/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادي اسلام معاد

 شفاعت

يکي از موضوعات مربوط به معاد«شفاعت» است اصل شفاعت يک اصل قرآني و حديثي
و از معارف اعتقايد همه مسلمانان است و در ضمن احاديث اهلبيت(ع) تذکر اين مطلب نيز
وجود دارد که عدم اعتقاد به شفاعت حاکي از عدم اعتقاد کامل به اصل نوبت و امامت
است.

حضرت صادق(ع) ميفرمايند:

«مَنْ انکر ثلثة اشياء فليس من شيعتنا: المعراج و المسائلة في القبر و
الشفاعة».[1]

يعني کسي که به3 چيز ايمان نداشته باشد، از شيعيان ما نيست:

1- معراج حضرت رسول اکرم(ص).

2- سؤال در قبر.

3- شفاعت.

بطور کلي در مورد«شفاعت» لازم است چند بحث انجام بگيرد:

1- معناي شفاعت.

2- چه کساني در روز قيامت شفاعت ميکنند؟

3- شفاعت درباره چه کساني انجام ميگيرد؟

4- شفاعت در رابطه با چه اعمالي صورت مي‌گيرد؟

5- آيا شفاعت منحصر به روز قيامت است يا در عالم برزخ و غير آن نيز صورت
خواهد گرفت؟

6- ايراداتي که بر موضوع شفاعت وارد شده است.

اکنون بتوفيق خداوند متعال بحث خود را در مورد اول يعني معناي شفاعت آغاز
مي‌کنيم:

شفاعت بمعناي وساطت است و در اينجا منظور اين است افرادي که در پيشگاه
خداوند داراي موقعيت خاصي ميباشند درباره گناهکاران شفاعت ميکنند و خداوند بجهت احترام
و موقعيتي که آنان دارند از تقصير و گناه آن گنهکار ميگذرد و او را مشمول عفو و
رحمت خود قرار ميدهد.

در اينجا بايد توجه داشت که چون نظام و دستگاه ربوبي نظام قانون و حساب
است و هيچ جرياني در اين نظام بدون حساب و گزاف انجام مي‌گيرد لذا شفاعت نيز بدون
حساب نيست و بطر کلي با موضوع تجسم اعمال ارتباط دارد اگر بخاطر داشته باشيد در
يکي از بحث‌هاي گذشته در طي چند مقاله درباره تجسم اعمال بحث کرديم و گفتيم
کهعقايد و کردارها و گفتارهائي که در دنيا از انسانها صادر ميگردد در جهان ديگر
تجسم پيدا مي‌کند و اعتقادات حق و کردارهاي شايسته و گفتارهاي صحيح و مشروع و خوب
بصورت مقامات و نعمتهاي بهشتي و عقايد باطل و گفتارهاي نامشروع و گناهان و تخلف‌ها
با چهره جهنم و عذابهاي جهنمي مجسم و ظاهر مي‌گردد اکنون ميافزائيم که در جهان
آخرت تنها عقايد و گفتار و کردار تجسم پيدا نميکند بلکه روابط نيز چه با اولياء
الله و مقربان درگاه خداوند و چه با طاغوت و اشخاص فاسد و ستمکار مجسم ميشود و
بصورت عيني در ميآيد.

مثلا در صورتي که يک انسان سبب هدايت انسان ديگر ميشود و نور وجودش او را
و راه او را روشن ميگرداند همين رابطه رهبري و پيروي در ميان آنها روز رستاخيز
بصورت عيني در ميآيد و هادي بصورت پيشوا و امام، و هدايت يافته و استفاده کنند از
نور آن رهبر بصورت مأموم و پيرو ظاهر ميشود و او را بسوي بهشت و سعادت مي‌کشد و
رهنمون مي‌گردد.

و اگر انسان دنبال گمراه کنندگان و يکي از طاغوتهاي زمان گام بردارد و بر
راه و رويه آنها صحه بگذارد اين رابطه نيز در جهان آخرت بصورت رهبر و رهرو مجسم و
آشکار مي‌گردد و او را بطرف عذاب ميبرد.

قرآن کريم ميگويد: «يوم ندعوا کل أناس بإمامهم».[2]

يعني روزي که هر گروه از مردم را با پيشواي ايشان ميخوانيم باين معنا هر
کسي با رهبر خود محشور ميشود.

قرآن مجيد تجسم پيشوائي فرعون و پيروي مردمش از او را با اين عبارت بيان
ميکند: «يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار».[3]

يعني فرعون پيشاپيش اتباع و پيروانش در روز قيامت حرکت ميکند و آنها را
وارد آتش جهنم ميسازد.

فرعون چون شفيع و واسطه قوم خود در دنيا بوده است در آخرت نيز اين رابطه
محفوظ است او در دنيا وسيله و واسطه گناهان و ضلالتهاي قوم خودگرديد و آنها نيز با
اختيارخود راه و رويه او را پيش گرفتند و بازار او را رونق و جبهه او را قوت
بخشيدند تجسم اين رابطه در عالم آخرت اين استکه او واسطه رسانيدن آنها بدوزخ و آتش
باشد.

ولي کساني که در دنيا راه و رويه مناديان راه توحيد راستين يعني پيغمبران
الهي و ائمه هدي(ع) و اولياي خدا را پيش گرفتند و پشت سر آنها حرکت کردند و در
مزرعه دل بذر ولايت آنها را کاشته و از نور وجود و آثار آنها صحنه زندگي و صفحه دل
خود را روشن کردند ـ هر چند احيانا گناهان و لغزشهائي نيز از آنها صادر گرديد ـ
اين رابطه در روز قيامت مجسم و تجسم اين رابطه همان شفاعت آنها از اين قبيل افراد
و گذشت خداوند از اين قبيل لغزشها ميباشد.

اين نکته نيز روشن است همانطور که در اين جهان سلسله مراتب محفوظ و جبهه‌هاي
حق و باطل هر يک از انشعاباتي دارد در جهان ديگر نيز که جهان تجسم وتحقق کليه انچه
که در اين جهان وجود دارد ميباشد همين سلسله مراتب و انشعابات تجسم خواهد يافت و
کليه کساني که از نور هدايت حضرت محمد بن عبدالله(ص) استضائه کرده و از فيض وجودش
بهره گرفته و از شريعت ناب او بهره‌مند شده‌اند بدنبال او خواهند بود.

محمد کافرينش هست خاکش                                 هزاران
آفرين بر جان پاکش

سر و سر خيل ميدان وفا را                             سپهسالار
و سر خيل انبيا را

رياحين بخش باغ صبحگاهي                            کليد
مخزن گنج الهي

بمعنا کيمياي خاک آدم                                   بصورت
توتياي چشم عالمفلک را داده فلک را داده سروش سبزپوشي                              عمامش باد را عنبر فروشي

سرير عرش را نعلين او تاج                              امين
وحي و صاحب سر معراج

لواي حمد(پرچم ستايش و سپاگزاري حق) را بر دوش و کاروان انسانهاي پاک را
بدنبال خواهد کشيد و در اين معناي شفاعت(بمعناي وساطت و تکامل است) که هيچکس در
روز قيامت نيست مگر اينکه به شفاعت حضرت پيغمبر اسلام(ص) محتاج است چون همه حتي
ائمه معصومين(ع) نيز هر چه دارند بتوسط رسول اکرم(ص) ميباشد و در همين حساب است که
علماء از کساني که مورد تعليم و تربيت آنها قرار گرفته‌اند و شهدا از کساني که راه
آنها را پيش گرفته‌اند شفاعت ميکنند و بالأخره يک سلسله مرتبط و پر انشعاباتي
بوجود ميآيد که گروهها و دسته‌هاي کوچکتر به گروهها و دسته‌هاي بزرگتر مي‌پيوندند
و در رأس اين سلسله عظيم حضرت رسول اکرم(ص) پيشاپيش همه ميشتباد.

کريم السجايا جميل الشيم                             نبي
البرايا شفيع الامم

شفيع الوري خواجه بعث و نشر                                امام
الهدي صدر ديوان حشر

امام رسل پيشواي سبيل                               امين
خدا مهبط جبرئيل

کليمي که چرخ فلک طور اوست                       همه
نورها پرتو نور اوست

و بالأخره همانطور که بعدا بطور مبسوط خواهيم گفت پيغمبر اسلام(ص) داراي
مقام محمود و همه انسانها از آغاز تا انجام به شفاعت آنحضرت محتاج ميباشند.[4]

***

همانطور که در آغاز اين مقاله گفته شد بحث شفاعت قبل از هر چيز داراي ريشه
و اساس قرآن ياست و قرآن مجيد در طي آيات متعددي از ثبوت و تحقق آن سخن گفته است
ولي بايد دانست که آيات قرآن در اين مورد به 3 دسته تقسيم مي‌گردد:

1- شفاعت در روز قيامت را نفي ميکند مانند اين آيه: «انفقوا مما رزقناکم
من قبل ان يأتي يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة».[5]

يعني از آنچه که روزي شما کرديم پيش از فرا رسيدن روزي که در آن خريد و
فروش و دوستي و شفاعت وجود ندارد انفاق کنيد.

اين آيه چنانکه ملاحظه ميکنيد شفاعت در روز قيامت را نفي ميکند.

2- از غير خدا نفي و براي خداوند اثبات ميکند مانند آياتي با اين تعبير«ما
لکم من دوينه من ولي و لا شفيع»[6]
و«ليس لهم من دونه ولي و لاشفيع»[7]
يا«ليس لها من دون الله ولي ولا شفيع».

يعني غير از خداوند ياور و شفيعي در روز قيامت نيست.

و نيز«قل لله الشفاعة جميعا له ملک السموات و الأرض».[8]

يعني بگو شفاعت بطور کلي از آن خدا است که سلطنت آسمانها و زمين از آن او
است و بازگشت همه به سوي اوست.

3- شفاعت را براي غير خداوند«منتهي» با اذن خداوند ثابت ميکند.

با اين قبيل تعابير:

«ما من شفيع الا من بعد اذنه».[9]

هيچ شفيعي نيست مگر بعد از اذن از جانب پروردگار.

«من ذا الذي يشفع عند الا بإذنه».[10]

هيچ شفيعي نيست مگر بعد از اذن از جانب پروردگار.

«و لا يشفعون الا لمن ارتضي».[11]

فرشتگان خدا جز از براي کسيکه خدا از او راضي است شفاعت نميکنند.

«يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا».[12]

در آن روز شفاعت هيچکس سود نبخشد جز آنکس که خداي رحمان باو رخصت شفاعت
داده و سخنش مورد پسند او قرار گرفته است(مانند پيغمبران الهي و ائمه هدي و مؤمنان
خاصي که بعدا در اين مورد بحث خواهد شد).

بنابراين، با توجه به مفاد اين آيات، قرآن مجيد بدون ترديد شفاعت را ثابت
ميکند«منتهي» با توجه دادن به اين مطلب که اصل شفاعت از آن خدا است و زمام او بدست
خداوند است و تنها او است که بهر کسي که بخواهد اين موقعيت و مقام را عنايت ميکند
و به افراد مخصوصي نيز عنايت کرده است.

بنابراين آيات مربوط به شفاعت عينا مانند آيات مربوط به«علم غيب» است که
دسته‌اي از آنها علم غيب را مخصوص خداوند معرفي ميکنند و از غير خدا نفي مينمايند
و اين قبيل تعبير را بکار ميبرند.

«قل لا يعلم من في السموات و الأرض الغيب الا الله».[13]

بگو در همه آسمانها و زمين هيچکس غير از خدا غيب نميدادند، يا«و عنده
مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو».[14]

خزائن غيب در نزد خدا است و جز او کسي نميداند.

و دسته ديگري براي غير خدا منتهي با تعليم و اعلام خدا ثابت مي‌نمايند
مانند: «ما کان الله ليطلعکم علي الغيب ولکن الله يجتبي من رسله من يشاء».[15]

خداوند شما را از غيب آگاه نميکند و براي اين موضوع هر يک از پيغمبران خود
را که بخواهد برميگزيند.

و يا «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً الا من ارتضي من رسول».[16]

يعني خداوند داناي غيب است و کسي را بر علم غيب واقف نميسازد مگر آنکس را
از پيغمبران خود که براي اين موضوع برگزيده است.

نتيجه اينکه دانستن غيب ذاتا مخصوص خداوند است و غير از او هيچکس بر آن
واقف نيست ولي هر کس را که مشيت او تعقل گرفته باشد علم غيب را در اختيار او قرار
ميدهد. و بنابراين علم غيب ذاتي و ازلي از آن خدا است و علم غيب غير آن ذات مقدس
عرضي و از جانب او و حادث است.

ادامه دارد

 



[1]– بحارالانوار، ج 8 طبع جديد ص
37.

/

کفار حجاز و صد عن سبيل الله

بمناسبت سومين سالگرد جمعه خونين مکه

کفار حجاز و صد عن سبيل الله

يکي از مسائلي که نبايد گذشت زمان، در آن تأثير منفي بگذارد و آن را به
حيطه فراموشي بسپارد، مسئله برائت از مشرکين و اذناب آنان و در رأس آنها عمال سر
سپرده آل سعود و اين خائنين به حرم امن الهي، لعنة الله و ملائکته و انبيائه
عليهم، است، و تا اين گروه فاسد و مفسد بر سرزمين وحي و بر خانه امن خدا و کعبه‌اي
که«قياماً للناس» است، مسلط هستند و غاصبانه آن را تصرف کرده‌اند، نبايد مسئله
برائت از اين اعداء الله فراموش شود و همانگونه که امام راحلمان ـ قدس الله نفسه
الزکيه ـ اعلام کردند: اگر ما از تمام دشمنان بگذريم، از اين خائنين نبايد گذشت و
اغماضي داشته باشيم، چه اينکه بالاترين گناه را در طول تاريخ مرتکب شده‌اند زيرا:

اولا: خاندان ناپاک آل سعود، حرمت حريم الهي را محفظو نداشته و به آن
بزرگترين اهانت کرده‌اند، و بي‌گمان کسي که به خانه خدا اهانت کند، از اسلام خارج
است.

در روايت است که امام صادق(ع) در حالي که به کعبه معظمه اشاره مي‌کرد،
فرمود:

«ما خلق الله تبارک و تعالي بقعة في الأرض احب اليه منها و لا اکرم علي
الله عزوجل منها، لها حرم الله الا شهر الحرم في کتابه يوم خلق السموات و الأرض».

(من لا يحضره الفقيه ـ ج 2 ـ ص 157)

خداي تبارک وتعالي هيچ قطعه‌اي را در زمين محبوبتر و گرامي‌تر نزد خود از
کعبه خلق نکرده است. و به خاطر کعبه خداوند چهار ماه حرام را در کتاب خود روزي که
آسمانها و زمين آفريد، حرام نمود.

و روايت‌ها و احاديث معصومين(ع) در حرمت کعبه و احترام مسجد الحرام و مسجد
النبي«ص» بسيار آمده است که اينک مجال ذکر آنها نيست و بر احدي مخفي نمي‌باشد که
اهانت به مسجد الحرام و خانه خدا، نابخشودني است خصوصا اگر در کنار آن خون بي‌گناهان
و زائران ريخته شود.

ثانيا: آل سعود احمق براي بدست آوردن رضايت آمريکا و براي جلوگيري از
تظاهرات برائت از مشرکين ـ که يک رکن اساسي در اعمال انسان مؤمن است ـ و بقول حضرت
امام قدس الله سره بايد اين مهم‌ترين و بزرگ‌ترين حرکت سياسي پيامبر(ص) زنده بماند
و تکرار شود اينکه حج مقبول را حجي مي‌دانند که در آن اعلام برائت از کفار و
مشرکين و خصوصا آمريکاي جنايتکار بشود، اين تظاهرات بحق و ضروري را با بدترين شيوه‌اي
به خاک و خون کشيدند و خاطره عاشورا را زنده کردند.

مخالف وهابيان از خدا بي‌خبر با تظاهرات برائت از مشرکين، مخالف صريح با
متن قرآن کريم است که در روز حج اکبر اعلام برائت از مشرکين نموده است: «و اذان من
الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاکبر ان الله بريءٌ من المشرکين و رسوله» و در
اينجا«ناس» بطور مطلق آمده است و هرگز منحصر به زمان و عصر خاصي نمي‌شود، بلکه
براي تمام ادوار و ازمنه، جريان دارد. و چه جائي بهتر و مناسب‌تر از خانه خدا
که«خانه مردم» است و خداوند آن را براي«ناس» وضع کرده است، که در آنجا فرياد
کوبنده برائت از مشرکان وملحدان استکبار جهاني و در رأس آنان آمريکاي جنايتکار
طنين‌انداز شود. تازه اعلان برائت که سبب خشم استکبار و مزدوران سر سپرده‌اش مي‌باشد،
اولين گام در مبارزه است، و از سوي ديگر فرياد برائت از دشمنان ملل مستضعف و
محروم، فرياد همبستگي با آن محرومين است؛ اين فرياد برائت، انعکاس فرياد ملت مظلوم
لبنان و فلسطين و افغانستان و ساير محرومين آفريقا و آسيا است. اين فرياد همه
ستمديدگاني است که تحمل حضور سلطه طلبانه آمريکا را از دست داده‌اند و نمي‌خواهند
براي هميشه، صداي خشم و نفرتشان خاموش و افسرده در گلوها باقي بماند.

فرياد برائت يعني اعلام تنفر از تمام بت‌ها و طاغوتهاي جهانخوار و اعلام
پيوستن و عشق ورزيدن به تنها معبود و تنها پروردگار، ذات اقدس ذوالجلال.

بنابراين، تا وقتي که سلطه‌گران و ظالمان در دنيا حکومت مي‌کنند و تا وقتي
که کعبه معظمه گرفتار دست نااهلان و غاصبان مشرک از آل سعود است، بايد فرياد برائت
زنده بماند، هر چند خائنان نخواهند و اين فرياد منحصر به زمان و مکاني خاصي نيست
هر چند زمان حج اکبر و کنار خانه خدا، اولي‌تر از زمان و مکانهاي ديگر است.

در هر صورت، مخالفت وهابيان آل سعود با تظاهرات«برائت از مشرکين»، خود
گناهي نابخشودني و بزرگ است، چه رسد به اينکه در کنار خانه خدا، مرتکب چنان جنايت
هولناکي بشوند که روي يزيديان و حجاج بن يوسف‌ها را سفيد کنند.

جنايتي که دو سال پيش مرتکب شدند هرگز نبايد فراموش شود. سخن امام در اين
زمينه نيز بايد همچنان در گوش‌ها طنين‌انداز باشد که فرمود:

«ما باز خواب هستيم و دنيا هم خواب است که چه شد! در مسئله حجاز، مسئله
بزرگترين مقامات قدس اسلامي و دنيائي شکسته شد… شکستن کعبه، مسئله‌اي نيست که
بشود از آن، همين‌طور گذشت. اگر ما از مسئله قدس بگذريم، اگر از صدام بگذريم، از
همه کساني که به ما بدي کردند بگذريم، نمي‌توانيم از مسئله حجاز بگذريم. مسئله
حجاز يک باب ديگري است غير از مسئله چيزهاي ديگر. آنچه لازم است، زده نگهداشتن اين
روز است؛ آن روزي که خيانت شد به اسلام…

 بايد با همه قوائي که داريم،
مسلمين با همه قوائي که دارند بايد با اين مسئله محاربه کنند، هر طوري که خودشان
صلاح مي‌دانند. اين ننگ را نبايد ما بگور ببريم که ما بوديم، ديديم و در حضور ما
بزرگترين جنايت واقع شد و حالا هم آنها از ما طلبکار هستند».

راستي، اين چه مسئله‌اي بود که امام با آن همه صبر و تحمل در تمام مصيبت‌ها
و فاجعه‌ها و حادثه‌ها، تحمل خود را از دست داد و او را بي‌تحمل کرد؟

آيا گذشت زمان مي‌تواند، اين جنايت سهمگين را بي‌رنگ کند؟

آيا ملتي که در آن جمعه سياه، پدران و مادران و برادران و خواهران خود را
با آن وضع فجيع و توسط پليدترين و شقي‌ترين افراد روي زمين، از دست داد، مي‌توان
چشم‌پوشي و اغماض کند و تمام آن جنايت‌ها را ناديده بگيرد و از همه بالاتر زير پا
گذاشتن حرمت و قداست خانه خدا را ناديده بگيرد؟

ما که نمي‌توانيم عملا خانه خدا را از دست اين نااهلان و خائنان آزاد
کنيم، لااقل بايد با فرياد برائت از اينها و با قلم و بيان، مطبوعات و راديو و
ساير رسانه‌هاي گروهي، به دنيا بفهمانيم که در آن روز چه گذشت و چطور مقدس‌ترين
مقامات الهي شکسته شد و چگونه فرزندان خلف ابوسفيان اين روسياهان تاريخ، به جان
مؤمنين افتادند و با لب تشنه آنان را در آن هواي سوزان، با استفاده از وسائل مختلف
و ابراز گوناگون قتل، بي‌رحمانه قتل عام کردند و وقاحت را به جائي رساندن که حتي
مجروحين را در بيمارستانها مورد تهاجم قرار داده و به سوي آمبولانس حامل مجروحين و
شهدا، نيز تيراندازي کردند.

ما اگر نتوانيم با سلاحهاي آتشين، انتقام خون زائران خانه خدا را از خون
آشامان آل سعود بگيريم، لااقل بايد همواره با پيامها و مصاحبه‌هاي آتشين، پرده از
روي چهره کريه اين جنايتکاران تاريخ برداريم و کوس رسوائي فراموش ناشدني آمريکا
جنايتکار و عمال خبيث آن را در عالم به صدار درآوريم.

ثالثا: آل سعود، پس از ارتکاب اين جنايت وحشيانه بجاي عذرخواهي ـ هر چند
مقبول نخواهد بود ـ طلبکار نيز شدند، و اين نهايت بي‌شرمي است. و طلبکاري خود را
تا آنجا ادامه دادند که دو سال بعد و امسال نيز، صد عن سبيل الله کرده و از رفتن
حجاج ايراني به حج بيت الله، امتناع ورزيدند.

در قرآن(سوره حج ـ آيه 25) مي‌خوانيم«ان الذين کفروا و يصدون عن سبيل الله
و المجسد الحرام الذي جعلناه للناس سواء العاکف فيه و الباد و من يرد فيه بالحاد
بظلم نذقه من عذاب اليم» ـ آنان که به خدا کفر ورزيده و از راه خدا و مسجد الحرامي
که آن را براي مردم قرار داديم و براي شهري‌ها و باديه‌نشين‌ها يکسان قرار داديم،
مردم را منع مي‌کنند و همانا هر کس در آنجا اراده الحاد و ظلم به مردم کند، او را
عذابي دردناک مي‌چشانيم.

جالب است: که قرآن براي کسي که اراده صد عن سبيل الله کند، چنين عذاب
دردناکي را مقرر مي‌فرمايد، چه رسد به اينکه واقعا، مردم را از آنجا و از ورود به
مسجد منع کند و امسال سومين سالي است که مؤمنين را اجازه رفتن به حج نمي‌دهند. و
نه تنها از ايران، که به تمام کساني که علاقمند به انقلاب اسلامي هستند و طرفدار
خط ولايت فقيه مي‌باشند، چه در لبنان و ترکيه و فلسطين و چه در کويت و بحرين و
ساير کشورها اجازه ورود به حج را نمي‌دهند. و اين چه شرم‌آور است که سازمانهاي
اسلامي و سران کشورهاي اسلامي شاهد اين«صد عن سبيل الله» علني باشند و خم به ابرو
نياورند!

امام خميني رضوان الله عليه در تاريخ 29/4/67 فرمودند:

«آل سعود براي پرده‌پوشي جنايات هولناک سال گذشته خود، و همچنين توجيه صد
عن سبيل الله و منع حجاج ايراني از ورود به حج، زائران را زير بمباران شديد
تبليغات خود قرار خواهد داد و آخوندهاي درباري و مفتي‌هاي خود فروخته لعنة الله
عليهم ـ در کشورهاي اسلامي خصوصا حجاز، توسط رسانه‌ها و مطبوعات، دست به نمايش‌ها
و سخنراني‌ها زده و عرصه را بر تفکر و تحقيق زائران درباه فهم و درک فلسفه واقعي
حج و نيز پي بردن به ماجراي از پيش طراحي شده شيطان بزرگ در قتل ميهمانان خدا، تنگ
خواهد نمود و مسلم در چنين شرايطي، رسالت زائران بسيار سنگين است!!».

آيا وقت آن نرسيده است، ما که بر حقيم و براي دفاع از حق، چنين ظلمي بر ما
روا داشته‌اند، در اين ايام حج، با تبليغات صادقانه خود، تبليغات دروغين و سراپا
افترا و تهمت دشمنان خدا و دين را خنثي ساخته، آنها را در تمام دنيا رسوا سازيم؟

مگر خداوند در آن آيه شريفه نفرموده است که مسجد الحرام براي تمام مردم
وضع شده و همه چه شهرنشين‌ها و چه باديه‌نشين‌ها در آن يکسانند و نبايد مانع ورود
هيچ مسلماني به آنجا شد؟ مگر اين آيه صراحت ندارد در کفر کساني که مانع از ورود
مسلمانان به سرزمين امن خودشان مي‌شوند، پس چرا مهر سکوت بر لبان مسلمانان ساير
کشورها زده شده است و چرا فرياد اعتراض از کشورهاي مسلمان‌نشين بلند نمي‌شود؟.

اصلا خانه‌هاي مکه نبايد در و پيکر داشته باشد، بلکه بايد خانه‌هائي عمومي
و در اختيار حاجيان و زائران خانه خدا قرار بگيرد. امام صادق(ع) در تفسير آيه«…
سواء العاکف فيه و الباد» مي‌فرمايد: لم يکن ينبغي ان يصنع علي دور مکة ابواب، لأن
للحجاج أن ينزلوا معهم في دورهم في ساحة الدار حتي يقضوا مناسکهم. و ان اول من جعل
لدور مکة ابوابا معاوية».

(علل الشرايع ـ ج 2 ـ ص 396)

سزاوار نبوده استکه براي خانه‌هاي مکه در بگذارند، زيرا براي زائران خانه
اين اجازه داده شده است که با آنها در منازلشان وارد شوند و سکوت کنند تا وقتي که
مناسک و اعمال حج به پايان رسد. و همانا اولين کسي که در براي خانه‌هاي مکه ساخت،
معاويه بود.

حضرت امير(ع) از رسول اکرم(ص) نقل مي‌کند که حضرت نهي فرمودند اهل مکه را
که منازلشان را اجاره دهند و يا درها را بر روي زائران قفل کنند.

اگر حضرت رسول«ص» نهي فرموده‌اند که اهل مکه درب منزل خود را بر روي
حاجيان قفل کنند يا منزل را کرايه بدهند، آيا به اين جنايتکاران که درب ورودي مکه
را بر زائران مخلص و خالص خداوند بسته‌اند و سه سال است صد عن سبيل الله نموده‌اند،
چه خواهد فرموده؟

بي‌گمان حضرت رسول«ص» و تمام انبياء و اولياء و ائمه و معصومين سلام الله
عليهم اجمعين، از اين زمره خبيثه و از اين خائنين و ملحدين بي‌زار و متنفرند و
قطعا لعنت ابدي معصومان و اولياء و شهدا و صالحان و انبيا و ملائکه و تمام
مسلمانان، نثار آن ان شده و مي‌شود. ما هم براي اينکه در زمره برائت کنندگان از
مشرکين نوشته شويم، بر اين وهابيان ملحد، لعن و نفرين مي‌فرستيم.

سالروز جمعه خونين ملکه را که يادآور
شهادت بي‌رحمانه بيش از چهارصد زائر مظلوم خانه خدا ـ در کنار خانه خدا ـ است
گرامي داشته، به ساحت اقدس ولي الله الاعظم سلام الله عليه، و مقام معظم رهبري و
ملت سرفراز ايران و خانواده‌هاي معظم شهداي آن فاجعه فراموش ناشدني، خالصانه تسليت
عرض مي‌کنيم و از خداي بزرگ استمداد مي‌طلبيم که خود انتقام خون آن شهيدان و
هزاران شهيد ديگي از امت بزرگ اسلامي که توسط اين خاندان کثيف به شهادت رسيده‌اند
را از آنان بگيرد و شهداي عزيز و مظلوم ما را با شهداي کربلا محشور فرمايد. 

/

پيام مهم رهبر انقلاب بمناسبت نخستين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني«ره»

پيام مهم رهبر انقلاب بمناسبت نخستين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني«ره»

بسم الله الرحمن الرحيم

«الله نور السموات و الأرض مثل نوره کمشکوة فيها مصباح، المصباح في زجاجه
الزجاجة کأنها کوکب دري يوقد من شجرة مبارکة زيتونة، لا شرقية و لا غربية، يکاد
زيتها يضيئي ولو لم تمسه نار، نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله
الأمثال للناس و الله بکل شيء عليم. في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه
يسبح له فيها بالغدو و الآصال رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر الله و اقام
الصلوة وايتاء الزکوة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الأبصار ليجزيهم الله احسن
ما عملوا و يزيدهم من فضله و الله يرزق من يشاء بغير حساب».

(سوره نور ـ آيه 35-38)در تاريخ پر ماجراي انقلاب، هيچ روزي مانند دوازدهم
بهمن نبود که در آن مردي از دودمان پيامبران و بر شيوه آنان، با دستي پر معجزه و
دلي به عمق و وسعت دريا، در ميان مردمي شايسته و چشم به راه، چون آيه رحمت فرود
آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرتحق نشانيد و تا عرش عزت و عظمت پر کشيد.

و هيچ روزي چون چهاردهم خرداد نبود که در آن طوفان مصيبت و عزا بر اين
مردم، تازيانه غم و اندوه فرود آورد. ايران يک دل شد و آن دل در حسرتي گدازنده
سوخت، و يک چشم شد و آن چشم در مصيبتي عظيم گريست. درآن روز خورشيدي غروب کرد که
با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگي ملت ايران جوشيده بود، روحي عروج کرد که با نفس
روح اللهي‌اش پيکر ملت را جان بخشيده بود، حنجره‌اي خاموش شد که نفس گرمش سردي و
افسردگي از جهان اسلام زدوده بود، لباني بسته شد که آيات الهي عزت و کرامت را بر
مسلمين فرواخوانده و افسون يأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.

آن روز، روز عزاي بزرگ عالم است. سوزش آن غم به ملت ايران منحصر نماند؛ در
سراسر جهان، هر جا دل روشن و جان بيداري بود مصيبت زده شد، هر جا مسلماني آگاه از
انقلاب و مسائل آن بود خود را صاحب عزا شمرد پس در روي زمين جاني نماند که در آن
دلهائي از اين حادثه عظيم، از اندوه لبريز نشود و انسانهائي از اين فقدان بي‌جبران،
به عزا ننشينند.

و اما ايران يکسر عزا خانه‌اي شد که در هر شهر و روستايش، شيون حسرتبار از
يکايک خانه‌ها سرازير شد و کوي و ميدان و خيابان را پر کرد. هيچکس نتوانست اين
جرعه درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران ميدانهاي نبرد تا مادران و پدراني که غم
شهادت جوانانشان نتوانسته بود، گرد عجز و اندوه بر جبينشان بيفکند، تا بزرگ مردان
عرصه علم  و عرفان و سياست و تا يکايک آحاد
اين ملت عظيم القدر، همه و همه در اين مصيبت عظمي زار زار گريستند يا صدا به فغان
بلند کردند، يا بيصبرانه بر سر و سينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگي امام
بود. و جز خدا و اوليائش کيست که حد و مرز اين عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهاي بزرگ
بي‌تاب مي‌شوند آنجا که انسانهاي بزرگ دست و پا گم مي‌کنند، آنجا که صحنه، از
بيقراري ميليونها و ميليونها انسان پر است کدام زبان و قلم است که بتواند نمايشگر
و صحنه‌پرداز گردد؟ من که خود قطره بيتابي در اقيانوس متلاطم آن روز، و آن روزها
بوده‌ام چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم…؟ و اما روي ديگر صحنه، يعني فضاي
ملکوت جهان در آنروز، تنها براي اصحاب بصيرت و معرفت مشهود بوده است. شايد چشم‌هاي
نافذي که حجاب ملک را مي‌گشايند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز مي‌دهند شگفتي‌هاي
بيشتر و صحنه‌هاي تماشائي‌تري را آنروز، در آن عاشوراي خميني، ديده باشند:

عروج نفس مطمئنه‌اي را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود کلمه طيبه و نفس
راضيه و مرضيه‌اي را بسوي حق، رجوع جويباري را به دريا و وصال عاشقي را به معشوق،
استقابل خيل عظيم شهداء را از آن روح مطهر و خير مقدم ارواح طيبه اولياء را به آن
ميهمان تازه وارد… فوز فلاح جان مزکائي را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شميم
حسنات بيشمارش مشام فرشتگان و خزه بهشت نعيم حق را معطر ساخته عمل صالحي را که
ردائي از نور گشته و بر پيکر ملکوتي آن روح مجرد پوشانيده شده و باران غفران و فضل
خداوندي گشته و بر سراپاي آن عبد صالح فرو ريخته، و دار السلام ابدي شده و آن
مشتاق رضوان حق را در خود جاي داده است.

افسوس که براي ما خاکيان از آن آئينه بندان جشن ملکوتي، بارقه تسلائي نمي‌درخشيد
و جز اشک ديدگان نمي بر آتش هجران آن قبله دلها افشانده نمي‌شد. شور عزا در غم پدر
مهربان، معلم دلسوز و مرشد حکيم و ديده‌بان هميشه بيدار و طبيب درد و درمان‌شناس و
سروش رحمت خدا بر امت و يادگار انبياء و اوليا در زمين، اهل زمين را مي‌گداخت و
غمي بي‌تسلي بر آنان فرو مي‌ريخت.

زمان يگانه‌ي خود را از دست داد و زمين گوهري يکدانه را در خود گرفت.
پرچمدار بزرگ اسلام پس از عمري مبارک که در راه اعتلاء اسلام سپري شده بود دنيا را
وداع کرد و قطب عالم امکان و ولي الله الاعظم ارواحنا فداه در مصيبت خليفه خود
سوگوار شد.

اکنون يک سال از آن روزهاي مالامال درد و رنج، مي‌گذرد. سالي که در آن،
ياد و حضور امام، لحظه‌اي ملت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان و در ذهن
و زندگي آنان و ديگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان بر جا مانده است. آنچه پس
از حيات پر برکت امام و در اين يکسال براي ما و همه دلسوزان امت اسلام بيشترين
اهميت را داشته، ميراث عظيم و تاريخي و بي‌نظير او: جمهوري اسلامي، و سلامت و توان
و شتاب و جهتگيري صحيح آن در راه و خط امام بوده است.

اين همان چيزي است که در دوران زندگي آن بزرگوار نيز مسئله اول براي ملت
ايران و دوستان آن در سراسر جهان بلکه براي هر مسلماني به حساب مي‌آمده که به مجد
و عظمت اسلام دل بسته بوده است. و حق نيز همين است.

جمهوري اسلامي که با پيدايش خود راه نويني در مقابله با زورگويان طراز اول
عالم باز کرد و به ملتهاي مستضعف مخصوصا مسلمانان، اميدي تازه بخشيد و در مدت ده
سال و اندي رهبري امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملا تحقير کرده و دروغ
شکست‌ناپذيري آنان را باطل ساخته است بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستم
کشيده ما را به خود جلب کند همچنان که آن پيشواي صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود
را به همين دو مسئله مي‌گماشت: پاسداري از جمهوري اسلامي و مراقبت از جهتگيري راست
و درست آن. و آن فقيه عظيم القدر و اسلام‌شناس بي‌بديل، حفظ جمهوري اسلامي را بدتر
و با اهميت‌تر از هر واجبي مي‌دانست.

با رحلت امام خميني(ره) طيف وسيع دشمنان اسلام که در صفوف مقدم معارضه با
جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نکردند که جمهوري اسلامي در غياب پديد
آورنده و پروراننده خود نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودکي بي‌صاحب،
احساس ضعف و درماندگي کند، يا بکلي از پاي درآيد و يا بناچار به زير دامان اين و
آن پناه گيرد! در محاسبات تنگ نظرانه دشمنان که همه ‌بي‌استثناء اسير محاسبات صد
در صد مادي بوده و از فهم روابط معنوي و برکات ايمان و تقوا بي‌نصيب‌اند، نمي‌‌گنجيد
که معجزه الهي در طليعه قرن پانزدهم هجري يعني حکومت صلاح و دين و حيات دوباره
ارزشهاي اسلامي، آن قله مرتفعي باشد که دست آلوده بندگان هوا و هوس به آن نرسد و
ديپلماسي زر و زور از بدام افکندن آن، عاجز بماند!

اما اراده الهي اين بود، و همان شد که اراده الهي بود. نظام اسلامي رشد و
کارآئي خود را در اين مصيبت و ابتلاي عظيم الهي نشان داد و ملت عاليقدر و مسئولان
دلسوز و اهل حل و عقد بپاداش صبر بر اين مصيبت عظمي، استحقاق درود و رحمت حق را
يافتند و بکمک خداوند و توجهات حضرت ولي الله الأعظم ارواحناه فداه توانستند با
گشودن گره‌هائي که به طور طبيعي در صورت ارتحال امام پديد مي‌آمد. از امتحاني بزرگ
سر بلند بيرون آيند، نظام اسلامي که قلب تپنده خود را از دست داده بود به برکت
ايمان و توکلش و به برکت درسهاي جاوداني که مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته
بودند، نه فقط از حرکت و حيات و نشاط باز نماند، بلکه با نشان دادن کارآزمودگي و
حکمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت. ابراز وفاداري ملت در آن عزاداري بي‌نظير
که در مقايس جهان و تاريخ فوق العاده بود، حل مسئله رهبري، اعلام حضور عاشقانه همه
جائي و همگاني مردم در دفاع از راه امام و از ميراث معنوي امام در برابر راهزنان
کمين گرفته و رستاخيز شگفت‌انگيز و به ياد ماندني چهل روزه ايران و آنگاه تصويب
ملي اصلاحات قانون اساسي و شرکت در انتخابات رئيس جمهور برگزيده و تشکيل دولت و
جريان يافتن همه امور کشور در عين تازگي و جاودانگي داغ رحلت امام و ياد ماندگار
او، همه و همه اعتباري افزونتر از پيش به ايران و ايراني و انقلاب و نظام اسلامي
بخشيد. درست در آن هنگام که از حادثه ارتحال امام، نفس دنيا در سينه‌اش حبس شده و
خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ايران اسلامي نمايشي
قهرمانانه داد و با عنايت خداوندي سنگين‌ترين آزمون خود را بسرافرازي طي کرد و
کشتي انقلاب از گردابي خطير، با آرامش و اطمينان عبور کرد و اين خود آيت ديگري از
شمول الطاف الهي بر ملتي شد که قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام کرده است.
دوستان، يعني توده‌هاي مسلمان و مستضعفان بسياري از مناطق عالم، جاني و اميدي
دوباره گرفتند و به پايه‌هاي نظام سلطه‌ي جهاني، ضربه‌اي دوباره، پس از ضربه آغاز
پيروزي انقلاب، وارد آمد. يعني حادثه‌اي که مي‌پنداشتند انقلاب را در هم خواهد
پيچيد، به انقلاب اوج و حيات بخشيد، و امام، آن بر افروزنده مشعل انقلاب با رحلت
خود يکبار ديگر شعله انقلاب را بر افروخته کرد. فرحمه الله حيا و ميتاً و السلام
عليه يوم ولد و يوم قاد الامه و يوم ارتحل و يوم يبعث حيا.

در همه اين حوادث، و با نگاهي وسيعتر در سرگذشت يازده ساله نظام اسلامي و
اساسا در پيدايش اين نظام و مقدمات آن و مبارزاتي که به آن منتهي شد، صحنه‌پرداز
اصلي و عامل حقيقي همان اسلام، و عقيده و ايمان و تربيت اسلامي است. هم ملت ايران
که با قيام شجاعانه‌اش در برابر نظام سلطه جهاني و بر ضد ابر قدرتهاي شرق و غرب
کاري عظيم و بي‌سابقه انجام داد. هم رهبر و قائد عظيم الشأن اين انقلاب که مثل کوه
در برابر همه بادهاي مخالف ايستاد و هجوم طوفانها را شکست اما خود کمترين تکاني
نخورد؛ هم نظام نوين اسلامي که توانست کشور را بدون اندک تکيه‌اي به بيگانگان
اداره کند و جنگي را که محل تلاقي نيروهاي شرق و غرب بر ضد او بود و نزديک به سه
چهارم ساليان پس از پيروزي را فرا گرفت، بدون گرايش به هيچ طرف و فقط يا تکيه بر
خود، شرافتمندانه و با عزت و پيروزي به پايان برد.

همه و همه توان خود را از اسلام گرفته‌اند و اسلام جوهر اصلي اين حوادث
شگفت‌آور و مايه حقيقي قدرت و صلابت و عزتي است که ايران و ايراني، و ملت و رهبر،
و انقلاب و نظام ما در تاريخ معاصر از خود بروز داده‌اند. اسلام، دين توحيد است و
توحيد يعني رهائي انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هر کس بجز خدا.
يعني گسستن بندهاي سلطه نظام‌هاي بشري، يعني شکستن طلسم ترس از قدرتهاي شيطاني و
مادي، يعني تکيه ب راقتدارات بي‌نهايتي که خداوند در نهاد انسان قرار داده و از او
بکارگيري آنها را همچون فريضه‌اي تخلف ناپذير، طلب کرده است. يعني اعتماد به وعده
الهي در پيروزي مستضعفين بر ستمگران و مستکبران بشرط قيام، مبارزه و استقامت، يعني
دل بستن به رحمت خدا و نهراسيدن از احتمال شکست.

يعني استقبال از زحمات و خطراتي که در راه تحقق وعده‌ي الهي آدمي را تهديد
مي‌کند.

يعني مشکلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پيروزي حتمي و نهائي
اميدوار داشتن. يعني در مبارزه به هدف عالي که نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعيض و
جهل و شرک است چشم دوختن و عوض ناکامي‌هاي شخصي و ميان راهي را نزد خدا جستن. و
خلاصه يعني خود را مرتبط و متصل به اقيانوس لايزال قدرت و حکمت الهي ديدن و به سمت
هدف اعلي با اميد و بي‌تشويش شتافتن.

همه عزت و اعتلائي که به مسلين وعده داده شده در سايه چنين ايمان و درک
روشن و عميقي از توحيد است. بدون فهم درست و پايبندي عقيدتي و عملي به توحيد، هيچ
کدام از وعده‌هاي الهي درباره مسلمانان عملي نخواهد شد.

در دوران سلطه استکبار غفلت از توحيد ناب اسلامي و مفهوم زندگي شمول آن
بود که صحنه را براي بتنهاي استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور فرصت تاخت و
تاز داد. دشمنان با نقشه‌هاي از پيش آماده شده دين را در کشورهاي اسلامي از صحنه
زندگي راندند و شعار جدائي دين از سياست را در اين کشورها تحقق بخشيدند؛ نتيجه اين
شد که پيشرفت علمي غرب، بتواند اين کشورها را يکباره بصورت تابعي از کشورهاي صنعتي
درآورد و سرنوشت سياسي و اقتصادي آن را براي مدتهاي طولاني و جبران‌ناپذير به دست
غارتگران غربي بدهد. امروزه غالب کشورهاي اسلامي پس از دهها سال که جيب کمپانيها و
دولتهاي غربي از منابع آنها پر شده هنوز در وادي عقب‌ماندگي سرگردانند و هنوز
محتاج صنعت و علم و کالاي غربي و هنوز در عالم سياست طفيلي و پيرو ناگريز آنان…
اين همان خسران عظيمي است که از روز اول بر اثر عدم توجه به اصل بنيادين اسلام
يعني توحيد اسلامي پيش آمد و هر چه زمان پيشرفته و علم کاملتر شده و دولتها و
کشورهائي را مجهزتر کرده، کشورهاي اسلامي ناتوان‌تر، وابسته‌تر، کم جرأت‌تر و بي‌ابتکارتر
شده‌اند.

راه علاج آن است که مسلمانان به اسلام ناب که در توحيد و نفي عبوديت غير
خدا از هر چيز بجسته‌تر و درخشنده‌تر است، بگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام
بجويند، و اين چيزي است که طراحان توطئه‌هاي ضد اسلامي هميشه از آن بيمناک بوده و
در راه پيدايش آن موانع جدي مي‌نهاده‌‌اند. هنگاميکه انقلاب اسلامي در ايران پيروز
شد از آنجا که پيش‌بيني مي‌شد که جاذبه و محبوبيت انقلاب، ملت‌هاي مسلمان و حتي
بعضي غير مسلامانها را شيفته اسلام کند، همه دستهاي استعماري به کار افتاد تا از
نفوذ معنوي اسلام جلوگيري کند. تلاش وسيع و همه جانبه استکبار در برابر نفوذ
اسلام، هيچ موجبي جز اين ندارد که گسترش اسلام و مفاهيم اسلامي در هر نقطه جهان
بمعناي جمع شدن بساط استکبار و ايادي آن در آن نقطه است. همانطور که همه ميدانند
بلافاصله پس از پيروزي انقلاب که معناي درست توحيد و نفي عبوديت غير خدا و عزت در
برابر هر کس و هر چيز غير خدا را در عمل و واقعيت به همه نشان داد، مسلمانان در
نقاط بسياري از جهان احساس شخصيت و عزت نموده در مقابل قدرتمندان و زورگويان
ايستادند و سر فصل جديدي در مبارزات ملل مسلمان بوجود آمد، از جمله حرکت عظيم مردم
مسلمان در افغانستان و شروع مبارزات مردمي در سرزمين فلسطيني و ايستادن مردم
مسلمان و مبارز فلسطين در برابر احزاب معامله‌گر و شروع نهضت‌هاي اسلامي زيادي در
کشورهاي مسلمان آفريقائي و آسيائي و حتي در اروپا که همه براساس جاذبه اسلام و شوق
به تحقق احکام الهي به وجود آمده و اسلام را رهائي بخش و عزت بخش خود ميداند. تا
پيش از پيدايش جمهوري اسلامي به توده‌هاي عظيم مسلمان عالم تفهيم شده بود که اسلام
قادر نيست براي آنان عزت و عظمت بيافريند و آنان در جستجوي سعادت بايد يا بدنبال
الگوي غربي و فرهنگ اروپا و آمريکا بروند و يا به سمت تئوريهاي خيلي و پوچ
مارکسيسم گرايش يابند. اما پيروزي انقلاب سالامي و تشکيل جمهوري اسلامي در ايران و
عزت و عظمتي که تحقق اسلام به ملت ايران بخشيد همه يافته‌هاي ديرينه استعمار گران
غربي را باطل کرد و در عمل نشان داد که اسلام مي‌تواند ملتي را از ضعف و بيحالي و
انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم مي‌تواند
نظامي استوار و قادر بر زور آزمائي با قدرتهاي مادي جهان بر آنان ببخشد و دست
قدرتهاي ظالمانه و تحقير کننده استعمار و استکبار را از سر آنان کوتاه کند. و چنين
بود که جمهوري اسلامي ببرکت اسلام از پشتوانه مردمي نيرومندي در مقياس جهاني
برخوردار گشت و اين به نوبه خود بر توانائي و آسيب ناپذيري جمهوري اسلامي که همه
سلطه‌هاي بزرگ جهاني با آن سر ناسازگاري دارند افزوده است.

آثار پيروزي ملت ايران در زور آزمائي قدرتهاي جهاني با آن، به جهان اسلام
منحصر نماند بلکه در کشورهاي غير مسلمان و در نظام‌هائي که قفس آهنين استبداد حزبي
يا ستم قومي اجازه نداده بود که مسلمانان آن کشورها حتي مسلماني خود را احساس
کنند، نسيم هويت اسلامي وزيدن گرفت و ايمانهاي خفته بجوش آمد و گلبانگ مسلماني
خواب اهريمنان را برآشفت. و تري الأرض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت
و انبتت من کل زوج بهيج.

(سوره حج ـ آيه 5)

پس در ماجراي عظيم اين ده سال گذشته، قهرمان اصلي اسلام است، و اين
رستاخيزي اسلامي است که جانهاي مرده را بيدار کرده و زمينه را براي روزي آماده مي‌سازد
که در پاسخ به سئوال «لمن الملک؟» در بسيط زمين از چهار گوشه عالم گفته شود: «لله
الواحد القهار».

امروزه گرچه مغزهاي عليل تحليلگران مادي، هنوز عاجز از فهم و تحليل حوادث
اسلامي در دهسال اخير است و آنان بدرستي نميتوانند بفهمند چه شد که پس از تلاش
دويست ساله استعمار در کشورهاي اسلامي و پس از هزاران شيوه موفق براي راندن اسلام
از صحنه زندگي و حتي از صفحه ذهن و دل مردم در اين کشورها و مهمتر از آن پس از
قرنها بدآموزي قدرتهاي استبدادي و ايادي آنان و پس از تحريف‌هاي بيشماي که بوسيله
وعاظ السلاطين و آخوندهاي درباري در دين پديد آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته
و به دارويي بي‌اثر و جسمي بي‌جان، بدل کرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب ميهن
اسلامي پر و بال گشوده و سايه رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده چون
خورشيدي روشنگر در دل همه مسلمي تافته و به آنان روح و نشاط و اميد بخشيده است؟

و چگونه اسلام که بتدريج به دست فراموشي سپرده مي‌شد و هرگز هيچ اميدي را
در دل جستجوگر انسانهاي دردمند و بي‌تاب بر نمي‌انگيخت، اکنون به يگانه اميد روشن
ملت‌هاي مسلمان مخصوصا جوانان و بيدار دلان و دردمندان تبديل يافته است.

آري، فهم و تحليل درست اين حوادث شگفت‌آور اگر چه براي مغزها و ذهن‌هاي
بيگانه از حقيقت اسلام و بيخبر از سرگذشت واقعي اسلام، ناممکن است، ليکن براي
صاحبان بصيرت پاسخ در يک کلمه است: معجزه انقلاب.

نهضت اسلامي در ايران به رهبري منجي بزرگ دوران حضرت امام خميني رضوان
الله عليه به پيروي از شيوه نبي اعظم و رسول خاتم و قله آفرينش عالم و آدم حضرت
محمد مصطفي(ص) در قالب يک انقلاب تمام عليار ظاهر شد و اين، طبيعت انقلاب است که
اگر بر پايه‌اي درست و منطقي استوا باشد همچون آتشفشان، زلزله در تمام ارکان محيط
پديد مي‌آورد و همه چيز و همه جا و همه کس را از گرمي و اشتعال خود متأثر مي‌سازد.
مصلحان اسلامي متفکراني که در يکصد و پنجاه سال گذشته تحت تأثير عوامل گوناگون
قيام کرده و پرچم دعوت اسلامي را احياء و تفکر اسلامي را بر دوش گرفته از قبيل سيد
جمال الدين و محمد اقبال و ديگران با همه خدمات ارجمند و گرانبهايشان همگي اين نقص
بزرگ را در کارخود داشتند که بجاي بر پا کردن يک انقلاب اسلامي، به يک دعوت اسلامي
اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوت و قدرت انقلاب، که با لتاش
ورشنفکرانه و فقط با ابزرا قلم و زبان جستجو کردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور
بوده و هست، اما هرگز از آن وقع نتائجي همچون نتيجه عمل پيامبارن اولوالعزم را که
سازندگان مقاطع اصلي تاريخ بوده‌اند، نبايد داشت. کار آنان در صورت صحت و مبرا
ماندن از عيوب سياسي و نفساني، تنها مي‌توانست زمينه‌ساز يک حرکت انقلابي باشد و
نه بيشتر… و لذا مشاهده مي‌شود که سعي و تلاش بيحد و حصر مخلصان اين گروه هرگز
نتوانسته حرکت معکوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقف کند يا عزت و عظمتي را که
آنان از آن نام مي‌آورده و در آرزويش آه و اشک مي‌افشانده‌اند و به مسلمانان
برگرداند و يا حتي اعتقاد و باور اسلامي را در توده‌هاي مردم مسلمان تقويت کرده و
نيروي آنان را در خدمت آن بکار گيرد و يا دامنه جغرافيايي اسلام را گسترش دهد و
اين بکلي از روش پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) جدا است و اين بر هر کس که اندکي
تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم(ص) را بداند آشکار است.

امام ما براي حيات دوباره اسلام درست همان راهي را پيموده که رسول معظم(ص)
پيموده بود، يعني راه انقلاب را. در انقلاب اصل بر حرکت است، حرکتي هدفدار،
سنجيده، پيوسته، خستگي ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص.. در انقلاب به گفتن،
نوشتن و تبيين اکتفا نمي‌شود، بلکه پيمودن و سنگر به سنگر پيش رفتن و خود را به
هدف رساندن، اصل و محور قرار مي‌گيرد، گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حرکت در مي‌آيد
و تا رسيدن به هدف يعني حاکميت بخشيدن به دين خدا و متلاشي ساختن قدرت شيطاني
طاغوت ادامه مي‌يابد.

«هو الذي ارسل بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره
المشرکون».

(سوره صف ـ آيه 9)

در انقلاب اسلامي ايران چند خصوصيت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت
اسلامي صدر اول بود:

نخست: هدفگيري سياسي يعني اراده قاطع بر حاکميت دين خدا و اينکه قدرت از
دست شياطنهاي ظالم و فاسد گرفته شود و حاکميت و قدرت سياسي جامعه براساس ارزشهاي
اسلامي شکل گيرد.

دوم: آنکه براي تحقق اين هدف از توده‌هاي مؤمن و آگاه و دردمند و فداکار و
نه از احزاب و گروهها و سازمانهاي سياسي نيروي انساني لازم گرفته شود و رهبر حکيم،
نصرت را پس از توکل به خدا از نيروي لايزال مؤمنين جستجو کرد و در سايه مجاهدت
پانزده ساله جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حرکت
درآورد:

«هو الذي ايدک بنصره و بالمؤمنين».

سوم: آنکه خطوط اصلي جامعه‌ي مطلوب يعني استقرار شريعت اسلامي که متصمن
عدل اجتماعي، استقلال سياسي و استغناي اقتصادي و رشد علمي و اخلاقي است در منظر
همگان قرا رگرفت و شعار«نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» که به معناي تبديل واقعي
و همه جانبه بنيانهاي زندگي جاهلي به بنيانهاي اسلامي است مطرح گرديد.

چهارم: آنکه رهبر حکيم و فقيه که عبد صالح و الگوي مسلماني بود خود
پيشاهنگ اين حرکت در ايمان و عمل شد و اين ايمان، جان او را چنان لبريز کرده بود
که توانست دلهاي بي‌ايمان و ظرفهاي تهي را از فيضان ايمان خود در صحنه عمل، لبريز
و سيراب کند و فروغ ايمان و اميد او ديوارهاي قطور يأس و بي‌ايماني را بشکافد و
فضاي مبارزه وعمل را پر کند: «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه».

پنجم: آنکه صدق و صفا و هوشياري رهبر، هرگونه کجروي و سازش و معامله با
دشمن و خلاصه هر آنچيزي را که موجب انحراف از هدف شود، ناممکن ساخت و صراط مستقيم
انقلاب به سمت هدف‌ها، استوار و بي‌اعوجاج باقي ماند.

اين آن چيزي بود که در اين اتفاق افتاد و رهبري که با تقوا و صدق عمل،
توانسته بود تأييد و هدايت الهي را جلب کند، حرکت خود را شروع کرد و در ظرف پانزده
سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست توده‌هاي عظيم مردم را بتدريج در خدمت هدف که
همان حکومت اسلامي، تشکيل نظام اسلامي و اجراي احکام اسلامي بود به حرکت درآورد و
حکومت طاغوتي و فاسد و وابسته حاکم بر ايران را که از سوي قدرتهاي استکباري و
غارتگر ثروتهاي کشور ما، حمايت هم مي‌شد ساقط کرد و در ظرف يازده سال پس از
پيروزي، با مجموعه پيچيده و بينظيري از توطئه و خصومت و خيانت و تهاجم و تحريم و
حمله نظامي و غوغاي تبليغاتي و غيره دست و پنجه نرم کرد و از اين مصاف تاريخي،
مظفر و منصور بيرون آمد و اکنون نظام جمهوري اسلامي ـ که محصول تلاش عظيم امام و
امت است در اوج اقتدراي که ناشي از مقاومت و سرسختي در برابر زورگويان و استغنا از
غارتگر است ـ چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دلهاي مستضعفان و زجر ديدگان همه
مناطق عالم را مجذوب کرده است.

آري، راز بزرگ در اعتلاي امروزين اسلام و بيداري عمومي مسلمين، اين بود که
در کانون اين حرکت يعني ايران اسلامي، مولود مبارک انقلاب بار ديگر از شجره طيبه‌ي
اسلام بوجود آمد ومحصول آن يعني جمهوري اسلامي با بنيه مستحکمي که از ايمان اسلامي
رهبر و ملت يافته بود در راه و جهت درست پايدار ماند و وسوسه شيطانها و تيغ خشم و
کين آنان بر او کارگر نشد و با مظلوميتي قدرتمندانه و سرافراز، چهره منور خود را
در برابر چشم جهانيان قرار داد و با وجود و بقاء و استقامت و صلابت خود، مبلغ
اسلام شد. طبيعت اسلام ناب، طبيعتي پر جاذبه است و دلهائي را که آلوده غرض‌ورزي و
کينه‌توزي نباشد به خود جلب مي‌کند و اين همانست که انقلاب ما و امام ما دوباره در
جهان مطرح کردند و بر دلها و چشمهاي نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه
انقلاب که امام ما بنيان گذارد بساط اسلام سفياني و مرواني، اسلام مراسم مناسک
ميان تهي، اسلام در خدمت زور و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها،
بر چيده شده و اسلام قرآني و محمدي(ص) اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون
مظلوم، اسلام ستيزنده با فرعون‌ها و قارونها و خلاصه اسلام کوبنده جباران و بر پا
کننده‌ي حکومت مستضعفان سر برکشيده است.

در انقلاب اسلامي، اسلام کتاب و سنت جايگزين اسلام خرافه و بدعت.

اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام عقود و اسارت و ذلت.

اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنياپرستي يا رهبانيت.

اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت.

اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بي‌بند و باري و بي‌تفاوتي.

اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بيحالي و افسردگي.اسلام فرد و جامعه،
جايگزين اسلام تشريفاتي و بي‌خاصيت.

اسلام نجاتبخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچه دست قدرتها.

و خلاصه اسلام ناب محمدي(ص)، جايگزين اسلام آمريکائي گرديد. و مطرح شدن
اسلام بدينصورت و با اين واقعيت و جديت است که موجب خشم سراسيمه و ديوانه‌وار
کساني شده است که دل به زوال اسلام در ايران و در همه کشورهاي اسلامي بسته بودند.
و يا از اسلام فقط نامي بي‌محتوا و وسيله‌اي براي تحميق و اغفال مردم را مي‌پسنديدند.
لذا از روز اول پيروزي انقلاب تا امروز هيچ فرصتي را براي تهاجم و ضربه زدن و توطئه
و بدخواي نسبت به جمهوري اسلامي و کانون حرکت جهاني اسلامي يعني ايران، از دست
نداده‌اند.

ملت ايران بخوبي دانسته است که نقطه قوت و پايداري او درست همانست که دشمن
همه نيروي خود را در مقابله با آن مصروف مي‌کند يعني توکل به خدا و تمسک به اصول
اساسي انقلاب که همه از مباني اسلام سرچشمه گرفته 
در کلمات رهبر کبير انقلاب رضوان الله عليه بر آن تأکيد شده است.

خشم و غيظ عنادآميز که در بکار بردن واژه«بنياد گرائي» در اظهارات خصمانه
رسانه‌هاي دشمن از اول انقلاب تا امروز محسوس است ناشي از درماندگي و سراسيمگي
آنان در برابر پايبندي رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسي انقلاب است.

چقدر ساده‌لوح و سطحي‌اند کساني که گمان مي‌کنند دشمني آمريکا و جبهه
استکبار و دار و دسته وسيع صهيونيستي که اکثر خبرگزاري‌ها و رسانه‌هاي خبري و
تبليغي جهان را در اختيار دارند، ناشي از آن است که جمهوري اسلامي به موقع تلاش
لازم را براي کسب دوستان انجام نداده و يا در مسائل جهاني دچار تندروي شده است.
اين گمان حاکي از عدم تعمق در حوادث و جريانات داخلي و جهاني و عدم بصيرت در دشمن
شناسي است.

ابر قدرتها که دشمنان سوگند خورده انقلاب اسلامي‌اند هرگز علت دشمني خود با
جمهوري اسلامي را به صراحت بيان نکرده‌اند و نخواهند کرد. اگر آمريکا اعتراف کند
که انگيزه دشمني او با ايران، دشمني با اسلام است يک ميليارد مسلمان جهان را در
برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف کند که انگيزه او از اين دشمني آن است که
ايران اسلامي خواسته است مستقل و آزاد و بدور از دخالت آمريکا زندگي کند. همه
آزادگان و آزاديخواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد. و اگر اعتراف کند که
دليل خصومت خباثت آميزش با ايران و مسدود کردن اموال ايران و توطئه دائمي‌اش نسبت
به جمهوري اسلامي آن است که انقلاب ايران دست او را از منابع غني اين کشور قطع
کرده و جلو ادامه غارت اقتصادي ملت را که از سوي رژيم خائن پهلوي سخاوتمندانه به
آمريکائي‌ها واگذار شده بود، گرفته است، همه ملت‌هاي مظلوم جهان و ستمديدگان غارت‌هاي
استعماري در کنار ملت ايران قرار گرفته و مبارزه با آمريکا خواهند پيوست.

بنابراين بسيار طبيعي و بديهي است که آمريکا و ديگر دولتهاي جبهه استکبار
و همه دار و دسته خبري تبليغي و رسانه‌هاي دست نشانده‌ي آنان ناگزير باشند که تمام
هم خود را به تحريف حقايق ايران و انحراف افکار عمومي جهان مصروف کنند که گاهي
بنام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادي و گاه به دشنام ارتجاع و واپس گرائي و
امثال آن ملت شجاع و آگاه و آزاده ايران و نظام مترقي و انقلابي جمهوري اسلامي و
مسئولان صالح و لايق آن را مورد اتهام قرار دهند و نفرت عمومي ملت ايران از سلطه‌گران
مستکبر و خبيث مخصوصا شيطان بزرگ را بدينگونه تلافي کنند.

اگرچه تجربه يازده ساله جمهوري اسلامي ثابت کرده است که استکبار و ارتجاع
و ايادي آنان در اين ترفند نيز موفقيتي کسب نکرده و نتوانسته‌اند نام نيک و چهره
روشن ملت بزرگوار ما را با اينگونه تلاش‌ها در جهان و بخصوص در ميان توده‌هاي
مستضعف عالم، مخدوش سازند و سرمايه‌گذاري گزاف آنان در استخدام قلمها و زبانهاي
مزدور و بکار افکندن صدها رسانه صوتي و تصويري و مطبوعاتي براي منزوي يا منفعل يا
بدنام کردن انقلاب اسلامي، دچار خسران شده است و هم اکنون علي‌رغم خواست آنان در
بسياري از مناطق عالم ملت‌ها با الگو ساختن حرکت نجاتبخش ملت ايران به مبارزات
مردمي با سلطه‌هاي شيطاني روي آورده و خواب از چشم ستمگران ربوده‌اند و قشرهاي
بيدار مسلمان در همه جا بخوبي تشخيص داده‌اند که علت دشمني رأس استکبار يعني
آمريکا و ايادي آن با ملت ايران دشمني آنان با اسلام است: «و ما نقموا منهم الا ان
يؤمنوا بالله العزيز الحميد».

(سوره بروج ـ آيه 8)

ولي ملت ايران بايد بدانند که حفظ انقلاب و بر پا نگاه داشتن پرچم
عزت  شرف و ادامه راه پر افتخاري که
مجاهدات اين ملت شريف در برابر ملتهاي جهان مخصوصا مسلمانان گشود و عنوان تنها راه
غلبه بر فشار ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطل السحر توطئه‌هاي دشمنان بر عليه
انقلاب و جمهوري اسلامي همانا حراست از اصول بنياني انقلاب و پاسداري از ارزشهاي
انقلاب است. اين آن نقطه روشني است که شعار ضديت با سلطه جهاني استکبار را عالمگير
ساخته و ارکان نظام سلطه جهاني را متزلزل کرده است و همين است که از اين پس نيز
ملت ايران را بر همه توطئه‌هاي دشمنان فائق خواهد ساخت.

و اين همان وصيت جاوداني است که امام راحل عظيم القدر ـ اعلي الله کلمته ـ
در بيانيه‌ها و اخيرا در وصيتنامه خود همه ما را بدا توصيه فرموده است.

اکنون يکسال پس از رحلت آن پدر لسوز و مرشد و معلم آگاه و حکيم، اينجانب
لازم ميدانم اساسي‌ترين معارف انقلاب را که همه در شمار بينات مکتب انقلاب و
برخاسته از اصول و احکام اسلام يکبار ديگر به برادران و خواهران خود تذکر داده،
همه ملت انقلابي و شجاعمان را به توجه و اهتمام روز افزون نسبت به آنها دعوت کنم:

1- پيش از هر چيز زنده داشتن ياد و راه و درس جاودانه امام خميني اعلي
الله کلمته است، که مشعل راه و ترسيم کننده خط اساسي حرکت و تعيين کننده شاخص‌هاي
اصلي و حياتي اين جاده مبارک و فرجام تابناک آن است. حيات و شخصيت خميني کبير،
تجسم اسلام ناب محمدي(ص) و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت
اشاره‌اش خضر راه اين حرکت الهي ور وشنگر نقاط مبهم و برطرف کننده همه ترديدها
بوده و همچنان خواهد بود. ملت ايران و از همه بيشتر مسئولان کشور بايد اين درس
بزرگ را هرگز از ياد نبرند.

2- اين نهضت مردمي و انقلاب بينظيري که در منتهاي مبارزات پانزده ساله آن
پديدآمد و حماسه عظيمي که در عمر يازده ساله اين نظام به ظهور رسيد و شهادت نفوس
طيبه و تحمل آنهمه دشواريها و شکنجه‌ها و مصيبت‌ها از سوي ملت مؤمن و مبارزه‌ها،
همه و همه بخاطر اسلام بود اين ملت بزرگ و امام بزرگوارش سعادت را در پيروي حقيقي
از اسلام دانستند و حاکميت اسلام را وسيله نجات از سلطه شيطانها و طاغوت‌ها و
ستمگران ديدند و رضاي خدا را در پيگيري از حاکميت اسلام جستجو کردند. ملت‌هاي
مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نيز بخاطر اسلام بوده و هست که اين
انقلاب و اين نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمايت و دفاع کردند، و ميکنند.
از اين رو جمهوري اسلامي بزرگترين وظيفه‌اش آن است که اسلام را در زندگي مردم تحقق
بخشد و جامعه را بصورت يک جامعه نمونه اسلامي درآورد.

براي عملي شدن اين هدف، که گامهاي اساسي و بلند آن از آغاز پيروزي بوسيله
همه دست اندرکاران و با اشراف و اهتمام شديد امام ـ رضوان الله عليه ـ برداشته
شده، بايد قواي سه گانه کشور، همآهنگ و پيگير عمل کنند و حوزه‌هاي علميه و مراکز
فرهنگي و پژوهشي اسلامي به تلاش وسيع دست زنند و سرچشمه پايان ناپذير تفقه و
اجتهاد آگاهانه و بصير را در خدمت تعميق و گسترش معارف اسلامي بکار گيرند و دستگاه
فکري و عملي نظام جمهوري اسلامي با هم و در کنار هم جامعه را در راه اسلامي شدن
روز افزون و به سمت هدف‌هاي اسلامي پيش برند.

تماميآحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احکام نوراني آن، و سعي در گسترش
و تعميق آن در جامعه، داراي وظيفه‌اي بزرگ‌اند. امر بمعروف و نهي از منکر که يکي
از ارکان اساسي اسلام و ضامن بر پا داشتن همه فرائض اسلامي است بايد در جامعه ما
احيا شود و هر فردي از آحاد مردم خود را در گسترش نيکي و صلاح و برچيده شدن زشتي و
گمراهي و فساد، مسئول احساس کند. ما هنوز تا يک جامعه کاملا اسلامي که نيکبختي
دنيا و آخرت مردم را بطور کامل تأمين کند و تباهي و کجروي و ظلم و انحطاط را ريشه‌کن
سازد، فاصله زيادي داريم. اين فاصله بايد با همت مردم و تلاش مسئولان طي شود و
پيمودن آن با همگاني شدن امر به معروف و نهي از منکر آسان گردد. مساجد بعوان
پايگاههاي معنويت و تزکيه و هدايت، روبروز گرمتر و پر رونتقر شود و نشان ايمان و
عمل و اخلاق اسلامي در گوشه و کنار جامعه از جمله در مراکز دولتي و ادارات و
دانشگاهها همه را به پيروي از تعاليم نوراني قرآن تشويق نمايد. کتاب خدا را در
ميان مردم حضور واقعي بيابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن براي همه بخصوص جوانان و
نوجوانان امري رائج و دائر گردد. در اين مورد مسئوليت علماء و آگاهان و نويسندگان
و گوبندگان و رسانه‌هاي عمومي بسي مهم و خطير است.

3- فوري‌ترين هدف تشکيل نظام اسلامي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي
است. قيام پيامبران خدا و نزول کتاب و ميزان الهي براي همين بوده که مردم از فشار
ظلم و تبعيض و تحمل نجات يافته در سايه قسط و عدل زندگي کنند و در پرتو آن نظام
عادلانه به کمالات انساني نائل آيند. دعوت به نظام اسلامي منهاي اعتقاد راسخ و
عملي پيگير در راه عدالت اجتماعي، دعوتي ناقص بلکه غلط و دروغ است و هر نظامي هر
چند با آرايش اسلامي، اگر تامين قسط و عدل و نجات ضعفا، و مرحومين، در سرلوحه
برنامه‌هاي آن نباشد غير اسلامي و منافقانه است. و از همينجاست که ادعاي سلاطين و
حکامي که با وجود داعيه مسلماني و شعار پيروي از قرآن، راه ديگر جباران را پيموده
و فاصله فقير و غني را بيشتر کرده و خود در صف اغنياء قرا رگرفته و از درد فقرا، و
پابرهنگان غافل مانده‌اند، چه در تاريخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوي هوشمندان
آشنا به معارف قرآن و اسلام هر دو دانسته شده است.

در نظام اسلامي بايد همه افراد جامعه در برابر قانون و در استفاده امکانات
خداداد ميهن اسلامي يکسان و در بهره‌مندي از مواهب حيات متعادل باشند، هيچ صاحب
قدرتي قادر به زورگويي نباشد و هيچ کس نتواند بر خلاف قانون، ميل و اراده خود را
به ديگران تحميل کند.

طبقات محروم و پابرهنگان جامعه مورد عنايت خاص حکومت باشند و رفع محروميت
و دفع از آنان در برابر قدرتمندان، وظيفه بزرگ دولت و دستگاه قضايي محسوب شود. هيچ
کس به خاطر تمکن مالي قدرت آنرا نبايد که در امور سياسي کشور و در مديريت جامعه
دخالت ونفوذ کند و هيچ تدبير و حرکتي در جامعه به افزايش شکاف ميان فقرا و اغنيا
نيانجامد. پا برهنگان، حکومت اسلامي را پشتيبان و حامي خود حس کنند و برنامه‌هاي
آن را در جهت رفاه و رفع محروميت خود بيابند.

امام بزرگوار ما اين را يکي از اساسي‌ترين مسائل جمهوري اسلامي دانسته و
قوي‌ترين بيانات را در اين باره ايراد نموده‌اند و اين خصوصيت غير قابل تفکيک
جمهوري اسلامي است. هيچ حايلي نبايد بتواند مسئولين نظام و مديران بخشهاي مختلف آن
را از اين هدف اساسي غافل کند. پابرهنگان و کوخ‌نشينان و اکثريت مردم ما که بر اثر
سياستهاي خائنانه و خانه برانداز رژيم ستمشاهي در فقر و محروميت به سر مي‌برند،
همواره صادق‌ترين و با اخلاص‌ترين ياوران اين انقلاب و اين نظام بوده‌اند و هستند
و نظام اسلامي بايد رفع محروميت از آنان را در صدر برنامه‌هاي سازنده خود قرار
دهد.

4- وحدت کلمه، رمز پيروزي ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهم‌ترين
وسيله ملت ما براي مقابله با تحريکها و توطئه‌ها است. با توجه به سرگذشت دوران ده
ساله و تأمل در حوادث آن که حاکي از آسيب‌ناپذيري جمهوري اسلامي در برابر انواع
توطئه‌هاي دشمنان داخلي و خارجي است اهميت وحدت و يکپارچگي ملت و مسئولان بيشتر
آشکار مي‌شود.

ملت ايران و مديران و گردانندگان کشور بايد بر گرد اصول اساسي نظام جمهوري
اسلامي مجتمع گشته و همه توان و نيروي خود را براي تحقق و حراست از آن متمرکز کنند
و هيچ خواسته و شعار و هيچ انگيزه فردي و گروهي و قومي و فرقه‌اي نتواند فرد و يا
جمعي را از تلاش براي آن اصول و رسيدن به هدفهاي نظام جمهوري اسلامي باز دارد.

همه ملت رشيد ايران مخصوصا آنان که سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه
ديگران است، بايد صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته با وحدت وهمکاري و با گامهاي
استوار به سوي اهداف عاليه اسلام، قدرتمندانه حرکت کنند و دشمنان کمين گرفته را که
مترصد فرصت‌اند، مأيوس سازند.

رسانه‌هاي خبري بيگانه که مظهر تمايلات و سياستها و نيات خصمانه و اغراض
خبيث سردمداران سياست‌هاي جهاني‌اند بر روي هر کلمه و هر اشاره‌اي که از آن بوي
اختلاف و دو دستگي استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود کرد شديدا حساسيت نشان داده
و باب زرگ کردن نکته هاي ريز و مطرح ساختن استنباط‌هاي دروغين از گفته‌ها و نوشته‌ها
در ايران بطور دائم در تلاشند که شايد بتوانند تصويري مشوش و آلوده به اختلافات و
زد و خورد داخلي از ايران اسلامي که بحمدالله برخوردار از وحدت و يکپارچگي کم‌نظيري
است، به مردم ايران و جهان ارائه دهند و زمينه دودستگي و نفاق را با اين وسوسه‌ها
به وجود آورند. اينها همه نشانه آن است که امروزه دشمن از همه راهها براي تضعيف
جمهوري اسلامي عاجز مانده و بدخواهانه در کمين اختلافات داخلي و شکست وحدت عمومي
نشسته است.

ملت رشيد ايران و مسئولان و متصديان امور کشور و نمايندگان محترم مجلس،
گويندگان و نويسندگان بايد مانند هميشه به اين طمع خام دشمن پاسخ مناس را بدهند و
وحدتي را که صنع الهي و رحمت شامله حق بر ملت ايران است با همه وجود پاسداري کنند.

5- حفظ عزت وک رامت انقلابي جمهوري اسلامي و ملت ايران در مناسبات بين
المللي يک ديگر از نقاط اصلي است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران تحولي ژرف در
ارتباطات بين‌المللي از دو نظر به وجود آورد:

اول ـ اينکه هيمنه دو ابر قدرت آن روز دنيا را در رابطه‌شان با دولتهاي
ضعيف جهان شکستي سخت داد و ابهتي را که به مرور در چشم ملتها و دولتها به دست
آورده بودند به شدت تضعيف کرد.

دوم ـ آنکه به ملتها دلگرمي و شجاعت بخشدي و جرأت و گستاخي در مقابله با
دولتهاي دست نشانده را به آنان تزريق کرد. گرچه اين تأٍيران عميق به دريج در جهان
ظاهر شد و امروز پس از يازده چهره سياسي عالم دگرگون کرده است اما همه چشم‌هاي
تيزبين از همان آغاز تشخيص دادند که با پيروزي اين انقلاب عظيم، عصر جديد در
مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد«عصر امام خميني» ناميد و ويژگي آن
عبارتست از بيداري و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابر قدرتها و
شکستن بتهاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت قدرت واقعي انسانها. و سر برآوردن
ارزشهاي معنوي و الهي. امروز که با دفن مارکسيسم. و تلاشي بلوک شرق و قيامهاي
مردمي بر ضد حکومتهاي استبدادي کمونيست، پيش‌بيني‌هاي امام بزرگوار تحقق يافت و
يکي از دو ابر قدرت از صحنه‌ي سياست عالم حذف و به قدرت درجه دوم تبديل گرديده و
ابر قدرت ديگر هم از سوئي با اوج‌گيري مقاومتهاي مردمي در بسياري از نقاط عالم از
جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالي تا اقصي نقاط شرق آسيا و از سوي ديگر با گسترش
روز افزون فساد بي‌ايماني و بي‌بند و باري خلاء معنويت و تفکر مکتبي در داخل جامعه
آمريکائي و گسسته شدن رشته«مبارزه با کمونيسم» که همواره سردمداران آمريکا مي‌خواستند
با آن خلاء يک عقيده وحدت بخش را در ميان ملت خود پر کنند و نيز از سوي ديگر بر هم
ريختن محاسباتي که بر روابط اروپا و آمريکا حاکم بود موجب نفوذ دولت آمريکا حتي بر
کشورهاي اروپائي مي‌شد، به شدت احساس خطر ميکند و موقعيت خود را در جهان متزلزل مي‌بيند.
براي حفظ اين روند رو به اشتعال و تقويت روحيه ملتهاي اصيل و مظلوم، جمهوري اسلامي
موظف است کوچکترين تغييري در چهره با صلابت و موضع با عزت خود در مناسبات بين‌المللي
ايجاد نکند، با قلدران از موضع قدرت و با دولتهاي ضعيف از موضع حمايت و با ملتهاي
بپاخاسته از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل کند. دولت آمريکا را به مثابه رأس
فتنه و استکبار و رمز غداري و شيطنت، و بخاطر ستمش به کشورهاي ضعيف و حمايتش از
صهيونيسم غاصب و دشمني‌اش با بيداري و آزادي ملتها و خصومت عميق و جنايت بارش با
ملت ايران محکوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتي را براي افشاي چهره تزوير آلود
و رسوا کردن آن مدعيان آزادي و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.

مسأله فلسطين مسأله اول بين‌الملل اسلامي است. امروز که مبارزات ملت
فلسطين زير پرچم اسلام خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است
بزرگترين وظيفه ملت و دولت ما و همه ملتها و دولتهاي مسلمان، حمايت از اين مبارزات
است. غده سرطاني اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات مي‌توان ريشه‌کن ساخت و
جهان اسلام را از خطرات مهلک آن نجات داد. سکوت و سازش خيانت آلود بسياري از
دولتهاي عربي و حتي تظاهر بعضي از آنان به بي‌تفاوتي و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت
فلسطين کار را به جائي رسانده است که دولت غاصب صهيونيست پس از سالها کتمان وحتي
انکار اکنون دوباره داعيه اسرائيل بزرگ را علنا بر زبان مي‌آورد و با بي‌شرمي و
وقاحت، نيت پليد غصب سرزمينهاي جديدي از ميهن اسلامي را تکرار مي‌کند.

بعضي از پادشاهان و رؤساي عرب بخاطر جلب نظر معبودشان آمريکا حتي انگيزه
هاي عربي، و عرق قوميت را که دائما از آن دم مي‌زنند در برابر اسرائيل به فراموشي
مي‌سپارند و به جاي آن ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن کمک از آميکا را هرچه
بيشتر گرم مي‌کنند. اين داغ ننگ را چه کسي از پيشاني ملت عرب خواهد زدود؟ و آيا
جوانان مسلمان بيدار در کشورهاي عربي اين خيانت را بر خود فروختگان خواهند بخشيد؟!

در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربي فقط هنگامي بايد مورد
استفاده قرار گيرد که آمريکا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامي و اسلام ناب
محمدي(ص) بهره‌برداري کند. اف بر وجدانهاي خفته و دلهاي ناپاکي که لطف و عنايت
آمريکا را به قيمت از دست دادن همه چيز، هم ثروتهاي خداداد طبيعي، هم شأن و کرامت
انساني و ايمان اسلامي و آبرو و اعتبار و تشخص ملت خود طلب کردند و با کفران نعمت‌هاي
خدا، خود و ملتهايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلاء به غضب الهي دچار ساختند.

«ألم تر إلي الذين بدلوا نعمة الله کفرا و أحلوا قومهم دار البوار جهنم
يصلونها و بئس القرار».

(سوره ابراهيم ـ آيه 28)

چه شد آن شور هيجاني که در برابر اسرائيل غاصب ابراز مي‌شد؟ و چه شد تعهدي
که رؤساي عرب با ملتهاي خود درباره مبارزه با اسرائيل بستند؟ لعنت خدا و بندگان
صالحش بر آن دستي که اولين معاهده سازش با اسرائيل را امضاء کرد و زندگي سياه
دنيوي و سرنوشت اخروي خود را با فرعون قرين ساخت، و نفرين بندگان صالح و فرشتگان و
انبياء و اولياء بر آنان که آن راه را ادامه داده‌اند مي‌دهند، مخصوصا آنانکه اميد
کاذبي به ملت مظلوم فلسطين داده و آنگاه به بهاي سيه روزي آنان عيش ناپايداري براي
خود فراهم کردند.

ملت فلسطين نبايد و نمي‌تواند آزادي و حقوق حقه خود را در کنفرانس و
گردهمايي‌هاي سران عرب جستجو کند. اين نشست و برخاست‌ها اگر براي فلسطينيان مظلوم،
شوم و بدفرجام نباشد حداقل بي‌فايده و بي‌خاصيت است. رؤسائي که در اين ايام به
عنوان فلسطين گرد هم آمدند اگر صادقانه در انديشه نجات فلسطين بودند بايد در برابر
پيشنهاد مزورانه رئيس جمهوري آمريکا موضعي سخت و قاطع گرفته براي کمک مالي و
تسليحاتي و سياسي به مبارزان داخل فلسطين اشغالي تصميم‌هاي عاجل و واقعي مي‌گرفتند
و به شعارهاي پوچ اکتفا نمي‌کردند و اگر چنين نشود که نشده است و با وضع فعلي جهان
عرب و حکام آن نخواهد هم شد، مبارزان داخل بايد به خدا و به نيروي مردمي و اسلامي
تکيه کنند و بدانند:

«کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة بإذن الله و الله مع الصابرين» (سوره
بقره ـ آيه 249).

6- تکيه بر مردم و حاکميت اراده و خواست و تشخيص آنان، رکن مهم ديگري است
که روزبروز بايد تحکيم و تقويت شود. مردم آزاده ما با اراده قاطع خود که از ايمان
عميق آنان به اسلام ناشي ميشود مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي
را به وجود آورده و با فداکاري و ايثاري بي‌نظير از آن حراست نموده‌اند و از اين
پس هم در همه حال نظام اسلامي متکي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم
خواهد بود. مجلس شوراي اسلامي که در آزدي و استقلال رأي در جهان بي‌نظير است، مظهر
اراده مردم و رئيس جمهور، وکيل و برگزيده مردم و مديران کشور آحادي از مردم‌اند و
مردم داراي حق رأي و بيان و تصميم در کليه امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي‌اند و
اين يکي از برکات بزرگ اسلام و  طرح منحصر
به فردي است که نظام‌هاي شرق و غرب از ارائه آن ناتون بوده‌اند و در هيچ يک از
سيستم‌هاي حکومتي عالم نمي توان نظير آنرا يافت، علاوه بر نظام‌هاي ورشکسته و
متلاشي شده کمونيستي که در آن حزب منحصر به فرد کمونيست به جاي مردم تصميم مي‌گرفت
و علاوه بر نظام‌هاي ارتجاعي مستبدانه که در آن سلطنت‌هاي موروثي و رياست‌هاي ناشي
از کودتاي نظامي، با آن زندگي‌هاي قاروني و ديکتاتوري‌هاي فرعوني، و بال جان و
زندگي مردم محسوب مي‌شوند، در کشورهايي هم که اسماً داراي نظام دمکراسي‌اند و
حکومتها علي الظاهر با رأي و انتخاب مردم بر سر کار مي‌آيند باطن کار چيز ديگري
است و زمام همه کار دست کمپانيها و سرمايه‌داران استثمارگر است و اين قدرت پول و
سرمايه است که با در دست داشتن رسانه‌ها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم
مشتبه مي‌کند.

در همه جاي عالم فاصله ميان زندگي رؤساي کشور با مردم کوچه و بازار، فاصله
شاه و گداست و حتي حکومت‌هايي هم که داعيه توده‌اي داشتند، نتوانستند از زندگي
مسرفانه شاهان براي خود صرفنظر کنند، افتخار نظام اسلامي آن است که امام عظيم
الشأنش تا پايان عمر در زي طلبگي زندگي کرد. و مسئولان کشور بدون استثناء دامان
خود را از طرز زندگي‌هاي رايج مسئولان در ساير کشورها پاکيزه نگهداشتند و مانند
قشرهاي متوسط مردم خود زندگي کرده‌اند. مردم ميان خود و مسئولان آن فاصله عميقي را
که در همه جاي دنيا ميان مردم مسئولان هست مشاهده نکردند، حرف خود را بي‌محابا زده
و اگر انتقادي داشته‌اند به راحتي مطرح ساخته‌اند و مطبوعات حتي راديو و تلويزيون
همواره نظرات گوناگون را در مسائل کشور منعکس کرده و مردم را در معرض افکار و
سليقه‌هاي گوناگون قرار داده‌اند و اين موضوعي روشن و مشهود است ـ حتي ورشکستگان
سياسي و دستجاتي که در امتحانات متعددي از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم
سرافکنده و به وسيله آنان مطرود شده‌اند نيز هنگاميکه به تحريک اجانب مقالات زهر
آگين و کينه‌توزانه بر عليه نظام اسلامي و مسئولان کشور مي‌نويسند، انواع اتهام را
به آنان مي‌زنند اين نوشته را بدون هيچ مانعي و رادعي به چاپ رسانده تا هر جا که
خواننده‌اي بيابند منتشر مي‌کنند و عليرغم ميل خود عملا وجود آزادي را اثبات مي‌کنند.

بعضي از اين نويسندگان و گويندگان که عمر باطل خود را غرقه در فساد و
آلودگيهاي اخلاقي و سياسي و انواع هرزگيها گذرانيده‌اند با حکومت اسلامي که راه را
بر اين تباهي‌ها و هرزگيها بسته است و اربابان خارجي آنها را بيرون رانده مخالف‌اند
و آنگاه اين مخالفت و عناد را که مخالفت با اسلام و استقلال و آزادي ملي و طهارت
اخلاقي است به حساب خرده‌گيري و انتقاد از اوضاع سياسي و اقتصادي مي‌گذارند و در
حالي که آزادانه هر چه خواسته‌اند گفته‌اند با وقاحت و بي‌شرمي مطالبه آزادي
ميکنند! خواست حقيقي اينها باز شدن پاي آمريکا و فروختن کشور به دشمنان است و خصم
آنان ملت رشيد و آگاه است. ملت ما حسرت بازگشت به دوران بردگي آمريکا را بر دل
آنان خواهد گذاشت و با همه وجود دستاورد بزرگ خود يعني نظام اسلامي و حاکميت اراده
و ايمان انسانها را حراست خواهد کرد.

نظام اسلامي هرگز نخواسته آزادي را که پرچمدار آن اسلام و قرآن است از
مدعيان دروغگوي آزادي در نظامهاي غربي بياموزد.

ما آزادي فساد بي‌بندوباري و هرزگي و آزادي دروغ و تزوير و فريب و آزادي
ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملت‌ها را که غرب پرچمدار و مرتکب آن بوده است
صريحا و قاطعا رد مي‌کنيم.

ما آن آزادي را که به سلمان رشدي مرتد نابکار اجازه اهانت به مقدسات يک
ميليارد انسان را مي‌دهد اما به مسلمانان انگليس حتي حق شکايت از او را هم نمي‌دهد،
به دولت آمريکا حق تحريک و سردستگي او باشي مخالف با يک حکومت مردمي را مي‌دهد اما
به آن حکومت مردمي حق مقابله به آن او باش را نمي‌دهد، به سرمايه‌داران غارتگر حق
ورود نامشروع به کشورهاي ضعيف و چپاول هست و نيست آن ملتها را مي‌دهد و به آن ملت‌ها
حق مبارزه با آنان را نمي‌دهد، مردود و منفور مي‌شماريم و آن را ننگ بشرين مي‌دانيم.
آزادي در منطق ما آزادي‌اي است که اسلام به ملت‌ها مي‌بخشد و آنان را به کوه
استواري در برابر سلطه‌گران ظالم و غاصب تبديل مي‌کند.

همانطور که در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد امد. و اين
آزادي در کشور ما همواره هست وخواهد بود و همه آحاد ملت بايد آنرا حفظ کنند.  

مسئولان کشور باي مانند هميشه پاس حضور مردمي و تأثير تعيين کننده آن در
استقلال کشور را بدانند و بطور روز افزون مردم را به حضور فعاليت در صحنه‌هاي
سياسي و اقتصادي، فرهنگي و دفاعي و امنيتي تشويق نمايند.

7- همکاري دولت و ملت و پيوند عاطفي و عقيدتي مردم با مسئولان کشور يکي از
مظاهر اساسي حکومت مردمي است و تا کنون گره گشاي مسائل بسيار مهمي بوده است و بايد
هميشه با همان قوت و استحکام باقي بماند. امام بزرگوار ما رضوان الله عليه در دوره‌هاي
مختلف و نسبت به دولتهاي همه دوران ده ساله همواره مردم را توصيه به همکاري و کمک
نموده‌اند و امروز که دولت جمهوري اسلامي با مديريت يکي از چهره‌هاي شاخص انقلاب و
يکي از شاگردان و ياران ديرين امام امت با مجموعه‌اي از کارهاي بزرگ براي پيشرفت
کشور و رشد و توسعه ملي و دفاع از ارزشهاي انقلاب در سطح جهان ربرو است؛ اين پيوند
و صميميت از هميشه بايد مستحکم‌تر باشد و بحمدالله همينطور نيز هست. وقتي مديران
اصلي کشور مورد اعتماد مردم‌اند و مردم در کار آنان نشانه‌هاي لياقت و صداقت را مي‌بينند،
همه کارها آسانتر و روانتر انجام مي‌گيرد و وسوسه‌ها موجب کارشنکي و عدم همکاري
نمي‌شود. ممکن است بدخواهاني براي جلوگيري از پيشرفت کارها دست به شايعه پراکني
زده و دولت يا دستگاه قضائي را زير سئوال ببرند. ملت عزيز بايد بدانند اينگونه
تلاشها ناشي از حسن نيت نيست و انتقاد نابجا از مسئلان زحمتکش و مخلص و ناسپاسي در
برابر تلاشهاي توانفرساي آنان هرگز کمکي به پيشرفت امور کشور نکرده و نخواهد کرد.

دولت و دستگاه قضائي نيز بايد خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته،
هدفي جز کسب رضاي خدا از راه خدمت به ملت مخصوصا قشرهاي مرحوم و زحمتکش و احقاق حق
آنان و رفع ظلم از آنان و بريدن دست متجاوزان به حقوق عمومي و سوء استفاده کنندگان
و زراندوزان از خدا بي‌خبر نداشته باشند. ملت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب از
هيچگونه فداکاري دريغ نکرده است و جا دارد که هر کس در هر مسئوليتي، همه همت خود
را به گشودن گره‌ها رفع مشکلاتي که از سوي دشمنان کشور تحميل شده است بگمارد.

8- سازندگي کشور و آبادسازي اين سرزمين پر برکت و مستعد و جبران عقب‌ماندگيهاي
تأسف‌باري که در دوران حکومت طواغيت بر اين ملت با استعداد تحميل شده است، يکي از
هدفهاي اصلي جمهوري اسلامي است. ملت ما در بهترين فرصت‌هاي تاريخي يعني در دوراني
که جهان تازه به جاده دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران مي‌توانست با بيداري
وتحرک مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمي و صنعتي بشريت ايفا کند و از نتايج آن
بهره‌مند شود در اسارت حکام ظالم و مستبد و بي‌خبر و وابسته، از قافله عقب ماند.
پادشاهان پهلوي و قاجار، به جاي سازندگي کشور وز نده کردن استعدادهاي خداداي بشري
و طبيعي آن ايران را به خارجيان سوداگر چپاولگ فروختند و منابع را به غارت
بيگانگان دادند و يا راکد و معطل گذاردند و استعدادهاي انساني را به هدر دادند و
به جاي مصلحت ملت، مصالح دولتها و کمپانيهاي خارجي را مقصد خود ساختند بطوري که خط
آهن وقتي با صد سال تأخير به کشور ما وارد شد در تعيين مسير آن به جاي رعايت مصالح
ملت و نيازهاي بازرگاني مصلحت نظامي دشمنان در نظر گرفته شد.

سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوي و قاجار در
ظرف دويست ساله، ايران را که روزي به برکت اسلام پرچمدار دانش جهان بود به ويرانه‌اي
محتاج بيگانگان و تحت سلطه آنان بدل ساخت؛ روستاها متروک، شهرها مصرف‌زده، مزارع
بي‌ثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.

پس از پيروزي اسلام و تشکيل نظام مردمي و انقلابي جمهوري اسلامي، دشمنان
خارجي به خوبي تشخيص دادند که اين نظام انقلابي با پشتوانه مردمي نيرومند خود و با
اعتقاد راسخي که به نيروي ملي و مردمي خود دارد، خواهد توانست کشور را در جاده ردش
و پيشرفت مادي بيندازد و عقب ماندگيها را با برنامه‌ريزي جبران نمايد و دست
بيگانگان سودجود بدنيت را براي هميشه کوتاه کند، لذا از هر وسيله‌اي براي جلوگيري
از سازندگي کشور استفاده کردند که يکي از آنها جنگ ويرانگري بود که بر مردم ما
تحميل نموده و موجب شدند که همت مردم و مسئولان بجاي سازندگي و پيشرفت علمي و
عملي، صرف دفاع از تماميت و استقلال کشور شد.

امروز که آتش جنگ فرونشسته و برنامه سازندگي به وسيله دولت و مجلس تنظيم
شده و نيرهاي مخلص آستين همت بالا زده‌اند بر همگان واجب است که سازندگي کشور را
بسيار جدي بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند، امروز آبروي اسلام در گرو آنست
که ايران اسلامي به کشوري آباد تبديل شود، کار و ابتکار در آن همه‌گير شود، زندگي
مردم سرو سامان يابد، فقر و محروميت ريشه کن شود، توليد داخلي با نيازهاي مردم
متعال گردد. کشور در صنعت و کشاورزي به خود کفائي برسد، دشمن از طريق احتياجات
زندگي مردم، راهي به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در کنار معنويت زندگي
مادي مردم را نيز سامان بخشد. بعضي از رسانه‌هاي مغرض خارجي اصرار دارند وانمود
کنند که پاي‌بندي به صاول انقلاب، به معناي دوري از رفاه عمومي و علاج نکردن
مشکلات طبقات ضعيف و مستمند است؛ اين حرف از کساني صادر مي‌شود که ده‌ها سال جوامع
خود را در سايه سنگين تفکر کمونيستي به راهي بدبختي‌زا سوق داده‌اند، در حالي که
سران آن کشورها مانند کشورهاي سرمايه داري غرق در زندگي اشرافي بودند، طبقات پائين
جامعه در انواع سختي‌هاي مادي و معنوي به سر مي‌برند؛ در نظام اسلامي رفع فقر و
محروميت در شمار هدفهاي طراز اول است و پاي‌بندي به اصول انقلاب بدن مجاهدت در راه
نجات مستضعفان و محرومان سخني بي‌معني و ادعائي پوچ است.

دولت و ملت بايد سازندگي کشور را وظيفه‌اي انقلابي بدانند، با همکاري و با
بسيج همه نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد پيشرفته بسازند
که اميد را در دل ملتهاي مظلوم زنده کند و راه آسايش مادي و تعالي معنوي را به
آنان ارائه نمايد.

9- گسترش دانش و تحقيق و رشد علمي و شکوفايي استعدادهاي انساني و گسترش
آگاهي و معرفت عمومي، يکي ديگر از نقاط اساسي انقلاب است، جامعه مطلوب اسلام جامعه‌اي
است که در آن گنجينه‌هاي فکر و ذهن انسانها که گرانبهاترين ثروت ملي هر جامعه‌اي
است استخراج و به کار گرفته شود. بي‌سوادي ريشه کن گردد، مدارس در برگيرنده همه
کودکان و نونهالان، دانشگاهها و حوزه‌هاي علميه پر رونق، مراکز تحقيق فعال و
پيشرو، کتاب همه جا و نزد همه کس رايج، مطبوعات پر مغز و آگاهي بخش، دانشمندان و
اساتيد با نشاط و پر انگيزه، مبتکران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان دلگرم و
فيض‌بخش باشند.

فاصله امروزين ما با وضعي که مطلوب و مقبول اسلام مي‌باشد فاصله زياد امام
پيمودني است. ايران اسلامي بايد ثابت کند که امروز هم پرورشگاه نبوغ‌ها و
استعدادهاي علمي منحصر به فرد است. دو قرن سلطه استبداد و استعمار نتوانسته است
جوهر ذاتي اين ملت را نابود کند. اگر در دو قرن گذشته تسلط استعمار و استبداد مانع
شکوفايي استعدادها شده، امروز در دوران آزادي و بيداري ملت و به برکت انقلاب
اسلامي بايد عقب ماندگي جبران شود.

دانشگاهها بايد تلاش علمي و تحقيقي خود را با روحيه انقلابي و نشاط اسلامي
دنبال کنند وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههاي دوران طاغوت نخواهد بود که در آن
خود باختيگ علمي در برابر بيگانگان و تحقير ارزشهاي خودي راه را بر جوشش استعدادها
مي‌بست و مغزهاي مستعد را هم به گريز از مرز و بوم خود تشويق مي‌کرد. اساتيد عالي
قدر و دلسوز بايد فضاي انقلابي را براي تربيت نيروهاي مستعد مغتنم بشمارند و
دانشجويان ضمن تکريم و احترام به اساتيد که فريضه‌اي اسلامي است نبايد اجازه دهند
احيانا کسي بدخواهانه، از علم و تخصص، وسيله‌اي براي هموار کردن راه فرهنگ
استعماري در دانشگاهها درست کند و مانند دوران سلطه بيگانگان، دانشگاه را پرورشگاه
مغزهاي از خود بيگانه و بيگانه‌پرست سازد. روشنفکران دلسوز و صادق، بدانند که
امروز روز آزمايشي بزرگ است و تاريخ درباره آنان و رفتار امروزياشن قضاوتي دقيق و
افشاگر خواهد داشت، اگر کساني از وابستگان به قشر روشنکفر کشور، در دوران سلطه
بيگانگان و حکومت خود فروختگان توفيق آنرا نيافته‌اند که با اقتضاي مسئوليت
روشنفکران در صفوف ملت قرار گرفته و در جايگاه خود در جبهه مبارزه با آمريکا و
رژيم دست نشانده‌اش قرار گيرند، امروز که روز حکومت مردم و حاکميت ارزشهاي اسلامي
و انساني ور وز مبارزه با بيگانگان کينه‌ورز و خدعه‌گر است، بايد گذشته را جبران و
صفوف مبارزه ملت ايران را با آمريکا و استکبار و امپراتوري خبيث زرو زور جهاني به
سهم خود و به قدر نيرو و توان خود مدد برسانند زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد
عظيم اسلامي اين ملت قرار دهند.

زندگي در نظامي که بر پايه معرفت و فرهنگ و ارزشهاي الهي بنيان نهاده شده
براي همه افتخارانگيز است. نظامي که در رأس آن امام خميني؛ آن کينه مي‌ورزند، هيچ
کس اعتلاء معنوي او و زهد و پارسايي او و دانش و معرفت او، و صفاي روح بزرگ او را
انکار نمي‌کند، هيچکس در او کمترين شائبه‌اي از ضعف و تسليم در برابر دشمنان ملت
نمي‌شناسد و قله‌اي برتر از او در عظمت روحي، گمان نمي‌برد.

چقدر کوچک و زبون و بي مقدارند کساني که خود را دلبسته به نظامي بداند که
در رأس آن مردمي فاسد و فاسق و خائن مانند پادشاهان صد سال أخير قرار داشته باشد و
گردانندگان آن امثال رضا خان و محمدرضا و علم و اقبال و هويدا و زاهدي و منصور و
وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و آمريکا و انگليس ارباب اين همه صاحل اختيار ملک
و ملت باشد.

آيا روشنفکر نماياني که در سايه آزايد اسلام فرصت و امکان آنرا يافته‌اند
که صفحاتي را به داعيه روشنفکري از سخاني خوشايند بيگانگان مطرود پر و منتشر کنند،
شهامت آنرا دارند که به صراحت اقرار کنند که داغ و غصه آنان نه براي علم يا آزادي،
بلکه بخاطر جمع شدن سفره ننگين فسق و فساد و کوتاه شدن دست مروجان فرهنگ تباه‌گر
غربي است؟ و دشمني آنان با نظام نه بدليل وجود عيب و نقيصه‌اي در آن، بلکه به
انگيزه بازگشت به همان دنياي شرم‌آوري است که بيگانگان براي آنان به وجود آورده و
از خود آنان در راه آن کمک گرفته بودند؟؟ از مسخ شدگان فرهنگ استعماري غرب هيچ
انتظاري نيست، اميد و انتظار از روشنفکران صادق و دلسوزي است که تعالي و عزت و
پيشفت معنوي و مادي ملت و کشو خود را مي‌جويند و سلطه بيگانه را در همه اشکالش
مردود مي‌شمارند. شايسته است که اينان نظام اسلامي را که مايه عزت ايران و حيات
دوباره ملت است قدر بدانند و مسئوليت خود را در آن بشناسند.

10- روحانيت، عنصر اصلي در مبارزات پانزده ساله منتهي به پيروزي انقلاب و
سپس در تشکيل نظام مقدس اسلامي و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور
ملت ايران در برابر تهاجم‌هاي گوناگون دشمنان و پيش ازاينها و د طول قرنهاي
متمادي، عامل اصلي حفظ معارف اسلامي و ايمان عميق و صادقانه ملت ايران به مکتب
حيات‌بخش اسلام و رشد تفکرات ديني در همه جا بوده است. حضور روحانيون متعهد و
مبارز در مرکز مبارزه با رژيم دست نشانده آمريکا بود که قشرهاي گوناگون مردم را به
صحنه مبارزه کشانيد و مبارزه را شکل عمومي و مردمي مي‌بخشيد. در همه حوادث بزرگي
که ملت اين يکپارچه در آن شرکت جسته‌اند مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباکو نيز
حضور علماء دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومي بوده است. استعمارگران
انگليسي با درک همين حقيقت بودکه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه لازم براي ادامه
حضور استعماري خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دست نشانده‌شان رضا خان، در
سالهاي 1313 به بعد نقشه محور روحانيت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجايعي
نسبت به علماي عالي مقام و حوزه‌هاي علميه زدند که در تاريخ ايران پيش از آن هرگز
سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراي مقاومت مظلومانه علماء و طلاب در
آخرين سالهاي حکومت رضا خان قلدر بطور کامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار
نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عيني که بحمدالله هنوز تعداد آنان کم نيست به
وسيله افراد و مؤسسات مسئول با هميت مردانه گردآوري شود.

آزادگي روحانيون وعلماء دين و عدم نفوذ قدرتهاي داخلي و جهاني در آنان
موجب آن بوده است که قلدران و حکمرانان خودسر، هيچ گاه نتوانند اين مجموعه رباني
را از سر راه مفسدجوئي‌ها و خيانتها خود بردارند و اگر جمعي از معممين سر سپرده و
آخوندهاي درباري به طمع حطام ناپايدار دنيا بر سر سفره ستمگران نشسته و قولا و
عملا آنان را تأييد کردند، اکثريت علما و روحانيون و فضلا وط لاب جوان در حصار
مناعت و پرهيزکاري و پاکدامني باقي ماند و اراده و توان مبارزه صادقانه و
قدرتمندانه را حفظ کردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم زوال
ناپذير ساختند.

جامعه روحانيت به همين دليل، همواره آماج تيرهاي زهرآلود خصومت و غرض‌ورزي
دشمنان گوناگون و استعمارگران و بيگانگان و بيگانه‌پرستان بوده و به مثابه دشمن
درجه يک آنان تلقي شده است.

تبليغات خصمانه و برنامه‌ريزي شده حکومت پهلوي و سياست‌هاي ذينفوذ در
ايران در طول پنجاهس ال بر ضد قشر روحاني که ماهيتي صد در صد استعماري داشت، در
دوران رضاخاني و نيمه اول دوران محمدرضا آزمايش سختي براي علماي دين بود و جامعه
روحانيت بحمدالله از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.

در دوران مبارزات پانزده ساله نيز حوزه‌هاي علميه قم و ديگر حوزه‌هاي
علميه و چهره‌هاي سرشناس روحانيت کانون‌هاي اصلي مبارزه و بالطبع هدفهاي اصلي
حملات وحشيانه دشمن بودند. ليکن اين شدت عملهاي بي‌حد و حساب، به اراده الهي موجب
آن نشد که روحانيت از راه پر افتخار خود که پيمودن آن وظيفه تخلف‌ناپذيري اسلامي
او بود قدم باز پس نهد. بلکه در اين دوران فکر اسلامي شکوفاتر، صيقل خورده‌تر و
فقه قرآن پربارتر و شخصيت روحانيون مبارز آبديده‌تر شد و زمينه براي تشکيل حکومت
اسلامي فراهم آمد.

پس از انقلاب تاکنون نيز روحانيت بخصوص عناصر برجسته آن که مستقيما در
خدمت نظام جمهوري اسلامي بوده‌اند، بي‌وقفه آماج حملات مسموم دشمن بوده‌اند چه در
عرصه تبليغات و چه در عرصه تروريزم خائنانه و آلت دست دشمن… و شهداي گرانقدري هم
در جبهه جنگ تحميلي و هم در جبهه‌هاي فعاليت‌هاي جهادي خود تقديم داشته‌اند و
محراب نماز جامعه و عرصه علم و سياست و تبليغ دين را با خون مطهر خود رنگين ساخته‌اند.

ملت عزيز ما مي‌دانند که انگيزه دشمن از اين حملات همه جانبه به علماي دين
جز اين نيست که به وضوح مي‌دانند روحانيت، نقش تعيين کننده و بي‌بديلي داشته و
دارند و آنان حمله به روحانيت را با هدف تضعيف و محو انقلاب انجام مي‌دهند.

امروزه قلم‌هاي مزدور و دست‌هاي فروخته شده به دشمن در کار آنند که اين
پشتوانه معنوي انقلاب را در چشم مردم تضعيف کنند. دشمن انقلاب، جامعه روحانيت را
در صورتي تحمل مي‌کند که روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنه‌هاي
انقلاب کنار بکشند و مانند جمعي از روحانيون بي‌خبر و متحجر گذشته و حال به کنج
مدارس و مساجد اکتفا کنند و کشور و زندگي مردم را به آنان بسپارند و از جمله پديده‌هاي
پر معني آن است که در تمام مدت مبارزات و نيز سالهاي پس از پيروزي، علماي متحجر و
بي‌خبر از حوادث کشور و دور از جريانهاي سياسي، هيچگاه در معرض تهاجم دشمنان قرار
نگرفتند بلکه حتي گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند و حملات جسمي و تبليغي و
حتي تهمت ارتجاع و واپسگرايي از سوي روشنفکر نمايان عامل بيگانه، تنها متوجه علماء
و روحانيوني شد که از لحاظ انديشه سياسي و نوآوريهاي عرصه علم و عمل درخشيده و به
عنوان قشري پيشرو و مترقي و آگاه شناخته شده‌اند.

موضع‌گيريهاي دشمنان به درستي همان حقيقتي را براي مردم آگاه و جامعه
روحانيت متعهد وانقلابي آشکار مي‌سازد که امام حکيم و روشن‌بين ما بارها آنرا بيان
کرده‌اند. يعني اولاـ اين که قدرشناسي از روحانيون بزرگوار و تبعيت از آنان وظيفه‌اي
ديني و ملي و انقلابي است که هيچگونه غفلت از آن جايز نيست.

ثانياـ اين که تحجر و واپس‌گرايي در ميان روحانيون و يا خداي نخواسته توجه
به منافع شخصي و دنيا طلبي و روي آوردن به زيورهاي مادي و سوء استفاده از مکانت
اجتماعي خطرش براي روحانيت کمتر از حملات دشمن نيست، بلکه به مراتب از آن بيشتر
است. و ثالثاـ وضعيت دوران انقلاب و توجه روز افزون به اسلام در خارج از مرزهاي
کشور اسلامي ايجاب مي‌کند که علماي دين، با بينشي کاملا نو و با استفاده از ذخيره
بي‌پايان معارف دين و با اسلوب فقاهت سنتي و اجتهاد زنده و پويا، راه جامعه اسلامي
را هموار نمايند و حوزه‌هاي علميه با تحولي اساسي، خود را با نيازهاي امروز جهان
تطبيق دهند و نوآوري را جهت و سمت برنامه‌هاي خود قرار دهند و البته با اعمال وقت
لازم و برجسته کردن اصول و مباني فقاهت راه را بر التقاط و کج‌روي ببندند.

رابعاـ انزوا و دوري از فعاليت سياسي را که خواست دشمنان و خلاف وظيفه
اسلامي است به هيچ وجه در زندگي خود و حوزه‌هاي علميه راه ندهند و همواره مخصوصا
در مواقع خطر پيشاپيش صفوف مردم به تلاشي مخلصانه و خستگي ناپذير مشغول باشند. و
علم را با عمل و تفقه را با جهاد و معرفت را با تبليغ قولي و عملي همراه سازند و
هر سه سنگر: مدرسه، مسجد و جبهه را پر کنند.

11- در اين مقال لازم است بزرگداشت وفادارن فداکار نيز به عنوان يکي از نقاط
عمده معارف  انقلاب ذکر شود.

مقصود از وفاداران انقلاب، آنهايند که با نثار جان خود يا عزيزان خود يا
سلامتي خود پايه‌هاي انقلاب را استحکام بخشيدند و دست دشمنان را از کشور و نظام
اسلامي کوتاه کردند: خانواده‌هاي مکرم شهيدان، دلير مردان جانباز و اسير و مفقود و
خانواده‌هاي بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاي مسلح و عناصر پاکباز بسيج که عمر خود
را در جبهه‌ها گذرانيده‌اند، جهادگراني که نيروي خود را در دو جبهه جنگ و سازندگي
صرف کردند… و همه کساني که در اين امتحان الهي با سختي‌ها و ابتلائات بزرگش دست
و پنجه نرم کردند بايد مورد تکريم و قدر شناسي هميشگي ملت باشند.

12- ختام سخن آن است که دوران ده ساله حيات مبارک امام خميني رضوان الله
تعالي عليه الگو و نمونه حيات جامعه انقلابي ماست و خطوط اصلي انقلاب همان است که
امام ترسيم فرموده است. دشمنان خام طمع و کوردل که گمان کردند با فقدان امام خميني
دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني قدس سره آغاز شده است سخت در
اشتباهند. امام خميني يک حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب و راه او
راه اين انقلاب و اهداف او اهداف اين انقلاب است، امت امام و شاگردان او که از
سرچشمه فياض آن موجود ملکوتي سيراب شده و عزت و کرامت اسلامي و انساني خود را در
آن جسته‌اند اکنون شاهد آنند که ملت‌هاي ديگر حتي ملت‌هاي غير مسلمان، نسخه تعاليم
انقلابي آن قائد عظيم را مايه نجات خود دانسته و آزادي و عزت خويش را در آن يافته‌اند،
امروز به برکت نهضت آن يگانه دوران، مسلمان در همه جا بيدار شده‌اند و کاخ
امپراتوريهاي سلطه ظالمانه، رو به ويراني نهاده است، ملتها، ارزش قيام ملي را
دريافته و غلبه خون بر شمشير را تجربه مي‌کنند، و همه در همه جا چشم به ملت مقاوم
و نستوه ايران دوخته‌اند.

بديهي است که براي آمريکا و ديگر سردمداران استکبار چيزي مهم‌تر از اين
نيست که ملت ايران از راه دهساله خود برگردد يا در آن ترديد کند، زيرا در اين صورت
نقطه درخشان اميد ملتها کور خواهد شد و غلبه خون بر شمشير مورد ترديد قرار خواهد
گرفت. ما صريحا به همه ملتهاي جهان اعلام مي‌کنيم که تفکر«خاتمه يافتن دوران امام
خميني» که دشمن با صد زبان سعي در القاء آن دارد، خدعه و نيرنگي استکباري بيش نيست
و عليرغم آمريکا و همکارانش امام خميني در ميان ملت خود و جامعه خود حاضر است و
دوران امام خميني ادامه دارد و خواهد داشت.

راه او راه ما، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست.

همه ملت و مخصوصا جوانان عزيز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان
بدانند و با اتکال به خدا و استمداد از حضرت ولي الله الأعظم أرواحنان فداه با قوت
و قدرت به سمت هدفهاي عالي امامشان حرکت کنند و بدانند که پيروزي نهائي از آن ماست…

«کتب الله لأغلبن انا و رسلي».

دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذي القعده 1410 علي الحسيني الخامنه‌اي

 

/

دانستيهائي از قرآن

سخنان معصومين

سعي در بدست آوردن روزي

برخي خيال مي‌کنند، سعي و کوشش در بدست آوردن روزي حلال، دنبال دنيا رفتن
است و چندان ممدوح نيست و براي آنها اين تهم پيش آمده است که تلاش و حزمت در طل
مال حلال براي حفظ آبرو و حيثيت خويش، از زهد بدور است، لذا چند روايتي در اين
زمينه نقل مي‌کنيم تا مطلب روشن گردد.

* حضرت رسول اکرم(ص):

«العبادة عشرة أجزاء، تسعة أجزا في طلب الحلال».

(بحار ـ ج 103 ـ ص 7)

عبادت ده قسم است که نه قسمت آن در بدست آوردن روزي حلال نهفته است.

* حضرت رسول اکرم(ص):

«الکاد علي عياله کالمجاهد في سبيل الله».

(امالي صدوق ـ ص 289)

کسي که براي آسايش خانواده‌اش زحمت مي‌کشد و کار مي‌کند مانند کسي است که
در راه خدا جهاد مي‌کند.

* حضرت رسول اکرم(ص):

«من بات کالا من طلب الحلال بات مغفورا له».

(امالي صدوق ـ ص 289)

کسي که در راه بدست آوردن روزي حلال خسته شود. خداوند او را مي‌آمرزد.

* حضرت رسول اکرم(ص):

«من أکل من کديده حلالا، فتح له أبواب الجنة يدخل من أيها شاء».

(بحار ـ ج 103 ـ ص 10)

هر که با زحمت و تلاش، روزي حلال بدست آورد، خداوند درهاي بهشت را بر روي
او باز کند که از هر دري بخواهد، مي‌تواند وارد شود.

* حضرت رسول اکرم(ص):

«من أکل من کديده نظر الله اليه بالرحمة، ثم لا يعذبه أبدا».

(جامع الاخبار ـ ص 139)

هر که از تلاش دست خود، روزي بدست آورد، خداوند نظر رحمت به او بکند و
آنگاه هرگز عذابش نکند.

* امام باقر(ع):

«من طلب الدنيا استعفافا عن الناس وسعيا علي أهله و تعطفا علي جاره، لقي
الله عزوجل يوم القيامة و وجهه مثل المقر ليلة البدر».

(وسائل الشيعه ـ ج 12 ـ ص 11)

هر که دنيا را بخواهد براي اينکه محتاج مردم نباشد و آسايش خانواده‌اش را
فراهم کند و به هسمايگانش نيکي کند، در روز قيامت، خداوند عزوجل را ملاقات مي‌کند
در حالي که صورتش مانند ماه شب چهارده بدرخشد.

* امام صادق(ع):

«لا خير في من لا يحب جمع المال من حلال، فکيف به وجهه، و يقضي به دينه».

(ثواب الاعمال » ص 164)

هيچ خبري نيست در آنکس که جمع مال را در راه حلال دوست ندارد که از اين
راه آبرويش را حفظ کند و قرض را ادا نمايد.

* امام رضا(ع):

«ان الذين يطلب من فضل يکف به عياله، اعظم أجرا من المجاهد في سبيل الله».

(بحار ـ ج 78 ـ ص 229)

آن کس که خواهان روزي بيشتر است براي اينکه خانواده‌اش در آرامش و آسايش
باشند، اجر و پاداشش از کسي که در راه خدا جهاد مي‌کند، بالاتر است.

* امام صادق(ع):

فضل بن ابي قرة گويد: بر امام صادق(ع) وارد شديم در حالي که مشغول ساختن
ديواري بود. به آن حضرت عرض کرديم: جانمان به قربانت، اجازه بدهيد ما اين کار را
بکنيم يا بردگان و نوکران اين کار را به عهده بگيرند. حضرت فرمود:

«لا، دعوني فإني أشتهي ان يراني الله عزوجل أعمل بيدي، اطلب الحلال في أذي
نفسي».

نه، مرا رها کنيد، من ميل دارم که خداوند مرا ببيند که با دست خودم کار مي‌کنم
و با اذيت به خود، روزي حلال را مي‌طلبم.

(وسائل الشيعه ـ ج 12ـ ص 24)

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائي از قرآن

جهاد و طلب روزي حلال

بسم الله الرحمن الرحيم

«ربکم الذي يزجي لکم الفلک في البحر لتبتغوا من فضله، انه کان بکم رحيما».

(سوره اسراء ـ آيه 66)

پروردگارتان کشتي‌ها را در رديا براي شما به حرکت مي‌آورد تا از فضل خدا
روزي بطلبيد، و همانا او به شما مهربان است.

خداوند بر ما منت مي‌گذارد که وسائل بدست آوردن روزي را براي ما مهيا و
آماده ساخت است، تا اينکه پس از تلاش و سعي در راه بدست آوردن آن، از روي مهرباني
و رحمت، بر ما ارزاني دارد و روزي خود را به ما برساند. بي‌گمان سعي معقول و تلاش
به اندازه لازم در اين زمينه لازم و واجب است؛ البته نه چنان کوشش و تلاشي باشد که
انسان را از عبادتهاي ديگر و خدمت به دين و ملت باز دارد و نه هم آنکه انسان، تنها
بهعبادت و نماز خواندن بپردازد و کل بر ديگران باشد، چه خود سعي کردن در طلب‌روزي
از عبادتهاي بزرگ است. روايتهاي زيادي از معصومين(ع) وارد شده است که دلالت بر اين
معني دارد حتي جائي که حضرت رسول(ص) عبادت را به هفتاد بخش تقسيم مي‌کند و مهمترين
آنها را طلب‌ورزي و سعي در بدست آوردن آن مي‌نمايد. و در ورايتهاي زيادي، مذمت
بسيار وارد شده است نسبت به کسي که خود کار و تلاش نمي‌کند و کل بر ديگران است
بلکه حضرت رسول«ص» مي‌فرمايد: اگر کسي خانواده‌اي دارد و در راه آسايش آنها زحمت
نمي‌کشد و حق آنان را ضايع مي‌کند، ملعون و نفرين شده است.

خداوند در آيات قرآن، ابتغاء فضل خود را در سعي براي بدست آوردن روزي حلال
مي‌داند و بر مردم منت مي‌گذارد که خداوند وسائل بدست آوردن روزي را هر چند در
مسافرت بر فراز درياها باشد، براي شما آماده کرده است تا اينکه در اين راه تلاش
کنيد و روزي حلال کسب نمائيد.

در آيه ديگري کسب روزي حلال را همگام با جهاد در راه خدا بيان کرده است.
در سوره مزمل آيه 20 به تفصيل در نماز بحث مي‌کند و در آخر آيه استثنا مي‌کند
افرادي را که نمي‌توانند نماز شب بخوانند که در اينجا بسيار جالب، بيماران را جدا
مي‌کند آنگاه مي‌فرمايد: «و آخرون يضربون في الأرض يبتغون من فضل الله و آخرون
يقاتلون في سبيل الله» ـ و برخي که در راه تلاش ومسافرت براي بدست آوردن روزي و
فضل خدا هستند و برخي ديگر که در راه خدا قتال مي‌کنند. در اينجا بسياري از مفسرين
بر اين عقيده‌اند که نکته لطيفي در اين بخش از آيه نهفته است و آن همگام نمودن و
با هم ذکر کردن تجارت پيشگان و مبارزان در راه خدا، گو اينکه در هر جا«ابتغاء فضل
الله» آمدهاست، غرض همان بدست آمدن روزي است گوئي جهاد و تلاش براي بدست آوردن
روزي، در يک مرتبه است.

و بهمين جهت است که حضرت رسول(ص) مي‌فرمايد: «طلب الحلال جهاد» ـ کسب روزي
حلال، جهاد است و يا در روايت ديگري مي‌فرمايد: «الکاد علي عياله کالمجاهد في سبيل
الله».

البته همانگونه که تذکر داديم، سعي در طلب حلال نبايد از اندازه متعارف و
معمولي خارج شود و نظر انسان در طلب حلال، تنها اين نباشد که پول را براي خاطر خود
پول جمع کند يعني، طلب دنيا براي خاطر دنيا نباشد بلکه بايد هدف و غرضي بالاتر در
نظر داشته باشد و گرنه بجاي مدح، مذمت مي‌شود و بجاي پاداش، کيفر به او داده مي‌شود.
پس انسان بايدب راي خاطر حفظ آبرو و حيثيت خويش و براي آسايش و آرامش خانواده‌اش و
براي خدمت به مستضعفين و فقرا، تلاش در راه بدست آوردن روزي حلال کند و از فضل
الهي استمداد جويد، آنجا است که خداوند سعادت دنيا و آخرت را به او مي‌دهد و در
تلاش و زحمتش، مأجور خواهد بود ان‌شاءالله.

پس هم بدست آوردن روزي عبادت بزرگ است و هم انفاق بر ديگران از مال بدست
آمده، عبادت بزرگي ديگر است که اگر در کسي جمع شود، هم در نظر مردم احترام دارد و
هم خداوند او را دوست خواهد داشت. و بي‌گمان، زهد واقعي هم در همين است که انسان
زحمت بکشد، روزي بدست آورد، و هم به اندازه کفاف مصرف کند و زياديش را در راه خدا
انفاق نمايد. نه اينکه در منزل بنشيند و تنها به عبادت خشک بپردازد و ديگران بر او
انفاق کنند که اين گناه ياست نابخشودني.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان

ليبرال‌ها

* اگر کسي توجه کند به مسائلي که در اين اواخر پيش آوردند، در روزنامه‌هاي
مختلفي پيش آوردند، يک جريان در کار است که انسان را از اين معنا مي‌ترساند که
بخواهد بطور خزنده اين کشور را باز هل بدهد به طرف آمريکا… آن وقت آمدند آقايان
پيش ما همين آقاي بازرگانان و رفقايش و گفتند: ما خيال داريم که اين مجلس(مجلس
خبرگان) را منحلش کنيم. من گفتم: شما چه کاره هستيد اصلش که مي‌خواهيد اين کار را
بکنيد؟ شما چه سمتي داريد که بتوانيد مجلس منحل کنيد؟ پا شويد برويد سراغ کارتان.
وقتي ديدند محکم است مسأله، کنار رفتند. مسأله انحلال مجلس خبرگان روي اين زمينه
بود… که ديدند مجلس خبرگان يک مجلس اسلامي، شد، يک مجلسي شد که اکثرش از علما
هستند. اينها از آنها مي‌ترسند.

24/3/60

* اين شهادت(هفتم تير) اسباب اين شد که همه با هم منسجم بشوند. اين اسباب
اين شد که مشت اين ادعا کن‌ها که ما براي آزادي و براي کذا مي‌خواهيم زحمت بکشيم و
بايد اين ملت آزاد باشد و کذا، مشت اينها باز شد که اينها از چه سنخ آزادي مي‌خواهند.
آزادي انفجار، اينها مي‌خواهند. اينها مي‌خواستند که اين منفاقين آزاد بيايند توي
مردم و بعد از يک سال ديگر بسياري از جوانهاي ما را منحرف کنند آزادانه و بسياري
از کارهائي که مي‌خواهند زير جلي انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند…

(13/4/60)

* ملت عظيم الشأن ايران… لازم است مراقبت کنند و نگذارند دستهاي پليد
شيطاني و عمال سرسپرده استکبار جهاني در صفوف مقدس آنان وارد شده و به تفرقه افکني
قيام کنند. و هر وقت از اشخاص يا گروه‌هائي يک چنين خيانتهايي مشاهده کردند، بدون
وقفه و در اسرع اوقات در صدد جلوگيري برآيند و به مسئولين کشور اطلاع دهند و آنان
را معرفي نمايند و اين امر براي همه ملت اهميت دارد.

22/11/61

* اميدوارم آنها که امروز به فکر توطئه هستند، روزي چهره‌هايشان براي مردم
شناخته شود.

30/5/62

* در موضوع نهضت به اصطلاح آزادي مسائل فراواني است که بررسي آن محتاج
بوقت زيادي است. آنچه بايد اجمالا گفت آن است که پرونده اين نهضت و همين طور عمل
کردن آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت مي‌دهد که نهضت باصطلاح آزادي طرفدار جدي
وابستگي کشور ايران به آمريکا است و در اين باره از هيچ کوششي فروگذار نکرده است و
حمل به صحت اگر داشته باشد آن است که شايد امريکاي جهانخوار را که هر چه بدبختي
ملت مظلوم ايران و ساير ملتهاي تحت سلطه او دارند از ستمکاري اوست بهتر از شوروي
ملحد مي‌دانند و اين از اشتباهات آنها است. در هر صورت به حسب اين پرونده‌هاي قطور
و نيز ملاقاتهاي مکرر اعضاء نهضت چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريکا و به
حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و
مدتي در حکومت موقت باقي مانده بودند ملتهاي مظلوم بويژه ملت عزيز ما اکنون در زير
چنگاه آمريکا و مستشاران او دست و پا مي‌زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين
ستمکاران مي‌خورد که قرنها سر بلند نمي‌کرند و به حسب امور بسيار ديگ نهضت باصطلاح
آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانوگزاري يا قضائي را ندارند و ضرر
آنها به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف
خواهند کرد و نيز با دخالت بي‌مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تاويلهاي
جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است شوند از ضرر گروهکهاي ديگر حتي منافقين اين
فرزندان عزيز مهندس بازرگان بيشتر و بالاتر است. نهضت آزادي و افراد آن از اسلام
اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند از اين جهت گفتارها و نوشتارهاي آنها
که منتشر کرده‌اند مستلم آن است که دستورات حضرت مولي الموالي اميرالمؤمنين را در
نصب ولات و اجراء تعزيرات حکومتي که گاهي بر خلاف احکام اوليه و ثانويه اسلام است
بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را نعوذ بالله تخطئه بلکه مرتد بدانند و يا
آنکه همه اين امور را از وحي الهي بدانند که آنهم بر خلاف ضرورت اسلام است، نتيجه
آنکه نهضت باصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از کساني که بي‌اطلاع
از مقاصد شوم آنان هستند مي‌گردند بايد با آنها برخورد قاطعانه شود و نبايد رسميت
داشته باشند.

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(لیبرالها)

دانستنیهائی از قرآن(جهاد و طلب روزی حلال)

سخنان معصومین(سعی در بدست آوردن روزی)

پیام مهم رهبر انقلاب به مناسبت نخستین سالگرد
ارتحال حضرت امام خمینی(ره)

کفار حجاز و صد عن سبیل الله

اصول اقتصادی اسلام(شفاعت)                                آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

گفته ها و نوشته ها

نگاهی به طرح جدید مبارزه با مشرکین                      حجة الاسلام محمدتقی رهبر

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة الاسلام و المسلمین
محمدی ری شهری

رمز بقاء انقلاب                                                حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

رابطه نتایج استفراض و قدرت سیاسی و
اقتصادی          محمدرضا حافظ نیا

پاسخ به نامه ها

مواجهه لیبرالیسم با انقلاب اسلامی از دوسو

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای :

*دراین ده سال درمناسبتها و جریانات زندگی وبرخورد باحوادث امام بزرگواران
اسلام رابرای ما روشن کرده است و برای هیچکسنقطۀ مبهمی باقی نگذاشته اند واین راهی
بسیار مطمئن ،امید بخش و روشن می باشد.

*هیجکس ،هیج حرکتی را کهموجباختلاف می شود نباید انجام دهد و اگ رکسی چنین کرد
دیگری نباید آن راتشدید کند این نیک وظیفۀ عمومی و تکلیفی همانند نماز وجهاد می
باشد وحفظ وحدتامروزخود یک جهادفی سبیل الله است.

*ازآنجا که انقلاب و نظام اسلامی ایران برای ملتها پرجاذبه می باشد ،استکبا ر
به ویژه امریکا خودرابه انجام تبلیغت زهر آگین ودروغ پراکنی علیه این نظام الهی
واسلامی محتاج تر ازهر زمان دیگری می بیند وعصبانیّت آاناز انقالب اسلامی بخاطر
افزایش بیداری اسلام درسراسر جهان است.

*به برکت رهبری امام وهدایت الهی ، فراز و نشیب های عجیبی را پشت سر گذاشتیم و
همانگونه که بارها امام بزرگوارمان فرمودند ا زآغاز نهضت دست هدایتگری مارا به پیش
می برد و راه را برایمان باز می کرد و این هدایت الهی بدون صفا ، مجاهدت وخلوص و
نورانیّتبهدست نمیآید.10/12/68

* عدالت یعنی آنکه تنظیم برنامه ها وحرکت کشور درجهت تأمین زندگی انسانی برا ی
مستضعفان باشدوکسانی که درزی راسۀ سنگین نظام قانونی ازحقوق خود محروم ماندند به
حقوق خویش برسند وعدّۀ خاصی برای خود حق ویژه ای قائل نباشند. 23/12/68

* اگر دراین دنیای بزرگ زشتی، بی عدالتی ،تبعیض، فقر،تلخی و نشانه ها
وخصوصیّات شیطانی را شاهد هستیم باید ردّ پای عامل این همه رادرو جودانسانها و
درشیطان درونی آنها بیابیم.

*باید به خودمان برگردیم و درخودمان تجدید نظر کنیم و حاکمیّت هوی وهوس را از
بین ببریم ،آن کسانی که باید کاری رابرای خدا می کردند وانجام نداند وکسانی که
کاری رادرجهت مخالف راه خدا وانقلاب کردند و نباید انجام می داند گذشته را اصلاح و
ازآنچه صادر شده استغفار کنند.

*عمل و رفتار این ملّت وقاطعیّت وهدایت قوی آن امام ملکوتی و رهبر بینظیر بود
که راه را باز کرده ،بهملّتها شجاعت داد،استکبار راکوچک کرد و به او احساس حقارت
داد. 1/1/69

*) ابرقدرتها ،شریز واقعی هستند و هیچکس دراینکه دولتی مانند دولت آمریکا مظهر
شرّ وفساد است شکنمی کند،هیچ عمل شرارت باری را دردنیا نمی توان سراغ گرفت که آنها
انجام نداده باشند.

*هرانسانی که با شیطان ضدیّتدارد باید با مشاهدۀ عداوت ورزی وصف آرائی شیاطین
،اشرار،قلدرهاودستگاههای منفورعالم دربرابر جمهوری اسلامی ایران از آن دفاع کند.
آنهائی که ادّعای شمّ سیاسی دارند و از اظهار مخالفت بااین نظام برحق خجالت نمی
کشند ،وجدانشان مرده وچشم دلشان کورشده است.

*اسلام ما ،اسلام ضعفاوپابرهنه ها است که به پائیندستهای جامعه آقایی و منزلت
می دهد وزورمندان ظالم رااز سریر قدرت به زیر می کشد.

*یک روحانی باید بیش از همه به اصلاح فکر،بینش ،سلیقه، مشرب فقهی و سیاسی خود
بپردازد وانسانها به ویژه طلاب علوم دینی باید به امام فقیدمان اقتداء کنند.

*بهترین مرجع برای وعاظ درماه مبارک رمضان قرآن مجید و احادیث دربا ب حاکمیّت
وجامعیت اسلام ونیزبیاناتامام عظیم الشّأن وفقید جهان اسلام است.

* برای اجرای عدالت باید حدودالهی و حقوق انسانی واجتماعی به طور یکسان برمردم
اجر شود،ونیز کسانی که باتکیه برفریب،زور وکارهای ناصحیح توانسته اند به آنجه که
حق آنها نبوده است دست یابند، فرصت ادامۀ این راه را پیدا نکنند وحرکت نظام
وتشکیلات باید دراین جهت  باشد. 23/12/68

 

 

   

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به رویدادها

جهان اسلام

*در پی تظاهرات عظیم مسلمانان کشمیر، مقرّرات منع عبور و مرو ردر22شهر ایالت
جامو و کشمیر به اجرا درآمد.

*مردم تونس با شعار (الله اکبر) درپایتخت این کشور دست به تظاهرات زدند.
12/12/68

*رژیم سعودی جمعی از روحانیون ناین کشور را بازداشت کرد.

*25تن ا زرهبران جنبش استقلال طلب مسلمانان کشمیر بازداشت شدند. 14/12/68

*گروه کثیری ازمردم مسلمان ترکیه نمایش یک سریال ضد اسلامی درشبکه اوّل
تلویزیون دولتی این کشور را بهشدّت مورد انتقاد قرار دادند.

*مجلس بلغارستان ممنوعیّت استفاده از اسامی اسلامی برای مسلمانان این کشور را
لغو کرد.

*تشکیل حزب سیاسی توسّط مسلمانان در یوگسلاوی ممنوع شد. 16/12/68

* دولت هند دریک عقب نشینی دربرابر 
حرکت مسلمانان کشمیر ،برای مذاکره با رهبران مسلمان کشمیر اعلام آمادگی
نمود.

*پلیس امنیتی مصر از حضور (شیخ عبدالرحمن)رهبر (الجهاد)مصر دردادگاه جلوگیری
کرد. 20/12/68

*پنج فلسطینی از زندان انصار 3درفلسطین اشغالی گریختند.

* نیروهای امنیتی رژیم مصر 27دانش آموز را به اتهام فعالیّتهای اسلامی دستگیر
کردند. 21/12/68

*رهبر  (جهاد اسلامی )مصرتوسّط پلیس
رژیم مبارک به شهادت رسید.

*وزیر امور مذهبی رژیم مصر:حرکتهای اسلامی درمصر با دشت آهنین سرکوب خواهد شد.
23/12/68

*زنان مسلمان کشمیر به منظور اعتراض علیه حکومت هند درسریناگاردست به تظاهرات
زدند و موردضرب و شتم نیروهای دولتی قرار گرفتند.

*146نظامی به جرم فعّالیّت مذهبی از ارتش ترکیه اخراج شدند.

*به دنبال تشنج های فزاینده و خشونت علیه مهاجران مسلمان ساکن فرانسه،بمبئی در
یک مسجد شهر(رن) فرانسه منفجر شد. 24/12/68

*دولت ترکیه ،ماهنامه اسلامی (گرشیم)را به دلیل مخالفت با رژیم لاتیک تعطیل
کرد. 26/12/68

*رژیم لاتیک ترکیه ،دهها تن از انقلابیون مسلمان را بازداشت کرد.

*عباس اما م جمعه )قاری ایرانی با کسب 92امتیاز از 100امتیاز به مقام اوّل
مسابقات بین المللی قرائت قران درمالزی دست یافت.

*ترکیه و تونس برای مبارزه با گروهههای اسلامی ،همکاری مشترکی راآغازکردند.

*نماینده ساق مجلس ایالتی جامو و کشمیربه اتهام خبرچینی برای دولت هند توسّط
یک گروه اسلامی ترور شد. 6/1/69

* درآستانه ماه مبارک رمضان،مسجد جامع گنجه آذربایجان شوروی پس از 70سال تعطیل
بازگشائی شد.

*سه دانشجوی دختر مسلمان و محجّبه آفریقائی درحال عبور از یکی ازخیابانهای
جنوب پاریس از سوی سرنشینان یک اتومبیل متعلق به گروههای نژاد پرست با سلاح گرم
مورد حمله قرار گرفتند.

*قطعنامۀ سنای آمریکا درباره بیت المقدس به عنان پایتخت اسرائیل با واکنش شدید
بین المللی مواجه شد.

(شیخ عمر عبدالله )استاد دانشگاه الهیات و رهبر گروههای اسلامی مصر با صدور
فتوائی اعلام کرد: 0علاحامد)نویسندۀ مصری کتاب کفرآمیز(سفری درفکر یک انسان)مرتد
است و مستحق قتل می باشد. 7/1/69

کارشناسان اداره فرهنگ  ترکیه شکل گیری
کلمه (سم الله )درپوسته یک تخم مرغ را مورد تأکید قرار دادند،درکنار(بسم الله )
کلمات(احمد) (محمد)، (اعوذ) و رقم1427نیز با حروف عربی نقش بسته است.

*درپی تهدید گروه جهاد اسلامی برای آزادی فلسطین مبنی بر حمله به کشورهائی که
درمهاجرت یهودیان شوروی به فلسطین اشغالی دخالت دارند مسکو تعداد دیپلماتهای خود
را در بیروت را کاهش داد.

*هفته نامه (نقطه)پر تیراژترین مجله ترکیه به اتهام اجام تبلیغات اسلامی توقیف
شد.8/1/69

*حسنی مبارک ضمن ابرازنگرانی ا زگسترش تظاهرات درشهرهای(المینا) و (بوقر قص)
خواستار تشدیدبرخورد با تظاهرات مسلمانان مصری شد.

*تدریس حقوق اسلام به عنوان یک واخد درسی دردانشکاه دولتی (باکو) آغازشد.

*حزب اسلامی یوگسلاوی اعلام موجنودیّت کرد.14/1/69

اخبار داخلی

*در پایان دیدار نخست وزیرترکیه  وهیئت
همراه ا زایران ،قرارداد 2میلیارد دلاری بین این دو کشور امضاء شد.

*تولید انبوده موشک زمین به زمین (فجر ـ 3) آغاز شد. 12/12/68

*موافقتنامه همکاریهای ایرانو شوروی درزمینۀ گاز ،ذوب آهن و نیروگاههای برق امضاء
شد.16/12/68

* مجلس کلّیات لایحۀ بودجه سال 1369را تصویب کرد.

*20مزدور مصری که درجنگ تحمیلی اسر شده بودند با وساطت شیخ سعید شعبان آزاد
شدند. 23/12/68

*119تن از محکومین دادگاههای انقلاب اسلامی ،با موافقت رهبری عفو
شدند.28/12/68

*رئیس جمهور :توقع ما از مردممان،ادامه همکاری بادولت ،پایداری درادامۀ راه
امام (ره)وآرمانهای انقلاب وقناعت درمصرف م ی باشد. 5/1/69

* رئیس جمهور درپایان دیدار خودم ازمناطق محروم جنوبشرق کشور به تهران بازگشت.

*مراسم غباررویی ضریح مقدس حضرت امام رضا علیه السّلام با حضور رهبر انقلاب برگزار
شد. 7/1/69

* جابجائی زمین دریک روستای لنگرود بیش از 60میلیون ریال خسارت به بارآورد.

*5هزار جلد قرآن کریم به مناسبت ماه مبارک رمضان از قم به آذربایجان شوروی
ارسال شد. 8/1/69

*دبیر کل وزارت خارجه فرانسه به منظور حلّ و فصل اختلافات مالی وارد تهران شد.
14/1/69

*طرح کنترل جمعیّت تقدیم هیأت دولت شد. 15/1/69

اخبار خارجی

*یک گروه کرد مخالف رژیم عرا ق از مقامات این رژیم خواست تا سرنوشت 353تن از
کردهای عراقی را که پس ا زدستگیری در 18ماه قبل تا کنون هیچ اطلاعی از آنهاغ
دردستنیست،روشن سازد. 12/12/68

* طرفداران(نوریه گاه) 16آمریکائی رابا پرتاب بمب مجروح کردند.

*تلاش مشترک عراقو انگلیس برای جلب افکارعمومی درلندن علهی ایران ناکام ماند.

*نیروهای امنیتی شوروی تظاهرات ازبکستان را به رگبار بستند. 14/12/68

* هواپیماهای ناشناس،درجریان تلاش برای کودتا ،کاخ ریاست جمهوری افغانستا ن را
بمباران کردند. مردم پایتخت از مرکز شهر قرار کردند و بخش عظیمی از کابل درخاموشی
فرو رفت.16/12/68

*سردبیر روزنامۀ حریّت ترکیه بهضرب گلوله به قتلرسید وی روز قبل از این
حادثه،درسرمقاله ای رژیم عراق را به خاطر فعالیّتهای خرابکارانه اش مورد حمله قرار
داده بود.

* دکوئیار،دستورکار پیشنهادی برای 
مذکرات صلح راتسلیم نمایندگانایران وعراق کرد.17/12/68

* در پیافشای شکست تلاشهای آمریکا برای تماس با ایران کاخ سفید درآستاه یک
بحران تازه قرار گرفت.

*رژیم بغداد ازسفرنمایندگان حقوق بشر سازمانملل به عراق جلوگیری کردند.
19/12/68

* خلبانان وفادار به (ژنرال شهنوز)یک انبار اسلح در مرکز کابل را منهدم کردند.

* جورج بوش به مقامات بلندپایه کاخ سفید و دولت واشنگتن دستور داد ا زگفتگو
دربارۀ ماجرایت تلفنقلابی وی خودداری کنند.

*اوّلین پرواز مستقیم بین دو آلمان انجام شد.

* درپی ناآرامیهای اخیر،رئیس جمهورهائیتی از کار برکنارشد. 20/12/68

* جمهوریلیتوانی پس ا ز72سال ،استقلال خود را از شوروی اعلام کرد.

* 50تن ا زروزنامه نگاران انگلیسی از جمله سردبیر نشریۀ (آبزرور) با مراجعه به
سفارت عراق درلندن خواستار لغو حکم اعدام خبرنگار انگلیسی شدند. 21/12/68

* کابینه ائتلافی رژیم صهیونیستی درپی شدّت یافتن اختلافات دو حزب حاکم سقوط
سکرد.

*آمریکا تحریم اقتصادی 6ساله علهی نیاکراگوئه را لغو کرد.

*پارلمان شوروی ضمندادن اختیارات بیشتر به گوراچف ،به 72سال انحصار قدرت حزب
کمونیست پایان داد.23/12/68

* آخرین مین روب های آمریکا خلیج فارس را ترک کردند.

*رژیم عراق خبرنگار نشریه انگلیسی آبزرور را اعدام کرد.

      گورباچف به عنوان رئیس
جمهوری شوروی انتخاب شد.24/12/68

آمریکااز نقش پاپ د رشکست (دانیل اورتگا) و تسلیم (نور به گا) تجلیل کرد.

مجلس اسرائیل با 60رای موافقدربرابر55رای مخالف،رأی عدم اعتماد به (شامبر)را
تصویب کرد.

تاچر ،اعدام (فرزاد بارفت)روزنامه نگار (آیزرور)توسّط رژیم صدام را وحشیانه
خواند.26/12/68

 هفته نامۀ لبنانی الکفاح العربی نوشت،
رژیم عربستان با برگزاری انتخابات پارلمانی جدید درکویت مخالفت کرده و طیّ دو هفته
اخیر فشارهائی به کویت جهت صرفنظر کردن دراین مورد وارد کرده است. 27/12/68

آخرین گروه سربازان هندی ،خاک سریلانکارا ترک کردند.

ـ بااعلام رسمی استقلال نامیبا،تسلط 75ساله آفریقا ی جنوبی براین کشور پایان
یافت.5/1/69

* شوروی  از کشورهای غربی خواست تا
دیپلماتهای خود را به دلیل وخیم شدن اوضاع لیتوانی خارج کنند.

*ارتش یوگسلاوی ایالت(کوزوو) را به محاصره خود دراورد. 6/1/69

* ارتش شوروی ساختمانهای عمدۀ پایتخت لیتوانی را اشغال کرد.

ـ مخالفان رژیم پرتوریا با نارنجک و مین بهمراکز دولتی حمله کردند.  7/1/69

* کمونیستها درا نتخاباتمجارستان شکست خوردند و یک حزب ضد کمونیست بیشترین
آراء اردراین انتخابات کسب کرد.

*سازمان ملل ا زپناهندگان افغانی خواست به میهن خویس باز گردند.8/1/69

* عربستان سعودی 60تن طلا دربورس لندن فروخت.

* کودتا درسودا ن کشف و خنثی شد و تعدادی از نظامیان دراین ارتباط بازداشت
شدند.

*جند چاشنی بمب اتمی ارسالی از آمریکا به بغداد درحال انتقال به یک هواپیمای
عراقی درفرودگاه لندن کشف شد.

*آمریکاا زکشورهای عرب خواست ،اسرائیل از به طور آشکار به رسمیت بشناسد.
9/1/69

* دو انبارمهمات درشهر کرکوک عراق منفجر شد و به دنبال اینانجارها ،سرهنگ یوسف
محمد فرماندۀ گردانسوم رادار که اینانجارها درمحدوده حفاظتی آن روی داده است
بازداشت شد.

*سنای آمریکا 400میلیون دلار جهت اسکان یهودیان شوروی دراراضی اشغالی فلسطین
اختصاص داد. 14/1/69

* کمک کمپانیهای آمریکا به عراق برای ساخت موشکهای بالستیک، از سوی شبکه
تلویزیونی (ای .بی .سی) آمریکا فاش شد .

هزاران تن از مردم آرژانتین به مناسبت هشتمین ساگرد جنگ (مالوپناس)پرچم
کشورهای آمریکا و انگلیس را به آتش کشیدند.

*انفجار بمب26کشته ومجروح درلاهور به جا گذاشت.

*دکوئیار:حق وتو راباید سرکوب کرد.

*قانون مشروز جدایی جمهوریهای شوروی توسّط پارلمان این کشور تصویب شد.15/1/69

 

/

به امید تصحیح دیدگاه برگزار کنندگان کنفرانس

جمعبندی اهم رویدادها  

پاسخ پاسدار اسلام به جوابیۀ وزارت خارجه

به امید تصحیح دیدگاه برگزار کنندگان کنفرانس

دریافت جوابیۀ وزارت امور خارجه کشورمان ا زاین جهت که تذکر و انتقاد دلسورانۀ
پاسدا ر اسلام نسبت به برگزاری کنفرانس به اصطلاح اسلامی درتهران تحت عنوان
(کنفرانس حقوق بشر دراسلام )به سمع ونظرمسئولین ذیربط رسیده موجب خوشحالی
گردید.امید بود که مسئولین محترم قسمت مربوطه دروزارت خارجه متوجّه منظور اصلی ما
شده و تدکر برادرانۀ ما را ـ گرچه دربعضی عبارات دارای لحن نه چندان ملایمی بودـ
پذیرا گردیده اند،لکن همانگونه که خوانندگا محترم مشاهده مینمایند جوابیۀ وزارت
خارجه نیزبگونه ای تنظیم شده و یا دیدگاهی به رشتۀ تحریر درآمده که میتوان مدعی شد
که به طور همه جانبه اصول وارزشهای انقلاب اسلامی وفرامین صریح و روشن امام خمینی
0قدس سره الشریف)مورد توحه قرار نگرفته است.البته ما درج مطالب ارسالی ازطرف داره
کلّ اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه دراین ارتباط به دلیل همین مغایرت آشکار
با معیارهای امام(ره) تضعیف این وزارتخانه می دانستیم وصلاح نمی دیدیم که با درج
آن آنهم درشرایطی که امام فقید ومقام معظم رهبری ،وزیرمحترم امورخارجه را مورد
حمایت وتایید وافر خویش قرار داده اند.خدای ناکرده موجبات تضعیف این وزارتخانه
رافره آوریم (هرچند وجود بعضی افکار ناصواب دربرخی رده ها ی وزارت خارجه خود به
خود مهمترین عامل این تضعیف تلی خواهد گردید که امیداست با بذل عنایت وزیرمحترم ،
تذکرات لازم به منظور منطبق نمودن آنان بامعیارهای انقلاب اسلامی و ملاکهای رهبر
کبیر انقلاب داده شود)،لیکن پیگیریهای ردۀ مربوطه دروزارتخارجه ازیکسو ونیز مرقوم
شریف یادگار گرامی حضرت امام (ره)،حجة الاسلام والمسلمینحاج سید احمد خمینی و نیز
برنامۀ آقایدکتر ولایتی و زیر محترم امور خارجه ما ناچار از درج ای مطب نمود .لذا
متن کامل جوابیه درج شد وتوضیحاتی را لازم دانستیم که ذیلا از نظر خواندگان می
گذرد.حقیقت اینست که درقسمت جمعبندی اهم رویدادهای پاسدار اسلام ،به دلایل گوناگون
این  اصل به عنوان تناه ملاک
ومعیاربرخوردبا رخدادها و جریانات مختلف سیاسی،اجتماعی ،فرهنگی واقتصادی داخل و
خارج کشور تعیین گردید که فرامین ، رهنمودها و نظرات امام خمینی (رضوان الله تعالی
علیه) را (حرف آخر) و(حجّتنهایی ) تمامی مسائل قرارداده و از چنین دریچه و دیدگاهی
به جریانات و وقایع عالم نگریسته شود تاموضع اسلام ناب محمّدی (ص) ـ البته درحدّ
توان و وسع ـ دراختیار خوانندگان ومخاطبین محلّه قرار گیرد .بدیهی است مطالب مندرج
درجمعبندی اهم رویدادها شمارۀ 98ـ بهمن ماه 1368ـ تحت عنوان (حقوق بشر درکدام
اسلام؟ اسلام ناب محمدی (ص)یااسلام آمریکایی ؟ )از این قاعد ه مستثنی نبوده و درا«
چارچوب وبا توجّه به فرامین ورهنمودهایصریح وعلنی آن امام عزیز(ره) طرح گردیده است
.اثبات این ادّعا را درج متن چند پبام وسخن اما (ره )درارتباط با موضوع مورد بحث
در همان مقاله کفایت مینماید .

اعتراض به نفس حضور نه محتوای سند

نگاهی اجمالی به آ ن مطلب،خواننده را به این نکته مهم واصلی میرساند که(پاسدار
اسلام ) به نقش برگزاری یا حضور درکنفرانس وابسته ای همجون سازمان ننگین کنفرانس
به اصطلاح اسالمی معترض است نه محتوای (سند مربوط به منشور حقوق بشر دراسلام) وبا
حتی سخنرانیهای که ا زتریبون آن سخن گفته اند.متأسفانه درجوابیۀ وزارت امورخارجه
به آین نکته اساسی و درحقیقت کلید اصلی مقالۀ مذکور توجه نشده است.لذا ما باهمان
دید حمل برصحّت برای رفع شبهۀ این برادران بار دیگر به زباین ساده ترو ملایم تر
تکرار می نمائیم ؛اینکه فقهای ما سند مربوط به منشور حقوق بشر دراسلام را از متن
کتاب و سنّتاستخراج نمایند نه تنها اشکال ندارد بلکه امری مستحسنو پسندیده و حتی
لازم است امّا اعتراض ما برر وی این مسأله آگاه به فریاد تبدیلمیشود که ثمرۀ این
تلاش ،مهرتأیید خود را از سران خود فروخته وملحد کشورهای اسلامی یعنی عناصر پلید و
مزدوری همچون فهد،حسنی مبارک ،حسین اردنی و حسن مراکشی و …و یا وزرای خارجه آنها
بگیرد.این توهین به فقهای ما نیست که دررسانه های گروهی اعلام گردد که سند تنظیم
یافته آنان به رأی و تأیید سران کنفرانس به اصطلاح اسلامی  یا وزرای خارجه آنان بستگی داشته و مشروعیت می
یابد؟! ما چگونه میتوانیم شاهد باشیم که حاصل زحمات شبانه روزی نیروهای ارزشمند و
ممتازی همچون استاد محمدتقی جعفری و کارناۀ ننگین وسیاه است و درجوابیۀ وزارت
خارجه (ماهیّت وسوابق) آن قابل هیچگونه دفاعی نبوده است ؟ بنابراین بخث اصلی
:نظرگاه و زاویۀ دید صحیح نسبت به اصل حضور 
یا عدم حضور درکنفرانس با صطلاح اسلامی است نه محتوای سند فوق الاشاره.

