/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائی از
قرآن

بسم الله الرّحمن
الرّحیم

فاطمه «س» مصداق
بارز «کوثر»

بسم الله الرحمن
الرحیم إنّا أعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. إنّ شانئک هوالأبتر.

ما به تو ای
پیامبر، خیر فراوان دادیم، پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن. و بی‌گمان
دشمن تو ابتر و بلاعقب است.

***

«کوثر» به معنای
خیر کثیر و فراوان است، و در این رابطه، مصادیق بسیاری را مفسّرین نقل کرده‌اند و
فخر رازی بیش از 15 مصداق برای آن ذکر کرده است، از جمله: نهری است در بهشت که
خداوند به پیامبر عطا فرموده است و یا نعمتهای بیشماری که در دنیا به آن حضرت داده
بود از قبیل نبوّت، پیروزی در غزوات، مبلّغین و مروّجین فراوان اسلام در تمام زمان‌ها
و مکانها وو…

ولی بسیاری از
علمای شیعه، مصداق بارز این خیر کثیر را در وجود مبارک صدّیقۀ طاهره، حضرت زهرا
سلام الله علیها می‌دانند و آیۀ سوّم هم بالاترین قرینه است که مقصود از «کوثر» آن
حضرت باشد و این سوره پس از وفات آخرین فرزندان ذکور پیامبر «ص» قاسم و عبدالله
نازل شد و برای تسلّی خاطر آن حضرت و توبیخ و سرزنش دشمنانش که همواره او را به
عنوان «ابتر» و بلاعقب زخم زبان می‌زدند، نازل شد که به حضرت بشارت داد: ما تو را
خیر کثیر و ذریّۀ فراوان- از نسل دخترت حضرت زهرا- عطا می‌کنیم و دشمن تو- عاص بن
وائل- و دیگر بنی امیّه را «ابتر» و بلاعقب خواهیم گذاشت و آنان را تارومار خواهیم
کرد.

در هر صورت، برخی
از تفاسیر شأن نزول را پس از وفات ابراهیم فرزند پیامبر «صلّی الله علیه و آله» و
برخی پس از وفات «عبدالله» دانسته‌اند که حضرت بسیار ناراحت بود و عاص بن وائل-
لعنه الله علیه- با زخم زبان در مجالس می‌نشست و می‌گفت محمّد فرزند ذکوری ندارد و
اگر مرد، ذکرش از بین می‌رود و دیگر کسی یادش نمی‌کند که این سورۀ مبارکه نازل شد
و پیامبر را به خیر کثیر و دودمان با برکت بشارت داد که از راه یگانه دخترش فاطمه
زهرا «سلام الله علیها»، جهان را پر می‌کنند و امروز ما خود شاهد هستیم که در هر
مکان و شهری، سادات و ذریّۀ حضرت زهرا «سلام الله علیها» فراوان دیده می‌شوند.

در اینجا جالب
است به تفسیری که فخر رازی در جلد 22 صفحه 124 خود آورده است، اشاره کنیم.

فخر رازی ضمن ذکر
اقوال مختلف در تفسیر «کوثر» چنین می‌گوید:

«قول سوّم این
است که این سوره به عنوان رد بر کسانی نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خرده می‌گرفتند، بنابراین معنی سوره این است که
خداوند به او نسلی می‌دهد که در طول زمان باقی می‌ماند ببین چه اندازه از اهل بیت
را شهید کردند، در عین حال، مملوّ از آنها است، و این در حالی است که از بنی
امیّه، شخص قابل ذکری در دنیا باقی نمانده، سپس بنگر و ببین چقدر از میان علمای
بزرگ در میان آنها است مانند باقر و صادق و رضا و نفس و زکیّه وو…».

آری! نه تنها
امامان معصوم و پیشوایان دین سلام الله علیهم اجمعین که بسیاری از علما و رهبران
دینی در طول تاریخ، من جمله فرزند خلف حضرت زهرا، منجی امّت اسلام در عصر حاضر،
حضرت آیه الله العظمی امام خمینی- قدس سره- از دودمان پاک آن حضرت‌اند که همواره
مانند ستارگان درخشان، نورافشانی کردند و در راه تبلیغ احکام اسلام ناب محمّدی
«صلّی الله علیه و آله» فداکاری نمودند و بیشترین و ارزنده‌ترین خدمت را به اسلام
و امّت اسلامی کردند.

وانحر: در تفسیر
این کلمه نیز اختلاف وجود دارد. برخی ظاهر آن را گرفته و بمعنای شتر قربانی کردن
دانسته‌اند که از مستلزمات شکر نعمت، یکی نماز و دیگری قربانی در این آیه ذکر شده
است ولی روایتهائی وجود دارد که مقصود از «نحر»، بلند کردن دستها هنگام گفتن
تکبیر- در نماز- و آوردن آن در مقابل صورت است.

یکی از روایات می‌گوید:
از امام صادق علیه السّلام شنیدم که در تفسیر این آیه می‌فرمود: «معناه ارفع یدیک
حذاء وجهک» معنای انحر این است که دستهایت را تا برابر روی خود بلند کن… جمیل بن
درّاج نیز می‌گوید معنای آیه را از امام صادق علیه السّلام سئوال کردم حضرت رو به
قبله شد و هر دو دست خود را در برابر صورت خویش آورد و بعد از آن فرمود: «هکذا»
یعنی نحر به این ترتیب است.

در حدیث دیگری می‌خوانیم:
وقتی این سوره بر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- نازل شد از جبرئیل پرسید:
این «نحیره»ای که خداوند مرا مأمور به آن کرده است، چیست؟

جبرئیل گفت: این
نحیره نیست، بلکه خداوند به تو امر می‌کند که هرگاه می‌خواهی نماز بخوانی، موقع
گفتن تکبیر، دو دست را بلند کن و همچنین هنگامی که رکوع می‌کنی یا سر از رکوع برمی‌داری
و یا به سجده می‌روی زیرا نماز ما و نماز فرشتگان در آسمان، به این نحو است و برای
هر چیزی زینتی است و زینت نماز در بلند کردن دستها هنگام تکبیر گفتن است.

در آخر آیه آمده
است که شانئ و دشمن تو ابتر و بلاعقب است.

ابتر: در لغت به
معنای حیوان دم‌بریده است و در اینجا به این معنی است که تو ای دشمنی که زخم زبان
به پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» می‌زنی، تو خودت دم بریده و بدون فرزند
خواهی بود و دودمانت را تارومار خواهیم کرد، ولی تا قیام قیامت ذریّۀ رسول خدا
همچنان بسیار و فراوان به دنیا خواهند آمد.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت
و استوار از آغاز تا پایان

 

دنیاگرائی یا
رفاه!

«آن روزی که زرق
و برق دنیا پیدا بشود و شیطان در بین ما راه پیدا کند و راهنمای ما شیطان باشد، آن
روزاست که ابرقدرتها می‌توانند در ما تأثیر کند و کشور ما را به تباهی بکشند.
همیشه این کشور به واسطۀ این کاخ‌نشینها تباهی داشته است! این سلاطین جور که همه
کاخ‌نشین تقریبا  بودند، اینها به فکر مردم
نمی‌توانستند باشند، احساس نمی‌توانستند بکنند فقر یعنی چه، احساس نمی‌توانستند
بکنند بی‌خانمان یعنی چه، اینها اصلا ً احساس این را نمی‌توانستند بکنند. وقتی که
کسی احساس نکند که فقر معنایش چی است، گرسنگی معنایش چی است، این نمی‌تواند به فکر
گشنه‌ها و به فکر مستمندان باشد، لکن آنهائی که در بین همین جامعه بزرگ شده‌اند و
احساس کردند فقر چی است، دیدند، چشیدند فقر را، احساس می‌کردند، ملموس‌شان بوده
است که فقر یعنی چه، اینها می‌توانند به حال فقرا برسند. کوشش کنیم که این وضعیّت
در همه ما محفوظ باشد، در مجلس ما، در ارگانهای دولتی ما، در مجاهدین ما، در ارتش
ما، در قوای مسلّحه، در قوای قضائیّه باید این معنویت محفوظ بماند، توجّه به خدا
محفوظ بماند».

(1/1/62)

«ملّت عزیز ما که
مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند بخوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه‌طلبی
سازگان نیست و آنها که تصوّر می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و
محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند
و آنهائی هم که تصوّر می‌کنند سرمایه‌داران و مرفّهان بی‌درد با نصیحت و پند و
اندرز متنبّه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پویسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب
در هاون می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث
دنیاخواهی و آخرت‌جوئی دو مقوله‌ایست که هرگز با هم جمع نمی‌شوند و تنها آنهائی تا
آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیّت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و
متدیّنین بی‌بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب‌ها هستند.

ما باید تمام
تلاشمان را بنمائیم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ
کنیم.»

«هیچ چیزی به
زشتی دنیاگرائی روحانیت نیست و هیچ وسیله‌ای هم نمی‌تواند بدتر از دنیاگرائی،
روحانیّت را آلوده کند. چه بسا دوستان نادان یا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزیهای
بی‌مورد مسیر زهدگرائی آنان را منحرف سازند و گروهی نیز مغرضانه یا ناآگاهانه
روحانیت را به طرفداری از سرمایه‌داری و سرمایه‌داران متّهم نمایند. در این شرایط
حسّاس و سرنوشت‌سازی که روحانیت در مصدر امور کشور است و خطر سوءاستفاده دیگران از
منزلت روحانیون متصوّر است باید به شدّت مواظب حرکات خود بود چه بسا افرادی از
سازمانها و انجمنها و تشکیلات سیاسی و غیر آنها با ظاهری صد در صد اسلامی بخواهند
به حیثیّت و اعتبار آنان لطمه وارد سازند و حتی علاوه بر تأمین منافع خود روحانیّت
را رودرروی یکدیگر قرار دهند. البته آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول
کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان بدر روند حمایت از محرومین و پابرهنه‌هاست
چرا که هر کسی از آن عدول کند از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است.

ما باید تحت هر
شرایطی خود را عهده‌دار این مسئولیّت بزرگ بدانیم و در تحقق آن اگر کوتاهی بنمائیم
خیانت به اسلام و مسلمین کرده‌ایم.»

(29/4/67)

«من مطمئنم که
ملت ایران یک لحظه استقلال و عزت خود را با هزار سال زندگی در ناز و نعمت ولی
وابسته به اجانب و بیگانگان معاوضه نمی‌کند.»

(4/9/67)

«مردم باید تصمیم
خود را بگیرند. یا رفاه و مصرف‌گرائی یا تحمل سختی و استقلال و این مسأله ممکن است
چند سال طول بکشد ولی مردم ما یقینا ً دومین راه را که استقلال و شرافت و کرامت
است انتخاب خواهند کرد.»

(20/10/67)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(دنیا گرائی باوفا!)

دانستنیهائی از قرآن(فاطمه(س) مصداق بارز(کوثر))

سخنان معصومین(خطر نگاه به حرام)

همسانی زن و مرد در پیشگاه ربوبی

گوشه ای از سیره امام پنجم علیه السلام

حسن حساب و سوءحساب                                      آیت الله
جوادی آملی

شفاعت روز قیامت                                              آیت
الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                              آیت الله محمدی
گیلانی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

ضرورت وحدت فضیه و دانشگاه                            حجة الاسلام
والمسلمین اسدالله بیات

میلاد امام

سردرگمی ایدئولوژیک

فساد و ابتذال در کجا ریشه دارد؟                            حجة الاسلام محمدتقی
رهبر

مبانی تفکر بسیجی

اهداف عمده پیش بینی شده برای مناطق جدا                محمدرضا حافظ نیا

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

 

رهنمودها

مقام معظم رهبری
حضرت آیه الله خامنه‌ای:

* نیرومندترین
قدرتهای شرق و غرب با همدستی یکدیگر و صرف میلیاردها دلار و نیز با به کار گرفتن
مجهّزترین وسایل جنگی و تبلیغاتی هشت سال علیه شما جنگیدند، امّا به اهداف خود
نرسیدند و این بهترین نشانه برای قدرت و پیروزی ملّت ماست.

(26/6/69)

* اگر انسان از
شریعت مقدس اسلام در تمام ابعاد زندگی پیروی کند و به آنچه که تکلیف اوست عمل
نماید بخاطر دقیق بودن محاسبات غیبی حتماً به هدف خود خواهد رسید و از پیروزیهای
ما نیز در همین امر نهفته است.

* سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی باید در چهارچوب وظائفی که برای آن معیّن شده جدی، با انضباط، قاطع
و پیشور و با حفظ و تقویت و توجه به خدا و اخلاص و ایمان و معنویّت که رکن اصلی
این نهاد انقلابی بوده است حرکت خود را ادامه دهد.

(28/6/69)

* چشمهای تحلیل‌گر
استکبار برای رویارویی با اسلام چاره‌جوئی می‌کند کنفرانسهائی که در دنیای استکبار
در مورد اسلام و تشیع برپا می‌شود همین هدف را دنبال می‌کند لذا شما باید
آمادگیهای معنوی، ذخائر روحی و ایمانی- فداکاری و برای خدا بودن را حفظ کنید.

(29/6/69)

* ملّت لبنان
نشان داده است که قدرت مقاومت و مقابله با سیاستهای استعماری و نقشه‌های دشمنان را
دارد. رژیم صهیونیستی از نیروهای مخلص، مؤمن و مبارز لبنان وحشت دارد، لذا آنان
باید برای مقابله با اشغالگران قدس تقویت شوند.

(1/7/69)

* در عصری که
قدرتهای بزرگ از بیسوادی و ناآگاهی مردم در جهت تأمین منافع خود بهره‌برداری می‌‌کنند
تعلیم و تعلّم به بیسوادان جهاد محسوب می‌شود.

* ناظرین و اعضای
هیأتهای اجرائی انتخابات باید بر اساس معیارها و موازین قانونی عمل کنند و در
انجام وظایف خود حب و بغض‌ها، خط‌بازیها و جهات سیاسی را به هیچ‌وجه در نظر نگیرند
تا به این ترتیب از بدگوئی دشمنان و بدخواهان نسبت به این انتخابات مهم جلوگیری به
عمل آید.

(4/7/69)

* یکپارچگی مردم
مسلمان لبنان بویژه شیعیان این کشور بسیار مهم و تعیین کننده است و حزب الله لبنان
می‌تواند سهم زیادی را در ایجاد و حفظ این یکپارچگی و وحدت عهده‌دار شود.

(5/7/69)

* موقعیّت اسلام
در مصر، سودان، ایران، خاورمیانه، شبه قاره و آفریقا نشان می‌دهد که بیداری اسلامی
و نهضت اسلامی امروز یک مسأله جدی مسلمانان است و ملّت‌های بپاخاسته مسلمان جز به
حکومت اسلامی به چیز دیگری قانع نیستند، که این خود از احساسات و شعور اسلامی آنان
ناشی می‌شود در چنین شرایطی هرگونه اشتباه و ساده‌انگاری نزد خداوند و تاریخ
بخشوده نخواهد شد.

* ما مبارزه را
رها نخواهیم کرد و در بحبوحه جنگ نیز با تأکید بر شعار «امروز ایران- فردا فلسطین»
مردم ستمدیده و مسلمان فلسطین را از یاد نبردیم.

(6/7/69)

* روابط سازنده و
صحیح میان روحانی و دانشجو تأثیر مهمّی در آینده کشور دارد زیرا دانشجویان به
عنوان نیروهای متخصص در آینده کشور نقش مهمّی را خواهند داشت.

(8/7/69)

* عالمی که وجدان
بیدار نداشته باشد، تقوی نداشته باشد، بر جامعۀ اسلامی از هر دشمنی اضر است.

* یک قسمت از
حساس‌ترین مناطق عالم، همین خلیج فارس است، که همه دنیا برای اینکه بتوانند کوله‌بار
خودشان را از ذخایر این منطقه پر کنند و برگردند در صف هستند، همه دنیا محتاج نفت
این منطقه هستند.

(12/7/69)

* ما
پیروزیهایمان را در سایۀ وحدت کلمه که همواره امام عزیزمان بر آن تأکید داشتند به
دست آورده‌ایم و ملّت که همچنان با صلابت و محکم و یکپارچه ایستاده است باید با
دوری جستن از گروه گرایی‌ها، خط‌بازیها و حبّ‌نفس‌ها، وحدت کلمۀ خود را حفظ کند.

(26/6/69)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

·       
21 مسلمان کشمیری
به طرز فجیعی توسط نیروهای امنیّتی هند به شهادت رسیدند.

·       
دهها جوان مسلمان
تونسی در پایتخت این کشور دست به تظاهرات زدند.

(21/6/69)

·       
جنبش مقاومت
اسلامی لبنان پیشروی نیروهای صهیونیستی را متوقّف کرد.

نیروهای صیهونیستی
با گازهای خفه کننده جوانان مسلمان فلسطینی را مورد حمله قرار دادند.

·       
در اعتراض به چاپ
یک دایره‌المعارف که در آن به پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله اهانت شده صدها
تن از مسلمانان بنگلادش در شهر «داکا» دست به راهپیمائی و تظاهرات زدند.

(24/6/69)

·       
اتحادیّه زنان
عرب، در اعتراض به اقدام رژیم مبارک، اعزام زنان مصری به عربستان را فروش شرافت
خواند.

(27/6/69)

·       
آیت الله جوادی
آملی ضمن دیدار با پاپ ژان پل دوّم رهبر کاتولیک‌های جهان در رم، یک نسخه از
وصیّتنامۀ سیاسی الهی حضرت امام را به ایشان اهداء کرد.

·       
نیروهای هندی 45
ساختمان و یک مدرسه را در دو روستای کشمیر به آتش کشیدند.

(31/6/69)

·       
کنسولگری آمریکا
در شمال نیجریه مورد حمله تظاهرکنندگان مسلمان قرار گرفت که پانزده نفر از آنها با
بالا رفتن از دیوار سفارت وارد محوطه آن شده و پرچم آمریکا را به آتش کشیدند.

·       
انقلابیون مسلمان
فلسطینی ساختمان وزارت کشور اسرائیل را در بیت‌المقدس به آتش کشیدند.

·       
برای نخستین بار
قرآن مجید به تعداد 200 هزار نسخه در سطح آذربایجان شوروی چاپ و انتشار یافت.

·       
دهها عضو جنبش
اسلامی «النهضه» تونس در حین خروج از مسجد بازداشت شدند.

(2/7/69)

·       
دو تن از رهبران
مسلمان مصر به طرز نامعلومی در شهر «الفیوم مصر» به شهادت رسیدند.

·       
دادگاه عالی
اسرائیل اجازه تخریب منازل فلسطینی‌ها را صادر کرد.

·       
ارتش رژیم
صهیونیستی 26 مغازه و 7 خانه فلسطینیان را در اردوگاه «بریج» در نوار غزّه خراب
کرد.

(5/7/69)

·       
فروش مشروبات
الکلی در شهرستان «سلطان بیگلی» ترکیه ممنوع شد.

·       
نیروهای نظامی
هند یک شهر در شمال جامو و کشمیر را به آتش کشیده و 18 تن از ساکنان آن را به قتل
رساندند.

(10/7/69)

·       
گروه «نیروهای
عزالدین قسام» مسئولیّت انفجار بیت‌المقدس را که در آن دهها سرباز اسرائیلی زخمی
شدند بعهده گرفت.

(12/7/69)

·       
در آستانۀ
چهارمین سال آغاز قیام، اعتصاب عمومی سراسر سرزمینهای اشغالی را فرا گرفت.

(15/7/69)

اخبار داخلی

ú        
پرچم جمهوری
اسلامی ایران پس از ده سال در شهر مرزی آزاد شدۀ موسیان به اهتزاز درآمد.

ú        
اوّلین هواپیمای
خریداری شده از هلند در تهران به زمین نشست.

(17/6/69)

ú        
وزیر خارجه عراق
وارد تهران شد.

ú        
آمار با سوادان
کشور طی ده سال گذشته 20 درصد افزایش یافته است.

ú        
یک پیرمرد ژاپنی
11 میلیون ین معادل 72 هزار دلار به زلزله‌زدگان کشورمان کمک کرد.

ú        
واحد شمارۀ 3
پالایشگاه گاز کنگان به بهره‌برداری رسید.

ú        
«مجید ترکان»
برندۀ مدال طلای کشتی آزاد به عنوان ستاره مسابقه‌های کشتی قهرمانی جهان در سال 90
انتخاب شد.

(18/6/69)

ú        
150 میلیارد ریال
و 800 میلیون فرانک برای تولید اتومبیل پژو در ایران اختصاص یافت.

ú        
ایران و عراق در
مورد بازگشائی سفارتخانه‌های خود در تهران و بغداد به توافق رسیدند.

(21/6/69)

ú        
بهره‌برداری از
اوّلین چاه نفت در لرستان آغاز شد.

(22/6/69)

ú        
ایرباس ربوده شده
ایران از عراق باز گردانده شد.

ú        
ایران یک بازرگان
زندانی آمریکائی را آزاد کرد.

(24/6/69)

ú        
نخستین بویلر
ساخت ایران درنیروگاه شهید رجائی قزوین نصب شد.

ú        
ایران خواستار
خروج عراق از کویت و آمریکا از خلیج فارس شد.

ú        
دو تن از معاونین
اسبق وزارت نفت پس از سالها اسارت باتفاق حجّه الاسلام ابوترابی که در دوران اسارت
خود بطور فعال در سازماندهی آزادگان ایرانی نقش فعّال داشته است به جمهوری اسلامی
ایران بازگشتند.

(25/6/69)

ú        
معاون وزیر امور
خارجه کشورمان جهت مذاکرات وارد بغداد شد.

ú        
معاون وزیر امور
خارجه شوروی عازم تهران شد.

(26/6/69)

ú        
حافظ اسد رئیس
جمهور سوریه در رأس یک هیأت عالیرتبه وارد تهران شد.

(31/6/69)

ú        
15 میلیون دانش‌آموز
سال جدید تحصیلی را با سخنان رئیس جمهور آغاز کردند.

(1/7/69)

ú        
مانور گسترده
آبی- خاکی کلاه‌سبزها و تکاوران نیروی زمینی ارتش با عنوان پیروزی آغاز شد.

ú        
مدارس دهلران،
بستان، گیلانغرب و سر پل ذهاب پس از 10 سال بازگشائی شد.

ú        
استان فارس برای
سوّمین سال متوالی مقام اوّل را در تولید گندم کسب کرد.

(2/7/69)

ú        
ایران و تونس
روابط دیپلماتیک خود را که در تاریخ 6/1/66 قطع شده بود از سر گرفتند.

(3/7/69)

ú        
54 هزار عنوان
کتاب پس از انقلاب در کشور به چاپ رسیده است.

ú        
شخصیّتهای برجسته
سیاسی و مذهبی منطقه بمنظور گفتگو، پیرامون حضور نظامی آمریکا در منطقه وارد تهران
شدند.

(5/7/69)

ú        
جمهوری اسلامی
ایران و انگلیس روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند.

(7/7/69)

ú        
جامعه اقتصادی
اروپا خواستار توسعه روابط با جمهوری اسلامی شد.

(8/7/69)

ú        
شانزدهمین
نمایشگاه بین‌المللی تهران با شرکت 41 کشور جهان گشایش یافت.

ú        
بیش از 117 هزار
واحد مسکونی و تجاری در مناطق جنگ‌زده کشور بازسازی شد.

(9/7/69)

ú        
37 هزار و 19
آزاده تاکنون به کشور بازگشته‌اند.

(12/7/69)

ú        
ایران 22 اسیر
سودانی را که در جنگ عراق با ایران به اسارت گرفته شده بودند آزاد کرد.

ú        
فوتبال ایران در
یازدهمین دورۀ بازیهای آسیائی پکن بر بام آسیا ایستاد.

(15/7/69)

اخبار خارجی

آمریکا تمامی کشورهای عضو ناتو را به مداخله گسترده‌تر در
بحران خلیج فارس فراخواند.

یک موشک قاره‌پیما در آمریکا منفجر شد.

(18/7/69)

برژینسکی: جوانان آمریکا نباید فدای کویت شوند.

«ساموئل دوئه» رئیس جمهور لیبریا توسط
شورشیان این کشور به قتل رسید.

(21/6/69)

پارلمان جمهوری روسیه خواستار لغو پیمان دوستی شوروی با
عراق شد.

پارلمان اروپا هرگونه راه‌حلّ نظامی را برای بحران خلیج
فارس رد کرد.

هلیکوپترهای پیشرفته آمریکا تحویل رژیم صهیونیستی شد.

در جریان یک حادثه تیراندازی بین چند تن از نیروهای ارتش
سعودی یک تن کشته و یک تن دیگر مجروح شدند.

30 سرباز دولتی در سودان توسط چریکها کشته
شدند.

(23/7/69)

هزاران آمریکائی در شهر نیویورک و تحت تدابیر شدید امنیّتی
علیه حضور نظامی این کشور در منطقه خلیج فارس، دست به تظاهرات زدند.

سربازان عراقی جستجوی خانه به خانه برای یافتن آمریکائیها
را در کویت آغاز کردند.

نان در عراق جیره‌بندی شد.

تفنگداران نیروی دریائی آمریکا در خلیج فارس با شلیک بسوی
یک نفتکش عراقی، آنرا متوقّف کردند.

شورای امنیّت قطعنامه نحوه ارسال اضطراری دارو و مواد غذائی
به عراق را تصویب کرد.

مفتی اعظم مصر از حضور نیروهای خارجی در عربستان حمایت کرد!

جرج بوش در یک تغییر موضع گفت: نیروهای آمریکائی در اسرع
وقت از منطقه خارج خواهند شد.

میتران دستور اعزام 4 هزار سرباز فرانسوی به عربستان را
صادر کرد.

(24/6/69)

مردم کشورهای اسپانیا، انگلیس و پاکستان با برپائی تظاهرات
ضد آمریکائی، سیاستهای کاخ سفید در خلیج فارس را محکوم کردند. شورای امنیّت تهاجم
نیروهای عراقی به سفارتخانه‌های خارجی در کویت را محکوم کرد.

امیر کویت بمنظور جبران بخشی از خسارات ناشی از شرکت ترکیه
در تحریم اقتصادی علیه عراق یک وام بلاعوض 300 میلیون دلاری در اختیار آنکارا قرار
می‌دهد.

20 هزار نفر در مسکو با انجام یک راهپیمائی
خواستار استعفای نخست‌وزیر شوروی شدند.

تظاهرکنندگان در پاکستان آدمک فهد و بوش را به آتش کشیدند.

وزیر امور خارجه رژیم سعودی پس از نیم قرن قطع رابطه،
مجدّداً برای برقراری روابط با شوروی وارد مسکو شد.

(26/6/69)

صادرات نفت عربستان به 5 میلیون بشکه در روز کاهش یافت.

رئیس ستاد نیروی هوائی آمریکا بعلّت افشای طرح بمباران
بغداد از کار برکنار شد.

(27/6/69)

«کا. گ. ب» خواستار همکاری «سیا» در مورد عراق شد.

روزنامۀ آمریکائی «کریسچین ساینس مونیتور»: با جبران خطاهای
گذشته دست دوستی بسوی ایران دراز کنیم.

(31/6/69)

وزیر دفاع شوروی با راه‌حل نظامی برای خاتمه اشغال کویت
مخالفت کرد.

بوش: ایرن با عقب‌نشینی عراق از کلیّۀ مواضعش تقریباً به حد
آن چیزی که می‌خواست، دست یافت.

دولت یونان دو نفتکش عراقی را توقیف کرد.

شورای همکاری خلیج فارس خواهان گسترش روابط کشورهای منطقه
با ایران شد.

رژیم آل سعود دستور اخراج دیپلماتهای یمن و اردن را صادر
کرد.

آلمان غربی، اطلاعات محرمانه درباره سلاح‌های شیمیائی عراق
را در اختیار آمریکا قرار داد.

(1/7/69)

برای اوّلین بار در طول ده سال گذشته، قیمت نفت از بشکه‌ای
40 دلار گذشت.

آلمان شرقی رسماً از پیمان ورشو خارج شد.

وزیر دارائی انگلیس اوضاع کنونی اقتصادی این کشور را دردناک
توصیف کرد.

آمریکا اجازه ورود به هواپیمای عراقی حامل «طارق عزیز» در
نیویورک را نداد.

صدام: عراق آماده است هزار سال برای کویت بجنگد.

(3/7/69)

شورای امنیّت سازمان ملل تحریم هوائی علیه عراق را تصویب
کرد.

کادیلاک ضد گلوله 300 هزار دلاری صدام در آمریکا توقیف شد.

(4/7/69)

حسنی مبارک با استفاده از تحولات پیش‌آمده بحران خلیج فارس
و بروز آشفتگی سیاسی در کشورش پارلمان مصر را منحل کرد.

پارلمان شوروی آزادی مذهب را تصویب کرد.

عراق: شوروی خود را به غرب فروخته است.

اردن به عنوان اعتراض به بسته شدن دفتر وابستگی نظامی خود
در ریاض سفیر خود را از عربستان فراخواند.

وزیر دفاع شوروی: ارتش قصد کودتا ندارد و برای جمع‌آوری سیب‌زمینی
آماده می‌شود!

(5/7/69)

عراق برای تعویض شناسنامه به کویتی‌ها یکماه مهلت داد.

وزیر خارجه شوروی و رهبر آلبانی پس از 30 سال قطع رابطه با
یکدیگر ملاقات کردند.

(7/7/69)

نخست وزیر ژاپن: برای حفظ نظم جهان نباید تنها به آمریکا
متکی بود.

بیش از 2000 سرباز فرانسوی وارد عربستان شدند.

عراقی‌ها 5 فیلیپینی را که به نیروهای مقاومت کویت پیوسته
بودند، در ملاء عام بدار آویختند.

همکاری اطلاعاتی آمریکا و عراق در طول چنگ تحمیلی فاش شد.

شوروی و کره جنوبی پس از دهها سال خصومت، روابط دیپلماتیک
برقرار کردند.

آمریکا کمک صد میلیون دلاری تایوان برای عملیّات در خلیج
فارس را نپذیرفت.

روزنامۀ ایندی پندنت: چین یک ماده شیمیائی کمیاب را در
اختیار عراق قرار داد.

همکاری هسته‌ای بین برزیل و عراق فاش شد.

(9/7/69)

§       
شبکه سراسری
تلویزیون «سی. بی. اس» آمریکا با پخش یک برنامه مستند، کشتار دسته‌جمعی هزاران
غیرنظامی پانامائی توسط نیروهای آمریکائی در آن کشور، کشف چندین گور دسته جمعی در
پاناما را فاش ساخت.

§       
یک هواپیمای
مسافربری در چین پس از ربوده شدن سقوط کرد و 90 سرنشین آن کشته شدند.

§       
107 تن از
طرفداران «میشل عون» توسط شبه نظامیان مسلّح در شرق بیروت کشته و مجروح شدند.

(10/7/69)

§       
تعداد نیروهای
آمریکائی در منطقه خلیج فارس از مرز 170 هزار تن گذشت.

§       
رئیس ستاد ارتش
شوروی در کاخ سفید با بوش ملاقات کرد.

§       
رأس ساعت 24 دیشب
آلمان شرقی بعد از 45 سال به آلمان فدرال پیوست و بنام واحد «آلمان» تغییر نام
پیدا کردند.

(11/7/69)

§       
صدام حسین رئیس
جمهور عراق به کویت رفت.

§       
رئیس مجلس رژیم
صهیونیستی روز اتّحاد دو آلمان را روز عزا برای یهودیان دانست.

(12/7/69)

§       
گورباچف: بروز
جنگ در خلیج فارس غیرممکن است.

§       
جنبش عدم تعهد
خواستار خروج بی‌قید و شرط عراق از کویت شد.

§       
ژاپن پرداخت 300
میلیون دلار کمک اضطراری به ترکیه را در رابطه با تحریم اقتصادی عراق آغاز کرد.

(14/7/69)

§       
در پی بروز
اختلاف نظرهای شدید بین جرج بوش رئیس جمهور آمریکا و کنگره در مورد تصویب لایحه
مربوط به کاهش 500 میلیارد دلار از کسر بودجه این کشور حدود یک میلیون کارمند
ادارات دولتی در آمریکا از فردا حقوق دریافت نخواهند کرد و در مرخصی اجباری خواهند
بود.

§       
دولت برمه
استوارنامۀ سفیر آمریکا را لغو کرد.

(15/7/69)

 

/

پاسخ به نامه ها

پاسخ به نامه‌ها

قم- صندوق پستی
777

* تهران- خواهر،
پ

1-   
ما در شرع دلیلی
بر حرمت یا کرامت حنا در ماه محرم و صفر نداریم ولی در ایام سوگواری اهل بیت علیهم
السلام برای شیعه سزاوار نیست کاری را انجام دهد که عرف آن را دلیل خوشحالی می‌داند.

2-   
یکی از کتابهائی
که در مورد حادثۀ کربلا نوشته شده است کتابی است بنام روضه الشهداء یعنی گلزار
شهدا نوشته ملاحسین کاشفی که خود سنّی مذهب است و با این که در این کتاب مطالب
خلاف واقع بسیار زیاد است ولی به دلایلی در میان خوانندگان مجالس سوگواری آن دوران
رواج بسیار یافت و بسیاری از آنان در مجالس عامیانه آن روزگار بر منبر، کتاب روضه
الشهداء را می‌خواندند و به این مناسبت تدریجاً هر خطیبی را که در سوگواری اهل بیت
علیهم السلام صحبت می‌کرد روضه‌خوان نام گرفت و این کلمه معنای اصلی خود را از دست
داد.

3-   
محبت به دیگران و
احترام دیگران موجب جلب محبت است. بقول یکی از روانشناسان بهترین راه برای جلب
دوستی دیگران این است که آنها را دوست بداریم و به آنها بگوئیم که آنها را دوست
داریم.

* اصفهان-
برادر، ن- ر- هـ- ا- ی- ت- 100

1-   
اگر بعد از نماز
متوجه شود که لباسش به خون آلوده است نماز صحیح است.

2-   
نماز اگر با همه
شرایط و خلوص کامل باشد مانع گناه است.

3-   
از پیشنهاد شما
متشکریم.

4-   
مکلف یا باید
مجتهد باشد و خود احکام شرع را از مدارک آن به دست آورد یا احتیاط کند و این بسیار
مشکل است یا از مجتهدی تقلید کند در غیر این صورت اگر عمل او مطابق فتوای مجتهدی
که می‌شود از او تقلید کرد نباشد باطل است.

* تهران- برادر،
ح- پ

در اسلام، اصل
نگهداری از ارزشهای الهی است و حاکمیت یک هدف نیست بلکه وسیله‌ای است برای پیاده
کردن و به کار بستن ارزشهای الهی- این سیاست ماکیا ولی است که هدف وسیله را توجیه
می‌کند از نظر اسلام چنین چیزی نیست و بر این اساس امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر
نبود با سیاستهای معاویه گونه به حکومت برسد زیرا باید ارزشها را فدای حاکمیت کند
و برای او حاکمیت هدف نبود بلکه وسیله بود.

* فریمان- برادر،
ح- ا

واجب نیست.

* ماهشهر- برادر،
م- م

1-   
ما هیچ مدرکی بر
استحباب برگرداندن نگین انگشتر در حال قنوت نیافتیم و فقط یک روایت در مورد دعایی
وارد شده که اوّل صبح خوانده می‌شود و در آن آمده است که نگین انگشتر عقیق باشد و
آن را به طرف روی دست برگرداند. روایت سندی ندارد تا صحبت از اعتبارش باشد و ربطی
به قنوت نماز هم ندارد.

2-   
نگاه به صورت و
دستها بدون هیچگونه زینت و آرایش و بدون قصد شهوت و لذّت و خوف از فریفته شدن
اشکال ندارد ولی در هر حال از دام شیطان بپرهیزید.

3-   
پدر و مادر را از
قصد خود مطلع سازید و از راه مرسوم و مشروع وارد شوید.

* باختران-
برادر علیرضا- ح

1-   
حضرت امام قدّس
سرّه در تحریرالوسیله فرموده‌اند به احتیاط واجب در نماز بر سیدالشهداء علیه
السلام گریه نکنند. تنها گریه از خوف خدا است که نه تنها در نماز جایز است بلکه
مستحب و بسیار مطلوب است.

2-   
باز هم توبه کنید
ولی تصمیم بر ترک گناه داشته باشید.

3-   
طبق بعضی روایات،
گناهان روز مانع توفیق برای نماز شب می‌شود.

4-   
هیچ گناهی مستوجب
تکلیف عینی به طلبه شدن برای تزکیه نفس نمی‌باشد.

* زرّین شهر-
برادر، ص- 41144

1-   
باقیماندن بر
تقلید حضرت امام قدس سره در صورتی صحیح است که در اصل مسأله جواز بقا بر تقلید
میّت از یک مجتهد زنده تقلید کنید و به نظر ما تقلید از آیه الله العظمی اراکی
مجزی است.

2-   
امّا این که
شطرنج بطور مطلق حلال باشد چنین نیست حضرت امام فرمودند اگر قمار نباشد بدون برد و
باخت حلال است و ما نمی‌دانیم آیا اکنون قمار است یا خیر، قطعاً در زمان گذشته
قمار بوده است باید یقین کنیم که اکنون عنوان قمار بر آن منطبق نیست. و امّا
نوارهای ترانه، گوش دادن به آنها حرام است و این سخن که گفته می‌شود موسیقی و آواز
آن با موسیقی و آواز بعضی سرودهای مجاز یا پخش شده از صدا و سیما فرقی ندارد دلیل
حرام بودن این گونه- به اصطلاح- سرودها است نه حلال بودن آن گونه ترانه‌ها.

و امّا مضمون
اشعار مفسده انگیز ترانه‌ها را نباید با اشعار عرفانی مقایسه نمود گذشته از این که
فرقی در حرام بودن ترانه از جهت مضمون یا هر چیزی که خوانده می‌شود نیست حتّی اگر
اشعار مدح اهل بیت علیهم السّلام باشد بلکه حتی اگر قرآن باشد باز هم حرام است
معیار نوع صدا است.

* اصفهان- برادر،
ح- خ

1-   
توبه کنید و
وظایف دیگر مربوط به مسأله را نیز انجام دهید.

2-   
اگر صاحب ماشین
را نمی‌شناسید قیمت آئینه را به فقیری از جانب صاحبش صدقه بدهید.

* قم- برادر، ق-
دی

1-   
نگاه کردن به
فیلمهای تحریک کننده و شهوت‌انگیز جایز نیست.

2-   
قرار بر این است
که پولی که بانک می‌گیرد سود پولی که قرض می‌دهد نباشد بلکه بر اساس یک معاملۀ
شرعی باشد اگر در مرحله اجرا خلاف آن دیده شود باید تذکر داد.

* ساوه- برادر،
ل- 5- 348

1-   
خود را با کسانی
مقایسه کنید که حتی برای خواندن شش کلاس هم امکانات ندارند و مجبورند در دوران
کودکی برای تحصیل نان کار کنند آن‌گاه شکر خدا را بگوئید که این همه نعمت بر شما
ارزانی داشته و اگر پدری نامهربان دارید مادری مهربان دارید.

2-   
برداشتن پول از
خانه یا هر جای دیگر بدون اجازۀ مالک آن جایز نیست.

3-   
به خانه، آن‌گونه
از فامیل که شما را ناچار به گناه می‌کنند نروید و از راههای دیگر صله‌رحم کنید.
صله‌رحم لازم نیست حتما با رفتن و دید و بازدید باشد یک احوالپرسی هم کافی است.

4-   
نماز آیات برای
زلزله قضا نمی‌شود هرگاه انجام دهید ادا است ولی واجب است فوراً انجام دهید.

5-   
راهی برای ترک
گناه بجز خود نگهداری و پیشه کردن تقوی و خوف از خدا سراغ نداریم.

* مازندران-
برادر مجروح عباسعلی

شما می‌توانید
باز هم تلاش کنید و حداقل بخشی از حق خود را مطالبه نمائید و به آن برسید تأسّی به
اهل بیت علیهم السلام دلیل نمی‌شود که انسان از حق خود بطور کلی بگذرد. آنها
نتوانستند به حق خود برسند وگرنه در برابر ستمگر مقاومت می‌کردند و حق خود را می‌گرفتند.
ضمناً نباید بدرفتاری بعضی از افراد را به پای نظام و حکومت گذاشت. نظام جمهوری
اسلامی بر اساس احقاق حق مستضعفین بخصوص بسیجیان عزیز استوار است. کسانی که در
حوزۀ مأموریّت خود به هر نحو در کار این عزیزان خللی وارد سازند دشمنان اسلام و
جمهوری اسلامی‌اند.

* فردوس- برادر،
ر-

در همان شغل
بمانید و در برابر شیطان عقب‌نشینی نکنید بلکه سعی در خودسازی و مبارزه با هوای
نفس داشته باشید سعی کنید شرایط زندگی را تغییر دهید بطوری که بتوانید خود را از
منجلاب گناه دور سازید و این ممکن است و اگر ممکن نبود تکلیفی نبود. تلاش کنید و
همّت نمائید. در زمینه مشکل اوّل بدون شک ازدواج بسیار مفید و مؤثر است.

* اراک- خواهر،
ا- 1350

ایشان می‌تواند
به وسیلۀ خانواده‌اش یا مادر شما که محرم اوست مطلب را با پدر در میان بگذارد.
بهرحال ازدواج شما بدون موافقت پدر شرعاً و عرفاً و قانوناً میسّر نیست مگر در
شرایط خاصی که دادگاه مدنی تشخیص دهد ولی نباید کار به آنجا بکشد.

* کاشان- برادر،
ن- ک- 16

به آنچه خداوند
نصیب کرده قانع باش و این همه به زندگی دیگران چشم ندوز که اگر بنا باشد همیشه در
آرزوی رسیدن به خوشبختیهای دیگران باشی اگر بهترین زندگی را به دست آوری باز هم
آنچه را نزد دیگران است بهتر از آنچه نزد خود است می‌بینی و هرگز نمی‌توانی از چشم
دوختن به زیبائیها و خوشبختیهایی که نصیب دیگران شده چشم برداری. تنها چیزی که
انسان را سیر می‌کند قناعت است. و امّا در مورد ازدواج مجدد، شرعاً نیازی به اجازه
همسر ندارد از نظر قانونی به دادگاه مدنی مراجعه کنید.

* سمنان- برادر،
چ- ل- 32

1-   
آن کار حرام است
و خجالت عذر نیست.

2-   
آن گونه آبها پاک
است.

3-   
نگاه نکنید.

* دزفول- برادر،
م- س- ص

1-   
اتّفاقی است
افتاده و اکنون دیگر کاری نمی‌توان در این رابطه انجام داد سعی کنید در جاهائی که
احتمال برخورد با آن افراد است دور بشوید.

2-   
کسی که به
مقدّسات توهین کند فاسق است ولی غیبت هر فاسقی جایز نیست مگر این که فسق او علنی
باشد.

3-   
توبه کافی است.

* برادر کامران-
م- ح

توبه کافی است و
آثاری که در کتابها خوانده‌اید چندان واقعیّتی ندارد.

* خوی- ج ج ج ل ل

تارک الصلاه اگر
منکر وجوب نماز نباشد نجس نیست. و بهرحال شما هیچ مسلمانی را نباید تارک الصلاه
بدانید مگر این که یقین داشته باشید. تحقیق نکنید.

* خمینی شهر-
خواهر، ذ- ج

او را فراموش
کنید. این گونه احساسات از تحریکات شیطان است.

* خواهر، س- م-
01

1-   
ما تعبیر خواب
نمی‌دانیم ولی بهرحال آن خواب امیدبخش است.

2-   
اشکال ندارد.

* اهواز- برادر،
م- ب

توبه کنید چیزی
بر شما نیست چون مورد مشکوک است.

* تبریز- برادر،
م- پ

ذره‌ای نباید از
احترام و تکریم پدر بکاهید حتی اگر او کافر شود احترامش بر شما لازم است، پولی را
که به او شما می‌دهد هیچ اشکالی ندارد ولی در مورد قاچاق مواد مخدر، اگر موارد
مشکوکی دیدید پیگیری کنید و قبل از اینکه کار به دستگیری بیانجامد مانع ادامۀ عمل
خلاف ایشان بشوید.

* یزد- خواهر
آرزو چشم‌براه

توبه کنید و مشکل
گذشته خود را با هیچ کس در میان نگذارید و ازدواج با فرد مناسب را بپذیرید و به
لطف خداوند امیدوار باشید.

* میانه- برادر
شهرزاد، ک- ب

پدر و مادر و
پدربزرگ و مادرزبزرگ از هر دو طرف واجب‌الاحترام هستند شما باید نسبت به همۀ آنها
محبّت و تواضع داشته باشید و در اختلافات آنها اگر می‌توانید کاری که موجب اصلاح و
نزدیک شدن دلها باشد حتّی اگر مستلزم دروغ گفتن به هر دو طرف باشد اقدام نمائید
این کار هم ثواب عظیم دارد و هم به نفع شما است و اگر نمی‌توانید، خود را کنار
بکشید و دخالت نکنید.

* خواهر، ر- گ- د
(رامین)

در توبه و رحمت
الهی بر روی هیچ کس بسته نیست ولی شما باید تصمیم جدی بگیرید که دیگر به گناه
آلوده نشوید اگر چنین تصمیمی را گرفتید و توبه کردید می‌توانید به لطف خداوند
امیدوار باشید وگرنه باید منتظر عواقب سوء عمل خود هم در دنیا و هم در آخرت باشید
از نامۀ دوّم شما ما نیز خوشوقت شدیم.

* رودسر- برادر
مجتبی- الف رودسری

هیچ مانعی از
ازدواج شما نیست هر چه زودتر اقدام نمائید.

* تهران- خواهر،
ح

1-   
واجب عینی وظیفه‌ای
است که بر فرد فرد مکلفین لازم است آن را انجام دهند و واجب کفائی وظیفه‌ای است که
اگر یک یا چند نفر آن را انجام دهند از ذمّۀ بقیه مکلّفین ساقط است و اگر هیچ کس
آن را انجام نداد همه محکوم خواهند شد مانند تجهیز میّت.

2-   
آیت الله و حجّه
الاسلام و امثال آن القابی است که در عرف روحانیت بر اساس موقعیّتهای اجتماعی به
روحانیون اطلاق می‌شود و لزوماً دلیل بر مراتب علمی نیست.

3-   
نگهداری مال مردم
در خانه بدون رضایت مالک جایز نیست و برگرداندن آن واجب است و اگر تلف شود مستوجب
ضمان است.

4-   
به فتوای حضرت
امام غسل جنابت از بقیّۀ اغسال کفایت می‌کند حتی اگر قصد آنها را نکند گرچه احتیاط
قصد آنها است.

5-   
در مورد شرایط
تحصیل در حوزۀ خواهران با جامعه‌الزهراء قم مکاتبه نمائید.

* اسدآباد-
برادر، ر- ج- 725- 34

1-   
به پزشکان متخصص
مراجعه نمائید.

2-   
نامزدی اثر شرعی
ندارد و تا عقد خوانده نشده باشد باید مانند هر زن اجنبی دیگر با او برخورد کنید.

3-   
چیزی که کنون رایج
شده است که پولی را به کسی می‌دهند تا با آن معامله و تجارت کند و ماهیانه مقدار
معیّنی را به صاحب پول بدهد ربا و حرام است. مضاربه شرایط خاصی دارد. و امّا سودی
که بانک می‌دهد قرار بر این است که طبق معاملات شرعی انجام بگیرد اگر طبق قانون
شرع عمل شود اشکال ندارد.

* خواهر- ف- ق-
ک- سلطان

1-   
استخارۀ اوّل
ملاک است نه دوم و اصولاً برادر شما حق نداشت از پیش خود استخاره کند. بر خدا
توکّل کنید و از تصمیم خود هرگز برنگردید.

2-   
اگر پنبه یا چیز
دیگری را در گوش گذاشتید که آب به درون آن نرود و غسل کردید در صورتی که قسمتی از خارج
را گرفته باشد و آب نرسد پس از شستن سر و گردن و قبل از شستن طرف راست پنبه را
خارج نموده با انگشت مقداری را که آب نگرفته آب برسانید.

* گناباد-
برادر، ع- ح- م- د

به پزشک مراجعه
کنید.

* قم- خواهر، ف-
ز- 110

باز هم تکرار می‌کنیم
آن خواهر را نصیحت کنید اگر گوش نکرد از او دور شوید. پوشیدن آن گونه کفش اشکالی
ندارد.

* شیراز- الف- ج-
1377

پول را باید به
شخص او برسانید. اگر آدرس می‌دادید توضیح بیشتری داده می‌شد.

* اردبیل- برادر
ق علیزاده * قم- برادر حسین شریعت زاده * زنجان- برادر محمّد حسین جعفری * اصفهان-
برادر محمّد هادی فلاح خورشیدی * اصفهان- برادر عباس احمدی.

از نامه‌ها،
اشعار، انتقادها و پیشنهادهای ارزندۀ شما و همچنین دیگر برادران و خواهرانی که
بوسیلۀ تلفن ما را مورد لطف و محبّت خود قرار می‌دهند تشکر می‌کنیم.

برادران و
خواهران

* تهران- ا. م.
م. ا. * سربند ر- س. د * مشهد مقدس- سید اسماعیل موسوی * تبریز- ولی حسن‌زاده *
قم- الف ح. م. 154 * رشت- محمد حسین سرگل * قم- حسین بازماندگان * تهران- لیلا
عسکری * پولاد شهر اصفهان- احمد مستوفی * سرخس- سرباز عید میر * کرج- غلامحسین
زارع زمانی * بابل- محمد گودرزی * رامهرمز- جهانگیر آسوده * تهران- جمشید ن. ی *
خرم‌آباد- زارعی * مشهد- م. م.

پاسخ نامه‌های شما به آدرسهای داده شده ارسال شد ولی به
علّت نقص آدرس و یا نام و یا عدم حضور شما در آن آدرس به دفتر مجله عودت داده شده
است. لطفاً نام کامل و آدرس دقیق خود را ارسال فرمائید تا پاسخها مجدداً فرستاده
شود.

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

خاصیّت مال دنیا

در زمان
هلاکوخان، غازان بهادر از سوی وی به آمل رفت و مأمور حکومت مازندران شد. گویند که
در آن زمان خواجه اصیل‌الدین نایب صدر دیوان استیفا بود و غازان بهادر را مسخره‌ای
(دلقکی) بود که صدور و اکابر و حکّام را در دیوان به مسخرگی منفعل می‌کردی وی با
همۀ بزرگان، هزل و مزاح و اهانت می‌کردی مگر با اصیل‌الدین.

امیر غازان به او
گفت: چون است که با همه کس مزاح و اهانت می‌کنی جز با این خواجه‌زاده؟!

گفت: او مرد
بزرگی است.

امیر گفت: او از
این بزرگان حاضر به چه چیز بزرگتر است؟

گفت: بزرگی او
این است که به یک دفعه مرا صد دینار می‌دهد و دیگران دو دینار.

امیر دستور داد
که اصیل‌الدین را حاضر کردند و از او سؤال کردند سبب این معنی چیست؟

خواجه اصیل‌الدین
در پاسخ گفت: مال دنیا را دو خاصیّت است: یکی برای اینکه به کسی دهند که دستشان
بگیرد. دوّم اینکه به کسی دهند که پایشان نگیرد، وگرنه فایدۀ مال چیز دیگری است.

آرزوی استکبار

دیوجانس حکیم از
اسکندر پرسید: در حال حاضر، بزرگترین آرزوی شما چیست؟

اسکندر جواب داد:
بریونان تسلّط یابم!

دیوجانس: پس از
آنکه یونان را فتح کردی چه؟

اسکندر: آسیای
صغیر را تسخیر کنم!

دیوجانس: و پس از
آنکه آسیای صغیر را هم مسخّر گشتی؟

اسکندر: دنیا را
فتح کنم!

دیوجانس: و بعد
از آن؟

اسکندر: به
استراحت بپردازم و از زندگی لذّت ببرم.

دیوجانس: چرا هم
اکنون بی‌تحمّل رنج و مشقّت، به استراحت نمی‌پردازی و از زندگیت لذّت نمی‌بری؟

آداب و ویژگیهای
سفره

امام مجتبی علیه
السلام فرمود:

در سفره دوازده
ویژگی وجود دارد که لازم است هر انسان مسلمانی آنها را بشناسد. چهار خاصیّت آن
واجب و چهار ویژگی آن مستحب و چهار دیگر از آداب سفره است.

امّا ویژگیهای
واجب:

1-   
معرفت و شناخت
(که انسان، نعمت دهنده را بشناسد).

2-   
راضی بودن (نعمتی
را که خداوند عطا فرموده است، انسان به آن نعمت راضی و خشنود باشد).

3-   
تسمیه (به نام
خدا، غذا خوردن را آغاز کردن و «بسم الله» گفتن).

4-   
شکر (خدای را
سپاس گفتن و بر این نعمت و دیگر نعمتهایش شکر کردن).

و امّا خصلتهای
مستحب عبارت‌اند از:

1-   
پیش از غذا
خوردن، دست شستن.

2-   
به ران چپ نشستن.

3-   
با سه انگشت غذا
خوردن.

4-   
انگشتان را
لیسیدن.

و امّا آداب
سفره:

1-   
خوردن از آنچه
جلوتو است (و به جای دیگر سفره، دست درازی نکردن).

2-   
لقمه را کوچک
برداشتن.

3-   
لقمه را کاملاً
جویدن.

4-   
و به روی دیگران-
در وقت غذا خوردن- کمتر نگریستن.

پند نیکو

«ابوعلی دقّاق»
روزی به نزد «امیر ابوعلی الیاس» آمد که سپه سالار و والی خراسان بود و این
ابوعلی، سخت فاضل بود. چون ابوعلی دقّاق پیش وی بنشست به دو زانو، ابوعلی الیاس
گفت: مرا پندی ده!

گفت: یا امیر،
مسئله‌ای می‌پرسم از تو، بی‌نفاق جوابم ده.

گفت: بپرس.

گفت: مرا بگوی تا
تو زرّ را دوست‌تر داری یا خصم؟

گفت: زرّ.

گفت: پس چگونه
است که آنچه همی دوست‌تر داری اینجا می‌گذاری و خصم (گناه) را که دوست نداری بدان
جهان می‌بری؟

ابوعلی الیاس را
آب در چشم آمد و گفت:

نیکو پندی دادی و
مرا همۀ حکمت و فایدۀ دو جهان اندر این سخن درآمد و مرا از خواب غفلت بیدار کردی.

دیوان و دیوان!

ملا شیدای شاعر
وقتی در کشمیر پیش اسلام خان نواب به دیوان اعلا رفته شکایتی کرد و چون در شکایت
خود ابرام نمود، یساولان بی‌حرمتی کرده از پیش راندند، چنانکه دستارش از سر افتاد؛
بانگ برداشت که نواب بسلامت، عرض دیگر دارم، برای خدا بشنو.

چون قدری نزدیکش
بردند گفت: «عزّتی که من به دیوان (مجلس) شما دیدم، شما نیز به دیوان (شعر) من
خواهید یافت!»

نواب عذرخواهی
کرد!!

سکسکه چیست؟

بدن عکس‌العمل‌های
گوناگونی دارد. عکس‌العمل یعنی پاسخی یا کاری که عضوی از بدن ما در برابر محرّک
خارجی انجام می‌دهد. این پاسخگوئی بر اثر ارتباطات عصبی خاصّی صورت می‌گیرد که
سیستم اعصاب ما بدان مجهزّ است، بنابراین، در این گونه موارد، اعصاب ما بدون اراده
ما، عکس‌العملهائی را در اعضای ما پدید می‌آورند.

عطسه، سرفه،
استفراغ و سکسکه از همین عکس‌العملهای بدن هستند که به کمک آنها بدن برخی از
موادّی را که دوست ندارد، از درون خود بیرون می‌کند.

سکسکه عبارت است
از تمایل و کوشش ضعیف بدن برای استفراغ. پس سکسکه ممکن است بدین سبب باشد که غذای
بسیار گرم یا تندی وارد معده شده و برخی از مجاری گوارش را تحریک کرده باشد. یا
آنکه گازهائی از معده برخاسته و یکی پس از دیگری بر دیافراگم فشار وارد آورده
باشند. (دیافراگم پرده‌ای است که بین شکم و سینه کشیده شده و آن دو را از هم جدا
می‌سازد). چون گاز نمی‌تواند از این پرده عبور کند، لذا هنگام برخورد با آن، ضربه‌ای
احساس می‌کنیم که با تکرار آن سکسکه به ما دست می‌دهد، و برای بیرون راندن گاز یا
غذای ناسازگار از معده، به کار می‌افتد.

اگر آب در نمی‌آید…

گویند: وقتی حاجی
میرزا بر سر چاهی از مقنّی، احوال آب می‌پرسد، مقنّی که نمی‌دانست چه کسی از بالای
چاه سخن می‌گوید، پاسخ می‌دهد: حاجی دماغش معیوب است؛ بیخود در شنزار چاه می‌کند.

حاجی از بالای
چاه جواب می‌دهد: اگر آب در نمی‌آید، برای تو هم نان در نمی‌آید.

«اشتیاق، اتّصال»

بگذار تا بریزد
اشک از رخت چو باران                              تهذیب نفس گردی در کلبۀ گلستان

معشوق را زدیده
یک لحظه برنداری                           کاخر
زدیده داری اشکی چو غمگساران

مفتاح راه حق شو،
دل را بدو طلب شو                                    زهر جفا بلب شو، از جام سربداران

شبهای قربتت را
دیگر سحر نباشد                                         مقروق بندگی شو، بر محتوای قرآن

«سرخس- محمود اجتهادی»

اندر طلب دوست

اندر طلب دوست،
همی بشتابم                                             عمرم بکران رسید و من در خوابم

گیرم که وصال
دوست در خواهم یافت                                        این
عمر گذشته را کجا دریابم؟

«مولوی»

***

کسی که کعبۀ جان
دید

زکوی یار زمانی
کرانه نتوان کرد                                                جز
آستانۀ او آشیانه نتوان کرد

کسی که کعبۀ جان
دید، بی‌گمان داند                                 که سجده گاه جزآن آستانه نتوان کرد

«عبید زاکانی»

باید که کتابخانه
در سینه بود

«شاه مرتضی» پدر
دانشمند ملامحسن فیض کاشانی «ره» از مراجع بنام عهد خود بود. و کتابخانۀ معتبر و
مشهوری داشته است. هنگامی موریانه به یکی از صندوقهای کتاب شاه مرتضی راه پیدا کرد
و همۀ کتابها و اوراقی که در آن صندوق بود خورد و از اعتبار انداخت. تنها قطعه‌ای
از پوست که رباعی ذیل بر آن نگاشته بود، باقی گذارد:

علمی که حقیقی
است در سینه بود                                                در
سینه بود هر آنچه درسی نبود

صد خانه ترا
کتاب، سودی ندهد                                                  باید که کتابخانه در سینه بود

پاسخ رستم

بعد از آنکه
«عبدالله خان ازبک» به خراسان تاخت، روزی در سیستان، عبورش بر سر قبر رستم افتاد و
بطور شماتت، این شعر را خواند:

سر از خاک بردار
و ایران ببین                                                   به کام دلیران توران ببین

و گفت: ندانم اگر
رستم قادر بر گفتن بود، چه می‌گفت؟

یکی از وزرای او
که ایرانی نژاد بود به او گفت: اگر هر آینه خشم نگیری خواهم گفت.

گفت: بگو.

گفت: اگر قادر به
گفتن بود، می‌گفت:

چو بیشه تهی ماند
از نرّه شیر                                                شغالی به بیشه درآید دلیر

نابینا و امیر
تیمور

امیرتیمور چون به
هندوستان رسید، رامشگران را بخواست و گفت: شنیده‌ام در این نواحی نوازندگان چیره‌دست
و ماهر بسیارند.

نابینائی را نزد
وی آورند که در این فن بی‌نظیر بود. به دستور امیرتیمور، نابینا رود بگرفت و سرود
آغاز کرد. امیر را سروری شگفت آمد. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: دولتشاه.

امیر گفت: آیا
دولت هم نابینا می‌شود؟

جواب داد: اگر
نابینا نبودی به سرای لنگ نیامدی!

 

/

تجارت و انتقال تکنولوژی به کشورهای جهان سوم

قسمت پنجم

تجارت و انتقال
تکنولوژی به کشورهای جهان سوم

محمدرضا حافظ‌نیا

رابطه نتایج
استقراض و قدرت سیاسی و اقتصادی

تکنولوژی یا دانش
فنّی مربوط به روشهای تولید صنعتی و کشاورزی و خدمات، در طول زمان سیر تکاملی
داشته و از پیچیدگی برخوردار شده است و مکان جغرافیائی تمدن و تکنولوژی بشری نیز
در طول تاریخ جابجا می‌شده است. تکنولوژی امروزۀ بشر که از انقلاب صنعتی روندی
جهشی بخود گرفت و از سطح نسبتاً بالائی برخوردار می‌باشد در ساختمان قدرت ملّی
کشورهای دارندۀ آن نقش مؤثری دارد یعنی کشوری که از سطح تکنولوژی بالائی برخوردار
است عملاً از قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی بالاتر برخوردار می‌شود. تکنولوژی جدید
متأسفانه باعث تولید قدرت برای دولتها و کشورهایی شده است که از آن برای سلطه‌گری
و اعمال زور و فشار و چپاول استفاده نموده و به میزانهای دینی و اخلاقی پایبند نمی‌باشند.
دولتهای اروپائی آمریکا شوروی و ژاپن قدرت خود را مرهون تکنولوژی جدید بوده و در
پرتو آن به چپاول کشورهای جهان سوم بطور مستقیم و غیرمستقیم مشغولند.

انحصار تکنولوژی
همانند سرمایه در کنترل شرکتهای چند ملیّتی است و بدنبال انتقال سرمایۀ شرکت،
تکنولوژی نیز بحرکت درآمده و در سطح جهان منتشر می‌شود. بدین معنی که شرکت چند
ملیّتی و جهانی که اقدام به سرمایه‌گذاری در کشور جهان سومی می‌نماید در خصوص
تأمین تکنولوژی مربوطه نیز اقدام می‌کند ولکن انتقال تکنولوژی بر اساس شیوه‌ها و
روشها و شرایط خاصّی انجام می‌پذیرد و همانند سرمایه‌گذاری آثار و عواقبی از خود
بجا می‌گذارد.

کشورهای جهان
سوّم بعلّت نداشتن نظام آموزشی و تحقیقاتی پویا و محقّق پرور و عدم اختصاص سهم
مناسبی در بودجۀ کشور برای فعالیتهای پژوهشی، و نیز کم داشتن نیروی انسانی متخصّص
و ماهر و محققین ورزیده متأسفانه از سطح تکنولوژی پائین برخوردار بوده و قادر به
تولید تکنولوژی محلی و خوداتّکا و همپا با سرعت رشد تکنولوژی امروزین جهان نیستند
و از طرفی در مقابل سیر فزاینده روند جهشی تکنولوژی در کشورهای توسعه یافته دچار
نوعی انفعال و خودکم بینی شده و خود را نیازمند تکنولوژی انتقالی می‌دانند و از
انتقال تکنولوژی توسط شرکتهای چند ملیّتی علی‌رغم شرایط بعضاً مشکل آن استقبال می‌نمایند.

تکنولوژی به
اشکال مختلف به کشورهای جهان سوم منتقل می‌شود. یکی از روشهای انتقال تکنولوژی
استفاده از حق امتیاز یا لیسانس است که تکنولوژی بطور کامل اعمّ از بررسی بازار
روش تولید، طراحی انتخاب ماشین‌آلات و تجهیزات، کنترل و آزمایش مواد اولیّه، روش
کنترل کیفی، روش ساخت، خرید مواد، کنترل مالی و انبار را شامل می‌شود (کتاب مشکلات
اقتصادی جهان سوم).

یعنی دانش فنّی
مربوط به کلیه مراحل فعالیت تولیدی از ابتدا تا انتها فروخته می‌شود.

روش دیگر انتقال
تکنولوژی برای بخشی از مجموعه مراحل مختلف فعالیت تولیدی و نیز تأمین تجهیزات و
قطعات و مواد اولیّه برای فرآیند تولید است. کشورهای وارد کننده و خریدار تکنولوژی
سعی می‌کنند از روش اوّل استفاده نمایند ولی شرکتهای چند ملیّتی با انتقال
تکنولوژی از طریق مشارکت در سرمایه‌گذاری با سرمایه‌گذاران داخلی بیشتر تمایل نشان
می‌دهند.

در بین کشورهای
مختلف جهان آمریکا بزرگترین صادرکنندۀ تکنولوژی به حساب می‌آید و شرکتهای چند
ملیّتی آن از این طریق تسلّط خود را بر صنایع کشورهای جهان سوم اعمال می‌نمایند.
نکته قابل توجّه اینکه در کشورهای صادرکنندۀ تکنولوژی، بین سهم اعتباری مربوط به
توسعه و تحقیق و صادرات تکنولوژی رابطۀ مستقیمی وجود دارد، مثلاً آمریکا که
بزرگترین صادرکنندۀ تکنولوژی می‌باشد بالاترین نسبت درصد اعتبار توسعه و تحقیق به
درآمد ناخالص ملی را در جهان بعهده دارد (4/3 درصد درآمد ناخالص ملّی- منبع، کتاب
تجارت بین‌الملل ص 164) و بدلیل سرمایه‌گذاری در تحقیقات علمی و فنی است که تجارت
تکنولوژی بصورت حق امتیاز تولید اکثراً تحت کنترل شرکتهای چند ملیّتی آمریکائی
وجود دارد.

2- مسائل مربوط
به انتقال تکنولوژی

1-   
تجارت تکنولوژی
یا بعبارتی تجارت دانش علمی و فنّی بخشی از حجم تجارت بین‌المللی را بخود اختصاص
داده است که از آن به تجارت در «خدمات» تعبیر می‌شود و پرداخت وجه مربوط بصورت
نقدی و یا سهم داشتن شرکت فروشنده در واحد تولیدی خریدار (اعمّ از شرکت فرعی
وابسته و یا آزاد) انجام می‌پذیرد.

2-   
شرکتهای چند
ملیّتی مهمترین نقش را در انتقال تکنولوژی بعهده دارند که بصورت سرمایه‌گذاری
مستقیم در کشورهای جهان سوم و یا مشارکت با مؤسسات محلی و فروش و واگذاری مشروط حق
امتیاز تولید به آنها صورت می‌پذیرد.

3-   
بعلت انحصاری
بودن بعضی از تکنولوژیهای پیشرفته و نیز تفاهم شرکتهای چند ملیتی دارنده تکنولوژی
مشابه و نیز کارتلها قدرت چانه‌زنی برای انتقال تکنولوژی، از کشورهای جهان سوم سلب
شده و معمولاً به قیمتهای اعلام شده و شرایط تعیین شده از سوی فروشندۀ تکنولوژی
انجام می‌شود.

4-   
کشورهای صنعتی و
فروشندۀ تکنولوژی سعی می‌کنند تکنولوژیهای قدیمی و از رده خارج را به کشورهای جهان
سوم صادر نمایند و خودشان در صنایع و تکنولوژیهای مدرن و ظریف و استراتژیک نظیر
الکترونیک، کامپیوتر و انفورماتیک، انرژی اتمی، مهندسی موشکی و غیره فعالیت می‌نمایند
و عنداللزوم اینگونه تکنولوژیها را نیز با قیمتهای گزاف به کشورهای دیگر منتقل می‌کنند.
برای مطالعات انجام شده 70% تکنولوژیهای منتقله به کشورهای آمریکای لاتین از نوع
قدیمی بوده‌اند.

5-   
انتقال تکنولوژی
به کشورهای جهان سوم باعث تعمیق وابستگی تکنولوژیکی کشور خریدار به کشور فروشنده می‌شود
بخصوص اینکه شرایط در نظر گرفته شده و نیازمندیهای جنبی در مراحل تولید به تداوم
وابستگی کمک می‌نماید. بنابراین یکی از محورهای وابستگی اقتصادی جهان سوم در
بلندمدت به کشورهای سلطه‌گر همین محور انتقال تکنولوژی می‌باشد که گسستن آن امری
مشکل بنظر می‌رسد.

6-   
کشور توسعه یافته
و شرکتهای چند ملیّتی مربوطه از طریق فروش یک نوع تکنولوژی (مثلاً لاستیک- وسائل
زندگی و غیره) به چند کشور متعدد و دریافت وجه مربوطه از هر یک از آنها درآمدهای
گزافی را به جیب می‌زنند. در واقع آنها هزینه‌های تحقیقاتی مربوط به تولید
تکنولوژی را برای یکبار متحمل می‌شوند ولی با فروش آن به کشورهای مختلف، وجه آنرا
برای چندمین بار دریافت می‌دارند و بهمین دلیل یکی از شرایط انتقال تکنولوژی سپردن
تعهد توسط خریدار برای عدم صدور آن به کشورهای دیگر است.

7-   
یکی از مسائل
قابل توجه اینکه شرکتهای چند ملیّتی بهمراه سرمایه‌گذاری خود معمولاً تکنولوژی
آلودگی‌زا را که در کشور خودشان اجازۀ فعالیت ندارند به کشورهای جهان سوم منتقل می‌کنند
و درآمد زیادی به دست می‌آورند.

8-   
شکاف تکنولوژی
بین کشورهای جهان سوم و کشورهای توسعه یافته روزبروز بیشتر می‌شود و این مسئله نیز
به افزایش قدرت اقتصادی و درآمد کشورهای صنعتی و تاراج ثروت و فقر جهان سوّم کمک
می‌کند.

9-   
در انتقال
تکنولوژی معمولاً فروشندگان و شرکتهای چند ملیّتی شرایط زیادی را تعیین می‌کنند و
واردکنندۀ تکنولوژی ملزم به رعایت آن می‌شود (حدود 14 شرط- منبع کتاب مشکلات
اقتصادی جهان سوم ص 78).

3- شرایط عمدۀ
انتقال تکنولوژی

1-   
در بسیاری از
قراردادهای انتقال تکنولوژی شرایط اجباری خرید کالاهای واسطه‌ای و سرمایه‌ای از
فروشندۀ تکنولوژی گنجانده می‌شود و اگر هم چنین شرطی در قرارداد لحاظ نشود معمولاً
شرکتها از طریق حضور در مالکیت، شرایط مزبور را به دریافت کنندۀ تکنولوژی تحمیل می‌کنند.

2-   
در اکثر
قراردادهای انتقال تکنولوژی، شرط ممنوعیّت صدور کالاهای ساخته شده با استفاده از
تکنولوژی انتقال یافته پیش‌بینی می‌شود. یعنی کشور دریافت کنندۀ تکنولوژی حق صدور
کالای ساخته شده را به بیرون از خود ندارد مگر اینکه در قرارداد اجازه به آن داده
شده باشد.

این شرط
بخاطر جلوگیری از ایجاد رقابت برای شرکت مادر در نظر گرفته می‌شود. برای مثال در
چهار کشور آمریکای لاتین یعنی بولیوی، کلمبیا، اکوادر و پرو، از 247 قرارداد
انتقال تکنولوژی که منعقد شده بود در 200 قرارداد ممنوعیّت صادرات لحاظ شده است و
در 12 مورد، صادرات در منطقۀ خاصی مجاز دانسته شده و فقط در 35 مورد ممنوعیّت صدور
کالا در نظر گرفته نشده است. (کتاب تجارت بین‌الملل- دکتر مهدی تقوی- ص 169).

3-   
در بعضی از
قراردادهای انتقال تکنولوژی، استفاده از مواد اوّلیۀ محلّی برای خریدار ممنوع می‌شود.

4-   
از دیگر شرایطی
که در قراردادهای انتقال تکنولوژی معمولاً در نظر گرفته می‌شود می‌توان از
محدودیّت حجم کالاهای صادراتی به کشورهای دیگر، کنترل قیمت کالاهای صادراتی و
تعیین راه و روش صادرات کالا و غیره یاد کرد.

همانطور که از
مجموعۀ بحثهای مزبور بدست می‌آید مشخص می‌شود که انتقال تکنولوژی به کشورهای جهان
سوم با مشکلات زیادی روبروست و نیز تفاوت سطح تکنولوژی و طبعاً تفاوت میزان قدرت
بین کشورهای پیشرفته و جهان سوم افزایش می‌یابد و این امر عامل گسترش وابستگی
کشورهای فقیر به کشورهای غنی و استکباری می‌باشد و جالب اینجاست که جهان سوم با
همۀ ضعف و فقر علمی و تکنیکی، همه ساله تعداد زیادی از مغزهای متفکّر خود را به
نفع کشورهای استکباری از دست می‌دهد و وجود اینها در کشورهای غارتگر صنعتی باعث
تقویت بنیۀ علمی و تکنولوژیکی قدرتمندان جهان می‌شود. (بین سالهای 70- 1960 تعداد
53 هزار متخصّص به آمریکا مهاجرت کرده‌اند).

کشورهای جهان سوم
برای نجات خود از این گرفتاری تکنولوژیک، باید چاره‌اندیشی نمایند. آنها باید با
تجدیدنظر اساسی در نظام آموزشی و پژوهشی دانشگاههای خود، و رفع موانع و تنگناهای
تحقیقاتی، و تخصیص درصد قابل توجهی از درآمد ملّی کشور جهت توسعۀ تحقیقات علمی و
فنّی، الگوی تکنولوژی مناسب خود را برگزینند و بهتر است در گزینش الگو، از
تکنولوژی بومی بعنوان زیرساخت استفاده نموده و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن استوار
نموده و تکامل دهند (البته اگر سیاستهای استکباری و شرکتهای چندملیّتی اجازه
دهند.) در ایران اسلامی نیز با توجه به فرصت بسیار مناسب فراهم شده در اثر پیروزی
انقلاب مقدس اسلامی نباید زمان و فرصتها را از دست داد و باید با استفاده از فرهنگ
غنی تکنولوژی بومی بعنوان زیربنا، و تطبیق تکنولوژی مدرن بر آن، الگوی ترکیبی
تکنولوژی مناسب ایران را خلق نمود. البته شرط تحقق این امر درک مسئله بوسیله
سیاستگذاران علمی و فرهنگی و پژوهشی کشور است و نیز دگرگونی اساسی در نظام آموزشی
دانشگاهی و پیش دانشگاهی و نیز نظام پژوهشی کشور.

4- جلوگیری از
توسعۀ اقتصادی و صنعتی کشورهای جهان سوّم:

شرکتهای
چندملیّتی با برنامه‌ها و فرآیندهایی که در پیش می‌گیرند عملاً مانع از توسعۀ
اقتصادی و تقویت بنیۀ صنعتی و علمی و تکنولوژیکی کشورهای مزبور می‌شوند. روشهای
مؤثر آنها در این زمینه عبارتست از:

الف: جهت دادن
فرهنگ صنعتی کشور بسمت صنایع مونتاژ و عمدتاً مصرفی و رفاهی، که در تهیه مواد
اوّلیه، قطعات یدکی، ماشین‌آلات، کالاهای واسطه و غیره به شرکت مادر نیازمند می‌باشد.
توسعۀ اینگونه صنایع هرچند در ایجاد اشتغال و رشته اقتصادی کاذب مؤثر بوده و
فریبنده می‌باشد عملاً مانع از شکل‌گیری نتیجۀ علمی و تکنولوژیکی خود اتکا و
بالنده و ریشه‌دار می‌شود بهمین دلیل کشورهای جهان سوم در این زمینه توفیقی نداشته‌اند
و رشد اقتصادی کشورهای جهان سومی شرق آسیا چون سنگاپور، تایوان، و هنگ کنگ نیز
صرفنظر از جنبه‌های ژئوپلیتیکی آن بیشتر ظاهری بوده و مبتنی بر صنایع مونتاژ می‌باشد.

ب: با صدور
تکنولوژی و صنایع عقب افتاده و از رده خارج عملاً مانع از توسعۀ تکنولوژیکی
اینگونه کشورها می‌شوند.

ج: کنترل و یا
ممانعت از توسعۀ صادرات کشورهای جهان سوم حتی در تولیدات مربوط به شرکت فرعی
مربوطه، و طبعاً ایجاد عدم تعادل در موازنه پرداختها و زاینده نبودن تکنولوژی
آنها.

د: کنترل تحقیق و
توسعۀ علمی و فنّی توسط شرکت مادر و جلوگیری از انجام این امر توسط شرکتهای فرعی
ایجاد شده در کشورهای جهان سوم و انحصاری کردن فروش تکنولوژی به کشورهای دیگر.

بطور کلّی
شرکتهای چند ملیّتی سرنوشت صنعت و اقتصاد کشورهای جهان سوم را در کنترل خود دارند
و عامل اصلی وابستگی اقتصادی این گونه کشورها به کشورهای صنعتی جهان غرب می‌باشند.

5- کنترل شبکۀ
توزیع و حمل و نقل کالا در جهان:

شرکتهای
چندملیّتی تنها شبکۀ تولید را در کنترل خود ندارند بلکه شبکۀ توزیع و سیاستهای
مربوطه و شبکۀ حمل و نقل مربوطه در جهان را نیز در کنترل خود دارند و با وضع
قیمتهای دلخواه و پائین برای مواد اوّلیه کشورهای جهان سوم، و نیز قیمتهای بالا
برای مصنوعات و تولیدات مربوط به خود و همچنین وضع هزینه‌های بالای حمل و نقل و حق
بیمه، سودهای هنگفتی را به جیب می‌زنند. شرکتهای مزبور قدرت چانه‌زنی را از کشورها
و تولیدکنندگان مواد اوّلیه جهان سومی در بازارهای جهانی سلب کرده‌اند.

6- قیمت گذاری
انتقالی:

شرکتهای چندملیتی
برای کسب سود بیشتر و فرار از پرداخت مالیات به کشورهای میزبان از سیاست قیمت‌گذاری
انتقالی استفاده می‌کنند. یعنی اینکه شرکت مادر کالاهای صادراتی خود را به شرکتهای
فرعی تابعه به قیمت بالا فروخته و تولیدات شرکتهای فرعی تابعه را نیز با قیمت‌گذاری
ارزان از کشور میزبان خارج نموده و به حساب شرکتهای فرعی دیگر بابهای بالاتر منظور
می‌نماید و یا اینکه ماشین‌آلات مربوطه را به منظور جابجائی ارز و سود حاصله با
قیمت‌گذاری کاذب به حساب شرکت فرعی دیگر بفروش می‌رسانند.

7- براندازی
حکومتهای مستقل:

چون منافع
شرکتهای چندملیتی با منافع ملّی کشورها در تعارض می‌باشد و حکومتهای انقلابی و
مستقلّ معمولاً محدودیتهائی را برای شرکتهای مزبور و شعبات فرعی آنها ایجاد می‌کنند،
متقابلاً شرکتهای چندملیتی با استفاده از اهرم سرمایه و پول و پرداخت هزینه‌های
براندازی و اجیر مزدوران داخلی و غیره، حکومت مستقل کشور میزبان را ساقط می‌نمایند
که در قرن اخیر در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین شواهد فراوانی در این زمینه وجود
داشته است.

ادامه دارد

 

/

ضرورت مقابله با حضور نیروهای آمریکائی در منطقه

ضرورت مقابله با
حضور نیروهای آمریکائی در منطقه

1-   
انقلاب اسلامی
داعیه براندازی نظام کفر و شرک حاکم بر جهان و برهم ریختن هرگونه مناسبات ظالمانه
را داشته و دارد. مادامیکه سرمایه‌داری جهانی به سردمداری آمریکا و مناسبات خاص آن
بر جهان حاکم است، هیچگونه فرصت و فراغتی برای برپا نمودن حکومت عدل اسلامی فراهم
نخواهد شد. اقامه عدل و نجات محرومان و مستضعفان جهان از سیطرۀ استکبار نیازمند
مبارزه مداوم می‌باشد. امام خمینی «قدس سره» در این خصوص می‌فرماید:

«راستی اگر
مسلمانان مسایل خود را به صورت جدّی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز
قدرت بزرگ جهان نرسانند آسوده خواهند بود؟… راهی جز مبارزه نمانده است و باید
چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً آمریکا را شکست و الزاماً یکی از دو راه را انتخاب
نمود یا شهادت یا پیروزی که در مکتب ما هر دوی آنها پیروزی است».

(پیام استقامت سال 67)

نظام سلطه جهانی
غیر از منافع و اصول ارزشی خود هیچ چیز دیگری را نه تنها نمی‌پذیرد بلکه تحمّل نیز
نمی‌کند نظام استکباری جهان بر این درک و باور است که انقلاب اسلامی ماهیتاً با
اصول و ارزشها و منافع حیاتی آنها در دنیا مغایرت اساسی و اصولی دارد لذا هیچ
فرصتی را در مقابله با انقلاب اسلامی و تغییر ماهیت و یا انهدام آن از دست نخواهد
داد. متقابلاً پیروان انقلاب اسلامی نیز جز ابزار شهادت برای رویاروئی با دنیای
استکبار سلاح دیگری در اختیار ندارند و تا مادامیکه شهادت و یا پیروزی حاصل نشده
است، مبارزه ادامه دارد. امام خمینی «ره» پرچمدار مبارزه حق علیه باطل در این خصوص
می‌فرمایند:

«انشاءالله
خداوند قدرت شکستن چارچوب سیاستهای حاکم و ظالم جهان‌خواران و نیز جسارت ایجاد
داربستهائی بر محور کرامت انسانی را به همه مسلمین عطا فرماید و همه را از افول
ذلّت به صعود عزّت و شوکت همراهی نماید».

(پیام استقامت)

2-   
تداوم مبارزه
علیه هرگونه مناسبات ظالمانه حاکم بر جهان و اتّخاذ روشهای مناسب در مبارزه لزوماً
در شرایطی مقدور است که رهبری مبارزه بر اساس اندیشه‌ای توحیدی و با رهبری ولی
الهی باشد و در غیر اینصورت مبارزه از سلامت لازم برخوردار نخواهد بود و حاصل
مبارزه نیز در میان راه و قبل از حصول پیروزی در مقابل ثمن بخس معامله خواهد شد.
رهبر و ولی الهی مشخّص کننده مرز حق و باطل است، آنچه را که امام خمینی (قدّس
سرّه) از ابتدای مبارزه تا انتها به انجام رسانید و در رفتار و کردار خود نمایان ساخت
و در آثار خود بر جای نهاد تماماً حکایت از ضرورت مبارزه علیه ظلم و شرک دارد.
انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی ثمرات بسیاری داشت از جمله مشخّص کردن مرز حق و
باطل و نشان دادن کمینگاه شیطان و دام‌های استکبار به ملتّهای مبارز بود در این
زمینه امام راحلمان می‌فرمایند:

«انقلاب اسلامی
ما تاکنون کمینگاه شیطان و دام صیّادان را به ملّتها نشان داده است جهانخواران و
سرمایه‌داران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه
افتادن مظلومان را نظاره کنیم. و هشدار ندهیم و حال آنکه این وظیفه اولیّه‌ ما و
انقلاب اسلامی ماست که در سراسر جهان صلا زنیم که ای خواب رفتگان، ای غفلت زدگان،
بیدار شوید و به اطراف نگاه کنید که در کنار لانه‌ها گرگ منزل گرفته‌اید… آمریکا
و شوروی در کمین نشسته‌اند و تا نابودی کاملتان از شما دست برنخواهند داشت».

(پیام استقامت)

3-   
در روند مبارزه
تحت رهبری ولیّ الهی رها ساختن اماکن مقدّسه و حرمین شریفین از دست ظالمان و
وابستگان جهانی از ضروریّات است. ملّت مظلوم ایران در سال 65 با گلوله‌های مزدوران
آمریکا در حرم امن الهی از پای درآمد و جرم آنها تنها برائت از مشرکین و کفار و سر
دادن ندای توحید و آوای «الله اکبر» بود. مادامیکه حج بی‌برائت انجام شود چون
متعرض منافع استکبار جهانی نیست با آن مخالفتی نخواهد شد حال آنکه نظام سلطه جهانی
برای تداوم بخشیدن به حیات خود و مشروعیّت بخشیدن به آن برای تحقیر و تحمیق
مسلمانان در اختیار داشتن اماکن مقدّسه بویژه حرمین شریفین را الزامی می‌داند.
امروز حیات اسلام آمریکائی به حمایت دلارهای نفتی آمریکائی آل سعود است. پنهان
بودن شرک و کفر آل سعود در زیر عنوان «خادم الحرمین» خطرش برای مسلمانان و جهان
اسلام از سایر عوامل و جریانهای اخیر بیشتر است. امام راحل «قدس سره» می‌فرمود:

«مگر مسلمانان
نمی‌بینند که امروز مراکز وهابیّت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدّل شده‌اند
که از یک طرف اسلام اشرافیّت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاّهای کثیف درباری، اسلام
مقدس نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلّت و نکبت، اسلام پول و
زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیّت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین
و پابرهنه‌ها و در یک کلمه «اسلام آمریکائی» را ترویج می‌کنند و از طرف دیگر سر
برآستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار می‌گذراند؟».

(پیام استقامت)

سلطه بر حرمین
شریفین از سوی آمریکا بوسیله آل سعود خائن ابزار ترویج اسلام آمریکائی در جهان است
و مادامیکه مراکز مقدّس در اختیار اینگونه مزدوران باشد، راهی جز مبارزه باقی نمی‌ماند.
نمی‌توان امروز در جهانی زندگی کرد که مقدّس‌ترین اماکن اسلام و مهبط وحی و بعثت
رسول گرامی اسلام در اختیار شرورترین اشخاص و عناصر بی‌دین باشد و هر نوع اهانت به
این اماکن مقدسه را نادیده گرفت و به زندگی پست دنیوی خود ادامه داد.

هویّت مسلمانان
در مبارزه و ستیز مداوم با استکبار نهفته است. ماهیّت این مبارزه اندیشۀ توحیدی
تحت رهبری ولی الهی می‌باشد و مادامیکه مسلمانان توانائی لازم را برای احقاق و
احیای حق خود نداشته باشند، دنیای استکبار امکان برخورداری از یک زندگی نکبت‌بار
را نیز به آنها نخواهد داد، چنانچه زندگی مسلمانان در چند قرن گذشته در شرایطی که
از موضع قدرت برخوردار نبوده‌اند در بدترین شرائط اسارت بار زیسته‌اند. انقلاب
اسلامی در یک دهۀ گذشته خط مشی مبارزه را تدوین و خود عملاً آغاز کرد و صدمات
زیادی را متحمّل شد و امروز به برکت خون شهداء و مبارزات ملّت مسلمان بر ارزش و
اعتبار مسلمانان عالم افزوده شده است و حکم اسلام نافذ گردیده چنانچه در مسئلۀ
اعلام حکم اعدام سلمان رشدی کافر عیان گردید. ادامۀ این وضعیّت ضرورتاً مستلزم
تشکیل هسته‌های حزب‌الله در جهان و تشکیل بسیج مستضعفان جهان می‌باشد. تا با شکستن
داربستهای ظالمانۀ جهان توازن بنفع مسلمانان تغییر کند و منافع آنها بر دیگران
مقدم شمره شود:

«عزّت و حیات در
سایۀ مبارزه است و اوّلین گام در مبارزه اراده است و پس از آن تصمیم بر اینکه
سیادت کفر و شرک جهانی خصوصاً آمریکا را بر خود حرام کنید… مسلمانان باید بدانند
تا زمانیکه تعادل قوا در جهان بنفع آنان برقرار نشود همیشه منافع بیگانگان برآنان
مقدم می‌شود».

(پیام استقامت سال 67)

4-   
حضور گستردۀ
نیروهای آمریکائی و سایر دول اروپائی در جوار بیت‌الله‌الحرام به بهانۀ تجاوز عراق
به کویت بخش دیگری از توطئه‌های استکبار جهانی در تحمیل سلطه خود بر جهان اسلام و
مقابله با اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله و سلم و تثبیت و ترویج اسلام
آمریکائی است.

آمریکا
از مدّتها قبل مترصّد فرصت مناسب برای حضور در منطقه بود لیکن فقدان شرائط و عکس‌العملهای
احتمالی کشورهای مسلمان مانع از انجام این عمل بود لکن تجاوز عراق زمینه را برای
حضور آمریکا، آنهم در شرایطی که پس از سقوط دولت جابر و ظالم کویت، کلیّۀ شیوخ
بویژه حاکمان وابسته آل سعود در معرض هلاکت بودند، فراهم ساخت. در واقع تجاوز عراق
تنها بهانه برای حضور آمریکا در منطقه بود نه علّت آن.

سقوط یکباره دولت
کویت حاکی از ضعف و سستی تمامی شیوخ منطقه است زیرا فاقد ثبات لازم بود و تداوم
حیات آنها تنها در وابستگی و مناسبات آنها با آمریکا است. آنچه موجبات فرار امیر
کویت را فراهم آورد می‌تواند برای تمامی شیوخ مرتجع منطقه تکرار شود. تأثیرات ناشی
از انقلاب اسلامی گرچه در کشورهائی همچون افغانستان، لبنان، فلسطین اشغالی و…
آثاری بر جای نهاده است لیکن شکوفه‌های توحید و آوای مبارزه برای حصول به پیروزی
در آینده‌ای نه چندان دور عیان خواهد شد. امام راحل پس از ذکر مبارزات مسلمانان در
سراسر عالم می‌فرماید:

«معتقدین به اصول
انقلاب اسلامی ما در سراسر جهان رو به فزونی نهاده است و ما اینها را سرمایه‌های
بالقوه انقلاب خود تلقی می‌کنیم و هم آنهایی که با مرکّب خون طومار حمایت از ما را
امضاء می‌کنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبیک می‌گویند و به یاری خداوند کنترل
همه جهان را بدست خواهند گرفت».

(پیام استقامت)

پیش‌بینی امام
بحق تحقق خواهد یافت و تردیدی در آن وجود ندارد. کمتر بذر حقّی که با انقلاب
اسلامی در جهان پاشیده شده است، سر بر خواهد آورد و این مسئله‌ای است که از چشم
دشمنان انقلاب پوشیده نیست لذا سعی وافر در محدود کردن انقلاب اسلامی در مرزهای
جغرافیائی ایران در وهلۀ اوّل و سپس نابودی انقلاب در کانون اوّلیه آنرا دارند. به
همین جهت خنسی‌سازی ایران در برخورد با آمریکا در شرایطی که بخاطر وضعیّت خاص
منطقه در تزلزل شدیدی قرار گرفته است بسیار اهمیّت دارد و متقابلاً وضعیّت کنونی
برای تداوم مبارزه با آمریکا و لطمه زدن به منافع حیاتی استکبار در منطقه، که
انقلاب اسلامی تاکنون در اصول و شعارهای خود مطرح کرده و صدمات زیادی را در راه آن
متحمل شده، بسیار مساعد و نتیجه‌بخش است. در صورتیکه آمریکا شرایط کنونی را پشت سر
گذارد و بر بحران جاری فائق آید توازنی که بدنبال آن در منطقه ایجاد خواهد شد چیزی
جز تثبیت اسلام آمریکائی در منطقه و افزایش فشار بر طرفداران اسلام ناب محمّدی
صلّی الله علیه و آله و سلم نخواهد بود. آنچه را که مقام معظّم رهبری در بیانات
اخیر خود به آن اشاره کرد و مسلمانان را برای مبارزه با آمریکا و رسیدن به فیض
شهادت تهییج و ترغیب کرد، در تداوم همان مشی امام راحل است که باید سیاست خارجی
جمهوری اسلامی را بر اساس آن تنظیم کرد.

5-   
تحمّل نیروهای
آمریکائی در منطقه و در جوار حرم امن الهی و عدم موضعگیری صریح در مقابل آن،
بعمنای عدول از مواضع اصولی انقلاب اسلامی تلقّی خواهد شد و اینگونه اعراض از برائت
مشرکین و کفار مستوجب عقوبت الهی و از دست دادن عزّت امّت مسلمان ایران که کوله‌بار
12 سال جهاد و مبارزه علیه آمریکا و اذنابش را بر دوش می‌کشد، خواهد شد.

می‌باید بار دیگر
شعله‌های فروزان حق را برافروخت و حیات اسلامی امّت اسلام را با تداوم مبارزه با
آمریکا و کشورهای وابسته سرداد. نصرت دین حق موجب نصرت مسلمانان خواهد شد. به امید
پیروزی مستضعفان بر مستکبران و غلبه حق بر باطل.

«وما النّصر إلاّ من عندالله العزیز الحکیم»

والسّلام                     

 

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

یادداشتها و
خاطراتی از

زندگی امام خمینی
«قدّس سرّه»

قسمت سیزدهم

حجه الاسلام
رحیمیان

پاسدار اسلام در
خدمت امام

معمولاً هر یک از
ناشرین مجلات چند نسخه از مجله‌شان را برای دفتر می‌فرستادند و ما هم از هر یک از
آنها نسخه‌ای را خدمت امام می‌بردیم. یک روز حضرت امام فرمودند: من که مجال مطالعۀ
این همه مجله را ندارم اینها را (اشاره به مجلات) برای من نیاورید. اینجانب موقع
را مناسب دیده و اجازه گرفتم که مجلۀ پاسدار اسلام برای تبرک به محضرشان تقدیم شود
و بدین ترتیب تا شمارۀ اردیبهشت ماه سال جاری (1368) یعنی آخرین شماره‌ای که حضرت
امام در قید حیات بودند بطور مرتب تقدیم محضرشان می‌شد و معمولاً مجله را تورّق و
عناوین مطالب را مرور می‌کردند. توجه امام به پاسدار اسلام تا همین حدّ هم برای
اینجانب و دیگر برادران دست‌اندرکار مجله باعث کمال خوشوقتی بود و این اطمینان قلب
را به ما عطا می‌کرد که اگر خدای ناکرده اعوجاجی در مجله وجود داشته باشد امام با
بینش الهی‌شان آنرا خواهند یافت و به اینجانب گوشزد خواهند کرد. بهمین دلیل به طور
معمول یک نسخه از اوّلین شماره‌های مجله که از صحّافی خارج می‌شد را در اوّلین
فرصت به محضر امام تقدیم می‌کردم که در اثناء تشرّف ما ضمن سایر کارهایشان به
تورّق و مشاهدۀ رو و پشت جلد مجله می‌پرداختند. به یاد دارم پشت جلد شماره‌هایی که
شامل یک تابلوی رنگی از سخنان معصومین علیهم السلام بود برای ایشان جلب توجه
بیشتری می‌کرد و سپس آن را با سایر گزارشها که برای بررسی و مطالعه بیشتر به
اندرونی می‌بردند، با خودشان برمی‌داشتند.

یک بار که بر اثر
غفلت اینجانب یکی از شماره‌های پاسدار اسلام تا چند روز بعد از انتشار به دست امام
نرسیده بود، حاج احمد آقا متذکر شدند که حضرت امام از شمارۀ جدید مجله سراغ گرفته‌اند
و فرموده‌اند شمارۀ جدید را نیاورده‌اند عذرخواهی کردم و بلافاصله آن را به دستشان
رساندم. لازم به ذکر است که در آن شماره بخش سوم یا چهارم زندگی حضرت امام از آیت
الله پسندیده چاپ شده بود و حاج احمد آقا نقل کرد که حضرت امام از قدرت حافظۀ
ایشان که علی رغم سن نود و چند سال و گذشت زمان نکات بسیار ریز و ظریفی بیادشان
مانده است اظهار تعجب فرموده بودند.

با توجه به مطلب
فوق متوجه شدم که اوّلاً حضرت امام مجموعۀ تاریخچه مزبور را مطالعه کرده و پیگیر
بوده‌اند و ثانیاً با عدم تعریض‌شان، بر مطالب صحّۀ گذاشته‌اند.

مورد دیگر اینکه
در زمانی که مسأله توطئه آیات شیطانی و سلمان رشدی نویسندۀ مرتد آن مطرح بود مجلۀ
پاسدار اسلام از برخورد نامناسب بعضی از وزارتخانه‌ها در قبال این توطئه و مرکز آن
یعنی انگلیس به طور نسبتاً شدیدی انتقاد کرده بود که متعاقب آن از سوی وزیر محترم
و عزیز مربوطه به محضر امام از اینجانب شکوه و گلایه شده بود.

از آن روز و آن
شکایت روزها و هفته‌ها گذشت و تا آخر هم حضرت امام علی رغم اینکه هر روز به حضور
ایشان می‌رسیدم هیچگونه عکس‌العملی در ارتباط با آن انتقاد و این شکایت نشان
ندادند و این نمونه‌ای بود از جمع بین حمایت شدید از مسئولین نظام اسلامی و اجازۀ
انتقاد سازنده در مورد عملکرد آنها به نشریات حامی انقلاب و نظام.

استفتاءات در
پاسدار اسلام

* همانگونه که
خوانندگان محترم اطلاع دارند مجلۀ پاسدار اسلام مفتخر بود که بیشتر شماره‌هایش را
با چاپ استفتاءاتی جدید از حضرت امام زینت بخشد. بعد از چند شماره در اوائل این
اقدام، بدلیل استقبال زیاد مردم، برخی از مطبوعات دیگر نیز بدون هماهنگی با دفتر
استفتاء یا دفتر امام به این کار مبادرت ورزیدند که به خاطر پیشگیری از هرج و مرج
در چاپ استفتاءات حضرت امام با مهر معظم له، از این کار جلوگیری به عمل آمد. گرچه
این امر باعث ایجاد وقفه‌ای کوتاه مدّت در مجلّۀ پاسدار اسلام شد ولی در عوض چاپ
استفتاءات حضرت امام در مجلّه با وضعیت مستحکمتری یعنی با اجازۀ ویژۀ حضرت امام
برای پاسدار اسلام، ادامه یافت و با توجّه به اینکه در سالهای اخیر پاسخ استفتاءات
با مهر دفتر استفتاء مهمور می‌شد، اینجانب بعد از آن که جوابها را از دفتر استفتاء
می‌گرفتم، آنها را پاکنویس و هر ماه خدمت حضرت امام تقدیم می‌کردم و با تذکر این
که قرار است در مجلّه پاسدار اسلام چاپ شود حضرت امام یکایک آنها را مطالعه می‌فرمودند
و مهر می‌شد و بدین ترتیب عمدتاً استفتاءاتی که در این سالها به مهر حضرت امام
رسید همانهایی بود که در این مجلّه تقدیم امت پاسدار اسلام شد.

حفظ مراتب در
برخورد با افراد

حضرت امام ضمن آن
که به طور شگفت‌انگیزی افراد را شناسائی و ارزیابی دقیق می‌کردند، با هر کس که با
معظم له به نوعی ارتباط داشت برخوردی متناسب با شأن او را داشتند و همیشه در حفظ
شئون و رعایت مراتب افراد بر اساس معیارهای الهی خویش مقیّد و پایبند بودند که
البته در بعضی موارد رمز و راز برخورد آنحضرت اثباتاً یا نفیاً با بعضی افراد،
نامأنوس و غیرمنتظره بود و بعضاً با سالها گذشت زمان معمّاً حلّ می‌شد ولی معمّای
روح بلند امام پیچیده‌تر و شگفت‌انگیزتر می‌نمود.

زمانی یک چهره
انقلابی و افسانه‌ای دیرین قرار بود برای اوّلین بار در کربلا به محضر امام مشرف
شود جمعی از دوستان نیز در ساعت موعود در منزل امام گرد آمدند و در قیاس با خود که
دلباخته آن شخصیت بودند انتظار ملاقات پرهیجانی را بین امام و او داشتند اما وقتی
که ایشان وارد شد با کمال تعجب دیدیم در حالی که آن شخص با کمال احترام و تواضع در
برابر امام زانو زد و دست مبارکشان را بوسید حضرت امام در حد یک فرد معمولی با
ایشان برخورد نمودند و در حالی که تمام جمعیت حاضر در اطاق با ورود مشارالیه به
اصطلاح از جا کنده شدند حضرت امام حتی کمترین حرکتی هم نکردند! دیدن این صحنه همه
را در شگفتی توأم با ابهام و نگرانی فرو برد امّا بعد از مدتی که اطلاع پیدا کردیم
فرد مذکور با اختیار خود راهی ایران و آزاد شده! تازه متوجه ژرف‌نگری امام شدیم و
آنها که آن روز در ذهنشان سؤال به وجود آمد بعد از چند ماه پاسخ مناسب را یافتند و
مثل بسیاری از موارد دیگر با گذشت زمان معمائی حل شد اما معمای بینش عجیب
دوراندیشی امام دست نایافتنی‌تر گردید.

***

از سوی دیگر حضرت
امام گاهی نسبت به افرادی که به نظر دیگران نمی‌آمدند، نظری ویژه و محبت‌آمیز
داشتند از جمله مرحوم شیخ مسیّب که از علاقمندان امام در نجف اشرف بود و مدت کمی
قبل از رحلت امام در اثر بیماری سرطان فوت نمود حضرت امام فوق آنچه در مورد مثل
ایشان متصور و متوقع بود تا آخرین روزهای حیات او نسبت به او اظهار علاقه می‌فرمودند
تا جائی که یک بار که در محضرشان نامی از ایشان مطرح شد، حضرت امام در مقام سؤال
فرمودند: شیخ مسیب خودمان؟

***

یکی از صحنه‌هائی
که مراتب احترام و درجات برخوردهای حضرت امام نسبت به افراد گوناگون، مشهود و
آشکار بود، در جلسات بیرونی حضرت امام در نجف اشرف بود در این جلسات که هر شب ساعت
5/2 الی 3 بعد از مغرب برقرار می‌شد معمولا مرحوم حاج آقا مصطفی کنار در ورودی می‌نشست
و حضرت امام در ضلع مقابل و در کنار در دیگری که به طرف اندرونی بود می‌نشستند. در
این جلسات معمولاً طلاب، فضلا و علماء نجف و احیاناً افراد متفرقه برای زیارت حضرت
امام حضور می‌یافتند با ورود هر فردی تقریباً بدون استثناء مرحوم حاج آقا مصطفی
تمام قامت بر‌می‌خاستند اما حضرت امام بگونه‌ای دیگر بود برای بعضی افراد فقط جواب
سلام می‌دادند برای بعضی دیگر مساکم الله بالخیر نیز می‌گفتند و برای عده‌ای مقدار
کمی به همان حالت نشسته خم می‌شدند و برای برخی دست مبارکشان را به علامت این که
می‌خواهند بلند شوند روی زمین اهرم می‌کردند و برای افرادی مقدار کمی هم نیم‌خیز
می‌شدند و برای بعضی تا نیم‌خیز بلند می‌شدند و در مواردی تمام قامت می‌ایستادند و
در این بین فقط برای دو نفر بود- در حدی که من شاهد بودم- که غیر از بلند شدن تمام
قامت در هنگام مراجعت و مرخص شدن نیز تا آستانه در آنها را بدرقه می‌فرمودند یکی
مرحوم آیه الله بحرالعلوم و دیگری مرحوم آیه الله شیخ محمدحسین دهقانانی که هر دو
از علمای معمّر و محترم نجف اشرف بودند.

نکته قابل توجه
این که در عین این که برخوردهای حضرت امام نسبت به افراد از جهت طولی برحسب مراتب
و شئون افراد کاملاً گوناگون و متفاوت بود اما نسبت به فرد واحد تقریباً از ثبات و
یکنواختی محسوسی برخوردار بود ولی نکته جالب‌تر این که گاهی برای یک فرد در صورتی
که دارای دو شأن و دو جایگاه بود برای هر یک از دو شأن او برخوردی متفاوت و متناسب
با هر شأن داشتند.

در مقام معاشرت و
همدمی با دوستان

امام را در چهره‌ای
می‌یافتی که محبت و لطافت و انعطاف در آن موج می‌زد و انسان را در خود محو می‌کرد
خورشیدی بود که دریای منجمد دلها را ذوب می‌کرد و دریائی بود که افواج دلها را در
امواج خود غرق می‌کرد.

و اما در مقام
انجام وظیفه و در محیط کارشان کوهی استوار بود با بنیانی مرصوص و پابرجا که طوفان
حوادث و عواطف در برابر صلابت و عظمتش به نسیمی نوازشگر تبدیل می‌شد و قله رفیع
معنویتش فقط در برابر ملکوت اعلی سر تسلیم فرود می‌آورد در این مقام از تمام
پیوندها و روابط و عواطفش در برابر حق منقطع می‌شد و دیگر هیچ کس و هیچ چیز را جز
خدا و رضایت او نمی‌شناخت.

مجموعاً حضرت
امام در برخورد با افراد مراتب طولی و عرضی آنان را به طور ثابت و دقیق مراعات می‌کردند
و به طور کلی در مقام انجام وظیفه و کار بسیار جدی و قاطع بودند در جایگاه معاشرت
با دوستان تا سرحد شوخی و مزاح و لطافتها و ظرافتهای ادیبانه پیش می‌‌رفتند و در
خانه و جمع خانوادگی نمونه بهترین همسر، پدر و پدربزرگ دوست داشتنی بودند.

بارها و بارها
شاهد احترام بیش از حد حضرت امام نسبت به آیه الله پسندیده بودیم آقای پسندیده به
عنوان برادر بزرگتر امام، و استاد امام در دوران کودکی و نوجوانی در حد یک استاد و
شبیه یک پدر مورد احترام امام قرار می‌گرفت در مجلس انس امام با برادر بزرگترشان
به دور از مسائل سیاسی و رهبری جهان اسلام، احوالپرسی بود و تفحّص از مشکلات
احتمالی برادر و در این حال شنیدن مسائل عادی زندگی و چکه کردن شیر آب و خرابی
دستشوئی منزل ایشان برای امام کاملاً قابل تحمل بود.

امانتی که بعد از
رحلت…

در موارد زیادی
اتفاق می‌افتاد که حضرت امام به مناسبت و حتی بی‌مناسبت و ابتداء به ساکن از
افرادی سراغ می‌گرفتند که با توجه به تراکم کارها و گرفتاریها و مسئولیتهای سنگین
آنحضرت به ویژه در اوج بحرانها و فشارهای روحی و ضعف جسمانی این سراغ گرفتنها
وضعیتی غیرمنتظره و غیرعادی به خود می‌گرفت به ویژه اگر مورد فردی فراموش شده و
مغفول عنه در سطح جامعه بود.

از باب نمونه،
چندی قبل از رحلت جانکاه‌شان، یک روز سراغ یکی از شخصیتهای علمی حوزه علمیه قم را
گرفتند- که هرچند در سطح خواص از چهره‌های علمی و اخلاقی و معنوی بزرگ به شمار می‌رود
ولی در سطح عموم ناشناخته و فراموش شده است- سپس دستور فرمودند برای ایشان مبلغی
پول ارسال شود!

قرار شد حقیر در
قم خدمت ایشان برسم و وجه را تقدیم کنم. ماه رمضان و مشکل سفر برای قصد اقامت موجب
تأخیر شد، بیماری امام شدت گرفت و به بیمارستان منتقل شدند و در پی آن به ملکوت
اعلی پیوستند و باز هم توفیق رساندن امانت دست نداد برای صفر کردن حسابها و تحویل
وجوه به مدیریت حوزه علمیه قم- بر حسب وصیت حضرت امام- حوالۀ مزبور را تبدیل به یک
چک بانکی کردیم و بالاخره به قم مشرف شدم ولی ایشان در قم نبود بار دوم و بار سوم
تا بالاخره بعد از چند ماه ایشان را یافتم. نخست تلفن زدم گفتم فلانی‌ام. به لحاظ
لطف دیرینه ایشان به حقیر و ارادتم از سال 42 به ایشان خوشحال شد. وقتی گفتم
امانتی از امام برای شما دارم! انگار که احساس کرد اشتباه شنیده است متوجه شدم
ایشان مطلب را نگرفت، دوباره تکرار کردم که امانتی از امام برای شما دارم و
عذرخواهی کردم که تأخیر شده است با آن که ایشان زبانی طلق و بیانی فصیح دارد با
تکلف و لکنت گفت از امام؟ امام… چه امانتی!… بغض گلویش را گرفت و گریه مجال
سخن نداد. طبق قرار با مقداری تأخیر به طرف خانه ایشان حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم
در کوچه به انتظار ایستاده و نگران به خانه محقر ایشان وارد و در اطاقک پذیرائی
مستقر شدیم ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود و تابستان گرم قم و پنکه دستی خراب و کوچک
ایشان نمی‌توانست از گرمای سوزان هوا و گرمی صمیمیت آن فضا بکاهد. او هنوز
نتوانسته بود باور کند که من از طرف امام نزدشان رفته‌ام هنوز باور نکرده بود که
بعد از سه ماه از رحلت امام باید امانتی از امام به دستش برسد و هنوز نمی‌دانست
امانت چیست. گریه جای احوالپرسی را گرفته بود. بهر ترتیبی بود شکسته بسته ماجرا را
تعریف کردم و او به شدت می‌گریست احساس کردم این گریه غیرعادی است و باید نکته
خاصی هم در آن باشد، ایشان کم کم توانست صحبت کند. معلوم شد که ایشان بیمار است و
تابستان را در مشهد بوده و تازه از گرد راه رسیده است. از این که امام بدون این که
ظاهراً دلیلی داشته باشد به فکر ایشان افتاده است، شدیداً تحت تأثیر قرار گرفته و
داغ دلش در فقدان امام تازه شده بود. لطف امام یک طرف قضیه بود و این که دستور
داده بودند فلان مبلغ برای ایشان ارسال شود و تأخیر آن تا بعد از رحلت و نبودن
ایشان در قم و بالاخره وصول امانت در آن روز که اواخر ماه بود و در آن ساعت طرف
دیگر قضیه بود بگونه‌ای ظریف معلوم شد که در آن لحظه ایشان هیچ پولی برای مخارج
زندگی نداشتند به تعبیر روشن‌تر در آن روز نان شب را نداشتند و گوئی دستور امام
همراه با زنجیره علل و اسباب بعدی آن روز و آن لحظه را و تأمین نیاز این مرد الهی
را هدف قرار داده بود و گوئی هیچ چیز اتفاقی نبوده و این مشیت الهی بوده که بوسیله
بنده شایسته‌اش به کرسی عمل نشسته است.

 

/

ارتباط متقابل ملت و دولت

جاودانگی راه
امام

ارتباط متقابل
ملت و دولت

حجه الاسلام
والسملمین اسدالله بیات

قسمت پانزدهم

وظیفه مهم ملت
ایران

«و یک وصیت به
ملت شریف ایران و سایر ملتهای مبتلا به حکومتهای فاسد و دربند قدرتهای بزرگ می‌کنم.
اما به ملت عزیز ایران توصیه می‌کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان
برومندتان به دست آوردید همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و
پاسداری نمائید و در راه آن که نعمتی عظیم الهی و امانت بزرگ خداوندی است کوشش
کنید و از مشکلاتی که در این صراط مستقیم پیش می‌آید نهراسید که «ان تنصروا الله
ینصرکم و یثبّت اقدامکم». و در مشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در
رفع آنها کوشا باشید و دولت و مجلس را از خود بدانید و چون محبوبی گرامی از آن
نگهداری کنید».

وظیفه مجلس، دولت
و مسئولان جمهوری اسلامی

«و به مجلس و
دولت و دست‌اندرکاران توصیه می‌نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به
آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاء نعم همه
هستند و جمهوری اسلامی ره‌آورد آنان و با فداکاری‌های آنان تحقق پیدا کرد و بقاء
آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود
بدانید و حکومتهای طاغوتی را که چپاولگرانی بی‌فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و
هستند را همیشه محکوم نمائید. البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت
اسلامی است».

امام امت- قدس
سره- در این فراز روی مطالب و نکاتی انگشت گذاشته‌اند که بنظر اینجانب فوق‌العاده
مهم و حیاتی است و غفلت از آنها خسارتها و زیانهائی ببار می‌آورد و به این سادگی و
سهولت جبران آنها امکان‌پذیر نمی‌باشد.

امام رضوان الله
علیه از این فراز بلند بنحو رابطه و نوع برخورد هر ملتی را با حکومت خویش و همچنین
نحوه ارتباط حکومت را با ملت‌ها اشاره فرموده و با فرمول خاصی که ارائه فرموده‌اند
نشان می‌دهند حکومتها نباید خودشان را مالک الرقاب و صاحب اختیار مطلق مردم بدانند
و فکر نکنند سرنوشت ملت‌ها در دست آنان است و بهر طرف خواستند می‌توانند مردم را
سوق داده و بدون توجه بخواست و مصالح آنان می‌توانند تصمیماتی برای آنان بگیرند و
از طرف آنان اعمال ولایت نمایند در دید امام رضوان الله علیه، حکومت در خدمت مردم
و تأمین کننده مصالح آنان است حکومت و حاکمان خادمان مردمند و از آنان بوده و در
کنارشان قرار دارند برخلاف تحلیلی که خیلی‌ها دارند و برداشتی غیر مطابق با تحلیل
حضرت امام را دارند و فکر می‌کنند رابطه مردم با حکومت رابطه خادم و مخدوم است و
هر چه آنان درباره مردم خواستند می‌توانند اعمال نمایند، در صورتیکه تحلیل امام
این نیست امام اسلام و انقلاب اسلامی را یکی از بزرگترین نعمت‌های الهی در تمام
اعصار بویژه در این عصر حاضر می‌داند و آن را ثمره قیامها و حرکتهای مقدس مصلحان
بشری در طول قرنهای متوالی می‌داند و آن را محصول مجاهدت و فداکاری هزاران شهید و
معلول و اسیر و جانباز معرفی می‌نماید و ملت مجاهد و مقاوم ایران اسلامی را نه
تنها خادم حکومت و حاکمان نمی‌داند بلکه بالعکس از اولیاء امور نظام اسلامی مصراً
می‌خواهد قدر مردم را بدانند و خودشان را در خدمت آنان دانسته و باین خدمتگزاری
ببالند و آنان را اولیاء نعم و صاحبان انقلاب اسلامی بدانند بالخصوص محرومان و
مستضعفان مردم و ستمدیدگان جامعه که جمهوری اسلامی را بوجود آوردند و در مسیر تحقق
آن فداکاری کردند و با دادن هزاران شهید و معلول و جانباز و اسیر شرایط ارتقاء
مسئولان را فراهم آوردند باید از نظر دولت‌مردان و مسئولان اجرائی و مجلس شورای
اسلامی همیشه مدّنظر قرار گرفته و در نظام قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری و در اجراء
ملاکهای ارزشی قرآن و اسلام را معیار قرار دهند. مجاهدان راه خدا را با قاعدان یکی
ندانند متقیان را با افراد باند باز و ثروت‌اندوز و صاحبان زر و زور و تزویر و
فرصت‌طلبان حرفه‌ای یکی ندانند و به بهانه‌های دفاع از تخصص، افراد ارزشمند مجاهد
و با تقوی را در انزوا قرار ندهند زیرا که بدون تردید در میدان تزاحم و تعارض میان
تخصّص و تقوی و جهاد در راه خدا تقدم با مجاهدان راه خدا و انسانهای باتقوی است
برای اینکه تقدم نظام الهی و مردمی با همان مردم و افرادی است که برای نظام الهی
سرمایه‌گذاری کرده‌اند و در مسیر آن دلسوزی کرده و می‌کنند و بالاخره نظام را
محبوب خود دانسته و تأمین کننده اهداف و آرمانهای خویش می‌دانند و میان خود و نظام
و مسئولان بالای آن جدائی و بیگانگی نمی‌بینند و خود را از نظام و نظام را از خود
می‌شناسند و دفاع از حیثیّت نظام الهی را وظیفه مقدّسی دانسته و در راه آن حاضرند
از سر و جان بگذرند و همه نوع ایثارگری و فداکاری نمایند مبادا عدّه‌ای فکر کنند
وظیفه میان مردم و حکومت یکطرفه است و همیشه مردم موظفند اطاعت کنند و حاکمان امر
و دستورالعمل صادر نمایند نه چنین نیست. حق میان این دو متقابل است و چهارچوب این
حق متقابل را اصول و مقررات اسلام تعیین می‌نماید.

ارتباط حکومت با
مردم

در دیدگاه حضرت
امام «قدس سره» حکومت و مردم، زور و قدرت و سلطه حاکم نبوده و مردم خودشان را
تسلیم بلا ارادۀ حاکمان نمی‌دانند بلکه هم در اصل تحقق حکومت اسلامی و هم در بقاء و
نگهداری آن خود را صاحب اصلی و محور می‌دانند و در حقیقت همانها عامل تحقّق حکومت
خدمتگزار خودشان هستند و لذا همیشه مواظب و مراقب جریانات بوده و خواهند بود و
نخواهند گذاشت حکومت- به تدریج- زمینه‌های کمرنگ شدن و کمتر ظهور و بروز نقش مردم
را فراهم ساخته و از صحنه بیرون نماید، بلکه با توجه به اینکه حکومت را در مسیر
اهداف خودشان می‌دانند و چون خود آنان و فرزندانشان با تلاشهای زیاد کوشیده‌اند
حکومت را به وجود آورند، در ارتباط با حفظ و حراست از آن و استقرار پایه‌‌های آن،
احساس وظیفه نموده و از عمق جانشان آن را دوست می‌دارند و چون دوست می‌دارند در غم
و شادی حکومت خود را شریک می‌دانند و عزّت و عظمت خویش را در قوت و عظمت حکومت می‌دانند
و همچنین ضعف و ناتوانی حکومت را موجب ضعف و سقوط مجد و عظمت ملیت خویش می‌شناسند
و آنقدر احساس همبستگی و اتحاد و یگانگی میان خودشان و حکومت می‌نمایند که لحظه‌ای
از آن غفلت نکرده و دائماً دفاع از حرمت و حریم نظام الهی را از اهم وظایف دانسته
و بی‌اعتنائی به آن را بی‌توجّهی و بی‌اعتنائی به اوجب واجبات تلقّی می‌نمایند
زیرا حکومت اسلامی را ضامن و عهده‌دار اهداف مقدس شهیدان راه خدا و مصلحان الهی و
مبارزان خستگی‌ناپذیر می‌دانند و در سایۀ دفاع از حکومت اسلامی، مقابله با
حکومتهای طاغوتی را شکل داده و حذف طاغوتیان را در تجلیّگاه حاکمیت اسلامی مشاهده
می‌نمایند.

این نگرشی است که
امام امت با الهام از کتاب خدا و سنّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
دربارۀ نوع ارتباط و برخورد مردم با حکومت بیان فرموده‌اند و زیباترین ترسیم و
سیمایی است که ایشان در این باره ارائه فرموده‌اند و به اعتقاد ما، این نوع بیان و
ترسیم، جز در بیان پیامبران الهی بدست نخواهد آمد؛ در عین اینکه عاطفی‌ترین رابطه
را میان حکومت و مردم نشان می‌دهد و تعمیق ارتباط را تا این درجه تبیین می‌نماید و
هر دو را نسبت به همدیگر محبوب و دوست‌داشتنی معرّفی می‌نماید رمز و راز بقا و
استمرار یک حکومت مردمی را بصورت دائمی و طبیعی نیز به خوبی نشان می‌دهد زیرا در
این مکتب حکومت از یک جایگاه و پایگاه قوی و قویمی برخوردار است و در مقابل حوادث
و جریانات و بحران‌ها از توان و قوّت و استحکام بالایی برخوردار است چون در دل
مردم جای دارد و مردم آن را محبوب خویش می‌دانند و دفاع از آن را به خاطر علاقه و
عشقی که دارند، یک امر طبیعی و عاشقانه می‌دانند و مقابله با آن را مقابله با
خواست مردم تلقی می‌نمایند.

اینکه می‌بینید
حکومتهای متکی به زور و استبدادی در مقابل هجوم دیگران شکست می‌خورند و از خود
مقاومت نشان نمی‌دهند، برای این است که پایگاه مردمی ندارند و مردم از درون، نسبت
به آن نظامها و حکومت‌ها علاقه‌ای نشان نمی‌دهند.

آری! در نظام
اسلامی که امام علی علیه السلام ترسیم می‌نماید، مردم اولیاء نعم دولت مردان هستند
و صاحبان اصلی انقلاب و ارزشهای آن مردم می‌باشند و حکومت، وظیفه‌ای جز خدمت به
آنان ندارد. حکومت حق ندارد با هر بهانه‌ای، زمینه‌هائی را فراهم نماید که نقش
مردم کمتر و در اراده و آزادی آنان، محدودیت بوجود آید.

مردم قیّم نمی‌خواهند

امام پیشوایی است
که برای مردم نه تنها در شعار و تبلیغات و در مقاطع خاصّ بهاء قایل است بلکه بطور
واقعی و جدّی، صاحب حقیقی نظام و انقلاب را مردم دانسته و خود را برای آنان رهبر
نمی‌داند و از اینکه او را رهبر و امام و قائد اسلام و امثال ذلک، معرّفی نمایند،
اظهار خوشحالی نمی‌نماید و بلکه امام، خود را خدمتگزار صدیق برای مردم می‌داند و
گاهی خودش را یک بسیجی معرّفی می‌نماید و دست بسیجیان را می‌بوسد و به این بوسه
افتخار می‌نماید و آرزوی پاسدار بودن را دارد و مقام دانستن حکومت را نشانۀ ضعف
نفس می‌شناسد و این درس را به پیروان مکتب خویش تعلیم می‌دهد که در عمل این معنا
را نشان بدهند و باور نمایند مردم مسایل را خوب می‌فهمند و قدرت تجریه و تحلیل را
دارند و لازم نیست یک عدّه فکر کنند چون مردم هنوز به مرحله بلوغ نرسیده‌اند و
قدرت تشخیص مصالح و مفاسد را ندارند و اصلح را از غیر اصلح نمی‌توانند بفهمند و
تشخیص دهند و باید عدّه‌ای از افراد بعنوان قیم آنان بنشینند و از طرف آنان تشخیص
دهند؛ این شیوه را امام طرد کرده و خطرناک می‌داند و موجب جدائی و بیگانگی مردم از
نظام و مسئولان نظام می‌شناسد و لذا در موارد متعّدد هشدارهای لازم را نشان داده و
از هر شیوه‌ای که باعث شود مردم تحقیر شوند و نسبت به مسائل اساسی، احساس نقش و
تأثیر نداشته باشند، شدیداً جلوگیری کرده و با صاحبان چنین فکر و اندیشه خطرناکی،
برخورد کرده است.

از باب نمونه به
مواردی بصورت مستند از برخوردهای حضرت امام رضوان الله علیه اشاره می‌شود:

1-   
«باید از ملت
ایران تشکر کنیم که ملت بیداری است، ملت هشیار و مقاومی است؛ در عین حال که این
همه ظلم می‌بیند و این همه کشته می‌دهد، در مقابل ظلم، مقاومت می‌کند؛ ایستادگی می‌کند؛
این ایستادگی به نتیجه خواهد رسید، پس از آنکه ملت بیدار شوند و حتی زنها بر ضد
دولت و بر ضد جباران قیام کنند، اشکالی نیست که چنین ملتی پیروز شوند».

(12 صفر 98 هجری قمری)

2-   
«الآن مملکت
ایران به ما صاحب دین شده است، ما الآن به آنها دین داریم، مدیونشان هستیم زیرا
آنها دارند در مسایل راجع به مسایل اسلام و ملت، فداکاری می‌کنند، ما هم جزو ملت
هستیم، از ملت ایران هستیم؛ بنابراین آنها به خاطر ما فداکاری کردند، خون دادند،
حبس بودند. الآن چقدر از علمای ما در حبس‌اند! از روشنفکران، از دکترها و مهندسین،
از محصلین، از بازاریها، از همۀ طبقات الآن در حبس‌اند. عده‌ای کشته شده‌اند، عده‌ای
محبوس‌اند، اینها همه به خاطر این ملت بوده، برای خاطر اسلام بوده و ما که مسلم
هستیم و ما که ملّی هستیم و مربوط به این ملت هستیم، به اینها دین داریم و باید
دینمان را اداء کنیم. من که یک طلبه هستم، دینم را ادا می‌کنم».

(چهارم
آبان 57)

3-   
«همه ما مرهون
زحمات این ملت هستیم. این ملت ما را از انزوا بیرون آورد و این ملت دست همۀ شما را
گرفت و از حبس‌ها بیرون کشید و دست جور ستمکاران را از سر این کشور قطع کرد.
خداوند ان‌شاءالله این ملت را پایدار کند. تمام این مسایل برای این است که اوّلاً
اسلام ایده ما و شما و ملت است. ثانیاً- ملت همراه است با دولت، با ارتش، با مجلس،
با قوّه قضائیه و سایر ارگانهایی که هست. ملت در صحنه است، همانطوری که پیروزی
برای حضور ملت در صحنه بود، ادامه پیروزی هم، همین معنا را دارد».

(هفدهم مهرماه 1360)

شما اگر در کلمات
و پیامهای حضرت امام «ره» دقت کنید، مشاهده خواهید کرد که مرکز ثقل سخنان و
پیامهای ایشان، پس از اسلام، ملت و اراده امت اسلامی است و زندگی نورانی و نوع
برخورد امام در دوران ستمشاهی قبل از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی، به مدت ده
سال در کنار مردم بالخصوص دوران فشارهای نظامی و سیاسی و اقتصادی و هشت سال جنگ
تحمیلی که از ناحیه قدرتهای بزرگ طراحی شده بود و با هدایت پیامبرگونه امام امت
اسلامی، با سربلندی به حرکت خودشان ادامه دادند، بروشنی راه و روش امام را نشان می‌دهد
و شیوۀ برخورد امام با مردم را یاد می‌دهد. اگر امام به مردم بهاء می‌دهد، همان
راهی است که از پیامبر اسلام تعلیم یافته‌اند و اگر برای مردم نقش قایل هستند و
مردم را صاحب اصلی انقلاب می‌دانند و از مسئولین می‌خواهند در خدمت آنان باشند،
دستوری است که از متن مکتب و احکام اسلام ناب محمدی «ص» دریافته‌اند و به عنوان
یکی از مصادیق صراط مستقیم الهی برای امت اسلام و حاکمان اسلامی معرفی فرموده‌اند
و این رمز یکی از برجسته‌ترین مشخصّه‌های نظام اسلامی و حکومتهای مردمی است و غفلت
از آن ضایعاتی بوجود خواهد آورد و با هیچ سرمایه‌گذاری قابل جبران نمی‌باشد، به
امید اینکه این هدایت و رهنمود همیشه مدّنظر تمام مسئولان کشورهای اسلامی قرار
گیرد چون از دیگران، انتظار چنین موضوعی بجا نمی‌باشد.

ادامه دارد

بهترین هدیۀ پدر

* امیرالمؤمنین
«ع»:

ما نحل والد ولداً
نحلاً افضل من ادب حسن.

(مستدرک الوسائل- ج 2- ص 625)

هیچ بخشش و عطیّه
پدری نسبت به فرزندش ارزنده‌تر از ادب نیکو و تربیت پسندیده نیست.

 

/

معیارهای جذب نیروی انسانی

ارزشهای اسلام و
انقلاب را پاسداری کنیم (15)

معیارهای جذب
نیروی انسانی

همای گومفکن سایۀ
شرف هرگز

در آن دیار که
طوطی کم از زغن باشد!

نیروی انسانی اصل
همۀ نیروها است و ارزشهای انسانی اساس همۀ ارزشها گرچه ما به مکتب «اومانیسم» و
«اگزیستانسیالیسم» باور نداریم و اصالت وجود را به انسان نمی‌دهیم و انسان را محور
کل جهان هستی نمی‌دانیم، امّا جایگاه انسان را به عنوان جزئی از عالم امکان و نخبۀ
ممکنات ارزشمند می‌دانیم و حتی از فرشتگان برتر که خدا آنان را به سجده و خضوع در
برابر انسان فرا خواند. آیۀ کریمه: «ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البرّ و البحر
و رزقناهم من الطیّبات وفضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا»- آفریدگار بنی آدم را
آفرید و دریا و خشکی را مسخّر او ساخت… و بر بسیاری از مخلوقات برتری داد.

رمز این برتری را
در علم و تقوی باید جستجو کرد. آیات: «یرفع الله الّذین آمنوا منکم والّذین اوتوا
العلم درجات» و «یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوباً وقبائل
لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقیکم» و امثال آنها پرده از راز ارزشها و فضیلتها
بر می‌دارد. و این نه فقط در مباحث فلسفی و تفسیری و انسان‌شناسی قابل مطالعه است،
بلکه در مسئولیتهای اجتماعی و جایگاه انسان در جامعه، ملاک و معیار تفضیل و برتری
همینهاست. بحث ما نیز در این بخش از گفتار است.

یک نظام مادی یا
مارکسیستی، انسان را ابزاری می‌داند در کنار دیگر ابزارها و لذا ارزش انسان به نظر
آن به ارزش تولید است. امّا در نظام معنوی و الهی، انسان هدف تکامل حیات و تعیین
کنندۀ روند کاروان انسانیّت و جامعه است بر اساس ارادۀ انسان و نه جبر تاریخ…
ویژگی انسان و نیروهای انسانی از دیدگاه اسلام از همین جا نشأت می‌گیرد. جذب
نیروهای انسانی تنها بر اساس کاردانی و کارآئی و سیاست و اقتصاد و فرهنگ نیست بلکه
شایستگی ایمانی و اخلاقی نیز مطرح است. مشکل جوامع بشری بویژه در عصر ما که عصر
تکنیک و ماشین و کامپیوتر است، کمبود کارشناس نیست و نه کمبود ماشین و ابزار؛ بلکه
مشکل، مشکل انسانی است. از این رو تمدن بشری بجای اینکه در تکنیک و ماشین شتاب
گیرد، باید به انسان‌سازی رو آورد و یا حدّاقل به ساختار انسان همپای تکنیک و علم
و صنعت و ماشین اهتمام کند…

نیروی انسانی با
چه معیار؟

حال ببینیم،
معیارهای جذب نیروهای انسانی چیست و با چه ملاکاتی باید به جستجوی نیروها بود؟ بحث
در این موضوع جدای از سرنوشت جامعۀ انقلابی ما نیست زیرا همۀ ما باور داریم که در
فضای انقلابی و اسلامی هر نیروئی کارساز نیست و سرنوشت امت را به دست هر کس نمی‌توان
سپرد و نباید مجال داد افراد بی‌صلاحیت چهره عوض کنند و مقدّرات ملّت را بدست
گیرند. گرچه در عمل و گزینشها تاکنون، ملاک‌ها منطبق با فرهنگ انقلاب، مدّنظر بوده
است امّا نمی‌توان گفت هرچه اتفاق افتاده در این روند بوده است و در آینده نیز از
نفوذ فرصت‌طلبان در امان خواهیم بود همچنانکه نمی‌توانیم بگوئیم درگزینش نیروها
راه بی‌طرفی را پیموده‌ایم و دچار خط و ربط نشده‌ایم و در آینده نخواهیم شد و نمی‌توانیم
ادّعا کنیم با شیوه‌های اتّخاذ شده، بسیاری از نیروهای صالح را از دست نداده‌ایم و
آنها را قربانی گرایشات خطّی نکرده‌ایم.

ویژگی کارگزاران
نظام اسلامی

این واقعیت ما را
بر آن داشت که در مسئلۀ جذب نیروهای انسانی و اخلاق کارگزاران سطوری بنگاریم؛ نخست
به یکی از روایات که معیار انتخاب و انتصاب در دستگاههای اداری و کشوری را به دست
می‌دهد می‌نگریم:

علی علیه السلام
در منشور سیاسی خود به مالک اشتر، در خصوص گزینش نیروها می‌نویسند: «ثمّ انظر فی
امور عمالک فاستعملهم اختباراً ولا تولّهم محاباه وأثره فانّهما جماع من شعب الجور
والخیانه وتوخّ منهم اهل التّجربه والحیاء من أهل البیوتات الصالحه والقدم فی
الاسلام المتقدمه، فانهم اکرم اخلاقا واصحّ اعراضا واقلّ فی المطامع اشراقاً وابلغ
فی عواقب الامور نظراً».

– در کار مسئولان
و کارگزارانت بدرستی بنگر و با آزمایش دقیق نه با گرایش بی‌منطق و خودمحوری بکار
گمار چرا که آنان از ستم و خیانت دور نیستند و افراد با تجربه و باحیا را جستجو کن
که دارای خاندانهای صالح و پیشگام در اسلام باشند. چه اینان از نظر اخلاق شایسته‌ترین
و از جنبه حیثیّت، قابل اعتمادترین‌اند و کمتر در فکر طمع‌کاری هستند و به عواقب
امور بینش دقیق‌تری دارند.

