریکا به شوروی را امضاء کرد. (8/10/69)

 

 

/

گفتارها و نوشته ها

گفتارها و نوشته ها

صورت آدمی… سیرت دد

طلب صحبت خسان نکنی          تکیه بر
عهد ناکسان نکنی

گر رخ ناکسان نبینی به            با
خسان هرچه کم نشینی به

گر تو نیکی، بدان کنند بدت       کم
کند صحبت بدان خردت

از برون و درون مردم بد صورت آدمی است، سیرت دد

«سنائی»

الاغ آدم ران!

روزی آصف الدوله به اتفاق غلامان خود از یکی از کوچه باغهای تنگ خراسان می
گذشت. در این موقع، الاغداری چند رأس الاغ خود را پیش انداخته بود و بدون توجه به
او پیش می راند و راه را برای آصف الدوله باز نمی کرد. غلامان به جلو رفتتند تا
راه را باز کنند، با الاغدار درگیر شده و و بهم گلاویز شدند. آصف با عصبانیت به
الاغدار گفت: مرد! چرا راه را مسدود کرده ای؛ تو که یک اللغدار بیش نیستی؟!

گفت: من هم مثل شما حق دارم که از این راه عبور کنم، منتهی من آدمی هستم که
الاغ می رانم و تو الاغی هستی که آدم می رانی!

آصف الدوله با همه عصبانیتی که داشت نتوانست از حاضر جوابی الاغدار خودداری
کند، دستور داد غلامانش مزاحم او نشوند و به دنبال او راه را طی کنند.

از همه بیگانه شو

عشق فتوا می دهد، کز کعبه در بتخانه شو

یار دعوا می کند، کز عاشقی دیوانه شو

عشق زحمت برنتابد، کاشنای خلوتست

چون تو با عشق آشنائی، از همه بیگانه شو

«نظامی گنجوی»

آدمی صورت و آدمی خوی

هر کسی را نتواند گفت صاحب نظر است         
عشقبازی دگرو نفس پرستی دگر است

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس              
آدمی خوی شود ورنه همان جانور است

«سعدی شیرازی»

نشانه های مؤمن

امام صادق (ع) فرمود:

شایسته است که مؤمن دارای هشت خصلت باشد.

1- در گرفتاریهای تکان دهنده، باوقار و سنگین باشد.

2- در بلاها و حوادث، صبور و بردبار باشد.

3- در خوشی ها و نعمت ها، شاکر و سپاسگزار باشد.

4- به آنچه خداوند روزی اش فرموده قناعت کند.

5- نسبت به دشمنان بدرفتاری و ستم روا ندارد.

6- سربار دوستان نباشد.

7- تن خویش را به رنج و تعب اندازد (و سخت کوش و فعال باشد).

8- مردم از دست او در آسایش و راحتی باشند.

و همانا که علم، دوست مؤمن است و بردباری وزیرش و شکیبائی فرمانده لشگر وجودش
و مدارا کردن، برادرش و نرمش و خوش خوئی پدرش می باشد.

اکنون تنها شدم

روزی بلخی شاعر نشسته بود و کتابی را مطالعه می کرد. جاهلی آمد پیش او نشست و
سلام کرد و گفت: خواجه تنها نشسته ای؟ گفت: تنها اکنون شدم که تو آمدی زیرا به
واسطۀ آمدن تو از مطالعه بازماندم.

چخ کسی شایستۀ قضاوت است؟

سید بن طاووس (ره) گفت:

خلیفه خواست منصب قضاوت را برای من واگذارد. به او گفتم: میان عقل و هوای نفس
من، جنگ و جدال سختی درگرفته است. عقل گوید: من می خواهم تو را به سوی بهشت هدایت
کنم، می خواهم تو را به خوشبختی دائمی رسانده و سعادت همیشگی تو را تأمین نمایم.
هوای نفس گوید: بهشت و آخرت نسیه است، من می خواهم تو را از لذت های دنیوی که نقد
است برخوردار نمایم  و درهای خوشبختی را بر
روی تو بگشایم. این نزاع در بین عقل و هوای نفس بالا گرفت و قضاوت را به عهدۀ من
نهادند و من گاهی عقل و گاهی نفس را محکوم کردم ولی متخاصمان بر نزاع خویشتن ادامه
می دهند و اکون مدت پنجاه سال است که از عمرم می گذرد و نتوانسته ام این نزاع را
خاتمه دهم، پس کسی که در این سنّ طولانی؛ نتواند یک قضیه را را فیصله دهد، چگونه
می تواند در پیش آمدهای گوناگون، بین مردم قضاوت نماید.

برای قضاوت و داوری بین مردم، کسی را برگزینید که بین عقل و هوای نفس او
توافقی حکم فرما باشد تا بتواند در این کار خطیر، دخالت نماید.

جای پدر اعتماد الدوله

اعتماد الدوله، صدر اعظم آقا محمد قاجار در مدت قدرت خود تقریبا، تمام ایالات
و ولایات ایران را بین کسان خود تقسیم کرده بود.

روزی شخصی به نزد او آمد و گفت: حاکم شیراز که از اقوام شما است، با من
بدرفتاری می کند. و آنگاه دلائل خود را ذکر نمود. اعتماد الدوله قانع شده جواب
داد: تو را به اصفهان می فرستم. آن شخص گفت: اصفهان هم در اختیار پسر برادر شما
است.

گفت: پس برو بروجرد.

مرد گفت: آنجا هم یکی از اقوام شما حکومت می کند.

صدر اعظم چند شهر دیگر را نام برد و آن شخص با ذکر نام حاکم، همان ایراد را
تکرار کرد. سرانجام اعتماد الدوله متغیر (عصبانی) شده گفت: به جهنم برو! مرد گفت:
آنجا هم مرحوم پدرت هست!

قدر آن بدان

هرچه بینی در جهان، دارد عوض         کز عوض حاصل ترا گردد غرض

بی عوض دانی چه باشد در جهان         
عمر باشد عمر، قدر آن بدان

«شیخ بهائی»

گربه چند می فروشی؟!

عتیقه فروشی به منزل روستائی ساده وارد شد، دید تغار نفیس با ارزشی در اختیار
دارد که گربه از آن آب می خورد. فکر کرد اگر قیمت تغار را بپرسد، روستائی متوجه می
شود و قیمت گران بر او می نهد، گفت: عمو جان! گربه چند می فروشی؟ گفت: چند می خری؟
گفت: یک تومان! قبول کرد و او گربه را برداشت و حرکت نمود. اما پیش از آنکه از در
خارج شود نگاهی به تغاز انداخت و مشغول خواندن نقش آن شد و با بی اعتنائی ساختگی
گفت:

عمو جان! این گوبه ممکن است در راه تشنه شود، بگذار این تغاز را ببرم، قیمتش
را هم می دهم. روستائی گفت: بگذارید باشد چون بدین وسیله تا به حال پنج عدد گربه
فروخته ام و آنچه تو می خوانی من از برم!

به فکر آینده خود باش

وقتی عبدالله بن طاهر در خراسان، قناتی حفر می کرد که به قنات پیر زالی ضرر
داشت، پیرزن شکایت کرد. او چندین نفر را فرستاد، همه گزارش دادند که قنات به قنات
پیرزن ضرری ندارد!

امیرعبدالله به پیرزن گفت: ده تن کارشناس علیه تو گزارش داده اند و تو باز از
ادعا دست بر نمی داری؟

پیرزن گفت: ای امیر! من که شکایت کرده ام، وضع امروز و آینده ام را در نظر
گرفته ام؛ آنها هم که آنطور گزارش داده اند، وضع امروز و آیندۀ خود را در نظر
گرفته اند، اما تو هم در برابر خود و خدا باید وضع امروز و آیندۀ خود را در نظر
داشته باشی؛ قطعا هیچکدام از اینها شفاعت خواه روز قیامت تو نخواهند بود.

عبدالله چنان منقلب شد که همان ساعت راه افتاد و سر قنات رسید و قبا را کند و
توی هر دو قنات رفت و سنجید و بیرون آمد و با دیدن حریم مزرعه، حقّ را به جانب
پیرزن داد و خودش اولین توبره خاک را برای پرکردن آن در چاه ریخت.

مردمی باید بود

گه پیشرو نبرد می باید بود           
گه پیرو اهل درد می باید بود

القصّه به سرسری بسر می نشود    کاریست
عظیم، مردمی باید بود

«عطار نیشابوری»

فوائد شکیبائی

آورده اند که یکی از بزرگان دین را به تهمتی منهم ساختند و به زندان بردند و
او در زندان و در شکنجه بی تابی می کرد. دوستی داشت، او را مطلع کردند؛ دوستش در
نامه به او نوشت:

دست در عروة الوثقای الهی زن و پایدار باش، چه شکیبائی را چند فایده است:

1- آنکه دل را از معاصی پاک کند.

2- آدمی را در درجۀ صابران قرار دهد.

3- از خواب غفلت بیدارش کند.

4- قدر نعمت آزادی را بداند.

5- به سعادت توبه، او را مستعد گرداند.

این نامه تأثیر بسیار مثبتی در رفع ناراحتی او نمود.

… ندیدن خود را

عیب است بزرگ برکسیدن خود را          
وز جملۀ خلق برگزیدن خود را

از مردمک دیده بیاید آموخت                  
دیدن همه کس را و ندیدن خود را

«خواجه عبدالله انصاری»

 

/

مبانی تفکر بسیجی

مبانی تفکر بسیجی (3)

بسیجی دیدۀ بیدار عشق است

بسیجی پیر میدان دار عشق است

***

سخن در باب حساسیت بسیج و بسیجیان نسبت به اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی و
آرمانهای سردار بسیجیان امام خمینی (قدس سره) بود و این موضوع به عنوان یکی از
مبانی تفکر بسیجی برشمرده و تأکید گردید که باید تمام تفکرات و خطوط مخالف انقلاب
و امام مطمئن شوند هرگاه اقدام به ابراز وجود و عرض اندام نمایند و بخواهند متعرض
خط امام شوند، بسیجیان در مقابل آنان صف آرائی خواهند نمود و مدافع کیان انقلاب
اسلامی خواهند بود. اما این اصل کلی در چه زمانی و در کجا باید کارائی خود را نشان
دهد و به عبارت دیگر، آن اصول و ارزشها چه مشخصه های بارزی را دارا هستند که به
محض احساس ایراد خدشه به آنها باید عکس العمل بسیجیان را شاهد بود؟ شایسته است که
در این مهم به کلام جاودان خمینی کبیر (س) تمسک جوئیم که فرموده اند:

«امروز یکی از ضروری ترین تشکلها، بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و
دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان، از انقلاب و اسلام دفاع
کنند و فرزندان بسیجی ام در این دو مرکز، پاسدار اصول تغییر ناپذیر «نه شرقی و نه
غربی» باشند امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج
دارند. فرزندان انقلاب به هیچ وجه نگذارند ایادی آمریکا و شوروی در آن دو محل حساس
نفوذ کنند. تنها با بسیج است که این مهم انجام می پذیرد. مسائل اعتقادی بسیجیان به
عهدۀ این دو پایگاه علمی است. حوزۀ علمیه و دانشگاه باید چارچوبهای اصیل اسلام ناب
محمدی (ص) را در اختیار تمامی اعضاء بسیج قرار دهند. باید بسیجیان جهان اسلام در
فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و ای شدنی است چرا که بسیج تنها منحصر به ایران
اسلامی نیست. باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق
و غرب ایستاد شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می توان اسلام
را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است. انقلاب اسلامی
در جهان نیازمند فداکاریهای شما است و مسئولین تنها با پشتوانۀ شما است که می
توانند به تمامی تشنگان حقیقت و صداقت اثبات کنند که بدون آمریکا و شوروی می شود
به زندگی مسالمت آمیز توأم با صلح و آزادی رسید. حضور شما در صحنه ها موجب می شود
که ریشۀ ضد انقلاب در تمامی ابعاد از بیخ و بن قطع گردد. من دست یکایک شما
پیشگامان رهائی را می بوسم و میدانم که اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند
به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت. بار دیگر تأکید می کنم که غفلت از ایجاد ارتش بیست
میلیونی سقوط در دام دو ابر قدرت جهانی را به دنبال خواهد داشت».

(2/9/67)

اگر وجوه مختلف این فراز بلند از پیام تاریخی امام راحلمان حضرت روح الله، به
خوبی تبیین شود و براساس آن در حوزه و دانشگاه برنامه ریزی گردد، بسیاری از مسائل
و مشکلات مبتلا به موجود به سهولت از سر راه انقلاب و نظام برداشته خواهد شد.

براساس این استراتژی مهمی که امام برای بسیج، حوزه و دانشگاه تشریح فرموده
اند:

1- تشکیل بسیج دانشجو و طلبه به عنوان ضروری ترین تشکلها.

2- دفاع از انقلاب و اسلام با تمام توان در حوزه و دانشگاه.

3- پاسداری از اصول تغییر ناپذیر نه شرقی و نه غربی.

4- جلوگیری از نفوذ ایادی آمریکا و شوروی در این دو مرکز.

5- تشریح، تبین و آموزش مسائل اعتقادی بسیجیان و یا چارچوبهای ناب محمدی (ص)
را در اختیار بسیج و بسیجیان قرار دادن.

1- تشکیل بسیج دانشجو و طلبه

از همان روزهای اول که بحث وحدت حوزه و دانشگاه توسط امام مطرح گردید موانع
وحدت و عوامل افتراق به صورتی قوی و ریشه دار در هر دو مرکز (حوزه دانشگاه) حضور و
نمودی روشن و فعال داشت. قدرتهای جهانی سلطه گر به خصوص آمریکا و انگلیس و رژیم
های دست نشانده شان در ایران به ویژه رژیم منحوس پهلوی تلاشهای مستمری در جدا نگه
داشتن اقشار مختلف و از آن جمله طلاب علوم دینی و دانشجویان و دانشگاهها از یکدیگر
انجام دادند. این جدائیها حتی جنبۀ اعتقادی نیز یافت. بدین معنی قبول کردن تز
استعماری جدائی دین از سیاست در حوزه باعث می شد روحانیون معتقد به این «تز» در
هیچ مسئله ای دخالت نکنند و «امر سلطان را به سلطان واگذار» کرده و مسائل مستحدثه
را تنها در چارچوب احکام فردی و جزئی خلاصه نمایند. از طرف دیگر دانشگاهها «خط»
ستمشاهی غالب این بود که علم و تکنولوژی با دین سر سازگاری ندارد و اگر دانشجویی
بخواهد به مدارج بالای علمی دست یابد نباید«امُّل» بوده و اوقات خود را صرف مسائل
کهنه و بیهوده کند.

البته گرچه با وقوع انقلاب و انقلاب فرهنگی برخی افراد مروّج چنان تفکراتی در
حوزه و دانشگاه افشاء و طرد گردیدند لیکن همان افکار با عباراتی دیگر در هر دو
مرکز هنوز رایج است و به عنوان دشمنان شمارۀ یک تشکیل بسیج دانشجو و طلبه و وحدت
واقعی حوزه و دانشگاه  تلقی می شود به گونه
ای که بازهم منجر به صف بندی در مقابل هم می گردند. مثلا گفته می شود دانشجویان و
دانشگایان باید پیرو خط مشی و راهی باشند که حوزه برای آنها ترسیم می کند. در
دانشگاهها نیز کسانی با تفکرات لیبرالی با تأکید بر تفوق مدرنیسم و سیستم سرمایه
داری غرب، دنیای متجدد، خواستار آنند که حوزه های علمیه آیات و روایات را به گونه
ای تأویل و تفسیر نمایند که توجیح گر وضع موجود دنیای غرب باشد و مدینۀ فاضلۀ
اسلام به گونه ای ترسیم شود که شکل و شمایلش شهری چون «بن المان غربی» یا کشوری
مثل «ژاپن» را در اذهان تداعی نماید!

طرحی که امام برای از بین بردن این افکار غلط و انحرافی دارند ایجاد تشکیل
بسیج دانشجو و طلبه است. وحدتی به معنای واقعی حول و محور اسلامی ناب محمدی (ص).
بدین معنی که معتقدان به خط امام (و یا به تعبیر امام فرزندان بسیجی اش) در این دو
مرکز، با همفکری و هماهنگی یکدیگر جنبه های گوناگون اسلام ناب را مدوّن در اختیار
بسیجیان جهان اسلام قرار دهند.

2- دفاع از اسلام ناب و انقلاب

پر واضح است که دارندگان تفکر اسلام تحجرگرائی و مقدس مآبی، اسلام سرمایه
داری، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام آمریکائی در هر دو مرکز وجود داشته
و به طور مستمر و به انحاء گوناگون و تحت پوششهای مختلف، سعی در ضربه زدن به اسلام
ناب و انقلاب را دارند. دفاع از اسلام ناب و انقلاب به عنوان یکی از اصلی ترین
وظایف بسیجیان حوزه و دانشگاه به شمار می آید و حتما این دفاع، صرفا در اقدامی
نظامی و مسلحانه خلاصه نمی شود. به قول امام:

«خطر تحجرگرائی و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه
ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام آمریکائی اند
و دشمن رسول الله».

(3/12/67)

در دانشگاهها نیز بعضی از همین مارهای خوش خط و خال در یک زمان تز جدائی دین
از سیاست را به صورت «سیاست فقط وظیفۀ روحانیون است!» بازسازی کرده بودند توسط
امام با برخوردی کوبنده افشا شدند و امروز این گونه مطرح می کنند که دخالت
دانشجویان در سیاست و مسائل سیاسی روز آنها را از پیشرفت علمی باز می دارد و بدین
وسیله فعالیتهای سیاسی دانشجویان را محدود می نمایند. بسیجیان طلبه و دانشجو باید
این ترفندها را به خوبی شناسائی و افشاء کنند و مجدانه نسبت به خطراتی که متوجه خط
امام که همان مبانی اسلام ناب محمدی (ص) است، می شود، حساسیت فوق العاده از خود
نشان دهند و یقین داشته باشند که جهت گیری صحیح و اصولی و مبتنی بر اصول و
معیارهای اسلام ناب کاربرد منطقی علمی و مردمی علومی است که بطور روزمرّه فرا می
گیرند در حالی که اگر چنین جهت گیری صحیحی را نداشته باشند بی گمان از صراط مستقیم
اسلام ناب محمدی (ص) خارج و ما بعد الحق إلا الضلال.

3- پاسداری از اصول تغییر ناپذیر نه شرقی و نه غربی

چه تقارن نیکویی است سخن از «پاسداری» اصول انقلاب اسلامی گفتن در موقعی که
زمان انتشار پاسدار اسلام این شماره مصادف شعبان المعظم (و سومین روز از این ماه
بزرگ) روز تولد بزرگ پاسدار اسلام ناب محمدی (ص) حسین بن علی (ع) که به حق «روز
پاسدار» نام نهاده شده است. امام راحلمان با آن عظمت روح و با چنان درجه ای از علم
و خلوص و عشق و عرفان می فرمودند که: «در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی
ام». اما برای آنکه مقام رفیع و بلند مرتبۀ پاسداری از اسلام ناب را بیان نمایند
فرموده اند: «ای کاش من یک پاسدار بودم». گرچه به زبان آوردن این آرزو را تواضع و
فروتنی امام (س) دربارۀ پاسدار و پاسداری نکتۀ مهم تر و بالاتری را به عاشقان و
پیروان واقعی اسلام ناب تعلیم می نماید و آن اهمیت پاسداری از اسلام است. مقامی که
عزیزترین انسانها در کربلا برای آن جان دادند و با خون خویش آن را تثبیت کردند.
بنابر رهنمودهای مکرر حضرت امام (س) شاید در مرتبه و مرحلۀ اول باید از پاسداری،
پاسداری کنیم یعنی ویژگی ها و اصول و مبانی پاسداری از اسلام ناب را دقیقا مراعات
نموده و همۀ آنها را به برادران و خواهران پاسدار روحانی، سپاهی، کمیته ای و….
خود متذکر شویم. به آنان بگوئیم که اگر شما قبل از هر چیز متخلف به اخلاق حسنۀ
پاسداری از ناب نشوید نخواهید توانست دیگران را به دین حق هدایت نمائید. و نیز
تذکر دهیم که امور اعتباری و ظاهری هیچکس را بلند مرتبه نمی کند بلکه این خلوص و
ایمان و اخلاص افراد است که باعث علو معنوی انسان می گردد.

و همانگونه که در آخرین پیام امام به فرماندهان سپاه پاسداران آمده است:

«در نزد موحدین و سالکان طریقت سخن از اجر و پاداش دنیائی اسائه ادب به منزلت
و مقام آنان است و دنیا با همه زرق و برقها و اعتباراتش به مراتب کوچکتر از آن است
که بخواهد پاداش و ترفیق مجاهدان فی سبیل الله گردد و مجاهد فی سبیل الله بزرگتر
از آن است که گوهر زیبای عمل خود را با عیار زخارف دنیا محک بزند».

از این حاشیه با ذکر این کلام و تذکر آخر به خواهران و برادران پاسدار در می
گذریم که در عین پاسدار بودن مانند بسیجی های پابرهنه باشید.

اما در خصوص اصول تغییر ناپذیر نه شرقی و نه غربی که امام پاسداری از آن را به
عنوان یکی از اصلی ترین وظایف بسیجیان حوزه و دانشگاه تعیین نمودند در شماره بعد
به بحث می پردازیم و در اهمیت این امر، نوشتار خود را با جمله ای از امام خمینی
(س) در این رابطه به پایان می بریم که فرموده اند:

«… امیدوارم از سیاست صحنه های سخت «نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی» عبور
کنید که اگر ایران را بر پایۀ استقلال واقعی پایه ریزی نکنیم هیچ کاری نکرده ایم».

(آخرین پیام به جهادگران- آذر67)

 

/

زیّ طلبگی

ارزشهای اسلام و انقلاب را پاسداری کنیم (18)

زیّ طلبگی

حجة السلام محمد تقی رهبر

علی (ع):

«خدا از زمانداران عدل پیمان گرفته، خود را با زندگی ضعفای مردم مقیاس گیرند.»

پیامبر اکرم (ص):

«من همانند بندگان غذا می خورم و چون بندگان می نشینم».

«همانگونه که تارک دنیا شدن نباید یک فرهنگ باشد، تجمّل و دنیا گرائی نباید به
صورت یک فرهنگ داآید.»

حضرت امام (ره):

«تنها آنهائی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده
باشند».

زیّ طلبگی و اتّخاذ شیوۀ زاهدانهو پرهیز از تجمّل و مصرف گرائی برای روحانیت،
مسئولین و تودۀ مردم ما یک شعار نیست، بلکه واقعیتی است برگرفته از مکتب و
ایدئولوژی و تفکر اسلامی نسبت به زندگی و فلسفه و اهداف آن را به همین دلیل است که
نباید در مرحله شعار بماند بلکه در عمل با واقعیت منطبق باشد.

گفتیم واقعیتی برگرفته از مکتب و تفکر اسلامی: چرا که به زندگی دنیا و مادیات
به عنوان وسیله می نگریم و دنیا را در صورتی پسندیده می دانیم که ما را در جهت
رسیدن به اهداف معنوی و مقصد والای حیات اخروی یاری رساند که در این صورت آن را می
توان حسنه جر و خیر نامیده وگرنه غرور و فریب نخواهد بود و چون لجنزاری است که
انسان را در مرداب نابودی می کشاند همان گونه که بسیاری را بدین سرنوشت مبتلا
ساخته است.

دنیا از نظر اسلام

به آیات قرآن و روایات اهل بیت بنگریم که چگونه دنیا را به ارزیابی می نهند.

قرآن کریم می گوید: «فلا تعرّنّکم الحیوة الدنیا…» (سورۀ لقمان- آیه 33)-
مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد….

و نیز: «وما الحیوة الدنیا إلا متاع الغرور» (سورۀ آل عمران- آیه 185)- زندگی
دنیا جز کالای فریب و نیرنگ نیست.

و نیز: «وما الحیوة الدنیا إلا لعب ولهو…» (سوره انعام- آیۀ 32)- زندگی دنیا
جز بازی و سرگرمی نیست…

و نیز خطاب به پیامبر اکرم (ص): «ولا تمدّنّ عینیک الی مامتّعنا به ازواجاً
منهم زهرة الحیوة الدنیا…» (سوره طه- آیۀ 131)- به آنچه از متاع دل فریب دنیا به
آنان داده ایم چشم طمع مبند…

اصولاً کلمه «دنیا» به معنی پست و بی ارزش است که انسانهای والا هرگز خود را
بدان پایبند نخواهند ساخت. این شیوه ای است که انبیاء ائمه و اولیا پیموده اند. در
عین حال این بدان معنی نیست که نعمتهای مشروع که خدا برای بندگان آفریده بر مؤمنان
حرام باشد: «قل من حرّم زینة الله التی اخرج لعباده والطیّبات من الرّزق…» (سورۀ
اعراف- آیه 32)- بگو چه کسی حرام کرد زیوری که خدا برای بندگانش آفرید و غذاهای
پاکیزه را…

این در جای خود قابل بحث نیست. امّا آنچه شایان تأمل است، لحن عمومی آیات و
روایات است و سیرۀ اولیا که دنیا را به چیزی نگرفته و حتی کوشیده اند دامن از دست
آن بکشند و راه و رسم زاهدانه  پیش گیرند….

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «انا عبد آکل کما یأکل العبد واجلس کما یجلس العبد»
(بحارالانوار- ج16 ص242)- من بنده ای هستم که همانند بندگان غذا می خورم و همانند
بندگان می نشینم.

از امام صادق (ع) سؤال شد آیا این روایت صحیح است که پیامبر اکرم (ص) از نان
گندم سیر نشدند؟ فرمود: نه، رسول خدا هرگز نان گندم نخوردند و از نان جو هرگز سیر
نشدند «قال لا: مااکل رسول الله خبز برّقط ولا شبع من خبز شعیر قط» (بحارالانوار-
ج16 ص243).

ابوذر غفاری می گوید: پیامبر خدا مرا به هفت چیز فرمان داد:

یکی آنکه مستمندان را دوست بدارم و به آنها نزدیک شوم.

دیگر آنکه به افراد زیر دست خود نگاه کنم نه افراد بالا دست خود و ….

«امرنی بحبّ المساکین والدنو منهم و امرنی ان انظر الی من هو دونی لا الی من
هو فوقی و…»

(کتاب ابی ذر- عبدالله البستی).

ساده زیستی معصومین (ع)

ساده زیستی پیامبر اکرم (ص) را در صدها روایت و حکایت شنیده و خوانده ایم.
خوانده ایم که شخصی خدمت پیامبر آمد و دوازده درهم به آن حضرت داد که با آن
پیراهنی بخرد و دربر کند… و حضرت با آن پول یک پیراهن چهار درهمی خریدند و برهنه
ای را پوشاندند و با چهار درهم دیگر کنیزکی را از نگرانی و بردگی نجات دادند و با
بقیۀ آن پیراهنی برای خود تهیه کردند…

(بحارالانوار- ج16 ص214).

از داستانهای امیرالمؤمنین (ع) نیز روایتها بی شمار است.

سیاست، زهد و عزّت نفس اساس کار آن حضرت در تربیت امّت بود و این با اتّخاذ
شیوۀ زاهدانه و بی آلایشی و بی اعتنائی به دنیا چیزی بود که مورد طمع طماعان مال و
لذّت و تجمل است… امیرالمؤمنان در خانه ای زیست که تهیدستان امت می زیستند، نان
جوین می خوردند که خود یا همسرش تهیه می کردند. او قبل و بعد از خلافت خشن ترین و
ساده ترین لباس را می پوشید و می گفت: «آگاه باشید که امام شما از دنیایتان به دو
جامۀ کهنه و دو قرص نان قناعت ورزیده است.»

«به خدا سوگند از دنیای شما طلائی نیاندوخته ام و از درآمدهایش ذخیره ای
نساخته ام و برای کهنه جامه خویش جایگزین مهیا نکرده ام و از زمین چیزی در تصرف
نگرفته ام و همانا دنیا در نظر من کمترین بهائی ندارد.» (کتاب امیرالمؤمنین- ج1
ص99).

سوید بن غفله گوید: روزی به خانه علی درآمدم و در آنجا جز حصیری کهنه نبود که
امام بر آن نشسته بودند. گفتم یا امیرالمؤمنین! شما زمامدار و امام مسلمین هستید،
بیت المال  در اختیار شما است واردین می
آیند با شما دیدار کنند، در خانه شما جز حصیری نیست! امام گفت: ای سوید! آنجا که
جای ماندن نیست، اثاث نباید چید. در پیش روی ما منزل همیشگی است ما اثاث را بدانجا
منتقل کرده ایم و بزودی به آن منزل بار خواهیم بست.

ابی رجا می گوید: علی (ع) شمشیرش را به بازار آورد و صدا زد کیست که این را از
من خریداری کند؟ سوگند به آنکه جان علی در دست اوست، اگر نزد من به قدر پول این
شمشیر بود آن را نمی فروختم.

بکرین عیسی می گوید: علی (ع) به مردم می گفت: ای اهل کوفه! هرگاه من از نزد
شما با غیر مرکب و غلامم خارج شوم، خائن خواهم بود.

مخارج علی (ع) از کشاورزی بود که در «ینبع» داشت و از درآمد آن به مردم نان و
گوشت می خورانید و خود نانش را با زیتون تناول می نمود.

عقبۀ بن علقمه می گوید: بر علی وارد شدم دیدم ماست ترش در برابر اوست که من از
ترشی آن ناراحت شدم و مقداری نان خشک.

گفتم امیرالمؤمنین! آیا چنین غذایی را می خورید؟!

در پاسخ فرمود: «رسول خدا (ص) نان خشک تر از این می خورد و لباس خشن تر از این
را می پوشید؛ اگر بر خلاف سیرۀ پیامبر عمل کنم از وی عقب خواهم ماند.» (کتاب
امیرالمؤمنین- ج1 ص101- 100).

سفیان ثوری از عمر بن قیس آورده که علی را دیدند لباس کهنۀ وصله داری بر تن داشت
زبان ملامت گشودند. امام در پاسخ فرمود: «این لباس به قلب خشوع می بخشد و برای
مؤمن الگو می شود.»

اینها گوشه ای است از زندگی حضرت علی (ع) و حضرت محمد (ص) که هر کس جز آن
بگوید تاریخ را مسخ کرده و راه خلاف واقع پیموده است.

اصولا کرامت و بزرگواری را در تجمل گرائی و زندگی مصرفی نمی توان جست.
انسانهای آزاده مصرف و رفاه را توهین به خود تلقی می کنند.

می گویند: «حطیئه» شاعر دربارۀ «زبرقان بن بدر» شعری گفت که زبرقان آن را نسبت
به خود هجو تلقی کرد و به موجب آن به نزد خلیفه وقت شکایت برد. آن شعر این بود:

دع المکارم لا ترحل لبغیتها

واقعد فانّک انت الطاعم الکاس

یعنی مکارم اخلاق را ول کن و برای طبت آن رخت سفر مبند و بنشین به جایت که تو
«خورده و پوشنده» ای! زبرقان، خوردن و پوشیدن یعنی مصرفی بودن و نه طالب مکارم و
ارزشها را هجو تلقی کرد و حق مطلب هم این بود.

مگر علی (ع) نفرمود: «فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمة المربوطه همّها
علفها» (نامه به عثمان بن حنیف)- من آفریده نشده ام که همانند حیوانی چرنده که همه
آرمانش چرریدن است، غذاهای لذیذ مرا سرگرم سازد.

انسان و خوی حیوانیت

لذت و مصرف به انسان خوی حیوانیت می دهد و او را از غافله ارزشهای معنوی باز
می دارد چرا که هرگاه توجه انسانی در بعد از ابعاد وجود خود متمرکز شد از دیگر
ابعاد غافل می ماند و از سوی دیگر ناچار می شود خود را به وابستگی و اسارت بکشاند.
آدمی اگر بخواهد به شکوفائی معنوی برسد و مستقل زیست کند باید دل از شواغل و زخارف
طبیعت بردارد. البته نه به شیوۀ تارکین دنیا و راهبان و صومعه نشینان و افراط های
صوفیانه، بلکه با آلوده نشدن و اسیر نگشتن به دنیا و مصرف داشتن هم خویش به فضائل
و ارزشهای معنوی و ایثار و احسان و نجات از چنگال رفاه و لذت که ثمره ای جز بی
دردی ندارد و مرز این را اسلام مشخص کرده است.

از همین جاست که روانشناسان رنج و مشقت را کلید موفقیت های انسانی و مرکب هنر
و شکوفائی استعدادها دانسته اند. «فرانکل» یکی از روانشناسان و روانکاوان است که
مکتب «لوگرو تراپی» یا معنی درمانی را بنا گذاشت. وی که سه سال در بدترین شرایط
زندگی در اردوگاهها نازی به سربرده است در مفهوم زندگی می گوید: «زندگی یعنی رنج
کشیدن اما برای رنج خویش معنائی یافتن.»

یک شاعر ایرانی هم می گوید:

ای رنج ای خدای هنر پرور

ای کعبۀ خیال هنرمندان

از تست هرچه هست بنام عشق

در دفتر وجود تو جاویدان

مرحوم حکیم الهی قمشه ای گوید:

دلی که رامش جوید نیابد او دانش

سری که بالش خواهد نیابد او افسر

ززود خفتن و از دیر خاستن هرگز

نه ملک یابد مردونه بر ملوک ظفر

دکتر الکسیس کارل در کتاب «انسان موجود ناشناخته» گوید: تمدن جدید به انسان
خاصیت حیوانات اهلی بخشیده و…

سخنان از این دست در گفتار دانشمندان، ادبا، شعرا بسیار است و همه در این
خلاصه می شود که گرائیدن به لذت و رفاه آدمی را از منزلت والای انسانی فرود می
آورد و همپای حیوانات قرار می دهد و به دنبال آن خصال حیوانی که «خشم و شهوت» است
رخ می نماید. آدمی را بی تفاوت می کند، به بی دردی می کشاند که ریشۀ همۀ رذائل در
همین است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «حُبُّ الدُّنیا رأس کلّ خطیبةٌ»- محبت دنیا
عامل اصلی همۀ خطاها است. این یک اصل است برای همه و برای همیشه، به ویژه ملتی که
می خواهد ارزشهای معنوی و دستاوردهای گرانبهائی را که با خون و ایثار بدست آورده
حفظ کند. و دوباره به بند بردگی دیگران در نیاید و همان گونه که معمار اندیشه
اسلامی حضرت امام خمینی (ره) فرمودند:

«بحث مبارزه و رفاه و سرمایه داری، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیا خواهی و
آخرت جوئی دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شود و تنها آنهائی تا آخر خط با
ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.»

روحانیت و دنیا گرائی

این است استراتژی انقلاب ما خط مشی ای که امام ترسیم فرمود و ما باید برای
همیشه در عمل و نه در شعار آن را حفظ کنیم… در این خصوص حضرت امام بیشترین توجه
و تذکر را با علما و روحانیون و روحانیت داشته اند. در پیام برائت مورخۀ 6/5/66
متذکر شدند:

«و آخرین نکته ای که در اینجا ضمن تشکر از علما و روحانیون و دولت خدمتگزار
حامی محرومان باید از باب تذکر عرض کنم و بر آن تأکید نمایم، مسئلۀ ساده زیستی و
زهد گرائی علما و روحانیت متعهد است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همۀ
فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون
منّت نهاده است و ادارۀ یک کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیاء را به آنان محول فرموده
است، از زیّ روحانی خود خارج نشود و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون
شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است پرهیز کنند. و بر حذر باشند که
هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و
حرکت در مسیر دنیا نیست، که الحمدالله روحانیت متعهد اسلام امتحان زهدگرائی خود را
داده است، ولی چه بسا دشمنان قسم خورده اسلام و روحانیت بعد از این برای خدشه دار
کردن چهرۀ این مشعلداران هدایت و نور دست بکار شوند و با کمترین سوژه ای به اعتبار
آنان لطمه وارد سازد که انشاء الله موفق نمی شوند.»

(اوّل ذیحجۀ 1407)

در فرمایش حضرت امام که خط مشی همیشگی نظام و روحانیت و امّت ماست دقت کنیم،
آن فقید همیشه جاوید ضمن اینکه دامن روحانیت را از اتهام دنیا گرائی مصون می دانند
باز هم تأکید می فرمایند که باید مراقب باشند در دام دشمنان اسلام و مرفهان و
سرمایه داران نیافتند و به تجمل گرائی و توجیه تجمل گرائی رو نکنند که کوچکترین
سوژه در اینجا کافی است تا آبروی چندین ساله را بر باد دهد و بر حیثیت جهانی
انقلاب لطمه وارد کند…

روحانیت ما باید مثل همیشه یه دیگر مردم درس زهد، گذشت و ایثار و معنویت گرائی
و پرهیز از تجمل و مصرف را بیاموزند. امروزه اکثریت مردم ما با ریاضت و صرفه جوئی
و اقلّ مایحتاج زندگی می کنند و به مثل معروف با سیلی صورت خود را سرخ نگه می
دارند. در چنین شرایطی معقول و مشروع نیست که خدای نخواسته مسئولان یا عالمان دین
به تجمل رو کند یا توجیه گر آن باشند و یا وزارتخانه ها را با دکورها و مبلمان های
طاغوتی آزین بخشند… و به ولخرجی های زیانبار مشروعیت بدهند و در خانه و اتومبیل
و ضیافت و عزا و عروسی از حدود عرفی خارج شوند….

این که امام می فرمایند: «تنها آنهائی تا آخر خط با ما هستند که در فقر
ومحرومیت و استضعاف را چشیده باشند» سخن بسیار جدی است. میئولین نظام باید از این
قشر باشند تا بتوانند خط امام را تا آخر بپیمایند و گرنه نمی توانند بفهمند
گرسنگی، بی خانمانی، قرض و قسط و تنگدستی و ریاضت و خجالت زن و فرزند یعنی چه! به
ویژه روحانیان ما که اغلب از این قشرها نباید این اصل را فراموش کنند و اگر دارای
مکانت و امکاناتی شدند زندگی مشقت بار قشهای محروم را نباید از یاد ببرند. طبیعت
آدمی فراموش کاری است. و محیط طبیعی زندگی بزودی بر انسان اثر می گذارد. از این
پدیدۀ شوم باید هراسید!

گرایش به دنیا آدمی را در وجدانهای عمومی خوار می کند و به طور طبیعی ننگ
اتهام را بر او هموار می سازد. لذا در روایات اسلامی آمده است «اذا رأیتم العالم
محبّاً لدنیا فاتهموه علی دینکم» خدا نیاورد آن روز را که یک فرد روحانی که می
بایست محبوب و امین و تکیه گاه روحی رنجیدگان و تودۀ مردم باشد، به دنیا دوستی،
مال و جاه و تجمل و رفاه متهم گردد و پایگاه مردمی را از دست بدهد و مصداق
«الاخسرین اعمالا» گردد.

کافی است چند مورد محدود از این قبیل دیده می شود که مثلا فلان زید به توسعۀ
نامعقول خانه و ساختمان و تجمل و ریخت و پاش بپردازد و نهاد مقدس روحانی را که
همواره در صف محرومان زیسته با عملکرد خود زیر سؤال برد. آن وقت این فرد یا معدود
افراد از این قبیل باید نزد خدا و وجدان خود و وجدان عموم پاسخگوی تهمتی باشند که
به موجب دنیا گرائیشان متوجه نوع گردیده است. امروز روزی است که یک روحانی و یک مسئول
و کاگزار مملکتی حتی از بسیاری امور مشروع که بر حسب دنیا دوستی و لذت گرائی حبّ
جاه و مقام براو و نوع می زند، خودداری کند تا آرامش وجدانی مردم را که در سایۀ
نوع دوستی و صمیمیت و صفای اسلامی به دست آمده پاس دارد واقعاً همانگونه که حضرت
امام قدس سره فرمودند: «هیچ چیز به زشتی دنیا گرائی روحانیت نیست» خدا و مردم از
این قشر انتظار دیگری دارند. سخن از مشروع یا نامشروع بودن رفاه و نعمت نیست بلکه
امروز معیار ما سخن علی (ع) است که به علاء بن زیاد فرمود: «خدا از زمامداران عدل
پیمان گرفته که خود را با ضعفاء مردم مقیاس گیرند تا رنج محرومیت به محرومان فشار
روحی وارد نکند.»

مردمی کهگاه با هشت سرعائله در بیغوله ای زندگی می کنند، نمی توانند شاهد
باشند که افرادی به توسعۀ نامعقول زندگی و خانه خود بپردازند. مردمی که چند سال در
نوبت لاستیک اتومبیل بسر برده اند برایشان قابل قبول نیست که ببینند افرادی به کمک
کانالهای ارتباطی طی هفت هشت سال اشتغال یا مسئولیت در یک نهاد سه مرتبه اتومبیل
گرفته باشند!!

برادران عزیز! ما می دانیم که قشر محترم طلبه و روحانی و نیز مسئولان ما
معمولا از طبقۀ محروم این اجتماعند و دامن پاک آنها از اتهام لذت جوئی مبرا است.
اما عملکرد معدود افرادی از این قشر می تواند موجب بدبینی و بدنامی نوع گردد که با
هیچ چیز قابل جبران نیست و دامن پاک این قشر خدوم را لکه دار سازد.

برادران عزیز! امروزه ما از هر زمان دیگر بیشتر به کفّ نفس و فداکاری و
خودسوزی و خودسازی نیاز داریم تا سطحی نگران نپندارند حال که زمام امر بدست ما
افتاده ما هم مانند دیگران عمل می کنیم و غم و رنج قشرهای محروم را نادیده گرفته
ایم، حفظ پایگاه مردمیروحانیت به حفظ همان چیزی است که حضرت امام به «زیّ طلبگی»
تعبیر فرمودند. زیّ طلبگی همان ساده زیستی، و مردمی بودن و پا روی تجملات و تعینات
نهادن است… رفتار حضرت امام قدس سره آن معلم و آموزگار تعبد و زهد و ایثار برای
ما الگو است. آن بزرگوار روزی که از دنیا رخت بربستند جرأت این را داشتند که
همانند جدشان علی (ع) بگویند: «به خدا از دنیای شما درهم و دیناری نیاندوخته
ام…» ما اگر نتوانیم همانند علی (ع) زندگی کنیم- که البته نمی توانیم- و اگر
نتوانیم روح والا و بزرگ امام را دارا باشیم- که آن را نیز از ما نمی آید- باید
دستورالعملی را که علی (ع) داد بکار بندیم و روش امام را اسوه سازیم آن حضرت
فرمود: «الا وانّکم لا تقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و اجتهاد» (نامه به عثمان
بن حنیف)

– البته شما نمی توانید مانند من عمل کنید امّا مرا با «ورع و اجتهاد» یاری
دهید.

کدام جهاد؟ قرینۀ مقام نشان می دهد که این همان جهاد اکبر، یعنی جهاد با نفس
است. جهادی که یک لحظه توقف و آتش بس ندارد و به گستردگی پهنۀ هستی انسان گسترده
است و تا آخرین احظات عمر، هیچیک از ما از آن معاف نیستیم…

از عالم و عامی و پیرو جوان و وضیع و شریف و مسئول و کارگزار و توده های مردم،
این را بدانید که نفس هزاران چهره دارد و در هر لحظه به شکلی چون بت عیار درمی
آید. گاهی به صورت مال و تجمل است، گاه امیال غریزی و نفسانی است، گاه حبّ جاه و
خودنمائی و خود مطرح کردن و دیگری را شکستن و نان را به نرخ روز خوردن و حتی با
دین خدا و مقدسات به معامله نشستن و آخرین چیزی که از قلب مؤمن خارج می شود حبّ
جاه است (مضمون حدیث).

«نفس آنچنان کار را بر آدمی مشتبه می کند که قدرت تشخیص را از او می گیرد و در
این صورت است که آدمی «فرقان» یعنی شناخت حق و باطل را که نتیجۀ «تقوی» است از دست
می دهد، یعنی کورو کر می شود.

ما باید به محاسبه بنشینیم، ببینیم آیا سکوت و فریادمان، موضع گیری ها و جناح
بندی هایمان، خط و خطوط مان، پزیرش و گزینش مان، تحقیر و و تعظیم مان و حذف و
اضافه مان، واقعاً برای خداست؟ و چیزی دیگر در آن دخیل نیست؟! و ضمیر ناخودآگاه و
ضمیر آگاه و ظاهر و باطن مان جز رضای خدا را در هدف ندارد؟!

و بالاخره ببینیم عملکردها چقدر در گرایش و دلگرمی مردم به اسلام و انقلاب
مؤثر افتاده و برای آینده چقدر می توانند تضمین کننده ی اعتمادو پشتوانه ی روحی
باشند. وآنگاه اگر نیاز به خودسازی بیشتر داریم به خود بپردازیم که امتحانی است
سخت و رساندن بار این امانت تنها به دعوی علم و عدل در تئوری و تفکر نیست بلکه «ظلوم
و جهول» نبودن در عمل است و بس…

زیان حرص

*امیرالمؤمنین (ع): «مَن غَلَبَ عَلَیهِ الحِرصُ عَظُمَت ذِلَّتُه».

(غررالحکم- ص629)

آنکس که بیماری حرص برجانش مستولی گردد، به خواری و ذلت بزرگ دچار خواهد شد.

 

/

استکبار جهانی و دنیای اسلام

جاودانگی راه امام

استکبار جهانی و دنیای اسلام

قسمت هیجدهم

حجة السلام والمسلمین اسد الله بیات

توطئۀ دیگر استکبار جهانی

استکبار جهانی و کفر عالمی با توجه به ضربات کاری و زیادیکه  از اسلام و مسلمین در طول تاریخ دیده است و در
مقابل آن ضربات آسیب پذیری نظام سلطه و منافع غارتگران خودشان را بروشنی دریافته
اند با برنامه ریزی دقیق و جامع الاطراف و آینده نگرانه نشسته اند و با هماهنگی
شیاطین ظاهری و درونی به ریشه یابی پرداخته اند و با بررسی های علمی و طولانی علل
و عوامل استواری و آسیب ناپذیری دنیای اسلام و ضربه پذیری نظام سلطه را در مقابل
امواج حرکتهای مردمی بالخصوص دنیای اسلام یافته و کوشیده اند با تکیه بر آن علتها،
زمینه های نفوذ فرهنگ استکبار را فراهم نموده و در ذهنیت افراد جامعه این معنی را
ایجاد کنند که اگر کسی بخواهد در این دنیای تکنولوژی و توسعه ارتباطات زندگی کند و
اگر ملتی بخواهد از مزایای تمدن روز بهره مند گردد و حرکتی در ابعاد مختلف زندگی
سیاسی و اجتماعی بوجود آورد، راهی جز وابستگی به قدرتهای بزرگ جهانی ندارد. مگر
امکان دارد ملتی بدون اتکاء به یکی از قدرتهای جهانی بتواند مشکلات خود را مرتفع
سازد؟! مگر امکان دارد ملتها بدون تکیه بر حمایتهای قدرتهای بزرگ بزرگ بتواند در
صنعت و عرضۀ خدمات، توفیق پیدا نمایند؟! و آنقدر آنان روی این موضوع تکیه کردند و
مانور دادندو از طرق مختلف با برنامه ریزی روی آن کار تبلیغی و فرهنگی کردند که
اکثریت مردم جهان سوم و حتی مع الاسف دنیای اسلام آن را باور کردند و در سایۀ همان
باور نادرست در ایجاد روابط خودشان اولویت اول را به قدرتهای بزرگ جهانی قائل شدند
و دنیای سلطه طلب و استعمارگر نیز از این حالت 
انفعالی که در مردم دنیای مظلوم و جهان سوم بوجود آورده بودند و با نیرنگ و
تزویر افراد ساده لوح را باورانده بودند که بدون اتکاء به آنان ملتهای مظلوم نمی
توانند از منافع خودشان دفاع نمایند و به صورت مستقل زندگی کنند و فکر می کردند در
این دنیای غوغا سالاری و حاکمیت زر و زور نیرنگ در تقسیم بندی یا باید زیر سلطه
استکبار غرب و در رأس آنها آمریکای جهانخوار قرار گیرند و یا باید از هم پیمانان
استکبار شرق و در رأس آنها شوروی متجاوز بحساب آیند و حتی به مخیلۀ آنان خطور نمی
کرد که ممکن است ملتی آرمان خواه و کرامت طلب در این دنیا یافته شوند و با انسجام
و یکپارچگی خودشان و با قیادت و رهبری درست و حسابگر و الهی بتوانند روی پای
خودشان بایستند و کوچکترین تعلق و وابستگی به هیچ کدام از قدرتهای بزرگ جهانی
نداشته باشند و با سربلندی به حیات شرافتمندانه خویش ادامه دهند و از عربده کشی
سردمداران کفر جهانی هیچگونه خوف و هراسی بدل راه ندهند.

ویژگی های انقلاب اسلامی ایران

معجزه ای که در این عصر اتفاق افتاد و تمام معادلات بین المللی را بهم زد و
جمع بندی دیگری در اختیار جهانیان گذاشت، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود.
انقلابی که با تمام انقلابات تاریخ متفاوت و از همۀ آنها عظیم تر و بزرگتر بود.
اهدافی که این انقلاب داشد و دارد با هیچکدام از آنها قابل مقایسه و سنجش نبوده و
از همۀ آنها وسیع تر و گسترده تر می باشد. رهبری خاص حضرت امام (قدس سره) که در
تمام مراحل انقلاب و کورانها گوناگون، توانست طوری هدایت و رهبری نماید که انقلاب
با کمال سربلندی به حرکت تکاملی ادامه دهد و در برابر حوادث ناگوار ضعف و انفعال
از خود نشان ندهند. مجموعۀ این عوامل دست بدست هم دادند و این معجزۀ قرن اخیر را
به وجود آوردند و مرحلۀ جدیدی را در تاریخ بشریت آغاز نمودند و راه و روش تازه ای
را برای ملتها ارائه کردند و در عمل نشان دادند اگر ملتی بخواهد آزاد زندگی کند و
از حریم ارزشهای انسانی حمایت نماید و روی اصالت و کرامت خویش تکیه کند می تواند
این نوع موفقیتها را بدست آورده و در این راستا هیچ نیازی به حمایت قدرتهای جهانی
ندارند و بدون شک و تردید اگر ملی با حمایت و پشتیبانی یکی از قدرتهای جهانی
بخواهد به پیروزی برسد و از منافع ملی خویش دفاع نماید، نه تنها به اهداف خویش
نخواهد رسید بلکه در مسیر اهداف شوم و پلید و استعماری آنان قرار خواهد گرفت.

یکی از مهمترین و مؤثرترین کارها که طرفداران انقلاب اسلامی در ایران اسلام و
در سراسر جهان باید انجام دهند و در حقیقت یک کار عظیم فرهنگی و تبلیغی را شروع
ودر سطح گسترده در سراسر جهان روی آن تکیه نمایند همین است که شرایط ملت وا را قبل
از پیروزی انقلاب اسلمی و نوع حمایت استکبار جهانی و آمریکای غارتگر را از رژیم
فاسد شاهنشاهی و شیوۀ حرکت حضرت امام (قدس سره) و امت انقلابی را به جهانیان بازگو
نمایند. و آن حالت تحقیر و یأسی که دشمنان بشریت در ارادۀ ملتها ایجاد کرده اند و
آنان را از حرکتهای انقلابی و رهائی بخش ناامید ساخته اند مورد تحلیل قرار داده و
به تدریج آنان را به هویت خویش برگردانند و با الگو قرار دادن انقلاب اسلامی
ایران، نهضت ها را آغاز کنند و به منافع غارتگرانه دشمنان بشریت در سراسر عالم
بتازند و از هیچ قدرتی در مسیر اهداف مقدسشان نهراسند و مطمئن باشند اگر با تکیه
بر ارادۀ خویش حرکتی را شروع نمایند و با عزم آهنین آن حرکت را ادمه دهند، سنت
خدای عالم بر این جاری شده است که آنان را یاری فرموده و موفق و پیروزشان گرداند،
چون خدای عالم سرنوشت یک جمعیت و ملتی را تغییر نمی دهد[1] مگر
آنکه خود آنان بکوشند و جهاد نمایند و با تلاش و کوششهای فراوان و دگرگونی درونی
در خودشان بوجود آورند و متحول شوند؛ همینکه ملتی متحول یافت و دگگونی در آنان به
وجود آمد، نصرت الهی که موجب موفقیتها و برکات و کرامات فراوان است، بر آنان نازل
می شود و ارزشهای جدیدی را متناسب با آن تحولی که به وجود آمده است ارمغان می
آورد.

بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده توسط استعمار

امام (قدس سره) در این معقوله چنین می فرماید:

«از جمله نقشه ها که مع الاسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و
آثار آن بازتا حد زیادی بجا مانده بیگانه نمودن آنان است، به طوری که خود را و
فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و
فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از
دو قطب را از فرائض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند. و قصۀ این امر غم انگیز طولانی و
ضربه هایی که از آن خورده و اکنون نیز می خوریم کشنده و کوبنده است. و غم انگیز تر
اینکه آنان ملتهای ستمدیدۀ زیر سلطه را در همه چیز عقب نگهداشته و کشورهایی مصرفی
بارآورند و به قدرتهای شیطانی شان ترسانده اند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری
نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را بدست آنان
سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده
که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکاء نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید
نمائیم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب
و شرق زدۀ بی فرهنگ، آنها را به یاد انتقاد و مسخره گرفته و فکر قدرت بومی ما را
سرکوب و مأیوس نموده و می نمایند و رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح
باشد با عمل و گفتار و نوشتار تروج کرده و با مداحی و ثناجوئی آنها را با خورد
ملتها داده و می دهند. فی المثال اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژۀ فرنگی
باشد بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته و گوینده و نویسندۀ آن را دانشمند و
روشن فکر به حساب می آورند و از گهواره تا قبر به هر بنگریم اگر با واژۀ غربی و
شرقی اسم گذاری شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب و اگر
واژه های بومی خودی بکار رود مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود. کودکان ما اگر
نام غربی داشته باشند مفتخر و اگر نام خودی دارند سربزیر و عقب افتاده اند.
خیابانها، کوچه ها، مغازه ها، شرکتها، داروخانه ها، کتابخانه ها، پاچه ها و دیگر
متاعها، هرچند در داخل تهیه شده، باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و
به آن اقبال کنند. فرنگی مآبی از سرتاپا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها
و تمام شئون زندگی موجب افتخار و سربلندی و تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و
رسوم خودی، کهنه پرستی و عقب افتادگی، در هر مرض و کسالتی ولو جزئی و قابل علاج در
داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطباء دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد.

رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پر ارزش و رفتن به حج و
سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است. بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب
و معنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن، در مقابل تعهد به این امور نشانۀ عقب
ماندگی و کهنه پرستی است.»

(وصیتنامه سیاسی الهی)

با کمال تأسف این نوع خود باختگی و پوچ شدن آنقدر عمیق شده بود و در تمام شئون
زندگی نفوذ پیدا کرده بود و شخصیت متناسب با فرهنگ بیگانه در آنان به وجود آورده
بود نه تنهاخودشان بر این معنی افتخار می کردند، دیگرانی که این نوع بیگانه پرستی
را قبول نداشته و از فرهنگ اصیل خودشان دفاع می نمودند از ناحیه بیگانه پرستان و
مدافعان فرهنگ غربی و یا شرقی مورد سخریه و استهزا قرار گرفته و بایکوت می شدند.

من یادم هست در دوران ستمشاهی در بین سالهای 1350- 1352 که خفقان و استبداد در
شدت اوج بود و مبارزان و انقلابیون از قشرهای مختلف مردم و روحانیون و دانشگاهیان
در مخفی گاهها و تبعید و زندان بسر می بردند ما را همراه عده ای به زندان بردند و
مدتی در زندان قصر بودیم، بخاطر برخوردهای فاشیستی و غیرانسانی که مأموران رژیم
فاسد پهلوی در بیرون با مردم مظلوم و در داخل زندانها با زندانیان مبارزه سیاسی
داشت، ریاست زندان در آن ایام با فردی به نام سرهنگ زمانی بود که به تمام معنی و
درست خودباخته فرهنگ غرب و آمریکا بود، علاوه بر اینکه دارای منیت وکبر و غرور بود
هیچگونه ابائی از فحاشی و ناسزا گفتن و اهانت به انسانهای مبارزه و ابریاء و
زندانیان بی گناه نداشت.

یک روز برای اینکه روحیه مقاوم و استوار ماها را از بین ببرد و آنان را تحقیر
کند و رضایت اربابان خویش را جلب نماید، همۀ زندانیان را در حیاط یکی از بندها-
ظاهراً بند 4 بودیم- جمع کرد و دوروبر آنان افراد مسلح گماشت و با حالت ارعاب و با
عبارات بسیار توهین آمیز و تحقیر کننده، زندانیان را مورد خطاب قرار داد و از جمله
عباراتی که بکار برد این بود: شماها چه می گوئید و چه شخصیتی دارید. شماها اصلا
خوردن اسپاگتی را نمی دانید. اسپاگتی ظاهرا نوعی غذا است که در فرنگ با دو تا چوب
می خورند.

شما می دانید این نوع برخورد کردن یک سرهنگ با ادعاء تحصیلات عالیه با افرادی
که دارای افکار بلند بوده و درصدد دگرگونی نظام حاکم هستند و از اندیشه های بلند و
تحصیلات در سطح بسیار بالا برخوردارند نیست مگر برای اینکه روحیه آنان را خرد کرده
و ارادۀ مبارزان را بشکنند و به آنان القاء کنند چون شما فرهنگ حاکم رژیم وابسته
به فرهنگ و استکبار جهانی را قبول ندارید و برای برهم زدن آن دست به بعضی کارها
زده اید و نحوۀ خوردن فلان غذا را نمی دانید چون که به غرب نرفته اید و از آنان
فاصله گرفته اید دارای شخصیت مطلوب آنان نبوده و حق ابراز و اظهار وجود ندارید.
این را از باب نمونه در اینجا آوردم و الا موارد و شواهد آنقدر فراوان است و بر
همگان روشن و آشکار است که نیازی به آوردن نمونه های دیگر نمی باشد.