درباره جایگاه  طرح سند با محتوا

محتواتی (سند مربوط به منشور حقوق بشر دراسلام ) ازجهات مختلف قابل توجّه است
پاسداراسلام مبادرت به درج متن کامل آن درهمین شماره، هرچند که به موضوع مورد بحث
ربط مستقیم ندارد، نمود تا دراختیار طلاب ،فضلاء دانشجویان و امت حزب الله قرار
گیرد.متن این سند خود شان جداگانه ای از مسأله کنفرانس به اصطلاح اسلامی دارد و
قابل توجه و بحث و بررسی است .تأمل قضیه دراینجاست که عقل و واقعیات به ما حکم
مینماید یک موضوع را از جوانب گوناگون مورد ارزیابی قرار دهیم و به صرف محکم و
متقن بودن سند مذکورا اکتفا نمائیم زیرا بهترین و محکمترین سخنان و قوانین اگر
دراختیار طواغبت وعناصر فاسد و پلید قرار گیرد توجیه و تأویلهای ظالمانه شده
وهمانها اهمرمهایی جهت اعمال ظلمهاو فسادهای گسترده تر وموجه ترمیشوند.باران این
نعمت الهی وقتی درلجنزار ببارد جزبوی لجن را به مشام نمی رساند.یادمان نرود که
شیطان بزرگ آمریکا  و قدرتهای جنایتکار
عالم با تمسکبه چه قوانین و سخنان موجّهی اقدام به جنایت و تجاوز به حقوق ملتها
مینمایند. امریکا بزرگترین ناقض حقوق بشر دخاتهای خود درجهان را (دفاع از حقوق
بشر)میخواند! انگلیس انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی و توهین به مقدسّات یک
میلیاد مسلمان جهان را (آزادی قلم) تبلیغ مینماید!فرانسه دختران مسمان رابه اسم
(دفاع ازآزادی)ازحجاب منع میکند!رژیم آل سعود که امام راحلمان دروصیت نامه سیاسی
الهی شان بعد ا زبنی امیه جمله (لعنت الله و ملائکته و رسلهعیهم)را مستحق فهد
ورژیم او دانسته اند،زائران بیت الله الحرام را به بهانه دفاع از کعبه وبانا م
خادم الحریم الشریفین درکنا رحرم امن الهی به خاک و خون کشید.جنایات و کشتا
رمسلمانان درکشورهای اسلامی به دستحاکمان خائن آنهامگر نه اینکه غالبا با
فتوا(البته فتاوی آخوندهای کثیف درباری) صورت میپذیردوتوجیه می گردد؟ضد اسلامی
ترین حرکمت اینست که بدون ایجاد عدالت اجتماعی حدود الهی توسط حاکم جائر در
کشورهای اسلامیبه اجرا درآید.همه ما پیروان امام (ره)دراین نکته متفق القول وهم
نظر هستیم که دیدگاه ما با دیگاههای سران مزدورکشورهای اسلامی و رئوس سازمان
کنفرانس به اصطلاح اسلامی از اصل و رسشه مباینت دتاشتخه و متضاد است.این اختلاف
،فاصله و مسافتی به اندازه فاصلۀ میان حق یا باطل ،استقلال یا وابستگی و اسلام نبا
محمّدی (ص) یا اسلام امریکایی را شامل میشود واینراامام راحلمان (رض)بارها مورد
تاکید قرار داده اند که نمونه هایی از آن درمطلب(حقوق بشر درکدام اسلام
…)پیرامون کنفرانس به اصطلاح اسلامی ذکر شد.برداشت ما اسن است که امام فقیدمان
(ره)عقیده داشتند این فاصله را نمی توان به وسیله (دیپلماسی) پر کدر بلکه انقلاب
اسلامیباید دائما دستور کاراصی خود را که نجات انسانهای مستضعف ومسلمان جهالن
ازچنگال ابر قدرتها ومزدوران آنها می بشد مورد تأکید رار دهد و فارغ از دیپلماسی
حاکم برجهان درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآید و روشها وبرخوردهای متناسب با اسلام
ناب محمدی (ص) را مقابله جریانات ضد اسلام درپیش گیرد که (و ماذا بعد الحق الا
الضلال) آنگونه که امام خمینی (ره)درمرد حکم عدام سلمان رشدی و دربارۀ آ ن
فرمودند: (…ترس من اینست که تحلیلگران امروز ده سال دیگر برکرسی قضاوت بنشینند و
بگویند که باید دید فتوای اسلامی وحکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول وقوانین
دیپلماسی بده است یا خیر؟! و نتیجه گیری کنند که جون بیان حکم خدا،آثار  و تبعاتی داشته است  و بازار مشترک وکشورهای غربی علیه ما موضع
گرفته اند پس باید خامی نکنیم و از کنا راهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر واسلام
و مکتب بگذریم. خلاصۀ کلام اینکه ما باید بدون توجّه به غرب حیله گر وشرق
متجاوز   فارغ ا زدیپلماسی حاکم برجهان
درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآئیم  و الّا
مادامی که فقه درکتابها و سینۀ علما مستور بماند ضرری متوجّه جهانخواران نیست…)

(3/12/67(

دیپلماسی یامعیارهای امام کدامیک؟

تأسف عمیق ما از اینست که جوابیۀ وزارت امور خارجه درآنجا که به نقطۀ تضاد و
افتراق مابین رهنمودها وفرامین الهی سیاسی حضرت امام خمینی (ره) بابرخی اصول
دیپلماسی مثلا (مقبولیت سازمان کنفرانس با اصطلاح اسلامی از نظربین المللی  ) ـ مجددا رجوع شد به جوابیۀ وزارت خارج ـ
میرسد بدون توجّه به آن هشدارهای واضح امام(ره) درمورد کانامۀ سیاو ننگین این
کنفرانس،برخورد با سازمان کنفرانس به اصطلاح اسلامی راباکنایه ای بلیغ تر ازتصریح
(غیر واقع بینانه ) میخواند آیا می توان اینگونه برخورد با مواضع امام(ره) را دید
واعتراضنکرد؟اگر مردود دانستن کنفرانس باصطلاح اسلامی تجلیل نویسنده ای دریک مجلّه
بودگذشتن از اعتراض منصفانه نسبتبه آن هیچ اشکالی ایجاد نمی کرد ومی گفتیم آن یک
نظر بوده واینهم یکنظر، آن نظر می گوید که :سازمان کنفرانس به اصطلاح اسلامی
تشکیلاتی است وابسته به بلوکغرب وتمامی حرکات واقداماتش منطبق باخواست قدرتهای
غربی خصوصاشیطان بزرگ می باشد و شرکت و حضو رما دران مهر تأییدی برقبول کردن
اسلامی بودن آن تلقّی شده وچهرۀ انقلاب اسلامی را درنزد ملل محروم مستضعف و مسمان
عام مشوّه می نماید). این نظر می کوید هک :جدای اغزماهیّت وسوابق سازمان کنفرانس
اسلامی و دریک  دید واقع بینانه ،این
سازمان درحال حاضر یک سازمان معتبر بین المللی است…و ایران ازسال 1350درآنعضویت
داشت هاست و پس ازانقلاب اسلامی نیز با نظرمساعد مجلس شورای اسلامی به عضویت خود
دراین سازمان ادامه داده و در اجلاسهای 
مختلف آن شرکت نموده است ).این دو نظر و دو دیدگاه راجع هب سازمان کنفرانس
به اصطلاح اسلامی است،ما باید کدامیک را انتخاب نمائیم و به عنوان طریق صحیج
درسیاست خارجی اعمال نمائیم ؟ شرکت را با عدم شرکت؟ ما مدعی هستیم با دلایل بیّن و
روشنی که از امام(ره)قبلا ذکر نموده ایم و نمونه ای دیگر را نیز ذیلامی آوریم حضور
و شرکت درسازمان کنفرانس باصطلاح اسلامی و دیگر جلسات و تشکیلاتی که نام  اسلام را یدک می کنند و منظور و هدفی جزترویج
اسلام آمریکایی ندارند روانیست و این را از پیامها و بیانات  امام (ره) استنباط  میتوان نمود. فریادهای مظلومانۀ خمینی کبیر
(رحمة الله علیه) را در خون نامۀ پذیرش قطعنامه ،که به پیام استقامت شهرت یافت در
29/4/67اشاره ای آشکار دراین ارتباط دارد ایشان درآن پیام تاریخی فرمودند:

(…کشتار زائران خانۀ خدا توطئه ای برای حفظ سیاستهای استکبارو جلوگیری ا
زنفوذ اسلام ناب محمّدی صلّی الله علیه و آله و سلم است و کارنامۀ سیاه و ننگین
حاکمان بی درد کشورهای اسلامی حکایت از افزودن درد و مصیبت برپیکر نیمه جان اسلام
و مسلمین دارد.پیامبر اسلام نیازی به مساجد اشرافی و مناره های تزئیناتی ندار د
پیامبراسلام دنبال محد و عظمت پیروان خود بوده است که متأسفانه باسیاستهای غلط
حاکمان دستنشانده به خاک مذلت نشسته اند …مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز
وهابیّت درجهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدّل شده اند که ازیکطرف اسلام
اشرافیّت ،اسلام ابو سفیان،اسلام ملاهای کثیف درباری،اسلام پول و زور،اسلام فریب
وسازش و اسارت ،اسلام حاکمیّت سرمایه وسرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها و
دریک کلام اسلام آمریکایی ا رترویج  می
کنند و از طرف دیگر سر برآستان سرور خویش امریکایی را ترویج می کنند و از طرفدیگر
سر برآستان سرور خویش امریکای جهانخوا رمیگذارند؟مسلما نمی دانند این درد را به
کجا ببرند که آل سعود و خادم الحرمین به اسرائیل اطمینان میدهد که ما اسلحه خودمان
را علیه شما به کارنمیبریم و برای اثبات حرف خد با ایران قطع رابطه م یکنند.واقعا
چقدر با ید رابطۀ سران کشورهای اسلامی با صهیونیستها گرم وصمیمی شود نادر کنفرانس
سران کشورهای اسلامی مبارزۀ صوری و ظاهری هم با اسرائیل از دستور کار آنان و جلسات
آنان خارج شود.اگر اینها یک جو غیرت و حمیّت اسلامی و غربی داشتند حاضر به یک چنین
معاملۀ کثیف سیاسی و خود فروشی و وطن فروشی نمی شدند.آیا این حرکات برای جهان
اسلام شرم آورنیست وتماشاچی شدن گناه و جرم نمی باشد؟آیا از مسلمانان کسی نیست تا
بپاخیزد و این همه ننگ و عار را تحمّل نکند؟راستی ما باید بنشینیم تا سران کشورهای
اسلامی ،احساسات یک میلیارد مسلمان را نادیده بگیرند و صحّه برآنهمه فجایع صهیونیستها
بگذارند و دوباره مصر و امثال آنرا به صحنه بیاورند؟!…

براساس این اعلام موضع آشکار، حضور و شرکت درچنین کنفرانسی چه حکمی دارد؟ از
دیدگاه حضرت امام هرگونه مصوبۀ سازمانهای 
وابسته به استکبار جهانی همچون سازمان کنفرانس به اصطلاح اسلامی ،شورای
همکاری خلیج فارس و… درنزد ملتهای آزاده و مسلمان جهان(که باید مخاطبین اصلی ما
درسیاست خارجی محسوب شوند)نه تنها هیچگونه اعتباری نداشته و پشیزی ارزش برای آن
نمی توان قائل شد بلکه مخالفت و ضدیّت با آن را فریضه میدانند.و اقعیت موجود هم
حکایت ازمنفور بودن سران این کشورها دربین مردمشان دارد پس این چه دید غیر واقع
بینانه ایاست که دربعضی برادران ما دروزارت امور خارجه وجود دارد؟! که وقتی با
استناد به فرامین امام(ره)گفته می شود نقش حضور درچنین سازمانهای وابسته ای که
مروّج اسلام امریکایی هستند غلط است.پاسخ می شنویم که (حضورما دراین کنفرانسها
باعث غنی شدن مصوّبات و موافقت آنها با برخی مواضع و خواستهای ما خواهد شد)! خلاصۀ
کلام اینکه باید درسیاست خارجی به(خلاصۀ کلام) امام عزیزمان 0ره) عمل نمائیم(خلاصۀ
کلام اینکه نباید فارغ ازدیپلماسی حاکم…پیام استقامت) و مرعوب دیپلماسی ساخته
شده قدرتهای جاهنی نشویم که این راه نجات و صراط مستقیم الهی است .دیپلماسی اما
م(ره)نیزخاص خود ایشان است مثلاموردی را که بارها تذکر داده اند دربازه سیاست
خارجی چنین است: (من بارها می گویم.همه مسئولان نظام ومردم ایران باید بدانند که
غرب و شرق تا شما ار از هویت اسلامی تان به خیال خام خودشان بیرون نبرند آرام
نخواهند نشست.نه ازارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان
رنجور. همیشه با بصیرت و باچشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید
که اگر آرام گذارید لحظه ای آرامتان نمی گذارند…) (از آخرین پیامهای امام خمینی
(ره) 2/1/68)

درپایان از انجاکه جملاتی ازوصیّت نامۀ سیاسی الهی امام خمینی راحلمان (رض)
درجوابیّه ادارۀ کل ّاطلاعات ومطبوعات وزارت خارجه به صورتی ناقص  تنها از یک بُعد مورد استاد قرار گرفته است
جملاتی را ازآن وصیّت نامه نورانی به منظور تکمیل آن مطلب با این امید ذکر
مینمائیم که این برادران برنامه های خود را جهت تحقق این وصایا منطبق با دیدگاه
امام عزیز(ره) قرار دهند انشاء الله تعالی : (…وصیت من به بهمه مسلمانان و
مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست
اندرکاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال  وآزادی را تحفه بیاورند .ماو شماها لااقل دراین
صد سال اخیر که به تدریج پای قدرتهای بزرگ جهانخوار به همه کشورهای اسلامی وسایر
کشورهای کوچک بازشده است.مشاهده کردیم یا تاریخهای صحیح بای ما بازگو کردند که
هیچیک ا زدول حاکم براین کشورها درفکرآزادی و استقلال و رفاه ملّتهای خود نبوده و
نیتنتد بلکه اکثریت قریب به اتّفاق آنان با خود به ستمگری و اختناق ملّت خود
پرداخته وهرچه کرده اند برای منافع شخصی یا گروهی نبوده یابرای رفاه قشرمرفّه
وعیّاش به کار گرفته اند و با آنکه دست نشاندگان

قدرتهای بزرگ بوده اند که برای وابسته کردن کشورها وملّتها هرچه توان داشته
اند به کار گرفته و با حیله های مختلف کشورها را بازاری برای شرق وغرب درست
کرده  ومنافع آنان را تأمین نموده اند و
ملّتها را عقب مانده و مصرفی بار آوردند و اکنون نیز با این نقشه درحرکتند. و شما
ای مستضعفان جهان و ای کشورهای اسلامی و مسمانان جهان بپاخیزید و حق را با چنگ و
دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابر قدرتها و عمّال سرسپردۀ آنان نترسید و
حکّام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما 
و اسلام عزیز تسلیم می کنند ،ا زکشورخود برانید و خود و طبقات خدمتگزار
متعهدزمام امور را بدست گیرید وهمه درزیر پرچم پر افتخار اسلام مجتمع و یا دشمنان
اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید وبه سوی یک دولت اسلامی یا جمهوریهای آزاد
ومستقل به پیش روید که با تحقق آن همۀ مستکبران جهان رابه جای خود خواهید نشاند و
همۀ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند به امید آن رور که خداوند
تعالی وعده فرموده است…) (السلام علی من اتبع الهدی)

 

/

پاسخ به مقاله نشریه پاسدار اسلام

پاسخ به مقاله نشریه پاسدار اسلام

هیأت تحریریه محترم نشریه پاسدار اسلام

سلام علیکم

درشماره 98آن نشریه (بهمن ماه 68)درقسمت جمع بندی اهم رویدادها ، مقاله ای تحت
عنوانن (حقوق بشر درکدام اسلام ؟)

به جاپ رسیده است که نویسنده با دیدی غیرواقع بینانه و حتی می توان کفت
غیرمنصفانه مسائل مربوط به اجلاس حقوق بشر دراسلام (تهران ـ دی ماه 68) را ارزیاب
ینموده است .با توجّه به وجود بسیاری مطالب بی پایه درمقاله و لحن توهین امیز آن
نسبت به برگزار کنندگان این اجلاس آنجه موجب تعجب و شگفتی است چاپ این مقاله
درنشریّه وزین ومحترم (پاسدار اسلام )می باشد،نشریه ای که به چاپ مقالات مستدل و
منطقیو دفاع صریح از اصول و مبانی انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی(ص)اشتها ر
دارد.از آنجا کهدراین مقاله تلاش مثمرثمر برپا دارندگان این اجلاس نادیده گرفته
شده و باقلب واقعیات یکی از نقاط مثبت دردیپلماسی جمهوری اسلامی ایران (انحراف از
اصول) قلمداد شده است ضروریست موارد زیر درارتباط با مقاله مورد توجّه قرار گیرد.

1ـ جای تعجب است که نویسنده محترم جهت گیری خود را درسرمقاله متوجّه موردی
نموده است کهنه تنها نقطه ضعف وزارت امور خارجه و مسئولین آن نیست بلکه حتّییکی
ازدستاوردهای مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به شمارمی رود که درنتیجه
تلاشهای شبانه روزی مسئولان دیپلماسی کشور حاصل شده است. برگزاری موفقیّت آمیز یک
اجلاس مهم بین المللی آنهم برای تدوین اعلامیه اسلامی حقوق بشردرمقابل اعلامیه
جهانی حقوق بشربا همه دیگاههای مادّی آن وا زآن مهمتر مطرح ساختن نظرات فقهای
جمهوری اسلامی درآن از افتخارات وزارت امور خارجه محسوب می شود که البته با همرهی
وتلاش برادرانبزرگواری چون حجت الاسلام جنابآقای تسخیری مسئول دفتر ارتباطات بین
المللی مقام معظم رهبری ،حجت الاسلام جناب آقی عمید زنجانی ریاست هیئت جمهوری
اسلامی ایران دراجلاس و استاد محمّدتقی جعفری که بیش زا یک ما ه متسمرا روی
اعلامیه کارکرده بودند،میسّرشده است.

2ـ خوانندگانمحترم توجّه دارند اعلامیه 
جهانی حقوق بشر که تقریبا 41سال پیش توسط کشورهای غربی و با دیدگاهی کملا
مادّی نوشته شده است هماره به عنوان یکی ا زمظاهر تمدت غربی قلمداد شده و به صورت
ابزاری دردست کشورهای غرب علیه کشورهای اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است لذا
طرح اعلامیه اسلامی حقوق بشر با امضای 46کشور حتی اگر نقایصی هم داشته باشد از
آنجا که درمقابل دیدگاههالی غربی مطرح  شده
است دارای ارزش زیادی است.

ازسوی دیگر جمهوری اسلامی ایران که خود ا زطرف کشورهای غربی دربرابر اتهامات
واهی نقض حقوق بشرقرار داشته است همیشه به مسئله تفاوت معبارهای اسلامی با ملاکهای
حقوق بشر غربی استناد کرده وعنوان نموده که خود را تنها ملزم به رعایت چارچوبهی
اسلامی میداند لذا تدویناقلامیه اسلامی حقوق بشر که نظرات جمهوری اسلامی تقریبا به
خوبی درآن لحاظ شده است یک مسئله محکم حقوقی برای ارائه درمقابل اتهامات بی اساس
نقض حقوق بشر خواهد بود.

3ـ درشرایطی که دنیای امروز به واسطه روابط گسترده چند جانبه و وجود سازمانهای
بین المللی و منطقه ای روز به روز کوچکتر شده و منافع دوتها درارتاط تنگاتنگ با
منافع سایرین قرار میگیرد حضور فعال در صحنه های بین المللی  جهت دفاع از منافع حیاتی ،خود یکی ا زاصول مهم
سیاست خارجی  کشورها بشمار می رود بنابراین
جدای ازماهیّت وسوابق سازمان کنفرانس اسلامی و دریک دید واقع بینانه ،این سازمان
درحال حاضریک سازمان معتبر بین المللی است که 46کشور مسلمان عضو آن هستند و همچنین
سازمانهای تخصصی و فرعی متعدّدی وابسته بدان وجود دارند مثل (مجمع فقه اسلامی ) ،
(موسسه اسلامی علوم و تکنولوژی  و توسعه )،
(کمیته بین المللی حفاظت ا زمیراث فرهنگی اسلامی )،(مرکز اسلامی آموزش فنی و حرفه
ای )، (مرکز تحقیقات و بررسی  تاریخ و هنر
وفرهنگ اسلامی )،بانک توسعه اسلامی)،(مرکز اسلامی توسعه تجارت)، (آژانس خبرگزاری
اسلامی بین المللی)، صندوق همبستگی 
اسلامی)،(کمیته اسلامی هلال احمر ) و… که درزمیه های مختلف مربوط به
کشورهای اسلامی به فعالیّت مشغولند.حال سئوال این است که آیا صرفا به خاطر وجود
چند کشور باید ازحضور درسازمانی که 46کشور عضو دارد خودداری نمود؟آیا حضور
قدرتمندانه درسازمان کنفرانس اسلامیو مقابله با نفوذ این چند کشور وتلاش برای
هدایت مواضع این سازمان درجهت آرمانهای اسلامی اصیل را میتوان مورد انتقاد
قرارداد؟آیا

حضور فعّال و همه جانبه درسازمان کنفرانس اسلامی مصداق این جمله حضرت
امام(رض)نیست که دروصیت نامه سیاسی الهی خود خطاب به روایت خارجه فرمود ه اند:

(کوشش داشته باشید که دربهتر کردن روابط با کشورهای اسلامی و دربیدار کردن
دولتمردان و دعوت به وحتت واتحاد کنید که خداوند با شماست. )

4ـ درمورد سند حقوق بشر دراسلام نیز بار سئوال قبلی مطرح است. وقتی قرار ایت
کشورهای اسلامی سندی را تحت عنوان (اعلامیه اسلامی حقوق بشر ) عرضه نماید آیا
براساس نظر نویسنده محترم باید اجازه داد تا بدون حضور  مؤثر جمهوری اسلامی ایران این سند تنظیم شود؟با
وظیفه اسلامی ما ایجاب میکنا تا برای گنجانیدن نظرات انقلابی و اسلامی خود دراین
سندوغنی کردن ان با مفاهیم و الای فقه جعفری نهایت تلاش خود را انجام برسانیم؟باید
توجّه داشت که رأی گیری درسازمان کنفرانس اسلامی به اجماع همه اعضاء است مگر اینکه
عضوی درجلسه حضور نداشته باشد که دراینصورت رأی او مثبت تلقی می شود.

5 ـ حضرت امام رضوان اله تعالی علیه در وصیت نامه سیاسی الهی خود دررابطه با
این وظیفه  خطیر یعنی شناساندن چهره نورانی
اسلاموطرح آن درصحنه های جهانی می فرمایند: (مسئله تبلیغ تنها به عهده وزارت ارشاد
نیست بلکه وظیفه همۀ دانشمندان وگو یندگان و نویسندگان و هنرمندان است. باید
وزارتخارجه کوشش کند تا سفارتخانه ها نشریّات تبلیغی داشته باشند وچهره نورانی اسلام
را برای جهانیان روشن نمایند که اگر این چهره باآن جمال جمیل که قرآنو سنت درهمه
ابعاد به آن دعوت کرده از زیر نقاب مخالفان اسلام و کج فهمیهای دوستان خود نمائی
نماید اسلام جهان گیرخواهد شد و پرچم پرافتخار آن

درهمه جا  به اهتزار در خواهد آمد.چه
مصیبت با روغم انگیز است که مسلمانان متاعی دارند که ازصدر عالم تانهایت آن نظیر
ندارد،نتوانسته اند این گوهر گران بها را که هرانسانی به فطرت آزاد خود طالب آن
است عرضه کنن بلکه خود نیز از آن غافل و هب آن جاهلند و گاهی از آن فراریند.) حال
با این فرمان صریح ،وزارت امور خارجه چگونه می تواند به خود اجازه دهد که ازطرح
ارزشهای والای اسلام انقلابی درمجامع بین المللی و ازجمله سازمان کنفرانس اسلامی
خودداری نماید.

6ـ برگزاری این اجلاس درتهران علیرغم مخالفت صریح عربستان و بعضی از دیگر
کشورهای مرتجع عرب،درسایه تلاشهای مستمر قبل زااجلاس میسّر شده بود و بالاخره نیز
کشورهای مزبور با تحریم اجلاس درآن شرکت نکردند ولی با این حال علی رغم عدم شرکت
آنان ،اجلاس با حضرو نمایندگان تعداد زیادی ازکشورهای اسلامی کارخود را با موفقیّت
به پایان رساند و این نشانه موفقیّت دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در مسدود نمودن
نفوذ کشورهای مرتجع درسازمان کنفرانس اسلامی است،و شکستی بزرگ برای تحریم کنندگان
اجلاس تهران محسوب می شود.

7ـ درحالیکه نویسنده محترم هیچ اشاره ای به محتوای (انقلاب اسلامی حقوق بشر)
ننموده اند.بدون هیچ دلیلی آن را مبتنی براسلام آمریکائی خوانده وازآن تحت
عنوان(معجونی )یاد کرده اند که مشارکت فرد یا افرادی از آیران اسلامی درتنظیم
آن(وجهه انقلاب اسلامی را مخدوش خواهد نمود).شایسته بود ایشان به جای نگارش چندینت
صفحه،تنها یک مادّه از اعلامیه اسلامی حقوق بشر ایراد اصولی و منطقی وارد کرده و
موارد ارتباط آن با اسلام آمریکائی را مشخص می فرمودتد.آیا ایشان مطلع هستند که
بسیار ی از اندیشمندان و فقهای برجسته جمهوری اسلامی مدتها روی این سند کارکرده و
نظرات آنان با تلاشهای زیاد وزارت امور خارجه وهیئت تمایندگی جمهوری اسلامی
دراجلاسهای کارشناسی مربوطه ،مدّ نظر قرار گرفته است؟لازم به اشاره است که جمهوری
اسلامی ایران درهر 28مادّه سند نظرات خود را با دلائل متقن مطرح و دربسیاری از
آنان موفق شده است تا نظر خود را درمادّه مربوطه منظور نماید.منجمله میتوان به
(لزوم جلوگیری از اهانت به مقدّسات ادیان الهی و کرامت انبیاء)ماده 23).(لزوم
جلوگیری از مفاسد اخلاقی )(ماده 18).(ممنوعیّت ربا)(ماده 15) و …اشاره کرد.

8ـ نویسنده محترم اعتراض نموده اتند که چرادراین سند نامی ا زامام خمینی (ره)و
انقلاب اسلای برده نشده است.باید توجّه داشت که دراسناد فقهی و حقوقی قاعدتا از
فرد یا کشوربخصوصی نام برده نمی شود.با این وجود جالب توجّه است که اجلاس طی دو
تلگراف به حضور حضرت آیة الله خامنه ای و حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشمی
رفسنجانی نه تنها با تجلیل و اکرام ازحضرت امام خمینی(رض)یاد نموده بلکه حتی
درتلگراف تشکّر برای حضرت آیة الله خامنه ای ذکر دشه است:(ازخداوند تعالی سلامت و
استواری شما را درادامه راه امام خمینی کبیر رضوان الله عله مسئلت مینماید).

9ـ تکته دیگری که نویسنده محترم اشاره کرده اند ناینست که (تحمل حسین اردنیو
صدامو…و نمایندگان آنها غیرممکن و نشستن درکنا رآنها درطول یک اجلاس مشمئزکننده
است).این درست مثل آن است که رزمنده ای حضورسربازان دشمن را درجبهه جنگ غیر قابل
تحمل و مشمئز کننده دانسته و به همین دلیل ازحضوردرجبهه چنگ امتناع کند برای وزارت
امود خارجه جمهوری اسلامی ایران که به هریک از این اجلاسهای بین المللی به عنوان
یک صحنۀ رویاروئی با دشمنان و درعین حال همکاری با غیرمعاندان مینگرد موجب
افتخاراست که نه تنها بار این مسئولیّت ستگین را تحمل میکند بلکه سرسختانه
برایتشیح و تامین مواضع اصولی اسلام و انقلاب اسلامی پنجهدرپنجه قدرتهای استکباری
و عاملین آنها می اندازد.

10ـ حکم حضرت امام(رض) درمورد سلمان رشدی درتاریخ 25/11/67صادر و اجلاس هیجدهم
وزرای خارجه کنفرانس اسلام یطبق قرار قبلی درتاریخ 22/12/67یعنی درفاصله کمتر از
یک ماه تشکلیل گردید.درشرایطی که ترتیب یک اجلاس فوق العاده بنی المللی حداقل دو
ماه به طول می انجامد بدیهی است که عاقلانه ترین کار،طرح موضوع دراجلاس وزراء
بود.جمهوری اسلامی ایران با ارائه پیشنهادی 
خواستار شد که موضوعی تحت عنوان(بررسی چگونگی مقابله با هجوم فرهنگی سیاسی
علیه مکتب اسلام ،جهان اسلام و امت اسلامی و اتخاذ تصمیماتی جهت ایجاد وحدت عملی
از طرف کشورهای عضو) نیزدردستور کار اجلاس قرار گیرد.ازسوی دیگر درحالیکه کشورهای
غربی سعی داشتند مسئله سلمان رشدی را فقط به جمهوری اسلامی ایران مربوط سازند و نه
به کل کشورهایاسلامی و درحالیکه بعضی کشورهای مرتجع تلاش داشتند این مسئله را از
دستور کار خارجساخته یا حتّی المقدور به مسامحه برگزار کنند،به خاطر تلاشهای هیئت
جمهوری اسلامیایران و چند کشور دیگر مسئله به طور جدّی دراجلاس مطرح شده ونهایتا
به صورت یک بیانیه ویژه ازسوی اجلاس انتشاریا فت که نظرات جمهوری اسلامی ایران
درا« لحاظ شده و مؤلف کتاب آیات شیطانیبه عنوان مرتد اعلام شده است.عنوان این بیانیه
که انعکاس خبری ومطبوعاتی فوق العاده ای داشتعبارت است از :(بیانیه ویژه مربوط به
موضعگیری مشترک اسلامی درقبال اهانت به اسلام). بنابراین درمقایسه با سایر مواضع
سازمان کنفرانس اسلامی که بدون حضورجمهوری اسلامی ایران اتخاذ نموده است این موضع
گیری ،موضعی صریح وامیدوارکننده به شمار میرود و لزوم حضور بیشتر وهمه جانبه
ترجمهوری اسلامی دراین سازمان را گوشزد میکند. به عنوانیک نمونه دیگر ازاقدامات
مثبت سازمان کنفرانس اسلامی میتوان ازضاله و مرتد شناختن فرقه بهائیه درمجمع فقه
اسلامی یاد کرد.مجمع فقه اسلامی  یکی از
ارگانهای فرعی سازمان کنفرانس اسلامی است کهنمایندگان تمامی کشورهای مسمان و فرق و
مذاهب اسلامی درآن شرکت دارند و نماینده جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان تنها
نماینده شیعه درا« حضور دارد.

11ـ دربخشی از مقاله آمده است که :(مردم حزب الله به هیچ عنوان موافق حضور نمایندگان
رسمی و غیر رسمی جمهوری اسلام یدرسازمان کنفرانس به اصطلاح اسلامی نبوده و نگرانی
عمیق خود را نسبت به برخی اظهارنظرهای به دور از اسلام ناب محمّی (ص)از جمله شایعه
عضویّت ایران درسازمان کنفرانس به اصطلاح اسلامی و شورای همکاری خلیج فارس اعلام
مینمائیم).جهت اطلاع نویسنده لازم به توضیح است که ایران ازسال 1350عضو سازمان
کنفرانس اسلامی بوده است و پس ازانقلاب اسلامی نیز جمهوری اسلامی ایران با
نظرمساعد مجلس شورای اسلامی ،نماینده بحق امت حزب الله،بهعضویّت خود دراین سازمان
ادمه داده و دراجلاسهای مختلف آن شرکت نموده است. گذشته ازاین ،مردم حزب الله
کهنویسنده ،خود را تماینده آنان قلمداد نموده اند،جدّا و(قویّا )پیرو مقام معظم
ولایت فقیه بوده و ازآنجا که به مئولین خود دروزارت خارجه اعتماد داشته و مطمئن به
نظارت ولایت فقیه بر آن هستند،نه تنها نگران حضور نمایندگان جمهوری اسلامی دراین
سازمان و سایر صحنه های بین المللی نیتند بلکه براساس نظر حضرت امام خمینی(رض)حضور
فعّالتر وگسترده تر نمایندگان انقلاب اسلامی درآنهارا طلب می کنند.

12ـ همراهی وهم صدائی  نویسنده مقاله
با بوقهای تبلیغاتی غرب،رژیم عرا قو رژیم سعودی درضدیّت با این اجلاس موجب کمال
تعجب است روزنامه الشرق الا وسط چاپ لندن که نقطه نظرات رژیم سعودی را منعکس میکند
ضمن تکرار اراجیف و ادعاهای کذب رسانه ها یغربیدرمورد نقض حقوق بشر درجمهوری
اسلامی ایران،برگزاری این اجلاس درتهران رامحکوم کرده و دبیرخانه سازمان کنفرانس
اسلامی را به خاطر موافقت با برگزاری اجلاس درتهران مورد سئوال قرار داده
است.همچنین رژیم عراق طی یادداشتی رسمی از اینکه جمهوری اسلامی ایرانتوانسته است
موافقت مقامات سازمان را به برگزاری اجلاس درتهران جلب نماید شدیدا به دبیرخانه
سازمانکنفرانس اسلامی اعتراض کرده است.درخاتمه ضمن آرزوی توفیق برای مسئولین محترم
نشریّه پاسدار اسلام یک نسخه از(اعلامیه اسلامی حقوق بشر)مصوب اجلاس تهران را جهت
قضاوت خوانندگانمحترم مجله ارسال میدارد. با تشکر 
اداره کل اطلاعات ومطبوعات وزارت امور خارجه

بسم الله الرحمن الرحیم

طرح اعلامیه اسلامی حقوق بشر

(یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکروانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا،ان
اکرمکم عندالله انقاکم).(قرآن کریم)

دولت های عضو سازمان کنفرانس اسلامی با ایمان به الله پروردگار جهانیان
وآفریدگارکائنات وبخشنده نعمتها،خداوندی که انسان را به بهترین وجه آفرید و به او
حیثیت داده و وی را خلیفه خود درزمین گرداند ،خاوندی که آبادانی واصلاح زمین
رابرعهده بشر گذارده وامانت تکالیف الهی را برگردن او نهاد آنچه درآسمانهاو زمین
است را هنگی تحت تصرف وی قرار داد.و باتصدیق رسالت محمد(ص)که خداوند ایشان را با
هدایت و آئین راستین فرستاده و وی رارحمتی برای جهانیان و آزاد گری برای بردگان و
شکننده ای برایطاغوت ها و مستکبران گردانیده است،پیامبری که برابری را میانهمۀ
بشریّت اعلام نموده وهیچ اولویتی برای کسی بر دیگری جز درتقوی قائل نشده وفاصله ها
و اکراه رااز میان مردم برچید،مردمی که خداوند آنرا ازروح واحد آفریده است. و با
درنظر گرفتن عقیده توحید ناب که ساختار اسلام بر پایۀ آن استوار شده است،عقیده ای
که بشریّت را فراخواند تا جز خدا کسی را پرستش نکرده و شریکی برای او قائل نشوند و
هیچکس ،احدی را به عنوان خدا به جای الله نگیرند،عقیده ای که پغایه راستین آزادی
مسئولانه بشریت و حیثیت آنان را پی ریزی کرده ورهائی انسان ازبردگی انسان را اعلان
نموده است. و ا زبرای تحقق،آنچیزهائی که درشریعت جاودان اسلامی آمده است ازجمله پاسداری
از دین وجان وخرد وناموس و مال ونسل،و دیگر امتیازات چون جامعیّت و میانه روی
درکالیه مواضع احکام،این شریعت معنویّات و ماده را باهم درآمیخت و عقل و قلب را
هماهنگ ساخت و میان حقوق و وظایف موازنه به وجود آورد و میان حرمت فرد و
مصلحتعمومی تلفیقاتی به وجود آورد و میان حرمت فرد و مصلحت عمومی تلفیقاتی به وجود
آورد و معیارهای قسطس را میان طرفهای ذیربط برقرار کرد ا اینکه نه طغیانی باشد و
نه زیانی .ضمن تأکید برنقشتمدنیوتاریخی امت اسلامی که خداوند آن را بهترین امت
برگزید امتی که یک تمدن جهانی همگون را برای بشریّت تقدیم نماید،تمدنی که می تواند
دنیا را به آخرت ربط داده و علم و ایمان را به هم بپیوندد لذا ازچنین امتی
توقعاتیت میرود که باید!امروزه آنرا درراه هدایت بشریت گمراه درامواج و مسلکهایی
که درحالرقابت متضاد انجام داده و راه حلهائی برای مشکلات مزمن تمدن مبادی به وجود
آورده و به جهت ایفای سهم خود درتلاشهای بشری که مربوط به حقوق بشر اشت،حقوقی ـ که
هدفش حمایت بشر درمقابل بهره کشی و ظلم بوده 
تکید برآزادی و حقوق او درحیات شرافتمندانه ای است که با شریعت اسلامی
هماهنگ است.این ابهت با این اعتقاد،بشریتی که بهبالاترین درجات علم مادی رسیده است
پیوسته و درهرزمان نیازمندتکیه گاهی ایمانی جهت پاسداری از تمدن خود و عامل حمایت
کننده ازحقوق خویش میباشد. و با ایمان به اینکه حقوق اساسی و آزادیهای عمومی
دراسلام جزئی از دین مسلمین است س هیچ احدی به طوراصولیـ حق متوقّف کردن کلّی با
جزئی یا زیرپاغ نهادن یا چشم پوشی کردن ازاحکام الهی تکلیفی که خداوند ا زراه
کتابهای خود نازل نمده و خاتم پیامبرانش را فرستاده و به وسیله اش اتمامی واختتامی
برای رسالات آسمانی به عملآورده است ،ندارد. بنابراین مراعات آنها ،قبادت است و
کوتاهی از آنها یا تجاوز برآنها منکر است وهر ،انسانی به طور منفرد، مسئول پاسداری
و اجرای آن است وامت بگونه ای هماهنگ درتضمین(مشترک) درقبال آن،مسئولیت دارد.بدین
جهت دولتهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی براین اساس،مواد زیر را اعلام مینمایند.
ماده یک:الف بشر به طور کلی،یک خانواده می باشند که بندگی نسبت به خداوند و
فرزندینسبت به آدم آنها را گرد آورده وهمه مردم دراصل شرافت انسانی و تکلیف و
مسئولیت برابرند بدون هرگونه تبعیضیازلحاظ نژاد ،یا رنگی یا زبان یا منطقه یا جنس
یا اعتقاد دینی یا وابستگی سیاسی یا وضع اجتماعی و غیره.ضمنا عقیده صحیح ،تنها تضمین
برای رشد این شرافت از راه تکامل انسان میباشد.

ب:همه مخلوقات به منزلۀ عائله خداوندی هستند ومحبوبترین آنان نزد خداوند
سودمندترین آنها بههمنوع خود است.وهیج احدی بردیگری برتری ندارد مگر درتقوی و کار
نیکو.

مادّه دوّم:الف:زندگی موهبتی است الهی و حقی اس تکهبرای هرانسانی تضمین شده
است.و برهمۀ افراد و جوامع و حکومتها واجب است که از این حق حمایت نموده و درمقابل
هرتجاوزی علیه آن ایستادگی کنند.و جایز نیست کشتن هیچ کس بدون مجوز شرعی.

ب:استفاده از وسیله ای که منجر به از بین بردن سرچشمه بشریت به طور کلی یا
جزئی گردد،ممنوع است.

ج: پاسداری از ادامه زندگی بشریت تا هرجائیکه خداوند مثبت نماید،وظیفه ای شرعی
میباشد.

ماده سوم:الف ـ در صورت وقوع جنگ یا کشمکش های مسلحانه ،نباید آنانکه درآن
مشارکتی نداشته اند همجون پیرمردان و زنان و کودکان را کشت.و هرمجروح و بیماری حوق
مداوا و اسرا حق خوراک و پناهگاه و لباس دارند.ومثله کردن مقتولین ممنوع است و می
توان اسرا را مبادله و فیمابین خانواده هائی کهاوضاع جنگ باعثجدائی آنان شده
است،دیدارهائی به عمل آورد.

ب:قطع درختانیا از بین بردن کشت و زرع و جاندارشیرده یا تخریب ساختمانها و
مؤسسات کشوری دشمن به وسیله بمباران یا موشک باران وغیره جایز نمی باشد.

ماده چهارم:هرانسانی ،حرمتی دارد و میتواند ا زآوازه خود درزندگی یا پس ا زمرگ
پاسداری نماید و دولت و جامعه موظف است که از پیرک و مدفن او پاسداری کند. ماده
پنجم:الف ـ خانواده ،پایه ساختا رجامعه است وزناشوئی اساس ایجاد آن
میباشد.بنابراین مردان و زنان حق ازدواج دارند و هچ قید و بندی که برپایه نژاد یا
رنگ یا قومیّت باشد ،نمی تواند ا زاین حق آنان،جلوگیری کند.

ب:جامعه ودولت موظّف است موانع را از فرا راه ازدواج برداشته و راههای آنرا
آسان و از خانواده حمایت بعمل آورد.

ماده ششم:ال ـ درحیثیت انسانی ،زن یاغمرد برابر است ویه همان اندازه که زن
وظایفی دارد ،از حقوق نیز برخوردار است و دارای شخصیت مدنی و ذمه مالی مستقل و حق
حفظنام و نسبت خویش دارد.

ب ـ بار نفقه خانواده و مسئولیت نگهداری آن ،از وظایف مرد می باشد.

ماده هفتم: الف ـ هرکودکی از زمان تولد،حقی برگردن والدین خویش و جامعه و دولت
درمحافظت دوران طفولیت و تربیت نمودن و تامین مادّی و ادبی دارد.درضمن باید ا
زجنین و مادر نگهداری شود و مراقبت ها یویژه نسبت به آنها مبذول شود.

ب ـ پدران و کسانیکه ا زنظر شرع بمنزلۀ پدارنند حق انتخاب نوع تربیتی را که
برای فرزندان خود میخواهند با مراعات منافع و آینده آنان درپرتو ارزشهای اخلاقی و
احکام شرعی دارند.

ج ـ برطبقاحکام شرع فرزندان نسبت به والدین خود و اقوام نسبت به اقوام خود
حقوقی برگردن دارند.

ماده هشتم:هرانسانی حق برخورداری ا زتابعیتی را دارد و نمیتوان از طریق
زور،تابعیتی را از انسانی سلب نمود.

ماده نهم:هرانسانی ازلحاظ الزام و التزام از یک شخصیت شرعی برخوردار است و اگر
این شخصیت از بین رفت یا مخدوش گردید،قیم جای او را می گیرد.

ماده دهم: الف ـ طلب علم یک فریضه است و آموزش یک امر واجب است برجامعه و
دولت،وبردولتاست کهراهها و مسائل را فراهم نموده ومتنوع بودن آنرا به گونه ای که
مصلحت جامعه را برآورد،تأمین نماید وبه انسان فرصت دهد که نسبت به دین اسلام
وحقایق هستی معرفت حاصل کند و آنر برای خیر بشریت بکار گیرد.

ب: حق هرانسانی است که از مؤسسات تربیتی و توجّهی مختلف از خانواده و مدرسه
ودانشگاه گرفته تا دستگاههای تبلیغتی و خیره که کوشش درجهت پرورش دینی و دنیوی
انسان می نمایند،برای تربیت کامل و متوازناو تلاش کنند و شخصیتش را پرورش دهند
بگونه ای که ایمانش به خدا و احترامش به حقوق و وظایف و حمایت ا زآن فراهم
شود.ماده یازدهم: اسلام دین فطرت است،و بکار گرفتنهرگونه اکراه نسبت به انسان یا
بهره برداری ا زفقر یا جهل انسان جهت تغییر این دین به دینی دیگر یا به الحاد،جایز
نمی باشد.ماده دوازدهم:الف ـ انسان آزاده متولّد میشود و هیچ احدی حق به برده
کشدین یا ذلیل کردن یا مقهور کردنیا بهره کشیدن یا به بندگی کشیدن او را به غیر
خدای تعالی را ندارد.

ب/استعمار به انواع گوناگونش و به اعتبار این که بدترین نوع بردگی است ،شدیدا
تحریم میشود و ملتهائی که از آن رنج میکشند حق دارند ارآن رهائی یافته و سرنوشت
خویش را تعیین کنند. همۀ دول و ملل نیز موظّف اند از این گروه درمبارزه اس علیه
نابودی هرنوع استعمار واشغال یاری نمایند.همه املتها نیزحق حفظ شخصیت مستقل و سلطه
خود برمنابع و ثروتهای طبیعی دارند.

ماده سیزدهم:هرانسانی برطبقشریعت حق انتقال و انتخاب مکان برای اقامت درداخل
یا خارج کشورش دارد.و درصورت تخت ظلم قرار گرفتن می تواند به کشور دیگر ی پناهند
شود.وبرآن کشور پناه دهنده واجب است که با او مدارا کند،تا اینکه پناهگاهی برایش
فراهم شود.با این شرط که علتپناهندگی به خاط راارتکاب جرم طبق نظر شرع نباشد.

ماده چهادهم :کا رحقی است که باید دولت وجامعه برای هرکسی که قادر به انجام آن
است،تضمین کند.و هر انسانی آزادی انتخاب کار شایسته را دارد به گونه ای که هم
مصلحت خود وهم مصلحت جامعه برآورده شود.هرکارگری حق دارد از امنیّت وسلامت و دیگ
رتأمین های اجتماعی برخوردار باشد و نباید او را به کاری که توانش را ندارد و
اداشت یا او را به کلری اکراه نمود یا از او بهره کشی کرد یا به او زیان رساند و
هرکارگری بدون فرق میان مرد و زن حق دارد که مزد عادلانه درمقابل کاری که ارائه
میکند سریعا دریافت نماید واوحق استفاده از مرخصی ها و پاداشتها و ترفعات استحقاقی
را دارد درعین حال ازاو نیز خواسته می شود کهدرکارخود اخلاص و درستکاریداشته باشد
و اگر کارگران باکار فرمایان اختلاف پیدا کردند،دولت موظّف است برای حلّ این
اختلاف و ازبین بردن ظلم واعاده حق و پایبندی به عتدل بدون اینکه به نفع طرفی عدول
کند دخالت نماید.

ماده پانزدهم:انسان ح قدارد،کس مشروع بکند،بدون احتکا رو فریب یا زیان رساندن
به خود یا دیگران .و ربا شدیدا ممنوع م یباشد.م

ماده شانزدهم:الف؟هرانسانی حق مالک شدن از راههای شرعی دارد و او میتواند
ازحقوق مالکیّت به گونه ای که به خود و یا دیگر افراد یا جامعه ضررنرساند،برخوردار
باشد.ونمیتوان مالکیت رااز کسی سلب کرد مگر بنا برضرورت منافع عمومی و درمقابل
پرداخت غرامت فوری وعادلانه.

ب/مصادره اموال و ضبط آنها ممنوع است مگر برطبق شرع.

ماده هفدهم:هرانسانی حق دارد از ثمره های دست آورد علمی یا ادبی یا هنری یا
تکنولوژی خود سود برد.و او حق دارد ا زمنافع ادبی و مالی حاصله از آن حمایت
نماید،مشروط براینکه آن دست آورد 0اثر)مغایر با احکام شریعت باشد.

ماده هیجدهم:الف/هرانسانی حق دارد که دریک محیط پاک از مفاسد و بیماریهای
اخلاقی به گونه ای که بتواند درآن ،خود را از لحاظ معنوی بسازند،زندگی کند جامعه
ودولت موظفند این حق را برای او فراهم کنند.

ب/دولت و جامعه موظف است،که برای هرانساین تامین بهداشتی و اجتماعی راازطریق
ایجاد مراکز عمومی موردنیاز برحسب امکانات موجود،فراهم نماید.

ج/دولت مکلف است حق هرانسانی را درزندگی شرافتمندانه ای که بتواند از طریف آن
مایحتاج خود و خانواده اش را برآورده ساز د و شامل خوراک و پوشاک و مسکن و آموزش و
درمان و سایرنیازهای اساسی میشود را تضمین نماید.

مااده نوزدهم:الف /هرانسانی حق دارد که نسبت به جان ودین واهل و ناموس و مال
خویش ،درآسودگی زندگی کند.

ب/هرانسانی حق دارد که دراموز زندگی خصوصی خود(درمسکن و خانواده و
مالوارتباطات)استقلال داشته باشد و جاسوسی با نظارت بر او یا مخدوش  کردن حیثیت او جایز نیست و باید ا زاو درمقابل
هرگونه دخالت زورگویانه درشئون حمایت شود.

ج/مسکن درهرحالی حرمتی دارد و نباید بدون اجزه ساکنین آن با به صورت غیر مشروع
وارد آن شد و نباید آنرا خراب یا مصادره کرد یا ساکنینش را آواره نمود.

ماده بیستم:الف/مسئولیت دراصل شخصی است.

ب/هیچ جرمی یا مجازاتی نیست مگر به موحب احکام شریعت.

ج/متهم ،بیگناه است تا اینکه محکومیتش ازراه محاکمه عادلانه که همه تضمینها
برای دفاع ا زاو فراهم شود ثابت گردد.

ماده بیستم و یکم:دستگیری یا محدود ساختن آزادی یا تبعید ،یا مجازات هرانسانی
جایز نیست مگر به مقتضای شرع و نباید او را شکنجه بدنی یا روحی کرد یا با او به
گونه ای حقارت آمیز یا سخت یا منافی حیثیت انسانی،رفتا رکرد همچنین اجبار هرفردی
برای آزمایشات پزشکی یاعلمی جای زنیست مگر با رضایت وی و مشروط بر اینکه سلامتی و
زندگی او به مخاطره نیفتد.همچنین ،تدوین قوانین استثنائی که بهقوه اجرائیه چنین
اجازه بدهد، نیزجایز نمی باشد. م

ماده بیست ودوم: گروگانگیری با هرشکلی و بخاطرهر هدفی پ،ممنوع است.

مده بیست و دوّم :الف/هرانسانی حق دارد نظر خود را با هرشکلی که مغیر با اصول
شرعی نباشد آزدانه بیان دارد.

ب/هر انسانی حق دار برای خیر و امر به معروف ونهی از منکر دعوت کند و او می
تواند با دیگر افراد یا گروهها برای انجام این حق ،شرکت نماید.همه این امور باید طبق
شریعت اسلامی انجام پذیرد .دولت و جامعه نیز موظفند کمک و حمایت لازم رابرای او
فراهم کنند.

ج/تبلیغات یک ضرورت حیاتی برای جامعه اتس وسوءاستفاده و سوء استعمال آن و حمله
به مقدسات و کرامت انبیاء یا بکارگیری هر جیزی که منجر به ایجاد اختلال درارزشها
یا متشتت شدن جامعه یا متلاشی شدن آن یا زیان یا متلاشی شدن اعتقاد شود،ممنوع است.

د/برانگیختن احساسات قومی یا مذهبی ویا هرجیزی که منجر به برانگیختن هر نوع حس
تبعیض نژادی بگردد،جایزنیست. ماده بیست و جهارم:الف/ مردم دربرابر شرع مساوی
هستند،دراین امر حاکم و محکوم نیزبا هم برابرند.

ب/مراجعه و پناه بردن به دادگاه حقی است که برای همه تضمین شده است.

ماده  بیست و پنجم:الف/ولایت امانتی اس
که استبداد یا سوء استفاده ا زآن شدیدا ممنوع می باشد،زیرا که حقوق اساسی انسان
ازاین راه تضمین میشود.

ب/ هرانسانی حق دارد درادارۀ امور عمومی کشور خود به طور مستقیم یا غیر مستقیم
شرکت نماید.همچنین او میتواند  پستهای
عمومی را برطبق احکام شریعت متصدی شود.

ماده بیست و ششم: کلیه حقوق و آزادیهای مذکو ر دراین سند مشروطه به مطابقت با
احکام شریعت اسلامی می باشند.

ماده بیست و هفتم: شریعت اسلامی تنها مرجع برای تفسیر یا توضیح هر ماده از
مواد این سند می باشد.

ماده بیست و هشتم:کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی کلیه اقدامات لازم برای
اجرای احکام این اعلامیه بکارمیگیرند.

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

اندیشۀ کا ربت پرستی

تا یک سرموئی از تو هستی باقیست  
اندیشۀ کا ربت پرستی باقیست

گفتی بت پندار شکستم،رستم   آن که
زپندار شکستی باقیست   (سعدی)

راز روز ازل

آن را ز که از روز ازل در دل ما بسود     
را ز دل گنجینۀ اسرار خدا بود

از گل نه اثر بود،نه ازنالۀ بلبل                کاین زمزمۀ عشق بی باد صبا
بود  (مخفی ،ریب النساء)

درد عشق را نهایت نیست

عشق بازیچه و حکایت نیست       درره
عاشقی ،شکایت نیست

حسن معشوق را چو نیست کران   درد عشّا
ق را نهایت نیست  (سنائی غزنوی)

حقگوی نترس

طاووس یمانی گوید:

مردی یمنی را دیدم که پیش حجا ج بن یوسف ایستاده بود و با او مناظره می کرد و
سؤالهای او را جواب مردانه می داد.حجاج حغال برادرخود رااز اوپرسید که درولایت یمن
حاکم بود.گفت:ای مرد،چونگذاشتی محمد بن یوسف را که حاکم شما است؟گفت:بهغایت فربه و
بزرگجثّه و ترو تازه!گفت:از بدن او نمی پرسم،ا زعدلو انصاف او می پرسم!گفت:بی رحمی
،ظالمی،فاسقی ،فاجری ،سفّاکی و بی باکی است.گفت: چرا شکایت او را به بزرگتر ازاو
نبرید تا ظلم ا ورا ازشمادفع کند؟ گفت:آن کس که از او بزرگتر است،هزار بار از او
ظالم تر است.گفت:مرامیشناسی؟گفت:بلی تو حجاج بن یوسفی و او برادر تو است!گفت:از من
نترسیدی که این سخنان درست دررویمن گفتی؟ گفت:هرکه ازخدای ترسد از غیر او نترسد
وهرکه حق گوید ا زباطل نیندیشد. گفت:از قبائل عرب ،کدام برتر است؟ گفت:بنی هاشم
زیرا که محمد رسول اله (ص) از آن قبلیه است.گفت:کدام قبیله بدتر است؟گفت:ثقیف که
تو و برادرت ازآن قبیله اید…

سرگذشتم این دو حرف است

هزاران سال با فطرت نشستم   به او
پیوستم و از خود گسستم

ولیکن سرگذشتم این دو حرف است   
تراشیدم،پرستیدم ،شکستم (اقبال لاهوری9

کعبه  ابرویت

ای کویتو قبله گاه ارباب قبول    بی
سجده تو طاعت مانا مقبول

محرا ب بلندکعبۀ ابرویت        کز دور
مرا به سجده دارد مشغول (محتشم کاشانی)

افراد یکه خود و دیگران را گرفتا ر می سازند

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: ده نفرهسند که هم خود و هم دیران را
گرفتار می سازند:

1ـ کسی که اندک دانشی دارد و می خواهد به مردم دانش فراوانی بیاموزد.

2ـ مرد بردبار و حلیمی که دانشش بسیار است ولی با هوش نیست.

3ـ کسی که به دنبلا چیزی می رود که به دستش نخواهد رسید و شایستگی ان همه تلاش
رانیز ندارد.

4ـ زحمت کشی که صبر و حوصله ندارد.

5ـ انسان پرحوصله ای که از علم و دانش برخوردار نیست.

6ـ عالم و دانشمندی که نظر اصلاحی ندارد.

7ـ صلاح اندیشی که علم ندارد.

8ـ عالمی که دلبند دنیا است.

9ـ کسی که به مردم دلسوز است ولی ا زآنجه خود دارد بُخل می ورزد و ازکیسۀ
دیگران می بخشد.

10ـ دانش آموزی که با دانشمند تر از خود،ستیزه کند وچون مطلبی به او بیاموزد
از او نپذیرد.

هرکه هر چه ندارد می طلبد

روزی یکی از سرکردگان فوج  ژرمن به
(ناپلئون بناپارت) شاه فرانسه از روی فخریّه و مباهات اظهار داشت:عساکر ما برای
کسب شرف و بزرگی جنگ می کنند و عساکر فرانسه فقط برای تحصیل مال .ناپلئون جوا ب
داد: همین طور است که ملتفت شده ای .البته هرکس مایل است آنجه را که دارانیست ولو
به جنگ باشد.تحصیل نماید.سردار ژرمنی از این جواب ناپلئون خجل و شرمنده شد.

خرس قوی هیکل!

جهانگردی که خیلی تنومند و قوی بود ،تازه از جنگل بازگشته بود و با حرارات
زیادی برای یکیاز دوستانش مشاهدات خودرا تعریف می کرد.ضمن صحبت چینن می
گفت:بالاخره وقتی وارد اطاق شدم،بایک خرس قوی هیکل و مهیبی مصادف شدم! آیا حدس می
زنی  چه کردم؟ رفیقش با خونسردی جواب
داد:لابد آیینه را شکتی !

سربه کار انداختن

شخصی خسته ومانده به منزل آمد.همسرش به او گفت:چرا اینقدر خسته ای؟گفت:امروز
اینقدر سرم را به کارانداخته ام که خسته شده ام.گفت: مثلا چه کارکرده ای؟ کتابی
تألیف کرده ای یا مقاله ای درروزنامه ای نوشته ای؟گفت:نه !این کارها را نکرده
ام.ولی قریب صد کلاه را برسرم گذاشتم ،هیچکدام به اندازه ام نبود،این است که سرم
خیلی شده است!!

خدا را شکر

مردی گناهکار را از طرف حاکم احضار کردند تا به مجازات برسانند.گناهکار که
درباغ خود، درختهای به و انجیز بسیاری داشت،فکر کرد یک سبد به برای حاکم،تحفه برد
بلکه ا زمجازات رهائی یابد.امّا زنش او را منع کرد وگفت: به گزان است و نتیجههم
معلوم نیست ،بهتر است یک سبد انجیر ببری که اگر حاکم آدم مهربانی باشد،همانکفایت
می کند و اگر نه قیمت آن اقلا کم است.مرد دهقان همین کار را کرد ولی حاکم ـ که ا
زرشوه اوقاتش تلخ شده بود،حکم کرد دهقان را همان جا واداشته و انجیرها را دانه
دانه به صورت او بردند تا تمام شود.مرد دهقان درموقع اصابت انجیرها ،پیوسته خدا
درا شکر می کردو میگفت: الهی !الحمدلله !خدایا،هزار مزتبه شکر! حاکم پرسید: شکر
گفتن برا ی چیست؟ جواب داد:خدا را شکر می کنم که به حرف زنم گوش دادم و انجیرآوردم
،والاخودم می خواستم یک سبد به بیاورم و اگر به آورده بودم ، حالا از ضربات آن
صورتم له شده بود!

تندرستی طبیعی و تندرستی مصنوعی

دکتر الکسیس کارل درکتاب (انسان موجود ناشناخته )می نویسد: به طوری که می
دانیم دو قسم تندرستی وجود دارد:یکی طیعی 
دیگری مصنوعی، ما تندرتی طبیعی را که ا زمقاومت بافت ها دربرابر بیماریهای
عفونی و استحاله ا و تعادل دستگاه عصبی ناشی می شود،گرامی می داریم،نه سلامتی مصنوعی
را که بررژیمهای غذائدی وتزریق واکسنها و سرمها ومحصولات غدد داخلی و ویتتامینها و
آزمایشهای مکرّر طبی و پرستاریهای پرخرج پزشکان و بیمارستان ها متکی است.انسان
باید پچنان ساخته و پرداخهته شود که به این مسائل نیازمند نباشد.علم طب روزی به
بزرگترین پیروزی خود نایل خواهد شد که بتوانند آثار بیماری رااز میان بردارد تا
آدمیان ا زلذّت و مسرّتی کهمحصول تکامل اعمال بدنی وروانی است،برخوردار شوند.این
مفهوم تندرستی با انتقاداتی سخت مواجه خواهد شد یرا با طرز تفکر امروزین ما موفق
نیست.طب کنونی به ایحجاد تندرستی مصنوعی و با نوعی تندرستی فیزیولوژی ،سوق داده
شده وکمال مطلوب این علم دخالت دراعمال بافتها و اندامها ،به کمک مواد شیمیائی و
تحریک یا ترمیم اعمال نارسا و افزایش مقاومت بدن دربرابرعفونتها و تسریع واکنش
بافتها علیه عوامل بیماری زاست.ماهنوز بدن انسان 
را چون ماشینی می انگاریم که خوب ساخته شده و قطعات آن پیوسته نیازمند
ترمیم است!.

دکتر وظیفه شناس

یک دکتر جراح درخیابان ،یکی از دوستانش را دید که با چوبدستی را ه می رفت،زیرا
یک پایش را از دست داده بود.دکتر جراح گفت:چه شده است؟مرد جواب داد:از نردبان
افتادم ،پایم شکست و دکتر آن را برید! دکتر گفت:او برای عمل جراحی بریدن،

چقدر پول از تو گرفت؟ جواب داد:دو هزار تومان! دکتر گفت:آه! چقدر زیاد!من با
پانصد تومان حاضر بودم هر دو پای تو را قطع کنم!

دنبه بی چربی!

روزی سلطان محمود به دارالمجانین رفت،از دیوانه ای پرسید:چه میل داری؟گفت:دنبه
گوسفند! سلطان دستور داد تا ترب برایش بیاورید و گفت:این دنبه است!او هم بگرفت و
همی خورد وسرجنبانده به سلطان درنگریست. سلطان پریسید: سب سرجنباندن چیست؟ دیوانه
گفت:تا تو پادشاه شده ای ، از دنبه ها چربی رفته است!

ضمن شرط من بود!

بهلول عاقل برگروهی گذشت که زیرسایۀ درختی نشسته  بودند.آنها به خود گفتند:بیائید بهلول را به
مسخره بگیریم .به او گفتنتد :ای بهلول ،ده درهم بگیر و برفراز این درخت بالا برو
بهلول پذیرفت و ده درهم را گرفت.آنگاه به آنها گفت: بروید پلّه بیاورید تا بالا
روم !گفتند این ضمن شرط ما نبود.بهلول گفت :ولی ضمن شرط من بود.

طمعکارتر از اشعث

روزی  از اشعث پرسیدند،آیا از خودت
طمعکارت ردیده ای ؟ گفت:آری! روزی درکوچه ای می رفتم و بالای سرم مرغان زیادی را
دیدم کهپرواز می کنند. من هم دامن خود را به دست گرفتم و درپیش رو نگهداشتم.ناگهان
یکی از همسایگانم ا زپهلوی من گذشت و گفت:آقای اشعث !دامنت ار چرا به دست گرفته ای
؟گفتم:زیرا ممکن است،یکی از این مرعان درحین پرواز تخمی بیفکنند و اگ ردردامن من
بیفتد سالم بماند و نشکنند! بعدا چون به خانه رسیدم پس ا زلحظه ای دیدم درمی زنند
.در را گشودم ،دیدم پسر همان همسایه است .گفتم: چه می خواهی؟ گفت:پدرم می گوید:
چند دانه ازآن تخم مرغ ها را برای ما بفرستید!وانصاف دادم که او ازمن طمعکارتر
است.

 

/

پیش به سوی اتحاد اسلامی درجهان

پیش به سوی اتحاد اسلامی درجهان     

محمد رضا حافظ نیا

جهان اسلام ،این واحد یکپارچۀ ارضی و جغرافیائی  که ا زاقیانوس اطلیتا اقیانوس آرام و درکمربند
معتدله واستوائی برّ قدیم کشیده می شود،از وحدت وتجانس دینی واعتقادی  برخوردار بوده و بیش از یک میلیاردمسلمان جهان
را درخود جای داده است.ظهور فرهنگ استعمار ی غرب درقرون اخیر با هدف تسلط اروپا بر
جهان،منجر به شکل گیری سیاست انهدام یکپارچگی جهان اسلام شد و درراستای این سیاست
،برنامه ها ی مختلفی برای کم رنگ کردن و زدایش عنصر وحدت یعنی فرهنگ و ایدوولوژی
اسلای تهیّه و به مورد اجرا گذاشته شد ومحقیقین اروپایئ درجستجوی کشف زمینه ها
روشهای تضعیف جهان اسلام ،به تاریخ وهویتهای قومی مسلمانان دراقصی نقاط جهان اسلام
متوسل شده و ایدئولوژیهای ملّی گرایانه را به عنوان جایگزین به صحنه آروده و به
تدریج دربستر زمان،موزائیک واحدهای سیاسی ملّی گرا درعرصه جهان اسلام ایجادکردند و
با اتخاذ برنامه های فرهنگی ویژه ، تفکّر ملّی گرایانه را درو جود سکنۀ جهان اسلام
به صورت نهادی القاء نمودند .این ام ربه جغئی رسید که یک ملمان قبل از اینکه خود
را مسلمان بداند یک ملّی گر ی ترک،عرب،فارس،کرد، ویا افغان می دانست.با ایجاد
موزائیک سیاسی ایدئولوژیک ملی گرایانه درجهان اسلام ،امکان تفرّ قو چجند دستگی
واختلاف افکنی و جدال و درگیری به وجود آمد وبدینوسیله بزرگترین عامل و محور تضعیف
مسلمانان یعنی ملّی گرائی تقویت شد.همزمان،با تقویت ایدئولوژی ملّی گرائی و تاریخ گرائی
و بازگشت به هویت و سنتهای تاریخ وملّی ،اولا برنامه های مختلف تضعیف نقش
ایدئولوژی و ارزشهای اسلامی و کم رنگ کردن فرهنگ اسلا م دربین مسلمانان به اجرا
گذاشته شد.ثانیاـ لانیک گرائی و روحیۀ لامذهبی و صد مذهبی به منظور  زمینه سازی 
نشر فرهنگ مبتذل غربی واستعماری برای تضمین بلند مدت تداوم اسارت وسلطه
پذیری جهان اسلام به دست غرب،تقویت گردید. نتیجه فرآیند اسلام زدائی و استعما
رجهان اسلام وضعیتی شد که شاهد آن هستیم: سرزمینهائی عقب افتاده و وابسته به
قطبهای قدرت جهانی ،دولتهائی دست نشانده و عامل و کارگزار سیاستهای استکبرا جهانی،
فقر و بیچارگی و مرگ ومیرزود رس،اقتصاد تک محصولی و شکننده ووابسته ،تسلط سرمایه
ها و کمپانیهای جهانی ،ادغام دراتحادیه های سیاسی و نظامی جهانی یا منطقه ای که
درکنترل سران استکبار شرق و غرب می باشد. غرب زدگی و بی هویت ی فرهنگی ،حاکمیت
روحیۀ کم انگاری  و احساس حقارت در مقابل
هیبت کاذب غرب وشرق… و غیره ،درکی جمله باید گفت که نتیجۀ فرآیند اسلام زدائی
،ذلّت وخواری حقارت وبیهویتی و بدبختی مسلمانان درمقابل غرب بوده است.وضعیّت
نامطلوب مزبور باعث شد که مسلمانان متعهد ودلسوز درگوشه و کنا رجهان اسلام ،احساس
وظیفه نموده و حرکتها وجنبشهای آزادی خواهانه ای را درمقابل تهاجم فرهنگی وسیاسی و
نظامی غرب به وجود آورند.این نهضتها که عموما ا زسوی روحانیون ورهبران مذهبی هدایت
می شد،پس از پیروزی به چاله ملی گرائی متأثر از فرهنگ غرب فرو می غلطید و تربیت
شدگان بومی جهان اسلام که شخصیت فکری و ذهنی وسیاسی آنها درمغرب زمین شکل گرفته
شود،جریان نهضت اسلامی را ازمسیر اصلی منحرف نموده و حکومتی خو باخته ودلباخته
مغرب زمین تشکیل داده و خود ابزار دست غرب برای اسلام زدائی  واقع می شدند و هم اکنون ما شاهد وجود چنین
حکومتهائی درجهان اسلام هستیم.نهضت اسلامی درایران نیز،درانقلاب مشروطیت و بعداز
آن چنین تجربه هائی را آزموده است و داده های تجارب گذشته و دوراندیشی وآگاهی
رهبری انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی قدس سره الشریف  ،باعث شد که نهضت اسلامی برای اولین بار درسدۀ
اخیر،در مراحل پیروزی  و استقرا ر حکومت و
ادراۀ جامعه نقش واصالت اسلامی خود را حفظ نموده و از سپردن جریان نهضت به دست
تربیت شدگان بومی درمغرب زمین جلوگیری نماید.اگر نبود تیز بینی ودرایت رهبری
انقلاب اسلامی که هدایت فکری  اعتقادی
ومذهبی جامعه اسلامی را نیز به عهده داشت،فریفتگان وخود باختگان وتربیت شدگان بومی
درمغرب زمین ،که درکمین نشسته بوندن وهنوز هم نشته اند ـ یقینا نهضت اسلامی راعقیم
نموده و به سرنوشت تجارب گذشته دچا ر می نمودند. تجربۀ موفق نهضت اسلامی و تحکیم
مبانی حکومت اسلامی درایران به همراه تفکر اسلام ناب محمدی (ص) که ازسوی رهبر
انقلاب حضرت امام خمینی (ره)تعین گردید،باعث امیدواری مسمانان ناامید جهان شد و
خیزشها و جنبشهای اسلایم دراقصی نقاطجهان اسلام شکل گرفت و مسمانان آگاه و متعهد و
دلسوز و ایثارگر درنقاط مختلف ودرآرزوی تشکیل حکومت اسلامی از جان خود مایه
گذاشتند  سمبلهای انقلاب اسلامی را پرچم
مبارزه علیه استکبار جهانی و حکومتهای وابسته به آن نمودند.

اینک مسمانان حهان به تکاپوافتاده اند.خیزشها آغاز شده است و تداوم آن ارکان
ساختهای استعماری و استکباری را در واحدهای سیاسی جهان اسلام (کشورها) متزلزل می
نماید.جوانها پیشتاز حرکت شده اند. گمشدۀ خود ار یافته اند و نقش عملی آئین پویای
اسلام را دربالندگی وادارۀ جامعه وستم ستیزی و اجرای عدالت دیده اند،آنها درعصر
حکومت علم وتکنولوژی نقش سازندۀ مذهب و معنویت اسلامی را مشاهده کرده اند،آنها
دردرون خودنیازی اساسی را احساس میکنند،بازگشت به خویشتن اسلامی ،بازگشت به قرآن
واسلام.

زلزلۀ نهصت اسلامی

امواج زلزله تمام جهان اسلام را فراگرفته
است:کصر،مراکش،اردن،فلسطین،تونس،افغانستان ؛عربستان ،ترکیه، پاکستان
،هند،کشمیر،فیلیپین، اندونزی ،تاجیکستان، آذربایجان  به طور کلی از آفریقاتا شرق آسیا همه جا نهضت
اسلای رخ می نمایاند.حاملان فرهگ انقلاب اسلامی تنها بزرگسالان ومیانسالان نیستند
بلکه جوانها و نوجوانها نقش اصلی را به عهده دارند این قشر که بیش از دیگران
درمعرضتربیت فرهنگی غرب قرار داشته ودارند،از غرب و فرهنگ غرب سرخورده و به اصل
خویش بازگشته و به اسلام ناب محمدی (ص)چنگ می زنند.اینذخیرۀ عظیم درجهان اسلام
حکایت ا زوجود قابلیت انقلابی بالا را مینماید که به تدریج کانونهای نهضت به هم
پیوسته ونهضت یکپارچه اسلامی را شک لخواهد داد.جهان استکبار احساس حطر نموده
است.امواج زلزلۀ نهضت اسلامی شدیدترمی شود.نظام جهانی فرو میریزد واز نظر آنها
نظام ظالمانه حاکم برجهان پاسخگوی  برخورد
با نهضت فراگیر اسلامی نیست،ایدئولوژیهای متداول جهان ا زنوع غربی وشرقی ، به عقیده
صاحبنظران مسائل کنونی جهان، پاسخگوی نیاز فکری جوامع به ویژه جوانها نیست وخلأ
ایدئولوژیک برجهان حاکم می شود.مسیحیت رنگ باخته است، اقتصاد آزاد منفور شده
است،بازار کمونیست وسوسیالیزم سنّتی کساد شده و جاذبه نداشته و امکان تداوم فریب
خلقها را ندارد.ـ درچنین وضعیتی تفکراسلام انقلابی و اسلام ناب محمدی (ص)که
پاسخگوی نیازهای معنوی و مادّی عصرحاضر است، به شدّت جای خودرا با زمیکند ،مسمانها
را ازخواب گران بیدار نموده،و به حرکت درآورده است.سیادت استکبار جهانی به دلّت
تبدیل می شود و برای خروج از این بن بست علاوه برتداوم اجرای سیاستهای مقابله را
انقلاب اسلامی ،نظام جدیدی را برای جهان به وجود می آورند تا شاید بتوانند سیادت
خود را حفظ نمایند.

باید ارفرصت استفاده کرد

اینک بایدا زفرصت استفاده کرد،فرصت خلأ ایدئولوژیک درجهان،فرصت مرحلۀ انتقال
از نظام کنونی جهان به نظام جدید،که عدم کنترل دقیق ازمشخصه ها ی چنین دورانی
است،فرصت بهم خوردن ژئوپلتیک جهان و شکل گیری ژئوپلتیک جدید،فرصت آگاهی یافتن
ووجود زمینه های مناسب در بین امّت اسلام،فرصت شکل گیری و وجود هسته های مقاومت
حزب الله و مسمانان آزاده و انقلابی دراقصی نقاط جهان اسلام ،فرصت نیاز حیاتی
اقتصاد غرب و شرق به منابع جهان اسلام و فرصتهای دیگر .باید به سوی اتحاد و وحدت
مسلمانان جهان حرکت کرد.باید نهضتهای اسلامی سراسر جهان آنرا استراتژی خود قرار
داده و به صورت یک آرمان درنهاد مسلمانان جهان القاء نمایند.باید تفکّۀراسلام ناب
محمدی 0ص) کهمبیّن آن رهبرانقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) است تبلیغ شود وبه
صورت فرهنگ مسلّط دربینش و برداشت مسلمانان از اسلام درآید و باید بیش از همه
جوانان باآن مأنوس شوند و بالاخره باید به سوی یک بسیج عمومی برای نهضت و اتحاد
اسلامی مسلمانان درجهان حرکت کرد.مسمانان جهان باید فریاد اسلام خواهی و بازگشت به
خویش مسلمانان آذربایجان و آسیای میانی را که سالها رنج سفاکیهای رژیم کمونیستی
روسیه شوروی را تحمّل کرده اند جدّی بگیرند و با آنها هم صدا شوند.سرزمینهای مزبود
و منطقه مسلمان نشینن سین کیانگ پارۀ تن جهاناسلام هستند که بنا حق توسط روسیه و
چین تصرف شده و ازپیکر جهان اسلام جدا شده اند/باید صداها ونداها و آوازهای نهضت
اسلامی درمناطقمختلف بهم گره بخورند و فریادها به هم دیگر علامت بدهند و با هم اوج
بگیرند وباهم موضع اتخاذ نمایند،تا جهان اسلام یکپارچه نهضت شده و به وحدت اصولی و
استقلال از نظام سلطۀ حاکم برجهان برسد.دولتهای حاکم برکشورها و واحدهای سیاسی
جهان اسلام باید به خود آیند و غیرت آنها برانگیخته شود وا زدریوزگی و ذلّت و
وابستگی به استکبار جهانی احساس نفرت و شرم کنند و خود را با آرمان مردم مسمان
کشورشان هماهنگ وهمصدا نموده واز فرصتهای ایجاد شده دروضعیت کنونی جهان اسلام و
بریدن و قطع رگه های و ابستگی به اتحادیه های سلطه زای استکباری حرکت کنند و
بدانند که خیر دنیا و آخرت آنان درگرو چرخش به سوی اتحاد اسلامی درجهان است.

آنها تصور نکنند که نهضت اسلامی قابل کنترل یا ساقط کردن است،بلکه برعکس اوج
گیری نهضت اسلامی یک ضرورت ومرحلۀ اجتناب ناپذیر تکامل تاریخی است وضرورتا به سوی
عصرانقلاب اسلامی و احیاء دین ومعنویت ونظام حکومتی مبتنی برایدئولوژی اسلامی به
پیش می رویم .بنابراین بهتر است دولتها خود را با آرمان اسلام خواهی مردمشان هماهنگ
نمایند.علمای اسلام وظیفه ای سنگین به عهده دارند،وظیفۀ باروری و سازماندهی وهدایت
قابلیت انقلابی امّت اسلامی درجهان کاری است که بدست علمای اسلام عملی است ولی
وظیفۀ سنگین ترازآنان تبیین محتوای اسلام درمواجهه با مسائدل متنوّع جوامع بشری
وارائه سیستم تفکر دینی برای نسل جوان ونوتجوان است که به دلیل نوظهور بودن انقلاب
اسلامی مسائل متعددی وجود داردکه باید بااستفاده از متون اسلامی برای آنها پاسخ
تهیّه شود چنانکه حضرت امام خمینی (ره) موارد مختلفی را درمنشور برادری
(10/8/67)مشخص فرموده و مسئولیت آنرا به عهده فقها و علمای اسلام گذاشتند.با امید
به درک شرایط زمان و ضرورت حرکت به سوی اتحاد اسلامی درجهان توسط مسلمانان.

 

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی (قدس سره)

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی (قدس سره) 

حجّة الاسلام رحیمیان

قسمت هشتم

دوستان را کجا کنی محروم   تو که
بادشمنان نظر داری

حضرت امام تاآنجا که مربوط به شخص خود ودرتوانشان بود ودرچهارچوب عقل و شرع می
گنجید،هیچگاه ،درخواست و تقاضای کسی را جواب رد نمی دادند.هرروزصبح درضمن انجام
برنامه های روزانه ،کارهای متعددی را نیز دراین رابطه انجام می داند.وتا آخرین
روزقبل از انتقال به بیمارستان یعنی روز خرداد1368وعلیرغم کهولت سن وضعف متزاید
ومشاغل زیاد وسنگین مربوط به رهبری جهان اسلام ،بدون این که حتی دریک مورد ویک
بار!اظهار ملالت و گرفتگی و ناخرسندی کنند ،این نوع کارها را که به ظاه ربسیار
جزئی می نمود،انجام می دادند!

امضاء

روزانه چند قرآن و چند عغکس از حضرت امام را که بیشتر مربوط به خانوادۀ شهدا
وبچه های جبهه بود و به وسیله ما و دیرگ اعضاءأ دفتر نزدشان بده می شد،امضاء می
کردند و معمولا جند استخاره نیز که مورد درخواست مؤمنین بود انجام می دادند.تاچندی
پیش روزانه عکس شهداء را نیز که به وسیله خانواده هایشان برای امضاء  می آوردند،خدمتاشان می بردیم وحضرت امام علاوه
برامضاء دربسیاری از موارد جملاتی را نیز روی عکس شهدا می نوشتند و اکثرا این جمله
را می نوشتند:

(خداوند رحمت کند شهید سعید ما را )

دربسیاری ا زموارد،هنگام امضای عکس شهداء،آثارغم و اندوهی سنگین درچهره مبارک
ومهربانشان ظاهر می شدوگاهی از اسم و رسم صاحب عکس سؤال می کردند.ار جمله یک روز
که عکس شهیدغلامرضا رضائی را که درهگام شهادت هن زبه سن بلوغ نرسیده بود،وقتی برای
امضاء به دست مبارکشان دادم،حضرت امام لحظاتی به عکس خیره شند و سپس سؤال کردند
این عکس کیست؟!آقای رسولی گفت:اخ الزوجة آقای رحیمیان است .حضرت امام با آهنگی غم
آلود ذکر (لا اله الاالله)

رابه زبان آوردند و سپس  جملاتی را
همراه با امضاء زیر عکس نوشتند.به هرحال امضای عکس شهدا،زمانی متوقف شد که حضرت
امام دچار یک سته قلبی  مجدد شدند وپزشکان
توصیه کردند که چون دیدنعکس شهداء امام را متأثر و ممکن است رویقلب مبارکشان
اثربگذارد،از آوردن آنها برای امضاء خودداری شود که بدین ترتیب آن برنامه ترک شد
ولی درعین حال بعضی از افراد،باز هم گاهگاهی عکس شهداء را می آوردند وحضرت آمام
،با اشتیاق امضاء می فرمودند.قاب لذکر است که چندی قبل بریدۀ یکی  ازجرائد آمریکا را برای حضرت امام فرستاده
بودند که درآن گزارش شده بود که امضای حضرت امام به عنوان گرانترین امضاء دریکی
ازبازارهای بورس به فروض رسیده است که بهعرض امام رسید وهیچ اعتنائی نکردند.

اجرای صیغه عقد

از دیگر کارهائی  که حضرت امام تقریبا
به طور روزانه ـ بیشتر درروزهائی که ملاقات و برنامه دستبوسی برقرار ودـ انجام می
دادند، اجری صیغه عقد ازدواج بود که دربرخی از روزها تا چهار موردمی رسید،برنامه
اجرای عقد را حتی ترسردترین روزها ،با این که تقریبا درفضای باز و بی حفاظ می
نشتند،انجام می دادند.حضرت امام دراجرای عقد همچون سایرامور گذشته ازجهات شرعی
،سخت ملزم به رعایت مقررات قانونی بودند به طورییکه افراد ملزم بودند قبل از تشرف
برای عقد،تمام کارهای قانونی را انجام و ثبت کنند.دراجرای حضوری عقد حداقل زوجین
وپدر دختر حضور داشتندن و حضرت امام وکالت زوجه را به عهده می گرفتند و بعد ا
زاجرالی عقد به زوجین تبریک می گفتد و آنها را به رعایت اخلاق اسلامی وسازگاری با
یکدیگر توصیه و به آنها دعا می کردند.

دستبوسی

برنامه دستبوسی به جزروزهای جمعه و ایامی که به دلائلیمانند عوارض جسمی تعطیل
بود،به طور روزانه حدود ساعت هشت وسی دقیقه صبح و بعت ازاجرای عقدها درحالی که
حضرت امام روی صندلی لب ایوان می نشتند،انجام می رفت و به طورمعمول روزانه نزدیک
به سی نفر،نوفق و مشرّف به دستبوسی می شدند. صحنه های بدیع و بی مانندی که از شوق
و عشق وگریه مشتاقان که8 هررزو دراین لحاظات به وقوع می پیوست.با هیچ بیان و قلمی
قابل توصیف نیست.فضای کوچک حیاط این خانه ،جهانی بیکرانه ازعشق  محبت متقابل امام و امت را درخود جامی داد
وصدای گریه شوق بود که هرروز دراین لحظات استثنائی ،و از این کانون عشق تا شعاع
چندین خانه اطراف را پر می کرد و …

ملاقتاها

بخش دیگر از ملاقاتهای خضرت امام ،درحسینیه جماران بود که درسطحی گسترده
تر،امکان تلافی دو دریای پرخروش عشق اما مو امت را فراهم می کرد وعلی رغم آن که
بهطور طبیعی ،قسمت فوقانی وجایگاه حضرت امام درحسینیه درهنگام تراکم جمعیت هوای
خوبی نداشت،معظم له برحسب قدرت ومجال ،همواره ازانجغام برنامه ملاقات دریغ نمی
فرمودند.حدود نود درصد ملاقاتهای حسینیه،مخصوص خانواده شهدا وجانبازان وآزادگان
بود.همانگونه که دربرنامه دستبوسی نیز تقریبا به همین نسبت و از این قشر معزّز و
مکرم بودند واگر نبود ،رعایت بعضی از اولویت ها وتصیه پزشکان ،به خاطررعایت حال
امام شخص حضرت امام ازملاقت هرروزوحتی روزی چند باز ملاقات درحسینه ودیدا ربا امتی
که همواره به آنها عشق می ورزیدند،دریغ نداشتند. نموه آن ،یک بار که اینحانب از
تشرف به جبهه برگشته بودم درخواست رزمندگان را درمورد ملاقات با حضرتشان به
عرضرساندم واز این پیشنهاد که درهر هفته یک روز هم برای رزمندگان ملاقات حسینیه
برقرار شود،استقبال فرمودند که طی چند نوبت هزاراننفر از رزمندگان موفق شدند ولی
عوارض جسمانی آنحضرت مانع از ادامه این برنامه شد.قابل توجه است که حضرت امام
درحالی که همواره درشرائط متناسب درملاقاتهای حسینیه،به ایراد سخنرانی می پرداختند
ولی بعداز قبول قطعناه تا پایان عغمر مبارکشان ،علیرغم انجام ملاقاتها مثل گذشته
،دیرگ هیچ سخنرانی نکردند!ـ به هرحال خوشبختانه آنجه درحسینیه به وقوع پیوست،به
وسیله سیمای جمهوری اسلایم ضبط و پخش گردید وهمه ازنزدیک یا ازصفحه تلویزیون ،شاهد
صحنه های پرشکوه آن بودند.گر چه بسیاری از ابعاد آن نه قابل رویت با چشم ظاهر بود
و نه قابل توصیف با زبان وقلم .وبالاخره آنچه دررابطه با مردم وتفقد ونوازش
وخوشحال کردن آنها حائز اهمیّت وجالب توجه بود،خستگی ناپذیر و پذیرش و برخورد توأم
با رضامندی ،مسرّت وگشاده روئی حضرت امام نسبت به فرد،فرد امت حزب الله بود.امّتی
که امامتی همواره به آنان عشق ورزید وازآنها تعریفوتمجید کرد و حتی یک بار ودریک
مورد کلمه ای ا زآنان شکایت  شکوه نکرد.

تبرک ودعا

و بالاخره نمونه دیگر از ردخواستهای مؤمنین این بود که تقریبا به طورروزانه
،مقداری قند،نبات،پارچه ،سکه ،اسکناس امثال آنها را به منظورتبرک ب دست مبارک حضرت
امام و احیانا خواندن دعا به آنها بری شفای بیماران،رفع گرتاریها وبرکت،به دفتر می
آوردند که بدون استثناء به محضرشان میبردیم ومعظم له با صفائی خاص آنها را بادست
مبارکشن تبرکو چنانچه درخواست دعا هم داشتند دعا میکردند.دراین رابطه به مشیت و
لطف الهی و خلوص بندۀ وارسته اش و اعتقاد پاک مراجعه کنندگان ،قضایای شگفت
انگیزومعجز ه آسائی رخ داد،که ای کاش همه این موارد با ذکر خصوصیات ثبت شده بود ا
زمواردی که دراین زمینه به خاطرم مانده است ،یک نمونه را ذکر می کنم:

آنگاه که بی عقیده ها ،معتقد می شونتد!

یک روز آقای خلیلی که ازافراد متدین و شاغل درهلال احم راست،مضطربانه تلفن کرد
که یکی از برادران بسیار خوب به نام اقای اکبری که درجبهه مجروح و ترکش به مغزش
اصابت کرده ،حالش بسیار وخیم است ،پزشکان به او جواب درد داده اند و ا زبهبود او
مأیوسند تناه امید به خدا و دعای امام است و به این تربیب از حقیر مصرّانه خواست
که چند حبه قند،خدمخت امام ببرم تا با دست امام ،تبرک و به آن دعا بخوانند و برای
بهبود مجروح دعا کنند.مقداری قندخدمت حضرت امام بردم و مطلب را به عرض  رساندم .حضرت امام قندها را تبرک  وبه آن دعا خواندند و سپس برای سلامتی او دعا
کردند.وقتی به دفتر برگشتم ،آقای خلیلی خود را به دفتررسانده بود.قندها راگرفت وبا
عجله برگشت.چند روز بعد تلفن زد و ذوق زده و گریان،تشکر کرد و مژده داد که دوستش ا
زخطر گذشته و پزشکان از بهبود اومبهوت  شده
اند وچند ماه بعد مجددا تلفن زدو ضمن تشکر مجدد،برای مجروح شفا یافته درخواست کارت
بری تشرف به دستبوسی امام کرد که با نشاط و سلامت تشرف یافت و …

ایشان برایم نقل کرد که فلان پزشک متخصص معروف که درجریان معالجه من بود وبه
طور قطع از بهبودیم اظهار یأس کرده بود ،بعد ا زاین ماجرال صریحا به من گفت:(ما
دکترها به معجزه اعتقاد نداریم ولی وقتی ،مثل شما را میبینیم که بعد ازآن
وضعیت،ناگهان همه چیز عوض می شود و بعد ا زچند روز روی پای خود را ه می روید،ناچا
رمی شویم که به معجزه اعتقاد پیدا کنیم!)

پاسخ مثبت به درخواستهای هدیه

نموه دیگر از درخواستهای شخصی که از محضر امام می شد،موارد زیادی بود که افراد
به وسیله نامه وغیر آن ازخدمت امام تقاضا می کردند که دستمال ،زیرپوش ،پیراهن
،قطعه ای از عمامه ولباس یا سجاده و امثال آنها که مورد استفاده حضرتشان قرار
گرفته باشد را به عنوان تبرک به نها هدیه کنند.حضرت امام کلیه این موارد را بدون
استثناء ـ مگر آن که شیء مورد درخواست را نداشته باشند به مجرد این ک به عرض شان
میرسید،برمایخاستند و آن را می آوردند و تحویل می دادند تا برای درخواست کننده
ارسال شود.نمونه ای از این مورد طی نامه و پاسخ ذیل ملاحظه م یشود:

بسمه تعالی

خدمت پدر عزیز و بزرگوار و مهربان.بعد ا زعرض سلام و ارادت و اخلاص .رسم است
بزرگتر به گوچکت رهدیه می دهد وهمچنین رسم است جواب هدیه را با هدیه می دهند .حال
این فرزند کوچک شما به طمع آن که ا زپدر بزرگوار خود هدیه دریافت دارد،هدیه ای
ناقابل خدمت پدر عزیز خود فرستاده است .انشاء الله مورد قبول واقع شود.اگر میل آن
پدر مهربان بران قرار گرفت که فرزند کوچک خود را مورد مرحمت وتفقد قرار دهند،لطف
فرموده عبای کهنه ای از خوی شرا که ساله با آن ما زکذارده اید، مرحمت فرمائید تا
انشاء الله حقیر نیز با آن سالها نماز بگذارم،شاید به حرمت آن عبای مقدس ،نماز ما
هم مقبول درگاه ذات اقدس احدیت قرار گیرد انشاء الله .فرزند کوچک شما ،برادر شهید
امیر حسین آقاخانی ـ علیرضا آقاخالنی ـ زاهدان  
2/12/64

 

/

هنر متعهد آری ،ابتذال هرگز

ارزشهای اسلام و انقلاب را پاسداری کنیم(12)

هنر متعهد آری ،ابتذال هرگز (5) حجة الاسلام محمّد تقی رهبر

این روزها سخن دربارۀ آهنگها و موسیقی ها و برنامه های هنری چه درصدا و سیما
وچه درجشنواره ها و تئاترها بسیار است.

اشکال و اعتراض

گروهی براین عقیده اند که برخی از آهنگها و برنامه های سمعی و بصری،هنری ،خالی
ازاشکال شرعی نیست و بدآموز ی هائی را به دنبال دارد.براساس چنین برداشتی است که
می بینیم دراین باره تدکراتی درخطبه های نما زجمعه و غیر آن مکرّر شنیده می
شود.جمعۀ 4/12/68بود که امام جمعۀ قم و ریاست مجلس خبرگان آیة الله مشکینی به
رادیو و تلویزیون تذکراتی دادند .ایشان با اشاشره به نارضائی متدینین از این رسانه
های همگانی فرمودند: (یک زمان بود مؤمنین و متدینین ما از رادیو و تلویزیون که یک
نعمت الهی است محروم بودند،زیرا تمام برنامه ها دراختیار هوسران ها و شهوت پرستها
بود،امّا امروز دیگر مؤمنین را از صحنه خارج نکنید،درکارهایتان دقتی کنید تا رضایت
ملّت را تحصیل نمائید.من از مسئولیتی که رادیو و تلویزیون زیر نظرشان اداره می شود
می خواهم تمام این مسائل را حل کنید،اگر برنامه ها حلال و بدون اشکال است به مردم
بگوئیدتا روشن شود و اگ راشکال دارد با تکرار آن متدینین را ناراضی و نگران
نسازید). دربرخی بیانیه های دانشجوئی که به منظور مقابله با فرهنگ مبتذل غربی و
بدحجابی منتشرشد آمده بود: (ضمن تشکر از زحمات مسئلین و کارکنان صدا و سیما
درارائه بعضی برنامه های سازنده،اعتراض خود را به آن دسته از برنامه های این
سازمان که جوانان ما را به اموری میخواند که درد کاذب مرفّهین بی درد است و سعی
درترویج تحتل گرائی دارد،اعلام داشته و از مسئولین محترم آن سازمان درخواست
مینمائیم ضمن تجدید نظر دربعضی برنامه ها،این نهاد راطبق فرمایشات حضرت امام (قدس سره)به
دانشگاهی جهت تبلیغ و ترویج افکار روشن گرانۀ اسلام محمّدی و معرّفی الگوهای زندگی
سازنده تبدیل نمایند). دریک جمعبندی می توان گفت:کسانی که نسبت به برنامه های هنری
چه دررسانه ها و چه درتالارها و جشنواره ها معترض اند و برخی ترانه ها و آهنگها و
نمایش ها و فیلمها را خلاف شرع و اخلاق میدانند و ازشنیدن و دیدن آن خودداری می
کنند و آن را با میانی مذهبی و روحیۀ انقلابی منافی می دانند،کم نیستند،دربین
علماء،حوزه ها ،خانواده ها و بسیجی ها و سایر متدینین که اینها اعتراض خود را
پنهان نم یدارند امّا می گویند صدایمان به جائی نمی رسد  روند این جریان را مع الافسف روز افزون و درحال
گسترش تلقی می کنند…این یک طرف قضیه است.

دردیدگاه دیگر

از سوی دیگر:کسانی هستند ه چندان حساسیّت نشان نمی دهند و می گویند:چون این
برنامه ها درنظام و فضای کشور انقلابی اسلامی تهیه و رسانه های رسمی آن را پخش می
کنند،اگر اشکال شرعی داشت با وجود اینکه فقها،علما و مسئولان متشرع،درسطوح مفتلف
مدیریّت کشور قرار دارند؛اینها اجازه نمی دادند چیزی که خلاف شرع و اخلاق و
ارزشهای اسلامی و انقلابی است،اینگونه درسطح گسترده رشد کند،و اگ راشکالاتی
باشد،آنقدردراولویت نیست که وقت صرف آن کنیم و مسائل مهمتری فعلاجلوی چشم ماست که
باید به حلّ آنها پرداخهت ،این هم دیدگاهی دیگر.

دیدگاه مسئلین رسانه ها

دراین میان نظریّۀ مسئولین صداو سیما نیز مطرح است؛آنها می گویند: آنچه
دررسانه ها پخش می شود چیزی نیست که خلاف شرع و رجهت مخالف انقلاب و فضای فکری
مردم مسلمان وانقلابی باشد.آنهامی گویند:حضرت امام (رضوان الله علیه )این برنامه
ها را می دیدند و اگر خلاف شرع بود ایشان سکوت نمی کردند و بنابراین نتیجه می
گیرند که آنچه قبلا تهیه شده و یا تهیه می شود،مخالف موازین شرعی و دیدگاههای فقهی
نبوده و نیست و اگ رمواردی را فقها به صراحت خلاف شرع اعلام کنند ما ا زپخش آن
خودداری خواهیم کرد…درپاره ای مصاحبه ها از سوی غیر مسئولین صدا وسیما نیز مشابه
این بیان مشاهده شده است.

ضرورت حلّ مشکل فقهی و تطبیقی مسأله

اینها نمونه هائی است از دیدگاههای مختلف درمسأله ،و ما دراین مجال برآن یستیم
مسأله را از دیدگاه فقهی مطر ح سازیم چرا که بررسی تخصّصی مسأله غنا و موسیقی و
تطبیق آن با موارد و همچنین فیلمها و نمایشهادرصلاحیت صاحبنظران است.
بنابراین،آنچه از دیدگاههای فقهی حضرت امام (قدّس سرّه)درمسأله غنا و حرمت آن استنباط
می گردید،می توان گفت:(غنا و موسیقی حرام آن چیزی است که مطرب و متناسب با مجالس
لهو و لعب باشد)با توجه به این تعریف که برای مقلّدین معظم له همچنان به قوت خود
باقی است،می توان موارد موسیقی هائی را که پخش می شود با تطبیق و تعیین مصادیق که
تشخیص عرف درآن معیاراست،تفکیک کرد. آیا واقعا برتمام آنچه امروزه ازرسانه ها
شنیده می شود می توان گفت تعریف غنا صدق نمی کند ؟آیا برخی  ا زاینها همانها نیست که متناسب با مجالس لهو و
لعب می باشد؟و اگر ادعّا شود که این موسیقها هیچکدام باب مجالس لهو و لعب نیست،آیا
این دعوی گزاف نیست!؟و اگر این دعوی قابل قبول نیست پس آن دسته از آنهگها که طرب
انگیز و متناسب با مجالس لهو و لعب می باشد،مصداق حرام خواهد بود که پخش و استماع
آن اشکال شرعی دارد،و باید این موارد مشخص شود و پیشنهاد ما این است که :هیئتی زیر
نظر فقها و علمای صاحب نظر براین ترنامه ها ننظارت دقیق داشته باشندن و موارد حلال
و حرام را تفکیک نمایند.از ذک راین نکته نیز غفلت نکنیم:ادعای اینکه امام فقید
(رضوان الله علیه)واقعا تمام برنامه های بیست و چهار ساتعته این رسانه ها را می
دیدند و رد یا امضاء می فرمودند و این برای ماسد برنامه های دوران حیات و دوران
بعداز رحلت ایشان باشد،این نیز دعوی غیر قابل قبولی است.ولی ایشان قسمتهائی را می
دیدن ومی شنیدند و بعضا نهی می فرمودند و بعضا نفی اشکال می نمودند،که علی ایّ حال
نباید هرآنچه درفضای هنر و موسیقی امروزه و بعد از آن تهیه و پخش می شودبا این
استدلال و خدای نخواسته به حساب حضرت امام(قدس الله روحه )گذاشت و به طور مطلق
لباس مشروعیّت پوشاند که قطعا روح مطّهر ایشان از این تفسیر راضی نیست و این رخلاف
امانت شرعی و رضای خداونداست و دشمنان و فرصت طلبان نیزا زای سوژه ها سوء استفاده
خواهند کرد و جهت انحرافی خواهند پیمود.

نقشهای مثبت و منفی هنر و موسیقی

امّا تفسیر ما ازروندی که درمسأله هن ربه چشم میخورد:

همانگونه که قبلا اشاره شد بحص فقهی مسأله و تطبیق و تعیین مصادیق را به عهده
فقها  و متخصصین مسأله نهاده و به بعد دیرگ
موضوع می پردازیم ،این بعد کهآنرا عنوان فرهنگیمی دهیم،به نظر ما کم اهمیّت تر از
اصل مسأله نیست.توضیح آنکه:هن ربه معنی صحیح کلمه آنگاه نقش اساسی خود را ایفا می
کند که درجهت ترویج و اشاعۀ ارزشها و اوج دهندۀ روانها به سوی فضائل و پلی به سوی
ساختار شخصیّت و تربیت و ارتقاء هویت دینی انسانها باشد.هنردربعد تبلیغ نقش بسیار
مؤثر دارد که درجای خود شایا ن توجّه است:نه تنها امروزه از هنر درنشر فرهنگها و
روشها و بینشها ـ اعم ا زبد یا خوبـ استفادۀ بسیار گسترده می شود ،که درهمۀ اعصا
ر،هنر به نوعی دراستخدام افکار و ایده ها قرار می گرفته و ازهروسیلۀ تبلیغی دیگر
نقش فعّالتری را را بازی می کرده است.ما نیزمعتقدیم درترویج فکرو فرهنگ الهی خویش
ناگزیریم بدون چون و چرا از شیوه ها ی صحیح هنری استفاده کنیم و درقالب شعر،آهنگ
،داستان،نمایش ،فیلم و امثال آن درچها رچوبه شرع و به دور از غنای محرّم و بدآموزی
های دیگر ارزشهای والای اسلامی و انقلابی و به عبارت دیگر هنرهای واقعی انسان را
بازگون کنیم چرا که طبیعت و خوی انسانی درنوعیت خود با این شویه ،انس بیشتری
دارد؛به ویژه درتبلیغ و تربیت کودکان ،نوجوانان و جوانان که اینجا نقش هنر سحر آسا
است… تا اینجا جای اعتراض نیست…

اسارت هنر درچنگال بی اعتقادی

امّا آنچه خطرناک است،رو آوردن به هنر اعم از موسیقی و غیره برای هنر و
سرگرمیهای مخدّر و خوا ب کننده و بی تفاوتی و پوچی و بیخیالی است.یعنی هنری که
دراستخدام احساسات صرف نفسانی درآید و اصل و هدف ومقصد درآن گم شود؛هنری که روی
همۀ هنرها را بپوشاندو معنویّات را بی رنگ سازد؛هنری که درچنگال بی اعتقادی اسیر
گردد و زمینۀ انحراف اخلاقی را فراهم سازد؛هنری که محفل انسانهای خوش گذران و لذّت
گرا را گرم کند؛هنری که مشتی مردان و زنان را که به فضائل و ارزشها بی
تفاوتند،درمحافل شادیهای کاذب جمع آوری نموده و کانونهای آنها را با آهنگ و ضرب و
تک نوازی و جمع نوازی ونغمه های (فعلا)دسته جمعی خانمها و سوت ها وکف زدنها به
سرگرمی و بی خیالیشان بیش از پیش تشویق کند و ارزشها را تحت الشعاع قرار دهد وارزش
آفرین ها را دلسر د نماید.حال با توجّه به اینکه بحث ما صرفا درصدا و سیما
مترکزنیست و با اعتقاد به اینکه ادرۀ این سازمان بسیار مهم ازحسّاسیّت و پیچیدگی
خاصّی برخوردار است و با اعترف به اینکه صدا و سیما درطول انقلاب و در تبلیغ
ارزشهای فرهنگی و انقلابی ومسألۀ جنگ وهنرهای سودمند،نقش مثبت و مؤثر داشته و
توقّعات گوناگونی درسطح مختلف جامعه وجود دارد که مهمتر از همۀ انتظارات مردم
مسلمان و فداکار این انقلاب است که باید پاسخ داده شود؛آری با اعترافات به تمام
این نکته ها و با حق دادن به معترضین،سرانجام چنینن به نظر می رسد که سرنوشت هنر
درجامعۀ ما درجهت نامطلوبی حرکت می کند گرچه گامهای نخستین آن چندان ملموس
نیست.امّا بادقّت و تأملمی توان این ادّعا ار مقرون به حقیقت دانست.شاید بسیاری از
دست اندکاران امور هنریدرسطوح مسئولیّتهاغافل از این جریان و احتمالا توطئه ها
باشند ولی با دست آنها وتشویق و تأیید و برنامه ریزی حواشی آنها این جریان راه خود
را می پیماید…

هنردرخدمت رفاه طلبان

دلیل عینی براین دعوی سنخ مشتریانی است که درجشنواره ها وتالارها حضو ریافته
وبرای تماشا شرکت دارند.اغلب اینان که فیلمهایشان را از صدا و سیما حتّی دردهۀ فج
رمشاهد کردیم،همان خانمهای بدحجاب و رنگ آمیزی شده و جوانان سوت زن و افراد
بیخیالی هستند که درمحافل دینی و نماز جمعه ها وراهپیمائیها وصحنه های انقلاب و
بسیج و جبهه و غیره ازآنها ردّپایی دیده نمی شود درخبرنامه ها آۀمده بود که درهوی
سرد و یخبندان زمستان همین امسال مردان وزنانی بودند که ساعتها در صف ایستادن برای
اینکه بتوانند برات و بلیط ورود به تالار وحدت(رودکی )راتهیّه وشرکت کنند!وبلیطهای
ورود به این تالاریا فلان سینما به صورت بازار سیاه دست به دست ردّ و بدل می شد ه
است .اینها کیانند ه این گونه مشتاقانه برای شرکت دراین مراکزسرو دست می
شکنند  ونقل این مجالس هستند؟! آن استقبال
کم نظیری که با آب و رنگ تبلیغتی از آن دم می زنند از سوی چه کسانی است:زجر
کشیدگان ،یامرفهین بی درد؟ از زلفها ولباسها و آرایشهای غلیظشان می توان شناخت.و
تازه آن برنامه ها که به اجرا درمی آمد چه بود؟و آنها که برندۀ مسابقۀ بهترین
فیلمهابودند چه کسانی  بودند؟وعملکرد فعلی
و گذشته تشان چه بوده است؟ دراینفیلمها ،نمایشنامه ها ،نمایشنامه نویسها،بازیگران
وبه قول شما آقایان (استادان)چه جلوه ای از فرهنگ اسلامی و انقلابی که این مردم
مستضعف و فداکار به پای آن عزیزانشان را قربانی کردند به چشم م یخورد؟و بالاخره
جوائزرا به کدام محتوا دادند؟!متأسفانه درخبرنامه هاخواندیم که برخی از این فیلمها
جدّا بی ارزش و مبتذل بوده و بازیگران و تماشا چیان به رقص و پایکوبی می پرداخته
اند… و این آقایان و خانمها که بازیگران این صحنه ها هستند و منافع هنگفتی از
پولاین مردم محروم را به صور گوناگون به جیبت می ریزند و جایزه هم ازحقوق حقۀ این
مردم می گیرند،میانه شان با انقلاب و مردم چگونه است؟!

بد آموزیهای غیرمستقیم

بدآموزی جنبی این گونه برنامه ها نیز به حدّی است که مشکل بتوان حدس زد درخدمت
انقلاب سیر می کند ،وقتی آن نوجوان شیرازی درجمع هزاران کودک نوجوان وزن و مرد
نغمه سرمی دهد و همزمان با حرکات پاو دست و انگشتان نقش یک آرتیست را بازی  می کند و انگاه با کف زدنهای ممتد حاضرین تشویق
می شود و لابد جایزه هم می گیرد وصحنه های آن درصدا و سیما دردهۀ فجر به نمایش
گذاشته می شود ؛فکرکنید روی اندیشه وروحیّه کودکان ونوجوانان چه اثری برجای می
نهد؟کودک نماشاگر تازه می فهمد ارزش و تشویق برای جه واز آن کیست؟هنر پیشگی و
آوازه خوانی و نوازندگی و به اصطلاح بازسازی شده اش(موسیقی اصیل ایرانی )! نه
خلاقیّت هنرانقلابی و دانش وفضیلت و اخلاقی و سازندگی .وقتی هنر دوستان،عنوان
(استاد)!را به تارزن و کمانچ9 نوازو نغمه های طرب انگیز می دهند و صدای کمانچه اش
را پرواز دهندۀ روح برعالمی دیگر!عنوان می دهند،جامعه اینچنین برداشت می کند که
این استادان افتخاری با نوازش کمانچه تا سرحدّ استاد دانشگاه،استاد تحقیق،استاد
قلم و … ارتقا می یابند!و فرداست که کلاسهای آموزش گیتار و کمانچه و تار دائر
شود(که شده)و جوانان پسر ودختر به دنبال اطلاعیه ها ابزارلهو ولعب را زیر بغل می
گذارند و اگر تاکنون مخفی می کردند،این بار آشکارا و بدون دغدغه به راه می افتد و
آلات لهو ولعب هم بازر سیاه پیدا می کند و موسیقی عصر طاغوت وموسیقی غربی درمرکز
شهر به بازار فروش عرضه می گردد که نمونه اش رامی بینیم ،این همان ترویج ابتذال
است که به دست هنر دوستان به اجرا در می آید.هنگامی که جوانا ن ترکمن را با آلات
ضرب و لهو که به دوش می کشند از منطقه شان به تهران می اورید تا برنامه اجرا کنند
و درصدا وسیا ارائه دهند ،مفهوم آنترویج همان هنری است که مفهومی جز هنر سرگرمی ندارد
ودیگر جوانان منطقه را به آموزش تار و طنبور تشویق می کند.موارد به رخ کشیدن
گروههای هنری آن چنانی درداخل و حتّی اخیرا درخارج به دینگونه که ذکر شد بسیار
است.نگرشی کلّی برروند رو به گسترش هنر وموسیقی و تئاترها وجشنواره ها و تشویق ها
و جایزه ها ،انسان تیزبین را به این اندیشه وا میدارد  که شاید ارزشها و خلاقیت ها به دیگر سوی می رود
وهنر ازروح اسلام و خدمت انقلابخارج می شود.

این همه صرف بودجه چرا؟..

الآن بودجه هائی که برای تهیۀ برخی فیلمهای نه جندان مفید وتهیۀ آرشیولباس جور
و واجور،از عهد قدیم و لباسهای زری بافت سلاطین پوسیدۀ عهد بوق و تاج و تخت  وخدم وحشم وملکه های هفت رنگ و دکورهای متنوع
با آذین های نوظهور که محتوای تعبیه شده دراین فیمها و نمایش ها ،ارزش این همه ساز
و برگ را ندارد و بلکه با بدآموزی و خلاف اخلاق نیز همراه است به حدّی است ک از
دههاه و صدها میلیون می گذرد ،آنهم برای کشوری که پاره ای از نقاط محروم آن مثل
سیستان وبلوچستان، فقرفرهنگی و مادّی و معنوی موروث روزگار پیشین عرصه را برای
نفوذ و هّابیها و باندهای قاچاق و دلّالان فساد وسوداگران مرگ و دشمنان دین و میهن
اسلامی فراهم می سازد و فردای آن معلوم نیست چه خواهد شد و ما حرکتی درحدّ انتظار
نه برای تبلیغات دینی  و نه درسای رزمینه
ها از خود نشان نداده ایم.قطعا اگر بخشی ا زاین بودجه ها که به پای هنر!قربانی می
شود را به منطقه هائی  از این قبیل می
بردیم ،کنار ما ارزش هنری وانقلابی بیشتری داشت تا این همه اسراف وافراط درفیلم و
دکورو نمایش فلان شاه وملکۀ غرق تجمل با آن مناظر فاسد دردیدگاه هموم که هیچ
محتوائی  ندارد جز سرگرمی وبه قول شما شادی
آفرین آن هم برای قشرهای بی درد. برادران مسئول درکارهای هنری !مردم ما انقلاب را
بااین نوع هنرنمائی ه ابه ثمر نرساندند که ادامه اش با آین ابزارها میسّر باشد.ملل
جهان هنر مردم فداکار ایران را درهنرهائی دیگر که آگاهی ،ستم ستیزی ،دفاع ا
زارزشهای الهی تاسر حدّ جان وحمایت ا زمستضعفان و صبر و جهاد شاخصۀ آن بود،می
شناختند نه نغمه های گل  بلبل که درگذشته
بیشتر وبالاترآن دراین مرز و بوم جاری و ساری بود؛بیائیم آن هنرهای غرور آفرین را
زنده نگه داریم و درقالب هنری مشروع همراه با احساسات توده های انقلابی به نسلها
تفهیم نمائیم ودریک سخن:شعار ما هنربرای ارزشها و اهداف انقلاب باشد نه هنر برای
هنر و یا هنر درخدمت ابتذال و بی دردی.بیم وهراس دلسوزان این انقلاب و مؤمنان غیور
این است که تدریجا و نه چندان دور،آن ارزشها که استخوان بندی انقلاب بود به مسخ
کشیده شود و بی رنگ گردد وبی تفاوتی و ابتذال وبی خیالی و پلاس شدن درهنر کده ها و
درکنا ران سایر عوامل چون مواد مخدّر ،مصرف گرائی ،بدحجابی ومدپرستی و فساد اخلاق
خزنده و به کمک باندهای فساد و عوامل خود فروخته وهزاران دام و نیرنگ دیگر که دشمن
درآستین دارد با دست خودمان ورسانه ها وجشنواره ها و با صرف بودجه های بیت المال
وقوت لایموت توده ها ی محروم ما را به جائی 
ببرد ومنجلابی بکشاند که بابهای بسیار گران از آن نجات یافته بودیم و آنگاه
دریک تحوّل چند ساله نزدیک که براین نسل می گذرد به ثمر رسیدن بذر خبیث ابتذال
فرهنگی را که تاعماق جان فرزندانمان نفوذ کرده نظاره کنیم و تجمّع پسر و دخترها
دراین برنامه ها یهنری بالاخره سراز جشن فرهنگ و هنر عصر طاغوت درآورد که رسوائیش  را از یاد نبرده ایم .پس باید بهوش باشیم به
دام ابتذال و بذله سرایان نیفتیم و با نغمه ها و جلوه های گلو بلبل به خواب
بیخیالی وخرگوشی نرویم که انحطاط یک ملّت با خواب وخیال وتخدیر و لذّت آغازمیشود
وصدای پای فتنه درگامهای نخستین به گوش نمی رسد امّا روزی از فضیحت ورسوائی سربرون
می کند.

 

/

اهمیّت انقلاب اسلامی

جاودانگی راه امام 

قسمت دهم

اهمیّت انقلاب اسلامی

حجّة الاسلام و المسلمین اسدالله بیات

تا اینجاپیشگفتار امام رحیل ما بود که پایان یافت و با امضاء مبارکشان (روح
الله الموسوی الخمینی)قدّس سرّه سندیّت و صحّت مطالب مندرج را گواهی و مورد تأیید
قرار داده اند و این سنّت را درتمام اوراق وصیّت نامه سیاسی الهی انجام داده اند
بنابراین همۀ آن ازصحّت کامل و سندیّت بالاتری برخوردار بوده وروی تک تک کلمات آن
میتوان استناد و استدلال کرد و به عنوان نظرو اندیشه و فکر حضرت امام(قدّس
سرّه)مطرح نمود.تا اینجا مطالبی مطرح شد که به عنوان پیش گفتار حضرت امام قدّس
سرّه عنوان فرمده بودند از این پس وارد اصل وصیّت نامه می شویم و با همان ترتیب که
حضرت امام عزیزمان جلو رفته اند و روی آن تکیه فرموده اند ،بررسی و توضیح را انجام
داده ودراختیار علاقه مندان به انقلاب و نهضت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی
درسراسرعالم میگذاریم،بهامید اینکه خدای عالم توفیق ادامه این حرکت علمی و انقلابی
را عنایت فرماید وازهدایت معنوی روح بلندشان بهره مندان نماید و توفیق عینیّت
بخشیدن به پیام و محتوای آن را عطاکند.

اهمیّت انقلاب اسلامی درنظر حضرت امام (رض)

انقلاب اسلامی جزء واژه ها وکلماتی است کهنقش خاصّی دردید امام انقلاب و سخنان
و پیامهای ایشان دارد.شاید هیچ کلمه ای به اندازۀ قداست و اهمیّت این واژه و کلمه
درنظر ایشان جایگاهی نداشته باشد؛علّت آن این است که انقلاب به طو رمطلق وانقلاب
درچهارچوب ارزشهای الهی واسلامی درنظرشان چیزی جز پیام و اهداف بلند رسولان خدا و
صالحان روی زمین وانسانهای آزاده توحقیقت جوورهائی طلب ا زقید وبند اسارت و بردگی
درعالم ماده وطبیعت نمیباشد.اگرانسانانقلابی زندگی نکند و دارای فکرو اندیشه
انقلابی نباشد و به طورهمیشه درفکرواندیشه حفظ وضع موجود باشد وبهتعبیرروایات
اسلامی طوری زندگی را طراحی نماید که هردوروز وی یکسان بوده و هیچگونه تغییر و
دگرگونی درمسیر زندگی خویش به وجود نیاورد،مطمئنا چنین انسانی درمسیر اهداف خویش
توفیق به دست نیاورده واز آرمانهای مقدّس الهی باز می ماند و به تدریج سیر قهقرا
را شروع و شرایط هبوط و سقوط خود را فراهم میسازد ومرگ واقعی انسان همین است.و
رواقع انسان فطری و سالم از نظر خلقت همیشه باسد درحال انقلاب وجوشش وزایش باشد
وجامعه انسانی نیز این حالت ووضعیّت را درخود ذخیره ودر بازتابها وبرخوردها ورفتار
وکردارها باید نشان دهد زیرا کمالو رشد او درسایۀ انقلاب وشیوه های انقلابی است
وانقلاب ودگرگونی از مقتضیات طبیعت عالم ماده و لازمه جوهره او است و انسان دست
نخورده وسالم انسانی است که هماهنگ با طبیعت درحال عوض شدن و نو شدن وتحوّل عمیق
بوده وهرروز وضعیّت جدید و نوی را درسایۀ مقرّرات الهی به دست آورده و مرحله به
مرحله به عالم بی نهایت و کمال مطلق نزدیک گردد.حضرت امام (قدس سرّه)اعتقادشان این
است که دنیای اسلام خصوصا و بشیرّت مظلوم عموما دراثراینکهاز طبیعت خدادادی خویش
تهی گردیده تو درمسیر دیگری که برخلاف طبیعت وفطرت آنها است قرار گرفته اند وازمرکزیّت
و مبدأ خویش جدا شده اند ،درنتیجه اینهمه گرفتاریها و بدبختی ها دامنگیرشان شده
است.برای اینکه زندگی سالم و طبیعی برای انسان فقط و فقط درسایۀ حاکمیّت احکام
الهی امکان پذیراست و اگر حاکمیّت دین درکار نباشد و مردم بدون تعلّق ووابستگی به
ارزشهای دینی به حیاتشان ادامه دهند،زیان وخسارتهای آن دامن همگان را
دربرخواهدگرفت و زندگی برای همگان ضنک[1]خواهد
شد زیرا که امکانیّات انسان درزوایای مختلف فقط با حاکمیّت دینی و الهی ،زمینۀ
ظهور و بروزرا پیدا مینمایند و راحتی جسم و روان آدمی منحصرا درظل حکومت حقّه
الهیّه به دست می آید(ألا بذکرالله تطمئن القلوب)[2]
فقط با یاد خدا دلها ی انسانها آرامش میپذیرندو بدون یاد خدا اطمینان و
آرامش،مفهوم و معنی درستی نخواهد داشت.این جمله یک موضوع اتفاقی و تلقینی و تعبّدی
محض نیست،بلکه ارشاد بیک حقیقت واقعی و خدادادی است چون ساختمان آفرینش انسان این
چنین است وانسان اینگونه خلق شده است.انقلاب اسلامی تنها یک حرکت و دگرگونی
درظواهر زندگی و صورت بیرونی ارتباط انسانها نیست و تنها جایگزین کردن یک سیستم
درجای سیستم دیگری نمیباشد وتنها عوض شدن افراد حاکم وتصمیم گیر درنظام نمی باشد
،بلکه عوض شدن همه جیزها و مسایل حاکم که قبل از تحقق انقلاب بارز و آشکار بود و
جایگزینی ارزشهای والای انسانی و الهی درابعاد مختلف زندگی است و لذا دارای اهمیّت
بالا است و هیچ چیز  نمی تواند با آن
برابری کند و یا با آن درمیدان تزاحم،قابل رقابت باشد.و برای همین تحلیل است کهدر
راه انقلا ب اسلامی،ازهمه چیز می شود گذشت و برای تحقق آن فدا کرد؛و قربانی داد
امّا برای هیچ چیزی ولواینکه خیلی هم مهم و ارزشمند باشد،نمی توان از انقلاب
اسلامی کوتاه آمد،و از آن صرف نظر کرد و انقلاب اسلامی خودش عین ارزش بوده و با
هیچ ارزش دیگری قابل مقایسه و ارزیابی نمی باشد وهرچیزی درمیدان مقایسه با اصل
انقلاب اسلامی ،فرعی و جنبی بودن خودش را بازگو می نماید این معنا آن قدر واضح و
آشکار است که هیچ گونه نیازی به استدلال و اقامه برهان ندارد و مقتضای متون اسلامی
و قانون اهم و مهم همیناست.ولذا اهمیّت انقلاب اسلامی همیشه مذّنظر مقام معظّم
رهبری انقلاب اسلامی و بنیان گذا رجمهوری اسلامی قرار گرته و درهر فرصت مناسبی
،امّت اسلامی را متوجّه موضوع نموده و روی آن درمقاطع مختلف تکیه کرده است و کمتر
موردی بوده که باملّت صحبت کرده باشد امّا سخنی از انقلاب اسلامی و اهمیّت آن ته
میان نیاورده باشد و مردم را برای حفاظت از دست آوردهای آن دعوت تکرده باشد،و هرگز
موردی نبوده است که امام به تشریح زوایای مختلف آن نپرداخته باشد.گاهی سخن از
زمینه های به وجود آمدن انقلاب اسلامی به میان آورده است و گاهی ویژگیهای آن
رامورد بررسی و تحلیل قرار داده است و گاهی دست آوردها وثمرات و برکات آنرا
برشمرده و ملّت اسلام را به قدر دانی و پاسداری از حریم آنها خواند ه است .ولذا
برای بیشتر روشن شدن موضوع به سخنان حضرتشان درموارد مختلف اشاره می شود
؛علاقمندان می توانند تفصیل آن را درجای خود مشاهد نمایند.(شما میدانید که این
انقلاب بهترین انقلابها است وبزرگترین انقلابها بوده است از حیث محتوی محتوای این
انقلاب،اسلام و اخلاق اسلامی است و اخلاق انسانی وتربیت انسانها برموازین انسانیّت
بوده است .بنابراین است ه به واسطه این انقلاب متحوّل بشود یک انسانهایی که دررژیم
سابق هم به آن وضع بودند به یک انسانهائی که از صدر اسلام و دررکاب رسول
اکرم(ص)مشغول فداکاری یا ترویج احکام بودند بشوند).[3]

و درجای دیگری می فرماید:(ملّت ایران ،خواهران و برادران عزیز می دانند که
انقلاب عظیم ایران که درنوع خود کم نظیر یا بی نظیر است.از ارزشهای بزرگی برخوردار
است که بزرگترین آن مکتبی بودن و اسلامی بودن آن است،همان ارزشی که پیامبراین عالی
مقام درپی آن قیام نمودند.امید است که این انقلاب جرقه و بارقه ای الهی باشد که
انفجاری عظیم درتوده های زیر ستم ایجادنماید وبه طلوع فجر انقلاب مبارکحضرت بقیة
الله ارواحنا المقدمه الفداء منتهی شود).[4]باز
درموردی دیگر می فرمایند:(طبع یک انقلاب فداکاری است.لازمۀ یک انقلاب ،شهادت و
مهیّا بودن برای شهادت است قربانی شدن وقربانی دادن درراه انقلاب و پیروزی آن
اجتناب ناپذیر است به ویژه انقلابی که برای خدا است و برای دیدن او؛برای نجات
مستضعفان است و برای قطع امید جهانخواران و مستکبرین،مادرهر جمعه و درهرجماعت و
درهرمحفل اسلامی و درهر گردهمائی برای یاری الله درانتظار قربانی هستیم و درانتظار
شهادت؛قربانیبرای یک انقلاب بزرگ نشانۀ یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است)[5]
.حضرت امام معماراصلی انقلاب درهر محفل و مجتمعی که آمادگی برای شنیدن سخنان
امامشان داشتند وبرای بهره گیری از هدایتهای پیامبرگونه حضرت امام(قدّس سرّه)به
حضورش میرسیدند ،ایشان راجع به انقلاب اسلامی و اهمیّت آن مطالبی را گوشزد فرموده
و به وظایف خطیر آنان درباره انقلاب اسلامی تأکید میکردند وازجهات مختلف ذهنیّت
آنان را نسبت به اینکه درباره انقلاب بیاندیشند و تحوّلیکه دردنیای ظلمت امروز
درسایه انقلاب اسلامی به وجود آمده است و جهانیان رادرمقابل عظمت خودش متعجب و
متحیّر ساخته است ،قدرش را دانسته ودرحفظ و حراست آن بکوشند و از همه امکانات
دراین راستسا استفاده نمایند و محتوای بزرگ و بلند آن رابرای جهانیان تشنه معارف
حقه الهی تبیین وتشریح سازند و با هوشیاری و بیداری مواظب توطئه ها وشیطنتها
باشند،وبه همین جهت دراین رهنمود جاودانه که راه سعادت بشریّت را به صورت
(وصیتنامه سیاسی الهی )مشخص نموده است  ؛پس
از پیشگفتار اوّلین موضوع مهم را که دارای جایگاه بسیار رفیع وبلند است ونسبت به
تمام موضوعات و مسایل مطروحه بعدی واساس است عظمت و اهمیّت انقلاب را مطرح فرموده
ودراین باره چنین عنوان می نماید.

بسمالله الرحمن الرحیم

(اهمیّت انقلاب شکوهمند اسلامیکه دست آورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران
شهید جاوید آن و آسیب دیدگان عزیز،این شهیدان زنده است و مورد امید میلیونها
مسلمانان و مستضعفان جهان است،به قدری است که ارزیابی آن ازعهدۀ قلم و بیان والاتر
و برتر است،اینجانب روح الله موسوی خمینی که از کرم عظیم خداوند متعال با همۀ
خطایا مأیوس نیستم و زاد راه برخطرم همان دلبستگی یکرم کریم مطلق است به عنوان یک
نفرطلبۀ حقیر که همچون دیگر برادران ایمانی امید به این انقلاب و بقاء دست آوردهای
آن و به ثمر رسیدن هرجه بیشتر آن دارم به عنوان وصیت به نسل حاضر و نسلهای
عزیزآینده مطالبی هرچند تکراری عرض مینمایم و ازخداوند بخشاینده میخواهم که خلوص
نیّت دراین تدکرات عنایت فرماید.

1ـ ما میدانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهان خواران و ستمگران را از ایران
بزرگ کوتاه کرد با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید.اگر نبود دست توانای خداوند
امکان نداشت یک جمعیّت سی و شش میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی خصوص
دراین صد سال اخیر و با آن تفرقه افکنی های بی حصاب قلم داران و زبان مردان
درمطبوعات و سخنرانیها و مجالس و محافل ضد اسلامی و ضد ملّی به صورت ملیّت و آن
همه شعرها و بذله گوئیها و آن هممه مراکز عیاشی و فحشاء و قمار و مسرکات و موادّ
مخدّره که همه و همه برای کشیدن نسل جوان فعّال که باید درراه پیشرفت وتعالی و
ترقّی میهن عزیز خود فعّالیّت نمایند به فساد و بی تفاوتی درپیش آمدهای خائنانه که
به دست شاه فاسد و پدر بی فرهنگش و دولتها و مجالس فرمایشی که ازطرف سفارتخانه های
قدرتمندان برملّت تحمیل می شد وازهمه بدتر وضع دانشگاهها و دبیرستانها ومراکز
آموزشی که مقدارت کشور به دست آنان سپرده می شد با به کار گرفتن معلّمان و استادان
غرب زده و یا شرق زدۀ صد درصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامی بلکه ملّی صحیح با نام
ملیّت و ملی گرایی گرتچه دربین آنان مردانی متعهد ودلسوز بودند لکن با اقلیّت فاحش
آنان و درتنگنا قراردادنشان کارمثبتی نمی توانستند انجام دهند و با این همه و
دههها مسایل دیگر از آن جمله بانزوا رو عزلت کشین روحانیان و با قدرت تبیلغات هب
انحراف فکری کشیدن بسیاری ازآنان،ممکن نبود این ملّت با این وضعیّت یک پارچه قیام
کنند و درسرتاسرکشور را ایدۀ واحد و فریاد اله اکبروفداکاریهای حیرت آور ومعجزه
آسا تمام قدرتهای داخل و خارج را کنارزده وخود مقدرات کشور با به دست
گیرد.بنابراین شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران ازهمه انقلابها جداست،هم
درپیدایش وهم درکیفیّت مبارزه و هم درتنگیزه انقلاب وقیام وتردید نیست ه این یک
تحفۀ الهی و هدیۀ غیبی بوده که ازجانب خداوند منّان براین ملّت مظلوم غارت زده
عنایت شده است.).آری این انقلاب درتمام مراحل با دیگر انقلابات دنیا متفاوت
است.کدام انقلاب است که از اوّل انگیزه و هدفی جز احیاء ارزشهای الهی و حاکمیّت
احکام الله و امامت مستضعفان و صالحان نو متقیان نداشته باشد؟و تمودار این انگیزه
و تبلور آن همان شعارها و ایثارها و فداکاریها و شهادت طلبیها است.هرانسان منصفی
با کمترین دقّت این معنا را به خوبی درمی یابدو اثرات عینی وملموس آن را مشاهد
میکند.تکدام انقلاب است که اینهمه مردم از هرقشر و گروهی و بدون کوچکترین داعیه و
تظاهری به صروت سیل خروشانی و با وحدت بی نظیر درمقابل دشمنان خدا بایستند و برای
احساس وظیفه و تکلیف الهی پشت سررهبری قرار گرفته واز اصول و آرمانهای امامشان
دفاع و حمایت نمایند؟و نبود ایمان خالص مردم وباورشان به قدرت مطلقه الهی و اگ
رنبود باورآنان به حیات پس ا زمرگ و اگ رکشته شدن درراه آرمانهای مقدس الهی را
حیات جاودانه و (عند ربّهم یرزقون)نمیدانستند،بدون تردید اینگونه پیروزی نصیب آنان
نمیگشت و چنین انقلابی صورت نمی پذیرفت.این انقلابی که از15خرداد سال 1342با رهبری
حضر ت امام (قدس سرّه)وهدایت و روشنگری روحانیون پیرو راستین حضرت امام و فداکاری
مردم تحقق پیدا کرد و پس از آن مدتی به علل گوناگونی این حرکت کند گشت و شرایط
رهائی برای امت اسلام فراهم نشد ولی درباطن به صورت ریشه ای امام است.با توجّه به
زمینه هاغی خدادادی که دراکثریّت قاطع مردم بود و همه ازوضعیت نابسمان حاکمیّت رنج
برده و ناراحت بودند و اعتقاد به اسلام و ارزشهای الهی درعمق جانشان بود.به تربیت
نسل انقلاب پرداختند ونهال بلند انقلاب اسلامی و نهضت مقدّس خدایی را کاشتند و به
تدریج رشد دادند و در22بهمن سال 1357به ثمر رساندند وانقلابی را که درطول تاریخ با
هیچ انقلابی جز انقلاب مقدس پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله قابل مقایسه و
ارزیابی نبوده و با تحلیلهای معمولی و رایج انقلابات جهانی قابل تحلیل نمی باشد،به
وجود آوردند ومنشأ بروز وظهور حرکتهای دیگری درسراسرجهان شدند که بدون شک قبل از
وقوع این حادثه عظیم الهی و به تعیین حضرت امام (قدس سرّه)معجزه خداوندی و تحفۀ
الهی و هدیّه غیبی است که ازجانب خداوند منان براین ملّت مظلوم و غارت زده عنایت
شده است انقلابی است سکعدرعناصرمحوری زیر با همه انقلابات دنبا متفاوت است:

الف ـ مکتبی بودن و الهی بودن انقلاب

اوّلین مشخصه این انقلاب مکتبی بودن والهی بودن آن است و از اوّل درتمام زوایا
روی اصول مکتب اسلام و مقرّرات دین خداوند تکیه داشت و رهبری و مردم به صرت یکدل
ویکنواخت ازاسلام ومعیارهای اسلامی سخن میگفتند وذرّه ای از آن حاضر نبودند کوتاه
بیایند واز مواضع عدول کنند.

ب ـ رهبری الهی

دوِّمین مشخصه آن رهبری الهی و پیامبر گونه امام امت اسلام (قدس سره)بد که
باتوجّه به شرایط خاصّ فکری و خصایل بالا و والیای انسانی و الهی که مقام ولایت
دارا بودند و از قاطعیت و عمل معرفت وشناخت مجتهدانه نسبت به اسلام و مکتب الهی
داشتند و دارای محبوبیّت و مقبولیّت درحدّ مقدس ترین چهره های عالم درقلوب
مسلمانان عالم و محرومان تاریخ بودن و زمان و مکان وجریانات گوناگون داخلی و خارجی
را به خوبی و بادقّت ارزیابی فرمده بودند 
ودهها و صدها خصوصیّت عالی که درایشان به نحو کامل وجود داشت و آنچه خوبان
عالم به صورت مجموعه داشتند او به تنهائی داشت و بیشتر هم داشت؛طبعا توانست حرکت
عظیمی را درتاریخ معاصر به وجود آورد که حیرتوتعجب زراندودان عالم رابرانگیزد و
آنان را درموضع انفعال قرار داده و اصول اسلامی را به صورت تهاجم بعد از انزواء
برای جهانیان عرضه نماید.

ج ـ مردم خدا دوست ومقاوم

سوّمین مشخصه انقلاب اسلامی مردم و خصوصیاتی است که دراین مردم خدا دوست
ومقاوم و آگاه وجود دارد کدام انقلاب است درعالم که این نوع مردم و با این وضعیت و
گسترگی درتمام شئون و درراه به ثمر رسیدن آن ازهمه چیزشان گذشت نموده و ایثارگرانه
عزیزانشان را قربانی کنند و با هوشیاری کامل همه نوع توطئه ها را خنثی سازند و
ریشه های شیطنت و خیانت را بخشکانند و درمقابل همه دوست داران دنیا و تجاوزات
متجاوزین بایستد وازغیرخدا نهراسند وجز برای پیاده شدن احکام خداوند و آزادی واقعی
انسانها برای چیز دیگری نیاندیشند وباکمال شهامت درمقابل قدرتهای بزرگ جهانی که در
مقابل دینشان ایستاده اند و نمی خواهند دین خدا درزمین حاکم وجاری گردد و نمی
خواهند مردم درسایۀ احکام الله آزدانه و بدون اسارت و بردگی زندگی نمایندو بلکه
میخواهند برتمام مقدّرات سیاسی و مالی و اقتصادی آنان مسلّط و برسرنوشت انان چیزه
گردند و ذخایرشان را ظالمانه مورد غارت وچپاولگری قرار دهند،مانند بنیان مرصوص و
استوار ایستادگی کرده و باکمال صراحت و جرأت درتحقیر و برخورد تهاجمی با آنان از
همه نوع امکانات بهره برداری نمایند.این نوع فداکاری و آمادگی برای مبارزه با
قدرتهای بزرگ جهانی و مستکبران جهان که مردم بزرگ ما دراین عصر از خود نشان دادند
و درمیدانهای مختلف صلاحیّت و توان غیرقابل توصیف و حیرات انگیزی را به مرحله بروز
و ظهور اوردندبرکسی پوشیده نیست وبه صورت تاریخ هم نمی باشد.آیا حضورشان درصحنه
های گوناگون سیاسی و نظامی بالخصوص دوران هشت ساله جنگ نابرابر و ظالمانه برکسی
پوشیده و پنهان است؟آیا مادرانی  نبودن که
لباس رزم برتو فرزندان نوجواتن و جوانشان میپوشاندند و برای شهادت درراه خدا
اعزامشان می نمودند؟آیا فرزندان این ملّت نبودند که وقتی به زیارت امام امّت اسلام
(قدس سره )مشرّف می شدند با هزاران شوق و امید و بایک دنیا صفا و روشنایی دل و
نورانیّت دل ونورانیّت قلب چیزی  که
ازامام(رضوان الله علیه)می خواستند دعا برای شهادتشان بود؟آیا این ملّت و فرزندان
این ملّت نبودند که درمیدان شهادت مسابقه می دادن وبرای عبور از میدانهای مین
گذاری شده ازناحیّ دشمن،از همدیگر سبقت میگرفتند؟و آیا زنان قهرمان و شجاع این
مردم و ملّت نبود و نیست که دوشادوش مردان درتمام صحنه ها حضور داشته و باقدرت
وکرامت بی نظیر یاد فاطمه (ع) و زینب(ع)را زنده کرده اند و الگوئی برای زنان دنیا
به این زیبائی و شرافت ارائه نمودند؟و اکنون نیزدراین عصر قلب حقایق وارزشها،با
فرهنگ عفن غربی به مبارزه برخاسته وعملا نشان دادند که می توانند فرهنگی نو و جدید
ار دردنیای کنونی با تکیه برارزشهای الهی و انسانی عرضه کنند و دنیای تازه ای را
به روی جهانیان و زنان مظلوم عصر انحطاط ارزشهای اخلاقی و عصر هجوم فرهنگ مبتذل
غرب و سرمایه داری نشان دهند و با شیوۀ نوی زندگی ارزشمندی را آغازنمایند که هم
کرامت اسانی را باشند وهم از آلودگیها وفساد رهائی یابند؛هم بنوانند ازعرضه خدمات
اجتماعی بهره مند گردند وهم ازکیان شرافت و حرمت خودشان حراست نمایند.

 



[1]
ـ اشاره است به آیه کریمه (ومن اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا)سورۀ طه.

/

چگونه مشکلات مدیریّت آسان می شود؟

مدیریت اسلامی

قسمت هیجدهم

شرح صدر 

حجّة الاسلام و المسلمین محمّدی ری شهری

چگونه مشکلات مدیریّت آسان می شود؟

بحث دربارۀ عوامل آسان شدن مشکلت مدیریّت ا زنظر قرآن مو حدیث بود،درمقالۀ
هفدهم نخستین عاملرا توضیح دادم و اینک دوّمین عامل.

ب:نش تقوا درآسان کردن مشکلات مدیریّتی !

حتما خیلی ها ازشنیدن این حمله فوق العاده شگفت زده می شوند،که چه رابطه ای
میان تقوا و حلّ معضلات مدیریّت است؟و آیا اینگونه تحلیلها تحمیل یک نظیّه برقرآن
نیست؟ لذا لازم است ابتدا به اختصار نمونه ای از آیات و احادیثی که نقش تقوا را
درآسان کردن سختیها بیان کرده اندذ ذکر کنیم و بعدتوضیح دهیم که تقوا چگونه می
تواند مشکلات را آسان نماید. قرآن کریم تصریح فرموده که :(و من یبّق الله یجعل له
من امره یُسرا).[1]
کسی که تقوا پیشه کند خاوند سختیهایی که برای او پیش می آید را آسان می نماید.
یعنی یکی از آثارتقوا درزندگی انسان،آسان کردن شدائد و مشکلات است و هرکاری که
توأم با تقوا با شد برکارگردان سهل و آسان می گردد. امام علی علیه السّلام دراین
زمینه می فرماید: (فمن أخذ بالتقوی عزبت عنه الشّدائد بعد دنّوها ، و احلولت له
الأمور بعد مرارتها وانفرجت عنه الأمواج بعد ترکمها وأسلهت له الصعاب بعد
إنصابها).[2]
هرکس که چنگ به دامن تقوار زند سختیها و شدائد بعد از آنکه به او نزدیک شده اند
ازاو دورمیشوند و کارها که برذائقه او تلخ آمده اند برایش شیرین می گردند و موجهای
متراکم که میخواهند او را به کام بکشند از او کنار می روند و امو رمشقّت آفرین
براو آسان می گردند.قرآن کریم درآیه ای دیگر میفرماید: (و من یتق الله یجعل له
مخرجا.)[3]
هرکس تقوا پیشه کند خداوند برای خارج شدن او ازسختیها راهی بازمی کند. و
امیرالمؤمنین علیه السّلام درتوضیح این آیه کریمه میفرماید: (من اتقی الله سبحانه
جعل له من کل همّ،فرجا و من کل ضیق مخرجا).[4]
کسی که تقوا پیشه کند خداوند برای او ازهرغم گشایشی و ازهرتنگنا،راه خروجی قرار
خواهد داد. اکنون باید دید مقصودازآسان شدن سختیها،شیرین شدن تلخیها،زایل شدن غمها
و باز شدن تنگناها به وسیلۀ تقوا چیست؟و چگونه تقوا می تواند این نقش مهم را
درزندگی فردی و اجتماعی انسان و در حلّ معضلات مدیریّت ورهبری ایفا نماید؟آیا
مقصود اینست که به وسیلۀ تقوا حوادث تلخ و سخت تغییر ماهیّت می دهند؟مثلا درزندگی
فردی ،تقوا موجب می شود که فرزند مردۀ انسان زنده گردد؟و یا درزندگی اجتماعی،تقوا
سبب می شود که رقابتهای دشمنان برداشته شود،بدبینی های دوستان تبدیل به خوش بینی
گردد،جنگ تبدیل به صلح گرددو…؟ قطعا پاسخ منفی است،بلکههمانطورکه قبلا درتوضیح
جملۀ (یسّرلی امری) گذشت ،مقصود این است که تقوا سب می شود که حوادث سخت نسبت به
متّقی آسان گردد.[5]
دراین تعبیرهای دقیق وزیبای امام مجدّدا دقّت کنید: (عزیت عنه الشّدائد بعد
دنوّها). یعنی شدائد و مشکلات به اهل تقوا نزدیک می شود،ولی او را لمس نمی کند
،درعین اینکه مشکلات نزدیک متّقی است از او دوراست! (و احلولت له الامور بعد
شدائدها). امو رپس از سختی و تلخی برای فرد با تقوا شیرین می گردد. این تعبیرات و
امثال آن درکلام امام دررابطه با تبیین نقش تقوا د رآسان کردن مشکلات همه نشان
دهندۀ آن است که آسان شدن تلخیها برای اهل تقوا نسبی است،به این معنا که تقوا وقتی
ضمیمۀ جان شد به انسان توان می دهد که درسایۀ آن اموری که برای دیگران توانفرسا
است،برای او آسان می گردد و حوادثی که برای دیگران تلخ است درکام او شیرین می شود.

ج: توکّل و نقش آن درمدیریّت

ازنظر اسلام توکّل به خدا درحلّ معضلات مدیریّتی نقشی اصولی دارد و تجربه نیز
این نظر را تأیید می کند.درمعنای توکّل و آثار فردی و اجتماعی آن،ازجمله نقش آن
درمدیریت و رهبری سخن بسیار است،برای رعایت اختصار تنها به ذکر دو روایت یکی
درمعنای توکّل و دیگری دربارۀ نقش آن در آسان کردن مشکلات اکتفا میکنیم.

توکّل چیست؟

این سئوال را پیغمبراسلام صلّی الله علیه و آله ازجبرئیل کرد،و اودرپاسخ گفت:
(العلم بأنّ المخلوق لایضرّولاینفع ولا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق
،فإذا کان العبد کذلک لم یعمل لأحد سوی الله ،ولم یرجُ و لم یخف سوی الله ،ولم
یطمع فی  أحدسوی الله،فهذا هو التّوکل).
توکّل عبارت است ازباو رکردن این معنا که مخلوق (به طور مستقل )نه می تواند زیان
آور باشد ونه سود آور،نه می تواند چیزی بدهد و نه می تواند چیزی را منع کند.و به
کار بردن نومیدی از خلق،وقتی انسان به این باور نرسد و تنها امیدش درزندگی خدا
باشد،برای کسی جزخدا عمل نمی کند،امیدی جزبه خدا ندارد،واز کسی جز خدا نمیترسد و
درجز خدا طمع نمی بندد،این همان توکّل است. اگر کسی به این مرتبۀ از ایمان و
اعتقاد به خدا ونقش او درزندگی برسد نه تنها مشکلات مدیریّتی بلکه همۀ سختیها
براوآسانن می گردد،امام علی علیه السّلام تصریح می کندکه :(من توکّل علی الله ذلت
له الصحاب و تسهّلت علیه الأسباب).[6]
کسی که توکّل بر خدا کند ناهمواریها و سختیها براو هموار،و دست یابی به ابزار
وامکانات رسیدن به هدف،برای او آسان می گردد.

د:تکلیف الهی و امدادهای غیبی

یکی دیگراز اموری که ازنظرروایات اسلامی موج بمیشود دشواریها برانسان آسان
گردد تکلیف الهی است ،اگر خداوند باری را بر دوش انسان گذاشت،توان بردن آنرا نیز
عنایت می کند،امام علی علیه السّلام در این زمینه میفرماید:(انّ لکم عند کلّ طاعة
عونا من الله).[7]
تحقیقا درانجام هرتکلیف ازتکالیف الهی از جانب خداوند به شما کمک می رسد. بنابراین
پذیرفتن مدیریّت درهر سطحی اگر برمبنای اطاعت خدا و انجام تکلیف باشد،خداوند
درسختیها به مدیر،یاری می رساند و با امدادهای غیبی مشکلات کاربرانسان هموار
میگردد،و اگ ربراین مبنا نباشد خداوند او را به توان خود وا میگذارد. براین اساس
درورایات اسلامی تأکید شده است که به مصلحت شما نیست دنبال ریاست بروید، بگذارید  ریاست دنبال شما بیاید تا از امدادهای غیبی
برخوردار باشید. شخصی به نام عبدالرّحمن بن سمُره می گوید که پیامبر اسلام به من
گفت: (لاتسأل الأمارة فانّک إن اعطینها عن مسألة وُکلت إلیها وإن أعطینها عن غیر
مسألة اعنت علیها ).[8]
ریاست و فرمانروائی مخواه،زیرا اگر با درخواست خود به آن نائل شوی ،به آن واگذار
خواهی شد واگر بدون درخواست به تو داده شود امدادهای الهی تورا یاری خواهد کرد.

به همین دلیل اولیاء خدا وبزرگان دین تاتکلیف الهی نباشد زیر بارهیچ نوع ریاست
ومسئولیّتی نمی روند.نقل است که وقتی فرشتگان ا زجانب خداوند برای لقمان حکیم
،پیشنهاد نمایندگی خدا وحکومت میان مردم را آوردند،ازآنها پرسید کهآیا این یک
تکلیف است و یا یک پیشنهاد؟ پاسخ دادند صرفا یک پیشنهاد است.لقمان گفت:نمی
پذیرم!ودرتوضیح این پاسخ فرمود: (إن خیِّرنی ربی قبلت العافیة ولم اقبل البلاء و
إن عزم علیّ فسمعا وطاعة فإنّی اعلم أنه إن فعل بی ذلک أعاننی و عصمنی ) .[9]

اگر درانتخاب مخیّرباشم ،عاقبت را اختیار می کنم و بلا را نمی پذیرم!و اگر
تکلیف است،اطاعت میکنم زیرا میدانم که دراینصورت قطعا خداوند مرا کمک خواهد کردواز
لغزشها مصون خواهد داشت.

ه: مشکل گشائی دعا

دعا ودرخواست ازخداوند نیز،درکنارسایرعوامل یُسر،درزدودن مشکلات مدیریّت و
آسان نمودن نسبی امور،اثر قطعی دارد. درتفسیردرّالمنثور از امام علی علیه السّلام
روایت شده که پیامبراسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: (اکثر دعائی و دعاء
الأنبیاء قبلی بعرفة… اللّهم اشرح لی صدری و یسّرلی امری ،وأعوذبک من وسواس
الصدور و تشتّت الأمور).[10]
بیشترین دعای من و دعای انبیاء پیش ا زمن درعرفه این بود که :…خدایا بهمن شرح
صدربده و کارم آسان کن وبه تو پناه می برم ا زوسوسه های درون و پرکندگی امور.وقتی
ملاحظه میکنیم که نخستین درخواستهای خضرت مخوسی از خدا پس از مأموریت یافتن برای
رهبری،شرح صدروآسانی امر رهبری و مدیریّت است،ووقتی میبینم بیشترین دعای همۀ
پیامبران ازآدم تاخاتم درحسّاسترین اوقاتی که امید اجلابت هست.تکرار همین خواسته
است،بهاین نتیجه میرسیم که دعا یکی از مؤثرترین عواملی است که به مدیران جامعه
اسلامی ،توان مدیریّت وبرخورد با مشکلات ناشی از این مسئولیت ار میدهد،و مدیران
جوامع اسلامی برای اینکه بهتر و آسانتر مدیریّت کنند. درکنار سایر اقدامات
ضروری  ،نیاز مبرم به دعا ونیایش
دارند.بنابراین درمجموع، عوامل آسان شدن امر مدیریّت درپنج عنوان خلاصه می شود،این
عناوین عبارتند از : بکارگیری همۀ توان،تقوا،توکّل، تکلیف و دعا. و دریک جمع بندی
کلّی می توان گفت آنچه موجب شرح صدراست ،عامل آسانی امر مدیریّت نیز هست ،و شاید
قرار گرفتن جملۀ (یسر لی امری) درسورۀ طه ، و جملۀ (ووضعنا عنک وزرک) درسورۀ
انشراح اشاره به همین نکته باشد.

3ـ قابل فهم بودن سخن

حضرت موسی علیه السّلام برشرح صدر و آسانی نسبی امر رسالت و امامت،برای اینکه
بتواد به خوبی عهده دار مدیریّت قوم خود شود،تقاضای دیگری از خداوند متعال داشت و
آن اینکه سخنش برای عموم مردم قابل فهم باشد،متن درخواست او این است:(و اخلُق
عُقدةُ من لسانی یفقهوا قولی ).[11]
و گره از زبانم باز کن تاسخنم را بفهمند. از این تقاضا دو تکته معلوم میشود:

نکتۀ اوّل اینکه تحضرت موسی علیه السّلام ازفصاحت لازم برخوردار نبود،حال منشأ
این امر چه بود،آیا او طبیعتا زبانی گویا نداشت ،و یا سوختگی زبانش درکودکی [12]
موجب گره دار شدن سخنش شده بود؟ مسأله مهمی نیست.نکتۀ دوّم اینکه قابل فهم بودن
سخن برای عامۀ مردم،یکی از شرایط مدیریّت و امامت و رهبری است،و کسی می تواند
مدیری موفّق باشد که علاوه بر شرایط دیگر،دارای زبانی توانا و بیانی گویا ورسا
باشد.هرچه دائره مدیریت و رهبری گسترده تر باشد،نیاز مدیر به گویاتر بودن زبان و
رساتر بودن سخن بیشتر است و لذا امیرالمؤمنین علی عله السّلام دربارۀ شرایط کسی که
دربالاترین سطوح مدیریّت جامعه  قرار دارد و
امامت امّت به عهدۀ اوست میفرماید: (یحتاج الأمام الی قلب عقول،ولسان فوول،وجنان
علی اقامة الح قصول).[13]
امام نیازمند به ذهنی فعّال و درّاک و زبانی بسیار توانا درسخنوری و دلی پر جرأت و
گستاخ دراقامۀ حق است. همۀ کسانی که خداوند آنها را برای امامت و رهبریجامعه برگزیده
،از نعمت زبانی گویا و بیانی رسا وشیوابر خوردار،بلکه درفنّ سخنوری سرآمدمردم
معاصر خود بوده اند،امام علی علیه السّلام دربارۀ توانمندی خود و خاندان رسالت
درفنّ سخنوری میفرماید: (و انّا لأمراء الکلام ، وفینا تنشّبت عروقه ،و علینا
تهدلت غصوته).[14]
ما فرماندهان سخن هستیم،ریشه های سخن درما فرورفته و شاخه هایش برما گسترده شده.

4ـ معاون شایسته

یکی از رازهای موفّقیّت مدیر،داشتن معاون وهمکاران ویاران توانا و شایسته
است،مدیر هرچه توانمند و باتدبیر باشد،اگرهمکاران شایسته ای نداشته باشد کارآئی
چندانی ندارد و به اهداف خهود نمی تواند برسد.آخرین تقاضای حضرت موسی عله السّلام
از خداوند متعال جهت تصدّی مدیریّت و رهبری قوم خود،یار وهمکار شایسته است ،متن
تقاضای موسی این است:(و اجعل لی وزیرا من اهلی ،هارون اخی اشدد به أزری واشرکه فی
أمری).[15]و
وزیری از خاندانم برایم معیّن کن ،برادرم هارون را به وسیۀ او پشتم را محکم نما و
او را درکار من شریک گردان. چهارمین تقاضای موسی علیه السّلام این بود که خداوند
برادرش هارون را وزیر او قرار دهد.(وزیر)ازریشۀ (وزر) به معنای بارسنگین است و از
آنجا که وزراء بار سنگین امانت حقوق مردم را بردوش دارند،این نام برآنها گذارده
شده است،کلمۀ وزیر درلغت به معنای معاون نیزاستعمال می شود. حضرت  موسی علیه السّلام برای معاونت خود برادرش
هارون را به عنوان وزیر به خدا پیشنهاد می کند ،دراین پیشنهاد دو تکته قابل توجّه
است: نکتۀ اوّل اینکه هارون شایسته ترین فرد برای معاونت موسی بود،او سه سال از
موسی بزرگتر،دارای قامتی بلند و رسا وزبانی توانا وا زدرک و هوشی سرشار برخوردار
بود،شناختی که موسی از توانائیهای جسمی و روحی هارون داشت موجب شد که او را به
عنوان معاون به خدا پیشنهاد نماید،نه صرفا برادر بودن او،زیرا درمکتب انبیاء،ملاک
برای احرازموقعیّتهای اجتماعی شایستگی است،نه پیوند خانوادگی و لذا وقتی حضرت
ابراهیم علیه السّلام برای فرزندان خود تپیشنهاد امامت و رهبری به خداوند
میدهتد،پیشنهاد او رد می شود وپاسخ (لاینالُ عهدی الظالمین)می شنود،ولی دراین مورد
خداوند پیشنهاد موسی را پذیرفت. نکتۀ دوّم اینکه معاون وهمکارشایسته اگر پیوند
خانوادگی با مدیرداشته باشد درپیشبرد اهداف مدیریّت مؤثر است،زیرا پیوند روحانی و
جسمانی دو همکار، هماهنگی بیشتری درتصمیم گیریها و برخورد با موانع و مشکللات و
طبعا درپیشبرد کاره اایجاد خواهد کرد.

هدف درمدیریّت اسلامی

حضرت موسی علیه السّلام برای اینکه بتواند مدیریّت الهی جامعۀ خود را به عهده
گیرد از خداوند خواست که اوّلا بهاو شرح صدر دهد،ثانیا این امر سنگین وسخت را به
طور نسبی براو آسان کند،ثالثا زبان و بیان او را رسا نماید و رابعا فردی شایسته را
به سمت معاونت او منصوب نماید.و درپایان دربارۀ فلسفۀ درخواستهای خود خطاب به خدا
چنین می گوید:(کی نسبّحک کثیرا و نذکرک کثیرا انّک کنت بنا بصیرا).[16]
تا تو ار بسیارتسبیح کنیم و تو را بسیار یاد نمایئم ، که تو همیشه ا زحال ما آگاه
بوده ای . خداوند با همۀ تقاضای موسی با این جمله موافقت کرد: (قال قد اونیت سؤلک
یا موسی).[17]
فرمود: آنچه خواستی به تو داده شد،ای موسی! و بدین ترتیب حضرت موسی علیه السّلام
کارخود را شروع کرد.بنابراین فلسفۀ مدیریّت اسلامی یاد خدا به صورت گسترده است و
دراین رابطه دو نکته باید مورد توجّه قرارگیرد:نکتۀ اول اینکه مقصود از یاد خدا که
فلسفه مدیریّت اسلامی است ذکر با زبان نیست بلکه پیاده شدن حقیقت ذکر به صورت
گسترده و فراگیر درجامعه است،قطعا منظور حضرت موسی علیه السّلام این نبود که خدایا
اینهمه ابزار و امکانات برای مدیریّت و رهبری میخواهم تا خود وبرادرم هارون بنشینم
ومرتب ذکر بگوئیم و بازبان ترا تسبیح وتقدیس کنیم،یا د خدا به این معنا نیازی به
مقدّمات مدیریّت ورهبری ندارد ،هدف او تحقّ قدادن حقیقت ذکرو تسبیح خدا درجامعۀ
آلوده آن زمان و تلاش برای تکامل مادّی ومعنوی مردم معاصر خود بود.نکته دوّم اینکه
تنها مدیری می تواند ارزشهای الهی و یاد خدا را درمحیط مدیریّت خود تحقّقعینی دهد
که هرچند به صورت نسبی واجد ویژگیهایی باشد که موسی ازخداوند خواست یعنی دارای شرح
صدر،زبانی گویا،توان لازم برای برخورد با مشکلات و یار و همکاری شایسته باشد،هرچه
صحنۀ مدیریّت گسترده تر،نیازمدیر به این ویژگینها افزونتر است.ولذا پیغمبر اسلام
صلّی الله علیه و آله با آنهمه عظمت و بزرگی نیاز خود را به این خصلتها پنهان نمی
کند  دقیقا همان درخواستهای حضرت موسی علیه
السّلام را تکرارمینماید:السماء بنت عُمیس روایت کرده که رسولخدا صلّی الله علیه و
آله را دیدم که درمقابل کوه ثبیر ایستاده بود ومیفرمود:(…اللهم انی اسألک بما
سألک أخی موسی:آن تشرح لی صدری و أن تیسّرلی امری و أن نحل ّعقده من لسانی یفقهوا
قولی واجع لی وزیرا من اهلی علیا أخی اشدد به أزری و أشرکه فی امری کی نسبّحک
کثیرا و ندکرک کثیرا إنک کنت بنا بصیرا).[18]خدایا
از تو آن میخواهم که برادرم موسی خواست،که مرا شرح صدردهی،و کارم آسان سازی ،وگره
اززبانم بگشائی تا سخنم را بفهمند،وازخاندانم برادرم علی را وزیرم سازی ، وپشتم را
هبوسیلۀ او محکم کنی،و او را درکارم شریک نمایی،تا تو را بسیار تسبیح کنیم وتو را
بسیا ریاد نمائیم که به ما بینا و آگاه بوده ای.به امید آن که مدیران جامعه اسلامی
ما ا زراهنمائیهای قرآن و رهنمودهای رهبران الهی بهره گیرند وجهت تحقّق دادن عینی
یاد خدا و اسلام ناب درجمهوری اسلامی،برای تحصیل صفاتی که مدیرشایسته نیازمند آن
است تلاش نمایند. پایان 13/1/69ـ رمضان 1410.

 



[1]
ـ سوره طلاق ـ آیه 4.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت نهم

وصیت نامۀ امام (قدس سرّه ) و اسم ممستأثر الهی  آیت الله تمحمدی گیلانی

*خلاصۀ نظرعارف کامل قاضی سعید قمی (ره)در صفات ذادیۀ خداوند متعال و ارجاع
آنها به سلب نقائض درشرح توحید صدوق(ره).

*نقل خلاصۀ بیان آن عارف،درکتاب اربعین:درذیل شرح (حدیث ثانی)انکار آن
مرحوم،عینیّت صفات را با ذات مقدسه و نسبت هذیان دادن به قائلین به (عینیّت)و
ودرذیل شرح (حدیث دوازدهم)روایات واردۀ در(عینیّت) را تأویل می کند و برمعانی
سلبیه حمل می کند!

*بیان حضرت امام قدس سره درجمع بینروایات ثافیۀ صفات و مثبته که نافیه برمقام
احدیّت و مثبته برمقام واحدیّت حمل میشود.

*ردّ امام قدس سره برقاضی علیه الرحمه که ایشان از تشبیه به تنزیه پناه بردند
ولی نفس این فرار خود ارتکاب تشبیه است و بیان آن.