از این سخن امام
«ع» استفاده می‌شود که: گزینشها نباید از روی ساده‌اندیشی و مسامحه‌کاری و سلیقۀ
شخصی و استبداد رأی باشد تا افراد فریبکار و دغلباز خود را در نظام اسلامی جا زده
و به خیانت بپردازند، ملاکهای اسلامی که دقیقاً باید مورد توجه قرار گیرند عبارتند
از:

1-   
اصالت خانوادگی و
فامیلی.

2-   
سوابق ریشه‌دار
اسلامی.

3-   
تجربه و پختگی در
کارها.

4-   
حیا و شرم و تقوی
و نجابت.

5-   
اتّصاف به اخلاق
شایستۀ اسلامی.

6-   
حسن شهرت و
محبوبیّت اجتماعی.

7-   
پیراستگی از طمع
و آزمندی.

8-   
حزم و دوراندیشی
و تدبیر در امور.

علی علیه السلام
در ادامۀ بیانشان به نکات دیگری توجه می‌دهند از قبیل:

الف: بازرسی کار
مسئولان و کارگزاران.

ب: تصفیه و
پاکسازی عناصر ناصالح.

ج: تأمین حوائج
مادی و نیازمندیهای کارگزاران.

که از اینها نیز
در تشکیلات اداری کشور نباید غفلت ورزید. و جداگانه قابل بحث است.

امّا آنچه در
ویژگیهای مدیران و مسئولان قبلاً از نظر گذشت را می‌توان در عناوین ذیل خلاصه کرد:

1-    اصالت خانوادگی (بیوتات صالحه)

خانواده‌های صالح
و اصیل کیانند؟

بی‌شک اشرافی‌گری
خانوادگی و اصالت نژادی در اسلام جایگاه ندارد. اینها رسوم جاهلیّت نخستین بود و
جاهلیّت قرن بیستم (راسیسم) مرزبندیهای طبقاتی و امتیازات موروثی بود که در دربار
کسری طبقات شاهزادگان، موبدان و دبیران را از طبقات پائین جامعه جدا می‌ساخت. در
نظام اسلامی، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله «اسامه بن زید» را به فرماندهی سپاه
عظیمی منصوب می‌کند که چهره‌های معروف صحابی و ریش‌سفیدان قبایل در آن حضور دارند
و همه موظفند در «جیش اسامه» از فرماندهی او تبعیت کنند…

علی علیه السلام
پس از تصدّی خلافت خطاب به مردم فرمود: «اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم» در غربال نظام
عدل حاکمیت من بالانشین‌ها پائین می‌آیند و پائین‌ها بالا می‌روند، آن بالانشینی
که شایستگی ندارد از مسند پائین کشیده می‌شود و آن توسری خورده تحقیر شده با خصلت
شایستگی ارتقا می‌یابد و عهده‌دار مسئولیت می‌شود. به تعبیر قرآن: مستضعفین امامان
زمین می‌شوند و مستکبرین در دل خاک مدفون می‌گردند.

در انقلاب ما
«بیوتات صالحه» کیانند؟

آنها که در اسلام
و انقلاب ذوب شده‌اند، اسلام و انقلاب را تاکتیکی نپذیرفته‌اند. وقتی به اصول
خانوادگی و اطراف و جوانبشان می‌نگریم شرافت و کرامت را با معیارهای اسلامی می‌بینیم.
اینها بی‌نام و نشان‌اند و فرزند فضائل خویش نه فرزند اشرافیت، از تبار هابیل‌اند
نه از شجرۀ قابیل، از شجرۀ طیّبۀ ایمانند نه از شجره خبیثۀ نفاق، امروز خاندان
اصیل ما کیانند؟ آنها که ارزشها را آفریدند، علیه رژیم ستم‌شاهی فریاد کردند، شهید
دادند و اسارت را تحمّل کردند نه بامید امتیاز و مقام بلکه برای آرمانی که انتخاب
کرده بودند. نظام ما باید دنبال اینها بگردد و به اینها بهای بیشتری بدهد در عمل
نه در شعار، سود و امتیاز را دیگران نبرند و رنج و مصیبت را اینان، بوقلمونهای چند
چهره از امتیازات و پوئنها بهره‌گیری نکنند و محرومیّت از آن زجرکشیدگان باشد.

انسانها باید
شجره‌نامه داشته باشند، شجره‌نامۀ ایمانی و فکری و سیاسی و اعتقادی و خانوادگی،
کارگزاران و مهره‌های نظام اسلامی و انقلابی باید از این انسانهای باشجره باشند،
عناصر ناصالح و غیرمتعهد به هیچ وجه نباید در پستهای کلیدی رخنه کنند، چرا که این
کار سبب طرد و انزوای نیروهای صالحه می‌شود و موجب دلسردی نیروهای انقلابی که
دلشان از دست بسیاری از مجریان در دستگاههای دولتی پرخون است و…

سوابق ریشه‌دار
اسلامی و انقلابی

2-    دومین عنصر صلاحیت کارگزاران نظام، سابقۀ اسلامی است
«والقدم فی الاسلام المتقدمه» عدم سوءپیشینه. نه بدان معنی که امروز معمول است.
یعنی نداشتن سابقۀ جنائی، بلکه در اسلام مسئولیت‌پذیری از این فراتر می‌رود. ملاک
تنها عدم سوءسابقه نیست، بلکه احراز حسن سابقه است. حسن سابقه یعنی اسلام و ایمان
و اخلاق در خون و عروق شخص نفوذ کرده باشد از اسلام تغذیه نموده و با آن بزرگ شده
باشد. عناصر فرصت‌طلب وقت‌شناس به درد نظام اسلامی نمی‌خورند. خصلت بارز این عناصر
زرنگی است و انطباق با محیط و کاربرد شعارها به شیوه‌ای هنرمندانه حتّی فتوکپی
رنگین‌تر از اصل! با این خصلت با مهارت می‌توانند بفریبند و در میان نیروهای
انقلابی جای پائی بازکنند و تدریجاً مالک خانه شوند و صاحب خانه را بیرون کنند
درست مانند استعمارگران و این خصلت منافقان است، همان کاری که معاویه کرد؛ باید از
خطر اینان ترسید.

و امّا در فضای
انقلابی ما برای شناخت نیروهای با سابقه باید بسراغ انقلابیهای قبل از پیروزی سال
57 و بلکه قبل از آن تا 15 خرداد برویم؛ آن روز که برای مسلمانان مبارز جز رنج و
محرومیت و شکنجه و زندان نصیبی نبود. از خانه و زمین و عنوان و سفرهای پرخرج داخل
و خارج و سه چهار هزار دلار در ماه معادل چهارصد، پانصد هزار تومان در ماه حقوق
سفارتی و کنسولی و زندگی مرفهانه بالای شهر و تنوع و ریخت و پاش‌های خانوادگی و
ضیافت افطار و عروسی و ماشین‌های متعدد و غیره و غیره اثری دیده نمی‌شد… انقلابی
شدن امروز مایه چندانی ندارد، هرکس می‌تواند انقلابی باشد!! و امتیازاتی هم بگیرد
و یا گوشه فلان اداره بنشیند و به رشوه‌خواری و حق و حساب سرگرم باشد و برای خالی
نبودن عریضه عکسی هم بالای سر خود نصب کند و ضد انقلاب بتراشد!! متأسفانه نیروهای
انقلابی با سابقه را رها کرده‌ایم و آنها هم اهل این نیستند که سر و دست برای پست
و مقام بشکنند. نتیجه این می‌شود که تازه به دوران رسیده‌ها و زرنگ‌های وقت‌شناس
با همان مختصر تغییر قیافه پست احراز کنند و اخیراً آنهم لازم نیست و چهار تیغه
بودن آقایان و زلف‌های رنگی و افشان زنان هم عادی شده است و کسی هم جرأت اعتراض
ندارد! نه انجمن اسلامی، نه بسیجی و نه حتّی طلبه و پیش نماز اداره…».

شاید برخی از
آنها که خیلی حسن نیّت دارند! اظهارات فوق را حمل به سوءظن و بدبینی کنند اما این
واقعیّت را باید پذیرفت که ما نیروهای اصیل انقلابی را رها کرده‌ایم و عملاً زمینه
نفوذ را برای فرصت‌طلبان گشوده‌ایم و به آیندۀ مدیریت و اجرا فکر نمی‌کنیم…

خط‌گرائی و
خودپرستی!

نیروهای انسانی
مؤمن و صالح در جامعه ما کم نیستند. اما دو چیز موجب می‌گردد که نتوانیم از اینها
استفاده کنیم و با پدید آوردن خلاء مصنوعی قافیه را تنگ کنیم. یکی آنکه در بالا
اشاره شد: بی‌توجهی به شناخت و جذب افراد صالح و لایق و پر کردن خلاء موجود با
چهره‌های نمایشی و قالب‌های در ظاهر انقلابی. دیگری خط و ربط‌ها که هر گروه و
جناحی می‌کوشد اذناب و عوامل چسبیده به خود را جذب کنند و هر کس حاضر نباشد جذب
این خط یا آن خط شود و بخواهد استقلال شخصیت خود را حفظ کند، کلاهش پس معرکه است و
باید منزوی شود، هرچند از شایستگی و صلاحیت هم برخوردار باشد!!

خط‌گرائی تا
بدانجا پیش می‌رود که هرگاه وزیر، معاون یا مدیر کلی با رئیس فلان نهادی بر سر کار
می‌آید، نخستین کار از پیش طراحی شده‌اش این است که تمام مهره‌های قبلی و تشکیلات
و اداره و نهاد را پاکسازی کند و نیروهای جدیدی را نصب کند. زیرا معتقد است قبلی‌ها
انقلابی نبودند و هرکاری که کرده‌اند باید اینها ضد آن کنند تا به نفع کشور و
انقلاب باشد!

این گرایش تعصب‌آمیز
تا بدانجا به پیش می‌رود که مثلاً در یک استان چند میلیونی یک فرد برای تصدی
استانداری یا فرمانداری یافت نمی‌شود و باید به سراغ دوستان انقلابی و خطّی در
نهادی دیگر رفت و عضوی را مثلاً اجازه نداد این پست از خودمانی‌ها! بیرون رود و
همزمان مهره‌ای دیگر را به جای دیگر برد که منظومه شمسی برهم نخورد و جاذبه و
دافعه جهان هستی مختل نگردد.. در غیر این صورت انقلاب در مخاطره می‌افتد!! معنای
این حرف این است که ما چهارصد پانصد تا آدم حسابی بیشتر نداریم و استعفا و جابجائی
و با حفظ سمت و دو شغلی و چهار شغلی تنها چاره ساز است! چرا قحط‌الرّجال است یا
بهتر بگوئیم «قحط‌الخط» است. روی دیگران باید خط قرمز کشید… نتیجه این می‌شود که
روح همکاری، استعدادهای انسانی، سوابق انقلابی، آراء و اندیشه‌ها همه و همه بمیرد
و آنانکه چسبندگی ندارند و برای چاپلوسی کارآموزی نکرده و روانشناسی نفوذ را بلد
نیستند و جناحی فکر نمی‌کنند و خطّی نیستند حتّی با یک ربع قرن سوابق مبارزاتی
دلسرد و منزوی شوند… چرا؟ برای اینکه استقلال شخصیت دارند و از خط‌بازی‌ها
متنفرند؛ هنرمند نیستند!

نتیجه این وضع
احتکار نیروها، خفه شدن استعدادها، کنار کشیدن قشرهای بسیاری از افراد و معوق
ماندن کارها و فلج شدن سیستم مدیریت و سرانجام ضربه بر انقلاب و دود به چشم مردم
رفتن…

بنابراین در جذب
نیروهای انسانی باید به سراغ دریای انسان‌ها رفت و تک فکری و یکه‌شناسی و خط‌پرستی
که جلوه خودپرستی است را باید به پای حق و شایستگی قربانی کرد. که بقول مثنوی:

چونکه بی‌رنگی
اسیر رنگ شد                                              موسی ای با موسی ای در جنگ شد

در میان معیارهای
تعیین شده در گفتار امیرالمؤمنین علیه السلام سابقه، ایمان، اخلاق، اصالت خانوادگی
و… بود اما از خط و ربط اثری نبود به امید روزی که خط تعیین کننده سرنوشت نباشد!

کفایت و کاردانی

از دیگر عناصری
که امیرالمؤمنین علیه السلام برای کارگزاران یاد کرده‌اند تجربه و کاردانی و حزم و
دوراندیشی است که این به توان مدیریت باز می‌گردد. یعنی اضافه بر آنچه از سابقه
خانوادگی و ثابت قدمی اسلامی ذکر شد، کارآئی و کفایت نیز ضروری است. بعبارت دیگر
نیروی کاردان می‌تواند چرخ مدیریت را به جریان اندازد. ممکن است در نیروهای
انقلابی تجربه آموخته و کارآئی تخصصی محدودیت‌هائی باشد اما از پرورش استعدادها و
تربیت مدیران در یک نظام گریز نیست. لذا نظام اسلامی و انقلابی برای نیروهای خود
باید آموزشهای تخصصی جدی و وسیع داشته باشد و افراد ندانم کار را به مسئولیت
نگمارد چرا که بازده آن جز اختلال در امور و معوق ماندن کارها چیزی نخواهد بود. در
هر مرحله‌ای از مسئولیت‌ها، حقوقی، قضائی، اجرائی، اقتصادی و آموزشی این تخصص و
کاردانی ضروری است. وگرنه ارزشها تنزل می‌کند و ملاکها برهم می‌خورد… .

ویژگی‌های اخلاق

تقوی و طهارت،
حیا و شرم، پیراستگی از طمع و آزمندی از دیگر خصائص سیستم مدیریت اسلامی است؛ اگر
سابقه انقلابی و ریشه خانوادگی و تخصص و کاردانی با این صفات و ویژگی‌ها و فضائل
همراه شد، شایستگی تصدّی مسئولیت‌ها را به حدّ مطلوب خود می‌رساند، آنها که اسیر
حرص و هوا و طمع مال و منال و احراز جاه و مقام‌اند، بجای اینکه به مصالح اسلام و
نظام و دولت و ملت فکر کنند در پی دسته کردن چاقوی خودشانند. به فکر موقعیت، القاب
و اوصاف، تنازع بقا و جنگ بر سر مطامع دنیا و اینهاست که مردان را به تله می‌اندازد
و به فنا و نابودی می‌کشاند و آبرو می‌برد و بقول سعدی:

او در من و من
فتاده در او                                خلق
از پی ما دوان و خندان

انگشت تحیر جهانی
                                     از
گفت و شنود ما به دندان

البته عنوان قضیه
این است که این جبهه‌گیری‌ها در راستای مکتب و انقلاب و تندروی و کندروی است و احدی
حاضر نیست بگوید شاید مسائل دیگری هم در ضمیر ناخودآگاه ما باشد که در این
پرخاشگری‌‌ها دخیل است؛ این طبع انسان است که برای او هرآنچه را که دوست دارد نیک
جلوه می‌دهد… و قبل از هر چیز نفس خود را که از هر چیز بیشتر مورد علاقه اوست و
نظرات خود را که مولود وجود اوست که همانند فرزند و بیشتر از آن بدانها عشق می‌ورزد،
و با هر قیمتی که شده از آن دفاع می‌کند. برای همین است که معلمان تربیت و اخلاق
گفته‌اند: اولین گام در سیر و سلوک، گام روی نفس نهادن است. آری! نفس که در صدها
لفافه خود را پنهان می‌کند و رنگ تشریع به خود می‌دهد و هزاران توجیه می‌تراشد و
مثلاً خود را طرفدار قشر مستضعف می‌داند همانگونه و با همان تجمل زندگی می‌کند که
آن که باصطلاح حامی سرمایه‌دار است. تفاوت در واژه‌هاست و نه در عمل… از این رو
در روایات آمده از مراء و جدال بپرهیزید که موجب کوردلی می‌شود. مراء و جدال از
«خود» نشأت می‌گیرد. امام راحل «قدس سره»- آن معلم و مربی و معمار انقلاب-
فرمودند: «خود» همان «شیطان» است، خود را فدا کنیم تا بخدا برسیم. به علم و دانش و
اصطلاح دانی و برف انبار واژه‌های پرزرق و برق و کم‌محتوا و یا بی‌محتوا و غرور
آفرین نباید مغرور شد تا روح تعبد بیاید. اگر روح تعبد پیدا شد روشن‌بینی می‌آید،
صمیمیت می‌آید، واقع‌گرائی جای تعصبات خطی را پر می‌کند. وقتی ظرفیت وجود انسان از
ارزشهای واقعی پر شد خلائی احساس نمی‌کند که برای جبران آن به این سو و آن سو چنگ
بزند. این را خراب کند و آنرا متهم و پای فحش و فحش‌کاری بمیان بیاید. آنوقت بجای
این جبهه‌گیری‌ها همه به یک هدف فکر خواهند کرد و آن خدا، اسلام، انقلاب، امت و
خدمت به بندگان خداست و این می‌تواند وجدان را راضی کند و در محیطی از سلم و صفا
دست‌های برادری و اخوت به یکدیگر نزدیک کنند تا به مصداق «اشداء علی الکفار رحماء
بینهم» برای دوستان مهر و برای دشمنان زهر باشند… .

خدایا ما را چنین توفیقی عطا کن

/

مبانی رهبری در اسلام

قسمت پنجم

مبانی رهبری در
اسلام

حجه الاسلام
والمسلمین محمّدی ری شهری

در قسمتهای گذشته
فلسفۀ مطلق رهبری از نظر اسلام و نیز فلسفۀ ولایت فقیه توضیح داده شد در این مقاله
فلسفۀ رهبری معصوم که پنجمین مرتبه از مراتب امامت و رهبری است از نظر خوانندگان
گرامی خواهد گذشت.

فلسفۀ رهبری
معصوم

اصلی‌ترین مباحث
در باب فلسفۀ امامت و رهبری، فلسفۀ ولایت و امامت معصوم است. مسأله این است که به
اعتقاد شیعه جامعۀ بشر برای طی کردن راه تکامل خود به امامت امام معصوم نیازمند
است و بدون رهبری معصوم انسان نمی‌تواند فلسفۀ آفرینش خود را درک کند.

برای اثبات این
مدّعا ابتدا باید عصمت را تعریف کنیم و بعد توضیح دهیم که چرا جامعه برای نیل به
تکامل، نیاز به رهبری معصوم دارد.

معصوم کیست؟

عصمت از ریشۀ
«عصم» و در لغت به معنای «منع» و «حفظ» و جلوگیری و پیشگیری از ناملایمات است. و
در مباحث عقیدتی هنگامی که در رابطه با شرایط نبوّت و امامت به عنوان شرط پیامبر و
یا امام مطرح می‌شود به معنای مصونیّت از گناه و اشتباه است، بدین معنا که
پیامبران الهی و اوصیاء آنها نه تنها گناه نمی‌کنند و در عقاید و آراء و اعمال
مرتکب خطا و اشتباه نمی‌گردند بلکه مصونیّت از گناه و اشتباه دارند.

بنابراین معصوم
کسی است که از ابتلاء به بیماری گناه و اشتباه مصونیت دارد و اما اینکه چگونه
انسان به این مصونیت می‌رسد و در چه شرایطی خداوند متعال انسان را علیه این دو
بیماری مایه کوبی می‌کند در صحبت نبوّت عامه گذشت. [1]

عصمت و رهبری

ما معتقدیم که
پیامبران الهی و نیز افرادی که پس از آنها به طور مستقیم از جانب خداوند متعال
مسئولیّت امامت و رهبری جامعه را برعهده دارند باید معصوم باشند. این اعتقاد از
مختصّات پیروان مکتب تشیّع است.

در این زمینه در
بخش سوّم از مباحث مبانی رهبری در اسلام، تحت عنوان شرایط امامت به طور مشروح سخن
خواهیم گفت، آنچه اکنون در تبیین فلسفۀ پنجمین مرتبه از مراتب امامت مورد بحث است،
بیان این مسأله است که چرا جامعه نیاز به رهبری معصوم دارد، و چرا غیرمعصوم نمی‌تواند
امام جامعه باشد؟ [2]

پاسخ این است که
فلسفۀ رهبری معصوم را در دو جمله زیر می‌توان خلاصه کرد:

1-   
تنها معصوم می‌تواند
وظایف رهبری را به طور صحیح و کامل انجام دهد.

2-   
تنها معصوم می‌تواند
در مسایل نظری رافع اختلاف باشد.

معصوم و وظایف
رهبری

برای اثبات نیاز
جامعه به امام معصوم، کافی است علّت نیاز به رهبر و وظایف امام مشخّص شود.

قبلاً توضیح
دادیم که رهبر سه وظیفه اصلی دارد:

1-   
حفظ نظام اسلامی.

2-   
اجراء قانون
الهی.

3-   
پیشگیری از تحریف
قوانین الهی.

تردیدی نیست که
تنها کسی می‌تواند این وظایف را دقیق و کامل و خالی از هرگونه نقص و خطا انجام دهد
که در تشخیص کلیه احکام الهی مصون از اشتباه باشد، در غیر این صورت، تحقق خطا فی
الجمله قطعی است زیرا در بسیاری از مسائل، مدارک و مبانی استنباط احکام به گونه‌ای
روشن نیست که فقیه بتواند واقع را آنگونه که هست، تشخیص دهد و اختلاف نظر فقها در
آراء، از همینجا ناشی می‌گردد و بر همین مبنا ما معتقدیم که پیاده شدن احکام واقعی
اسلام به تمام معنا جز در عصر حکومت امام معصوم امکان‌پذیر نیست.

البته همان‌طور
که قبلاً توضیح داده شد در صورتی که بهر دلیل مردم دسترسی به رهبر معصوم نداشته
باشند رأی و فتوای فقیه جامع‌الشرایط برای مردم حجّت است، و وظیفه آنها تبعیت از
فقیه جامع شرایط رهبری است ولی اکنون سخن دربارۀ فلسفۀ رهبری معصوم و نیاز جامعه
به امام معصوم است، نه اینکه در عصر غیبت امام معصوم وظیفه مردم چیست؟

مصونیّت از قانون‌شکنی
نیز مانند مصونیّت از خطا در تشخیص، برای انجام کامل وظایف امامت، برای رهبر ضروری
است. کسی که خود در معرض شکستن حدود الهی و ابتلاء به بیماری هوسرانی و گناه قرار
دارد، نمی‌تواند متولی اجراء قوانین الهی و حافظ نظام ارزشی اسلام و مسئول پیشگیری
از تحریف احکام الهی باشد.

امام و رهبر هر
قدر که خود به قانون احترام بگذارد بهتر می‌تواند مجری و حافظ قانون و مدافع نظام
قانونی باشد ولذا لایقترین فرد برای امامت کسی است که از قانون‌شکنی مصونیّت دارد.

معصوم و کشف
حقایق احکام اسلام

علاوه بر اینکه
پیاده شدن اسلام واقعی به تمام معنا و در همۀ ابعاد متوقّف بر رهبری معصوم است،
کشف احکام واقعی الهی و رفع اختلاف‌نظر در استنباط از قرآن و سنّت نیز بدون امام
معصوم ممکن نیست.

پیش از این اشاره
کردیم که مبانی استنباط احکام اسلام در پاره‌ای موارد به گونه‌ای است که در یک
مسأله ممکن است چند نظر وجود داشته باشد و از آنجا که استدلال کارشناسان مسایل
اسلامی بر مبنای استنباط شخصی آنها است، دلیل هیچ یک برای دیگری قابل قبول نیست.

امیرالمؤمنین علی
علیه السلام هنگامی که عبدالله بن عباس را برای مناظره و احتیاج با خوارج نهروان
مأموریّت داد به وی فرمود:

«لاتخاصمهم
بالقرآن فإن القرآن حمّال ذووجوه تقول و یقولون ولکن حاججهم بالسنّه فانهم لن
یجدوا عنها محیصا.» [3]

با آنها به قرآن
استدلال مکن زیرا آیات قرآن تاب احتمالات و وجوه مختلفی را دارد، تو به یک احتمال
استناد می‌کنی و آنها به احتمالی دیگر و لذا بحث به جایی نمی‌رسد، ولی به سنّت بر
آنها احتجاج کن که راهی برای گریز نخواهند یافت.

ظاهراً مقصود
امام استدلال به آیاتی است که مربوط به امر ولایت و رهبری می‌شود، در این رابطه
احادیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده خیلی روشن مسأله را مطرح
کرده ولی قرآن در این زمینه قابل تفسیر و تأویلهای مختلف است و هر کس ممکن است
استنباط خاصی داشته باشد، در سایر موارد، آیات و همچنین روایاتی که می‌توانند
مبنای استنباطها و استدلالهای مختلف و آراء گوناگون باشند، کم نیستند.

از همین جا می‌توانیم
به این نتیجه برسیم که حکمت بالغه الهی اقتضا داشته که خلأ نیاز جامعه به بخشی از
احکام خصوصاً در رابطه با مسایل مستحدثه را، با وجود امام معصوم پر کند، تا بحکم
اضطرار مردم برای حل مشکلات علمی و شناخت احکام واقعی اسلام به رهبر معصوم مراجعه
کنند و مرجعیّت علمی امام به طور طبیعی زمینۀ رهبری سیاسی معصوم را فراهم سازد.

مرجعیّت علمی
معصوم در حلّ اختلافات ناشی از اختلاف در استنباط، از مسایلی است که امامان معصوم
و اصحاب آنها برای اثبات ضرورت رهبری معصوم، در احتجاجات خود با مخالفین به آن
استناد کرده‌اند.

نخستین کسی که به
این برهان تمسّک نمود امام علی علیه السّلام بود، او گروهی از دانشمندان مذهبی
معاصر خود را در ارتباط با اختلاف‌نظرهایی که در احکام الهی دارند سخت مورد انتقاد
قرار داده که چرا نمی‌خواهند این واقعیّت را بپذیرند که خداوند برای حل اختلاف در
استنباط احکام مرجعی قرار داده است، متن کلام امام علی علیه السلام طبق نقل نهج‌البلاغه
این است:

«ترد علی احدهم
القضیه فی حکم من الأحکام فیحکم فیها برأیه، ثمّ ترد تلک القضیه بعینها علی غیره
فیحکم فیها بخلافه، ثمّ یجتمع القضاه بذلک عند الأمام الّذی استقضاهم فیصوّب
آرائهم جمیعاً، وإلههم واحد، ونبیّهم واحد، وکتابهم واحد!».

مردم برای
نظرخواهی در حکمی از احکام الهی به یکی از آنها (علماء مذهبی معاصر امام که در
مسند فتوا و قضاء قرار داشتند) مراجعه می‌کنند، او در آن قضیه بر اساس نظر خود حکم
می‌کند، در عین همان ماجرا وقتی به قاضی دیگر رجوع می‌کنند، حکمی برخلاف قاضی اوّل
صادر می‌کند «و عجیب اینکه»، وقتی همه قضات با آراء متناقض نزد رهبری که آنها را
به قضاوت منصوب کرده جمع می‌شوند، او همۀ آراء را تأیید و تصویب می‌کند! در حالی
که خدای آنها یکی است و پیامبرشان یکی است، و کتاب آسمانی آنها یکی است!!

امام علیه
السّلام در ادامۀ سخن سؤالهایی در رابطه با اینکه علّت اختلاف کارشناسان احکام
الهی در تشخیص حکم واقعی اسلام چه می‌تواند باشد را مطرح کرده و پاسخ آنرا به عهدۀ
مخاطب خود گذاشته است تا خود به طور طبیعی به این نتیجه برسد که برای رفع اختلاف
در استنباط احکام راهی جز مراجعۀ به معصوم نیست و هیچ فقیه و عالمی نمی‌تواند خلأ
وجود رهبر معصوم را پر کند:

آیا خداوند به
آنها دستور داده که اینگونه در احکام او اختلاف نظر داشته باشند و آنها برای
امتثال فرمان خدا، آراء متناقض صادر می‌کنند؟! یا از اختلاف آنها را نهی کرده و
آنها خدا را نافرمانی می‌نمایند؟! یا خداوند سبحان، دین ناقصی فرستاده و از آنها
برای تکمیل آن، کمک خواسته؟! یا اینکه آیا شریک خدا هستند و لذا این حق را دارند
که هر چه می‌خواهند بگویند و بر خداوند است که به گفتۀ آنها رضایت دهد؟! یا خدا
دین کاملی فرستاده ولی فرستاده‌اش از رساندن و ابلاغ آن به مردم کوتاهی کرده؟! و
حال آن که خداوند سبحانه می‌گوید: «هیچ چیز را در قرآن فروگذار نکردیم» و فرموده:
«در آن همه چیز بیان شده» و یادآور شده که در قرآن هر قسمت، قسمت دیگر را تصدیق می‌کند
و اختلافی در آن نیست…. [4]

بنابراین، اگر
ممکن نیست که خداوند دستورالعملهای متناقضی داشته باشد، که ممکن نیست. و اگر دین
خدا ناقص نیست، که نیست. و اگر خداوند برای تکمیل دینش از کسی کمک نخواسته، که
نخواسته. و اگر خداوند همتائی ندارد تا حق قانونگذاری داشته باشد، که ندارد. و اگر
پیامبر خدا در ابلاغ دین کامل الهی کوتاهی نکرده، که نکرده. و اگر همه چیز را
خداوند در قرآن بیان کرده، که کرده. نتیجه این است که پس از پیامبر خدا صلی الله
علیه و آله باید فردی که قدرت استنباط کلیّه احکام الهی را از قرآن دارد و در
تشخیص مصون از خطا است، پناهگاه فکری و مرجع علمی امّت اسلامی باشد.

مناظرۀ عمربن
اذینه و قاضی کوفه

بر پایۀ همین
برهان یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام بنام عمربن اذینه با عبدالرحمن بن ابی
لیلی، قاضی کوفه مناظرۀ جالبی دربارۀ مرجعیّت علمی معصوم در احکام الهی دارد:

او می‌گوید که در
عنفوان جوانی روزی بر عبدالرّحمن وارد شدم و از او اجازه خواستم که مسایلی را از
او به‌پرسم؟

ا و می‌گوید که
در عنفوان جوانی روزی بر عبدالرّحمن وارد شدم و از او اجازه خواستم که مسایلی را
از او به‌پرسم؟

پاسخ داد: هر چه
می‌خواهی بپرس!

گفتم: می‌خواهم
بدانم که چرا وقتی دعوایی در رابطه با مال و هتک ناموس و یا قتل نفس به شما جماعت
قضات مراجعه می‌شود با اینکه موضوح حکم یکی است، شما یک نظر می‌دهی، قاضی مکّه
نظری دیگر می‌دهد، قاضی بصره و قضات یمن و قاضی مدینه به گونه‌ای دیگر قضاوت می‌کنند؟
و شگفت‌آورتر اینکه وقتی همۀ شما پیش خلیفۀ خود که از شما خواسته قضاوت کنید می‌روید
و او را از اختلاف نظر خود مطلع می‌سازید او تمام آراء متناقض و متهافت شما را
تأیید و تصویب می‌کند! در حالی که خدای شما یکی، پیامبرتان یکی و دینتان یکی است؟!

آیا خدا به شما
دستور داده در احکام او اختلاف داشته باشید که از او اطاعت می‌کنید؟! یا از اختلاف
نهی کرده که نافرمانی او می‌نمائید؟! یا شما شریک خدا در حکم هستید که باید شما
بگوئید و او قبول کند؟! یا دین ناقصی خدا فرستاده که برای کامل کردن آن از شما
استمداد نموده؟! یا دین کاملی خدا فرستاده ولی پیامبرش در ابلاغ آن کوتاهی کرده؟!
بالآخره شما تناقض‌گویی خود را در احکام الهی چگونه توجیه می‌کنید؟!

عبدالرحمن قاضی
کوفه- که این سؤالها برای او کاملاً تازگی داشت برای اینکه بفهمد طرف بحث او کیست-
گفت: جوان! از کجا هستی؟

گفتم: از خاندان
بنی اذینه.

گفت: با
عبدالرحمن بن اذینه چه نسبتی داری؟

گفتم: او جدّ من
است.

پس از اینکه مرا
شناخت خوش آمد گفت و مرا نزدیک خود نشاند و گفت: با جسارت جدّاً مسأله مشکلی را
مطرح کردی و من ان‌شاءالله پاسخ آن را برایت می‌گویم:

امّا آنچه در
رابطه با اختلاف احکام گفتی، باید بگویم که در قضایایی که به ما رجوع می‌شود، اگر
در کتاب خدا و یا سنّت پیامبر او، حکم آن بیان شده باشد ما حق نداریم از کتاب و
سنّت تجاوز کنیم، ولی اگر در آن زمینه چیزی در قرآن و سنّت نباشد ما به رأی خود
عمل می‌کنیم.

گفتم: به سؤال من
پاسخ ندادی!، چون خداوند عزّوجّل می‌فرماید: «ما هیچ چیز را در کتاب فروگذار
نکردیم» و فرمود: «در قرآن همه چیز بیان شده»…

گفت: شما معتقدی
که همه چیز در کتاب خدا هست؟

گفتم: من نمی‌گویم،
خدا فرموده است!، هیچ حلال و حرام و امر و نهیی نیست مگر اینکه در کتاب خدا هست،
می‌داند آنرا آنکه می‌داند و نمی‌داند آنکه نمی‌داند، خداوند عزّوجّل در قرآن از
چیزهایی که ما نیاز به آن نداریم خبر داده، چگونه می‌شود نیازمندیهای ما در قرآن
نباشد؟!

گفت: چه چیزی است
که ما نیاز به آن نداریم و در قرآن است؟

گفتم: این مطلب
که در سورۀ کهف در بیان گفتگوی یک مرد ثروتمند بی‌دین با فرد مؤمن آمده که پس از
نابود شدن باغ ثروتمند در قرآن می‌خوانیم «او دستهای خود را بخاطر هزینه‌هایی که
در آن صرف کرده بهم می‌مالید». [5]

گفت: دانش آنچه
در قرآن است نزد کیست؟

گفتم: نزد آنکه
تو او را می‌شناسی!

گفت: دوست دارم
او را بشناسم تا پایش را بشویم و خدمتش کنم و از او بیاموزم!

گفتم: ترا به خدا
سوگند می‌دهم می‌شناسی مردی را که وقتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال می‌کرد،
به او پاسخ می‌داد و اگر ساکت می‌شد پیامبر ابتداءً او را از دانش خود بهره‌مند می‌نمود؟

گفت: آری، او علی‌بن‌ابیطالب
علیه السّلام است.

گفتم: آیا شنیده‌ای
که علی پس از رسولخدا از کسی دربارۀ حلال و حرام سؤال کرده باشد؟

گفت: نه.

گفتم: آیا میدانی
که آنها (اصحاب پیامبر) به او احتیاج داشتند و از دانش او پرتو می‌گرفتند؟

گفت: آری.

گفتم: او همان
کسی است که علم قرآن نزد اوست.

گفت: او درگذشت
چگونه می‌توانیم از او استفاده کنیم؟!

گفتم: از
فرزندانش می‌توانی به مطلوب خود برسی که آن دانش نزد آنها است.

گفت: چگونه می‌توانیم
به آنها دسترسی پیدا کنیم؟

گفتم: چه می‌گوئی
دربارۀ جمعیتی که در بیابان با راهنمایان خود درگیر شوند برخی را بکشند و برخی را
فراری دهند، و مابقی هم از ترس مخفی شوند و در نتیجه بی‌راهنما در بیابان سرگردان
بمانند تا هلاک شوند؟!.

گفت: به سوی آتش
دوزخ می‌روند!

عمربن اذینه گوید
که در اینجا رنگ عبدالرحمن قاضی کوفه زرد شد و دانۀ بهی که در دست داشت را چنان بر
زمین زد که خرد شد و دستها را بهم کوفت و گفت: «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون». [6]

مناظرۀ هشام‌بن
حکم و عمروبن عبید

جالب‌ترین مناظره
در زمینۀ ضرورت مرجعیّت علمی و رهبری امام معصوم، مناظره هشام‌بن حکم با عمروبن
عبید رهبر فرقۀ معتزله است. هشام، جوانی نورس، از شاگردان برجستۀ امام صادق علیه
السّلام، حریف خود، دانشمندی معروف و پیشوای مردم بصره را در مناظره سخت شکست داده
بود، خبر این مناظره در محافل علمی آنروز دهان به دهان می‌گردد، و امام صادق علیه
السّلام مایل است که این مباحثۀ شیرین را از زبان شاگرد جوان خود بشنود.

روزی هشام همراه
با عدّه‌ای از بزرگان اصحاب امام، خدمت آنحضرت بودند. امام رو به هشام کرد و
فرمود: هشام برای ما تعریف نمی‌کنی که با عمروبن عبید چه کردی؟!

هشام گفت در حضور
شما شرم می‌کنم بگویم! زبانم قادر به تکلّم نیست!

امام: وقتی به
شما دستوری می‌دهم انجام دهید.

هشام: شنیدم
عمروبن عبید موقعیّتی میان مردم پیدا کرده و مجلس درسی در مسجد بصره ترتیب داده،
این موضوع بر من گران آمد، برای ملاقات او به بصره رفتم، روزی که وارد بصره شدم
روز جمعه بود، وارد مسجد بصره شدم دیدم انجمن بزرگی تشکیل شده و عمروبن عبید در
حالی که جامۀ سیاه پشمینی به کمر بسته و جامۀ دیگری بر دوش انداخته به سؤالهای
مردم پاسخ می‌دهد.

از مردم خواستم
راه را باز کنند، به من راه دادند رفتم در حلقه عمروبن عبید در دنبال آن جمع دو
زانو نشستم، سپس گفتم:

ای مرد دانشمند!
من مردی غریبم اجازه می‌فرمائید از شما پرسشی کنم؟

–       
آری بپرس.

هشام: آیا شما
چشم دارید؟

–       
پسرجان این چه
سؤالی است؟ چیزی که خود می‌بینی سؤال ندارد!

هشام: پرسش من
همین است.

–       
پسرجانم بپرس
هرچند پرسش تو احمقانه است.

هشام: مایلم پاسخ
همان سؤال را بدهید!

–       
بپرس تا جواب
دهم.

هشام: شما چشم
دارید؟

–       
آری.

هشام: با چشم خود
چه می‌کنید؟

–       
با آن رنگها و
اشخاص را می‌بینم.

هشام: بینی هم
داری؟

–       
آری.

هشام: با آن چه
می‌کنی؟

–       
با آن بو استشمام
می‌کنم.

هشام: دهان داری.

–       
آری.

هشام: با آن چه
می‌کنی؟

–       
مزه‌ها را با آن
می‌چشم.

هشام: گوش داری؟

–       
آری.

هشام: با آن چه
می‌کنی؟

–       
آواز را با آن می‌شنوم.

هشام: آیا قلب [7] هم
دارید؟

–       
آری.

هشام: با آن چه
می‌کنید؟

–       
به وسیله قلب
آنچه به این اعضاء و حواس وارد می‌شود را تمیز می‌دهم.

هشام: مگر سایر
حواس شما را از قلب بی‌نیاز نمی‌کند؟

–       
نه.

هشام: چطور بی‌نیاز
نمی‌کنند با اینکه همه درست و بی‌عیب‌اند.

–       
پسرجان! وقتی این
حواس در ادراک خود نسبت به آنچه می‌بویند یا می‌بینند یا می‌چشند و یا می‌شنوند
تردید کنند و احتمال خطا بدهند، به قلب رجوع می‌کنند تا تردید زایل شود و به شناخت
واقعی برسند.

هشام: بنابراین
خداوند قلب را برای رفع خطای حواس آفریده؟

–       
آری.

هشام: باید قلب
باشد وگرنه حواس به شناخت حقیقی نمی‌رسند؟

–       
آری.

هشام: خداوند
تبارک و تعالی که حواس تو را بی امام رها نکرده و برای آنها امامی قرار داده تا
ادراک آنها را تصحیح کند و تردید را زایل و شک را تبدیل به یقین نماید- با این وصف
می‌شود باور کرد که- همۀ این خلق را در سرگردانی و اختلاف بگذارد و امامی برای
آنها معیّن نکند تا آنها را از شک و حیرت نجات دهد ولی برای حواس تو امامی معیّن
می‌کند تا شک و حیرت تو را علاج کند؟

در اینجا عمروبن
عبید دیگر ساکت شد و چیزی به من نگفت. اندکی گذشت نگاهی به من کرد و گفت:

تو هشام بن حکم
هستی؟

گفتم: نه

گفت: آیا از
همنشین‌های او هستی؟

گفتم: نه

گفت: پس اهل
کجایی؟

گفتم: اهل کوفه.

گفت: بنابراین
حتماً تو همانی! در اینجا مرا به سینۀ چسبانید و در جای خود نشاند و از جای خود
کنار رفت و دیگر چیزی نگفت تا من برخاستم!

سخن هشام که به
اینجا رسید امام صادق علیه السّلام خندید و به او فرمود: هشام! کی این مطالب را به
تو آموخت؟

هشام: این‌ها
مطالبی بود که از شما آموختم و خود آنرا تنظیم کردم، امام صادق علیه السّلام
فرمود: به خدا این حقیقتی است که در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است. [8]

ادامه دارد



[1]
مراجعه کنید به کتاب فلسفۀ وحی نوشته اینجانب، بخش پنجم «تحلیلی از عصمت انبیاء».

/

فراهم شدن مقدمات هجرت به مدینه

درسهائی از تاریخ
تحلیلی اسلام

فراهم شدن مقدمات
هجرت به مدینه

قسمت بیست و هشتم

حجه الاسلام
والمسلمین رسولی محلاتی

پیمان عقبه دوّم

مصعب که در انجام
مأموریت خود بخوبی موفّق شده بود پس از چندی بمکه بازگشت و چون ایام حج فرا رسید
گروهی از مسلمانان شهر مدینه نیز بهمراه کاروانی که برای حج حرکت کرده بود بمکه
آمدند تا ضمن انجام مناسک حج از نزدیک پیغمبر بزرگوار خود را نیز زیارت کنند.

اینان جمعاً
هفتاد و سه مرد و دو زن بودند که در میان کاروان مدینه مانند حاجیان دیگر به انجام
مناسک مشغول و بسیاری از ایشان نیز در افشاء دین خود احتیاط می‌کردند.

چند تن از مردان
آنها پیش از روز عید و رفتن بعرفات و منی رسولخدا- صلی الله علیه و آله- را در
مسجدالحرام دیدار کرده و پیغمبر خدا با آنها قرار ملاقات و گفتگو را در شب دوّم
تشریق (شب دوازدهم) در منی گذارد، و برای آنکه این ملاقات در خفاء انجام شود و
مشرکین مکه از ماجرا مطلع نشوند بآنها فرمود: آخرهای شب که شد یکی یکی به خانه
عبدالمطلب که در عقبۀ منی است بیائید.

کعب‌بن مالک- یکی
از راویان حدیث- می‌گوید: ما آنشب را تا ثلثی از شب در چادرهای خود بسر بردیم، و
پس از آن در کمال خفا یکی یکی بطرف میعادگاه براه افتادیم و همانند راه رفتن مرغ
«قطا» گامها را آهسته آهسته برداشته و بر زمین می‌گذاریم و بدین ترتیب همۀ هفتاد و
سه نفر و آن دو زن مسلمانی که همراه ما بود بمیعادگاه رفتیم.

منظور از این
دیدار چنانچه بعداً معلوم شد دعوت رسولخدا- صلی الله علیه و آله- بمدینه و عقد
پیمانی در این باره بود.

***

و از آنجا که این
پیمان از نظر تاریخی پیمانی سرنوشت‌ساز بوده و سر فصل حوادث بعدی گردیده و از
هفتاد و پنج تن مرد و زنی که در آنشب در عقبۀ منی حضور یافته‌اند بعنوان تاریخ‌سازانی
در آن مقطع تاریخ اسلام یاد شده، خوب است در آغاز نام ایشان را برای شما ذکر کرده
سپس بدنبال ماجرا بازگردیم، بخصوص آنکه اکثر اینان در حوادث آینده اسلام و
سیاستگذاریها و جنگها و صلحها و مأموریتهای مهم نقش مهمی را بعهده داشتند، و
بسیاری از آنها نیز در جریانات بعدی بشهادت رسیدند، که ما انشاءالله تعالی هر کدام
را در جای خود ذکر خواهیم کرد و در اینجا نیز اشاره‌ای اجمالی خواهیم داشت.

و بنابر نقل ابن
کثیر در کتاب سیرۀ خود از تیرۀ اوس یازده نفر در عقبۀ دوم شرکت داشتند که عبارت
بودند از:

1-   
اسیدبن حضیر- که
پس از شهادت سعدبن معاذ ریاست این تیره را نیز بعهده گرفت…

2-   
ابوالهیثم بن
تیهان- که از بدریّون است.

3-   
سلمه بن سلامه بن
وقش- که او نیز از بدریّون است.

4-   
ظهیربن ابی رافع.

5-   
ابوبرده بن تیار.

6-   
نهیربن هیثم.

7-   
سعدبن خیثمه که
یکی از نقباء بود و در جنگ بدر نیز شرکت داشت و در همان جنگ بشهادت رسید.

8-   
رفاعه بن عبدالمنذر-
که او نیز از نقباء بود و از بدریّون است.

9-   
عبدالله ب جیبربن
نعمان- که از بدریّون است، و در جنگ احد رسول خدا (ص) او را بر تیراندازان امیر
ساخت، و بخاطر نافرمانی سربازان تحت فرماندهی او و خالی شدن سنگر، دشمن بر آنها
حمله کرد و او و نه نفر دیگر را بشهادت رساند.

10-                      
 معن بن عدی که در جنگ بدر و جنگهای بعدی نیز
شرکت داشت، و در جنگ یمامه [1]
بشهادت رسید.

11-                      
 عویم به ساعده- که در جنگ بدر و جنگهای دیگر
شرکت داشت.

و از
خزرجیان شصت و دو نفر بودند بشرح زیر:

1-   
خالدبن زید- که
در جنگ بدر و جنگهای دیگر نیز شرکت داشت- و در زمان معاویه در یکی از جنگها در
سرزمین روم بشهادت رسید.

2-    4- معاذبن حارث و دو برادرش عوف و معوّذ- که در جنگ بدر شرکت
داشتند، و معوّذ همان کسی است که ضربه‌ای کاری در همان جنگ به ابوجهل زد و در
هلاکت او بسیار مؤثر بود.

1-   
عماره بن حزم- که
از بدریّون است و در جنگهای دیگر نیز شرکت داشته و سرانجام در جنگ یمامه بشهادت
رسید.

2-   
اسعدبن زراره- که
اجمالی از شرح حال او را در مقالات گذشته قبل خواندید، و او چندی پس از ورود رسول
خدا (ص) بمدینه در اثر بیماری از دنیا رفت و توفیق شرکت در جنگهای بدر و دیگر
جنگها را پیدا نکرد.

3-    10- سهل بن عتیک، اوس بن ثابت، زیدبن سهل، قیس بن ابی صعصعه- که
همگی از بدریّون هستند.

11-                      
 عمروبن غزیّه.

12-                      
 سعدبن ربیع که یکی از نقبیان بود، و در جنگ بدر
و احد نیز شرکت داشت، و در همان جنگ احد پس از رشادت بسیاری بشهادت رسید. [2]

13-                      
 خارجه بن زید- که او نیز از بدریون است و در جنگ
احد بشهادت رسید.

14-                      
 عبدالله بن رواحه- که او نیز از بدریون بود و در
جنگ أحد و خندق نیز شرکت کرد، و در سال هشتم هجرت در جنگ موته بعنوان سومین
فرمانده جنگ پس از فداکاریهای بسیار بشهادت رسید.

15-                      
 و 16- بشیربن سعد و عبدالله بن زید [3] که
این دو نیز از بدریّون هستند.

17-                      
 خلادبن سوید- که او نیز در جنگ بدر و احد و خندق
شرکت داشت و در جنگ بنی قریظه یهودیان سنگی بر سر او انداختند و او را بشهادت
رساندند، و چنانچه گفته‌اند:

رسول خدا
(ص) فرمود: وی اجر دو شهید دارد.

18-                      
 عقبه بن عمرو- که بگفتۀ ابن اسحاق جوانترین افرادی
بود که در عقبه حضور داشت.

19-                      
 زیادبن لبید- که از بدریّون بود.

20-                      
 رافع بن مالک- که یکی از نقبیان بود.

21-                      
 خالدبن قیس- که او نیز از بدریّون بود.

22-                      
 ذکوان بن عبدقیس- که داستانش را در مقالۀ قبلی و
ایمان او را به رسول خدا (ص) خواندید و نقل شده که به او «مهاجری، انصاری» می‌گفتند
چون وی پس از اینکه ایمان آورد در مکه و در محضر رسول خدا (ص) ماند تا وقتی که
آنحضرت هجرت فرمود، و او نیز از بدریّون است که در جنگ احد بشهادت رسید.

23-                      
 و 24- عبادبن قیس بن عامر و برادرش حارث بن قیس
که هر دو در جنگ بدر شرکت داشتند.

25-                      
 براءبن معرور- که بعقیدۀ برخی- نخستین کسی بود
که در عقبه با رسول خدا (ص) بیعت کرد، ولی قبل از آنکه رسول خدا (ص) بمدینه بروند
وی از دنیا رفت و در هنگام مرگ وصیت کرد ثلث مال او را به رسول خدا (ص) بدهند، و
آنحضرت نیز آنرا به ورثه‌اش بازگرداند.

26-                      
 فرزند او یعنی بشربن براءبن معرور- که در جنگهای
بدر و احد و خندق حضور داشت و در جنگ خیبر نیز بهمراه رسول خدا (ص) بود، و در اثر
خوردن از همان گوسفند بریان کرده مسمومی که بوسیلۀ زن یهودیه مسموم شده بود و برای
رسول خدا (ص) آورد بشهادت رسید.

27-                      
 سنان بن صیفی- از بدریوّن است.

28-                      
 طفیل بن نعمان که او نیز از بدریوّن بود و در
جنگ خندق بشهادت رسید.

29-                      
 37- معقل بن منذر، و برادرش یزیدین منذر، ضحاک
بن حارثه، جباربن صخربن امیه، طفیل بن مالک بن خنساء، سلیم بن عامر و برادرش قطبه
بن عامر، و برادر دیگرش ابوالمنذر یزیدبن عامر و کعب‌بن عمرو- که همگی از بدریوّن
هستند.

38- 44- مسعودبن
زید، یزیدبن حرام (یا خذام) کعب بن مالک، صیفی بن سواد، عمروبن غنمه، خالدبن
عمروبن عدی عبدالله بن انیس.

45-
ثعلبه بن غنمه، عبس بن عامر، که این هر دو نیز از بدریوّن هستند.

46 و 47-
عبدالله بن عمروبن حرام که یکی از نقیبان بود و در جنگ بدر نیز حضور داشت و در جنگ
احد بشهادت رسید، و پسرش جابربن عبدالله.

48-
معاذبن عمروبن جموح- که در جنگ بدر شرکت داشت، و همان کسی است که از آغاز جنگ در
پی فرصتی بود تا ابوجهل را از پای درآورد، و همچنان سایه‌وار او را تعقیب می‌کرد
تا چنین فرصتی بدست آورد شمشیر خود را چنان بر ساق پای ابوجهل- که سوار بود و معاذ
پیاده- بزد که قسمت جدا شده پای او (بگفتۀ خود معاذ) همچون هستۀ خرمائی که از مغز
خرما جدا شود بهوا پرتاب شد، و بدنبال این ماجرا بود که عکرمه فرزند ابوجهل که این
ماجرا را مشاهده نمود به معاذ حمله کرد و با شمشیر دست او را جدا کرد بطوری که به
پوست آویزان شد… دنبالۀ ماجرا را معاذ اینگونه نقل می‌کند، که من با همان دست به
پوست آویزان شده تا پایان روز می‌جنگیدم، و چون مشاهده کردم که آن دست آویزان شده
جز مزاحمت فایدۀ دیگری برای من ندارد بکنار میدان آمدم و انگشتان دست را زیر پای
خود گذارده و بدنم را با فشار به عقب کشیده و بدین ترتیب آنرا جدا کرده و خود را
آسوده ساختم.

49- ثابت
بن جذع- که او نیز بدری است و در جنگ طائف بشهادت رسید.

50-
عمیربن حارث- بدرّی است.

51- خدیج
بن سلامه- از هم‌پیمانان قبیلۀ عمربن حارث.

52-
معاذبن جبل- که در جنگ بدر و جنگهای دیگر شرکت داشت و در زمان خلافت عمربن خطاب در
اثر بیماری طاعون وفات یافت.

53-
عباده بن صامت- و او یکی از نقیبان بود که جنگ بدر و جنگهای دیگر پس از آنرا درک
نمود.

54- عباس
بن عباده بن نضلّه که پس از بیعت با رسول خدا (ص) در عقبه بمدینه نرفت و در همان
شهر بماند تا وقتی که رسول خدا (ص) هجرت کرد، و از اینرو به او «مهاجری، انصاری»
گویند، وی در جنگ احد بشهادت رسید.

55- عقبه
بن وهب- که او نیز همانند عباس بن عباده بود و از اینرو به او نیز مهاجری انصاری
گفته شده.

56 و 57-
یزیدبن ثعلبه و عمروبن حارث بن لبده.

58-
رفاعه بن عمروبن زید- بدری است.

59-
سعدبن عباده- از نقیبان بود، و بعدها مقام ریاست خزرج را نیز عهده‌دار شد، و همان
کسی است که سقیفه را براه انداخت، بشرحی که در جای خود ذکر خواهد شد. انشاءالله
تعالی.

60-
منذربن عمرو- از نقیبان بود، و در بدر و احد نیز حضور داشت، و در جنگ بئر معونه
بشهادت رسید.

61- فروه
بن عمروبن وذفه.

62-
عمروبن زیدبن عوف- که در جنگ بدر فرماندهی افراد دنبالۀ لشکر را بعهده داشت.

و اما آن دو زن-
یکی «نسیبه» بود که کنیه‌اش «ام عماره» است و دختر کعب بن عمروبن عوف است، و از
زنان فداکار و با شهامت است که در جنگها بهمراه لشکر اسلام می‌رفت، و گاه همانند
مردان می‌جنگید، و خواهرش نیز با او بود، و شوهرش زیدبن عاصم و دو فرزندش حبیب و
عبدالله را نیز بجنگ با دشمنان اسلام می‌برد، و پسرش حبیب را مسلمۀ کذاب به جرم
دفاع از رسولخدا (ص) بطرز فجیعی پس از قطع دست‌ها و پاهایش بشهادت رساند.

اهل تاریخ نوشته‌اند:
نسیبه در جنگ احد با پسران و شوهرش بمیدان رفته بود و مشگ آبی با خود برداشت و به
احد آمد تا زخمیان را مداوا کند و اگر آب خواستند به آنها آب بدهد.

در گیرودار جنگ
که مسلمانان رو به هزیمت نهادند ناگاه نسیبه یکی از دو پسر خود را دید که فرار می‌کند
سر راه او را گرفت و بدو گفت: پسرم بکجا فرار می‌کنی آیا از خدا و رسول او می‌گریزی؟
پسر که این حرف را از مادر شنید بازگشت ولی بدست یکی از مشرکین کشته شد، نسیبه که
چنان دید پیش رفته شمشیر فرزند خود را بدست گرفت و به قاتل او حمله کرد و شمشیر را
بر ران او زده و او را کشت چنانچه رسولخدا صلی الله علیه و آله در حق او دعا کرد.

آنگاه شروع به
دفاع از رسولخدا صلی الله علیه و آله کرد و ضرباتی را که حوالۀ آن حضرت می‌کردند
با سر و سینه دفع می‌کرد تا آنجا که به گفتۀ واقدی دوازده زخم کاری از نیزه و
شمشیر برداشت و در همانجا رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی از مهاجرین را مشاهده
کرد که سپر خود را به پشت سر آویزان کرده و می‌گریزد، حضرت او را صدا زده فرمود:

سپر خود را
بیانداز و به سوی دوزخ برو!

آن مرد سپر را
انداخته و گریخت، رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای نسیبه این سپر را بردار،
نسیبه نیز سپر را برداشت و شروع به جنگ کرد.

و هنگامی که «ابن
قمئه»- یکی از مشرکان و دشمنان سرسخت پیغمبر- به رسولخدا صلی الله علیه و آله حمله
کرد و ضربتی به شانۀ آن حضرت زد و دنبال آن فریااد زد: به لات و عزّی سوگند محمّد
را کشتم! همین نسیبه بر او حمله کرد و ضرباتی بر او زد اما چون دو زره بر تن داشت
کارگر نشد و او ضربتی بر شانۀ نسیبه زد که تا زنده بود جای آن بصورت وحشتناکی باقی
ماند، و رسولخدا صلی الله علیه و آله دربارۀ او فرمود:

«لمقام نسیبه
الیوم افضل من مقام فلان وفلان».

سهم نسیبه در آن
روز و فداکاریهایش از فلان و فلان برتر و بهتر بود.

ابن ابی الحدید
معتزلی- پس از نقل این داستان- گوید: ای کاش راوی حدیث نام آن دو نفر را به صراحت
می‌گفت و بطور کنایه بلفظ «فلان و فلان» نمی‌گفت تا همگان آن دو نفر را می‌شناختند
و نسبت به دیگران گمان‌ها نمی‌بردند، و از این بابت تأسّف می‌خورد که چرا راوی
مراعات امانت حدیث را نکرده و نام آن دو نفر را به صراحت ذکر نکرده. [4]

و دنبالۀ داستان
را ابن ابی الحدید از واقدی نقل می‌کند که عبدالله بن زید پسر نسیبه گوید: من در
آن حال پیش رفتم و دیدم مادرم مشغول دفاع از رسولخدا صلی الله علیه و آله است و
روی شانه‌اش زخم گرانی برداشته، پیغمبر به من فرمود: پسر «ام عماره» هستی؟ عرض
کردم: آری، فرمود: مادرت! مادرت را دریاب و زخمش را ببند، خدا به شما خانواده برکت
(و پاداش خیر) دهد.

مادرم رو به آن
حضرت کرده گفت: ای رسولخدا از خدا بخواه که منزل ما با تو در بهشت یک جا باشد و ما
را در آنجا رفیق و همراه تو قرار دهد و حضرت در آن حال دعا کرده گفت:

«اللهمّ اجعلهم
رفقائی فی الجنّه».

مادرم که این دعا
را شنید گفت: اکنون باکی ندارم از هر مصیبتی که در دنیا به من برسد.

و اما آن زن دیگر
نامش «اسما» دختر عمروبن عدی است.

ادامه دارد



[1]
جنگ یمامه در سال یازدهم هجرت، پس از رحلت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد که مسلمانان
برای سرکوبی مسیلمۀ کذاب بدانجا رفتند، و پس از درگیری سختی که با او و طرفدارانش
پیدا کرده و جمع زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و بالاخره با پایداری و مقاومت
کم‌نظیری که از خود نشان دادند به پیروزی رسیده و دشمن را از پای درآوردند.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت چهاردهم

وصیت نامۀ امام
«قدّس سرّه» و اسم مستأثر الهی

آیت الله محمّدی
گیلانی

* بحثهای جانبی
اگر چه مقالات مربوطه را در خطّ منحنی کشانید ولی این انحنائی بوده لازم.

* بحق گفته‌اند
که اگر انحناء از آفرینش حذف شود، جذبه‌ها و زیبائی‌ها محو می‌شود.

* انحناء از
عوامل جمال و زیبائی است.

* تنبیه بر
اتّحاد اسم مخزون و مکنونن با اسم مستأثر.

* جامعترین حدیث
در باب اسماء و صفات، حدیثی است که در جامع کافی آمده است.

* اعتراف
صدرالمتألّهین قدّس سرّه به عجز از شرح آن و اقرار حبرالامه مجلسی «ره» به ناتوانی
خویش.

* کلامی از حکیم
بزرگوار مرحوم شعرانی «ره».

* توصیف علامه
طباطبائی «ره» حدیث را به «غررالحادیث».

* نقل متن حدیث و
بیانی از حضرت امام وافد الی الله.

بحثهای جانبی که
پرتو بحث از «اسم مستأثر» قرار گرفت، مقالات مربوطه را بر روی خطّی منحنی سوق می‌داد،
اگر چه وجود این امور جنبی موجب انحناء بحث گردید و مانع از بحث مستقیم در «اسم
مستأثر» شد و در اموری گفتگو کردیم که ارتباط مستقیم با «اسم مستأثر» نداشت ولی
چنین انحنائی در تبیین معارف نه فقط مطلوب که احیاناً ضروری است، زیرا بحث از
معارف برای عموم بحثی خشک و ملال‌آور است و برای کاستن از خشکی و ملال ذکر لطائف
جنبی در ارتباط با هدف گاهی اجتناب ناپذیر است و بنابراین، اگر چه خطّ مسیر منحنی
است ولی متوجّه به سوی هدف است.

و بحق گفته شده
که انحناء یکی از عوامل زیبائی و جمال است، و چنانچه انحناء از نقش آفرینش و صنعت
حذف شود، زیبائی‌ها و جذبه‌ها نیز محو می‌شوند، و انحناء مناسب هر مجموعه‌ای، عین
استقامت است. انحنائی که اضلاع و دنده‌ها بر محتوای جوف از احشاء وامعاء دارند عین
استقامت است و اعوجاج و انحناء قوس، استقامت آن است، و کج‌اندیش است آن کس که می‌خواهد
به قوس، شکل مستقیم دهد زیرا با این عمل، قوس از استقامت قوسی بدر می‌رود، و ابروی
کج ار راست بدی کج بودی.

و اکنون که این
بحث در شرف پایان است، از تنبیه بر امری ناگزیرم و آن امر این است که در بعضی از
دعاها و روایت‌ها، «اسم مکنون محزون» آمده است آیا این اسم مبارک همان اسم مستأثر
است که مورد بحث ما بوده است یا غیر آن؟

مثلاً در دعای شب
عرفه آمده است: «باسمک المخزون المکنون… واسئلک باسمک المخزون فی خزائنک الذی
استأثرت به فی علم الغیب عندک لم یظهر علیه احد من خلقک لاملک ولانبیّ مرسل ولاعبد
مصطفی…».

(مفاتیح الجنان- ص 255)

ای خدا از تو
درخواست می‌کنم به آن اسمی که گوهر مخزون در گنجینه‌های تو است آن اسمی که در علم
غیب نزد خود، به خویش اختصاص دادی که احدی از خلق بر آن آگاه نیست نه فرشته مقرّبی
و نه پیمبر مرسلی و نه هیچ بندۀ برگزیده‌ای.

و حضرت صالح
المتألّهین استاد بزرگوار علامۀ طباطبائی رضوان الله علیه در رسالۀ توحید این فقرۀ
از دعا را روایت فرموده: «قال علیه السلام باسمک المکنون المخزون الحیّ
القیّوم…».

و در اصول کافی و
توحید صدوق در جامعترین روایت مربوط به اسماء الله تعالی که متن آن را بعداً ذکر
می‌کنیم، تعبیر «الاسم المکنون المخزون» آمده است.

آیا اسم مکنون
مخزون همان اسم مستأثر است که هفتاد و سوّمین حرف از حروف اسم اعظم است که تقریباً
به تفصیل دربارۀ آن بحث کردیم یا غیر آن؟

ظاهر عبارت دعاء
شب عرفه: «الذی استأثرت به…» دلالت بر اتّحاد و یگانگی اسم مستأثر و اسم مخزون
دارد و بیان می‌کند که اسم مخزون همان هفتاد و سوّمین حرف از حروف اسم اعظم است
النّهایه اسم مکنون و مخزون، بملاحظه مکانتی که طبق روایت آتی میان اسماء الله
تعالی دارد، بار سنگین‌تری از بحث فنّی را برعهدۀ باحث تحمیل می‌کند، که کثیری از
فحول معرفت و حکمت و روایت و درایت را وادار به اعتراف به عجز و ناتوانی از شرح و
تفسیر آن گردانیده است.

صدرالمتألّهین
جزاه الله تعالی عن المعارف الحقه احسن الجزاء در مقام شرح آن، به عجز و قصور
اینگونه اعتراف می‌کند: «فنقول علی وجه التأویل لاعلی وجه الحکومه والتسجیل».

(شرح اصول کافی- ص 285)

و حبر الامّه
علامه مجلسی علیه الرحمه در کتاب اربعین خویش در شرح این حدیث که دوازدهمین حدیث
کتاب مذکور است می‌فرماید: «اعلم ان هذا الخبر من متشابهات الاخبار و غوامض
الاسرار الّتی لایعلم تأویلها الاّ الله والراسخون فی العلم، والسّکوت عن تفسیره
والاقرار بالعجز اصوب واولی واحوط واحری ولنذکر وجهاً تبعاً لمن تکلّم فیها علی
سبیل الاحتمال».

(اربعین مجلسی- ص 22)

– بدان که این
خبر از متشابهات اخبار و غوامض اسرار است که تأویل و ارجاع آن را به معنی واقعی جز
خدای تعالی و اصحاب یقین احدی نمی‌داند، و سکوت از تفسیر آن و اعتراف به ناتوانی
از شرح آن درست‌تر و به احتیاط نزدیکتر و سزاوارتر است و ما به پیروی از کسانی که
در آن سخن گفته‌اند بر سبیل احتمال وجهی ذکر می‌کنیم.

حکیم محقّق مرحوم
آقا میرزا ابوالحسن علیه الرحمه در تعلیقات خویش بر شرح اصول کافی ملامحمّد صالح
مازندرانی رحمه الله علیه، اشاره‌ای به اعتراف به عجز صدرالمتألّهین و مجلسی
علیهما الرحمه دارند آنگاه برای رفع شبهه‌ای که در ذهن بعضیها خلجان می‌کند می‌فرماید:

«مراد از سکوت و
ترک تفسیر این خبر، این نیست که همۀ مردم در مقام ترک شرح آن برآیند زیرا اگر مراد
این باشد، صدور این خبر از ائمۀ اطهار صلوات الله علیهم بی‌فایده، و نقل روات آن
را کار لغوی است بلکه مراد به اولویّت سکوت و ترک تفسیر آن، نسبت به کسانی است که
از آنها ساخته نیست و توان و استعداد این کار را ندارند، و امّا آنهائی که دارای
استعداد و برای این کار ساخته شده‌اند، عهده‌دار شرح و تفسیر چنین غوامض و
مشکلاتند و واجب است به گونه‌ای تفسیر و شرح کنند که بر عبارت حدیث، قابل تطبیق
باشد، نه هر معنائی که در ذهن می‌آید و دلیلی بر آن نیست، بعنوان شرح و تفسیر بر
حدیث تحمیل کنند چنان که پیروان شیخ احمّد احسائی مرتکب شده‌اند.

و رأی کسانیکه می‌گویند:
«مسائل دینی باید به گونه‌ای باشد که همۀ مردم درک کنند» رأیی است باطل بلی آنچه
که ایمان به آن بر همه واجب است، لازم است که در سطح فهم عموم باشد، و امّا امور و
حکم غامضه در میان مسائل دینی مختص به کسانی است که استعداد آن را دارند».

(ج 3، ص 369)

باری متن حدیث
شریف بنقل کلینی امام المحدّثین رحمه الله از امام صادق علیه السلام چنین است:

«قال: ان الله
تبارک و تعالی حلق اسماً بالحروف غیر متصوّت و باللفظ غیر منطق و بالشّخص غیر
مجسّد و بالتشبیع غیر موصوف و بالّلون غیر مصبوغ، منغّی غندالاقطار، مبعّد عند
الحدود، محجوب عند حسّ کل متوهم مستّر غیر مستور فجعله کلمه تامه علی اربعه اجزاء
معاًلیس منها واحد قبل الاخر فاظهر منها ثلثه اسماء لفاقّه الخلق الیها وحجب منها
واحداً وهو الاسم المکنون المخزون، فهذه الاسماء ظهرت، فالظاهر هو الله تبارک و
تعالی، و سخّر سبحانه لکل اسم من هذه الاسماء اربعه ارکان، فذلک اثناعشر رکناً، ثم
خلق لکن رکن منها ثلثین اسماً فعلاً منسوباً الیها فهو الرحمن، الرحیم، الملک،
القدّوس، الخالق، البارئ، المصوّر، الحیّ القیوم لاتأخذه سنه ولانوم، العلیم،
الخبیر، السمیع، البصیر، الحکیم، العزیز، الجبّار، المتکبّر، العلیّ، العظیم،
المقتدر، القادر، السلام، المؤمن المهیمن [البارئ]، المنشئ، البدیع، الرفیع،
الجلیل، الکریم، الرازق، المحیی، الممیت، الباعث الوارث، فهذه الاسماء وما کان من
الاسماء الحسنی حتّی تتمّ ثلثمأه و سنین اسماً فهی نسبه لهذه الاسماء الثلثه وهذه
الاسماء الثلثه ارکان وحجب الاسم الواحد المکنون المخزون بهذه الاسماء الثلثه وذلک
قوله تعالی: قل ادعواالله او ادعوا الرحمن ایّاما تدعوا فله الاسماء الحسنی».

(اصول الکافی- ج 1، ص 112)

و شیخ صدوق (ره)
نیز همین روایت را با اختلاف کمی در کتاب شریف توحید باب 29 نقل کرده‌اند (ص/
190).

استاد عزیز علامه
طباطبائی قدس سره که این روایت را در رساله‌های متعدد خویش ذکر فرموده‌اند در مقام
توصیف آن می‌فرماید: این حدیث از غرر احادیث است با این ایجاز و اختصار مشتمل است
بر کیفیّت حقیقی و عینی بودن اسماء و قیام حقایق بعضی ببعض دیگر بنحو ظهور و بطون،
و بر کیفیّت احتیاج خلق به آنها در ذوات و دیگر شئون وجودشان.

قوله علیه
السلام: «انّ الله خلق اسماً…» مراد بآن، تعیّن و تنزّل اوّل از اطلاق ذاتی است
که همۀ اسم و رسم و اثر در آنجا محو است، این تعیّن اول که از آن بخلق اسم تعبیر
گردیده، از وصمۀ لفظ و صوت و نطق بحروف منزّه است و از آمیزش رنگ و مقدار و محسوس
بودن به بصر مبرّا است…

حاصل آنکه حقیقت
صرفه، غیب محض است، که از آن در لسان اهل معرفت به «هویّه مطلقه» تعبیر می‌شود و
هیچ اسمی از اسماء بدون واسطه توان استفاضه از آن را ندارند حتی اسم الله الاعظم،
پس در ظهور اسماء ناگزیر از واسطه است که آن حجاب اکبر و فیض اقدس است. و همان روح
خلافت محّمدیّه است.

و اوّل اسمی که
از حضرت فیض اقدس، مستفیض می‌شود، اسم اعظم است یعنی اسمی که «الله» است که مستجمع
همۀ اسماء و صفات است زیرا تعیّن اوّل برای حقیقت لامتعیّنه، همۀ تعیّنات و ظهورات
است، و هر یک از اسماء بوسیله همین اسم اعظم بفیض اقدس و خلیفه کبری مرتبط می‌گردند
که همین است مدلول قوله علیه السلام: «فالظاهر هوالله».

وارث علوم
الصادقین علیهم و علیه السلام گوئی که از این حدیث شریف مخصوصاً الهام گرفته است
که در مصباح می‌فرماید:

«انّ الاسماء
والصفات الالهیّه ایضاً غیر مرتبطه بهذا المقام الغیبی غیر قادره علی اخذ الفیض من
حضرته بلا توسط شیء حتّی اسم الله الاعظم فلا بدّ لظهور الاسماء من خلیفه الهیّه
غیبیّه فصدر الامر باللسان الغیبی علی الحجاب الاکبر والفیض الاقدس بالظهور فی
ملابس الاسماء واول مایستفیض فی حضره الفیض حضره الاسم الاعظم ای الاسم الله».

«وهناک جفّ قلمی،
ولعل الله یحدث بعد ذلک امراً ولله الحمد اوّلاً وآخراً».

 

/

شفاعت روز قیامت

اصول اعتقادی
اسلام

معاد

شفاعت روز قیامت

(2)

آیت الله حسین
نوری

در مقاله‌های
پیشین در رابطه با شفاعت روز قیامت که یکی از مسائل مسلّم اسلامی است گفته شد که
این مسأله دارای جنبه‌های متعددی است که لازم است هر یک از آنها مورد بحث قرار
بگیرد و یکی از آنها که مورد بحث ما واقع گردیده بود موضوع شافعان روز قیامت است و
در این مورد بذکر شفاعت پیغمبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و قرآن مجید و
اهلبیت علیهم السّلام و علمای راستین اسلام پرداختیم و گفتیم مسلمانانی که در عین
داشتن گناه ارتباط خود را در دنیا با این مقرّبان درگاه حضرت حق قطع نکرده و
شایستگی رحمت حق را از دست نداده‌اند در روز قیامت مشمول شفاعت این مقرّبان حضرت
احدیّت می‌شوند و از عذاب خداوند نجات می‌یابند اکنون در تعقیب آن بحث باید توجّه
داشت که یکی دیگر از شافعان روز جزا «شهیدان راه خداوند» می‌باشند  لازم بتذکّر است که در میان مفاهیم اسلامی کلمه
«شهید» دارای قداست ویژه‌ای است و در فرهنگ اسلام کلمۀ «شهید» را هاله‌ای از نور و
شکوه فرا گرفته است و کسی که شهید می‌گردد به یکی از عالیترین درجات انسانی که
اسلام برای انسانها در نظر گرفته است نائل می‌گردد.

قرآن کریم شهیدان
راه خدا را همیشه زنده و متنعّم بنعمت‌های خاص خداوند معرّفی می‌کند و در روایات
اسلامی در هر مورد که اهلبیت علیهم السلام می‌خواهند برای کسی عظمت مقام قائل و
فضیلت و ثواب زیاد برای او ذکر کنند ثواب و فضیلت وی را معادل ثواب و فضیلت شهید
قلمداد می‌کنند.

و فلسفۀ این
موضوع از این نکته سرچشمه می‌گیرد که دین اسلام رسالت آزادی انسانها را از کفر و
استکبار و استضعاف بعهده گرفته و پرچم آزادی و استقلال و شرافت آنها را بدوش می‌کشد
و روشن است چنین آئینی بهمان اندازه که در برابر مؤمنان دعوت به انعطاف و ترّحم و
همکاری و وحدت را شیوه خود قرار می‌دهد، دعوت به ستیزگری و جهاد با گردنکشان جبّار
و مستکبران را جزء برنامۀ خود می‌داند و می‌گوید با آنها که با تمام قدرت در برابر
حق مقاومت می‌کنند و به منطق حق و عدالت گوش نمی‌دهند باید جهاد کرد و روی همین
اصل است که از دیدگاه اسلام عزّت اسلام و مسلمین در گرو جهاد در راه خداوند است و
مسلمین در گرو جهاد در راه خداوند است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
فرمودند: «اعزوا تورثوا أبنائکم مجدا». [1] یعنی
پیکار کنید تا در سایۀ جهاد مجد و بزرگواری و شرف را برای فرزندان خود بیادگار بگذارید.

حضرت امیر مؤمنان
(ع) فرمودند: «والجهاد عزّا للأسلام» [2] یعنی
خداوند «جهاد» را وسیلۀ عزّت اسلام قرار داده است. و نیز حضرت پیغمبر صلی الله
علیه و آله فرمودند: «فمن ترک الجهاد البسه الله ذلا و فقراً فی معیشته و محقا فی
دینه إنّ الله اعزّ أمّتی بسنابک خیلها و مراکز رماحها». [3]

یعنی هر ملتی که
«جهاد» را ترک کند خداوند او را به ذلّت و زبونی و فقر و از دست دادن ارزشهای دینی
گرفتار می‌کند سپس افزود خداوند عزّت امّت مرا در برق سمّ اسبها و ضربت نیزه‌ها
یعنی قدرت نظامی قرار داده است.

و نیز فرمود: «ما
من قطره احبّ الی الله من فطره دم فی سبیل الله» [4]. یعنی
«هیچ قطره‌ای در پیشگاه خداوند از قطرۀ خونی که در راه خدا ریخته شود محبوبتر
نیست».

این مطلب نیز
روشن است که جهاد بدون شهادت امکان‌پذیر نیست و از میان گروهی که برای انجام این
وظیفه مقدس در صحنۀ نبرد گام می‌گذارند و با دشمنان حق و فضیلت درگیر می‌شوند
تعدادی به شهادت نائل می‌گردند و واضح است کسی که در راه خدا به شهادت می‌رسد
دارای عالیترین روح پاک دلباختگی و اخلاص است و او هر چه که داشته است در طبق
اخلاص نهاده و به پیشگاه حضرت حق تقدیم داشته است خداوند نیز برای چنین افرادی
احترام و تکریم خاصی از جهات متعدد قایل گردیده و از جمله اینکه آنان را یکی از
شافعان روز قیامت قرار داده است که حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

3 گروه در روز
قیامت به شفاعت گنکاران بر می‌خیزند و خداوند شفاعت آنان را می‌پذیرد:

1-   
پیغمبران خدا.

2-   
علمای راستین
اسلام.

3-   
شهیدان راه خدا. [5]

اکنون در شرح این
موضوع برای نمونه بذکر یک حدیث اکتفا می‌کنیم:

حضرت علی بن موسی
الرضا از پدران خود از حضرت سجاد علیهم السلام نقل می‌کند که حضرت امیر مؤمنان علی
بن ابی طالب علیه السلام روزی برای رزمندگان اسلام خطابه‌ای ایراد می‌کرد و آنانرا
به جهاد در راه خدا تشویق می‌نمود در این هنگام جوانی از میان سپاه مسلمانان
برخاست و گفت یا امیرالمؤمنین تقاضا می‌کنم مرا از فضیلت و ارزش رزمندگان در راه
خدا با خبر بفرمائید. حضرت امیرمؤمنان (ع) در پاسخ فرمودند من پشت سر رسولخدا بر
شتر مخصوصی که «عضبا» نامیده می‌شد سوار بودم و از جنگ معروف به «ذات السّلاسل» بر
می‌گشتیم در این اثنا من همین سؤال را در محضر آنحضرت مطرح کردم حضرتش در پاسخ
فرمودند:

رزمندگان اسلام
بمحض این که تصمیم به جهاد می‌گیرند خداوند نجات و رهائی آنانرا از آتش جهنّم بر
خود واجب می‌سازد و پس از اینکه خود را مجهّز و آمادۀ جنگ می‌نمایند خداوند بوجود
آنها بر فرشتگانش مباهات می‌کند و وقتی اعضای خانوادۀ رزمندگان با آنها وداع می‌کنند
دیوارها و خانه‌ها بر حال آنها رقّت می‌کنند و با آنها در وداع هماهنگ می‌شوند و
هماندم (که حال حرکت و خروج از وطن خود بقصد جهاد است) این سلحشوران الهی درست
همانطور که مار از پوستش خارج می‌شود از گناهان خود خارج و پاک می‌گردند آنگاه
خداوند سبحان برای هر یک از رزمندگان چهل فرشته می‌گمارد تا آنها را از سمت جلو و
عقب و راست و چپ محافظت نمایند.

و در ضمن حرکت
برای انجام جهاد هر رزمنده‌ای هر حسنه‌ای را که انجام می‌دهد خداوند چند برابر
ثواب به او عنایت می‌کند و برای هر روزی که در جهاد می‌گذراند خداوند ثواب عبادت
هزار عابد را که هر یک هزار سال خداوند را عبادت کرده باشند برای او می‌نویسد و
هنگامی که این رزمندگان وارد صحنۀ نبرد شده و در جبهه حضور یافته در برابر دشمن صف‌آرائی
می‌کنند خداوند آنقدر برای آنان ثواب و پاداش مقدّر می‌کند که مردم دنیا قدرت
ارزیابی و پی بردن بمقدار آنرا ندارند و وقتی نیزه‌ها بسوی دشمن و همچنین تیرها
بحرکت در می‌آیند و رزمندگان اسلام با دشمنان درگیر می‌شوند فرشتگان محافظ بالهای
خود را در اطراف آنها می‌گسترانند و از خداوند طلب می‌کنند تا این رزمندگان را
یاری نموده و گامهایشان را در حین نبرد استوار نماید و در این موقع منادی از جانب
خدا بانگ بر می‌آورد که هم اکنون بهشت زیر سایۀ شمشیرها قرار دارد، در این حال ضرب
نیزه و ضربت شمشیر اگر بر پیکر او وارد شود چنان لذّت‌بخش است که از نوشیدن آب
زلال و خنک در گرمای سوزان گواراتر است و هنگامی که بدن شهید از روی مرکب خود
بواسطه ضرب نیزه یا ضربت شمشیر بریز فرو می‌غلتد خداوند همسرش را که از حوریان
بهشتی است بر بالینش می‌فرستد تا او را از کرامت و پاداشی که خدا برای او مقدّر
کرده است مطّلع سازد و چون پیکر شهید بر روی خاک می‌افتد آن حوری بهشتی به او می‌گوید
آفرین بر این روح پاک و آزاده که از کالبد پاکیزه بیرون آمده است و اضافه می‌کند
که بشارت باد ترا به ثوابی که نه چشمی آنرا دیده و نه گوشی آنرا شنیده و نه بر قلب
صاحبدلی خطور کرده است سپس خدا می‌فرماید من جانشین و وکیل او در میان خانواده‌اش
هستم و هر کس اعضای خانوادۀ این شهید را خوشحال و راضی نگاهدارد مرا راضی و خشنود
ساخته و هر کس آنها را به غضب بیاورد مرا خشمگین کرده است از این لحظه ببعد آن
شهید در بهشت مخصوص جای می‌گیرد و از نعمتها و ثمرات بهشتی بهره‌مند می‌گردد و روح
عظمت یافته‌اش در پرتو تجلیّات الهی مستغرق می‌شود.

سرانجام وقتی روز
قیامت پدید می‌آید هر شهیدی در حالی که شمشیر و سلاح خود را در دست دارد سر از خاک
بر می‌دارد و از رگهای بدن او خون می‌جهد در حالی که رنگ، رنگ خون ولی بوی، بوی
مشک است و او با این وضع بطرف عرصه محشر حرکت می‌کند.

قسم بخداوندی که
جان من در قبضۀ قدرت او است حشر و حرکت شهید در آن هنگام چنان باشکوه است که
پیامبران خدا هنگامی که این شهیدان را مشاهده می‌کنند و بر مرکب سوار می‌باشند در
برابر شکوه و ابّهت آنها برای تکریم و تعظیم آنها پیاده می‌شوند تا اینکه شهیدان
از میان پیغمبران میگذرند و بر تخت‌های زرین می‌نشینند و هر شهیدی تا 70 هزار تن
از خانواده و بستگان و همسایگان خود را شفاعت می‌کند بطوری که همسایگان در آنموقع
بخاطر اینکه ثابت کنند که کدامیک به او از دیگری نزدیکتر بوده است با هم مشاجره می‌نمایند.

و بالاخره
فرمودند: در پایان تمامی شهدا در کنار حضرت ابراهیم خلیل (ع) بر خوان نعمت جاودانه
بهشتی جای می‌گیرند و هر صبح و شام لطف و عنایت خاص خداوند را مورد نظر خود قرار
می‌دهند. [6]

***

در پایان این
مقاله باید توجّه داشت که بر اساس روایات بسیاری که از اهلبیت علیهم السلام رسیده
است مؤمنان کامل نیز از شفیعان روز قیامت می‌باشند و برای نمونه از آنهمه روایات
بذکر 4 روایت اکتفا می‌کنیم:

1-   
حضرت صادق علیه
السلام به ابوبصیر فرمودند:

«شیعتنا من نور
الله خلقوا والیه یعودون و انا لنشفع فشفع ووالله انکم لتشفعون فتشفعون» [7] یعنی
شیعیان ما از نور خداوند آفریده شده و بسوی او باز می‌گردند و روز قیامت ما شفاعت
می‌کنیم و خداوند متعال شفاعت ما را می‌پذیرد شما نیز شفاعت می‌کنید و خدا شفاعت
شما را نیز می‌پذیرد.

2-   
حضرت باقر علیه
السلام فرمودند: «انّ لرسول الله (ص) الشفاعه فی امته و لنا شفاعه فی شیعتنا
ولشیعتنا شفاعه فی اهالیهم و ان المؤمن لیشفع فی مثل ربیعه و مضر». [8]

یعنی
حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بارۀ امّت خود شفاعت می‌کند و ما دربارۀ
شیعیان خود شفاعت می‌نمائیم و شیعیان ما نیز دربارۀ خانواده‌های خود شفاعت می‌کنند
و چه بسا یک نفر مؤمن دربارۀ افراد بسیاری به تعداد افراد قبیلۀ ربیعه و مضر (نام
دو قبیله از قبائل معروف عرب است) شفاعت می‌کند.

3-   
حضرت رسول اکرم
(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ما من اهل بیت یدخل واحد منهم الجنّه الا دخلوا
اجمعین الجنّه قیل و کیف ذلک؟ قال یشفع فیهم فیشفع حتی یبقی الخادم فیقول یا ربّ
خوید متی قد کانت تقینی الحرّ و القرّ فیشفع فیها». [9]

یعنی
یکنفر که از یک خانواده داخل بهشت شود بقیّۀ افراد آن خانواده نیز به بهشت داخل می‌گردند
در این حال از تفصیل این موضوع پرسیده شد حضرتش فرمودند آن یکنفر مؤمن کامل که
وارد بهشت شده است دربارۀ آنها شفاعت می‌کند و خداوند شفاعت او را می‌پذیرد حتی می‌گوید
پروردگارا خدمتگزار من نیز مرا از سرما و گرما حفظ می‌کرد خداوند شفاعت او را
دربارۀ آن خدمتگزار نیز می‌پذیرد.

4-   
حضرت صادق علیه
السلام فرمودند: «انّ الجار یشفع لجاره والحمیم لحمیمه». [10]
یعنی: روز قیامت همسایه برای همسایه‌اش و رفیق برای رفیق شفاعت می‌کند.

ادامه دارد



[1]
ج 11 وسائل ص 9.

/

درگیری حق با حق و حق با باطل

هدایت در قرآن

قسمت سی و پنجم

تفسیر سوره رعد

درگیری حق با حق
و حق با باطل

آیه الله جوادی
آملی

«انزل من السّماء
ماءً فسالت أودیهٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار
ابتغاء حلیه اومتاع زبد مثله، کذلک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء
وامّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض، کذلک یضرب الله الامثال».

(سوره رعد- آیه 17)

خداوند پس از
اینکه اصل آن معارف را با ادله و براهین اثبات فرمود و شکوک و شبهات را رد کرد،
همان حقیقت را به صورت یک مثل تبیین می‌فرماید که بهتر به ذهن بنشیند.

آنها که اهل
برهان‌اند، این تمثیل برایشان، مانند یک تأیید است و آنها که اهل برهان و استدلال
نیستند، خود تمثیل، برای آنها یک تبیین است.

نکته‌های مختلف
میان دو مثل

در مثل اوّل که
فرمود: «انزل من السماء ماء فسالت أودیه بقدرها» دو نکته مهم هست که در مثل دوم نیست.

1-   
اوّلین نکته این
است حق مانند آب زلال است که از سوی خدای سبحان نازل می‌شود و هر نعمت حقی که هست
از خدا است. این را آیاتی نظیر این آیه را می‌فرماید: «الحق من ربک» (سوره آل
عمران- آیه 60) تأیید می‌کند.

فرق است بین
اینکه بگوئیم «الحق من ربک» و بین اینکه بگوئیم «الحق مع فلان» زیرا هر چه در جهان
ثابت است از خدا و من الله است، پس نمی‌شود گفت الحق مع الله! برای اینکه ذات اقدس
الهی، هستی محض است و همه کمالات و خیرات از او سرچشمه می‌گیرد نه با او چون با
الله چیزی نیست؛ هر چه هست، فیض است از الله. لذا فرمود: «الحق من ربک».

بنابراین تمام
خیرات و برکات من الله است و دیگر اولیای الهی در محور حق و با حق هستند.

2-   
نکته دوم اینکه
هر فیضی از خدای سبحان تنزّل کند، مستفیض‌ها و گیرنده‌ها، به اندازۀ استعدادهای
خاصّ خود دریافت می‌کنند وگرنه آنچه از مخزن خدای سبحان صادر می‌شود، بی‌حدّ و
اندازه است، مانند آب زلالی است که از بالا نازل می‌شود؛ این آب زلال به اندازه 10
یا 100 متر مکعب نیست ولی هر درّه و وادی به اندازۀ وسعت خودش آن را می‌گیرد، پس
اگر وادی وسیعتر باشد، آب بیشتری می‌گیرد. این درّه‌ها و ظرف‌ها هستند که به
اندازۀ ظرفیّت خود آب می‌گیرند. پس این نکته هم در مثل آب هست و در مثل «ومما
یوقدون علیه فی النار» نیست.

نکته‌های مشترک
بین دو مثل

اما نکته‌های
مشترک بین این دو مثل، آن است که در مثل آب می‌فرماید: آب در حرکت و خروش، با کف
روی آب همراه است؛ آن مواد فلزّی و گداخته هم در حرکت و جوشش خود با کف روی آن
مواد، همراهند. کف همیشه تلاش می‌کند خود را برجسته نشان دهد که این مشترک است بین
آب و آن مادّۀ گداخته شده.

آب یک امر نافع و
سودمندی است که می‌ماند و آن مواد فلزی گداخته شده هم که برای زینت یا تأمین
نیازها است، می‌ماند. کف در هر دو جا رفتنی است و اصل که آب یا مواد گداخته است،
باقی می‌مانند.

پس این دو نکته،
مشترک است میان هر دو مثل.

حق با باطل
سازگار نیست

و اما اینکه حق و
باطل یعنی آب و کف، اینها با هم هماهنگ نیستند، برای آن است که آب می‌کوشد که به
مقصد برسد که مقداری از کفها در بین راه و مقداری پس از رسیدن آب به مقصد، از بین
می‌روند و هرگز کف بر روی آب تا آخر نمی‌ماند.

حق نیز با باطل
سازگار نیست و تلاش حق این است که باطل را از بین ببرد. حق وقتی ظهور کرد، باطل
سرکوب خواهد شد و بدینوسیله از بین می‌رود. و لذا در مورد حضرت موسای کلیم سلام
الله علیه فرمود که آن ساحران چشم‌های تماشاچیان را خیره کردند ولی موسای کلیم
وقتی به اذن خداوند عصا را انداخت، چون حق بود، تمام آن باطلها از بین رفت «فوقع
الحق و بطل ما کانوا یعلمون» (سوره اعراف- آیه 118) اینجا است که اگر حق بیاید،
دیگر جائی برای باطل نمی‌ماند.

سحر غیر از معجزه
است

در سوره اعراف
آیه 116 به بعد آمده است: «قالوا یا موسی إمّا أن تلقی و امّا أن نکون نحن
الملقین»- ای موسی، در این مسابقه شما از اوّل عصایت را می‌اندازی یا ما ابزارمان
را بیندازیم تا به این صورت درآید؟ حضرت موسی فرمود: شما از اوّل بیندازید. «قال
القوا فلما القوا سحروا أعین الناس واستبرهبوهم وجاؤوا بسحر عظیم»- وقتی ابزارشان
را انداختند، چشمهای مردم را گرفتار سحر کردند، یعنی واقعیت نداشت ولی مردم آنطور
می‌دیدند، و مردم را به ترس وادار کردند زیرا به سحری بزرگ دست زده بودند (که در
اثر چشم‌بندی و سحرشان، تمام آن چوب‌ها و طناب‌ها بصورت مار و اژدها درآمد و
تماشاچیان را ترساند).

آنگاه بود که به
حضرت موسی وحی شد که حالا تو هم عصای خود را بینداز «و أوحینا الی موسی أن الق
عصاک، فإذا هی تلقف ما یأفکون»- ما به موسای کلیم وحی فرستادیم که عصا را القا کن
که تمام آن مارها و اژدهاهای دروغین را ببلعد و از بین ببرد. وقتی عصا را به اذن
خداوند انداخت، آنجا بود که حق آمد و آن خلأ را پر کرد و اگر حق بیاید، جا برای
باطل نمی‌ماند «فوقع الحق و بطل ما کانوا یعملون».

مشهور بین
مفسّرین این است که آن اژدهای موسای کلیم سلام الله علیه، مارهای ساحران را بلعید
ولی بعضی از بزرگان اهل تفسیر گفته‌اند: اینچنین نیست که عصای موسی آن‌ها را خورده
باشد. میدان مسابقه و تماشا بود. وسط میدان دیدند که یک سلسله مارها به راه افتاده‌اند،
وقتی عصای موسی القا شد، همه آنها باطنشان، ظاهر گشت و آنکه چوب بود یا طناب بود
به حالت اولیه خود بازگشت زیرا سحر آنها باطل شد.

خداوند در قرآن
مواد خام کارشان را بازگور کرده است که چوب و طناب بود و آنها با چشم‌بندی کاری
کردند که مردم خیال کنند که اینها مارها و افعی‌های واقعی هستند ولی عصای موسی که
حق بود، آن باطل‌ها را نابود ساخت و مردم دیدند که یک مشت طناب و چوب در وسط میدان
افتاده است.

این مطلب چشم‌بندی
غیر از آن است که انسان حق را ظاهر یا باطل را ظاهر کند؛ گاهی ممکن است انسان کم
را زیاد، یا زیاد را کم ببیند؛ این چشم‌بندی نیست. این هم یک واقعیّت معجزه است تا
کار چه باشد و از چه کسی سرزده باشد.

گاهی ممکن است
انسان، کم را زیاد ببیند و این حق باشد و اعجاز، گاهی ممکن است زیاد را کم ببیند و
این حق باشد و اعجاز. در جریان جنگ بدر آن طور که در اوائل سوره انفال آمده، می‌فرماید:
«ویقللکم فی اعنیهم» خدا شما را در چشم آنها کم نشان می‌دهد. در یک مرحله تقلیل
است و در یک مرحله تکثیر.

یک بخش این بحث
در سوره آل عمران از آیه 13 به بعد آمده است که می‌فرماید: «قد کان لکم آیه فی
فئیتن التقتافئه تقاتل فی سبیل الله وأخری کافره» این آیتی است الهی و معجزه‌ای
است درباره دو گروه که یکی در راه خدا قتال می‌کند و دیگری کافر است. آیت الهی در
این است که کفّار، مؤمنین را دو برابر می‌بینند «یرونهم مثلیهم رأی العین» این
دیگر چشم‌بندی نیست چون اعجاز آن است که حق را روشن کند. مگر نه آن است که مؤمن
واقعاً کثیر است؟ مگر نه آن است که ایمان، حق است و ثابت و ماندنی و کثیر؟ مگر نه
آن است که باطل قلیل است و اندک و بی‌دوام؟ «قل متاع الدنیا قلیل» (سوره نساء، آیه
77) بگو ای پیامبر که متاع دنیا کم است و اندک.

بهرحال اگر
مؤمنین، جمعیت فراوان کافر را در میدان جنگ با چشمشان کم ببینند، این معجزه الهی
است زیرا حق را دیده‌اند و حقیقت اینها کم است. مؤمنین که با تأیید فرشتگان و خدای
سبحان پیش می‌روند، زیادند؛ پس اگر کفار، مؤمنین را زیاد دیدند، حق دیده‌اند نه
چشم‌بندی شده است. پس چشم ممکن است گاهی ساکن را متحرک، متحرک را ساکن، کم را زیاد
و زیاد را کم ببیند و سحر باشد و همین چشم هم ممکن است گاهی کم را زیاد و زیاد را
کم ببنید و اعجاز باشد. در اینجا بین سحر ساحران که در چشم اثر می‌گذاشتند با
اعجاز رسول اکرم صلی الله علیه و آله خیلی فرق است.

در جریان جنگ بدر،
حق روشن شد. اینطور نیست که خدای سبحان- العیاذبالله- چشم‌بندی کرده باشد که کم را
زیاد یا زیاد را کم ببینند. باطل که نمی‌تواند معجزه باشد؛ پس آنچه کفار به رأی
العین دیده‌اند، حق بوده است زیرا باطن مؤمنین فراوان است و کثیر. و گاهی خداوند
این باطن را نشان آنها می‌دهد که بهراسند و گاهی هم این باطن را به آنها نشان نمی‌دهد
که آنها بگویند مؤمنین اندک هستند و با ساز و برگ کم و ساده‌ای بیایند و بدام
بیافتند. همه اینها اعجاز است.

در طلیعۀ جنگ
«یقللکم فی اعینهم» شما را در چشمان آنها کم جلوه می‌دهد تا با ساز و برگ کم حمله
کنند. وقتی جنگ شروع شد، باطنتان را به آنها نشان دهند تا بهراسند. پس گاهی لازم
است که باطن واقعی مؤمنین نشان داده شود که چقدر زیادند و گاهی باطن واقعی کفار به
نمایش درآید که چقدر اندک‌اند.

نظیر جریان حضرت
سجاد علیه السلام در عرفات که از حضرتش راجع به کثرت حجاج سؤال شد. حضرت بین دو
انگشت مبارکش را به سائل نشان داد و فرمود: نگو حاجیان زیادند و ناله‌ها کم بلکه
ناله‌ها زیاد است و حاجی‌های واقعی خیلی کم‌اند. این شخص اعجاز امام سجاد علیه
السلام را دید و یک سلسله افراد معدودی را به عنوان حجاج واقعی بصورت انسان دید و
بقیه بصورت حیوانات بودند.

این بحث باید در
جای خود به تفصیل بیشتر، توضیح داده شود ولی منظور این است که فرق است بین «سحروا
اعین الناس» و «یرونهم مثلیهم رای العین» بنابراین، حق، باطل را از بین می‌برد در
صورتی که ظهور کند و هرگز با باطل سازگار نیست. امّا خود حق با حقّی دیگر در نظام
آفرینش برخوردی سازنده دارند. حق با حقی دیگر درگیر نیست که کارشکنی کند بلکه
درگیر است تا موجودی کامل بپروراند؛ مثل درگیری تیشه با چوب که محصول آن دربها و
میزها و دیگر ابزار ظریف و مفید است.

اختلاف مذموم و
ناپسند

این اختلاف،
اختلافی است مقدس بنام تنازع تا اصلح پیدا شود، نظیر اختلاف دو طلبه در بحثهای
علمی تا روشن شدن حق. تمام درگیری‌های جهان طبیعت این است. وقتی این دو کفّۀ ترازو
زد و خوردشان تمام شد، درگیری تمام می‌شود و قسط و عدل برقرار می‌گردد. پس از آن
اگر اختلافی باشد، اختلافی است مذموم و ناپسند، زیرا بعد از ظهر حق، هرگونه درگیری
و اختلاف باطل است و از بین رفتنی است.

تمام زحمتها و
تلاش‌ها برای این است که اشکال برطرف شود و مسئله حل گردد. اگر اشکال‌ها برطرف شد
و مسئله حل شد، از آن به بعد هرگونه اختلافی بود، اختلاف مذموم و باطل است و
نابودشدنی است.

بنابراین، حق با
حق درگیر است تا حق کامل محقق شود؛ حق با باطل درگیر است تا باطل را سرکوب نماید.
تمام آب‌هائی که از آسمان نازل می‌شوند، گردهم جمع می‌گردند تا مزرعه‌های تشنه را
سیراب کنند و تمام فلزهای گداخته دورهم جمع می‌شوند تا زینت و مصالح ساختمان را
تأمین نمایند و باطل و ویرانی را از بین ببرند.

پس حق با حق هرگز
درگیر نیست مگر برای ظهور حق کامل. و اگر حق کامل ظاهر شد، از آن به بعد هر
اختلافی رخ دهد، اختلاف ناپسند و مذموم و باطل است و یقیناً از بین رفتنی است.

ادامه دارد

 

/

همگام با پیروزی بزرگتر 13 آبان- تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

همگام با پیروزی
بزرگتر 13 آبان- تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

7 آبان 58- امام
«ره» طی نطق شدیداللحنی، آمریکا را عامل تمام گرفتاریهای مسلمین دانست و به ملت
ایران هشدار داد که منتظر نباشند تا دیگران برای آنها کاری بکنند، بلکه در صورت
مصلحت ملت هشیار، اقدام به فعالیت بکند.

10 آبان 58-
بمناسبت روز عید قربان، میلیونها تن در راهپیمائی عظیم خود، در سراسر کشور، و با
شعارهای کوبنده، آمریکا را بخاطر پناه دادن به شاه مخلوع، به شدت محکوم کردند.

12 آبان 58- امام
طی اطلاعیه‌ای بمناسبت فرا رسیدن روز دانش‌آموز، دانش‌آموزان و دانشگاهیان و طلاب
علوم دینی را دعوت کرد که با قدرت تمام، حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش
داده و آمریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع جنایتکار نمایند.

حزب جمهوری
اسلامی از مهندس بازرگان پرسید: آقای بازرگان! در روزهائی که رهبر انقلاب،
شدیدترین حملات خود را به امپریالیستهای جهانخوار به سرکردگی آمریکا آغاز کرده
است، چرا شما با آقای برژینسکی مشاور امنیتی کارتر ملاقات کردید؟

13 آبان 58-
سفارت آمریکا به اشغال دانشجویان درآمد.

14 آبان 58- امام
اعلام کرد: «تمام گرفتاری ما از آمریکا است… ما نمی‌گذاریم توطئه‌های آمریکا و
انگلیس به ثمر برسد».

–       
کنسولگری آمریکا
در شیراز هم اشغال انقلابی شد.

–       
دانشجویان مسلمان
پیرو خط امام از نخستین ساعات اشغال سفارت آمریکا، کنترل نظم را بر عهده گرفته و
از طریق بلندگو از مردم خشمگینی که جلو سفارت اجتماع کرده و شعار می‌دادند، می‌خواستند
که متفرق شوند و از هرگونه اقدام تحریک‌آمیز خودداری کنند.

–       
دانشجویان مسلمان
در پیام خود خطاب به امام گفتند: ای امام! دیگر تاب تحمل نداشتیم. آخر تو خود
فریاد برآورده بودی که بر دانش‌آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با
قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده تا آمریکا را وادار به
استرداد شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این چنین بود که در جهت اجرای فرمان تو و با
اعتقاد به پیروی راه تو که راه خدا است بر آن شدیم که گامی هر چند کوچک برداریم و
با اشغال سفارت مزدوران آمریکائی در ایران، بیانگر خشم خداوندی تو و خلق مسلمانان
باشیم.

15 آبان 58-
دولت بازرگان استعفای خود را تقدیم امام کرد.

–       
گروه‌های مختلف
مردم همبستگی و پشتیبانی خود را از اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اعلام
کردند.

–       
با قبول استعفای
بازرگان از سوی امام، شورای انقلاب مأمور اداره کشور شد.

17 آبان 58-
امام در دیدار با دانشجویان اصفهان: «ملت، آمریکا را دشمن شماره یک خود می‌داند».

– به علت
نپذیرفتن امام، دو مقام عالیرتبه آمریکائی که قرار بود برای مذاکره درباره
گروگانهای سفارت آمریکا به تهران بیایند، در نیمه راه بازگشتند.

19 آبان 58-
امام: «آمریکا باید بفهمد دیگر وقت آن ظلم‌ها گذشته است».

–       
آمریکا ده‌ها
سازمان و شخصیت جهانی را برای آزادی 60 گروگان، نزد امام فرستاد!

–       
شورای امنیت برای
تعیین سرنوشت اشغال سفارت آمریکا، جلسه فوق‌العاده تشکیل داد.

20 آبان 58-
امام تقاضای پاپ را برای آزادی بی‌قید و شرط گروگانها نپذیرفت و فرمود: ما مرد
جنگی هستیم، آقای کارتر ما را از مبارزه نترساند.

– 150 دانشجوی
ایرانی در آمریکا بازداشت شدند.

21 آبان 58-
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اعلام کردند، در اعتراض به سیاست امپریالیسم در
ایران، 5 روز روزۀ سیاسی می‌گیرند.

– به پشتیبانی از
دانشجویان، هزاران نفر در شهرستانها امروز روزۀ سیاسی می‌گیرند.

22 آبان 58- شورای
انقلاب، قطع صدور نفت به آمریکا را تصویب کرد.

– نفت و بنزین در
آمریکا از امروز جیره‌بندی شد.

23 آبان 58-
شورای امنیت، بررسی مسائل ایران را از امروز آغاز کرد.

–       
حریم هوائی و
دریائی ایران به روی آمریکا بسته شد.

–       
با توجه به اسناد
بدست آمده در لانۀ جاسوسی شناسائی مراکز توطئه در ایران شروع شد.

24 آبان 58-
آمریکا ذخایر ارزی ایران را در کلیه بانکهای خود در سراسر جهان مسدود کرد.

29 آبان 58- از
ترس افشای اسرار جاسوسی، محاکمۀ گروگانهای آمریکائی، کاخ سفید را به وحشت انداخت.

30 آبان 58-
آمریکا برای آزادی گروگانهای آمریکائی تهدید به اقدام نظامی کرد.

– شورش ضد آمریکا
پاکستان را فرا گرفت. و سفارت آمریکا به آتش کشیده شد.

2 آذر 58- مردم
10 کشور علیه آمریکا اقدام کردند.

–       
امام ملت پاکستان
را به قیام علیه آمریکا دعوت کرد.

–       
مسلمانان ترکیه،
پنجره‌های کنسولگری آمریکا در استانبول را شکستند.

–       
400 آمریکائی از
پاکستان گریختند.

و بدینسان این
پیروزی، که بقول امام بزرگتر از پیروزی انقلاب بود، آمریکا را در جهان مفتضح و
رسوا ساخت و هیبت ابرقدرتها را شکست و مردم را بیدار کرد و انقلاب را بیمه نمود
هرچند دستهای پلید و مرموزی، آن زمان، در شورای انقلاب و دیگر مراکز دولتی و رسمی
بودند که این اقدام شجاعانه و بحق دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را بی‌رنگ و یا
انحرافی جلوه می‌دادند و با مصاحبه‌های ضد و نقیض خود، تلاش در متوقف ساختن آن می‌کردند،
ولی بحمدالله اسناد لانۀ جاسوسی مشت آنان را باز کرد و همکاری دیرینه‌شان را با
آمریکا بروز داد و برای همیشه از تاریخ ایران اسلامی محو و زدوده شدند.

امروز هم هرچه
فریاد داریم باید بر سر آمریکا بزنیم زیرا تمام مشکلات مسلمین و گرفتاریهای مردم
جهان از استکبار بویژه آمریکا است. مرگ بر آمریکا.

 

/

13 آبان روز دانش‌آموز

13 آبان روز
دانش‌آموز

13 آبان 57 بود
که دانشجویان و دانش‌آموزان، مانند روزهای قبل، در زمین دانشگاه تهران اجتماع کرده
بودند و با شعارهای توفنده و مشت‌های گره خورده، جنایتهای رژیم منفور پهلوی را
محکوم کرده و خواهان برپائی حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» بودند عده‌ای
از جوانان در کنار نرده‌های دانشگاه و عده‌ای دیگر در زمین چمن دانشگاه، علیه رژیم
شعار می‌دادند و تا ظهر ادامه داشت. که ناگهان گلوله‌های گاز اشک‌آور فضای اطراف
دانشگاه را در تاریکی فرو برد.

بچه‌ها که به
سختی تنفس می‌کردند، به طرف در ورودی دانشگاه سرازیر شدند و فریاد و شعار به اوج
خود رسیده بود. به یکباره گلوله‌های گاز اشک‌آور، مبدّل به گلوله‌های سربی شد و در
حالی که فریاد «الله اکبر» صحن دانشگاه را فرا گرفته بود، گلوله‌ها به سوی قلب
جوانان نشانه گرفته و آنان را به خاک و خون می‌غلطاند.

عدّه‌ای از ترس
فرار کرده ولی گروهی از جوانان غیور و شیردل، با کمال شهامت به سوی در ورودی
دانشگاه روانه شدند، این بار با سنگ و کلوخ می‌دویدند و در چند لحظه سنگ، گلوله،
دود و خون دانشگاه را در برگرفت.

ساعت دو بعدازظهر
به بعد، نبرد از کنار در جنوبی دانشگاه به در شرقی آن رسیده بود. ده‌ها دانش‌آموز
برای خنثی کردن اثر گاز اشک‌آور، لاستیک‌ها را آتش می‌زدند و ستون دود سیاه به
آسمان می‌رفت. در خیابانهای اطراف نیز بچه‌ها با سنگ و کلوخ به مقابله پرداخته و
دشمن بدون هیچ ملاحظه‌ای آنان را با گلوله‌های آمریکائی از پا در می‌آورد.

ساعت 5/3 بعداز
ظهر گلوله باران به اوج خود رسید و گروهی از جوانان انقلابی، برای در امان ماندن
از باران گلوله، به ساختمانهای نیمه‌ساز اطراف دانشگاه پناه می‌آوردند و همچنین
برخی پشت چنارها و یا در جویهای آب خود را مخفی می‌کردند.

در ساعت 5/5
بعدازظهر گروهی از دانش‌آموزان با سر و صورتی خونین و در حالی که لباسهای خونین
برادران خود را حمل می‌کردند، در خیابانهای اطراف به راه افتادند و مرتب تکرار می‌کردند:
«دانشگاه امروز 65 کشته داد». در این میان آمبولانس‌ها به حرکت درآمده و صدها دانش‌آموز
مجروح را به بیمارستان‌ها منتقل می‌کردند. داوطلبان برای خون‌رسانی به فرزندان
عزیز ملّت به سوی بیمارستانها هجوم بردند.

غروب آن روز غم‌انگیز
و تلخ فرا رسید. دانش‌آموزان که دیگر رمقی در تن نداشتند برخی گریه‌کنان به خانه‌های
خود رفته- و برخی دیگر به شعار علیه شاه می‌پرداختند و این جنایت وحشیانه شاه را به
مردم ابلاغ می‌کردند. و در یکی از شعارها می‌گفتند:

«دانشجوی مبارز،
راهت ادامه دارد».

رژیم با این
حادثه آفرینی شاید می‌خواست، صدای حق‌طلبانه دانش‌آموزان و دانشجویان را برای
همیشه خفه کند ولی کور خوانده بود که این سرآغاز حرکتی توفنده و آشتی‌ناپذیر شد و
این بار شرکت دانش‌آموزان در تظاهرات‌ها و راهپیمائی‌ها به شکل چشمگیری افزونی
یافت. و بدینسان در ماه‌ها بعد نه تنها تهران که تمام ایران، صحنۀ 13 آبان را به
جلو کشیدن فرزندان و عزیزان خود بویژه دانش‌آموزان، چندین بار تکرار کرد و از خروش
باز نایستاد تا اینکه این حماسه‌ها و از خود گذشتگی‌ها و فداکاری‌ها و عصیان‌ها در
واپسین لحظات عمر سیاسی رژیم، به ثمر نشست و در 22 بهمن ماه 57 خون هزاران شهید
ملت و صدها شهید دانش‌آموز در قیامی همگانی علیه شاه متبلور شد و در ظرف چند ساعت،
شاهنشاهی را به زباله‌دان تاریخ سپرد و حکومت اسلامی را به زباله‌دان تاریخ سپرد و
حکومت اسلامی را به رهبری ابراهیم بت‌شکن زمان حضرت امام خمینی- قدّس الله روحه-
به پیروزی رساند.

این روز باشکوه
که یادآور حماسه‌ها و ایثارها و فداکاریهای دانش‌آموزان عزیزمان است، به روز دانش‌آموزان
عزیزمان است، به روز دانش‌آموز نامیده شد تا خاطره‌های آن فرزندان دلیر انقلاب
برای همیشه جاویدان بماند و درسی فراموش ناشدنی برای تمام دانش‌آموزان در سراسر
گیتی باشد که با ابرقدرتها و چپاولگرهای بین‌المللی به مبارزه بی‌امان بپردازند و
عزت را با مرگ بر ذلّت با زندگی ترجیح دهند.

 

/

سیزدهم آبان تبعید امام «قدّس سرّه» به ترکیه

13 آبان تبعید
امام «قدّس سرّه» به ترکیه

آمریکا در
اسفندماه 1340 از رژیم شاه خواست که نظامیان آمریکا از امتیازات و مصونیتهای
مأمورین سیاسی برخوردار باشند. رژیم دست نشاندۀ شاه در تاریخ 13 مهر 1342 لایحه‌ای
مبنی بر مصونیت مستشاران و دیگر تبعۀ آمریکا در ایران که در کابینۀ علم تصویب شده
بود به مجلس سنا برد و در مرداد 43 در سنا به تصویب رسانید. سپس دولت مزدور منصور
لایحۀ مزبور را در 21 مهر 43 به مجلس شواری ملی برد و بله قربان گویان مجلس شورا
نیز بدون فوت وقت! لایحه را تصویب کردند و بدینسان ننگین‌ترین قانون تاریخ را با
سیه‌روئی و ذلّت به مرحلۀ اجرا گذاشتند.

امام که از این
جنایت بزرگ و وطن فروشی، سخت متأثر و ناراحت شده بود، طی اعلامیه‌ای، از مسائل پشت
پرده و تصویب قانون «کاپیتولاسیون» پرده برداشت و رسوائیهای شاه را برملا ساخت و
سرانجام در تاریخ 20 جمادی الثانیه 84 مطابق 4 آبان 43 و در حالی که انبوه جعیت به
منزل امام سرازیر می‌شدند، در ساعت 30/8 صبح با قیافه جذاب و ملکوتیش در برابر
مردم حاضر شد و در حالی که از شدت خشم- در آن سرمای شدید- عرق از پیشانی مبارکش
جاری بود، طی نطقی تاریخی و کوبنده، خیانت تازه شاه را افشا و به شدت محکوم کرد. و
ضمن ردّ قاطع قانون ذلت‌بار کاپیتولاسیون اعلام کرد که:

«امروز تمام
گرفتاری ما از آمریکا است، تمام گرفتاری ما از اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریکا
است، این وکلا هم از آمریکا هستند، این وزرا هم از آمریکا هستند، همه دست نشاندۀ
آمریکا هستند».

در این سخنرانی
که همراه با احساسات شدید و غیرمترقبۀ مردم بود، به آن سازشکاران و راحت‌طلبان
هشدار داد که اگر باز هم بخواهند خفه شوند، شاهد مرگ اسلام و استقلال و آزادی در
ایران خواهند بود و به صراحت فرمود:

«ما را بفروشند و
ساکت باشیم؟ استقلال ما را بفروشند و ساکت باشیم؟ والله گناهکار است کسی که داد
نزند؛ والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند. ای سران اسلام به داد اسلام
برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید، رفت
اسلام».

و در اینجا بود
که حاضرین به شدت متأثر شده و تا مدّتی گریستند.

امام «ره»، به
این سخنرانی اکتفا نکرد و برای اینکه به سرعت تمام مردم ایران را از قبح و خطرناک
بودن مسأله، آگاه سازد، اطلاعیه مهمی نیز صادر فرمود که در زمانی کمتر از ده دقیقه
بیش از 40 هزار نسخه از آن، توسط 500 جوان انقلابی و متعهّد، طی یک برنامۀ از پیش
تنظیم شده و مرتّب، در تهران توزیع شد بی‌آنکه یک نفر دستگیر شود.

امام در این
اعلامیه تاریخی و سرنوشت‌ساز فرمود:

«… اکنون من
اعلام می‌کنم که این رأی ننگین مجلسین، مخالف اسلام و قرآن است و قانونیّت ندارد؛
مخالف رأی ملت مسلمان است. وکلای مجلسین؛ وکیل ملت نیستند؛ وکلای سرنیزه هستند؛
رأی آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن، هیچ ارزشی ندارد و اگر اجنبی‌ها بخواهند از
این رأی کثیف، سوءاستفاده کنند، تکلیف ملت تعیین خواهد شد.

دنیا بداند که هر
گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است؛ از آمریکا است. ملل اسلام
از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفّر است».

و پس از اینکه به
شرح این قانون ذلّت‌بار پرداختند، و خیانتهای بزرگ آمریکا را برشمردند، این تکلیف
را برای ملت و ارتش ایران و علمای اعلام معین کردند:

«بر ملت ایران
است که این زنجیرها را پاره کنند؛ بر ارتش ایران است که اجازه ندهند چنین کارهای
ننگینی در ایران واقع شود. از بالاترها بهر وسیله هست بخواهند این سند استعمار را
پاره کنند. این دولت را ساقط کنند. وکلائی که به این امر مفتضح رأی دادند، از مجلس
بیرون کنند. بر ملت است که از علمای خود بخواهند در این امر ساکت ننشینند و اقدام
کنند.

بر علمای اعلام
است که از مراجع اسلام بخواهند این امر را ندیده بگیرند. بر فضلا و مدرسین حوزه‌های
علمیه است که از علمای اعلام بخواهند که سکوت را بشکنند. بر طلاب علوم است که از
مدرسین بخواهند که غافل از این امر نباشند. بر ملت مسلمان است که از وعاظ و خطبا
بخواهند که آنان را که آگاه از این مصیبت بزرگ نیستند، آگاه کنند. بر خطبا و وعاظ
است که با بیان محکم بی‌هراس بر این امر ننگین اعتراض کنند و ملت را بیدار کنند.
بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیرپرده است مطلع کنند. بر جوانان
دانشگاهی است که با حرارت، با این طرح مفتضح مخالفت کنند. و با آرامش و با شعارهای
حسّاس، مخالفت دانشگاه را به ملت‌های دنیا برسانند. بر دانشجویان ممالک خارجه است
که در این امر حیاتی که آبروی مذهب و ملت را در خطر انداخته، ساکت ننشینند.

بر پیشوایان دول
اسلامی است که فریاد ما را به دنیا برسانند و از مراکز پخش آزاد، نالۀ جانسوز این
ملت بدبخت را به جهان گوشزد کنند. بر علما و خطبای ملل اسلامی است که با سیل
اعتراض، این ننگ را از جبهۀ ملت معظم ایران و برادران اسلامی خود بردارند. بر جمیع
طبقات ملت است که از مناقشات جزئی موسمی خود صرف نظر کرده و در راه هدف مقدس
استقلال و بیرون رفتن از قید اسارت، کوشش کنند…».

و بدینسان امام
وظیفه شرعی تمام اقشار و طبقات ملت و امت اسلام را در این امر خطیر و حسّاس تعیین
کرده و با قاطعیّت تمام در برابر آمریکای جهانخوار ایستاد و همه را به قیام و
همبستگی و مبارزه با آمریکا فرا خواند.

سخنرانی امام و
اعلامیۀ تند و آتشین آن حضرت، چنان موج خشم و عصیان در اقشار گوناگون ملت، ایجاد
کرد که دولت وقت، به سرعت- و درست پس از چهار روز از سخنرانی امام به مجلس رفت و
با وحشت و سراسیمگی، تلاش کرد، مسئله را به نحوی رفو کند ولی این تلاشهای مزّورانه
نتوانست، خشم انقلابی ملت مسلمان را فروکش کند. از این روی شاه به دستور اربابانش،
ناچار به توسّل به راهی دیگر شد و آن به زندان افکندن یا تبعید نمودن امام بود. از
زندان کردن امام، خاطرات تلخی داشت و نمی‌خواست بیش از آنچه گذشته بود، امام بر سر
زبانها بیفتد و عظمتش برای همگان روشن و نورش فراگیر شود، هرچند رهبری امام در
همان روزها برای تمام علما و دانشمندان و شیفتگان امام، مسلّم و امری بدیهی به
شمار می‌رفت و آنچنان این آفتاب روشن و نورانی در آسمان ایران می‌تابید و به
متعهدین و مؤمنین حرارت و ایمان و شور انقلابی می‌بخشید و راه‌های ظلمانی را روشن
و هموار می‌ساخت که دیگر راهی برای خاموشی آن نور وجود نداشت. «یریدون لیطفئوا
نورالله بأفواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون». از این روی ناچار متوسّل به
تبعید کردن امام شد.

و سرانجام در شب
13 آبان 43 نیروهای مسلّح منزل امام را در قم محاصره کرده و در حالی که امام مشغول
نماز بود، با ترس و وحشت فراوان به اطاق امام رفته و به سرعت امام را به بیرون از
خانه برده و سوار ماشین کردند و از محوطه منزل با شتاب دور شدند.

هنوز آفتاب 13
آبان نتابیده بود که امام را سوار بر هواپیما کردند و به سوی ترکیه- نخستین
تبعیدگاه- روانه شدند.

سیل تلگراف‌ها،
نامه‌های سرگشاده، اطلاعیه‌ها و پیام‌های پی در پی علما و مراجع و اقشار گوناگون
مردم در این رابطه منتشر شد و همگان یکپارچه و یکصدا بازگشت امام امت را به وطن
خواستار شدند.

رژیم شاه که باز
مواجه با نوعی دیگر از عصیان و تمرد بی‌سابقه مردم شده بود، برای اینکه از شدّت
قضیه بکاهد و کرسی خود را نگهدارد، این با محلّ تبعید امام را به نجف اشرف منتقل
ساخت و در تاریخ 9 جمادی الثانی 1385 قمری امام را همراه با فرزند والامقامش مرحوم
آیه الله شهید سید مصطفی خمینی به عراق تبعید نمود.

امام در نجف اشرف
از آسایش و آزادی بیشتری برخوردار بودند، لذا نتوانستند طیّ 14 سال اقامت اجباری،
نهضت را به بهترین وجهی رهبری کرده و تحوّلی شگرف در حوزه علمیه نجف ایجاد کنند و
مهمترین مسئله فقهی که تا آن روز، متروک مانده بود یعنی «ولایت فقیه» را با
استدلال‌های علمی محکم و قوی، تبیین و تدریس بفرمایند.

و بالاخره پس از
14 سال و اندی که در تبعیدگاه‌ها، با شرایط سخت و ناگوار، گذراندند، فاتحانه در
روز 12 بهمن 1357 به میهن اسلامی خود بازگشتند و مواجه با بزرگترین استقبال تاریخ
شدند و در روز باشکوه 22 بهمن 1357 انقلاب اسلامی ایران را با همکاری مخلصانه و
ایثارگرانۀ ملت رنجدیده و محروم ایران به پیروزی نهائی رساندند.

خداوند درجاتش را
عالی‌تر گرداند و ما را در پیمودن راه مقدّسش توفیق و هدایت بخشد.

 

/

ولادت امام عسکری علیه السلام

ولادت امام عسکری
علیه السلام

 

خجسته روز ولادت
امام حسن عسکری سلام الله علیه در روز جمعه هشتم ماه ربیع الثانی از سال 232 هجری
قمری در مدینۀ طیّبه بوده است. البته در تعیین روز ولادت اختلاف است، برخی دهم ماه
ربیع الثانی و برخی چهارم ماه ذکر کرده‌اند ولی مشهورتر همان هشتم ماه است که
علامۀ مجلسی نیز آن را اختیار کرده و شیخ حرّ عاملی «ره» در ارجوزه‌اش پس از ذکر
این اختلافها، مشهورتر را همان هشتم ربیع الثانی می‌داند:

مولده شهر ربیع
الآخر

و ذاک فی الیوم
الشریف العاشر

فی یوم الاثنین
وقیل الرابع

وقیل فی الثامن وهو
شایع

نام مبارکش: حسن،
کنیه‌اش: ابومحمد و مشهورترین القابش: الزّکی و العسکری می‌باشد و به آن حضرت و
پدر و جدش «ابن الرضا» می‌گفتند.

نقش خاتمش:
«سبحان من له مقالید السموات والارض».

منزه باد کسی که
کلیدهای آسمانها و زمین بدست او است.

امام عسکری سلام
الله علیه بیشتر اوقات خود را در زندان بسر برد، و حتی شیعیان آن حضرت و اصحابش
نیز، تحت فشار شدید عبّاسیان قرار گرفته و عمر خود را در زندان‌ها و سیاه‌چال‌ها
می‌گذراندند و لذا از تاریخ آن حضرت مطالب زیادی در دست نیست. امّا آنچه جلب توجه
می‌کند، نامه‌نویسی حضرت به اصحابش است و شاید به علت فشار و اختناق موجود و عدم
توانائی شیعیان از حضور در مجلس حضرتش، به این شیوه، مسائل و مطالب خود را به آنها
می‌رسانده است.

از جمله نامه‌های
حضرت به ابن بابویه قمی، چنین می‌فرماید:

«واعتصمت بحبل
الله، بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین والعاقبه للمتقین والجنه
للموحدین والنار للملحدین ولا عدوان الاعلی الظالمین ولااله‌الاالله احسن الخالقین
والصلاه علی خیر خلقه محمد وعترته الطاهرین».

نکته جالب در این
نامه، قسمت آغازین آن است. در نامه‌ها مرسوم است که قبل از هرچیز «بسم الله» را می‌نویسند
ولی حضرت پیش از نوشتن بسم‌الله، جملۀ دیگری دارد و آن «واعتصمت بحبل الله» است.
یعنی به ریسمان الهی تمسّک جستم و شاید این را تیتر نامۀ خود کرده باشد و آنگاه از
اوّل صفحه با بسم الله شروع فرموده باشد. در هر صورت، حضرت قبل از هر چیز به این
نکته توجه می‌دهد که باید همواره به ریسمان محکم الهی، چنگ زد.

حال باید دید این
«حبل الله» و ریسمان الهی چیست که حضرت قبل از هر چیز ما را دعوت به آن می‌کند و
خود به آن تمسّک می‌جوید. در آیه شریفه می‌خوانیم: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً
ولاتقرقوا» تمام شما به ریسمان الهی چنگ زنید و اختلاف نورزید. امام باقر سلام
الله علیه در تفسیر «حبل الله» می‌فرماید: «آل محمد هم حبل الله الذی امر
بالاعتصام به»- اهل بیت پیامبر «ص» ریسمان الهی هستند که خداوند دستور می‌دهد به
آن تمسّک جویند. البته در برخی روایات، حبل الله را تأویل به قرآن و کتاب خدا
نموده‌اند و هر دو صحیح است، زیرا قرآن به تنهائی و بدون تفسیر اهل بیت کافی نیست
و همچنین اهل بیت بدون قرآن. حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز این دو را با هم
دو چیز گرانبها معرّفی کرده و فرموده است که هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض
کوثر، بر من وارد شوند. بنابراین، حضرت عسکری سلام الله علیه قبل از هر چیز، خود
را ملزم به تمسّک به این حبل الهی که عبارت از قرآن و اهل بیت است می‌فرماید و ما
را نیز آموزش می‌دهد که این حبل الله را در دست بگیریم تا به مقصد برسیم.

نکتۀ دیگری که در
این فراز از نامه است، اینکه در همان جمله‌های نخستین که در ستایش پروردگار است و
پیش از درود و سلام فرستادن بر پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام حضرت، از ظالمان و
ستمگران تبرّی جسته و این قسمت از آیه را بیان می‌فرماید: «لاعدوان الاّ علی
الظالمین» (سوره بقره- آیه 193)- ستم جز بر ستمکاران روا نیست. و شاید با ذکر این
جمله، به شیعیان می‌فهماند که بر هیچ کس ظلم و ستم روا ندارند مگر برظالمان و
ستمگران و بدین سان راه هرگونه آشتی با آنان را می‌بندد.

امام عسکری «ع»:

ای شیخ من (ابن
بابویه)! صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده، زیرا زمین برای خدا است و وراثت آن
را به هر که از بندگانش خواست، می‌بخشد و بی‌گمان عاقبت کار به نفع نیکوکاران و
تقواپیشگان است.

حضرت در قسمت
دیگری از این نامه به ابن بابویه قمی نوشته‌اند:

«… وعلیک
بالصّبر وانتظار الفرج، فإن النبیّ صلی الله علیه و آله قال: [أفضل أعمال أمّتی
انتظار الفرج] ولاتزال شیعتنا فی حزن حتی یظهر ولدی الذی بشر به النبی صلی الله علیه
و آله [یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً] فاصبر یا شیخی علی و امّر
جمیع شیعتی بالصبر فإن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین.
والسلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمه الله وبرکاته وصلی الله علی محمد وآله».

(مناقب آل ابی طالب- ج 4- ص 425)

و بر تو باد به
صبر و انتظار فرج زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین اعمال
امّتم، انتظار فرج است. و شیعیان همواره در غم و اندوه بسر برند تا فرزندم ظاهر
شود، همو که رسول خدا صلی الله علیه و آله به ظهورش بشارت داد و فرمود: زمین را پر
از عدل و داد می‌کند پس از اینکه پر از ظلم و ستم شده باشد.

پس ای شیخ من،
صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده، زیرا زمین برای خدا است و به هر کس از
بندگانش خواست، وراثت زمین را می‌بخشد و بی‌گمان عاقبت کار به نفع نیکوکاران و
تقواپیشگان است. سلام بر تو و بر تمام شیعیانمان و رحمت و برکات خداوند و درود و
سلام بر محمد و آلش.

در اینجا که حضرت
به صبر و انتظار فرج دستور داده است، چه نکته‌های زیبا و عظیمی وجود دارد که باید
در جای خود، مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

آری! انتظار فرج
است که تحمّل مصیبت‌ها را برای خدا آسان می‌کند و روح و روان رنج کشیدۀ ما را در
این دوران متلاطم پر از ظلم و ستم، آرامش می‌بخشد و در وجودمان روحیّۀ آمادگی برای
انتظار بزرگ ایجاد می‌نماید تا برای ظهور حضرتش و سر باختن در رکابش لحظه‌شماری
کنیم که به خواست خدا چیزی به روز موعود نمانده است و به زودی مصلح جهانی خواهد
رسید و انتقام خون هزاران شهید و مجروح و معلول، و سایر شیعیان و مسلمانان جهان را
از سفّاکان و ستمگران- چه آمران و چه عاملان- خواهد گرفت و قلب صدها هزار یتیم و
بیوه زن و آزرده دل را شاد و خرّم خواهد ساخت.

بهرحال، نامه‌های
بسیار ارزشمند و جالب از حضرت عسکری سلام الله علیه نقل شده که ان‌شاءالله در
آینده برخی دیگر از آنها را برای تیمّن و تبّرک و استفادۀ عموم، نقل خواهیم کرد.

در خاتمه فرا
رسیدن خجسته سالروز ولادت با سعادت این امام همام را به فرزندش حضرت ولی الله
الاعظم ارواحنا له الفداء و عجل الله فرجه و به شیعیان و پیروان حضرتش بویژه مقام
معظم رهبری و ملّت عزیز ایران اسلامی، تبریک و تهنیت عرض نموده و از خداوند سبحان
می‌خواهیم توفیق پیروی از امامانمان را به ما عطا فرماید. والسلام علیه و علی
آبائه الطاهرین و علی ابنه ولیّ العصر و صاحب الزمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء.

* امام حسن عسکری
«ع»:

«لا یشغلک رزق
مضمون عن عمل مفروض».

«تحف العقول- صفحه 489)

مبادا سعی در
روزی که از سوی خداوند تضمین شده تو را از واجبی که بر عهدۀ تو است باز دارد.

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

شرایط عدالت

* رسول اکرم صلّی
الله علیه و آله:

«ما کرهته لنفسک
فاکره لغیرک، وما أحببته لنفسک فأحبّه لأخیک، تکن عادلاً فی حکمک، مقسطاً فی عدلک،
محبّاً فی أهل السّماء، مودوداً فی صدور أهل الأرض».

(بحار- ج 77- ص 67)

آنچه برای خود
نمی‌پسندی برای دیگران مپسند و آنچه برای خود دوست می‌داری برای برادرت دوست داشته
باش، بدینسان در داوریت عادل و در عدالتت دادگر و در میان آسمانیان محبوب و در
قلوب اهل زمین دوست داشتنی خواهی بود.

* رسول اکرم صلی
الله علیه و آله:

«من عامل الناس
فلم یظلمهم، وحدّثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم، فهو ممّن کملت مروتّه، وظهرت
عدالته، و وجبت أخوتّه و حرمت غیبته.»

(بحار- ج 70- ص 1)

هر که در رفتارش
با مردم، ستم نکند و در گفتارش به آنها دروغ نگوید و در وعده‌هایش با آنها تخلّف
ننماید، پس جوانمردیش و عدالتش نمایان گشته و برادریش واجب و غیبتش حرام می‌باشد.

* أمیر المؤمنین
علیه السّلام:

«من طابق سرّه
علانیته و وافق فعله مقالته فهو الّذی أدّی الأمانه وتحقّقت عدالته.»

(غررالحکم- حکمت 993)

هر که درونش با
برونش مطابقت کند و کردارش با گفتارش هماهنگ باشد، پس او است که امانت را رد کرده
و عدالتش محقق و ثابت گردیده است.

* امام صادق علیه
السّلام:

از امام صادق
علیه السلام سئوال شد که علامت و صفات انسان عادل چیست؟ حضرت فرمود:

«اذا غضّ طرفه من
المحارم، ولسانه عن المآثم، وکفّه عن المظالم.»