یکی از مهم ترین کارها و نقشهای رهبری الهی حضرت امام (قدس سره) این بود که با
استفاده ازظرایف و دقایقی که در کتاب و سنّت و شیوۀ حرکت انبیاء الهی و امامان اهل
بیت (ع) موجود است و کمتر مورد دید و دقت قرار می گیرد و زمینۀ بسیار مناسب و
مستعدیکه در ملت مسلمان ایران بود و معمولا مورد غفلت و بی اعتنایی قرار می گرفت،
روی نکاتی تکیه فرمودند و در مردم زمینه ها را به تدریج آماده تر و شرایط را برای نهضت
و حرکت فراهم ساختند و به طور واقعی در درون آنان دگرگونی الهی بوجود آمد و قطره
ها به صورت جویبارها و جویبارها بصورت رودخانه های عظیم و بالنتیجه سیل خروشان
میلیونی امّت انقلابی تمام وضعیت حاکمیت موجود را که سابقۀ دو هزار و پانصد ساله
داشت متغیّر ساخت و نظام جدیدی را با تکیه بر اصول فکری و جهان بینی الهی جایگزین
کرد و مردم در عمل تجربه کردند مفهوم قیام ومبارزه با طاغوت را و در تجربه یافتند
که با تکیه بر قدرت لایزال مردمی و الهی می توانند و الان هم می توانند با قدرتهای
بزرگ مقابله نموده و آنان را از کرسی غرور و نخو ت پائین آورند. در ابعاد مختلف می
توانند ابتکار و خلاقیت از خودشان نشان دهند می توانند دارای فرهنگ مستقل و صنعت و
تکنولوژی مستقل و دانشگاه غیر وابسته و مستقل باشند و می توانند در آن دانشگاهها
بدو ناعزام به خارج استاد تربیت کرده و مدارج علمی را در درون خودشان بگذارنند و
از تخصصهای بالائی برخوردار گردند.

همینکه باور کنیم می توانیم و اعتقاد داشته باشیم به اینکه خدای عالم در ملت
ما و در جوانهای ما این قدرت و توان را قرار داده است که اگر بخواهند مصمم شوند می
توانند قدمهای بزرگی را برداشته و نوآوریهای زیادی از خود نشان دهند قدم بسیار
بزرگی را برداشته ایم و سدّ محکمی را که به صورت غیر قابل نفوذ و تسخیر در مقابل
ما خودنمائی می کرد شکسته ایم و راه قدمهای بعدی را گشوده ایم. اگر بالفعل و در
حال حاضر تنگناهای زیادی را در پیش داریم و امکانات و ابراز فراوانی را لازم داریم
که در اختیارمان نیست لیکن ذخایر فراوان زیر زمینی و استعدادعای نبوغ آمیز مردم ما
اگر توأم باشد با همان باور و اعتقاد به اینکه اگر شروع کنیم می توانیم و دیگران
نیز همین طور بودند؛ آنان نیز از صفر شروع کردند و نتایجی را بدست آوردند و این
همه پیشرفت علمی و صنعتی را در ابعاد مختلف بوجود آوردند کارها با کمال موفقیت جلو
رفته و هیچ مانعی نمی تواند در برابر توان و خواست یک ملت ایستادگی نماید و جلو
روند رشد و تکاملی آنها را بگیرد کما اینکه در سایه عنایات حضرت حق در ابعاد مختلف
دانشگاهی و صنعتی و تولیدی در این چند سال اخیر داریم مشاهده می نمائیم.

مطالب حضرت امام (ره) را در این مقوله ببینیم:

«اینجانب نمی گویم ما خود همه چیز داریم. معلو ماست ما را در طول تاریخ نه
چندان دور خصوصاً در سده های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده اند و دولتمردان خائن
و دودمان پهلوی خصوصاً و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی و نیز خود کوچک
دیدنها و یا ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن
کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقۀ جوان به اقسام اجناس
وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهای کودکانه و به مسابقه
کشاندن خانواده ها و مصرفی بارآوردن هرچه بیشتر که خود داستانهای غم انگیز دارد و
سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز
فحشاء و عشرتکده ها و دهها از این مصائب حساب شده برای عقب نگه داشتن کشورهاست. من
وصیت دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملت عزیز که هم اکنون که تا حدود زیاد و چشم
گیری از بسیاری از این دامها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار
برخاسته و دیدم چیزها که گمان نمی رفت متخصصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه
ها و امثال آن باشد و همه دستها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین
آنان اینها را به راه اندازند، در اثر محاصره اقتصادی و جنگ تحمیلی خود جوانان
عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهای ارزان تر ارزان تر عرضه کرده و
رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم می توانیم.»

(وصیتنامه سیاسی الهی)

حالا مقتی که توان خودمان را در عمل و در سختیهای دورانهای انقلابمان و در
زمان جنگ تحمیلی نابرابر و حصر اقتصادی به تجربه گذاشتیم و موفق بودن آن را یافتیم
و قدرت و توان فنی خودمان را در راه اندازی صنایع و کارخانه های پیچیده و فنّی که
کارشناسان خارجی روی آنها کار کرده بودند و راه اندازی کرده بودند و به علت جنگ
تحمیلی و بمب باران و فرسودگی و نبودن وسائل یدکی مدتها به صورت تعطیل درآمده
بودند تجربه کردیم و موفق دیدیم و نتیجه آن را در ساخت و تعمیر وسائل فوق مدرن
مورد نیاز هواپیماهای جنگی که در دوران هشت ساله جنگ ظالمانه دشمن بوضوح مشاهده
کردیم و در آینده نه چندان دور اثرات و برکات فراوان تری ملت رشید ما از آنها
خواهد دید و ده ها و صدها کار و تلاش و ابتکار در دانشگاهها و جهادهای دانشگاهی و
مدیران فنی و صنعتی و شرکت نفت و کاخانه های تولیدی در این مدت کوتاه بوجود آمده و
مبدأ نوآوریهای چشمگیرتری شده و خواهد شد.

همه اینها در سایۀ همین تحول فکری و فرهنگی که در سایه انقلاب اسلامی بوجود
آمد و مردم باور کردند که پوچ نیستند و می توانند خودشان را مرتفع سازند و ملت
قهرمان ما باید مواظب باشند این روحیه که بوجود آمده است منشأ این همه حرکتها و
تحولها شده است آسیب ندیده و مجدداً با القائات شیاطین و ایادی و اذناب آنان در
داخل و خارج کشور مردم ما حالت یأس و دلسردی پیدا کرده و بتدریج بهمان حالت تهی
بودن و وابسته بودن دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برگردند مبادا با سیاست
گذاری غلط یاست گذاران و برنامه ریزان جامعه، دوباره جامعه و ملت ما در فکر مصرف
کالاهای مصرفی تولید شده دنیای ابتذال و کفر بیافتند و با توسعه واردات و محور
قرار گرفتن تجارت، کشاورزی و صنعت و تولید از محوریت در افتاده و در حاشیه قرار
گیرند و این همه ارزشها و قدمها و حرکتهای چشم گیر که طی شده است از بین رفته و به
صورت قهقرا عقب گرد نمائیم. همه ملت ما و جوانهای انقلابی و دانشگاهی ما و
روحانیون بزرگوار و اصیل ما همه و همه باید هوشیار و بیدار باشیم تا نگذاریم
دوباره به همان حالت رقت بار دوران ستمشاهی برگردیم و وابسته تر از گذشته زندگی
نکبت باری را آغاز نمائیم.

امام (قدس سره) در این فراز چنین هشدار می دهد و می فرماید:

«باید هشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق با
وسوسه های شیطانی شما را به سوی این چپاولگران بین المللی نکشند و با ارادۀ مصمم و
فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگیها قیام کنید و بدانید که نژاد آریا و عرب از
نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد و اگر خودی خود را بیابد و یأس را از خود
دور کند و چشم داشت به غیر خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه کار و ساختن همه
چیز را دارد و آنچه انسانهای شبیه به اینان به آن رسیده اند شما هم خواهید رسید به
شرط اتکال به خداوند تعالی و اتکاء به نفس و قطع وابستگی به دیگران و تحمل سختی ها
برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب. و بر دولتها و دست
اندرکاران است چه در نسل حاضر و چه در نسل های آینده که ار متخصصین خود قدردانی
کنند و آنان را با کمکهای مادی و معنوی تشویق به کار نمایند و از ورود کالاها مصرف
ساز و خانه برانداز جلوگیری نمایند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چیز بسازند
و از جوانان، دختران و پسران می خواهم که استقلال و آزادی و ارزشهای انسانی را ولو
با تحمل زحمت و رنج فدای تجملات و عشرتها و بی بندو باری ها و حضور در مراکز فحشاء
که از طرف غرب و عمّال بی وطن به شما عرضه می شود، نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه
نشان داده جز تباهی شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخایر شما و به بند
استعمار و ننگ وابستگی کشیدنتان و مصرفی نمودن ملت و کشورتان به چیز دیگر فکر نمی
کنند و می خواهند با این وسایل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان نیمه
وحشی نگهدارند.»

(وصیتنامه سیاسی الهی)

آری اگر با کمال هوشیاری و بیداری تا این مرحله که رسیده ایم و دست چپاولگران
عالم و آمریکا را از سر ملت قهرمانمان قطع کرده ایم و در سایۀ هدایتهای الهی و
توجهات خاصّۀ امام مهدی (عج) و قیادت بی نظیر امام عزیزمان (س) از دوران خود
بیگانگی و پوچی به خودمان رجعت نموده و هویت اسلامیمان را یافته ایم و دوران
بازسازی کشور اسلام و قرآن و ارزشهای الهی را آغاز نموده ایم مواظبت کنیم اولا این
نعمت بزرگ خدای عالم را با جان و دل حفظ نموده و از کیان و بقاء و ثبات آن حراست
نمائیم و جلو نفوذ اجانب و فرهنگ بیگانه را که می خواهد دوباره ملت ما را تحت تأثیر
خود قرار داده و مجدداً روح مصرف گرائی و رفاه طلبی را در جامعه تزریق نموده و آن
حالت مقاومت و صبوری و استواری را در مقابل ناگواریها و ناراحتیها از بین برده و
جوانهای سلحشور امت اسلام را در پرتو تجملات فریبنده تسلیم نموده و به سازش وادار
نماید و پس از آن سلطه غارتگرانه خودشان را خطرناکتر از گذشته در تمام زوایای
زندگی ملت ما اعمال کرده و به تاراج ذخایر مادی و معنوی دنیای اسلام و محرومان مثل
همیشه مشغول شوند.

 



[1]
. سورۀ رعد آیۀ 11- سورۀ انفعال آیۀ 53.

/

چونه انقلابمان را از حوادث مصون بداریم؟

به مناسبت بیست و دوم بهمن

روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران

چونه انقلابمان را از حوادث مصون بداریم؟

انگیزه اصلی انقلاب

بیشتر انقلابهائی که در طول تاریخ به وقوع پیوسته است، چون دارای انگیزه های
مادی و دنیایی بوده، لذا از چنان دوام و ثباتی برخوردار نبوده است، و برای اثبات
دوام ظاهری آنها، پیوسته حکمرانان و فرمانروایان با زور سرنیزه و قدرت، اهداف و
انگیزه های انقلاب را بر ملتها تحمیل نموده اند. و حتی در مواردی که انگیزه، صد
درصد الهی نیز بوده است، به علت فاصله گرفتن حکمرانان از انگیزۀ اصلی انقلاب، آن
انقلاب ها نیز به نابودی و اضمحلال کشیده شده و جاودانگی در هیچکدام به چشم نمی
خورد.

کافی اسن کوتاه بر انقلاب سوسیالیستی در روسیه بیافکنیم که در اکتبر سال 1917
مطابق با 1295 هجری شمسی به وسیله بلشویکهای روسیه و به رهبری لنین و دارو دسته اش
در کشور روسیه صورت گرفت و مردم نیز در آن شرکت داشتند، ولی در همان روزهای اوّل
انقلاب، لنین با چکمه های آهنین تر از چکمه های سلطنت و با فشاری فزون از حد، برآن
خطه حکومت راند و همچنان دیگر وفاداران به انقلاب سوسیالیستی بر همین منوال حکومت
راندند و فاشیستی ترین حکومتهای تاریخ را در دوران معاصر بنا نهادند، تا اینکه
امروز که روزنۀ امیدی پیدا شده و وعدۀ آزادی به مردم داده اند، حالت انفجار و
دگرگونی در تمام جمهوری های شوروی به وجود آمده است.

و اما انقلاب الجزائر که از آغاز با هدفی اسلامی و علیه زور و ستم استعمار
فرانسه برپا شد و تمام مردم با ندای الله اکبر به آن انقلاب پرداختند و یک میلیون
شهید دادند، این انقلاب نیز متأسفانه در اثر کجرویهائی که در هیئتهای حاکمه پیش
آمد، مبدل به حکومت پلیسی شد و هدف اصلی انقلاب به فراموشی سپرده شد.

و اما تنها انقلابی که توانست از یک عامل ثبات و دوام برخوردار باشد انقلاب
اسلامی ایران به رهبری امام خمینی- قدس سرّه- بود. و عامل ثبات آن، همان خلوص و
قصد قربتی بود که در میان عموم طبقات از پیر و جوان، زن و مرد، کاسب و کارگر،
روحانی و دانشگاهی گرفته و تا همۀ اقشار مردم پیدا شد، و این خلوص پاک و نیت
صادقانه و برای خدا قیام کردن،[1] راز و
رمز بقای انقلاب است که باید همیشه ودر همۀ اقشار و در تمام زمانها وجود داشته
باشد و پایدار بماند تا انقلاب از گزندها و حوادث روزگار- بویژه در این اوضاع
وحشتناک کنونی که آمریکا و دیگر کشورهای استعماری در همسایگی ما لشگرکشی بی سابقه
کرده اند- محفوظ و مصون بماند.

پس خوب است این راز انقلاب را بشناسیم و آن را حفظ کنیم.

رمز پیروزی

انقلاب ما قبل از این که، دگرگونی در نما و ظاهر ساختمان ایران باشد، دگرگونی
و انقلابی در درون قلب ها و دلهای ملت ایران بود. انقلابی در ارزش های به ارث
مانده از دوران شاهان و ستمکاران؛ انقلابی در روش ها و منش ها؛ انقلابی در اخلاق و
عادات؛ و خلاصه انقلابی معنوی بود کهقلب ها را متحوّل کرد. انسانهائی که تا چندی
پیش در پی فراهم آوردن وسائل بهتر زندگی مادّی و ظاهری بودند و از گزای نان فریاد
سر می دادند، با رهنمودهای پانزده ساله معمار انقلاب حضرت روح الله (ره) یکباره با
یک وحدت کلمه ای که سابقه نداشت ندای کلمة التوحید و «لا اله الا الله» را سردادند
و جوانانی که تا دیروز به فکر آرایش ظاهری خود بودند، آن روز در جستجوی «شهادت»،
گام در راه «حسینی» نهادند و فریاد «هیهات مناالذّله» سردادند و در یک تحوّل شگرف،
تمام ارزشهای دوران جاهلیت شاهنشاهی را مبدّل به ارزشهای اسلامی قرآنی کردند؛ پس
قبل از این که بنابر در هم کوبیدن کاخ شداد زمان کنند، کاخ شیطان نفس امّاره را در
درون خویشتن واژگون ساختند و پیش از نبر با شاه خائن، مبارزه ای بی امان با هوای
نفس خود کردند و چون در این تزکیۀ نفس پیروز شده و عقلشان بر هوای نفسشان غلبه
کرد، توانستند با کمال قدرت و شهامت، تمام کاخهای ظلم و ستم را ویران سازند و به
جای آن فرهنگ انحرافی که سالیان دراز بر افکار مردم حکومت می کرد، فرهنگی اسلامی
قرآن جایگزین کنند.[2]

پس انقلاب ما با ظاهری آراسته و هماهنگ با واقعیتی محکم و متین توانست پیروز
شود.

نمای انقلاب اسلامی ما بسیار زیبا و جذاب بود. بیش از 97% مردم با هم و زیر یک
پرچم حرکت می کردند تکبیر می گفتند و به هر چه ما سوی الله بود «نه» می گفتند.
رهبری بینا و حاذق و مخلص آنان را راهنمائی می کرد. قلبها همان ندای زبانها را در
درون جاری می ساخت و هماهنگ با شعارها، دست به عمل زدند.

اگر «لا اله الا الله» می گفتند، در عمل نیز جز با حکومت الهی، سازش نداشتند و
از اطاعت طاغوت سرباز می زدند و با به راه انداختن اعتصابها و شکستن قوانین
شاهنشاهی، او را وادار به فرار از ایران کرده و تمام عواملش را به درک فرستادند.

اگر «الله اکبر» می گفتند، نه تنها در زبان، اعلام وفاداری به پیمانهای الهی و
اطاعت از احکام او می کردند که در عمل نیز، خدا را شاهد و ناظر دانسته و تخلف از
فرمانهای الهی هرگز روا نمی داشتند.

اگر اول ظهر، در وسط تظاهرات، به نماز و عبادت الهی برمی خاستند، اوّل وقت
نماز در منزل نیز به نماز و نیایش پروردگار مشغول می شدند.

اگر در راهپیمائی ها «خمینی رهبر» می گفتند، در عمل نیز یک بار و دو بار که
صدها بار اطاعت از خمینی را با ایثار جان به اثبات رساندند و هرگز از رهنمودهایش
تخلف نمی کردند.

اگر «نه شرقی نه غربی» می گفتند، به راستی به آمریکا و شوروی پشت کرده و از آن
قدرتهای شیطانی تنفر جسته و هرگز از آنها هراس نداشتند و جز از خدا از هیچ چیز و
هیچ قدرتی نمی ترسیدند و حاضر بودند برای به ثمر رساندن انقلاب و دفاع از ارزشهای
والای آن، تا آخرین نفس و تا آخرین قطرۀ خون و تا آخرین منزل بجنگند و تا احقاق
حقوق حقّۀ خود از پای ننشینند.

خداوندا! تو خود شاهد و آگاهی که هرگز از صحبت و شعار دادن نیست و بسیجیان و
جان بر کفان ما در عمل و زبان، بارها و بارها، این مطلب را به اثبات رساندند.

کور باد دیدۀ تنگ نظرانی که آن همه تجلیات عشق الهی را در صحنه های حماسه
آفرین و خون بار انقلاب و جبهه های حق و علیه باطل، انکار کند و یا نادیده بگیرد.
و شکسته باد قلمهای زهر آگینی که این همه مظاهر شجاعت و شهامت جوانمردان و شیرزنان
این انقلاب مقدّس را به گونه ای غلط ترسیم کند و آن همه شعور انقلابی را در
میدانهای رزم ناشی از شعار و ظاهر سازی بداند.

و چه زیبا و بی نظیر، امام عزیزمان آن صخنه های عزت و شرافت را که شهیدان با
خون پاک خود ترسیم کردند و به وجود آوردند، به رشتۀ تحریر در آورده و می فرماید:

«و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحنه های طبیعت
جستجو می کنند و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها می جوید و در کشف آن از
هنر تخیل و کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد
که بر ملت ما آسان شده است.

و اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و غزّت به معراج خون
تاخته اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شهود و حضور رسیده اند و
انقلاب ما در اوج قلۀ عزّت و شرافت، مشعلدار هدایت نسلها تشنه است و اینها همه از
برکات سحر شهیدان است و ما در انتظار رؤیت خورشیدیم.»

ارزشهای انقلاب را نگه داریم

آری! انقلاب ما مشعلدار حدایت نسلهای تشنه ای است که از سرابهای زمان گریخته،
و به سوی این آب زلال و روان روی آورده اند، زیرا در نمای انقلاب ما ارزشهائی را
دیدند که سالها در پی آن ارزشها به این سوی و آن سوی روانه شدند و به آن دست
نیافتند؛ نکند که امروز ما در اعمال خود آن نمای زیبا را زشت و پلشت جلوه دهیم و
آن نسلهای تشنه را تشنه تر سازیم.

به تحقیق اگر انقلاب ما با ارزشهای ظاهریش، ریشه در درونمان نداشت و اگر ما با
اعمال و رفتار خود آن ریشه ها را آبیاری نمی کردیم، ریشه ها پوسیده و خدای نخواسته
تمام آمال و آرزوهای انبیاء و اولیاء و امام امّت (ره) به ناامیدی و یأس مبدل می
گشت. تصور نشود که با بی بند و باری و آزادی بی حد و مرز و با ترویج ناآگاهانۀ فساد
و با دفاع بیش از حد از سرمایه داران و زالوصفتان و با پشت پا زدن به محرومان و
ولی نعمتان و با بی تفاوت بودن ها و با بازگذاشتن دست واسطه ها و محتکرها و با
آزادی دادن به قلمهای زهرآگین و مفسده جو، می توان جنبۀ درونی و واقعی انقلاب را
نگه داشت؛ مانند آن مسلمان تهی مغزی که نماز را به عذر فرصت نداشتن و روزه را به
بهانه طاقت نداشتن انجام نمی داد می گفت: دل پاک باشد!! هرگز چنین چیزی ممکن نیست.
این دل نه تنها پاک نمی ماند که از هر پلیدی پلیدتر است.

پس چه باید کرد که انقلاب را از آسیبها و میکروبهای خطرناک مصون نگه داشت؟ ما
باید راز و رمز انقلاب را جستجو کنیم و آن را در عمل، نه در زبان نگه داری نمائیم.

راز پیروزی انقلاب ما و بقا و دوام آن در نگهداری ارزشهای انقلاب است که برای
آنها، مردم ما در صحنه های خونین انقلاب فداکاری و ایثار کردند و از فرزندان و
دارائیهای خود گذشتند.

راز پیروزی انقلاب در وحدت واقعی مردم مسلمانان ایران بر پایۀ عمل به دستورات
و احکام الهی بود. و لذا آغاز انقلاب از مسجد شروع شد یعنی از مرکز عبادت، همان
واژۀ مقدسی که اگر خلوص و اعتقاد درونی با آن نباشد و تنها لقلقۀ زبان یا ریاکاری
باشد، پشیزی ارزش ندارد.

ما انقلاب کردیم که نماز را برپا داریم؛ امر به معروف و نهی از منکر را در
جامعه رواج دهیم؛ حجاب اسلامی را برای حفظ نسلهایمان پا برجا سازیم؛ خدمت به
بندگان واقعی خدا و محرومین انقلاب که امام آنان را ولی آنان را ولی نعمت ما می
دانند بنمائیم، با مظاهر فساد و بی بندو باری در تمام اشکال و صورتهای گوناگونش چه
از نظر فرهنگی و چه از نظر اجتماعی و چه از نظر اقتصادی مبارزه کنیم نه این که خود
به نحوی در پیدایش این نوع فساد ها- خدای نخواسته- مؤثر باشیم.

انقلاب کردیم که قوانین الهی و قوانین وضعی که به صلاح ملت و کشور وضع شده است[3] را
احترام گذاشته و به آنها عمل کنیم نه اینکه خود از مردم بخواهیم که قوانین را
رعایت کنند و خودمان آنها را زیر پا بگذاریم؛ مقصود ما از خودمان تنها مسئولین و
دست اندرکاران نیست هرچند آنها نقش بیشر و مؤثرتری باید داشته باشند ولی چون
انقلاب وابسته به همۀ ما و ما همه وابسته به انقلابیم، لذا بار این مسئولیت سنگین
بر دوش همگان است و ما همه در پیشگاه خدا و امام مسئولیم و باید نسبت به انقلاب و
به امام، حساب پس بدهیم «کلکم راع و کلکم مسئولٌ عن رعیّته.»

یعنی: کشاورزان باید خوب کشاورزی کنند و این شعار خود کفائی را- لااقل- در
زراعت و تأمین غذای اولیۀ مردم، محقّق سازند نه اینکه ما حتی برای گندم و برنجمان،
نیازمند دیگران (و چه دیگرانی!) باشیم؟[4]

پیشه وران و صنعتگران در کارهای صنعتی، با دقت بیشتر عمل کنند و اینقدر سرهم
بندی نکنند غش در کارها از همه چیز زشت تر و قبیح تر است و پدیدۀ بسیار خطرناکی
است که باید جدّاً و با تمام توان جلوی آن را گرفت.

کامندان و کارکنان دولت، با خلوص و بدون چشمداشت، کارهای محوّله را انجام دهند
و اینقدر ارباب رجوع بیچاره را سردرگم و متحیّر نسازند که امروز عمده ترین مشکل
جمهوری اسلامی، همین بور و کراسی و کاغذ بازی و سردواندن ارباب رجوع و بدتر از همۀ
آنها رشوه گرفتن معدودی از کارمندان است که باید با قاطعیّت و جدیّت تمام، نخست
عوامل پدید آورندۀ این پدیدۀ وحشتناک را برطرف و سپس با آن مبارزه بی امان کرد. ما
امروز نیازمند قاطعیّت امیرکبیری ددر زدودن این آفات اداری و اجتماعی هستیم و با
اینکه 12 سال انقلاب گذشته است، هنوز مردم ما منتظر انقلاب واقعی در ادارات هستند.
و به تحقیق یکی از بزرگترین علت های دوری جستن و بی تفاوت بودن مؤمنین، همین وظیفه
نشناسی برخی از کارکنان و سردواندن مردم است که کم کم تحمل ها را از آنان گرفته و
زنگ خطر را به صدا درآورده است، به امید اینکه مسؤلین محترم این زنگ را بشنوند و
به فکر چاره ای باشند.

و خلاصه باید همۀ افراد و همۀ طبقات در هر لباس و مقام و منصبی که هستند
کارهای خود را به نحو احسن انجام دهند و برای خدا، ارزشهای انقلاب را مدّ نظر قرار
دهند و راه نفوذ دشمنان قسم خورده انقلاب را به درون آن ببندند و ارزشهای والای
اسلام و قرآن را با اعمال خود وارونه جلوه ندهند.

ما همه موظفیم که ضمن دعوت به وحدت و هماهنگی و انسجام در میان اقشار و طبقات
گوناگون ملت، با اعمال و رفتار خودمان، وحدت ملی را که بر پایه های ایمان و تقوا
استوار گشته است بهم نزنیم و حرارت انقلابی را مبدل به سکون و جمود ننمائیم.

مسئولین ما باید با پیروی از رهنمودها و توصیه های امام امّت- قدّس سرّه- و
مقام معظم واقعا به یاری انقلاب و مردم بشتابند و بیش از پیش وارد جامعه شده و
درپی رفع مشکلات برآیند و در نتیجه روح امام امّت را شاد و انقلاب  را- با همکاری و همیاری خالصانه امّت امام-
مصون و محفوظ بدارد.

در پایان فرا رسیدن ایّام مبارکۀ دهۀ فجر و عید بزرگ ملی اسلامی 22 بهمن را به
تمام مسلمانان متعهد به ویژه مقام معظم رهبری و ملت سرفراز ایران تبریک و تهنیت
عرض می کنیم.

نیرومند کیست؟

*پیاوبر اکرم (ص):

«اِنَّ الشَّدیدَ مَن لَیسَ مَن غَلَبَ النّاسّ وَلکِنَّ الشّدیدَ مَن غَلَبَ
علی نفسه».

(مجموعه ورام ج2 ص10)

نیرومند و توانا آنکس نیست که بر مردم پیروز شود بلکه قوی و مفید کسی است که
بر نفس خویشتن غلبه نماید.

 



[1]
. «قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی» (سورۀ سبا- آیه 46) بگو
ای پیامبر من تنها یک موعظه و نصیحت برای شما دارم و آن اینکه برای خدا دو نفر دو
نفر یا تنها و یک نفر قیام کنید.

/

مبانی رهبری در اسلام

قسمت هشتم

مبانی رهبری در اسلام

حجة الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری

آنچه در مقالات گذشته مورد بحث بود عبارتند از: تعریف امامت ، مراتب امامت، و
فلسفۀ امامت و اکنون جایگاه امامت و رهبری در اسلام، طی مقالاتی از نظر علاقمندان
به این سلسله مباحث خواهد گذشت.

جایگاه رهبری در اسلام

اسلام برای رهبری سیاسی جامعۀ اسلامی تا چه اندازه اهمیت قایل است؟ آیا مسئلۀ
رهبری در ردیف مسائل اصولی اسلام قرار دارد یا بدین پایه از اهمیت نمی رسد؟ و
بالاخره آیا امامت از اصول دین است چنانچه شیعه می گوید، یا از فروع دین است آن
طور که اهل سنت معتقدند؟ برای پاسخ به این سؤال، دو مسئله باید مورد بررسی قرار
گیرد:

1- معیار شناخت اصول وفروع دین.

2- آیات و احادیثی که در زمینۀ جایگاه رهبری در اسلام وارد شده است و تطبیق
آنها با معیار مذکور.

معیار بازشناسی اصول دین

همانطور که در مبحث عدل از سلسله درسهائی از اصول عقائد اسلامی[1] توضیح
دادیم: دین، عبارت است از برنامۀ تکامل انسان، و اصول دین به معنای پایه های اصلی
و اساسی آن برنامه است، و فروع دین شاخه های است که بر این پایه ها استوار می
گردند. هیچ دلیلی که اثبات کند اصول و یا فروع اسلام منحصر است در آنچه به عنوان
اصول دین و یا فروع دین معروف شده وجود ندارد، تنها معیار و ضابطه برای تشخیص اصول
اسلام و جداسازی آن از فروع، نقش آنچه به عنوان پایه های اسلامی مطرح می شود در
تحقق عینی آرمانهای توحیدی و ارزشهای اسلامی است.

و بر این مبنا، اگر عقیده و یا عملی در عینیت یافتن اسلام در امعه آنقدر نقش
داشته باشد که بدون آن، اسلام مفهوم واقعی خود را دست بدهد، آن عقیده و یا عمل از
اصول بنیادین این آئین آسمانی محسوب می گردد، اکنون با عنایت به این ضابطه جایگاه
امامت و رهبری را از دیدگاه قرآن و حدیث مورد بررسی قرار می دهیم:

جایگاه رهبری از نظر قرآن

از نظر قرآن کریم امامت و رهبری اصلی ترین شرط تحقق عینی اسلام ناب در جامعۀ
بشر است و بر این اساس در میان اصول بنیادین اسلام، باید از والاترین جایگاه
برخوردار باشد، در این زمینه دو تعبیر ذیل در قرآن کریم جداً شایان تأمل و دقت
است:

1-امامت پیمان خدا است

قرآن کریم امامت و رهبری امّت توسط انسان کامل را که موقعیت فوق نبوت است، عهد
و پیمان الهی می نامد:

«وإذا بتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتّمّهن قال إني جاعلک للناس إماما قال ومن
ذریّتی قال لاینال عهدی الظالمین.»[2]

و هنگامی که خداوند ابراهیم را به شکلهای مختلف آزمایش کرد و او بخوبی از عهدۀ
آن آزمایش ها برآمده «خداوند فرمود» که من تو را امام برای مردم قرار دادم
«ابراهیم گفت» از دودمان من «نیز امامانی قرار ده» خداوند فرمود: پیمان من «مقام
امامت» به ستمکاران نمی رسد.

در این آیۀ کریمۀ خداوند امامت را پیمان خود نامیده و تأکید می کند که تنها
کسی می تواند امانت دار این پیمان گردد که در تمام عمر، مطلقاً آلوده به ظلم
نگردد،[3] اکنون
باید دید که مقصود از پیمان بود رهبری انسان کامل چیست؟ و خداوند با امام قرار
دادن انسان کامل با چه کسی و چگونه پیمان می بندد.

ظاهراً تردیدی نیست که طرف پیمان در مسئلۀ رهبری مردم هستند، خداوند متعال با
امام قرار دادن انسان کامل برای مردم، در واقع با آنها پیمان بسته که آنها را به
سعادت و کمال شایسته خود برساند، تکامل مادی و معنوی انسان که در فلسفۀ نبوت استدر
گرووفا کردن او به پیمان امامت و رهبری الهی است، یعنی اگر مردم به پیمان خدا وفا
کنند و تسلیم رهبری که خداوند امامت او را تأیید کرده بشنود، خداوند نیز به پیمان
خود وفا می کند و نعمت و سعادت و خوشی دنیا و آخرت را به آنها عنایت می فرماید.[4]

2- امامت راه پروردگار است

انبیاء الهی در مقابل کارهائی که برای هدایت و نجات و آزادی مردم انجام می
دادند هیچ گونه مزد و پاداشی طلب نمی کردند، آنها خدمتگزارانی بودند بی مزد و منّت
و این نکتۀ بسیار مهمی است در رهبری راهبران الهی که قرآن کریم مکرر برآن تأکید
نموده است، نخستین پیامبر اولواالعزم حضرت نوح (ع) صریحاً اعلام می فرمودکه خدماتش
به جامعه مجانی است، حضرت هود، صالح، لوط و شعیب هم به این معنا تصریخ می فرمودند.[5]

نکتۀ مهم و قابل توجه این است که پیغمبر اسلام (ص) به دستور خداوند متعال ضمن
نفی هرگونه درخواست مادی در مقابل خدماتش، 
مودّب قربی و دوستی نزدیکانش را به عنوان مزد رسالتش طلب می نماید، در سورۀ
شوری آیۀ 23 چنین آمده است:

«@è% Hw ö/ä3è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã #·ô_r& žwÎ) no¨ŠuqyJø9$# ’Îû 4’n1öà)ø9$#».

بگو در مقابل خدمتم مزدی از شما نمی خواهم جز دوستی نزدیکانم.

در اینجا چند سؤال مطرح است:

اولا: چرا پیغمبر اسلام دوستی نزدیکانش را به عنوان پاداش رسالت خود خواسته؟

ثانیاً: مودّت قربی چگونه می تواند پاداش خدمات پیامبر اسلام در موقعیت نبوت و
رسالت باشد؟

ثالثاً: نزدیکانی که مودّت و دوستی آنها پاداش رسالت پیغمبر است چه کسانی
هستند؟

قرآن کریم خود به این سؤال ها پاسخ داده است، در سورۀ سبأ آیه 48 می خوانیم:

«ö@è% $tB Nä3çFø9r’y™ ô`ÏiB 9ô_r& uqßgsù öNä3s9 ( ÷bÎ) y“̍ô_r& žwÎ) ’n?tã «!$# ( uqèdur 4’n?tã Èe@ä. &äóÓx« Ӊ‹Íky­».

بگو آنچه من از شما
مزد رسالت خواستم آن هم به سود شما است، مزد من فقط با خدا است، مزد من فقط با خدا
است و او بر هر چیز گواه است.

یعنی من هرگز چیزی را
برای نفع شخصی خود از شما نخواسته و نخواهم خواست من هم مثل همۀ پیامبران خدا بی
مزد و منت خدمتگزار مردم هستم و آنچه را به عنوان مزد مزد طلب کردم در حقیقت، چیزی
نیست که منافع شخصی مرا تأمین کند، بلکه به عکس منافع شخصی و اجتماعی شما را تأمین
می نماید، و این تعبیر برای تأکید بر اهمیت مسئله است.این موضوع در آیۀ 57 از سورۀ
فرقان توضیح بیشتری داده شده است:

«ö@è% !$tB öNà6è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã ô`ÏB @ô_r& žwÎ) `tB uä!$x© br& x‹Ï‚­Gtƒ 4’n<Î) ¾ÏmÎn/u‘ Wx‹Î6y™».

بگو من از شما مزد رسالت نمی خواهم، اجر من همین بس که هر که بخواهد راه پروردگار
خود را پیش بگیرد.

وقتی این سه آیه را که دربارۀ مزد رسالت پیامبر اسلام است کنار هم بگذاریم و
جمع بندی کنیم، به سادگی به این نتیجه می رسیم که قرآن کریم افراد خاصی از نزدیکان
پیغمبر اسلام را به عنوان راهنمای راه خداوند متعال که همان راه تکامل انسان اسا
معرفی می کند و توصیه و تأکید می نماید که مسلمین برای حفظ منافع فردی و اجتماعی
خود با آنها پیوند مودّت برقرار سازند.

دقیقاً مثل اینکه کسی بگوید: اگر می خواهی به مقصد برسی راهنمایان این راه را
دوست داشته باش، این به سود تو است، چون این پیوند سبب می شود که گمراه نشوی و
مقصد را گم نکنی. بنابراین مقصود قرآن کریم از کسانی که مودّت آنها را واجب دانسته
نیز تا حدودی مشخص می شود، که مقصود افرادی از نزدیکان پیامبر اسلام است که سمت
هدایت و راهنماعی و رهبری جامعۀ اسلامی از جانب خداوند متعال به آنها سپرده می
شود، زیرا رهبر الهی است که راه خدا را آنگونه که هست دقیقا می داند و می تواند
جامعه را به این راه هدایت نماید و آنها چنانکه در احادیث قطعی از پیامبر اسلام
(ص) آمده، اهل بیت عصمت و طهارت هستند.

محدثین اهل سنت[6] ار ابن عباس
روایت کرده اند که وقتی آیۀ «مودّت قربی» نازل شد، اصحاب گفتند:

«یا رسول الله من قرابتک الذین وجبت علینا مودّتهم؟»

ای رسول خدا کیستند نزدیکانت که خداوند مودّت آنها را واجب نموده است؟

پیامبر اسلام فرمودند:

«علی و فاطمة وَابناهُما.»[7]

آنها عبارتند از: علی و فاطمه و دو فرزند آنها.

جمع بندی و نتیجه گیری مذکور صریحاً در دعای ندبه ذکر شده است، در این دعا در
مقام نیایش خطاب به خداوند متعال چنین می گوئیم:

«ثمّ جعلت اجر محمد صلواتک علیه و آله مودّتهم في کتابک فقلت: «قل لا أسألکم
علیه اجرا إلا المودّة في القربی» وقلت: «ما سألتُکم من اجر فهو لکم» وقلت: «ما
أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتَّخذ إلی ربّه سبیلاً» فکانوا هم السبیل إلیک
والمسلک إلی رضوانک».

… سپس مزد محمد (درود تو بر او و خاندانش) را در کتاب خود قرآن، مودّت آنها
«اهل بیت» قرار دادی و گفتی بگو: «من در مقابل خدمتم از شما مزدی نمی خواهم جز
مودّت قربی» و گفتی: «آنچه به عنوان مزد خواستم به سود شما است» و گفتی: «من از
شما مزد نمی خواهم، اجر من همین بس که هر که بخواهد راه پروردگار خود را پیش گیرد»
بنابراین آنها «خاندان رسالت» راه تو و طریق وصول به مرضات تو بودند.

نکتۀ قابل توجه این که قرآن کریم نه تنها امامان خاندان رسالت را راهنمایان
راه خدا، بلکه آنان را راه خدا می داند، نمی گوید: امام راهنما است بلکه می گوید:
امام راه است، تأکید بر این که تکامل مادی و معنوی انسان و وصول او به فلسفۀ
آفرینش خویش راهی جز امامت رهبری رهبران الهی ندارد.

 

 



[1]
. نگاه کنید به کتاب عدل در جهان بینی توحید، درس دوم.

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

آیت الله محمدی گیلانی

قسمت دوم

*اتّصال طریقۀ فقهاء امامیّه سلام الله علیهم بوحی: کتاب الله تعالی و سنت
رسول الله صلی الله علیه وآله.

*کتاب الله تعالی همین قرآن موجود در دست عموم مسلمین است که صحابۀ کبار بعد
از رحلت رسول الله (ص) آنرا جمع و تدوین نمودند، اول آن «بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین» و آخر آن «من الجنّة والنّاس» است.

*قصد تحریف در روایات فریقین، مدسوس است.

*ائمه آل البیت (ع) قولاً و عملاً بر همین قرآن مهر صحّت زدند.

*و سنّت، قول و فعل و تقریر رسول الله (ص) است بدالت قرآن، و رسول الله (ص)
قول و فعل و تقریر ائمه آل البیت (ع) را تالی بیان خود قرار دادند بدلالت حدیث
ثقلین، صحیفۀ جامعه و جفر و مصحف فاطمه (ع).

گفتیم: مقصود امام راحل (س) از فقه سنتی در وصایای متکرّر شفاهی و کتبی آن
حضرت، فقهی است که بر طریقۀ فقهای امامیّه (س) مبتنی باشد، در میان فقهاء اسلام
فقط این طاعفه اند که دینشان را در همۀ ابعاد از وحی یعنی قرآن و سنت اخذ می کنند
و رأی و قیاس و اجتهاد، بدون مأخذ وحی و مصدر عصمت در نزد آنان بی اعتبار است و
این قولی است که جملگی برآیند، و از بدیهیات طریقۀ این طایفه است و توارثاً اخلاف
از اسلاف این امانت الهی و ودیعۀ نبوی را تناول می نمایند و در صیانت آن نهایت
مساعی را مبذول می دارند و در محافظت آن از انحراف و بدعت تا پای جان و قربانی
عزیزان، استقامت می ورزند و به شهادت تاریخ قطعی شهداء فضیلتی را در این استقامت
کم نظیر تقدیم آستان شریعت نموده اند سلام الله علیهم اجمعین.

و باید چنین باشند، زیرا آنان امناء الله تعالی و خلفاء رسول الله (ص) و حصون
اسلامند چنان که به این نعوت و اوصاف در احادیث کثیره، منعوت و موصوف شده اند.

این طایفه جلیله اند که به تمام وصیعت رسول الله (ص): «انی تارک فیکم الثقلین
کتاب الله و عترتی اهل بیتی فانّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» و وصیعتنامه
سیاسی و الهی رهبر عظیم انقلاب اسلامی آن براعت استهلال شده است، عمل می کنند، و
مدار فتوی که منصب الی است: «قل الله یفتیکم» در نزد آنان همانا کتاب الله تعالی و
سنت یعنی قول و فعل و تقریر معصوم است و بس.

کتاب الله

اما کتاب الله تعالی همین قرآن موجود و متداول میان همۀ فرق مسلمین است که
معجزۀ خالدۀ همۀ پیمبران صلوات الله علی نبینا وآله و علیهم، و مشتمل بر جمیع
معارف حقه و کلیات شریعت است و همان است که صحابۀ محترم بعد از ارتحال رسول الله
(ص) آن را از سطور و صدور اصحاب کبار، جمع و تدوین نمودند و در عصر خلافت عثمان و
گستردگی فتوحات، ضرورت اقتضاء کرد که آن مدوّن مبارک تکثیر شود خلیفه امر نمود که
نسخه هائی متعدد طبق نیاز کشورهای مفتوح استنساخ شود، و چنان شد که امر کرده
بودند، تعدادی از آنها را به مکه و شام و بصره و کوفه و یمن و بحرین ارسال نمودند
و یک نسخه در مدینه ماند و از همان نسخ است که نسخه های قرآن مجید در اعصار بعدی
تدریجاً استنساخ و تکثیر گردیده و می گردد، و همین قرآن است که جمیع فرقه های مسلمین
با آن همه اختلافاتی که در اصول عقائد و مسلکهای فقهی دارند، در قرون و اعصار
گذشته و عصر حاضر به آن تمسک می کنند، و همۀ نسخه های آن با هم متطابق و متحدند و
هیچگونه تفاوتی از از لحاظ زیادت و نقصان در آنها نیست و در ترتیب سوره و آیات
متوافقند، و همین قرآن متداول در دست مسلمین است که همۀ ائمه اهل البیت صلوات الله
علیهم قولاً و عملاً بر آن مهر صحت من عندالله تعالی زدند و همین قرآن، انیس و
جلیس آن بزرگواران در روز و شب بوده و تلاوت می فرمودند، و اصحاب خود را در علاج
تعارض اخبار تعلیم می دادند که اخبار متعارضه را به همین قرآن عزیز عرضه بدارند و
آن خبری که موافق قرآن است اخذ کنند وآن خبری که مخالف قرآن است، باطل و مردود
شمرده و به دیوارش بزنند… همۀ اینها که گفته شد، نیازی به استدلال ندارد، زیرا
جمیع ملت اسلام به آنها متدین و معتقدند.

و از اینجا روشن می شود که قصه تحریف قرآن منقول در روایات فریقین مانند آیات
مزعومه دربارۀ ولایت امیرالمؤمنین (ع) در روایات شیعه و مانند آیات مزعومه دربارۀ
رجم در زنای محصن و زنای شیخ و شیخه و نظیر اینها در صحاح اهل سنت، قصه ای است
مدسوس از دشمنان اسلام، خصوصاً از یهود عنود، و از این رو است که علماء فریقین،
هیچگونه بهائی به آنها نداده اند و در همان کتب روائی، مدفونشان ساخته اند، و بدین
وسیله راه طعن به کتاب الله تعالی را بر روی اعداء اسلام بسته اند، و مساعی شیطانی
آنها را در ایراد وهن و وسوسه در حریم حجیت کتاب الله تعالی بی حاصل کرده و آنها
را خائب و نومید نمودند. پس قرآنی که امروز در دست مسلمین است و در اعصار و ازمان
گذشته نیز در دست مسلمین بوده همان قرآنی است که خداوند متعال تنزیل آن را در
آخرهای عمر رسول الله (ص) تکمیل کرده و خاتمه داد و آن حضرت در طول رسالت خویش هر
وقت آیه یا آیاتی بر وی نازل می شد بر حضار تلاوت می فرمود و هر چه که محتاج به
تفسیر و بیان بوده برای آنها تفسیر و تبیین می نمودند و به ویژه به امیرالمؤمنین
(ع) تلقین می کردند و او را به حفظ کتاب الله تعالی و نوشتن آن امر می فرمود و بعد
از حجرت به مدینۀ طیبه، مسلمین را به آموختن کتاب تشویق می فرمودند و آنان نیز در
امتثال فرمان آن جنا ب مبادرت می ورزیدند، سپس آنها را به کتابت و حفظ قرآن شریف
ترغیب می کردند و آنها نیز در مقام اطاعت فرمان حضرتش به مسابقه برمی خاستند و
آنچه از آیات کریمه قرآن را که از حضرتش تلقی می کردند برلوحه های نوشتنی مرسوم
زمان می نوشتند، و اسماء سوره ها و مکان آیات را در سوره ها از رسول الله (ص) به
تعلیم الهی می آموختند و بعد از رحلت آن حضرت، اصحاب محترم آن حضرت آنها را جمع و
تدوین کردندو بر حسب ضرورت چنانکه گفتیم تکثیر نسخه نموده و در میان مسلمین ساکن
در کشورهای مفتوحه توزیع کردند که آغاز همه نسخه ها: «بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله ربّ العالمین» و پایان همۀ آنها: «من الجنة والناس» بوده که هم اکنون
نیز چنین است.

سنّت

و اما سنت: قول و فعل و تقریر رسول الله (ص) است که خدای تعالی آنها را تالی
کتاب الله تعالی قرار داده و چنانچه گذشت می فرماید: «انزلنا الیک الذکر لتبین
للناس ما نزل الیهم» (النحل- 44)- از غایات انزال ذکر یعنی قرآن بر تو این است که
آنچه تدریجا دربارۀ سعادت مردم از احکام و غیر آنها نزول یافته برای آنان تبیین
نمائی.

این تبیین گاهی با قول و گاهی با فعل و عمل رسول الله (ص) انجام می گیرد و
گاهی هم با تقریر آن حضرت، عملی را که دیگری در مرأی و محضرش انجام داده است، تحقق
می یابد و همۀ اینها، تبیین «ما نزّل الیهم» از ناحیۀ آن حضرت است که حدود هر یک
از این امور در کتب اصول فقه مبسوطا بیان گردیده و تعرض آنها بیرون از مقصد ما
است، و از این رو به اشاره اکتفا کردیم.

و همان گونه که خداوند عزوجل بیان رسول الله (ص) را تلو بیان قرآن قرار داده
است، رسول الله (ص) نیز بیان عترت یعنی اهل بیتش را تالی تبیین خویش قرار داده است
که مدلول حدیث ثقلین است.

حدیث

و حدیث: کلامی است که سنت یعنی قول و فعل و تقریر رسول الله (ص) و خلفاء
معصومین آن جناب صلوات الله و سلامه علیه و علیهم را حکایت می کند، و بعبارة اخری:
خبر حاکی از قول و فعل و تقریر معصومین (ع) دربارۀ اصول و فروع سنن و اخلاق و
احکام و فرائض و حتی حدیث قدسی، در اصطلاح متشرّعین به شریعت اسلام، حدیث نامیده
می شود، پی حدیث یعنی خبری که مرآت انوار سنت رسول الله و آل بیت معصومین آن
بزرگوار (ع) می باشد که جام سعادت نمای دنیا و آخرت است.

و فریقین اتّفاق دارند بر اینکه رسول الله (ص) عنایت و اهتمام مخصوصی به
امیرمؤمنین علی (ع) داشت و در تعلیم و تأدیب و تربیت وی در میان اصحابش، نهایت
اعتناء را بذل می فرمودند، و آیات نازله را در هر مکان و زمان بروی قرائت می فرمود
و آن جناب می نوشتند و برای وی مجملات و متشابهات و ناسخ و منسوخ و عام و خاص را
بیان می کردند. و نوامیس شریعت و احکام دین حنیف و هر آنچه که دخیل در سعادت دنیا
و آخرت بشر بود بر او املاء می نمود، و آن جناب نیز می نگاشت و در حیات رسول الله
(ص) همۀ آنها را به صورت کتابی تدوین تدوین نمودند بنام صحیفۀ جامعه، و کتابی دیگر
مدون فرمودند که مشتمل بر احکام دیات و فرائض بوده و بر غلاف شمشیرش می آویختند.

حدیثی صحیح و جامع در این باب در اصول کافی از ابی بصیر روایت می کند:

«قال: دخلت علی أبي عبدالله علیه السّلام فقلت له: جعلت فداک إنۀي أسألک عن
مسألة، ههنا أحدٌ یسمع کلامي؟ قال: فرفع أبوعبدالله (ع) ستراً بینه و بین بیت آخر
فأطلع فیه ثمَّ قال: یا أبا محمد سل عما بدالک، قال: قلت: جعلت فداک إنَّ شیعتک
یتحدّثون أن رسول الله (ص) علّم علیّاً (ع) باباً یفتح له منه ألف باب؟ قال: فقال:
یا أبا محمد علم رسول الله (ص) علیّناً (ع) ألف باب یفتح من کلّ باب ألف ألف باب
قال: قلت هذا والله العلم قال: فنکت ساعة في الأرض ثمَّ قال: إنّه لعلم وما هو
بذاک.

قال: ثمّ قال: یا أبا محمد! و إنَّ عندنا الجامعة و ما یدریهم ما الجامعة؟
قال: قلت: جعلت فداک و ما الجامعة؟ قال: صحیفة طولها سبعون ذراعاً بذراع رسول الله
(ص) و إملائه من فلق فیه وخطّ عليّ بیمینه، فیها کلّ حلال و حرام و کلّ شيء یحتاج
النّاس إلیه حتی الأرش في الخدش و ضرب بیده إليَّ فقال: تأذن لي یا أبا محمد؟ قال:
قلت: جعلت فداک إنما أنا لک فاصنع ماشئت، قال: فغمزني بیده و قال: حتی أرش هذا-
کأنّه مغضب- قال: قلت: هذا والله العلم قال: إنّه لعلم ولیس بذاک.

ثمّ سکت ساعة ثمَّ قال: وإنّ عندنا لمصحف فاطمة (ع) و ما یدریهم ما مصحف فاطمة
(ع)؟ قال: قلت: و ما مصحف فاطمة (ع)؟ قال: مصحف فیه مثل قرآنکم هذا ثلاث مرّات،
والله ما فیه من قرآنکم حرفٌ واحدٌ، قال: قلت: هذا والله العلم قال: إنّه لعلم وما
هو بذاک.

ثمَّ سکت ساعة ثمَّ قال: إنَّ عندنا علم ما کان و علم ما هو کائن إلی أن تقوم
السّاعة قال: قلت: جعلت فداک فأيٌ شيء العلم؟ قال: ما یحدث باللیل و النهار، الأمر
من بعد الأمر، والشيء بعد الشيء، إلی یوم القیامة.»

(ج1- ص239 الی 240)

-ابو بصیر می گوید: خدمت امام صادق (ع) رسیدم و عرض کردم فدایت شوم سؤالی دارم
آیا در اینجا کسی کلامم را می شنود؟ آن حضرت (ع)، پرده ای را که بین او و اطاق
دیگر افراشته بود، بلند کرد و نگاهی در آن افکند، سپس فرمود: ای ابا محمد هرچه می
خواهی سؤال کن. گفتم فدایت شوم، شیعیان شما را روایت می کنند که رسول الله (ص)
بابی و از علم به علی (ع) آموختند که از آن هزار باب بر او گشوده شد؟ فرمودند: ای
ابا محمد، رسول الله (ص) هزار باب از علم به علی آموختند که از هر بابی هزار باب،
بر او گشوده گردید، عرض کردم: این است سوگند به خدای تعالی علم کامل! ابوبصیر می
گوید: آن بزرگوار ساعتی، عصای خویش را همچون غمناکی بر زمین می زد سپس فرمودند:
یقیناً این، علم است، ولی این علم، آن علم «کامل به ویژه آل بیت (ع)» نیست.

سپس فرمودند: ای ابا محمد نزد ما «جامعه» هست و مردم چه می دانند که «جامعه»
چیست؟ عرض کردم: فدایت شوم «جامعه» چیست؟ فرمودند: صحیفه ای است، طول آن هفتاد
ذراع به ذراع رسول الله (ص) و املاء آن بزرگوار و دستخط مبارک علی که در آن همۀ
حلال ها و حرامها مرقوم است و هرچه که مردم بدان نیازمندند در آن آمده است حتی دیۀ
خراش بریدن و در این هنگام دست مبارک خویش را به سویم دراز کرد و فرمودند: به من
اذن می دهی؟ عرض کردم من مملوک تو هستم هر چه می خواهی انجام ده، پس با دست مبارکش
فشار داد، فرمودند: حتی دیۀ این فشار- گوئی آن بزرگوار خشمناک بود- عرض کردم: این
است والله علم کامل؟ فرمودند: این البته علم است ولی آن علم نیست؟

سپس ساعتی سکوت اختیار نموده آنگاه فرمودند: در نزد ما «جفر» است و مردم چه
میدانند «جفر» چیست؟ عرض کردم «جفر» چیست؟ فرمودند: وعائی از چرم است که در آن علم
پیامبران اوصیاء و علم علماء گذشتۀ بنی اسرائیل است، عرض کردم: این همان علم است؟
فرمودند: این البته علم است ولی نه آن علم.

سپس ساعتی درنگ فرمودند و آنگاه گفتند در نزد ما مصحف فاطمه (ع) است و مردم چه
می دانند که مصحف فاطمه (ع) چیست؟ عرض کردم مصحف فاطمه (ع) چیست؟ فرمودند: مصحفی
است که حجم آن سه برابر حجم قرآنتان می باشد، ولی به خدا سوگند یک حرف از قرآنتان
در آن نیست، عرض کردم: این والله علم کامل است؟ فرمودند: این البته علم کامل است
ولی نه آن علم.

آگاه ساعتی ساکت ماندند، سپس فرمودند: در نزد ما علم ما کان وعلم ما هو کائن
تا روز قیامت است، عرض کردم: فدایت شوم این والله همان علم مخصوص است؟ فرمودند:
این البته علم است ولی نه آن علم.

عرض کردم فدایت گردم: پس آن علم مخصوص چه چیز است؟ فرمودند: آنچه که در شب و
روز پدید می آید و امری به دنبال امری و چیزی بعد از چیزی تا روز قیامت حادث می
شود.

 

/

پل صراط

 

اصول اعتقادی اسلام معاد

پل صراط

آیت الله حسین نوری

در بحث معاد به این مطلبباید توجه کنیم که اصل «معاد» یعنی برانگیخته شدن
انسانها از قبور و حضور آنها در صحنۀ قیامت- پس از گذراندن جهان برزخ- برای دریافت
نتائج اعمالی که در صحنۀ زندگی دنیا انجام داده اند «عقلی» است به این معنا که هر
انسانی به حکم عقل خود پس از ایمان به وجود خداوند حکیم و قادر و عادل به لزوم حشر
و نشر و معاد پی می برد و به آن اعتقاد حاصا می کند- چنانکه شرح این مسائل در
مقاله های قبلی نیز داده شده- ولی برای پی بردن به خصوصیات و جزئیات امور مربوط به
«معاد» راهی جز نقل یعنی آیت قرآنی و احادیثی که از اهل بیت وحی و عصمت سلام الله
علیهم صادر گردیده است نداریم و تا کنون در طی مقاله هایی برخی از خصوصیات قابل
بحث قرار گرفته است و اکنون در این مقاله بحث ما پیرامون «صراط» است.

رئیس المحدّثین عالم بزرگوار اسلامی شیخ صدوق در «کتاب عقاید» خود (که همۀ
مطالب آن از آیات قرآنی و روایات اهل بیت (ع) اتّخاذ شده است) می گوید:

اعتقاد ما این است که «صراط» حق است و آن پلی است بر روی جهنم کشیده می شود که
عبور همۀ مردم از آن صورت خواهد گرفت و خداوند در مورد آن فرموده است:

«bÎ)ur óOä3ZÏiB žwÎ) $ydߊ͑#ur 4 tb%x. 4’n?tã y7În/u‘ $VJ÷Fym $wŠÅÒø)¨B.»[1] «یعنی
هیچ یک از شما انسانها نیست مگر اینکه از روی جهنم خواهید گذشت و بر آن اشراف پیدا
خواهید کرد و این حکم حتمی پروردگار است.»[2]

استاد بزرگوار ما علامۀ طباطبایی رضوان الله علیه نیز در تفسیر همین آیه می
گوید: روایاتی که در تفسیر این آیه وارد گردیده است با روایاتی که مربوط به صراط
است و آن پلی است که بر روی جهنم کشیده می شود و مردم از جانب خداوند مأمور می
شوند که از روی آن عبور کنند و اشخاص نیکوکار از آن عبور می نمایند و افراد گناهکار
از روی آن به جهنم سقوط می کنند ارتباط دارد و لذا شیخ صدوق این آیه را با موضوع
پل صراط ارتباط داده است.[3]

شیخ بزرگوار مفید (ره) می گوید: صراط در لغت به معنای راه است و به همین
مناسبت است که دین اسلام صراط نامیده می شود چه اینکه دین اسلام راه فلاح و سعادت مردم
است و نیز به همین جهت است که ولایت حضرت امیرالمؤمنان و امامانی که از ذریّۀ آن
حضرت می باشند «صراط» نامیده شده است زیرا ولایت اهل بیت (ع) وسیله ای است که
انسان در کلیّۀ مراحل زندگی از راهنمائی های اهل بیت (ع) وسیله ای است که انسان در
کلیّۀ مراحل زندگی از راهنمائی های اهل بیت (ع) پیروی می کند و آنان را الگو و
اسوۀ زندگی خود قرار می دهد و لذا امیرمؤمنان (ع) می فرمود من صراط مستقیم خداوند
و دستگیرۀ محکم الهی که هرگز گسستگی در آن راه ندارد هستم و در اخبار اهل بیت (ع)
این مطلب آمده است که «در روز قیامت راه بهشت از روی پلی که بر روی جهنم کشیده شده
است می باشد و برای ورود به بهشت راهی جز عبور از این پل وجود ندارد.»[4]

در این مورد باید دانست که احادیث فراوانی از حضرت رسول اکرم (ص) و اهل بیت
گرامش (ع) صادر گردیده است که همگی دلالت بر این موضوع دارند که یکی از مراحل سخت
روز قیامت عبور از پل صراط است و این احادیث به حدی است که در کتاب کفایة الموحدین
که یکی از کتابهای پر ارزش در عقاید استدلالی است می گوید: اعتقاد به پل صراط از
ضروریات دین اسلام است و کسی که آن را انکار کند یکی از ضروریات دین اسلام را
انکار کرده است و لازم است همۀ مکلّفین این اعتقاد که در آخرت جسری بر روی جهنم
کشیده می شود و باید همۀ مردم از آن عبور نمایند را داشته باشند.[5]

در اینجا برای روشن شدن بیشتر این موضوع به ذکر چند حدیث مبادرت می کنیم:

1- حضرت صادق (ع) فرمودند: احوال انسانها در عبور از پل صراط یکسان نیست گروهی
مانند برق از آن عبور می کنند و جمعی به سرعت دویدن اسب و دسته ای مانند راه رفتن
عادی و طائفه ای مثل حرکت کودک چند ماهه که موقه راه رفتن دستهای خود را نیز روی
زمین می گذارند و خود را به سینه می کشند و بالأخره گروهی افتان و خیزان از پل
صراط عبور می نمایند.[6]

این موضوع نیز روشن است که این تفاوت بستگی به اعمال انسانها در زندگی دنیا
دارد.