حاصل رأی عارف کامل جناب قاضی سعید شریف قمی علیه الرحمه درشرح توحید صدوق
رضوان الله علیه راجع به صفات ذاتیۀ خداوند متعال این شد که صفات ذاتیۀ خداوند
متعال به سلب نقائض آنها ا زذات اقدس برمی گردد ،و انصاف خدایتعالی مثلا به علم و
قدرت یعنی عالم و قادر به معنی سلب جهل وعجزاست وخدا عالم و قادر است یعنی جاهل و
عاجزنیست وبا این توصیف،جهل وعجز که نقیض علم وقدرت اند از ذات اقدس باریتعالی
،سلب میشوند،و درحقیقت این توصیف،تنزیه حق سبحانه و تعالی از نقائص است نه توصیف
او مبه صفات ثبوتیه جنانکه نظر رائج اهل برهان است.انگیزۀ آن عارف ربانی دراتّخاذ
این رأی و عقیده آن هم با اصرار اکید،قرار از تشبیه صفات حضرت واجب تعالی به صفات
خلق است،و می پندارد که درصورت ثبوتی بودن این صفات ،مشابهت و مشارکت میان واجب
الوجود و ممکن الوجود لازم می آید،چنانکه درترجمۀ عبارتشان که به تلخیص گذشت
ملاحظه فرمودید.آن عارف معظّم همین نظر و رأی خویش را درکتاب شریفو نفیس
اربعین،مصرّانه،متکررا بیان کرده،و درتبین نظر خود لحن قاطعی را اتخاذ فرموده
کهحتّی ازتعریض و تجهیل به مخالفین این نظر و رأی احتراز نجسته است،که ترجمۀ نمونه
ای از آن نگاشته می شود.آن جناب درضمن شرح حدیث ثانی تخت عنوان:(تحقیق  عرفانی )چنین می گوید: (اما

عینیّت صفات کمالیّه با ذات:صفات، یا وجودیّه هستند،یا سلبیّه ،درصورتیکه صفات
سلبیه اند مطلوب ما ثابت است و با اعتراف به سلبیّت صفات مضایقه و نزاعی دراطلاق
(عینیّت)نداریم زیرا با اعتراف به سلبی بودن صفات،معنی عینیّت این می شود که هیچیک
از این صفات (جز ذات بسیطۀ احدیّه ) ثبوت و وجود ندارند و امّا اگرصفات مفروضه،
ثبوتی ووجودی باشند،محذورات:(مشابهت و مشارکت)با زوائدی عودت می نمایندزیرا امتناع
اتّخاددو موجود و دو مفهوم از اموری است که عقل وارسته از اوهام بدان گواه است و
ایضا بدیهی اس که موصوف ،بر وصف تقدّم دارد،زیرا وجود شیءفی نفسه متقدّم بروجو د
آن برای غیریا وجود غیر برای آن.پس با فرض تقدّم موصوف بروصف (که همین تقدم و
تأخّر حاکی ازاثنینیّت )تعبیر(عینیّت)هذیانی بیش نیست که هیچ فایده ای را دربر
ندارد،پس اینکه میگویند صفات کمالیّه اگر چه به حسب مفاهیم مغایر با ذات متعالیه
اند،ولی بحسب وجود عین ذات متعالیه اند کلامی است باطل، سوگند به جانم که این رأی
ونظرناشی از سوء فهم قوم به معنای (وجود و شی ء)است،وگرنه قول به اینکه این مفهوم
غیر آن مفهوم است و درعین حال با هم یگانه و متحد الوجودند قولی است متناقض که
براحراز و وارستگان از اوهام غلط انداز پوشیده نیست.و درشرح حدیث دوازدهم،پس از
پرداختن به تأیید نظر و رأی مزبور تحت عنوان:(اوهام و تنبیهات )اشکلی برخود ایراد
فرموده و گفته:شاید بگوئی: دراخبار مستضعفه از ائمه اطهار صلوات الله علیهم وارد
شده:(خدایتعالی همواره بوده و علم ذات او بوده درصورتیکه هیچ معلومی نبوه و سمع
ذاتش بوده ،وهیچ مبصری نبوده) و این مطلب ازآن بزرگواران به عبارات مختلف نقل شده
است،پس بین آنها چه آنها فرموده اند و بین آن چه که شما گفتید فرق بسیاری است و
ایضا برهانی که قوم برای اثبات:(کلّ مجرّد قائم بنفسه عالم بذاته) اقامه  کردند،در بار یتعالی جاری است زیرا واقعیت علم
همانا حصول شی ء مجرّد برای ذات مجرّد است به گونه ای کهازآن غایب نباشد،و
خدایتعالی ذاتش برای خود حاصل و از خود غایب نیست،مضافا به اینکه این مطلب نزد
ارباب ملل وعقلاء از قبیل اموری است که برآن انفاق دارند،و چگونه مثل شمائی با
چنین اجماع روشنی به مخالفت برخاسته اید که برخلاف سیرۀ صالح است! د رپاسخ این
اشکال هشدار می دهم که شما هنوزگرفتار زنجیر تقلید گذشتگان هستید،و توفیق هجرت به
مدینۀ علم مؤمنین را نیافته اید،برحذر باشید،برحذر باشیدذ که ازگرفتاران سنّت
(انّا وجدنا ئین) باشید که درکتاب الله تعالی از آن تحذیر شده،زیرا مبتلایان به
این سنّت نهایتا به ذارخسران شدید ساقط میگردند ،مگر آیۀ:(لایمسّه
الاالمطهرون)وکریمۀ :(و ما یؤمن اکثرهم باالله الاو هم مشرکون)را نشنیده ای ؟خدا
ما را از لغزش حفظ فرماید… این اخباری که به آنها اشاره شد،همانا دربیان مرتبۀ
که متأخّر از مرتبیۀ احدیّت است وارد شده و مرتبۀ واحدیّت را مرتبۀ آلهیّت نیز می
نامند که جامع همۀ اسماء و صفات و مدلول لفظ جلالة(الله )است.و وحدت(مرتبۀ
واحدیّت)وحدت جمعیّه لایزالیّه است،وحاصل آنکه آن چه که ازاسماء وصفات ،شریعت
مقدّسه به آن ناطق است و حکماء از آنها نام برده اند مرادشان همین مرتبۀ واحدیّت
است،ولی مختار من اسن است ه این روایات شریفه نیز درمرتبۀ احدیت وارد شده به این
تقریب که مراد از جملۀ :(العلم ذاته)یعنی ذات مقدّسۀ سبحان نیاز به علمی که عارض
او شود ندارد،یا به علمی که با ذات متّحد یا عیم او باشد به هر معنائی محتاج
نیست،بلکه ذات او قائم مقام همۀ صفات ذاتیه استوجز ذدات چیزی دیگرنیست وهمین است
مراد ما ازرجوع صفات ذاتیّۀ خداوند عزّوجلّ به سلوب که قبلا دربارۀ ۀآن تحقیق نمودیم…)
همانطورکه درصدر این مقاله گفتم:عمده باعث براتّخاذ این رأی و نظیر و تکلّف
درتأویل رووایات براین مسلک همانا فرار آن عارف عظیم القدر از تشابه بین صفات
خداوند متعال و بین صفات خلق است که به پندار آن عارف تشابه مستلزم ترکّب درذات
اقدس می شود و مآلا سر از احتیاج و امکان به درمی آورد،و ظاهرا لحن شدید وگزنده ای
که نسبت به مخالفین ابراز داشته و تعریض به اشراک و تصریح به جهل آنان داشته، از
برقغیرت توحید آن جناب نشأت گرفته است وجنانکه ملاحظه گردید،روایاتی را که درصفات
ذاتیه ازائمّۀ اطهارصلوات اله عیهم وارد شده بود و صریح درعینیت با ذات متعالیه
بوده به عنوان اشکال برنظر خویش ایراد کردند،ابتداء آنها ار برمقام واحدیّت حمل
نمودند،سپس به تکلّف اسف بار آنها را برمقام احدیّت حمل کردند و گفتند:مراد از
جملۀ (العملذاته)یعنی ذات مقدسۀ سبحان نیاز به علمی که عارض او شود ندارد و این
تهافت گوئی و تأویلی که تحمیل برعبارت حدیث است ازمثل جناب ایشان به هیچ وجه قابل
توجیه نیست، و اینک وقت آن رسیده که ترجمۀ کلام امام قدس سره با مراعات تلخیص
ازکتاب(مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة) دررفع اشتباه جناب قاضی علیه الرحمه
نقل شود. (وقتی که برآثاری ا زمعادن حکمت وگنجینه هغای معارف حقتعالی برمیخورید که
ا زحضرت ذات و واحد من جمیع املجحهات ،نفی صفات می کنند،بدان که مراد نفی صفات
ازهمین هویّت غیبیّۀ احدیّه است که درساحتش همۀ اسماء و صفات مقهورند،و هنگامی که
میبینید برذات مقدّسه درتیزیل عزیز حکیم از جانب علیّ عظیم و دراحادیث ائمۀ
معصومین صلوات اله عیهم اجمعین اسماء و صفاتی واقع می شوند،بدان که حمل این صفات و
اسماء به ملاحظۀ ظهور ذات به وسیلۀ فیض اقدس در حضرت واحدیّتو مقام جمعیّه الهیّه
است. و من ازعارف مذکور یعنی قاضی سعید تعجب میکنم با آن علو شأن و قوّت سلوکی که
داشت،چگونه ا زاین مقامی که مورد نظر عرفاء عظام است غافل گردیده و حکم به نفی
صفات ثبوتیه ازحق جلّ شأنه کرده است و معتقد شده که همۀ صفات حقتعالی به معانی
سلبیّه برمی گردد، و از عینیّت صفات با ذات،شدیدا تحاشی فرموده است؟! وعجیبتر آنکه
حکم به اشتراک لفظی بن اسماء و صفات الهی و خلقیه نموده است وعجیب ترازآن ،سلوکی
است ه درطلیعۀ اولی ازکتاب بوارق ملکوتیّه کرده تو گفته است که هرجیزی که به وصفی
موصوف شود برای آن صورتی است ،زیرا وصف در باب معانی بزرگترین حدّبرای شی ء است
ودرعلویات احاطه ای واضح تر از احاطۀ صفت نیست و پنداشته که همین است راز آن چه
درخبر آمده که خداوند متعال موصوف نمی شود…به گمانم که اختیار

چنین مذهبی از جناب قاضی سعید درباب صفات به سبب عدم توانائی او درجمع بین
اخبار بوده که درچنین ورطه ای واقع شدند (آنگاه امام قدس سره خلاصۀ کلام قاضی را
از شرح توحید صدوق می آورد که ما قبلا به تفصیل نقل کردیم سپس می فرماید) که جا
دارد که کسی به سعید شریف خطاب کرده و بگوید: ای شیخ عارف،خدایتعالی دراعلی درجات
النعیم قرارت دهد،تو آنی که ا زاشتراک معنوی بین حق وخلق فرار کردی و تنزیه را
ملاذ تشبیه ساختی ،ازشما می پرسم چه چیز وادارت کرد که قائل شویبه اینکه صفت به
چیزی گفته میشود که ذات با آن ،حالدیگری دارد،واین تفسیر از صفت را به همۀ موجودات
درهمۀ مواظن تعمیم دهی؟ درصورتی که صفت درخلق آن هم نه مطلق خلق،بلکفقط در خلق عام
ماده و هیولی چنین است آیا تعمیم معنای مذکور به همۀ موجودات حتّی ذات اقدس واجب
الوجود،خود تشبیه نیست؟همین تشبیه است که اخبار صحیحه ا زاهل بیت عصمت و طهارت
برنفی آن وارد شده بلک کتاب الله عزیز نیز بر نفی آن دلالت دارد،وشما هم ازآن فرار
کردید به گونه ای که حتّی واقع شدید درورطۀ نفی صفات ازحقتعالی که درحقّ آن صفات
می فرماید:(ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروالّذین یلحدون فی اسمائه سیجزون
ما کانوا یعملون) و قال تعالی شأنه: (قل ادعوا الله أو ادعوا الرحمن ایّاماتدعوا
فله الاسماء الحسنی) . و آیا می پنداری آن طایفه ازحکماء عظام و اولیاء گرام رضوان
الله علیهم که قائل به عینیّت صفات با ذات شده اند به همان معنائی است که شما ذکر
فرموده اید؟ و آیا مراد این عظماء ازعینیّت صفات با ذات مقدسه جز این است که وجود
حقیقی به احدیّت جمع،همۀ متغایرات درآن یگانه وکثرتها درآن به هویّت وحدانیّۀ
جمعیّه که منزّه ا زشائبۀ کثرت است با هم مجتمع اند؟ولسان حکماء متألّهین به این
امر عظیم به تعبیر(عینیت) ناطق گردیده که علم به آن ازاجلّ معارف الهیّه است واین
همان است که به عبارت:(بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء بالواحدة الجمعیّة الالهیّه )
آمده است) (پایان ترجمه و تلخیص کلام امام قدس سره) .استاد امام قدس سره الشریف
درکتاب کم نظیر اربعین درشرح حدیث سی وششم به این رأی و نظر قاضی علیه الرحمه
اشاره فرموده اند که عین عبارتشان نقل می شود: (بعضی ی،صفات حق را به امور عدمیّه
ارجاع کردند وعلم را عبارت ازعدم جهل و قدرت را عدم عجز دانسته اند و دراهل معرفت
کسی را که دیدم اصرار به این معنی دارد مرحوم عارف جلیل قاضی سعیدقمّی است ه تبعیت
ازاستاد خود که ظاهرا مرحوم ملارجبعلی است نموده به بیانی که درشرح توحیدمذکور است
وما درسالف زمان،جواب برهان او را وهمین طور جواب تمسّکات او را به ظواهر اخبار به
وجه برهانی دادیم). ظاهرا مراد استاد امام ازسالف زمان که درآن اوقات جواب مرحتوم
قاضی (ره )داده اند زمان تألیف رسالۀ (مصباح الهدایة الی الخلافۀ و الولایه)است که
تاریخ فراغ از آن بیست وپنجم شهر شوّال المکرّم سنۀ هزار و سیصد وچهل و نه هجری
قمری بوده و تاریخ اختتام کتاب اربعین روزجمعه چهارم محرم الحرام سنۀ هزار و سیصد
وپنجاه و هشت هجری قمری بوده است.

 

/

یادی از :معلّم دلسوز انقلاب استاد شهیدمطهری

( به مناسبت
12اریبهشت سالروزشهادت استاد مطهری وروزمعلم )

یادی از :معلّم دلسوز انقلاب استاد شهیدمطهری

هرچه سالها ازشهادت معلّمبزرگ و اسلام شناس عظیم الشأن حضرت آیة الله
مطهری(رضوان الله علیه)میگذرد،جلوه های نهفته ای از شخصیّت پرفروغش،پدیدار می گردد
و مقامو منزلت بلند پایه اشبیش از پیش مینمایاندزیرا مشعلی که درمکتب امام صادق
علیه السلام روشن شده،هرگزبه خاموشی نمی گراید و پاسدار اسلام و قرآنیکهسلاح علم
وایمان را دردست و ردایشهات را برتن داشته و سرانجام بههدف خویش دست یافته است،هیچ
وقت کهنه و ازیاد رفته نمیشود؛و این مائیم که باید با یا د او،رهخود را بیابیم و
ازآن روح بزرگ ،توشه ای بگیریم.مطهری آن دانشمند فرزانه ای که با شهادت درراه خدا
و قرآن ،به والاترین مقام نائل آمد،کسی نیست که بتوان با این قلم و بیان او را
معرّفی کرد و ما بسی کوچکتر از آنیم که دربارۀ انسانی سخن بگوئیم کهامام عزیزمان
(قدس الله سرّه)درباره اش فرمود:(…شخصیّتی که عمرشریف و ارزندهۀ خود را درراه
اهدف مقدّس اسلام صرف کرد و با کجرویها انحرافات مبارزه سرسختانه کرد…مردی که
دراسلام شناسی و فنون مختلفۀ اسلا و قرآن کریم،کم نظیر بود).و انگاه که سخن ا ز(ثُلمه)می
شود امام ازرفتن او ،اظهار میدارد که :(دراسلام عزیز با شهادت این فرزند برومند و
عالم جاودان ،ثلمه ای وارد شد که هیچ چیزجایگزین آن نیست). و با اینکه نمیتواند
تأثر و تألم عمیق خود را از فقدان این فرزند بسیارعزیزش ،پنهان دارد،با این حال از
تربیت چنین شخصیت والائی ،افتخار میکند و می فرماید:(من درتربیت چنین فرزندانی که
با شعاع فروزان خود ،مردگان را حیات می بخشند وبه ظلمت ها ،نور می افشانند ،به
اسلام بزرگ ،مربی انسانها و به امّت اسلامی ،تبریک می گویم .من گرچه فرزند عزیزی
که پاره تنم بود ازدست دادم ،لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری دراسلام وجود
داشته ودارد).و درسالگرد شهادتش با اعلام اینکه نمی تواند احساسات و عواطف خود را
نسبت به این شخصیت ارجمند،ابراز کند،هب شدّت تأکید می کند که باید ا زآثار و
کتابهای این پشتوانۀ محکم اسلام ،بیشترین بهره برده شود و با تأکید براینکه تمام
آثارش بدون استثنا مفید وانسان سازاست ،میفرماید:من به دانشجویان وظیفۀ روشنفکران
متعهد،توصیه می کنم کهکتابهای این استاد عزیزرا نگذارند با دسیسه های غیراسلامی
فراموش شود).درهرصورت ،کسی که امام درفقدانش آنچنان متأثربود ودربارۀ مقام علمیش آنچنان
داد سخن داده بود،برای ما میسّر نیست که چیزی درباره اش بگوئیمولی با این
حال،دریغمان آمد که درسالرزو شهادتش ،و به افتخار یاد آن معلّم گرانمایه ،کهعمری
را درسنگر پاسداری و دفاع ازارزشهای والای مکتبسپری کرده و با اندیشه های ناخالص و
کژیها و انحرافها و عقیده های سُست ،مبارزه نموده ،و با زبان و بیان خودـچه درحوزه
و چه دردانشگاه ـ لحظه ای از خدمت به آرمان مقدّسش ،فروگذار نکرده و تا دم شهادت،
پرده های جهلو غفلت راازجلوی روی جویندگان راه خدا و تشنگان آب زلال معرفت، پس زده
ومعارف قرآن را د رشیرین ترین بیان و جاودانه ترین آثار،به ما و نسلهای آینده
آموخته است،سخنی نگوئیم .هرچند برای معرّفی او،بهتراست از خودش استمداد کنیم و از
او بپرسیم ،چه انگیزه ای تو را به این همه فعالیّت درراه دین واداشت؟(این بنده
ازحدود سال 1330که قلم به دست گرفته ،مقاله با کتا بنونشته ام تنها چیزی که درهمه
نوشته هایک آن راهدف قرارداده ام ،حلّ مشکلات و پاسخگوئی به سئوالاتی است
کهدرزمینۀ مسائل اسلامی عصر ما مطرح است.نوشته های این بنده برخی فلسفی ،برخی
اجتماعی برخی اخلایقی ،برخی فقهی و برخی تاریخی است و با اینکه موضوعات این نوشته
ها کاملا با یکدیگر مغایر است،هدف کلّی ازهمۀ اینها یک چیز بوده و بس.دین مقدّس
اسلام،یک دین ناشناخته است،حقایق این دین تدریجا درنظر مردم واژگونه شده است و
علّت اساسی گریز گروهی از مردم،تعلیمات غلطی است؛کهبه این نام داه می شود…این
بندۀ ناتوان وظیفۀ خود دیده است هدرحدودتوانائی دراین میدان انجام وظیفه
کند…البته این بنده هرگز مدّعی نیست که موضوعاتی که انتخاب کرده تو دربارۀ آنها
قلمفرسائی کرده است،لازمترین موضوعات بوده،تنها چیزی که ادعا دارد،این است که به
حسب تشخیص خودش ازاین اصل تجاوز نکرده است که تا حدّی که برایش مقدو راست،د رمسائل
اسلامی (عقده گشائی )کند و حتّی الامکان،حقایق را آنجنان که هست،ارائه دهد.فرضا
نمی تواند جلو انحرافات عملی را بگیرد،با ری حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه
نماید و مخصوصا مسائلی را که دستاویز مخالفان اسلام است روشن کند.و دراین جهت،الّا
هم فالأهم را لااقل به تشخیص خود،رعابت کرده است).[1]آری
!او به راستی به پیمان خود با (الله )تا لحظۀ وصال ،پایدار ماند و درمیدان نبرد با
انحرافهای فکری، محکم و استوار،مبارزه کرد و هرگز عقب نشینی ننمود تا آنجا که جان
خود را دراین راستا باخت.او دراین جبهه ای که مخالفات اسلام و قرآن از شرق و
غرب،برای مبارزه با اصول و فروع دین،گسترده بودند،درآن دوران غربت اسلام ،به پا
خاست و یکه و تنها دراین میدان رزم با دشمنان اسلام جنگید.بیگانگان که او را دشمن
شماره یک خود می دانستند ،دراوّلین بهار پیروزی انقلاب اسلامی،توسّط عوامل مزدو
ردست نشاندۀ خود،او را باز سرراه برداشتند،به این خیال که با ترور مطهری ، می
توانند اندیشه ها و افکار والایش را نیز ترور کنند،ولی امام بزرگوار درجوابشان
فرمود:(ایشان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانی می خواهند
انتقام بگیرند یا به خیال خام خود،مجاهدین دررا ه اسلام را بترسانند،بد گمان کرده
اند،ا زهر موی شهیدی ازما و ازهرقطرۀ خونی که به زمین می ریزد،انسانها ی مصمّم و
مبارزی به وجود میآید).و چه جالب است که پاسخ دندان شکن به آن دشمنان ازخدا بی
خبررا از زبان خود آن شهید ،حاسه آفرین است،بزرگترین خاصیّت شهید،حماسه آفرینی او
است ،چون همیشه نبازمند به حماسه آفرینی است،حماسه های نو به نو و آفرینشهای نو به
نو.رابطه شهید با جامعه اش دوگونه است.یکی رابطه اش با مردمی که اگر زنده و باقی
بود،ا زوجودش بهره مند می شدند و فعلا از فیض وجودش محروم مانده اند.و دیگر رابطه
اش با کسانی که زمینۀ فساد و تباهی را فراهم کرده اند و شهید به مبارزه با آنها
برخاسته و به دست آنها شهید شده است…شهید چه می کنتد؟شهید تنها کارش این نیست که
درمقابل دشمن می ایستد

یا از دشمن می خورد.اگ رتنها این بود باید بگوئینم آن وقتی که از دشمن می خورد
و خونش را می ریزند،خونش هد ررفته؟نه!هیج وقت خون شهید هدر نمی رود.خون شهید به
زمین نمی رزید،خون شهید هرقطره اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره،بلکه به
دریائی از خون می گردد و درپیکر اجتماع وارد می شود.لهذا پیغمبر (ص)فرمود:هیچ قطره
ای درمقیاس حقیقت و درنزد خدا ازقطرۀ خونی که درراه خدا ریختهخ می شود،بهتر
نیست…)مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن وفانی شدن و پرتو افکندن
است تا دیگران دراین پرتو که به بهای نیستی او تمام شه بنشینند و آسایش بیابند و
کارخویش را انجام دهند.آری شهد شمع محلفل بشریّت اند،سوختند و محفل بشریّت را روشن
کردند.)[2]و
ایچنین بود که شهید مطهری ،پس از شهادت بیشتر درخشید و جامعه اش را بیشتر روشن
کرد.خون شهید مطهری اینقدر برکت داشت که درعرض چندماه پس از شهادتش صدها هزا رجلد
از کتابهایش چاپ و توزیع و پخش شدو میلیونها انسان تشنه حقایق از آن زلال
گوارا،سیراب شدند.کتابهای شهید مطهری بیشترین تأثیر درتربیت وپرورش افکرجوانان
گذاشت که از شرق وغرب دوری بجویند و رو به اسلام ناب محمدی (صلّی الله علیه و آله
)بیاورند و انقلاب اسلامی خود را بیمه کنند.این معلّم شهید،میراث گرانقدری از خود
به یادگار گذاشت که برای همیشه ،مانند خودش جاودانه بماند و نسلها و عصرها ازآن
استفاده کنند،بی آنکه ذرّه ای از این میراث گرانقدر کم وکاسته شود.باز هم از او
بشنویم که راه مبارزه با خطرات ناشی از نفوذ اندیشه های بیگانگان را تنهااز را ه
عرضۀ کتابهای اسلامی به زبان روز می داند وچنین می فرماید:(راه مبارزه ،عرضه داشتن
صحیح این مکتب درهمۀ زمینه ها با زبان روزاست.حوزه های علمیه ماکه امرو زاینچنین
شور و هیجان فعّالیّت اجتماعی یافته اند،باید به مسئولیّت عظیم علمی و فکری خود
آگاه گردند.باید کارهای علمی و فکری خود را ده برابر کنند.باید بدانند که اشتفال
منحصر به فقه واصول رسمی ،جوابگوی مشکلات نسل معاصر نیست.)[3]
و بدینسان د راین میدان گام برداشت و عملا جهادیفکری و قلمی و زبانی را با تمام
وجود، به راه انداخت و با عرضه نمودن کتاب وسخنرانی درزمینه های مختلف اسلامی با
استفاده از اسلام ناب،تشنگان حقیقت را که به دنبال سراب یا آب آلوده می رفتند،به
سوی منبع زلال و گوارا باز گرداند و راه را برمنحرفان و صاحبان اندیشه های غلط ـ
به نام اسلامـ بست و با آشنا نمودن مسلمانان متعهد به ویژه نسل جوان با تاریخ و
فرهنگ و ایدئولوژی اسلام ،دررا ه استقلال فرهنگی و فکری،گامی مؤثر و فعّا لبرداشت،
به این امید که ان شاء الله حوزه ها ی علمیّه و دانشگاه ها دراین راستا،گامهای
بیشتری بردارند وبه استقلال کامل فرهنگی دست یابین زیرا اگر دراین زمینه استقلال نداشته
باشیم،بی گمان انقلابمان را به ثمر نخواهیم رساند و خطر روی آوردن به فرهنگ آلوده
ومنحرف بیگانگان از جنگ  مسلّحانه به مراتب
بیشتر است و باید با دیدگانی بیدار مواظب این خطر جدّی باشیم.با گرامی داشت
دوازدهم اردیبهشت روز شهادت استاد مطثری رضوان اله علیه و روز معلّم ،یاد آن معلّم
دلسوزو متعهد انقلاب اسلامی را گرامی می داریم.

 



[1]
ـ عدل الهی ـ ص8.

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادی اسلام معاد

میزان روز قیامت

موضوع حساب رو زقیامت درمقاله های قبل مورد بحث قرارگرفت و دراین رابطه مطالبی
با توفیق خداوند متعالمورد تذکرواقع شد اکنون دردنبالۀ آن بحث باید توجه داست که
انجام حساب دقیق درصحنۀپرشکوه قیامت درپیشگاه عدلالهی با این دو موضوع بستگی کامل
دارد:

1ـ تعیین کمیّت و مقدار اعمال نیک و بد انسان.

2ـ تعیین کیفیّت تو درجات اعمال .

موضوع دوّم یعنی روشن شدن کیفیّت اعمال ازاین نظرشایان اهمّت است که ایمان
واعتقاد انسانها به هریک ازاصول و مبانی اسلامیو تخلّق انسان به هریک از اخلاق نیک
و ملکات فاضله از قبیل سخاوت ،صبر،شجاعت تواضع و رأفت ونیزانجام هریک از اعمالنیکو
ازقبیل نماز،روزه ،انفاق،جهاد و حج ازلحاظ کمال و فضیلت دارای مراتب ودرجات
بسیارمختلفی است که درپیشگاه خداوند عادل همۀ اینها به حساب خواهد آمدچنانکه اخلاق
پست و اعمال بد نیزدارایدرجات مختلفی میباشند وهمۀ آنها درموقع حساب مورد نظر
خواهد بود. ودیگر مطلب مهمّ این است که برای تعیین و تشخیص مقدار و درجاتایمان و
اخلاق و اعمالوجود یک آلت و ابزار که به عنوان میزان برای سنجش با ید به کارگرفته
شود ضروری است ولذا یکی از موضوعاتی که جرء معارفاعتقادیما مسلمانان محسوب می شود
ایمان به (میزان روز قیامت)است یعنی همانطور که انسانها دراین دنیا برای اندازه
گیری هرچیزی میزانی که به وسیلۀ آن مقدار و اندازۀ آن چیزرا میسنجند و تعیین
میکنند مثلا برایسنجیدن مقدار حرارت، (گرما سنج )و برای اندازه گیری دایره و قوس
(پرگار) و برای سنجیدن خط عمود(شاقول) و برایتعیین مقدارفشارخون(دستگاه فشارخون) و
بهمنظوربه دست آوردن اوزان اشعار(علم عروض) و بالاخره برای تعین استحکام مطالب علم
فلسفه (منطق) ،ـ را به وجود آورده اند.خداوند متعال نیزدرآنجهانمیزانهائیقرارداده
است که به وسیله آن اعمال انسانها ودرجات و مراتب آنها مورد اندازه گیری قرار
میگیرد و تعیین میشود.البته برای ما اکنون ندراین جهان خصوصیّات آن میزانها روشن
نیست ولی به اصل وجود آنها به جهت اینکه قرآن مجید و احادیث و آثار اهلبیت عصمت
سلام الله علیهم ازآن خبرمی دهند ونقش آنها را درروز قیامت با زگو میکنند ایمان و
اعتقاد داریم.علامۀ مجلسی رضوان الله علیه میگوید:ما به میزان روز قیامت ایمان
داریم ولی علم به کیفیّت آنرابه ائمه (ع) وامیگذاریم.[1]قرآن
مجید درمواردی از وجود میزانها درروز قیامت و به کارگرفته شدن آنها سخن گفته است
ومخصوصا(حساب روزقیامت) را با به کا رگرفته شدن آنها ربط داده است:مثلا دریک مورد
فرموده است:(ونضعُ الموازین القسط لیوم القیمة فلاتظلمُ نفسُ شیئا و ان کان
مثقال  حبّة من خردل آتینا بها و کفی بنا
حاسبین)[2]یعنی
: ما میزانهای عدل را برای روزقیامت نصب می کنیم و یه هیچ کس ستم نخواهد شدواگرعمل
انسانها به اندازۀ دانه خردلیهم باشد به حساب می آوریم

وماخود برایحسابرسی کافی خواهیم بود.دراین آیه همانطورکه ملاحظه میکنید موضوع
نصب وبه کارگرفته شدن میزانها را با حساب روز قیامت مربوط ساخته است.ونیز
میفرماید:(والوزن یؤمئذ الحقّ فمن ثقُلت موازینُه فأولئک هم المفلحون ومن خفّت
موازینه فاؤلئک الذین خسرُوا انفسهم بما کانوا 
بآیتنا یظلمون)[3]یعنی
:وزن درروزقیامت حق است و بنابراین ،آنانکه میزانهای آنها سنگین و وزین باشد
رستگار خواهند بود و آنانکه میزانهای آنان سبک باشد برخود زیان رسانیده و به آیات
الهیستم کرده تاند.دراین موردباید توجّهداشت که قرآن مجید همانطور که اصل وجود
میزان را برایروز قیامت و به کارگرفته شدن آنرا برای سنجش اعمالانسانها تثبیت
میکند گروهیرانیزازاین موضوع استثنا مینماید و میفرماید:(اولئک الذین کفروا بآیات
ربّهم و لقائه فحبظت اعمالهم فلانُقیمُ لهم یوم القیامة ورنا) یعنی:کسانی که نسبت
به آیات پرورگار کفرورزیده و ملاقات با خدا را (یعنی معاد و جزایاعمال را )قبول
ندارند اعمال آنها به طو رکلی باطل و بی اثرمی گرددو روزقیامت برای اعمال آنها
سنجشیبه عمل نخواهد آمد.استاد بزرگوارعلّامۀ طباطبائی رضوان الله علیه درتفسیر
المیزان میگویند:تنها اعغمال افرادی که گرایش به کفرندارند درروز قیامت مورد سنجش
قرار میگیرد منتها قرآن مجید درتعبیرات خود دربارۀاعمال نیک،ثقل و سنگینی و دربارۀ
اعمال بد،خفّت و سبکی را به کارمیبرد(همانطورکه درآیاتی کهذکرگردید ملاحظه
کردید)مثلا میگوید:(فاذا نُفح فی الصُّور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون فمن
ثقُلتموازینه فاولئک هم المفلحون ومن خفُت موازینُهُ فاولئک الذین خسرُوا انفُسهم
فی جهنّم خالدُون تلفحُ وجُوهمهُم النّار وهم فیها کالحون).[4]یعنی
هنگامی که تفخۀ صورقیامت دمید دیگر پیوندهای خویشاوندی به درد نمیخورد و کسی حال
کسی را نمیپرسد درآنروز کسانی که میزانهای اعمالشان سنگین باشد جزء رستگاران
خواهند بود وکسانیکهمیزان اعمالشان سبک باشد اززیانکاران خواهند بود و درجهنم
مخلّد خواهند گشت. و نیزمیفرماید: (فامّا من ثقُلت موازینه فهُو في عیشه راضیة و
امّا من خفّت موازینُهُ فامّهُ هاویةُ و ما ادریک ماهیة نارُ حامیهُ). [5]
یعنی :کسیکه میزانهای اعمالش سنگین باشد درزندگانی رضایت بخش به سرخواهد برد و
کسیکه میزانهایش سبک باشد جایگاه او (هاویه)است و توچه میدانی که هاویه چیست؟آتشی
سخت سوزنده وگذازنده است.بنابرآنچه ذکر شداین مطلب همانطورکه گفته شد مسلّم میشود
که قرآن مجید همواره دربارۀ حسنات(اعمال نیک) به ثقل یعنی سنگینی تعبیرمی کند و
درجانب سیّئات (گناهان )همیشه به خفّت یعنی سبکی تعبیر مینماید. براین اساس این
مطلب درنظر مورد تأیید قرارمیگیرد که درروز قیامت چیزی وجود دارد که اعمال انسانها
به وسیله آن مورد سنجش قرار میگیرد و سنگینی ذاتا تعلّق به آن دارد و درمیان اعمال
انسان آنچه کهخوب است با آن منطبقمیشود و مورد سنجش قرار میگیرد و آنچه که بد است
با آن منطبق نمی شود و مورد سنجش قرار نمیگیرد و از این موضوع به خفّت و سبکی
میزان تعبیرشده است چنانکه ما همین موضوع ا ردرموازین معمولی می بینیم مثلا یکی از
مقیاسهائی که واحد ثقل است و به آن وسیله سنگینی اشیاء را می سنجیم (مثقال)است و
آنرا درکفّه ای میگذاریم و متاعی را درکفّۀ دیگر قرار میدهیم اگر آن متاع معادل آن
مثقال باشد آنرا قبول می کنیم و گرنه آنرا کنا رمیگذاریم.و این نکته ار نیز
میدانیم کهدرحقیقت میزانی که به آن وسیله اشیاء سنجیده میشوند و وزن آنها معلوم می
شود همان (مثقال )است و ترازو و امثال آن مقدّمۀ سنجیدن است و نیزمثلا یکی از
میزانهائی که طول را با آن می سنجیم (متر)است ما موقعیکه چیزی را با آن می سنجیم
اگر معادل آن باشد به عنوان یک متر آنرا قبول میکنیم و گرنه کنا رمیگذاریم.به این
ترتیب برای اعمال نیز اعمّ از عقائد و اخلاق و کردار بلکه برای هریک ازاصول
اعتقادی و فضائل اخلاقی و اعمال نیک واحدهائی به عنوان مقیاس وجود دارد و هرآنچه
که با آن مقیاس منطبقشود مورد توجّه وقبول قرار میگیرد و گرنه مردود میشود.مثلا
برای (نماز)که یکیاز فرائض اسلام است میزانی هست کهباید نمازها با آن سنجیده شود و
آن (نمازکامل کهحقّ نمازاست)می باشد وهمچنین برای زکاة و انفاق درراه خدا وهمچنین
برای هریک ا زاعمال ارزنده میزانی وجود دارد که باید هریک ازآنها با میزان خود که حقّ
است سنجیده شود و آن گفتار(حق)است وهرگفتاری کهبا اسن میزان (گفتار حق)تطبیق کرد
دارایوزن است ومورد قبول واقع میشود و گرنه مردود خواهد شد.بنابراین،منظور خداوند
که درآیۀ 8سورۀ اعراف فرمود:(والوزن یومئذ الحقّ) این است که اعمال انسانها درروز
قیامت با میزان حق سنجیده میشود و به هر اندازه که مستملبرحق باشد به همان اندازه
اعتبار و قیمت دارد  وچون حسنات مشتمل برحق
میباشند ثقل و وزن دارند ولی چون گناهان همگی باطل میباشند وازاشتمال برحق خالی
میباشند ثقل و وزنی ندارند.و منظور از آیۀ 69سوره زمر نیزکه فرموده است:(واشرقت
الارضُ بنُورربّها ووُضع الکتابُ وجییّ بالنّبیین و الشُهداء وقُضی بینهُم بالحقّ
وهم لایُظلمُون)نیزهمین معنا است و معنای آیه این است که زمین با نور پروردگارش
روشن می گردد و کتاب مخصوصیگذارده میشود و پیغمبران و گواهان اعمال انسانها نیزبه
آن صحنه آورده میشوند و میان آنها قضاوت براساس حق صورت میگیرد وآنها هرگز مورد
ظلم قرار نمیگیرند و مقصودا زکتاب دراین آیه کتاب مخصوصی است که حق را از باطل
درهمه امور و اینکه چه اندازه ازهمر عملی مشتمل برحق میباشد معیّن میکند و سنجیدن
اعمال با آن ،مشخّص می کند که این اعمالچه اندازه مشتملبرحقمیباشند تا بههمان
مقداردارا ی ثقل و وزن باشند.بنابرآنچه که ذکرگردید کلمۀ 0وزن)درآیۀ 8سورۀاعراف به
معنای ثقل است نه به معنای (مصدری وزن)و تعبیر به (موازین)به صیغه جمع درموارد
متعدد قرآن کریم که فرموده است:(من ُثقُلت موازینُهُ)و (من خفتُ موازینُهُ)براین
مطلب دلالت دارد که برای هرفردی میزانهای متعدّدی به کار گفرته میشود واین تعدّد
ازاین جهت است که اعمال نیک انسانی ازقبیل نماز،زکوة،تقوا روزه ،جهادزیاد استو
برای هریک از آنها به شرحی که گفته شد میزان مخصوصی وجود دارد که باید با آن
سنجیده شود و محک زده شود.[6]

به این مطلب نیز با ید توجّه داشته باشیم که درکتبتفسیر و حدیث ازحضرت صادق
علیه السلام نقل شده است کهحضرتش موازین روزقیامت را به پیغمبران و اوصیای آنها
سلام الله علیهم تفسیرکرده اند[7]
و این تفسیرنیز با آنچه که دربارۀ میزان روزقیامت گفته شد منافات ندارد زیرا مقصود
از موازین اعمال همانطور که گفتیم موازین حق است وپیغمبران و ائمّه علیهم السلام
نیز میزانهای حقمیبا شند که اعمال نیک انسانها با آنان سنجیده می شود  و مورد تشخیص قرار میگیرد و لذا درزیارت
معصومین علیهم السلام نیز(السّلام علیک یا میزان الاعمال) آمده است.

ادامه دارد

 



[1]
ـ بحارالانوارج7ـ ص 253.

/

به بهانه عید فطر

به بهانه عید فطر

فرارسیدن عید سعید فطررا به تمام مسلمانان به ویژه رهبرمعظم انقلاب و ملت
متعهد ایران تبریک و تهنیت عرضمیکنیم.

عید سعیدفطر،یکی ازخجسته ترین روزهای سال وعید رسمی مسلمانان است.مسلمان روزه
داریکه یک ماه تمام ،برایرضای خدا،و برای تقرّبجستن به حضرت دوالجلال،ازخوردن و
آشامیدن وبسیاریازکارهایمباح دیگر،ازآغاز فجرتا آخرین لحظۀ روز،امتناع ورزیده و
امساک کردهاست،اکنون درنخستین روزازماه شوّال ،اجرو پاداش خود را از خداوند
میطلبد؛البته اجریکه خداوند،خود براوتفضّلکرده است و گرنه ،اگرانسان تمام روزها را
روزه دارد و شبهارابه عبادت ومناجغات،قیام کند،نمیتواند یکی از نعمتهای الهی را
شکرکند.این لطف بیپایان خدای سبحان است که شاملحالمؤمنینروزه دار میشود،و پس ازسی
روز روزه وامساک ازخوردن وآشامیدن،مزد انجام عمل را ازربّ الارباب دریافت می
دارد.(عید)دراصل(عود )بوه که واو آن قلب به یاء شده است به معنای با زگشت و تکرار
و شاید این روز را عید مینامند به اعتبار اینکه هرسال عود می کند وتکرار میشود.ابن
اعرابیگفته است:عید را به این لحاظ (عید )مینامند که هرسال با یک فرح و سرو
رمجدّدی،تکرار می شود .درقرآن آمده است:(اللهم انزل علینا مائدة من السّماء تکون
لنا عبدا لأولنا و آخرنا و آیة منک)(سوره مائده ـ آیه 114) ـ بارالها مائده ای را
ازآسمان برما نازل فرما که قیدی با شد برای امروز وفردایما و آیتی ازسوی تو
باشد.دراین آیه نیز،حضرت عیسیاز خداوند درخواست سفره ای آسمانی وغذائی سماوی کرد،وامدن
غذا ازآسمان را به عنوان عید تلقّی فرمود.

عیدهای رسمی اسلام

درهرصورت عیدهایرسمی اسلام که خداوند آنها رارسما برای مسلمانان عید قرارداده
است دو روزاست:1ـ عیدفطر2ـ عید اضحی .عید فطررا به این معنی (فطر)خوانده اند که
دراین روز،أمرامساک و صوم ازخوردن و آشامیدن برداشته شده ورخصت داده شده است که
مؤمنین درروزنیزافطارکنند و روزۀ خود را بشکنند.فطر و فطرو قطوربه معنای خودرنو
آشامیدن است و گفته شده است به معنای آغازخوردن و آشامیدن است یعنی پس ازمدّتی
ازنخوردن و نیاشامیدن،ابتدای خوردن و آشامیدن را (افطار )مینامند وازاین رو است که
پس از اتمام روز و هنگامی که مغربشرعیدرروزهای ماه رمضان،شروع می شود،انسان

افطارمیکند یعنی اجازه خوردن پس ا زامساک ازخوردن به او نداده می شود.به
هرحالفطرمصدرفطر و نقیض صوم است.(عید اضحی )یا قربان ،به روزدهم ذی حجّه گفته می
شودکه حاجی پس از اعمال حج،ازاحرام بیرون می آید و به او اجالزه داده میشود که
ازآنچه براو حرام بوده،استفاده کند،وچون وقت آن پس ازبرآمدن آفتاب ،و ذبح گوسفند
قربانی است،لذا به اعتباروقتش که (ضحی )نامیده میشود ،این روز را (اضحی )مینامند و
به همین مناسبت گوسفندی را که حاجی دراین روز،زبح می کند،(اضحاة)یا
(اضحیه)میگویند.خداوند این روز خجسته رانیز برای تمام مسلمین عید رسمی قرارداده
است.

اهمّیت عید فطر

بنابراین ،این دو روز(عید فطروعید قربان)دو قد حقیقی و واقعی اسلام است که
مسلمانان مکلّف اند دراین دو روزنماز عید بخوانند وروزه گرفتن درآنها حرام
است،واعمال وعباداتی دارد که درکتابهای ادعیه ذکرشده وهمه دلالت برآن دارد که مورد
احترام وقداستمیباشند و دارایارزش ویژه ای هستند.پس لازم است ازسوی مسلمانان ،مورد
تقدیرو احترام فراوان قرارگیرند وبا این دو روز،معامله ،(عید)شود،نه اینکه بی
اهمیّت ازکنا رآنها بگذرند.با اینکه درکشورهایاسلامیوعربی ،برای این دوعید،ارزش
واهمیّت فراوانی قائلاند ومردم خود را آماده ومهیّای آنمیکنندو دراین دو
روزلباسهاینو میپوشنتد،عطرمیزنند،با یکدیگرمعانقه وروبوسی می کنند،به زیارت عمدیگر
می روند،شیرینیوشربت درمجالس و محافل و منازل،به وفورپیدا می شود،به کودکان عیدی
می دهند،به مستمندان ومحرومان کمک میکنند که با دل خوشو شادیدرعید شرکت جویند،به
عیادت بیماران ومرضی می روند به یکدذیرگتبریک عید میگویند وخلاصه چهرۀ شهرها رنگ
زیبای عید به خود میگیردو با سه روز ،تعطیلی،شادی وسرو رآن ،از هرنظر تکمیل م
یشود،ولیمتأسفانه درکشوراسلامیمان ،چندان با اهمّت تلقی نمی شود وکشورچهرۀ عیدبه
خود نمیگیرد و آثار عید به چشم نمی خورد واین وظیفۀ مسئولین محترم جمهوری
اسلامیورسانه های گروهی وصدا و سیما است که به این دو عیت بزرگ اسلامیبا دید دو
عید حقیقی بنگرندو لااقل همان مراسمی که درعیدهای سنّتی و ملّیبرگزار می
گردد،دراین دو روزنیز برگزار شود،هرجند توقّع بیش ازآناست.ازاینها که
بگذریم،روزعید فطر،روزگرفتن پاداشت است وبا ید اسنان مؤمن با انجام عبادتها واعمال
مخصوص عید،پاداش معنوینیزارخداوند بگیرد وتنها به مسائلمادّیاکتفا
نکند.ازامیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که دریکیاز اعیاد فطر فرمود :(انما
هو عبد لمن قبل الله صیامه و شکرقیامه). امروزفقطبرایکسی عید است که خداوند روزه
اش را قبولکرده وعبادتهایش را پذیرفته است.

عید فطر،عید گرفتن پاداش

ازامام مجتبی سلام الله علیه نقل شده است که درروزعید فطر برگروهیاز مردم گذر
می کرد که میخندیدند و بازی می کردند ،حضرت برسرآنها ایستاد و فرمود: (ان الله جعل
شهررمضان مضمارا لخلفه فیستبقونفیله بطاعته الی مرضاته ،فسبق قوم ففازو ا،وقصّر
أخرون فخابوا،فالعجب کلّ العجب من ضاحک لاعب في الیوم الذي یثاب فیه المحسنون
ویخسرفیه المبطلون و أیم اله لوکشف الغطاء لعلموا أن المحسن مشغول باحسانه والمسی
ء مشغول بإساءته ).(تحف العقول ـص 170)

همانا خداوند ماه رمضان را ماه مسابقه برای بندگانش قرار داده که با اطاعتش
،به سوی رضایتشاز یکدیگر سبقت جویند،پتس گروهی سبقت جستند و رستگار گشتند و گروهی
کوتاهی کردند و ناالمید شدند.بسیار تعجّباست ازکسی که دراین روزکه نیکوکاران
پاداشگرفته وگنهکاران نومید می شوند،به خنده و بازی بگذرانند،به خدا قسم اگرپرده
ها بالا رود،همه میبینند که نیکوکارپاداش نیکیش را دریافته وگنهکار گرفتار بیدهایش
است.البته واضح است که مقصودامام این نیست که دراین روز کسی شادی ومسرو نداشته
باشد ولی اگر مشغول بازی ولهو و لعبی باشد کهاو را ازخدا دور وغافل دارد،آن
نکوهیده است و گرنه صرف شادی و سرور،درروزعید نه تنها نکوهیده نیست که پسندیده
نیزمیباشد،به ویژه اگر رضایت الهی ،منظورنظر باشد و برایخدا  دراینروزمبارک ،قلوبمؤمنان را شاد وخرم نمایند  که آن خود بزرگترین احسان ونیکوکاری است.دریکی
ازخطبه های امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که :حضرت درروز عید فطرفرمود
:(ایهاالناس ،انّ یومکم هذا یومُ، یثاب فیه المحسنون ویخسرفیه المبطلون وهو أشبه
بیوم قیامکم،فاذکروا یخروجکم من منازلکم الی مصلاکم ،خروجکم من الأجداث الی
ربّکم،و اذکروا بوفوفکم في مصلاکم،و قوفکم بین یدي ربکم ،و اذکروا یرجوعکم الی
منازلکم،رجوعکم الی منازلکم في الجنة…).

(تنبیه الخواطرـ ص 392)

ای مردم!این روز شما روزی است که محسنین ونیکوکاران درآن پاداش میگیرند و
زیانکارانوتبهکاران ،درآن مأیوس و ناامید میگردند و این شباهتی زیاد به
روزقیامتتان دارد،پس با خارج شدن ازمنازلورهسپار مصلّاها شدن، به یاد
آورید،خروجتان ازقبرها ورفتنتان به سوی پروردگار،وبا ایستادن دربرابر  پروردگارتان و با بازگشت به سوی منازل
خود،متذکر شوید بازگشتتان به سوی منازلتان دربهشت برین. ای بندگان خدا!کمترینچیزی
که به زنان و مردان روزه دار داده می شود این است که فرشته ای درآخرین روز ماه
رمضان به آنان ندا می دهد ومیگوید:هان،بشارتتان باد،ایبندگان خدا که گناهلان گذشته
تان آمرزیده شد،پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام زندگی را بگذرانید.

عیدالهی

از سخنان معصومینعلیهم السلام استفاده می شود که روز عید فطر،روزگرفتن مزد
است،ولذا دراین روز مستحب است که انسانبسیار دعا کند و به یاد خدا باشد و روزخود
را به بطالت و تنبلی نگذراند و از خداوندخیر دنیاو آخرت را بطلبد.در قنوت نماز عید
میخوانیم: (…اسئلک بحق هذا الیوم الذي جعلته للمسلمین عبدا ولمحمّد صلّی الله
علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة ومزیدا،ان تُصلّی علي محمّد و آل محمّد وان تخلني
في کل خیر أدخلت فیه محمدا وآل محمد و أن تخرجني من کل سوء أخرجت منه محمدا و آل
محمد،صلواتک علیه وعلیهم.اللهم اني أسألک خیرما سألک عبادک الصالحون وأعوذ بک ممّا
استعاذ منه عبادک المخلصون). بارالها،به حق این روزی که آن را برای مسلمانان عید
وبرای محمد صلّی الله علیه و آله و سلم ذخیر ه و شرافت وکرامت و فضیلت قرار دادی
،از تو می خواهم که برمحمد و آلمحمد درود بفرستی ومرا درهرخیری وارد کنی که محمد و
آل محمد را درآن وارد کردی و از هر سوء و بدی خارج سازی که محمد و آل محمد را خارج
ساختی ،درود وصلوات تو براو و آنها.خداوندا،از تو می طلبم آنجه بندگان شایسته است
ازتو خواستند و به تو پناه میبرم از آنچه بندگان خالصت به تو پناه بردند.وازاین
دعای شریفنیز استفاده می شود که این روزبا سعادت را خداوند،برای مسلمانان عید قرار
داده ،و لذا باید از ویژگیهای بیشتریبرخوردار باشد و به عنوان عیدی الهی تلقّی
شود.وچه جالب و ارزنده است که مؤمنین دراینروز،هم به عبادت فردیوهم به عبادت
اجتماعی بپردازند،هم درمحراب عبادت ،دعا کنند و هم همراه با مؤمنین نماز عید را
اقامه کنند.هم به سازندگیخویش بپردازند وهم با خوشروئی به روی برادران مؤمن خود
بنگرند و حاجتهای حاجتمندان را رفع کرده و به محرومانومستضعفان کمک ویاری کنند.

فرازی ازصحیفه سجادیه:

درخاتمه برایتیمن و تبرک به فرازی از صحیفه سجّادیه که به مناسبت وداع ماه
مبارک رمضان و استقبال عید سعید فطروارد شده است اشاره ای می کنیم:(اللهم صلّ علی
محمّد و آله واجبُر مصیبتنا بشهرنا وبارک لنا في یوم عبدنا و فطرنا و اجعله منخیر
یوم مرّعغلینا،أجلبه لعفو امحاه لذنبواغفرلنا ما خفي من ذنوبنا و ما علن…الهم
انّا تنوب الیک في یوم فطرنا الذي جعلته لمؤمنین عبدا وسرورا ولأهل ملّتک مجمعا و
محتشدا،من کل ذنب أذنبناه أو سوء أسلفتاه أو خاطرشر اضمرناه توبة من لاینطوي علی
رجوع الی ذنب و لا یعود بقدها في خطیئة…(دعای 45ـ صحیفه سجادیه)
پروردگارا!برمحمد و آل محمد درود فرست ومصیبت ما را دراین ماه جبران کن و روز فطر
را برما عیدیمبارک و خجسته بگردانو آن راازبهترین روزهائی قرار ده که برما گذشته
است که دراینروزبیشترما را مورد عفو قرار دهی و گناهانمان را بشوئی و خداوندا برما
ببخشای آنجه درپنهانی و آشکارا گناه کرده ایم…خداوندا!دراینروزعید فطرمان که
برای مؤمنین روز عید وخوشحالی و برایمسلمانان روز اجتماع وگردهمائی قرار
دادی،ازهرگناهی که مرتکب شده ایم وهر کار بدی که کرده ایم وهرنیت ناشایسته ای که
درضمیرمان نقش بسته است،به سوی تو، باز میگردیم وتوبه میکنیم،توبه ای که درآن
بازگشت به گناه هرگز نباشد وبازگشتی که درآن هرگز روی آوردن به معصیت نباشد…
بارالها،اینعید رابرتمام مؤمنین،مبارک گردان و ما را توفیق بازگشت به سویت و تو به
از گناهان درآن عطا فرما.

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

اذّیت و آزار مؤمنین

*رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم:

(من آذی مؤمنا فقد آذانی ،ومن آذانی الله، و من آذی الله فهو ملعون في التوراة
و الانجیل ،والزّبورو الفرقان ) ( بحارالانوارـ ج 72ـ ص 150) هرکه مؤمنی را آزار
دهد مرا آزده است،وهرکه مرا بیازارد، خدا را آزرده است ،وهرکه خدا را بیازارد
درتورات وانجیل وزبور و قرآنلعنت شده است.

*رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و سلم: (الا ومن لطم خدّ مسلم أو وجهه، بدّد
الله عظامه یوم القیامه ،و حشرمغلولا حتّی یدخل جهنم الّا ان ینوب) (امالی صدوق ـ
ص 250) هان !هرکه سیلی به گونه یا صورت مسلمانی بزند،خداونددرروز قیامت
استخوانهایشرا درهم میشکند واورا دست وپابسته به جهنم میاندازد،جزآنکه توبه نماید.

* رسول اکرم صلّیالله علیه و آله وملّم : (قال الله عزّوجل :من استذلّ عبدی
فقد بارزنی بالمحاربة) (کافی ـ ج 2ـ ص 354)

خدای عزّوجل می فرماید:هرکه بندۀ مومنم را ذلیل کند همانال به جنگ با من
برخاسته است.

*امیرالمؤمنین علیه السّلام : (انّ الله أخفی ولیّه فی عباده فلا تستصغروا
شیئا من عباده ، فربّما کان ولیّه و أنت لا تعلم). (بحارـج 72ـ ص 155)همانا
خداوندولیّ خود را درمیان بندگانش پنهان کرده است،پس هیچ یک ازبندگانش را کوچک
مشمارید، چه اینکه ممکن است آن شخص ولیّ خدا باشدو تواو را نشناسی.

* امام صادق علیه السّلام ـ ( من روی علی مؤمن روایة یرید بها شینه وهدم
مروّته لیسقط  من أعین الناس،أخرجه الله من
ولایته الی ولایة الشیطان ، فلا یقبله الشیطان ). (کافی ـ ج2ـ ص 358)

هرکه مطلبیرا در رابطه با مؤمنی نقل کند ه رسوائی او را خواسته باشد وبخواهد
آبرویش را ببرد تا از چشم مردم بیافتد،خداوند ناو را از ولایت خویش بیرون آورد و
به ولایت شیطان بسپارد ولیشیطان نیزاو را نپذیرد.

*امام صادق علیه السّلام :

(من حقّر مؤمنا مسکینا لم یزل الله عزّوجلحاقرا له ماقتا حتّی یرجع عن حفرته
ایّاه).  (کافی ـ ج 2ـ ص 351)

هر که مؤمن فقیری را تحقیر و اهانت کند،خدی عزّوجل او را همجنان تخقیرکند و
دتشمن بدارد تا اینکه از اهانتش با زگردد.

*اما مصادق عله السّلام :

(من روّع مؤمنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو في النّار ،ومن روع
مؤمنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فأصابه فهو مع فرعون و آل فرعون في النار). (کافی ـ
ج 2ـ ص 368)

هرکه مؤمنی را با توسل به قدرتمندی بترساند کهبه او آزاری برساند،پس اگر او
آزاری هم به آن مؤمن نرساند،د رآتش جهنّم است و اگر کسی مؤمنیرا با توسّل به
قدرتمندیبترساند که به او آزاری برساند،و او هم به آن مؤمن آزاررساند،همانا او
درجهنم همراه با فرعون و آل فرعون خواهد بود.

*امام صادق علیه السّلام:

(من أعان علیمؤمن بشطر کلمة،لفي الله عزّوجل یوم القیامة مکتوبُ بین عینیه
:آیسُمن رحمتي). (کافی ـ ج2ـ ص 368)

هرکه علیه مؤمنی فعّالیتی کند و لو به نصف کلمه ای هم باشد،درروزقیامت بگونه
ای با خداوند مواجه میشود که مابین دو چشمش نونشته شده است(مأیوس ازرحنت من (خدا
)است).

*اما م صادق علیه السّلام:

(قال الله تبارک و تعالی:من أهان لی ولیا فقد أرصد لمحا ربتی ). (کافی ـ ج 2ـ
ص351)

خدای تبارک و تعالیمی فرماید:هرکه یکی ازاولیاء و محبین مرا اهانت کند،پس برای
مبا رزه با من کمین کرده است.

*امام صادق علیه السّلام :

(…لایقبل الله من مؤمن عملا،وهو مضمرُ علی أخیه المؤمن سوءا). (کافی ـ ج2ـ ص
361)

خداوند ازمؤمن هیج عملی را نمی پذیرد ،درصورتی که نسبتبه برادرمؤمنش قصد سوئی
داسته باشد.

 

/

احتجاج با مشرکین

هدایت درقرآن 

قسمت سی ویکم 

تفسیر سورۀ رعد       

احتجاج با مشرکین  

آیة الله جوادی آملی

(قل من ربّ السّموات و الأرض قل الله قل أفاتّخذتم من دونه أولیاء لا یملکون
لأنفسهم نفعا و لا ضرّا قل هل یستوي الأعمی و البصیر،أم هل تستوي الظلمات و النّور
أم جعلوالله شرکاء حلقوا کخقه فتشابه الخلق علیهم قل الله خالق کلّ شی ء و هو
الواحد القهّار).  (سوره رعد، آیه 16)

بتها مساوی خدانیستند.

در مقام سوّم که بیان توحید ربوبی خدای سبحان بود،ادلّه  ی اقامه شد که دلالت می کرد ربّ العالمین و
پروردگار جهانیان ، همان (الله ) است و لا غیر،آنگاه به وسیلۀ رسول خدا صلّی الله
علیه و آله و سلّم از مشرکین می خواست که درمورد عبادت و پرستش اصنام ،سندی عقلی
یا نقلی ارائه دهند ،زیرا اگرکسی کاری را انجام دهد که نه دلیلی عقلیو قاطع برآن
دارد و نه دلیلی قاطع از وحی و نقل،پتس آن عمل کورکورانه است.لذا در این آیات می
فرماید به اینکه همانطور که نابینا و بینا مساوی نیستند و همانطورکه تاریکی و
نورمساوینیستند،پس بتها هم مساوی خدا نیستند زیرا خداوند مالک زمین و آسمان است و
ملک و نفوذ سماوات و ارض به دست او است(تبارک الذی بیده الملک)[1]متعالی
و عظیم است خدائی که قدرت و سلطنت مُلک وجود به دست قدرت او است.(فسبحان الذی بیده
ملکوت کل شی)[2]
منزّه است خدائی که ملکوت هرچیز وهرموجود درقبضۀ قدرت او است.ولی بُتها نه تنها
سود و زیانی به شما نمی رسانند که مالک سود و زیان خود هم نیستند. بنابراین ،مالک
و غیر مالک یکسان نیستند ،چه اینکه اعمی و بصیریکسان نیست؛ ظلمت و نور یکسان نیست.

درسورۀ نحل می فرماید:(افمن یخلق کمن لا یخلق أفلا تذکّرون)[3]
آیا او که خلقت می کند با آن که خلقت نمیکند ،یکسان است؛ پس جرا متذکّرنمیشوید؟!و
درجائی دیگردرهمین سورۀ نحل دربارۀ آن بتها میفرمالید:(امواتُ غیراحیاء)[4]ـ
اینها مردگانی هستند که ازحیات و زندگی بهره این ندارند.درحالی که خدای سبحان زنده
ای است که هرگز موت و نیستیدرساحت مقدّسش راه ندارد (هوالحي الذی لایموت )[5]و
درجای دیگر می فرماید:(وما ستوی الاحیاء ولا الأموات ) [6]
مرده با زنده یکسان نیست.و خلاصه به تعبیرهای مختلف ، قرآن مجید متذکر می شود که
بت با خدا یکسان نیست، همانگونه که مرده با زنده ، خالق با غیر خالق و نور با ظلمت
همسان نیست و …

واحد قهّار شریک ندارد

درهمین آیه مورد بحث می فرماید: (ام جعلو الله شرکاء خلقوا کخلقه) .آیا برای
خدای سبحان شریکهالئی قرارداند که آن شرکلء مانند خدا چیزی را آفریده اند و این
آفرذیدن ،امر را برآنها مشتبه کرده است،لذا بتها را پرستیدند؟! آیا کاری نظیر  کار خدا ازاین بتها سرزده است که امر خلقت
برآنها مشتبه گشته و لذا آنها را عبادت کردند؟! هرگز چنین نیست .(قل الله خالق کلّ
شی ء)ای پیامبر ، به اینها بگو، همانا خداوند خالق همه چیز است و هیچ چیز را نمی
توانند بیابند که مخلوق خدا نباشدهرجه در جهان سهمی از شیئیّت و و جود داتشته
باشد،فعل خدا است.چرا؟زیرا او واحدی قهاراست و هیج شریکی ندارد.واحدی میتواند ثانی
داشته با شدذ که وحدتش قاهره نباشد،تمام موجودات عالم هستی ،واحخدهائی هستندن که
ثانی بردارندن و هیچکدام ازاینها ،واحد قهار نیستند.واحد قهّارآن است که جمیع
ماسوی را تحت قهرش قرار بدهد و چیزی دربرابر او نباشد.اگر وحدت قاهره بود و همه
ماسوی را مقهور کرد،دیگر جائی برای شریک نمی ماند.اگر خدای سبحان موجودی بود
نامحدود،جا برای غیر نمی گذارد ،اگر به همه چیزمحیط و علیم بود ،می شود موجودی
نامحدود و اگر موجودی نا محدود شد،جا برای غیر نمی گذارد و لذا وحدتش قاهره است،و
خداوند با همین نام مبارک درقیامت خوانده می شود :(لمن السلک الیوم ،لله الواحد
القّهار)[7]پس
خالق کلّ شیء او است، زیرا او واحد قهّار است و وحدت قاهره جا برای  شریک نمی گذارد که شریک بیاید گوشه ای ازکار را
به عهده بگیرد!

بیان ساده وعمیق درقرآن

قرآن کریم این معنی را ازساده ترین بیان شروع کرده وتا عمیق ترین بیان دنبال
نموده است.درسوره اعراف میفرماید که این بتها دست و پا ندارند که راهی بروند
،چرااینها را می پرستید؟این بک بیان ساه است ولی درسوره حج مثلی زده است و ازمردم
میخواهاذ که آن مثل را استماع نمایند و توضیح می دهد که این بتها قدرت آفرینش یک
مگس را هم ندارند.و امّا درسوره فاطراینچنین برهان اقامه می کند(قل أرایتم شرکاء
کم الذین تدعون من دون الله أرونی ماذا خلقوا من الأرض ام لهم شرکُ في السّموات ام
أتیناهم کتابا فهم علی بیّنت منهُ بل ان بعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا)[8]ـ
درباره این بتها گزارش بدهید که اینها جه کاره اند ؟ این بتهائی که آنها را به جای
خداوند میپرستید ،آیا درزمین چیزی آفریده اند یا درآسمانها سهمی دارند ،یا اینکه
ما وحی فرستادیم و درکتابی آسمانی به شما گفتیم که بتها را پرستش کنید که حجّت
الهی داشته باشید؟پس اگر دلیل عقلی ندارید واگربرهان نقلی ندارید،چیزی جز فریب و
نیرنگ نیست و ظالمان یکدیگر را فریب می دهند.این سخن مربوط به ضعافیا اوساطس از
مردم نیست،چون دراینجا استدلال شده است و برای مردم عادی و معمولینمی شود تحلیل
کرد که برای هرادّعائی که می کنند با ید دلیلی عقلی و یا نقلی قطعی بیاوردند،این
استدلال برای اندیشمنان ومتفکّران مطرح شده است.

استدلال مشرکین،باطل وواهی است

درسورۀ زخرف همین معنی بیان شده است ،میفرماید:(و قالوا لوشاء الرّحمن ما
عبدناهم مالهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون ،أم آتیناهم کتابا من قبله فهم به
مستمسکون)[9]ـ
مشرکین گفتند که اگر خدای رحمان می خواست ، ما بتها را نمی پرستیدیم!سخن آنهااز
روی علم و دانش نیست بلکه اوهام و پندارهای باطل و سخنان یاوه است،آیا ما قبلا
برایآها کتابی فرستادیم و آنها به آن کتاب ،استدلال می کنند؟

درسوره شوری بعد از آنکه دراصل توحید و نبوّت بحث میکند ،می فرماید:(والذین
یحاجّون فی الله من بعدما استجیب له،حجّتهم داحضةعند ربّهم وعلیهم غضبو لهم عذاب
شدید)[10]
سخنی برای این بت پرستها که با خدا(دردین خدا)احتجاج کردند نمانده است و
استدلالهایشان نزد پرودگار روشده است و برآنها غضب و خشم خداوندفرود آمده و
عذمابیشدید درانتظارشان است،اینهاجهاستدلالی داشتند؟بت پرستها استدلالی جز پناه
بردن به آثار ملّی بودن یا تکیه کردن به مذهبهای خودساخته نداشتنتد،آنها یا عبادت
بت را به عتوان نآثارباستانی خود که پدران و نیاکانشان ـ مثلاـ برای آنها حرمتی
قائل بودند و ماهم تابع آثار نیاکانیم،می پذیرفتندو یا به مکتب مشئوم جبر که آن هم
جزء دسیسه های عدّه ای بود،تکیه می کردند.درسورۀزخرف می فرماید وقتی ما از اینها
می پرسیم:جرا بتها را می پرستید؟دو جوواب به ما می دهندـ که ظاهرا این دو جواب از
دو گروه است نه یک گروه زیرا بین این دو جواب ،اختلاف زیادی وجود داردـ به هرحال
یک جواب این است که می گویند:(و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم) ـ این خواست خدا
است که ما بت ها را بپرستیم !و اگرخواست خداوند نبود،او که برهمه چیز قادر و توانا
است، میتوانست جلو ما را بگیرد ونگذارد کهاین بتها را بپرستیم ،پس وقتی خداوند ما
را آزاد گذاشته است ،دلیل این است که خودش می خواهد که ما بتها را عبادت کنیم!!
درجواب آنها می فرماید:(مالهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون) ـ آنان هیچ علمی
ندارند و تنها روی تخمین و گمان سخن می گویند،یا اینکه ما درکتابی آسمانی چنین
مطلبی را بیان کردیم که آنها به آن تمسّک می جویندو ازآنپیروی می کنند(ام آتیناهم
کتابا من قبله فهم به مستمسکون)ـ آیا آنهابه سخن وحی تکیه میکنند که بگوینددرفلان
کتاب آسمانین، این کارمرضیّ خداوند است؟

حجّت جبری دراستدلال مشرکین

ولی این حرفهادربین نیست،زیرا گروهی از آنان تنها به عنوان مسائلیکه
از=درانشان باقی ماندهاست،به آن تمسّک می جویند.(بل قالوا انّا وجدنا آباءنا علی
امّة و انّا علی آثارهم مهتدون)[11]ـ
ولی گفتند ما پدران خود را براین عقیده استوار دیدیم و لذا ما هم راه و روش
پیشینیان را ادامه می دهیم.بین این دو بیان خیلی فرق است.عدّه ای می گویند.چون
نیاکان ما این روش را داشتند،ما دنباله رو آنها هستیم؛این درتحلیل یک سنّت ملی می
آید و لا غیر،اما آن استدلال اوّل به صورت یک قیاس استثنائی ویک حجّت چیزی است که
اگر خدان نمی خواست ،جلوی ما رامیگرفت !درسورۀ نحل می خوانیم:(لو شاء ما عبدنا من
دونه من شیء نحن ولا آباؤنا و لا حرّمنا من دونه من شیء)[12]
اگر خدامیخواست ما و پدرانمان چیزی را جز او نمی پرستیدیم و چیزی را جز آنجه او
تحریم کرده است،تحریم نمی کردیم.این سخن یک بت پرست متفکّراست که کار خود و نیاکان
خود را و مکتب دستبافت خود را به نام(جبر) توجیه می کند .ولی تودۀ بت پرست می
گویند:چون پشینیان می پرستیدند،ما هم دنباله رو آنان هستیم.خداوند به آنها پاسخ می
دهد(الله أذن لکم ام علی الله تفترون )[13]
ـ آیا خداوندبه شما چنین اجازه ای داده است با اینکهبرخدا افترا و تهمت می
بندید؟این افتراها و تهمت ها که می بندید که چه حرام ماست و چه حلال است،کی به شما
گفته است؟این متفکّر ینشان برای اینکه میخواستنند سرپوشی روی مرام باطل خود
بگذارند ،لذا هم کار مردم را وهم کار خود و نیاکان خودرا روی مکتب جبر توجیه می
کردند.درآیۀ مورد بحث(سورۀ رعدـ آیه 16)که سخن ازنابرابر بودن بینا و نابینا و
نابرابر بودن نور و ظلمت است،این مطلب روشن می شود که خالق با غیرخالق یکسان
نیستند و مشرکین اینها را یکسان قرار می دادند،لذا درقیامت ازآنها سئوال می کنند
که چه کردید؟و آنها بجرمشان اعتراف می کنند و وقتی گرفتارعذاب شدید شدند،به بتها
میگروینند:(اذ نسوّیکم برب العالمین)[14]
ـ ما شما را به خداتئی که پروردگار جهانیان است،مساوی قرار دادیم !یعنی ما باید
خدا را می پرستیدیم ولی شما را پرستیدیم.

مقصود ازتسمیه بتها چیست؟

بنابراین بتها باخدا یکساننیستند،همانگونه که بت پرست هم با مؤمن یکسان
نیست/.درهمین سوره رعد،راجع به طرزتفکّر یک مادّی و بت پرست که به جائی تکیه نمی
کند،آمده است :(أفمن هو قائم علی کلّ نفس بما کسبت)[15]
ـ آن کسی که قیّم هر انسان است و قیّم همۀ اعمال اوست و همۀ اعمال او را حفظ می
کند و یه =ایان می رساند،خدا است .آن کسی که قیّم مردم است،با جمیع شئونی که برای
مردم است،او خدا است.ولی مشرکان کارشان این بود که بتها را شریک خدا قرار می
دادند،خدای سبحان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: (قل سمّوهم )
ـ بگو به آنها که این بتها را تسمیه کنند .یعنی نشانها ها و اوصاف و علائم
بتهایشان را ذکر کنند تامعلوم شود که آیا این بتها شایستگی خالقیّت و ربوبیّت
دارند یا خیر؟اوصاف و کمالات این بتها را بگویند تا معلوم شود چه نقشیدرعالم خلقت
دارند؟درادامه آیه میفرماید:(ام تنبونه بما لا یعلم فی الارض)ـ بلکه خدا را با
خبرمی کنید از چیزی که درجهاننیست.یعنی شما مطلبی را می گوئید که خدا نمی داند؟!پس
خلاصه حرفتان دربت پرستی و جعل شرکاء چیست؟ (ام بظاهر من القول)ـیا اینکه یک سخن
ظاهری است وحقیقت و واقعیت ندارد.اگر سخنی نه به برهان عقلی تکیه کرد و نه به
برهان نقلی ،آن سخن ظاهرالقول و قول ظاهر بدون باطن است. این مضمون درسورۀ نجم نیز
آمده است میفرماید:(افرأیتم اللات و العزّی و مناة الثالثه الأخری )این بتهائی که
می پرستید ،این لات و عزّی و منات که بت سوّمی است ،بگوئید اینبتها چه کاره
اند؟آنگاه پس از چند آیه میفرماید:(ان هی الا أسماءُسمّینموها  انتم و آباؤکم) ـ اینها فقط نامهائی است کهشما
به این چوبها داده اید و جز اسم چیز دیگری نیست.آنها میگفتند که روش نیاکان خود را
باید ادامه دهیم،قرآن هم آنها و هم نیاکانشان را تخطئه میکند و میفرماید: شما و
نیاکانتان نامهای بی معنی به این چوبهای خشک دادید. (ما انزل الله بها من سلطان )ـ
هیچ برهانی ازطرف خدا نیامده است.سلطان همان برهان است که بروهم وخیال،مسّلط است
.دلیل وقتی بروهم وخیال مسلّط شد،به آن سلطان می گویندـ درقرآن این تعبیرات هست که
شما سلطان ندارید یعنی حجّت و برهان ندارید.دراین آیه کریمه هم فرمود :خدا سلطان
وحجّتی نازل نکرده و آنها تابع میل و گمان خود هستند و هرچه میلشان خواست،انجام می
دهند.

عقلنظری و عقل عملی

انسان یک بعدی دارد که با آن بعد می اندیشد و فکر میکند و یک بعدی هم دارد که
با آن بعد گرایش دارد و به اصطلاح یکی را عقل نظری و دیگری را عقل عملی میگویند.به
ما گفته اند:درمسائلی که مربوط به عقل نظسریاست با قطع یقین کار کنید نه با ظن و
گما ن ،درمسائل عقل عملی هم بکوشید که خیرو حق ر ااطاعت کنید و به دنبال خیر حرکت
کنید نه به دلخواه.درمسائل نظریهم با یقین و قطع کارکنید نه با ظن وگمان .این دو
فضیلت برای موحدین است و برای مشرکین نیست.زیرا مشرکین درمسائل نظری هب مظنّه و
وهم اکتفا می کننندو درمسائل  عملی هم به
دلخواه خود رفتا رمینمایند نه اینکه تابع حق و طالب خیرباشند،لذا فرموده که
درمسائل نظری کارشان ،اتّباع ظن است.(ان بتّبعون الاالظن ) و درمسائل عملی هم به
دلخواه خود عمل میکنند(وما تهوي الأنفس).پس این دو خصیصه ای که باید برای انسان
کامل باشد،برای بت پرست نبود،چون بت پرست درمسائل اعتقادی به گمان عمل میکند نه به
یقین و درمسائل عملی به دلخواه کارمیکند نه تابع حق و خیر(ان یتبعونت الا الظن وما
تهوی الأنفس و لقد جاءهم من ربهم الهدی )[16]
ـ آنها پیروی از ظن میکنند و به دلخواه خوود عمل مینمایند درحالی که ازسوی
پروردگارشان هرگونه هدایتی برای آنها رسیده بود که باید درمقام علم و عمل،تابع آن
هدایت با شند.

 



[1]
ـ سوره ملک آیه 1.

/

پیام حضرت آیه الله خامنه ای رهبراهنقلاب اسلامی به مناسبت روز جهانی قدس

پیام حضرت آیه الله خامنه ای رهبراهنقلاب اسلامی به مناسبت روز جهانی قدس

بسم الله الرحمن الرح-یم

برادران مسلمان درسراسر جهان،ملت عظیم الشأن ایران فرارسیدن روز جهانی
قدس،وظیفه مردم پشتیبانی و دفاع ازملت مظلوم فلسطن را بار دیگر با تأکیدی از همیشه
بیشتر هب مسلمانان غیور جهان یاد آوری می کند.اکنون درحالیکه ملت ها دراروپا
توافعهای اسارت بار ناشی از جنگ دوّم جهانی را نقض کرده حق حاکمیّت و ارادۀ ملی
امروز خود را به خواسته قدرتهای فاتح دیروز مقدم می شمارند.ملت فلسطین روز به روز
فشار و ظلم و تعدّی بیشتری را ازناحیۀ غاصبین و هم ازناخیه حامیان رسمی و غیر رسمی
آنان تحمّل می کنند. درهمین روزهای ماه مبارک رمضان مردم روزه دار فلسطین درخانۀ
خود انواع سختی را از دشمن غاصب می کشند.خیابانهادراراضی اشغالی به خون جوانان
فلسطینی آغشته و زندانها از آنان پرشده است و دولتهای غربی این مدعیان دروغگو ی
دموکراسی و حقوق بشر نه فقط کمترین اعتراضی نمی کنند بلکه احیانا غاصب متجاوز را
حکایت و تشویق نیز می کنند.و حادثه بسیارمهم و تکان دهنده اخیریعنی انتقال دسته
جمعی و مستمر یهودیان شوروی به فلسطین به مسئله فلسطین ابعاد جدیدی می بخشد و
اهمیّت این مسئله را درتوافقهای پنهانی آمریکا و شوروی نشان می دهد سکوت رضایت
آمیز اغلب سران کشورهای غعربی که درمواردی حتی با خیانت صریح همراه است به اضافه
مواضع ذلت بار وخائنانه مدعیان رهبری ملّت فلسطین ،حلقه های پیوسته زنجیرند و ظلم
وتعدی و خیانتی است که میخواهد سرزمین اسلامی فلسطین را همیشه مغصوب و ملت مجروح و
مظلوم آن را همیشه اسیر و ازاده بدارد.

جنجال دروغین معارضع با اسرائیل که از طرف رؤسای رژیم عراق به را ه اافتاده و
دررسانه های صهیونیستی غرب هم با آب و تاب مطرح می شود،مکمل نقشه های استکباری و
وسیله ئی است برای =وشاندن خیانتی که با سکوت دولتهای غربی نسبت به مسئله فلسطین
انجام گرفته و نیز برای تحت الشعاع قرار دادن مسئله مهم انتقال یهودیان شوروی به
فلسطین اشغالی .آنچه درمدت چهل سال اخیرازسوی رژیم غاصب برکشورو ملت فلسطین وارد
آمد،برای تجربه کافی است کافی است نا ثابت کند که ازراه توّل به قدرتهای مسلّط
عالم و وابستگان آناه درمنطقه هیج امیدی به نجات فلسطین نیست.

انقلاب بزرگ اسلامی ما نشان داد که کلید حل مشکلات بزرگ دردست خود ملتها است و
ارادۀ انسانها است که درصورت تکیه به خدا و اعتماد به وعدۀ الهی برتدبیر و خواست
قدرتهای مسلط غلبه خواهدکردو امروز با حوادثی که درنقاط متعددی از جهان رخ داده
نقش ملتها بیش ا زپیش به اثبات رسیده است.در برابردرنده خوئیرژیم صهیونیستی غاصب
فلسطین ،تنها ارادۀ ملت فلسطین است که میتواند بایستد و با مقاومت مردانۀ خود دشمن
را به عقب نشینی و قبول شکست وادار سازد. دولت اسرائیل با اعمال جنایتکارانه خود
درفلسطین و لبنانو بمباران وحشیانۀ اردوگاهها و دزدی و آدم ربایی،فساد درداخل و
خارج مرزهای فلسطین نشان نداه است که به هیج اصل انسانی و هیچ قانون بین المللی
پای بند نیست .آنها که گذشته ها را فراموش می کنند چگونه میت توانند جنایات روزمرۀ
صهیونیستها در فلسطین و لبنان را که بی وقفه ادامه دارد نادیده بگیرند.خوشبختاه
بیداری اسلامی ملت فسطین افقهای آینده را تا حدود زیادی روش ن کرده است.امروز نسل
نوین ملت فلسطین با نام خدا و تمسّک به ایمان اسلامی مبارزه میکند و این مبارزه ئی
بسیار امید بخش است و چنانکه مشهود است دشمن ،حکام صهیونیست چه آمریکا و
دیگرپشتیبانان اسرائیل و جه خیانتکارن منطقه از این حرکت جتدید کاملا سراسیمه و
دهشتزده است و برای لوث کردن و پوشاندن جهت اصلی مبارزه به هرشیوه ئی متوسّل که
آخرین آن همین شعار تو خالی و دروغین حمله به اسرائیل است که حکام دست نشاندۀ عراق
برزبان آوردند.هه میدانندکه رژیم بعثی عراق سلاحهائی را که ازابرقدرتها گرفته هرگز
به ضد اسرائیل که خود  درزیرسایه ابرقدرتها
زندگی می کند به کار نخواهد گرفت و ازآن جز درخدمت هدفهای استکباریا برای باجگیری
از ثروتمندان منطقه استفاده نخواهد کرد.راه صحیح مبارزه با حکومت غاصب همان
است  که امروز خود فلسطینیان آن را یافته و
قدم استوار خود را درآن گذاشته اندو وظیفۀ همۀ مسلمانان است که آنان را در این
مبارزۀمقدس یاری کنند. امروز هیچ عذری از دولتهای مسلمان دربی تفاوتی نسبت به مسئله
فلسطین پذیرفته نیست. دولت غاصب ،وحشیگری و ددمنشی را به اعلی درج8ه رسانده و ثابت
کرده است که درراه هدفهای توسعه طلبانه و خطرناک که خود آمادۀ دست زدن به هرجنایتی
هست.قیام اسلامی ملت فلسطین نیز حجت را برهمه تمام می کند و نشان میدهد که علیرغم
فشارهای همه جانبه دشمن و غدرو خیانت مدعیان دوستی،نهال مقاومت نخشکیده بلکه ریشه
دار و پربار نیز شده است،لذا برهمه ملتها و دولتها و اجب است که مسئله اسلامی
فلسطین را صادقانه درزمرۀ مسائل درجتۀ اوّل خود دانسته و به قدروسع خود به آن کمک
کنند. اکنون جمعۀ آخر ماه مبارک رمضان که ازسوی امام راحل عظیم ما رضوان الله علیه
روز قدس نامیده شد درپیش روی ما است و درالین ماه رمضان کاملا مجاور لیالی قدر ما
باید همانطورکه شب قدر را تا صبح به بیاری می گذرانیمو با دعاو تضرّع خود به
درگاهالهی می خواهیم که آیندۀ مطلوب برای ما رقم زده شود،روز قدس را وهمۀ این ایام
حساس را که لیلة القدرتاریخ اسلام است به بیداری و هشیاری بگذرانیم و تا مطلع
الفجر نجات ملتهای مسلمان و مخصوصا ملت شجاع و مظلوم فلسطین دست از تلاش نکنیم.
اینجانب امیدوارم ملت بزرگ  ما دراین روز
قدس نیز مانند همیشه با حضور یکپارچه خود درخیابانها و راهپیمائی تا محل نمازهای
جمعه فریاد رسا و غریور رعدگون خود را به گوش جهانیان برساندو تکرارکند که امت
امام خمینی عظیم همواره درکنار فلسطین و عصم دشمنان آن خواهد بود.  و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته علی حسینی
خامنه ای ـ24/1/69

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهایی از قران

بسم الله الرحمن الرحیم

فطرت الهی  (فأقم وجهک للذین حنیفا
فطرة الله الّتي فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق اله ،ذلک الذین القیّم و لکن اکثر
الناس لا یعلمون). (سوره رومـ آیه 30)

پس تو ـ ای پیامبرـ روی به سوی دین پاک (اسلام ) آو رکه این همان فطرت الهی
است که مردم را برآن آفرید است،و هیج تبدیل و تغییری در خلقت خدا نیست ؛این همان
دین استوار است ولی بسیاری از مردم نمی دانند. پس از اینکه آیاتی درباره کفارآمده
و آنان را ستمکارانی معرفی کرده که بدون علم و ادراک، به هواها وهوسها ی خود روی
آورده و آنها را مورد پرستش قرار می دهند،و آنگاه خداود آنان را سرزنش و توبیخ می
کند و اقلام می کند که فریاد رسی و ره نمائی ندارند،سپس خطاب به پیامبرعزیزش می
کند و می فرماید: تو ای پیامبر ما ،آهنگ و روی خویش را به سوی دین و آئین =اک
خداوند آرکه است آئین مطابق فطرت و نهاد خداوندی است،همان فطرتی که خلقت برآن
استوار است و دگرگونی درخلقت خداوند روانیست ؛اسن همان کیش مستقیم و دین محکم و
متین است ولی بیشتر مردمان نمی دانند و علم بدان ندارند.

فطرت چیست؟

دینی که باید به سوی آن روی آورد،همان دینی است که خلقت و آفرینش ،آهنگ آن را
دارد و به سوی آن ،انسان را راهنمائی می کند. درروایت است که پیامبر اسلام صلی
الله علیه و آله فرمود: (کل مولود بولد علی الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه …)

ـ هر مولودی برفطرت ـ که همان توخید است ـ متولّد می شود و این پدرو مادرش
هستند که او را یهودی یا نصرانی بارمی آورند. درمحاست آمده است که زراره ازامم
باقر سلام الله علیه می پرسد از معنای قول خدا( فطرة الله التی فطر الناس علیها )
ـ امام می فرماید: ( فطرهم علی معرفة انه ربهم و لوال ذلک لم یعلمو اذا سئلوا من
ربّهم و من رازقهم) ـ خداوند آنان را برشناخت و معرفت خودش آفرید و اگر این نبود،
هرگاه از آنها سئوال شود، پروردگارتان کیست؟ یا رازقتان کیست؟پاسخ نتوانند بدهند.

دین چیزی جز سنت زندگی و راهی که انسان برای سعادت خود میپیماید نیست پس انسان
هیچ آرزو وامیدی جز سعادت و خوشبختی ندارد، و خداوند هرموجودی را به سعادت خود که
همان آرزویش است،هدایت و راهنمائی کرده و آنچه مناسب آرزویش هست ،دروجودش آمده
ساخته است.خداوند میفرماید: ( ربنا الذی
أعطی کلّ شی ء ثم هدی ) (سوره طه ـ آیه 50)

پروردگار ما خدائی است که هرچیزی را آفرید،آنگاه آن را هدایت کرد.بنابراین
،انسان مانند دیگر موجودات خداوند ،برفطرتی استوار گشته است که او را ، سوی کمال
هدایت می کند و نفع و زیانش را به او می فهامند(و نفس و ما سواها فأنهما فجورها و
تقواها) _شمس ـ آیه 8)ـ و قسم به نفسی که او را آفرید و آنگاه به او نفع و زیان و
شرو خیرش را لالهام کرد.

تپس انسان را فطرتی و یژه و راهی مشخص است که جز آن راهی برای پیمودن ندارد و
آن همان (فطرة الله) است و دراین فطرت، هیچ دگرگونی و تغییری روانیست،یعنی نه
زمانها و نه مکانها می توانند او ر از این فطرت با ز دارند زیرا سیرانسان به سوی
کمال مستلزم این است که برفطرت الهی سیرکند و ازآن سرپیچی ننماید.پس اقتضای آفرینش
انسان این است که از اصول و سنتها و قوانین و احکامی که اجرای آنها ضامن رسیدن به
سعادت حقیقی است ،پیروی نماید واز این روی ، حتی بت پرستان نیز، سنّت خود را
درتپرتش و کرنش بتهایشان ،رسیدن به سعادت دنیوی دانسته ،همانطور که خداپرستان و
معتقدان به مبدأ و معاد ،زندگی خود را براساس سعادت دردنیا و آخرت تنیم می کنند ،
و دررسیدن به سعادت ،هیچج اختلافینیست، چیزی که هست آنان راه را گم کرده اند و
اینها از را ه پیروی انبیا، راه را یافته اند و سعات را منحصرددردنیا نم یدانند.
به هرحال اسلام ،دینی است که مطابق با فطرت الهی است زیرا درآن تسلیم محض بودن
انسان دربر ابر ارادۀ خدای سبحان منظور شده است:(انّ الذین عنداالله الاسلام )،
چیزی که هست،عقل به تنهایی نمی تواندذ انسان را هب اسلام هدایت کگند،بلکه عقل
انسان را به وحدت و خداشناسی می رساند که همان فطرت الهی است ، و خداشناسی مستلزم
این است که انبیا و مرسلین را که ازسوی خدا برای سعادت رساندن به بشرآمده اند،
اطاعت و پیروی کرد تا به هامن سعادتـ که9 بقیه و آرزوی هرانسانی است ـ رسید و
دسترسی پیدا کرد.

از امام جواد علیه السلام نقل شده است که فرمود:(فطرة الله التی فطره الناس
علیها، هو لا الا الله و محمد رسول الله و علیّ امیرالمؤمنین ولیّ الله ،الی ههنا
التوحید)ـ فطرة الهی که مردم را برآن آفریده است شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت
محمّد (ص) و ولابت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، و توحخید تا اینحا است واضح
است  که رسالت و ولایت ، لوازم وحدانیّت
هستنند و گرنه هرانسانی ، با ولادت و بدون اندیشدین به این دو پی نمی برد و تنها
به پروردگار و خالق خود ایمان دارد،این است که ضرورت ارسال انبیاء و رسل و کتاب
الهی به چشم میخورد.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تاپایان

حبّ نفس

(آنچه که خطربرای هر انسانی وهر متصدی امری هست حب نفس است .راس همۀ خطاهائی
که انسان می کند ،حبّ نفس است.هر بلائی سر انسان خودش می آید با جامعه ازدست
قدرتمندان می بینند،انس دراثرهوای نفس و خود خواهی است . د رروایات ،ائمه  مافرموده اند)راس کل خطیئة ،حبّ نفس)یعنی همۀ خطاهائی که ازانسان صادر می شود دراثرهمین
خودخواهی و غفلت از خداست).(همۀ اینهائی که فاسد هستند به تدریج فاسد شدند،هیچ کس
یکدفعه فاسد نشده است وهیچ یک از ما هم با یدتصوّرنکنیم که مامون ا زاین دست به گریبان
شیطان است و خصوصا شیطان نفس،همه گریبانمان به دست اوست،هیچ کس هم از ابتدا فاسد
نبوده است و هیچ کس هم مامون نیست ازاینکه به فساد و به دام شیطان نیفتد).

(6/3/60)

(انگیزۀ بعثت این است که ما را ا زاین طغیان ها نجات دهد و ما تزکیه کنیم
خودمان را ،نفوس خودمان را مصفّا کنیم و نفوس خودمان را ازاین ظلمات نجات
بدهیم.اگراین توفیق برای همگان حاصل شددنیا یک نوری می شود نظیرنور قرآن و جلوۀ
نور حق،تمام اختلافاتی که بین بشرهست،اختلافاتی که بین قدرتمندان هست ریشه اش همان
طغیانی است که درنفس است.

(11/3/60)

(شما مجاهده کنید تا هرچه دردل دارید زدوده شود که اگر برای خدا خالص شدید
درپیروزیتان موثّر است. باید اتّکائتان فقط به خدا باشد و این نمی شود مگر اینکه
ازنفسانیّات بکاهید.منشأ اختلافات ازهوای نفس است.هرکجا اختلاف بین خودتان دیدید ،

مطمئن  باشید که ازهوای نفس سرچشمه
گرفته است.). (29/6/62)

(توجّه کنید که غرور پیروزیها و شهرتها و جوانمردیها درقلب شما رخنه نکند،که
این مرض نفسانی ا زدامهای شیطان است که بندگان خدا را ا زتوجّه به او باز می دارد
و از مکاید نفس امّاره بالسّوء است که انسان ها را به شرک و عبودیّت بت ها و خصوص
ما در بت ها نفس است،می کشاند).(31/6/62)

(آنها که اسیر هواهای پست نفسانی وحیوانی بوده و هستند برای حفظ یا رسیدن به
آن به هر ذلّت و خواری تن می دهند و درمقابل زور و قدرتها ی شیطانی خاضع و نسبت به
توده ها ی ضعیف،ستمکار وزورگو هستند،ولی وارستگان به خلاف آنانند،

چرا که با زندگانی اشرافی و مصرفی نمی توان ارزشها ی انسانی ـ اسلامی را حفظ
کرد). (7/3/63)

(اگ رجهات معنوی به فراموشی سپرده شود ،گمان نکنید که بتوان ا زچنگال شیطان
نفس رهایی یابید،وتا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود نباشید،نمی تواندی
جهاد فی سبیل الله و دفاع از حریم الله نمائید).(7/6/63)

(تمم مفسده ها یی که در عالم پیدا می شود،از این بیماری خودبینی است .چه در
کنج خانه کسی نشسته باشد و به عبادت مشغول با شداگر خودبینی بکند،ارث شیطان را
دارد و چه درجامعه با شد و با مردم تما س داشته باشد ،این هم اگر فسادی از آن حاصل
بشود،از خود خواهی و خودبینی خودش است وچه حکومتها یی که درعالم حکومت می
کنند،ازاوّلی که حکومت دردنیا تأسیس شده است تا حالا ،هر فسادی واقع  شده از این خصیصه است).(14/11/63)

(خود خواهی همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد.تمام فسادهایی که د
رعالم پیدا م یشود،ا زخود خواهی پیدا می شود ،ا زحبّ جاه ،ا زحبّقدرت،از حبّ مال
،از امثال اینهاست و همه اش برمی گردد به حبّنفس و اسن (بت) از همه بزرگتر است و
شکستنش هم ازهمه مشکل تر است).  (16/2/64)

(شماها هم اگر بخواهید انسان باشید،ارزش انسانی داشته باشید ،برای شکم
نباشد،برای شرف باشدکارهایشان ،برای انسانیّت با شد،برای خدا باشد،اگر بخواهیدکه
کارهایتان که برای خدا باشدبه نتیجه برسد،اگربخواهید که کارهایتان که برای خدا با
شد به نتیجه بسد،باید دست ازهواهای نفسانی بردارید.شیطان ازانسان دست بردارنیست).  (21/11/64)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(حب نفس)

دانستنیهائی از قرآن(فطرت الهی)

پیام حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی
بمناسبت روزجهانی قدس

احتجاج با مشرکین                                            آیت
الله جوادی آملی

سخنان معصومین(اذیت و آزار مومنین)

به بهانه عید فطر

اصول اقتصادی اسلام(میزان روز قیامت)                  آیت
الله حسین نوری

یادی از معلم دلسوز انقلاب استادشهیدمطهری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

چگونه مشکلات مدیریت آسان میشود؟                       حجة الاسلام و المسلمین
محمدی ری شهری

اصول انقلاب اسلامی                                          حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

هنر متعهد آری، ابتذال هرگز

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

پیش به سوی اتحاداسلامی در جهان                             محمدرضا حافظ نیا

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به مقاله نشریه پاسدار اسلام

به امید تصحیح دیدگاه برگزارکنندگان کنفرانس

نگاهی به رویدادها

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام
معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای:

*
ما در پایگاه اسلام تلاش داریم تا راه نجات ملتهائی را که در زیر سایه ی سنگین و
خبیث حاکمیت استکبار بر عالم رنج می برند و روز به روز به بدبختی نزدیکتر می شوند
نشان دهیم.

14/11/68

*
تا زمانیکه دشمن از خود انصاف نشان ندهد و پشیمانی از تجاوز در او مشهود نباشد
باید او را دشمن بدانیم و از او برحذر باشیم.

*
تمامی عناصر فعال در نیروهای مسلح باید نقش خود را در حفظ آمادگی و افزایش قدرت و
توان دفاعی کشور ایفا کنند.

16/11/68

*
انقلاب ما از خانه ی مذهب، یعنی از مسجد و مدرسه دینی آغاز شد و روز به روز    جهت گیری مذهبی در انقلاب افزایش پیدا کرد و
نقش مذهب و ارزشهای معنوی آن به قدری قوی شد که دیگر کسان را هم به میدان کشاند.

*
پس از پیروزی انقلاب، حکومتی که براساس انقلاب بوجود آمد یک حکومت اسلامی بود. به
چپ و راست حرکت نکرد، بلکه در خط مستقیم دین و اسلام باقی ماند.

*
در کشور و انقلاب ما از روز اول همه ی نقش ها در همه ی امور به مردم داده شده است
یعنی مجلس را که محل قانونگذاری است مردم تشکیل می دهند و هیچ کس حق ندارد چیزی را
بمردم تحمیل کند.

*
دستورات الهی را حفظ کنیم، در این صورت هیچ قدرتی نخواهد توانست که این ملت را از
راهی که انتخاب کرده است، منحرف سازد.

*
ما اعلام می کنیم که حتی یک روز و یک ساعت با دولت غاصب و غیرقانونی و خبیث
اسرائیل دوستی و محبت و کوچکترین رابطه را نداشته و نخواهیم داشت.

23/11/68

*
اگر روحانیون با چشم باز و بسیط به آینده بنگرند و با آگاهی و آمادگی برخورد کنند
بدون هیچگونه تردیدی اسلام روز به روز قوت و قدرت بیشتری پیدا خواهد کرد و اگر با
عدم برنامه ریزی و برنداشتن آفات از سر راه، از آینده غفلت کنند بدون هیچگونه
تردیدی به دنبال آن ضربه خواهد بود.

*
هنوز هستند کسانی که در حوزه ها در کسوت روحانیت به جای کینه ی آمریکا و دشمنان
اسلام، قلبهای آنها جایگاه کینه مجاهدان فی سبیل الله و پرچم داران حقیقت است لذا
ضرورت دارد حوزه های علمیه در مسیر ساختن انسانهایی منطبق با معیارهای اسلامی قرار
گیرند و نمونه های کامل امام بزرگوارمان را بوجود آورند.

3/12/68

*
پیروزی انقلاب اسلامی، قرآن را به ما باز گرداند و راه قرآن را به روی ما باز کرد
و ما باید عقب ماندگیهای خود را در فراگیری جامع این کتاب الهی جبران کنیم و علاوه
بر متن قرآن، با ترجمه ی آن نیز کاملا آشنا شویم.

*
در کشوری که براساس اسلام اداره می شود همه ی مردم باید قادر به خواندن درست قرآن
کریم باشند.

*
دفاع از نظامی که رستگاری انسان و نجات بشریت از همه رنجها و ناراحتی ها را هدف
خود قرار داده است بسیار را ارزش تر از تنها دفاع از مرزها است. جلب رضای خداوند و
عمل به تکلیف الهی و انسانی هدف نهائی است و پیروزی ما در انجام وظیفه و تکلیف
الهی نهفته است.

5/12/68

*
مهم این است که تمسک به اسلام را حفظ کنیم و از دشمنان خدا و اسلام نهراسیم و راه
امیرمومنان علی علیه السلام و فرزند شایسته اش امام عزیز را ادامه دهیم و همچنین
باید وحدت و تقوی و رعایت دستورات الهی را حفظ کنیم، در این صورت هیچ قدرتی نخواهد
توانست که این ملت را از راهی که انتخاب کرده است، منحرف سازد.

23/11/68

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی
به رویدادها

جهان
اسلام

·       
مبارزان مسلمان مصری
طی چند روز گذشته با توزیع اعلامیه هائی در قاهره خواستار مبارزه مسلحانه علیه
رژیم حسنی مبارک شدند.

·       
در جریان یک تهاجم
کماندوئی در خاک مصر (اسماعیلیه) 9 اسرائیلی کشته و 17 نفر در این حادثه زخمی
شدند.

·       
در جریان تیراندازی
نیروهای ارتش هند به سوی نمازگزاران در کشمیر حداقل 6 نفر کشته و تعداد دیگری
مجروح شدند.

 16/11/68

·       
تیراندازی عوامل
وهابیون به سوی شیعیان شهر «گلگیت» که بمناسبت میلاد حصرت علی علیه السلام اقدام
به چراغانی کرده بودند دو کشته و چهار زخمی بر جای گذاشت.

·       
یک جوان دانشجوی مصری
با کوبیدن اتومبیل خود که قصد ورود به محل اقامت مبارک داشت با شلیک گلوله مأموران
امنیتی به قتل رسید.

23/11/68

·       
یک استاد دانشگاه
انگلیسی، سلمان رشدی را بخاطر تزویر و دغلکاری محکوم کرد.

·       
اعلام حالت فوق
العاده و ناآرامیهای جمهوری اسلامی مسلمان نشین تاجیکستان شوروی تاکنون 43 کشته و
150 مجروح داشته است.

·       
پنج تن از فعالان
اسلامی مراکش به جرم وابستگی به یک سازمان غیرقانونی به زندان محکوم شدند.

25/11/68

·       
در سالروز صدور حکم
تاریخی امام خمینی قدس سره، مسلمانان جهان خواستار  اجرای حکم اعدام «سلمان رشدی» شدند.

·       
جبهه ی دمکراتیک برای
آزادی فلسطین، با انجام یک عملیات نفوذی 9 سرباز رژیم صهیونیستی را در جنوب لبنان
کشته و زخمی کردند.

26/11/68

·       
مجلس اردن از عراق و
سوریه خواست که باهم آشتی کنند و جبهه ای در مقابل اسرائیل تشکیل دهند.

·       
دامنه ی ناآرامی در
جمهوریهای شوروی به ازبکستان کشیده شد.

·       
در پی افزایش عملیات
نفوذی انقلابیون مسلمان، رژیم صهیونیستی به ساخت یک دیوار امنیتی در مرز مصر اقدام
کرد.

·       
اعتصاب عمومی سراسر
کشمیر را فرا گرفت.

·       
رژیم کویت گروه دیگری
از شیعیان این کشور را به اتهام واهی مشارکت در حوادث انفجار بمب در مکه دستگیر و
زندانی کرد.

29/11/68

·       
رژیم عربستان ضمن رد
درخواست سازمان عفو بین الملل برای آزادی مسلمانان مبارز، فشار خود را بر آنان
بیشتر کرد.

30/11/68

·       
عفو بین الملل نسبت
به وضعیت شیعیان زندانی در زندانهای کویت ابراز نگرانی کرد.

3/12/68

·       
پلیس هند دیروز، بر روی
تظاهرات دهها هزار نفری مسلمانان در کشمیر تیراندازی کرد.

·       
دولت تونس اعتراف
کرد، صدها تن از دانشجویان این کشور را بجرم مشارکت در اعتصابات نشسته اعتراض آمیز
دستگیر کرده است.

·       
حزب الله کویت به نقض
حقوق مسلمانان و بازداشت عده ای از شخصیتهای مذهبی جامعه ی شیعیان در این کشور
اعتراض کرد.

·       
دهها هزار تن از زنان
کشمیر در حالیکه کفن بر تن داشتند طی تظاهراتی خواستار استقلال از هند شدند.

6/12/68

·       
در جریان درگیری
خشونت بار نظامیان صهیونیستی با فلسطینی ها در نوار غزه 92 نفر زخمی شدند.

·       
دو فروند هلی کوپتر
نظامی ارتش کابل در حوالی فرودگاه قندهار مورد حمله انقلابیون مسلمان افغانی قرار
گرفت و سرنگون شد.

8/12/68

·       
یک کتابفروشی در
یوگسلاوی بدلیل عرضه ی کتاب آیات شیطانی مورد حمله قرار گرفت.

10/12/68

اخبار
داخلی

·       
پس از پیروزی انقلاب
اسلامی، 66 درصد روستائیان کشور صاحب برق و 64 درصد دارای آب آشامیدنی سالم شده
اند.

·       
تولید انبوه
هواپیماهای پرستو و یک نوع توپ پرقدرت ضدهوائی در داخل کشور آغاز شد.

16/11/68

·       
کوره تونلی شماره 2
کارخانه ذوب آهن اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت.

18/11/68

·       
کلیه محکومان
دادگاههای عمومی، نظامی و انقلاب اسلامی به مناسبت 22 بهمن مشمول عفو قرار گرفتند.

·       
9 ایرانی که دولت انگلیس دستور اخراج آنها را
از آن کشور داده بود بامداد روز جمعه وارد تهران شدند.

·       
سیل 50 روستای چابهار
را محاصره کرده.

·       
100 هزار شماره تلفن جدید در دهه فجر راه
اندازی شد.

24/11/68

·       
هیئت دولت لایحه ی
بودجه سال 69 را تصویب کرد.

·       
مدرنترین کارخانه ی
نساجی کشور در بروجرد افتتاح شد.

28/11/68

·       
متخصصان ایرانی برای
اولین بار در تاریخ صنعت هواپیمایی کشور، یک هواپیمای آسیب دیده «فالکون» را
بازسازی کردند. کشور فرانسه سازنده ی هواپیما، تعمیر و بازسازی هواپیما را در
ایران غیرممکن دانسته بود.

30/11/68

·       
ناوچه گشتی-رزمی ساخت
ایران در خلیج فارس به آب انداخته شد.

·       
کارخانه لوله سازی
تبریز با ظرفیت 147 کیلومتر در سال راه اندازی شد.

1/12/68

·       
سمینار بررسی شخصیت
«زن» از دیدگاه امام خمینی آغاز بکار کرد.

·       
واحد تولید روغن
پالایشگاه آبادان با ظرفیت 500 هزار بشکه در سال راه اندازی شد.

·       
بهره برداری
پالایشگاه تصفیه گاز بیدبلند با ظرفیت کامل روزانه ی 15 میلیون متر مکعب گاز آغاز
شد.

·       
اجرای مانور «ظفریک»
به منظور تداوم مبارزه قاطع با قاچاقچیان در سطح کشور آغاز شد.

5/12/68

·       
نخستین کنگره سراسری
علمی-فرهنگی بسیج در زنجان آغاز بکار کرد.

·       
نخست وزیر جدید ترکیه
در راس یک هیئت بلندپایه سیاسی-اقتصادی وارد تهران شد.

8/12/68

·       
دکتر محمود امین لاری
استاد دانشگاه شیراز بخاطر موفقیت در روش جدید اندازه گیری «انزیم کرتیه فوسفو
کنیار» بعنوان برجسته ترین مخترع، مدال طلای جهانی گرفت.

·       
فرستاده ی ویژه ی
سازمان ملل، گزارش خود از وضع حقوق بشر در ایران را کاملا آگاهانه و صادقانه توصیف
کرد.

10/12/68

اخبار
خارجی

·       
ممنوعیت احزاب سیاسی
در آفریقای جنوبی پس از 30 سال لغو شد.

·       
آمریکا یک طرح سه
مرحله ای پیرامون مسائل افغانستان به شوروی ارائه داد.

·       
امیر قطر در ملاقات
با رئیس جمهوری فرانسه، هماهنگ خواندن مواضع فرانسه و قطر در مورد مسایل اعراب
بوِیژه در زمینه ی حمایت فرانسه از عراق در جنگ با ایران ستایش کرد.

15/11/68

·       
حسنی مبارک در ماه
گذشته بطور پنهانی از دمشق دیدن کرد و با حافظ اسد و تنی چند از مقامات بلندپایه
دمشق گفتگو کرد.

·       
دهها هزار نفر از
مردم شوروی با انجام تظاهرات، خواستار اصلاحات دموکراتیک در حزب مسکو شدند.

·       
گورباچف: دوره ی
انحصارطلبی حزب کمونیست برای اداره ی امور کشور پایان یافته است.

16/11/68

·       
بزرگترین نیروگاه آبی
شمال آذربایجان شوروی منفجر شد.

18/11/68

·       
کمیته ی مرکزی حزب
کمونیست شوروی با برقراری سیستم چند حزبی موافقت کرد.

·       
35 ترک عراقی بدلیل مخالفت با رژیم بغداد
اعدام شدند.

·       
مجموع تلفات نبردهای
خونین شرق بیروت، بین نیروهای «مشیل عون» و      
«سمیر جع جع» به 488 کشته و 1050 تن مجروح رسید.

·       
«نلسون ماندلا» رهبر ملی گرای آفریقای جنوبی
و از بنیانگذاران کنگره ی ملی آفریقا و ضد رژیم پرتوریا پس از 27 سال از زندان
آزاد شد.

23/11/68

·       
کمک مالی آمریکا به
اردن از 160 میلیون دلار به 260 میلیون دلار افزایش یافت.

·       
معاون وزیر خارجه
آمریکا در بغداد با صدام ملاقات و مذاکره کرد.

24/11/68

·       
دولت آلمان غربی
تایید کرد که کارشناسان آلمان بعنوان بخشی از یک پروژه سری تولید موشک توسط
عربستان سعودی در این کشور مشغول بکار هستند.

·       
رهبران پارلمان شوروی
با جدایی جمهوری ها از دولت مرکزی موافقت کردند.

·       
رئیس تلویزیون دولتی
در جامو و کشمیر به قتل رسید.

25/11/68

·       
پارلمان شوروی تقاضای
«گورباچف» را برای گسترش اختیارات ریاست جمهوری رد کرد.

26/11/68

·       
رونالد ریگان رئیس
جمهور سابق آمریکا روز گذشته در دادگاه فدرال آمریکا حضور یافت تا به سوالات مربوط
به رسوائی ایران گیت پاسخ بدهد.

·       
آخرین مجسمه ی
استالین در مغولستان به زیر کشیده شد.

28/11/68

·       
اعتصابات آذربایجان
شوروی 750 میلیون روبل خسارت ببار آورد.

·       
یک نماینده ی مجلس
ترکیه «تورگوت اوزال» را به ارتباط با «سیا» متهم کرد.

30/11/68

·       
پارلمان کشمیر منحل
شد.

·       
کمیسیون حقوق بشر
سازمان ملل، تجاوز آمریکا را به پاناما محکوم کرد.

2/12/68

·       
نیروهای امنیتی مصر
مقادیری اسلحه و مواد منفجره از یک کاروان توریستی اسرائیلی کشف کردند.

3/12/65

·       
رهبر وهابیون پاکستان
توسط چهار مرد مسلح ترور شد.

·       
هند 12 لشکر نظامی به
مناطق مرزی خود با پاکستان اعزام کرد.

·       
یک نفتکش کویتی دارای
پرچم آمریکا در خلیج فارس منفجر شد و ناخدای آمریکائی و معاون وی در این انفجار
کشته شدند.

·       
موشک اروپائی «آریان»
در آسمان منفجر شد و باعث از بین رفتن دو ماهواره ژاپنی گردید.

·       
دولت آرژانتین بدنبال
بحران اقتصادی-اجتماعی در پایتخت این کشور وضعیت اضطراری اعلام کرد.

·       
از سوی گروه چریکی
«چه گوارا» سه بمب قوی در بانکهای امریکائی و شرکتهای چند ملیتی در پایتخت
آرژانتین منفجر گردید.

·       
صدها تن از یهودیان
شوروی طی هفته های گذشته از طریق قاهره پایتخت مصر به فلسطین اشغالی مهاجرت کرده
اند.

5/12/68

·       
تظاهرات گسترده علیه
حاکمیت کمونیست مسکو، پراگ پایتخت چکسلواکی، صوفیه و بخارست را فرا گرفت.

·       
دولت پاکستان آمریکا
را متهم به ایجاد بحران در این کشور کرد.

7/12/68

·       
اسحاق رابین: هر
رژیمی بجز رژیم شاه حسین در اردن بر سر کار آید به زیان اسرائیل خواهد بود.

·       
یک مقام وزارت خارجه
آمریکا فاش ساخت شکست ساندینیست ها در انتخابات نیکاراگوا، نتیجه ی تبانی آمریکا و
شوروی بوده است.

·       
لایحه مالکیت خصوصی
زمین در شورای عالی شوروی به تصویب رسید.

·       
هزاران دانشجوی مصری
علیه رژیم مبارک دست به تظاهرات زدند.

10/12/68

اختراع
و اکتشاف

·       
دو برادر شیرازی،
برای اولین بار در جهان، دستگاه نقش سنگ ساختند.

·       
برای اولین بار در
کشور، شیشه «سرامیکهای سرباره» در کارخانه شیشه قزوین تولید شد.

3/12/68

·       
دستگاه کنترل و هدایت
قطارها، در ایران ساخته شد.

5/12/68

ضد
انقلاب

·       
شبکه ی بزرگ جعل
اسکناس و دلار در 14 شهر کشف و متلاشی شد.

·       
در جریان یک سرقت
مسلحانه از بانک کشاورزی استان همدان، رئیس این بانک و همسر و دو فرزند خردسالش و
یکی از نگهبانان توسط سارقین بطرز فجیعی سربریده شدند.

24/11/68

·       
«بلوچ اسماعیل زهی»
سرکرده ی اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در منطقه ی شرق کشور به هلاکت رسید.

28/11/67

·       
30 قاچاقچی مواد مخدر
در تهران و 9 شهر اعدام شدند.

·       
6 هزار قلم داروی کمیاب در بروجرد کشف و ضبط
شد.

3/12/68

·       
یک دلال زمین در مشهد
طی سه ماه 70 میلیون تومان سود برد.

·       
گروه «سراج الدین
مولی» قاچاقچی معروف بین المللی به همراه 616 کیلو انواع مواد مخدر دستگیر شد.

7/12/68

پاسخ
به نامه ها

*
ورامین- برادر، الف-ج

1-
موسیقی و آوازی که طرب انگیز است و متناسب با محافل لهو و عیاشی است حرام است.
مضمون شعر معیار نیست البته اگر مضمونی باشد که موجب فساد است از دو جهت گناه می
باشد.

2-
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید «قلة العیال احدالیسارین» کم بودن عیال و
نانخور یکی از دو راه وسعت و گشایش در زندگی است. و همچنانکه طلب روزی لازم است و
منافاتی با رازقیت خداوند ندارد کم کردن نانخور نیز یک راه صحیح برای تحصیل رفاه
در زندگی است و منافاتی با اعتقاد به رازقیت خداوند ندارد و جلوگیری از ازدیاد نسل
اگر مسئولان تشخیص بدهند که یک ضرورت اجتماعی است باید دقیقا رعایت شود.

3-
استفاده از امکانات دولتی باید طبق مقررات باشد و رعایت مقررات دولت اسلامی واجب
است.

*
گتوند-برادر، ج-ا-ز-300

1-
اگر یک سال در مجامع عمومی که احتمال پیداشدن صاحبان آن اشیاء گمشده است اعلام
کردید و صاحبان آنها پیدا نشدند می توانید برای خود بردارید و می توانید به فقیر
صدقه بدهید.

2-
تا حد مقدور باید ایستاده نماز بخوانید و اگر نمی توانید در جماعت شرکت کنید فرادی
بخوانید.

3-
بدگوئی از دیگران در غیاب آنها غیبت است و دروغ در موارد ضرورت جایز است ولی بهتر
است ضررهای مادی را تحمل کنید و دروغ نگوئید.

*
تهران- خواهر، الف-ر

1-
پدر شما خلاف شرع می کند و او هرگز چنین حقی ندارد که این گونه با زندگی و آینده-
ی شما بازی کند آن هم از روی هوی و هوس و جهالت، متاسفانه پدران و مادران حتی اگر
متدین هم باشند به دلیل نادانی و دخالتهای ناروا، آینده ی فرزندان خود را تباه می
کنند.

2-
ازدواج شما با او اشکالی ندارد و چون ازدواج دوم شما است نیاز به اجازه ی پدر
نیست.

3-
حضانت بچه ها با شما است چون پدرش فوت کرده و پدربزرگ فقط ولایت بر او دارد و نمی
تواند بچه را از دست شما بگیرد.

4-
یک هشتم اموال شوهر به جز زمین به ترتیب خاصی که در رساله آمده است به شما می رسد
و آن سخن نامربوط است به مقامات قضائی بالاتر شکایت کنید.

5-
اگر بچه نیازمند باشد و مستمری که دریافت می کنید به نفقه او نرسد بر جد پدری او
واجب است نفقه اش را بپردازد.

*
اصفهان-ز-ص


مراجعه به پزشک نامحرم و همچنین تزریقات و امثال آن اگر مستلزم نگاه به جاهای
غیرمجاز یا دست زدن به بدن باشد فقط در صورت ضرورت و بمقدار ضرورت جایز است این که
مشهور شده که پزشک محرم است سخن نادرستی است پزشک هم مانند دیگران نامحرم است و
رعایت حجاب در حد امکان لازم است بنابراین اگر دندان پزشک زن که از نظر مهارت در
پزشکی هم مورد اعتماد باشد وجود داشته باشد و مراجعه به او میسر باشد مراجعه ی زن
به دندانپزشک مرد جایز نیست ولی اگر میسر نیست یا اعتمادی به مهارت او نیست مراجعه
به پزشک مرد اشکال ندارد زیرا رعایت بهداشت دندان ضروری است.

*
تهران- برادر، ر-م-ب

توبه
کافی است به لطف خداوند امیدوار باشید.

*
قم- برادر محمد ناصر اکبرزاده

این
طبیعی است که نماز انسان را از بدیها باز دارد ولی به شرط آنکه واقعا نماز باشد
اگر نماز ما این اثر را ندارد بدون شک اشکال در نماز ما است. نماز بدلیل آنکه
بالاترین وسیله تقرب به درگاه الهی است و قرب الهی با گناه و بدی هرگز جمع نمی شود
پس حتما مانع گناه است. همین نماز بی خاصیت ما نیز در همان حد و اندازه ای که موجب
قرب است مانع گناه است بدون شک انسان نمازگزار از گناه دورتر از بی نماز است ولی
مانعیت مطلق آن متوقف بر اخلاص مطلق است تا نماز کامل باشد و آن کیمیای سعادت است.

*
سمنان-برادر، د-ک-م-م

اعتنا
به وسوسه حرام و گناه است شما باید به آن شکهای نامربوط بی اعتنائی کنید تا این
بیماری برطرف شود بهترین راه برای معالجه ی وسوسه 
همان بی اعتنائی است. اهمیت به این گونه شکها ندهید این وظیفه شرعی شما
است.

*
تهران- خواهر، الهام-الف-ز

1-
نمازها را می توانید تدریجا و بطوری که در مشقت نیافتید قضا کنید.

2-
استفاده از نوارها و فیلمهای خلاف شرع به هر دلیلی باشد حرام و گناه است چه تاثیر
منفی داشته و چه نداشته باشد.

3-
رعایت حجاب اسلامی کافی است ولی سعی کنید از لباسهای تحریک کننده استفاده نکنید.

4-
دوستانی انتخاب کنید که شما را به خدا نزدیک می کنند یا حداقل می توانید آنها را
به خدا نزدیک کنید و از گناه بازدارید.

5-
آن گونه ارتباطها به هر دلیل باشد حرام و گناه است.

6-
توبه از هر گناه پذیرفته می شود مشروط بر اینکه انسان واقعا پشیمان باشد و تصمیم
بر ترک گناه بگیرد.

*
آستانه اشرفیه- برادر، ع-ر

1-
به پدر پیشنهاد کنید.

2-
زن باید وقت نماز، بدن را بجز صورت و دستها و پاها تا مچ بپوشاند و چادر ضرورت
ندارد و شوهر حق دخالت ندارد.

*
ارومیه- برادر، ن-و-ب-1470

آن
ازدواج حرام و باطل است.

*
تهران- برادر، ح-ف

1-
نصیحت پدر را گوش کنید.

2-
قطع رابطه با ارحام نکنید و سعی در هدایت آنها داشته باشید البته صله ی رحم متوقف
بر رفتن خانه آنها نیست همین که از آنها تفقدی کنید و اظهار محبت نمائید کافی است.

3-
خجالت عذر نیست و باید غسل می کردید. روزه ی شما باطل است و قضا و کفاره دارد.

*
مشهد- برادر مظفر، پ-ب

مسائلی
که مشتمل بر مرافعه و نزاع است باید در دادگاه حل شود.

*
قم- برادر رحمت، ف-ع

1-
روزه آن روز باطل نیست و اگر می خواهید احتیاط کنید یک روز به جای آن روزه بگیرید.

2-
نگاه به نامحرم روزه را باطل نمی کند.

3-
پولهای مذکور به فتوای حضرت امام قدس سرّه خمس ندارد.

*
مازندران- برادر، غ-ب

ازدواج
در موارد مذکور حرام نیست.

*
رامهرمز- خواهر، آ-ک

اگر
شما حجاب و متانت خود را حفظ کنید بدون شک از تعرض نابخردان در امان خواهید بود.

*
تهران- برادر، ح-ص

می
توانید با تلفن (24803-قم) تماس بگیرید.

*
تهران- برادر، م-م-ک-سلطان آبادی

سئوالات
خود را از دفتر استفتا بپرسید.

*
همدان- خواهر، پ-1-777

توبه
کنید و به لطف خداوند مهربان کاملا مطمئن و امیدوار باشید. با شخص مزبور اگر مناسب
می دانید ازدواج کنید و با آن افکار و تخیلات واهی زندگی و آینده ی خود را تباه
نکنید.

*
تهران- خواهر، الف-؟

کتک
و خشونت و نفرین و امثال آن کارساز نیست بخصوص نسبت به نوجوانان که بدون شک بسیار
مضر و خطرناک است باید با روانکاوی ریشه ی انحراف آنها را به دست آورد و معالجه
نمود کتابهائی که در روش تربیت و برخورد با کودکان و نوجوانان نوشته شده است
مطالعه کنید.

*
مشهد- برادر حسین، م-223

1-
اگر عین آن کتابها باقی است باید به همان مرکز برگردانید هرچند ندانند از کجا است.
مثلا با پست بفرستید و اگر کتابها تلف شده مثل آن را تهیه کنید و بفرستید و اگر
مثل آنها پیدا نمی شود پول آنها را بفرستید.

2-
قسم دروغ حرام است ولی کفاره ندارد.

3-
می توانید با او ازدواج کنید ولی بهتر است مصلحت اندیشی پدر را احترام نمائید.

4-
در صورت شک اشکال ندارد.

*
اصفهان- برادر، م-ش-مهاجر

به
دادگاه مدنی شکایت کنید.

*
مراغه- خواهر، ز-ر200

خانواده
ی خود را قانع کنید که به او جواب منفی بدهند و اگر شما را در فشار قرار دادند به
دادگاه مدنی شکایت کنید.

*
قم- ر-ع-1396

روشی
که او دارد صحیح است و راهی که شما می روید افراط است. افراط در همه چیز بد است
حتی در دوستی.

*
بیدخت- گناباد- برادر احمد، ق 98916

*
کرج- دانشجو، برادر، تراب 2-3-65

*
تهران-پ-ر

آدرس
بدهید.

*
کرج- برادر، س-ر-س

نیازی
به اعتراف نیست در پیشگاه خداوند مهربان اعتراف و توبه کنید خداوند می پذیرد     ان شاء الله.

*
زنجان- برادر، مجید، م-ش

هر
گناهی با توبه پاک می شود ان شاء الله.

*
اصفهان-56-1344

1-
می توانید فتاوای حضرت مام قدس سره را از دفتر استفتای آیة الله العظمی اراکی   (دام ظلّه) جویا شوید و قید کنید که فتوای
حضرت امام را می خواهید.

2-
کتابهائی که در آن اسامی مقدس و آیات قرآن نوشته شده و قابل استفاده نیست می-
توانید در رودخانه یا چاه متروکه بیاندازید.

*
بهبهان- برادر، ن-د-ن

توبه
کنید و تصمیم بر ترک گناه بگیرید و گذشته را با عمل صالح جبران کنید و به لطف
خداوند امیدوار باشید.

*
اصفهان- برادر سید محسن- ث.ر

از
شما که دانشجویی هیجده ساله هستید بعید بود که چنین مطلبی را بدون ذکر آدرس بپرسید
و بخواهید که در مجله پاسخ داده شود. به هر حال اگر توضیح کافی نیاز دارید آدرس
بدهید و اگر ندارید در فرضی که نوشته اید اشکال ندارد.

*
زنجان- برادر، ر-ق-خ-ی-1350

شما
سالمید نگران نباشید.

*
ایرانشهر- برادر محسن-و-ب

آنها
دروغ گفته اند و شما سالم و طبیعی هستید اگر بازهم توضیح خواستید می توانید به
وسیله ی تلفن با ما تماس بگیرید.

*
خواهر- زهرا 579.

بدون
شک او اشتباه کرده و ممکن نیست چنین وضعیتی پیش آمده باشد اگر آدرس بدهید توضیح
خواهیم داد که هرگز مشکلی پیش نیامده مطمئن باشید.

*
خواهر، س-ر-م-ی

پاسخ
همان است که نوشتیم و اگر ایشان متشرع است و هوای نفس خویش را بر رضای خدا مقدم
نمی دارد و می خواهد که توضیح کافی داده شود نامه ای با ذکر آدرس بنویسد تا تفصیلا
پاسخ بگوئیم.

*
بندر خمیر- خواهر، س-ش-س-م-ن

1-
پدرتان بسیار کار خوب و بجائی انجام داده است.

2-
هدیه ای که به فرزند داده می شود ملک اوست و پدر نمی تواند از او بگیرد ولی اگر
مکلف نیست باید تحت نظارت پدر نگهداری یا مصرف شود.

3-
شیر ملک مادر است و می تواند از پدر اجرت شیر دادن را مطالبه کند.

4-
نقاشی گناه نیست ولی نقاشی انسان یا حیوان اگر کامل باشد کراهت دارد یعنی بهتر است
ترک شود.

5-
سید اصطلاحا به کسی می گویند که نسبش به امیرالمومنین علیه السلام می رسد.

6-
گوشت خرگوش حرام است.

*
تهران- برادر، رضا 7146

اگر
توانستید خودتان از انحرافات برادران خویش جلوگیری کنید و اگر موفق نشدید با پدر
درمیان بگذارید.

*
بجنور- برادر، ع-ی

توبه
برای این است که انسان از عقاب اخروی در امان باشد ولی واجباتی از قبیل قضا و
کفاره با توبه ساقط نمی شود البته لازم نیست خود را در عسر و حرج بیافکند بلکه
بتدریج روزه ها و نمازها را قضا کند و در مواقع قدرت کفاره را بدهد و اگر اصلا
تمکن از پرداخت کفاره ندارد بجای آن بمقدار ممکن صدقه و اگر هیچ امکان مالی ندارد
استغفار کافی است.

*
تهران- برادر، ب-ت-ع-تهرانی

1-
آن آب پاک است و غسل ندارد.

2-
در تنگی وقت می توانید تیمم کنید ولی لباس نجس را تعویض کنید.

*
برادر، ع-الف- ق

اگر
آدرس بدهید در مورد هر دو سئوال توضیح بیشتری داده خواهد شد که ممکن است راهگشا
باشد. در مجله امکان توضیح چنین مطالبی نیست.

*
همدان برادر ح-ک

1-
از قدردانی شما در مورد مقاله خطر اسلام زدائی و پیشنهادهای شما در این رابطه
بسیار متشکریم.

2-
نماز مستحبی که برای اموات خود می خواهید بخوانید می توانید از ابتدا به قصد نیابت
از میت بخوانید و می توانید به قصد قربت بخوانید و پس از آن ثوابش را به او هدیه
کنید.

3-
دست دادن به نامحرم گناهاست مگر این که از روی لباس باشد و خطر وقوع در حرام نباشد
خجالت عذر نیست. خشم خدا را با رضای مردم نباید مبادله کرد و رضای الهی بر هرچیز
مقدم است.

4-
روزه هائی را که سال گذشته عمدا خورده اید باید به احتیاط واجب تا قبل از رمضان
آینده قضا کنید و واجب است کفاره نیز بدهید. کفاره ی آن از این قرار است یا باید
برای هر روز 60 روز که 31 روز آن متوالی باشد روزه بگیرید یا 60 فقیر را غذا
بدهید. پول کافی نیست ولی می توانید پول را به کسی که مورد اطمینان است بدهید که
غذا تهیه کند و به فقرا بدهد.

5-
برای بقا بر تقلید حضرت امام قدس سره باید در اصل مساله بقا بر تقلید میت از مجتهد
زنده تقلید کنید می توانید از آیة الله العظمی اراکی تقلید کنید و بر تقلید حضرت
امام باقی باشید.

*
تهران- برادر سید تک تک

مسائل
خود را با پزشک متخصص در میان بگذارید.

*
باختران- برادر پ-ش

نیازی
به آن دیوانگی نیست به دادگاه مدنی شکایت کنید.

*
کاشان- خواهر، م-ژ-5287

1-
به احتمال قوی شما هیچگونه بیماری مهمی ندارید ولی برای اطمینان بیشتر حتما به یک
پزشک متخصص زن مراجعه کنید برای این کار مسافرت کوتاه به همراه مادر آسان است.

2-
نماز در ایام عادت ماهانه ساقط است و قضا ندارد ولی روزه ی ماه رمضان آن ایام را
باید قضا کنید.

3-
تصرف شما در آن پول جایز نبوده و باید از پدر اجازه بگیرید.

4-
آن ترشحات پاک است و غسل ندارد.

 

/

جمعبندی اهم رویدادها

جمعبندی
اهم رویدادها

فاجعه
ی کشتار مسلمانان آذربایجان شوروی

حوادث
مهمی که طی دو ماه گذشته در آذربایجان شوروی بوقوع پیوست از جنبه های گوناگون
بعنوان اهم رخدادها و حوادث جهانی این مدت تلقی می شود اما از میان این جنبه ها،
دقت نظر بر روی مساله ای که عمیقا مورد توجه باید قرار گیرد ثبت وقایع این حادثه ی
تکاندهنده بمنظور نتیجه گیری و برداشت از آن بالاخص در زمینه ی نوع برخورد
سردمداران کرملین -و مجریان سیاستهای اصلاحی پرسترویکا و گلاسنوست- با مسلمانان
باکو بعنوان درک چگونگی احتمال وقوع برخوردهای مشابه با سایر مسلمانان در دیگر
نقاطی که انتظار پیاده شدن «اصلاحات شرقی» را در کشور و حاکمیت خود می کشند، می
باشد.

بدنبال
آرامش نسبی در رومانی و عادی شدن بحران (و یا به عبارتی اجرای پرسترویکا به ضرب
کودتای نظامی) در این کشور، زمان آن فرا رسیده بود که چشمان جهانیان شاهد نضج حرکتهایی
باشند که در داخل خاک اتحاد جماهیر شوروی از مدتها پیش (اواسط سال میلادی گذشته)
بصورتی کند اما پیگیر و مداوم، در حال تعمیم و گسترش اصلاحات حزبی بود.

در
«استونی» تغییرات قابل توجهی بوجود آمد. سردمداران کرملین در اواسط تیر ماه
سالجاری با تشکیل نخستین سازمان سیاسی مستقل در استونی بنام «جبهه ی خلق» موافقت
کرده و «واینووالاس» را که فردی معتدل و انعطاف پذیر است به رهبری حزب جمهوری
استونی برگزیدند و استفاده ی مردم از سمبل های زمان استقلال (مانند پرچم ملی
استونی. پیش از کمونیست شدن) را تحمل کردند.

«لیتوانی»
نیز آهنگ تغییرات را به سبکی مشابه استونی نواخت. در ابتدا حرکتهای سازماندهی شده
ای تحت عنوان سازمانهای سیاسی مردمی مستقل شکل گرفت که رهبری محلی حزب بشکل صوری
مبادرت به مخالفت با آن نمود. پرده ی دوم این نمایش با انتخاب یک رهبر جدید برای
حزب شروع شد و «الگیرداس برازوسکاس» در اوایل مهرماه امسال به رهبری حزب برگزیده
شد. وظیفه ی برازوسکاس، اتخاذ مواضع معتدل و کاهش دادن حامیان مردمی «جنبش برای
بازسازی» که در لیتوانی آن را «سایودیس» مینامند، بود.

انتخاب
«یانیس وارگیس» به رهبری حزب جمهوری در «لتونی» نیز آغازگر اجرای تغییرات در این
منطقه شد. امتیازاتی که مردم این منطقه می خواستند توسط «وارگیس» بصورتی سمبلیک به
آنان اعطا گردید. وی حتی احیای زبان لتونی را بعنوان یکی از محورهای کارها و
برنامه های خود اعلام نمود و به تاسیس رسمی سازمانی با نام «جبهه ی مردمی لتونی»
گردن نهاد.

این
برنامه ها بصورتی همآهنگ در جمهوریهای مذکور با نظارت و کنترل دقیق آنها از سوی
حکومت مرکزی پیاده می شد. نحوه ی برخورد کرملین با ناآرامیهای قومی- نژادی بوجود
آمده در این جمهوریها بگونه ای بود که گویی برای اکثر آنها راه حلهای مطمئنی از
قبل پیش بینی شده و امتیازات در نظر گرفته شده در موقع مناسب اعلام می گردید. حتی
بنظر می رسید دستگاههای تبلیغات عمومی بلوک شرق خصوصا خبرگزاری تاس و   روزنامه ی پراودا، مطالبی را از قبل برای پاسخ
به ایرادات رادیوهای رقیب آماده ی پخش کرده بودند. البته بدیهی مینمود که بلوک غرب
برای ایجاد اخلال در اجرای سیاستهای اصلاحی گور با چف، رسانه های گروهی خود را
موظف به بزرگ نمایی ناآرامیهای لیتوانی، استونی، لتونی و … نماید تا بدینوسیله
تا حدودی به اهدافش نائل شود. اهداف مقطعی و میان مدت غرب را در این ارتباط می
توان در سه محور عمده خلاصه نمود.

1-
کند نمودن حرکتهای اصلاحی گورباچف در داخل شوروی. که تزلزل (و یا حداقل، احتیاط)
کشورهای بلوک شرق را در اجرای سیاستهای مذکور موجب شود. مثلا کشورهایی همچون کوبا
و آلبانی.

2-
ایجاد اختلاف و دامن زدن به وجود شکاف و فاصله ای که ظاهرا میان گورباچف با برخی افراد
حزب که مخالف این برنامه ها میباشند. بعنوان مثال تبلیغ رسانه های گروهی غرب
درباره ی سفر «بوریس یلتیسن» سیاستمدار اصلاح طلب شوروی به ژاپن و انتشار گسترده ی
اظهارات وی مبنی بر اینکه: «… شوروی با یک بحران روبروست و ممکن است در مدت کمتر
از سه ماه خود را نابود کند، ما هرچه سریعتر به اصلاحات بنیادی و اساسی نیاز
داریم…».

3-
تغییر جهت بخشیدن به ناآرامیها و سوق دادن افکار عمومی به سوی نقطه نظر مطلوب غرب.
در این ارتباط دستگاههای تبلیغات عمومی غرب سعی در تحریک احساسات «ناسیونالیستی» و
تقدم دادن به مسئله «ملیت» را در دستور کار خود قرار داده اند.

4-
… اما با همه ی این احوال گورباچف و دیگر صحنه گردانان سیاست شوروی برخوردی
ملایم و حتی طرفدارانه با ناآرامیهای جمهوریهای غیر روسی داشته اند.

اجرای
پرسترویکا در آذربایجان شوروی

برای
اجرای اصلاحات نوین، نقطه ی بعدی جمهوری آذربایجان بود. لازمه ی دست زدن به این
جمهوری، به دلیل مرز طولانی مشترکی که با جمهوری اسلامی ایران دارد از حساسیت خاصی
برای حاکمان کرملین برخوردار بوده و ایجاد اطمینان نسبت به همکاری کامل مقامات
رسمی ما، بعنوان یکی از شرایط اساسی و لازم برای این اقدام و تبعات احتمالی آن به
حساب میآید.

جمهوری
اسلامی ایران که بدنبال تغییرات در طرز تفکر، کادر و عملکرد سران اتحاد جماهیر
شوروی در یکساله ی اخیر (خروج نیروهای شوروی از افغانستان، ایجاد آزادیهای نسبی
مذهبی در جمهوریهای مسلمان نشین، محکوم نمودن برخی از عملکردهای حاکمین قبلی و
…) با نظر و راهنمایی رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (قدس سرّه الشریف) به
گسترش و تعمیق روابط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با این کشور مبادرت ورزیده در آخرین
اقدامش که ابراز موافقت با پیشنهاد شوروی مبنی بر انجام مذاکرات اجرای قطعنامه آتش
بس بین ایران و عراق در مسکو بود، این اطمینان را به شورویها میداد که ایران
مخالفتی با اجرای صحیح اصلاحات نخواهد کرد.

بدین
ترتیب پیاده شدن پرسترویکا به سبک و سیاق جمهوریهای دیگر، در آذربایجان شوروی نیز
آغاز گردید. در این جمهوری نیز همانند جمهوریهای دیگر «گورباچفیستها» سیاستهای
«معتدل» را در پیش گرفتند. «جبهه ی خلق آذربایجان» هم مواضعی را اعلام نمود اما از
همان ابتدای این تحولات در آذربایجان شوروی، اتفاقاتی رخ مینمود که گویی کرملین
برای آنها حساب مشخص و جداگانه ای باز نکرده بود.

ماجرا
از اواسط آذرماه آغاز و تا اواخر دیماه 68 به اوج خود رسید. در سیزدهم آذرماه
گروههایی از اهالی شهر شاه تختی ضمن بر پایی تظاهرات به سردادن شعارهای اسلامی
پرداختند. از آن روز به بعد مناظر مشابهی در شهرهای مختلف این جمهوری بوجود آمد.
حاشیه ی رود ارس، شهرهای نخجوان، باکو، لنکران و … روزها شاهد ابراز احساسات
دینی و مذهبی مسلمانان و شیعیانی بود که از زخم خفقانی هفتاد ساله حکایتها داشتند.
سردرگمی نیروهای روسی در برابر این مساله نشانگر عدم پیش بینی طراحان بود. گویی
ارتش سرخ نحوه ی برخورد با مذهب و نیز مردم معتقد و مسلمان را در دستورالعملهای ابلاغ
شده ی گور با چف نیافته بودند لذا بسراغ دستورالعملهای رهبران پیشین خود رفتند و
عملا خط «درگیری نظامی با مردم مسلمان» که فاقد سلاح و تجهیزات نظامی بودند را
آغاز کردند.

بهانه،
حادثه ی مشکوک ناگورنه قره باغ در 10/10/68 خبرگزاری تاس گزارش داد که به تعدادی
اتوبوس آذربایجان که در قلمرو ارمنستان در حال سفر بوده اند حمله شده و در این
واقعه یکنفر کشته و چندین نفر زخمی شدند.

رسانه
های گروهی شوروی از این تاریخ به بعد یک «جنگ صلیبی» تبلیغاتی براه انداختند!
تلویزیون شوروی شروع به نشان دادن صحنه هایی میکرد که در آنها دختران، کودکان و یا
زنان ارمنی با حالتی که هر بیننده را متاثر مینمود خواهان برخورد با «آذریها»
میشدند.

دستگاههای
تبلیغاتی غرب نیز برای تشویق شوروی به ایجاد درگیری با مردم مسلمان جمهوری
آذربایجان از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد.

تظاهرات
گروه کثیری از آذربایجانیهای شوروی در حالیکه مامورین نظامی و امنیتی روسی عکس
العملی در مقابل آنها انجام ندادند در 11/10/68 اقدام به برچیدن قسمتی از تاسیسات
مرزی نمودند. بدنبال این حرکت سخنگوی جبهه ی خلق آذربایجان اعلام نمود که این
خواست دیرین مردم این ناحیه بوده است که بتوانند برای دیدار و تماس با
آذربایجانیهایی که در جنوب مرز در آذربایجان ایران زندگی می کنند آزادی بیشتر
داشته باشند.

بدنبال
این حرکت و اظهارنظری اینچنینی، خبرگزاری تاس اعلام کرد:

«…
این تظاهرکنندگان افراطیونی بودند که میخواهند اوضاع متشنج جمهوری آذربایجان را متشنج
تر کنند. عده ای از آنها که مواد مخدر مصرف کرده و مشروب خورده بودند به پاسگاههای
مرزی حمله کردند و به تهدید نگهبانان مرزی و خانواده هایشان پرداختند و خسارات
فراوانی به بار آورده اند …»

همانگونه
که ملاحظه میشود تنظیم و پخش خبری بدین شکل آنهم توسط خبرگزاری تاس که غالبا اخبار
و گزارشهای داخل اتحاد جماهیر شوروی را بصورت مطلوب نظر سران کرملین «فرم» میدهد،
با این هدف انجام شده که زمینه سازی روانی حرکت قریب الوقوع نظامی را در افکار
عمومی صورت دهد، البته ما منکر حرکات مشکوک از جانب برخی گروههای آذری ملی گرا و قومی
گرا نیستیم. چنین حرکاتی وجود داشته و در جمهوری آذربایجان هم شاید برخی از
جریانات مشکوک از همین عناصر نشات گرفته باشد.

خبرگزاری
رویتر در 16/10/68 از مسکو گزارش داد که «… گروههای آذری دیروز باقیمانده
تاسیسات مرزی را در طول مرز شوروی با ایران تخریب کردند و نیروهایی که در منطقه
آشوب زده نخجوان آذربایجان مشغول گشت زنی بودند، مداخله نکردند …»

با
بازشدن نوار مرزی گروههای زیادی از مردم دو کشور بمنظور دیدار یکدیگر آزادانه برای
مدتی تردد کردند. مسلمانان آذربایجان شوروی این فرصت را مغتنم شمرده با حضور در
مراسم نماز جمعه، از برادران و خواهران ایرانی و ایمانی خود طلب مهر، تسبیح، قرآن
و عکس حضرت امام (ره) را مینمودند. و خوشحالی خود را از اینکه تغییرات در طرز تفکر
حکومت شوروی باعث شده که به مسلمانها این مختصر آزادی برای انجام عبادت داده شود،
با صراحت ابراز مینمودند.

اما
گذشته از خط مرزی در نقاط دیگر هم تظاهرات و ناآرامیهایی وجود داشت. تظاهرات   نیم میلیون نفری مردم باکو در 23/10/68 بطور
مرموزی به خشونت گرائید. در ارمنستان نیز، «قره باغ» دارای جوی ملتهب و ناآرام
بود. اما مساله بغرنج، سردرگمی نیروهای امنیتی روسی بود سردمداران کرملین بجای
اجتناب از درگیری در تاریخ 25/10/68 دستورالعملی بدین شرح صادر کردند: «هیات رئیسه
شورایعالی اتحاد جماهیر شوروی در قره باغ و سایر نواحی آشوب زده جمهوری آذربایجان
حالت اضطراری اعلام می کند. این تصمیم در جلسه ای به ریاست میخائیل گورباچف رهبر
شوروی اتخاذ شد. طبق قانون، نیروهای داخلی وزارت کشور در از بین بردن تبعات وضعیت
فوق العاده و واحدهای نظامی ارتش، نیروی دریایی و کا. گ. ب در حفاظت از تاسیسات
حیاتی وسایل حمل و نقل و از جمله راه آهن شرکت خواهند کرد…»

نیکلای
ریژکف نخست وزیر شوروی در ارتباط با حوادث آذربایجان شوروی آنرا یک جنگ داخلی بین
آذریها و ارامنه توصیف کرد و حل آنرا تنها بوسیله ی نیروهای نظامی ممکن دانست.

این
دستورها مبنای لشکرکشی ارتش سرخ به مسلمانان آذربایجان شوروی گردید. مسکو پس از
این فرمان بیش از /24000 (بیست و چهار هزار نفر) نیروی نظامی به آذربایجان گسیل
داشت. تانکها در ستونی به طول بیش از 7 (هفت) کیلومتر بر روی جاده های منتهی به
شهرهای مسلمان نشین آذربایجان هجوم بردند.

نیروهای
ارتش شوروی در نیمه شب 29/10/68 از زمین و دریا باکو را مورد حمله قرار دادند.
تمامی مردم برای دفاع از خود به خیابانها ریختند لیکن بگزارش خبرگزاریها هزاران
کشته نتیجه ی این عملیات سبعانه ی ارتش بود خبرگزاری یوگسلاوی تعداد شهدا را 3500
نفر اعلام کرد.

رادیو
باکو گزارش تکان دهنده ای اظهار داشت:

«…
واحدهای نظامی ارتش اهالی مسلمان و بی سلاح را به خاک و خون کشیدند و تانکهای آنها
از روی اجساد گذشته و آنها را له نموده و وارد باکو شدند و صدها تن را کشتند …»

در
این میان کاخ سفید از این حادثه به سادگی عبور کرده و طی اظهارنظری اعلام داشت:

«برقراری
نظم و حفاظت از شهروندان وظیفه و مسئولیت هر دولت است»!

بی
شک جنایت هولناک ارتش سرخ در باکو مانند لکه ی ننگی در کارنامه ی پرسترویکا و آقای
گور باچف باقی خواهد ماند. ما به سردمداران کرملین توصیه می کنیم برای جلوگیری از
تکرار این فجایع در نقاط دیگر به نامه ی تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به آقای
گورباچف رجوع نمایند.

گرچه
فاجعه ی کشتار مسلمانان آذربایجان شوروی بدستور آقای گورباچف موید نظر امام
فقیدمان (ره) در برخورد با پاسخ آقای گورباچف به آن نامه ی تاریخی شان است. (امام
(ره) در دیدار با شواردنادزه فرستاده ی ویژه ی رهبر شوروی فرمودند: (نقل به مضمون)
آقای گورباچف منظور مرا نفهمیده است. این پاسخ من نیست. من میخواستم دریچه ی دیگری
را به روی ایشان باز کنم …) لیکن هنوز پیشنهاد نورانی امام (ره) برهبری شوروی
مبنی بر پرکردن خلا اعتقادی بلوک شرق با اسلام ناب محمدی (ص) در مقابل آقای
گورباچف قرار دارد.

سردمداران
کرملین برای ترمیم خلا ناشی از فروپاشی خیالات مارکسیسم هیچ راهی را در پیش ندارند
مگر پرکردن آن با اعتقاد مذهبی آنهم از نوع غیر امریکایی آن. اینکه روسها بعضا
تمایل خود را به پرکردن این خلا با ناسیونالیسم و فرقه گرایی ابراز نموده اند
آگاهانه یا ناآگاهانه در باتلاقی که غرب برای آنان تدارک دیده، فرو خواهند غلطید و
آنگاه خشم میلیاردها انسان دیندار و مستضعف دامن آنها را نیز در کنار شیطان بزرگ
در بر خواهد گرفت. بر رهبران شوروی است که از حوادث تلخ آذربایجان شوروی عبرت
گیرند و از          رو در رویی با دیگر مسلمانان
شوروی از جمله مسلمانان تاجیکستان و … اجتناب ورزند و بیش از این به سبک و
روشهای امریکایی و یا استالینیستی برای برخورد با مردم مسلمان متوسل نگردند.

والسلام

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته
ها و نوشته ها

اگر
… چرا؟

شخصی
خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: پدر و مادرم بقربانت، مرا پندی ده.

حضرت
فرمود:

1-
اگر خدای تبارک و تعالی عهده دار روزی است، پس چرا غم روزی را می خوری؟

2-
اگر روزی قسمت شده است، حرص ورزیدن برای چیست؟

3-
اگر حساب روز جزا حق است، پس جمع مال برای چیست؟

4-
اگر خداوند، عوض می دهد، پس بخل ورزیدن چرا؟

5-
اگر کیفر و عذاب را خدا می دهد، پس گناه برای چیست؟

6-
اگر مرگ حق است، شادی برای چه؟

7-
اگر نمایان بودن کارها بر خداوند حق است، حیله و فریب برای چیست؟

8-
اگر گذشتن بر صراط حق است، به خود بالیدن و تکبر بر مردم نمودن برای چیست؟

9-
اگر همه چیز بستگی به قضا و قدر الهی دارد، پس اندوه و غم برای چیست؟

10-
و اگر دنیا فانی و از بین رفتنی است، دلبستگی به آن برای چیست؟

علامتهای
تقواپیشگان

امیرالمومنین
علیه السلام می فرماید: تقواپیشگان را نشانه هایی است که با آنها شناخته می شوند:

1-
راستگوئی در حدیث و امانت را رد کردن.

2-
پیمان را به پایان رساندن.

3-
کمتر فخر و مباهات کردن.

4-
کمتر بخل ورزیدن.

5-
با خویشان پیوند نگسستن و صله ی رحم کردن.

6-
بر ضعفا و ناتوانان مهربان بودن.

7-
در کار نیک دست باز بودن.

8-
اخلاق نیکو داشتن.

9-
بسیار حلم ورزیدن.

10-
از دانستن آنچه به خدای عزوجل، نزدیک می کند، پیروی کردن.

طوبی
از آن آنها است و کارشان به نیکوئی خواهد انجامید و طوبی درختی است در بهشت که
ریشه اش در خانه ی پیامبر «ص» است و هیچ مومنی نیست مگر اینکه یک شاخه از شاخه های
آن، در خانه ی او است و هرچه از دلش می گذرد، آن شاخه، همان بر را به او می دهد.

جان
زنده دلان

به
جان بمیر و به دل زنده گردودائم مان                     که جان زنده دلان را زمرگ
ناید باک

دریغ
نیست که ضایع شود زتو عمری                   
     به جمع کردن مال و عمارت افلاک

«جمال
الدین اصفهانی»

خودبینی!

گویند:
اسبی را می خواستند از جوی آبی عبور دهند. آنچه می کردند، چون به نزدیک جوی می شد
و به آب نظر می کرد، به قهقرا بر می گشت. هر چه کردند نگذشت و از دیدن آب هراسان
می شد. عارفی به کنجی نشسته بود، فریاد کرد: این حیوان را نزنید، آبا را برهم زنید
تا گل آلود شود، آنگاه اسب خواهد رفت. چنین کردند، اسب به آسانی داخل جوی آب شد و
گذشت. از مرد عارف راز مطلب را پرسیدند، گفت: تا وقتی که خود را در آب می دید، بر
روی خود دست و پا نمی گذاشت؛ چون آب گل آلود شد، و خود از نظر او محو گردید، در آب
داخل شد و از آب گذشت.

بازشکاری

روزی
برای کریم خاند زند، یک بازشکاری آوردند. گفت: این مرغ چه هنری دارد؟ گفتند: کبک و
کبوتر شکار می کند. گفت: چه می خورد؟ گفتند: مرغ. گفت: آزادش کنید، بگذارید خودش
بگیرد و خودش بخورد.

بزرگترین
نعمت

ابوحنیفه
به ابوالعینا -که کور بود- گفت: در خبر است: خداوند هر کس را نابینا کند، در عوض
نعمت بزرگی به وی می بخشد، به تو چه داده است؟ ابوالعینا گفت: بزرگترین نعمت جهان
این است که از دیدن چون توئی معافم کرد!

هرگز
نرود مهر تو …

هرگز
نرود مهر تو پاک از دل من                                    گر نیز شود
زیر زمین منزل من

صد
سال برآید و بپوسد تن من                                     هم بوی
وصال تو دمد از گل من

«اوحدی
کرمانی»

علت
سفیدی موی ریش

شکم
پرستی از دوست دانشمند خود پرسید: چرا موهای ریش من زودتر از سرم سفید شده است؟

دانشمند
گفت: علتش این است که از چانه خود بیشتر از سر و مغزت کار کشیده ای، چون تا آنجا
که من به یاد دارم تو همیشه مشغول پرچانگی هستی یا پرخوری و این دو کار را بر عقل
و دانش خود ترجیح داده ای؟

خوردن
برای زیستن و ذکر کردن است                
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است

کرم
کدام بود؟

خاقانیا
به سائل اگر یک درم دهی           خواهی
جزای آن دوبهشت از خدای خویش

بس
نام آن که کرم کنی ای خواجه برمنه  نام کرم
به داده ی روی وریای خویش

دانی
کرم کدام بود؟ آنکه هرچه هست     بدهی به
هر که هست و نخواهی جزای خویش

«خاقانی
شردانی»

نخستین
ها

نخستین
کسی که «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشت، حضرت سلیمان بود.

نخستین
کسی که ساعتهای دوازده گانه را وضع کرد، حضرت نوح بود.

نخستین
کسی که بر منبر خطبه خواند، حضرت ابراهیم بود.

نخستین
کسی که روزه گرفت حضرت آدم بود که سه روز در هر ماه روزه می گرفت.

نخستین
گناهی که در جهان شد، حسد بود که ابلیس بدان سبب برای آدم سجده نکرد.

نخستین
کسی که لباس دوخت، حضرت ادریس بود.

عطسه
چیست؟

عطسه
نوعی عکس العمل بدن است که بدون اراده و کنترل خود ما صورت می گیرد. عطسه بر اثر
تحریک اعصابی که در پرده ی مخاطی بینی قرار دارد، پدید می آید و با عطسه کردن
جریان سریعی از باد در بینی ایجاد می شود که بوسیله ی آن، مواد     تحریک کننده از داخل بدن به بیرون رانده می
شود. گاهی نیز از تحریک عصب بینائی که ناگهان در برابر نور شدیدی قرار گیرد، به ما
عطسه دست می دهد. گاهی بر اثر سرماخوردگی، در پرده ی مخاطی، تورم ایجاد می شود.
گاهی ذرات خارجی با آن برخورد پیدا می کند. گاهی هم وجود نوعی حساسیت، باعث تحریک
این پرده می شود. در تمام این موارد، عطسه نوعی عکس العمل و تلاش برای دفع مواد
ناسازگار از بدن می باشد.

رفتن
و بازگشتن آرزو

حضرت
عیسی پیرمردی را دید که بیل به دست مشغول کشاورزی است. عرض کرد: خداوندا، آرزو را
از او بگیر. ناگهان پیرمرد بیل را کنار گذاشت و به استراحت پرداخت ساعتی گذشت،
حضرت عیسی باز عرض کرد: خداوندا، آرزو را به او باز گردان. فورا پیرمرد از جا
برخاست و مشغول بیل زدن شد. سپس حضرت عیسی از او پرسید که چه بر او گذشت؟ پیرمرد
عرض کرد: هنگامی که مشغول بیل زدن بودم، در نفسم گذشت که: من تا کی باید کار بکنم؟
من که دیگر پیرمردم و عمرم رو به اتمام است! و لذا بیل را کنار گذاشتم و استراحت
کردم. آنگاه نفسم به من گفت: به خدا قسم، بر تولازم است که تا زنده هستی، به فکر
روزی خودت باشی و کار کنی. و لذا برگشتم و بیلم را بدست گرفتم.

چیزی
که عوض دارد، گله ندارد

شخصی
به منزل دوستی رفت. صاحب خانه کاسه ای شیر نزد او نهاد و گفت: میل بفرمائید که
ماست و پنیر و روغن و کره و غیره از شیر است. مهمان بخورد و دم نزد و رفت و صاحب
خانه را به خانه ی خود دعوت کرد. روز موعود، یک شاخه ی برگ انگور نزد وی نهاد و
گفت: میل بفرمائید که دوشاب و حلوا و شیره و کشمش و غیره از همین به عمل می آید!

ابلهان
شهر

پادشاهی
ندیم خود را گفت: نام ابلهان این شهر را بنویس: ندیم گفت: از این می ترسم که اگر
نام اشخاص را بنویسم، پادشاه را خوش نیاید. شاه گفت: مطمئن باش، هر که را ابله
یافتی، نام او بنویس و هیچ ملاحظه ای نکن. ندیم اول نام پادشاه را نوشت. شاه از
دیدن آن برافروخت و گفت: اگر ابلهی را بر من ثابت نکنی ترا شکنجه کنم. ندیم گفت:
تو صد هزار دینار طلا به فلان شخص ندادی که به فلان مملکت برود، چیزی خریده
بیاورد؟ گفت: آری! ندیم گفت: من آن مرد را می شناسم که در این ملک هیچ علاقه ای
ندارد. تازه از شر شما هم راحت شده و با مقدار زیادی پول به آن بلاد رفته، حال اگر
آن پولها را در آن جا صرف کند و خواهش ترا بجای نیاورد، چه خواهد شد؟ شاه گفت: اگر
خرید کرد و آورد، آن وقت چه می کنی؟ گفت آن زمان پادشاه را پاک کنم و نام ندیم ثبت
کنم!

 

/

بازتابهای خطر اسلام زدایی

بازتابهای
خطر اسلام زدایی

درج
مطلب انتقادی شماره ی 97 مجله که تحت عنوان «خطر اسلام زدایی» انتشار یافت عکس
العملهای مثبت و فراوانی را در جامعه ایجاد کرد. بازتاب این عکس العمل را در     نامه ها، تلفنها و مراجعات حضوری تعداد
کثیری از خوانندگان «پاسدار اسلام» شاهد بودیم. البته در میان نامه ها، اسامی
ناآشنایی هم دیده میشد که پس از دقت در محتوای آنها معلوم می گشت آن عزیزان این
مقاله را در روزنامه ی جمهوری اسلامی 13/10/68 به نقل از «پاسدار اسلام» مطالعه
کرده بودند. بهرحال هیئت تحریریه ی مجله ضمن تشکر و قدردانی از تک تک این خواهران
و برادران که متعهدانه، مراتب وفاداری خویش به انقلاب اسلامی و تداوم راه حضرت
امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و صیانت و پاسداری از نظام مقدس جمهوری اسلامی
ایران را ابراز داشته اند، مقرر نمود تا از میان این نامه ها و در پاسخ به تذکرات
مفید و ارزنده ی آن، مطلبی در مجله درج گردد.

از
آنجا که مقاله ی «خطر اسلام زدایی» دارای محورهای خاصی بود لذا با اشاره به هر یک
از آن محورها، مطالب مربوط به آن را ذکر می کنیم همانگونه که در ابتدای مقاله ی
مذکور آمده بود … «هدف ما از این نوشتار، انتقاد از شخص یا اشخاص یا گروهی خاص
نیست بلکه جلوگیری از روند خطرناک و رو به افزایشی که در انحراف فرهنگی جامعه
مشاهده میشود بحکم وظیفه ی شرعی، انگیزه ی این هشدار است …» و با چنین مقدمه ای
به مساله بی حجابی و بدحجابی بخصوص در تهران اشاره رفته بود. در بین نامه های خوانندگان
مطالب و اطلاعات بسیاری ذکر شده بود که هر یک از آنها می تواند سندی و خبری برای
درک عمق فاجعه تلقی گردد. اما گذشته از ذکر دردها و نیز پیشنهاداتی برای درمان،
غالبا به طرح این سئوال ها پرداخته بودند که؛ چه کسی مسئول جلوگیری از       بی بند و باری است؟ آیا مسئولین نباید
مراقب بازتاب اعمال و سخنان خود در جامعه باشند؟ آیا …

بهتر
است بجای ذکر این سئوالات بصورتی کلی، نمونه هایی از آنها را با ذکر نام       سئوال کنندگان بیاوریم: برادر علیزاده
موحدی از قم:

«…
شاید غربیها به بعضی ها گفته اند اگر شما در برابر رشد فرهنگ غربی در کشور خود
سکوت کنید و دم بر نیاورید ما به شما امکانات میدهیم و یا شاید خود آنها خیال می
کنند که اگر در برابر رشد فرهنگ غربی سکوت کنند شاید غربیها با نظر عنایت به آنها
بنگرند؟! بله. این برداشت -غلط- نتیجه ی سکوت برخی از مسئولین در برابر رشد فرهنگ
غربی در جامعه ی ماست…».

برادر
لطیف زاده از مشهد: «… مسئولین مملکت گرمی سابق را در برخورد با مسائل نشان نمی
دهند… مسئولین نباید در این مرحله غفلت کنند، واقعا باید جدی بگیرند مساله را.
کسی که در زیر سایه ی این انقلاب تنفس آزاد میکند باید به قوانین آن احترام
بگذارد. آنها که نمی خواهند به قوانین اسلام احترام بگذارند دولت باید اعلام کند
که آنها نمی توانند از امکانات دولت استفاده کنند تا وضع خودشان را درست کنند.
همینطور از قطار، اتوبوسهای شهری و بین شهری، فروشگاهها، بانکها، بیمارستانها و
…».

خواهر
س. ل. از تهران: «… یک نفر نیست که بگوید آقا یا خانم چرا با این وضع مبتذل به
خیابانها می آیید؟ آخر این گشت ثارالله، گشتهای نهی از منکر چه شد؟ گشتهای خواهران
الزهراء کجا رفتند؟ آیاتمامی این افراد استعفا دادند؟ من نمیدانم چرا این گشتها از
کار افتاده اند؟ …».