(بحار- ج 78- ص 248)

انسان در صورتی
عادل است که چشمش را از حرام بپوشاند و زبانش را از گناه‌ها نگهدارد و دستش را از
ظلم‌ها حفظ کند.

* رسول اکرم صلّی
الله علیه و آله:

«من صاحب الناس
بالّذی یجب أن یصاحبوه کان عدلاً.»

(بحار- ج 77- ص 171)

هر که با مردم
دوستی کند به آنگونه که باید دوستی کند، پس عادل خواهد بود.

* امام صادق علیه
السلام:

«عن ابن ابی
یعفور قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: بم تعرف عداله الرجل بین المسلمین حتّی
تقبل شهادته لهم وعلیهم؟

قال: فقال: ان
تعرفوه بالستر والعفاف والکفّ عن البطن والفرج والید واللّسان، ویعرف باجتناب
الکبائر التی اوعدالله علیها النار من شرب الخمر، والزّنا، والرّبا، وعقوق
الوالدین، والفرار من الزحف وغیر ذلک، والدّال علی ذلک کلّه، والساتر لجمیع عیوبه
حتی یحرم علی المسلمین تفتیش ماوراء ذلک من عثراته و غیبته و یجب علیهم تولیه
واظهار عدالته فی الناس، المتعاهد للصّلوات الخمس اذا واظب علیهنّ و حافظ
مواقیتهنّ باحضار جماعه المسملین، و أن لایتخلّف عن جماعتهم ومصلاهم الا من
علّه…».

(استبصار- ج 3- ص 12)

ابن ابی یعفور
گوید: از امام صادق سلام الله علیه پرسیدم: چگونه عدالت شخصی را که در میان
مسلمانان است، برای ما مشخّص گردد تا شهادتش بر له و علیه مسلمانان مقبول افتد؟

حضرت فرمود: اگر او را بشناسید به عفّت و نگهداری شکم و
دامن و دست و زبان (از حرام) و معروف باشد به دوری از گناهان بزرگی که خداوند وعدۀ
جهنّم بر آنها داده است مانند نوشیدن شراب و زنا و ربا و نافرمانی پدر و مادر و
فرار از جهاد و غیر از اینها، و کسی که بر تمام این مسائل دلالت می‌کند و تمام
عیبهای خود را می‌پوشاند (و به گناهانش در برابر مردم اعتراف نمی‌کند) تا اینکه بر
مسلمانان حرام گردد، در جستجوی عیبها و گناهانش باشند و بر مسلمانان واجب شود دوست
داشتنش و اظهار عدالتش در میان مردم؛ کسی که مواظبت بر نمازهای پنجگانه‌اش داشته
باشد و آنها را در وقت خود و در حضور مسلمانان (به جماعت) بجا آورد و از جماعت
مسلمانان و مساجدشان دوری نجوید جز در وقت ناتوانی و ضرورت.

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائی از
قرآن

موجبات گمراهی

بسم الله الرّحمن
الرّحیم

چه مسائلی ممکن
است، انسان را به گمراهی بکشاند؟ در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به موضوع گمراهی
انسان پرداخته و ما برخی از آن آیات را فهرست‌وار ذکر می‌کنیم، باشد که با دقّت
راه خود را تشخیص داده و از افتادن در این وادی پرخطر نجات یابیم.

حال به موجبات
گمراهی در قرآن می‌پردازیم.

1-    طرح دوستی با کافران:

«یا ایها الذین
آمنوا لاتتخذوا عدوی وعدوکم أولیاء، تلقون الیهم بالمودّه وقد کفروا بما جاءکم من
الحق یخرجون الرّسول وایّامکم أن تؤمنوا بالله ربکم، إن کنتم خرجتم جهاداً فی
سبیلی وابتغاء مرضاتی، تسرّون الیهم بالموده وأنا أعلم بما أخفیتم و ما أعلنتم،
ومن یفعله منک فقد ضلّ سواء السبیل».

(سوره ممتحنه- آیه 1)

ای مؤمنان! هرگز
دشمنان من و خودتان را به یاری نگیرید. چطور با آنها طرح دوستی می‌ریزید در حالی
که کافر شدند به آنچه از حق بر شما آمد و رسول خدا «ص» و شما را آواره کردند برای
اینکه ایمان به خداوند که پروردگارتان است داشتید. پس اگر شما در راه من و برای
کسب رضای من، به جهاد بیرون آمدید، نباید با آنها در پنهانی طرح دوستی بریزید و
همانا من به آنچه مخفی می‌کنید و یا آشکار می‌سازید؟ از هر کس داناتر هستم. و هر
کس از شما چنین کاری کند (در پنهانی با آنها طرح دوستی و معاشرت بریزد) به راه
ضلالت و گمراهی شتافته است.

2-    کفر را به جای ایمان برگزیدن:

«… و من یتبدّل
الکفر بالایمان فقد ضلّ سواء السّبیل».

(سوره بقره- آیه 108)

و هر که کفر را
بجای ایمان انتخاب کند، پس بی‌گمان از راه راست منحرف شده و به گمراهی روی آورده
است.

3-    نافرمانی خدا و رسول:

«وما کان لمؤمن
ولا مؤمنه إذا قضی الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره من أمرهم، ومن یعص الله
و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً».

(سوره أحزاب- آیه 36)

برای هیچ مرد و
زن مؤمنی در کاری که خدا و رسولش حکم کنند، اراده و اختیاری نیست و هر کس نافرمانی
خدا و پیامبرش کند و عصیان ورزد، پس به ضلالت و گمراهی سختی فرو رفته است.

4-    کافر شدن به پیمان الهی:

«… لئن أقمتم
الصّلوه وآتیتم الزّکوه و آمنتم برسلی و عزّرتموهم وأقرضتم الله قرضاً حسناً
لأکفرّن عنکم سیئاتکم ولأدخلنکم جنّات تجری من تحتها الأنهار، فمن کفر بعد ذلک
منکم فقد ضلّ سواء السبیل».

(سوره مانده- آیه 12)

هر گاه نماز را
به پا داشتید و زکات را پرداختید و به پیامبرانم ایمان آوردید و آنها را یاری
کردید و خدا را قرض نیکو دادید، در این صورت، گناهانتان را بیامرزم و حتماً شما را
در بهشتهائی که رودها زیر آن جریان دارد، وارد خواهم کرد؛ پس هر کس از شما پس از
این پیمان الهی، کافر شد، سخت از راه حقّ منحرف شده و به گمراهی گرائیده است.

5-    افترا و تهمت بستن به خدا:

«قد خسر الذین
قتلوا أولادهم سفهاً بغیر علم و حرّموا ما رزقهم الله افتراءً علی الله، قد ضلوا
وما کانوا مهتدین».

(سوره انعام- آیه 140)

«بی‌گمان کسانی
که از روی جهالت و نادانی، فرزندان خود را کشتند، زیان دیدند و آنچه را خدا به
آنها روزی داده بود بر خود تحریم کردند و بر خدا افتراء بستند، سخت گمراه شده و
هدایت نیافتند.»

6-    صد از راه خدا:

«ان الذین کفروا
وصدّوا عن سبیل الله قد ضلوا ضلالاً بعیداً».

(سوره نساء- آیه 167)

آنانکه کافر شدند
و مردم را از راه خدا باز داشتند، بی‌گمان گمراه شده و از راه حق بسیار دور شدند.

7-    هوا پرستی:

«افرأیت من اتخذ
إلهه هواه وأضلّه الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه، فمن
یهدیه من بعدالله، أفلا تذکرّون».

(سوره جاثیه- آیه 23)

آیا ندیدی کسی را
که هوای نفس خود را خدای خویش قرار داده و خداوند پس از اتمام حجّت او را گمراه
ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر دیدگانش پردۀ ظلمت کشیده است؟ پس کیست که بعد
از خدا، هدایتش کند؟ آیا متذکر نمی‌شوید؟

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت
و استوار از آغاز تا پایان

 

تهذیب نفس                                                                                                                                                                                                          
                                                         

«اینقدر خودنمائی
نکنید این اشتباه است. انسان باید توجّه به خدا داشته باشد و خودش را در مکتبش
فانی کند، هی نگوید من، بگوید مکتب من».

(15/5/59)

«اگر تمام انبیاء
عظام جمع شوند در یک شهری و در یک کشوری، هیچ گاه با هم اختلاف نمی‌کنند برای
اینکه آنها تزکیه شده‌اند، علم و حکمت را بعد از تزکیه در نفس دارند. گرفتاری همه
ما برای این است که ما تزکیه نشده‌ایم، تربیت نشدیم. تفکراتشان عمیق است، لکن
تربیت نشده‌اند و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر
وارد می‌شود آن خطر از خطر مغول بالاتر است. غایت بعثت این تزکیه است غایت آمدن
انبیاء این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم».

(11/3/60)

«اگر شما در طول
تاریخ اسلام بلکه همه انبیاء توجه کنید و البته توجه دارید، آنقدری که اسلام از
این اشخاص منحرف و غیرمهذّب صدمه خورده است و تمام ادیان صدمه دیده‌اند، از هیچ
چیز دیگر ندیده‌اند. اصل اساس آن چیزی که به مکتب‌های توحیدی ضرر رسانده است و
مانع شده است از اینکه رشد پیدا کنند، همین غیرمهذّب بودن بود، گاهی از طرف اشخاصی
که علم دارند و مهذّب نیستند و بیشتر هم از طرف اشخاصی که جاهل بودند، که مهذّب
نبودند. و معلوم نیست که آنقدری که از طرف عالم غیرمهذّب اسلام صدمه دیده است، از
طرف جاهل غیرمهذّب با اینکه عددشان زیاد است صدمه دیده است، از طرف جاهل غیرمهذّب
با اینکه عددشان زیاد است صدمه دیده باشد».

(30/10/60)

«اولیاء خدا آن
چیزی که پیش‌شان مهم بود تهذیب نفس بود و دل کندن از غیر خدا و توجه به خدا. تمام
مفاسدی که در عالم واقع می‌شود از این توجه به خود است در مقابل توجه به خدا، تمام
کمالاتی که برای اولیاء خدا و انبیاء خدا حاصل شده است از این دل کندن از غیر و
بستن به اوست».

(21/3/62)

«اگر بخواهد کسی
تهذیب بشود، با علم تهذیب نمی‌شود؛ علم انسان را تهذیب نمی‌کند. گاهی علم انسان را
به جهنّم می‌فرستد؛ گاهی علم توحید انسان را به جهنّم می‌فرستد؛ گاهی علم عرفان
انسان را به جهنّم می‌رساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنّم می‌فرستد؛ گاهی علم
اخلاق انسان را به جهنّم می‌فرستد. با علم درست نمی‌شود. تزکیه می‌خواهد-
«یزکّیهم»- تزکیه مقدم است بر همه چیز. طلبه‌ای که در مدرسه درس می‌خواند. همدوش
با درس، همقدم با درس تزکیه لازم دارد. امام جمعه‌ای که- برای مردم- می‌خواهد
هدایت کند مردم را، باید تزکیه خودش را کند تا بتواند هدایت کند. دولتی که بخواهد
مردم را وادار به کار خوب بکند باید تزکیه بکند خودش را. عارفی که بخواهد مردم را
به معارف الهیّه دعوت کند تا خودش را تزکیه نکند این قدرت را ندارد. فیلسوفی که
بخواهد توحید را به مردم بیاموزد، تا این خصیصۀ شیطانی در او هست، این عمل را نمی‌تواند
انجام بدهد؛ یعنی، زبان، زبان شیطان است و توحید می‌گوید و دل، دل شیطان است که
توحید را دریافت کرده است و قلب، قلب شیطان است که فقه را آموخته و فقه را تعلیم
می‌کند. تا این خصیصه هست، تما مامور لنگ است در اشخاصی که بخواهند خودشان را
تهذیب کنند، یا اشخاصی که بخواهند جامعه را تهذیب کنند. بر عهدۀ کی است که جامعه
را تهذیب کند؟ بر عهدۀ علماء، بر عهدۀ دانشمندان، بر عهدۀ اندیشمندان، بر عهدۀ
ائمۀ جمعه، بر عهدۀ مدرسین، بر عهدۀ علمای بلاد. همه باید بکنند، امّا آن که خودش
را به این زیّ درآورده و خودش را به صورت معلّم، استاد، مدرّس، فقیه، دانشمند و
امثال اینها نمایش می‌دهد، این اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اوّل از خودش باید
شروع کند و بعداً تکلیف دارد که جامعۀ خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود،
نمی‌تواند جامعه را تهذیب کند. کسی که خودش فاسد است، نمی‌تواند کلامش را یک طوری
ادا کند که مردم صحیح بشنوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که از قلب
مهذّب و پاک بیرون بیاید. اگر چنانچه از قلب ناپاک بیرون بیاید و از قلب شیطانی
بیرون بیاید، به زبان شیطانی گفته بشود، این تأثیر نمی‌تواند بکند در قلب اشخاص. و
اگر چنانچه قلب، قلب رحمانی شد، الهی شد، توجّه به خدا کرد، از خدا همه چیز را
خواست، همه چیز را به دست او دانست، او می‌تواند که مردم را تهذیب کند. و این به
عهدۀ علمای بلاد است در هر جا هستند، اندیشمندان بلاد است در هر جا هستند، مدرّسین
است، خبرگان است، هر جا هر کس هست. این تکلیف، ابتدائاً متوجه به اینهاست و همۀ
مردم تکلیف دارند، لکن اینها خودشان را در این معرض قرار دادند. اگر بخواهید جامعه
را تهذیب کنید که این جامعه، یک جای دنیا اگر اسمیم از اسلام برد، مخالفت با آن
نکنند باید تهذیب‌شان کنید، باید آشنایشان کنید به مسائل».

(14/11/63)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(تهذیب نفس)

دانستنیهائی از قرآن(موجبات گمراهی)

سخنان معصومین(شرایط عدالت)

ولادت امام عسگری علیه السلام

13 آبان، تبعید امام قدس سره به ترکیهچ

13 آبان، روز دانش آموز

همگام با پیروزی بزرگتر

درگیری حق با حق و حق با باطل                            آیت الله جوادی آملی

شفاعت روز قیامت                                              آیت
الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

فراهم شدن مقدمات هجرت به مدینه                           حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

معیارهای جذب نیروی انسانی

ارتباط متقابل ملت و دولت                                    حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

ضرورت مقابله با حضور نیروهای امریکائی در منطقه

تجارت و انتقال تکنولوژی به کشورهای جهان
سوم          محمدرضا حافظ نیا

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبری
حضرت آیه الله خامنه‌ای:

* استکبار جهانی
و ارتجاع منطقه که در مقابل تجاوز هشت ساله به ایران نامردانه سکوت کردند و متجاوز
را در مقابله با اسلام و انقلاب اسلامی یاری دادند اکنون در برابر اشغال کویت به
هیجان آمده و برای حفظ منافع خود تلاش‌های وسیعی را بکار گرفته‌اند.

* آمریکا و
قدرتهای هم‌پیمان او پس از استقرار در پایگاه‌هائی که در منطقه برای خود بوجود
آورده‌اند قدرت و سلطه خود را بیش از پیش توسعه خواهند داد و این بخاطر آن است که
در آنجا چیزی به نام اراده و رأی و خواست مردم میدان ظهور و بروز نیافته است و
حکومت باری بر دوش مردم می‌باشد.

* مواضع ما
برخلاف کشورها و دولتهای دیگر قاطع و تغییرناپذیر است. ما تجاوز را چه از سوی عراق
و یا آمریکا محکوم می‌کنیم. ما هرگونه تجاوزی را در منطقه و نیز حضور نیروهای
آمریکائی در عربستان را بسود صهیونیسم و استکبار و بر علیه اسلام و مسلمین و در
ضدیت با انقلاب اسلامی می‌دانیم.

(25/5/69)

* الحمدلله که
خدا دشمنان شما (آزادگان) را شکست داد شما را پیروز کرد. شما را پیروزمندانه به
میهن اسلامی برگرداند. خانواده‌های شما را شاد کرد و قطعاً دل مقدس و مبارک ولی
عصر ارواحنا فداه را خدای متعال با این پیروزیها شاد کرد.

* این پیروزیها
در سایه استقامت، مقاومت، توکّل به خدا و در سایۀ حرکت در راه خدا و در سایۀ اخلاص
و دلسوزی بود. هر وقت و تا هر زمان که در راه خدا دلسوزانه حرکت کنیم همین
پیروزیها هست.

(29/5/69)

ما به قصد احیاء
اسلام، دفاع از مسلمانان، احیای ارزشهای اسلامی، رفع ظلم از جامعه و استقرار عدل
به جای آن و نیز کمک به مردمی که سایۀ عدل را بر سر خود ندیده بودند گام در این
راه نهادیم و اکنون حرکت ما دقیقاً باید به سمت این اهداف اصیل تنظیم شود و تخطی
از آن به هیچ وجه صورت نگیرد.

* آمریکا و
همپیمانان او که امروز در منطقه خلیج فارس برای محکم کردن جای پای خود تلاش می‌کنند
باید بدانند که این منطقه پایگاه اسلام است و جایی برای آنها وجود ندارد خلیج فارس
یک مرکز اسلامی است و ثروتهای آن به ملت‌های مسلمان تعلق دارد.

(1/6/69)

* امام به عنوان
یک چهرۀ ملکوتی حقایقی را بیان می‌کرد که ذهن عامه تنها پس از گذشت سالها قادر به
فهم آن حقایق بود و اکنون امام بزرگوارمان در ملکوت اعلی ناظر بر حوادث عالم و
اعمال ماست.

* در این کشور
عدالت اجتماعی باید بر مبنای اسلامی کاملاً استقرار یابد و طبقات محروم و پابرهنه
احساس کنند که اسلام پشتیبان و نجات‌بخش آنهاست.

(4/6/69)

* ارتباط یکایک
ما با خدا به این است که عمل خود، قلب خود و رفتار خود را طبق پسند و رضای الهی
قرار بدهیم از خودخواهی پرهیز کنیم. از دروغ، تهمت، فریب نفس و خواهشهای نفسانی و
حاکم کردن آن بر زندگی خود پرهیز کنیم.

* آیا آن کسانی
که به عنوان مقابله با تجاوز و برهم زدن نقشه جغرافیائی منطقه وارد منطقه شده‌اند
راست می‌گویند؟ اینها مقابل تجاوز می‌ایستند؟ یا برای منافع خودشان سینه می‌زنند؟

* تجاوز به کویت
مگر با تجاوز به گرانادا، پاناما و بقیه جاهای دیگر فرق دارد. در مقابل آنها، چرا
اعضای دائمی شورای امنیت اینجور موضعگیری نکردند اگر اینها با تجاوز مخالفند.

(7/6/69)

* طی ده سال
گذشته قدرتهای جهانی، آمریکا، شوروی، ناتو و ارتجاع بطور یکپارچه و متحد تلاش
کردند تا ملت مسلمان ایران را که در پشت سر رهبر بزرگوار خود به دفاع از حریم
اسلام برخاسته بود به زانو درآورند و او را از اسلام پشیمان کنند اما مبارزان راه
خدا سرانجام جبهه ضد اسلام را به عقب‌نشینی وادار کردند و به آنها نشان دادند که
ملت متکی به خداوند متعال از هیچ قدرتی نمی‌هراسد و پا به عقب برنمی‌دارد.

(4/6/69)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

§       
شورشیان تامیل 58
کشاورز مسلمان سریلانکائی را به قتل رساندند.                       18/5/69

§       
پلیس عربستان به
تظاهرات مسلمانان شهر جدّه که در اعتراض به حضور نظامی آمریکا انجام شده بود حمله
کرد.

§       
«انیسه ابوبکر»
همسر رهبر جماعت المسلمین در «ترینیدادوتوباگو» دستگیر شد.             23/5/69

§       
سالروز تولد
پیامبر اسلام، در هند تعطیل ملّی اعلام شد.                               24/5/69

§       
مسلمانان
الجزایر، اندونزی، اردن و پاکستان حضور نظامی آمریکا در عربستان و منطقه را محکوم
کردند.                                                                            1/6/69

§       
مجاهدین مسلمان
افغانستان دو فروند هواپیمای باری رژیم کابل را سرنگون کردند.

§       
پلیس مصر پس از
محاصره یک مسجد 27 مسلمان را بازداشت کرد در این زد و خورد 8 تن مجروح شدند.                                                                          5/6/69

§       
صدام: عراق برای
منافع غرب با ایران جنگید.

§       
نبردهای جدید بین
امل و حزب‌الله 70 کشته و مجروح برجای گذاشت.

§       
مواضع امل در شرق
لبنان به تصرّف حزب‌الله درآمد.                                       11/6/69

§       
وزیر کشور رژیم
سعودی به حمایت همه جانبه کویت و عربستان به عراق در جنگ با ایران اعتراف کرد.

§       
مبارزات مردم
فلسطین وارد هزارمین روز خود شد.                                        13/6/69

§       
رژیم صهیونیستی
14 تن از اعضای «جنبش جهاد اسلامی فلسطین» را دستگیر کرد.

§       
یک نویسنده ترک
که به اسلام توهین می‌کرد ترور شد.                          14/6/69

§       
رژیم صهیونیستی
در گسترده‌ترین موج دستگیریها بیش از یکصد مسلمان فلسطینی را به اتهام عضویّت در
گروههای زیرزمینی بازداشت کرد.

§       
درگیری میان
فلسطینیان رقیب در لبنان 246 کشته و مجروح برجای گذاشت.             17/6/69

§       
250 مسلمان
پاکستانی به جرم برپائی مراسم اربعین امام حسین (ع) دستگیر شدند.

§       
حمله مردان مسلح
به یک مسجد در فیلیپین سه کشته بر جای گذاشت.                 18/6/69

اخبار داخلی

*       جمهوری اسلامی ایران با انتشار بیانیه‌ای، الحاق خاک کویت
به عراق را غیرقانونی اعلام کرد. 20/5/69

*       یک میلیارد و 330 میلیون ریال برای راهسازی کشور اختصاص
یافت.

*       میزان خرید گندم مازاد بر مصرف از کشاورزان به یک میلیون و
700 هزار تن رسید. 22/5/69

*       ساعت 30/10 دقیقه روز 24/5/69 به وقت تهران، رادیو بغداد با
قطع برنامه خود متن نامه‌ای را که از طرف صدام حسین خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی
ریاست جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است قرائت کرد.

*       عراق عقب‌نشینی از خاک ایران و آزادی کلیّۀ اسرا را اعلام
کرد.              24/5/69

*       اوّلین گروه از صابران پیروز که با مقاومت دلیرانه خود
حماسه ملّت مقاوم ایران را رقم زدند. در میان استقبال پرشکوه و زایدالوصف مردم و
مسئولین به آغوش جمهوری اسلامی ایران بازگشتند.

*       عقب‌نشینی نیروهای عراقی به مرزهای بین‌المللی آغاز شد.                 27/5/69

*       5 هزار ایرانی مقیم کویت از مرز شلمچه وارد ایران شدند.

*       اوّلین گروه از آزادگان در فرودگاه تهران مورد استقبال رئیس
جمهور قرار گرفتند. 29/5/69

*       کلیّه اراضی اشغالی کشورمان از نیروهای عراقی تخلیه شد.

*       اوّلین مرکز اطلاعات پزشکی ایران افتتاح شد.                                      31/5/69

*       ایران نسبت به کمک تسلیحات غرب به اسرائیل هشدار داد.

*       وزیر خارجه کویت در دیدار با مسئولین جمهوری اسلامی ایران
از مواضع کشورش در قبال ایران اظهار تأسف کرد.

*       یک هیأت از شخصیّتهای اسلامی و علاقمند به جمهوری اسلامی
ایران از پارلمان اردن برای دیدار پنج روزه وارد تهران شدند.

*       شمار ایرانیان بازگشته از کویت به 50 هزار تن رسید.

*       نفت سبک و سنگین ایران به ترتیب 33 و 32 هزار دلار در هر
بشکه به فروش رسید. 3/6/69

*       اوّلین مرکز ضایعات نخاعی جانبازان افتتاح شد.

*       حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی مرجع شیعیان در سن 96
سالگی به لقاء الله پیوست.

*       دولت بمناسبت رحلت آیت الله العظمی مرعشی نجفی سه روز عزای
عمومی اعلام کرد.   8/6/69

*       با عنوان مانور ظفر- 3 مرحلۀ جدید جمع‌آوری معتادان و
دستگیری قاچاقچیان آغاز شد. 10/6/69

*       رئیس مجلس: آرامش و صلح زمانی در منطقه حاک خواهد شد که روح
تجاوز از بین برود.

*       کلودشون وزیر خارجه سابق فرانسه: کمکهای فرانسه به عراق در
طول جنگ با ایران، به درخواست برخی اعضای دائمی شورای امنیّت صورت گرفت.

*       غرفه جمهوری اسلامی ایران در اوّلین نمایشگاه بین‌المللی
تایوان گشایش یافت.

*       کلیّه فعّالیتهای کشاورزی، دامی، پرورش ماهی و زنبورعسل تا
سال 72 از پرداخت مالیات معاف شدند.

*       رئیس کل بانک مرکزی: نقدینگی کشور طی 12 سال 900 درصد
افزایش داشته است. 13/6/69

*       رئیس مجلس شورای اسلامی اعتراف جهانی مبنی بر حمایت از عراق
در جنگ تحمیلی را پیروزی بزرگ تاریخی و معنوی برای ایران خواند.

*       یک فروند هواپیمای مسافری ربوده شدۀ ایران از عراق
بازگردانده شد.

*       رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران هیچگونه تغییری را در
جغرافیای منطقه نمی‌پذیرد. 15/6/69

اخبار خارجی

·       
«غلام اسحاق‌خان»
رئیس جمهور پاکستان، «خانم بی‌نظیر بوتو» نخست‌وزیر این کشور را از مقام خود
برکنار و پارلمان را منحل کرد.

·       
شورای امنیت
سازمان ملل، عراق را تحریم کرد.

·       
نیروهای عراقی،
اتباع خارجی مقیم کویت را بازداشت کردند.

·       
بوش: تجاوز عراق
ادامه نخواهد یافت و ما این را ثابت خواهیم کرد.

·       
صدور نفت عراق از
خط لوله ترکیه قطع شد.                                         16/5/69

·       
جنگنده‌ها و
سربازان آمریکا عازم عربستان سعودی شدند.

·       
عراق موشکهای خود
را به طرف چاههای نفت عربستان نشانه رفت.

·       
عراق تانکهای
کویت را به سرقت برد.

·       
آمریکا دو ساعت
قبل از حمله عراق، امیر کویت را مطلع کرده بود.            17/5/69

·       
حدود 250
هواپیمای نظامی آمریکا در فرودگاه «ظهران» عربستان بزمین نشستند.

·       
عراق، کویت را به
خاک خود ملحق کرد.

·       
صادرات نفت عراق
متوقف شد.                                                         18/5/69

·       
مردم کشورهای
اردن و الجزایر حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس را محکوم کردند.

·       
شورای امنیت با
صدور قطعنامه‌ای الحاق کویت به خاک عراق را غیرقانونی اعلام کرد. 20/5/69

·       
عراق موشکهای ضد
کشتی کرم ابریشم در کویت مستقر کرد.

·       
فهد: صدام به من
و مبارک و آمریکا از طریق سعودالفیصل اطمینان داده بود هیچ فکر و قصدی برای تجاوز
علیه کویت ندارد.                                                   21/5/69

·       
آمریکا شرایط
عراق برای خروج از کویت را رد کرد.

·       
دومین گروگان
سوئیسی بنام «الیواریکوئز» در لبنان آزاد شد.                   22/5/69

·       
رژیم سعودی اعلام
کرد کلیه هزینه لشکرکشی آمریکا را می‌پذیرد.

·       
ناو هواپیمابر
فرانسوی «کلمانسو» و دهها کشتی جنگی متحدان آمریکا راهی خلیج فارس شدند.

·       
عربستان از
بارگیری نفت توسط نفتکش القادسیه عراق جلوگیری کرد.

·       
فهد: اقدامات
رهبر عراق نشانگر ناسپاسی نسبت به حمایتهای نظامی عربستان از او در طول جنگ هشت
ساله‌اش علیه ایران است.                                                    23/5/69

·       
اوّلین گروه از
سربازان سوری در عربستان پیاده شدند.

·       
عراق قرارداد
1975، آزادی اسرا و عقب‌نشینی از خاک ایران را پذیرفت.

·       
زنان شاغل در
ارتش آمریکا به کار رانندگی خودروهای نظامی در عربستان پرداخته‌اند.

·       
جورج بوش: عراق
آغازگر جنگ علیه ایران است.

·       
عربستان به
همکاری گسترده با عراق در جنگ علیه ایران اعتراف کرد.              25/5/69

·       
دو آمریکائی در
ریاض هدف گلوله قرار گرفتند و کشته شدند.

·       
ناوهای جنگی
آمریکا بازرسی کشتی‌های عازم عراق را آغاز کردند.          27/5/69

·       
وزیر دفاع
آمریکا: حضور نظامی واشنگتن در عربستان دراز مدت است.

·       
میزان دارائیهای
کویت در آمریکا و اروپا 200 میلیارد دلار تخمین زده شد.

·       
صدای رادیو منافق
در عراق قطع شد.

·       
گورباچف: تجاوز
عراق نقض گستاخانۀ قوانین بین‌المللی است.

·       
دومین اسکادران
جنگنده‌های «اف- 117» آمریکا عازم عربستان شد.

·       
چین با عملیات
نظامی قدرتهای بزرگ در خلیج فارس مخالفت کرد.

·       
وزیر خارجه کویت
اعتراف کرد که کویت در طول جنگ تحمیلی 8 ساله عراق علیه ایران 14 میلیارد دلار کمک
مالی در اختیار عراق قرار داده است.                              29/5/69

·       
استقرار نیروهای
نظامی آمریکا در خاک امارات آغاز شد.

·       
تلویزیون «ای.
بی. سی» آمریکا: نفت کویت برای آمریکا اهمیت دارد نه خاندان آل صباح.

·       
آمریکا 40 فروند
شکاری بمب‌افکن فوق مدرن در خاک ترکیه مستقر کرد.    30/5/69

·       
نیروهای هند و
پاکستان با توپخانه سنگین مواضع یکدیگر را زیر آتش گرفتند.

·       
عراق 800 فروند
موشک «اسکاد- بی» در خاک کویت مستقر کرد.

·       
نیروهای آمریکائی
در مرز عربستان با کویت مستقر شدند.

·       
9 کشور عضو
اتحادیه اروپای غربی برای انجام عملیات مشترک نظامی علیه عراق به توافق رسیدند.

·       
هلند و اسپانیا
ناوهای جنگی به خلیج فارس فرستادند.                                 31/5/69

·       
نخست‌وزیر شوروی
دستور تحریم اقتصادی عراق را صادر کرد.                  1/6/69

·       
شورای امنیت
اقدام نظامی برای اجرای تحریم اقتصادی علیه عراق را تصویب کرد.

·       
عراق اعلام کرد
سرنوشت اتباع خارجی مقیم عراق بستگی به سیاستهای آمریکا دارد.

·       
دبیر کل شورای
همکاری خلیج فارس: پذیرش قرارداد 1975 الجزایر یک شکست بزرگ برای عراق است.

·       
کی‌سنجر: آمریکا
باید به گروگانهای فعی در عراق فکر نکند و حمله را آغاز کند.

·       
عراق سفارتخانه‌های
آمریکا و انگلیس و فرانسه را به محاصره درآورد.                3/6/69

·       
ارتش ترکیه به
حالت آماده‌باش جنگی درآمد.

·       
صدام برای
جلوگیری از غافل‌گیر شدن، بطور مداوم جایگاه خود را تغییر می‌دهد. 4/6/69

·       
مقر حزب کمونیست
بلغارستان در صوفیه به آتش کشیده شد.

·       
12 ناوشکن
کشورهای عضو ناتو جهت پیوستن به آمریکا و اعمال زور برای تحریم اقتصادی عراق عازم
خلیج فارس شدند.                                                          5/6/69

·       
عراق کویت را
استان نوزدهم خود خواند.

·       
عراق جستجوی خانه
به خانه را برای یافتن اتباع غربی در کویت آغاز کرد. 6/6/69

·       
مطبوعات اردن فاش
ساختند که بیش از 40 سرباز از نیروهای آمریکائی از شدت گرما در عربستان به هلاکت
رسیدند.

·       
یک فروند
هواپیمای حمل و نقل نیروی هوایی آمریکا که حامل تجهیزات و نیرو به خلیج فارس بود
در آلمان غربی سقوط کرد و 17 تن از سرنشینان این هواپیما کشته شدند.                  7/6/69

·       
دبیر کل سازمان
ملل برای مذاکره با وزیر خارجه عراق راهی «امان» شد.

·       
پلیس پاکستان 30
تن از رهبران و اعضای حزب مردم را دستگیر کرد.                 8/6/69

·       
صدام: عراق لقمه‌ای
نیست که بتوان به آسانی آن را بلعید.

·       
رئیس رژیم کابل
پیشنهاد کناره‌گیری از قدرت را رد کرد.                           10/6/69

·       
مذاکرات وزیر
خارجه عراق با دبیر کل سازمان ملل با شکست روبرو شد.

·       
تورگوت اوزال
خواستار اجازۀ پارلمان ترکیه برای اعزام نیرو به خلیج فارس شد.

·       
سیستم جیره‌بندی
مواد غذایی در عراق آغاز شد.                                11/6/69

·       
آل سعود برای
سربازان آمریکائی 2 میلیون قوطی آبجو به یک کارخانه مشروبات الکلی در اردن سفارش
داد.

·       
نخست‌وزیران دو
کره پس از 37 سال با یکدیگر به مذاکره نشستند.

·       
وزیر خارجه
آمریکا: بخشی از نیروهای آمریکائی پس از پایان بحران در خلیج فارس می‌مانند.

ضد انقلاب

ú        
فرهاد بهبهانی
عضو شورای مرکزی جمعیت آزادی: ما دقیقاً در خط آمریکا حرکت می‌کردیم و برخی از
افراد شورای مرکزی جمعیت روابط مسلمی با آمریکا و «سیا» داشتند.

ú        
بیش از یک تن
تریاک و هروئین در خراسان کشف شد.                           17/9/69

ú        
رئیس و یکی از
کارمندان بنیاد مهاجرین قم به اتهام 90 میلیون ریال اختلاس بازداشت شدند. 22/5/69

ú        
وزیر اطلاعات: سه
شبکه داخلی و دو شبکه خارجی جاسوسی کشف شده است که با آمریکا ارتباط داشتند.                                                                          6/6/69

 

/

بسیج عمومی برای نبرد با آمریکا

جمعبندي اهم
رويدادها

بسیج عمومی برای
نبرد با آمریکا

حمله عراق در
یازدهم مرداد ماه به کویت و اعلام انضمام این کشور به خاک خود علیرغم گذشت قریب به
دو ماه از آغاز آن همچنان در صدر اخبار و رویدادهای جهانی قرار دارد. آنچه ابعاد
این تهاجم نظامی را گسترش داد دخالت سیاسی- نظامی آشکار و وقیحانه شیطان بزرگ در
حمایت از بزرگترین مزدوران منطقه‌ای خود، آل صباح و آل سعود بود که اشغال کویت را
بهانۀ اعزام ناوگانهای غربی به خلیج فارس و لشکرکشی به سرزمین وحی، حجاز، قرار
داد. از نقطه نظر اصولی و رسمی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هرگونه تجاوز به
کشورهای دیگر محکوم است و از همین رو حضور نیروهای نظامی آمریکا و غرب در خلیج
فارس و در خاک حجاز حرکتی تجاوزکارانه و زشت‌تر از اشغال کویت توسّط عراق تلقّی
شد.

سقوط آل صباح در
کویت گرچه به دست صدام و رژیم بعثی عراق صورت گرفته و امکان کشته شدن بیگناهان در
این درگیری زیاد بود معهذا به دلیل حمایتهای بسیار فراوان مادی و تبلیغاتی کویت آل
صباح از عراق در طول جنگ تحمیلی و نیز وابستگی مفرط این رژیم پلید به آمریکا و
انگلیس، افکار عمومی ایران چندان هم متأثر نگردید بلکه غالباً آل صباح را مستحق چنین
جزایی دانسته و این حرکت عراق را «تاوان کمک به متجاوز» تعبیر نمودند. البته در
محافل مختلف نگرانیهایی در ارتباط با پی‌آمدهای این اقدام وجود داشته و دارد لیکن
نفس سقوط آل صباح و رسوائی آنان در اینکه کشور کویت را با بی‌لیاقتی هرچه تمامتر
به متجاوز واگذار کرده و اکنون از دیگر کشورها به ویژۀ آمریکا انتظار باز پس‌گیری
آن و برگرداندن آل صباح بر مسند حکومت را دارند، سندی دیگر در صحت فرمایشات امام
خمینی (سلام الله علیها) در ارتباط با حکّام مرتجع منطقه تلقّی گردید. البته پذیرش
شرایط و خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران توسط رژیم عراق و انجام اقداماتی نظیر عقب‌نشینی
نیروهای نظامی عراق به پشت مرزهای بین‌المللی بر مبنای قرارداد 1975 الجزایر (که
رئیس رژیم عراق در آغاز تجاوزش به ایران نسخه‌ای از قرارداد مذکور را در جلوی
دوربین‌های تلویزیونی پاره کرده و آنرا باطل خواند)، تبادل اسرا و نیز برخوردهای
اخیر این رژیم با غرب و مزدوران غربی در تلطیف جوّ حاکم بر کشور نسبت به طرف
متخاصم ایران در جنگ نقش بسزائی را ایفا نمود البته در ساخته شدن چنین جوّی، جراید
و وسائل ارتباط جمعی کشور نقش چندانی نداشتند و بعضاً به عکس سعی می‌شد تا نظرات به
این مسأله جلب گردد که تجاوز عراق به کویت برای جمهوری اسلامی ایران خطرناک است و
جمهوری اسلامی باید به اقدامات سیاسی نظامی غرب بپیوندد و علیه عراق دست به
اقدامات جدّی و عملی بزند! این توصیه‌ها همچنین توسط برخی افراد مسئول نیز بعنوان
یک نظریّۀ مورد توجّه تلقّی گردیده و بعضی اقدامات در این راستا به انجام رسید که
می‌توان از سفر وزیر خارجۀ کویت سابق! به ایران و دو ملاقات رسمی وی با مسئولین
ایران در این زمینه نام برد.

اشاره و نگاهی
اجمالی به مطالبی که توسط افراد و جریانهائی که در داخل کشورمان با نظرگاهها و
تحلیلهای مختلف با بحران خلیج فارس برخورد کردند می‌توانست عنوان جمعبندی اهمّ
رویدادهای این شمارۀ پاسدار اسلام باشد لکن به دلیل آنکه اکثر تحلیلها و دیدگاههای
اعلام شده از تریبونها و جراید چیزی بیش از مطالب تکراری رادیوهای بیگانه نبود!
جمعبندی آنها غیر ممکن می‌نمود. زیرا در بسیاری از این مطالب حتّی اصول اوّلیۀ
برخورد با یک مسأله سیاسی در جهان امروز در نظر گرفته نشده و گویی اعلام کنندگان
این نظریّات قصد داشته‌اند اعلامیۀ روابط عمومی غربزدگان ایران! را به زبانهای
گوناگون و شیوه‌های متعدد در جامعه منتشر سازند.

در جائی که
سردمداران کشورهای غربی به افشاگری دربارۀ خیانتهای خود به ایران اسلامی در جریان
جنگ تحمیلی پرداخته‌اند. از یکطرف آمریکا اعلام می‌نماید که در جریان حملۀ عراق
برای باز پس‌گیری فاو به عراق کمک شایانی کرده و کلودشسون وزیر خارجه سابق فرانسه
اعتراف نمود که «بر اساس توافق اعضای دائمی شورای امنیت، قرار بر این شد که این
شورا در تصمیمات و موضع‌گیریهای خود در قبال جنگ عراق با ایران، جانب عراق را
بگیرد» و از طرف دیگر حتی صدام نیز خود دربارۀ علّت شروع جنگ در مصاحبه با یک شبکۀ
تلویزیونی فرانسه اعلام می‌کند:

«این عراق بود که
به خاطر منافع غرب، علیه ایران جنگید و اگر موفق نمی‌شد جلوی پیشروی انقلاب اسلامی
را بگیرد، وضعیت کنونی غرب نامعلوم بود»، و از هر دو طرف هر روز افشاگریهایی صورت
می‌گیرد که هر یک نشانه‌ای از صلابت و استواری ایران اسلامی در طول ده سال دفاع
مقدس خویش محسوب می‌گردد، متأسفانه در داخل کشور تحلیلها و اظهاراتی ابراز شد و
بعضاً می‌شود که جز مشوه ساختن این صلابت نتیجه و اثر دیگری بر آن نمی‌توان مترتّب
نمود.

مثلاً فردی در
سخنرانی‌اش اعلام کرد که: «سیاست جمهوری اسلامی ایران بر مبنای حمایت از مظلوم
استوار است و کویت که تا دیروز بر ملت ایران ظلم می‌نمود حالا چون مظلوم واقع شده
باید حمایت شود تا از این طریق ظالمان دیروز را سرافکنده کنیم».

مجله سروش ارگان
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز در شمارۀ 525 مورخ دهم شهریور ماه 69 طی
مطلبی تحت عنوان «آب گل آلود» اعلام داشته که «غرب» برای اقداماتی که ایران در چند
سالۀ گذشته در جهت منافع غرب، علیرغم کوربینی سیاسی غربی‌ها، انجام داده!، باید
سپاسگزار ایران باشد و اعلام می‌نماید که ایران احتمالاً در شرایط کنونی در ارتباط
با تحریم اقتصادی عراق نیز موضع مطلوب غرب را اتخاذ خواهد کرد البته نه به دلیل
همراهی با غرب! «سروش» اقدامات گذشته ایران اسلامی که میلیاردها دلار به نفع غرب
بوده! را اینگونه برشمرده است:

«… ایران بدون
چشمداشت به کمک آمریکا و متحدانش، از مجاهدین مسلمان افغانستان حمایت کرد. ایران
حتّی برای اسکان میلیونها آواره و بار سنگینی که بر دوش اقتصاد جنگ‌زدۀ کشورمان
گذاشت، از آمریکا و جوامع بین‌المللی توقعی نداشت در حالیکه کشور پاکستان بابت
اقداماتی مشابه، میلیاردها دلار دریافت کردند.

جمهوری اسلامی
ایران کشت خشخاش را ممنوع و مبارزۀ بی‌امان و مؤثری علیه تولید، حمل و نقل و مصرف
مواد مخدّر سامان داد که مجموعۀ آن میلیاردها دلار بار مالی برای بودجۀ کشور ما
داشت و اینکار را ما برای سلامت جوانان ایرانی و همۀ جوانان دنیا انجام دادیم و بی‌شک
جوانان غربی نیز از پی‌آمدها و دست‌آوردهای این حرکت به اندازۀ نسل جوان ما سود
خواهند برد. در حالیکه کشور ترکیه و تایلند و برخی کشورهای آمریکای لاتین جهت
انجام اقدامی مشابه و در سطحی بسیار محدودتر تاکنون میلیاردها دلار از آمریکا و
مؤسسات بین‌المللی کمک دریافت کرده‌اند.

و امروز تحلیل‌گر
هفته‌نامه تایم با ذهنیّت عادی خود پیش‌بینی می‌کند که ایران جهت بهره‌برداری از
آب‌گل‌آلود حاصل از بحران کنونی، مرزهای غربی خود را تبدیل به مجرای مخفی تأمین
نیازهای عراق خواهد کرد، قیمت‌های گزاف و هزاران شرط و تعرفه را بر عراق تحمیل و
میلیاردها دلار سود برای خود تحصیل خواهد کرد.

ایران احتمالاً
نه به دلیل همراهی با غرب بلکه به دلیل احترام به تصمیمات جامعۀ جهانی دست به چنین
اقدامی نخواهد زد امّا کافی است چنین ارقامی را به رقم‌های پیش‌گفتۀ دیون غرب
اضافه کنیم و سپس خسارات فراوانی که آمریکا و متحدانش به دلیل کوربینی سیاسی در
طول 8 سال جنگ به ویژه در سالهای آخر جنگ با حمایت علنی از طرف متخاصم به ما وارد
کردند را نیز به آن بیفزائیم تا رقمی نجومی به دست آید که نشان می‌دهد غرب تا چه
حد باید سپاسگزار ما باشد و چه دین و وام سنگینی را باید بپردازد؟!» گوئی از
دیدگاه «سروش» حمایت ایران انقلابی و اسلامی از مجاهدین مسلمان افغانستان با موضع
آمریکایی ضیاء الحق پاکستان از آنان مساوی و از یک موضع بوده است که حالا هزینۀ
حمایت مکتبی و اسلامی ما را از آمریکا طلب می‌کند! این حضرات مگر توجّه ندارند که
در رأس عاملین تولید، قاچاقچیان و فروشندگان مواد مخدّر در جهان عناصر اطلاعاتی
غرب و باندهای وابسته به آنها قرار دارند که مخارج «تحریم کشت و برداشت خشخاش در
ایران» و یا مبالغی که صرف اجرای طرحهای مبارزه با مواد مخدّر در ایران اسلامی می‌شود
را از آمریکا مطالبه نموده و به حساب بدهکاریهایش می‌گذارد!

همچنین فرد دیگری
که او نیز دارای تفکّر و دیدگاههایی غربزده است و مطالب خود را تحت عنوان تئوری‌های
مختلف ابراز می‌دارد، در پی حملۀ عراق به کویت خواهان تحرّک و فعال شدن دیپلماسی
جمهوری اسلامی شده و خواهان آن می‌گردد که ایران بدون فوت وقت با ایجاد همگرایی با
کشورهای خلیج، مقدّمات انعقاد پیمانی دفاعی با شیوخ مرتجع عرب را فراهم آورد! به
نظر می‌آید ایشان نیز به دلیل وحشتی که از عکس‌العمل قدرت بلامنازع (!؟) غرب در
برخورد با عراق داشته، از این مسألۀ بدیهی غفلت داشته که پیمان دفاعی ما با این
کشورهای ضعیف و سران وابستۀ آن‌ها هیچ فایدۀ نظامی برای جمهوری اسلامی ایران دربر
نخواهد داشت الاّ اینکه مردم مسلمان منطقه را نسبت به تداوم روحیۀ ضد غربی ایران
بدبین و آمریکا و دول غربی را نسبت به هماهنگی ایران با بلوک غرب! در این ماجرا
مطمئن می‌نماید.

آنچه در تحلیل و
نظرگاه این افراد جایی ندارد ابرقدرت شرق و شوروی است. اینان برای شوروی گورباچف
هیچ استراتژی و حرکت فعّالی را قائل نبوده و سیاست تشنّج‌زدائی بلوک شرق در اروپا
را نسخه‌ای می‌دانند که عیناً برای منطقه خلیج فارس هم گورباچف پیچیده است بدون
هیچ تغییری!

البتّه بحث در
این باب محتاج مقاله‌ای جداگانه در تبیین «استراتژی آمریکا» و «استراتژی شوروی در
منطقه خلیج فارس» و نیز بحث دربارۀ درصد میزان وابستگی عراق به این دو بلوک قدرت
جهانی می‌باشد. هر چند که برخی، هویتی را بطور مستقل برای اروپا نیز قائل شده‌اند
و تحلیلی بر آن مبنا دارند.

امّا آنچه که
باید بیش از هر چیز برای مردم ما روشن شود و در جریان جزئیات آن نیز قرار بگیرند
تا بتوانند دشمن اصلی را بخوبی شناسائی کرده و دشمنان فرعی را تا نابودی دشمن اصلی
اشتباهاً مورد هدف قرار ندهند آگاهی از مواضع اصلی مسئولین نظام مقدس جمهوری
اسلامی نسبت به حضور نظامی شیطان بزرگ در منطقه خلیج فارس و در حرم امن الهی است.
سخنان 21/6/69 مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه‌ای تأکیدی بر متوجه ساختن افکار و
نظرات مردم مسلمان و انقلابی ایران و کشورهای منطقه بر روی دشمن شمارۀ یک مسلمین
یعنی آمریکا بود.

ایشان در قسمتی
از سخنان خود اعلام کردند:

«… ما با حضور،
طمع‌ورزیهای فزاینده و سیاست وقیحانۀ آمریکا در منطقۀ خلیج فارس مخالفیم…

(آمریکائیها) می‌گویند
ما می‌خواهیم سیستم امنیّتی اینجا- در خلیج فارس- درست کنیم. خاک بر سر ملتها و
دولتهایی که اجازه بدهند آمریکای متجاوز بیاید طبق منافع خودش نقشه بکشد و در خلیج
فارس و در منطقه بخواهد سیستم امنیتی درست بکند و مسلمانان نخواهند گذاشت. ملتهای
اسلامی اجازه نخواهند داد…

ما اجازه نخواهیم
داد آمریکا تدابیر امور مسلمانان به ویژه حرمین شریفین را برعهده گیرد…

مبارزه و مقابله
با تجاوز، طمع‌کاری‌ها، نقشه‌ها و سیاستهای آمریکا برای دست‌اندازی به خلیج فارس،
به عنوان جهاد فی سبیل الله محسوب می‌شود و هر کس در این راه کشته شود، شهید
است…».

با توجّه به این
اوامر مشخص، دیگر تعلّل در برخورد با حرکت نظامی آمریکا در منطقه برای هیچ مسلمانی
جایز نیست و مردم مسلمان و انقلابی ایران به طریق اولی در مقابل این حکم مسئولیت
مضاعف خواهند داشت. در جهت تحقق بخشیدن به این فرمان رهبری لازم است تا کلیۀ
دستگاههای دولتی و نهادهای مردمی بسیج شده و به صورت گسترده اقدام به تجدید
سازماندهی نیروهای بسیج و حزب‌اللهی شهرها بنمایند.

از سوی دیگر
برپایی راه‌پیمائیها و تظاهرات ضد آمریکایی سراسری و پخش آن از رسانه‌های گروهی می‌تواند
بیدارباش و آماده باشی به هسته‌های مقاومت حزب الله در سراسر جهان بالأخص حزب‌الله
حجاز و دیگر کشورهای منطقه محسوب گردد که به مقابله عملی و جدّی با تجاوز نظامی
آمریکا برخیزند و سربازان و افسران مزدور و فاسد آمریکایی را هدف تیرها و بمبهای
خود قرار داده و احیاگر عملیات استشهادی حزب‌الله لبنان و فلسطین و… در دنیا
شوند.

در زمانی که
اعزام ده هزار زن و دختر مصری برای خوشگذرانی سربازان آمریکایی افشا می‌گردد و
«فهد» خبیث 2 میلیون بطر مشروبات الکلی نظامیان آمریکایی را از «حسین اردنی»
خریداری می‌کند و شبکۀ تلویزیونی سی.‌بی.‌اس آمریکا اقدام به پخش یکی از برنامه‌های
مستهجن عیش و عشرت و خوشگذرانی آمریکائیها در سرزمین وحی و در کنار حرم امن به خاک
و خون کشیده شدۀ الهی می‌نماید، آیا مسلمانان انقلابی جهان از مردم مسلمان و
انقلابی ایران نخواهند پرسید که آن راه‌پیمائیهای اعتراض‌آمیز و خشم‌آلود گذشته‌تان
بر علیه آمریکا چه شد؟ آیا نمی‌پرسند که بعد از حکم صریح و قاطع مقام معظم رهبری
در مورد نبرد با آمریکا چه اقدام عملی برای جامۀ عمل پوشاندن به آن انجام دادید؟
مگر آمریکا شیطان بزرگ نیست و مگر نیت اصلی او از حرکت نظامیانش به این منطقه در
حقیقت هدم اسلام و انقلاب اسلامی نیست؟ پس باید به ندای رهبری پاسخی قوی و قاطع
داده و با شعار «مرگ بر آمریکا» راه‌پیمائیهایی را در سراسر کشور سازمان داده و
تمامی امکانات را برای مقابله‌ای جدّی با آمریکا بسیج نمائیم و با چشمانی باز و
غضب‌آلود بر دشمن اصلی، شیطان بزرگ، خیره شویم و با حمله‌های هسته‌های مقاومت حزب‌الله
خواب راحت را از دیدگان فاسد نظامیان متجاوز آمریکا ربوده و آنان را از منطقه
بیرون نمائیم. بدیهی است که لازمۀ چنین اقدامی به فراموشی سپردن کارنامۀ خیانت‌بار
و جنایت‌آلود صدام و رژیم عفلقی او نبوده و پروندۀ محاکمۀ جنایتکار جنگی برای طرح
در فرصتی مقتضی مفتوح خواهد بود.

والی الله المشتکی

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

در مدح حضرت رسول
«ص»

زهی پشت و پناه
هر دو عالم                                                    سرو سالار فرزندان آدم

شبستان مقامت قاب
قوسین                                                  در درگاه توبطحا و زمزم

ملایک را نشان از
چون تو مهتر                                           رسل را فخر از چون تو مقدم

نبودی گر برایت
گفت ایزد                                                        نه آدم آفریدی و نه عالم

کلاه و تخت کسری
از تو نابود                                           سیاه
و ملک قیصر، از تو درهم

میان اولیا صدری
و بدری                                                                  میان انبیاء، مهریّ و خاتم

بوقت راز گفتن با
خداوند                                                       نیامد مر ترا یک مرد محرم

مرا یاد تو باید
بر زبان بس                                                              سنائی گردد از یاد نو خرمّ

«سنائی»

معزّالدوله و
خلیفه عباسی

احمدبن بویۀ
دیلمی معروف به معزالدوله در عصر المستکفی بالله، خلیفه غاصب عبّاسی، شنید که
خلیفه، امام شیعیان بغداد را به زندان افکنده است. معزالدوله سخت خشمگین شد و
یکسره به دربار خلیفه رفت. وقتی که وارد دربار شد، دید خلیفه بر تخت نشسته است و
امرا و ندما هر یک بر حسب شأن خویش گرد وی جای دارند. امیر دیلمی با خلیفه مشغول
صحبت شد. در این موقع، ؟؟؟؟ وارد شدند و به طرف خلیفه پیش رفتند و دستهای خود را
دراز کردند و به فارسی بنای صحبت گذاشتند.

خلیفه به تصور
اینکه ایشان قصد بوسیدن دست وی را دارند، دستش را دراز کرد، امّا مردان دیلمی
خلیفه را گرفتند و بر زمینش کشیدند.

معزالدوله در این
موقع برپا خاست. شورش و غوغا در قصر خلیفه بروز کرد و آن دو مرد دیلمی خلیفه را
کشان کشان به خانۀ معزالدوله بردند و محبوس کردند. در آنجا بود که معزالدوله به وی
گفت: «تو امام شیعی بغداد را به زندان افکندی، من تو را از تخت خلافت به زیر
کشیدم».

سی سال استغفار

یکی از بزرگان
عرفا می‌گفت:

من مدّت سی سال
است از یک «الحمدلله» که گفته‌ام، در پیشگاه خداوند استغفار می‌کنم؟

گفتند: چگونه
بوده است؟

گفت: «حریقی شب
هنگام در بغداد روی داد. من بیرون رفتم تا وضع دکّان خود را ببینم. گفتند: حریق از
دکان تو دور است. گفتم: الحمدلله! سپس با خود گفتم: فرض کن دکّان تو نجات یافته،
آیا به مسلمانان نمی‌اندیشی؟!»

عقل نخست

ای عقل نخست و حق
ثانی                                                    ذات
تو حقیقه المثانی

ای در تو جمال حق
نمودار                                                         زیبندۀ تست «من رآنی»

«کمپانی اصفهانی»

پوشاندن خطای
طبابت

در زمان دیوژن
حکیم یونانی، شخصی که نقّاش بود، حرفۀ نقاشی را ترک گفت و مشغول طبابت شد! دیوژن
گفت: «کار خوبی کردی، زیرا خطاهای تصویر را همه کس می‌بیند و تیرهای ملامت و ایراد
از هر سوی پرتاب می‌شود، اما خطاهای طبابت را خاک می‌پوشاند و کاملاً از نظرها
مخفی می‌دارد!»

خصلتهای ویژه
پیامبر «ص»

رسول خدا صلی
الله علیه و آله فرمود:

1-   
خدای تبارک و
تعالی اسلام را به دست من آشکار کرد.

2-   
قرآن را بر من
نازل فرمود:

3-   
کعبه را به دست
من فتح کرد.

4-   
مرا بر تمام
آفریدگانش، برتری بخشید.

5-   
مرا در دنیا،
سرور فرزندان آدم قرار داد.

6-   
مرا در آخرت،
زینت‌بخش عرصۀ قیامت قرار داد.

7-   
داخل شدن
پیامبران به بهشت را منع فرمود تا هنگامی که من داخل شوم.

8-   
بهشت را بر
امتهای پیغمبران قدغن فرمود تا آن وقت که امّت من داخل بهشت شوند.

9-   
و خلافت و
جانشینی مرا پس از من تا هنگام دمیدن صور، در خاندان و اهل بیتم قرار داد.

پس هر کس به آنچه
می‌گویم کافر شود، به خدای بزرگ کافر شده است.

رشوه به آیه الله
مدرس «ره»!

شبی «یزدان پناه»
از جانب رضاخان، ده هزار تومان نزد مدّرس آورد که: «بگیر و ساکت باش!»

مدرس پاسخ داد:
«پول را زیر تشک بگذار و برو به اربابت رضاخان بگو: تا دینار آخر، خرج نابودی تو
خواهد شد. اگر رضا داد که هیچ وگرنه بیا و از همانجا که پول را گذاشتی بردار و
برو.»

فتوّت چیست؟

گویند: شقیق
بلخی، امام جعفربن محمدالصادق (ع) را از فتوّت پرسید: امام شقیق را گفت. تو چه
گوئی؟

شقیق گفت: اگر
دهند شکر کنیم و اگر منع کنند صبر کنیم.

آن حضرت فرمود:
سگان مدینۀ ما نیز همین کنند!

شقیق گفت: ای
فرزند رسول خدا، پس فتوّت چیست؟

فرمود: اگر دهند
ایثار کنیم، و اگر ندهند صبر کنیم.

وظیفۀ سرباز

ملک المتکلمین می‌گفت:
ایّامی را که در بوشهر از محضر سیّد جمال‌الدین اسدآبادی در سال 1303 قمری استفاده
می‌کردم، روزی یکی از ارادتمندان او وارد شد و در ضمن گفت و شنود اظهار داشت:

امروز در پای
دیوار سربازخانۀ شهر، سربازی را دیدم قرآن به دست گرفته و چنان با لحن دلسوزی
تلاوت می‌کرد که اشک از چشم شنونده جاری می‌شد. من نزدیک او رفتم و به وی آفرین
گفتم.

سیّد از شنیدن
این سخن برآشفت و گفت: «هر کس را بهر کاری ساخته‌اند. تلاوت قرآن با لحن دلکش
حجازی، وظیفۀ قاری شهر است و سرباز باید خوب تیر بیندازد و سینۀ دشمن را آماج
گلوله سازد. این سربازی که به جای مشق تفنگ و هدفگیری، خود را به تلاوت کلام الله
مجید مشغول می‌سازد، وظیفۀ دینی خود را چنانکه شاید نمی‌شناسد و به جای آفرین و
ستایش باید او را نفرین و نکوهش نمود.»

غلام بخیل از او
بخیل‌تر!

مردی بخیل غلامی
را به هزار درهم خرید که به هزار مرتبه از خواجه، ممسک‌تر و بخیل‌تر بود. روزی
خواجه با وی گفت: ای غلام! نان بیاور و در خانه را ببند!

غلام گفت: ای
خواجه! این نه شرط احتیاط بود، بایستی گفت که در را ببند وانگهی نان بیاور!! خواجه
او را تحسین نموده آزاد کرد!!!

زیرزمین… روی
زمین

دنیا مطلب تا همه
دینت باشد                                            دنیا طلبی نه آن نه اینت باشد

بر روی زمین
زیرزمین واربزی                                              تا زیرزمین، روی زمینت باشد

«اوحدالدّین کرمانی»

بی‌یاد تو… با
یاد تو…

بی‌یاد تو دل چو
سایه در خورشید است                                       با یاد تو، در نهایت امید است

هر تخم که در
زمین دل کاشته‌ام                                            جز یاد تو تخم حسرت جاوید است

«عطّار نیشابوری»

اطاعت نشسته!

ابومحمّدبن یحیای
معلّم گفت: روزی به علت بیماری و اضطرار، نشسته نماز می‌خواندم. اتّفاقاً از
شاگردم خطائی دیدم؛ برخاستم تا او را تنبیه کنم، او گفت: «یا شیخ! برای عصیان و
تنبیه طفلی چون من بپاخاستی ولی عبادت و اطاعت خدا را نشسته انجام می‌دهی؟!»

رشوه به قاضی

روزی مردی علوی
(سیّد) معرّف قاضی را به خدمت نسّاج بخاری، مدح می‌کرد و گفت: چنین قاضی در عالم
نباشد؛ رشوت نمی‌ستاند؛ بی‌میل و بی‌محابا، خالص و مخلص جهت حق میان خلق عدل می‌کند!

نسّاج گفت:
«اینکه می‌گوئی که او رشوت نمی‌ستاند؛ این یک دروغ است. تو مرد علوی‌ای از نسل
مصطفی صلّی الله علیه و آله او را مدح می‌کنی و ثنا می‌گوئی! این رشوت نیست؟ و از
این بهتر چه رشوت خواهد بود که در مقابلۀ او (ظلم او) او را مدح می‌گوئی؟!»

سفرۀ جوانمردان

گویند: کسی بود و
دعوی جوانمردی کردی. گروهی از جوانمردان به زیارت او آمدند. این مرد گفت: ای غلام!
سفره بیاور نیاورد. دو سه بار گفت، نیاورد. این مردمان در یکدیگر می‌نگریستند؛
گفتند: جوانمردی نبود خدمت فرمودن به کسی که چندین بار تقاضای سفره باید کرد.

غلام هنگامی که
سفره آورد، این خواجه وی را گفت: چرا سفره دیر آوردی؟

غلام گفت: مورچه‌ها
اندر سفره شده بودند و از جوانمردی نبود، سفره پیش جوانمردان آوردن که بر آن مورچه
باشد و از جوانمردی نبود، مورچه را از سفره بیفکندن. بایستادم تا ایشان خود بشدند
و سفره بیاوردم.

همه گفتند: یا
غلام! آفرین بر تو! چون توئی جوانمرد باید که خدمت جوانمردان کند.

آغا محمدخان
قاجار، الگوی خباثت

آغا محمدخان
قاجار برای دوستانش حکایت می‌کرد:

هنگامی که کریم
خان زند از بیم سرکشی‌ها و طغیانهای دائمی، مرا به ایالت شیراز محکوم کرد، منتهای
احترام را در حقّ من بکار برد و همه جا رعایت خاطرم را منظور و در مسائل عمدۀ کشور
با من مشورت می‌کرد. و امّا در مقابل، من با آن همه عزت و حرمت و رفاه، هیچگاه از
فشار احساسات کینه‌توزی و انتقام، آرام نداشتم و چون کاری از دستم برنمی‌آمد، با
قلمتراشی که در جیب داشتم، قالیها و قالیچه‌های قیمتی را در تنهائی سوراخ و پاره
می‌کردم! و بدین طریق حسّ انتقامم را تسلیت می‌دادم و حالا که آن فرشهای زیبا به
اختیار خودم درآمده، تأسف می‌خورم که چرا سوراخ شده است!!

فیلی که از خود
می‌ترسید

پیلی را آوردند
بر سر چشمه‌ای که آب خورد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید و می‌پنداشت که از دیگری
می‌رمد! نمی‌دانست که از خود می‌رمد!.

آری! همه اخلاق
بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر، چون در تو است، نمی‌رنجی، چون آن را
در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی!

فرمان ده ملک
انبیاء

فرمان ده ملک
انبیاء کیست؟ توئی                                             مصداق تعزّمن تشا کیست؟ توئی

روشن نظر «لقد
رأی» کیست؟ توئی                                مرد ره حضرت «دنا» کیست؟ توئی

«اوحدالدین کرمانی»

مایۀ آفرینش

هم رحمت عالمی
زما ارسلناک                                                    هم
مایۀ آفرینشی از لولاک

حق کرده ندا
بجانت ای گوهر پاک                                          لولاک لما خلقت الافلاک

«عطّار نیشابوری»

پاسخ به نامه‌ها

قم- صندوق پستی
777

* اهواز- برادر،
م- ر

1-   
امیرالمؤمنین (ع)
می‌فرماید: «اذا خفت امراً فقع فیه»- اگر از چیزی وحشت داشتی خود را در آن بیفکن،
از نظر روانشناسی نیز راه مبارزه با ترس وارد شدن در صحنه‌های رعب‌آور است. کسی که
از تاریکی و تنهائی می‌ترسد باید به تنهائی در تاریکیهای شناخته شده که می‌داند
برخورد با چیز وحشتناکی نخواهد کرد که ترسش را مضاعف کند وارد شود تا تدریجاً ترس
او فرو بریزد.

2-   
عدم قدرت بر
تصمیم‌گیری نیز نتیجۀ همین ترس است. ترس از نتیجۀ اقدام و آیندۀ مبهم مانع تصمیم‌گیری
است و راه حلّ آن باز همین است. در مواردی که احتمال ضرر دنیوی باشد نه اخروی بدون
معطلی خود را برای بدترین نتیجۀ محتمل حاضر کنید و اقدام به اختیار یکی از دو امر
مورد تردید بنمائید و به این دلیل خود را قانع کنید که تردید و دودلی از آن ضرر
مادی محتمل بدتر است. البته آنجا که احتمال ضرر اخروی است احتیاط بجا و خوب است به
شرط این که به حدّ وسوسه نرسد.

3-   
می‌توانید با
مراجعه به یکی از شعب بانکها مبلغ 1200 ریال جهت یکسال و یا 2400 ریال برای دو سال
به حسابجاری 600 بانک ملت قم- شعبه آموزش و پرورش واریز و یک نسخه از فیش بانکی را
همراه با آدرس دقیق و مشخصات کامل به دفتر مجله ارسال دارید تا اقدام شود.

* تهران- برادر،
غ- پ

همیشه نیروهای
مؤمن و طرفدار واقعی حق کم بوده‌اند اکنون باید خدا را شکر و سپاس گفت که این همه
فراوان‌اند هرگز نباید توقع داشته باشید که همه و بخصوص ثروتمندان و دنیاپرستان،
مؤمن و متعهد باشند چیزی که هست بر اساس انجام وظیفه آنجا که احتمال مفید بودن
باشد باید تذکر بدهیم و اگر احتمال آن نیست بلکه گاهی احتمال برخورد بدتر و حتی
اصرار بیشتر آنها هست از کنار آن باید با بزرگواری گذشت و چاره‌ای جز این نیست
البته تا آنجا که ممکن است باید سعی در جلوگیری از فساد شود حتی اگر لازم بود با
توسّل به تهدید یا شکایت به مراکز انتظامی. ما بیش از این وظیفه‌ای نداریم و غصه
گمراهی مردم را نباید بخوریم. وظیفه را باید انجام داد.

* کرمان- برادر،
اقدولی، ق ق ق- 444

شما می‌توانید
خوشبخت و رستگار شوید نگران نباشید معنای آن حدیث این است که این گونه کارها در
برابر کودک مقتضی بدبخت شدن او است ولی علت تامه نیست و موانع از تأثیر مقتضی
جلوگیری می‌کند که از جمله تقوی و پاکدامنی است.

* گرگان- ا- م
(401)

غالباً انسانها
چنین‌اند که از گناه و جنایت متنفرند و تقریباً همه مایلند که پاک و باتقوی باشند
و به گناه آلوده نشوند و اگر قرص یا داروئی بود که اراده انسان را در برابر غرایز
و تمایلات قوی و محکم می‌نمود همه طالب و خواهان آن بودند ولی هرگز چنین نیست و
خدا چنین خواسته است که انسان با داشتن تمایلات و غرایز نیرومند که او را به تجاوز
و گناه دعوت می‌کند و با داشتن عقل که او را به مصالح دنیا و آخرت خویش پای‌بند می‌سازد
و با داشتن اراده و نیروی بازدارنده خود را از گناه نگاه دارد و با این مقاومت و
مجاهدت تکامل یابد و اما اگر انسان با خود کاری کند که غرایزش از بین برود و یا از
جامعه کناره‌گیری کند تا دچار صحنه‌های تشویق کننده به گناه نشود دوری او از گناه،
تقوی نخواهد بود و موجب تکامل و لیاقت او برای دریافت رحمتهای الهی نخواهد شد. راه
چاره این است که هرگز به خود تلقین نکنید که من اراده ندارم بلکه عکس آن را به خود
تلقین نمائید و مطمئن باشید همین گونه است و شما هم مانند هر انسان دیگر اراده
دارید و با اختیار خود گناه می‌کنید پس این اراده را با تمرین و ورزش تقویت نمائید
و غرایز خود را کنترل کنید.

* بیرجند- خواهر،
م- الف

1-   
آنها که خدا را
شناخته‌اند نماز را نه بعنوان یک تکلیف و فریضه بلکه از روی عشق و علاقه بعنوان
تنها راه ارتباط با محبوب انجام می‌دهند. ما که از آن معرفت محرومیم حدّاقل نماز
را بعنوان شکر منعم انجام دهیم. اگر شما در هر وقت نماز، قبل از شروع، نعمتهای
فراوان و بی‌پایان الهی را به خاطر بیاورید حتماً خود را وجداناً ملزم بلکه شیفته
و مشتاق می‌بینید که حدّاقل چنین منعم مهربانی را بستائید و آن‌گاه نماز محبوب و
مطلوب خواهد بود و اگر این را هم نتوانستید محقق سازید حداقل در وقت نماز این معنی
را تصور کنید که اهمیت نماز در آن حد است که روز قیامت تارک نماز در عداد کفار به
حساب می‌آید پس تنها امتیاز مسلمان نماز است آن هم نمازی که به آن اهمیت داده شود
و با آرامش و توجه انجام بگیرد که خداوند فرموده است وای به حال نمازگزارانی که
نماز را سبک می‌شمارند و امام صادق (ع) فرمود شفاعت ما هرگز کسی را شامل نمی‌شود
که نماز را سبک بشمارد.

2-   
غلبه بر خواهشهای
نفس تمرین و ریاضت می‌خواهد سعی کنید از چیزهای آسان مانند خوردنیها و آشامیدنیها
و پوشیدنیهای دلخواه که امکان ترک آنها آسان است شروع کنید تا تدریجاً بتوانید
خواهشهای بزرگتر را نیز ترک نمائید البته در حدّی که به رهبانیت نیانجامد.

3-   
توبه در جبران
گناه کافی است مگر آنجا که قضا یا کفاره لازم باشد یا حق‌الناس باشد.

* مشهد- برادر
سید اسماعیل موسوی

کسی که مسلمان
است و معتقد است به وجوب نماز ولی نماز را در اثر سستی و بی‌اعتنائی به دستورات
الهی انجام نمی‌دهد در پیشگاه خداوند طبق روایات در حکم کافر است یعنی روز قیامت
با او مانند یک کافر معامله می‌شود و اما اگر کسی منکر نماز باشد تا چه رسد به کسی
که منکر خدا است او در ظاهر شرع نیز کافر است نه در حکم کافر بلکه کافر محض است و
اما کسی که در قلبش شک و تردید بوجود آمده و این شک انگیزۀ تحقیق و جستجو شده تا
به ایمان منطقی رسیده است این کفر نیست بله محض ایمان است ولی اگر در شک بماند و
در جستجوی حقیقت نباشد و شک او انگیزه‌ای برای خوشگذرانی و عیاشی و عدم احساس
مسئولیت بشود این شک محض کفر است.

* اهواز- برادر،
ح- 25

1-   
آن کار حرام و
گناه است نه مستحب و شما از رساله مطلب را اشتباه فهمیده‌اید ولی آن چه آقای معلم
گفته صحت ندارد نگران نباشید مگر این که افراط شود.

2-   
علم را نمی‌توان
به آسانی به دست آورد باید همت کنید و به خود زحمت بدهید و اوقات را به بطالت
نگذرانید و در تحصیل کوشش و جدیت نمائید تا به مدارج بالای علم و کمال برسید. استعداد
اگر چه بیشتر یک امر ذاتی و خدادادی است ولی کسب و به دست آوردن و تقویت آن نیز
ممکن است و راه آن به کار بستن استعداد و سعی در فرا گرفتن مطالب دقیق علمی و
بخصوص ریاضی است. تمرینات ریاضی بهترین وسیله برای بالا بردن استعداد و نیرومندی
ذهن است و به همین دلیل آن را ریاضی گفته‌اند.

* تهران- خواهر،
ف- ق- ک- سلطان

1-   
استخاره پس از
تحقیق و بررسی مسأله از همه جوانب است در صورتی که باز هم تحیر و تردید بود
استخاره مفید است و برای هر کار یک بار استخاره می‌شود.

2-   
در مورد آن حادثه
چیزی بر شما نیست.

3-   
زنی که شوهرش
نماز نمی‌خواند یا وظیفۀ شرعی دیگری را انجام نمی‌دهد یا گناهی مرتکب می‌شود باید
او را نصیحت کند و حتی اگر لازم شد با تهدید و هرگونه فشار ممکن و مشروع سعی کند
او را از گناه باز دارد امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است.

4-   
بارها گفته‌ایم
که فالگیران و جادوگران فریبکار و دغلبازند و مراجعه به آنها حرام است و حکم آنها
در بعضی موارد در دادگاه اسلامی اعدام است باید مراکز انتظامی جلوی فعالیت آنها را
بگیرند متأسفانه مشاهده می‌شود که بازار این گونه افراد روز به روز گرم‌تر می‌شود
و این حکایت از خرافه‌پرستی و پائین بودن سطح فرهنگ می‌کند.

5-   
مکاتبه در چنان
موردی با رعایت شئونات شرعی اشکال ندارد.

* رشت- خواهر،
ر- ت- س 777

1-   
تمرکز حواس بطور
کامل چه در نماز و چه در غیر آن بسیار مشکل و دشوار است ولی انسان باید سعی کند تا
حد مقدور توجه خود را به حالت عبودیت و به ارکان و اعمال نماز نگه دارد. رعایت
آداب مستحبه در کیفیت ایستادن و نشستن و غیره و همچنین انتخاب وقت و جای مناسب
مؤثر است.

2-   
اعتقاد به تقدیر
و سرنوشت منافاتی با تلاش انسان برای دست‌یابی به زندگی بهتر و به سایر آرزوهای
خویش ندارد و ازدواج و سایر شئون در این رابطه فرقی ندارند. اگر کسی دیگری را کشت
تقدیر چنین نیست که آن شخص در آن لحظه بمیرد. چه او را بکشند و چه نکشند بلکه
تقدیر این است که او را می‌کشند و می‌میرد و لذا آن شخص مقصر و بزهکار است. شما هم
اگر در مورد انتخاب همسر دقت نکنید و بعد دچار پشیمانی شوید تقدیر چنین نبوده که
شما حتماً با آن شخص ازدواج خواهید کرد چه بخواهید و چه نخواهید، بلکه تقدیر چنین
است که در اثر بی‌اعتنائی شما به آینده، چنین گرفتار می‌شوید. البته گاهی هم تقدیر
چنین می‌شود که حادثه‌ای اتفاق بیافتد چه ما تلاش کنیم برای جلوگیری از آن و چه
نکنیم بهرحال آن چه مقدور است واقع می‌شود ولی تلاش ما هم جزء مقدرات است اگر ما
تلاش نکنیم و مقصر باشیم شرعاً و عرفاً و وجداناً مسئول خواهیم بود. و در هیچ
موردی اعتقاد به تقدیر و سرنوشت عذری پذیرفته برای اهمال انسان در انجام وظایف خود
نمی‌باشد.

3-   
مادر را بی‌نهایت
احترام کنید و مانند خواهرتان درشتخویی او را برای رضای خدا تحمّل کنید و مطمئن
باشید که اگر قصد قربت داشته باشید از بسیاری از عبادات ثوابش بیشتر است و هرگز در
برابر او سخن به درشتی نگوئید و او را ناراحت نکنید و بر او فریاد نکشید و اگر با
رعایت همۀ شئون او نفرین از روی جهالت کرد نگران نباشید.

* بروجن- برادر
عبدالله

1-   
مکروه است.

2-   
برای زن حجاب و
پوشش کافی است هر چند حجم بدن نمایان شود.

3-   
زن باید موهای
خود را از نامحرم بپوشاند و این که در عرف محل رسم است که زنها موهای جلوی سر را
نمی‌پوشانند مجوز نیست و معیار، حکم خداوند است نه عرف محل.

* مازندران-
خواهر مریم ح

آن گونه نگاه
کردن گناه است و آن رفتار که شما دارید برای آیندۀ شما بسیار خطرناک است خود را با
سرگرمیهای مجاز مشغول کنید و از آن افکار شیطانی دست بردارید و از خشم الهی
بترسید.

* اهواز- برادر،
س- م

به هر وسیله که
ممکن است کتاب او را برگردانید.

* اراک- خواهر،
الف- ر- ن

نالۀ گناهکاران
در حال توبه در درگاه خداوند محبوبتر از مناجات عابدان سحرخیز است مطمئن باشید که
خداوند رحمتش را از هیچ بنده‌ای که به درگاه او روی آورد دریغ نخواهد کرد و اما در
رابطه با آن موضوع نیاز به توضیحی است که در مجله ممکن نیست یا باید آدرس بدهید یا
به وسیلۀ تلفن تماس بگیرید.

* بافق یزد الف-
ج د

بقا بر تقلید
حضرت امام قدس سره باید بر اساس تقلید از یک مجتهد زنده در اصل مسأله بقا بر تقلید
میت باشد. در این مسأله از هر مرجعی تقلید کردید وجوهات خود را به دفتر آن مرجع یا
نمایندۀ او برسانید.

* قم- برادر
مهدی- س

1-   
بی‌گناهی خود را
به پدر ثابت کنید و او را متوجه پیامدهای این گونه تهمت‌ها در دنیا و آخرت
بنمائید.

2-   
توبه کافی است.

3-   
شما حقوق پدر و
مادر را رعایت کنید اگر آنها بدون دلیل موجهی از شما ناراضی باشند عاق نخواهید بود.
عاق والدین کسی است که رعایت حقوق و احترام آنها را ننماید.

* اصفهان-
خواهر، ش- ش 92/22 ش ش

خیر! انسان
اختیار جان خود را دارد و خودکشی گناهی بسیار بزرگ است. شما ننوشته‌اید مشکلتان
چیست شاید ما بتوانیم برای آن راه‌حلی بیابیم بخصوص اگر آدرس بدهید که پاسخ مفصل
میسر باشد.

* کرج- خواهر، ز-
ح- س- ع- 2379

شما امر به معروف
و نهی از منکر را ترک نکنید و از مسخرۀ افراد خانواده دلگیر نشوید صبر شما در
برابر این برخورد موجب اجر مضاعف است، خوراک و پوشاکی که پدر به شما می‌دهد حلال
است و شما نباید تحقیق کنید. حلال بودن آن از راههای مختلف قابل توجیه است و
احتمال کافی است. در مورد ازدواج اگر آن فرد را لایق نمی‌دانید و دیانت او را نمی‌پسندید
نپذرید. پدر نمی‌تواند شما را مجبور کند. دادگاه مدنی از شما حمایت خواهد کرد
نگران آینده نباشید خداوند چاره‌ساز است.

* همدان- برادر، م-
424

1-   
چنین مرکزی را
سراغ نداریم.

2-   
آن کار علاوه بر
این که گناهی بزرگ است، جنایت و خیانتی است که اگر به دست عدالت گرفتار شوید
مجازات سختی خواهد داشت.

* میاندوآب-
برادر، ز- ق

غسلی واجب نیست
واعمال صحیح است.

* کاشان- برادر
نوری

اشکالی ندارد و
چیزی بر شما نیست ولی به آن وضع اگر ادامه ندهید بهتر است.

* قم- خواهر، م-
ع- ص

1-   
تدریجاً آن حالت
برطرف می‌شود نگران نباشید این یک امر طبیعی است.

2-   
روزۀ آن روز باطل
است.

* اصفهان-
فلاورجان- برادر، ح- ج 380

حرام نیست.

* استهبان- برادر
محمد- م- م- 12500

رابطه آن چنانی
را قطع نموده و به سلام و احوالپرسی معمولی مانند افراد دیگر اکتفا کنید.

* کنگاور- برادر،
ع- ع- 2- س

آدرس بدهید.

* درچه- برادر،
ج- پ

1-   
اگر نمی‌توانید
او را هدایت کنید از او دور شوید تا اخلاق و رفتار زشت او در شما تأثیر منفی
نداشته باشد. با کسی دوست و آشنا شوید که شما را به خدا نزدیک کند.

2-   
آن حالت موجب غسل
نیست.

* آمل- ل- احمدی

از دفتر استفتاء
بپرسید.

* اصفهان- برادر،
س- ک- اداری (51)

1-   
باید از پدرتان
اجازه بگیرید.

2-   
از خدا بترسید و
او را رها کنید و مطمئن باشید هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

* خمینی شهر-
برادر حمید. ر- م

1-   
نمازها و روزه‌هائی
را که فوت شده باید قضا کنید و لازم نیست خود را در مشقت بیاندازید بلکه بتدریج
انجام دهید و نسبت به روزه‌هائی که بدون عذر شرعی خورده‌اید کفاره لازم است اگر
اکنون امکان مالی ندارید هرگاه ممکن است قبل از پانزده سالگی هم حاصل شود بلکه
معمولاً چنین است.

2-   
سال برای خود بر
اساس درآمد یا حقوق قرار دهید و هر سال آنچه باقی می‌ماند هر چند یک تومان باشد
خمس آن را بدهید.

اگر آن شخص را نمی‌توانید پیدا کنید آن پول را از جانب او
به فقیری صدقه بدهید.

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

یادداشتها و
خاطراتی از

زندگی امام خمینی
«قدّس سرّه»

قسمت دوازدهم

حجت الاسلام
رحیمیان

ارجاع به مسئولین

حضرت امام سعی
داشتند همیشه کارها از مجرای آنها انجام گیرد و همچنین جایگاه مسئولین و شأن مرتبه
آنها را مورد نظر داشتند و اگرچه خود بالاترین مقام و نافذترین کلام را داشتند ولی
همواره کارها را به مسئولین مربوطه ارجاع می‌فرمودند و ضمن آن که خطوط کلی و اساسی
تمام مسئولیتهای نظام اسلامی را ترسیم و به طور مدام مسئولین را در مورد
مسئولیتشان زیرنظر داشتند، معمولاً در حوزه کار آنها دخالت موردی نمی‌کردند و اگر
احیاناً درخواست یا شکایتی از فرد یا اداره‌ای به محضرشان می‌رسید و تصمیم بر
پیگری می‌گرفتند، از طریق بالاترین مقام مربوطه اقدام می‌کردند و در حالی که حکم
کلی را بیان می‌کردند تشخیص مصادیق و موضوعات را به عهده مسئول ذی ربط می‌گذاشتند.
از باب نمونه موارد متعددی که از مسائل مربوط به جنگ سؤال می‌شد می‌فرمودند از
آقای هاشمی «رفسنجانی» سؤال کنند (بر اساس حکم امام آقای هاشمی رفسنجانی جانشین
فرماندهی کل قوا را برعهده داشتند) مثلاً در یک مقطع بعضی از دانشجویان و طلاب از
چگونگی رفتنشان به جبهه و جمع بین درس و جبهه و تعیین اولویت هر یک سؤال کرده
بودند که به عرض رسادم حضرت امام فرمودند: بگوئید از آقای هاشمی سؤال کنند.

تأیید غیرمسلمین
نشود

حضرت امام در
برخورد با خطر نفوذ منفی فرهنگهای مادی و منحط بر افکار و اندیشه‌های مسلمین بسیار
جدّی و حساس بودند. ایشان بدلیل این حساسیّت، حتّی استفاده از علوم و فنون
بیگانگان را منوط به شرایط و ویژگیهای خاص می‌دانستند. بعنوان مثال از سوی کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان با اینجانب تماس گرفته شد که در مورد خرید کتابهای
سالم و مفید برای کودکان و نوجوانان که ناشر یا مؤلف یا مترجم آنها غیر مسلمان
باشند کسب تکلیف شود. پس از طرف سؤال حضرت امام فرمودند: «حتی الامکان از کتابهایی
که مسلمانها نوشته‌اند استفاده شود و چنانچه لازم بود و کتابی خیلی خوب بود به شرط
آن که تأیید غیر مسلمین نشود اشکال ندارد.»

ملاقات وزیرخارجه
شوروی

صبح روزی که قرار
بود ادوارد شوارد نادزه وزیر امور خارجه شوروی برای تقدیم پاسخ گورباچف خدمت امام
مشرف شود طبق معمول روزهای دیگر رأس ساعت 8 برای تشرف به محل همیشگی رفتم اما بر
خلاف معمول هنوز امام به اتاق ملاقاتها تشریف نیاورده بودند. وزیر امور خارجه
شوروی همراه با مقامات وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی بطور ایستاده در اطاق منتظر
قدوم امام بودند. برای پذیرائی دو کار بی‌سابقه انجام گرفته بود یکی آنکه برای
اوّلین بار چند صندلی که البته از جای دیگر عاریه آورده بودند برای نشستن هیئت
مزبور در اطاق چیده شده بود و دیگر آنکه حاج عیسی یک سینی چای آورد و حاضرین همین
طور که ایستاده بودند مشغول نوشیدن آن شدند. به جز مترجم روسی، سفیر شوروی نیز در
اطاق بود ولی دیگر همراهان شوارد نادزه در حیاط بودند.

انتظار سنگینی بر
فضای اطاق حاکم بود و سرانجام امام در حدود ساعت 5/8 با همان هیئتی که در تلویزیون
مشاهده شدند وارد و بدون تأمل و توقف و بدون اینکه در چهره کسی نگاه کنند از میان
افراد گذشته و روی جایگاه همیشگی‌شان نشستند و در همین حال وزیر خارجه شوروی نیز
روی صندلی نشست.

معمولاً افراد در
جلسات استثنائی در آغاز بصورت شبه موقت و نامتعادل می‌نشینند و بعد از چند لحظه
همزمان با آرامش و استقرار روانی با یک مانور آرام و حرکتی مختصر هیئت و شکل ظاهری
آنان نیز مستقر و متعادل می‌شود. شوارد نادزه به عنوان رئیس دیپلماسی و نماینده
ابرقدرت شرق که چهره با صلابت و حرکات با طمأنینه او در محافل بزرگ بین‌المللی و
کاخهای مجلل قدرتمندان غربی در فیلمهای خبری بسیار دیده شده است در این اطاق محقر
و ساده در حالی که شاید برای اوّلین بار با پای برهنه روی فرشی کهنه و رنگ باخته
در یک مجلس رسمی قدم گذاشته بود، وضعیت دیگری داشت. او برای اوّلین بار خود را در
بی‌پیرایه‌ترین و ساده‌ترین مقر با یک رهبر بزرگ الهی که شخصیّت معنوی او تمام
کاخهای استکبار را لرزان کرده بود روبرو می‌دید.

من نمی‌دانم
ارتعاش خفیفی که در هنگام خواندن پاسخ گورباچف در دست او بود ناشی از پیری بود یا
چیزی دیگر! او در اوّلین لحظه که روی صندلی نشست وضعیتی غیر مستقر داشت که در
نامتعادل بودن کیفیّت قرار گرفتن پاهای او مشهود بود و همین وضعیّت تا آخرین لحظه
که پیام نسبتاً طولانی را قرائت کرد و با سخنان امام ختم شد، همچنان ادامه یافت و
به جز سر و دست مرتعش او بقیه اندامش در طول مدّت تشرف بسان مجسمه‌ای جامد خشکیده
بود.

و باز همه شاهد
بودیم مترجمی که بگفته آگاهان در همه جا با تسلط کامل در ترجمه زبان روسی بلبل‌زبانی
می‌کرد در این مقام جمله‌ای را بدون لکنت که سعی می‌کرد در سرفه‌ها و سینه صاف‌کردن‌های
مصنوعی خود پنهان کند نتوانست ادا کند.

بهرحال پاسخ
گورباچف همراه با ترجمه آن پایان یافت و در این لحظه همه منتظر پاسخ و واکنش حضرت
امام بودند اما حتی چگونگی آن در مخیله هیچ کس خطور نمی‌کرد تمام وجود حاضرین در
چشم و گوششان فشرده و چشمها به سوی امام دوخته شده بود و نماینده ابرقدرت شرق یک
بار دیگر خود را در برابر برخوردی غیر قابل پیش‌بینی و فوق تصور یافت حضرت امام
بدون تأمل طی حدود یک دقیقه و در سه فراز با صراحت و فارغ از هر نوع مجامله جملاتی
را فرمودند که ضمن آن از این که آقای گورباچف مطلب اصلی- که اساس‌نامه امام بود-
را مورد توجه لازم قرار نداده بود اظهار تأسف فرمودند و در حالی که مترجم شروع به
ترجمه فراز سوم کلمات امام کرده بود حضرت امام برخاستند به طرف اندرونی روانه
شدند. با آن که همیشه مشتاقان حضرت امام به محض تشرف به محضرشان، بی‌اختیار به طرف
معظم له کشیده می‌شدند و دستشان را می‌بوسیدند ولی این بار حضرت امام چه در حال
ورود و چه در هنگام خروج با ترکیبی از هیبت و سرعت در حرکت گوئی چنان وضعیت
استثنائی و بی‌سابقه‌ای را به وجود آوردند که هیچ کس نتوانست از جایش تکان بخورد و
طبعاً برای هیچکس مجالی برای دست‌بوسی پیش نیامد تا چه رسد زمینه‌ای برای مصافحه!

نمونه نظم و
پاکیزگی

حضرت امام گذشته
از نظم و انظباطی که در مجموعۀ شئون و کارهای خود داشتند و بطور عادی هیچگاه توجه
به کاری موجب تضییع کار دیگرشان و یا غفلت از آن نمی‌شد. هر روز عبادات، قرائت
قرآن ادعیه، مطالعات گوناگون، استماع اخبار، قدم زدن، نرمش (حرکات ورزشی که طبق
نظر پزشکان معالج الزاماً بمنظور حفظ سلامتی انجام می‌دادند) رسیدگی و پاسخگوئی به
امور شرعی و اجازات و استجازات و قبض وجوهات، ملاقاتها، معاشرت و انس با افراد
خانواده، خوراک، نظافت و استراحتشان، هر کدام بصورتی منظم و در موعد خود، انجام می‌گرفت.

همین نظم در
برنامه‌های هفتگی‌شان نیز حاکم بود از باب مثال هر صبح جمعه بعد از شنیدن خلاصه
اخبار ساعت 8 آماده استحمام بوده و راهی حمام می‌شدند. معمولاً روزهای جمعه نیز
چند گزارش را خدمتشان می‌بردم ولی آموخته بودیم که در این ساعت مجالی برای شنیدن
یا امضاء کردن چیزی نگذاشته‌اند چرا که بلافاصله مشغول باز کردن تکمه‌هایشان می‌شدند
و در همانحال بر می‌خاستند و بدین ترتیب همیشه در ساعت 8 و چند دقیقه وارد حمام می‌شدند
و همیشه کیسه و صابون می‌زدند و توفیق کیسه کشیدن امام در طول این سالها نصیب
پیرمردی مخلص بود که کارگر حمام عمومی جماران بود و هر روز جمعه نزدیک ساعت 5/8 در
آنجا آماده بود که با اشاره امام برای کیسه کشیدن وارد حمام می‌شد.

استحمام امام
معمولاً بیش از یکساعت طول می‌کشید و ایشان چند دقیقه بعد از ساعت 9 از حمام خارج
می‌شدند حمام مذکور که در ضلع شمالی هال واقع است حمامی کوچک، ساده و بدون وان می‌باشد
که وسایل و تجهیزات آن عبارت بود از یک دوش قدیمی، یک طشت و ظرف پلاستیکی کوچک.

از آنجائیکه لباس
کن حمام بسیار کوچک بود حضرت امام ناچار بودند لباسهایشان را در هال و در کنار
میزی که چمدان لباسهایشان روی آن قرار داشت بپوشند.

حضرت امام فقط در
اوقاتی که بیمار بودند و پزشکان اجازه نمی‌دادند حمام نمی‌رفتند و یک بار که دو
جمعه متوالی به حمام نرفته بودند، با سؤال از پزشکان بی‌صبرانه منتظر بودند که
بتوانند به حمام بروند ولی با این حال لباسهایشان را طبق برنامه معمول عوض می‌کردند.
حضرت امام علیرغم سادگی در لباس و زندگی در اوج نظافت و پاکیزگی بودند لباسهایشان
همیشه پاکیزه و تمیز بود. هیچگاه در کف جورابهایشان اثری از کدورت چرک دیده نمی‌شد
و با اینکه تمام حیاط زندگی و فرشهای ساده‌شان تمیز بود ولی همواره با دم‌پائی روی
فرش راه می‌رفتند. دم‌پائی‌هائی که سالهای سال کار کرده بود و بعضاً کف آنها
سائیده و ترکهای زیادی خورده بود که در تصویر ذیل یکی از دمپائیهای امام را ملاحظه
می‌فرمائید.

همیشه محیط زندگی
حضرت امام و اطاق کار و محل عبادت و خواب آن حضرت از نظافت و پاکیزگی می‌درخشید و
فضای پرطراوتش از بوی دل‌انگیز عطرهای بسیار خوشبو آکنده بود و به عبارت روشن‌تر
علیرغم اینکه حضرت امام نمونه کامل ساده‌زیستی و قناعت و صرفه‌جوئی در استفاده از
امکانات زندگی بودند ولی در زمینه نظافت و پاکیزگی و استفاده از بهترین عطرها در
حد کمال، مقید بودند که این هم منطبق با آداب و سنن اسلامی است و نظافت و طهارت
ظاهری لازمه و مقدمه تهذیب و طهارت معنوی است زیرا انسانهائی که در صمیم جانشان
شمیم ایمان و رایحه جنت رضوان دارند در خوشبوئی جسم سزاوارترند.

دوستان امام از
دور و نزدیک انواع عطرهای خارجی و داخلی را به محضرشان اهداء می‌کردند و امام تنها
در این زمینه بود که با ذوق سرشار و زیباپسند خود بهترین‌ها را انتخاب می‌فرمودند
تا آنجا که بعضی از اصحاب دفتر نیز مقید بودند که به هنگام تشرف از همان عطرهائی
استفاده کنند که برای امام خوشایند بود.

 

/

تحلیل جغرافیایی بحران اخیر خلیج فارس

تحلیل جغرافیایی
بحران اخیر خلیج فارس

محمدرضا حافظ‌نیا

بحران کنونی خلیج
فارس که با حملۀ ناگهانی و برق‌آسای ارتش عراق به خاک کشور کوچک کویت بوقوع پیوست،
توجّه جهانیان را بخود جلب نمود. علّت این جلب توجه وابستگی مستقیم و غیر مستقیم
زندگی مردم جهان بویژه در کشورهای صنعتی غرب و جهان سوّم به نفت خلیج فارس است که
حدود 65% ذخیره، نفت و انرژی غالب جهان کنونی را در خود جای داده. و نقش قلب تپندۀ
جهان را در حال حاضر بازی می‌کند. بهمین دلیل خلیج فارس دارای اهمّیّت استراتژیک
ویژه بوده و بدلیل استراتژیک بودن هر حادثه‌ای که در آن بوقوع پیوندد بر کل جهان
اثر می‌گذارد، چرا که یکی از خصلتهای نقاط و مناطق جغرافیائی استراتژیک همین خصلت
جهانشمول بودن آن است.

از آنجائی که
منشأ جغرافیائی بحران کنونی خلیج فارس مبرهن می‌باشد. بنابراین در این مقاله سعی
می‌شود ماهیّت جغرافیائی بحران مورد بررسی قرار گیرد.

قبل از ورود به
بحث لازم است- بطور مختصر- اهمّیّت و نقش دریاها در زندگی حال و آینده بشریّت و
نیز تعریف وضعیّت کشورها در ارتباط با دریا بیان شود تا رابطۀ بین وضع کشورها با
آب و تأثیر آن بر سیاست خارجی و استراتژی آنها مشخّص گردد.

اهمّیّت و نقش
دریاها در زندگی بشریّت

دریاها امروزه
نقش تعیین‌کننده‌ای بر سرنوشت انسانها دارند و علاوه بر ذخایر عظیم کف دریاها و
اقیانوسها و نیز مواد پروتئینی آبها، حدود 90% حمل و نقل کالا و مواد از طریق
راههای دریائی و ناوگان حمل و نقل دریائی صورت می‌پذیرد و عرصۀ اقیانوسها و
دریاهای باز و نیم بسته و خلیجها و بندرگاههای بصورت شبکۀ عظیمی از ارتباطات
بازرگانی و حمل و نقل بین کشورهای مختلف جهان درآمده است و هر چه زمان می‌گذرد،
کشورها به یکدیگر بیشتر نیازمند شده و روابط تجاری و بازرگانی از حجم و ابعاد  وسیعتری برخوردار گردیده و طبعاً شبکه حمل و
نقل دریائی از اهمیّت بیشتری برخوردار می‌شود. اتّخاذ سیاست محاصره دریائی علیه
کشورها منجمله عراق، توسّط قدرتهای دریائی بویژه آمریکای جهانخوار ناشی از اهمیّت
وابستگی شدید زندگی و حیات کشورها به شبکه‌های حمل و نقل دریائی است و بکارگیری
این سلاح برای تنبیه و مجازات کشور متخاصم کارسازتر از سلاحهای دیگر بوده و روز
بروز اهمیّت این سلاح بیشتر می‌شود و در آینده نیز قدرتهائی که بتوانند کشورهای
متخاصم را در محاصره دریائی قرار دهند، موفّق‌تر خواهند بود.

اهمیّت روزافزون
حمل و نقل دریایی و لزوم حفظ امنیّت آن از طرفی و لزوم دفاع از سرزمین و تمامیّت
ارضی کشورهای ساحلی از طرف دیگر منشاء شکل‌گیری نیروی دریائی کشورها بعنوان بخش
مکمّل نیروی دفاعی آنها می‌باشد.

بنابراین یک
سیستم دفاعی زمانی موفّق عمل خواهد کرد که سه نیروی زمینی، هوائی، دریائی و حتّی
موشکی آن متوازن بوده و هماهنگ عمل نماید و اگر یکی از آنها ضعیف و ناموزون باشد،
طبیعی است که سیستم دفاعی کشور خوب عمل نخواهد کرد. حال به ذکر این نکته پرداخته
می‌شود که کشورهای جهان از حیث ارتباط با بدنه‌های آب کرۀ زمین به سه دسته کلّی
تقسیم می‌شوند دسته اوّل آنهائی هستند که دارای وضعیت جغرافیایی بسیار خوب بوده و
براحتی با بدنه‌های آب آزاد جهان ارتباط دارند مانند آمریکا، انگلیس، ژاپن و غیره.
ناگفته نماند که کشور ایران نیز در این دسته قرار دارد. دسته دوّم آنهائیکه دارای
وضعیّت جغرافیائی نامساعد بوده و از حیث ارتباط با آبهای آزاد جهان محدودیّت دارند
مانند شوروی، عراق و غیره. دسته سوّم آنهائیکه دارای وضعیّـ جغرافیائی بدی هستند و
هیچ‌گونه ارتباطی نه با آب آزاد و نه با آبهای غیر آزاد دارند مانند افغانستان و
مغولستان و غیره. با توجّه به تقسیم بندی مزبور، از پنج همسایۀ کشور ایران سه
همسایه یا در وضعیّت نامساعد و یا وضعیّت بد جغرافیائی قرار گرفته‌اند. شوروی،
عراق، افغانستان طبیعی است که آنها یکی از زمینه‌های بالقوّه تولید بحران برای
همسایگان خود می‌باشند و کشور ایران نیز در استراتژی ملّی خود بعنوان یکی از عوامل
آفرینش بحران می‌بایست به آن توجّه داشته باشد.

منشأ بحران چیست؟

از آنجائیکه
موضوع بحث مقاله، بحران کنونی خلیج فارس است لذا ادامۀ مطلب به آنجا موکول می‌شود.
با توجّه به اهمیت نقش دریاها در زندگی امروز و فردای کشورها و با توجّه به وضعیّت
جغرافیائی نامساعد کشور عراق، مطلب روشن می‌شود که منشأ بحران چیست؟ عراق کشوری
است که در منطقۀ خلیج فارس کمترین ساحل را در میان کشورهای ساحلی خلیج فارس دارد و
ارتباط آن با آبهای آزاد خلیج فارس (آب آزاد بنابر تعریف حقوق بین‌الملل دریاها)
از طریق باریکه‌ای به عرض حدود 10 مایل دریائی (قریب به 19 کیلومتر) انجام می‌پذیرد
و از آنجائیکه خلیج فارس کلاً بعنوان فلات قارّه شناخته شده و مطابق مقررات و
ضوابط حقوق بین‌الملل دریاها دقیقاً مرزهای تعیین شده و قلمروهای حاکمیّت مشخّص
برای دول ساحلی آن وجود دارد بنابراین امکان آزادی عمل نامحدود برای دولت عراق
وجود ندارد.

بنظر می‌رسد عراق
در استراتژی ملّی خود، حلّ این معضل را بعنوان یک هدف آرمانی در نظر گرفته است و
سیاست اجرائی خود را برای تحقق این استراتژی از طریق تقویت نیروی نظامی و دارا شدن
قدرت نظامی برتر در منطقه گزینش نموده است و لذا تمام همّ خود را بر گسترش و تقویت
ارتش قرار داده است بطوریکه امروزه عراق ارتشی با حدود یک میلیون نفر نیروی فعّال
و حدود 850 هزار نفر نیروی ذخیره تشکیل داده که از حیث کمیّت قوی‌ترین ارتش در
منطقه خاورمیانه است. بهم‌زدن این قدرت نظامی بطور طبیعی زمامداران عراق را به این
باور سوق می‌دهد که عراق باید از این فرصت استفاده نموده هم مشکیل جغرافیائی خود
را حلّ نماید و هم بدنبال اهداف جغرافیائی دیگری بوده تا موازنۀ ژئوپلتیکی منطقه
را بنفع خود تغییر دهد (فقنا- نفت و ثروت) و بصورت یک ابرقدرت منطقه‌ای در
خاورمیانه ظاهر شود بویژه با اینکه بعنوان قمر یکی از قدرتهای کنونی جهان یعنی
شوروی در منطقۀ حساس جهان یعنی خلیج فارس، از حمایتها و تشویقات آن نیز برخوردار
می‌باشد. عراق برای رسیدن به اهداف مورد نظر به مناطق حسّاس مجاور خود در حاشیۀ
خلیج فارس چشم دوخته است. منطقه جغرافیائی بسیار حسّاس خوزستان ایران و منطقه
جغرافیائی کویت، این دو منطقه از حیث ارزشهای استراتژیکی و ژئوپلتیکی تقریباً
مشابه هم می‌باشند.

چرا ده سال پیش
عراق به کویت هجوم نکرد؟

عراق در ده سال
پیش استراتژی خود را به اجرا گذاشت و تهاجم به ایران را آغاز نمود. علّت اینکه
عراق در آنزمان کویت را انتخاب نکرد شرایطی بود که برای تهاجم به ایران برای عراق
آماده بود که عمده‌ترین آنها عبارتند از:

1-   
تضادّ و تخاصمی
که اساساً با انقلاب اسلامی داشت و احساس خطری که از سوی آن می‌نمود و لذا حکومت
بعث عراق، سمت تهدید را ایران اسلامی دانسته و به زعم خود می‌توانست قبل از
استقرار کامل حکومت انقلابی در ایران آنرا از پای درآورد.

2-   
عدم آمادگی نیروی
دفاعی ایران برای مقابله با تهاجم عراق در شرایط خاصّ دوران انقلاب.

3-   
وجود زمینۀ آماده
در مناسبات بین‌المللی جهت تأیید و حمایت از تهاجم عراق به ایران و از پا درآوردن
انقلاب اسلامی.

4-   
استفاده از زمینه‌های
آماده منطقه‌ای و جلب حمایتهای کشورهای عربی از طریق جلوه دادن تهاجم خود، بعنوان
جنگ عرب و عجم.

5-   
تصوّر نبود
چسبندگی بین مردم عرب زبان خوزستان ایران با بدنۀ کشور ایران، و برعکس تصوّر وجود
جدائی گزینی از ایران و چسبندگی با اعراب سرزمینهای مجاور.

6-   
تلقّی ایران
بعنوان تنها قدرت منطقه‌ای خاورمیانه و خلیج فارس که قادر به رقابت با عراق بوده و
مانع از ابرقدرت منطقه‌ای شدن عراق می‌باشد و تصوّر اینکه زمان بنفع عراق است و
نباید فرصت را از دست داد.

بعلاوه اینکه
کویت نه تنها رقیب منطقه‌ای عراق نبود بلکه دوست و یاور عراق بوده و از آن کشور
حساب می‌برد و بعبارتی بطور غیر رسمی کویت تحت نفوذ عراق قرار داشت و هر زمان که
می‌خواست با استفاده از رقابت مابین قدرتهای استکباری بر سر خلیج فارس استفاده
کرده و کویت را در کنترل خود می‌گرفت.

عراق از اشغال
کویت چه بهره‌ای می‌برد؟

دولت بعث عراق پس
از تهاجم به ایران و گرفتار آمدن در پیامدهای تهاجم خود و سرخورده شدن از حلّ مشکل
خود از طریق ایران، به سوی همسایه دیگرش چشم دوخت و با طرح ضابطه و ادّعای تاریخی،
کویت را در فاصله چند ساعت اشغال و ضمیمۀ کشور عراق نمود.

انضمام کویت به
عراق همان ارزشهای ژئوپلتیکی و استراتژیکی که از خوزستان ایران انتظار است را
بهمراه دارد. یعنی با فرض نبود حساسیتهای بین‌المللی علیه عراق، با در اختیار
داشتن کویت که پنجمین کشور خلیج فارس از حیث طول ساحل است، عراق هم از حیث
ژئوپلتیکی و هم از حیث ژئواستراتژیک امتیازات متعددی را کسب می‌نماید. از جهت
ژئوپلتیک، اوّلاً ذخایر کویت بعنوان دوّمین مخزن نفتی خلیج فارس که خود 65% ذخیره
کل جهان را دارد در اختیار عراق قرار گرفته و بدین ترتیب عراق دوّمین قدرت نفتی
خلیج فارس شد، و با توجّه به خصلتهای دولت عراق در سیاست خارجی، کنترل اوپک را نیز
در دست خواهد گرفت و ثانیاً ثروتهای عظیم و دلارهای ذخیره شده کویت به کمک اقتصاد
ملّی عراق آمده و بخش عمده‌ای از تنگناهای اقتصادی موجود حلّ شده و پشتوانه خوبی
برای توسعه اقتصادی اجتماعی عراق و بویژه تقویت قدرت نظامی آن خواهد بود.

از حیث
ژئواستراتژیک، اوّلاً- فضای جغرافیائی بسیار خوبی در رأس خلیج فارس در اختیار عراق
قرار گرفته و امکان گسترش نیروی زمینی را در حاشیۀ خلیج فارس پیدا خواهد نمود-
ثانیاً با حضور در مجاورت مخازن نفتی عربستان و امارات و قطر و بحرین بعنوان منبع
انرژی جهان غرب، در دیپلماسی خارجی خود برای اهداف منطقه‌ای بهتر خواهد توانست از
غرب و کشورهای عرب خلیج فارس امتیازات کسب نماید. ثالثاً- با در اختیار داشتن
سواحل کویت و جزایر بوبیان و وربه وضعیّت جغرافیائی عراق از رتبۀ هشتم که آخرین
رتبه است به رتبۀ چهارم افزایش خواهد یافت و تماس آن کشور با بدنه آب آزاد خلیج
فارس بیشتر شده و با وسعت فضای آبی امکان آزادی عمل و تحرک در خلیج فارس را بدست
خواهد آورد.

نتیجه‌ای که از
این افزایش فضای آبی عاید می‌شود علاوه بر دسترسی به منابع کف دریا و نیز افزایش
ذخایر پروتئینی عراق، ایجاد امکان برای توسعۀ نیروی دریائی عراق و تقویت این بخش
از ارتش عراق است که نمی‌تواند در حال حاضر بعنوان مکمّل خوبی در سیستم دفاعی و نظامی
عراق نقش بازی کند. با تقویت نیروی دریائی ارتش عراق بعنوان پیامد افزایش فضای
دریائی، عراق قادر به اظهار وجود مؤثّری در عرصۀ آبهای خلیج فارس خواهد بود. ترکیب
امتیازات ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی ناشی از تصرف کویت، تغییر ناگهانی موازنه
ژئوپلتیک منطقه و افزایش سریع قدرت ملی عراق در منطقۀ خاورمیانه و بویژه خلیج فارس
می‌شود که با توجّه به خصلت تجاوزطلبی عراق که نشئت گرفته از ساخت حکومتی و شرایط
جغرافیائی نامساعد آن است، تهدید جدّی برای کشورهای منطقه بویژه ایران خواهد بود.

اینجاست که هر
چند حضور نظامی قدرت شیطانی آمرکیکا و جهان غرب در منطقۀ خلیج فارس به بهانۀ
مقابله با متجاوز، بجای خود محکوم و مذموم است و باید بهر شکل ممکن با آن برخورد
شود ولی چون انضمام کویت به عراق نیز با مصالح و امنیّت ملّی کشور ما در تعارض
جدّی می‌باشد می‌بایست هر تلاشی را برای خروج کامل عراق از کویت انجام داد زیرا
بقای هر بخش از کویت در دست عراق بویژه جزایر بوبیان و وربه با توجّه به خصلت
تجاوزطلبی عراق، برای امنیّت ملّی و مصالح کشور ما خطرناک است و لذا دولت جمهوری
اسلامی ایران در شرایط دشواری قرار دارد و می‌بایست بسیار ظریف و دقیق و هوشیار با
قضایا برخورد فعّال نماید و بنظر می‌رسد موضع‌گیریهای رسمی دولت ایران تاکنون درست
اتّخاذ شده است.

در خاتمه ذکر این
نکته ضروری است که بلحاظ اینکه بررسی و تحلیل فرضیّات مربوط به حوادث منطقه خلیج
فارس بویژه پیامدهای حضور نظامی آمریکا و غرب در آن، بحث مستقلی را طلب می‌کند از
اشارۀ به آنها خودداری بعمل آمد.

 

/

آزادی در اسارت

ارزشهای اسلام و
انقلاب را پاسداری کنیم (14)

آزادی در اسارت

حجه الاسلام
محمدتقی رهبر

«الحرّ حرّ علی
جمیع احواله ان نابته نائبه صبرلها وان تداکت علیه المصائب لم تکسره وان اسر وقهر
واستبدل بالعسر یسرا…».

«مرد آزاده در
همه احوال آزاده است، اگر ناملایمات بر او هجوم آورد، بردباری کند و رگبار مصائب
مقاومتش را درهم نشکند و اگر چه اسیر و زیردست شود و سختی‌ها برای او آسان گردد،
همانگونه که یوسف صدیق و امین، آزادی‌اش خدشه‌دار نشد یا آنکه وی را به بردگی
گرفتند و زیردست و در بند نمودند، تاریکی و وحشت چاه و دیگر مصیبت‌هائی که دید وی
را زیان نرسانید. خداوند بر او منّت نهاد و پادشاه جبّار و ستمکار را بندۀ او ساخت
پس از آنکه مالک او گردیده بود! او را به پیامبری برانگیخت و بدانوسیله ملّتی را
مشمول رحمت خویش قرار داد. آری اینگونه است صبر و تحمّل که خیر و نیکی را بدنبال می‌آورد،
بنابراین بردباری پیشه کنید و دلهایتان را به صبر و تحمّل استوار سازید تا اجر و
پاداش نیکو ببرید».

(امام صادق (ع)- اصول کافی ج 2 ص 89)

آمد از آفاق یاری
مهربان

یوسف صدیق را شد
میهمان

کاشنا بودند وقت
کودکی

برو ساده آشنائی
ملکی

یاد دادش جور
اخوان و حسد

گفت آن زنجیر بود
و می‌رسد

عار نبود شیر را
از سلسله

ما نداریم از
رضای حق گله

شیر را بر گردن
ار زنجیر بود

بر همه
زنجیرداران میر بود

گفت چون بودی تو
در زندان چاه

گفت همچون در
محاق و کاست ماه

در محاق ارماه نو
گردد دوتا

نی در آخر بدر
گردد در سما

(مثنوی معنوی)

این روزها، برای
امت انقلابی و فداکار ما روزهائی است شورانگیز، جالب و فراموش‌نشدنی. روزهائی که
صفحات کتاب پیروزی باز هم ورق می‌خورد و سرافرازی و شادمانی باز هم از راه می‌رسد،
شادمانی دیدار عزیزانی که یوسف‌وار در چنگال خصم گرفتار بودند و اکنون غرورآفرین
می‌آیند و به دیدگان ملّت و خانواده‌هایشان نوری دوباره می‌بخشند. دیدار سفر کرده‌گان
در بند و گاه مفقودالاثر که دلدادگانشان سالیان دراز کابوس وحشت و سرگردانی و
اضطراب را شب و روز به جان خریدند و خبر گمشده‌گان خود را از هر رهگذری گرفتند و
اینک در پرتو لطف الهی ناباورانه پاره‌های قلب خویش را در کنار خود می‌نگرند.

دیدار یار غائب
دانی چه شوق دارد

چون ابر در
بیابان بر تشنه‌ای ببارد

و با سرافرازی و
غرور و افتخار که با هیچ چیز دیگر قیاس کردنی نیست، دشمن لجوج به عجز آمده و به
حقانیّت ما اعتراف کرده و جهانیان نیز این حقیقت را پذیرفته‌اند، وعدۀ راستین الهی
در نصرت اولیا تحقّق پذیرفته و پیش‌بینی امام عظیم الشأن‌مان که همواره می‌گفتند:
«ما پیروزیم و هیچ تردیدی در این نیست» در اینجا نیز مانند دیگر صحنه‌ها صورت عمل
گرفته است «إذا جاء نصرالله والفتح… فسبّح بحمد ربّک» و اینک خدا را سپاس و ثنا
می‌گوئیم که شب هجران سرآمد و اسیران آزاده ما یوسف‌وار سر از چاه بیرون کرده و
آرام‌بخش دلهای رنج‌دیدۀ منتظرانی هستند که یعقوب‌وار در لقای عزیزشان لحظه‌شماری
می‌کردند و از پیک روزگار خبر گمشده‌گانشان را می‌گرفتند.

حماسه‌آفرینان
آزاده ما تازیانه دشمن را بر جان خریدند و در اردوگاهها و زندانها یادگاری بر جای
نهادند تا برای نظامیان و فرماندهان درسی باشد و الهامی، که چگونه می‌توان تازیانه‌ها
را بفریاد آورد و خود فریاد نکرد!

آنها که سینه‌خیز
به صحن و سرای علی (ع) رفتند و بر تربت پاک حسین بوسه زدند می‌آیند در حالی که گرد
راه بر سر و صورت دارند و بوی کربلا را در پیراهن. این اسطوره‌های مقاومت در
بازداشتگاههای تنگ و شکنجه‌بار حتّی با تشنگی و گرسنگی و عذاب جسمی و روحی و
بیماری و رنج و گاهی شهادت عزیزان هم‌بند، ایّوب‌وار ساختند و با تسلیم و رضا لحظه‌های
سیاه و افتخارآفرین را سپری کردند و با چهره‌های آبدیده و آفتاب‌خورده که لحظات
ریاضت را تفسیر می‌کند از راه می‌رسند تا بشارت فتح و سرور پیروزی را بسرایند و
بگویند:

پیام امام عزیز و
معمار اندیشۀ الهی عصر و بنیانگذار جمهوری اسلامی را در همه جا و در همه حال پاس
داشتیم و کرامت امّت انقلابی را به نمایش گذاشتیم تا دیگران ببینند فرزندان خمینی
با چه جرئت و جسارت به شرق و غرب «نه» گفته و زنجیر اسارت و وابستگی را پاره
کردند! بگویند: در اسارت آزاد بودیم و زیر زنجیری که در دست کودک‌صفتان بود،
همانند شیر فریاد کردیم و خروشیدیم و در برابر روباهان سرفرود نیاوردیم.

آزادگان ما با
انجام رسالتی که بر دوش داشتند و در دوران اسارت بیش از پیش با آرمانهای امام
جوشیدند و ذوب شدند و آلودگی نفس پلید، دنیای دون، مقام و جاه‌طلبی زیانبار و
مادیّت عفن آنها را به مسخ نکشید، در حقیقت سند حقانیّت انقلاب و سفیران آرمانهای
امام بودند که بدون تردید روحیّه آنان بر روحیّه سرسخت دشمن نیز تأثیر نهاده است.

برگشتند با
دستمایه‌ای ارزشمند: در اردوگاهها و زندانها، رو به قرآن این ودیعۀ الهی آوردند و
به حفظ آیات آن پرداختند و اینک صدها حافظ قرآن در میان جمع آزاده‌گان از بسیجی و
سپاهی و ارتشی بچشم می‌خورد که می‌تواند برای تاریخ اسرای نظامی ره‌آوردی باشد که
می‌توان در سخت‌ترین شرائط بهترین دست‌آوردها را داشت و اردوگاهها را به محفل قرآن
و أنس به خدا تبدیل کرد و این جز در تاریخ پیامبران و امامان و اولیا در هیچ جنگ و
نبردی سابقه نداشته است.

در اسارت به شب‌زنده‌داری
و خودسازی و دعا و مناجات پرداختند تا به قدرتهای جهانی بفهمانند ماورای قدرتهای
مادی و ناوهای جنگی و هواپیماهای فوق مدرن و سلاحهای اتمی و دستگاههای کامپیوتری
خیره‌کننده و سلاحهای پیچیدۀ جهنّمی، نیرو و پشتوانه دیگری هست مافوق همه قدرت‌ها
که می‌توان با تکیه بر عنایت و حمایت و قدرت لایزال او بر همه فائق آمد و در
بیکرانه‌گی توحید و محبّتش روح تشنه را سیراب و قلب افسرده را شاداب ساخت، از
تنهائی رهید و به دریای ابدیّت پیوست و هیچ را دارای همه چیزکرد.

آمدند تا به ملل
تحت سلطه این مفهوم جاودانه قرآنی را که عزت از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است «ان
العزّه لله ولرسوله وللمؤمنین» تفهیم کنند و عملاً به اثبات برسانند که چگونه می‌توان
در برابر جبهه‌گیری غرب و شرق و اقیانوس اسلحه و بمب و موشک و توپ و تانک به
مقاومت پرداخت و بالاخره با شهادت و اسارت و صبر و متانت روی پای خود ایستاد یعنی
در حقیقت بر شخصیّت ایمانی خود یعنی خدا تکیه کرد و شعار پیامبران را که با دست
خالی در برابر کفر و استکبار ایستادند و پیروز شدند، تحقّق بخشید، و وجدانهای
بیدار و افکار عمومی جهانی را به داوری طلبید که یک ملّت می‌تواند بدور از وابستگی
به ابرقدرتها نیروی سوّمی بیافریند، نیروئی که اگر به اصالت‌های خویشتن پای‌بند و
بر سر پیمان خویش استوار باشد، می‌تواند دیگر قدرتها را به مسخره بگیرد که این
پیروزی، پیروزی بر حریف رؤیاروی نیست که غلبه بر جبهۀ جهنّمی جهانی و لشکرکشی‌های
بین‌المللی و اردوگاه شرق و غرب است.

و به نهضت‌های به
اصطلاح رهائی‌بخش در جای جای جهان و بویژه نهضت آزادی‌بخش فلسطین که بیش از چهل
سال است بازیچۀ سوداگران شهرت و شهوت و سیاست‌بازان حرفه‌ای و مزدوران شرق و غرب
شده‌اند و غدّۀ سرطانی صهیونیسم را در قلب جهان اسلام تحمّل کرده‌اند، حالی کنند.

نجات تنها در عشق
و ایثار و آمادگی برای شهادت است.

و بقول پروفسور
حامد استاد دانشگاه برکلی آمریکا: آنچه در انقلاب ایران منحصر بفرد بوده است مسئله
شهادت است که در عصر حاضر نظیر ندارد.

و این چیزی است
که بعنوان میراث ارزشمند تشیّع بر تارک گیتی می‌درخشد و در قرن بیستم بار دیگر
چهره می‌نماید.

یکی از روزنامه‌نگاران
ترک در رحلت امام رضوان الله علیه نوشت: امام خمینی توانست توده‌های عظیم ملّت
مسلمان ایران که نظیر آن در تاریخ هیچ انقلابی دیده نشده است را به حرکت درآورد و
دکترین انقلاب شیعه را برای نخستین بار محقّق سازد.

تبلور این مکتب و
مبدأ معنوی در جبهه‌های نور علیه ظلمت چهره نمود و اسیران ما که بخشی از نیروهای
رزمنده‌ای بودند که آهنگ دعایشان در زیر آتش دشمن مناجات سوزان داود را در کوهها
تداعی می‌کرد و اشگ صحری اصحاب محمّد صلّی الله علیه و آله و ناله‌های شبگیر علی (ع)
در نخلستان و محراب عبادت و زمزمۀ یاران حسین (ع) را در شب عاشورا… و اینها را
باید دید و شنید و خواند و نوشت و به نسلهای بعدی منتقل کرد و با باد صبا بر همۀ
دیارها گسیل داشت تا برای آنان که در بند اسارت افتاده و نمی‌دانند چه کنند تا قفل
و زنجیر بردگی را بشکنند و آزاد شوند، درسی باشد و الهامی که چشم براه امدادگری از
شرق یا غرب ننشینند! که گرگان بیابان را طمع پاسداری داشتن پنداری است باطل، و تا
جهانیان بدانند چگونه می‌توان با حرارت ایمان و عشق و صبر و مقاومت و ایثار و
شهادت، ماشین‌های غول‌پیکر جنگی دشمن را ذوب کرد و نقشه‌های جادوئی شیاطین قرن را
نقش بر آب ساخت و جنگهای روانی و تسلیحاتی را به شکست کشانید و از کوره آزمایش چون
طلای ناب ثابت و تابناک که بدر آمد «و اما ما ینفع النّاس فیمکث فی الارض».

آنها که در لجن‌زار
عفن مادّیت درون خویش غوطه‌ورند و در پلیدترین تمایلات حیوانی و درنده‌خوئی
گرفتارند و به کثیف‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین جنایات دست می‌آلایند، آنها که افق
اندیشه‌شان از شهوت و شراب و شرارت و شیطنت فراتر نمی‌رود، علمشان، اقتصادشان،
دانشگاهشان و سیاستمدارشان و حتّی فیلسوفانشان در این انحطاط وامانده‌اند و همه و
همه زمین‌گیر خاک‌اند، اینها چه می‌دانند مفهوم مقاومت و شهادت و صبر و کرامت و
عزّت چیست؟

با مدّعی مگوئید
اسرار عشق و مستی                                     تا بی‌خیر بمیرد در عین خودپرستی

آزادگان ما از
کدام خانواده‌ها هستند؟ از تبار هابیل، از نسل شهیدان، شهیدان زنده‌اند آنها و
دیگر همرزمانشان جانبازان انقلاب، مفقودالاثرها و شهدای به خون خفته و خانواده‌هایشان
از یک تبارند، توده‌های مردم، مردم بی‌نام و نشان، نه ادّعای گزافی دارند، نه توقع
و انتظاری و نه اوصاف و القاب را یدک می‌کشند سربازان گمنام امام زمان و از نسل
مستضعفان و هابیلیان زمین‌اند که اگر آنها نبودند امام نیز تنها بود و خون و صبر و
روح بزرگ و اخلاص و بی‌ریائی آنها دستمایۀ این انقلاب بود، همانهائی که امام اعظم
ما همواره می‌فرمودند: «ماه هر چه داریم از اینها داریم، من دست و بازوی رزمندگان
که دست خدا بالای آنست می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم.»

و شگفت نیست که
هنگامی که اسیر دربند ما به حرم ابوالفضل (ع) زیرنظر و تحت الحفظ می‌رود به خاک می‌افتد
و می‌گوید: «ابوالفضل علمدار، خمینی را نگهدار» و دشمن با قنداق تفنگ و باتون و
لگد او را تا سرحدّ مرگ شکنجه می‌کند تا نغمۀ او را خاموش کند و نمی‌تواند، این
است مفهوم آزادی در اسارت و اینک همین آزاده برگشته و بر تربت امام عزیز خود بوسه
می‌زند که اماما در اسارت نیز نغمۀ محبّت تو را فریاد کردیم. آن امام و این امّت
عاشق، راستی که درخور یکدیگرند و ای کاش که همۀ ما اینچنین بودیم و این عشق و درد
را لمس می‌کردیم و هوا و ریا و خودی و شیطان نفس و شهرت و منیّت و شهوت و لذّت
راحتمان می‌گذاشت و ای کاش از این جرعه قطره‌ای هم به کام ما ریخته می‌شد تا با
همان قدرت و صلابت در هر جبهه‌ای اعم از فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی وو… این
ارزشها را پاس می‌داشتیم. البتّه خدمتگزاران صدیق که با همان ایدۀ امام و امت کمر
به خدمت بسته و شیفتۀ خدمتند نه تشنه قدرت و گرسنه مال و شهرت و اسیر خط وربط،
بسیارند و هم اینها هستند حلقۀ اتصالی که امت را با امام پیوند زنند و انقلاب را
با همۀ مفاهیمش به قلبها متصّل می‌کنند. خدمت شبانه‌روزی اینان و دلسوختگی و
فداکاریشان می‌تواند پاسخی درخور به مقاومت اسیران آزاده و شهیدان به حق پیوسته و
جانبازان سوخته‌دل و پاکباخته و خانواده‌های مصیبت‌دیدۀ شهدا و مفقودین گمنام باشد
و هم ادای امانتی که امام آن اسوۀ فضایل و انسان نخبۀ آسمانی، به بعدی‌ها سپردند.
مطلبی که رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای، بر آن تأکید فرمودند که:

«صلاح دین و
دنیای ما حرکت در راهی است که طی یازده سال گذشته امام عظیم‌الشأن و فقید انقلاب
اسلامی فرا روی ما باز کردند و ما این راه را تا جان در بدن داریم ادامه خواهیم
داد و از هیچیک از آرمانها که بوسیلۀ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه ترسیم شده
است دست نخواهیم برداشت.»

این حرف رهبر ما،
دولت ما، ملت ما و صاحبان اصلی این انقلاب است که: تا جان در بدن داریم آرمانهای
امام را پاس می‌داریم و از آنان دست برنخواهیم داشت و با آنان که با حرکات موذیانه
به تضعیف ارزشهای انقلاب می‌پردازند برخورد جدّی خواهیم کرد.

مسئولیت ما در
قبال زجرکشیدگان انقلاب

مسئولیّت ما در
قبال آنانکه ده سال یا کمتر در اسارت، طلایه‌دار انقلاب بودند و آنان که شهادت را
پذیرا شدند و خانواده‌هایی که زجر و محنت فقدان بهترین عزیزانشان را به جان خریدند
و بالأخره در برابر صاحبان اصلی این انقلاب که بیشترین کار را آنها کردند و کمترین
توقع را هم آنها داشتند و تنها توقعشان حفظ دستاوردهای انقلاب است و از نفوذ برخی
عناصر فرصت‌طلب و انقلابی نماهای کاسب کار در کارهای کلیدی رنج می‌برند و نوعی بی‌تفاوتی
را در قبال ارزشها از سوی برخی افراد یا نهادهای مسئول بویژه دستگاههای تبلیغاتی و
رسانه‌ها و مطبوعات می‌نگرند. بالأخره مسئولیّت اساسی این است که به مشکلات اینان
برسیم و از این عناصر دلسوز و دیگر کسانی که در این انقلاب ذوب شده‌اند و شایستگی
خدمت دارند در کارهای فرهنگی و اجرائی کشور استفاده کنند. زیرا: هر انقلابی که
بدست صاحبان اصلیش که طعم تلخ مبارزه و زندان و شکنجه را چشیده‌اند باشد از مسیر
اصلی منحرف نخواهد شد، امّا وای به زمانی که فرصت‌طلبان عافیت‌جو و بی‌تفاوت‌های
دیروزی و انقلابی نماهای از راه رسیدۀ امروز پستهای حساس اداری و اجرائی را بدست
گیرند که چون در انقلاب نقشی نداشته و قدر آن را نمی‌دانند و تنها سود و منافع
خویش را مدّنظر دارند، بتدریج جریان انقلاب را از راه اصلی منحرف ساخته و با چابکی
و تردستی و در چهره‌ای انقلابی! اهداف خود را عملی می‌سازند و با عنوان ساختن تخصص
و هنر و عناوینی از این قبیل افراد وفادار و دلسوز و انقلابی را کنار می‌زنند و
این کار در درازمدّت غدۀ سرطانی ضدّ انقلابی را رشد خواهد داد و خدای نخواسته
زیانهای جبران‌ناپذیری را به بار خواهد آورد.

خوشبختانه با
اولویتی که از سوی مسئولین نظام و دست‌اندرکاران امور به جذب و اشتغال آزادگان
داده شد و مقرر گردید با امتیازاتی که به این نیروهای مخلص و آبدیده داده می‌شود
تمام این نیروها جذب تشکیلات و دوائر و نهادها و مراکز اشتغال قبلی خود شوند و در
تمام ارگانها و نهادها حضور داشته باشند که باید نیز چنین اقدامی می‌شد.

سخن این است که
این سیاست نسبت به کلیّۀ نیروهای صالح در هر سطح و جایگاهی هستند به اجرا درآید.
از نیروهای مؤمن و صادق و تجربه شده بیش از پیش استفاده شود، اجازه داده نشود این
نیروها در سیستم اداری کشور بدست افراد مغرض منزوی گردند و بعبارت دیگر تصفیه شوند
که از گوشه و کنار در این خصوص قرائن و شواهدی دیده و شنیده می‌شود و برای کسی که
یکی دو بار به ادارات دولتی سر برند و تیپ‌ها و قیافه‌های عدّه‌ای از کارمندان و
کارگزاران مرد و زن را که پست‌های کلیدی را قبضه کرده‌اند ببینند چنین باوری طبیعی
خواهد بود. در یک سخن مجال نباید داد عناصر مغرض بی‌تفاوت فرصت‌طلب و انقلابی
نماهای زرنگ مهره‌چینی کنند و خود و باندهای‌شان همه جا را قبضه نمایند و افراد
صالح و صادق را کنار بزنند و با مسامحه در رسیدگی به مشکلات مردم و کارشکنی در
روند صحیح امور و با ناراضی تراشی و رشوه خواری و عوارض سنگین و تحملهای کمرشکن و
حقّ و حساب دیدگاه مردم را نسبت به انقلاب و مسئولین نظام بد کنند و تخم کینه
بپاشند که متأسفانه این وضع نیز موارد فراوان دارد و ما بحث از سیستم اداری و شیوۀ
مردمداری را از این نقطه‌نظر به مناسبتی دیگر موکول می‌کنیم.

ادامه دارد

سرود پیروزی

اینک که صبح فتح
دلیران دمیده است

فصل سرور ملت
ایران رسیده است

اکنون نسیم شادی
پیروزی بزرگ

بر دشت پرزلاله
میهن وزیده است

در این وطن که
همچو چمنزار خرم است

سروی زهر کجا به فلک
سرکشیده است

آزادگان که سرو
چمنزار میهنند

کس قامتی چو قامت
ایشان ندیده است

هرگز نگشته خم قد
آن سروقامتان

هر چند پشت چرخ
زهجران خمیده است

خواند سرود مرغ
ظفر بر فرازشان

گوئی بهار نغمه
آنرا شنیده است

شد موسم بهار
ولیکن هزار حیف

دست خزان بسی گل
از این باغ چیده است

آمد بهار باغ ولی
با بسی دریغ

کان باغبان پیر
به خاک آرمیده است

آن پیر ما و مرشد
و روح خدا امام

روحش بسوی جنت
رضوان پریده است

خورشید او اگر چه
غروبش فرا رسید

لیکن دوباره نور
امیدی جهیده است

گوئی که بعد مغرب
و فقدان آفتاب

ماهی تمام پرده
شب را دریده است

ماهی که گشته
روشن از آن دیده شریف

مهر رخش به گلشن
دلها دمیده است

«حسین شریف- حوزه علمیه قم»

/

وحدت و برادری در شعار یا عمل!