2- یکی از راویان احادیث به نام «مفضل بن عمر» می گوید از حضرت صادق (ع9 صراط
چیست؟ حضرتش در پاسخ فرمودند: صراط دو تا است: یکی در دنیا و دیگری در آخرت و اما
صراط دنیا عبارت از امامی است که اطاعت آنرا خداوند واجب کرده است و کسیکه معرفت
کامل در حق او پیدا کند و از او پیروی نماید و راهی را که او پیش پای انسانها می
گذارد به پیماید از صراطی که پلی است بر روی جهنم به آسانی می گذرد ولی کسیکه در
در دنیا امام به حق را نشناسد در جهان آخرت هنگام عبور از صراط قدمش می لغزد و در
آتش جهنم سقوط می کند.[7]

3- حضرت باقر (ع) فرمود که حضرت رسول (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند:

یا علی در روز قیامت من و تو و جبرئیل بر صراط نشسته ایم و جز کسانی که در دست
آنها نوشته ای که دلالت بر ایمان آنها به ولایت تو باشد نمی توانند از آن غبور
کنند.[8]

4- حضرت باقر (ع) فرمودند ابوذر گفتمن از حضرت رسول اکرم (ص) شنیدم که
فرمودند: رعایت پیوند خویشاوندی (صلۀ ارحام) و رعایت امانت در دو طرف پل صراط قرار
گرفته است کسانی که پیوند خویشاوندی را در نظر گرفته و با خویشاوندان خود ارتباط
لازم را داشته و کمک و مساعدت لازم را انجام داده اند و همچنین کسانی که امانت را
مراعات نموده اند به آسانی از صراط می گذرند و به بهشت راه می یابند ولی کسانی که
وظیفۀ خود را در برابر خویشاوندان مراعات نکرده و همچنین در امانت خیانت کرده
باشند هنگام حرکت از صراط به جهنم سقوط می کنند.[9]

و بالأخره مفاد و رایاتی که از اهل بیت (ع) رسیده است این است که «پل صراط»
دارای مواقف و گردنه هایی است که در هر یک از آنها از این امور که از لحاظ فرهنگ
اسلامی حائز اهمیت می باشند سؤال به عمل می آید:

1- ایمان و خلوص و کمال ایمان

می دانیم ایمان به خداوند متعال دارای مراتبی است و در موقف اوّل انسانها از همین
جهت مورد سؤال قرار می گیردند و البته ایمان به خداوند در صورتی کامل خواهد بود که
فراگیر همۀ اصول و مخصوصاً بر حسب روایات، شامل ولایت اهل بیت (ع) نیز باشد که
حضرت رضا (ع) نیز هنگام عظیمت به طوس در عبور از نیشابور در پاسخ تقاضای بیان
حدیثی از آن حضرت، حضرتش «لا إله إلا الله» را که نخستین پایۀ اصول دین است بیان
کردند و از آن پس فرمودند ولکن «مع شروطها وانا من شروطها» یعنی کلمۀ توحید به
انضمام شرائط آن نتیجه بخش است و من هم جزء آن شرائط می باشم.

2- نماز

در میان وظائف اسلامی «نماز» دارای موقعیّت خاصی است و احادیث فراوانی از حضرت
رسول اکرم (ص) و اهل بیت بزرگوارش صادر گردیده است که همۀ آنها تأکید بر درست بجا
آوردن و مراعات شرائط آن دارند و آنرا ستون دین و سر لوحۀ اعمال انسانها قلمداد می
کنند و سهل انگاری و کوچک شمردن آنرا مورد انتقاد شدید قرار می دهند و در گردنۀ
دوّم صراط سؤال از نماز خواهد بود.

3- ادای مالیات اسلامی

این مطلب روشن است که هر چند برنامۀ اقتصادی اسلام طوری تنظیم شده است که اگر
مورد عمل قرار بگیرد یک نفر فقیر در سطح زمین باقی نمی ماند ولی تا هنگامی که عملی
نشده است و افراد محتاج در جامعه وجود دارد بایدافراد مسلمان احساس مسئوولیت شدید
بکنند و در ادای مالیات اسلامی با برنامه جامع و صحیح هرگز سستی و سهل انگاری
ننمایند تا همۀ افراد از یک سطح زندگی نسبتاً مرفّه برخوردار باشند.

به علاوه مصرف مالیات اسلامی تنها کمک به محتاجان نیست و همواره در جامعه
احتیاجاتی و کاستی هائی وجود دارد که لازم است از راه ادای مالیات اسلامی آن
احتیاجات مرتفع و آن کاستی ها برطرف شود: «جوامع اسلامی احتیاج به مراکز تعلیم و
تربیت، مدارس علوم، بیمارستانها، اصلاح راهها، نشر کتابهای مفید، ساختن پلها و
امثال اینها دارد و یکی از مصارف مالیات اسلامی تأمین این قبیل احتیاجات نیز می
باشد.»

4- روزه ماه رمضان

ماه رمضان در میان ماههای دوازده گانه سال دارای شرافت و فضیلت مخصوصی است
قرآن مجید در این ماه نازل و شبهای قدر در این ماه واقع گردیده است اسن ماهَ، ماه
توجه به خدا و توبه و استقفار بدرگاه حق تعالی است و روزه گرفتن در این ماه بر
افرادی که عذر شرعی ندارند واجب است و یکی از عقبات پل صراط مخصوص پرسش از رعایت
وظیفه ای است که انسانها در این ماه دارند.

5- دین اسلام به منظور برقرار ارتباط میان مسلمانان جهان وظیفه ای به عنوان حج
بیت الله الحرام مقرر فرموده است تا از همۀ اطراف و اکناف گیتی مسلمانان که تمکن
دارند بسیج شوند و در یک نقطه معینی در مجاورت خانۀ خدا گرد آیند تا هم شکوه و
عظمت اسلام را در میان مردم جهان به تماشا بگذارند و هم در ضمن انجام عبادت خداوند
با هم تبادل نظر و تشریک مساعی برای رفع مشکلاتشان به عمل بیاورند و فریاد بیزاری
از کفر و استکبار را از آن نقطه مقدس بگوش مستکبرین برسانند و هر کسی که در راه
تحقق این وظیفه مهم سنگ اندازی کند و موجب بهم خوردن و ضعف این اجتماع یا اختلال
در هدف آن گردد مقصر و مسئول است.

6- پاکیزگی

دین اسلام دین نظافت و پاکیزگی است و در دین الهی به نظافت و پاکی اهمیت فوق
العاده ای داده شده است بطوری که این موضوع یکی از امتیازات این دین محسوب می شود
و بر اساس تعالیم اسلامی باید نور نظافت نه تنها از بدن و لباس و خانه مسلمان بلکه
از کوچه و خیابان و شهر و مملکت آنها بتابد و نیز نه تنها از ظاهر بیله قلب و جان
آنها به نور و پاکیزگی تقوا روشن باشد.

این نکته نیز روشن است که نظافت و پاکیزگی آن وقت در نظر اسلام ارزشمند است که
با کیفیت و فرمول اسلامی انجام بگیرد و در عقبۀ ششم صراط سؤال مربوط به نظافت است.

7- حقوق مردم

شدیدترین مواقف و عقبات پل صراط عقبۀ سؤال از حقوق مردم است که خداوند متعال
سوگند یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد و حق مظلوم را هر که باشد از ظالم
بگیرد.

حضرت صادق (ع) در تفسیر آیۀ شریفۀ «¨bÎ) y7­/u‘ ϊ$|¹öÏJø9$$Î7s9»[10] فرمودند
مرصاد قنطره و گردنه ای است در پل صراط و هرکس که در گردنش مظلمه ای و حقی باشد
نمی تواند از آن بگذرد.[11]

در پایان این مقاله از خداوند برای همۀ مسلمانان توفیق عمل به وظائف اسلامی و
لطف و کمک برای ثابت ماندن گامها در پل صراط و آسان گذشتن از این عقبات را
خواستاریم و این مطلب که در روایات اسلامی مکرّر آمده است که پل صراط از مو دقیقتر
و از شمشیر قاطع تر است شاید کنایه از دقت و قاطعیتی است که در رابطه با موضوعاتی
که ذکر گردید به عمل خواهد آمد «اللهمّ ثبّت أقدامنا علی الصّراط».

 



[1]
. سورۀ مریم- آیۀ 71.

/

دین و زندگی

دین و زندگی

دین چه نقشی در زندگی انسان دارد؟

سؤالی است که از دیر باز پاسخ آن چنین داده شده است: دین در تمام شئون زندگی
انسان دخالت دارد و در همۀ زمینه ها دستور می دهد و دست انسان را در تاریکی ها می
گیرد و سعادت بشر را تأمین می کند. و این ویژگی تمام ادیان الهی و شرایع آسمانی
است نه ویژگی اسلام. اگر در مسیحیت دین از سیاست جدا است و در شئون اسلامی دخالتی
ندارد به دلیل این است که دین را از محتوای اصلی آن خالی کرده اند وگرنه هر شریعتی
چنین است که در همه شئون، فرمان می دهد. البته در مواردی هم آزادی داده است و دستور
خاصی ندارد و گاهی هم دستور، الزامی نیست و در بعضی از زمینه ها دستور آن مانند
نسخۀ پزشک، راهنمائی و ارشاد است ولی در مسائل اساسی و بنیادین زندگی فردی و
اجتماعی بشر، فرمان قاطع دارد.

آیا معنای این مطلب این است که دین در تمامی زمینه ها برنامۀ عملی سازنده و
تأمین کنندۀ سعادت مادی و معنوی بشر دارد و او را از تفکّر و اندیشه و تلاش برای
یافتن راه زندگی بهتر بی نیاز می کند؟ گویا بعضی بر این پندارند که دین مجموعه ای
است از قوانین عبادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، بهداشتی و غیر آن که با بکار
بستن آنها، انسان از هر گونه تفکّر و تحقیقی برای دست یابی به سعادت مادی و معنوی
بی نیاز می شود و تنها چیزی که باید برای آن بیاندیشد و در آن زمینه تلاش و تحقیق
نماید، درک مسائل شریعت و احکام دین است. و بر اساس این پندار، تلاش می شود که
مثلا برنامۀ اقتصادی اسلام طراحی و ارائه شود و در مقاله ها و گفتارها و نوشته های
مختلف سخن از اقتصاد اسلامی و برنامه های نظامی اسلام و امثال آن فراوان است.

ما در شماره 109مجله، بخش پاسخ به نامه ها در پاسخ برادر، م- ر- ش از اصفهان،
بطور اجمال این مطلب را مورد تردید قرار دادیم و گفتیم که اسلام دین است نه مجمع
علوم مورد نیاز انسان. و این اجمال موجب سوء تفاهم شده و برخی پنداشته اند که
لازمۀ آن این است که دین از سیاست جدا باشد. برای رفع این توهم لازم دیدیم اصل
مسئله را گسترده تر مطرح نمائیم.

آنچه مسلم است این است که در فقه اسلامی برای هرگونه حرکت یا سکون انسان حکمی
وجود دارد. اگر مجتهد بتواند از منابع اصلی حکم واقعی شریعت را بطور قطع یا براساس
حجّت معتبر بدست آورد، همان را اعلام می کند و اگر ممکن نشد، راههایی در دست است
که به وسیلۀ آنها می توان وظیفۀ عملی و تکلیف فعلی را مشخص نمود. از این جهت است
که می گوییم فقه اسلامی غنی است و در هیچ سؤالی را در زمینه احکام شرع بی پاسخ نمی
گذارد.

گذشته از این، فقه اسلامی در زمینۀ قوانین جزائی و مدنی و معاملات و حل و فصل
منازعات و مواردی دیگر، احکام قطعی و عمومی دارد که در همۀ زمانها و مکانها لازم
الاجرا است و نشانۀ اعجاز و ارتباط این شریعت با غیب جهان است. ولی این مطلب برای
بعضی از افراد موجب اشتباه شده و تصور کرده اند که دین در زمینه های خاصی از قبیل
اقتصاد و سیاست و امور نظامی، برنامه های عملی دائمی و لایتغیّری دارد که با وجود
آنها نیازی به برنامه ریزی و ملاحظه مقتضیات زمان نیست. این اشتباه است. همچنان که
انسان از نظر صنعت و علوم مادی مورد نیاز زندگی باید خود تلاش کند و کمک و
راهنمایی دین در این باره او را از تحقیق، بی نیاز نمی کند، همچنین در زمینه
برنامه های اقتصادی و روش اداره جامعه از نظر سیاسی و ارتباطات بین المللی و
تاکتیکهای نظامی، انسان باید خود تلاش کند و راه صحیح را بیابد.

البته دین درهمۀ زمینه ها محدودیتهایی برای انسان به وجود می آورد و در بعضی
موارد راهنمائیهای خاصی نیز وجود دارد ولی هرگز چیزی به نام اقتصاد اسلامی بعنوان
یک برنامۀ منظم که در همۀ زمانها و مکانها قابل اجراء و غیر قابل تغییر باشد یا
چیزی به نام تاکتیک نظامی اسلام که هرگونه جنگ و دفاعی را در بر گیرد یا یک چارچوب
سیاسی و اداری خاص و مشخصی برای سیاست خارجی و داخلی در اسلام یا هر دین دیگر وجود
ندارد. چرا؟ زیرا حکمت الهی اقتضاء می کند که انسان برای دستیابی به راههای زندگی
و تأمین سعادت و خوشبختی مادی، تلاش و کنکاش کند و بر تجربه و تفکر و بازوی خویش
تکیه کند. اگر بنا بود انسان به وسیلۀ وحی بر حقائق نهفته طبیعت آگاه شود و از
آنها بهره برداری کند و ب نعمت های جهان- بدون مشقّت- دست یابد، از ابتدا د ر بهشت
پدر باقی می ماند و آن آزمایش بدخیم پیش نمی آید که بشر را در این تنگنای تاریک
گرفتار کند تا روزی خویش را از لابلای سنگ و خار و خون بیرون کشد ارادۀ الهی بر
این قرار گرفته است که بشر با تلاش خویش راههای زندگی بهتر را پیدا کند و اسرار
طبیعت را کشف نماید. و اگر بنا بود انبیا با ارتباط غیبی خویش، بشر را بر همۀ
حقائق جهان آگاه سازند، از اولین روز که دین همراه انسان بر زمین پیدا شد، باید
انسان به آخرین پیشرفت و تمدن دست یافته باشد در حالی که یافته های بازمانده از
پیشینیان نشانۀ ساده زیستی و ساده اندیشی آنان است گرچه آثاری از تمدن شگفت آور
نسبی آن زمان نیز دیده شده است.

ادیان و پیشرفت تمدن مادی

البته شکی نیست که انبیا نیز در پیشرفت تمدن مادی سهیم اند. دربارۀ حضرت داوود
(ع) در قرآن می خوانیم «و علمناه صنعة لبوس لکم لتحصنکم من باسکم»- به او ساختن
پوششی یاد دادیم که شما را از حملۀ دشمن نگاه دارد. منظور ساختن زره است که در
دوران گذشته لباس جنگجویان بوده است. و ما چه می دانیم شاید بسیاری از کشفیات و
یافته های مادی بشر نیز از وحی سرچشمه گرفته باشد همچنان که بدون شک راه و روش
زندگی فردی و اجتماعی و برخورد صحیح اخلاقی و برخی قوانین اداری و نظامی از سوی
آنان به مردم ابلاغ شده و در همان جهت نیز بر حسب تکامل و پیشرفت تمدن تغییراتی در
شرایع آسمانی دیده می شود که البته از نظر ریشه و اساس و هدف نهائی یکی است.

خداوند می فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا والَّذی اوحینا الیک وما
وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه.»

– شریعتی که برای شما فرستادیم همان است که به نوح سفارش کردیم و بر تو وحی
فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را بر پادارید و در آن
پراکنده نشوید.

به هر حال شکیدر این جهت نیست که دستورات و ارشادات انبیاء و ائمه (ع) در
پیشرفت تمدن مادی بشر نیز تأثیر به سزائی داشته است ولی سؤال این است که آیا در
زمینه دستورات آنان دائمی و ابدی است و پرونده تکامل مادی را بسته است؟ هرگز چنین
نیست و این بسیار واضح و روشن است. شکی نیست که اگر امروز امام صادق سلام الله
علیه در میان ما بود، دستورات بهداشتی مناسب تمدن امروز می فرمود و مثلا نوع مسواک
و صابون و خمیر دندان را ممکن بود به اصحاب خویش دستور دهد ولی در آن دوران،
براساس تمدن آن روز، دستور نیز در همان محدوده بوده است و مثلا فرموده اند که از
چوب درخت اراک برای مسواک استفاده کنید. و اکنون ثابت شده است که این درخت که در
حجاز فراوان است محتوی ماده ای است که برای بهداشت دهان و لثه و دندان بسیار مفید
است و هم اکنون بعضی از شرکتهای خارجی خمیر دندانی به نام مسواک از ماده ای که در
چوب همین درخت است تهیه می کنند. البته تاریخ ساختن مسواک از چوب این درخت مشخص
نیست و ظاهرا قبل از رسول اکرم (ص) رایج بوده است و چون دستور مسواک از سنن حضرت
ابراهیم خلیل علیه السلام است بعید نیست که تعیین این درخت نیز از سوی آن حضرت
بوده است.

به هر حال این گونه دستورات مقطعی نشانه ای از اعجاز و ارتباط انبیا و ائمه
(ع) با وحی است که خود باز دز معنویت و ایمان انسانها مؤثر است. مراجعه به روایات
و دقت در دستورات بهداشتی که از ائمه اطهار (ع) در آن زمان تاریک و قبل از پیدایش
و کشف حقایق جهان طبیعت و اسرار انسانها به خصوص با توجه به این که آن بزرگواران
در محضر هیچ استادی حاضر نشدند و در هیچ دانشگاهی تحصیل نکردند، انسان را مطمئن می
سازد که آنان از روزنۀ وحی و مواریث رسالت با غیب جهان در ارتباط نزدیک بودند.

با همۀ اینها شکی نیست که بشر برای دست یابی به زندگی بهتر و تکامل در جهات
مادی چه در زمینۀ بهداشتی و چه در زمینه های دیگر از قبیل صنعت و کشاورزی و
دامداری و سایر جهات باید بر فکر و تلاش خویش تکیه کند و با استفاده از یافته ها و
تجارب گذشته پیشرفت نماید.

همین مطلب بدون شک در مسائل اقتصادی و نظامی و سیاسی و نهادهای اجتماعی نیز
صادق است. به عبارت واضحتر: دین در زمینه اقتصاد گرچه دستوراتی کلی یا مقطعی دارد
ولی برنامۀ اقتصاد معین و مشخص که در تمام جوامع بشری با اختلاف فرهنگ ها و منابع
اقتصادی و امکانات و روحیه ها و سایر جهات در زمانها و مکانهای مختلف، ضامن سعادت
و پیشرفت اقتصادی باشد، در دین وجود ندارد و ممکن نیست وجود داشته باشد زیرا این
امر یک قانون مشخص و معینی نمی باشد. هر زمانی و هر مکانی بمقتضای امکانات و منابع
اقتصادی و جهات دیگر که در برنامه ریزی اقتصادی مؤثر است به برنامۀ خاص خود
نیازمند است….

و همچنین است مسائل نظامی. مثلا دستوراتی کلی از رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین
(ع) در این رابطه به جای مانده است و روش و سیرۀ آن بزرگواران نیز برای ما در
موارد مختلف می تواند الگوی مفید و سازنده ای باشد ولی ممکن نیست آن دستورها برای
جنگهای امروز کافی باشد و ما نیازمند دستیابی به تاکتیکهای نظامی پیشرفته امروز
هستیم.

شاید بر بعضی گران باشد که بگوئیم ما هم اکنون در زمینۀ نظم سیاسی جامعه از
الگوی دوران رسالت و خلافت پیروی نمی کنیم و نمی توانیم پیروی کنیم و آن نظم سیاسی
در این جامعه و در این زمان به کار نمی آید و اصولا دین هم چنین چیزی از ما
نخواسته است. واضح است که در نظام آن روز ارگانهایی از قبیل ریاست جمهوری یا نخست
وزیری و مجلس شوروی و امثال آن به این نظم و ترتیب خاص وجود نداشته است و لازم
نیست ما از همان نظم سادۀ آن روز پیروی کنیم و به اصطلاح این گونه مسائل توفیقی
نیست. همچنانکه در زمینه مسائل اقتصادی به فرمودۀ حضرت امام- قدّس الله نفسه- که
فقهش سنتی و پویا بود، عقود شرعی نیز توقیفی نیست و لذا ایشان بیمه را یک عقد
مستقل می دانستند و «اوفوا بالعقود» را به معنای گسترده ای می دانستند که هرگونه
عقد عرفی را که با اصول و قواعد کلی اسلام مخالف نباشد، دربرمی گیرد. نظام سیاسی و
اقتصادی نیز همین گونه است.

آنچه موجب توهم شده که اسلام در همۀ زمینه ها برنامه دارد این است که در فقه
اسلامی برای همۀ مسائل حکم شرعی وجود دارد: آنچه پیش بیاید از نظر شرعی یا در
محدودۀ نواهی قرار می گیرد و ممنوع و حرام اعلام می شود و در محدوۀ اوامر وجوبی
قرار می گیرد و واجب الاجرا است یا مکروه و یا مستحب است و یا براساس اصل برائت
مجاز است، بنابراین اسلام در همۀ زمینه ها دستور و حکم دارد و همین معنای جامعیت اسلام
است.

صحیح است! فقه اسلامی در همۀ موارد حکمی از احکام پنجگانه را اعلام می نماید و
یا آیا این به معنای برنامه دادن است؟ مثلا بانکداری از لوازم و نیازهای فعالیت
اقتصادی این زمان است، شکی نیست که اگر بانکها تعطیل شوند حرکت اقتصادی نابود می
شود. سؤال این است آیا اسلام در زمینه بانکداری برنامه ای دارد؟ آیا اصولا چیزی به
نام در اسلام وجود دارد؟ آیا اگر فقه اعلام کند که بانکداری مجاز است یا به این
روش مجاز و به آن روش حرام است؛ این به معنای اعلام نوع خاصی از بانکداری است که
ابتکار فقه اسلامی باشد؟! واضح است که چنین نیست. گفتن این که این روش حرام و آن
روش با اصول اسلامی مخالف نیست، به معنای ارائۀ برنامۀ بانکداری اسلامی نمی باشد.
و تازه باید با کمال تأسف بگوئیم که ما در همین زمینه نیز هنوز الگوی مناسب و قابل
اجرا که کاملا با قواعد شرعی تطابق داشته باشد و هیچگونه اشکالی از نظر شرعی
نداشته ارائه نکرده ایم.

از این گذشته آیا اصل برائت که یک اصل عقلی و شرعی است، ملاک عکم اسلامی است
یعنی اگر براساس اصل برائت گفته شود فلان کار مجاز است، آیا این بدان معنی است که
حکم اسلام در این زمینه جواز و اباحه است؟! اگر این مطلب به عنوان ایراد به ما
گفته نشده بود در اینجا از آن یاد نمی کردیم. برای رفع توهم از بعضی طلاب محترم
عرض می کنیم که چنین نیست و هرگز ما نمی توانیم مقتضای اصل برائت را به خداوند
نسبت دهیم بگوئیم این حکم اسلام است که مثلا کشیدن سیگار مجاز است. ما چه می دانیم
شاید حرام باشد. آنچه می توانیم بگوئیم این است که اگر در واقع حرام باشد چون به
صراحت اعلام نشده است عقاب ندارد. این را نمی توان گفت حکم اسلام. و خلاصه مقتضای
اصول را چه الزام باشد و چه برائت نمی توانبه خدا نسبت داد. اگر بر اساس استصحاب
یا احتیاط در موارد علم اجمالی حکم به وجوب یا حرمت چیزی کردیم این را نیز نمی
توان به عنوان حکم خدا و شریعت اسلام اعلام نمود.

بنابراین صحیح است اگر بگوئیم اسلام در این زمینه ها دست بشر را باز گذاشته
است و او همچنان که در زمینه صنعت و بهداشت و کشاورزی و دامداری و سایر شئون تمدن
بشری تکامل می یابد، در زمینه نظام اقتصادی و سیاسی و نهادهای اجتماعی نیز آزاد
است که بر فکر و اندیشه خویش تکیه کند ولی در همه زمینه ها، اسلام اصول و احکام
قطعیه ای دارد که بشر را کنترل می نماید و او را از انتخاب روشهایی که به سلامت
جامعه و رشد معنوی انسان و عدالت اجتماعی لطمه ای می زند- چه بشر درک کند و چه
غافل از آن باشد- منع می نماید. پیشرفت باید در محدوده ای باشد که خداوند مجاز
دانسته است.

همچنین در زمینه قوانین جزائی و حقوقی مدنی و کیفیت بعضی انواع معاملات که در
آن دوران متعارف بوده است و برخی از آنها همیشه مورد نیاز است، احکام قطعیه ای در
اسلام وجود دارد، گر چه در بعضی از آنها اختلافاتی میان فقهای مسلمین دیده می شود
ولی در آن میان، اصولی مورد پذیرش همگان است که بدون شک پایۀ هرگونه قانونگذتری در
جامعه اسلامی باید قرار گیرد. و در موارد اختلاف باید به فقیه اعلم که هم از مبانی
فقهی به طور کامل و دقیق مطلع باشد و هم بر مقتضیات زمان و موضوعات و مسائل
مستحدثه آگاهی کامل داشته باشد همچون امام بزرگوار- قدس الله روحه- مراجعه شود.

ارتباط دین با سیاست

سؤالی در اینجا باقی می ماند و آن این ارتباط دین با سیاست بنابر آنچه گفته شد
چیست؟

پاسخ این است که طبق قانون امامت و براساس این اعتقاد که تعیین امام و رهبر
جامعه از سوی خداوند صورت می پذیرد، سیاست بطور کامل در اختیار دین قرار می گیرد و
این نیز جزء برنامه اصلی دین یعنی انسان سازی است. دین اصولا برای ساختن انسانها و
رساندن آنها به کمال است تا لایق سعادت ابدی در جهان ابدیت شوند و چون لازمۀ آن،
به دست گرفتن قدرت سیاسی جامعه است که بدون آن بر نیروهای اهریمنی گمراه کننده،
نمی توان پیروز شد، طبیعی است که خداوند از نظر تشریع نه تکوین، قدرت سیاسی را به
انبیا و اوصیای آنها واگذار کرده است و این امر روشنترین دلیل بر ولایت فقیه است.

آنچه موجب شده است که در اعتقاد امامیه ولایت انبیا و ائمه (ع) ضروری باشد،
مستلزم آن است که در زمان غیبت مناسب ترین افراد برای ادامه دادن به راه انبیا و
اولیا یعنی فقیه عادل آگاه به مقتضیات زمان و مدیر و مدبّر، ولایت و رهبری جامعه
را به دست گیرد. بنابراین، دین در هر زمانی از سیاست جدا نیست. و به قول یکی از
اساتید: اگر دین سیاست را کنترل نکنید چنین نیست که سیاست او را رها کند بلکه
سیاست تلاش خواهد کرد تا دین را کنترل و محدود نماید و تحت سیطرۀ خویش درآورد
همچنان که در طول تاریخ این مبارزه میان سیاستمداران بی دین و رهبران دین بوده
است. اگر در اسلام دین از سیاست جدا بود چرا هارون الرشید، امام موسی بن جعفر (ع)
را به زندان افکند و او را به شهادت برساند و چرا مأمون، امام رضا (ع) را مسموم
کند. هارون می دانست که در اسلام آن که رهبر دینی است هم او رهبر سیاسی است و نمی
توان موسی بن جعفر (ع) را رهبر دین و او را رهبر سیاست دانست و لذا نمی توانست
وجود او را تحمل کند هر چند تلاشی عملی برای براندازی نظام نداشته باشد و همچنین
سایر طاغوتان زمان که ائمه (ع) را تحت فشار قرار می دادند.

بنابراین معنای این جمله که دین از سیاست جدا نیست و فرمودۀ آیة الله شهید
مدرس که دیانت ما عین سیاست ما است، این است که رهبر سیاسی جامعه اسلامی همان رهبر
دینی است ولی این بدان معنی نیست که نظام سیاسی و اداری ما را بطور کامل، دین،
مشخص نموده است بلکه در این زمینه دست ولی امر مسلمین باز است و طبق مصالح متغیره
و مقتضیات زمان و مکان، سیاست داخلی و خارجی را تعیین می کند هرچند بعضی از اصول
کلی در دیم مشخص شده است.

 

/

مقام خشیت

هدایت در قرآن

قسمت سی و هشتم

تفسیر سوره رعد

مقام خشیت

آیة الله جوادی آملی

«للّذین استجابوا لربّهم الحسنی والذین لم یستجیبوا له أنَّ لهم ما في الأرض
جمیعاً و مثله معه لافتدوا به اؤلئک لهم سوء الحساب و مأویهم جهنَّم و بئس
المِهاد. أفَمن یعلم أنّما انزل الیک من ربّک الحق کمن هو أعمی انّما یتذکر
اولواالألباب. الذین یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق. والذین یصلون ما أمر
الله به أن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب.»

(سوره رعد- آیات18 الی21)

نان که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند برای آنان بهترین پاداش است و امّا
آنان که دعوت حق را اجابت نکردند اگر دو برابر تمام آنچه در زمین است از آن آنها
باشد، حاضرند آن را فدای راحتی و آسایش خود کنند ولی برای حسابی سخت در نظر گرفته
شده و جایگاهشان جهنم است و چه بر آرامگاهی. آیا کسی که می داند آنچه بر تو نازل
شده از سوی پروردگارت به حق می باشد مانند کسی است که نابینا و کور است و همانا
فقط خردمندان، متذکر و متنبّه می شوند، همان ها که به عهده و پیمان خدا وفادارند و
هرگز پیمان حق را نمی شکنند و آنچه را که خدا امر به پیوند آن کرده است، اطاعت می
کنند و از پروردگارشان خشیت دارند و از سختی حساب می هراسند….

*** 

قرآن کتاب هدایت و نور است

پس از اینکه اصول کلی را (توحید، نبوت و معاد) در سه قسمت خلاصه فرمود و توحید
و معاد را با برهان اثبات کرد و با اشاره به شبهات مربوطه، آنها را پاسخ داد،
قهراً مسئلۀ نبوت هم به عنوان یک امر لازم و ضروری، تلقی شده است زیرا ممکن نیست
قافله از یک مبدئی حرکت کند و به معاد و پایانی برسد و راه نباشد. لذا همچنان که
راه و صراط مستقیم که دین است یک اصل می باشد وجود راهنما هم اصل و ثابت است که
راهنمایان همان معصومین (ع) هستند.

و پس از ردّ شبهات با ادله و برهان، به اثر عملی این اصول می پردازد زیرا
قرآن، کتاب عقلی و علمی نیست که تنها به مسائل فرضی و بحثهای علمی اکتفا کند، بلکه
کتاب هدایت و نور است که هر مطلب عقلی را تبیین فرموده، ترتیب عملی آن را هم در
کنارش ذکر کرده است.

مردم در برابر این ره آورد وحی به دو دسته تقسیم می شوند که این دو را بیان
فرموده و خصوصیت هر یک از این دو گروه را نیز ذکر می فرماید و در نتیجه پایان کار
هر دو دسته را هم بیان می کند.

این طرز بحث در هیچ یک از کتابهای عقلی نیست. و این تنها قرآن است کتاب هدایت
و نور می باشد و لذا همه ابعاد را مطرح می فرماید.

در این آیات شریفه می فرماید که: هر کس پذیرفت پایانی نیک به انتظارش است و
هرکس نپذیرفت رفتار سوء الحساب می شود. آنگاه این دو اثر کلی را به صورت فروعات
ضمنیّه تشریح کرده می فرماید: آن کس که پذیرفت تنها نمی تواند به این اکتفا کند که
من قلبم باید سالم باشد و پذیرفتم، بلکه نشانۀ پذیرشش، همان آثار علمی است. اولین
اثری که ذکر می کند اینکه در پذیرش، نورانیت و بصیرتی است همچنانکه در نپذیرفتن،
کوری . نابینائی است. آنکه پذیرفت جزو اولوالباب و خردمندان است و آنکه نپذیرفت
تهی دل است «افئدتهم هواء».

به عهد خدا وفادار بودن

می فرماید: نشانۀ لبیب و خردمندان بودن این است که به عهده خدا وفادار باشد.

در طی بحث های قبل عرض کردیم که خدای سبحان در سوذۀ احزاب فرمود: دو گروه با
خدا عهد بستند، عده ای وفادار ماندند و عده ای نقض کردند و تفصیل آن گذشت. اینک
بطور اجمال اشاره می کنیم.

در آیۀ 15 سورۀ احزاب فرمود: «لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولّون
الادبار»- اینها تعهد سپردند که در روز خطر، دین را فراموش نکرده و پشت نکنند.
اینها با این که چنین تعهدی سپردند ولی در روز خطر،  حضور پیدا نکرده و عهد شکنی کردند. آن وقت می
فرماید: بر فرض که شما دین را یاری نکردید، اینطور نیست که برای همیشه در زمین
بمانید «قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل»- بگو- ای پیامبر- هرگز
فرار سودی برای شما ندارد اگر از مرگ یا قتل خواستید فرار کنید.

و در مقابل این گروه کسانی هستند که دینشان را ادا کردند و پیمان خدا را
نشکستند «من المؤمنین رجالٌ صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من
ینظر و ما بدّلوا تبدیلاً» (احزاب- آیه23) از مؤمنان، مردانی هستند که به آن
تعهدّی که سپردند صادقانه ایستادند، پس برخی از آنها دین خود را ادا کرده و برخی دیگر
منتظرند که نوبتشان برسد و دینشان را ادا کنند و اینان در تصمیم خود هرگز تبدیل
روا نداشته و پشیمان نیستند.

بنابراین، مردم دو دسته اند که در سورۀ احزاب نمونه ای از هر دو گروه ذکر و
بیان شد و آنان که وفای به عهد نمودند لبیب و خردمندند و گروه دوم که نقض عهد کردند
تهی مغزند.

صلۀ رحم

نشانۀ دیگر اولوالالباب، صلۀ رحم است که در بحث گذشته، مقداری بیان شد و صلۀ
رحم یکی از مهمترین مسائل عاطفی است.

آیۀ کریمه نشانۀ مؤمنان خردمند را وفادار بودن به عهد خدا می داند. این یک
رابطه است که میان انسان و خدایش است و هرگز نباید عهد خود را با خدایش نقض کند.

 رابطۀ دیگر بین انسان و بندگان خدا
است که خداوند دستور داده است آن را هم حفظ کنند و به آن پایبند باشند.

و این صلۀ رحم به دو گونه است: 1- صلۀ رحمی است بین انسان و خویشاوندان خود،
2- صلۀ رحمی است که امّت با امام معصوم (ع) دارد (انا وعلی ابواهذه الأمّة). و در
عاق .الدین هم همین دو مطلب مطرح است.

یک وقت انسان، عاق و عاصی است نسبت به پدر و مادر صوری و یک وقت عاق و عاصی
است نسبت به والدین معنوی که قطعاً عقوق و عصیان والدین معنوی اشد است از عقوق و
عصیان والدین صوری.

بهر حال، مسئله صلۀ رحم بقدری مهم است مه همراه با تقوای الهی در اوّل سوره
نساء ذکر شده است «واتقوا الله الذی تساء لون به والأرحام» و در این آیه برای
اینکه به مسئله رحامت، اهمیت بدهد، نام ارحام را در کنار نام مبارک خودش ذکر می
کند. و بالاتر اینکه اگر کسی صله رحم نکند و قطع کند، مشمول لعنت و نفرین الهی و
سوءالحساب خواهد شد.

خشیت و خوف

در ادامۀ آیه، اوصافی را که برای اولوالالباب نقل می کند، خشیت از خدا و خوف
از سوء حساب است. «و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب». خشیعت را به خداوند نسبت
داده و خوف را به سوء حساب.

خشیت و خوف گذشته از اینکه از نظر ادبی با هم اختلاف دارند، خشیت هرگز به فعل
یا به حادثۀ تلخ نسبت داده نمی شود، یعنی کسی نمی گوید: من از مرض خشیت دارم یا از
سرمای هوا خشیت دارم، پس خشیت را به آن مبدأ فاعلی نسبت می دهند نه به آن اثر.

ولی خوف را هم به آن اثر نسبت می دهند و هم به آن مبدأ فاعلی، پس هم می شود
گفت: من از آن مرض یا از سما خوف دارم، و هم می شود گفت: من از فلان شخص یا فلان
حیوان خوف دارم.

و یم فرق اساسی میان خوف و خشیت است که خشیت آن تأثّر عقلی و قلبی است که
انسان در مقام دل، حریم بگیرد از یک مبدئی و از او بهراسد و او را مبدأ کار بداند.
ولی در خوف چنان تأثر قلبی نیست؛ پس ممکن است قلب یک موحّدی جز از خدا نهراسد امّا
همین موحّد بگوید: من از سرما می ترسم! پس ترس از سرما به این معنی است که با تهیه
کردن اثر عمل برای مقاومت- مانند لباس گرم- آن ترس زائل می شود.

یا می گوید: من از این گروه کفّار می هراسم که مبادا هجوم کنند؛ پس برای اینکه
جلوی هجوم آنها را بگیرم، یک اثر عملی برای دفع تهاجم آنها اینکه جلوی هجوم آنها
را بگیرم، یک اثر عملی برای دفع تهاجم آنها فراهم می کنم و از خود دفاع می نمایم.
این خوف است. و همچنین است ترس از اتومبیل که مبادا تصادف کند؛ پس با احتیاط
راندن، آن را دفع می کند و خوف او از تصادف، همان معنای ترتیب اثر عملی دادن روی
احتیاط است. اما منشأ اثر و مبدأ کار را جز خدا نمی داند.

در قرآن کریم هنگامی که از اولیاء خدا نام می برد می فرماید: آنها جز از خدا
جز از هیچ چیز نمی ترسند «ولا یخشون احداً إلا الله» (احزاب- آیۀ39) زیرا خدای
سبحان را مبدأ تمام کارها دانسته و تمام آثار را از او می دانند.

بنابراین، از غیر خدا خشیت نداشتن، جزء صفات سلبیۀ موحّد است و از خدای سبحان
خشیت داشتن، جزء صفات ثبوتیّۀ موحّد است.

و امّا در مقام خوف می فرماید: «فاوجس في خیفةً موسی» (سوره طه- آیه67) موسی
در درون خود احساس ترس و خوف کرد. موسی که از اولیای خاص الهی است و جز از خدا از
هیچ چیز نمی ترسد، در میدان مسابقه که ساحران چوبها و طنابها را به صورت مار و
افعی درآوردند، احساس ترس در درون خود کرد. این ترس چه بود؟ این همان خوف بود نه
خشیت. او از مار واژدهای ساحران نترسید بلکه ترسش از این بود که مبادا تماشاچیان
بن اعجاز او و سحر ساحران، فرق نگذارند. و لذا در جواب او، خداوند نفرمود که تو از
مار و اژدهای اینها نترس چون حضرت موسی اصلاً از آنها ترس نداشت، بلکه خداوند به
او فرمود: «والق ما في یمینک» تو عصا را بینداز ما مسئله را حل می کنیم و تو پیروز
خواهی شد. یعنی دیگر از نیرنگ و مکر آنها نترس که حتی عوام مردم خواهند فهمید که
کار تو بالا تر است و تو اعجاز می کنی.

مقام خشیت منحصر به عالمان است

بنابراین، خشیت به این معنی است که انسان تأثر قلبی داشته باشد که در قلبش،
شيء یا شخصی را مبدأ بداند و از او بهراسد و حریم بگیرد و برای او حساب باز کند. و
این کار میسور همه نیست، تنها علمای بالله اند که به این مقام والای «خشیت» نائل
می شود: «إنَّما یخشی الله من عباده العُلماء» (سوره فاطر- آیه28)- تنها بندگان عالم
خدایند که از او خشیت دارند.

و امّا خوف، یعنی تربیت اثر عملی و این نه تنها با توحید مخالف نیست که کاملا
با دستورات توحیدی سازگار است. شما وقتی کافری را دیدید، خود را مجهز می کنید؛
وقتی مار و عقرب دیدید، خودتان را حفظ می کنید و مانند آن.

پس خاصیت لبیب بودن، این است که انسان از خدا می ترسد. در سورۀ فاطر، قبل از
بحث خشیت علما از پروردگار، اول آیات الهی را می شمارد و می فرماید: دیگران با
سائر موجودات یکسانند، فقط رنگهایش فرق می کند و این انسان است که با موجودات دیگر
تفاوت دارد: «و من النَّاس والدواب والانعام مختلف الوانه کذلک إنّما یخشی الله من
عباده العُلماء» آیات الهی را که می شمارد، می فرماید به اینکه از مردم، از جنبنده
ها، از دامها، اینها یک ردیف هستند فقط رنگهایشان فرق می کند. در بین آنها، آنها
که ممتازند و فرق دارند فقط علما هستند که از خداوند می ترسند و خشیت دارند.

مرحوم کلینی رضوان الله علیه بیانی از امام صادق (ع) در ذیل آیه کریمه نقل
کرده که: «یعنی بالعلم من صدّق فعله قوله»- منظور از این عالم کسی است که عملش،
سخنش را تصدیق نمی کرد، او داخل در گروه قبلی است.

پس این مؤمنان خردمند و اولوالالباب، تنها از خداوند خشیت دارند. اینها حتی از
جهنم و وء حساب نیز خشیت ندارند؛ البته از جهنم و سوء حساب خائف اند و لذا برای
اینکه به جهنم نروند و حسن حساب داشته باشند، ترتیب اثر عملی می دهند؛ واجبات را
انجام و محرّمات را ترک می کنند.

بر شهوت مسلط شو

*امیرالمؤمنین(ع):

«غالِبِ الشَّهوَةَ قَبلَ قُوَّةِ ضَراوَتِها فَاِنَّها اِن قَوِیَت مَلَکَتکَ
وَ استَقادَتکَ وَلَم تَقدِر عَلی مُقاوَمَتِها».

(غررالحکم- صفحه510) بر شهوت خویش مسلط شو پیش از آن که قوت و شدت یابد و به
تند روی عادت کند. چه آنکه اگر شهوت در خودسری و تجاوز نیرومند گردد مالک و
فرمانروای تو می شود و بهرسو که بخواهد میکشاندت و تو در مقابل نیروی آن، تاب
مقاومت نخواهی داشت.

 

/

گوشه ای از سیرۀ امام حسین (ع)

گوشه ای از سیرۀ امام حسین (ع)

حضرت سیدالشهداء حسین بن علی (ع) در روز پنج شنبه سوم ماه شعبان از سال چهارم
هجری به دنیا آمد و با قدوم مبارکش جهان را منور کرد.

امام حسین سلام الله علیه پنجاه و هفت سال و پنج ماه در دنیا زندگی کرد که هفت
سال آن در خدمت جدَّش پیامبر بزرگ اسلام (ص) بود و سی هفت سال همراه با پدرش
امیرالمؤمنین (ع) و چهل و هفت سال همراه با برادرش امام حسن مجتبی (ع) زیست با این
حساب مدّت خلافتش ده سال و چند ماه است.

*تواضع امام حسین (ع):

روزی حضرت بر مستمندانی گذشت که بر عبائی نشسته، مشغول خوردن نان بودند. اجابت
کرده کنارشان بر زمین نشست و فرمود: اگر نه این بود که غذای شما صدقه است، هر آینه
همراه شما می خوریم. آنگاه آنان را به خانۀ خود دعوت فرمود و آنها را نیکو اطعام
کرد و لباس پوشانید و مبالغی پول داد.

*جود و سخاوت حضرت:

یک نفر اعرابی وارد مدینه شد. از مزدم پرسید: سخاوتمندترین مردم کیست؟ به او
گفتند: امام حسین (ع). پس اعرابی وارد مسجد شد، حضرت را در حال نماز یافت. کنار
حضرت ایستاد و چند بیت شعر خواند که ترجمه اش چنین است.

اکنون دیگر کسی که به سوی تو آید، نومید برنمی گردد و کسی که حلقۀ درب منزلت
را به صدا درآورد، مأیوس نمی شئد. تو اهل جود و سخاوتی و تو مورد اطمینان و اعتماد
انسانهائی، و پدرت قاتل فاسقان و تبهکاران بود. اگر گذشتگانت از این خانواده
نبودند، هم اکنون آتش جهنم بر ما فرود آمده بود. راوی می گوید: امام سلام نماز را
داد سپس فرمود: یا قنبر! آیا از اموال حجاز چیزی نزد تو مانده است؟ عرض کرد: چهار
هزار دینار! فرمود: آنها را بیاور که شخص سزاوارتر از ما به آن پولها آمده است.
آنگاه عبای خود را بیرون آورد و پولها را در آن پیچید و دست خود را از سوراخ در
بیرون کرد- که آن مرد عرب حضرت را نبیند و خجالت نکشد- و عبا را با پول به او
بخشید و با سه بیت بر وزن و قافیه ابیات او از کمی پول معذرت خواهی کرد و پوزش
طلبید.

اعرابی پولها را گرفت و گریست. حضرت فرمود: لابد آنچه به تو دادم کفایتت نمی
کند؟ عرض کرد: نه آقا و مولای من! ولی در این اندیشه ام که چگونه خاک، جود تو را
می خورد؟ کنایه از این که چرا چنین انسان سخاوتمندی، روزی از دنیا برود و در درون
خاک جای بگیرد؟!

*خشیت از پروردگار:

بی گمان هر انسانی به اندازۀ معرفت و شناختش، خدا را می پرستد و عبادت می کند
و شناختی که حسین (ع) از خدایش داشت، شناختی نیست که بتوان با دیگر مردم، آن را
مقایسه کرد. او همانند پدرش و دیگر امامان معصوم (ع) خدا را می شناخت و به عبادت
خدا می پرداخت.

از آن حضرت پرسید: پقدر از خدا می ترسی؟ حضرت فرمود: «روز قیامت هیچ کس در
امان نیست جز کسی که در دنیا از خدا ترسیده باشد.»

ابو عمیر گوید: امام حسین (ع) بیست و پنج بار، با پای پیاده به حج خانه خدا
مشرف شد.

در کتاب عیون المحاسن آمده است: روزی انس ابن مالک با حضرت راه می رفت. حضرت
کنار قبر جده اش حضرت خدیجه رسید، گریست و سپس فرمود: انس! از اینجا برو! انس
گوید: من خودم راه پنهان کردم. دیدم حضرت به نماز ایستاد و نمازی طولانی بجای آورد
و پس از آن با خضوع و خشوع، خدا را مناجات کرد و در وناجاتش می فرمود: «پروردگارا!
این بندۀ حقیرت را که جز تو پناه و مأوائی ندارد، رحم کن.

ای خدای بزرگ! من تمام توکل و اعتمادم بر تو است و خوشا به سعادت کسی که تو
مولا و سرورش باشی.

خوشا به حال کسی که درد و رنجش را تنها به پروردگارش بازگو کند. نه درد و رنجی
که در اثر بیماری و حادثه ای باشد بلکه درد محبّت و عشق به مولایش…»

*بزرگواری و جوانمردی:

در کتاب کشف الغمه از انس نقل شده است که گفت: در خدمت امام حسین (ع) نشسته
بودم که کنیزکی گلی در دست داشت و بر حضرت وارد شد و به عنوان تحیت و درود، گل را
به دست امام داد. حضرت فرمود: برو! تو راه خدا آزاد کردم. من به حضرت عرض کردم:
این کنیزک یک گل بی قیمت آورده است، تو به خاطر این گل او را آزاد می کنی؟

حضرت فرمود: اینچنین خداوند ما را تربیت کرده، فرموده است: «واذا حییتم بتحیّة
فحیّوا بأحسن منها اوردّوها»- هر گاه کسی به شما سلام کرد و درود فرستاد، شما بهتر
از آن، پاسخش دهید و یا سلامش را به همان نحو پاسخ دهید. و بهتر از آن تحییت و
درود، همین بود که او را در راه خدا آزاد کنم.

در همین کتاب نیز نقل شده است که غلامی از غلامان حضرت جنایتی مرتکب شده بود
که موجب عقاب بود. حضرت دستور داد او را بزنید. آن غلام عرض کرد:

مولای من! «والکاظمین الغیظ»- آنان که خشم خود را فرو می نشانند حضرت فرمود:
دست نگه دارید و او را رها کنید. عرض کرد: «والعافین عن الناس»- و آنان که از مردم
عفو کردم عرض کرد: مولایم: «والله یحب المحسنین»- و خداوند نیکوکاران را دوست
دارد. حضرت فرمود: برو! تو را در راه خدا آزاد کردم. «انت حرٌّ لوجه الله».

در پایان سالروز فرخنده میلاد بزرگ پاسدار اسلام و روز پاسدار را به حضرت ولی
عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبری و عموم شیعیان جهان بخصوص آزادگاه پیرو آن امام
همام را تبریک عرض می نمائیم.

 

/

13 رجب شیرین ترین رویداد تاریخ

بمناسبت 13 رجب، ولادت با سعادت حضرت امیرالمؤمنین (ع)

13 رجب شیرین ترین رویداد تاریخ

در روز جمعه 13 ماه رجب، 12 سال قبل از بعثت پیامبر (ص)، خانۀ خدا، کعبۀ
معظمه، شاهد شیرین ترین رویداد تاریخ بود. خانۀ خدا یک بار در تاریخ باز شد و از
دیوارش فاطمه بنت اسد به درون آن خانه راه یافت و در چنان روز خجسته ای علی (ع) به
دنیا آمد و کعبه را پر از نور کرد.

تا درخشان شد درون کعبه زان وجه حسن        
ثمّ وجه الله روشن شد، برون شد شک و وظن

علی، کعبۀ آمال حقیقت جویان و قبلۀ عارفان و ناسکان، فاتح اقلیم عشق، مصباح
جمال ازلی، کوکل درّیوجود و این گوهر تابناک الهی از درون کعبه، پا به عرصۀ جهان
گذاشت تا جهانیان را به عبادت خدای کعبه و ربّ البیت دعوت کند و بیرق های ضلالت و
گمراهی را از فراز خانۀ خدا به حضیض افکند و رایت هدایت را برافرازد و صراط مستقیم
ایمان را به رهروان راه «الله» بنمایاند و با برق ذوالفقارش قلب بت پرستان تاریخ
را به لرزه درآورد و خروش رعد آسای شمشیر آخته اش، هراس و خوف در دل دشمنان  خدا اندازد که تا نفخ صور، نام نامیش و اسم
گرامیش مایۀ امید و نوید دوستان و محبّان درگاهش و مایۀ رعب و وحشت در قلب اعداء و
دشمنانش خواهد بود.

یزیدبن قعنب گوید: روبروی خانۀ خدا، همراه با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از
قریش نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد در حالی که نه ماه از بارداریش گذشته
بود و درد زایمان او را گرفته بود، کنار خانه خدا آمد و عرض کرد:

«پروردگارا! من به تو و به آنچه از سوی تو رسیده است از کتابها و پیامبران
ایمان دارم و سخن نیایم حضرت ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و همانا او خانۀ عتیق
را بنیان نهاد پس تو را بحق او که بنیانگذار خانه ات است و به حق این مولود که در
شکم می باشد، تو را قسم می دهم که زایمانش را برایم آسان گردان».

یزیدبن قعنب می گوید: چیزی نگذشت که دیدم دیوار خانه از پشت گشوده شد و فاطمه
وارد کعبه، خانۀ خدا شد و از دیدگانمان پنهان ماند و شکاف دیوار خانه به هم پیوند
خورد. آمدیم تلاش کردیم که قفل را بگشائیم، میسّر نشد، پس دانستیم که امر خدای
عزوجل به این تعلق گرفته است. خلاصه پس از سه روز فاطمه از خانه خدا بیرون آمد در
حالی که امیرالمؤمنین علی (ع) در دستش بود. سپس فاطمه فرمود: من برتر از زنانی
هستم که قبل از من آمده اند زیرا آسیه دختر مزاحم، خدای را در پنهانی و در جائی
پرستش می کرد که دوست نداشت در آنجا جز در موقع ضرورت، خدا را عبادت کند. و همانا
مریم بنت عمران درخت خرمای خشکیده را با دستش حرکت داد تا اینکه رطبی تازه نوش جان
کند و من درون خانۀ خدا از میوه ها و برگ درختان بهشتی تناول کردم و هنگاهی که
خواستم از خانه خارج شوم، هاتفی ندا داد:

«ای فاطمه! او را علی نام گذار زیرا او علی و برتر است و خداوند علیّ اعلی می
فرماید: من نامش را از نام خودم گرفتم و به ادب خود او را ادب کردم و بر دشواریهای
علمم او را آگاه ساختم. و او است که بت ها را در خانه ام می شکند و او است که
برفراز خانه ام اذان می گوید و مرا تقدیس و تمجید می نماید، پس خوشا به سعادت کسی
که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای به حال کسی که او را دشمن بدارد و
نافرمانیش نماید.»

این کرامت، مخصوص علی است ولاغیر که در خانۀ کعبه و در مقدّس ترین و والاترین
جای روی زمین به دنیا بیاید، و نه قبل از او و نه بعد از او چنین حادثه ای تکرار
نشده و نخواهد شد. راستی همین یک فضیلت کافی نیست که علی را از دیگران ممتاز کند،
چه رسد به اینکه خداوند نا او را از نام خود مشتق سازد و او را به اخلاق خود
آراسته سازد و در لحظۀ ولادتش، بشارت به محبین و پیروانش دهد و دشمنانش را مرغوب
سازد.

علی همان موجود مقدسی است کع پیامبر خدا (ص)، این برترین انسان روی زمین، همو
که خدایش درباره اش فرمود: «لولاک لما خلقت الافلاک» این اشرف مخلوقات الهی در
باره اش بگوید:

«یا علی! اگر نه این بود که می ترسیدم مردم دربارۀ تو چیزی بگویند که نصاری
دربارۀ عیسی بن مریم گفتند، هر آینه مطلبی را درباره ات می گفتم که بر هیچ کس رد
نشوی جز اینکه خاک زیر پایت را برای تبرک بردار.»

علی نه تنها اولین کسی بود که به پیاوبر ایمان آورد که او ایمان و اسلام مجسم
بود، نور علی قبل از خلقت آدم به پانصد هزار سال (طبق روایتی) همراه با نور محمد آفریده
شده بود و این دو نور، همچنان خدا را تسبیح و تقدیس می گفتند تا اینکه در صلب آدم
قرار گرفتند و همچنان از صلبهای پاک و مطهر منتقل می شدند تا اینکه در عبدالله و
ابوطالب از هم جدا شدند و پس از ولادت، علی در آغوش برترین انسان روزگار حضرت رسول
(ص) پرورش یافت و در تمام مراحل زندگی با او همراه و در رکاب آن حضرت بود لحظه ای
از او جدا نشد که حتی اگر با بدنش جدا می شد روحش همواره با او و در خدمت او بود.

حضرت رسول (ص) در حدیثی طولانی، خطاب به اصحاب باوفایش سلمان و ابوذر و مقداد
و عمار و حذیفه و خزیمه و…. می فرماید:

«… و همۀ شما می دانید که خدای عزوجل من و علی را از یک نور آفرید. ما در
صلب آدم تسبیح خدای عزوجل می کردیم، سپس با هم در اصلاب مردان و ارحام زنان منتقل
شدیم که در هر دوره و زمانی صدای تسبیح ما از درون رحمها شنیده می شد و نور ما در
سیمای پدران و مادرانمان دیده می شد تا اینکه نام ما با نور در پیشانی پدرانمان
نوشته شده بود، آنگاه نور ما دو نیم شد، نیمی در عبدالله و نیمی در عمویم ابوطالب
… و هرگاه پدر و عمویم در میان گروهی از قریش می نشستند نوری در پیشانی آنها
نمایان بود که حتی جانوران و درندگان- به خاطر نور- بر آن دو سلام می کردند و درود
می فرستادند تا اینکه از صلب دو پدر و شکم دو مادر، خارج شدیم و به دنیا آمدیم.

و آن هنگام که علی به دنیا آمد، حبیبم جبرئیل نازل شد و به من گفت: ای حبیب
خدا! علیّ اعلی سلامت می رساند و تو را به ولادت برادرت علی تبریک و تهنیت می گوید
و می فرماید: این آغاز ظاهر شدن نبوتت و اعلام وحی و کشف رسالتت است که تو را به
برادرت و وزیرت و خلیفه و جانشینت، تأیید کردم و نام تو را بالا بردم و بوسیله او
تو را تقویت نمودم، پس برخیز و او را با دست راستت استقبال کن زیرا او از اصحاب
یمین است و شیعیانش مهتران سفید روی اند…».

به هر حال، سخن دربارۀ علی بسیار است و واقعا انسان در برابر این همه عظمت و
شکوه، حیران می ماند که چه بگوید و درباره چه صفتی از صفاتش بحث کند که هر یک نیاز
به کتابی مستقل دارد. علی کسی است که جامع متناقضات بود: در میدان رزم و در مصاف
نبرد، شجاع تر از او تاریخ به خود ندیده است و در محراب عبادت و در برابر معبود-
جز پیامبر- خاضع تر و خاشع تر از او کسی نبوده است.