درباره
ی محور دیگر مقاله -یعنی مطالبی که درباره ی ترویج بیش از حد شطرنج آمده است- قبل
از هر چیز، ذکر یک توضیح کوتاه ضروری بنظر میرسد. بحمدالله خوانندگان «پاسدار
اسلام» شیوه ی برخورد هیئت تحریریه ی مجله را با مسائل و رخدادهای مختلف طی این نه
سال گذشته که همانا اهتمام در پیروی و تبعیت محض از فرامین، رهنمودها و فتاوای
رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) میباشد، بخوبی دریافته اند. نویسنده
ی محترم مقاله که از اساتید حوزه ی عملیه قم و از مقلدین و یاران امام (ره)
میباشند، بدلیل همین اعتماد، لزومی به توضیح بیشتر درباره ی فتوای حضرت امام (قدس
سره) درباره ی شطرنج نمی دیدند اما گویا ذکر جمله «بر فرض که شطرنج حلال باشد، آیا
ترویج و اشاعه ی بیش از حد آن بنفع جامعه است»؟ و نیز عدم توضیح بیشتر درباره ی
خطر «ترویج بیش از حد آن»، این شبهه را در برخی اذهان ایجاد نموده که خدای ناکرده
در «پاسدار اسلام» مطلبی برخلاف فتوای امام (ره) درج و منتشر گردیده است. اگر چنین
شبهه ای ایجاد شده بدینوسیله آن برادران و خواهران را به شماره ی 83 مجله که در آن
مطلبی درباره ی تبیین فتوای امام (ره) درباره ی شطرنج از همین نویسنده درج شده است،
ارجاع میدهیم. منظور نویسنده «فرضی» بوده است که در متن فتوای امام (ره) درباره
شطرنج وجود دارد که پاسخ به آن فرض در حیطه ی نظر کارشناسان میباشد. اما مساله ی
مهمتر این است که فرض حلال بودن شطرنج چه ارتباطی با رشد سریع و اینهمه تبلیغ و
مبالغه پیرامون آن در جامعه دارد؟ و چه سود مادی و معنوی ای را این گسترش بی رویه
آنهم در مرحله ی سازندگی کشور نصیب ما میگرداند؟

البته
در مورد «بوکس» ما نظر مخالف داریم. اینکه دهها هزار انسان در یک سالن از خردشدن
بی هدف پیکر دو انسان بدست یکدیگر لذت ببرند، جز حالت درندگی و سبعیت و وحشیگری و
کشته شدن عواطف و احساسات انسانی که هدف غرب از اشاعه ی این ورزش است، هیچ حالت
دیگری در انسان ایجاد نخواهد کرد. ما معتقدیم که خط ورزشی جمهوری اسلامی ایران
باید در مسیر ورزشهای رزمی مانند کشتی، جودو، شمشیر بازی، تیراندازی، شنا، دو
-خصوصا ماراتون- و و … قرار گیرد و جوانان جامعه با هدف ایجاد آمادگی برای دفاع
از دین و میهن اسلامیمان به اینگونه ورزشها تشویق و تحریض شوند.

محور
سوم مقاله ی خطر اسلام زدایی به «اشاعه مفرط موسیقی و ترانه» در جامعه اختصاص
یافته بود. برادر محمد علی احمدی دانشجوی دانشکده ی نساجی دانشگاه صنعتی امیرکبیر
طی نامه ای در انتقاد به این محور مقاله نوشته اند:

«…
شما به پخش موسیقی های اصیل و ترانه های شاد و شادی برانگیز و اپراهای متنوع،
معترضید و اینها را دریچه های ورود فساد و فحشاء استعماری میدانید … اگر صدای
جمهوری اسلامی اقدام به ضبط و پخش اینگونه موسیقی های به قول شما شاد و در عین حال
«با محتوای صحیح» نکند هزارها بلندگوی استعماری هستند که جوانها را به سوی برنامه
های آنچنانی خود جذب کرده و ایشان را از هر معنا و مفهوم صحیحی دور کنند. شما،
خیال می کنید که اگر صدای جمهوری اسلامی صبح تا شام، قرآن و حدیث پخش کند، تمامی
مردم، تمامی جوانان و تمامی نونهالان و نوجوانان، حافظ قرآن و عامل به حدیث خواهند
شد؟ و دیگر فرهنگ جامعه، فساد و فحشاء را نخواهد پذیرفت؟! …».

در
پاسخ به این برادر ضمن پیشنهاد مراجعه ایشان به همان مقاله خصوصا جملاتی که از
حضرت امام (ره) در پیامشان به هنر و هنرمندان به آن استناد شده، متذکر می شویم که:
مراد و مقصود انقلاب اسلامی و نظام مقدس ما باید داشتن جهت گیری انقلابی و اسلامی
باشد که ما هم امیدواریم براساس دیدگاههای الهی حضرت امام در مورد صدا و سیما و
مبنا قراردادن پیام آنحضرت در رابطه با کاربرد هنر شاهد روند رو به رشد و تکامل و
جذابیت این دانشگاه عمومی باشیم.

محور
بعدی مقاله «خطر اسلام زدائی» مربوط به آزادی مطبوعات گمراه کننده بود. این مساله
نیز از ابعاد مختلفی مورد توجه خوانندگان مجله قرار گرفته است. برادر علیداد حیدری
افسر شهربانی اصفهان در نامه شان آورده اند: «… چگونه در کشور اسلامی و انقلابی
ایران یک نفر اینقدر گستاخانه به خود اجازه میدهد که بگوید و بنویسد: افکار دینی
آمیخته ای از مظنونات و وهمیات است و واقعیت قطعی ندارد؟ چرا کسی نیست مشت بر دهان
کثیف و لجن پراکن این نویسنده بزند؟ تا چه موقع باید دولت جلوی حزب الله را بگیرد
که شما دخالت نکنید … مگر نمی بینند آیات خدا به بازیچه گرفته میشود؟ …».

باید
به اطلاع این برادر و دیگر برادران و خواهرانی که با برنامه ها و مراجعات حضوری
خود در دفاتر مجله در قم و تهران و نیز تهیه ی طومار با بیش از هزار امضا و طرح
شکایت از دست اندرکاران تهیه مطالب مجله ی هنرهای زیبا خواستار جلوگیری از انتشار
آن مجله که درج کننده ی مقاله ی ضاله «آفات اندیشه دینی» است، شده بودند برسانیم
که بحمدالله مسئولینی که قانونا صاحب امتیاز آن مجله بودند به سردبیر پاسدار اسلام
اطلاع دادند. که با اطلاع از این مساله با آن برخورد جدی شده و با انجام اقدامات
اساسی از تکرار این نوع مطالب فاسد پیشگیری به عمل آمده است.

به
پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است. مطالب پیرامون خطر هجوم فرهنگی غرب و
لزوم بیداری و هشیاری امت حزب الله بسیار زیاد است و این پاسخهای در حقیقت، سئوال،
تنها شروع ماجرایی است که جز با دقت و مراقبت هر لحظه ی حزب الله بیدار دلمان در
برابر رسوخ بی فرهنگی و فحشاء و منکرات در جامعه جوابگو نخواهد بود. همانگونه که
در بسیاری از نامه های خوانندگان دقیق «پاسدار اسلام» این دقت و هشیاری بوضوح دیده
میشود که ما به عنوان نمونه به چند عدد از این نامه ها در بالا اشاره کردیم و
اکنون برای عرض تشکر و قدردانی به گوشه هایی از چند نامه ی دیگر بصورت گذرا اشاره
می کنیم تا این مشت، نمونه ی خرواری از بیداری مستمر مردم متعهد و مومن به انقلاب
اسلامیمان باشد.

برادر
حسن محمدی از لارستان:

«…
ضعفها و نقصهای بسیاری از برنامه ها که انگشت انتقاد به روی آنها گذاشته بودید درد
دل قشر عظیمی از دلسوختگان اسلام و انقلاب است اما علاوه بر آنچه به رشته ی تحریر
درآورده اید مسائل حاد دیگری هم هست که می بایست بدانها اشاره می شد. در بسیاری از
فیلمهای تلویزیونی … ما شاهد فریادکشیدن زن بر سر شوهر و شوهر بر سر زن، خواهر
بر سر برادر و برادر بر سر خواهر، معلم بر سر شاگرد و اخم و تندی شاگرد نسبت به
معلم هستیم. نوجوان بر سر و صورت دوستش مشت حواله می کند و از او هم عمل متقابل می
بیند، فرزند با رفتار بی ادبانه خود حرمت پدر و مادر را می شکند و والدین با خشونت
با وی برخورد می کنند، اینها نمونه هایی از محتوای خیلی از فیلمهای ما است، آیا به
راستی کیفیت این برنامه ها در خور یک «دانشگاه» است؟ دانشگاهی که مورد نظر آن
بزرگوار نورالله مرقده بود؟ نسل جدید درس انسانیت و اخلاق و فضیلت را از کجا
بیاموزد؟ من سراغ دارم برخی از شخصیت های محترم، تلویزیون را از منزل خود جمع کرده
اند و معتقدند فرزندانشان به دام ابتذال می افتند. چرا از فرهنگ و تاریخ غنی
اسلامی استفاده نمی شود؟ … وقتی در شب میلاد عیسی مسیح (ع) تصویر        حضرت مریم را با سینه ی نیمه عریان و
موهای آرایش شده نشان میدهد که بی شباهت به زنان نیمه عریان دوران طاغوت نیست و
نوزاد او را برهنه ی مادرزاد که از نقاشیهای مبتذل … گرفته شده در معرض دید
بینندگان قرار می گیرد انسان بشدت متاثر می شود که قداست یک پیامبر اولوالعزم و
مادر ارجمندش اینگونه شکسته می شود. آیا بهتر نبود در داستان عیسی مسیح (ع) از
آیات قرآنی الهام بگیرند و براساس برداشت قرآن کریم   چهره ی منور آن پیامبر الهی را به مسیحیان
نشان دهند تا آنها بدانند قرآن مجید آن وجود مقدس و مادر پاکش را چگونه معرفی می
کند؟ …»

خواهر
فاطمه عالمیان از ساری:

«…
اینطور که شما در مجله صحبت می کنید یعنی نمی توانید جلوی انحرافات را بگیرید.
مسئولان آن (انحرافات) هر کس میخواهند باشند، مسئله این است که احکام در آنجا خوب اجرا
نمی شود. هر عامل انحراف را از مسند قدرت پایین بکشید و اینطور مظلومانه داد سخن
سر ندهید … خدا میداند اسرا که انشاءالله برگردند چه عکس العملی نشان خواهند داد
اگر یکی دو ساعت در ولیعصر تهران و بوعلی همدان راه بروند احتمال انفارکتوس قلبی
هست …»

«برادر
(بسیجی)! آیا فکر نمی کنی کمی از تفکر بسیجی ات که آنهمه امام (ره) به آن تاکید
داشت و دشمنان از آن در عذاب بودند عقب نشینی کرده ای؟ چرا پشت به مسائل اجتماع
مبارزه کردی و به حمد خداوند منان و بزرگ هر حرکتی که از سوی لشکر بسیجی- ها انجام
میشد پیروزی از آن شما بود. چرا در این سنگر فرهنگی دائم در حال عقب نشینی هستیم؟!
… ای بسیجی ها حال که در این اجتماع زندگی می کنیم باید مانند روزهای اول انقلاب
بپاخیزیم و شور انقلابی را در خود بیشتر کنیم. بدینوسیله ما محصلین، دبیران و
مسئولین مجتمع آموزشی کربلا از شهرستان شاهرود به هسته های مقاومت حزب الله در
سراسر کشور اعلام می داریم که آماده ی هر گونه مبارزه ی جدی با فرهنگ منحط غرب
هستیم و در کنار مسئولان دلسوز انقلاب به امید خدا تفکر بسیجی را در جامعه گسترش
می دهیم …».

از
ماهشهر برادر پاسدار محمد علی فرهانیان خانواده ی معزز چهار شهید انقلاب اسلامی:

«…
مقاله ی خطر اسلام زدایی را در شماره ی 97 خواندم. خدا را شاهد می گیرم گوشه ای از
سخن های غم انگیز را که بر دلم سنگینی می کرد عینا بیان کرده بود. از کلمه ی «گوشه
ای» به این خاطر استفاده می کنم که اعتقاد بر این است که مصائب مشابه آنچه نگاشته
شده بیشتر از اینها می باشد و مشکلی حائز اهمیت را در انقلاب اسلامی شامل می شود
… تا کی باید ببینیم آنچه را شهدا هرگز از دیدنش راضی نمی شدند و ضعفهایی که
ناراحتشان می کرد من پاسدار چه جوابی باید بدهم؟ به مادران دوستان شهیدم که بعد از
قریب ده سال به خانه هایشان در شهر بر می گردند و انتظار دارند لااقل آبادان با
شهادت فرزندانشان آباد فکری و فرهنگی شده باشد چه جوابی باید به خانواده ی شهدائی
که هنوز ارزشها را همانند روزهای اول انقلاب و جنگ حفظ کرده اند، داد؟ …»

برادر
محمد رحمانی راد از تاکستان:

«…
آن مقاله حرف دل میلیونها حزب اللهی بود که با دیدن و شنیدن حرکت خطر اسلام- زدایی
قلبشان پرخون و چشمشان پر اشک شده تا جایی که مورد تمسخر افراد بی درد و بی
مسئولیت قرار میگیرند … همیشه اینطور بوده افراد حزب اللهی یا باید خون بدهند یا
خون دل بخورند. ولی چه باید بکنیم ما پیرو ولایت فقیه و گوش به حرف مسئولین جمهوری
اسلامی هستیم و نمی توانیم خودسرانه دست به کاری بزنیم. نمی توانیم جلوی زنهای
بدحجاب و بی حجاب را بگیریم. نمی توانیم افرادی را که آزادانه نوارهای مبتذل گوش
می- کنند جلوی آنها را بگیریم. ما که جلوی تانکهای دشمن سینه سپر میکردیم باید
جلوی اینطور افراد سر خودمان را پایین بگیریم و به خودمان دلداری بدهیم که
انشاءالله درست خواهد شد … ولی افراد عیاش و بی درد بدانند که هنوز افراد حزب
اللهی و خط شکنان جبهه های نبرد هستند (زنده اند و منتظر) …

چرا
اسیر آزاد شده به مسئولین بگوید ما در عراق از ایران انتظار دیگری داشتیم خیال می-
کردیم زنهای ما همه با حجاب و برنامه های ما همه اسلامی است ولی به محض ورود به
ایران عکس انتظار ما مشاهده شد…».

البته
بدلیل کمبود جا، ادامه ی درجه گزیده ی نامه های خوانندگان را به فرصتی مناسب تر
واگذار می می نمائیم اما به اطلاع خوانندگان نیز می رسانیم که در میان نامه ها،
ورق پاره ای هم از یکی از وابستگان به تشکیلات ضد اسلامی و منحرف انجمن حجتیه
دریافت نموده ایم که طی آن منافقانه از شیوع برخی مظاهر فساد در جامعه و اعتراف ما
به آن اظهار خوشحالی کرده بود. باید به این فرد و دیگر وابستگان به این گروههای
منحرف متذکر شویم که امام خمینی (قدس سره الشریف) همچون جد بزرگوارش رسول الله (ص)
مسلمین جهان را به انجام تکلیف الهی و وظیفه ی شرعی و دینی دعوت میکرد و میفرمود
ما مامور به انجام تکلیف و وظیفه هستیم نه مامور به نتیجه. بر این اساس تکلیف الهی
امت حزب الله و مسئولین دلسوز و متعهد در شرایط کنونی حفظ انقلاب اسلامی و نظام
مقدس جمهوری اسلامی و برخورد با مظاهر کفر و شرک است مردم مسلمان ما به فرمان آن
امام مبین (ره) تا آخرین نفر و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون برای اعلای کلمة
الله ایستاده اند و هیچ باکی از شهادت در راه آرمانهای امام و انقلاب اسلامی
ندارند. و این حرکت، زمینه سازی واقعی ظهور منجی عالم بشریت امام زمان (عج)
میباشد، نه بی- تفاوتی در برابر رشد و شیوع منکرات در جامعه و یا خوشحالی از گسترش
فساد و حتی تشویق آن. این افکار انحرافی بس بزرگ است. دست استعمار از یکطرف به
شیوع فساد در جامعه ی اسلامی دامن می زند و از طرف دیگر با درست کردن گروههایی
همچون انجمن حجتیه، مسلمان نماهای پیرو این گروههای انحرافی را از مقابله با
منکرات باز می- دارد.

والسلام
علی من اتبع الهدی

 

/

نفت و ساختارها در جهان اسلام

نفت
و ساختارها در جهان اسلام

(اجتماعی-
برنامه ریزی- اقتصادی- فضائی سیاسی)

محمد
رضا حافظ نیا

مقدمه

نفت
که به طلای سیاه مشهور شده نقش عمده ای را در تحولات جهان بویژه در یک قرن اخیر
داشته است.

به
مسئله ی نفت از زوایای مختلفی می توان نگاه کرد: 1- منشا 2- تکوین 3- مالکیت 4-
کاربری 5- کارکرد و نقش آفرینی و غیره که در یک مطالعه ی جامع جغرافیائی، می توان
به بررسی جنبه های مختلف آن پرداخت.

در
اینجا آنچه که موردنظر است، بررسی اجمالی کارکرد و نقش آفرینی نفت آنهم در جهان
اسلام است که سعی میشود جلوه های آفریده شده ناشی از روش بکارگیری نفت در جهان
اسلام، بیان شود.

در
ابتدا لازم است حوضه های فعلی نفت در جهان اسلام مشخص شوند که عبارتند از: منطقه
خلیج فارس، منطقه ی شمال آفریقا، منطقه ی خلیج گینه در غرب آفریقا، منطقه- ی جنوب
شرق آسیا و اندونزی، منطقه باکو و آذربایجان، منطقه ی سین کیانگ. توضیح این نکات
لازم است که:

اولا-
منطقه ی باکو در کنترل کشور شوروی و منطقه ی سین کیانگ در کنترل چین است.

ثانیا-
بخش عمده ای از ذخایر نفتی شناخته شده ی فعلی جهان، در سرزمینهای اسلامی قرار
دارند. بعنوان مثال 7/56 درصد ذخایر جهانی نفت فقط در خلیج فارس واقع است که در
حال حاضر به کشورهای اروپای غربی، آمریکا و ژاپن صادر میشود و در جنگ جهانی دوم
نیز خلیج فارس سوخت مورد نیاز ماشین جنگی متفقین را تامین نمود.

ظاهرا
اولین کانون کشف و بهره برداری نفت در جهان اسلام، کشور ایران می باشد که قرارداد
بهره برداری از نفت بین شاه قاجار با ویلیام نا کس دارسی در سال 1280 ه.ش به امضاء
رسید و اولین چاه نفتی در سال 1288 شمسی مورد بهره برداری قرار گرفت. پیدایش
موفقیت آمیز نفت در ایران آغاز تراژدی غم انگیزی شد که گویا نصیب ایران و جهان
اسلام شده است.

استعمار
غرب در جستجوی این عامل پویائی صنعت و تکنولوژی، اقدام به شناسائی و کشف و انعقاد
قراردادهای استعماری برای بهره برداری از ذخایر عظیم نفت در جهان اسلام نمود.

چپاول
نفت که در مالکیت مردم ایران بود، توسط انگلستان باعث برانگیخته شدن جو ضد
استعماری گردید و با رهبری روحانیت مبارز و حضور مردم در مبارزات مربوطه، نفت
ایران در سال 1330 ملی و تصمیم گیری در مورد آن بعهده ی دولت ایران گذاشته شد.
پدیده ی ملی شدن نفت در ایران به سایر نقاط جهان اسلام منتشر شد و آنها نیز یکی پس
از دیگری، نفت را به تملک خویش درآوردند. مسئله مالکیت نفت چه بصورت ملی شدن و چه
بصورت شکل گیری پیمانهای ویژه نظیر اوپک، تا اندازه ای حل گردید ولی تداوم کاربری
نفت بشکل رایج شده توسط دولتهای استعماری، یعنی صدور آن برای تامین سوخت ماشین
صنعتی غرب، باعث بروز ساختارهایی گردید که برای جهان اسلام مسئله آفرین شده اند.

نفت
و ساختار اجتماعی جهان اسلام

قبل
از پیدایش نفت، اقتصاد مناطق مختلف جهان اسلام بگونه ای بود که توزیع جمعیت و ثروت
از منابع طبیعی موثر در یک ساختمان اقتصاد کشاورزی و دامپروری و صنایع بومی تبعیت
می کرد. حضور نفت و درآمدهای آن در ساختمان اقتصادی کشورها باعث بروز عدم تعادل
گردید؛ این عدم تعادل منجر به خلق ساختار اجتماعی دو قطبی شد که فقر و محرومیت در
یک طرف و ثروت و برخورداری در طرف دیگر آن قرار دارد و بعبارتی جوامع اسلامی را
دچار ساختار طبقاتی نمود. با ظهور نفت در اقتصاد کشورها، مناطق محروم و انسانهای
محروم و کم درآمد در کنار مناطق ثروتمند و آدمهای ثروتمند بوجود آمد.

تزریق
عواید نفت به اقتصاد شهرها، مهاجرت بی رویه و اجباری روستائیان بداخل شهرها را
آفرید چونکه باعث متراکم شدن ثروت در شهرها نسبت به مناطق روستائی شد. وجود ثروت
در شهرها، باعث افزایش درآمد و خدمات و نتیجتا افزایش جاذبه در محیطهای شهری گردید
و بدنبال آن الگوی پخش جمعیت در جهان اسلام دچار تحول شده و جمعیت مناطق روستائی
به سوی شهرها سرازیر گردیده و در شهرها ترکیب جمعیتی و ساختمان اقتصادی و اجتماعی
گسیخته و آشفته ای را خلق نمود که امروزه شاهد مصائب عدیده ی آن در شهرهای جهان
اسلام می باشیم.

واریز
شدن ثروت ناشی از نفت به اقتصاد شهرهای جهان اسلام که فاقد زیر بنای صنعتی مناسب
بودند، باعث گسترش بخش خدمات اداری و بازرگانی در آنها گردید.

حضور
درآمدهای نفت در اقتصاد ملی و تزریق آن به بدنه ی جامعه از طرق مختلف، باعث پرورش
روحیه ی رفاه طلبی و زندگی لوکس مآبانه و در یک کلمه پرورش انسانهای مدعی و بی
تفاوت و آسایش طلب گردید و سیستم آموزشی نیز ضمانت تجلی این خصلت منفی را در جهان
اسلام بعهده گرفت که زایل کردن آثار این خصلت منفی، آن هم بشرط اهتمام جدی، به یک
دوره ی تاریخی قابل توجه نیاز دارد.

نفت
و ساختار برنامه ریزی

نفت
بعنوان منبع درآمد خدادادی و ثروت ذخیره شده ی جهان اسلام در فرآیند برنامه ریزی
کشورها -بویژه در تامین منابع ارزی برنامه ها- نقش محوری را پیدا نمود. داده شدن
نقش اصلی مزبور در ساختار برنامه ریزی مانع از شکل گیری منابع درآمد در درون
فرآیند      برنامه ریزی گردید. یعنی در
فرآیند برنامه ریزی، اجزا و عناصر درگیر در سیستم برنامه بسوی تامین منابع مورد
نیاز برنامه، جهت داده نشدند و نتیجه ی این فرآیند شکل گیری سیستم برنامه ریزی
برون زا بود که هم اکنون در کشورهای اسلامی وجود دارد و حتی با وجود پیروزی انقلاب
اسلامی در ایران متاسفانه ساختار برنامه ریزی برون زا متلاشی نشده است؛ البته منشا
این امر، نفس وجود نفت نیست بلکه روش بهره برداری از نفت است زیرا میتوان نفت را
در فرآیند برنامه ریزی درون زا نیز بکار گرفت و نقش و کارکرد منفی آنرا تبدیل به
نقش مثبت نمود. مفهوم برنامه ریزی درون زا، مفهوم ادراکی است که مبتنی بر دانش
جغرافیا است.

نفت
و ساختار اقتصادی

در
مناطقی که نفت پیدا شد و تلاش گسترده ای از سوی دول غارتگر و کارتلهای بزرگ نفتی و
نیز کشورهای دارنده ی نفت برای استخراج آن بعمل آمد، بتدریج در سهم درآمدهای ارزی
کشور نقش مهمی را پیدا کرد و ساختمان اقتصاد تک محصولی را در این کشورها بنا نهاد.
از طرفی دیگر چون ساختمان اقتصادی این کشورها اجازه ی رشد سایر بخشهای ارزساز را
نمی دهد، بنابراین وابستگی کشور به درآمد نفت و نظام اقتصاد جهانی بیشتر میشود و
آرمانگرائیهای برنامه های توسعه ی کشورها در خصوص بکارگیری نفت بعنوان موتور محرکه
ی رشد سایر بخشها و تبدیل اقتصاد کشور به اقتصاد چند محصولی، فقط در لابلای اوراق
برنامه های توسعه باقی مانده و به تاریخ سپرده می شود. نقش نفت در ساختار برنامه ریزی
و ساختار اقتصادی این کشورها حتی فضای فکری و تفکر و اندیشه ی کادرهای برنامه ریزی
و کارشناسان اقتصادی و صاحبنظران دانشگاهی را به سوی خمودگی و نگرش برنامه ریزی
برونزا کشانده است.

سهم
نفت در صادرات کشورهای جهان اسلام بسیار بالا است. در کشورهای حوزه ی خلیج فارس
بیش از 90% و در سایر جاها بیش از 80% صادرات و درآمد ارزی کشورهای اسلامی را نفت
تشکیل می دهد.

نفت
باعث آفرینش سیمای اشتغال دوگانه ای در این کشورها شده است. ابزار کار بسیار
ابتدائی با ابزار کار بسیار پیشرفته در کنار همدیگر مشاهده می شوند (گاو آهن و
کمباین -چرتکه و کامپیوتر- مسافرت با الاغ و هواپیما و اتومبیلهای سوپر لوکس بنز و
غیره -شبانی عشایری و دامداری مکانیزه- مساحی سنتی و نقشه برداریهای مدرن -پست
تصویری و نبود راه و ارتباط در بسیاری از روستاها- معماری با ابزار ابتدائی و
ابزار مدرن) نفت باعث خلق اقتصاد مصرفی بر مبنای کالاهای تولید خارج و وارداتی و
یا تولیدات صنایع مونتاژ شرکتهای چند ملیتی در درون کشورهای اسلامی شده است. اتکاء
به بیرون مرزها در خوراک، پوشاک، ابزارکار، بهداشت، مسکن و غیره پیوندهای وابستگی
و اسارت اقتصادی و ادغام در نظام ظالمانه ی اقتصاد جهانی را وسیعتر و عمیق تر می
نماید.

اقتصاد
نفت بشکلی که در جهان اسلام حاکم شده است در تعارض با زیر بناهای تکنولوژی بومی و
سنتی بوده و بتدریج آنها را در عرصه اقتصاد ملی و مراکز علمی و دانشگاهی منقرض می
نماید.

نفت
و ساختار فضائی

درآمد
حاصل از نفت که بصورت ارز به اقتصاد کشورها میدهد، باعث خلق سیمای فیزیکی و فضائی
نامتجانس و دوگانه ای در پهنه ی جغرافیائی کشورهای اسلامی شده است. کوخ و کاخ در
کنار یکدیگر قرار گرفته اند. آپارتمانهای لوکس و سر به فلک کشیده در کنار
ساختمانهای سنتی و بومی، به شهرها مورفولوژی و سیمای مضحکی داده اند.

شبکه
ی ارتباطی کشورها و ساختار حمل و نقل در راستای واردات بیشتر بداخل کشورها شکل
گرفته است (بندرگاهها- وسایط نقلیه- انبارها- نهادهای بازرگانی- فرودگاهها- گمرکات
شبکه ی راهها و حتی آموزشهای مربوطه در دانشگاهها).

توسعه
ی قطبهای اقتصادی که از یک فرآیند آمایشی تبعیت نمی کند، منجر به شکل گیری فضاهای
دوگانه ی توسعه یافته و توسعه نیافته در کنار یکدیگر شده که بدنبال آن مسائل جدیدی
نیز بوجود می آید.

نفت
روابط فضائی بین شهر و روستا را در جهان اسلام دگرگون کرده است. قبل از نفت،
اقتصاد شهرها به روستاها وابسته بود و نیازهای غذائی شهر از روستاهای پیرامون
تامین می شد ولی پس از حضور نفت، رابطه ی مزبور دگرگون شده و روستاها -حتی در   ابتدائی ترین نیازهای خود- به شهر وابسته شده
اند و بدین وسیله استراتژی انهدام اقتصاد روستائی، بعنوان زیربنای اقتصاد مستقل
ملی در کشورهای اسلامی، و نیز      پایه
ریزی اقتصاد وابسته تحقق پیدا می کرد.

نفت
و ساختار سیاسی

نقش
روز افزون نفت در توسعه ی اقتصادی و تکنولوژیکی و نیازهای استراتژیکی دول
استعمارگر و قدرتمند جهانی، باعث جلب توجه خاص آنان به کانونهای نفت خیز جهان    من جمله ایران و کشورهای اسلامی گردید. آنها
برای اطمینان از تداوم جریان صادرات نفت به کشورهای خود در جستجوی ایجاد تضمینها و
برقراری امنیت لازم در پیرامون حوزه نفتی و مسیرهای حمل و نقل بودند. کم خرج ترین
و بهترین تضمین برای آنها، ایجاد نفوذ سیاسی در هیئت حاکمه ی کشورهای نفت خیز بود.
شرکتهای نفتی و دولتهای آنها درصدد تثبیت حکومت وابسته بودند و آنجائی که
نتوانستند از سلطه ی سیاسی استفاده نمایند، از سایر زمینه ها استفاده کردند.
بنابراین، در کشورهای نفت خیز، ساختهای سیاسی خاصی بوجود آمدند و کشورهای غربی
نیازمند نفت، در کشورهای نفت خیز، نظامهای سیاسی وابسته بخود را ایجاد و تقویت
نمودند و هر یک را به بهانه ای بدرون پیمانهای سیاسی و نظامی و اقتصادی منطقه ای
مربوط به خود کشیدند (گرچه ضرورتهای ژئوپلتیکی نیز در شکل گیری پیمانها نقش ویژه
ای داشتند.)

تجربه
ثابت کرده است که دول غربی در صورت احساس خطر در زمینه ی ایجاد وقفه برای تامین
نفت، نسبت به براندازی حکومتهای مستقل کشورهای نفت خیز اقدام می کنند.

آنچه
که بیان شد، کارکرد و نقش نفت در ساختار جغرافیای انسانی کشورهای اسلامی بود که از
روش کاربرد نفت که سیاست قدرتهای استکباری جهان آنرا ایجاد و تثبیت و تاکید نموده
است، ناشی میشود. نفت برای جهان اسلام دارای جنبه ی منفی ژئوپلتیکی بوده و علاوه
بر خلق ساختارهای نامتجانس و نامطلوب در کشورهای اسلامی، منشا تنشهای سیاسی و
امنیتی و نظامی در پرتو رقابت قدرتهای استکباری، در جهان اسلام بوده است و متقابلا
نفت برای کشورهای غربی و قدرتهای استکباری جنبه های مثبت ژئوپلتیکی را بهمراه
داشته است.

اینک
وقت آن رسیده است که جهان اسلام در روش بکارگیری نفت، این عنصر مهم ژئوپلتیکی
دگرگونی بعمل آورد و ایران اسلامی که در پرتو انقلاب مقدس اسلامی فرصتهای مناسبی
را بدست آورده است پیشگام این حرکت سازنده شود که یقینا الگویی را ارائه خواهد
نمود که برای جهان اسلام الهام بخش و مفید خواهد بود.

انشاءالله.

 

/

يادداشتهاي و خاطراتي از زندگی امام خمینی (قدس سره)

يادداشتهاي
و خاطراتي از زندگی امام خمینی (قدس سره)

قسمت
هشتم

حجه
الاسلام رحیمیان

حضرت
امام برای اطلاع از اوضاع و احوال جاری در داخل و خارج از تمام راهها و کانالهای
موجود و ممکن استفاده می کردند بگونه ای که اولا در حد ممکن از همه مسائل مهم مطلع
شوند و ثانیا اطلاعاتشان نه فقط از یک کانال بلکه از کانالهای متعدد و گوناگون بود
که می توان آنها را به محرمانه، غیرمحرمانه، داخلی، خارجی، دوست و دشمن تقسیم کرد.

گذشته
از اطلاعاتی که از طریق ملاقاتهای حضوری و نامه هائی که به طور باز و از همه
جناحها و حتی ضد انقلاب و غیر انقلابیها به امام می رسید تمام بولتنهای محرمانه
نهادهای جمهوری اسلامی مورد استفاده حضرتشان قرار میگرفت و در این میان بولتن ویژه
خبرگزاری جمهوری اسلامی از بولتنهائی بود که روزانه به محضرشان تقدیم می شد. ولی
ارسال آن همراه با بولتن روز شنبه بود که حضرت امام با سراغ گرفتن از آن در روزی
که واصل نمی شد ما را متوجه فرمودند که نباید تاخیر شود و با تماس با خبرگزاری
مقرر شد روزهای جمعه نیز طبق روزهای دیگر بولتن ارسال شود.

روزنامه
های صبح و عصر نیز در اولین فرصت ممکن به دست حضرت امام می رسید. و در میان
بولتنها، بولتنی که هرچند روز یک یک بار تهیه می شد و حاوی ترجمه مهمترین مقالات و
تحلیلها از روزنامه ها و مجلات خارجی بود، مورد توجه حضرت امام بود بگونه ای که
گاهی که چند روز فاصله می شد، سراغ آن را می گرفتند.

حضرت
امام گذشته از استماع مستمر اخبار از صدا و سیمای جمهوری اسلامی در نوبتهای متعدد
آن بسیاری از رادیوهای بیگانه را به طور مرتب گوش می دادند به طوری که اگر تغییری
در ساعت پخش یا فرکانس هر یک از آنها پیش می آمد اولین کسی بودند که متذکر می
شدند. یک روز اینجانب را احضار و فرمودند فلان ایستگاه دریافت نمیشود بلافاصله با مسئولین
فرکانس یکی از نهادهای خبری تماس گرفتم و موضوع را پرسیدم ولی او که مسئول و متخصص
این مساله بود، هنوز متوجه این تغییر نگردیده بود! و بالاخره بعد از کنکاش تماس
گرفت و گفت: ساعت جلو افتاده و حقیر ساعت اعلام شده را به عرض امام رساندم ولی چند
دقیقه بعد از ساعت اعلام شده مجددا حضرت امام بنده را احضار و فرمودند: «دریافت
نمیشود!» عرض کردم شاید اشتباه گفته اند ممکن است راس ساعت … و نیم باشد. در
حالی که مشغول قرائت قرآن بودند فرمودند: «پس شما بنشینید اینجا تا …» ساعت را
جلوی خود گذاردم و به انتظار موعد به نظاره جمال جمیل و منور او نشستم و در آخر
شاهد نکته عجیبی شدم. در اثناء قرائت قرآن مجید حضرت امام سرشان را بلند کردند و
فرمودند: ساعت … و نیم شده! نه ساعت را از جیبشان در آوردند و نه ساعتی جلوی
چشمشان بود بلکه همانگونه که گفتم غرق در قرائت قرآن بودند! به ساعت خودم نگاه
انداختم دیدم با محاسبه ثانیه دقیقا همان است که امام می گویند. بلافاصله صدای
رادیو را باز کردم ولی باز هم خبری نبود. به عرض رساندم حتما اشتباه دیگری در کار
است و مرخص شدم و بعد از پی گیری معلوم شد غیر از تغییر زمان، فرکانس هم تغییر
یافته و فردا صبح به عرض حضرتشان رساندم و سپس فرکانس را نیز اصلاح کردم.

(25/5/67)

رادیوهای
کوچک و خراب

مدتی
است که حضرت امام تنظیم رادیوی شان را به حقیر محول می نمایند. معظم له دو سه
رادیوی کوچک دارند که حسن آنها برای حضرت امام کوچک بودن و قابل حمل بودن آنها است
ولی بدی آنها این است که مرتب خراب می شوند و با مرور زمان ضعیف نیز       شده اند. در هفته های اخیر به طور مکرر
این رادیوها خراب شد و تقریبا یک روز در میان، حضرت امام یکی از آنها را می آوردند
و می فرمودند خراب است و این گذشته از مشکل دریافت روی این نوع رادیوها بود حقیر
به ذهنم آمد که کجای دنیا یک رهبر و حتی یک رئیس و پائین تر از آنها وجود دارد که
علیرغم تقید به رادیو و استفاده از آن تا این اندازه دردسر رادیو داشته باشد و
بالاخره به این نتیجه رسیدم که ابتداء و بدون اطلاع حضرت امام یک رادیوی مناسب و
قوی تهیه کنم و بهر طوری شده اجازه بگیرم و به خدمتشان ببرم. رادیو را تهیه کردم و
بعد از تنظیم و تسلط بر شیوه استفاده از آن، وقتی صبح به خدمتشان شرفیاب شدیم، بعد
از انجام کارها مجددا به خدمتشان برگشتم و عرض کردم این رادیوهای کوچکی که خدمتتان
هست هم ضعیف است و هم زود خراب می شود. اجازه فرمایید یک رادیوی بزرگ و قوی و با
آنتن خدمتتان بیاوریم. فرمودند: «بزرگ اینجا بوده به درد من نمی خورد، رادیوی کوچک
بهتر است». چون حضرت امام در بسیاری از حالات و حتی در حال قدم زدن و در اطاق
ملاقات و کار و اطاق زندگی شان از رادیو استفاده می- کردند لذا کوچک و سبک و قابل
انتقال بودن رادیو برایشان مطلوب بود و در حالی که در اطاق و هال قدم می زدند به
طرف اطاق خوابشان رفتند و دو رادیوی کوچک دیگر را برداشته و به من دادند و
فرمودند: «اینها هم خراب است ببرید». پرروئی کردم و مجددا عرض کردم حالا اجازه فرمایید
رادیوئی که آماده است بیاورم به طور آزمایشی یکی دو روز خدمتتان باشد اگر پسندیدید
باشد و الا بر می گردانم که با اصرار حقیر موافقت فرمودند: قبل از ظهر فردای آن
روز با آن که برف می بارید با کمک برادران آنتن را بالای درختهای چنار نصب کردیم.

(27/10/67)

جائی
باشد که دست علی نرسد!

حدود
ساعت 12 و بیست و پنج دقیقه ظهر به تصور این که حضرت امام از نماز فارغ     شده اند، دق الباب کردم و معظم له طبق معمول
و سنت همیشگی شان به جای بفرمایید فرمودند: «بسم الله» شرفیاب شدم ولی متوجه شدم
هنوز از نماز فارغ نشده اند و سر سجاده نشسته اند. عرض کردم: اگر اجازه بفرمایید
میخواهم این رادیو را راه بیندازم و مشغول شدم بعد از چند لحظه حضرت امام از سر
سجاده که در هال بود صدا زدند: آقای رحیمیان! جلو رفتم فرمودند: کجا می گذارید؟
عرض کردم … روی میز کنار دستتان. فرمودند: «نه. باید جائی باشد که دست علی نرسد»
آن بالا بگذارید و اشاره کردند به طاقچه نقابی بالای تخت شان و ادامه دادند:
«اشکالی ندارد. کتابهای روی آن را پائین بگذارید».

علی
نوه سه ساله حضرت امام و فرزند حاج احمد آقا است و انس فوق العاده ای با   معظم له داشت و بسیاری از اوقات را با حضرت
امام به سر می برد و بدینجهت       حضرت
امام برای آن که هم رادیو محفوظ باشد و هم مجبور نباشند مجال ترک کودکانه علی را
که هنوز معنای امر و نهی را درک نمی کند، محدود و سلب و او را آزرده خاطر کنند و
به تعبیر دیگر به منظور پیشگیری از رنجاندن طفل، به جای محدود کردن و دعوا نمودن
آن، امر فرمودند که رادیو دور از دسترس او باشد و این خود درس حکیمانه ای است برای
همه پدر و مادرها که روش پیشگیری در همه موارد به ویژه در کودکی که هنوز خوب و بد
و خیر و شر را درک نمی کند و از طرفی از دعوا کردن و کتک زدن هم چیزی نمی فهمد،
بهتر از درمان است!

5/1
ساعت نماز ظهر

بهرحال
حضرت امام همچنان مشغول نماز و دعا بودند و حقیر هم به کار خودم پرداختم و حضرت
امام در اثناء از سر سجاده برخاستند و جلو آمدند و فرمودند: «من راضی به این همه
زحمت شما نبودم. شما به زحمت افتادید. دو روز است که دارید زحمت می- کشید!».

حدود
نیم ساعت بعد دوباره جلو آمدند و با آهنگی دلنشین و تفقدآمیزتر شبیه همان جملات را
تکرار کردند. حقیر که از این همه مهر و بزرگواری ذوب شده و بر خود می لرزیدم، با
اظهار شرمساری تشکر کردم.

ساعت
نزدیک به 5/1 بعد از ظهر بود که کارم تمام و حضرت امام با آنکه طبق معمول از اول
وقت ظهر به نماز ایستاده بودند، علیرغم نقاهت و ضعفی که داشتند هنوز مشغول عبادت
بودن که خداحافظی کردم و مرخص شدم.

نوازش
کریمانه

دو
شب بعد در حالی که برف سنگین می بارید زنگ در خانه به صدا درآمد. یکی از برادران
بود که افتخار خدمتگزاری حضرتشان را دارند. پاکتی را داد و رفت روی پاکت نوشته شده
بود … مربوط به خودتان است! مبهوت از این همه بزرگواری و عظمت، میخواست قلبم از
جا کنده شود زانوهایم سست شد و اشک شوقم فرو ریخت …

بیش
از یک هفته گذشت و هر روز صبح هنگام تشرف می خواستم به عنوان سپاس سخنی بگویم ولی
احساس عجز می کردم و سرانجام مرقوم ذیل را همراه با گزارشها تقدیم محضرشان نمودم:

بسم
الله الرحمن الرحیم

سلام
الله علیک و روحی لک الفداءِ چون حیا و مهابتت زبانم را از سخن باز میدارد، ناچار
به قام شکسته ام متوسل شدم تا سپاس و شرمندگی خود را در برابر تفضل و کرامتت ابراز
دارم. بخدا قسم که لحظه ای در خدمت تو بودن را بر همه دنیا ترجیح میدهم و نثار
هستی ام را در پیش یایت که براه اوست کمترین وظیفه میدانم و چکنم که با این حال
رحمت در خدمتت بودن را زحمت می نامی و همراه لبخند زندگی بخشت با قری الضیف نوازشم
دهی و وای بر من بیچاره که خارم بر شاخه گل و شوره زارم در کنار چشمه هدایت و در
عینم گرچه پیش توام و اگر مفتخرم که خادم ناچیزم در بیت بنده ی پاکیاخته او، ولی
میترسم که شرالناس باشم. پس ترا قسم میدهم بر جده ات زهرای اطهر علیها السلام
دعایم کن و دستم گیر تا همراهت شوم که سخت وامانده و نیازمندم و بر تصددیم ببخش.

رحیمیان
26/10/67

درسی
حکیمانه

روز
پنجشنبه 20/11/67 برای تقدیم گزارشها مشرف شدم حضرت امام هدیه دیگری به من لطف
فرمودند، عرض کردم: مرا شرمنده میفرمایید فرمودند: مال خودتان است بعد فرمودند: این
رادیو -اشاره به همان رادیوی سابق الذکر- خیلی خوب است آنها بدرد     نمی خورند این خیلی رادیوی خوبی است. گفتم
الحمدلله انگار خدا دنیا را به من داد، خوشحالی سرتاپای وجودم را گرفت توانسته
بودم خدمتی ناچیز انجام دهم. یک قرآن امضاء شده و دو استخاره که برای مومنین
میخواستم انجام دادند. و هنگامی که خواستم مرخص شوم، دوباره اشاره کردند و فرمودند
آن را بردارید.

در
اینجا تذکر دو نکته را لازم میدانم: اول آنکه گرچه ما در دفتر حضرت امام خدمتگزار
بودیم ولی از آنجا که گوئی این نوع کارها از چهارچوب وظیفه محوله خارج بود و گوئی
این کار از جهتی جنبه شخصی برای معظم له میتوانست داشته باشد، علیرغم آن که یقین
دارم حضرت امام می دانستند که نثار جانمان را در پیش قدم مبارکشان افتخار می
دانیم، باز هم آنحضرت از مال شخصی خودشان آنهم متناسب با کرامت و شخصیت والایشان
حقیر را پاداش نیکو دادند و این باز درسی حکیمانه بود که هرگز هیچ کس نباید از زیر
دستانش گرچه او را به جان دوست داشته باشند بهره کشی کند و توقع کار شخصی و خارج
از محدوده وظیفه داشته باشد.

ثانیا-
باتوجه به این که تفقد معنوی و مادی حضرتشان بیش از حد انتظار و معمول بود و از
طرفی تا آنجا که اطلاع پیدا کردم، در طی یک سال اخیر از تمام کسانی که به نوعی
افتخار خدمتگزاری معظم له را داشتند به اشکال مختلف تفقدها و نوازش های فوق انتظار
و کم سابقه و حتی بی سابقه معمول داشتند. این همه می توانست بیانگر نکته ای عمیق و
زمزمه ای از سرود آزادی از قفس دنیا و پیوستن ایشان به لقاءالله باشد و این ما
بودیم که کور و کر در کنار سرچشمه آب حیات سالها سر کردیم و خواب آلوده و غافل از
دریای معرفت او قطره ای نچشیدیم.

اجازه
ی استخاره

یکی
از علمای مبارز و انقلابی فلسطینی که اخیرا به جمهوری اسلامی سفر کرده بود و همراه
با هیئتی به دفتر آمده بود -زمانی که ملاقاتهای امام تعطیل بود- یک جلد کلام الله
مجید را به منظور امضای حضرت امام به اینجانب داد و ضمنا به طور موکد درخواست نمود
که از حضرت امام برای ایشان اجازه استخاره بگیریم. در مورد امضاء مشکلی نبود ولی
در مورد اجازه، عذر خواستم و گفتم نمی شود. روحانی برجسته فلسطینی در حالی که به
کنایه و محترمانه سعی داشته به ما بگوید که شما هنوز امام را نشناخته اید و به
عظمت آنحضرت پی نبرده اید، گفت: شما به چه دلیل می گویید نمیشود؟ چون تا بحال چنین
مطلبی را خدمت امام طرح نکرده اید؟ یا آن که مطرح شده و معظم له نفی کرده اند؟
گفتم: تا به حال در این مورد چیزی از امام نشنیده ایم. گفت پس شما اطلاع ندارید؛
خواهش من این است که شما سلام مرا به امام برسانید و این درخواست را به عرض آنحضرت
تقدیم کنید، امام خود می دانند و می فهمند که چه خواسته ام و چه جواب بدهند.

روز
بعد 17/11/67 که مشرف شدیم ضمن انجام کارها با دوستان به طور نجوی مشورت کردیم
آنها هم نظر منفی داشتند ولی بالاخره درخواست مذکور به عرض حضرت امام رسید و
آنحضرت فرمودند: «مجازند». و ما از آنچه تا آن روز اطلاع نداشتیم و برای اولین بار
متوجه شدیم، متعجب گردیدیم.

عدم
تاخیر در انجام کارها

حضرت
امام هیچگاه کار امروز را به فردا موکول نمی کنند. کارها و زندگی و همه شئون و
امور ایشان منظم و شسته و رفته است در زندگی حضرتش هر چیز سرجای خود قرار دارد و
هر کاری دور از شتابزدگی و عجله و بدون دل بزرگی و تاخیر در موعد مقرر آن انجام
می- گیرد. با کثرت کارها و تعدد امور و گزارشها و چیزهای دیگر، هیچ نشانه ای از
شلوغی و تراکم و کارهای بجا مانده در زندگی حضرتش مشاهده نمی شود هیچ چیز در آنجا
گم شدنی نیست. لباس، کتاب، قلم، رادیو و سایر وسائل شخصی هر کدام جای معینی دارد و
در این میان اگر امانتی وجود داشته باشد و یا چیزی که باید به مسئول آن تحویل شود
در اولین فرصت و بدون فوت وقت و سریع به اداء و انجام آن مبادرت می ورزند.

بسیار
اتفاق افتاده است که حضرت امام که یک کتاب فقهی و غیر آن مورد نیاز معظم له قرار
گرفته و ما آن را فراهم و تقدیم می کردیم، فردا صبح انگار که مهمترین کار و اولین
کارشان این بود که کتاب را به آورنده باز گردانند با آن که صاحب کتاب اگر ما بودیم
یا هر کس دیگر افتخار داشت که یک کتابش به آن حضرت تقدیم شده باشد.

و
بسیار اتفاق افتاده که افرادی مانند آقای لواسانی که زود به زود به محضرشان تشرف
می یابند و وجوه شرعیه را طی چک بانکی مستقیما تقدیم می کنند حضرت امام آن را
بلافاصله در این فرصت جهت واریز به صندوق و حساب به ما تحویل می دهند و حتی گاهی
شده که هنگام تشرف ما، در اثر تعدد و کثرت کارهای دفتر فراموش کردند چک را به ما
بدهند و چند لحظه بعد از آن که مرخص شدیم مجددا با زنگ ما را احضار فرموده و چک را
تحویل داده اند و با آن که اطاق کار معظم له جای منظم و محفوظی است و امکان گم شدن
چیزی در آن وجود ندارد با این حال هیچوقت حضرت امام حتی یک چک یا یک امانت را بدون
دلیل برای یک روز پیش خودشان معطل نگذاشته اند.

بیخود
اینجا فرستاده اند

نامه
ای از دادگاه کیفری یک یکی از شهرهای آذربایجان خدمت حضرت امام ارسال شده بود که
بدلیل نقص در پرونده، تقاضا کرده بود حکم اعدام را لغو فرمایند! فرمودند: شما در
جریان این نامه هستید؟ عرض کردم: بله فرمودند: این را باید به دیوانعالی کشور
بفرستید: و با لحنی تند ادامه دادند «بیخود اینجا فرستاده اند. من نمی دانم اینها
کی هستند».

(21/5/64)

اهتمام
بر نتیجه ی آراء و نمایندگان منتخب

از
موارد بسیار معدود و استثنائی که حضرت امام بعد از خلاصه اخبار ساعت 8 صبح و با
چند دقیقه تاخیر زنگ مخصوص احضار ما را به صدا درآوردند، در دو روز 27 و 28
فروردین ماه 63 بود که نتیجه ی رای گیری و انتخابات مجلس شورای اسلامی اعلام می
شد. حضرت امام در این دو روز دقیقا همزمان با اعلام آخرین نتائج آراء و اسامی
نمایندگان، زنگ را به صدا درآوردند که این استثناء نشان اهتمام موکد آنحضرت به
مساله انتخابات و نمایندگان منتخب بود.

(27/1/63)

 

/

امام خميني (ره) و ضيافة الله

امام
خميني (ره) و ضيافة الله

بسم
الله الرحمن الرحیم

«با
حلول ماه مبارک رمضان، ماه عبادت و سازندگی، ماه تجدید قوای معنوی، شهرالله الاعظم
که در آن عموم مسلمانان در صف واحد متوجه به موضع قدرت لایزال و تجهیز در مقابل
قوای طاغوتی هستند، لازم است با توحید قدرت و قدرت واحده در مقابل طاغوت- های زمان
و چپاولگران بین المللی بپاخیزند و از ممالک اسلامی دفاع کنند، دست خائنان را
کوتاه و امید آنان را قطع نمایند».

(3/5/58)

«ضیافت
خدا در ماه رمضان یک شعبه اش روزه است، آن ضیافت خداست، یک شعبه اش روزه است و یک
کار مهمش که مائده ی غیبی و آسمانی است قرآن است. شما دعوت شده اید به مهمانی خدا
و شما در ماه رمضان مهمان خدا هستید. مهماندار شما، شما را وادار کرده است به
اینکه روزه بگیرید. این راه هائی که به دنیا باز است و شهوات هست و اینها را،
اینها را سدش کنید تا مهیا بشوند برای (لیلة القدر) ماه شعبان مقدمه است برای ماه
مبارک رمضان که مردم مهیا بشوند برای ورود در ماه مبارک رمضان و ورود در (ضیافة
الله)».

«…
این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصا در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشی است
که انسان به حسب قلب خودش می کند برای اینکه مهیا بشود برود مهمانی، مهمانی خدا،
مهمانی ای که در آنجا سفره ای که پهن کرده است قرآن مجید است و محلی که در آنجا
ضیافت می کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتی که می کند ضیافت تنزیهی و ضیافت
اثباتی و تعلیمی. نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه، به مجاهده، به ادعیه
مهیا می کند تا برسند به آن سفره ای که از آن باید استفاده کنند و آن «لیلة القدر»
است که قرآن در آن نازل شده است. این ضیافت الهی انسان را منقلب باید بکند از این
جهت حیوانی به آن جهت واقعی، انسانی؛ از آن ظلمت هائی که اطلاع به آن داریم منقلب
کند انسان را به آن نورهائی و آن نورها و نور مطلقی که همه ی عالم تبع اوست».

«اگر
راهمان بدهند در این ضیافت الله و مستعد شده باشیم که وارد بشویم در این ضیافت خدا
و در این ماه مبارک، امید است که انشاءالله یک هدایتی شامل حالمان بشود. خودتان را
تقویت کنید در این ماه مبارک، مهیا بشوید برای همه ی پیشامدها، در عین حالی که
معنویات بود آنکه می خواستند لکن باقوت معنویات اعوجاج هائی که در بشر بود و در
این قدرت های بزرگ بود این اعوجاج ها را می خواستند مرتفع کنند. یک چوپان با عصایش
پا می شد می رفت فرعون و آن بساط فرعونی را می رفت دعوت می کرد که بیا مسلمان شو،
بیا آدم شو، یک صغیر یتیم چوپان زاده یا چوپان از حجاز پا می شود همه ی دولت ها را
دعوت می کند که بیائید آدم بشوید. برای این است که آدم کنند همه را، مقصد این است
که ماها آدم بشویم و مع الاسف مشکل است».

«این
ماه رمضان و هر ماه رمضان دیگری مهیا کنید خودتان را، در این روز آخر فرضا آخر
شعبان است شاید، بیشتر مهیا کنید و مهیا کنیم خودمان را برای ورود در «ضیافة
الله»، در مهمانی خدا، که انشاءالله با سلامت نفس، با نور هدایت خدای تبارک و
تعالی وارد بشویم در این ماه عزیز معظم و فرق بکنیم، در این ماه فرق داشته باشیم
با سایر ماه ها و دنبال این باشیم که انشاءالله «لیلة القدر» را دریابیم، برکات
«لیلة القدر» را که قرآن در آن نازل شده است، همه سعادت عالم در آن شب نازل شده
است و از این جهت از همه ی شب- های عالم بالاتر است، این را بتوانیم ادراک بکنیم،
درک بکنیم».

(21/4/59)

«من
باز هم عرض می کنم با آقایان که ماه مبارک رمضان است و درهای رحمت خدای تبارک و
تعالی به روی همه گناهکاران باز است و شما تا دیر نشده است در این ماه رمضان
خودتان را اصلاح کنید، ما همه باید خودمان را اصلاح کنیم، ما هیچ کداممان یک آدم
درست حسابی نیستیم. پناه به خدا باید ببریم و خودمان را اصلاح کنیم.

(13/4/60)

در
ماه مبارک رمضان قضیه ای اتفاق افتاد که ابعاد آن قضیه و ماهیت آن قضیه در ابهام
الی الابد مانده است برای امثال ماها و آن نزول قرآن است. نزول قرآن بر قلب رسول
الله در   لیلة القدر، کیفیت نزول قرآن و
قضیه چه بوده است و روح الامین در قلب آن حضرت قرآن را نازل کرده است و از طرفی
خدا «اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَةِ القَدرِ» این نزول قرآن در قلب پیغمبر در لیلة
القدر کیفیتش چیست؟ باید بگویم غیر از خود رسول اکرم و آنهائی که در دامن رسول
اکرم بزرگ شدند و مورد عنایت خدای تبارک و تعالی، عنایت خاص او بودند، برای دیگران
مطلقا در حجاب ابهام است که مساله تنزل چی است، نزول در قلب چی است، روح الامین چی
است، کیفیت واردشدن روح الامین با قرآن در قلب رسول الله چی است،   «لیلة القدر» چی است؟ اینها مسائلی است که به
نظر سطحی یک مطالب آسانی است و گاهی هم یک حرفهایی گفته شده است لکن به شما عرض
کنم کیفیت نزول قرآن در ابهام باقی مانده است برای امثال ما و کیفیت نزول ملائکة
الله در لیلة القدر و ماهیت     لیلة القدر
و این دعوتی که خدای تبارک و تعالی به حسب آن چیزی که از رسول اکرم منقول است که
«دعیتم الی ضیافة الله» ضیافت چی هست و کی پذیرفته است این ضیافت را و برای مقدمات
پذیرش -این زیارت- این ضیافت چی هست و خود ضیافت چی هست، باید عرض کنم که غیر از
خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم کسی به این ضیافتی که خدای تبارک و تعالی
دعوت کرده است، آنطور که او اجابت کرده است کسی اجابت نکرده است. دعوت مراتب دارد،
اجابت هم مراتب دارد. آن مرتبه ی اعلاء اجابت آنی است که پس از حصول مقدمات و
ریاضاتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم کشیده اند منتهی شد به اینکه خدای
تبارک و تعالی از او ضیافت کرد به نزول قرآن. قرآن آن نعمتی است که در ضیافتی که
از رسول خدا شده است، آن نعمتی است که در آن سفره ای که از ازل تا ابد پهن است
پیغمبر اکرم برخوردار از آن بوده و مقدمات، آن 
مقدماتی است که سال های طولانی ریاضات معنوی کشیده است تا رسیده است به
آنجائی که لایق این ضیافت شده است و مهم قضیه ی اعراض از دنیاست».

(21/3/62)

«ماه
رمضان شما را دعوت کرده خدای تبارک و تعالی به مهمانی خودش. همانطور که   می بینید مهمانی خدا صوم است مثل میهمانی ماها
نیست که آنجور تشریفات را داشته باشد، پرهیزدادن است از آن چیزهائی که مربوط به
شهوات انسان است.

توجه
بکنید که ماه مبارک را به آدابش عمل بکنید یعنی آداب روحی اش. فقط دعا نباشد، دعا
به معنای واقعی اش باشد. خواندن خدا و تذکر خدا به معنای واقعی، آن تذکری که نفوس
را مطمئن می کند، آن ذکری که «بذکر الله تطمئن القلوب». یاد خدا واقعا و حاضر دیدن
خدا را در همه جا. ماه مبارک را به تذکر خدا، به ذکر خدا و به رحمت های خدا که به
شما عنایت کرده است شکرگزاری کنید و ذکر خدا را بگوئید، یاد خدا را بکنید که خدا
شما را موفق کند به اینکه دست هایی که می خواهند تشتت در این ملت ایجاد کنند، خدا
آن دست ها را موفق نکند.

و
از همه بالاتر این است که انسان خودش را اصلاح کند در ماه رمضان. ما محتاج به
اصلاح هستیم، محتاج به تهذیب نفس هستیم، تا آن دم آخر ما محتاجیم. پیغمبرها هم
محتاجند. انبیاء بزرگ هم محتاجند منتها آنها احتیاج خودشان را فهمیده اند و دنبالش
عمل کرده اند و ما از باب اینکه حجاب داریم نتوانستیم بفهمیم و به تکالیف خودمان
عمل نکردیم. امیدوارم که انشاءالله این ماه مبارک رمضان به همه ی شما مبارک باشد.
و مبارک بودن به این است که بنا بر این بگذارید که به تکالیف خدا عمل کنید. در این
ماه مبارک دعا کنید که خدای تبارک و تعالی شما را موفق کند به اینکه در این خدمتی
که متکفل او هستید، مطابق رضای او عمل کنید. از خدا بخواهید که ما را از عنایت
خودش محروم نفرماید. و این ضیافت خدا را قدر بدانید. این ضیافت خیلی لطافت و ظرافت
دارد، این را باید قدر بدانیم ما. این ادعیه ای که وارد شده است در ماه مبارک
رمضان و در ماه شعبان اینها راهبر ماست به مقصد، به تعبیر شیخ ما رحمة الله قرآن
صاعد است. ادعیه را ایشان تعبیر می کرد به اینکه، قرآن نازل است و این، قرآن صاعد.
در هر صورت ظرایفی در این ادعیه مبارکه هست که سابقه ندارد. اینها را توجه به آن
بکنید. انسان را این ادعیه می تواند حرکت بدهد. ماه مبارک می تواند که انسان را
موفق به بسیاری از امور بکند. ماه مبارک می تواند انسان را طوری بکند که تا ماه
مبارک دیگر یا تا آخر دیگر کنترل بشود و تخطی از آنکه رضای خداست نکند. من
امیدوارم که همه ما موفق بشویم به اینکه این ماه مبارک را با ذکر خدا و توجه به
خدای تبارک و تعالی به پایان برسانیم که خدای تبارک و تعالی در عید رمضان به ما
عیدی عنایت کند و آن استقلال تام ما، آزادی تام ما بیمه شده و جمهوری اسلامی بیمه
شده.

خدایا!
ما بندگان ضعیف هستیم، ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم، ما هیچیم و هر چه هست
توئی. ما اگر چنانچه خلاف می کنیم نادانیم. تو بر ما ببخش. تو ما را به این ماه
مبارک رمضان وارد کن به طوری که با رضای تو وارد بشویم در او. خدایا! تو ما را
لیاقت بده که در این مهمانی که از ما کردی به طور شایسته وارد بشویم. خدایا! این
ایران که از همه اطراف به او هجوم شده است، برای اسلام، این ایران را تو تقویت
کن».

(9/3/63)

«…
اگر سرّ «لیلة القدر» و سرّ «نزول ملایکه» در شب های قدر -که الان هم برای ولی
الله اعظم حضرت صاحب سلام الله علیه این معنا امتداد دارد- سرّ اینها را ما
بدانیم، همه- ی مشکلات ما آسان می شود. تمام مشکلاتی که ما داریم برای این است که
ما محجوبیم از این که واقعیت را آن طور که هست و نظام هستی را به آن طوری که تنظیم
شده است، مشاهده کنیم، ما گمان می کنیم که حیات در این جا چیزی است و نبودن در این
جا نقصی است در صورتی که حیات در این جا نازله ی آن حقیقتی است که از عالم غیب
آمده است و موت -اگر چنانچه موت انسانی باشد- رجوع به همان مرتبه ای است که در اول
بوده است، و البته مراتب مختلف و شوون مختلف است. و ما امیدواریم که از فیض ماه
مبارک و فیض عید ماه مبارک -که عید وصال است- ما هم حظی ببریم که بتوانیم در این
مشکلاتی که بر ما وارد می شود، سرفراز بیرون بیاییم…»

(30/3/64)

 

/

قانون و جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

قانون
و جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

قسمت
پنجم

نقش
شورای محترم نگهبان در حراست از قانون

قانون
گذاری در اسلام از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است. در نظامات دموکراسی و
غیرالهی اگر پارلمانشان چیزی را تصویب کرد و برای مسئولان اجراء برای پیاده شدن
فرستاد، از اعتبار قانونی برخوردار بوده و حالت منتظره ای ندارد و کلیه احکام و
آثار قانون بر آن مترتب می گردد ولی در نظام اسلامی، قانونی وقتی از اعتبار حقوقی
برخوردار است و میشود آن را برای اجراء در اختیار مسئولان اجراء گذاشت و با شدت با
کسانی که از عمل بآن خودداری کرده و اعتناء نمی کنند، برخورد کرد، که مغایر با
اسلام و مقررات الهی نبوده و در چهارچوب احکام الهی قرار گیرد در صورتیکه نماینده
تشخیص دهد، مفاد فلان ماده و تبصره مخالف با اسلام و مقررات اسلامی میباشد،
نمیتواند طبق آن رای دهد و آن را مورد تایید قرار دهد، مگر در مواردی که موضوع
مورد بحث، از مصادیق تزاحم و اهم و مهم باشد و ضرورتهائی پیش آید و موجب گردد
بخاطر حفظ و بدست آوردن یک مصلحت اهم و بالاتر بصورت مقطعی و موقت از یک حکم شرعی
که مهم است صرف نظر گردد و از عنوان ثانوی که ضرورت آن را تحمیل نموده است استفاده
شود و حکم عنوان اولی و طبیعی کنار گذاشته شود البته خود این موضوع نیز از مسائل
بسیار زنده و پویای نظام بوده و دارای ضوابط و چهارچوب خاصی است که انشاءالله در
آینده در آن باره نیز بحث و بررسی بعمل خواهد آمد. آنچه که فعلا مورد بحث و بررسی
ما است این است که قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی، وقتی از اعتبار قانونی برخوردار
میگردد و دارای قداست و حرمت الهی میشود و مراعات کنندگان آن مستحق مدح و تشویق و
پاداش و تخلف کنندگان مستحق ذم و توبیخ و مجازات کیفری میشوند که از دو جهت کنترل
شده باشند.

الف:
در چهارچوب قانون اساسی باشند و از اصول و چهارچوب قانون اساسی عدول نشده باشد.

ب:
مغایر با شریعت مقدسه اسلامی نباشند.

در
هر صورت اگر مغایر قانون اساسی باشد و مطابق با اصول و چهارچوب قانون اساسی نباشد
و یا مغایر با احکام اسلامی باشد، قانون از اعتبار قانونی ساقط و فاقد همه گونه
ارزش حقوقی میباشد و این دو مسئولیت اساسی در محدوده قانون گذاری در عهده شورای
نگهبان است. در عین اینکه خود نمایندگان باید دقت لازم را بعمل آورند و طبق قسمی
که خورده اند، از حریم قانونی آن و اسلام دفاع نمایند. و قوانین مخالف           قانون اساسی و شرع را تصویب ننمایند
ولیکن در مواردی در اثر اختلاف در برداشتهای دینی و تشخیص ضرورتهای اجتماعی اختلاف
نظر حاصل میشود. بعضیها آن را خلاف     
قانون اساسی میدانند و بعضیها برخلاف آنها آن را مخالف قانون اساسی
نمیدانند زیرا که تفسیر حقوقی مختلفی دارند و همچنین در مواردی با توجه به بعضی از
معیارها مفاد لایحه و یا طرحی را مخالف شرع نمیدانند و بعضی ها برخلاف آنها آن را
مخالف میدانند برای اینکه این نوع اختلاف ها بصورت همیشگی و مستمر باقی نماند و در
یک جا مسئله بریده شود و دقت بیشتری در تطابق آنها با اصول قانون اساسی و احکام
شریعت اسلام بالاتر رود مصوبات مجلس مجددا باید در یک جمع کوچکتری که از علمیت و
آگاهی بیشتری نسبت باحکام اسلامی و حقوقی برخوردارند مطرح گردد و آن جمع کوچکتر در
قانون اساسی از 6 نفر فقیه و 6 نفر دیگر که حقوقدان میباشند، تشکیل میگردد. وقتیکه
شورای نگهبان آن مصوبه را مورد تایید قرار داد و اعلام کرد که مغایرتی با احکام
اسلامی نداشته و مطابق قانون اساسی است، در این صورت دارای اعتبار قانونی بوده و
بر همگان لازم است از آن پیروی نمایند و هیچکس حق ندارد با هر بهانه و توجیهی از
آن تخلف نموده و طبق آن عمل ننماید و هر کس تخلف نماید و از زیر بار عمل بقانون
فرار کند مستحق کیفر و مجازات خواهد بود. و از همین جا روشن میشود که نقش شورای
نگهبان در حراست از قانون احکام اسلامی چقدر بالا و تعیین کننده است و چون مهر
درستی و قانونین را شورای نگهبان میزند و در حقیقت چون مسئولیت حقوقی و مدنی و
الهی آن ها در عهده شورای نگهبان است و بدون امضاء آنان هیچ مصوبه ای حالت قانونیت
را ندارد، نقش نهائی را شورای نگهبان ایفاء مینماید و اگر آنان دقت کافی بخرج
ندهند و با تعمق کافی، اصول قانون اساسی و قواعد شریعت را مورد مطالعه قرار ندهند
و با اظهارنظر سطحی مصوبه- ای را رد و یا مورد تایید قرار دهند و در نتیجه موجب
تقویت مصالحی در جامعه گردند و در عمل مشکلات و معضلات همین طور بصورت لاینحل باقی
بماند میدانید که چه بار سنگین مسئولیت الهی را باید بدوش بکشند و در پیشگاه الهی
باید پاسخگو باشند مخصوصا امروز که اسلام مدعی است که میتواند همه ی مشکلات جامعه
را برطرف نموده و راه حل ارائه نماید وداعیه رهبری دنیای اسلام بلکه دنیای بشریت
را بطور عالی دارد و تنها الگویی که در ابعاد وسیع و گسترده سیاسی و اقتصادی و
قانون گذاری و غیره تاکنون ارائه نموده است همانا نظام جمهوری اسلامی ایران
میباشد. طبعا اگر در این ارائه الگو موفق باشد امید است در جاهای دیگر نیز توفیق
حاصل نماید و اگر در این محدوده از جغرافیای عالم نتواند الگوی زیبا و موفقی ارائه
نماید، در آن داعیه جهانی بودن نیز زیر سئوال قرار گرفته و زمینه های زیادی از دست
خواهد داد و لذا شورای محترم نگهبان با همه جایگاه رفیع و بلندی که دارند و بدون
تردید بدون وجود و حضور آنان مجلس نمیتواند نقش قانون گذاری خویش را ایفاء نموده و
قانونین داشته باشد، دارای رسالت سنگینی و وظایف زیادی میباشند و نمیتوانند در
ایفاء آن رسالت سنگین و وظایف گسترده از توجه بمصالح جامعه و شرایط خاص زمانی و
مکانی و موقعیت انقلاب اسلامی و الگوبودن جمهوری اسلامی غفلت نمایند و تنها با
الفاظ و عبارات و کلمات جمود نمایند و در همان محدوده اظهارنظر کنند در صورتیکه
فقه و احکام اسلامی برای تامین سعادت و مصالح جامعه و حل معضلات و مشکلات آنان
است. در همین جا خوب و زیبا است ملاحظه کنیم که امامت امت اسلام قدس سرّه درباره
نقش و وظایف شورای محترم نگهبان در وصیت نامه خویش چه فرموده است:

«و
از شورای نگهبان می خواهم، و توصیه می کنم، چه در نسل حاضر و چه در نسل های آینده
که با کمال دقت و قدرت، وظایف اسلامی و ملی خود را ایفاء و تحت تاثیر هیچ قدرتی
واقع نشوند و از قوانین مخالف با شرع مطهر و قانون اساسی، بدون هیچ ملاحظه جلوگیری
نمایند و با ملاحظه ضرورات کشور که گاهی با احکام ثانویه و گاهی به       ولایت فقیه باید اجراء شود توجه نمایند.»

در
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین آمده است: اصل نود و یکم: بمنظور پاسداری از
احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها،
شورائی بنام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل میشود:

1-
شش نفر از فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسایل روز، انتخاب این عده با مقام
معظم رهبری است.

2-
شش نفر حقوق دان، در رشته های مختلف حقوقی، از میان حقوقدانان مسلمانیکه بوسیله
رئیس قوه قضائیه به مجلس شورای اسلامی معرفی میشوند و با رای مجلس انتخاب میگردند.

اصل
نود و سوم- مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در
تصویب اعتبارنامه نمایندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضای شورای نگهبان.

اصل
نود و چهارم- کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود و
شورای نگهبان موظف است آن را حداکثر ظرف ده روز از تاریخ وصول از نظر انطباق بر
موازین اسلام و قانون اساسی مورد بررسی قرار دهد چنانچه آن را مغایر ببیند برای
تجدید نظر به مجلس باز گرداند. در غیر این صورت مصوبه قابل اجراء است.

اصل
نود و ششم- تشخیص عدم مغایرت با مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثری
فقهای شورای نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسی برعهده اکثریت همه
اعضاء شورای نگهبان است.

بوضوح
دیده میشود امام عظیم الشان امت اسلام قدس سرّه و قانون اسلام با یک شیوه و همسو و
همسان درباره جایگاه و نقش شورای نگهبان سخن گفته اند و شرائطی که قانون اساسی
برای فقهاء معتبر دانسته است و روی آگاهی فقهاء به مقتضیات زمان و مسایل روز تکیه
نموده برای تامین همان هدفی است که امام در وصیت نامه سیاسی الهی متذکر شده اند و
بدون آن اصل فلسفه وجودی شورای نگهبان که پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی
است قابل تحصیل نمیباشد و احکام اسلام تنهام احکام اولیه نمیباشد و احکام ثانویه
نیز جزء احکام اسلامی است و باید مورد توجه و مد نظر قرار گیرد و احکام اسلامی و
فقه اسلامی که همانا فلسفه زندگی بشری است، بدون نظام و حکومت که با ولایت فقیه تحقق
پذیر است، یقینا قابل اجراء و پیاده شدن نبوده و اگر هم پیاده شود با اسلام ناب
محمدی (ص) که در سایه رهبری آن شخصیت عظیم الهی متبلور میگشت و عینیت می یافت
تفاوت زیادی خواهد داشت و اساسا اسلام اصیل نبوی و علوی با ولایت و امامت و حکومت
صالحه و عادله قابل تحقق و خارجیت یافتن است در قانون گذاری مجلس شورای اسلامی و
شورای نگهبان هر دو علاوه بر اینکه باید بعناوین اولیه و احکام اولیه اسلامی توجه
نمایند بعناوین ثانویه و ولایت فقیه عادل و جامع شرایط نیز توجه نمایند و در صورت
چنین دید و توجهی قانون گذاری جامع الاطراف و دقیق و موفقی امکان پذیر است و در
غیر اینصورت خدای نخواسته ممکن است چنین ذهنیت برای خیلیها بوجود آید …

 

/

اصول انقلاب اسلامی

جاودانگی
راه امام

اصول
انقلاب اسلامی (3)

قسمت
نهم

حجة
الاسلام و المسلمين اسدالله بيات

آری
هر کدام از زوایای عمیق اسلام مورد دقت و تعمق قرار گیرد و جهات گوناگون آن مورد
توجه واقع شود، در متن آن اصالت و استقلال و استحکام و تهاجم بر مکتبها و فرهنگهای
دیگر اعم از شرق الحادی و یا غرب مزور و کافرانه دیده می شود و کوچکترین تشابهی
میان این دو فرهنگ وجود ندارد و سیاست اسلامی مانند همه برخوردهای دیگریکه در محیط
اسلامی با همسایگان و مخالفان و موافقان انجام می گیرد و هر انسان معتقد به اسلام
از انجام آنها ناگزیر است، از این فرهنگ غنی و مستقل، نشئت گرفته و رابطه این دو،
مانند رابطه هر فرعی با اصل خویش می باشد و قطع این رابطه به معنای واقع کلمه،
عدول از اصل اسلام و مبانی مستحکم آن بحساب می آید پس در سیاستها و         برنامه ریزیهای داخلی و در سیاستها و
برخوردهای بین المللی و خارجی باید به آن ریشه و اساس و پایه توجه بعمل آید و از
آن غفلت نشود و برخوردها و تعارفات دیپلماسی امروز جهان که بر پایه زور و مکر و
نیرنگ است نباید با زرق و برق دروغین، چشم و گوش مسئولان را بسته و نگذارد سیاست
متکی بر فکر و ایدئولوژی اسلامی و ارزشهای انسانی برنامه ریزی شده و در صحنه های
گوناگون دیپلماسی و روابط جهانی ظهور و بروز نماید، چون سیاست اسلامی متکی به
ارزشهای الهی و انسانی یا باید بصورت ناب و خالص صد در صد متکی باصول ارزشی اسلامی
پیاده گردد و در تمام میدانها توان مقابله خودش را با دیگر فکرها و اندیشه ها و
سیاستها ظاهر سازد و اگر با پیرایه و در حال ناخالصی و بصورت التقاطی و با رنگ
دیپلماسی و تعارفات جهانی مطرح گردیده و متلون شود، نه تنها در مقابل سیاستهای
استکباری نمی تواند از خود ایستادگی و مقاومت نشان دهد. بلکه با کمال ضعف و سستی
در مقابل تهاجمات آنها منهزم و شکست خورده صحنه را ترک نموده و میدان را برقیب
بلامنازع خود تحویل مینماید و این معنا را تمام کسانیکه علاقمند به نهضتهای اسلامی
هستند و باورشان این است تنها ره رهائی انسانها از قید و بند رقیتهای مدرن دنیای
صنعتی و تکنیکی امروز تمسک به اسلام و ارزشهای اسلامی می باشد، بیشتر از دیگران
باید مورد توجه قرار داده و لحظه ای از آن غفلت ننمایند. و بدانند که اگر هم خدای
ناخواسته اینان غافل باشند، دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی غفلت ننموده و
همیشه در توطئه و کارشکنی دست بکار بوده و از هر امکانی برای ایجاد مشکل و مانع در
مقابل انقلاب اسلامی بهره برداری می- نمایند.

استعمار
از هویت خود دست بر نمی دارد

و
توجه داشته باشند که ایادی تجاوز کار بصورت مترتب دنبال دوچیزند:

یک-
شکست اسلام و نهضت مقدس اسلامی تا این معنا را که قرنها بذهن افراد داده بودند و
افراد ساده و غیر مطلع را هم باورانده بودند که در دنیای امروز اسلام قابل عرضه
کردن نبوده و امکان پیاده شدن ندارد و اگر افرادی بخواهند حرکتی را بوجود آورند و
در آن حرکت هم بخواهند موفق باشند باید بسراغ مکتبها و ایسمهای دیگری بروند. دوم-
اگر ملتی هم در حرکتی و نهضتی موفقیتهائی بدست آورد و مخالفان اسلام نتوانند بطور
رسمی جلو آن حرکت را بگیرند و بزانو درآورند، کاری می کنند که اسلام بصورت ناب و
خالص مطرح نشود و این تحرک رهائی بخش و انقلابی بنام اسلام تمام نشده و اسلام
بعنوان نیروی محرک و قدرت محرکه شناخته نشود و بالاخره مردم دنیا فکر نکنند که می-
توانند بدون اتکاء به یکی از قدرتهای بزرگ جهانی نهضتی را بوجود آورده و انقلابی
را رهبری نمایند و از زیر سلطه آنان بیرون آورند و بسیار سخت است برای زورمداران
عالم مشاهده نمایند در یکی از گوشه های دنیا مردمی منسجم گشته و در سایه رهبری خاص
الهی و با تکیه بر اصولی که از متن مکتب الهی و آسمانی نشئت میگیرد، انقلابی را
بوجود آورده اند و در سایه انقلاب توانسته اند راه جدید و تز مشخص و نوینی را برای
جهانیان ارائه نموده و الگوی قابل عرضه و ارائه ای را برای همه ی مظلومان و
ستمدیدگان نشان دهند و در این راه نیز موفق شوند و لذا در این مسیر از هیچ توطئه و
خیانتی دست برنداشته اند و بهر نوع مکر و نیرنگی دست زده اند و قطعا چندیکه انقلاب
هویت مکتبی و اسلامی خویش را داشته و دارد و ملت بحرکت انقلابی می نمایند، این
مقابله وجود خواهد داشت و آنان دست از شیطنت خودشان برنخواهند داشت مگر آنکه
انقلاب را از حالت اسلامی بودنش بیرون آورده و مسیر آن را بتوانند تغییر دهند و
اسلام را با         پیرایه هائی از صحنه
بیرون سازند. و یا اینکه بصورت ساده لوحانه باور شود که دشمنان انقلاب اسلامی
تغییر ماهیت داده و ممکن است واقعا به منطق برگردند و طبق ارزشهای انسانی و اسلامی
عمل نموده و از مسیر زورگوئی و قلدری که در ماهیتشان هست، بازگشت نموده و در راه
مستقیم وارد شوند. حاشا که استعمار و استعمارگران براه مستقیم درآیند.

حاشا
که آمریکای مفسد از افساد فی الارض و اهلاک حرث و نسل بشریت دست بردارد و حاشا که
آنان فکر کنند که امت اسلامی اینقدر ساده اندیش باشند و در شناخت ماهیت دشمنان
اسلام راه خطا بروند و گمان نکنند ما می توانیم با دشمنان اسلام روابط حسنه و
دوستانه داشته باشیم و آنان در فکر تجاوز و تعدی بحریم امت اسلامی نخواهند افتاد.
آنانیکه اینگونه می اندیشند نه اسلام و مکتب را خوب می شناسند و نه ماهیت سلطه
طلبانه دشمنان اسلام را بخوبی دریافته اند و لذا حضرت امام که در مکتب اسلام ناب
محمدی صلی الله علیه و آله و صراط مستقیم علوی علیه السلام ذوب گردیده و با تمام
وجود خود را فانی در اسلام نموده است، و بهیچ وجه حاضر نیست از احکام و معیارهای
اسلامی چشم پوشی کند و در ارتباط با آنها کوتاه آید و معتقد است «سیاست ما عین
دیانت ما» و متخذ از متن شریعت اسلامی ما است و ارتباط نظامی اسلامی با دنیای
بیرون در چهارچوب مکتب اهل بیت علیهم السلام باید صورت پذیرد و عدول از این اصل را
به تمام معنی الکلمه، عدول از صراط مستقیم اسلام و وحی می داند و آن را خیانت به
مصالح اسلام و امت اسلام و ارزشهای الهی می شمارد، طبعا در مورد سیاست خارجی و
ایجاد ارتباط با ملل عالم، تعارفات دیپلماسی رایج را مردود و خطا دانسته و با
صراحت بمردم مسلمان ایران انقلابی و اسلامی و به تمام امت اسلامی در سراسر جهان
توصیه می فرماید که اگر میخواهید سیادت اسلامی خودتان را بدست آورید و با استقلال
و مجد و عظمت بزندگی خویش ادامه دهید و از شر و توطئه صاحبان زر و زور در امان
بمانید و ارزشهای اصیل انسانی و الهی را حفظ کنید در سیاست گذاری و روابط خارجی از
این اصل تخطی و عدول نکنید و سیاست اهل بیت (ع) را راه و رسم خود قرار دهید.

حضرت
امام «قدس سرّه» چنین می فرمایند:

«و
با کمال جد و عجز از ملتهای مسلمان می خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی، نظامی این بزرگ راهنمایان عالم بشریت بطور شایسته و بجان و دل و
جان فشانی و نثار عزیزان پیروی کنند. از آن جمله دست از فقه سنتی که بیان گر مکتب
رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احکام اولیه و چه ثانویه که هر
دو مکتب فقه اسلامی است، ذره ای منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب
گوش فرا ندهند و بدانند قدمی انحرافی، مقدمه ی سقوط مذهب و احکام اسلامی و حکومت
عدل الهی است. و از آن جمله مراسم عزاداری ائمه اطهار و بویژه سید مظلومان و سرور
شهیدان حضرت ابی عبدالله الحسین صلوات وافر الهی و انبیاء و ملائکة الله و صلحاء
بر روح بزرگ حماسی او باد هیچگاه غفلت نکنند و بدانند آنچه دستور ائمه علیهم
السلام برای بزرگداشت این حماسه ی تاریخی اسلام است و آن چه لعن و نفرین بر
ستمگران آل بیت است تمام، فریاد قهرمانانه ملتها است بر سردمداران ستم پیشه در طول
تاریخ الی الابد. و می دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیه       لعنة الله علیهم با آنکه آنان منقرض و به
جهنم رهسپار شده اند، فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن این فریاد ستم شکن
است. و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه حق علیهم سلام الله،
بطور کوبنده، فجایع و ستمگریهای ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود و در این عصر که
عصر مظلومیت جهان اسلام بدست امریکا و شوروی و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله
آل سعود، این خائنین بحرم بزرگ الهی   لعنة
الله و ملائکته و رسله علیهم است، بطور کوبنده یادآوری و لعن و نفرین شود. و همه
باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است، این مراسم سیاسی است که حافظ ملیت
مسلمین بویژه شیعیان ائمه اثنی عشر علیهم صلوات الله وسلم».

حضرت
امام «قدس سرّه» در این فراز بمطالبی بسیار بلند و بالا و نو اشارت فرموده اند که
هر کدام از آنها در جای خودش با تفصیل بیشتر باید مورد بررسی و تحلیل و تشریح قرار
گیرد. از جمله اینکه فقه عمیق و جامع شیعه که عهده دار سلامت و عدالت در جامعه
است، و ضامن رشد و عظمت ملتها است، همان فقه سنتی است و منحصر باحکام اولیه نمی
باشد، بلکه با توجه بجامعیت آن و دارا بودن فقه باحکام اولیه و ثانویه که هر دو از
متن مکتب اسلام متخذ می باشد. می تواند عهده دار مجد و عظمت مسلمین گردیده و پاسخ
گوی نیازهای گوناگون جامعه بشری باشد و بالطبع نادیده گرفتن احکام ثانویه اسلام و
تنها احکام اولیه را دیدن از مصادیق بارز ایمان ببعض و کفر ببعض که کفر مطلق است،
خواهد بود و از جمله فلسفه اقامه نماز سیاسی عبادی جمعه که در تثبیت پایه های نظام
عدل الهی و حضور مردم در صحنه های گوناگون مبارزه و وحدت امت اسلامی و ملت مقاوم
ایران نقش بسیار بالا و والائی داشته که حضرت امام «قدس سرّه» آن را یکی از عنایات
حضرت حق بر جمهوری اسلامی ایران دانسته است.

و
از آن جمله فلسفه بزرگداشت نهضت حسینی و قیام خونین کربلا و عزاداری برای اهلبیت
علیهم السلام و ابراز انزجار و لعن و نفرین بر دشمنان خدا و بشریت از آغاز تا
انجام والی الابد می باشد که در حرکتهای رهائی بخش ملتها و حفظ ملیت و هویت            امت اسلامی و افشاگری علیه تبهکاران
و جباران عالم و تحریک و بسیج همگانی برای قیام و یورش و تهاجم علیه مستکبران جهان
و صاحبان قدرت باطل و دهها مصالح و جهات دیگر اجتماعی و فکری و فرهنگی که بر همگان
واضح و آشکار است. و در عبارات بلند حضرت امام «قدس سرّه» طوری عنوان و طرح شده
است که از عذوبت و طراوت خاصی برخوردار بوده و با شکل حماسی و زنده و متحرک طراحی
شده تا در صحنه زندگی روزمره انسانهای ستمدیده تاریخ، بطور همیشه و جاودانه بصورت
ملموس، مشهود گردد.

و
نیز تحلیلی که از لعن و اعلان بیزاری و دوری از بنی امیه «لعنهم الله» ارائه
فرموده اند و از آن حماسه ای ساخته اند که راه برخورد قهرآمیز را با هر جریان و
حرکتی که در راستای اهداف جنایتکارانه بنی امیه «لعنة الله علیهم» قرار می گیرد و
با همان شیوه و هدف می- خواهند حاکمیت های جور و ظلم را بر ملتهای مظلوم تثبیت
نموده و تحکیم بخشند، نشان داده و تعلیم فرموده است و هریک از این عناوین چون
دارای زوایای مختلف و گوناگونی بوده و در ضمن متن وصیت نامه مجددا مورد تاکید قرار
گرفته است در آنجا که رسیدیم به تفصیل به تشریح ابعاد مختلف آن خواهیم پرداخت و با
الهام از بیانات حضرتشان در موارد دیگر که در مناسبتهای مختلف فرموده اند در تکمیل
بیشتر مطالب اینجا خواهیم کوشید.

بهرحال
این وصیت نامه، مانند وصیت نامه های دیگر و معمولی نمی باشد و در زمان و مکان خاصی
محدود نمی گردد و برای افراد مخصوص خطاب نشده است بلکه وصیت و توصیه از مقامی است
الهی و بالاتر از افق تنگ و مقید عالم طبیعت که در آن زمان و مکان و دیگر قیودیکه
محدودیت آور است ملحوظ نبوده و محیط بر همه آنها می باشد و می تواند در همه زمانها
و مکانها و با توجه به همه قومیتها و زبانها و نژادها در تمامی اعصار و قرون و با
همه خصوصیات و ویژگیها دعوت و رسالت خویش را انجام دهد زیرا که پیام پیام الهی و
پیامبر گونه میباشد و مخاطبین آن ایرانی و لبنانی و افغانی و امثال اینها نمی باشد
بلکه تمام کسانی است که دارای روح لطیف و درک عمیق و دلی پردرد و رنج از حوادث تلخ
و دردناک تاریخ و زورگوئیها و ظلمها و حق کشیهای قلدران عالم بوده و بوضوح و روشنی
میداند که تنها راه حل و پایان بخشیدن باین جنایتها بازگشت انسان بسوی خدا و
حاکمیت عبودیت الهی و رهائی از قید و بند و اغلال مادیت و اهواء و تمایلات نفسانی
میباشد و در این وصیت نامه سیاسی الهی هم دردها بخوبی و ریشه ای مورد تحلیل و
بررسی قرار گرفته و هم راه حلها ارائه شده است و هر انسانی به تناسب درک و معرفت
خویش می- تواند از آن حظی برده و توشه ای برای فرا راه خویش بردارد و از آن، شیوه
ی برخورد با سیاست بازان بین المللی را آموخته و با هوشیاری و توجه دقیق جلو
نیرنگها و فریبهای آنان را بگیرد و در مقابل نفوذ نامشروع آنان سدی آهنین و محکم
بوجود آورد و لذا یکی از وظایف سنگین مسئولان سیاسی و فرهنگی نظام الهی ما این است
که بکوشند و تمامی امکانات خودشان را روی هم بریزند و از نیروهای متعهد و با سواد
و اهل ذوق و سلیقه و آشنا بزبانهای گوناگون و زبان غنی فارسی که توان دریافت و فهم
مطالب بلند و بالای حضرت امام «قدس سرّه» را نیز داشته باشند، استفاده نموده و این
وصیت نامه را بصورت کامل و دقیق بزبانهای زنده دنیا برگردانند و در اختیار همه
افرادی که از بی عدالتیها و خیانتها و نابرابریها و بردگیهای مدرن دنیای تکنولوژی
رنج می برند و بسراغ نورانیت آزادیها و کرامتها و شرافتها و ارزشهای انسانی و دینی
می روند و برای انقلاب و حرکتهای    
دگرگون سازشان راه و شیوه ای را می طلبند، بگذارند و زمینه رجعت انسان به
خویشتن خویش را فراهم سازند.

حضرت
امام «قدس سرّه» در این زمینه اینطور می فرمایند:

«و
آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسی الهی اینجانب اختصاص بملت عظیم الشان
ایران ندارد. بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب
میباشد. از خداوند عزوجل عاجزانه خواهانم که لحظه ای ما و ملت ما را بخود واگذار
نکند و از عنایات غیبی خود باین فرزندان اسلام و رزمندگان عزیز لحظه ای دریغ
نفرماید.»

 

/

مدیریت، آسانی و تکامل

مديريت
اسلامي

شرح صدر

قسمت هفدهم

حجة الاسلام
والمسلمين محمدي ري شهري

مدیریت،
آسانی و تکامل

بحث درباره ی
دومین درخواست حضرت موسی علیه السلام از خداوند در ارتباط با رهبری «آسانی امر
مدیریت» بود، توضیح دادم که از این تقاضا چند نکته استفاده می شود:

1-
آسانی امر مدیریت برای مدیر یک ضرورت است. 2- آسانی و سختی امور نسبی است. 3-
آسانی در اسلام مطلوب است. در تبیین نکته ی سوم سخن به اینجا رسید که چگونه میشود
اسلام، دین آسانی و آسایش باشد و در عین حال تکامل انسانرا در سایه- ی سختیها
بداند؟ اینک ادامه ی بحث و پاسخ به این سئوال:

مدیریت،
آسانی و تکامل

آن
دسته از آیات و روایات اسلامی که دلالت دارند اسلام دین آسانی و آسایش است با دسته
ای دیگر که تکامل انسان را در پرتو سختیها می دانند متناقض نیستند بلکه هر دسته
بعدی از ابعاد یک واقعیت را بیان می کنند.

واقعیت
این است که اسلام برنامه ی تکامل انسان است و در این برنامه مادیت و معنویت، دنیا
و آخرت تواما مورد توجه قرار دارند، لذا مادیت و آسایشی که اسلام برای انسان می-
خواهد با معنویت و سختیهایی که برای تکامل معنوی، انسان باید تحمل کند منافات
ندارد.

به
عبارت دیگر اسلام آسایش انسان را می خواهد ولی نه هر آسایشی، بلکه آسایشی که مقدمه
یا نتیجه ی تکامل انسان باشد و بر این مبنی مقصود از آیات و احادیثی که اسلام را
دینی آسان معرفی می کنند قطعا این نیست که فلسفه ی اسلام آسایش مطلق انسان است،
بلکه مقصود یکی از معانی ذیل یا همه ی این معانی است:

الف:
مقررات اسلامی متناسب با توان انسان است

در
اسلام تکلیف مالایطاق نیست، قرآن صریحا اعلام می کند که:

لا
يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ
رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَيْنَا
إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا
مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا
فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ[1]

خداوند
هیچ کس را جز به اندازه ی توانائیش تکلیف نمی کند.

از
نظر اسلام تکالیف الهی، علاوه بر اینکه منطبق با خواستهای فطری و تامین کننده ی
نیازهای واقعی انسان است، متناسب با توان او نیز هست. در اسلام قانونهای          دست و پاگیر و مشکل آفرین و به تعبیر
قرآن حرجی نیست.[2]

شخصی
از امام صادق علیه السلام پرسید که: زمین خوردم ناخنم شکست و برای درمان انگشتم را
با دارو بسته ام، برای وضو تکلیفم چیست؟

مقصودش
این بود که برای وضو در شرایطی که ذکر شد لازم است با مشقت باند و دارو از دست باز
شود تا آب به پوست برسد یا وظیفه چیز دیگری است؟

امام
در پاسخ او یک قانون کلی بیان کرد و فرمود: پاسخ این سئوال و امثال آن را از قرآن
می توان استنباط کرد، زیرا خداوند متعال فرموده: «ماجعل علیکم فی الدین من حرج»:
در دین اسلام تکلیفی که حرجی باشد نیست.

و
بعد اضافه فرمود که بر همان باند مسح کن.[3]

نه
تنها در اسلام تکلیف مالایطاق و مقرراتی خارج از توان انسان و بیش از قدرت او وجود
ندارد، بلکه برای رعایت آسایش انسان قوانین الهی بگونه ای است که توان انجام آن
کمتر از قدرت اوست، امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

«خداوند
بندگان را امر نفرموده مگر به آنچه که کمتر از توان آنها است و لذا هر آنچه را که
به مردم فرمان داده انجام دهند برای انجام آن قدرت دارند و هر تکلیفی که در وسع
آنها نیست از آنها برداشت شده است».[4]

ب:
اجراء مقررات اسلام آسایش انسان را به دنبال دارد

تردیدی
نیست که انجام بخشی از مقررات اسلام برای بسیاری از مردم خصوصا در آغاز کار، دشوار
است.

انفاق
برای افراد بخیل، نهی از منکر و جهاد برای افراد ترسو و علاقمند به زندگی و …
دشوار و سخت است، ولی تحمل این سختیها مقدمه ی آسانی و آسایش بهتر و کاملتر و
بادوام تر است.

در
اسلام اموری تحت عنوان گناه ممنوع شده است، خویشتن داری از این امور در آغاز، برای
انسان سخت می نماید ولی تحمل این سختی، آسانی و خوشی زندگی را در پی دارد، چشم
پوشی از چهره ی زیبا مشکل ولی مقدمه ی راحتی است و بر عکس     چشم پوشی نکردن از هوسها لذتبخش است لکن یک
لحظه هوسرانی گاه یکعمر پشیمانی را به دنبال دارد، به گفته ی امام علی علیه
السلام:

«من
اطلق طرفه کثر اسفه»[5]

کسی
که چشمش را آزاد بگذارد، تاسف او بسیار خواهد بود.

و
به گفته ی امام صادق علیه السلام:

«کم
من نظرة اورثت حسرة طویلة»[6]

چه
بسا یک نگاه موجب حسرت طولانی انسان است.

وقتی
چشم دید، دل می خواهد:

زدست
دیده و دل هر دو فریاد                                        که هرچه
دیده بیند دل کند یاد

دل
در تعقیب هوس نامشروع خود، گاه انسان را به جنایاتی وا می دارد که در همه ی عمر
آسایش و خوشی را از او سلب می نماید، کسی که به دستور اسلام لذت چشم چرانی را بر
خود تحریم می کند، آسایش و آرامش بیشتری را برای خود تامین کرده است، به فرموده ی
امام علی علیه السلام:

«من
غض طرفه اراح قلبه»[7]

کسی
که از نگاههای نامشروع چشم فرو پوشد دل خود را راحت ساخته است.

ج:
اسلام انسان را به گونه ای می سازد که سختیها بر او آسان می گردد

این
تفسیر از آسان خواهی اسلام برای انسان، در مدیریت و رهبری کاربرد فرهنگی دارد، با
عنایت به ضروری بودن آسانی امر مدیریت برای مدیر، و نسبی بودن آسانی و سختی، اسلام
باید مدیران جامعه ی اسلامی را به گونه ای تربیت کند که کارهای سنگین و دشوار بر
آنان آسان باشد، چگونگی این امر در توضیح نکته ی چهارم خواهد آمد.

4-
آسان شدن امور بدست خدا است

چهارمین
نکته ای که از درخواست موسی علیه السلام در مورد آسان شدن امر رسالت و رهبری از
خدا، استفاده می شود این است که آسان شدن کارهای سخت برای انسان بدست خداست، اوست
که با نازل ساختن آرامش به جان آدمی، او را به گونه ای می- سازد که از امواج
مشکلات احساس اضطراب و سختی نمی کند و آنچه برای دیگران سخت و ناگوار می نماید،
برای او آسان و گوارا می گردد.[8]

مساله
ی مهم در این رابطه توجه به این معنی است که خداوند حکیم کاری را بی جهت و به گزاف
انجام نمی دهد و در حقیقت کلید آسان شدن مشکلات بدست خود انسان است، بنابراین باید
دید که عوامل و عللی که در صورت تحقق، خداوند دشواریها را بر انسان آسان می کند
چیست و مدیران جامعه ی اسلامی از کدام طریق می توانند زمینه- ی عنایت الهی را در
آسانتر نمودن مشکلات مدیریتی خود فراهم سازند.

زمینه
های آسان شدن مشکلات

در
بررسی اجمالی که درباره ی زمینه های آسان شدن نسبی مشکلات از نظر قرآن و حدیث
داشتم، در مجموع به پنج عامل برخوردم که این عوامل در واقع مکمل یکدیگرند، و با
تحقق آنها خداوند متعال توان و آرامشی به انسان عنایت می کند که برخورد با
بزرگترین امواج مشکلات برای او آسان است، توجه به این عوامل در حقیقت بهترین درس
مدیریت و رهبری در بحرانها و شرایط سخت و دشوار است:

الف:
بکارگیری همه ی توان

نخستین
شرط آسان شدن دشواریها بر انسان تصمیم و تلاش خود اوست هزار بار اگر دعای موسی را
تکرار کنی و «یسرلی امری» بگویی و از خداوند تقاضای آسان شدن مشکلات کار خود را
بنمایی تا همه ی توان برای حل آن مشکل بکار نگیری، نتیجه ندارد.

امام
رضا علیه السلام می فرماید:

«من
سال الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزء بنفسه»[9]

کسی
از خدا توفیق بخواهد ولی تلاش نکند خود را مسخره کرده است.

وقتی
انسان مصمم می شود که خود را به امواج مشکلات بزند براساس سنت آفرینش، خداوند
دشواریها را بر او آسان می نماید، در این زمینه روایتی از امام رضا علیه السلام
نقل شده که خیلی جالب است، متن روایت این است:

«خداوند
به یکی از پیغمبران وحی کرد که فردا صبح اولین چیزی را که در راه دیدی بخور …

فردا
صبح پیامبر بیرون آمد «در عالم مکاشفه» سر راه خود کوهی بزرگ و سیاهرنگ مشاهده
کرد، متحیر ایستاد که چه کند، با خود می گفت که خداوند به من دستور داده این کوه
را بخورم! مگر می شود؟! ابتدا نمی دانست به این تکلیف دشوار بلکه محال چگونه عمل
کند ولی با قدری تامل به این نتیجه رسید که خداوند هیچگاه تکلیف مالایطاق نمی کند
بنابراین در این کار رازی باید وجود داشته باشد و خوردن این کوه باید ممکن و     در توان باشد.

مصمم
شد کوه را بخورد! و با این تصمیم به سمت کوه حرکت کرد، در نزدیکیهای کوه، دید کوه
کوچک شد! چون به کوه رسید دید آن کوه عظیم تبدیل به یک لقمه گردید! لقمه را به
دهان نهاد، آنرا لذیذترین غذاها یافت!

به
منزل بازگشت، در عالم رویا به او گفته شد: ماموریت خود را انجام دادی ولی فهمیدی
معنای آنچه دیدی چیست؟

پیغمبر
پاسخ داد: نه.

کوه
عظیمی که دیدی، خشم بود، وقتی انسان عصبانی می شود، خود را نمی بیند و کوه قدر و
منزلت خود را از شدت خشم فراموش می کند، اگر خود را کنترل کند، و قدر خود را
بشناسد و خشمش آرام شود، عاقبت کار کوه عظیم خشم، مانند لقمه ی لذیذی در کام جان
او می گردد».[10]

این
مکاشفه که مثل برخورد یک انسان با اراده با همه ی توان، با یک دشواری اخلاقی است،
قابل تطبیق در برخورد با همه و یا اغلب مشکلات اخلاقی و اجتماعی و از جمله مشکلات
مدیریت جامعه است.

بحرانهای
اجتماعی و مشکلات بزرگ مدیریتی همیشه از دور چون کوهی عظیم سد راه حرکت مدیر و
رهبر در تعقیب اهداف خویش است ولی وقتی یک مدیر مصمم خود را با همه ی توان برای
گذشتن از آن موانع آماده نماید بتدریج آن موانع در دیده ی او کوچک   می شوند و گذشتن از آنها بر او آسان می گردد و
در نهایت به آسانی مشکلات را در خود هضم می کند و موانع را پشت سر می گذارد در
حالی که لذت معنوی فائق آمدن بر مشکلات کام جانش را شیرین نموده است.

قرآن
کریم تصریح می کند که:

«والذین
جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا»[11]

آنها
که همه توان خود را در راه ما بکار گرفتند قطعا ما آنها را به راههای خود هدایت
می- کنیم.

جهاد
به معنای استفراغ وسع یعنی بکارگیری همه ی توان است، از نظر قرآن اگر انسان همه ی
توان خود را در راه خدا بکار گیرد خداوند او را برای گذشتن از موانع و مشکلات
راهنمایی می کند، این هدایت که معلول جهاد و بکارگیری همه ی توان است، ارائه طریق
نیست، نشان دادن راه نیازی به جهاد ندارد، بلکه ایصال به مطلوب است یعنی بکارگیری
همه ی توان در راه خدا زمینه ی گذشتن از موانع و وصول به هدف است، اگر انسان این
زمینه را ایجاد کرد خداوند او را به هدف خواهد رساند.

ادامه
دارد

 



[1]
بقره 286.

/

فراهم شدن مقدمات هجرت به مدینه

درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام

قسمت بيست و هفتم

حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

فراهم شدن مقدمات هجرت به مدینه

باتوجه به بحث گذشته اینک بدنباله ی آن که
موجب اسلام مردم مدینه و هجرت رسولخدا (ص) و مسلمانان به آن شهر گردید توجه کنید،
و این قسمت را ما قبلا در شرح حال رسولخدا (ص) بطور مشروح نگاشته ایم که ذیلا از
نظر شما میگذرد:

در شهر یثرب -که بعدها به مدینه موسوم گردید-
دو قبیله بنام اوس و خزرج زندگی می- کردند و در مجاورت ایشان نیز تیره هائی از
یهود سکونت داشتند که بکار تجارت و سوداگری مشغول بودند و تدریجا سرزمینها و
مزارعی در اطراف شهر خریداری کرده و محله هائی مخصوص بخود داشتند، و تاریخ مهاجرت
این یهودیان به یثرب به سالهای زیادی قبل بر می گشت و طبق برخی از روایات، نخستین
گروهی که بمنظور مجاورت به یثرب آمدند چند تن از بزرگان و دانشمندان یهود بوده که
چون در کتابهای خود دیده بودند که آخرین پیامبر الهی بدان شهر هجرت می کند ولی
زمان آنرا نمی دانستند برای دیدار آنحضرت و ایمان بوی به یثرب مهاجرت کرده و در
آنجا ماندند، و تدریجا فرزندان ایشان       
رو بتزاید گذارده و بکار تجارت و زراعت مشغول شدند.

میان قبیله ی اوس و خزرج سالها آتش جنگ و
اختلاف زبانه می کشید و هر چند وقت یکبار بجان هم می افتادند و گروهی را بخاک و
خون افکنده و گاهی بدنبال جنگ آنکه پیروز می شد خانه و نخلستان قبیله ی شکست خورده
را ویران کرده و به آتش می کشیدند، و بحث در اینکه آیا ریشه ی این اختلاف چه بوده
و از کجا سرچشمه گرفته بود ما را از وضع تدوین این مختصر خارج می کند، و بعید نیست
-چنانچه برخی از مورخین نوشته اند- این جنگ و خونریزی به تحریک و دسیسه ی یهودیان
ساکن یثرب صورت گرفته و آنها برای آنکه به آسودگی بتوانند بکار تجارت و اندوختن
پول و ثروت و تشکیل دادن بانک زمین       
وقبضه کردن اقتصاد و بازار کشاورزی و محصول مردم مشغول باشند صاحبان اصلی
سرزمین یثرب را بجان هم انداختند و این سرگرمی خانمان برانداز را برای آنها فراهم
ساختند و خودشان با آسایش خاطر به تعقیب هدفشان پرداختند. و با اینحال گاهی هم
متعرض یهود میشدند و با آنها نیز بجنگ و ستیز می پرداختند.

یهودیان که اهل کتاب بودند و مژده ی ظهور
پیغمبری را در سرزمین حجاز و هجرت او را بشهر یثرب از علماء و دانشمندان خود شنیده
و در کتابها خوانده بودند، گاهگاهی در بحثها و نزاعهائی که میان آنها و اعراب یثرب
پیش می آمد بآنها می گفتند پیغمبری ظهور خواهد کرد و چون او بیاید ما بدو ایمان
آورده و بدستیاری او شما را نابود خواهیم کرد.

اوس و خزرج روی اختلافات قبلی، خود را برای
جنگ تازه ای آماده می کردند و هر دو دسته می کوشیدند قبائل دیگر عرب را نیز با خود
هم پیمان کرده نیروی بیشتری برای سرکوبی و شکست حریف پیدا کنند تا در هنگام برخورد
و جنگ از قدرت بیشتری برخوردار باشند.

این جنگ که دو سال پیش از هجرت رسولخدا (ص) به
مدینه اتفاق افتاد همان جنگ «بعاث» بود که افراد بسیاری از دو طرف در آن کشته شده
و خانه ها و نخلستانهائی ویران و به آتش کشیده شد.

دو قبیله ی اوس و خزرج بسوی قبائل مکه متوجه
شده و هر کدام درصدد برآمدند تا آنها را با خود هم پیمان و همراه کرده و از نیروی
آنها علیه دشمن خود کمک گیرند.

و طبق نقل ابن اسحاق در سیره، اوسیان زودتر از
قبیله ی خزرج به این فکر افتاده و چند تن از افراد آن قبیله که در راس آنها شخصی
بنام «انس بن رافع» بود بمکه آمدند تا با قریش علیه خزرج پیمان ببندند.

رسولخدا (ص) چنانچه پیش از این گفتیم پیوسته
مترصد بود تا افراد تازه ای را بدین خود دعوت کند، و بخصوص هنگامی که می شنید از
قبائل اطراف و مردم شهرهای دیگر    جزیرة
العرب افرادی بمکه آمده اند خود را بنزد آنها رسانده و اسلام را برایشان عرضه می-
کرد، و بگفته ی ابن هشام: برای حرکت آنحضرت کافی بود که بشنود مرد محترمی           -یا افراد تازه ای- از روسای قبائل یا
گروهی از افراد معمولی آن قبیله بمنظور زیارت یا منظورهای دیگری بمکه آمده که
رسولخدا (ص) بمحض آنکه مطلع می شد از جای برمیخاست و بدنبال آنها میرفت و ایشانرا
بدین خود دعوت کرده و از آنها یاری می طلبید.

وقتی پیغمبر خدا از ورود قبیله ی اوس به مکه
با خبر شد بنزد آنها آمده و پیش از آنکه آنها را به اسلام و ایمان بخدای تعالی
دعوت کند فرمود: من کاری را بشما پیشنهاد می کنم که از آنچه بخاطر آن به این شهر
آمده اید بهتر است.

پرسیدند: آن چیست؟

 فرمود: بخدای یگانه ایمان آورید و اسلام را
بپذیرید، سپس جریان نبوت خویش را به آنها اظهار کرده و چند آیه از قرآن نیز بر
آنها تلاوت کرد.

در میان افراد مزبور جوانی بود بنام ایاس بن
معاذ که چون سخنان رسولخدا (ص) را شنید رو بهمراهان کرده گفت: بخدا سوگند! این مرد
راست می گوید و اینکار بهتر از آنی است که شما برای انجام آن به این شهر آمده اید،
ولی انس بن رافع مشت خاکی برداشته به دهان او زد و او را ساکت کرده گفت: ما برای
اینکار به مکه نیامده ایم، و بدین ترتیب آن مجلس بهم خورد، ولی ایاس در باطن
برسولخدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و با اینکه پس از ورود بمدینه چندان زنده
نبود و بدنبال همان جنگ «بعاث» از دنیا رفت، ولی هنگام مرگ، نزدیکانش دیدند زبانش
به ذکر «الله» گویا است و «لا اله الا الله» و «الحمد لله» می- گوید و همه دانستند
که او در همان دیدار مکه به رسولخدا ایمان آورده و مسلمان شده است.

ولی بر طبق نقل دیگران نخستین کسی که از مردم
یثرب برای پیمان بستن با قریش به مکه آمد دوتن از قبیله ی خزرج بودند بنامهای
اسعدبن زراره و ذکوان بن عبدالقیس. و این در سال دهم بعثت و قبل از شکسته شدن
محاصره ی اقتصادی بنی هاشم بود.

داستان اسعدبن زراره و ذکوان …

طبرسی (ره) در اعلام الوری می نویسد: دو تن از
افراد قبیله ی خزرج بنام اسعدبن زراره و ذکوان بن عبد قیس به مکه آمدند و چون با
عتبة بن ربیعه سابقه ی دوستی و رفاقت داشتند یک سر بخانه او رفته و منظور خود را
بدو اظهار کرده از او خواستند بر ضد اوس با ایشان پیمانی منعقد کند، عتبه در جواب
آنها گفت:

اولا- سرزمین شما از شهر ما دور است و فاصله ی
زیادی میان ما و شما وجود دارد.

و ثانیا- پیش آمد تازه ای در شهر ما اتفاق
افتاده که همه ی فکر ما را بخود مشغول ساخته و مجال هر گونه فکر و کار و تصمیم
گیری را از ما گرفته است و ما را مستاصل و درمانده کرده!

اسعد پرسید: چه کار مهمی است که شما را نگران
کرده با اینکه شما در حرم خدا و محل امن و امانی بسر می برید؟

عتبه گفت: مردی از میان ما برخاسته و مدعی شده
که من رسول و فرستاده ی خدایم. این مرد خردمندان ما را بسفاهت و بی خردی نسبت
داده، به خدایان ما دشنام میدهد، جوانان ما را از راه به دربرده و جمع ما را
پراکنده ساخته است!

اسعد پرسید: چه نسبتی در میان شما دارد و
نسبتش چیست؟

عتبه- او فرزند عبدالله بن عبدالمطلب و از
اشراف و بزرگترین خاندان شهر مکه است!

اسعد که این سخن را شنید به یاد حرف یهودیان
یثرب افتاد که می گفتند: زمان ظهور پیغمبری که از مکه بیرون آید و به یثرب مهاجرت
کند همین زمان است و چون بیاید ما بوسیله ی او شماها را نابود خواهیم کرد! از این
رو تاملی کرده و از عتبه پرسید:

– آن مرد کجاست؟

عتبه گفت: در حجر (اسماعیل) می نشیند.

و چون احساس کرد که اسعد مایل به دیدن او شده
بلافاصله دنبال گفتار خود را گرفته و ادامه داد:

– اما موظب باش با او تکلم نکنی و سخنش را
نشنوی که وی جادوگر است و با جادوی کلام خود، تو را سحر می کند! اسعد گفت: من بحال
عمره وارد مکه شده ام و بناچار برای طواف خانه ی کعبه باید بمسجد بروم پس چه بکنم
که حرف او را نشنوم؟

عتبه گفت: در هر دو گوش خود پنبه بگذار!

اسعد بدستور عتبه پنبه در گوشهای خود گذارده
وارد مسجد شد و به طواف مشغول گردید.

در شوط اول[1]
رسولخدا (ص) را دید که در همان حجر (اسماعیل) نشسته و گروهی از بنی هاشم نیز
اطرافش را گرفته اند، اسعد از آنجا گذشت و چون در شوط دوم به آنجا رسید با خود
گفت: راستی که کسی از من نادان تر نیست آیا می شود که چنین داستان مهمی در مکه
اتفاق افتاده باشد و من بدون اطلاع و تحقیق از حال این مرد بشهر خود باز گردم، چه
بهتر آنکه نزد او بروم و از حال او مطلع گردم و خبر آنرا برای قوم خود در یثرب
ببرم!

بهمین منظور پنبه را از گوش خود بیرون آورده و
بکناری انداخت و نزد رسولخدا (ص) آمده و بعنوان تحیت به رسم مردم آنزمان و بت
پرستان بجای سلام گفت: «انعم صباحا» رسولخدا (ص) سربلند کرده و بدو فرمود: خداوند
بجای این جمله تحیت بهتری را برای ما مقرر فرموده و آن تحیت اهل بهشت است: «السلام
علیکم».

اسعد گفت: ای محمد ما را بچه چیز دعوت می کنی؟

فرمود: شهادت به یگانگی خدا و نبوت خویش و سپس
قسمتی از دستورات اسلام را بر او خواند.

اسعد که این سخنان شنید گفت: «اشهد ان لا اله
الا الله» گواهی می دهم به یگانگی خدا و اینکه توئی رسول خدا، سپس اظهار کرد ای
رسول خدا! پدر و مادرم بفدایت، من از اهل یثرب و از قبیله ی خزرج هستم و میان ما و
برادرانمان از قبیله ی اوس رشته های بریده بسیار هست که امید است خداوند بوسیله ی
تو آن رشته های بریده را پیوند دهد و بدست تو این جدائی و دشمنی بر طرف گردد و
آنوقت است که کسی نزد ما عزیزتر و محبوبتر از تو نخواهد بود …

اسعد سخنان خود را ادامه داده گفت: یکی از
مردان قبیله ی من نیز همراه من آمده و اگر او نیز مانند من این آئین را بپذیرد
امید آن میرود که خدای تعالی بدست تو کار ما را سرانجامی عنایت فرماید.

اسعد پس از این ماجرا بنزد ذکوان آمد و او را
نیز به اسلام دعوت کرد و با سخنان    
تشویق آمیزی که گفت او را نیز بدین اسلام درآورد.

سال یازدهم بعثت و اسلام شش یا هشت تن از مردم
یثرب

طبق برخی از روایات یکسال از ماجرای اسلام
اسعدبن زراره گذشت موسم حج فرا رسید و اسعدبن زراره با پنج تن و یا هفت تن دیگر از
مردم یثرب بمکه آمد و رسول خدا را در عقبه دیدار کرده و به آنحضرت ایمان آوردند،
که در اسامی آنها اختلاف است، و نام             
جابربن عبدالله و عوف بن حارث، و رافع بن مالک در آنها دیده شود.

و اینان پس از این ماجرا به یثرب باز می گردند
و با نزدیکان خود در آن شهر موضوع را در میان گذاشته و آنها را به اسلام دعوت می
کنند و جمعی را به دین اسلام در می آورند.

سال بعد فرا میرسد، و باز هم اسعدبن زراره با
جمعی دیگر در موسم حج بمکه آمده و اینبار با نیرو و جسارت بیشتری نزد رسولخدا (ص)
آمده و قرار دیداری را با آنحضرت در عقبه گذاردند که آنرا عقبه ی اولی مینامند.

پیمان عقبه ی اولی و آمدن مصعب بن عمیر به
یثرب در سال دوازدهم

سال دوازدهم بعثت بود و همانگونه که اشاره شد
اسعدبن زراره با یازده تن دیگر که دوتن آنها نیز از قبیله ی اوس بودند بمکه آمدند
و طبق قراری که گذاردند در عقبه ی منی خدمت رسول خدا (ص) آمده و آنها که ایمان
نداشتند نیز ایمان آورده و با آنحضرت پیمانی بستند که آنرا «بیعة النساء» گفته
اند.

و من پیمان اینگونه بود که «شرک نورزند، و
دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند، بهتان نزنند …»

و هنگامی که خواستند به شهر خود «یثرب» باز
گردند از رسول خدا درخواست کردند تا کسی را برای تعلیم قرآن و تبلیغ اسلام بهمراه
ایشان به یثرب گسیل دارد.

در میان جوانان مکه که به اسلام گرویده و با
شوق و شور فراوانی قرآن و دستورات دین را فرا گرفته بودند جوانی بود به نام «مصعب
بن عمیر» که بیشتر قرآنی را که تا به آنروز به رسول خدا (ص) نازل شده بود حفظ کرده
و بیاد داشت، و بخاطر پذیرفتن اسلام نیز رنجها و سختیهای زیادی را تحمل کرده بود،
زیرا پیش از آنکه مسلمان شود در خانه ی خود و پیش پدر و مادر از همه محبوبتر و
عزیزتر بود و در وضع مرفهی زندگی می کرد، اما پس از اینکه مسلمان شد مورد بی مهری
پدر و مارد قرار گرفت تا آنجا که او را از خانه ی خود بیرون کردند و چون مسلمانان
به حبشه هجرت کردند با آنان بحبشه رفت، و با گروهی که پس از چندی بمکه بازگشتند
بمکه آمد، و چون رسولخدا (ص) و بنی هاشم در شعب ابی طالب محصور گشتند مصعب نیز با
آنها بود و همه ی آن دشواریها و گرسنگیها و رنجها را در طول آن چند سال تحمل کرده
و به چشم مشاهده کرده بود.

باری رسول خدا (ص) مصعب بن عمیر را برای رفتن
به شهر یثرب انتخاب کرده، و خود همین انتخاب می تواند معرف شخصیت والای مصعب بن
عمیر باشد، و جریانات بعد نیز شایستگی و لیاقت او را در این انتخاب ثابت کرد!

مصعب بن عمیر بهمراه اسعد و همراهان بمدینه
آمد و چند روزی از ورود او بشهر یثرب نگذشته بود که گروهی از جوانان خزرج به اسلام
گرویدند و کمتر خانه ای بود که چون افراد آن خانه گرد هم جمع می شدند سخن از دین
اسلام و رسول خدا (ص) بمیان نیاید.

اسعد بن زراره هر روزه مصعب را با خود برمی
داشت و به هر کجا انجمنی از خزرجیان میدید او را می برد و آنها را به اسلام دعوت
می نمود تا روزی بفکر قبیله ی اوس افتاد و بمصعب گفت:

دائی من «سعد بن معاذ» از روسای قبیله ی اوس[2]
و مردی خردمند و بزرگوار است و در میان تیره ی «عمروبن عوف»نفوذ و سیادتی دارد و
اگر بتوانیم او را بدین اسلام وارد کنیم کار ما تمام و کامل خواهد شد اکنون بیا تا
بمحله ایشان برویم، مصعب پذیرفت و بهمراه اسعد بمحله سعدبن معاذ امد و سر چاهی (که
معمولا محل اجتماع مردم بود) نشست و جمعی از نوجوانان گردش را گرفته و مصعب برای
آنها قرآن میخواند. این خبر بگوش سعدبن معاذ رسید و او شخصی را که نامش «اسیدبن
حضیر» و از بزرگان قبیله (ودلاوران) ایشان بود. خواست و بدو گفت: خبر بمن رسیده که
اسعدبن زراره بمحله ی ما آمده و جوانی قرشی را با خود آورده و جوانهای محله ی ما
را از راه بدر کرده اینک بنزد او برو و از اینکارش جلوگیری کن.

«اسید» حرکت کرد و چون چشم اسعد به او افتاد
به مصعب گفت: این شخص مرد بزرگی است و اگر به آئین ما درآید در پیشرفت کار ما
تاثیر بسیاری دارد، و چون اسید بنزد آنها رسید گفت: ای ابا امامة (لقب اسعد بوده)
دائی تو مرا فرستاده و می گوید: بمحله ی ما میا و جوانان ما را از راه بیرون نبر و
از خشم قبیله اوس بر جان خویش بیمناک باش!

مصعب رو به اسید کرده گفت: ممکن است قدری
بنشینی تا ما مطلبی را بتو عرضه داریم اگر دوست داشتی آنرا بپذیر و اگر دوست
نداشتی ما از اینجا دور خواهیم شد.

اسید پذیرفت و نشست، مصعب نیز یک سوره از قرآن
را برای او خواند … آیات جانبخش قرآن (که لابد بالحن و صوت حجازی مصعب همراه
بوده ) چنان در دل اسید اثر کرد و روح او را جذب کرد که بی اختیار پرسید:

هر کس بخواهد به این دین درآید چه باید بکند؟

مصعب گفت: باید غسل کند و دو جامه ی پاک بپوشد
و شهادتین را بر زبان جاری سازد و نماز بخواند.

اسید که شیفته آئین مقدس اسلام شده بود و می
خواست هر چه زودتر در زمره ی پیروان قرآن درآید در کنار خود آبی که در آن غسل کند
جز همان چاهی که بر سر آن نشسته بودند ندید از این رو خود را با همان لباسی که در
تن داشت بدرون چاه انداخت و سپس از چاه بیرون آمد و جامه اش را فشار داده پیش مصعب
آمد و گفت:

– اکنون بگو چه باید بگویم؟ مصعب شهادتین را
به او یاد داد و اسید گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا
رسول الله».

آنگاه دو رکعت نماز هم به او یاد داده و اسید
انجام داد، و چون خواست برود رو به اسعد کرده گفت: من هم اکنون دائیت سعد را هم
پیش شما می فرستم و کاری می کنم که او به نزد شما بیاید، این را گفت و بطرف خانه ی
سعد حرکت کرد.

سعدبن معاذ در خانه نشسته و چشم براه اسید بود
که ناگاه اسید را دید می آید اما وضع حال او دگرگون است.

سعد به نزدیکانش گفت: سوگند می خورم که اسید
غیر از آن اسیدی است که از پیش ما رفت، و عوض شده! و چون از ماجرا مطلع شد خودش
بلند شد و بنزد مصعب آمد، مصعب نیز سوره ی مبارکه ی «حم تنزیل من الرحمن الرحیم
…» را برای او خواند.

مصعب گوید: بخدا سوگند همینکه آن سوره را گوش
داد پیش از آنکه سخنی بگوید ما اسلام را در چهره اش خواندیم (و دانستیم که آن سوره
کار خود را کرده و نور قرآن در دلش تابیده است).

سعد -با شنیدن همان سوره- کسی را بخانه اش
فرستاد و دو جامه ی پاک برای او آوردند آنگاه غسل نموده شهادتین را بر زبان جاری
کرد و بدنبال آن، دو رکعت نماز خواند، آنگاه دست مصعب را گرفت و بنزد خود برد و
گفت:

– از این پس آزادانه آئین خود را بر مردم
آشکار و ترویج کن و از کسی بیم نداشته باش.

سپس بمیان قبیله ی عمروبن عوف آمد و فریاد زد:

ای بنی عمرو بن عوف! هیچ مرد و زن و پیر و
جوانی در خانه نماند و همگی بیائید. و چون همه آمدند گفت: مقام و مرتبه من در نزد
شما چگونه است؟

همه گفتند: تو بزرگ ما و فرمانروای ما هستی و
هرچه دستور دهی انجام خواهیم داد.

سعد گفت: سخن با شما: مردانتان و زنانتان و
بچه هایتان بر من حرام است مگر اینکه این دو جمله را گواهی دهید: «لا اله الا
الله، محمد رسول الله» و سپاس خدایرا که ما را به این آئین، گرامی داشت و این محمد
همان پیغمبری است که یهود از ظهورش خبر می دادند.

و چون بازگشتند خانه ای نبود که پس از شنیدن
سخنان سعد مرد مسلمان یا زن مسلمانی در آن وارد نشود و بدین ترتیب آئین مقدس اسلام
بسرعت در مدینه انتشار یافت و پیروان بسیاری از هر دو قبیله ی اوس و خزرج پیدا
کرد، و مصعب بن عمیر نیز با قدرت و نیروی بیشتری شروع به تبلیغ دین اسلام کرده و
جریان کار خود را نیز مرتبا به رسول خدا (ص) گزارش میداد، پیغمبر خدا نیز به
مسلمانانی که در مکه بودند و تحت شکنجه و آزار مشرکان قرار داشتند دستور داد به
مدینه مهاجرت کنند و تدریجا مقدمات هجرت فراهم می شد.

ادامه دارد



[1]
طواف خانه ی کعبه
مرکب از هفت شوط است، و هر بار که بدورخانه می گردند آنرا یک شوط می- گویند.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیت نامه ی
امام «قدّس سرّه» و اسم مستاثر الهی

قسمت هشتم

آيت الله
محمدي گيلاني

* اشاره ای
به قسمت اول کلام قاضی سعید «ره».

* قسمت دوم
کلام آن مرحوم مهمترین مقصد او در این باب است.

* فرار از
تشبیه به سنگر تنزیه مطلق.

* استناد
قاضی بحدیث مروی از امام باقر علیه السلام که عقلاء در توصیف خدایتعالی بصفات
کمالیه، قیاس بنفس می کنند.

* پناه امام
علیه السلام از چنین توصیفی بخداوند متعال.

* کلام یکی
از نویسندگان معاصر: اینگونه خداسازی و بت گری را فیلسوفان از دیرباز شناخته اند.

* بیانی از
«گزنوفانس» در این باره!

* رسیدن از
نفی صفات، بخدا در هند باستان، و در غرب، قرنها قبل از میلاد مسیح.

* ظهور لاهوت
سلبی در قرن پنجم میلادی، نوافلاطونیان و لاهوت سلبی.

* مرجع دوم
در نفی صفات بنظر قاضی.

* بحث در دو
مقام، مقام اول اثبات اشتراک لفظی، مقام دوم ارجاع صفات ذاتیه به سلب نقائض.

در قسمت پیشین در رابطه بحث از اسم مستاثر
الهی و اجهار بحق امام «قّدس سرّه» گفتیم که قدوه ی اهل معرفت و سلوک الی الله
تعالی عارف کامل آقای قاضی سعید قمی در شرح کتاب توحید صدوق الطائفه رضوان الله
علیهما، متصدیان بحث در صفات و اسماء الله تعالی را اجمالا بطوائف و احزابی تقسیم
نموده اند، که آراء برخی از آن طوائف و احزاب در آن قسمت، بیان گردید، و اینک بقیه
ی کلام ایشان «که مهمترین هدف آن مرحوم همین قسمت است، زیرا در این قسمت است که با
تمهید مقدماتی، تنزیه حقتعالی را از مشابهت با مخلوقین، به پندار خویش استنتاج می
کند و بدینوسیله در لوای تنزیه مطلق از تشبیه فرار کرده و معتقد می شود، باینکه،
صفات ذاتیه حق سبحانه و تعالی به سلب نقائض آنها از ذات متعالیه بر می گردد، یعنی
مثلا علم و قدرت ذاتی به سلب جهل و عجز برمی گردد و اتصاف ذات باریتعالی باینکه
عالم و قادر است بدینمعنی است که جاهل و عاجز نیست و بهمین قیاس است اوصاف دیگر».

: «و اما حزب دیگری که حزب الله اند «فان حزب
الله هم الغالبون» معتقد باشتراک لفظی «و نه معنوی» در جمیع صفات و کمالات «اعم از
وجود و غیره» میباشند، و گفته اند: هیچگونه مشابهتی در هیچیک از صفات و معانی بین
خالق و مخلوق نیست، و خدایتعالی منزه از مشارکت و مشابهت مخلوق است، و این طائفه
محقه که برخلاف ائمه         علیهم السلام
در معارف گامی برنداشته اند معتقدند که هیچیک از صفات کمالیه ای که بر ذات احدیه
حق سبحانه اطلاق می شود، ممکن نیست دارای معنی ثبوتی باشد، و براین دعوی، براهین
عقلی و نقلی موجود است.

در حقیقت مرجع این رای و مذهب «طائفه محقه»
روایتی است که از مولانا امام محمد باقر علیه السلام روایت گردیده که فرمودند: «هل
هو عالم قادر الّا انه وهب العلم للعلماء والقدرة للقادرین؟».

مرحوم شیخ المحدثین و العارفین مولانا الفیض
الکاشانی علیه الرحمه، استاد قاضی سعید، این روایت لطیف را اینگونه نقل فرموده
اند: «هل سمّی عالما وقادرا الا انه وهب العلم للعلماء والقدرة للقادرین؟ وکلما
میز تموه باوهامکم فی ادق معانیه، مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم، والباری تعالی
واهب الحیاة و مقدّرالموت، ولعلّ النّمل الصّغار تتوهّم انّ لله تعالی زبانیین
فانّهما کمالها و تتصوّر انّ عدمهما نقصان لمن لا تکونان له، هکذا حال العقلاء
قیما یصفون الله تعالی به فیما احسب والی الله المفزع».

(علم الیقین- ص 18).

– آیا نامیده شدن خدایتعالی به عالم و قادر جز
باین علت است که به علماء، علم و به قادرین، قدرت موهبت فرموده است؟ و هر امتیازی
را که به اوهامتان در دقیق ترین معانی، برای خدایتعالی بر می گزینید، مخلوق و
مصنوعی همانند خودتان است و به خودتان، مردود میگردد، و باریتعالی واهب حیاة و
تقدیرکننده ی مرگ است و شاید مورچگان خرد می پندارند که برای خدایتعالی دو شاخک
است، چون آن دو شاخک برای مورچه ها کمال است و تصور می کنند که فقدان شاخکها برای
کسی که فاقد آنها است، نقصان است، حالا عقلاء در آنچه خدایتعالی را به آن، موصوف
می نمایند، چنین است در پندار و  محاسبه ی
من، پناه بخداوند متعال.

وجهه ی این حدیث شریف، نفی اوصافی است که
عقلاء با قیاس به نفس، بخدایتعالی نسبت می دهند و بدینوسیله خدائی می سازند که
مخلوق و مصنوع خود آنها است، یکی از نویسندگان معاصر می نویسد:

«این کیفیت «خداسازی» و بت گری و بت پرستی، و
خودساخته پرستی را فیلسوفان از دیرباز شناخته اند، یکی از فلاسفه ی یونان باستان،
«گزنوفانس» (480-570 ق م) در سده ی ششم قبل از میلاد با اشاره باین میکانیسم می
گوید: اگر جانوران نیز می- توانستند نقاشی و پیکر تراشی کنند، خدایان خود را به
شکل خود ترسیم و تجسیم می- کردند.

در شرح حال رسیدن «گزنوفانس» به چنین نظری می
نگارند: « … وی ظاهرا شاعری سیاح بوده است. تصورات و تجسمات مختلف مردم را از
خدایان، در نواحی مختلف ملاحظه کرده است، در «تراس» خدایان مردم آبی چشم و سرخ
موی، و در آفریقا، سیاه               و
ستبر بینی بوده اند در نظر وی، این کیفیت، حاکی از آن بوده است که مردم خدایان خود
را شبیه خویشتن می پنداشته اند و در خداشناسی خود قیاس بنفس میکرده اند.

براساس این تجربه «گزنوفانس»، اظهار می دارد
که اگر اسب ها و گاومیش ها هم می- توانستند به تصور ذهنی خود از خدایان شکلی عینی
و خارجی بدهند، حتما آنها را شبیه زیباترین اسبها و گاومیش ها می ساختند از این رو
«گزنوفانس» مطمئن می شود که چنین کیفیتی، هرگز نمی تواند پندار واقعی از خدا باشد،
خداوند تنها می تواند، یکتا بوده، شبیه هیچ موجود مشخص و محدودی اعم از انسان یا
حیوان نباشد …».

رسیدن از نفی صفات بشری، بخدا که در هند
باستان نیز وجود داشته است، و در غرب، نیرومندترین نماینده ی آنرا هم اکنون در
وجود «گزنوفانس» در سده ی ششم پیش از میلاد مسیح یافتیم، بعدها بنام «لاهوت سلبی»
برای نخستین بار در قرن پنجم میلادی    
-یک قرن قبل از تولد پیامبر اسلام- در آثار «پرکلوس» واپسین معلم بزرگ مکتب
نو افلاطونیان می یابیم، اندکی بعد، در قرن پنجم میلادی، یک سلسله آثار … تحت
تاثیر شدید آموزشهای نو افلاطونیان برای ایجاد هماهنگی میان تعالیم مسیحیت و
فلسفه، به زبان لاتین انتشار یافته است، در فصل پنجم یکی از این آثار -عرفان الهی-
به شیوه «لاهوت سلبی» یعنی خداشناسی منفی، چنین می خوانیم:

«… ما می گوئیم، خدا، نه روح، و نه عقل است.
نه خیال، نه تصور، نه ادراک، و نه عقل دارد … نه وصف می شود و نه بتصوری در می
آید، او نه عدد است، نه نظم است و نه شکوه و نه بزرگی است …».

در هر حال اندیشمندان موشکاف، هر نوع تصور از
خدا را، چه به شیوه ی سلبی، و چه به شیوه ی اثباتی در تحلیل نهائی یک نوع قیاس
بنفس، یک نوع خود ساخته پرستی، و      بت
گری انسانی می شمارند …

این بود، تلخیصی از کلام نویسنده ی معاصر که
بمناسبت ارتباط با حدیث مروی از باقرالعلوم علیه السلام نقل نمودم.

و مرجع دیگر برای این رای و مذهب، همان نظری
است که شهرت یافته است: «توحید، نفی صفات از باریتعالی و اثبات مثمرات است» یعنی
صفات، نه ولی آثار صفات، آری! و این همان طریقه ی مورد اذعان و قبول در نزد اهل
البیت علیهم السلام و کاملین از اصحابشان بوده، و عقیده ی مختص به افاضل حکماء
متالهین می باشد.

و در نزد من «قاضی سعید» انگار که این طریقه،
طریقه ی مورد اعتراف در زمان ائمه علیهم السلام و زمان قریب به عصر غیبت امام زمان
علیه السلام پیش از اختلاط اصحاب اخبار باهل کلام بوده است، چنانکه از کتاب کافی
ثقة الاسلام کلینی «رضوان الله علیه» بر می آید، زیرا بابی از ابواب کتاب توحید
کافی را بهمین عنوانی که مصنف «صدوق» عنوان کرده، معنون نموده است، رضی الله
عنهما.

با توجه به آنچه گفتیم، ناگزیر از بحث در دو
مقام هستیم: مقام اول، اثبات اشتراک لفظی بین معانی اسماءالله و اسماء مخلوقین،
مقام دوم ارجاع همه ی صفات ذاتیه به سلب نقائض و مقابلات آنها از ذات باریتعالی،
بدون آنکه قیام معنی صفتی از این صفات، برای ذات مقدسه ثابت شود، اعم از اینکه
بطریق عینیت باشد بهر معنی یا بنحو غیریت و زیادت باشد بهرگونه، یا بوجوه دیگری.

باری، با اثبات مقام اول، مذهب جمهور علماء از
هر طبقه ای که هستند باطل می گردد و با اثبات مقام دوم، اصول متصوفه و اذواق
المتالهین، پاشیده و تباه می شود، با این دو ابطال، حق برای ذوالعینین، روشن و
منکشف خواهد شد.

مقام اول که در اثبات اشتراک لفظی صفات بین
خالق و مخلوق است برای ما در این مقام براهین بی شماری است که بهترین آنها را در
اینجا ذکر می کنیم و خلاصه ی آن، چنین است:

بدیهی است که ذات به چیزی گفته می شود که خود
آن چیز و عین آن است، و صفت به چیزی گفته می شود که ذات با آن، حال دیگری دارد، چه
قائل بعینیت صفات با ذات، شویم یا به زیادت و غیریت، و در هر صورت، صفت بیرون از
ذات و عارض بر آن است و با فرض اشتراک معنوی صفت بین خالق و مخلوق، لازم می آید که
ذات واجب تعالی مرکب باشد از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز، زیرا در کتاب برهان
ثابت گردیده که «کل ما بالعرض لابدّ و ان ینتهی الی ما بالذّات» و چون صفات خارج
از ذاتند پس محمولات عرضیه می باشند و بحکم قاعده ی: «کل ما بالعرض …» هر محمول
عرضی مشترک، لازم است که به ما بالذات، مستند شود و نهایتا اشتراک ذاتی لازم می
آید و چون اشتراک معنوی، مستلزم چنین تالی فاسد است پس ناگزیر از پذیرفتن اشتراک
لفظی می باشیم، وگرنه لازم می- آید که ذات واجب تعالی مرکب باشد، «تعالی عن ذلک
علوا کبیرا».

مقام دوم که در ارجاع صفات ذاتیه به سلب نقائض
و مقابلات آنها از ذات واجب تعالی است دو برهان برای این هدف نهائی ذکر می کنیم:

برهان اول آنکه، همانگونه که در مقام اول
گذشت، صفت به آن چیزی گفته می شود که ذات با آن، حال دیگری دارد، بناچار غیر ذات
مبدء تعالی است، و هر چیز موجودی که غیر مبدء متعالی است یقینا معلول و مخلوق آن
ذات است، پس همه ی این محمولات، مخلوقات حضرت باریتعالی می باشند، بدیهی است که
خداوند سبحان، بوسیله آفریدگانش توصیف و تکمیل نمی گردد، زیرا لازم می آید که بجهت
واحده فاعل و قابل باشد و ایضا اگر این صفات، واجب باشند، تعدد واجب الوجود، لازم
می آید و اگر ممکن باشند، مستلزم جهت امکان در ذات حضرت واجب الوجود می گردند.

برهان دوم، آنکه در صورت ثبوتی بودن این صفات،
یا معانی آنها مشترک بین خالق و مخلوق است یا نیست، در صورت اشتراک معنوی، بین
خالق و مخلوق، ذاتی مشترک لازم می آید، و لازمه ی این لازم، ترکب در ذات واجب است،
که در مقام اول گذشت، و در صورت عدم اشتراک معنوی و انتفاء ذاتی مشترک، ناچار صفت
مفروض، بیرون از ذات و معلول آن می باشد و این توالی فاسده از آن جهت لازم می آید
که صفات را وجودی و ثبوتی اخذ کنیم و گرنه با رجوع آنها به امر سلبی، یعنی سلب
نقائض و مقابلات آنها از ذات حقتعالی، توالی فاسده ای پدید نمی آید.

«این بیانات تا اینجا که ذکر نمودیم، جملگی
براهین عقلیه بر این مدعا بوده است و اما دلیل نقلی بر آن متضافر است».

(ج 3 از شرح توحید صدوق مخلوط)

ادامه دارد

 

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادي اسلام

معاد

حساب روز قیامت

آيت الله حسين نوري

روز قیامت دارای مواقف و مراحل متعددی است که
در هر موقفی اعمال انسانها از جنبه ی خاصی مورد رسیدگی و نتیجه گیری قرار می گیرد
و یکی از این مواقف که هم اکنون مورد بحث ما است و بسیار خطیر و سرنوشت ساز است
«موقف حساب» است.

در این موقف ماموران مخصوصی پرونده هائی که در
ارتباط با عقاید و بینش و همچنین کردارها و گفتارها و اخلاق انسانها تشکیل گردیده
و همه چیز خرد و بزرگ در آن ثبت و ضبط و بایگانی شده است را زیر ذره بین قرار می
دهند تا بر آن اساس سرنوشت آنان را از لحاظ پاداش ها و کیفرهای اخروی و دست یافتن
به مدارج بهشتی و جوار قرب حضرت حق و یا سقوط بدرکارت دوزخ معین کنند.

آیاتی از قرآن کریم که درباره ی حساب روز
قیامت آمده است و با هشدار دادن و بیان حساسیت این موقف رابطه دارد در مقاله ی پیش
مورد تذکر قرار گرفت و اکنون باید توجه داشت که قسمتی از احادیث اهلبیت عصمت سلام
الله علیهم اجمعین نیز با موقف حساب روز قیامت ارتباط دارد و تعبیرات هشداردهنده
ای که حاکی از حساسیت و عظمت این موقف است در آنها وجود دارد:

حضرت امیر مومنان علیه السلام فرمودند:

«ایها الناس ان اخوف علیکم اثنان اتباع الهوی
وطول الامل فاما اتباع الهوی فیصد عن الحق واما طول الامل فاما اتباع الهوی فیصد
عن الحق و اما طول الامل فینسی الآخرة الا و ان الدنیا قد ولت حذاء فلم یبق منها
الا صبابة کصبابة الاناء اصطبها صابها الا وان الآخرة قد اقبلت ولکل منهما بنون فکونوا
من ابناء الآخرة ولا تکونوا من ابناء الدنیا فان کل ولد سیلحق بامه یوم القیمة و
ان الیوم عمل ولا حساب وغدا حساب ولا عمل».[1]

ای مردم! ترسناکترین چیزیکه از آن بر شما
میترسم دو چیز است:

1- پیروی از هوای نفس.

2- آرزوی دراز.

اما پیروی از هوای نفس، انسان را از راه حق
باز میدارد و آرزوهای طولانی آخرت را از یاد میبرد آگاه باشید دنیا به شما پشت
کرده و بسرعت از شما دور میشود و باقی نمانده از زندگی شما در آن مگر ته مانده ای
مانند باقی مانده ی آب در ته ظرف پس از ریخته شدن.

آگاه باشید که آخرت روبسوی شما شتابان میآید و
برای هر یک از دنیا و آخرت فرزندانی است پس شما فرزند آخرت باشید و از فرزندان
دنیا نباشید (توجه و هدف شما فقط مادیات و لذائذ دنیوی نباشد) زیرا در قیامت هر
فرزندی بمادرش ملحق خواهد شد بدانید امروز روز عمل و کار است و حساب و بازخواستی
در بین نیست و فردا روز حساب و بازخواست است و موقع عمل و کار نیست.

در مقاله قبل گفته شد که انسانها در رابطه با
حساب روز قیامت بطور کلی به 4 دسته تقسیم میشوند:

1- کسانی که از لحاظ ایمان و اذعان به اصول
دین و حقایق اسلام و همچنین از جهت اعمال و انجام وظائف دینی و از نظر تهذیب اخلاق
بسرحد کمال رسیده و از اولیای خدا و مقربان درگاه حضرت احدیت میباشند اینها بدون
حساب اهل بهشت میباشند.

2- مشرکین و کفار و منافقین که به انکار حقایق
دینی برخاستند و در مقابل دین و قوانین الهی سر تسلیم فرود نیاوردند و احیانا
موضعگیری های خصمانه ای نشان دادند و بلکه به استضعاف بندگان خدا پرداختند و در
زمره ی ستمگران قرار گرفتند این قبیل افراد بدون حساب اهل جهنم میباشند.

3- افرادی از مسلمانان که هرچند از آنها
احیانا گناهانی صادر شده است ولی پرونده ی اعمال نیک آنها آنقدر سنگین و رضایت بخش
است که آثار تقوا و سعادت و فلاح از همان لحظه ای که سر از قبر برمیدارند در قیافه
و وجود آنها منعکس و چون در روز قیامت اعمال نیک انسان قبل از هر چیز در سیما و
بدن او تبلور مییابد با قیافه نورانی و درخشان و وضع خاصی که نمایانگر تجلیل و
تکریم از آنها است قدم بعرصه ی محشر میگذارند اینها مصداق کامل «فَسَوْفَ يُحَاسَبُ
حِسَابًا يَسِيرًا» [2] هستند
و به آسانی به حساب آنها رسیدگی میشود و راهی بهشت میگردند.

احادیث فراوانی که حاکی از تجلیل و تکریم بعضی
از افراد در روز قیامت است بیانگر امتیاز همین افراد است.

مثلا: حضرت رسول اکرم فرمودند: «بسعة یظلهم
الله تعالی فی ظل عرشه یوم لا ظل الا ظله امام عادل وشاب نشا فی عبادة الله عزوجل
ورجل قلبه متعلق بالمسجد اذا خرج منه حتی یعود الیه ورجلان کانا فی طاعة الله
عزوجل فاجتمعا علی ذلک وتفرقا و رجل ذکرالله عزوجل خالیا ففاضت عیناه و رجل دعته
امراة ذات حسن وجمال فیقال انی اخاف الله تعالی ورجل تصدق بصدقة فاخفاها حتی
لاتعلم شماله ماتصدق بیمینه»[3].

یعنی: هفت گروه را پروردگار متعال در روزی که
سایه ای جز سایه ی عرش الهی وجود ندارد در سایه ی عرش خود جای میدهد:

1- پیشوایان عادل.

2- کسانی که از آغاز جوانی در عبادت و بندگی خداوند
رشد و نمو کرده اند.

3- کسانی که علاقه ی قلبی مخصوصی بخانه ی خدا
یعنی مسجدها دارند بطوری که هرگاه که از مسجد خارج میشوند باز در اشتیاق آن هستند
که بزودی به مسجد برگردند.

4- افرادی که فقط برای جلب خشنودی خداوند
اجتماعاتی را تشکیل میدهند تا در سایه- ی اجتماع کارهای مفید را بانجام برسانند.

5- اشخاصی که آنقدر بخداوند متعال محبت دارند
که هر وقت نام خدا را میبرند با اشک چشم آن نام مقدس را بدرقه میکنند.

6- کسانی که تنها از ترس خدا از شهوتهای حرامی
که در زندگی برای آنها پیش میآید چشم میپوشند و صرف نظر مینمایند.

7- افرادی که انفاق در راه خداوند را بطوری
مخفیانه و دور از تظاهر انجام میدهند که دست چپ آنها از بخشش دست راستشان آگاهی
پیدا نمی کند.

4- گروهی از مسلمانان که از جهت بکار بستن
وظائف اسلامی چه از لحاظ انجام فرائض الهی از قبیل نماز و روزه و جهاد و انفاق …
و چه از نظر ترک محرمات از قبیل دروغ و غیبت و ظلم … مقصر میباشند و یا از لحاظ
اخلاق ناپسند از قبیل تکبر و بخل و حسد و خودپسندی دارای آلودگیهائی هستند و روشن
است همه ی اینگونه افراد نیز در یک سطح نیستند برخی از آنها از حقایق اسلامی
باندازه ای فاصله گرفته و در ورطه تخلف و گناه افتاده و در وادی معاصی فرو رفته
اند که اگر توبه نکنند و به ندای نجات بخش اسلام تا پایان عمر پاسخ مثبت ندهند در
مقام حساب با کمال سرشکستگی مردود میشوند و از بهشت و سعادت محروم و بعذاب الهی
محکوم میگردند و چقدر خوب است که این قبیل افراد به آغوش اسلام باز گردند و از
رحمت و لطف پروردگار مهربان غفارالذنوب و ارحم الراحمین که درب توبه را بروی همه
گشوده است استفاده کنند و با شرائط توبه کنند که:

بازآ بازآ هرآنچه هستی بازآ                                            گرکافر و گبر و بت پرستی
بازآ

کاین درگه مادرگه نومیدی نیست                                     صدبار اگر
توبه شکستی بازآ

ولی بعضی دیگر در برابر گناهانی که مرتکب شده
اند پرونده ای یا پرونده های متعددی نیز در رابطه با حسنات و انجام کارهای نیک از
قبیل خدمت های معنوی و مادی به جامعه ی بشری تعلیم و تربیت مردم، ارشاد و هدایت،
تالیف کتابهای مفید و نوشتن مقاله هائی در راهنمائی و جلب افراد بسوی خیر و صلاح،
جهاد و کوشش در راه اعلای کلمه ی حق و اعتلای اسلام … این دسته از افراد چون
اعمال نیکشان بر سیئات و گناهانشان فزونی و غلبه دارد از موقف حساب بالاخره سربلند
بیرون میآیند.

چنانکه اشخاصی که گناهان زیاد دارند و پرونده
ی حسناتشان سنگین نیست اگر با انجام توبه صحیح همانطور که گفتیم گناهان خود را
شستشو بدهند یا شایستگی شفاعت شافعین روز قیامت از قبیل حضرت رسول اکرم (ص) و قرآن
مجید و حضرت صدیقه ی کبرا و حضرات ائمه علیهم السلام و علمای بزرگ و شهدای راه خدا
را داشته باشند در نتیجه به سعادت میرسند و به جوار قرب حضرت حق راه مییابند.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «ان الدواوین
یوم القیمة ثلثة دیوان فیه النعم و دیوان فیه الحسنات و دیوان فیه السیئات» یعنی
برای هر کسی در روز قیامت 3 پرونده وجود دارد:

1- پرونده ای که در آن نعمت هائی را که خداوند
به انسان عنایت کرده است ثبت شده است.

2- پرونده ای که محتوی کارهای نیک انسان است.

3- پرونده ای که محتوی گناهانی است که انسان
در دنیا انجام داده است.

سپس فرمود: «فیقابل بین دیوان النعم ودیوان
الحسنات فتستغرق النعم عامة الحسنات ویبقی دیوان السیئات فیدعی ابن آدم المومن
للحساب».

یعنی میان پرونده ی نعمت ها و پرونده ی کارهای
نیک مقابله ای صورت میگیرد و جمع و تفریقی بعمل میآید و چون تعداد نعمت های خداوند
بسیار زیاد است. حسنات انسان هر قدر هم زیاد باشد در برابر این نعمت ها ناچیز جلوه
میکند و چیزی باقی نمیماند در این موقع فرزند آدم که از حسناتش چیزی باقی نمانده
است برای بررسی حساب گناهانش به پیش خوانده میشود.

«فیتقدم القرآن امامه فی احسن صورة ویقول یا
رب انا القرآن و هذا عبدک المومن قد یتعب نفسه بتلاوتی ویطیل لیله بترتیلی وتفیض
عیناه اذا تهجد فارضه کما ارضانی».

یعنی در این هنگام که انسان در موقف حساب
مانده است و گناهانش، «قرآن» با نیکوترین صورت پیش میآید و میگوید:

پروردگارا! من قرآن هستم و این بنده ی مومن تو
در دنیا خودش را برای تلاوت من بزحمت میانداخت و شبها با تانی و تفکر مرا میخواند
و در هنگام شب زنده داری با خواندن من اشک از چشمانش فرو میریخت پروردگارا او چون
در دنیا مرا از خود خشنود ساخت اکنون تو هم امروز او را خشنود بگردان.

در این هنگام خداوند عزیز جبار آن مومن را
مشمول لطف خاص خویش میگرداند و رضوان و رحمت خود را شامل او میسازد.[4]

در پایان، تذکر دو مطلب نیز لازم بنظر میرسد:

1- بطوریکه از بعضی از احادیث استفاده میشود
در رسیدگی به حساب، رسیدگی به «نماز» در درجه ی اول قرار دارد که حضرت باقر (ع)
میفرماید: «اول ما یحاسب العبد به الصلوة فان قبلت قبل ما سواها»[5].

یعنی: نخستین چیزیکه مورد محاسبه قرار میگیرد
نماز است و اگر آن قبول درگاه خداوند گردید اعمال دیگر نیز مورد قبول قرار خواهد
گرفت.

2- لازم است هر انسانی پیش از آنکه بآنجهان
منتقل شود و در موقف حساب روز قیامت حضور بیابد، به حساب خود برسد دفتر زندگی خود
را بگشاید و درباره ی معارف اعتقادی خود و همچنین اعمالی را که روزانه انجام میدهد
اعم از اینکه مربوط به حق خداوند یا حق مردم باشد تحت مطالعه قرار بدهد تا اگر
کمبود و تقصیری در آنها وجود دارد جبران کند و به عواقب گناهان خود نیز توجه نماید
تا از آنها توبه کند که:

حضرت امیرمومنان (ع) فرمودند: «عباد الله زنوا
انفسکم من قبل ان توزنوا وحاسبوا من قبل ان تحاسبوا»[6].

یعنی: بندگان خدا خودتان را بسنجید پیش از
آنکه شما را بسنجند و خود را محاسبه کنید پیش از آنکه شما را مورد محاسبه قرار
بدهند.

حضرت کاظم (ع) فرمودند: «لیس منا من لم یحاسب
نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزادالله و ان عمل سیئا استغفرالله»[7].

یعنی: از ما (منظور پیروان کامل است) نیست
کسیکه روزی یک مرتبه بحساب خود نرسد که اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند
توفیق اضافه کردن و افزودن بر آنرا بخواهد و اگر مرتکب کار زشت گردیده است توبه
کند.

ادامه دارد



[1]– نهج البلاغه- خطبه ی 43.

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

آداب ماه مبارک رمضان

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«تسحروا ولو علی شربة ماء وافطروا ولو علی شق
تمرة وقال صلی الله علیه و آله: السحور برکة ولله ملائکة یصلون علی المستغفرین
بالاسحار واکلة السحور …».

(مستدرک- جلد 7- ص 356)

سحری میل نمائید گرچه با جرعه ای آب باشد و
افطاری بخورید هرچند با اندکی خرما. و فرمود: سحری مایه برکت است و خداوند را
فرشتگانی است که برای استغفارکنندگان و سحری خورندگان، طلب رحمت می نمایند.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«ان للصائم
عند فطره دعوة لاترد، فیقول اذا افطر: اللهم انی اسالک برحمتک التی وسعت کل شیء ان
تغفرلی».

(درراللئالی- جلد 1- ص 16)

روزه دار را به هنگام افطار دعائی است مستجاب،
پس چون قصد افطار نماید عرضه دارد: خداوندا! برحمت واسعه و فراگیرت بر تمام اشیاء
از تو می خواهم که مرا بیامرزی.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«انه کان اذا قدم الیه الطعام وفیه التمر بدا
بالتمر و کان یفطر علی التمر فی زمن التمر و علی الرطب فی زمن الرطب».

(مستدرک- جلد 7- ص 364)

سیره پیامبر خدا (ص) چنین بود که چون غذا نزد
آن حضرت حاضر می شد و در میان آنها خرما بود، غذای خود را با خرما آغاز می نمود، و
در فصل خرما با خرما و در فصل رطب (خرمای نورس) با رطب افطار می فرمود.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«الصوم جنة من آفات الدنیا و حجاب من عذاب
الآخرة، فاذا صمت، فانوبصومک کف النفس عن الشهوات، واقطع الهمة عن خطوات الشیاطین
وانزل نفسک منزلة المرضی، ولاتشتهی طعاما ولا شرابا وتوفع فی کل لحظة شفاءک من مرض
الذنوب وطهرباطنک من کل کدر و غفلة و ظلمة یقطعک عن معنی الا خلاص لوجه الله».

(مصباح- ص 133)

روزه سپری است از آفات دنیا و مانع و حجابی
است از عذاب آخرت، پس چون روزه گرفتی باید نیت روزه ات بازداشتن نفس از شهوات، و
تصمیم نداشتن بر پیروی از شیاطین باشد، و خویشتن را چون بیماری قرار ده که اشتهای
خوردنی و آشامیدنی نداشته باشی، و در هر آن، بهبودی و شفایت را از بیماری گناهان
انتظار داشته باش و باطن خود را از هرچه که موجب تیرگی و غفلت و سیاهی قلب است، و
ترا از معنای اخلاص در راه خدا باز دارد پاکسازی نما.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«من فطر صائما کان له مثل اجره من غیر ان ینقص
منه شیء».

(تهذیب- جلد 1- ص 409)

هر کس روزه داری را افطار دهد، از برای او
ثوابی مانند ثواب روزه او باشد بی آنکه از ثواب روزه او چیزی کاهش یابد.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«الصائم فی عبادة ما لم یغتب وان کان نائما
علی فراشه».

(درراللئالی- جلد 1- ص 230)

روزه دار در حال عبادت است گرچه در رختخوابش
خفته باشد ولی تا آنگاه که غیبت کسی را ننماید.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

«ان الله اختار من الایام الجمعة ومن الشهور
شهر رمضان ومن اللیالی لیلة القدر».

(مستدرک- جلد 7- ص 460)

خداوند از میان ایام، روز جمعه و از میان
ماهها، ماه رمضان، و از میان شبها، شب قدر را انتخاب کرده است.

* امیرمومنان علیه السلام:

«الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من
الطعام والشراب».

(الغارات- جلد 2- ص 503)

روزه پرهیز از محرمات است، همانگونه که شخص از
خوردنی و آشامیدنی خودداری می- ورزد.

* حضرت فاطمه علیها السلام:

«ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه
وسمعه وبصره وجوارحه».

(دعائم- جلد 1- ص 268)

روزه ی روزه داری که زبان و گوش و چشم و بقیه
اعضاء و جوارحش از محرمات الهی بازندارد، به چه کار آید؟

* امام صادق علیه السلام:

«اذا صمت فلیصم سمعک وبصرک وفرجک ولسانک وتغض
بصرک عما لا یحل النظر الیه، والسمع عما لا یحل سماعه واللسان من الکذب والفحش».

(هدایة- ص 46)

چون روزه بگیری باید که گوش و چشم و دامن و
زبانت روزه گیرند، چشمت را از آنچه نگاه به آن مشروع نیست و گوش را از آنچه شنیدنش
حلال نمی باشد و زبان را از دروغ و ناسزا و فحش باز دارد.

 

/

روش جدال در قرآن

هدايت در قرآن

تفسير سوره رعد

روش جدال در قرآن

قسمت سي ام

آيت الله جوادي آملي

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ
اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لا يَمْلِكُونَ لأنْفُسِهِمْ
نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي
الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ
الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
(١٦)

(سوره رعد- آیه 16)

جدال احسن

خدای سبحان در آیات گذشته، برای تبیین توحید
ربوبی، براهینی را اقامه فرمود، آنگاه به عنوان «جدال احسن» -در این آیات- به رسول
الله صلی الله علیه و آله وسلم دستور می- دهد که با کفار به مجادله بپردازد.