وحدت و برادری در
شعار یا عمل!

یکی از دست‌آوردهای
انقلاب مقدّس اسلامی بر اساس پیروی از دستور اسلام، ایجاد اخوّت و برادری در میان
همۀ اقشار جامعه است. خداوند در قرآن کریم، مؤمنان را برادر یکدیگر خوانده است
«انما المؤمنون اخوه». و برادری را یکی از نعمتهای بزرگ الهی که به لطف حق در میان
مؤمنان برقرار شده است، توصیف فرموده و بر آنان منت گذاشته و فرمان داده است که
همیشه آن را به یاد داشته باشند: «واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداءً فألّف
بین قلوبکم فأصحبتم بنعمه إخواناً»- به یاد آورید نعمت خداوند را که شامل حال شما
شد و با این که دشمنی و کینه دیرینه داشتید، دلهای شما را با هم الفت بخشید و به
هم نزدیک کرد و با این نعمت با هم برادر شدید. و در احادیث عبارت «المؤمن
اخوالمؤمن» یا «المسلم اخوالمسلم» فراوان است. حقوقی که برای هر برادر مؤمن بر
مؤمن دیگر به حسب عبارت روایات فرض و واجب شمرده شده است، بسیار زیاد و سنگین است.
کتابهای فراوان درباره حقوق برادری بر اساس ایمان نوشته شده است و از نظر فقهی نیز
بحثهای مفصلی در تشخیص حقوق واجب از مستحب در این خصوص مطرح است.

برادری در اسلام

پیامبر گرامی
اسلام به دلیل اهمیّت این مسأله به قانون و سفارش و توصیه‌های اخلاقی و شعار اکتفا
نفرمودند، بلکه عملاً دوبار در میان اصحاب خویش برادری برقرار نمودند: یک بار در
مکه قبل از هجرت و بار دیگر در مدینه پس از هجرت و در آنجا برای هر مهاجر، یکی از
انصار را بعنوان برادر انتخاب فرمودند. هدف از این کار بدون شک تأکید بر اخوت
اسلامی و کاهش تعصبات نژادی و قبیله‌ای است.

بحمدالله در
جامعه اسلامی ما پس از انقلاب برادری بعنوان یک پدیدۀ اجتماعی بسیار ارزنده و مهم
جلوه‌گر شد. تعبیر برادر و خواهر بجای آقا و خانم حکایت از این بعد دارد که جامعه
به دوستی و برادری بیش از احترام خشک و تعارف نیازمند است شعرها، شعارها، سرودها،
قطعنامه‌ها، سخنرانیها و نوشتارها همه آکنده از وحدت و برادری است. و گاهی در حد
افراط بعضی از نمازهای جماعت به نام نماز وحدت اعلام می‌شد. دعایی که بعنوان تعقیب
نماز وارد شده است به نام دعا و ندای وحدت معرفی شد و خلاصه همه تلاش در ایجاد
وحدت و برادری داشتند. همه آیه «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا» را نصب‌العین
خویش قرار دادند و همه از نزاع و تفرقه به پیروی از آیه «ولا تنازعوا فتفشلوا
وتذهب ریحکم» پرهیز داشتند. حضرت امام قدس الله روحه الزکیه- آن روح الهی که وحدت
را در جامعه اسلامی دمید- همیشه بر این اصل مهم اسلامی تأکید می‌فرمود. مراجعه به
فهرست صحیفه نور در بخش کلمۀ وحدت و بخصوص وحدت نیروهای انقلابی و مسئولین جامعه،
این واقعیت را روشن می‌سازد که چه اندازه، ایشان به این اصل اساسی اهمیّت می‌دادند
و چقدر نگران اختلاف و نزاع نیروهای مخلص انقلاب بودند. شاید بتوان گفت که پس از
تقوای الهی بیشترین مسأله‌ای که در کلمات ایشان بر آن تکیه شده است مسأله وحدت
است. وحدت همۀ مسلمانان و همۀ اقشار جامعه بخصوص نیروهای انقلابی.

وحدت از نظر امام

در پیام سوم اسفند
67 خطاب به روحانیت فرمودند: «اولین وظیفۀ شرعی و الهی آن است که اتحاد و یکپارچگی
طلاب و روحانیت انقلابی حفظ شود وگرنه شب تاریک در پیش است و بیم موج و گردابی
چنین هائل. امروز هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد که اختلاف سلیقه‌ها و برداشت‌ها
و حتی ضعف مدیریتها دلیل بهم خوردن ألفت و وحدت طلاب و علمای متعهد گردد».

و در جای دیگر
همین پیام فرمودند: «مسأله دیگر این که امروز مقابله و تجزیه روحانیت انقلابی به
سود کیست؟ دشمنان از دیرباز برای اختلاف‌افکنی میان روحانیون آماده شده‌اند غفلت
از آن همه چیز را بر باد می‌دهد. حال اختلاف به هر شکلی باشد. بدبینی شدید نسبت به
مسئولین بالا باشد یا مرزبندی فقه سنتی و پویا و امثال آن…».

اهتمام آن حضرت
به این مسأله در منشور برادری به اوج خود رسید و در آنجا صریحاً همان مسأله‌ای که
امروز جوّ سیاسی جامعه به آن مبتلا است مورد توجه قرار دادند و با این که حضرت
امام- قدس سره-، همیشه تلاش داشتند که اشاره‌ای به وجود اختلاف نکنند تا دشمن سوء
استفاده ننماید و همین مسأله موجب احتیاط شدید ایشان در برخورد قاطع با این مسأله
بود، در عین حال در آن پیام که پاسخ به سؤال حجه الاسلام آقای انصاری بود در مورد
اختلاف دو جناح سیاسی در درون انقلاب و تأیید حضرت امام از افراد هر دو جناح با
کمال صراحت وجوه اختلاف و اسباب آن را بیان فرمودند.

اختلاف یا فاجعه

می‌توان گفت وحدت
و برادری یک تکلیف و وظیفه شرعی بسیار خطیر بخصوص در این زمان است که عملاً مورد
توجه قرار نمی‌گیرد و بخصوص در حساسترین جایی که باید وحدت حفظ شود، روز به روز
شکاف بیشتر می‌شود. واقع مطلب این است که ما هم به پیروی از حضرت امام- قدس سره-
از اظهار چنین امری به این صراحت بیم داریم ولی چه می‌توان کرد؟! وضعیت بحدّی حاد
شده است که چشم‌پوشی از آن فاجعه‌انگیز است. دیگر نمی‌توان این همه تهاجم دو جناح
مؤمن و انقلابی را به یکدیگر تحمل کرد. بسیار مایۀ تأسف است که آقایان، دشمنان
اصلی خود را فراموش کرده و تمام همت خویش را برای حذف یکدیگر به کار بسته‌اند و
حتی آنجا که بحث از مسائل اصلی انقلاب است، هر کدام سعی می‌کند دیگری را بجای دشمن
هدف تیر قرار دهد. ما یقین داریم هر دو جناح انقلابی، خیرخواه دین و کشور و انقلاب
و ملت‌اند ولی به احتمال قوی دستهای مرموزی سعی در ایجاد شکاف دارد و این سیاست
دیرینه استعمارگران است که اختلاف بیانداز و حکومت کن!! بنابراین لازم است
فرازهائی از منشور برادری که در آن اسباب و علل اختلاف را بیان فرموده‌اند، بعنوان
تذکر در اینجا بیاوریم تا برادران و سروران گرامی هر کس کلاه خود را قاضی کند و به
وجدان خویش رجوع نماید و ببیند که این همه تلاش او برای حذف جناح مقابل، از کدام
انگیزه برمی‌خیزد.

نفی وجود اختلاف
ریشه‌ای و اصولی

اوّلین نکته‌ای
که در منشور برادری آمده است نفی وجود اختلاف ریشه‌ای و اصولی است و اختلاف موجود
میان دو جناح را به اختلاف فقها در کتب فقهیه، تشبیه فرموده‌اند که بدون شک هرگز
دلیل دشمنی و بدخواهی آنها نسبت به یکدیگر نمی‌باشد با این فرق که اختلافات فقها
سابقاً «در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهای علمی آن هم عربی
ضبط می‌گردید قهراً توده‌های مردم از آن بی‌خبر بودند… امّا امروز با کمال
خوشحالی بمناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحب‌نظران به رادیو و تلویزیون و
روزنامه‌ها کشیده شده است چرا که نیاز علمی به این بحثها و مسائل است…».

از باب مثال می‌توان
گفت: مسأله غنا و قمار یا خصوص شطرنج در میان فقها از دیرباز محل اختلاف بوده که
آیا غنا بطور کلی حرام است یا استثنا دارد و آیا قمار و از جمله شطرنج اگر بدون
شرط‌بندی باشد حرام است یا حلال و هرگز این اختلاف موجب تشنّج نمی‌شده است زیرا
عملاً چندان اختلافی نبوده و همانها که حلال می‌دانستند، عملاً اجتناب می‌کردند
ولی امروز این گونه اختلاف‌نظرها در میدان عمل مؤثر است و جامعه از این نظرات
پیروی می‌کند و طبعاً این اختلاف‌نظر گاهی موجب دسته‌بندی و تشنّج می‌گردد. و
همچنین اختلاف‌نظر در مسائل اقتصادی از قبیل مالکیت محدود یا غیرمحدود و مالکیت
زمین و تأثیر حیازت و احیاء در مالکیت و امثال آن و همچنین مسائل ولایتی، اصل
ولایت فقیه و حدود آن و احکام اولیه و ثانویه و مصالح اجتماعی که باید در نظر
گرفته شود و امثال آن که در همان پیام مقدس به پاره‌ای از آنها اشاره شده است.

خطر اختلاف
زیربنائی

دوّمین نکته
بسیار مهم که در آن پیام آمده و به آن بطور ظریفی اشاره شده است، این است که «بین
افراد و جناحهای وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفاً سیاسی است ولو این که
شکل عقیدتی به آن داده شود چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است
که من آنان را تأیید می‌نمایم…» گر چه هدف اصلی از این عبارت و قبل و بعد آن
کوچک جلوه دادن اختلاف است و بیان این نکته که این اختلاف چون اصولی و زیربنائی نیست
تهدیدی برای انقلاب نمی‌باشد «اختلاف اگر زیربنائی و اصولی باشد موجب سستی نظام می‌شود»
ولی مشتمل بر یک مطلب ظریف است و آن توجه دادن آقایان است به این جهت که جهت‌گیریهای
عقیدتی و شعارهای ابراز شده انگیزۀ واقعی اختلاف نیست بلکه تشکل سیاسی هر گروه و
اهداف سیاسی آن انگیزۀ واقعی اختلاف است.

واضح است که این
امر در کشورهائی که حکومت در آنها بر اساس آزادی سیاسی مستقر شده است، هیچگونه
خطری برای کشور ندارد بلکه موجب رشد و تکامل سیاسی و اجتماعی است؛ و در کشور ما هم
قرار بر این است که آزادی سیاسی- البته در محدودۀ ولایت فقیه- به همۀ گروهها و
تشکّلهای سیاسی داده شود؛ بنابراین همانگونه که حضرت امام فرموده‌اند، چون اختلاف
اصولی نیست و همه خیرخواه انقلاب و کشور و ولیّ امرند، هیچگونه ضرری متوجه نظام و
انقلاب و کشور و ولایت امر نیست، اما اگر همین اختلاف سیاسی بحدّی برسد که هر کدام
سعی در حذف جناح دیگر و سلب آزادی او داشته باشد؛ واضح است که به اصل نظام و
انقلاب صدمۀ بسیار خطرناکی وارد می‌شود. بخصوص با توجه به دشمنان قوی و نیروهای
اهریمنی که ما را از همه سو احاطه کرده و عوامل آنها در همه جا ممکن است بطور
مرموزی نفوذ کرده باشند. و لذا حضرت امام در همان مقطع از پیام فرموده‌اند: «هر دو
گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچیک از آن دو جریان رحم نمی‌کند.
دو جریان با کمال دوستی مراقب آمریکای جهانخوار و شوروی خائن به امت اسلامی
باشند… هر دو جریان از حیله‌گریهای این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که
آمریکا و شوروی به خون اسلام و استقلالشان تشنه‌اند. خداوندا تو شاهد باش من آن چه
بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حال خود دانند».

جمله تهدیدآمیز
اخیر بدن انسان را می‌لرزاند. گویا آن روح الهی روند خطرناک این اختلاف را می‌دیدند
و می‌دانستند که این همه توجه به حذف یکدیگر، نتیجه‌ای جز غفلت از دشمن اصلی
ندارد. باید سروران گرامی و سران هر دو جناح نوشتجات مربوط به ارگان خود را دقیقاً
زیر نظر داشته باشند و از این همه حمله‌ها و هجومهای خطرناک جلوگیری کنند. آیا
احدی می‌تواند در خلوص و وفاداری سران هر دو جناح نسبت به اصل انقلاب و ولایت فقیه
و مصالح اسلام و کشور شک و تردید به خود راه دهد؟! ما که به سران هر دو جناح ارادت
و علاقه داریم، هرگز به خود اجازه چنین شک و تردیدی نمی‌دهیم و واقعاً مایۀ تحیّر
و تأسف است که بزرگان قوم از خطری که اصل نظام را تهدید می‌کند، غافلند و استفادۀ
دشمنان را از این تیراندازیها مورد توجه قرار نمی‌دهند. ما عاجزانه از همۀ آنها می‌خواهیم
که هر چند وقت یک بار، همین منشور برادری را بخوانند و عمیقاً آن را بررسی نموده و
خود را وارسی کنند.

خطر حبّ نفس

و سوّمین نکته که
مهمترین انگیزۀ شخصی در بسیاری از موارد است حبّ نفس است فرموده‌اند: «البته یک
چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد که همه باید از شرّ آن به خدا پناه
ببریم که آن حبّ نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمی‌شناسد… و تنها یک
راه برای مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است بگذریم».

چرا بگذریم؟! نمی‌دانم
چرا حضرت امام- که روحش شاد باد- عنان قلم را در اینجا باز گرفتند و این مهمترین
انگیزه را توضیح نداند و در بیان راه مبارزه با آن به یک کلمه اکتفا فرمودند
(ریاضت). گویا می‌دیدند که با این روش زندگی که ما را فرا گرفته است و با این رفاه
طلبی و افزونخواهی که در جان ما رشد کرده است، دیگر جایی برای ریاضت و توضیح ریاضت
باقی نمانده است. به راستی در این کلمۀ «بگذریم» چقدر گله و شکایت و اندوه و حسرت
نهفته است. و این موجب نهایت تأسف است که رهبر امیدی به رهروان نداشته باشد تا
آنان را راهنمائی کند و با یک کلمۀ «بگذریم» آنان را از این نومیدی مطلع سازد. ما
باید همین کلمه کوتاه را آویزۀ گوش کنیم و این مقطع از پیام را همیشه به خاطر
داشته باشیم.

مهمترین امر موجب
اختلاف حب نفس است. و راه مبارزه با آن ریاضت است ای نویسنده و ای گوینده‌ای که
مخالفین خود را با لحن خصمانه‌ای به شدت می‌کوبی و سوابق انقلابی و مبارزاتی همه
را بجز خود و گروه خود فراموش می‌کنی، از هر جناح می‌خواهی باش، قدری بیاندیش و
خدا را ناظر و حاضر بدان و از خود فریبی اجتناب کن و ببین آیا انگیزۀ واقعی این
همه ابراز احساسات بخصوص اگر همراه با تهمت یا بزرگ کردن عیوب دیگران باشد، هوای
نفس و جاه‌طلبی نیست؟!. اندوه امامت را به یاد آر.

یک فریب شیطانی
بصورت استدلال برهانی

و چهارمین نکته
مهم در این پیام سرنوشت‌ساز دفع یک شبهه است. ممکن است کسی با یک استدلال ساده کار
خود را در کوبیدن خط مخالف توجیه کند. حق یکی است و باطل مختلف است و هرگز در حق
اختلاف نیست و من که تشخیص داده‌ام این جریان بر حق است پس حتماً هر جریان دیگر که
مخالف آن است بر باطل است و هر باطلی را باید نابود ساخت. این استدلال ساده می‌تواند
برای هر گوینده و نویسنده‌ای که می‌خواهد جناح مخالف را مورد هجوم قرار دهد یک
فریب شیطانی باشد به صورت استدلال برهانی حضرت امام- قدس الله روحه- این نیرنگ را
نیز زدوده‌اند و فرموده‌اند: اگر آقایان از این دیدگاه که همه می‌خواهند نظام و
اسلام را پشتیبانی کنند، به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف می‌گردد،
ولی این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفته‌ام
که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا
و سازنده باعث رشد جامعه می‌شود، انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان می‌شود.
هیچکس نباید خود را مطلق و مبّرای از انتقاد ببیند البته انتقاد غیر از برخورد خطی
و جریانی است.

اگر در این نظام
کسی یا گروهی خدای ناکرده بی‌جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و
خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود
صدمه بزند، به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.

واسطه‌های اختلاف‌افکن

و نکتۀ پنجم اشاره
به وجود واسطه‌هائی است که هدف آنها ایجاد اختلاف میان دو جناح است. در این باره
فرموده‌اند: «باید از واسطه‌هائی که فقط کارشان القاء بدبینی نسبت به جناح مقابل
است. پرهیز نمود، شما آن قدر دشمنان متشرک دارید که باید با همۀ توان در برابر
آنان بایستید…» و ما معتقدیم که بعضی از نویسندگان و گویندگان، بدخواه هر دو
جناح‌اند و بدخواه کشور و ولیّ امر مسلمین‌اند و هدفشان از دامن زدن به این
اختلافات یا رسیدن به اغراض شخصی و دست‌یابی به پست و مقام و مال و منال است یا
خدای ناکرده عوامل مرموز دشمن‌اند. ما نباید از وجود عوامل دشمن غفلت کنیم.
استراتژی دشمن عوض شده است و دیگر بمب‌گذاری را برای براندازی نظام مفید نمی‌بیند.
تجربه نشان داد که این امر موجب استحکام نظام است. شاید استراتژی جدید ایجاد شکاف
و اختلاف میان شخصیتهای سیاسی و گروهها و جناحهای انقلابی که خیرخواه و دلسوز انقلاب‌اند
باشد. بدون شک کسانی که به هر تهمت و دروغی برای کوبیدن افراد متوسل می‌شوند هدفی
جز این ندارند و از این بدتر دشمن‌تراشی برای مقام معظم رهبری است. شکی نیست که هر
سخن یا حرکتی که کمترین تضعیف مقام رهبری از آن استشمام شود خیانتی بزرگ به اسلام
و مسلمین است و باید هر دو جناح این جهت را دقیقاً مورد توجّه قرار دهند. و باید
توجّه داشت که گاهی این امر بصورت دلسوزی و دفاع از مقام معظّم رهبری ارائه می‌شود
و این بدترین شکل آن است.

در پایان با
آرزوی توفیق برای همه دلسوزان انقلاب از هر دو جناح و با دعای طول عمر با موفقیت و
پیروزی برای مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه‌ای دام ظله، مقطع پایانی منشور
برادری حضرت امام قدس الله روحه- را برای تذکر می‌آوریم، باشد که چراغی فراراه
برادران باشد.

«برای من روشن
است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق بخدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل
افکار و اندیشه‌های سازنده مسیر رقابتها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط
باید پاک نمود.

من باز سفارش می‌کنم
کشور ما در مرحله بازسازی و سازندگی، به تفکر و به وحدت و برادری نیاز دارد.
خداوند به همه کسانی که دلشان برای احیاء اسلام ناب محمّدی صلّی الله علیه و آله و
سلم و نابودی اسلام آمریکائی می‌طپد توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف
عنایت و حمایت خویش محافظت فرماید و انشاءالله از انصار اسلام و محرومین باشید».

والسّلام

/

مبانی رهبری در اسلام

قسمت چهارم

مبانی رهبری در
اسلام

حجه الاسلام
والمسلمین محمّدی ری شهری

در قسمت گذشته
فلسفۀ منطق رهبری از نظر اسلام تبیین شد، در این مقاله فلسفۀ ولایت فقیه که طبق
آنچه قبلاً توضیح داده شده چهارمین مرتبه از مراتب امامت و رهبری است، مورد بررسی
است.

فلسفۀ ولایت فقیه

بر اساس
بررسیهایی که انجام شد، اسلام برخلاف منطق خوارج در گذشته و منطق دیالکتیک در عصر
حاضر، نیاز قطعی جامعه را به رهبری تأیید می‌کند، ولی نه به این معنا که مطلق
رهبری برای تکامل جامعه کافی است بلکه بدان جهت که رهبری امام فاجر بهتر از هرج و
مرج و فتنه است و امّا تکامل جامعه از نظر اسلام جز از طریق پیاده شدن دین و مکتبی
که شامل برنامۀ تکامل مادی و معنوی انسان است امکان پذیر نیست و بدین جهت تنها کسی
می‌تواند جامعه را بسوی کمال رهبری کند که کارشناس دینی باشد و فلسفۀ ولایت فقیه
چیزی جز این نیست.

بنابراین فلسفۀ
ولایت فقیه بر دو پایه استوار است:

تکامل مادی و
معنوی انسان که فلسفۀ آفرینش اوست، جز از طریق برنامه‌ای که پیام آفریدگار هستی
ارائه نموده امکان‌پذیر نیست. [1]

شایسته‌ترین فرد
برای رهبری کسی است که برنامۀ تکامل انسان را بهتر از دیگران بداند و بیش از سایر
افراد توان پیاده کردن آن را در جامعه داشته باشد.

امام رضا (ع)
سخنی در فلسفۀ امامت دارد که می‌تواند مبیّن فلسفۀ ولایت فقیه باشد، متن روایت این
است:

«فإن قال: فلم
جعل اولی الأمر و امر بطاعتهم؟ قیل لعلل کثیره:

منها: أن الخلق
لما وقفوا علی حدّ محدود و أمروا أن لایتعدوا ذلک الحد لما فیه من فسادهم لم یکن
یثبت ذلک و لاقوم إلاّ بأن یجعل علیهم فیه امیناً یمنعهم من التعدّی والدخول فیما
خطر علیهم، لأنّه لولم یکن ذلک کذلک لکان احد لایترک لذته و منفعته لفساد غیره.

فجعل علیهم قیماً
یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود والاحکام.

و منها: أنا
لانجد فرقه من الفرق ولاملّه من الملل بقوا و عاشوا الاّ بقیم و رئیس لما لابدّ
لهم منه فی امر الدین والدّنیا فلم یجز فی حکمه الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم
انّه لابد لهم منه ولاقوام لهم إلاّ به فیقاتلون به عدوهم ویقسمون به فیئهم و یقیم
لهم جمعیتهم و جماعتهم و یمنع ظالمهم من مظلومهم».

اگر کسی از فلسفه
رهبری و لزوم اطاعت از رهبر در ادیان الهی سؤال کند؟ در پاسخ گفته می‌شود که این
امر دلائل و علل بسیاری دارد:

یکی از دلائل
ضرورت امامت و رهبری این است که جامعه نیاز به قانون دارد و مردم مکلفند که از مرز
قانون تجاوز نکنند، چون شکستن این مرز موجب فساد جامعه است. و برای محافظت از مرز
قانون، مرزبانی امین لازم است، در غیر این صورت کسی حاضر نیست لذت و منفعت شخصی
خود را هر چند موجب فساد جامعه شود ترک کند. بر این مبنا خداوند زمام امور مردم را
به فردی می‌سپارد تا از فساد مفسدین جلوگیری نماید و مقررات و قوانین را در جامعه
پیاده کند. و دلیل دیگر اینکه هیچ فرقه و ملّتی نمی‌توانند بدون سرپرست و رئیس
ادامۀ حیات دهند و امور دینی و دنیوی خود را که چاره‌ای جز انجام آن ندارند، اداره
کنند، بنابراین حکمت حکیم تجویز نمی‌کند که خلق را در مورد آنچه برای آنها ضروری
است و قوام زندگی آنها است، رها کند: مانند جنگ با دشمن، تقسیم مالیات، اقامۀ جمعه
و جماعت و جلوگیری ظالم از ستم بر مظلوم.

این دلایل ضرورت
مطلق امامت و رهبری را اثبات می‌کند، مانند آنچه از امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ
خوارج گذشت و خلاصۀ کلام امام این است که «جامعه نیاز به قانون دارد، و اجراء
قانون نیاز به حکومت و رهبری، و بر این مبنا ادامۀ زندگی دینی و دنیوی برای هیچ
جامعه و ملتی بدون رهبری و حکومت امکان‌پذیر نیست» ولی دلایلی که در ادامۀ کلام
امام آمده می‌تواند بیانگر فلسفۀ ولایت فقیه باشد، متن روایت این است:

«ومنها: انّه
لولم یجعل لهم اماماً فیماً امیناً حافظاً مستودعاً لدرست الملّه و ذهب الدّین و
غیرت السنّه والأحکام ولزاد المبتدعون ونقص منه الملحدون وشبّهوا ذلک علی
المسلمین». [2]

یکی دیگر از
دلایل ضرورت رهبری این است که اگر خداوند رهبری امین را برای سرپرستی و حفظ امانت
امامت امّت، قرار ندهد مذهب و دین بتدریج از بین می‌رود و سنت پیامبر و احکام الهی
دستخوش تغییر و تبدیل می‌گردد، بدین ترتیب که بدعت‌گذاران اموری را بر دین می‌افزایند
و ملحدین مسایلی را از دین می‌کاهند و در نتیجه حقیقت را بر مسلمین مشتبه می‌سازند…
.

فلسفه امامت در
این بخش از بیانات امام رضا (ع) در یک جمله عبارت است از: «حراست دین و پیشگیری از
تحریف احکام الهی».

تردیدی نیست که
برای تأمین این هدف، رهبر باید در مسایل اسلامی متخصص و کارشناس و به تعبیر رایج
فقیه باشد.

بنابراین، آنچه
در روایت علل الشرایع دربارۀ فلسفۀ امامت و رهبری آمده به طور خلاصه عبارت است از:

الف: اجراء
قانون.

ب: حفظ نظام
جامعه در امور دینی و دنیوی.

ج: پیشگیری از
تحریف قوانین الهی.

این امور در
روایات دیگر با تعبیرهایی مختلف به عنوان فلسفۀ امامت مورد تأکید قرار گرفته‌اند:

نظام اسلام، نظام
مسلمین و نظام امت، عناوینی است که در لسان پیامبر اسلام و ائمه هدی در تبیین
فلسفۀ امامت مورد استفاده قرار گرفته‌اند، پیامبر اسلام دربارۀ وجوب اطاعت از ولی
امر مسلمین چنین می‌فرماید:

«اسمعوا واطیعوا
لمن ولآه الله الأمر فإنّه نظام الإسلام».

بشنوید و اطاعت
کنید از کسی که خداوند او را ولی امر شما قرار داده که اطاعت از رهبر، نظام اسلام
است. [3]

امام رضا (ع) در
این باره فرموده:

«إن الامامه زمام
الدین و نظام المسلمین». [4]

امامت مهار دین و
نظام جامعۀ اسلامی است.

امیرالمؤمنین (ع)
نیز می‌فرماید:

«فرض الله
الإیمان تطهیراً من الشّرک… والامامه نظاماً للامه». [5]

خداوند ایمان را
به دلیل پاکسازی انسان از شرک… و امامت را به دلیل نظام دادن به امت اسلامی واجب
نموده است.

نظام در لغت عرب
به نخی گفته می‌شود که از مهره‌های تسبیح یا گردن‌بند می‌گذرد و آنها را به نظم در‌می‌آورد.

امام علی (ع) در
کلامی که می‌تواند تفسیر روایات گذشته تلقّی شود می‌فرماید:

«مکان القیّم من
الامر، مکان النّظام من الخزر یجمعه و یضمّه فإذا انقطع النظام تفرّق الخرز [6] و ذهب
ثمّ لم یجتمع بحذا فیره ابداً». [7]

رهبر و سرپرست
امور جامعه مانند رشتۀ مهره است که آنرا گرد آورده و بهم پیوند می‌دهد، پس اگر
رشته بگسلد مهره‌ها از هم جدا شده و پراکنده گردد و هرگز همۀ آنها گرد نیاید.

بنابراین فلسفۀ
امامت طبق این روایات حفظ نظام اسلامی است و امام رشته‌ای است که پیوند امت، در
جهت اجراء برنامه‌های انسان‌ساز اسلام و پیاده کردن قوانین الهی که ضامن تکامل
مادی و معنوی جامعه است، به او بستگی دارد.

امام صادق (ع)
دربارۀ فلسفۀ امامت چنین می‌فرماید:

«إن الأرض
لاتخلوا وفیها امام، کیما إن زاد المؤمنون شیئاً ردّهم و إن تقصوا شیئاً ائمه». [8]

زمین هیچ گاه از
امام خالی نمی‌شود، تا اگر اهل ایمان چیزی بر دین افزودند آنها را به واقع
بازگرداند و اگر چیزی کاستند آنرا کامل نماید.

این روایت مانند
ذیل روایت علل الشرایع فلسفۀ امامت را حراست از اسلام واقعی و پیشگیری از تحریف می‌داند.

هرچند این روایات
چنانکه توضیح خواهیم داد در اصل ناظر به فلسفۀ ولایت معصوم هستند ولی تردیدی نیست
که آنچه به عنوان دلیل ضرورت رهبری الهی در این روایات آمده، دلیل ولایت فقیه در
عصر غیبت امام معصوم نیز هست.

فقیه جامع شرایط
رهبری در عصر غیبت امام معصوم در رابطه با تشکیل حکومت و اجراء قوانین الهی و
پیشگیری از تحریف اسلام ناب، همان مسئولیتی را دارد که امام معصوم در عصر حضور
داشته، موفقیّت یا عدم موفقیّت فقیه نیز در تحقّق اهداف حکومتی اسلام مانند امام،
بستگی به شرایط زمان و مکان دارد.

رهبر کبیر انقلاب
اسلامی ایران امام خمینی رضوان الله علیه که خود بزرگترین فقیه جامع شرایط رهبری
بود، در پیام تاریخی خود درباره فلسفۀ عملی فقه چنین می‌فرماید:

«حکومت در نظر
مجتهد واقعی فلسفۀ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان‌دهندۀ
جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است،
فقه تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسی این
است که ما چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و
بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همۀ ترس استکبار از همین مسأله است که فقه
و اجتهاد جنبۀ عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد». [9]

انقلاب اسلامی
ایران، تجربۀ تحقّق فلسفۀ عملی فقه و ولایت فقیه در رابطه با تشکیل حکومت و اجراء
قوانین الهی و دفاع از اسلام واقعی است.

صلابت بنیانگذار
جمهوری اسلامی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در ارائه اسلام ناب و مبارزۀ جدی
او با تحریف این آئین الهی که اصلی‌ترین ارکان فلسفۀ ولایت فقیه است، بزرگترین راز
پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی در ایران است.

همه تلاش امام
این بود که آنچه را اسلام واقعی می‌داند به جامعه عرضه کند.

و در این راه از
ملامت ملامتگران و جوّسازی مخالفان نمی‌هراسید، در همین رابطه چندماه قبل از پرواز
روح پاکش به ملأ أعلی، وقتی یکی از فضلای قم ضمن طرح چند سؤال دربارۀ فتوای ایشان
در مورد شطرنج و آلات موسیقی از راه خیرخواهی و پیشگیری از جوّسازی مخالفان به
امام پیشنهاد می‌کند: «در هر صورت اگر ساحت قدس حضرتعالی از اینگونه مسائل به دور
باشد بنظر من بهتر است و ضرورتی در نشر آنها نیست».

بنیانگذار جمهوری
اسلامی پس از پاسخ به سؤالها در مورد این پیشنهاد چنین می‌فرماید:

«شما خود می‌دانید
که من به شما علاقه داشته و شما را مفید می‌دانم ولی شما را نصیحت پدرانه می‌کنم
که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس‌نماها و آخوندهای بی‌سواد
واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد
مقدس‌نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد بگذارید هر چه بیشتر بخورد». [10]

خطرناکترین
تحریفی که در زمان معاصر، اسلام را تهدید می‌کرد شعار جدایی دین از سیاست بود که
امام با تمام توان در برابر آن ایستاد و در این راه رنجهای فراوان دید، در این
زمینه در پیام مورخ 3/12/1367 خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور، مدرسین،
طلاب حوزه‌های علمیه و ائمۀ جمعه و جماعات چنین می‌فرماید:

«استکبار وقتی که
از نابودی مطلق روحانیّت و حوزه‌ها مأیوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب
نمود. یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربه ارعاب
و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردیده اوّلین و مهمترین حرکت، القای
شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیّت تا اندازه‌ای
کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون
تهمت وابستگی به اجانب را بهمراه می‌آورد.

یقیناً روحانیون
مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته‌اند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افتراء بی‌دینی
را تنها اغیار بر روحانیّت زده است. هرگز. ضربات روحانیّت ناآگاه و آگاه وابسته،
به مراتب کاری‌تر از اغیار بوده و هست… خون دلی که پدر پیرتان ازین دسته متحجر
خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است.

وقتی شعار جدایی
دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد.
و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت
دخالت نماید… یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می‌رفت.
در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب
کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‌یافت وضع
روحانیت و حوزه‌ها وضع کلیساهای قرون وسطی می‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیّت
منّت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود».

ادامه دارد

 



[1]

مشروح این بحث در کتاب فلسفۀ وحی تألیف نگارنده آمده است.

/

تفاوتهای ملّت ایران با ملّتهای دوران صدر اسلام

جاودانگی راه
امام

تفاوتهای ملّت
ایران با ملّتهای دوران صدر اسلام

حجه الاسلام
والمسلمین اسدالله بیات

قسمت چهاردهم

امام (ع) و امّت
اسلامی ایران

در طول تاریخ
انقلاب اسلامی که از پانزده خرداد هزار و سیصد و چهل و یک شروع شد و در بیست و
دوّم بهمن سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به پیروزی رسید و بمدّت ده سال تحت اشراف
و ولایت بی‌نظیر ایشان اداره شد، موردی نمی‌توان یافت که حضرت امام سلام الله علیه
پیامی داده باشند و یا بیانیّه‌ای صادر فرموده باشند و یا مطلبی در ارتباط با
انقلاب فرموده باشند نقش مردم و ملّت را مطرح نکرده باشند و سپاس و تشکری از امّت
مقاوم ایران اسلامی بعمل نیاورده باشند.

اگر قرن حاضر را
قرن بهاء دادن به مردم و قرن حاکمیّت ملّتها نام‌گذاری کنیم، امام «ره» قهرمان و
پیشوای این فکر و اندیشه بودند و در عمل الگوی زیبا کدام رهبر و پیشوای دینی و
سیاسی می‌توان یافت- پس از انبیاء عظام الهی و امام‌های معصوم علیهم السلام- که
اینقدر بمردم و امّت خویش احترام قائل بوده و در میدان کار و عمل، امّت را صاحب
حقیقی نظام و انقلاب بداند و از مسئولان و دولتمردان بخواهد در خدمت آنان بوده و
خودشان را خدمتگزار مردم بدانند نه حاکم و مسلّط بر آنان و این جمله معروف بعنوان
یکی از کلمات قصار ایشان است که می‌فرمود: «بمن رهبر نگوئید بمن خدمتگزار بگوئید»
برخورد حضرتشان با مردم تنها بصورت شعار نبود بلکه با تمام وجود می‌فرمود و عمل می‌کرد
و بهمین جهت بود که مردم رابطه‌ای که با نظام و انقلابشان داشتند و این رابطه را
حسّ می‌کردند. رابطه اعتماد و باور و اعتقاد باینکه نظام، محصول کار و تلاش و
فداکاری خودشان می‌باشد و با جان و دل باید از آن حراست نمایند بود و سرّ اصلی
حضور آنان در تمام صحنه‌های سیاسی و اجتماعی و نظامی همین بود و این رمز را باید
بصورت جدّی و همیشه نگهداشت و از حریم آن حفاظت کرد. و از باب نمونه به چند مورد
که در مقاطع مختلف انقلاب و پیروزی آن از امام «ره» صادر شده است اشاره می‌شود:

«الآن مملکت
ایران به ما صاحب دین شده است ما الآن به آنها دین داریم، مدیونشان هستیم. زیرا که
آنها دارند در مسائلی راجع به مسائل اسلام و ملّت فداکاری می‌کنند».

(در جستجوی راه
از کلام امام- دفتر نهم- ص 642)

«ملّت عزیز ما با
قیام دلاورانه خود و نثار خون فرزندان عزیز خود، نام ارجمند خود را در تاریخ در صف
اوّل مجاهدان اسلام ثبت نمود».

(در جستجوی راه
از کلام امام- دفتر نهم- ص 643)

«خدای تعالی از
شما راضی است و امام امّت عجّل الله تعالی فرجه از شما تقدیر می‌فرماید. اسلام از
این پشتیبانی شما که با فداکاری خود و اهدای خون جوانان پرچم توحید را به اهتزاز
درآوردید قدردانی می‌کند. اینجانب با چشمی پرامید و دلی فشرده از محبّت از هواداری
شما ملّت عزیز از هدفهای بزرگ که سرنگونی رژیم شاه و برچیده شدن نظام شاهنشاهی و
استقرار حکومت جمهوری اسلامی است احساس غرور می‌کنم».

(در جستجوی راه
از کلام امام- دفتر نهم- ص 644)

و از این قبیل
عبارات بلند از قبل آن امام عظیم الشّأن سلام الله علیه دربارۀ امّت اسلام ایران
آنقدر فراوان و زیاد است که بصورت یک جلد کتاب 700 صفحه درآمده و در اختیار
علاقمندان به اسلام و انقلاب اسلامی گذاشته شده است و نشان می‌دهد در دید رهبری
امامت اسلامی امّت سرنوشت جداگانه از امامت و رهبری و اسلام نداشه و نمی‌تواند هم
داشته باشد و سرنوشت هر دو بهم گره خورده است اگر اسلام و ارزشهای آن احیاء گردد
مصالح امّت اسلام تأمین خواهد شد و بالعکس وقتی مصالح امّت اسلام تأمین می‌گردد که
اسلام و اصول آن مورد توجّه قرار گرفته و بطور دقیق اجراء شود.

در نظر حضرت امام
«قدس سره» امّت اسلامی ایران آنقدر از جهت سیاسی و آگاهیهای اجتماعی و انقلابی رشد
پیدا کرده است و در تحلیل مسایل از توان و قدرت بالاتری برخوردار است و بهمین جهت
اعتقاد داشتند، این ملّت راهش را پیدا کرده و نخواهد گذاشت انقلاب اسلامی و رهبری
آن بدست نااهلان و نامحرمان بیافتد و از جهت اخلاقی و انسانی آنقدر تعالی یافته و
در صف عارفان بالله و مجاهدان راه خدا قرار گرفته و ره صد ساله را در مدّت کوتاهی
طیّ نموده و از جهت روحیّه سلحشوری و مقاومت و مبارزه الگوی مبارزه و صبر و
استقامت بر جهانیان و تمامی آزادیخواهان دنیا شده است و در افتخارآفرینی این ملّت
همین قدر بس است که هیچ وقت پیش نیامد که امام از آنان یک ذره ناراحت بوده و از
آنان ابراز نگرانی کرده باشد بلکه در مواردی بطور مکرّر در مقام مقایسه برآمده و
ملّت مسلمان ایران را بر ملّت معاصر دوران پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و
اصحاب امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن و امام حسین علیهما السّلام ترجیح داده و با
قاطعیّت و جرأت می‌فرماید ملّت مسلمان ایران از آنان برتر می‌باشد. این عین عبارت
حضرت امام (ع) است:

«من با جرأت
مدّعی هستم که ملّت ایران و تودۀ میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد
رسول الله صلّی الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی
صلوات الله و سلامه علیهما می‌باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله صلّی الله علیه
و آله مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‌کردند و با بهانه‌هایی به جبهه نمی‌رفتند
که خداوند تعالی در سوره توبه با آیاتی آنها را توبیخ فرموده و وعدۀ عذاب داده
است. و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین فرمودند و
آن أهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز
زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است، و آن مسلمانان عراق
و کوفه که با سیّدالشّهداء (ع) آن شد که شد و آنان که در شهادت دست‌آلوده نکردند
یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. و ما امروز می‌بینیم
که ملّت ایران از قوای مسلّح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از
عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها با کمال شوق و اشتیاق
چه فداکاری‌ها می‌کنند و چه حماسه‌ها می‌آفرینند. و می‌بینیم که مردم محترم سراسر
کشور چه کمکهای ارزنده‌ می‌کنند. و می‌بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب دیدگان جنگ
و متعلّقان آنان با چهره‌های حماسه‌آفرین و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمینان بخش
با ما و شما روبرو می‌شوند و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به
خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. در صورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم
صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند و نه در محضر امام معصوم صلوات الله علیه. و
انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیّت و پیروزی در ابعاد
مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده و ما همه مفتخریم
که در چنین عصری و در پیشگاه چنین ملّتی می‌باشیم».

اگر چه ما در
زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نبودیم و دوران امام علی بن ابیطالب (ع) و
دیگر امامان اهل بیت را درک نکردیم و به صورت غیب به آنان ایمان آوردیم و سخنان
آنان را به همین صورت باور کردیم، امّا آنچه که از آیات قرآن در سوره‌های مختلف و
در آیات فراوان بدست می‌آید و از آیات اوایل سورۀ بقره و توبه و انفال و منافقون و
الکافرون و الهیکم التکاثر و امثال آنها فهمیده می‌شود و روایات نبوی و امامان
معصوم به ما یاد می‌دهد و بالخصوص از نهج البلاغه اخ القرآن به صورت فراوان دیده
می‌شود و مردم دوران آنان علیهم صلوات الله از جهات مختلف با مردم دوران ما
تفاوتهایی داشتند و همین تفاوتها موجب گردیده که امام امّت اسلام و انقلاب با
صراحت و جرأت و قاطعیّت بفرماید: امّت اسلام ایران از همۀ امت دوران رسول اکرم صلی
الله علیه و آله و امام علی و امام حسن علیهم السّلام بهتر و برتر است. اگر چه در
آن دورانها نیز افرادی بودند که دارای کمالات انسانی و فضایل اخلاقی فراوانی بوده
و بعضی از آنان در سایۀ کمالات الهی و دریافت معارف حقه و ایمان بالا در خیل اهل
بیت علیهم السّلام قرار گرفته‌اند و مانند سلمان فارسی بزرگ افتخار «منّا اهل
البیت» را بدست آورده است. امّا آنان بطور معمول در اقلیّت بوده‌اند و اکثریت مردم
آن دوران چنین نبوده‌اند و این یکی از مهمترین تمایزها و فرقهای مشخّص میان ملّت
دوران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السّلام و ملّت
قهرمان ایران اسلامی است.

با کمال خوشوقتی
در سایۀ سریان و جریان فیض الهی از مجاری خود و فراهم بودن استعدادها و شرایط
پذیرش در ملّت اسلامی ایران اکثریّت قاطع مردم ما دارای مراحل بالای کمالات معنوی
و درونی و انسانی شده‌اند و در اکثریت آنان روح تعاون و مقاومت و قدرت آینده‌نگری
و تحلیل عمیق سیاسی و اجتماعی تحقق پیدا کرده و اثرات آنرا در مراحل مختلف مشاهده
کرده‌ایم حضور مستمر و فداکارانۀ آنان در صحنه‌های گوناگون انقلاب بهترین گواه آن
است و شرکت ایثارگرانۀ آنان در مدّت 8 سال جنگ تحمیلی نابرابر از قبل همۀ اصناف و
اقشار مردم شاهد آن است و صبر و بردباری غیرقابل توصیف مردم در جریان حصرهای
اقتصادی و کمبودها و تنگناهای مالی شاهد آن است و دهها مورد دیگر که بوضوح نشان می‌دهد
که مردم ما بصورت عالم متحول گشته‌اند و نسل جوان در یک فضای وسیع معنوی خاصی قدم
می‌زنند و افقهای جدیدی را از عالم غیب به روی خودشان باز کرده‌اند. چون زمینه‌های
قبول و پذیرش را به نحو احسن دارند. طبعاً در هر موردی که فاعل فیاض وجود داشته
باشد و قابل مستعد هم موجود باشد، اشراق از ناحیۀ فیاض علی الاطلاق و اشراب و
تکامل از ناحیه قابل مستعد دوام خواهد داشت.

رشد سیاسی ملّت

باری علاوه بر
تفاوتهای مذکور در بالا مردم مسلمان انقلابی ایران از جهت دید و بینش سیاسی و توان
برخورد با جریانات گوناگون گروهی و حزبی و سیاسی در سطح بسیار بالائی قرار دارند و
در پرتو همین رشد و آگاهی سیاسی که در اثر مطالعه و بررسی تاریخ و جریانات بوجود آمده
بعد از ارتحال پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلّم و بویژه حادثۀ بزرگ کربلا
و حوادث بعدی که در طول 14 قرن بسر دنیای اسلام و امّت اسلامی در سراسر عالم آمده
است بدست آورده‌اند توانستند با انسجام و یکپارچگی خودشان امّتی را بوجود آورند و
بتوانند با تکیه بر قدرت لایزال الهی ابّهت و سیطره ابرقدرتهای شرق و غرب را شکست
داده و کمر آنان را بشکنند و مبدأ تمدن جدید با ارزش‌های نو گردند و زمینه زوال و
نابودی فرهنگ ابتذال و بی‌بند و باری و لاابالیگری دنیای کفر را فراهم سازند و در
مقابل نیرنگهای آنان هوشیاری خودشان را از دست نداده و با تحلیل و ریشه‌یابی جلو
نفوذ آنها را بگیرند و تمام سختیها را برای نیل به اهداف بلند خدایی و بزرگ تحمّل
نمایند بدون شک روشنگری و تحلیلهای حوادث تلخ تاریخی نقش مؤثری را ایفا کرده است.
عالمان اسلامی و روحانیون مخلص و خدمتگزار قهرمانان این وادی و میدان بزرگ بوده‌اند
که با تحلیل حوادث گوناگون تاریخ اسلام و بویژه حوادث تلخ صدر اسلام و جریانات
گوناگونی که بعد از رحلت قاید بزرگ اسلام رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوقوع
پیوست و دنیای اسلام را تحت تأثیر خود قرار داد و جریانات بعدی را هم بوجود آورد و
فجایعی را دنبال داشت که نه تنها فراموش نشدنی است بلکه بصورت ابد و همیشه ماندنی
است از جمله حادثۀ عظیم و دلخراش کربلا که در میان حوادث قبل و بعد از آن در طول
تاریخ آنقدر عظیم و بزرگ است که با هیچ حادثه‌ای قابل مقایسه و ارزیابی نمی‌باشد.
بررسی و تحلیل حوادث دوران ننگین بنی‌امیّه و حرکتهای ظالمانه و خشنی که آنان برای
منزوی نمودن امامان اهل بیت علیهم السلام و جدایی آنان از مردم و فشارهای زیادی که
از طرف آنان بر مسلمانان جهان آنروز وارد شد و همچنین جریانات بدتر از دوران بنی‌امیّه
که از طرف خلفاء بنی‌عباس بر سر دنیای اسلام آمد و خشونتهائی که از طرف آنان بر اولاد
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سادات علوی و پیروان آنان در طول تاریخ اعمال
می‌شده و مبارزان اسلامی مورد هتک و اهانت و تهدید و تعقیب قرار می‌گرفتند و مسایل
دیگری که پس از آنان توسّط حاکمان جور و طواغیت ولو بنام اسلام و مسلمان بودن در
دنیای اسلام پیش آمد و در قرنهای متمادی به تناسب زمان‌ها و مکان‌ها و فرهنگها و
خلق‌ و خوهای مردم از طرف صاحبان زر و زور برای پابرهنگان عالم اعمال شد تا حوادثی
که در این صد ساله اخیر با یک پیچیدگی خاصّی از طرف استکبار جهانی برای یغما بردن
و چپاولگری ذخایر دنیای اسلام و جهان سوّم پیش آمد و بصورتهای مختلف در مقابل
حرکتهای انقلابی و رهائی‌بخش گاهی در حال جزر و گاهی در حال مد ظهور و بروز نموده
و باقی ماند، همۀ اینها در رشد عمومی مردم عزیز ما نقش بالائی را ایفاء کرده است و
در میان همۀ اینها حضرت امام «قدس سره» در بیداری عمومی مردم و آگاهاندن آنان و
ایجاد حسّاسیّت در مقابل جریانات و حوادث گوناگون اجتماعی و سیاسی و تقید آنان به
اصول و ضوابط و معیارهای ارزشی مکتب نقش فوق‌العاده بالائی را دارا بوده و با
رهبری دور و نزدیک و عینی حدود یکربع قرن ملّت خویش توانست آنان را به این درجه از
درک و آگاهی و وفاداری برساند که با تمام صداقت و بدون کوچکترین تحمیل و ترس و
اخافه از کسی و یا مقامی آماده هر نوع فداکاری و قربانی دادن باشند و برای حراست
از کیان فکر و ایده مقدّسشان همه گونه ناملایمات و نیشها را با جان و دل پذیرا
باشند و مدال افتخار امامت و پیشوائی ملّتهای جهان و برتر و بافضیلت‌تر از مردم و
ملّت دوران رسالت و امامت معصوم علیهم السّلام بودن را از امام بزرگوارشان دریافت
نمایند و این گواهی و شهادت بزرگترین سند افتخار برای مردم قهرمان ما در ایران
اسلامی می‌باشد، از یک طرف مسئولیّت دست‌اندرکاران نظام اسلامی را سنگین‌تر می‌سازد
زیرا که قدردانی و سپاس این مردم با این ارزشهای والا و بالا مؤنۀ زیادی را می‌طلبد
و سرمایه‌گذاری فکری و زمانی و کاری و برنامه‌ریزی عظیمی را می‌خواهد و از طرف
دیگر حجّت را بر ملّتهای جهان تمام کردند و راه حرکت و نهضت را به همه یاد دادند و
بروشنی و در شکل ریاضی به دنیا و مردم آزادیخواه شیوۀ برخورد انقلابی و رهائی از
یوغ ظلم و ستم و استبداد و مقابله با استکبار را تعلیم نمودند و نشان دادند که هر
ملّتی اگر بخواهد آزاداندیش زندگی نماید و از ظلم و ستم رهایی یابد و از شرافت و
کرامت انسانی برخوردار گردد این میدان باز است و چنین آرزویی امکان‌پذیر است ولو
اینکه تمام قدرتهای جهان هم در مقابل وی بایستند و بخواهند با آن مقابله کنند و
نگذارند او به اهدافش نایل شود و لذا ما توصیه می‌کنیم تاریخ انقلاب اسلامی ایران
و علل و عوامل بوجود آمدن آن و خصوصیّات رهبری ویژه و خاصیّ که انقلاب اسلامی
داشته را ملّتها مکرر در مکرر مورد مطالعه و مداقه قرار دهند و از نتایج و دست‌آوردهای
ارزشمند آن بهره‌مند گردند و بدون تردید هر کسی با دید انصاف و آزاداندیشی این
پدیدۀ بزرگ عصر را مورد مطالعه قرار دهد، بحقّانیّت و ریشه‌دار و الهی بودن آن
آگاهی خواهد یافت و از ثمرات آن برخوردار خواهد شد.

بی‌طرفانه به
قضاوت بنشینید

یکی از مشکلاتی
که دنیای امروز دارد و یکی از مهمترین موانع درک درست حقایق و واقعیّتها این است
که در قضاوتها انصاف لازم و آزاداندیشی، موجود نمی‌باشد. از اوّل بصورت جهت‌دار و
قضاوتهای از قبل پیش‌بینی شده و طرّاحی شده با مسائل جهانی بالخصوص با حرکتهای
اصولی و اجتماعی عمیق که در جهان سوّم انجام شده و یا در شرف انجام است بویژه با
حوادث دنیای اسلام برخورد می‌شود و این شرط انصاف نیست و این نوع قضاوتها دارای
اعتبار تحقیقی و علمی نمی‌باشد و انسان را از درک حقایق و واقعیّتها دور و منحرف
می‌سازد و این هشدار و تذکّر برای خدمت بعلم و تحقیق و پژوهش است و برای ساختن
جامعه و تمدّنها روی معیارها و مقیاسهای صحیح و مطابق با واقع است. و برای جلوگیری
از سقوط بشریّت و ارزشهای بالای انسانی و خدائی است. حضرت امام «قدّس سرّه» در این
مقوله چنین دلسوزانه و پدرانه بمطالبشان ادامه می‌دهند:

«و اینجانب در
اینجا یک وصیّت به اشخاصی که به انگیزه مختلف با جمهوری اسلامی مخالفت می‌کنند و
به جوانان چه دختران و چه پسرانی که مورد بهره‌برداری منافقان و منحرفان فرصت‌طلب
و سودجو واقع شده‌اند می‌نمایم که بی‌طرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینند و
تبلیغات آنان که می‌خواهند جمهوری اسلامی ساقط شود و کیفیّت عمل آنان و رفتارشان
با توده‌های محروم و گروه‌ها و دولتهایی که از آنان پشتیبانی کرده و می‌کنند و گروه‌ها
و اشخاصی که در داخل به آنان پیوسته و از آنان پشتیبانی می‌کنند و اخلاق و
رفتارشان در بین خود و هوادارانشان و تغییر موضعهایشان در پیشامدهای مختلف را با
دقّت و بدون هوای نفس بررسی کنید، و مطالعه کنید حالات آنان که در این جمهوری
اسلامی به دست منافقان و منحرفان شهید شدند، و ارزیابی کنید بین آنان و دشمنانشان،
نوارهای این شهیدان تا حدی در دست و نوارهای مخالفان شاید در دست شماها باشد.
ببینید کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

برادران! شما این
اوراق را قبل از مرگ من نمی‌خوانید. ممکن است پس از من بخوانید. در آن وقت من نزد
شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان برای کسب مقام و قدرتی با قلب‌های
جوان شما بازی کنم. من برای آنکه شما جوانان شایسته‌ای هستید علاقه دارم که جوانی
خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید، تا سعادت هر دو جهان
را دریابید. و از خداوند غفور می‌خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیّت هدایت
کند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شماها نیز در خلوتها از خداوند
همین را بخواهید، که او هادی و رحمن است.»

انسان وقتی که با
این عبارات بلند و تکان‌دهنده مواجه می‌شود و خود را در برابر چنین خطاب و خطاب‌کننده‌ای
مشاهده می‌نماید و بی‌انصافی و ناجوانمردی مخالفان و معارضان را می‌بیند، بیاد
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و رفتار او با مخالفان و کافران و مشرکان و
منافقان می‌افتد؛ پیامبر اسلام از موضع هدایت و اصلاح امّت اسلام با کمال رأفت و
رحمت و کرامت در مقابل آنان نه تنها کوچکترین اظهار ناراحتی و برخورد تند و خشن
نفرموده است و پیشانی مقدّسش را مورد هدف قرار داده و شکسته‌اند و سیمای نورانی
رسول الله صلی الله علیه و آله را خون‌آلود کرده‌اند با کمال کرامت و رأفت اسلامی
با دست مبارک خون پیشانی را جمع و اینطور فرموده است «اللّهم اهد قومی انّهم
لایعلمون» خدایا امّت و ملّتم را براه راست هدایت فرما چون آنان از آینده و عمق
قضایا و خطرات، آگاهی ندارند. امام امّت «قدس سره» نیز در مقابل این همه خیانت و
توطئه که از ناحیه مخالفان صورت گرفته است و مع‌الأسف تحت تأثیر کفر جهانی قرار
گرفته و دست خودشان را با خون عزیزانی آلوده کرده‌اند که برای اسلام و امّت اسلام
فوق‌العاده مهمّ و تعیین‌کننده بودند و در فکر براندازی نظامی افتاده‌اند که در
زیر این آسمان کبود و کرۀ خاکی تنها نظامی است که روی ارادۀ مردم و آزادی آنان و
ارزشهای انسانی و الهی تکیه نموده و در مسیر دفاع از مظلومان و محرومان در سراسر
عالم می‌باشد، و غیر از این نظام اسلامی نظام دیگری وجود ندارد که در این مسیر و
راه، قدم بردارد و در فکر دفاع از اسلام و آزادی مردم و ارزشهای الهی باشد،
اینگونه رؤف و مهربان وارد صحنه شده و از دریای بیکران عاطفۀ خودش آنان را
برخوردار ساخته و می‌فرماید فکر نکنید که من با این نوع سخن گفتن می‌خواهم قدرتی
را بدست آورده و با قلب‌های جوان و صاف و ناب شما بازی کنم زیرا که این مطالب بعد
از من بسمع شما خواهد رسید و آن موقع من در میان شما نیستم بلکه این سخنان از این
جهت با شما در میان گذاشته شده است که گوینده آنها درصدد عزیمت بسوی عالم دیگر است
و برای تشرّف درک حضور در پیشگاه حضرت حق خودش را آماده می‌نماید و بعنوان امام و
پیشوای یک ملّت نمی‌تواند در فکر امّت و ملّت خویش نباشد و نمی‌تواند از هدایت و
ضلالت آنان غافل بماند بلکه می‌خواهد آنان را در هر شرایطی بسوی ساحل نجات رهبری
نموده و زمینه‌های سعادت و تکامل را به نحو اکمل فراهم نماید و لذا در لحظات آخرین
و حتی بعد از رحلت نیز علاقمند است مردم و ملّت از مسیر درست انقلاب منحرف نگردیده
و با کمال قدرت و سرعت به روند تکاملی خودشان ادامه دهند و اگر در گذشته بعضی از
آنان بخاطر سادگیها و تحت تأثیر قرار گرفتنها بیراهه رفته‌اند و مقداری از عمر
عزیزشان را در مسیر باطل صرف کرده‌اند با هشدارها و تذکرها بسوی حق و خدا برگردند
و از گذشتۀ بد خویش توبه نمایند و از خدای هادی و رحمان که با هدایت عامۀ خویش همۀ
عالم را بسوی کمال مطلق رهبری می‌نماید و با هدایت خاصه، صاحبان تقوی را مجذوب رضا
و رؤیت و نزول برکات و اشراقات خویش می‌فرماید و با رحمانیّت خود همۀ انسانها را
مشمول عنایات خویش می‌گرداند، بخواهد او را مورد رحمت خود قرار داده و از هدایت
خویش بهره‌مند سازد.

این نوع رهبری و
این شیوۀ هدایت مردم از مختصّات رهبری الهی است و در هیچ مکتبی از مکتبهای عالم
چنین شیوه و رهبری نه تنها دیده نمی‌شود بلکه امکان دارد چنین چیزی صورت پذیرد.
زیرا که اساس مکتبهای دیگر روی مادیّت و حیوانیّت و سبعیّت بنا شده است و در آن
کمال یک رهبر در درنده‌خویی و شیطنت و مکر و نیرنگ است و هرچه در این رذایل قوی‌تر
و بیشتر قدم بردارد همان اندازه در دیدها و قضاوتها موفّقتر و ارزشمندتر است و در
حقیقت در رهبری دینی و الهی اگر رأفت اصل است. در رهبری مادی و دنیایی خشونت و
قساوت اصل می‌باشد. و اگر روی مردم تکیه به عمل می‌آید و برای آراء آنان بهاء داده
می‌شود، در حکومت غیر الهی مردم بردۀ حاکمان هستند و باید بلا اراده و یا با ارادۀ
هدایت شده از طرف آنان به زندگی خویش ادامه دهند و در رهبری الهی حیات انسان
جاودانه است و این حیات ظاهری دنیایی برای نیل و رسیدن به سعادت همیشگی است و لذا
مانند یک پدر مهربان نگران آیندۀ فرزندان جوان خویش می‌باشد و از سادگی و شدیداً
تحت تأثیر قرار گرفتن آنان در هراس است و با این سخنان آنان را مورد خطاب قرار داد
و دین خویش را به آنان و به همۀ امّت اسلامی ایران و بر تمامی ملّتهای مسلمان عالم
اداء کرد. دنبالۀ سخنان شیرین اماممان را بشنوید:

ادامه دارد

 

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت سیزدهم

وصیت نامۀ امام
«قدّس سرّه» و اسم مستأثر الهی

آیت الله محمّدی
گیلانی

* الفاظ محدود و
معانی نامحدود.

* ماشین حساب با
دو عدد، برنامۀ کار جهانی را تخمین و تقریب می‌کند.

* مشکل در
محدودیّت الفاظ و نامحدودی معانی نیست، بلکه مشکل در دریافت و شناخت است که در
صورت دریافت و شناخت زبان همدلی حاصل می‌شود.

* شناخت و دریافت
مولانا بوی همدلی و گویائی ارزانی داشت.

* شناخت و دریافت
امام عزیز بوده که زبان همدلی و گویائی در وی پروراند و حدیث مورد بحث را تحت
عنوان «ومیض» چنان پروراند که مفتاح فهم غوامض بسیاری گردید که از آنجمله است: «و
ایاب الخلق الیکم».

* نقل احمد بن
علی بن حجر آراء قوم را در تفسیر حدیث مذکور، حسن خان و سیّد محمّد رشید رضا بر
این تفسیر خرافی در روح المعانی و کتاب الاذاعه و تفسیر المنار… و لطیفۀ سوداء
العروس.

حدیث شریف نبوی
صلی الله و آله: «بعثت انا و السّاعه کهاتین قال: وضمّ السّبابه والواسطی» که در
مقالۀ پیشین تفسیر شد، با الفاظی محدود و عبارتی کوتاه معنائی نامحدود را متحمّل
بوده است، و سبحان الله که اقیانوس معرفت را در کوزه‌ای از الفبای معدود ریخته است
و مجلی و مظهری از «انا افصح من نطق بالضاد» را آفریده است! و حقّاً:

موجهای تیز
دریاهای روح                                              هست صد چندان که طوفانهای نوح

نی، جای شگفتی
نیست، وقتی که ماشینهای حساب «آلات مادی» توانائی آن را دارند که با دو عدد صفر و
یک، برنامۀ کار جهانی را تقریب و توجیه کنند، چگونه روح «لی مع الله وقت لایسعنی
فیه ملک مقرب ولا نبیّ مرسل» چنان معجزه‌ای نیافریند در صورتیکه وقت و مقام او
مایۀ اصلی همۀ کرامات و برکات است.

بلی مشکل، دریافت
و شناخت این معانی ژرف است، ژرفائی که قعر آن مساوی با نامتناهی است و بی‌تردید
بقول جلال الدین بلخی دریافتها و شناختها است که زبان همدلی و گویائی را می‌پروراند
که خود مولانا روشن‌ترین مصداق این قاعده است و شناخت و دریافت او بوده که زبان
همدلی و گویائی بوی ارزانی داشته است که مثنوی او بحق «هست قرآن در زبان پهلوی» و
حدیث مورد بحث را با «خیر الکلام قل ودل» تفسیر کرده:

هر که گوید کو
قیامت ای صنم                                          خویش
بنما که قیامت نک منم

شناخت و دریافت
امام عزیز آن اوحدی اعصار بوده که زبان همدلی و گویائی در وی پروانده بود، در هر
معرفتی از معارف «یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نار» گردیده بود و روشن‌ترین تأویل
و تفسیر حدیث ما نحن فیه را تحت عنوان «ومیض» یعنی «برق خفیف» بیان کردند که مفتاح
فهم بسیاری از غوامض وارده در ادعیه و آثار است و از آنجمله غامضۀ: «وایاب الخلق
الیکم وحسابهم علیکم» است، آن بیان عرشی حضرتش که بوجهی رحمت و مفتاح فهم مشکلات
آثار است بوجهی دیگر ویرانگر بنیان تعصّب و تحجّر است «له باب ظاهره فیه الرحمه و
باطنه من قبله العذاب».

باری چنانکه
گفتم: الفاظ حدیث نبوی صلی الله علیه و آله مطابق روایت انس بن مالک بوده که از
صحیح مسلم نقل کردند و بخاری نیز در جزء هشتم صحیح خویش حدیث مذکور را از انس
بهمین الفاظ نقل کرده و حافظ معروف، احمد بن علی بن حجر عسقلانی در کتاب «فتح
الباری شرح صحیح البخاری» در شرح این حدیث از اعلام و محققان اهل سنّت، آراء و
اقوالی نقل می‌کند که مقام و موقعیّت، ایجاب می‌کند زبدۀ آنها را نقل کنیم و
بدنبال آن، تعریضاتی را که بعضی از متفکران ژرف اندیشان قوم، بر این ساده‌اندیشها
دارند، بیان می‌کنیم امّا زبدۀ کلام حافظ مذکور:

«قاضی عیاض و
برخی دیگر از اهل تحقیق دربارۀ تشبیه بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله و قیام
سرعت، به انگشتان سبابه و وسطی، گفته‌اند: آیا مراد به این تشبیه، قرب بعثت آن
حضرت و قیام ساعت است همانند قرب انگشت سبابه به وسطی؟ یا مراد تفاوت مقدار طول
میان دو انگشت است، چنانکه قاضی ابن العربی مفسّر و فقیه مالکی «نه ابن عربی صوفی
صاحب فصوص» گفته: انگشت وسطی نصف یک هفتم طول خود بر سبابه فزونی دارد و باین
ملاحظه، مقدار نصف یک هفتم از مجموع عمر دنیا در زمان صدور حدیث، تا قیام ساعت،
باقی مانده است؟! نظیر روایاتی که در مقام بیان نسبت عمر این امت به اعمار امم
پیشین آمده است، مانند خبر مرفوع ابن عمر که در صیحیحین آمده که رسول الله صلی
الله علیه و آله فرمودند:

«ما اجلکم فی من
کان قبلکم الاّ من صلوه العصر الی مغرب الشمس» یعنی: همانا نسبت عمر شما «امت من»
در قبال عمر امم پیشین همانند آغاز وقت صلوه عصر تا غروب آفتاب است. و در خبر دیگر
از ابن عمر آمده: «کنّا عند النبی صلی الله علیه و آله والشمس علی قعیقعان مرتفعه
بعد العصر فقال: ما اعمارکم فی اعمار فی مضی الاّ کما بقی من هذا النّار فیما مضی
منه».

– ما بعد از نماز
عصر در خدمت پیمبر صلی الله علیه و آله بودیم در حالیکه آفتاب بر فراز کوه قعیقعان
(کوهی است در دوازده میلی مکه معظّمه) بوده، فرمودند: همانا نسبت عمر شما در قبال
اعمار گذشتگان همانند باقی ماندۀ از امروز در قبال مقداری است که از آن گذشته است.

قاضی عیاض گفته
که بعضی از اهل علم در تأویل این حدیث گفته‌اند: مراد به نسبت بین دو انگشت، نسبت
باقیمانده از عمر دنیا بالنسبه به آنچه که گذشته است و مجموع عمر دنیا هفت هزار
سال است. آنگاه برای صدق مدّعای خویش روایات ضعیفی را ایراد کرده‌اند که قبل از وی
ابوجعفر طبری در مقدّمۀ تاریخش بعضی از آن اخبار را از ابن عباس نقل کرده: «الدنیا
جمعه (جمعه به سکون میم یعنی هفته، و به ضمّ میم یعنی روز جمعه) من جمع الآخره
سبعه آلاف سنه وقد مضی ستّه آلاف وماه سنه»- دنیا هفته‌ای است از هفته‌های آخرت و
مدت این هفته هفت هزار سال است که شش هزار و یکصد سال آن گذشته است.

آنگاه طبری از
کعب الاحبار نقل می‌کند که او روایت کرده: مجموع عمر دنیا شش هزار سال است و از
وهب بن منبّه نیز همین مدّت را دربارۀ عمر دنیا روایت نموده ولی وهب اضافه کرده که
از این مدّت پنج هزار و ششصد سال گذشته است.

سپس طبری می‌گوید:
از دو گفته که از ابن عبّاس و کعب الاحبار نقل کردم گفتۀ اوّل به صواب نزدیکتر است
که دنیا هفته‌ای از هفته‌های آخرت است و هفت روز هفت هزار سال است، و حدیث:
«خدایتعالی یک نیمه روز را از امّت من دریغ ندارد و معنی آن یک نیمه، از روز هزار
ساله است» بعنوان تأیید مختار خویش ذکر می‌کند و می‌گوید وقتی که این خبر را به
قول ابن عباس که دنیا هفت هزار سال است ضمیمه کردی، اخبار وارده متخالفه بدینوسیله
متوافق می‌شوند، و روشن می‌شود که در زمان صدور حدیث از عمر دنیا تقریباً شش هزار
و پانصد سال گذشته بود آنگاه ابن حجر بعد از بیان طویلی اظهارنظر می‌کند و می‌گوید:
در مجموع آراء و اقوال این باب، قوی‌ترین قولی که می‌توان بدان اعتماد نمود همان
مدلول حدیث ابن عمر است که قبلاً از صحیحین نقل کردیم و از عکرمه در ذیل آیۀ
کریمه: «فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه» نقل شده که گفته: دنیا از آغاز تا
انجامش یک روز است که مقدار آن پنجاه هزار سال است احدی جز خدای تعالی نمی‌داند که
چه مقدارش گذشته و چه مقدارش باقی مانده است. (فتح الباری- ج 11- ص 347 الی 452).

و امّا تعریضات:
علامه سیّد محمود آلوسی در تفسیر روح المعانی، حدیث شریف: «بعثت انا والساعه…»
را در ذیل آیۀ 187 از سورۀ اعراف نقل می‌کند و می‌گوید آثاری در دست است که مدلول
آنها این است که عمر دنیا هفت هزار سال است و جلال الدّین سیوطی تعدادی احادیث از
منابع مربوطه بیرون کشیده که در آنها آمده، عمر دنیا هفت هزار سال است و متذکّر
شده که عمر این امت از هزار سال فزونی دارد ولی آن زاید بر هزار سال، به پانصد سال
نمی‌رسد و بر این ادعای خویش، اخبار و آثاری را دلیل و شاهد آورده و جملگی را در
رساله‌ای ذکر کرده و نام آن رساله را «الکشف عن مجاوزه هذه الامه الالف» نهاد-
آلوسی می‌گوید-: در آغاز سده‌ای که ما در آن هستیم طبق پیش‌بینی سیوطی سده ظهور
مهدی است، چون ظهور نکرده پس همۀ آنچه سیوطی در آن کتاب بنیان نهاده بر باد است.
(ج 9، ص 119).

و علاّمه سیّد
محمّد رشید رضا در تفسیر المنار کلام سیّد آلوسی را در ارتباط با عمر دنیا نقل
کرده و تعریض ایشان را به رسالۀ «الکشف عن مجاوزه هذه الامه الالف» سیوطی، یادآور
می‌شود پس از آن می‌گوید: انگیزۀ من در نقل این مطلب این بوده که بسیاری از مردم
در مثل این مطالب به تفسیر ما رجوع می‌کنند دوست داشتم که نظر و رأی سیوطی را در
این مسأله بدانند قرن سیزدهم که آلوسی در آن زندگی می‌کرد گذشت و حدود نیم قرن نیز
پس از آن گذشته یعنی هم اکنون که سال هزار و سیصد و چهل و پنج هجری قمری و اواسط
قرن چهاردهم است که من مشغول نوشتن این مسأله هستم، طبق رأی سیوطی از زمان تعیین
ظهور مهدی مدّتها است که می‌گذرد و ظاهر نشده، پس بحمدالله آنچه سیوطی بنا کرده
منهدم شد، خدای تعالی از او نسبت به انتشار اوهامی که مرتکب شده درگذرد، سیوطی در
جمع کردن اوهام، هم چون حاطب لیل یعنی هیزم جمع کن شبانه است که در تاریکی مارها
را نیز به خیال هیزم جمع می‌کند و معذلک در این مباحث بر استاد اکبر خویش حافظ بن
حجر برتری ندارد… و از بیان حافظ بن حجر در این مقام روشن شد که دو قهرمان اخبار
اسرائیلیات و دو چشمه سرشار خرافات یعنی کعب الاحبار و وهب بن منبه بودند که خرافۀ
تحدید عمر دنیا را در امت اسلامی انتشار داده‌اند، البتّه اصل این افسانه را آنها
اختراع نکرده‌اند، بلکه این افسانه در کتب یهود حتی در کتابی که توراتش می‌خوانند
موجود است، ولی در توراتشان، عمر دنیا به هفت هزار به مسلمین کرده باشند، و ما چه
می‌دانیم شاید مرجع روایات خرافی می‌شنیدند هیچگاه مسموع خویش را بر سبیل روایت
اظهار نمی‌کردند، بلکه به اقتضاء مناسبات ذکر می‌کردند بدون این که به رسول الله
صلّی الله علیه و آله اسناد دهند- آنگاه کلامی از کتاب «الاذاعه لما کان و ما یکون
بین یدی الساعه» تألیف سیّد صدیق حسن خان هندی معاصر سیّد آلوسی مذکور نقل می‌کند:

هنگامیکه قرن نهم
هجری در آستانۀ پایان بود، حافظ سیوطی حکایت کرده که در سال هشتصد و نود و هشت
هجری ماه ربیع الاوّل، مردی با ورقه‌ای نزد وی آمد و حاصل آنچه در ورقه بود بر
مبنای این حدیث بوده که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در قبر خویش هزار سال
درنگ نمی‌کند.

با اعتماد بر این
حدیث بعضی از اهل علم فتوی داده‌اند که در سده دهم مهدی و دجّال خروج می‌کنند و
عیسی بن مریم نازل می‌گردد و سایر آیات و اشراط ساعت آشکار می‌شوند.

سیوطی این حدیث
را باطل اعلام کرده و در صدر رسالۀ «الکشف فی مجاوزه هذه الامه الالف» در بطلان
این حدیث اطالۀ کلام نموده و گفته که آثار و اخبار دلالت دارند بر اینکه عمر این
امت متجاوز از هزار سال است ولی زاید بر هزار به پانصد سال نمی‌رسد و در این مدّعا
بر گفته‌های ابن جریر طبری اعتماد کرده است… (تفسیر المنار- ج 9- ص 470- 477).

سوداء العروس

نقل این خرافۀ
سودا در قبال آن حقیقت بیضاء در تفسیر حدیث «بعثت انا…» از قبیل مواجهه دادن
کنیزک سیاه است با عروس زیباروئی که به خانۀ شوهر می‌رود که بدینوسیله زیبائیش
درخشان‌تر می‌شود.

چه عالی گفته
مفتی دیار مصر شیخ محمّد عبده «لله دره»: «مادامی که این گونه کتب خرافی در میان
امت مسلمان است، قیام بر صراط مستقیم برای این امت غیر ممکن است».

ادامه دارد

 

/

شفاعت روز قیامت

اصول اعتقادی
اسلام

معاد

شفاعت روز قیامت

آیت الله حسین
نوری

بحث «شفاعت در
روز قیامت» دارای جنبه‌های متعدّدی است و بحث ما در این رابطه اکنون در مورد کسانی
است که بجهت آبرومندی و موقعیّت خاصّی که در پیشگاه حضرت حقّ دارند در روز قیامت
به شفاعت قیام می‌کنند و خداوند نیز شفاعت آنان را می‌پذیرد.

در این رابطه در
مقاله‌های قبل دربارۀ شفاعت حضرت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و قرآن مجید
توضیح داده شد اکنون ادامه بحث دربارۀ شافعان دیگر:

شفاعت ائمه اطهار
(ع)

الف- از جمله
کسانی که در صحنه قیامت با شفاعت خود بسیاری از گناهکاران را که در دنیا با آنان
ارتباط داشته و از رویّۀ آنان پیروی نموده‌اند از سقوط و عذاب نجات می‌دهند «ائمّۀ
اطهار (ع)» می‌باشند بلکه بر اساس آنچه که از روایات استفاده می‌شود شفاعت چهارده
معصوم علیهم السلام منحصر بروز قیامت نیست و پیش از روز قیامت و بعد از آن نیز
افراد بسیاری در مراحل مختلف- که توضیح خواهیم داد- مشمول شفاعت آنان می‌شوند.

در کتاب کفایه
الموحدین که کتاب بسیار ارزنده‌ای است و یک دوره عقائد اسلامی را با دلیل و برهان
بقلم فارسی در 3 جلد تنظیم کرده است که جلد اوّل آن در رابطه با توحید و عدل و
نبوّت و جلد دوّم آن در امامت و جلد سوّم آن در معاد است در جلد سوّم آن می‌گوید:

گستردگی و عظمت
مقام شفاعتی که حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و اهلبیت او دارند برای هیچ یک از
پیغمبران دیگر و ملائکه ثابت نشده است شفاعت پیغمبران و فرشتگان فقط در روز قیامت
برای گنهکاران از امم یا بعد از فی الجمله است ولی شفاعت حضرت محمّد و اهلبیت او
علیهم السّلام در چند مورد است:

هنگام مرگ

بر اساس روایاتی
که قبلاً ذکر گردید ائمّه علیهم السّلام در حالت احتضار انسانها که در آستانۀ مرگ
قرار گرفته‌اند در بالین آنها حضور می‌یابند و در این هنگام چه بسا دربارۀ برخی از
افراد که مشمول غضب الهی هستند شفاعت می‌کنند که در نتیجه آن افراد از عذاب و غضب
خداوند نجات پیدا می‌کنند و مشمول رحمت پروردگار می‌شوند.

در قبر

چه بسا افرادی که
در هنگام ورود به قبر مستحق عذاب خداوند می‌باشند ولی از طرفی هنوز قابلیّت شفاعت
از آنها سلب نشده است این قبیل افراد نیز مورد شفاعت اهلبیت علیهم السلام در قبر
قرار می‌گیرند و از عذاب و سقوط نجات پیدا می‌کنند.

در عالم برزخ

بسیاری از اشخاص
در عالم برزخ بواسطۀ پروندۀ سنگین و سیاهی که دارند گرفتار عذاب الهی می‌باشند ولی
بواسطۀ شفاعت اهلبیت (ع) مشمول عنایت حضرت حقّ می‌گردند و عذاب خداوند از آنها
برداشته می‌شود.

روز قیامت

گسترده‌ترین صحنه
برای شفاعت حضرت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و اهلبیت گرامیش (ع) روز قیامت است
که دارای 50 موقف است امّا در تمام این مواقف گناهکارانی که لایق شفاعت می‌باشند
از شفاعت آنها برخوردار و از عذاب خداوند نجات می‌یابند.

پس از دخول در
آتش

افراد بسیاری از
مسلمانان که در مراحل پیش استحقاق شفاعت را نداشته‌اند و بواسطۀ تباهی اعمال وارد
آتش جهنم شده‌اند پس از مدّتی توقف در جهنّم بواسطۀ شفاعت آنحضرت و اهلبیت عزیزش
(ع) مشمول رحمت حضرت حقّ می‌گردند و از عذاب خداوند نجات پیدا می‌کنند و البتّه
این تفاوتها در مشمول شفاعت شدن، با اعمال انسانها در صحنۀ زندگی دنیا ارتباط
دارد. [1]

روایاتی که دلالت
بر شفاعت اهلبیت علیهم السّلام دارد زیاد است و ما برای نمونه بذکر تعدادی از آنها
در اینجا اکتفا می‌کنیم:

حضرت صادق (ع)
فرمودند: «خداوند متعال در روز قیامت همۀ انسانها را که از آغاز خلقت تا انجام آن
بوجود آورده است در یک بیابان در حالی که ظلمت شدیدی همۀ آنجا را فرا گرفته است
جمع می‌کند. مردم در این حال بدرگاه پروردگار تضرّع می‌کنند که پروردگارا وسیلۀ
نجات ما را از این تاریکی فراهم کن، در این حال گروهی با چهرۀ بسیار تابناک وارد
صحنۀ محشر می‌شوند و نور چهرۀ آنها باندازه‌ای گسترده است که پهنۀ عرصۀ قیامت را
روشن می‌سازد.

مردم محشر چنین
گمان می‌کنند که اینها پیمبران خدا هستند ولی از جانب خداوند این ندا می‌آید که
اینها پیمبر نیستند. از آن پس آن مردم چنین تصوّر می‌کنند که اینها فرشتگان خداوند
می‌باشند امّا از جانب خدا ندا می‌رسد که اینها فرشتگان نیز نیستند.

بعد از آن مردم
چنین فکر می‌کنند که اینها شهیدان راه خدا را می‌باشند ولی از جانب حضرت حق ندا می‌رسد
که اینان شهدا نیز نمی‌باشند مردم می‌پرسند پروردگارا اینها کیستند؟ از جانب
خداوند گفته می‌شود که از خودشان سؤال کنید در این حال مردم از آنها می‌پرسند که
شما با این عظمت و جلال خیره‌کننده چه کسانی می‌باشید؟.

آنان در پاسخ می‌گویند:
«ما ذریّۀ محمد صلّی الله علیه و آله و فرزندان علی (ع) و مخصوص کرامت خداوند
هستیم ما امروز ایمن و مطمئن می‌باشیم.

در این حال
خداوند به آنها می‌فرماید اکنون شما دربارۀ اهل ولایت و شیعیان راستین خود شفاعت
نمائید آنها اقدام بشفاعت می‌کنند و خداوند شفاعت آنان را می‌پذیرد. [2]

معاویه بن وهب که
یکی از راویان معروف حدیث اسلامی و مورد وثوق کامل می‌باشد می‌گوید از حضرت امام
صادق (ع) از معنای گفتار خداوند که فرموده است: «لایتکلّمون الاّ من اذن له
الرّحمن و قال صواباً[3]»
«یعنی در روز قیامت جز کسانی که از طرف خداوند برای سخن گفتن اذن داشته باشند و
سخن صواب و درست بگویند دیگران نمی‌توانند سخنی بگویند» پرسیدم حضرتش در پاسخ
فرمودند سوگند بخداوند، آن کسانی که به آنها چنین اذنی داده شده است ما هستیم و ما
هستیم گویندگان سخن صواب و صحیح.

در این حال
معاویه بن وهب گفت: قربانت گردم در آنروز سخن شما چیست و چه خواهید گفت؟

حضرت فرمودند:
خداوند را تمجید می‌کنیم و به پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله درود می‌فرستیم و
برای شیعیان خود شفاعت می‌کنیم و خداوند نیز شفاعت ما را می‌پذیرد. [4]

عبدالله بن عباس
می‌گوید: از حضرت امیر مؤمنان (ع) شنیدم که فرمودند: حضرت پیغمبر صلّی الله علیه و
آله روزی بمنزل صدیقه طاهره در حالی که آن بانوی بزرگوار غمگین بود وارد گردید و
چون دخترش را در حال اندوه و غم دید با کمال مهربانی از علّت اندوه دخترش پرسید
حضرت زهرا (ع) گفت: بیاد روز قیامت و اینکه مردم در حال خشوع در پیشگاه پروردگار
متعال ایستاده‌اند افتادم حضرت پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمودند دختر من!
آنروز روز بزرگی است ولی جبرئیل از جانب خداوند بمن خبر داده است اوّل کسی که روز
قیامت سر از خاک بر می‌دارد و در پیشگاه خداوند حضور پیدا می‌کند من هستم از آن پس
ابراهیم خلیل (ع) حضور می‌یابد و بعد از آن همسر تو علی بن ابی‌طالب حضور پیدا می‌کند
سپس خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته بسوی تو می‌فرستد اسرافیل نیز 3 حلّه از
نور از برای تو می‌آورد و می‌گوید ای فاطمه ای دختر محمّد «ص» برخیز و بعرصۀ محشر
قدم بگذار در این حال تو از جای خود با دلی مطمئن و روحی شادمان بر می‌خیزی و
بمرکبی از نور سوار و در حالی که هفتاد هزار فرشته پیشاپیش تو حرکت می‌کند بطرف
عرصۀ محشر حرکت می‌کنی مادر تو خدیجه نیز که نخستین کسی است از زنان که به پیغمبر
اسلام ایمان آورده و هفتاد هزار فرشته نیز او را همراهی می‌کنند باستقبال تو می‌آید
و هنگامی که با این جلال و عظمت وارد صحرای محشر می‌شوی از جانب خداوند ندائی بگوش
مردم می‌رسد که تو را به مردم معرّفی می‌کند و بعد از آن تو بر فراز منبری از نور
قرار می‌گیری در این حال جبرئیل (ع) بتو می‌گوید: «حاجت خود را از خداوند بخواه»
در این حال تو می‌گوئی پروردگارا تو خود می‌دانی فرزندان من حسن و حسین (ع) که
حامل پرچم شهادت شدند و راه جهاد و مبارزه در راه تو را پیش پای انسانها گشودند و
در راه مبارزه با ستم و ستمگران و جبّاران و روشن ساختن راه سعادت انسانها چه
مصیبتها دیدند و چه مشقتهائی کشیدند و کسانی که مانع سعادت و رشد مردم بودند چه مشکلاتی
فراراه آنها ایجاد کردند خداوند متعال می‌فرماید ای فاطمه تو اکنون بطرف بهشت حرکت
کن و کلیّۀ کسانی که راه فرزندان تو را پیمودند و رویّۀ آنها را در دنیا پیش
گرفتند را بواسطۀ شفاعت خود وارد بهشت بگردان» در اینحال شدائد قیامت از رهروان
راه تو برداشته می‌شود و بواسطۀ شفاعت تو همۀ آنها وارد بهشت می‌شوند. [5]

شفاعت علمای
راستین اسلام

ب- بر اساس
احادیث اهلبیت علیهم السّلام گروه دیگری از شافعان روز قیامت «علمای راستین اسلام»
می‌باشند علمائی که پس از تکمیل مراتب علمی و تهذیب اخلاق و تزکیۀ نفس خود مانند
چراغ تابانی فراراه مردم حرکت می‌کنند و راه سعادت و تکامل انسانها را روشن می‌سازند
و آنها را در ابعاد فرهنگی اقتصادی اخلاقی، اجتماعی و سیاسی با کردار و قلم و بیان
خود هدایت می‌کنند.

علمائی که از
مکتب اهلبیت علیهم السّلام الهام می‌گیرند و در این مسیر به تعلیم و تربیت مردم و
ارشاد آنان می‌پردازند و در نشر آثار اسلامی می‌کوشند و لذا در روایات از آنها به
«علماء شیعتنا» یا فقهائنا و فقهاء شیعتنا تعبیر شده است.

در این مورد حضرت
رضا (ع) فرمودند روز قیامت به عابد گفته می‌شود تو انسان خوبی بودی ولی هدف و همّت
تو این بود که با انجام عبادت وسیلۀ نجات خود را فراهم کنی هم اکنون بمنظور خود
نائل گردیدی اینک به بهشت داخل شو ولی به فقهائی که راه خیر و صلاح را بروی مردم
گشوده و آنان را از شرّ و زیان دشمنانشان که انواع نقشه‌ها را در راه تضعیف و سقوط
آنها کشیده‌اند نجات و راه بهشت و سعادت و تحصیل رضوان الهی را به آنها نشان دادند
گفته می‌شود ای کسانی که متکّفل ادارۀ ایتام آل محمّد صلّی الله علیه و آله شدید و
آنها را در مسیر فرهنگ و اخلاق و اقتصاد و سیاست اسلامی راهنمائی کردید اکنون در
عرصۀ محشر توقف کنید تا هر کسی را که از نور راهنمائی شما استفاده کردند و علوم و
معارف شاگردان شما و شاگردان شما بهمین ترتیب تا قیامت استفاده کرده‌اند همۀ آنها
را بطرف بهشت رهنمون باشید و آنها را به بهشت ببرید.

سپس آنحضرت اضافه
کردند: «اکنون ببینید میان منزلت عابد و عالم چقدر تفاوت وجود دارد!» [6]

حضرت هادی (ع) فرمودند:
روز قیامت علمای شیعۀ ما که شیعیان مستضعف و اهل ولایت ما را در دنیا راهنمائی و
در ابعاد مختلف زندگی اداره کردند بعرصۀ محضر در حالی که انوار الهی از تاج کرامتی
که بر سر آنها نهاده شده است می‌درخشد گام می‌گذارند و هر یتیمی از شیعیان ما را
(بمناسبت اینکه شیعیان در زمان غیبت امام عصر (ع) دستشان از دامن امام زمانشان که
در حقیقت پدر آنها و مربّی و مدیر جامعۀ آنها است کوتاه شده است از آنان به «کلمۀ
یتیم» تعبیر شده است) که تکفل و اداره کردند و از تاریکی جهل و نادانی نجاتش دادند
و از بندهای حیرت و سرگردانی آزادش ساخته‌اند را در پرتو انوار خود نجات می‌بخشند
و آنها را بهمراه خود به بهشت می‌برند. [7]

حضرت عسکری (ع)
فرمودند: روزی یک زن در محضر مقدّس صدیقۀ طاهره علیها السلام حضور یافت و گفت مادر
ضعیفی دارم که مرا برای سؤال از مسأله‌ای دربارۀ نماز بمحضر مقدّستان فرستاده است.
سپس مسألۀ خود را بیان کرد و حضرتش پاسخ فرمودند و آن زن رفت دوباره برگشت و مسأله
دیگری سئوال کرد آنحضرت جواب فرمودند و همچنین تا 10 مرتبه رفت و آمد کرد و هر
دفعه مسأله‌ای سؤال کرد و پاسخ شنید از آن پس از این رفت و آمد مکرّر و زیاد
شرمنده شد و گفت ای دختر عزیز پیغمبر (ص) بوسیلۀ این رفت و آمد مکرّر من مزاحمت
فراهم کردم و این مزاحمت بر من سنگین است و لذا معذرت می‌خواهم.

حضرت زهرا (س) با
بیان یک مثل مطلب را برای آن زن روشن کردند و چنین فرمودند: آیا اگر کسی برای حمل
باری از سطح زمین به ارتفاع یک بام معمولی کرایۀ بسیار سنگین و گرانبهائی را به یک
نفر که آن بار را حمل می‌کند بپردازد برای آن کسی که این بار را حمل می‌کند مشقّت
و زحمت است؟

آن زن گفت: نه.

حضرتش فرمودند:
من برای جواب هر مسأله‌ای بیشتر از آن اندازه‌ای که زمین را تا عرش از لؤلؤ پر
کنند بدست آوردم بنابراین هرگز پاسخ مسائلی که از من پرسیدی برای من سنگین و زحمت
نیست بعد از آن، افزودند به علمای شیعۀ ما در روز قیامت خلعت‌های کرامت باندازۀ
معلومات و جدّیت و کوششان در راهنمائی بندگان خدا داده می‌شود و در این مورد تفاوت
میان آنها بسیار است و بهر اندازه که معلوماتشان بیشتر و جدّیت و کوششان در ارشاد
مردم زیادتر باشد خلعت‌های کرامت نیز بیشتر به آنها عطا می‌شود و حتّی گاهی به یکی
از آنها هزار هزار حلّه از نور جائزه و خلعت داده می‌شود از آن پس ندا کننده‌ای از
جانب خداوند ندا می‌دهد ای کسانی که در دنیا متکفل اداره و تربیت یتیمان آل محمّد
(ص) شدید و آنها را که دستشان از دامن پدرانشان که امامان آنها می‌باشند کوتاه شده
بود بوسیلۀ راهنمائی خود نجات دادید هم اکنون اینان شاگردان شما هستند و همان
یتیمانی می‌باشند که متکفّل تربیت و ارشاد آنها گردیدید و اینها را در راه خیر و
صلاح بحرکت در آوردید بنابراین از خلعت‌های کرامتی که خداوند بشما عنایت کرده است
باینها بدهید در این هنگام آنها بهر کسی که از علوم و راهنمائی آنها بهمان اندازه
که بهره برده‌اند از آن خلعت می‌بخشند و دست آنها را می‌گیرند و نجاتشان می‌دهند
بهمین ترتیب کسانی را که حتّی با واسطه از علوم و معارف آنها استفاده کرده‌اند
نجات می‌دهند. [8]

ادامه دارد

* پیامبراکرم
«ص»:

«ما من بیت لیس
فیه شیء من الحکمه الاّ کان خرابا».

(تفسیر مجمع
البیان- ج 1- ص 382)

خانه‌ای که از برنامۀ صحیح حکیمانه بی‌بهره باشد ویرانه‌ای
بیش نیست.



[1]

کفایه الموحّدین، ج 3، ص 345.

/

نزول فیض الهی

هدایت در قرآن

قسمت سی و چهارم

تفسیر سوره رعد

نزول فیض الهی
(2)

آیه الله جوادی
آملی

«أنزل من السماء
ماء فسألت أودیه بقدرها فاحتمل السیّل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار
ابتغاء حلیه أو متاع زبد مثله، کذلک یضرب الله الحق والباطل فأما الزبد فیذهب جفاء
وأمّا ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض، کذلک یضرب الله الأمثال».

(سوره رعد- آیه
17)

در بحث گذشته،
قسمت اوّل این آیه مورد بررسی قرار گرفت، و این نتیجه گرفته شد که: فیض خدای سبحان
که از مخزن غیب تنزّل می‌کند اندازه‌ای ندارد. وقتی بعالم خلق آمد، به اندازه‌های
گوناگون در می‌آید وگرنه آنچه از مخزن غیب نازل می‌شود اندازه‌ای ندارد، تا گیرنده
چه کسی باشد و آن قلبی که این فیض را دریافت می‌کند چه اندازه وسیع و ظرفیتش گسترش
داشته باشد.

ظرفیتها فرق می‌کند

پس آب همانطور که
از بالا نازل می‌شود، اندازه ندارد، در ظرفها به اندازه آن ظرفها جا می‌گیرد، فیض
خدای سبحان نیز اینچنین است. می‌فرماید: «ان من شیء الا عندنا حزائنه و ما ننزله
الا بقدر معلوم» [1] چیزی نیست
در جهان مگر اینکه خزائن آن پیش ما است و آنچه نازل می‌کنیم به اندازه معلومی است.
پس آنچه در مخزن غیب است، اندازه ندارد، وقتی تنزل کرد، انسانها از آن فیوضات
استفاده می‌کنند. بعضی‌ها اصلاً ظرفیت ندارند، ولی برخی دیگر ظرفیت دارند آنان که
ظرفیت دارند، ظرفیتهاشان گوناگون است. برخی مانند سنگهای خارا سخت هستند که آب
هرگز در آن‌ها قرار نمی‌گیرد ولی برخی مانند دره‌ها و حوض‌ها ظرفیّت دارند و آب را
می‌پذیرند.

برخی مانند کفّار
اصلاً ظرفیّت ندارند. در آیه 74 از سوره بقره می‌خوانیم: «ثم قست قلوبکم من بعد
ذلک فهی کالحجاره أوأ شد قسوه»- آنگاه قلبهای شما قساوت پیدا کرد و سخت‌دل شدید تا
آنجا که دلهایتان از سنگ خارا هم شدیدتر و سخت‌تر شد. بنابراین قلبی که مانند سنگ،
سخت شده است، دیگر ظرفیت ندارد و قابلیت پذیرش هیچ فیضی از فیوضات حق ندارد. اینها
همانهائی هستند که خداوند بر قلوبشان مهر زده است «ختم الله علی قلوبهم» [2] و
وقتی قلبی مهر شد، دیگر نمی‌شود آن عقائد فاسد و اخلاق باطل را از آن بیرون کرد و
نمی‌شود که سنتهای خوب جایگزین آنها ساخت.

گروه دیگر کسانی
هستند که قلبهایشان دارای ظرفیّت است و اینها نیز ظرفیتهایشان مختلف می‌باشد.
امیرالمؤمنین (ع) به کمیل می‌فرماید: «إن هذه القلوب أوعیه، فخیرها أوعاها» [3] این
دلها مانند ظرفها است و بهترین آنها ظرفهائی است که وسعت بیشتری برای دریافت علوم
و معارف دارند.

ظرفهای علم و
دانش

مرحوم کلینی
رضوان الله علیه از امام مجتبی سلام الله علیه نقل کرده است که در اواخر عمر شریفش
به برادرش محمد بن حنیفه جمله‌هائی را گوشزد کرد و فرمود: این جمله‌های من مرده‌ها
را زنده می‌کند، تو از شنیدن این کلمات محروم نباش؛ یکی از آن جمله‌های نورانی این
است که فرمود: «کونوا أوعیه العلم و مصابیح الهدی»- بکوشید که ظرفهای علم و دانش و
چراغهای هدایت باشید. یعنی عالم بشوید تا راه خود را ببینید و چراغ هدایت بشوید تا
راه دیگران را برایشان هموار سازید.

بنابراین، آنها
که از این فیض الهی، مقداری بهره بردند، نتیجۀ بهره‌برداریشان این است که قلبشان
وسیع خواهد شد و شرح صدر، پیدا خواهند کرد که شرح صدر گسترش همین وعاء است. اگر
صدر باز باشد، قلب، فیوضات تازه‌تر و بیشتری را دریافت می‌کند چون همواره خدای
سبحان، دائم الفیض بر مخلوقات است. از این روی، فیض حق هرگز با باطل همراه نیست
چون باطل مانند کفی است که روی سیل می‌آید. اگر ابری حامل باران باشد در مخزن ابر،
کف نیست چون آنجا جای کف نیست و همه آبها آنجا است ولی اندازه ندارد، امّا کف روی
سیل‌ها است که در اثر جنب و جوش و خروش آبها پدید می‌آید. انسان وقتی به سراغ این
کف می‌رود، می‌بیند اگر در این کف مقداری آب بود که همراه خود آب می‌ماند، پس آن
فضائی را که اشغال کرده تا خودش را نشان بدهد، آن هیچ است. و بدینسان است که جریان
اعمال کفار را در قرآن مانند سرابی تشریح فرموده است که کفار بدنبال آن می‌روند
بخیال اینکه آبی را دریافت کنند ولی چیزی جز سراب نمی‌بینند.

«فسالت أودیه»-
هر وادی و درّه‌ای به اندازه ظرفیتش سیل آب شد. این اسناد سیل به وادی مثل اسناد
جریان به نهر است، می‌گوئیم. نهر جاری است، در حالی که خود نهر جریانی ندارد بلکه
آبی که در آن است، جریان دارد. این اودیه هم هر کدام به اندازۀ خود تا آنجا که
ظرفیت داشته باشند، آب می‌گیرند.

«فاحتمل السیل
زبداً رابیاً»- این سیل بهمراه خود کف برجستۀ تهی مغزی را بدست گرفته است. این
برجستگی و افزایش زائد است که پس از آرامی اوضاع، کف از بین می‌رود و آب می‌ماند.
و همچنین در مثال صنعت «و ممّا یوقدون علیه فی النّار». آنچه که در آتش افروخته می‌کنند
یا برای تحصیل زینت مانند گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات قیمتی یا برای تحصیل
مصالح ساختمان و رفع نیازهای عادی مانند آهن و غیره «ابتغاء حلیه اومتاع». در این
مثال نیز مانند کفی روی این مواد گداخته، خودش را نشان می‌دهد «زبد مثله».

حق هرگز با باطل
نمی‌سازد

و اینچنین است حق
و باطل «کذلک یضرب الله الحق و الباطل» حق مانند آبی است که می‌ماند و باطل مانند
کفی است که زائل می‌شود و از بین می‌رود و همچنین درباره مواد گداخته «فاما الزبد
فیذهب جفاء» خود این آب، کم کم و بتدریج کف‌ها را طرد می‌کند و به این طرف و آن
طرف نهر پراکنده می‌سازد و اما آنچه را که به نفع مردم است- در مثال سیل یا در
مثال فلزات گداخته- در زمین باقی می‌ماند «فیمکث فی الأرض».

«کذلک یضرب الله
الأمثال» و بدینسان خداوند مثلی می‌زند تا مطالب تبیین شود. پس همانطور که کف‌های
روی آب ناپدید می‌شوند و از بین می‌روند، و فقط آب خالص و سودمند در زمین باقی می‌ماند،
حق‌ها هم با هم هماهنگ و منسجم هستند و هیچ حقی با کف و باطل نمی‌سازد و با آن
متحد نخواهد شد. این خاصیّت حق و خاصیّت باطل است. لذا در کریمۀ دیگر می‌فرماید:
«قل جاء الحق و ما یبدئ الباطل و ما یعید» [4] بگو:
حق آمد و چون حق آمد دیگر جا برای هیچ باطلی نیست چه باطلی تازه باشد و چه باطلی
کهن و سابقه‌دار.

چگونه باطل سرکوب
می‌شود؟

در سوره انبیاء
می‌فرماید: ما باطل را بدست حق از بین می‌بریم و با دست حق سرکوبش می‌کنیم. پس
باطل را نمی‌شود با باطلی دیگر از بین برد بلکه باید حقی بیاید تا آن باطل نابود
شود. «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق» [5] اگر
حق به جان باطل حمله‌ور شد، آن را مغزکوب می‌کند و چون مغزش کوبیده شد، دفعتاً از
بین می‌رود، چون دیگر تاب مقاومت را ندارد، مانند کفی است توخالی در برابر آب.

از این مطالب
قرآنی چنین بدست می‌آید که:

باطل رفتنی است و
جز از راه حق نمی‌شود باطل را از بین برد.

اگر حق قیام کرد،
باطل نمی‌تواند در برابرش مقاومت کند، زیرا همین که حق، مغز باطل را کوبید، فوراً
در جا آن را نابود می‌سازد.

هر جا نشان
درگیری و تزاحم است، پیدا است که باطل در آنجا راه دارد، چون هیچ حقّی با حق دیگر
درگیر نیست.

باطل با هیچ حقّی
پیوند ندارد که از راه باطل کسی به سراغ حق برود. پس هرگز هدف وسیله را توجیه نمی‌کند.

دستور قیام، آن
را حق می‌سازد

در اینجا سئوالی
ممکن است پیش بیاید که اگر گفته شود باطل با باطلی دیگر نابود نمی‌شود، پس این
قسمت از دعا که می‌خوانیم: «اللّهم اشغل الظالمین بالظالمین و اجعلنا بینهم سالمین
غانمین» به چه معنی است؟

این که از خداوند
خواسته می‌شود که ظالمین را به خودشان مشغول کند، بدین خاطر است که از قدرت آنها
بکاهد و مزاحل حق نشوند. اگر یک باطلی با باطلی دیگر درگیر شود، این تبدیل باطل
است به باطلی دیگر نه اینکه ازالۀ بطلان است، ولی حق که با باطل درگیر می‌شود، اگر
حق ظهور کرد، جا برای باطل اصلاً نمی‌ماند. خداوند دربارۀ رسول خدا صلی الله علیه
و آله می‌فرماید: اگر احدی هم تو را در این قیام، یاری نکرد و تو تنها شدی، تنهائی
تو عذر نیست، نمی‌توانی بگوئی چون من یک نفر هستم و اینها همه کافرند، پس من
رسالتی ندارم! اگر دستور قیام رسید، عهده‌دار تضمین حق، خدای سبحان است زیرا خود
فرموده است. «کتب الله لاغلبنّ أنا ورسلی» [6].

پس اینچنین نیست
که انسان بدستور خودش و بمیل خودش قیام و قعود داشته باشد؛ قیام باذن الله است و
قعود هم باذن الله. بنابراین هرجا دستور قیام آمد، حق است و هرجا دستور نیامد باطل
است.

مثلاً اگر خداوند
به پیامبر دستور قیام را داد که اگر حتی تنها هم شدی باید قیام کنی و تنهایی عذر
نیست، چنین دستوری را به امام حسن (ع) نداد، و نفرمود به اینکه اگر کسی تو را یاری
نکرد تو هم خودت را به کشتن بده که معاویه تو را بکشد، بعداً لباس سیاه بپوشد و
عوام‌فریبی کند و قتل لوث شود و این خون مطهّر از بین برود. شرایط زمان فرق می‌کند.
در اینجا شرایط طوری بود که قیام به ضرر اسلام بود، لذا دستور نیز فرق کرد. و حتی
در مورد حضرت سیدالشهدا (ع) نیز، تا آن وقت که معاویه بر قدرت مسلّط بود، حضرت
دستور قیام نداشت زیرا عوام‌فریبی معاویه بگونه‌ای بود که جریانی را نظیر کربلا به
وجود نمی‌آورد، بلکه حضرت را ممکن بود مخفیانه مسموم کند و لباس عزا نیز در بر
نماید! و شاید به بنی هاشم تسلیت هم می‌گفت. این بود که حضرت 10 سال خون دل خورد و
تحمّل کرد چون دید مادامی که جوّ جوّ معاویه است و مادامی که مردم آنچنان به خواب
فرو رفته بودند، قیام فایده‌ای ندارد. وقتی آن ملعون از بین رفت و یزید خام روی
کار آمد، حضرت فرمود: الآن قیام می‌کنم و خون می‌دهم و ثارالله خواهم شد، یعنی این
خون بهایش عنایت الهی و دین خدا است.

نتیجۀ بحث:

فیض الهی مانند
آب زلال است که از بالا می‌آید و اندازه‌ای ندارد و قلوب، ظرفهائی است که به
اندازۀ ظرفیتشان، از آن فیض بهره می‌گیرند و هر که قلبش گسترده‌تر و واسع‌تر باشد،
ظرفیّت پذیرش فیضش بیشتر و افزونتر است.

انسان باید با
ایمان و عمل صالح، ظرفیّت پذیرش فیض الهی را در خود فراهم سازد و هر چه گناه بیشتر
و بعد از خدا بیشتر شود، ظرفیت کمتر می‌گردد تا آنجا که بکلّی از بین می‌رود مانند
کفار که اصلاً ظرفیّت ندارند. «سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون» [7]– فرقی
برای آنها ندارد چه آنها را از عذاب الهی بترسانی و چه نترسانی، هرگز ایمان نمی‌آورند.
اینجا است که قلب از سنگ خارا نیز سخت‌تر و شدیدتر می‌گردد.

هرچند که خداوند
فرموده است باطل رفتنی است. «ان الباطل کان زهوقاً»- ولی سرکوب کردن و نابود کردن
باطل باید بدست حق و با استمداد از حق باشد، پس باطل به خودی خود از بین نمی‌رود
بلکه باید باطل را با دست حق نابود کرد.

باطل در برابر حق
توان مقاومت ندارد مانند کف آبی است که در اثر سیل پدیدار می‌گردد و خود سیل آن را
به این طرف و آن طرف پرتاب می‌کند و نابودش می‌سازد.

تعیین حق و تشخیص
حدود حق به اذن مسئول وحی است. پس اگر دستور قیام از سوی خداوند رسید ولیّ خدا
باید قیام کند و آن همان قیام حق است، حال چه در برابرش همه باطل باشند و یک نفر
همراه او نباشد و چه یارانی برای مقاومت همراه او باشد. و امّا آنجا که دستور قیام
نیامده باشد مانند حالاتی که بر رسول خدا- صلی الله علیه و آله- در مکه گذشت، چون
در آن جا قیام، حق نبود. پس اینچنین نیست که انسان به میل خودش قیام و قعود داشته
باشد. بنابراین ولی الله مطلق اگر قیامش به اذن خدا است، قعودش هم به اذن خدا است،
خوابیدن و سخن گفتن و تمام حرکات و سکناتش هم باذن الله است.

ادامه دارد

 



[1]

سوره حجر- آیه 21.

/

زندگینامه آیت الله العظمی مرعشی نجفی

زندگینامه آیت
الله العظمی مرعشی نجفی

مرحوم آیت الله
العظمی سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی در روز بیستم صفر سال 1315 هجری قمری در نجف
اشرف بدنیا آمد. ایشان فرزند مرحوم مغفور آیت الله سیّد شمس الدّین محمود مرعشی
نجفی متوفی به سال 1338 هجری قمری در نجف اشرف و مدفون در وادی السّلام نجف می‌باشند.
ایشان تحصیلات ابتدائی و مقدّماتی را نزد مرحوم آیت الله والد خود و استادان دیگر
آموخته سپس تحصیلات عالیه را نزد اساتید نامدار زمان همچون مرحوم آیت الله العظمی
آقا ضیاء الدّین عراقی قدّس سره و دیگر اعلام آن عصر در نجف اشرف آموختند. بطوریکه
در زمره یکی از مبرزترین شاگردان آنان قرار گرفتند. معظم له پس از تکمیل مدارج
عالی و نیل به درجه اجتهاد بقصد زیارت حضرت ثامن الائمه (ع) عازم ایران شدند (در
سال 1342 هجری قمری) تا آنکه پس از برخورد با بعضی از علماء و بزرگان تهران اجباراً
یک سال برای استفاده از محضر درس آنان از قبیل مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنبی
نوری و مرحوم آیت الله آقا حسین نجم آبادی و مرحوم آیت الله آشتیانی رحمهم الله در
تهران اقامت نموده سپس عازم تشرف زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها شدند که در
اینجا بنا به خواسته مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قدس
سرّه، رحل اقامت افکنده و به دستور ایشان از همان سال (1343 هـ- ق) سمت مدرسی حوزه
علمیّه قم را بعهده گرفتند و تا آخرین لحظات عمر شریف خود به تدریس و تحقیق اشتغال
داشتند و اکثر فضلا و علماء فعلی و گذشته در قم و شهرستانهای دیگر از محضر پرفیض
معظم له استفاده نموده‌اند.

ایشان دارای
تألیفات بی‌شماری در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی هستند که مقداری از آنها به طبع
رسیده است. همچنین آثار اسلامی بسیاری از ایشان بیادگار مانده که معروفترین آن
کتابخانه عمومی بزرگی است که در سال 1353 هجری شمسی (1394 هـ- ق) گشایش یافت و قبل
از این تاریخ کتابخانه فوق مستقل نبوده و در مدرسه علمیه ایشان قرار داشته است که
ابتدائاً در سال 1385 قمری مورد استفاده قرار گرفته است.

از دیگر بناهای
اسلامی ایشان می‌توان ساختمان‌های چهار مدرسه بزرگ علمی را در شهرستان قم برای
طلاب حوزه علمیّه نام برد که یکی از آنها در محل سابق تنها سینمای قم که در رژیم
طاغوت ساخته شده و سپس بدست جوانان مبارز منفجر و حسب الأمر ایشان زمین آن خریداری
و فعلاً ساختمان احداثی آن شامل یک مدرسه علمی و یک کتابخانه و مدرس و سالن سخنرانی
و چاپخانه و اورژانس و دفتر انتشارات می‌باشد.

همچنین ساختمان
یک حسینیه و کوی طلاب و صدها چاه عمیق و صدها مسجد و کتابخانه و حسینیه دیگر را در
شهرستانها می‌توان نام برد.

از خصوصیّات
اخلاقی و فردی ایشان آن بود که فوق‌العاده خوش برخورد و دارای سجایای اخلاقی بی‌شماری
بودند که این موضوع مورد تأیید همگان است.

معظم له دارای
اجازات زیادی از اکثر علما و اساتید زمان خود بودند بخصوص از بعضی از علماء هند و
ممالک عربی که حدود 200 نفر می‌باشند. ایشان همچنین دارای چندین اجازه از علمای
عامه و علمای زیدیه بودند.

پدر ایشان مرحوم
آیت الله سید شمس‌الدّین محمود مرعشی متولد 1279 هـ. ق از علماء بزرگ نجف اشرف و
از شاگردان مبرز آیات عظام مرحوم آخوند خراسانی صاحب کتاب کفایه الاصول و مرحوم
حاج سیّد محمد کاظم طباطبایی یزدی صاحب کتاب عروه و مرحوم فاضل شربیانی و مرحوم
حاج شیخ محمّد حسن مامقانی و مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی و مرحوم سیّد محمّد شبر
نجفی و مرحوم شیخ علی خاقانی نجفی و مرحوم شیخ محمّد طه نجفی قدس الله اسرار هم
بوده‌اند. مرحوم آیت الله سیّد علی معروف به سیّد الاطبا یا سیّد الحکما جد ایشان
نیز از شاگردان مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ مرتضی انصاری بوده که علاوه بر فقه و
اصول در طب شهرت بسزایی داشته است و اوّلین کسی است که دندان مصنوعی را اختراع
نموده است (شرح در مجلّه جهان پزشکی چاپ تهران).

آیت الله العظمی
مرعشی نجفی هر روز سه وعده در حرم و صحن حضرت معصومه (س) اقامه جماعت می‌نمودند
ایشان در مواقع تحصیلی روزی دو جلسه به تدریس می‌پرداختند که یکی در علم فقه در
مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) اقامه جماعت می‌نمودند ایشان در مواقع تحصیلی روزی دو
جلسه به تدریس می‌پرداختند که یکی در علم فقه در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) و
دیگری اصول که در منزل خودشان درس می‌فرمودند و در این جلسات صدها نفر از فضلا
شرکت می‌نمودند.

روزانه صدها نامه
و سئوال از اطراف و اکناف چه در داخل و چه در خارج کشور به دفتر ایشان می‌رسید که
عموماً آنها را جواب می‌فرمودند.

آیت الله العظمی
مرعشی نجفی تدریس فقه و اصول را از سال 1343 هجری قمری در حوزه علمیه قم آغاز
کردند که سابقاً در مدرسه فیضیّه به آن اشتغال داشتند. ایشان بیشتر اوقات فراغت
خود را به تألیف و تصنیف در علوم و فنون مختلفه اسلامی که نام آنان ذکر شد می‌پرداختند
که بسیاری از آنها به چاپ رسیده است.

ایشان در موارد
مختلف با صدور بیانیه‌ها سخنرانیها برای آگاهی مردم در مسائل سیاسی بویژه قبل از
پیروزی انقلاب اسلامی در کنار حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (قدّس سرّه)
فعالیّت داشتند.

ایشان مسافرتهای
متعدّدی بمنظور تحقیق علوم اسلامی به اطراف و اکناف ایران و بعضاً خارج از ایران
داشته و در این سفرها با دانشمندان مشهوری مباحثات علمی داشتند که از جمله آنان
علاّمه سیّد محمود شکری آلوسی بغدادی، علاّمه سیّد علی خطیب، سیّد یاسین حنفی،
استانس رملی بغدادی صاحب تألیف بسیار، شیخ عبدالسّلام شافعی کردستانی، سیّد ناصر
حسین هندی فرزند مرحوم سیّد حامد حسین صاحب کتاب عبقات الانوار، فیلسوف مشهور هندی
«تاگور»، میرزا احمد تبریزی سر سلسله فرقه ذهبیّه، میرزا عنایت الله اخباری،
پرفسور کربن فرانسوی، حاج زین العابدین خان ابراهیمی کرمانی، سیّد محمّدین زباره
یمنی، امام یحیی یمنی، سیّد جمال الدین کوکبانی یمنی زیدی، مسیو گدار فرانسوی، دکتر
فؤاد سزگین، سیّد ابراهیم رفاعی بغدادی راوی بغدادی، رشید بیضون لبنانی، سیّد
محمّد رشید رضا صاحب تفسیر المنار، عارف الزین مدیر مجلّه العرفان در لنبان، شیخ
عبدالسلام کردستانی شافعی، قاضی بهجت افندی صاحب کتاب تاریخ آل محمّد، پرفسور
ولستر انگلیسی و…

استادان ایشان در
علوم حساب، هندسه ریاضی، علوم غریبه، ادبیات، علوم آلی، تجوید، قرائت قرآن کریم،
فقه و اصول، طب، کلام و عقاید ادیان، حروف و اوفاق، تفسیر، انساب، حدیث، رجال،
درایه، تراجم، خارج فقه و اصول عموماً از علمای برجسته و شهیر عصر خود می‌باشند.

آیت الله العظمی
مرعشی نجفی دارای خدمات افتخاری در مشاهد مشرفه از جمله حرم مطهر حضرت معصومه، حرم
حضرت امام رضا (ع)، حرم حضرت سیّدالشهداء، حرم حضرت ابوالفضل العباس، حرم حضرت
احمدبن الامام موسی بن جعفر (شاه چراغ شیراز)، حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری، بقعه
سیّد جلال الدین اشرف، حرم علی بن الامام محمّد الباقر در مشهد اردهال کاشان
بودند.

آیت الله العظمی
مرعشی نجفی در تاریخ 7 شهریور ماه 69 پس از اقامه نماز جماعت بر اثر سکته قلبی دار
فانی را وداع گفت و به دیدار حقّ شتافت.

ماهنامه پاسدار
اسلام، این ضایعه اسفناک را به مقام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، مراجع و علمای
اسلام، رهبر انقلاب و ملّت مسلمان ایران بویژه فرزندان و خاندان آن مرجع عالی‌مقام،
تسلیت عرض می‌نماید.

 

/

دعوت رهبر انقلاب حضرت آیه الله خامنه‌ای از ملّتهای مسلمان برای جهاد علیه تجاوز آمریکا

دعوت رهبر انقلاب
حضرت آیه الله خامنه‌ای از ملّتهای مسلمان برای جهاد علیه تجاوز آمریکا

حضرت آیت الله
خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی صبح روز چهارشنبه 21/6/69 در دیدار جمع زیادی
از طبقات مختلف مردم با ایشان، طی سخنان مبسوطی به بیان مواضع جمهوری اسلامی ایران
در قبال تحوّلات خلیج‌فارس پرداختند و طی آن آمریکا را به خاطر تلاش در جهت سیستم
دفاعی و امنیّتی و نیز گسترش دامنه حضور و نفوذ خود در این منطقه شدیداً مورد حمله
قرار دادند.

ایشان در
بیاناتشان همچنین با اشاره به نزدیک بودن انتخابات مجلس خبرگان اهمیّت شرکت
آگاهانه و گسترده مردم در آن را یادآور شدند و مصوبات مجلس خبرگان در مورد مقررات
و آئین‌نامه‌ها را از لحاظ شکلی مورد تأیید قرار دادند.

در این دیدار که
با شعارها و ابراز احساسات پرشور دیدارکنندگان در تبعیّت و پیروی از مقام معظّم
رهبری توأم بود حضرت آیت الله خامنه‌ای نجات بشریّت را در سایه ایثار و گذشت و نیز
مبارزه با شهوات، منیتها، خودپرستی، خودخواهی، حرص، حسد و بخل ممکن دانستند و
فرمودند:

اسلام به ملّتهای
طرفدار خود توان هدایت بشر را می‌دهد و ملّت ما به برکت اسلام عزیز توانست پرچمی
را به اهتزاز درآورد که ملّتهای مظلوم، آن را پرچم نجات خود می‌دانند.

چهره امام،
شخصیّت ملّت، انقلاب و نظام اسلامی ایران، علی‌رغم تبلیغات مسموم استکبار جهانی
همواره مایه امید ملّتها بوده و به آنان نشاط و حرکت داده است.

رهبر انقلاب
اسلامی به اعتراف دولتها، قدرتها و سازمان‌های بین‌المللی مبنی بر علل کمک آنها به
رژیم عراق در طول جنگ تحمیلی اشاره کردند و فرمودند:

قدرتهای سلطه‌گر
جهانی که امروز در برابر عراق قرار گرفته‌اند هدف اصلی کمکهای گذشته خود به آن
کشور را کوبیدن اسلام و انقلاب اسلامی ایران و خصومت با حرکت اسلامی مردم ما اعلام
می‌کنند، زیرا اسلام و بیداری اسلامی را مزاحم غارت ملتها می‌دانستند و امروز نیز
اسلام با قدرت و صلابت در برابر هرگونه سلطه‌گری قدرتهای استکباری ایستاده است.

ولی امر مسلمین
در ادامه سخنان خویش به بیان این مطلب که مسلمانان حساس‌ترین مناطق جهان از لحاظ
اقتصادی، وجود منابع، موقعیّت سوق‌الجیشی و وضعیّت اجتماعی را در اختیار خود دارند
پرداختند و افزودند:

واهمه و هراس
استکبار جهانی از انقلاب اسلامی به خاطر آن است که مسلمانان نقاط التقاء سه قاره
آسیا، آفریقا و اروپا نیز مهمترین منابع طبیعی جهان را در اختیار خود دارند.

ایشان اضافه
کردند: امروز امپراطوری‌های زر و زور می‌دانند که حیات مجدد اسلام و بیداری
مسلمانان و جوامع اسلامی منافع متکی به سلطه زورگویی و دو قطبی آنها را در معرض
خطر قرار داده است لذا مخالفت و دشمنی عمیق آمریکا با اسلام و انقلاب اسلامی از
همین امر ناشی می‌شود و این دشمنی پایان یافتنی نیست.

مقام معظّم رهبری
در بخش دیگری از سخنانشان به اوضاع بحرانی خلیج فارس اشاره کردند و خطاب به ملّت‌های
منطقه فرمودند:

ما با حضور و طمع‌ورزی‌های
فزاینده و سیاست وقیحانه آمریکا در منطقه خلیج فارس به شدّت مخالفیم و اعتقاد داریم
که حفظ امنیّت منطقه قبل از همه بر عهده ملّت‌های این منطقه است. ایشان اضافه
کردند: ما همانند گذشته آمادگی خود را برای همکاری با کشورهای حوزه خلیج فارس جهت
برقراری امنیّت و کوتاه کردن دست متجاوزین به حقوق دیگران اعلام می‌داریم.

ایشان ضمن سرزنش
و تقبیح دولت‌هایی که پای آمریکای متجاوز را به کشورهای خود و منطقه خلیج فارس باز
کرده‌اند فرمودند:

ملّت‌های مسلمان
به آمریکا اجازه ایجاد سیستم امنیتی و دفاعی در منطقه را نخواهند داد.

مبارزه و مقابله
با تجاوز، طمع‌کاری‌ها، نقشه‌ها و سیاست‌های آمریکا برای دست‌اندازی به خلیج فارس
به عنوان جهاد فی سبیل الله محسوب می‌شود و هر کس در این راه کشته شود، شهید است.

حضرت آیت الله
خامنه‌ای با تأکید بر مقابله جمهوری اسلامی با حضور آمریکا در منطقه فرمودند:

در منطقه‌ای که
ما حضور و نفوذ داریم و در هر نقطه‌ای که سخن ما به عنوان ندای اسلام به گوش
مسلمانان برسد اجازه نخواهیم داد، آمریکا برای خود جای پایی درست کند و آنجا را به
منطقه اقتدار خویش تبدیل نماید و تدبیر امور مسلمانان به ویژه تدبیر مناطق مقدّس و
حرمین شریفین را بر عهده گیرد. آمریکا باید از وقایع گذشته و حضور آسیب‌پذیر خود
درس عبرت گرفته باشد.

رهبر انقلاب
اسلامی با ذکر پیروزی قطعی و آسیب ناپذیری قدرت انسان‌های متکی به ایمان الهی
فرمودند:

ملّت ایران
سرانجام پس از تحمل مشقّات، ایستادگی و صبر در برابر تمامی دشمنان خود، پیروز شد و
با سربلندی به خواسته‌های خویش رسید و اکنون از یک حیثیّت سیاسی بالایی در جهان
برخوردار است و امروز همه دنیا شهادت می‌دهند که ایران پیروز شده است.

مقام معظّم رهبری
دفاع بیگانگان از دولت‌های منطقه را موجب سرافکندگی و شرمندگی این دولت‌ها دانستند
و فرمودند: این دولت‌ها اگر به ملّت‌هایشان تکیه می‌کردند آنها با اراده مقاومت و
ایثار خویش به دفاع از آبروی ملّی، حیثیّت و شرف خود بر می‌خاستند.

دولت‌هایی که
توسط بیگانگان از خود دفاع می‌کنند ملّت خود را تحقیر کرده‌اند و لکّه ننگ این
تحقیر تا سال‌های طولانی پاک نخواهد شد. ایشان در بخش دیگری از بیانات‌شان با
اشاره به نزدیک بودن انتخابات مجلس خبرگان، فرمودند:

مجلس خبرگان که
پایگاه و جایگاه بسیار رفیع و با عظمتی دارد، دین خود را در حساس‌ترین و
خطرناکترین لحظات به ملّت ادا می‌کند. ایشان افزودند انتخاب رهبر مسأله‌ای مهم،
اساسی و بسیار تعیین کننده است که مجلس خبرگان عهده‌دار آن می‌باشد لذا تمامی آحاد
مردم ایران باید در فرستادن افراد صالح به این مجلس احساس وظیفه کنند و همانند
گذشته تکلیف خود را به خوبی انجام دهند.

حضرت آیت الله
خامنه‌ای به بیان آمادگی، هوشیاری، وقت‌شناسی و وظیفه‌شناسی مردم پرداختند و
اظهارنظرات پراکنده در مورد مجلس خبرگان و زیر سئوال بردن مصوبات آن را خلاف واقع
و ناشی از عدم احساس مسئولیّت دانستند.

ایشان به ترکیب
مجلس خبرگان که جمع زیادی از علمای بزرگ، مجتهدین عالی مقام و شخصیّت‌های انقلابی
خوش سابقه و بعضاً مورد تمجید امام را شامل می‌شود، اشاره کردند و فرمودند:

چگونه می‌توان در
مورد مصوبات چنین شخصیّتهای بزرگی تردید کرد کسانی که سخنی را بر زبان جاری می‌کنند
باید متوجه تبعات و لوازم سخن خود باشند و دشمنان را شاد و دوستان را افسرده و ملّت
را آزرده خاطر نسازند.

مقام معظم رهبری
صحت مصوبات را مورد تأیید قرار دادند و فرمودند:

مصوبات مجلس
خبرگان و مقررات و آئین‌نامه‌های تصویب شده همه از لحاظ شکلی درست است و هنگامی که
موضوعی به تصویب رسید حتّی مخالفین نیز باید در عمل از آن مصوبه دفاع کنند.

رهبر معظّم
انقلاب اسلامی در پایان سخنانشان مردم را به انتخاب افراد عالم، متّقی، صالح،
مؤمن، لایق و انقلابی برای مجلس خبرگان فرا خواندند و برای حفظ صفا، یکپارچگی و
وحدت جامعه ضرورت پرهیز از اهانت و نفی افراد را ضروری دانستند.

«امروز امپراطوری‌های
زر و زور می‌دانند که حیات مجدد اسلام و بیداری مسلمانان و جوامع اسلامی منافع
متکی به سلطه زورگوئی و دوقطبی آنها را در معرض خطر قرار داده است لذا مخالفت و
دشمنی عمیق آمریکا با اسلام و انقلاب اسلامی از همین امر ناشی می‌شود و این دشمنی
پایان یافتنی نیست».

«مبارزه و مقابله
با تجاوز طمع کارها، نقشه‌ها و سیاست‌های آمریکا برای دست‌اندازی به خلیج فارس به
عنوان جهاد فی سبیل الله محسوب می‌شود و هر کس در این راه کشته شود، شهید است».

 

/

رحلت پیشوای یازدهم امام عسکری «(ع)»

رحلت پیشوای
یازدهم امام عسکری «(ع)»

امام حسن عسکری (ع)،
یازدهمین پیشوای شیعیان، آن لسان الله ناطق و آیه رحمت و شاه اقلیم ولایت، همو که
عقل مجرّد، بندۀ درگاهش و طبع مجسّم، خاک گذرگاهش است؛ در روز جمعه هشتم ربیع
الثانی در مدینه- و بقولی در سامرّا- سال 232 هجری قمری چشم به دنیا گشود و در روز
جمعه هشتم ربیع الأوّل سال 260، در سن بیست و هشت سالگی در سامرّا وفات یافت.

امام عسکری (ع)
بیست و سه سال با پدر زیست و پنج سال و هشت ماه و سیزده روز، پس از پدر، امامت و
رهبری مسلمانان را به عهده داشت و در ایّام معتمد عبّاسی از دنیا رفت و یا با زهر
به شهادت رسید و در کنار پدرش به خاک سپرده شد.

مادرش امّ ولد و
نامش «حدیث» یا «سوسن» است. کنیه مبارکش ابومحمّد و ابن‌الرضا است (و ابن‌الرضا
کنیه‌ای بود که بر امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السّلام اطلاق می‌شد)
القاب مبارکش: صامت، هادی، رفیق، زکی، نقی، خالص و عسکری است. و فرزندی جز حضرت
ولی عصر امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ندارد.

امام عسکری سلام
الله علیه، با اینکه بیش از بیست و هشت سال در دنیا زندگی نکرده است، با این حال
بیشتر ایّام خود را در زندان و یا تحت محاصره شدید سربازان حکومتهای غاصب عبّاسی
در منزل خود بسر می‌بردند و لذا به امام عسکری و پدر بزرگوارش امام هادی علیهما
السّلام، عسکریّین می‌گفتند، زیرا تحت فشار شدید ارتشیان و سربازان حکومتهای وقت
بودند.

مرحوم کلینی در
کافی نقل می‌کند که وقتی صالح بن وصیف مأمور زندان حضرت بود، روزی عبّاسیان و صالح
بن علی و دیگر منحرفین بر صالح بن وصیف وارد شدند و این صالح بن علی فاسد به آن
فاسد دیگر که مأمور حضرت بود گفت: هر چه می‌توانی بر او سخت بگیر و لحظه‌ای او را
آسوده نگذار. ابن وصیف به او گفت: بیش از این چه می‌توانم بکنم که دو نفر از
پلیدترین و خشن‌ترین مردم را بر او گماردم، و آن دو نفر اکنون از پارسایان و
نمازگزاران شده‌اند؟!

آن مرد دستور
داد، این دو نگهبان زندان را آوردند و به آنها گفت: وای بر شما! چرا با این مرد
خوشرفتاری می‌کنید؟ چه شده است شما را؟ آن دو نفر گفتند: ما چه بگوئیم درباره کسی
که شبها را تا به صبح، به عبادت بسر می‌برد و روزها همواره روزه‌دار است. در هیچ
چیز جز عبادت و بندگی خدا سخن نمی‌گوید و وقتش را نمی‌گذراند. و هنگامی که به ما
می‌نگرد، تمام بدنمان از هیبت او می‌لرزد و توان را از ما می‌گیرد. عبّاسیان وقتی
چنین بشنیدند، سرافکنده خارج شدند.

در مناقب آل ابی
طالب نقل می‌کند که ابومحمّد «(ع)» را به یک آدم ماهر و مجربّی در شکنجه و اذیّت و
آزار سپردند و او بسیار بر حضرت سخت می‌گرفت. روزی همسرش به او گفت: از خدا بترس،
تو نمی‌دانی چه شخصیّت بزرگی در منزلت وجود دارد؟ این مرد همواره به نماز و عبادت
خدا می‌گذراند و بسیار پارسا و نیکوکار است. و من می‌ترسم، اذیّت و آزارش، تو را
به روز سیاهی بیندازد! آن شکنجه‌گر بی‌عاطفه گفت: بخدا قسم، او را جلو درنده‌گان
بیابان می‌اندازم! آنگاه اجازه گرفت و آنحضرت را در برابر شیرهای درّنده رها کرد،
و دیگر شکّی برای کسی نماند، که آنحضرت بزودی توسّط درّندگان پاره پاره خواهد شد.

یحیی بن قیتبه
اشعری پس از سه روز با همان شکنجه‌گر به بیابان آمدند تا وضعیت امام را از نزدیک
مشاهده کنند، با تعجّب دیدند که حضرت مشغول نماز است و شیرهای درّنده کنار حضرت،
نگهبانی می‌دهند. و به محض ورود آنها فوراً به سوی شکنجه‌گر شتافتند و او را پاره
پاره کردند. و یحیی بازگشت و جریان را به معتمد عبّاسی گزارش کرد. معتمد بر امام
وارد شد و از آنحضرت عذرخواهی نمود!!

در مهج الدعوات
نقل شده است که وقتی حضرت از زندان معتمد رهایی یافت، با خط مبارکش این آیه را
نوشت: «یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون».

آری! دشمنان خدا،
با آن همه نیرنگها و نقشه‌های پلیدشان نتوانستند نور خدا را خاموش کنند، هرچند بیش
از آن تحمّل وجود ظاهری امام را نکرده و طبق بعضی از اقوال، حضرت را مسموم نمودند.
و اگر خبر مسموم نمودن حضرت، صحیح نباشد، بعید نیست در اثر فشارهای بسیار جسمی و
روحی بر حضرت، از دنیا رفته باشد. بهرحال، متأسفانه در این مورد تاریخ چندان گویا
نیست و برمحقّقین است که بیشتر در این زمینه‌ها تحقیق و بررسی نمایند.

در پایان سالروز
وفات امام عسکری سلام الله علیه را به فرزند ارجمندش حضرت ولی الله اعظم امام زمان
عجل الله فرجه و به عموم شیعیان جهان بویژه مقام معظّم رهبری تسلیت عرض می‌کنیم.

 

/

میلاد صادق آل محمّد (ع)

میلاد صادق آل
محمّد (ع)

امام صادق سلام
الله علیه در شب جمعه 17 ربیع الاوّل از سال 82 هجری قمری و در زمان حکومت غاصبانۀ
عبدالملک مروان، در مدینۀ جدش رسول الله صلی الله علیه و آله، چشم به دنیا گشود.

امام صادق (ع) در
دامان رسالت متولد شد و در خاندان نبوت و امامت پرورش یافت و در پرتو جدّ بزرگوارش
امام زین العابدین (ع) و پدر والا مقامش امام باقر (ع) تربیت یافت.