هوالبکّاء في المحراب لیلاً          
هوالضحاک اذا اشتدَّ الضّراب

همان کسی که در وسط میدان، شجاع ترین قهرمانان عرب را (عمر و بن عبدود) بر
زمین می افکند و سر را از بدنش جدا می سازد، شبهای تار در وسط بیابان چنان به
عبادت و نماز می پردازد که در بعضی از احوال از شدت گریه و خضوع به درگاه
ذوالجلال، مانند جسمی بی جان نقش بر زمین می شود تا آنجا که راوی خیال می کند حضرت
از دار دنیا رفته است و وقتی به زهرا (ع) خبر می دهد، زهرا که علی را بهتر از همه
می شناسد، به او می گوید: دلتنگ مباش که این کار همیشگی علی است. علی همان ابر
مردی که در برابر ناکثین . قاسطین و مارقین، خم به ابرو نمی آورد و همه دشمنان را
با ذوالفقارش از صفحۀ روزگار برمی اندازد، در برابر یتیمان، زانوی ادب بر زمین می
زند، دست محبت و عطوفت بر سرشان می مالد، کودکان یتیم را بر دو زانویش می نشاند و
برای بدست آوردن رضایتشان با دست مبارک خود برایشان نان می پزد و با دست خود به
آنها غذا می دهد و در عین خدمت، از آنها معذرت می خواهد.

تاریخ به خود ندیده است رهبر و حکمرانی که تمام عوامل ثروت و رفاه در کف دستش
باشد و بر همۀ ذخایر و بیت المال مملکت تسلط داشته باشد و خود هرگز در فکر لذت
بردن از لذائذ مباح و روای دنیا نباشد. این چه قدرتی است که شخصی با آن همه
امکانات، برخود حرام کند که از نان خشکی سیر شود مادام که در گوشه و کنار مملکتش،
بی نوائی گرسنه وجود داشته باشد و بر خود حرام کند که لباس نرمی در بر نماید مادام
که احتمال می دهد در دورترین نقطه از جهان، مستمندی، پیراهن کهنه ای بر تن پوشیده
است.

کیست جز علی که می فرماید: «أ أقنع من نفسي بأن یقال امیرالمؤمنین ولا اشارکهم
في مکاره الدهر وخشونة العیش»- آیا به این بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان  بنامد و در سختیهای روزگار و مشقتهای زندگی با
مؤمنان شریک نباشم؟!

کدام حاکم سراغ دارید که اموال بیت المال و طیبات از رزق زیر دستش ردّ و بدل
شود و خود از دنیا برود در حالی که یک درهم یا یک دینار اندوخته نداشته باشد؟!
کدام رهبر قاطع در دنیا دیده می شود که به نمایندگان و ولاتش بنویسد:

«به خدا صادقانه سوگند می خورم، اگر به آنچه زیر سر پرستی تو است چه کم و چه
زیاد، خیانت کنی، چنان فشاری بر تو آورم که بر احدی نیاورده باشم».

و حتی آنگاه که حاکم نبود، به یکی از رشوه خواران و زالو صفتانی که با پول و
دارائی مستضعفین، می خواست خود را ثروتمند کند بفرماید:

«اتق الله وارد الی هؤلاء القوم الوالهم فانّک ان لم تفعل، ثم امکنني الله منک
لأعذرت الی الله فیک و لأضربنک بسیفي هذا الذي ما ضربت به احداً الا دخل النار».

از خدا بترس و اموال این قوم را به خودشان برگردان که اگر این کار نکردی و
خداوند من را بر تو قدرت داد، با این شمشیرم چنان بر تو فرود آورم که هیچ کس را با
آن نزده ام جز اینکه به جهنم رفته باشد.

و چه زیبا، ضراربن حمزه او را وصف می نماید و می ستاید:

«… او به خدا قسم تیزبین، نیرومند و بسیار حاذق بود، آنچه می گفت انجام می
داد و با عدالت رفتار می کرد. علم و دانش از هر سویش می جوشد و حکمت بر زبانش جاری
می شود؛ از دنیا و زینت ها و لذتهایش در هراس است و با شب و تاریکیش مأنوس.

او به خدا قسم بسیار اشک می ریختو بسیار می اندیشید، با نفس خود ناسازگاربود،
خشن ترین لباس را می پوشید و ساده ترین غذا را تناول می کرد و در میان ما مانند
یکی از خود ما بود، هر چه می پرسیدیم، پاسخمان می گفتو هرگاه کاری داشتیم، پیش از
سؤال، اجابتمان می کرد و هرگاه او را دعوت می کردیم، نزد ما می آمد. با این حال،
خدا شاهد است که هر چند با او بسیار نزدیک بودیم و او به ما بسیار محبت می کرد، با
ابن حال از شدّت هیبتش کمتر توان صحبت کردن با او داشتیم و از این که او خیلی در
قلوب ما از جلالت و عظمت برخوردار بود، کمتر می توانستیم ابتداءً با او سخن
بگوئیم. آن حضرت هرگاه تبسّم می کرد مانند درّ شهوار می درخشید. اهل دین را گرامی
می داشت و مستمندان را دوست می داشت….

خدا را گواه می گیرم که در یکی از شبهای تار، هنگامی که ظلمات و تاریکی فراگیر
شده بود، و ستارگان پنهان بودند، او در محراب عبادتش ایستاده بود، محاسن مبارک را
در دست گرفته و مانند مارگزیده به خود می پیچید و همچون مصیبت زده ای غمناک اشک می
ریخت و گویا چنین می گفت:

ای دنیا! از من دور شو، دیگری را از غیر من فریب ده. تو آیا مرا می خواهی فریب
دهی و یا به دیدار من می خواهی بیائی؟ هیهات! هیهات! من تو را سه طلاقه گفته ام و
هیچ بازگشتی در طلاقم نیست چرا که عمر تو کوتاه و زندگیت بی ارزش و خطرات بسیار
است. دریغ و آه از کمی توشه و دوری سفر و وحشتناکی راه».

آری! علی از دنیا چیزی نمی خواست جز اینکه بتواند رنج مظلومی را دریابد، و قلب
مصیبت دیده ای را تسکین دهد و عدالتی را برقرار نماید و ظالمی را به کیفر رساند.
ما که پیروان علی هستم یا اینکه خود را جزو پیروان و محبان او می دانیم، باید تلاش
کنیم که در راهش گام برداریم و اهداف والایش را دنبال کنیم هر چند محال است در عمل
مانند او زندگی کنیم که خود نیز فرمود:

«من از دنیای شما بسنده کردم به دو لباس کهنه و از طعامش به دو قرص نان و شما
نمی توانید مانند من باشید ولی با ورع و پارسائی و تلاش، همراهیم کنید».

در خاتمه این روز بسیار فرخنده و این عید معظم را به ساحت پاک فرزند والایش
حضرت ولی الله الاعظم عجل الله فرجه، و به مقام معظم رهبری و ملت مسلمان ایران و
مسلمانان جهان و پیروان حضرتش تبریک و تهنیت عرض نموده از خداوند توفیق بهتر پیروی
کردن حضرتش را خواستاریم.

 

/

بعثت عید بزرگ اسلام

«به مناسبت بیست
و هفت رجب، مبعث پیامبر گرامی اسلام»

بعثت عید بزرگ اسلام

27 رجب، خجسته روز بعثت حضرت رسول (ص) است. بعثت، یکی از یزرگترین اعیاد
اسلامی است، زیرا در این روز فرخنده بود که رایت حق برافراشته شد و سرّ حقیقت پدید
آمد و دوای هر دردمند پیدا شد و امید هر ناامیدی به حقیقت پیوست و به گوش عالمیان
صلای رحمت و آوای وحدت رسید و دیهیم مقدس رسالت بر سر اشرف مخلوقات، واسطۀ وجوب و
امکان، صاحب وحی و محرم بارگاه لاهوت حضرت محمد بن عبدالله (ص)، گذاشته شد.

چهل سال از عمر گذشته بود که فرستادۀ خداوند، حضرت جبرئیل (ع) بر پیامبر بزرگ
اسلام (ص) نازل شد پس ابلاغ وحی و خواندن اولین آیه (اقرأ…) بر حضرت، احکام دین
و وضو و نمار را به او یاد داد و به او گفت: خداوند مرا به سوی تو فرستاده و تو را
رسول خودش قرار داده است. و تا مدتی، تنها علی و خدیجه (ع)، پشت سر حضرت به نماز
می ایستادند تا اینکه دستور رسید که تبلیغ رسالت را علنی کن و نخست عشیره و قبیلۀ
خود را دریاب و آنان را از عذاب الهی بترسان.

«و أنذر عشیرتک الأقربین.»

حضرت غذائی تهیه کرد و جمع خویشانش را به آن غذا دعوت فرمود؛ چهل نفر از
فرزندان عبدالمطلب دعوت شدند و پس از صرف غذا به آنها فرمود: همانا خداوند به من
دستور داده است که خویشان نزدیکم را دعوت به خداوند و ترک عبادت بتها نمایم و شما
یاران باوفا و خویشان نزدیک من هستید. و خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد جز اینکه
از اهل خانواده اش، یکی را به عنوان برادر، جانشین و وزیر او تعیین فرمود، پس کدام
یک از شما با من بیعت می کند که برادر، وزیر و وارث من باشد. یک نفر از آن جمع
بلند نشد. حضرت فرمود: به خدا قسم او که باید بلند شود، بر خواهد خاست و شما
پشیمان خواهید شد، ناگاه علی (ع) بلند شد در حالی که تمام چشم ها به او دوخته شده
بود و دست بیعت به حضرت داد و فزمانش را اجابت کرد. حضرت به او فرمود: یاعلی!
خداوند تو را بر این جانشینی برگزیده است؛ بر تو مبارک باشد.

از همان روز بود که ابولهب به مخالفت برخاست و با بی ادبی و جسارت به حضرت
خطاب کرد: تبّاً لک! آیا برای این ما را دعوت کردی؟ ولی در جواب او خداوند سوره را
نازل کرد «تبّت ید أبي لهب و تب…» -دست ابولهب از هر خیری دور باد.

و از همان روز بود که دشمنی او و سایر کفّار قریش با حضرت آغاز شد و آنقدر به
آن حضرت اذیت و آزار رساندند که خود می فرماید: «ما اوذی نبي مثل ما اوذیب» هیچ
پیامبری به اندازۀ من اذیت نشد. ولی تمام آن اذیت ها را برای خدا تحمل کرد تا
اینکه دعوتش فراگیر شد و جهان را در برگرفت.

دعوت علنی تمام مردم

و هنگامی که این آیه مبارکه نازل شد: «فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشرکین»
(سوره حجر- آیه94)- پس تو با صدای بلند، مأموریت خود را به مردم ابلاغ کن و از
مشرکان روی برگرداند. حضرت کنار حجرالاسود رفت و با صدای بلند فرمود:

ای معشر قریش! ای گروه اعراب! من شما را به خدا و ترک عبادت بتها و اصنام دعوت
می کنم و شما را دعوت می کنم که گواهی دهید به اینکه جز «الله» خدائی نیست و من
پیامبر و رسول اویم؛ پس مرا اجابت کنید تا فرمانروای جهان گردید.

قریش با کمال بی ادبی، او را مسخره و استهزا کردند و به او خندیدند و گفتند:
او دیوانه شده است (والعیاذ بالله) و زخم زبان زدند. در ادامۀ آیه ای که ذکر شد،
خداوند پیامبرش را از این برخورد بد قریش خبر داده و او تسلی می دهد.

می فرماید: «انّا کفیناک المستهرئین، الَّذین یجعلون مع الله الهاً آخر فسوف
یعلمون. ولقد نعلم انَّک یضیق صدرک بما یقولون. فسبّح بحمد ربّک و کن من الساجدین.
واعبد ربّک حتی یأتِیَک الیقین.»(آیات 95 الی99 سوره حجر) –ما ترا از شر مسخره
کنندگانی که با خدای یکتا، خدای دیگری قرار دادند، محفوظ نگه می داریم ولی آنها
بزودی خواهند دانست (و به سزای خود خواهند رسید) و می دانیم که تو از آنچه امّت در
طعنه و تکذیبت می گویند، سخت دلتنگ می شوی، امّا غم مخور و به ذکر اوصاف کمال
پروردگارت مشغول باش.

چندی نگذشت که اهل کتاب و محرومین و بردگان، فوج فوج به سوی پیامبر روی آورده
و دعوتش را لبیک گفتندو به او ایمان آوردند. قریش که از این اوضاع سخت ناراحت شده
بودند، و وضعیت خود را به خطر افتاده می دیدند، نزد ابوطالب رفته و عرض کردند: پسر
برادرت را از این کار منع کن. او تمام خوابهای ما را آشفته کرده، خدایانمان را سب
و شتم می کند، جوانانمان را گمراه می نماید! و وحدتمان را به اختلاف و تفرقه می
اندازد! ما حاضریم او را سرور خود قرار داده بیشترین پول و بهترین زن را در
اختیارش قرار دهیم، دست از خدایانمان بردارد و عبادت ما را خراب نکند!

حضرت در پاسخ عمویش که پیغام آنها را آورده بود فرمود: «والله- یا عم- لو
وضعوا الشمس في یمینی والقمر في یساری علی ان اترک هذا الأمر فعلت»- به خدا قسم
اگر آفتاب را در طرف راستم و ماه را در طرف چپم قرار دهند برای این که دست ا این
کار بکشم، دست نخواهم کشید.

بهر حال پیامبر (ص) بر تمام آن اذیت ها و شکنجه های کفار و مشرکین قریش، تحمل
و صبر کرد تا اینکه تبلیغ رسالت را به نحو احسن به انجام رساند در مدت زمانی
کوتاه، دین حق چنان جلوه کرد که تمام ادیان دیگر عملاً منسوخ شد و نور رسالت
محمّدی تمام جهان را فرا گرفت.

«هو الَّذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره
المشرکین» (سوره توبه- آیه33)- او است خدائی که رسول خدا را با دین حق به هدایت
بندگان فرستاد تا بر همۀ ادیان عالم برتری دهد، هر چند مشرکان و کافران ناراضی
باشند.

در خاتمه فرا رسیدن این عید بزرگ اسلامی را به حضور مبارک ولی الله اعظم
ارواحنا له الفداء، مقام معظم رهبری و ملت بزرگ و متعهد ایران و تمام مسامانان
جهان، تبریک و تهنیت عرض نموده، امیدواریم خداوند به برکت این این عید سعید،
گرفتاریهای امت حضرت محمد (ص) را برطرف نموده، شرّ اشرار و کفار را به خودشان
برگرداند و توطئه های آنان را (ع) و مسلمین خنثی نموده، و دشمنان را به خودشان
مشغول سازد، و حکومت امام زمان سلام الله علیه را محفوظ بدارد و در فرجش تعجیل
فرماید. آمین ربّ العالمین.

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

کوچک شمردن گناه

*امیرالمؤمنین (ع):

«أشدّ الذّنوب ما
استخفّ به صاحبه».

(نهج البلاغه-
حکمت477)

بزرگترین گناهان،
گناهی است که انسان آن را کوچک بشمارد.

*امیرالمؤمنین (ع):

«انَّ الله أخفی سخطه في معصیته، فلا تستصغرنّ شیئاً من معصیته، فربّما وافق سخطه
و أنت لا تعلم».

(خصال صدوق- ج1- ص99)

همانا خداوند غضبش را در نافرمانیش، پنهان کرده است؛ پس زنهار که هیچ معصیتی
را کوچک مشماری زیرا ممکن است همان معصیت کوچک، با سخط الهی سازش داشته باشد و تو
آن را ندانی.

*امام باقر (ع):

«اتّقوا المحقرات من الذنوب فإنَّ لها طالباً، یقول أحدکم: أذنب و أستغفر
الله، إن الله عزوجل» یقول: «ونکتب ما قدموا وآثارهم و کلّ شيء أحصیناه في إمامِ
مبین» وقال عزّوجل: «أنَّها أن تک مثقال حبَّة من خردلِ فتکن في صخرة أوفي
السّموات أوفي الأرض یأت بها الله، انَّ الله لطیفٌ خبیرُ».

(کافی- ج2- ص270)

بپرهیزید از گناهان کوچک چرا که نویسنده ای آنها را می نویسد؛ ممکن است یکی از
شما بگوید: من گناه می کنم و پس از آن، از خداوند طلب آمرزش می کنم! ولی خداوند می
فرماید: «می نویسم آنچه که از اعمال و آثار خودشان پیش می فرستند و همانا همه چیز
در راهنمائی روشنگر احصا و یادداشت می شود.» و خداوند می فرماید: «بی گمان اعمال
خوب و بد هر چند به اندازۀ خردلی در میان سنگی یا در آسمانها و یا در زمین باشد،
خداوند آن را در روز قیامت به حساب آورد، و همانا خداوند دقیق است و کاردان.»

*امام صادق (ع):

«إذا أذنب الرَّجل خرج في قلبه نکتة سوداء، فإن تاب انمحت و إن زاد زادت حتّی
تغلب علی قلبه فلا یفلح بعدها أبداً.»

(کافی- ج2- ص271)

هر گاه انسان گناهی کند، در دلش نکتۀ سیاهی پدید آید، پس اگر توبه کرد، این
نکته زدوده می شود و اگر بر گناهش افزود، نکتۀ سیاه بزرگتر می شود، و همچنین تا
اینکه کل قلبش را فراگیرد و پس از آن دیگر هرگز رستگار نخواهد شد.

*امام موسی کاظم (ع):

«لا تستکثروا کثیر الخیر، و لا تستقلّوا قلیل الذنوب، فإن قلیل الذنوب یجتمع
حتّی یکون کثیراً، و خافوا الله في السّر حتی تعطوا من أنفسکم النصف.»

(کافی- ج2- ص287)

کار خیر بسیار را بسیار مشمارید و گناه کوچک را کوچک مشمارید، زیرا گناهان
کوچک جمع می شود و سپس گناه بزرگی می گردد و از خداوند در پنهانی بهراسید تا این
که خوف شما بدرجه ای برسد که نسبت به مردم با عدالت و خوش رفتاری، برخورد نمائید.

*امام صادق (ع):

«ان رسول الله صلی الله علیه وآله نزل بأرضِ قرعاء فقال لأصحابه: ائتونا بحطب،
فقالوا یا رسول الله نحن بأرض قرعاء ما بها من حطب. قال: فلیأت کل انسان بما قدر
علیه، فجاؤوا به حتی رموا بین یدیه بعض، فقال رسول الله صلی اله علیه وآله: هکذا
تجتمع الذنوب. ثمّ قال: إیّاکم و المحقّرات من الذنوب، فأن لکل شيءٍ طالباً و إن
طالبها یکتب ما قدموا و آثارهم و کلّ شيء أحصیناه في إمام مبین.»

(کافی- ج2- ص288)

رسول خدا (ص) به سرزمینی خشک وارد شد. سپس به اصحابش فرمود: برای من مقداری
هیزم جمع کنید. عرض کردند: ای رسول خدا: ما در سرزمینی خشک هستیم و هیزمی در آن
دیده نمی شود. حضرت فرمود: بروید جستجو کنید، و هر کس به هر مقدار که توانست
بیاورد. پس رفتند و آوردند و هیزم ها روی هم انباشته شد. آنگاه حضرت رسول (ص)
فرمود: اینچنین گناهان جمع می شوند. سپس فرمود: زنهار از گناهان محقر و کوچک، زیرا
هر چیزی را نویسنده ای است و نویسندۀ گناهان هم آنها را یادداشت می کند و تمام
آثار و اعمال شما را می نویسد و همانا هر چیزی در کتابی راهنما و روشن ثبت می شود.

*امام رضا (ع):

«الصغائر من الذنوب طرق الی الکبائر، و من لم یخف الله في القلیل، لم یخفه في
الکثیر.»

(عیون الاخبار- ج2- ص180)

گناهان کوچک، راهی برای گناهان بزرگ است و هر کس از خداوند در گناهان اندک،
نترسد، در گناهان بزرگ نخواهد ترسید.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهای قرآن

کوچک نشمردن کار خیر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

(#qßJŠÏ%r&ur no4qn=¢Á9$# (#qè?#uäur no4qŸ2¨“9$# 4 $tBur (#qãBÏd‰s)è? /ä3Å¡àÿRL{ ô`ÏiB 9Žöyz çnr߉ÅgrB y‰YÏã «!$# 3 ¨bÎ) ©!$# $yJÎ/ šcqè=yJ÷ès? ׎ÅÁt/

(سوره بقره- آیه 110)

نماز را بر پا دارید
و زکات بدهید و بدانید که هر چه از کار خیر برای خود پیش می فرستید، آن را نزد خدا
خواهید یافت و به تحقیق خداوند به همۀ کارهای شما آگاه است.

همانچنانکه نباید
انسان گناهان را هر چند کوچک و محقرند، کوچک بشمارند و نادیده بگیرد زیرا ممکن است
غضب و سخط الهی در همان گناه کوچکی باشد که از نظر انسان کوچک است ولی از نظر خدا
بزرگ، گواینکه اگر انسان گناهان را کوچک شمرد، به تدریج قلبش پر از گناه می شود و
دیگر مجال هدایت و اصلاح برای او نمی ماند. به همین منوال است، اعمال و کارهای
خیر؛ پس ممکن است از نظر ما یک کار خیری کوچک و بی ارزش و بی ارزش باشد ولی از نظر
خداوند، بسیار ارزشمند باشد؛ از آن که بگذریم همین کارهای خیر کوچک است که به
تدریج زیاد می شود و هر چه بیشتر شود، از گناهان ما کاسته شده و بر ثواب و اجر ما
افزوده می گردد. و به هر حال تمام کارهای خیر ما چه کوچک و چه بزرگ، در روز قیامت
مایۀ خرسندی و اطمینان خاطر ما است.

پس هیچ کار خیری را
نباید کوچک شمرد، همچنانکه نباید به کارهای خیر بسیار، مغرور شد، زیرا قصد قربت و
خلوص در هر دو حالت لازم است، تنها چیزی که در اینجا مطرح است، این است که ضمن
داشتن خوف هراس از هر گناه کوچکی، انسان نباید به هر کار خیر و عمل صالحی که انجام
می دهد- هر چند کوچک- امیدوار باشد، ای بسا همان یک کار خیر موجب غفران تمام
گناهان انسان گردد و تأمین کنندۀ بهشت برین باشد.

در روایتی از حضرت
امیرالمؤمین (ع) نقل شده است که فرمود:

«افعلوا الخیر ولا
تحقّروا منه شیئاً فإنّ صغیره کبیر و قلیله کثیر».

(بحار- ج71- ص190)

کار خیر انجام دهید و
هرگز چیزی از آن کوچک مشمارید چرا که کوچکش بزرگ و کمش افزون است.

و در روایت دیگری از
امام صادق (ع) نقل شده است که می فرماید:

«لا تصغّر شیئاً من
الخیر، فانک تراه غداً حیث یسرّک».

(بحار- ج71- ص182)

و هیچ کار خیری را
کوچک مشمار، زیرا فردای قیامت آن را به نحوی خواهی دید که مایۀ خرسندی و خوشحالیت
باشد.

و در این آیۀ مبارکه
نیز به همین معنی تصریح شده است که نتیجه هر کار خیری را در روز رستاخیز خواهید
دید، و آنچه از اعمال صالحه که از پیش برای خود بفرستید، نتیجۀ شیرینش را در خواهد
یافت. و آنچه در این آیه دیده می شود تأکید بر نماز و زکات است، سپس می فرماید هر
کار خیری را پیش فرستادید، آن را نزد خدا خواهید دید. و با اینکه نماز و زکات نیز
از اعمال خیر است ولی چون از اهمیّت بیشتری برخوردارند لذا خداوند آنها را مقدم بر
تمام کارهای خیر داشته است؛ پس اگر انسان نماز بخواهد و رابطه معنوی خود و خدایش
را قوی و مجکم گرداند و زکات مالش را بدهد و از این راه نیز رابطۀ خود و بندگان
خدا را محکم نماید؛ بی گمان راه را برای سایر اعمال خیر بر روی خویش باز کزده و به
توفیقات الهی، موفّق خواهد شد زیرا کارهای خیر از این دو حالت خارج نیست یا برای
خودسازی و تزکیۀ نفس و ایجاد رابطۀ معنوی بین انسان و معبود است و یا برای بذل مال
در راه خدا و تقویت رابطۀ معنوی بین انسان و بندگان خدا است.

در آخر آیه آمده است
که: خداوند به هر کاری که انجام می دهید آگاه است. و این جمله برای تأکید بر این
مطلب است که خیال نکنید، کار خیری از کارهای شما نادیده گرفته و یا به حساب آورده
نشود بلکه خداوند تمام کارهایتان را به حساب می آورد و از هیچ کوچک و بزرگی فرو
گذار نخواهد بود. در سوره آل عمران آیه 30 نیز همین معنی را می بینیم که می
فرماید:

«یوم تجد کل نفس ما
عملت من خیرٍ محضراً»- روزی که هر کس هر چه کار خیر انجام داده است، روبروی خود
حاضر ببیند.

و در آخر سورۀ زلزال
نیز می خوانیم: «فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» هر
که به اندازۀ ذره ای کار خیر داشته باشد آن را خواهد دید و هر که به اندازه ذره ای
کار بد داشته باشد، آن را خواهد دید.

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا پایان

 

رمز پیروزی انقلاب و حفظ آن

«انقلاب اسلامی تحفه ای است که خداوند تبارک و تعالی از عالم بالا برای ملت ما
هدیه فرستاد و ما باید شکر خدا کنیم.»

(7/12/57)

«من گمان نکنم که در تاریخ، نهضتی که بچۀ کوچولو هم همان شعار پیر مرد و شعار
جوان را بدهد تحقّق پیدا کرده باشد. چنانچه نهضتی که این طور یک همچنین قدرت قول
وار را و با پشتیبانی ابر قدرتها، این نهضت با دست خالی پیش ببرد این هم یک امر
غیبی بود. ما نباید غرور پیدا کنیم که ما کردیم، خدا است که این کارها را به ارادۀ
مقدسه خودش انجام داد حالا هم صفهای ما باید فشرده تر بشود.»

(16/12/57)

«رمز پیروزی ما در این بود که نهضت ما تنها سیاسی نبود، فقط برای نفت نبود،
نهضت ما جنبۀ معنوی و اسلامی نحض بود. جوانان ما آرزوی شهادت می کردند، جوانان ما
شهادت را استقبال می کردند، همان طور که در صدر اسلام مسلمانان چنین بودند. جوانان
ما شهادت را سعادت می دانند. رمز پیروزی اتّکال به قرآن و شیوۀ مقدس شهادت است در
عین حالی که با تانکها و مسلسلها روبرو بودند با دست خالی پیروز شدند. مشت بر تانک
غلبه کرد، بر مسلسل غلبه کرد. بر ابر قدرتها غلبه کرد. شما رمز پیروزی را حفظ
کنید، ملت ما تا با خداست پیروز است، ملت ما تا پناهگاهش قرآن است پیروز است پرچم
قرآن تا برفراز سر ملت ماست پیروز است.»

(فروردین 58)

«ملت شریف ایران موظّف است که این نهضت را همانطور که تا اینجا رسانده است،
حفظ کند و با حفظ وحدت کلمه و حفظ این نهضت- که عبارت از اسلام و جمهوری اسلامی
است- آن را جلو ببرد… شما باید خود را نیمه پیروز بدانید و بقیۀ راه را که بسیار
مشکل است، با همّت همه قشرها تعقیب کنید تا به نهایت برسانید.»

(6/1/58)

«بدانید که حفظ یک پیروزی مشکل تر است از پیروزی به دست آوردن، کشورگشائی از
حفظ کشور آسانتر است. الآن ما در مشکل حفظ نظام جمهوری اسلام هستیم یعنی آن مرحله
اوّل که پیروزی ابتدایی بود، گذشت. و پیروز شدید بحمدالله، لکن بقای این پیروزی و
بقای این دستاوردهایی که شما به دستتان آمد امروز مشکل تر از خود آن پیروزی است که
بدستتان آمد. باید همه کوشش کنید که این چیزی که بدست آوردید، نگه دارید… آنهایی
که از شما شکست خورده اند آرام نمی نشینند. آنها در صدد این هستند که جبران کنند
شکست خودشان را و… به حسب آنطوری که وضع آنها و سیرۀ آنهاست به دست خود شما می
خواهند جبران کنند. می خواهند شکست شما به دست خودتان باشد و این امر بسیار مهم
است و باید بسیار رویش دقّت بشود.»

(13/10/62)

«بی تردید رمز بقاء انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملت می
داند و نسل های آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن انگیزۀ الهی و مقصد
عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و
مقصد.

اینجانب به همه نسل های حاضر و آینده وصیّت می کنم که اگر بخواهید اسلام و
حکومت الله برقرار باشد، و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از کشورمان قطع
شود این انگیزۀ الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم برآن سفارش فرموده است از
دست ندهید و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزی و بقاء آن است، فراموشی هدف و
تفرقه و اختلاف است.»

(وصیّتنامۀ سیاسی الهی)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(رمز پیروزی انقلاب و
حفظ آن)

دانستنیهائی از قرآن(کوچک نشمردن کارخیر)

سخنان معصومین(کوچک شمردن گناه)

بعثت، عیدبزرگ اسلام

13رجب، شیرین ترین رویداد تاریخ

گوشه ای از سیره امام حسین علیه السلام

مقام خشیت                                                      
آیت الله جوادی آملی

دین و زندگی

پل صراط                                                       
آیت الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                              آیت الله محمدی گیلانی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

چگونه انقلابمان را ازحوادث مصون بداریم؟

استکبار جهانی و دنیای اسلام                                حجة الاسلام
والمسلمین اسدالله بیات

زی طلبگی                                                     حجة
الاسلام محمدتقی رهبر

مبانی تفکر بسیجی

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

شعر

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبری
حضرت آیه الله خامنه‌ای:‌

* انقلاب ما این
برتری قاطع را بر تمامی نهضت‌ها و انقلاب‌های دیگر داشته است که همواره بر آحاد
مردم متّکی بوده و در آینده نیز چنین خواهد بود و ناتوانی استکبار جهانی در شکست
انقلاب نیز به همین دلیل بوده است.

* دشمنان تلاش می‌کنند
جوانانی که امام آنها را همانند گل تربیت کرد از انقلاب بگیرند، آنها برای شایع
کردن فساد در میان جوانان این کشور برنامه‌ریزی می‌کنند و توسط عوامل خود به
خرابکاری و دسیسه می‌پردازند، اما بسیج باید با دشمنان مقابله کند و در برابر
توطئه‌های آنها بایستد.

(5/9/69)

* این روزها یک
مسئله اساسی و عمده در سطح جهان داریم که همۀ قشرهای مردم از نظامی و غیر نظامی،
از دولتی و غیر دولتی، از شهری و روستائی، از پیر و جوان باید نسبت به آن هوشیار
باشند و آن این است که استکبار جهانی هر چه می‌گذرد بیشتر احساس می‌کند که نظام
جمهوری اسلامی در مقابل منافع ناحق و نامشروع و در مقابل تجاوزهای آنها، محکم و
قاطع ایستاده است و مزاحم تجاوزطلبی و افزون‌خواهی آنهاست.

* تصوّر می‌کردند
که ما بعد از اینکه دیدیم عراق به کویت تجاوز کرد، آمریکا را فراموش خواهیم کرد.
غافل از اینکه ملّت ما دست‌پروردۀ انقلاب و دست‌پروردۀ امام است. مسئولین ما
شاگردان امام هستند، مگر ممکن است دشمنیهای استکبار و بیش از همه آمریکا را فراموش
کنند.

* امروز ملّت
ایران باید هوشیار باشد، چون دشمن با اسمهای مختلف از جمله به نام حقوق بشر در فکر
دشمنی کردن و ضربه زدن به انقلاب و اسلام است. برای ملّتها و مظلومین دنیا، دفاع
امثال آمریکا از حقوق بشر، هم خنده‌آور است و هم گریه‌آور.

* همۀ نیروهای
مسلّح باید هوشیار باشند امّا بسیج احتیاج به هوشیاری مضاعف دارد… دشمن از یک
راه نمی‌آید، دشمن برای ضربه زدن به انقلاب و اسلام از راههای مختلف می‌آید. باید
چشمانتان را باز کنید و متوجه باشید دشمن را بخوبی بشناسید. امام بزرگوارمان این
خطوط را برای ما درست مشخّص کردند. هر چیزی را که دیدید دشمن بر روی آن حسّاسیّت
نشان می‌دهد شما هم روی آن حساس شوید… حضور شما در صحنه‌های انقلاب و هوشیاری و
آمادگی شما دشمن را مأیوس خواهد کرد.

(7/9/69)

* حکومت اسلامی
یک معنای خاص دارد که در آن کارگزاران برای اسلام و خدا کار می‌کنند و به معنای
واقعی کلمه، خود را خدمتگزار مردم می‌دانند. بنابراین مسئولین نظام در ایران
اسلامی باید از لحاظ قناعت، زهد و بی‌رغبتی به زخارف دنیا سرمشق دیگران باشند و
حدّ آن نیز ورع است.

* بر اساس بینش
اسلامی، برکات و نعمات در یک جامعه متعلّق به همه مردم است. کسانی که از لحاظ امور
زندگی در عسرت، تنگ‌دستی و محرومیّت بسر می‌برند باید حقوقشان ادا شود.

* دشمنان اسلام
نقش آشکار انقلاب اسلامی در فروپاشی امپراطوری مارکسیسم و بلوک شرق و نیز تهدید
نظام سلطۀ جهانی در دنیا را بخوبی درک می‌کنند بنابراین عناد و خصومت آنها بیشتر
از گذشته است.

* در کشور ما
تنها یک جناح طرفدار امام، انقلاب و اسلام وجود دارد کسانی که به نظام اسلامی
ایمان و اعتقاد دارند و برای آن کار می‌کنند هم خط و هم جهت بوده و هر دو جناح به
یک اندازه نسبت به انقلاب مدیون هستند. آنان با هر سلیقه سیاسی جزو جناح طرفدار
اسلام و انقلاب به شمار می‌روند لذا اختلافات گروهی و جدال‌های داخلی میان آنها تا
آنجا مجاز است که صف مشترک آنان را در برابر دشمنان اسلام متزلزل نکند.

(14/9/69)

* ترغیب جامعه به
پرهیز از روحیّۀ مصرف‌گرائی و رها شدن از مظاهر فرهنگ غربی متوقّف به عمل ماست و
مسئولان کشور باید بی‌رغبتی به تشریفات و تجمّلات زائد و در یک کلمه، بی‌توجّهی به
دنیا را در عمل به دیگران تعلیم دهند.

(14/9/69)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

·       
نخستین دولت
خودمختار منطقه‌ای مسلمانان در جزیره «میندانائو» فیلپین منصوب شد.

·       
یک کلیسا در شهر
پالرموی ایتالیا به مسجد تبدیل شد.

(17/8/69)

·       
نیروهای رژیم
صهیونیستی سحرگاه دیروز به مسجد «القدیم» واقع در کرانه باختری حمله برده و ضمن
توهین به مقدّسات اسلامی، «صلاح الدین صبری» امام جماعت این مسجد را ربودند.

(20/8/69)

·       
سربازان اسرائیلی
با حمله به نمازگزاران فلسطینی در صحن مقدّس حضرت ابراهیم (ع) عده‌ای را مجروح
کردند.

·       
محاکمه «سعید
نظیر» متّهم به قتل «مه یر کاهانه» صهیونیست معروف در نیویورک، با فریادهای الله
اکبر مسلمانان مختل شد.

(23/8/69)

·       
کشمیر در پی
توهین برخی مقامات هند به اسلام در اعتصاب کامل فرو رفت.

·       
«بوش» لایحه
مبارزه با گسترش سلاحهای شیمیائی و بیولوژیکی را وتو کرد.

·       
یک سرباز زن
آمریکائی مستقر در عربستان، مرد مسلمان معترض به پوشش زننده خود را با هفت تیر
تهدید به مرگ کرد.

(28/8/69)

·       
8162 تن از
سربازان رژیم کابل به مجاهدین افغانستان پیوستند.

·       
یک راهبۀ آلمانی
به اتهام جاسوسی برای صهیونیستها توسّط حزب الله لبنان دستگیر شد.

(1/9/69)

·       
فرماندۀ کل
نیروهای نظامی حفظ وحدت اسلامی افغانستان، توسط افراد مسلّح ناشناس به شهادت رسید.

·       
در نخستین
انتخابات آزاد در «بوسنی هرزه‌گونی» در یوگسلاوی مسلمانان، بیشترین آراء را به خود
اختصاص دادند.

(3/9/69)

·       
پلیس تونس 60
مسلمان را به اتّهام براندازی دستگیر کرد.

·       
حزب اسلامی
الجزایر اجازه فعالیّت سیاسی یافت.

·       
یک زن فلسطینی که
با چاقو به سه پلیس رژیم صهیونیستی حمله ور شده بود توسّط دو افسر صهیونیستی به
شهادت رسید.

(11/9/69)

·       
وهابیون در
پاکستان منزل رهبر شیعیان این کشور را محاصره کردند.

·       
اوّلین روزنامۀ
مسلمانان آذربایجان شروروی با نام «اسلام» منتشر شد.

·       
اوّلین حزب سیاسی
مسلمانان اسپانیا اعلام موجودیّت کرد.

(13/9/69)

·       
وهابیون 11 عضو
برجسته نهضت اجرای فقه جعفری را در پاکستان ربودند.

·       
«عبدالله جاب
الله» رهبر حزب اسلامی الجزایر، غرب را بخاطر برخورد خصمانه با جمهوری اسلامی
ایران مورد سرزنش قرار داد.

·       
طلاب پاکستانی مقیم
حوزه علمیّه قم علیه فتنه جوئی‌های وهابیون در پاکستان، در مقابل سفارت پاکستان در
تهران دست به تظاهرات زدند.

اخبار داخلی

ú        
اسناد مالکیّت
هزاران هکتار از اراضی کشت موقّت خراسان و یزد تحویل کشاورزان شد.

ú        
کنفرانس بین‌الملی
برق با شرکت 10 کشور در تهران گشایش یافت.

(16/8/69)

ú        
شرکت آمریکائی
نفت «موبیل» محکوم به پرداخت 13 میلیون دلار خسارت به ایران شد.

ú        
دولت انگلیس
مجددا ً 21 دانشجوی مسلمان ایرانی را بازداشت کرد.

ú        
کلینیک درمانی
جهاد سازندگی با حضور وزیر جهاد سازندگی کشورمان در کشور «غنا» افتتاح شد.

ú        
برنامه‌های مقدّماتی
برای بهره‌برداری یکی از بزرگترین میادین گازی دنیا با مشارکت ایران و قطر با
اعتباری بالغ بر 3 میلیارد دلار آغاز شد.

(22/8/69)

ú        
وزیر امور خارجه
ایران وارد بغداد شد.

ú        
با وساطت علمای
مصر و شیخ سعید شعبان، ایران 44 مزدور مصری را که در جنگ تحمیلی اسیر شده بودند
آزاد کرد.

ú        
رئیس کمیسیون
قضائی مجلس: فتاوی حضرت امام در زمینه مسائل قضائی بعنوان قانون به اجرا درخواهد
آمد.

ú        
رئیس جهمور: اگر
غیرمتعهّدها یکپارچه عراق متجاوز را محکوم می‌کردند میدان برای آمریکا باز نمی‌شد.

ú        
خسارت زلزله
داراب معادل 7 میلیارد ریال برآورد شد.

(23/8/69)

ú        
عملیّات اجرائی
پروژه‌های مشترک سدسازی ایران و شوروی بر روی ارس آغاز شد.

ú        
آقای هاشمی
رفنسجانی خواستار اصلاحات اساسی در ادارات شد.

ú        
بدستور رئیس
جمهور، دستگاههای دولتی بدون تصویب شورای اقتصاد، حق افزایش کالاها و خدمات را
ندارند.

ú        
دکتر بنکدارپور
پزشک محقق ایرانی، لقب بنیانگذار رادیولوژی در سیستم استخوانی و عضلانی را در
آمریکا بخود اختصاص داد.

(26/8/69)

ú        
ایران ریاست
«فائو» سازمان خواربار کشاورزی سازمان ملل متحّد را عهده‌دار شد.

ú        
پرفسور «محمود
مافی فروتن» با استفاده از سیستم توموگرافی و اسپکتروسکپی مغناطیسی برای نخستین
بار در جهان موفّق به تشخیص بیماریهای چشم و گوش شد.

ú        
2418 واحد
مسکونی در گیلانغرب و سرپل ذهاب بازسازی شد.

(27/8/69)

ú        
100 میلیون دلار
برای احداث راه، تأمین آب آشامیدنی و برق‌رسانی به روستاها اختصاص داده شد.

ú        
به منظور بالا
بردن راندمان تولید در واحد سطح، طرح محوری گندم در سطح 850 هزار هکتار از اراضی
آبی کشور اجرا شد.

ú        
رئیس جمهور:
نباید اجازه دهیم در تاریخ ثبت شود که آمریکا با لشکرکشی به خلیج فارس فتنه‌ای را
خواباند و کشورهای منطقه نتوانستند رأسا ً اقدام کنند.

(1/9/69)

ú        
هیأتی برای بررسی
جزئیات سفر به عتبات عالیات وارد بغداد شد.

ú        
ایران و ژاپن
برای ایجاد اوّلین پروژه صنعتی در قشم توافق کردند.

(4/9/69)

ú        
بزرگترین کوره
تولید شیشه مظروف کشور پس از 9 سال بازسازی و راه‌اندازی شد.

ú        
ایران 1600 اسیر
عراقی را ظرف یکهفته اخیر بطور یکجانبه آزاد کرد.

ú        
مانور عظیم «نصر»
با شرکت بیش از 50 هزار نیروی بسیجی در سواحل خلیج فارس به اجرا درآمد.

(7/9/69)

ú        
رئیس جمهور:
جنجال حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی ایران بخاطر سیاست مستقل ما در قبال بحران کویت
است.

ú        
8 هزار واحد
مسکونی موقت و دائم تحویل زلزله‌زدگان «طارم علیا» زنجان شد.

ú        
20 میلیارد ریال
برای انجام کارهای زیربنائی در کردستان اختصاص یافت.

(11/9/69)

ú        
کنفرانس اسلامی
فلسطین با شرکت دهها تن از شخصیّتهای سیاسی و خارجی و داخلی در تهران گشایش یافت.

ú        
در پی اتّخاذ
مواضع قاطع ایران، کشورهای غربی قطعنامه شدیداللحمن خود درباره وضعیّت حقوق بشر در
ایران را پس گرفتند.

ú        
کاردار پاکستان
در تهران بخاطر اهانت وهابیون در پاکستان به اسلام و انقلاب اسلامی، به وزارت امور
خارجه احضار شد.

(13/9/69)

ú        
رئیس جمهور خطّ
تولید پژو 504 را افتتاح کرد.

ú        
رهبر معظّم
انقلاب بعد از ظهر دیروز در فرودگاه تهران از حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی که
جهت معالجه عازم خارج از کشور بودند عیادت کردند.

ú        
دکتر ولایتی به
دعوت وزیر خارجه فرانسه عازم پاریس شد.

(14/9/69)

اخبار داخلی

§       
بوش: اگر تجاوز
عراق مهار نشود جنگ سوّم جهانی رخ خواهد داد.

§       
نوازشریف رسما ً
نخست وزیر پاکستان شد.

(16/8/69)

§       
در پی رأی عدم
اعتماد مجلس هند، کابینه 11 ماهه این کشور سقوط کرد.

§       
دمکراتها در
انتخابات میان دوره‌ای مجلس نمایندگان آمریکا بر جمهوریخواهان پیشی گرفتند.

§       
هزاران تن از
طرفداران دموکراسی در مسکو خواستار کناره‌گیری هیئت حاکمه شوروی شدند.

§       
بیش از دو هزار
سرباز آمریکائی مستقر در عربستان به دلیل بیماری به بیمارستانهایی در آلمان منتقل
شدند.

(18/8/69)

§       
اسرار فروش
تکنولوژی بمبهای خوشه‌ای توسّط آمریکا به عراق فاش شد.

§       
22 هزار مهاجر
یهودی در ماه اکتبر وارد اسرائیل شدند.

§       
طرح ایجاد «بیروت
بزرگ» با مشارکت ارتش سوریه آغاز شد.

§       
نیروهای اسرائیلی
به جلیقه‌های ضدچاقو مجهّز شدند.

(20/8/69)

§       
نیوزویک: آمریکا
آماده است امتیاز ارضی به عراق بدهد.

§       
امپراطور ژاپن با
صرف 94 میلیون دلار هزینه، در میان اقدامات شدید امنیّتی تاجگذاری کرد.

(21/8/69)

§       
نمایندگان کنگره
آمریکا: بوش اختیارات قانونی برای وارد کردن آمریکا در جنگ را ندارد.

§       
آمریکا یک
ماهواره سری برای اهداف نظامی در خلیج فارس به فضا پرتاب کرد.

§       
یک هیأت از
پارلمان انگلیس وارد بغداد شد.

(22/8/69)

§       
3 بمب در مقابل
مرکز اعزام نیروهای آمریکائی به خلیج فارس در نزدیکی واشنگتن منفجر شد.

§       
رژیم صهیونیستی
برای سرکوب قیام فلسطینی‌ها، استفاده از دستگاه‌های اتوماتیک پرتاب سنگ را آغاز
کرد.

§       
بوش وضعیّت
اضطراری علیه ایران را تمدید کرد.

(23/8/69)

§       
تورگوت اوزال:
جنگ خلیج فارس ماه ژانویه آغاز خواهد شد.

§       
مانور نظامی 6600
جنگنده نیروهای چند ملّیتی با نام «رعد قریب الوقوع» در خلیج فارس آغاز شد.

§       
گورباچف: اوضاع
اقتصادی و سیاسی شوروی وخیم‌تر شده است.

§       
صدام خواستار
مذاکره با آمریکا و عربستان شد.

§       
سفر بوش به اروپا
و خاورمیانه آغاز شد.

§       
محدودۀ بیروت
بزرگ تعیین شد.

(26/8/69)

§       
گورباچف: شورای
ریاست جمهوری شوروی منحل خواهد شد.

§       
وزیر کشور
عربستان: هرگونه تظاهرات حتی برای گرفتن حقوق قانونی در عربستان تحمل نمی‌شود.

§       
26 تن در
ناآرامی‌های پنجاب کشته شدند.

(28/8/69)

§       
با اعلام پایان
40 سال جنگ سرد میان غرب و شرق، نخستین معاهده خلع سلاح میان رهبران 22 کشور
اروپائی امضاء شد.

§       
صدام حسین از
آغاز بحران خلیج فارس در یک کاخ زیرزمینی در عمق 40 متری زمین زندگی می‌کند.

§       
در آلمان سالانه
2200 کودک معلول بدنیا می‌آیند که نتیجه نوشیدن مشروبات الکلی مادرانشان در طی
دورۀ حاملگی بوده است.

(30/8/69)

§       
«بوش» با سران
عربستان و کویت در جده به گفتگو نشست.

§       
تدریس زبان
انگلیسی در سودان متوقّف شد.

§       
در اثر شلّیک یک
موشک ضد تانک از یک فروند هلیکوپتر در عربستان، یک انبار مهمّات نیروی هوائی
آمریکا به آتش کشیده شد.

(1/9/69)

§       
«بوش» و «حافظ
اسد» 3 ساعت در ژنو مذاکره کردند.

§       
تاچر از رهبری حزب
محافظه کار انگلیس استعفا کرد.

§       
با خروج آخرین
گروه شبه نظامی، بیروت پس از 15 سال تحت کنترل دولت لبنان درآمد.

§       
دولت کویت وامی
بمبلغ 550 میلیون دلار با شرایط درازمدّت و تشویقی در اختیار شوروی قرار داد.

§       
عراق، حکومت
نظامی در کویت را لغو کرد.

§       
خبرگزاری رسمی چین:
شوروی و چین مخالف اعمال زور علیه عراق هستند.

(4/9/69)

§       
یک خبرنگار
انگلیسی به اتّهام دستیابی به اسرار نظامی در شیلی به قتل رسید.

§       
بیش از یکهزار
پلیس ضد شورش کره جنوبی، تظاهرات ضد دولتی دانشجویان این کشور را سرکوب کردند.

§       
یک نابغه 11 ساله
هندی الاصل با پذیرفته شدن در سال دوّم دانشگاه در رشتۀ ریاضی، رکورد نوابغ و
اعجوبه‌های تاریخ علم را شکست.

(6/9/69)

سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد، سالیانه 5/2 میلیون نفر بر
اثر کشیدن سیگار قربانی می‌شوند.

گورباچف، رسما ً به صدام اخطار کرد.

«جان میجر» بدون کسب آراء لازم در حزب محافظه‌کار
نخست وزیر انگلیس شد.

(7/9/69)

رهبر برکنار شدۀ حزب کمونیست بلغارستان: کمونیسم یک اشتباه
بزرگ است.

عربستان یک وام 4 میلیارد دلاری در اختیار شوروی قرار می‌دهد.

یک اقتصاددان کویتی: کویت 15 میلیارد دلار در جریان جنگ
تحمیلی به ایران، در اختیار عراق قرار داد.

(8/9/69)

§       
شورای امنیّت
سازمان ملل روز گذشته با صدور یک قطعنامه مهم و تعیین کننده به دولت عراق 34 روز
فرصت داد تا نیروهای خود را از خاک کویت خارج کند.

§       
«بوش» وزیر
خارجه عراق را برای مذاکره به واشنگتن دعوت کرد.

§       
در جریان برگزاری
انتخابات مجلس مصر، دهها تن کشته و مجروح شدند.

§       
بزرگترین
پالایشگاه نفت جهان در عربستان دچار آتش‌سوزی شد.

(10/9/69)

§       
آمریکا طرح
قطعنامه محکومیّت جنایات رژیم صهیونیستی بخاطر سرکوب مردم مسلمان فلسطینی و بررسی
وضعیت ساکنان سرزمینهای اشغالی را وتو کرد.

§       
موادغذائی در
لنینگراد جیره‌بندی شد.

§       
بدنبال نفوذ
شورشیان به پایتخت چاد، «حسن هابره» رئیس جمهور این کشور به اتّفاق خانواده‌اش
فرار کرد.

(11/9/69)

§       
صدام از آمریکا
خواست تا 5 فروردین دست به عملیّات نظامی نزند.

§       
هلموت کهل بعنوان
صدر اعظم آلمان متّحد انتخاب شد.

§       
افسران ملی‌گرا در
آرژانتین دست به شورش زدند. این شورش با کشته و مجروح شدن 311 نفر سرکوب شد.

§       
وزارت خارجه
آمریکا اعلام کرد، آمریکا و عراق در مورد مذاکرات دوجانبه و مستقیم به توافق
رسیدند.

(13/9/69)

§       
ژنرال «حسین
محمّد ارشاد» رئیس جمهور بنگلادش استعفا کرد.

§       
«ادریس دبی»
بعنوان رئیس جمهور چاد انتخاب شد.

§       
وزیر دفاع
فرانسه: ایران تنها کشور دارای شرایط برای رهبری خاورمیانه است.

(14/9/69)

ضد انقلاب

* یک شبکه جاسوسی
برای آمریکا، یک باند منکراتی و بزرگترین گروه ارتشاء در شهرداری تهران که تاکنون
به دریافت سه میلیارد و پانصد میلیون ریال و همچنین 1850 عدد سکۀ بهار آزادی از
مردم اعتراف نموده منهدم شد.

(23/8/69)

* اعضای یک تیم
تروریستی حزب منحله کردستان در سنندج دستگیر شدند.

* محمولۀ بزرگ
کالای قاچاق به ارزش یک میلیارد ریال در چابهار کشف شد.

(29/8/69)

* باند بزرگ
اشرار و قاچاقچیان مسلح «عباس ناروئی» که تاکنون در به شهادت رساندن 64 تن از
نیروهای جان بر کف نظامی و انتظامی شرکت داشتند در ارتفاعات سیرجان متلاشی شد و 8
تن از اعضای باند بهلاکت رسیدند.

(1/9/69)

* قاچاقچیان
اشیاء عتیقه، جنازه پیره‌زنی متعلّق به یک هزار و صد سال پیش را از بقعه شهدای
«فهرج» یزد خارج کرده بودند که کاملا ً سالم مانده است و قصد داشتند آن را به قیمت
70 میلیون تومان بفروش برسانند.

(14/9/69)

 

/

گفته‌ها و نوشته‌ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

خواب آسودگی و
عرصۀ هستی هیهات

روزگار طرب و
نوبت غم می‌گذرد                                  ماتم و سور جهان، زود زهم می‌گذرد

خواب آسودگی و
عرصۀ هستی، هیهات                             صبر
زین مرحله، با تیغ دودم می‌گذرد

هیچ کس نیست که
در فکر دل خود باشد                           عمر
مردم همه در فکر شکم می‌گذرد

لب لعل تو به این
آب نخواهد ماندن                            دور
فرماندهی خاتم جم می‌گذرد

صائب از اهل حسد
می‌گذرد بر دل من                               آنچه
بر آینه از صحبت نم می‌گذرد

«صائب تبریزی»

سفارشهای پیامبر
به ابوذر

ابوذر رحمه الله
علیه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من هفت سفارش کرد:

1 و 2- به
زیردستان خود نگاه کنم و به بالا دستان ننگرم.

3- مستمندان و
بیچارگان را دوست داشته باشم و با آنها معاشرت کنم.

4- حق را همواره
بگویم هر چند تلخ باشد.

5- صلۀ رحم خویش
کنم گرچه از من روگردان باشند.

6- در راه خدا،
از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نترسم.

7- بسیار «لاحول
ولا قوه الا بالله العلی العظیم» بگویم زیرا این ذکر از گنجهای بهشت است.

عدالت در سپردن
مناصب به افراد

یکی از سرتیپان
که سابقۀ دوستی با امیرکبیر داشت چون شنید رفیق دیرین به صدارت رسیده، به امید
گرفتن پستی از تبریز، روانه تهران شد و چنان پنداشت که با آن همه دوستی که با امیر
داشت، به حکومتهای بزرگ خواهد رسید، امیر از نظر شخصی به او احترام کرد اما سرتیپ
مدتی ماند، دید خبری از پست نشد؛ سرانجامی روزی تمنّای پست کرد و از سوابق دوستی
خود یادآوری نمود.

امیر خندید و
گفت: حکومت به شما دادن، چراغ دم باد نهادن است. به خاطر داری که در تبریز برای
مواجب خود تیولی (ملکی) داشتی و هر روز در نگاهداری آن عاجز بودی که نظمی در آن
بدهی و ما را آسوده بگذاری، با آنکه کمال تقویت و طرفداری از تو می‌کردم، باز هم
رعایای تیولت متفرق بودند و شکایت و گله از تو داشتند، با این حالت هرگز به شما
حکومت نخواهم داد و هیچ کاری به تو نخواهد سپرد.

دعای زاهد!

زاهدی به پیرزن
آسیابان گفت که: گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا می‌کنم که خرت سگ شود!!

پیرزن گفت: ای
زاهد! حال که دعای تو مستجاب است، خر مرا واگذار و دعا کن گندمت آرد شود، زیرا
دعای تو از سبیلت بالا نمی‌رود!

… توبه شکستم
صدبار

جز یاد تو، دل به
هر چه بستم توبه                                            بی‌ذکر
تو، هرجای نشستم، توبه

در حضرت تو، توبه
شکستم صدبار                                      زین توبه که صدبار شکستم، توبه

«سنائی»

مرغ یک‌پا چگونه
دوپا شد؟

روزی دهقانی، غازی
پخته برای حاکم برد. در بین راه، گرسنه شد و یک پای آن را خورد و باقی را پیش حاکم
برد. حاکم دید غاز یک پا ندارد، پرسید: یک پای غاز چه شده؟

دهقان گفت: در ده
ما غازها یک پا بیشتر ندارند، اگر باور ندارید، غازهائی را که در کنار استخر
ایستاده‌اند نگاه کنید! حاکم دید غازها روی یک پا ایستاده‌اند. اتّفاقا ً همان
موقع چند تن از غلامان، آنها را با چوب زده به لانۀ خود بردند.

حاکم گفت: چرا
دروغ می‌گوئی؟ اینها که دوپا دارند.

دهقان گفت: چوبی
که آنها از دست نوکرهای تو خوردند، اگر شما می‌خوردید عوض دوپا، چهارپا می‌شدید!

دیوانه‌تر از
دیوانه

پادشاهی به شکار
می‌رفت. دیوانه‌ای را دید که کودکان دسته به دسته در قفایش افتاده بودند. دیوانه
هم یکی را فحش می‌داد و بر دیگری سنگ می‌انداخت. شاه دیوانه را صدا زد. آمد و در
اطراف شاه مؤدبانه به این طرف و آن طرف می‌رفت و شاه هر سئوالی می‌کرد، مرتب و
عاقلانه جواب می‌داد.

شاه تعّجب کرد و
گفت: چه چیز سبب شد که با من مثل سایر افراد رفتار نکردی؟

دیوانه گفت: چون
تو را از خودم بی‌عقل‌تر و پرزورتر دیدم، با تو آرام و مؤدب حرف زدم زیرا گفتم
مبادا چیزی به عقل ناقص تو برسد و فرمان بدهی که ببرید، بکشید، ببندید، بزنید! آن
وقت فریاد من به جائی نمی‌رسد.

منطق سیاست
قاجاری

آقا محمدخان
قاجار، شاه خونریز و بی‌رحم وقتی در کرمان مشغول کشتن و کور کردن مردم بود، سربازی
به او خبر داد که فلان افسر قصد دارد ترا بکشد. تحقیق کردند، معلوم شد چون بین این
سرباز و آن افسر رقابت و عداوتی بوده است، این سرباز چنین گزارش دروغی را برای
کشتن آن افسر به شاه داده است.

محمّدخان قاجار
رو به برادرزاده‌اش فتحعلیشاه- که ولی عهد بود- کرد و گفت: چه کنم؟ ولیعهد گفت:
دروغگو باید مجازات گردد.

شاه بی‌رحم گفت:
اینکه تو می‌گوئی از نظر عدالت، حرف درستی است، امّا از نظر منطق سیاست، درست نمی‌باشد.
از نظر عدالت، دروغگو مقصّر است، امّا از نظر سیاست، چند شبانه‌روز است که در فکر
دو طرف، سخن از کشتن من بوده است؛ ممکن است یک روزی، به فکر کشتن من بیافتند؛
مصلحت نیست کسانی که چند روز تصوّر کشتن من در ذهنشان بوده، زنده باشند.

فورا ً دستور داد
شاهد و متّهم زننده را به جرم اینکه این فکر، چند روز در مغزشان خطور کرده، کشتند.
زهی قساوت و سنگدلی!

علّت هراس از مرگ

از امام صادق
علیه السلام نقل شده که فرمود: شخصی نزد ابوذر آمد و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت
داریم و می‌ترسیم؟

ابوذر پاسخ داد:
چون شما دنیا را آباد کردید و آخرت را ویران، لذا دوست ندارید که از خانه آباد به
منزل ویران بروید.