راه های دعوت الی الله -همانطور که در سوره ی
نحل آمده است- منحصر در سه قسم است: 1- حکمت 2- موعظه ی حسنه 3- جدال احسن. می
فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالّتی هی احسن»[1]
آنها را به راه پروردگارت دعوت کن، از راه حکمت و برهان عقلی یا از راه موعظه و
نصیحت و یا از راه جدال احسن. زیرا جدال بر دو قسم است: 1- جدال احسن 2- جدال
باطل.

جدال باطل آن است که انسان در خلال بحث و
گفتگو، هدفش اثبات سخن خودش باشد و در این راستا از ابطال حق یا احقاق باطل هراسی
ندارد! این جدالی است حرام که در حج، در حال احرام با شرائط خاصی اکیدا تحریم شده
است و در حالت عادی، نیز جزء محرمات و معاصی کبیره است.

اما جدال احسن آن است که منظور و انگیزه از
بحث، اثبات حق باشد. در این آیات بعد از اقامه ی برهان بر توحید ربوبی که رب
العالمین، خدا است و هیچ شریک و انبازی ندارد و خالق آسمانها و زمین است، به رسولش
دستور می دهد که با مشرکین و کفار به جدال احسن، مجادله کند و از آنها بپرسد: این
آلهه و معبودهای دروغین را که می پرستید، آیا استحقاق ربوبیت دارند یا نه؟! حال که
ندارند، باید موجودی را پرستید که مستحق ربوبیت و سزاوار پرستش باشد. اینچنین
استحقاقی را یا باید با عقل ثابت کنید و یا با نقل پس اگر نه دلیل عقلی بر استحقاق
ربوبیت بتها دارید و نه دلیل نقلی معتبر دارید؛ عبادتتان، جهل و نادانی است.

در قرآن کریم روی برهان عقلی و نقل معتبر
-یعنی وحی آسمانی- تاکید شده است، زیرا هم برهان عقلی، استحقاق ربوبیت را تثبیت می
کند و هم نقل معتبر می تواند آن را به اثبات برساند. ولی قسمت مهم براهین قرآن
کریم، متوجه دلیل عقلی است و گاهی هم دلیل نقلی را کنار آن ضمیمه می کند. پس اگر
طرف مقابل نه برهان عقلی داشت و نه دلیل نقلی معتبر، عملش باطل و حجتش فروریخته
است.

قرآن برای ابطال عمل آنان از اول نمی گوید:
شما بی دلیل هستید! بلکه از اول می فرماید به اینکه آنچه را که می پرستید از آنها
کاری ساخته نیست. از ساده ترین دلیل شروع می- کند تا به دلیل نهایی برسد.

در آغاز می فرماید: آنچه را که شما می پرستید،
آیا می توانند را ه بروند یا ببینند یا بشنوند؟ «الهم ارجلُ یمشون بها ام لهم اید
یبطشون بها ام لهم اعینُ یبصرون بها ام لهم آذان یسمعون بها»[2]
در این آیه، قرآن از ساده ترین استدلال شروع می کند زیرا مشرکین، همه یک سطح
و یک درجه نیستند لذا می فرماید: آیا اینهایی را که شما می پرستید، می توانند راه
بروند؟ آیا می توانند کاری بکنند؟ آیا می توانند ببینند و آیا می توانند بشنوند؟
سپس می فرماید: اینها مالک خودشان هم نیستند چه رسد به اینکه مالک سود و زیان شما
شما باشند. آنگاه می فرماید: من کاری ندارم، ولی آیا این معبود شما، می- تواند
چیزی را از عدم بیافریند و خلق کند یا نه؟ این مطلب را با عقل یا با نقل ثابت
کنید؛ پس اگر نه دلیل عقلی دارید و نه نقلی معتبر، روشتان باطل و حجتی در برابر
وحی ما ندارید.

این روش را در سوره اعراف از آیه 193 به بعد
بکار گرفته است. می فرماید: «ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم» این آلهه
شما مانند خود شمایند. اینها خواه چوبها و سنگها و ستاره ها باشند و خواه بزرگان
بشری شما که عده ای آنها را می پرستیدند و باورشان شده بود که اینها آلهه اند
مانند فرعون که خودش هم معتقد به ائه بودن خویش بود می گفت: «ما علمت لکم من اله
غیری»[3]و
خودشان هم احیانا بت را می پرستیدند، همه اینها مخلوق اند مانند خودتان. آن فرعون
که می گفت: تدبیر امور مردم و سود و زیان مردم بدست ما است و صلاح و فساد آنان را
باید ما تعیین کنیم یا شاه ملعون -که او را خدایگان خطاب می کردند- و ادعا می کرد
که اگر بدستور ما عمل کنند، مردم سعادتمند می شوند و اگر تخلف کنند گرفتار شقاوت می
شوند!! و یا نمرود که خود را ضامن سرنوشت مردم می دانست و ادعا می کرد که احیاء و
اماته بدست او است! همه ی اینها که مستقیما یا غیرمستقیم ادعای ربوبیت دارند، خود
مخلوق اند و سرنوشت خودشان را هم نمی توانند تعیین کنند چه رسد به اینکه نفع و
زیان و مرگ و زندگی مردم را بخواهند تعیین نمایند!

استدلال متوسط با عامه ی مردم

قرآن کریم درباره ی بتهای ساده، از استدلال
متوسط شروع می کند می فرماید: اینها نه پای رفتن دارند، نه دست دراز کردن، نه کاری
از آنها ساخته است و نه چیزی را می بینند و می شنوند، پس چرا اینها را می پرستید
«فادعوهم فلیستجیبوالکم ان کنتم صادقین» اگر راست می گوئید که اینها قابل پرستش
اند و کاری از اینها ساخته است، پس اینها را بخوانید و از اینها درخواست کنید تا
اجابت کنند شما را؟! «قل ادعوا شرکاء کم ثم کیدون فلاتنظرون»[4]
من شما را به مبارزه دعوت می کنم و شما هم از تمام آلهه تان استمداد بجوئید
و هر نقشه ای که دارید پیاده کنید و مهلت هم ندهید!

در سوره یونس می فرماید: «قل هل من شرکائکم من
یبدوا الخلق ثم یعیده»[5]
هیچ یک از شرکایتان این قدرت را دارند که چیزی را خلق کنند، دوباره برگردانند. خدا
است که این قدرت را دارد و لاغیر، پس شما قبول دارید که خالق خدا است و قبول دارید
که غیر خدا خالق نیست؛ بنابراین، معبود باید خالق باشد و تنها باید خالق را پرستید
نه غیر خالق را. این قیاس چون از یک مقدمه جدلی برخوردار است، آن را «جدال احسن»
می گویند.

جدال احسن آن است که روی مقدمه ای تکیه شود که
حق باشد و طرف مقابل، آن را قبول داشته باشد. اگر مقدمه از آن جهت که حق است، جزء
قیاس قرار بگیرد، آن دیگر جدال نیست بلکه «حکمت» است.

فرمود: آیا هیچ یک از شرکای شما این قدرت را
دارند که چیزی را بیافرینند و دوباره احیا کنند؟ نه! پس، خالق و مبدی و معید، خدا
است «قل الله یبدوا الخلق ثم یعیده فانی توفکون» پس شما به کجا می روید؟

قرآن می فرماید: باید تابع هدایت کسی بود که
در هدایت، غنی بالذات است، سخن کسی را باید گوش داد که بدون هدایت، مهتدی باشد.
قرآن نمی فرماید آنکه دعوت بحق می کند، بهتر از آن است که به باطل دعوت می کند! می
فرماید: آنها که بحق دعوت می- کنند دو قسمند: برخی محتاج هدایت اند که خود هدایت
بشوند، سپس به حق دعوت کنند و برخی غنی بالذات هستند. برهانی که در اینجا اقامه می
کند چنین است: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی» آیا کسی
که به حق دعوت می- کند، شایسته اتباع و اطاعت است یا کسی که بحق دعوت می کند ولی
خود باید قبلا هدایت شود تا اینکه به حق دعوت کند.

ملاحظه بفرمائید که در این آیه کریمه نفرموده،
آیا کسی که به حق دعوت می کند بهتر است یا کسی که به باطل دعوت می کند بلکه می
خواهد بفرماید اگر دونفر باشند، هر دو هم به حق دعوت کنند و هر دو هم صادق باشند
ولی یکی از آن دونفر، خود مهتدی بالذات است و بدون آنکه کسی او را هدایت کند، خود هدایت
شده است ولی دیگری را تا هدایت نکنند، هدایت نمی شود، تا به حق دعوت کند یعنی خود
محتاج هدایت است.

آن هادی بالذات خدای سبحان است و بالعرض
انبیاء و اولیاء و معصومین علیهم السلام اند که نیازی ندارند در مکتب بشری درسی
بیاموزند تا هدایت شوند.

در سوره نحل مشابه همین استدلال آمده است:
«افمن یخلق کمن لایخلق، افلا تذکرون»[6]
مگر نه آن است که ربّ باید خالق باشد؟ مگر نه آن است که شما قبول دارید، کاری از
این بتها ساخته نیست؟ مگر نه آن است که خدا، خالق آسمانها و زمین است؟ پس چرا غیر
خدا را می پرستید و چرا به چیزی که در فطرتتان نهفته است، توجه ندارید؟

 

فقط خالق شایسته ی عبادت است

در آیه 20 همین سوره نحل می فرماید: «والذین
یدعون من دون الله لایخلقون شیئا و هم یخلقون» آنکه غیر خدا است خود مخلوق است و
خالق نیست، پس تنها خالق است که استحقاق عبادت و عبودیت دارد.

سپس می فرماید: «امواتُ غیر احیاء ومایشعرون
ایّان یبعثون» خود اینها مرده اند و زنده نمی باشند و از آینده خود بی خبرند و نمی
دانند چه وقت زنده می شوند و باز می گردند، پس چگونه می توانند ربّ باشند.

در سوره لقمان نیز، خلقت و ربوبیّت را منحصرا
از آن خدا می داند و اعلام می کند که از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست: «خلق
السموات بغیر عمد ترونها والقی فی الارض رواسی ان تمید بکم و بثّ فیها من کلّ
دابّة و انزلنا من السّماء ماء فانبتنا فیها من کلّ زوج کریم» خداوند آسمانها را
بدون ستونی که بتوانید ببینید، خلق کرد و در زمین لنگرهائی (کوه هائی) قرار داد که
شما را نلرزاند و مضطرب نسازد و از هر جانداری در آن پراکنده کرد و ما از آسمانی
آبی نازل کردیم که از آن هرگونه گیاه خوبی را در زمین رویانیدیم.

سپس در ادامه ی آیه می فرماید: «هذا خلق الله
فارونی ماذا خلق الذین من دونه»[7]
این خلقت خدا است، این نظام را خدا آفرید، به من نشان دهید که معبودان و بتهای شما
چه آفریدند؟! با یک دلیل عقلی یا با وحی سماوی نشان بدهید که غیر خدایان چه آفریده
اند! و در پایان آیه می فرماید: «بل الظالمون فی ضلال مبین» ولی ظالمان و ستمگران
به      بی راهه می روند برای اینکه سخن
عاقلانه ای برای گفتن و پذیرفتن ندارند.

مَثَل در قرآن

در سوره ی حج، همین معنی را به صورت ساده تر
بیان فرمود: «یا ایها الناس ضُرِب مثلُ فاستمعواله» ای مردم، مثلی زده شد، به آن
گوش فرا دهید.

تمام معارف توحیدی در قرآن کریم به صورت مَثَل
ذکر شده است. همان مطلبی را که قرآن برای اوحدی از مردم و اندیشمندان، با برهان
استدلال می کند، برای اوساط مردم -همان را- بصورت یک مثل در می آورد زیرا قرآن یک
کتاب عقلی نیست که در آن مثل نباشد، کتاب فلسفه نیست بلکه نور است و همه را دعوت
کرده است لذا هم برای متفکر، برهان و دلیل دارد و هم برای مبتدی، مثل دارد. اگر در
یک موردی، در صدر آیه، برهان آمده است، در ذیل آن دعوت به تقوی شده است چون کتاب
علمی خشکی نیست بلکه کتاب هدایت است. ولی اگر در کتابهای فلسفی بنگرید، هیچ جا سخن
از مثل نیست زیرا متفکر مثل پذیر نیست ولی قرآن چون نور است و با فطرت تمام مردم
کار دارد و برای هدایت همگان آمده است و می خواهد سخنش را به همه برساند، از این
روی می بینیم که برای متفکر، برهان عقلی اقامه می کند و برای اوساط و مبتدیان مردم
مَثَل می زند.

در ادامه ی آیه می فرماید: «ان الذین تدعون من
دون الله لن یخلقوا ذبابا ولواجتمعواله، وان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه،
ضعف الطالب و المطلوب»[8]
آن خدایان دروغین و بتهائی را که می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی را خلق کنند،
گرچه همه با هم همکاری کنند و اگر مگس چیزی را از آنها برباید، نمی توانند آن را
بازبگیرند، طالب و مطلوب هر دو ناتوان اند. پس چرا اینها را می پرستید، اینها که
حتی توان آفریدن یک مگس کوچک را نیز ندارند. زیرا ربّ باید خالق باشد و خالق
سزاوار پرستش است ولاغیر.

در سوره ی حج این مَثَل را به عنوان ساده ترین
چیزی که به ذهن می آید، مطرح کرد، آنگاه در سوره ی شوری فرمود: «والذین یحاجون فی
الله من بعد ما استجیب له، حجتهم داحضة عند ربهم»[9]
اینها بعد از اینکه مطلب برایشان روشن شد، دیگر برهان ندارند. دلیل اینها
داحض و باطل است.

در سوره فاطر می فرماید که این سخن شما را نه
عقل می پذیرد و نه وحی سماوی تایید می کند: «قل ارایتم شرکاء کم الذین تدعون من
دون الله، ارونی ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرکُ فیِ السموات ام آتینا هم کتابا
فهمه علی بینت منه …».

این آلهه ی دروغینی که در برابر آنها خضوع می
کنید، ما را مستحضر کنید که اینها چه کاره اند؟ آیا چیزی را در زمین -بالاستقلال-
آفریده اند یا بالاشتراک، شریک خالق اند که در آسمانها دستی دارند یا ما دستوری
آسمانی به آنها داده ایم یا در کتب انبیاء پیشین که وحی معتبر است.

چنین دستوری آمده است؟

ملاحظه بفرمائید این آیه با آیه ی سوره ی
اعراف یا آیه ی سوره حج خیلی فرق دارد. در سوره اعراف، بحث با اوساط افراد است که
می فرماید: مگر اینها دست و پا دارند یا چشم و گوش دارند که آنها را می پرستید؟ در
سوره فاطر و سوره احقاف می فرماید: حرف یا باید برهان عقلی داشته باشد یا وحی
آسمانی. برای توده ی مردم و ضعاف آنها همین آیه سوره اعراف و یا سوره حج خوب است.
جریان مثل زدن به مگس خوب است که می- فهماند به اینکه کاری از اینها ساخته نیست.
اما آن آیه که در سوره احقاف یا در سوره فاطر آمده است، برای خواص مردم است، می
فرماید: شما باید برهان اقامه کنید، یا خالق مستقل باشید یا شریک خالق و یا باید
با وحی سماوی به شما گفته باشیم که اینها را بپرستید. اگر نه برهان عقلی بود و نه
برهان نقلی، جز بطلان چیز دیگری نیست. و در این دو سوره، قسمت مهم استدلال روی
برهان عقلی است؛ عقل است که حجت بالذات است و برای نقل قطعی هم حرمت قائل است. لذا
اکثر حجج و براهین قرآن کریم روی برهان عقلی است. و حتی اعتبار نقل هم به تصدیق
عقل است و این عقل است که به ما می گوید: سخن معصوم می تواند حد وسط قرار بگیرد.

ادامه دارد

 



[1]
سوره نحل- آیه
125.

/

دوازدهم فروردين غدير انقلاب اسلامي

«بمناسبت فرا رسيدن عيد بزرگ ملي و مذهبي 12
فروردين، روز جمهوري اسلامي»

دوازدهم فروردين غدير انقلاب اسلامي

«یا ایها الرسول بلّغ، ما اُنزل الیک مِن
ربَّک، فان لم تفعل فما بلّغت رسالته»

در این آیه شریفه، خداوند به پیامبرش می
فرماید که آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده بود، به مردم ابلاغ کن، و اگر این
کار را نکنی، رسالت را ابلاغ نکرده ای و وظیفه خود را بخوبی انجام نداده ای.

و اینچنین بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و
آله نتیجه رسالت خود را در تعیین خلیفه و جانشین خود، خلاصه کرده و در آن روز
خجسته و عید بزرگ اسلامی «غدیر»، و در واپسین ایام عمر مبارک خویش، مردم را جمع
کرد و با یک «جمله» رسالت خود را به پایان رسانید و به تمام مردم ابلاغ کرد. چرا
این یک جمله، اینقدر اهمیت و عظمت دارد؟

برای اینکه اگر حضرت رسول «ص» مبین احکام را
پس از خود تعیین نکرده بود و ولایت امیرالمومنین «ع» را ابلاغ ننموده بود، بی گمان
رسالتش ناتمام می ماند و مردم در سردرگمی و حیرت پس از رحلت، به سر می بردند و
مبین احکام الهی را از دیگران تشخیص نمی دادند، هرچند به صورت ظاهر با این امر
مخالفت شد ولی حق همیشه مخفی و پوشیده نمی ماند بویژه برای تقواپیشگان و متعهدان.
و بدینسان علی علیه- السلام -چه در دوران سکوت برای حفظ اسلام و چه در دوران خلافت
ظاهری- با امامت خویش، رسالت پیامبر «ص» را ادامه داد و ولایت را تحقق عینی بخشید.

اهمیت دوازدهم فروردین

و ما بحق معتقدیم که اگر دوازدهم فروردین و
روز تعیین سرنوشت بدست مردم و با اشاره- ی امام امت «قدس الله روحه» نبود، تمام
زحمات چندین ساله به هدر رفته و خون پاک شهیدان عزیز انقلاب اسلامی پایمال شده
بود، لذا این روز که روز ولایت و امامت -به طور رسمی- در ایران اسلامی بود و در آن
سرنوشت مردم تعیین می شد، به عنوان غدیر انقلاب اسلامی، از مزایا و ویژگیهای منحصر
بفرد شایان توجهی برخوردار است. و امام نیز برای این روز بیش از تمام ایام الله
انقلاب، اهمیت و ارزش قائل است، حتی بیش از روز 22 بهمن که روز پیروزی بزرگ نامیده
شده است، چرا که اگر این روز نبود، نتایج زحمات و شهادتها و رنجهای ایام پیروزی
خنثی شده و از بین می رفت.

و بدینسان امام فقیدمان، به این روز بزرگ،
بسیار چشم دوخته بود و شاید سخنرانیهای آن روزها، همه در رابطه با «آری» گفتن به
«جمهوری اسلامی» بود که می خواست مطلب را برای تمام مردم حتی افرادی که نسبت به
دین و مذهب، تعهد چندانی نداشتند، روشن سازد و به همه بفهماند که تنها نظام
خداخواه و دلخواه -که به نفع تمام اقشار مردم است- نظام مقدس «جمهوری اسلامی» است
«نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد».

محور سخنان امام در روزهای قبل از رفراندوم
جمهوری اسلامی، حول این مطلب بود که: رای دادن به جمهوری اسلامی، سعادت دنیا و
آخرت مردم را تامین خواهد کرد.

روز موعود فرا رسید. دوازدهم فروردین 1358، در
یک روز بهاری زیبا و معطر، که مصادف با «جمعه» این عید هفتگی اسلامی نیز بود، به
انتظار رای مردم، نشست. مردم در سراسر کشور با شوق و شعف و عشق و علاقه به
صندوقهای رای هجوم بردند و رای مثبت خود را به «جمهوری اسلامی» دادند و برای همیشه
رژیم طاغوتی شاهنشاهی را در زباله دان تاریخ دفن کردند.

روز جمهوری اسلامی، روز امامت و روز ولایت و
روز فتح و پیروزی شما است چرا که «پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و
پدران و رنجهای طاقت فرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پای درآوردید و با رای
قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل- الهی را اعلام نمودید، حکومتی که در آن جمیع
اقشار ملت با یک چشم دیده می شوند و نور عدل الهی بر همه و به همه به یک طور می
تابد و باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس به یکسان می بارد».

امام قدّس سرّه درباره ی این روز خجسته و
مبارک می فرمایند:

«صبحگاه 12 فروردین که روز نخستین حکومت الله
است، از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ما است. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و
زنده نگه دارند. روزی که کنگره های قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فروریخت و سلطه
شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خدا است به جای آن نشست.

هان! ای ملت عزیز که با خون جوانان خود، حق
خود را بدست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید و در تحت لوای
اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمائید. من با تمام قوا در
خدمت شما که خدمت به اسلام است، این چند روز آخر عمر را می گذرانم و از ملت انتظار
آن را دارم که با تمام قوا از اسلام و جمهوری اسلامی، پاسداری کنند».

ضرورت پاسداری از جمهوری اسلامی

هرچند برای ملت که عزت و شرف و سربلندی خود را
از امام می داند، سخت و ناگوار است که در غیاب حضرتش، این روز بزرگ را، جشن بگیرد
ولی چون روح بلند امام را ناظر و حاضر می داند و خود را برای همیشه وابسته به آن
بزرگوار می داند، لذا طبق دستور آن حضرت، این روز خجسته را به عنوان یکی از
بزرگترین اعیاد ملی و مذهبی، جشن می- گیرد و زنده نگه می دارد که زنده نگهداشتن 12
فروردین، زنده نگهداشتن آرمان امام امت است و بستن پیمان مجدد با آن مقام شامخ و
والاست.

امام در این فراز از پیام خود، همچنین به مردم
دستور اکید می دهد که از «جمهوری اسلامی» دفاع و پاسداری کنند و با تمام قوا در
خدمت اسلام و جمهوری اسلامی باشند. بی گمان پاسداری از «جمهوری اسلامی» پاسداری از
آرمان مقدس آن است و کوتاهی در این امر، شرعا مردود است و این امر میسر نمی شود
مگر با همبستگی و همآهنگی و وحدت و انسجام تمام آحاد ملت در اطاعت از مقام معظم
رهبری و مقام ولایت فقیه و در اطاعت از احکام و قوانین صادره از مجلس و دولت.

احترام به نظام، احترام به امام امت است و
تبعیت از آیة الله خامنه ای، تبعیت از مقام ولایت فقیه -که مقدس ترین آرمان امام
بود- می باشد و عمل کردن به قوانین، عمل کردن به دستورات امام عزیزمان قدس سرّه،
می باشد، پس بیائید همه با هم، با روح مقدس امام، عهد ببندیم که تا آخرین نفس و
آخرین قطره ی خون و آخرین منزل از «جمهوری اسلامی» و این نظام مبتنی بر قرآن و
سنت، پاسداری و حمایت کنیم و هر کس در هر مقام و منصبی که هست، در این امر، کوتاهی
نکند و روح امام را از خود نرنجاند.

بیائید اختلافها و تفرقه ها را در همان زباله
دانی که طاغوت را در آن دفن کردیم، دفن کنیم و بجای آن، همان محبت و برادری که در
آغازین روزهای پیروزی بر آسمان ایران اسلامی حکمفرما بود را بازگردانیم که امروز
-و در غیاب امام- نیاز به وحدت و انسجام، بسیار بیشتر از گذشته است و هر قلم و
قدمی که در این راه برداشته شود، عندالله ماجور خواهد بود انشاءالله.

ما فرا رسیدن این عید بزرگ ملی و مذهبی را به
مقام معظم رهبری و فرد فرد ملت شهید پرور ایران و به تمام افراد حزب الله در سراسر
جهان و تمام علاقمندان به انقلاب اسلامی، تبریک و تهنیت عرض می کنیم و توفیق همگان
را در تحقق بخشیدن به آرمانهای والای امام (ره) از خدای بزرگ مسئلت می کنیم.

 

/

سخنان رهبر انقلاب حضرت آیة الله خامنه ای در دیدارباجمع کثیری ازپاسداران وفرماندهان نیروهای انتظامی

سخنان رهبر
انقلاب حضرت آیة الله خامنه ای در دیدارباجمع کثیری ازپاسداران وفرماندهان نیروهای
انتظامی

بسم الله الرحمن الرحیم

در سالروز ولادت با سعادت سرور آزادگان جهان
پیشوای انسان ها حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (ع) و روز پاسدار صبح (امروز)
جمع کثیری از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کمیته های انقلاب اسلامی به
همراه جمعی از فرماندهان نیروهای انتظامی با حضور در حسینیه امام خمینی رضوان الله
تعالی علیه ضمن تجدید عهد و میثاق با رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا
حضرت آیت الله خامنه ای آمادگی خود را جهت دفاع از آرمان ها و دستاوردهای انقلاب
اسلامی تا سرحد ایثار خون و جان خویش اعلام داشتند.

در این دیدار حضرت آیت الله خامنه ای فرمانده
ی کل قواطی بیاناتی بر ضرورت برخورداری کلیه نیروهای مسلح از آمادگی کامل رزمی،
آموزشی، سازماندهی، انضباط، اخلاق و پشتیبانی تاکید کردند و فرمودند: تمامی
نیروهای مسلح اعم از نظامی و انتظامی و نیز نیروهای پرتوان بسیج باید آمادگی خود
را برای دفاع همه جانبه از دستاوردها و آرمان های انقلاب حفظ کنند و این دستوری
است که کلیه مسئولین نیروهای مسلح باید آن را به عنوان یک وظیفه ی مهم دنبال کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنانشان آینده را برای استکبار جهانی
بویژه آمریکای جهانخوار تاریک و ناامید کننده دانستند و فرمودند: فشار ظلم و بی
عدالتی قدرت های بزرگ بر دوش میلیاردها انسان در سراسر جهان سنگینی می کند و برای
رهائی از آن در پی یافتن الگوئی است که ملت مسلمان ما باید این الگو را به آنان
ارائه دهد و این خود بسیار کار بزرگ و سنگینی می- باشد. ملت ما باید همانند گذشته
با عزم پولادین و گام های استوار در راه مجد امت- اسلامی، اعتلای کلمه ی اسلام و
مسلمین و احیای ارزش های اسلام ناب محمدی و نیز در راه تجسم واقعی عدالت اجتماعی و
حمایت مظلومین و محرومین به پیش رود و ملت ما نشان داده است که این راه عملی و
پیمودنی است و علی رغم میل استکبار جهانی آن را تا به آخر با موفقیت ادامه خواهد
داد.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به رهنمودها و
دستورات پیامبر گونه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند: راه ما، راه اسلامی
است که امام ترسیم کرده و همواره درباره ی آن رهنمود داده اند در این دهسال در
مناسبتها و جریانات زندگی و برخورد با حوادث، امام بزرگوارمان اسلام را برای ما
روشن کرده است و برای هیچکس نقطه ی مبهمی باقی نگذاشته اند. و این راهی بسیار
مطمئن، امیدبخش و روشن می باشد. در این راه امید هست اما مجاهدت هم لازم دارد و
این مجاهدت جز با ارتباط با خدا و خالص کردن خود و دورشدن از رذائل اخلاقی مقدور
نیست.

حضرت آیت الله خامنه ای با تاکید بر لزوم حفظ
وحدت کلمه از آن بعنوان یک تکلیف و جهاد فی سبیل الله نام بردند و افزودند: با
اختلاف کلمه و تشتت پیمودن راه امام ممکن نیست. این وحدت کلمه باید حفظ شده و از
اختلاف کلمه بهر شکل باید پرهیز کرد. هیچکس، هیچ حرکتی را که موجب اختلاف می شود
نباید انجام دهد، و اگر کسی چنین کرد دیگری نباید آن را تشدید کند. این یک وظیفه
عمومی و تکلیفی همانند نماز و جهاد می باشد و حفظ وحدت امروز خود یک جهاد فی سبیل
الله است.

رهبر انقلاب اسلامی راهپیمائی شکوهمند 22 بهمن
را موجب تشدید بغض، عداوت و عصبانیت استکبار جهانی علیه نظام جمهوری اسلامی
دانستند و با اشاره به افزایش حجم تبلیغات مسموم دشمنان اسلام طی روزهای اخیر
فرمودند: از آنجا که انقلاب و نظام اسلامی ایران برای ملتها پرجاذبه می باشد،
استکبار بویژه آمریکا خود را به انجام تبلیغات زهرآگین و دروغ پراکنی علیه این
نظام الهی و اسلامی محتاج تر از هر زمان دیگری می- بیند و عصبانیت آنان از انقلاب
اسلامی بخاطر افزایش بیداری اسلام در سراسر جهان است.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین یاد امام عظیم
الشان و فقید جهان اسلام را گرامی داشتند و فرمودند:

دشمنان امیدوار بودند که با رحلت امام بزرگوار
و فقدان این شمع از جمع مشتاقان در سراسر جهان شعارهای اسلامی بی اثر و فراموش شود
ولی امروز خط امام، اهداف و شعارهای آن پیشوای بزرگ روز بروز در دنیا پرنورتر و
پرجلوه تر می شود و ملتها بیاد و سخنان امام به هیجان می آیند و روز بروز کار را
بر مستکبرین و حکومت های ارتجاعی تنگ تر می کنند. رهبر انقلاب اسلامی با بیان این
مطلب که طی یازده سال گذشته انقلاب اسلامی از هدایت و حمایت الهی برخوردار بوده
است فرمودند: به برکت رهبری امام و هدایت الهی فراز و نشیب های عجیبی را پشت سر
گذاشتیم و همانگونه که بارها امام بزرگوارمان فرمودند از آغاز نهضت دست هدایتگری
ما را به پیش می برد و راه را برایمان باز می کرد و این هدایت الهی بدون صفا،
مجاهدت و خلوص و نورانیت بدست   نمی آید.

حضرت آیت الله خامنه ای به تبیین اهداف و راه
انقلاب اسلامی پرداختند و فرمودند:

راه ما راه آن اسلامی است که دشمنان خدا از آن
می ترسند و مستضعفان و مظلومان جهان را خوشحال و امیدوار می کند. اسلام ناب ما آن
اسلامی است که ابوجهل ها و ابوسفیان ها باید از آن بترسند و اگر نترسیدند باید در
آن اسلام شک کرد.

آن اسلامی که طبقات مستضعف و محروم به آن امید
نبندند و دل ندهند اسلام نیست و باید در اسلامی که نتواند آرزوهای خفته و فروکشته
ی قشرهای محروم در سطح دنیا را احیاء کند شک کرد.

امروز همه ی بشریت متدین منتظر مصلح و همه ی
مسلمین منتظر مهدی موعود (عج) می باشند و عدل و داد، استقرار عدالت در جامعه و
ریشه کن کردن ظلم در سطح زمین از ویژگیهای آن حضرت است.

10/12/68 مطابق سوم شعبان المعظم

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستني هايي
از قرآن

بسم الله
الرحمن الرحیم

ضرورت وفای به عهد

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ…».[1]

«ای مومنان، به پیمانها و قراردادهای خود
باوفا باشید».

(سوره مائده- آیه اول)

در این آیه شریفه، مومنین ملزم شده اند به
اینکه اگر پیمان و قراردادی را بستند، چه با خدای خود و چه با مردم، حتما باید آن
پیمان را بجای آورده و نشکنند، که هیچ چیز در آئین مقدس اسلام، نکوهیده تر از
پیمان شکنی نیست. و این گناهان نیز یکی از مصادیق بارز پیمان شکنی انسان با خدای
خود است؛ خدائی که انواع نعمتها را به انسان ارزانی داشته و از او خواسته است که
در برابر آن همه نعمت ارزنده، تنها او را بپرستد و عبادت کند و در روز «الست»، از
او پیمان گرفته است، پس اگر انسان نافرمانی و تمرد کند و از دستورهای خدایش،
سرپیچی و عصیان نماید، او در حقیقت پیمان خود را با خدایش شکسته است و چه دشوار و
سخت است پیمان شکنی آن هم با خداوند.

حال که از نظر عقلی و نقلی، ثابت شده است،
قراردادها و پیمان ها را نباید بشکنیم و حتما متعهد به انجام پیمان ها تا آخر
باشیم، پس بی گمان وجوب وفای به عهدهای پروردگار و بجای آوردن آن عهد و پیمان ها،
امری بدیهی و بی چون و چرا خواهد بود.

اکنون ببینیم چند پیمان وجود دارد که ما ملزم
به ادای آن ها هستیم؟

راغب می گوید:

عقد با توجه به وضع طرفین، سه قسم است:

1- عقد میان خدا و بنده اش.

2- عقد میان انسان و سایر انسانها.

3- عقد میان انسان و خودش. (که البته در این
صورت انسان، خودش را دو طرف قرارداد به حساب می آورد.)[2]

و تمام این عقد و پیمان ها، هنگامی که بسته
شد، مستلزم این است که انسان به آن وفادار بوده و هرگز آن را نشکند. و این اطلاقی
که در آیه آمده است، شامل کلیه پیمان ها و قراردادها می شود هرچند با غیر مسلمین
نیز بسته شود. پرواضح است که پیمان ها چون دوطرفه است، در قراردادهای عملی، التزام
هر دو طرف به قرارداد، ضروری است و اگر یکی، پیمان را نقض کرد، وجوب وفای به آن،
بر دیگری نخواهد بود.

در هر صورت، آنچه از این آیه و از تاکیدها و
سفارشات معصومین علیهم السلام، استفاده می شود، این است که وفای به عقد و عهد، نه
تنها از حقوق مومنین است که از حقوق انسان بر انسان می باشد و قطعا انسان مومن،
بیش از دیگران باید، از حقوق انسانها دفاع نماید و به آن پایبند باشد، گواینکه در
این آیه نیز تصریح بدان شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«ثلاث لم یجعل الله عزوجل لاحدفیهن رخصة: اداء
الامانه الی البرّ و الفاجر، والوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر، و برّالوالدین برین
کانا او فاجرین»[3]

سه چیز است که خداوند در آنها، اجازه ی مخالفت
به هیچ کس را نداده است: پرداختن امانت به هر انسان خوب و بدی و همچنین وفای به
عهد نسبت به نیکوکاران و بدکاران و احسان به پدر و مادر خواه خوب باشند و خواه بد.

و حتی در فرمان حضرت امیر علیه السلام به مالک
اشتر آمده است که :

هیچ یک از واجبات الهی مانند وفای به عهد در
میان تمام مردم با اختلاف نظرها و عقیده- هاشان، مورد اتفاق و وحدت نبوده است، حتی
مشرکین دوران جاهلیت نیز از این امر مستثنی نبوده و به آن احترام می گذاردند زیرا
عواقب بد پیمان شکنی را دریافته بودند.[4]

بنابراین ما که خود را ملزم به احکام الهی
دانسته و متعهد به انقلابی الهی و اسلامی هستیم و خود را پیرو معصومین سلام الله
علیهم می دانیم، لازم است که برای تمام ملتهای جهان، الگو و نمونه ای از وفاداران
به عهدها و پیمان های خود باشیم، نه اینکه خدای نخواسته ضرب المثلی باشیم در پیمان
شکنی و اهمیت ندادن به قراردادها و عهدهای خویش. و آنچه بیش از همه اهمیت دارد،
پیمان های الهی را بجای آوردن و تا آخر از آن سرپیچی نکردن است که امید است ملت
عزیز و انقلابی ایران، بیش از پیش خود را مقید و ملزم به آن نمایند که خیر دنیا و
آخرت در آن است.

 



[1]
به هر گونه عهد و
پیمانی «عقد» گفته می شود. راغب در مفردات گوید: «عقد در اصل بمعنای جمع کردن گوشه
های یک شیء محکم است. و لذا گره زدن دو سر یک طناب یا دو طناب با هم را «عقد» می-
گویند. و همین معنای حسی به مفهوم معنوی انتقال یافته است که شامل تمام قراردادها
و پیمانها می- شود مانند عقد بیع و عقد قرارداد و غیره.»

ولی طبق برخی از تفاسیر، «عقد» مفهومی
محدودتر از عهد دارد زیرا عقد به پیمانی گفته می شود که استحکامی کافی دارد هرچند
در برخی از روایات «عهد» و «عقد» به یک معنی آمده است.

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان

شرق و غرب

* … همیشه توجه داشته باشند که شما در مقابل
همه قدرتها ایستادید، تمام قدرتهائی که شرق و غرب، در شرق و غرب زندگی می کنند …
شرقی یا غربی هستند، … تمام اینها با ملت ما مخالفند و شما در مقابل همه آنها ایستادید
و مشت خودتان را گره کردید و از اول گفتید: «نه شرقی نه غربی»، نه به طرف شرق ما
می رویم و نه به طرف غرب، ما استقلال داریم، آزادی آنطوری که در اسلام است داریم و
جمهوری اسلامی را می- خواهیم.

(27/5/60)

* ما با هیچ کدام از ابرقدرتها و قدرتها سر
سازش نداریم، نه تحت سلطه ی آمریکا می- رویم و نه زیر بار شوروی. ما مسلمانیم و می
خواهیم زندگی کنیم. ما می خواهیم زندگی فقیرانه داشته باشیم ولی آزاد و مستقل
باشیم.

(6/8/60)

* اگر نزدیک به یک میلیارد جمعیت مسلمانان
جهان متحد شوند، شرق و غرب کاری نمی- تواند بکنند.

(8/10/60)

* اسلام از شما اتحاد می خواهد، اعتصام به حبل
الله می خواهد. چرا با هم اعتصام به حبل الله نمی کنید و هر کس که به یک شاخه، یا
شرق یا غرب متوجه شده است؟ بیائید و دست از این کارها بردارید و همه با هم متحد
شوید و همه با هم برادر شوید … و دست رد به سینه مخالفان اسلام بزنید و مطمئن
باشید که اگر با هم متحد بشوید پیروز هستید و هیچ قوه شرقی و غربی نمی تواند به
شما حکومت کند.

(7/10/60)

* ما طالب حق خود هستیم و بحقیم و دست خدا با
ماست و بالاتر از دست ابرقدرتهای شرق و غرب است «یدالله فوق ایدیهم» … به شرق و
غرب گرایش نداشته باشید، فریب غارتگران بین المللی را نخورید آنان که شما را در
جریان این قبیل شعارها قرار می دهند از وابستگان رژیم هستند، از آنان احتراز کنید.

(4/8/57)

* اگر از این راه مستقیم رفتیم که نه شرقی است
و نه غربی، نه یمین، نه شمال، که مستقیم حرکت کنیم از اینجا بی نهایت سعادتمندیم و
ملتی را سعادتمند کرده ایم و اگر چنانچه خدای نخواسته انحراف به چپ و انحراف به
راست، انحراف به یمین و یا انحراف به یسار باشد منحرف هستیم …

* تا این غربزدگی و شرق زدگی در ملت ما است
هیچ امیدی به اصلاحات نیست ما باید تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این
وابستگی فکری بیرون بیاوریم.

(24/6/58)

* وظیفه ماست که در مقابل ابرقدرتها بایستیم و
قدرت ایستادن هم داریم، به شرط اینکه روشنفکران دست از غرب و شرق و غربزدگی و شرق
زدگی بردارند و صراط مستقیم اسلام و ملت را دنبال کنند. ما با کمونیسم بین الملل
به همان اندازه در ستیزیم که با جهانخواران غرب به سرکردگی امریکا و با صهیونیسم و
اسرائیل شدیدا مبارزه می کنیم.

(1/1/59)

* سیاست نه شرقی نه غربی را در تمام زمینه های
داخلی و روابط خارجی حفظ کنید و کسی را که خدای نخواسته به شرق و یا به غرب گرایش
دارد هدایت کنید و اگر نپذیرفت او را منزوی نمایید و اگر در وزارتخانه ها و
نهادهای دیگر کشور چنین گرایشی باشد که مخالف مسیر اسلام و ملت است اول هدایت و در
صورت تخلف استیضاح نمایید که وجود چنین عناصر توطئه گر در راس امور یا در قطبهای
حساس موجب تباهی کشور خواهد شد.

(7/3/59)

* در ذهنتان همیشه این باشد که این شرق و غرب
دشمن ما هستند و هر چیزی که او به ما بدهد دشمنی است که برای هلاکت ما به ما می
دهد و ما باید کاری بکنیم که دستمان را پیش دشمنان دراز نکنیم.

(15/9/59)

* این ملت کوچک در مقابل همه این قدرتها، چه
قدرتهای شرقی و چه قدرتهای غربی ایستاد و از مرگ نترسید و متحول شد به یک انسانهای
الهی که عاشق دیدار خدای تبارک و تعالی و عاشق شهادت هستند.

(13/10/61)

* اکنون شما کمرتان را محکم ببندید و آن
افکاری که همه ی کارها را شرق یا غرب باید انجام بدهد از ذهنتان بیرون کنید و
تصمیم بگیرید که همه را خودتان انجام دهید.

(16/11/61)

* … باید جدیت بکنند که روی خودشان را از
غرب و شرق برگردانند و به صراط مستقیم، بسوی کعبه آمال، بسوی خدای تبارک و تعالی
توجه بکنند و جوانان را بسازند برای آینده- ی کشور.

(27/10/61)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(شرق و غرب)

دانستنیهائی از قرآن(ضرورت وفای به عهد)

سخنان رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای
در دیداربا جمع کثیری از پاسداران و فرماندهان

دوازدهم فروردین، غدیر انقلاب اسلامی

روش جدال درقرآن                                         آیت الله جوادی آملی

سخنان معصومین(آداب ماه مبارک رمضان)

اصول اقتصادی اسلام(حساب روز قیامت)                 آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

فراهم شدن مقدمات هجرت به مدینه                          حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

مدیریت، آسانی و تکامل                                       حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

اصول انقلاب اسلامی                                          حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

قانون و جایگاه 
رفیع آن در نظام اسلامی

امام خمینی قدس سره و ضیافة الله

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

نفت و ساختارها در جهان اسلام                                محمدرضا حافظ
نیا

بازتابهای خطر اسلام زدائی

گفته ها و نوشته ها

فاجعه کشتار مسسلمانان آذربایجان شوروی

نگاهی به رویدادها

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم
رهبری حضرت آیة الله خامنه ای:

* انقلاب
اسلامی ما این تصورات باطل را در هم فرو ریخت و ما شاهد بودیم که زنان ما در جریان
انقلاب اسلامی سربازان خط مقدم انقلاب بودند و حضور آنان موجب شد ستون فقرات دشمن
را بشکند.

* آنهائی که
در طول تاریخ چه در جاهلیت قدیم و چه در جاهلیت قرن بیستم سعی     کرده اند که زن را تحقیر کنند، کوچک کنند،
او را دلبسته ی همین زخارف و زینتهای ظاهری معرفی کنند، زن را پایبند مد و لباس و
آرایش و طلا و زیورآلات کنند، زن را وسیله ای و دست مایه ای برای خوشگذرانی های
زندگی وانمود کنند و عملا در این راه قدم بردارند منطق آنها، منطقی است که مثل
برف، مثل یخ در مقابل گرمای خورشید مقام معنوی فاطمه ی زهرا سلام الله علیها ذوب
می شود و از بین می رود.

* زنهای کشور
ما باید مواظب باشند که این راه مبارک انقلاب را گم نکنند. امروز        سرگرم شدن به زر و زیور برای زن انقلابی
مسلمان ایرانی عیب است.

27/10/68

* زندگی
امیرالمومنین علی علیه السلام به معنای زهد او در عین حکومت است و کسانی که در مدح
او شعر می سرایند باید در اشعار خود به تبیین مقام معنوی، عبادت، مظلومیت، حکومت،
عدل، ضعیف نوازی، دشمن ستیزی و جهاد او بپردازند.

30/10/68

* انقلاب
اسلامی پایه های تفکر منتظم مادی که بی خدائی و مادی گری را به صورت یک مکتب، فکر
و نظم اجتماعی درآورده بود در هم شکست و آن را همانند ساختمانی از یخ در برابر
تاثیرات خود ذوب کرد.

* امروز به
فراخور نیاز و سئوالاتی که از لحاظ فکری و معنوی در دنیا وجود دارد ما باید از
چهارچوب مستحکم و استخوان بندی قوی حوزه علمیه و از امکانات فراوان فکری و معنوی
موجود در حوزه ها، چشمه های جوشانی از معارف و احکام اسلامی را برای پاسخگوئی به
این پرسشها بوجود آوریم.

* امام خمینی
رضوان الله تعالی علیه به عنوان مردی حکیم، دقیق و برخوردار از ذهنیتی بالا که
قادر به پیش بینی بسیاری از وقایع بودند اعتقاد داشتند که از آغاز نهضت دست
هدایتگر خداوند انقلاب و اسلام را به پیش می برده است.

2/11/68

* امروز
تجربه عظیم تاریخ در پیش روی ماست و شما می بینید که اسلام، با وجود فشارهای ظاهری
و تبلیغاتی از سوی قدرتهای استکباری چه تحول عظیمی را در جهان بوجود آورده و ظهور
و حضور دعوت اسلامی چگونه روز به روز گسترده تر می شود.

* اسلام سازش
ناپذیر، خالص، انقلابی و با جهت گیریهای ضد استکباری در لبنان هیچگاه از بین
نخواهد رفت و هر کسی هم که با آن مقابله کند در نهایت مجبور به عقب نشینی از مواضع
خود خواهد شد.

4/11/68

* دشمنان ما
با یاد انقلاب و خاطره ی دوران پیروزی نیز خصومت دارند. آنها همواره سعی کرده اند
به انقلاب خدشه وارد کنند و سیمای منور امام را مخدوش سازند.

5/11/68

* تحولات
عظیم جهانی و تغییر جغرافیائی سیاسی عالم که در حال تحقق است از پیروزی انقلاب
اسلامی در ایران ناشی می شود.

* برماست که
در حرکات، اعمال و گفتار خود خدا را همیشه در نظر بگیریم و برای او با دشمنان
دشمنی و با دوستان او دوستی کنیم.

* ما باید
صلاح و تقوا و دل نبستن به دنیا را سرلوحه اعمال و رفتار خود قرار داده و تنها در
چنین وضعیتی است که حکومت صالحان تحقق می یابد و سرنوشتی را که خداوند برای صالحان
معین فرموده از آن خود خواهیم کرد.

* برنامه
ریزی و تبعیت از برنامه باید به عنوان یک ارزش و اصل در نظام تلقی شود.

10/11/68

* قدرت ظاهری
دشمن به هیچوجه ما را فریب نخواهد داد و مبارزه با او ما را خسته نخواهد کرد و آن
کسانی که بالاخره خسته و درمانده خواهند شد استکبار جهانی و دشمنان اسلام خواهند
بود.

14/11/68

* روزی بود
که شعار نه شرقی و نه غربی تنها شعار انقلاب اسلامی ایران و خط درست اسلام بود،
ولی امروز این شعار در سراسر جهان در حال تحقق یافتن است و نه شرقی آن کاملا تحقق
یافته و دیگر شرقی وجود ندارد و عاقبت غرب هم عین شرق خواهد شد.

14/11/68

 

/

به بهانه ی نوروز

به بهانه ی
نوروز

گرچه درباره
ی نوروز دیدگاههای مختلفی در روایات اسلامی ملاحظه می شود بعضا آنرا تقلید از سنت
و فرهنگ ایران قبل از اسلام دانسته که در اسلام جایگاهی ندارد و بعضا بر نوروز به
عنوان سرآغاز تحولی در سیر لیالی و ایام نگریسته و ادعیه و آدابی برای آن ذکر کرده
اند، اما سخن این نیست که آیا نوروز را عید بدانیم یا نه؟ چرا که هر روزی از
روزهای خدا و هر تحولی از تحولات آفرینش نشانگر حکمت و قدرت الهی است و از این
نقطه نظر شایان توجه و عنایت و درس آموزی است که همزمان با تحویل و تحول روزها و
ماهها و سالها، مردم نیز متحول شوند و بهسازی و بهروزی را با سال نو و روز نو
همدوش و هماهنگ سازند، همانگونه که در دعای تحویل است:

«یا مقلب
القلوب والابصار، یا مدبر اللیل والنهار، یا محول الحول والاحوال، حول حالنا الی
احسن الحال».

– ای
آفریدگاری که قلب ها و چشم ها را زیر و زبر می کنی! ای تدبیرکننده ی روز و شب و ای
تحویل کننده ی سالها و حالها، حال مرا به بهترین حالت دگرگون ساز.

پیام این دعا
این است که تحویل سال باید انسانها را نیز با بهترشدن متحول گرداند. همانگونه که
از امیرمومنان علی (ع) روایت شده است:

«کل یوم
لایعصی الله فیه فهو عید».

– هر روز که
در آن خدا معصیت نشود روز عید است.

بنابراین در
نوروز عید گرفتن، خانه و لباس را نظیف کردن، به دیدن دوستان رفتن، صله رحم و احسان
نمودن نه تنها مذموم نیست بلکه مورد تمجید است. در جمهوری اسلامی نیز بر این مراسم
به عنوان یک سنت ملی که رنگ معنوی نیز گرفته صحه گذاشته شده و همه ساله مراسم عید
به شیوه اسلامی در میان مسلمانان میهن ما برگزار می گردد.

بنابراین،
توصیه ما به برادران و خواهران مسلمان ایرانی این است که نوروز را با معنویت و
اخلاق و احسان و صله ی رحم و بهسازی روش و منش توام ساخته و اسراف و گناه را در
محیط زندگی خود مجال ندهند. انشاءالله که چنین باد و سال نو بر همه مبارک باشد.

چند تذکر:

1- هستند
افراد و خانواده هائی که به بهانه ی نوروز به سبک سری، به اسرافکاری، معصیت،
خودنمائی و حرکات نامتناسب با شئون اخلاقی و عفاف اسلامی، می پردازند و شومی معصیت
و گناه را به محیط زندگی می کشانند که اینان را باید نصیحت کرد و از حرکات زننده
اسراف و تبذیر و جلسات آلوده به گناه برحذر داشت، چرا که این خود نحوست ایام را به
محیط خانه ها و جامعه می کشاند.

2- براساس
سنتهای جاهلی بازمانده از روزگاران آتش پرستی، چهارشنبه قبل از نوروز را گروهی به
عنوان چهارشنبه سوری! مراسم و حرکاتی دارند که اینکار از نظر اسلام منفور و مردود
است. راستی چقدر زشت است یک عده جمع شوند و آتش روشن کنند و از روی آتش بپرند و
کلمات بچه گانه بگویند و همه ساله عده ای از کودکان معصوم را دچار        آتش سوزی نمایند!

3- دیگر از
سنتهای جاهلی دوران آتش پرستی، سیزده بدر و مراسم آنروز است که به اعتقاد خرافه ای
که بر مغزهای عده ای هنوز برجای مانده، افراد از خانه ها خارج و سر به صحرا می
گذارند تا به اصطلاح نحوست سیزده را از خود دور کنند! حال معلوم نیست سیزده
فروردین با سیزده اردیبهشت چه فرقی دارد که یکی نحس است و دیگری نحس نیست؟!
متاسفانه این روز همه ساله عرصه گاه معصیت و فساد اخلاق و رفتارهای ناهنجار گروهی
بوده که منشا نحوست و ره آوردهای نامطلوبی گردیده است…

امید است با
آموزشهای درست و تبلیغات صحیح بویژه از صدا و سیما و رسانه های دیگر آثار این
اندیشه های خرافی از مغزها زدوده شود و آنانکه اسیر این خرافات اند از این اسارت
رها شوند و شعائر معنوی و اسلامی را جایگزین آثار بجای مانده از فرهنگ        آتش پرستی نمایند. و مباد که امسال نیز
همچون گذشته شاهد شور و هیجان گزارشگران صدای جمهوری اسلامی از این مراسم خرافی و
توام با لاابالی گری و منکرات باشیم.

و اما امسال
که اوائل سال جدید ماه مبارک رمضان با ره آوردهای معنوی و برکات آسمانی آغاز می
گردد، قطعا فضای کشور ما شاهد تحولی دیگر خواهد بود. تحولی که ماه خدا به همراه
دارد و خیل مومنان که به ضیافت الله فرا خوانده شده اند در کار خودسازی و کسب
فضائل و صفای نفس این ماه بزرگ و میعادگاه عاشقان را گرامی خواهند داشت.

دعای ما این
است که خداوند برکات خود را شامل گرداند و عموم مسلمین در سراسر جهان را سعادت و
عظمت عنایت فرماید.

 

/

نگاهی به رویدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

·       
هزاران زن مسلمان
ساکن رام الله به نشانه ی اعتراض به رژیم اشغالگر قدس به راهپیمائی پرداختند.

·       
15 تن از افسران ارتش ترکیه به اتهام
فعالیتهای مذهبی اخراج شدند.

19/10/68

·       
بدنبال تحولات سیاسی
اخیر در بلغارستان، مسلمانان بلغاری می توانند مراسم شعائر مذهبی خود را آزادانه
برگزار کنند.

21/10/68

·       
دانشگاه آنکارا حجاب
اسلامی را عملا ممنوع کرد.

22/10/68

·       
مسلمانان ترکیه با
توزیع اعلامیه در مراسم نماز جمعه استانبول خواستار آزادی رعایت حجاب اسلامی در
این کشور شدند.

·       
یکی از مدارس انگلیس
با حضور دانش آموزان محجبه ابراز مخالفت کرد.

·       
1500 نفر از مخالفان رژیم بغداد طی ماههای
مرداد و شهریور اعدام شدند.

25/10/68

·       
اعتصاب عمومی
فلسطینیان سراسر سرزمینهای اشغالی را فرا گرفت.

28/10/68

·       
200 فلسطینی توسط
نظامیان رژیم اسرائیل، در سرزمینهای اشغالی بازداشت شدند.

·       
سه دانش آموز محجبه
از دبیرستان «لویی پاستور» شهر «نویوان» فرانسه اخراج شدند.

·       
هزاران نفر از
مسلمانان آذربایجان شوروی با عبور از مرز، در مراسم نماز جمعه منطقه مغان شرکت
کردند.

·       
مدیر یکی از مدارس
کلیسای انگلیس، منع حجاب اسلامی دو دانش آموز دختر مسلمان را مسخره خواند و آنرا
محکوم کرد.

30/10/68

·       
یکصد هزار نفر از
مسلمانان باکو با تظاهرات و عزاداری، حکومت نظامی را نادیده گرفتند.

·       
هزاران تن از
مسلمانان کشمیر با انجام تظاهرات، حکومت نظامی را شکستند.

·       
دولت اردن مجبور به
ممنوع کردن صرف مشروبات الکلی در مراسم رسمی این کشور شد.

·       
سازمان کنفرانس
اسلامی «یوسف صدیق» تونسی الاصل را به خاطر عرضه ی قرآن به صورت کاریکاتورهای
داستانی، مرتد خواند.

2/11/68

·       
جوانان فلسطینی نقاب
پوش در شهر نابلس یک اتوبوس اسرائیلی را به آتش کشیدند که منجر به انهدام کامل آن
شد.

·       
در یک قدم بی سابقه
در آذربایجان شوروی، مجریان زن تلویزیون نخجوان، در حالیکه روسری مشکی بر سرداشتند
در تلویزیون ظاهر شدند.

4/11/68

·       
صدها پلیس جامو و
کشمیر در اعتراض به سرکوب مسلمانان دست به اعتصاب و راهپیمائی زدند.

·       
8 مسلمان عضو جنبش «العدل والاحسان» در
دادگاهی در شمال رباط مراکش به اتهام «ایجاد آشوب و بر هم زدن نظم عمومی» محاکمه
شدند.

5/11/68

·       
صدها تن از مسلمانان
تونسی در چند شهر تونس دست به تظاهرات زدند و فرمانداری و تعدادی از ساختمانهای
دولتی شهر «سیدی بوزید» را به محاصره درآوردند.

·       
پلیس رژیم مصر، یک
انقلابی مسلمان را در منزلش به شهادت رساند.

·       
نیروهای امنیتی هند
جستجوی خانه به خانه خود را برای دستگیری مسلمانان جامو و کشمیر آغاز کردند.

8/11/68

·       
در خونین ترین درگیری
مسلمانان فلسطینی در سرزمینهای اشغالی، 150 مسلمان فلسطینی طی دو روز گذشته توسط
دژخیمان اسرائیلی مجروح شدند.

·       
در اعتراض به قتل یک
سیاستمدار مسلمان، هزاران سریلانکائی دست به تظاهرات زدند.

·       
هزاران پاکستانی علیه
اقدامات سرکوبگرانه دولت هند در قبال مسلمانان جامو و کشمیر دست به تظاهرات زدند.

·       
«راشد خلیفه» یکی از رهبران مسلمانان در
آمریکا به قتل رسید.

14/11/68

·       
ایران یک قرارداد 30
میلیون دلاری برای تکمیل مجتمع پتروشیمی بندر امام خمینی با کنسرسیومی متشکل از
شرکتهای آلمانی و هلندی منعقد کرد.

19/10/68

·       
رئیس جمهور: مساله
استقراض در برنامه پنجساله دولت در میان نیست، بلکه گرفتن وام در قبال پرداخت
قسمتی از درآمد در میان است.

·       
راهپیمایان «طلایه
داران عفاف» خواستار مقابله با فرهنگ مبتذل غرب و پدیده ی بدحجابی شدند.

·       
هیئت پارلمانی ایران
وارد «باکو» شوروی شد.

23/10/68

·       
50 اسیر معلول و
بیمار عراقی بطور یک جانبه آزاد شدند.

28/10/68

·       
20 اسیر جانباز
ایرانی در میان استقبال پرشور مردم به میهن باز گشتند.

·       
بودجه 400 میلیارد
ریالی پالایشگاههای اراک، بندرعباس، اصفهان و کنگان تصویب شد.

30/10/68

·       
ایران خواستار توقف
برخوردهای خشونت آمیز دولت شوروی با مردم آذربایجان شد.

·       
بدنبال چند هفته
آزادی رفت و آمد مرزنشینان، مرزهای ایران و آذربایجان شوروی بسته شد.

1/11/68

·       
ایران و چین
موافقتنامه دهساله در زمینه ی همکاریهای علمی و انتقال تکنولوژی صنایع نظامی امضا
کردند.

·       
تولید گندم، برنج و
جو از مرز 5/9 میلیون تن فراتر رفت.

·       
160 تن از نمایندگان مجلس، طی یک نامه، رهبری
شوروی را از برخورد        خشونت آمیز با
مسلمانان آن کشور برحذر داشتند.

·       
استفاده صحیح از نام
«خلیج فارس» در سازمان ملل مورد تاکید قرار گرفت.

4/11/68

·       
هشتمین کنفرانس بین
المللی بررسی اندیشه اسلامی با حضور 400 اندیشمند و متفکر داخلی و خارجی در تهران
گشایش یافت.

4/11/68

·       
مجلس یک فوریت طرح
نحوه جلوگیری از تحریف فرمایشات و نوشته های           امام خمینی قدّس سرّه را تصویب کرد.

8/11/68

·       
قرارداد احداث
پالایشگاه بندرعباس با ظرفیت روزانه 232 هزار بشکه بین ایران و 2 شرکت ژاپنی و
ایتالیائی امضا شد.

11/11/68

·       
مراسم بزرگداشت آغاز
دهه فجر انقلاب اسلامی و سالروز ورود امام خمینی     قدس سره به میهن اسلامی با حضور هزاران تن
از مردم شهید پرور کشورمان و میهمانان خارجی دهه فجر در جوار مرقد مطهر امام خمینی
برگزار شد.

·       
برنامه پنجساله توسعه
ی اقتصادی کشور از تصویب نهائی مجلس و شورای نگهبان گذشت.

14/11/68

اخبار خارجی

·       
رژیم اردن: نمی
گذاریم به اسرائیل حمله شود.

·       
وزیر جنگ آمریکا:
پیروزی انقلاب ایران طرح های آمریکا را نقش بر آب کرد.

·       
اقامتگاه سفیر پرو در
پاناما از سوی سربازان آمریکائی محاصره شد.

·       
بیش از یکصد هزار تن
از مردم آلمان شرقی علیه تسلط حزب کمونیست بر حیات سیاسی این کشور و تشکیل پلیس
مخفی دست به تظاهرات زدند و شعار (آلمان یک وطن واحد) سردادند.

19/10/68

·       
وزیر علوم رژیم
صهیونیستی: ساف یک شریک قابل اطمینان برای اسرائیل است.

·       
تظاهرات گسترده ی
طرفداران بازگشائی مجلس کویت با مداخله ی پلیس امنیتی سرکوب شد.

20/10/68

·       
مطبوعات انگلیس گزارش
27 صفحه ای عفو بین المللی در زمینه نقض حقوق بشر در عربستان را سانسور کردند.

·       
«زکی بدر» وزیر کشور مصر از کار برکنار شد.

23/10/68

·       
دولت هند در 12 شهر
ایالت جامو و کشمیر حکومت نظامی برقرار کرد.

·       
دختر 36 ساله رونالد
ریگان که حرفه نویسندگی دارد، پدر خود را یک جاهل تمام عیار خواند.

·       
شامیر: کرانه باختری
و نوار غزه را برای یهودیان مهاجر شوروی حفظ می کنیم.

25/10/68

·       
هیات رئیسه شورایعالی
اتحاد جماهیر شوروی در «قره باغ» و سایر نواحی      آشوب زده جمهوری آذربایجان، حالت اضطراری
اعلام کرد.

·       
تحریم کتاب آیات
شیطانی 6 میلیون دلار به مؤسّسه پنگوئن ضرر رساند.

·       
نقش رهبری حزب
کمونیست از قانون اساسی بلغارستان حذف شد.

·       
در اثر انفجار یک بمب
در خودرو یک دیپلمات عربستان در آنکارا خساراتی به ساختمانهای اطراف وارد آمد.

·       
شوروی در چارچوب
تغییرات جاری سیاستهای این کشور، صدها تن از مستشاران نظامی خود در سوریه را فرا
خواند.

26/10/68

·       
دولت شوروی برای
پایان دادن به درگیری خشونت بار بین آذری ها و ارامنه 11 هزار سرباز به آذربایجان
اعزام کرد.

·       
هزاران کویتی خواستار
استقرار نظام پارلمانی در کشورشان شدند.

·       
دانشجویان تونس برای
بیرون راندن پلیس از دانشگاهها دست به اعتصاب زدند.

·       
مقر تفنگداران دریائی
آمریکا در «لیما» هدف حملات چریکهای ضد دولتی پرو قرار گرفت.

27/10/68

·       
آمریکا قطعنامه شورای
امنیت درباره اقدامات غیر قانونی نظامیان آمریکائی در پاناما را وتو کرد.

·       
عرفات: اگر مذاکرات
صلح با اسرائیل به نتیجه نرسد استعفا می دهم.

·       
مردم «باکو» شوروی از
ورود تانکها به داخل شهر جلوگیری کردند.

28/10/68

·       
ارتش شوروی شهر باکو
را از زمین و دریا و هوا مورد حمله قرار داده و با شلیک آتش به سوی مردم صدها نفر
را کشته و مجروح کرد.

·       
تلویزیون نخجوان
جدائی و استقلال این شهر از حکومت مرکزی شوروی را اعلام کرد.

·       
شهردار واشنگتن در
ارتباط با مواد مخدر دستگیر شد.

30/10/68

·       
هزاران تن از مردم
جمهوری مغولستان شوروی با نادیده گرفتن ممنوعیت برپائی تظاهرات از سوی دولت، دست
به تظاهرات زدند.

·       
حزب بعث سودان به
خاطر اتخاذ مواضع خصمانه در قبال دولت سودان منحل اعلام شد.

2/11/68

·       
بیش از یکصد هزار نفر
مردم آلمان شرقی علیه حزب کمونیست تظاهرات کردند.

·       
مرزهای یمن شمالی و
جنوبی بر روی اتباع دو کشور باز شد.

·       
حاکمیت مطلق حزب
کمونیست یوگسلاوی لغو شد.

·       
آمریکا بار دیگر از
توسل به زور در آذربایجان شوروی حمایت کرد.

4/11/68

·       
در تهاجم وحشیانه
زمینی و هوائی رژیم صدام به دهکده های جنوب عراق که دو هفته ادامه داشته، حدود ده
هزار نفر کشته و زخمی شده اند.

·       
مجلس مجارستان آزادی
مذهب را تصویب کرد.

7/11/68

·       
رژیم صدام 30 تن از
اهالی کرکوک را اعدام کرد.

·       
حزب کمونیست لهستان
منحل شد.

·       
پاپ خواستار گفتگو
بین مسیحیت و اسلام شد.

9/11/68

·       
صدام خواستار برقراری
صلح میان عراق و رژیم صهیونیستی شد.

·       
سازمان عفو بین الملل
کشتارهای وسیع در جنوب عراق را تایید کرد.

11/11/68

·       
در نبرد سنگین
نیروهای «میشل عون» با «سمیر جع جع» 120 تن کشته شد.

·       
عوامل رژیم عراق یکصد
و بیست و شش تن از کردهای آواره عراقی ساکن اردوگاه «دیاربکر» در جنوب شرقی ترکیه
را بر اثر خوردن نان مسموم کردند.

·       
سه دیپلمات سعودی در
بانکوک بضرب گلوله بقتل رسیدند.

·       
دولت کوبا، حمله ی
نیروهای آمریکا به یک کشتی تجاری این کشور را شدیدا محکوم کرد.

4/11/68

اختراع و
اکتشاف

·       
2 دانشجوی شیرازی،
داروهای جدید ضدویروسی و ترکیبات مشابه پنی سیلین کشف کردند.

21/8/68

·       
ذخایر عظیمی از معادن
«آلومینا» در اهر وکلیبر کشف شد.

29/8/68

·       
دستگاه کنترل نواخت
تیر در ایران ساخته شد.

12/9/68

·       
دستگاه «میکروتم» که
مکمل بخش پاتولوژی می باشد توسط یک مهندس ایرانی در شیراز ساخته شد.

10/10/68

ضد انقلاب

·       
حدود دو تن تریاک طی
عملیات مشترک نیروهای مبارزه با مواد مخدر، از قاچاقچیان استان باختران بدست آمد.

28/10/68

·       
در اولین روز اجرای
مانور «ظفر» مقدار 130 کیلو مواد مخدر کشف شد.

2/11/68

·       
ده تن داروی غیر قابل
مصرف از منزل یک دلال دارو توسط پاسداران کمیته انقلاب اسلامی کشف شد.

·       
4 هواپیما ربا که قصد داشتند هواپیمای
مسافربری شیراز-بندرعباس را به عراق یا اسرائیل ببرند با اقدام به موقع ماموران
امنیتی به هلاکت رسیدند و هواپیما با کلیه سرنشینان سالم به فرودگاه شیراز بازگشت.

7/11/68

 

/

«حلبچه» تجسیم حقوق بشر امریکایی

«بانگیزه
ی سالروز فاجعه ی قتل عام شیمیائی مردم حلبچه در 27/12/66»

«حلبچه» تجسیم
حقوق بشر امریکایی

زمستان سال
66، من همراه هزاران بسیجی رزمنده در حالی تهران را به قصد جبهه های غرب ترک
میکردیم که شهر بر اثر بارش برف یکپارچه سفیدپوش شده بود. قرار بود اینبار برخلاف
سنوات گذشته عملیات فصل زمستان رزمندگان اسلام در منطقه غرب انجام گیرد.

در حالیکه
ماشین بسرعت جاده ها را طی میکرد، به عملیاتهائی که چندی قبل در منطقه غرب صورت
گرفته بود فکر میکردم. «عملیات بیت المقدس 2»، نبردی سهمگین در ارتفاعات سر بفلک
کشیده ی شمال کردستان عراق و خاطره ی ایثارگریهای دلاور مردانی در ارتفاعات
هردران، و دیولان، گوجار، دلبشک و … با ابتدائی ترین ابزار و در دو میدان به
مصاف با طبیعت سرکش و دشمن تا بن دندان مسلح رفته و این ارتفاعات را در زیر آتش
پرحجم نیروهای عراق پشت سرگذاشته بودند. و وجود رودخانه های فصلی و وحشی و دره های
عمیق راهپیمائیهای طولانی نیروها با کلیه تجهیزات در زیر کولاک و بوران و بارش
شدید برف  و در مه بسیار غلیظ تا رسیدن به
مواضع دشمن در حالیکه سرتاپا و حتی لباس زیر نیروها خیس بود و زمین مانند باطلاق
در حالیکه در این راهپیمائیها تا زانو در گل و برف فرو میرفتی. امکانپذیر نبودن
تدارک رسانی، تخلیه مجروحین و شهدا و … و در کنار همه اینها جنگ روانی دشمن بعثی
در حملات موشکی و بمبارانهای هوائی به شهرهای بی دفاع و به شهادت رساندن زنان و
کودکان و مردم بیگناه، سخت مرا به فکر فرو برده بود.

دشمن بعثی در
جنایات خویش چنان پا را فرا نهاده بود که بدون کوچکترین ترحم و رافتی پس از
عملیاتهائی که قرارگاه رمضان به همراه نیروهای معارض کرد عراقی در کردستان عراق
انجام داده بود، اقدام به تخریب بخشهای بسیاری از مناطق کردنشین این کشور نموده و
همین مساله موجب کوچ اجباری مردم از آن مناطق شد. مردم بی پناه کرد که اکثریت آنان
را زنان و کودکان و سالخوردگان تشکیل میدادند در شرایط طاقت فرسای زمستان با پای
پیاده در دل کوههای پوشیده از برف بدون کوچکترین تدارک و پشتیبانی ناچارا بسوی
مرزهای ایران حرکت میکردند و در این میان بسیاری از آنان در اثر سرمای شدید و
نداشتن سرپناه و آذوقه جان خود را از دست میدادند و تعداد کمتری موفق می- شدند تا
پس از چند روز راهپیمائی خود را به نیروهای ایرانی و برادران مسلمان خویش برسانند.

به هر حال
حوالی غروب بود که به باختران رسیدیم. برف تهران و گردنه های پوشیده از برف و یخ
همدان در گردنه اسدآباد جای خود را به باران سیل آسائی داده بودند که همچون شلاق
بر سطح خیابانها و شیشه ماشین می کوبیدند و بصورت سیلاب در اطراف خیابانهای شهر
جاری بود.

طبق وعده
قبلی می بایست تعدادی از برادران را در یکی از مراکز نظامی ملاقات نموده و نسبت به
عملیات توجیه بیشتر و کاملتری میشدیم، پس از یک شب توقف به اتفاق تعدادی دیگر از
برادران به محل استقرار لشکر در کنار پلی در حاشیه رودخانه لیله رفتیم.

در ضمن
صحبتها مشخص گردید عملیات در منطقه عمومی انجام خواهد شد و در طرح مانور 3 محور
اصلی با سه قرارگاه جداگانه ماموریت انجام عملیات را بعهده دارند که می- بایست از
سه جناح جنوب (ارتفاعات بالامبو-تمورژنان و بخشی از ارتفاعات شاخ شمیران و شاخ
سورمر) جناح شرق ارتفاعات شیندروی و در شمال ارتفاعات سورن عمل نمایند.

در محور اصلی
عملیات محورهای شمال و جنوب بوده که رزمندگان اسلام در این دو محور می بایست پس از
تصرف ارتفاعات سورن و بالامبو از آنها سرازیر شده و در حاشیه دریاچه با یکدیگر
الحاق نمایند و تنها راه مواصلاتی منطقه (جاده حلبچه-سیدصادق) را که از این منطقه
می گذشت مسدود نمایند. با انجام این عملیات که به «مانور احاطه ای» موسوم است،
رزمندگان موفق میشدند ضمن به اسارت گرفتن کلیه نیروهای دشمن در این منطقه به همراه
کلیه امکانات آنان، منطقه وسیعی را که شامل شهرهای حلبچه، خرمال، دجیله و چندین
روستای کردستان عراق بود را آزاد نموده و از ویرانی بیشتر این مناطق توسط دشمن
بعثی جلوگیری نمایند.

از محاسن این
مانور بیشتر آن بود که در صورت دستیابی به اهداف عملیات، دشمن به هیچ عنوان نمی
توانست با انجام پاتک موفق به باز پس گیری منطقه گردد زیرا تمامی جناحهای منطقه از
لحاظ جغرافیائی و عوارض طبیعی محصور به ارتفاعات و دریاچه بود که بعنوان موانع
طبیعی در مقابل دشمن قرار داشت.

از نقطه نظر
آمادگی مردم منطقه برای حمایت از رزمندگان اسلام نیز اخبار و اطلاعات بسیاری وجود
داشت و تا آنجا که مطلع شدیم از مدتها قبل در بین مردم منطقه و خصوصا حلبچه شایع
شده بود که نیروهای ایرانی قصد ورود به منطقه حلبچه را دارند و امام جمعه شهر
حلبچه -که در ایران بسر می برد- اظهار میداشت که مردم بی صبرانه در انتظار آمدن
نیروهای جمهوری اسلامی هستند.

در کنار این
مسائل بنظر می رسید دشمن نیز چون همه ساله انتظار عملیات اصلی نیروهای ایرانی را
در فصل زمستان بلحاظ موقعیت استراتژیک شرق بصره و کلا در جنوب حدس میزد، حساسیت
چندانی به این شایعات از خود بروز نداده و انجام عملیات در منطقه حلبچه در این
موقع از سال را تنها فریبی در جهت انحراف ذهن خود برای انجام عملیات اصلی جمهوری
اسلامی در جنوب تلقی میکرد.

محور عملیاتی
لشکر ما محور جنوبی عملیات بود که به لحاظ نزدیکی به دریاچه دربندیخان آب و هوائی
معتدل تر از دو محور دیگر داشت و از برف در آنجا خبری نبود، اما از نظر موقعیت
جغرافیائی کاملا در دید ارتفاعات دشمن قرار داشت و این امر موجب میشد تا کارهای
مهندسی و نقل و انتقالات تا حدی بکندی پیش برود. در کنار مساله احداث جاده جهت
پشتیبانی در عملیات قرار بود، در شب اول نیروها برای عبور از رودخانه ای که عملا
در مسیر آنها قرار داشت، از قایق استفاده نمایند و پس از آغاز عملیات در اولین
اقدام تعدادی وسائل و دستگاههای مهندسی مانند لودر و بولدزر برای وصل کردن جاده
های خودی که قبل از عملیات در منطقه وجود داشت، به آنسوی رودخانه منتقل شوند و در
جهت ارزیابی شرایط انجام اینکار می بایست شدت جریان و عمق آب در تمامی قسمتهای عرض
رودخانه اندازه گیری شود و همزمان از مواضع دشمن شناسائیهای دقیقی صورت گیرد.

در اوایل کار
بر اثر بارندگی شدید باران و وجود گل زیاد کلیه فعالیتهای مهندسی متوقف ماند و
بدلیل عدم آمادگی بموقع کلیه محورها، زمان عملیات برای چند روز بتعویق افتاد ولی
در طول مدتی که فعالیتهای مهندسی متوقف بود، برادران شناسائی هر شب با استفاده از
تعدادی تیوپ پلاستیکی که بوسیله طناب در دو طرف ساحل رودخانه مهار شده بود ضمن
عبور از رودخانه به شناسائی مواضع دشمن می پرداختند و موفق گردیدند تا نزدیکی شهر
حلبچه نیز نفوذ نمایند و در یکی از این شناسائی ها تعدادی از برادران اطلاعات
عملیات 24 ساعت در داخل منطقه دشمن ماندند و در طول روز کلیه جاده ها و مواضع
نیروهای عراقی در محدوده ی ماموریت خود را شناسائی کردند.

چند روز قبل
از آغاز عملیات از سوی فرماندهی به مسئول یگان دریائی لشکر ابلاغ شد تا کلیه
تلاشهای واحد را بر روی طرح «عبور از آب» قرار داده و در اولویت اول ضمن انتقال
امکانات دریائی و مهندسی و زرهی به حاشیه رودخانه «لیله» در روستای «اروله» آمادگی
آنرا داشته باشند تا در زمان تعیین شده، سه لشکر را بوسیله قایق از رودخانه عبور
داده و تا زیر ارتفاعات دشمن منتقل نمایند. علاوه بر آن در این ماموریت از یگان
دریائی خواسته شد تا ضمن بکارگیری از پلهای شناور، در مراحل اولیه شروع عملیات
تعدادی تانک و نفربر و دستگاه مهندسی نیز به ساحل دشمن منتقل کنند تا با حداکثر
سرعت ضمن احداث جاده های خودی به جاده های موجود در منطقه دشمن از امکانات زرهی و
مکانیزه به منظور حمایت و پشتیبانی از نیروهای پیاده و اجرای آتش بر روی مواضع
دشمن استفاده شود.

نیروهای
یگانی دریائی که از برادران با تجربه ی جنگ در جنوب و از طراحان عملیات آبی در
عملیات والفجر 8 بودند بسرعت با انتقال امکانات مورد نیاز به پای کار و استقرار در
حاشیه رودخانه در زمان مقرر، خود را برای انجام عملیات آماده ساختند همزمان با
یگان دریائی سایر واحدهای لشکر از جمله «توپخانه»، «زرهی»، ادوات، مخابرات و …
آمادگی خود را برای آغاز عملیات اعلام نمودند.

در شرایطی که
مقدمات عملیات در حال تمام شدن بود، از طریق اخبار رادیو مطلع شدیم که دشمن بعثی
اقدام به عملی نمود که در طول جنگ تحمیلی سابقه نداشت و آن موشک زدن به تهران بود؛
این اقدام نیروهای رزمنده را بیش از پیش تحریص و تحریک میکرد تا هرچه زودتر به
منظور پاسخگوئی به ناجوانمردیهای دشمن و خاموش نمودن یکی از نقاط مورد استفاده
عراق در پرتاب موشک، عملیات خویش را آغاز نمایند و علی رغم همه ی تلاشها، بدلیل
آماده نشدن جاده ی در حال احداث در محور شمالی از سوی فرماندهی کل، دستور تعویق 48
ساعت عملیات صادر گردید.

به هر حال با
تمام دشواریها و انتظارها نهایتا عصر شب عملیات که معمولا پرشورترین و در عین حال
پر رمز و رازترین ساعتهای یک رزمنده در مدت طولانی حضور وی در جبهه ها است، فرا
رسید. نیروها که در طول روز وسایل انفرادی خود را تحویل گرفته و از هر جهت آماده
هستند در حالیکه همدیگر را در آغوش گرفته اند با هم وداع میکنند و در آن لحظات که
گوئی عصاره ی تمامی عمر یک رزمنده است هیچ صحبتی از دنیا و آرزوهای دنیائی نیست.
آنها تنها آرزوئی که دارند این است که میگویند «می رویم تا قلب امام را شاد کنیم»
و انتقام خون کودکان و زنان بی گناهی را که در دل شب در بمبارانها و موشک بارانهای
دشمن بعثی به خاک و خون می غلتند و کودکان و زنان و پیرمردان و پیرزنان کُردی را
که مظلومانه بوسیله دژخیمان رژیم بعث از خانه و دیار خود آواره شده اند و در دل
کوههای مملو از برف و یخ کردستان بشهادت رسیده اند، از این ظالمان بستانیم.

از حوالی
غروب نیروها بوسیله خودروهای وانت و 911 رهسپار محورهای عملیاتی شدند و با غروب
آفتاب و تاریکی منطقه و کور شدن دید دشمن، در داخل قایقها مستقر شدند و طبق دستور
فرماندهی و براساس زمانبندیهائی که انجام گرفته بود مقرر گردید تا رزمندگان پس از
خواندن نماز در قایقها شام را نیز در حال حرکت در قایق صرف کنند.

با توجه به
اینکه ساعت 12 نیمه شب بعنوان ساعت درگیری اعلام شده بود، کلیه برادران چشمها را
به ارتفاعات که به رودخانه مشرف بود دوخته و همه نگران آن بودند تا مبادا قبل از
ساعت مقرر اتفاقی و یا حادثه ای موجب هشیاری دشمن شود و یا آنکه مانعی در سر راه
عملیات بوجود آید.

خوشبختانه
حرکت نیروها بدون هیچ مشکلی انجام شده و همه واحدها و گردانها آمادگی خود را اعلام
کردند و راس ساعت 12 با اعلام رمز عملیات که «محمد رسول الله (ص)» تعیین گردیده
بود، عملیات آغاز گردید.

پنج دقیقه
بعد از ساعت 12 فرمانده گردان عمل کننده و خط شکن -که نیروهایش خود را کاملا به
دشمن نزدیک کرده و منتظر دستور بودند- بر روی ارتفاع «بالامبو» اعلام می نماید که
کلیه اهداف خود را تصرف نموده و از فرماندهی درخواست می نماید تا اجازه دهد اهداف
یگانهای مجاور را نیز به تصرف درآورند. و نهایتا باتوجه به غافلگیری کامل دشمن
تمامی اهداف شب اول تصرف گردید.

باتوجه به
مناطق تصرف شده عراق که سمت حرکت نیروهای جمهوری اسلامی را به سمت حلبچه تشخیص
داده بود، بعلت فاصله ای که با نیروهای خودی داشت، تنها مبادرت به اعزام هلی
کوپترهای خود به منطقه نمود که موفق به مقاومت قابل توجهی نگردید و تمامی تلاشهای
دشمن سرکوب گردید.

باتوجه به
کامل نشدن تصرف کامل اهداف جناحهای دیگر عملیات نیروهای محور ما بنا به دستور در
مواضع متصرفی خود باقی ماندند و نیروهای پشتیبانی و تدارکاتی خود را تا پای تپه
های مشرف بر شهر «حلبچه» جلو کشیدند.

با فرا رسیدن
روز سوم و کامل شدن تصرف اهداف سایر محورها و تصرف شهر «خرمال» در محور شمالی و
پیشروی بسوی دریاچه «دربندیخان»، مقرر گردید تا نیروهای محور ما حرکت نهائی خود را
آغاز نموده و ضمن پیشروی در حاشیه ی دریاچه با نیروهای محور شمالی در شمال دریاچه
الحاق نمائیم، تا بدین ترتیب بدون آنکه نیروها وارد شهر شود منطقه را به تصرف
درآورند و مردم نیز از تعرض احتمالی مصون بمانند و تاکید زیادی نیز در این رابطه
از سوی فرماندهی صورت گرفت و علت انتخاب مانور احاطه ای و محاصره حلبچه به جای
تصرف و داخل شدن در شهر در این ارتباط بود.

با شروع
عملیات این مرحله دشمن پس از مقاومتهای بیهوده ساعتهای اولیه، سعی نمود تحت حمایت
آتش هلی کوپترهای توپدار خود تا حد امکان، امکانات خود را از منطقه خارج نماید ولی
نیروهای خودی که در دشت سرازیر شده و در مزارع کشاورزی بصورت دویدن به سمت دشمن
پیشروی می کردند تا حدودی مانع شدند.

ساعتهای
پیشروی، صحنه های بسیار هیجان انگیز و غیر قابل تصوری را بوجود آورده بود: از یکسو
نیروهای اسلام در زمینهای مسطح منطقه در حال دویدن و با هیجان            وصف ناپذیری پیشروی میکردند و وضعیت
منطقه و دشمن نیز لحظه به لحظه بر تحرک آنان می افزود، از طرف دیگر نیروهای دشمن
که هر گونه تلاشی را باتوجه به تسلط کامل نیروهای جمهوری اسلامی بی فایده یافته
بودند سریعا مواضع خود را ترک کرده و سعی در گریختن از منطقه داشتند و این وضعیت
کم کم بصورت فرار عمومی درآمد و با هر  
وسیله ای که بدست می آوردند، سعی می نمودند خود را از مهلکه برهانند.

فرماندهی نیز
از فرماندهان گردانها و نیروها درخواست میکرد که بسرعت خود را به جاده حلبچه-دجیله
برسانند و مانع فرار دشمن با خودرو شوند با تصرف توپخانه دشمن در این محور و
پادگان «زمقی» و مشخص شدن برتری کامل نیروهای خودی مردم بیدفاع که از درگیریهای
موجود در منطقه و آتشهای شدید و حضور هواپیماها و هلی کوپترها بشدت سراسیمه و
هراسان بودند دسته دسته بصورت پیاده و سواره از سمت شهر «دجیله» به سمت «حلبچه»
-که نسبتا از آرامش بیشتری برخوردار بود- حرکت می کردند و پس از مواجه شدن با
نیروهای جمهوری اسلامی، در حالیکه اضطراب و نگرانی از چگونگی برخورد این نیروها
نیز تا حدی برای آنان مبهم بود، از سوی رزمندگان اسلام با استقبال مواجه شده و
گروهی از رزمندگان، غذای خود را به مردم دجیله که در چند روز پس از شروع درگیریها
از شهر خارج شده بودند، می داده و باتوجه به احتمال خطر بر آنها، بوسیله خودروهائی
که به عقب می رفت، آنان را از منطقه درگیری دور می کردند.

برای حضور در
شهر از نیروهای قرارگاه رمضان و گروههای کرد معارض عراقی که به منطقه کاملا مسلط
بودند استفاده گردید که این نیروها پس از حضور در شهر، مراکز دولتی را به تصرف
درآورده و بدنبال آن با تشکیل هسته های مردمی به حراست از شهر و اماکن عمومی اقدام
نمودند. البته در گوشه و کنار بدلیل پراکندگی نیروهای دشمن هنوز منطقه آلوده محسوب
میشد و گهگاه درگیریهای پراکنده نیز وجود داشت.

پس از تصرف
شهر، نیروهای جمهوری اسلامی با رعایت احتیاط وارد شهر گردیدند. شهر به حالت تعطیل
کامل درآمده و مردم با حالت اضطراب و بلاتکلیفی بر درب منازل تجمع کرده بودند،
گوئی در انتظار وقایع بعدی بودند. وضعیت تا حدی شبیه روزهای پیروزی انقلاب اسلامی
در ایران بود. با ورود نیروهای رزمنده به مدخل غربی شهر، مردمی که در گوشه و کنار
تجمع کرده اند به استقبال آنان می آیند و به ابراز احساسات می پردازند. برادران
فیلمبردار که از روز قبل جهت انعکاس اخبار پیروزیهای رزمندگان به منطقه آمده اند
نیز در شهر مشغول ضبط جریاناتند. یکی از برادران به گروهی از مردم خطاب میکند که
«حرکت نیروهای اسلام برای آزادسازی مناطق کردنشین و قطع ظلم و ستم رژیم بعث عراق
است و کوچکترین تعرضی به حریم مردم کرد نخواهد شد.» به محض پایان یافتن سخنان وی
یک فرد میانسال کُرد در حالیکه شروع به هلهله کردن بود به سوی منازل اطراف دویده و
با   خبرکردن سایر اهالی، گروه زیادی را
تشکیل می دهند و ضمن هلهله کردن و شعاردادن به استقبال نیروهای رزمنده می آیند و
مغازه دارها از نیروها، با تعارف نوشابه های مجانی پذیرائی می کنند. در همین اثنا
امام جمعه شهر حلبچه که پس از تصرف این شهر از ایران به منطقه آمده در جمع حاضر
گردید و با توجه به وجهه مردمی و علاقه ای که از قبل مردم به وی داشتند حضور وی در
میان رزمندگان موجب وجد بیشتری در مردم گردید و احساسات مردم شور و حال خاصی پیدا
نمود و امام جمعه شهر، ضمن دادن اطمینان خاطر اهالی را نسبت به اهداف جمهوری
اسلامی در آزادسازی مناطق کردنشین توجیه نمود.

لازم به ذکر
است که اکثر افراد مرفه و ثروتمند شهرهای حلبچه و دجیله که دارای امکانات حمل و
نقل بودند از همان روز اول آغاز عملیات از این شهرها خارج شده و به شهرهای سید
صادق و سلیمانیه عزیمت نموده بودند و افرادی که در شهر باقی مانده بودند نوعا از
کسانی بودند که از لحاظ وضعیت زندگی جزو افراد عادی و مستضعف بودند که غالبا به
دلیل نداشتن وسیله ی نقلیه قادر به ترک شهر نشده و یا نخواسته بودند که خانه و
کاشانه ی خود را ترک نمایند.

بهرحال، از
این لحظه به بعد، سیل زن و بچه و پیرمرد و پیرزن بود که با پای پیاده از دو سوی
جاده ی آسفالت به سمت حلبچه در حرکت بودند. من به همراه چند تن از برادران دیگر
برای حضور در منطقه ی درگیری نیروهای خودی با مزدوران بعثی با ماشین از روی جاده ی
حلبچه-دجیله به سمت منطقه ی درگیری حرکت نمودیم. پس از رسیدن به جاده ی خاکی
خرمال، داخل جاده ی مذکور شدیم. دقایقی از این امر نگذشته بود که صدای پرواز
هواپیماهای دشمن -درحالی که در سطح پائین تر پرواز می نمود- به گوش رسید. به سرعت
ماشین را در کنار جاده پارک نمودیم و همگی از ماشین بیرون پریدیم و پشت خاکریز
کنار جاده موضع گرفتیم. تعدادی هواپیماهای عراقی در حالی که در سطح بسیار پائینی
حرکت می کردند در چندین نوبت دو طرف جاده آسفالته که مردم بصورت ستون در حال حرکت
بودند را مورد اصابت بمبهای خود قرار دادند. پس از آن در چندین نوبت شهر حلبچه را
نیز مورد تهاجم و بمباران خویش قرار دادند.

بعد از رفتن
هواپیماهای دشمن به اتفاق برادران، برای دیدن وضعیت مردم به روی جاده ی آسفالته
بازگشتیم. صحنه ی بسیار فجیع و دلخراش و جانسوزی بود. در دو سوی جاده در اثر اصابت
بمبهای هواپیماهای دشمن گودالهای بسیار عمیقی پدید آمده بود و قطعات اعضای زنان و
کودکان معصوم و بی دفاع و بی گناه درحالی که قابل تشخیص نبودند افتاده بود.
لباسهای مردم همچون پنبه ی زده شده، همچون پودر در اطراف پراکنده بود. یک لحظه
گویا روزها است که این اجساد در این مکان افتاده اند و بر اثر تابش آفتاب سوخته و
سیاه شده اند. بغض گلویم را بشدت فشرد و بی اختیار شروع به گریستن کردم. خدایا این
دیگر چه صحنه ای است. این مردم بی گناه چه تقصیری دارند که اینگونه مظلومانه به
خاک کشیده می شوند؟ این چه دشمن بی رحمی است که حتی بر مردم خویش نیز کوچکترین
ترحمی را روا نمی دارد؟!

در وسط جاده
تعدادی از خودروها و یک قبضه توپ در حال سوختن است. در همین حین صدای ناله ی ضعیفی
توجهم را به خود جلب کرد، نگاه می کنم، مادری در حالیکه چند فرزند در اطرافش تکه
تکه شده اند روی زمین افتاده است. تمام صورت و بدنش در اثر شدت انفجار سوخته شده و
یکی از پاهای او نیز از مچ قطع گردیده بود. باز بیشتر دقت کردم، صدا از دختر بچه ی
سه ساله ای است که در کنار مادرش با صورت روی زمین افتاده بود. به سرعت خم می شوم
و او را برمی گردانم، هنوز زنده است. با وحشت چشمانش را باز می کند، گوشواره های
ریزش در زیر تابش خورشید می درخشد، ترکشی لبها و زیر بینی اش را شکافته و خون از آن
جاری است و چند ترکش نیز قسمتهایی از پاهایش را زخمی کرده است.

وقتی وحشت و
اضطرابش را می بینم، ناخودآگاه به کودک می گویم نترس! وقتی دوباره بهت و حیرتش را
می بینم به خودم می گویم او که زبان تو را نمی فهمد. در همین حال گویا در اثر شدت
موج انفجار ضربه ی مغزی شده دچار حالت تهوع می شود. به سرعت او را می گردانم تا
دچار خفگی نشود. گیج و مستاصل شده ام، خدایا چکار کنم؟! او زنده است، به کجا ببرمش
و بی اختیار شروع به گریستن کردم. آمبولانسی از دور پیدا شد، جلویش را گرفتم. از
او خواستم که آن بچه را به حلبچه برساند. او را در تخت عقب آمبولانس خواباندیم و
آمبولانس به سرعت به سمت شهر حلبچه حرکت کرد. اما می دانم که هیچ سودی ندارد، زیرا
دیگر شهر حلبچه نیز شهر امنی نیست. حلبچه نیز اگر بیمارستان و درمانگاهی داشت
اکنون در زیر بمبارانهای هوائی دژخیمان بعث با خاک یکسان شده و فرقی بین خط مقدم و
داخل شهر نیست. بمبارانهای بدون وقفه هواپیماهای دشمن بر روی شهر حلبچه، دجیله و
روستای «عنب» هر بار تمامی         صحنه
های دهشت ناک کشته شدن انسانهای بی دفاع را در نظرم مجسم می نمود. دشمن تا ظهر این
روز به دلیل در محاصره قرارداشتن نیروهایش و نداشتن موقعیت دقیق آنان از انجام
بمباران هوائی خودداری نموده بود. لیکن وقتی مطمئن شد که دیگر قادر نخواهد بود
نیروهایش را از محاصره نجات دهد، بی پروا اقدام به این امر نموده بود.

تا حدود ساعت
دو بعد از ظهر تهاجمات هواپیماها با بمبهای تخریبی بود لیکن از این پس شروع به
بمباران شیمیایی شهر و دشت اطراف نمود. فاجعه ی عظیم قرن بوقوع پیوست. این بار
دشمن علی رغم دفعات گذشته از سلاحی مخوف تر و وحشتناکتر از سابق استفاده می کرد.
از بمبهای سیانور. این بار صدام تلافی تمام کینه توزیهای خود را می- نمود و از
مردم بی دفاع و زنان و کودکان کُرد انتقام می کشید. او دیگر حتی ملاحظه ی نیروهای
در محاصره ی خود را نیز نمی کرد. هواپیماهای عراقی حتی بخشی از اسرای عراقی که در
حال تخلیه به عقب جبهه بودند را مورد تهاجم قرار داده و کشتند. این هواپیماها به
دلیل عدم وجود پدافند ضدهوائی در منطقه براحتی اقدام به بمباران می- نمودند. اما
در داخل شهر وضع عجیبی پیش آمده بود. اکثر مردم در صدد حفظ جان خود بر آمده بودند.
نوعا مردان با رها کردن خانواده های خود از مهلکه گریخته و کودکان و زنان و پیران گرفتار
شده اند. هرکس درصدد آن بود که با پناه بردن به ارتفاعات اطراف خود را از شهر دو
سازد.

جمعی از
کودکان و زنان با سرو وضع آشفته و غالبا با پای برهنه در حالیکه اغلب دچار    گازگرفتی بودند، سرگردان به چشم می خوردند.
زن بارداری که از ناحیه شکم ترکش خورده و نیمه شیمیای شده خود را تا دامنه های کوه
بالا کشید لیکن پس از ساعتی از دنیا رفت.

در شیاری
دیگر که هلیکوپتر و پست امداد مستقر بود صحنه ی دلخراش و جانسوزی را دیدم. زن
جوانی حدود 20 ساله در حالیکه تمام بدنش در اثر گاز خردل سوخته و در حال بیهوشی و
تشنج شدید بسر می برد روی برانکارد قرار دارد و نوزاد خردسالش نیز در نزدیکی مادر
در پتوئی پیچیده شده و نفسهای آخر را می کشید.

میخواهم آن
لحظات را برایتان ترسیم کنم اما به یادآوردن آن ساعات دهشتناک قلبم را   می آزارد. فضای دشت را بوی تند گازهای شیمیایی
پر کرده بود. گاز متصاعد شده از انفجاربمبهای شیمیایی شهر را چنان در خود محو کرده
بود که آثاری از منطقه ی مسکونی در آن هویدا نیست.

بمبارانهای
دشمن در فواصل کوتاه تا شب و حتی در چندین نوبت در نیمه های شب انجام می پذیرد.
شدت آلودگی منطقه بحدی است که تنی چند از برادران که از حوالی شهر عبور کرده بودند
تا چند روز بعد از آن دچار حالت نیمه خفگی و تنگی شدید تنفس شده بودند.

فردای روز
بمباران به اتفاق چندتن از برادران به شهر حلبچه رفتیم. با ماسک و تجهیزات. از پشت
شیشه ی ماسک منظره ای غیرقابل باور را مشاهده کردم. چهره ی شهر هیچ شباهتی با وضع
روز گذشته ندارد. گویا سالیانی دراز است که این شهر ویران شده و در اثر گذشت زمان
به حالت ویرانی درآمده است. به هر گوشه و زاویه ای که نگاه می کنی منظره ای است
جانسوز و دلخراش درب خانه ای باز است و مادری در جلوی درب خانه بر روی زمین افتاده
و 6-5 کودک خردسال در اطراف وی افتاده اند.

در هر کوچه و
خیابان که پا می گذاری افرادی را می بینی که در داخل خانه و یا وسط کوچه و خیابان
بر روی زمین دراز کشیده و گویی به خوابی عمیق فرو رفته اند. در یک کوچه وانتی در
مقابل درب خانه ای ایستاده و در پشت آن عده ای زن و کودک نشسته- اند. راننده نیز
بهمراه تنی چند زن و کودک در جلوی ماشین قرار دارند و همچون مجسمه- هایی با چشمهای
باز بحالت بهت زده و بی حرکت خشک شده اند. گویا در ابتدا وقتی هواپیماهای دشمن شهر
را مورد تهاجم بمبهای تخریبی قرار میدهند، راننده، افراد فامیل را جمع آوری می نماید
تا به اتفاق شهر را ترک نمایند لیکن در دقایق آخر بمبهای شیمیایی مجال اینکار را
به آنها نمی دهد.

در گوشه ای
دیگر مردی را دیدم که با لباس کردی در جلوی درب منزل به زانو روی زمین نشسته
بهمراه نوزادی که در قنداقی پیچیده و او را به سینه چسبانده، شهید شده بود. گویا
خواب می بینم، آخر این همه انسانها چطور همه با هم یکجا سکوت کرده اند؟!

هیچ آثاری از
حیات به چشم نمی خورد. زندگی در اینجا بی معنی شده، همه جا بوی مرگ می دهد، در
همین لحظات فردی را دیدم که در داخل خیابانی به این سو و آنسو  می رود. به سمتش می رویم. پالتوی سربازی بلندی
بر دوش دارد. مردی حدودا      شصت-شصت و
پنج ساله است. وقتی ما را می بیند سلام می کند. به او می گوئیم عربی می توانی صحبت
کنی؟ در کمال تعجب می بینیم به زبان فارسی نیمه شکسته می گوید عربی می دانم، فارسی
می دانم، انگلیسی می دانم، هندی نیز بلد هستم. به زبانهای مختلفی آشنایی دارم. به
او می گویم پس چرا تو از شهر خارج نشده ای؟ هر آن ممکن است دشمن مجددا شهر را
بمباران نماید. پاسخ میدهد: کجا بروم؟! در حالی که بغض گلویش را گرفته و اشک در
چشمانش حلقه زده اشاره به خانه ای می کند و می- گوید همسرم آنجا مرده است. داخل
خانه پسری دارم که حدودا بیست سالش است و مجنون است و الآن درب را برویش بسته ام و
سپس به کوچه مجاور اشاره نمود و می- گوید؛ خانه ی دخترم نیز آنجا است او هم به
اتفاق فرزندانش همگی مرده اند. نمی دانم چه کنم؟ می خواهم آنها را دفن کنم، اما
توان ندارم، می خواهم همه شان را یکجا جمع کنم، کسی نیست کمکم کند! نمی دانم چه
کنم؟!…

لختی سکوت می
کند، احساس می کنم غوغائی در درونش برپاست. او تمام خاطراتش را، تمام علائقش را در
این شهر جا گذاشته، راست می گوید، کجا برود. دیگر زندگی برایش چه مفهومی دارد. حق
دارد. اگر قرار است بمیرد هیچ جائی بهتر از مکانی که همسر و فرزندانش در آنجا خفته
اند نیست و هیچ زمانی نیز برای مردن بهتر از این لحظه نیست که انسان این چنین شاهد
مرگ همه ی عزیزانش آنهم به این شکل فجیع و دردناک باشد.

از او سوال
می کنم آیا فرزند دیگری ندارد؟ پاسخ می دهد چرا. چند تا پسر دارم. یکی در بغداد
است فوری ادامه می دهد: «حزب بعث کافر است. صدام کافر است. صدام دشمن مردم کرد
است. او می خواهد لمت کرد را نابود سازد. او کینه ای دیرینه با این مردم دارد و
بمباران شیمیایی حلبچه نیز بقصد انتقام گیری او از مردم کُرد است که سالیان دراز
با این حزب درنبرد هستند».

در حال رفتن
به سوی ده عنب از مقابل پارک حلبچه عبور می کنیم اما دیگر درختان و گلهای این باغ
طراوت روز گذشته خود را ندارند. از سروهای برافراشته باغ جز تنه های نیمه سوخته و
بر زمین افتاده چیزی باقی نمانده است، از سروصدای بازی کودکان حلبچه در این پارک
دیگر خبری نیست قدری جلوتر به مینی بوسی که سرویس کودکستان بوده برمی خورم در اثر
شدت بمبارانهای دشمن همچون پاره ای آهن در گوشه ی میدانگاهی افتاده است او نیز
دیگر شاهد لبخندها و فریادهای شادی کودکان حلبچه نیست به روستای ده عنب می رسیم
اینجا عمق جنایت دشمن بیش از پیش چهره خود را نشان میداد در طول مسیر جاده خاکی و
باریکی که به این روستا منتهی می شود اجساد زنان و کودکان بسیاری در کنار جویهای
آب بر زمین غلتیده کفش ها و لباسهای کودکان و زنان در اطراف جاده روی زمین پراکنده
است در مدخل ورودی روستا، یک دستگاه جیب و یک دستگاه وانت در حالی که انبوهی از
زنان و کودکان داخل و اطراف آن به شهادت رسیده اند به چشم می خورد در این روستا
حتی حیوانات زبان بسته نیز از ظلم و جور صدامیان در امان نبوده اند، هیچ جانداری
در عنب جان در بدن نداشت.

بهت و حیرتی
عظیم سراپای وجودم را فرا گرفته بود قبل از این صحنه های زیادی از شهادت دوستان و
برادران بسیجیم را در جبهه ها دیده بودم و با مناظر دلخراش متعددی در طول جنگ
تحمیلی برخورد کرده بودم اما این بار ابعاد فاجعه چنان عظیم بود که بهیچ عنوان
تصورش نیز در مخیله ام نمی گنجید.

با خود می
گفتم آن مادر در لحظه ی آخر چگونه کودک خویش را در آغوش فشرده و آن کودک معصوم چه
سان مادر خود را به یاری طلبیده است! با خود می گفتم اگر آن خلبان آمریکائی بمب
اتمی را بر روی مردم هیروشیما و ناکازاکی انداخته شاید برایش تجسم و تصور گرفتن
جان آن همه انسان با این بمب چندان ناراحت کننده نبوده، زیرا در هرحال او به آن
مردم به دیده ی دشمن به مردم ژاپن می نگریسته اما خلبان مزدور عراقی نمیدانم با چه
منطقی به خویش اجازه داده بود تا بمبهای شیمیایی را بر روی کودکان و زنان بی دفاع
کشور خویش فرو ریزد و این فاجعه ی دردناک را بیافریند؟ «وسیعلم الذین ظلموا ای
منقلب ینقلبون».

پاسخ به نامه
ها

* تهران
برادر حوری

اگر هدف رفع
یک مشکل اجتماعی باشد باید از پیش آمدن این گونه جنایات و تجاوزها جلوگیری شود و
تنها بحث از این که مقصر کیست و که را باید مجازات نمود نتیجه ای ندارد و جلوگیری
از بروز جنایاتی که از شهوت ناشی می شود نیاز به اصلاح همه جانبه وضعیت اقتصادی و
اخلاقی و اجتماعی جامعه دارد. از نظر اقتصادی باید امکانات تشکیل خانواده در اولین
مراحل بروز خطر برای همه ی جوانان میسر باشد و از نظر اخلاقی باید روح عفاف و
پاکدامنی در افراد جامعه بخصوص جوانان تقویت شود و از نظر اجتماعی باید از مراکز و
مجامعی که خطر سقوط جوانان را تشدید می کند جلوگیری شود و نظم و قانون اجتماعی به
گونه ای باشد که ازدواج در سنین مناسب برای همه امکان پذیر باشد متاسفانه مراکز
نشر فرهنگ همچون صدا و سیما و مطبوعات در مسیر سوق جامعه به سوی معنویت سیر نزولی
را طی می کنند و از نظر وضعیت اقتصادی نیازی به توضیح ندارد و از نظر وضعیت
اجتماعی مراحل تحصیل و سربازی و کار به گونه ای تنظیم شده که طبیعتا ازدواج برای
اغلب جوانان باید در سنین بالا انجام بگیرد و در نتیجه خطر سقوط بسیار شدید است و
این همه مفاسد که ملاحظه می کنید نتیجه ی همین مساله حساس و مهم است که کمتر توجه
مسئولان را جلب می کند معمولا در مسائل اجتماعی روبناها را مورد توجه و بررسی قرار
می دهند و زیربناها مدنظر نیست. جهان غرب این مشکل را با آزادی مطلق جنسی حل کرده
است در اسلام این آزادی به شدت محکوم است و نتیجه ی مطلوب نیز ندارد. همچنانکه از
آمار جنایات اروپا و آمریکا روشن است. ولی چه راه حلی در وضعیت کنونی جامعه ی ما
مورد قبول اسلام است؟ پاسخ این مطلب نیاز به تحقیق و بررسی عمیقی از اوضاع اجتماعی
دارد و متاسفانه کار موثری در این زمینه نشده است یا ما اطلاع نداریم.

* خوانسار-
برادر، س- ر- غ

1- خوفی که
نوشته اید بی مورد است اگر امکانات فراهم است ازدواج کنید.

2- حرمت
موسیقی حرام اختصاصی به لذت ندارد حتی اگر هیچ تاثیری در انسان نداشته باشد، گوش
دادن به آن حرام است.

3- در رابطه
ی با مساله آن طلبه باید طبق مقررات مدرسه عمل کند.

4- انسان
نباید در زندگی این همه تردید داشته باشد باید همه جوانب مساله را بررسی کند و یک
تصمیم جدی و قاطع بگیرد و انجام دهد تردید و دودلی زیانبار است.

5- بخار بول
و هر نجاست دیگر پاک است.

* اصفهان- برادر،
فرامرز بحرینیان

در پاسخ به
نکته ای که در بخش گفته ها و نوشته ها در مورد انتقاد از مقدار پخش قرآن از رادیو
و تلویزیون نوشته اید. نباید ما وضعیت کشورمان را با کشورهای اسلامی و غربی مقایسه
کنیم زیرا آنها قرآن را گرچه زیاد پخش می کنند ولی هدفشان سرپوش گذاشتن بر مفاسد
اجتماعی است که دامنگیر جامعه آنها است. کاملا صحیح است ولی منظور از آن انتقاد
این است آنها که با قرآن رابطه ای ندارند و از تعالیم آن بیگانه اند برای اهداف
شوم خود این همه از قرآن استفاده می کنند گرچه منافق و دو رویند ولی ما که باید
مرکز نشر قرآن و فرهنگ قرآن باشیم چرا باید این همه وقت رادیو و تلویزیون در پخش
موسیقیهای غربی و شرقی و ایرانی و خارجی و اصیل و غیر اصیل صرف شود ولی نوبت به
قرآن که می رسد پنج دقیقه یا کمتر با وضعیت غیرمطلوبی پخش شود. آنها اذان را هم
برای ظاهرسازی پخش می کنند آیا ما باید به همین دلیل پخش نکنیم. این نوع استدلال
در میان مردم بسیار شایع است مثلا بعضی می گویند ما ریش نمی گذاریم زیرا می بینیم
بسیارند کسانی که پس از انقلاب برای فریب و دغلبازی ریش گذاشته اند آیا این منطق
قابل قبول است؟!.

* فولاد شهر-
برادر، ک- الف- 100

1- انسان
باید در حال نماز خاضع و خاشع باشد و توجه داشته باشد که در پیشگاه خداوند است و
مفتخر به مناجات با ذات مقدس الهی است.

2- اگر متوجه
شود که پنج رکعت خوانده باید نمازش را دوباره بخواند و اگر متوجه نشود خداوند می
پذیرد ان شاءالله.

3- شما
اشتباه می کنید و روزه برای تحصیل و حتی امتحان نه تنها مضر نیست بلکه مفید است.
برعکس پرخوری مانع فکر کردن است. اگر امتحان شما بد شده دلیل آن روزه نیست و
بهرحال امتحال عذرپذیرفته ای برای خوردن روزه نمی باشد.

4- اگر لباس
آلوده نشده باشد تنها بخاطر این که در آن جنب شده نجس نمی شود.

5- اگر در
غسل ذره ای از بدن خشک بماند غسل صحیح نیست.

* قم- برادر
ناصر غریب

1- «الخیر فی
ماوقع» حدیث نیست.

2- حضرت موسی
علیه السلام به اصرار بنی اسرائیل و برای اتمام حجت بر آن بهانه گیران و از جانب
آنها «ارنی» گفت گرچه این خود نیز با قطع نظر از این امر قابل توجیه است و حضرت
ابراهیم علیه السلام از خداوند خواست که زنده کردن مردگان را به او بنمایاند تا
درجه ی یقینش بالا رود و شک نیست که ایمان با دیدن به مرحله ی بالاتری می رسد.

3- در مورد
شطرنج و توضیح فتوای حضرت امام قدّس سرّه مقاله ای در شماره 83 داشتیم مراجعه
کنید.

* استان
گیلان- ق- س- 910

نوشته اید
اخیرا اعلامیه ای بطور گسترده در روستاها و در نقاط مختلف جامعه پخش کرده- اند که
مضمون آن اعلامیه شفابخشیدن حضرت زینب (س) به یک دختر شش ساله ای است که پزشکان از
معالجه ی آن ناامید شده بودند. و اینکه مرد ثروتمندی به این اعلامیه برخورد کرد و
اعتنا نکرد بعد از 25 روز عمرش به آخر رسید و یا اعتنا نکرد تمام ثروتش را از دست
داد یا اعتنا نکرد از کاربر کنار شد و یا برعکس اعتنا کرد و تکثیر نمود به ثروت
رسید و …

نوشتن و
منتشر ساختن این گونه مطالب تازگی ندارد. از آن بدتر این است که در قرآن و مفاتیح
موجود در حرمهای مطهر نیز از این قبیل خرافات می نویسند و دستور تکثیر می- دهند در
حالی که این کار تصرف در وقف است و جایز نیست. شفادادن خداوند با توسل به حضرت
زینب سلام الله علیها یا هر کدام از اولیای خدا چیز تازه ای نیست ولی این تکثیرها
و اعلامیه ها و تهدیدها و نویدها خرافات است و شاید هدف از آن تحمیق جامعه یا
بدبین ساختن افراد به مقدسات مذهبی باشد زیرا بدون شک نوید و تهدید این اعلامیه ها
خلاف واقع است و در نتیجه افراد را به واقعیتها نیز بی عقیده می کند.

* دهکهنه-
شبانکاره- برادر عبدالله- ر – ر- 9- 68

اگر شما فقیر
نیستید باید آن لباسها را به فقرا بدهید و تصرف شما در آنها جایز نیست.

* قم- برادر
ابوالفضل- ه

1- شرایط
وجوب و کیفیت اجرای امر به معروف و نهی از منکر در رساله توضیح المسائل حضرت امام
قدّس سرّه ذکر شده است مراجعه کنید.

2- مغز و فکر
انسان این گونه نیست که اگر به چیزی مشغول شد همه ی حواس و فکر و مغز او از سایر
چیزها و عواملی که در اطراف است بیگانه باشد. مثلا انسان در کلاس درس ممکن است
کاملا در سخنان استاد دقت کند و هیچ مطلب یا کلمه ای از او فوت نشود در عین حال از
آن چه در اطراف او است متاثر می شود می بیند و می شنود و می- بوید و احساس می کند
و این احساسها را درک می کند و در مغز خود تحلیل می کند و عکس العمل نشان می دهد
در عین حال کلمه ای از درس از او فوت نمی شود. این مطلب کاملا واضح و روشن و مشهور
است بنابراین خضوع و خشوع و توجه در نماز منافاتی با شنیدن صداها و توجه به آنها و
نشان دادن عکس العمل در برابر آنها ندارد.

* همدان-
خواهر پ- ا- 777

توبه کنید و
به لطف خداوند مهربان کاملا مطمئن و امیدوار باشید. با شخص مزبور اگر مناسب می
دانید ازدواج کنید و با آن افکار و تخیلات واهی زندیگ و آینده ی خود را تباه
نسازید.

* قم- برادر
قاسم- ب- ر

1- اگر مخالف
مقررات دولت اسلامی نباشد اشکال ندارد.

2- فوتبال یا
هر بازی دیگر اگر با شرط بندی باشد حرام است.

3- وظیفه ی
شما نصحیت و سعی در بازداشتن او از گناه است ولی با او قطع رابطه نکنید. قطع رحم
گناه است. و اما وظیفه ی او اطاعت از چنین اوامر شوهر نیست امر هیچکس در معصیت
خداوند ارزش ندارد و اطاعتش حرام است.

* قزوین-
برادر، ی- ا- ر

در رابطه با
بیماری که دارید باید به پزشک مراجعه کنید، ممکن است معالجه مشکل باشد یا اصلا
معالجه نشود ولی مساله مهم این است که نقص جسمی نباید مانع پیشرفت و فعالیت مفید
شما باشد به درس و تحصیل خود ادامه دهید و در جمع دوستان حاضر شوید و هرگز به خود
تلقین ضعف و نقص نکنید. سعی داشته باشید که این کمبود را با حسن سیرت و اخلاق خوب
و پیشرفت روزافزون در درس و فعالیتهای اجتماعی جبران نمائید.

* خور و
بیابانک- برادر سید حسین موسوی

پدر و مادر
باید فرزند خود را به نماز وادار سازند ولی نباید به او سوء ظن داشته باشند و اگر
دارند هم نباید ابراز نمایند بخصوص پس از بلوغ که دیگر تکلیف آنها نسبت به او کمتر
می شود.

* میبد-
برادر، ک- م- ه

1- قیام متصل
به رکوع این نیست که بعد از قرائت یا تسبیحات قدری بایستید و سپس به رکوع بروید
این یک اشتباه مشهور است. منظور از قیام متصل به رکوع این است که از حال قیام به
قصد رکوع خم شوید. و معمولا قیام متصل به رکوع حاصل می شود و در موارد نادری ممکن
است ترک شود مثلا اگر اشتباها بقصد سجده خم شوید و قبل از رسیدن به سجده متوجه
شدید باید برگردید و بایستید و از حال قیام به قصد رکوع خم شوید پس اگر از همان
حال که متوجه شدید به حالت خمیدگی برخیزید و به وضعیت رکوع که رسیدید بمانید بدون
اینکه بایستید نماز باطل خواهد بود.

2- در هر
زمان که یکی از آن دو علامت زودتر محقق شده شما مکلف شده اید و نمازهائی که بعد از
آن ترک شده باید قضا شود.

3- وجود
موجودات زنده در سایر کرات با قرآن و روایات منافات ندارد و در هیچ آیه و روایتی
نفی نشده است.

* بابل-
برادر، 4892 ص

افرادی که به
دلیل حمایت از رژیم سابق در دوران انقلاب مورد هتک و توهین یا ایذاء جسمی قرار
گرفته اند هیچ گونه حقی ندارند تا لازم باشد از آنها حلالیت بخواهید باید خدا را
شکر کنند که زنده اند.

* اصفهان-
خواهر، م- ح

اگر ایشان
متدین است آن گونه که نوشته اید باید بداند که از نظر شرع و از نظر عرف و قانون
مرد حق ندارد همسر خود را برای آنگونه مسائل کتک بزند این کار حرام و گناه کبیره و
مستوجب قصاص است یعنی اگر شما به دادگاه شکایت کنید می توانید از او قصاص بگیرید.
مرد حق ندارد همسر خود را به کار خانه مجبور سازد و حتی حق ندارد به او امر کند که
چنین کن و چنان کن.

در زمینه ی
حقوق همسران کتابها نوشته شده است آنها را تهیه کنید و بخوانید ما نیز در شماره ی
33 مجله در این باره مقاله ای داشتیم مراجعه کنید اگر توانستید از این راه ایشان
را به وظیفه اش آشنا سازید چه بهتر و اگر نشد از بزرگترهای فامیل بخواهید تا او را
ارشاد و راهنمائی کنند و اگر ممکن نشد به دادگاه مدنی شکایت کنید.

* قم- برادر-
ذبیح الله مؤذن

1- اذان واجب
نیست بلکه مستحب مؤکد است و اگر دو نماز را پشت سر هم می خوانید یک اذان کافی است.

2- نماز در
لباس نجس باطل است مگر این که لباس پاک نباشد و عذری داشته باشید که نتوانید برهنه
شوید مانند سرمای زیاد. در غیر این صورت نمازهائی که با لباس نجس خوانده اید باطل
است و باید قضا کنید.

* زرین شهر-
برادر محمد ص- ر

1- از
پیشنهادهای شما و تقدیری که نسبت به مقاله خطر اسلام زدائی ابراز داشته اید
متشکریم.

2- ماموم می
تواند مکبر باشد یعنی تکبیرات را بلند بگوید که دیگران متوجه شوند.

* قم- برادر
حیدر علی، ا- و- 17

1- پاک است.

2- با تلفن
24803 تماس بگیرید.

* تهران-
خواهر آرزو، ش- ر

به پزشک
مراجعه کنید.

* برادر، م-
35519

با بزرگترها
مشورت کنید و اقدام نمائید.

* قزوین-
خواهر، ط- ی- شماره 17

دعوا فایده
ندارد شما باید با محبت و مهربانی او را از ادامه ی کارهای زشت بازدارید شما باید
طوری با او رفتار کنید که جذب خانه شود و به بیرون علاقه نداشته باشد رفتار زن است
که شوهر را به خارج از خانه وابسته می کند و حتی گاهی از خانه متنفّر می سازد. زن
می تواند با رفتار صحیح شوهر را به راه درست زندگی رهنمون شود و می تواند با رفتار
نادرست و ستیزه جوئی او را به انحرافهای جنسی و اجتماعی ناچار سازد. این شما هستید
که با یادگرفتن روش شوهرداری و به کار بستن دستور روانشناسان در این باره او را از
این منجلابی که گرفتار شده است نجات دهید. سعی کنید موفق خواهید شد انشاءالله.

* اهواز-
خواهر، ف- غ

آدرس بدهید.

* دهق-
برادر، ح- ج- ش 126

1- نمازهای
فوت شده اگر در وقت فوت وظیفه ی او تمام بوده است باید آن را بصورت تمام قضا کند
چه در سفر قضا کند و چه در منزل. و اگر در وقت فوت وظیفه ی او شکسته بوده است باید
آنرا بصورت شکسته قضا کند در هر حال.

2- خوابیدن
قبل از نماز مغرب اشکال ندارد.

3- خوردن
سحری برای روزه واجب نیست.

4- قرار بر
این است که بانک براساس مضاربه و سایر عقود شرعی با افراد معامله کند و سود بدهد
یا بگیرد اگر بانکها رعایت شرایط شرعی این قوانین را بکنند آن سود اشکالی ندارد.

* اصفهان-
برادر حسین عشاق

1- کتابهائی
که در زمینه ی مسائل اقتصادی اسلام و عدالت اجتماعی در اسلام نوشته شده است هر دو
مکتب سرمایه داری و کمونیسم را محکوم می کند.

2- کسی که
نماز را از روی سهل انگاری ترک کند تارک الصلوة است و مصداق احادیث آن قرار می
گیرد هرچند قصد قضا کردن داشته باشد.

3- در مورد
سوم استفتا کنید.

* سمیرم- ونک
ع ع ع 186

راه معالجه
عُجب و خودبینی این است که انسان خود را با افراد والاتر و بالاتر از خود مقایسه
کند تا متوجه شود که هنوز خیلی از قافله عقب است. اگر همیشه در مسائل معنوی نظر به
پائین تر از خود داشته باشید از خود راضی خواهید شد و دیگر پیشرفتی نخواهید داشت و
اما اگر همیشه نظر به اولیای خدا، علما، صلحا، شهدا داشته باشید سعی در سرعت دادن
به حرکت معنوی خود خواهید داشت و در نتیجه خیلی زود می- توانید مدارج بالاتر کمال
را درک نمائید. در مورد توجه در حال نماز آداب مستحبه در حالات مختلف نماز را
رعایت کنید.

* ایوانکی-
س- م- ی 1346

1- کتابهائی
که در اهمیت نماز و این که تارک آن کافر است و امثال آن تهیه کنید و با استفاده از
آنها دوستان خود را ارشاد نمائید.

2- شکستن
نماز واجب جایز نیست مگر برای ضرورت و پاسخ به تلفن ضروری نیست.

قابل توجه:

از کلیه
برادران و خواهرانی که با ارسال شعر، پیشنهاد، انتقاد و طرحها ما را مورد محبت
قرار داده اند تشکر و قدردانی میشود امید است همچنان ما را مورد لطف خود قرار
دهند.

 

/

قانون و جایگاه رفیع آن در نظام اسلامی

قسمت چهارم

قانون و
جایگاه رفیع آن در نظام اسلامی

قانون و
قانون گرائی

یکی از مسایل
بسیار اصولی و اساسی که هویت فرهنگی و شخصیت والای یک ملت را تشکیل میدهد و معرف
تمدن و تعالی ابعاد معنوی و ارزش آنان میباشد، احترام بقانون و قانون گرائی است.
هر انسانی به همان اندازه که برای قانون احترام قایل است و آمادگی دارد در راه حفظ
و حراست از آن بکوشد و تلاش نماید، همان اندازه دارای ارزش و شخصیت اجتماعی و
انسانی میباشد. احترام بقانون مراحل مختلف و متعددی دارد و هر کدام از آن مراحل
مورد توجه و اعتنا قرار نگیرد، زندگی اجتماعی و انسانی تحقق نمی پذیرد.

اولین مرحله
از مراحل احترام بقانون و قانون گرائی جامعه، داشتن یکسری اصول و معیارهائی است که
باید در تمام زوایای زندگی حاکم گردد و مدنظر واقع شود و هر جامعه متمدن و فرهنگی
و مترقی از حاکمیت یکسری اصول و معیارهای ثابت و مطمئن ناگزیر است و حافظ بقاء و
ثبات ملتها توجه بهمین اصول ثابت و مطمئن است.

و بدون تردید
نداشتن چنین معیارهای روشن و ثابت و یا بی توجهی بآنها باعث از بین رفتن جوامع
بشری و اضطراب آنان خواهد بود.

دومین مرحله
از مراحل قانون گرائی در جامعه فهم و درک عامه مردم در ارتباط با قوانین و مقررات
است زیرا که واضح است اگرچه معیارهای روشن و آشکاری در بین باشد و گذشت زمان هم
نتواند آنها را دگرگون و متغیر بسازد ولی اگر افراد جامعه نوعا از مفهوم و محتوای
آنها بی اطلاع و ناآگاه باشند، طبعا نمیتوان در جامعه تضمین کرد که قانون اجراء گردد
و افراد جامعه احترام بقانون نموده و قانون حاکم گردد زیرا که پیگیری کردن مجهول
مطلق و انتظار پیاده شدن آن ممکن نبوده و محال میباشد.

بعد از فهم و
درک درست قوانین و مقررات در مرحله سوم که فوق العاده مهم است ایمان و باور عامه
مردم نسبت بآنها است و این عنصر مهم باور و ایمان بقانون نقش تعیین کننده دارد و
مشکل اصلی جوامع بشری امروز مخصوصا در جوامع مترقی و پیشرفته -که افراد دارای
تحصیلات بالائی هستند و از محتوای قوانین اطلاعات نسبی خوبی دارند ولی در مقام عمل
بقانون احترام قایل نمیشوند- عمدتا از این جهت است که ایمان به این قانون ندارند و
اعتقاد ندارند که عمل به قانون و مقررات از باب وظیفه است و فکر میکنند میتوانند
قانون شکن باشند و در عین حال عمل بوظیفه هم کرده باشند!

و یکی از
گرفتاریهای جامعه امروز ما همین است که بعضی از متدینین ظاهرالصّلاح که بظواهر
شریعت تقید و تعبد دارند و به نماز و روزه خودشان مواظب هستند و خودشان را مقید
بدستوراتی مینمایند که مثلا در رساله های عملیه مندرج است، منتهی با کمال جرات
بقوانین و مقررات اعتناء لازم را نداشته و به خود اجازه میدهند از کنار آنها رد
شده و قانون را زیرپا بگذارند و علنا خلاف نمایند؛ ریشه این نوع برخورد به همان
مسئله برمیگردد که در بالا اشاره شد و آن اینکه شرط اصلی پیاده شدن یک قانون و
حاکمیت قانون در جامعه و قانون گرائی، ایمان و باور مردم به اصالت و قداست قانون
است. اگر باور و ایمان باحترام قانون در میان افراد جامعه سریان و شمول پیدا کند
طبعا در درون هر فردی داعی و انگیزه برای عمل بآن و مخالفت با بی حرمتی و بی
اعتنائی بقانون فراهم گردیده و آنها را بسوی اجراء قانون و مراعات معیارها و ضوابط
دعوت مینماید و رسولان الهی و اولیاء دین برای اینکه دعوت آنان ابتر نماند و
پیروانشان با آسانی بآنها عمل نمایند و فرامین خداوندی تعطیل نگردد، روی عنصر
ایمان و باور زیاده توصیه و تاکید کرده اند و سر موفقیت حرکتهای دینی و نهضتهای
اسلامی در بسیج مردم و تشویق آنان برای دفاع مقدس و آمادگی آنان برای دفاع تا مرز
شهادت همین ایمان و باور مردم است.

ایمان بقانون
و اعتقاد بقداست یک دستور الهی مانند یک پلیس درونی و باطنی است که وی را نمیگذارد
آرام بنشیند و از اجراء آن چشم پوشی نماید و آن را در جامعه کم رنگ جلوه دهد و در
صورت تخلف، همان باور و ایمان درونی در ضمیر ناخودآگاه وی، تخلف را با آن صورت زشت
و بدی که دارد و بسیار کریه و ناخوش آیند است، در مقابل چشمانش مصور و مجسم نشان
داده و عمل خلافش را با همان صورت باطنی جلوه داده و باطن را متوجه به قبح تخلف
نموده و او را سرزنش میدهد و بصورت مستمر عذابش می نماید و لذا انسانهای سالم و
دست نخورده و مسخ نشده که دارای فطرت سالمی می باشند بالطبع گرایش بسلامت و عمل به
اصول و ضوابط پیدا کرده و معمولا تمرّد و عصیان نمی کنند و با سلامت بزندگی خود
ادامه میدهند و وقتیکه اکثریت افراد جامعه را مومنان و باورداران تشکیل دادند،
زمینه وقوع جرایم و آلودگیها بحداقل رسیده و در بعضی از موارد بطور کلی منتفی
خواهد شد و افراد نادری پیدا خواهند شد که در اثر خبث باطنی و سوء تربیت و امثال
ذلک تمایل بآلودگیها و گناهان در آنان شدت پیدا کرده و در مقام عمل، قانون را زیر
پا گذاشته و احترام آن را حفظ نمی نمایند و با کمال جسارت دست بخلاف میزنند و قانون
شکنی میکنند.

و لذا شارع
مقدس اسلام برای اینکه کاملا بتواند زمینه اجرای قوانین و مقررات را فراهم نماید و
جلو هر نوع تخلف و بی اعتنائی بقانون با بگیرد و افراد جامعه را برای پیاده کردن
قوانین وادار سازد، مرحله ی چهار نیز در نظر گرفته است و این مرحله در حقیقت مرحله
برخورد با خلاف کاریها و متخلفان است و مسئولیت اجرا و اعمال این برخوردها را در
عهده حکومت اسلامی گذاشته و از آن خواسته است با دقت نظاره نموده و شرایط اجرا را
بخوبی فراهم کند و با متخلفان با شدت رفتار نماید. بنابراین اگر جامعه بسوی قانون
و قانون مندی و قانون گرائی حرکت کند، همه این مراحل را باید در نظر گرفته و با
توجه به همه ی آنها انتظار قانون گرائی را داشته باشد و نادیده گرفتن هر کدام از
این مراحل عملا موجب پیاده نشدن قانون و عدم حاکمیت آن خواهد بود.

قانون و
حکومت صالحه

سعادت و عظمت
یک ملت با دو رکن اصلی و اساسی قابل تحصیل و بوجود آمدن است که هر کدام از این دو
رکن اساسی به تنهائی کافی برای سعادت و تامین عظمت یک ملت نمی باشد. یکی از آن دو
رکن قانون و مقررات کامل و جامع الاطراف است که در آن تمام نیازها و احتیاجات
متنوع و گوناگون بشری دیده شده و راه حلی هم ارائه گردیده است و دومی اجرای کامل
آنها است برای اینکه تنها داشتن قانون و مقررات هر قدر هم کاملتر و جامع تر باشد
برای سعادت و آزادی و عظمت و اداره یک جامعه کافی نیست بلکه در صورتی همان قوانین
و مقررات، سعادت و عظمت جامعه را تامین می نماید که بمرحله اجرا درآید و مجریان
دقیق و عادلی داشته باشد که مو به مو آنها را اجرا کنند.

بنابراین
اجرای قوانین وقتی واقعیت خارجی پیدا میکند که قوانین در کنار مجریان صالح و عادل
قرار گیرد و بهمین جهت نه مجری عادل به تنهائی میتواند سعادت جامعه را تامین نماید
و نه  تنها قانون -ولو اینکه حتی قوانین
الهی و آسمانی باشد- میتواند عهده دار سعادت جامعه باشد. از این رو دو عنصر قانون
کامل و حکومت عادله هر دو باید با هم و در کنار هم و در ارتباط تنگاتنگ با هم در
نظر گرفته شوند. علت و فلسفه این امر نیز روشن و واضح است. حکومت برای ایجاد و نظم
و اداره جوامع بشری و اعمال نظارت و کنترل انتظامات و مقررات و برخوردهای جمعی
افراد است و انسانی که باید در جامعه زندگی کند و استعدادهای خویش را در سایه حیات
جمعی بمرحله بروز و ظهور برساند، امکان ندارد مگر اینکه حکومتی که ناظر و کنترل
کننده است، در کار باشد. حکومت اگر بخواهد بوظایف خویش عمل نماید و به اهداف خویش
برسد، از طریق اعمال مقررات و قانون امکان پذیر است و از جهت فلسفه اجتماعی، این
دو تا را نمیتوان از هم تفکیک و جدا ساخت و بصورت مجرد برای هر کدام بطور جداگانه
حسابی باز کرد و شیوه های حکومتها در عالم و انبیای الهی نیز گواه بر این مطلب است
حکومتها نه تنها ضامن اجرای قوانین و مقررات 
می باشند بلکه الگوی عمل بقوانین هستند و باید باشند و لذا وقتیکه قوانین
از طرف خود حکومت و مسئولان نظام زیر سئوال قرار گرفته باشند و مردم مشاهده نمایند
آنانیکه باید بیش از همه تقید بقانون داشته باشند، بیش از همه قانون شکنی میکنند،
حرمت قانون شکسته می شود و قانون شکنی و حرمت شکنی یک کار عادی و معمولی خواهد بود
و آن روز بهیچ حرمتی و حریمی اطمینان نمیتوان داشت.

امام خمینی
در این رابطه چنین میفرماید: «مجموعه قانون، برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای
اینکه قانون مایه ی اصلاح و سعادت بشر شود بقوه ی اجرائیه و مجری احتیاج دارد
بهمین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه ی قانون -یعنی احکام شرع- یک
حکومت دستگاه اجراء و اداره مستقر کرده است.

رسول اکرم
صلی الله علیه و آله در راس تشکیلات اجرائی و اداری جامعه ی مسلمانان قرار داشت،
علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام
و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد. در آن زمان
مثلا به بیان قانون جزاء اکتفاء نمیکرد بلکه در ضمن به اجرای آن می پرداخت، دست
میبرید، حدّ میزد و رجم میکرد. پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، خلیفه همین
وظیفه و مقام را دارد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله که خلیفه تعیین کرد، فقط
برای بیان عقاید و احکام نبود بلکه همچنین برای اجرای احکام و تنفیذ قوانین بود.
وظیفه اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود که تعیین خلیفه را تا حدی مهم
گردانیده بود که بدون آن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله «ما بلغت رسالته» رسالت
خویش را به اتمام نمیرسانید. زیرا مسلمانان پس از رسول اکرم «ص» نیز بکسی احتیاج
داشتند که اجرای قوانین کند و نظامات اسلام را بجامعه برقرار گرداند تا سعادت دنیا
و آخرتشان تامین شود.

اصولا قانون
و نظامات اجتماعی، مجری لازم دارد. در همه کشورهای عالم و همیشه اینطور است که
قانون گذاری به تنهائی فایده ندارد. قانونگذاری به تنهائی سعادت بشر را تامین
نمیکند. پس از تشریع قانون، بایستی قوه ی مجریه ای بوجود آید. قوه ی مجریه است که
قوانین و احکام دادگاهها را اجرا میکند و ثمره قوانین و احکام عادلانه دادگاهها را
عاید مردم می سازد. بهمین جهت، اسلام همانطور که قانون گذاری کرده است، قوه ی
مجریه هم قرار داده است ولی امر متصدی قوه ی مجریه هم هست1».

بالاترین و
مستدل ترین جملات و عبارات همین ها بود که از حضرت امام آورده شد و عبارت حضرت
امام بوضوح نشان می دهد قوانین و مقررات هر قدر دقیق و جامع هم تنظیم شده باشد و
تمام جهات و زوایای مورد نیاز را نیز دیده باشد و توجه به تمام اوضاع و شرایط و
جریانات نماید، مادامیکه در قالب عمل نیامده است و دستگاه اجرائی، آنها را باجراء
در نیاورده است و نظام حاکم حمایت و حراست از حریم آن را بعهده نگرفته است،
کوچکترین نقش و تاثیری در سرنوشت بشر و در سعادت آنها نخواهد داشت.

و شاید یکی
از علل اینکه در کتاب مقدس آسمانی قرآن کریم در اکثر موارد از ایمان به خدا و
قیامت و غیب سخن بمیان آمده است، روی عمل صالح تکیه فرموده است، اشاره بهمین جهت
باشد که ایمان بمطلق غیب که نقش بسیار بالائی در علو باطن و درون انسان دارد، وقتی
میتواند از کارائی بهتری برخوردار گردد و جهت جامعه را بسوی خیر و کمال هدایت
برگردانده و افراد را بسوی تعالی، رهبری نماید که توام با عمل صالح بوده و مومنان
دارای اعمال صالحه باشند و اعمال صالحه همانا انعکاس مثبت و زیبای ایمان انسانها
به ارزشها و معارف حقه الهیه است. ایمان است که به اعمال انسان جهت داده و اعمال
صالحه ایمان را ناب و خالصتر نموده و استحکام زیادتری به آن می بخشد و هرچه ایمان
آدم قوی- تر باشد، همان اندازه اعمال انسان رنگ صلاح و کمال و خیر بخود می گیرد و
هر اندازه اعمال صالح بیشتر شود، همان اندازه ایمان قوی تر و ریشه دارتر خواهد
بود.

شیوه قانون
گذاری در نظام اسلامی

در دوران
حیات ظاهری نبی اعظم اسلام که هدایت و رهبری حکومت و امت اسلامی با دست با کفایت
آن مرد عظیم الهی اداره میگشت و لحظه بلحظه نیازهای امت اسلامی و دستورالعملهای
مورد نیاز آنان بصورت وحی و در شکل کلی مطرح میشد و با عمل و رهنمودهای آن پیشوای
بزرگ، تفسیر و معنی و مصداق عینی و جزئی پیدا میکرد، جامعه نیازی بقانون گذاری خاص
و شیوه مخصوص برای قانون گذاری احساس نمیکرد. مسئولان جامعه و مدیران دستگاههای
مختلف هیات حاکمه، آیات الهی و سخنان و سیره های رهبر عظیم الشان خود حضرت پیامبر
را دهن بدهن نقل میکردند و با همان شیوه که از پیامبر «ص» یاد گرفته بودند و نوع
مردم نیز آشنا بودند و تقید داشتند با کمال امانت، آنها را ضبط نموده و نگهداری
نمایند و بعلاقمندان منتقل سازند و لذا در این دوره، قانون گذاری از شیوه خاصی
برخوردار نبوده و قانون گذاری، پیچیدگی نداشته است؛ همان وحی الهی و آسمانی که
توسط جبرئیل امین علیه السلام نازل میشد و در مقاطع حساس          تصمیم گیری راه و مسیر را روشن و هدایت
لازم را بعمل می آورد و آن امام و پیشوای معصوم علیه السلام با الهام غیبی و هدایت
وحی آسمانی که دارای بصیرت و بینش عمیق و نافذی شده بود، در میدان عمل و رهبری
راهگشای کارها و برخوردها بود. قانون و قانون گذاری و دیگر ابعاد و زوایای آن توسط
شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله انجام می یافت. قانون همان و دستورالعمل و
مقررات همانها بودند که از طریق وحی الهی و یا سیره و سنت رهبری معصوم پیامبر
اسلام ابلاغ و اعلام میشد و غیر از این شیوه، شیوه دیگری که مقبول و پذیرفته شده
باشد، وجود نداشت و درست هم نبود و این شیوه که همان سیره رهبری پیامبر عظیم الشان
اسلام صلی الله علیه و آله و وحی آسمانی بود، بصورت منابع قانون گذاری در اختیار
امت اسلامی قرار گرفت و جاودانه و ابدی تا روز قیامت باقی خواهد ماند.

قانون پس از
پیامبر

پس از ارتحال
قائد عظیم الشان دنیای اسلام «ص» که امت اسلامی با فقدان رهبر و پیامبری روبرو
گردیدند و با فقدان وی وحی آسمانی قطع گردیده و اداره جامعه اسلامی       -طبق روایات معتبر و در حد تواتر که در
دست داریم- بعهده کسانی گذاشته شد که نزدیکترین افراد جامعه به پیامبر اسلام صلی
الله علیه و آله بوده اند و با زبان وحی و قرآن، آشنائی کافی و وافی داشته اند و
دارای تقوای الهی در حد عصمت میباشند و درونی صاف و پاک دارند بطوریکه معارف الهی
بقلب و باطن آنان الهام میشود و بالاخره امامت و رهبری جامعه ی اسلامی بدست افرادی
سپرده شده است که آنان علما و عملا و خلقا و از تمام جهات دیگر، نزدیکترین و
مقربترین انسانها برسول الله صلی الله علیه و آله می- باشند.

در دوران
آنان نیز قانونی دارای اعتبار و ارزش بود که از قرآن و سنت گرفته شده و با توجه
بآن منابع عام و کلی تنظیم شده باشد و چون در راس نظام اسلامی امام و رهبر معصومی
قرار داشت و هدایت و اداره ی امت اسلامی را در عهده داشت و دستورالعملها از ناحیه
آنها و مسئولان دیگری که زیر دستشان ماموریت انجام وظایف حکومت دارا بودند، متکی
بهمان منابع قرآنی و سنت بود، قانون گذاری شیوه ی خاصی نداشت و با توجه به سادگی
ارتباطات و عدم پیچیدگی آن، خیلی هم نیاز بشیوه ی خاص نبود و تفکیک قوی باین شکل و
صورت که امروز دارج و متداول است، آنروز مصداق خارجی نداشته و شاید حتی بذهن کسی
هم خطور نمیکرد. اعضای حکومت که مسئول اجراء مقررات دینی و نظامات دولتی و حکومتی
بود چون اکثر آنان را از نزدیک با پیامبر «ص» همراه بودند و شیوه زندگی و حکومت او
را دیده بودند و نزول تدریجی قرآن را مشاهده نموده و آیات آن را حفظ داشتند، با
استناد بآیات قرآنی و نصوصی که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله به یاد داشتند،
دستورالعملها را تنظیم و برای اجرا، ابلاغ می نمودند و قانون گذاری با همین شکل
صورت می گرفت و شکل دیگری را لااقل ما در تاریخ سراغ نداریم.

با گذشت زمان
بتدریج هر چه زمان بیشتر فاصله میانداخت و مردم از زمان وحی دور میشدند و انسانها
با سیره و شیوه پیامبرشان در شکل نقل قولها و گفتارها آشنا میگشتند و شاهدان عینی
و کسانیکه بصورت حضوری، روش و شیوه رهبرشان را دیده باشند و بصورت مشهود روی آن
تکیه نمایند، کم کم جایشان را بافرادی میدادند که در آن صحنه ها نبودند و از دور
اخبار رسول خدا را شنیده و در حقیقت بغیب، ایمان آورده بودند و واقعا مصداق کامل
«شنیدن کی بود مانند دیدن» بودند، قهرا منابع قانونی همانها بود که در دوران
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام مورد استناد بود
و شیوه حکومت اسلامی و دستورالعملهای حاکمان اسلامی را ترسیم و تنظیم مینمود و شکل
میداد، منتها تفاوت این دوره با آن دوره بسیار زیاد است زیرا که دست امت اسلامی از
کسانی که بطور مستقیم با عالم غیب و وحی مرتبط باشند و احکام الهی و قانون محکم
خداوندی را از عالم غیب دریافت نمایند و در اختیار بشر قرار دهند، کوتاه بوده و
عمدتا سروکارشان با کتاب و الفاظ و عبارات و نقلها است اگرچه همینها نیز لازم
الاتباع و بتعبیر علم اصول فقه از قِبَلِ خدای عالم به عبادش و از قبل بندگان خدای
عالم حجت میباشد و بصورت کلی با آنها نمیشود مخالفت کرد، اما احتمال خلاف و عدم
تطابق با واقع نیز ممکن و بصورت جدی و واقعی محتمل است، برای اینکه مستند قوانین
بدست آمده یا ظواهر قرآن مجید است که اگرچه قطعی السند و الصدور از قبل خالق عالم
میباشد ولی از جهت دلالت دارای ظهور بوده و ظنّی الدّلاله بحساب می آید و یا
روایات و منقولات موجود در اوراق کتابها است، هر قدر هم نویسنده کتاب فرد معتبری
باشد و سند روایات و منقولات از اعتبار بالائی برخوردار باشد، در عین حال ظنّی
السند والصدور میباشد و احکام الهی و مقررات اسلامی که بصورت قانون در می آید از
خلال همین کتاب و سنت بدست می آید و اینجا پای اجتهاد و فقاهت و استنباط مجتهدانه
فقیهان اسلامی مطرح گردیده و بمیان می آید و لذا در نظام قانون گذاری اسلامی در
این برهه از زمان که دست ما از دامن امام معصوم علیه السلام کوتاه است و از رهبری
الهی چنان انسانهای وارسته، محروم هستیم، ناگزیریم که از پشتوانه اجتهاد مستمر و
فقاهت مستنبط برخوردار باشیم.

در حقیقت
همان مجتهدان عادل و عارف بزمان هستند که با توجه به شرایط زمانی و مکانی و دیگر
عوامل مورد نیاز جامعه که از خلال کتاب الهی و سنت نبوی، احکام الهی و قوانین را
بدست می آورند و در اختیار جامعه قرار می دهند و چون مستند آنان کتاب خدا و سنت
پیامبر است، اطاعت و تبعیت از احکام و نظرات مستنبط آنان لازم و تخلف از مجموعه
نظرات فقهاء ممنوع میباشد ولو اینکه تقلید از افراد واجد شرایط یکسان، امری
اختیاری است و الزامی برای تبعیت از یکی از آنها در ابتداء در بین نمیباشد و بحث
درباره خصوصیات تقلید و شرایط آن و دیگر مسائلی که در این باره مطرح است، از جایی
دیگر می باید مطالبه شود، و علاقمندان بجای مناسب خودش مراجعه نمایند.

قانون در
سایه ی اجتهاد

در نظام
اسلامی که زیر نظر مجتهدان و فقیهان جامع شرایط اداره میشود قانون گذاری و
دستگاههای قانون گذاری وقتی از اعتبار شرعی و قانونی برخوردار است که در راستای
نظرات و ولایت مجتهد و فقیه عادل و جامع الشرایط قرار گیرد و در حقیقت، مهر تاییدی
از ناحیه مقامی داشته باشد و بدون آن فاقد هرگونه اعتبار و سندیت میباشد و بهمین
دلیل هر نوع مقررات و دستورالعمل که از ناحیه شخصی و یا مقامی و دستگاهی جعل شود و
برای اجراء ابلاغ گردد، اگر دارای مهر تایید از ناحیه مقام شرعی و دینی باشد، حالت
قانونیت داشته و دارای مزیت بوده و قابل استناد است، و از همین جا بدست می آید که
قانون گذاری در نظام اسلامی چقدر مهم بوده و در واقع جزء شئون حضرت حق و ذات اقدس
حضرت باریتعالی است و کسانی میتوانند در این وادی وارد شوند که یا باید در صف
انبیاء الهی و اولیاء معصوم قرار گیرند و یا از مجتهدان و فقیهان عادل و آشنا
بزمان و واجد شرایط لازم استنباط احکام و قوانین الهی باشند و در غیر این صورت
نمیتواند از اعتبار و سندیت کافی برخوردار گردند و در جمهوری اسلامی و در قانون
اساسی آن مجلس شورای اسلامی که این همه اعتبار دارد و دارای مقام بسیار رفیع و
بلند است و در راس همه قُوی قرار دارد و مسئولیت قانون گذاری را بعهده دارد،
مصوبات آن وقتیکه مورد تایید شورای نگهبان قرار گرفت و فقیهان امت و نمایندگان
مجتهد و فقیه عادل و جامع الشرایط که ولایت و امامت امت اسلام را بعهده دارد، آنها
را تایید و امضاء کردند، دارای قانونیت و سندیت بوده و قابل استفاده میباشد و
مخالفت با آنها در حکم مخالفت با قوانین الهی و احکام خداوند میباشد.

جایگاه مجلس
شورای اسلامی

مجلس شورای
اسلامی که در آن نمایندگان واقعی مردم حضور دارند و با رای آنان حمایت قاطع مردمی
و ملت پشت سر هر قانونی تجلی می یابد و با مهر تایید فقیهان امت اسلامی، تطابق این
تصمیمات و رایها با شریعت اسلام بظهور و بروز میرسد، در چنین وضعی احکام و قوانین
و مقررات مصوب مجلس شورای اسلامی هم حمایت و بیعت مردم را همراه خواهد داشت و هم
مطابقت با شریعت را و بالطبع این نوع مصوبات از اعتبار بسیار بالائی برخوردار
خواهد بود و بهمین دلیل مشخص خواهد بود که جایگاه مجلس شورای اسلامی و نمایندگان
مردم که تصمیم گیرندگان واقعی مردمی میباشند و با توجه به اصول و ارزشهای اسلامی،
برای تامین مصالح مردم و جامعه، این نوع تصمیمها را میگیرند و تصمیمات آنان در
قالب قانون و مقررات، در جامعه پیاده می شود و بمرحله اجراء درمی آید، چقدر رفیع و
بلند است و مسئولیت نمایندگی چقدر سنگین و طاقت فرسا است و شرایط نماینده بودن
چقدر باید دقیق و ظریف مدنظر قرار گیرد و این شیوه معمول کنونی اگرچه در دوران
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام نبوده است ولی بنظر
میرسد، شیوه خوب و موفقی میباشد و این شیوه را وقتی که امامت امت اسلامی و ولایت
فقیه تایید کرد و مورد امضاء قرار داد و در تجربه و عمل نیز مثبت و موفق از آب
درآمد و مصوبات آن با دقت با معیار ارزشی اسلامی منطبق گشت و بمرحله نهائی رسید،
باید مورد حمایت جدی قرار گرفته شود تا صلاح و کمال جامعه تامین گردد.

در این جا
مناسب است مقداری از عبارات بلند و پر مغز حضرت امام قدس سره که در وصیت نامه
سیاسی الهی درباره جایگاه مجلس شورای اسلامی و نقش شورای نگهبان و وظایف خطیر
آنان، برای بیشتر روشن شدن مطلب عینا آورده شود!

«از مهمات
امور تعهد وکلای مجلس شورای اسلامی است ما دیدیم که اسلام و کشور ایران چه صدمات
بسیار غم انگیزی از مجلس شورای غیر صالح و منحرف از بعد از مشروطه تا عصر رژیم
جنایتکار پهلوی و از هر زمان بدتر و خطرناکتر در این رژیم تحمیلی فاسد خورد و چه
مصیبت ها و خسارت های جان فرسا از این جنایتکاران بی ارزش و نوکرمآب به کشور و ملت
وارد شد. در این پنجاه سال، یک اکثریت قلابی منحرف در مقابل یک اقلیت مظلوم موجب
شد که هرچه انگلستان و شوروی و اخیرا آمریکا خواستند با دست همین منحرفان از خدا
بی خبر انجام دهند و کشور را به تباهی و نیستی کشانند.»

و در فراز
دیگری اینطور میفرماید:

«و از
نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این عصر و عصرهای آینده می خواهم که اگر خدای
نخواسته عناصر منحرفی با دسیسه و بازی سیاسی وکالت خود را به مردم تحمیل نمودند،
مجلس اعتبار نامه آنان را رد کنند و نگذارند حتی یک عنصر خرابکار وابسته، به مجلس
راه یابد و به اقلیت های مذهبی رسمی وصیت میکنم که از دوره های رژیم پهلوی عبرت
بگیرند و وکلای خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوری اسلامی و غیر وابسته
به قدرتهای جهانخوار و بدون گرایش به مکتبهای الحادی و انحرافی و التقاطی انتخاب
نمایند و از همه نمایندگان خواستارم که با کمال حسن نیت و برادری با هم مجلسان خود
رفتار و همه کوشا باشند که قوانین، خدای نخواسته از اسلام منحرف نباشد، و همه به
اسلام و احکام آسمانی آن وفادار باشید تا به سعادت دنیا و آخرت نایل آیید».

سر قضیه این
است قانون وقتی میتواند نقش واقعی خودش را ایفاء نماید و اثرات و ثمرات خویش را
نشان دهد که بمرحله اجراء درآید. اجراء قانون و مقررات امکان ندارد مگر در مواردی
که از حمایت و پشتیبانی جدی و عمیقی برخوردار گردد و هیچ حمایت و پشتوانه ای
محکمتر و قوی تر از حمایت و پشتیبانی مردمی نمیباشد. هر امری که در صحنه اجراء و
پیاده شدن از حمایت عامه مردمی بهره مند گردد بدون تردید میتوان اطمینان کامل بدست
آورد که آن موضوع مورد نسیان و فراموشی قرار نگرفته و همیشه زنده و ماندگار است.
یکی از طبیعی ترین و مجربترین شیوه های حمایت مردمی و در جریان قرار گرفتن آنان،
همانا شیوه پارلمان و حمایت مجلس و نمایندگان مردمی است و لذا بر همه واضح و روشن
است در هر جای عالم مجلس و نمایندگان واقعی مردم از قوت و توان بیشتری برخوردار
گردند و از حمایت واقعی برخوردار شوند و در نظام حاکم دارای جایگاه منیع و رفیع
شوند و در تمام صحنه ها و مراحل بتوانند اظهار وجود و رای و نظر نمایند، در آنجا
در حقیقت مردم از حضور و نقش بیشتری برخوردار بوده و آن نظام و حکومت از حمایت
مردمی زیادتری بهره مند خواهد شد. و لذا میتوان گفت: مجلس همان مردم و آحاد
انسانها است که در این مجموعه محدود و کوچک متبلور شده و مظهر آرمان آنان و اراده
و فکر و اهدافشان میباشد حاکمیت اراده یک ملت حاکمیت و قوت مجلس و نمایندگان همان
ملت است. مجلس مردمی و نمایندگان مردمی همان مردم هستند که درباره سرنوشت خودشان
تصمیم میگیرند و برای تامین کمال و سعادت خودشان مقررات وضع مینمایند و نمایندگان
مردم اگر قوی و دارای فکر و اندیشه و اراده قوی و محکم باشند و از روی علم و اطلاع
و آینده نگرانه، بمسائل خرد و کلان جامعه نظر کنند، پیدا است که چه عواقب روشن و
درخشانی برای ملت و امت میتوانند ترسیم و پیش بینی نمایند و بالعکس اگر خدای
نخواسته مجلس و نمایندگان مجلس دارای گرایشهای التقاطی و انحرافی باشند و از متن
مردم و جامعه برخواسته نباشند و روی مصالح عمومی و مردمی و ملت و امت اسلامی تکیه
ننمایند و تصمیمات مهمی که تامین کننده مصالح دیگران و قدرتهای بزرگ شیطانی است
بگیرند، خدا میداند که آینده چقدر تاریک و ظلمانی بوده و چه عواقب دردناکی برای آن
ملت و برای دنیای اسلامی دنبال خواهد داشت و برای همین جهت امام عزیز بیش از همه
نهادها و ارگانها روی مجلس تکیه مینماید و نقش بالای مجلس را گوشزد میفرماید و
برای جلوگیری از این نوع خطرات که ببعضی از آنها اجمالا اشارت رفت، با نگرانی خاصی
هشدارها و پیش بینی های لازم را بعمل آورده و با تواضع کریمانه و پیامبرگونه
میفرماید: «و از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این عصر و عصرهای آینده می خواهم
که اگر خدای نخواسته عناصر منحرفی با دسیسه و بازی سیاسی وکالت خود را به مردم
تحمیل نمودند، مجلس اعتبارنامه آنان را رد کنند و نگذارند حتی یک عنصر خرابکار وابسته
به مجلس راه یابد». فلسفه و دلیل مسئله، روشن و آشکار است و آن این است که مجلس
شورای اسلامی بعنوان یک نهاد مردمی و مسئول قانون گذاری نظام جمهوری اسلامی ایران
و در راس قوای دیگر نظام علاوه بر اینکه خط مشی و برنامه ریزی و سیاست گذاری نظام
را بعهده دارد و حق اعمال نظارت و اشراف و تحقیق و بررسی در تمام شئون کشور را
دارد، دارای هویت و شخصیت سیاسی هم میباشد. نمایندگی در مجلس در عین اینکه وظایف
قانون گذاری و اعمال نظارت در تمام امور کشور را دارد به نماینده ماهیت و هویت
سیاسی نیز می بخشد، قهرا اگر خدای ناکرده و نخواسته اگر افرادی که دارای
وابستگیهای گروهی و سیاسی بیکی از قدرتهای بزرگ جهانی شرقی و یا غربی باشند و مردم
در اثر اغراء بجهل و عدم توجه، چنین افرادی را به مجلس بفرستند و آنها بعنوان
نمایندگان مردم، خودشان را در جامعه و مجلس جا بیاندازند و کم کم مجلس نیز بی اعتناء
از کنارشان عبور و نمایندگان مردم، حساسیت لازم را نشان ندهند، خدا میداند نهایت
کار بکجا خواهد انجامید و انشاءالله چنین چیزی بوجود نخواهد آمد.

 

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

یادداشتها و
خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

قسمت هفتم

حجة الاسلام
رحيميان

نامه دانش
آموزان کلاس پنجم دبستان دخترانه ی فاطمیه

تهران:

بسم الله
الرحمن الرحیم

سلام بر امام
عزیز و بزرگوارمان خمینی روح خدا.

امام عزیز،
ما بچه های کلاس پنجم جهاد مدرسه ی فاطمیه هستیم. چون در کتاب دینی ما نامه ی امام
محمد تقی علیه السلام را به فرماندار سیستان و نصیحتهایی را که امام، به ایشان
کرده اند، نوشته، ما هم تصمیم گرفتیم که برای شما نامه ای نوشته و شما را نصیحت
کنیم. ولی اماما، ما شما را نمی توانیم نصیحت کنیم. زیرا شما بزرگوارید و از   همه ی گناهها به دورید. شما آن امام بت شکنی
هستید که مدت 40 سال است نمازهای شبتان ترک نشده. ای بزرگی که ما را از قعر زشتی
ها و فسادها و بی ایمانی- ها به ساحل نجات رساندی. ما در این ماههای عزای محرم و
صفر، عزا می گیریم زیاد نمی خندیم و سینه زنی و نوحه خوانی می کنیم. چون شما به آن
تاکید کرده اید. اماما، اگر می توانستیم که چهره ی پاک و نورانی شما را از نزدیک
ببینیم خیلی خوب می شد. ولی باز شکر که لیاقت آن، برای ما پیدا شده که برای شما
نامه بنویسیم. ای خمینی عزیز و جانمان، شما پدر همه ی ما بچه ها هستید. ای پدر
بزرگوار، ما شما را به اندازه ریگهای روی زمین، آبهای توی دریا و ابرهای آسمان
دوست داریم. اماما، ای کاش مسئولین مدرسه وسایلی فراهم کنند که ما بتوانیم از
نزدیک شما را ببینیم.همه ی ما امیدواریم یک بار هم که شده در عمرمان تو را ای آنکه
وصفت را فقط خدا می تواند بکند. ای امام عزیزمان، خواهش می کنیم از اینکه از شما
تعریف کردیم ناراحت نشوید. به خدا، قلم در وصف شما خود می رود و نمی توانیم جلوی
آنرا بگیریم. اماما، بدان که ما مانند مردم کوفه تو را تنها نخواهیم گذاشت. اماما
ما از همین بچگی نماز می خوانیم، مقنعه سر می کنیم. برای مبارزه با آمریکای
جنایتکار و شوروی کثیف و برای کوری چشم دشمنان حتی ورق دفترمان را تا آنجا که
بتوانیم نمی کنیم. ای امام عزیزمان، بگذار آخرین حرفهایمان را گواینکه دلمان نمی
خواهد نامه را تمام کنیم، بنویسیم. ای امام عزیز، تو مانند قلمی می مانی که همیشه
سعی داشته ای و سعی می کنی که بر روی کاغذ دلها، نام خدا را بنویسی. اماما، ما بچه
های کوچک از ته قلبمان، سه خواهش از شما داریم و امیدواریم لیاقت آنها را داشته
باشیم. اول آنکه ای پدر بزرگوارمان، ای پیر جماران، ای روح خدا با خط زیبای خودتان
برای ما جواب بنویسید و ما و آموزگارانمان را در آن نصیحت کنید. دوم آنکه عکسی از
خودتان را با امضاتان همراه آن برای ما بفرستید و در آخر آنکه امام جان، در روز
قیامت شفاعت ما بنده های گناهکار را از خدا بکنی. جان همه ی ما فدای یک لحظه عمر
تو، ای رهبر عزیز که هنوز ما مسلمانان قدر تو را نمی دانیم. آقای خمینی عزیزمان،
با چشمانی مشتاق، منتظر جواب نامه ی شما هستیم. تو ای صدام پست و ای ریگان خائن،
ای بگین بی حیا، بدانید که خون بر شمشیر پیروز است، این گفته روح خدا امام است.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار -از عمر ما بکاه و به عمر او
بیفزای- از صحنه ی روزگار منافقین رو بردار ستارگان چو رفتند تو خورشید رو نگه
دار.