ششمین پیشوای
شیعیان و رئیس مذهب آنان حضرت صادق سلام الله علیه 12 سال از زندگی خود را با جدّ
بزرگوارش گذراند و در مکتب آن حضرت بهره‌های وافر برد و پس از وفات امام سجاد (ع)،
پدرش امام باقر سلام الله علیه به تربیتش پرداخت و مدت 19 سال با پدر زیست.

امام صادق (ع) در
دورانی پرورش یافت که موجهای ارعاب و ستم امویان متلاطم بود و سرنوشت کسانی که با
اهل بیت عصمت و طهارت تماس داشتند، چیزی جز سیاه‌چالهای زندان‌های وحشتناک و یا
گورستان نبود، همه چیز به هم ریخته و هیچ قانون و نظمی جز هوا و هوس فرمانراوایان
از خدا بی‌خبر و ندیمان و هم بزمانشان، حکمفرما نبود، و در این جوّ سیاه وحشت و
ارعاب، دردناکترین مصیبت‌ها و بیشترین بلاها و سخت‌ترین اختناق‌ها بر پیروان و
یاران آل محمّد فرو می‌ریخت و امام صادق (ع) خود شاهد بود که چگونه شیعیان، در
پنهانی و با احتیاط کامل با مکتب مقدّس جدش و پدرش علیهما السلام تماس می‌گرفتند و
در چه جوّ خفقان‌زا و محیط رعب‌آوری، برای دسترسی به یک روایت از پیشوایان معصوم
خود، چه رنجها و زحمتهای طاقت‌فرسائی متحمّل می‌شدند.

امام صادق (ع)
مدت 19 سال از عمر مبارک خود را در حالی گذراند که بر فراز منبرها، صدای دشنام و
ناسزا به جدّ اطهرش حضرت مولی المتقین امیر المؤمنین سلام الله علیه، به گوش می‌رسید
و هیچ شیعه‌ای از شمشمیر خشم و کینۀ دشمنان قسم خوردۀ اسلام در امان نبود.

امام صادق (ع) در
دورانی پرورش یافت که توأم با خشونت و مصیبت و غرق در دریای محنت و بلا بود و
زمامداران غاصب، حق را ضایع و دشمنی با آل محمد را برملا ساخته بودند، و با این
حال، حضرت از اعلام حق و دفاع از حقیقت در پنهانی و آشکار، هرگز فروگذار نبود و
همواره ضمن ارشاد و هدایت و راهنمائی مردم، از همزیستی و همکاری با ستمگران و
غاصبان، جلوگیری و منع می‌فرمود.

 بهرحال دوران امویان بسر رسید و روزشان به شب
گرائید و دوران جدیدی پیش آمد که از سوئی امویان به نابودی و اضمحلال کشیده شده و
عباسیان، تازه به حکومت رسیده بودند و در نهایت ضعف بودند، لذا این دوران جدید را
می‌توان دوران آسایش نسبی دانست و همین باعث شد که حضرت فرصت بدست آمده را مغتنم
شمرد و حرکت علمی و فکری را رهبری فرمود.

در این دوران
بهروزی بود که هزاران دانش‌پژوه و محقق از اقصی نقاط کشور بزرگ اسلامی، به محضر
مبارکش رسیده و در آموزشگاه علمیش بهره‌های فراوان می‌بردند. در این اوقات بود که
کوفه و بصره و واسط و حجاز جگر گوشه‌های خود را به سوی جعفربن محمد (ع) گسیل
داشتند و پیشوایان مذاهب گوناگون، با کمال خضوع و تواضع در محضر درسش حاضر شده و
از هر علم و دانشی بهره می‌بردند. ولی بهرحال عباسیان با دقّت فراوان، مراقب آن
حضرت بوده و در پی ضربه زدن و به شهادت رساندن او بودند زیرا از مقام علمی و
اجتماعی او کاملاً آگاه بودند و او را خار چشم خود می‌دانستند و در این زمینه
داستانهای زیادی بویژه در ایام خلافت غاصبانه منصور، نقل کرده‌اند که اکنون جای
بحث آنها نیست. و در هر صورت، منصور دوانیقی لعنه الله علیه در سال 148 هجری، حضرت
را مسموم کرده و به شهادت رسانید.

در کوتاه سخن،
تمدّن اسلامی و پیشرفت و جاودانگی مکتب آل محمّد بی‌گمان مدیون وجود مبارک آن حضرت
سلام الله علیه است.

فرا رسیدن این
عید بزرگ را به عموم مسلمانان بویژه پیروان و شیعیان جعفربن محمد علیهماالسلام،
تبریک و تهنیت عرض کرده، از خدای بزرگ مسئلت داریم که ما را در زمرۀ شیعیان و
محبّان آن حضرت قرار دهد و توفیق شفاعتش را در روز رستاخیز به ما عطا فرماید.

 

/

در سپیده‌دم هفدهم ربیع الأوّل

در سپیده‌دم
هفدهم ربیع الأوّل

شب جمعه، هفدهم
ماه ربیع الأوّل از عام الفیل بود که هنگام سپیده‌دم، آفتابی تابان در افق بطحا
پدید آمد و جهان از فروغ رخش، غرق در نور شد.

در این مبارکترین
و مقدّس‌ترین شبهای تاریخ، کودکی در خاندان عبدالمطلب و از صلب عبدالله چشم به
دنیا گشود که چون گوهر شب چراغ، تاریکی‌های ضلالت و گمراهی را درهم درید و چون
گوهری درخشان در فضای مکّه جلوه کرد که از فرش خاک تا عرش پاک را نور وجودش، روشن
و منوّر ساخت.

در این ماه بزرگ
بود که سر سلسلۀ ملکوتیان پای به عالم نهاد و واسطۀ فیض الهی، بی‌واسطه به افاضۀ
نور برای همیشه تاریخ پرداخت.

آری! در شب هفدهم
ماه ربیع الأوّل بود که یکباره نور پرفروغ محمّد صلّی الله علیه و آله تمام جهان
را روشن نمود و هر سنگ و درخت و جماد و نباتی به تسبیح و تهلیل پروردگار پرداخت و
شیطان و دار و دسته‌اش، سرافکنده و مغلوب شدند و بتهای کعبه و تمام بتهای دیگر
سرنگون شدند.

در لحظه ولادت

در لحظه ولادت
حضرت ختمی مرتبت صلّی الله علیه و آله و سلّم، آیات بی‌شماری در جهان پدیدار گشت:
آتشکدۀ پارس که هزار سال برافروخته و روشن بود، ناگهان به تاریکی و خاموشی گرائید.
دریاچۀ ساوه خشکید. در ایوان کسری (انوشیروان) چنان لرزه‌ای پیدا شد که چهارده
کنگرۀ آن فرو ریخت. شهابهای آسمانی در سراسر آسمان به حرکت درآمدند و قریش
پنداشتند که دوران آخرالزمان فرا رسیده و الآن است که قیامت برپا شود.

احبار و علمای
یهود و نصاری که نشانه‌ها و علامات نبوّت را در سیمای ملکوتی حضرتش دیدند، اعلام
کردند که این نوزاد، آخرین پیامبر خداوند است که بینی جباران و ستمگران را بر زمین
مذلّت و خواری خواهد مالید و دوران حکومتهای طاغوتی را بسر خواهد آورد و بدینسان
این میلاد مسعود، پایانی بود برای تمام پناهگاه‌های غیر الهی بشر از ظالمان و
شاهان و طاغوتیان گرفته تا بتها و اصنام و هر چه ماسوی الله باشد.

رفتار و کردار
پیامبر «ص»

دربارۀ اخلاق و
رفتار پیامبر «ص» چه می‌توان گفت که خدا فرمود: «وانک لعلی خلق عظیم» براستی اخلاق
نیکوی تو والا و شکوهمند است.

و دربارۀ مهربانی
و عطوفت آن حضرت نسبت به تمام مردم خصوصاً مؤمنین فرمود: «لقد جاء کم رسول من
انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم»- پیامبری از خود شما
به سوی شما آمده است که آنچه بر شما سخت آید، بر او سخت می‌گذرد و همواره بر سعادت
و خوشبختی شما، حریص است و نسبت به مؤمنین بسیار با محبت و مهربان و با عطوفت است.

پیامبر صلّی الله
علیه و آله خود دربارۀ تربیت خویش چنین فرمود: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی» (تفسیر
نورالثقلین- ج 5- ص 392)- خداوند مرا تربیت کرد و چه نیکو تربیت کرد. و بی‌گمان
اگر خداوند مربّی و تربیت کنندۀ کسی باشد، او را آنچنان تزکیه می‌کند و می‌پروراند
که بر بالاترین درجات اخلاق عالیه استوارش گرداند. امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید:

«ان الله عزّوجلّ
أدّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال: [وانک لعلی خلق عظیم] ثم فوّض
الیه امرالدین والأمّه لیسوس عباده فقال عزّوجلّ: [ما اتاکم الرسول فخذوه و مانها
کم عنه فانتهوا] و ان رسول الله صلّی الله علیه و آله کان مسدّداً موفقاً مؤیّداً
بروح القدس لایزلّ ولایخطی فی شیء مما یسوس به الخلق…». (بحار- ج 17- ص 4)

خدای عزّوجلّ
پیامبرش را تربیت کرد و چه نیکو تربیت کرد، پس هنگامی که مراتب ادب را برای آن
حضرت تکمیل نمود فرمود: همانا تو بر اخلاقی والا استوار هستی سپس امر امّت و دین
را به او واگذار کرد تا بر بندگانش حکومت کند و فرمود: آنچه پیامبر برای شما آورد،
بگیرید و از آنچه شما را نهی نمود، اجتناب ورزید و همانا پیامبر که درود خدا بر او
و اهل بیتش باد- موفق بود و با تأییدات روح القدس مؤید بود که هرگز راه خطا نمی‌پیمود
و در ادارۀ أمور مردم هیچ اشتباه نمی‌کرد.

حضرت امیر (ع)
دربارۀ رفتار آن حضرت با مردم چنین می‌فرماید:

«… آن حضرت با
مردم، مهربان و عطوف بود و هرگز آنان را از خود دور نمی‌ساخت. بزرگ هر طایفه‌ای را
تجلیل می‌نمود و گرامی می‌داشت و او را حقّ سر پرستی آنان می‌داد. با مردم ضمن
محتاط رفتار کردن، هرگز روی درهم نمی‌نمود و با خوشرفتاری برخورد می‌کرد. همیشه از
دوستان و اصحاب خود، دلجوئی می‌نمود و احوال افراد را جویا می‌شد.

خیر و نیکی را
تأیید و شرّ و بدی را تضعیف می‌کرد. بهترین مردم را گرداگرد خویش جمع می‌نمود و
کسی را که بیشتر خیرخواه مردم بود، بر دیگران ترجیح می‌داد و کسی را که بیشتر با
مردم همراهی می‌کرد و در فکر آسایش آنان بود، بیشتر گرامی می‌داشت و احترام
افزونتر می‌نمود.

اگر در جائی وارد
می‌شد، هرجا که جا بود می‌نشست و این را برای دیگران نیز سفارش می‌فرمود. در مجلس
حق تمام افراد را مراعات می‌کرد، بگونه‌ای که کسی احساس نکند که نزد آن حضرت از
دیگران قرب بیشتری دارد.

اگر حضرت با کسی
می‌نشست، بر نمی‌خاست تا وقتی که خود او برخیزد و هر کس از او درخواستی می‌کرد، با
حاجت برآورده یا خوشروئی و جواب نیکو بر می‌گشت. آنچنان اخلاق والای او، مردم را
شیفتۀ خود کرده بود که همه او را پدر خویش به حساب می‌آوردند و همه در برابر او از
یک حق برخوردار بودند».

نماز آن حضرت

اکنون که سخن از
رفتار و کردار حضرت رسول صلّی الله علیه و آله است و خداوند به ما دستور داده است
که در تمام شئون زندگی، از آن حضرت پیروی کنیم و او بهترین الگو و نمونه است برای
دین و دنیای ما، «ولکم فی رسول الله اسوه حسنه»، بجا است که بمناسبت روز با برکت
ولادت آن سرور جهانیان و سید انبیا و مرسلان، بخشی را در شیوۀ نماز خواندن حضرتش
اختصاص دهیم زیرا نماز برای او از هر چیز بالاتر بوده و نور چشمش در نماز است:

هنگامی که پیامبر
صلّی الله علیه و آله به نماز می‌ایستاد، رنگش از خوف خدا می‌پرید و صدائی سوزناک
از او بگوش می‌رسید.

مرحوم مجلسی در
بحار از عایشه نقل کرده که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله با ما حرف می‌زد و
ما با او سخن می‌گفتیم ولی هنگام نماز که می‌شد، او را حالتی دست می‌داد که گویا
نه او ما را می‌شناسد و نه ما او را می‌شناسیم.

مرحوم شهید ثانی
در کتاب اسرارالصلاه نقل کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله با اشتیاق
تمام انتظار وقت نماز را می‌کشید و مراقب آن بود و چون وقت نماز فرا می‌رسید به
مؤذنش بلال می‌فرمود: «ای بلال!- با اذان گفتن- ما را خوشحال کن».

در مجموعه ورام
از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده که فرمود:

رسول خدا صلی
الله علیه و آله هیچ چیز را بر نماز مقدم نمی‌دانست، و چون وقت نماز داخل می‌شد،
گویا هیچ یک از اهل و عیال و دوست و رفیق خود را نمی‌شناخت.

در کتاب مکارم
الأخلاق روایت شده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمود: «نور چشم من در
نماز و روزه است» یعنی نماز و روزه را از هر چیز بیشتر دوست دارم.

در کتاب امالی
شیخ طوسی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «ای اباذر! خدای
عزوجل، روشنی چشم مرا در نماز قرار داده و آن را محبوب من گردانیده است، همچنانکه
طعام را بر گرسنه و آب را بر تشنه محبوب ساخته است». آنگاه فرمود: «آدم گرسنه با
خوردن غذا و تشنه با نوشیدن آب سیر می‌شود ولی من از خواندن نماز سیر می‌شوم».

در علل الشرایع
از انس بن مالک نقل شده که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرمود:
خواندن دو رکعت نماز در دل شب، محبوب‌تر است پیش من از دنیا و آنچه در دنیا است.

حضرت رسول صلی الله
علیه و آله با این همه اهمیّت دادن به نماز و مقدّم شمردن آن را بر تمام اعمال، با
این حال اگر وقت نماز، کسی نزدش می‌آمد و در کنارش می‌نشست، برای خاطر او نماز را
کوتاه می‌کرد و متوجه او می‌شد و می‌فرمود: آیا حاجتی داری؟ سپس وقتی حاجت آن شخص
را بر می‌آورد، مجدداً به نماز می‌ایستاد.

در خاتمه فرا
رسیدن این عید بزرگ اسلامی را به ولی الله الاعظم ارواحنا فداه به عموم مسلمانان
جهان بویژه مقام معظم رهبری و ملّت ایران تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم و از خداوند
توفیق پیروی از پیامبراکرمش را مسئلت می‌نمائیم.

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

دانش و دانشمند
در اسلام

* رسولخدا صلی
الله علیه و آله:

«اقرب الناس من
درجه النبوّه اهل العلم و الجهاد».

(المحجه البیضاء-
جلد 1- ص 14)

نزدیکترین مردم
به رتبه پیامبری، دانشمندان و مجاهدان می‌باشند.

* رسولخدا صلی
الله علیه و آله:

«العلماء ورثه
الأنبیاء».

(کافی- جلد 1- ص
32)

دانشمندان،
وارثان پیامبرانند.

* رسولخدا صلی
الله علیه و آله:

اکثر النّاس قیمه
اکثرهم علماً، واقلّ الناس قیمهً اقلّهم علماً».

(بحار- جلد 1- ص
164)

ارزشمندترین مردم
دانشمندترین آنها است، و کم‌بهاترینشان، کم‌علم‌ترین آنان است.

* پیامبراکرم صلی
الله علیه و آله:

«من خرج یطلب
باباً من علم لیردّ به باطلاً الی حق او ضلاله الی هدی،کان عمله ذلک کعباده متعبّد
اربعین عاماً».

(بحار- جلد 1- ص
182)

کسی که برای کسب
دانشی از خانه یا شهر و کشور خویش خارج شود تا باطلی را به حق و یا ضلالتی را به
هدایت باز گرداند، این کار او همانند عبادت چهل ساله یک عابد است.

* امیر مؤمنان (ع):

«تعلّموا العلم
فان تعلّمه حسنه… بالعلم یطاع الله و یعبد و بالعلم یعرف الله و یوحّد و بالعلم
توصل الأرحام و به یعرف الحلال و الحرام، والعلم امام العقل و العقل تابعه، یلهمه
الله السّعداء و یحرمه الأشقیاء».

(بحار- جلد 1- ص
166)

به فراگیری دانش
پردازید که آموزش علم از اعمال نیک است. بوسیله دانش خداوند اطاعت و پرستش می‌شود
و بواسطه آن خداوند شناخته و انسان موحّد می‌گردد و صله ارحام و شناخت حلال و حرام
به علم حاصل می‌شود؛ علم پیش‌آهنگ عقل، و عقل پیرو آن است، خدا دانش را به نیک‌بختان
الهام و بدبختان را از آن محروم می‌گرداند.

* امیر مؤمنان (ع):

«العلم اکثر من
ان یحاط به، فخذوا من کل علم احسنه».

(غرر- ص 265)

علم و دانش،
افزون‌تر از آن است که تمام آن قابل احاطه و فراگیری باشد؛ پس از هر دانشی بهترین
آن را فرا گیرید.

* امیر مؤمنان (ع):

«یا مؤمن انّ هذا
العلم و الأدب ثمن نفسک فاجتهد فی تعلّمهما، فما یزید من علمک و ادبک، یزید فی
ثمنک و قدرک، فان بالعلم تهتدی الی ربّک…».

(بحار- جلد 1- ص
180)

ای انسان مؤمن!
دانش و ادب، بهای نفس تو است؛ پس در فراگیری آن دو نهایت تلاش را بنما، که آنچه از
علم و ادب تو افزایش یابد، قدر و بهای تو افزایش خواهد یافت و با علم بسوی
پروردگارت راهنمائی می‌شوی.

* امیر مؤمنان (ع):

«من لم یتعلّم فی
الصّغر، لم یتقدّم فی الکبر».

(غررالحکم- ص
697)

کسی که در
خردسالگی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشرفتی نصیبش نخواهد شد.

* امیر مؤمنان (ع):

«العلم ضالّه
المؤمن».

(بحار- جلد 1- ص
168)

دانش، گم شدۀ
انسان مؤمن است.

* امیر مؤمنان (ع):

«یا معشر
الفتیان، حصّنوا اعراضکم بالأدب و دینکم بالعلم».

(تاریخ یعقوبی- ص
152)

ای گروه جوانان!
شرافت و آبروی خویش را بوسیله ادب و دینتان را با دانش محافظت نمائید.

* امام باقر (ع):

«تذکرالعلم ساعه
خیر من قیام لیله».

(بحار- جلد 1- ص
204)

یک ساعت مذاکره
علمی بهتر از یک شب عبادت است.

* امام صادق (ع):

«لست احبّ ان اری
الشّابّ منکم الاّ غادیاً فی حالین: امّا عالماً او متعلّماً، فان لم یفعل فرّط
فان فرّط ضیّع اثم وان اثم سکن النّار والذی بعث محمّداً بالحقّ».

(بحار- جلد 1- ص
55)

دوست ندارم جوانی
را از شما ببینم جز اینکه روز او به یکی از دو حال آغاز گردد: یا دانشمند باشد. یا
دانشجو، وگرنه به نادانی بسر برد و در اینصورت در انجام وظیفه کوتاهی ورزد که این
کوتاهی تضیییع حق جوانی است و تضییع جوانی موجب افتادنش به گناه است و سوگند به
خدائی که محمّد- صلی الله علیه و آله را به رسالت فرستاد، اگر به گناه افتد در آتش
سکونت خواهد گزید.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائی از
قرآن

عاقبت شهری که
کفران نعمت کرد

«و ضرب الله مثلاً
قریهً کانت آمنهً مطمئه یأتیها رزقها رغداً من کلّ مکان فکفرت بأنعم الله فأذاقها
الله لباس الجوع والخوف بما کانوا یصنعون».

(سوره نحل- آیه
112)

و خداوند مثلی
زده است، مثل شهری که کاملاً در امنیت و آسایش بسر می‌برد و رزق و روزیش به حدّ
وفور از همه جا می‌رسید، پس به نعمتهای الهی کفران ورزید، سپس خداوند در نتیجۀ کار
مردم آن شهر، طعم گرسنگی و ترس را به آن چشانید.

***

وقتی این آیه را
مطالعه می‌کنی، در می‌یابی که خداوند این قرآن را برای تمام زمانها و مکانها و
اعصار و ادوار فرستاده است و هر روز که می‌گذرد، مطالب آن روشنتر و واضح‌تر متجلی
می‌شود. در این آیه شریفه که خداوند به یک شهر امن و پر از نعمت مثل زده است، گوئی
کویت این زمان را نمونۀ آن شهر قرار داده است که در ناز و نعمت و امنیت و آسایش
کامل بسر می‌‌برد و از هر سوی جهان، مواد غذائی و میوه‌های تازه و تمام لوازم
زندگی، فراوان به آنجا سرازیر می‌شد و از تمام حوادث طبیعی مانند زلزله و سیل در
امان بود و خلاصه بقول عوام همه چیزش «کویت» بود؛ ولی در اثر کفران نعمت‌های مادّی
و معنوی و دشمنی کردن با بزرگترین نعمت الهی که وجود مبارک حضرت امام قدس سره بود،
آنچنان ورق برگشت و آنچنان نعمتهایش مبدّل به نقمت شد و سیل بلا بر سر آن فرو ریخت
و بجای آن همه امنیّت، خوف و وحشت بر آن مستولی شد و به این روزی درآمد که همه
شاهد آن هستید و هستیم. البته لازم به تذکر است که کفران نعمتها از سوی حکومت و
برخی وابستگان به آنها صورت گرفت وگرنه افراد مؤمن و متعهّد بسیاری نیز در آن دیار
وجود داشته و دارند که در خطّ امام و انقلاب می‌باشند ولی آتش بلا که فرود آمد،
خشک و تر را می‌سوزاند.

در هر صورت همۀ
ما شاهد بودیم که چگونه دولت کویت در جنگ هشت سالۀ تحمیلی به دشمن ما کمکهای
فراوان می‌کرد و با انقلاب اسلامی در ستیز بود و از سوئی دیگر در برابر آن همه
نعمتهای مادّی که از هر سوی جهان بر آنجا سرازیر می‌شد، مردم آن دیار کفران
ورزیدند و بجای کمک به همنوعان خود، به اسراف و تبذیر و زیاده‌روی، روی آوردند، پس
حق است اگر خداوند همان دشمن انقلاب را بر آنها مسلّط کند که پیامبر صلی الله علیه
و آله و سلم فرمود: «من أعان ظالماً سلّطه الله علیه»- هر که ستمگری را یاری دهد،
خداوند همان ستمگر بر او مسلط می‌سازد. و حقّ است اگر بجای آن همه نعمت، نقمت و آن
آسایش، ناامنی بیاید.

البته این حوادث
درسهای عبرتی است برای دیگران که به خود بیایند و نعمتهای مادّی و معنوی الهی را
گرامی بدارند و کفران نکنند. انقلاب اسلامی ایران یکی از بزرگترین نعمتهای خدا است
که بر این ملّت ارزانی داشته است، باید در خدمت به آن از جان و مال خود مایه
بگذاریم و در نگهداری و محافظت آن، بالاترین دقّت را بنمائیم که خدای نکرده اگر
کفران ورزیدیم و عملاً با آن به مخالفت پرداختیم و در محافظت آن کوشا نبودیم، ممکن
است سنّت تغییرناپذیر الهی در مورد ما نیز تحقق پذیرد خود فرمود: «فلن تجد لسنه
الله تبدیلاً ولن تجد لسنه الله تحویلاً».

و از این نعمت
والا و مقدس که بگذریم، سایر نعمتهای الهی نیز مورد احترام و تقدیر فراوان باید
قرار بگیرند و از اسراف و تبذیر جلوگیری باید شود و به آن همه فقیر و مستمندی که
در سراسر کشور فراوان هستند، باید جدّاً کمک کرد و وسائل رفاه آنان را میسّر نمود.
و این نه تنها وظیفه فرد فرد ملت است که وظیفۀ دولت در این زمینه بمراتب سنگین‌تر
است.

***

برخی از مفسرین
شان نزول آیه را «مکه» معرفی کرده‌اند که چون پیامبر خدا را تکذیب کردند، خداوند
هفت سال آنان را مبتلا به گرسنگی و فقر نمود و غارت و دزدی در میان آنان زیاد شد
ولی علامه طباطبائی قدس سره هرچند این انطباق را مردود نمی‌داند، سیاق آیات را عام
تشخیص داده که شامل هر شهر در هر زمان و مکان- با آن خصوصیات- می‌شود. بهرحال در
زمان معاصر، کویت روشنترین مصداق آن است.

خداوند ما را از
این حوادث و بلاها نگهدارد و ما را سپاسگزار نعمتهایش قرار دهد. آمین.

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت
و استوار از آغاز تا پایان

 

هدف حضرت رسول
(صلی الله علیه و آله)

* قیام برای خدا
است که خاتم النبیین «ص» را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها
را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را
به مقام قاب قوسین اوادانی رساند.

(11 جمادی الاول
1363 قمری)

* پیغمبر اسلام
صلی الله علیه و اله در یک محیطی که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمت‌های
زیاد و رنج‌های فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود، مردم را به
هدایت و توحید دعوت کرد. آنقدر ایشان مشقت تحمل فرمود که من گمان ندارم کسی طاقت
آن را داشته باشد.

(1343)

* پیغمبر بزرگ
اسلام صلی الله علیه و آله با آن زحمات و رنجهای طاقت فرسا در راه هدف از جهاد با
ستمگران تا آخر عمر دست نکشید.

(22/5/57)

* ما که می‌گوئیم
حکومت اسلامی، می‌خواهیم یک حکومتی باشد که هم دلخواه ملت باشد و هم حکومتی باشد
که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید که اینهائی که با تو بیعت کردند، با
خدا بیعت کردند «انما یبایعون الله». یک چنین دستی حاکم باشد که بیعت با او بیعت
با خدا باشد.

(21/8/57)

* سیرۀ رسول اکرم
صلی الله علیه و آله این بوده است که از اوّل مقاتله می‌کرد با اشخاصی که می‌خواستند
مردم را استثمار کنند، می‌خواستند مردم را استخدام کنند.

(27/11/57)

* هر کس تاریخ
اسلام را مطالعه کرده باشد می‌داند که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله در مکه که
بودند، از همین مردم مستضعف و طبقه به اصطلاح آنها صفر بودند و تجار قریش و
ثروتمندان و قدرتمندان آن وقت همه با او مخالف بودند، نه اینکه قدرتمندان او را
آورده بودند که مردم را خواب بکند. ایشان تا در مکه بود نمی‌توانست اظهار وجود
کند، زیرزمینی مشغول فعالیت بود و دار و دسته برای خودش ترتیب می‌داد. وقتی که
دیدند آنجا نمی‌شود کار کرد هجرت فرمودند به مدینه، در مدینه هم که آمدند وارد
شدند به یک نفر از همین مردم طبقه صفر به اصطلاح آنها و اشخاصی هم دور ایشان جمع
شدند عبارت از همین فقرا بودند. جنگهای پیغمبر «ص» همه‌اش با اغنیا و گردن کلفت‌ها
بود و با ثروتمندها بود.

(29/2/58)

* جنگهای زیادی
که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است. همه برای این معنا بوده است که
موانع را از سر راه این مقصد الهی، مقصد اعلا که دارند و آن تحکیم حکومت اسلامی،
حکومت الله، حکومت قرآن است، بردارند.

(11/3/58)

[ولادت سراسر با
سعادت و هجرت با برکت حضرت خاتم النبیین وافضل المرسلین را که مبدأ نهضت اسلامی و
الهی و مصدر بسط عدالت و فرهنگ انسان‌سازی و منشأ حرکت به سوی برچیدن اساس ظلم و
نابکاری و ارتقاء به مقام والای انسانی و هجرت از تمام ظلم‌ها و خصلتهای شیطانی و
حیوانی به سوی نور مطلق و سرچشمه کمال و مؤسس امت و امامت است، به جمیع مستضعفین و
محرومین و تمام ملتهای جهان خصوصاً  عموم
مسلمین، تبریک عرض می‌کنم].

(15/11/58)

* برکت وجود رسول
اکرم، برکتی است که در سرتاسر عالم از اوّل خلق تا آخر، چنین موجود با برکت نیامده
و نخواهد آمد. این وجود مبارک، اشرف موجودات و اکمل انسان‌ها و بزرگترین بشر است و
مبین احکام اسلام و ایده‌های رسول اکرم، ذریه مطهر ایشان و خصوص حضرت جعفربن محمّد
«ص» است.

(4/11/59)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(هدف حضرت رسول خدا(ص))

دانستنیهائی از قرآن(عاقبت شهری که کفران نعمت
کرد)

سخنان معصومین(دانش و دانشمند در اسلام)

در سپیده دم هفدهم ربیع الاول

میلاد صادق آل محمد(ع)

رحلت پیشوای یازدهم، امام عسگری(ع)

دعوت رهبرانقلاب از ملتهای مسلمان برای جهاد
علیه آمریکا

زندگینامه آیت الله العظمی مرعشی نجفی

نزول فیض الهی                                                
آیت الله جوادی آملی

شفاعت روز قیامت                                              آیت
الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

تفاوتهای ملت ایران با ملتهای دوران
صدراسلام            حجة الاسلام والمسلمین
اسدالله بیات

وحدت و برادری در شعار با عمل!

آزادی در اسارت                                               
حجة الاسلام محمدتقی رهبر

تحلیل جغرافیائی بحران اخیر خلیج فارس                     محمدرضا حافظ نیا

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

بسیج عمومی برای نبرد با آمریکا

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبري حضرت آيةالله  خامنه‌اي:

·       
در نظام جمهوري اسلامي همه مسئولند اما سطح مسئوليتها متفاوت است و مسئوليتهاي
سطح بالا، کار و اشتغال و دغدغه خاطر بيشتري را مي طلبد و اگر اين مسئوليت با نيتي
صحيح و خالص همراه باشد انسان ماجور و سربلند خواهد بود.

·       
 امروز سردمداران نظام غرب تصريح مي‌کنند که در
آينده جهان، تقابل ميان استکبار و جهان اسلام است. چه آنکه اسلام به صورت قدرتي
جديد و عظيم در دنيا سربلند کرده است واين بيان واقعيتي محتوم و محسوس است و ادامه
موفقيت حرکت عظيم اسلام در دنياي کنوني و مقابله با کفر و استکبار جهاني صددرصد
منوط و مربوط به کيفيت حرکت ما در آينده مي باشد. 25/4/69

·       
تحولات جاري در دنياي امروز اگر چه در مناطق ديگري از جهان صورت مي گيرد اما
به ما هم مربوط مي شود. امروز صحنه اروپا آغشته به آثار، تبعات و نتايج اين تحولات
است. مسأله اتحاد دو آلمان اروپاي متحد و تأثيرات ناشي از آن و نيز مسائل مربوط به
شوروي مسائل عظيمي هستند که اسلام و انقلاب اسلامي ايران در ايجاد اين تحولات نقش
بسزايي داشته و دسته بنديهاي جديد جهاني با توجه به آن بوجود آمده و مي آيد.

·       
دشمنان ما در تلاش هستند تا آنچه را که در نزد آنهاتندروي محسوب مي شود به
صورت جرياني محدود و جداي از مشي کلي جامعه و نظام جمهوري اسلامي معرفي کنند. آنان
با استفاده از بوقهاي تبليغاتي خود مدعي مي شوند که ميراث و راه امام تنها براي
تعداد معدودي از افراد در جمهوري اسلامي معتبر و محترم است و تأسف انگيز خواهد بود
اگر عده اي ساده لوحانه اين ادعا را باور کنند.

·       
صلاح دين و دنياي ما حرکت در راهي است که طي يازده سال گذشته امام عظيم الشأن
و فقيد انقلاب فراوري ما باز کردند و ما اين راه را تا جا در بدن داريم ادامه
خواهيم داد و از هيچيک از آرمانهائي که بوسيله امام خميني (ره) ترسيم شده است دست
بر نخواهيم داشت.

·       
انقلاب اسلامي يک ارزش است و آنان که در تلاش هستند تا انقلاب و انقلابي گري
را ضد ارزش کنند، از انقلاب بيشترين ضربه را خورده اند. ترديد در مفاهيم انقلابي و
مبارزه با قدرتهاي ظالم و سلطه گر ضد ارزش است.

·       
آن نظامي که به نام اسلام و قرآن در مقابل دشمنان خدا تسليم شود جمهوري اسلام
نيست، جمهوري آمريکائي است.

·       
چهره شما (سفرا) بايد انقلابي، متدين و يادآور همان خصوصياتي باشد که دنيا از
امام مي شناسد. همچنين محيط سفارتخانه‌هاي ما در خارج بايد محيط تدين باشد و همه سعي
بر اجراي وظايف شرعي رساله اي خود داشته باشند. 1/5/69

·       
بايد فاصله موجود صدا و سيماي کنوني با آنچه که مورد توقع است به همت مديران
دلسوز و کارگزاران علاقمند و با ابتکارات لازم و احساس مسئوليت شديد مرتفع گردد.

·       
نظامي که محصول انقلابي بزرگ و مکتبي مترقي و پيشرفته است و با حالت بسيار
ممتاز سياسي در دنيا اداره مي شود، مطالب گفتني فراواني دارد که بايد با استفاده
از رسانه ها و دستگاههاي ارتباطي کشور آن را به مخاطبان علاقمند خوددر سراسر جهان
برساند و در اين ارتباط صدا و سيما رسالت و نقش بسيار مهمي را بر عهده دارد.

·       
قدرتهاي گرگ صفت جهان در برابر حکومت اسلامي و انقلابي ايران دندان تيز کرده
اند. در چنين شرايطي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران بايد بر مقابله با تبليغات
استکباري و دشمنان نظام تأکيد نمايد و با سپر کردن سينه خود در برابر تبليغات
دشمنان نسبت به انقلاب و مفاهيم پذيرفته شده اسلام عزيز، انقلاب و نظام را به
عنوان نظرات اصلي مطرح کند. 7/5/69

·       
کساني که خيال مي کنند راه نجات اين کشور و ملت در عدم مقابله با قدرتهاي ظالم
و نيز پشيماني از آن چيزي است که عمداً آن را تندروي مي نامند، سخت در اشتباهند.
ذلت و اسارت جمهوري اسلامي در تسليم شدن و سازش با آمريکاست، محال است که دشمنان
خدا چنين حالتي را در ما بيابند. 1/5/69

 

/

نگاهی به رویدادها

نگاهی به رویدادها

جهان اسلام

ـ رژیم سعودی از دادن اجساد حجاج به 
بازماندگان و کشورهای متبوع، خودداری و آنها را درگورهای دسته جمعی مدفون
کرد.

ـ رئیس ستاد مشترک آمریکا مأمور بررسی اصول گرایی اسلامی در خاورمیانه شد.

ـ انفجار دو بمب، بیت المقدّس و تل آویورا به لرزه درآورد.

ـ هواپیماهای رژیم صهیونیستی پایگاه حزب الله لبنان را در (اقلیم التفاح )
بمباران کردند.

ـوزیر کشور ترکیه: من توضیحات عربستان سعودی را درباره این فاجعه به هیچ وجه
قانع کننده نمی دانم.(18/4/69)

ـ یک گروه اسلامی مسئولیتت انفجار کارخانۀ شیمیائی تگزاس را که درآن 17نفر
کشته شدند به عهده گرفت.

ـ رقم زندانیان فسطینی طی دورۀ  قیام
اسلامی به 40هزارتن رسید.

ـ طی یک درگیری میان مبارزان اسلامی و پلیس مصر دو تن از مبارزین به شهادت
رسیده  و شش تن ا زآنان به شدت زخمی
شدند(24/4/69)

ـ حزب الله لبنان: استقرار نیروهای عرفات در (اقلیم التفاح ) با تبانی امل
صورت گرفته است.

ـ یک منبع ساف به آسوشیتدپرس گفت اگر اجازه پیشروی به حزب الله می دادیم آنها
با ایجاد یک بندر، یک جمهوری اسلامی به سبک ایران 
برای خود تأسیس می کردند.

ـ چریکهای تامیل 200مسلمان سریلانکائی را قتل عام کردند.

(بی نظیر بوتو) با پیشنهاد سنا در مورد برقراری قوانین اسلامی  در پاکستان مخالفت کرد. (27/4/69)

ـ واشنگتن پست: پیروزی جبهۀ نجات اسلامی الجزایر باعث نگرانی های بسیار شده
است.

ـ سه گروه نظامی تحت حمایت سوریه به همراه نیروهای جنبش امل مواضع حزب الله را
مورد حمله قراردادند.

ـ پارلمان ترکیه طرح پیشنهادی  احزاب
مخالف برای بررسی فاجعۀ (منی)را رد کرد.

ـ انقلابیون مسلمان مصری دوتن از افسران رژیم مبارک را در شهرهای (منیا) و
(اسیوط ) به هلاکت رساندند.(30/4/69)

ـ طی شدیدتری درگیری 8سال اخیر، حزب الله لبنان تهاجم امل و نیروهای عرفات
به(جرجوع) را درهم شکست.

ـ رویارویی نظامیان یمن با اسلام گرایان 11مجروح به جا گذاشت.

ـ نخست وزیر لبنان از ایران خواست برای پایان دادن به نبرد امل و حزب الله
مداخله کند.

ـ کارکنان ادارات کشمیر در اعتراض به سرکوب مسلمانان یک اعتصاب سه روزه را
آغاز کردند. (1/5/69)

ـ هفته نامه (میدل ایست اینترنشنال )چاپ لندن به عنون اولین نشریه چاپ غرب
تأکید کرد حمله سربازان سعودی به حجاجی که شعار(الله اکبر) سرداده بودند فاجعۀ
(منی) را به وجود آورد.

ـ یک شهردار مسلمان و شش محافظ او در فیلیپین به قتل رسیدند.(3/5/69)

ـ حملات سازمان مخفی (رشاش )علیه خاندان سعودی موجی از هراس در ارتش و گارد
ملّی عربستان به وجود آورده است.

ـ گورباچف از سرکوب مسلمانان کشمیر توسّط هند، حمایت کرد.

ـ حزب الله در4محور نیروهای امل، عرفات، چپگرایان لبنان و ارتش اسرائیل را عقب
راند.(4/5/69)

ـ یک گروه مسلمان با تصرّف پارلمان و تلویزیون، حکومت کشور افریقائی (ترينیداد
و توباگو) را سرنگون کرد.

ـ شیخ سعید شعبان اعضای اتّحادیه عرب را پیروان رژیم اسرائیل خواند.

ـ حزب المجاهدیی کشمیر علیه ارتش هند اعلام جنگ چریکی کرد.

ـ در پوزش ناجوانمردانه ارتش هند به تظاهرات دختران دانشجو در (سریناگار) چند
تن از آنان به شدت زخمی شدند.

ـ گروه جماعت اسلامی (ترينیداد وتوباگو)نخست وزیر و اعضای کابینه این کشور را
به گروگان درآوردند.(7/5/69)

ـ درحمله جدائی طلبان تامیلیبه نمازگزاران مسلمان در دو مسجد 140تن از نمازگزاران
سریلانکائی شهید شدند.

ـ ترکیه تعدادی از ارتشیان خود را به اتّهام فعّالیّتهای اسلامی اخراج کرد.

ـ 6تن بر اثر انفجار نارنجک درمراسم عزاداری امام حسین (ع) در پاکستان به
شهادت رسیدند.

ـ وزیر امور خارجه انگلیس: ما متوجّه این موضوع هستیم که این کتاب احساسات  پیروان اسلام را جریحه دار کرده و جای هیچ
سئوالی وجود ندارد که دولت و مردم انگلیس به هیج وجه قصد اهانت به اسلام را
ندارند.

ـ کودتای خونین(ترینیداد و توباگو) با تسلیم شدن 112تن از مسلمانان پایان
یافت.(13/5/69)

ـ مسلمانان آذربایجان شوروی پس از 72سال در قالب دسته های سینه زنی و زنجیرزنی
در منطقه (صنم بلاغی )به یاد امام حسین علیه السلام به عزاداری پرداختند.

ـ (شیخ عبدالسلام یاسین) رهبر جنبش اصول گرای اسلامی مراکش توسط فرماندار
محلی  از شرکت در مراسم نماز در مسجد خود
منع شد.

ـ حزب کمونیست چین فرمان سرکو ب مسلمانان (سی کیانگ )را صادر کرد.15/5/69

 

اخبار داخلی

ـ اصناف و بازاریان اصفخان احداث 250واحد مسکونی در مناطق زلزله زده قزوین را
به عهده گرفتند.
ـ رهبر انقلاب در بازدید از مناطق زلزله زده از بازماندگان این فاجعه دلجوئی
کردند.

ـ دکتر ولایتی در رأس یک هیئت بلند پایه وارد کویت شد.

ـ در جلسه علنی امروز نامۀ 160تن از نمایندگان مجلس در محکومّیت جناب آل سعود
به خاطر قتل عام زایران خانه خدا قرائت شد.

ـ 20میلیارد ریال اعتبار اوّلیّه برای احداث واحدهای مسکونی در مناطق زلزله
زده اختصاص یافت.

ـ بهره برداری از کارخانه 75تنی شیر پاستوریزه لرستان آغاز شد.

ـ عملیّات احداث آزاد راه قزوین ـ زنجان آغا زشد.18/4/69

ـ شورای نگهبان به عنوان مرجع تشخیص صلاحیت کاندیداهای مجلس خبرگان معرّفی شد.

ـ 6دانش آموز شکرت کننده در سی و یکمین المپیاد جهانی ریاضی در پکن موفق به
کسب چهار مدال نفره شدند.

در هشتمين اجلاس سالانه مجلس خبرگان، براي کانديداهاي مجلس خبرگان(حد اجتهاد)
تعیین شد.

ـ کارکنان مؤسسه کیهان 200میلیون ریال به زلزله زدگان کمک کردند.(26/4/69)

ـ تیم کشتی نوجوانان ایران با کسب8 مدال طلا و نقره و برنز نایب قهرمان جهان
شد.

ـ تیم والیبال نشسته ایران در جریان مسابقه ها جهانی معلولین قهرمان والیبال
جهان شد.

ـ تیم کشتی نابینایان ایران، نایب قهرمان کشتی نابینایان جهان شد. (1/5/69)

-استان فارس با تولید بیش از 400هزار تن محصول، برای چهارمین سال پیاپی  عنوان تحت تولید گندم  در کشور را کسب کرد.

ـ1200کیلومتر راه روستائی در مناطق زلزله زده شده، توسط جهاد سازندگی مرمت،
بهسازی و بازسازی شد.3/5/69

ـ اولین اتوبوس دریایی ساخت ایران به آب انداخته شد.

ـ بزرگترین کاروان کمکهای مردم مسلمان آذربایجان شوروی به بازماندگان زلزله
استانهای  گیلان و زنجان از طریق مرز
آستارا وارد ایران شد.(4/5/69)

ـ به دنبال افزایش قیمت نفت، نرخ ارز آزاد در بازار کاهش یافت.

ـ جمهوری اسلامی ایران تجاوز نظامی عراق به کویت رامحکوم کرد

ــ وزارت خارجه مأمور تجدید روابط سیاسی با انگلیس شد.(14/5/69)

– پیام آقای هاشمی رفسنجانی در مورد اوضاع منطقه توسط وزیر امور خارجه تسلیم
رئیس جمهور سوریه شد.

– ایران 6فروند هواپیمای مسافربری از نوع (فوکرـ اف 100) از هلند خریداری
کرد.(15/5/69)

 

اخبار خارجی

– رئیس جمهور بلغارستان استعفا کرد

– کشمیر تحت کنترل مستقیم دولت هند قرار گرفت.

ـ آمریکا و ژاپن مخالفت خود را با کمک مستقیم غرب به شوروی اعلام کردند.
(17/4/69)

اعتصاب نیکاراگوا را فراگرفت و دانشجویان طرفدار ساندنیستها روز گذشته در
حمایت از کارگران اعتصابی ایستگاه رادیو  و
تلویزيون دولتی  را تصرّف کردند.

ـ 51کشور آفریقائی سیاستهای آمریکا، اسرائیل و رژیم نژاد پرست پروتوریا را
محکوم کردند.

ـ در جریان آتش سوزیهای ویران کننده ای که درسراسر ایالت آشوب زده کشمیر هند
ایجاد شد بیش از یکصد خانه مسکونی و چندین ساختمان و یک باب مسجد در آتش سوخت.

ـ آریل شارون: تمامی فلسطینی های که به سیاستهای اسرائیل معترضند باید کشته
شوند.(19/4/69)

ـ حافظ اسد رئیس جمهور سوریه پس از 13 سال قطع رابطه راهي مصر شد. 23/4/69

– هزاران تن از مردم مسکو عليه حزب کمونيست شوروي دست به تظاهرات زدند.

-وزارت دفاع آمريکا خواستار جلوگيري از فروش سه کوره صنعتي به عراق شد.
25/4/69

– صدها تن در زمين لرزه فيليپين، شيلي و تاجيکستان کشته و مجروح شدند.

– شوروي فرمان لغو تسلط حزب کمونيست بر رسانه‌هاي گروهي شوروي را صادر کرد.

– فقر و سوء تغذيه سالانه 14 ميليون کودک را در جهان به کام مرگ مي کشاند.

– يک خلبان نيروي هوائي اسرائيل با هواپيماي خود در يکي از پايگاههاي سوريه به
زمين نشست و از مقامات دمشق درخواست پناهندگي سياسي کرد. 27/4/69

– با طرح دعاوي تازه از سوي عراق، بحران در روابط عراق و کويت بالا گرفت.

– حالت اضطراري پس از 25 سال در زيمبابوه لغو شد. 28/4/69

– سرهنگ «ديويد استالي» رايزن نظامي آمريکا از ليبريا اخراج شد.

– نخست وزير هند رجوع به آراء عمومي براي تعيين سرنوشت مردم کشمير را رد کرد.

– 200 هزار نفر در سئول با انجام تظاهرات خواستار کناره گيري رئيس جمهوري کره
جنوبي شدند. 31/4/69

– 80تن از نمايندگان مخالف رژيم کره جنوبي از پارلمان اين کشور استعفا دادند.

– بدنبال برقراري روابط عربستان با چين، روابط عربستان و تايوان بحالت تعليق
درآمد.

– انفجار پي در پي 15 بمب در «سريناگار»، کشمير را به لرزه در آورد.1/5/69

– کويت جهت حل اختلافات مرزي اين کشور با عراق از اعراب استمداد کرد.

– در پي استقرار نظاميان عراق در نزديکي مرز کويت، رزمناوهاي آمريکا در خليج
فارس در حال آماده باش درآمدند.

– عراق درخواست کويت را براي حل اختلافات مرزي دو کشور تحت نظارت جامعه عرب را
رد کرد.

– اوپک در هشتاد و هفتمين اجلاس وزيران، حداقل قيمت پايه نفت را 21 دلار اعلام
کرد. 3/5/69

– مهاجرت يهوديان اتيوپي به اسرائيل از سرگرفته شد.

– علي رغم اعلام آزادي بيان در انگليس، انتشار کتاب «مصبت دربار» در اين کشور
ممنوع اعلام شد.

– 23 تن در جريان درگيري مسلحانه بين نظاميان ترکيه و اکراد کشته شدند.

– انفجار بمب در تل آويو 19 کشته و مجروح بر جاي گذاشت.

– براي دومين بار طي هفته گذشته وزير خارجه عربستان پيرامون مسائل عراق و کويت
وارد بغداد شد. 7/5/69

– مشاور عرفات به تماس ساف با حزب اسحاق شامير اعتراف کرد.

– عرفات طي نامه اي به مقامات اسرائيل درخواست صلح کرد.

– «ايان گاو» مشاور بلند پايه تاچر و رئيس کميسيون امور ايرلند در مجلس عوام
انگليس در انفجار بمبي که در اتومبيلش کارگزاري شده بود کشته شد. 9/5/69

– نيروهاي عراقي در اولين ساعات بامداد پنجشنبه 11/5/69 با عبور از مرز کويت،
اين شيخ نشين کوچک را به تصرف خود درآوردند.

– بنادر مهم نفتي «الاحمدي» و «الشعيبه» کويت به شدت گلوله باران شد.

– فهد برادر کوچک امير کويت در درگيري نظاميان عراقي کشته و دختر امير کويت به
اسارت گرفته شد.

– دارائي‌هاي عراق و کويت در بانکهاي آمريکائي توقيف شد.

– در پي اشغال خاک کويت توسط نيروهاي نظامي عراق، بهاي نفت خام در بازارهاي
جهاني به شدت افزايش يافت و به مرز 24 دلار رسيد.

– فرانسه با قطع صدور تسليحات به عراق، به 16 سال روابط نزديک خود با اين کشور
پايان داد. 13/5/69

– امير کويت در لحظات نخست حمله عراق به عربستان سعودي گريخت.

– نيروهاي وفادار به رئيس جمهور ليبريا 600 ليبريايي را قتل عام کردند.

– جامعه اقتصادي اروپا، واردات نفت از عراق و کويت را تحريم کرد.

– عراق 120 افسر ارتش اين کشور را به خاطر اجتناب از شرکت در لشکر کشي عراق به
کويت تيرباران کرد.

– نيروهاي عراقي وارد منطقه بيطرف نفت خيز در مرز عربستان شده و کارگران مشغول
به کار در اين حوزه را با اعمال زور تخليه کردند.

– دولت دست نشانده عراق به رياست «سرهنگ علاحسين علي» داماد صدام در رأس يک
کابينه نظامي 9 نفره در کويت مستقر شد.

– 4 هزار کارگر ترک در پايگاهاي نظامي آمريکا در خاک ترکيه دست به اعتصاب
زدند.

– شبه نظاميان عراقي در مراکز حساس کويت مستقر شدند. 14/5/69

– جنگنده هاي کويت مقر نيروهاي عراق در غرب کويت را بمباران کردند.

– وزير دفاع آمريکا در رأس هيئتي به عربستان رفت.

– ارتش عربستان در پي استقرار نيروهاي عراق در «منطقه بيطرف» به حال آماده باش
درآمد.

– تفنگداران دريائي آمريکا در خاک ليبريا پياده شدند.

– ارتباط تلفني کويت و عراق با کشورهاي جهان قطع شد.

– 700 کويتي از جمله 3 تن از اعضاي خانواده امير کويت در جريان حمله عراق به
کشورشان کشته شده اند.

– لندن در يک واکنش وقيحانه، از سرگيري روابط با جمهوري اسلامي ايران را به
آزادي جاسوس انگليس «راجر کوپر» مشروط کرد. 15/5/69

 

 

/

جمع بندی اهم رویدادها

جمع بندی اهم رویدادها

·       
شرکت در کنفرانس باصطلاح اسلامی مصر؟

·       
تفرقه افکنی به بهانۀ تضعیف خبرگان!

·       
مظلومیت مضاعف حزب الله لبنان

تنوع رویدادهای مهمی که در این یک ماهۀ دورۀ انتشار (پاسدار اسلام) رخ داده
است و هر کدام از جنبه های مختلف دارای اهمیّت قابل توجّهی می باشد، انتخاب اهمّ
آنها را دچار مشکل نموده است. هم چنین مشکلات دیگری در این رابطه که از یک طرف
محدود بودن صفحات مربوط به (جمعبندی اهم رویدادها) است و از طرف دیگر مصلحت هایی
که در تبیین و تشریح پاره ای از مسائل مهمّ سیاسی دنیا، منطقه و کشور با رعایت
طبقه بندی  مجلّه، امکان پرداختن به همه
مسائل و وقایع را به طور جامع  سلب
مینماید. ولی برای آنکه به درخواست آن دسته از خوانندگان این بخش (که خواهان درج
کامل و همه جانبۀ بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی هستند) پاسخی مختصر داده شود
اهم اخبار و رویدادها ی سیاسی داخلی و خارجی را ذکر کرده و به تشریح دو تا سه
موضوع آن می پردازیم مسائل اهم در طیاین مدت عبارت بودند از:

تصمیم اخیر اوپک، شرکت یک هیأت از ایران در کنفرانس باصطلاح اسلامی در مصر،
تجاوز نظامی عراق که منجر به الحاق کویت به عراق گردید! سقوط بی نظیر  بوتو و روی کار آمدن نظامیها در پاکستان،
پذیرفته شدن شرایط جمهوری اسلامی ایران توسط عراق که به عقب نشینی نظامیان این
کشور از مناطق اشغالی ایران و تبادل اسرا منجر خواهد شد، مظلومیّت حزب الله لبنان
در برابر تهاجمات نظامی و تبلیغاتی همه جانبه، تصمیم غیر مترقبۀ شورای عالی و ابرز
نظرهایی که پیرامون هشتمین اجلاسیۀ خبرگان مطرح گردید و….

همانگونه که ملاحظه می شود اکثر این رویدادها از نقطه نظرهای مختلف دارای
اهمیت و اولویت طرح در این قسمت هستند لکن به دلایلی که ذکر آن رفت، سه مورد از
میان این موضوعات را به طور اختصار شرح داده و بقیّه انشاءالله به فرصتی دیگر
موکول میگردد…

 

·       
شرکت در کنفرانس باصطلاح  اسلامی مصر ؟

خبر اعزام یک هیأت از ایران به کنفرانس به اصطلاح اسلامی که اخیرا در مصر
برگزار گردید، پی آمدهایی را به دنبال داشت و همانگونه که پیش بینی می شد رسانه
های گروهی غربی از حضور این هیأت در (مصر) بهره برداری تبلیغاتی فراوانی نموده و
در همان بدو امر، اکاذیبی را به نقل از هیأت ایرانی در ارتباط با زمینه سازی روابط
ایران اسلامی  با دولت خائن مصر در رسانه
های گروهی منتشر ساختند و در این ارتباط از قول ریاست این هیأت چنین مدّعی شدند که
ایران برای نشان دادن حسن نیّت خود اسرای مصری 
را که در جریان جنگ تحمیلی  به
اسارت نیروهای اسلام درآمده اند (حدودهزار نفر) و در اردوگاههای ایران به سر می
برند، به زودی آزاد مینماید.

اگر اخبارمربوط به اشغال کویت توسط عراق روند مذاکرات کنفرانس به اصطلاح
اسلامی مصر را تغییر و تحت الشعاع خود قرار نمی داد، معلوم نبود که دستگاههای
تبلیغاتی  غرب و رادیوهای بیگانه تا چه
میزان  و تا کجا از این ماجرا در جهت اهداف
خود بهره برداری می کردند.

 البته گزارشهای همان روز نخست ورود
هیأت به مصر شاید زهر خود را در اذهان مسلمانان جهان تزریق نموده باشد.

از جمله خبرهای روز ورود هیأت اعزامی به کنفرانس به اصطلاح اسلامی این بود که
(حسنی مبارک)رئیس رژیم مصر شخصا به استقبال هیأت ایرانی درآمده و لبخند بر لب با
اعضای این هیأت به گرمی دشت داده است!؟

برادران محترم امو رخارجه!

آیا جای سئوال ندارد که آنهمه حد و مرزهای تعیین شده در ارتباط با سیاست های
خارجی بالأخص رهنمودها و فرامین صریح و آشکار 
امام خمینی(ره) درباره کمپ دیوید، مصر مجاهد با اسرائیل و (حسنی مبارک)
رئیس رژیم مزدور و دست نشانده امریکا و اسرائیل چرا در این باره مراعات نگردیده
است؟ سئوال در اینجا است که آیا اگر از یک دیدگاه خاص، دستاورد مثبتی هم برای
شرکت  در این نوع کنفرانسها وجود داشته
باشد، با چه قیمتی باید تمام شود و تا چه مرزی می توانیم در چنین راهها  بیراهه هائی 
قدم بگذاریم؟ چه کسانی از این گونه حرکتها استقبال کرده و به تشویق و ترغیب
آ ن پرداخته و از پیش رفتن در چنین مسیری خوشحال می شوند؟

 بی گمان امت حزب الله و رهروان راه
امام از راهی که مورد استقبال شخص حسنی مبارک شوم است، روی گردانند و تنهاکسانی از
این نوع حرکتها، احساس رضایت میکنند که همواره بر اساس افکار لیبرالی شان درصدد
مسخ هویت انقلاب اسلامی میباشند، و این اعزام تنها توسط بلندگوهای ترویج لیبرالیسم
از جمله روزنامه انگلیسی صبح تهران تایمز مورد تشویق و حمایت قرار گرفته است
درحالیکه:

(…نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده ها
به گونه ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع
اصولیش را عدول می کند…)(امام خمینی (ره) 3/12/67)

به خصوص آنکه یکی از اعضای هیأت ایرانی نقطه مثبت شرکت در این کنفرانس را این
داسنه اند که علی رغم تلاشهای فراوان سعودیها، ایران نظر خود را درباره (مشکوک
بودن کشته شدن بیش از  1400نفر از حجاج در
حادثۀ تونل منی) به اطلاع شرکت کنندگان رسانیده است!

·       
تفرقه افکنی به بهانه تضیعف خبرگان!

تشکیل آخرین جلسۀ مجلس خبرگان و اعلام موادی که در این جلسه به تصویب خبرگان
ملّت رسیده بود، برخلاف گذشته انعکاس گسترده ای در سطح مطبوعات و برخی سطوح  جامعه پیدا کرد. علّت چنین مسأله ای این بود که
مصوبات اخیر خبرگان به صورتی مشکوک  و
غیرعادی  مورد حمایت و پشتیبانی  بسیار زیاد یکی از روزنامه های عصر قرار گرفت.
پس از آنکه یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی برداشت و نظر خود از این مصوبات را
به صورت انتقاد و اعتراض در نطق پیش از دستورش مطرح ساخت، این روزنامه به شکلی
عجیب دست به جو سازی در این رابطه زد. از نحوۀ تبلیغات روزنامۀ مذکور خصوصا القاب
و تعابیر دور از اخلاق اسلامی که بر فرد انتقادکننده نثار می شد چنین بر میآمد که
حرکت سال گذشتۀ هم فکران و عناصر جناح مطلوب این روزنامه (که خطر آن تحت عنوان:
(جناحها و تفرقه افکنی واسطه ها ) در پاسدار اسلام شماره 95ـ صفحه 45به طور مشروح
ذکر  نسبت به آن هشدار داده شد) بار دیگر
بهانه ای برای اقدام پیدا کرده است. البته در اینجا منظور ما دفاع مطلق از شخص
خاصی نیست و چه بسا اگر در ارتباط با نطق پیش از دستور آن نماینده محترم مطلبی
نوشته شود، نظر _(پاسدار اسلام ) را درباره برخی تعابیر عنوان شده در آن نطق مطرح
می نمودیم  لکن آنچه بیش از پیش باید مورد
توجه قرار گیرد، دقت در مطالب عنوان شده توسط دلسوزان نظام و انقلاب  و سنجیدن انتقادات و پیشنهادات مختلف با اصول و
معیارهای امام خمینی(ره) است. دراین رابطه نحوه موضع گیری روزنامه مذکور بر علیه
انتقاد کننده جای تأمل دارد. باید به این برادران مطبوعاتی که با کمبود شدید کاغذ
هم روبرو هستند، متذکر شد که نباید برای بیرون راندن رقیب از میدان به هر شیوه و
طریقی دست یازید و با تزریق قریب  به بیست
روز بدبینی و سوءظن در اذهان و افکار جامعه، به مردم القاء کرد که: انتقاد یکی از
یاران دیرین امام (س) قابل تحمل نبوده است! حتما القاء این شبهه که هیچکس حق
انتقاد نسبت به تصیمات مسئولین  را
ندارد  القابی بسیار خطرناک  و انحرافی است.

در فضای باز انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، با الهام از
دستورات قرآنی و نیز رهنمودهای اما م عزیزمان، نه تنها باب نقد و انتقاد بلکه
اشکال  تخطئه نیز بازاست. به ویژه آنکه این
امر توسط کسانی انجام گیرد که از عاشقان و یاران انقلاب و امام بوده و مراتب
التزامشان به ولایت مطلقه فقیه در طول عمر انقلاب تاکنون اثبات گردیده است.

به فرموده امام خمینی  (ره):

«…نباید ماها گمان کنیم که هرچه می گوئیم و می کنیم کسی را حق اشکال برآن
نیست اشکال بلکه تخطئه یکی از مواهب الهی است… ».

 مسئولان نظام اسلامیمان نیز بارها و
بارها  اعلام نموده اند که با آغوش باز
پذیرای انتقادات سالم بوده و از تأییدات غیرحقیقی و غالبا  تملق آمیز از برنامه ها، سیاستها، و کلیه
سخنان  موضعگیریها  و …ابزارناراحتی نموده اند.

(فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه)

مهم آن است که مراتب تعهّد و اخلاص انتقاد کننده به انقلا ب و خط اما م محرز
گردد و از تذکرات و سخنان مختلف در جهت اصلاح حرکتها وتعالی بخشیدن به تصمیم
گیریها سود جوئیم.

مظلومیت مضاعف حزب الله لبنان

در ماه گذشته بار دیگر خبر از سرگیری درگیری میان جنبش آمل و حزب الله لبنان
به روی آنتن ها رفت. باردیگر حزب الله مظلوم لبنان مورد تهاجم وحشیانۀ نظامی
گروههای مختلف قرار گرفت و رسانه های گروهی جهان، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان
حامی حزب الله و مقاومت اسلامی ایران را به عنوان حامی حزب الله و مقاومت  اسلامی لبنان مورد حملات تبلیغاتی قرار دادند
اما برخلاف این تبلیغات بار دیگر همچون گذشته از مطبوعات و تریبونهای تبلیغاتی
جمهوری اسلامی حتی نماز جمعه اعلام محکوم کردن دو طرف با عناوینی همچون (برادرکشی
) (جنگ میان دوگروه شیعه) (پایان دادن به درگیریها و خصومتهای میان برادران شیعه
در لبنان ) و… تبلیغ گردید. گر چه پرداختن به این مساله محتاج بحث مجزّایی است
لیکن به شکلی گذرا و مختصر به تهاجم اخیر نظامی و تبلیغاتی همه جانبه علیه حزب
اللّه مظلوم لبنان می پردازیم حمله نظامی اخیر به مقاومت اسلامی لبنان در اقلیم
التفاح (واقع در 40کیلومتری جنوب بیروت) از روز دوشنبه25/4/69 با بمباران هوایی
روستای (جرجوع) به وسیله ده فروند هواپیمای اسرائیلی آغاز گردید توپخانه‌های ارتش
صهیونیستی نیز گلوله باران شدید بلندیهای (سجد)و(بحرالکلاب)مشرف بر اقلیم التفاح
را چندین ساعت به طور مستمر ادامه می دهند. به دنبال این حمله سهمگین اسرائیل
نیروهای جنبش امل پیشروی و تجاوز به روستای (جرجوع) یکی از اماکن استقرار حزب
اللّه اغاز می کنند. نیروهای مقاومت اسلامی نیز به دفاع از این منطقه و دژ مستحکم
حزب اللّه پرداختند. شدت آتش هوایی و زمینی ارتش اسرائیل از همان بدو امر نشان گر
آن بود که گستردگی این تهاجم محدوده ای بیش از جنبش امل را شامل خواهد شد. اخباری
که روزهای بعد در این باره منتشر شد صحّت این تصوّر را به اثبات رسانید.

مقاومت اسلامی لبنان این حزب اللهیان عاشق اسلام ناب محمدی  (ص ) در منطقۀ اقلیم التفاح به محاصره نیروهای
جبهۀ کفر و نفاق لبنان درآمدند. از طرف جنوب و غرب این منطقه نیروهای طرفدار عرفات
ـ در اردوگاه عین الحلوه، نیروهای حزب قومی و سوری و حزب بعث و نیروهای ایلی حبیقه
به شکلی منظّم  این دو قسمت را کاملا
پوشانیده و به محاصرۀ خویش درآوردند. ارتش جنوب لبنان به سرکردگی آنتوان لحد و
نیروهای اسرائیل نیز با محاصرۀ قسمت شرقی و شمال اقلیم التفاح حلقۀ محاصره به دور
این منطقه را کامل نمودند. در این میان نیروهای به اصطلاح حافظ صلح سازمان ملل
تسهیلات لازم جهت کلیۀ این گروهها را برعلیه مقاومت اسلامی فراهم آورد.

 گستردگی جبهۀ فوق نشان از یک
توطئه  بین المللی امپریالیستی برای خارج
نمودن حزب الله از منطقه استراتژیک و حساس (اقلیمالتفاح) داشت. منطقه ای که
اسرائیل برای تسخیر آن در چند سال اخیر علی رغم بمبارانهای شدید هوایی و زمینی و
حتّی پیاده کردن  چتر بازهای کوماندوی ارتش
صهیونیستی در(جبل صافی )نتوانسته به یک وجب از آن دست یابد. به هرحال تاکنون تمامی
این حملات را توکل، ایمان، صبر و مقاومت وصف ناپذیر حزب الله لبنان درهم شکسته
وجبهۀ متحد کفر و نفاق نیز نتواستند از حمله اخیر طرفی ببندند، امّا آنچه حماسه
های مقاومت جان برکفان حزب الله را بی رنگ میسازد تبلیغات سوء وسائل ارتباط جمعی
است. یکی از نیروهای نظامی حزب الله گله و ناراحتی خود را اینگونه بیان مینمود که
(نقل به مضمون) ما از رادیوی  جمهوری
اسلامی ایران این توقّع را نداشتیم که همچون افراد بی تفاوت در مقابل حق و باطل،
جنگ امل برعلیه حزب الله را به گونه ای تبلیغ کند که همه فکر کنند واقعا دو طرف
مسلمان و مؤمن و ضد استکبار به جان هم افتاده اند در حالیکه واقعا اینچنین نیست.
اوّلا که سردمداران امل عناصر امریکایی هستند. ثانیا ـ اگر در بین آنها افراد
صادقی هم باشند به عنوان سپر نیروهای امریکایی و اسرائیلی از آنان استفاده می کنند
ثالثا ـ هیچ فرقی میان عراق متجاوز به حریم 
حزب الله نیست. آیا درارتباط باجنگ تحمیلی نیز باید ایران مظلوم را درکنار
عراق متجاوز دریک صف قرار می دادیم؟!)

به راستی تبلیغات ما دراین باره صحیح نیست. اینکه دائما گفته شود که درگیری
میان (دوگروه رقیب  شیعه در لبنان) این،
همان لفظی است که خبرگزاریهای  اروپایی و
آمریکایی دراین باره به کار می برند ـ آیا واقعا 
(نبیه بری ) رهبر جنبش امل را میتوان عنصر 
سالمی دانست؟ نبیه بری فردی است که سوابق و زندگینامۀ او گواه صادقی است بر
وابستگی محرزش به غرب، او متولّد سیرالئون تحصیل کرده فرانسه و تبعۀ آمریکاست. زن
و فرزندانش امریکایی بوده و بعد از تشکیل جنبش امل درسال 1957به دلایل نامعلومی!
لبنانی شده! و درتشکیلات امام موسی صدر نفوذ میکند و بعد از فقدان امام موسی صدر و
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، به طور غیرمترقبه ای رهبری حرکت امل را به دست می
گیرد.

درطی این مدت (بری) نقش عامل بازدارنده مهمّی را ایفا مینمود که مبارزات
شیعیان لبنان به ویژه اقدامات انقلابی مقاومت اسلامی را تضعیف می کرد. کارنامه
درخشان امل در این ارتباط باعث گردیده که اسرائیل، امنیّت  جنوب لبنان را در حاشیۀ مذاکرات سه جانبۀ
(ناقوره ) که بین سران لبنان، امریکا و اسرائیل صورت گرفت، به نیروهای (نبیه
بری)واگذار نماید.

 از آن پس جنبش امل در راستای سیاستهای
امریکا و اسرائیل، اقدامات  بسیاری را برای
از بین بردن  مقاومت اسلامی لبنان به انحام
رسانید.

حال آیا چنین فردی که هماهنگ کنندۀ حمله اخیربه روستای (جرجوع) و منطقۀ (اقلیم
التفاح ) می باشد را میتوان در کنار رهبران و نیروهای پاک و مخلص و وارسته حزب
الله لبنان، دریک صف قرار داد و به هر دو تذکر وهشدار و اخطار داد که دست از
(برادرکشی)بردارید؟! اگر عده ای چنین برداشتی دارند پس (بلاتشبیه )، درگیری امیر
المؤمنین با خوارج نهروان و نیز حادثۀ خونین کربلا و حتی دفاع مقدس خودمان در
برابر تجاوز صدام را نیز باید خدای نکرده (برادرکشی ) تلقی کرد! مظلومیت مضاعف حزب
الله لبنان همین مسئله است. هم در بعد نظامی مورد تهاجم همۀ احزاب و گروهها قرار
می گیرد و هم در بُعد تبلیغاتی حتی در بعضی از مطالب وسائل ارتباط جمعی جمهوری
اسلامی ایران، آنان را با منحرفین دریک صف قرار می دهند.

 

 

/

رابطۀ نتایج استقراض و قدرت سیاسی و اقتصادی

قسمت چهارم

شرکتهای چندملیّتی و فراملیّتی:

محمد رضا حافظ نیا

رابطۀ نتایج استقراض و قدرت سیاسی و اقتصادی(2)

سرمایه گذاری و کمکهای خارجی در کشورهای جهان سوم:

عده ای معتقدند که چون کمبود سرمایه و منابع مالی برای سرمایه گذاری و توسعۀ
اقتصادی از مشکلات عمده کشورهای جهان سوّم است و سرمایۀ سرانه  و نتیجتا تولید و درآمد سرانه و به دنبال آن
میزان پس انداز و مصرف سرانه پائین است، بنابراین برای توسعۀ اقتصادی ناچارند به
اشکال مختلف از منابع خارجی استفاده نموده و امکان توسعه را در کشور خود به وجود
آورند. البته این موضوع که تا جه اندازه توجیه و استدلال مزبور صحیح بوده  و واقعیّت دارد نیاز به بررسی بیشتر و بحث
جداگانه ای دارد.

آنچه مسلم است این است که در اکثر کشورهای جهان سوم به ویژه کشورهای نفت خیز
درآمدهای ارزی و غیرارزی نسبتا بالاست ولی استراتژی درستی در جهت تبدیل این درآمدها
به زیرساختهای اقتصادی  درآمدزا و توسعه زا
اتخاذ نگردیده است و مسیر مصرف درآمدهای مزبور به صورت انحرافی تعییین شده است
یعنی با تزریق روحیۀ رفاه طلبی و مصرف گرائی بی رویّه و ایجاد علائق کاذب در مصرف
کالاها و خدمات غیرضرور و بعضا لوکس که منشأ غیر بومی و عموما خارجی دارند،
درآمدها نفله شده و از بین میروند و حجم پس انداز ملی ناچیز بوده و منجر به تشکیل
حجم سرمایه ای قابل توجه برای گسترش سرمایه گذاری های تولیدی نمی شود.

ترکیب واردات کشورها ی جهان سوم بیانگر بالا بودن سهم کالاهای مصرفی
(غذائی  و مصنوعات صنعتی )و واسطه ای می
باشد و بخشی از کالاهای سرمایه ای نیز به نوعی کالاهای مصرفی هستند مثلا ماشین
آلات حمل و نقل نیز جزو کالاهای سرمایه ای به حساب می آید درصورتی که کثرت  و تنوّع اتومبیلهای وارداتی، و یا قطعات مربوطه
به صورت کالای واسطه ای برای صنایع مونتاژ،همگی برای مصرف افراد جامعه صورت می
پذیرد و نمیتواند جزو کالای سرمایه ای به حساب آید که این تقسیم بندی در ترکیب
کالاها خود فریبنده است!

نکته اینجا است که درآمدهای ارزی و غیر ارزی کشورهای جهان سوم عموما صرف تهیّه
کالاهای مصرفی غذائی و مصنوعی شده که حجم آنها در اثر بالا بودن روحیۀ مصرف گرائی
که دراثر تبلیغات شرکتهای چندملیتی و شعبات تابعۀ آنها تحریک شده است بالا میباشد.
خانواده ها در این کشورها به گونه ای تربیت شده اند که هر درآمدی را بلافاصله مصرف
می کنند (برای غذا، لوازم زندگی، خانه های لوکس و غیره) و سرمایه ها، در خانواده
های جهان سوم ـ که تابلو منعکس کنندۀ الگوی مصرف جامعه نیز می باشد. در قالب وسایل
زندگی لوکس ـ مسکن لوکس ـ اتومبیل و وسایل لوکس ـ کثرت و تعدّد وسایل زندگی و غیره
احتکار شده اند و به عبارتی خا نواده ها مصرف کنندگان عطشی تولیدات صنعتی شرکتهای
چند ملیتی و اقمار آنها گردیده اند.

 به اعتقاد نگارنده این استراتژی
شرکتهای چند ملیتی و جهانی است که عمل شده و هنوز هم پیاده می شود که هدفهای ذیل
را تعقیب مینماید:

1ـ ایجاد بازار و تقاضا برای تولیدات و عرضه کالاهای مربوط به خود از طریق
گسترش فرهنگ و تبلیغات و نتیجتا افزایش سود و گسترش و توسعه شبکه شرکت.

 2ـ جذب درامدهای ارزی و غیر ارزی
کشورهای جهان سوم  از طریق مصرفی بار آوردن
و عادت دادن آنها به مصرف افراط آمیز کالاهای مصرفی تولید خارج و طبعا جلوگیری از
شکل گیری فرهنگ پس انداز و تولید سرمایه.

3ـ فراهم شدن زمینۀ سرمایه گذاری برای شرکتهای چندملیتی درکشورهای جهان سوّم
به دلیل پائین بودن سطح پس انداز ملّی و فراهم نشدن سرمایه ملّی برای توسعۀ
اقتصادی .

اجرای فرآیند مزبور احتیاج به توجیه علمی توسط صاحبنظران مسائل اقتصادی داشت و
این کار نیز انجام شد به نحوی که غالبا در تحصیل مسائل جهان سوم از زبان نظریه
پردازان  مسائل اقتصادی شاهد بیان این نکته
میباشیم! که: کشورهای جهان سوم با کمبود سرمایه روبرو هستند و طبعا به دنبا این
نتیجه گیری توجیه خطرناکی شکل می گیرد که پس کشورهای جهان سوم نیاز به کمک های
خارجی داشته و لازم است از سرمایه گذاریهای خارجی (که به دست شرکتهای چند ملیّتی و
جهانی انجام میپذیرد) استقبال کنند و آنها این روش را به کشورهای جهان سوم توصیه
می نمایند!! تا بدینوسیله اقتصاد ملّی اینگونه کشورها عرضه تاخت و تاز شرکتهای سود
پرست چندملیّتی و جهانی قرار گیرد.

این صغری و کبری چیدن ها و استدلال ها، امر را بر جهان سومیهاو دولتهای عمدتا
دست نشانده آنها مشتبه نموده است که جاره ای ندارند و باید به ورطۀ سرمایه
گذاریهای خارجی و کمکهای خارجی پناه ببرند استقلال سیاسی و اقتصادی خود را در گرو
آن بگذارند، در صورتیکه اگر آنها با طراحی الگوی مصرف مناسب و بومی گرا و تبلیغ و
القاء آن برجامعه در یک حرکت هماهنگ تبلیغاتی و تربیتی (از طریق رسانه های خبری و
تبلیغاتی ـ کتابهای درسی ـ مجلات و جرایدـ سخنرانیها و غیره ) و نیز اتخاذ
سیاستهای بازرگانی و تجاری مناسب به منظور تغییر ترکیب و سهم کالاهای وارداتی
اقدام نمایند می توانند بخش عمدهای از درامدهای ارزی و غیر ارزی را با پیشگامی
جامعه به سمت پس انداز ملی طبعا افزایش بنیۀ سرمایه گذاری ملبی جهت داده و باری
پایه گذاری ساختمان اقتصادی و صنعتی و فنّی و تکنولوژی درون زا و بالنده اقدام
نموده و در پرتو فرآیندهای تولید اقتصادی مرتبا بنیۀ سرمایه گذاری کشور را افزایش
دهند.

اتخاذ این سیاست راه اصلی خروج کشورهای جهان سوم از بن بست و دور تسلسل باطل
کمبود سرمایه برای توسعه اقتصادی می باشند و کشور ایران نیز برای حل مشکلات سرمایه
گذاری خود ناچار است به این سیاست توسّل جوید.

اینک با گذر از این مقدّمه موضوع جلب سرمایه های خارجی رابه صورت سرمایه گذاری
و کمکهای خارجی مورد بررسی قرار میدهیم. لازم به ذکر است که یکی از روشهای جلب
سرمایه های خارجی مسئله استقراض از منابع خارجی است که در قسمت اول و دوم این
مجموعه مقالات مورد بررسی قرار گرفت.

 

الف: سرمایه گذاری خارجی:

سرمایه گذاری خارجی در کشورهای جهان سوم عمدتا توسط شرکتهای چندملیّتی و جهانی
و به منظور سود بیشتر و چپاول جهان سوم به شکلهای مختلف انجام می پذیرد که عبارتند
از 1ـ سرمایه گذاری با مالکیت 100% واحد تولیدی به نحوی که اختیار کامل و کنترل
واحد تولیدی شرکت تابعه در دست شرکت ما در قرار داشته باشد. 2ـ سرمایه گذاری با
مالکیت بیش از 50% سهام واحت تولیدی 3ـ سرمایه گذاری با مالکیت کمتر از 50%سهام
واحد تولیدی .

شرکتهای مزبور معمولاً شق اول و دوم سرمایه گذاری را ترجیح می دهند تا شرکت
فرعی را تابع سیاستهای شرکت ما در بنمایند. نکتۀ قابل ذکر اینکه، به دلیل حساسیت
مردم در کشورهای جهان سوم نسبت به حضور شرکتهای چندملیّتی و به منظور جلوگیری از
بروز نهضتهای انقلابی، شرکتهای مزبور سیاست پنهان کاری را پیش گرفته اند و در
کشورهای جهان سوّم به واحدهای فرعی و تابعۀ خود رنگ بومی داده اند و حتّی اسامی و
عنوانهای واحدهای تولیدی و محصولات را از اسامی بومی و محلّی انتخاب می کنند.
شرکتهای چندملیّتی به عنوان مظهر صدور سرمایه به کشورهای جهان سوم در زمینه های
مختلف سرمایه گذاری می کنند. این زمینه ها 
عمدتا عبارتند از:

1ـ سرمایه گذاری بر روی تولید و استخراج 
و صدور مواد اولیه مانند نفت ،موز، قهوه، مس و کانیهای دیگر.

2ـ سرمایه گذاری برای تولید کالاهای مصرفی در سطح کشور و یا مناطق خاص خارج از
آن.

3ـسرمایه گذاری برای تولید کالاهای واسطه و قطعات مورد نیاز سایر بخشها و حتّی
شرکتهای فرعی تابعه.

شرکتهای چند ملیّتی از طریق سرمایه گذری 
مستقیم، سودهای هنگفتی را نصیب خود نموده و درواقع کشورهای جهان سوم را
چپاول می کنند؛ آنها بخشی از سودحاصله را صرف توسعۀ مجدّد سرمایه گذاری در کشور
میزبان نموده و بخش دیگر را منتقل می نمایند و بررسیهای به عمل آمده نشان می دهد
که یک شرکت چندملّیتی و خارجی در طول هفت سال مبلغی بیش از میزان سرمایه گذاری
اولیّۀ خود به صورت سود سهام به کشور مادر باز میگرداند(کتاب مشکلات اقتصادی جهان
سوم ص 99).

سرمایه گذاری خارجی در کشورهای جهان سوم علاوه برچپاول آنها، در پیدایش اقتصاد
دوگانه آنها نیز تأثیر دارد. شرکتهای مزبور هرچند تکنولوژی از رده خارج کشور خود
را به کشورهای جهان سوم صادر میکنند ولی در عین حال به نسبت ساخت تکنولوژیک
کشورهای میزبان، از نظر فنّی و تخصصّی در سطح پیچیده تری قرار دارند و تولیدات
صنعتی آنها که منجر به تثبیت الگوی جدید تولید و مصرف در جامعۀ میزبان میشود با
آنچه که به صورت بومی و سنتی وجود داشته تفاوت دارد و لذا اقتصاد دوگانه ای که یکی
بر روشهای  فنّی سرمایه بر و دیگری بر روشهای
بومی کارگر بر مبتنی است را در کنار یکدیگر 
به وجود می‌آورد (کامپیوتر و چرتکه ـ نانوائی سنتی و ماشینی ـ فرش دست بافت
و ماشینی و غیره ) شرکتهای چندملیتی از طریق صدور و پخش تکنولوژی‌ای می نمایند که
این تکنولوژی وارداتی، درکشورهای جهان سوم با زیرساختهای تکنولوژی بومی همخوانی
نداشته و عمدتا با آن در تعارض می باشد و این رخداد باعث شده است که تکنولوژی بومی
همخوانی نداشته باشد عمدتا با آن در تعارض می باشد و این رخداد باعث آن شده است که
تکنولوژی بومی جهان سوم به سوی انقراض پیش برود و تکنولوژی وارداتی بی پایه و بدون
زیربنا، ساختمان  زندگی اقتصادی، اجتماعی،
فرهنگی، کالبدی و زیست محیطی  آنها را دچار
گسیختگی بنماید و چون از سوی کشورهای جهان سوم اقدامی به عمل نمی آید به همین دلیل
همیشه در باطلاق وابستگی اقتصادی و تکنولوژیی که عوارض سوء فراوانی دارد بیشتر فرو
میروند. در صورتیکه آنها از طریق سیاستگذاریهای درست دولتی و با کمک  مراکز علمی و دانشگاهی خود میتوانند بااساس
قرار دادن ساخت تکنولوژی بومی، تکنولوژی جدید را بر پایۀ آن استوار نموده و درواقع
برآن تطبیق دهند تا مدل تکنولوژی جدید و متناسب با خود و به عبارتی خود اتکا را به
وجود آورند راه حل معضل تکنولوژیکی ایران هم همین روش است که باید سیاستگذاری آن
توسط دولت و مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام شود و لازم به توضیح است که از
مدلهای تکنولوژیکی که براساس این روش در جهان به وجود آمده اند، میتوان از مدل
ژاپنی و چین و تا اندازه ای هندوستان نامبرد.

 عدم توجه به خلق الگوی تکنولوژیکی
متناسب با کشورهای جهان سوم باعث می شود که مشخصه های منفی اقتصاد آنها کماکان
تداوم یافته و از عمق و گسترۀ بیشتری برخوردار شود. مشخصه های منفی مورد نظر
عبارتند از:

1ـ محروم بودن از گسترش  صنایع اصلی و
مادر و نیز گسسته بودن زنجیرۀ تولید و ایجاد و بقای حلقه های مفقوده در آن.

2ـسرمایه بر بودن صنایع و تشدید بیکاری و مازاد نیروی کار.

3ـ  انقراض تکنولوژی و صنایع بومی  و ازاد شدن نیروی کار شاغل در آن و سرازیر شدن
آنها به سوی مراکز پر درآمد چون شهرها و تشدید مسئله  مهاجرتهای بیرویه و متورّم شدن بخش خدمات کاذب
در جامعه و افزایش بیکاری پنهان.

4ـ دو قطبی شدن جامعه و بروز و تشدید فاصله فقر و غنی و افزایش مسائل ناشی از
این پدیدۀ نامطلوب.

5ـ بروز مشکلات  زیست محیطی و تخریب
منابع ثروت و منابع طبیعی و ایجاد آلودگی و افزایش بیماریها و امراض  مرگ تدریجی.

6ـتوسعه صنایع مونتاژ و فریب خوردن جامعه نسبت به  توسعۀ صنعتی واقعی  اصولی.

7ـ عدم رشد وگسترش سرمایه گذاریهای داخلی و خود اتکای متناسب با تکنولوژی
کنونی جهان و یا مدلهای تکامل یافته تکنولوژی بومی.

 

ب: کمکهای خارجی:

کمکهای خارجی به صورت  کمک بلاعوض و
نیز تخفیف در شرایط پرداخت وامهای خارجی، چون میزان بهره و مدت بازپرداخت، و نیز
اختصاص  بعضی از امکانات اقتصادی و ماشین
آلات و غیره صورت می پذیرد. مسئله کمک به کشورهای جهان سوم موضوع تشکیل سازمانهای
اقتصادی متعددی بوده است که برای نمونه از (رنکتاد) یا کنفرانس سازمان ملل
برای  توسعه و تجارت،( پونیدو) یا سازمان
توسعۀ صنعنی سازمان ملل و نیز(سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی) و غیره میتوان یاد
کرد. درسال 1961 سازمان ویژه ای تحت عنوان (کمیته کمک به رشد) متشکل از 16کشور
صنعتی غرب از آمریکا اروپای غربی و ژاپن و استرالیا برای به اصطلاح کمک به کشورهای
جهان سوم تشکیل شد؟! و در دسامبر 1960نیز مجمع عمومی سازمان ملل مسئله کمک یک درصد
درآمد ملّی کشورهای پیشرفته به کشورهای جهان سوم را تصویب کرد، که البته تمام این
مقدار به معنای کمک بلاعوض نیست.

با همه این احوال کمک خارجی مستمسک دیگری است برای چپاول جهان سوم و موضوع
همان مثل معروف خودمان است که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد و اصلا اینکه
چپاولگران علم دلسوزی و کمک به چپاول شده ها را بردارند محل تردید است و هیچ عقل و
منطقی آنرا نمی پذیرد.

مسئله کمکها به جهان سوم دست آویزی برای اهداف سیاسی و نظامی کشورهای پیشرفته
میباشد و بعبارتی کمکهای با عوض و بلاعوض همگی با ملاحظات سیاسی آمیخته شده است
یعنی کشور کمک دهنده غارتگر با این وسیله بر اقمار سیاسی و بهره برداری سیاسی و
اقتصادی و نظامی و سیاسی از آنها می افزاید و این امر منحصر به کشورهای غربی نیست
بلکه استکبار شرق نیز چنین سیاستی را تعقیب کرده است. پس از انقلاب نیکاراگوئه
امریکا کمکهای خود را به آن کشور در دوران ساندنیستها قطع کرد و در سالجاری نیز با
تغییر حکومت در آن که در راستای منافع امریکا قرار داشت مجدداً و بلا فاصله نسبت
به برقراری آن اقدام نمود. یا امروزه کشورهای مصر و اسرائیل و ترکیه به عنوان
اقمار آمریکا در صدر دریافت کنندگان کمکهای آن کشور قرار دارند. آمریکا در سیل
خانمانسوز 1974بنگلادش، شرط کمک به سیل زدگان را، قطع صادرات گونی  بنگلادش به کوبا (مخالف آمریکا) اعلام کرد. به
طورکلی کمکهای اقتصادی  غارتگر به غارت
شده، یا کشورهای به اصطلاح پیشرفته به کشورهای جهان سوم، از بار سیاسی و نظامی
برخورداراست.

 

 

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی(قدس سره)

یادداشتها و خاطراتی از

زندگی امام خمینی(قدس سره)

 قسمت یازدهم 

حجة السلام رحیمیان

حضرت امام در زمینه هنرهای گوناگون یک هنرمند به تمام معنی و برجسته است .
هنری که از فطرت انسانی پاک و متعالی او 
سرچشمه گرفته و در بستر تعلیم و تربیت اسلامی شکوفا شده و با زیباترین
قالبها و محتواهای متعالی الهی به ثمر نشسته و همواره در خدمت نشر و ترویج مفاهیم
وحی به جامعه اسلامی و انسانی بوده است هنرهائی همانند: سخنوری، نویسندگی، خط
و…که سخن گفتن پیرامون هریک فصل جداگانه ای را می طلبد و در این راستا مطلب از
هنر دوستی و هنرپروری حضرتش را فراوان است که چند نمونه از آن را متذکر می شویم:

مگر شما اصفهانی نیستید؟!

بسیاری از نوشته های حضرت امام در نجف اشرف که قرار  بود برای چاپ به چاپخانه تحویل شود چون حروفچین
های آنجا به خط فارسی، شکسته آشنائی نداشتند لاجرم آنها را برای استنساخ به خط نسخ
به اینجانب محول میفرمودند، در یکی از موارد هنگامی که مطلب پاکنویس شده را به
خدمت حضرت امام ـ در اطاق اندرونی ـ تقدیم نمودم لحظاتی را با دقت و تأمل به نوشته
نگاه دوختند. سپس سرشان را بلند کردند و با ملاطفت و تبسم فرمودند: (مگر شما
اصفهانی نیستید؟!من یقین داشتم که ایشان میدانند اصفهانی هستم و با توجه به لحن
سوال متوجه شدم که این سئوال واقعی نیست لذا خجولانه سرم را پائین انداختم و حضرت
امام ادامه دادند:(بیشتر خط خوب از ترکها است ترکها چه در ایران و چه در سطح جهان
اسلام در ترکیه عثمانی پیشتازان خط بوده اند.)

 و بدین ترتیب خواستند با آهنگی که
مهربانی و محبت در آن موج میزد و ضمن بیان نکته ای از حقیر تفقد و تشویقی در زمینۀ
خوشنویسی به عمل آورده باشند.

در جماران نیز گاهی افتخار پاکنویس یا زیبا نویسی برخی از نوشته نصیب اینجانب
می گردید. یک روز مطلبی را برحسب فرازهای آن با سه نوع نسخ، نستعلیق و ثلث نوشته
بودم وقتی تقدیم حضرت امام کردم بعد از ملاحظه با همان ملاطفت و مهربانی معهود و
با تبسم فرمودند: (شما هر دو خطتان خوب است!)

نکتۀ ظریف دراین جمله این بود که با توجّه به شناخت دقیق حضرت امام نسبت به
انواع خط و این که در نوشته مزبور سه نوع خط با زیبائی یکسان آمده بود چرا معظم له
فرمودند:(دو خطّ)!که برخی از دوستان حاضر در جمع 
چنین به نظرشان آمد که شاید منظور آن حضرت از دو خط: یکی خط نوشتنی بود با
هرچند نوع آن ودیگری خط فکری!

بگذارید اینجا !

یک تا بلوی نقاشی از چهرۀ منسوب به دوران نوجوانی پیغمبر اکرم (ص) و سلّم برای
حضرت امام به دفتر آوردند مدتی نسبتا طولانی در دفتر ماند و در این که خدمت امام
ببریم و آیا خوششان می آید یا نه تردید داشتیم به تصور و قیاس با عکسهای نقاشی شده
از پیغمبر اکرم(ص) و حضرت امیر علیه السلام که نامربوط بودن آنها ناخوشایند اهل
معنی است. ولی به هر حال تصمیم گرفتیم برای اداء امانت آن را نزد معظم له ببریم
هنگامی که مشرف شدیم تابلو به دست اینجانب 
بود که متوجه شدم حضرت امام به آن خیره شده اند. به عرض رسید این عکس معروفی
است که منسوب به پیغمبر اکرم است و متوقع بودیم که طبق معمول در بسیاری موارد
بفرمایند. ببرید… ولی بدون تأمل فرمودند (بگذارید اینجا ) و اشاره کردند به طرف
بالای اطاقشان. تابلو ر ا در کنار دیوار گذاشتم و بعد از انجام کارهای روزانه مرخص
شدیم. روز بعدکه مشرف شدیم عکس را در آن اطاق ندیدیم و دیگر اطلاعی  از آن نداشتیم که چه شده است و بعد از
مدتی  که حضرت امام دچار بیماری قلبی جدیدی
شدند بعد از بیمارستان به خانه منتقل شدند و طبعا برای مدتی به محل و اطاقیکه هر
روز برای کارها و ملاقات تشریف می آوردند نیامدند و به همین جهت ما برای اولین بار
برای انجام کارهایمان به اطاق اصلی که محل زندگی شخصی معظم له است مشرف شدیم.
اولین چیزی که درآن اطاق توجه ما را به جلب کرد همان تابلو بود که درآنجا قرار
داده شده بود. آنهم تر نقطه ای که درست روبروی آنحضرت مقابل تختی بود که حضرتشان
روی آن می نشستند و بالاخره این عکس سالها و تا آخر زندگی شان در آن مکان باقی
ماند.

این عکس تا آنجا مورد علاقه امام بود که برای آزمایش شخصی که مدعی ارتباط با
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود یکی از سه موضوع سئوال آنحضرت برای کشف
حقیقت بود و همچنین شنیده شد که غزل معروف: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
…را حضرت امام تحت تأثیر شمای این عکس سروده اند. گر چه عامل اصلی علاقه حضرت
امام به این عکس انتساب آن به رسول اکرم (ص) و احتمال آن که برحسب نقل اصل آن به
وسیله راهبی که آنحضرت در مسیر مسافرت به شام به او برخورد کرده ترسیم شده است،
میباشد با اینحال هنرآفرینی نقاشی که توانسته است چهره ای با آن همه زیبائی و
ملاحت و با حالتی معصومانه به نقش کشد و چهره ای شبیه به آنچه از سیمای پیامبراکرم
(ص) نقل شده پرداخت کند، صاحبان ذوق و هنر دوستان و عاشقان جمال جمیل محبوب را به
وجد می آورد.

 

جايزه برای نقاشی کودک

یکی از دوستان همراه با خانواده به دستبوس حضرت امام، نائل شدند. بعد از
دستبوس به حقیر مراجعه کرد و گفت: این پسرم که کلاس پنجم دبستان است دفتر نقاشی اش
را برای تقدیم به امام آورده بود که محافظین مانع آوردن آن به خدمت امام شدند لذا
خیلی ناراحت شده است. دفتر نقاشی را گرفتم و در روز بعد ضمن توضیح، خدمت امام
تقدیم کردیم، حضرت امام با دقت  تمام اوراق
آن را ملاحظه فرمودند و به ویژه با رؤیت پشت آن که عبارت از تانکی بود که چرخهای
آن را مدادتراش و تنه آن را کتاب  لوله
شلیک آن را یک مداد و سرنشین آن را یک طفل دانش آموز تشکیل داده بود و …متبسم
شدند و سپس دستور فرمودند برای تشویق این دانش آموز خردسال و همچنین طراح آن دفتر
تکه به وسیله امور تربیتی منطقه 3 آموزش و پرورش تهران تهیه شده بود، جایزه ای
متناسب پرداخت شود. که جایزه همراه با نامه ای از سوی دفتر به ایشان تقدیم گردید.

در زمان بمبارانها و موشکبارانها

در اوائل خرداد ماه 64 که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، هواپیماهای عراقی
درطول شبانه روز وقت و بی وقت، نیمه شب و سحر و صبح و در اثای روز، تهران را
بمباران می کردند و همراه با آن توپهای ضد هوائی با صداهای مهیب  گوش خراش ـ به ویژه درمنطقه دامنۀ کوههای شمال
تهران که صدا می پیچید خواب و استراحت را از همه گرفته بود. صبح که می شد، همه در
اثر بی خوابی در شب، خواب آلوده و کسل بودند و نظم نسق کارها به هم ریخته بود.
گرچه ما مجبور بودیم کارمان را منطبق با برنامه امام تنظیم کنیم ولی امام ملزم به
تبعیت از کسی نبودند و اختیار داشتند برنامه کارشان به طور دلخواه و مناسب حالشان
تنظیم کنند. با این حال و در شرائطی که همه گرفتار بی خوابی و بدخوابی و کسالت
بودند و مایل بودند، ساعات اوّل روز را که اکثرا آرام بود بخوابند حضرت امام طبق روال
همیشگی، هر روز رأس ساعت هشت صبح، سر حال در اطاقکار و ملاقاتشان حاضر می شدند.
امروز آقای دکتر عارفی که همواره مراقب وضع صحت و سلامتی امام بود بعد از معاینه
سئوال کرد: در ماه رمضان این روزها وضع خواب و استراحتتان فرقی نکرده؟ کم نشده؟
فرمودند: نه مجددا سئوال کرد هیچ فرقی نکرده است؟ بازه هم تأکید کردند: نه.

 در اواخر جنگ نیز که برای مدتی، تهران
مورد تهاجم موشکی دشمن قرار داشت و روزانه های بیش از ده موشک به تهران اصابت می
کرد و تعداد زیادی از آنها یک خط منحنی را در شعاعی نزدیک به جماران تشکیل می داد
و اکثر ساکنین تهران و شمیران به شهرهای امن پناه برده بودند، حضرت امام علی رغم
اصرار فراوان برای جا به جائی و حداقل استفاده از پناهگاه به هیج وجه در محل اقامت
ودرانجام کارها و برنامه های روزانه شان کمترین تغییری ندادند و حتی محل نشستن شان
در اطاق که تقریبا پشت شیشه بود عوض نشد و تنها کاری که در محل اقامت حضرتشان
انجام شد، چسباندن نوار جسب به شیشه ها بود و هرگز به پناهگاه کوچکی که ظاهرا به
خاطر عدم ممانعت آن حضرت به عنوان دیگری در نزدیک محل اقامتشان ساخته بودند،
نرفتند و بعد هم دستور دادند برداشته شود.

مکرر اتفاق افتاد که در حین تشرف به خدمتشان در همان جای همیشگی، صدای ضد
هوائی یا انفجار زمین را می لرزاند و یک بار که ساعت حدود هشت و ده دقیقه صبح بود،
موج انفجار ناشی از اصابت موشک به نزدیک ترین نقطه به جماران، چنان همه جا را تکان
داد که در اطاق به شدت باز شد و به پشت اینجانب که نزدیک در نشسته بودم خورد ولی
در آن حال من تمام توجهم به امام بود که هیچگونه تغییر و واکنشی در قیافه امام
ندیدم و بعد هم با توجه به این که با دستگاه مخصوصی به طور مداوم، قلب حضرت امام
تحت کنترل بود و کمترین تغییری در تپش قلب مبارکشان روی صفحه مربوطه منعکس می شد،
از یکی از پزشکان مراقب نیز تحقیق کردم و معلومم شد که این حوادث و صداهای مهیب که
برای یک لحظه هم شده قلب همه را تکان میداد، درمورد حضرت امام که مصداق بارز
(کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف)می‌باشند، نه فقط در ظاهر چهره پرصلابتشان کمترین
تغییری ایجاد نمی کند که حتی در دستگاههای عصبی و قلب آکنده از ایمان و توکّلشان
نیز هیچگونه لرزشی  به وجود نمی آورد، چرا
که او به حقیقت (لن یصیبنا الّا ما کتب الله علینا)و اصل شده و ضمیر آرام و قلب
مطمئن او بار سفر آخرت را بربسته بود و لحظه مرگ خود را آغاز حیات راستین خویش
میدانست و چون فقط از(خدا)می ترسید و تنها اراده(او) را حاکم بر هستی یافته بود،
دیگر در وجودش جائی برای ترس از جز (او) یافت نمی‌شد.

آرامش و طمأنینه خاطر

در یکی از مقاطع زمانی که دشمن به شدت و به طور متوالی، جزیره خارک و تأسیسات
نفتی آن را بمباران می‌کرد به همراه چند نفر از دوستان دفتر امام به جزیره خارک
رفتیم. وقتی وارد جزیره شدیم، مسئولین پیشنهاد کردند طبق روال و ملاکهائی که
داریم، الأن وقتی است که معمولا 
هواپیماهای دشمن می آیند و از ما خواستند در محل استراحت بمانیم و بعد از
بمباران به اسکله ها برویم. قبول نکردیم و بلافاصله برای بازدید از اسکله ها راه
افتادیم روی اسکله بودیم که هواپیماهای میگ 29آمدند و 18بمب پانصد کیلوئی روی
جزیره ریختند. تعدای در آب افتاد و بقیه هم در نقاط مختلف جزیره ریختند. تعدادی در
آب افتاد و بقیه هم در نقاط مختلف جزیره ولی هیجکدام به اسکله ها اصابت نکرد ولی
اتفاقا یکی از آنها روی همان ساختمانی افتاد که قرار بود برای پیشگیری از خطر در
آنجا بمانیم!

به هرحال وضعیت را از نزدیک مشاهده کردیم و شب جمعه برگشتیم صبح جمعه با آن که
معمولا حضرت امام بعد از استماع خلاصه اخبار ساعت 8 بلافاصله به حمام میرفتند،
وقتی گفتم: به جزیره خارک رفته بودیم نشستند و وضعیت را گزارش کردم و پیغام
مسئولین آنجا را به عرض رساندم. آنها گفته بودند: به طور مسلم تا دو روز دیگر طبق
این روال صدور نفت قطع می شود و در آن شرائط حساس جنگ و مشکلات ارزی، نگرانی اصلی
همین بود.

حضرت امام با دقت  به عرائضم گوش کردند
و نهایتا با ارامش غیر قابل تصوری دعایشان کردند. آرامشی که دلیل آن گذشته از
ایمان و پیوند او با خدا، بعداً با  ادامه
صدور نفت علی رغم همه فشارهای دشمن تا آخر جنگ، برای ما روشن گردید و معلوممان شد
که اگر چه امام در جزیره حضور نداشتند ولی از کسانی که در آنجا مباشرت در کار
داشتند، نسبت به وضعیت حال و پیش بینی آینده آگاه تر بودند!

آقایان معطل نشوند!

حضرت امام برا ی افراد مسن به ویژه علما و بالاخص کسانی که با ایشان سابقه
مجالست علمی داشتند احترامی خاص قائل بودند، گرچه احیانا برخی از آنان با مسائل
سیاسی و خود حضرت امام از این جنبه میانه خوبی نداشتند. یک روز در اثناء آنکه ما
در خدمت حضرتشان مشغول کارمان بودیم علی رغم آن که معمولا در زمانبندی و جدول
کارها برا ی امور دفتر تقدّمی قائل بودند و معمولا در زمانبندی و جدول کارها برای
امور دفتر تقدّمی قائل بودند و معمولا بعد از انجام کارهای دفتر و مهر شدن قبوض
افراد دیگر  را به حضور می پذیرفتند،
فرمودند: ببینید آقایان آمده اند یا نه؟ منظورشان از آقایان، چهارنفر از علمای
معمّر و قدیمی تهران بود که قرار بود آن روز به ملاقات بیایند. هنگامی که به عرض
رسید آقایان به در حسینیه رسیده اند، خطاب به ما فرمودند (جمع کارها را بگذارید
برای بعد آقایان معطل نشوند) قبضها را جمع کردیم و برخاستیم و آقایان به آستانه
بیت رسیده بودند، به جای آن که اوّل به دفتر بروند به طرف بیت هدایت شدند و در
فاصله ای که این پیرمردها آهسته، آهسته به طرف اطاق حضرت اما نزدیک می شدند، معظم
له نیز برخاستند و لباس کامل شامل قبا، عبا، عمامه پوشیدند. محاسنشان را روبروی
آئینه شانه زدند و برای ورود آقایان آماده شدند…این درحالی است که همه می
دانستند حضرت امام حتی در ملاقات با سران و بسیاری از شخصیتهای داخلی و خارجی در
سالهای اخیر بدون قبا و عبا و با شب کلاه بودند و روی پاهایشان را نیز با شمد می‌پوشانیدند.

به هرحال آقایان وارد شدند  حضرت امام
تمام قامت بلند شدند با یکایک آنان معانقه کردند و برای اوّلین بار دیدیم که روی
کاناپه مخصوص شان ننشستند و با آنان مشغول گفتگو شدند که البته چون ما از اطاق
خارج شده بودیم از سخنان فیمابین چیزی مطلع نشدیم ولی از منظره مصفای جمع و چهره
های منبسط آنان صمیمیت و احترام متقابل مشهود بود. و درحقیقت همین اخلاق کریمانه و
برخوردهای آکنده از محبت و بزرگواری و تواضع درعین قدرت سیاسی و اجتماعی امام بود
که تمام روحانیون بزرگ و معمّر را به خضوع و حتّی متحجرین آنها را به تسلیم در
برابر عظمت آن حضرت وا داشته بود درحالی که در بین این طیف کسانی بوده اند که در
زمان غربت امام و دوران شدت و عسرت راه الهی اش با شرنگ زخم زبانهای زهر آگین شان
و تهمتها و دسیسه های ننگین شان جگر امام را خون کرده بودند ولی حضرت امام با
اغماض کریمانه و تغافل از همه آنها سعی کامل در جذب و هدایت آنان به اسلام ناب
محمدی  داشتند و حداقل به این امید که
انقلاب از شر آنان در امان باشد.

حضرت امام در حالی که تحجر و شیوه تفکر متحجرین را به اشکال گوناگون و
مناسبتهای مختلف با منطق و استدلال صحیح 
می کوبیدند لکن عموما جنبه شخصی و شخصیت علمی این نوع افراد راـ تا آنجا که
مغرضانه علیه مصالح اسلام و مسلمین فساد نکنند ـ مورد احترام قرار می دادند، گاهی
ابتدا به ساکن سراغ آنها را می گرفتند و دستور می دادند به آنها کمک مالی شود و د
ربرخی موارد هنگامی که اطلاع پیدا می کردند که فلان کس بیمار شده گذشته از اعزام
یکی از افراد دفتر به منظور عیادت از طرف حضرتشان دستور میدادند نیاز او بررسی
شود. هزینه درمانش را پرداخت می کردند و حتی در مواردی که لازم بود امر می کردند
که ترتیب اعزام به خارج آنها داده شود.

 

 

/

رمز بقاء انقلاب

جاودانگی راه امام

 رمز بقاء انقلاب (3)

حجة الاسلام و المسلمین اسد الله بیات 

قسمت سیزدهم

مسئولیت روشنفکران و جامعه شناسان و صاحبان قلم

سپس حضرت امام سلام الله علیه به همین مقدار بسنده نفرموده از موضع رهبری  امامت امت اسلام که خطر را به طور جدی مشاهده
فرموده و شدیدا ملّت اسلام را مخاطب قرار داده و هشدار میدهد و از بی اعتنایی به
این نوع خطرات آنان را تحذیر فرموده و زیانهای آنرا بیان می نماید و به روشنفکران
جامعه و مورخان و جامعه شناسان و صاحبان قلم و بیان خطاب فرموده و در مقابل این
توطئه و خطر اساسی و جدّی وظایف و مسئولیتهای آنانرا مشخص می نماید. هشیاری و حضور
درصحنه های مختلف، مردم را رهین قلمفرسائی و افشاگری و روشنگری آنان می داند و لذا
می فرماید:

اینجانب در این وصیت نامه با اشاره می گذرم ولی امید آن دارم که نویسندگان و
جامعه شناسان و تاریخ نویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند و آنچه گفته
شده و می شود که انبیاء علیهم السّلام به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری
دنیایی مطرود است و انبیاء و اولیاء و بزرگان از آن احتزار می کردند و ما نیز باید
چنین بکنیم اشتباه تأسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملّتهای اسلامی و باز
کردن راه برای استعمار گران خونخوار است. زیرا آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و
دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطه جویی و انگیزه های منحرف و دنیایی که از آن
تحذیر نموده اند جمع آوری ثروت و مال و قدرت طلبی و طاغوت گرائی است و بالأخره
دنیایی است که جلوگیری از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان
بن داود و پیامبر عظیم الشّأن اسلام صلّی الله علیه و آله و اوصیای بزرگوارش برای
آن کوشش می کردند از بزرگترین واجبات واقامه آن از والاترین عبادات است، چنانچه
سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است. باید ملّت بیدار و هشیار
ایران با دید اسلامی این توطئه ها را خنثی نمایند و گویندگان و نویسندگان متعهد به
کمک ملّت برخیزند و دست شیاطین توطئه گرا را قطع نمایند.

 آری ملت ایران اسلامی با هشیاری و
بیداری خویش می توانند ریشه های توطئه را بخشکانند و جلو تأثیر آنها را بگیرند و
مردم ساده لوح و سطحی نگر را از لغزش و خطا حفظ نمایند و بیش از همه صاحبان قلم و
بیان است که  می تواند با تحلیلها و تبیین
های خودشان جریانات انحرافی را افشاگری کرده و با در جریان قرار دادن مردم و احساس
خطر که از ناحیۀ دشمنان اسلام و انقلاب همیشه آنان را مورد تهدید قرار می دهد مردم
را آماده و مهیا ساخته و با حرکتهای مردمی و همگانی درموارد لازم افکار عمومی را
بر علیه آن توطئه ها بسیج نموده و به صورت همیشه شرایط رشد و تأثیر آنها را منتفی
نمایند به امید اینکه صاحبان قلم و ارباب جراید از این حالت خود سانسوری که مرض
مهلک و مزمن است بخود آیند و از این هشدار و بیدار باش حضرت امام (ع) مهر سکوت را
بشکنند و به وظایف سنگین  خودشان عمل
نمایند و مردم فداکار امام و انقلاب را در جریانات گوناگون جهانی قرار دهند و این
همه از کنار قضایا با مسامحه و تقیه عبورننمایند هراندازه مردم در جریان امور قرار
گیرند و نسبت مسایل سیاسی اجتماعی و اقتصادی نامحرم تلقی نشوند همان اندازه در
حضورشان در صحنۀ مؤثر است و به همان اندازه توطئه دشمنان اسلام و انقلاب بی تأثیر
و بی خاصیت است.

یکی از مهمترین ابزاری که همیشه دشمن استفاده می نماید و شاید از مؤثرترین
ابزارهائی بوده  که تاکنون از آن استفاده
کرده اند این است که مردم در جریان کارهای مسئولین نظام قرار نگرفته و به تدریج
بین خودشان و مسئولین نظام و تدریجا حتّی با خود نظام فاصله ببینند و ندانند که در
مقامات بالاها چه میگذرد و چه نوع برنامه ها درباره مردم و دیگران دارند در چنین
وضعیتی افراد خودشان را از نظام و مسئولین آن جدا دانسته و بیگانه می بینند و
احساس خودی نمی کنند تا به محض احساس حتّی خطر جزئی از خود حساسیّن نشان داده و
درصدد دفاع تو حمایت برآن درآیند این وظیفه و مسئولیّت که متوجّه روشنفکران جامعه
و صاحبان قلم و بیان است تنها در ارتباط با این توطئه خطرناک و مهم نمی باشد بلکه
درباره تمامی توطئه ها که از ناحیۀ توطئه گران برای اسلام و مسلمانان عالم مطرح
است و عمدتا از عدم آگاهی و بی توجهی اکثریت افرادساده لوح و سطحی نگر آنان به
مقاصد شوم خودشان می رسند بر صاحبان قلم و زبان و جامعه شناسان و مورخان و آگاهان
جامعه لازم و واجب است در این باره وارد صحنه گردیده و روی مسایل حساسیت از خود
نشان داده و مردم را در جریان کارها قرار دهند و خطرات ناشی از آن و مبادی و عوامل
توطئه ها و خطرات را معرّفی نمایند منتهی به خاطر اهمیّت و فوق العادگی که این
مطلب داشت و دارد و صاحبان قدرتها جائرانه در طول قرنهای متوالی درجا انداختن و
پروراندن آن تلاشها و کوششهای فراوانی از خود نشان داده اند و مع الأسف در بعضی از
افراد وابسته و ساده لوح نیز بی تأثیر نبوده است و هنوز دشمنان خدا و بشریّت آن را
به عنوان یک حربه و وسیله هجوم به اسلام و ارزشهای اسلامی می دانند و در نوشته های
خودشان روی آن مانور می دهند امام علیه السّلام در این بند یک که به عنوان توطئه
مهم تلقی فرمودند روی آن تأکید بیشتر نمودند و صاحبان قلم و جامعه شناسان و مورخان
و گویندگان متعهد را مخاطب قرار دادند و از آنان خواستند از امکاناتیکه خدای عالم
و خلق خدا در اختیارشان گذاشته است به نحو احسن استفاده کرده و در نوشته ها و
کتابها و مقالات و بیانات خودشان که در مواقع مختلف واقع می شود و دراختیار مردم
گذاشته میشود به این نوع مسایل بپردازند و ملّتها را بالخصوص امت اسلام را در
سراسر عالم آگاه سازند و هر روز و هر لحظه شیطنت ها و موذیگریهای آنان را افشاءگری
کرده و برملاسازند.

 

توطئه دوّم

ازآن جهت که درطول تاریخ دشمنان اسلام از اسلام و روحانیت ضربات کاری زیادی
خورده اند و هرجا رفته اند و در فکر غارتگری و تاراج ذخایر ملّتها افتاده اند با
مقاومت و برخورد عالمان اسلامی و فرهنگ قوی و نیرومند اسلام روبرو گردیده اند و به
همین دلیل هرجا که عالمان اسلامی نبوده اند و از فرهنگ اسلام و قرآن کمتر خبر و
اطلاعی بوده است استعمارگران و غارتگران بشری با خاطر جمعی و راحتی بیشتر به تاراج
آن مردم فلک زده مشغول شده اند و لذا یکی از اهداف دراز مدت و استراتژی آنان این
بوده از هر وسیله ممکن استفاده نمایند تا چهره اسلام نورانی و عالمان اسلامی را
کریه و زشتم معرّفی نموده و در درجه اوّل نگذارند دوباره اسلام و قرآن در صحنه
زندگی مطرح گردد و اگر نتوانستند موضوع از دستشان در رفت و حرکت اسلامی رخ داد و
عالم اسلامی با تکیه بر فرهنگ اسلامی توانست عالمی را بشوراند و ملّتی را دور
محوریّت قرآن گرد آورد و نهضتی را در چارچوب اسلام و دین الهی رهبری نماید همۀ
احزاب و گروههای مخالف گرد هم جمع شده اند و امیال و افکارشان روی هم میگذارند و
به عنوان (الکفر ملّة واحدة)به طور یکنواخت در مقابل آن نهضت می ایستند و اراده
های خودشان را یکی می کنند و برای براندازی و متوقف کردن حرکت اسلامی بسیج میشوند
و امروز که انقلاب اسلامی با امامت و رهبری پیامبر گونه حضرت امام خمینی علیه
الّسلام معجزه وار به پیروزی رسیده و برخلاف انتظارات آنان ملّت مسلمان ایران با
با تکیه بر اصول اسلامی و با رهبری قائد راحلشان بدون کوچکترین وابستگی به یکی از
قدرتهای جهانی حرکتی را آغاز کرده اند و به پیروزی رسانده اند که با تحلیل آنان در
کمال تضاد بوده و به تمام معنی معادلات بین المللی را به هم زده است شگرد دیگری را
آغاز یده اند که اگر چه در حقیقت و معنی به همان توطئه و موذیرگی همیشه برمی گردد
و می خواهند بگویند اسلام توان ادارۀ جامعه امروز را ندارد و هرحرکتی دردنیای
امروز شروع شود وبه یکی از قدرتهای بزرگ جهانی تعلّق نداشته باشد دیر ویا زود شکست
خورده و ضعف و ناتوانی خودش را در مقابل 
مشکلات نشان خواهد داد و لذا با کمال وقاحت و ناجوانمردانه از هیچ کوششی
فرو گذار نکردند و از هیچ  توطئه ای کوتاهی
ننموده اند و هر روز مانعی در مقابل این حرکت عظیم الهی به وجود آوردند تا در عمل
اثبات نمایند که اسلام از ادرۀ جامعه و حلّ معضلات آن عاجز و ناتوان است و یکی از
اهداف شوم نامبارکشان از تحمیل  جنگ و حصر
اقتصادی و بلوکه کردن اموال مشروع ملّت ایران در آمریکا و بانکهای جهانی و هزینه
کردن میلیاردها دلار برای انزواء نظام اسلامی و جرأت دادن به دشمنان اسلام و امثال
اینها همه و همه برای این بود که در عمل نشان بدهند که اسلام اگر هم بتواند نهضتی
را بوجود آورد و ملّتی را در مقابل قدرتهای جهانخوار بسیج کرده و انقلابی را به
وجود آورد نمی تواند آن را نگهداری نماید و در ادارۀ جامعه با مشکلای روبرو خواهد
شد که توان حلّ آنها را نخواهد داشت و قد خودش را در مقابل فشار سختیها خم خواهد
کرد و بالأخره درعمل بار مثبتی از خود نخواهد توانست نشان داده و نتایج قابل عرضه
و دفاعی را نمی تواند داشته باشد. شاهد قضیّه تجربه عینی و عملی است که در انقلاب
اسلامی ایران برای همگان واضح و آشکار است می‌خواند بگویند انقلاب اسلامی ایران در
طول این چند سال پس از پیروزی، درایران چه کرده است و چه نتایج خوب و قابل دفاعی
عرضه نموده است؟ آیا وضع امور کشاورزی و تولیدات آن افزایش یافته است؟ صادرات و
واردات چطور؟ امکانات خدماتی و رفاهی چگونه و دهها سئوال دیگر که موذیانه مطرح
نموده و با چند علامت سئوال در تلاش هستند این ذهنیّت را بوجود آورند که انقلاب
اسلامی در عمل موفّق نبوده است و دستاوردهای مطلوب و مفیدی نداشته است و مردم
انقلابی را به سامان نرسانده است و هنوز مشکلات آنان لاینحل مانده است.

بنابراین دنیا نباید در فکر انقلاب اسلامی بیافتد و اگر ملتها بخواهند حرکتی
را آغاز کنند راهش این است که به یکی از قدرتهای بزرگ جهانی چه غربی و یا شرقی
متصل گشته و از  آنان مدد بگیرند و
انقلابشان را حفظ و نگهداری نمایند و بدون تعلق و وابستگی به یکی از آنان نمیتواند
اگر هم انقلاب کرده باشند آن را حفظ نمایند. بدون شک و تردید اگر این انقلاب
اسلامی با اتکا به یکی قدرتهای جهانی صورت پذیرفته بود ولو اینکه هیچگونه موفقیت و
دستاوردی هم نداشت و هیچکدام از مشکلاتی که برای این انقلاب فراهم آوردند برای آن
پیش نیامده بود بصورت یکصدا و با هیاهو از آن حمایت و تبلیغ میکردند و با نوع
تبلیغاتی خودشان گوش جهانیان را پر می نمودند اما از آن جهت که این انقلاب با تحلیلهای
آنان جور در نمی آمد و معادلاتشان را کلا به هم زده است و سیاستهای جهانی را
سردرگم و سیاستمداران حرفه ای را گیج ساخته است و قدرتی را درمقابل تمامی قدرتهای
بزرگ به وجود آورده است و الان به صورت یک خطر هم بالفعل وهم بالقوّه برای آنان
مطرح است، تصمیم گرفته اند واقعیّات و حقایق غیر قابل انکار را نادیده گرفته و روی
آنها خطّ قرمز بکشند و با دروغ پردازی  قلب
حقایق بخورد مردم بدهند که انقلاب اسلامی کاری نکرده است و هر روز زمزمه ای در
گوشه و کنار کشور به راه اندازد و ارگانها و نهادهای ارزشمند انقلاب اسلامی را زیر
سئوال برده و دربارۀ اثرات و برکات وجودی آنها ایجاد شبهه نمایند در صورتیکه اگر
با دید انصاف به موضوعات نگاه می کردند و از عناد و لجاجت دست برمی‌داشتند و
وضعیّت دوران طاغوت را با وضعیّت دوران جمهوری اسلامی مقایسه می کردند و این همه
مشکلات را که از ناحیۀ خود آنان بر نظام نو پای اسلامی ما تحمیل شده است هم
میدیدند به روشنی به عظمت و موفقیّت این انقلاب اسلامی باور و اعتراف مینمودند و
قضاوت می کردند با همۀ تنگناها و موانع که در مقابل این انقلاب بوده است نتایج
زیادی هم داشته است، اگر با دید انصاف و با معیار درست دوران انقلاب اسلامی را با
دوران قبل از پیروزی آن مقایسه نمایند و روی تفاوتها انگشت بگذارند خواهند دید اگر
چه از عمر این انقلا ب خیلی نمی گذرد و هزاران مشکل و مانع در مقابلش نامحرمان
فراهم آوردند و در عین حال آنقدر اثرات و برکات داشته است برکسی پوشیده نیست در
این مقوله از امام امّت سلام الله علیها بشنویم:

(ج ـ و ازهمین قماش توطئه ها و شاید موذیانه تر شایعه های وسیع در سطح کشور و
درشهرستان ها بیشتر براینکه جمهوری اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداد. بیجاره
مردم با آن شوق و شعف فداکاری کردند که از رژیم بدتر شدند، مستکبران مستکبرتر و
مستضعفان مستضعف‌تر شدند زندانها پر از جوانان که امید آتیه کشور است می باشد و
شکنجه ها از رژیم ساق بدتر  و غیر انسانی
تر است، هر روز عدّه ای را اعدام میکنند به اسم اسلام، و ای کاش اسم اسلام روی این
جمهوری نمی گذاشتند این زمان از زمان  رضاخان
و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گرانی سرسام آور غوطه میخوردند و سردمداران
دارند این رژیم را به رژیمی کمونیستی هدایت می کنند، اموال مردم مصادره می شود و
آزادی در هر چیز از ملّت سلب شده و بسیاری دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجراء
میشود و دلیل آنکه نقشه و توطئه درکار است آنکه هرچند روز یک امر در هر گوشه و
کنار و در هرکوی و برزن سرزبانها می افتد. در تاکسی ها همین مطلب واحد و در
اتوبوسها نیز همین و در اجتماعات چند نفره باز همین صحبت میشود و یکی که قدری کهنه
شد یکی دیگر معروف می شود و مع الأسف بعض روحانیون که از حیله های شیطانی برمی
خیزند با تماس یکی دو نفر از عوامل توطئه گمان می کنند مطلب همان است و اساس مسئله
آن است که بسیاری از آنان که این مسائل را می شنوند و باور می کنند اطلاع از وضع
دنیا و انقلابهای جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاری های عظیم اجتناب ناپذیر آن
ندارند. چنانچه اطلاع صحیح از تحوّلات که همه به سود اسلام است ندارند و چشم بسته
و بی خبر امثال این مطالب را شنیده و خود نیز با غفلت یا عمد به آنان پیوسته اند.

اینجانب توصیه میکنم که قبل از مطالعۀ وضعیّت کنونی جهان و مقایسه بین انقلاب
اسلامی ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایی با وضعیّت کشورها و ملّتهایی که
درحال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه می گذشته است و قبل از توجّه به
گرفتاریهای این کشور طاغوت زده از ناحیه رضاخان و بدتر از آن محمّدرضا که درطول
چپاول گریهایشان برای این دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگی های عظیم خانمان سوز
تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عیّاشی و مغازه های
مسکرات فروشی و ایجاد بی بند و باری در تمام شئون زندگی و اوضاع تعلیم و تربیت و
اوضاع دبیرستانها و دانشگاهها و اوضاع سینماها و عشرتکده ها و وضعیّت جوان ها و
زنها و وضعیت روحانیون ومتدیّنین و آزادی خواهان متعهّد و بانوان عفیف ستمدیده و
مساجد در زمان طاغوت و رسیدگی به پرونده اعدام شدگان و محکومان به حبس و رسیدگی به
زندان ها و کیفیّت عملکرد متصدیان و رسیدگی به دادگستری ها و دادگاههای انقلاب و مقایسه
با وضع سابق دادگستری و قضات و رسیدگی به حال نمایندگان محلس شورای اسلامی و اعضاء
دولت و استاندارها وسایر مأمورین که دراین زمان آمده اند و مقایسه با زمان سابق و
رسیدگی به عملکرد دولت و جهادسازندگی در روستاهای محروم از همه مواهب حتّی آب
آشامیدنی درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با در نظر گرفتن گرفتاری به جنگ
تحمیلی و پیامدهای آن از قبیل آوارگان میلیونی و خانواده های شهدا و آسیب دیدگان
در جنگ و آوارگان میلیونی افغانستان و عراق و با نظر، حصر اقتصادی  و توطئه های پی درپی آمریکا و وابستگان خارج و
داخلش، اضافه کنید فقدان مُبلغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضی شرع و هرج و
مر ج هایی که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتی دوستان نادان در دست اجراء است
و دهها مسائل دیگر).

 آری! این انصاف نیست انسان بدون توجّه
به موانع و هزاران مشکل و سدهائی که از ناحیه مخالفان بوجود آمده و پی درپی درحال
بوجود آمدن می باشد قضاوت نموده و یکطرفه حکمرانی نماید و بدون توجّه به شرایطی که
در دوران نظام طاغوتی بوده وبعد از پیروزی انقلاب اسلامی تمامی آنها از بین رفته و
شرایط نوئی فراهم شده است و با این همه توانسته است در مراحل زیادی پیشرفتهای
چشمگیری بوجود آورد و قدمهای بزرگی بردارد و ایده و اهداف خویش را تحقّق بخشد و
زمینۀ حرکتهای وسیع جهانی را در سراسر عالم فراهم نموده و قدرتی را با ارزشهای
جدید و نو و مکتبی را به صورت یک نظام و سیاست مطرح سازد در اظهارنظرها راه خطا
پیموده و موفّقیّتهای انقلاب اسلامی را نادیده بگیرد اگر چه هنوز آغاز کار این
نظام نو پا است و با توجّه به تنگناها نتوانسته است درابعاد مختلف که باید در
شرایط مناسب به آنها لباس عمل بپوشاند به اهدافش نایل آید.

در عین حال این انقلاب اسلامی در یک دهه به اعتقاد ما ره صد ساله را پیموده
است و راههای زیادی را گذشته است و از موانع فراوانی گذشته است و با کمال قدرت و
صلابت به حرکت به سوی اهداف بلند خویش ادامه می دهد؛ انصاف در قضاوت این است که
مقایسه میان حال و گذشته درست صورت گیرد و از وضعیّت و امکانات فراوان گذشته و
موانع و تنگناهای الآن که از گذشته ارث رسیده و از ناحیۀ دشمنان نیز تحمیل گردیده
است، غفلت به عمل نیاید و همیشه با دید منفی و سوء ظن به مسایل و جریانات نگاه
نشود. اگر دراین حرکت الهی فشارها و نیشهائی وجود دارد، ارزشها و نوشهائی هم که
فراوان است نیز وجود دارد. اگر محدودیّتها 
و کمبودها و جود دارد، روحیّه مقاومت و صلابت و قاطعیّت برخورد با دشمنان
خدا هم وجود دارد. چقدر بی انصافند آنانیکه از انقلاب اسلامی فقط جهات منفی و سلبی
آن را می‌بینند و از جهات خیرو برکات آن ـ که دوست و دشمن هر دو به آن اعتراف
دارند و اگرانصاف داشته باشند همه اعتراف خواهند کرد ـ تغافل می نمایند و حقایق
و  واقعیّات انقلاب اسلامی را آنطور که هست
نمی بینند. از زبان امام انقلاب اسلامی، دنبالۀ مطلب را می شنویم:

(تقاضا این است که قبل از آشنایی به مسائل به اشکال تراشی و انتقاد کوبنده و
فحاشی برنخیزید و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگری قلدرها و جهل
توده ها امروز طفلی تازه پا و ولیده ای 
است محفوف به دشمن های خارج و داخل رحم کنید و شما اشکال تراشان به فکر
بنشینید که آیا بهتر نیست به جای سرکوبی به اصلاح 
کمک بکوشید و به جای طرفداری از منافقان و ستم گران و سرمایه داران و
محتکران بی انصاف از خدا بی خبر، طرفدار مظلومان و ستمدیدگان و محرومان باشید و به
جای گروه های آشوب گر و تروریستهای مفسد و طرفداری غیر مستقیم از آنان توجّهی به
ترورشدگان از روحانیون مظلوم تا خدمتگزاران متعهّد مظلوم داشته باشید؟

اینجانب هیچگاه نگفته و نمی گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ باهمه
ابعادش عمل می شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بی انضباطی  برخلاف مقررات اسلام عمل نمی کنند، لکن عرض می
کنم که قوه مقنّنه و قضائیه و اجرائیه با زحمات جان فرسا کوشش در اسلامی کردن این
کشور می کنند و ملّت دهها میلیونی نیز طرفدار و مددکار آنان هستند و اگر این
اقلیّت اشکال تراش و کارشکن به کمک بشتابند تحققّ این آمال آسان‌تر و سریع تر
خواهد بود و اگر خدای نخواسته اینان به خود نیایند، چون توده میلیونی بیدار شده و
متوجّه مسایل است و در صحنه حاضر است آمال انسانی اسلامی  به خواست خداوند متعال جامۀ عمل به طور چشم گیر
خواهد پوشید و کجروان  و اشکال تراشان در
مقابل  این سیل خروشان نخواهند توانست
مقاومت کنند.) ادامه دارد

 

 

 

/

مبانی رهبری دراسلام

قسمت سوّم

مبانی رهبری دراسلام

حجة الاسلام والمسلمین محمّدی ری شهری

در قسمت گذشته توضیح دادیم که برخی از فرق اسلامی در گذشته نیاز به رهبری را
نفی می کردند و مقتضای منطق دیالکتیک در عصر حاضر نیز انگار این نیاز است. و اخیرا
این عقیده در قالب نظریه تعمیم امامت به نوشتارهای به ظاهر اسلامی راه یافته است،
در این مقاله و مقالات دیگری که ادامۀ بحث فلسفه امامت از نظر خوانندگان گرامی
خواهد گذشت، نظریۀ اسلام دربارۀ نیاز به کلیّه مراتب امامت و رهبری مورد بررسی
قرار خواهد گرفت.

ضرورت مطلق رهبری دراسلام

مطالعۀ دقیق متون اسلامی نشان می دهد که اسلام درحالی که بالاترین مراتب امامت
و رهبری را برای تکامل انسان ضروری میداند، برضرورت مطلق رهبری سیاسی جامعه در
شرایطی که زمینۀ رهبری انسان کامل فراهم نیست تأکید می کند.

به عبارت دیگر اسلام با اینکه زمینه سازی برای رهبری و مدیریّت افراد شایسته و
حکومت صالحان را برهمگان فرض می داند، تحت هیچ شرایطی ضرورت رهبری سیاسی را نفی
نمی کند و به مسلمین اجازه نمی دهد که تسلیم هرج و مرج شوند و یا نسبت به تشکیل
حکومت و ایجاد رهبری سیاسی بی تفاوت باشند.

مردم نیاز به رهبر دارند خوب باشد یابد!

این جمله را امیر المؤمنین علی (ع) در پاسخ شعار معروف یکی از سه حزب عمدۀ
مخالف خود که مارقین و خوارج نامیده شدند، فرمود، شعار آنها این بود:

(لاحکم الّا لله)

 فقط خداوند حق حکم دارد.

مبنای این شعار آیاتی از قرآن کریم است که تصریح می کنند:

(ان الحکم الا لله ).[1]

حُکم حق اختصاصی خدا است.

مقصود از حُکم در آیاتی از که آنرا حق اختصاصی خداوند میدانند یا حُکم تکوینی
است، یعنی خداوند هرچه بخواهد در جهان تحقّق پیدا می کند و هیچ چیز نمی تواند مانع
تحقق اراده او باشد و یا حکم تشریعی است یعنی قانونگذاری و فرماندهی مختص ذات اقدس
حق است، هیچ کس حق ندارد قانون وضع کند جز خدا و هیچ کس به انسان فرمان بدهد جز
ذات اقدس حق تعالی، بدیهی است قوانین حکومتی که بر مبنای حکم خداوند تشکیل شده و
در چهارچوب قوانین کلّی الهی وضع گردیده و نیز فرمان امام و رهبری که خداوند
اطاعتش را لازم دانسته، قانون وحکم و فرمان خداوند محسوب می شود.