پرسید: ورود ما
را بر خداوند چگونه می‌بینی؟

گفت: نیکوکار شما
همانند بردۀ متواری است که نزد مالکش برگردد.

پرسید: حال ما را
در پیشگاه خداوند چگونه می‌نگری؟

گفت: کردارتان را
با قرآن تطبیق کنید که خداوند گوید: نیکان در نعمتها هستند و بدکاران در دوزخ.

پرسید: پس رحمت
خدا کجا است؟

جواب داد: رحمت
خدا شامل حال نیکوکاران می‌شود نه بدکاران!

طبیب چیزفهم!

طبیبی را به
بالین مریضی بردند، پس از معاینه نسخه نوشت خواست برود. زن مریض در بیرون اطاق،
حال شوهرش را از طبیب پرسید. طبیب گفت: حالش خیلی بد است و امید بهبودی نمی‌رود
زیرا هر دو دست شوهرتان تا بازو سیاه شده و مرگش نزدیک است؟

زن گفت: دستهای
او همیشه سیاه است!

دکتر گفت: چطور؟

زن گفت: برای
اینکه شوهر من رنگرز است!

دکتر گفت: عجب!
پس چرا از اوّل این را نگفتید؟!

دکتر کم توقّع

شخصی برای مراجعه
نزد طبیبی رفت. پس از معالجه گفت: آقای دکتر! من کارگرم و بر اثر بیکاری پول ندارم
که به تو بدهم. دکتر گفت: مانعی ندارد، افراد زیادی مثل شما به ما رجوع کرده‌اند و
ما در عوض پول از حرفه و شغل آنها استفاده کرده‌ایم؛ مثلا ً اگر کسی آهنگر بوده در
مقابل حق ویزیت، در و پنجره برای ما ساخته و یا نجّار بوده کارهای نجّاری برای ما
انجام داده؛ بفرمائید شغل شما چیست که من استفاده کنم؟

آن شخص گفت: پدر
من گورکن است و خودم مرده‌شوی، هر وقت مردی تو را مجّانی شسته و دفن می‌کنیم!!

زتب هجر تو…

این بستر خستگی
که انداخته‌ام                                               بر
وی زنب هجر تو بگداخته‌ام

ابروی تو لیک در
نظر محرابیست                                               کز
سجده آن به فرقنت ساخته‌ام

«محتشم کاشانی»

پیاده بروم یا
سواره!

از «ازهر جمّال»
(شتربان) که در عرب به حماقت مشهور است، منقول است که روزی ده شتر پیش کرده بود و
به جائی می‌رفت. چون چند فرسنگی پیاده رفت، سوار بر شتری شد و باقی شترها بشمرد.
دید نه شتر است. گفت: من ده شتر داشتم، یکی دیگر کجا رفت؟

از شتر پیاده شد
و در بیابان به جستجو پرداخت و چون از شتر نشان نیافت، افسرده‌دل بازگشت و بار
دیگر شروع به شمردن شتران کرد. این بار ده شتر بود! خوشدل شد و به راه ادامه داد.
بعد از دو سه فرسنگ، باز بر شتری سوار شد و شتران را شمرد، نه شتر دید. باز پیاده
شد و به جستجو پرداخت. و این عمل چندین بار تکرار شد.

سرانجام گفت:
پیاده بروم و شتران من ده باشند، بهتر است که سواره روم و شترانم نه باشند!!

پیمان صاحب جواهر

نوشته‌اند که
صاحب جواهر رحمه الله علیه که از مفاخر شیعه است و کتاب جواهرش بزرگترین موسوعۀ
فقهی است، با خود عهد و پیمان بسته بود که هر شب، مقداری از کتاب ارزشمند جواهر را
بنویسد. اتّفاقا ً در یکی از شبها، فرزند دلبندش از دنیا رفت و با این حال او حتی
همان شب نیز از پیمان خود چشم‌پوشی نکرد و با دیده‌ای گریان و قلبی پر از غم و
اندوه، در کنار جسد بی‌جان فرزندش نشست، قلم و کاغذ را بدست گرفت و مشغول نوشتن
جواهر شد.

پاسخ به نامه‌ها

قم- صندوق پستی
777

* اصفهان- برادر،
م- ر- ش

1-   
منّت یعنی احسان
و نعمت. منّان که از صفات حسنای خداوند متعال است یعنی بسیار احسان کننده و نعمت
دهنده، نه منّت گذار به معنائی که در اذهان عامّه است. البتّه منّت گذاشتن از
انسان بر دیگران زشت است ولی از خداوند زیبا است. خدا را نباید بر خود قیاس کنید.
منّت گذاشتن او و شمردن نعمتهای خود بر ما نیز لطف و عنایت است. بلکه منّت گذاشتن
و منّت را کشیدن از پدر و مادر نیز زشت نیست.

2-   
اینکه می‌گوئید
چرا من و شما حضرت علی علیه السّلام نشدیم مثل این است که بگوئید چرا سنگ گوهر نشد
و چرا زمین آفتاب نشد. اختلاف انسانها گرچه بظاهر در صفات عرضی است و در ذاتیّات
اختلافی ندارند ولی واقع امر چنین نیست بلکه هر انسانی واجد مزایا و خصوصیات ذاتی
است که در دیگران نیست. آنچه در اختیار ما است این است که در حدّ ظرفیت خود به
مقتضای عمل خویش تکامل یابیم یا در اثر بد عمل کردن تنزّل کنیم.

3-   
توسّل به پیامبر
صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم السّلام برای این است که آنها مقرّب
درگاه الهی‌اند و از این راه بهتر می‌توان به خدا نزدیک شد خداوند فرموده است: «یا
ایّها الّذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا إلیه الوسیله»- ای گروه مؤمنان از خشم خدا
بر حذر باشید و برای رسیدن به او وسیله‌ای بجوئید. و در حدیث از رسول اکرم صلّی
الله علیه و آله و سلم وسیله به اهل بیت علیهم السّلام تفسیر شده است. و توسّل به
آنها تنها به این نیست که آنها را گرامی بداریم و در مناسبات از آنها یاد کنیم
گرچه این مهمّ است ولی توسّل واقعی این است که آنها را عملا ً الگوی خود قرار دهیم
و از آنچه اجتناب می‌کردند اجتناب کنیم و راهی را که پیمودند بپیمائیم.

4-   
مشکل اصلی همۀ ما
همان خداشناسی و معرفت است اگر در این زمینه به حد یقین رسیدیم دیگر برنامۀ عملی
مشخّص بجز آنچه دستور شرع است لازم نیست. دو رکعت نمازی که با یقین کامل خوانده
شود از سالها عبادت بی‌روح بهتر است و راه را نزدیکتر می‌کند. هرگز گمان نکنید که
در یقین به حدّ اعلا رسیده‌اید تنها پاسخ به چند سؤالی که در ذهن شما است یقین
بوجود نمی‌آورد پاسخ به این سؤالات و شبهه‌ها فقط برای طرد شیطان است که وسوسه می‌کند
ولی برای تحصیل یقین ریاضت و مجاهدت و مخالفت با هوای نفس لازم است.

5-   
این سخن که اسلام
در همه شئون زندگی انسان راه حل دارد دقیق نیست اسلام دین است نه مجمع علوم مورد
نیاز انسان، اگر شما توقّع داشته باشید که اسلام راه حل عملی مشکلات بهداشتی و
اقتصادی و نظامی و سیاسی و علمی ووو…. را بیان کرده یا در همه آنها اظهارنظر
کرده باشد در اشتباهید. اسلام یک دین است که انسان را با واقعیّت جهان آشنا می‌کند
انسان از جهان فقط ظاهر پدیده‌ها را می‌بیند «یعلمون ظاهرا ً من الحیاه الدّنیا» و
نمی‌داند که در پشت پردۀ غیب چه اسراری است گرچه به فطرت احساس می‌کند که در آنسوی
جهان خبری است و به عقل درک می‌کند که این جهان با این عظمت نمی‌تواند همین ظاهر
فناپذیر باشد ولی دقیقا ً نمی‌تواند غیب جهان را بشناسد. دین انسان را رهنمون می‌گردد
و او را با جان جهان آشنا می‌کند و از تنهائی غم‌انگیزی که از جهان طبیعت احساس می‌کند
رها می‌سازد و به او نور و ایمان می‌بخشد تا در تاریکیهای جهان مادّه سرگردان
نباشد.

6-   
آنچه در رساله‌های
علمیّه است حکم خدا است که از روی مدارک فقهی استفاده شده است و بدون عمل به آنها
هرگز نمی‌توان مطمئن بود که رضایت خداوند به دست آمده است.

7-   
عقل محدودۀ
ادراکی خاصّی دارد و چنین نیست که انسان با عقل خود بتواند همه حقایق را درک کند و
ما خود بالعیان می‌بینیم که بعضی از حقایق را نمی‌توانیم درک کنیم. و به هر حال
احکام شرع خواسته‌های خداوند است و هرگز نمی‌توان آنها را با مقیاس عقل بدست آورد
گرچه آن احکامی که فطرت انسان آنها را به طور قطع درک می‌کند به روشنی می‌داند که
آنها نیز خواستۀ خداوند است و این معنای آن جمله است که آنچه را عقل حکم می‌کند
شرع نیز حکم می‌کند و البتّه عکس این جمله کلیّت ندارد و این جمله حدیث نیست.

8-   
در لباس از نظر
احکام شرع محدودیّتی الزامی نیست بجز اینکه اسراف نباشد و این مسئله از نظر تناسب
با یک مسلمان وارسته و پیرو دین بستگی به نظر عرف دارد.

9-   
زن نباید همه بدن
و موهای خود را از نامحرم بپوشاند بجز قرص صورت و دستها تا مچ و بیش از آن مجاز
نیست و امّا نگاه کردن به همین مقدار در صورتی جایز است که بقصد شهرت و لذّت نباشد
و خوف فریفته شدن نیز نباشد. و امّا صحبت کردن زن اشکالی ندارد ولی نباید سخن و
صدای او به گونه‌ای باشد که تحریک شهوت کند.

10-                      
 این سخن که عشق مجازی راهی به سوی عشق حقیقی
یعنی عشق به خدا است از یاوه‌گوئیهای صوفیان است. تنها راه عشق خدا، شناخت خدا است
در حدّی که انسان لیاقت پیدا کند که آن جمال حقیقی را لمس و احساس کند آنگاه شیفته
خواهد شد.

* تهران- خواهر،
ش- ز

نصایح پدر و مادر
را تا جائی که خلاف شرع نیست گوش کنید و سخنان تند آنها را نیز بخاطر خدا تحمّل
کنید ولی اگر دستوری برخلاف شرع گفتند مانند بی‌اعتنائی به حجاب و امثال ان اعتنا
نکنید. در عین حال با آنها با احترام و تواضع برخورد نمائید.

* شهر بابک-
برادر، ع- حسینی

1-   
پاسور بازی حرام
است.

2-   
ریش را به احتیاط
واجب نباید تراشید ولی تراشیدن سبیل اشکال ندارد و کوتاه کردن آن مستحب است.

3-   
کتابهائی که موجب
فساد و محرّک گناه است را نباید خواند و نشر آنها گناه است.

4-   
اگر شک کنید که
وضو باطل شده یا نه لازم نیست وضو بگیرید.

5-   
اگر شک در جنابت
دارید غسل لازم نیست.

6-   
خواندن قرآن بدون
وضو اشکال ندارد اگر دست به خط آن بزنید ولی مستحب است با وضو باشید.

7-   
نماز را باید با
شرائط و طمأنینه و آرامش بخوانید و اگر تند خواندن موجب عدم رعایت شرایط باشد باطل
است.

* باختران-
برادر قدرت گراوندی

نوّاب اربعه
کسانی هستند که پس از غیبت ولی عصر عجل الله فرجه از سوی آن حضرت برای رسیدگی به
امور شیعیان به عنوان نماینده خاص و به ترتیب تعیین شدند: اوّل آنها عثمان بن سعید
عمری است و دوّم فرزند ایشان محمّد و سوّم حسین بن روح نوبختی و چهارم علی بن
محمّد سمری رضوان الله علیهم و پس از آنها غیبت کبری شروع شد که در آن دیگر
نمایندۀ خاصّی از سوی آن حضرت تعیین نشده است.

* رشت- خواهر، ف-
ر- د

1-   
گناه به اختیار
انسان نیست و دوری از آن نیز به اختیار او است. راهی بجز تصمیم جدّی و مراقبت نفس
و مواظبت اعمال ندارد. انسان باید خود را کنترل کند و با کمال دقّت اعمال و کردار
خویش را ذرّه‌بین قرار دهد و به خود خوشبین نباشد و مهار نفس را به دست گیرد. چه
بسیار است سخنانی که انسان به عنوان دلسوزی و خیرخواهی جامعه یا افراد خاصّی می‌گوید
ولی در باطن هدفش جاه‌طلبی و خودنمائی و تحقیر دیگران است انسان خود را در انگیزۀ
کارها فریب می‌دهد و لذا باید شدیدا ً مراقب اعمال و رفتار و انگیزه‌های خویش
باشد.

2-   
در مورد گناهان
گذشته توبه لازم است. توبه اظهار پشیمانی از عمل و درخواست عفو از خدا و تصمیم بر
ترک گناه و سعی در اصلاح خویش و پیش گرفتن راه صلاح و تقوی است البتّه در موارد
خاصّی فضای اعمال و گاهی کفّاره یا درخواست حلیّت از دیگران که حقوق آنها تضییع
شده است لازم است.

3-   
معیار تشخیص
ایمان و مرتبت آن تنها نزد خداوند است آن روز که همۀ اسرار نهانی انسانها بروز می‌کند
مؤمنین واقعی و حدود ایمان آنها مشخّص می‌شود.

4-   
در قضای نمازهای
فوت شده بهتر است ترتیب رعایت شود یعنی آنچه را قبلا ً فوت شده اوّل بخواند و
تدریجا ً نمازها را قضا کند و لازم نیست خود را به سختی بیاندازد.

5-   
عدم رعایت حجاب
نیز گناهی است که باید از آن توبه کرد و کفّاره‌ای ندارد.

* همدان- برادر
کمیل- م- الف

1-   
اشکال ندارد.

2-   
در غسل جنابت
لازم نیست قصد کند که متعلّق به چه روزی است و جنابت‌های متعدد یک غسل دارد.

3-   
اگر آن شخص را
نمی‌توانید بشناسید و پیدا کنید همان مقدار پول را از جانب او به فقیری صدقه
بدهید.

4-   
ما معتقدیم که راه
حل مشکلی جنسی جوانان فراهم آوردن امکانات ازدواج دائم برای همگان است و ازدواج
موقّت راه‌حلّی است موقّت برای حالتهای خاص و هرگز راه‌حل مشکل جامعه نیست بلکه
مشکل‌آفرین است.

* لارستان-
برادر، گ- ر- م- ر- ز- ج

نذر شما باطل است
و نباید آن عمل را انجام دهید.

* اراک- س- ق-
چشم‌انتظار

1-   
از نظر شرعی
ازدواج موقّت جایز است.

2-   
امام جماعت باید
بالغ باشد.

* اهواز- خواهر،
م- الف

در مورد ساعت
باید یک سال در جاهائی که احتمال می‌دهید صاحبش پیدا شود اعلام کنید و اگر پس از
یک سال صاحبش پیدا نشد می‌توانید برای خود بردارید و می‌توانید صدقه بدهید و می‌توانید
به امید یافتن صاحبش نگه دارید و در مورد کوپنها اگر علامتی ندارد که اعلام کنید
باید به ستاد بسیج اقتصادی برگردانید و حق ندارید با آنها روغن و امثال آن بخرید و
بفروشید.

* مشهد- برادر،
الف- ح/ 48/ 10

شما سالمید و هیچ
جای نگرانی از آن جهت نیست و دلیل آن حالت همان عمل است.

* شاهرود- برادر،
س- ک- م

از دفتر استفتاء
مرجعتان بپرسید.

* قم- برادر، ح-
ن- 2520- ج- ق

1-   
بهتر است آن دوست
را رها کنید.

2-   
ازدواج با دختری
که از شما بزرگتر است اشکال ندارد.

* تهران- برادر،
م- نوار- س

آن ازدواج حرام و
باطل است باید مانع آن شوید و آنها را متوجه سازید.

* کرج- برادر، ب-
ش

شما می‌توانید
طبق تقلید از آیه الله العظمی اراکی دامه ظله در مسألۀ بقا بر تقلید میّت، بر
تقلید حضرت امام قدس الله روحه باقی باشید و در تقلید و هر چیز دیگر، آوردن نیّت
به زبان لازم نیست.

* تبریز- برادر،
س- براری- تک

1-   
آزمایشی که
متوقّف بر استمناء است اگر ضرورت نداشته باشد جایز نیست.

2-   
ازدواج واجب نیست
مگر این که انسان بداند بدون آن بگناه نمی‌افتد.

3-   
همسر برادر محرم
نیست.

4-   
برداشتن پول
بدهکار بدون رضایت او جایز نیست و دزدی بحساب می‌آید و به جای طلب شما ملکتان نمی‌شود
باید او خود به شما بدهد مگر اینکه نتوانید از او حتّی با شکایت طلب خود را بگیرید
آنوقت از باب تقاص می‌توانید بردارید.

5-   
خجالت از پدر و
مادر عذر نیست و غسل ساقط نمی‌شود.

* نائین- خواهر-
ف، ر- ز

1-   
فضلۀ مارمولک نجس
نیست.

2-   
موی گربه نجس
نیست ولی در نماز نباید در بدن یا لباس باشد مانند هر جزء دیگری از حیوانات حرام
گوشت.

3-   
پولی را که نمی‌دانید
نذر کرده‌اید یا برای صدقه کنار گذاشته‌اید می‌توانید صدقه بدهید.

4-   
خرید و فروش کوپن
یا اجناس کوپنی و امثال آن بستگی به مقررّات دولت دارد اگر طبق مقررات دولت ممنوع
نباشد اشکال ندارد.

* شیراز- خواهر
یلدا

ازدواج کنید و از
او نترسید اگر ادّعایی کرد تکذیب کنید. مطمئن باشید هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

* بوشهر- برادر،
ح- ا- م

آنچه شنیده‌اید
صحیح است و این حالت طبیعی است.

* خواهر، ر- ط 88

پاسخ کلیّۀ سؤالهای
شما منفی است و حالتی که احساس می‌کنید موجب غسل نمی‌باشد.

* آذربایجان
شرقی- خواهر، ا- هـ- ی

منظور از سؤال
شما روشن نیست بهرحال برایشان بجز توبه و خویشتن داری از گناه چیزی نیست.

* کرج- برادر،
الف- ر- ع

1-   
قطع رحم نکنید هر
چند ارحام شما گناهکار باشند بلکه سعی در هدایت آنها داشته باشید.

2-   
پول را باید به
خود آن اداره برسانید.

* قم- برادر، م-
م 60- 50

از این گونه
ارتباط‌ها اجتناب کنید.

* کلاردشت-
برادر، غ- م- ش- 164

1-   
در مورد آن جریان
با پدر یا برادر بزرگتر مشورت کنید.

2-   
تلاش کنید و
مأیوس نشوید.

3-   
امتحان و درس عذر
مقبولی برای روزه خواری نیست و اگر کسی عمدا ً با این گونه عذرها روزه را بخورد
قضا و کفّاره بر او واجب است.

* جاجرود- برادر
ابوالفضل حسن

شما می‌توانید به
دادگاه شکایت کنید اگر وصیّت پدر شرعا ً ثابت نشود حق شما محفوظ خواهد ماند.

* خوزستان- برادر
عبدالله عبدالله‌پور

در انتخاب همسر
ایمان، اخلاق، نجابت و عفّت را حتما ً مورد توجه قرار دهید.

* بم- برادر، ان-
یو

تمام مواردی که
نوشته‌اید گناه است.

* تهران- برادر،
ع- هـ

حالتی که به طور
مستمر احساس می‌کنید غسل ندارد برای توضیح بیشتر آدرس بدهید.

* مسجد سلیمان-
خواهر، م- خ

ازدواج شما با او
به صلاح شما نیست ولی در رابطه با آن اتّفاقی که افتاده توضیح کافی نداده‌اید.

* برادران و
خواهران:

* روستای تازه‌آباد-
علی حقیقت‌طلب * اراک- مولود. ج * بهبهان- صفورا شیرانی * سنندج- شکرالله سعیدی *
تهران- مهدی زارع * شیراز- م. لاری * مشهد- علی اکبر حسینی * شیراز- معصومه بابائی
* مشهد- م. ر. ص.

آدرس کامل و دقیق
بدهید تا پاسخها ارسال شود.

 

/

اهداف عمدۀ پیش‌بینی شده برای مناطق آزاد

اهداف عمدۀ پیش‌بینی
شده برای مناطق آزاد

قسمت دوّم

محمّدرضا حافظ‌نیا

اهداف عمدۀ پیش‌بینی
شده برای مناطق آزاد:

طراحان و
طرفداران تأسیس و توسعه مناطق آزاد تجاری و صنعتی برای اینگونه مناطق اهداف زیر را
ذکر می‌نمایند.

1-   
تولید و تحصیل
درآمدهای ارزی با توسعه صادرات و صادرات مجدد کالا.

2-   
تولید اشتغال و
جذب بیکاران.

3-   
جذب سرمایه‌های
خارجی و تکنولوژی پیشرفته.

4-   
کسب و افزایش
مهارتهای نیروی کار و مدیریت.

5-   
ایجاد حلقۀ
اتّصال بین ناحیۀ آزاد با اقتصاد ملّی و بومی.

مشخّصات مناطق و
بنادر آزاد:

1-   
داشتن موقعیّت
جغرافیائی مناسب در مسیر و گذرگاهها و یا خطوط حمل و نقل دریائی بین‌المللی و
آبهای آزاد.

2-   
داشتن موقعیّت
جغرافیائی مناسب در کنار بندرگاه و یا فرودگاه بزرگ و بین‌المللی.

3-   
عدم شمول مقررات
و قوانین گمرکی و مدنی کشور در منطقه آزاد و برخورداری از مقررات ویژه.

4-   
جذب سرمایه‌های
خارجی بعنوان نیروی محرکه رشد و توسعۀ منطقه آزاد.

5-   
نبود نظارت و
کنترلهای گمرکی مگر بمنظور اطمینان از نبود کالاهای قاچاق.

6-   
سازماندهی
فعالیّتهای اقتصادی بمنظور صدور و یا صدور مجدّد کالا.

7-   
برخورداری از
تأسیسات پیشرفته زیربنائی نظیر مخابرات و ارتباط بین‌المللی، کانال تلویزیونی
ویژه، برق و آب، راه و فرودگاه و غیره.

8-   
برخورداری از
تأسیسات مدرن سکونتگاهی و تفریحی نظیر هتل، ویلا، سینما، باشگاه، میادین ورزشی و
غیره.

9-   
برخورداری از
تأسیاست بندرگاهی و اسکله‌های بزرگ مجهّز به انبارهای وسیع سرپوشیده و روباز.

10-                      
 برخورداری از بازارها و نمایشگاههای مدرن و
وسیع.

11-                      
 فراهم بودن تسهیلات لازم برای سرمایه گذاری از
قبیل واگذاری زمین، تضمین ملّی نشدن سرمایه گذاریها، نبود مقررات اداری دست‌و‌پاگیر
و سهولت ورود و خروج کشتی و بارگیری و تخلیۀ بار.

12-                      
 محصور بودن نسبت به کشور مادر و میزبان و سهولت
ارتباط آن با دنیای خارج، یعنی پیوند آن با دنیای خارج بدون هیچگونه مانعی انجام
می‌پذیرد ولی ارتباط آن با بدنۀ کشور از کانال ضوابط گمرکی و مقررات مربوط به
صادرات و واردات و صدور ویزا برای متقاضیان صورت می‌گیرد. در واقع منطقۀ آزاد بخشی
از اقتصاد کشور مادر است که به اختیار آن جدا شده و بدامان اقتصاد بازار آزاد بین‌المللی
رانده می‌شود.

انواع مناطق و
بنادر آزاد:

1-   
مناطق آزاد
تجاری: این مناطق با هدف ورود کالاهای ساخته شده و صدور مجدد آن همراه با
معافیتهای گمرکی به کشورهای دیگر ایجاد می‌شوند و فعالیّتهای عمده آن تخلیه و
بارگیری، انبارداری و بسته‌بندی کالا و احتمالا ً توسعۀ صنایع کوچک می‌باشد.

2-   
مناطق آزاد
صنعتی: این مناطق با هدف جذب سرمایه‌ها و تکنولوژی خارجی و سپس تزریق تدریجی آن
بداخل کشور تأسیس می‌شوند توسعۀ اشتغال و ارتقاء سطح دانش فنّی کارگران و مدیران و
تأثیرگذاری آن بر سطح تکنولوژی کشور از اهداف جانبی می‌باشد. فراهم کردن تسهیلات و
تضمینهای ویژه برای رضایت سرمایه‌داران خارجی و غربی، شرط اصلی جهت توسعۀ اینگونه
مناطق است. فعالیتهای صنعتی از فعالیتهای مالیاتی برخوردار بوده و منطقه بصورت
مرکز صادرات تولیدات صنعتی در می‌آید.

3-   
مناطق آزاد
صنعتی- تجاری: این مناطق نقش تجاری و صنعتی را با هم بازی می‌کنند و منطقۀ آزاد
علاوه بر فضاهای ویژۀ ورود و صدور و انبار کالا، محدوده‌های خاصّی را برای
کارخانجات صنعتی تولیدی که عمدتا ً مونتاژ می‌باشند را در نظر می‌گیرند.

علی‌رغم تبیین اهداف
جالب برای مناطق آزاد تجاری و صنعتی، بررسیها نشان می‌دهد که این طرح در کشورهای
صنعتی پیشرفته نسبتا ً موفق بوده است ولی در کشورهای در حال رشد، در حدّ مورد
انتظار عمل نکرده است و فعالیتهای مناطق آزاد عمدتا ً تحت‌الشعاع منافع سرمایه
گذاران و شرکتهای چند ملیّتی قرار داشته است.

این مناطق، سهم
قابل ملاحظه‌ای در توسعۀ اقتصادی کشور میزبان نداشته و شرکتهای مادر از انتقال
تکنولوژی پیچیده مراحل قبل از مونتاژ به منطقۀ آزاد به بهانۀ نبود نیروی کار ماهر
خودداری نموده و آنرا در کشور صنعتی باقی گذاشته‌اند و صنایع توسعه یافته عمدتا ً
دارای تکنولوژی و ماشین‌آلات ساده و متداول در جهان بوده‌اند که برای نمونه می‌توان
از صنایع الکترونیک، پوشاک، کفش و چرم، الکتریک، پلاستیک، اسباب‌بازی، قطعات یدکی
اتومبیل و وسائط نقلیه، کالای ورزشی و غیره یاد کرد.

همچنین سرمایه‌گذاری‌های
مناطق آزاد فقط 6/2 درصد از نیروی کار شاغل در بخش صنعتی کشورهای میزبان را جذب
نموده‌اند که آنهم عمدتا ً از زنان بوده‌اند مثلا ً 75 درصد از نیروی کار مناطق
آزاد کشور مالزی را زنان تشکیل داده که 83 درصد آنها نیز زنان جوان با سن متوسط 21
سال می‌باشند.

از این گذشته
سرمایه‌گذاران خارجی ترجیح می‌دهند بیشتر در مناطقی که اوّلا ً تمام کشور حالت
منطقه آزاد داشته باشد و ثانیا ً در مسیر آبراهه‌های مهّم جهان و مجاور بازارهای
مصرف باشد با ملاحظه تضمینهای لازم، سرمایه‌های خود را بکار اندازند.

مطالعۀ انجام شده
بر روی 1269 مؤسسۀ موجود در مناطق پردازش صادرات 12 کشور مکزیک، کره، مالزی،
موریس، فیلیپین، سریلانکا، دومینیکن، هندوستان، جامائیکا، ترینیداد وتوباگو، غنا،
السالوادر، لیبریا نشان می‌دهد که سهم سرمایه‌گذاری خارجی 8/36 درصد سهم سرمایه‌گذاری
داخلی 8/24 درصد و سهم سرمایه‌گذاری مشترک 3/83 درصد می‌باشد که هرچند سهم سرمایه‌گذاری
خارجی بالاست ولی سهم سرمایه‌گذاری داخلی نیز رقم بالائی را بخود اختصاص داده است.
البته وجود بعضی مقررات مربوط به کشورها در ارتباط با منطقه آزاد نیز بر این موضوع
بی‌تأثیر نبوده است (مانند ممنوعیّت مالکیّت خارجی بیش از 50 درصد). از نتایج
فعالیّت مناطق آزاد می‌توان، سرایت الگوی آن به کلّ کشور میزبان و تبدیل آن به
کشور «پردازش صادرات» و یا برعکس تبدیل آن به «منطقه آزاد پردازش واردات» شبیه
منطقۀ آزاد برزیل، اشاره کرد و اساسا ً اینگونه مناطق برای صنایع نوپای کشورهای در
حال توسعه رقیب قدرتمندی محسوب شده و مانع از توسعه و تکامل آن خواهند شد.

در منطقۀ خلیج
فارس از اواخر دهۀ 1970 بنادر آزاد کشور امارات متحده عربی طراحی و به اجرا گذاشته
شد. بنادر آزاد راشد و جبل علی بسرعت رشد نمودند و امروز، بصورت یکی از قطبهای
تجاری جهان درآمده‌اند. این بنادر در سال 1980 حوزۀ نفوذ خود را به 50 کشور توسعه
داده بودند ولی در سال 1988 حوزۀ نفوذ خود را به 131 کشور گسترش دادند. شرایط
مناسب ایجاد شده در بندر جبل علی باعث شده است که نمایندگیهای شرکتهای چند ملیّتی
در این بندر دفاتر خود را ایجاد و از آن بعنوان مرکز پخش کالاهای خود استفاده
نمایند.

محاسن و معایب
مناطق آزاد:

الف- محاسن:

1-   
تولید درآمد ارزی
و ارزش افزوده در بخش تجارت و صنعت.

2-   
تولید شغل و جذب
بیکاران در مشاغل تجاری و صنعتی مناطق آزاد.

3-   
تأمین بعضی از
نیازهای مصرفی جامعه و بخشهای صنعت و خدمات کشور که به کالاها و مواد خارجی بستگی
دارد با سهولت بیشتر.

4-   
جذب تکنولوژی از
طریق نیروی کار بومی شاغل در واحدهای صنعتی شرکتهای چند ملیّتی مستقر در منطقه
آزاد.

5-   
توسعۀ اقتصادی و
اجتماعی منطقه آزاد و برخورداری سکنۀ آن از این امکان.

ب- معایب:

1-   
کند شدن روند
توسعۀ تکنولوژی و تولید خود اتکا و انقراض تدریجی واحدهای تولیدی و صنعتی مشابه در
داخل کشور، بدلیل وجود رقیب قدرتمند در منطقه آزاد. زیرا تولید کننده منطقه آزاد،
با برخورداری از امکاناتی نظیر معافیتهای مالیاتی و گمرکی، صرفه‌جوئی در ساخت و
هزینه‌های حمل کالا و تکنولوژی مدرنتر؛ امکان عرضۀ کالای مرغوبتر با قیمت مناسبتر
را دارد در صورتیکه تولید کننده مشابه داخلی فاقد چنین امتیازاتی بوده و قدرت
رقابت در عرصه صادرات کشور را از دست می‌دهد. بنابراین او باید یا فرآیند تولید
خود را با نیاز داخلی کشور تنظیم نماید (البته مشروط به اینکه تولید کنندۀ منطقۀ
آزاد، در داخل نیز رقیب او نباشد) و یا اینکه پدیدۀ شکست و انقراض را پذیرفته و
واحد تولیدی خود را تعطیل نماید.

2-   
تحت‌الشعاع قرار
گرفتن ارزشهای عقیدتی و فرهنگی جامعه و کشور میزبان در صورتیکه با فرهنگ اکولوژیک
مناطق آزاد که مشخصا ً فرهنگ غرب است متعارض باشد.

3-   
کمک به فرهنگ
اقتصاد بازار و تقویت سرمایه‌داران و شرکتهای چندملیّتی خارجی و نیز سرمایه‌داران
داخلی.

4-   
شکل‌گیری ناحیه و
ساخت جدید جغرافیائی با ترکیبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و حقوقی
متفاوت از بدنۀ اصلی کشور، و شکل‌گیری بلندمدّت نوعی تمایل به استقلال از کشور
مادر، بویژه برای مناطق آزادی که اوّلا ً دارای فاصلۀ جغرافیائی قابل توجه با کشور
مادر باشند ثانیا ً از فاصله جغرافیائی کمتر و یا برابر با کشور مقابل برخوردار،
باشند ثالثا ً دارای تناسب جغرافیایی از حیث ترکیبات فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و
غیره بوده باشند.

در خاتمه بیان
این نکته ضروریست که نقش اصلی تعیین شده برای مناطق آزاد صرفا ً اقتصادی بوده و
بازتابهای منفی فرهنگی و اجتماعی در آن دیده نمی‌شود و در ضمن علی‌رغم محاسن و
اهداف اقتصادی پیش‌بینی شده برای مناطق آزاد، متأسّفانه تأثیر اینگونه مناطق بر
روند رشد اقتصادی اکثر کشورهای میزبان ناچیز بوده که آنها می‌توانند از طریق توسعۀ
فعالیّتهای اقتصادی خود در سایر زمینه‌ها، به نتایج اقتصادی مترتّب بر بنادر آزاد
دست یابند. البته نیاز به توضیح نیست که تعیین نقش اقتصادی برای مناطق آزاد نیز
نباید به صورتی انتزاعی نگریسته شود بدین معنی که پدیدۀ مناطق آزاد اقتصادی تنها
در سیستمهایی موفّق و قابل اجراست که سیستم اقتصادی سرمایه‌داری را به طور کامل و
دربست پیاده می‌کنند نه در جوامع و دولتهایی که با اقتصاد سرمایه‌داری به سبک و
سیاق غربی مخالفند.

 

/

مبانی تفکّر بسیجی

مبانی تفکّر
بسیجی (2)

ارزشها و
معیارهایی که در تفکّر بسیجی جلوه و نمود بارزتری نسبت به دیگر مسائل و خصائص آن
دارد را می‌توان در چند محور مشخص کرد:

1-    نگاهی عارفانه به دنیا:

در تفکّر بسیجی،
دنیا با همۀ عظمتهایی که دیگر دیدها برای آن قائلند هیچگونه ارزشی نداشته بلکه آن
را بوتۀ آزمایشی می‌داند که باید در پیچ‌و‌خم‌های روزمرّه و نیز برخورد با زخارفش
به شدّت مراقب حیل شیطان بود. دنیا در این تفکّر به راستی جایگاهی همچون زندانی پر
مشقّت و زجرآور را داراست. این اصل در مورد نفس فرد بسیجی نیز قابل تعمیم است بدین
معنی که بسیجی واقعی خود را چیزی نمی‌بیند و هرچه هست را لطف و رحمت بی‌منتهای
الهی می‌داند و همه چیز را جلوه‌ای از جلوات حق می‌نگرد. نه برای خود حقّی خاص
قائل است و نه چشم‌انتظار آنکه حتّی بخاطر خدمتش، دیگران، از او تشکّر و قدردانی
نمایند با عشق به خدا و تنها به منظور ادای تکلیف و انجام فریضه الهی قدم در راه
حق می‌نهد و از امام خویش آموخته است که نتیجه را به مشیّت خداوندی واگذار نماید.

2-    زندگی بی‌آلایش بسیجی:

در تفکّر بسیجی
دنبال بدست آوردن مال دنیا بودن، چنین نگریسته می‌شود:

امام خمینی (س):

«پسرم! هیچگاه
دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حبّ دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس
همۀ خطایا است چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیای حرام می‌کشد».

(26/4/63- نقطۀ عطف)

در واقع ویژگی
بارز ظاهری یک بسیجی پیرو اسلام ناب محمّدی (ص) آن است که از مال و ثروت بی‌بهره
بوده، محل سکونتی بی‌آلایش، لباس و پوششی ساده و رفتاری به معنای واقعی، مردمی
داشته باشد. گرچه این ارزش والا و گرانقدر خوی کوخ‌نشینی ممکن است گاهی مورد
استهزاء قرار گرفته و دارندگان چنین تفکّری «جلنبر» نامیده شوند و ساده‌پوشی آنان
تعبیر به «قیافه‌های غیر قابل رؤیت» بشود امّا نباید از نظر دور داشت که خیل
عاشقان امام و شهدای عزیز ما و منتظرین واقعی شهادت، بسیجیان پیرو راه آنان،
اینگونه بوده و هستند و بر این خوی و تفکّر افتخار کرده و می‌کنند. تأثیر دنیایی
این طرز زندگی همان است که امام (س) در پیام 8/3/63 متذکر شدند:

«اگر بخواهید بی‌خوف
و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفته و
شیاطین و توطئه‌های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند خود
را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلّق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید».

در حقیقت این مشی
و مرام زندگی تضمین کنندۀ تمامی مأموریّتهایی است که امام (س) در «منشور بسیج
مستضعفین 2/9/67» برای بسیجیان تعیین کرده‌اند:

«ملّتی که در خط
اسلام ناب محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مخالف با استکبار و پول‌پرستی و
تحجّرگرایی و مقدّس‌نمایی است، باید همۀ افرادش بسیجی باشند».

یعنی مخالفت با
«استکبار»، «پول پرستی»، «تحجّرگرایی» و «مقدّس نمایی» که خصائص مشخص ملّتی است در
خط اسلام ناب و یکپارچه بسیجی، خود باید ساده زیست و خمینی گونه باشد. اگر ما
بخواهیم جامعه را به سوی «تجمّل» و «رفاه‌گرایی» سوق دهیم و بیماری مصرف را در
کشور سلطنت‌زاده و جنگزده ایران شایع سازیم دست‌اندرکاران دلسوز و انقلابی نخواهند
توانست با وابستگیها مبارزه کنند، دارندگان تفکّر بسیجی باید ضرورت مبارزه با تجمل‌گرایی
و رفاه‌طلبی را برای مردم ما تشریح و تبیین کرده و از مخدوش شدن یکی از اصول و
ارزشهای اصیل و ناب اسلامی جلوگیری بعمل آورند. اگر غیر از این باشد یعنی اگر ساده‌زیستی
در جامعه ما از جایگاه واقعی و والای خود به زیر کشیده شود، همان روزی است که بنا
به نص صریح سخن امام (س)، نخواهیم توانست بی‌خوف و هراس در مقابله با باطل و دفاع
از حق بایستیم و ابرقدرتها و سلاحهای پیشرفتۀ آنان در روح ما اثر خواهد گذاشت.

اگر پیروان اسلام
آمریکایی و مخالفان تفکّر بسیجی موفّق گردند این ارزش مهّم را به ضد ارزش تبدیل
کنند در واقع یکی از اصلی‌ترین ویژگیهای بسیجیان و حزب الله خنثی خواهد شد. مگر نه
اینست که «جنگ ما جنگ فقر و غنا بود جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود. و این جنگ از
آدم تا ختم زندگی وجود دارد». (3/12/67- امام خمینی) مگر نه اینست که بسیجیان این
«پابرهنه‌های مغضوب دیکتاتورها». (برگرفته از پیام امام- فریاد برائت)، شیرمردان و
سرداران جبهۀ فقرند بر علیه سرمایه‌داران و مرفهان بی‌درد. مگر نه اینست که:

«ملّت عزیز ما که
مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند بخوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه‌طلبی
سازگار نیست و آنها که تصوّر می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و
محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند
و آنهایی هم که تصوّر می‌کنند سرمایه‌داران و مرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و
اندرز متنبّه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب
در هاون می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث
دنیاخواهی و آخرت‌جویی دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند و تنها آنهایی
تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیّت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و
متدینین بی‌بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند».

(امام خمینی- 29/4/67)

مگر نه اینست که:

«آنهایی که در
خانه‌های مجلّل، راحت و بی‌درد آرمیده‌اند و فارغ از همۀ رنجها و مصیبتهای
جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه‌های محروم، تنها ناظر حوادث بوده‌اند و حتّی
دور هم دستی بر آتش نگرفته‌اند، نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند که اگر به
آنجا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند و حاصل همۀ زحمات ملّت را بر
باد دهند».

(امام خمینی فریاد برائت- مرداد 66)

به گفتۀ امام
راحلمان «چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین ساده‌اندیشی این است که تصوّر کنیم
جهانخواران خصوصا ً آمریکا و شوروی از ما و اسلام عزیز دست برداشته‌اند»، لذا باید
مراقب بود که بیگانگان با تفکّر بسیجی، افکار مسموم خود در زمینۀ تجدید رابطه با
غرب و آمریکا را در جامعه اشاعه ندهند.

مگر نه اینست که:

«اگر ملّت می‌خواهد
که این پیروزی تا آخر برسد و به منتهای پیروزی که آمال همه است برسد، باید مواظب
آنهایی که دولت را تشکیل می‌دهند… همۀ اینها توجّه بکنند که مبادا یک وقتی از
طبقۀ متوسط به طبقۀ بالا و به اصطلاح خودشان «مرفه»، به آن طبقه برسند».

(امام خمینی- 20/11/60)

با این رهنمودهای
روشن و دهها و صدها نمونۀ دیگر از این دست، در آیات و روایات و احادیث که جملگی از
افتخار انبیاء و اولیای الهی به فقر ظاهری و دنیایی‌شان حکایت می‌نماید و ساده‌زیستی
و ساده‌پوشی را بعنوان یک اصل اصیل طرح می‌نمایند، آیا صحیح است که معیارهایی
مانند «تجمّل» و «جاه‌طلبی» در جامعه اسلامی مطرح شود و ساده‌پوشی نشانۀ بی‌دینی
یا لباس شهرت و عمل حرام! تبلیغ گردد. امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در خطبۀ
«قاصعه» نهج البلاغه منطق فرعون در مقابل موسی و هارون را اینگونه بیان می‌نماید:

«فإنّ الله
سبحانه- یختبّر عباده المستّکبرین فی انفسهم بأولیائه المستضعفین فی اعینهم، ولقد
دخل موسی ابن عمران و معه اخوه هرون- سلام الله علیهما- علی فرعون و علیهما مدارع
الصّوف و بأیدیهما العصّی، فشر طاله إن اسلم بقاء ملکه ودوام عزّه، فقال: ألا
تعجبون من هذین یشرطان لی دوام العزّ و بقاء الملک وهما بما ترون من حال الفقر
والذّل، فهلا القی علیهما اساوره من ذهب؟! إعظاما ً للذهب و جمعه، و احتقارا ً
للصّوف ولبسه».

خداوند سبحان
بندگان مستکبر خود را به اولیای خویش که در نظر آنان مستضعفند امتحان می‌کند. موسی
بن عمران و برادرش هارون- که درود خداوند بر آنها باد- در حالی که بر آنها لباس
محقر و پشمینه بود و در دست خود عصا داشتند بر فرعون وارد شدند و به او تعهد دادند
که اگر اسلام را اختیار کند سلطنتش باقی باشد و عزتش دوام یابد (فرعون به اطرافیان
خود) گفت: «آیا جای تعجب نیست که این دو برای من متعهد می‌شوند که ملک و عزت من
دوام یابد در حالی که آنها بر آن وضع و حالت فقیرانه و ذلیلانه‌اند که می‌بینید
(اگر چنین باشد که ادعا می‌کنند) پس چرا بر آنان زیورآلات طلا و نقره فرود نمی‌آید»
(این را گفت از روی) بزرگ شمردن طلا و جمع‌آوری آن و تحقیر لباس پشمینه و پوشیدن
آن.

3-    وقوف و حسّاسیّت نسبت به وقایع داخلی و جهانی

یکی دیگر از
ویژگیهای تفکّر بسیجی، نگاه کردن صحیح و متعهّدانه به رخدادها و حوادث سیاسی،
فرهنگی، اجتماعی، نظامی و اقتصادی داخل کشور و جهان است. هیچ حادثۀ مهمّی در این
زمینه‌ها از دید یک بسیجی واقعی پنهان نیست. همان بسیجی مؤمنی که مجّهز به سلاح
صبر و ایمان است و شیر جبهه‌ها بود، دقیقا ً در ارتباط با وقایع سیاسی، اجتماعی،
فرهنگی و اقتصادی عصری که در آن زندگی می‌کند حساسیّت داشته و دارد. دارندگان این
تفکّر بنا به فرمودۀ بزرگ بسیجی جهان اسلام در عصر حاضر، خمینی کبیر (سلام الله
علیه)، چنین تکلیفی را برعهده دارند: امام خمینی «س»:

«روزهای حسّاس و
تعیین کننده‌ای در پیش داریم و انقلاب اسلامی هنوز سالها و ماههای تعیین کنندۀ
دیگر در پیش خواهد داشت که واجب است پیش‌کسوتان جهاد و شهادت در همۀ صحنه‌ها حاضر
و آماده باشند».

(26/6/67)

وصایای امام
بالأخص وصیت‌نامۀ سیاسی الهی آنحضرت پر است از بیدارباشها و زنگ خطرهایی که آن
بزرگ پرچمدار اسلام ناب محمّدی (صلّی الله علیه و آله) برای حفظ هوشیاری پیروان خویش
بخصوص بسیجیان متذکر شده‌اند بسیجیان عاشق امام وظیفه دارند که به فرمودۀ امام:
«(باید) همان محافل انس و نورانیّت و برادری و وحدتی را که در میدانهای نبرد و در
جبهه بوده است و همان ارتباط معنوی که میان شما و روحانیون عزیز برقرار بوده به
مجامع داخلی و به همۀ محیطهای سیاسی و اجتماعی و نظامی کشانده شود تا انقلاب
اسلامی ما از خطر آفتها و تفرقه‌ها و بی‌تفاوتیها محافظت گردد».

(26/6/67)

تنها در چنین
صورتی است که می‌توان نسبت به ثبات نظام و انقلاب در خط اسلام ناب و استقلال
واقعی، مطمئن بود و الاّ باید هر لحظه منتظر حادثه ماند. بسیجیان ساده‌پوش به
عنوان یکی از صاحبان انقلاب و نظام باید به دقت در تمامی زمینه‌ها مراقب همه نسبت
به عدم انحراف از مسیر صحیح امام باشند و از اعوجاجهای احتمالی جلوگیری نمایند.

در زمینۀ مسائل
فرهنگی همانگونه که امام در وصیت‌نامۀ سیاسی الهی‌شان تأکید کرده‌اند:

«باید همه بدانیم
که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می‌شود از نظر
اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلاّت برخلاف
اسلام و عفّت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همۀ ما و همۀ مسلمانان جلوگیری از
آنها واجب است و از آزادیهای مخرّب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و
آنچه برخلاف مسیر ملّت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیّت جمهوری اسلامی است، بطور
قاطع اگر جلوگیری نشود همه مسئول می‌باشند و مردم و جوانان حزب‌اللّهی اگر برخورد
به یکی از امور مذکور نمایند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی
نمودند، خودشان مکلّف به جلوگیری هستند».

در زمینۀ مسائل
سیاسی نکته‌ای وجود دارد که تشریح و موشکافی اجمالی آن لازم آمد. مدّتی است بین
بعضی از سطوح بسیجیان این اصل که: نیروهای نظامی و انتظامی و بسیج نباید در دسته‌بندیها
و بازیهای سیاسی و اختلافی وارد شوند، تعبیر و تفسیرهایی می‌شود که چندان با
واقعیّت و نظر امام انطباق ندارد.

عدّه‌ای این اصل
را چنین تفسیر کرده‌اند که: بسیجی‌ها نباید در مسائل سیاسی دخالت کنند!؟ معلوم
نیست بعد از تشکیل و تکمیل نیروهای ارتش 20 میلیونی بسیج، مسئولین سیاسی و فرهنگی
نظام را باید از چه کشوری وارد نمائیم؟!

برخی بسیجیان نیز
برای اینکه وارد مسائل جناحی نشوند خود را از بیخ و بن نسبت به مسائل و رخدادهای
سیاسی بیگانه ساخته‌اند و با عنوان کردن این مطلب که: «ما نه این جناحیم نه آن
جناح. ما کاری به سیاست و این حرفها نداریم». عملا ً در دامی گام گذاشته‌اند که
دشمنان انقلاب برای بی‌تفاوت ساختن مردان جبهه و جنگ پهن کرده‌اند. متأسفانه
افرادی که این تفسیر برایشان مقبولیت دارد به دلیل عدم آشنایی با ترفندهای
بازیگران صحنه‌های سیاسی کاری، گرفتار آنها می‌شوند و از وجهه‌شان سوءاستفاده می‌گردد
مانند حرکتی که در اوایل آبانماه یکی از جناحها بر علیه تنی چند از نمایندگان مجلس
انجام داد و گروه اندکی از بسیجیان به جلوی مجلس شورای اسلامی برای تسویه‌حسابهای
جناحی و باندی گروهی خاص، کشیده شدند.

در حالیکه تفسیر
درست اصل عدم مداخلۀ بسیجیان در بازیهای سیاسی در متن آن نهفته است. بسیجیان باید
نسبت به مسائل سیاسی داخلی و خارجی آگاهی و وقوف داشته، آنهم از موضعی خط امامی و
مستقل، و مبیّن اصول و ارزشهای انقلاب و آرمانهای والای امام در جامعه باشند.

دارندگان تفکّر
بسیجی از چنین موضعی حتّی باید نسبت به مخدوش شدن اصول، عکس‌العملهای جدّی از خود
نشان دهند. در زمینۀ سیاست خارجی از آنجا که مسئولین متعهد و عزیز و دست‌اندرکاران
وزارت امور خارجه کشورمان به دلیل محدودیتهای عرف دیپلماسی قادر به انجام پاره‌ای
اقدامات نیستند یا از اتخاذ بعضی مواضع صریح در برخی مقاطع زمانی خاص معذورند،
بسیجیان می‌توانند به صورتی دائمی اصول و آرمانهای انقلاب و امام (س) را به آنان
گوشزد نموده و سیاست خارجی کشورمان را به سمت اتخاذ یک دیپلماسی انقلابی سوق دهند.
به عنوان مثال ستیز و دشمنی انقلاب با غرب و شرق به ویژه آمریکا را یادآوری نمایند
و متذکّر شوند که به گفتۀ امام راحلمان «چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین ساده‌اندیشی
این است که تصوّر کنیم جهانخواران خصوصا ً آمریکا و شوروی از ما و اسلام عزیز دست
برداشته‌اند». (2/9/67) لذا باید مراقب بود که مخالفین تفکّر بسیجی، افکار مسموم و
منحرف خود در زمینۀ تجدید رابطه با غرب و آمریکا را در جامعه اشاعه ندهند. زیرا در
چنین صورتی مشمول این حکم قاطع امام (س) می‌گردند:

«هر کس در هر
مقام که خیال سازش با شرق و غرب را داشت، بی‌محابا و بدون هیچ ملاحظه‌ای، او را از
صفحۀ روزگار براندازید که سازش با شرق و غرب، خودباختگی است و خیانت به اسلام و
مسلمین است».

(22/11/58)

در زمینۀ مسائل
سیاسی داخلی نیز بسیجی نگرشی صحیح و به دور از پیشداوریهای خاص نسبت به جریانات،
جناحها و افراد، مبتنی بر اطلاعات و اخبار موثق و مطمئن باید داشته باشد و میزان
تعهّد و تقیّد هر یک از آنها را نسبت به اصول و ارزشهای اسلام ناب محمّدی (صلّی
الله علیه و آله) و خطّ امام دقیقا ً می‌سنجد.

اینها تنها چند
مورد خلاصه و مجمل پیرامون مبانی تفکّر بسیجی بود که انشاءالله تعالی در فرصتهای
بعد به موارد دیگری در این زمینه اشاره خواهد شد.

ادامه دارد

 

/

فساد و ابتذال در کجا ریشه دارد؟

فساد و ابتذال در
کجا ریشه دارد؟

ارزشهای اسلام و
انقلاب را پاسداری کنیم (17)

حجّه الاسلام
محمّد تقی رهبر

«به ملّت عزیز
ایران توصیه می‌کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان بدست
آورده‌اید همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمائید.»

«وصیت من به مجلس
شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهور و رؤسای جمهور مابعد و به شورای نگهبان
و شورای قضائی و دولت در هر زمان آن است که نگذارند این دستگاههای خبری و مطبوعات
و مجله‌ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و باید همه بدانیم که آزادی به شکل
غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می‌شود از نظر اسلام و عقل محکوم
است و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و
مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و از
آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود.»

(وصیتنامۀ سیاسی الهی امام خمینی «قدس سره»)

***

مسئولیت حفظ و
تداوم دست‌آوردهای معنوی و مادی انقلاب اسلامی چیزی است که بر دوش مسئولین نظام و
امت فداکار همواره سنگینی می‌کند و معمار اندیشۀ اسلامی در پیام جاودانۀ خویش بر
این مسئولیت برای همیشه تأکید فرموده‌اند.

پس از ارتحال
حضرت امام عظیم‌الشأن نیز مسئولین نظام حفظ دست‌آوردهای گرانبار انقلاب را وظیفه
دانسته و بطور جدّی پای آن ایستاده‌اند. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای،
این موضع خلل‌ناپذیر را مکرر مورد تأکید قرار داده و ضرورت برخورد جدّی و قاطع با
فساد و فرهنگ ابتذال و تفکر غربی را مکرّرا ً خاطرنشان ساخته‌اند.

ریاست محترم
جمهوری حجه الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی نیز بدین منوال مواضع یاد شده را به
صراحت اعلام داشته و از جمله در مسئلۀ بدحجابی و ابتذال و بی‌تعهدی مشتی از زنان و
مردان مکرر سخن گفته و از باب نمونه در دیدار با جمعی از بانوان با تأکید بر ضرورت
رعایت اخلاق اسلامی از سوی زنان در زندگی اجتماعی گفتند:

«یکی از ضربه‌هائی
که متوجه خانم‌هاست مستقیما ً از طرف معدود زنانی بی‌بند و بار است که شاید کمتر
از 2 تا 3 درصد زنان جامعه را تشکیل می‌دهند و اکثریت جامعه این وضع را نمی‌پذیرند…».

(اطّلاعات- 16/4/69)

ایشان همچنین
درباره ضرورت برخورد با مظاهر ابتذال قبلا ً در یکی از خطبه‌های نماز جمعه گفته
بودند:

«اگر یک پاسدار
در خیابان به شما می‌گوید: خانم! روسری‌تان را یک قدری محکم‌تر بگیرید، نصف این
موها را بیرون نکنید، سینه‌تان را به دیگران نشان ندهید… این به نفع شما کار می‌کند.
مزاحم لذّت شما نیست. در زندگی خانوادگی و حلال این مزاحم شما نیست. این برای شما
رحمت است و شما هستید که اشتباه می‌کنید.»

(روزنامه‌های 23/9/63)

حرف سایر مسئولین
نظام نیز همین است و جز این نیست… و همچنین حرف آحاد مردم… امت حزب‌الله و
بسیجیان جان بر کف که دلسوخته‌گان این انقلابند، طی راهپیمایی‌های مکرر و حضور در
نماز جمعه‌ها و در برابر مجلس شورای اسلامی با ابراز تنفر و انزجار از مروجین فساد
و مظاهر ابتذال از مسئولین نظام برخورد قانونی و قاطع با اینان را درخواست کرده‌اند…
از جمله:

«عصر روز پنجشنبه
15 آذرماه 69، هزاران تن از بسیجیان و مردم تهران علیه بدحجابی و اشاعۀ فرهنگ
مبتذل غربی در خیابانهای تهران به راهپیمائی پرداختند. در این راهپیمائی که از
میدان ولی عصر (عج) آغاز و برابر مجلس شورای اسلامی خاتمه یافت قطعنامه‌ای قرائت
شد که در آن از مسئولین خواسته شده در پیاده کردن وصیت‌نامه حضرت امام «ره» جدی‌تر
برخورد کنند و برای پیاده کردن ارزشهای اسلامی کوشش بیشتری بخرج دهند و از صدا و
سیما خواسته شده در تمام برنامه‌های خود معیارها و ارزشهای اسلامی را مدنظر قرار
دهند.»

(روزنامه‌های 17/9/69)

در حاشیۀ این
راهپیمایی دو نکته قابل توجه است:

یکی اینکه: در
این راهپیمائی باشکوه هزاران تن از نیروهای کیفی و ارزشمند، حزب‌الله، جبهه رفته‌ها،
جانبازان، بسیجیان، دانشجویان، طلاب علوم دینیه و اقشار مختلف شرکت داشته‌اند که
درخور اهمیّت است.

دیگر آنکه:
راهپیمایان قبلا ً بقرار اطلاع، نامه‌هائی برای نمایندگان مجلس فرستاده و از آنان
دعوت کرده‌اند که از نمایندگان، فرد یا افرادی باشند که حرف اینان را بشنوند و به
مجلس منعکس کنند. امّا بگفتۀ حاضران، چون عصر پنجشنبه بوده! هیچیک از نمایندگان
نبوده‌اند که از این عزیزان استقبال و تقدیر کنند و به تعبیر حضرت امام (ره) ولی‌نعمت‌های
خود را مورد تفقد قرار دهند! در حالیکه چنین انتظاری می‌رفت و جامعه‌شناسی ما چنین
ایجاب می‌کرد…

فریاد نیروهای انقلابی
برای چیست؟

حرکت حزب‌الله و
نیروهای انقلابی که زخم‌های جبهه‌ها را بر سینه دارند و دیگر سوخته‌دلان این
انقلاب بازتاب ابتذال روزافزونی است که مشتی از زنان و مردان بی‌درد و غربزده و یا
منحرف با خاطر آسوده و بدون دلهره و دغدغه خاطر همه جا جلوه‌گری می‌کنند و احدی حق
اعتراض به آنها را ندارد!

جوانان مؤمن و
وفادار به انقلاب می‌گویند: شاید مسئولین بدرستی نمی‌دانند در سطح جامعه چه می‌گذرد.
زیرا گرچه آنها گزارشاتی می‌شنوند امّا شنیدن مانند دیدن نیست. اگر مسئولین می‌توانستند
به پارکها بیایند و عده‌ای پسر و دخترها را با چهره‌های جلف ببینند که در کنار
یکدیگر نشسته و حرکات مشکوک آنها پرده از روی خیلی مسائل برمی‌دارد… اگر آقایان
می‌توانستند به سینماها و شهربازی‌ها بیایند و چهره‌های زنان رنگ و روغن شده را در
برابر جوانان ببینند… اگر به دفاتر خصوصی، شرکتها، آژانسها و فرودگاه و
سازمانهای معاملات ملکی و مطب‌ها و بیمارستانهای خصوصی که محل تردّد عموم است
گذرشان می‌افتاد،… اگر به فروشگاههای لباس و لوکس‌فروشی‌های بالای شهر می‌آمدند،
اگر سکرترهای رنگ و روغن شدۀ پاره‌ای مدیران را حتی در پاره‌ای مراکز دولتی می‌دیدند
که به احساسات دینی مردم دهن‌کجی می‌کنند و حقوق این ملت را می‌گیرند، اگر پاره‌ای
از جشن‌های هنر و نمایش را می‌دیدند،… و اگر به دانشگاهها می‌آمدند و چهرۀ برخی
زنان و دختران دانشجو را می‌دیدند، قطعا ً به ما حق می‌دادند که فریاد کنیم و
ابتذال و بدحجاب و مرفهان بی‌درد و غرب‌زده‌گان بی‌تعهد را محکوم نمائیم، و از
اینجا به آنجا راه بیافتیم و به این و آن التماس کنیم. اینها خاری در چشم توده
مردم مسلمان و انقلابی است که اکثریت قاطع این امت را تشکیل می‌دهند.