والسلام
علیکم و رحمة الله و برکاته

پاسخ امام

بسمه تعالی

فرزندان
عزیزم، نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم، کاش شما عزیزان مرا نصیحت میکردید که
محتاج آنم. امید است با نشاط و خرمی درسهایتان را خوب بخوانید و در همان حال
بوظائف اسلامی که انسان ها را می سازد عمل کنید و اخلاق خود را نیکو کنید و اطاعت
و خدمت پدران و مادرانتان را غنیمت شمارید و آنها را از خود راضی کنید و به
معلمهایتان احترام زیاد بگذارید. سعی کنید برای اسلام و جمهوری اسلامی و کشورتان
مفید باشید. از خداوند تعالی سلامت و سعادت و ترقی در علم و عمل برای شما نور
چشمان آرزو می کنم. سلام بر همه شماها.

29 شهر صفر
1403- روح الله الموسوی الخمینی

نامه یک
خانواده شهید:

بسمه تعالی

محضر مبارک
رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی آیت الله العظمی امام خمینی حفظه الله تعالی

ضمن سلام،
سلام یک خانواده ی شهید عزیز از دست داده و داغدار را به آن مرجع دلسوز و بیدار به
قلب پاک شما می رسانم. ای عزیز دل خانواده های شهدا و ای کسی که نامت تسکین دهنده
ی دل سوخته مادران و پدران در سوگ نشسته، بدان که ما نه تنها ناراحت نیستیم بلکه
بهترین لحظه های زندگی ما آن لحظه ای بود که خبر شهادت فرزندمان را شنیدیم و در صف
خانواده های شهدا قرار گرفتیم. حال تقاضامندیم که لطف نموده خط مبارک و امضای خویش
را به عنوان یادگاری و تبرک به این خانواده ارسال دارید. در انتظار نامه ی شما در
پائین همین نامه هستیم.

پاسخ امام

بسمه تعالی

من افتخار می
کنم به امثال شما شهیدپروران شجاع متعهد، خداوند شهید عزیز شما را رحمت و به شما و
دیگر بازماندگان صبر و سعادت دهد.

روح الله
الموسوی الخمینی

نامه ی مارد
یک اسیر که همراه با نامه رمزی فرزندش برای امام فرستاده بود:

بسمه تعالی

خدمت مسئول
محترم دفتر امام

سلام علیکم-
پس از عرض سلام و آرزوی موفقیت برای شما

نظر به اینکه
پسر اینجانب مدت 8 ماه است که در قید اسارت صدامیان کافر می باشد. اخیرا در نامه
اش نوشته است که خیلی دلم برای پدربزرگم حاج آقا موسوی تنگ شده است و ما چون نمی
توانیم بعلت محدودیت برای ایشان عکس یا پوستر امام را بفرستیم. لذا خواهشمندیم در
صورت امکان نامه ای را که خدمتتان تقدیم می کنیم به حضرت امام مدظله العالی بدهید
تا ایشان برای تبرک و تسلی دل این فرزندان عزیز ما که در زندانهای تاریک و نمناک
عراق بسر میبرند چند سطری مرقوم بفرمائید. ضمنا با عرض معذرت آخر نامه را با امضاء
«پدر بزرگت حاج آقا موسوی» ختم نمائید. خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه
دار- از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا. آمین یا رب العالمین-مادر یک اسیر.

فرازی از
نامه رزمنده ی اسیر:

…دلم برای
تک، تک شما تنگ شده است. اما دلم برای یکی دیگه خیلی تنگ شده. نمی- دونی چقدر دلم
براش تنگ شده. اونم پدربزرگ عزیزم حاج آقا موسوی است. و یکی دیگه هم که سفارش می
کنم برای شرکت در مراسم هفتگی دانشگاه…

پاسخ امام

بنام خدا

فرزند عزیزم،
نامه شما واصل شد. امید است انشاءالله بزودی خلاص شوی. ما برای شما نگران هستیم
لکن خدا بزرگ است. انشاءالله موفق باشی صبر کن که خدا با صابران است. والسلام
پدربزرگت.

نامه ی یک
رزمنده ی اسیر در عراق:

بسم الله
الرحمن الرحیم

اللهم ایاک
نعبد و ایاک نستعین

مادرم سلام،
این نامه مخصوص پدربزرگوارم هست. پدر عزیز و هادیم و مایه ی دانائیم و دارای روح
خدائیم سلام علیکم. گرچه مشکل است معرفت قدر تو. اما این جملاتی است تقدیم به قلب
تو. وصفت را از چند چیز پرسیدم از کوه، گفت از من استوارتر. از دریا، گفت از من خروشان
تر. از خورشید، گفت از من تابانتر. گاهی که سر انقیاد به حال تحقیر بر دامنت
گذاشتیم به ما فرزندانت فرمودی اگر لایق باشیم، دست و بازویتان را می بوسم. دانی
چرا چنین شاعرانه می گویم. دیده ای پروانه را گرد شمع مجنون وار، فقط سر سودای
وصال نور دارد، من الآن چنینم و یاد وصال در خاطرم هست که از او دورم اما عیان می
بینم که گر مولایت بخواهد بزودی شاید تو را ببینم وگر نبینم وعده ما بر سر حوض با
مادرت. انشاءالله. خداحافظ. التماس دعا (پدر ما را حلال کن).

22/4/66

پاسخ امام

بنام خدا

فرزند عزیزم،
نامه ی شما که از سلامت مزاجتان بحمدالله خبرداد واصل شد و موجب خرسندی از این جهت
و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان دربند
دعا می کنم. شما نگران نباش این نحو گرفتاریها برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب
بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم بزودی ممکن با سلامت به وطن خود باز گردید.
به دوستانتان سلام مرا برسانید خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند.

عبدالله

نامه یک خانم
خانه دار:

بسم الله
الرحمن الرحیم

بنام خداوند
بخشنده ی مهربان

خدمت رهبر
کبیر انقلاب و نایب بر حق امام زمان سلام. امیدوارم این سلام گرم و ناقابل من را
که از فرسنگها راه دور می آید بپذیری. سلامی مملو از مهر و محبت. سلامی که از
اعماق قلبم بر می خیزد و به سوی شما می آید. سلامی که از این تونلهای پرپیچ و خم
جاده ها گذشته و هزاران خاطره های گوناگون دربرگرفته و برای شما بازگو می کند.
سلامی که از وجود اینجانب به شما امام عزیز گزارشها می دهد. انشاء الله که حالت
خوب بوده و در پناه ایزد متعال به سلامتی هرچه تمامتر زندگی کن و در پناه امام
زمان خوش و خرم باشی. من زنی 33 ساله هستم که شش دختر دارم. من گردنبندی که از
دسترنج خودم تهیه کردم برای شما فرستادم امیدوارم که قبول فرمائید. امام عزیز، ما
شما را خیلی دوست داریم و خیلی دلمان می خواهد شما را زیارت کنیم. ولی چون نمی
توانیم به دیدن شما بیاییم می خواهیم یک چیزی از شما داشته باشیم. از شما خواهش می
کنیم که جواب نامه را بدست خودت برایمان بفرستی و همراه آن یک دعا برایمان بنویسی
که بخوریم تا سالم باشیم. دیگر عرضی ندارم جز سلامتی شما. خدایا، خدایا تا انقلاب
مهدی خمینی را نگه دار- از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای. به امید پیروزی اسلام-
زهرا جعفری.

پاسخ امام

بسمه تعالی

خواهرم، نامه
ی محبت آمیز و هدیه ای که فرستاده بودید واصل شد. از شما تشکر می- کنم و امیدوارم
خداوند متعال شما و فرزندانتان را سلامت و عافیت و سعادت دین و دنیا و آخرت عنایت
فرماید. چون میل دارم که خود شما از هدیه ای که برای من فرستاده اید و آن را قبول
نموده ام استفاده کنید لهذا برای شما فرستادم. والسلام علیک و رحمة الله.

روح الله
الموسوی الخمینی

نامه یک دختر
بچه:

بسمه تعالی

محضر مبارک
حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی دام ظله

سلام عرض می
نمایم. سلام علیکم. هرچند قلم قاصر است و نمی توانم برای شما فرزند پاک رسول الله
نامه بنویسم اما می بخشید که به خود این جرات را داده ام. امام عزیز این هدیه
ناقابل را بنده حقیر به شما تقدیم می نمایم. امیدوارم که قبول بفرمائید. خداوند
انشاءالله عمر با برکت شما را تا ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه طولانی بفرماید.
امیدوارم که ما را در آن دنیا از شفاعت خود بی بهره نگذاری. امام عزیز جواب نامه ی
مرا با دست خط مبارک خودت بنویس که این هدیه بدست شما رسیده است بیشتر از این
مزاحم اوقات شریف و گرانبهایتان نمی شوم. از شما می خواهم که برای من دعا بفرمائید
که خداوند به من و همه توفیق خدمت به اسلام عنایت بفرماید. والسلام التماس دعا.

دختر کوچک
شما- عاملی

پاسخ امام

بسمه تعالی

دخترم، هدیه
ی شما واصل و موجب تشکر شد. انشاءالله تعالی موفق و سعادتمند باشید. والسلام علیک
و رحمة الله.

روح الله
الموسوی الخمینی

اینجانب دست
و بازوی شماها را می بوسم!

عکس فوق را
یکی از بچه های بسیار خوب جبهه ی جنوب در دی ماه 1365 نزد اینجانب آورد و گفت می خواهیم
آن را برای اهداء به رزمندگان تکثیر کنیم. آن را خدمت حضرت امام ببر و در خواست کن
تا مطلبی را در رابطه با رزمندگان روی عکس مرقوم فرمایند. گفتم طبق معمول بعید است
که غیر از امضاء چیز دیگری بنویسند. ولی هنگامی که مشرف شدم و مطلب را به عرض
رساندم، حضرت امام بدون تامل قلم را برداشتند و در کنار عکس، این جملات را
همانگونه که در تصویر فوق آمده نوشتند:

بسمه تعالی

از خداوند
تعالی پیروزی نهائی رزمندگان عزیز را خواستارم. عزیزان من بکوشید، خداوند تعالی با
شما است. اینجانب دست و بازوی شماها را می بوسم. والسلام علیکم و    رحمة الله.

روح الله
الموسوی الخمینی

نامه ی یک
دانش آموز 12 ساله:

بسم الله
الرحمن الرحیم

سلام علیکم-
امیدوارم که حالت ای امام عزیزمان، ای رهبر گرامی، خوب باشد و همیشه در سلامتی
کامل بسر ببرید. من مجتبی سلمان خاکسار از دزفول، 12 ساله می باشم. بارها این آرزو
را داشتم که خدمت شما برسم و از نزدیک شما را ببینم و افتخار و اعتماد به نفس کنم.
اما متاسفانه از بخت بد تا حالا نتوانسته ام صورت مبارک شما را زیارت کنم حالا
امیدوارم جواب نامه ام را با خط خودت بنویسی تا با نگاه کردن خط مبارکتان افتخار
کنم و دوست دارم برایم دعا کنی. خدا حافظ شما

پاسخ امام

انشاءالله
تعالی موفق باشید و خداوند به شما برکت مرحمت فرماید.

روح الله
الموسوی الخمینی

در خواست
دستمال:

محضر مبارک
مرجع تقلید شیعیان جهان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران

بعد از عرض
سلام، این بنده ی ناقابل. من زبانم عاجز و قلمم شکسته است که در برابر کسی که چون
ابراهیم بت شکست و نمرودیان را هلاک کرد و چون عیسی با دم مسیحائی خود ملت ایران
را زنده کرد. و چون جدش حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم بت پرستی را ریشه کن و
اسلام را جانشین آن کرد و مصائب و شکنجه ها را به جان خرید. ای امام عزیز، ای که
همه ی عمر من و بچه هایم فدای یک لحظه ی عمر شما. ای ناجی ملت های دربند، ای کسی
که محرومان و ستمدیدگان جهان چشم امید به تو دوخته اند. بنده ناقابل خواهشی کوچک
از وجود بزرگ شما پدر بزرگوار دارم. حال که دستم به امام زمانم نمی رسد، از نائب عزیزش
می خواهم یک تکه از لباس یا چیزی که بدست مبارکتان تبرک شده باشد، برای بنده
ناقابل بفرستید تا در قبر به همراه داشته باشم.

خدایا،
خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.

فدائی شما-
ز. ر.

آدرس-
اصفهان- دستگرد خیار- خیابان کشاورزی

– نامه ی فوق
به عرض حضرت امام رسید که فی الحال برخاستند و دستمالشان را          -که بسیار تمیز و مثل برف سفید بود-
آوردند و برای ارسال جهت نویسنده ی نامه لطف فرمودند که بوسیله پست فرستادیم.

 

/

خشم عمومی علیه ابتذال و بدحجابی

800×600
ارزشهای اسلام و انقلاب را پاسداری کنیم
خشم عمومی علیه ابتذال و بدحجابی
طی ماههای اخیر و بمناسبت بزرگداشت میلاد با سعادت صدیقه طاهره سلام الله علیها و روز زن و به تناسب همین ابراز تنفر از ره آورد روز سیاه هفده دی یادآور اسارت زن در عصر ستمشاهی، فضای کشور ما شاهد سمینارها و تظاهرات و راهپیمائی های گسترده ی امت حزب الله، این سربازان گمنام اسلام و انقلاب بود. خواهران و برادران پرشور و غیور، خانواده های شهدا، طلاب حوزه ها، دانشجویان دانشگاهها، بسیجیان و رزمندگان، در تهران و شهرستانها با عنوان «طلایه داران عفاف» «احیای شخصیت و ارزشهای زن» «پاسداری از سنگر حجاب» و … مشارکت نموده و تنفر و انزجار خویش را از مروّجین فساد و فرهنگ منحط غربی و ابتذال و بدحجابی مشتی عناصر بی تعهد و رفتار برخی مجلات قلم به مزد و بی تعهد و پاره ای برنامه های هنری و نمایشی و با اجتماع در مراکز نماز جمعه و یا در برابر مجلس شورای اسلامی و وزارت کشور و … بار دیگر اعلام داشتند و حضور همیشگی خویش را در این پیکار فرهنگی به اثبات رسانیدند. ضمن مواد قطعنامه ها مواردی از این قبیل بود:
«مسئولین محترم با فرهنگ مبتذل غربی و پدیده ی بدحجابی که هر روز وضع بدتری می- گیرد مقابله کنند و بقایای اندیشه تقلید از الگوهای اجنبی را از محیط بزدایند… از نمایندگان مجلس شورای اسلامی تدوین قوانین انقلابی در جهت مبارزه با فساد، از مسئولین قضائی برخورد قاطع و جدی و از مسئولین اجرائی، حسن اجرا و نظارت و کنترل جدی و دقیق خواسته شده است. از صدا و سیما (ضمن اعتراف به نقاط مثبت این رسانه بزرگ اجتماعی) خواسته اند مبلغ ارزشهای والای اخلاقی و اسلامی در این دانشگاه عظیم باشد و با بکارگیری شیوه های هنری به مبانی اخلاقی بیشتر اهتمام ورزد و از ارائه آنچه متناسب با روح انقلابی نسل جوان نیست و یا غیر مستقیم مروج تجمل گرائی و بی خیالی است خودداری کند.
از خواهران مسلمان خواسته شده با الگو قراردادن سیره ی صالحه ی زهرا سلام الله علیها ساده زیستی را پیشه سازند و تجمل گرائی را از صفحه زندگی بزدایند و فضایل را ملاک ارزشهای خود بدانند و در تربیت فرزندان مومن و صالح همت ورزند…
امت حزب الله با استناد به بخشهائی از وصایای امام فقید و عظیم الشان امت قدس سره الشریف و همچنین بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای، که در این روزها رساترین بیانات را در ضرورت برخورد قاطع با فرهنگ ابتذال داشته اند و مسئولیت رسانه ها از جمله صدا و سیما را در ارائه هرچه بیشتر ارزشهای اسلامی مورد تاکید قرار داده اند، هشدار داده اند: «چنانچه از طریق قانونی جلو این بی بندوباری ها گرفته نشود، مردم خود بحکم وظیفه امر بمعروف و نهی از منکر اقدام لازم را خواهند نمود…».
پاسخ عملی به احساسات پاک مردم
بمورد است مسئولین و دست اندرکاران امور با تاسّی به سیره ی مبارکه امام فقیدمان قدس الله روح که توجه ی خاصی به نقش مردم در صحنه های انقلاب داشتند از احساسات پاک این مردم پیشرو و هشیار عملا تشکر و تقدیر کنند. مردمی که بار سنگین این انقلاب را با چهره ی گشاده بدوش کشیدند و در هیچ یک از مشکلات روزمره و مشکلات سنگین و کمرشکن اقتصادی دم برنیاوردند و با درک واقعیات و موقعیت حساس کشور مجال جنگ روانی و سوء استفاده تبلیغی به دشمنان میهن اسلامی ندادند… آری همین مردم، هرگاه احساس کنند ارزشهائی که بپای آن، عزیزترین سرمایه هایشان را فدا کردند، بدست مشتی عناصر فاسد و فرصت طلب و مروجین فساد، به مخاطره می افتد، آرام نمی نشینند و خود به راه می افتند و حرفشان را می زنند. آری این احساسات بی شائبه و مقدس قابل قدردانی است و باید مسئولین دلسوز ما در مقام پاسخ گوئی توجه سریع و عملی بیشتری داشته باشند.
در این راستا مردم توقع مادی ندارند که قابل حل نباشد. آنها می خواهند با رسوبات فرهنگی و اخلاقی جاهلیت ستمشاهی و هفده دی رضاخانی و عناصر بی درد و متظاهرین به فسق و فساد برخورد جدی شود… و این قابل عمل است… نهایت برنامه ریزی و مشورت و تلاش بیشتر می طلبد، ولی چنین بنظر میرسد که طی سالهای پس از پیروزی انقلاب فضای پرشور انقلاب بوده که عملا کنترل محیط را در دست داشته، اما برنامه جامع و حسابشده در بعد فرهنگی، قضائی و اجرائی و در جهت مقابله با متظاهرین به فساد تدارک نشده و به همین دلیل و بدلیل ضعف برخوردها، محیط در حد انتظار پاکسازی نشده است از باب مثال: در مورد خروج زنان و دختران مجرد از کشور و سفر به کشورهای خارجی در مقالات گذشته به ضایعات اخلاقی و حیثیتی آن برای کشور و نظام اشاره کردیم و به مسئولین نیز گزارشی مکتوب و مفصل دادیم که تحقیقات و اخبار متواتر دیگر مؤید آن گزارش بود و پیشنهاد شد اینان از سوی مسئولین قضائی ممنوع الخروج شوند؛ در این خصوص با یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی صحبت می کردیم ایشان می گفت: «قانون مربوط به خروج زنان مجرد در مجلس است» گفتم برادر عزیز! ما خبر از کار سنگین مجلس داریم و می دانیم تا نوبت به بررسی این طرح برسد و بحث و مشورت و تصمیم گیری شود و بعد به دستگاههای قضائی و اجرائی داده شود و واحدهای مربوطه آئین نامه ی اجرائی تهیه کنند و ابلاغ نمایند و به مرحله ی عمل نزدیک شود این کار علی القاعده صبر ایوب می خواهد! و در این فاصله ی زمانی صدها پرواز خارجی صدها نوبت اینگونه زنان و دخترام معلوم الهویه را به خارج می رسانند و آنها هر غلطی می خواهند می کنند و لحظه لحظه ی حرکتشان تبلیغ علیه جمهوری اسلامی است و قصه لایحه و مصوبه ما نوشدار و بعد از مردن سهراب است! آیا واقعا در این گونه موارد مشکل ما مصوبه نداشتن است؟ آیا فرامین اسلام در مورد نهی از منکر و عدم اعانت به اثم برای تصمیم و اجرا کافی نیست؟ ما که به مصالح اسلام و انقلاب می اندیشیم و از اوامر ولایتی نیز می توانیم استفاده کنیم در این گونه موارد چرا بلاتکلیف باشیم؟
اجازه دهید در اینجا روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله بیاوریم: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه بنده ای در خفا معصیت کند تنها به خود زیان رسانده اما چون گناه علنی شود و با آن مخالفت صورت نپذیرد به کل جامعه زیان می رساند. آن گاه امام صادق علیه السلام در توضیح کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: این بدان جهت است که گناهان علنی دین خدا را خوار و خفیف می کند و دشمنان خدا میدان برای معصیت بیشتر پیدا می کنند.
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ان المعصیة اذا عمل بها سرّا لم یضرّ الا عاملها فاذا عمل علانیة و لم یغیر علیه اضرت بالعامه. قال جعفربن محمد علیه السلام و ذلک انه یذل بعمله دین الله و یقتدی به اهل عداوة الله»[1].
آیا اعمال و رفتار گروه فوق الذکر و مروجین فساد تضعیف کننده دین و عامل گسترش فساد برای دیگران و هتک حیثیت نظام نیست؟ آیا در ضرورت برخورد جدی با اینان جای درنگ است؟!
از جهانداری علی (ع) درس بیاموزیم
همه ما خوانده ایم هنگامی که لشکریان معاویه ی سفاک به شهر انبار یورش آورده و دست بند و گوشواره و زیور آلات را از زنان مسلمان و اهل کتاب می ربوده اند خبر آن به امیر مومنان علی علیه السلام رسید آن حضرت خطبه ای پرشور ایراد نمودند و در ضمن آن فرمودند: اگر مرد مسلمان بعد از این ماجرا از غصه بمیرد جای ملامت نیست بلکه بنظر من سزاوار است «فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان ملوما بل کان عندی جدیرا»[2].
اینها و صدها روایت و همچنین آیات بسیار در باب امر بمعروف و نهی از منکر جلو چشم ما است و وظیفه را مشخص کرده و بی برنامه گی و بلاتکلیفی در نحوه برخورد با منکرات و مروجین فساد و ابتذال و فلان مجله و فلان برنامه ی هنری و ممانعت از خروج زنانی آنچنان که اشاره شد… پاسخگوی تکلیف نیست و اثری جز گسترش بیشتر فساد و میدان دادن به ضد انقلاب ببار نمی آورد. البته ما نیز توجه داریم که کار دشوار است و چندان ساده نیست اما تاکید داریم که از امکانات و نیروها و اندیشه ها در این باب کمک نگرفته ایم وگرنه ثمره و نتیجه بهتر از این ببار می آمد. شما آمادگی مردم و حضور و توقع آنها را ببینید و انتظار مسلمانان دیگر را که در سطح جهان به نظاره ایستاده تا تجربه سرنوشت ساز انقلاب اسلامی را مشاهده کنند در نظر بگیرید و آنگاه بیندیشید آیا می توان جدی تر با مسائل برخورد کرد یا نه؟
یکی از نشریات می نویسد: «اخیرا یکی از وکلای دادگستری پاکستان که به اتفاق همسرش از سفر به ایران بازگشته بود در گفتگوئی با نماینده ی فرهنگی کشورمان در کویته اظهار داشت: «همسر من که برای اولین بار از ایران بازدید می کرد. و راجع به حجاب بانوان ایرانی تصور خاصی داشت با دیدن خانمائی که با جوراب نازک در خیابانها رفت و آمد می کردند بسیار متعجب شده بود…» همچنین در این نشریه آمده: «پدیده ی بدحجابی در ایران باعث بروز واکنشهای منفی در خارج از کشور بخصوص مردم مسلمان پاکستان گردیده است چنانکه دانشجویان امامیه (I.S.O.) در بازگشت از ایران صریحا می گفتند: «بدحجابی در ایران سریعا در حال رشد است بنظر می رسد در صورتیکه روند بدحجابی همچنان ادامه یابد ضربه مهلکی بر وجهه تبلیغاتی ایران در پاکستان وارد آید»[3].
انعکاس جهانی حجاب اسلامی و مسئولیت ها
حقیقت این است که ما خودمان غافلیم در بلندای کدام قله قرار گرفته ایم و دنیا با چه توقع و امیدی بما می نگرد… وقتی دختران دانش آموز مسلمان در فرانسه و انگلیس یعنی دنیای هرزگی و رذالت اروپا برای حفظ حجاب اسلامی آنگونه مقاومت می کنند این یک نبرد آرمان خواهانه بر سر حفظ ارزشها است که چشمه ی آن اسلام و تبلور امروز آن ایران و انقلابی است که امام خمینی قدس سره الشریف آن را پی افکندند وقتی دانشجویان دختر در ترکیه آتاترکی برای حفظ حجاب آن تظاهرات را می کنند و فریاد اسلام خواهی آنان در برابر رژیم لائیک این کشور دانشگاه آنکارا را می لرزاند و «رویتر» آنرا «تجدید حیات اسلام در ترکیه» می نامد این الهام از زن مسلمان ایرانی است که در برابر تهاجم ابتذال پیشین و در برابر رگبار گلوله های رژیم منحوس شاه صلای مقاومت سرداد وقتی زنان با حجاب فلسطین و لبنان در برابر حملات وحشیانه صهیونیستها آنگونه فریاد مقاومت دارند اسوه ی این استقامت در عصر ما زن ایرانی است که از صدیقه ی طاهره علیها سلام و زینب کبری علیها سلام درس فضیلت و قهرمانی آموخته است و همچنین در تونس، مراکش و مصر و دیگر نقاط جهان.
آری زنان با فضیلت ما الگوی دیگر زنان جهان در ایما و صلابت و عفافند که نمونه های بسیار دارد: «بدنبال درخواست گروه زیرزمینی حزب اسلامی در کشمیر مبنی بر رعایت حجاب اسلامی توسط بانوان و حمایت برخی گروههای مبارز اکنون در «سرینگار» پایتخت کشمیر بر تعداد رعایت کنندگان حجاب اسلامی اعم از روبند و برقه و حتی چادر مشکی به سبک بانوان مسلمان ایرانی افزوده شده است و این حرکات در کالج ها و مدارس دخترانه نیز به نحو چشمگیری افزایش یافته است…» (بولتن فرهنگی روابط بین الملل وزارت ارشاد اسلامی- 4/7/68 شماره 116).
این تفکر حتی دیگران را نیز تحت تاثیر قرار داده تا بدانجا که «پل پارنز» مدیر یک مدرسه ی مسیحی در منچستر انگلیس ضمن محکوم کردن منع دو دختر دانش آموز محجبه از حضور در کلاس درس یکی از مدارس شمال انگلیس گفت: علی رغم مسیحی بودن مدرسه، ما دارای 18 دختر دانش آموز مسلمان هستیم و همگی آنان دارای حجاب اسلامی هستند. در روزنامه ی انگلیسی تایمز نیز عکس این 18 دانش آموز باحجاب اسلامی چاپ شده است[4].
همانطور که در مقاله پیشین به تفصیل گفتیم مساله ی سمبلیک حجاب اسلامی امروز در صحنه ی بین المللی از صورت یک پوشش سنتی صرفا اسلامی فراتر رفته و به نبرد فکری، فرهنگی و عقیدتی اسلامی در برابر فرهنگ منحط ضد ارزشی غرب و بطور مطلق جهان خارج از اسلام کشیده شده و این چیزی است که سردمداران غربی و دستگاههای خبری آنها پنهان نمیدارند و در برابر آن سنگربندی کرده و به موضع انفعالی خود نیز توجه کرده اند اکنون نمونه دیگر از این برداشت و استنباط:
انقلاب امام راه گشای بازگشت به اسلام ناب
روزنامه ی ایتالیائی «لااستامپا» طی مقاله ای ضمن بررسی انگیزه ی حرکت اسلام گرائی در جهان اسلام می نویسد: «با گذشت زمان ممانعت از رشد آثار بیداری اسلامی در جهان برای غرب دشوارتر خواهد شد… افکار تجددگرائی بین مسلمانان و مدرنیزه کردن جامعه پس از اقدامات آتاترک در ترکیه، جمال عبدالناصر در مصر، بورقیبه در تونس و سایر حرکتهای فکری رهبری حزب بعث و ساف، جهان اسلام را به این باور رساند که عقاید غیرمذهبی و ملی گرائی توان برآورده کردن خواسته های ملتها را ندارد».
«لااستامپا» می افزاید: «بدین صورت مسلمانان ناراضی به طرف مساجد و بنیادگرائی روی آوردند و انقلاب (امام) خمینی نیز راهگشای تمام جریانهای تجددگرائی برای بازگشت به اسلام ناب بود»[5].
لشکرکشی فرهنگی غرب
با این توصیف طبیعی است که در برابر امواج نورانی اسلام انقلابی که ملتها را به خود جذب کرده و گستره ی فزاینده اش قدرتهای غول آسای شرق و غرب را به تحیر و واکنشهای وحشیانه واداشته، دشمنان اسلام بویژه امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم و صلیبی گری قرن بیکار ننشینند و خود و عواملشان در داخل و خارج دائما به توطئه چینی سرگرم باشند و برای سرکوب حرکتهای رهائی بخش، شرق و غرب دست در دست هم نهند. هجوم سیل آسای مواد مخدر از مرزهای بین المللی و تشکیل باندهای قاچاق و فعالیت مداوم مهره های توزیع در سراسر کشور و ارقام سرسام آور قاچاقچیان و رشد فزاینده ی آن طبیعی است. همانگونه که تظاهر زنان طاغوت زده و عروسکهای خیابانی پس مانده ی رژیم منحوس پیشین (در همان لحظاتی که مردم با بانگ بلند بدحجابی را محکوم می کنند) را نباید صرفا ناشی از هواپرستی و بی ایمانی و فساد اخلاق، اینان و اولیاء خانوادگی شان دانست، بلکه اضافه بر اینها باید بر عوامل سیاسی پشت پرده و روی پرده که از ناحیه ی دشمنان خارجی و داخلی طراحی می شود و خط و خطوطی که از رادیوهای بیگانه و تلفنها و نوارهای ویدئو و فیلمهای کذائی به یکدیگر می دهند انگشت نهاد.
بی علت و تصادفی نیست که هر از چند گاه این آدمکها و عروسکهای بی اراده یک حرکت دیکته شده ی ضدانقلابی و ضداخلاق را در یک سطح هماهنگ عمل می کنند و با نوع خاصی از لباسهای جلف و آرایشهای تند و پاپیون و کراوات در خیابانها، دکه ها و رستورانها و ادارات و بیمارستانها بطور آزاد و با خاطر آسوده، ظاهر می شوند.
آیا در برابر این حرکتهای مرموز و زیانبار بهتر از این نمی شود عمل کرد؟
آیا در برابر امواج فساد دست به دست مالیدن «وان قلت و قلت» گفتن چاره ساز است؟
آیا ما نمی توانیم به دلیل مصالح اسلام و کشور، آن عده زنان و مردان که در خارج دور و نزدیک می روند و آبروریزی می کنند، شناسائی کرده و بر گذرنامه هایشان مهر خروج نزنیم؟
آیا نمی توانیم پارکها و خیابانها و بیمارستانها و ادارات را از اینگونه عناصر پاکسازی کنیم؟
آیا نمی شود معدود مجلات قلم به مزد را ممنوع الانتشار کنیم؟
چرا، می توانیم. زیرا اسلام تکلیف را روشن ساخته و مردم هم پشتیبانند. و دنیا نیز هرچه می خواهد بگوید.
در اینجا یک بار دیگر تاکید می کنیم که مفهوم آنچه در این مقال آمد این نیست که روح یاس و نومیدی بر ما حاکم است بلکه بر عکس، از آن رو که درخت انقلاب به ثمر نشسته «و اصلها ثابت و فرعها فی السماء» و ثمرات این شجره ی طیبه به اقصی نقاط جهان گسترش یافته و کام حق جویان را شیرین و به کام جباران و جانیان زهر هلاهل ریخته «یعجب الزراء لیغیظ بهم الکفار» و با اعتراف به اینکه تنها نظام حامی اسلام ناب محمدی (ص) در جهان، نظام استوار جمهوری اسلامی ایران است و بهترین مسئولین و متصدیان امور بی شک و تردید مسئولین مومن مردمی و دلسوز و فداکار ما هستند. و با توجه به اینکه در کشور اسلامی ما کمتر از هر نقطه دیگر جهان گناه و خلاف شرع وجود دارد و مردم ما بهترین مردم روی زمین اند. اما از آن رو که انقلاب اسلامی الگوی مسلمین جهان و کشور ما به فرموده ی رهبر انقلاب «ام القرای» کشورهای اسلامی است لذا باید همه و همه از دولت و ملت بکوشند تا این اسوه بودن را در کلیه ی ابعاد همچنان حفظ و نگهبانی کنند و خس و خارها را از این مزرعه ی ایمان و فضیلت بزدایند و از توطئه دشمن در امان نباشند که دشمن هزاران چهره دارد. و هر لحظه به شکلی چون بت عیار درمی آید.
ادامه دارد
[1]- وسایل الشیعه- ج 6 ص 407.
[2]- نهج البلاغه- خطبه ی 27.
[3]- خبرنامه ی فرهنگی- اجتماعی سازمان تبلیغات اسلامی- شماره ی 72.
[4]- روزنامه ی رسالت- 30/10/68 از خبرگزاری جمهوری اسلامی.
[5]- خبرنامه ی فرهنگی، اجتماعی- شماره ی 73. Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:”Table Normal”; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:””; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-; mso-para-; mso-pagination:widow-orphan; ; ;}

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها

طریق
عشق جانان

طریق عشق
جانان، جز بلا نیست                         
زمانی بی بلا بودن روا نیست

اگر صد تیر
بر جان توآید                                         چو تیر
از شصت اوآید، خطا نیست

میان صد بلا
خوش باش با او                                  خود آنجا کوبود، آنجا بلا نیست

در این دریای
بی پایان کسی را                              
سرموئی امید آشنا نیست

تو از دریا
جدائی و عجب آنک                                   زتو یک لحظه
این دریا جدا نیست

زحیرت چون دل
عطار امروز                                      در این دریای خون یک مبتلا
نیست

«عطار
نیشابوری»

افرادی که
سزاوار اهانت اند!

پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله وسلم، ضمن سفارشی به امیرالمومنین علی            علیه السلام فرمود:

ای علی! هشت
گروه اند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، بجز خود نباید دیگری را ملامت کنند:

1- کسی که بر
سر سفره ای ناخوانده بنشیند!

2- مهمانی که
به میزبان و صاحب خانه، دستور دهد!

3- کسی که از
دشمنان خود امید خیری داشته باشد!

4- کسی که
دست نیاز به سوی افراد پست فطرت و دون دراز کند!

5- کسی که
ناخوانده به راز میان دو کس مداخله کند! (یعنی دو نفر که با هم رازی دارند و سخنی
پنهانی می گویند، شخصی بدون آنکه طرف مشورت قرار بگیرد، مداخله کند و بخواهد سر از
راز آنان در بیاورد).

6- کسی که
حاکم و فرمانروا را سبک بشمارد (و از قانون صحیح اطاعت نکند)!

7- کسی که در
مقام و جایگاهی بنشیند که شایستگی اش را نداشته باشد!

8- کسی که
سخن بگوید با آن کس که گوش شنوائی از او را ندارد!

یوم نحس
مستمر

ابوالعینا که
از فصحا و بلغای عرب است، وقتی در لباس مجهول به اصفهان درآمد. اطفال اصفهان با هم
جنگ سنگ می کردند، سنگی بر سرش آمد و بشکست و جامه اش     خون آلود شد و ملول گشت. در آن شهر دوستی
داشت، بسیار گشت تا او را بجوید، اتفاقا پس از نماز خفتن (نماز عشا) او را یافت در
حالی که سخت گرسنه بود به خانه دوستش رفت ولی از قضا همان شب، در خانه ی دوستش هیچ
طعام نبود و دکانهای بازار نیز بسته بود و او گرسنه بماند تا روز شد. علی الصباح،
بر مهذب وزیر درآمد. مهذب از او پرسید که: به این شهر کدام روز درآمدی؟ گفت: «فی
یوم نحس مستمر» -در روزی که پیوسته نحس و شوم بود. گفت: در کدام ساعت؟ گفت: «فی
ساعة العسرة»- در ساعت شدت و سختی. گفت: کجا نزول کرده بودی؟ گفت: «بواد غیر ذی
زرع» مهذب بخندید و او را احسان فراوان کرد.

خواب
نیاید…

بلبلان را
همه شب خواب نیاید از بیم          که
مبادا ببرد برگ گلی، دست نسیم

شب مهتاب و
گل و بلبل سرمست به هم    مجلس آن نیست که
در خواب رود چشم ندیم

«همام
تبریزی»

داوطلب زندان

شخصی را که
در اثر گرسنگی، دست به دزدی زده بود، به دادگاه بردند. رئیس دادگاه او را به سه
ماه زندان محکوم کرد. وقتی او را از اطاق دادگاه می خواستند بیرون برند، از رئیس
پرسید: قربان، در زندان غذا هم می دهند؟ رئیس دادگاه گفت: البته، نمی گذارند که
گرسنه بمانی. گفت: خیلی خوب، پس لطفا بنویسید سه سال!

گردن شکسته!

مولانا قطب
الدین در راهی می رفت: شخصی از بامی بیفتاد، و بر گردن مولانا آمد، چنان که مهره ی
گردن مولانا قصوری یافت و چند روز بدان سبب صاحب بستر گشت. جمعی از اکابر وقت به
عیادت او آمدند و گفتند: مخدوم ما چه حال است؟ گفت: حال از این بدتر چه باشد که
دیگری از بام بیفتد و گردن من بشکند!

حیّ علی
الزکاة

مؤذّنی تکبیر
گفت و مردم به تعجیل و شتاب، روی به مسجد نهادند و برای صف جلو از هم سبقت می
گرفتند. ظریفی حاضر بود گفت: والله اگر مؤذن بجای «حی علی الصلاة»، «حیّ علی
الزکاة» می گفت، مردم در فرار از مسجد بر همدیگر سبقت می گرفتند!

آنطور که می
خواهی

ابوالعینا به
دیدن عبدالله بن منصور که بیمار شده و بهبودی یافته بود رفت. به خادم عبدالله گفت:
حال آقا چطور است؟ گفت: آنطور که می خواهی. ابوالعینا گفت: پس چرا صدای شیون از
خانه بلند نیست؟!

روغن
زیتون

روغن زیتون
سرشار از ویتامین ها و املاح معدنی مخصوصا پتاسیم است و قرنها است که روغن زیتون
با نان، یکی از منابع اصلی غذائی را به انسان ارزانی داشته است.

روغن زیتون
برای تولید سوخت بدن، ارزش زیاد دارد زیرا صد گرم آن 234 کالری حرارت می- دهد و از
این جهت، یک غذای نیروبخش است.

روغن زیتون
نرم کننده و ملین است و برای عوارض کلیه ها و سنگهای صفراوی و قولنجهای کلیوی و
کبدی و رفع یبوست، بسیار نیکو است.

در روایات ما
نیز از روغن زیتون، تعریف زیادی شده است. امام رضا علیه السلام می- فرماید: روغن
زیتون غذای خوبی است، بوی دهان را خوشبو می سازد، بلغم را برطرف می کند، صورت را
صفا و طراوت می بخشد، اعصاب را تقویت می نماید، مرض و درد را   می برد و شراره ی غضب را در نهاد انسان خاموش
می سازد.

امام صادق
علیه السلام می فرماید: بهترین خورشها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله سرکه و
روغن زیتون بود و همانا روغن زیتون، طعام انبیا است.

حجت
بالغه حق

حجت بالغه
حق، توانیس دل مائی               سالها
گفته ام «الغوث» که شاید تو بیائی

روز عید است
و تولد همه در ذکر وجودت        مهدی فاطمه
آخر تو کجائی؟ تو کجائی؟

شیون و ناله
و فریاد زگردونه برآید                 
چون توئی رهبر اثنا عشر، ای پیک خدائی

غم بیچاره
کسی نیست خورد در همه گیتی   چاره ی درد
توئی، مرهم دل، عقده گشائی

حاضران
منتظرانند که از پرده غیبت               
بدرآئی و سریری زعدالت بگشائی

باورم نیست
که چشمم به جمال تو نیفتد       دلنوازی کن
و بازآ که تو در دیده ی مائی

چه شد ای شمس
ولایت که من ازخویش بریدم که نه طاقت بود و صبر، نه حاصل زجدائی

وعده دادند
همه عالمیان بهر ظهورت              منتظر، زود بیا تا غم عالم بزدائی

چشم کوته
نظران کور شود نیمه شعبان         که تو
موجود گرامی رخت از پرده نمائی

بسرم شور
جنون است زسودای جمالت          قدمی نه
توبه تیمار دل بی سرو پائی

برکش آن تیغ
که حق زنده کنی در همه عالم    ای فدای تو
دل و جان ز چه صورت ننمائی

وقت آن است
که از خالق افلاک بخواهی         که اجازت
دهد ازبند، جهانی برهائی

دردمندان سر
کوی تو از بهر توسل                 
بدرخانه ات ای دوست بیایند به گدائی

شده است نیمه
شعبان مه من جلوه گری کن   که نگویند نجاتا
تو مگر در چه هوائی

بجنورد-یوسف
نجات

به
امید وصالت

نگارا بی تو
برگ جان که دارد                                           سر
کفر و غم ایمان که دارد؟

به امید
وصالت می دهم جان                                         وگرنه،
طاقت هجران که دارد؟

«عراقی»

فردا
ترک این سودا کنم

هر شبی گویم که
فردا ترک این سودا کنم     باز چون فردا
شود، امروز را فردا کنم

چون مرا
سودایت از روز نخستین درسر است پس همان بهتر که آخر سر در این سودا کنم

«هلالی
جغتائی»

بجای
نوح!

عربی صبح به
مسجد درآمد که نماز گذارد و مستعجل بود که کار مهم و ضروری ای داشت پیش نماز از سوره
ی فاتحه، سوره ی نوح را شروع کرد. چون گفت: «انا ارسلنا نوحا» یعنی ما که خداوندیم
فرستادیم نوح را، باقی آیه از یادش برفت و حصر شد و سکوت او طول کشید. عرب را طاقت
نماند، گفت: ایها القاری! اگر نوح نمی رود، دیگری را بفرست و ما را رها کن.

دیوانه
ای یا عاقل؟

پادشاهی
دیوانه ای در گورستان دید. گفت: چرا به معموره (آبادی) نیائی؟ گفت: آنان که به
معموره اند، آخر کجا روند؟ گفت: اینجا آیند. گفت: پس معموره اینجا باشد. پادشاه
گفت: ای دیوانه، سخن عاقلانه می گوئی. گفت: اگر دیوانه بودمی باقی را به فانی بدل
کردمی، چنانچه تو کردی. این سخن در آن پادشاه چنان جای گرفت که از سر ملک برخاست.

چشم
درد

شخصی با
دوستی گفت: مرا چشم درد می کند، تدبیر چه باشد؟ گفت: مرا پارسال دندان درد می کرد،
برکندم!

تنها
خدا مانده است و بس!

دهقانی در
اصفهان به در خانه خواجه بهاءالدین صاحب دیوان رفت. با خواجه سرا گفت که: با خواجه
بگوی که خدا بیرون نشسته است و با تو کار دارد؟ خادم رفت و عین مطلب را با خواجه
گفت؛ خواجه به احضار او فرمان داد. چون درآمد پرسید: آیا تو خدائی؟ گفت: آری. گفت:
چگونه؟ گفت: من پیش از این دهخدا، خانه خدا، باغ خدا، و کدخدا بودم؛ نایبان و
عاملان تو، ده و باغ و خانه ام را به ظلم از من گرفتند و حال از من تنها خدا مانده
است و بس!

ترس
از مردم

شخصی مجوسی،
تازه مسلمان شده بود. روزه ماه رمضان او را سخت به رنج و تعب انداخته بود، بالاخره
نتوانست طاقت بیاورد، داخل سرداب منزل خود شد و بطور پنهانی شروع به خوردن کرد.
فرزندش از بالای سرداب، صدائی به گوشش خورد، بگمان اینکه دزدی در سرداب منزل است،
فریاد کشید، کیستی؟ آن مرد که صدای فرزند خود را شناخت، گفت: نترس! پدر گناهکار تو
است که نان خود را می خورد و از مردم می ترسد.

 

/

اصول انقلاب اسلامي

جاودانگی راه
امام

حجة الاسلام
و المسلمين اسد الله بيات

قسمت هشتم

اصول انقلاب
اسلامی

3- دفاع همه
جانبه از ارزش های اسلامی و حزب الله:

کلیه
افرادیکه با روح سخنان حضرت امام قدس سره آشنائی دارند و با لحن پیامها و اعلامیه
های معظم له سروکار داشتند و دارند، بخوبی میدانند ایشان در تمام حرکات و موضع
گیریها و برنامه ها که القاء میفرمودند، چیزی را بعنوان اصل و محور میدانستند و
حاضر نبودند در تحت هیچ شرایطی ذره ای از آن عدول نموده و یا در دفاع از آن کوتاه
بیایند و با توجه بهمان محور و اصل موضع گیری میفرمودند و در بیانیه ها روی آن
تأکید و اصرار میورزیدند و در برخوردها در صورتیکه احساس مینمودند، بی توجهی و یا
کم توجهی نسبت به آنها بعمل آمده است و یا ممکن است زمینه های کم توجهی و یا بی
توجهی فراهم گردد، بطور جدی عکس العمل نشان میدادند و هشدار لازم را به مسئولان
نظام می دادند برای اینکه متوجه خطرات این نوع برخوردها گردند و اعلام حمایت نموده
و ملت را برای دفاع از حرمت چنین اصول و محورها دعوت میکردند.

از جمله این
اصول که حالت پایه و محوری نسبت به بقیه ی مسایل داشته و بهیچ وجه از آن نمیشود
عدول کرد و در تمام مسایل دیگر بنوعی باید اثرات و تجلیات خودش را نشان دهد دفاع
همه جانبه از ارزش های اسلامی و حرکت های ارزشی و بالنتیجه از        حرکت های حزب الله در داخل و خارج
کشور  و در سراسر دنیا میباشد زیرا درسیکه
انقلاب اسلامی میآموزد غیر از این پیام دیگری نخواهد داشت درسیکه نهضت اسلامی متکی
بارزشهای الهی میآموزد غیر از این پیام دیگر ی نخواهد داشت. امامت اسلامی هم همین
پیام را به ما میآموزد و تمام انقلابهای ارزشی و اسلامی همین را میآموزند. معنی و
مفهوم انقلاب اسلامی و مکتبی همین است و دفاع از ارزشها و افراد ارزشمند و حزب
الله در حقیقت در متن انقلاب اسلامی خوابیده و وظیفه هر انسانی است که تعهد مکتبی
در مقابل این نوع ارزش ها دارد و قربانیها و فداکاریها و زجرها و ستم کشیها و
اهانتها و سرزنشها، همه و همه برای دفاع از این اصل و پایه بوده است اساسا دفاع از
ارزش ها و انسانهای ارزشی و حزب الله و انقلاب برای دفاع از اصالتها و حرمتها و
ارزشهای انسانی الهی یک تکلیف است ولو اینکه در مقام عمل، آن نتیجه مورد انتظار
بدست نیاید چون اصل انقلاب کردن و حرکت رهائی بخش محرومان و مستضعفان را براه
انداختن و مبارزه در مسیر نجات آنان با مستکبران جهان ولو اینکه دنباله اش نتیجه
مطلوب را همراه هم نداشته باشد، یک تکلیف الهی وجدانی است و بعنوان یک ارزش بالا
مطرح است، امام «قدس سره» در موارد گوناگون در این باره با صراحت سخن گفته و
فرموده است:

«راستی مگر
فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه، فرع آن بوده است؟! ملت
ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفه خود عمل نمود، و
خوشا به حال آنان که تا لحظه ی آخر هم تردید ننمودند. آن ساعتی که مصلحت بقای
انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد و گردن نهاد باز به وظیفه خود عمل کرده
است. آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟

نباید برای
رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیده ها به گونه ای غلط عمل
کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیش عدول می کند.

تحلیل این
مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی بدست نیاورده و یا ناموفق بوده است آیا جز به
سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی شود؟ تأخیر در رسیدن به همه ی اهداف دلیل
نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم، همه ی ما مأمور به اداء تکلیف و وظیفه ایم
نه مأمور به نتیجه؛ اگر همه ی انبیاء و معصومین علیهم السلام در زمان و مکان خود
مکلف به نتیجه بودند هرگز نمی بایست از فضای بیشتر از توانائی عمل خود فراتر بروند
و سخن بگویند، و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل
نپوشیده است ذکری بمیان آورند. در حالیکه به لطف خداوند بزرگ ملت ما توانسته است در
اکثر زمینه هایی که شعار داده است به موفقیت نایل شود»[1].

این دید امام
است و این شیوه ای است که امام «قدس سرّه» در حرکت موفق و الهی خویش اتخاذ کرده و
از پیروانش میخواهد اینگونه باشند و اینگونه فکر کنند و بیاندیشند و برای دفاع از
ارزشهای الهی حرکت کنند و این حرکت را انجام وظیفه تلقی نمایند و بعنوان انجام
وظیفه کارها را انجام و مسایل را تعقیب و دنبال نمایند و این یک اصل اساسی و
انقلابی است و بر همه انقلابیون عالم لازم است با دید باز و با شرح صدر در این
اصول دقت نمایند و در عمل از آن تبعیت کنند تا بتوانند یک انسان انقلابی و ارزشی
در تمام صحنه های انقلاب ظاهر و آشکار گردند.

اگر دفاع از
ارزشها و افراد ارزشی بعنوان یک اصل تلقی گردد و حالت پایه و محوری نسبت به مسایل
دیگر داشته باشد و جهت گیریها با توجه بآن صورت پذیرد، ایجاد ارتباط و برقراری
روابط و برخوردهای دیپلماسی با جهان خارج طور دیگری منعکس شده و در شکل مخصوصی
خودنمائی خواهد کرد و وقتی روی ایجاد روابط تکیه خواهد شد که تحقق آنها آسیبی
باصول و پایه های انقلاب وارد نسازد و با کشورهائی رابطه برقرار خواهد شد که در
سایه آن از ارزشها و اصول حمایت و دفاع صورت گرفته و بیشتر تثبیت و استقرار پیدا
کند نه اینکه بتزلزل و سستی آن اصول و ارزشها منتهی گردد. خدا نیاورد روزی را که
افرادی یافته شوند و اینگونه بیاندیشند و فکر کنند اصل ایجاد رابطه مهم است ولو
اینکه منتهی به نابودی و متزلزل گشتن اصول زیادی از اسلام و انقلاب اسلامی گردد.

4- اصل نه
شرقی و نه غربی= اصالت مکتب اسلام

یکی از
اصولیکه در قانون اساسی و در شعارهای مردمی و در سخنان حضرت امام      قدس سرّه از ابهت و عظمت خاصی برخوردار است
و قطعا مخالفان اسلام نیز -بالعکس- روی آن حساسیت منفی داشته با تصریح و تلویح
ناراحتی خودشان را نسبت بآن ابراز کرده اند، اصل نه شرقی و نه غربی است این اصل
نشاندهنده هویت مستقل اسلامی است. این اصل نشان می دهد که انقلاب اسلامی امام (رض)
نه تمایل بافکار و اندیشه- های غربی دارد و نه تمایل به اندیشه های شرقی در مبانی
و پایه های تحقق         انقلاب اسلامی نه
از اصول فکری سرمایه داری غربی تقلید و تبعیت بعمل آمده است و نه از اصول
مارکسیستی شرقی پیروی شده است. مبانی فکری آن مستقل است و همچنان اهداف و
آرمانهائیکه دنبالش مینماید از متن مکتب و ایدئولوژی اسلامی نشئت گرفته و گرایشی
نه به شرق و نه به غرب و اذناب آنان ندارد. اگر با کشوری و یا با کشورهائی ارتباط
دیپلماسی برقرار   می نماید نه بخاطر دستور
و تامین مصالح غرب است و نه بخاطر تامین شرق بلکه برای تامین مصالح ملت خویش و
احیاء ارزشهای مکتب انقلابی خود میباشد. امام «قدس سره» روی این اصل قاطع تر و
صریح تکیه نموده و در موارد فراوانی آن را گوشزد می نماید گاهی چنین می فرماید:
«ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم»[2]
گاهی می- فرماید: «تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد»[3]
در جای دیگر اینطور دارد: «همه ی اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران
در دهسال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشات گرفت»[4]
در پیام فریاد برائت چنین میفرماید: «جمهوری اسلامی ایران مایل است براساس حفظ
وحدت و حمایت از منافع کشورها و ملتهای اسلامی آنان را در مشکلات یاری نماید و در
بروز حوادث تحمیلی، سیاسی و نظامی از ناحیه ی استکبار جهانی با قدرت و نفوذ خود
آنها را رفع و در جهت کنترل و نفی سلطه ی سیاسی شرق و غرب برنامه ای دقیق و قوی
ارائه دهد»[5].

امام «قدس
سره» شدیدا مصرند و باور واقعی دارند که در سیاست خارجی و برخوردهای دیپلماسی اصل
نه شرقی و نه غربی طوری باید ساری و جاری گردد و همه ی مطالب و سخنان را تحت
الشعاع خود قرار دهد. مسئولان نظام اسلامی باید بدانند آنان دشمنی دیرینه با اسلام
و قرآن و مکتب الهی دارند و در راه امحاء و تضعیف آن از هیچ کوشش و تلاشی فروگذاری
نمی نمایند. اگر هویت نظام و انقلاب اسلامی سالم و ناب و دست نخورده بماند و عوامل
التقاط شرقی و یا غربی و لیبرالیستی در آن نفوذ پیدا نکند و همچنین مادامیکه ماهیت
استکبار جهانی و امپریالیستی چه شرقی و چه غربی آن، در همان وضعیت باقی است، امکان
ندارد روحیه تفاهم و همکاری و همآهنگی بین آن برقرار گردد مگر اینکه یکی از آن دو
طرف و یا هر دو طرف تغییر مسیر داده و هویت اصلی خودشان را از دست داده باشند
چگونه امکان دارد آن نظامیکه اصالت را بسود و سرمایه و پول میدهد و انسان را ابزار
و مانند برده در خدمت سود و سرمایه میداند با نظامیکه در تمام جهات با این فکر
متضاد است و سرمایه را در خدمت انسان میداند و انسان را در افق برتر از عالم ماده
و طبیعت میداند با هم آشتی داشته باشند.

چگونه امکان
دارد مکتبی که انسان را موجود چند بعدی دانسته و دارای ابعاد بلند و والای الهی
میداند و ارزشهای او را بصورت بی نهایت می بیند با آن مکتبی که انسان را موجود
شهوانی و حیوانی و متعلق باین جهان دنی و پست میداند، آشتی نماید؟ مگر امکان دارد
اسلام با کفر سازش کند، مگر امکان دارد ظالم و مظلوم در کنار هم قرار گیرند؟ مگر
امکان دارد گرگ و میش با هم باشند و آشتی نمایند هویت اینها هویت متضاد است. این
یکی ناری و آن یکی نوری میباشد و نار و نور با هم قابل جمع نمیباشند امام «قدس
سره» در وصیت نامه سیاسی الهی باین معنی اشاره مینماید و میفرماید: «و ملت ما،
بلکه ملتهای اسلامی و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خدای
بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند درندگانی هستند که از هیچ جنایت و خیانتی برای
مقاصد شوم جنایتکارانه خود دست نمی کشند و برای رسیدن به ریاست و مطامع پست خود
دوست و دشمن را نمی شناسند و در راس آنان آمریکا این تروریست بالذات دولتی است که
سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانی است که برای رسیدن به
مطامع خود جنایاتی مرتکب می شود که قلم ها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند
و خیال ابلهانه ی اسرائیل بزرگ، آنان را به هر جنایتی می کشاند»[6].

امام امت
اسلام «قدس سره» با این دید و عینک واقع بینانه و دورنگرانه حرکتها و برخوردها و
موضعگیریهای سران کشورهای غیراسلامی و اسلامی را مورد مطالعه قرار داده و محک می
نماید و در تجربه و آزمایش قرار میدهد و خوب هم نتیجه می گیرد و با همان معیار
بخوبی بدست می آید با کدام یک از کشورها باید روابط حسنه و دیپلماتیک برقرار کرد و
کدام یک از سران کشورهای اسلامی مانند برده ها در مقابل سلطه قدرتهای بزرگ جهان
مزدوری کرده و با کمال وقاحت حاضر است کشور و ذخایر کشورش را بفروشد و مهر نوکری و
مزدوری بر پیشانی وی زده شود و کدام یک از کشورها هستند که از استقلال سیاسی نسبی
برخوردارند و با اعتماد به ملت خویش در مقابل سلطه اجانب از خود شخصیت و کفایت و
مقاومت نشان می دهند. در همین محک بوضوح بی شخصیتی و     بی هویتی و مزدوری و دوره گردی افرادی مانند
ملک حسین و ملک حسن و امثال آنان بر همگان واضح و آشکار میگردد و همچنین عظمت و
شخصیت والای جوانها و مردان و زنان انقلابی حزب الله لبنان که با تکیه بر قدرت
لایزال الهی و با روحیه شهادت طلبی توانسته- اند ضربات کاری و موثری بر پیکر سلطه
طلبان عالم وارد سازند، نیز روشن و آشکار می- گردد و این از افتخارات مکتب الهی و
انقلاب مقدس اسلامی ما است: اینجا است که امام «قدس سره» معلم انقلاب اینطور می
فرماید:

«و ملتهای
اسلامی و مستضعفان جهان مفتخرند که دشمنان آنها حسین اردنی، این جنایت پیشه دوره
گرد و حسن و حسنی مبارک هم آخور با اسرائیل جنایتکارند و در راه خدمت به آمریکا و
اسرائیل از هیچ خیانتی به ملت های خود روی گردان نیستند و ما مفتخریم که دشمن ما
صدام عفلقی است که دوست و دشمن، او را به جنایتکاری و نقض حقوق بین المللی و حقوق
بشر می شناسند و همه می دانند که خیانتکاری او به ملت عراق و شیخ نشینان خلیج،
کمتر از خیانت به ملت ایران نباشد».

5- نحوه ی
برخورد با رسانه های استعماری جهان

از جمله اصول
و معیارهائی که معلم انقلاب اسلامی برای مسئولان و دست اندرکاران نظام اسلامی
تعلیم می نماید و غفلت از آن را مضر و زیانبار برای دنیای اسلام و انقلاب اسلامی
می داند و توجه بآن را موجب بیداری دنیای اسلام و انسجام و یکپارچگی و وحدت
مسلمانان عالم و عودت و بازگشت مجد و عظمت مسلمین می شناسد. نوع نگرشی و برخورد
فکری و عملی است با بلندگوهای استعماری جهان که بصورتهای مختلف و گوناگون ملت و
انقلاب اسلامی را مورد هجوم قرار داده و از تمام جوانب و اطراف برای شکست روحیه
انقلابی و مقاومت ملتها و ملت اسلامی ایران یورش آورده و با قلب حقایق می کوشند
اذهان ساده و کم عمق را مسموم و آلوده نمایند و در این راستا از هر وسیله ی ممکن
بهره برداری نموده و لحظه بلحظه برهجمات تبلیغی و فرهنگی خودشان می افزایند. امروز
همه می دانند جنگ و نبرد تبلیغاتی میان قدرتهای استعماری و ابرقدرتهای چپاولگر با
ملتهای بیدارشده و مبارز بیشتر و گسترده تر از جنگ و نبرد نظامی و تسلیحاتی است و
سرمایه گذاریهای کلانی که برای چیره شدن تبلیغی و فرهنگی بر حریفان مظلوم و مستضعف
و محرومان عالم مینمایند، قابل مقایسه با سرمایه گذاری در نبردهای نظامی بوده و در
مواردی رقمها بسیار زیادتر و درشت تر می باشد زیرا موفقیتهای نظامی دوام و ثباتش
در گرو موفقیتهای تبلیغاتی بوده و با هجوم تبلیغاتی می توانند در نوع افرادی که از
مسایل پیچیده ی سیاسی دنیا آگاه نیستند و شگردهای موذیانه و مرموزانه آنان را
نمیدانند و از ذهنیت ساده و دست نخورده برخوردار هستند، تاثیر گذاشته و مدتهای
طولانی بر آنان حکمرانی نموده و با همین زمینه بر خیانت و غارتگری خودشان ادامه
دهند و نقش رسانه های گروهی عالم در تثبیت پایه های حکومت حاکمان زور و صاحبان زر
و زور و تزویر بر کسی پوشیده نیست و نقش رسانه های گروهی در زیبا و خوب و ذیحق
نشان دادن حرکتهائی که ضد مردمی بوده و مخالف آزادیهای مشروع و بحق ملتها است و از
سر تا پا ظلم و ستم و قلدری و زشتی است، بر کسی پوشیده نیست. ملت مظلوم فلسطین را
آواره می سازند و از خانه و کاشانه شان بیرون می نمایند و اطفال معصوم و بیگناه
آنان را می کشند ولی رسانه های گروهی در سراسر عالم طوری جو را مسموم و آلوده می
سازند بجای اینکه فشار روانی و مردمی بر اسرائیل غاصب وارد گردد بعکس فشارها را
متوجه مظلومان فلسطین می نمایند. مردم پاناما از ظلم و فشار آمریکا به تنگ می آیند
و با تمام وجود فشار و لگدمال شدن زیر چکمه های کماندوها و مزدوران آمریکائی را
لمس نموده و می خواهند بخود آیند و روی پای خودشان بایستند و از ابتدائی- ترین حق
انسانی و بشری که آزادی سیاسی است استفاده نمایند، نیروهای نظامی آمریکا با کمال
پرروئی یورش برده و کودتا میکنند و با زور و قلدری در سرنوشت دیگران اعمال قدرت و
دخالت نموده و برای دستگیری و دست یابی بآنانی که در بیداری و حرکت مردمی نقش
داشتند، جایزه چندین میلیون دلاری معین می نمایند و این حرکت زشت و پلید و
زورگویانه و قلدرانه خودشان را در معرض افکار عمومی بصورت مشروع و حق جلوه می دهند
و لشکر کشیهائی که در سراسر دنیا برای سرکوب ملتها و حرکتهای مردمی می نمایند و
هیچ عاقلی در بطلان و نادرستی آن نوع حرکتها بخود تردید نمی دهد، از طریق همین رسانه
ها بصورت اقدامهای مشروع و درست و صلح طلبانه و خیرخواهانه بخورد مردم میدهند
اگرچه نوعا مردم در اثر رشد سیاسی که پیدا کرده اند و دروغهائی که از آنان شنیده و
دیده اند به این زودیها باور نمی کنند ولیکن تاثیر تبلیغات در اذهان عامه و توده ی
مردم بر کسی پوشیده و پنهان نمی باشد و با کمال تاسف، رسانه های آنان این نقش را
دارند ایفاء می نمایند بجای اینکه بلندگوی مردم و مدافع خواستهای مشروع آنان
باشند، بلندگو و سخن گوی قدرتها و حکومتها و صاحبان زر و زورند و هرچه دامنه این
رسانه ها گسترده تر گردد این نوع خطرات و زیانها بیشتر و وسیع تر خواهد بود.

در دنیای
امروز رسانه های گروهی بلندگوی استعمار و استثمارند و برای توجیه خیانتها و
جنایتهای واقع شده مورد بهره برداری واقع می شوند و از آنها برای تخدیر افکار و
وارونه جلوه دادن حرکتهای مردمی و رهائی بخش بهره برداری میشود و این یک معیار است
و باید بعنوان یک اصل در سیاست گذاری و روابط بین المللی ملحوظ گردد و هرچه فشار
آنها بر انقلاب مقدس ما و بر هر حرکت درست و مردمی بیشتر باشد، بهمان اندازه باید
مسئولان سیاسی در مواضع اصولی و سیاسی خودشان پافشاری نموده و از خودشان صلابت و
قاطعیت و ایستادگی نشان دهند.

هجوم آنان بر
اصولی ترین مواضع ما نشانگر مردمی بودن و حقانیت مواضع و حرکت مردم ما است. هرچه
آنان بیشتر انقلاب اسلامی را هدف آماج تیرهای تبلیغاتی خودشان قرار دهند، نشان
دهنده آن است که بیشتر احساس نگرانی و خطر از انقلاب و حرکتهای انقلابی و ایستادگی
در سر مواضع اصولی نموده اند و منافعشان را در حال تزلزل و از بین رفتن می بینند،
بنابراین در دید حضرت امام «قدس سره الشریف» یکی از معیارها و اصولی که همیشه باید
مدنظر قرار گیرد و به هیچ وجه از آن نباید عدول شود و در سیاست خارجی در تمام
برخوردها ملاحظه شود، توجه عمیق و با مطالعه بنوع برخوردهای رسانه های گروهی دنیا
است که عمدتا رسانه های دولتهای سلطه طلب و زورگو و غارتگر و استعماری می باشند و
هرچه در دید و نظر آنها تامین کننده مصالح ملتها بحساب آید، باید در آن تردید نمود
و در حقانیت آن شک کرد و مطمئنا آنها قبل از آنکه در فکر مردم و درصدد تامین مصالح
مردمی باشند، درصدد تامین منافع قدرتهای بزرگ و حاکمیتهای جور و ظلم و ستم هستند و
همین که آنها روی چیزی اصرار دارند و می- خواهند اذهان را مهیا و آماده سازند تا
عامه حالت پذیرش آن را دریابد، دلیل است بر اینکه مصالح مردم در بین نبوده و مصالح
قدرتهای استعماری در بین بوده است. نه تنها موافقت آنها دلیل درستی و حقانیت هیچ
حرکتی نمی باشد بلکه موجب تردید و مشکوک شدن نیز می باشد.

دلیل حقانیت
انقلاب

امروز یکی از
شواهد و دلایل حقانیت و مردمی بودن انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی همین
مخالفتهای قدرتهای بزرگ است و به همین دلیل که تحلیل گران غربی و شرقی می کوشند
چهره انقلاب اسلامی را تاریک و نظام را غیر موفق معرفی نمایند. معلوم است که
انقلاب، مردمی و موفق بوده و آنها برای اینکه جلو نفوذ آن را بگیرند باین طرفندها چنگ
زده و با بافتن این نوع مطالب سدها و موانعی را در سر راه این حرکت عظیم مردمی
ایجاد می نمایند. هرچه اینها مخالفت کنند ما باید بر صلابت و قاطعیت انقلابیمان
بیفزاییم. و خدا نیاورد روزی را که قدرتهای بزرگ و رسانه های گروهی آنان، از
مسئولان و دست اندرکاران نظام و انقلابمان تعریف نمایند و زبان بمدح و ثنا بگشایند
و نوعی آرامش نسبت بانقلاب و مردم انقلابی در سراسر جهان را داشته باشند؛ اگر چنین
روزی برای ما و انقلاب اسلامی ما پیش آید آنروز و روز پایانی عمر نورانی انقلاب و
در حقیقت روز تغییر و عوض شدن ماهیت انقلاب اسلامی است. مادامی که ماهیت انقلاب ما
اسلامی است و روی ارزشهای الهی و خونین شهیدان راه فضیلت متکی است و دشمنان ما
روحیه سلطه طلبی و امپریالیستی دارند و ذاتا با اسلام و ولایت الهی تضاد و درگیری
دارند و حیات و عزت خودشان را در غارت و چپاولگری ذخایر دیگران می دانند و سیادت
مزوّرانه خودشان را می خواهند بر جهان سوم اعمال نمایند، چگونه امکان دارد آنان و
رسانه هایشان از ما و از مسئولان ما و از انقلاب اسلامی مدح و ثنا بگویند؛ مگر
بفرض محال آنان تغییر ماهیت بیابند و یا خدای نخواسته ما از اصول و مواضع اصولی
انقلاب اسلامیمان عدول نمائیم. پس مخالفت قدرتهای بزرگ و رسانه های گروهی آنان و
در راس آنها آمریکای غارتگر، نه تنها دلیل بر ضعف ما و انقلاب اسلامی نمی باشد
بلکه دلیل قوی و محکمی است بر حقانیت و درستی این حرکت و نگرانی آنان و هجوم
فرهنگی و تبلیغاتی غرب و شرق برای همین است که نگذارند الگوی انقلاب بدنیا آنطور
که زیبا و موفق است معرفی شود و آنان بتوانند چند صباحی بحکومت ظالمانه خود ادامه
دهند.

امام عظیم
امت اسلام «قدس سره» بمطالبشان چنین ادامه میدهند:

«و ما و
ملتهای مظلوم دنیا مفتخریم که رسانه های گروهی و دستگاههای تبلیغات جهانی، ما و
همه مظلومان جهان را به هر جنایت و خیانتی که ابرقدرتهای جنایتکار دستور میدهند،
متهم می کنند. کدام افتخار بالاتر و والاتر از اینکه آمریکا با همه ادعاهایش
و    همه ی ساز و برگهای جنگیش و آن همه
دولتهای سرسپرده اش و بدست داشتن ثروتهای بی پایان ملت های مظلوم عقب افتاده و در
دست داشتن تمام رسانه های گروهی، در مقابل ملت غیور ایران و کشور حضرت بقیة الله
ارواحنا لمقدمه الفداء، آن چنان وامانده و رسوا شده است که نمی داند به که متوسل
شود و رو به هر کس م یکند، جواب رد می شنود و این نیست جز به مددهای غیبی حضرت
باری تعالی جلّت عظمته که ملتها را به ویژه ملت ایران اسلامی را بیدار نموده و از
ظلمات ستمشاهی به نور اسلام هدایت نموده، من اکنون به ملتهای شریف ستمدیده و به
ملت عزیز ایران توصیه می کنم که از این راه مستقیم الهی که نه به شرق ملحد و نه به
غرب ستمگر کافر وابسته است، بلکه به صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است،
محکم و استوار و متعهد و پایدار پای بند بوده و لحظه ای از شکر این نعمت غفلت
نکرده و دستهای ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجی و چه عمال داخلی بدتر از
خارجی، تزلزلی در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند و بدانند که هرچه رسانه
های گروهی عالم و قدرتهای شیطانی غرب و شرق اشتلم می زنند دلیل بر قدرت الهی آنان
است و خداوند بزرگ سزای آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد!».

سپس حضرت
امام قدس سره به دو اسم از اسماء حسنای الهی که از شئون علم غیرمتناهی و قدرت
لایزال او است، تبرک جسته و برای مستجاب شدن دعایش که     قدرت مند شدن دنیای اسلام و بازگشت مجد و
عظمت مسلمین و بسزا رسیدن ظالمان و مستکبران عالم می باشد، از آن دو اسم مبارک مدد
می جوید و چنین میفرماید: «انه ولی النعم وبیده ملکوت کل شیء».

آری، او ولی
و صاحب اختیار هر نوع نعمتها و عطاها است و او است که عزت می بخشد و او است که ذلت
می دهد. عزت به کسانیکه در صراط عبودیت و بندگی قدم گذاشته و بحرکت درآیند و ذلت
به آنانی که در مقابل سنن لایتغیر او بایستند و بمقابله برخیزند و ملکوت عالم و
قدرتهای بی پایان عالم وجود از تجلیات و شئون قدرت مطلقه حقه او است. بامید اینکه
ملتها بخود آیند و رمز حرکتهای موفق الهی را دریابند و با استمداد از قدرت مطلقه
حضرت حق به پیش روند و زمینه های سقوط و نابودی اباطیل را فراهم سازند و شرایط را
برای حاکمیت صالحان و مومنان و گسترش دولت حقه علوی (ع) و مهدوی (عج) مهیا و آماده
نمایند.

حضرت امام
«قدس سره» به این اصول نه تنها در وصیت نامه سیاسی الهی تکیه فرموده اند که در هر
فرصت مناسبی نظرات بکر و مجتهدانه خودشان را در تبیین اصول ناب اسلام محمدی ابراز
و امت اسلامی را از افکار بلند خویش که قرنها زیر پرده های جهالت و تحجر پنهان
بود، برخوردار می ساختند و یکی از وظایف بسیار سنگین علمای اسلام و روحانیت دنیای
اسلام را همین معنا میدانند و عقیده دارند آنان نیز هرجا که موقعیت را مناسب دیدند
و شرایط را برای بازگو کردن حقایق اسلامی مساعد یافتند از آن فرصتها استفاده کرده
و بتشریح معارف و اصول اسلامی بپردازند و در فریاد برائت که در مرداد 1366 به حجاج
بیت الله الحرام فرستادند، اینطور میفرماید:

«ویکی از
مسایل بسیار مهمی که بعهده ی علماء و فقها و روحانیت است، مقابله جدی با دو فرهنگ
ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاستهای اقتصاد سرمایه- داری و
اشتراکی در جامعه است».

در جای دیگر
اینطور میفرماید:

«خدا نیاورد
آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور ما پشت کردن بدفاع از محرومین و
روآوردن و حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیاء ثروتمندان از اعتبار و عنایت
بیشتری برخوردار بشوند. معاذالله که این با سیره و روش انبیاء و امیرالمومنین
و           ائمه معصومین علیهم السلام
سازگار نیست. دامن حرمت و پاک روحانیت از آن منزه است و تا ابد هم باید منزه باشد
و این از افتخارات و برکات کشور ما و انقلاب و مستضعفان را زنده کرده اند، از آنجا
که محرومیت زدائی عقیده و راه و رسم زندگی ماست جهان خواران در این مورد هم ما را
آرام نگذاشته اند، و برای ناتوان ساختن دولت و دست اندرکاران کشور ما حلقه های
محاصره را تنگ تر کرده اند و بغض و کینه و ترس و وحشت خود را در این حرکت مردمی و
تاریخی تا مرز هزاران توطئه سیاسی و اقتصادی ظاهر ساخته اند و بدون شک جهانخواران
به همان میزان که از شهادت طلبی و سایر ارزشهای ایثارگرانه ملت ما واهمه دارند، از
گرایش و روح اقتصاد اسلام بطرف حمایت از پابرهنگان در هراسند و مسلم هرقدر کشور ما
بطرف فقرزدائی و دفاع از محرومان حرکت کند امید جهانخواران از ما منقطع و گرایش
ملتهای جهان باسلام زیادتر می شود».

ادامه دارد

 



[1]
پیام مهم حضرت
امام قدس سرّه به روحانیون سراسر کشور در تاریخ 3/12/1367.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیت نامه ی
امام «قدس سره» واسم مستاثر الهی

قسمت هفتم

آيت الله
محمدي گيلاني

* دلیل امام
قدس سره بر اینکه اسم مستاثر، مظهر و اثر دارد همان صبغه ی «اسمیت» است.

* مقتضای
اصول برهانی و قواعد عرفانی نیز همین است.

* بیان امام
قدس سره در فتح ابواب برکات و خیرات بواسطه ی ظهور اسماء و صفات، در کتاب مصباح
الهدایه.

* دلالت
روایت نبوی (ص) بر این مدعا.

* آن بزرگوار
قاضی سعید قمی «ره» را در مقامات عرفانی میان شیعه همتای محی الدین ابن عربی در
میان اهل سنت می دانستند.

* اشتباه
قاضی سعید در صفات ذاتیه ی خداوند متعال و ارجاع آنها به سلب نقائص در کتاب شرح
توحید صدوق «ره».

* ترجمه و
تلخیص کلام قاضی.

* تقسیم
توصیف کنندگان خدای تعالی به طوائفی.

در مقاله ی
پیشین بیان کردیم که وارث علوم خاتم النبیین صلی الله علیه و آله امام بزرگوار قدس
الله تعالی سره القدوسی، برخلاف نظر استادشان آیت الله آقا میرزا محمد علی شاه
آبادی اعلی الله عزوجل درجته، برای اسماء مستاثره در اعیان خارجی، قائل به مظاهر و
آثار بوده اند و می فرمودند که آثار و مظاهر این اسماء شریفه همانند نفس این
اسماء، مستاثر و مکنون عندالله اند مضافا بر تعلیقه ی بر مصباح الانس، در تعلیقه
بر فصوص، باین مطلب تاکید داشتند و فرمودند: هیچ اسمی از اسماءالله تعالی نمی شود
که بدون مظهر و اثر باشد و وجه خاص و سر وجودی را بین اسماء مستاثره با مظاهر
رابطه میدانستند، و تصریح فرمودند که کیفیت این ارتباط غیبی احدی را جز خداوند
متعال احدی نمی داند و از آیاتی چند این وجه خاص و سر وجودی را استنباط فرمودند.

ظاهرا دلیل
امام اعلی الله مقامه براین مدعا چنانکه در بیان شریفشان اشارت دارند: «هیچ  اسمی از اسماء الله تعالی بدون مظهر نیست» همان
صبغه ی اسمیت است چه اسماء الهی، مرجع نیازمندان و قبله گاه آفریدگان می باشند که
فطرتا به آنها روی می آورند و پناهنده و ملتجی می شوند و در آستانشان جبلة التماس
ولا به سر می دهند و نجاح مقاصدشان را به زبان فطرت می طلبند و انگار که آیه ی
مبارکه ی: «وَلِلَّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ
فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سوره اعراف- آیه 180). به
همین معنای قبله گاهی حاجات و سوالهای فطری اشارت دارد که عبارت آن آیه ی کریمه ی:
«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» است
(سوره الرحمن- آیه 29).

بلکه این
استظهار ما مقتضای اصول برهانی و قواعد عرفانی است چه آنکه هویت غیبیه احدیه که در
ستار غیب الغیوب است و آمال عارفین از آن منقطع و قلوب اولیاء از آن محجوب است هیچ
گونه نظر لطف و قهری و یا توجه رحمت و غضبی به عوالم غیب و شهادت ندارد پس بناچار فتح
ابواب برکات محتاج به ظهور اسماء است چنانکه آن تربیت یافته حجر نبوت در مصباح
الهدایه می فرماید:

«هذه الحقیقة
الغیبیة لا تنظر نظر لطف او قهر ولا تتوجه توجه رحمة او غضب الی العوالم الغیبیة
والشهادیة من الروحانیین القاطنین فی حضرة الملکوت والملائکة المقربین الساکنین فی
عالم الجبروت بل هی بذاتها بلا توسط شیء لا تنظر الی الاسماء والصفات ولا تتجلی فی
صورة او مرآت، غیب مصون من الظهور، مستور غیر مکشوف عن وجهه حجاب النور فهو الباطن
المطلق والغیب المبدء للمشتق…

واذا انکشف
علی سرک ان هذه الحقیقة الغیبیة اجل من ان ینال بحضرتها ایدی الخائضین   ویستفیض من حباب قدسها احد من المستفیضین ولم
یکن واحد من الاسماء والصفات بمالهما من التعینات محرم سرها ولم یؤذن لاحد من
المذکورات دخول خدرها فلا بد لظهور الاسماء و بروزها وکشف اسرار کنوزها من خلیفة
الهیة غیبیة یستخلف عنها فی الظهور فی الاسماء وینعکس نورها فی تلک المرایا حتی
تنفتح ابواب البرکات و تنشق عیون الخیرات وینفلق الصبح الازل ویتصل الآخر بالاول
فصدر الامر باللسان الغیبی من مصدر الغیب علی الحجاب الاکبر والفیض الاقدس الانور
بالظهور فی ملابس الاسماء والصفات ولبس کسوة التعینات فاطاع امره وانفذ رایه…

هذه الخلیفة
الالهیة والحقیقة القدسیة التی هی اصل الظهور لابد وان یکون لها وجه غیبی الی
الهویة الغیبیة ولاتظهر بذلک الوجه ابدا ووجه الی عالم الاسماء والصفات بهذا الوجه
یتجلی فیها و یظهر فی مرایاها فی الحضرة الواحدیة الجمعیة… اول مایستفیض فی حضرة
الفیض والخلیفة الکبری، حضرة الاسم الاعظم ای الاسم: «الله» بحسب مقام تعینه
باستجماع جمیع الاسماء والصفات وظهوره فی جمیع المظاهر والآیات…»

حاصل و گزیده
ی این بیان نورانی این است که هویت غیبیه احدیه که دو ذات مقدسه ی غیب الغیوب است
از هر تعینی منزه است و تعینی جز لاتعینیت ندارد، ممکن نیست بدون واسطه، منال و
مرجع نیازمندان شود یا مصدر برکات و خیرات گردد، بلکه مصادر برکات و خیرات و مراجع
نیازها همانا اسماء و صفاتند که به تناسب برکات و خیرات و حاجات، مصدریت و مرجعیت
دارند، و ظهور اسماء و صفات نیز بواسطه ی فیض اقدس و خلیفه ی کبری (که همان روح
خلافت محمدیه و اصل و مبدء آن است) تحقق یافت:

حسن روی
توبیک جلوه که درآینه کرد               
این همه نقش درآئینه ی اوهام افتاد

این همه عکس
می و نقش نگارین که نمود        یک فروغ رخ
ساقی است که درجام افتاد

و بنابراین،
چگونه ممکن است اسم «و اگرچه مستاثر» باشد، ولی بدون مظهر و اثر در اعیان خارجی
باشد، مضافا براینکه در بعضی از دعوات ماثوره، اسم مستاثر الهی مورد تمسک برای
قضاء حاجات واقع گردیده، چنانکه در بعضی از مقالات گذشته، روایتی از رسول الله صلی
الله علیه و آله نقل کردیم که در آن آمده بود: «من اصابه هم او حزن فلیقل:
«اللهم… اسالک بکل اسم هولک سمیت به نفسک او انزلته فی کتابک او علمته احدا من
خلقک او استاثرت به فی علم الغیب عندک، ان تجعل القرآن ربیع قلبی و نور صدری و
ذهاب همی و جلاء حزنی…» (کتاب اسماء و صفات حافظ بیهقی صفحه 6 و 7).

یعنی اگر غم
و اندوهی به کسی اصابت کند گوید: خداوندا… از تو مسئلت می کنم به هر اسمی که از
برای تو است و خود را بدان نامیدی یا در کتاب خویش نازل فرمودی یا به کسی از مخلوقات
خود آموختی یا در علم غیب خویش، به خود اختصاص دادی و بدان متفرد گردیدی، قرآن را
بهار دلنوازم و فروغ افزای سینه ام، و اندوه زدای و اخگر افسردگی سوزم گردان.

چنانکه
مشاهده می کنیم در این نیایش ماثور از رسول الله صلی الله علیه و آله اسم مستاثر
مستمسک، جهت قضاء حاجات و نزول برکات و خیرات واقع شده است، پس الزاما برای آن
مظهر و اثر در اعیان خارجیه است، النهایه اثر و مظهر آن نیز مستاثر عندالله تعالی
است.

شایسته ذکر
است که درجه ی ارادتمندی حضرت امام قدس سره به استادش قدوه ی اهل تحقیق و کشف
مرحوم عارف کامل آقای شاه آبادی علیه الرحمه به آن حد بوده که در مواضع متعدد از
رساله های عرفانی و فلسفی خویش بعد از ذکر اسم مبارک وی با تجلیل شایسته فرموده:
«ادام الله ظله علی رؤوس مریدیه» یا: «روحی فداه» که این تعبیرات حقیقتا خفض جناح
شایان دقت از حضرت امام نسبت به آن مرحوم است، زیرا امام بزرگوار را همه می
شناسند، که سر در نیاورد به دو کون ولی گردنش زیربار منت شاه آبادی بوده بگونه ای
که روح ملکوتی خویش را فدای او می ساخت، و اسوه ی حسنه برای متعلمین در احترام به
استاد بوده اند.

ولی آن متروح
به روح «الحق احق ان یتبع» در اجهار به حق، الحق که پاکباز و بی باک بوده و اگرچه
طرف، استاد شاه آبادی چنانی باشد، حق را بی پرده و فاش می فرمودند، و از صولت
اجهار به حق او، حتی یاران و کسان وی به سنگر احتیاط پناه می بردند.

اینجانب
«نویسنده» چندین بار در محضر درس از حضرتشان شنیدم که به مناسبتی می- فرمودند که
مرحوم قاضی سعید شریف قمی علیه الرحمه در میان شیعه امامیه همتای محی الدین ابن
عربی در عرفان علمی و عملی میان اهل سنت است و این احترام      فوق العاده ای بود که به مقامات عرفانی آن
مرحوم می گذاشت.

اما آن
مقامات عرفان علمی و عملی جناب قاضی قدس سره هیچ گاه در میزان اجهار به حق امام
بزرگوار تاثیری نداشت و در مواضعی چند که جناب قاضی سعید دچار اشتباه گردیده، حضرت
امام با شرح صدر توامان با قاطعیت مخصوص به خویش، اشتباهات او را رفع فرموده اند
که از آن جمله در شرح کتاب توحید صدوق رضوان الله تعالی علیه قاضی سعید، صفات
ذاتیه خداوند متعال را به سلب نقائص ارجاع داده که اشتباهی است بزرگ! و حضرت امام
در کتاب شریف «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» آن اشتباه بزرگ را رفع فرموده
اند که ترجمه و تلخیص کلام قاضی را از شرح کتاب توحید نقل می کنم و بدنبال آن،
ترجمه و تلخیص کلام امام را در رفع اشتباه قاضی سعید از مصباح الهدایة به عرضتان
می رسانم:

مرحوم قاضی
که نام مبارکش محمد و ملقب به سعید از اهل قم و معروف به قاضی سعید قمی می باشد در
جلد سوم از کتاب ارجمند شرح توحید صدوق در ذیل عنوان: «باب اسماء الله تبارک و
تعالی والفرق بین معانیها ومعانی اسماء المخلوقین» از کتاب توحید صدوق علیه
الرحمه، بیانی طولانی دارند که خلاصه ی آن به فارسی چنین است:

بدان ای رهرو
راه معرفت و یقین که این باب «باب عنوان شده» بابی است عظیم از ابواب توحید، که بر
روی اکثر مردم با هزار قفل بسته می باشد و حال آنکه آنان نمی دانند و خداوند متعال
بر بعضی از بندگان مخلص خویش منت نهاده و آنها را به سوی این باب عظیم توحید
رهنمائی فرموده و آنان در بیت حکمت الهی داخل گردیدند «طوبی لهم و حسن مآب».

باید دانست
که کثرت مذاهب در صفات الهی دائر مدار اختلاف در اصول عقائد است و این کتاب ما
«شرح توحید» برای بیان تفصیلی اینگونه مسائل اختلافی وضع نگردیده، بلکه غرض ما در
این کتاب، تبیین حق با برهان است که روش اهلبیت نبی اکرم صلوات الله علیه و علیهم
است ولی چون حق ناب بهره ی اهل حق نمی شود، مگر به موازات ذکر باطل و ابطال آن، بنابراین،
شایسته است طوائفی که خدایتعالی را به صفات حسنا و کمالات علیا توصیف کرده اند،
تقسیم کنیم:

طائفه ای،
مفاهیم صفات از قبیل وجود و علم و قدرت و غیر اینها از مفهومات حقیقیه را اموری
متحدالحقیقه قرار داده اند و برای این حقیقت وحدانی، افراد یا حِصَصی قائل      شده
اند و فرد اشرف یا حصّه ی اعلای آن را وصف مبدء اول تعالی انگاشته و به او اختصاص
داده اند و این مذهب، مذهب جمهور اصحاب آراء و ادیان است، و اکثر علماء زمان ما بر
این عقیده اند.

و طایفه ی
دیگری درست به مقابله با طایفه ی اولی برخاسته اند و گفته اند توهم شریک برای
باریتعالی در ذات و صفات و افعال، توهمی است باطل، و جناب کبریاء احدیت از شریک در
شی ای از کمالاتش منزه است.

و این طایفه
در میان خود اختلاف کرده و مآلا به احزابی تقسیم گردیده اند: حزبی از این احزاب،
قائلند که اطلاق این صفات و معانی کمالیه بر مبدء تعالی علی وجه الحقیقه و بر غیر
حضرتش از موجودات دیگر، بر وجه مجاز است مثلا: موجود و عالم بر خدای تعالی بر وجه
حقیقت اطلاق می شود و او حقیقة الوجود و العلم است، و بر غیر خدای تعالی بر سبیل
مجاز اطلاق می شود مثلا اگر بر انسانی موجود اطلاق شود به معنی منسوب به حقیقة
الوجود، و همچنین اطلاق عالم بر کسی به معنی منسوب به حقیقة العلم است چنانکه مشمس
بر آبی که آفتاب بر آن تابیده اطلاق می شود به معنی منسوب به شمس است، یعنی در صحت
مشتق قیام مبدء اشتقاق به ذات ماخوذ در آن، معتبر نیست و این طایفه گفته اند که
ذوق تالّه مقتضی چنین توحیدی است.

و حزب دیگری
از این احزاب گفته اند، توحید حقیقی همانا اعتقاد بظهور موثر، بصورت اثر است که
این رای مشهور عرفاء از فرق صوفیه است.

ادامه دارد

 

/

اصول اعتقادی اسلام

معاد

اصول اعتقادی
اسلام

حساب روز
قیامت

آيت الله
حسين نوري

از آیات قرآن
مجید و احادیث اهلبیت علیهم السلام در رابطه با حساب روز قیامت این مطلب بدست می
آید که مردم بطور کلی بر چهار دسته تقسیم میشوند:

الف- گروهی
که در اوج فضیلت و شایستگی قرار دارند و بدون حساب داخل بهشت می- گردند اینان
کسانی هستند که با تکیه بر دلائل روشن و براهین محکم اسلامی به واقعیات پی برده و
حقایق دین را در اعماق روح و جان خود جا داده اند: بوجود خداوند عالم و قادر حکیم
که جامع جمیع صفات کمال و منزه از تمام نقایص است معتقد شده و بحقانیت پیغمبرانی
که خداوند برای راهنمائی انسانها در طول قرون و اعصار با کتابهای آسمانی فرستاده و
در پایان آنها حضرت محمدبن عبدالله پیغمبر بزرگ اسلام را مبعوث فرموده است ایمان
دارند و به موضوع امامت و اینکه خداوند برای پاسداری از قوانین الهی و اجراء کامل
آنها جانشینانی برای پیامبران نصب کرده و هم اکنون این منصب الهی بر دوش امام عصر
حضرت مهدی ارواحنافداه گذارده شده و حضرتش عهده دار این منصب الهی است و در موقع
فراهم گردیدن زمینه برای برقراری عدل و داد در سطح گیتی، ظهور خواهد کرد معتقد
میباشند و همچنین به موضوع «معاد» و اینکه خداوند همه ی انسانها را مجددا زنده
خواهد کرد و در صحنه ی محشر بمنظور رسیدگی به اعمال آنها و دادن پاداش و کیفر حاضر
خواهد ساخت ایمان دارند و از لحاظ اخلاق نیز در راه تهذیب نفس گامهائی برداشته و
بمنزلگاه تزکیه ی روح و تکمیل معارف و تقویت عقل و شایستگی کامل دست یافته اند و
از دیدگاه اعمال نیز لحظه ای در انجام وظائف اسلامی کوتاهی نکرده آنچه را که
خداوند فرض و واجب گردانیده است در انجام آن فعال و آنچه را که حرام کرده است در
ترک آن کوشا بوده اند. بعلاوه بوسیله انجام اعمالی از قبیل دعا و مناجات با خداوند
و تهجد و   شب زنده داری و انفاق و احسان و
کمک نسبت بمستضعفین و محرومین جوامع بشری و خدمت باجتماع و سعی و کوشش در راه
تعلیم و تربیت مردم و ارشاد و هدایت آنها به    
قله ی رفیع انسانیت نائل شده و به مقام قرب ذات مقدس حق تعالی رسیده اند.
چنین افرادی که در زمره ی متقیان کامل قرار گرفته اند در روز قیامت بدون حساب
بجوار قرب خداوند راه مییابند و بهشت جاوید از آنان با آغوش باز استقبال می کند: «إِنَّ
الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ»[1]
افراد باتقوا در باغها و کنار نهرهای بهشتی منزل میگیرند و در منزلگاه صدق و حقیقت
در جوار قرب سلطان قدرتمند قرار میگیرند. در احادیثی که از اهلبیت عصمت علیهم
السلام صادر گردیده است نیز باین مطلب تصریح شده است که برخی از مردم بدون حساب به
بهشت راه مییابند که در اینجا بذکر برخی از آنها مبادرت میشود:

1- حضرت صادق
علیه السلام بوسیله ی پدران بزرگوار خود از حضرت پیغمبر (ص) نقل کردند که آنحضرت
فرمودند: از امت من هفتاد هزار نفر (کلمه ی 70 هزار نفر در اینجا بمعنای تعداد
بسیار زیاد است) بدون حساب داخل بهشت میگردند حضرت امیرمومنان (ع) پرسید یا رسول
الله اینها کیانند؟ حضرتش در پاسخ فرمود: «هم شیعتک وانت امامهم»[2]یعنی
اینها شیعیان و پیروان واقعی حضرت علی (ع) هستند و حضرت علی (ع) امام و پیشوای
آنها است.

باین معنا
کسانی که در موضوع امامت، به آنچه که حضرت رسول اکرم (ص) در «غدیرخم» از جانب
خداوند در رابطه با نصب حضرت امیرمومنان علیه السلام بخلافت اعلان کرد معتقد
گردیدند و از ثقلین یعنی قرآن مجید و عترت حضرت پیغمبر (ص) که این دو امانت بزرگ
الهی که طبق احادیث فراوانی که از طریق تشیع و تسنن از حضرت رسول اکرم (ص) رسیده
است مورد سفارش آنحضرت میباشند هرگز جدا نشدند و در زندگی خود گام بگام از این دو
راهنمای بزرگ پیروی کردند و لحظه ای از راهنمائیهای این دو راهنمای الهی تخلف
نکردند این چنین اشخاص در روز قیامت بدون حساب داخل بهشت میشوند.

2- در تفسیر
محدث و مفسر بزرگ علی بن ابراهیم از حضرت امیرمومنان (ع) نقل شده است که حضرتش
فرمودند: در روز قیامت من و شیعیان من برفراز منبرهائی از نور قرار میگیریم و
فرشتگان الهی که از جلو ما عبور میکنند و مقام و منزلت ما را می بینند بر ما سلام
می کنند و میپرسند اینها کیستند که امروز دارای چنین موقعیتی میباشند؟ در پاسخ
آنها گفته می شود این شخص حضرت علی بن ابی طالب (ع) و اینها شیعیان او هستند. در
این هنگام از جانب خداوند منادی ای ندا میکند یا علی تو و شیعیانت به بهشت وارد
شوید که برای تو و آنها حسابی نیست در این هنگام آنان داخل بهشت میگردند و از میوه
های بهشتی تناول می کنند و از لباسهای فاخر بهشتی در بر مینمایند و میگویند: «وَقَالُوا
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ»[3]
حمد و ستایش خداوندیرا که حزن و اندوه را بکلی از ما رفع کرد و خداوند بسیار
بخشنده و پاداش دهنده است.

3- حضرت صادق
علیه السلام فرمودند: «ثلثة یدخلهم الله الجنة بغیر حساب امام عادل وتاجر صدوق
وشیخ افنی عمره فی طاعة الله»[4]
یعنی سه طایفه را خداوند بدون حساب داخل بهشت میکند: اول رهبر عادل: این موضوع
روشن است که موضوع رهبری یکی از احتیاجات مهم بشری است، انسانها در راستای زندگی
پرفراز و نشیب خود بیش از هر چیز به وجود رهبری که خط مشی زندگی آنها را از لحاظ
فرهنگی، سیاسی، اجتماعی اخلاقی و اقتصادی معین کند احتیاج دارند و در صورتی که آن
رهبر از عهده ی انجام این وظیفه ی خطیر براساس عدالت و تکامل لازم انسانی برآید و
کاروان بشری را بر این اساس بسرمنزل تکامل و سعادت برساند در پیشگاه خداوند از
مقام والائی برخوردار است و بدون حساب اهل بهشت است.

دوم تاجری که
اساس کار خود را بر محور صداقت و پاکی و درستی با جامعه قرار بدهد و در فراز و
نشیب زندگی هرگز به دروغ و خیانت و احتکار و بی انصافی و تخلف از موازین اسلامی
آلوده نشده باشد.

سوم پیرمردی
که از آغاز جوانی همواره در راستای اطاعت و بندگی خدا گام برداشته و هیچگاه در پیچ
و خمهای زندگی خود از مسیر تقوا و پاکی خارج نشده باشد.

و بالاخره
این قبیل افراد را در روز قیامت حسابی نیست و بدون حساب مشمول عنایات الهی میشوند
و در جوار قرب خداوند جای میگیرند و اگر حسابی هم بود اینها از حساب ترسی نخواهند
داشت زیرا «آنرا که حساب پاکست از محاسبه اش چه باکست».

ب- گروه دوم
کسانی هستند که در دنیا «راه کفر» پیش گرفتند و از راه حقیقت دور افتادند دین
اسلام را با داشتن این همه دلائل روشن نپذیرفتند و به معارف روشن دین گرایش قلبی
پیدا نکردند و احیانا با حق و حقیقت به ستیز و مبارزه برخاستند یا از جاده ی اسلام
و انسانیت منحرف شده راه نفاق را در پیش گرفتند و به منافقین پیوستند اینها از
آنجا که در پرونده ی اعمالشان هیچ نقطه روشنی نه از جهت عقیده و ایمان و نه از
لحاظ اخلاق و عمل وجود ندارد و دیوان اعمالشان سراسر سیاه و تاریکی است و پنجه ی
آنها تا مرفق بخون مظلومان آلوده و پشتشان از بار گناه خم با چهره ی سیاه به صحرای
محشر گام نهاده اند مورد حساب رسی قرار نمیگیرند.

حضرت سجاد
علیه السلام در این رابطه فرمودند: «واعلموا عباد الله ان اهل الشرک لا تنصب لهم
الموازین ولاتنشرلهم الدواوین وانما یحشرون الی جهنم زمرا»[5]
ای بندگان خدا! بدانید که در روز قیامت برای مشرکین میزانهائی نصب نمی شود و نامه
ی اعمال آنها گشوده نمیشود و آنها گروه گروه بطرف جهنم برده می شوند.

باین نکته
نیز باید توجه داشت که براساس احادیث اهلبیت عصمت سلام الله علیهم در میان
مسلمانان نیز بعضی از افراد از آنجا که اعمالشان بسیار زشت و گناهشان خیلی سنگین
است، مانند کفار مورد حسابرسی قرار نمیگیرند و بدون حساب به جهنم برده میشوند.

ما برای
نمونه با ذکر این حدیث این مقاله را بپایان میرسانیم و بقیه ی بحث را با توفیق
خداوند برای شماره بعد می گذاریم: رئیس المحدثین شیخ صدوق رضوان الله علیه در کتاب
خصال خود از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ثلثة یدخلهم الله
النار بغیر حساب امام جائر و تاجر کذوب و شیخ زان»[6]
سه طایفه را خداوند بدون حساب داخل جهنم میسازد:

اول- رهبر
ستمکار

میدانیم
بهمان اندازه که «رهبرعادل» در سوق دادن جامعه بطرف پاکی و تکامل انسانی از لحاظ
فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی نقش دارد و بشر را به قله ی عظمت و سعادت
میرساند، رهبر فاسد و ستمکار نیز در سوق دادن اجتماع به پرتگاه ضلالت و انحطاط و
سقوط و ایفا کردن نقش فرعون ها و نمرودها تاثیر دارد و لذا در احادیث دینی آمده است:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم» یعنی مردم به فرمانروایانشان از جهت اخلاق و
اعمال بیش از پدرانشان شباهت دارند و براین اساس است -همانطور که گفته شد- رهبر
عادل بدون حساب داخل بهشت و رهبر ستمکار و فاسد بدون حساب داخل جهنم می گردد.

دوم- تاجر
دروغگو

باید توجه
داشت که تجارت وسیله ای است که بواسطه ی آن کالاهای زندگی پس از تولید در مسیر
توزیع قرار میگیرد و بدست نیازمندان مصرف کننده میرسد و کسانی که در این راه با
صداقت و عدل و انصاف گام برمیدارند و هرگز بفکر دروغ و خیانت و احتکار و گرانفروشی
نمیافتند از فضیلت و کمال انسانی بهره ی وافری دارند ولی بازرگانانی که از این پست
حساس سوء استفاده می کنند و بوسیله ی احتکار و بی انصافی و تخلف از موازین اسلامی
در مسیر انحراف گام برمیدارند در روز قیامت بدون حساب وارد جهنم می شوند.

سوم- کسی که
در دوران پیری در راه بی عفتی گام بردارد. این چنین افراد بجای اینکه باین موضوع
توجه کنند که دوره ی پیری دوران تنبه و توبه و بیداری است و پیدایش یک موی سفید در
چهره و رو بانحطاط رفتن نیروها و پدیدآمدن چین و چروک در سیما هریک بانگ بیدار
باشد و زنگ خطر است اگر در راه بی عفتی و آلودگی گام بگذارند و در سراشیب سقوط
حرکت کنند سرانجام جز جهنم ماوائی نخواهند داشت. وبئس المصیر.

ادامه دارد

 



[1]
سوره ی قمر- آیه
54.

/

پیام شهید

پیام شهید

این وصیتنامه
ها انسان را میلرزاند و بیدار میکند.

«امام خمینی»

زندگی نامه
شهید مهندس محمدتقی محمدی عراقی

«شب جمعه بود
بعد از خواندن نماز و روزنامه خوابیدم خوابهای عجیب و غریبی میدیدم و یکی از آنها
خواب شهید احمد بابائی بود که در خواب میدانستم شهید شده است وقتی آمد جلو و با من
حرف میزد در خواب به حالت عجیبی گرفتار شده بودم بعد از جلو آمدن و احوالپرسی گفتم
احمدجان حرف بزن و او چیزهایی گفت و آخر سر که میخواست برود لبهای مرا بوسید و
رفت. که این کار کاملا عجیب بود و فردایش که بلند شدم یاد خواب شهید مطهری افتادم
و تعبیر این خواب را با آن وفق دادم امیدوارم لایق اینکار باشم و به آن مرحله از
شناخت ذات باریتعالی برسم که مستحق این نعمت عظمی گردم. از جهت ما که آخرت را اصل
میدانیم و برای دنیا و زندگی در آن ارزشی قائل نیستیم هرچه پیش آید خوش آید.

عبارات فوق
گوشه هایی از یادداشتهای شهید مهندس محمدتقی عراقی است که با عشقی راستین به امام
و انقلاب و با تلاشی فراوان در راه کسب رضایت حق داوطلبانه به جبهه قدم نهاد. پدر
وی آیت الله محمدی عراقی از علمای بزرگ قم است و وی در بهار سال 1336 در قم در یک
خانواده اصیل روحانی متولد شد او در چنین خانواده ای موفق شد تا در خرداد 1354 پس
از اخذ دیپلم در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل ادامه دهد. بنا
به گفته دوستانش در دوران دانشجویی با وجود اختناق و جو خفقان ستمشاهی در محیط
دانشگاه، از فعالیتهای اسلامی-انقلابی کوتاهی نداشته بطوریکه این فعالیتها در 17
شهریور 57 بصورت بارزی نمود یافت او در تمام احوال فقط برای خدا و در راه رضای او
گام برمیداشت شرکت در تمام مراسم و راهپیمایی های قبل و بعد از پیروزی انقلاب
اسلامی و اطاعت و اجرای فرامین حضرت امام قدس سره از ویژگیهای تقی محسوب میشود.

در خرداد
1359 با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد و بلافاصله به خدمت سربازی رفت. هنوز چیزی از
خدمتش نگذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد و با اینکه بعلت امتیازات حاصله میتوانست
در هر استانی حتی تهران خدمتش را بگذراند ولی به پیروی از دستورات الهی و مذهبی در
اجرای فرمان رهبر کبیر انقلاب عاشقانه به جبهه خوزستان شتافت و در فتح «الله اکبر»
در معیّت شهید چمران سهم قابل توجهی داشت. و بالاخره او اجر و پاداش خود را در
اجرای فرامین الهی در26 خرداد 1360 با شهادت در راه خدا دریافت کرد و به لقاءالله
پیوست.

یادش گرامی
باد.

قسمتی از
وصیتنامه ی شهید جمشید سلیمانی

در هرجا و
مکان و هر زمانی از انقلاب دفاع کنید بخاطر پست و مقام حق را زیرپا نگذارید ملاک
را حق قرار دهید زیرا که تنها حق ماندنی است ولاغیر.

در رای گیری
ها چه ریاست جمهوری و چه مجلس خبرگان چه مجلس شورای اسلامی و هر چیز دیگر تنها و
تنها به کاندیدای حزب الله رای دهید زیرا که پیام شهدا تنها و تنها جنگ جنگ تا
پیروزی نیست بلکه این کلمه معانی مختلف دارد و ما باید که در همه ی جوانب با اجانب
و مزدوران داخلی و خارجی بجنگیم تا حاکمیت از آن الله شود.

نماز را فقط
بخاطر خدا بجا آورید نه استخدام شدن در ادارات یا جلب توجه این شخص و آن شخص زیرا
که این سخن خدا و از فرمایشان مکرر امام عزیزمان خمینی کفر شکن است.

کفران نعمت
نکنید که چون قوم موسی سرگردان خواهید شد که میدانم ملت شهیدپرورمان آنقدر آقا و
بزرگوار و مؤمت هستند که ما کوچکتر از آنیم که اینگونه گستاخی کرده باشم.

قوه ی جاذبه
و دافعه ی داشته باشید تکبر و خودپسندی و خودمحوری را کنار بگذارید از برادران و
خواهران جوان میخواهم بخاطر حرمت خون شهدا سعی کنید مهریه ازدواج و جشن عروسی را
ساده و بی آلایش و بدون بوق و کرنا انجام دهید.

اخلاص و عمل
و عرفانی زیستن را پیشه کنید ژست و تکبر و لباسهای ناموزون و تنگ را که شیوه ی
غربیهاست کنار بگذارید ولخرجی، زیاده روی و اسراف که مورد نفرت اسلام است کنار
بگذارید زیرا که شما را به کفر و وابستگی بدنیای مادی نزدیکتر می کند برای وسایل
مادی آه نکشید بلکه تمام هم و غمتان برای اسلام و امام مستضعفین باشد. غیبت و تهمت
و دروغگویی را که بدترین بلاست کنار بگذارید و صبر و تقوی پیشه کنید.

قسمتی از
وصیتنامه ی شهید حمید سلیمانی

سخنی با
برادرانی که مسئولیتی دارند و به خدمتگزاری مشغولند: ای برادران مومن، بدانید و
آگاه باشید اگر خدای نکرده کاری برخلاف اسلام و خون شهداء انجام دهید و فکر کنید
که کسی خلاف شما را ندیده، پس خدای سبحان را چه می کنید که بر همه ی کارها و
عملهای انسان نظارت دارد؟!

اگر چنین
بکنی آیا از آتش دوزخ نمی ترسی؟ اگر تو ای مسئول محترم که لباس خدمتگزاری بر تن
داری، چنین کردی و بخواهی خدای نکرده حق کشی یا قانون شکنی نمایی و یا اقوام و
دوستان خود را در کارها پیش نمائی و دیگران را بی جهت رسوا کنی و با بی بندوباری و
با پوشیدن لباس بظاهر اسلامی، خط اسلام و امام را خدشه دار کنی و فکر کنی چند
صباحی که کاری به تو محول شده و شیطان ترا گول دهد و در مادیات و زرق و برق زندگی
غرق شوی و دنیای آخرت را به دنیای فانی بفروشی؟ پس در مقابل دادگاه عدل الهی و در
مقابل خون شهداء چه جوابی خواهید داد.

ای برادران
عزیز: اگر به خدمتگزاری مردم مسلمان مشغول هستید سوء استفاده نکنید و با مردم به
مدارا رفتار کنید با مردم به مهربانی و عطوفت برخورد کنید، نه با عطوفتی ظاهری ولی
در باطن دشمن اسلام و ملت مستضعف، نکند زبانی شیرین تر از عسل ولی درونی تلخ تر از
هندوانه ابوجهل داشته باشید، مسلمان واقعی کسی است که از زندگی و خانه و کاشانه و
دنیای فانی گذشته و آنرا به گوشه اس از دنیای اخروی نفروشد.

 

/

بطلان تکیه کنندگان به غیر خدا

هدايت در
قرآن

تفسیر سوره ی
رعد

قسمت بيست و
نهم

آية الله
جوادي آملي

بطلان تکیه
کنندگان به غیر خدا

«لَهُ دَعْوَةُ
الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلا
كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا
دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلا فِي ضَلالٍ (١٤)وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ
وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (١٥)قُلْ مَنْ رَبُّ
السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ
لا يَمْلِكُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأعْمَى وَالْبَصِيرُ
أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا
كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ
الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (١٦)».

(آیات 14-16
سوره رعد)

دعوت حق از
آن خدا است ولی دعوت کافران دروغ است، آنان هیچ حاجتی را روا نمی کنند، مثل آنها
مثل کسی است که بر چاه آبی دست فرو برد که آب را به دهان خود برساند ولی به آن دست
نیابد و همانا دعوت کافران جز به ضلالت و گمراهی نیست. و تنها برای خداوند سجود می
کنند آنان که در آسمانها و زمین اند چه از روی اطاعت و رغبت و چه از روی اکراه و
الزام و همچنین سایه هاشان در بامداد و شبانگاهان برای خدا سجده می کنند. بگو کیست
پروردگار آسمانها و زمین؟ بگو: خداوند است. بگو چرا شما خدا را رها کرده و غیر خدا
را برای نگهداری خود برگرفتید، اینان حتی به خودشان نیز نمی توانند سود و زیانی
برسانند؟ بگو: آیا کوردلان و بینایان متساوی اند؟ آیا تاریکی و نور یکی است؟ یا
اینکه برای خداوند شریکانی قرار دادند که آنها هم چیزی را درست کردند که برای
مشرکان امر مشتبه شد؟ بگو: همانا خداوند خالق و آفریننده همه چیز است و او است
خداوند یکتایی که تمام جهان آفرینش مقهور اراده ی او است.

دعوت حق
مخصوص خدا است

در مقام سوم
از بحث که شبهات منکران توحید ربوبی مطرح می شد، با چند آیه، وحدت ربوبی حق ثابت
شد و معلوم شد، مبدئی که پروردگار جهانیان است و تدبیر جهان هستی به عهده ی او
است، خدای سبحان است ولاغیر. آنگاه فرمود: کسانی که خدا را می- خوانند، دعوتشان حق
است کسانی که غیر خدا را می خوانند، دعوتشان باطل است.

«له دعوة
الحق» تقدیم «له» مفید حصر است. پس هر دعوتی که از خدا نبود و دعوت حق نبود، باطل
است. زیرا غیر خدا نه به نیاز نیازمندان آگاه است. و نه توان رفع نیازها را دارد.
اگر انسان به چیزی که به خواسته و حاجت او آگاه نیست و برای قضای حاجتش توانمند
نیست، تکیه نماید، این دعا و تکیه کردن باطل است.

«و ما دعاء
الکافرین الا فی ضلال»: پس از ذکر برهان، مثل می آورد. یعنی پس از اینکه فرمود
دعوت غیر خدا باطل است زیرا توان رفع حاجت از غیر خدا، منتفی است، به کفار مثل می
زند، خواه مشرکین باشند و خواه ملحدین مثلشان مثل تشنگانی است که آب را از دور می
بینند، بدون وسیله دست دراز می کنند که آب را به دهان برسانند یا بدنبال سراب راه
می افتند و وقتی به سراب رسیدند، می بینند آبی وجود ندارد. در این سوره مثلی که
ذکر می کند، مثل کسی است که دست را به سوی آب دراز کرده که آب را به دهان خود
برساند ولی چون نزدیک آب نیست و وسیله ای ندارد، تشنه می ماند و از آب بهره ای نمی
برد. ولی در سوره نور مثل می زند به آنان که به سوی سراب در حرکت اند. به این امید
که آبی بیابند ولی به آب دست نمی یابند. گاهی می فرماید: پایان کارتان باطل است و
گاهی می فرماید: آنچه را که انجام می دهید به بی راهه رفتن است. گاهی درباره ی راه
سخن می گوید و گاهی درباره ی هدف، که بحثش به تفصیل گذشت.

به هر حال،
قرآن کریم حق را منحصر در خدای سبحان می داند. در سوره ی حج بعد از اثبات توحید
ربوبی می فرماید: «ذلک بان الله هو الحق وان مایدعون من دونه هو الباطل وان الله
هو العلی الکبیر»[1] حق
از آن خدا است ولاغیر و بی گمان هرچه غیر خدا است و هرچه غیر خدا خواهی است باطل
است و خداوند علی و عظیم است.

همین معنی را
در سوره احقاف بدینصورت بیان می فرماید: «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ
اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ
غَافِلُونَ»[2] چه
کسی گمراه تر از کسی است که غیر خدا را بخواند و در قیامت دعائی نیست تا اینکه این
بت ها اجابت کنند یا نکنند و اصلا بت ها نمی فهمند و درک نمی کنند که داعیان آنها
چه می گویند و از آنها چه درخواست می کنند.

آنجا که دعا
و دعوت حق است، آن طرف دعا، علیم و قدیر است، آگاه و توانا است، می- داند که محتاج
و نیازمند چه احتیاج و نیازی دارد و می تواند حاجتش را رفع کند ولی       غیر خدا نه علم دارد و نه قدرت، نه می
داند که دعا کننده چه می خواهد و نه توان انجام کاری را دارد. لذا می فرماید که
اینها نظیر نابینایان و ناشنوایان اند.

آیه ی «ولله
یسجد من فی السموات والارض…» قبلا بطور مبسوط بحث شد.

«قل من رب
السموات والارض…»

کفار و انکار
توحید ربوبی

وثنیین حجاز
منکر توحید ربوبی بودند و در عین حال خدا را قبول داشتند به عنوان اینکه مبدا عالم
است و آفریننده ی آسمانها و زمین است زیرا این اعتقاد، مسئولیتی نمی آورد. ولی
ربوبیت خدا است که مسئولیت آفرین است و از این رو این را نمی پذیرفتند. مسئله وحی
و رسالت است که تکلیف می آورد و وظیفه برای انسان مشخص و معین می کند، پس این را
قبول نداشتند. مسئله معاد است که انسان را محدود می کند، لذا آن را هم نمی
پذیرفتند. ولی اینکه جهان آفرینش، خالقی دارد و خداوند آسمان ها و زمین را آفریده
است، چون در این اعتقاد لطمه ای به آنها وارد نمی شود و کاری به شئون آنها ندارد،
لذا می- پذیرفتند.

خدا را به
عنوان خالق و آفریننده قبول داشتند ولی تدبیر را بدست او نمی دانستند و تدبیر را
بدست اربابان خود که عبارت از بت ها بود، می دانستند و بدینسان توقع خیر از بت ها
داشتند. و همچنین قبول نداشتند که وحی و رسالتی از سوی خدا آمده و انسان را مکلف
به تکلیفهائی کرده است. حساب و کتاب پس از مرگ را نیز نمی پذیرفتند چرا که این
پذیرش، مستلزم قبول تعهد و مسئولیت در قبال خلقت بود. پس کافران ربوبیت حق را که
تکلیف آور بود و رسالت پیامبران و معاد را که تعهد و مسئولیت داشت، قبول نداشتند و
تنها به خالقیت «الله» معتقد بودند.

بنابراین، کفار
توحید ربوبی را قبول نداشتند و بتها را می پرستیدند زیرا سود و زیان خود را بدست
بتها می دیدند و معتقد بودند آنکه آنها را می پروراند، همین بت ها هستند و یا
اینکه بزرگانی را از بشر انتخاب می کردند و به عنوان رب و پروردگار می پرستیدند.
فرعون در خطاب به مردم می گوید: «فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَى»[3]
یا در آیه ای دیگر از قول فرعون چنین آمده است که می گوید: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا
أَيُّهَا الْمَلأ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ
عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي
لأظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ»[4]
من جز خودم برای شما، پروردگاری نمی یابم! نمرود همین ادعا را داشت، او می گفت: «أَلَمْ
تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ
إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ
قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا
مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[5]
و عده ای هم احجار و اصنام را می پرستیدند و برخی فرشتگان و ملائکه را می
پرستیدند. در هر صورت، بت پرست، خداپرست نبود. بت پرست خدا را به عنوان رب و
پروردگار خود قبول نداشت «ءارباب متفرقون» یعنی که خدایان گوناگون را می پرستید تا
اینها وسائط و وسائلی باشند که آنان را به خالق آسمانها و زمین نزدیک کنند.

چیزی که قیم
خود نیست، مقوم دیگران نمی باشد

در قرآن می
فرماید: اگر درباره ی خالقیت از آنها بپرسی و سئوال کنی که آسمان و زمین را چه کسی
خلق کرده است؟ پاسخت می دهند که خدا خالق آسمانها و زمین است ولی اگر از آنها
بپرسی که ربّ و پروردگارتان کیست، پاسخت را نمی دهند، تو ای پیامبر بگو که خدا رب
ما است. «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَيَقُولُنَّ
اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ»[6]
اگر از آنها بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده، قطعا می گویند «الله» ولی
از آنها بپرس که پروردگارتان کیست «قل من رب السموات والارض» رب آسمانها و زمین
کیست؟ پاسخت نمی دهند، آنگاه خودت ای پیامبر جوابشان بده و بگو: خداوند رب آسمانها
و زمین است. «قل الله» به آنها بگو؛ اگر خداوند خالق آسمانها و زمین است، پس چرا
غیر خدا را به پروردگاری برمی گیرید و چرا خود را تحت ولایت غیر خدا در می آورید؟
اینها که شما می پرستیدشان، توان رفع نیازهای خود را هم ندارند و مالک ضر و نفع
خودشان هم نیستند، پس چگونه می توانند، مشکلات شما را حل کنند. اگر چیزی خود قائم
نباشد، نمی تواند قیم غیر باشد. اگر کسی مالک نفع و ضّر خود نبود، نمی تواند مقوم
دیگری باشد. اگر در مسائل تشریعی یک اختیار و آزادی نسبی و موقت به ما داده شده،
در مسائل تکوینی، هیچ موجودی مالک ضّر و نفع خود نیست.

شرایط تکیه
کردن

کسی که می
خواهد به غیر خدا تکیه کند، یکی از چهار کار باید از او ساخته باشد که قرآن سه
کارش را محال و غیرممکن می داند و چهارمی را در صورت اذن و اجازه ی خداوند، ممکن
می داند. اگر کسی بخواهد به غیر خدا تکیه کند، آن غیر خدا یا باید مالک شانی از
شئون انسان -بالاستقلال- باشد که این یک فرض است. و یا باید مالک شانی از شئون
انسان یا غیر انسان -بالاشتراک- باشد، یعنی مقداری او مالک باشد و مقداری هم خدا.
این فرض دوم است. و یا اینکه خداوند مالک باشد ولی او ظهیر و پشتیبان و دستیار خدا
باشد. این هم فرض سوم. قرآن این فروض ثلاثه را محال می داند: یعنی غیر خدا محال است
که ذره ای را بالاستقلال یا بالاشتراک یا بالمعاونه و المظاهره، مالک باشد.

صورت و فرض
چهارم این است که غیر خدا، شفاعت کند. قرآن شفاعت را محال ندانسته ولی آن را مشروط
به اذن الهی دانسته است. پس خدای سبحان به عده ی خاصی اجازه شفاعت را داده است که
عبارت از انبیا و اولیای الهی هستند. اما درباره ی بتها فرموده است: عبادتتان و
دعوتتان به بت ها باطل است زیرا اگر شما -کافران- به انتظار استقلال یا شرکت یا
مظاهره عبادت می کنید که اینها محال است و اگر به انتظار شفاعت نشسته اید، خداوند
به این بتها اذن شفاعت نداده است. شفاعت امکان پذیر هست ولی نه از    بت ها از انبیا و اولیا که خداوند به آنها
اجازه ی شفاعت را عطا کرده است.

بنابراین،
قرآن هر سه فرض اول را از غیر خدایان، منتفی و محال دانسته است و فرموده است که آن
سه کار از بت ها و خدایان دروغین ساخته نیست.

1- «لایملکون
مثقال ذرة فی السموات ولا فی الارض» پس بالاستقلال، ذره ای را چه در آسمانها و چه
در زمین مالک نیستند.

2- «و مالهم
فیهما من شرک» بالاشتراک نیز غیر خدایان در ذره ای از آسمان ها و زمین، شریک
خداوند نیستند و ذره ای را مالک نمی باشند.

3- «و ماله
منهم من ظهیر» غیر خدایان ظهیر و پشتیبان و دستیار خداوند نیز نمی باشند که در امر
خلقت، کمکی به او کرده باشند.

4- «لا تنفع
الشفاعة عنده الا لمن اذن له» تنها فرضی که امکان دارد، شفاعت است ولی این هم باید
به اذن خداوند باشد و خداوند برای شافعان و مشفوعان شرائطی قرار داده است که در
جاهای خود، در قرآن، تبیین شده است.

خطاب مستقیم
به مومنان و غیر مستقیم به کفار

خداوند پس از
اینکه، تکیه کردن به غیر خدا را مطلقا باطل می داند و هر قدرت و توانی را از غیر
خدایان منتفی می داند و به کفار می گوید که این بت ها نفع و ضرر خود را هم تشخیص
نمی دهند چه رسد به اینکه به شما سود و زیانی برسانند؟ آنگاه می فرماید: آیا موحد
بینا و ملحد نابینا یکی است؟ آیا بصیران و نابینایان یکسان اند؟ آیا ظلمت ها با
نور برابر است؟ جالب است که در این فرازها، کفار را مخاطب قرار نمی دهد زیرا آنها
را لایق خطاب نمی داند، بلکه از پیامبرش می خواهد که با آنها سخن بگوید ولی در
بیشتر موارد که با مومنین سخنی دارد، خود به آنها خطاب می فرماید و «یا ایها الذین
آمنوا» می گوید. لذا گفته اند: مستحب است در چنین مواردی که خداوند به مومنین
مستقیما خطاب می- کند، انسان مومن پس از قرائت یا شنیدن این نوع آیات، در پاسخ
خداوند «لبیک» بگوید.

بنابراین راه
برای مومن باز است که خدای خود را در کلمات خودش به عنوان حضور افعالی، متجلی
ببیند. حضرت امیر سلام الله علیه در این مورد می فرماید: «فتجلّی لهم سبحانه فی
کتابه من غیر ان یکونوا راوه بما اراهم من قدرته»[7]
خدای سبحان در قرآنش برای بندگانش تجلی کرد بی آنکه او را ببیند. مرحوم شیخ بهائی
رضوان الله علیه در تفسیر سوره ی مبارکه الحمد نقل می کند که: اگر کسی قرآن را
خواند و متکلم را متجلیا ندید، حق قرآن را ادا نکرده است. اینجا است که می بینیم
حضرت سجاد سلام الله علیه می- فرماید: در نماز آنقدر «مالک یوم الدین» را تکرار
کردم که از گوینده اش آن را شنیدم. «ما زلت اکرّرها حتی سمعتها من قائلها».

حجیت عقل و
نقل

«ام جعلوا
لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم» آنها کاری کردند که امر بر مشرکین
مشتبه شد. این بت ها چه کار کردند؟ آیا چیزی را آفریدند، چه بالاستقلال یا
بالاشتراک؟ اگر راست می گوئید، یا برهان عقلی بیاورید یا به یک کتاب آسمانی استناد
کنید؟ قرآن کریم راه وحی و عقل را باز گذاشته و فرموده است این ادعائی که می کنید
آن را به اثبات برسانید «ائتونی بکتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان کنتم صادقین»
سخن معصوم می تواند حد وسط قرار بگیرد، البته سخنی که سندا و دلالة قطعی باشد،
زیرا این به عقل متکی است. عقل می گوید که سخن معصوم می تواند حد وسط قرار بگیرد.
پس تمام حجت ها به عقل برمی گردد. پس یا باید نشانه ای علمی برهانی بر مطلب خود
بیاورند و یا نقلی از معصومین و پیامبران و کتابهای آسمانی که دلالت و سندش قطعی
است، نقل کنند و گرنه سخنشان باطل و ناروا است.

ادامه دارد

 



[1]
سوره ی حج- آیه
62.

/

نیمه شعبان، روز شکوفائی امیدها

«بمناسبت
نیمه شعبان، میلاد خجسته حضرت ولی عصر ارواحنا فداه»

نیمه شعبان،
روز شکوفائی امیدها

سحرگاه نیمه
شعبان سال 255 بود که حجت خدا، سرور دنیا و آخرت، قائم آل محمد، ولی عصر و امام
زمان حضرت مهدی عجل الله فرجه ورزقنا الله لقاءه در سامرا چشم به دنیا گشود و جهان
را از نور وجودش، روشن و منور ساخت.

هیچ شبی با
برکت تر از این شب بزرگ نیست و هیچ عیدی برای شیعیان، مانند این عید سعید نیست.
نیمه شعبان ولادت نور است، و روز شکوفائی امیدها.

حکیمه خاتون
می گوید:

امام عسکری
علیه السلام پیغامی برایم فرستاد و فرمود: «یا عمه اجعلی افطارک اللیلة عندنا
فانها لیلة النصف من شعبان، فان الله تبارک و تعالی سیظهر فی هذه اللیلة الحجة و
هو حجته فی ارضه».

ای عمه!
افطار امشب را در منزل ما بگذران زیرا امشب نیمه ماه شعبان است، و همانا خدای
تبارک و تعالی امشب حجت خود را در روی زمین ظاهر می سازد.

آنگاه حکیمه
خاتون می گوید: به آن حضرت عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود «نرجس» عرض کردم: قربانت
گردم به خدا سوگند هیچ اثر حمل در او نمی بینم. فرمود: «حق همان است که به تو می
گویم».

حکیمه خاتون
ادامه می دهد: من به آنجا آمدم، آنگاه نرجس خاتون آمد، سلام کرد و نشست و به من
گفت: بانو و سرور من! حالت چطور است؟ بدو گفتم: بلکه تو بانو و سرور من و سرور
خاندان من هستی. از این سخن متاثر شد و گفت: عمه! چه می گوئی؟ به او گفتم: دخترم!
همانا خدای تبارک و تعالی امشب، کودکی را به تو عطا خواهد کرد که سرور تمام
جهانیان است. سپس او نشست و خجالت کشید. من هم پس از نماز عشا و تناول افطار، به
رختخواب رفتم و خوابیدم، تا اینکه نیمه های شب بود که برای نماز شب برخاستم و تا
وقتی که از نماز فارغ شدم، او همچنان خوابیده بود و هیچ علامت و اثری در او مشاهده
نشد. برای تعقیبات نشستم و سپس دراز کشیدم و به خواب رفتم؛ پس از چندی، وحشتزده از
خواب برخاستم دیدم هنوز هم خوابیده است. پس از آن برخاست و نماز شب خواند.

حکیمه گوید:
در قلب خود احساس شک و تردید کردم، ناگهان ابومحمد، امام عسکری علیه السلام از
درون مجلس، فریاد زنان به من فرمود: «لا تعجلی یاعمه، فان الامر قدقرب» ای عمه،
عجله نکن که امر نزدیک شده است من شروع به خواندن سوره سجده و یس کردم که ناگهان
نرجس خاتون از خواب پرید، و ترسناک به نظر می رسید. به سوی او دویدم و به او گفتم:
در پناه خدا باشی! آیا چیزی را احساس می کنی؟ گفت: آری، عمه! گفتم: خودت را آماده
کن که آنچه به تو گفته بودم واقعیت دارد. مدتی گذشت، سپس به تولد امام (ع) آگاه
شدم. به درون اطاق رفتم، امام علیه السلام را در حال سجده یافتم که با تمام مواضع
سجود بر زمین قرار گرفته است. او را در آغوش گرفتم و دیدم که تمیز و طاهر و پاکیزه
است.

ناگهان امام
عسکری سلام الله علیه، صدا زد و فرمود: عمه! فرزندم را بیاور. او را نزد پدرش
آوردم. حضرت او را روی سینه ی خود گذاشت و درحالی که دست روی چشم و گوش و مفاصلش
می کشید، به او فرمود: «فرزندم! سخن بگو» سپس حضرت مهدی (ع) فرمود «اشهد ان لا اله
الا الله وحده لاشریک له واشهد ان محمدا رسول الله» و آنگاه بر حضرت امیر (ع) و
سایر ائمه، درود فرستاد تا اینکه به نام مبارک پدر رسید، پس سکوت اختیار فرمود…

در روز هفتم،
بار دیگر امام عسکری علیه السلام از فرزندش خواست، سخن بگوید، آن حضرت پس از شهادت
به وحدانیت پروردگار و درود و صلوات و سلام بر محمد (ص) و علی (ع) و سایر امامان
این آیه را تلاوت فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم. ونرید ان نمن علی الذین
استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین، ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون
و هامان  جنودهما منهم ما کانوا یحذرون».

ای امام و پیشوای
مستضعفان و محرومان!

ای حجت خدا
بر روی زمین!

ای ولی الله
اعظم!

ای گواه و
شاهد بر آفریدگان!

ای صراط
مستقیم پروردگار!

ای حامل پرچم
پیامبر اسلام «ص»

و ای بقیة
الله، ای امام زمان!

تو خود گواه
و شاهد بر ما هستی که بادهای شرق از یکسو، و هواهای غرب از سوی دیگر آنچنان وزیدن
گرفته است که در این طوفان متلاطم، ره بسی تاریک گشته است و ای بسا پیروان و
شیعیانت نیز که فریب این هواها خورده و در این طوفانها غرق شوند، خود بدادمان برس
و پرده های پر زرق و برق تجملات و هواها را پس زن و راه هموارت را به ما بنمایان و
در این گردباد سهمگین، به فریاد عاشقانت برس که صدای «الغوث، الغوثشان» بلند است و
ترا، و تنها ترا می طلبند، چرا که ترس آن دارند که قدرت تشخیص و تمیز در این
گیرودار، از دست بدهند و به جای در بر گرفتن رسالت الهی، در دامان اسلام آمریکائی
بغلتند، و به جای پیروی از خط ولایت راستین، در لابلای خطوط انحرافی، ره گم کنند.

ای فریاد رس
مظلومان! شیعیانت را در سراسر جهان دریاب و دست دشمنان انقلاب را از سر این انقلاب
مقدس که به نام تو رقم خورده است، کوتاه کن و دوستان را به خودآر که از ترفندها و
نقشه های دشمنان غفلت نکنند و برای تحقق آرمان والایت تا روز ظهورت، و تا پس از
آن، در تلاش و جهاد و کوشش مداوم و پیوسته باشند.

ای روح قرآن!
ای که سینه ات، اسرار رب العالمین را دربر است! در قلمرو توحید سکه زن زیرا که در
صفحه ی صحیفه ی هستی، جز نام دلربای تو، زینت فزای دفتر کون و مکان نیست و در قبله
ی عقول خردمندان و عارفان، جز کعبه ی روی زیبایت، ملتزم و مستجاری نیست. ای محرم
اسرار غیب! دست نامحرمان را از حرم پاک انقلاب قطع کن و وارثان انقلاب را در پناه
خودت نگهدار که دشمنان غدار به این میراث گرانبها، چشم دوخته اند و قصد غارتگری
دارند، خود تیشه بر ریشه شان زن که جز وجود ذیجودت، پناه و ماوایمان نیست و ما در
این دنیای استکبار، تنهای تنهائیم.

ای پیروان
حضرتش!

نهراسید که
ابرهای تیره ی مستکبران، پراکنده خواهد شد؛

سرزمین کفر
به زلزله ای سهمگین، درهم فرو خواهد ریخت؛

این زندان
طولانی که پشت میله هایش هزاران گرفتار دربند، در طول سالیان دراز حکومتهای ستم
پیشه ی زالو صفت، به انتظار نشسته اند، گشوده خواهد شد؛

این حق بر
الحاد و کفر و باطل غلبه خواهد کرد؛

زمین از
ناپاکان، پاک خواهد شد، و دیگر دوران ذلت و خواری شیعیان و محرومان به سرخواهد
رسید.

ای مسلمانانی
که به ما می نگرید: درست است که نظر لطف ولی عصر (عج) شامل حال ما شده است و این
انقلاب مقدس و نظام اسلامی را به ما ارزانی داشته است و ما در خانه ی بزرگ خود
«ایران اسلامی» در امن و امان زندگی می کنیم، ولی دشمنان ما که بر این نظام الهی،
رشک می برند، هرگز از ما غفلت ندارند و در پی ضربه زدن به ما هستند ولی مطمئن
باشید که ما همچنان که با امام عزیزمان «قدس سره» پیمان بستیم و با   ولی فقیه، تجدید پیمان کردیم، اگر روزی احساس
کنیم، کوچکترین ضربه ای به انقلابمان وارد خواهد شد، با چنگ و دندان و با زن و
فرزند و با تمام وجود از آن دفاع خواهیم کرد و دشمنان را تا ابد رسوا و مفتضح
خواهیم ساخت، چرا که همانگونه که اماممان به ما آموخت: جنگ حق و باطل -تا روزی که
باطل در جهان وجود دارد- ادامه خواهد داشت و همواره پیروزی از آن حق است «والعاقبة
للمتقین».

ای منتظران
واقعی ظهورش!

مژده بر شما
را که در سختی ها و تلخی های روزگار، صبر و تحمل انقلابی کردید، و ضمن مبارزه با
ظلم و فساد، پیامدهای آن را بادل و جان خریدید، هم اینک امام و منجی و راهنمایتان
در راه است و بزودی خواهد رسید، و آن روز، روز رهائی (یوم الخلاص) خواهد بود.

امام پرچم
رسول الله (ص) را بدست، پیراهن رسول الله (ص) را در تن و عمامه ی رسول الله (ص) را
بر سر و شمشیر ذوالفقار را در دست خواهد داشت. و پیروانش با او دست بیعت خواهند
داد که:

«یبایعون علی
ان لایسرقوا ولایزنوا، ولایسبوا مسلما، ولایقتلوا محرما، ولایهتکوا حریما محرما،
ولایهجموا منزلا، ولایضربوا احدا الا بالحق، ولایکنزوا ذهبا ولافضة ولابرا،
ولاشعیرا ولایاکلوا مال الیتیم، ولایشهدوا بمالایعلمون، ولایخربوا مسجدا،
ولایشربوا مسکرا، ولایلبسوا الخز و لاالحریر، ولایتمنطقوا بالذهب، ولایقطعوا
طریقا، ولایخیفوا سبیلا، ولایفسقوا بغلام، ولایحبسوا طعاما من بر ولاشعیر، ویرضون
بالقلیل…، ویکرهون النجاسة، ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر، ویلبسون الخشن
من الثیاب، و یتوسدون التراب علی الخدود، ویجاهدون فی الله حق جهاده.. و یشترط علی
نفسه لهم: ان یمشی حیث یمشون، ویلبس کما یلبسون، ویرکب کما یرکبون، ویکون من حیث
یریدون، ویرضی بالقلیل، ویملا الارض بعون الله عدلا کما ملئت جورا، یعبد الله حق
عبادته، ولا یاخذ حاجبا ولابوابا».

امیرالمومنین
علیه السلام در این حدیث می فرماید که: پیروان آن حضرت با او بیعت می کنند که دزدی
نکنند، زنا نکنند، مسلمانی را اسیر نکنند، احرام پوشی را نکشند، حریمی را که
خداوند حرمتش واجب دانسته، هتک ننمایند، بر منزلی یورش نبرند، کسی را جز با حق
نزنند، طلا و نقره ای را نیندوزند، گندم و جوی را احتکار نکنند، اموال یتیمان را
نخورند، به آنچه نمی دانند، شهادت ندهند، مسجدی را ویران نسازند، مایع مسُکری را
نیاشامند، لباس دیبا و حریری را نپوشند، لباس زرین دربر نکنند، راه را بر مردم
نبندند، راهی را ترسناک نسازند، لواط نکنند، غذائی را که از گندم و جو درست شده،
احتکار ننمایند، با اندکی بسازند، از نجاست و پلیدی دوری جویند، به معروف امر کنند
و از منکر باز دارند، لباسهای خشن دربر کنند، خاک را بالش و تکیه گاه خود قرار
دهند، و در راه خدا، به حق و حقیقت جهاد و پیکار نمایند.

و آن حضرت
نیز به آنها قول بدهد که: راه برود همانگونه که آنها می روند، و بپوشد همان که
آنها بپوشند، و سوار شود همانطور که آنان سوار شوند، و با آنها باشد هرگونه که
بخواهند، و با اندکی، راضی و قانع باشد و با یاری و عنایت پروردگار، زمین را پر از
عدل و داد کند، پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد، و خدا را به بهترین وجه،
عبادت و پرستش کند و برای خود، دربان و حاجبی قرار ندهد (که مردم مستقیما و با
آرامش تمام، با خود آن حضرت تماس داشته باشند و دستور را از حضرتش، بدون واسطه
بگیرند).

تبریک و
تهنیت باد بر شما پیروان راستین بقیة الله الاعظم «عج» سالروز میلاد و خجسته و
پربرکتش و به امید وصال معشوق.

 

/

گوشه ای از سیره ی امام زین العابدین علیه السلام

بمناسبت
ولادت با سعادت امام سجاد علیه السلام، پنجم شعبان المکرم

گوشه ای از
سیره ی امام زین العابدین علیه السلام

روزی
عبدالملک بن مروان آن حضرت را با مدح و وصف زیادی، توصیف کرد و او را بسیار ستود.

حضرت در پاسخ
فرمود: اینها که تو یاد کردی و وصف نمودی از فضل و عنایت خدای سبحان و تایید و
توفیق او است، ولی کجا است شکر و سپاس بر آن همه نعمتها؟ پیامبر اکرم صلی الله
علیه و آله آنقدر به نماز می ایستاد که پایش ورم می کرد و بقدری شدت تشنگی در ایام
روزه داری بر آن حضرت غلبه می کرد که دهانش خشک و بی حرکت می- شد. به آن حضرت گفته
می شد: مگر نه خداوند ترا از گذشته و آینده ات بخشیده است؟ حضرت پاسخ می فرمود:
آیا بنده ی سپاسگزاری نباشم؟

خدای را سپاس
بر آنچه عطا فرموده و برتری داده و حمد و ستایش در دنیا و آخرت، ویژه ی ذات اقدسش
است. به خدا قسم اگر اعضا و جوارحم قطعه قطعه شوند و دیدگانم بر   سینه ام فرو ریزند، هرگز نتوانسته ام ده یکم
یکی از نعمتهای فراوانش را که شمارشگران توان شمارش آن را ندارند، شکرگزارم… و
اگر نه این بود که خانواده ام بر من حقی دارند و سایر مردم از خواص و عوام، دور و
نزدیک بر من حقوقی دارند و ناچارم آن حقوق را برآورم و تا حد توان در انجام آنها
دریغ نورزم، هر آینه دیدگانم را به سوی آسمان می دوختم و قلبم را به سوی خداوند
روانه می کردم و آن را باز نمی گردانم تا اینکه جانم برآید.

و آنگاه حضرت
گریه کرد و عبدالملک نیز گریست، سپس فرمود: فرق است بین کسی که آخرت را بخواهد و
برای آن تلاش و سعی کند و بین کسی که دنیا را طلب کند و از هرجا که باشد، دنبال آن
باشد و دیگر در آخرت طمعی نداشته باشد!

ویژگیهای
حضرت سجاد «ع»:

– امام سجاد،
شیشه ی عطری در سجاده اش بود که هنگام نماز از آن استفاده می کرد و خود را خوشبو
می ساخت.

– امام سجاد
هنگام نشستن، یک پایش را بر ران خود می گذاشت.

– امام سجاد
وقتی به نماز می ایستاد، بدنش می لرزید، رنگش تغییر می کرد و چون سعف نخل از ترس
خدا به لرزه می افتاد.

– امام سجاد
دعوت هیچ کس را رد نمی کرد و همواره با مستمندان و محرومان هم غذا می شد.

– امام سجاد شبها
بر دوش خود طعام حمل می کرد، و در خانه ی فقرا را می زد و بر آنها تقسیم می نمود.

– امام سجاد
بیست سال بر پدرش گریست و هیچ وقت غذائی برای او نیاوردند، جز اینکه گریه کرد.

– امام سجاد
در ماه رمضان جز با دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر، سخن نمی گفت.

– امام سجاد
مسافرت نمی کرد مگر با افرادی که او را نمی شناسند و در حین سفر با آنها شرط می
کرد که او هم جزء خدمتگزاران به همسفران باشد.

– امام سجاد
وقتی قرآن می خواند، عابرین بقدری مجذوب صدای آن حضرت می شدند که از راه رفتن باز
می ایستادند.

– امام سجاد
بر شترش بیست بار به سفر حج رفت و در طول این بیست سال، یک ضربه بر او ننواخت.

– امام سجاد
قبل از اینکه صدقه ای به فقیری بدهد، آن صدقه را می بوسید و می فرمود: قبل از
اینکه این پول در دست فقیر قرار گیرد، در دست خدا قرار می گیرد و من دست خدا را می
بوسم.

– امام سجاد
هرگاه در وسط راه، سنگی می دید، از مرکوبش پائین می آمد و سنگ را از راه برمی
داشت.

– امام سجاد
از غذاها به بادام و شیرینی خیلی علاقه داشت و لذا بیشتر با آنها صدقه می داد، به
او عرض می کردند: چرا اینها را صدقه می دهی؟ می فرمود: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا
مما تحبون».

– امام سجاد
پس از تمام شدن زمستان، لباسهای زمستانیش را صدقه می داد و پس از گذشتن تابستان،
لباس های تابستانیش را به فقرا می بخشید، به او می گفتند: لباس گرانقیمت را به
کسانی می بخشی که از قیمتش چیزی نمی دانند، چه بهتر بود که آن را بفروشی و پولش را
به فقرا بدهی؟ می فرمود: خوش ندارم لباسی را که در آن نماز خوانده ام بفروشم.

– امام سجاد
هرگز با مادرش غذا نمی خورد. به او عرض کردند: تو مهربان ترین مردم هستی، پس چرا
با مادرت سر یک سفره غذا نمی خوری؟ فرمود: می ترسم دستم به سوی غذائی دراز شود که
قبل از دستم، چشم او به آن غذا دوخته شده باشد و بدینسان بر او جفا کرده باشم.

– امام سجاد
بر مردمی عبور کرد که غیبتش می کردند، به آنها فرمود: اگر در آنچه می- گوئید،
راستگو باشید، خدا مرا بیامرزد و اگر دروغگو باشید خدا شما را ببخشد. فرا رسیدن
عید با سعادت ولادت خجسته ی این امام همام، الگوی عبادت و تقوا را به رهبر معظم
انقلاب، ملت مسلمان ایران و شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض کرده و امیدواریم از
سیره ی آن بزرگوار در گفتار و رفتارمان درس بگیریم و پیرو راستین او و پدران و
فرزندان معصوم و مکرمش باشیم.

 

/

قمر بنی هاشم الگوی ایثار و شجاعت

بمناسبت
ولادت قمر بنی هاشم، چهارم شعبان المکرم

قمر بنی هاشم
الگوی ایثار و شجاعت

حضرت
ابوالفضل العباس فرزند برومند امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام است که در
سال بیست و ششم از هجرت متولد شد و در سال 61 هجری در رکاب امامش و برادرش حضرت
ابی عبدالله الحسین، سیدالشهدا سلام الله علیه در روز عاشورا به شهادت رسید و در
موقع شهادت سی و چهار سال از عمر مبارکش گذشته بود.

بنابراین،
حضرت عباس ده سال از عمر خود را در دوران پدر والا مقامش گذرانده و بیست و چهار
سال همراه با برادرش امام مجتبی علیه السلام زیسته و 34 سال -که تمام عمرش محسوب
می شود- در خدمت برادر ارجمندش سیدالشهدا علیه السلام سپری کرده است.

مادرش «ام
البنین» است. کنیه اش ابوالفضل و لقبش «سقا» یا «قمر بنی هاشم» است.

امام صادق
علیه السلام می فرماید: عموی ما حضرت عباس بن علی مردی تیزبین، متعهد و دارای
ایمانی محکم و قوی بود. همراه با ابی عبدالله علیه السلام جهاد و پیکار با دشمنان
کرد و نیکو جهادی کرد و سرانجام به شهادت رسید.

امام سجاد
علیه السلام درباره اش فرماید:

خدا رحمت کند
عمویم عباس را که ایثار نمود و در رکاب برادرش نیکو کارزار کرد و خود را فدای
برادر کرد.

حضرت عباس
دارای اخلاق بسیار نیکو و برجسته ای است که مخصوص آن حضرت است. سیمائی زیبا و چهره
ای برافروخته و قدی رشید و قامتش والا و شجاعت بی نظیر و اقدامی فوق العاده داشت.
او چون ماه تابان می درخشید و در مصاف نبرد، قامت رشیدش از دور نمایان بود. ایثاری
که آن حضرت در روز عاشورا کرد، در تاریخ سابقه نداشته و نخواهد داشت. او با جان
خود و نثار خون مقدس خود تا آخرین دم و تا آخرین رمق از امام و پیشوا و رهبرش دفاع
کرد و والاترین نمونه ی ایثار و فداکاری را در تاریخ اسلام به ثبت رسانید.

ما سالروز
ولادت آن الگوی ایثار و وفاداری و شجاعت و شهامت را به امت بزرگ اسلام بویژه مقام
معظم رهبری و ملت سرفراز ایران، تبریک و تهنیت عرض می کنیم و امیدواریم همواره در
تمام زمینه های زندگی از این پرچمدار بزرگ اسلام و قرآن، ایثار و وفاداری و رعایت
احوال ضعیفان و اخوت و برادری و فداکاری و پشت کردن به دشمنان و توکل بر خدای بزرگ
و دیگر خصلتهای نیکو، بیاموزیم و سرمش خود قرار دهیم تا اینکه خداوند بر ما لطف
فرماید و ما را از شفاعتش در روز رستاخیز محروم نفرماید. آمین رب العالمین.

 

/

نگاهی به سیره ی امام حسین علیه السلام

نگاهی به
سیره ی امام حسین علیه السلام

سوم شعبان،
ولادت گل سرخ بوستان محمدی، سرور و سالار شهیدان و جانبازان و پاسداران تا قیام
قیامت، اولین سرباز ایثارگر اسلام، دومین سبط و ریحانه ی پیامبر «ص»، سومین پیشوا
و امام معصوم، چهارمین ستاره ی درخشان خاندان عصمت و طهارت و پنجمین چهره ی زیبای
آل عبا، بر مقام معظم رهبری و امت شهیدپرور که خالصانه پیروی و اطاعت خود را از
این امام معصوم خود، به اثبات رسانده اند، مبارک و خجسته باد.

برخورد با
مستمندان

«عن مسعدة
قال: مر الحسین بن علی علیه السلام بمساکین قد بسطوا کساء لهم       و
القوا علیه کسرا فقالو: هلم یا ابن رسول الله! فثنی ورکه فاکل معهم ثم تلا «ان
الله لایحب المستکبرین» ثم قال: قد اجبتکم فاجیبونی، قالوا: نعم یا ابن رسول الله!
فقاموا معه حتی اتوا منزله، فقال للجاریة: اخرجی ما کنت تدخرین».

(تفسیرعیاشی-
جلد1- ص 257)

مسعده گوید:
حسین بن علی علیه السلام از کنار جمعی از مستمندان گذشت که عبائی برای خود گسترده
بودند. مقداری نان به امام تعارف نموده و عرض کردند: فرزند رسول خدا! بفرمائید.
حضرت دو زانو نشست و با آنها از آن نان میل نمود و این قسمت از آیه شریفه را تلاوت
کرد: «خداوند مستکبران را دوست نمی دارد» سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت نمودم؛
شما هم دعوت مرا بپذیرید. آنان گفتند: آری می پذیریم، همگی بلند شده و به خانه
حضرت آمدند. امام حسین به یکی از بانوان خانه فرمود: هرچه ذخیره داری بیاور.

خدمت به
یتیمان

«شعیب بن
عبدالرحمن الخزاعی قال: وجد علی ظهر الحسین بن علی یوم الطف اثر، فسالوا زین
العابدین علیه السلام عن ذلک فقال: هذا مما کان ینقل الجراب علی ظهره الی منازل
الارامل و الیتامی و المساکین».

(مناقب آل
ابی طالب- جلد 4- ص 66)

از شعیب نقل
شده که روز عاشورا بر پشت امام حسین علیه السلام اثر چیزی را دیدند. از حضرت زین
العابدین علیه السلام درباره آن سوال نمودند، حضرت فرمود: این اثر بجای مانده
بواسطه ی انبان خوراکی است که حضرت بر پشت خویش می نهاد و به خانه ی یتیمان و
مستمندان می برد.

خوف از
پروردگار

«و من زهده
انه قیل له: ما اعظم خوفک من ربک؟ قال: لایامن یوم القیامة الا من خاف الله فی
الدنیا».

(بحار- جلد
44- ص 192)

و درباره زهد
امام علیه السلام چنین آمده است که به حضرت عرض شد: چه بسیار است خوفت از
پروردگار؟!

امام فرمود:
امانی نیست در روز قیامت مگر برای کسی که در دنیا از خداوند خوف داشته باشد.

حج پیاده

«قال عبدالله
بن عبید ابوعمیر: لقد حج الحسین بن علی علیه السلام خمسة و عشرین حجة ماشیا».

(مناقب- جلد
4- ص 69)

ابوعمیر
گوید: حسین بن علی علیه السلام بیست و پنج بار با پای پیاده حج بجای آورد.

ردّ احسان

«قال انس:
کنت عندالحسین علیه السلام، فدخلت علیه جاریة فحیتة بطاقة ریحان، فقال لها: انت
حُرَّة لوجه الله، فقلت: تجیئک بطاقة ریحان لاخطر لها فتعتقها؟ قال: کذا ادَّبنا
الله. قال الله: [واذا حییِّتم بتحیَّة فحیُّوا باحسن منها اوردُّها] و کان احسن
منها عتقها».

(کشف الغمه
جلد 2- ص 206)

انس گوید:
نزد امام حسین علیه السلام بودم، کنیزی وارد شد و یک شاخه گل به امام تقدیم نمود.

امام: تو در
راه خداوند آزادی.

انس: به خاطر
یک شاخه گل بی ارزش او را آزاد می نمائی؟!

امام: خداوند
اینگونه ما را تربیت نموده که فرموده است: «هنگامی که کسی به شما تحیت و اظهار
محبتی نماید، پاسخ آن را به طور بهتر و یا به همانگونه بدهید» و بهتر از کار او،
آزاد ساختن او بود.

پاداش تعلیم

«ان
عبدالرحمن السلمی علم ولد الحسین علیه السلام «الحمد» فلما قراها علی ابیه، اعطاه
الف دینار و الف حلة و حشافاه درا. فقیل له فی ذلک، فقال: واین یقع هذا من عطائه
یعنی تعلیمه و انشد الحسین علیه السلام:

اذا جادَتِ
الدنیا علیک فجُد بها                                        علی
النّاس طُرّا قبل ان تتفلّت

فلا الجود
یفنیها اذا هی اقبلت                                        ولا البخل
یبقیها اذا ما تولت

(مناقب- جلد
4- ص 66)

عبدالرحمن
سلمی، فرزند امام حسین علیه السلام را سوره «الحمد» تعلیم نمود، چون فرزند، سوره
را بر پدر خویش (امام «ع») خواند، امام به عبدالرحمن هزار دینار و هزار جامه عطا
نمود و دهانش را پر از دُرّ ساخت.

درباره
اینهمه بخشش و عطا با امام صحبت شد. امام فرمود: این عطا در برابر عطای او یعنی
تعلیم سوره «الحمد» چیزی نیست و سپس این اشعار را قرائت فرمود: که ترجمه- اش این
است:

هنگامی که
دنیا به تو روی جود و سخاوت نشان داد تو با آن بر همه ی مردم جود و بخشش نما، پیش
از آنکه از دستت بیرون رود. چون دنیا به تو روی آورد بخشش آن را از بین نبرد و
هنگامی که به تو پشت کند بخل آن را باقی نگذارد.

/

انگیزه ی بعثت پیامبر (ص)

بمناسبت عید
باسعادت مبعث پیامبر «ص»، 27 ماه رجب

انگیزه ی
بعثت پیامبر (ص)

اسفند ماه
امسال بسیار پربار و بابرکت است، اعیاد مذهبی زیادی سراسر این ماه را فرا گرفته
است که مهمترین و ارزشمندترین آنها عید مبعث و عید ولادت حضرت بقیة الله الاعظم
ارواحنا فداه است.

چهارم اسفند
ماه امسال مصادف با عید خجسته و بابرکت مبعث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
وسلم است. ماهنامه پاسدار اسلام، ضمن گرامیداشت این عید بزرگ، به تمام هموطنان
عزیز و کلیه ی مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض می کند، و توفیق هرچه بهتر پیروی
کردن از مبعوث در این روز بزرگ را برای همگان از خدای بزرگ خواهان است.

خداوند بر ما
منت گذاشته است که شخصی را از خود مردم به رسالت و پیامبری برگزیده است و او که
خود -بی گمان- شایستگی و لیاقت این مقام والاتر و برتر را داشته است به این اعلا
مراتب انسانی رسیده است و برماست که بر این نعمت عظیم همواره خدای را شکر و سپاس
گوئیم و از این منت الهی، ممنون و سپاسگزار باشیم.

می فرماید: «لَقَدْ
مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ
يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ
وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ».

(آل عمران-
آیه 164)

خداوند بر
مومنان منت نهاد که درمیان آنها پیامبری را از خودشان برانگیخت که بر آنها آیات
خدا را تلاوت کند و تهذیبشان نماید و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد هرچند، قبل
از آن در گمراهی واضح و روشنی فرورفته بودند.

در این آیه ی
شریفه، ضمن منت گذاشتن خداوند بر مومنان، آنها را یادآور می شود که انگیزه ی بعثت
رسول اکرم «صلی الله علیه و آله» سه چیز مهم است:

1- یتلوا
علیهم آیاته: آیات و احکام قرآن را بر مردم تلاوت کند و واسطه ی فیض از سوی ذات
اقدس ربوبی بر بندگانش باشد تا اینکه حجت را بر مردم تمام گرداند و مجالی برای
بهانه و عذرهای سست و واهی نماند و در روز رستاخیز و روز حساب و کتاب، کسی بهانه
نیاورد که تو احکام دینت را به ما نیاموختی و آیاتت را به ما یاد ندادی. از این
روی، خداوند هم قرآن را فرستاد هم قرآن شناس را؛ هم آیاتش را فرستاد و هم کسی که
آیاتش را بر مردم ابلاغ کند و آنان را از گزیدن راه انحرافی نگهدارد. و به همین جا
کار پیامبر اکرم منحصر نمی شود، بلکه پس از قرائت قرآن، احکام آن را نیز به مردم
توضیح می دهد.

2- در ادامه
آیه می خوانیم: ویزکیهم: تزکیه و تهذیب نفس، مقدم بر همه چیز است. و اگر انسان نفس
اماره ی بالسوء خود را با اخلاق حسنه، آرایش ندهد و با خصلتهای خداگونه نیالاید،
هر چه آیات قرآن بر او بخوانی، تاثیری در او نخواهد گذاشت. در قرآن خطاب به کفار،
خداوند می فرماید: «… ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان
من الحجارة لما یتفجر منه الانهار وان منها لما یشقق فیخرج منه الماء وان منها لما
یهبط من خشیة الله وما الله بغافل عما تعملون»- و آنگاه بقدری سخت دل و قسی القلب
شدید که دلهاتان مانند سنگ خارا بلکه از آن هم سخت تر شد چرا که گاهی سنگها شکافته
می شوند و رودها از میان آنها، جاری می گردد و برخی از سنگها می شکافد آب از آن
بیرون می آید و برخی از آنها از خشیت و خوف الهی فرود آیند (ولی شما سنگدلان،
قلوبتان از سنگ خارا سخت تر است، پس بترسید که) خداوند از آنچه می کنید، غفلت
ندارد.

پس قبل از هر
چیز، باید پیامبر افراد را آماده ی پذیرش قرآن و سخن وحی بنماید و با رفتار و
گفتار و کردار خویش مردم را به اخلاق الهی، مجذوب و شیفته کند. و چه اخلاقی بالاتر
از کسی که خداوند به او می فرماید: «وانک لعلی خلق عظیم» -و همانا تو بر خلقی عظیم
آراسته ای. و خود آن حضرت می فرماید: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» -من مبعوث شدم که
مکام اخلاق را به حد کمال و تمام برسانم.