مارقین کسانی بودند که به دلیل غرور و جمود و جهالت و احتمالا تحریکات حساب
شدۀ دشمن در جنگ صفّین در ارتباط  با مسألۀ
حکمیّت با امیر المؤمنین (ع) اختلاف پیداکردند و به تدریج به صورت یک جمعیّت
متشکّل و یک حزب مخالف تندر وقوی در مقابل حکومت امام در آمدند، آنها برای اینکه
امامت و رهبری امیرالمؤمنین علی (ع) را زیر سؤال ببرند این شعار را مطرح کردند که
(لا حکم الالله )شعاری که ریشۀ قرآنی داشت و کسی نمی توانست آنرا انکار کند، امام
در پاسخ آنها ضمن تأیید این شعار نکات مهمی را دربارۀ حکومت و رهبری سیاسی از
دیدگاه اسلام  ارزیابی شعارهای تندی که
درجهت حق طلبی توسّط انقلابی نمایان در جامعه طرح می شود بیان فرمودند، متن کلام
امام این است:

کلمة حق یراد بها الباطل،نعم انّه لاحکم الّا لله،ولکن هؤلاء یقولون :لاامرة
الّا لله،وانّه لابدّ للنّاس من امیر برّاوفاجرا،یعمل فی إمرته  المؤمن و یستمتع فیها الکافر، ویبلّغ الله فیها
الأجل،و یُجمع به الفیّ ویقاتل به الصدق، و تأمن به السّبل، و یُؤخذ به للضعیف من
التقوی  حتی یستریح ویستراح من فاجر).[2]

سخنی به حق است امّا آنان از آن ارادۀ باطل دارند، درست است که حُکم از آن
خداست اما اینها میخواهند بگویند غیر از خدا کسی نباید حکومت کند و رهبر باشد  فرماندهی نماید، درصورتی که مردم نیاز به حاکم
دارند، خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار، در پرتو حکومت حاکم است که مؤمن (برای خدا
) کار می کند و کافر از زنذگی دنیای خود بهره می گیرد و خداوند مدت را به پایان
میبرد.

به وسیله حکومت و در پرتو رهبری است که مالیات ها جمع آوری می گردد، با دشمن
پیکا رمی شود، راهها امن می گردد؛ حق ضعیف و ناتوان از قوی و ستمکار گرفته می شود
تا نیکوکار آسایش یابد و از شرّ بد کار آسایش به دست آید.

روزی هنگامی که امام (ع) درمیان جمعی از مردم در مسجد بود مردی از خوارج وارد
مسجد شد و با صدای بلند فریاد کرد که (لاحکم الا لله).

مردم منتظر بودند ببینند عکس العمل امیر المؤمنین (ع) چیست؟ شاید عدّه ای حدس
میزدند که امام عصبانی شده و با او تند برخورد می کند ولی دیدند امام با
خونسردی  ابتدا ضمن تکرار متن شعار به
عنوان تأیید، آیه  60از سورۀ روم را تلاوت
کرد که خداوند به پیامبر اسلام تأکید می کند وعدۀ خدای تعالی در برخورد با مخالفین
اسلام حق است و نباید فشارها و آزارهای آنان صبر و مقاومت او را بشکند و از
متانت  او در برخورد با آنها بکاهد.

سپس امام خطاب به مردم حاضر در مسجد فرمود:

(فما تدرون مایقول هولاء؟یقولون :لا امارة .ایّها النّاس، انه لایصلحکم الّا
امیر برّ اوفاجر).

میدانید اینان چه می گویند ؟ آنها میگویند امارت  و فرماندهی و رهبری باطل است، هان ای مردم
توجّه داشته باشید که تنها در پرتو حکومت و رهبری، مصالح شما قابل تأمین است، خواه
رهبر نیکوکار باشد یا بدکار.

مردم که شنیدن  تأیید نیاز جامعه به
مطلق رهبری و حتی رهبری امام فاجر آنهم از زبان امام علی (ع) برایشان کاملا تازگی
داشت با تعجّب پرسیدند:

(هذاالبرقد عرقناه فما بال الفاجر؟) نیاز جامعه به رهبر نیکوکار مشخص است و لی
چگونه مردم از اما م فاجر بی نیاز نیستند؟!

امیرالمؤمنین (ع) درپاسخ فرمود:

(یعمل المؤمن و یملی للفاجر و یبلغ الله الأجل و تأمن سبلکم و تقوم اسواقکم و
یقسّم فیئکم و یجاهد عدوّکم و یؤخذ للضعیف من القوی ).[3]

در حکومت رهبر فاجر هم مؤمن فرصت عمل پیدا می کند و به فاجر مهلت داده می شود،
و خداوند مدن را به پایان میبرد، راههای شما امن می گردد، بازارهایتان برپا میشود
او درآمدهای ملّی را تقسیم میکند و با دشمنانتان می جنگد و به وسیله او حق ضعیف از
قوی گرفته می شود.

امام علیه السّلام در این سخنان فوق العاده مهم و با ارزش به چند نکتۀ اساسی
اشاره می فرماید:

1ـ سخن حق همیشه مدافع حق نیست

شعارهمۀ انقلابی نماها و خودخواهانی که به لباس طرفداری از خلق و جانبداری از
حق درمی آیند. در طول تاریخ سخنان حقی است که باطل از آن اراده می شود، و رمز
موفّقیّت مکاتب باطل و سلطۀ رهبر این فاسد، بی توجّهی مردم به این نکته فوق العاده
مهم است که سخن حق همیشه مدافع حق نیست! امام در پاسخ به مدّعیان دروغین دفاع از
اسلام راستین که در برابر رهبری خصمانه موضع گرفته اند، ابتدا توضیح میدهد که آنها
از سخن حق به عنوان حربه و ابزاری برای رسیدن به اهداف باطل خود استفاده می کنند،
آنها به بهانه تبعیّت از فرمان خدا، می خواهند از تبعیّت فرمان رهبری که خداوند
اطاعتش را لازم میداند سرباز زنند بلکه اصل ضرورت حکومت و رهبری سیاسی را برای
جامعۀ اسلامی انکار کنند.

2 ـ چگونگی برخورد با شعارهای انقلابی نماها

نکتۀ دوّن در کلام امام، نحوۀ برخورد با انقلابی نماهایی است که حق می گویند
ولی هدف آنها حق نیست، برخلاف کسانی که دربرخورد با مخالفین سیاسی ناشیانه به شعار
حق آنها حمله می کنند، امام با شعار دهنده برخورد می کند نه باشعار، امام شعار
مارقین را زیر سؤال نبرد بلکه خود آنها  و
انگیزۀ آنها را  ازآن شعار زیر سئوال برد.
امام نمی گوید چون هدف شما از این شعا رباطل است این شعار اعتبار لازم را برای طرح
درجامعه ندارد بلکه شخصا متن شعار آنها را به عنوان تأیید تکرار می کند اشاره به
اینکه سخن حق رااز هرکس که بگوید، باید پذیرفت، ولی با هشیاری وتوجّه به اینکه
مقصود او از این سخن چیست؟

3ـ ضرورت تشکیل حکومت

سومّین نکته در سخن امیر المؤنین علیه السلام این است که برای حفظ حدّاقل حقوق
مردم، تشکیل حکومت به هرشکل آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر است و اسلام تحت هیچ
شرایطی، ضرورت رهبری سیاسی جامعه را نفی نمی کند، هرچند خطاکار و یا فاجر باشد و
در توضیح این معنا تأکید میفرماید که در حکومت فاجر نیز مالیات جمع آوری و تقسیم
میشود، راهها امن می گردد فعّالیّتهای اقتصادی ممکن می شود و یا دشمن مردم پیکار و
حق ضعیف از قوی اخذ میگردد. به عبارت دیگر هرجند در حکومت فاجر قطعا بخش عظیمی از
حقوق مردم تضییع می شود، ولی اسن مقدار فائده هست که زندگی ممکن است، زیرا فاجر هم
برای ادامۀ حکومت راهی جز تأمین امنیّت اجتماعی و اقتصادی جامعه ندارد، و تأمین
امنیّت ادامۀ زندگی رابرای خوب و بد ممکن می سازد بنابراین حکومت فاجر بر هرج و
مرج و فتنه ترجیح دارد و به گفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله:

 (الامام الجائر خیر من الفتنة). [4]

امام جائر بهتر از فتنه است.

و در روایتی از امیر المؤمنین (ع) آمده است:

 (اسد حطوم خیر من سلطان ظلوم  و سلطان ظلوم خیر من فتن  تدوم) [5]

شیر درّنده بهتر از سلطان ظالم است و سلطان ظالم بهتر ا زفتنۀ دائم است. ادامه
دارد

 

 



[1]
ـ انعام ـ 57/یوسف 67،40آیات دیگری نیز بر این معنا دلالت دارد.

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

نشانه های جوانمردی

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شش خصلت از آثار و علائم جوانمردی است
که سه خصلت از آنها در وطن و سه خصلت دیگر درسفر است. آن سه خصلت که در وطن است،
عبارتند از :

 1ـ قرآن را تلاوت کردن.

 2ـ مساجدرا آباد کردن.

 3ـ برای خدا دوستان و برادرانی  را برگزیدن. 

و امّا سه خصلت دیگر از نشانه های جوانمردی در سفر است، عبارتند از:

1ـ از توشۀ سفر به هم سفران دادن.

 2ـ خوش اخلاق بودن وسعه صدرداشتن.

 3ـ خالی از گناه، شوخی نمودن.

 

توسّل نمودن به حضرت زینب (س)

مرحوم فیض الاسلام در مقدّمۀ کتابش (خاتون دوسرا)نقل می کند:

 به مرضی گرفتار شدم که طول کشد و
مداوای پزشکان مؤثر نشد. برای طلب شفا، همراه خانواده به کربلا رفتم و بیماریم
بیشتر شد .به نجف اشرف رفتم، همچنان بیماری مرا سخت در فشار قرار داده بود تا
اینکه روزی نجف اشرف، یکی از دوستان که از زائران بود، مرا با عدّه ای از علما به
خانۀ خود دعوت کرد، به خانه او رفتیم، در آن مجلس، یکی از علما فرمود:

«پدرم می گفت: هرگاه حاجت و خواسته ای داری،خداوند متعال را سه بار به نام
حضرت زینب کبری سلام الله علیها بخوان که بدون شک خداوند خواسته است را روا می
سازد.)

من هم سه بار،خداوند را به مقام زینب کبری سلام الله علیها خواندم و شفایم را
از خداوند خواستم. به علاوه نذر کردم که اگر سلامتی خود را باز یابم، کتابی در شرح
زندگی حضرت زینب بنویسم. سپاس خدای را که پس از مدت کوتاهی، شفا یافتم و سپس با
یادآوری یکی از دخترانم به نذر خود وفا کرده و این کتاب (خاتون دوسرا )را نوشتم.

روی به یزدان

هرکه از روی خرد روی به یزدان آرد      لطف یزدانش همی تحفۀ غفران آرد

نفس طماع بد اندیش نداند آن کو       سجدۀ
حضرت حق  از بن دندان آرد

 (نظامی گنجوی )

خاصیّت عسل های امروزی

عسل فروش دوره گردی در کوچه ای عسل می فروخت. هنگام بازگشت از کوچه، با مادری
روبرو شد که فریاد میزد: بچّه من خربزه و عسل خورده، به دادم برسید!

عسل فروش گفت: خواهر من! هیچ نگران نباش؛ عسلی که چند دقیقه پیش به تو فروختم،
توسّط خودم ساخته شده، نه توسّط زنبورعسل!!

 

جرّاح ماهر !

یکی از جرّاحان در مجلسی میگفت: امروز سنگ کلیه ای به بزرگی تخم مرغی بیرون
آوردم، و بدان مفاخره و مباهات میکرد. یکی از حاضران گفت: بیمار اکنون  چگونه است؟ گفت: درحین عمل بمُرد.

 ظریفی از حاضران گفت: اگربنا به مردن
بود، من جگرش را هم در می آوردم!

 

مگس  را دست کم نگیرید

مگس یکی از مهمترین  عوامل انتشار
بیماریهای روده ای و مسمومیّت های غذائی است. مگس هم روی مدفوع و کثافت مینشیند و
هم روی غذا و سروروی آدم! و در این جابه جائی، میکروب ها و گاهی تخم انگل ها را از
کثیف ترین نقا ط می آورد و به خورد آدم می دهد. ممکن است میکروبهائی که توسّط مگس
روی مواد غذائی قرار می گیرد در عرض چند ساعت به میلیون ها میکرب تبدیل شوند و آن
وقت خطر متوجه افراد زیادی گردد. مگس جای گرم را می پسندد و لذا در تابستان، مگس
ها شدیدا به خیانت  مشغولند و مسئول خیلی
از بیماریهای ای فصل هستند.

بهترین طریق مبارزه با مگس، مبارزه با همگانی با کثافات، سرپوشیده نگهداشتن
زباله، بستن در مستراح، آفتابگیر نبودن مستراح، نصب درهای توری جلوی پنجره ها و
درها و اگر لازم شد با رعایت احتیاط، استفاده از امشی و سمپاشی است.

 

حکيم و بي سواد

حکيمي به خانه بي سوادي رفت، ديد خانه او بسيار مجلل و با شکوه است و داراي
فرشها و زيبائيها است. اما صاحب خانه بي سواد است هيچ بهره اي از علم و دانش ندارد
حکيم به صورت او آب دهان انداخت!

صاحب خانه معترضانه گفت: اين چه کار زشتي بود که با من انجام دادي؟

حکيم گفت: بلکه اين کار بر اساس حکمت بود، زيرا آب دهان را به پست ترين مکان
خانه مي اندازند و من در خانه تو جائي را پست تر از تو نيافتم!

بي سواد از سخن و عمل حکيم عبرت گرفت و دريافت که پستي بي سوادي با رنگ و روغن
خانه از بين نمي رود.

 

نتیجۀ ظلم

ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح،
صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت:

زورت ار پیش می‌رود با ما                        با خداوند غیب دان نرود

زورمندی  مکن بر اهل زمین                     تا
دعائی بر آسمان نرود

حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحت او درهم کشید و براو التفات نکرد؛ تا
شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر 
املاکش بسوخت و از بستر نرمش به خاکستر گرم نشاند. اتّفاقا همان شخص بر او
گذشت و دیدش که با یاران همی گفت: ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد. گفت: از
دل درویشان.

حذرکن زدرد درونهای ریش                      که ریش درون عاقبت سرکند

به هم برمکن تا توانی دل                        که آهی،جهانی به هم بر کند

 

(محبت، وحدت)

یا رب برون کن کینه را، این آفت دیرینه را    

درآتش عشقت نشان این گوهر بیگانه را

درسبزه ها و ندرچمن درباغ وگل و ندرسخن

بنشان تو این عطر کهن این سینه مستانه را

وحدت بود افکار من، زینت دهد اوصاف من 

گل را بجوی ای شاخ من، این زینت دردانه را

فرهنگ  حسن و خلق دین، زیبائی ار خواهی
یقین  

بیرون بر از دل مهر و کین این لذت پایانه را                         (سرخس ـ محمود اجتهادی
)

 

سزای کم فروشی

مالک بن دینار می گوید:

 یکی از همسایه های ما در بستر مرگ
افتاد. به بالینش رفتم او را در حال احتضار دیدم. احوال پرسیدم و خود را معرفی
کردم. پس از لحظه ا ی گفت :(ای مالک !دوکوه ا زآتش در جلو من قرار گرفته که بالا
رفتن از آن و عبور از این مانع بسیار سخت است.

مالک می‌گوید: از بستگانش پرسیدم، این آقا چه گناه آشکاری داشته است؟ گفتنتد:
دو پیمانه برای خرید و فروش داشت که با هم تفاوت داشتند و به وسیلۀ آنها، در خرید
و فروش کالا، کم و زیاد میکرد!

گفتم “آن دو پیمانه را بیاورید، آوردند و آنها را شکستم سپس از محتضر
پرسیدم: حالت چطور است؟ گفت: مرتّبا کارمن دشوارتر می گردد).

 

بازی با تسبیح!

سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی، مردی مغرور و خودرأی بود. وی بنابر
مصلحتی  سیّد جمال الدین اسد آبادی را به
دیار خود فرا خواند و به گرمی از او استقبال کرد.

در نخستین دیدار، هنگامی که سلطان با سیّد سخن می گفت، او با تسبیح خود بازی میکرد.
چون صحبت پایان پذیرفت و سیّد از قصر سلطان عبدالحمید بیرون رفت، یکی از درباریان
متملّق، با لحنی پر از شماتت به سید جمال گفت:

 تو هنگام گفتگو با سلطان با تسبیح خود
بازی می کردی، این برخلاف ادب نبود؟!

سید جمال از این سخن، سخت برآشفت  با
پرخاش گفت:

 (او که با سرنوشت ملّت خود بازی می
کند، افراد نالایق را مقام و طلا می‌بخشد، مردان با استعداد و آزاده را به بند می
کشد و از رشتکاریهای خود شرم و پروا ندارد، در این صورت؛ من از گرداندن تسبیح خود
چه باک داشته باشم؟)

 

عیش خوش مفلسانه!

دست ودل ما هرچه تهی تر خوش تر                         و آزادی دل، ز هرچه خوش تر
خوش تر

عیش خوش مفلسانه، یک چشم زدن                از
حشمت صدهزار قیصر، خوش تر            
(مولانا  جلال الدین)

 

فروتی  آیة الله کوه کمره ای

مرحو م آیة الله سیّد حسین کوه کمره ای از شاگردان صاحب جواهر، مجتهدی معروف
بود و در نجف اشرف، حوزه درس معتبر ی داشت. هرروز طبق معمول در ساعت معیّن برای
تدریس به مسجد حاضر می‌شد.

یک روز از جائی برمی‌گشت و آن روز نیم ساعت زودتر به محل تدریس آمد. هنوز از
شاگردانش کسی نیامده بود دید در گوشۀ مسجد، شیخ ژولیده ای که آثار فقر از او دیده
می شود، مشغول تدریس است و چند  نفر به دور
او حلقه زده اند. مرحوم سید حسن خود را به او نزدیک کرده وسخنان او را گوش کرد،با
کمال تعجّب حس ّکرد که این شیخ ژولیده، بسیار محقّقانه درس می گوید.

روز بعد عمدا زودتر آمد و به سخنان شیخ گوش داد و بر اعتقاد روز پیشش افزوده
شد. این عمل  چند روز تکرار گردید و برا ی
سید حسن یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضلتر است؛ واگر شاگردان خود نیز در درس
شیخ شرکت کنند بیشتر بهره می برند؛ اینجا بود که خود را در میان دو راهی کبر  و تواضع دید و سرانجام بر کبر پیروز شد.

فردا که شاگردان اجتماع کردند به آنها گفت: (ای دوستان، امروز می خواهم مطلب
تازه ای به شما بگویم. این شیخ که درآن کنار با چند شاگرد نشسته، برای تدریس از من
شایسته تر است؛ و خود من هم از او استفاده میکنم،همه با هم به درس او می رویم.)از
آن روز، همه در جلسه درس آن شیخ ژولیده ـ که کسی جز مرحوم شیخ انصاری قدس سرّه
نبود ـ شرکت نمودند و ازآن پس، افتخار شاگردی آن استاد بزرگ فقه آل محمد، نصیبشان
شد.

 

 

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت دوازدهم

وصیت نامۀ امام (قدّس سرّه )و اسم مستأثرالهی 

آیت الله محمّدی گیلانی

 

*شهود اهل یقین، امور اخروی را در همین نشأه.

*بیان قرآن دراین باره.

*رؤیت ابراهیم ملکوت را و معنای ملکوت. 

*روایات معراج که درحدّ تواتر است، بیان می کند که رسول الله صلّی الله علیه و
آله، جهنم را رؤیت کرد و وارد جنّت شد و از نهر کوثر نوشید. اینها اموری است که
مترتّب برظهور ساعت اند.

*بیان امام قدّس سرّه در مصباح الهدایة در این رابطه و تبیین سعه و ضیق نبوّت
و خلافت.

*همۀ انبیا خلیفۀ رسول الله اند و ذات اقدس رسول الله، مظهر اسم اعظم و مشفوع
با ساعت است و همین است معنای حدیث: (بعثت انا والسّاعة کهاتین) بلکه آن حضرت خود
قیامت است:

 هر که گوید کو قیامت ای صنم                          خویش بنما که قیامت نک منم

 

گفتیم که ساعت و قیامت کبری عبارت است از: (رجوع همۀ امور به مبدأ تعالی ) و
حقیقت آن، ارتفاع همۀ تعیناث و فناء وجه عبودیّت در وجه ربوبیّت است که با ظهور و
حدت تامّه، انجام میگیرد. علم به چنین حقیقتی، همانند علم به اسماء مستأثره، مختص
به  خدای تعالی می باشد. و روشن است که علم
خداوند متعال، برحقیقت ساعت، عین وجود ساعت و قیامت کبری است؛ پس ساعت و قیامت
کبری، موجود عندالله است که خواهد آمد، و در وقتش خدای عزّوجل ّ آن را آشکار می
کند و حدود و هویتهای اکوان خارجی با سطوع نور ربوبی، محو و منطمس می گردند و
غبارهای کثرت و مُلکی از چهرۀ وحدت و ملکوت، زدوده می شوند. و مع ذلک قران کریم
تصریح می کند که در همین نشأه ملکی، گروهی هستند که قبل از تجلّی ساعت و بیرون
آمدنش از مکمن غیب، برخی از امور مترتّب برآن را رؤیت می کنند؛ رؤیتی که مستم است.
قال تعالی: (کلالو تعلمون الیقین علم الیقین، لترونّ الجحیم، ثمّ لترونّها عین
الیقین ) (سوره تکاثر) آنطور نیست که می پندارید، اگر با علم یقین بدانید، البتّه
دوزخ را خواهید دید، سپس با عین الیقین، آن را رؤیت می کنید.

معنای ملکون اشیاء

چنانکه ملاحظه می کنید، اجهار و اعلام می کند که هرکس به موهبت علم یقین،
ممتاز شود، جحیم و دوزخ را در مکمن غیب، شهود و رؤیت میکند، و ملکوت اشیاء برای او
مشهود است و به این مکرمت دربارۀ ابراهیم (ع) تصریح می نماید: (و کذلک تری ابراهیم
ملکوت السّموات و الأرض ولیکون من الموقنین.) (سوره انعام ـ آیه 75)

اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم ارائه دادیم تا در زمرۀ موقنین
قرار گیرد.

باید تدبر کرد که معنی (ملکوت)، وجود اشیاء و ممکنات از آن حیث و جهتی که به
خداوند عزّوجلّ منسوبند و به قیومیّت حضرتش قائمند و این معنا، معنائی است که شرکت
ناپذیر است و از اموری است که مختص به خدای سبحان است، و آن حیثیّت همانا حیثیّت
ربوبی یعنی ملک و تدبیر است که قابل تفویض و تملیک نیت و به عبارتی: حیثیّت خلق و
ایجاد است. قال تعالی .

(انما أمره اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون، فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ
شیء) (سوره یس ـ آیات 82ـ 83)

ـ چون اراده کند چیزی را بیافریند، همانا فرمانش این است که میگوید: موجود شو،
پس موجود می شود. پس منزّه است از هر نقصی، آن خدائی که ملکوت هر چیزی به دست او
است. در اینجا، آیه دوّم در حقیقت، تبیین 
کنندۀ قول خدای تعالی یعنی (کن فیکون )است و بیان میکند که کلمۀ مزبوره،
همان ملکوت اشیاء است که برای اهل یقین، مکشوف است.

و در ذیل آیۀ (و ان منکم الا واردها علی ربّک حتما مقضیّا ) (سورۀ مریم ـ آیه
71) و هیچ یک از شما نیست مگر آنکه وارد جهنّم می شود. بر پروردگارت، اجرای این
حکم، حتم و لازم است.

آمده است که از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین سئوال شد که:

آیا شما هم در عموم این آیه داخل هستید؟ درجواب فرمودنند: (جزناها وهي خامدة)
یعنی آیه شریفه عمومیّت دارد و همه در عموم آن داخلند حتّی ما، ولی ما از جهنّم
عبور کردیم در حالی که آن خاموش بود.

رؤیت کردن پیامبر بهشت و جهنّم را

در روایات معراج که به طرق متعدد، از فریقین، وارد شده و به حدّ تواتر رسیده
است تصریح شده که آن حضرت (ص)، جنّت و ناز و حوض و کوثر و سایر امور نشأه آخرت
مشاهده فرموده اند و کافی است از صحیحۀ علی بن ابراهیم، نمونه ای در این زمینه نقل
کنیم، با مراعات تلخیص و تقطیع لازم، و هر کس که طالب تفصیل است به تفسیر علی بن
ابراهیم یا تفسیر المیزان مراجعه کند:

قال :فصعد جبرئیل وصعدت معه الی السماء الدنیاحتّی دخلت السّماء الدنیا،لقینی
ملکُ من الملائکة،لم أراعظم خلقا منه،فقلت:من هذا یا جبرئیل فانّی قد فزعت
منه؟فقال: کلنا نفزع منه،أنّ هذا مالک خازن النار،فقلت لجبرئیل: ألاتأمره أن یرینی
النار؟فقال له جبرئیل:یا مالک أرمحمد أالنار فکشف عنها غطاء ها ـ الی أن قال: ـ ثم
صعدنا الی السّماء السّابعه،قدخلت البیت المعمور،فصلیّت فیه رکعتین،ثم خرجت فانقاد
لي نهران، نهرّیسمی الکوثر و نهرُیسمی الرّحمة،فشربت من الکوثرواغنسلت من
الرحمة،ثم انقاد الیّ جمیعا حتّی دخلت الجنّة و اذا علیحافیتها بیوتی و بیوت أهلی
واذا ترابها  کالمسک و اذا شجرة لوأرسل
کاثر في اصلها مادارها سبعمائة سنة و لیس في الجنة منزل الا وفیه غصنُ منها،فقلت:
ماهذه یا جبرئیل؟ فقال :هذه شجرة طوبی، قال الله تعالی : (طوبی لهم و حسن مآب ).
(تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیر المیزان ـ ج 
ذيل 13آ یه اول از سورۀ اسراء)

ـ رسول الله صلی الله علیه  وآله
فرمودند پس جبرئیل صعود کرد و من هم با او به سوی آسمان دنیا صعود کرده، بالا رفتم
تا آنکه داخل آسمان دنیا شدم، فرشته ای مرا ملاقات کرد که بزرگتر از آن ندیده
بودم، به جبرئیل گفتم: این کیست که من از آن ترسیدم؟ گفت: همۀ ما از آن می
ترسیم،این مالک جهنّم است. گفتم: آیا امر نمی کنی که جهنّم را به من نشان دهد؟
جبرئیل به وی گفت: ای مالک جهنّم را به محمّد ارائه کن، او جهنّم را برایم مکشوف
داشت ـ صور اخروی اعمال پلید و معاصی و جهنّمیان را که به انواع عذاب، شکنجه
میشدند، مشاهده فرمودند ـ تا آنجا که فرمودند: سپس به آسمان هفتم صعود کردیم و
وارد بیت معمور شدیم و در آنجا دو رکعت نماز انجام دادم آنگاه از آنجا خارج شدم،
پس دو نهر در اختیارم قرار گرفت، یکی به نام (کوثر) و دیگری به نام (رحمت)، از
کوثر آشامیدم و از رحمت شستشو کردم، و این دو نهر مرا کشانده وارد بهشت شدم،
درآنجا، خانه های خودم و خانه های اهلم را دراطراف جنّت دیدم و خاک بهشت همچون مشک
بود و درخت طوبی را در آنجا مشاهده کردم که شاخه ای از آن در هر منزل از منازل اهل
جنّت است.

اینها اموری است که وجود آنها مترتب بر ظهور ساعت و قیامت کبری است که رسول
الله (ص) قبل از قیام ساعت،آنها را مشهود فرموده اند و بنابراین، حدود و تعینات و
حجبی که برای نسبت به اشیاء است، برای انبیاء و اولیاء صلوات الله علیهم، نیست.
البتّه با تفاوت درجات و تفاضلی که بین آنان است و وارث علوم انبیاء علیهم و علیه
السلام در مصباح الهدایة دراین رابطه چنین می فرمایند:

(و میّض: و کما ان الاسماء المحیطة حاکمة علی الاسماء التي تحت حیطتها و
قاهرةعلیها و کلّ اسم کانت جامعینة و حیظنه اکثر کان حکمه اشمل و محکومه اکثر الی
أن ینتهی الأمر الی اسم الله الأعظم الذی یکون محیطا علی الاسماء کلّها أزلا و
أبدا  ولم یکن حکمه مخصوصا باسم أو
أسماء،کذلک الأمر في مظاهر طابق النعل بالنعل، فانّ العالم نقشة ما في الأسماء الا
لهیّه والعلم الربوبي،فسعة دائرة الخلافة والنبوة، و ضیقها في عالم الملک حسب
احاطة الأسماء الحاکمة علی صاحبها وشارعها و هذا سرّاختلاف الأنبیاء علیهم الصلاة
والسلام في الخلافة و النبوة الیأن ینتهی محیطة ازلیّة ابدیّة حاکمة
علیسایرالنبوات و الخلافات،کما ان الأمرفي المظاهر کذلک،فدورة نبوات الانبیاء
علیهم السلام دورة نبوّته وخلافته و هم مظاهر ذاته الشریفة وخلافاتهم مظاهر خلافته
المحیطة و هو صلّی الله علیه و آله،خلیفة الله الأعظم و سایر الانبیاء خلیفة غیره
من الأسماء المحاطة بل الأنبیائ علیهم السلام کلّهم خلیفة و دعوتهم في الحقیقة
دعوة الیه والی نبوّته، وآدم و من دونه تحت لوائه، فمن اول ظهورالملک الی انقضائه
و انقهاره تحت سطوع نور الواحد القهّار دورة خلافته الظاهرة في الملک.قال فی و میض
آخر :(الأسم الأعظم الالهي الموجود في النشأة الظاهرة جامع لجمیع مراتب الأسماء
وحقائق الاعیان وبری الأشیاء علی ما هي علیها برؤیة ذاته وبری کیفیة ارتباطها
بالأسماء الالهیة ووصولها الی باب اربابها الذي هوحقیقة القیامة الکبری للأشیاء
الکونیّة الخارجیة …) حاصل این بیان عرشی این است: (همچنان که اسماء محیطه (عینی
نه لفظی ) بر اسماء محاطه، حاکم و قاهر است و هر اسمی که جامعتر است، حکم آن
فراگیرتر و محکوم آن بیشتر است تا منتها به اسم اعظم گردد که محیط برهمۀ اسماء
است، همانگونه است شأن مظاهر بدون تفاوت، زیرا عالم نقشه ای است از آنچه در اسماء
الهی و علم ربوبی، پس وسعت دائره خلافت و نبوّت و تنگنائی آن در عالم ملک و شهادت،
طبق سعه وضیق اسم و یا اسمائی چند است که خلیفه و پیامبر، محکوم آن یا آنها است و
همین است سرّ اختلاف پیمبران صلوات الله و سلامه علیهم در امر خلافت و نبوّت تا
آنکه این امر به مظهر اسم اعظم الهی، منتهی گردد که خلافت آنجناب، پاینده و و محیط
وازلی و ابدی است و بر همۀ نبوتّها و خلافتها، حاکم است پس دورۀ نبوتهای انبیاء
علیهم السّلام دورۀ نبوت و خلافت آن سرور است و همۀ آنها مظاهر ذات شریف اویند و
خلافتهای آنان مظاهر خلافت محیطۀ آن حضرت اند، و آن بزرگوار خلیفة الله علیهم
السّلام، خلیفه آن سرور و دعوتشان به سوی آن جناب و نبوتش بوده است  همین است تفسیر حدیث :[آدم و من دونه تحت لوائی
] پس، از آغاز ظهور عالم ملک تا انقضاءش و زوال حدود و تعیناتش یا تجلّی وحدت
قهّاره، دورۀ خلافت ظاهری آن حضرت درعالم ملک است..)

و درآخر و میض قبل از ومیض مذکو ر میفرماید:(…اسم اعظم موجود درنشأة ظاهره ـ
یعنی وجود اقدس رسول الله صلی علیه و آله ـ جامع همۀ مراتب اسماء و حقائق اعیان
است و با رؤیت ذات اقدس خویش، همۀ اشیاء و کیفیّت ارتباط آنها را با اسماء الهیّه
رؤیت می کند و وصول آنها را به باب اربابشان که همان قیامت کبرای اشیاء خارجیه
است، مشهود مینماید …)

و همین است شرح و تفسیر حدیث نبوی صلّی الله علیه و آله: (انا و السّاعة
کهاتین ) که در پایان مقاله پیشین تفسیر آن را وعده دادم، قابل ذکر است که حدیث
مذکور به همین تعبیر در کتاب بوارق ملکوتیه قاضی سعید قمی  علیه الرحمه آمده و راوی اضافه کرده: (و اشار
الی ابهامی بدیه المبارکتین) و دربعضی از تفاسیر ما، طبق تعبیری که درکتب روائی
اهل سنت آمده تعبیر شده است.

مسلم در باب قرب السّاعة از صحیح خود از انس بن مالک نقل می کند: (قال رسول
الله صلی الله علیه و آله) :بعث انا و السّاعة کهاتین، قال :و ضمّ السبابة و
الوسطی .) (جزء هشتم ص 209ـ چاپ مشکول )

حاصل بحث آن که رسول الله صلّی الله علیه و آله مظهر اسم اعظم الهی در نشأه
ظاهر است و همه پیمبران خلیفه اویند و آنجناب فیض اقدس و حجاب اکبر است که واسطه
فیض برای همۀ مستفیضین است و حدود اشیاء نسبت که او مرتفع است، آن سرور و
ساعت(کهاتین)متقاربند، بلکه آن بزرگوار عین قیامت است:

هرکه گوید کوقیامت ای صنم            خویش بنما که قیامت نک منم

تپس محمد صد قیامت بود نقد                 زانک حلّ شد درفنای حلّ و عقد

زادۀ ثانیست احم درجهان               صد قیامت بود او اند رعیان

زو قیامت را هم پرسیده اند              ای قیامت تا قیامت راه چند

با زبان حال می گفتی بسی            که زمحشر حشر را پرسد کسی

درنگرای سائل محنت زده                زین قیامت صد جهان افزون شده

ورنباشد اهل این ذکر وقنوت              پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت   ادامه دارد

 

 

 

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادی اسلام معاد

شفاعت

رشتۀ بحث ما اخیرا در ضمن بحث های مبسوط (معاد ) درباره شفاعت روز قیامت که یک
اصل از اصول اسلامی است به  این نقطه منتهی
گردید که چه کسانی درآن روز به مناسبت اینکه در پیشگاه حضرت حق از وجهه و موقعیّت
خاصّی برخوردار می باشند به شفاعت قیام خواهند کرد و به این وسیله تعدادی از
گناهکاران که شایستگی شفاعت دارند را از عذاب الهی و سقو ط قطعی نجات خواهند داد و
مشمول رحمت الهی و شایستۀ انتقال به بهشت خواهند ساخت.

دراین رابطه همانطورکه مشروحاً ذکر گردید نخستین شفیع روزقیامت حضرت رسول اکرم
صلی الله علیه و آله می باشند.

اکنون در این مقاله با توفیق خداوند متعال یکی دیگر از چهره هائی که از شافعان
بزرگ روز قیامت است را معرّفی میکنیم و آن چهرۀ درخشان، قرآن مجید است که در این
مورد احادیث بسیاری از اهل بیت علیهم السّلام رسیده است و ما به ذکر دو نمونه از
آنها اکتفا میکنیم:

 الف ـ حضرت باقر (ع) به یکی از
محدّثین که (سعد ) نام داشت فرمودند:

 ای سعد قرآن را یاد بگیرید و با معانی
و مفاهیم و محتوای آن به طور کامل آشنا شوید زیرا قرآن درروز قیامت دارای مقام
بسیار شامخی است و نیکوترین چهره درحالی که همۀ انسانها تعداد 120هزار صف ـ که
80هزار از آن صفها امّت حضرت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و 40هزار صف ملّت
های دیگر میباشند ـ را تشکیل میدهند وارد صحرای محشر میشود هنگامی که مردم دران
صحنۀ با عظمت آن زیبائی و جمال و مهابت  را
میبینند می گویند آن حتما یکی از مؤمنان است که نور ایمان از سیمایش آشکار است ولی
از همۀ ما کاملتر و در خواندن و عمل کردن به قرآن از همۀ ما کوشاتر بوده است و در
نتیجۀ این موفقیّت، این جمال و زیبائی  و
شکوه و درخشندگی به او داده شده است.

سپس از برابر چندین صف عبور می کند و در برابر صف شهدای راه حق قرار می گیرد
هنگامی که شهیدان راه حق او را با این چهرۀ زیبا و سیمای درخشان می بینند میگویند
این شخص از شهدا است ولی باید از (شهیدان دریا …)[1]باشد
یعنی درنبرد دریائی به فیض شهادت نائل گردیده است و این چنین زیبائی و درخشندگی را
به دست آورده است و بعد ازآن از آنجا نیز عبور کرده در مقابل صف شهیدان دریا قرار
می گیرد آنان هنگامی که چهره زیبا و درخشندگی خاصّ آنرا می بینند با شگفتی فراوان
میگویند این شخص با این چهره و جمال باید از(شهدای دریا )باشد ولی این زیبائی  درخشندگی گواه آن است بیش ا زما در راه رسیدن
به مقام شهادت رنج برده است.

از آنجا نیز عبور کرده در صف پیغمبران گام میگذارد آنان نیز با دیدن او با
شگفت فراوان می‌نگرند و چنین تصوّر می کنند که این شخص پیغمبر است ولی دارای مقام
والاتر از مقام آنها میباشد و بالاخره همۀ آنها به محضر مقدّس رسول اکرم صلی الله علیه
و آله شرفیاب می گردند و از آن حضرت حقیقت را استفساره می کنند حضرتش در پاسخ
میفرمایند آیا این شخص را نمیشناسید؟ این حجّت خدا است برمردم، از آن پس از آن
نقطه نیز عبور کرده به صف فرشتگان وارد میشود آنها نیز از دیدن جمال و زیبائی و
درخشندگی او تعجّب می کنند و می گویند این از فرشتگان است امّا مقام و موقعیّت آن
در پیشگاه خداوند از ما بالاتر است و ا زهمین جهت این درخشندگی و عظمت را به دست
آورده است و پس از عبور از این مواقف در زیر عرش خداوند در پیشگاه با عظمت حضرت حق
به سجده می افتد در این حال خداوند به او می فرماید: (ای حجت من و کلام صادق و
ناطق من در روی زمین، سر از سجده بردار و شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته است) و او
سر از سجده بر میدارد پس خداوند به او میگوید: (بندگان مرا در رابطه با خود چگونه
دیدی ؟

در پاسخ می گوید:

 پروردگارا گروهی از آنها احترام و
موقعیّت مرا در نظر گرفتند و وظائف و مقرّراتی را که من بیان کردم مورد عنایت قرار
دادن ولی گروه دیگری موقعیّت مرا در نظر نگرفتند و دربرابرمن جبهه گیری منفی و
مخالف داشتند. پروردگار متعال در پاسخ میفرماید: به عزّت و جلال و عظمت مقام خودم
سوگند یاد می کنم که امروز بهترین پاداشها را یکی که احترام و موقعیّت تو را
مراعات کرده و محتویات ترا مورد عمل قرار داده است عنایت میکنم و کسانی را که
احترام تو را رعایت نکردند و به آنچه که در برداشتی عمل نکردند مشمول دردناکترین
عذاب خود میگردانم.

در این حال قرآن به شفاعت میپردازد و کسانی را که در زندگی دنیا با آن رابطۀ
مثبت داشتند و مقرّرات عبادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی قرآن را
سرمشق خود قرار داده اند با شفاعت خود وارد بهشت میسازد.

خداوند در این مورد به قرآن میفرماید به این افراد که با شفاعت تو وارد بهشت
گردیدند 5چیز عطامیکنم.

1ـ جوانی ای که هرگز پیری در دنبال ندارد.

2ـ تندرستی که هیچ وقت بیماری درپی نخواهد داشت.

3ـ توانگری همیشگی که دیگر فقر را هرگز نخواهند دید.

4ـ شادمانی دائمی که هیچ وقت  غم و
اندوه برآنان عارض نخواهند شد.

5ـ زندگی جاویدان که هرگز در پشت سر آن مرگی وجود نخواهد داشت.[2]

ب ـ حضرت امیرالمؤمنان (ع) فرمودند: (واعلموا انّ هذا القرآن هو النّاصح الذی
لایُغش ُ و الهادی الذی لایُضلُ و المحدث الذی لایکذبُ و ما جالس هذا القُرآن احدُ
الّا قام عنه بزیادة او نُقصان زیادة فی هدی و نُقصان من عمیّ واعلموا انّه لیس
علی احدبعد القرآن من فاقه و لا لأحد قبل القرآن من غنی فاستشفوه من ادوائکم
واستعینوا به علی لاوائکم فانِ فیه شفاء من اکبر الدّاء و هو الکفر و النفاق و
الضّلال فاسألو الله به و توجّهوا الیه یحبّه ولاتسألوا به خلفه انّه ما توجّه
العباد الی الله بمثله و اعلموا انّه شافع ومشفّع و قائل و مصدق وانّه من شفع له
القرآن یوم القیمة شفّع فیه و من محل به القرآن یوم القیمة صدّق علیه فانّه ینادی
عناد یوم القیمة الا انّ کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبة عمله غیر حرثة القرآن
فکونوا من حرثته واتباعه و استدلوه علی 
ربّکم و استصحوه علی انفسکم وانّهموا علیه آرائکم واستعشّوا اهوائکم.[3]

یعنی: بدانید این قرآن نصیحت کننده و پند دهنده ای است که هرگز خیانت نمی کند
و راهنمائی است که گمراه نمی نماید و سخنگوئی است که هرگز دروغ نمیگوید و هیچکس با
این قرآن مجالست نکرد و رابطه ای براساس تفکّر و فهم و اندیشه و عمل به آن برقرار
ننمود مگر اینکه همینکه از نزد آن برخاست و به امور زندگی قیام نمود یا هدایت و
رستگاری او افزایش یافت و یا کوری و گمراهی او نقصان و کاهش پیدا کرد.

بدانید برای هیچکس بعد از قرآن(یعنی بعد از تدبّر و اندیشه در معانی قرآن و
عمل به آن) فقری باقی نمی ماند. به این معنا که به طور کامل به غنای فرهنگی،
اخلاقی، و اقتصادی انسان را به طورکامل فراهم کند.

بنابراین شفای دردهای خود را چه دردهای جسمی و چه مرضهای روحی ـ چه مادّی چه
معنوی، ازقرآن بخواهید و در سختیها و گرفتاریها از آن کمک بطلبید زیرا شفاء و
بهبودی برای بزرگترین دردها و که کفر و نفاق و تباهی و گمراهی است منحصرا درقرآن
وجود دارد روی این جهات، به وسیلۀ قرآن مطالب خود را از خداوند بخواهید و با محبّت
به قرآن به خداوند توجّه کنید و هرگز آنرا وسیلۀ خواهش و طلب از بندگان خدا قرار
ندهید زیرا بندگان خدا با هیچ وسیله ای که از لحاظ عظمت مانند قرآن باشد به خداوند
رو نیاوردند و بدانید قرآن در روز قیامت شفعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته  می گردد و گوینده ای است که گفتارش مورد تصدیق
قرار می گیرد و کسی که در روز قیامت برضرر کسی سخن بگوید نیز مورد تصدیق قرار می
گیرد. چه اینکه درروز قیامت ندا کننده ای ندا می کند آگاه باشید هر کشتکاری در
عاقبت عمل کشتۀ خود گرفتار است مگر کشتکاران قرآن (یعنی:کسانی که براساس راهنمائی
های قرآ ن در کشتکار دنیا بذر افشانی نمودند و مزرعه هائی به منظور به وجود آوردن
انواع نیکی ها به وجود آوردند) پس شما از کشت کنندگان و پیروان قرآ ن باشید و آنرا
فقط راهنما به سوی پرورگارتان قرار بدهید و از آن اندرز بگیرید و اندیشه هائی را
که برخلاف جهت قرآن به وجود می آید متّهم بسازید و هر خواهشی که دربرابر قرآن و
مخالف ان است را خیانتکار بدانید. ادامه 
دارد

 

 



[1]
ـ شهیدانی که درجهاد دریائی به شهادت رسیده باشند براساس احادیث اسلامی دارای
فضیلت و اجر بیشتر میباشند.

/

نزول فیض الهی

هدایت درقرآن

 قسمت سی وسوم

تفسیر سورۀ رعد

 نزول فیض الهی آیت الله جوادی آملی

(أنزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السّیل زبدا رابیا و ممّا
یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أومتاع زبدُ مثله، کذلک یضرب الله الحق و الباطل
فأما الزبد فیذهب جفاء و أمّا ما ینفع الناس فیمکث في الأرض،کذلک یضرب الله
الأمثال ). (سورۀ رعد ـ آیه 17)

فیض مطلق از بالا و قابل از پائین

در رابطه با فیضی که از سوی خداوند نازل میشود خواه در جهان تکوین و خواه در
عالم تشریع، خواه در حقایق خارج و خواه در علوم معارفی که مربوط به احکام و حکم
تشریعی است، یک مثل جامعی ذکر کرده است. توضیح این مثل که درآیه آمده است:
همانطورکه باران نازل می شود، این باران به همراه خود کف و زبد ندارد، همچنین که
اندازه و مقدار ندارد که آیا دو لیتر است یا 10لیتر یا بیشتر و یا کمتر، هیچ یک از
این امور به همراه باران نیست. ولی وقتی باران برزمین بارید، آنگاه است که هر ذرّه
و هر برکه و هر گودی به مقدرار خود آب میگیرد. آن وقت است که همراه این سیل خروشان
کفی هم روی آب پدید می آید. پس همانطور که اندازه و مقدار را آن ظروف و قابل ها
دارند، نه خود باران و سیل؛ کف روی آب هم دراثر خروش سیل پیدا می شود نه به همراه
باران که از بالا کف ببارد؟

 بنابراین، از بالا آب خالص و صاف می
بارد و این گرد و غبار مخلوط بین راه، زمینۀ پیدایش آن کف را ایجاد می کند. وقتی
هم این آبها جابه جا شدند، سیل آن کف ها را به دو طرف مسیل رد می کند. سرانجام کف
از بین رفته است و آبهائی که نافع و سودمند هستند، می مانند. این جریان خارج به
عنوان مثل ذکر شده است.

ظرفیت دل

و امّا ممثل: آنچه از خدای سبحان نازل می شود، چه در عالم تکوین و چه در عالم
تشریع، حق است. و اندازه ها را، قابل ها تعیین می کنند. پس فیضی که از طرف خداوند
نازل می شود، اندازه ندارد، ولی وقتی به دست گیرنده می رسد، به اندازه میشود. مثلا
علوم و معارفی را که خدای سبحان نازل می کند، اندازه و مقدار ندارد ولی هرانسان و
هرصاحب قلبی به مقدار وسعت ادراک و قلب خود دریافت می کند.

وقتی که حضرت امیر علیه السلام دست کمیل را گرفت و به صحر ا برد به او فرمود:

(یا کمیل ان هذه القلوب أوعیة فخیرها أوعاها). (قصار الحکم ـ 147)

ای کمیل !این دلها، ظرف معارف است، بهترین دل آن قلبی است که وسعتش بیشتر باشد
یعنی گنجایشش برای علوم  و معارفبیشتر باشد
پس هر قلبی که وسعتش بیشتر بود،از علوم و معارف بهرۀ بیشتری میبرد با این تفاوت که
قلب مثل ظرف بیرون نیست. ظرفهای بیرون با آمدن مظروف پر می شود و جا برای مظروفی
دیگر نمی ماند ولی قلب این خصوصیه را دارد که هرچه مظروف بپذیرد، آن مظروف، این
ظرف را وسیعتر می کند.

ظرفی که هرگز پرنمی شود

حضرت علی علیه السلام درسخن دیگر می فرماید:(کلّ وعاء یضیق بما جُعل فیه
الاوعاء العلم فانه یتّسع به). (قصارالحکم ـ 205)

هر وعاء و ظرفی با آمدن مظروف تنگ می شود ولی قلب که ظرف علوم و معارف است، به
وسیلۀ علوم، وسیعتر می گردد. بنابراین، اینطور نیست که برای انسان، مقام مشخصی
وجود داشته باشد که وقتی بدانجا برسد، ظرفیتش پرشود، و بالاتر از آن برایش فرض
نشود بلکه اینقدر مقام انسان ممکن  است
بالا رود که فرشتگان جهان غیب دربرابر او به سجود درآیند.

(فسجد الملائکة کلهم اجمعون) (سوره حجر ـ آیه 30) پس هر فرشته ای در جهان غیب،
دربرابر انسان کامل ساجد است و منشأ سجودش، مسائل 
علمی او است (و علم آدم الاسماء کلّها) (سوره بقره ـ آیه 31). انسان آنقدر
مجال داردکه حتی اگر به مقام والای (نفس مطمئنّه )هم رسید، تازه میفهمد که بین راه
است نه پایان راه. لذا خدای سبحان صاحبان نفوس مطمئنه را هم هدایت میکند و آنها
رادعوت می کند که از حضرت نفس مطمئنه بودن به حضرت لقاء الله برسند. بنابراین، هم
این قلوب به منزلۀ اودیه و اوعیه هستند که علوم و معارف را درخود جا می دهند هم با
این اودیه و اوعیه معمولی فرق دارند که هرگز پر نمی شوند بلکه هرچه علم بیشتر
یافتند،جای بیشتر پیدا می کنند. ظرف دل با ظرفهای طبیعت یکسان نیست، ظرف دل متجرّد
است و ظرفهای طبیعت، مادّی اند. او بیکران است و اینها محدودند. آنها با آمدن
مظروف پر می شوند ولی ظرف دل با آمدن مظروف، تازه برظرفیتش افزوده می شود.

فیض چه وقت نام و نشان پیدا میکند؟

مطب دیگر این است که گرچه قدر در مرحلۀ پائین است و قضا در مرحلۀ بالا، امّا
فیض تا به این قالب ها و قدرها نیاید، بی نام و نشان است. وقتی به این اندازه ها
رسید، نامدار و نشاندار می شود لذا قرآن کریم میفرماید: خدا برای شما آهن نازل کرد
نه خلق کرد.(انزلنا الحدید)خدا برای شما قرآننازل کرد و و …یعنی از آنجا که می
آید، همه اش فیض است وقتی به اینجا رسید، به صورت آهن است، نه اینکه از آن بالا
آهن نازل می شود،بلکه فیض نازلمی شود و در اینحا نام  و نشان پیدا می کند، گاهی آهن میشود و گاهی
دامها و تپرها وسایر نعمتها میگردد. (و أنزل لکم من الأنعام ثمانیة ازواج)
بامیفرماید:(وانزلنا علیکم لباسا یواری سوآنکم وریشا)اینها  اندازه هائی است که در اینجا تبیین شده است و
گرنه ازآنجا فیض نازل می شود. و در اینجا که رسید نام و نشان پیدا می کند، یکی می
شود(مو)، یکی (کُرک)، یکی (پشم)، یکی (پر)، یکی (آهن) و یکی (دام).

اندازه و قدر موجودات

البته همانگونه که فیض از سوی خدا است، این قوابل هم از او است ولی باید این
فیض  را از صدر تا ذیل بررسی کرد که آیا در
مراحل بالا، نام و نشان و اندازه هست یا نام و نشان و اندازه در مراحل پائیین تر
است. باران وقتی می بارد نام و نشانی ندارد بلکه آب است و رحمت حق ولی در اینجا
نام و نشان می گیرد. آفرینش،حق است و نام و نشانی ندارد ولی وقتی به مراحل پائیین
تر می رسد نامهائی پیدا می کند که گاهی آهن می شود و گاهی دام. گاهی شجر می شود و
گاهی حجر، گاهی ارض می شود و گاهی سماء، پس در اینجا نام پیدا می کند. و بی گمان
این اندازه و ظرفیّت هم مال خداست. می فرماید:(و کلّ شی ء عنده بمقدار )(سوره رعد
ـ آیه 8) ـ تمام موجودات نزد خداوند، با اندازه و حساب اند، منتهی اندازه در پائین
است نه در بالا.

 درسوره حجر می فرماید:

(و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم). (سوره حجر- آيه
15)

خزائن و مجمع همه فیض ها نزد ما است و ما به اندازۀ مشخصی، آن را نازل می
کنیم.

ومیفرماید:

(انّا کلّ شی ء خلقناه بقدر).(سوره قمرـ آیه 49)

ما همه چیز را با اندازه و هندسه خلق کردیم. امّا این اندازه و هندسه در پائین
است نه دربالا. در مخزن الهی اندازه نیست بلکه اصل فیض است.

 در آنجا فرموده: (ان من شی ءالا عندنا
خزائنه )که از آن هم به قضا تعبیر میشود. خزینه قبل از اینکه تنزل پیدا کند و نازل
بشود، اندازه ندارد ولی وقتی بخواهد از مخزن پیاده کند، اندازه پیدا می کند زیرا
هرچیزی را به اندازه نازل کرده است.

(کل ّشی ء عنده بمقدار) یا درسوره اعلی آیه سوّم میفرماید:(قدّر فهدی) و
درسوره فرقان، آیه دوم میفرماید:(فقدّره تقدیرا).

همه این آیات نشان می دهد همانطور که قضا از آن خداست، قدر هم از آن خدا است
الّا اینکه درمراحل بالا قدر نیست بلکه مخزن فیض است و در مراحل پائین، قدر است. و
دل میتواند به آن مخزن، راه پیدا کند وفیض بی نام و نشان را درک کند زیرا حدّی
برای قلوب انسان های کامل نیست.

نزول قرآن

درباره قرآن کریم هم میفرماید: (انا انزلناه فی لیلة القدر) ـ اینجا که سخن
ازانزال و تنزیل و پائین آمدن است، قرآن است ولی آنجا که در مخزن است، آنجا دیگر
زبان و لغت نیست و آنجا لفظ نیست بلکه در آنجا علیي حکیم است.

 (و انّه في امّ الکتاب لدنیا لعليُّ
حکیم) (سوره زخرف ـ آیه 4). بنابراین، قرآن وقتی نازل می شود،به زبان و لفظ نازل
می شود)انّا جعلناه قرآنا عربیا لعکّم تعقلون)ـ ما آن را قرآنی  به زبان عربی قرار دادیم تا شما درک کنید. این
قرآنی است که فرشته امین برقلب پیامبر(ص ) نازل می کند (نزل به الروح الأمین علی
قلبک ) ـ روح امین آن را بر قلب تو نازلکرد.

ولی در مورد خود حضرت میفرماید:(و انک لتلقّی القرآن من لدن حکیم علیم)(سوره
نمل ـ آیه 6) پس اگر دیگران مقام قدر و مقام تنزل قرآن را درک می کنند، تو ای
پیامبر ما از امّ الکتاب قرآن با خبری اگر دیگران قرآن را با زبان عربی درک می
کنند و از احکامش مستحضر میشوند، تو باعلم لدنّی، قرآن را درک می کنی، یعنی
بلاواسطه از خدای سبحان دریافت می داری .

علم لدنّی

علم لدنّی در برابر علوم دیگر نیست که مثلا ما یک علم لدنی داشته باشیم و یک
علم تفسیر یا فقه یا فلسفه بلکه این در ردیف علومی که موضوع و محمول دارند، قرار
ندارد.علوم حقّه اگر بلاواسطه از سوی خدای سبحان دریافت شد، می شود علم (لدنی)

آنجا دیگر سخن ازلفظ نیست، سخن از علم حصولی نیست. آنجا حضور است ولاغیر. و
لذا علم لدنّی هرگز اشتباه و خطا نمی پذیرد.

 حضرت رسول اکرم (ص) همانطور که از این
قرآن بهره دارند، از آن (کتاب مکنون) و از (ام الکتاب) که (لدی الله)است هم بهره
دارند. همانگونه که ما به این اقیانس بزرگ می گوئیم: وقتی در آسمان است آب است ولی
وقتی به زمین آمد اقیانوس می شود، قرآن کریم وقتی بالا است، حدّ ومرز ندارد و وقتی
پائین آمد دریا و اقیانوس می شود. لذا امیر المؤمنین علیه السلام به ابن حنفیه می
فرماید:

 (أقرأ وأرقاء) ـ قرآن را بخوان و بالا
رو. اینکه به قاریان و ثالیان قرآن و حملۀ قرآن گفته میشود: بخوانید و بالا روید
یعنی هرچه در دنیا خواندید، درآخرت ظهور می کند و پاداشش را میگیرید و درجات بهشت
به عدد آیات قرآن کریم است و بین هر درجه و درجۀ دیگر گفته اند پانصد سال راه دارد
و منزلی که در بهشت به یک مؤمن میدهند در جوامع روائی ما آمده است که اگر همه اهل
دنیا بخواهندن می توانند در آنجا جای بگیرند و باز هم جا دارد. تازه این درجۀ یک
مؤمن عادی است چه رسد به انسان کامل.

پس این کتاب سماوی و قرآن بحری است ناتمام و این دریای بیکران برای تهذیبت
قلوب است و اگر دلها وقلوب محدود باشد که آب نامحدود نمی فرستد، بنابراین، در بین
انسانها کسانی هستند که دلهایشان نامحدود است و حتی اگر همه علوم و معارف به آنها
داده شود، باز جا برای (امّ الکتاب )وجود دارد. این راه را خداوند فرا راه انسان
گذاشت که خود را به باطل و زبد نفروشد و به آن دیار بی نام و نشان و غیرمحدود سفر
کند. ادامه دارد

 

 

/

ولادت باب الحوائج امام کاظم علیه السلام

ولادت باب الحوائج  امام کاظم علیه
السلام

به مناسبت هفتم ماه صفر، ولادت با سعادت امام کاظم (ع)

امام موسی بن جعفر الکاظم (ع) در روز هفتم ماه صفر در منطقه ای به نام (ابواء)
بین مکّه و مدینه به دنیا آمد. مادرش امّ ولد که او را (حمیدة المصفاة) می
نامیدند. مدّت امامتش 35سال، مدت 20سال با پدر زیست و پس از 35سال امامت، در
سن55سالگی در زندان سندی بن شاهک پلید در زمان خلافت هارون الرشید علیه اللعنه به
شهادت رسید و در بغداد، درمنطقه ای که اکنون به نام (کاظمین) (مرقد امام کاظم و
امام جواد علیهماالسّلام) معروف است، به خاک سپرده شد.

 نام مبارکش : موسی، القابش: صابر، عبد
صالح، امین، زاهر، نفس زکیّه و معروفترین آنها کاظم است. کنیه هایش: ابوابراهیم،
ابالحسن، و اباعلی است.

فرارسیدن هفتم ماه صفر، روز بابرکت و باسعادت ولادت باب الحوائج، امید
نیازمندان، روح و روان پیامبر و نور چشم حضرت زهرا، امام موسی بن جعفرسلام الله
علیه را به پیشگاه مقدّس ولیّ الله الاعظم ارواحنا له الفداء ،رهبر انقلاب و ملّت
مسلمان ایران، تبریک و تهنیت عرض می کنیم.

باز شوری ز سرمی زند سر              شور و شیرین لبی پر ز شکر

شور عشق بتی ماه رخساز             با قد و قامت چون صنوبر

حلقۀ زلف او دام دلها                      عنبر آسا به از نافۀ تر

شعلۀ روی او آتش افروز                  عاشق کوی 
او چون سمندر

ساقیا از خم عشق جانان                باده باید بریزی به ساغر

ساغری سبز همچون زمرّد               باده ای همچو یاقوت احمر

باده ای تلخ کآرد بسر شور               لیک شیرین چو قند مکرّر

تامرا بلبل نطق گویا                       عندلیبانه گردد ثناگر

درمدیح خداوند گیتی                      روح عالم، روان پیمبر

عقل اقدم،امام مقدّم                     در حدو ث زمانی مؤخر

مشرق آفتاب حقیقت                    مطلع نیّر ذات انور

آنکه از نور ذات است مشتق                     و انکه درکائنات است مصدر

مظهر غیب مکنون مطلق                 اسم اعظم در او رسم مضمر

شاه اقلیم حسن الهی                          کز ستایش بسی هست برتر

ترسم از غیرتش گربگویم                 ماه کنعان غلامی است دربر

یوسف حسن او صد چو یعقوب          درکمند فراقش مسخّر

با کلیم آنچه شد از تجلّی               می کند نور او صد برابر

طور سینا وانی انا الله                    روضۀ قدس و موسی بن جعفر 

کاظم الغیظ باب الحوائج                  صائم الدهر فی البرد والحر

آسمان حلقه ای بر دراو                         بلکه از حلقه ای نیز کمتر

درحقیقت توئی شاه مطلق                     در طریقت توئی پیرو  رهبر

درشریعت تو هفتم امامی               حاکم و معنی چار دفتر

***

 

ضمن تبریک مجدد این روز فرخنده و مبارک، نکته ای به نظرمان رسید که لازم است
تذکّر دهیم:

در روایتهای مکرّری که از معصومین (ع) نقل شده است، درباره اوصاف شیعیان ذکر
کرده اند که: شیعیان در روزهای خوشی و شادمانی ما، شادند و در روزهای مصیبت و
اندوه ما، محزون اند. واقعیّت هم چنین است که باید همانگونه که روزهای مصیبت و
وفیات را روزهای غم واندوه می دانیم و در آنها مراسم عزاداری برپا می داریم  و به نوحه سرائی می پردازیم، باید در روزهای
مولود واعیاد اسلامی، آثار شادی و فرح برما نمایان و ظاهر گردد و مراسم شادمانی را
برپا می داریم . بنابراین نمیشود ماه صفر را همه اش ماه عزا و گریه دانست چراکه
ولادت دو امام دراین ماه است: سوّم ماه صفر ولادت امام باقر علیه السلام و هفتم
ماه صفر ولادت امام کاظم علیه السلام در این ماه است. پس این دهۀ اول ماه صفر که
دو ولادت در آن واقع شده، خوب است که دهۀ شادمانی باشد ولی دهۀ آخر که بزرگترین
مصیبت ها درآن واقع شده و آن رحلت حضرت خاتم الانبیاء صلّی الله علبه و آله به
اضافه شهادت امام مجتبی و امام رضا علیهماالسلام، حق است که دهۀ مصیبت و عزاداری و
سوگواری باشد و هر چه شیعیان در این روزهای ماتم و عزا، نوحه سرائی کنند بازهم کم
است.

به هرحال این جملۀ معترضه ای یود که لازم بود یادآور شویم و آن اینکه  در ماتم ها و وفیات معصومین علیهم السّلام
سوگواری نمائیم و در روزهای مولود که شیرین ترین اعیاد اسلامی ما است، به
شادی  و سرور بپردازیم. والسلام

 

 

/

میلاد باقر آل محمّد علیه السلام

میلاد باقر آل محمّد علیه السلام

به مناسبت سوّم صفر، ولادت با سعادت امام محمّد باقر (ع))

امام ابوجعفر محمّد بن علی الباقر سلام الله علیه در روز جمعه سوم ماه صفر و
به قولی اول ماه رجب ازسال 57 هجری درمدینۀ منوّره، متولّد شد و 57سال زندگی کرد و
درسال 114هجری از دنیا رحلت کرد در بقیع به خاک سپرده شد.

نام مبارکش محمّد، کنیه اش ابوجعفر و القابش: باقر العلم،شاکر و هادی است که
مشهورترین آنها باقر است. نقش انگشترش: العزّة لله، نام مادرش: ام عبدالله فاطمه
است.

جابر بن عبدالله انصاری میگوید: رسول خدا (ص) به من فرمود: (یوشک أن تبقی حتی
تلقی ولذا لی من الحسین ـ (ع) ـ یقال له :محمّد، یبقر علم الدین یقرا، فاذا لفیته
فاقرأه مني السّلام ).

ای جابر !تو زنده میمانی تا اینکه یکی از فرزندان مرا که از صلب امام حسین (ع)
است، دیدار و ملاقات کنی که نامش محمّد است و علم دین را می شکافد پس هنگامی که او
را دیدی، سلام مرا به او ابلاغ کن.

امام صادق (ع) می فرماید جابر بن عبدالله انصاری برامام سجاد (ع) وارد شد،
محمّد بن علی (ع) را کودکی خردسال یافت که در حضور پدر نشسته بود. به او عرض کرد:
ای نوجوان بیا! پس امام باقر آمد آنگاه عرض کرد برو، پس حضرت رفت سپس جابر گفت: به
پروردگار کعبه قسم، شکل و شمایل پیامبر (ص) بر این نوجوان، پیداست. آنگاه از حضرت
امام سجّاد (ع) پرسید: این کیست؟ حضرت فرمود :(این فرزند من و صاحب امر پس از من
می باشد، این محمّد باقر است.)

جابر برخاست و خود را برروی پاهای حضرت باقر علیه السلام انداخت و آنها را
بوسه زد و عرض کرد: جانم به قربانت ای فرزند رسول خدا، سلام و درود پدرت را از من
بپذیر؛ همانا رسول الله سلامت میرساند .

ناگهان دیدگان ابوجعفر (ع) پر از اشک شد، آنگاه فرمود: (ای جابر! سلام و درود
خداوند بر پدرم رسول خدا مادام که آسمانها و زمین برپا است وسلام برتو ای جابر که
سلام رسول خدا را به من ابلاغ کردی.) 

تأسیس دانشگاه آل محمّد (ع)

در دوران زندگی امام باقر (ع) که دوران فرسودگی و پژمردگی بنی امیّه و آغاز
تحرّکهای بنی عباس  برای تشکیل حکومت  بود، چون وضعیّت سیاسی مشخّص  و پرقدرتی وجود نداشت، لذا مجال نشر و پخش علوم
آل محمّد و تأسیس دانشگاه بزرگ اهل بیت، بیشتر از سایر دوران ها بود، و دست امام
برای ایجاد چنین تشکیلاتی باز بود، لذا حضرت اقدام به چنین کار مهمّی کردند و
درمدّت کوتاهی صدها شاگرد مبرّز تحویل جامعۀ اسلامی دادند. پرواضح است که اگر چنین
موفقیّتی برای سایر امامان نیز وجود داشت. امروز غیر از فقه آل محمّد، فقه دیگری
در دنیای اسلام رواج نداشت ولی از آنجا که دشمنان چنین فقهی را سدّ راه عیاشی و
فساد و جبروت خود میدانستند، با تمام قوا با آن به نبرد پرداختند و ضمن تحت فشار قرار
دادن امامان و یاران باوفایشان، از وجود عالمان درباری وعاظ السّلاطین و روحانی
نماهائی که رضایت خدا را با اندک چیزی از مال دنیا برا ی رضایت حاکمان سلطه گر،
فروختند، استفاده نموده و با ساختن روایتهای جعلی، درپی تحکیم بخشیدن به تاج و تخت
خود، و منعزل کردن راویان راستین حدیث بودند.

افرادی مانند ابان بن تغلب  که امام
باقر علیه السلام به او میفرماید :(ای ابان! در مسجد  مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست
دارم در شیعیانم، افرادی مانند تو دیده شوند.) و یا افرادی مانند زرارة بن اعین و
ابوبصیر و محمّد بن مسلم و یزید بن معاویة عجلی که امام صادق علیه السلام درباره
شان میفرماید: اگر اینان نبودند،احادیث پدرم از بین میرفت )یا می فرماید 🙁 اینها
حافظان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام بودند.) و یا اینکه در سئوال ابن ابی
یعفور که عرض می کند: نمی توانم هر ساعت خدمتتان برسم و سئوالهای فقهی زیادی پیش
می آید که برخی از ما می پرسند، حضرت در پاسخ می فرماید: (چه می شود اگر به محمّد
بن مسلم ثقفی مراجعه کنی که او از پدرم بسیار شنیده و نزد او مکرّم و محترم بوده
است.) و همه این یاران با اخلاص، درشرایطی سخت و دشوار آن همه احادیث را از آنان
نقل کرده اند هرچند در اثر فشارهای فزون از حد و تبلیغات مخالفین و دشمنان دین،
مقدار کمی از این احادیث به ما رسیده است و از این معلوم میشود که هرچند در دوران
امام باقر و امام صادق علیهماالسلام ـ نسبتاً وضع بهتر بوده و گشایشی ایجاد شده
بود ولی با این حال آنقدر آزادی نبود که اصحاب، تمام احادیث را به راحتی و آسانی
به ما برسانند، از آن گذشته،در دوران پس از آنها، حاکمان سلطه گر  عبّاسی که قدرت بیشتری داشتند و حکومتشان تثبیت
شده بود، مانع از نشر آن احادیث شدند و اگرنه خدا می داند که اگر آن احادیث را
گذاشته بودند ـ که بدون تحریف و تغییرـ به نسلهای بعد منتقل شود، اکنون در هیچ
مسئله ای، مشکلی نداشتیم، مگر در مسائل مستحدثه و حوادث  واقعه ای که فقهای زمان، با استنباط  می خواستند در آن مسائل فتوا دهند که آن هم با
دست بازتری بود.

 راستی  جای تأسف است که آن همه احادیث جالب و ارزنده
که برای دین و دنیای ما سازنده و مفید است، با رفتن افرادی چون محمّد بن مسلم و
جابر بن یزید  جعفی و و … از دنیا، از
بین رفته و در بوتۀ فراموشی سپرده شوند. تنها محمّد بن مسلم است که می گوید: «سی
هزارحدیث از امام باقر (ع) و000/16حدیث از فرزندش امام صادق علیه السلام، از حفظ
دارم و اصلا چیزی در ذهنم خطور نکرد جز اینکه از امام باقر علیه السلام پرسیدم.» و
جابر بن یزید جعفی است که قریب پنجاه هزار حدیث از امام باقر (ع) ـ درسینه اش جای
داده بود وبی گمان این همه حدیث، ابواب فقه برابر می کرد و کمتر جائی برای سئوال
بازمی ماند، جالب اینجا است که همین بزرگان ازاصحاب، نه تنها  حدیث می کردند و شفاهی مطالب را به مردم می
رساندند، که بسیاری از آنهااز جمله ابان بن تغلب کتابهای زیادی نیز در زمینه های
گوناگون فقه، حدیث و تفسیر، تألیف کردند ولی جور و ظلم حاکمان غاصب، بیشتر آن آثار
را محو کرده و از دسترس آیندگان دور نگهداشتند. و با این حال می بینیم که امام
باقر(ع) دانشگاه اهل بیت را تأسیس نموده و امام صادق (ع)، آن را تکمیل نمود و آن
همه حدیث در زمینه های مختلف، توسط آن یاران باوفا و تحت شرایط بسیار سخت، به امّت
اسلام ارزانی داشتند، به این امید که ما بتوانیم، با این همه امکانات این زمان، آن
احادیث را بیش از پیش نگهداری کرده و در سبکهای پیش رفته تری تحویل آیندگان بدهیم
ان شاء الله.

درخاتمه فرارسیدن میلاد باسعادت باقر آل محمد سلام الله علیه را در سوّم ماه
صفر، به پیشگاه حجّت بالغۀ حق حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه، رهبر معظم و ملت
مسلمان ایران و تمام شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنیم، و توفیق پیروی از آن
امام وسایر امامان علیهم السّلام را از درگاه ایزد منّان مسئلت داریم.

                                                                                     

 

 

/

شهادت غريبانه امام هشتم(ع)

شهادت غريبانه امام هشتم(ع)

«بمناسبت آخر ماه صفر، شهادت امام هشتم(ع)»

امام علی بن موسی الرضا سلام الله علیها در مدینه به دنیا آمد و در طوس در
روز17یا آخر ماه صفر از دنیا رفت. البته در تاریخ ولادت و وفات آن حضرت اختلافهای
زیادی بین مورخین وجود دارد و حتی در سال وفاتش نیز اختلاف کرده اند که با جمع
اقوال مختلف سال وفات منحصر است بین سال 202تا 206هجری و عمر مبارکش بین 47تا57سال
ذکر شده است. حضرت رضا علیه السلام قریب 30سال با پدربزرگوارش زندگی کرد و پس از
آن قریب 20سال امامت کرد که در طول این سالهای محنت زا، بیشترین مصیبت ها و اذیّت
ها و آزارها را از حکّام غاصب بنی عباس تحمّل کرده و شاهد محنتهای زیادی نیز برای
شیعیان و پیروانش بود، تا اینکه درغربت، توسط انگور یا آب انار مسمومی که مأمون
برای آن حضرت تهیه دیده بود، به شهادت رسید.

احتمال مسموم شدن امام هشتم علیه السلام توسّط مأمون بسیار زیاد بلکه قطعی است
زیرا همچنان که بیشتر مورخان آن را ذکر کردند، اشعاری که دراین زمینه ـ درهمان
زمان ـ توسط شعرای زیادی سروده شده [1]
مبین این حقیقت است، هر چند برخی از تاریخ نگاران، غیر منصفانه به این مطلب برخورد
کرده اند و وفات امام را طبیعی یا در اثر بیماری ذکر کرده اند، و شاید علّت این
اشتباه مورخین، همین باشد که مأمون تظاهر به غم واندوه کرده، در تشییع جنازۀ حضرت،
پا برهنه شرکت نمود و سه روز و سه شب طبق برخی از اقوال ـ کنار قبرحضرت نشسته و
گریه و زاری می کرد و در این مدت فقط نان و نمک می خورد !! این تظاهر وفریبکاری
احتمالا  برخی از مورخین را واداشته است که
اتهام قتل امام را از او دور سازند،درحالی که گریه وزاری فوق العاده مأمون ـ در
حقیقت برای خودش بود، زیرا میترسید که این تهمت در میان شیعیان خراسان به شدّت
منتشر شود و دمار از روزگارش درآورند لذا با این ظاهر سازی می خواست، این ننگ بزرگ
را از دامن خود پاک سازد.

 و برخی از راویان اخبار نقل کرده اند
که مأمون به مدت بیست و چهار ساعت (یک روز تمام)، وفات حضرت  را پنهان نگه داشت و به کسی خبر نداد، آنگاه به
محمد بن جعفر بن محمد و گروهی از سادات از آل ابوطالب اطلاع داد که امام رضا از
دنیا رفته است و از آنها خواست که بیایند و جسد امام را از نزدیک  ببینند که هیچ جای ضربه ای یا خنجری در آن نیست
و حضرت به حال طبیعی از دنیا رفته است!

 درهر صورت، امام رضا علیه السلام توسط
مأمون مسموم شد و به شهادت رسید ولی هم ظاهرسازیهای مأمون و هم ترس مورخان از
مأمورین حکومت، برخی را واداشت که این حقیقت را مخفی یا نادیده بگیرند و حتی برخی
از شعرا نیز با شک و تردید به این مطلب اشاره کرده اند، و این خود غربت و مظلومیّت
امام هشتم سلام الله علیه را بیشتر می کند که هم به شهادت برسد و هم شهادتش را از
روی ترس یا کینه و عداوت، کتمان کنند.

 امام رضا سلام الله علیه پس از بدر،
مدت 20سال یا بیشتر در دوران حکومت ظالمانه هارون الرشید زیست که دراین مدّت، جرعه
های تلخ  و زهر آگین مصیبت ها و محنتها را
صابرانه سر می کشید وبرای خدا تحمّل می کرد که در این میان، اضافه برعداوتهای
دیرینۀ بنی عباس و خصوصا هارون،خوش رقصی‌ها و تملّق های نزدیکان و وزرایش خصوصا
برمکیان، بیش ازپیش، بر دشمنی ها و کینه های هارون نسبت به آن حضرت و اهل بیتش می
افزود و چندین بار، در پی ضربه زدن و یا کشتن حضرت بر می آمد ولی خداوند شرّش را
از او دفع میکرد وحضرت را حضرت نگه میداشت. یحیی برمکی روزی به هارون روی کرده و
گفت: علی بن موسی از نمی بینی که به جای پدرش نشتسه و خلافت را مخصوص خودش می
داند؟ هارون در پاسخ گفت: آیا کافی نیست آنچه را که برسر پدرش درآوردیم؟! آیا
میخواهی همه را بکشیم؟! از این گفتگو معلوم میشو د که این کاسه لیسان،ازخود آن
پلید، بیشتر به اهل بیت عداوت داشتند و همواره مترصّد از بین بردن آنان بودند.

به هرحال پس از مرگ هارون، فرزندش امین پنج سال و چندماه  حکومت 
کرد که دراین مدت کوتاه، چون تمام اوقاتش مشغول شهوترانی و فساد بود،
نتوانست متعرّض حضرت شود تا اینکه توسط برادرش مأمون به قتل رسید. و شاید این چند
سال، آسوده ترین سالهای زندگی حضرت رضا علیه السلام باشد، زیرا امین ـ همانگونه که
عرض شد ـ در فکر لذّت و شهوت بود و از اوضاع سیاسی کشور اسلامی  بی خبر، و اما مأمون، این مکار حیله گر با
اینکه اظهار تشیع می کرد و حضرت را صورت 
ظاهر احترام و تجلیل زیادی می نمود و ولایت عهدی را نیز به او سپرده بود،
ولی در باطن به قدری خبیثانه برخورد می کرد و مترصّد فرصت برای از بین بردن امام و
یاران و اهل بیتش بود که شاید سخت ترین و دشوارترین ایام زندگی حضرت، در دوران
مأمون گذشته باشد.

 در عیون اخبار الرضا آمده است که یاسر
خادم آن حضرت می گفت: هر وقت امام رضا علیه السلام از نماز جمعه برمی گشت میفرمود
:(خدایا !اگر گشایش من درمرگم میباشد هرچه زودتر آن را برسان و مرا از این اندوه
وغم برهان) و حضرت همواره اندوهگین و متأثّر و ناراحت بود تا اینکه از دنیا رحلت
کرد.

در هرصورت، تمام ظاهرسازیهای مأمون، برای این بود که میخواست امام رضا علیه
السلام را تحت نظر قرار دهد و از اقدامات شیعیانش در امان باشد و سرانجام برای
اینکه آسوده تر به حکومت جائرانه خود ادامه بدهد، از پدرپلیدش درس گرفته وهمانگونه
که او پدر امام رضا (ع) حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام رابا آن وضع فجیع در
زندان به شهادت رسانده بود، با دادن انگور به حضرت که آن خوشه های انگور ـ طبق
روایت شیخ مفید ـ چند روز در زهر گداشته شده شود، و یا آب انار مسموم، امام را در
غربت به شهادت رساند. هرچند امروز حرم مطهّر آن امام، ملجأ و ماوا و زیارتگاه
شیعیان و محبّان و پیروان اهل بیت است و لحظه ای از زائران عاشق خالی نمی شود.

مانیز به امید شفاعت آن حضرت، سالروز شهادتش را به محضر مبارک ولی الله اعظم
ارواحنا فداه، مقام معظم رهبری و شیعیان و محبان حضرتش به ویژه ملّت مسلمان ایران،
تسلیت عرض می کنیم.

 



[1]
ـ ابو فراس حمدانی ـ شاعر معروف  معتقد
بود که حضرت را به قتل رسانده اند ولذا دریکی از قصائدش میگوید:

 باؤوا بقتل الرضا
من بعد بیعته                      و أبصروا بغضه من رشدهم دعمموا 

عصابة شقیت من بعد ما سعدت                  و معشر هلکوا من بعد ما سلموا 

لا بیعة ردعتهم عن دمائهم 
                       و لا یمین و
لا قربی و لا رحم 

و همجنین دراشعار دعبل خزاعی و یا اشجع سلمی اشاره به مأمون
شده است که او آنحضرت را به قتل رسانده است.

حافظ ابن حجر نیز درتهذیب و حاکم درتاریخ نیسابور وفات حضرت
را شهادت دانسته و گفته اند: ( استشهد علي

بن موسی بسناباد) ـ علی بن موسی در سناباد ـ به شهادت رسید.

/

شهادت سبط اکبر(ع)

شهادت سبط اکبر(ع)

به مناسبت 28صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

بیست و هشتم ماه صفر همچنان که مصادف است با روز وفات حضرت رسول اکرم (ص)، به
روایتی مصادف است باشهادت سبط اکبر آن حضرت یعنی سرور جوانان اهل بهشت، حضرت امام
حسن مجتبی سلام الله علیه، گرچه بسیاری  از
مورخین روز شهادت امام مجتبی علیه السلام را بیست و پنجم ربیع الاول از سال 50هجری
دانسته اند. ولی شیخ مفید در تاریخ خود، وفات آن حضرت را 28صفر از سال 47هجری
دانسته اند. و شاید این قول اصحّ از قول سایرین باشد. در هر صورت در ایران اسلامی،
مرسوم است که روز 28صفر، به مناسبت وفات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و شهادت
فرزند عزیزش امام مجتبی علیه السلام، مجالس سوگواری و عزاداری برپا شود، و ما بدین
مناسبت، مراتب تسلیت خود را به پیشگاه ولی الله الا عظم عجل الله تعالی فرجه و
مسلمانان جهان به ویژه مقام معظم رهبری و شیعیان و پیروان آن حضرت در ایران تقدیم
می داریم.

 امام مجتبی سلام الله علیه 47سال ـ به
قولی ـ زندگی کرده است که 7سال آن را درخدمت جدبزرگوارش گذراند و پس از وفات جدش،
مدت 30سال در خدمت پدر ارجمندش حضرت امیر علیه السلام، 10سال امامت کرد سپس درسال
49یا 50هجری مسموم شده و پس از مدتی بیماری، ازدنیا رحلت فرمود.

امام صادق علیه السلام میفرماید: روزی امام مجتبی علیه السلام در آغوش پیامبر
(ص) نشسته بود، عرض کرد: بابا! کسی که پس از وفاتت، ترا زیارت کند، چه برای او
باشد؟ فرمود: (فرزندم !هر که پساز مرگم به زیارت بیاید، برای او بهشت باشد. و هرکه
پس از وفات پدرت، به زیارتش برود، پاداشش بهشت است و هرکه به زیارت تو پس از مرگت
بیاید، برای او نیز بهشت باشد).

به هرحال، امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از دو نفری است که ذریّۀ پیامبر
اکرم (ص) وسلم در آنها منحصر شده و یکی از چهار نفری است که پیامبر به آنان در
برابر نصارای نجران، مباهات کرد و یکی از افراد اهل  بیت علیهم السلام است که خداوند آنان رااز هر
رجس و پلیدی پاک ومطهر گردانید و یکی از اولی القربی است که خداوند امر به محبت و
مودت آنان کرده و آن را پاداش رسالت قرار داده است: (قل لا أسکم علیه أجرا الّا
المودّة في القربی ). امام مجتبی شبیه ترین 
مردم ـ از نظر خلقت و اخلاق و هیبت ـ به پیامبر اکرم (ص) وسلم بود. غزالی
در احیاء العلوم  از مالک بن انس نقل می
کند که گفت: هیج کس از حسن بن علی شبیه تر به پیامبر نبود. بُخاری در صحیح خود نقل
می کند که ابی بکره گفت: پیامبر را دیدم که بر منبر نشسته بود و حسن بن علی نیز
درکنارش بود، او یک نگاه به مردم می کرد و یک نگاه هم به حسن و میفرمود: ( این
فرزندم سیّد است). و در روایت دیگری که بخاری و ترمذی و مسلم، همه نقل کرده اند،
اینکه براء بن عازب گوید: پیامبر را دیدم که حسن بن علی بردوشش بود و میفرمود:
(خدایاـ من او را دوست دارم، پس توهم دوستش بدار.

عایشه از پیامبر (ص)نقل می کند که حضرت، فرزندش حسن را در بغل می گرفت و
میفمرود: (خداوندا من این فرزندم را دوست دارم و هرکه او را دوست داردـ نیز دوست
دارم) و گاهی او را برگردن خود سوار می کرد که یک بار شخصی آن حضرت را در آن حال
دید، رو به حسن کرده عرض کرد: ای نوجوان، چه مرکب خوبی را سوار شده ای؟ رسول  اکرم فرمود: (وچه سوار خوبی است). و گاهی می شد
که حضرت در سجود بود، پس حسن بر پشت آن حضرت سوار میشد، پیامبر سجود را طولانی می
کرد و پس از تمام شدن نماز، مسلمانان از علت طولانی شدن سجود می پرستیدند، پیامبر
می فرمود: (فرزندم برمن سوار بود، خوش نداشتم او را پیاده کنم !)

و دهها بار پیامبر اکرم (ص) و سلم درباره او و برادرش امام حسین علهما السلام
فرموده است:(هذان ریحانتاي من الدنیا،من أحبنی فلیحیّهما، ومن أبغضهما أبغضني و من
أبغضني أبغضه الله و أدخلنه النار) ـ این دو، دوگل خوشبوی من دردنیایند، هرکه مرا
دوست بدارد، باید آنها را دوست داشته باشد و هرکه آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن
داشته و هرکه مرا دشمن بدارد، خداوند او را دشمن داشته و در جهنّم واردش می سازد.

در هر صورت امام مجتبی با آنهمه عظمت و جلال و آنهمه توصیه ها و سفارشهای
پیامبر اکرم درباره اش، مورد تحمّل معاویه لعنة الله علیه نبود و برمعاویه بسیار
گران و سنگین می آمد که از دنیا برود و امام مجتبی زنده باشد، زیرا درآن حال، مجال
حکومت برای فرزند تبهکارش یزید نمی‌ماند، لذا بسیار فکر زد و بسیار اندیشید و
راههای گوناگون توطئه و از بین بردن حضرت را در مغز پلید خود پروراند تا اینکه به
این نتیجه رسید که بهترین و مؤثرترین راه برای از میان برداشت امام مجتبی، عسل
مسموم دانست؛ همان روشی که چندین بار، قبل از این با شد منانش آزمایش کرده بود،
همان عسل مسمومی که قبلا مالک اشتر، این صحابی جلیل القدر را باآن به شهادت رسانده
بود.[1]
و بدينسان، اين سم کشنده را توسط همسر حضرت، جعده دختر اشعث بن قيس، به حضرت
خورانيدند و پس از چند روز- و بقولي 40 روز- از دنيا رفت و در بقيع نزد جده اش
فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شد که متأسفانه 
در اثر عداوت و دشمني دهابيان آل سعود خذلهم الله تعالي با خاندان عصمت و
طهارت، قبر آن بزرگوار مانند ساير قبور متبرکه منهدم و ويران شد و اکنون جز خرابه‌اي،
چيزي از آن پيدا نيست.

 

 

 



[1]
ـ درنحوۀ به شهادت رساندن امام مجتبی علیه السلام  اختلاف است. برخی از مورخین ـ همانگونه که ذکر
کردیم ـ احتمال داده اند که توسط عسل مسموم شده باشد و برخی معتقدند که زهر را در کوزۀ
آب یا لیوان شیر ریختند و حضرت آن را آشامید و دراثر آن به شهادت رسید. به هرحال
معاویه سم کشنده ای را از پادشاه روم طلبیده بود و آن به نحوی به حضرت دادند  اغلب تاریخنگاران، عمل قتل را جعده همسر حضرت
می دانند، همان زنی که پدرش شرکت در قتل حضرت امير (صع) و برادرش محمد اشعث شرکت
در قتل حضرت سید الشهداء علیه السلام داشت.

/

غروب نور

غروب نور

به مناسبت رحلت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه  و آله وسلم ـ 28صفر

روز بیست و هشتم ماه صفر، یاد آور غم انگیزترین روزهای سال است، روزی که شمع
جمال حق رو به افول گذاشت و نور مطلق الهی به خاموشی ظاهری گرائید. روز بیست و
هشتم ماه صفر، روز رحلت مشکات مصباح وجود است، همان والا مرتبه ای که در حق او
پروردگارش فرمود: (لو لاک لما خلقت الا فلاک). روز بیست و هشتم ماه صفر روز رحلت
صاحب وحی، واسطۀ وجوب و امکان، رابطه قدیم و حادث، نقطه ملتقای قوسین، فیض اقدس و
وجود مقدس سرور کائنات و اشرف پیمبران، حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبدالله (ص) است.

روز نوحۀ قرآن در مصیبت طه است                           روز
ناله فرقان از فراق یس است

 فرارسیدن این روز جانسوز را به مقام
اعظم حجّت حق، قامع الحاد و کفر  کاشف
محنتها و بلاها، صاحب العصر و الزمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و مقام معظم
رهبری و ملّت غمدیده ایران و سایر مسلمانان جهان، تسلیت عرض می کنیم. و بدین
مناسبت، مقداری از سنتها و اخلاق پیامبر(ص)را که مبعوث شده بود تا مکارم اخلاق را
به اتمام برساند، برای تیمّن و تبرک و استفادۀ عموم برادران و خواهران، نقل می
نمائیم (ولکم فی رسول الله اسوة حسنة)

از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:

 هرگز نشد که رسول خدا صلی الله
علیه  و آله و سلم با کسی مصافحه کند و قبل
از او دست خود را بیرون بکشد مگر اینکه آن طرف مقابل، دست حضرت را رها کند. و هرگز
نشد که با کسی در حاجتی، همکاری کند و پیش از او از آن کار منصرف گردد. و هرگز نشد
کسی با آن حضرت به صحبت بپردازد و او قبل از طرف، سکوت نماید. و دیده نشد پیش روی
کسی پای خود را دراز کند. و هرگز بین دو امر مخیّر نشد مگر اینکه دشوارترین آن دو
را اختیار فرماید. و هرگز در ظلمی که به شخص او می شد، به انتقام برنمیخاست مگر
اینکه ببیند که محارم الهی هتک میشود که در آن صورت خشم می کرد خشمش فقط برای خدای
متعال بود. تا زنده بود در حال تکیه دادن، غذا میل نفرمود. چیزی از آن حضرت
درخواست نشد که در جواب بگوید: نه! و هرگز حاجت سائلی را رد نمی کرد، پس اگر برای
او امکان داشت، حاجتش را روا میساخت و اگر نمی توانست با زبانی شیرین او را راضی
می کرد. نمازش در عین تمامیّت از همه نمازها سبکتر و خطبه اش از همۀ خطبه ها کوتاه
تر و همواره از بیهوده گوئی برکنار بود. مردم، از بوی خوشش، متوجّه قدوم مبارکش می
شدند. چون بر سر سفره می نشست، نخستین کسی بود که شروع به غذا خوردن میکرد و آخرین
کسی بود که دست از غذا میکشید (با آرامی و تأنّی غذا میخورد)و هنگام خوردن، از جلو
خود میل می فرمود. آب را با سه نفس میآشامید و آن را می مکید و نمی بلعید. دست
راستش اختصاص داشت برای خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن که جز با دست راست، چیزی
نمی داد و چیزی نمی گرفت، و دست چپش برای کارهای دیگر بود. در تمام کارهایش
(تیامن) و با دست راست کار کردن دوست داشت مانند لباس پوشیدن و کفش پوشیدن و موی
سر را شانه کردن. وقتی کسی را صدا میزد، سه بار تکرار می نمود ولی در کلام خود
تکرار نداشت و اگر اجازه ورود می گرفت، سه بار تکرار می کرد.سخنش روشن و واضح بود
به گونه ای که هر شنونده ای آن را می فهمید و درک می کرد. و چون می گفت، سفیدی
دندانهایش برق میزد، چهار دندان پیشینش (ثنایا) به طور جالبی از هم جدا بود ولی
فاصله نداشت. نگاه کردنش کوتاه بود و به کسی خیره نمی شد. با هیج کس سخنی که مورد
پسند طرف نبود، نمی گفت. هنگام راه رفتن،مانند کسی که بر زمین سراشیب راه رود
گامها را برمیداشت. همواره می فرمود: بهترین شما خوش اخلاق ترین شما است. هیچ
خوراکی  را مذمت و یا تعریف نمی کرد.
اصحابش درحضورش، منازعه درتکلّم نداشتند. هرکس که موفق به دیدارش میشد، می گفت،
مانندآن حضرت هیج کس ار نه درگذشته و نه پس از آن ندیده ام. درمناقب این شهر آشوب
چنین آمده است: حضرت رسول (ص)،کفش خود را پینه میزد و خود لباسش را می دوخت  و درخانه خود را باز می کرد و شیر گوسفندان
رامی دوشید و شتر را می بست و سپس آن را میدوشید و هنگامی که نوکرش، گندم را آرد
می کرد به او کمک می نمود. حضرت آب وضوی شبش ر ا تهیه میکرد، در پیاده روی کسی بر
او سبقت نداشت  موقع نشستن تکیه نمی کرد.
در کارها با اهل خانه همکاری می نمود و با دست خودگوشت خرد می کرد.

چون برسرسفرۀ غذا حاضر میشد، مانند بردگان مینشست. بعد ازغذا، انگشتان خود را
می لیسید و هرگز در اثر پرخوردن آروغ نمی زد.دعوت همه کس را اجابت می کرد، هرچند
برای خوردن ماهیچه دست و بازوی گوسفندی بود. هدیه رامی پذیرفت ولو جرعه ای ا
زشیرباشد. از هدیه می خورد ولی غذائی که به عنوان صدقه باشد، نمی پذیرفت و ازآن
نمی خورد. به چهرۀ هیچ کس خیره نمی شد. خشمش برای خدا بود و هرگز برای رضایت
خویشتن غضب نمی کرد. گاهی از شدت گرسنگی، پر شکم سنگ می بست. هرطعامی که برایش
حاضر می کردند، تناول می فرمود و دست رد بر هیچ غذائی نمی زد. دو لباس باهم به تن
نمی کرد. گاهی یک نوع بردیمانی که خط خط بود میپوشید و گاهی عبائی که از پشم درست
شده بود، روی لباسهایش به تن می کرد. همچنین لباسهائی که ازپنبه یا کتات بافته شده
بود می پوشید و بیشتر لباسهای آن حضرت سفید بود. روی شبکلاه، عمامه می پوشید. پیراهن  را از طرف سمت راست می پوشید. یک جامۀ مخصوص
روز جمعه داشت و هرگاه پیراهن جدیدی میپوشید، پیراهن کهنه خود را به فقیر میداد
.عبائی داشت که چون میخواست درجائی بنشیند، آن رادو تا کرده و به زیر حضرت می
انداختند. انگشتری نقره درانگشت کوچک دست راستش بود…حضرت مرده های مسلمین را
تشییع میکرد و در دورترین نقاط شهر، به عیادت بیماران می شتافت با فقرا مینشست و
با آنها هم غذا میشد و با دست خود به آنان تعارف می کرد، و به کسانی که دراخلاق،
با فضیلت بودند، احترام می گذاشت و با اشخاص آبرومند مأنوس بود و به آنان نیکی میکرد.
خویشاوندان خود را درعین اینکه بر دیگران ترجیح نمی داد، صلۀ رحم می کرد.

 به احدی از مردم جفا نمی کرد. پوزش
عذرخواهان را می پذیرفت. درغیر اوقاتی که قرآن بر آن حضرت نازل می شد و یا موعظه
میکرد، تبسّمش از دیگران بیشتر بود وگاهی که خنده می کرد، با صدا نمی خندید بلکه
تبسّم مینمود…

هر کس برای حاجتی نزدش می آمد ـ چه آزاد بود و چه برده ـ جهت رفع گرفتاریش
اقدام می کرد. خشن و درشتخود نبود و در بازار صدایش را بلند نمی کرد. درمقابل بدی
دیگران، بدی نمی کرد بلکه گناه آیان را نادیده می گرفت و از آنان می گذشت. به هرکس
می رسید، ابتدا به او سلام می کرد…

هرکس بر او داخل می شد، از او احترا م می کرد چنانکه گاهی لباس خود را زیر او
پهن می کرد و یا او  را برتشک خود
مینشانید. حال رسول خدا (ص) در رضا و غضب یکسان بود و جز حق برزبان چیزی نمی راند.

آن حضرت درمیان میوه های تازه، خربزه و انگور را بیش از میوه های دیگر دوست می
داشت. بیشتر طعامش آب و خرما بود. گاهی شیر را با خرما میل می کرد و آن را (دو
غذای پاکیزه)می نامید.

درارشاد مفید آمده است:

هنگامی که حضرت رسول خدا(ص)، آخرین ساعات زندگی خود را می گذرانید، یگانه
یادگارش، دختر گرامیش حضرت زهرا سلام الله علیها درکنار بسترش نشسته و به سیمای
مبارکش مینگریست. وقتی که دید عرق مرگ چون دانه های مروارید از صورت پدر سرازیر
است. با قلبی سوزان و دیدهای گریان، شعر حضرت ابوطالب را دربارۀ آن حصرت،زمزمه
میکرد که می گوید: وابیض یستسقی الغمام بوجهه   
ثمال الیتامی عصمة لأرامل

چهرۀ روشن و سفیدی که از سیمای درخشانش، ابر، طلب باران می کند؛شخصیت والائی
که پناهگاه یتیمان و ملجأ و مأوای بیوه زنان است.

حضرت چشم خود راباز کرد وآهسته به دختر عزیزش فرمود:این بیت شعری است که
ابوطالب درمدح من سروده است ولی سزا است ـ فرزندم ـ که قرآن بخوانی و به جای آن
این آیه راتلاوت کنی:

 (و ما محمّدُ الارسول ُ قدخلت من قبله
الرسل، أفان مات أو قتل انقلبتم علی أعقابکم، و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله
شیئا وسیجزي الشاکرین). ( سوره آل عمران ـ آیه 144)

 ـ محمد ص پیامبر خدا است که قبل از او
پیامبرانی آمده اند و رفته اند، پس اگر از دنیا برود با کشته شود، آیا شما به
گذشتگان خود باز می گردید؟ هرکس به آئین گذشتگان باز گردد، هرگز به خداوند ضرری
نمی رساند و همانا خداوند شاکران و سپاسگزاران را پاداش خیرمی دهد.

 پشت آسمان شد خم، زیر بار این
ماتم      چشم ابر شد پرنم، در مصیبت خاتم.

 

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

نتیجه کمک به ظالم

*پیامبر اکرم (ص):

(من أعان ظالما سلّطه الله علیه.) 
(کنز العمّال ـ حدیث  7593)

هر که به ظالمی کمک کند، خداوند نیز همان ظالم را بر او مسلّط می کند.

*پیامبر اکرم (ص):

(من علق سوطا بین یدی سلطان جائر، جعل الله ذلک السّوط یوم القیامة ثعبانا من
النّا رطوله سبعون ذراعا یسلط علیه فی ناز جهنم و بئس المصیر) (بحار الانوار ـ ج
74ـ ص369)

هر که تازیانه ای را در حضور سلطان ستمگری آویزان کند خداوند آن تازیانه را در
روز قیامت، اژدهائی از آتش می کند که هفتاد ذراع طول دارد، آنرا بر او در آتش جهنم
مسلط می کند و چه بد سرنوشتی.

*پیامبر اکر م (ص) :

(من مشی مع ظالم لیعینه وهو یعلم أنه ظالم، فقد خرج من الاسلام .)
(بحارالانوار ـ ج 72ـ ص381)

هر که با ظالمی راه برود که به او کمک کند و میداند که ظالم است از اسلام خارج
است.

*پیامبر اکرم (صلی الله علیه آله) :

(من اعان ظالما علی ظلمه، جاء یوم القیامة و علی جبهته مکتوب: أیسُ من رحمة
الله.) (کنز العمّال ـ حدیث 14950)

هرکه ظالمی را در ظلمش یاری دهد، روز قیامت به محشر می آید در حالی که در
پیشاپیش نوشته شده است: از رحمت خدا ناامید است.

*پیامبر اکرم (ص):

(أبعد کم من الله تعالی من اثر سلطانا علی الله تعالی، و من اثرسلطانا علی
الله تعالی، جعل الله في قلبه الاثم ظاهرة و باطنه و أذهب عنه الورع و جعله حیران)
(نوادر الراوندی ـ ص 272)

…دورترین شما از خدای متعال کسی است که رضایت سلطانی را بر رضابت خداوند
مقدم بدارد و همانا هرکس سلطان را برخدا مقدم دانست، خداوند گناه را ـ چه ظاهرش
وجه باطنش ـ درقلب او قرار می دهد و پارسائی را از او میزداید و او را سرگردان می
سازد.

* پیامبر اکرم ((ص) ):

(اذا کان یوم القیامة نادی مناد أین الظلمة وأعوانهم؟من لاق لهم دواة أوربط
لهم کیسا أومدّ لهم مدّة قلم، فاحشرونم معهم.) (ثواب الاعمال ـ ص 232)

روز قیامت که برپا شد، منادی ندا می دهد: ستمگران و یارانشان کجا هستند؟ آنان
که برای انها مرکبی تهیّه کردند، و یا کیسه ای بستند یا مدادی تراشیدند، پس آنها
را باهمان ظالمان محشور کنید.

*امام صادق (ع):

(من عذر ظالما بظلمه، سلّط الله علیه من یظلمه، فإن دعا لم یستجب له ولم یأجره
الله علی ظلامته.) (ثواب الاعمال ـ ص 244) 

کسی که ظلم ظالمی را توجیه کند، خداوند کسی را بر او مسلّط میکند که به او ظلم
کند، پس اگر دعا کرد دعایش مستجاب نمی شود و خداوند در مظلومیتش به او پاداش نمی
دهد.

*اما م صادق علیه السلام: (من اعان ظالما علی مظلوم، لم یزل الله عزوجل
علیه  ساخطا حتی ینزع عن معونته ). (ثواب
الاعمال ـ ص 244)

هر که به ظالمی علیه مظلومی کمک کند، همچنان خدای عزوجل بر او خشمناک خواهد
بود تا وقتی که دست از یاری آن ظالم بردارد.

*پیامبراکرم (ص):

(من تولّی خصومة ظالم  او اعان علیها
ثم نزل به ملک الموت،قال له ابشر بلعنة الله و نار جهنم  وبئس المصیر). (سفینة البحار ج 2 ـ ص 107)

هر که خصومت ظالمی را (نسبت به مظلومین) برعهده بگیرد با به ظالم کمک کند،
آنگاه مرگش فرارسد، ملک الموت به او بگوید: ترا بشارت باد به لعنت خداوند و آتش
دوزخ و چه بد سرنوشتی است.

 

 

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهای از قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

بازگشت نیرنگ بد به صاحبش

(…و لایحیق المکر السّسّی الابأهله، فهل ینظرون الّا سنة الأولین،فلن تجد
لسنّه الله تبدیلا ولن تجد لسنّة الله تحویلا). (سوره فاطرـ آیه 43)

فکر بد کاری و نیرنگ جزبه صاحبش برنمی گردد و او را هلاک می کند، چه انتظاری
دارند جز آنکه به شیوۀ ملتهای گدشته از بین بروند. به تحقیق شیوه الهی، تغییر و
تبدیل نمی پذیرد و به تحقیق، سنت الهی مبدبل و محوّل نخواهد شد.

آن روزها که حکّام کویت با تمام قوا از رژیم جنگ افروز صدّام، دفاع و حمایت می
کردند و با ارسال مواد غذائی و لوزام یدکی و پول و تسلحات و و… آن ر اپشتیبانی
می‌نمودند که با قدرت و توان بیشتر،به انقلاب لطمه بزند و ایران اسلامی را مورد
تاخت و تاز و تجاوز وحشیانه خود قرار دهد، شاید این آیه را در قرآن نخوانده بودند
که حتما هم خبری از آن نداشته و ندارند، و امروز که صدّام با کمال وحشیگری و نمک
نشناسی به آنها حمله  کرده و آنان را از
کشور خود رانده و تمام دارائی ها و اموال آنان را غارت کرده است،آیه را بر آنها
درست تطبیق می کند. این سنّت تغییرناپذیر الهی است که اگر کسی  نظر سوء و فکر بدی نسبت به انسان بیگناهی داشته
باشد آن نظر سوء، سرانجام برخودش برمی گردد و دامن خود را می سوزاند، اینقدر که در
روایت‌ها آمده است که اگر کسی، ستمگر و ظالمی را یاری دهد، خداوند خود آن ظالم را
بر او چیره می کرد و او گرفتار همان ظالم خواهد شد و اینقدر که درطول هشت سال جنگ
تحمیلی، امام امّت (قدس سره)حکّام مغرور کویت و سایر کشورهای خلیج فارس را نصیحت
کرد و هشدار داد که دست از کمک به صدّام بردارند وگرنه صدام در اوّلین فرصت به خود
آنها حمله خواهد کرد و آنوقت دیگر پشیمانی سودی ندارد تمام این روایت ها و پیام ها
و سخنان ارزنده، ترجمۀ واقعی این آیه از قرآن است که میفرماید؛ (ولا یحیق المک
رالسیّئی الا بأهله ). آری! امروز که در انزوای حقیقی قرار گرفته اند و امروز که
در انزوای حقیقی قرار گرفته اند و امروز که از آشیانۀ خود رانده شده اند و
خونخواران دوران به آنها حمله ور شده اند، به این نتیجه رسیده اند که ای کاش گوش
به سخنان آن پیر آینده بین فرا می دادند وای کاش به ظالمی که امروز با آنها دست به
یقه شده، کمک نمی کردند، ولی امروز دیگر چه سود؟ قطعا آن زمان که آتش جنگ
برافروخته شده بند و هزاران بیگناه از مرد و زن و کودک های ایران اسلامی در شعله
های آن می سوختند، اگر همین حکام کویت ـ که امروز به بدبختی و بیچارگی گرفتار شده
اند ـ برای یکماه دست از یاری رساندن به عراق برمی داشتند، اکنون چنین روزگار سیاه
و تلخی نداشتند، چرا که دلاوران ایران زمین، به تنهائی نیز میتوانستند کار جنگ را
یکسره کنند ولی تمام دنیا با آن سوی خط بود،تمام کشورهای بزرگ به عراق کمک نظامی و
تبلیغاتی میکردند و کشورهای همسایه خصوصا کویت از هر خوش رقصی دریغ نداشتند. البته
لازم به ذکر است که گرچه آن ظالم طغیانگر به کویت حمله کرد و این نتیجه همکاریهای
بی شائبۀ حکام کویت با او بود ولی در این بین، آتش، خشک و تر را می سوزاند .درست
است که حاکم کویت به ذلت و خواری افتاده اند ولی از آن طرف هزاران خانوادۀ مؤمن و
متعهّدی که در طول دواران انقلاب اسلامی، از هر خدمت و کمکی به انقلابی و ایران
فروگذار نبودند و باجان و مال خود در راستای خط امام، مایه می گذاشتند، امروز در
چنگال بعثیان خونخوار گرفتار شده اند و ما از این بابت سخت نگران و ناراحتیم و از
خداوند می خواهیم که این مؤمنین در بند را رها سازد. در روایتی از حضرت رسول  (ص) نقل شده است که فرمود(ایاکم  و المکر السیی فإنه  لا یحیق المکر السیی الابإهله) هشدارتان باد از
اینکه فکر بدکاری و نیرنگ نسبت به کسی داشته باشید که همانا نیرنگ و فکر بد تنها
خودتان را به هلاکت می اندازد. و این تاریخ است که تکرار می شود؛ اگر در تاریخ
بسیار دیده ایم افرادی را که فکر بد درسر میپروراندند و به مجازات اعمال خود در دنیا
قبل از آخرت رسیدند، امروز با چشم خود تکرار تاریخ را می بینیم و همانا سنّت الهی
حق است و هرگز تغییر ناپذیر نیست.

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا پایان

 

سیاست خارجی

(باید روابط بین ملّتها براساس مسائل معنوی باشد و در این رابطه بُعد مسافت
تاثیر ی ندارد…روابطمان با کشورها براساس مبانی اسلام خواهدبود.) 31/3/58

(دولت اسلامی با همۀ ملتها و با همۀ دولتها می خواهد که تفاهم و ارتباط صحیح
داشته باشد درصورتی که آنها متقابلا احترام دولت اسلامی را مراعات کنند. ) 23/4/58

(مامی خواهیم که روابط حسنه با احترام متقابل، نسبت به همه داشته باشیم مگر
دولتهائی که با ما خلاف رفتار کرده باشند و بخواهند به ما ظلم کنند، تحمیل کنند،
سلطه جوئی برما کنند که با آنها مخالف هستیم …و با آنها البته نمی‌توانیم روابط
داشته باشیم.) 8/9/58

(سیاست نه شرقی نه غربی) را در تمام زمینه های داخلی و روابط خارجی حفظ کنید،و
کسی را که خدای نخواسته به شرق و یا به غرب گرایش دارد، هدایت کنید و اگر نپذیرفت
او را منزوی نمائید و اگر در وزارتخانه ها و نهادهای دیگر کشور، چنین گرایشی باشد
که مخالف مسیر اسلام و ملّت است، اول هدایت و درصورت تخلف، استیضاح نمائید که وجود
چنین عناصر توطئه گر در رأس امور یا درقطبهای حسّاس، موجب تباهی کشور خواهد شد.)
7/3/75

(…هر قدمی که بر میدارند به فکر این باشند که آیا رو به وابستگی میرویم، یا
به طرف رهایی و آزادی و رابطه با کشورهای خارجی که نمی خواهند ما را ببلعند باید
باشد. به آنها که می خواهند از طریق روابط، ما را وابسته کنند، هیج لزومی ندارد و
باید با احتیاط با آنها برخورد شود). 4/10/61

(ما نمی‌خواهیم روابطمان مثل روابط زمان شاه باشد، بلکه ما روابط خاص اسلامی
داریم که اسلام نه ظالم بود و نه زیر بار ظلم میرفت و ماهم می خواهیم اینطور باشیم
که نه ظلم کنیم، نه زیر بار ظلم برویم).  
6/8/63

(ما نمی خواهيم در کشوری زندگی کنیم که از دنیا منعزل باشد…امروز دنیا مانند
یک عائله و یک شهر است و یک شهر دارای محله های مختلفی است که باهم ارتباط دارد.
وقتی دنیا وضعش اینطور است، ما نبایدمنعزل باشیم. ما باید با کشورهائی که با ما
هستنتد و ما از اذیّت نم یکنند، روابط داشته باشیم و آقایان درفکر این باشند و
روابط را تحکیم کنند البته ما با آنها که بخواهند به ما تعدّی کنند، نمی توانیم
بسازیم و از اوّل هم اعلام کردیم، مگر آنها خودشان را اصلاح کنند). 11/8/64

(من اکنون به ملتهای شریف ستمدیده و به ملت عزیر ایران توصیه می کنم که از این
راه مستقیم الهی که نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است بلکه به
صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدار پای بند
بوده و لحظه ای از شکر این نعمت غفلت نکرده و دستهای ناپاک عمّال ابر قدرتها چه
عمّال خارجی و چه عمّال داخلی بدتر از خارجی تزلزلی در نیّت پاک و ارده آهنین آنان
رخنه نکند وبدانند که هرچه رسانه های گروهی عالم و قدرتهای شیطانی غرب و شرق
اشتُلُم می زنند دلیل برقدرت الهی آنان است و خداوند بزرگ سزای آنها را، هم در این
عالم وهم در عوالم دیگر خواهد داد).

(وصیتنامه الهی سیاسی)

(بار دیگر به کشورهای منطقه اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی، علی رغم اقتدار
روز افزونخود،…هیچ گاه درصدد توسعه و کشور گشائی نبوده ایم و همواره درصدد آنیم
که با کشورهای اسلامی منطقه، در صلح و آرامش، روابط دوستانه داشته باشیم) 16/1/65

(من به تمام جهان با قاطعیّت اعلام می کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل
دین ما بایستند، ما در مقابل همۀ دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان،
از پای نخواهیم نشست…شعار نه شرقی و نه غربی، شعار اصولی انقلاب اسلامی در جهان
گرسنگان و مستضعفین است و ذرّه ای هم از آن عدول نخواهد شد). 7/5/66

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(سیاست خارجی)

دانستنیهائی از قرآن(بازگشت نیرنگ بد به صاحبش)

سخنان معصومین(نتیجه کمک به ظالم)

غروب نور

شهادت سبط اکبر علیه السلام

شهادت غریبانه امام هشتم علیه السلام

میلادد باقر آل محمد علیه السلام

ولادت باب الحوائج امام کاظم علیه السلام

نامه ای از حضرت امام خمینی قدس سره به حجة
الاسلام حاج سیداحمدخمینی

نزول فیض الهی                                                
آیت الله جوادی آملی

اصول اقتصادی اسلام(شفاعت)                                آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

گفته ها و نوشته ها

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

رمز بقاء انقلاب                                                حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

رابطه نتایج استفراض و قدرت سیاسی و
اقتصادی           محمدرضا حافظ نیا

پاسخ به نامه ها

جمعبندی اهم رویدادها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه‌اي:

* در همه اين شرايط دستگاهي که يک لحظه به رکود و جمود و بيکاري و کم کاري
و خداي ناکرده به فساد آن نمي‌توان تن داد دستگاه قضائي است و اين دستگاه قضائي
است و اين دستگاه بايد در حد مطلوب اصلاح و صلاح باشد.

* اتقان و سرعت در رسديگي به کارهاي مردم موجب آرامش شده و عدالت در جامعه
بوسيله دستگاه قضائي تأمين و تضمين خواهد شد.

* مسئوليت اين دستگاه(قضائي) که سرنوشت قضاياي مشکل مردم در دست آنهاست
بايد از دخالت دادن گرايش‌هاي سياسي در کار مهم خود يعني قضا پرهيز نمايند و براي
احقاق حق و ابطال باطل جاي هيچ شرط و بهانه‌اي قرار ندهند.

(3/4/69)

* اين انقلاب چون با نام خداست هميشه مواجه با شيطانهاست. چون معتقد به
طرفداري از مستضعفان و مظلومان است هميشه با قلدرها و زورگوها و مستکبرها دست به
گريبان است. هميشه کساني که با ارزشهاي انساني ضد و مخالفند از شما ناراضي هستند.

* استکبار چه بخواهد و چه نخواهد، آمريکا چه بخواهد، چه نخواهد، صهيونيسم
چه بخواهد، چه نخواهد، اسلام از نو بيدار شده است، اين قهرمان عظيم قرن‌ها دوباره
وسط صحنه بپاخاسته است، هيچ کاري هم از دست دشمنان اسلام ساخته نيستف حداکثر کاري
که مي‌توانند بکنند اين است که از حقد و بغضشان بزنند مسلمانها را در حريم امن
الهي به خاک و خون بکشند، بيشتر از اين چه کار مي‌توانند بکنند.

(6/4/69)

* دولت جمهوري اسلامي براي گشودن راه کعبه مقصود از هيچ تلاشي سر باز نزد
و باز هم نخواهد زد. اما مدعيان توليت حرمين شريفين بر جلوگيري از حضور حاجياني که
حج را به معني درست آن شناخته و توحيد الهي را با برائت از مشرکين همراه کرده‌اند
اصرار مي‌ورزد.

* ما حج و زيارت حرمين شريفين را حق مسلم خود دانسته و با تمام قوا آن را
از آل سعود که تضييف کنندگان اين حق مسلم‌اند مطالبه مي‌کنيم و به حول و قوه الهي
آن را از آنان مي‌ستانيم.

* جبهه کفر و استکبار بدانند که آينده متعلق به اسلام است و هيچ تدبيري و
قدرتي نخواهد توانست از اقتدار روز افزون سالام و رواج روز افزون شعارها و ارزشهاي
اسلامي در جوامع مسلمين جلوگيري کند.

* استکبار و ايادي آن محکوم به عقب‌نشيني در برابر موج فزاينده اسلام‌اند
و خون پاک شهيدان مکه و ديگر شهداي انقلاب اسلامي راه حرکت و پيشرفت اسلام در جهان
را هموار ساخته و پرچم اسلام را در بسياري از نقاط عالم به اهتزاز درآورده است.

* شعار محو غده سرطاني اسرائيل که از سوي امام عظيم الشأن و قائد کبير
اسلام امام خميني رضوان الله عليه مطرح شده، علي‌رغم ميل سازشکاران سياست باز بايد
با قوت و شدت مطرح شود و به صداي عمومي مسلمين در حج تبديل گردد.

* جدائي دين از سياست که توطئه ديرين دشمنان براي منزوي کردن اسلام و قرآن
است بايد با شدت محکوم شود و به ميدان آمدن دين در همه کشورهاي اسلامي در مقابه با
سياستهاي استعماري و استکباري بايد درس عمومي ملتهاي مسلمان شمرده شود.

(9/4/69)

* هيچ قدرتي و شمشير برايي، هيچ ثروتي و حتي هيچ قدرت علم و تدبيري به کسي
اين حق را نمي‌دهد که مالک سرنوشت انسانهاي ديگر و تصميم گيرنده در مورد سرنوشت
آنها شود.

* در جامعه و نظام اسلامي عدالت، علم، دين و رحمت بايد حاکم باشد.
خودخواهي نبايد باشد، هوي و هوس نبايد در هيچ کس و رفتار و گفتار هيچ شخصي حاکم
باشد. سر عظمت و عصمتي امام در شکل غايي و اصلي مطلوب در اسلام همين است که هيچ‌گونه
امکان تخطي و تخلفي وجود نداشته باشد.

* امروز گرفتاريهاي عمده ملتها در دنيا گرفتاري ناشي از فساد مديران و
دستهاي گرداننده جامعه است.

* کساني که زبان و قلمشان در جامعه کار مي‌کند و ذهن‌هايي و دلهايي و
نفوسي متوجه آنها مي‌شود، مواظب باشند دشمن از اظهارات آن سوء استفاده نکند.

(20/4/69)

* ما مسئولين وظيفه داريم ولايت الهي و اسلامي را در شکل پر جاذبه آن براي
انسانهاي مشتاق و محروم هر چه بيشتر تحقق بخشيم. قدم اول اين است که از راه مردم
جدا نشويم و فراموش نکنيم که همين مردم، پا برهنه‌ها، طبقات ضعيف و کساني که در
معيارهاي مادي جوامع چيزي بحساب نمي‌آيند صاحبان اصلي کشورند و پيروزيهاي اين
انقلاب و عزت اين کشور به خاطر فداکاريهاي آنها بوده است.

(20/4/69)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جهان اسلام

گروهي از افسران اسرائيل در عمليات حزب الله با رمز «يا روح الله» بهلاکت
رسيدند.

کنسولگري آمريکا در بيت المقدس با بمب آتش‌زا مورد حمله انقلابيون فلسطيني
قرار گرفت.

ارتش تايلند دستور دستگيري رهبر شيعيان اين کشور را به اتهام فعاليت ضد
دولتي و انجام تظاهرات غير قانوني صادر کرد.

(17/3/69)

يک ساختمان دولتي در«تل آويو» به آتش کشيده شد و کاملا منهدم گرديد.

رئيس جمهور نيجر: جهان اسلام مديون خدمات ارزنده امام خميني به سالام است.

يک روزنامه آرژانتيني از نامه امام خميني(ره) به گورباچف بعنوان يک معجزه
ياد کرد.

وزير امور خارجه انگليس از رشد اصول گرائي اسلامي در خاورميانه ابراز
نگراني کرد.

حمله نظاميان هندي به نمازگزاران کشميري بيش از 50 کشته بر جاي گذاشت.

يک کارشناس امور شوروي: جهان شاهد مرگ کمونيزم و قدرت اسلام بنياد گرا
است.

(19/3/69)

آمريکا اتباع خود را از ليبريا خارج کرد.

رهبري متحد قيام اسلامي فلسطين خواستار تحريم کليه کالاهاي آمريکائي از
سوي کشورهاي عرب شد.

در پي گيريهاي خونين قومي در«قرقيزستان شوروي» که منجر به کشته و مجروح
شدن قريب به 600 تن از اهالي «قرقيز» و «ازبک» اين جمهوري گرديد در قرقيزستان عزاي
عمومي اعلام شد.

رژيم سعودي شعارهاي«ضد اسرائيلي و آمريکائي» حجاج ايراني را مبارزات گمراه
کنند توصيف کرد!

صدها تن از مسلمانان ترکيه طي يک راهپيمائي در شهر«سيواس» ممانعت مسئولان
از ورود دانشجويان محجبه به دانشگاههاي ترکيه را محکوم کردند.

(22/3/69)

زائران خانه خدا در پايتخت ترکيه در اعتراض به اعمال محدوديت از سوي آل
سعود در تعداد زائران، دست به تظاهرات زدند.

جبهه نجات اسلامي در انتخابات چند حزبي الجزاير به پيروزي رسيد.

(23/3/69)

24 تن از طرفداران حکومت اسلامي در ترکيه دستگير شدند.

(24/3/69)

غرب نسبت به پيروزي«جبهه نجات اسلامي» در انتخابات الجزاير اعلام خطر کرد.

رهبر راست گرايان فرانسوي پيروزي اصلو گرايان الجزايري را تلخ‌ترين حادثه
دهه نود ميلادي توصيف کرد.

جوانان الجزاير طي تظاهراتي خواستار ايجاد جمهوري اسلامي در اين کشور
شدند.

رهبر جبهه نجات اسلامي الجزاير: بعد از قيام مسلمانان در ايران به رهبري
آيت الله خميني، رسانه‌هاي غربي به اشاعه وحشت از اسلام پرداخته‌اند.

«رولان دوما» وزير خارجه فرانسه، براي آرام کردن افکار عمومي فرانسه اظهار
داشت موفقيت اسلام گرايان در نخستين انتخابات آزاد الجزاير نبايد باعث نگراني بيش
از حد در جهان غرب شود.

ارتش رژيم صهيونيستي خانه‌هاي چهار مسلمان فلسطيني را بجرم فعاليتهاي ضد
صهيونيستي با بولدوزر ويران کرد.

(26/3/69)

هفته‌نامه«الفجر» ارگان نهضت اسلامي تونس توقيف شد. اولين حزب اسلامي در
جمهوري آذربايجان شوروي تشکيل شد.

حزب وحدت اسلامي رسما جايگزين شوراي ائتلاف مجاهدين افغانستان شد.

(27/3/69)

ترکيه با پخش يک فيلم آمريکائ به احساسات مسلمانان جهان اهانت کرد.

رژيم اردن فرزندان رهبر سازمان جهاد اسلامي بيت‌المقدس و چند عضو ديگر را
بازداشت کرد.

(28/3/69)

«عباس مدني» رهبر جبهه نجات اسلامي خواستار انحلال مجمع ملي الجزاير شد.

چهار مسلمان کويتي در دادگاه امنيتي اين کشور تبرئه شدند.

مبارزين مسلمان کشمير تشکيل يک دولت موقت را اعلام کردند.

(29/3/69)

ساف به 15 سال مذاکره محرمانه با اسرائيل اعتراف کرد.

عربستان و اردن با درخواست 2500 نفر فلسطيني جهت اعزام به حج مخالفت
کردند.

(30/3/69)

اولين کنفرانس سراسري«زن مسلمان» در هند برگزار شد.

رژيم سعودي از علامه فضل الله خواسته است کشتار مکه را يک حادثه امنيتي
تلقي کند.

انقلابيون فلسطيني خودروي حامل«آريل شارون» وزير مسکن رژيم صهيونيستي را
مورد حمله قرار دادند.

(5/4/69)

مردم مسلمان شهر«سئوتاي» اسپانيا با شرکت در يک اعتصاب عمومي خواستار خود
مختاري شدند.

براي اولين بار، سازمان سنديکاي اسلامي کارگران در الجزاير تأسيس شد.

بدنبال فشارهاي ايرانف نمايش فيلم«اسلحه عريان» در ترکيه ممنوع شد.

صدها هزار سوداني طي تظاهراتي در پايتخت سودان فرياد «شريعت» يا «شهادت»
سر دادند و خواستار برقراري قوانين قرآن شدند.

دفتر هواپيمائي رژيم سعودي در پيشاور مورد حمله افراد مسلح ناشناس قرار
گرفت.

19 تن از مسلمانان انقلابي در تونس و مصر بازداشت شدند.

ليبراسيون: شاه فهد که خود را خادم حرمين شريفين لقب داده است، اين بار
کسي را براي متهم کردن ندارد.

(13/4/69)

اخبار داخلي

مجلس کليات لايحه«ادغام ژاندارمري، کميته و شهرباني و تشکيل نيروهاي
انتظامي جمهوري اسلامي ايران» را تصويب کرد.

(20/3/69)

قرارداد بازسازي بزرگترين ترمينال نفتي ايران(خارک) با يک شرکت فرانسوي با
هزينه‌اي بالغ بر 220 ميليون دلار امضا شد.

ايران از سوي کشورها و سازمانهاي عضو، به رياست کميته قطعنامه کنفرانس بين‌المللي
کار در ژنو انتخاب شد.

(23/3/69)

«فهد» براي کاهش فشار مسلمانان جهان، خواستار بهبود روابط با ياران شد!

يک دبير رياضي در مينودشت موفق به کشف و ارائه فرمول جديدي در رياضيات شد.

بازسازي قصر شيرين با 14 ميليارد ريال اعتبار توسط مردم آذربايجان شرقي
آغاز شد.

براين اولين بار در کشور دماغه هواپيماي جنگنده «اف ـ 4» توسط متخصصين
داخلي ساخته شد و مورد بهره‌برداري قرار گرفت.

(28/3/69)

زلزله در استانهاي گيلان و زنجان هزاران کشته و مجروح و خسارات شديدي بجاي
گذاشت.

(31/3/69)

رئيس جمهور به مناسبت فاجعه زلزله سه روز عزاي عمومي در کشور اعلام کرد.

(2/4/69)

رئيس جمهور: دستگاه قضائي نبايد دستخوش جوسازي، باندبازي و گروه‌گرائي
قرار گيرد.

پاکستان ميليونها دلار جواهرات سلطنتي را که 6 سال پيش از قاچاقچيان گرفته
بود به ايران باز پس داد.

ارسال کمکهاي دولتها و مردم کشورهاي مختلف جهان به آسيب‌ديدگان مناطق
زلزله زده همچنان ادامه دارد.

ديک فرد ايرلندي مبلغ 25 هزار دلار به زلزله‌زدگان ايران اهداء کرد.

(3/4/69)

رئيس مجلس: قوه قضائيه بايد با حرکتهاي مرموز اقتصادي عليه نظام قاطعانه
برخورد کند.

تاکنون 86 کشور جهان آمادگي خود را براي ارسال کمک و امدادرساني به زلزله‌زدگان
استانهاي گيلان و زنجان اعلام کرده‌اند.

بيش از يکصد روستاي زنجان بين 60 تا 100 درصد تخريب شده‌اند.

يک مسلمان کويتي 300هزار دلار به زلزله‌زدگان اهداء کرد.

(4/4/69)

کودک 6 ساله‌اي در منطقه«کليشم» پس از 5 شب و 4 روز، زنده از زير آوار
بيرون کشيده شد.

آمار تلفات و ضايعات زلزله، 40 هزار مجروح و 105 هزار بي‌خانمان اعلام شد.

رئيس مجلس: ما با هيچ دولتي بر سر اصول و ارزشهايمان معامله نخواهيم کرد.

(6/4/69)

جهاد سازندگي بازسازي و بهسازي روستاهاي زلزله زده را آغاز کرد.

کودکان يک مدرسه در«يوکوهاما» ژاپن حدود 1000 دلار و کمکهاي خود را به
کودکان زلزله زده ايراني تقديم کردند.

کمکهاي نقدي مردم کشورمان به زلزله‌زدگان از مرز 5/5 ميليارد ريال گذشت.

وزارت نفت ملزم به توليد بنزين بدونس رب شد.

پس از 9 سال وقفه خط کشتيراني بوشهر ـ کويت مجدد گشايش يافت.

20 ميليارد ريال براي برنامه‌هاي اسکان زلزله‌زدگان از سوي هيأت دولت
اختصاص يافت.

پنج تن از دانش‌آموزان برگزيده ايران به منظور شرکت در بيست و يکمين
المپياد بين‌المللي فيزيک عازم هلند شدند.

(14/4/69)

اخبار خارجي

نظاميان شوروي در ازبکستان بسوي هزاران تن از مردم خشمگين آتش گشودند.

صهيونيستها آمريکا مدال«مرد تاريخ» را به گورباچف اهداء کردند.

شورشيان ليبريا فرودگاه پايتخت را به تصرف خود درآوردند.

120 فروند موشک«سي اس اس ـ2» با برد 2700 کيلومتر در جنوب رياض آماده بهره‌برداري‌اند.

(17/3/69)

جمهوري جديد يمن«مارکسيسم» را غير قانوني اعلام کرد.

فرستاده ويژه مسکو براي مذاکره در مورد گفتگوهاي صلح ايران و عراق وارد
بغداد شد.

در ميان تدابير امنيتي و تحيم گسترده مخالفانف انتخابات مجلس ملي کويت
برگزار شد. زنان حق شرکت در اين انتخابات را نداشتند.

(21/3/69)

نقش امريکا در سال بمبهماي خوشه‌اي ايتاليا به عراق بوسيله
روزنامه«ليونتيا» ارگان حزب کمونيست ايتاليا افشا شد.

ساف براي خشنودي آمريکا، حملات چريکي را محکوم کرد.

براساس رأي دادگاه عالي آمريکا، پليس آمريکا مي‌تواند بدون مجوز قانوني
مردم را بازداشت کند.

«جان پويند کستر» مشاور امنيت ملي رونالد ريگان بخاطر کوشش جهت سرپوش
نهادن بر رسوائي«ايران گيت» به 6 ماه زندان محکوم شد.

(23/3/69)

ديوار 39 ساله بين دو آلمان برچيده شد.

ساف اعلام کرد طي 10 سال گذشته 200 مورد اقدام ضد صهيونيستي را کشف و خنثي
کرده است!!

رژيم آنکارا سرکوب شديد کردهاي جنوب شرقي ترکيه را از سر گرفت.

بمنظور تحت فشار قرار دادن«حسين محمد ارشاد» رئيس جمهوري بنگلادش براي
کناره‌گيري از قدرت، اعتصاب عمومي سراسري، بنگلادش را فرا رگفت.

(28/3/69)

«احمد بن بلا» رئيس جمهوري سابق الجزاير: با تمام قوا در برابر حاکميت
اسلام در الجزاير مي‌ايستم!

در دو انفجار مهيبي که در ناو هواپيما بر آمريکائي«ميدوي» در ژاپن روي داد
موجب بروز حريق و کشته و مجروح شدن تعداد نامشخصي شد.

هزاران تن از مردم پاناما در اعتراض به تجاوز نظامي آمريکا دست به
راهپيمائي زدند.

عفو بين‌الملل: رژيم عراق آوارگان کرد را به محض بازگشت به عراق قتل عام
مي‌کند.

پليس قضائي ايتاليا همزمان با هجوم به واحد مسکوني چهار دانشجوي مسلمان
ايراني، منزل مسکوني يک دانشجوي ديگر ايراني را در رم مورد هجوم قرار داده و به
تجسس در آن پرداخت.

(31/3/69)

مقر جبهه نيروهاي سوسياليستي در مراکز الجزيره تخريب شد.

ارسال سلاحهاي ميکروبي به عراق فاش شد.

دو انفجار پي در پي صبح ديروز مناطق اسکان مهاجران يهودي شوروي در بيت
المقدس را به لرزه در آورد.

(5/4/69)

رژيم عراق جهت اعمال کنترل بيشتر بر روي جوانان بويژه دانشجويان مسلمان
دانشگاههاي اين کشور اقدام به تأسيس اداره جديدي بنام «اداره امنيت صدام» نموده که
مستقيما زيرنظر رئيس رژيم عراق اداره مي‌شود.

با تحويل سلاحهاي فرماندهان شورشي به «چامورو» جنگ داخلي در نيکاراگوا
رسما پايان يافت.

(7/4/69)

صدها خانه مسکوني در جنوب کاليفرنيا طعمه حريق شد پليس اعلام کرد يک وسله
آتش‌زا در محلي حريق کشف گرديده است، ضمنا خانه ريگان در معرض آتش‌سوزي قرار گرفت.

به تلافي تجاوز نظامي آمريکا به پاناما، سفارت و مقر تفنگداران در پاناما
هدف حمله چريکهاي(جنبش بيستم دسامبر) قرار گرفت.

يک کودک چهارساله هندو در برابر يکي از خدايان هندو قرباني شد!!

يک هواپيماي ديگر شوروي ربوده شد و به استکهلم برده شد. طي يک ماه گذشته
اين چهارمين هواپيماي شوروي است که ربوده شده است.

انفجار بمب دفاتر هواپيمائي و سازمان جهانگردي انگليس را در آمستردام به
لرزه درآورد.

«تيموتي سواسنون» آمريکائي در فيليپين ربوده شد.

(10/4/69)

نخستين دور مذاکره مستقيم ايران و عراق در ژنو برگزار شد.

شورشيان ليبريا اقامتگاه رئيس جمهور اين کشور را به محاصره درآوردند.

«ساموئل دونه» رهبر ليبريا پيشنهاد آمريکا بريا فرار از دست شورشيان را رد
کرد.

(14/4/69)

ضد انقلاب

امام جماعت مسجد علي بن ابيطالب زاهدان بدست اشرار مسلح به شهادت رسيد.

چند کلاهبردار به اتهام فروش غير قانوني 2 ميليون متر زمين در شهريار و
فرديس کرج دستگير شدند.

(20/3/69)

رئيس بانک ملي استان هرمزگان بجرم تشکيل باند اختلاس و ارتشاء به 20 سال
زندان محکوم شد ضمنا 12 عضو باند به زندان، انفصال از خدمت و جيمه نقدي محکوم
شدند.

تعدادي از عناصر گروهي غير قانوني جمعيت به اصطلاح دفاع از آزادي در پي
تماسهاي پنهان و سازماندهي شده آنان با محافل بيگانه دستگير شدند.