شهید نهی از
منکر!

از سوی دیگر: بی‌برنامه‌گی
بلاتکلیفی و عدم هم‌آهنگی و ضعف برخورد با مظاهر فساد این متظاهرین به ابتذال را
گستاخ کرده تا بدانجا که در جریان یک نهی از منکر، روز روشن در پارک لالۀ تهران یک
جوان هفده سالۀ بسیجی بدست دو تن از اوباش به شهادت می‌رسد و بر آلام درونی
دردمندان انقلاب زخمی دیگر می‌نهد… یکی از بزرگان در نماز جمعه،        ضمن اشاره به توطئه آمریکا در ترویج فساد
از طرق گوناگون و تأکید بر اینکه این توطئه از حملۀ نظامی خطرناکتر است گفت: «باید
با این سیاست آمریکا هوشیارانه مبارزه کرد. روحانی و حزب‌اللّهی، رهبر و دولت در
صف واحد باید در مقابله با فساد بسیج شوند.

چرا یک بسیجی که
امر به معروف و نهی از منکر می‌کند باید کشته شود؟! باید مملکت عزادار شود ائمه
جمعه نباید آرام بنشینند. این خطرناک است که بچّۀ پاک هفدۀ ساله که وضو گرفته،
آمادۀ نماز جمعه شود از پارک رد می‌شود، نهی از منکر بکند توسط دو تا اوباش کشته شود:
(انا لله وانا إلیه راجعون)».

هزاران جوان و
نوجوان در میدانهای نبرد با دشمن خارجی و بدست منافقین ترور شدند امّا شهادت
هیچکدام از آنها آنقدر دردآور نبود که شهادت «ناصر ابدام» شهید نهی از منکر در
پارک لاله تهران در 30 شهریور 69 بدست عناصر پلید و فاسد.

نیروهای انقلابی
را نگهدارید!

این حادثه نتیجه
چیست؟ و آیا می‌توان از تکرار آن مطمئن بود؟ اگر ضمن حمایت همه جانبه و تشویق از
نیروهای حزب‌اللّهی با مظاهر فساد قاطع‌تر برخورد می‌شد، اوباش دست از آستین بیرون
نمی‌آوردند و چنین جنایتی را مرتکب نمی‌شدند… این عناصر بی‌شرم لایق آزادی
نیستند و از آزادی دادن هرگز متنبّه نمی‌شوند و به صف انقلابیون نمی‌پیوندند.
نباید معطل اینها شد. باید جوانانی را نگهداشت که در حوادث سهمگین به کام شیران
رفتند و گوهر انقلاب و عزت میهن و شرافت امت را از کام نهنگان بیرون کشیدند و
استکبار را به زانو درآورند و آمریکا را ذلیل کردند و با کمترین زندگی ریاضت‌آمیز
بزرگترین خدمت را به کشور و انقلاب نموده و توقّعی جز حمایت از آرمانهای انقلاب
ندارند. اینها را باید نگهداشت نه عناصر لجام گسیخته را که هرگز با اسلام و
انسانیّت و شرافت آشتی نخواهند کرد… و یا زمین‌خواران و دلاّلان دلار و اشرافیّت
و ضد انقلاب را.

به این حقیقت تخل
باید اعتراف کنیم که ما در مردم‌شناسی جامعه‌مان ضعیف هستیم و یا شرائط اجازه نمی‌دهد
چنانکه باید به احساسات و گرایشات و درددلهای نیروهای سوخته‌دل بدرستی توجه کنیم.

این مردم را حضرت
امام بدرستی می‌شناختند که تا آخرین نفس از دیدار آنها خسته نمی‌شدند و به آنان
عشق می‌ورزیدند و به مسئولان همواره توصیه می‌فرمودند که قدر این مردم را بدانید و
رهبر معظم انقلاب با عنایت به این امر خطاب به مسئولان فرمودند:

«مسئولین نظام در
ایران باید از لحاظ قناعت، زهد و بی‌رغبتی به زخارف دنیا سرمشق دیگران باشند و حدّ
آن نیز ورع است. ترغیب جامعه به پرهیز از روحیۀ مصرف‌گرائی و رها شدن از مظاهر
فرهنگ غربی متوقف به عمل ما است و مسئولان کشور باید بی‌رغبتی به تشریفات و تجملات
زائد و در یک کلمه بی‌توجّهی به دنیا را در عمل به دیگران تعلیم دهند.» سپس با
اشاره به گفتار به یاد ماندنی حضرت امام، فرمودند:

«مردم حقیقتا ً
ولی نعمت ما هستند و صاحب واقعی انقلاب هستند آنان با جان و مال و فرزندان خود در
جبهه‌های جنگ حضور یافتند و از کشور، نظام و انقلاب دفاع کردند…».

(کیهان- 15 آذرماه 69)

باری، این مردم
از چهره‌های جلف و مظاهر غربی و بی‌بند و بار و عملکرد شکم‌بارگان و مرفهان بی‌درد
و غارتگر رنج می‌برند همانگونه که تفکّر و آرمان نظام نیز هماهنگ با مردم است امّا
مسئله مهم که هم مردم و هم مسئولان با آن مواجهند این است که چه باید کرد؟! حقیقت
این است که مردم دین خود را ادا کرده‌اند و اینک نوبت کارگزاران است. نمی‌گوئیم
آنها در ادای دین کوتاهی نموده‌اند، امّا می‌گوئیم هنوز آغاز کار آنها است
دورانهای حساسی است و آزمایشهای سنگین که به نسلهای آیندۀ ما و همۀ مسلمین الگو و
سرمشق خواهد داد. چشم جهانیان به سوی ما دوخته است که تجربۀ ما در عمل نه در شعار
چه خواهد بود. لذا حساسیّت و اهمیّت مسئله اجازه نمی‌دهد از کنار حوادث بی‌تفاوت
بگذریم چرا که ما نمی‌خواهیم فقط زندگی کنیم بلکه می‌خواهیم یک زندگی آرمانی و
الگوئی داشته باشیم…

ریشه‌یابی مفاسد
اخلاقی!

و حال سخن در این
است که بالأخره با این مسئله جدّی و حساب شده که اگر با آن بطور اصولی برخورد نشود
آیندۀ خطرناک و دشواری خواهد داشت چگونه باید برخورد کرد؟ معقول و طبیعی آن است که
نخست عوامل بازشناخته شود، عواملی که در فرهنگ و اجتماع و سیاست و اقتصاد و تربیت
و آموزش و تبلیغات و عملکردها و تجربه‌ها ریشه دارد… این عوامل را باید به بررسی
نهاد وگرنه برخورد رفورمیستی و روبنائی نهایتا ً چاره‌ساز نیست.

ریاست محترم
جمهوری حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه با اشاره به
این موضوع و شعارات مردم علیه بدحجابی و ابتذال اخلاقی، روی یکی از این عوامل
انگشت نهادند که عکس‌العملهای مثبت و منفی را بدنبال داشت و ایشان با توضیحی مجدد
خاطرنشان ساختند که مشکل عدّه‌ای از زنان و مردان محرومیت غریزی است که باید از
طریق شرعی ارضا شود و مسئله ازدواج موقت را مطرح نمودند که البته در اصل مشروعیّت
مسئله جای گفتگو نیست و ما نیز معتقدیم که در یک کشور اسلامی مفهوم ندارد حکم
شرعی، ضمن اینکه ازدواج موقت نباید یک اصل در روابط خانوادگی قرار گیرد. امّا آنچه
مهم است پیشگیری از ضایعاتی است که در کنار آن حکم در وضع کنونی جامعه وجود دارد و
بدانها باید توجه داشت مثلا ً کرامت و شخصیت زن، ثبات نظام خانواده، رخنه نکردن
تنوع‌جوئی در زندگی مردان متأهل و تلاشی خانواده‌ها، پیشگیری از ابتذال زن و لوث
شدن حکم شرعی، عدم سوءاستفاده پسر و دخترها، سرنوشت کودکان احتمالی متعه و بالاخره
حدود شرعی، قانونی، اجرائی، عرفی، خانوادگی و اجتماعی که هر یک مسئله‌ای است حساس
و در مجموع نیاز به محاسبه و کارشناسی و دقت و مراقبت همه‌جانبه دارد… از این می‌گذریم.
حرف اصلی ما چیز دیگر است.

عوامل اصلی را
فراموش نکنیم!

حرف ما این است
که آیا مشکل اصلی در مسائل اخلاقی عدم دسترسی به ازدواج موقت است که با حلّ آن
دیگر مشکلات اخلاقی حلّ شود؟ آیا رفاه‌طلبی، گرایش به فرهنگ ابتذال، غربگرائی،
تنوّع جوئی جنسی و مظاهر دیگر فساد به دلیل محرومیّت غریزی است؟ بهتر است آمار
دادگاههای خانواده و دادسراهای مبارزه با منکرات سخن بگویند.

حال بدون اینکه
در برابر این حکم شرعی حساسیّت و موضعگیری داشته باشیم این موضوع را قابل بررسی می‌دانیم
که ابتذال اخلاقی را واقعا ً چگونه باید چاره کرد؟! آیا بدون کنکاش از ریشه‌های
فرهنگی، روانی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تبلیغاتی و جنگ روانی می‌توان
مسئله فساد و ابتذال را به عنوان یک خطر بالقوّه به تحلیل نهاد؟

چرا هزاران پسر و
دختر جوان از تشکیل خانواده محروم‌اند؟ آیا مشکل اقتصادی اینان، مشکل مسکن و
اشتغال و اجارۀ سرسام‌آور خانه که ساخته و پرداختۀ سرمایه‌داران و بورس‌بازان و
زمین‌خواران و بزرگترین مانع بر سر راه ازدواج است مورد بررسی قرار گرفته؟ جوانی
که خانه ندارد و اجاره خانۀ کمرشکن را هم نمی‌تواند بپردازد چگونه تشکیل خانواده
دهد؟ مادام که مشکل فقر و غنا حل نشود مشکل نسل جوان نیز حل نخواهد شد. برای حلّ
این مشکل سنگین غریزه نیز کارساز نیست چرا که این امر یک گذرگاه احتیاطی است نه یک
اصل خانوادگی و اجتماعی، بهرحال توزیع عادلانه امکانات و تأمین مسکن و اشتغال و
جهیزیه و کمک به امر ازدواج و گشودن عقدۀ محرومیت‌های طبقه محروم و مبارزه با تجمل‌گرائی
و رفاه و احتکار و اشرافیت طبقۀ مرفّه را باید به عنوان یک اصل اساسی تلقّی کرد که
بسیاری مسائل دیگر به آن متفرع است. (من لامعاش له لامعاد له).

این از یکسو، از
سوی دیگر همین رفاه‌زدگان بی‌درد و تنوع‌جو هستند که با سفرهای مکرر به خارج و
وارد کردن مد و لباس تجمل و آرایش، ابتذال را به ارمغان می‌آوردند و آن گاه در
مهمانی‌ها و پارک‌ها و خیابانها جلو چشم جوانان به نمایش می‌گذارند، اینها غرائز
سرکوب شده‌ای هم ندارند، برای مهار اینان چه فکری شده است؟ اینها هستند که مصرف‌گرائی
را بال و پر می‌دهند، اینهایند که در روح جوانان عقده‌آفرینی می‌کنند، امروز هم
خیالشان راحت است و هم مشکلی ندارند امّا خود مشکلی بر سر راه جامعه شده‌اند، برای
برخورد با این فرهنگ چه باید کرد؟

ضعف فرهنگی و
اعتقادی

مسئله دیگر، ضعف
بنیه فرهنگی این قشر است. چرا اینان بعد از دوازده سال که از انقلاب می‌گذرد
نتوانسته و یا نخواسته‌اند با ارزشهای اصیل اسلامی منطبق شوند؟ و آیا آنها تنها
مقصّرند و یا تشکیلات فرهنگی تبلیغی ما هم قصور یا تقصیر دارد؟ بدیهی است که در
گرایشات یک جامعه نهادهای تبلیغاتی بویژه رسانه‌ها نقش تعیین کننده دارند و لذا
عصر امروز را عصر ارتباطات و تبلیغات نامیده‌اند و ماهواره‌ها ابزاری در دست قوای
استکباری درآمده‌اند… تبلیغات نیز اشکال مختلف دارد، مؤثرتر از همه تبلیغ
غیرمستقیم و بکارگیری شیوه‌های هنری و القاء بر اساس اصول روانشناسی فردی و جمعی
دیگر تخصصهای مربوطه است. حق این است که تبلیغات ما از این نقطه‌نظر، بویژه
بکارگیری هنر و نمایش در ترویج اخلاق و تحقیر ابتذال و رفاه کافی و مؤثر نبوده.
مثلا ً در همین مسئله بدحجابی که از آن بعنوان سمبل ابتذال یاد می‌شود، تاکنون چند
برنامۀ هنری در تلویزیون داشته‌ایم که ضمن کار هنری از ارشاد قوی نیز برخوردار
باشد؟!

در خصوص حجاب،
فلسفه و حدود شرعی آن با همان شیوۀ یاد شده چه تبلیغی شده جز پاره‌ای تذکرات موسمی
و خشک که آن هم در جمعی مثل نماز جمعه مطرح شده و یا مسئولی در مصاحبه گفته است؟!
بعکس، معمولا ً سریالها و فیلمها نموداری است از زندگی اشرافی و تجمل‌گرائی و بی‌تفاوتی
اخلاقی، ظهور زنان هنرمند جوان در کنار مردان جوان با حرکات جذاب و مشارکت مرد و
زن غرق تجمل و آرایش در نقش شاه و ملکه و یا زن و شوهر و بگومگوهای خانوادگی گرچه
نوعی سرگرمی و پسند عده‌ای باشد، برای نسل متعهد و مؤمن رنج‌آور است و آن را نوعی
ترویج ابتذال و شکستن مرزهای اخلاقی می‌دانند و حتّی در زمان جنگ جوانانی که از
تلویزیون این فیلمها را می‌دیدند با تأثّر شدید از مناظر سخت شکایت و گلایه داشتند
و آن را بدآموزی می‌دانستند…

و اخیر بعنوان تز
پیشگیری از نفوذ آینده ماهواره‌های خارجی، فیلم‌ها و سریال‌هائی با منظره مهیّج
زنان مکشّفه خارجی و بدحجاب داخلی در ضمن گزارشات از سیر و سفرها ارائه می‌شود که
گرچه از یک بعد که نشان دادن سراب زندگی‌های پوچ است و از این نظر مثبت تلقی می‌شود
امّا از سوی دیگر به عقیدۀ برخی خالی از اثر منفی نیست. متأسفانه در برخی فیلم‌های
خارجی و یا داخلی قسمت‌هائی در تلویزیون بعنوان تکه‌های تبلیغاتی پخش می‌شود که از
مصافحه و معانقه زنان و مردان صحنه‌هائی دارد که این دیگر کار تازه‌ای است و اگر
این مرد و زن در فیلم داخلی محرم هم باشند اثر نامطلوب آن قابل انکار نیست که هم
از آن فیلم‌ها این قسمت‌ها باید حذف شود و هم از تلویزیون تبلیغ نگردد و مثلا ً در
حین رانندگی دختر جوانی سر خود را روی شانه جوانی دیگر می‌نهد و امثال اینها که
اگر رو به توسعه گذارد همه چیز عادی خواهد شد. و بر اینها بیافزائید برخی موسیقی‌های
تند که برای قشر مؤمن مشمئزکننده و تأثّرآور می‌باشد…

در هر حال انتظار
نسل مؤمن و انقلابی این است که صدا و سیما نقش بیشتری را در نشر فضائل اخلاقی و
سازندگی فکر و بینش فرهنگی جامعه ایفا نموده و از آنچه موجب جریحه‌دار شدن احساسات
پاک قشرهای متدین و متعهد است بپرهیزد.

همچنین محیط‌های
آموزشی و بویژه دانشگاه‌ها که متأسفانه موهای نیمه افشان دختران و زنان را می‌بینیم
و آثار نامطلوبی که ببار می‌آورد و در این خصوص مسئولین دانشگاه‌ها و نمایندگان
ولی‌فقیه در این مراکز لازم است با توجه بیشتر کنترل‌های اخلاقی لازم را بعمل
آورده و از بدحجابی و یا نفوذ هر عمل خلاف اخلاق بطور جدّی مانع شوند چرا که این
مراکز هستند که زیربنای جامعۀ فردایند و کارگزاران جامعۀ آینده را می‌سازند.

مسئله الگوها و
عملکردها

مؤثّرترین نوع
تبلیغ، ارشاد عملی است. مربیان خود باید بهترین‌ها باشند وارستگان از هوی و تجمل و
رفاه و… که در غیر این صورت همه سخن‌ها نقش بر آب خواهد بود. این را نباید ساده
گرفت اعمال و رفتار ما زیر ذرّه‌بین است و پیش از آنکه خود متوجه باشیم جامعه توجه
دارد. انتظار جامعه و امت فداکار این است که ما بهترین الگوها برای آنان باشیم و
تجربه انقلاب اسلامی را با موفقیت و سربلندی به دیگران منتقل کنیم. همانگونه که
امام امت رضوان الله علیه همواره با نصایح مشفقانه مسئولان را نصیحت می‌فرمودند و
این نصایح باید همواره جلو چشم ما باشد. ما که سالها در کنار امام عظیم‌الشأن
بودیم، پشت کردن به دنیا و پرهیز از تجمل و رفاه را باید از او فرا گرفته باشیم.
آنچه امام را امام ساخت علاوه بر ویژگی علمی و درایت بی‌نظیر، وارستگی و روش زاهدانه
و اسوه جهاد و اخلاق و عمل بود که آشنا و بیگانه و حتّی عناصر غیر مسلمان و ناظران
خارجی را تحت تأثیر قرار می‌داد. اگر روح تجمل‌گرائی و بالانشینی و رفاه‌طلبی در
روح ما رخنه کند از قافلۀ اجتماع عقب خواهیم ماند و حرف ما بر دلها نمی‌نشیند و
افراد بی‌اعتقاد بی‌اعتقادتر و معتقدین نیز سست خواهند شد و اثر طبیعی آن رخنه روح
مادی‌گری در دیگران است. از سوی دیگر تنازع‌ها و تخاصم‌هاست که ما به آثار نامطلوب
و عدم اعتمادی که در دلها باعث می‌شود هرگز توجه نکرده‌ایم! می‌دانیم هوی و
دنیازدگی شئون مختلف دارد من و ماها هم از شئون آن است اگر این روحیه حاکم شد و
اخلاص و هضم نفس در جهت ساختن انسان‌ها را تحت الشعاع قرار داد، بی‌شک دیگران را
در معصیت و فساد جری‌تر خواهد کرد و خواهند گفت: شما به نوعی گرفتار دنیا هستید و
ما به نوعی دیگر!! بنابراین بیش از هر چیز باید بر عمل تکیه کنیم و خود را فدای
مصالح اسلام و تربیت دیگران بنمائیم که بهترین عامل بازدارنده عمل است و نه
گفتار…

ادامه دارد

 

/

سردرگمی ایدئولوژیک

سردرگمی
ایدئولوژیک

یکی از
خطرناکترین پدیده‌های اجتماعی سردرگمی در مواضع ایدئولوژی است. بدون شک اگر جامعه
به یک ایدئولوژی منحرف و اشتباه مقید و متعهّد باشد هر چند بدبختیهائی در پی خواهد
داشت امّا به مراتب بهتر از مذبذب بودن و تردید و تحیر است. کسانی که مسئولیّت
هدایت و ارشاد فرهنگی جامعه را به عهده گرفته‌اند باید با توجه به این واقعیّت
همیشه سعی در همگون ساختن مواضع و ایده‌هائی که به جامعه القا می‌شود داشته باشند.
این مسأله غیر از اختلافات فقهی و روبنایی است که هر کس به فتوای مجتهد و مقلّد
خویش عمل می‌کند. مواضع ایدئولوژی و زیربنایی یک جامعه بخصوص جامعه‌ای که انقلاب
کرده و خود را متعهّد به اصول انقلابی خویش می‌داند باید ثابت و محکم باشد به ویژه
این که انقلاب ما یک انقلاب صد در صد اسلامی است که تنها ایده‌های اسلامی را می‌پذیرد
و تردید در مواضع و اصول اساسی انقلاب تردید در اصول اسلامی تلقّی می‌شود و برای
هیچ مسلمانی پذیرفته نیست.

قناعت، ارزشی
اسلامی است و مصرف‌گرائی ایده‌ای استعماری

از دیرباز مبلغان
و رهبران دینی بر این امر تأکید داشته‌اند که قناعت، یک ارزش اسلامی و مذهبی بلکه
انسانی است و از نظر انقلابی نیز کلیه رهبران انقلابی جامعه بخصوص حضرت امام- قدس
سره- مردم را از مصرفی بودن و گسترش دامنه تجملات و رفاه‌طلبی و افزونخواهی
بازداشته‌اند و آن را یک ایدۀ استعماری برای وابسته ساختن کشورها و ملّتهای جهان
سوّم معرفی نموده‌اند و این حقیقتی است که هرگز قابل تردید نیست. ولی با توجه به
این حقیقت، عجب است که بعضی اصرار بر این امر دارند که باید عکس آن را تبلیغ نمود
و نباید مردم را به زهد و قناعت دعوت کرد بلکه باید رفاه‌طلبی ترویج شود زیرا باید
مردم- البتّه بعضی از آنها- از رفاه و تجمّل مناسب برخوردار باشند.

تردیدی نیست که
وظیفۀ دولت، تأمین رفاه و آسایش نسبی برای کلیۀ افراد و اقشار جامعه است و باز هم
شکی نیست که تلاش در این جهت، خواست همۀ جناحها و دسته‌ها و گروهها و تک تک افراد
است و باور نداریم که احدی در این زمینه سخنی برخلاف گفته باشد تا انگیزۀ این پاسخ
محکم و اصرار باشد. آنچه مایۀ تعجّب است این پرسش است که در ذهن هر شنونده به وجود
می‌آید: مگر دولت چه اقدامی در بالا بردن سطح رفاه و آسایش جامعه انجام داده است
که به مذاق کسی یا جناحی خوش نیامده و اعتراض کرده باشد؟ و اصولا ً آیا کسی اکنون
طرفدار رهبانیّت و تقشف و تزهّد است تا نیاز به پاسخ و تقبیح داشته باشد؟ واقعا ً
این مسأله روشن نیست که انگیزۀ این سخنان چیست؟!

هدف ما از این
نوشتار هرگز پیگیری اشتباهات بزرگان نیست بلکه هدف، تنها روشن شدن یک مسأله اساسی
است که از اصول انقلاب به شمار می‌آید. چیزی که هرگز نباید در آن تردید داشت این
است که ما نباید بخاطر رفاه جامعه استقلال آن را به خطر بیاندازیم. حضرت امام «ره»
در این زمینه می‌فرمایند: «آنها که تصوّر می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی
مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای
مبارزه بیگانه‌اند».

(29/4/67)

بنابراین اگر
رفاه و راحتی و آسایش ما مستلزم وابستگی اقتصادی که بالطبع وابستگی فرهنگی و سیاسی
را در پی دارد باشد، هیچ یک از جناحهای انقلابی و مردم شهیدپرور و گویندۀ محترم آن
سخنان طالب آن نیست، پس تردیدی نیست که ایشان نیز در این صورت، خواهان زهد و قناعت
است. و از سوی دیگر روشن است که ما هنوز به استقلال واقعی اقتصادی نرسیده‌ایم و تا
آن روز باید همچنان قناعت را پیشه کنیم تا گرفتار وابستگی مانند گذشته نشویم.

پس تشویق به مصرف
و ترک قناعت چه معنی دارد؟! اصولا ً امروز آیا این گونه مسائل نیاز به تشویق دارد؟
کیست که امکانات داشته باشد و از تجمّل و رفاه اجتناب کند؟ آیا سوق دادن جامعه به
مصرف نیازی به تبلیغات و شعار دارد؟ مردم خود به خود به آن سوی در حرکت‌اند و اگر
کنترلی لازم باشد در جهت عکس آن است.

اگر منظور، تشویق
مردم به فعالیت بیشتر اقتصادی در جهت تولید بیشتر و بهتر باشد، این دو جنبه دارد:
یک جنبه شخصی و یک جنبۀ اجتماعی.

اگر هدف انسان از
تلاش بیشتر جمع‌آوری مال بیشتر و تحصیل رفاه و تجمل بیشتر باشد از نظر شرعی
نکوهیده و مذموم است گر چه اگر از راه مشروع باشد حرام نیست ولی طبق آیات و روایات
و سخنان بزرگان دین و حکمت، هر چه توجه انسان به مادیّت بیشتر باشد از بعد معنوی و
کمال انسانی دورتر خواهد بود. ولی اگر هدف انسان از تلاش بیشتر، رشد اقتصادی کشور
اسلامی و خدمت به جامعه و مردم باشد بدون شک امری مورد ستایش و پسندیده است.

تأکید بر طلب
روزی حلال

در روایات ما با
این که تأکید فراوان بر کار و طلب روزی شده است ولی در عین حال روایات زیادی نیز
در میانه‌روی و خودداری از افراط در طلب رزق آمده است. در روایتی از رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم است که عبادت هفتاد قسم است و افضل آن طلب روزی از راه حلال
است.

فضیل‌بن یسار از
اصحاب بزرگوار امام صادق علیه السّلام می‌گوید روزی حضرت به من فرمود: به چه کاری
مشغولی؟ گفتم: هیچ. بر او گران آمد و فرمود: این گونه اموال خود را نابود می‌سازید.
دیگری به آن حضرت گفت: من از نظر مالی در وضع خوبی هستم، آیا صلاح است که تجارت را
رها کنم؟ پاسخی به چنین مضمونی فرمود: که این کار احمقانه‌ای است.

امام باقر علیه
السّلام فرمود: کسی که دنیا را طلب کند برای بی‌نیاز شدن از کمک دیگران و انفاق بر
خانواده و دستگیری از همسایه، خداوند را در روز قیامت با چهره‌ای درخشان چون ماه
ملاقات خواهد کرد.

و در روایتی از
امام صادق علیه السّلام ضمن سفارشهایی به اصحاب خود در مورد تقوی و تلاش در
خودسازی فرمود: پس از نماز صبح زود بر سرکار خویش بروید و روزی حلال را طلب نمائید
که خداوند به شما کمک خواهد نمود.

همچنین از رسول
خدا صلّی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: «نعم العون علی تقوی الله
الغنی»- بی‌نیازی از دیگران کمک خوبی است، برای پرهیزکاری و تقوی.

و از امام صادق
علیه السّلام روایت شده است: ثروتی که تو را از تجاوز به دیگران باز دارد بهتر از
فقری است که به گناه وادارد.

افراط نکردن در
طلب روزی

در عین حال
روایات زیادی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ هدی علیهم السّلام در
مورد میانه‌روی در طلب روزی رسیده است. در کتب سنّی و شیعه خطبه حجّه‌الوداع رسول
اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم نقل شده و در آن خطبه حضرت فرمود: «روح الأمین در
قلب من چنین القا کرده است که هیچکس نمی‌میرد مگر این که روزی خود را بطور کامل
دریافت می‌دارد پس تقوی داشته باشید و در طلب روزی افراط نکنید».

و در روایتی از
امام صادق علیه السّلام است که فرمود: «در طلب روزی میانه‌روی باش نه همچون کسی که
مال و زندگی خود را تلف می‌کند و نه چون انسان مریض و آزمندی که به دنیای خود
خوشدل و به آن وابسته و دلبسته است. سعی کن با انصاف و عفیف باشی. مانند افرادی که
سست عنصر و ضعیف‌اند (که از طلب روزی عاجزند) نباش ولی در طلب روزی به مقدار نیاز
تلاش کن و بدان کسانی که ثروت دارند ولی سپاس نمی‌گویند گوئی که چیزی ندارند.»

خلاصه اگر منظور
از این گفته‌ها تشویق به رفاه‌طلبی لجام گسیخته و افزونخواهی آزمندانه است از نظر
شرعی نکوهیده و مذموم بلکه گاهی حرام است و معمولا ً انسان اگر در آن خط قدم نهاد،
ناچار به راه کج و انحرافی می‌رود. عجیب این است که برای تأیید رفاه‌طلبی آن هم به
نحوی که شیوۀ مستکبران و ستمگران است استدلال می‌شود به سنّت رسول خدا صلّی الله
علیه و آله و سلم که ایشان 9 همسر داشتند 
هر کدام را مثلا ً خانه‌ای جدا بود در حالی که اهل صفّه در مسجد بودند و
خانه‌ای نداشتند. حتما ً منظور از این استشهاد، اثبات قانونی بودن مالکیّت شخصی در
اسلام است که این بدون شک مورد قبول همه می‌باشد و هیچ کسی در آن تردیدی ندارد
وگرنه گمان نمی‌رود که منظور، اثبات استحباب و مطلوبیّت دنیاپرستی و شهوترانی و بی‌اعتنایی
به فقرا و مستمندان باشد. حال منظور هر چه هست آیا باید برای اثبات مقاصد خود چشم
بسته از هر جای تاریخ مطلبی را انتخاب کنیم و با یکدیگر تلفیق نمائیم تا شاهد مطلب
ما باشد؟!!

انگیزۀ ازدواجهای
پیامبر صلّی الله علیه و آله

آیا رسول خدا
صلّی الله علیه و آله و سلم همیشه نُه زن در اختیار داشتند؟! آنچه در تاریخ آمده
است: این است که در وقت وفات نُه همسر داشتند و مجموعا ً زمانی را که با آنها
ازدواج کرده هیجده زن بوده‌اند. همه می‌دانند که اکثر بلکه شاید همه این ازدواجها
انگیزه‌های سیاسی و اجتماعی داشته است و نه بمنظور تشکیل حرمسرا همچون طاغوتان
زمان بوده است. تنها عایشه در میان آنها دختری بوده که حضرت با او ازدواج کرده است
و سایرین همه مطلقه یا شوهر مرده بوده‌اند. در مورد حفصه در تاریخ آمده است که پس
از شهادت همسرش، کسی به خاطر اخلاق او حاضر به ازدواج با او نبود و رسول خدا صلّی
الله علیه و آله و سلم او را پذیرفت. در مورد زینب بنت جحش در قرآن نیز تصریح شده
است که انگیزۀ این ازدواج سنّت‌شکنی بوده زیرا عرب جاهلی فرزندخوانده‌های خویش را
مانند فرزند می‌دانستند، پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلم به امر خداوند با
ایشان که همسر زیدبن حارثه فرزند خواندۀ آن حضرت بود ازدواج کرد تا این سنّت عملا
ً شکسته شود و شاید هدف بالاتر از آن باشد و منظور خدشه‌دار ساختن کلیّۀ سنّتهای
جاهلی بجز آنچه را که از انبیاء سلف به ارث مانده و اسلام آن را تأیید کرده است
باشد.

زهد پیامبر صلّی
الله علیه و آله

البتّه این مطالب
را برای روشن ساختن اذهان عامۀ مردم که ممکن است با این گونه اظهار مطالب، به شک و
تردید بیافتند می‌آوریم و هرگز هدف ما جسارت به مقام علمی گویندۀ محترم نیست. مشکل
مسأله این است که این صحبتها سؤالاتی را در اذهان برانگیخته که نیاز به پاسخ دارد:
همه می‌دانیم که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلم نمونه زهد و اعراض از دنیا
بود. مسجد آن حضرت که مرکز کلیّۀ فعالیّتهای سیاسی و اجتماعی و نظامی بود ابتدا با
چهار دیوار گلی ساخته شد و سپس پس از شکایت مردم از گرما و درخواست سایه‌بان حضرتش
پذیرفت و از سعف نخل و خس و خاشاک سایه‌بانی بر آن ساخت، مردم از ریزش آب باران
شکایت کردند و خواستند تا سقفی از خشت و گل ساخته شود. حضرت نپذیرفت و فرمود: «لا!
عریش کعریش موسی، الامر اعجل من ذلک»- نه هرگز، بلکه کپری مانند کپر موسی علیه
السّلام، کار ما سریعتر از آن است که سقف از خشت و گل بسازیم.

سخن دربارۀ زهد
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم بالاتر از آن است که در این مقاله بگنجد. در
روایت معتبری عیص‌بن القاسم از امام صادق علیه السّلام پرسید؛ حدیثی از پدر شما
روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم هرگز نان گندم را سیر
نخورد. آیا راست است؛ فرمود: نه! او هرگز نان گندم را نخورد و نان جو را نیز سیر
نخورد.

از امیرالمؤمنین
علیه السّلام روایت شده که فرمود: «رختخواب پیامبر گلیمی بود و بالش او پوستی که
در آن لیف خرما بود. یک شب رختخواب او را دولایه گذاشتند چون صبح شد فرمود:
رختخواب ما امشب مانع نماز شد و دستور دادند که دیگر یک لایه بگذارند.»

یک بار که پردۀ
نسبتا ً زیبائی را آویخته بودند فرمان داد تا آن را بردارند و فرمود: «مرا به یاد
دنیا می‌اندازد». کتابها لازم است تا زهد و تقشف رسول خدا صلّی الله علیه و آله و
سلم را شرح دهد؛ زنهای آن حضرت هر کدام یک اطاق داشته‌اند آن هم از آن گونه اطاقها
که متناسب با چنان مسجدی است نه یک خانه. و امّا اهل صفّه چنین نبوده‌اند که
جماعتی همیشه در مسجد جای داشته باشند. «صفّه» جایگاهی است از مسجد که سایبان
داشته است، مهاجرین و فقرایی که تازه وارد مدینه می‌شدند در مدّت زمانی که هنوز
سرپناهی نداشتند در آنجا مسکن می‌گزیدند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم
مکرّر غذا برای آنها می‌برد و خود نیز همراه آنها غذا میل می‌کرد.

بهرحال اگر منظور
از این استشهاد بیان این مطلب باشد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم همچون
سلاطین و طاغوتیان و ثروتمندان ستمگر در رفاه و آسایش زندگی می‌کرد و اعتنایی به
زیردستان فقیر و گرسنۀ خویش نداشت تا مجوّزی برای کسانی باشد که به بهانۀ مالکیّت
خصوصی حقوق فقرا را نمی‌پردازند و با گرانفروشی و هزاران دسیسۀ دیگر خون مستمندان
را می‌مکند این پیرایه‌ای است که هرگز به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم که
از گرسنگی خود گاهی بر شکم سنگ می‌بست و آنچه را بدست می‌آورد تقسیم می‌نمود نمی‌چسبد.
در حدیث است که روزی گوسفندی را ذبح نمود و گوشت آن را تقسیم کرد و فقط یک دست
گوسفند را به خانه آورد همسران آن حضرت گفتند از یک گوسفند نصیب همۀ ما یک دست
بود. حضرت فرمود: «از این گوسفند فقط همین یک دست نصیب ما نشد». زیرا بقیه گوشت که
در راه خدا داده بود همه را ذخیرۀ آخرت قرار داده و همین دست که خورده شد نصیب خاک
خواهد بود.

آری! چنین بود
سیرۀ آن حضرت و اوصیاء بحق او. درست است که ما را طاقت آن همه زهد و تقشف نیست ولی
این دلیل نمی‌شود که نور خورشید را انکار کنیم و به کمترین بهانه‌ای از تاریخ هر
چند نادرست بچسبیم و با آن کارهای خودمان را مشروعیّت ببخشیم. باید اقرار کنیم که
هنوز فاصله اسلام عملی ما با اسلام ناب محمّدی صلّی الله علیه و آله و سلم بسیار
زیاد است و شاید به اندازۀ فاصله فقر و غنا باشد. البته شاید اسلام شعاری ما چیزی
نزدیک به اسلام آن حضرت باشد ولی در عمل هنوز بسیار دوریم.

مسأله حجاب و
حرکت فرهنگی استعمار

مسأله دیگری که
مواضع و تصمیمات متغیر و مذبذب ما در آن موجب سردرگمی مردم شده و اصل مسأله را زیر
سؤال برده است، مسأله حجاب است حضرت امام قدس الله روحه در یکی از استفتاءات پاسخ
فرمودند که: اصل حجاب از ضروریّات دین است یعنی انکار آن- با توجه- مستلزم ارتداد
است ولی عملکرد مسئولین موجب لوث شدن این مطلب شده است. مسئولانی که سنّی از آنان
گذشته و مشغول مسائل سیاسی‌اند و همه متأهل‌اند، طبیعتا ً اهمیّت و حساسیّت این
امر و فسادانگیز بودن آن را کمتر از جوانان درک می‌کنند و به همین دلیل جوانان حزب‌اللهی
از ابتدای انقلاب، فعالیّت چشمگیری را پیرامون این مسأله شروع کردند و واقعا ً
بسیار مؤثّر بود. امروز متأسّفانه به دلیل جزر و مدّی که در برخورد مسئولین
بلندپایۀ کشور در این رابطه گرفته می‌شود نه تنها بی‌حجابی و بدحجابی رشد فراوان
یافته است بلکه اوباش و اشراری که طرفدار فساد اجتماعی‌اند از این فرست سوءاستفاده
کرده و خون جوانان حزب‌الله را بر زمین می‌ریزند و اعتراض مؤمنان و خانواده‌های
شهدا و حامیان انقلاب نیز از سوی برخی نیروهای امنیّتی سرکوب می‌شود.

به که باید گفت
که آمرین به معروف و ناهین از منکر را در کشور رسول الله صلّی الله علیه و آله و
سلم بکشند و حامیان آنان نیز سرکوب شوند و حتی از قرار مسموع کشته‌ای در این
درگیری نیز بوده است.

مراکز نشر اخبار
از درج این گونه خبرها ابا دارند زیرا مثلا ً تضعیف فلان نهاد است. ولی به نظر ما
نهادی بالاتر و اصیل‌تر از نیروهای حزب اللهی نیست؛ اینان ستون انقلاب‌اند. کسانی
که فکر می‌کنند با دادن آزادیهای نامشروع و آزاد ساختن نوارهای ترانه و موسیقی و
اجازه چاپ کتابهای داستان و رمانی که فقط فساد اجتماعی را به بار می‌آورد و پخش
سریالهای آن‌چنانی با عناوین جذابی چون «طریق القدس» یا «بیوگرافی سیّد جمال‌الدین
اسد آبادی» و عدم برخورد مناسب با بدحجابی و بی‌حجابی و عروسی‌های کذائی و دهها
نمودهای مفسده‌انگیز دیگر، که روز به روز رشد می‌کند و ما همچنان در خواب خرگوشی
هستیم؛ اگر تصوّر می‌کنند با این گونه آزادیها منادیان حقوق بشر را در جهان راضی
خواهند کرد تا روابط سیاسی و اقتصادی ما با آنها تحکیم یابد سخت در اشتباهند و راه
را گم کرده‌اند؟! انقلاب و نظام را این جوانان مخلص و فداکار نگه داشته‌اند و نگه
می‌دارند و آن تبهکاران هرگز از آنها راضی نخواهند شد مگر آن که پیرو آنان شوند
همانگونه که در قرآن کریم آمده است: «لن ترضی عنک الیهود و لاالنّصاری حتی تتبع
ملتّهم»- یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر این که پیرو دین و آئین آنها
شوی.

اخیرا ً شنیده می‌شود
که بعضی اقدامهای جوانان حزب الله در نهی از منکر و زدودن نمودهای ضد اسلامی از
چهرۀ شهر را محکوم می‌کنند و آن را نوعی تندروی و افراط می‌دانند.

اگر منظور این
باشد که این اقدام به تنهایی کافی نیست و باید همراه با آن اقدامهای فرهنگی صورت
گیرد صحیح است ولی این اقدام فرهنگی باید از کجا شروع شود؟ آیا با پخش این گونه
فیلمها و سریالهای ایرانی و غیر ایرانی که به وضح تبلیغ از بی‌حجابی و بدحجابی و
مشروع دانستن روابط نامشروع پسر و دختر می‌خواهید بخش فرهنگی نهی از منکر را انجام
دهید؟! گفته می‌شود که در بعضی برنامه‌های صبح رادیو، دکتر روانشناسی که راه و رسم
زندگی را به جوانان می‌آموزد صریحا ً نوعی ارتباط را میان دختر و پسر نامحرم فامیل
یا همسایه و امثال آن را سفارش کرده و در کمال بیشرمی و وقاحت مخالفت با این گونه
روابط را از اشتباهات بعضی خانواده‌های مثلا ً فناتیک و مرتجع و ناآگاه دانسته
است. هیچ جای تعجّب از این گونه روانشناسان نیست و باید گفت که دیگر از مسئولین
صدا و سیما هم توقعّی نیست ولی آنچه مایۀ تعجّب است سکوت مسئولان بلندپایه کشور و
علمای دین و ائمّه جمعه و خطبا و گویندگان و نویسندگان مذهبی و نمایندگان مجلس
ووو… می‌باشد گوئی همه از اعتراض به این وضع خسته شده یا مأیوس گشته‌اند!!

اخیرا ً بهانه‌ای
از سوی بعضی از مسئولین صدا و سیما برای شاد کردن برنامه‌ها اعلام شده که تا حدودی
هم در بعضی اذهان ساده مورد قبول قرار گرفته است و آن این که ماهواره‌های آمریکا و
کشورهای غربی در آیندۀ نزدیک قرار است که برنامه‌های تلویزیونی خود را در سطح
منطقه منتشر سازند و اگر ما برنامه‌های نسبتا ً شادینداشته باشیم مردم جذب آن
برنامه‌ها می‌شوند!!!

اوّلا ً: از نقطه‌نظر
فنّی شایعۀ «هجوم ماهواره»! در شرایط کنونی بیشتر شبیه یک «شانتاژ» تبلیغاتی تلقّی
می‌گردد.

ثانیا ً: به فرض
صحت شما هر چند برنامه‌های خود را شاد کنید نخواهید توانست جای آن برنامه‌ها را
بگیرید.

ثالثا ً: آنها که
دنبال آن‌گونه برنامه‌ها هستند هم اکنون نیز به وسیله ویدئو و غیره، شهوت و
تمایلات خود را اشباع می‌کنند.

رابعا ً: از همه
مهمتر این که جلوگیری از گناه مجوز گناه نیست حتی اگر دربارۀ خود انسان باشد تا چه
رسد به گناه دیگران. ما باید به وظیفۀ خود عمل کنیم خواه مورد پسند هواپرستان باشد
و خواه نباشد. خداوند می‌فرماید: «ولو اتبع الحق اهواء هم لفسدت السموات و الأرض»-
اگر بنا بود حق پیرو اهواء و تمایلات آنها باشد نظم آسمان و زمین فرو خواهد ریخت.

خلاصه مطلب آنچه
جای سؤال است این است کسانی که حرکت نهی از منکر را افراطی می‌دانند آیا با اصل
مسأله بدحجابی موافق‌اند؟ این که باور کردنی نیست و اگر مخالف‌اند و معتقدند که
باید حرکت به صورت فرهنگی باشد پس چرا هیچ تحرکی در صدا و سیما و سایر مراکز نشر
فرهنگ جامعه در زدودن فساد دیده نمی‌شود؟ آیا محسوس نیست که روند نشریات و کتب نیز
بر همان سمتی است که بی‌حجابان و یاران آنان می‌خواهند؟!

نکتۀ مهّمی که
باید در اینجا تذکر داد این است: بعضی از افراد به این گونه خرده‌گیریهای ما
اعتراض می‌کنند که شما مسائل مهم را رها کرده و به این گونه مطالب بیش از آنچه
باید اهمیّت می‌دهید. بیرون آمدن چند تار مو که این قدر گناه بزرگی نیست و اصولا ً
وظیفۀ ما جلوگیری از گناه نیست بلکه هدایت جامعه است و از این گونه سخنان. ولی از
این جهت غفلت شده است که منظور ما فقط اعتراض به بیرون آمدن چند تار مو نیست بلکه
کاملا ً و بطور محسوس روند خطرناکی بسوی بی‌بند و باری و فساد اجتماعی مشاهده می‌شود
که هر روز نمودی از آن ظاهر می‌شود و مفسدین پشت پرده که بدون شک از عوامل دست‌نشاندۀ
اجانب‌اند فعالیّت فرهنگی خود را بطور وقیحانه‌ای گسترش می‌دهند و ما همچنین سرگرم
خط بازی و غافل از آنچه در اطراف ما از توطئه عمیق علیه اسلام و انقلاب می‌گذرد هستیم.
بزرگترین و ارزشمندترین سرمایۀ ما، جوانان این مملکت‌اند اگر دشمن موفّق شود آنها
را به فساد بکشد بزرگترین کودتا را علیه ما انجام داده است.

جنگ ویرانگر
فرهنگی

از زمانی که
استعمارگران غربی قدرت اسلام را در بسیج توده‌ها و ایجاد روح شجاعت و مقاومت در مبارزان
شناختند جنگ ویرانگر فرهنگی را شروع کردند و هرگاه احساس این خطر در آنان تشدید
شود و نفوذ اسلام را بیشتر احساس کنند نیروهای مزدور داخلی و خارجی خود را برای
تشدید مبارزه و جنگ بسیج می‌کنند. آنها در این راه جدا ً فداکاری می‌کنند و این
همه فساد و فحشاء و پیامدهای وحشتناک آن را تحمل می‌کنند تا بتوانند آن را به
کشورهای اسلامی صادر کنند و روح معنویت را در آنان نابود سازند؛ آن گاه است که با
توجه به برتری مادی آنان کشورهای اسلامی بناچار در برابر استعمار اقتصادی و حتی
نظامی آنها هرچند با واسطه تسلیم می‌شود و دخالت و نفوذ سیاسی آنان بیش از پیش
تحکیم می‌یابد. بنابراین مرزبانان فرهنگ کشور اسلامی باید همیشه در حال آماده باش
بسر برند و ترفندهای استعمار فرهنگی را خوب بشناسند و با آن مقابله نمایند. ما
باید تجربه‌های تلخ شکستها در این مبارزۀ آرام را فراموش نکنیم و همیشه شکست اسلام
را در «اندلس» به یاد داشته باشیم. تاریخ همیشه تکرار می‌شود، زیرا تاریخ محکوم
قوانین اجتماعی ثابت و لایتغیّری است که در همۀ دورانها و بر همۀ جامعه‌ها منطبق
است.

انقلاب اسلامی
موج عظیمی از خداخواهی و بازگشت به دیانت و تقوی و تعهّد الهی را در جهان اسلام
بلکه در کل جامعۀ بشری بوجود آورد و روح حماسه و مقاومت و استعمارزدایی و بخصوص
مبارزه با نمودهای فرهنگی استعمار را که پایه و اساس نفوذ سیاسی و اقتصادی آنها
است در جوانان مسلمان ایجاد نمود و قوّت بخشید. قدرتهای اهریمنی استعمارگر و سلطه‌جو
از هر راه برای مقابله با این انقلاب و تأثیر جهانی آن قیام نموده‌اند یک لحظه
غفلت ما و تصوّر این که دشمنان قسم‌خوردۀ ما دیگر بنای مبارزه را ندارند و از در
آشتی درآمده‌اند و درصدد تحسین روابط هستند و توهّم این که آنها دیگر انقلاب و
جمهوری اسلامی را محکمتر از آن می‌دانند که درصدد نابودیش برآیند و می‌خواهند با
ما زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند، بدون شک روزنه‌ای برای نفوذ آنان بوجود خواهد
آورد و با نفوذ فرهنگی آنان، روحیۀ دیانت و تقوی از میان جوانان مسلمان و متعهّد
رخت برخواهد بست و آن گاه هرگونه نفوذ دیگر امکان‌پذیر است.

خلاصه مسأله
بدحجابی را ما به عنوان یک نمونه از حرکت فرهنگی استعمار و عمال آن در داخل کشور
به حساب می‌آوریم و معتقدیم که هرگونه تحمل و بازگشتی به فرهنگ بیگانه و دوران
طاغوت را حتّی اگر ناچیز باشد باید با وسوسه و دقّت اطلاعاتی مورد بررسی قرار داد.
مثلا ً وزیر محترم ارشاد باید اجازه یافتن کتابها و داستانهای مفسده‌انگیز را که
به صراحت در آنها دعوت به فساد و فحشاء شده است بعنوان یک جنایت و خیانت از سوی
بعضی از دست‌اندرکاران بداند، این سادگی است که تکرار این امر و گسترش دامنۀ آن را
یک اشتباه و غفلت باشد قابل گذشت و اغماض نیست. دیدبانی را که مبتلا به ضعف بینایی
و کم‌توجهی است نباید بر سر آن پست حساس نگه داشت؛ چگونه است که ما دیدبانی از جسم
خود را یک امر مهم و حیاتی تلقی می‌کنیم اما برای روح و معنویّت و ایمان جوانان
کشور هیچ ارزشی قائل نیستیم و به این گونه دیدبانانی که اگر عامل دشمن نباشند
حداقل کور یا غافل‌اند اعتماد می‌کنیم.

و ما برای چندمین بار اعلام می‌کنیم که صاحبان اصلی انقلاب
و سازندگان آن یعنی مؤمنان و حزب‌اللهیان و دلسوزان نظام و کشور و خانواده‌های
شهدا و مجروحان و بسیجیان و طلاب و دانشجویان متعهّد و مؤمن که پایه‌های انقلاب‌اند
از این وضعیّت ناهنجار ناراضی و متأثّرند. مسئولان محترم کشور بهتر می‌دانند که
اگر هیچ دلیلی برای رعایت اصول و مواضع اساسی انقلاب نباشد حداقل برای کسب رضایت
اکثریت جامعه و نیروهای مخلص و وفادار لازم است.

 

 

/

میلاد امام

«بمناسبت بیستم
جمادی الثّانی سالروز تولّد امام خمینی قدّس سرّه»

میلاد امام

نود و یکسال پیش
در خجسته روز ولادت با سعادت تنها یادگار پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله- مادر
امامان و رهبران دینی، صدیقۀ طاهره، حضرت فاطمۀ زهرا- سلام الله علیها- از افق
«خمین» از دودمان پاک حضرت زهرا، آفتاب درخشانی طالع شد که پس از چندی این نور
پرفروغ، کوخهای مستضعفان و محرومان را پس از سالها تاریکی، روشن و منوّر ساخت و
حرارت افزاینده‌اش، کاخ مستکبران و ستم‌پیشگان را سوزاند و همچنان این خورشید
درخشان و پرحرارت، به تابش خود در جهان امروز و فردای ما ادامه می‌دهد و حرارتش
کاخهای ظلم و ستم را سوزانده و درهم می‌ریزد.

چه روز پربرکت و
مقدّسی؛ در روز ولادت آن مادر بزرگوار و فداکار، چنین فرزند خلفی بدنیا بیاید که
درست همان هدف و همان آرمان مقدّس را دنبال کند و از جبت‌ها و طاغوت‌های زمان نهراسد
و حرف حق را با کمال شهامت و شجاعت بزند و پایه‌های حکومت پیامبر اسلام- صلّی الله
علیه و آله- را در دوران معاصر، پایه‌ریزی کند و نشانه‌ها و آثار اسلام ناب محمّدی
را ظاهر سازد و اسلام آمریکائی را مفتضح و رسوا نماید، و رسالت ابراهیم را در
برابر نمرود و محمّد را در برابر ابوسفیان و علی را در برابر معاویه و حسین را در
برابر یزید، محقّق سازد و نظام قرآنی را در تمام ابعادش جایگزین نظام‌های فاسد و
توخالی امپریالیستی و کمونیستی نماید و فلسفه اعتراض و مبارزه را به جای فلسفۀ
سازش و کرنش مبدّل سازد و فریاد برآورد که:

«من آمده‌ام که
بزرگواری شما (ملّت) را حفظ کنم.»

«من آمده‌ام که
دشمنهای شما را به زمین بزنم.»

«من آمده‌ام که
ملّت را یک ملّت مستقل کنم… و دست اجانب را از مملکت کوتاه کنم.»

«من آمده‌ام در
اینجا تا خدمتگزاری خود را به شما عرض کنم. تا حیات دارم خدمتگزار همه هستم،
خدمتگزار ملّت‌های اسلامی، خدمتگزار ملّت بزرگ ایران، خدمتگزار قشرهای دانشگاهی،
دانش‌آموز و روحانی.»

و این ملّت باوفا
که آن همه خلوص و فداکاری و بزرگواری از این سلالۀ پاک زهرای اطهر را دیدند، در
مقابل، با نثار جان خود، از او پیروی و اطاعت کردند و مراتب اخلاص خود را به
بالاترین درجه‌اش رساندند زیرا در سخنان امام، فریاد دلهایشان را می‌شنیدند و در
چشمان امام، مظلومیّت سالیان دراز را می‌دیدند و از قلب مبارک امام، صدای ضربان
قلب یتیمان و ستمدیدگان دوران را می‌شنیدند و در وجود امام، آمال و آرزوهای خود را
مجسّم می‌دیدند و خلاصه در «امام» عشق و سوز به «الله» را مشاهده می‌کردند:

سخن گر خیزد از
اعماق جانی                                                 به
فریاد آورد جان جهانی

چو شرح عشق گوید
بی‌قراری                                         برد
آرامش از هر بردباری

سخن کز دل برآید
آتش است آن                                               که
می‌سوزد تو را تا پردۀ جان

چو آید نغمۀ دل،
دل بجوید                                               نشیند
بر دل و از دل بگوید

برو بشنو کلام
پاک جانی                                                        که
سازی‌جان‌خود‌زان‌دم جهانی

و بدینسان، امام
حتّی آن زمانی که در دهکدۀ «نوفل لوشاتو» در فرانسه بسر می‌برد، با حرکت دستش، سی
میلیون نفر دستهای خود را به حرکت در می‌آوردند و فریاد «الله اکبر» را با امام
تکرار می‌کردند. همان روزها بود که مجلّۀ «المستقبل» نوشت:

«ان الخمینی حیّر
الشرق و ازعج الغرب واحرج العرب وشغل العالم.»

خمینی، شرق را
شگفت‌زده کرد، غرب را لرزاند، عرب را در تنگنا قرار داد و خود مسئله روز جهان گشت.
و به قول استاد محمّد رضا حکیمی: «امروز در جهان سه چیز است که اسلام را ملموس می‌سازد
و مجسّم می‌کند: قرآن، قبله و خمینی.»

آری! مردم که
اسلام را در وجود امام، مجسّم می‌دیدند او را قبله‌گاه خود قرار داده و سخنانش را
مانند آیات قرآن، واجب‌الاجرا دانستند و امام هم در تمام مدّت عمرش، آنقدر در راه
رستگاری این ملّت و سایر ملّتهای مظلوم و مستضعف جهان تلاش کرد و زحمت کشید که جز
در انبیا و امامان معصوم، نظیر و مثیلی نداشت.

و جوانان
انقلابی، و بسیجیان جان برکف تا اندازه‌ای با نثار خون خود توانستند دین خود را
نسبت به امامشان ادا کنند؛ آنهائی که در صحنه‌های پر از خون و دود انقلاب و جبهه‌های
جنگ تحمیلی، علیّ اکبروار، حماسه‌ها آفریدند و زنها و دخترانی که در صحنه‌های
تظاهرات‌ها و پشت جبهه‌ها با فداکاریها و از خود گذشتگی‌ها، مشعل فروزان انقلاب را
افروخته‌تر و روشن‌تر نگهداشتند؛ اینان زینب‌وار دعوت امام و منجی خود را «لبیّک»
گفتند و خدای امام را خشنود ساختند، و اینکه مائیم در این روزگار پس از امام، که
باید دین خود را به او و آرمان او ادا کنیم و در این راستا، همانگونه که او از همه
چیز خود گذشت، ما نیز بگذریم، چرا که روح امام همواره ما را به مبارزه با کفر و
شرک و ظلم و بیدادگری و تزویر می‌طلبد و بر اعمال و کردار ما نظاره می‌کند و ما
باید پیروانی صادق و باوفا باشیم وگرنه در صف دشمنان امام قرار خواهیم گرفت.

و به عنوان حسن
ختام، ضمن یادآوری، قسمتی از سخنان جالب و ارزندۀ شاگرد صدیق و باوفای امام، مقام
معظّم رهبری، حضرت آیه الله خامنه‌ای درباره آن رهبر، پدر، معلّم، مراد و نور چشم
ملّت ایران و امید مستضعفین جهان، ولادت با سعادتش را که مصادف با میلاد مسعود
جدّۀ اطهرش، حضرت زهرا- سلام الله علیها- است، به رهبر معظّم انقلاب، ملّت سرفراز
ایران و ملّتهای مظلوم و مستضعف جهان تبریک و تهنیت عرض نموده، توفیق همگان را در
پیروی از رهنمودهای جاویدان امام فقیدمان از درگاه حضرت احدیّت مسئلت داریم:

«امام خمینی
شخصیّتی آن‌چنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ به جز انبیاء و
اولیاء معصومین علیهم السّلام به دشواری می‌توان کسی را با این ابعاد و این
خصوصیّات تصور کرد. آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل صالح، و ارادۀ پولادین را با
همّت بلند، و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت، و صراحت لهجه و بیان را با صدق و
متانت، و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست، و تقوی و ورع را با سرعت و
قاطعیّت، و ابّهت و صلابت رهبری را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب
را که مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و
همه را با هم داشت. الحق شخصیّت آن عزیز یگانه، شخصیّتی دست‌نیافتنی و جایگاه
والای انسانی او جایگاهی دور از تصوّر و اساطیرگونه بود. او رهبر و پدر و معلّم و
مراد و محبوب ملّت ایران و امید روشن همۀ مستضعفان جهان و بخصوص مسلمانان بود. او
عبد صالح و بندۀ خاضع خدا و نیایشگر گریان نیمه‌شب‌ها و روح بزرگ زمان ما بود او
الگوی کامل یک مسلمان و نمونۀ بارز یک رهبر اسلامی بود.