بنابراین،
آمادگی روحی و نفسی در افراد، باید ملازم با دعوت به سوی حق باشد وگرنه دعوت نه
تنها اثر خود را نمی بخشد بلکه اثر معکوس خواهد داشت. خداوند در این زمینه می
فرماید: «ولو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک» -و اگر تندخو و سخت دل بودی،
مردم از گرد تو متفرق و پراکنده می شدند.

و از سوی
دیگر بر مردم منت می نهد که پیامبری را برای هدایت آنان فرستاده است که از فرط
محبت و نوع پروری، فقر و پریشانی و جهل و نادانی بر او سخت می آید و همواره بر
آسایش و نجات و رهائی آنها کوشا و بر مومنین، مهربان و رؤوف و رحیم است «لقد جاءکم
رسول من انفسکم عزیز ماعنتم، حریص علیکم، بالمومنین رؤوف رحیم».

3- «ویعلمهم
الکتاب والحکمة» -سومین انگیزه ی بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این
است که قرآن و حکمت را به مردم بیاموزد و آنها را از جهل و نادانی برهاند.

پس از اینکه
پیامبر به وظیفه تهذیب و تربیت افراد می پردازد، و قرآن را بر آنها می خواند،
وظیفه سومی هم دارد و آن این است که آیات قرآن را برای مردم توضیح دهد و بیان کند
و احکام الهی را از لابلای آیات قرآن اخذ کرده و به مردم برساند و مردم را با علوم
الهی مسلح کند که دیگر سلاحهای فرهنگی و فلسفه های دورغین و مادی نتوانند او را از
حکمت الهی منحرف کنند و راه های انحرافی را به او بنمایانند، زیرا اگر انسان از
سواد و علم عاری باشد، هرچند اخلاق خوب و پسندیده ای داشته باشد و هرچند قرآن را
از حفظ نیز کرده باشد، نمی توان خود را برهاند، چه رسد به اینکه دیگران را نیز
نجات دهد و این است معنای سخن پیامبر «ص» که می فرماید: «طلب العلم فریضة علی کل
مسلم».

خداوند می
فرماید: «و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه وهدی ورحمة لقوم
یومنون» -و ما این کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردیم جز اینکه برای آنها بیان
فرمائی آنچه را که در آن اختلاف می کنند، و هدایت و رحمتی برای گروه مومنان باشد.

و در سوره
مریم می فرماید: «فانما یسرناه بلسانک لتبشربه 
المتقین و تنذر به قوما لُدا»    -و
ما این قرآن را به زبان و بیان تو، برای مردم آسان و روان قرار دادیم تا اینکه با
توضیحاتت تقواپیشگان را بشارت دهی و کافران سرسخت را بترسانی.

خداوندا! بر
ما منت بگذار و توفیق هرچه بهتر پیروی و تبعیت از دستورات قرآنت و معلم قرآنت را
به ما عطا فرما. و این روز مبارک را بر تمام مسلمانان و شیعیان بویژه ملت عزیز و
معظم ایران و مقام معظم رهبری، روز خجسته و عیدی شاد بگردان.

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

جهان در عصر
ظهور

* رسول خدا
صلی الله علیه و آله:

«والذی بعثنی
بالحق بشیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد، لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه
ولدی المهدی، فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلفه، وتشرق الارض بنور ربها،
ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب».

(اکمال
الدین- ص 163)

سوگند به آن
کسی که مرا به حق برای بشارت (به رحمت خویش) مبعوث فرموده، اگر جز یک روز از عمر
عالم باقی نماند، هرآینه خداوند آن روز را آن چنان طولانی سازد تا در آن روز
فرزندم مهدی از پرده غیبت خارج گردد، سپس روح الله عیسی بن مریم نازل گردد و پشت
سر او نماز گذارد، و زمین به نور پروردگارش (از ظلمتهای ظلم و تاریکیهای فساد و
جهل) به روشنائی گراید، و قدرت و حکومت او تا شرق و غرب عالم گسترش یابد.

* رسول خدا
صلی الله علیه و آله:

«یا ابی!
طوبی لمن لقیه و طوبی لمن احبه و طوبی لمن قال به، ینجیهم من الهلکة وبالاقرار
بالله وبرسوله و بجمیع الائمة یفتح الله لهم الجنة، مثلهم فی الارض کمثل المشک
الذی یسطع ریحه فلا یتغیر ابدا، ومثلهم فی السماء کمثل القمر المنیر الذی لا یطفا
نوره ابدا».

(عیون
اخبارالرضا- جلد 1- ص 59)

ای ابی! خوشا
به حال کسی که با او دیدار نماید، خوشا به حال آنکه او را دوست بدارد، خوشا به حال
آنکه به او معتقد باشد، خداوند آنان را از هلاکت نجات بخشد، وبواسطه اقرار و
اعتقاد به خدا و به رسولش و به تمام امامان، خداوند درهای بهشت را برایشان بگشاید؛
آنان در زمین همانند مشک اند که بوی خوشش در فضا پخش و پراکنده گردد و هیچ گاه
فاسد نشود، و در آسمان هم چون ماه درخشنده اند که هیچ گاه خاموشی نمی پذیرد.

* رسول خدا
صلی الله علیه و آله:

«یکون فی
امتی المهدی، تنعم امتی فی زمانه نعیما لم یتنعم مثله قط».

(الزام
الناصب- ص 163)

مهدی در امت
من است، و امتم در عصر او از موهبت و نعمت فراوان برخوردار گردند بگونه- ای که هیچ
گاه آن چنان بهره مند نشده باشند.

*
امیرالمومنین علیه السلام:

«… ویذهب
الشر ویبقی الخیر و یزرع الانسان مدا وتخرج له سبعة امداد کما قال الله تعالی،
ویذهب الزنا وشرب الخمر، ویذهب الربا، ویقبل الناس علی العبادات، والشرع والدیانة،
والصلاة فی الجماعات، وتطول الاعمار، وتودی الامانات و تحمل الاشجار، و تتضاعف
البرکات، وتهلک الاشرار وتبقی الاخیار ولایبقی من یبغض اهل البیت علیهم السلام».

(عقد الدرر
به نقل از منتخب الاثر، ص 474)

شر از جهان
رخت بربندد و خیر و نیکی بجای ماند و انسان یک مدّ بذر کشت نماید و هفت مُدّ برایش
محصول دهد چنانچه خدای تعالی فرموده است. زنا و شراب و ربا از بین برود، و مردم به
عبادت و دیانت و نماز جماعت روی آورند، عمرها طولانی، امانتها به صاحبانشان مسترد،
درختان بارور، خیرات و برکات مضاعف گردد. اشرار از میان بروند و نیکان باقی مانند
و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام کسی باقی نماند.

*
امیرالمومنین علیه السلام:

«ولو قد قام
قائمنا لانزلت السماء قطرها، ولاخرجت الارض نباتها، ولذهبت الشحناء من قلوب
العباد».

(بحار- جلد
52- ص 316)

وقتی که قائم
ما قیام نماید، آسمان قطرات بارانش را فرو بارد و زمین روئیدنیها و گیاهانش را
برویاند و کینه و عداوت از دلهای بندگان زائل گردد.

* امام باقر
علیه السلام:

«اذا قام
قائمنا وضع یده علی رووس العباد فجمع به عقولهم واکمل به اخلاقهم ».

(بحار- جلد
52- ص 336)

زمانی که
قائم ما قیام نماید، دست خویش بر سر بندگان گذارد و بدین وسیله نیروهای مردم را
تمرکز بخشیده و اخلاقشان را کامل سازد.

* امام باقر
علیه السلام:

حضرت باقر
علیه السلام در مورد رشد فرهنگی مردم در عصر ظهور فرمود:

«وتؤتون
الحکمة فی زمانه حتی ان المراة لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی وسنة رسول الله
صلی الله علیه وآله».

(بحار- جلد
52- ص 352)

علم و حکمت
به همه شما در زمان مردی از خاندان ما آموخته شود، بطوری که حتی زن در خانه اش
برطبق کتاب خدا و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله قضاوت نماید.

* امام صادق
علیه السلام:

«لن تذهب
الدنیا حتی یخرج رجل منا اهل البیت یحکم بحکم داود و آل داود لایسال الناس بینة».

(کافی- ج1- ص
397)

دنیا به
پایان نرسد جز اینکه مردی از خاندان ما اهل بیت خروج نماید و به حکم داود و آل
داود حکم کند و از کسی بینه و گواه نطلبد.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستني هايي
از قرآن

حکومت
مستضعفان

«وَنُرِيدُ أَنْ
نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ
الْوَارِثِينَ»

اراده ما بر
این تعلق یافته که به مستضعفان زمین نعمت بخشیده و آنان را پیشوایان و وارثان زمین
سازیم.

(سوره قصص-
آیه 5)

نَمُنَّ:
چنانچه راغب در مفردات نوشته است: «المنة النعمة الثقیله… وذلک علی الحقیقة
لایکون الالله تعالی» منت، نعمت گرانمایه ای است که در حقیقت نمی- تواند از غیر
خدای تعالی باشد.

پیشوایان
زمین

مستضعف در
فرهنگ قرآن و روایات به دسته های مختلفی تقسیم شده است: کسانی که دچار کمبود و
نقیصه فکری هستند که قادر به شناخت حق از باطل نمی باشند، آنها که تحت شرائط و
عواملی خاص از حق و حقیقت بی اطلاع مانده اند، عده ای که به اسلام گرایش یافته ولی
باختیار و انتخاب خویش تحت سلطه شرک و طاغوت باقی مانده اند، جمعی که مایل به
رهائی و نجات از سلطه باطل بوده ولی قادر به چاره جوئی و رهائی خویش نمی باشند،
آنان که با وجود علاقه به نجات برای رهائی خود و جامعه مستضعف به مبارزه و تلاش
برخاسته و زمینه حکومت حق را در زمین باتلاش و جهادشان فراهم می سازند، روایاتی که
در ذیل آیه شریفه فوق وارد شده است، اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم را مصداق
روشن آیه و مستضعف به معنای آخر دانسته اند.

مفضل بن عمر
می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

«ان رسول
الله صلی الله علیه و آله نظر الی علی والحسن والحسین علیهم السلام فبکی و قال:
انتم المستضعفون بعدی» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی و حسن و حسین
علیهم السلام نگاهی افکنده و گریست، و فرمود: شما بعد از من مستضعفانید. عرض کردم:
معنی مستضعف و سخن شما چیست؟ حضرت فرمود: «معناه انکم الائمة بعدی ان الله عزوجل
یقول: [ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین] فهذه الآیة جاریة فینا الی یوم القیامة»1 -معنای آن این است که شما-
امیرمومنان و امام حسن و حسین علیهم السلام -پیشوایان و امامان پس از من خواهید
بود. و امام صادق (ع) پس از تلاوت آیه فوق فرمود: این آیه تا روز رستاخیز در مورد
ما -اهل بیت پیامبر (ص)- مصداق می یابد.

و به نقل
مرحوم شیخ طوسی رحمة الله علیه در کتاب «الغیبة» از امیرمومنان علیه الصلوة
والسلام، آن حضرت پس از تلاوت آیه یاد شده فرمود: «هم آل محمد یبعث الله آل محمد
بعد جهدهم فیعزهم و یذل عدوهم» -مستضعفان-نام برده در آیه- خاندان پیامبر صلوات
الله علیهم می باشند که پس از تحمل رنجها و سختیها، خداوند مهدی آنان را برانگیزد
و بدینوسیله آنان را عزت و دشمنانشان را خواری بخشد.

یاران امام
علیه السلام

در سوره
مبارکه «انبیاء» آیه 105 باز سخن از حکومت عدل و جهان گستر حضرت مهدی -ارواحناله
الفداء- و از وراثت زمین به بندگان صالح به میان آمده است و فرموده: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا
فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»
– ما در زبور پس از «تورات» نوشتیم که زمین را بندگان شایسته و صالح من به ارث
خواهند برد.

امام باقر
علیه السلام در ذیل این آیه می فرماید: «هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان»- آن
بندگان شایسته خدا، یاران حضرت مهدی علیه السلام در آخرالزمان می باشند و نیز آن
حضرت در ذیل آیه «جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» که در آیه 81 سوره ی
«اسراء» آمده است، فرمود: «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ
كَانَ زَهُوقًا» – آن هنگام که حضرت قائم (ع) قیام فرماید، حکومت و دولت باطل از
دنیا رخت بربندد و بدون تردید تشکیل حکومت جهانی صالحان، تحت رهبری آن حضرت، چنان
بندگان شایسته و صالحی را می طلبد تا بتوانند این جهان پر از ظلم و آکنده فساد را
به جهانی پر از عدل و داد مبدل سازند، و این چنین است که هر کس را این شایستگی و
صلاحیت نیست که از زمره ی آن بندگان صالح خدا و آن یاران خالص حضرت مهدی صلوات الله
علیه باشد.

و البته باید
به این نکته توجه داشت که انتظار برای تشکیل چنان حکومتی هرگز به این معنا نیست که
تا تشکیل چنان حکومت عدل جهانی، مسلمین در برابر هرگونه اصلاح اجتماعی و تحقق
آرمانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … مسئولیتی نخواهند داشت، ولذا رهبر کبیر
انقلاب حضرت امام خمینی «قدس سره» در یکی از بیانات تاریخی خویش می فرمایند:

«البته
انقلاب کلی اش با ظهور امام زمان سلام الله علیه است، ولی خوب ما تکلیف داریم».

و نیز به
مناسبت دیگری در همین زمینه فرموده اند: «ما تکلیف داریم، اینطور نیست حالا که ما
منتظر ظهور امام زمان سلام الله علیه هستیم، پس دیگر بنشینیم در خانه هایمان و
تسبیح دست بگیریم».

بحمدالله ملت
قهرمان و انقلابی ما با چنین احساس تکلیفی که از بزرگ پیشوای خویش آموختند، در عین
انتظار تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قیام نموده و
حکومت اسلامی و ارزشهای الهی را جایگزین حکومت ستم شاهی و ضداسلامی پهلوی نمودند،
به این امید که این ظهور تشکیل دهنده حکومت جهانی مستضعفان را فراهم سازند.

پاسدار اسلام
سالروز ولادت پر برکت منجی عالم بشریت را به نائب برحقش رهبر معظم انقلاب و به
تمام منتظران ظهورش و رهروان راهش تبریک عرض نموده فرج آنحضرت را از خدای متعال
خواستار است.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از آغاز تا پايان

وابستگی
فرهنگی

* راس همه ی
اصلاحات، اصلاح فرهنگ است و نجات جوان های ما از این وابستگی به غرب همه چیزها را
وابسته به خودشان در عین حال می کنند و به ما هم چیزی نمی- دهند. ما الآن در همه
چیز به گمان همه یک نوع وابستگی داریم که بالاتر از همه، وابستگی افکار است. و این
وابستگی سرمنشا همه ی وابستگی ها است که ما داریم. اگر ما وابستگی فرهنگی را داشته
باشیم دنبالش وابستگی اقتصادی هم هست، وابستگی اجتماعی هم هست، سیاسی هم هست، همه
اینها هست.

(4/8/58)

* غرب همه
چیز استعماری دارد، طب استعماری دارد، فرهنگ استعماری دارد، صادر می- کند برای
کشورهائی که عقب افتاده اند… به طوری که وابستگی داشته باشند، آنها می- خواهند
ما وابسته باشیم و چیزهائی که به ما می دهند چیزهائی است که وابستگی می آورد،
استقلال نمی خواهند ما داشته باشیم، استقلال فکری نمی خواهند داشته باشیم، … تا
این وابستگی مغزی و فکری از بین نرود، رشد حقیقی پیدا نمی شود و شما نمی توانید
مستقل بشوید، شما اگر بخواهید از همه وابستگی ها خارج بشوید، اول این وابستگی مغزی
را، قلبی را کنار بگذارید، گمان نکنید که هرچه آنها دارند خوب هست، اگر یکی فرض
کنید که یک پیشرفتی داشته باشد در صنعت این دلیل نیست که پیشرفت دارد در فرهنگ.

(12/10/58)

* این
وابستگی فکری، عقلی و مغزی غربی، منشا اکثر بدبختی های ملت ها و ملت ما نیز هست…
و اگر شما دیدید که غربی ها در صنعت پیشرفتی دارند، اشتباه نشود، خیال نکنید که در
فرهنگ هم پیشرفت دارند. شرق، فرهنگ اصیل خود را گم کرده است و شما که می خواهید
مستقل و آزاد باشید باید مقاومت کنید باید همه ی قشرها بنای این را بگذارند که
خودشان باشند.

(13/10/58)

* عزیزان من!
ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم، ما از دخالت نظامی نمی ترسیم، آن چیزی که ما را می
ترساند وابستگی فرهنگی است.

(1/2/59)

* کاری نکنید
که این وابستگی که گسسته شده است دوباره پیوسته بشود. دعوت به اسلام بکنید دعوت به
صلاح بکنید. دعوت به تجهیزات سلاحی بکنید. دعوت به فرهنگ اسلامی بکنید. این فرهنگ
های غربی بیش از پنجاه سال است که شما دیدید و هرچه به سر این ملت آمد از این
فرهنگ غربی آمد، هر انحرافی که برای جوان های عزیز ما پیدا شد به واسطه ی این
فرهنگ غربی بود.

(16/9/59)

* ما یک همچو
تخصصی می خواهیم که جوری بار بیاورد کشور را، و جوان هائی که در راس امور کشور
هستند جوری بار بیاورند که اینها مغزهایشان وابسته نباشد و فکری جز اسلام و ایران
در سرشان نباشد…

(4/3/60)

* بی شک
بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن
جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد و با
انحراف فرهنگ هرچند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی
باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعه ای وابسته و مرتزق از فرهنگ
مخالف باشد ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می کند و بالاخره
در آن مستهلک می شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد. استقلال و
موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشات می گیرد. و ساده اندیشی است که گمان
شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است.

(31/6/60)

* مسئولین
صاحبان اصلی انقلاب را به بهانه های بی اساس پس نزنند تا به جای آنان کسانی را که
وارثان رژیم گذشته و وابستگان فکری به آنان هستند جایگزین کنند. البته باید از
متخصصان متعهد یا لااقل غیر معاند استفاده شود، لکن نه به قیمت کنار گذاشتن صاحبان
اصلی انقلاب. چشم ها و گوش ها را باز کنید که دشمنان، حیله بازان کارکشته هستند و
ممکن است از ساده دلی شما استفاده کنند و مراکز حساس را کم کم به دست گیرند و
انقلاب را به سوی غرب یا شرق بغلتانند. خداوند همه مسلمانان را از شر مخالفان
اسلام و غارتگران کشورهای اسلامی حفظ بفرماید.

(22/11/63)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(وابستگی فرهنگی)

دانستنیهائی از قرآن(حکومت مستضعفان)

سخنان معصومین(جهان در عصر ظهور)

انگیزه بعثت پیامبر(ص)

نگاهی به سیره امام حسین(ع)

قمر بنی هاشم، الگوی ایثارو شجاعت

گوشه ای از سیره امام زین العابدین(ع)

نیمه شعبان، روز شکوفائی امیدها

بطلان تکیه کنندگان به غیر از خدا                          آیت الله جوادی آملی

پیام شهید

اصول اقتصادی اسلام(حساب روز قیامت)                 آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

اصول انقلاب اسلامی                                          حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

گفته ها و نوشته ها

خشم عمومی علیه ابتذال و بدحجابی                          حجة الاسلام محمدتقی
رهبر

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام رحیمیان

قانون و جایگاه رفیع آن در نظام اسلامی

حلبچه، تجسیم آن در نظام اسلامی

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

به بهانه نوروز

رهنمودهای مقام معظم رهبری

 

/

ناهنجاريهاي مادر زادي و بيماريهاي ارثي

ناهنجاريهاي مادر زادي و بيماريهاي ارثي

دو موجود ذره بيني زير نيز قادر به ايجاد
ناهنجاريهاي مادر زادي مي باشند:

1-   
توکسوپلاسما
گوندي

خوردن
گوشت گوسفندي که خوب پخته نشده باشد يا تماس نزديک با گربه يا از طريق انتقال خاک(
آلودگي خاک توسط مدفوع گربه اي که مبتلي به اين موجود ذره بيني مي باشد) سبب منتقل
شدن اين موجودات

ذره
بيني و ايجاد بيماري ميشود.

اين
موجودات ذره بيني از غشاي جفت عبور و وارد بدن جنين مي شود و سبب تغييراتي در جشم
و مغز و ناهنجاريهاي زير مي شود.

1-   
کوچکي
مغز.

2-   
کوچکي
چشم.

3-   
متسع
شدن حفرات داخل مغز و بزرگي سر.

حامل
انتقال حفرات داخل مغز و بزرگي سر.

1-   
گربه.

2-   
سگ.

3-   
خرگوس.

4-   
حيوانات
وحشي ديگر.ژ

مبتلي
شدن به موجودات ذره بيني فوق در دوران حاملگي سبب سقط جنين مي شوند.

2-   
سيفليسژ

موجودات
ذره بيني تره پونماباليدم سبب بيماري سيفليس ميشوند اين موجودات ذره بيني از غشاي
جفت (بعد از هفته بيستم) عبور مي کند و وارد بدن جنين خواهد شد. مبتلي شدن مادران
حامله به سيفليس قبل از حاملگي بندرت سبب ايجاد ناهنجاري در جنين مي شود. بنابراين
مبتلي شدن مادران حامله به سيفليس بعد از ايجاد نطفه مي تواند ايجاد ناهنجاريهاي
زير در جنين و نوزاد نمايد:

1-   
در ؟؟؟
موارد نوزاد مرده بدنيا مي آيد( مرگ جنين بعلت اثر تخريبي عالم سيفليس روي اغلب
قسمتهاي بدن است).

2-   
در
مواردي که  جنين زنده بدنيا بيايد مبتلي به
ناهنجاريهاي زير خواهد بود:

1-   
کري
مادرزادي.

2-   
متسع
شدن و بزرگي سر.

3-   
تاخير
در رشد مغز.

عدم
درمان بموقع سيفليس مادر زادي سبب ضايعات تخريبي زير مي شود:

1-   
از بين
رفتن تيغه وسط بيني.

2-   
تغيير
شکل دندانها.ژ

3-   
از بين
رفتن استخوان سقف دهان.

4-   
تغيير
شکل قيافه صورت.

تابش
اشعه به عنوان تراتوژن

تابش
اشعه به جنين در داخل رحم سبب ايجاد اثرات تخريبي زير مي شود:

1-

 

 

/

يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني «قدس سره»

يادداشتها و خاطراتي از

زندگي امام خميني «قدس سره»

برخورد امام با دشمنان

حضرت امام با سير در صراط مستقيم عبادت و پرستش حق و
گذشتن از «خود» به سوي «خداي»، راه سپرده بود. او از بيت نفس و قفش تنگ و تاريک
طبيعت به سوي خدا و رسولش هجرت کرده و در بيت الحرام قلب مهذب او چيزي جز خدا يافت
نمي شد که: «در خلوت مستان نه مني هست و نه مائي». امام قلب و روانش را از «خود»
فارغ و تهي ساخته و خانه را به صاحب خانه وا گذار کرده بود و در راستاي رسيدن به
چنين مقامي بود که تمام حرکتها و سکونها، سخنها و سکوتها، جام زهر نوشيدنها و شاديها،
حب ها و بغضها و… و بلاخره زندگي و مرگش براي خدا و به سوي خدا بود.

گر چه محبت و غير دوستي در آغاز غريزه اي است، نشات
گرفته از «خود» و براي «خود»ولي در سير تکاملي انسان که جاي «خود» را «خدا» مي
گيرد، محبت و غير دوستي به صورت يک صفت اکتسابي متعالي شکل مي گيرد. صفتي که از
خدا سرچشمه گرفته به سوي خدا راه مي سپارد.

محبت راستين که همان گرايش و دلباختن به کمال و
زيبائي است، آنگاه که به کانون اصلي و مبدا زيبائي و کمال تعلق يافت به اوج خود مي
رسد: «و الذين آمنوا اشد حبا لله» و بازتاب چنين محبتي تمام جهان هستي را در برمي
گيرد.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست        عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

حضرت امام با چنين دريافت و بينشي نسبت به تمام
پديده هاي عالم به ويژه انسانها به عنوان آيات و نشانه ها و مخلوقات خداي محبوب،
به ديده مهر و محبت و رحمت و شفقت مي نگريست و بر خلاف تبليغات جهان استکبار که با
ديد ماديگرانه و شيطان مآبانه خود، سعي داشتند از امام، چهره اي خشن و غير عاطفي
ترسيم کنند!، حضرت امام با برخورداري از آن بينش و تربيت الهي، و از زاويه ديدگاه
فوق الذکر، حتي بدترين انسانها و سرسخت ترين دشمنانش مانند نصيري، شاه، صدام و
ريگان را دوست مي داشت! و دشمني و بغضي که نسبت به آنها داشت بر خلاف آنچه دشمنان
القاء مي کردند که جنبه شخصي دارد، تنها به خاطر طغيان و عصيان آنها از فرمان حق و
ظلم به بندگان خدا بود. امام اگر مرگ ريگان و صدام را از خدا مي خواست قبل از آن
که اين درخواست را نفرين به آنها تلقي کند، آن را يک دعاي خير و رحمت مي دانست.
خير براي بندگان خدا که گرفتار ستم آنهايند و خير براي خود آنها که بار گناه و
کيفرشان بيش از اين سنگين تر و شديدتر نشود و اگر به مبارزه با شاه برخاستند نه به
خاطر يک غرض شخصي و نابودي شخص او و رسيدن خود به حکومت بود که اگر بالفرض، شاه
قبل از ارتکاب جنايات صد در صد دگرگون مي شد و به يک عنصر متدين و متعبد به احکام
خدا تبديل مي شد و به اجراي دستورات خدا در جامعه قيام مي کرد، همانطور که خود
حضرت امام در اوائل مبارزه فرمودند، قطعا به حمايت از او برمي خاسته و هر کاري که
براي تقويت او نياز بود انجام مي دادند.

 و بدين
ترتيب معيار و مبناي بغض و دشمني امام، «خدا» بود نه «خود» و هرگز امام با هيچ کس
به خاطر «خود» دشمني نکرد و اصولا هر جا که پاي «خود» شان در کر بود بدون استثناء،
چشم پوشي مي کردند و نه فقط افرادي که نسبت به شخص معظم له خطا و ظلمي را روا مي
داشتند، مي بخشيدند که اکثرا و بر حسب مورد به نوعي آنان را مورد تفقد قرار مي
دادند و به آنان دعا مي کردند!

چه بسا افراد بي هويت و مغرض و جاهل که در قم و بعد
از آن در نجف اشرف حضرت امام را مورد بدترين آزارهاي روحي، تهمتها، افتراها و
توهين ها قرار دادند که نمونه آن را حضرتشان در پيام به حوزه ها و روحانيت در مورد
آب کشيدن ظرف آب فرزند برومندشان مرحوم آية الله شهيد حاج آقا مصطفي در مدرسه
فيضيه اشاره فرمودند ولي حضرت امام چه قبل از انقلاب که به مرجعيت اعلي و هيمنه
مطلقه در حوزه ها دست يافتند و چه بعد از انقلاب که به اوج عظمت و قدرت همه جانبه
نائل شدند، گوئي حتي در يک مورد به ذهنشان خطور نکرد که در صدد تلافي و انتقام
برآيند، بلکه بر عکس، موارد بسيار و افراد متعددي از اين طايفه را که علاقمندان  به امام به خاطر سوابق سياه و آزارهايشان نسبت
به امام حاضر نبودند آنها را روي زمين خدا زنده ببينند حضرت امام، ابتدا به ساکن
سراغ آنها را مي گرفتند؛ به آنها کمک مي کردند اگر مريض مي شدند کسي را از طرف خود
به عيادتشان مي فرستادند و گرفتاريهاي شخصي آنان را در حد توان برطرف مي کردند.

ايشان را بخشيدم!

همچنين در موارد متعددي، افرادي که نسبت به شخص حضرت
امام توهين و بدگوئي کرده و سپس مستبصر و پشيمان مي شدند به وسيله نامه از محضر
امام درخواست عفو و بخشش مي کردند که همه به عرض امام مي رسيد و حضرت امام بدون
استثناء و در تمام موارد مي فرمودند: «ايشان را بخشيدم». و احيانان دعا هم به آنه
مي کردند. و در صورتي که نامه داراي آدرس بود، پاسخ از سوي دفتر مکتوب و براي آنان
ارسال مي شد.

از جمله همسر يکي از زندانيان سياسي در يکي از
شهرهاي فارس طي نامه اي براي حضرت امام نوشته بود…از آنجائي که بشر جائز الخطاء
مي باشد، شوهر اينجانبه به ساحت مقدس رهبري اسائه ادب نموده و اينجانبه با کمال
شرمندگي از محضر مبارک حضرت نائب الامام تقاضاي عفو و بخشش نموده و استدعا دارد به
بزرگواري خود وي را عفو فرمايند…

بسمه تعالي

جناب حجة الاسلام

با توجه به متن نامه که به خدمت حضرت امام مدظله
الله معروض شد فرمودند تحقيق شود چنانچه شخص مزبور جرمي جز ميهن مسئله اهانت به
ايشان ندارد معظم له ايشان را بخشيدند و مورد عفو خويش قرار دادند و السلام عليکم
و رحمة الله

29/3/64

نمونه ديگر يک مسلمان عرب تبار از امريکا در نامه اي
براي حضرت امام وضعيت گذشته خود را توضيح داده و نوشته بود: من با توهين به شما
مرتکب گناهي بزرگ شده ام و اين گناه به صورت کابوسي وحشتناک همواره آزارم مي دهد و
ملتمسانه درخواست عفو کرده بود که به عرض حضرت امام رسيد و معظم له با آهنگي آکنده
از محبت و عاطفه فرمودند:

«ايشان را بخشيدم».

نمونه ديگر، يک دانش آموز مسجد سليماني نوشته بود:
حضور محترم رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني اينجانب از شما طلب حليت مي کنم
چرا که چندين بار در مجلسي که از شما غيبت مي کردند، حضور داشتم خواهش مي کنم مرا
ببخشيد اگر بخشيديد با خط خودتان برايم بفرستيد… که جواب ذيل براي او ارسال شد.

بسمه تعالي

موضوع خدمت حضرت امام مدظلله الله را عرض شد و
فرمودند من ايشان را بخشيدم.

30/12/62

انساندوستي بي مرز!

فطرت پاک و دست نخورده تمام مستضعفان و همه آزادگان
جهان و حتي غير مسلمانها، مجذوب انسان دوستي، آزادگي، وارستگي و جاذبه معنوي امام
بود و شعاع اين جاذبه تا اعماق زندانهاي نژاد پرستانه امريکا و آفريقاي جنوبي نفوذ
کرده بود. تا آنجا که يکي از مجلات معتبر امريکا طي گزارشي از يکي از زندانهاي
امريکا به اين واقعيت اعتراف و همراه با اين گزارش عکسي را به چاپ رسانده بود که
نشان مي داد يک زنداني سياه پوست، عکس حضرت امام را در سلول خود بالاي سرش، نصب
نموده بود.

 در طي
سالهاي بعد از انقلاب هزاران نامه از مردم غير مسلمان در سرتاسر جهان به ويژه از
سياه پوستان و سرخ پوستان و ملتهاي دربند براي حضرت امام به دفتر رسيد که هر يک با
زباني، شور و شوق و عشق و علاقه خود را به امام ابراز مي داشتند و برخي خواستار
کتب و آثار و بيوگرافي امام و يا کتابهاي اسلامي و قرآن بودند و گروهي طالب عکس و
امضاي حضرت امم يا نصيحت و اندرز و يا قطعه اي از لباس و وسائل شخصي حضرتشانف
بودند.

حضرت امام نيز متقابلا آنان را مورد محبت و تفقد خود
داشتند و ضمن آن بعضي موارد را شخصا جواب مي دادند، اجازه فرمودند بودند که در
ساير موارد، بر حسب تناسب و درخواست به وسيله دفتر يا وزارت امور خارجه يا وزارت
ارشاد اسلامي، پاسخ شايسته همراه با قرآن مترجم و يا کتابهاي درخواست شده- تا حدي
که از جهت متن و ترجمه مورد اطمينان باشد- براي آنان ارسال شود که در اينجا دو
نمونه از مواردي که حضرت امام شخصا پاسخ فرمودند ذکر مي شود:

نمونه اول نامه اي بود که از سوي دانش آموزان مدرسه
«اسپربينگ دال» واقع در «ارکانزاس» امريکا همراه با يک جفت جوراب براي حضرت امام
ارسال شده بود و ضمن آن تقاضا کرده بودند که حضرت امام يک جفت جوراب مستعمل و کهنه
با هر لباس ديگري را از خودشان که بي ارزش و کهنه باشد، براي آنان ارسال فرمايند.
نامه مذکور بعد از ترجمه همراه با جوراب خدمت امام تقديم  شد و معظم له به جاي ارسال جوراب با لباس،
دستور فرمودند، کتابي که به وسيله کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان از سخنان
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در رابطه با کودکان تهيه شده بود، ترجمه و
همراه با نامه اي که ذيلا متن آن به نظر مي رسد براي آنان ارسال گردد.

بسم الله الرحمن الرحيم

فرزندان عزيز خوب دبيرستان اسپربينگ دال ايالت از
ارکانزاس امريکا نامه محبت اميز و هديه ارزشمند شما عزيزان را دريافت نمودم من
ميدانم که سرخ پوشان و سياه پوشان در فشار و زحمت هستند در تعليمان اسلام فرقي بين
سفيد و سرخ و سياه نيست آنچه انسانها را در يکديگر امتياز ؟؟؟ و اخلاق نيک و اعمال
نيک است از ؟؟؟ بزرگ ؟؟؟ شما فرزندان عزيز را موفق کند و براه راست هدايت فرمايد

يک جزوه از کلمات نصيحت امور پيمبر بزرگ اسلام را که
براي کودکان ايران هديه دادن از براي شما عزيزان ميفرستم و بشما دعاي خير مي کنم
؟؟؟ است در ارزشهاي انساني موفق باشيد

درخواست يک دختر آلماني

در مورد ديگر يک دختر خانم آلماني طي نامه اي و ضمن
درخواست عکس و امضاي امام از محضر امام تقاضا کرده بود که معظم له چند جمله
پندآميز روي کارتي که در جوف نامه فرستاده بود براي او بنويسند و حضرت امام جملات
ذيل را مرقوم فرمودند و براي او ارسال شد.

«بسه تعالي، سعي کنيد براي جامعه فرد مفيد باشيد.
سعي کنيد تحت تاثير قدرتهاي شيطاني واقع نشويد. سعي کنيد انسان متعهد باشيد. انشاء
الله سلامت باشيد.

روح الله الموسوي الخميني».

عشق متقابل امام و امت

از آنجا که علاقه و دوستي امام نسبت به انسانها، در
پرتو و در طول محبت به خدا بود، به طور طبيعي اين علاقه و محبت نسبت به همه افراد
مي رسيد، محبت و علاقه امام نسبت به آنها متناسب با خلوص و ايمان افراد افزونتر و
شديدتر بود و بي گمان داستان عشق متقابل امام و امت که هر دو در گرماي عشق به حق
ذوب شده بودند و در راستاي راه خدا براي يکديگر دل مي باختند، داستاني است که در
هزاران هزار دفتر و ديوان نمي گنجد.

در طول ده سال بعد از انقلاب صدها هزار نامه از امت
براي امام به دفتر واصل شد که هر يک در معني، غزلي از عشق و قصيده اي از محبت و
ديواني از معرفت بود که همراه با پاسخهاي خاص وعام حضرت امام، «مثنوي» و حدت را
بين امام و امت به صحنه وجود آورد. مثنوي عاشقان پاکباخته اي که نه در هفتاد من
کاغذ مي گنجد و نه هفتاد هزار همچون من ظرفيت درک و توان بيانش را دارند اما:

آب دريا را اگر نتوان کشيد                پس به قدر تشنگي بايد چشيد

و اينک قطره هائي چند از اين درياي متصل به بي کران
و نمونه هائي چند از نامه هاي امت و پاسخهاي امام:

نامه يک فرزند شهيد:

بسم الله الرحمن الرحيم

رهبر عزيز و بزرگوار خوبمان، سلام

ان شاء الله حال شما خوب باشد که اگر حال شما خوب
باشد و سر حال باشيد ما هم خوشحال خواهيم بود. دو سال است که بنياد شهيد براي ما
فرزندان شهدا، اسرا، مفقودين اردوي سراسري مي گذرد و در اردوي هر ساله آرزوي ديدار
با شما را داريم، اما نتوانسته ايم. امسال که براي سومين بار براي اردو ميرويم از
شما که به جاي پدرمان هستيد مي خواهيم که براي ما پيامي بدهيد و ما را چند نصيحت
بکني که ما پس از پدرمان چه کارهائي بايد انجام بدهيم و در جامعه چه بکنيم.

خداحافظ شما ان شاء الله بتوانيم روزي با شما ديدن
کنيم

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

يک فرزند شهيد که از جانب همه شکرت کنندگان اين آرزو
را دارد.ژ

پاسخ امام

بسمه تعالي

فرزند بسيار عزيزم نامه محبت آميز شما که از جانب
خود و ديگر فرزندان عزيز شهداء و مفقودين و اسراء بود موجب خرسندي شد اميد است شما
عزيزان خردسال که يادگار فداکاران در راه خداوند تعالي و اسلام عزيز است چون پدران
بزرگوار خويش خود را براي دفاع از اسلام بزرگ و ميهن عزيز مهيا سازيد و با فرا
گرفتن علم و ادب و کوشش در راه بدست آوردن کمال انساني و اخلاق اسلامي براي اسلام
عزيز و کشور خودتان فرزندان شايسته اي بايشد شما با از دست دادن عزيزان خود
فرزندان اسلام و پيامبر عظيم الشان هستيد ان شاء الله تعالي در پناه خداوند عالم
موفق شويد با کسان خود خصوصا  مادران
داغديده بخوبي رفتار نمائيد. از خداوند منان سلامت براي شما و رحمت براي شهيدان،
سلامت و رهائي براي اسراء و مفقودين شما خواستارم و السلام عليکم.

شوال

1405

روح الله الموسوي الخميني

بسمه تعالي

فرزند بسيار عزيزم:

 نامه محبت
آميز شما که از جانب خود و ديگر فرزندان عزيز شهداء و مفقودين و اسراء بود موجب
خرسندي شد اميد است شما عزيزان خردسال که يادگار فداکاران در راه خداوند تعالي و
اسلام عزيز است چون پدران بزرگوار خويش خود را براي دفاع از اسلام بزرگ و ميهن
عزيز مهيا سازيد و با فرا گرفتن علم و ادب و کوشش در راه بدست آوردن کمال انساني و
اخلاق اسلامي براي اسلام عزيز و کشور خودتان فرزندان شايسته اي بايشد شما با از
دست دادن عزيزان خود فرزندان اسلام و پيامبر عظيم الشان هستيد ان شاء الله تعالي
در پناه خداوند عالم موفق شويد با کسان خود خصوصا 
مادران داغديده بخوبي رفتار نمائيد. از خداوند منان سلامت براي شما و رحمت
براي شهيدان، سلامت و رهائي براي اسراء و مفقودين شما خواستارم و السلام عليکم.

شوال

1405

روح الله الموسوي الخميني

نامه يک جانباز

بسم الله الرحمن الرحيم

حضور محترم زعيم عاليقدر و رهبر کبير انقلاب اسلامي
و ناخداي کشتي محرومان حضرت امام خميني مدظله العالي امام عزيز! اينجانب سعيد پور
سراج فرزند کاظم ساکن شهر شوشتر مسئله اي را خواستم مطرح کنم. اميد است که جواب
بفرمائيد و با عرض پوزش از اينکه وقت مبارک و گرانبهاي شما را مي گيرم. امام عزيز!
من در حدود 19 سال است در خانواده اي مذهبي زندگي مي کنم. از ابتداي جنگ- اگر
خداوند قبول کند انشاء الله- چند نوبت در جبهه هاي حق شرکت کرده تا آخرين بار در
عمليات و الفجر مقدماتي پاي چپم از زير زانو قطع گرديده. اما از آنجا که در طول
مدت اين جنگ دوستان زيادي را از دست داده ام و عشق جبهه رفتن مرا آرام نمي گذارد.
مدتي پيش به هر نحو که بود براي دعا خواني به جبهه اعزام شدم ولي هر چه خواهش کردم
که با برادران به خط مقدم و عمليات برومن، برادران اجازه ندادند و حالا ديگر از
ناراحتي طاقتم سر آمده و مي خواهم اين مسئله را از شما جناب فرمانده کل قوا
درخواست و تنها ناراحتي من اين است که مي بينم هر روز يکي از دوستانم شهيد مي شود
و با از دست دادن اين همه دوست، مي ترسم در شهر و يا در بستر بميرم و خيلي عشق به
شهادت دارم و تلاش مي کنم که به دوستانم انشاء الله ملحق شوم. اميدوارم که جواب
مصلحت آميز را بفرمائيد. ضمنا اماما، اگر خط مقدم به صورت پدافندي باشد و کاري از
من ساخته باشد مي توانم شرکت کنم و ا گر شرکت کنم و مثلا کشته شوم، آيا شهيد هستم
يا نه؟ در آخر اميد آن دارم که با دستخط مبارک خودتان بطور خلاصه جواب دهيد و
انشاء الله ما را حتما در جواب نامه نصيحت بفرمائيد.

عاشقي که تا خون در رگ دارد شما را فراموش نمي کند و
هميشه قلبش براي شما مي تپد: سعيد پور سراج.

پاسخ امام

بسمه تعالي

فرزند عزيزم، من از خداوند منان مسئلت مي کنم که شما
را با شهداء اسلام محشور نمايد و شما که سلامت خودتان را در راه اسلام داده ايد از
زمره شهيدان هستيد. و حق خودتان را به اسلام عزيز ادا نموديد و از اينکه به جبهه
نمي شود برويد ناراحت نباشيد. اميد است خداوند شما را حفظ فرمايد.

و السلام عليکم و رحمة الله

11 ارديبهشت 63- روح الله الموسوي الخميني

بسمه تعالي

فرزند عزيزم، من از خداوند منان مسئلت مي کنم که شما
را با شهداء اسلام محشور نمايد و شما که سلامت خودتان را در راه اسلام داده ايد از
زمره شهيدان هستيد. و حق خودتان را به اسلام عزيز ادا نموديد و از اينکه به جبهه
نمي شود برويد ناراحت نباشيد. اميد است خداوند شما را حفظ فرمايد.

و السلام عليکم و رحمة الله.

11 ارديبهشت 63- روح الله الموسوي الخميني

نامه يک مادر شهيد:

محضر مبارک حضرت امام خميني سلام عليکم.

با درود سلام به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران و با
درود و سلام به شهداي عزيز انقلاب ايران، اينجانب گلابي پور حسين مادر شهيد و يک
زن روستايي هستم. مدتها آرزو داشتم که از نزديک آن امام بزرگوار را ملاقات نمايم
موفق نشدم ولي اميد دارم که شما را زيارت کنم. ضمنا يک هديه ناقابل از دست بافت
خودم حضور حضرتعالي تقديم کردم که از آن استفاده نمائيد. امام بزرگوار حال که شما
را زيارت نکردم اگر صلاح مي دانيد چند کلمه از دست خط حضرتعالي را مرقوم فرمائيد
تا با ديدن آن دست خط به آرزويم رسيده باشم. اميدوارم که خداوند منان سايه شما را
بر سر ما و همه مسلمين جهان مستدام بدارد. انشاء الله.

به اميد پيروزي هر چه زودتر رزمندگان و نابودي صدام
و صداميان

گلابي پور حسين 18/6/63

پاسخ امام

بسمه تعالي

بانوي محترمه، مرقوم شما و هديه ارزشمندتان واصل شد.
اميد است خداوند تعالي شهيد عزيز شما را که هديه بوده براي اسلام با شهداي کربلا
محشور نمايد و به شما و ساير بازماندگان آن شهيد صبر و اجر عنايت فرمايد.

17 ذي الحجه 1404 روح الله الموسوي الخميني

؟؟؟ آرزويم رسيده باشم اميدوارم که خداوند منان سايه
شما را بر سر ما مسلمين جهان مستدام بدارد انشاء الله

باميد پيروزي هر چه زودتر رزمندگان و نابودي صدام

بانوي محترمه، مرقوم شما و هديه ارزشمندتان واصل شد.
اميد است خداوند تعالي شهيد عزيز شما را که هديه بوده براي اسلام با شهداي کربلا
محشور نمايد و به شما و ساير بازماندگان آن شهيد صبر و اجر عنايت فرمايد.

17 ذي الحجه 1404 روح الله الموسوي الخميني

18/6/63

 

 

/

امام، انقلاب و امت

بمناسبت يازدهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي

امام، انقلاب و امت

دهه فجر امسال، رنگ ماتم و غم به خود گرفته است.در
حالي به استقبال ساگرد پيروزي اسلامي مي رويم که امام در ميان ما نيست. طراح
انقلاب و بپا دارنده آن، پدر امت و راهنماي آن، مؤسس جمهوري اسلامي و بنيانگذار
آن، و خلاصه کسي که ما را پس از مرگ زنده کرد و پس از غفلت، بيدار کرد و پس از
ذلت، عزيز کرد و پس از آوارگي و بي پناهي، به پناه اسلام در آورد، خميني عزيز بود
که دين ما، شرف ما، عزت ما، کرامت ما، زندگي ما، بيداري ما، و همه چيز ما مرهون
فداکاري ها، ايثارها، گذشت ها و خدمات خالصانه و بي شائبه او است و ما نه تنها در
حياتش، که پس از وفاتش نيز وابسته به او هستيم؛ او هر چه داشت در راه اعلاي کلمة
الله و خدمت به اين امت، در  طبق اخلاص
گذاشت؛ خدا که پاداشش را خواهد داد، ما مي مانيم و سرافنکندگي؛ما مي مانيم و خجلت
در برابر آن همه بزرگواري و عظمت، و حقا ک اگر هر يک از ما عمر نوح داشته باشيم،
باز هم جبران يکي از خدمتهاي اين بزرگمرد تاريخ انسانيت را نخواهيم کرد. براي ما
همين بس که افتخار کنيم، در زمان اين رهبر و رهنما بوديم ولي آيا در مقابل خدمات
امام، دين خود را ادا کرده ايم يا نه؟ هر کس در هر مقام و منصبي که هست بايد، از
خويشتن، همين سؤال را بکند و در پي جوابش باشد!

رابطه امام 
و امت

امام، رهبري اين انقلاب خونبار را، با خون دل دنبال
کرد تا به اينجا رساند و اکنون آن را به ما سپرده است و تک تک افراد جامعه در
برابر انقلاب و امام، مسئوليت دارند و هيچ کس نمي تواند شانه از زير بار، خالي
کند.همه در برابر اين انقلاب عظيمي که توسط آن امام عظيم پايه ريزي شده، مسئول اند
و بايد وظيفه خود را، پس از شناخت به خوبي انجام دهند. امام که وظيفه خود را چنين
تشخيص داده بود که: «آنچه در قدرت دارم درخدمت به شما که خدمت به حق است،نثار مي
کنم». و بيش از توان و قدرتش هم انجام داد، حال بايد ديد، ما چگونه آن همه خدمتها
را جبران کنيم و روح امام را از خود شاد و راضي نگهداريم؟

امام در سال 57 به ما فرمود:

«من اين يکي دو سال آخر عمر را وقف شما کرده ام؛ از
شما مي خواهم که اين نهضت را نگه داريد تا تاسيس حکومت عدل اسلامي» آيا ما هم عمر
بي ارزش خود را وقف اين نهضت مقدس کرده ايم يا خير؟

امام در تاريخ 1/11/59 فرمود:

«به شما که با مبارزات خويش روي ابرقدرتها و قدرتها
را سياه کرديد، درود مي فرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم. خميني که
آخرين روزهاي عمرش را مي گذراند، تمام اميدش به شما مردم سلحشور ايران است» آيا
باز هم به مبارزات خود و صبر و استقامت در برابر سختي ها و مشکلات، ادامه مي دهيم
يا اينکه خداي نخواسته، اميد اما را مبدل به ياس و نوميدي مي کنيم؟

شکي نيست که ملت خميني، که از آغاز انقلاب، پيمان
ناگسستني خود را با او بست که راهش را تا آخرين لحظات عمر، ادامه دهد و براي آن
جان و مال نثار کند و با بيداري و هشياري، مراقب اوضاع بوده، از نقشه ها و توطئه
هاي خائنين، غفلت نکند و از اين انقلاب مقدس با تمام توان محافت و نگهداري نمايد،
و پرچمدار اسلام ناب محمدي در سراسر جهان هستي باشد و اسلام آمريکايي را در تمام
مظاهر و جلوه هايش،رسوا و مفتضح سازد،بي گمان امروز که سايه امام را بر سر خود نمي
بيند، بيش از پيش، در پي تحقق بخشيدن به آرمانهاي بلند آن حضرت است و والاترين و
مقدس ترين آرمانها و آرزوهاي امام، همين است که احکام اسلام موبمو  اجرا شود. و ما بايد در اين راستا، تلاش و
فعاليت و جهان نمائيم. و چشم اميد ما امروز به مقام معظم رهبري حضرت آيت الله
خامنه اي، روشن است که اين پرچم مقدس را بدست گرفته و در راستاي خط امام، همان هدف
و همان ايده را دنبال مي کند و بر تمام اقشار ملت است که با اطاعت از رهنمودهاي
ايشان پوينده و ثابت قدم راه را براي رسيدن به حکومت جهاني اسلام هموار سازند ان
شاء الله.

به ياد روزهاي پيروزي

به هر حال، امسال تيمان امام، جشن سالگرد پيروزي را
با قلبي محزون و ديده اي گريان بر پا مي دارند. دوازدهم بهمن از راه مي رسد، به
ياد آن روزي مي افتد که نسيم خوش صبا از غرب وزيدن گرفت و امام عزيز با گامهايي
استوار و محکم، پا به وطن گذاشت و پس از 15 سال محروميت و آوارگي- براي خدا- به
وطن بازگشت و در خانه هاي دلها جاي گرفت.

به ياد مي آورند آن روزهاي شيرين پيروزي را که امام
لحظه به لحظه مسائل و مشکلات مهم و دشوار پس از انقلاب را با رهنمودها و سخنرانيها
و پيامهايش، رفع مي کرد و محکم و قاطع در برابر تمام توطئه هاي دشمنان انقلاب و
مخالفين و مستکبرين و مرفهين بي درد، ايستادگي و مقاومت مي کرد و از آرمان و هدف
انقلاب و عزت و شرافت ملت، نگهداري و حمايت مي کرد.

به ياد مي آورند که امام با آن حال خستگي و ضعف و در
آن سن پيري، با چهره اي برافروخته و سيمائي شاد، روزانه اقشار مختلف مردم را در
مدرسه علوي، استقبال مي کرد و با آنها سخن مي گفت و اظهار علاقه و محبت مي کرد و
همواره از ادامه نهضت، به آنها تذکر مي داد و مي فرمود:

«                                                                                                                                                                   
                                                                                                                                       بايد
حالا هم همان نهضت را با همان رمز با همان کليد پيروزي که هم با هم بوديد و همه هم
اسلام را مي خواستيد، بايد اين را حفظش کنيد. اگر اين حفظ شد شما را تا آخر نقطه
پيروزي مي رساند».(12/4/58)

به ياد مي آورند که روزي چندين بار، به پشت در خانه
امام- در قم- مي آمدند و شعار مي دادند: «ما منتظر خميني هستيم» و امام هم- هر چند
خسته و ناتوان شده بود- باز به پشت بام مي آمد و براي مردم دست حرکت مي داد و
لبخند مي زد، و عاشقانش در ديدگان مبارکش مي خواندند که مي فرمايد:

«من از بيرون آمده ام که خدمت به شما بکنم. من خادم
شما هستم، من خادم ملت هستم. من آمده ام که بزرگواري شما را حفظ کنم. من آمده ام
که دشمنهاي شما را زمين بزنم من آمده ام که ملت را يک ملت مستقل، کنم… و دست
اجانب را از مملکت کوتاه کنم».

(14/11/57)

آن روزهاي شيرين که تازه انقلاب اسلامي به پيروزي
رسيده بود و در هر کوي و بر زن نسيم عطر آگين پيروزي به مشام مي رسيد، هرگز فراموش
شدني نيست و آنچه سرآمد همه لذتها و نعمت ها بود، اين بود که آن پدر دلسوز و
مهربان، آن عزيزترين عزيزان و نور چشم ملت ايران، آن يادگار انبيا و اوليا و
امامان و آن چراغ پر فروغ دوران، در ميان ما بود، و هر گاه حادثه تلخي رخ مي داد،
هر چند سخت و ناگوار بود به سوي او مي آمديم و گذشته از سخنان تسلي بخشش، خود او و
وجود او، تمام سختي ها و تلخي ها و نگراني ها را برطرف مي ساخت و شيريني ديدارش،
تمام هم و غم و اندوه عزاداران و سوگواران را مي زدود؛ پس حق است اگر امروز
دلبستگان و عاشقانش، در فراقش خون بگريند و بجاي جشن ماتم بگيرند چه اينک ساقي دهر
از کوزه هجران، شرابي تلخ و ناگوار به جامهاشان ريخته که کامشان را مي گدازد و
تنها چيزي که خاطر اندوهمندان آن حضرت را تسلي مي بخشد و از درد جانکاه فراق مي
کاهد، اين است که نام و ياد و خط آن بزرگوار را زنده و جاويد ببيند که چنين باد.

همه در برابر انقلاب مسئوليت دارند

اکنون بايد ديد، مسئوليت هر قشر و گروه و طبقه اي در
برابر انقلاب و امام چيست؟ و چگونه بايد وظيفه خويش را انجام دهد؟

امام در طي اين ده سال از پيروزي انقلاب، با
رهنمودها و سخنان و پيامهاي حکيمانه اش، وظيفه تک تک افراد را مشخص و معين کرده
است؛ بويژه در وصيتنامه جاويدانش، رهنمودها و سفارشهايي براي همه طبقات ملت داشته
و بايد افراد مختلف،با دقت به اين پيامها بنگرند و آن را جامه عمل بپوشانند. ما بر
آن عقيده ايم که امام، اگر تکليف تمام افراد را مشخص نفرموده بود و اگر وظيفه
همگان را گوشزد ننموده بود، اينچنين با قلبي آرام و دلي مطمئن، سفر آخرت را آغاز
نمي کرد بلکه پيوسته در حال اضطراب و سراسيمگي بود ولي او خوب به تکليف خود که
رهبري و مشخص نمودن وظيفه افراد است، عمل کرد و حجت را بر همه مردم تمام نمود و
اين مائيم که بايد در مرحله اجرا، امتي باوفا باشيم.

 امام در
آخرين روزهاي سال 58 و در حال نقاهت-پس از آن بيماري سخت- فرمود:

«من آن مقداري که قدرت دارم براي گفتن در عين حالي
که حال من حال نقاهت است، احساس وظيفه مي کنم و به ملت عرض مي کنم و اگر ملت به
اين حرف گوش نکرد، من حجت دارم، فردا در پيشگاه خداي تبارک و تعالي از ما سؤال خواهد
شد، من عرض مي کنم در آنجا که من به ملت، مصالح و مفاسد را گفتم».

بنابراين ما اگر پس از روشن شدن راه و مسير، باز هم
به بي راهه و انحراف گام نهيم، چه جوابي و چه پاسخ منطقي داريم که به امام و خداي
امام بدهيم؟

سفارشهاي امام

امام رمز پيروزي و بقاء انقلاب اسلامي را در داشتن
انگيزه الهي و وحدت کلمه تمام اقشار ملت مي داند. پس ما هم لازم است که اين رمز
پيروزي را حفظ کنيم و اين دو رکن اصلي و اساسي انقلاب را نگهداريم؛ بايد «وحدت
کلمه» را تنها در زير پرچم «کلمه توحيد» حفظ کنيم و اين انگيزه الهي را از دست
ندهيم و با دست برادري به يکديگر دادن، توطئه تبليغات تفرقه افکن خانه برانداز
استثمارگران و استعمارگران را خنثي سازيم.

امام به ما توصيه کردند که نعمت ارزشمند انقلاب را،
قدر داني نموده و از آن پاسداري کنيم و در راه نگهداري اين امانت بزرگ الهي که به
ما سپرده شده است، مجاهدت و تلاش نمائيم و از مشکلاتي که در اين صراط مستقيم پيش
مي آيد نهراسيم.

امام به مجلس و دولست و دست اندر کاران توصيه مي
کنند که «قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان
و ستمديدگان که نور چشمان ما و اولياء نعم همه هستند و جمهوري اسلامي ره آورد آنان
و با فداکاري هاي آنان تحقق پيدا کرد و بقاء آن نيز مرهون خدمات آنان است، فرو
گذار نکنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حکومتهاي طاغوتي را که
چپاولگراني بي فرهنگ و زورگوياني تهي مغز بودند و هستند را هميشه محکوم نمائيد».

امام شديدا به ما هشدار مي دهند که « بايد هشيار و
بيدار و مراقب باشيد که سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاي شيطاني، شما
را به سوي اين چپاولگران بين المللي نکشند و با اراده مصمم و فعاليت و پشتکار خود
به رفع وابستگيها قيام  کنيد».

و سرانجام امام براي رهبر، رئيس جمهور، نمايندگان
مجلس، شوراي نگهبان، کارمندان و کارکنان دولت، آموزگاران و معلمان مدارس،
دانشجويان دانشگاه ها و طلاب حوزه ها علميه، فقها و استادان دانشگاه، قضات و
دادستان ها، گويندگان و نويسندگان، نيروهاي نظامي و انتظامي، مطبوعات و رسانه هاي
گروهي، احزاب و گروه ها، و براي تمام مسلمانان و مستضعفان، رهنمود و وصيت دارد که
تنها با پيرويآن  از اين رهنمودها و عمل به اين وصايا،مي توانيم
خودمان را و دينمان را و انقلابمان را و جامعه مان را و کشورمان را از آسيب ها
مصون و محفوظ بداريم و به آزادي و استقلال تا مرز خود کفائي نائل شويم. به اميد
موفقيت و السلام.

 

/

در برابر حمله فرهنگي غرب مسلح شويم!

ارزشهاي اسلام و انقلاب را پاسداري کنيم(10)

در برابر حمله فرهنگي غرب مسلح شويم!

حجه الاسلام محمد تقي رهبر

پنج تن از فرهنگيان چپ گراي فرانسوي بيانه اي عليه
حجاب صادر کردند تحت اين عنوان: «استادان! سلاح خود را زمين نگذاريد» يعني جنگ با
حجاب اسلامي را ادامه دهيد…

يکي از اعضاء پارلمان فرانسه در مورد حجاب و برخوردي
که در يک محدوده محلي اتفاق افتاده مي گويد:« اين يک قضيه ملي است که با شرافت
فرانسه!! و آتيه آن گره خورده است»[1]مسئله
حجاب و ماجراي اخراج چند دانش آموز با حجاب مسلمان توسط مدير مدرسه« کويل» فرانسه
کم کم بصورت يک جنگ تمام عيار فرهنگي درآمد و به مباحث ايدئولوژيکي،
رواني،اجتماعي،سياسي و اداري نيز کشيده شد تا بدانجا که از زبان يکي از اعضاء
پارلمان فرانسه خوانديم که اين مسئله را بعنوان يک قضيه ملي تلقي کرده که با شرافت
فرانسه!گره خورده است و فرهنگيان اين کشور بيانيه صادر کردند و هشدار و آماده باش
دادند…که سلاح را بر زمين نگذاريد!

راستي چه اتفاق افتاده که فرانسه که خود را يک کشور
باصطلاح ليبرال و مهد آزادي مي دند، روي حجاب چند دانش آموز مسلمان اينقدر حساس
شده و چپ گرايان و راست گرايان فرانسوي با يک زبان عليه حجاب اسلامي اعلام جنگ مي
دهند؟!

آيا جز اين است که فرانسه از حجاب بعنوان سمبل و
نمودار فرهنگ اسلام هراسان است؟ آيا نه اين است که از نفوذ اين پديده و گسترش
ايدئولوژيک انقلابي اسلامي و شرافت اخلاقي آن که همه مواريث ابتذال فرهنگ غرب را
تهديد مي کند وحشت دارد؟آيا باين دليل نيست که پرچم حجاب در فرانسه و ساير کشورهاي
جهان بعنوان اعتراض عليه نظامهاي ضد ارزشي استکبار و جاهليت نوين همانند رايت
آزادي در برابر سلطه دشمنان شرافت و حيثيت انساني، برافراشته شده است؟

و همانگونه که مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه
اي طي بياناتي فرمودند:« آنچه در هفته هاي اخير در فرانسه و بعضي ديگر از کشورهاي
اروپائي جنگ روسري ناميده شده در واقع مبارزه سراسيمه و ناشيانه اي از سوي
سردمداران فرهنگ غربي با پديده هائي است که آنان آنرا جهش برقي از فرهنگ اسلام و
نشانه نفوذ روز افزون اسلام تلقي مي کنند و در مقابله با آن بقدري صبر و متانت را
از دست مي دهند که يکباره رؤساي کشور به مبارزه جوئي در برابر چند دختر بچه متعبد
و چند خانواده مقيد مسلمان ظاهر مي شوند»

توحش فرهنگي جديد فرانسه

اگر جنايت و توحش فرهنگي ديگر فرانسه در ماجراي
نابود کردن صد کتاب ارزشمند اسلامي مربوط به تمدن، فرهنگ، هنر و رياضيات و ادبيات
اسلامي در کتابخانه مرکزي پاريس را که همزمان با حمله فرهنگي عليه حجاب اتفاق
افتاده است در نظر بگيريم به هويت فرانسه و کينه هاي فضيلت سوز رژيم اين کشور، بيش
از پيش پي خواهيم برد. اين صليبي گري جديد و تروريسم فرهنگي که لکه تنگي است بر
دامن غرب، زماني اتفاق مي افتد که کتاب مبتذل و کفر آميز آيه هاي شيطاني و امثال
آن زير چتر بازار مشترک اروپا و امريکا و فرانسه و انگليس و امثالشان عليه مقدسات
آسماني و ارزشهاي اسلامي و معتقدات و احساسات بيش از يک ميليارد مسلمان جهان چاپ و
منتشر مي شود.

برداشت همه تحليل گران اين است که محافل غربي از
گسترش برق آساي اسلامي در تيرگي هاي جاهليت قرن بيستم به وحشت افتاده و اينگونه
عکس العمل ها، زوزه هائي است به نشانه و حکايت از دردي که به اعماق استخوان پوسيده
استعمار رسيده و به تلافي آن سلاح عليه السلام انقلابي يعني اسلام ناب محمدي(ص)
برگرفته است.

انعکاس اين حقيقت را در خبرگزاريها و رسانه هاي
امپرياليستي نيز بوضوح مشاهده مي کنيم، خبرگزاري فرانسه در اين باره مي گويد:

موضع تاکتيکي امپرياليسم در برابر اسلام

«تصادف تاريخ چنين خواست که پيدايش فضاي بازسياسي در بعضي از کشورها نقش
کاناليزور را در اين پديده ايفا کند براي خالي کردن زير پاي اسلام ناب، تعداد
زيادي از رژيم هاي حاکم ناگزير شدند با صداي هر چه قوي تر و رساتر خود را از
پيروان دين پيغمبر(ص) نشان دهند! اکنون با بصدا در آمدن زنگ ورشکستگي ايدئولوژي
هاي چپ نه تنها احزاب مارکسيستي بلکه ليبرالها نيز ناگزير به تجديد نظر در
استراتژي خود هستند…» سپس تجلي اسلامگرائي جديد در اردن، و موفقيت نيروهاي
اسلامي در بدست آوردن 31 کرسي از هشتاد کرسي پارلمان اين کشور و نيز رشد طرفداران
اسلام در تونس و مسئله انتخابات قانونگذاري، و رسميت يافتن حزب اسلامي نجاب در
الجزاير و لحن اسلامي و موضع ملايم گرفتن رژيم مصر نسبت به ميانه روهاي احزاب
اسلامي مصر و همچنين اوضاع سودان را ياد کرده و با اشاره به وضع اراضي اشغالي مي
نويسد: «در اراضي اشغالي بنياد گرايان وزنه محسوسي در قيامهاي مردمي در کرانه
باختري رود اردن و نوار غزه محسوب مي شوند. مقامات اسرائيل معتقدند در صورت
برگزاري انتخابات در اين اراضي نيروهاي اسلامي درصد بالائي از آراء را بدست مي
آورند…»[2]

اين بود خلاصه اي از گزارش خبرگزاري فرانسه که
ورشکستگي و موضع انفعالي امپراياليسم فرهنگي در برابر نفوذ انقلاب اسلامي در جاي
جاي جهان را باز مي گويد و وحشت اقطاب استکباري و عوامل دست نشانده آنها را نشان
مي دهد و باز هم عمق اضطراب مستکبران جهان پيش از آنست که در اين مقال بگنجد. تنها
به يک نمونه ديگر از اعترافات جهانخواران اشاره مي کنيم.

چندي پيش «دانيل بابيس» رئيس انجمن سياست خارجي
آمريکا در يک کنفرانس که در استانبول ترکيه بگزار شده بود گفت: «امکان ندارد که
روزي آمريکا با مسلمانان تندرو سازش نمايد، چرا که آنان نه تنها قصد عقب راندن ما
را از خاور ميانه از جنبه نظامي دارند بلکه دفع فرهنگي ما را نيز در سر مي
پرورانند».

وي در ادامه اظهار داشت: «آيت الله خميني به راحتي
توانست مارکسيسم را از ميان برداشته و مارکسيست ها را شکست دهد.البته اين به علت
ناتواني فکري آنان بود ولي جنگ مسلمين با افکار غربي همچنان ادامه دارد و بدين جهت
است که مسلمانان تند رو غربي ها را دشمن اصلي خود مي شمرند»

سپس نامبرده با اشاره به مواضع امام فقيد امت (رضوان
لله عليه) در برابر فرهنگ غربي مي گويد:آيت الله خميني زماني گفته است: «چيزي که
بيشتر از سربازان آمريکائي نفرت مرا بر مي انگيزد غرب و بطور کلي فرهنگ آمريکائي
است».

و در بخش ديگر مي گويد: «در گذشته ما هيچ کينه اي از
اسلام در دل نداشتيم و حتي حسابي براي آن باز نکرده بوديم ولي امروز مسئله کاملا
فرق مي کند و لازم است که تمامي ما با اين پديده نوظهور در ايران و برخي کشورهاي
ديگر با احتياط کامل برخورد نمائيم. مسلمانان ايران داراي ارزشها و الگوهائي هستند
که از آن نيرو مي گيرند و ايران بعنوان آزمايشگاهي براي مسلمان تندرو بشمار مي رود
که اگر تجربه آن موفق شود به مسلمين کشورهاي ديگر نيز سرايت خواهد نمود…».[3]

 وحشت از
اسلام ناب محمدي(ص)

اين سخنان بسيار حساس و هشدار دهنده است. استکبار
جهاني بويژه غرب و شيطان بزرگ آمريکا از اسلام ناب و حرکت انقلابي که رهبر فقيدمان
حضرت امام خميني(اعلي الله درجته) در گستره گيتي پديد آوردند و ملت هاي دربند چهان
را بيدار کردند، ضربه خورده است، ضربه اي که جبرانش ممکن نيست. پرخاش و عصيان عليه
قدرتهاي بزرگ و چهره هاي منفور استعمار و ايادي آنها هر روز بعد جديدي مي گيرد و
خاکريزهاي استکبار را يکي پس از ديگري فتح مي کند و اين را دشمنان در يک ارزيابي
دقيق و کارشناسانه فهميده که خطر جدي براي منافع و سلطه نامشروع او تنها و تنها
فرهنگ اسلام است (اسلام ناب محمدي نه اسلام آمريکائي) و نه چيز ديگر… لذا براي
نابودي يا مسخ يا بي اثر ساختن آن کمر بسته اند و تبليغات جادوئي و حبائل ابليسي و
دفاتر خبري و رسانه هاي عمومي را با بوقهاي بي پرآوازه خود و دلار و غريزه جنيسي و
توطئه ها و جاسوسي ها و ابزارهاي ديگر را بکار گرفته به ججاب حمله مي برند در
دانشگاهها و مدارس عليه دختران با حجاب جبهه مي گشايند، کتابهاي اسلامي را در
کتابخانه مرکزي پاريس به آتش مي کشند، اسلام خواهي و بقول آنها بنياد گرايي را
محکوم مي کنند، عواملشان را در داخل و خارج به ترويج فساد و ابتذال تشويق مي کنند،
بي حجابي، بدحجابي، انحراف و گناه را تبليغ مي نمايند نشريات فراريان ضد انقلاب
خارج کشور را اعانه و کمک مي دهند و هزاران نيرنگ و شيطنت و جنايت ديگر که از سوي
دشمنان اسلام و انقلاب و با همدسي مشتي عناصر خود فروخته در داخل و خارج سازماندهي
و اجرا مي شود. اين همان چيزي است که مطبوعات آمريکائي آنرا جنگ سوم خوانده اند.

نگذاريم ارزش ها را مسخ و بي رنگ کنند

خلاصه آنکه ارزشهاي معنوي انقلاب و اخلاق و فرهنگ
اسلامي، از يکسو دشمنان را به خشم و زوزه هاي ذليلانه و رذيلانه وا داشته که اين
عکس العمل ها را نشان مي دهد، که رسالت داران دلسوز اسلام بايد بهوش باشند و براي
مقابله سلاح برگيرند…و از سوي ديگر همين ارزشهاست که در چشم انداز مسلمين و
محرومين جهان جلوه کرده و پرستيژ انقلاب اسلامي را بالا برده است و بدين خاطر همه
مسلمانان به ايران اسلامي چشم دوخته تا تجربه عظيم قرن را در بعد سازندگي و رها
سازي انسان مشاهده کنند و استکبار مي خواهد جوهره معنويت اين انقلاب را از ميان
بردارد و در بعد اخلاقي زير پاي آن را خالي کند و چهره آنرا مخدوش سازد و ما بايد
بهوش باشيم در اين توطئه نيفتيم و آنچه را زشتي و ابتذال عصر ستمشاهي مي دانستيم و
خلاف شرع و وابستگي و فساد مي ناميديم، امروزه کاناليزه نکنيم و زيبا نمايش ندهيم
و لباس مشروعيت بر آن نپوشيم و از شرع و احکام الله سوء استفاده نکنيم که نه خدا
به اين راضي است و نه به صلاح اسلام و انقلاب ماست.

مردم مامحروميت، شکنجه، شهادت، اسارت و آوراگي و
انواع مصائب را با قامتي بلند و استوار تحمل کردند تا فرهنگ طاغوت را بزدايند و
تنگ فساد و ابتذال را از دامن ميهن و ملت بشويند اما همين مردم، يعني صاحبان اصلي
انقلاب، از لجام گسيختگي ها و هوسبازيهاي معدودي زن و مرد بي درد شديدا رنج مي
برند. اينان در تماس ها و نامه ها همدلي و همصدائي خود را با مطالب عنوان شده در
صفحات مجله ابراز مي دارند و التماس مي کنند بيش از اين با دشمنان بي درد اين
انقلاب برخورد شود و از مسامحه کاريهاي برخي دست اندر کاران امور در مقابله جدي با
عناصر فساد شکوه و گلايه دارند و سخن ها از اين قبيل که بيش از شمار است…

خلاصه کلان آنکه: دشمن اعلام جنگ داده. جنگي که اين
بار عرصه گاه آن، فرهنگ و اخلاق و روح معتقدات جامعه است. هفته نامه آمريکائي
«اسکرو» پس از ماجراي سلمانر شدي نوشت: «ما در يک جهان در حال جنگ بسر مي بريم. اين
بار جنگ جهان سوم بر سر تصرف زميني در نمي گيرد؛ اين جنگ براي کنترل افکار و
روحيات بشر آغاز خواهد شد و عرصه آن دهکده جهاني عقائد و اطلاعات است».[4]

آري اين است سياست امپرياليسم تبليغي و فرهنگي غرب و
شيطاني بزرگ در قبال ارزش هاي معنوي و ما بايد خط مشي سياسي مان را در راستاي
مقابله با اين حمله تنظيم کنيد بويژه در بعد فرهنگي، و با چنگ و دندان به پاسداري
از معنويت و اخلاق و فرهنگ و استقلال بپردازيم و فرهنگ ابتذال را طرد کنيم.اين
سياست با تار و پود اين انقلاب عجين بود و بايد همواره چنين باشد و اندک تزلزلي در
آن رخنه نکند که هر گونه تسامح و تساهل بمعني عقب نشيني در برابر تهاجم دشمن خواهد
بود.

تبليغات شيطاني امپرياليسم

کشورهاي بزرگ امروزه بودجه هاي کلان همراه با تکنيک
و هنر مدرن! را براي اشاعه فرهنگ و آرمانهاي امپرياليستي بکار گرفته اند. بودجه
تبليغاتي يکساله امريکا به 90 ميليارد دلار بالغ مي گردد و با ده هزار کانال
ماهواره اي و صدها پايگاه راديو و تلويزيوني و با ده ها زبان زنده دنيا تبليغ مي
کند باضافه روزنامه، مجله و کتاب در تيراژ ميليوني و غير اينها… مدير خبرگزاري
آسوشيتدپرس گفت: «يک ميليارد مردم جهان اخبار و اطلاعات خود را از ما مي گيرند» و
چنين است وضع تبليغات امپرياليستي در ساير کشورها و ديگر دفاتر و مراکز خبر
امپرياليستي و صهيونيستي… اضافه بر اينها فيلم ها و نوارهاي ويديوئي و… که به
کشورهاي ديگر صادر مي کنند و بدينگونه در خانه ها حضور فرهنگي دارند…

ببينيد که يک سريال تلويزيوني ژاپني بدون اينکه به
تصديق کارشناسان از شاهکار هنري فوق العاده اي برخودار باشد و مفاهيم ارزشمندي را
همراه بياورد و در حد همين حرف هاي روزمره خانوادگي و بگومگوهاي معمول است، تا کجا
خانواده ها را سرگرم کرده و تغذيه مي کند و فيلمهاي خارجي ديگر که بيش و کم در
سينماها يا صدا و سيما نمايش داده مي شود و زنان بي حجاب خارجي در آن هنر نمائي مي
کنند که خالي از بد آموزيهائي نيست…

ريشه هاي فساد عميق اند!

از فيلمهاي وارداتي خارجي که بگذريم به شيرين کاري
هاي داخلي متاثر از آن فرهنگ مي رسيم.بد نيست از تآتر تالار سنگلج در اينجا مثال
بياوريم روزنامه رسالت در اين باره نوشت:

«سري به تالار سنگلج بزنيد به تماشاي نمايشي با نام
«ريشه ها عميق اند» و جلو چشمان ناباورتان زنهائي را مشاهده کنيد با موهاي افشان و
آرايش غليظ و لباس هاي زننده که روي صحنه تآتر مشغول نمايش اند. وقتي وارد تالار
سنگلج بشويد محال است باور کنيد اينجا تهران است، پايتخت ايران اسلامي و انقلابي!
ايران شهيد داده، ايران اسير داده…نمايش ريشه ها عميق اند، در حقيقت نمايش
زنهائي است که نمونه آنرا فقط در جاهليت شاهنشاهي مي توان سراغ داشت. مشغول اين
سهل انگاري کيست؟ اين تآتر مستهجن با اجازه کدام مرکز و کدام مسئول به صحنه آمده؟
اگر مسئولين ذي ربط در مرکز هنرهاي نمايشي وزارت ارشاد اين نمايش را نديده و اجازه
نمايش داده اند که وا اسفا و اگر ديده اند و اجازه داده اند که وامصيبتا».[5]

گر چه در شماره بعدي اين روزنامه از طرف مرکز هنرهاي
نمايشي از نمايش مزبور عذر خواهي کردند! و تعطيل آنرا اعلام نمودند و گفته شد که
زنان دراين نمايش از پوستيژ (کلاه گيس) استفاده کرده بودند و ظاهرا بي حجاب نبودند
نه واقعا! اما جاي چند سؤال باقي است. يکي اينکه آيا اين عذر خواهي عذر بدتر از
گناه نيست؟ زيرا اگر مسئولين مرکز هنرهاي نمايش وزارت ارشاد اسلامي تا اين اندازه
بي خبر يا بي خيالند و فرهنگ اين جامعه را نمي شناسند و به هنز و ارزشهاي واقعي
محيط واقف نيستند و شرائط و مقتضيات را و احساسات و انتظارات را نمي توانند
ارزيابي کنند چرا تصدي چنين مسئوليتي به اينان داده شده است؟! بايد اين آقايان
بدانند هنر و فرهنگ ابتذال با فرهنگ و هنر اسلامي و انقلابي ما فرسنگ ها از يکديگر
فاصله دارند…

سؤال ديگر آنکه بسيار خوب! اين زنان از پوستيژ
استفاده کرده بودند، بي حجاب مي نمودند اما بي حجاب نبودند! اما آيا دفاع از اين
جريان، نامعقول و غير موجه نيست؟

زيرا درد و مشکل ما اين نيست چند زن هنر پيشه پس
مانده طاغوتي در فيلم يا تآتر و صحنه اي در هيات بي حجاب بايد حجاب ظاهر شوند.
مسئله از نظر شخصي و موردي چندان مهم نيست. مشکل و درد اي ديگر است: مشکل اين است
که اينگونه برنامه هاي بدآموز، نمايش يک فرهنگ است. فرهنگ بي حجابي، ابتذال، احياي
ارزشهاي منسوخ جاهليت ستمشاهي و غرب زدگي که بطور خزنده در جامعه انقلابي ما مي
آيد و اگر جلو آن گرفته نشود فردا و فرداها رشد و توسعه يافته و غير قابل کنترل
خواهد بود.

آقايان! از خود بپرسيد چرا فرانسه به جنگ روسري چند
دانش آموز دختر رفته است؟ آيا حضور چند دختر دانش آموز يا دانشجو چه بازتابي در
فرهنگ و سياست فرانسه دارد؟ پاسخ همانست که خودشان دادند. وحشت از نفوذ اسلام و
دهن کجي عليه فرهنگ غربي…ما نيز در چنين موضعي قرار داريم با اين تفاوت که آنها
از اسلام و فرهنگ انقلاب و شرافت اخلاقي رو گردانند و ما مورد هجوم فرهنگ ضد ارزشي
غرب قرار گرفته ايم و هنوز از جنگ با اين تهاجم خلاص نشده و خونها را شتشو نکرده
ايم که دشمن مي خواهد ما را خلع سلاح کند و حالا که از در بيرون شده از روزن در
آيد! از گوشه و کنار جبهه مي گشايد: مواد مخدر، نفوذ اخلاقي در برخي قشرهاي مرفه و
بيمار، هدف قرار دادن جوانان و نوجوانان، باندهاي فساد و شب نشيني هاي شمال شهر
بطور مخفيانه فيلم هاي وارداتي و احيانا توليدي و زنان پرغنج و دلال آنچناني با
آرايش تند. در اين فيلم ها، احياي ترانه هاي مهيج منسوخ بعنوان موسيقي اصيل!ايراني
و پر و بال دادن به اساتيد اين فن! و دهها برنامه در تالارها باين عنوان… و
بالاخره بدحجابي که چهره ديگر بي حجابي است، و برخي سفرهاي توريستي وارداتي و
صادراتي که خداي عاقبت آنرا بخير کند! و کتابهاي مبتذل و مجلات وفيح که صريحا عليه
ارزشهاي اسلام مي نويسند و گوشه مي زنند و حجاب را تمسخر مي کنند جلو چشم ناظران
مسئول مطبوعات و غيره…اينها اگر چه هنوز به اوج نرسيده اما زنگ خطري است که
توطئه شومي را باز مي گويد که اگر در نطفه خفه نشود فردا و فرداها قابل کنترل نخواهد
بود و هنگامي بيدار مي شويم که معرکه را باخته ايم…

ادامه دارد



[1]-مجله الهلالي الدولي-
جمادي الاولي 1410.

/

اصول انقلاب اسلامي

جاودانگي راه امام

حجة الاسلام و المسلمين اسد الله بيات

اصول انقلاب اسلامي

قسمت هقتم

اصول سياست خارجي در ديد امام قدس سره

حضرت امام قدس سره با توجه به شناخت مجتهدانه و
عميقي که از اسلام ناب محمد(ص) دارد و عمري را در شناخت عميق زواياي مختلف آن سپري
کرده و با تمام وجود و عرفان دل، آن را دريافت نموده است و مطالعا طولاني و مجرب
درباره جريانات گوناگون تاريخ بشري و بالخصوص تاريخ اسلام را بعمل آورده و از
نزديک حوادث ناگواري که از ناحيه مدعيان دروغين حاميان حقوق بشر و آنان بر بشريت و
بالخصوص دنيا اسلام وارد شده است با دقت مشاهد و ارزيابي کرده است و انقلابات
مختلفيکه در جهان بوقوع پيوسته- چه آنها که به نتيجه رسيده است و يا اينکه در اثر
عوامل گوناگون انساني و غيره بشکست انجاميده است- بوي‍ژه انقلابات صد ساله اخير
را، ملاحظه فرموده و بعنوان يک شاهد صادق که از آغاز و ابتداي آنها تا انجام و
پايان آنها همه را ديده و بخوبي علل موفقيت و عدم موفقيت مطلق و يا نسبي آنها را
دريافته است و مهمتراز همه و همه، خود ايشان که يکي از نادرترين انقلابيوني است که
از شيوه هاي مختلف تاکتيک هاي گوناگون براي مبارزه، بهره جسته؛ هم انقلابي را بوجود
آورده است و هم در سايه پيروزي آن نظامي را طراحي نموده و بصورت ملموس و عيني
ساليان درازي به مهک تجريه گذاشته است و در عمل با تمامي تنگناها و مشاکل آن، آشنا
و راه حلي مناسب که از متن مکتب اسلام نشئت گرفته است، ارائه نموده است طرفندهاي
مختلف و گوناگوني که مخالفان آن نظام بکار بسته اند و براي براندازي نظام نوپاي
اسلامي از آن ها استفاده کرده اند، همه را در عمل ديده و راه خنثي سازي آنها را با
تجربه نشان داده است.

امام عظيم قدس سره با توجه به همه اين مطالب که
بآنها اشاره شد و عازم ارتحال بجهان ديگر و عالم بي نهايت است و محصول عمرش را که
انقلاب مقدس اسلامي و نظام جمهوري اسلامي است دارد مي بيند و بصورت امانت در دست
امت ميگذارد و علاقمند است اين امانت سالم و درست و با طراوت، جاودانه بماند و
براي هميشگي و جاودانه ماندن آن، از هر فرصت و امکاناتي سود جسته و استفاده مي نمايد
و معتقد است اين انقلاب مقدس بصورت اتفاقي پيش نيامده است و بلکه در طول يک سري
علل و معلولاتي قرار دارد که با توجه بآن علل وعوامل بوجود آمده است و حفظ آن علل
و عوامل در نگهداري اين امانت بزرگ از اهم واجبات و فرايض الهي است و تغيير در
آنها موجب تغيير در مفاهيم و محتواي انقلاب مقدس اسلامي خواهد بود. و اين انقلاب
مقدس اسلامي داراي اساس و مباني فوق العاده محکم و قويم و ريشه داري است و از
اصولي پيروي و تبعيت مينمايد که داراي فروع و شاخه هاي فراواني است و در حفظ
انقلاب مقدس اسلامي، حراست و حفاظت از کيان و حريم آن اصول از اهميت فوق العاده اي
برخوردار است، تخلف از آن اصول، سرپيچي و تخلف از اصول انقلاب و در حقيقت زير پا
گذاشتن اصل انقلاب اسلامي است که حقانيت و درستي آن در عمل و تجربه به ثبوت رسيده
است اين معني باور و قضاوت يک انسان معمولي و عادي نيست بلکه باور تاريخ است و
قضاوت درست و صحيح تجريه طولاني قرنهاي بشريت در تاريخ انقلابات دنيا است و بهمين
جهت در اين پيام جاودانه و وصيت نامه سياسي الهي توطئه هاي کفر جهاني را که بعضي
از آنها در گذشته شکل گرفته است و بعضي ديگر در حال شکل گرفتن است و آنها را
مشاهده کرده و با دقت ارزيابي نموده است و راه برخورد با آنها را بخوبي دانسته و
با الهام از مکتب حيات بخش اسلام، بخوبي ميداند که چگونه بايد با آنها مقابله کرد
و شيوه ستيز و برخورد جدي با هر کدام از آنها چگونه بايد باشد؛ حضرت ايشان با
آگاهي کامل بهمه اينها در اين وصيت نامه سياسي الهي، اصول اين نوع برخوردها و
مقابله ها را تبيين و امتهاي اسلامي را دعوت مينمايد که اگر بخواهند با ملل عالم
ارتباط برقرار نمايند از اين اصول پيروي کنند وا گر بخواهند دولتهاي دوست و دشمن
را بخوبي بشناسند بايد از اين اصول تبعيت نمايند و اگر بخواهند روابط بين المللي
خودشان را تنظيم کنند، بايد از اين اصول پيروي نمايند و اگر بخواهند سياست مشخص
اعلام موضع نموده و در چهار چوب آن مبادلات فرهنگي و تجاري را انجام دهند و طبق آن
عمل نمايند، از اين اصول بايد تبعيت کنند وا ين اصول اعلام شده همان اصول و پايه
هائي است که در متن مکتب و کتاب مقدس آسماني و سنت نبوي(ص) آمده است و چون از
ناحيه فردي اعلام گرديده که از اجتهاد بالا و عميقي برخوردار بوده و افکار و
انديشه هاي وي از آن نشئت گرفته و داراي شناخت بالا و درستي از قرآن و سنت ميباشد
بدون شک و ترديد ميتواند براي دنياي اسلام و امت واحده جهاني الگو و معيار قرار
گرفته و مستند ديني و الهي براي همه مسلمانان جهان باشد و بصورت اصول استراتژي و
پايه هاي غير قابل تغيير سياست خارجي دنياي اسلام براي هميشه و جاودانه با همه
عالم مطرح گردد و براي دولت و ملت اسلام در تمام ادوار، امري لازم العمل و حجت
قابل استناد به حساب آبد.

و بهمين جهت ما معتقديم اين اصول تنها مربوط به عصر
حاضر و دولت فعلي نمي باشد بلکه در هر دوره و زماني و در هر جاي عالم اگر مردماني
موفق شدند دولتي و حکومتي را متکي بارزشهاي اسلامي و الهي بوجود آورند، در روابط
خودشان با دنياي خارج اعم از دولتهاي باصطلاح اسلامي و يا غير اسلامي، بايد از اين
اصول و پايه ها پيروي کرده و در عمل از آنها تبعيت نمايند و حق ندارد از آنها
بخاطر بعضي از صلاح انديشيهاي سياسي و ديپلماسي امروز سرپيچي و تخلف کنند و سياست
خارجي نشئت گرفته از ارزشهاي اسلامي و الهي را با پيرايه هاي ناخالص و متلون،
آلوده و رنگين سازند و در برخوردها و روابط و مراوده ها اين اصول و معيارها را
بايد مد نظر قرار دهند.

خود حضرت امام قدس سره در موارد مختلف به تبيين اين
اصول مي پردازد و گوشزد مينمايد امت اسلامي و پيروان راستين انقلاب و خط اسلام ناب
محمدي(ص) هوشيار باشند و در تبيين و زنده نگهداشتن اين اصول بکوشند و بعنوان يک
فريضه الهي و انساني نگذارند بکهنگي و کم رنگ شدن بگرايد و بتدريج در اثر غفلت و
بي توجهي امام و امامت و اصول فکري آن که بطور حتم بايد هميشه مورد توجه و ذکر و
حاضر در متن زندگي باشد برگردد خداي ناکرده، بصورت يک امر تاريخي و روايت درآيد
آنروز روز تلخي براي دنياي اسلام و انقلاب مقدس اسلامي ما خواهد بود و دستهاي
مرموزي هميشه بوده و هست و خواهد بود که ميکوشند امام «رض» و سخنان وي چنين حالتي
را پيدا کند و از شعارها و شعورها پنهان گردد و مردم با ديد يک امر تاريخي بآن
بنگرند و معامله حوادث تاريخي ولوهم مهم و داراي اهميت و حساسيت با آن بنمايند و
بر همه ماها فرض و واجب است جلو اين حالت را شديدا سد نموده و حساستر از دوران
حيات ظاهري حضرت امام قدس سره بکوشيم او را همواره حاضر در تمام صحنه ها بدانيم و
بنمائيم

باري اين اصول که بايد مورد توجه قرار گرفته و از
خاطره ها و يادها بيرون نرود و در متن زندگي قرار گيرد بترتيب ذيل است:

حمايت از مستضعفين

1-   
اولين
اصلي که در تمام سخنان حضرت امام قدس سره و در پيامها و مصاحبه هاي ايشان با
درخشندگي خاصي خود نمائي ميکند اصل حمايت از محرومين و مستضعفين است و شايد کمتر
موردي باشد که امام(رض) صحبتي کرده باشند و يا پيامي بفرستند و يا بيانيه اي را
صادر فرمايند و در آن از محرومان و مستضعفان سخني بميان نياورده باشند اگر از  انقلاب و صاحبان اصلي انقلاب سخني بميان آورده
اند از محرومان و مستضعفان نام برده اند و اگر از مظلومان و ستمديدگان حرفي زده
اند و فرياد بر عليه دشمنان آنان کشيده اند انگشت روي مظلومان و ستم کشيدگان
گذاشته و از مظلوميت و حقانيت محرومان و استضعاف کشيده شدگان سخن گفته اند و اگر
از صالحان روي زمين و امامت و حاکميت صالحان سخن گفته اند مستضعفان را صالح براي
امامت و حاکميت روي زمين دانسته اند.و در بعضي از کلماتشان، اولين و مهمترين خصيصه
نهضت اسلامي را تبيين و حمايت از خواسته هاي مستضعفين دانسته است و عين عبارت امام
قدس سره چنين است.

«اولين
و مهمترين خصيصه اين نهضت اين است که اسلامي است و با شعارها و اهداف اسلامي که
مبين خواسته هاي مستضعفين است همراه ميباشد[1]».

حمايت
از محرومان و مستضعفان بعنوان يک اصل انقلابي و پايه اي از پايه هاي انقلاب مقدس
اسلامي است که حضرت امام «رض»  را مطرح
کرده و بايد جاودانه بماند و مد نظر همه انقلابيون عالم قرار گيرد و در سياست
خارجي نظام اسلامي ما بصورت يک اصل ثابت و غير قابل عدول طرح شود و در موضع گيريها
و مراوده ها و ارتباطات بين المللي مسئولان مورد نظر بوده و از آن سرپيچي و تخلف
ننمايند و با شگردهاي ديپلماسي موجود جهان و با استفاده از شيوه هاي نشئت گرفته از
آن شگردها و با صلاح انديشيهاي سياستمدارانه و ليبرال منشانه اسلام در بعد سياست
خارجي در عين اينکه بصورت تهاجمي وارد صحنه هاي بين المللي و جهاني گرديده ولي
بالطبع از حمايت ملتها و ميليونها انسان مظلوم و زجر ديده تاريخ، برخوردار خواهد
شد.

اهميت
دادن به مردم

2-   
دومين
اصل از اصول انقلاب اسلامي حضرت اما «رض» که از حيث اهميت کمتر از اصل اول نبوده و
در سخنان گوناگون رهبري معظم انقلاب اسلامي در موارد مختلف بيش از همه مطالب و
شايد بيش از همه اصول ظهور و بروز دارد، اعتماد و اهميت دادن ايشان به مردم
ميباشد.

امام
«قدس» معتقد است در تمام موارد، معيار، نظر مردم و خواست آنان است و ضامت بقاء يک
نظام حمايت همه جانبه مردمي از آن نظام است.حاکميت واقعي يک نظام مردمي وقتي تحقق
مي پذيرد که مردم اصل و محور حرکتها و تصميمها قرار گيرند.وقتي يک نظام ضمانت
اجرائي قوي و قابل دفاع پيدا مي کند که واقعا به مردم بهاء لازم داده شود و بطور
جدي مسئولان نظام از مصالح آنان دفاع نمايند.

امام
«قدس» دفاع از خواست مردم و خدمت بملت اسلام و بالخصوص محرومين را، بعنوان يک
وظيفه الهي دانسته و حتي سفارش مينمايد: باو رهبر نگوييد بلکه خدمتگزار مردم
بگويند. امام دولت و حکومتي را صالح و موفق ميداند که در خدمت مردم قرار گرفته و
واقعا مردمي باشد.در هر نظامي که بمردم و 
اکثريت آنان بهاء لازم داده نشود و مردم در سرنوشت کشور نقشي نداشته باشند،
آن نظام قابل تضمين و ثبات نمي باشد. اعتناء بمردم و حاکميت بخشيدن باراده مردمي و
روي شخصيت مردمي تکيه کردن، يکي از اصول تغيير ناپذير انقلاب اسلامي بوده و بعنوان
يک پايه و اساس جاوادنه و هميشگي باقي خواهد ماند و از باب نمونه در چند مورد
بسخنان امام امت قدس سره اشاره مي شود:

«جمعيتها
اگر بخواهند خيانت نکنند به ملت،اگر بخواهند خدمت بکنند به کشور، مطالعه کنند
ببينند مسير اين ملت چه بوده است؟ چرا اين ملت به خيابانها ريخت و الله اکبر گفت[2]».

«ملت خودش است که سرنوشت را بدست دارد.اينطور نيست
که ملت ما از همه چيز بي خبر باشد و سرنوشتش را در کاخ سفيد و يا در کرملين برايش
طرح بکنند.خود ملت است که با راي خودش که متمرکز است در مجلس، دولت را تعيين خواهد
کرد و همه امور دست خود ملت است[3]».

«اينجانب از شما ملت شريف ايران متواضعانه مي خواهم
که در عين حال که در صحنه حاضريد، آرامش را حفظ کنيد. حضور شما مردم عزيز و مسلمان
در صحنه است که توطئه هاي ستمگران و حيله گران تاريخ را خنثي مي کند.حضور شما در
صحنه است که گرد ياس و درماندگي بر چهره هاي منافقين و متحدان بي آبرويش مي پاشد[4]».

و امثال اين نوع تعبيرات درباره نقش مردم در پيروزي
انقلاب مقدس اسلامي و شکست توطئه هاي دشمنان انقلاب اسلامي و تثبيت پايه هاي نهضت
اسلامي و ياس و نااميدي شياطين از وساوس و ايجاد دلهره و نگراني براي امت اسلامي،
آن قدر زياد و فراوان است که بر کسي پوشيده نمي باشد و اين مقدار فقط از باب نمونه
آورده شد.علاقمندان مي توانند به موارد خودش مراجعه نمايند.و تاکيد امام عظيم
الشان امت اسلام روي هوشياري و  حضور مردم
در صحنه هاي گوناگون نهضت اسلامي بوضوح نشاندهنده آن است که در نظام فکري حضرت
امام مردم و اعتماد بآن و تکيه روي آراء و نظرات آحاد ميليوني انسان بعنوان يک اصل
اسلامي و انقلابي بشمار آمده و در حفظ و حراست انقلاب اسلامي و حاکميت نظام
اسلامي، از اهميت و نقش فوق العاده اي برخوردار است و اين اصل در تمام صحنه ها بصورت
عيني و ملموس و واقعي بايد مد نظر قرار گيرد و در حل معضلات اجتماعي و برخورد با
تورم کمرشکن و بزانو در آورنده افراد کم در امد جامعه و تعيين سرنوشت و خط مشي
آينده انقلاب و نظام و اداره جامعه و مديريتهاي آموزشي و اجتماعي و صنعتي و
بالاخره در تمام شئون زندگي مردم، بعنوان يک اصل مسلم و محوري در نظر گرفته شده و
از قدرت و نيروي لايزال مردمي براي مشکلات و ايجاد زمينه هاي مناسب و مطلوب حکومت
عادلانه اسلامي بنحو احسن بهره برداري بعمل آيد و بطور واقعي و بصورت عام، ذهنيت
مسئولان و برنامه ريزان نظام اينطور شکل گيرد که مردم بالغ هستند و از درک بالائي
برخوردار ميباشند و آنان صاحبان واقعي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي هستند و
هر نوع حرکت و تصميم گيري در تحت هر عنواني و زير پوشش هر چيزي قرار گيرد که در
دراز مدت حاکميت مردم را متزلزل سازد و بتدريج آنان را از صحنه خارج نمايد و از
بالا براي آنان تصميم گيري و صلاح انديشي صورت پذيرد و همچنين در ديپلماسي جهاني
روي ملتها و مصالح ملتها تکيه نشود و در ايجاد روابط و برقراي ديپلماسي مصالح
حکومتها و حاکمان مد نظر قرار گفته و از کانال حکومتها سياست خارجي اعمال گردد با
اصول سياست خارجي اسلامي و امام خميني قدس سره تنافي داشته و نوعي عدول از خط مشي
انقلاب و انقلابي بودن تلقي ميگردد.اميد است سخنان امام «رض» در تمام زواياي وجودي
عاشقان اسلام و محرومان عالم که از زر و زور و تزوير رنج ميبرند و فشار چکمه هاي
مستکبران عالم را لمس کرده و فشار ظالمانه آنان را احساس مي نمايند آن مقدار نفوذ
پيدا کند و ريشه بدواند که همه آنان يکدل و مصمم و با اراده آهنين بصورت سيل جهاني
درآيند و قدرتهاي شيطاني را با خواري و ذلت بزانو درآورند و حاکميت مردمي و ملتها
را در سراسر عالم با تکيه بر ارزشهاي الهي محقق سازند.

ادامه دارد

 

 



[1]– در جستجوي راه از کلام امام دفتر اول صفحه 12

/

آسان مديريت کردن

مديريت اسلامي

شرح صدر

قسمت شانزدهم

آسان مديريت کردن

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

در آغاز اين سلسله مقالات آمد که وقتي حضرت موسي
عليه السلام از جانب خداوند متعال ماموريت يافت بني اسرائيل را مديريت و رهبري کند
و عليه طاغوت زمان خود آنها را بسيج نمايد، از خداوند چند تقاضا داشت که هر يک از
خواسته هاي او را مي توان اصلي از اصول مديريت اسلامي محسوب نمود، نخستين تقاضاي
او شرح صدر بود که در پانزده مقاله گذشته مورد بررسي قرار گرفت، اکنون سخن درباره
دومين درخواست موسي و نقش آن در مديريت و رهبري است:

آسان مديرت کردن

دومين درخواست حضرت موسي از خداوند آساني امر مديريت
و رهبري بود، متن درخواست او به نقل قرآن کريم اين است:

«و يسرلي امري»[1]

و آسان کن برايم امرم را.

امري که موسي آساني آنرا از خداوند طلب مي کند عبارت
است از مسئوليت و کاري که خداوند به او تکليف کرده يعني امر رسالت و رهبري و مديرت
مردم مستضعف.

ازاين درخواست حضرت موسي نکاتي در ارتباط با مديريت
اسلامي قابل استنباط است:

1-   
ضرورت
آساني

نخستين
نکته اي که از دومين درخواست موسي عليه السلام از خداوند استفاده مي شود اين است
که آساني امر مديريت براي مديريک ضرورت است، هر چه زمينه و ابزار کار براي مدير
آماده تر و مديريت آسانتر باشد، او با تمرکز فکر و قدرت روحي و دقت بيشتري قادر به
انجام وظيفه است و هر چه انجام اموري که به او واگذار شده دشوارتر باشد، مدير با
تمرکز و قدرت و دقت کمتري مي تواند مديريت کند.

حضرت
موسي از خداوند مي خواهد: اکنون که مسئوليت رهبري بني اسرائيل را به من واگذار
کردي ترتيبي بده که اين امر برايم دشوار و ملال آور و خستگي آفرين نباشد، با نشاط
و آسان مديريت کنم تا بهتر بتوانم از عهده اين مسئوليت سنگين برآيم.

2-   
نسبيت
آساني و سختي

دومين
نکته در سخن موسي عليه السلام اين است که آساني و سختي نسبي است، به عبارت ساده
اينکه يک کار مشخص ممکن است براي فردي سهل و آسان و عينا همان کار براي فردي ديگر
سخت و دشوار باشد.

اين
نکته براي همه خصوصا براي کساني که مسئوليتهاي سنگين دارند فوق العاده مهم و در
خور توجه و دقت است، ابتدا ببينيم که نکته نسبيت از کجاي کلام موسي استفاده مي شود
و بعد توضيح دهيم چگونه مي شود کاري مشخص براي يکي آسان و براي ديگري دشوار باشد؟

نسبيت
از اينجا استفاده مي شود که موسي به خدا نمي گويد کاري که به من واگذار کرده اي
سخت است، مرا از انجام آن معاف کن و مسئوليت آسانتري به من محول فرما، نمي گويد
رهبري بني اسرائيل و درگيري با فرعون دشوار است و سنگين، بجاي آن ماموريتي سبکتر و
رسالتي آسانتر به من بده، بلکه مي گويد اين کار سخت و دشوار و اين رسالت سنگين و
عظيم با همه مشکلاتي که لازمه آن است را بر من آسان گردان، و بگفته مرحوم علامه در
تفسير الميزان: «مقصود موسي آسان شدن امر رسالت نسبت به اوست نه آسان شدن آن في
نفسه».

به
عبارت ديگر گاه مي شود که مسئوليت تغيير مي کند و گاه انساني که مي خواهد بار آن
مسئوليت را بکشد تغيير مي نمايد، مثل اينکه گاهي تخلي تبديل به شيريني مي شود و
گاه مزاج انسان به گونه اي مي گردد که از تلخي احساس شيريني مي نمايد، گاه شب
تبديل به روز مي شود و انسان مي بيند و گاه انسان از عينکي استفاده مي کند که شب
تار براي او مانند روز روشن مي گردد.

آنجا که
مسئوليت تغيير کند،آسان شدن مديريت مربوط به نفس مسئوليت است و آنجا که انسان
تغيير کند آسان شدن مديريت نسبي است.

نسبيت
آساني و سختي منحصر به امر مديريت و رهبري نيست بلکه در همه امور آساني و سختي
نسبي است، کارهاي خود براي افراد شايسته و مهذب آسان و براي افراد ناشايسته و
آلوده سخت و دشوار است، و برعکس کارهاي زشت براي افراد شايسته سخت و دشوار است، و
برعکس کارهاي زشت براي افراد شايسته سخت و دشوار و براي افراد آلوده سهل و آسان
است.

اين
تفاوتها مربوط به تفاوت واقعيت کا رها نيست بلکه به تفاوت واقعيت انسانها مربوط
است.

حضرت
موسي از خدا نمي خواهد واقعيت رسالتي که به او واگذار شده تغيير کند بلکه مي خواهد
واقعيت خودش تغيير نمايد و لذا نمي گويد ماموريت مرا سبکتر کن و کار آسانتر و بي
دردسرتري به من محول نما، بلکه مي خواهد همين ماموريت سنگين بر او سبک  آسان گردد.

3-مطلوبيت
آساني در اسلام

آيا درل
اسلام آساني مطلوب است يا سختي؟ و آيا اسلام برنامه زندگي انسان را به گونه اي
تنظيم کرده که انسان در عسر و سختي باشد و يا در يسر و راحتي و آسايش؟

به سخني
دقيقتر آيا اسلام تکامل انسان را در سايه سختيها و مشکلات مي بيند و يا در نتيجه
خوشيها و راحتيها مي داند؟

براي
پاسخ به اين سوال وقتي به قرآن و احاديث اسلامي مراجعه کنيم در نگاه سطحي تناقض مي
بينيم، زيرا از يک سو اسلام خود را دين آساني و آسايش معرفي مي کند و از سوي ديگر
تکامل انسان را معلول سختيها و مشکلات مي داند.

ابتدا
دو دسته آيات و احاديثي که دلالت بر دو معناي بحسب ظاهر متناقض دارند را نقل و پس
از آن به جمع بندي آنها و بررسي اين مطلب مي پردازيم که اسلام، دين آساني و آسايش
و يا دين سختي و مشکلات است؟

قرآن
کريم در دو آيه تصريح نموده که اسلام دين عسرت و سختي نيست، آيه اول آيه 78 از
سوره حج است:

« ما
يريد الله ليجعل عليکم من حرج»

خداوند
نمي خواهد که بر شما مشقت و سختي قرار دهد.

از اين
آيات معلوم مي شود که در اسلام برنامه زندگي انسان به گونه اي تنظيم نشده که موجب
عسر و حرج و شقت او گردد و در دين تکاليف سنگين و شاقي که انجام آن به طور طبيعي
توانفرسا باشد وجود ندارد، و در آيه 286 از سوره بقره تصريح شده که:

«لا
يکلف الله نفسا الا وسعها».

از نظر
قرآن کريم نه تنها اسلام دين عسرت و سختي نيست و انسان جز به اندازه توان تکليف
ندارد بلکه اسلام دين آساني و آسايش است، در آيه 185 از سوره بقره مي خوانيم:

«يريد
الله، بکم اليسرو لا يريد بکم العسر».

خداوند
راحتي و آسايش شما را مي خواهد و يا ناراحتي، و رنج شما را نمي خواهد.

پيامبر
اسلام صلي الله عليه و آله نيز تصريح مي فرمود که:

« يا
ايها الناس ان دين الله يسر»[2].

اي
مردم! قطعا دين خدا دين آساني و آسايش است.

بنابراين
ترديدي نيست که اسلام در برنامه هاي خود به طور اصولي آساني امور بر مردم و آسايش
فرد و جامعه را در نظر داشته است ولي در مقابل آيات و احاديث بسياري هست که دلالت
دارند انسان در سختيها ساخته مي شود و فسلفه مشکلات زندگي تکامل انسان است و بر
اين مبنا هر کس کمالات بيشتري دارد سختيهاي بيشتري ديده و انبياء الهي که کاملترين
انسانها هستند مصائب و مشکلات بيشتري در زندگي دارند، در اين زمينه به ذکر دو آيه
و چند روايت اکتفا مي شود:

1-   
آيه 31
از سوره محمد(ص):

« و
لنبلونکم حتي نعلم المجاهدين منکم و الصابرين و نبلو  اخبارکم».

ما به
طور قطع همه شما را مي آزمائيم تا معلوم کنيم مجاهدين و صابرين بر مشقت تکاليف
الهي کيانند و اعمالتان خبر دهد که در باطن چه داريد.

2-   
آيه 142
از سوره آل عمران:

«ام
جسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منکم و يعلم الصابرين».

آيا
چنين پنداشتيد که شما(تنها با ادعاي ايمان) وارد بهشت خواهيد شد در حالي که هنوز
خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟!.

امام
علي عليه السلام فرموده:

«ان
البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبياء درجة، و للاولياء کرامة».[3]

بلا
براي ادب کردم ظالم، آزمايش مؤمن، ترفيع درجه انبياء و کرامت اولياء الهي است.

رسولخدا
صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

«ان
الله ليغذي عبده المؤمن بالبلاء کما تعذي الوالدة ولدها باللبن»[4].

خداوند بنده با ايمان خود را با بلا و سختيها تغذيه
مي کند همانطور که مادر فرزندش را با شير تغذيه مي نمايد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«ان اشد الناس بلاء الانبياء ثم الذين يلونهم ثم
الامثل فالامثل».[5]

پيامبران خدا در مسير زندگي از همه کس بيشتر بلا مي
کشند و پس از انبياء کساني که از نظر فضيلت و کمال پس از آنان قرار دارند و سپس هر
کس کاملتر مشکلاتش بيشتر است.

اکنون بايد ديد که چگونه مي شود اسلام دين آساني و
آسايش باشد و در عين حال تکامل انسانرا در سايه سختيها و مشکلات بداند، آيا اين
تناقض نيست؟ پاسخ اين است که خير، توضيح مطلب را در مقاله آينده ملاحظه خواهيد
کرد.

ادامه دارد

 



[1]– سوره طه آيه 26.

/

حوادث بعد از سفر طائف

بخش سوم

درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام

حوادث بعد از سفر طائف

قسمت بيست و ششم         حجة
الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

از جمله حوادثي که برخي از مورخين و اهل تفسير در سالهاي پس
از سفر طائف ثبت کرده اند داستاني است که در تفسير آيه مبارکه « انا کاشفوا العذاب
قليلا انکم عائدون»[1] …نقل کرده و گفته اند: پس از آنکه مشرکين رسول خدا(ص) را تکذيب
کرده و تحت فشار و آزار قرار دادند آنحضرت درباره ايشان نفرين کرده و بدرگاه خدا
عرض کرد:

«اللهم اجعل سنيهم کسني يوسف».

-خدايا سالهاي ايشان را همچون سالهاي زمان يوسف قرار ده…[2]

و بدنبال آن باران از ايشان قطع شد و دچار خشکسالي  قحطي شدند تا آنجا که بخوردن استخوانها و
مردارها و گوشت سگها روي آوردند،و تا آنجا که گورها را مي شکافتند و مرده ها را
بيرون آورده ميخوردند و زنها بچه هاي خود را خوردند…

و تا آنجا که همانگونه که در آيات پيشين آمده بود و خداي
تعالي فرموده: «يوم تاتي السماء بدخان مبين».[3]
کار چنان سخت شده بود که از شدت گرسنگي و تشنگي آسمان در نظر مردم همچون دودي به
چشم ميخورد و هوا در نظرشان تيره و تاز گشته بود…

مشرکان که خود را 
در معرض نابودي و هلاکت ديدند بنزد ابو سفيان آمده و از او چاره جوئي
کردند، وي نيز بنزد رسول خدا(ص) آمده و او را سوگند داده عرض کرد:

«يا محمد جئت بصلة الرحم و قومک قد هلکوا جوعا فادع الله
لهم»

اي محمد تو مردم را به صله رحمن دعوت ميکني و قوم و قبيله
ات از گرسنگي نابود شدند پس درباره اينها بدرگاه خدا دعا کن…

و بدنبال آن وعده داد که اگر اين بلا و عذاب از آنها برطرف
شود بدو ايمان آرند و رسول خدا(ص) نيز دعا کرد و خداي تعالي عذاب را از آنها برطرف
کرد ولي متنبه نشده و باز به کفر و شرک خود اصرار ورزيدند و همانگونه که خداي
تعالي در اين آيات فرموده:

«ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون».

آنها باز هم روي گردانده و گفتند: او تعليم داده اي ديوانه
است…

نگارنده گويد: بايد دانست که تفسير مزبور يکي از دو تفسيري
است که از اين آيات شده است و تفسير ديگر آنست که اين آيات مربوط به نشانه هاي
قيامت و ظهور حضرت مهدي در آخر الزمان است، که از آنجمله است نزول عيسي بن مريم بر
زمين، و ظهور دجال، و دابة الارض، و طلوع خورشيد از مغرب، و يکي از آنها هم «دخان»
است.و آن دودي است که در هوا آشکار گردد و مؤمنان را دچار حالتي شبيه زکام گرداند،
و کافران را سرگيجه اي سخت گيرد…

که براي توضيح بيشتر بايد به تفاسيري که در اين آيه نوشته و
رواياتي که رسيده است مراجعه شود.[4]

مطلب ديگري که از اين تفسير و تاريخ استفاده ميشود، آنکه بر
فرض صحت اين روايت، اين تفسير ميتواند شاهدي بر روايات ديگري باشد که بطور متواتر
از رسول خدا(ص) نقل شده که ميفرمود: هر آنچه در بني اسرائيل و امتهاي انبياء سلف،
گذشته بر شما نيز بي کم و کاست خواهد گذشت مانند روايت ذيل: «کل ما کان في بني
اسرائيل يکون في هذه الامة مثله حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة».[5]

و داستان مزبور همانند داستان حضرت موسي و قبطيان و آيات نه
گانه اي است که در قرآن کريم نقل شده که هر باريکي از آن آيات و عذابهاي الهي بر
آنها فرود ميآمد بنزد موسي ميآمدند و از آنحضرت ميخواستند تا دعا کند و عذاب مرتفع
گردد تا آنها ايمان آورند،و موسي دعا ميکرد و عذاب برطرف ميشد ولي آنها به وعده
خود وفا نميکردند و همچنان در کفر خود اصرار ميورزيدند…به شرحي که در تاريخ
انبياء مسطور است.[6]

استمداد رسول خدا(ص) از قبائل عرب

و از جمله حوادث ديگري که در سالهاي يازده و دوازده بعثت
نوشته اند استمداد رسول(ص) از قبائل عرب و عرضه خود و دين اسلام را بر آنها بود که
بر طبق روايات وارده آنحضرت مراقب بود تا ايام حج و عمره و يا موسمهاي ديگر زيارتي
و يا بازارهاي تجاري عرب فرا رسد و از فرست استفاده نموده خود را به قبائل عرب که
براي زيارت و يا تجارت در آن مراسم حضور يافته بودند برساند و دست بکار تبليغ آئين
جهاني اسلام، و استمداد از آنها براي ياري خود و تبليغ اسلام در جهان گردد، که
برخي هم کم و بيش تحت تاثرير سخنان جان بخش آنحضرت قرار گرفته و متمايل به اسلام
ميشدند بخصوص جوانان،ولي عموما با مخالفت بزرگان و سران خود مواجه ميشدند و چيزي
که به اين مخالفتها نيز کمک ميکرد تبليغات خنثي کننده و سخنان زهر آگين ابو لهب
عموي رسول خدا(ص) بود که همه جا سايه وار آنحضرت را تعقيب ميکرد و چنان بود که از
طرف مشرکات در اينکار ماموريتي داشت و يا خود را موظف و مامور به اينکار ميدانست،
که چون سخن رسول خدا(ص) با افراد قبيله اي به پايان ميرسيد، بلافاصله او خود را به
آنها ميرساند، و مي گفت: اي مردم سخن اين جوان را گوش ندهيد که او برادر زاده من
است و ما او را بزرگ کرده ايم و او ديوانه و دروغگو است، مبادا تحت تاثير سخنان او
قرار گرفته و دست از آئين خويش برداريد…و همين سبب ميشد که از ايمان آوردن به
رسول خدا(ص) و اسلام منصرف گشته و يا سکوت کنند که شايد به برخي از آنها ذيلا
اشاره اي بشود.ولي رسول خدا(ص) از اين تکذيبها و کارشکنيها خسته نمي شد، و همچنان
بکار خود ادامه ميداد تا بالاخره هم در اثر استقامت و پايداري و امدادهاي غيبي و
الهي از آنجا که خدا ميخواست از همين طريق موفق شد که با افرادي از قبائل خزرج
ساکن يثرب سخن گفته و افتخار ياري و نصرت 
رسول خدا و ايمان به آن حضرت نصيب آنان گردد- به شرحي که در صفحات آينده
خواهيم خواند.

از واقدي نقل شده که همه قبائلي را که رسول خدا(ص) اسلام را
بر آنها عرضه کرد يکايک استقصائ کرده و نامهاي آنها از اينقرار بوده:

بني عامر،غسان، بني فزارة، بني مرة، بني حنيفه، بني سليم،
بني عبس، بني نضر بن هوازن، بني ثعلبه بن عکابة، کنده و کلب، بني حارث بن کعب، بني
عذره، قيس بن حطيم، و ديگران…[7]

از ربيعة بن عباد روايت شده که گويد: در جواني من بهمراه
پدرم در مني بودم که رسول خدا(ص) آمد و در برابر منزلگاه هاي عرب ميايستاد و
ميگفت:

« يا بني فلان اني رسول الله اليکم، آمرکم ان تعبدوا الله و
لا تشرکوا به شيئا، و ان تخلعوا ما تعبدون من دونه من هذه الانداد، و ان تؤمنوا بي
و تصدقوا بي،و تمنعوني حتي ابين عن الله ما بعثني به».

-يعني اي قبيله فلان من رسول خدا
هستم بسوي شما که شما را دستور ميدهم که خداي يکتا را بپرستيد و چيزي را شريک او
قرار ندهيد، و جز او از هر چه از اين بتها که پرستش ميکنيد دست برداريد و به من
ايمان آورده و مرا تصديق کنيد و از من حمايت کنيد تا ماموريت خود را ابلاغ کنم…

گويد: و بدنال او مردي احول و
گونه افروخته که دو گيسو داشت و جامه اي عدني بر تن داشت بود که چون رسول خدا از
گفتار و دعوت شما را دعوت ميکند که دست از پرستش لات و عزي برداريد و به بدعتها و
گمراهيهاي او روي آريد سخنش را نشنويد و از او پيروي ننمائيد.

من از پدرم پرسيدم: اين مرد
کيست؟ گفت: عمويش ابو لهب است.

و احمد بن حنبل از همين مرد-
يعني ربيعة بن عباد- روايت کرده که گويد: من در بازار ذي المجاز رسول خدا(ص) را
ديدم

که ميگفت:

« يا ايها الناس قولوا لا اله
الا الله تفلحوا».

و مردم دور او گرد آمده بودند، و
پشت سرش نيز مردي سرخ گونه که دو گيسو داشت ايستاده بود و بمردم ميگفت: او از دين
بيرون رفته و دروغگو است … و چون پرسيدم: اين کيست؟ گفتند: عمويش ابو لهب است.

و ابن اسحاق در سيره خود از شخصي
بنام طارق روايت کرده که گويد: من رسول خدا (ص) را دوبار ديدم، او را در بازار ذي
المجار ديدم و من در کار تجارت بودم،آنحضرت را ديدم که جامه سرخ رنگي در تن داشت و
شنيدم که ميفرمود:

« يا ايها الناس قولوا لا اله
الا الله تفلحوا».

گويد: و بدنبال آنحضرت مردي او
را دنبال ميکرد و بر او سنگ ميزد، و پاهاي آنحضرت را خون آلود کرده بود. و آنمرد
ميگفت: مردم از اين شخص پيروي نکنيد که او دروغگو است و من پرسيدم: اين مرد کيست؟

او جواني است از فرزندان عبد
المطلب. پرسيدم: اينکه او را سنگ ميزد کيست؟ گفتند: عمويش ابو لهب[8].

دو حديث جالب:

از جمله روايات جالبي که در
اينباب آمده و ميتواند اساسي براي بحث امامت و خلافت طبق عقيده شيعيان اماميه باشد
اين دو روايت است:

1-    از زهري و ديگران روايت شده که گفته اند: در همان روزها
رسول خدا نزد قبيله بني عامر بن صعصعه رفت و آنها را به پرستش خداي يکتا دعوت
نمود، پس مردي از ايشان که نامش « بيحرة» بود گفت: بخدا سوگند اگر من اين مرد را
از قريش بگيرم عرب را بوسيله او خواهم خورد، سپس رو به آنحضرت کرده گفت:

آيا تو اين تعهد را ميکني که اگر
ما با تو در اين دعوتي که ميکني بيعت کنيم و يا ريت دهيم تا وقتي که خداوند تو را
بر دشمنانت پيروز گرداند کار حکومت پس از خود را به ما واگذاري؟

حضرت فرمود:«الامر لله يضعه حيث
يشاء».

يعني- کار بدست خدا است که در هر
کجا بخواهد مي نهد.

«بيحرة»- با تعجب- گفت: آيا ما
سينه هاي خود را سپر تو قرار دهيم تا وقتي خداوند تو را پيروز کرد، آنگاه حکومت پس
از خود را بديگري واگذار کني؟ ما را نيازي به کار تو نيست… و بدين ترتيب از
پذيرش دعوت آنحضرت سرباز زدند…

و چون به محل خود بازگشتند نزد
پير و بزرگي که داشتند و بخاطر عمر زياد نمي توانست بهمراه افراد قبيله در مراسم
حج حاضر شود رفتند،و آنچه را ديده بودند باز گفتند…

آنمرد دست بر سر گذارده گفت: اي
بني عامر! اين را ديگر نمي شود جبران کرد، و از اين چيزي مهمتر نبوده! سوگند
بدانکه جانم بدست او است، اين سخن را هيچ يک از فرزندان اسماعيل بناحق بر زبان
نياورده! پس چرا نپذيرفتيد!…[9]

2-    و ابو نعيم بسند خود از ابن عباس داستاني از رفتن رسول
خدا(ص)نزد قبيله کنده نقل مي کند که آنحضرت بنزد آنها آمده فرمود:

شما از کدام محل هستيد؟

گفتند- از يمن!

فرمود: از کدام قبيله؟

– از بني کندة.

فرمود: پيشنهاد خيري براي شما
دارم!

گفتند: چيست؟

فرمود: «تشهدون ان لا اله الا
الله و تقيمون الصلاة، و تؤمنون بما جاء‌من عند الله».

–        
گواهي
دهيد که معبودي جز خداي يکتا نيست و نماز بر پا داريد، و بدانچه از نزد خداي تعالي
آمده ايمان آوريد!

« ان ظفرت تجعل لنا الملک من
بعدک»؟

-اگر پيروز شدي سلطنت پس از خود
را براي ما قرار ميدهي؟

رسول خدا(ص) در پاسخشان فرمود:

« ان الملک لله يجعله حيث يشاء».

-سلطنت از آن خداي تعالي است که
در هر جا که بخواهد آنرا قرار ميدهد!

قبيله مزبور که اين سخن را
شنيدند پاسخ دادند:

« لا حاجة لنا فيما جئتنا به».

-ما را در آنچه بر ايمان آورده
اي نيازي نيست![10]

نگارنده گويد: از اين روايت چند
مطلب استفاده ميشود:

1-    نخستين مطلبي که از اينگونه روايات استفاده ميشود وجود فرق
کلي و امتياز اساسي ميان دعوت انبياء الهي و سياستمداران مادي روز و زورمداران
متکي به زر و زور است، زيرا دنيا طلبان روز هنگاميکه ظهور ميکند براي جلب افکار و
آراء مردم و جذب نيرو از هر گونه وعده و وعيد باکي ندارند و بخصوص اگر بتوانند
آراء توده هائي پرجمعيت و پرقدرت را کسب کنند که در مبارزه، حريف را از ميدان خارج
کنند، و چون بر خر مراد سوار گشته و به هدف مادي خود رسيدند، عمدا يا سهوا همه
وعده هاي خود را فراموش کرده و آنچه را نفع خود و رياست شان باشد انجام ميدهند…

اما رسول گرامي اسلام بخاطر اينکه
دو قبيله سنگين و پرجمعيت مثل بني عامر بن صعصعة و قبيله کنده دعوتش را بپذيرند
حاضر نيست يک وعده دروغين بدهد، و حقيقت را براي آنها بيان ميدارد، خواه نپذيرند و
خواه نپذيرند…!

2-    از اين دو روايت يک حقيقت ديگر نيز که قرنها است براي
بسياري از نويسندگان متعصب و بدور از انصاف پوشيده مانده و پرده تعصب مانع از ديدن
آن گشته روشن ميشود، و آن اين مطلبي است که دانشمندان بزرگوار شيعه با بيانهاي
شافي و استدلالهاي کافي در کتابهاي خود در باب امامت و رهبري و خلافت پس از رسول
خدا(ص) ذکر کرده اند که رهبري و امامت پس از رسول خدا بدست خدا است و خدا بايد او
را از طريق وحي و از زبان رسول خدا(ص) براي مردم تعيين کند…« و ان الامر لله
يضعه حيث يشاء»…

و بقالها و کفش دوزهاي مدينه و
يا پائين تر و بالاتر از آنها نيز نمي توانند در اين باره نظر داده و يا انجمن
کرده و با سخن پردازيها و صحنه سازيها کسي را تعيين و يا تحميل کرده و بر ديگران
هم تا قيامت تحميل کرده و واجب باشد از آنها پيروي کنند، که البته اين رشته سر
دراز دارد، و بايد گفت: اين سخن بگذارد تا جاي دگر… و بيش از اين مقدار عقده
گشائي شايد اکنون مصلحت نباشد.

« حتي ياتي الله بامره، و هو علي
کل شي ء قدير».

3-    هدف ديگري که رسول خدا(ص) از عرضه خود و اسلام بر قبائل عرب
داشت- گذشته از اينکه ميخواست تا بدينوسيله شايد آنها اسلام را بپذيرند- يک هدف
سياسي و تبليغ عملي و گسترش اصل اين خبر يعني ظهور اسلام در مکه بود،که رسول
خدا(ص) در عين اينکه ميدانست بسختي ممکن است اين قبائل دست از آئين ريشه دار و
عميق خود و تعصبها ي قومي و قبيله گي آميخته با بافتهاي اجتماعي خود بردارند،
بخصوص با تبليغات خنثي کننده امثال ابو لهب و ديگران…

اما اين ديدارها و برخوردها
طبيعتا اين هدف را براي آنحضرت تامين ميکرد، که افراد قبائل مزبور اين خبر را
بعنوان يک خبر تازه و سوغات خبري مکه براي افراد ديگر قبيله و قبائل ديگر همجوار
خود مي بردند، و خود اين مطلب زمينه اي براي آمادگي و گسترش و احيانا پذيرش اسلام
ميگرديد، و چنانچه شواهد تاريخي نشان ميدهد، اين هدف رسول خدا(ص) از اينطريق بخوبي
تامين شد، و زمينه اي براي تبليغات اسلام و پذيرش آن از سوي قبائل عرب در جريانات
بعدي گرديد…

نکته هاي ديگري هم در اين گونه
روايات هست که انشاء الله در جاي خود روي آنها بحث خواهيم کرد.

ادامه دارد

 



[1]– سوره دخان- آيه 15- يعني ما کمي از عذاب را برطرف مي
کنيم شايد شما باز گرديد…

 

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت ششم

وصيت نامه امام « قدس سره»و اسم مستاثر الهي

آيت الله محمدي گيلاني

از نظر امام « قده» اسم مستاثر داراي مظهر مستاثر
است.

سر وجودي رابطه بين حقتعالي و هر موجودي است بدون
واسطه.

اين موهبت لدني را امام در تعليقه بر شرح فصوص
آورده.

استدلال امام به آيه:« ما من دابة الا هو آخذ
بناصيتها» بر سر وجودي.

امام اين وجهه عيني و سر وجودي را از کجاي آيه شريفه
استنباط فرموده اند؟

ذکر مقدمه موجزه براي اين استنباط، که نتيجه آن
استنباط از ضمير« هو» مي باشد.

نقل کلامي لطيف از استاد شهيد مطهري« قده» در معناي
غيب.

چنانکه دانستيم اسم مستاثر حضرت باريتعالي از نظر
معلم عرفان مرحوم آية الله آقاي شاه آبادي قدس سره همان ذات احديت مطلقه است که
منزه از همه تعينات مفهومي و مصداقي حتي از وصف« مطلقه» مي باشد و از اسماء ذاتيه
اي است که مظهري براي آن در خارج نيست.

وارث علوم حضرت سيد المرسلين« صلي الله عليه و آله و
سلم» امام بزرگوار قدس سره در ذيل اين کلام استادشان فرمودند:« ولي در نزد من،
براي اسم متاثر در اعيان خارجيه اثري است، منتهي، اثر آن نيز مستاثر است، زيرا
براي احديت ذاتيه وجهه و رابطه خاصي با هر چيز است که جز خدايتعالي احدي به آن عالم
نيست و همان است که از آن به« سر وجودي ذات احدي» تعبير مي شود».

و همين موهبت لدني را امام بزرگوار در تعليقه بر شرح
فصوص الحکم تذکر کرده اند به اين توضيح که شارح در فصل سوم از مقدمه بر فصوص، در
ترتيب وصول فيض از حضرت ذات متعاليه با عيان خارجيه اوساطي را بيان کرده سپس مي
گويد:

« و ان کان يصل الفيض الي کل ماله وجود من الوجه
الخاص الذي له مع الحق بلاواسطه».

–        
اگر چه
فيض حقتعالي« وراء ترتيب مزبور» بهر موجودي از وجه خاصي که با حق سبحانه دارد بدون
واسطه، ميرسد.

امام
قدس سره در تعليق شريفشان بر اين عبارت چنين مي فرمايد:

قوله:
من الوجه الخاص، و هو الوجهة الغيبية الاحدية التي للاشياء و قد يعبر عنها بالسر
الوجودي و هذا ارتباط خاص بين الحضرة الاحدية و بين الشياء بسرها الوجودي،«ما من
دابة الا هو آخذ بناصيتها».

(سوره
هود آيه 56)

و لا
يعلم احد کيفية هذا الارتباط الغيبي الاحدي بل هو الرابطه بين الاسماء المستاثره
مع المظاهر المستاثره فان الاسماء المستاثره عندنا لها المظاهر المستاثرة و لا
يکون اسم بلا مظهر اصلا بل مظهره مستاثر في علم غيبه،فالعالم له حظ من الواحدية و
له حظ من الاحدية و حظ الواحدية معروف للکمل و الحظ الاحدي سر مستاثر عند الله « و
لکل وجهه هو موليتها».

(سوره
بقره آيه 148- تعليقه ص 27-26)

قول
شارح:« از وجه خاص» همان وجهه غيبي احديت است که براي موجود است و گاها از آن به«
سر وجودي» تعبير مي شود،و اين ارتباط خاصي است بين حضرت احديت و بين اشياء به سر
وجوديش که در آيه مبارکه« ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها» بدان اشارت گرديده است.

و کيفيت
اين ارتباط غيبي احدي را احدي نمي داند، بلکه آن، رابطه اي است بين اسماء مستاثره
با مظاره مستاثره، زيرا اسماء مستاثره در نزد ما داراي مظاهر مستاثره است و اصلا
هيچ اسمي بدون مظهر نيست و اسم مستاثر الهي نيز مظهر دارد، النهايه مظهر آن همانند
خود اسم، مستاثر در علم غيب حضرت احديت است.

و
بنابراين، براي عالم و جهان هستي،نصيبي از حضرت و احديت و نصيبي از حضرت احديت است
و نصيب آن، از حضرت و احديت، براي کاملين از اولياء الله تعالي،معروف و روشن است و
اما نصبت آن از حضرت احديت، سر مستاثر عند الله تعالي است که در اين آيه کريمه: «
و لکل وجهة هوموليها» بدان اشاره شده است.

امام (
قده) وجهه غيبي را از کجاي آيه استبنطا فرمودند؟

پاسخ
اين سؤال، اقتضاء دارد که نگاهي عميق به مسئله توحيد« ذات متعاليه» گردد و چون
مجال سخن در مقاله محدود است طبعا نگاه عميق نيز زودگذر و محدود خواهد بود:

هر
مفهومي از مفاهيم بحمل اولي ذاتي با مفهومي ديگر، متباين و بيگانه است و اگر چه
بحمل شايع ممکن است داراي مصداق واحدي باشند که در آن مصداق با هم يگانه و متحد
شوند حتي متباين و بيگانه اند، زيرا آنچه که از «علم» مفهوم مي شود غير آن چيزي
است که از «قدرت» فهميده مي شود، پس از نظر مفهوم و معنا از همديگر منعزلند، ولي
به حمل شايع در مصداق واحدي که همان حقييقت وجود واجبي است با هم يگانه و متحد،
بلکه با ذات عينيت دارند و مالا عين همديگرند، و بنابراين يعني به مقتضاي محدوديت
و تنگنائي هر مفهومي، وقوع هر مفهومي بر مصداق طبعا تحديدي در مصداق پديد مي آورد
و مصداق را در محدوده خود،محصور مي نمايد.و چون ذات مقدسه حضرت واجب الوجود تعالي
حقيقة صرفه و نامحدود است بالضرورة، مبرا از جميع تعينات مفهومي اعم از اسمي و
وصفي است و اين حقيقة صرفه از هر تعين و تقييدي آزاد و مطلق است حتي همين تعبير به
«آزاد و مطلق» نيز تقييدي براي آن ذات مقدسه نيست، و از اين جا روشن مي شود که
عينيت بين ذات مقدسه و صفات متعاليه فقط از يک جانب است يعني ذ ات مقدسه عين صفات
است ولي صفات ذاتيه معروف، ذات نامتناهي را در خود محصور نمي کنند، زيرا چنانکه
روشن شد، مفاهيم واقعه بر مصداق اگر چه از سنخ ماهيات هم نباشند، مستلزم تحيديد در
مصداقند، و در صورتي که مصداق حقيقة صرفه و نامحدود است، چگونه ممکن است در آنها
محدود و محصور شود؟!

و از
اين رو، ذات مقدسه واجبي، غيب الغيوب است که اهل الله از آن به « هويت مطلقه» تعبير
مي کنند و هويت که مرکب از «هو» و « يت» است به معين منسوب به «هو» که ضمير غايب
است، مي باشد و اشاره دارد بحقيقت صرفه اي که نامحدود است و در هيچ مرآتي و مظهري
متجلي نمي شود و قلوب اهل الله از مشاهده آن محجوبند، چنانکه در يکي از فقرات
تعليقه حضرت امام قده بر شرح فصوص تبيين گرديده و در يکي از مقالات قبل،
باستحضارتان رسانديم.

و چون
اين حقيقة صرفه چنانکه گفتيم همه تعينات و صفات از آن مسلوب و منتفي است، پس همين
نفي تعين و سلب صفات از آن حقيقت، خود تعيني، است که همه تعينات و کثرات در آن
فاني و مستهلک است.پس اين خود، نخستين تعين از تعينات است و الزاما اول الاسماء
است و« مقام احديت» ناميده مي شود که عرفاء از آن به مرتبه « عماء» و حضرت جمع و
حضرت حقيقة الحقائق و جمع الجمع نيز تعبير مي کنند، و روشن است که مقام احديت نيز
همان هويت غيبيه است و هيچ تعيني جز نفي همه صفات، ندارد، پس از همه تعين اسمائي و
صفاتي منزه است که «هو» اشاره و کنايتي از آن غائب است و در حديث از امام محمد
باقر عليه السلام آمده است که در تفسير سوره اخلاص فرمودند:« هو» اسم مشار مکني
الي غائب…»(ج 3 من البحار طبع جديد ص 221)

با توجه
به آنچه که بيان شد چون اين حقيقت غيبي برتر از آن است که بدون واسطه منال
نيازمندان واقع شود، زيرا هيج تعيني جز سلب تعين ندارد پس بالضرورة در مرتبه« و
احديت» که مرتبه اسماء و صفات است متجلي گرديد، که ارباب معرفت اين مرتبه را مرتبه
الوهيت و غيب مضاف نيز مي گويند، و اين مرتبه در واقع همان« هويت» غيبي است که در
اسماء و صفات يعني « الوهيت» تجلي کرده است:« قل هو الله» يعني همان هويت غيبي،
الله است که ذاتي است مستجمع همه اسماء و صفات علياء با توجه به اين مقدمه  مي گوئيم:

امام
بزرگوار قده، وجهه غيبي احدي را که همان سر وجودي و رابطه بين اسم مستاثر و مظهر
آن است از ضمير «هو» در آيه: «ما من دابأ الا هو آخذ بناصيتها» استنباط فرموده
اند، بشرح موجزي که به عرضتان رساندم همچنين از ضمير هو در آيه: «و لکل وجهة هو موليها»،و
ذلک فضل الله تعالي عليه(ره).

استاد
شهيد آية الله مطهري(قده) و معناي غيب

از غيب
و هويت غيبية،سخن به ميان آمد، عبارتي از استاد شهيد آية الله مطهري قدس سره را در
مقاله «امدادهاي غيبي در زندگي بشر» که مرتبط با معناي غيب است، در اينجا نقل مي
کنم:

«پيغمبران
راهنمايان جهان غيبند، آمده اند که مردم را بغيب و ماوراي ظاهر و محسوسات، مؤمن و
معتقد نمايند، پيغمبران به اينکه مردم بوجود غيب ايمن داشته باشند اکتفا نکرده
اند، پيغمبران آمده اند که ميان مردم و غيب رابطه برقرار کنند، حلقه اتصال ميان
مردم و جهان غيب باشند،مردم را مؤمن به مددهاي غيبي و عنايتهاي خاص غيبي در شرايط
خاصي بنمايند. اينجا است که مسئله غيب عملا با زندگي بشر تماس پيدا مي کند.

گفتم
غيب يعني نهان،پس پرده، اين پرده چيست؟ چگونه پرده است که جلو چشم ما کشيده شده که
نمي توانيم ببينيم، آيا واقعا پرده اي وجود دارد که بايد پس برود تا ببينيم يا
اينکه اين تعبيرات، کنياه از حقايق ديگري است.اتفاقا همين تعبير پرده در خود قرآن
کريم نيز آمده است، درباره اهل قيامت مي فرمايد: «فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم
حديد».( سوره ق- آيه 22).

يعني:
«امروز پرده را از جلوتر برداشتيم. اينکه ديده تو تيز است و مي تواني همه چيز را
ببيني» جمله معروفي منسوب است، بحضرت امير عليه السلام: « لو کشف ما ازددت يقينا»
يعني: «فرضا اگر پرده برافتد بر يقين من افزوده نمي شود».

مسلما
اين پرده از نوع ماده و جسم نيست، اين پرده جز حجاب محدوديت حواس ما که تنها امور
نسبي و محدود را درک مي کند نمي باشد.

بحسب
فرض اولي عقل، موجود بر دو قسم است: محدود و نامحدود، وقتي محدود را تعريف مي کنم
نامحدود هم روشن مي شود،شما که در

اينجا
نشسته ايد، يک نقطه معين و يک مقدار معين از فضا را اشغال کرده ايد و در نقطه ديگر
و جاي ديگر نيستيد و اگر بخواهيد در نقطه ديگر در روي صندلي ديگر بنشينيد، ناچار
بايد اين نقطه را رها کنيد و با حرکت خود را به نقطه ديگر منتقل نمائيد. يعني نمي
توانيد در عين اينکه در اين نقطه هستيد در آن نقطه باشيد، شما از نظر مکان، محدود
به مکان خاص هستيد.همينطور است از لحاظ زمان، ما در اين زمان هستيم در زمان هاي
پيش نبوده ايم همچنانکه در زمانهاي بعد نخواهيم بود.

حالا
اگر موجودي از نظر مکاني و زماني نامحدود باشد به معني اين است که هيچ مکاني و هيچ
زماني از او خالي نباشد و در همه زمانها و همه مکانها باشد، بلکه محيط بر مکان و
زمان باشد. و در اين وقت است که حواس ما از درک چنين موجودي عاجز و ناتوان است. ما
به اين دليل يک شي ء خاص را مي بينيم که محدود است و در جهت معين قرار دارد. قابل
اشاره است، شکل دارد و اگر نامحدود باشد و شکل و جهت نداشته باشد، قهرا نخواهيم
توانست او را ديد.

ما يک
آواز را به اين دليل مي شنويم که گاهي هست و گاهي نيست. اگر يک آواز ممتد و يک
نواخت باشد، هرگز او را نخواهيم شنيد… اهل معرفت و عرفان مي گويند: حق متعال از
کثرت ظهور در خفا است، يعني حيثيت ظهور و خفا در او يکي است، او از اين جهت مخفي
است که هيچگونه غياب و افول و غروبي ندارد و هيچ چيز و هيچ جا از او خالي نيست.

يا من
هو اختفي لفرط نوره          الظاهر الباطن
في ظهوره…

اين
کلام لطيف را از آن حکيم شهيد، از آن عارف وارسته از هوي و وابسته بخدا بدين جهت
نقل کرديم که اهل الله و ارباب قلوب که از ذات حضرت واجب به «هويت غيب مطلق» تعبير
مي کنند، يا از مقام «لا تعيني»حضرتش به «احديت غيبيه» و از مقام «واحديت» به «
غيب مضاف» تعبير مي کنند، به آن معنا است که استاد شهيد رضوان الله عليه بدان
اشارت دارند،يعني چون ادراکات ما، ناقص و ظهور حضرتش نامتناهي ات، الزاما ما محجوبيم،
ما در حجاب نقصانيم. وگرنه:

يار بي
پرده از در و ديوار              در تجلي
است يا اولي الابصار

 

 

 

/

اصول اعتقادي اسلام

معاد

اصول
اعتقادي اسلام

حساب

روز
قيامت

ايت
الله حسين نوري

روزي
که همه انسانهائي که در ظرف ميليونها سال در طي قرون واعصار مختلف در سطح زمين
زندگي کرده و مرده اند دوباره زندگي خود را بازيافته د رپيشگاه عدل الهي حاضر مي
شوند و فرشتگان الهي نيز در اين مجمع بزرگ صف مي کشند و هيچکس بدون اذن خداوند نمي
تواند لب بسخن بگشايد و حرفي بزند و همه و همه منتظر دستور وفرمان مالک يوم الدين
يعني سلطان روزجزا ايستاده اند روزي است بسيار بزرگ و با مهابت!

روزي
که اعمال و عقائد قلبي انسانها و ملکات روحي و حتي اسرار دروني انها با چهره واقعي
و اخروي خود تجلي مي کند و بلکه مجسم مي گردد 
اعضا و جوارح بدن اماده گواهي دادن درباره اعمال گرديده اند.

روزي
که پرونده افعال ادميان که با کمال دقت تنظيم شده و هيچيک از کارهاي انان را چه
کوچک و چه بزرگ فرو گذار نکرده است را بدست انان مي دهند تا خود بخوانند و خود
بحساب خود برسند.

روزي
که ميزانهاي دقيقي براي سنجيدن کارها و گفتار 
انسانها نصب و مهيا مي گردد روزي که بهشت را با تمام نعمتها  ومواهبي که در اغوش دارد و جهنم را با تمام
وسائل عذابي که در بر دارد حاضر نموده اند روزي است بسيار با عظمت که خداوند انرا
در قران مجيد يوم عظيم و يوم کبير قلمداد کرده و در مهابت و عظمت ان تعبيرات
متعددي بکار برده است که يکي از انها اين است:

«
يوم ترونها تذهل کل مرصعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تري الناس سکاري و
ما هم بسکاري و لکن عذاب الله شديد»[1]

يعني
روزي که مي بيني از وحشت وهراس هر زن شير دهنده اي از بچه شير خوار خود غافل مي شد
و هر زن حامله اي فرزند خود را از وحشت ساقط مي کند و مردم را از فرط هراس مانند
افراد مست که عقل و هوش خود را از دست داد ه اند مي نگري و حال انکه مست نيستند
ولي عذاب خداوند شديد است!

بس
روي همچو ماه زخجلت شود سياه

بس
قد همچو تيز زهيبت کمان شود

حضرت
امير مومنان عليه السلام مي فرمايد:

و
ذلک يوم يجمع الله فيه الاولين و الاخرين لنقاش الحساب و جزاء الاعمال خضوعا قياما
قد الجمهم العرق و رجفت بهم الارض فاحسنهم حلا من وجد لقدميه موضعا و لنفسه متسعا»[2]

يعني
قيامت روزي است که خداوند در ان روز براي رسيدگي دقيق به حساب و جزاي اعمال همه
خلايق را از اولين تا اخرين جمع مي کند 
همه در حال خضوع درحالي که عرق از سر و روي انها ريخته و اطراف دهانشانرا
احاطه کرده ايستاده اند وزلزلهع زمين انها را ميلرزاند نيکوترين و خوشحالترين
افراد در ان رز کسي است که جاي پائي پيدا کند و براي خود محلي بدست بياورد اين
رستاخيز عظيم که خداوند توفيق سعادت و سپيد روئي درانرا بهمه عنايت بفرمايد داراي
مراحل متعددي است که يکي از انها مرحله حساب است که خداوند متعال در 3 جاي قران انرا
يوم الحساب ناميده است.

و
ميتوان درباره ان از نظر تشبيه گفت:

همانطور
که سرمايه و امکانات ديگري با اين هدف در اختيار يک نفر تاجرگذاشته مي شود که با
بکار انداختن ان سرمايه و بره برداري از امکانات موجود و انجام فعاليت هاي بازگاني
گامهائي در راه ترقي و تکامل اقتصادي برداشته سود لازم را بدست بياورد و لذا پس از
يکسال مثلا لازم است محاسبه اي انجام گيرد تا بر اين اساس روشن شود که ايا اين
تاجر از اين سرمايه و امکانات و فرصتهاي موجود فائده اي بدست اورده است يا زيان
کرده است؟

و
در صورت اول استفاده چه اندازه و در صورت دوم ضرر وزيان تا چه حدي است ؟ خداوند
کريم نيز انسانها را با اين هدف با خلقت کامل افريد ه و عقل و ادارک به انان عنايت
کرده و پيغمبران عالي شان براي راهنمائي انها فرستاده و کتابهاي اسماني که روشنگر
راه زندگي است نازل فرموده و پيشوايان معصوم و تشايستهاي نصب کرده و تما م امکانات
و مواهب اين  جهان را در اختيار گذاشتهو
مراکز و عوامل تعليم و تربيت صحيح فراهم نموده و بالاخره تمام درهاي ترقي را بر
روي انان گوشده که ازاين سرمايه هاي مهم براي دستيابي به تکامل و سعادتهاي فرهنگي
اخلاقي اجتماعي سياسي اقتصادي استفاده کنند و بهره بر گيرند و در اين راه روشن گام
بردارند و در اين  کشتزار حاصلخيز تخم
بکارند تا با دست پر و جودي متکامل و رواني رستگار و دلي سرشار از اطمينان و چهره
اي سفيد و روشن به عرصه قيامت گام بگذارند و به بهشت جاودان و جوار قرب حق تعالي
نائل شوند. بنابراين:

اکنون
که روز قيامت پديد امده و در اين مجمع با شکوه و بزرگ حضور يافته اند قبل از هر
چيز بايد بمرحله حسابرسي وارد شوند و فلز وجودشانرا در معرض سنگ محک الهي قرار
بدهند  تا درباره باورها  و عقايد انها و همچنين در باره کردار و گفتار و
اخلاق انها محاسبه دقيق انجام بگيرد.

خوش
بود گرمحک تجربه ايد بمان

تا
سيه روي شود ه رکه داروغش باشد

بايد
دانست که چنين مرحله اي در انتظار ما است و بمانزديک است . قران مجيد اين طرز تفکر
که مردم نوعا چنين مي پندارند که هنوز نه حساب روز قيامتي خيلي مانده و ان با ما
فاصله زماني زيادي دارد را تخطئه مي کند و اين فکر باطل و بي اساس مي داند و مي
گويد:

«
اقترب للناس حسابهم و هم في غفله معرضون»[3]

يعني
روز حساب مردم نزديک شده است ولي مردم از ان غافلند و از مهيا شدن براي ان اعراض
مي کنند.

بطور
کلي در قران مجيد اين مطالب را درباره حساب روز قيامت مي خوانيم:

1-    دامنه
حساب روز قيامت انقدر وسيع است که علاوه بر تمام کردار و گفتار انسانها.اعتقادات
قبلي را نيز فرا ميگيرد.«ان تبدوا ما في انفسکم او تخفوه يحاسبکم به الله».[4]

 

يعني
آنچه که در اعماق وجود شما است چه پنهان کنيد و چه آشکار خداوند همه آنها را در
محاسبه خواهد آورد.

2-    حساب
روز قيامت بسيار کامل و دقيق انجام خواهد گرفت و چيزي از قلم نخواهد افتاد که« و
ان کان مثقال حبة من خردل اتينا بها و کفي بنا حاسبين»[5].

يعني اگر عمل انسان، کوچک و باندازه خردلي هم باشد روز
قيامت آنرا آشکار ساخته بحساب ميآوريم و ما خود براي حسابرسي کافي هستيم.

و اين همان موضوعي است که لقمان بفرزندش ياد آور گرديد: «
يان بني انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن في صخرة او في السموات او في الارض يات
بها الله ان الله لطيف خبير».[6]

يعني اي فرزند عزيزم اگر اعمال بد و يا خوب انسان باندازه
خردلي در دل سنگ يا اوج آسمانها، يا اعماق زمين پنهان باشد خداوند آنرا آشکار
ساخته بحساب ميآورد که خداوند، باريک بين و آگاه است.

3-    محاسبه
همه افراد در روز قيامت يکسان نيست و بطور کلي دو نو ع حسابرسي در روز قيامت بعمل
خواهد آمد:

الف- حساب آسان

ب- حساب شديد و سخت

حسابرسي آسان درباره کساني صورت ميگيرد که نامه عمل آنها
بدست راستشان داده شده است که:

« فاما من اوتي کتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا و
ينقلب الي اهله مسرورا»[7].

يعني: کسيکه پرونده عملش بدست راستش  داده شد( که اين خود درباره کساني است که در
دنيا راه راست را پيموده و در نتيجه اعمال آنها مورد رضايت خداوند قرار گرفته است)
به آساني به حسابش رسيدگي خواهد شد و او بسوي کسان و خويشان خود در بهشت مسرور و
شادمان خواهد رفت.

و نيز درباره کساني که از مرحله حسابرسي- چون نامه اعمالشان
بدست راستشان داده شده بود- شادمان و خشنود گذشته و کساني که نامه اعمالشان بدست
چپ داده شده بود و از مرحله حسابرسي با شرمندگي و تاسف گذشته اند ميفرمايد:

« فاما من اوتي کتابه بيمينه فيقول هاوم اقروا کتابيه اني
ظننت اني ملاق حسابيه فهوفي عيشة راضية في جنة عالية قطوفها دانية کلوا و اشربوا
هنيئا بما اسلفتم في الايام الحاليه و اما من اوتي کتابه بشماله فيقول يا ليتني لم
اوت کتابيه و لم ادرما حسابيه يا ليتها کانت القاضيه ما اغني عني ماليه هلک غني
سلطانيه».[8]

يعن « کسيکه نامه عملش بدست راستش داده ميشود با کمال نشاط
و سربلندي باهل محشر ميگويد بيائيد نامه مرا که سراسر افتخار است بخوانيد من در
دنيا باين حقيقت ايمان و اعتقاد داشتم که به حساب من رسيدگي خواهد شد اينچنين کس
در عيش و زندگاني خوش خواهد بود و در باغهاي عالي بهشت که ميوه هاي آن هميشه در
دسترس است و باو خطاب ميرسد از غذاهاي لذيذ و آشاميدني هاي گوارا تناول کنيد و
گوارا باد شما را که اين پاداش اعمالي است که در دنيا براي امروز خود انجام داديد
خواهد زيست، و اما کسي که پرونده اعمالش بدست چپش داده ميشود با کمال شرمندگي و
اندوه ميگويد اي کاش نامه مرا بمن نميداند و از حساب خود هرگز آگاه نميشدم اي کاش
مجددا مرگ من فرا ميرسيد امروز مال و ثروت من بفرياد من نرسيد و قدرت و حشمتم
نابود گرديد».

و نيز درباره محاسبه سخت ميگويد:« و کاين منق ريه عتت عن
امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا وعذ بناها عذابا نکرا فذاقت و بال امرها و
کان عاقبة امرها خسرا…»[9]

يعني: چه بسا مردم شهرهائي که از امر خداوند و پيغمبرانش
سرپيچي کردند را بسختي مورد محاسبه قرار داديم و بعذاب بسيار شديد معذبشان ساختيم
تا بکيفر کردار زشت خودشان رسيدند و سرانجام کارشان زيانکاري و حسرت گرديد

و نيز در مورد ديگري کساني که به اوامر خداوند جواب مثبت
نميدهند را با حساب بد و سخت تهديد ميکند و ميفرمايد:

« و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما في الارض جميعا و
مثله معه لا فتدوا به اولئک لهم سود الحساب و ماويهم جهنم و بئس المهاد».[10]

يعني: آنانکه اوامر پروردگار را اجابت نکردند اگر مالک دو برابر
آنچه که در زمين است بشوند و آنرا در برابر رهائي از عذاب خداوند بدهند. به حال
آنها مفيد نخواهد بود و براي آنها نتيجه اي نخواهد بخشيد و محاسبه بد و نامطلوب در
انتظار آنها است و جايگاه آنها جهنم که جايگاه بسيار بدي است خواهد بود.

در اين مورد دنباله بحث درباره حساب روز قيامت را با توفيق
خداوند براي مقاله بعد ميگذاريم و اين نکته را يادآور ميشويم که از احاديث اهلبيت
عليهم السلام که در رابطه با قبل از هر چيز هر انساني درباره 4 چيز مورد سؤال قرار
خواهد گرفت و محاسبه اينها بر محاسبه هاي ديگر مقدم است که حضرت رسول اکرم صلي
الله عليه و آله فرمودند:

« لا تزول قدم عبد يوم القيامة حتي سئل عن اريع عن عمره
افناه و شبابه فيم ايلاه و عن ماله من اين کتسبه و فيما انفقه و عن حبنا اهل
البيت».[11]

يعني در روز قيامت همينقدر که انسان وارد عرصه محشر ميشود
پيش از اينکه گام به گام بردارد از او سؤال ميشود:

1-    عمر
خود را در چه صرف کرده است؟

2-    جواني
خود را در کجا به پيري رسانده است؟

3-    مال
خود را از چه راهي بدست آورده و در چه مورد خرج کرده است؟

4-    از
محبت و ولايت اهل بيت پيغمبر «ص» صاحبا عمر عزيز است غنيمت دانش

گوي خيري که تواني ببر از ميدانش

چيست دوران رياست که فلک با همه قدر

حاصل آنست که دائم نبود دورانش

آن خدايست تعالي ملک الملک قديم

که تغير نکند ملکت جاويدانش

مقبل امروز کند درد دل ريش دوا

که پس از مرگ ميسر نشود درمانش

هر که داند نفشاند بزمستان درخاک

نا اميدي برد از دخل به تابستانش

معرفت داري و سرمايه بازرگاني

چه به از نعمت باقي؟بده و بستانش

خوي سعديست نصيحت چه کند گر نکند

مشک دارد نتواند که کند پنهانش

ادامه دارد

 

 



[1] . سوره حج –  آيه 2

/

خوف و خشيت ملائکه

هدايت قران

قسمت بيست و
هشتم

تفسير سوره رعد

خوف و خشيت
ملائکه

آيه الله جوادي
آملي

« و يسبح الرعد
بحمده و الملائکه من خيفته …»

بحث درباره
تسبيح رعد پايان يافت  و اکنون در رابطه با
خوف و خشيت ملائکه مطالبي را تقديم مي داريم:

خوف ملائکه از
نوع خاصي است

فرشتگان از ان
نظر که عباد مکرم اند و بندگان معصوم اند خدا را تسبيح مي کنندو از خدا هراسناک
اند ترسي که فرشتگان دارند ترس  مخصوصي است
و ترسي است عقلي نه نفسي .

خيفه نوع خاصي
از خوف است زيرا فعله هيئت خاصي از فعل است پس اگر گفتند  خاف خوفا اصل خوف را مي رساند چون مصدر مطلق
است نه خا ص و اگر گفته شد خاف خيفه نوع خاصي از هراس و ترس را مي رساند ترسي که
فرشتگان دارند ترس جرم وجسم نيست ترس کمي روزي و مانند ان نيست ان همان خوفي است
که يک موجود نازل از موجودي عالي حريم مي گيرد خداوند در قران مي فرمايد: يخافون
ربهم من فوقهم [1]همواره
خدا شاهد و مشرق برخود مي دانند واز او حريم مي گيرند . در اينجا فوقيت مکاني و
مانند ان مطرح نيست پس اگر موجودي همواره خود را تحت اشراف قيم خود مشاهده ميکند
از او مي هراسد اين خوف مخصوص که خوف من 
الرب الفائق است خيفه مي باشد و خداي سبحان مومنين را به اين خيفه فرا مي
خواند و مي فرمايد از خوف خاص برخوردار باشيد:

« و اذکر ربک
في نفسک تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول بالغوو الآصال و لا تکن من الغافلين»[2]

خدا را با تضرع
و خيفه به ياد خود بياور و بي آنکه آوازت را بلند کني در صبح و شام او را ياد کن و
از غفلت کنندگان نباش.

ياد خدا ابتهال
و خيفه مي اورد

ياد خداوند
بايددر انسان ايجاد خوف کند زيرا وقتي انسان قيم خود را مي بيند حريم مي گيرد ياد
خدا در انسان بايد ابتهال و تضرع ببار اورد اگر لحظه اي فيضش به شما نرسد نابود مي
شويد و ما بکم من نعمه فمن الله [3]پس
ذکري که ذکر تضرع و خيفه است داشته باشيد ان هم در جان و روانتان . ياد خدا در دل
و نام خدا بر زبان،‌چه در صبحگاهان و چه در شامگاهان و باحال تضرع و خيفه بايد
باشد .« واذکر ربک في نفسک تضرعا و خيفه » و لازم نيست خيلي هم باصداي بلند خدا را
بخوانيد « و دون الجهر من القول » و منظور از « غدو و آصال» تنها صبح و شام نيست
بلکه منظور تمام روز و شب است . و در اخر ايه مي فرمايد و لا تکن من الغافلين و
ازهمين فراز از ياه معلوم مي شود تنها طرفي النهار و تنها اول صبح و اول شام نيست
بلکه دائما به ياد خدا بود ان هم يادي که در انسان ايجاد تضرع و ابتهال کند يادي
که در انسان خيفه بياورد همان خوف عقلي که انسان در برابر قيم خود جريم مي گيرد نه
خوف نفسي که انسان از ما ر و عقرب مي ترسد.

مومنين و صفات
برجسته فرشتگان ژ

وقتي موسي کليم
سلام الله عليه عصارا اژدها ديد و چون اولين لحظه بود مي خواست بهراسد که به او
فرمود لا تخف نترس چرا براي اينکه اني لا يخاف لي المرسلون [4]
همانا مرسلين در برابر من ترسي ندارند ولي در جاي ديگر مي فرمايد و لمن خاف مقام
ربه جنتان [5]
اين همان خوف خاص عقلي است که انسان در مقابل يک مقام عظيم حريم مي گيرد چرا وقتي
انسان ارد کاخها و قصرها مي شود خودش را جمع نمي کند ولي وقتي وارد حريم امامي شد
خودش را جمع مي کند او از چيزي نمي ترسد ولي چون در برابر مقام معظمي رسيده است در
خويشتن احساس حقارت و کوچکي مي کند و لذا خود را جمع مي کند اين نوع خاصي از ترس
است که خداوند به مومنين امر کرده است ان را تحصيل کنند و اين صفت فرشته ها است .