(26/3/69)

دادستان انقلاب قم براي سيد علي شريفيون بعنوان يک تروريست اقتصادي که
پرونده اتهاماتش به 1470 صفحه رسيده است تقاضاي اشد مجازات کرد.

 

/

دو حادثه مهم در جهان اسلام

جمعبندي اهم رويدادها

دو حادثه مهم در جهان اسلام

جهان اسلام در ماه گذشته با دو رويداد مهم و قابل توجه روبرو گردي. يکي
زمين لرزه دهشتناک در ايران اسلامي و ديگري جنايت سبعانه آل سعود در حج سالجاري.
پرداختن به ابعاد مختلف اين دو واقعه مهم از ويژگي خاصي برخوردار است«جمعبندي اهم
رويدادها» اين شماره به اين دو موضوع مهم اشاره‌اي گذرا و تأملي بر برخي ابعاد آن
دارد.

زلزه در ايران

در آخرين روزهاي خرداد ماه و در حاليکه مردم مسلمان ايران هنوز در حال و
هواي مراسم محرم گونه سالگرد ارتحال جانگداز امام خميني(س) بودند، زلزله مهيبي با
قدرت3/7 ريشتر 31 دقيقه بامداد 31/3/69 چند استان ايران را به لرزه درآورد. اين
زلزله به لحاظ شدت، ساعت وقوع و همچنين وضعيت منازل و اماکن مسکوني و تجاري در
روستاها و شهرهاي دو استان گيلان و زنجان، ضايعات و خسارات جاني و مالي بسيار
زيادي بر جاي گذاشت.

در شهر منجيل از استان گيلان چيزي جز خرابي و آوار و انهدام ديده نمي‌شود.
نماي کلي شهر همچون يک قطوي له شده به نظر مي‌رسد. از بيش از 22 هزار نفر جمعيت
اين شهر تنها حدود دو هزار زخمي، زنده مانده‌اند. رودبار نيز دچار خسارات اساسي
گرديده است. روستاهاي اطراف اين دو شهر نيز غالبا با خاک يکسان گشته و کاملا از
بين رفته‌اند. بعضي از آنها نيز بر اثر رانش کوه(حرکت کوه که پس از زمين لرزه شروع
شده و تاکنون ادامه دارد) به کلي محو و نابود شده‌اند.

روستاهاي اطراف زنجان نيز وضعي مشابه دارند. از شدت وحدت زلزله و خسارات
فراواني که بر اثر يک دقيقه لرزش زمين برجاي مانده هرچه بگوئيم و بنويسيم شايد
گوياي عمق اين واقعه دلخراش نباشد. چگونه مي‌توان بهت و حيرت تنها فرد بازمانده از
يک روستا را که تمام اعضاي خانواده، فاميل و همسايگان و دوستان خويش را از دست
داده و از روستاي محل تولد و زندگي‌اش جز تلي از خاک نمانده، ترسيم نمود.

در گزارشي که بعد از گذشت حدود دو هفته از وقوع زمين لرزه در مورد وضعيت
روحي و رواني بازماندگان آن تهيه شده آمده است که در کنار ويرانه‌ها افرادي ديده
مي‌شوند که با چشماني بهت زده، انگشت بر دهان، ناباورانه به ويراني نظر دوخته‌اند
گاهي نام کودکي را بر زبان مي‌آورد و سراسيمه، سنگها و کلوخهاي آن ويرانه را همراه
با اشک و ناله زيرو رو مي‌کند، گاهي همسرش را صدا مي‌زند و پاسخي نمي‌شنود. پدر و
مادرش را، و باز هم جواي دريافت نمي‌کند. باز مي‌گردد و بار ديگر انگشت بر دهان با
بهت و حيرت به ويرانه خيره مي‌شود.

مشاهده اين چهره‌هاي مصيبت ديده انسان را به اين نکته متذکر مي‌گردد که چه
بسا رسيدگي به وضعيت عاطفي و روحي ـ رواني بيش از نيم ميليون نفر بي‌خانمان بجا
مانده از اين زلزله، اگر داراي اهميتي بيش از کمکهاي مادي نباشد کمتر از آن نيست،
بلکه در اعطاي کمکهاي مادي نيز اساسي‌ترين و مهمترين مسأ‌له‌اي که حتما بايد مدنظر
قرار گيرد همين وضع روحي مجروح اين بازماندگان است. اگر مجروحين جسمي اين حادثه
دلخراش حدود دويست هزار تن مي‌باشد، مصدومين روحي و رواني آن که نياز مبرم به
درمان فوري دارند شايد رقمي بيش از يک ميليون نفر را شامل گردد. البته گوشه‌اي از
اين درمان بر عهده مطبوعات و وسائل ارتباط جمعي کشور است که با نحوه صحيح تبليغات
و انعکاس واقعي اخبار آن منطقه، گوشه‌اي از التيام روحي آنان را فراهم سازند.

نکته ديگري که در ارتباط با زلزله گيلان و زنجان قابل تأمل مي‌باشد مسأله
کمکهاي داخلي و خارجي به زلزله زدگان است.در بعد کمکهاي داخلي موضوع مهمي بايد
مورد توجه و تأکيد قرار گيرد لازم به تذکر است که در زمستان سال گذشته گزارشهاي
«نه چندان محرمانه» اي مبني بر«زلزله قريب الوقوع تهران»، در سطح گروهي از مسئولين
کشور پخش گرديد اين گزارشها گرچه در آن زمان به لحاظ تقارن با دهه فجر حرکتي سياسي
و نوعي جوسازي و«شانتاژ» به نظر مي‌رسيد اما احتمال وقوع آن برخي مسئولين طراز اول
را به واکنش واداشت به طوري که مبادرت به تشکيل جلسات کارشناسي در اين زمينه
نمودند. در پي تأييد احتمال وقوع زمين لرزه‌اي بزرگ در تهران توسط تني چند از
کارشناسان مؤسسه ژئوفيزيک دانشگاه تهران ستاد ويژه‌اي در اين ارتباط تشکيل گرديد و
تدابير امدادي ويژه‌اي اتخاذ شد. براساس اين تدابير؛ جمعيت هلال احمر جمهوري
اسلامي ايران موظف به تهيه چادرهاي انفرادي و گروهي در تعداد زياد گرديد. بکارگيري
تجربيات ارزنده نيروهاي انقلاب(سپاه، بسيج، کميته و…) در جنگ، که مي‌توانست در
مواقع بحراني سازماندهي مناسب نيروها جهت امداد و کمک رساني دست بزنند، از ديگر
تدابيري بود که کارايي بسيار مطلوب خود را در حرکت امدادي اين نيروها براي کمک‌رساني
به زلزله زدگان زنجان و گيلان به خوبي نشان داد.

بهر ترتيب، گرچه زلزله به وقوع پيوسته در گيلان و زنجان ارتباطي با زلزله
منتظره تهران نداشت اما همين آمادگي نسبي باعث گرديد که در برخورد با اين فاجعه،
نيروهاي امدادي ما حرکتي مثبت و بالنسبه سريعي را داشته باشند که در نوع خود در
جهان کم نظير است. مردم متعهد و مسلمان نيز همچون تمامي صحنه‌هاي انقلاب، با حضور
فعال و گسترده خود به کمک برادران و خواهران مسلمان خويش شتافتند و اعلام خبر
تلفات و خسارات ناشي از زلزله توسط صدا و سيما و مطبوعات کافي بود که همدردي و
همياري ميليونها انسان مؤمن و فداکار را به جوش آورد مع الأسف برخي اعلامها و
تبليغات نابجا و غير صحيح در روزهاي اول حادثه توسط اين دستگاهها، نشانگر عدم باور
آنان به حضور مردم در صحنه بود. به عنوان مثال گوينده سيماي جمهوري اسلامي ايران
عصر روز جمعه 1/4/69 در حاليکه اقشار مختلف مردم به دنبال اعلام نياز سازمان
انتقال خون ايران(مبني بر نياز اين سازمان به گروههاي مختلف خوني جهت مداواي زلزله‌زدگان
زخمي)، صفهاي طويلي را براي اعطاي خون در محلهاي تعيين شده تشکيل داده بودند اعلام
کرد:

«… اين درست نيست که هواپيماي حامل خون از ژاپن در فرودگاها تهران به
زمين بنشيند و ما در خانه‌هايمان نشسته باشيم…»!

بعدا مشخص شد که اولا: سازمان انتقال خون در همان زمان به دليل کثرت
مراجعه کنندگان نه تنها خون مورد نياز جهت مجروحين حادثه را تأمين نموده بلکه
بانکهاي ذخيره خود را نيز تا حداکثر ظرفيت تکميل کرده است و طي اطلاعيه رسمي ضمن
تشکر و سپاسگزاري از مردم ازآنان درخواست کرد که بدليل تکميل ظرفيت از مراجعه جهت
اعطاي خون خودداري نمايند.

و ثانيا هواپيماي مورد اشاره آقاي گوينده، حامل کيسه‌هاي خالي مخصوص
نگهداري خون بوده که آنهم از مدتها قبل توسط مسئولين بهداري کشور خريداري گرديده و
پول آن نيز پرداخت شده بود.

اين ناباوري نسبت به حضور مردم تا آنجا پيش رفت که کمکهاي ناچيز خارجي در
دستگاههاي تبليغات عمومي کشورمان به صورت يک محور اصلي تبليغاتي درآمد. بويژه
تبليغ پيرامون کمک کشورهائي مانند امريکاف عربستان و عراق جنگ رواني راديوهاي
بيگانه عليه انقلاب و نظام را دامن زد. خط مشي سياسي اعتقادي غرب که در هر حادثه و
اتفاقي صرفادر جستجوي منافع نظام سرمايه‌داري خويش است به تصور آنکه براثر اين
زلزله، اصول و ارزشهاي انقلاب به زير آوار رفته و نابود گرديده! به صورتي همه
جانبه، البته همچون هميشه با نقابي انساني و«حقوقي بشري!»، انقلاب اسلامي و
اعتقادات مردم مسلمان ايران را به بدترين و زشت‌ترين صورت ممکن مورد جسارت، توهين
و تاخت و تاز قرار داد.

در پي سخنان رئيس جمهوري مبني بر اعلام نياز فوري به کمکهاي خارجي و داخلي
بنگاههاي خبري غرب و وابستگان آنها اين مسأله را نه يک حرکت انسان دوستانه بلکه
اقدامي در جهت تمايل و گرايش سياسي به غرب تبليغ نمودند.

شبکه خبري «سي.ان.ان» امريکا در 2/4/69 در اين ارتباط اعلام کرد: ايران در
ده سال اخيرا براي اولين بار است که از مجامع بين‌المللي تقاضاي کمک مي‌کند و اين
فرصتي است براي حل مسائل ايران با جهان غرب».

واشنگتن پست نيز در 6/4/69 به روايت گزارشگر اين نشريه که براي باصطلاح
گزارش زلزله به ايران آمده بود مطلبي را اينگونه منتشر ساخت:

«به اعتقاد ديپلماتي غربي تصميم ايران براي قبول کمکهاي امدادي کشورهاي
خارجي، تلاش براي کسب پشتيباني عمومي داخلي جهت اجراي برنامه توسعه اقتصادي
پنجساله است… دولت ايران آينده خود را بر روي برنامه پنجساله‌اي که شالوده آن بر
گشودن مناسبات با غرب استوار است تکيه داده… هم اکنون رئيس جمهور با قبول کمکهاي
انساني قابل ملاحظه غرب قصد دارد به مردم نشان دهد که به هر حال همه غريبها آن طور
که تصور مي‌شود غولهاي بي‌شاخ و دم نيستند و اين امر مي‌تواند به رئيس جمهور کمک
کند تا راديکالهاي مخالف استراتژي اقتصادي آينده ايران را منزوي کند…»

نشريه «نيواستيتزمن» چاپ لندن در 9/4/69 نوشت:

«… زلزله ايران علاوه بر لرزش‌هاي فيزيکي لرزشهاي سياسي را نيز ايجاد
کرد.. گرچه وزراء جامعه اروپا درباره ماهيت غير سياسي کمک 4/1 ميليون پوندي اين
جامعه به ايران سخن مي‌گويند اما ساده‌انديشي است که آنها به يک نتيجه ثمربخش سياسي
در اين زمينه اميد نداشته باشند…»

راديو صداي آمريکا روز 16/4/69 طي خبري که به صور مختلف آنرا در بخشهاي
مختلف خبري تکرار مي‌نمود اعلام کرد:

«… سازمان تغذيه کودکان که يک سازمان خصوصي است هديه‌اي… براي
قربانيان زلزله ويرانگر ماه گذشته ايران به آن کشور ارسال داشته است. اگرچه اين يک
کمک نوع دوستانه است ولي سازمان اميدوار است که در ارسال اين هدايا بتواند موانع
موجود را از سر راه برقراري روابط ميان دو کشور ايران و امريکا از ميان بردارد…»

روزنامه آلماني«اشترن» نيز طي مقاله‌اي نوشت:

«… زلزله وحشتناک و مخرب ايران، مسئولان کشور را مجبور به گشايش مرزها
به روي غرب کرد هر چند که گروههاي انقلابي و تند رو با آن مخالف بودند…»

خبرگزاري ايتاليا ـ اتسا‌ـ نيز طي اظهار نظري پيرامون خبر خبرگزاري جمهوري
اسلامي مبني بر آزادي قريب‌الوقوع يک گروگان اروپايي در لبنان به نقل از«ناظران
آگاه!» اعلام کرد:

«… ناظران آگاه قبلا اظهار نظر کرده بودند که کمکهاي غرب به زلزله‌زدگان
ايران موجب آزادي يک گروگان ديگر پس از مدتها سکوت، خواهد شد … اکثر گروگانهاي
موجود در لبنان در دست گروههاي طرفدار ايران هستند…»

راديو بي بي سي هم در اين اثنا اعلام کرد که سلمانر شدي نويسنده مرتد کتاب
کفر آميز آيات شيطاني پنج هزار پوند به حساب زلزله‌زدگان ايران واريز نموده است.

در برابر اين بمباران وحشيانه تبليغاتي وسائل ارتباط جمعي غرب، دوستداران
انقلاب در جهان به دفاع از ايران اسلامي پرداختند.

سيد محمد حسين فضل الله از روحانيون برجسته لبنان در ارتباط با تأثير
کمکهاي خارجي بر اصول و معيارهاي انقلاب طي سخناني که در روزنامه 6/4/69 بيروت
انتشار يافت اظهار داشت:

«…(آيت الله) علي خامنه‌اي رهبر انقلاب اسلامي به ما قاطعانه گفته است
که تسليم امپرياليسم جهاني نمي‌شود و اين بيان به ما اطمينان خاطر مي‌دهد که کمک
بشر دوستانه غرب هيچگونه امتياز سياسي يا اصولي بدنبال نخواهد داشت…»

همچنين سخنگوي کميته امور اسلامي انگليس در ارتباط با اعلام کمک سلمانر
شدي به زلزله زدگان اظهار داشت:

«… هر چند کمکهاي مالي انسان دوستانه از منابع مختلف بايد پذيرفته شود،
ولي اگر منبعي از درآمدهاي نامشروع مانند فروش کتاب آيات شيطاني باشد، غير قابل
پذيرش است…»

البته اين حمايتها از طرف رسانه‌هاي گروهي ما نه تنها پشتيباني نمي‌شد
بلکه بعضي جرايد همچون«تهران تايمز» حرکتي بر عکس داشتند، بدين صورت که صفحات هر
روزه اين نشريه به قول يکي از هفته‌نامه‌ها تبديل به«بولتن پرتاژ آگهي‌هاي دولتهاي
خارجي» شده بود. بدين ترتيب موضوع کمک به زلزله‌زدگان ايران زمينه‌ساز فرصتي شد که
غربي‌ها و غربزدگان داخلي به بهانه آن حرکتي سياسي براي«تنش‌زدايي»! و تأليف قلوب!
مردم مسلمان ايران نسبت به عنصار ضد بشر و جنايتکاري همچون آل سعود(لعنة الله
عليهم)، صدام، شاه حسين، سلمان رشدي و نيز نظامهاي منحطي چون امريکا، انگليس و…
را به نمايش بگذارند. مع الأسف ناهماهنگي عده‌اي از مسئولين کشور در مصاحبه‌ها با
خبرنگاران خارجي نيز به گسترش اين نمايش دامن مي‌زد. به عنوان مثال يکي از مسئولين
در مصاحبه خود به اين سئوال که آيا کمکهاي کشورهاي غربي به زلزله زدگان بار سياسي
دارد يا خير؟ پاسخ مثبت داد!

همه اينها در حالي صورت مي‌گرفت که نيروهاي مخلص و مردم فداکار ايران
اسلامي در تکاپوي ياري رساندن به برادران و خواهران زلزله زده خويش بودند. اصلي‌ترين
تکيه‌گاه مسئولين نيز بايد بر سازماندهي همين نيروهاي مردمي و بسيج عمومي استوار
باشد. تداوم اين حرکت بسيجي باعث خواهد شد که در مواقع بحراني بعدي از سرعت عمل
بيشتري در کمک‌رساني به آسيب ديدگان برخوردار باشيم.

انشاءالله

اشاره‌اي بر کشتار اخير حجاج توسط آل سعود

درباره جنايت اخير آل سعود(لعنة الله عليهم) علي رغم سانسور کامل خبري
رسانه‌هاي گروهي غربي بايد بر اين نکته تأکيد نمود که اين حادثه بي‌شک جداي از
سياست برائت زدايي از حج«و خط» مقابله با حج ابراهيمي محمدي(ص) آل سعود(لعنة الله
عليهم) نمي‌باشد. اين رژيم مأ‌موريت دارد نداي وحدت امت مسلمان را که امام
خميني(س) پايه‌گذاري کرده، بشکند و در اين راه به دليل بي‌اعتقادي به دين از هيچ
جنايتي ابا ندارد.

از يک سو توجه به ماهيت جنايتکار اين رژيم که به قول امام فقيدمان:

«… فرقي بين محمدرضا خان و صدام آمريکائي و سران حکومت مرتجع عربستان در
اسلام‌زدايي و مخالفتشان با قرآن نيست و همه نوکر امريکا هستند و مأمور خراب کردن
مسجد و محراب و مسئول خاموش نمودن شعله فرياد حق حق‌طلبانه ملتها…(و) کليدداران
کنوني کعبه لياقت ميزباني سربازان و ميهمانان خدا را ندارند و جز تأمين منافع
امريکا و اسرائيل و تقديم منافع کشورشان به آنان کاري از دستشان برنمي‌آيد…(و)
حکومت آل سعود(لعنة الله عليهم) اين وهابي‌هاي پست بي‌خبر از خدا بسان خنجرند که
هميشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند….(و) اين وارثان ابي‌سفيان و ابي‌لهب
و اين رهروان راه يزيد روي آنان و اسلاف خويش را سفيد کرده‌اند…»

(هفتم ذي الحجه 1407)

اين رژيم طبق دستور العمل سازمان کنفرانس باصطلاح اسلامي پس از کشتار فجيع
و بيرحمانه حجاج در راه‌پيمائي اعلان برائت از مشرکين در ذي الحجه 1407 تصور مي‌نمود
که موفق به حذف حج ابراهيمي محمدي(ص) گرديده است، لکن ادامه حرکتهاي روح اللهي
مسلمانان جهان در مراسم سياسي عبادي حج تداوم خط امام را در حج تضمين نمود است و
رژيم آل سعود(لعنة الله عليهم) براي مقابله با آن چاره‌اي جز سرکوب روز افزون اين
حرکتها ندارد.

ما از مسئولان سياست خارجي کشورمان مصرانه مي‌خواهيم همگام با محکوم نمودن
اين جنايت بهر نحو ممکن ديگر نيز به مقابله جدي با رژيم سفاک آل سعود(لعنة الله
عليهم) قيام نمايند و يقين داشته باشند که اين رژيم و سردمداران آن براساس تفسيري
که امام خميني(سلام الله عليه) از قرآن کريم درباره آنان داشته اند مصداق بارز قوم
ظالمين هستند که خداوند هرگز هدايتشان نخواهد کرد.

«وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون»

 

/

نگرشي بر پيدايش زلزله و مبارزه با آن

نگرشي بر پيدايش زلزله و مبارزه با آن

«هنگاميکه زمين به سخت‌ترين زلزله خود به لرزه درآيد».

(سوره زلزله ـ آيه 1)

تکوين زلزله

تکان يا جنبش شديدز مين را که بعلت رهائي ناگهاني انرژي تنجه‌اي(strain) که بتدريج و به آهستگي ذخيره شده زلزله
گويند، اين حرکت يا لرزش شديد مرئي و موجي شکل است. از زمين لرزه درمي‌يابيم که يک
حرکت تکتونيکي خاصي که بيانگر بهم خوردن آرامش بخش خاصي از پوسته زمين است و علت
طبيعي دارد، رخ داده. تقريبا تمام سنگها بجز رس(‌Plasticclay) داراي ترکهاي باريکي بنام درز و يا شکاف هستند. چنانچه اين شکاف‌ها
داراي جابجائي قابل اندازه‌گيري باشند به آن گسل گويند.

بيشتر زمين لرزه‌ها در ارتباط با گسل‌هاي بزرگ هستند. اکثر دانشمندان زمين‌شناس
معتقدند که سطح کره زمين از يک سري ورق(Plate) سخت، اما نسبتا نازک(150- 100 کيلومتر) تشکيل شده. اگرچه اندازه
اين ورق‌ها متغير است، اما بيشتر سطح کره زمين تقريبا توسط 9 ورق خيلي بزرگ اشغال
شده(بشکل 1) اين ورق‌ها پيوسته نسبت به يک ديگر و محور چرخش زمين در حال جنبش و
حرکت‌اند. در واقع تمام زلزله‌ها و آتشفشانها در اطراف حاشيه اين ورقها و در رابطه
با جنبش‌هاي مختلف بين ورقهاي مجاور اتفاق مي‌افتد(شکل2).

اين تکانهاي زمين در مرز ورق‌ها جائيکه آنها بهم نزديک يا دور يا روي هم
ميلغزند ايجاد مي‌شود. معمولا دور از لبه اين ورقها زلزله رخ نميدهد.

بيشتر دانشمندان معتقدند که پديده زلزله و آتشفشان نتيجه فشار در مقياس
بزرگ درون زمين است که سبب جنبش اين ورقها مي‌شود.

زلزله‌هاي بزرگ اغلب در جهت شرق و غرب و در امتداد اروپاي جنوبي ـ آسيا رخ
مي‌دهد. اين زلزله‌ها مبين آن است که دو ورق بزرگ و شايد تعدادي از ورق‌هاي کوچک
بهم نزديک ميشوند.

زلزله بندرت از سطح زمين منشأ ميگيرد. معمولا حرکت گسل در عمق زمين شروع و
نقطه آغاز آن را کانون زلزله و عمود بر آن در سطح زمين را مرکز زلزله مينامند(شکل
3) کانون زلزله ميتواند تا عمق 700 کيلومتر هم برسد. بطور قراردادي زلزله هائي که
کانون آن در عمق کمتر از 70 کيلومتر مي‌باشد زلزله‌هاي با کانون کم و بين 70 تا
300 کيلومتر را با کانون متوسط و بين 300 تا 700 کيلومتر را با کانون عميق مي‌نامند.
بيشتر زلزله‌هاي امروزه با کانون کم عمق هستند.

وقتي که شکستگي آغاز شد، گسل با سرعت زياد گسترش مي‌يابد. بعنوان مثال
مجموعه طول شکستگي در ارتباط با زلزله سال 1906 سانفرانسيسکو 422 کيلومتر بوده. بايد
توجه داشت که بيشتر زلزله‌ها از شکستگيها خيلي کوچکتري منشاء مي‌گيرند. در راستاي
صفحه گسل انرژي تنجه(strain) به دو
نوع مختلف گرما و لرزه آزاد مي‌شود. حدود نيمي از انرژي بصورت گرما مستقيما در
سنگهاي مجاور گسل اثر کرده و نيم ديگر بصورت ارتعاش لرزه‌اي از کانون زلزله در
تمام جهات منتشر مي‌شود. همانند ريگي که در داخل استخر آرامي فرو افتد، با حرکت
موجها بسمت خارج انرژي منتقل شده در محيطهاي بزرگتري پراکنده شده و از شدت جنبش
حرکت آن کاسته مي‌گردد. برخي از امواج زلزله از قسمت دروني(body
waves) زمين و برخي در سطح زمين حرکت ميکنند(Surfacewaves) آنچه ما در موقع زلزله احساس
ميکنيم در واقع امواج سطحي است عمده‌ترين امواج زلزله امواجي طولي(P) و عرضي(S) هستند. امواج طولي سبب فشردگي طولي يا بعبارت ديگر تغيير حجم
اجسام  و امواج عرضي سبب تغيير شکل اجسام
ميشوند.

شدت و پيچيدگي تکان‌هان زلزله در سطح زمين بستگي به بزرگي انرژي تنجه
آزاده شده، نزديکي به کانون، استمرار زمين لرزه و خواص فيزيکي سنگهاي سطح آن منطقه
دارد. بعنوان مثال گل سخت نشده نسبت به سنگهاي آذرين يا دگرگوني کريستالين امواج
بيشتري را عبور مي‌دهند. در راستاي زلزله معمولا دو واژه شدت و بزرگي زلزله مطرح
مي‌شود. شدت زمين لرزه در واقع عبارت است از اثرات يک زمين لرزه در يک محل در حالي
که بزرگي زمين لرزه(magnitude) را مي‌توان
نيرو يا توان زمين لرزه(strength) يا
انرژي تنجه آزاد شده دانست. زمين لزه‌ها معمولا در زمان کوتاهي رخ مي‌دهند و توسط
مکان‌هاي با درجه نيروهاي مختلف بيان ميشوند. بزرگترين زمان زمين لرزه‌اي که
تاکنون ثبت شده متعلق به زلزله بزرگ آلاسکا در سال 1964 است که بمدت 7 دقيقه دوام
داشته، اين زلزله بدون آگاهي و بمدت 40 ثانيه با حرکت چرخشي ملايم آغاز و سپس
بلافاصله بمدت 4 دقيقه با تکان‌هاي شديد ادامه يافته و سرانجام بتدريج فروکش کرده
است تکانهاي بعدي(‌Aftershock‌) براي
چندين ساعت ادامه داشته و بمدت 9 ماه با لرزه‌هاي کمتر دنبال شده يکي از
خطرناکترين اثرات جنبي زلزله علاوه بر ايجاد شکاف، کوه لغزش و… بهمن و امواج
دريائي حاصل از زلزله است که تاسوناميس(tsunamis‌) نام دارد. در زلزله 1970«پرو» ريزش بهمن و بهمراه آن قلوه‌هاي بزرگ با
سرعتي معادل 480 کيلومتر در ساعت حرکت کرده. تا سوناميس به علت بالا و پائين رفتن
سريع کف دريا در خلال زمين لرزه است. اين امواج در درياها سرعتي حدود 750 کيلومتر
و در اقيانوس‌ها با سرعتي معادل 800 کيلومتر در ساعت حرکت مي‌کنند. بلندي اين
امواج در سواحل با شيب ملايم به 12 متر يا بيشتر نيز مي‌رسد.

انرژي رها شده دقيقترين راه اندازه‌گيري بزرگي زمين لرزه است. اما اين روش
طولاني و داراي مراحل پيچيده‌اي است که به لغزش(slip) و ديگر فاکتورها براي تعيين ابعاد گسل نياز دارد. امروز
دانشمندان لرزه‌شناسي مقياس بزرگي ريشتر را که بر مبناي(Amplitude) دامنه‌نوسان زمين است مورد استفاده قرار مي‌دهند. اين مقياس بين
0 تا 9/8 متغير است.

بزرگترين زمين لرزه‌اي که تاکنون ثبت شده5/8 ريشتر مي‌باشد. از آنجا که
بزرگي بر مقياس لگاريتم بنا شده. بنابراين تغيير در بزرگي از يک(1) واحد برابر با
تغيير در دامنه‌نوسان امواج زلزله با فاکتور(10) است. بعبارت ديگر تغيير در هر
واحد بزرگي زلزله مثلا از بزرگي(4) به (5) ريشتر معادل با زلزله‌اي 10 برابر اثر
بيشتر است.

مبارزه با زلزله

در حدود 4000 سال گذشته حدود 15 ميليون نفر از مردم در اثر زلزله کشته شده‌اند
هر ساله حدود يک ميليون لرزه در دنيا ايجاد ميشود که 50 عدد آن از شدت کافي
برخوردار بوده و سبب ويراني و تلفات جاني ميشود. معمولا هر 10 سال حادثه بزرگي که
با کشتار و خرابي بسيار همراه است در مناطق پر جمعيت رخ ميدهد.

امروزه براي مبارزه با زلزله از دو فاکتور پيشگيري و پيش‌بيني زلزله
استفاده ميشود. نتايج مطالعات نشان داده که زمين لرزه‌هاي بزرگ به ساختمانهائي که
روي خاک دستي يا زمين‌هاي خيس بنا شده، خسارات شديدتري وارد مي‌کند. بعبارت ديگر،
تحمل سازهائي که روي سنگ و زمينه‌هاي عاري از رطوبت بنا شده، بيشتر است. در راستاي
پيش‌گيري بايد به کنترل نوع سازها، انتخاب محل سازه، و ايجاد بنا به نحوي که در
مقابل لرزه‌ها بصورت يک واحد مستقل عمل کند و داراي ساختار خيلي سخت(غير قابل
انعطاف) نباشد توجه کرد. خوشبختانه خانه‌هاي با اسکلت چوبي کاملا مناسب است، خصوصا
اگر ستونهاي افقي آن با فونداسيون بتوني کلاف شده باشند.

نکته بسيار مهم، توجه به ساختار زمين‌شناسي ناحيه است، خصوصا اينکه امروزه
زمين‌شناسان مي‌دانند که چه گسلهائي فعال يا فعال خواهند شد.

علي‌رغم در نظر داشتن نکات فوق، دانشمندان سعي فراوان در پيش‌بيني زلزله
دارند. در اين روش‌ها، محققين بدنبال تغييراتي مانند کج شدگي(tilting) يا تنجه در سطح گسل هستند. اين تغيرات
بوسيله اندازه‌گيري ميدان مغناطيسي محلي، قابليت هدايت الکتريسته سنگها، تغيير
سرعت امواج زلزله(کاهش نسبت بسرعت p به s) مشخص ميشود. در خلال شروع تنجه(strain) معمولا سطح آب چاهها و آبهاي زيرزميني بطور
غير عادي تغيير مي‌کند. همنيطور ميزان گاز(radon) قبل از رها شدن تنجه افزايش مي‌يابد. امروزه دانشمندان، وسائل
دقيقي را ساخته‌اند که قبل از شکستگي گسل مي‌تواند به صداي ترق، ترق زمين قبل از
لغزش گسل گوش فرادهند. وقتي زمان شکستگي نزديک مي‌شود، تعداد لرزه‌هاي خيلي کوچک(Micro) افزايش مي‌يابد، شايد به همين علت است که
حيواناتي نظير سگ، اسب و … ناآرام مي‌شوند.

دانشمندان آمريکائي به تحقيقاتي در اين زمينه دست زده‌اند و گروههاي مختلف
حيوانات را در کنار گسل سن آندريس(Sanandreas) ساکن کردند و عکس‌العمل آنها را در اين ناحيه فعال مورد مطالعه
قرار دادند. اگرچه تاکنون به نتيجه قطعي دست نيافته‌اند ولي اميدوارند، حيوانات
وسيله‌اي براي پيش‌بيني زلزله باشند. اخيرا توسط محققين، دستگاه حساسي که ميتواند
تا حدود 30 ثانيه قبل از وقوع زلزله‌هاي بزرگ اعلام خطر کند ساخته شده در زمينه
پيش‌بيني زلزله دانشمندان به موفقيتهائي نيز دست يافته‌اند.

از جمله پيش‌بيني زلزه سال 1975 چين در شهر ‌Haicheng است که توانستند جمعيت 90 هزار نفري شهر را تخليه کنند. اگرچه در
سال 1976 شهر Tangshan توسط
زلزله حدود 500000 نفر تلفات داشته است.

علت لرزه خيزي ايران:

فلات ايران زمين با 987/368/1 کيلومتر مربع وسعت و پيچيدگي‌هاي زمين شناسي
تقريبا در ميانه سلسله جبال آلپاين ـ هسيمالايا با درازي چندين هزار کيلومتر قرار
دارد. گروهي از زمين‌شناسان معتقدند که اين سلسله جبال در نتيجه دگر شکلي قاره‌اي
و برخورد ورق‌ها در زمانهاي مختلف ايجاد گرديده(شکل 4) در تغيير و تفسير چگونگي
تکوين ايران زمين پاره‌اي از زمين‌شناسان بر اين باورند که فلات ايران نيز معلول
جنبش‌هاي کوهزائي برخوردي بين بلوک‌هاي عربستان ـ آفريقا که از بزرگ ورق«گندوانا»
در نيمکره جنوبي جدا شده به بزرگ ورقه«اورازيا» در نيمکره شمالي است. راندگي ايران
مرکزي به زير ورق عربستان و درياي عمان(پوسته اقيانوس ورق عربستان) به زير پوسته
قاره‌اي مکران و تداوم اين حرکت، وجود پوسته اقيانوسي خزر جنوبي که در حال راندگي
به زير رشته کوههاي شمال ايران است را مي‌توان نتيجه گرفتار شدن ايران در بين ورق‌هاي
عربستان، هندوستان و اوزياور دانست. اين هجوم و فشردگي سبب ايجاد گسلهاي فراوان و
به تبع آن لرزه‌هاي متعدد در اکثر نقاط ايران زمين گرديده. در نوشتارهاي مختلف
زمين‌شناسان متعددي مکانيزم زمين ساخت ايران و گسلهاي فعال بخشهاي مختلف کشور را
مطرح ساخته‌اند.

نگرشي کوتاه به سوابق ضبط شده زلزله‌هاي ايران که اکثرا همراه با خسارت
مالي و جاني فراوان بوده است، بيانگر وجود گسلهاي فعال در اکثر نقاط کشور ميباشد.
در اين راستا تهران بزرگ نيز بي‌بهره نيست و بايد و يا گسل پارچين با روند شمال
غرب ـ جنوب شرق اشاره کرد که پايتخت را در خطر وقوع زلزله قرار مي‌دهد.

زلزله اخيرا شمال کشور هشداري است به مسئولين از زلزله‌خيز بودن ايران و
چاره‌انديشي در راه حفاظت بيشتر شهرها و روستاها که متأسفانه بدون توجه به مسائل
ايمني سازه‌‌ها در مقابل زلزله هر روز گسترش بيشتري مي‌يابند.

امام خميني(س):

«يکي از مرزهاي بزرگي که بالاترين رمز است قضيه سيد الشهدا است. سيد
الشهدا سلام الله عليه مذهب را بيمه کرد، با عمل خودش اسلام را بيمه کرد، نگه داشت
و آن نهضتي که آن بزرگوار کرد و شکست داد ولو کشته شد لکن شکست داد بر اموي و بر
ديگران، آن نهضت بايد حفظ بشود. اگر ما بخواهيم مملکتمان يک مملکت مستقلي باشد، يک
مملکت آزادي باشد، بايد اين رمز را حفظ بکنيم».

(29/8/58)

 

/

زلزله

زلزله

زمين لرزه‌اي كه اخيرا در
استانهاي گيلان و زنجان فاجعه به بار آورد عواطف و احساسات انساني را در ايران و
همه جهان بخصوص جهان اسلام جريحه‌دار نمود و موج انساندوستي مرزها را شكست و همه
را به سوك نشاند. و در پي آن گفته‌ها و نوشته‌هاي فراواني در ابعاد مختلف زلزله
ارائه شد ولي هنوز در ابعاد مهم و اساسي آن نياز به كار تحقيقي فراوان دارد. و
همچنان بايد اميدوار بود تا شايد محققان و پژوهشگران در بعد تشخيص زلزله قبل از
وقوع قدمهاي بلندتري بردارند و مسئولان عمران و آباداني براي شهرها و روستاهائي كه
هنوز ويران نگشته ولي هر لحظه احتمال بروز همين فاجعه در آنها مي‌رود فكري بكنند.
اين عاقلانه نيست كه ما در همه جا به انتظار حوادث بنشينيم تا به كمك برخيزيم.

در بعد شناسائي به موقع مكان
وز مان تقريبي زلزله گرچه بشر هنوز راه درازي در پيش دارد ولي ما بايد تلاش كنيم
كه از همين مقدار كه علم بشر پيشرفت كرده عقب نمانيم و گمان نمي‌رود كه تمدن امروز
با همه توحشش از نقل و انتقال اينگونه معلومات كه از ارسال كمكهاي مالي پس از
حادثه هزاران بار انساني‌تر است ممانعت كنند. اين يك علم انساني است كه از طب براي
اينگونه مناطق مهم‌تر و حياتي‌تر است. بشريت بايد در اين مسئله همكاري كند تا از
بروز فاجعه تأسف‌بار جلوگيري شود و نبايد هر كشوري براي خود از صفر شروع كند.
پيشرفت علمي در اين زمينه از آن همه است و بايد مانند يافته‌هاي پزشكي به سرعت
صادر شود.

و اما مسئولان نظارت بر
شهرسازي(و روستاسازي، اگر فرضا چنين بنيادي باشد كه بايد باشد) تنها همتي كه ممكن
است به خرج دهند اين است كه منطقه ويران شده را پس از جان باختن هزاران انسان و بي‌خانمان
شدن صدها هزار و بي‌كس ماندن هزاران كودك و بزرگسال و ساير پي آمدهاي وحشتناك
انساني و اقتصادي و اجتماعي چگونه بسازند كه اگر بار ديگر زمين به خود تكاني داد
فاجعه تكرار نشود. البته اين مسئله لازم است و قابل تقدير، ولي چرا نبايد براي
شهرها و روستاهائي كه هنوز تخريب نشده و حداقل براي ساختمانهاي جديد الاحداث آنها
فكر اساسي بشود و نقشه و طرح خاصي ارائه شود كه احتمال ويراني آن كمتر باشد و در
برابر زمين لرزه‌ها مقاومت بيشتري داشته باشد.

بهر حال ما اميدواريم كه اين
فاجعه اخير انگيزه‌اي براي بالا بردن سطح همتها باشد و تا شعله آن فروزان است
تصميمات جدي گرفته شود كه اگر به سردي گرائيد و فاجعه فراموش شد و ترسها فرو ريخت
تجربه نشان داده است كه ما به فكر آينده نخواهيم بود.

زلزله سؤالهاي ديگري را نيز در
اذهان عموم مردم برمي‌انگيزد. عامه مردم با اعتقاد به اين كه زلزله يك عذاب الهي
است از خود يا ديگران مي‌پرسند اگر چنين است چرا اين عذاب بر سر كاخ‌نشينان ستمگر
فرو نمي‌آيد و مگر اين روستائيان مؤمن و مستضعف چه كرده‌اند كه مستحق چنين عذابي
شدند و حتي بعضي از سانده انديشان به فكر توجيهي براي اين تهمتي كه به ساحت مقدس
الهي زده‌اند مي‌افتند و تهمتهايي به مردم منطقه زلزله زده نسبت مي‌دهند. به ياد
دارم در مورد يكي از شهرها كه در گذشته مورد چنين فاجعه‌اي قرار گرفت در مجمعي سخن
از توجيه اين عذاب بود و بعضي معتقد بودند كه در آن شهر رباخواري شايع است و شايد
همين دليل خشم الهي باشد ولي همانجا اين سؤال مطرح مي‌شد كه آن رباخواران هرگز
دچار حادثه نشده‌اند و همچنان در كاخهاي مستكم خويش آرميده‌اند و اين ربا دهان‌اند
كه به حكم ضرورت و از روي ناچاري به آنان ربا داده‌اند و اكنون كه در زير آوار
مانده‌اند هم اگر چيزي از آنان باقي مانده باشد آن رباخواران بي‌رحم قبل ازهمه به
حكم اينكه طلبكارند مالك خواهند شد. آخر اين از عدالت(نعوذ بالله) به دور است. اين
سؤال و اعتراض به گونه‌هاي مختلف ابراز مي‌شود. بعضي با تعبير خشم طبيعت و قهر
طبيعت كه زلزله را چنين توجيه مي‌كنند ندانسته، آن را خشم و غضب الهي مي‌خوانند
زيرا طبيعت همان سنت الهي است و گرنه ماده كور و كر كه خشم ندارد. بعضي مي‌گويند
آن روز كه از بمباران و موشكباران دشمن به زير آوار مي‌رفتيم با فرياد مرگ بر
آمريكا دل خود را خالي مي‌كرديم و همين تحمل فاجعه را آسان مي‌كرد ولي امروز كه
فاجعه از دوست(نعوذ بالله) بر ما روا شده است چه گوئيم و چه كنيم؟! در اين ميان
بعضي از مصيبت‌زدگان شكر و ثناي الهي نيز شنيده مي‌شود كه خود تسكين دهنده و آرام
بخش است ولي همان شكر هم خالي از اعتراض نيست. به عبارت ديگر خدا را(نعوذ بالله)
مقصر اصلي حادثه مي‌شناسيم ولي از روي علاقه يا ترس يا طمع به گونه‌اي شكر مي‌گوئيم
كه گويا گفته‌‌ايم از تو ديگر توقع نداشتيم.

بايد ديد مسئول اينگونه حوادث
كيست؟ آيا طبيعت در اين ميان از خود خشم و قهري نشان داده و يك حالت غير طبيعي و
قهر آلودي به خود گرفته است ما آن را عذاب الهي بدانيم يا مسئول آن خود ما هستيم و
طبيعت هرگز از صورت طبيعي خود خارج نشده و هنوز هم همان مادر مهربان است و زمين
همان باسط و مهادي است كه خداوندش براي زيستن چنين رهوار و ذلول آفريده و هرگز
چموش نشده است. اين ما هستيم كه در استفاده از آن راه و روش صحيحي را برنگزيده‌ايم.
خداوند چنين خواسته است كه انسان بايد خود راه صحيح را برنگزيده‌ايم. خداوند چنين
خواسته است كه انسان بايد خود راه صحيح زندگي را چه از بعد مادي و چه از بعد معنوي
بگزيند. در بعد معنوي چون با غيب جهان مربوط است راه و بيراهه را به او نشان مي‌دهد
با عقل فطري و با رسالت انبيا تا او هر كدام را خواست انتخاب كند. و در بعد مادي
تنها عقل و كاوش چراغ راه است. بايد انسان بداند كه در هر جاي زمين زندگي بايد به
نحوي باشد كه با شرايط طبيعي منطقه تناسب داشته باشد و اگر بخواهد با طبيعت و سنن
الهي ستيزه‌جويي كند و بر خلاف آن سنن رفتار نمايد خود گرفتار پي آمدهاي نامطلوب
آن خواهد شد و خود مسئول آن است. اگر كسي بر لب پرتگاهي بخوابد و با غلطيدن سقوط
كند و دست و پايش بشكند، آيا حق دارد جاذبه زمين را مسئول بداند؟! طبيعي است كه
مسئول حادثه خود او است.

زندگي در مناطق زلزله خيز
شرايط خاصي دارد. بدون شك اگر كسي در اين مناطق مثلا از خانه چوب ييا چادر استفاده
كند يا طرح و نقشه ساختمان را متناسب با زمين لرزه تهيه نمايد هرگز گرفتار حادثه
نخواهد شد. اگر كسي در مسيل خانه بسازد و سيل بنيان كن خانه‌اش را ويران سازد آيا
حق دارد به باران و كوهستان و سيل و طبيعت اعتراض كند؟!

منظور ما اين نيست كه مسئول
اين حادثه همان افرادي هستند كه دچار آن شدند. هرگز! ما خود نيز در همينگونه مناطق
به وضعي شبيه به همان وضع زندگي مي‌كنيم. منظور ما اين است كه مسئول اينگونه حوادث
جامعه بشري است نه طبيعت و نه خالق طبيعت. ما به دست خود، زمين، اين مركب سواري
رهوار را غير قابل سكونت مي‌سازيم. جنگلها را از بين مي‌بريم آنگاه كه سيل همانند
سيل بنگلادش فاجعه به وجود آورد طبيعت را دشنام مي‌گوئيد و به خدا(نعوذ بالله)
اعتراض مي‌كنيم. با صنعت پيشرفته لايه اوزون را نابود مي‌كنيم و خود مي‌بينيم كه
به تدريج حرارت زمين زياد مي‌شود و باران كم مي‌شود و يخهاي قطبي ذوب مي‌شوند و
شهرهايي در آب فرو مي‌روند و كشاورزي مشكل يا غير ممكن مي‌شود و قحطي و خشكسالي
فرا مي‌رسد، آنگاه طبيعت را مقصر مي‌دانيم و خداوند را خشمگين.

نظير اين اعتراض سؤال ديگري
است كه مكرر شنيده مي‌شود: مگر نه خداوند رزاق است و روزي همه را مي‌رساند؟ پس اين
آفريقائيها كه از گرسنگي مي‌ميرند مگر انسان نيستند؟ مگر نبايد خداوند روزي آنها
را برساند؟ اين افراد تصور مي‌كنند كه اگر كسي در خانه بنشيند و دست روي دست
بگذارد خداوند از آسمان روزي او را مي‌رساند. خداوند طبيعتي را آفريده است كه اگر
با آن با روش صحيح برخورد شود روزي همه انسانها را مي‌دهد و حتي نياز به تحديد نسل
هم نيست ولي اين انسان ظلوم جهول(ستمگر نادان) است كه زندگي را بر خود تنگ كرده با
مرزبنديها، با نژادپرستي‌ها، با تجاوزهاف با جنگها، با خود محوريها و از آن سوي با
تسليم ظلم و ستم از طرف مستضعفين و بر نخاستن در برابر ستمگران. آفريقا يك منطقه
غني و پرثروتي است كه سالها است استعمارگران با قطعه قطعه كردن آن و بجاي هم
انداختن مردم و نفوذ آشكار و نهان در آنها و به وجود آوردن رژيمهاي تجاوزگر و به
غارت بردن ثروتهاي طبيعي و خداداد آنها، آنان را به چنين روز سياهي نشانده‌اند.
آيا مقصر طبيعت است يا خالق طبيعت يا انسان؟ هم انسان ستمگر و هم انسان ستم‌پذير.

بهر حال زلزله يك سنت طبيعي
است و بقول بعضي از دانشمندان يك نعمت الهي است همانند باران و شايد مهمتر. اين
نوعي تحول و تكامل است كه در لايه‌هاي زمين بوجود مي‌آيد و بايد باشد و هيچ ربطي
به خشم و غضب الهي يا قهر و خشونت طبيعت ندارد. انسان بايد خود را با شرايط طبيعت
وفق دهد و نبايد با آنها به ستيز برخيزد. يا بايد در چنين مناطقي زندگي نكند يا
اگر زندگي كرد بايد از روشهاي علمي براي شناخت به موقع زمين لرزه استفاده كند و در
اين راه تلاش پيگير داشته باشد يا در زمينه خانه‌سازي دقت كافي به عمل آورد و سر
پناه خود را به گونه‌اي بسازد كه در برابر زمين لرزه مقاوم باشد. در غير اينصورت
مسئول فاجعه جامعه بشري است نه طبيعت و نه خالق مهربان طبيعت.

زلزله آفريده خدا است و خير
محض است و شر از سوي ما است. و از جانب خداوند بجز خير حاصل نمي‌گردد همچنانكه
باران خير محض است و رحمت الهي است ولي خانه هايي را ويران مي‌سازد بلكه شهرها و
آباديها را نابود مي‌كند. مقصر انسان است كه در دانش يا به كار بستن دانسته‌هاي
خود كوتاهي مي‌كند و در نتيجه گرفتار جهل يا ستم خويش مي‌شود.

و از بعدي ديگر آيا مصيبتها و
دردها و رنجها كه بر فرد يا جامعه اي وارد مي‌شود در مجموعه به زيان انسان و جامعه
بشري است يا همين فجايع هم از جهاتي داراي مصالح بسيار مهم و ضروري است؟

شك نيست كه انسان در همين
مصيبتها و دردها ساخته مي‌شود. كسي كه هيچ دردي نداشته باشد انسان نيست. اين حوادث
اولا انسان را به خود مي‌آورد و از خواب غفلت بيدار مي‌كند. انسان متوجه ضعف و
زبوني خويش در برابر قدرت الهي و سنن طبيعت مي‌شود و به ياد مرگ مي‌افتد و براي
زندگي ابدي خويش فكري مي‌كند. مرگهاي طبيعي و مرگهائي كه در اثر بيماري پيش مي‌آيد
چندان تحولي در انسان بوجود نمي‌آورد ولي مرگهاي ناگهاني و بخصوص دستجمعي همه را
به ياد حيات ابدي مي‌اندازد. بدون شك اكثر اينان كه آن شب جان باختند براي فرداي
خود برنامه‌اي تهيه كرده بودند، وعده‌هايي به خود و ديگران داده بودند و آرزوهائي
در سر داشتند كه همه را يك جا از دست دادند. هر انساني با توجه به اين حقيقت از
اين خواب غفلت بيدار مي‌شود يا بايد بيدار شود. اين گونه حوادث مايه عبرت انسان
است اگر گوش شنوا و چشم بيداري داشته باشد.

ثانيا اين حوادث انسان را به
تضرع و زاري در درگاه خداوند وامي‌دارد. معمولا بشر چنين است كه فقط در سختيها و
ناملايمات به ياد خدا مي‌افتد. آنجا كه پناهگاهي بجز خدا نمي‌ّيند. خداوند خود
فرموده است: «چون شما را بيچارگي و درماندگي در دريا فرا مي‌رسد همه را به جز او
فراموش مي‌كنيد و چون شما را به خشكي رسانيد و نجات داد روي برمي‌گردانيد چرا كه
انسان كفور است و نعمتها و احسانها را فراموش و انكار مي‌كند. آيا خود را در امان
مي‌بينيد از اين كه در همان خشكي شما را به كام زمين فرو برد يا بر شما طوفاني از
سنگريزه فرو آورد و آنگاه كسي را كه به او پناه بريد نمي‌يابيد يا شما را دوباره
به دريا باز گرداند و بر شما بادهاي سهمگين فرستد و شما را به كفرانتان غرق كند
آنگاه كسي نيست كه به خونخواهي شما برخيزد». (اسراء ـ 67- 70)

آري انسان چنين است كه اگر در
ناز و نعمت باشد خدا را فراموش مي‌كند و اگر هر از چند گاهي مصيبتي ببيند همواره
به ياد خدا خواهد بود و لذا نبايد پنداشت كه آن مردمي كه كمتر روي بلا را مي‌بينند
و هميشه در خوشي و نعمند موردل طف و عنايت الهي‌اند بلكه بر عكس آن جامعه‌اي كه
خداوند آنها را به اين بالها مبتلا مي‌سازد مورد لطف و محبت اويند. اين گوشماليها
واقعا يك نعمت است كه بايد بر آن شكر گفت. هدف اصلي از اين حيات و اين مرحله از
زندگي بشر ساخته شدن و آماده شدن براي سعادت ابدي و پيوستن به درياي بيكران هستي
است و اين مقام ميسر نمي‌شود مگر با تحمل ناگواريها و گذشتن از اين بوته‌هاي
آزمايش.

آزمايش نه به اين معني است كه
ناشناخته‌اي شناخته شود يا اندوخته‌اي بروز كند بلكه قابليتي به فعليت برسد. و
ارزشها از آن فعليتها است نه قابليتها. هر انساني مي‌تواند با كسب كمال و علم و
دانش، حكيمي عارف و دانشمندي محقق شود ولي كمال از آن كس است كه اين قابليت را به
فعليت رسانده و با تحصيل علم و معرفت آن حكيم عارف شده است نه هر انساني كه قابليت
آن را دارد. در همه شئون چنين است. انسان با همين بلاها و گرفتاريها و سختيها و
ناگواريها ساخته مي‌شود و جوهر وجودي او تحقق مي‌يابد نه اين كه بروز كند. اصولا
قبل از اين آزمايش و بلا او يك استعداد و لياقت است و در اين بوته، آلودگيها و
ناخالصيها از او زدوده مي‌شود تا به حدي كه انسان كامل شود و اگر به بلايي مبتلا
نگردد همچنان يك قابليت و استعداد نهفته باقي مي‌ماند و اين هيچ ارزشي ندارد
بنابراين آن فرد و جامعه‌اي مورد عنايت الهي است كه دچار اينگونه بلاها مي‌شود و
ايمان خود را نگه مي‌دارد بلكه رشد و شكوفايي مي‌بخشد.

و از بعدي ديگر مصيبتها انسان
را از فرو رفتن در ماديات و رفاه طلبي بيش از حد باز مي‌دارد. اين مسئله در جامعه
ما محسوس است كه پس از پايان جنگ و رسيدن به آرام نسبي چگونه موج رفاه‌طلبي و
آسايش خواهي از تهيه وسايل معيشت مادي هر چند از زوائد زندگي باشد اقتصاد کشور را
گرفتار تورمي بيش از دوران جنگ نموده است گرچه تورم پس از جنگ علل ديگري نيز دارد
ولي به يقين مي‌توان گفت يک علت آن همين حالت است.جامعه پس از رهائي از سختيهاي
جنگ عطش شديدي براي تهيه لوازم خوشي ور فاه و راحتي از خود بروز مي‌دهد متأسفانه
بعضي از رهبران جامعه نيز به اين آتش دامن زدند و ملتي که يک دهه فرياد معنويت
برآورده بود  خود را براي سختيها آماده
کرده بود و اکنون دچار چنين حالتي شده بود بيشتر به کام رفاه طلبي فرو بروند و خود
اکنون مي‌دانند که از فرونشاندن چنين عطش فراگير و هولناکي عاجزند. خداوند با يک
بلاي آسماني از نوع زميني‌اش يک باره مردم اين مرز و بوم را بار ديگر به خود آورد
و آنها را به ايثار و از خودگذشتگي واداشت و اين موج همچنان ادامه دارد و ادامه
خواهد داشت. ان‌شاءالله. و اين مطلب بسيار مهمي است که به نفع اين جامعه است و ما
چه مي‌دانيم، شايد اگر چنين نبود خطر از هم گسيختگي جامعه در اثر توجه بيش از حد
به ماديات ما را به جايي مي‌برد که ضرر آن به مراتب از ضرر زلزله و پي‌آمدهاي آن
بيشتر و بدتر است.

تقويت روح نوعدوستي نه تنها در
ايران نمودار شد بلکه جهان را تکان داد. در يک خانواده گاهي ديده مي‌شود که دو
برادر بر سر مسائل مادي با هم اختلاف دارند و هرگز با هم کنار نمي‌آيند مصيبتي بر
هر دو وارد مي‌شودمثلا با مرگ پدر و مانند آن که آنها را به هم نزديک مي‌کند و
اختلافات خود را فراموش مي‌کنند و نسبت به يکديگر احساس محبت و مهرباني مي‌نمايند
اين مسئله روشن و واضح است و همچنين است جامعه بشري ملتها در اثر اختلافات با
يکديگر به جنگ و ستيز برمي‌خيزند با قطع نظر از انگيزه‌ها که گاهي خوب و گاهي بد
است ولي بطور عموم جامعه بشري نياز به يک چنين مصيبتهاي دسته جمعي دارد تا دوباره
مرزها شکسته شود و همه به يکديگر احساس مهرباني و محبت بنمايند و کدورتها از ميان
برود.

ناگفته نماند که منظور ما ملتهائي است که صادقانه به يکديگر محبت مي‌کنند
نه دولتهاي سلطه‌جو و ستمگر، آنها که براي رسيدن به مقاصد سياسي خويش حاضرند
ميليونها انسان را به بدترين وضع به کام مرگ فرو برند. آنها هرگز به انسان و حقوق
انسان علاقه‌اي ندارند و اين پيش‌آمدها بهانه‌اي است براي ترميم و اصلاح وضع سياسي
خويش و رسيدن به اهداف ستمگرانه ديگري است. ما هرگز نمي‌توانيم باور کنيم که آن
دشمن خونخواري که با موشک هواپيماي مسافربري را مي‌زند و آن همه انسان بيگناه را
مي‌کشد و با نهايت وقاحت به آن جنايتکار جايزه و مدال مي‌دهد اکنون از روي
انساندوستي اقدام به کمک‌رساني به زلزله زدگان نموده است. ما هرگز نمي‌توانيم
بپذيريم که آن درنده‌خوي کفر پيشه که هر روز با بمب و موشک کورکورانه شهرها و
آباديهاي کشور اسلامي و همسايه خود را ويران مي‌نمود و هزاران انسان بي‌گناه را مي‌کشد
و مجروح مي‌ساخت و آواره مي‌نمود اکنون بر کشته‌هاي زلزله اشک مي‌ريزد و کمک مي‌فرستد.
نه تنها اين ديو صفتان بلکه همه آن سردمداراني که هرگز انسان دوستي آنها در آن
بمبارانهاي وحشيانه حداقل نتوانستمانع ارسال موشک و کمکهاي مالي به آن حيوان
خونخوار شود يا موجب محکوم نمودن اين درنده‌خوئي شود، هرگز از روي انسان دوستي
امروز به کمک زلزله زدگان برنخاسته‌اند. منظور ما از احساس انسان دوستي ملتها است
که کدورتها را در اين مصيبتها فراموش مي‌کنند و به کمک همنوعان خويش برمي‌خيزند.

سخن در اينجا به پايان نمي‌رسد و باز هم براي کليه ناگواريهاي انسان در
اين دنيا بخصوص مصيبتهاي دستجمعي مصالحي است که رعايت آنها به مراتب بالاتر از حفظ
جان انسانها است.

خدا را بر همه نعمتها و بخصوص نعمتهايي که ما از آنها غافليم شکر مي‌گوئيم
و براي جان باختگان اين حادثه اسفبار که منشاء تأسفش خود ما انسانها هستيم از
خداوند مهربان رحمت و مغفرت و براي بازماندگان آنها صبر و اجر و کمال معنوي و
پيشرفت مادي و براي مسئولان کشور احساس مسئوليت بيشتر در اين زمينه و همه زمينه‌ها
و موفقيت روز افزون براي خدمت به خلق خدا خواهانيم.

خدايا، نمي‌گوئيم ما را آزمايش نکن که چنين دعائي مستجاب نيست و به مصلحت
ما هم نيست ولي ما را در آزمايشها دستگيري کن هدايت‌نما که از راه راست و صراط
مستقيم منحرف نشويم. آمين.

درباره حادثه جانخراش زلزله شمال و شمال غرب ايران

سرشب را خبر از وقت سحرگاه نبود                  هرکه
در بستر خود خفت ورا خواب ربود

همه اندر پي انديشه فردائي خوش                   کودک
اندر بغل ما در و مسرور غنود

روستائي باميدي بفلاحت مشغول                    ورد
ميخواند بمحصول ز چشمان حسود

شهر يکپارچه در کار و تکاپو و تلاش                    هيچکس
فکر چنان واقعه شوم نبود

ناگهان حادثه مولمه از راه رسيد                               و
اذا زلزلت الارض عيان شد بشهود

و اذا اخرجت الارض هويدا گرديد                                از
نهانخانه دل هر چه در او پنهان بود

کوه چون غاشيه لرزيد و دهن او وا کرد                       ريخت
تا سينه دريا و درو دشت فرود

رودها موج زنان زير و زبر سردرگم                      آب
درياي خزر چون شتري خشم آلود

لحظه‌اي خواست بشر را متنبه سازد               شمه‌اي خواست خداوند کند عرض وجود

چه شد آن خطه سرسبز بهشتي طارم              که درختان بدي از زيت چو ظلح منضود

چه شد آن منظر زيبايي طراوات افزا                  که
بدش جنگ و اشجار چو ظل ممدود

خوابها از قفس ديده بيکباره پريد                               يا
اگر ماند دگر از قفسش در نگشود

چشم شهلاي عزيزان زاشارت افتاد                   پلک‌ها
روي هم و لعل لبان گشت کبود

هر که بيدار بد از خشم زمين کرد فرار                        چون
زمانيکه سرافيل دمد در موعود

آرزوها همه در زير زمين پنهان شد                    مرغ
آمال فتاد از طيران، کرد رکود

مادران از غم فرزند و جوانان آنسان                    شيون
و آه و فغان داشته چون ناله رود

هرچه گشتند و در آوار تجسس کردند                کشته
و زخمي و معلول بآمار افزود

گرچه از هر طرف آمد کمک و استمداد                       ليک
بر آنکه از اين دار فنا رفت چه سود

اين همان آيت يزدان بهب شر ميباشد                        اين
همان خاطره واقعه عاد و ثمود

اي بشر کيست ترا زنده کند، بعد از مرگ            کيست
بيدار کند جسم ترا بعد رقود

کيست آنکس که دهد زلزله را باز سکون             آنکه
از کتم عدم آورد انسان بوجود

اين زمينيکه پس از زلزله ثابت گردد                  اين نشانيست که باشد بجهان يک معبود

ايکه با صنع بشر گشته خدا را منکر                   زانکه
بنموده به پشت کره ماه صعود

گرترا قدرت آن هست نگهدار زمين                     راه
اين زلزله ها را بنمايان مسدود

ايکه قائل بطبيعت زجهالت هستي                 اين نشانيست که فکرت همه باشد مردود

همه از نزد خداوند بزرگ آمده ايم                     
همه را عاقبت الأمر بود او مقصود

شصت و نه سال پس از سيصد شمسي و هزار       آخرين شام ز خرداد چنين حادثه بود

«احمدي» در پي بيداري غفلت زدگان                        شعر
اين خاطره تلخ باندوه سرود

اصفهان ـ عباس احمدي

 

/

يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني(قدس سره)

يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني(قدس سره)

قسمت دهم

حجة الاسلام رحيميان

بايد اجازه بگيرند

در مورد خانه و امثال آن که با پول غير مخمس تهيه شده و با گذشت بيش از يک
سال به فروش رسيده، اعلام شده بود که اگر براي مکلف خمس دادن غير ميسور باشد، امام
فرموده‌اند خمس دادن واجب نيست آنهم به صورت يک فتواي کلي و حکم همگاني. گوينده،
اين مطلب را در پاسخ يکي از دوستان به اينجانب مستند کرده بود در حالي که آنچه
حقير نقل کرده بودم اين بود که حضرت امام در موارد مذکور بر حسب مورد که سؤال مي‌شد
مي فرمودند: «او را برئ الذمه کردم» و يا مي‌فرمودند: «هر وقت مي تواند بدهد».
قرار شد اين مسأله را به طور کلي مجددا سؤال کنم لذا در تاريخ 20/11/64 از خدمت
حضرت امام سؤال کردم آيا در اين نوع موارد، برائت ذمه يک حکم کلي و همگاني است يا
به صورت موردي است و هر مورد نياز به اجازه خاص دارد؟ فرمودند: «کلي نيست و به حسب
موارد بايد اجازه بگيرند».

مصالحه شود

به توصيه يکي از اعضاي محترم هيئت استفتائ مسأله 29 صفحه 559 جلد اول
تحرير را که در آن آمده بود«فيه تردد» خدمت حضرت امام قرائت کردم و به عرض
رساندمکه چون مورد ابتلاء و نياز است بايد چه کنند؟ کمي مکث کردند و با تبسم
فرمودند: «خوب ترديد دارم». باز عرض کردم پس بايد چه کار کنند؟ فرمود«مصالحه شود».

نماز!

نوجواني سؤال کرده بود که پدرش فردي لاابالي و بي‌دين است و به او گفته که
من راضي نيستم در منزل من نماز بخواني! آيا پدر چنين حقي دارد و تکليف او چيست؟ امام
فرمودند:‌«غلط کرده است، برود نماز بخواند. اشکال ندارد».

26/10/62

نبايد شرکت کنند

يکي از مسئولين وزارت خارجه سؤال کرده بود در مورد سفراء و نمايندگان
جمهوري اسلامي در خارج همانگونه که در مناسبتها و مراسم مربوط به خودمان از ديگران
دعوت مي‌شود، آنها نيز براي مراسمشان از نمايندگان ما دعوت مي‌شود، آنها نيز براي
مراسمشان زا نمايندگان ما دعوت مي‌کنند و اگر نمايندگان ما در مراسم آنها شرکت
نکنند آنها نيز در مراسم ما شرکت نمي‌کند.ا شکال اين است که در مراسم و جلسات
آنها، مشروبات الکلي و… هست آيا تکليف ما چيست؟ امام فرمودند: «نبايد شرکت بکنند
و دليل آن را هم بگويند که براي اين جهت است که شرکت نمي‌کنند».

4/3/66

به جهنم!

در موردي ديگر يکي از سفرا نوشته بود که: در بعضي مجالس که دعوت مي‌شويم
مشروبات الکلي وجود دارد و اگر ما نپذيريم و نرويم حمل بر چيزهاي ديگر مي‌شود و مشکلاتي
در روابط پيش مي‌آيد. حضرت امام فرمودند: «به جهنم، نبايد از اين چيزها بترسند.
نبايد بروند. دليلش را هم بگويند تا آنها کم کم بفهمد براي چيست».

نمي‌دانم

به مرور زمان در طي سالهاي متمادي تعدادي قرآن در اندازه‌هاي گوناگون از
افراد مختلف که براي امضاي حضرت امام به دفتر آورده بودند، بعضي امضاء شده و بعضي
امضاء نشده در دفتر ماند و متراکم شده بود. مشکل نگهداري از آنها و در عين حال
گذشتن چندس ال بيشتر آنها موجب شد که محضر امام در مورد آنها کسب تکليف کنيم که
مطلب به عرض مبارکشان رسيده و فرمودند: «من نمي‌دانم».

«شما از اين وسواس دست‌بردار
زندگي خودتان را خبراب مي‌كنيد با اين كارها. شما خلاف شرع و دستور خدا انجام مي‌دهيد،
براي خدا!!».

دعاي سفر

در تاريخ سه‌شنبه 6/5/66، بعد
از انجام كارها جناب آقاي رسولي به عرض رساند كه: فلاني امروز عازم مكه است و حقير
كهب راي دست‌بوسي خداحافظي جلو رفتم، با صحنه‌اي مواجه شدم كه هرگز در مخيله‌ام
خطور نمي‌كرد. حضرت امام به جاي آن كه دستشان را جلو بياورند صورت مباركشتان را
جلو آوردند! معانقه! در حالي كه از شدت هيجان و شوق مي‌لرزيدم و سر از پا نمي‌شناختم،
صورت خود را بر صورت منور امام يافتم و امام شروع كردند به خواند«انّ الذي فرض
عليك القرآن لرادّك الي معادفا لله خيرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمين». و باز هم دعا
كردند و در حالي كه دستشان را مي‌بوسيدم با تفقد و مهرباني و در عين حال قاطعانه
فرمودند: «شما در اعمالتان احتياط نكنيد».

جالب اينكه اين جمله‌گوئي يك
امر تكويني بود و در طول سفر و مناسك حج در گوشم طنين‌انداز بود و آنچه را غير
ممكن مي‌پنداشتم ممكن بلكه محقق كرد و به طور كلي وسواس بر طرف شد.

در بازگشت

قبل از تشر جناب آقاي رسولي
گفت: حضرت امام چند بار سراغ شما را گرفته‌اند. هنگام تشرف از پله‌ها كه بالا مي‌رفتم،
حضرت امام در اطاق و از پشت شيشه متوجه حقير شدند و تبسم كردند. وارد شديم و سلام
كردم، با خوشروئي و تبسم جواب دادند و ادامه دادند: «قبول باشد، كي آمديد؟» عرض
كردم ديروز سؤال كردند انشاء الله سالم هستيد؟ آسيبي نديديد؟ مختصرا جواب عرض كردم
و مشغول كارمان شديم بعد از انجام كارها و انجام ملاقاتهاي دستبوسي مجددا به خدمت
مشرف شدم و به عرض رساندم: آقاي كروبي سلام رساندند. بسياري از مسلمانان كشورهاي
ديگر از من به عنوان يك ايراني مصرانه خواسته‌اند دست شما را از طرف آن ببوسم و
بوسيدم. صحنه كشتار حجاج و سلاحهائي كه بكار گرفتند كتك خوردن آقاي كروبي را به
عرض رساندم از محافظت آقاي كروبي سؤال كردند، عرض كردم از پليس سعودي محافظ داشتند
ولي در آن زمان نبودند. مردم سعي در محافظ ايشان داشتند ولي همه با هم كتك خوردند.
سؤال كردند: تيراندازي زياد بود؟ همه آنچه ديده بودم را به عرض رساندم. از ملاقات
با گروهي از فلسطينيها و همدردي آنها و مشاهدات آنها از جنايات آل سعود گفتم و…
و بالاخره معروض داشتم كه همه تا قبل از جمعه خونين مكه از اين كه حضرت عالي آيه
«و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي
الله» را در آغاز پيام حج امسال انتخاب كرده بوديد. متعجب و شگفت زده بودند و
آنگاه كه حادثه اتفاق افتاد به نكته پي برديم و در عين حال تعجب و شگفت‌زدگي همه
دو چندان شد.

تا قبل از اين فراز از عرايضم
حضرت امام با سؤالات و با نگاه و استماعشان زبانم را در بيان ما وقع گويا مي‌كردند
و استقبالشان گوياي اين بود كه در جستجوي اخبار جديد و اطلاع از مشاهدات بودند.
اما وقتي از آيه و پيام گفتم و خواستم در لفافه و كنايه از كرامت حضرتش حرفي به
ميان آورم چشمهايشان را پائين انداختند و چهره‌شان درهم كشيده شد! انگار كه اين
مقوله نه تازه است و نه گفتني و گوئي كه نخواستند حتي با نگاه و در نگاهشان چيزي
را در اين زمينه افشاء كنند كه:

هر كه را اسرار حق آموختند                            مهر كردند و دهانشان
دوختند

در پايان عرض كردم به لطف خدا
و نفس شما اعمال را بدون وسواس انجام دادم و امام فرمودند: «سعي كنيد بعد از اين
هم همينطور باشيد».

تعطيل غير انحلال است

در اوائل مرداد ماه 1362 و بعد
از سخنراني حضرت امام كه در آن بدون ذكر نام انجمن حجتيه را مورد حمله قرار دادند،
مضمون نامه‌اي كه از سوي اين تشكيلات راسلا شده بودف مبني بر اعلام تعطيل فعاليتها
و جلساتشان به عرض حضرت امام رسيد. قبل از قرائت متن به عرض رسيد كه: انجمن حجتيه
اعلام انحلال كرده‌اند. وقتي متن قرائت شد كه در آن تعبير«تعطيل» به كار رفته بود
با تبسم فرمودند: «تعطيل غير از انحلال است. اين كه فايده ندارد. اگر فكر مي‌كنند
منظور، ـ از آنچه در صحبت گفته بودند ـ آنها هستند، اين كار اثري ندارد. آنها كه
فاسد هستند كار خودشان را مي‌كنند و آنها كه سالم بوده‌اند قبلا هم…».

مي‌ترسم دردتان بيايد

انگشت شصت دست حضرت امام،
مقداري ناراحتي داشت. آقاي دكتر عارفي پزشكي را با تخصص مروبطه آورده بو. پزشك
مزبور در ضمن سؤالات و معاينات، دو دستش را جلو آورد و عرض كرد: دستهاي مرا فشار
دهيد. حضرت امام با لحني خاص كه به هنگام شوخي و طنز به كار مي‌بردند، با ملاحت و
شيريني ويژهاي فرمودند: «مي‌ترسم دردتان بيايد» و به دنبال آن تبسم زيبا و دلنشيني
بر لبان مباركشان نقش بست و پزشك متخصص كه ظاهرا براي اولين بار مشرف شده بود و
تحت تأثير ابهت حضرت امام دستهايش لرزان و صدايش مرتعش بود، از هم باز شد، خنده‌اش
گرفت و با آرامش به كار خود ادامه داد.

(10/6/64)

ادامه دارد

 

/

خطر مطبوعات مبتذل و انحرافي

ارزشهاي اسلام و انقلاب اسلامي را پاسداري کنيم(13)

خطر مطبوعات مبتذل و انحرافي

«ملت عزيز در طول 50 سال سياه اخير گرفتار مجلات و روزنامه‌هاي تخريب
کننده و فاسد کننده نسل جوان و از آنها بدتر سينماها و راديو و تلويزيون بود که با
برنامه‌هاي خود ملت را به حد وافري در آغوش غرب و غرب‌زده‌ها غلتانيد و ضررهاي
رسانه‌هاي گروهي از خرابي توپ و تانک و سلاح‌هاي مخرب بالاتر و بدتر است. چه که
ضررهاي سلاح‌ها گذرا است و ضررهاي فرهنگي باقي و به نسل‌هاي بعد انتقال پيدا مي‌کند…»

امام خميني«قدس الله روحه» (22/11/63)

امام روشن ضمين و بيداگر امت اسلام، با اشاره به فضاي فکري و فرهنگي حاکم
بر انديشه‌ها در نيم قرن اخير ايران، کانون و نقطه اصلي خطر و توطئه را نشان داده‌اند
که آن عبارتست از فضاي آموزشي و تبيلغاتي و خوراک فکري که بخشي از آن در مطبوعات و
رسانه‌هاي همگاني نمودار بود و در دو جبهه نفعاليت مي‌پرداخت:

1- روشنفکران غرب‌زده

روشنفکران غرب‌زده در قالب استاد و نويسنده، با بينش و گرايش ليبراليستي
ضرورت ذوب شدن در فرهنگ و تمدن و سنت‌هاي غربي را مطرح مي‌ساختند که اين وضع
اسفبار منحصر به فضاي فکري و فرهنگي ايران نبود بلکه تهاجمي بود سازمان يافته و
حساب شده که با همکاري نيروهاي استعماري و بکارگيري کليه شيوه‌ها و ابزارها و در
تمامي ابعاد زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي مسلمين، در تمام کشورها و جوامع
اسلامي از ايران، ترکيه، مصر، و هند، و… به اجرا درمي‌آيد…

«سيد احمد خان» مؤسس دانشکده اسلامي ـ انگليسي هند که بعدا به دانشگاه«علي
کره» موسوم گرديده مي‌گفت: مسلمين بايد تمدن غربي را در بست بپذيرند تا در صف ملل
پيشرفته در آيند: «ضياء کوکب آلب» اديب ترک از بنيانگذاران ترکيه جديد مي‌گفت: ما
بايد يکي از دو راه را برگزينيم: يا تمدن غرب را بپذيريم و يا همواره اسير نيروهاي
غربي باشيم.

دکتر«طه حسين» در مصر توصيه مي‌کرد ما بايد راه و روش غربي را بپيمائيم و
در خير و شور و شيرين و تلخ و زشت و زيباي تمدن غرب شريک تمدن آنها باشيم…

و تقي‌زاده‌ها در ايران مي‌گفتند ايراني بايد از فرق سر تا ناخن پا فرنگي
شود تا شخصيت خويش را باز يابد! و همچنين ديگر روشنفکران در ديگر کشورهاي اسلامي
چندين تفکر و انديشه‌اي داشتند.

اين توطئه فرهنگي بخشي است از طرح گسترده استعماري ـ استکباري جهاني(ع) و
مسلمين که بوسيله رژيم‌هاي دست نشانده غرب(يا شرق)، روشنفکران خود باخته يا خود
فروخته و دستگاههاي تبشيري و مؤسسات مسيحي اجرا مي‌شد و هدف کلي آن اسلام‌زدائي و
بيگانه کردن مسلمين با کيان و شخصيت اسلامي خويش و در نتيجه غارت و چپاول سرمايه‌هاي
ملي و ذخاير انساني و طبيعي آنها و ادامه سلطه استعماري در مناطق نفت‌خيز
خاورميانه و آفريقا و… و عموما کشورهاي جهان سوم بود(البته شرق نيز ماجراي
جداگانه مشابهي داشت که فعلا بصدد آن نيستيم) البته اين مسئله همچنان براي دول
غارت‌پيشه زنده است بويژه پس از تجديد حيات اسلام در شعاع انقلاب اسلامي به رهبري
پيامبرگونه امام راحل(قدس سره) که سردمداران استکبار انرا پنهان نمي‌دارند…

رئيس انجمن سياست خارجي آمريکا«دانيس بابيل» در يک کنفرانس که در ترکيه
برگزار شدهب ود با اشاره به انقلاب اسلامي و بويژه بعد فرهنگي آن  پي‌آمدهايش براي غرب و شرق و نگراني از آينده
گفت: «سه عنصر مهم در خاور ميانه وجود دارد: نفت، اسلام و رويدادهاي مربوط به
مسلمانان. تأکيد کرد که ما ناگزيريم نسبت به حوادث آگاه و بيدار باشيم!» در هر حال
اين يک جبهه بود که استکبار جهاني گشود و عواملش کارگزار آن شدند و به نشر فکر و
فرهنگ غربي و خود بيگانگي مسلمانان پرداخته…

2- جبهه فساد ابتذال

در اين جبهه که جداي از صف‌آرائي خائنانه جبهه نخستين نبود قلمداران بي‌تعهد
و هنرمندان بي‌آرمان، با الهام‌گيري از ابتذال و فساد اخلاقي ديکته شده غربي‌ها،
بر ترجمه کتاب‌هاي مبتذل و رمان‌هاي خارجي که اکثرا جنسي يا جنائي بودند، پرداخته
و خود نيز به اقتباس از آن شيوه سطح فرهنگ و شعر و ادبيات را تنزل داده و ذوق و
استعداد و هنر نويسندگي و ديگر خلاقيتهاي هنري را به پاي شيطان شهوت و هوس قرباني
کرده که تصوير صحنه‌هاي مبتذل و مخرب اخلاق آنرا در کتابهاي داستان ور مان و شعر و
همچنين فيلم و سينما و تئاتر عصر طاغوت و سيماي وقيح و آلوده اکثر هنرمندان و
هنرپيشه‌گان آن عصر از ياد نبرده‌ايم.

چنين توطئه‌اي از ديرباز بدست صهيونيست‌ها طراحي شد و سپس در وند زمان با
تکنيک و هنر و ابزارهاي مدرن و شيوه‌هاي نوين با دست امپرياليسم جهاني  و عمله و مزدورانش به اجرا درآمد«خام خام يهودي
در اثر خود«تلمود» ضمن رهنمودهائي که به يهوديان مي‌دهد که براي گسترش مرام و
حاکميت صهيونيسم به چه کارهيا شنيع و زشت دست بزنند، در خصوص ترويج فساد در ميان
ملل ديگر مي‌نويسد: طبيعت بشر گرايش بسيار بهش هوات دارد، وظيفه ماست که حرارت
شهوت را در وجود وي فزوني بخشيم تا آنگاه که آتش شهوات سراسر جسم و جانش را
فراگيرد تا به هر آنچه مقدس مي‌شمرد کفر ورزد. بايد بتوانيم تشکيلات خانواده را
برهم بزنيم و بدين منظور لازم است اخلاق را لگدکوب کنيم و نسيلي بي‌حميت، لا مذهب
و بي‌بهره از اخلاق بپرورانيم. البته اين امر در نگاه اول دشوار بنظر مي‌رسد ولي
از آنروز که ميل به شهوات لاابالي‌گري طبيعي بشر است، شايد حصود آن چندان دشوار
نباشد».

انقلاب و مدرسه سيار مطبوعات

با انقلاب اسلامي و تحول عمومي عميقي که در بنيادهاي فکري و اجتماعي ما
پديد آمد، فرهنگ حاکم بر مطبوعات ور سانه‌ها نيز متحول گشت و مطبوعات فاسد همراه
با ناشران و حاميانشان به زباله‌دان تاريخ ريخته شدند و جامعه از لوث وجود آنان
پاکسازي شد و ارزش‌هاي انقلابي در تأليف و نگارش و داستان و هنر و شعر و ادبيات
نيز متجلي گشت به ويژه در رهگذر هشت سال جنگ تحميلي که ادبيات و هنر آميزه‌اي از
عشق و ايثار و حماسه و شجاعت به خود گرفت و در فرهنگ جبهه و پشت جبهه با شکوهترين
تجليات به نمايش گذاشته شد…

معمار هندسه اين انديشه، رهبري‌هاي روشنگرانه و جاودانه امام راحل(ره) بو
که خط مشي فرهنگ و رسانه‌ها و مطبوعات را پس از انقلاب تعيين مي‌نمود. بعنوان
مثال: طي بياناتي با گروهي از گردانندگان مطبوعات فرمودند:

«وضع کشور را در گذشته ديدي که چگونه بود. تمام چيزها در جهت اسلام‌زدائي
بود. خصوصا مطبوعات که وضعي داشتند که اگر مهلت پيدا مي‌کردند طولي نمي‌کشيد که
همه چيز را از بين مي‌بردند… مطبوعات بايد يک مدرسه سيار باشند تا مردم را از
همه مسائل به خصوص مسائل روز اگاه نمايند و بصورت شايسته از انحرافات جلوگيري کنند
و اگر کسي انحرافي ديد با ارامش در رفع آن بکشود بطور کلي مطبوعات بايد يک بنگاه
هدايت باشند يعني بصورتي که اگر دست مردم بيفتد مردم هدايت شوند».

(26/5/62)

اين خط مشي همانند ديگر ابعاد خط امام و انديشه‌هاي جاودانه او تنها براي
دوران حيات ايشان نبود بلکه براي هميشه تاريخ و آينده کشور و فرهنگ ماست و مسئوليت
پاسداري از آن قبل از هر چيز بر عهده مسئولين نظام بويژه وزارت پر مسئوليت فرهنگ و
ارشاد اسلامي است و آنگاه آحاد مؤمنين به انقلاب و انديشمندان و پژوهشگران و
نويسندگان وع ناصر سوخته دلي که همواره سينه خود را آماج پيکان بلا ساخته تا
انقلاب از جان عزيزتر خود و ميراث بهترين پدر را پاسداري کنند. آنها که به ياد
دارند قبله عشق و ايمانشان فرمود:

«اهميت انتشارات مثل اهميت خونبهائي است که در جبهه‌ها ريخته مي‌شود[و
مداد العلماء افضل من دماء الشهداء] دماء شهداگر چه بسيار ارزشمند و سازنده است،
لکن قلمها بيشتر مي‌توانند سازنده باشند و اصولا شهداء را قلمها مي‌سازند و قلمها
هستند که شهيد پرورند».

(8/2/67)

مطبوعات و خطر تفاله‌هاي رژيم ستمشاهي

البته فضاي حاکم بر مطبوعات تقريبا همان روند انقلاب است اما از گوشه و
کنار و در برخي نشريات و کتابها بويژه رمانها نمونه‌هائي به چشم مي‌خورد که برخي
بي‌پرده و وقيحانه و برخي مرموز و مزورانه به صدد نفوذ در فضاي فرهنگي جامعه از
جمله مطبوعاتند و در ترويج فرهنگ ابتذال دست به کارهيا کاملا حساب شده‌اي زده اند.
اينها با سوء استفاده از فضاي باز و آزاد فرهنگي کشور هر از چند گاه دسته گلي به
آب مي‌دهند… اينها همان عناصري هستند که حضرت امام(ره) درباره‌شان فرموده‌اند:

«امروز نيز که از تفاله هاي آن رژيم فاسد عددي باقي مانده است، اگر بطور
قاطع با آنان برخورد نشود خطر ـ ولو در دراز مدت ـ کشور را تهديد مي کند و سهل‌انگاري
در اين امور ساده‌انديشي است و بر متعهدات استکه کوشش کنند و از انحرافات گرچه
جزئي باشد جلوگيري نمايند».

(22/11/63)

در اين گفتار دو مطلب شايان توجه است:

اول اينکه: انحراف از خط اصلي حاکم بر مطبوعات و فضاي فرهنگي در دراز مدت،
کشور و انقلاب را تهديد مي‌کند چرا که گرچه فضاي اجتماع به اينان اجازه نمي‌دهد يک
بار به صحنه بيايند و حرفشان را عريان بزنند اما بصورت خزنده و مرموز و با رشد
ميکربي که دارند جاي پائي باز مي‌کنند که بدون شک با سير تصاعدي خطرشان جدي است و
اگر فضاي جامعه ميکرب‌زدائي نشود قطعا زمينه نفوذ بيشتر خواهند يافت و در آينده نه
چندان دور نسل جوان و نو باوگان پسر و دختر را که بعيد العهد از روزهاي شورانگيز
انقلابند به فساد و گمراهي خواهند کشيد. که مع الاسف علائم و نمودارهائي از آن را
مي‌بينيم و انکار آن ساده‌نگري است.

2- سهل‌انگاري در اين امور و ناچيز گرفتن خطر و حقير شمردن دشمن و اولويت‌هاي
ديگري را تنها در دستور کار قرار دادن و از کنار مفاسد و بدآموزي‌ها با سعه صدر و
کريمانه گذشتن   و يا ضعيف برخورد کردن، ناشي
از ساده‌انديشي يا بي‌تفاوتي يا بي‌تعهدي است که روح انقلاب اين گونه برخورد را
نمي‌پذيرد و در اين خصوص مسئوليت ناظرين بر مطبوعات و روشنگران و طلايه‌داران
فرهنگ و انديشه از همه بيشتر است و قصور يا تقصير در انجام آن موجه و قابل اغماض
نيست.

چاپ ورق پاره‌اي مبتذل در سال 138

بگذاريد يک نمونه بياوريم: يکي از مؤسسات به اصطلاح انتشاراتي با آرم و
نام و نشان خود کتابچه مبتذل و سخيفي را تجديد چاپ کرده و متأسفانه در بازار کتاب
عرضه نموده که ما از ذکر نام آن ورق پاره و نويسنده وقيح آن به دليل نهي از«اشاعه
فحشاء» خودداري مي‌کنيم و قلم و صفحات مجله را با نام آنان نمي‌آلائيم. عفت قلم
اجازه نمي‌دهد که حتي چند سطري از آن را نقل کنيم و در معرض افکار عمومي بگذاريم.
چرا که سراسر اين ورق پاره داستاني که شرح حال زنان بدنام است آنقدر وقيح و مستهجن
است که قابل نقل نيست. اين نويسنده خوش سابقه!! که از رمان نويسهاي عصر طاغوت است
و در حقيقت چهره خويش را در اين کتاب به نمايش گذاشته با ارايجيف و واژه‌هاي زشت و
دور از ادب مطالب خلاف عفت را در قالب رمان ريخته و بدين مقدار بسنده نکرده و در
خلال عبارات ننگين خود از مقدسات اسلامي نيز نام برده که گرچه مستقيما اهانت نيست
اما در آن سياق مفهومي جز اهانت ندارد… ما با نويسنده‌اي اينچنين حرفي نداريم
چرا که از اين قماش قلم‌هاي کثيف کم نبودند که ارزش يک خطاب را حتي ندارند…

و از انتشاراتي«نقره» که اين ورق پاره را نشر داده نيز انتظاري نداريم
زيرا از اين کاسب‌کاران بي‌تعهد چيزي جز اين ساخته نيست و يا از انتشاراتي«اسپرک»
که کتاب ديگري را از همان نويسنده چاپ کرده که تقريبا دست کمي از کتاب ديگرش
ندارد… و مشتمل بر فرازهاي مبتذل داستاني است… آري نه با اينگونه به اصطلاح
ناشران! فعلا سخني نيست… حافظ مي‌گويد:

با مدعي نگوئيد اسرار عشق و مستي              بگذار
تا بميرد در عين خودپرستي

چند سؤال از ناظرين بر مطبوعات

اما در اينجا مي‌خواهيم به طرح چند سؤال بپردازيم:

1- در سال 68 يعني يازدهمين سال پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام و
روند رو به گسترش جهاني آن و در حاليکه فرياد وفاداري و خروش امت در فقدان امامشان
بگوش فلک مي‌رسيد و دشمنان خارجي و خود فروخته‌گان داخلي بيني‌شان به خاک ماليده
شده بود در اين فضا، چرا و چگونه يک موسسه انتشاراتي با جرأت و جسارت به خود اجازه
مي‌دهد اراجيف خلاف عفت را با آرم و نام و نشان مؤسسه‌اش چاپ و منتشر کند؟! آي
مفهوم آزادي مطبوعات اين است؟! آيا اين سوء استفاده از آزادي نيست؟ آيا اين بخشي
از همان توطئه نيست که با هدايت نيروهاي استکباري(ع) و جهش انقلابي آن به دست
اينان به اجرا درمي‌آيد؟ اگر جز اين است پس نام آن را چه بايد گذاشت؟!

هفته‌نامه آمريکائي«اسکرو» پس از ماجراي سلمان رشدي نوشت: «ما در يک جنگ
بسر مي‌بريم اين بار جنگ بر سر تصرف زمين در نمي‌گيرد. اين جنگ براي کنترل افکار و
روحيات بشر آغاز خواهد شد و عرصه آن دهکده جهاني عقايد و اطلاعات است». اين اعلام
موضع صريح استکبار جهاني در برابر عقايد و روحيات امت. راستي از کجا که اگر اينان
مجال مي‌يافتند به نشر کتاب کفر آميز آيه‌هاي شيطاني نمي‌پرداختند. سياست همان سياست
است! حتي بعضا در مراجعاتي که به ناشرين گرديده خود را«انتشارات پنگوئن» ايران نيز
لقب داده‌اند.

2- به قرار اطلاعات اداره مطبوعات پس چاپ و نشر آن ورق پاره از ماجرا مطلع
شده! و دستور توقيف و ضبط اين اثر ننگين را داده است که اين نيز جاي سؤال است:

اولاً ـ چرا وقتي اين کتاب مبتذل پخش مي‌شود و سروصدا بلند مي‌کند عکس‌العمل
توقيف نشان داده شد؟ آقاياني که آنجا نشسته‌اند و نان اين ملت فداکار را مي‌خورند
اگر مطلع نيستند که اين گونه اراجيف به صورت کتاب به بازار مي‌ايد که زهي عجز و
ناتواني! و اگر خداي نخواسته عوامل نفوذي در اين تشکيلات‌اند و اينگونه اثرها را
از زير دست رد مي‌کنند که زهي تأسف و سيه روزي! و بالاخره ملت بايد بداند کداميت
از اين دو احتمال درست است؟! و آنها بايد پاسخ بدهند…

3- آيا اينگونه قلم به مزدها و آن گونه مؤسسات باصطلاح ناشر! که کتاب و
اثرشان ننگ جهان کتاب است، در اين فضاي انقلابي حق کاسبي و بازي با فکر و فرهنگ
مردم دارند؟ و چرا امتيازات اينها نبايد گرفته شود؟ آيا اينها از مصاديق مفسد
عقيده و افکار عمومي نيستند؟ فسادي که از تروريسم خطرناک‌تر است!

از مردمي که صاحب اصلي اين انقلابند بپرسيد آيا در انقلاب اينگونه نشريات
و انتشارات جايي دارند؟! و آيا اين است مفهوم آزادي قلم و انديشه؟!!

مردم ما کمتر در جريان اين گونه نشريات و مؤسسات قرار مي‌گيرند و اگر
بداند چه اراجيفي در محيط‌شان از ماشينهاي چاپ مي‌گذرد و در فضاي انقلابشان پخش مي‌شود
و با آنان برخورد لازم نمي‌شود خود مي‌دانند با آنها چگونه عمل کنند، همان مردمي
که مشروب فروشي‌ها و اماکن فساد شاه معدوم را جمع کردند امروز که نظام اسلامي حامي
آنهاست، بهتر مي‌توانند با مروجين فساد برخورد کنند. اگر جوانان غيور و مردم شهيد
داده ما بدانند اداره مطبوعات، ضعيف عمل مي‌کند در اينصورت در و دکان کاسبي
رذيلانه اينان را با دست خودشان جمع مي‌کنند صاحب امتيازهايش را به محکمه عدالت مي‌فرستند.
صحيح است که مردم ما پشتوانه نهادها و مؤسسات قانوني هستند اما همين مردم انتظار
دارند مسئولين ذي ربط در حد انتظار عمل کنند که آنها نيز پشت سرشان ايستاده‌اند…

خبر مي‌رسد که مقابل دانشگاه تهران برخي ناشران و عده‌اي دستفروشها
کتابهاي مبتذل و رمانهاي بدآموز و نوارها و عکس‌هاي هنر پيشه‌هاي عصر ننگين طاغوت
را پنهان و آشکار به جوانان عرضه مي‌کنند، اگر اين اخبار که به تواتر مي‌سد صحيح
است که تأُف را مضاعف مي‌کند و مسئوليت پاسخگوئي ناظران را سنگين‌تر مي‌سازد…

در قضيه سلمان رشدي برخي صاحب‌نظران در خارج مي‌گفتند آزادي قلم است و قلم
را با قلم بايد پاسخ داد و اين در حالي بود که حضرت امام(س) با فتواي تاريخي خود
توطئه شيطانهاي بزرگ و کوچک را در هم کوبيدند که اثر جهاني آن را ديدم و امروز مي‌بينيم
نويسنده بدبخت مرتد اين کتاب مبتذل و سخيف زير کابوس وحشت و تنهائي به انتظار روز
سياه مرگ نشسته و اين درس عبرتي است به ديگر مزد بگيران صاحب قلم که بدانند
سرانجام در افتادن با مقدسات اسلامي و الهي چيزي بهتر از اين نيست و آنها نبايد
فداي مطامع غربيها بشوند…

اين خط امام است باي هميشه و عنوانهائي از قبيل آزادي قلم! و پاسخ منطقي
دادن! در اينگونه موارد نمي‌تواند خط عوض کند که هر سخن جائي و هر نکته مقامي
دارد… و فحش و فحشاء و اشاعه منکرات ربطي به آزادي قلم و پاسخ منطقي ندارد.

نگاهي به ديگر نشريات

نشريات ديگري بصورت ماهنامه و هفته‌نامه در بازار مطبوعات هستند که گرچه
در طراز نمونه‌هاي سابق نيستند اما با ديد و تفکر حداقل ليبراليستي و به کارگيري
شيوه‌هاي ديکته شده روانشناسي، آرام آرام فرهنگ و چهره‌هاي منسوح و ابتذال قبل از
انقلاب راب ه بازار مي‌آورند که ساده‌انديشي است اينها را اتفاقي بدانيم. برداشت
ما اين است که اينگونه نشريات دانسته و يا ندانسته و اغلب حساب شده با روش خزنده
خود نگرش و گرايش‌هاي نسل جوان را از ارزشها و چهره‌هاي واقعي منحرف مي‌سازند و به
ارزشهاي موهوم و چهره‌هاي مرده و هنر پيشه‌هاي مدفون شده عصر ابتذال توجه مي‌دهند.
از باب مثال:

مجله‌اي که به تازگي مجوز انتشار گرفته در اولين شماره خود که در خرداد
ماه منتشر گرديده با درج عکسهائي از زنان و مطالبي غير انقلابي و طاغوتي دو صفحه
وسط مجله خود را به دو قطعه شعر از شاعره‌هائي اختصاص داده که اشعارشان در ادبيات
عصر طاغوت نموداري از ابتذال و بدآموزي بوده است، قطع نظر از مفاهيم اين دو قطعه
انتخابي که خود قابل مداقه است سخن در اين است که مگر شما در فضاي شعر و ادب آنقدر
به بن‌بست رسيده‌ايد و قحط الشعر و قحط الشاعر شده که به گورکني پرداخته چهره‌هائي
را که رژيم طاغوت با فرهنگ ويه خود به آنها بها مي‌داد و سالگرد تولد و وفات
برايشان مي‌گرفت، از قبر درآورده و صفحات مجله را با آن بيارائيد؟…

در همان مجله در صفحه ديگري، به معرفي کتابي از يکي از تئوريسين‌هاي چپ
پرداخته و بعنوان نمونه خلاصه آن کتاب 1270 صفحه‌اي را که يکي از ناشران در سال
1366 چاپ و منتشر کرده آورده که همان سطور مشتمل بر عباراتي مبتذل و رکيک است که
اصل کتاب را بايد جداگانه به بررسي نهاد. هدف از اين کتابها و معرفي نامه‌ها با آن
جملات مبتذل چيست؟ آيا معرفي کتاب است يا احياي چهره‌هاي بي‌دين و وابسته و يا
بالاخره کاسبي و بي‌هدفي؟

و هفته نامه‌اي ديگر عکس هنر پيشه‌هاي زن و مرد عصر طاغوت را در آرم کوچک
به عنوان«جاودانها» آورده و«بشارت» جاودانگي را تلقي فرموده است! و مجله‌اي ديگر
باز هم به نبش قبر چهره‌هاي عصر طاغوت پرداخته و به مصاحبه‌ها و گفت و شنودها
پرداخته… و موارد از اين دست فراوان است که اگر بنابر جمع‌آوري باشد مثنوي هفتاد
من کاغذ شود…

اينها اگرچه آغاز راه باشد و چندان حساسيت آفرين نباشد اما بيم آن مي رود
که گسترش و ادامه اين وضع رفته رفته بانوان و جوانان پسر و دختر را به ديگر سوي
برد و اين همان حرکت خزنده‌اي است که مرحل مقدماتي‌اش آغاز شده و آينده آن با کم
اهميت جلوه دادن وضع فعلي مطبوعات و هنر معلوم نيست چه خواهد بود!؟ علي(ع) درباره
فتنه مي‌فرمايد:

«تبدوا في مدارج خفيه و تؤول الي فظاعة جليه».

(نهج البلاغه خطبه 151)

اول در مراحلي پنهان بي‌سروصدا مي‌ايد و بالاخره سر از رسوائي آشکار بدر
مي‌کند…

به اميد انکه گوش شنوائي باشد و به اين هشدارها توجه شود..

و امام خميني(رضوان الله تعالي عليه) در يکي از آخرين پيامهاي قبل از
ارتحال جانگدازشان اينگونه اين خطر را ترسيم کرده و هشدار مي‌دهند:

«مسئولين بايد در دفاع از اسلام محکم‌تر از هميشه با مام توان در مقابل
تجاوز نظامي، سياسي و فرهنگي جهان‌خواران بايستند چرا که امروز دنياي استکبار
خصوصا غرب خطر رشد اسلام ناب محمدي(ص) عليه منافع نامشروع خود را درک کرده است…
آنان در اين ده سال انقلاب اسلامي ايران ضربات سختي از اسلام خورده‌اند و تصميم
گرفته‌اند که به هر وسيله ممکن آنرا در ايران که مرکز اسلام ناب محمدي(ص) است
نابود کنند اگر بتوانند با نيروي نظامي، اگر نشد با نشر فرهنگ مبتذل خود و بيگانه
کردن ملت از اسلام و فرهنگ ملي خويش و اگر هيچکدام از اينها نشد ايادي خود فروخته
خود از منافقين و ليبرالها و بي‌دينها را… در منازل و مراکز ادارات نفوذ مي‌دهند
که شايد به مقاصد شوم خود برسند…»

(پيام به مهاجرين جنگ تحميلي 2/1/68)

انتظار ما اين است که وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي که خود از اهل علم
و فضيلت و از شاگردان و پيروان امام و از مبارزين و زجر کشيدگان انقلاب هستند و
اقدامات ثبت و ارزنده‌اي را براي نظام و انقلاب انجام داده‌اند، با يک اقدام قاطع
و انقلابي اجازه قانوني نويسندگان، ناشران و انتشاراتي که به اشاعه فرهنگ مبتذل
غرب و ترويج فحشاء و منکرات در قالب کتاب و ماهنامه و هفته‌نامه و… مبادرت مي‌ورزند
را از آنان سلب نموده و آنان را به امت حزب الله معرفي نمايند. و درباره برخي
عناصر ناظر و مطبوعات نيز دستور بررسي و تحقيق صادر کنند زيرا ما اطمينان داريم که
يک عنصر مسلمان و يا حتي بي‌دين ولي معتقد به يک نظام سياسي، نمي‌تواند منشأ صدور
مجوز رسمي براي چنين کتب و نشريات ضاله، بنيان کن و منحرفي باشد. اين مسئله نمي‌تواند
تصادفي باشد که هم زمان با اجراي طرح مبارزه با اشاعه منکرات و بدحجابي، کتب و
نشرياتي منحرف و منکراتي مجوز انتشار دريافت مي‌دارند.

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

در کوي شهادت

آنان که ره دوست گزيدند همه                         در
کوي شهادت آرميدند همه

در معرکه دو کون، فتح از عشق است                        با
آنکه سپاه او شهيدند همه

«ملاصدرا»

***

از روي تو مي‌بينم

حسن رخ مهرويان، از روي تو مي‌بينم                دلجوئي
دلداران، از خوي تو مي‌بينم

هر جا که بود نوري، از پرتو روي تواست              هر
جا که بود آبي، از جوي تو مي‌بينم

اندر دل هر ذره، خورشيد جهانتابي است          من تابش آن خورشيد،از روي تو مي‌بينم

«فيض کاشاني»

هفت نفر کارهاي خود را تباه کنند

امام صادق(ع) فرمود: هفت نفر کارهاي خود را تباه مي‌کنند:

1- مرد بردباري که داراي علم و دانش بسيار باشد ولي کسي او را به اين
عنوان نشناسد و نامش به دانش برده نشود.

2- صاحب حکمتي که اندوخته‌هاي حکمت خود را در دسترس هر دروغگوئي که هر چه
به او برسد، باور نمي‌دارد، قرار دهد.

3- مردي که شخص حليه‌باز و خيانت پيشه‌اي را امين خود قرار دهد.

4- آقائي که سنگدل و بي‌رحم باشد.

5- مادري که راز فرزند خود را نگه ندارد، و آن را فاش کند.

6- کسي که شتابزده و بدون دقت، برادران ديني خود را سرزنش و توبيخ نمايد.

7- کسي که همواره با برادر خود خصمانه ستيزه نمايد.

مهمان‌نوازي اعراب

قيس بن سعد را گفتند: هيچکس را يدي از خويشتن سخي‌تر؟ گفت: ديدم. اندر
باديه نزد پير زني فرو آمدم. شوهر زن حاضر آمد. زن او را گفت: مهمان آمده است. مرد
اشتري آورده بکشت و ما را گفت: شما دانيد با اين.

ديگر روز اشتري ديگر آورد و بکشت و گفت: شما دانيد با اين. ما گفتيم: از
آنکه دي(ديروز) کشته بوده‌اند، کي خورده شده است؟ گفت: ما مهمان خويش را گوشت
بازمانده ندهيم.

دو روز نزد وي بوديم يا سه روز و باران مي‌باريد و وي همچنان مي‌کرد. چون
بخواستيم آمدن، صد دينار اندر خانه وي بنهاديم و آن زن را گفتيم: عذر ما از وي
بخواه و ما برفتيم.

چون روز برآمد، باز نگريستيم، مردي را ديدم که از پي ما همي آمد و بانگ مي‌کرد
که باز ايستد اي لئيمان! بهاي ميزباني مي‌دهيد؟!

ما را گفت: زر خويش بستانيد و الا همه را به نيزه تباه کنم. زر باز داد و
بازگشت.

مريض شما سه دقيقه پيش مرد

دکتر«ويليام اوسلر»، پزشک نامي انگليسي، دانشجوئي را امتحان مي‌کرد.در حين
امتحان از او پرسيد: اگر مريضي به فلان مرض دچار گردد: چه مقدار از فلان دارو
برايش تجويز خواهي کرد؟ دانشجو پس از اندکي فکر گفت: بيست و چهار گرم!

اتفاقا چهار دقيقه بعد، دانشجو برگشت و گفت: آقا اشتباه کردم. اجازه
بفرمائيد از انو جواب بده! اوسلر به ساعتش نگاه کرد و گفت: فايده ندارد؛ مريض شما
سه دقيقه پيش مرد!

غذاي اصلي انسان چيست؟

«کوويه» يکي از هفت زيست‌شناس بزرگي که تاکنون در جهان ظهور کرده مي‌گويد:
«خوراک طبيعي انسان، طبق ساختمان بدنش ميوه وس بزي است و همچنانکه اگر گياه يا گلي
را از زمين و آب و هواي مخصوص خودش کنده به زمين و آب و هواي ديگري که موافق طبيعت
آن نيست بنشانيم، پژمرده و بالاخره خشک مي‌شود؛ انسان هم که گوشت يعني غذائي که
موافق طبيعت او نيست، مي‌خورد مبتلي به انواع بيماريها شده، دچار زندگي سراسر رنج
و درد مي‌گردد و پيش از رسيدن به عمر طبيعي مي‌ميرد».

يک دندانپزشک آلماني به نام«لينه» پس از مطالعات بسيار و دقت در فرم
دندانهاي انسان و مقايسه آنها با دندانهاي حيوانات مختلف، به اين نتيجه رسيده است
که آدميزاده بطور کلي ميوه‌خوار و سبزي خوار است.

دکتر«جاون وود» انگليسي مي گويد: «انسان ميوه‌خوار آفريده شده، سبزيهاي
تازه و ميوه‌هاي رسيده تنها خوراکي هستند که تمام نمکهاي معدني را به بدن انسان
ارزاني و او را از هر جهت تندرست مي‌دارند. پهلوانان، فلاسفه، نويسندگان و
هنرمندان نامدار که چه در قديم و چه در عصر حاضر گياهخوار بوده‌اند، بهترين گواهان
اين مدعا هستند».

پس بيائيد از گوشتکه آن همه زيان در بردارد، کمتر مصرف کنيم و بجاي آن از
سبزيها و ميوه‌هاي طبيعي خداند استفاده کنيم تا سلامتي و تندرستي خود را بازيابيم.

کفش‌دوز صادراتي

يکي از حشرات مفيد«کفش‌دوز» است که بلاي جان شپشه‌هاي درختان است. سالها
قبل نزديک بود شپشه‌ها ريشه درخت پرتقال را در آمريکا براندازند؛ امريکائيان تنها
راه چاره را استفاده از کفش دوز ديدند و اين حشره را از استراليا به کشور خود
آوردند و باغهاي ميوه کاليفرنيا را از خطر رهانيدند.

امروز کساني هستند که شغلشان پرورش کفش‌دوز است که آن را به باغداران مي‌فروشند
و در جعبه‌هاي مخصوص جاي داده به شهراي دور دست مي‌فرستند که در هر يک از اين جعبه‌ها،
يکصد و سي و پنج هزار(000/135) کفش‌دوز قرار مي‌دهند! غذاي اين حشره شپشه درخت مخصوصا
شپشه درخت ليمو و پرتقال است.

آئين به خون ما بستند

مپرس اهل نظر چون به عرش پيوستند               که
پا به کنگره دل نهاده برجستند

صلا زنيد تماشائيان عالم را                            به شهر حسن که آئين به خون ما بستند

«فيضي»

دير فنا

اشراق دل از غم بتان شاد مکن                               بتخانه
ز سنگ کعبه آباد مکن

اين دير فنا را سر آبادي نيست                         اندر
ره سيل، خانه بنياد مکن

«ميرداماد»

ايراد بني‌اسرائيلي

يک نفر يهويد بر سبيل تعرض، به اميرالمؤمنين(ع) گفت: هنوز پيغمبر شما را
دفن نکرده بودند که اختلاف در ميان شما پيدا شد.

حضرت فرمود: «خلافنا عنه لافيه» ـ يعني خلافي که در ميان ما پيدا شد از
فراق او بود نه در دين او، اما پاهاي شما هنوز از آب درياي نيل خشک نشده بود که به
پيغمبر خود موسي گفتيد: «اجعل لنا الها کما لهم آلهة» ـ يعني براي ما خدائي پيدا
کن همچنانکه بت‌پرستان را خداياني است.

آن يهودي از حاضر جوابي آن حضرت منفعل و از تعرض خود پشيمان گشت.

مرد چهار پا!

مولانا ذکر الدين از مرد احولي(لوچي) پرسيد: راست است که شما يکي را دو تا
مي‌بينيد؟

گفت: آري! چنانچه ترا چهارپا مي‌بينم!کمان رايگان

جواني پير گوژپشتي را ديد، از سر سوداي جواني از وي پرسيد: اي پير کمانت
بچند است؟ پيش آي و زر به بهاي آن گير!

پير گفت: اي جوان! اين کمان را زندگاني رايگان به من بخشيد؛ زرنگاهدار که
روزي به تو هم رايگان مي‌بخشند!

کلمات حکيمانه

چند جوان به مرد حکيمي برخوردند، سر راه را بر او گرفتند که ما را، چند
پند، موعظه کن.

حکيم گفت: 1- هر سخني که از ذکر خدا خالي است لغو است.

2- و هر خموشي که از فکر الي است سهو است.

3- و هر نظري که از عبرت خالي است، لهو است

سيگار، هديه آمريکا

قسمت عمده توتون سيگار جهان در آمريکا توليد مي‌شود. توتون سيگار در ايالت
ويرجينيا و کارولينا مي‌رويد و پس از عبور از لوله‌هاي مخصوص و ديدن حرارت خشک شده
به صورت سيگار در مي‌ايد و به سراسر جهان صادر مي‌شود.

جالب است بدانيم که در آغاز کشف تنباکو، مردم با کشيدن تنباکو مخالف
بودند. ترک‌ها آن را جرم سنگيني مي‌دانستند و کسي را که تنباکو مي‌کشيد اعدام مي‌کردند.
امپراطور روسيه فرمان داده بود که بيني معتادان به تنباکو را پس از شلاق بشکافند و
بعد به صحراي سيبري تبعيد کنند. با اين همه اکنون در اثر تبليغات همه روزه آمريکا،
در هر گوشه جهان معتادان به سيگار، فراوان يافت مي‌شوند.

اهميت ورزش

پروفسور«بايرد» استاد بهداشت دانشگاه«استانفورد» درباره اهميت ورزش مي‌نويسد:
«ورزش 20 تا 50 درصد از ميزان بستري شدن افراد در بيمارستان را مي‌کاهد يعني باعث
صرفه‌جويي قابل توجهي در هزينه‌هاي بيمارستاني شده و بطور مشخصي از تعداد بيماران
مي‌کاهد. و بطور کلي مي‌توان گفت: ورزش باعث مي‌گردد که کار قلب و گردش خون به
خوبي انجام يابد، فشار عصبي کاهش يافته و انبساط خاطر ايجاد شود، هضم غذا به خوبي
انجام يافته و اشتها بالا رود، چقاي کنترل گردد، کارآئي و ظريفت تنفسي بالا رفته و
حتي در سالمندان نيز از جهات مختلف، موجب حفظ سلامتي و افزايش طول عمر گردد».

 

/

رمز بقاء انقلاب

جاودانگي راه امام رمز بقاء انقلاب(2)

قسمت دوازدهم

حضرت امام سلام الله عليه اين طور اين مطلب را بيان مي‌فرمايند:

الف ـ بي‌ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي
را ملت مي داند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند که دو رکن اصلي آن انگيزه
الهي و مقصد عالي حکومت اسلامي[1]
و اجتماع ملت[2] در
سراسر کشور با وحدت کلمه براي همان انگيزه و مقصد.

اينجانب به همه نسلهاي حاضر و آينده وصيت مي‌کنم که اگر بخواهيد اسلام و
حکومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمار گران خارج و داخل از کشورتان قطع
شود اين انگيزه الهي را که خداوند تعالي در قرآن کريم بر آن سفارش فرموده است از
دست ندهيد و در مقابل اين انگيزه که رمز پيروزي و بقاء آن است، فراموشي هدف و
تفرقه و اختلاف است. بي‌جهت نيست که بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده‌هاي
بومي آنان تمام توان خود را صرف شايعه‌ها و دروغهاي تفرقه‌افکن نموده‌اند و
ميلياردها دلار براي آن صرف مي‌کنند.

سپس حضرت امام سلام الله عليه براي اينکه اهميت وحدت امت اسلام را بخوبي
نشان بدهند و خطرات تفرق و اختلاف را گوشزد نمايند و بوضوح معلوم کنند دشمنان
اسلام و انقلاب اسلامي بالخصوص شيطان بزرگ آمريکاي جهانخوار و ايادي مزدور وي در
منطقه براي اينکه اين انقلاب اسلامي را به زانو درآورند و موجبات سقوط اين نظام
الهي را فراهم سازند و الي الابد خطر اسلام عزيز را از سر راه منافعشان برطرف
نمايند از شيوه اختلاف بيانداز حکومت کن بهره‌برداري کرده و ميلياردها دلار و غيره
مصرف مي‌نمايند تا بتوانند اين وحدت و يکپارچگي را که در سايه حاکميت الهي در ميان
امت ما بوجود آمده است از بين برده و آنان را از دور هم کنار بزنند و متفرق نمايند
اين سفرهاي مشکوک و مکرري که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در منطقه صورت مي‌گيرد و
هر روز يکي از سردمداران کفر و الحاد و استکبار در خاورميانه حضور و بروز پيدا
کرده و هميشه درحال رفت وآمد است براي همين است که از ايادي بي‌شعور و تسليم
خودشان از سران سياسي و روحاني وابسته که به تمام معني در مقابل خواست مستکبران
تسليم و خاضع هستند استفاده کرده و با القاء يک سري حرفها و شبهات و ايجاد بيم و
ترس در دل آنان نگذارند ملل اسلامي بصورت يکپارچه در مقابل غارتگريهاي جهان‌خواران
برآيند و چپاولگري آنان را به خطر بياندازند و مثل هميشه به تاراج ذخاير ملتهاي
مظلوم عالم مشغول باشند شما مي‌توانيد در اين باره به مطبوعات ايران اسلامي و
رسانه‌هاي گروهي دنيا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بويژه در سالهاي 62 تا 66
مراجعه نمائيد تا معلوم شود کيسينجر و امثال ملک حسين و فهمد و حسني مبارک و وعاظ
السلاطين و آخوندهاي مزدور و وابسته استفاده کرده و بر عليه اسلام ناب محمدي(ص) و
جمهوري اسلامي ايران از آنان اظهار نظر و موضع‌گيري مخالف مي‌گيرند و سويماي
نوراني و ملکوتي اسلام خالص و ناب را که در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نموده
پيدا کرده است تاريک و ظلماني و وحشت‌ناک نشان مي‌دهند و ملل محروم عالم را که
تنها ره رهايي و نجاتشان در گرايش به اسلام و قرآن و حکومت الهي است از عاقبت و
نهايت آن دلسرد و مأيوس نموده و در واقع مي‌ترسانند و اين يکي از شيوه‌هاي مقابله
با انقلاب اسلامي و شگردهاي آنان است و اگر امت اسلام با هوشياري و بيداري خودشان
در مقابل اين نوع حرکتها و موذيگريها ايستادگي نکنند و با افشاگريهاي اصولي و
انقلابي چهره زشت و کريه آنان را به جهانيان نشناسانند و معرفي نکند مسلما دشمن از
دشمني و توطئه خودش دست برنداشته و بصورت دائم براي اسلام و انقلاب اسلامي سد و
مانع ايجاد خواهند کرد. امام انقلاب اسلامي در اين مقوله چنين به مطالبشان ادامه
مي‌دهند:

بي‌انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه و مع‌الأسف
در بين آنان از سردمداران و حکومتهاي بعض کشورهاي اسلامي که جز به منافع شخصي خود
فکر نمي‌کنند و چشم و گوش بسته تسليم آمريکا هستند ديده مي‌شود و بعض از روحاني
نماها نيز به آنان ملحقند. امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران و مسلمانان
جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي کردن تبليغات تفرقه‌افکن
خانه برانداز است توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر آن
است که در مقابل اين توطئه‌ها عکس‌العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خودبه هر
راه ممکن افزايش دهند و کفار و منافقان را مأيوس نمايند.

آري اين يک سنت است و در نظامي که سنت و قانون در آن حاکم است و حوادث و
پديده‌ها روي علل و عوامل پيوسته تحقق مي‌يابند وحدت و يکپارچگي يک ملت اگر منشاء
و عامل مجد و عظمت آنها باشد بالطبع جدائي و تفرق آنان موجب ذلت و سقوط حتمي ايشان
خواهد شد.

توطئه‌ها

يکي از اساسي‌ترين موضوعات و مسائلي که در ارتباط با انقلاب اسلامي بايد
مورد توجه همگان قرار گيرد و لحظه‌اي از آن هيچکس نبايد غفلت نمايد بويژه مسئولان
نظام انقلابي بيش از ديگران در آن باره بايد از خودشان دقت نشان داده و با هشياري
خودشان نگذارند انقلاب و دستاوردهاي آن مورد هجوم اجانب ومتجاوزان اجنبي صفت قرار
گيرد مسأله توطئه‌ها و شگردهاي موذيانه‌اي است که از ناحيه مخالفان انقلاب اسلامي
بکار گرفته شده و براي نابودي انقلاب اسلامي و هر انقلابي اعمال مي‌گردد تجربه‌هاي
طولاني تاريخي که در ارتباط با نهضتها و حرکتهاي انقلابي در سراسر عالم داريم
بوضوح نشان مي‌دهد که در هيچ جاي عالم انقلابي صورت نگرفته است که مورد بي‌مهري و
عناد و دشمني مخالفان و دشمنان انقلاب قرار نگرفته باشد زيرا که طبيعت هر انقلاب
همين استک ه عده‌اي که از هر طريقي منافع زيادي بدست مي‌آورند وعده زيادي را در
مسير منافعشان بکارگرفته بودند دست رنج آنان را بطور رايگان بغارت مي‌بردند و با
حرکت انقلابي محرومان و رنجديدگان و مظلومان سودجوئي و زراندوزي آنان به خطر
افتاده است وآن حرکت را در تضاد با منافع خود مي‌دانند بطور جدي احساس نگراني و
ناراحتي نموده با آنان به مقابله و ستيز برخيزند و در مقابل انقلاب موانع بوجود
آورند و براي از بين بردن انقلاب و انقلابيون توطئه نمايند و از هر فرصتي براي
خشکاندن ريشه‌هاي انقلاب استفاده کنند ستيز انقلاب با افراد ضد انقلاب و رفاه طلب
و آسايش جو يک سنت تاريخي و انقلابي است اگر روزي ميان افراد ضد انقلاب و حرکت
انقلابي و قانون انقلاب سازش و آشتي مشاهده گردد يا بايد در سلامت انقلاب و حفظ
اصول انقلاب شک و ترديد کرد و قهرا دلسوزان انقلاب بايد به خود برگردند و در شيوه‌هاي
رفتاري و موضعگيريهايشان تجديد نظر نمايند و دوباره اصول و محورهاي انقلاب را بطور
دقيق و دست نخورده مورد توجه قرار داده و آنها را به مرحله اجرا درآورند و يا بايد
باور کرد که افراد غير انقلابي و دشمنان انقلاب تغيير ماهيت داده و بفرض محال هويت
و ماهيت انقلابي پيدا کرده و انقلابي شده‌اند هر روي اين احتمال قابل دفاع و توجيه
نمي‌باشد و فاقد اعتبار تحليلي ومنطقي مي‌باشد حضرت امام سلام الله عليه در اين
باره نيز مانند همه موارد ديگر به تفصيل وارد بحث و بررسي شده و مورد به مورد
توطئه‌هائي را که در طول تاريخ در مقابل حرکتهاي اسلامي و انقلاب اسلامي از طرف
دشمنان قسم خورده بکار گرفته شده است و الآن هم ادامه دارد و بدون ترديد طبق سنت
هميشگي ادامه خواهد داشت مشخص فرموده و هشدارهاي لازم را داده است و ريشه‌هاي علمي
و اجتماعي و اعتقادي اين توطئه‌ها را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و راه برخورد
با آنها را براي علاقمندان به انقلاب اسلامي در سراسر عالم ياد داده است و از همه
کساني که دلشان براي آزادي بشريت مي‌طپد و از رنجها و دردها که دامنگير اکثريت
انسانهاي مظلوم و محروم جهان شده است ناراحت هستند و در فکر آزادي و نجات آنان مي‌باشند
خواسته است مواظب اين توع توطئه‌ها باشند و براي خنثي کردن آنها از هرنوع امکانات
و فرصتها بهره جويند و اولين توطئه‌اي که حضرت امام سلام الله عليه روي آن تکيه
فرموده‌اند و اين توطئه را مهم تلقي کرده‌اند و زواياي مختلف آن را بصورت مستوفي
شکافته‌اند اين است مدتهاست دشمنان اسلام و در رأس آنان غريبان غارتگر که در طول
تاريخ از اسلام ضربات کاري و مؤثري دريافت کرده‌اند و خودشان را در مقابل فرهنگ و
منطق قوي و نيرومند آن عاجز و ناتوان مي‌بينند دست به يک شيطنت و توطئه بزرگي زده‌اند
و در اين اواخر مخصوصا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به دامنه آن گسترش زيادتري
داده‌اند و گاهي هم بموضوع رنگ تحليل و منطق و فلسفه داده و بگمان باطل خودشان
بصورت علمي و فلسفي توانسته‌اند اسلام و ارزشهاي اسلامي را از صحنه زندگي برداشته
و الي الابد به حيات اجتماعي اسلام و ديگر اديان آسماني پايان بخشند مخصوصا پس از
پيدايش فلسفه شدن که همه چيز را درحال شدن و تحول مي‌بيند و هيچ چيز را در دو لحظه
در حال يکسان و بودن نمي‌بيند و همه اشياء در حال دگرگوني و تغييرات و قانونحرکت و
تحول قانون عام و شامل بوده و همه اشياء را در برگرفته و چيزي از زير پوشش آن خارج
و مستثني نمي‌باشد و از جمله اديان آسماني و دين اسلام که از عمر آن حدود چهارده
قرن مي‌گذرد و با گذشت زمان و اين مدت طولاني بدون ترديد و حوادث ومسائل جديدي
ظهور و بروز کرده و مقررات و دستورالعملهاي مناسب و هماهنگي با جريانات جديد را مي‌طلبد.
بنابراين چگونه مي‌توان با توجه به تحولهاي بوجود آمده و نيازهاي جديدي که در بسرت
زمان پيدا شده است و همه آنها را دستخوش تغييرات و دگرگونيها قرار داده است از
احکام و مقررات چهارده قرن گذشته بهره‌گيري کرد و راه حل جست، مگر اينکه از همه
نوآوريهاي رشد و تکامل و تمدن جديد صرف نظر کرده و بخواهيم زندگي بشريت را به
وضعيت زندگي آن دوره برگردانيم. و دست آوردهاي علوم و تکاملهاي بشري را زير پا
بگذاريم و بجاي استفاده از علوم و دانشهاي بشري که روزنه‌هاي زيادي را به روي
افرادب شري گشوده است از امکانات ابتدائي که بشر از آن بهره‌برداري مي‌کرد سود
ببريم و اين همه مسافتها را دوباره با الاغ و شتر بپيمائيم و آيا اين همان برگشت
به دوران ما قبل تمدن نيست؟ و آيا اين همان ناديده گرفتن فلسفه شدن و تحول قانون
حرکت و تحول نيست؟ و آيا ارتجاعي بودن و برگشت به قهقري غير زا اين است؟ بعضي از
معاندان و نگرانان اسلام و حکومت اسلامي براي اينکه مردم را دلسرد نمايند و
نگذارند اسلام به صحنه زندگي برگردد و ملتها و دولتها در فکر حاکميت اسلامي
نيافتند و بالأخره بخورد مردم بدهند اسلام نمي تواند مديريت امروز جوامع را بعهده
گيرد، زيرا که اسلام و احکام و مقررات آن يک سري چيزهايي است که داراي جهات معنوي
و روحي بوده در صورتي که در صحنه زندگي سياسي، اجتماعي مطرح گردد قداست و اصالت آن
از بين رفته و با آن مقصد و مقصود اصلي که سير الي الله و بي‌اعتنائي به دنيا و
حطام دنيا است و وارستگي بشر از آلوده شدن به زندگي مادي دنيائي است کاملا متضاد
است. بنابراين اسلام نمي تواند امروز به عنوان يک مکتب زندگي و حيات اجتماعي مطرح
شود و اسلام عاجز و ناتوان است از اينکه با مشکلات و تنگناهاي موجود برخورد نموده
و آنها را برطرف سازد يا از اين حيث که اسلام مربوط به دورانهاي گذشته است. و براي
هزار و چهارصد سال قبل مي‌باشد و همه چيزها در حال دگرگوني و شدن است از جمله
اسلام و مقررات آن در حال شدن و تحول و دگرگوني است، جامعه نو و جديد مقررات و
دستور العملهاي جديد و نو مي‌خواهد  با
اينکه اسلام مجموعه‌اي از احکام و مقرراتي است که مقصد اعلاي آن توج دادن مردم به
مسائل دروني و معنوي است و از دخالت به مسائل نيايي و سياسي و حکومتي به دور است،
اگر اسلام و مسلمانان در امور سياسي اجتماعي دخالت نمايند عالم اسلامي در امر
حکومت وارد شوند و براي زندگي مردم از اسلام و مقرارت استفاده نمايند اسلام معنويت
و قداست خودش را از دست داده و وارونه خواهد شد. هر دوي اين منطق در اين صدد است
که بگويد اسلام به درد اداره زندگي جامعه بشري نمي‌خورد و دوران آن سپري شده است و
امروز با توجه به تحولهاي بوجود آمده از شيوه جديد ومقررات نو بايد استفاده شود در
صورتي که اگر کسي با الفباي اسلام و احکام اسلامي آشنائي داشته باشد و مجموعه
احکام و مقررات آن را که داراي جهات مختلف سياسي اجتماعي و عبادي و معنوي هم هست،
مدنظر قرار دهد خواهد ديد همانطور که در اسلام ذکر و دعا وجود دارد جهاد و قتال هم
وجود دارد، اگر در اسلام شب زنده‌داري و گريه از خوف خدا و اشک شوق لقاء حضرت دوت
وجود دارد تعاون و کمک به مستمندان و دست‌گيري از فقراء و ايثار و مقدم داشتن
ديگران برخود هم وجود دارد. اسلام ديني است که در آن ميان دنيا و آخرت فاصله‌اي
نيست بلکه دنيا صراط و پل و مزرعه براي آخرت و آخرت محصول و نتيجه اعمال دنيائي
معرفي شده است.

در فرهنگ اسلام واقعا خدمت به مردم عبادت و معنويت تلقي شده است، آناني که
فکر مي‌کنند اسلام مجموعه‌اي از اذکار و اوراد و ادعيه‌اي است که هدف و مقصد اعلاي
آن توجه دادن مردم به خدا و جدايي آنان از دنيا و دخالت در امور مردم و جامعه است
و هيچگونه دخالت در امور دنيايي را اجازه نمي‌دهد سخت در خطا و اشتباهند اگر مروري
به آيات قرآني داشتند وز ندگي پيامبر اسلام(ص) و اهل بيت(ع) او را مورد مطالعه
قرار ميدادند و مقصد اعلاي بعثت انبياء الهي(ع) را که تحقق خبشيدن به حاکميت الهي
و اسلام است مورد توجه قرار مي‌دادند اينگونه قضاوت نمي‌کردند و اين نوع سخن گزاف
و باطل و بيهوده نمي‌زدند و راجع به اديان آسماني بويژه اسلام چنين حرف بي‌اساس به
زبان نمي‌آوردند و اگر از روي انصاف حرکت مي‌کردند مي‌دانستند دين اسلام در عين
اينکه به مسائل دروني و معنوي توجه کافي و کامل مبذول داشته است از مسائل ظاهري و
دنيايي و اجتماعي و سياسي نيز نه تنها غفلت نکرده است بلکه اهميت اينها را بالاتر
و بيشتر دانسته است و نل به مسائل معنوي را بدون تحقق حکومت اسلامي و حاکميت احکام
خدا غير ممکن دانسته و هدف نهائي بعثت انبياء الهي را اقامه قسط و عدالت اجتماعي
معرفي فرموده است.

بنابراين اسلام، دين انسانساز و دين توجه به همه نيازهاي بشري است و عهده‌دار
حل تمامي مشکلات او در تمام زمينه‌ها است. پس اين توجيه و تحليل انصافا فاقد
اعتبار علمي و منطقي است و روي آن حساب خاصي نمي‌توان باز کرد.

و اما اينکه اسلام و احکام آ مشمول قانون تحول تغييرات و در بستر زمان و تغيير
دگرگون و متحول مي‌گردد ومربوط به دوران گذشته و چهارده قرن قبل است چگونه مي‌تواند
به مشکلات روز و جديد پاسخگو بوده و نيازهاي نوظهور و جديد را مورد توجه قرار
بدهد، بالخصوص با توجه به اينکه دنيا در حال شدن و نو شدن است. و فلسفه شدن جاي
فلسفه بودن را گرفته است.

جوابش اين است، دين اسلام طوري استخوان‌بندي شده است که در آن به تمام
زوايا و نيازهاي توجه به عمل آمده است و راه حلهاي مناسب و هماهنگ ارائه شده است.
هم به نيازهاي مقطعي و موردي توجه شده است و هم به نيازهاي دائمي و هميشگي آن
همانطور که به خصوصيات افراد توجه به عمل آمده است به نيازهاي نوعي و عام آن که از
نوعيت و جهات مشترک انسان نشأت ميگيرد و بصورت يکسان در تمام عصرها و زمانها
خودنمائي مي‌نمايد و خودش را نشان مي‌دهد نيز کمال توجه به عمل آمده است و به همين
جهت در اسلام دو نوع احکام و مقررات وجود دارد. احکام و مقررات ثابت و جاودانه و
احکام و مقررات متغير و غير ثابت. اسلام در متن خودش به هر دوي اين نوع احکام و
مقررات توجه داشته است زيرا که دو نوع نياز و مشکلات براي انسان مطرح است، براي حل
نيازهاي ثابت و هميشگي احکام و مقررات ثابت در نظر گرفته است و براي برطرف کردن
نيازهاي مقطعي و غير ثابت، احکام و مقررات متغير و مقطعي در نظر گرفته است و چون
اجراي احکام اسلامي در حوزه اختيارات و ولايت امر مسلمين و امامت است اسلام که
داراي علم و فقات و عدالت و قدرت و تدبير و کفايت است و همه نيازهاي جامعه را در
نظر دارد و تطبيق راه حلها با نيازها در اختيار او است مي‌تواند براي حل نيازهاي
مقطعي در موردي دستورالعملهايي را صادر و در چهارچوب احکام و مقررات لا يتغير
اسلامي اعمال نمايد همان نيز احکام و مقررات اسلامي به حساب آمده و تبعيت از آنها
لازم و واجب مي‌باشد احکام و مقررات ساسلامي، مانند خود عامل وجود نظام مطلق هستي
است، همچنانکه در نظام عالم هستي هم موجود متغير و متحول وجود دارد و مشمول قانون
حرکت بوده و هميشه در حال حرکت و شدن است و عالم ماده چنين است و حرکت در جوهر
عالم ماده است و عالم طبيعت وماده عين حدوث و تجدد است اما همه عالم ماده نمي‌باشد
بلکه عالم عقول هم وجود دارد و در آن عالم بقا و ثبات حکمفرماست و آن وجهه ربوبي و
باقي اين عالم است کما اينکه قرآن کريم مي‌فرمايد:

«کل شيء هالک الا وجهه».[3]          

ـ هر شي در عالم هالک است و فاني شدني مگر آنکه در آن وجه الله باشد. وجه
الله غير هالک و غير قانوني است. از اين آيه کريمه به روشني بدست مي‌آيد هر موجودي
اگر داراي وجهه ربوبي و الهي باشد او باقي و جاودانه است و هلاکت و فنا در آن راهي
ندارد. اسلام و مقررات اسلامي نيز چنين است هم احکام ثابت و لا يتغير دارد و هم
غير ثابت و متغير. قانون حرکت اگر چه قانون درست و عامي است ولي در تمام دايره
وجود و هستي جريان و شمول ندارد. دامنه آن در عالم طبيعت وماده است و آنجا که فوق
طبيعت و عالم ماده است از اول فوق حرکت و تحول مي‌باشد و گذشت زمان و مکان آنها را
دگرگون نمي‌سازد، کما اينکه قوانين رياضي مشمول قانون حرکت و تحول نمي‌باشد و مرور
زمان آنها را دگرگون نمي‌سازد، کما اينکه قوانين رياضي مشمول قانون حرکت و تحول
نمي باشد و مرور زمان آنها را عوض نمسازد و کما اينکه قوانين هندسي و منطق قوانين
ثابت و لا يتغير است و اگر کسي بگويد حاصل ضرب 2*2=4 در گذشته چيزي بودهاست که با
مرور زمان عوض شده است مثلا امروز حاصل ضرب 2*2=3 يا 5 مي‌باشد و يا هر مثلثي
مساوي با دو تا زاويه قائمه است و يا اينکه ادراک انسان يا تصوري است و يا تصديقي
و ادراکات تصوري يا احتياج به فکر و تأمل ندارد و يا احتياج به فکر و تأمل دارد و
همچنين ادراکات تصديقي داراي اين دو نوع تقسيم است يا بديهي است و يا غير بديهي و
نظري و امثال اينها. از امور و مسائل رياضي و هندسي و منطقي که بدون شک و ترديد
قانون حرکت و تغيير آنها را شامل نبوده و در بستر زمان و تاريخ و بطور جاودانه
ماندگار و باقي است، احکام و مقررات اسلام نيز چنين است. در عين اينکه احکام و
مقررات ثابت و لا يتغيري دارد و با مرور زمان عوض و بدل نمي‌شود در عين حال به
مسائل جديد و نيازهاي نو نيز توجه به عمل آورده و راه حلهاي مناسبي را در آباره
ارائه کرده است و مدعي است هر چه زمان بگذرد و شرايط جديدي در دنيا مطرح گردد و
نيازهاي تازه‌اي را براي انسان بوجود آورد اسلام عهده‌دار برخورد با آنها بوده و
توان حل همه آنها را دارد.