او به اسلام عزّت
بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد، و او ملّت ایران را از اسارت
بیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیّت و خودباوری بخشید، و او صلای استقلال و
آزادگی را در سراسر جهان سر داد و امید را در دلهای ملل تحت ستم جهان زنده کرد، و
او در عصری که همه دست‌های قدرتمند سیاسی برای منزوی کردن دین و معنویت و ارزشهای
اخلاقی تلاش می‌کردند، نظامی بر اساس دین و معنویت و ارزش‌های اخلاقی پدید آورد و
دولت و سیاستی اسلامی بنیان نهاد، و او جمهوری اسلامی را ده سال در میان طوفانهای
سهمگین و حوادث سرنوشت‌ساز، قدرتمندانه اداره و حراست و هدایت کرد و به نقطه‌ای
مطمئن رسانید، ده سال رهبری او برای مردم و مدیران ما، یادگاری فراموش نشدنی و
ذخیره‌ای بس گرانبهاست.

رهبری نظام
جمهوری اسلامی ایران اکنون با این ذخیره ارجمند و تمام‌نشدنی و نیز با آن تصویر
والا و دست‌نیافتنی از شخصیّت رهبر کبیرمان روبرو است.

نه اینجانب که
طلبۀ کوچک با کاستی‌ها و قصورهای فراوان است و نه هیچ فرد دیگری در جمهوری اسلامی
قادر نیست که به قلّۀ آن شخصیّت ممتاز و استثنائی دست یابد و خود را با پدر و
معمار انقلاب اسلامی و سازنده و پردازندۀ جمهوری اسلامی مقایسه کند. او آن نخستین
بود که دوّمین نداشت و فاصلۀ میان او و امثال اینجانب فاصله‌ای ژرف و ناپیمودنی
است.»

«18 خرداد 68»

 

/

ضرورت وحدت فیضیّه و دانشگاه

جاودانگی راه
امام

ضرورت وحدت
فیضیّه و دانشگاه (2)

قسمت هفدهم

حجه الاسلام
والمسلمین اسدالله بیات

وظیفۀ طلاب
انقلابی و متعهد

یکی از مهمترین
وظایف روحانیون و دانشگاهیان این است که ریشه‌های نفاق و اختلاف را با دقّت و
هوشیاری شناسائی کرده و با آنان برخورد قاطع نمایند، و نگذارند آنان مرموزانه با
القاء مطالب بی‌اساس و متشابه اذهان افراد بی‌اطلاع و یا کم اطلاع را مشوش نموده و
بتدریج افراد را درباره روند انقلاب اسلامی مسئله‌دار سازند.

روحانیون جوان و
انقلابی مواظبت کنند مبادا افرادی که با اصطلاحات حوزوی آشنائی دارند و بتدریس
مشغول می‌باشند، اما از مسائل اساسی اسلام و اصول حکومت بی‌اطلاع هستند و دخالت در
امور سیاسی را امری مرجوح تلقّی کرده و زهد و تقوی را در عدم دخالت در امور جاری
دنیا و کشور می‌دانند، با مرور زمان نفوذی در دلهای ساده‌لوحان جامعه پیدا کرده و
از این طریق مقدمات انحراف و دگرگونی مسیر اصلی انقلاب را فراهم نمایند. فکر نکنند
آنان مأیوس شده‌اند و در فکر ایجاد انحراف در اصول و پایه‌های اصلی انقلاب نمی‌باشند.
مگر در تاریخ صدر اسلام این معنا را تجربه نکردیم مگر در دوران حکومت ظاهری امام
علی بن ابیطالب علیه السلام به تجربه نیافتیم و مگر در تمام تاریخهای انقلابات
عالم این نوع حرکتهای خزنده و خطرناک را مکرّر در مکرر نیافته‌ایم؟

همیشه چنین بوده
است؛ حرکتی در عالم بوقوع پیوسته و سپس افراد مرموز با نیرنگهائی روزنه‌های نفوذ
را بدست آورده‌اند و تدریجا ً افکار انحرافی و مخالف آن حرکت را القا کرده‌اند و
با مرور زمان انقلاب از مسیر و اهداف خود منحرف گردیده است، بالخصوص در این مقطع
حساس که امت اسلام شخصیت عظیم الهی حضرت امام- رضوان الله علیه- را در کنار خود
نمی‌بینند و از چنین نعمت بزرگ دستشان کوتاه است و مردم در انتخاب راه و ادامۀ
مسیر انقلاب اسلامی تنها از سخنان و پیامهای ایشان باید استفاده نمایند و طبعا ً
در برداشت از سخنان آن امام بزرگوار، راه تأویل و توجیه باز است و ممکن است افراد
در این جهت دارای برداشتها و تحلیلهای مختلف باشند و در چنین شرایطی، هوشیاری و
دقت بیش از گذشته لازم است زیرا زمینه برای وارونه کردن حقایق و تأویل آنها فراهم‌تر
است بهمین جهت امام امت- قدس سره- طلاب جوان را مورد توجه خاص و خطاب قرار داده و
می‌فرماید:

«و مخصوصا ً اگر
در اساتید کسی پیدا شد که می‌خواهد انحراف ایجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد از خود
و کلاس خود طرد کنند و این توصیه بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینی است.»

افراد مسنّ و
معنون با توجه به نوع تعلّقاتی که دارند و در اثر آن تعلّقات نمی‌توانند آزادانه
با مسائل برخورد به عمل آورده و با شناخت واقع‌بینانه در بارۀ افراد کج‌فکر و کج‌اندیش
اظهارنظر کرده و موضعگیری صریح داشته باشند و بهمین جهت با نوعی سازش و مداهنه از
کنار قضایا رد شده و با سکوت خودشان زمینۀ جایگاه و پایگاه پیدا کردن اساتید
ناسالم و منحرف و متحجّرالفکر را فراهم می‌نمایند و لذا همیشه از ناحیۀ این نوع
افراد، موضعگیری صریح و بحقّ کمتر دیده شده و معمولا ً با مهر سکوت فساد و
افسادهای دیگران را امضاء نموده‌اند و مشکلات فراوانی در مسیر مصلحان بشری و
رسولان الهی بوجود آورده‌اند. اما برخلاف آنها، طلاب جوان و محصلین علوم اسلامی و
دینی از اغلال و زنجیرهای گوناگونی که از طرق مختلف، دست و پای معمّرین را بسته و
در حصارهای دنیا و علم و مقام زندانیشان ساخته است، رها بوده و آزادند و هنوز دنیا
و حبّ آن و علاقه به زخارف جهان، چشم و گوش آنان را نبسته است و می‌توانند آزاد
فکر کنند و محیط‌های وسیعی را مشاهده نمایند و تحت تأثیر القائات دیگران قرار نگیرند
و با روحیۀ انقلابی و پرخاشگری که دارند با کمال قدرت و قاطعیت می‌توانند در مقابل
جریانات منحرف و اساتید وابسته و مخالف انقلاب بایستند و با طرد آنان، نگذارند
طلاب جوان و تازه وارد حوزه‌های علمیه شده، تحت تأثیر القائات آنان- ولو بتدریج-
نسبت به اصول و محورهای انقلاب اسلامی بی‌تفاوت گشته و با مرور زمان حساسیت خودشان
را نسبت به افکار و اندیشه‌های والای حضرت امام خمینی رضوان الله علیه که نشأت
گرفته از اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله است از دست داده و فاصله بگیرند.

وظائف طلاب
انقلابی و متعهد به خطّ فکری حضرت امام قدّس سرّه فوق‌العاده سنگین و فراوان است.
غفلت از وظایف خودشان مساوی با از بین بردن و رفتن اصول انقلاب و افکار بلند ارزشی
الهی است. امام آمد و از اسلامی نام برد که بعنوان اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه
و آله شناخته می‌شود و برای آن شاخصه‌هائی را مطرح کرد که صاحبان فکر و اندیشه
اسلامی باید روی آن کار کنند و برای مردم تبیین نمایند و از اسلام آمریکائی حرف زد
و خطرات اسلام آمریکائی را بصورت جدّی گوشزد فرمود و برای آیندۀ انقلاب اسلامی خطر
و زیان آن و طرفدارانش را مشخص و مردم انقلابی را از آن تحذیر نمود و هوشیاری مردم
را برای مقابله با آن امری ضروری و حیاتی دانست.

امام آمد این راه
را بطور روشن و مشخص اعلام فرمود و آن این است:

«ملت عزیز ما که
مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند بخوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه‌طلبی
سازگار نیست و آنها که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و
محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند
و آنهائی هم که تصور می‌کنند سرمایه‌داران و مرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و اندرز
متنبه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب در هاون
می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و
آخرت‌جوئی دو مقوله‌ایست که هرگز با هم جمع نمی‌شوند و تنها آنهائی تا آخر خط با
ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‌بضاعت،
گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب‌ها هستند».

(29/4/67)

خطر متحجران و
منحرفان را جدی بگیریم

این سخن صریح
امام است و در بیان وظایف انسانی و الهی بدون کوچکترین ملاحظه عاطفی و الفتها و
آشنائیها با هیچ شخص و گروهی، نه اهل معامله است و نه اهل مداهنه و مجامله و بدون
شک در میدان عمل موارد و مصادیقی پیش می‌آید که ممکن است در تشخیص و تطبیق برای
عدّه‌ای ابهامات و تردیدهائی بوجود آید و در اثر همین تردید، افرادی خودشان را در
سلک مبارزان و زیّ مجاهدان جا بزنند و افرادی که کم اطّلاع هستند و ظرایف را با
سختی می‌توانند دریابند و درک کنند، گول آنان را بخورند و بتدریج بیاید بسر اسلام
و انقلاب اسلامی آنچه که نباید بیاید. و چقدر فراوان است مواردی که در تاریخ
انقلابات عالم چنین وضعیّتی پیش آمده است و پس از مدّتی از انقلاب جز اسم و رسم
چیز دیگری باقی نمانده است و در محیطهای مذهبی و حوزه‌های علمیه زمینۀ پیدایش و
نفوذ این نوع عناصر فراهم‌تر از جاهای دیگر است و فرهنگ انقلاب اسلامی و اسلام ناب
محمّدی صلّی الله علیه و آله از اینجاها بیشتر آسیب‌پذیر است اگر چه دفاع از فرهنگ
انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله نیز از حوزه‌ها هم مورد
انتظار است و هم دارای پشتوانۀ قوی فلسفی و منطقی و فکری است و لذا امام انقلاب
رضوان الله علیه نیز بیشترین انتظاری که دارند از حوزه‌ها و طلاب جوان دارند و
تبیین اصول انقلاب را از وظایف همگان بویژه حوزه‌های علمیه و طلاب جوان می‌دانند.
تبیین خط سرخ انقلاب و حمایت از محرومین را از وظایف اولیۀ آنان می‌دانند. معرفی و
افشاگری افکار ارتجاعی و متحجرین مقدس‌نماها را از اصلی‌ترین وظایف انقلابیون و
طلاب جوان می‌دانند زیرا بدون معرفی و افشاگری آنان ممکن است افراد ساده‌لوح و
فاقد تحلیل درست از خطرات این نوع جریانات غلط و انحرافی تحت تأثیر مقدس‌مآبی‌های
آنان قرار گرفته و اسلام مظلوم را با همان شکل که آنان فکر می‌کنند و عمل می‌نمایند
بشناسند و معرفی نمایند، و در این مبارزۀ مقدس فکری فرهنگی از هیچ تلاش و کوششی
نباید عقب بمانیم و در اهمیت آن هیچ نباید تردیدی بخودمان راه بدهیم و با بی‌توجهی
و یا کم‌توجهی اسلام و انقلاب را در خطر جدی قرار دهیم زیرا اگر با این نوع افراد
و صاحبان فکر و اندیشه منحرف برخورد افشاگرانه به عمل نیاید و مردم به صورت طبیعی
و معمولی اینها را نشناسند و در میان جامعه، جایگاه و پایگاهی فراهم نمایند و از
نوعی مقبولیت عمومی برخوردار گردند از اسلام و قرآن و ولایت چهره و سیمائی می‌نمایانند
که در عملکرد و رفتارها و شیوه‌های زندگی خودشان مطرح است و طبعا ً با اسلام ناب و
ولایت علوی علیه السلام و حسینی علیه السلام آن طور که در مجموعۀ قرآن و نهج‌البلاغه
آمده است تضاد پیدا کرده و با منادیان اسلام ناب و ولایت حقّۀ الهیّه بعنوان ضدّ
ولایت و دهها برچسب ناچسب رفتار و برخورد می‌نمایند و با حذف نیروهای استوار و
آگاه و انقلابیون واقعی و پیروان حقیقی ولایت و خط اسلام و امامت علویّه که در
افکار و اندیشه‌های حضرت امام خمینی متبلور است، آب در آسیاب دشمن ریخته و با
اعطاء مسئولیتهای کلیدی بدست آنان، مسیر اسلام و انقلاب محمّدی صلی الله علیه و
آله را منحرف می‌سازند.

پس در حوزه‌ها،
طلاب جوان و در دانشگاهها، دانشجویان متعهد و پرتحرک انقلابی باید جلو این نوع
خطرات را بگیرند و انتظار هم از آنها همین است. اگر چه تکلیف را نمی‌توان از
دیگران برداشت و همۀ ماها بصورت یکسان مکلف و موظف هستیم جلو نفوذ این نوع فکرها و
اندیشه‌های کج و غلط را بگیریم و صاحبان آن را با افشاگری و برخورد علمی و حساب
شده، منزوی نمائیم لیکن انجام این مهم دینی و انسانی از طلاب جوان و دانشجویان
بیشتر کارساز بوده و مؤثرتر است.

حضرت امام در
پیام استقامت در این‌باره چنین می‌فرماید:

«ما باید تمام
تلاشمان را بنمائیم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ
کنیم. مسئولین نظام ایران انقلابی باید بدانند که عده‌ای از خدا بی‌خبر برای از
بین بردن انقلاب، هر کس را که بخواهند برای فقراء و مستمندان کار کند و راه اسلام
و انقلاب را بپیماید فورا ً او را کمونیست و التقاطی می‌خوانند. از این اتهامات
نباید ترسید، باید خدا را در نظر داشت و تمام هم و تلاش خود را در جهت رضایت خدا و
کمک به فقرا بکار گرفت و از هیچ تهمتی نترسید. آمریکا و استکبار در تمامی زمینه‌ها
افرادی را برای شکست انقلاب اسلامی در آستین دارند، در حوزه‌ها و دانشگاهها مقدس‌نماها
را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کرده‌ام اینان با تزویرشان از درون محتوای
انقلاب و اسلام را نابود می‌کنند، اینها با قیافه‌ای حق بجانب و طرفدار دین، و
ولایت همه را بی‌دین معرفی می‌کنند باید از شر اینها بخدا پناه بریم. و همچنین
کسانی دیگر که بدون استثناء به هر چه روحانی و عالم است حمله می‌کنند و اسلام آنها
را اسلام آمریکایی معرفی می‌نمایند راهی بس خطرناک را می‌پویند که خدای ناکرده به
شکست اسلام ناب محمّدی منتهی می‌شود. ما برای احقاق حقوق فقراء در جوامع بشری تا
آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد. امروز جهان تشنۀ فرهنگ اسلام ناب محمّدی صلی الله
علیه و آله است».

راه اعتدال را
بپیمائیم

راه مستقیم همان
است که بنیانگذار انقلاب اسلامی در قرن معاصر با صراحت بیان فرموده‌اند. نباید
انسان بصورت مطلق دور دانشگاهها را قلم بکشد و نقش آنان را نادیده بگیرد و با بی‌اعتنائی
از کنار آنان عبور نماید. چطور ممکن است این همه تلاش و کوشش و مجاهدات دانشگاهیان
را در دوران انقلاب اسلامی و پس از آن حضور فداکارانه‌اش را در میدان‌های جنگ
تحمیلی هشت ساله و نیز نقش فعالشان را در مسائل گوناگون کشوری فراموش کرد؟ و لذا
باید با توجه جدّی‌تر و با برنامه‌ریزی دقیق برای آنان حساب باز کرد و در مسیر
انقلاب اسلامی از نقش دانشگاه و دانشگاهیان غفلت ننمود، منتهی باید مواظب جریانات
مختلف بود و با هوشیاری کامل از نفوذ عناصر خطرناک وابسته به قدرتهای بزرگ و
ناباور به اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی جلوگیری کرد و در این راستا دانشجویان
عزیز انقلابی و متعهد همیشه پیشرو بوده و در خطّ مقدم مبارزه و برخورد قرار دارند.

و همچنین نباید
بصورت مطلق از کنار حوزه‌ها رد شده و نقش حساس و مهم آنان را نادیده گرفت و یا
بطور مطلق دفاع کرد و چشم‌بسته، بطور دربست، تمامی آنچه که در حوزه‌ها می‌گذرد،
قبول کرد بلکه با یک معیار درست و قسطاس مستقیم الهی و منطقی باید واقعیتها را دید
و نقاط مثبت و منفی را از هم جدا کرد و با بیداری و هوشیاری از نقاط منفی کاست و
در تقویت نقاط مثبت کوشید و در میان هر دو قشر افراد متعهد و انقلابی فراوانند و
صادقانه در خدمت خدا و خلق خدا بوده‌اند و هستند و خواهند بود و به تعبیر حضرت
امام قدس سره که در یکی از موارد دربارۀ جوانان انقلابی چنین می‌فرماید:

«فرزندان انقلابی‌ام،
ای کسانیکه لحظه‌ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید. شما بدانید که
لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت بشما می‌گذرد. می‌دانم که بشما سخت می‌گذرد
ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی‌گذرد. می‌دانم که شهادت شیرین‌تر از عسل در پیش
شماست مگر برای این خادمتان اینگونه نیست ولی تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض
و کینه انقلابیتان را در سینه‌ها نگه دارید. با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و
بدانید که پیروزی از آن شماست».

(29/4/67)

و در جای دیگری
درباره عظمت و نقش علماء متعهد به اسلام این طور می‌فرماید:

«نکته دیگری که
از باب نهایت ارادت و علاقه‌ام بجوانان عرض می‌کنم اینست که در مسیر ارزشها و
معنویات از وجود روحانیت و علماء متعهد اسلام استفاده کنید و هیچگاه و تحت هیچ
شرائطی خود را بی‌نیاز از هدایت و همکاری آنان ندانید. روحانیون مبارز و متعهد به
اسلام در طول تاریخ و در سخت‌ترین شرائط همواره با دلی پر از امید و قلبی سرشار از
عشق و محبت به تعلیم و تربیت هدایت نسلها همت گماشته‌اند و همیشه پیشتاز و سپر
بلای مردم بوده‌اند بر بالای دار رفته‌اند و محرومیتها چشیده‌اند. زندانها رفته‌اند
و اسارتها و تبعیدها دیده‌اند و بالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بوده‌اند و در
شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسیده بودند
روح امید و حیات را بمردم برگرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده‌اند».

(29/4/67)

و در عین حال که
از نقش مهم و هدایتگر روحانیت اصیل و متعهد به اسلام پرده برداشته و با بیانی اوفی
و روشن ابعاد و زوایای مختلف موضوع را تشریح می‌نماید و از جوانها می‌خواهد در تحت
هیچ شرایطی دست از آنان برنداشته و از حریم آنان دوری نگزینند و بطور مداوم در
محور آنان بچرخند با صراحت می‌فرمایند این دفاع مطلق نبوده و دارای حدود و قیودی
می‌باشد همچنانکه جریان جوانها و دانشگاهیها نیز چنین است با شناخت معیار و با
سنجش قرار دادن معیار درست می‌توان با هر دو جریان برخورد کرد و روی نقاط قوت و
توان و مثبت انگشت گذاشت و در تحکیم و توسعۀ آن کوشید و با نقاط ضعف و منفی نیز
برخورد نمود و راه علاجش را پیدا کرد و این وظیفه نیز اگر چه مربوط به همگان می‌باشد
اما طلاب جوان و انقلابی و دانشجوی متعهد به اسلام بیشتر می‌توانند نقش ایفا
نمایند و تبیین این امر از اهم وظایف حوزه‌ها و دانشگاهها است.

سخنان حضرت امام
رضوان الله علیه را در این باره بشنویم:

«البته تذکر این
نکته لازم است که در تمام نوشته‌ها و صحبتها و هر وقت نام روحانیت را بمیان آورده‌ام
و از آنان قدردانی نموده‌ام مقصودم علماء پاک و متعهد و مبارز است که در هر قشری
ناپاک و غیرمتعهد وجود دارد و روحانیون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاک دیگر بیشتر
است و همیشه این دسته از روحانیون مورد لعن و نفرین خدا و رسول و مردم بوده‌اند و
ضربات اصلی را باین انقلاب روحانیون وابسته و مقدس مآب و دین‌فروش زده‌اند و می‌زنند
و روحانیون متعهد ما همواره از این بی‌فرهنگها متنفر و گریزان بوده است».

(29/4/67)

آری! اگر
روحانیون و طلاب انقلابی و دانشجویان متعهد به انقلاب اسلامی و افکار حضرت امام
هوشیارانه موضوعات را پیگیری ننمایند و مواظب اساتید منحرف و مخالف انقلاب نگردند
و تدریجا ً کرسی‌های تدریس در حوزه‌ها و دانشگاهها بدست آنان بیافتد، روزی مشاهده
خواهیم کرد ارزشهای انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله و دفاع
از مبارزه و مبارزان و حمایت از خط مستضعفین و محرومین- که همانا شاخص اصلی خطّ
حضرت امام است- به ضدّ ارزش تبدیل شده و فرصت‌طلبان و مرفّهین بی‌درد بر منابع
کلیدی مملکت مسلط شده و با نام اسلام و انقلاب به حیات انقلابیون حقیقی و واقعی خاتمه
می‌دهند و آنان را با برچسب‌های ناچسب بهر نوع تهمتی که دلشان می‌خواهد، متهم
نموده و موذیانه و مغرضانه از صحنه‌های اجرائی و سیاسی کشور کنارشان ساخته و
منزویشان می‌نمایند و آنقدر زیرکانه بکارها و مراکز تصمیم‌گیری مسلّط گردند که تا
قرنها اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله و نقش مبارزان راستین قابل طرح و دفاع
نباشد و دشمنان قسم خورده اسلام و قرآن و روحانیت متعهد و ملتهای مظلوم طوری مسلط
گردند که به این سادگی و آسانی نشود با آنان مقابله کرد و در برابرشان ایستاد از
حالا باید جلو این نوع خطرات را گرفت تا چنان آینده ظلمانی و تاریکی بسراغ ماها
نیاید و با توجه به مطالبی که در بالا گذشت مشخص می‌شود که پیام این جمله حضرت
امام رضوان الله علیه که در فراز پایانی تبیین یکی از توطئه‌های دشمنان خدا و
بشریت تحت عنوان- د- آمده است چقدر بلند و بالاست که می‌فرماید:

«و این توصیه
بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینی است و توطئه‌ها در دانشگاهها از عمق ویژه‌ای
برخوردار است و هر قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند باید مواظب توطئه‌ها
باشند».

(وصیتنامه سیاسی الهی حضرت امام «ره»)

و اگر مواظبت
نکنند و مسئله را جدّی تلقی ننمایند مدافعان راستین ولایت فقیه که سابقه درخشان
دوران حیات با برکت حضرت امام را دارند در انزوا قرار گرفته و با برچسبهائی نادرست
و منافقانه از صحنه کنار گذاشته می‌شوند و مخالفان خطّ امام و فکر امام و توجیه‌گران
مخالفتهای دوران حضرت امام تحت عنوان دفاع از ولایت فقیه اگر چه در باطن ایمان
نداشته باشند بدلیل مخالفتهای مکرری که در دوران گذشته نشان دادند روی کار آمده،
در قلع وقمع فرزندان انقلاب و امام و بسیجیان فکری و عملی، از هیچ کوششی کوتاهی
نمی‌نمایند چون رسالت خویش را در این می‌دانند.

به یاری خدای
عالم در آینده در فصلهای مناسب در این‌باره باز مطالبی در اختیار علاقمندان قرار
خواهیم داد.

ادامه دارد

 

/

مبانی رهبری در اسلام

قسمت هفتم

مبانی رهبری در
اسلام

حجه الاسلام
والمسلمین محمّدی ری شهری

در مقالات گذشته،
فلسفه مطلق رهبری، ولایت فقیه و رهبری معصوم مورد بررسی قرار گرفت و نیز در رابطه
با تبیین فلسفه ولایت تکوینی و رهبری باطنی انسان کامل، در مقالۀ گذشته تعریف
ولایت تکوینی و مراتب آن از نظر خوانندگان گرامی گذشت و اینک شرح احادیثی که نیاز
انسان را در وصول به مقصد اعلای انسانیّت، به رهبری باطنی مطرح نموده است:

رهبری باطنی امام

بررسی دقیق قرآن
و روایات اسلامی در زمینۀ امامت و رهبری، نشان می‌دهد که نقش انسان کامل یا امام
در هدایت سایر انسانها فراتر از ارائۀ طریق و نشان دادن راه است، او علاوه بر این،
افراد مستعد را در طی کردن راه و رسیدن به مطلوب واقعی خود که وصول به کمال مطلق
است یاری می‌کند.

به عبارت دیگر:
نقش امام در تکامل انسان تنها نشان دادن راه تکامل نیست بلکه ارواح افراد مستعد
تکوینا ً در پرتو انوار باطنی او پرورش می‌یابند و راه به سوی کمال مطلق را طی می‌کنند.

در کتاب اصول
کافی بابی منعقد شده تحت عنوان اینکه «امامان نور خداوند متعال هستند» [1] در
این باب شش روایت آمده که کلمۀ «نور» را در آیات متعددی به امام تفسیر کرده‌اند.

در روایت اوّل
ابوخالد کابلی گوید: از امام باقر علیه السّلام خواستم که این آیه کریمه را برایم
توضیح دهد:

«فآمنوا بالله و
رسوله والنور الذّی انزلنا».

ایمان بیاورید به
خدا و رسولش و نوری که فرو فرستادیم.

امام در پاسخ
فرمود: به خدا سوگند که آن نور، نور امامان از خاندان محمّد صلّی الله علیه و آله
است که تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. بخدا آنها نوری هستند که خدا نازل فرمود،
بخدا آنها نور خدا در آسمانها و زمین‌اند، بخدا نور امام در دلهای مؤمنان روشن‌تر
از خورشید روشنگر در روز است، بخدا آنها دلهای مؤمنان را منوّر می‌کنند و خداوند
مانع می‌شود نورشان به هر کس مشیتّش تعلّق گرفته باشد، برسد که در این صورت دلهای
آنان تاریک می‌گردد…» [2].

از نظر این روایت
امام در موقعیّت ولایت تکوینی، خورشیدی است که فروزانتر از خورشید حسّی در باطن
نامحسوس جهان نورافشانی می‌کند و به ملکوت آسمانها و زمین نور می‌دهد و به ضمیر
انسانهای با ایمان روشنایی می‌بخشد و مؤمنان راستین در پرتو این نور نه تنها راه
رسیدن به مقصد اعلای انسانیّت را می‌بینند بلکه به این مقصد واصل می‌گردند.

به عبارت دیگر
همانطور که خورشید حسّی علاوه بر ارائه طریق تکامل مادّی، تکوینا ً در تکامل مادی
انسان مؤثّر است، همچنین خورشید معنوی امام علاوه بر ارائۀ طریق تکامل معنوی در
تکامل معنوی انسان تکوینا ً تأثیر دارد.

علامۀ طباطبائی
رضوان الله تعالی علیه پس از تعریف ولایت تکوینی به شرحی که در مقالۀ ششم گذشت
دربارۀ نقش تکوینی امام در هدایت انسان چنین می‌فرماید:

کسی که حامل
درجات قرب و امیر قافلۀ اهل ولایت بوده و رابطۀ انسانیّت را با این واقعیّت حفظ می‌کند
در لسان قرآن «امام» نامیده می‌شود. «امام» یعنی کسی که از جانب حق سبحانه برای
پیشروی صراط ولایت اختیار شده و زمام هدایت معنوی را در دست گرفته. ولایت که به
قلوب بندگان می‌تابد، اشعّه و خطوط نوری هستند از کانون نوری که پیش اوست و
موهبتهای متفرّقه، جویهایی هستند متّصل به دریای بیکرانی که نزد وی می‌باشد. [3]

امام آن شخص هادی
است که از نظر جنبه ملکوتی موجودات آنها را رهبری می‌کند و مقام «امامت» یک نوع
ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن که توأم با هدایت می‌باشد، و هدایت در اینجا
به معنای رساندن به مقصد است نه تنها راهنمایی و ارائۀ طریق که کار پیغمبران و
رسولان بلکه عموم مؤمنانی است که از راه موعظه و نصیحت مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند.
[4]

در رابطه با
اثبات این مدّعا، در کتاب «شیعه در اسلام» [5] در
فصل ششم از بخش مربوط به امام شناسی تحت عنوان «امامت در باطن اعمال» چنین آمده:

«امام چنانکه
نسبت به ظاهر اعمال مردم، پیشوا و رهنما است، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و
رهبری دارد و اوست قافله سالار کاروان انسانیّت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند.

برای روشن شدن
این حقیقت به دو مقدّمه زیرین باید عطف توجه نمود:

اوّل: جای تردید
نیست که به نظر اسلام و سایر ادیان آسمانی یگانه وسیلۀ سعادت و شقاوت (خوشبختی و
بدبختی) واقعی و ابدی انسان، همانا اعمال نیک و بد اوست که دین آسمانی تعلیمش می‌کند
و هم از راه فطرت و نهاد خدادادی نیکی و بدی آنها را درک می‌نماید…

و جای شک و تردید
نیست که خدای آفرینش که از هر جهت بالاتر از تصوّر ما است. مانند ما تفکّر اجتماعی
ندارد و این سازمان قراردادی آقائی و بندگی و فرمانروایی و فرمانبری و امر و نهی و
مزد و پاداش در بیرون از زندگی اجتماعی ما وجود ندارد. و دستگاه خدایی همانا
دستگاه آفرینش است که در آن هستی و پیدایش هر چیز به آفرینش خدا طبق روابط واقعی
بستگی دارد و بس….

از این بیان باید
نتیجه گرفت که میان اعمال نیک و بد و میان آنچه در جهان ابدیّت از زندگی و
خصوصیّات زندگی هست، رابطه واقعی برقرار است که خوشی و ناخوشی زندگی آینده به
خواست خدا مولود آن است.

و به عبارت ساده‌تر
در هر یک از اعمال نیک و بد، در درون انسان واقعیّتی بوجود می‌آید که چگونگی زندگی
آینده او مرهون آن است…

خلاصه انسان در
باطن این حیات ظاهری، حیات دیگر باطنی «حیات معنوی» دارد که از اعمال وی سرچشمه می‌گیرد
و رشد می‌کند و خوشبختی و بدبختی وی در زندگی آن سرا، بستگی کامل به آن دارد…

خلاصه انسان در
باطن این حیات ظاهری، حیات دیگر باطنی «حیات معنوی» دارد که از اعمال وی سرچشمه می‌گیرد
و رشد می‌کند و خوشبختی و بدبختی وی در زندگی آن سرا، بستگی کامل به آن دارد…

دوّم: اینکه
بسیار اتّفاق می‌افتد که یکی از ما کسی را به امری نیک یابد راهنمایی کند در حالی
که خودش به گفتۀ خود عامل نباشد ولی هرگز در پیغمبران و امامان که هدایت و
رهبریشان به امر خدا است این حال تحقق پیدا نمی‌کند. ایشان به دینی که هدایت می‌کنند
و رهبری آن را به عهده گرفته‌اند، خودشان نیز عاملند و به سوی حیات معنوی که مردم
را سوق می‌دهند، خودشان نیز دارای همان حیات معنوی می‌باشند، زیرا خدا تا کسی را
خود هدایت نکند هدایت دیگران را به دستش نمی‌سپارد و هدایت خاص خدایی تخلّف بردار
نیست.

از این بحث می‌توان
نتایج زیر را بدست آورد:

1-   
در هر امّتی،
پیغمبر و امام آن امّت در کمال حیات معنوی دینی که به سوی آن دعوت و هدایت می‌کنند،
مقام اوّل را حائز می‌باشند زیرا چنانکه شاید و باید به دعوت خودشان عامل بوده و
حیات معنوی آن را واجدند.

2-   
چون اولند و
پیشرو و راهبر همه هستند، از همه افضلند.

3-   
کسی که رهبری
امّتی را به امر خدا به عهده دارد چنانکه در مرحلۀ اعمال ظاهری رهبر و راهنما است
در مرحلۀ حیات معنوی نیز رهبر و حقایق اعمال با رهبری او سیر می‌کنند. [6]

از
اینگونه آیات استفاده می‌شود که: امام علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای یک نوع
هدایت و جذبه معنوی است که از سنخ عالم امر و تجرّد می‌باشد و به وسیلۀ حقیقت و
نورانیّت و باطن ذاتش، در قلوب شایسته مردم تأثیر‌و‌تصرّف می‌نماید‌ و‌آنها را به
سوی مرتبۀ کمال و غایت ایجاد جذب می‌کند. دقّت شود.» [7]

اکنون در صدد شرح
و بررسی تفصیلی مطالب استاد نیستیم. لکن می‌توان گفت آنچه در کلام ایشان آمده، جمع‌بندی
آیات و روایاتی است که نقش امام در هدایت باطنی انسان از آنها استنباط می‌گردد و
خلاصه کلام در این زمینه اینکه: ولایت و هدایت باطنی و نورانیتی که در اثر انجام
تکالیف الهی برای انسان حاصل می‌شود، از طریق امام به او افاضه می‌گردد، و در یک
جمله: امام واسطه فیض ولایت است. و بهمین دلیل بدون اعتقاد و ارتباط با او تحقق
ولایت معنوی برای انسان امکان‌پذیر نیست و این همان واقعیّتی است که در روایات
اسلامی با این عنوان که بدون ولایت هیچ عملی پذیرفته نیست قاطعانه مورد تأکید قرار
گرفته است [8]، برای
نمونه یکی از آن روایات را در اینجا ذکر می‌کنیم.

«والّذی بعثنی
بالحقّ نبیّا ً لو أنّ رجلاً لقی الله بعمل سبعین نبیّا ً ثمّ لم یأت بولایه الأمر
من اهل البیت ما قبل الله منه صرفا ً ولاعدلا ً». [9]

قسم به خدایی که
مرا بحقّ به نبوّت مبعوث نموده اگر کسی خدا را ملاقات کند در حالی که اعمال صالحۀ
هفتاد پیامبر را در پروندۀ اعمالش ثبت شده داشته باشد ولی ولایت خاندان رسالت را
همراه نداشته باشد، خداوند هیچ عمل واجب و مستحبّی را از او نمی‌پذیرد.

ارائۀ اعمال امّت
به امام

با ملاحظۀ آنچه
دربارۀ ولایت امام بر اعمال امت بیان شد، تا اندازه‌ای می‌توان رازارائه چهرۀ
ملکوتی اعمال امت به امام را آن طور که در متون اسلامی آمده، گشود، در سورۀ توبه
آیه 105 می‌خوانیم:

«وقل اعملوا
فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون».

بگو عمل کنید که
خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می‌بینند.

در حدیث است که
رسول گرامی اسلام فرمود:

اعمال شما هر روز
بر من عرضه می‌شود، وقتی کارهای نیک شما را می‌بینم از خدا برای شما طلب افزایش می‌کنم
و وقتی کارهای بد شما را می‌بینم برای شما از خدا آمرزش می‌خواهم [10].

بررسی احادیثی که
در این رابطه وارد شده است نشان می‌دهد که ارائۀ اعمال امت پیامبر اسلام به او به
دلیل موقعیّت نبوّت او نیست بلکه به دلیل موقعیّت امامت اوست و لذا این برنامه
برای همۀ امامان و پیشوایان معصوم بعد از او نیز اجراء می‌گردد. امام صادق علیه
السّلام در تفسیر کلمه «المؤمنون» در آیه 105 توبه که گذشت می‌فرماید: «ایّانا
عنی» [11] یعنی
مقصود از مؤمنانی که در کنار خدا و پیغمبر او، ناظر اعمال امت هستند، ما هستیم.

به عبارت دیگر
نظارت بر اعمال امّت از شئون رهبری باطنی پیشوایان خاصّ الهی است، این شأن در عصر
رسول گرامی اسلام مخصوص او بود و پس از او اختصاص به امیرالمؤمنین علیه السّلام و
همچنین امامان بعد از اوست و در حال حاضر پرونده اعمال او و همۀ مردم جهان بر
پیشگاه مقدّس ولی عصر ارواحنا له الفداء ارائه می‌گردد. و اینک یک نمونه عینی:

یکی از اصحاب
امام صادق علیه السّلام بنام داود رقی می‌گوید: من پسرعمویی داشتم معاند و خبیث،
شنیدم او و خانواده‌اش در تنگدستی، به سر می‌برند، عازم حج بودم، قبل از حرکت
حواله مبلغی پول برای او دادم، وقتی به مدینه رسیدم خدمت امام رفتم، امام بدون
مقدمه فرمود: اعمال شما روز پنجشنبه بر من عرضه شد، در کارهای تو صلۀ تو را نسبت
به پسرعمویت فلانی ملاحظه کردم، این عمل موجب خرسندی من گردید، چون می‌دانم صلۀ تو
برای او موجب تباه شدن عمر و فرا رسیدن مرگ او می‌شود [12].

نمونه‌ای دیگر:

عبدالله بن ابان
گوید: خدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم عدّه‌ای از دوستان
شما از من خواسته‌اند از شما تقاضا کنم که برای آنها دعا کنید؟ امام فرمود:

«والله إنّی
لأعرض اعمالهم علی الله فی کلّ یوم.»

به خدا قسم من هر
روز اعمال آنها را به خداوند عرضه می‌کنم.

این روایت علاوه
بر دلالت بر نظارت امام نسبت به اعمال امّت، وساطت او در فیوضاتی که از ناحیۀ خداوند
متعال برای عامل در نتیجه عمل حاصل می‌شود را نیز اثبات می‌نماید و رهبری باطنی
امام نسبت به اعمال در این کلام خیلی روشن دیده می‌شود.

امام و نظام زمین

از نظر روایات
اسلامی محدودۀ ولایت تکوینی انسان کامل در رهبری باطنی اعمال انسان خلاصه نمی‌شود
بلکه بقاء نظام طبیعی زمین مرهون وجود عنصری انسان کامل است به گونه‌ای که اگر
لحظه‌ای وجود انسان کامل از زمین گرفته شود نظم طبیعی آن بهم می‌خورد، امام باقر
علیه السّلام در این زمینه چنین می‌فرماید:

«جعلهم الله
عزّوجلّ ارکان الأرض أن تمید بأهلها». [13]

خداوند عزّوجلّ امامان
را ستونهای زمین قرار داد تا نظم و آرامش خود را حفظ کند و موجب اضطراب اهل خود
نگردد.

«لو أنّ الامام
رفع من الأرض ساعه لماجت بأهلها کما یموج البحر باهله». [14]

اگر امام ساعتی
از زمین برداشته شود هر آینه از شدّت لرزش با اهل خود موج بر می‌دارد همانطور که دریا
با اهلش موج می‌زند.

از حسن بن علی
الوشاء روایت شده که گوید، از امام رضا علیه السّلام پرسیدم: آیا زمین بدون امام
بجا می‌ماند؟ فرمود: نه گفتم: به ما روایت رسیده که زمین بی‌امام بجا نماند مگر
اینکه خدای بر بندگان خشم کند، فرمود: زمین بدون امام باقی نمی‌ماند و در این صورت
فرو می‌ریزد. [15]

امام و نظام جهان

روایات متعددی
نقش ولایت تکوینی امام را فراتر از نقش در رهبری باطنی اعمال انسان و تأثیر او در
برقراری نظم طبیعی زمین می‌دانند و تصریح می‌نمایند که نظام جهان ماده، مرهون وجود
مادّی امام و زندگی او در زمین است، در زیارت جامعۀ کبیره خطاب به امامان معصوم
علیهم السّلام می‌خوانیم:

«بکم ینزّل الغیث
و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض».

خداوند به وسیلۀ
شما باران را نازل می‌کند و به وسیلۀ شما کرات آسمانی را نگه می‌دارد که با زمین
برخورد نکنند.

هشام بن سالم می‌گوید
که از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می‌گوید: خداوند عزّوجلّ فرمود:

«… لو لم یکن
من خلقی فی الأرض فیما بین المشرق والمغرب إلاّ مؤمن واحد مع امام عادل لاستغنیت
بعبادتهما عن جمیع ماخلقت فی ارضی ولقامت سبع سماوات وارضین بهما». [16]

اگر در همۀ زمین
فردی با ایمان یافت نشود جز یکنفر با امامی عادل، نیازی به عبادت دیگری نیست و هر
آینه نظام آسمانها و زمین‌های هفتگانه برقرار خواهد بود.

ادامه دارد

 



[1]
اصول الکافی- جلد 1- صفحه 194 باب «أن الأئمه علیهم السّلام نورالله عزّوجلّ».

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنّتی

امام راحل سلام
الله علیه و فقه سنّتی

قسمت اوّل

آیت الله محمّدی
گیلانی

مسابقه و پیشدستی
در تحصیل سعادت جاویدانی مورد تشویق در قرآن کریم است بلکه رقابت و هم‌چشمی در
اکتساب نعیم فناناپذیر را مورد تکلیف قرار داده و آن را بهترین هم‌چشمی و تنافس
اعلام فرموده است: «وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون» (سورۀ مطفّفین- آیه 26).

تردیدی نیست که
توفیق وصول به آن سعادت و حیات مغبوط در گرو اعتقاد حق و عمل صالح است که دو بال
عروج به قلّه آن نعیم است و رویش این دو بال جز در حریم تربیت نبوّت ممکن نیست، و
فقط در پرتو مشکات آنکس که حجت بر عصمت وی قائم است می‌توان به سعادت ابدی ره
یافت، و از رحیق مختوم سرشار شد، و فقط رهبر معصوم است که «ماینطق عن الهوی ان هو
إلاّ وحی یوحی» چه وحی نصّ باشد و یا وحی معنی.

وحی نصّ و وحی
معنی

وحی نصّ، همان
قرآن مجید است و کتاب کریم است که معجزۀ خالدۀ رسول الله صلّی الله علیه و آله
بلکه همۀ پیمبران است و به مقتضای تسمیه‌اش به قرآن، حفظ در صدور را می‌طلبد و به
مقتضای تسمیه‌اش به کتاب حفظ در سطور را خواهان است و این دو گونه است حفظ بر امّت
مسلمه واجب است، هیچ گونه وثوقی به حفظ هیچ حافظی نیست مگر آنکه با کتابت مجمع
علیه از صاحبه مطابقت کند، کتابت اجماعی که متواترا ً از اسلاف به اخلاف رسیده بر
همان هیئتی که نخستین بار به اتّفاق صحابه محترم وضع گردیده است، چنانکه وثوقی به
کتابت هیچ کاتبی نیست مگر آن که با آنچه نزد حفّاظ مکرّم به سند صحیح متواتر است
موافقت نماید.

و با این عنایت
مزدوج «یعنی حفظ در صدور و سطور» که به قلوب امت محمدیّه فرموده است، قرآن کریم در
حرزی نفوذناپذیر محفوظ مانده و می‌ماند و وعدۀ الهی: «إنّا نحن نزّلناه الذّکر
وإنّا له لحافظون» (الحجر- آیه 9) انجاز یافته است و از تحریف و تبدیل و انقطاع
سند که به کتب سماویۀ پیشین اصابت کرده، مصون مانده است.

و وحی معنی، همان
سنّت است که مضمون آن را از وحی تلقّی نموده و برای مردم بیان کرده‌اند که قطعا ً
کلام الله نیست، و متابعت از سنّت و تمسّک به آن همانند متابعت از کتاب و تمسّک به
آن واجب است که: «اطیعواالله واطیعوا الرّسول» و «ما آتاکم الرّسول فخذوه…» برای
نمونه‌ای از کتاب در این حکم وجوبی کافی است و امّا از اخباری که دلالت دارند بر
وحی بعمنای دوّم یعنی وحی معنی که همان سنّت است به نقل دو خبر اکتفا می‌کنیم.

در اصول کافی در
خبری صحیح و طولانی از فضیل بن یسار نقل می‌کند که گفت: [سمعت ابا عبدالله علیه
السّلام یقول لبعض اصحاب قیس الماصر (قیس بن ماصر از متکلّمین اصحاب امام صادق
علیه السّلام است که کلام را از امام زین العابدین علیه السلام آموخته بود) ان
الله عزّوجلّ ادّب نبیه فاحسن ادبه فلمّا اکمل له الادب قال: «إنّک لعلی خلق ٍ
عظیم» ثم فوّض الیه امر الدّین والامه یسوس عباده] (ج 1- ص 266).

– شنیدم امام
صادق علیه السلام به بعضی از اصحاب قیس ماصر می‌فرمودند: خداوند عزّوجلّ پیمبرش را
تادیب فرمودند و محاسن آداب را به وی آموختند و چون آداب نیکو را جهت وی تکمیل
نمودند به وی خطاب کردند: «انّک لعلی خلق عظیم» سپس امر دین و امّت را به او تفویض
فرمودند که بدین وسیله بندگانش را سیاست و رهبری نماید.

دقّت لازم در
عبارت «أمر الدّین» روشن می‌کند که مقصود از آن همان احکام شرعی مربوط به افعال
عباد است که بیان آن به رسول الله صلّی الله علیه و آله تفویض گردیده است که ظاهرا
ً مدلول آیۀ: «وأنزلناه إلیک الذّکر لتبیّن للنّاس مانزّل الیهم» (النحل آیه 44)
می‌باشد.

یعنی غایت انزال
تدریجی ذکر و قرآن به تو و اثبات رسالتت بدینوسیله، این بوده که تبیین نمائی آنچه
از احکام الهی را که به جهت مردم نازل گردیده است. و به عبارتی: از اهداف نزول
تدریجی قرآن و اثبات صدق تو در دعوی رسالت از جانب خدایتعالی بدینوسیله، این است
که قول و فعل و تقریر تو در تبیین احکام الهی برای مردم حجت باشد، بلکه مدلول آیۀ
شریفه در دلالت بر مطلوب از روایت مزبور روشن‌تر است و به این بیان، عبارت «ما
نزّل الیهم» اشاره به «وحی معنی» قسیم «وحی نصّ» است که قبلا ً گفتیم.

و خطیب بغدادی در
کتاب «الکفایه فی علم الروایه» از رسول الله صلّی الله علیه و آله نقل می‌کند:
[انّه قال: الا انی اوتیت «الکتاب و مثله معه- الا أنّی قد اوتیت-» القرآن و مثله
الا یوشک رجل شعبان علی اریکته یقول: علیکم بهذا القرآن فما وجدتم فیه من حلال
فاحلّوه و ماوجدتم فیه من حرام فحرموه] (ص 9).

– که آن حضرت
فرمودند: هان! یقینا ً بمن قرآن و مثل قرآن «یعنی سنّت» داده شده است هان! بزودی
می‌بینم مردی با شکم سیر چون نو عروسی در حجله، می‌گوید: فقط به قرآن تمسّک کنید
آنچه را قرآن حلال کرده حلال بشمرید و آنچه را که حرام کرده حرام بشمرید! یعنی
سنّت قابل تمسّک نیست!

باری سعادت ابدی
چنانکه گفتیم در پرتو تربیت در حجر کتاب و سنّت ممکن است ولی بعد از رحلت رسول
الله صلی الله علیه و آله فتنۀ عمیائی که پدید آمد، دستیابی به سنّت به معنائی که
بیان گردید بسیار دشوار شد خصوصا ً مکتبهای مختلفی که بظهور رسید و دشمنان اسلام
برای خاموش نمودن نور اسلام به هر وسیله ممکن تمسّک کردند و بناچار ائمّۀ اطهار
صلوات الله علیهم که مستودع و امانتدار کتاب و سنّت بودند، در تبیین سنّت، بسیاری
از اوقات از بیان صریح خودداری می‌نمودند و با بیانهای توریه‌ای و چند پهلو، مطلب
را ادا می‌کردند و در روایاتی که برخی از آنها بعدا ً با منابع نقل می‌شود آمده
است: «کلام ما گاهی قابل حمل به هفتاد وجوه و محامل است، فقیه آنکس است که از میان
آنها مقصد ما را دریابد» و الزاما ً معرفت به وجوه مطابق با واقع بوسیله تعلیم
یافتگان در مکتب آنها یعنی اصحابشان و فقهاء شیعه علیهم السّلام است.

مقصود از فقه
سنّتی چیست؟

لذا امام آن راحل
عظیم در حفظ «فقه سنّتی» اصراری فوق‌العاده داشت و متکررا ً توصیه می‌فرمودند و از
آنجمله در بند «ط» از وصیتنامه سیاسی الهی در تعداد موانع و خطراتی که این ودیعۀ
الهی یعنی جمهوری اسلامی را تهدید می‌کنند چنین می‌فرمایند:

«ط- وصیّت
اینجانب به حوزه‌های مقدسه علمیه آن است که کرارا ً عرض نموده‌ام که در این زمان
که مخالفین اسلام و جمهوری اسلامی کمر به براندازی اسلام بسته‌اند و از هر راه
ممکن برای این مقصد شیطانی کوشش می‌نمایند و یکی از راههای با اهمیّت برای مقصد
شوم آنان و خطرناک برای اسلام و حوزه‌های اسلامی نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار
در حوزه‌های علمیه است که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه‌ها با اعمال
ناشایسته و اخلاق و روش انحرافی است و خطر بسیار عظیم آن در درازمدت به مقامات
بالا رسیدن یک یا چند نفر شیّاد که با آگاهی بر علوم اسلامی و جا زدن خود را در
بین توده‌ها و قشرهای مردم پاکدل و علاقه‌مند نمودن آنان را به خویش و ضربه مهلک
زدن به حوزه‌های اسلامی و اسلام عزیز و کشور در موقع مناسب می‌باشد… .

و شاید تز نظم در
بی‌نظمی است از القائات شوم همین نقشه‌ریزان و توطئه‌گران باشد. در هر صورت وصیّت
اینجانب آن است که در همه اعصار خصوصا ً در عصر حاضر که نقشه‌ها و توطئه‌ها سرعت و
قوت گرفته است، قیام برای نظام دادن به حوزه‌ها لازم و ضروری است که علماء و
مدرسین و افاضل عظیم‌الشأن صرف وقت نموده و با برنامه دقیق صحیح حوزه‌ها را و
خصوصا ً حوزه علمیه قم و سایر حوزه‌های بزرگ و با اهمیّت را در این مقطع از زمان
از آسیب حفظ نمایند و لازم است علماء و مدرسین محترم نگذرند در درسهایی که مربوط
بفقاهت است و حوزه‌های فقهی و اصولی از طریقه مشایخ معظّم که تنها راه برای حفظ
فقه اسلامی است منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و
ابتکار و تحقیق‌ها افزوده شود و فقه سنّتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست
شدن ارکان تحقیق و تدفیق است محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد».

پس مراد آنحضرت
از «فقه سنّتی» فقهی است که بر سنّت و روش موروث از فقهاء عظام گذشته علیهم
السّلام در مقام استنباط از کتاب و اصول متلّقات از رسول الله صلّی الله علیه و
آله و ائمۀ معصومین صلوات الله علیهم استوار است و آن مبانی استنباط است که ضامن
وصول به مقاصد وحی و نبوت می‌باشد و همین است مقصود آیت الله العظمی علامه حلّی
رضوان الله علیه در افتتاح کتاب تذکره الفقهاء:

«امّا بعد فان
الفقهاء علیهم السلام هم عمده الدّین ونقله شرع رسول رب العالمین و حفظه فتاوی
الائمه المهدیین صلوات الله وسلامه علیهم اجمعین وهم ورثه الأنبیاء والذین یفضل
مدادهم علی دماء الشّهداء وقد جعل رسول الله علیه و آله النظر الیهم عباده
والمجالسه لهم سعاده، واقتفاء اثرهم سیاده، والاکرام لهم رضوان الله، والاهانه لهم
سخط الله فیجب علی کل احد تتبع مسالکهم واقتفاء آثارهم والاقتداء بهم فی ایرادهم و
اصدارهم واتباعهم فی اظهار شرع الله تعالی وابانه احکامه واحیاء مراسم دین الله
واعلان اعلامه وقد عزمنا فی هذا الکتاب الموسوم بتذکره الفقهاء علی تلخیص فتاوی
العلماء وذکر قواعد الفقهاء علی احق الطرائق و اوثقها برهانا واصدق الاقاویل و
اوضحها بیانا ً وهی طریقه الامامیّه الآخذین دینهم بالوحی الالهی والعلم الرّبانی
لابالرأی والقیاس ولاباجتهاد الناس…».

– فقهاء علیهم
السّلام پشتیبان دین و بیان کنندگان شرع رسول الله و حافظان فتاوای ائمه مهدییّن
صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین می‌باشند، و آنها ورثه انبیاءاند و آن طائفه‌ای
هستند که مدادشان بر خونهای شهیدان گلگون کفن برتری دارد و پیمبراکرم صلی الله
علیه و آله نظر کردن بسویشان را عبادت و همنشینی با آنان را سعادت و پیروی از آنها
را سیادت و اکرام به آنها را رضوان الله و اهانت به آنها را غضب الله قرار داده
است، پس بر همه واجب است که پی جوی راه آنان و دنبال رو آثار آنها باشند و در دخول
و خروج همۀ شئون زندگی به آنان اقتداء کنند و در اظهار شریعت الهی و تبیین احکام و
احیاء مراسم دین و برافراشتن پرچمهای آن، پیرو فقهاء عظام باشند. و ما اراده داریم
که در این کتاب مسمّی بتذکره الفقهاء فتاوای علماء را تلخیص کنیم و قواعد فقهاء را
بر احقّ روشها و محکمترین و صادق‌ترین و روشن‌ترین آنها که همان سنّت و طریقۀ
امامیّه است، بیان کنیم، فقط امامیه‌اند که دینشان را بوسیلۀ وحی الهی و علم
ربّانی اخذ می‌کنند، معالم و مبانی احکامشان به رأی و قیاس و به اجتهاد رائج بین
قوم نیست…

گفتم: «فتنه
عمیاء بعد از ارتحال رسول الله صلی الله علیه و آله» ولی لازم است به عمق آن توجه
شود و در این باره در تعبیر امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه شقشقیّه تدبّر کافی
نمائید:

«طفقت ارتأی بین
ان اصول بید جذّاء او اصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و
یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه». (نهج البلاغه- ج 1- شرح عبده ص 85).

– به اندیشه فرو
رفتم که چه کنم؟ آیا با دست بریده حمله کنم، یا در این تیرگی کور که سالخورده در
آن فرتوت و خردسال در آن پیر می‌شود و مؤمن در آن رنجور می‌گردد تا پروردگارش را
ملاقات کند.

بلی تیرگی کور!
تیرگی‌ای که معلول پشت کردن به سیره رسول الله صلی الله علیه و آله بوده سیره‌ای
که تجلی گاه الله اکبر بوده و مؤمنان با تأسّی به آن اسوه حسنه، در هنگام صلوات
لمس می‌کردند که فوق دنیا هستند، و از این روی تکالب بر سر دنیا و جاه‌طلبی و مال‌اندوزی
نسبت به آنان بی‌موضوع بود، این وارستگی، معلول وابستگی به ایمان خالص، ایمانی که
مستولی بر همۀ جسم و جان است بوده است ایمانی که لاشریک له، ایمانی که اندیشه و
عقل را در تسخیر خود دارد.

متأسّفانه باین
نیروی الهی پشت کردند و عوامل تیرگی لازال روزافزون می‌شدند که از آنجمله فتوحات
پیاپی بی‌کنترل بوده است زیرا فتح کشورها همانگونه که به همراه برکات صدور اسلام
به اقطار زمین بوده و دولت و حکومت اسلامی را در پهنه جهان گسترش می‌داد، مبدء ضعف
و ناتوانی اساس حکومت نیز می‌گردید، چه با فتح و پیروزی، امم بسیاری به زور و
اجبار وادار به انقیاد و تسلیم می‌شدند و اکثر آنها ایمان به حکومت اسلامی و اسلام
نداشتند و ضمنا ً ره‌آوردهای این فتوحات، اموال و غنائمی بود که در خاطر دولتمردان
و رعایای اسلام خطور نمی‌کرد، و مایه بیداری طمعهای خفته شد، و نظر نفوسی را که جز
به دین الهی فکر نمی‌کردند بخود جلب کرد، و اندیشه‌ها را از خدایتعالی و الله
اکبر، بفنونی از خوشگذرانی و عیش و نوش متوجه نمود، اموال و غنائم به آنان چشمک، و
آنان، به آنها لبخند می‌زدند، بدیهی است که تبسّم به روی مال، تکاثر را بدنبال
دارد و از تکاثر، درهای آز بصورت گوناگون افتتاح می‌شود و هم ردیف آز که تجاوز
است، همچون ملازمی با آن همراه است و تنافسها و تفاخرها که لازم لاینفک تکاثرها بی‌رحمانه
عواطف و احساسات عموم را جریحه‌دار می‌کنند و طبعا ً تباغض عمومی را موجب می‌شوند…
در این فضای تاریک «تیرگی کور» بوده که امیرالمؤمنین علیه السّلام با کراهت زمام
امر را به کف گرفت و تمام همّ آن حضرت این بوده که اسلام ناب محمّدی صلوات الله
علیه و علی آله را تجدید کند ولی…

ادامه دارد

 

/

شفاعت روز قیامت

اصول اعتقادی
اسلام

معاد

شفاعت روز قیامت

(4)

آیت الله حسین
نوری

بحث ما دربارۀ
اصل «شفاعت» که یکی از اصول معارف اسلامی و از جمله مسائل مربوط به معاد است چه از
لحاظ افرادی که بر اساس شایستگی مخصوص و تقرّبی که بدرگاه حضرت حق دارند به انجام
شفاعت قیام می‌کنند و چه از جهت اینکه دربارۀ چه کسانی این شفاعت انجام خواهد شد
با توفیق خداوند پایان یافت. اکنون توجّه باین مطلب نیز لازم است که ایراداتی چند
به اصل شفاعت شده است که باید به پاسخ آنها نیز بپردازیم و آنها باین شرح است:

ایراد اوّل- وعدۀ
شفاعت که از جانب خداوند و پیشوایان بزرگ دین داده شده است موجب آن می‌شود که مردم
به انجام گناه و تخلّف از وظیفه خود جرئت پیدا کنند و بامید اینکه در روز قیامت
مشمول شفاعت شافعان قرار خواهند گرفت مرتکب گناه شوند و بلکه به انجام گناه تشویق
گردند و از طرفی این موضوع نیز روش است که هدف اصلی دین سوق دادن مردم بطرف بندگی
خدا و تأکید بر انجام وظائف اسلامی است بنابراین، شفاعت با روح دین منافات دارد.