خداوند
همانگونه که صفات برجسته فرشتگان را ذکر مي کند از مومنين هم م ي خواهد ان صفات را
در خو د ايجاد و تحصيل کنند اگر در سوره انبيا مي فرمايد فرشته هرگز جلو نمي افتد
لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون[6]
هرگز فرشتگان در سخن  از او پيشي نمي گيرند
و به امر و فرمانش عمل نمي کنند در سوره حجرات نيز مي فرمايد يا ايها الذين امنو
لا تقدموا بين يدي الله و رسوله [7]
اي مومنين شما از خدا ورسولش جلوتر نرويد بگذاريد او دستور دهد و شما انجام بدهيد.

در انجا هم که
مي فرمايد ملائکه از خيفه خدا تسبيح مي کنند در سوره اعراف مي فرمايد شما هم به
خيفه خدا متذکر شويد سخن از خواستن نيست اين بده و ان بده مطرح نيست بياد خدا بودن
با تضرع و خيفه مطرح است.

بنابراين انچه
که در ايه مورد بحث نشان ميدهد اين است که خوف ملائکه يک خوف خاص است که ان تسبيح
مي باشد.

له دعوه الحق و
الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشي الا کباسط کفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما
هو ببالغه و ما دعاء الکافرين الا في ضلال/[8]

ان خواندن و
دعائي حق است که از ان خدا باشد و اها که بت ها را مي پرستند کاري از ان بتها ساخته
نيست مانند کسي که بر اب انباري دست فرو برد که بياشامد ولي دستش به اب نرسد و
خواستن ودعاي کافران جز در گمراهي چيز ديگري نيست .

خواندن حق ، از
ان خدا است.

فرمود: خواندن
حق از ان خدا است له دعوه الحق اين تقديم حرف جز مفيد حصر است يعني اگر بخواهيد
کسي را بخوانيد خواستن حق از ان خدا است و شما غير خدا را نخوانيد انسان در اينکه
محتاج است حرفي نيست چه کافر باشد چه مومن و در اينکه بايد از جايي حاجاتش را رفع
کند در اين هم حرفي نيست انسان در تمام شئونش چه خوردن چه پوشيدن چه استراحت و غير
ان نيازمند است و بايد از جايي کمک بگيرد کافر مي گويد من از طبيعت کمک مي گيرم بت
پرست مي گويد من مي خواهم از اصنام و بت ها کمک بگيرم ديگري مي گويد من از صاحب
فلان مقام  مي خواهم استمداد کنم و …قران
مي فرمايد شما که محتاجيد و دعوت و دعايي داريد اين دعوت و دعايتان بايد به سمت الله
باشد و لا غير؛ زير ا او هم جهان را و هم انسان را و هم پيوند انسان و جهان را
افريد.

له دعوه الحق
اين حصر که درايه ذکر شده در ذيل ايه نتيجه حصر نيز امده است که ما دعا الکافرين
الافي ضلال؛ پس کافر به بي راهه مي رود يعني : اگر دعوه الحق از ان خدا است و لا غير
در اين طر ف نيز دعوت کافرين نيز جزو باطل نيست و اينجا هم مفيد حصر است چرا؟ چون
ما دو را ه حق در عالم نداريم بنابراين اگر يکي حق است قطعا ديگري باطل است فما ذا
بعد الحق الا الضلال[9] و از
اين ايه کريمه چنين بر مي ايد که پس از حق چيزي بر ظلالت و گمراهي نيست نه اينکه
يک مقدار حق است و يک مقدار ضلالت.

ان کسي که گاهي
حق و گاهي باطل را مي پيمايد او مسلمان فاسق است نه کافلر خلطوا عملا صالحا و اخر
سيئا[10]
عمل خوب را با عمل بد مخلوط کردند يعني گاهي به سوي حق و گاهي به سوي باطل مي روند
و گرنه ک افر سراسر باطل و ضلالت است اگر هم به صورت ظاهر موسسه خيريه اي مانند
درمانگاه مي سازد يا راه مي سازد باز هم ضلالت است زيرا نري به جهان اخرت ندارد و
هرگز به هدف نمي رسد و او نظري جز شهرت مادي و دنيايي ندارد.

راه بي راهه و
هدف غير مشخص

قران کريم اين
معناي مبارک را چند گونه بيان مي کند. گاهي مي گويد اين راهي که مي روي به بيراهه
است گاهي هدف و پايان راه را تبيين مي کند و مي گويد انجا که مي روي خيري نيست .
گاهي ر اهنما و هدايت کننده به انسان گمراه مي گويد اينجا که پا مي گذا ري راه
نيست و يک وقت هم مي گويد اگر به اين راه رفتي به جائي نمي رسي و پايان اين راه
خيري ندارد اين دو بيان در قران کريم هست.

در  سوره نوح مي فرمايد کا فر مانند انسان تشنه اي
است که دوان دوان به طرف سراب مي رود و وقتي به سراب و ابنما رسيد اب نمي بيند مثل
الذين کفروا اعمالهم کسراب بقيعه ، يحسبه الظمان ماء حتي اذا جاء ه لم يجده شيئا [11]
اعمال کافران مانند سرابي است در بيابان صاف و دشت پهني که او هم چون تشنه است به
عنوان يک درياي زلال نظري به ان سراب مي افکند و باسرعت و شتاب بدانجا مي رود که
به ان سراب برسد و  وقتي به ان رسيد  چيزي را نمي يابد ولي در پايان کار و در سرانجام
عمرش که اهداف دروغين را نمي بيند هنگام فرا رسيدن مرگ خدارا ملاقات مي کند و خدا
به حساب او رسيدگي مي نمايد اين بيان سوره نور مي فرمايد ان ر اهي که کافر مي
پيمايد پاياني ندارد زيراپايه اش چون سراب است نمي گويد اين راه که مي روي راه
نيست بلکه مي گويد اين راه پاياني ندارد و پايانش باطل است.

براي رسيدن به
خدا وسيله لازم است.

در تعبيرات
ديگر قران به کافر مي فرمايد اين راه که تو مي روي راه نيست نمي گويد اگر رفتي
خبري نيست بلکه مي گويد اين طور که شما داريد مي رويد راه درستي نيست و اين طرز
زندگي و شيوه زيستن نمي باشد اين مطلب را در همين ايه مورد بحث(سوره رعد ايه 14)
بيان مي کند که کافر مانند ادم تشنه اي است که چشمه جوشاني جلوي رويش است و او هم
تشنه است دست را دراز کرده که از چشمه ابي گوارا و خنک بياشامد ولي مگر مي شود
بدون وسيله و بدون طناب و بدون دلو اب از چاه کشيد به هرحال نياز به تلاش و وسيله
اي دارد  ولي کافر بدون وسيله دست دراز
کرده و مي خواهد که اب در دستش بيايد.

وسيله است که
انسان را به چشمه زلال مي رساند و اعتصام به حبل الله است که انسان را سيراب مي
کند ولي بت پرستي که با توسل به بتها  و
تکيه بر اصنام مي خواهد به ج ائي برسد تالشش بي ارزش و بي ثمر است از اب گوارا
چيزي نصيبش نخواهد شد ممکن است کافر ساليان دراز در برابر يک مکتب الحادي خضوع
کند  و دست دراز کند که عطشش برطرف گردد
ولي هرگز ان عطش برطرف نمي شود زيرا ان راهي که رفته است او را به جائي نمي رساند.

قران کريم در
سوره تکوير از لسان مبارک رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم مي فرمايد به اينکه
اين حرفهاي من حرفهاي وحي است و سخن شيطان نيست پس به کجا مي رويد و ما هو بقول
شيطان رجيم فاين تذهبون[12]
اين راهي که شما مي رويد راه نيست راه ان است که انسان را به هدف الهي برساند .

قران تمام اين
مسائل را تبيين مي کند و مي فرمايد که مومن راه را شناخت و هدف را ديد و از ان راه
به هدف مي رسد ولي کافر هدف را تشخيص ندادند لذا به بي راهه  مي روند و اين مطلب را گاهي به اين صورت بيان
مي کند که پايان رفتنتان اي کفار – سراب است و گاهي به اينصورت توضيح مي دهد که
دراين راه که قدم گذاشته ايد راه نيست .

هر ادعايي که
داريد بکنيد و هر تلاشي که داريد بنمائيد اين بت ها هرگز نمي توانند به شما فايده
اي برسانند و نه مي توانند اصل اسيب را از شما بردارند چون کاري از انها ساخته
نيتس فلا يملکون کشف الضر عنکم و لا تحويلا [13]
در سوره رعد نيز پس از ايه مورد بحث مي فرمايد که انها نمي توانند خودشان راتامين
و اداره کنند ان وقت چطور مي خواهيد که مالک نفع و ضرر شما شوند؟ قل من رب السموات
و الارض قل الله ، قل افاتخذتم من دونه اولياء لا يملکون لانفسهم نفعا و لا ضرا.[14]

اما درباره
مومن مي فرمايد: مومن کسي است که راهش را تشخيص و هدفش را معين نموده است پس از
ايه 56 سوره اسراء که بتها را بي ارزش معرفي کرد درباره مومنين مي فرمايد اولئک
الذين يدعون يبتغون الي ربهم الوسيله ايهم اقرب و يرجون رحمته و يخا فون عذابه ، ان
عذاب ربک کان محذورا[15]انان
که خدا را مي خوانند در پي بدست اوردن وسيله هستند کدام نزديکتر است به او رحمتش
را مي جويند و ازعذابش مي هراسند چرا که عذاب پروردگارت سخت هر اسناک است.

قران کريم مي
فرمايد انچه که وسيله الي الله است ان رابجوئيد 
و بهر حال عبادات وسيله الهي است چه مسحباتش و چه واجباتش و همه دستورات و
سنني که به ما رسيده است وسيله هاي الهي اند و مومن است که در سباق است و سعي
ميکند گوي سبقت را بربايد ايهم اقرب کدام يک زودتر از ديگري پيش مي برد چون راه
خير است و هيچ تزاحمي هم در ان نيست هم مسابقه را تجويز کرده وهم تشويق کرده است
که شما زودتر و جلوتر از ديگران به مقصد برسيد اين مومن است که راه را شناخت و هدف
را هم شناخت و اما کافر است که نه هدف را شناخت و نه راه را و لذا بي راهه مي
رود  و معناي بي راهه رفتن را در ذيل ايه
تبيين کرد و فرمود و ماد عاء الکافرين الا في ضلال ضلالت يعني گمراهي و بي راهه
رفتن.

در سوره نور
مستقيما راجع به هدف سخن مي گويد و در سوره رعد مستقيما درباره راه سخن مي گويد
بنابراين اگر چيزي مالک هيچ امري نباشد خواندن ان مانند اين است که انسان تشنه در
بياباني به يک چاه زلال پر ابي برسد و دست دراز کند که اب بياشامد ولي دستش به اب
نرسد و عطش او فروکش نکند يا اينکه ابشار زلالي از دور ريزش مي کند واو دست دراز
کرده که ر ايگان و مجاني اب بدستش برسد و ان را بياشامد اين هم شدني نيست زيرا
نيازي به حبل و ريسمان دارد اين حبل همان رابط مستقيم بين خلق و خالق است و
اعتصموا بحبل  الله جميعا و لا تفرقوا.[16]

 



[1] – سوره نحل – ايه 50

/

پرتوي از زندگاني امام جواد و امام هادي عليهما السلام

پرتوي از
زندگاني

امام جواد و
امام هادي عليهما السلام

نهم بهمن ماه
امسال مصادف است با دوم ماه رجب که در اين روز بقولي ولادت با سعادت امام هادي
سلام الله عليه رخ داده و روز دهم بهمن ماه يعني سوم ماه رجب نيز روز وفات ان حضرت
است هفدهم بهمن ماه مصادف با 10رجب روز ولادت با سعادت امام جواد عليه السلام است.

در دعاي هر روز
ماه رجب مي خوانيم« اللهم اني اسألک بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و ابنه
علي بن محمد المنتجب….» خداوندا از تو درخواست مي کنم به حق دو مولود ماه رجب،
امام محمد بن علي دوم (امام جواد) و فرزندش امام علي بن محمد برگزيده ….

از اين فراز
دعا بر مي ايد که ولادت هر دو امام در اين ماه خجسته است ما ضمن تبريک و تهنيت اين
دو ولادت فرخنده به عموم شيعيان جهان بويژه ملت عزيز ايران که افتخار پيروزي و
متابعت از اين پيشوايان بزرگ و امامان معصوم را دارند به گوشه اي از زندگاني ان دو
حضرت اشاره مي کنيم:

زندگي امام
جواد عليه السلام:

ولادت ان حضرت
در روز جمعه دهم ماه رجب از سال 195 هجري در مدينه بود و بقولي در نيمه ماه رمضان
به دنيا امده است.

وفات ان حضرت
در اخر ذي قعده و يا 6 ذي حجه از سال 220 در بغداد اتفاق افتاده که بدينسان عمر
مبارکش بيست و پنج سال بيشتر نبوده است و برخي گفته اند : 25 سال و سه ماه و 22
روز در جهان زيسته است.

مادش ام ولد که
مادرش که امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد و نام اصليش سبيکه از اهالي
نوبه در افريقا بوده است .

مدت خلافت و جانشيني
ان حضرت از        پدرش و امامت او هفده سال
بوده  است.

نام مبارکش
محمد کنيه اش ابوجعفر و يا ابوعي است لقبهايش مختار مرتضي ،‌متوکل متقي زکي تقي
متجب قانع جواد و عالم .

همسر ان حضرت
ام الفضل دختر مامون است که جريان ازدواج بدين شرح است.

ريان بن شبيب
گويد: چون مامون خواست دخترش ام الفضل را به ازدواج امام محمد جواد سلام الله عليه
در اورد بني عباس اگاه شده و از اين تصميم سخت ترسيدند که نکند کار حضرت به انجا
بکشد که کار پدرش امام رضا عليه السلام کشيد ومنصب ولايتعهدي به او منتقل گردد از
اين رو گرد هم امدندو نزد مامون رفته او را از عواقب اين امر برحذر داشتند.

مامون به انها
گفت من اگر محمد بن علي «ع» را براي دامادي خويش برگزيدم، بواسطه برتري او در علم
ودانش است بر تمام دانشمندان زمان هر چندخردسال است.

انها در پاسخ
گفتند: هر چند او تورا شيفته خود کرده ولي بهر حال او کودکي است که علم فضلش اندک
است، پس بگذار او بزرگتر شود واز علم ودانش بيشتري برخوردار گردد انگاه هر کاري
خواستي انجام بده.

مامون گفت :
واي بحال شما من به او اگاه تر از شمايم اين جوان از خانداني است که علمشان از
خداست و از او الهام مي گيرند ،‌پيوسته پدرانش در علم دين و ادب از همه مردم بي
نياز بودند وديگران نيازمند انان  و خوب
است شما خودتان او را ازمايش کنيد تا راستي گفتار من بر شما  اشکار گردد.

گفتند پس اجازه
بده ما دانشمندي را دعوت کنيم که در حضور تو از اومسائل فقهي و احکام را بپرسد پس
اگر او پاسخ صحيح و درستي داد ما هيچ اعتراضي نداريم واگر از پاسخ دادن ناتوان
ماند انگاه روشن مي شود که سخن ما در اين باره از روي مصلحت بيني بوده است مامون
به انان  اجازه داد.

با هم بحث و
گفتگو کردند و رايشان بر اين قرار گرفت که از يحيي بن اکثم قاضي بخواهند تامسئله
دشواري را از امام بپرسند که اونتواند پاسخ بگويد و براي اين کار وعده اموال و
نويدهاي فراواني به او دادند. مامون روزي را تعيين کرد که همه جمع شوند و يحيي بن
اکثم نيز حاضر شد. مامون دستور داد براي حضرت جواد عليه السلام تشکي پهن کنند و دو
بالش روي ان بگذارند ان حضرت که بيش ازنه سال و چند ماه از عمر مبارکش نگذشته بود
به مجلس وارد شد و در جايگاه خود قرار گرفت مامون نيز در کنار حضرت نشسته بود.
يحيي بن اکثم وارد شد و روبه روي امام نشست و پس از اذن گرفتن از حضرت پرسيد
قربانت گردم درباره شخصي که درحال احرام شکاري بکشد چه مي فرمائيد؟

حضرت فرمود:«
ايا در حل کشته است يا در حرم؟ عالم به مسئله و حکم بوده است يا جاهل؟ از روي عمد
کشته است يا به خطا؟ ان شخص ازاد بوده است يا بنده ؟کوچک بوده است يا بزرگ نخستين
بار بوده  که چنين کاري مي کرده يا قبلا
نيز انجام داده است ان شکار از پرندگان بوده يا غير ان از شکارهاي کوچک بوده
يابزرگ ان مرد اصرار بر ان کار داشته يا پشيمان است در شب اين شکار را کشته يا در
روز در حال احرام عمره بوده يا احرام حج کدام يک از اين اقسام بوده است (زيرا هر
يک حکمي جدا گانه دارد).

يحيي بن اکثم
سرگردان و بهت زده شد و ناتواني و عجز در چهره اش پديدار گشت و زبانش به لکنت
افتاد به حدي که تمام حاضرين در مجلس ناتوانيش را درک کردند.

انگاه مامون
گفت خداي را بر اين نعمت سپاس مي گويم که انچه فکر مي کردم همان طور شد سپس رو به
خويشاوندان خود کرده گفت ايا دانستيد انچه را نمي پذيرفتيد و درهمان مجلس صيغه عقد
دخترش را با حضرت جاري و ازدواج امام انجام شد.

اري هر چند
مامون علم به مقام ومنزلت امام داشت ولي دخترش را نه براي خدا به ازدواج ان حضرت
در اورد بلکه از شدت ترس و خوف  او بود که
مي خواست جاسوسي حتي در خانه حضرت داشته باشد و تمام رفت و امدها و نشست و برخاست
هاي او را کنترل کند و بديسان با ارامش خاطر به حکومت غاصبانه اش ادامه داده و
احتمال هر نوع انقلاب و دگرگوني به نفع امام را از بين ببرد.

زندگي امام
هادي عليه السلام

امام علي بن
محمد بن هادي سلام الله عليه در قريه اي به نام بصريا در نزديکي مدينه منوره در
سال 212 يا 214 هجري به دينا امد. در روز ولادت حضرت اختلاف است برخي گفته اند دوم
رجب بوده است و برخي پنجم رجب و عدهاي 15 ذي حجه نقل کرده اند به هرحال بيشتر
مورخين ولادتش را در ماه رجب نقل کرده بدون اينکه روزش را تعيين نمايند.

در روز وفات
حضرت نيز اختلاف کرده اند،‌برخي سوم ماه رجب و برخي 25يا 27 جمادي الثاني نقل کرده
اند. سال وفات ان حضرت 254 هجري و در سامرا (سر من راي )‌رخ داده است.

مادرش ام ولد و
نامش سمانه است حضرت مدت شش سال و پنج ماه با پدر زيست و سي و سه سال تقريبا
امامتش به طول انجاميد متوکل ان حضرت را بوسيله يحيي بن هرثمه از مدينه از مدينه
به سامرا امد و حضرت مدت ده سال و چند ماه در سامرا ماند تا ازدنيا رفت.

نام مبارکش علي
کنيه اش ابوالحسن القابش نجيب مرتضي هادي نقي عالم فقيه امين موتمن طيب متوکل . و
به او  ابوالحسن الثالث و الفقيه العسکري
نيز مي گويند صاحب کشف الغمه گويند : هرچند يکي از مشهورترين القابش متوکل است ولي
حضرت به  اصحابش دستور داده بود که اورا به
اين نام نخوانند زيرا در ان زمان نام خليفه (غاصب) بوده است.

و اما سبب امدن
حضرت از مدينه به سامرا اين بود که عبدالله بن محمد از سوي خليفه متصدي کار جنگ و
خواندن نماز در شهر مدينه بودو پيش متوکل از حضرت هادي عليه السلام سعايت و بدگويي
کرد امام نامه اي به متوکل نوشت و جريان اذيت ها و ازارهاي عبدالله بن محمد و
دروغگوئي و سعايتش را به او ياد اور شد .

متوکل که از
وجود امام در انجا بسيارهراسناک شده و احتمال انقلاب عليه خود را مي داد وبراي
اينکه از هر نظر امام را زير نظر بگيرد و از نزديک مترصد اوضاع واحوالش باشد ضمن
نوشتن پاسخي به نامه امام او را به امدن به سامرا دعوت کرد متن نامه متوکلبه حضرت
از اين قرار است :

اما بعد همانا
اميرالمومنين قدر و منزلت تو را مي شناسد و خويشاوندي تو را منظور دارد و  حقت را لازم مي شمرد و براي بهبودي وضع تو و
خانواده ات هر چه لازم باشد فراهم مي سازد و وسائل عزت و ارامش شما را اماده مي
کند و منظورش از اين ا حسان رضايت خدا و اداي حق واجب شما است.

و همانا امير
المومنين دستور داد عبدالله بن محمد را از توليت و تصدي جنگ و نماز در مدينه بر
کنار کنند زيرا همانگونه که ياد اور شده بوديد حق شما را نشناخته و قدر و مقامتان
را سبک شمرده و تو را متهم به تهمتي کرده که امير المومنين مي داند دامنت به اين
تهمت الوده نيست و خليفه مي داند که تو راست مي گوئي و خود را براي اين کاري که
بدان متهم گشته اي (يعني خلافت ) اماده نکرده و چنين ارزوئي نداري ضمنا امير
المومنين مشتاق زيارت شما است و دوست دارد تجديد عهدي باشما بکند اگر مايل به
زيارت و ماندن در نزد او تا هز زمان که بخواهي هستي خود و خانواده و  اطرافيانت را بردار و با کمال ارامش و  اسودگي خاطر به سوي ماحرکت فرما…. و ما يحيي
بن هرثمه پيشکار مخصوص خود را مي فرستيم که براي انجام فرمان شما در خدمتتان
باشد….

چون نامه به
حضرت هادي سلام الله عليه رسيد، حضرت اماده حرکت به سوي سامرا شد و يحيي بن هرثمه
نيز با او رهسپار شده تا به سامرا رسيدند و چون حضرت به  انجا رسيد متوکل يک روز خود را از او پنهان کرد
وامام را در کاروانسرائي که معروف به کاروانسراي گداها بود فرود اورد و پس از
گذشتن يک روز تمام دستور داد خانه مختصري براي ان حضرت تخليه کرده و او را
بدانجا  منتقل نمودند. و اينچنين طبق وعده
هايش از حضرت پذيرايي کرد.

صالح بن سعيد
مي گويد: روزي که حضرت هادي سلام الله عليه به سامرا وارد شد من خدمتش رسيده به او
عرض کردم قربانت گردم اينان درهمه جا مي خواهند نور شما را خاموش کنند واز قدر و
منزلت شما بکاهند تا جائي که شما را در اين کاروانسراي کثيف و بدنام (کاروانسراي
گدايان) جا داده اند؟ حضرت فرمود: اي پسر سعيد تو نيز چنين فکر مي کني؟ سپس با دست
اشاره کرد ناگه باغهائي با طراوت و نهرهائي روان و درختهائي سبزو خرم ديدم پس چشم
من از ان منظره خيره و شگفتم بسيار شد انگاه فرمود اي پسر سعيد ماهر کجا باشيم اين
نعمتها براي ما مهيا است ما در کاروانسراي گداها نيستيم(شايد حضرت اشاره کرده است
به اينکه اگر بخواهد ان کاروانسرا را مبدل به بهشتي برين مي کند و براي خدا صبر و
تحمل مي کند و چون برا ي خدا است و رضايت او مد نظر است فرق نمي کند که انسان در
بوستاني با طراوت باشد يا در منزلي محقر)

ضمن عرض تبريک
و تهنيت بمناسبت ولادت اين امام مفترض الطاعه در دوم ماه رجب به عموم شيعيان جهان
بويژه ملت عزيز ايران بمناسبت وفات ان حضرت در سوم همين ماه به همگان تسليت عرض مي
کنيم که در روايت معصوم سلام الله عليه امده است :« شيعتنا خلقوا من خالص طينتناف
يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»  شيعيان ما
از گل نابمان افريده شده اند و لذا در شادي ما شاد و خرم اند و در عزاي ما غمگين و
محزون اند.

 

/

13 رجب ميلاد امامت

بمانسبت فرا
رسيدن سيزدهم رجب،‌ولادت با سعادت امير المومنين عليه السلام

13 رجب ميلاد
امامت

بيستم بهمن ماه
امسال مصادف است با يکي از بزرگترين اعياد اسلامي ولادت با سعادت نخستين ستاره
تابناک اسمان امامت و ولايت برادر پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم و جانشين و
خليفه اش علي عليه السلام همو که پيامبر صلي الله عليه واله درباره اش فرمود: » يا
علي جز خدا و من کسي تو را نمي شناسد.«

مکه معظمه با
ان همه عظمت و قداست  افتخار دارد که در
مثل چنين روزي خجسته اي ميزبان اين کوکب دري و اين ماه تابان و افتاب درخشان گشت.

گوهري شد از
درون کعبه بيرون از صدف     کرد بيت الله را
بان شرف بيت الشرف

گوهري سنگين
بها رخشان شد از بيت الحرام     کز ثريا تا
ثري راکرد کمتر از خزف

کعبه شد از
مقدم اوقاف عنقا قدم             شاهبازان
طريقت در کنارش صف بصف

سينه سينا مگر
از هيبتش شد چاک چاک          يا شنيد از
رأفتش موسي نداي لا تخف

خلعت خلت شد
ارزاني بر اندام خليل                کرد
بنياد حرم چون بهر ان نعم الخلف

هر دو گيتي را
به شادي کرد فردوس برين           نغمه روح
الامين، با يک جهان شوق و شعف

گوش جان بگشا و
بشنو از امين کردگار     

لا فتي الا علي
لا سيف الا ذوالفقار

دوازده سال قبل
از بعثت و سي سال پس  از عامل الفيل در روز
جمعه سيزدهم ماه رجب در درون خانه کعبه معظمه امير المومنين علي عليه السلام متولد
شد مادرش مي گويد خواستم از کعبه خارج شوم که ندائي را شنيدم که مي فرمود: اي
فاطمه نام او را علي بگذار چرا که او علي است و خداوند علي اعلي  مي گويد من اسمش را از اسم خود گرفتم و با ادب
خود تاديبش نمدم و بر دانشهاي پنهانيم ،‌اگاهش ساختم و او است که بتها را در خانه
ام مي شکند و او است که بر فراز خانه ام اذن مي گويد و مرا تقديس و تمجيد مي کند
پس خوشا بحال کسي که او را دوست بدارد و از او اطاعت کند  و واي به حال کسي که اورا دشمن بدارد و
نافرمانيش کند.

پيامبر اکرم
صلي الله عليه واله مي فرمايد:« هنگامي که علي بدنيا امد حبيبم جبرئيل نازل شد و
گفت اي حبيب خدا علي اعلي سلامت مي رساند و تورا به ولادت برادرت علي تبريک و
تهنيت مي گويد و مي فرمايد اين مقدمه ظهور پيامبري و اعلام وحي و رسالت تو
است  زيرا تو را تاييدکردم به برادرت و
وزيرت و خليفه ات و کسي که بوسيله او حمايت و پشتيباني مي شوي و نامت و يادت زنده
و جاويد مي ماند؛ پس برخيز و با دست راستت استقبالش کن چرا که او از اصحاب يمين
است….»

انس بن مالک مي
گويد: شنيدم پيامبر اکرم صل الله عليه واله را که مي فرمود:

« من و علي بر
طرف راست عرش تسبيح خدا مي گفتيم قبل از اينکه خداوند ادم را خلق کند به دو هزار
سال هنگامي که خداوند ادم را افريد ما را درصلب او قرار داد و همچنان از اصلاب پاک
وارحام مطهرات منتقل مي شديم تا اينکه به صلب عبدالمطلب رسيديم. پس ما را دو بخش
کرد نيمي در صلب عبدالله و نيمي در صلب ابوطالب قرار گرفت. و همانا پيامبري و
رسالت را در من قرار داد و وصايت و جانشيني را در علي . انگاه دو نام از نامهاي
خودش براي ما برگزيد پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند علي است و  اين علي و اينچنين من براي پيامبري انتخاب شدم
و علي براي جانشيني.

علي عليه
السلام نخستين کسي بود که به خداي تعالي و پيامبر گراميش صلي الله عليه و اله
ايمان اورد و در اغوش ان حضرت تربيت شد و همواره يار وياور با اخلاص او بود او
نخستين کسي بود ه از اسلام دفاع و پشتيباني کرد و با مشرکين و کفار جهاد و مبارزه
کردو منحرفين و سرکشان را به نابودي فرستاد و احکام دين را به مردم  ابلاغ کرد و در تمام مواقف تنها حامي و مدافع
رسول گرامي اسلام بود .  و ان روزي که ايه
وانذر عشيرتک الاقربين نازل شد و پيامبر صلي الله عليه واله ماموريت يافت که
خويشاوندان خود را براي اعلام رسالت خويش دعوت کند غذئي تهيه کرد و انان را به
منزل خود دعوت  نمود و پيام الهي را به
انان ابلاغ کردو انها را به اسلام دعوت نمود و از انان خوات که در اين کار مهم کمک
و ياريش کنند ابولهب عموي پبامبر«ص» سخن حضرت را بريدو ديگران راعليه او تحريک کرد
و همه دعوت شدگان از او روي برگرداند ند ولي تنها کسي که به او لبيک گفت و عرض کرد
يا رسول الله من يار وياور تو هستم و با کسي که با تو بجنگد مي جنگم علي عليه
السلام بود و حضرت  هم در همان مجلس و از
همان اغاز دعوت او را برادر وصي و جانشين خود خواند.

علي عليه
السلام در هر جنگ و مبارزه اي همراه پيامبر بود. شجاعت و قهرماني اکندهاز شهامت او
بهمراهي خون وزبان وقلب او فقط و فقط وقف پيامبر اکرم و پيروزي و پيشرفت رسالت و
پيامبري او بود و اين مطلب را در خلال قهرماني ها و رزمهاي صميمانه خود عليه
دشمنان بزرگ اسلام در اغاز نهضت و تااخر عمر به خوبي نشان داد.

در واقعه خندق
که ياران واصحاب پيامبر«ص» مضطرب گشته و دلهايشان متزلزل شده بود و بهترين
اصحاب  او از او دور شده بودند و تنها علي
بود که چو ن کوهي محکم واستوار در مقابل بزرگان و گردنکشان قريش ايستاد و توانست
اميد پيروزي قطعي را در دل مسلمانان زنده کند و سرانجام قريش و قهرمانان ويلانش را
به شکست بکشاند.

جهادو مبارزه
علي در روزي که قلعه ها و دژهاي مستحکم «خيبر» بدست مبارکش فتح شد حتي براي دشمنان
ومخالفان نيز امري فوق العاده و عظيم است خيبري که دران جنگجويان سرسختي بودند و
در اثر تجربه هاي جنگي طولاني و کار ازمودگي موجب ترس و هراس مسلمانان گشته بودند
پيامبر از حضرت امير سلام الله عليه خواست که قلعه را فتح کند قلعه نشينان ديدند
که در مقابل شخصيتي هستند که هرگز در جنگي شکست نخورده و هيچ رزمنده اي در مقابل
او استقامت نياورده است بهر حال ناچار به مقابله با او شدندولي انجا که عقاب پر
بريزد از پشه کوچکي چه خيزد!علي عليه السلام فاتحانه قلعه راگشود و در حقيقت يکي
از بزرگترين پيروزي ها را براي اسلام به 
ارمغان اورد.

گذشت و فداکاري
و ايثار علي در ان شب که مشرکين قصد جان پيامبر را کرده بودندو علي در بستر حضرت
رسول «ص» خوابيد و خود را اماده شمشير هاي دشمنان اسلام کرد بالاترين و والاترين
الگوي ايثار در تاريخ انسانيت است.

و چه بسيارر
است فضيلت ها و مناقب ان جضرت که هر چه کتابها بنويسند و خطيبان و سخنوران بگويند
قطره اي از دريا گفته اند و نوشته اند.

مدت زندگانيش
با پيامبر «ص» پس از بعثت بيست و سه سال بود که سيزده سال ان پيش از هجرت در مکه
بود و در تمام گرفتاريهائي که براي ان حضرت پيش امد شريک بود و به خاطر ان حضرت
بسياري از سختي ها و دشواري ها را بر خود هموار ساخت و ده سال ديگر پس از هجرت به
مدينه بود.

علي  عليه السلام که دوستانش از ترس و دشمنانش از
کينه مناقب وفضائلش را پخش نکردند با اين حال يکي از معجزات جاودانه او اين است که
مناقبش تمام جهان را فرا گرفته و نه تنها دوستان و شيعيان که دشمنان و مخالفانش
نيز درمدح و فضيلت او روايتها نقل کرده و مطالب زيادي نوشته اند« والفضل ما شهدت
به  الاعداء»

ابن حنبل در
اين باره گويد« هيچ يک از اصحاب رسول خدا داراي انقدر فضائل زياد نيست جز علي ابن
ابي طالب»[1]

قاضي اسماعيل و
نسّائي و ابوعلي نيشابوري گويند:

« روايتهايي با
سندهاي درست در حق هيچ يک از اصحاب، نيامده است انچه در حق علي امده است».[2]

« در شگفتم از
مردي که دشمنان، کينه توزانه فضائلش را پنهان داشتند و دوستانش از ترس ان را اشکار
نکردند بااين حال انقدر فضيلت براي او ذکر شده که زمين و  اسمان را پر کرده است.»

پس خداي را
سپاس که نعمت عظماي ولايت علي عليه السلام را به 
ما ارزاني دادو ما را از شيعيان و پيروان ان حضرت قرار داد.

در خاتمه يکي
از هزاران روايتهائي که در فضيلت امير المومنين عليه السلام از لسان رسول خدا صل
الله عليه واله نقل شده است ، براي تيمن و تبرک نقل کرده فرا رسيدن اين  عيد سعيد رابه عموم شيعيان و پيروان ان حضرت
تبريک و تهنيت عرض مي کنيم/

علي عليه
السلام فرمود:« از حسد مردم نسبت به خودم ، به رسول خدا صلي الله عليه و اله شکايت
کردم  حضرت فرمود: اي علي همانان نخستين
چهار نفري که  و ارد بهشت مي شوند منم و تو
و  حسن و حسين و فرزندان ما پشت سر ما
هستندو دوستان ما پشت سر انهايند، و شيعيانمان در طرف راست و چپ ما هستند».[3]

 



[1] – مستدرک حاکم – ج 3- ص 107، تاريخ خلفاء سيوطي-ص 168.

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از اغاز تا پايان

«ثمرات انقلاب
اسلامي »

« نهضت اسلامي
کاري کرد که در تاريخ سابقه نداشت ، کاري کرد که تمام حسابهاي حسابگران را باطل
کرد حسابگران مادّيگرا در حسابهايشان نمي امد که يک ملت بر قدرتهاي شيطاني که مجهز
به تمام جهاز و سلاحهاي مدرن بود . پيروزمند شوند ملت ما دست چپاولگران را قطع کرد
زنجر اسارت را از هم گسيخت امريکائي ها را از ايران بيرون ريخت ديگر چه ميخواهيد
بشود ؟

« اسلام داشت
منسي مي شد اسلامي را داشتند منهدم مي کردند قران را داشتند زير چکمه ها از بين مي
بردند قيام شما جوانهاي ايران قيام شما ملت ايران که قيام الهي بود نهضت الهي بود
قران را زنده کرد اسلام را زنده کرد حيات تازه به اسلام بخشيد و من اميدوارم که از
اين به بعد باز همه ما مجاهدت کنيم تا جمهوري اسلامي را مستقر کنيم و در اين کشور
دست اجانب را همانطور که تا حالا قطع کرديم از اين به بعد نگذاريم بر ما سلطه پيدا
کنند .

22/3/58

« چنين تحولي
که در انسانها پيدا شده است و ان ارزشي که امروز در کشورهاي اسلامي و خصوصا در
کشور ايران پيدا شده است اين است که در رژيم سابق شان و مرتبت عبارت از ارايش مهوع
و لباسهاي کذا و منزلگاه هاي کذا بود و امروز 
ارزش ارزش انساني است ارزش اخلاقي است که بواسطه همين تحول در قشر بانوان
ديگر انهائي که با ارايشهاي فاسد و لباسهاي فاخر ،‌مي خواستند فخر فروشي کنند در
بين جامعه بانوان ما، محکومند و خجالت زده اند.»

26/12/59

« هيچ انقلابي
مثل، انقلاب ما نبوده است که ضايعات کم و ثمره اش زياد باشد،‌ ثمره اين انقلاب،‌خروج
از تحت سلطه شرق و غرب است که اين کم ثمره اي نيست.»

23/9/60

« شما در
سرتاسر ايران الآن يک مشروب فروشي ديگر نمي بينيد ،‌يک خانه از آن خانه هايي که
بود ،‌پيدا نمي کنيد . ما در همدان که بوديم مي گفتند مشروب فروشي در همدان بيش از
نانوائي است ،‌بيشتر از کتابفروشي است‌، تهران بدتر از آنجا، الآن سرتاسر
ايران  وقتي بيائي،‌ مي بيني چنين کارهاي
خلافي نيست . اين کارهاي خلاف آقايان که مضّر به حال اسلام بود و آنطور که راهي که
آنها داشتند ،پيش مي رفتند که خجالت دارد که انسان اسمش را ببرد که آنها مي
خواستند چه بکنند و مي خواستند چه بساطي درست بکنند و بحمد الله دست آنها کوتاه شد
و کشور الآن يک کشور نيمه اسلامي است.»

30/10/60

« آقايان نشسته
اند توي خانه شان و مي گويند هيچ نشده است! چه مي خواهيد بشود؟ آنچه که در زمان
رضا بوده و در زمان محمد رضا شده است  که
خيابان ها را آنطور مراکز فساد قرار داده بودند،‌شما آنها را صحيح  مي دانيد؟ آن چيزي که  در اين چند سال شده است، از همه جهات،‌ان
تحوّلي که در جوانهاهي ما پيدا شده است که از کاباره ها کشيده شده اند به ميدانهاي
جنگ با کفّار ؛ از مراکز فساد کشيده شده اند به مراکز صلاح و دعا و نيايش،‌بانوان
ما که ‌آنطور با آنها ظلم شده بود، امروز در سرتاسر کشور،‌مشغول تعليم وتعلّم
هستند و و مشغول جهاد في سبيل  الله هستند.
چه مي خواهيد بشود؟!».

26/5/62

« شما امروز بر
فرهنگهاي پوسيده شرق وغرب و فرهنگ منحط عصر شاهنشاهي که جوانان عزيز ما را فوج فوج
به فساد مي کشد و دانشگاه هاي ما را در خدمت غرب و احياناً شرق،‌به پيش مي برد،‌پشت
پا زده ايد . شما امروز فرهنگهايي را که ملت ما را يک ملت وابسته مصرفي و خدمتگزار
از قدرت ها بار اورده بود و فحشا و فساد و اعتياد را گسترش روز افزون داده بود
و  از انسانيّت و اخلاق مي رفلت کناره گيري
کند ، در زير پاي خود خرد کرده و شرافت انساني و تقوا و شهامت و شجاعت و صبر و
سلحشوري و مروّت و تعاون در برّ و تقوي و توّجه به مصالح  ملت و کشور را جايگزين ان نموده ايد . و شما
امروز سرافراز براي پيشرفت فرهنگ الهي به پيش مي رويد واز جهت اجتماعي، با صفوف
فشرده خود،‌وحدت بين قشرهاي مختلف را تحکيم نموه و همه را به يک سو و يک جهت،‌ سوق
داده و تفرقه اندازان و گروه گرايان و خدمتگزاران چشم و گوش بسته به شرق و غرب را
مطر ود کرده و به انزوا کشيده ايد و اقشار مختلف را، قشر واحد کرده و همه را در
خدمت کشور و ملت  و دين جاويد حق در آورده
ايد و از جهت سياسي، ايران امروز را زبانزد همه کشورهاي دوست و دشمن کرده ايد….«

25/5/64

بسم الله
الرحمن الرحيم

ماهنامه پاسدار
اسلام

زير نظر جمعي
از اساتيد حوزه علميه قم

شماره 98- بهمن
ماه 1368- رجب 1410

در اين شماره
مي خوانيد

امام خميني
ثابت و استوار(ثمرات انقلاب اسلامي )……………………….2

سيزده رجب،
ميلاد امامت ……………………………………………………4

پرتوي از
زندگاني امام جواد و امام هادي عليهما السلام ……………………6

خوف و خشيت
ملائکه ……………آيت الله جوادي آملي …………………….8

اصول اعتقادي
اسلامي (حساب روز قيامت)…..آيت الله حسين نوري………10

وصيّت نامه
امام«ره» و اسم مستأتر الهي …….آيت الله محمدي گيلاني…….12

حوادث بعد از
سفر طائف…….حجه الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي…….14

آسان مديّريت
کردن ………….حجه الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري….18

اصول انقلاب
اسلامي ………حجه الاسلام و المسلمين اسدالله بيات ……………20

در برابر حمله
فرهنگي غرب مسلح شويم…….حجه الاسلام محمد تقي رهبر…….22

شهدا……………………………………………………………………………………….29

يادداشتها و
خاطراتي از زندگي امام خميني «ره » – حجه الاسلام رحيميان ……….30

ناهنجاريهاي
مادرزادي و بيماريهاي ارثي ……..دکتر سيد حسن عارفي………………36

نهادهاي انقلاب
اسلامي ميراث حضرت امام «ره » محمد رضا حافظ نيا……………….38

گفته ها و
نوشته ها ……………………………………………………………………….42

پاسخ به نامه
ها
…………………………………………………………………………….44

نگاهي به
رويدادها
………………………………………………………………………….46

حقوق بشر در
کلام اسلام؟ اسلام ناب محمدي «ص» يا اسلام آمريکايي؟…………….48

رهنمودهاي مقام
معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي……………………………….51

پاسدار اسلام
ماهنامه دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم

دفتر مرکزي :
قم – خيابان شهداء- صندوق پستي 777

تلفن اشتراک
وامور نمايندگان:24803

حساب جاري 600
بانک ملت قم- شعبه آموزش و پرورش

شعبه تهران –
خيابان انقلاب بين فلسطين و وصال – پلاک 1045 – تلفن 668283

تک شماره 100
ريال – اشتراک ساليانه 1200 ريال

با تشکر از
ستاد مشترک امداد و درمان جنگ ا ستان اصفهان،

برادر حاج
عبدالله نسبت به همکاري در طرح جلد اين شماره.

سفارشهاي امام
باقر عليه السلام

« يا جابر
استکثر لنفسک من الله قليل الرّزق تخلْصا الي الشّکر، و اسبقلل من نفسک کثيرا
الطاعه لله ازراء علي النفس و تعرضا للعفو. و ادفع عن نفسک حاضر الشر بحاضر العلم
و استعمل حاضر العلم بخالص العمل . و تحرز في خالص العمل من عظيم العفله بشده
التيقظ و استجلب شده التيقظ بصدق الخوف . و احذر خفي التزين بحاضر الحياه ، وتوق
مجازفه الهوي بدلاله من العقل. وقف عند غلبه الهوي باسترشاد العلم.

واستبق خالص
الاعمال ليوم الجزاؤ. و انزل ساحه القناعه باتقاء الحرص و ادفع عظيم الحرص بايثار
القناعه ، و استجلب حلاوه الزهاده بقصر الامل و اقطع أسباب الطمع ببرد الياس و سد
سبيل العجب بمعرفه النفس و تخلص الي راحه النفس بصحه التفويض…«

(تحف العقول، ص
293)

اي جابر 1 روزي
کم را از سوي خدا بسيار حساب کن تا از عهده شکرش بر ائي و اطاعت بسيار خود را براي
خدا، کم حساب کن، تا نفس را زبون و خوار بداري و خود را در معرض گذشت قرار دهي .
شرّ‌موجود را از خو، بوسيله دانش حاضر دفع کن و دانش حاضر خود را با عمل خالص بکار
بند و در عمل خالص از غفلت بزرگ به هشياري و بيداري ، کناره گير. و بيداري خوب را
با ترس درست از خدا بدست اور. و از ارايش هاي پنهاني به زندگي حاضر دنيائي بر حذر
باش  و از بازي با خطر هواي نفس به
راهنمائي عقل خود رانگهدار و هنگام چيرگي هواي نفس با استرشاد از علم باز ايست. و
عمل خالص را براي روز جزا بر جاي دار و بوسيله پرهيز از حرص در آستان قناعت، ساکن
شو. و با انتخاب قناعت از حرض عظيم  دفاع
کن و با کم کردن ارزوها ،‌شيريني زهد را بدست آر و با خنکي نااميد بودن از مردم،
اسباب طمع را قطع کن و با خودشناسي ،‌راه خودبيني را ببند و با تفويض درست به خدا،‌آسايش
خود را تأمين کن.

بمانسبت فرا
رسيدن سيزدهم رجب،‌ولادت با سعادت امير المومنين عليه السلام

13 رجب ميلاد
امامت

بيستم بهمن ماه
امسال مصادف است با يکي از بزرگترين اعياد اسلامي ولادت با سعادت نخستين ستاره
تابناک اسمان امامت و ولايت برادر پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم و جانشين و
خليفه اش علي عليه السلام همو که پيامبر صلي الله عليه واله درباره اش فرمود: » يا
علي جز خدا و من کسي تو را نمي شناسد.«

مکه معظمه با
ان همه عظمت و قداست  افتخار دارد که در
مثل چنين روزي خجسته اي ميزبان اين کوکب دري و اين ماه تابان و افتاب درخشان گشت.

گوهري شد از
درون کعبه بيرون از صدف     کرد بيت الله را
بان شرف بيت الشرف

گوهري سنگين
بها رخشان شد از بيت الحرام     کز ثريا تا
ثري راکرد کمتر از خزف

کعبه شد از
مقدم اوقاف عنقا قدم             شاهبازان
طريقت در کنارش صف بصف

سينه سينا مگر
از هيبتش شد چاک چاک          يا شنيد از رأفتش
موسي نداي لا تخف

خلعت خلت شد
ارزاني بر اندام خليل                کرد
بنياد حرم چون بهر ان نعم الخلف

هر دو گيتي را
به شادي کرد فردوس برين           نغمه روح
الامين، با يک جهان شوق و شعف

گوش جان بگشا و
بشنو از امين کردگار     

لا فتي الا علي
لا سيف الا ذوالفقار

دوازده سال قبل
از بعثت و سي سال پس  از عامل الفيل در روز
جمعه سيزدهم ماه رجب در درون خانه کعبه معظمه امير المومنين علي عليه السلام متولد
شد مادرش مي گويد خواستم از کعبه خارج شوم که ندائي را شنيدم که مي فرمود: اي
فاطمه نام او را علي بگذار چرا که او علي است و خداوند علي اعلي  مي گويد من اسمش را از اسم خود گرفتم و با ادب
خود تاديبش نمدم و بر دانشهاي پنهانيم ،‌اگاهش ساختم و او است که بتها را در خانه
ام مي شکند و او است که بر فراز خانه ام اذن مي گويد و مرا تقديس و تمجيد مي کند
پس خوشا بحال کسي که او را دوست بدارد و از او اطاعت کند  و واي به حال کسي که اورا دشمن بدارد و
نافرمانيش کند.

پيامبر اکرم
صلي الله عليه واله مي فرمايد:« هنگامي که علي بدنيا امد حبيبم جبرئيل نازل شد و
گفت اي حبيب خدا علي اعلي سلامت مي رساند و تورا به ولادت برادرت علي تبريک و
تهنيت مي گويد و مي فرمايد اين مقدمه ظهور پيامبري و اعلام وحي و رسالت تو
است  زيرا تو را تاييدکردم به برادرت و
وزيرت و خليفه ات و کسي که بوسيله او حمايت و پشتيباني مي شوي و نامت و يادت زنده
و جاويد مي ماند؛ پس برخيز و با دست راستت استقبالش کن چرا که او از اصحاب يمين
است….»

انس بن مالک مي
گويد: شنيدم پيامبر اکرم صل الله عليه واله را که مي فرمود:

« من و علي بر
طرف راست عرش تسبيح خدا مي گفتيم قبل از اينکه خداوند ادم را خلق کند به دو هزار
سال هنگامي که خداوند ادم را افريد ما را درصلب او قرار داد و همچنان از اصلاب پاک
وارحام مطهرات منتقل مي شديم تا اينکه به صلب عبدالمطلب رسيديم. پس ما را دو بخش
کرد نيمي در صلب عبدالله و نيمي در صلب ابوطالب قرار گرفت. و همانا پيامبري و
رسالت را در من قرار داد و وصايت و جانشيني را در علي . انگاه دو نام از نامهاي
خودش براي ما برگزيد پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند علي است و  اين علي و اينچنين من براي پيامبري انتخاب شدم
و علي براي جانشيني.

علي عليه
السلام نخستين کسي بود که به خداي تعالي و پيامبر گراميش صلي الله عليه و اله
ايمان اورد و در اغوش ان حضرت تربيت شد و همواره يار وياور با اخلاص او بود او
نخستين کسي بود ه از اسلام دفاع و پشتيباني کرد و با مشرکين و کفار جهاد و مبارزه
کردو منحرفين و سرکشان را به نابودي فرستاد و احکام دين را به مردم  ابلاغ کرد و در تمام مواقف تنها حامي و مدافع
رسول گرامي اسلام بود .  و ان روزي که ايه
وانذر عشيرتک الاقربين نازل شد و پيامبر صلي الله عليه واله ماموريت يافت که
خويشاوندان خود را براي اعلام رسالت خويش دعوت کند غذئي تهيه کرد و انان را به
منزل خود دعوت  نمود و پيام الهي را به
انان ابلاغ کردو انها را به اسلام دعوت نمود و از انان خوات که در اين کار مهم کمک
و ياريش کنند ابولهب عموي پبامبر«ص» سخن حضرت را بريدو ديگران راعليه او تحريک کرد
و همه دعوت شدگان از او روي برگرداند ند ولي تنها کسي که به او لبيک گفت و عرض کرد
يا رسول الله من يار وياور تو هستم و با کسي که با تو بجنگد مي جنگم علي عليه
السلام بود و حضرت  هم در همان مجلس و از
همان اغاز دعوت او را برادر وصي و جانشين خود خواند.

علي عليه
السلام در هر جنگ و مبارزه اي همراه پيامبر بود. شجاعت و قهرماني اکندهاز شهامت او
بهمراهي خون وزبان وقلب او فقط و فقط وقف پيامبر اکرم و پيروزي و پيشرفت رسالت و
پيامبري او بود و اين مطلب را در خلال قهرماني ها و رزمهاي صميمانه خود عليه
دشمنان بزرگ اسلام در اغاز نهضت و تااخر عمر به خوبي نشان داد.

در واقعه خندق
که ياران واصحاب پيامبر«ص» مضطرب گشته و دلهايشان متزلزل شده بود و بهترين
اصحاب  او از او دور شده بودند و تنها علي
بود که چو ن کوهي محکم واستوار در مقابل بزرگان و گردنکشان قريش ايستاد و توانست
اميد پيروزي قطعي را در دل مسلمانان زنده کند و سرانجام قريش و قهرمانان ويلانش را
به شکست بکشاند.

جهادو مبارزه
علي در روزي که قلعه ها و دژهاي مستحکم «خيبر» بدست مبارکش فتح شد حتي براي دشمنان
ومخالفان نيز امري فوق العاده و عظيم است خيبري که دران جنگجويان سرسختي بودند و
در اثر تجربه هاي جنگي طولاني و کار ازمودگي موجب ترس و هراس مسلمانان گشته بودند
پيامبر از حضرت امير سلام الله عليه خواست که قلعه را فتح کند قلعه نشينان ديدند
که در مقابل شخصيتي هستند که هرگز در جنگي شکست نخورده و هيچ رزمنده اي در مقابل
او استقامت نياورده است بهر حال ناچار به مقابله با او شدندولي انجا که عقاب پر
بريزد از پشه کوچکي چه خيزد!علي عليه السلام فاتحانه قلعه راگشود و در حقيقت يکي
از بزرگترين پيروزي ها را براي اسلام به 
ارمغان اورد.

گذشت و فداکاري
و ايثار علي در ان شب که مشرکين قصد جان پيامبر را کرده بودندو علي در بستر حضرت
رسول «ص» خوابيد و خود را اماده شمشير هاي دشمنان اسلام کرد بالاترين و والاترين
الگوي ايثار در تاريخ انسانيت است.

و چه بسيارر
است فضيلت ها و مناقب ان جضرت که هر چه کتابها بنويسند و خطيبان و سخنوران بگويند
قطره اي از دريا گفته اند و نوشته اند.

مدت زندگانيش
با پيامبر «ص» پس از بعثت بيست و سه سال بود که سيزده سال ان پيش از هجرت در مکه
بود و در تمام گرفتاريهائي که براي ان حضرت پيش امد شريک بود و به خاطر ان حضرت
بسياري از سختي ها و دشواري ها را بر خود هموار ساخت و ده سال ديگر پس از هجرت به
مدينه بود.

علي  عليه السلام که دوستانش از ترس و دشمنانش از
کينه مناقب وفضائلش را پخش نکردند با اين حال يکي از معجزات جاودانه او اين است که
مناقبش تمام جهان را فرا گرفته و نه تنها دوستان و شيعيان که دشمنان و مخالفانش
نيز درمدح و فضيلت او روايتها نقل کرده و مطالب زيادي نوشته اند« والفضل ما شهدت
به  الاعداء»

ابن حنبل در
اين باره گويد« هيچ يک از اصحاب رسول خدا داراي انقدر فضائل زياد نيست جز علي ابن
ابي طالب»[1]

قاضي اسماعيل و
نسّائي و ابوعلي نيشابوري گويند:

« روايتهايي با
سندهاي درست در حق هيچ يک از اصحاب، نيامده است انچه در حق علي امده است».[2]

« در شگفتم از
مردي که دشمنان، کينه توزانه فضائلش را پنهان داشتند و دوستانش از ترس ان را اشکار
نکردند بااين حال انقدر فضيلت براي او ذکر شده که زمين و  اسمان را پر کرده است.»

پس خداي را
سپاس که نعمت عظماي ولايت علي عليه السلام را به 
ما ارزاني دادو ما را از شيعيان و پيروان ان حضرت قرار داد.

در خاتمه يکي
از هزاران روايتهائي که در فضيلت امير المومنين عليه السلام از لسان رسول خدا صل
الله عليه واله نقل شده است ، براي تيمن و تبرک نقل کرده فرا رسيدن اين  عيد سعيد رابه عموم شيعيان و پيروان ان حضرت
تبريک و تهنيت عرض مي کنيم/

علي عليه
السلام فرمود:« از حسد مردم نسبت به خودم ، به رسول خدا صلي الله عليه و اله شکايت
کردم  حضرت فرمود: اي علي همانان نخستين
چهار نفري که  و ارد بهشت مي شوند منم و تو
و  حسن و حسين و فرزندان ما پشت سر ما
هستندو دوستان ما پشت سر انهايند، و شيعيانمان در طرف راست و چپ ما هستند».[3]

پرتوي از
زندگاني

امام جواد و
امام هادي عليهما السلام

نهم بهمن ماه
امسال مصادف است با دوم ماه رجب که در اين روز بقولي ولادت با سعادت امام هادي
سلام الله عليه رخ داده و روز دهم بهمن ماه يعني سوم ماه رجب نيز روز وفات ان حضرت
است هفدهم بهمن ماه مصادف با 10رجب روز ولادت با سعادت امام جواد عليه السلام است.

در دعاي هر روز
ماه رجب مي خوانيم« اللهم اني اسألک بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و ابنه
علي بن محمد المنتجب….» خداوندا از تو درخواست مي کنم به حق دو مولود ماه رجب،
امام محمد بن علي دوم (امام جواد) و فرزندش امام علي بن محمد برگزيده ….

از اين فراز
دعا بر مي ايد که ولادت هر دو امام در اين ماه خجسته است ما ضمن تبريک و تهنيت اين
دو ولادت فرخنده به عموم شيعيان جهان بويژه ملت عزيز ايران که افتخار پيروزي و
متابعت از اين پيشوايان بزرگ و امامان معصوم را دارند به گوشه اي از زندگاني ان دو
حضرت اشاره مي کنيم:

زندگي امام
جواد عليه السلام:

ولادت ان حضرت
در روز جمعه دهم ماه رجب از سال 195 هجري در مدينه بود و بقولي در نيمه ماه رمضان
به دنيا امده است.

وفات ان حضرت
در اخر ذي قعده و يا 6 ذي حجه از سال 220 در بغداد اتفاق افتاده که بدينسان عمر
مبارکش بيست و پنج سال بيشتر نبوده است و برخي گفته اند : 25 سال و سه ماه و 22
روز در جهان زيسته است.

مادش ام ولد که
مادرش که امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد و نام اصليش سبيکه از اهالي
نوبه در افريقا بوده است .

مدت خلافت و
جانشيني ان حضرت از        پدرش و امامت او
هفده سال بوده  است.

نام مبارکش
محمد کنيه اش ابوجعفر و يا ابوعي است لقبهايش مختار مرتضي ،‌متوکل متقي زکي تقي
متجب قانع جواد و عالم .

همسر ان حضرت
ام الفضل دختر مامون است که جريان ازدواج بدين شرح است.

ريان بن شبيب
گويد: چون مامون خواست دخترش ام الفضل را به ازدواج امام محمد جواد سلام الله عليه
در اورد بني عباس اگاه شده و از اين تصميم سخت ترسيدند که نکند کار حضرت به انجا
بکشد که کار پدرش امام رضا عليه السلام کشيد ومنصب ولايتعهدي به او منتقل گردد از
اين رو گرد هم امدندو نزد مامون رفته او را از عواقب اين امر برحذر داشتند.

مامون به انها
گفت من اگر محمد بن علي «ع» را براي دامادي خويش برگزيدم، بواسطه برتري او در علم
ودانش است بر تمام دانشمندان زمان هر چندخردسال است.

انها در پاسخ
گفتند: هر چند او تورا شيفته خود کرده ولي بهر حال او کودکي است که علم فضلش اندک
است، پس بگذار او بزرگتر شود واز علم ودانش بيشتري برخوردار گردد انگاه هر کاري
خواستي انجام بده.

مامون گفت :
واي بحال شما من به او اگاه تر از شمايم اين جوان از خانداني است که علمشان از
خداست و از او الهام مي گيرند ،‌پيوسته پدرانش در علم دين و ادب از همه مردم بي
نياز بودند وديگران نيازمند انان  و خوب
است شما خودتان او را ازمايش کنيد تا راستي گفتار من بر شما  اشکار گردد.

گفتند پس اجازه
بده ما دانشمندي را دعوت کنيم که در حضور تو از اومسائل فقهي و احکام را بپرسد پس
اگر او پاسخ صحيح و درستي داد ما هيچ اعتراضي نداريم واگر از پاسخ دادن ناتوان
ماند انگاه روشن مي شود که سخن ما در اين باره از روي مصلحت بيني بوده است مامون
به انان  اجازه داد.

با هم بحث و
گفتگو کردند و رايشان بر اين قرار گرفت که از يحيي بن اکثم قاضي بخواهند تامسئله
دشواري را از امام بپرسند که اونتواند پاسخ بگويد و براي اين کار وعده اموال و
نويدهاي فراواني به او دادند. مامون روزي را تعيين کرد که همه جمع شوند و يحيي بن
اکثم نيز حاضر شد. مامون دستور داد براي حضرت جواد عليه السلام تشکي پهن کنند و دو
بالش روي ان بگذارند ان حضرت که بيش ازنه سال و چند ماه از عمر مبارکش نگذشته بود
به مجلس وارد شد و در جايگاه خود قرار گرفت مامون نيز در کنار حضرت نشسته بود.
يحيي بن اکثم وارد شد و روبه روي امام نشست و پس از اذن گرفتن از حضرت پرسيد
قربانت گردم درباره شخصي که درحال احرام شکاري بکشد چه مي فرمائيد؟

حضرت فرمود:«
ايا در حل کشته است يا در حرم؟ عالم به مسئله و حکم بوده است يا جاهل؟ از روي عمد
کشته است يا به خطا؟ ان شخص ازاد بوده است يا بنده ؟کوچک بوده است يا بزرگ نخستين
بار بوده  که چنين کاري مي کرده يا قبلا
نيز انجام داده است ان شکار از پرندگان بوده يا غير ان از شکارهاي کوچک بوده
يابزرگ ان مرد اصرار بر ان کار داشته يا پشيمان است در شب اين شکار را کشته يا در
روز در حال احرام عمره بوده يا احرام حج کدام يک از اين اقسام بوده است (زيرا هر
يک حکمي جدا گانه دارد).

يحيي بن اکثم
سرگردان و بهت زده شد و ناتواني و عجز در چهره اش پديدار گشت و زبانش به لکنت
افتاد به حدي که تمام حاضرين در مجلس ناتوانيش را درک کردند.

انگاه مامون
گفت خداي را بر اين نعمت سپاس مي گويم که انچه فکر مي کردم همان طور شد سپس رو به
خويشاوندان خود کرده گفت ايا دانستيد انچه را نمي پذيرفتيد و درهمان مجلس صيغه عقد
دخترش را با حضرت جاري و ازدواج امام انجام شد.

اري هر چند
مامون علم به مقام ومنزلت امام داشت ولي دخترش را نه براي خدا به ازدواج ان حضرت
در اورد بلکه از شدت ترس و خوف  او بود که
مي خواست جاسوسي حتي در خانه حضرت داشته باشد و تمام رفت و امدها و نشست و برخاست
هاي او را کنترل کند و بديسان با ارامش خاطر به حکومت غاصبانه اش ادامه داده و
احتمال هر نوع انقلاب و دگرگوني به نفع امام را از بين ببرد.

زندگي امام
هادي عليه السلام

امام علي بن
محمد بن هادي سلام الله عليه در قريه اي به نام بصريا در نزديکي مدينه منوره در
سال 212 يا 214 هجري به دينا امد. در روز ولادت حضرت اختلاف است برخي گفته اند دوم
رجب بوده است و برخي پنجم رجب و عدهاي 15 ذي حجه نقل کرده اند به هرحال بيشتر
مورخين ولادتش را در ماه رجب نقل کرده بدون اينکه روزش را تعيين نمايند.

در روز وفات
حضرت نيز اختلاف کرده اند،‌برخي سوم ماه رجب و برخي 25يا 27 جمادي الثاني نقل کرده
اند. سال وفات ان حضرت 254 هجري و در سامرا (سر من راي )‌رخ داده است.

مادرش ام ولد و
نامش سمانه است حضرت مدت شش سال و پنج ماه با پدر زيست و سي و سه سال تقريبا
امامتش به طول انجاميد متوکل ان حضرت را بوسيله يحيي بن هرثمه از مدينه از مدينه
به سامرا امد و حضرت مدت ده سال و چند ماه در سامرا ماند تا ازدنيا رفت.

نام مبارکش علي
کنيه اش ابوالحسن القابش نجيب مرتضي هادي نقي عالم فقيه امين موتمن طيب متوکل . و
به او  ابوالحسن الثالث و الفقيه العسکري
نيز مي گويند صاحب کشف الغمه گويند : هرچند يکي از مشهورترين القابش متوکل است ولي
حضرت به  اصحابش دستور داده بود که اورا به
اين نام نخوانند زيرا در ان زمان نام خليفه (غاصب) بوده است.

و اما سبب امدن
حضرت از مدينه به سامرا اين بود که عبدالله بن محمد از سوي خليفه متصدي کار جنگ و
خواندن نماز در شهر مدينه بودو پيش متوکل از حضرت هادي عليه السلام سعايت و بدگويي
کرد امام نامه اي به متوکل نوشت و جريان اذيت ها و ازارهاي عبدالله بن محمد و
دروغگوئي و سعايتش را به او ياد اور شد .

متوکل که از
وجود امام در انجا بسيارهراسناک شده و احتمال انقلاب عليه خود را مي داد وبراي
اينکه از هر نظر امام را زير نظر بگيرد و از نزديک مترصد اوضاع واحوالش باشد ضمن
نوشتن پاسخي به نامه امام او را به امدن به سامرا دعوت کرد متن نامه متوکلبه حضرت
از اين قرار است :

اما بعد همانا
اميرالمومنين قدر و منزلت تو را مي شناسد و خويشاوندي تو را منظور دارد و  حقت را لازم مي شمرد و براي بهبودي وضع تو و
خانواده ات هر چه لازم باشد فراهم مي سازد و وسائل عزت و ارامش شما را اماده مي
کند و منظورش از اين ا حسان رضايت خدا و اداي حق واجب شما است.

و همانا امير
المومنين دستور داد عبدالله بن محمد را از توليت و تصدي جنگ و نماز در مدينه بر
کنار کنند زيرا همانگونه که ياد اور شده بوديد حق شما را نشناخته و قدر و مقامتان
را سبک شمرده و تو را متهم به تهمتي کرده که امير المومنين مي داند دامنت به اين
تهمت الوده نيست و خليفه مي داند که تو راست مي گوئي و خود را براي اين کاري که
بدان متهم گشته اي (يعني خلافت ) اماده نکرده و چنين ارزوئي نداري ضمنا امير
المومنين مشتاق زيارت شما است و دوست دارد تجديد عهدي باشما بکند اگر مايل به
زيارت و ماندن در نزد او تا هز زمان که بخواهي هستي خود و خانواده و  اطرافيانت را بردار و با کمال ارامش و  اسودگي خاطر به سوي ماحرکت فرما…. و ما يحيي
بن هرثمه پيشکار مخصوص خود را مي فرستيم که براي انجام فرمان شما در خدمتتان
باشد….

چون نامه به
حضرت هادي سلام الله عليه رسيد، حضرت اماده حرکت به سوي سامرا شد و يحيي بن هرثمه
نيز با او رهسپار شده تا به سامرا رسيدند و چون حضرت به  انجا رسيد متوکل يک روز خود را از او پنهان کرد
وامام را در کاروانسرائي که معروف به کاروانسراي گداها بود فرود اورد و پس از
گذشتن يک روز تمام دستور داد خانه مختصري براي ان حضرت تخليه کرده و او را
بدانجا  منتقل نمودند. و اينچنين طبق وعده
هايش از حضرت پذيرايي کرد.

صالح بن سعيد
مي گويد: روزي که حضرت هادي سلام الله عليه به سامرا وارد شد من خدمتش رسيده به او
عرض کردم قربانت گردم اينان درهمه جا مي خواهند نور شما را خاموش کنند واز قدر و
منزلت شما بکاهند تا جائي که شما را در اين کاروانسراي کثيف و بدنام (کاروانسراي
گدايان) جا داده اند؟ حضرت فرمود: اي پسر سعيد تو نيز چنين فکر مي کني؟ سپس با دست
اشاره کرد ناگه باغهائي با طراوت و نهرهائي روان و درختهائي سبزو خرم ديدم پس چشم
من از ان منظره خيره و شگفتم بسيار شد انگاه فرمود اي پسر سعيد ماهر کجا باشيم اين
نعمتها براي ما مهيا است ما در کاروانسراي گداها نيستيم(شايد حضرت اشاره کرده است
به اينکه اگر بخواهد ان کاروانسرا را مبدل به بهشتي برين مي کند و براي خدا صبر و
تحمل مي کند و چون برا ي خدا است و رضايت او مد نظر است فرق نمي کند که انسان در بوستاني
با طراوت باشد يا در منزلي محقر)

ضمن عرض تبريک
و تهنيت بمناسبت ولادت اين امام مفترض الطاعه در دوم ماه رجب به عموم شيعيان جهان
بويژه ملت عزيز ايران بمناسبت وفات ان حضرت در سوم همين ماه به همگان تسليت عرض مي
کنيم که در روايت معصوم سلام الله عليه امده است :« شيعتنا خلقوا من خالص طينتناف
يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»  شيعيان ما
از گل نابمان افريده شده اند و لذا در شادي ما شاد و خرم اند و در عزاي ما غمگين و
محزون اند.

هدايت قران

قسمت بيست و
هشتم

تفسير سوره رعد

خوف و خشيت
ملائکه

آيه الله جوادي
آملي

« و يسبح الرعد
بحمده و الملائکه من خيفته …»

بحث درباره
تسبيح رعد پايان يافت  و اکنون در رابطه با
خوف و خشيت ملائکه مطالبي را تقديم مي داريم:

خوف ملائکه از
نوع خاصي است

فرشتگان از ان
نظر که عباد مکرم اند و بندگان معصوم اند خدا را تسبيح مي کنندو از خدا هراسناک
اند ترسي که فرشتگان دارند ترس  مخصوصي است
و ترسي است عقلي نه نفسي .

خيفه نوع خاصي
از خوف است زيرا فعله هيئت خاصي از فعل است پس اگر گفتند  خاف خوفا اصل خوف را مي رساند چون مصدر مطلق
است نه خا ص و اگر گفته شد خاف خيفه نوع خاصي از هراس و ترس را مي رساند ترسي که
فرشتگان دارند ترس جرم وجسم نيست ترس کمي روزي و مانند ان نيست ان همان خوفي است
که يک موجود نازل از موجودي عالي حريم مي گيرد خداوند در قران مي فرمايد: يخافون
ربهم من فوقهم

 



[1] – مستدرک حاکم – ج 3- ص 107، تاريخ خلفاء سيوطي-ص 168.

/

فهرست

امام
خميني ثابت و استوار(ثمرات انقلاب اسلامي )

 سيزده رجب، ميلاد امامت

پرتوي
از زندگاني امام جواد و امام هادي عليهما السلام

خوف و
خشيت ملائکه                                      آيت الله
جوادي آملي

اصول اعتقادي
اسلامي (حساب روز قيامت)               آيت
الله حسين نوري

وصيّت
نامه امام«ره» و اسم مستأتر الهي                  آيت الله محمدي گيلاني

حوادث
بعد از سفر طائف                           
        حجه الاسلام و المسلمين
رسولي محلاتي

آسان
مديّريت کردن                                           حجه
الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

اصول
انقلاب اسلامي                                        حجه
الاسلام و المسلمين اسدالله بيات

در
برابر حمله فرهنگي غرب مسلح شويم                 
حجه الاسلام محمد تقي رهبر

امام،انقلاب
و امت

يادداشتها
و خاطراتي از زندگي امام خميني «ره »       حجه الاسلام رحيميان

ناهنجاريهاي
مادرزادي و بيماريهاي ارثي                  دکتر سيد حسن عارفي

نهادهاي
انقلاب اسلامي ميراث حضرت امام «ره » محمد رضا حافظ نيا

گفته ها
و نوشته ها

پاسخ به
نامه ها

نگاهي
به رويدادها

حقوق
بشر در کلام اسلام؟ اسلام ناب محمدي «ص» يا اسلام آمريکايي؟

رهنمودهاي
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي

 

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظّم
رهبری:

* باید زنان
اندیشمند و آگاه ایران اسلامی راه روشن خود را ادامه دهند و گامها را متین و محکم
بردارند. مبادا چنانکه در افراد سطحی و غافل دیده شده است نسل انقلابی و زنان مومن
دوباره روی به مصرف و تجمل های پوچ و گرایش های غیر انقلابی بیاورند یا رسم جاهلی
اختلاط بی پروا را دوباره زنده کنند.

4/8/68

* اگر انقلاب
اسلامی متعرض آمریکا هم نمی شد آنقدر فشار و حیله و خدعه از طرف استکبار و آمریکا
علیه این انقلاب و نظام انجام می گرفت تا یا منحرفش کنند یا به کلی نابودش کنند.
این روش آمریکاست، روش استکبار در مقابل انقلاب اسلامی است.

11/8/68

* شخصیت هنری
حضرت امام قدّس سرّه الشریف بعد از رحلتشان برای همه آشکار شد… امام بزرگوارمان
با آن روح لطیف عرفانی همان کسی بودند که صدایشان قوی ترین صداها علیه استکبار
جهانی بود.

* امام فقید
و عظیم الشان ما در همه ی مسائل برای همه ی اقشار جامعه و بویژه هنرمندان متعهد و
مومن اسوه و الگو هستند و باید از آن بزرگوار تعلیم گرفت.

22/8/68

* هر ملتی که
نتواند از خود دفاع کند و به فکر دفاع از خود نباشد زنده نیست.

* ما نمی
توانیم توطئه عمیق و عنادآمیز استکبار علیه اسلام و انقلاب اسلامی را مشاهده کنیم
و در عین حال به فکر دفاع نباشیم و از آن غفلت کنیم.

* ما جنگ طلب
نبوده و نیستیم اما در فکر دفاع هستیم، زیرا زنده و هوشیاریم و از اسلام، انقلاب و
نظاممان که سرمایه ی عظیم و ارزنده ی ماست غفلت نکرده و از آن دفاع خواهیم کرد.

30/8/68

* آری رهبر
کبیر انقلاب اسلامی (امام خمینی) که خود را بسیجی می شمرد و بدان افتخار می کرد،
جهانی را در مقابله با استکبار و قدرتهای ستمگر عالم بسیج کرد.

* در بعضی
کشورهای اسلامی و در سایه ی دولتهای خودباخته در برابر غرب، خالص ترین و غیورترین
مسلمانان به چشم عناصر خرابکار نگریسته شده و با شدت و خشونت و با حبس و زجر و
اعدام با آنان رفتار می شود.

* آنچه در
هفته های اخیر در فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپائی جنگ روسری نامیده شد در
واقع مبارزه ی سراسیمه و ناشیانه ای از سوی سردمداران فرهنگ غربی با پدیده هائی
است که آنان آن را جهش برقی از فرهنگ اسلام و نشانه ی نفوذ روز افزون اسلام تلقی
می کنند و در مقابله ی با آن به قدری صبر و متانت را از دست می دهند که یکباره رؤسای
کشور به مبارزه جوئی در برابر چند دختر بچه ی متعبّد و چند خانواده ی مقیّد مسلمان
ظاهر می شوند.

* امروز روزی
است که همه ی نیروها باید همه ی سرمایه های علمی، فکری، تخصصی، تجربی، مادی و
معنوی خود را همچون بسیجیان میدان جنگ، پشت سر دولت به میدان سازندگی وارد کنند.

* اختلاف
سلیقه و نظر سیاسی و اقتصادی و اختلاف در تشخیص مصالح، میان برادرانی که در اصول
انقلاب و اسلام، همدل و همفکرند نباید به خصومت و تنازع و کشمکش بیانجامد.

2/9/68

* نویسندگان،
گویندگان و مجریان رادیو و تلویزیون باید مفاهیم و ارزش های اسلامی را در قالب
برنامه های هنری، فیلمها، نمایشنامه ها و بهره گیری از انواع مختلف روشهای هنری به
مردم عرضه کنند، چه در غیر این صورت صدا و سیمای ما اسلامی نخواهد بود.

16/9/68

* اینجانب از
اینکه کسانی می کوشند تا در میان مردم ما رسم تجمل گرائی و اسراف و ولخرجی را شایع
کنند شدیداً نگران و متاسفم و از اینکه مردم فداکار و انقلابی ایران در امور شخصی
به مصرف گرائی سوق داده شوند و قناعت انقلابی را از یاد ببرند، به خدا پناه می
برم.

2/9/68

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

* دانشجویان
دختر الجزایری با تجمع در مقابل کنسولگری فرانسه در الجزیره نسبت به مواضع مقامات
فرانسوی در مورد حجاب اعتراض کردند.

15/8/68

* در
انتخابات پارلمان 80 عضوی اردن، مسلمانان بنیادگرا با اختصاص دادن 31 کرسی به خود،
پیروزی غیر منتظره ای به دست آوردند.

20/8/68

* وزیر کشور
مصر رشد جنبش های اسلامی را در آن کشور یک خطر جدّی خواند و خواستار همکاری رژیم
های مرتجع عربی برای مقابله با این جنبشهای اسلامی شد.

* 22 انقلابی
مسلمان ترکیه به اتهام تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی دستگیر شدند.

23/8/68

* یک
آمریکائی و دو تبعه ی آلمان غربی در بیروت ربوده شدند.

25/8/68

* رژیم
مراکش، چهارده تن عضو یک گروه اسلامی را بازداشت کرد.

* یک معلم زن
فرانسوی که به تازگی به دین اسلام مشرّف شده است به دلیل رعایت حجاب اسلامی از
مدرسه اخراج شد.

28/8/68

* دولت هند
روز تولد پیامبر اسلام را تعطیل رسمی اعلام کرد.

* طرفداران
احزاب «رافاه» و «کار» ترکیه، امام خمینی را امیدبخش ترین رهبر جهانی طی 30 سال
اخیر دانسته اند.

2/9/68

* 18 دانش
آموز مسلمان که حاضر نشده بودند در کلاسهای ژیمناستیک و موسیقی در یک مدرسه در
فرانسه شرکت کنند اخراج شدند.

4/9/68

* چهار
مسلمان ترکیه به خاطر دفاع از حجاب زندانی شدند.

7/9/68

* شورای
دولتی فرانسه اعلام کرد روسری اسلامی در مدارس مغایر با قانون کشور نیست.

9/9/68

* یکی از
رؤسای قبایل آفریقا به نام «ماموبی» و معاونش به دین مبین اسلام تشرف یافتند.

* برای
نخستین بار در تاریخ هند، یک مسلمان به سمت وزیر کشور هند انتخاب شد.

* استادان
دانشگاههای مصر خواستار متوقف شدن فروش نفت مصر به رژیم صهیونیست شدند.

16/9/68

* در برش
عرضی یک تنه درخت عظیم در ترکیه مشاهده شد که آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» و نام
حضرت «محمد» (ص) در خطوط داخلی تنه درخت شکل گرفته است. تنه درخت مذکور که دارای
34 متر طول و 3 متر قطر می باشد از کشور گابن برای تولید روکشهای چوبی وارد ترکیه
شده است.

اخبار داخلی

* چهاردهم
خردادماه هر سال به مناسبت سالروز رحلت حضرت امام خمینی قدّس سرّه به عنوان عزای
عمومی و تعطیل رسمی اعلام شد.

* دادگاه
لاهه، آمریکا را محکوم به پرداخت 570 میلیون دلار از دارائیهای ایران کرد.

15/8/68

* بازسازی و
نوسازی گیلان غرب با برآورد 8 میلیارد ریال اعتبار آغاز شد.

* در سفر
معاون وزیر ماشین سازی شوروی به اراک، مقدمات صدور 1000 واگن ساخت ایران به شوروی
فراهم شد.

24/8/68

* پالایشگاه
گاز مایع مارون و کارخانه گاز 800 گشایش یافت.

* کنفرانس
بین المللی خلیج فارس با شرکت کارشناسان و صاحب نظران بیش از 50 کشور جهان در
تهران افتتاح شد.

29/8/68

* جمعیت کشور
به 55 میلیون نفر رسید.

30/8/68

* گندمکار
نمونه ی ایرانی نفر دوم آسیا و اقیانوسیه شد.

1/9/68

* اسناد
مالکیت 6 هزار هکتار از اراضی کشت موقت آذربایجان شرقی به کشاورزان تحویل شد.

4/9/68

* یک تکنسین
مواد غذائی در بندرعباس، از ماهی و میگو، 75 نوع غذا و دارو تهیه کرد.

8/9/68

* سهمیه نفت
ایران در اوپک روزانه 340 هزار بشکه افزایش یافت.

9/9/68

* روحانیون،
بسیجیان و مردم قم با امضاء طوماری خواستار مبارزه ی جدّی با عوامل بدحجابی و بی
بندوباری شدند.

11/9/68

* آیت الله
العظمی اراکی: امیدوارم بسیجیان بتوانند به خواسته ی امام خمینی «ره» مبنی بر
تشکیل ارتش 20 میلیونی جامه ی عمل بپوشانند.

12/9/68

* دولت اتریش
به بهانه ی دستگیری سه شهروند ایرانی که به شرکت در ماجرای قتل قاسملو متهم شده
اند سفارت جمهوری اسلامی ایران در «وین» را محاصره نمود.

15/9/68

اخبار خارجی

* یک مارونی
(رنه معوض) براساس طرح طائف به ریاست جمهوری لبنان برگزیده شد.

* رژیم ریاض
در مراسم انتخاب رئیس جمهور لبنان به هر یک از نمایندگان پارلمان لبنان 250 هزار
دلار به عنوان رشوه پرداخت نمود.

15/8/68

* کارتر به
همکاری عربستان در حمله نظامی آمریکا به طبس اعتراف کرد.

17/8/68

* رژیم مصر
انتقاد از قوم بنی اسرائیل را ممنوع کرد.

* دیوار حائل
بین برلین شرقی و غربی که سمبل جدائی دو آلمان بود پس از 28 سال شکسته شد.

20/8/68

* صدها هزار
تن مردم آلمان شرقی دست به تظاهرات زدند و خواستار حذف حزب کمونیست و مجازات
گردانندگان آن شدند.

24/8/68

* به درخواست
کشورهای آمریکا، اسرائیل و ایتالیا، اتباع کشورهای سوریه، لیبی و فلسطین از سوی
ماموران امنیتی ترکیه تحت تعقیب قرار گرفتند.

* دهها هزار
تن در چکسلواکی خواستار اصلاحات سیاسی و برکناری دبیر کل حزب کمونیست شدند.

28/8/68

* «اسحاق
رابین» به شکست نیروهای رژیم صهیونیستی در مقابله با قیام فلسطینیان اعتراف کرد.

* «راجیو
گاندی» علت اصلی شکست خود در انتخابات را عدم حمایت مسلمانان هند از حزب کنگره
دانست.

* یکصد هزار
تظاهر کننده در پراگ، خواستار استعفای «میلوس یاکس» رهبر چکسلواکی شدند.

* «رنه معوض»
رئیس جمهور لبنان در مراسم سالروز استقلال لبنان به قتل رسید. در این انفجار 18
نفر کشته و 32 نفر مجروح شدند.

* رژیم سودان
با تشکیل یک دولت مستقل در جنوب این کشور موافقت کرد.

* وزیر
سازندگی چین: آمریکا جانوری است که به هر کجا بخواهد چنگ می اندازد و تنها راه
مقابله با آن مقاومت است.

* «بوش»
بودجه 286 میلیارد دلاری «پنتاگون» را تصویب کرد.

* رهبران حزب
کمونیست شوروی در مسکوولنینگراد برکنار شدند.

2/9/68

* 30 نماینده
پارلمان فرانسه در لبنان با میشل عون ملاقات کردند.

* فرانسه یک
ناو جنگی به سواحل لبنان اعزام کرد.

پاسخ به نامه
ها

*
شیراز-برادر،ع-ب

نوشته اید
منزل ما نزدیک حسینیه کوی منازل مسکونی کارخانه سیمان شیراز است و صدای بلندگوی
حسینیه اعصاب ما را ناراحت کرده است… بارها دفتر حضرت امام       قدّس سرّه با پخش اطلاعیه رسمی از رادیو و
تلویزیون به مسئولین مساجد و حسینیه ها تذکر داده اند که فقط از بلندگوی داخل مسجد
یا حسینیه استفاده کنند و همسایگان را با صدای بلندگوهای بیرون ناراحت نکنند
مخصوصاً این که ممکن است در همسایگی آنها مریضی باشد که از صدای آنها ناراحتی اش
افزونی یابد. بدون شک این کار حرام و گناه است. اگر مسئولین آن حسینیّه یا امام
جماعت آنجا و همچنین جاهای مشابه به فرمان حضرت امام قدّس سرّه اهمیت نمی دهند
تذکر ما چه فایده ای می تواند داشته باشد. واقع مطلب این است که باید برای این
مشکل یک فکر اساسی بشود و قانونی از مجلس بگذرد و دادگاه موظف باشد که چنین اماکنی
را طبق قانون ملزم به رعایت این امر شرعی و انسانی بکند. البته این دردآور است که
مراکز تبلیغ دین و نماز و هدایت و ارشاد هم بدون فشار قانون و پلیس حاضر نباشند حق
مشروع دینی و انسانی مردم را رعایت کنند. پناه به خدا.

* نطنز-برادر
محسن-ک-ق-41

1- انگشتر یا
حلقه و مانند آن اگر طلا باشد برای مرد همیشه حرام است و نماز هم با آن باطل است.

2- به احتیاط
واجب مرد نباید ریش خود را بتراشد.

* دشت
مغان-برادر،ا-س-م-ن

راههای
جلوگیری از بارداری بسیار است و در این رابطه کتابها نوشته شده است         می توانید هر راهی را که مناسب خود می
دانید انتخاب کنید.

* بیرجند-برادر،م-ل-17

شما اشتباه
می کنید و حالتی که احساس می کنید هیچ ربطی به آن وضعیت خاص ندارد و این وضعیت هم
مشکل شما به تنهائی نیست این قدر کار را مشکل و سخت نگیرید. نصیحت ما این است که
خود را با سرگرمیهای مشروع و مفید مشغول سازید و تا حد خستگی کار و ورزش کنید.

*
اهواز-برادر،ص-ح

سعی کنید با
نصیحت و سپس با تهدید او را از آن کار زشت باز دارید و اگر موفق نشدید از او جدا
شوید.

* قم-برادر
بهرام،غ-ل

1- در مورد
مسئله خمس از دفتر استفتاء بپرسید.

2- شما باید
برای آن کار از مرجع تقلید اجازه بگیرید.

3- قول مرد
در آن مسئله پذیرفته نیست و در این رابطه توضیحی است که اگر آدرس بدهید پاسخ خصوصی
داده می شود.

*
لاریجان-گزنک-برادر رضا علی زارع

ترانه و آواز
و موسیقی مطرب حرام است حتی در مجلس عروسی مردان و پخش این گونه موارد از صدا و
سیمای جمهوری اسلامی دلیل حلال بودن آن نیست بلکه دلیل عدم تعهد مسئولین صدا و
سیما به احکام اسلام است.

*
اصفهان-برادر،ج-ت

ازدواج شما
صحیح نیست و باید از این مورد صرف نظر کنید.

*
تهران-برادر،ک-د

از دفتر
استفتا بپرسید.

*
یزد-برادر،ح-م

1- اگر عین
نجاست در بدن و لباس نباشد جنب بودن موجب نجاست بدن و لباس نیست ولی عرق جنب از
حرام مورد احتیاط است و به فتوای حضرت امام قدّس سرّه با آن       نمی توان نماز خواند.

2- گناه اگر
هیچ ضرری نداشته باشد به جز همین که گناه است و انسان را از خدا دور    می کند و راهی برای رخنه ی شیطان در قلب مومن
است همین کافی است که بالاترین انگیزه را در مومن برای ترک آن به وجود آورد.

3- اگر
عادتهای زشت را یک باره نمی توانید ترک کنید سعی کنید تدریجاً از آن فاصله بگیرید.
همیشه به خود تلقین کنید که قدرت ترک هر عادتی را دارید. و این سخن را با خود
تکرار کنید که من می توانم بر خود مسلط باشم و اگر نمی توانستم خداوند مرا مکلف
نمی کرد.

4- می توانید
از آیةالله العظمی اراکی تقلید کنید.

*
گرمسار-برادر،ج-ت

توبه کافی
است.

*
گناباد-برادر،ا-غ

عجله نکنید و
از این ازدواج مشکوک اجتناب نمائید.

*
ماکو-برادر،الف-ن-د

1- هر وحی که
نازل شود قرآن نیست بلکه بعضی از آن چه نازل می شده به عنوان قرآن بوده است.

2- بسیارند
مسلمانانی که امر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بلکه امر خدا را صریحاً و علناً
مخالفت می کنند و این موجب نمی شود که آنها را مسلمان نخوانیم آنها بحسب ظاهر و
اقرار به زبان مسلمان به حساب می آیند.

* خراسان-برادر،م-ح-ج222

گناهی بر شما
نیست و انصراف شما هیچ مانعی ندارد ولی اگر ممکن باشد بهتر است مشکل را حل کنید.

*
اهواز-برادر،ع-ر-999

باید آدرس
بدهید تا پاسخ کامل داده شود.

*
قم-برادر،م-ق-15

شما اشتباه
می کنید و ایشان کار خلافی مرتکب نشده است اگر آدرس بدهید توضیح خواهیم داد.

*
باختران-برادر،ب-ر-نامه 20

در صورتی که
غسل کرده باشید نماز صحیح است و آن مطلب که نوشته اید صحت ندارد.

*
زاهدان-برادر،م-م-ش-ف

1- قدّس سرّه
یعنی پاک و مطهر باد روح و روان او.

2- به فتوای
حضرت امام قدّس سرّه همه ی خمس را باید به مرجع برسانید یا با اجازه ی او مصرف
کنید.

3- هر وقت
امکانات ازدواج فراهم شد یا توانستید فراهم نمائید اقدام کنید مسائلی که نوشته اید
هیچ کدام شرط ازدواج نیست.

4- کار شما
حتماً گناه است نه این که شاید گناه باشد. به علاوه احتمال این که رسوائی دنیا قبل
از آخرت دامنگیر شما شود فراوان است تا دیر نشده از این راه منحرف باز گردید.

*
قم-برادر،ح-ز-ب-2535

1- در مورد
اول گناهی مرتکب نشده اید.

2- بدون
اجازه ی پدرش نمی توانید عقد را بخوانید و تا عقد شرعی خوانده نشده است او بر شما
کاملاً حرام است مانند هر زن اجنبی دیگر.

*
اصفهان-م-ع-ص-کیساری

کشیدن نقاشی
انسان و حیوان طبق نظر حضرت امام رضوان الله علیه مکروه است و اما نگاه داشتن آن
کراهت هم ندارد.

*
شیراز-چ-الف-112

1- ترشح آب
کر حتی اگر به عین نجاست هم اصابت کند پاک است.

2- اتصالی که
مورد توجه شما است اشکالی ندارد وسوسه نکنید.

*
تنکابن-برادر،ج-ک

شما می
توانید خودتان اقدام به ازدواج کنید و رضایت خانواده شما شرط نیست ولی دقت کنید که
بعداً مشکلی پیش نیاید. مشورت با افراد خیرخواه و با اطلاع و گوش دادن به نصیحت
پدر و مادر در موفقیت انسان بسیار موثر است.

* بم-برادر
حسن اماندادی

بهتر است در
مورد ازدواج، نجابت و تعهد و دیانت خانواده ی همسر را نیز در نظر بگیرید.

*
شهرری-برادر،س-ب

اگر منظور
شما راهنمائی پزشکی است به پزشک مراجعه کنید مجله پزشک ندارد و اگر منظور مسائل
دیگر است آدرس بدهید.

 

/

درباره برچیدن دیوار برلین

جمع بندی
اهمّ رویدادها

درباره
برچیدن دیوار برلین

اعلام
سیاستهای اصلاحی میخائیل گورباچف صدر هیئت رئیسه ی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
ابتداءً تغییراتی را در داخل شوروی باعث گردید. اعلام این تغییرات با یکسری
اقدامات فوری روسها در زمینه سیاست خارجی همراه بود که خروج نیروهای نظامی این
کشور در افغانستان بارزترین آنها محسوب می شد. اما در برنامه ی گورباچف اصلاح
سیاست خارجی بلوک شرق به همین جا محدود نمی گردید و سردمداران کرملین سخن از
سریعتر شدن آهنگ تغییرات در برخی کشورهای بلوک شرق بر زبان میراندند.

سخنان صریح
ادواردشواردنادزه وزیر خارجه شوروی پیرامون انحرافات و اشتباهات اساسی کمونیستها و
استالینیستها، روی کارآمدن دولت غیر کمونیست در لهستان و مجارستان و پذیرش بی طرفی
فنلاند نمونه هایی از رشد فزاینده و فراگیر این سیاستها در کشورهای بلوک شرق می
باشد. در همین ارتباط مهمترین تحول اروپا یعنی تغییرات سریع و برق آسایی که در
آلمان شرقی صورت گرفته (که در دو ماه گذشته مهمترین مساله ی مورد توجه سیاسی خارج
از مرزهای میهن اسلامیمان شناخته شده و حجم خبری، گزارشی و تحلیلی گسترده ای را در
رسانه های گروهی غرب و شرق به خود اختصاص داد) را       می توان به عنوان شاخص تحولات در کشورهای
تابع بلوک شرق مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.

وقایع اخیر
در آلمان شرقی

آلمان شرقی
به دلایل گوناگون از جمله همسایگی با آلمان غربی و موقعیت استراتژیکی و حساسی که
در منطقه غرب برخوردار است برای شوروی و بلوک شرق اهمیت ویژه ای را دارا می باشد و
اقدام به انجام اصلاحات در این کشور نشان دهنده ی تسلط و اطمینان گورباچف در اجرای
سیاست خارجی برنامه اش تلقی شده و موفقیت آن امتیاز         تعیین کننده ای برای این بلوک در برابر
غرب به حساب می آید. تغییر حاکمان آلمان شرقی به بهانه ی به روز ناآرامیهای مردمی،
در اواسط مهرماه سال جاری آغاز گردید                  و «اریش هونکر» رهبر حزب
کمونیست این کشور -که هیجده سال به عنوان مرد شماره ی یک قدرت در آلمان شرقی محسوب
می شد- در 26 مهرماه از کار برکنار گردید به دنبال این اقدام «آگون کرنتس» از طرف
کمیته ی مرکزی حزب کمونیست آلمان شرقی برای تصدی این مقام برگزیده شد تا به صورتی
حساب شده جریان انتقال سیستم گذشته را به طرف «اصلاحات» رهبری نماید. رهبری جدید
به خلاف رهبران گذشته سخت گیری چندانی نسبت به نقض برخی مقرّرات کمونیستی کشور از
خود نشان نداده و حتی با ماجرای مهاجرت /14000 نفر از ساکنین آلمان شرقی که در
اوایل پاییز سالجاری از طریق مجارستان عازم آلمان غربی شده بودند با بی تفاوتی
برخورد نمود. به دنبال چنین برخوردی. دستگاههای تبلیغات عمومی غرب فرصت یافتند تا
جنجال گسترده ای را در این ارتباط به راه بیندازند.

حاکمان بُن
(آلمان غربی) نیز برای جذب هرچه بیشتر دیگر اتباع آلمان شرقی جوایز و کمکهائی در
نظر گرفته و آنها را به وسیله ی رادیو تلویزیون و مجلات خود تبلیغ کرده و به تشویق
مهاجرین به آلمان غربی پرداخت. این کمکها شامل، یک عدد پاسپورت، 125 دلار پول، 100
مارک (معادل 50 دلار) «اعانه ی خیر مقدم» که از بودجه ی عمومی تامین      می شود، تامین اجتماعی، حقوق دوران بیکاری،
غذای مجانی و مسکن موقتی باضافه امکان برخورداری فوری از /5000 دلار وام با بهره ی
کم بود. علاوه بر اینها قبل از اقدام به ترک آلمان شرقی، افراد می توانستند به
وسیله ی تلفن و یا پست تصویری شغل مورد نظر خود را از بین پیشنهادهای فراوان کار
انتخاب نمایند.

این دخالتهای
آلمان غربی در امور داخلی آلمان شرقی نه تنها مورد اعتراض جدّی رهبر جدید قرار
نگرفت بلکه به طور غیر مستقیم و بعضاً مستقیم موضعی موافق نیز در این زمینه از خود
نشان داد. به طوری که در اوایل آبان ماه سال جاری دستور کاهش محدودیتهای مسافرت را
صادر نمود و با مقامات چکسلواکی توافق کرد که به مهاجران اجازه داده شود با
اتومبیلهای شخصی خود عازم آلمان غربی شوند این اقدام، خود، موجب سرازیر شدن
مهاجران جدید به چکسلواکی شد.

«کرنتس» روز
چهارشنبه 10/8/68 به مسکو رفت و با میخائیل گورباچف دیدار و گفتگو کرد. وی نتیجه ی
گفتگوهای سه ساعته اش با گورباچف را «خیلی عالی» توصیف کرد و به خبرنگاران گفت که
رهبر شوروی را در جریان «چرخشی» که در آخرین اجلاس کمیته ی حزب کمونیست آلمان شرقی
بوجود آمده، قرار داده است.

باز شدن فضای
سیاسی در آلمان شرقی باعث شد تا در 13/8/68 بیش از یک میلیون نفر در تظاهرات برلین
شرقی که بزرگترین تظاهرات سه دهه ی اخیر در این کشور محسوب می شد شرکت کنند و
خواهان اصلاحات هرچه بیشتر گردند، چند روز بعد، کلیه ی اعضای دولت و دفتر سیاسی
حزب کمونیست آلمان شرقی در پی یک اجلاس سه روزه تغییر یافتند.

اعلام
برداشتن دیوار برلین

دولت آلمان
شرقی در روز 18/8/68 اتباع خود را در سفر به آلمان غربی و غرب آزاد گذاشت و همه ی
مرزهای بین دو آلمان را برای عبور شهروندان، «باز» اعلام نمود،      بدین ترتیب دیوار برلین که سدی سیمانی با
بیش از 3 متر ارتفاع بود و قریب 28 سال بر روی 46 کیلومتر طول مرز بین دو کشور
صدها قربانی گرفته بود با اعلام دولت آلمان شرقی برچیده شد. طی دو ساعت نخستین
بازگشائی مرزها، حداقل 20 هزار تن از اتباع آلمان شرقی به آلمان غربی رفتند (البته
از این عده هزار نفر برای پناهندگی ثبت نام کرده و بقیه به بخش شرقی بازگشتند)
هجوم گسترده ی اتباع این کشور برای رفتن «به آن سوی دیوار و دیدن آلمان غربی» بحدی
بود که تنها سه روز پس از برچیده شدن دیوار برلین وزارت کشور آلمان شرقی اعلام کرد
که پلیس این کشور قریب 4 میلیون               
و سیصد هزار ویزا صادر کرده است و این آمار با توجه به جمعیت 17 میلیونی
آلمان شرقی رقم حیرت آوری محسوب می گردید. اما سردمداران این کشور همچنان به گونه
ای برخورد می نمودند که گویی این مساله را در برنامه های خود از قبل پیش بینی کرده
بودند! البته برخی کمونیستهای وفادار! که تاب تحمل پشت کردن «به اصول خدشه ناپذیر
مارکسیسم»!؟ را نداشتند دست به خود کشی زدند از جمله دو مسئول حزبی به          نام های «هلموت میت» و «گرهارداوهه» با
شلیک گلوله در سر خود، خود کشی کردند. از سوی دیگر دولت آلمان غربی نیز نتوانست از
عهده ی میزبانی این عده برآید به طوری که از میان یک میلیون بازدید کننده تنها 23
هزار نفر خواستار اقامت در آلمان غربی شدند.

دو بلوک و
تحولات اروپای شرقی

برخورد ملایم
حاکمین آلمان شرقی با این تحولات از یکسو و تاییدات مقامات شوروی از وضعیت جدید به
مقدار زیادی ابتکار عمل را در دست سردمداران بلوک شرق قرار داد، کرملین نشینان در
ادامه ی موضع گیریهای خود گامی به جلو برداشته و به یکی از اهداف خود از این
تحولات اشاره کردند.

«مارشال
سرگئی اخرومی یف» مشاور برجسته نظامی گورباچف روز چهارشنبه 24/8/68 گفت: «مسکو
آماده است که شاهد لغو دو پیمان نظامی ورشو و ناتو باشد». به گزارش خبرگزاری رویتر
وی در مصاحبه با «اشترن» چاپ آلمان گفت: «ما به این عقیده پای بند نیستیم که این
اتحادیه ها می بایست همواره باقی بمانند و شوروی برای لغو هر دو پیمان آمادگی
دارد… تلاش پیمان ورشو عمدتاً مصروف کاهش تشنج نظامی شده و در انتظار اقدامات
مشهود ناتو در قبال خلع سلاح است…».

این سخنان
نشان می داد که با این برگ برنده ی روسها، غرب باید فشار تبلیغاتی روانی زیادی را
در ارتباط با سلطه ی نظامی خود در اروپا متحمل گردد، ژنرال برنارد راجز که بین
سالهای 1979 الی 1987 فرماندهی کل نیروهای ناتو را برعهده داشت در گفتگویی به
تشریح نتایج این «فشارها» پرداخت. وی خاطر نشان کرد که تغییرات در اروپای شرقی به
نحوی اجتناب ناپذیر در تشدید اعمال فشار جهت خروج بخشی از نیروهای امریکایی مستقر
در اروپا که تعدادشان /340000 نفر است تاثیر خواهد داشت… خروج بخشی از نیروهای
امریکایی مستقر در اروپا بر سیاست دفاع پیشرفته ناتو به نحو اجتناب ناپذیری تاثیر
خواهد داشت. در این سیاست حضور تعداد فراوانی از نیروهای ناتو در نزدیکی مرزهای
کشورهای اروپای شرقی پیش بینی شده است…

غربیها دو
موضع مشخص در مقابل این حرکت داشتند و در تبلیغات خود خواستار        نشان دادن وجه  تمایز بین این دو موضع بودند. یکی موضع اروپای
غربی و دیگری موضع امریکا. اما در ورای این دو حرکت یک فضای کاذب تبلیغاتی نیز
توسط رسانه های گروهی غرب ایجاد شد به نظر می رسد ایجاد این فضای کاذب یعنی «بزرگ
کردن و اصلی نمودن اتحاد دو آلمان» -عمدتاً توسط دستگاههای تبلیغات عمومی اروپای
غربی- بدین منظور صورت می گرفت که مساله ی لغو پیمانهای نظامی ورشو و ناتو را تحت
الشعاع قرار دهد و این پیشنهاد بلوک شرق تا اتخاذ موضعی متحد و مناسب بلوک غرب
مسکوت بماند، از این تاریخ به بعد است که خبرگزاریها و نشریات و رادیو تلویزیونهای
غربی به نظر خواهی از سران کشورهای غرب و شرق پیرامون «مساله ی اتحاد دو آلمان»
پرداختند. غرب با ایجاد چنین فضایی قصد بوجود آوردن تعادلی -لااقل ظاهری- قبل از
دیدار سران امریکا و شوروی در مالت را داشت. زیرا تحولات اروپای شرقی به گونه ای
بود که جورج بوش رئیس جمهور امریکا در مصاحبه با روزنامه نگاران تگزاس اظهار
نگرانی کرد که «دگرگونیهای گیج کننده در اروپای شرقی ممکن است به بی ثباتی در
اروپا منجر شود» و تاکید کرد «باید در مورد این دگرگونیها محتاط بود».

غرب برای
نشان دادن واکنش مناسب خواهان فرصتی بود تا از «گیجی» ناشی از حرکت شوروی در
اروپای شرقی خارج شود و طرح اتحاد دو آلمان و تبلیغات: علی رغم آنکه خود موافق آن
نبود، چنین فرصتی را به این بلوک اعطا می کرد. «جیمز بیکر» وزیر امور خارجه آمریکا
روز 21/8/68 طرح مساله ی اتحاد دو آلمان را «پیش از موقع خواند و خواستار آن شد که
در مورد تحولات تاریخی روزهای اخیر در آلمان شرقی خیلی سریع واکنش نشان داده
نشود… امریکا نسبت به تحولات فوق العاده سریع در اروپای شرقی محتاطانه برخورد می
کند…».

«دیک چنی»
وزیر جنگ امریکا نیز طی اظهارنظری درباره ی این تحولات گفت: «فکر      می کنم ما کاملاً حق داریم بگوییم که گشودن
دیوار برلین فرا رسیدن روزی را که در آن دورنمای وحدت آلمان بسیار واقعی به نظر
آید جلو می اندازد. چند ماه پیش این مساله غیرقابل تصور بود ولی امروز این مساله
قابل تصور است…».

وی در عین
حال تاکید کرد، «… روشن است که ما از این تغییرات استقبال می کنیم اما در مورد
یک تغییر تندروانه در سیاست خود تا زمانی که ببینیم چه پیش خواهد آمد باید با
احتیاط عمل کنیم… در برابر این تغییرات که غرب در ابتدای امر نیازمند تفکر و درک
آن است و بعد از آن باید یک استراتژی جدید اتخاذ کند…».

این تبلیغات
تا آنجا ادامه یافت که میخائیل گورباچف را نیز یک روز قبل از برگزاری مذاکرات مالت
وادار به موضع گیری کرد. وی در 10/9/68 در پاسخ به خبرنگاران ایتالیایی که در خصوص
موضع شوروی در قبال وحدت دو آلمان سوال می کردند چنین پاسخ داد که       «… سرنوشت بعدی تمدن و همه ی ما و دو
دولت آلمان را تاریخ تعیین خواهد کرد. امروز تعجیل مصنوعی در موضوع وحدت آلمان کار
بی موقعی است. این نوع طرح مساله، باعث حدّت اوضاع و احوال خواهد شد…».

بدین ترتیب
حرکت تاریخی برداشته شدن دیوار برلین و حتی ادامه ی تغییرات در         آلمان شرقی تحت الشعاع مذاکره ی سران دو
ابر قدرت قرار گرفت، حتی انتخاب    
«مانفرد گرلاخ» رهبر حزب لیبرال دمکرات آلمان شرقی که در روز 14/9/68 به
عنوان کفیل ریاست کشور آلمان شرقی منصوب شد تا جایگزین آگون کنتس رئیس پیشین حزب
کمونیست این کشور گردد، نیز مورد توجه چندانی قرار نگرفت.

حذف تدریجی
کمونیسم از جهان و موضع ما

آنچه پیش از
هر چیز در تحولات بلوک شرق برای ما به عنوان منادیان اسلام ناب محمدی «ص» می باید
مورد توجه قرار گیرد (حذف تدریجی کمونیسم از جهان که بوجود آمدن خلاء عقیدتی در
بین پیروان این مکتب الحادی را در پی دارد) پرُ کردن این خلاء توسط فرهنگ غنی
اسلام ناب محمدی «ص» است. اکنون با خارج شدن تفکر کمونیستی (و خیالات و اوهام
انکار خدا) از صحنه ی مکاتب جهانی، تفکر مشرکانه و الحادی غرب (خیالات و اوهامی که
در تفکر خود «انسان» مادی را درجای خدا قرار داده است) خود را یکّه تاز عرصه ی
سیاست و فرهنگ و کلاً تفکر جهانی بر مبنای «دمکراسی غربی» می پندارد و توسط
دستگاههای تبلیغاتی خود انسانهای مظلوم جهان را به سمت ضلالت و گمراهی عمیق تر از
قبل فرا می خوانند. «فرانسیس فوکویاما» یکی از معاونین قسمت سیاسی وزارت خارجه
امریکا، پیروزی غرب را این گونه تشریح می کند: «… همه حوادثی که در جریان است
اهمیتی به مراتب بیش از رفرمهای میخائیل گورباچف دارد… در این مرحله، شاهد جهانی
شدن نظام دموکراسی آزاد غرب به عنوان قالب نهایی دولت در جوامع بشری هستیم…
آرمانهایی که در دموکراسی آزاد وجود دارند توانست از بوته ی دو آزمایش مهم و در
رقابت با دو دشمن بزرگ در قرن حاضر سربلند بیرون آید، فاشیسم به عنوان یک
ایدئولوژی زنده طی جنگ دوم نابود شد و اکنون شاهد افول مارکسیسم هستیم…». البته
«فوکویاما» پیروزی مطلق غرب در جهان بالاخص در کشورهای جهان سوم را با «مانعی»
مواجه می بیند و آن «مانع» اینست که: «… بنیادگرایی مذهبی در جهان سوم همچنان
جاذبه ی خود را حفظ خواهد کرد». گرچه این دیدگاه از نقطه نظرات مختلفی غلط است و
غربیها با چنین تبلیغاتی قصد دارند با بزرگ کردن بن بست کمونیسم بر بن بست بزرگتری
که دنیای فاسد غرب به آن نزدیک می شود سرپوش بگذارند، اما وجود چنین دیدگاههایی در
نزد سیاستمداران شیطان بزرگ در مورد «بنیادگرایی مذهبی» (این عنوان را غربیها به
تفکر اسلام ناب محمدی «ص» و پیروان امام اطلاق می کنند) نشان دهنده آن است که غرب
برای این تفکر که به اعتراف فوکویاما در کشورهای      جهان سوم جاذبه دارد، حساب ویژه ای باز
کرده و برای انحراف و به نابودی کشاندن آن به طرُق گوناگون متوسل خواهد شد.

حال، این
راههای مقابله با اسلام ناب محمدی «ص»، نشر اسلام امریکایی و ترویج فحشاء و منکرات
به انحاء مختلف در کانون انقلاب اسلامی باشد و یا … و یا حتی اتفاق و اتحاد
فرهنگی غرب و شرق برای از میان برداشتن تفکر رهایی بخش اسلام ناب محمدی «ص» پی
بردن به این خطر عظیم بیدار باشی است برای تمامی دلسوزان راه امام (ره)، در جایی
که بعد از مذاکرات سران دو ابر قدرت در مالت، ادواردشوارد نادزه وزیر خارجه ی
شوروی (21/9/68) طی مصاحبه ای با تلویزیون امریکا بطور علنی اعلام می کند: «کشور
متبوعش آماده است بطور علنی اعلام کند که دیگر امریکا را به عنوان دشمن خود          نمی داند» و «شوروی قصد دارد در تمام
زمینه ها بویژه نظامی با امریکا همکاری کند» و «اگر ما دیگر امریکا را به عنوان
دشمن خود نخوانیم و دیگر مردم و دولت امریکا نیز همین عقیده را در مورد ما داشته
باشند، دو کشور باید بکوشند تا روابط خود را براساس تازه ای بنا نهند» این مطالب و
سخنانی مشابه آن می تواند زنگ خطری جدی برای مسلمین به حساب آید.

باید با
تمرکز یافتن امکانات دو بلوک بالاخص احتمال پرشدن خلاء فکری کمونیستها توسط غرب
برخوردی جدی نمود و دانشمندان و اسلام شناسان با عرضه ی صحیح و جامع اسلام ناب
محمدی «ص» به جهانیان به مقابله ای جدی با این حرکت برخیزند. امام خمینی (رضوان
الله تعالی علیه) با آن بینش الهی درست یکسال قبل به محض احساس تغییر و تحولی در
برداشتهای رهبران کرملین جهت حرکت اصلاحی این بلوک را پیش بینی نموده و با ارسال
پیامی تاریخی مناسب ترین جهت گیری را برای اصلاح اساسی، بنیادین و انقلابی این
سیستم به میخائیل گورباچف صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی پیشنهاد
نمودند و برای تبیین و تشریح ابعاد مختلف این پیشنهاد بالاخص از نقطه نظر علمی و
فلسفی آن هیات ویژه ای را به مسکو گسیل داشتند.

گرچه گورباچف
به شکلی دیپلماتیک و مؤدبانه پاسخی را به این دعوت الهی امام (ره) دادند که نشانه
عدم درک  صحیح سردمداران کرملین از محتوای
غنی آن پیام بود، اما این دعوت تاریخی در برابر تمامی کسانی که به پوچی مارکسیسم
واقف شده اند، قرار دارد. در قسمتی از آن پیام خطاب به آقای گورباچف چنین آمده
است:

«… از آنجا
که پس از روی کارآمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تکمیل حوادث سیاسی
جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد
قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشا
تحولات و موجب بهم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را
یادآور شوم.

هرچند ممکن
است حیطه ی تفکر و تصمیمات جدید شما، تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن،
حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدیدنظر در مورد
مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود
قابل ستایش است، و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مسئله ای که
مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دائر بر
«خدازدائی» و «دین زدائی» از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر
پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمائید و بدانید که برخورد واقعی با
قضایای جهان جز از این طریق میسّر نیست. البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و
عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه ی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ
بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور
اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید نه
تنها دردی از جامعه ی خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما
را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست
رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر
گرفتار حادثه است.

جناب آقای
گورباچف

باید به
حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما
عدل اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال        و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل
اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.

جناب آقای
گورباچف

برای همه
روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.
چرا که مارکسیسم، جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چرا که مکتبی
است مادی، و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی
ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به درآورد.

حضرت آقای
گورباچف

ممکن است شما
اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها
اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتاً اینگونه
نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه
را بر پیکر آن نواختید، امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم، در جهان نداریم ولی از
شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و
شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های
پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ کشور خود بزدائید.

امروز دیگر
دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد
بیش از این، منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم -که
صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است- مصرف کنند. در خاتمه به
تمامی علما و دانشمندان بلاد مسلمین، نویسندگان، گویندگان و مسئولین نظام جمهوری
اسلامی و کلیه ی کسانی که قلبشان برای پیاده کردن آرمانهای والای امام خمینی (ره)
می تپد، به فرزندان بسیجی امام (ره) در حوزه و دانشگاه متذکر می شویم که با فرو
پاشیده شدن فرهنگ پوچ کمونیسم. اکنون فرهنگ مبتذل غرب تنها در مقابل خود، فرهنگ،
اسلام ناب محمدی «ص» را می بیند.

این تاسف آور
است در حالی که «… دنیا تشنه ی درک و فهم اسلام ناب محمدی «ص» است…» برخی
دستگاههای تبلیغات عمومی ایران اسلامی بصورت مروج فرهنگ پوچ غربی عمل نمایند و کلام
آخر اینکه راه مقابله با فرهنگ منحط غربی، ایجاد هسته های حزب الله در سراسر جهان
و سازمان دادن تهاجمی همه جانبه و فراگیر به فرهنگ غربی است و الا باید هر لحظه
منتظر فرو پاشیده شدن سنگرهای توحید دنیا در برابر هجوم شیطان بزرگ باشیم.

والسّلام

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها

میخانه ی عشق

بدین دردم
طبیبی مبتلا کرد                                        که درد
هر دو عالم را دوا کرد

خوشا حال کسی
کاندر ره عشق                                
سری درباخت یا جانی فدا کرد

چنین صیاد
مستغنی ندیدم                                         که ما را صید خود کرد و رها
کرد

در میخانه
بررویم گشادند                                            مگر
میخواره ای بر ما دعا کرد

صفائی تا
مرید می کشان شد                                       عبادتهای
پیشین را قضا کرد

«حاج ملا
احمد نراقی»

هدیه ی
خداوند به پیروان امیرالمومنین (ع)

جابربن
عبدالله انصاری گوید: روزی در حضور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بودم که
روی مبارک را به علی بن ابی طالب علیه السلام کرد و فرمود: یا ابا الحسن مژده ات
ندهم؟ عرض کرد: بفرمائید یا رسول الله. فرمود: هم اکنون جبرئیل از جانب خدای عزوجل
مرا خبر می دهد که خداوند به شیعیان و دوستانت هفت چیز عطا فرموده است:

1- آسانی به
هنگام مرگ.

2- آرامش
خاطر در وقت وحشت.

3- نور در
تاریکی و ظلمت قبر.

4- ایمنی در
وقت هراس.

5- برابری در
وقت سنجش اعمال.

6- گذشتن به
آسانی از صراط.

7- داخل شدن
به بهشت قبل از سایر مردم در حالی که نورشان در پیشاپیش و از طرف راست آنان می
شتابد.

قرائت قرآن
قبل از اذان

در حالی که
رادیوهای کشورهای عربی و اسلامی، با آن همه وابستگی ها، قریب نیم ساعت قبل از هر
اذانی به قرائت قرآن می پردازند و حتی برخی رادیوهای غربی که به زبان عربی، برنامه
پخش می کنند، قبل از وقت اذان، یا قبل از شروع برنامه، نیم ساعت تقریباً قرائت
قرآن پخش می کنند، رادیو و تلویزیون ما، متاسفانه همواره از زمان قرائت قرآن قبل
از اذان می کاهد تا جائی که اگر تعارضی با برنامه های شاد مسابقه فوتبال و عصر
جمعه و و … داشته باشد، از خواندن قرآن به طور کلی صرف نظر می کند مانند بیشتر
عصرهای جمعه، خصوصاً در فصل زمستان که روزها کوتاه است و تلویزیون هم معمولاً با
دو سه آیه قرآن خواندن، آن هم با چندین اشتباه، بسنده می کند!!

بالاترین
درجه ی حافظه

در 14 «اکتبر
1967» شخصی به نام محمد علی هلیسی، تعداد 6666 آیه یعنی تمام قرآن را به مدت شش
ساعت، بدون هیچ درنگ و توقف و تفکری، در آنکارا در برابر شش تن از قاریان دانشمند
تلاوت کرد. چنین حافظه ای از نظر علم، از موارد شگرف و بسیار کمیاب به شمار می
آید.

عمر واقعی

وقتی که اسکندر
جهت فتح ممالک قطع مسالک می کرد، در اقصای مغرب به شهری رسید که در آب و هوا و
نعمت و صفا نظیر او را ندیده بود. فرمان داد تا در آن حوالی، سراپرده ی او برپا
نمایند. ناگاه به قبرستان ایشان رسید دید بر قبر یکی نوشته شده عمر او یکسال و بر
دیگری سه سال و بر دیگری پنج سال و خلاصه هیچ یک را عمر از پانزده و بیست سال بیش
نبود. در حیرت شد که چگونه در چنین آب و هوائی، عمر اندک باشد. بفرستاد جمعی از
اعیان شهر را حاضر کنند چون به حضور رسیدند هه را معمّر و کهن سال یافت، از معمای
عمر کم قبرها بپرسید. آنها در جواب گفتند: اموات ما نیز مانند ما عمری طولانی
داشتند ولی روش ما این است که از ایام زندگانی خود، آنچه برای تحصیل علم و دانش و
تکمیل نفس گذرانیم، از عمر خود شماریم و بقیه را باطل و بیهوده دانیم پس هر که از
ما درگذرد، آن مقدار زمان را حساب کنند و بر قبر او نویسند که با علم و دانش بوده
است. اسکندر را این جواب و عادت و حالت، بسیار پسندیده آمد و آنها را تحسین نمود.

طبقه غاوون!

جمعی شعرا
قصیده ای گفته بودند و به ملازمت امیری می رفتند که شعرها گذرانند و صله ها گیرند.
مردی ظریف که شاعر نبود، سر در پی ایشان نهاد که مگر او نیز از احسان امیر بهره
برد. چون شعرا قصاید خود را خواندند و جایزه ها گرفتند، نوبت به آن ظریف رسید.
امیر گفت: تو نیز شعری که داری بخوان. گفت: من از طبقه غوونم! گفت غاوون چه کسانی
اند؟ گفت: پیروان شعرایند. گفت: تو این سخن از کجا می گوئی؟ گفت: از کلام خدای تعالی
که فرموده: «الشعراء یتبعهم الغاوون»! امیر را آن سخن خوش آمد و او را   صله ای داد و تحسین کرد.

آزادمرد

لقمان حکیم
به راهی می رفت، یکی را دید که پلاسی پوشیده، گفت: که هستی؟ گفت: آدم! گفت: نامت
چیست؟ گفت هر چه بنامی! گفت: شغلت چیست؟ گفت: بی آزاری! گفت: چه می خوری؟ گفت:
آنچه رسد! گفت: از کجا رسد؟ گفت: از آنجائی که خدا خواهد! گفت چه آزاد مردی تو!
گفت: تو را هم از این آزادی، کسی باز نداشته است!

طحال چه کار
می کند؟

طحال کارهای
مهمی برای بدن انسان انجام می دهد ولی برای بسیاری از مردم ناشناخته است. طحال
کنار معده قرار گرفته ولی هیچ ارتباطی به دستگاه گوارش ندارد. در اندام یک انسان
تندرست حدود ده میلیون گویچه ی قرمز، در ثانیه نابود می شوند. البته گویچه های
مرده احتیاج به جایگزینی دارند. برای انجام این کار سه قسمت مختلف در بدن فعالیت
می کنند: 1- مغز استخوان 2- کبد 3- طحال. گویچه های قرمزی که باید در بدن ذخیره
شوند تا در فوریتها به کار آیند، در طحال پس انداز می شوند. گویچه های فرسوده نیز
باز در طحال به نابودی می روند. برخی از گویچه های سفید خون به نام «لنفوسیتها» در
طحال و مغز استخوان ساخته می شوند. هنگامی که کمبود شدید خونی، به طور ناگهانی رخ
می دهد، طحال تعداد فراوانی، گویچه های قرمز را آزاد می کند تا جای آن کمبود را پر
کنند. پس می بینید که طحال چه کارهای مهمی برای بدن ما انجام می دهد.

جلوه ی حسنت

دوش مستان
همه از عشقِ تودیوانه شدند مستِ می در پَیت ای دوست ازاین خانه شدند

عاشقان بهرِ
وصالت به تمنّا شب و روز       دل به دریا
زده و راهیِ بتخانه شدند

بهر نوشیدنِ
یک جرعه ی می از قدحت      همه، سرگشته،
روان درپیِ میخانه شدند

خرقه ی پیر
خرابات به تن کرده و مست      خواستارِ میِ
عِشق از خُم و خمخانه شدند

گرچه مجنونِ
تو بودند به صحرای جنون        لیلیِ حُسنِ
تو را دیده و دیوانه شدند

رُخ نمودی تو
نهان لیک به یک خالِ لَبَت        زخود و
هستیِ خود فارغ و بیگانه شدند

«یوسفا جلوه
ی حُسنَت سربازار چه کرد»   که چنین درپیَت
آواره زکاشانه شدند

«سیّد محمّد
طباطبایی»

مدارا

با همه خلق
جهان گرچه از آن                                       بیشتر
گمره و کمتر برهند

تو چنان زی
که بمیری، برهی                                        نه چنان
چون تو بمیری، برهند

«سنائی»

قضا خواهم
کرد!

دل در غم عشق
مبتلا خواهم کرد                            
جان را سپر تیر بلا خواهم کرد

عمری که نه
در عشق تو بگذاشته ام                        
امروز به خون دل، قضا خواهم کرد

«مولانا جلال
الدین»

احمق تر از
همه

سلطان محمود غزنوی
وقتی به ملازمان درگاه امر داد که تتبّع احوال مردمان نموده، کسی را که از همه
احمق تر باشد، به نزد او بیاورند. جمعی که به این خدمت مامور و پراکنده بودند،
روزی شخصی را دیدند که بر بالای شاخه ی درختی نشسته، تبر زینی در دست و برین همان
شاخه می زند تا آن را قطع نماید. هرچه خواستند او را قانع کنند که اگر این شاخه
قطع شود، تو هم خواهی افتاد؛ قانع نگردید. بناچار او را به عنوان احمق ترین مردم
به نزد سلطان بردند و قضیه را ذکر کردند و گفتند: از این فرد احمق تر کسی را سراغ
نداریم. آن مرد همین که ماجرا را شنید گفت: از من احمق تر، سلطانی است که با      تیشه ی ظلم و تعدّی، رعایای خود را که بیخ
درخت مملکت اند، قطع کند.

سر دبیر
محترم ماهنامه ی وزین پاسدار اسلام

با اهداء
سلام و تحیت و با آرزوی توفیق بیش از پیش برای دست اندرکاران آن مجله ارزشمند؛ در
پاسخ به مطلب مندرج در صفحه 27 مهرماه 68 آن ماهنامه تحت عنوان «با وضو وارد پست
شوید» به اطلاع می رساند: تمبر یکی از ابزارهای موثر فرهنگی تبلیغی است که تا به
حال سعی در نشر ارزش های اسلامی در قالب تصاویر تمبرها نموده است. تمبر به لحاظ
ویژگیهای خاص خود از جمله فراگیر بودن آن می تواند نقش مثبتی در اعتلای کلمه
«الله» داشته باشد. لذا با عنایت به مورد مذکور و اینکه تبلیغ و اشاعه ی فرهنگ غنی
اسلام و انقلاب اسلامی جزء لاینفک رسالت تمبرهای یادبود جمهوری اسلامی ایران می
باشد، در سال 1364 از دفتر رهبر فقید انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی        قدّس سرّه الشریف در خصوص استفاده از
اسماءالله و آیات قرآن شریف بر روی تمبرهای جاری و یادبود استفسار گردید که تصویر
نامه شورای تمبر متضمن جوابیه دفتر حضرتشان جهت استحضار تقدیم است.

رسول اکبری
رئیس شورای تمبر

محضر مبارک
رهبر انقلاب اسلامی

حضرت آیةالله
العظمی امام خمینی دامت برکاته

با اهداء
سلام و عرض ادب موجب امتنان است نظر متبع خود را نسبت به درج:

1- لفظ
جلاله.

2- آرم
جمهوری اسلامی ایران.

3- آیات قرآن
کریم.

در تمبرهای
رایج کشور، با عنایت به روال معمول استفاده از آنها بر روی پاکتهای پستی و اسناد
رسمی اعلام فرمایند.

با احترام
رسول اکبری

رئیس شورای
تمبر 12/9/64

بسمه تعالی

استفاده مانع
ندارد ولی از انداختن در جاهای هتک آمیز باید اجتناب شود.

 

/

استقراض از منابع خارجی

رابطه ی
نتایج استقراض و قدرت سیاسی و اقتصادی:

استقراض از
منابع خارجی

در اینجا
باید به ذکر یک نکته نیز اشاره گردد که بین نتایج استقراض از منابع خارجی و قدرت
اقتصادی و سیاسی کشور، رابطه ی مستقیمی وجود دارد یعنی اینکه هر چقدر قدرت اقتصادی
و سیاسی کشور بیشتر باشد، اثرات منفی استقراض از منابع خارجی کمتر خواهد بود. قدرت
اقتصادی یک کشور محصول شرایط جغرافیائی، سرمایه و تکنولوژی، قدرت مانور و تحرک در
صحنه ی تجارت بین المللی، جمعیت و نیروی انسانی متخصص و غیره می باشد. قدرت
اقتصادی در جهان کنونی، نقش بسیار موثری در قدرت سیاسی کشورها به عهده دارد کشور
قدرتمند، هم توانایی حراست از استقلال خود را داشته و هم توانائی اعمال اراده در
عرصه جهانی و از همه مهمتر دخالت در امور سایر کشورها را خواهد داشت و به همین
خاطر قدرت سیاسی و اقتصادی سران استکبار به آن اجازه ی دخالت در امور کشورهای دیگر
و تنظیم مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان، در راستای هدفهای خود را داده است.

قدرت اقتصادی
بر پایه ی عواملی نظیر توان تکنولوژیک، نیروی انسانی متخصص و تجربه و مهارت
اقتصادی و توان جذب سرمایه، استوار است و کشورهای قدرتمند اقتصادی و سیاسی با
داشتن پایه های مزبور قدرت جذب سرمایه از منابع خارجی و تبدیل آن به افزایش درآمد
را به نحوی که هم سود وام را پرداخته و هم برای خود آنها منفعت داشته باشد را
دارند و لذا در جهت جذب سرمایه از منابع خارجی، قدم برمی دارند و بخش   عمده ای از منابع مالی موسسات وام دهنده ی جهانی
را به خود اختصاص داده اند. آنها هیچ گونه احساس خطری برای سرنوشت سیاسی و استقلال
خود نمی کنند، آنها کنترل سرمایه را در دست دارند و راه و روش سودآور کردن آن را
می دانند. وضع آنها به تجاری شبیه است که استادی خاصی در بکارگیری پول و تولید سود
دارند به نحوی که هم سود وام را می دهند و هم درآمد بالائی برای خوب کسب می کنند و
حتی بعضی از آنها به قدری استادند که تن به حبس سرمایه بصورت خرید خانه و مسکن نمی
دهند و ترجیح می دهند پول مسکن را برای فعالیتهای اقتصادی سودآور به کار انداخته و
چند برابر     اجاره ی مسکن سود کسب
نمایند. وضع کشورهای توسعه یافته صنعتی که از قدرت اقتصادی و سیاسی برخوردارند و
بسوی استقراض از منابع خارجی می روند، نباید ما جهان سومی ها را به اشتباه انداخته
و بفریبد. زیرا جهان سومی ها نه اقتدار اقتصادی و سیاسی در جهان دارند و نه پایه
های قدرت سیاسی اقتصادی آنها توانائی بکارگیری وامهای خارجی را در راستای سودآوری
و افزایش رشد اقتصادی کشور دارد.

مضافاً به
اینکه وامها معمولاً به جای سرمایه گذاری برای رشد اقتصادی به مصرف      هزینه های جاری و مصرفی و نیز باز پرداخت
وامها و بهره وامهای قبلی می رسد. کشورهای جهان سوم گاهی خود را با کشورهای صنعتی
وام گیرنده مقایسه می کنند و وقتی می بینند آنها از وام سود تحصیل می کنند، تصور
می نمایند که می توانند اینها نیز با ساختمان اقتصادی لرزان خود از وامهای خارجی
سود تحصیل نمایند و رشد اقتصادی را برای کشور خود باعث گردند. آنها باید بدانند که
شرایط اقتصادی و زیربناهای مورد نیاز آنها با یکدیگر بکلی متفاوت است و همین امر
باعث تفاوت کارکرد وامهای خارجی در هر یک از دو دسته کشورهای توسعه یافته (صنعتی)
و توسعه نیافته (جهان سوم) می گردد. جهان سومی ها باید بدانند که استقراض از منابع
خارجی برای اقتصاد کشورهای پیشرفته ی صنعتی نقش داروی شفابخش، و برای اقتصاد بیمار
کشورهای جهان سوم، نقش سم و زهر را بازی می کند که اقتصاد آنها را به سوی میراثی
به پیش می برد و استقلال و حیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آنها را تهدید می نماید.
در این بحث برای خواننده ی عزیز سعی می شود به منابع استقراض و شرایط و نتایج آن
به ویژه در ارتباط با کشورهای جهان سوم اشاره گردد، هرچند در بحثهای گذشته استقراض
به عنوان دامی برای کشورهای مزبور شناخته شد.

منابع
استقراض

منابع
استقراض به چند صورت در سطح جهانی وجود دارند: یا دولتی اند یعنی بانک ها و موسسات
دولتی به کشورهای دیگر وام می دهند و یا موسسات بین المللی اند و یا اینکه متعلق
به بخش خصوصی هستند. دولتها معمولاً به کشورهایی وام می دهند که کشور وام گیرنده
در اردوگاه سیاسی مربوط به آنها قرار داشته و در واقع تعهدات سیاسی داشته باشد و
یا اینکه در قبال روابط اقتصادی متقابل ممکن است کشوری به کشور دیگر کمک مالی
بصورت استقراض بنماید. کشورهای شوروی و آمریکا معمولاً از طریق موسسات ویژه به
کشورهای جهان سومی که هماهنگی سیاسی با آنها داشته و در واقع تعهدات سیاسی به
اردوگاه مربوطه شان داشته باشند وام می دهند و گاهی این وامها را برای کاربردهای
نظامی کشور در حال توسعه پرداخت می نمایند. آمریکا برای دادن وام به کشورها،
صندوقی به نام صندوق وام برای توسعه تاسیس نمود (کتاب توسعه ی اقتصادی ص 636).

یکی از منابع
دیگر تامین منابع مالی به صورت استقراض، موسسات بین المللی هستند که مشخصاً شامل
بانک جهانی توسعه و ترمیم و صندوق بین المللی پول می باشد. این موسسات در پاسخ به
آثار بحران اقتصادی جهان بعد از سال 1930 و نیز برای مقابله با آثار جنگ جهانی دوم
تاسیس شدند و نقش تعیین کننده ای را در نظام پولی و مالی         بین المللی عهده دار گردیدند. بنیانگذار این
موسسات و گرداننده ی آنها و هدایت کننده ی سیاستهای آنها، کشورهای استکباری جهان
سرمایه داری مانند آمریکا و انگلیس بودند. به دنبال بحران پولی قبل و بعد از جنگ
جهانی دوم و سقوط نظام پایه ی طلا به عنوان پشتوانه ی پول، نظام جدید پولی بین
المللی با پیشگامی آمریکا و انگلیس در         
«برتون وودز» آمریکا طراحی گردید. کنفرانس بین المللی متشکله در «برتون
وودز» در سال 1944 منجر به تصویب اساسنامه ی صندوق بین المللی پول و پیشنهاد بانک
توسعه و ترمیم از سوی نمایندگان 44 کشور جهان گردید (کتاب تجارت بین المللی ص
257). طرح صندوق مزبور توسط یکی از اقتصاد دانان آمریکائی به نام «وایت» به منظور
تثبیت نرخ ارز برای تامین منابع مالی مورد نیاز به منظور بازسازی کشورهای خسارت
دیده از جنگ جهانی دوم ارائه گردید که در این طرح، واحد پرداخت بین المللی دلار و
استرلینگ تعیین شده بود.

طرح مزبور به
دلیل قدرت اقتصادی آمریکا به تصویب رسید و به دلیل نیاز کشورها، پس از جنگ به
آمریکا، دلار آمریکا را جانشین استرلینگ نموده و آن را به عنوان مرکز ثقل سیستم
پولی جهان قرار داد که بوسیله ی آن جهان سرمایه داری را کنترل می نماید. سرمایه
صندوق بین المللی پول بین کشورهای مختلف سهم بندی شد و آمریکا حدود 36% سهام آن را
به خود اختصاص داد. سهام کشورهای مختلف جهان در صندوق بین المللی پول که به صورت
طلا و پول ملی آنها ذخیره می گردد، نقش موثری در میزان برخورداری از امکانات صندوق
به عهده دارد و رای اعضاء در صندوق نیز به میزان سهام آنها بستگی دارد.

مثلاً آمریکا
با یک نماینده، به لحاظ سهام زیادتر رای بیشتر دارد. رای نماینده ی آمریکا از کل
آرای 50 کشور توسعه نیافته بیشتر است. چون سرمایه ی صندوق عمدتاً مربوط به کشورهای
توسعه یافته ی صنعتی می باشد لذا آنها با آراء خود سیاستهای صندوق را به نفع خود
تنظیم می کنند. کشورهای سرمایه داری 4/3 سهمیه ی صندوق که وام براساس آن پرداخت می
شود و نیز 3/2 حق رای را دارند. بانک جهانی توسعه و ترمیم و موسسات وابسته به آن
نیز که بعد از جنگ دوم جهانی تاسیس شد در اساسنامه ی آن دادن وام به کشورهای توسعه
نیافته را بدون شرط آورده است اقدام به پرداخت وام به کشورهای متقاضی می نماید
منتها در قبال پرداخت وام، برخلاف اساسنامه شرایطی قائل می گردد و کارشکنی نموده و
بصورت ابزار و اهرمی در جهت اعمال سیاستهای آمریکا در امور داخلی کشورهای متقاضی
وام در آمده است. (کتاب تجارت بین المللی).

منبع وام
دهنده ی دیگر بازار دلار اروپائی است. این بازار در حدود سال 1957 شکل گرفته و به
سرعت توسعه یافت. این بازار به لحاظ شرایط سهل تری که نسبت به سایر منابع قرض
دهنده قائل است، رشد زیادی یافته است و جالب اینجاست که منابع مالی این بازار، از
منابع مالی و سپرده های سایر کشورها تامین می شود. مثلاً افزایش قیمت نفت در دهه ی
1970 که باعث موازنه ی بازرگانی مثبت کشورهای صادر کننده ی نفت گردید، این کشورها
را واداشت که برای بالا بردن اعتبار مالی خود در بازار دلار اروپائی اقدام به   سپرده گذاری دلارهای نفتی خود در آن بنمایند.
مثلاً سپرده ی کشورهای تولید کننده ی نفت از 8/0 میلیارد دلار در سال 1969 به 8/5
میلیارد دلار در سال 1973 رسید (بیش از 7 برابر) و یا سپرده ی کشورهای تولید کننده
ی مواد خام غیر نفتی که عموماً جهان سومی هستند از 5/2 میلیارد در سال 1969 به
2/15 میلیارد دلار در سال 1973 رسید (حدود 6 برابر). افزایش سپرده گذاری سرمایه
های جهان سوم و فقرای جهان در بازار دلار اروپائی منجر به بالا گرفتن فعالیتهای
این بازار گردید که موقعیت بالائی را در بازار بین المللی پول به خود اختصاص داد.
بازار بین المللی پول در واقع تشکیلات چپاول جهان سومی ها است که با پرداخت وام با
شرایط سهل تر، منابع درآمدی جهان سوم را غارت می نماید.

شرایط وام

شرایط وام
دادن توسط هر یک از منابع یاد شده، به گونه ای تنظیم شده است که منافع کشورهای
توسعه یافته، عمدتاً تامین شده و به ضرر کشورهای جهان سوم، عمل        می نمایند. در واقع خصلت منفی استقراض از
منابع خارجی، بیشتر مرهون شرایط آنها است. و کشورهای جهان سوم اگر شرایط تعیین شده
را نپذیرند، نمی توانند وام دریافت نمایند (البته اگر درست فکر کنیم این امر به
نفع آنها است) ولی اگر وام خواسته باشند، باید شرایط را بپذیرند و پذیرش شرایط است
که عواقب سوئی در اقتصاد ملی کشورهای مزبور، هم در بعد داخلی و هم در بعد خارجی،
از خود بجا می گذارد و چون سیاستگذاران مقررات و شرایط منابع قرض دهنده می دانند
که کشورهای جهان سوم در هر صورت، ذلت قرض گرفتن از آنها را خواهند پذیرفت
بنابراین، با اطمینان خاطر شرایط و ضوابط وام را تعیین می کنند. البته همانطور که
بیان گردید شرایط بازار دلار اروپائی ظاهراً ساده تر است و سهولت نقل و انتقال
سرمایه در جهان و سهولت دسترسی به بازار دلار اروپائی و غیر سیاسی بودن تصمیم در مورد
ارائه وام باعث سرازیر شدن تقاضای کشورهای جهان سوم به این بازار شده است و در سال
1973 حدود 84% وامهای دریافتی توسط کشورهای جهان سوم صورت پذیرفته است و این بازار
با ضمانت یک کشور ثروتمند به کشورهای فقیرتر نیز وام می دهد چنانکه با ضمانت
عربستان سعودی به سودان وام داده شد.

این بازار
براساس سپرده ی بانکهای مرکزی کشورهای مختلف به آنها وام می دهد و لذا کشورها سعی
می کنند ذخیره ی ارزی خود را در آن افزایش دهند ولی آنچه که اهمیت دارد این است که
این بازار، جنبه ی تجارتی داشته و سرمایه ی خود را مرهون سرمایه ی کشورهای سپرده
گذار است و این سرمایه را به متقاضیان دیگر وام می دهد و از قبال این عملکرد، سود
سرشاری را متوجه خود می سازد. صندوق بین المللی پول برای پرداخت وام شرایط زیر را
قائل است:

1- حق اختیار
تصویب و یا رد درخواست وام.

2- پرداخت
وام متناسب با سهمیه.

3- وادار
کردن کشور متقاضی به تقلیل ارزش پول خود.

از نظر صندوق
کشوری که وام دریافت می کند در واقع کسری موازنه ی پرداخت دارد و باید صادرات خود
را افزایش دهد و برای اینکه صادرات خود را افزایش دهد باید قیمت کالای صادراتی خود
را پائین بیاورد تا بتواند کالای بیشتری برای متقاضیان بازار بین المللی ایجاد کند
و برای کاهش قیمت صادرات باید ارزش پول خود را کاهش دهد در صورتی که کاهش قیمت
کالا باعث افزایش کشش تقاضا نمی شود. (در واقع کشور بدبخت جهان سومی باید هم
کالاها و مواد اولیه و خام خود را حراج کند و هم برای واردات کالاها پول بیشتری
پرداخت نماید چون ارزش پولش پائین آمده است) 4- صندوق از کشورهای وام گیرنده
خواستار تغییراتی در سیاستهای اقتصادی داخلی خود می شود. مثلاً صندوق از برزیل
خواست تا سیستم ارز چند نرخی خود را حذف و ارزش پول را کاهش دهد یا از اروگوئه
خواست تا کنترل دولت بر صادرات و واردات و نرخ ارز حذف کند و چند بار ارزش پول آن
کشور را کاهش داد.

5- تضمین
برای توسعه ی بخش خصوصی و رواج سرمایه داری در کشور و طبعاً باز کردن تدریجی جای
پای شرکتهای چند ملیتی.

بانک جهانی و
موسسات وابسته به آن نیز علی رغم اساسنامه اش شرایط خاصی در نظر می گیرد که
عبارتند از:

1- درخواست،
تضمین بازپرداخت از کشور وام گیرنده 2- ملی نکردن دارائیهای خارجیان (بانک به
کشورهایی که منافع انحصارگران خارجی [بویژه آمریکائیان] را محترم نشمرده اند
بسادگی وام نمی دهد). 3- ارائه طرح کامل و جامع عمرانی و سرمایه گذاری همراه با
توجیهات اقتصادی قابل پذیرش بانک. 4- تعهد بازپرداخت وام در موقع سررسید (بانک به
کشورهایی که وام خود را در موقع سررسید نپرداخته اند وام نمی دهد). 5- یکی از
موسسات تابعه آن به نام سازمان توسعه ی بین المللی به شرطی وام پرداخت می نماید که
وام گیرنده از آمریکا کالا خرید نماید و تجارت با کوبا و ویتنام را تحریم کند. 6-
حذف محدودیتهای صادراتی و وارداتی. 7- حذف مالیات و حقوق گمرکی در بعضی موارد خاص.
8- طولانی بودن مدت تحویل وام به کشورهای متقاضی.

بانک جهانی
توسعه و ترمیم در سال 1955 برای دولت مصر که جهت ساختن سدّ آسوان تقاضای وام کرده
بود شرایط زیر را تعیین کرد: (کتاب تجارت بین المللی ص 270) 1- بانک برنامه سرمایه
گذاری ملی جمهوری متحده عربی را کنترل کند. 2- سطح زیر کشت پنبه در این جمهوری
کاهش یابد (پنبه پایه ی اقتصادی کشور مصر را تشکیل می دهد). 3- این جمهوری از
منابع دیگر تقاضای وام نکند. 4- جمهوری متحده عربی طرحهای صنعتی خود را متوقف
سازد.

رهبران مصر
آخرین شرط بانک را نپذیرفتند و بانک نیز از پرداخت وام به مصر خودداری کرد!؟ در
شیلی پس از کودتا که سیاستهای دولت آن با منافع آمریکا هماهنگ شد بلافاصله بانک
جهانی وام قابل توجهی برای ساختن نیروگاه برق در اختیار گذاشت و هم صندوق        بین المللی پول و هم بانک جهانی به طور
کامل از سیاستهای دولت شیلی حمایت مالی و پولی نمودند. لازم به توضیح است که
موسسات مزبور تسهیلات خوبی برای کشورهای صنعتی توسعه یافته در نظر می گیرند و کشور
جهان سومی را به خوبی اذیت می کنند. به هر حال آنچه که از تجربیات گذشته در ارتباط
با عملکرد منابع وام دهنده و سرنوشت کشورهای وام گیرنده حاصل آمده است، این است که
وام های خارجی برای کشورهای جهان سوم همراه با ظاهر آراسته ای که از سوی بعضی صاحب
نظران اقتصادی مغرض و یا ناآگاه به آنها داده می شود، دام خطرناکی است که اگر
کشوری در درون آن افتاد، نه تنها قادر به خروج نیست بلکه خصلت اعتیاد به استقراض
از خارج پیدا نموده و مرتباً در باتلاق استقراض فرو می غلطد و اراده و استقلال
سیاسی و اقتصادی او تحت الشعاع سیاستهای جهانی قرار می گیرد بویژه اینکه موسسات
بین المللی وام دهنده و منابع استقراض به عنوان اهرم اعمال سیاستهای آمریکا و
استکبار جهانی عمل می نمایند.

ادامه دارد

 

/

ناهنجاریهای مادرزادی و بیماریهای ارثی

ناهنجاریهای
مادرزادی و بیماریهای ارثی

* قسمت دوم:
عوامل محیطی

گرچه جنین
بوسیله ی غشاء اطراف کیسه آب و مایع داخل کیسه آب و دیواره رحم از تاثیر عوامل
محیطی روی جنین حفاظت می شود، ولی عوامل ویروسی، داروئی و شیمیائی می توانند روی
جنین اثر تخریبی داشته و ایجاد ناهنجاریهای مادرزادی نمایند. روزها و هفته های
اولیه بعد از عمل لقاح و تشکیل جنین مهمترین دورانی است که عوامل فوق با اثر مخرب
خود می توانند سبب ناهنجاریهای مادرزادی شوند (بخصوص 15 روز اول بعد از تشکیل
نطفه). هر یک از عوامل مخرب می تواند در یک زمان بخصوص بر روی یک یا چند ارگان
مشخصی اثر تخریبی و ناهنجاری زائی داشته باشد. به این معنی که عضو یا قسمتی که در
حال ایجاد است، اگر توسط عاملی سیر تکاملی آن متوقف شود آن عضو یا قسمت بطور طبیعی
ساخته نخواهد شد. عوامل میکروبی، داروها و مواد شیمیایی که سبب ایجاد ناهنجاریهای
مادرزادی در جنین و نوزاد می شود تحت عنوان تراتوژن مورد بحث قرار می گیرد.
بنابراین تراتوژن ها ماده یا عاملی است که سبب ایجاد ناهنجاریهای مادرزادی می شود.
در این صورت ماده ای که سبب ایجاد ناهنجاری مادرزادی می شود به نام تراتوژن و اثر
ماده ای که سبب ناهنجاری می شود به نام اثر تراتوژنیک نامند. ابتدا اثر تراتوژنیک
داروها و مواد شیمیایی و ویروسها روی حیوانات آزمایشگاهی بررسی می شود ولی چون
نتیجه آن ممکن است با انسان متفاوت باشد گاهی احتیاج به بررسی و مطالعات عدیده
دارد. عوامل تراتوژنیک که سبب ناهنجاریهای مادرزادی در جنین و نوزاد   می شوند به چند گروه تقسیم می شوند:

1- داروها و
مواد شیمیایی.

2- عوامل
عفونی.

3- تابش اشعه
ایکس.

اثر
تراتوژنیک داروها و مواد شیمیائی در ایجاد ناهنجاریهای مادرزادی:

3-2- درصد
ناهنجاریهای مادرزادی به علت اثر مخرب و تراتوژنیک داروها و مواد شیمیایی زیر می
باشند، این مواد عبارتند از:

1- دخانیات

استعمال
دخانیات توسط مادر حامله سبب تاخیر رشد جنین می شود. تولد نوزادان نارس و کم وزن و
تاخیر در رشد جنین و مرگ جنین و مرگ نوزاد بعد از تولد در نوزادانی که از مادران
معتاد به دخانیان متولد می شوند شایع تر از مادرانی است که معتاد به دخانیات
نیستند. نیکوتین موجود در دود دخانیات سبب کاهش جریان خون رحم و در نتیجه کاهش
مقدار اکسیژن مورد احتیاج جنین می شود. کاهش اکسیژن رسانی به جنین سبب ناقص شدن
سیر تکاملی سلول و نقص در رشد مغزی جنین می شود. استعمال دخانیات سبب افزایش
کربواکسی هموگلوبین خون می شود. افزایش کربواکسی هموگلوبین باعث کاهش قابلیت
انتقالی اکسیژن توسط گلبولهای قرمز و تحویل اکسیژن به نسوج می شود. زندگی در محیط
دود آلود دخانیات که توسط معتادین به دخانیات آلوده شده است برای   غیر معتادین اثرات سوء دارد.

2- کافئین

گرچه اثر
تراتوژنیک کافئین برای جنین انسان ثابت نشده است ولی مصرف زیاد آن در دوران حاملگی
توسط مادر بدون ضرر نیست به همین دلیل مادران حامله باید از مصرف زیاد قهوه، چای و
کولاهائی که حاوی کافئین می باشند خودداری کنند.

3- الکل

مصرف مشروبات
الکلی توسط مادران حامله سبب ایجاد عوارض زیر می شود:

– نقص در رشد
قبل و بعد از تولد.

– عقب
افتادگی مغزی (کمی هوش و حافظه).

– کوچکی.


ناهنجاریهای چشمی.


ناهنجاریهای قلبی.

– غیر طبیعی
بودن خطوط کف دست.


ناهنجاریهای مفاصل.

علائم فوق را
به نام سندرم الکلیک در جنین می نامند.

در مواردی که
مصرف مشروبات الکلی به همراه کمبود مواد غذائی باشد اثر تخریبی الکل روی جنین
شدیدتر است.

4- هورمونها

مصرف
هورمونها در دوران حاملگی سبب ناهنجاریها در جنین می شود. اثر تراتوژنیک هورمونهای
موجود در قرص های ضد حاملگی قویاً تایید شده است.

تذکر: گاهی
خانمها بدون ظاهر شدن علائم حاملگی و عقب افتادن کامل دوران ماهانه ممکن است حامله
بوده و از قرص های ضد حاملگی استفاده کنند. در این صورت نوزاد آنها مبتلی به
مجموعه ناهنجاریهای زیر خواهد شد:


ناهنجاریهای مهره ها.

– ناهنجاری
مقعد (بسته بودن یا نیمه بسته بودن مجرای مقعد).

– ناهنجاری
قلبی.

– ناهنجاری و
ارتباط بی مورد بین تراشه (راه هوائی) و مری (راه عبور غذا).

– ناهنجاری
کلیه.

– ناهنجاری و
غیر طبیعی بودن اندامها (دست و پا).

نکته مهم

مصرف استروژن
در دوران بارداری، در صورتی که جنین از جنس مونث باشد در چندین مورد سبب ایجاد
سرطان مجرای خارجی تناسلی در سنین 22- 16 در دخترانی شده است که در دوران جنینی،
مادران آنها استروژن مصرف می کرده اند.

5- آنتی
بیوتیکها (داروهای ضد میکروبی)

تتراسیکلین
ها از جفت عبور می کند و بر روی دندانها و استخوانها رسوب می کند. مصرف تتراسیکلین
ها در دوران 3 ماهه دوم و سوم حاملگی سبب ایجاد نقص هائی در دندانهای نوزادان
خواهد شد. دندانهای این نوزادان به رنگ زرد یا قهوه ای و رشد استخوانهای طویل این
نوزادان به تاخیر خواهد افتاد. مصرف استرنپوماسین و دهیدرواسترپتوماسین در دوران
حاملگی ممکن است سبب کری نوزاد شود. مصرف پنی سیلین در دوران حاملگی      هیچ گونه اثر سوئی روی جنین ندارد. داروهای
ضد انعقادی (داروهائی که مانع ایجاد لخته یا از بین رفتن لخته در رگها می شوند)،
مصرف این داروها ممکن است سبب خونریزی در نوزاد شود. وارفارین (داروی ضد انعقادی
که در بیماران قلبی برای جلوگیری از ایجاد لخته در قلب و عروق مصرف می شود) اثر
تراتوژنیک روی جنین دارد. مصرف وارفارین در دوران حاملگی ممکن است سبب ایجاد
ناهنجاریهای زیر نماید:

– عدم رشد
استخوان بینی.

– تاخیر در
رشد مغز.

– کوچکی مغز.

– کوری
(اتورنی عصب چشمی)

تذکر: هپارین
از جفت عبور نمی کند و برای جنین هیچ گونه اثر سوء ندارد.

6- داروهای
ضدّ صرع:

داروهای ضد
صرع (غیر از فنوباربیتال) اکثراً بلکه همه سبب ناهنجاریهای متعدد مغزی، استخوانی،
عضلانی و پوستی و قلبی و عروقی و غیره می شوند. بنابراین تراتوژن      می باشند. بنابراین تنها داروئی که در
مادران حامله مبتلی به صرع می توان مصرف کرد، فنوباربیتال است.

7- داروهای
ضد سرطان

مصرف تمام
داروهای ضد سرطان در دوران حاملگی برای جنین تراتوژن است و سبب ایجاد ناهنجاریهای
شدید و حتی مرگ جنین در داخل رحم می شود.

8-
کورتیکواستروئید (کورتون)

مصرف این
داروها به عنوان یک تراتوژن ضعیف در انسان محسوب می شوند. مصرف کورتون در موشهای
مستعد سبب ایجاد لب شکری می شود.

9- مواد
شیمیائی موجود در محیط

مواد شیمیائی
موجود در صنعت و مواد غذائی ممکن است ایجاد ناهنجاری مادرزادی در جنین نماید.

10- داروهای
ضد قند (پائین آوردن قند خون در بیماران قندی).

این دارو هیچ
گونه اثر تراتوژنیک در مادران حامله ندارد.

11- (LSD)
داروی مخدری است که اثر تراتوژنیک آن ثابت شده است.

12- مریوانا
(سیگارهای حاوی حشیش)

اثر عدم
تراتوژنیک آن با مقدار زیاد ثابت نشده است.

13- سالیسیلات
(آسپرین)

مصرف مقدار
زیاد آسپرین در دوران حاملگی ممکن است برای جنین مضر باشد.

14- داروهای
تیروئیدی

مصرف یدور
پتاسیم و ید رادیواکتیو در دوران حاملگی ممکن است سبب وقفه در عمل کار تیروئید و
بزرگی و در نهایت کرتنیسم در نوزاد شود (عقب افتادگی شدید به علت کمی کار
تیروئید). داروهای ضد تیروئیدی (بروپی ل تیوراسیل) در تولید تیروکسین دخالت و سبب
کرتنیسم در نوزاد می شود.

15- داروهای
آرام بخش:

قبل از 1961
داروی آرام بخشی به بازارها ارائه شد که دارای خاصیت آرام بخشی داشت به نام
تالیدومید. در 1966 متوجه شدند که نوزادانی متولد می شوند که مبتلی به ناهنجاریهای
جدید می باشند. ناهنجاریهای آنها شامل عدم رشد دست و یا پا یا نبودن قسمتی از
اندام یا عدم کامل اندام و ناهنجاریهای قلبی و ادراری و غیره بود. در 1961
تالیدومید از بازار برچیده شد. در 1966 گزارش دادند که بیش از /7000 کودک مبتلی به
عوارض تالیدومید همراه با ناهنجاریهای متعدد وجود دارند. مطابق شکل ص 37/369/158
کتاب مور.

دیازپام
(والیوم)

رابطه ای بین
مصرف دیازپام (والیوم) در مادران حامله در سه ماهه اول حاملگی و ایجاد   لب شکری بودن شکاف سقف دهان در نوزادان وجود
دارد.

عفونتها به
عنوان تراتوژن

عوامل عفونی
از غشاء جفت عبور و وارد جریان خون جنین می شوند. سد خونی مغز جنین در مقابل عبور
عوامل عفونی مقاومت کم دارند، و به همین دلیل مغز جنین به سادگی مبتلی می شود.

عوامل عفونت
زا به چند گروه تقسیم می شوند:

1- باکتریها.

2- قارچها.

3- ویروسها.

هر یک از
موجودات ذره بینی فوق دارای خواص و خصوصیات مخصوص به خود بوده و هر گروه دنیای ذره
بینی مخصوصی را با خاصیت بیماری زائی مخصوص خود ایجاد می کنند.

بیماریها،
علائم، و تظاهرات هر گروه و هر طبقه از عوامل بیماری زائی فوق اختصاص به همان نوع
و گروه دارد. راههای تشخیصی و درمانی هر طبقه و گروه عوامل بیماری زائی فوق با نوع
و طبقه و گروه دیگر متفاوت است. ویروسها عوامل عفونی بسیار ریزی         می باشند. سه نوع ویروس زیر دارای اثر
تراتوژنیک می باشند:

1- ویروس
سرخجه.

2- ویروس
سیتومگالو ویروس.

3- ویروس تب
خال.

ویروس سرخجه

20-15 درصد
نوزادانی که مادر آنها در اولین سه ماهه حاملگی مبتلا به سرخجه شده اند در موقع
تولد دچار ناهنجاریهای مادرزادی بوده اند. این نوزادان مبتلی به ناهنجاری زیر      می باشند.

1- آب
مروارید.

2-
ناهنجاریهای قلبی.

3- کری.

4- ضایعات ته
چشم (کوریورتینیت).

5- گلوکوم
(آب سیاه چشم).

6- کوچک بودن
اندازه سر.

7- کوچک بودن
اندازه چشم.

8- نقص
دندانها.

در صورتی که
مادران حامله در 5-4 هفته ی اول بعد از لقاح مبتلی به سرخجه شوند، اکثر نوزادان
آنها مبتلی به ناهنجاریهای مادرزادی خواهند بود. (در این ایّام چشم، گوش، قلب و
مغز جنین به وجود می آید و تکامل می یابد) و ویروس سرخجه در این دوران اثر تخریبی
بیشتری روی قسمتهای مختلف فوق خواهد داشت. اثر تخریبی (تراتوژنیک) ویروس سرخجه در
سه ماهه ی دوم و سوم کمتر است.

ویروس
سیتومگالوویروس.

مبتلی شدن
مادران حامله به سیتومگالوویروس در سه ماهه ی اول حاملگی سبب مرگ جنین می شود.
محققین معترف اند که جنین هائی که در سه ماهه ی اول حاملگی از طریق مبتلی شدن
مادران حامله ی خود مبتلی به سیتومگالوویروس می شوند سقط خواهند شد.

مبتلی شدن
مادر حامله در سه ماهه ی بعد سبب ناهنجاریهای زیر می شود:

1- تاخیر رشد
در داخل رحم.

2- کوچک بودن
چشمها.

3- ضایعات ته
چشم (کوریورتینیت).

4- کوری.

5- کوچک بودن
مغز.

6- رسوب
کلسیم در مغز.

7- تاخیر رشد
مغزی.

8- کری.

9- بزرگی کبد
و طحال.

ویروس تب خال

نوزادانی که
چند هفته قبل از تولد (در دوران جنینی) مبتلی به ویروس تب خال شده اند دارای
ناهنجاریهای زیر بوده اند:

1- کوچکی سر.

2- کوچکی
چشم.

3- غیر طبیعی
بودن ته چشم.

4- تاخیر رشد
مغزی.

ادامه دارد