ایراد دوّم-
شفاعت با اصلی که قرآن کریم تأسیس کرده و سعادت هر کسی را وابسته به عمل خودش
دانسته و فرموده است: «لیس للإنسان إلاّ ماسعی» [1] یعنی
«هر انسانی جز نتیجه سعی و کوشش خود چیز دیگری بدست نخواهد آورد» منافات دارد.

ایراد سوّم-
«شفاعت» با توحید منافات دارد و اعتقاد بآن نوعی شرک است زیرا مستلزم آن است که
افرادی در سلطنت و مقتضای ارادۀ خداوند دخالت کنند باید دانست که این اشکال را
وهّابی‌ها مطرح می‌کنند و بعضی افراد که با منطق اسلام آشنائی کامل ندارند را فریب
می‌دهند.

پاسخها

در پاسخ اشکال
اوّل باید توجه داشت که وعدۀ شفاعت از طرف خداوند و تبلیغ آن از جانب پیشوایان
بزرگ دین اگر به یکی از این دو صورت باشد البتّه موجب تجرّی مردم بر گناه می‌گردد:

1-   
افراد گناهکار یا
گناهی را مشمول شفاعت می‌گردد بطور مشخّص معیّن کنند مثل اینکه گفته شود مثلا ً
دروغگویان یا رباخواران یا کسانی که فلان عبادت واجب را ترک کنند مشمول شفاعت می‌شوند
یا گفته شود فلان گناه معیّن بواسطۀ شفاعت بخشوده خواهد شد.

2-   
همۀ گناهکاران را
مشمول شفاعت معرّفی کنند و بمردم اعلان نمایند که همۀ گناهکاران در نتیجه شفاعت
شافعان بخشوده خواهند شد.

روشن است که وعدۀ
شفاعت به یکی از این دو صورت موجب درهم شکسته شدن قوانین الهی خواهد بود ولی اگر
از هر دو جهت که گفته شد مبهم و نامعیّن باشد یعنی: نه تعیینی از جهت گناهان صورت
گرفته باشد که فلان گناه بوسیلۀ شفاعت مورد عفو و اغماض قرار می‌گیرد و نه تعیینی
از جهت مجرمین که فلان فرد یا فلان گروه از مجرمین مشمول شفاعت خواهند شد و نه
گفته شده است که همۀ گناهکاران مشمول شفاعت خواهند گشت در این صورت چون هیچکس نمی‌داند
که آیا شفاعت شامل او خواهد شد یا نه در میان خوف و رجاء (ترس و امید) گام برخواهد
داشت و با هدف اسلام که همواره می‌کوشد مردم را میان ترس و امید نگاه دارد هم‌آهنگ
خواهد شد.

چنانکه این منطق
قرآن مجید: «إن تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفّر نکم سیّئاتکم» [2] «یعنی
اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید ما گناهان کوچک شما را می‌بخشیم» هرگز موجب تجرّی
مردم بر گناهان نمی‌شود بلکه سعی می‌کنند که گناهان کبیره را و حتّی گناهان کوچک
را نیز که با تکرار جزء گناهان کبیره می‌شود ترک نمایند، عقیده به شفاعت نیز چون
بر اساس است که اگر انسان که دارای ایمان کامل به معارف اسلامی است چنانچه از
انجام گناه که موجب ضعف ایمان و قساوت قلب است اجتناب کند و در راستای انجام وظائف
اسلامی گام بردارد اگر احیانا ً گناهی از او صادر شد ممکن است بوسیلۀ شفاعت شافعان
روز قیامت بخشوده شود، هرگز موجب تجرّی بر گناه نمی‌شود.

این موضوع با
توجّه بآنچه که در مقالۀ قبل مورد تذکّر قرار دادیم روشنتر می‌شود چون از جمله
مطالبی که در مقالۀ پیش گفته شد این بود که قرآن کریم و اهلبیت حضرت رسول اکرم
صلّی الله علیه و آله افرادی را که ممکن است مشمول شفاعت گردند و همچنین اشخاصی که
شایستگی خود را از دست داده و موجب محرومیّت خود از شفاعت را فراهم کرده‌اند تا
حدّی معرّفی کرده‌اند مثلا ً قرآن مجید فرموده است: «لایشفعون إلاّ لمن ارتضی» [3] یعنی
شافعان روز قیامت تنها دربارۀ کسانی که دینشان مورد رضایت خداوند است شفاعت می‌کنند
و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند کسی که اگر مرتکب گناه گردید از گناه
خود پشیمان نشود و توبه نکند از شفاعت محروم است. [4]

و حضرت صادق علیه
السّلام فرمودند: «إنّ شفاعتنا لاتنال مستخفا ً بالصّلوه» [5] یعنی
شفاعت ما به کسانی که نماز خود را سبک می‌شمارند و اهمیّت لازم را بآن نمی‌دهند
نمی‌رسد بنابراین، اعتقاد به «شفاعت» نه تنها موجب تجرّی بر گناه نمی‌شود بلکه یکی
از عوامل سازندۀ انسانها است که آنها را وادار می‌کند در مسیری گام بردارند که
شایستگی خود برای شفاعت شافعان روز جزا را از دست ندهند.

پاسخ اشکال دوّم

در مورد شفاعت
نباید چنین تصّور شود که شفاعت انبیاء و ائمه علیهم السلام بر این اساس است که
آنها در برابر دستگاه با عظمت خداوند، اعمال نفوذ می‌کنند و ارادۀ خداوند را تغییر
می‌دهند و قانون الهی را نقض می‌نمایند و بعبارت دیگر شفاعت را نباید یکنوع پارتی
بازی تلقّی کرد و سلطنتی در کنار سلطنت ربوبی تصوّر نمود.

شفاعتی که یکی از
اصول قرآنی و اسلامی است همانطور که در مقاله‌های قبل شرح داده شد بر این اساس است
که رحمت و فیض بخشی پروردگار جهان که یک فرمول کلی در نظام عالم است و مخصوصا ً
رحمت و لطف خاصّی نسبت بانسانها دارد عواملی بوجود آورده است که تا ممکن است کار
آنها بسقوط و هلاکت نرسد و همانطور که یکی از دربهای رحمت بی‌متنای او توبه است،
یکی از دربهای رحمتش نیز شفاعت است تا باینوسیله افراد بشر بر اساس روابطی که در
دنیا با انبیاء و ائمّه علیهم السلام داشته‌اند و در پیروی از گفتار و راهنمائی‌های
حیات‌بخش آنان و در راستای راه آنان گام برمی‌داشته‌اند مشمول شفاعت آنها گردند و
از سقوط نجات پیدا کنند.

بنابراین، شفاعت
با این شرح چون در چهارچوبۀ خواست و ارادۀ خداوند رحیم صورت می‌گیرد نه با توحید
ذاتی منافات دارد نه با توحید در عبادت و نه نقض قانون الهی است بلکه در مورد خود
عمل به قانون الهی است چنانکه خود فرموده است:

«یا ایّها الذین
آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیله» [6] یعنی
«ای اهل ایمان تقوا را مراعات بکنید و با توجه به وسائل و اسباب بسوی پروردگار خود
گام بردارید» زیرا روشن است که توسّل به وسائل و تسبّب به اسباب با توجه باینکه
خدا است که سبب را آفریده است و خدا است که سبب را سبب قرار داده است و خدا است که
از ما خواسته است از این وسائل و اسباب برای سعادت خود استفاده کنیم ربطی به شرک
ندارد و عین توحید است چنانکه در اسباب و وسایل ظاهری و مادّی نیز مطلب بهمین
ترتیب است البته نکته مهم در اسباب معنوی این است که باید در مورد توسّل و استشفاع
با تحقیق و شناخت کامل این موضوع را بدست بیاوریم که چه کسی را خداوند وسیله قرار
داده است تا ما هم او را وسیله قرار بدهیم.

این تصّور که
شفاعت با توحید منافات دارد و اعتقاد بآن نوعی شرک است هر چند سابقا ً نیز احیانا
ً مطرح می‌شده است ولی پس از ظهور کیش وهابیّت بازار گرمتری پیدا کرده است کیش
وهابیّت کیشی است که بطرز بسیار سطحی و قشری دم از توحید می‌زند و بهمین بهانه
متأسّفانه بسیاری از معارف دقیق و بلندی که از فرهنگ ژرف و پرمایۀ اسلام سرچشمه می‌گیرد
را انکار می‌کند.

توحیدی که وهّابی‌ها
طرفدار آن می‌باشند مانند توحید اشاعره است که با بسیاری از اصول اسلامی مخالف است
و عقل هرگز بر پذیرفتن آن گردن نمی‌نهد و هم اکنون این کیش تقریبا ً مذهب رسمی
دولت سعودی بشمار می‌رود و با کمال تأسّف با تکیه به این مرام در تخریب و محو
بسیاری از آثار ارزشمند اسلامی گام برداشته است لازم است مسلمانان جهان در این
خصوص احساس مسؤولیّت بیشتری بکنند و جلو این جریانهائی که با شؤون اسلامی در تضادّ
است را امروز بگیرند که فردا دیر است.

پاسخ اشکال سوّم

از آنچه که در
مقاله‌های قبل دربارۀ شفاعتی که از متن تعالیم اسلام بدست آورده و گفته شد پاسخ
اشکال سوّم نیز روشن گردید زیرا شفاعت روز قیامت نیز بر اساس تجسّم روابط دنیوی
است یعنی همانطور که در روز قیامت اعمال انسانها- چه نیک و چه بد- تجسّم پیدا می‌کند
و اعمال خوب در چهرۀ نعمت‌های الهی تجلّی و اعمال بد در چهرۀ عذابهای خداوندی ظاهر
می‌شود روابطی نیز که انسانها در دنیا با اشخاص و اشیاء مختلف دارند و بخش مهمّی
از شؤون زندگی آنها را تشکیل می‌دهد و تأثیر زیادی در سرنوشت آنان دارد در روز
قیامت ظاهر می‌شود و شفاعت نیز در مورد خود تجلّی روابط مثبت انسان با قرآن و حضرت
پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهلبیت با عظمت آنحضرت علیهم السّلام و علمای
راستین اسلام و شهیدان راه خدا و مؤمنان کامل می‌باشد و نقش این روابط انسان‌ساز
در سعادت و تکامل انسانها نیز روشن است و چون تأسیس و همچنین تحکیم و تجدید این
روابط نیز جزء اعمال انسانها است بنابراین با آیه «لیس للإنسان إلاّ ماسعی» نه
تنها منافات ندارد بلکه تأکیدی است بر لزوم تأسیس و حفظ این روابط.

***

در پایان بحث
شفاعت از خداوند با کمال تضرّع مسألت می‌کنیم که این در را که دری از رحمت‌های
حضرت حق است بر روی ما هرگز نبندد و توفیق عنایت بفرماید تا خود را شایسته این
جریان رحمت بگردانیم.

اکنون با اندرز
زیبای سعدی بحث «شفاعت» را پایان می‌دهیم:

خرما نتوان خورد
از این تخم که کشتیم                                  دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم

بر لوح معاصی خط
عذری نکشیدیم                                       پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

ما کشتۀ نفسیم بس
آوخ که برآید                                         از ما بصف حشر چرا نفس نکشتیم؟

افسوس بر این عمر
گرانمایه که بگذشت                                    ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم

پیریّ و جوانی چو
شب و روز برآمد                              ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

ما را عجب ارپشت
و پناهی بود آنروز                             کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

گر خواجه شفاعت
نکند روز قیامت                                   شاید که زمشّاطه نرنجیم که زشتیم

ادامه دارد

 



[1]
سورۀ نجم- آیه 39.

/

حسن حساب و سوء حساب

هدایت در قرآن

قسمت سی و هفتم

تفسیر سوره رعد

حسن حساب و سوء
حساب

آیه الله جوادی
آملی

«للّذین استجابوا
لربّهم الحسنی، والّذین لم یستجبیوا له لو أنّ لهم ما فی الأرض جمیعا ً ومثله معه
لافتدوا به، أولئک لهم سوء الحساب ومأویهم جهنّم و بئس المهاد. أفمن یعلم أنّما
أنزل الیک من ربّک الحق کمن هو أعمی، انّما یتذکّر أولوا الألباب».

(سوره رعد- آیه 18 و 19)

پایان کار آنان
که دعوت پروردگارشان را لبیک گفتند، نیک است، و آنها که اجابت نکردند (نه تنها آن
عاقبت حسن را بدارند) بلکه اگر همه امکانات زمین در اختیارشان بود، حاضر بودند دو
برابر آن را بپردازند (تا از آن سوء خاتمه رهائی یابند) و برای آنها پایانی سخت و
بد هست و سرنوشتشان دوزخ و جهنم است و چه بد آرامگاهی است. آیا آن کس که می‌داند
این قرآن به حق از سوی پروردگارت (ای پیامبر) بر تو نازل شده است، مقام و مرتبه‌اش
نزد خداوند مانند کسی است که کور و نابینا (کافر) است؛ آری! تنها عاقلان و
خردمندان این حقیقت را متذکّر و یادآور می‌شوند.

***

خطر پیروی از کف‌های
روی آب

پس از اینکه در
آیات گذشته، اصول دین (توحید و نبوت و معاد) با برهان به اثبات رسید و شبهات
منکرین این اصول را یادآور شده و سپس به رد آنها پرداخت؛ آنگاه حقیقت توحید و
معارف را به عنوان یک مثل و بصورت آب زلال تبیین و باطل را مانند کف روی آب دانست
که آن آب نافع است و می‌ماند و این کف روی آب، باطل است و می‌رود.

سپس آیات کریمه
به وجه مشترک بین ایمان و آب زلال با کفر و کف روی آب می‌پردازد و خطرات پیروی از
آن کف‌ها را هم ذکر می‌فرماید، سپس چنین نتیجه‌ای می‌گیرد که:

آنان که ندای
الهی را اجابت کردند و قلبی داشتند که این فیض الهی را پذیرا بوده، عاقبت نیک و
سرانجام خوب، از آن آنها است ولی آنان که اجابت نکردند، اگر دو برابر امکانات زمین
در اختیارشان باشد، حاضرند تمام آن را به عنوان فدیه بدهند تا از آن عذاب الهی
برهند، ولی سوء حساب مال آنها است.

سوء حساب چیست؟

گاهی خداوند با
حسن حساب، محاسبه می‌فرماید و گاهی با سوءحساب. حساب حسن آن است که بسیاری از
لغزشها را ندیده به حساب آورد و یک پوشش و ستری بر گناهان انسان بیافکند. و این
حسن حساب را چند مرحله است:

1-   
یکی از مراحلش،
ستر و پوشش است یعنی گناهان را نادیده گرفتن که قرآن آن را «تکفیر سیئات» نیز
معرّفی می‌کند.

2-   
مرحلۀ دیگر،
مرحلۀ تبدیل سیئات به حسنات است که گناهان را به حسنات بر می‌گرداند.

3-   
و مرحلۀ نهائی،
مرحلۀ غفران سیئات و آمرزش گناهان است.

امّا سوءحساب آن
است که تمام سیئات یک شخص را در حضور خلایق بحساب آورند بدون اینکه گناهانش را
بپوشانند.

عفو و صفح

اگر خداوند
بخواهد با کسی حساب حسن داشته باشد، همۀ اعمال او را در روز قیامت به او نشان می‌دهد-
همانگونه که در روایات ما آمده است- بطوری که نه می‌بیند و نه می‌شنود. خدای سبحان
از او اقرار می‌گیرد و می‌پرسد که این اعمال را انجام دادی یا نه؟ و او اعتراف می‌کند.
سپس خداوند گناهانش را می‌بخشد بدون اینکه اجازه بدهد کسی که در کنار متّهم قرار
گرفته، ببیند یا بشنود و بگونه‌ای با آنها به محاسبۀ حسن، رفتار می‌کند که هیچ
نشانی از تبهکاریشان نیست. پس نه تنها عفو می‌کند بلکه صفح نیز می‌نماید که صفح
بالاتر از عفو است.

توضیح بیشتر:

اگر کسی در دنیا
نسبت به دیگری گناهی مرتکب شد و حقّ او را ضایع کرد؛ آن صاحب حق تا اندازه‌ای می‌تواند
نسبت به مجرم، احسان داشته باشد و آن اینکه برای کسی نگوید که او نسبت به من ستم
کرده و به رخ او هم نکشد و از او درگذرد؛ بیش از این دیگر- در دنیا- برای کسی
مقدور نیست. پس اگر کسی بخواهد مجرمی را مشمول محبّت و احسان خود قرار دهد، بیش از
این مراحل یاد شده، توانائی ندارد که در حق او احسان نماید؛ امّا هرچه این صاحب حق
نسبت به مجرم، محبت و احسان کند، او شرمنده‌تر می‌شود. چرا؟ برای اینکه بیادش می‌آید
که بد کرده و الآن مشمول محبت صاحب حق قرار گرفته؛ پس اگر صاحب حق بخواهد این
انفعال و شرمندگی را از مجرم برطرف کند، قدرت ندارد، و همواره مجرم در این انفعال
و عذاب درونی می‌سوزد و از صاحب حق برنمی‌آید که این عذاب وجدان و درونی او را
برطرف سازد.

امّا خدای سبحان
اگر خواست کسی را مشمول عفوش قرار دهد، نه تنها از او می‌گذرد بلکه «صّفح» هم می‌کند
بگونه‌ای که آن تبهکار از خاطره‌اش می‌رود که بد کرده است.

بهشتیانی که در
اثر توبه مشمول عفو خدای سبحان شدند، دیگر یادشان نیست که بد کرده‌اند تا در اثر
تذکّر، در بهشت، منفعل و شرمنده شوند و این از بزرگترین عنایات الهی است که در
اختیار غیر خدا نیست.

پس صفح ابلغ از
عفو است، زیرا نه تنها طرف مورد عفو قرار می‌گیرد که اصلا ً آن گناهش نادیده گرفته
می‌شود و انسان در دنیا نیز می‌تواند صفح کند که گناه طرف مقابل را نادیده بگیرد
ولی نمی‌تواند عذاب درونی او را برطرف سازد و این فقط خداوند است که نه تنها
گناهانش را نادیده می‌گیرد بلکه از یادش نیز می‌برد که هیچ عذاب وجدانی برایش
نباشد.

مهاد چیست؟‌

بنابراین، برای
کفار سوءالحساب است و مأوایشان نیز جهنم است یعنی ناچارند که به جهنم پناه ببرند،
چه اینکه بهشت، مأوای مؤمنین است «فان الجنه هی المأوی» (سوره نازعات- آیه 41) و
این جهنم بد «مهاد»ی است.

مهاد: هم به
معنای فرس گسترده است که انسان روی آن پا می‌گذارد و هم به معنای منزل آماده است.
انسان هر کاری که می‌کند، برای خود در آن دنیا منزل می‌سازد و ممهّد می‌کند یا به
عنوان درجات بهشت و یا به عنوان درکات جهنم.

تمام کارهای
انسان از عقیده و خلق و عمل، منزلسازی است. و این یک اصل قرآنی است که هر کس هر چه
می‌کند، برای خود، منزل می‌سازد ولی گاهی این منزل، مرفّه است و گاهی دردناک؛ گاهی
این فرش گسترده از حریر و استبرق است و گاهی از آتش سوزان.

در سورۀ اعراف
آیه 41 می‌خوانیم: «لهم من جهنّم مهاد و من فوقهم غواش»- اینها از جهنّم، چیزهای
آماده‌ای دارند که روی آن قرار می‌گیرند و بر روی آنها نیز غاشیه‌ها و پوشش‌هائی
از آتش است.

و این آتش دو نوع
است:

1-   
آتشی است که بدن
را می‌سوزاند همانگونه که فرمود: «کلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا ً غیرها
لیذوقوا العذاب» (سوره نساء- آیه 56)- هر چه پوست بدنشان بسوزد، پوست دیگری بجای
آن می‌رویانیم تا عذاب را خوب بچشند. این آتش جهنم است.

2-   
آتش دیگری خداوند
دارد که قلب و روح را می‌سوزاند و این آتش در دنیا نمونه ندارد چرا که این
«نارالله» است که از دل سر بر می‌آورد و فراگیر است. از یک جای معیّن نیست که جای
دیگر در امان باشد بلکه سر برآورده از درون و افروخته از دل است. «نار الله
الموقده التی تطّلع علی الأفئده»؛ در اینجا است که درون و بیرون انسان متأثر و
دردناک است.

انها علیهم
مؤصده»- اینها زیر پوشش عذاب‌اند و هیچ جائی از بدن و روحشان، آرام نیست.

«فی عمد ممدّده»-
در درون دربهای بسته شده دوزخ گرفتارند.

دربهای بهشت و
دربهای جهنم

قرآن می‌فرماید:
«مفتحه لهم الابواب»- دربهای بهشت بر روی بهشتیان گشوده شده است؛ البته هیچ بهشتی
حاضر نیست از بهشت بیرون رود ولی بهرحال دربهای بهشت باز است، نه احدی می‌تواند
وارد بهشت شود و نه کسی که در بهشت است، مایل است بیرون رود. «لایبغون عنها حولاً»
(سوره کهف- آیه 108)- هرگز مایل نیستند از آنجا منتقل شوند.

ولی در مورد
جهنّم وضعیّت به عکس است؛ نه کسی مایل است به جهنم برود و نه کسی می‌تواند از جهنم
بیرون بیاید. «کلّها ارادوا أن یخرجوا منها من غمٍّ أعیدوا فیها» (سوره حج- آیه
22).

چطور این دربها
بسته است؟

معمولا ً دربها
را به چند طریق می‌بندند: یک وقت است که گوشه‌اش را قفل می‌کنند و یک وقت است که
گیره‌ای می‌گذارند که دو نبش در را با هم می‌بندند و یک وقت گیره‌ای می‌گذارند و
سرتاسر دو نبش را با هم می‌بندند؛ می‌فرماید این نحوۀ بستن قسم سوّم است، یعنی
اینطور نیست که با قفل یک گوشۀ درب بسته شود بلکه قفل سرتاسر دو نبش درب را گرفته
است و این معنای «فی عمدٍ ممدّده» است. اگر دو لنگۀ درب را به هم متّصل کردند و
چیزی روی هم گذاشتند که از بالا تا پائین را بگیرد می‌گویند عمدی است که ممتد است
و از بالا تا پائین را گرفته است.

و تصویر آن در
جهنم به این گونه است که آن کفار در جهنم محصورند و قفلش هم سراسری است نه اینکه
گوشه‌ای را ببندد و گوشه‌های دیگرش باز باشد بلکه قفل، تمام درب جهنم را از بالا
تا پائین بسته است.

عذاب جسمانی و
عذاب معنوی

عذاب جهنم نیز بر
دو نحو است: عذاب جسمانی و عذاب معنوی. و عذاب معنوی مهم‌تر و سخت‌تر و دردناک‌تر
از عذاب جسمانی است. لذا در قرآن می‌فرماید: خدایا! تو کسی را که به جهنم بردی،
آبرویش را ریختی «ربنا انّک من تدخل النار فقد أخزیته» (سوره آل عمران- آیه 192) و
در همین حال، بر پیامبر و پیروانش از مؤمنین منّت می‌گذارد که ما در آن روز آبروی
اینها را حفظ می‌کنیم «یوم لایخزی الله النبی والذین آمنوا معه» (سوره تحریم- آیه
8).

پس عذاب روح بیش
از عذاب جسم است، هر چند عذاب جسم هم با عذاب روح، در جهنّم همراه است. و «مهاد»
گاهی بمعنی منزل آماده است که این درون و بیرون همه را یکجا شامل می‌شود و گاهی
بمعنای فرش گسترده است که در برابر او سقفی و غاشیه‌ای نیز وجود دارد و برای کفّار
این فرش گسترده و آن سقف همه از آتش دردناک است و این آتش هم درون و هم بیرون آنها
را می‌سوزاند.

و این لفظ «مهاد»
دربارۀ کسی که کار خیر می‌کند نیز آمده است زیرا آنطور نیست که کار خیر کسی هدر
رود و اگر انسانی کار خیری در دنیا انجام داد، او زمینۀ منزلسازی آخرتش را آماده
می‌سازد و آن را برای خود مهیّا می‌کند.

در سوره روم آیه
44 می‌خوانیم: «من کفر فعلیه کفره و من عمل صالحا ً فلأنفسهم یمهدون» هر کسی کفر
ورزید، علیه خود کفر ورزیده است (و به کسی آسیبی نرسانده است) و کسی که عمل صالح
انجام دهد، برای خودش آماده کرده است.

بنابراین، ایمان
به منزلۀ پذیرش آن آبی است که خدای سبحان نازل کرده و کفر بمنزلۀ سرگرم شدن با آن
کف روی آب است که همراه با سیل می‌آید. و همانطور که آب برکاتی دارد و تشنگان را
سیرآب می‌کند و به همه جای مراتع و مزرعه‌ها رسیدگی می‌کند و هوا را لطیف می‌نماید
و صدها فایده و منفعت دیگر دارد، از کف آب هیچ کاری ساخته نیست.

سپس برکات ایمان
و خطرات کفر را یکی پس از دیگری ذکر می‌فرماید که یک نمونه‌اش همین آیۀ مورد بحث
است.

اولواالأباب چه
کسانی هستند؟

و در ذیل آیه،
علّت محتوای آیه مطرح است. می‌فرماید: این مهاد چون مهاد بدی است و چون منزل بسیار
تلخ و سنگینی است، لذا آنها حاضرند تمام ذخائر دنیا را بدهند و از این عذاب برهند
و این شدنی نیست.

آنگاه در آیۀ
بعدی می‌فرماید: «أفمن یعلم أنّما انزل الیک من ربّک الحق کمن هو أعمی، انّما
یتذکر أولواالأباب»- آن که ایمان آورد و می‌داند، چیزی که از خدای سبحان بر تو
نازل شده، حق است، با کسی که ایمان نیاورد و نابینا و جاهل و کافر است؛ آیا اینها
یکسانند؟! او که قلبش ظرف معارف شد و از معارف لبریز شد و او که دارای لب و مغز
است، او متذکر می‌شود و همواره به یاد می‌آورد.

لب عبارت از مغز
است و لذا دربارۀ کفّار می‌فرماید: «وأفئدتهم هواء»- یعنی در روز قیامت تهی دل
هستند. پس همانگونه که دریاها و رودخانه‌ها لب دارند و محتوی دارند و از طرفی درون
حباب و کف روی آب خالی و تهی است، درون کافر نیز خالی است زیرا حق را نپذیرفته و
کسی که حق را نپذیرد، درونش تهی است.

آن که حق را
نپذیرفت و ایمان آورد، دارای لب و «لبیب» است و هر مؤمنی به اندازۀ ایمان و ظرفیت
خود لبیب و دارای لب است و مغز دارد. و کافر که هیچ سهمی از ایمان نبرده است، هیچ
لبّی ندارد و مانند همان حباب درون خالی است.

تذکر و بینائی از
خواص اولوالأباب

و خاصیّت لبیب
بودن، بینا بودن است لذا در این آیه کفّار را به کوردلان نابینا توصیف کرده و
مؤمنین را «ذوی‌الالباب» می‌خواند و چون این مؤمنین دارای مغز و عقل‌اند، لذا
متذکر می‌شوند. انسان که دشمنی را می‌بیند و می‌شناسد، به فکر دفاع است؛ او که نمی‌بیند
و نمی‌شناسد که به فکر دفاع نیست. مؤمن مانند طائف کعبه است که اگر شیطان خواست
اطراف کعبۀ دلش طواف کند، به درب کعبه بنگرد و ببیند چه وقت این در باز می‌شود و
فورا ً در درون کعبه راه پیدا کند یعنی به دل راه پیدا کند. این انسان باتقوا است
که هرگز فراموش نمی‌کند و به خواب غفلت نمی‌رود و همواره پاسدار حرم دل است و می‌فهمد
که این طائف که بصورت احرام بسته درآمده، شیطانی است که می‌خواهد وارد کعبۀ دل
شود؛ پس بیدار است و هشیار و لذا شیطان را طرد می‌کند و نمی‌گذارد که شیطان در
حریم دلش رخنه پیدا کند. «ان الذین اتقوا اذا مسّهم طائفٌ من الشیطان تذکّروا فإذا
هم مبصرون» (سوره اعراف- آیه 201).

در این کریمه نیز
می‌فرماید: آن که لبیب است، متذکّر می‌شود و آنکه دارای مغز نیست مانند نابینائی
است که چیزی را نمی‌بیند و نمی‌شناسد و متذکّر نمی‌شود.

و در ادامۀ آیات
فوق سورۀ رعد، به معرّفی اولواالأباب می‌پردازد و آنها را شناسائی می‌کند، می‌فرماید:

وفا به پیمان
الهی

«الذین یوفون
بعهد الله ولاینقضون المیثاق. والذین یصلون ما امرالله به أن یوصل و بخشون ربّهم و
یخافون سوءالحساب» (سوره رعد- آیات 20 و 21).

اولواالألباب
همان‌ها هستند که به پیمان الهی وفا می‌کنند و عهدشکن نیستند و هر که را خداوند
امر به وصل کرده، وصل می‌کنند و از خدای خود خشیت دارند و از سوءحساب می‌ترسند.

اوّلین اثری که
برای لب و مغز ذکر می‌کند و نشانۀ اولواالأباب بودن می‌داند، این است که به عهد
خدا وفا می‌کنند. انسان با خدا عهد بست و خدا با انسان عهد بست؛ یا عهدی است که با
لسان عقل از مردم گرفت و یا عهدی است که با لسان وحی از مردم گرفت. به هر حال خدا
از مردم عهد گرفته است و آنها که صاحبان لب و مغزند به عهد خدا وفا دارند، همچنان
که تهی مغزان، پیمان ‌شکن‌اند.

قرآن کریم انسان
را متعهّد می‌داند، می‌فرماید: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان»
(سوره یس- آیه 60) ای فرزندان آدم؛ آیا من با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟

حال ممکن است این
عهد طبق عهد گرفتنی است که در سورۀ اعراف آمده و خداوند از ذریۀ بنی آدم پیمان
گرفت یا به لسان عقل و فطرت باشد و یا به لسان وحی و شرع؛ بالاخره صدای پیمان الهی
به گوش بشر رسید و این پیمان بر اساس توحید است. خداوند پیمان گرفت از بشر که هر
چه مطابق با وحی نیست، شیطنت است هر چند زیر پوشش خیالهائی باشد که انسان آنها را
حق می‌داند و مؤمن، هم به عهد خدا وفادار است و هم پیمان را نقض نمی‌کند و نمی‌شکند.

و مؤمن نه تنهای
عهدی را که دربارۀ توحید با خدا بست، حفظ می‌کند بلکه همۀ دستورات الهی را اجرا می‌کند
و اطاعت می‌نماید و به هر چه خدا امر به وصل کردن نموده وصل می‌کند. پس اگر دستور
دهد که صلۀ رحم واجب است، او هرگز قطع رحم نمی‌کند.

صلۀ رحم

خداوند اهمیّت
صلۀ رحم را در کنار اهمیّت ارتباط با خودش ذکر می‌کند «واتقوا الله الذی تساءلون
به والارحام» (سوره نساء- آیه 1). وقتی خدا بخواهد به یک امری اهمیت دهد، آن را در
کنار خود ذکر می‌کند، می‌فرماید: حق خدا و حق رحم را حفظ کنید. و از خدا و ارحام
بپرهیزید. مسئله رعایت رحم آنقدر مهم است که خداوند به ما گوشزد می‌فرماید که حق
خودش و حق رحامت را حفظ کنیم. این ارحام گاهی در همان محدودۀ خانوادگی است و گاهی
در حدّ وسیع‌تری است؛ تا آنجا که حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» می‌‌فرماید:
«انا وعلی ابوا عذه الامّه» (بحار- ج 36- ص 11)- من و علی دو پدران این امت هستیم.
و اگر امت اسلامی را به عنوان جامعۀ واحده معرفی می‌فرماید و «انما المؤمنون اخوه»
می‌گوید، پس آنها را هم به نحوی رحم می‌داند و لذا هیچ مسلمانی حق ندارد با مسلمان
دیگر بیش از سه روز قطع رابطه کند. در جوامع روائی ما آمده است که: «صل من قطعک»-
هر که با تو قطع رابطه کرد، تو با او بپیوند و رابطه را برقرار ساز.

پس رحامت از آن
محیط خانوادگی شروع می‌شود و به جائی می‌رسد که امت را با ولیّش مرتبط می‌سازد و
در تمام این مراحل، انسان مؤمن موظف است که وصل کند و هرگز قطع نکند.

و همچنین دیگر
نشانه‌های اولواالأباب این است که از خداوند خشیت دارند و از سوءالحساب سخت در
هراسند.

ادامه دارد

 

/

گوشه‌ای از سیرۀ امام پنجم «ع»

«بمناسبت اوّل
ماه رجب (28 دی) ولادت با سعادت امام محمّد باقر علیه السّلام»

گوشه‌ای از سیرۀ
امام پنجم «ع»

امام محمّد باقر
سلام الله علیه در روز اوّل ماه رجب از سال 57 هجری قمری در مدینه منوّره متولّد
شد. سالروز ولادت این پیشوای بزرگ اسلام را به مسلمانان جهان بویژه شیعیان آن حضرت
تبریک و تهنیت عرض نموده، توفیق همگان را در پیروی و اطاعت از آن امام همام و سایر
ائمۀ معصومین علیهم السّلام از خدای بزرگ مسئلت داریم.

* هدیۀ از پیش
تهیّه شده:

عمروبن دینار و
عبیدالله بن عبیدبن عمیر می‌گویند: امام باقر- سلام الله علیه- را نیافتیم مگر
اینکه برای ما پول و هدیه و لباس آورده بود و می‌گفت: «اینها را قبل از اینکه با
شما ملاقات کنم، برای شما تهیّه کرده بودم».

* گریستن از خوف
خدا:

یکی از خادمان
امام باقر- علیه السّلام- می‌گوید: با آن حضرت به حج خانۀ خدا مشرّف شدیم. هنگامی
که وارد مسجدالحرام شد و چشمش به خانۀ خدا- کعبۀ مشرّفه- افتاد با صدای بلند گریه
کرد. به او عرض کردم: پدر و مادرم فدایت گردند، مردم دارند به شما نگاه کنند؛ اگر
ممکن است صدایتان را کمتر بلند کنید.

به من فرمود:
«وای بر تو! چرا گریه نکنم حال آنکه امید دارم خداوند با رحمتش به من بنگرد و
فردای قیامت رستگار و پیروز گردم.»

آنگاه حضرت طواف
خانه را انجام داد و آمد نزد مقام، نماز خواند و در نماز پس از آنکه سر از سجده
برداشت، دیدم جایگاه سجده‌اش از شدّت گریستن تر شده است.

و هر وقت حضرت می‌خندید
می‌فرمود: «اللّهمّ لا تمقتنی»- خدایا از من منزجر نشو.

* 30 هزار حدیث
از یک طریق:

محمّدبن مسلم
گوید: هیچ مطلبی به ذهنم خطور نکرد جز اینکه از ابوجعفر امام باقر علیه السّلام
پرسیدم تا اینکه پرسشهای من به 30 هزار سؤال رسید.

پس من 30 هزار
حدیث از امام باقر و 16 هزار حدیث از امام صادق علیهما السّلام فرا گرفته‌ام.

* صدقۀ روز جمعه:

امام صادق علیه
السّلام فرمود: پدرم امام باقر سلام الله علیه کمتر از تمام اهل بیتش پول داشت ولی
مصرف و هزینه‌اش بیش از همه بود. و آن حضرت هر روز جمعه یک دینار صدقه می‌داد و می‌فرمود:
ثواب صدقۀ روز جمعه دو برابر است زیرا روز جمعه افضل از سایر روزهای هفته است.

* دعا در میان
کودکان و زنان:

امام صادق علیه
السّلام فرمود: هرگاه پدرم را همّ و غمّی فرا می‌گرفت و از مسئله‌ای دلتنگ و
ناراحت می‌شد، دستور می‌داد بانوان و کودکان منزل جمع شوند، سپس در میان آنها می‌رفت
و دعا می‌کرد و آنها «آمین» می‌گفتند.

* همیشه ذکر خدا
می‌گفت:

امام صادق علیه
السّلام فرمود: پدرم بسیار ذکر خدا می‌گفت. من با او راه می‌رفتم و او ذکر خدا می‌گفت
و با او غذا می‌خوردم و او ذکر خدا می‌گفت و حتّی هنگامی که با مردم مشغول صحبت
کردن بود، از ذکر خدا غافل نمی‌شد و همواره متوجه می‌شدم که زبانش آرام از داخل
دهانش حرکت می‌کند و «لا اله الا الله» می‌گوید. و همواره ما را جمع می‌کرد و
دستور می‌داد. ذکر خدا بگوئیم تا وقتی که آفتاب طلوع کند و هر یک از ما که می‌توانست
قرآن بخواند، امر می‌کرد قرآن بخوانیم، و دیگران که نمی‌توانستند، می‌فرمود: ذکر
خدا بگوئید.

* نظافت کردن و
تمیز بودن:

حسن زیات گوید:
امام باقر علیه السّلام را یافتم که محاسن خود را کوتاه کرده بود.

عبدالله بن
سلیمان گوید: از امام باقر علیه السّلام از «عاج» پرسیدم که آیا می‌شود از آن
استفاده کرد. حضرت فرمود: «اشکالی ندارد. اتّفاقا ً من هم یک شانه از عاج دارم».

* عبادت در نیمه‌شب:

امام صادق علیه
السّلام می‌فرماید: من شبها رختخواب پدرم را می‌انداختم و منتظرش می‌شدم که تشریف
بیاورد و هنگامی که می‌خوابید، آن وقت می‌رفتم به سوی رختخوابم. یکی از شبها حضرت
دیر کرد، به مسجد آمدم که ببینم چه خبر شده است. دیدم هیچ کس در مسجد نیست ولی
پدرم در سجده است و با تضرع و گریه عرض می‌کند:

سبحانک اللّهمّ
أنت ربّی حقّا ً حقّا ً. سجدت لک یاربّ تعبّدا ً و رقّا ً. اللّهم إنّ عملی ضعیف
فضاعفه لی. اللّهم قنی عذابک یوم تبعث عبادک. وتب علیّ إنّک أنت التواب الرّحیم.»

تسبیحت گویم ای
پروردگارم! تو به حق پروردگار و خالق من هستی. من اکنون از روی پرستش و بندگی سر
بر آستانت گذاشته و در برابرت سجده می‌کنم بار خدایا! عملم اندک است پس تو آن را
دو برابر کن. خداوندا! مرا از عذابت برهان روزی که بندگانت را برمی‌خیزانی و بر من
ببخشای که تو بسیار آمرزنده و بخشنده‌ای.

 

/

همسانی زن و مرد در پیشگاه ربوبی

«بمناسبت 20
جمادی‌الثانی روز ولادت باسعادت حضرت زهرا «س» و روز زن»

همسانی زن و مرد
در پیشگاه ربوبی

کشف حجاب، توطئه
استعمار

هفدهم دی ماه
امسال مصادف است با 20 جمادی الثانی، روز ولادت باسعادت بزرگ بانوی اسلام، سرور
زنان عالم و تنها یادگار پیامبر بزرگ اسلام، زهرای مرضیه سلام الله علیها و روز زن
و این تصادف عجیبی است. زیرا در مثل این روز بود که خطرناکترین و وحشیانه‌ترین
توطئه را علیه «زنان» در زمان رضاخان به اجرا درآوردند و آن توطئه از پیش تنظیم
شده «کشف حجاب» بود.

کشف حجاب یعنی پس
زدن پردۀ عفاف و پاکدامنی و زن را به منجلاب فساد انداختن.

کشف حجاب یعنی
آلوده کردن اجتماع و مشغول کردن جوانان به مسائل شهوت‌انگیز تا از مسائل اصلی خود
غافل شده و توطئه‌های استعمار را نادیده بگیرند.

کشف حجاب یعنی
بزرگترین لطمه و اهانت به نیمی از افراد اجتماع که تأثیر آنها در سعادت یا شقاوت
جامعه بیش از نیم دیگر است.

کشف حجاب یعنی
برگرداندن زن به دوران جاهلیّت و انحطاط اخلاقی.

کشف حجاب یعنی
نادیده گرفتن نقش مربیان واقعی انسانها در تعیین سرنوشت.

کشف حجاب یعنی به
اسارت کشاندن انسانهای پاکی که اسلام آنها را از اسارت جاهلیت بیرون آورد و همدوش
مردان قرار داد.

کشف حجاب یعنی زن
را به صورت کالائی برای تحقق اغراض شهوانی و امیال نفسانی مردان شهوت‌پرست درآوردن
و نقش او را منحصر در خودآرائی و حضور در مجالس عیش و عشرت مردان دانستن.

کشف حجاب یعنی
دریدن حجاب انسانیّت و زن مسلمان را از حالت جنگجوئی به ننگجوئی کشاندن.

کشف حجاب یعنی زن
را از مقام معنوی به کالای مصرفی پائین آوردن و راه را برای تمام ظلم‌ها و ستم‌ها
در جامعه هموار کردن.

و رضاخان فاسد با
اجرای توطئۀ پلید اربابان خود، همگام با آتاتورک، با زور و قلدری، زنهای پاکدامن و
عفیف ایران را وادار به بی‌حجابی کرد و در این راه، چه ظلمها که مرتکب نشد و چه
زنهای با ایمان که در زیر ضربات باطوم مأمورین مزدورش به شهادت نرسیدند و یا مجروح
نشدند و برای خدا صبر کردند و زیر بار این ظلم‌ها و ننگ‌ها نرفتند.

ما در پی این
نیستیم که در رابطه با آن همه فاجعه‌ها و حادثه‌های دردناک- که کم و بیش در تاریخ
آمده است- سخن برانیم که این رشته سر دراز دارد ولی لازم است به یک نکته توجه شود
که:

هدف استعمارگران
از تصویب آن قانون اسارت‌بار بدست دیوانه‌ای ظالم چون رضاخان این بود که: با
برداشتن چادر از سر زنان و دریدن حجاب آنان، فساد را در جامعه تعمیم داده و وسائل
عیش و نوش و شهوت را فراهم سازند و بدینسان آنان را از مهمترین مطلب و آرمان دور
بدارند و آن تعیین سرنوشت و شرکت در امور سیاسی و حکومتی است. و بدینسان با
اطمینان خاطر به چپاول و غارت‌ها ادامه دهند و حاکمیّت منطقه را بدست خود بگیرند.
از این رهگذر است که اگر امروز نغمۀ بی‌حجابی یا بدحجابی از حنجره‌ای بلند شود،
خواه ناخواه دنبال تحقق همان هدف شوم و پلید استعمارگران است که به فضل الهی و با
پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حکیمانه حضرت امام امت- قدس سره- آن توطئه در ایران
اسلامی بی‌رنگ و بی‌نتیجه مانده است.

ما اگر وضعیّت
موجود را که رو به بدحجابی می‌رود، وضعیّت خطرناک و کودتای خزنده‌ای می‌دانیم تنها
به همین دلیل است که پشت پرده، دستهای مرموزی مشغول به کار است تا توسّط زنان
معلوم‌الحالی، انقلاب ما را به نابودی بکشانند و لذا بر تمام زن و مرد مسلمان این
کشور لازم است که در برابر این نقشه فوق‌العاده خطرناک و از پیش تنظیم شده، با دقت
و هشیاری بایستند و نگذارند محقّق گردد. و از همین جا به خواهران فریب خورده‌ای که
ناخودآگاه در تحقق آن توطئه شرکت کرده‌اند گوشزد می‌کنیم که: استعمار شما را وسیله
قرار داده است که بر تمام مقدّرات و سرنوشت شما مسلّط گردد و نه تنها آزادی و
استقلال شما که شخصیّت و انسانیّت شما را- برای رسیدن به منافع خود- بر باد دهد و
بی‌گمان هیچ زن آزاده و شرافتمندی حاضر به چنین معامله‌ای با بیگانگان نیست.

حجاب، عزّت و
سعادت زن است

اسلام اگر حجاب
را بر زن واجب گردانیده و او را ملزم به اختلاط نکردن با مردان نموده است، برای
این است که می‌خواهد شخصیت زن را محفوظ بدارد و دژ مستحکم عفّت توسط ربایندگان و
دزدان بی‌شرافت فتح نگردد.

آیه حجاب آمده
است که زن را از حضیض ذلت و اسارت به اوج عزّت و سعادت برساند.

زنی که بزرگترین
نقش را در جامعه باید ایفا کند و آن تربیت جوانمردان و شیرزنان با ایمان است، آیا
روا است که توسط چشم‌چران‌ها و دزدان انسانیّت، پژمرده گردد و نقش اصلیش به
فراموشی سپرده شود و نظام اجتماع بهم بریزد؟ و قرآن آمده است که مقام زن را آنقدر
بالا ببرد که به او مانند یک کالا یا عروسک متحرک ننگرند و به شخصیت حقیقی‌اش پی
ببرند و بالاترین احترام و تقدیر را از او بنمایند.

زنی که در دو عصر
جاهلیّت و شاهنشاهی، آنقدر تحقیر شده بود که فقط برای خدمت به مرد- آن هم چه
خدمتی!- مسخّر شده بود و مانند کنیزان و- بدتر از کنیزان- با او رفتار می‌شد؛ در
اسلام از چنان جایگاه والائی برخوردار است که مایۀ آرامش خانواده است و تربیت
جامعه به او سپرده شده و از دامن پرمهرش انسانهای والا- از دو جنس زن و مرد- پرورش
یافته و خلاصه، مظهر تحقق آمال بشریّت است.

زن اگر خود را
بشناسد و از فریب و نیرنگ دغلبازان و سیه‌رویان بگریزد و به نیروی عظیم معنوی خود
آگاه شود، بر اوج عظمت تاریخ پر و بال می‌گشاید و به جائی می‌رسد که خداوند در
قرآن کریم او را بستاید و الگوی زنان با ایمان معرفی کند.

«آسیه» یکی از
الگوهای قرآن است که در کاخ فرعون می‌زیست و مظهر خداپرستی و توحید بود و همین
یکتاپرستی و تکیه داشتن به پروردگار، او را از گزند فرعون و فرعونیان نگهداشت و
جهشی خیره کننده در تاریخ انسانیت بوجود آورد.

«مریم» نمونۀ
دیگری از پاکدامنی و طهارت است که در اثر ایمان درونی و تقوای الهیش، به مقام
«اصطفاء» رسید و خداوند او را از تمام زنان زمان خویش بالاتر و پرفضیلت‌تر قرار
داد.

امتیاز زن و مرد
به تقوی است

و بی‌گمان، چنین
ایمانی اگر در هر یک از زنان پیدا شود، به بالاترین مقام دست خواهد یافت و هرگز
رسیدن به تکامل در انحصار افراد معدودی نیست که خدا فرمود: «لیس للانسان الا
ماسعی». و ایمان است که پیوسته گوهر تابناک وجود زن را از گزندها و حوادث دوران در
پناه دژ مستحکم تقوا و عفاف، نگه می‌دارد و او را به اوج قلۀ عظمت می‌رساند.

مگر «سمیّه» مادر
عمّاریاسر، یک زن معمولی نبود که در اثر ایمان بالا و پرورش روح، به افتخار اولین
«شهید» اسلام درآمد؟

پس زن مانند مرد
توانائی دارد که کمالات معنوی را بپیماید تا به هر افقی که در تصور انسان نیاید،
برسد و به هر درجه‌ای بالا رود، و هیچ امتیازی- در این زمینه- برای مردان نیست که
مرد و زن در پیشگاه خداوند از مرتبۀ واحدی- نسبت به عبادت و پرستش خدا- برخوردارند
و هیچ فرقی میان آنان نیست: «من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هو مؤمن فأولئک
یدخلون الجنه».

(سوره نساء- آیه 124)

و هر کس از شما-
چه مرد باشد و چه زن- که کارهای خیر انجام دهد و عمل صالح همراه با ایمان داشته
باشد، به بهشت خواهد رفت.

مقاتل بن حیّان
می‌گوید: هنگامی که «اسماء بنت عمیس» از حبشه همراه با شویش جعفربن ابی‌طالب،
برگشته بود، بر زنان پیامبر- صلی الله علیه و آله- وارد شد و به آنان گفت: آیا در
قرآن آیه‌ای دربارۀ ما نازل شده یا نه؟ گفتند: نه! پس نزد رسول خدا صلی الله علیه
و آله و سلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! حتما ً زنها در خسران و زیان‌اند! حضرت
فرمود: چرا؟ عرض کرد: برای اینکه در قرآن مانند مردان، ذکر خیری از آنها نشده
است؟! ناگهان آیه نازل شد:

«ان المسلمین
والمسلمات والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین
والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدقین والمتصدقات والصائمین والصائمات
والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیرا ً والذاکرات أعدّالله لهم مغفره
وأجرا ً عظیما ً».

(سوره احزاب- آیه 35)

همانا مردان و
زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان پارسا و مردان و زنان راستگوی و
مردان و زنان بردبار و مردان و زنان خاشع و خداترس و مردان و زنان خیراندیش و
انفاق‌دهنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که
بسیار خدا را یاد می‌کنند، خداوند برای همۀ آنها آمرزش و پاداش بزرگ، فراهم ساخته
است.

ملاحظه کنید که
در این آیه تمام صفات خوبی که برای انسان مؤمن ذکر شده است، به دو صیغۀ مذکر و
مؤنّث آمده و زنان را همپای مردان قرار داده است، زیرا هیچ امتیازی- در عبادت و
کسب رضای پروردگار و رسیدن به مقامات والای معنوی- میان مرد و زن- در اسلام- وجود
ندارد و هر کس- چه مرد باشد و چه زن- می‌تواند به بالاترین درجات کمال انسانی نائل
آید، زیرا هر دو از یک جنس‌اند، و هر دو می‌توانند به مقامات بالائی که خداوند
برای انسانها، خواهان است، برسند و تنها امتیاز در بیشتر سیر کردن در مدارج کمال و
تقوی است. در آیۀ دیگری می‌خوانیم:

«انی لااضیع عمل
عامل منکم من ذکر أو انثی بعضکم من بعض».

(سوره آل عمران- آیه 195)

من عمل هیچ یک از
شما را چه مرد باشد و چه زن، ضایع نمی‌کنم و بی‌اجر نمی‌گذارم چه آن که بعضی از
شما- در مقدار اطاعت و شناخت- بر دیگری برتری دارید.

همانطور که می‌بینید،
امتیازی برای مرد یا زن نیست و تنها امتیاز در مقدار شناخت و اطاعت پروردگار است، ممکن
است زنی مانند فاطمه زهرا سلام الله علیها، آنقدر شناخت و معرفتش به پروردگار زیاد
باشد که پیغمبر اسلام با آن همه عظمت و مقام، دستش را ببوسد و هر روز بر او سلام
کند و او را در جای خود بنشاند و وقتی برخی نااهلان به او اعتراض کنند، حضرت در
پاسخ بگوید که: «من بوی بهشت را از زهرا استشمام می‌کنم» و بطور قطع، حضرت زهرا که
به آن مقام والای انسانیت نائل آمد، نه چون دختر پیغمبر یا همسر علی یا مادر
امامان بود بلکه چون خود در درون خویش از چنان مایه و سرشتی ارجمند برخوردار بود،
به آن مقام رسید.

پس بدون شک اگر
بانوان محترمه، به ارزش واقعی خود پی ببرند و در تمام مواقع و حالات به احکام الهی
پایبند باشند و اطاعت خدا را سرمشق خود قرار دهند و در راه رسیدن به آن شناخت
والا، بیشتر بکوشند و بیشتر آموزش ببیند و در تزکیه نفس و طهارت درون تلاش نمایند،
به بالاترین درجات کمال انسانی خواهند رسید، چه هرگز رسیدن به کمال، منحصر در
مردان یا افراد معدودی نیست و هر کس به اندازۀ سعی و کوشش، به کمال می‌رسد «وان
لیس للإنسان الا ماسعی». و مگر «آسیه» بنت مزاحم، همسر فرعون، یک زن معمولی و ساده
نبود که چون تقوا داشت و در راه خدا صبر را پیشۀ خود ساخت، به مقامی رسید که به
عنوان الگوی زنان در قرآن معرّفی شد؟ پس اگر آسیه در چنان محیطی که پر از شرک و
کفر بود، توانست خود را نگه دارد و یکتاپرست باشد و به بالاترین مقام دست یابد، بی‌گمان
زنان مسلمان در محیط ایمان‌زای انقلاب اسلامی، بهتر می‌توانند خود را حفظ کنند و
با الگو گرفتن از بانوان بزرگی چون «خدیجه»، «فاطمه» و «زینب»، از مردان و زنان
جهان برتر و بافضیلت‌تر گردند.

و در کوتاه سخن،
زن و مرد، در عبادت و اطاعت و پرستش پروردگار و رسیدن به مقامات والای معنوی و درج
مراتب کمال و فضیلت، همسان و یکسان هستند و هیچ امتیازی جز تقوی و ایمان بیشتر و
عمل صالح‌تر وجود ندارد. پس هر که بیشتر ایمان و عمل صالح داشته باشد، در پیشگاه
الهی، مقدّم‌تر است و اجر و پاداش هر کس- از زن و مرد- به اندازۀ کار و سعی او است
«انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض».

در خاتمه، ضمن
تبریک فرا رسیدن ولادت با سعادت بانوی نمونۀ اسلام، حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله
علیها به تمام مسلمانان و شیعیان بخصوص بانوان مسلمان ایران، امیدواریم این قشر
مهمّ جامعه، با الگو گرفتن از زهرای مرضیه علیها سلام، و با پیروی کردن از آن
حضرت، در راه رسیدن به کمالات معنوی گامهای مؤثرتری برداشته و با تربیت فرزندان
انقلاب و اسلام، آیندۀ انقلاب را تضمین و بالاترین گام را در تعیین سرنوشت
بردارند.

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

خطر نگاه به حرام

* رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم:

«من ملأ عینیه من
حرام، ملأ الله عینه یوم القیامه من النار إلاّ أن یتوب و یرجع».

(امالی صدوق- ص 429)

هر که دیده‌اش را
از حرام پر کند، خداوند در روز قیامت دیده‌اش را پر از آتش کند مگر اینکه توبه کند
و بازگشت نماید.

* حضرت رسول صلی
الله علیه و آله و سلم:

«النظر سهم مسموم
من سهام ابلیس، فمن ترکها خوفا ً من الله، أعطاه الله ایمانا ً یجد حلاوته فی
قلبه».

(جامع الاخبار- ص 243)

نگاه، تیری است
از تیرهای ابلیس، پس هر که این نگاه به حرام را از ترس خدا ترک کند، خداوند به او
ایمانی عطا کند که لذتش را در قلبش احساس نماید.

* پیامبر گرامی
اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:

«اشتد غضب الله
علی أمرأه ذات بعل، ملأت عینیها من غیر زوجها».

(بحار- ج 101- ص 39)

غضب خداوند شدید
شد بر زن شوهرداری که بسیار به غیر همسرش نگاه می‌کرد.

* امیرالمؤمنین
علیه السلام:

«من أطلق ناظره
أتعب حاضره، من تتابعت لحظاته، دامت حسراته».

(جامع الأخبار- ص 93)

هر که دیده‌اش را
رها سازد، آرامش خود را بر باد داده است. هر که پی در پی (به حرام) نگاه کند،
پشیمانیش پیوسته و ادامه‌دار خواهد بود.

* امیرالمؤمنین
علیه السلام:

«لکم اوّل نظره
الی المرأه فلا تتبعوها بنظره أخری واحذروا الفتنه».

(خصال- ج 2- ص 426)

در اوّلین نگاه
به زن، بر شما گناهی نوشته نمی‌شود، پس با نگاهی دیگر، آن را دنبال نکنید و از
فتنه بپرهیزید.

* امیرالمؤمنین
علیه السلام:

از علی علیه
السلام سؤال شد: «بما یستعون علی غمض البصر» از چه راهی بهتر می‌توانیم چشم‌پوشی
کنیم؟ حضرت پاسخ داد:

«بالخمود تحت
سلطان المطّلع علی سترک، والعین جاسوس القلب، و برید العقل، فغضّ بصرک عما لایلیق
بدینک و یکرهه قلبک و ینکره عقلک».

(بحار- ج 101- ص 41)

با آرمیدن زیر
سلطۀ کسی که بر پوشیده‌ها و پنهانی‌های شما آگاه است می‌توانید از چشم‌پوشی به
حرام یاری بجوئید. و همانا دیده، جاسوس قلب است و پیغام‌رسان عقل، پس دیده خود را
از آنچه با دینت سازگار نیست و قلبت از آن اکراه دارد و عقلت آن را نمی‌پذیرد،
بپوشان.

* امام صادق علیه
السلام:

«من نظر الی
امرأه فرفع بصره الی السماء او غمض بصره، لم یرتدّ الیه بصره حتی یزوجه الله عزوجل
من الحور‌ العین».

(مکارم الاخلاق- ص 271)

هر که به زنی
نگاه کند، پس چشمش را به بالا اندازد یا دیده را بر هم نهد، دیده‌اش باز نگردد مگر
اینکه خداوند او را با حورعین تزویج نماید.

(واضح است که در
این روایت، نگاه کردن با حرام و از روی شهوت به صورت یا بدن زن نامحرم است وگرنه
در روایات و فتوای بسیاری از فقها، وجه و کفیّن استثنا شده‌اند).

* امام صادق علیه
السلام:

«النظر سهم من
سهام ابلیس مسموم و کم من نظره أورثت حسره طویله».

(محاسن- ص 109)

نگاه، تیری است
زهرگین از تیرهای ابلیس و چه بسا نگاهی که پشیمانی و ندامتی طولانی در پی داشته
است.

* امام صادق علیه
السلام:

«ما اعتصم أحد
بمثل ما اعتصم بغضّ البصر فإن البصر لایغضّ عن محارم الله الاّ وقد سبق الی قلبه
مشاهده العظمه والجلال».

(مصباح الشریعه- ص 28)

هیچ کس به چیزی
چنگ نزند مانند چنگ زدن به چشم‌پوشی از حرام، زیرا دیده‌ای از محارم الهی دوری نمی‌جوید
جز اینکه پیش از آن قلبش شاهد عظمت و جلال گردد.

* حضرت عیسی بن
مریم سلام الله علیه:

«ایّاکم والنظره
فإنّها تزرع فی القلب و کفی بها لصاحبه فتنه».

(محاسن- ص 109)

زنهار از نگریستن
به حرام که در قلب کاشته می‌شود و همین بس که صاحبش را به فتنه و بلا می‌اندازد.

* حضرت عیسی بن
مریم علیه السلام:

«ایّاکم والنظر
الی المحذورات فإنها بذر الشهوات و نبات الفسق».

(بحارالأنوار- ج 101- ص 42)

بپرهیزید از نگاه
به آنچه شما را از آن نهی کرده‌اند زیرا نگاه به حرام، تخم شهوات و گیاه تباهی و
فسق است.