حضرت امام(ع) چنين مي‌فرمايند:

ب ـ از توطئه‌هاي مهمي که در قرن اخير، خصوصا در دهه‌هاي معاصر و بويژه پس
از پيروزي انقلاب آشکارا به چشم مي‌خورد، تبليغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف براي
مأيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ايران از اسلام است، گاهي ناشيانه و با صراحت
به اينکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است نمي‌تواند در عصر حاضر
کشورها را اداره کند يا آنکه اسلام يک دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر
تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمي‌شود کشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن کناره
گيرند و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنت‌آميز به گونه طرفداري
از قداست اسلام که اسلام و ديگر اديان الهي سروکار دارند با معنويت و تهذيب نفوس و
تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترک دنيا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعيه که
انسان را به خداي تعالي نزديک و از دنيا دور مي‌کند و حکومت و سياست و سر رشته‌داري
بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن
مخالف مسلک انبياء عظام است و مع الأسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و
متدينان بي‌خبر از اسلام تأثير گذاشته که حتي دخالت در حکومت و سياست را به مثابه
يک گناه و فسق مي‌دانستند وش ايد بعضي بدانند و اين فاجعه بزرگي است که اسلام
مبتلاي به آن بود.

حضرت امام رضوان الله پس از آنکه اصل توطئه را تبيين فرمودند و نحوه
برخورد دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي را در قالبهايي که ريخته‌اند در اختيار
گذاشتند و حتي مؤثر واقع شدن بعضي از آن بيانها را در بعضي از روحانيان و متدينان
سطحي و ظاهربين گوشزد کردند، به پاسخ و تحليل خطا و نادرست بودن بيان آنان
پرداختند و بطور جامع و دقيق اساس توطئه و شيطنت را متزلزل و ويران ساختند و
فرمودند:

گرو اول که بايد گفت از حکومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا
غرضمندانه خود را به بي‌اطلاعي مي‌زنند زيرا اجزاء قوانين بر معيار قسط و عدل و
جلوگيري از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و
فحشاء و انواع کجرويها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خوکفائي و جلوگيري
از استعمار و استمثار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي
جلوگيري از فساد تباهي يک جامعه و سياست و راهبردن جامعه به موازين عقل و عدل و
انصاف و صدها از اين قبيل، چيزهايي نيست که با مرور زمان در طول تايخ بشر و زنگي
اجتماعي کهنه شود. اين دعوي به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلي و رياضي در
قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت
اجتماعي بايد جاي شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن
اتم است آن روش کهنه شده و ادعاي آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است همانسان که
محمدرضا پهلوي مخلوع مي‌گفت که اينان مي‌خواهند با چارپايان در اين عصر سفر کنند،
يک اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و
ابتکارات و صنعتهاي پيشرفته که در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ گاه اسلام و
هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد بلکه علم و صنعت، مورد تأکيد
اسلام و قران مجيد است واگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است که بعض روشنفکران
حرفه‌اي مي‌گويند که آزادي در تمام منکرات و فحشا حتي همجنس بازي و از اين قبيل،
تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق‌زدگان به
تقليد کورکورانه آن را ترويج مي‌کنند. و اما طايفه دوم که نقشه موذيانه دارند و
اسلام را از حکومت و سياست جدا مي‌دانند بايد به اين نادانان گفت که قرآن کريم و
سنت رسول الله(ص) آنقدر که در حکومت و سياست احکام دارند در ساير چيزها ندارند
بلکه بسيار از احکام عبادي اسلام، عبادي سياسي است که غفلت از آنها اين مصيبتها را
به بار آورده. پيغمبر اسلام(ص) تشکيل حکومت داد مثل ساير حکومتهاي جهان ليکن با
انگيزه بسط عدالت اجتماعي و خلفاي اول اسلامي حکومتهاي وسيع داشته‌اند و حکومت علي
بن ابيطالب(ع) نيز با همان انگيزه بطور وسيع‌تر و گسترده‌تر از واضحات تاريخ است و
پس از آن بتدريج حکومت به اسم اسلام بوده و اکنون نيز مدعيان حکومت اسلامي به
پيروي از اسلام رسول اکرم(ص) بسيارند.

ادامه دارد

 



[1]– اشاره است به آيات کريمه«و
قاتلوهم حتي لا تکون فتنه و يکون الدين لله» (سوره بقره ـ آيه 193) ـ با ظالمان و
سارقان طريق بشريت پيکار و مبارزه کنيد تا ريشه‌هاي جهل و ستم و زر و زور و تزوير
بخشگد و فتنه‌اي روي زمين نماند و زمينه حکومت دين و اسلام فراهم گردد. «و ان
الدين عندالله الاسلام» (آل عمرانـ آيه 19) ـ دين حقيقي و واقعي همانا اسلام و سر
تسليم در مقابل حکومت الله فرود آوردن است.

/

مباني رهبري در اسلام

قسمت دوم

مباني رهبري در اسلام

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

در قسمت گذشت سخن در مراتب رهبري بود، گفتيم مجموعا شش مرتبه براي رهبري
با گفتار و رهبري با گفتار و کردار باشد قبلا توضيح داده شد و اينک تبيين مرتبه
سوم:

رهبري سياسي بدون رهبري ديني

سومين مرتبه از مراتب امامت، رهبري سياسي امت است، در مراتب اول و دوم،
امام حاکميت سياسي بر امت ندارد، تنها با سخن و نحوه عمل، مردم را به سعادت و کمال
دعوت مي‌کند ولي در اين مرتبه، امام مسئول هدايت سياسي جامعه است بدون اينکه رهبري
ديني آنها را بعهده داشته باشد.

مهمترين مسأله در تبيين اين مرتبه از امامت اين است که از نظر اسلام آيا
اصول تفکيک رهبر سياسي باشد ولي رهبر ديني نباشد؟

عکس قضيه ايرادي ندارد يعني مي‌شود کسي رهبر ديني(در بعضي مراتب آن) باشد
ولي رهبر سياسي نباشد، توضيح اين نحوه از رهبري در تبيين مرتبه دوم از مراتب رهبري
گذشت، اما رهبري سياسي بدون رهبري ديني از نظر اسلام غير قابل قبول است، زيرا
اسلام برنامه تکان انسان است و رهبري سياسي در اين مکتب فلسفه‌اي جز پياده کردن
اين برنامه ندارد بنابراين تفکيک رهبري سياسي از رهبري ديني ممکن نيست و لذا احاطه
داشتن به مسايل ديني يکي از شرايط قطعي امامت از نظر اسلام است.[1]

تأکيد پيامبر اسلام(ص) در حديث متواتر ثقلين که قرآن از عترت تفکيک‌ناپذير
است بر همين مبنا استوار است که دين از سياست جدا نيست و رهبري سياسي را از رهبري
ديني نمي‌توان تفکيک کرد، جدا کردن رهبري سياسي از رهبري ديني از ديرباز توطئه‌اي
بسيار پيچيده و کارساز براي ضربه زدن به اسلام ناب و خارج ساختن قرآن از صحنه
اراده جامعه است، توضيح اين مطلب در مباحث آينده خواهد آمد.

رهبري سياسي مجتهد

چهارمين مرتبه از مراتب امامت، رهبر سياسي جامعه اسلامي توسط مجتهد واجد
شرايط رهبري است، در اين مرتبه از مراتب امامت، رهبري سياسي و ديني توأم هستند و
امام علاوه بر اينکه حاکم سياسي امت است، کارشناس ديني آنها نيز هست و هدايت ديني
آنها را در امور حکومتي بعهده دارد.

امامت امام در اين مرتبه، ولايت فقيه نيز ناميده مي‌شود، فقيه در اينجا
همان کارشناس ديني و مجتهد واجد شرايط رهبري است که مردم با او بيعت کرده‌اند.

ولي فقيه در صورتي که در مسايل فرعي صاحب فتوا بشاد و مردم از فتاواي او
در مسايل فرعي تبيعت کنند، مرجع تقليد نيز هست مانند امام خميني رضوان الله تعالي
عليه که به حق در اوج قله اين رتبه از امامت قرار داشت.

رهبري سياسي معصوم

پنجمين مرتبه از مراتب امامت، رهبري سياسي امت توسط امام معصوم است. فرق
امامت به معناي چهارم و امامت به معناي پنجم اين است که در امامت مجتهد واجد شرايط
رهبري، خطا و اشتباه راه دارد ولي در رهبري معصوم اشتباه ممکن نيست.

به عبارت ديگر مجتهد و معصوم هر دو کارشناس دين هستند ولي دو تفاوت اصولي
دارند که نمي‌توان آنها را با هم مقايسه نمود:

1- کارشناسي ديني مجتهد ريشه در مطالعه و تحقيق در منابع ديني که گفته‌هاي
معصومان است دارد ولي دين‌شناسي معصوم از جانب خداوند متعال است.

2- رهبر معصوم همانطور که از اين عنوان پيدا است مصونيت از اشتباه دارد،
بدين معنا که هر چه فرمان دهد حکم واقعي الهي است و همه موضعگيريهاي فردي،
اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و نظامي او، همان است که در واقع خداوند متعال مي‌خواهد
ولي رهبر غير معصوم ممکن است در برخي از آراء و تصميمات خود اشتباه کند و بر اين
مبنا در زمان حضور رهبر معصوم، رهبري غير معصوم مشروع نيست.

رهبري باطني انسان کامل

بالاترين مراتب امامت، هدايت و رهبري باطني انسان کامل است، اين مرتبه از
امامت، رهبري يا گفتار و کردار و يا رهبري سياسي نيست، بلکه نوعي ارتباط معنوي
ميان انسان کامل و انسانهاي در راه کمال است که نقشي مؤثر و اساسي در شکوفائي
استعدادهاي انساني و وصول او به کمال مطلق دارد نظير نقش خورشيد در رشد و تکامل
موجودات زنده، بهمين جهت اين مرتبه از امامت، ولايت تکويني و يا ولايت معنوي
ناميده مي‌شود، چون رهبري و ولايت و هدايت امام و نقش او در تربيت و تکامل انسان
در اين مرحله تکويني است.

اين مرتبه از امامت و رهبري بالاتر از نبوت و پيغمبري است، يعني ممکن است
کسي به مقام نبوت برسدي ولي داراي مقام امامت انسان کامل نباشد و لذا حضرت
ابراهيم(ع) درمدت مديدي از عمرش پيغمبر هست ولي امام نيست، و پس از گذراندن چندين
آزمايش و طي کردن دورانهاي تکامل به مقام امامت مي‌رسد قرآن کريم در اين باره چنين
فرموده:

«و اذا بتلي إبراهيم ربه بکلمات فأتمهن قال اني جاعلک للناس اماما.»[2]

و هنگامي که خداوند ابراهيم را به شکلهاي مختلف آزمايش نمود و او بخوبي
ازعهده اين آزمايشها برآمد«خداوند فرمود» که من تو را امام بريا مردم قرار دادم.

امام باقر(ع) در تبيين اين مرتبه از امامت که حضرت ابراهي بدان نايل آمد
چنين مي‌فرمايد:

«إن الله اتخذ ابراهيم عبدا قبل أن يتخذه نبيا و اتخذه نبيا قبل أن يتخذه
رسولا و اتخذه رسولا قبل أن يتخذه خليلا واتخذه خليلا قبل أن يتخذه اماماً.

فلما جمع له هذه الأشياء ـ و قبض يده ـ قال له: يا ابراهيم«إني جاعلک
للناس اماما.»[3]

خداوند ابراهيم را بنده خود قرارداد پيش از آنکه او را مقام نبوت دهد. و
مقام نبوت داد پيش از آنکه او را به رسالت برگزيند. و مقام رسالت داد پيش از آنکه
او را به عنوان خليل انتخاب نمايد. و خليل خود گردانيد پيش از آنکه به او مقام
امامت عنايت نمايد.

پس از اينکه خداوند متعال همه اين مراتب کمال را براي ابراهيم فراهم نمود،
خطاب به او فرمود: «اي ابراهيم من تو را امام مردم قرار دادم».

بنابراين انسان در بالاترين مدارج کمال و نزديکترين مراتب صعود و وصول به
کمال مطلق، به مقام امامت مطلقه مي‌رسد و اين مرتبه از امامت که موقعيت انسان کامل
و ولايت کليه الهيه است از همه مقامات معنوي حتي نبوت و رسالت و خلت بالاتر است،
توضيح بيشتر اين مطلب و نيز مرتبه سوم و چهارم رهبري در تبيين فلسفه امامت خواهد
آمد.

فلسفه رهبري

فلسفه امامت اصلي‌ترين مباحث در بررسي مباني امامت و رهبري در اسلام است،
ساير مباحث يا از مقدمات و يا از فروع و شاخه‌هاي اين بحث است.

مسأله اين است که آيا اصولا جامعه انساني نياز به امامت و رهبي دارد يا
ندارد، و اگر دارد کدام يک از مراتب امامت نياز او را تأمين مي‌کند؟ فلسفه امامت
پاسخ به اين دو سئوال است.

نياز جامعه به رهبر

در نگاهي ابتدايي اين مسأله نياز به بررسي ندارد، چه اينکه نياز جامعه به
رهبر از نيازهاي طبيعي آنست و لذا همه امتها و اقوام در همه زمانها و مکانها داراي
امام و رهبر بوده‌اند. آنچه در مکاتب مختلف مورد اختلاف است اين که رهبر و رئيس يک
جامعه بايد داراي چه مشخصات و ويژگيهايي باشد ولي اصل نياز جامعه به رهبر قابل
انکار نيست.

ولي حقيقت اين است که برخي از فرق اسلام اين مسأله بديهي را انکار کرده‌اند.

«عموم فرق اسلامي بجز يک فرقه از خوارج و دو تن از رؤساي معتزله امامت را
واجب مي‌دانستند فرقه نجدات از خوارج مي‌گفتند اصلا امامت واجب نيست، مردم خود
بايد بر سبيل حق و بحکم قرآن با يکديگر معامله کنند، ابوبکر اصم از قدماي معتزله
مي‌گفت در مواقعي که عدل و انصاف بين مردم حاکم است بوجود امام احتياجي نيست فقط
وقتي که ظلم بروز مي‌شود.[4]»

ابن ابي الحديد معتزلي در اين باره مي‌گويد:

«متکلمين امامت را واجب مي‌دانند مگر آنچه از ابوبکر اصم از قدماء اصحاب
ما حکايت شده که وقتي عدل و انصاف ميان مردم حاکم باشد و آنها بيکديگر ظلم نکنند،
امامت واجب نيست، ولي متأخرين از اصحاب ما در صدد توجيه کلام او برامده‌اند و گفته‌اند
از آنجا که امور مردم عادة بدون رئيس که بر آنها فرمانروايي کند درست انجام نمي‌گيرد،
او معتقد است که در هر حال امامت واجب است، مگر اينکه ادعا کند که مي‌شود امور
مردم بدون رئيس درست انجام شود، و بعيد است چنين بگويد.[5]»

در جهان معاصر نيز مکتب ماترياليسم منکر نياز جامعه به هدايت و رهبري است،
براساس منطق ماترياليسم ديالکتيک حرکت جامعه جبري است و جامعه خودبخواه راه تکامل
خويش را طي مي‌کند، بنابراين نيازي به هدايت و رهبري و رهبر ندارد.

براساس اين منطق رسالت روشنفکر اين است که توده‌ها را آگاه کند و
ناهنجاريها تضادها و نابرابريها را بريا مردم توضيح دهد، وقتي مردم آگاه شدند حرکت
جبري جامعه به سوي تکامل محقق مي‌گردد.

«يکي از نتايج منطق ديالکتيک اين است که نياز جامعه را به هدايت و رهبري
نفي مي‌کند، حداکثر نياز جامعه به روشنفکر و رهبر طبق اين منطق اين است که توده را
واقف به ناهنجاريها و تضادها و نابرابريها کند و تضاد موجود در جامعه را وارد شعور
توده نمايد تا حرکت ديالکتيکي ايجاد شود و چون حرکت، جبري است و عبور از تز و آنتي
تز به سنتز لا يتخلف است جامعه خود به خود راه خود را طي مي‌کند و به تکامل منتهي
مي‌گردد.»[6]

ما اکنون در صدد نقد اين مبنا نيستيم، بحث ما درباره مباني رهبري بر مبناي
توحيد و نبوت است، اصولا در مقطع کنوني عقايد مارکسيسم نيازي به نقد ندارد که
تاريخ آنرا نقد و بطلان آنرا اثبات و موهومات اين مکتب را در موزه خود بايگاني
کرد، اين مبنا بيش از آنکه يک اعتقاد مکتبي باشد، در حقيقت يک سياست خطرناک و
پيچيده براي جذب ساده‌لوحان سياسي است و از آنجا که نياز به رهبري از نيازهاي فطري
و طبيعي جامعه است حتي معتقدين به منطق ديالکتيک هم جز در عالم خيال نتوانسته‌اند
عدم نياز به رهبري را اثبات نمايند و در عمل حتي يک لحظه به اين نظريه پاي‌بند
نبوده‌اند.

نکته مهم در اين رابطه اين است نظريه نفي نياز به رهبري که براساس منطق ديالکتيک
استوار است در قالب نظريه«تعميم امامت» و امثال آن به نوشتارهاي به ظاهر اسلامي
راه يافته است.

نقد نظريه تعميم امامت

اوايل پيروزي انقلاب اسلامي نوشته‌اي منتشر شد تحت عنوان«تعميم امامت»[7]
اين نوشتار در حقيقت تلاشي است که با گسترش دادن مهفوم رهبري و تعميم امامت به همه
مردم، نياز به رهبري را نفي کند.[8] 

از مطالعه مجموعه مطالبي که براي اثبات نظريه تعميم امامت در اين کتاب
آمده معلوم مي‌شود که نويسنده ادعا دارد که امامت و رهبري در همه پديده‌ها و به
طريق اولي در انسان وجود دارد و براي اثبات مدعاي خود به دو دليل استناد کرده:

دليل اول بخشي از آيه 12 از سوره يس:

«و کل شيء احصيناه في امام مبين»

با اين ترجمه رسا و عالمانه! که در تاريخ ترجمه و تفسير قرآن بي‌نظير است[9]:

«در هر شيء امام آشکاري وجود دارد»!!

دليل دوم عبارت است از اين برهان عقلي! که:

«هر کس رهبر است اگر رهبري وجود نمي‌داشت انسانها چگونه مي‌توانستند با
يکديگر ارتباط بگيرند، وقتي يکجا جمع مي‌شويم همه ما براي رهبري کردن جمع مي‌شويم.»[10]

و نتيجه‌اي که مؤلف از اين ادله عقلي و نقلي! مي‌گيرد اين است که:

وقتي رهبري در همه چيز و از جمله انسان وجود دارد، بي‌معنا است که بگوئيم
بايد آنرا ايجاد کرد، بلکه بايد در تصحيح رهبري کوشيد.

هر کس منطق ماترياليسم ديالکتيک را در ارتباط مباني رهبري بداند و کمترين
آشنايي با قرآن و مباني اسلام در اين زمينه داشته باشد با ملاحظه کتاب تعميم امامت
به سادگي به اين نتيجه مي‌رسد که مؤلف بسيار ناشيانه تلاش کرده که منطق ديالکتيک
را در زمينه مباني رهبري باق رآن تطبيق دهد و با اين ترتيب ساده‌لوحان سياسي را
جذب نظريه‌پردازي خود درباره مباني رهبري در اسلام نمايد.

براي اين منظور جمله«احصيناه» را از آيه 12 سوره يس: «کل شي احصيناه في
امام مبين» حذف مي‌کند!، و کلمه«في» را از سر«امام» بر مي‌دارد و بر سر«کل شيء» مي‌گذارد
و در نتيجه آيه را اين طور معنا مي‌نمايد که: «در هر شيء امام آشکاري وجود دارد»!
در صورتي که ترجمه صحيح آيه اين است: «همه چيز را در امامي مبين شماره نموديم.»[11]

و اما اين مطلب که«امامت در همه پديده‌ها و به طريق اولي در انسان وجود
دارد» به درستي معلوم نيست که مقصود از آن چيست؟

اگر مقصود هدايت و رهبري عام پديده‌ها توسط خداوند متعال باشد، مطلب صحيح
است[12]
ولي ربطي به امامت و رهبري انسان و نظريه تعميم امامت ندارد.

و اگر مقصود اين است که انسان خود راه تکامل خود را مي‌داند و با تبادل
نظر مي‌تواند اشتباهات خود را تصحيح کند، نظريه تعميم امامت به معناي انکار نياز
به وحي و در جهت پوشش اسلامي دادن به منطق ديالکتيک در ارتباط با مباني رهبري است،
زيرا اگر رهبري به اين معنا در متن جود انسان بود، مانند ساير پديده‌ها که رهبري و
پيام تکامل در متن آنها است، انسان نيز نياز به وحي و رهبري آسماني و پيام بروني
نداشت، و بديهي است اينکه انسانها مي‌توانند با يکديگر ارتباط برقرار کنند دليل
وجود اينکه همه راه تکامل خود را مي‌دانند و مي‌توانند خود را رهبري کنند.[13]

در زمينه نظريه تعميم امامت و نظر کساني که نياز به امامت و رهبري را نفي
مي‌کنند، اين جملات اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه جالب توجه است.

«مفزعهم في المعضلات الي انفسهم، و تعويلهم في المهمات علي آرائهم کأنّ کل
امريٍ منهم امام نفسه.»[14]

پناهگاه آنها در مشکلات خودشان هستند و تکيه‌گاهشان در امور مهم آراء و
نظريه‌هاي خويش است، گويا هر يک از آنان امام خود هستند!

ادامه دارد

زنده نگهداشتن عاشورا مسئله بسيار مهم سياسي عبادي است. و عزاداري کردن
براي شهيدي که همه چيزش را در راه اسلام داد، يک مسئله‌اي است که در پيشبرد انقلاب
اثر بسزا دارد.

مي‌گويند: ملت گريه!! ما ملت گريه سياسي هستيم. ما ملتي هستيم که با همين
اشکها، سيل جريان مي‌دهيم و خرد مي‌کنيم سدهائي را که در مقابل اسلام ايستاده
است… (14/8/59)

امام خميني(ره)

 



[1]– توضيح اين مطلب در مبحث
شرائط امامت خواهد آمد.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت يازدهم

وصيت نامه امام«قدس سره» و اسم مستأثر الهي

آيت الله محمدي گيلاني

* از معلومات مستأثره خدايتعالي علم به ساعت و قيامت کبري است.

* ذکر برخي از آيات قرآني در اين رابطه.

* حقيقت ساعت و قيامت کبري.

* دلالت آيات کريمه بر وجود قيامت کبري النهايه در مکمن غيب الهي محفوظ
است.

* اشاره به انتهاء علل ماديه و صوريه و غائيه و فاعليه به فاعل واحد بسيط.

* ارتفاع حجب و زوال تعينات با تجلي حقتعالي به وحدت قهاره.

* نقل عبارتي از مصباح الهدايه امام قدس سره.

* نتيجه آنکه ممکن نيست که در عين فناء، مفني ادراک شود.

در مقاله پيشين گفتيم: «راه حضور و اشراف بر اسماء مستأثره خدايتعالي بر
روي همه بسته است، حتي با سير و سلوک روحاني که حدود و تعينات زائل و حجب مرتفع مي
گردد نيز ممکن نيست که حضور و اشراف بر آنها بهره سالک شود و در اين باره از کتاب
شريف مصباح الهدايه امام بياني از بعضي از ايشان نقل کردم، و عنوان کردم که
معلومات مستأثره خداوند متعال در اسماء مستأثره حضرت منحصر نيست و وعده دادم که به
بعضي ديگر از علوم مختصه به خداي سبحان اشاره کنم.» اينک وقت وفاي به وعد است و
بحول الله تعالي و قوته در اين مقاله انجام مي‌گيرد، از جمله آن علوم علم الساعه
يعني قيامت کبري است:

قيامت کبري

در قرآن کريم متکررا آمده که علم الساعه مختص بخداوند متعال است و براي
غير حضرتش مطمعي در اين علم نيست و حتي به اشرف الممکنات خاتم النبيين(ص) خطاب مي‌کند:
«فيم انت من ذکر بها الي ربک منتهاها» (النازعات ـ آيه 43- 44).

يعني: تو کجا و حضور و اشرف بر ساعت«که غيب عندالله است و از تحديد و
تقدير بيرون است» کجا؟! توضيح اين تعبير به ظاهر تند خواهد آمد و ناگزير از ذکر
آياتي چند در اين رابطه مي‌باشيم:

1- آيه 187 از سوره اعراف: «يسئولنک عن الساعة ايان مرسيها قل انما علمها
عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السموات و الأرض لا تأتيکم الا بغتة
يسئلونک کانک حفي عنها قل انما علمها عند الله ولکن اکثر الناس لا يعلمون».

ـ درباره ساعت«قيامت کبري» از تو مي‌پرسند که چه وقت مي‌رسد و استقرار مي‌يابد،
بگو: علم آن نزد پروردگار من است، فقط او است که چون وقتش آمد آشکارش مي‌کند بر
آسمانها و زمين گران و سنگين است، نمي‌آيد بر شما مگر به ناگهاني، طوري از تو
درباره ساعت و قيامت کبري مي‌پرسند، انگار به آن عالميف بگو: علم آن فقط نزد
خدايتعالي است ولي اکثر مردم نمي‌دانند.

2- آيا 47 از سوره فصلت:‌«اليه يرد علم الساعة و ما تخرج من ثمرات من
اکمامهما و ما تحمل من انثي و لا تضع الا بعلمه».

ـ مرجع علم ساعت«قيامت کبري» فقط خدايتعالي است و هيچ ميوه‌اي از غلاف
خويش بيرون نمي‌آيد و هيچ ماده‌اي آبستن نمي‌شود و نمي‌زايد مگر آنکه مسبوق به علم
او است.

3- آيه 34 از سوره لقمان: «ان اللهعنده علم الساعه و ينزل الغيث و يعلم ما
في الارحام».

ـ تنها خداوند است که علم ساعت«قيامت کبري» نزد او است، و او باران را
نازل مي کند و او به آنچه در رحمها است علم دارد.

حقيقت ساعت و قيامت کبري

جمله: «لاي يجليها لوقتها الا هو» دلالتي روشن دارد بر اينکه ساعت و قيامت
کبري موجوداست ولي در مکمن غيب عنداللهي محفوظ است، و فقط خداوند توانا است که در
وقتشآنرا جلوه‌گر و آشکار مي‌سازد، نظير آيه کريمه: «ان الساعه آتية لا ريب فيها»
(الحج ـ آيه 7) که صريح است در اينکه ساعت و قيامت کبري خواهد آمد و شکي در آن
نيست، بديهي است که عبارات«آتية» و «مرسيها» علاوه بر دلالت بر موجوديت ساعت و
قيامت کبري دلالت دارند بر اينکه وجود آن در نظام فرايند موجودات، غايت و نهايت لا
بد منه است که بسراغ ذي الغايه مي‌آيد و لنگر مي‌اندازد و ثبات و استقرار مي‌يابد.

پس قيامت که غايب رجوع همه امور است، موجوداست و خدايتعالي در علم غيب
بدان مستأثر و متفرد است، و بهتر است که مبرهن گفته‌ آيد:

باريتعالي که همه امور و موجودات را بمحض جود خويش آفريده است چنانکه خود
مبدء و فاعل آنها است خود نيز نهايت و غايت آنها است، و در مدارک اصحاب برهان و
شهود اهل عرفان ثابت گرديده که علل ماديه و صوريه و غائيه و فاعليه تماما بدون هيچ
استثناء به علت فاعلي واحد بسيط که در غايت وحدت و نهايت بساطت است، منتهي مي‌شوند
و مبدئي که داراي چنين وحدت و بساطت است جز حضرت واجب تعالي احدي نيست، پس آن ذات
مقدسه منتهي علل غائيه و غاية الغايات و نهاية النهايات است و جملگي بسوي او
رهسپارند و همگي طالب اويند: «الا الي الله تصير الامور». (سوره شوري ـ آيه 53)

بلي از آن رو که اسماء الله تعالي وسائط در افاضه و ايجادند، لزوما مرجع
هر چيزي آن اسمي است که واسطه در ايجاد و تدبيرش مي‌باشد ولي نهايتا مرجع همه بسوي
خدايتعالي است کهاصل ايجاد و تدبير است، و قيامت کبري يعني: «رجوع کل شيء الي
اصله» و حقيقت آن ارتفاع حجب و زوال همه تعينات خلقيه و فناء وجه عبوديت در وجه
ربوبيت است که با ظهور و تجلي حقتعالي به وحدت حقيقيه انجام مي‌پذيرد چنانکه تعين
قطرات باران با رجوع و وصول بدريا زايل مي‌شود و جملگي با زوال تعينات و حدود،
فاني مي‌گردند و به تعبير امام بزگوار قدس سره در مصباح الهدايه:

«ان القيامة الکبري للاکوان الخارجيه بانطماس نورها و هويتها تحت سطوح
النور الربوبي و برجوع کل مظهر الي ظاهره وفنائه فيه».

حاصل آنکه همانگونه که طلوع خورشيد جود الهي از مشرق فيض، ممکنات را به
خلعت وجود وهيت، متکرم مي‌سازد بدانسان طلوع خورشيد واحد قهار از مغرب فيض، مسلتزم
فناء هويات و ذوبان تعينات ممکنات است: «کل من عليها فان و يبقي وجه ربک ذوالجلال
و الاکرام» (سوره الرحمن ـ آيه 27). و باقي همان وجه الرب است که فيض مقدس الهي
است، چنانکه با طلوع خورشيد طبيعت و تابش حرارت آن بر برفهاي مختلف الاشکال، همه آن
شکلها با ذوبان برف، زائل و فاني مي‌شوند و آنچه باقي مي‌ماند آب است که در اشکال
مختلف و هندسه‌هاي متنوع برف جلوه‌گر بوده است و چه خوش گفته اين عارف پاکزاد که
رحمت بر آن تربت پاک باد:

و ما الخلق في التمثال الا کثجله                      و
انت بها الماء الذي هو نابع

و ما الثلج في تحقيقنا غير مائه                                و
غيران في حکم دعته الشرائع

ولکن يذوب الثلج يرفع حکمه                            و
يوضع حکم الماء و الامر واقع

تجمعت الاضداد في واحد البها                         و
فيه تلاشت و هو عنهن ساطع

نتيجه بيان گذشته اين ميشود که ساعت يعني قيامت، بوجود غيبي هم اکنون
موجود است و خواهد آمد«آتية لا ريب فيها» و تجلي و ظهور آن، ملزوم به افناء همه
حدود و تعينات اشياء است، پس چگونه ممکن است چيزي در عين فناء و زوال هويتش، مفني
خويش را حضورا دريابد؟!

دريافتن، دريابنده مي‌خواهد در صورتيکه با ظهور ساعت، همه هويتها ذوب مي‌گردند
و تعينها بالکل زائل مي‌شوند و در اين صورت، فرض علم حضوري بوجود ساعت جز افتراض
خلف نيست! «لمن الملک اليوم لله الواحد القهار» (سوره غافر ـ آيه 16).

يعني: با تجلي وحدت قهار«و نه وحدت عددي» که ثاني براي آن ممتنع الفرض است
مالک هويتي باقي نمي‌ماند، تا شهود و حضور جهت او قابل افتراض باشد و گرفتاران در
زندان محدوديت و تقدير کجا و علم و شهود به مغيب بيرون از تحديد و اندازه عند الله
تعالي کجا؟ «يسئلونک عن الساعه ايان مرسيها فيم انت ذکريها الي ربک منتهاها».

بلي، علم محبوسين در زندان حدود و اقدار و ازمنه و امکنه به ساعت و قيامت
نظير علم کور مادرزاد است به رنگها و شکلها، و همان طور که مدرکات بصر نسبت به قوه
شامه غيب است، و بديهيات عقليه بر حواس، غيب است، همچنان امر ساعت و قيامت بر عقول
بشري غيب است، و ممکن نيست احدي به آن احاطه يابد مادامي که در س جن تقدير و تحديد
است.

پرسش منکران ساعت به تعبير«ايان مرسيها» همانند پرسش کور مادرزاد است در
وقتي که شما مبصر مثلا شکل و رنگ قله دماوند را براي او توصيف نموديد پرسش کند:
چگونه چشيده يا بوئيده يا شنيده مي‌شود؟

علي اي حال بيان گذشته در عين دلالت بر اينکه ظهور ساعت و قيامت ملازم با
فناء اشياء است، لازم ديگري را سايه‌وار بدنبال مي‌کشيده و آن اين بوده که به نص
قرآن کريم ساعت و قيامت بوجود غيبي هم اکنون در مکمن غيب، موجود است و بنابراين،
آنهائي که با سفر و سلوک روحاني از مجس حدود و اقدار خلاصي يافتند و به اسماء الهي
که«غيب السموات و الارض» (سوره بقره ـ آيه 30-33) است متعلم شدند، قيامت کبري
برايشان معجلا تحقق يافته است وب راي غير اين طايفه مؤجلا تحقق مي‌يابد و مبتلا به
فزع و صعق مي‌شوند.

و اما طايفه مشاراليها از فزع و صعقه در امانند بلکه از احضار پايه محاسبه
نيز مستثني هستند که در اين آيات آمده: «يوم ينفخ في الصور ففزع من في السموات و
من في الارض الا من شاء الله»(سوره نمل ـ آيه 87).

و «و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الأرض الا من شاء الله»
(سوره زمر ـ آيه 68).

و«فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصين» (سوره الصافات ـ آيه 128).

و روايات کثيره‌اي از فريقين درباره قيام قيامت معجلا براي اولياء الله
بسيار است و از لطيف‌ترين آنها روايتي است که بطرق متعدد از فريقين، از رسول
الله(ص) روايت گرديده که فرمودند: «انا و الساعه کهاتين» اشاره به انگشتهاي ابهام
دستهاي مبارکشان کردند که به تفسير آن مي‌پردازيم ان‌شاءالله.

«ادامه دارد»

 

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادي اسلام معاد

شفاعت(2)

آيت الله حسين نوري

در مقاله پيش گفته شد که«شفاعت روز قيامت» در فرهنگ اسلامي بعنوان يک اصل
قرآني و حديثي و اعتقادي مطرح و ثابت است و در رابطه با آن لازم است چند بحث ـ که
در مقاله قبل مورد تذکر قرار گرفت ـ انجام بگيرد و يکي از آنها که مفهوم و معناي
شفاعت را روشن ميکند مورد توضيح قرار گرفت و دومين بحث که در اين مقاله مورد نظر
است اين است که چه کساني در روز قيامت شفاعت ميکنند؟

چه اينکه ميدانيم در روز رستاخيز در پيشگاه خداوند متعال هر کس نميتواند
شفاعت کند و اين مقام و موقعيت تنها در شأن کساني است که در پيشگاه حضرت حق از عزت
و آبرومندي مخصوصي برخوردار ميباشند و بدست آوردن اين افراد که داراي اين مزيت
هستند را از قرآن مجيد و احاديث پيشوايان معصوم ديني عليهم السلام بايد استفاده
کنيم و در اين رابطه مفاد آيات قرآني و احاديث معتبر اسلامي باين شرح است:

الف ـ شفاعت حضرت رسول اکرم(ص)

نخستين کسي که در روز قيامت مردم را زير چتر شفاعت خود بواسطه موقعيت و
مقام بسيار شامخي که دارد قرار ميدهد حضتر محمد بن عبدالله(ص) است که خداوند متعال
از اين موقعيت عظيم به«مقام محمود» تعبير کرده و فرموده است:

«و من الليل فتهجد به نافلة لک عسي ان يبعثک ربک مقاما محمودا».[1] 

يعني مقداري از شب را بتهجد و شب زنده‌داري‌اي که مخصوص تو ميباشد بپرداز
باشد که پروردگارت تو را به«مقام محمود» مبعوث بگرداند ک همه مفسران شيعه و سني
اتفاق نظر دارند که منظور از«مقام محمود» شفاعت حضرت رسول اکرم(ص) است و روايات
بسياري را نيز که بر همين مطلب دلالت دارد و تفسير اين آيه ذکر کرده‌اند و بمناسبت
اينکه اين شفاعت بسيار فراگير وسيع است تعدادي از آنها از آن، به شفاعت کبري يا
عظمي تعبير نموده‌اند.

در اين مورد براي نمونه ميتوان به تفسير مجمع البيان و تفسير برهان و
تفسير صافي و تفسير الميزان از تفاسير خاصه و تفسير فخر رازي و تفسير روح المعاني
و تفسير بيضاوي و تفسير جلالين و تفسير في ضلال و تفسير مراغي از تفاسير عامه
مراجعه کرد.[2]

محقق طوسي و علامه حلي در کتاب تجريد و شرح آن ميگويند: علماء همگي اتفاق
نظر دارند که مقام شفاعت براي پيغمبر اسلام(ص) ثابت است و برهان آن گفتار
خداوند«عسي ان يبعثک ربک مقاما محمودا» ميباشد.[3]

در اين رابطه که نخستين شافع روز قيامت حضرت رسول اکرم(ص) ميباشد و همه
افراد در آنروز به شفاعت حضرتش احتياج دارند احادث بسياري از پيشوايان معصوم(ع)
صادر گرديده است که از آنجمله است اين احاديث:

1- سماعه که يکي از راويان مشهور است از محضر امام کاظم(ع) از مفاد آيه«و
عسي ان يبعثک ربک مقاما محمودا» پرسيد آنحضرت فرمودند: روز قيامت پس از اينکه مردم
مدتي طولاني ميايستند از حضرت آدم(ع) تقاضاي شفاعت ميکنند او مردم راب ه حضرت
نوح(ع) راهنمائي ميکند و حضرت نوع(ع) پس از مراجعه مردم آنان را به حضرت ابراهيم
راهنمائي مينمايد و بهمين ترتيب پيغمبران«اولولعزم» مردم را به پيغمبر اولوالعزم
بعد از خود رهنمون ميشوند تا اينکه حضرت عيسي(ع) به مردم ميگويد در اين مورد به
پيشگاه حضرت محمد(ص) برويد سپس آحضرت ميفرمايد: آري آماده اين موضوع هستم سپس بطرف
در بهشت حرکت مي‌کند و بفرمان خداوند درب بهشت در اين حال گشوده مي‌شود و آنحضرت
بسجده ميافتد و سر از سجده برنميدارد تا اينکه خداوند ميفرمايد: سخن بگو و تقاضا
کن که تقاضاي تو مورد اجابت است و شافعت کن که شافعت تو پذيرفته است در اين حال
آنحضرت سر از سجده برميدارد و دوباره در آن پيشگاه با عظمت بسجده ميافتد و خداوند
مجددا همان عبارت را تکرار ميکند از آن پس حضرتش سر از سجده برداشته شفاعت ميکند
حتي آنحضرت درباره کساني که وارد آتش جهنم گرديده‌اند نيز شفاعت مينمايد و در روز
قيامت هيچس ابرومنتدر از حضرت محمد(ص) نيست و اين است مفاد گفتار خداوند: عيسي ان
يبعثک ربک مقاما محمودا.[4]

2- عبيد بن زراره ميگويد از محضر امام صادق(ع) سؤال شد: آيا مؤمن در روز
قيامت شفاعت ميکند؟ حضرتش فرمودند«بلي» در اين مورد يکنفر از حضار آن محضر پرسيد
آيا مؤمن هم به شفاعت حضرت پيغمبر(ص) محتاج است آنحضرت فرمودند «بلي» افراد مؤمن
هم خالي از خطاها و لغزشها نيستند سپس آنحضرت اضافه کردند: «هيچکس نيست مگر اينکه
در روز قيامت به شفاعت حضرت پيغمبر(ص) احتياج دارد» در اين مورد شخص ديگري از
آنحضرت پرسيد: معناي اين جمله که حضرت پيغمبر(ص) فرموده‌اند:

«انا سيد ولد ادم و لا فخر» يعني من آقاي همه فرزندان آدم ميباشم ولي هرگز
افتخار و خودستائي نميکنم چيست؟

فرمودند: بلي آن حضرت در روز قيامت حلقه در بهشت را ميگيرد و درب بهشت را
بر روي مردم ميگشايد پس از آن در پيشگاه حضرت حق بسجده ميافتد پروردگار ميفرمايد
سر از خاج بردار و شفاعت کن که شفاعت تو پذيرفته است و هر چه بخواهي بتو داده
ميشود در اين حال سر از سجده برميدارد و دوباره در آن پيشاه مقدص بسجده ميافتد
خداوند نيز باو ميفرمايد سر از سجده بردار 
شفاعت کن که شفاعت تو پذيرفته و مسألت تو مورد اجابت است بعد از آن، آنحضرت
سر از سجده برداشته به شفاعت ميپردازد و شفاعتش پذيرفته و تقاضايش مورد موافقت
حضرت حق قرار ميگيرد.[5]

3- جابر بن عبدالله انصاري از حضرت اميرمؤمنان(ع) نقل ميکند حضرت فاطمه
زهرا(ع) به پدر بزرگوار خود گفت: «يا ابتاه اين القاک يوم الموقف الاعظم و يوم
الأهول و يوم الفزع الأکبر قال يا فاطمة عند باب الجنة و معي لواء الحمد و انا
الشفيع لأمتي الي ربي قالت: يا ابتاه فان لم القک هناک؟ قال القيني علي الحوض و
انا اسقي لأمتي قالت يا ابتاه ان لم القک هناک؟ قال القيني علي الصراط و انا قائم
اقول رب سلم أمتي قالت فان لم القک هناک؟ قال القيني و انا عند الميزان اقول رب
سلم أمتي قالت: فان لم القک هناک؟ قال القيني علي شفير جهنم امنع شررها و لهبها عن
امتي فاستبشرت فاطمة بذلک».

يعني: اي پدر بزرگوار در روز قيامت روز موقف بزرگ روز ترهسا و قزع بزرگ در
کدام نقطه ترا ملاقات کنم؟

حضرتش در پاسخ فرمودند: در جلو درب بهشت در حالي که«پرچم حمد» همراه من
است و در محضر پروردگار متعال براي امتم شفاعت ميکنم.

سپس حضرت صديقه کبرا سؤال کرد اگر در آن مورد بملاقات تو نائل نشدم در کجا
ملاقات کنم؟

فرمود در کنار حوض که امت خود را سيراب ميکنم.

بعد از آن پرسيد اگر در آنجا نيز ملاقاتت ننمودم در کجا ملاقاتت نمايم؟

فرمودند درکنار صراط که درآنجا ايستاده از خداوند تقاضا ميکنم که امت مرا
از آنجا بسلامت بگذارند.

پس ازآن، سؤال کرد اگر در آنجا ملاقات حاصل نشد؟

در پاسخ فرمودند، در نزد ميزان که ميگويم پروردگارا امت مرا سالم بدار.

باز پرسي اگر در آن نقطه نيز ملاقاتت نکردم؟

فرمودند، در لبه جهنم ايستاده سعي ميکنم شعله و شراره آتش را از امت خود
دفع نمايم.

حضرت زهرا(س) از اين جريان خرسند گرديد.[6]

در اين حديث که نشانگر توجه مخصوص آن حضرت به امت خود در مواقف متعدد روز
قيامت است نخستين موقفي که براي ملاقات با دختر بزرگوار خود بيان ميکند موقف شفاعت
آن حضرت است از جمله آياتي که بسياري از مفسرين آنرا به شفاعت آن حضرت نيز تفسير
کرده‌اند اين آيه است: «و لسوف يعطيک ربک فترضي»[7]
يعني خداوند بزودي آنقدر بتو عنايت خواهد کرد که تو راضي و خشنود گردي که در اين
مورد براي نمونه به تفسير مجمع البيان و الميزان و صافي و فخر رازي ميتوان مراجعه
کرد.[8]

و بالاخره آنحضرت در کلمات خود نيز اين شفاعت وسيع و فراگير را يکي از
امتيازات خود محسوب ميداشت: عبدالله بن عباس ميگويد:

«قال رسول الله اعطيت خمسا لم يعطيها احد قبلي جعلت لي الأرض مسجد و ظهور
و نصرت بالعب و أحل لي المغنم و أعطيت جوامع الکلم و أعطيت الشفاعة».

يعني خداوند متعال 5 چيز را که به هيچکس نداده است بمن عنايت فرموده است:

1- پهنه زمين براي من عبادتگاه و نيز پاک کننده است.[9]

2- خداوند مرا بواسطه رعبي که از من بدل دشمنانم افکندي اري کرد و من
پيروز شدم.

3- غنائم جنگي براي من حلال گرديد.

4- خداوند بمن در رابطه با هدايت و ارشاد مردم کلمات جامعي عنايت کرد.

5- مقام شفاعت(که منظور همان ابتداء به شفاعت و فراگيري آن است) را بمن
عطا کرد.[10]

ادامه دارد

 



[1]– سوره اسراء- آيه 79.

/

امثال در قرآن

هدايت در
قرآن

تفسير سوره
رعد

امثال در
قرآن

آيت الله
جوادي آملي

قسمت سي و
دوم

«أنزل من
السماء ماء فسالت أودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه في
النار ابتغاء حلية أو متاع زبد مثله، کذلک يضرب الله الحق و الباطل فأما الزد
فيذهب جفاء و أما ما ينفع الاس فيمکث في الأرض، کذلک يضرب الله الأمثال».

(سوره رعد ـ
آيه 17)

خاصيت مثل

قرآن کريم
از آن نظر که نور است و هدايت براي مردم است نه براي گروهي خاص«هدي للناس» لذا
بايدب شر زبان آن را بفهمد و بگونه‌اي نباشد که گروهي ويژه آن را درک کنند و
ديگران محروم باشند. اگر تمام بشر زبان وحي را نفهمند، نمي‌تواند«هدي للناس» و
«نور» باشد. زبان وحي بايد در هر شرائط و اوصافي، قابل درک براي مردمب اشد.

بنابراين،
سخن قرآن نه آنطور پيچيده و دشوار است که مخصوص خواص باشد و نه آنطور مبتذل است که
جائي براي نقد ناقدان باشد. هر کسي که«انسان بودن» ر او صدق مي‌کند، مي‌تواند آن
را بفهمد، در عين حال که هيچ کس توان انتقاد آن را هم ندارد. لذا براي اينکه آن
معارف بلند را در دسترس همه قرار بدهد، آن مطالب بصورت«مثل» تنزل پيدا مي‌کند.

خاصيت مثل
اين است که سطح مطلب را پائين مي‌آورد تا هم سطح فکر شنونده شود، آن وقت است که
دست شنونده به دامن آن مطالب بلند و عالي مي‌رسد و مي‌تواند آن‌ها را بفهمد، و حجت
خدا بر او تمام شود؛

«ليهلک من
هلک عن بينة و حييي من حي عن بينة»[1].

قرآن کريم
در تمام امور حق و باطل، برهان اقامه کرده است. راجع به توحيد و شرک که حق و باطل‌اند
برهان اقامه کرده، و همچنين در رابطه با صدق و کذب، طهارت و آلودگي نفس و خلاصه
تمام مسائل علمي و اخلاقي و احکام و حکم، برهان اقامه کرده است. و براي همه اينها
يا بسياري از اينها، مثل ذکر کرده که هم افراد عادي بتوانند درک کنند و همعلما،
انچه را که درک کرده‌اند، بهتر روشن شود و لذا مي‌فرمايد: و لقد صرفنا للناس في
هذا القرآن من کل مثل»[2]ـ
و ما براي مردم در اين قرآن، از هر مطلبي، مثلي ذکر کرده‌ايم.

«و تلک
الأمثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون»[3]
ـ و ما اين مثلها را براي مردمب يان کرديم، و عمق اين مثلها را افراد عالم و دانا
مي‌فهمند.

مثل براي
توضيح مطالب عميق

بنابراين،
هر مطلب بلندي را که قرآن کريم به عنوان يک برهان، اقامه کرده، همان را در حد يک
مثل ذکر مي‌کند که هم مردم آن را بدانند و هم علما به عمق آن پي ببرند.

به عنوان
نمونه، در جريان توحيد، در سوره مبارکه انبيا، براي توحيد خداي سبحان، آن دليل
سنگين برهان«تمانع» را به صورت يک«قياس استثنائي» اقامه مي‌کند که درک آن باي
اوحدي از محققين، دشوار است: «لو کان فيهما آلهة الا الله لفسدتا»[4]ـ
اگر در اين آسمان و زمين(نظام موجود) دو خدا بود و دو خدا اين نظام را اداره مي‌کردند،
اين نظام از بين مي‌رفت. اين قضيه شرطيه است. و التالي باطل و المقدم مثله. بطلان
تالي را در سوره«تبارک» بيان مي‌کند، مي‌فرمايد:

«ماتري في
خلق الرحمن من تفاوت»[5]
ـ هرگز در نظام خداوند، ناهماهنگي نمي‌بينيد.

تفاوت چيست؟

تفاوت در
آنجائي است که رشته‌اي در کار باشد، بعضي از حلقه‌هاي رشته از رشته بيرون رود و
حلقه‌هاي ديگر به انتظار حلقه قبلي که بيرون رفته است، بمانند و نظم به هم بريزند
و رشته گسيخته شود.

تفاوت
الامر: اضافات بعض الاشياء عن بعضها الآخر. يک امري گسيخته است يعني بعضي از
اجزاءش از اجزاي ديگرش فوت شده است. اگر در يک امر ذي اجزائي، بعضي از اجزايش فوت
شد، مي‌گويند: در آن امر، تفاوت پيدا شده است و چون تفاوت پيدا شود، بمقصد نمي‌رسد.

خداوند در
اين آيه سوره ملک مي‌فرمايد که: در عالم هيچ ذره‌اي فوت نمي‌شود و خلاصه هر چه
بيشتر بنگريد. ملاحظه خواهيد کرد که هيچ فتور، شکاف، خلل و نابساماني در عالم وجود
ندارد. آن آيه بمنزله قضيه حمليه‌اي است که در حکم بطلان تالي است، آن وقت قياس
استثنائي به اين صورت مي‌شود که: لو کان فيهما آلهة الا الله لفسدتا لکن لم تفسدا.
چرا؟ براي اينکه: ما تري في خلق الرحمن من تفاوت. پس«فالتالي باطل و المقدم مثله».
اين برهان، برهان تمام تمانع است که محققين اهل کلام در آن مانده‌اند، لذا تحليل
اين بهران تمانع براي بسياري از علماء دشوار است و آن را به برهان«توارد علتينن
برمي‌گردانند.

خداوند همين
معني را به عنوان«برهان توحيد» در آياتي ديگر در حد يک مثال ذکر مي‌کند، مي‌فرمايد:

«ضرب الله
مثلا رجلا فيه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان مثلا»[6]
اگر يک بنده‌اي باشد که در تحت تدبير و فرمان چند مولاي مخالف يکديگر و بداخلاق
باشد، با يک بنده‌اي که در تحت تدبير يک مولاي سالم، باشد، ايا اين دو با هم
برابرند؟! يقينا يکسان نيستند. آنگاه مي‌فرمايد: شما اين عالم را«بنده» فرض کنيد.
الهه بمنزله خدايان و مولاهائي هستند که اين بنده را اداره مي‌کنند. اگر
اينعالمچند خدا و مولا داشته باشد، هرگز منظم نخواهد بود، همچنان که يک بنده را
چند مولاي متشاکس نساز بد اخلاق بخواهند اداره کنند. و چون اين عالم منظم است مثل
آن بنده‌اي است که تحت تدبير يک مولاي سالم است، پس معلوم مي‌شود که رب و پروردگار
آسمان و زمين يکي است و شريک بردار نيست.

آن معناي
بلند آيه سوره انبياء را که به عنوان«برهان تمانع» معروف است و مورد بحث محققين
اهل کلام است، در حد يک مثل براي کسي که قياس استثنائي و برهان تمانع و بطلان تالي
و بطلان مقدم و امثال ذلک، به گوشش نخورده، به اين صورت بيان مي‌کند. آنطور نيست
که توحد را تنها به صورت يک قياس استثنائي بيان کند که خواص بفهمند و عوام محروم
باشند. پس در قرآن هيچ مطلبي نيست که مخصوص حکما و علما باشد و همان را در حد مثل
براي توده مردم بيان نکرده باشد زيرا قرآن«هدي للناس» و «ذکري للبشر» است، پس بايد
با زبان بشر سخن بگويد و همه کس از آن بهره ببرد. البته ممکناست بسياري از مردم،
آن معارف عميق را درک نکنند ولي خداوند همان معارف را بصورت مثل، قصه و صورتهاي
ديگر بيان کرده است که حجت بر آنها نيز تمام شود.

کتاب مکنون

ناگفته
نماند که معارف عميقي در قرآن وجود دارد که درشک مقدور احدي جز معصومين(ع) نيست
زيرا براي قرآن، يک کتاب ديگري است که اين قرآن در آن کتاب است. در سوره واقعه مي‌خوانيم:
«ان لقرآن کريم في کتاب مکنون»[7]
اين قرآن کريمي است که در کتابي ديگر نهفته است. «لا يمسه الا المطهرون» و قیآن را
مس نمي‌کند مگر کسي که طاهر باشد. آن کتاب مکنون را نيز کسي مس نمي‌کند مگر آنکه
مطهر باشد. پس اگر کسي بخواهد با ظاهر اين قرآن برخورد کند، بايد داراي طهارت
ظاهري باشد و اگر بخواهد با باطن قرآن که«کتاب مکنون» است، تماس بگيرد، بايد مطهر
از هر گناه باشد. و در سوره احزاب«مطهرين» معرفي شده‌اند که همانا اهل بيت عصمت و
طهارت(ع) مي‌باشند:

«انما يريد
الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»[8]
ـ همانا خداوند مي‌خواهد که تنها شما اهل بيت را از هر پليدي دور سازد و مطهرتان
نمايد.

پس اهل بيت
هستند که مطهرند و تنها اينهايند که به«کتاب مکنون» دسترسي دارند، لذا حقايقي را
اهل بيت عصمت و طهارت مي‌فهمند که به ذهن احدي نمي‌آيد و هر کس از طهارت ضميبر
برخوردار شد، بمقدار خودف از معارف قرآن استفاده مي‌کند، اما آنها درجات زائد بر
اصل ايمان است. و اصل ايمان و ظواهر قرآن کريم را خداوند بطوري تنظيم کرده است که
همه بشر بفهمند و حجت بر آنها تمام شود.

بنابراين،
اصل مثل ذکر کردن براي آن است که سطح مطالب را مقداري پائين بياورد تا در دسترس
همگان قرار يگرد و در بسياري از معارف قرآني، سخن از مثل آمده است.

يکي از آن
آيات پر برکت قرآن کريم ـ که همه‌اش برکت و نور است ـ آيه 17 از سوره رعد است. و
از اين آيه اصول و قواعدي کلي بدست مي‌آيد که آيات ديگر را مي‌شود با آن حل کرد.

آيات کليدي

تفسير قرآن
به قرآن، اين نيست ما ببينيم کلمه‌اي در آيه‌اي به کار رفته، بعد در آيات ديگر
نگاه کنيم تا از جمع آياتي که اين کلمه در آنها بکار رفته، مطلبي را استفاده کنيم.
تفسير قرآن به قرآن اين است که«آيات کليدي» را بشناسيم و با استفاده از آنها، آيات
يدگر را حل کنيم.

اگر قیآن
کريم بيش از شش هزار آيه دارد، پنج يا شش کليد دارد که بايد آن آيات کليدي را
شناخت تا آيات ديگر را به آنها حل کرد. اين آيات«قواعد قرآنيه» است. همانطور که
براي فقه، قواعدي وجود دارد و اصول داراي«امهاتي» است و ادبيات قواعدي دارد، براي
قرآن کريم نيز قواعدي است که اگر کسي آن قواعد و آيات کليدي را بفهمد، مي‌تواند
بسياري از آيات را با آنها حل کند.

به عنوان
مثال:

در سوره
فاتحة الکتاب مي‌خوانيم: «اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم» يعني
راه کساني که تو بر آنها«انعام» روا داشتي و به آنها نعمت دادي، به ما بنمايان و
ما را به آن راه راست هدايت فرما.

مقصود از
«انعمت عليهم» چيست و اينها کيانند؟

در سوره
نساء، آنها را بيان کرده است، مي‌فرمايد: «و من يطمع الله و الرسول فاولئک مع
الذين أنعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن أولئک
رفيقا»[9]
ـ اگر کسي مطيع خدا و رسولش باشد، خداوند او را با کساني که منعم عليه‌اند و خدا
به آنها نعمت داده است، محشور مي‌کند. آنها کيانند؟

1- نبيين،
2- صديقين ، 3- شهدا، 4- صالحين و اينها دوستان و رفقهاي خوي براي مؤمن هستند.

بنابراين ما
در نماز همواره، در هر رکعت از خدا مي‌خواهيم که با انبيا و صديقين و شهدا و
صالحين محشورمان کند و راه آنها را به ما نشان دهد.

پس اگر ما
توانستيم به آن آيات کليدي پي ببريم، آنگاه رموز تفسير و بسياري از معارف قرآن
براي ما حل مي‌شود. و اين از ابتکارات صاحب الميزان، است.

سيدنا
الاستاد(علامه طباطبائي) رضوان الله عليه در مورد اين آيه از سوره رعد مي‌فرمود:

«هذه من غر
الآيات القرآنية» ـ اين آيه از تابان‌ترين آيات قرآن کريم است و خيلي از معارف را
مي‌شود با آن حل کرد، يا لااقل انسان را از ابهام درمي‌آورد.

ماندني‌ها و
رفتني‌ها

مي‌فرمايد:
خداي سبحان از آسمان ـ از جهت بالا ـ آب را فرو فرستاد که دره‌ها و واديهائي که در
دامنه کوه‌ها هستند، هر کدام به اندازه خود از اين آب استفاده کنند.

آنگاه سيل
در آن حرکتش، يک کف برجسته‌اي را روي دست گرفته(يا روي دوش گرفته) مانند يک تپه
بلند و برجسته‌اي، مي‌ماند يا مانند کف گداخته روي کوره‌اي است که نگام آب کردن
فلزات پديد مي‌آيد حال اين فلز يا براي زينت است ـ مانند طلا و نقره ـ يا براي
ساختن مصالح مختلف فلزي (جنگي، ساختمان و غيره) بالاخره اين آهن‌ها و فلزات را آب
مي‌کنند يا براي زينت مانند ساختن انگشتر و گوشواره و يا براي ساختن شمشير، تر آهن
و متاعي يگر، در هر صورت وقتي اين فلزات را گداخته و آب مي‌کنند، کفي روي آن مي‌ايستد
و روي آن کوره، کفي پيدا مي‌شود، حال چه اين کف صنعتي و چه آن کف طبيعي که در اثر
سيل و باران پديد آمده بودف هر دو ناپديد مي‌شوند و از بين مي‌روند ولي آنچه مي‌ماند،
چيي است که براي مردم نافع و فايده‌دار است. در مثال طبيعت با آن آب مي‌شود
کشاورزي و دامداري را تأمين کرد و عطش تشنگان را برطرف ساخت و در مثال صنعت مي‌شود
زيور و زينت‌هائي را ساخت يا سلاح‌ها و مصالح ساختماني درست کرد.

حق و باطل
نيز چنين است. هر يک از عقيده و خلق و عمل(اخلاق، رفتار و کردار) يا حق‌اند و يا
باطل. حق مثل آن آبي است که مي ماند و باطل مانند آن کفي است که مي‌رود و نابود مي‌شود.
پس آنچه در اين جهان مي‌ماند توحيد است و آنچه نابود مي‌شود و رفتني است، شرک است
و باطل.

پس اگر کسي
گوشه‌اي از اين درياي خروشان را ديد، نبايد بگويد: اين کف‌ها چيست؟ صبر کنيد، اگر
اين سيل به دريا نشست، آنجا هم کف و زبد بود، آن وقت اشکال کنيد. شما از راه رسيده‌ايد،
يک گوشه‌اي را مي‌بينيدف مي‌گوئيد اين کفها چيست؟ اين کف‌ها لازمه جوش و خروش است.
اگر اين کف ماندني بود آن وقت مي‌توانيد اعتراض کنيد ولي مطمئن باشيد که تمام اين
کف‌ها و باطل‌ها رفتني هستند ولي آرام آرام از بين مي‌روند و بايد صبر و تحمل
داشت. و آنچه مي‌ماند همان آب زلالي است که رفع عطش مي‌کند و همانط لا و نقره‌اي
است که زيور و زينت است يا همان آهن و فلزي است که براي سلاح و بنا و ديگر مسائل
زندگي به کار مي‌رود.

استفاده از
آيه مورد نظر

اولين نکته‌اي
که اين آيه به ما مي‌فهماند اين است که: آنچه از طرف خداي سبحان مي‌آيد خير است،
او آب رحمت مي‌فرستد و اگر آلوده شد، در اينجا آلوده شده است زيرا هيچ بدي و باطلي
را خداوند نازل نمي‌کند و هيچ نقص و شر و باطلي هم به خداي سبحان، استناد ندارد،
هيچ معصيت و هيچ کمبود و شري به خدا برنمي‌گردد. هر چه را که قرآن باطل ناميده
است، کفي است که از اين طبيعت برخاسته و هر چه را قرآن حق ناميده است، آب گوارائي
اس که از سوي خداي سبحان تنزل کرده است.

پس هم مسئله
قضا و قدر، و هم مسئله جبر و اختيار و هم مسئله حکومت طغات با اين آيه حل مي‌شود.
اين يک آيه کليدي است که به ما مي‌فهماند چيزي جز آب رحمت از سوي خداوند نمي‌آيد
ولي در حال جوش و خروش و حرکت، کفهائي همراهش پيدا مي‌شود پس نبايد گفت: چرا اين
شرور و بديها را خدا آفريده است؟ او آب رحمت را نازل کرده و هر کس به مقدار خود از
آن رحمت استفاده کرده است. در خلال جوش و خروش ممکن است چند باطل پيدا شود که از
همين جوش و خروش آب، برمي‌خيزند ولي فورا سرکوب مي‌شوند و از بين مي‌روند. اين
باطل‌ها نه ماندني هستند و نه از خداي سبحان تنزل کرده‌اند. اينها از همين طبيعت
برخاسته‌اند و همين جا هم دفن مي‌شوند و از بين مي‌روند.

آنچه که به
نام«فيض» است از خداي سبحان تنزل کرده و براي هميشه خواهد ماند وآنچه که«باطل» است
از همين خروش سيل نشأت گرفته و در لابلاي نهر دفن مي‌شود.

اينجا است
که بايد ما ميزان را در جاويدان بودن هر چه حق است و نابودي هر چه باطل است،
بدانيم و آنگاه آيات حق را از آيات باطل بشناسانيم و درباره آنها به بحث بپردازيم.
و الحمد لله رب العالمين.

ادامه دارد

 



[1]– سوره انفال ـ آيه 42.

/

امر به معروف و نهي از منکر

امر به
معروف و نهي از منکر

درسي از
عاشوراي حسيني(ع)

بحث درباره
انگيزه قيام  نهضت امامحسين(ع)، بحث تازه‌اي
نيست بويژه اينکه در اين مجله، همواره در اين باره مطالبي را تذکر داده ايم؛ ولي
آنچه لازم به گفتن است، اين است که نبايد اوضاع و شرايط زمان ما را از آن انگيزه
حقيقي که حضرت سيد الشهدا(ع) جان خود و فرزندان و برادران و خويشان و اصحاب
باوفايش را نثار کرد، باز دارد و شايد بهمين علت هم هست که ائمه عدي(ع) تأکيد کرده‌اند
که پيوسته ذکر مصيبت امام حسين(ع) شود و علت شهادت آن حضرت، تذکر داده شود و خود
هميشه ياداز آن حضرت مي‌کردند و علما و بزرگان دين در طول تاريخ پس از شهادت،
مجالس سوگواري و روضه امام حسين(ع) را بر پا مي‌کردند.

برپائي
مجالس عزاداري

علقمه مي‌گويد:
امام باقر(ع) دستور مي‌داد که حتما در روز عاشورا، مصيبت سيد الشهداء، سلام الله
عليه براي مردم خوانده شود و بر آن حضرت گريه کنند و خود آن حضرت دستور مي‌داد به
اشخاصي که از آنها تقيه‌اي نداشت، که بر امام حسين(ع) گريه کنند و در منزل خود
همواره مجلس عزاداري بر پا مي‌فرمود و امر مي‌کرد که مؤمنين به يکديگر تسليت
بگويند و مي‌فرمود:

من ضمانت مي‌کنم
ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار غزوه را بر آنها.

مي‌گويد:
عرض کردم چگونه به يکديگر تسليت بگوئيم؟

فرمود
بگوئيد: «عظم الله أجورنا بمصابنا الحسين(ع) و جعلنا و اياکم من الطالبين بثاره مع
وليه الأمام المهدي من آل محمد».

خداوند اجر
ما را بسيار گرداند در مصيبتمان به شهادت امام حسين(ع) و ما و شما را از خونخواهان
او همراه با وليش امام مهدي«عج» از آل محمد قرار دهد.

اينجا ديگر
بحث از گريه به انيگزه گريه و زاري نيست بلکه گريه براي اين است که خونخواهي وط لب
ثار کنيم و امام حسين(ع) را ياري دهيم. اين همان گريه‌اي است که تا امروز اسلام را
نجات داده است و مکتب سيد الشهداء(ع) را حفظ کرده است. اين همان گريه مقدسي است که
انقلاب سالامي ايران را به رهبري فرزند امام حسين(ع) به پيروزي رسانده است. اين
همان گريه‌اي است که به تمام دشمنان اين مکتب در طول تاريخ«نه» گفته است و امروز
هم به آمريکا و ديگر جهانخواران و استعمارگران«نه» مي‌گويد. اين همان گريه‌اي است
که ما را آماده قيام براي حفظ دين خدا در سرزمينهاي الهي مي‌کند و اين همان گريه
حرارت بخش و شجاعت‌آور و هيجان‌زائي است که ملتهاي مستعضف را به قيام و حرکت و
جنبش وامي‌دارد. و خلاصه اين همان گريه‌اي است که يادآور سخنان مقدس و حرکت
برانگيز امام حسين(ع) مي‌باشد.

لذا گريه بر
امام حسين زنده نگهداشتن عاشورا است و زنده نگهداشتن عاشوار، عملکردن به سخنان آن
حضرت است و در آن صورت استکه کشور ما ـ بقول حضرت امام قدس سره ـ آسيب نخواهد ديد.
زيرا محبت بدون عمل بي‌معني و بي‌ارزش است. البته عمل کردن به سخنان امام، به اين
معني نيست که سلاحهاي خود را برداريم و با دشمنان دين در هر جا و مکان بجنگيم که
آن شرايط خاصي دارد و منوط به دستور ولي امر مسلمين است. ولي به آن معني هم نيست
که سر سازش با کفر و شرک داشته باشيم که اين ديگر با انگيزه هدف پيشواي بزرگ ما
مخالف است.

سر سازش با
کفر را نداريم

امام امت
رحمة الله عليه و قدس الله نفسه الزکيه، همان روز هم که جام زهر آلود صلح را سر مي‌کشيد،
با تمام شهامت اعلام کرد که: «خداوندا، تو مي‌داني که ما سر سازش با کفر نداريم» و
اين ترجمه سخن هميشه جاويد امام حسين(ع) است که فرمود: «هيهات منا الذله».

و در همان
پيام نيز با صراحت بيان کرد که:

«اگر بند
بند استخوانهايمان را جدا سازند؛ اگر سرمان را بالاي دار برند، اگر زنده زنده در
شعله‌هاي آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستيمان را در جلو ديدگانمان به
اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمي‌کنيم».

درود خداوند
بر روح و روانت باد اي فرزند راستين ابي عبدالله(ع) که در تمام مراحل زندگي، اين
عزت نفس و عظمت روح را به اثبات رساندي و هرگز با دشمنان سازش نکردي و تو ترجمان
حقيقي جد بزرگوارت بودي که فرمود:

«لا و الله
لا أعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا دفر فرار العبيد» ـ نه، به خدا سوگند، هرگز دست
ذلت به آنان ني‌دهم و مانند بردگان از صحنه کارزار فرار نمي‌کنم.

بنابراين،
ما نه تنها در ايام جنگ و کارزار، نياز به حسين(ع) داريم و ملزم به پيروي از مکتب
او هستيم بلکه حتي در ايام صلح و بازسازي نيز، بايد حسيني وار زندگي کنيم. صلح
چيزي جداي از سازش و سر تسليم فرود آوردن است. ما اگر جنگمان شرافتمندانه بود،
بايد صلحمان نيز شرافتمندانه باشد يعني در آن بوي سازش با استعمارگران و رفتن زير
پرچم جهانخواران و رکون و تکيه بر ستمگران نباشد.

حال
بازگرديم به اصل مطلب که عبارت بود از شناختن اجمالي انگيزه قيام امام حسين(ع) و
به فراموشي نسپردن آن:

انگيزه نهضت
حسيني

حضرت سيد
الشهدا سلام الله عليه در مواقع مختلف و از روز حرکت تا شهادت به بيانهاي گوناگون،
انگيزه نهضتش را اعلام و گوشزد نموده است.

در وصيتنامه
آنحضرت به محمد بن حنفيه آمده است:

«… و اني
لم أخرج أشراً و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في أمة
جدي اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنکر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بن أبي
طالب…» ـ و همانا من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و يا به انگيزه
فساد در جامعه و ستم به مردم، بيرون آمدم بلکه خروج من و انگيزه سفرم، براي اصلاح
امور امت جدم پيامبر است، من مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم و به سنت و
قاونجدم و پدرم علي بن ابي طالب قدم بردارم.

حال اگر ما
پيرو امام حسين(ع) هستيم، بايد در تمام شرايط و اوضاع به فکر اصلاح امور جامعه
مسلمين باشيم و بايد همواره امر به معروف و نهي از منکر کنيم و اين ديگر مشروط به
زمان و مکان خاصي نيست. انسان خيرخواه بايد هميشه خير مردم و مسلمانان را بخواهد و
خير آنان در پيروي از مکتب حياتبخش اسلام است که از راه امر به معروف و نهي از
منکر بدست مي‌آيد. و اين وظيفه‌اي است همگاني و هميشگي و بايد مسلمانان از اين
وظيفه سرباز نزنند و بدون ترس و واهمه، در پي اصلاح امور خودشان باشند. بر
مسلمانان تمام کشورهاي اسلامي است که براي احياي فرهنگ امر به معروف و نهي از
منکر، قيام کند و اين دو شعار بزرگ اسلام را رها نکنند که در آن صورت، جز خواري و
ذلت نصيبشان نخواهد شد و بي‌گمان مرگ با عزت، ارزشمندتر از زندگي ننگين است.

مهمترين
فريضه الهي

در روايتب
سيار جالبي از حضرت سيد الشهدا(ع) در تحف العقول نقل شده است که فرموده:

«اعتبروا
الناس بما وعظ الله به اولياءه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول: [لولا ينهاهم
الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم] و قال: [لعن الذين کفروا من بني‌اسرائيل…] و انما عاب الله ذلک عليهم لانهم کانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهرهم المنکر و
الفساد فلا ينهونهم عن ذلک رغبة فيما کانوا ينالون منهم، و رهبة مما يحذرون و الله
يقول:[فلا تخشوا الناس و اخشون] و قال: [المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض
يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر] فبدأ الله بالأمر بالمعروف و النهي عن المنکر
فريضة منه لعلمه بأنهم إذا أديت و دقيمت، استقامت الفرائض کلها، هينها و صعبها…».

اي مردم!
عبرت بگيريد از موعظه‌هاي خداوند به اولياءش و بنگريد که چگونه بر احبار نفرين مي‌فرستد
و مي‌فرمايد: چه مي‌شد اگر روحانيون و احبار، آنان را از سخن گناه، باز مي‌داشتند
و مي‌فرمايد: لعن و نفرين باد بر کافران از بني اسرائيل… و قطعاً اينکه خداوند
بر آنها عيب دانست، به اين لحاظ بود که منکر و فساد را از ظالمان مي‌ديدند، ولي
نهيشان نمي‌کردندز يرا يا به اميد دستيابي به بذل و بخشش آنان بودند و يا از انها
مي‌ترسيدند و هراس داشتند در حالي که خداوند مي‌فرمايد: از مردم نترسيد و از من
بترسيد. و در آيه ديگر مي‌فرمايد: مؤمنين دوستان يکديگرند، از اين رو امر به معروف
و نهي از منکر مي‌کنند. و در اين آيه، فريضه امر به معروف و نهي از منکر را بر همه
چيز مقدم دانسته است زيرا مي‌داند که اگر اين فريضه درست ادا شود و بر پا گردد،
تمام فرايض و واجبات ديگر بر پا خواهد شد، چه واجبات آسان و چه دشوار.

و در
روايتهاي متعددي وارد شده است که اگر مسلمانان فريضه امر به معروف و نهي از منکر
را ترک کنند، دعايشان مستجاب نگردد و خداوند کساني را بر آنان مسلط مي‌گرداند که
از بدترين آنها خواهند بود، بلکه در برخي از روايات تهديد شده است که اگر اين سنت
الهي ترک شود، پس بايد منتظر عذاب الهي در دنيا و آخرت باشند.

پس، انگيزه
اصلي قيام امام حسين(ع)، خيرخواهي و اصلاح امور جامعه و امر به معروف و نهي از
منکر است و اين مطلب بايد همواره مدنظر پيروانش باشد، چه در پرتو حکومت ظالمانه‌اي
چون يزيد و شاه باشند و چه در پرتو حکومت اسلامي؛ چرا که نياز جامعه به اين فريضه
قطع نمي‌شود، با اين تفاوت که اگر در ظل حکومتهاي جائر و مستبد باشند، امکان
برخورد و يا به شهادت رساندن آنان وجود دارد ولي اگر در پرتو حکومت اسلامي باشند،
بي‌گمان مورد تأييد و پشتيباني مسئولين حکومت خواهند بود. ولي اصل مطلب که
خيرخواهي براي مردم و اصلاح امور جامعه و امر به معروف و نهي از منکر است، هميشه
به قوت خود باقي است و محو شدني نخواهد بود. همانطور که ملاحظه مي‌شود، چه در زمان
رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني قدس سره و چه در زمان رهبر فعلي انقلاب حضرت آية
الله خامنه‌اي، اگر در مواردي احتمال انحراف در جامعه رود يا گروه‌هائي بخواهند
مسير مستقيم جامعه را بهم بزنند، فورا رهبران انقلاب، مطالب را به مردم گوشزد  کرده و از مسير انحرافي باز مي دارند و اين
خصوصيت رهبران و پيشوايان مردم است. البتهب قيه افراد نيز ملزم به پيروي از اين
مطلب بوده و هرگز بار مسئوليت از دوششان برداشته نمي‌شود. اگر رسانه‌ها و مطبوعات
و روحانيون و ساير افراد، متوجه فسادهائي شدند که در جامعه شکل گرفته يا در حال
شکل گرفتن است، واجبه است به پيروي از مکتب سيد الشهدا«ع»، با صراحت جلو فاسد را
بگيرند و مسئولين امور را متوجه سازند؛ در غير اين صورت، همه مسئول‌اند«کلکم راع و
کلکم مسئول عنه رعيته».

خطر استعمار
فرهنگي

حال که سخن
از امر به معروف و نهي از منکر آمد، روا است اشاره‌اي داشته باشيم به خطر بسيار
بزرگي که مواجه با آن هستيم و آن استعمار فرهنگي است. استعمار که نه از راه جنگ و
کارزار و نه از راه محاصره اقتصادي و نه از راه‌هاي بسيار ديگري که در اين ده ساله
انقلاب آزمايش کرد، نتوانست انقلاب را از دست ما بگيرد، يا آن را به ناکامي
برساند، امروز متوسل به حربه بسيار سهمگين و زهرآگيني شده است و آن استعمار فرهنگي
است. و اگر خداي نخواسته در اين ازمايش بزرگ نتوانيم سر بلند برآئيم و استعمار و
شيوه‌هاي جديدش را خنثي نسازيم، يادگار عزيز امام را که همان انقلاب مقدس اسلامي
است از ما گرفته يا آن را گم رنگ و بي‌رنگ مي‌سازند.

مردم بايد
توجه داشته باشند که سيل کتابها و نشريات انحرافي که امروز آغاز شده است، غرض اصلي
آن فرهنگ زدائي و بدجلوه دادن ارزشهاي انقلبا و سالام و آن‌ها را ـ خداي نخواسته ـ
ضد ارزش ساختن است. داستانهاي شهوت انگيز و فاسد کننده‌اي که امروزه به صورت جزوه‌ها
و کتابهاي داستاني و با گرفتن مجوز از وزارت ارشاد اسلامي!! به صورت گسترده‌اي
رواج پيدا کرده و جوانان و نوجوانان را سيل آسا به سوي انحراف و تباهي مي‌کشاند و
از مدارس راهنمائي گرفته تا سطوح بالاي دانشگاهي، همه را به اين منجلاب خطرناک سوق
مي‌دهد، نياز به يک قاطعيت حسين گونه دارد که محکم جلوي اين شيوه جديد از فساد را
فورا بگيرد و اين همه نشريه‌هاي فاسد را در اين مسر حرکت مي‌کنند منع کند و مسببين
اصلي را به عنوان مفسدين واقعي دستگير و مجازات نمايد، وگرنه هزارانب دبختي و نکبت
در پيش خواهيم داشت.

متأسفانه
امروز قلم بدستان مزدور دوران ستمشاهي با همدستي ملي گراهاي ضد دين و در پوشش هاي
فرهنگي هنري، حرکتي  جدي و حساب شده در پيش
گرفته‌اند و در پرتو برخي روزنامه ها و مجلات و يا بصورت کتابهائي مستقل، به تدريج
و گام به گام، تمام ارزشهاي انقلاب اسلامي را زير سئوال برده و ثمره خون هزاران
شهيد و رنج هزاران معلول انقلاب را پايمال مي‌کنند و از سويي ديگر، براي خالي نبود
عريضه، ضد ارزشهايي که از اربابان غربي خود به ارث برد‌اند، ترويج مي‌نمايند وکار
بجائي رسيده است که داستانها ور مانهاي صد در صد ضد اخلاقي و مهيج و شهوت‌انگيز،
به صورت گسترده‌اي در ميان دانشآموزان و در بازار کتاب، پخش و نشر و خريد و فروش
مي‌شود و حتي برخي روزنامه‌ها نيز ـ يا نفهميده و يا از روي عمد ـ از اين داستانها
تبليغ مي‌کنند، و اينها همه در جلوي چشم مسئولين امور رخ مي‌دهد و…

ما صريحا
اعلام مي‌کنيم که اين حرکت، بمراتب خطرناکتر از جنگ است و اگر آمران بمعروف و
ناهيان از منکر، جدا حرکت نکنند، اين آتش خانمان‌سوز، همه جوانب و اطراف را در بر
خواهد گرفت و ديگر لجام از دست آنان گرفته خواهد شد و عذاب الهي در دنيا وآخرت
دامنشان را خواهد گرفت. پس تا دير نشده است، براي کنترل اين حرکت خطرناک با همکاري
مسئولين امور، بايد به چاره‌جوئي پرداخت و انقلاب عزيز را از کام اژدهاي آتش افروز
فساد رهانيد.

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

حزب الشيطان

*
اميرالمؤمنين(ع):

«…وَأُحَذِّرُکُمْ
أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ, الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ، وَالزَّالُّونَ
الْمُزِلُّونَ, يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَيَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً،
وَيَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَادٍ، وَيَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَادٍ.
قُلوبُهُمْ دَوِيَّةٌ، وَصِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ. يَمْشُونَ الْخَفَاءَ،
وَيَدِبُّونَ الضَّرَاءَ. وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ، وَقَوْلُهُمْ شِفَاءٌ، وَفِعْلُهُمُ
الدَّاءُ الْعَيَاءُ. حَسَدَةُ الرَّخَاءِ، وَمُؤَکِّدُوا الْبَلاَءِ، وَمُقْنِطُوا
الرَّجَاءِ. لَهُمْ بِکُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ، وَإلي کُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ،
وَلِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ. يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ، وَيَتَرَاقَبُونَ
الْجَزَاءَ. إِنْ سَأَلُوا ألْحَفُوا، وَإِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا، وَإِنْ حَکَمُوا
أَسْرَفُوا. قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً، وَلِکُلِّ قَائِمٍُ مَائِلاً،
وَلِکُلِّ حَيٍّ قَاتِلاً، وَلِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً، وَلِکُلِّ لَيْلٍ
مِصْبَاحاً. يَتَوَصَّلُونَ إِلَي الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقيمُوا بِهِ
أَسْوَاقَهُمْ، وَيُنَفِّقُوا بِهِ أَعْلاَقَهُمْ. يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ،
وَيَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ. قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ، وَأَضْلَعُوا الْمَضِيقَ.
فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ، وَحُمَةُ النِّيرَانِ: «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ
أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ».

(نهج
البلاغه ـ خطبه 185)

در اين قسمت
از خطبه حضرت امير(ع) صفات و ويژگيهاي حزب شيطان را بر شمرده است مي‌فرمايد: …
اي مردم، شما را از منافقان و دورويان بر حذر مي‌دارم چرا که آنها گمراه و گمراه
کننده‌اند و لغزيده و لغزاننده‌اند. همواره به رنگهاي گوناگون در مي‌آيند و بهر
وسيله‌اي شما را فريب مي‌دهند و در هر کمين گاهي به کمينتان نشسته‌اند. دلهايشان
بيمار است هر چند ظاهري آراسته و نيکو دارند. در پنهاني راه مي‌روند و در ميان
درختان انبوه مي‌جنبند. وصفشان بدرمان مي‌ماند و گفتارشان شفاآور است ولي اعمال و
کردارشان دردي است بي‌درمان. به خوشي شما رشک مي برند و بر گرفتاري و محنت شما
تلاش مي‌کنند و اميدهايتان را مبدل به يأس مي‌نمايند. براي تباه کردن، راه‌هاي
مختلف دارند و نزد هر دلي وسيله و شفيعي دارند و در هر غم و اندوهي اشک(دروغين) مي‌ريزند.
وصف کردن يکديگر را به هم قرض مي‌دهند و به انتظار پاداش و جزا هستند. اگر خواهش و
درخواستي داشتند، سخت اصرار مي‌ورزند و هنگام ملامت پرده دري مي‌کنند و اگر حکمي
کنند، اسراف مي‌کنند. براي هر حقي، باطلي و براي هر راستي، انحرافي و براي هر زنده‌اي
قاتلي و براي هر دري کليدي و براي هر شبي، چراغي آماده ساخته‌اند. نوميدي و بي‌نيازي
از مال مردم را وسيله‌اي براي طمع خود قرار داده‌اند تا بازارشان را بر پا نگه
دارند و کالاهاي فاسدشان را رواج دهند. مي‌گويند و مشتبه جلوه مي‌دهند(مردم را به
ترديد مي‌اندازند) و وصف مي‌کنند و آن را آرايش مي‌دهند(تا باطلشان به صورت حق
درآيد). راه باطل را آسان نشان داده و راه ضلالت را کج مي‌کنند. اينها پيروان
شيطان و شعله‌هاي آتش‌هايند و اينان براستي حزب الشيطان‌اند که همانا حزب شيطان،
زيانکارانند.

* امام
حسين(ع):

«… فنعم
الرب ربنا و بئس العباد انتم. أقررتم بالطاعة و آنتم بالرسول محمد«ص» ثم إنکم
رجعتم الي ذريته و عترته تريدون قتلهم، لقد استحوذ عليکم الشيطان فأنساکم ذکر الله
العظيم».

(نور
الثقلين ـ ج 5 ـ ص 266)

حضرت سيد
الشهداء(ع) هنگامي که صفهاي ارتش کوفيان را ديد که چگونه براي کشتن امام زمان خود
صف‌آرائي کرده بودند، در خطبه غرا و مفصلي، خطاب به آن دشمنان خدا چنين فرمود: …
بهترين پروردگار، پروردگار ما است و بدترين بندگان، شما هستيد، اقرار به اطاعت خدا
کرديد و به پيامبرش، ايمان آورديد و سپس عليه ذريه و فرزندانش قيام کرده‌ايد و مي‌خواهيد
آنان را به قتل برسانيد. پس بي‌گمان شيطان بر شما چيره شده است(و شما جزء حزب
شيطان قرار گرفته‌ايد) که ياد خداي بزرگ را از ذهن شما خارج ساخته است.

*
اميرالمؤمنين(ع):

«الا و إن
الشيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله و ان معي لبصيرتي…».

(نهج
البلاغه  خطبه 10)

هان! شيطان
حزب خود را(اصحاب جمل) گرد آورده است و سواره و پياده لشکرش را فراخوانده است
وليکن بصيرت من هرگز از من جدا نمي‌شود(و هيچ وقت تن به حزب شيطان در نمي‌دهم).

*
اميرالمؤمنين(ع):

«الا و ان
الشيطان قد ذمر حزبه، و استجلب جلبه، ليعود الجور الي اوطانه و يرجع الباطل الي
نصابه…».

(نهج
البلاغه ـ خطبه 22)

هان! شيطان
حزب خود را جمع کرده و سپاهش را صف‌آرائي نموده است تا ظلم و ستم به جاهاي خود باز
گردد و باطل به اصل برگردد…

حضرت
امير(ع) اين خطبه را در ملامت و سرزنش کساني که از بيعتش سرباز زدند و کشتن عثمان
را به آن حضرت نسبت دادند، ايراد فرموده که در آغازش آنها را حزب شيطان معرفي مي‌کند.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائي
از قرآن

بسم الله
الرحمن الرحيم

حزب الله

«و من يتول
الله و رسوله و الذين آمنوا، فإن حزب الله هم الغالبون»

(سوره مائده
ـ آيه 56)

و کساني که
ولايت خدا و پيامبرش وآنان که ايمان آوردند(امامان) را پذيرفتند، پس حزب الله
پيروز و غالب‌اند.

***

مقصود از تولي
در اين آيه شريفه، محبت و دوست نيست بلکه همان پذيرفتن ولايت و حکومت خدا و رسولش
و آنان که ايمان آوردند مي‌باشد. اين ولايت، به معناي سرپرستي و رهبري و تصرف در
امور مادي و معنوي مردم است.

سئوالي که
در اينجا پيش مي‌آيد اين است که: آيا مقصود از«الذين آمنوا» مطلق ايمان آوردگان و
مؤمنين است يا مقصود کساني ديگر هستند؟ بايد به آيه قبل ـ که اين آيه معطوف بر آن
است ـ مراجعه کنيم و ببينيم در آنجا چه معنائي براي«الذين آمنوا» آمده است.

آيه قبل،
همان آيه معروف ولايت اميرالمؤمنين (ع) است که مي‌فرمايد:

«انما وليکم
الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون».

به تحقيق که
سرپرست و ولي شما خداوند است و پيامبرش و آنان که ايمان آورده‌اند و نماز را بر پا
داشته‌اند و زکات را در حال رکوع مي‌پردازند.

و اين آيه
به تصديق علماي سني و شيعه درباره حضرت امير(ع) وارد شده است که در نماز و در حال
رکوع، صدقه به فقير داد.

پس مقصود از
کلمه«الذين آمنوا» در اين آيه نيز، حضرت امير(ع) است خصوصا که در جمله دوم آيه بحث
از حزب الله است که بيشتر به يک تشکيلات منسجم سياسي عمومي شباهت دارد که اگر اين
تشکيلات بخواهد عهده‌دار امور سياسي گردد، قطعا غالب و پيروز است چرا که ولايت خدا
و رسوله و اميرالمؤمنين(ع) را پذيرفته است. و اين آيه دلالت روشن و واضحي دارد بر
ولايت حضرت علي(ع) که آن را مرادف با ولايت الله و ولايت پيامبرش حضرت علي(ع) که
آن را مرادف با ولايت الله و ولايت پيامبرش قرار داده است و تبعيت و پيروي از او
را، دخول در حزب الله و جمعيت خداوند مي‌داند. و منحصرا حزب الله در اين آيه بر
افرادي اطلاق مي‌شود که ضمن پذيرش ولايت خداوند و رسولش، ولايت اميرالمؤمنين(ع) را
نيز بپذيرند که در غير آن صورت، اطلاق حزب الله بر افرادي که يکي از اين ولايت‌ها
را ـ که همرديف يکديگرند ـ قبول نکند، غلط و ناروا است. پس تا شرايط عضويت در حزب
الله در افراد و يا گروه‌هائي نباشد، قطعا به پيروزي دست نمي‌يابند و شايد بهمين
علت است که بسياري از مسلمين ـ هر چند جهاد و مبارزه نيز مي‌کنند ـ به پيروزي نمي‌رسند؛
چون شراي عضويت در حزب الله را تکميل نکرده‌اند.

در روايت
بسيار جالبي از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فرموده: «من أحب أن يرکب سفينة النجاة
و يستمسک بالعروة الوثقي، و يعتصم بحبل الله المتين، فليوال عليا بعدي وليعاد عدوه
وليأتم بالهداة من ولده، فانهم خلفائي و اوصيائي… حزبهم حزبي و حزبي حزب الله
عزوجل و حزب اعدائهم حزب الشيطان».

(بحارالانوار
ـ ج 23 ـ ص 144)

هر که مي‌خواهد
سوار بر کشتي نجات گردد و به عروة وثقي دست يابد و به ريسمان محکم الهي چنگ زند،
پس بعد از من ولايت و سرپرستي علي را بپذيرد و با دشمنش، دشمني کند و به هدايت
کنندگان از فرزندانش بپيوندد و از آنها پيروي کند که آنان خلفا و جانشينان و
اوصياي من‌اند… حزب آنها حزب من و حزب من حزب الله است و حزب دشمنانشان، حزب
الشيطان است.

پس اگر کسي
مي‌خواهد در زمره حزب الله قرار بگيرد، بايد ولايت اوصيا و جانشينان پيامبر«ص» را
بپذيرد.

در روايتي
ديگر، اميرالمؤمنين(ع) صفات حزب الله را چنين بيان مي‌فرمايد:

«… في
معشر أسهر عيونهم خوف معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و هم همت بذکر ربهم
شفاههم، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم
المفلحون».

(نهج
البلاغه ـ کتاب 46)

گروهي که
ترس از قيامت، خواب را از ديدگانشان ربوده، و سحرگاهان براي نماز شب بستر آسايش را
رها کرده و لبهايشان به ذکر الهي پيوسته مشغول است و از زيادي استغار، ابرهاي
گناهانشان زدوده مي‌شود، آنان حزب الله‌اند و همانا حزب الله رستگارانند.

اين تقوا
پيشگان که همواره لبهايشان به ذکر خدا مشغول و در تمام امور، تقواي الهي را پيشه
خود کرده‌اند، و در راه و روش و مسلک خود، پيروي از رهبر متقين و پيشواي
پرهيزکاران علي(ع) نموده‌اند، حزب الله‌اند و لاغير. خداوندا ما را از اعضاي حزب
الله قرار بده، آمين.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از آغاز تا پايان

 

انگيزه قيام
حسيني

«اين کلمه
»کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا» يک کلمه بزرگي است که اشتباهي از او مي‌فهمند،
آنها خيال مي‌کنند که » يعني آنها خيال مي‌کنند که ـ يعني هر روز بايد گريه کرد
لکن اين محتوايش غير از اين است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشي
را بازي کرد، همه زمين‌ها بايد اينطور باشند، نقش کربلا اين بود که سيد الشهدا
سلام الله عليه با چند نفر جنگ کرد، عدد معدود آمدند کربلا و ايستادند در مقابل
ظلم يزيد و در مقابل دولت جبار، در مقابل امپراطور زمان ايستادند و فداکاري کردند
و کشته شدند، ولکن ظلم را قبول نکردند و شکست دادند يزيد را، همه جا بايد اينطور
باشد، و همه روز هم بايد اينطور باشد، همه روز بايد ملت ما اين معنا را داشته باشد
که امروز روز عاشوراست و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم کربلاست و بايد
نقش کربلا را ما پياده کنيم، انحصار به يک زمين ندارد، انحصار به يک افراد نمي‌شود،
قضيه کربلا منحصر به يک جمعيت هفتاد و چند نفري و يک زمين کربلا نبوده، همه زمين‌ها
بايد اين نقش را ايفاد کنند و همه روزها، غفلت نکنند ملت‌ها از اينکه بايد هميشه
مقابل ظلم بياستند. در بعضي روايات که من حالا نمي‌دانم صحت و سقمش را، هست که يکي
از چيزهاي مستحب اين است که مؤمنين در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه
مهيا، نه اينکه اسلحه را بگذارند کنار و بنشينند منتظر، اسلحه داشته باشند براي
اينکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکليف است، نهي از منکر است، به
همه ما تکليف است که بايد مقابله کنيم با اين دستگاه‌هاي ظالم خصوصا دستگاه‌هائي
که با اساس مخالفند».

(4/7/58)

«اين را
بايد همه گويندگان توجه بکنند و ما بايد همه متوجه اين معنا باشيم که اگر قيام
حضرت سيد الشهدا سلام الله عليه نبود، امروز هم ما نمي‌توانستيم پيروز بشويم. تمام
اين وحدت کلمه‌اي که مبدأ پيروزي ما شد، براي خاطر اين مجالس عزا و اين مجالس
سوگواري و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد. سيد مظلومان يک وسيله‌اي فراهم کرد
براي ملت که بدون اينکه زحمت باشد براي ملت، مردم مجتمعند. اسلام مساجد را سنگر
قرار داد و وسيله شد از باب اينکه از همين مساجد از همين جمعيت‌ها، از همين جمعات،
از همين جمعه‌ها و جماعات، همه اموري که اسلام را به پيش مي‌برد و قيام را به پيش
مي‌برد مهيا باشد و بالخصوص حضرت سيد الشهدا از کار خودش به ما تعليم کرد که در
ميدان وضع بايد چه جور باشد و در خارج ميدان وضع چه جور باشد و بايد آنهايي که اهل
مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه بکنند و بايد آنهايي که در پشت جبهه هستند
چطور تبليغ بکنند کيفيت مبارزه را، کيفيت اينکه مبارزه بين يک جمعيت کم با جمعيت
زياد بايد چطور باشد، کيفيت اينکه قيام در مقابل يک حکومت قلدري که همه جا را در
دست دارد، با يک عده معدود بايد چطور باشد، اينها چيزهايي است که حضرت سيدالشهدا
به ملت آموخته است و اهل بيت بزرگوار او و فرزند عاليمقدار او هم فهماند که بعد از
اينکه آن مصيبت واقع شد بايد چه کرد، بايد تسليم شد؟ بايد تخفيف در مجاهده قائل
شد؟ يا بايد همانطوري که زينب سلام الله عليها در دنباله آنها مصيبت بزرگي که«تصغر
عنده المصائب» ايستاد و در مقابل کفر و در مقابل زندقه صحبت کرد و هر جا موقع شد،
مطلب را بيان کرد و حضرت علي ابن الحسين سلام الله عليه با آن حال نقاهت، آنطوري
که شايسته است، تبليغ کرد».

(25/7/61)

«سيد الشهدا
به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما از آنوقتي که از مدينه حرکت کرد مي‌دانست که
چي دارد مي‌کند، مي‌دانست شهيد مي‌شود، قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب
روايات ما. وقتي که آمد مکه و از مکه در آن حال بيرون رفت، يک حرکت سياسي بزرگي
بود که در يک وقتي که همه مردم دارند به مکه مي‌روند، ايشان از مکه خارج بشود. اين
يک حرکت سياسي بود، تمام حرکاتش، حرکات سياسي بود، اسلامي ـ سياسي و اين حرکت
اسلامي ـ سياسي بود که بني اميه را از بين برد و اگر اين حرکت نبود، اسلام پايمال
شده بود.

آن روزي که
افراد ادراک مي‌کنند که احتمال هم بدهند که اسلام در خطر است، آن روز همان کاري که
امام حسين کرد بايد بکنند. آن روزي که احتمال ما بدهيم که اسلام در خطر است، بايد
همه‌مان فداکاري بکنيم، بايد برويم دنبال کار. اگر احتمال بدهيم که به واسطه
تبليغات انتخاباتي ما اسلام و جمهوري اسلامي در خطر است بايد آنجور تبليغاتي که
خطرناک است، دست از آن برداريم، براي اينکه ضد اسلام است و گاهي با اسم اسلام يا
با توهم اسلام بودن، يک اموري انجام مي‌گيرد که بر خلاف اسلام است».

(13/7/62)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(انگیزه قیام حسینی)

دانستنیهائی از قرآن(حزب الله)

سخنان معصومین(حزب الشیطان)

امربه معروف و نهی ازمنکر، درسی از عاشورای
حسینی(ع)

امثال در قرآن                                                   
آیت الله جوادی آملی

اصول اقتصادی اسلام(شفاعت)                                آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

مبانی رهبری در اسلام                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

رمز بقاء انقلاب                                                حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

گفته ها و نوشته ها

خطر مطبوعات مبتذل و انحرافی

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

زلزله

نگرشی بر پیدایش زلزله و مبارزه با آن

دوحادثه مهم در جهان اسلام

نگاهی به رویدادها

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

 

 

رهنمودها

مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه‌اي:

* امام عظيم الشأن و فقيد در دل توده‌هاي مسلمان جاي داشت و آنها بدون
توجه به آنکه اهل کدام مذهب و فرقه اسلامي هستند به او عشق مي‌ورزيدند و همين
ارتباط الهي بود که دشمنان را به تلاش براي جدا کردن ايران اسلامي از بقيه
مسلمانان وامي داشت.

* ما پيروان اهل بيت(ع) با همه وجود اعلام مي‌کنيم که به وحدت جهان اسلام
و اتحاد معتقدان به يگانگي خداوند و نبوت رسول اکرم(ص) اعتقاد داريم و مي‌خواهيم
همانند اميرالمؤمنين(ع) و ديگر ائمه معصومين که الگوي مبارزه عليه ظلم و عامل جذب
و وحدت بودند امروز مياه وحدت باشيم.

* صهيونيست‌‌هاي غاصب پس از چهل سال آسايش، امروز در داخل سرزمينهاي
اشغالي از سوي اسلام تهديد مي‌شوند و اين در حالي است که سازمانهاي فلسطيني بيگانه
با دين ناتواني خود را در مبارزه با رژيم صهيونيستي نشان دادند و ما ايمان داريم
که اسلام سرانجام فلسطين را نجات داده و قدس عزيز را از دست متجاوزين باز پس خواهد
گرفت.

5/3/69

* بدون جهاد دشمن از صحنه عقب‌نشيني نخواهد کرد و جهاد در ابعاد نظامي،
سياسي و فرهنگي جز با اتحاد و وحدت امکان‌پذير نيست. کار سياسي بايد از پشتوانه
جهاد نظامي برخوردار باشد و اين دو بدون کار فرهنگي بي‌ثمر خواهد بود.

7/3/69

* نماز جمعه که برپائي آن در ايران اسلامي از تدابير حکيمانه امام عظيم
الشأن و از دستاوردهاي بزرگ انقلاب به شمار مي‌رود، به عنوان سنگرهاي معنوي دفاع
در مقابل دشمنان و جهت دهنده مردم به حرکت و تلاش در مجموعه کلي نظام حسوب مي‌شوند
و ائمه جمعه به خاطر نزديک بودن به افکار، دلها و عواطف مردم بخشي از کار رهبري را
انجام مي‌دهند.

* آن روزي که دين و معنويت ضد ارزش به حساب مي‌آمد و مورد استهزاء قرار مي‌گرفت
گذشته است. امروز بي‌ديني و از اعتقادات معنوي تهي بودن يک ضد ارزش است.

* امروز ما شاهد آن هستيم که غير از رأس فتنه و فشار يعني آمريکا وکساني
که به شدت وابسته به آمريکا هستندس اير کساني که در دنيا شاهد و ناظر وضع ملت ما
بودند در مقابل اين ملت سر تعظيم فرود آوردند و به طرف اين ملت دست دوستي دراز
کردند.

* دشمنان ما که هنوز نيات شومي در سر دارند چشم اميد به اختلافات بسته‌اند.
آنها از وحدت شما مردم مي‌ترسند لذا ملت ما نبايد وحدت خود را به هيچ قيمت را دست
بدهد.

* نبايد افراد ساده‌لوح سؤال کنند که سر دادن شعار مرگ بر آمريکا در مراسم
حج چه اهميتي دارد و اين شعار و اين فرياد چه اثري به روي پايه‌هاي سلطه امريکا و
اسرائيل مي‌گذارد اگر تأثير شکننده اين شعارها و تأثير تعيين کننده به حق ملت ما
عليه سلطه‌هاي جهاني نبود با ملت ما اينقدر دشمني نمي‌کردند.

* اختلاف سليقه و اختلاف نظر نبايد موجب شکاف بين مردم بشود اين وحدت و
يکپارچگي که در حمايت امام و در ايام رحلت امام و در طول جنگ نشان داديد قوي‌ترين
حربه شما و مايه يأس دشمنان شماست.

* حکم امام در مورد سلمان رشدي، بر آيات الهي متکي است و همانند آيات الهي
مستحکم و غير قابل خدشه است.

8/3/69

* امروز مزدوران قلم بدستي که با دلارهاي نفتي و پول کيسه مرتجعين هم
پيمان امريکا تغذيه مي‌شوند در جهت ايجاد اختلاف بين مسلمانان مختلف تلاش مي‌کنند.

17/3/69

* يکي از بزرگترين اهداف حج خانه خدا نزديک کردن مسلمانان به يکديگر و
شناساندن دشمن به مجموعه عظيم مسلمانان است. اما حکام ظالم و فاسد سعودي در برابر
چشم مسلمانان و در حرم امن الهي دست به کشتار فجيع مردان و زنان مظلوم، خانواده‌هاي
شهدا و جانبازان زدند و از اعلام مخالفت خود با برائت از آمريکا و اسرائيل هم ابا
نکردند و اکنون سه سال است که صد عن سبيل الله و مسجد الحرام کرده‌اند.

17/3/69

 

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي رويدادها

جهان اسلام

نيروها هند 65 تن از مبارزين را در کشمير دستگير کردند.

نيروهاي امنيتي رژيم مبارک 14 مسلمان مصري را به شهادت رساندند.

12/2/69

رژيم آل سعود بار ديگر مانع انجام مناسک حج ايرانيان زائر خانه خدا گرديد.

حزب الله لبنان هرگونه ارتباط خود را با گروگان گيران رد کرد.

17/2/69

ارتش رژيم صهيونيستي با اعلام مقررات منع رفت و آمد در نوار غزه و کرانه
باختري 120 هزار فلسطيني را در خانه‌هاي خود محبوس کرد.

پليس امنيتي رژيم مراکش 2 هزار مسلمان مبارز را در جريان تظاهرات گسترده
دستگير کرد.

19/2/69

کميته سه گانه بين‌المللي کشورهاي اروپاي غربي، آمريکاي شمالي و ژاپن، از
گسترش انقلاب اسلامي در جهان ابراز نگراني کردند.

يک زن چهل ساله بنام(زهرا الناصر) در اثر شکنجه‌هاي وحشيانه در زندانهاي
رژيم سعودي به شهادت رسيد.

22/2/69

رژيم مبارک براي همکاري بين‌المللي عليه اصول گرايي اسلامي اعلام آمادگي
کرد.

نخستين جلسه محاکمه چهار مسلمان انقلابي در دادگاه کويت آغاز شد.

هند 157 مدرسه اسلامي کشمير را تعطيل کرد.

23/2/69

دهها مسلمان اصول‌گرا در تونس بازداشت شدند.

تظاهرات ضد اسرائيلي بيش از 20 هزار تن از مردم مسلمان اردن توسط نيروهاي
امنيتي«شاه حسين» به خاک و خون کشيده شد.

25/2/69

159 کودک فلسطيني زير 16 سال طي 2 سال قيام توسط سربازان اسرائيل و يا دار
و دسته‌هاي مسلح آنها کشته شدند.

27/2/69

رژيم سعودي تلاشهاي هيأت ايراني را براي اعزام زايران به حج به شکست
کشاند.

30/2/69

تعداد شهداي قتل عام دو روز اخير سرزمينهاي اشغالي به 28 نفر و تعداد
مجروحان به 1400 نفر رسيد.

نيروهاي امنيتي هند بدنبال به شهادت رساندن«مير واعظ مولوي فاروق» 60
مسلمان معترض را به شهادت رساندند.

وزير دفاع ترکيه به اخراج 364 تن از پرسنل ارتش به اتهام انجام فعاليتهاي
ديني و ضد دولتي اعتراف کرد.

دفتر هواپيمائي رژيم اسرائيل در اسلامبول منفجر شد.

1/3/69

صد هزار تن در مراسم خاکسپاري شهيد«مولوي فاروق» در کشمير شرکت کردند.

هزاران تن از مسلمانان آذربايجان شوروي خواهان شرکت در مراسم سالگرد
ارتحال حضرت امام شدند.

سردبير«العالم» و چهار تن ديگر به اتهام تهديد «سلمان رشدي» دستگير شدند.

3/3/69

پليس پاکستان تظاهرات مسلمانان مهاجر هندي را به رگبار بست.

لبنان به مناسبت اولين سالگرد رحلت امام خميني سه روز عزاي عمومي اعلام
کرد.

يک بمب بسيار قوي توسط جنبش جهاد اسلامي فلسطين به انتقام کشتار فلسطيني‌ها
در مرکز بازار بيت المقدس منفجر شد.

8/3/69

مراسم ياد بود، سمينارها و سخنراني‌ها در کشورهاي مختلف جهان براي
بزرگداشت شخصيت امام خميني(ره) آغاز بکار کرد.

10/3/69

300 هزار تن از مردم کشمير طي تظاهراتي در سريناگار خواستار لغو حکومت
نظامي شدند.

12/3/69

اخبار داخلي

شرکت فولاد انگليس موفق به انعقاد قرارداد با شرکت راه آهن ايران شد.

13/2/69

رئيس جمهور: ملت ايران اهل کوتاه آمدن در برابر آمريکا نيست.

سيلوي 75 هزار تني بندر امام خميني مورد بهره‌برداري قرار گرفت.

رئيس مجلس: تروريستهاي اقتصادي که به تازگي دستگير شده‌اند، براي مقابله
با دولت از خارج دستور مي‌گرفتند.

آمريکا در جهت دفاع از رژيم عراق، ايران را به استفاده از سلاح شيميائي
متهم کرد.

15/2/69

اجراي طرح ضربتي دولت براي سوادآموزي اعلام شد.

16/2/69

کميسيون سياست خارجي مجلس، نامهعراق به دولت ايران را بررسي کرد.

5/2 ميليارد ريال براي بازسازي بندرگاههاي خرمشهر، آبادان و امام خميني
اختصاص يافت.

نمايشگاه بين‌المللي کتاب با سخنان رئيس جمهور و شرکت 305 ناشر جهان در
تهران آغاز بکار کرد.

17/2/69

وزارت دفاع آمريکا استفاده ايران از سلاحهاي شيميائي را تکذيب کرد.

خانواده‌هاي شهدا، جانبازان، اسراء و مفقودين فلسطين تحت پوشش بنياد شهيد
قرار گرفتند.

19/2/69

مرحله اول طرح مبارزه با منکرات و بدحجابي در سراسر کشور به اجراء درآمد.

بزرگترين و مجهزترين مجتمع توليد مرغ خاورميانه در تبريز گشايش يافت.

20/2/69

مانور ظفر دو، براي مبارزه با قاچاقچيان و معتادان آغاز شد.

دکتر خرازي: ايران از رد و بدل شدن پيام با عراق اگر منجر به اجراي
قطعنامه 598 شود استقبال مي‌کند.

22/2/69

ايران و پاکستان يادداشت تفاهم 400 ميليون دلاري امضاء کردند.

دو دزد آمريکائي يک جوان ايراني را در تگزاس به قتل رساندند.

23/2/69

«بي‌نظير بوتو» نخست وزير پاکستان در رأس يک هيئت بلند پايه پاکستاني وارد
ايران شد.

وزير نفت کشورمان بدليل برخورد نامناسب دولت کويت با مسلمانان، سفر خود را
به کويت لغو کرد.

25/2/69

اولين دور مذاکرات رسمي ايران و جامعه اقتصادي اروپا در دوبلين برگزار شد.

27/2/69

کنفرانس جهاني اهل بيت در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) با شرکت بيش از
سيصد و پنجاه تن از دانشمندان، علماء و متفکران اسلامي از ايران و ديگر کشورهاي
جهان در تهران گشايش يافت.

1/3/69

رئيس جمهور اسناد 71 هزار هکتار از اراضي موات و کشت موقت را به کشاورزان
اعطاء کرد.

استخراج طلا از معدن«موته» اصفهان آغاز شد.

3/3/69

توليد متانول با ظرفيت روزانه 155 تن در شيراز مورد بهره‌برداري قرار
گرفت.

طرح تشکيل مجمع جهاني اهل بيت از سوي انديشمندان 53 کشور جهان تصويب شد.

5/3/69

نامه دوم عراق در جلسه شوراي امنيت کشور مورد بررسي قرار گرفت.

370 هزار جلدک تاب درسي پزشکي از خارج خريداري و وارد کشور شد.

راه آهن سيرجان ـ بافق افتتاح شد و مورد بهره‌برداري قرار گرفت.

عمليات حفاري نخستين چاه نفتي ايران در درياي خزر به عمق 3767 متري رسيد.

6/3/69

اولين کنفرانس بين‌المللي بندرسازي و سازه‌هاي دريائي در تهران آغاز بکار
کرد.

بمناسبت اولين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) هيأت دولت يک هفته عزاي عمومي
اعلام کرد.

8/3/69

اولين اتوبوس دريائي در ايران ساخته شد.

10/3/69

آيت الله العظمي اراکي: امام خميني بيدارگر بزرگ قرن و مشعلدار حرکت
اسلامي جهاني و مروج گرانقدر مکتب اهل بيت(ع) بود.

احداث مدرسه علميه امام خمين قم در زمينه به مساحت 30000 متر مربع به
دستور آيت الله خامنه‌اي توسط آستان قدس رضوي آغاز شد.

امت اسلامي در سالگرد رحلت امام خميني غرق در عزا و ماتم شد.

13/3/69

پر شکوه‌ترين يادواره تاريخ با شرکت ميليونها مردم سوگوار در اولين سالگرد
ارتحال حضرت امام خميني(ره) در بارگاه امام برگزار شد.

تلويزيون‌هاي آلمان شرقي و يوگسلاوي: بيش از 8 ميليون نفر در مراسم سالگرد
رحلت امام خميني(ره) شرکت کردند.

16/3/69

اخبار خارجي

در مراسمي که بمناسبت روز کارگر در ميدان سرخ مسکو برگزار شد ميخائيل
گورباچف ناچار شد در ميان سوت و هو کردن تظاهر کنندگان، آرامگاه لنين را ترک کند.

«سيا» بدستور مستقيم جرج بوش، مأمور جاسوسي در سيستم اقتصادي کشورهاي ديگر
شد.

12/2/69

پس از 13 سال خصومت، حافظ اسد و حسني مبارک در کاخ تشرين سوريه مذاکره
کردند.

جبهه آزاديبخش اريتره يک رزمنا و اتيوپي را در درياي سرخ غرق کرد.

13/2/69

عاليترين مدال سوريه از سوي حافظ اسد به مبارک اعطا شد.

اهالي اردوگاه فلسطيني«عين الحلوه» عليه سازشکاري عرفات دست به اعتصاب
زدند.

واشنگتن از طريق خانواده«چائوشسکو» اسرار نظامي شوروي را خريداري مي‌کرد.

گورباچف اعلاميه استقلال جمهوري«لتوني» را رد کرد.

17/2/69

هزاران نفر از دانشجويان مخالف در کره جنوبي با تحريم کلاسهاي درس و انجام
گردهمائي با نيروهاي پليس ضد شورش اين کشور درگير شدند.

هيأتي از کارشناسان بلند پايه نظامي آمريکا جهت بازديد از پادگانهاي نظامي
عراق در بغداد بسر مي‌برند.

روزنامه اينديپندنت: انگليس مستقيما در ساخت توپ «الفائو» با عراق همکاري
داشته است.

تلفات نيروهاي نظامي شوروي در جنگ دوم جهاني 27 ميليون نفر اعلام شد.

تلاش عربستانب راي آشتي دادن عراق و سوريه با شکست مواجه شد.

19/2/69

بعد از دهها سال مبارزه با اعتقادات مذهبي در آلباني، تبليغ مذهبي آزاد
اعلام شد.

دستور شکستن دست و پاي مسلمانان فلسطيني از سوي وزير دفاع اسرائيل در يک
دادگ رژيم صهيونيستي فاش شد.

وزير کشور مصر اعلام کرد شوروي تاکنون چند تيم پليس را براي بهره‌گيري از
تجربه مصر در زمينه مقابله با افراطيون مسلمان به قاهره اعزام کرده است.22/2/69

«فيگارو» اطلاعات تازه‌اي را از فعاليت‌هاي آمريکا در زمينه حمل و توزيع
هروئين در سطح جهان، فاش کرد.

آمريکا و شوروي در مورد برکناري نجيب از مسند قدرت به توافق رسيدند.

يکصد هزار نفر از مردم چکسلواکي عليه چهل سال جنايت کمونيستها دست به
تظاهرات زدند.

23/2/69

هلموت کهل در انتخابات ايالتي آلمان شکست سختي را متحمل شد.

رئيس جمهور مجارستان: کمونيسم در اروپاي شرقي مردخ است.

مجلس ايتاليا، دولت اين کشور را در رابطه با قاچاق تسليحات به عراق
استيضاح کرد.

25/2/69

قرارداد مربوط به پايگاههاي نظامي آمريکا در فيليپين لغو شد.

چين يک قرار داد تسليحاتي 500 ميليون دلاري با آمريکا را لغو کرد.

26/2/69

سناي آمريکا از رأي‌گيري بر سر تحريم عراق خودداري کرد.

رژيم کابل به شکست«انقلاب مارکسيستي» در افغانستان اعتراف کرد.

يک مهندس انگليسي در بغداد به قتل رسيد.

«بي بي سي» آموزش عناصر تبليغاتي رژيم سعودي را بر عهده گرفت.

همکاري انگليس، ايتاليا، سوئيس و آلمان غربي در توليد تجهيزات نظامي براي
عراق در يک دادگاه ايتاليا فاش شد.

30/2/69

يمن مشالي و يمن جنوبي روز گذشته رأس ساعت 12 ظهر به وقت محلي رسما متحد
شدند و «صنعا» پايتخت جمهوري جديد يمن اعلام شد.

مبارک: اطمينان ميدهم صدام اسرائيل را تهديد نمي‌کند.

آمريکا از سران عرب خواست به نحوي صريحتر اسرائيل را به رسميت شناخته و
حمايت خود را از تشکيل کنفرانس بين‌المللي صلح خاورميانه پس بگيرند.

2/3/69

فرانسه براي وصول مطالبات خود از بغداد، تحويل تجهيزات نظامي به عراق را
قطع کرد.

اولين انتخابات آزاد بعد از جنگ دوم در لهستان برگزار شد.

حزب کمونيست يوگسلاوي رسما منحل شد.

سران پنج کشور عرب سوريه، الجزاير، مراکش، لبنان و عمان از شرکت در اجلاس
بغداد خودداري کردند.

7/3/69

اولين انتخابات چند حزبي طي 30 سال گذشته در برمه برگزار شد.

آبزرور: انگليس جدا علاقمند به برقراري تماس مستقيم با ايران است.

گورباچف طي پيامي به صدام: کليد حلد مسائل ايران و عراق قطعنامه 598 است.

9/3/69

لايحه آزادي مذهب، احزاب و عقيده از تصويب پارلمان شوروي گذشت.

گارد رياست جمهوري گابن با حمله به تظاهرات مردم بر روي آنها آتش گشود.

نيروهاي سوري بمنظور متوقف کردن درگيري‌ها بين گروههاي اسلامي درگير در
غرب بيروت با حمله به دفاتر و مراکز آنان مقادير زيادي سلاح مصادر کردند.

10/3/69

17 تن از خلبانان نيروي هوائي عراق توسط رژيم صدام اعدام شدند.

آمريکا آزادي انتقال يهوديان شوروي به سرزمينهاي اشغالي را شرط اعطاي
کمکهاي اقتصادي واشنگتن به مسکو اعلام کرد.

13/3/69

ضد انقلاب

مسئول ستاد سياسي منافقين در ترکيه بهلاکت رسيد.

5/1/69

صاحب شرکت مضاربه‌اي«پارس سارا» به جرم آدم ربائي مسلحانه دستگير شد.

20/1/69

کاظم رجوي عضو سابق ساواک و رابط منافقين با سازمان سيا و برادر مسعود
رجبي در نزديکي منزلش در سوئيس به ضرب گلوله افراد مسلح به هلاکت رسيد.

5/2/69

500 کيلو مرفين از يک باند بين‌المللي در اروميه کشف شد.

مسعود رجوي سر کرده منافقين، توسط دولت عراق ممنوع الخروج شد.

27/2/69

طي مانور«ظفر ـ 2» مقدار 1600 کيلو مرفين و ترياک در آذربايجان غربي کشف
شد.

طي مانور«ظفر ـ 2» 960 قاچاقچي و 7998 معتاد دستگير شدند.

6/3/69

 

/

مواجهه ليبراليسم با انقلاب اسلامي از دو سو

جمعبندي اهم رويدادها

مواجهه ليبراليسم با انقلاب اسلامي از دو سو

انتشار ويژه‌نامه«پاسدار اسلام« در خرداد ماه موجب گرديد تا در اين شماره
بالإجبار اهم رويدادهاي دو ماه گذشته درج گردد. به همين لحاظ نظر به اهميت رخداد
سياسي اجتماعي مهمي که در ارديبهشت ماه به وقوع پيوست و مع الأسف به شکل موذيانه‌اي
توسط برخي عناصر تاکنون دنبال مي‌شود. ذکر جمعبندي اهم رويدادهاي مربوط به آن
حوادث علي‌رغم گذشت دو ماه از شروع آن ضروري مي‌نمايد، لذا به منظور اطلاع اجمالي
خوانندگان، به دو موضوع اصلي دو ماه گذشته به صورتي کلي و گذرا اشاره مي‌شود:

ايجاد فضاي ليبرالي از درون و نبش قبر مردگان سياسي

در تاريخ ششم ارديبهشت ماه به صورتي کاملا غير مترقبه روزنامه اطلاعات
اقدام به درج مقاله«مذاکره مستقيم» نمود. انتشار اين مقاله که از موضعي حقارت‌بار،
خواهان مذاکره مستقيم با شيطان بزرگ شده بود(گويي مذاکره غير مستقيم امري مورد
قبول مردم و مسئولين و حرکتي قانوني تلقي شده!؟)، در طول ده روز فضاي سياسي
اجتماعي و فرهنگي کشور را دچار عکس‌العمل نمود.

مقالات و مطالبي که در آن روزها بيشتر در تقبيح موضوع مذاکره مستقيم با
امريکا انتشار يافت، همچنين موضع‌گيري قاطع مقام معظم رهبري در مخالفت با هرگونه
مذاکره با امريکا، مانع از شيوع فراگير اين قضيه، که مي رفت تا اصول مقدس انقلاب
اسلامي را مورد آسيب جدي قرار دهد، گرديد.

طراحان تجديد رابطه با امريکا در وراي اين برخوردها، قصد داشتند نکته‌اي
اساسي را در اذهان و افکار عموميجاي دهند و آن؛ ريختن قبح مذاکره و رابطه با
امريکا بود يعني خربا کردنب نايي اکه امام(س) در تحکيم ان همت گمارده و اوج آن را
با حمايت از تسخير لانه جاسوسي به جهانيان معرفي کرده بودند. بدين ترتيب مي‌توان
هدف اين طراحان را جايز و روا نمودن مسأله ارتباط با شيطان بزرگ توصيف کرد و حرکتي
در برابر اين سخن جاوداني امام(س) که فرمودند:

«… به فکر فرار از اسارت و رهايي از بردگي و يورش به دشمنان اسلام باشيد
که عزت و حيات در سايه مبارزه است و اولين گام در مبارزه اراده است و پس از آن
تصميم بر اينکه سيادت کفر و شرکت جهاني خصوصا امريکا را بر خود حرام کنيد…».

اين حرکت، که نمي‌توان تاريخ دقيق آغاز آن را محاسبه نمود، به صور گوناگون
در درون و بيرون نظام، مبتني بر شرايط و اوضاع، به پيگيري مشي خود مبادرت مي ورزد.
البته به دليل گذشت بيش از دو ماه از انتشار آن مقاله، جمعبندي مطالب مطروحه فرصتي
ديگر را طلب مي‌کند اما آنچه در اين ميان، داراي اهميت ويژه است، وجود عناصر داراي
تفکر غير انقلابي و ليبرالي در برخي رده‌هاي مسئولين کشوري است. حضور اين نيروها
در برخي پستها، که با اعلام و انتشار نظرات و تحليلهاي آنان ارتباط مستقيم دارد.

اولا: باعث گرايش جهت‌گيري‌هاي انقلابي نظام به سمت مواضع غير انقلابي و
تحکيم تفکر اسلام امريکايي در محدوده حوزه مسئوليت آن افراد مي‌شود.

ثانيا: باعث تقويت اين شائبه در بين حزب الله خواهد گرديد که جمهوري
اسلامي از مواضع اصولي‌اش عدول نموده و بدين ترتيب خداي ناکرده موجبات دلسري اين
استوانه‌هاي محکم انقلاب و نظام گردد.

ثالثا: طرح نظرات اين عده، فضاي مناسبي را براي ابراز وجود و احياي مجدد
نظرات سازشکارانه ليبرالهاي خارج نظام(که تفکر و عملکردشان در اوايل انقلاب ثابت
کرده که طرفدار جدي وابستگي کشور به امريکا بوده و هستند)، به وجود مي‌آورد.

رابعا: …

برخورد جريان وابسته ليبرالهاي جبهه ملي و نضهت باصطلاح آزادي در ارديبهشت
ماه به خوبي نشان دهنده اين مسأله است که هر يک از ليبرالهاي نفوذي و ليبرالهاي
خارج از نظام چه نقشي را در اين«سناريو» ايفا نموده‌اند.

تنها چند روز پس از به وجود آ‌مدن جو سياسي اخير و حمايت معدودي دست
اندرکاران فرهنگي و اجرايي کشور از طرح ليبرالي«مذاکره مستقيم» با امريکا و غرب،
نهضت باصطلاح آزادي و عناصر جبهه ملي با صدور«نامه سرگشاده‌اي به رئيس جمهور» به
ابراز وجود پرداختند.

اين دو گروه که به لحاظ افشاي ماهيت و چهره وابسته‌شان و نيز به دلايل
امنيتي!؟ مدتي است نام«جمعيت دفاع از آزادي و حاکميت ملي ايران» را براي اطلاعيه‌هاي
خود انتخاب کرده‌اند، اين بار نامه مذکور را به امضاي کليه اعضاي ميليوني! گروه،
حدود نود نفر(آنهم با گرايشهاي مختلف)، رسانده است. به نظر مي‌یسد اين عناصر
اينگونه تصور کرده‌اند که«قضايا» پايان يافته و با خاتمه«بحران يازده ساله»!، غرب
در صدد جايگزين کردن عناصر مطلوب خويش است! لذا ليبرالها به عنوان«خير مقدم» و
«برگ سبزي تحفه درويش!» در قبال«گرين» کارتهايي که بعضا دريافت داشته‌اند،
کوچکترين وظيفه خويش را اعلام ليست(کانديداهاي وزارت و صدارت در رژيم«چامورايي»
آينده1) با «محمل»؛ نامه سرگشاده به…» ديده‌اند.

محور نامه را ـ مانند هميشه ـ اتهاماتي بي‌پايه و اساس تشکيل مي‌دهد و
موضوعات متناقض فراواني را شامل مي‌شود.

بعنوان مثال در اين نامه سياست خارجي پس از انقلاب(که منظور ايانان اعلام
پشتيباني انقلاب از کليه مبارزين مسلمان و مستضعف جهانف که عليه ظلم و زور جهاني
بويژه امريکا قيام کرده و مي‌کنند، حمايت از تسخير لانه جاسوسي و کلا اقداماتي که
باعث تضعيف و ضربه زدن به منافع شيطانب زرگ در منطقه و جهان شده است)، سياستهايي
که: «… کشور پر افتخار ايران را به بدترين انزواي سياسي انداخته است…» توصيف
کرده و مشخص نساخته‌اند که منظورشان از«کشور پر افتخار»، ايران وابسته زمان
ستمشاهي است يا…؟!

و بدين ترتيب آزادي بي‌حد و حصر و غير اسلامي موجب سياسي اجتماعي کشور
براي ليبرالها موجبات بوجود آمدن فضائي گرديده که در آن فضا اعتقادات و مقدسات
مردم مسلمان و مؤمن و نيز اصل مقدس نظام و انقلاب اسلامي ناجوانمردانه مورد بدترين
اهانتها و تهمتها قرار مي‌گيرد متأسفانه عده‌اي از اين فضاي مسموم و غير قابل تحمل
تحت عنوان وجود آزادي در جامعه ياد مي‌کنند! غافل از اينکه حتي در سيستم سياسي
مختص نظامهاي منحط سرمايه‌اري که قبله گاه ليبرالها است نيز آزادي توطئه بر عليه
نظام حاکم وجود ندارد و چه مضحک است که اينان با استفاده از اين آزادي بي‌حد و حصر
فرياد مي‌زنند که آزادي نيست!؟ لذا ما به انتشار آزاده اينگونه مطالب انحرافي و
نشر اتهاماتي بي‌پايه و اساس اين گروه منحرف و وابسته در جامعه و آزاد بودن اين
عناصر ليبرال و خود فروخته، شديدا معترض بوده و از مسئولين کشور بخصوص دست
اندرکاران امور قضايي و اطلاعايت مصرانه مي‌خواهيم که شديدا با اين کانون توطئه
برخورد کنند و با دستگيري، محاکمه و مجازات آنان، ايران اسلامي را از لوث وجودشان
پاک و حاميان آنان را که در برخي رده‌هاي داخل نظام، مزورانه نفوذ کرده‌اند،
شناسايي، طرد و منزوي نمايند.

ملت ما آزادي بي‌حد و حصر را نخواسته و آن را منافي اعتقاد دين خويش مي‌دانند
و اشاره مستقيم امام(س) در وصيت نامه سياسي الهي‌شان تأکيدي بر اين اعتقاد است.
توطئه هرگز آزاد نيست. چگونه است که در مقابل چشمان نيروهاي اطلاعاتي و انتظامي
کشور، يکي از عناصر نهضت باصطلاح آزادي که داراي کات سبز اقامت در امريکاست ويزاي
خروج از کشور به مقصد امريکا مي‌گيرد و آن را اعلام هم مي نمايد و در پناه کاخ
سفيد با نمايندگان کنگره امريکا پيرامون توطئه براندازي يا استحاله جمهوري اسلامي
ايران به گفتگو مي‌نشيند و از او براي چگونگي اين قادام رهنمود دريافت مي‌دارد،
ولي هيچ برخورد قاطعي با وي و گروهش صورت نمي‌گيرد؟! نام اين حرکت؛ «باز گذاشتن
دست عناصر منحرف براي توطئه» است نه آزادي اسلامي.

معلوم نيست چندين بار بايد انحراف عناصر اين گروه به اثبات رسد تا با آنان
قاطعانه برخورد شود.

اين گروه پس از اطمينان از عدم برخورد نظام با خود و حتي بعضا حمايتهاي
نفوذي‌ها با پخش اکاذيب و شايعات بي‌پايه و اساس سعي بر احياي مجدد خويش در فضاي
سياسي اجتماعي کشور دارد. از همين رو بازرگان به نمايندگي از طرف نهضت به اصطلاح
آزادي پس از درج دستخط مبارک امام خميني(س) در شماره ديماه 68 مجله پاسدار اسلام
درباره انحرافات اين گروه، به طرح شکايت و اعلام جرم عليه«پاسدار اسلام» و«حجة
الاسلام و المسلمين سيد علي اکبر محتشمي» مبادرت نمود. شعبه 32 دادسراي عمومي
تهران نيز به دليل تهمت بزرگي که از ناحيه اين گروه متوجه ساحت مقدس امام امت(س)
گرديده، براي رفع شبهات و شائبه احتمالي در حال و آينده دور و نزديک، چند خط شناس
را به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(س) در جماران اعزام و نسخه اصلي نامه امام را
مورد ارزيابي قرار مي‌دهند. تمامي اين کارشناسان پس از بررسي دقيق، صحت سند منتشر
شده را مورد تأييد قرار داده و اتهام وارده را بي‌اساس خواندند. همين!

آيا اين صحيح است که در جمهوري اسلامي يک گروه منحرف غير قانوني به صرف
حمايت نمايندگان حزب دمکرات ايالات متحده امريکا از آنان، سخنراني کنند، اطلاعيه،
اعلاميه و نامه سرگشاده پخش کنند و به همه مقدسات اسلامي توهين کنند و باز هم با
آنان برخورد قاطع صورت نگيرد؟ اين حرکت، غير قابل تحمل است و اميد است مسئولين ذيربط
در روش برخورد ملايم خود با اين گروه تجديد نظر نمايند. زيرا اين گونه به نظر مي‌یسد
که علي‌رغم ادامه و تشديد فعاليت اين گروه در خرداد ماه اقدام متقابل و قاطع
دستگاههاي ذيربط تحت الشعاع تب و تاب مراسم سالگرد ارتحال امام(س) قرار گرفته است.
در حالي که حفظ سلامت آزادي جامعه بستگي مستقيم به مبارزه قاطع و بي‌امان با اين
عناصر منحرف در بيرون و درون نظام داشته و دارد.

خرداد ـ ماه سوگ و حماسه

اهم رويداد و حوادث سياسي، اجتماعي و فرهنگي خرداد ماه جهان اسلام، فرا
رسيدن سالروز رحلت جانگداز رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني(س) بود.

حضور نمايندگان مسلمان داغدار سراسر جهان در مراسم عزاي عمومي ايران
اسلامي و عزاداري‌هايي که در کشورهاي ديگر در اين ارتباط انجام گرفت، حکايت از
اهميت ويژه اين رويداد مهم جهاني داشت. اجتماع ميليونها عاشق عزادار در جوار مرقد
مطهر(س) در روز چهاردهم خرداد 69 نقطه عطف اين واقعه جهاني بود.

سربازان و ياران امام(س) در خرداد، داغ جانگداز قلب و جگر خويش را تازه
کرده و بر شهداي انقلاب اسلامي از 15 خرداد 42 تا 14 خرداد 68 خون گريستند. خلاصه،
شدت تأثر و اندوه پيروان امام(س) در خرداد ماه هر خبر و حادثه ديگري را در اين ماه
تحت الشعاع قرار داد و بار ديگر عزاداري ماه محرم در سه دهه پرشور با همان حال و
هوا در خرداد، تکرار گرديد.

توده‌هاي ميليوني به شکلي خود جوش و مردمي با جامه‌هاي عزا در و ديوارهاي
شهرا و روستاها را سياه‌پوش کردند. از مساجد، هيئات، دسته‌هاي سينه‌زني و زنجير
زني، مغازه‌ها ادارات و حتي منازل تمامي اقشار بالاخص خانه‌هاي محقر فقرا جز صداي
گريه و عزاداري در فراق پدر، پير، مراد، امام و… ناله و نوايي ديگر به گوش نمي‌رسيد.
گويي مردمان بر شهادت دوباره سالار شهيدان حسين بن علي(ع) مي‌گريستند.

در کنار اين حرکت مردمي، تدابير و اقدامات دست‌اندرکاران امور فرهنگي و
اجرايي کشور بر کيفيت و گسترش وسيعتر اين مراسم افزود. پخش برنامه‌هاي جالب گروه
تلويزيوني شاهد در هفته عزاي عمومي، گوشه‌اي از اين تدابير محسوب مي‌شد. همچنين
برنامه‌ريزي براي پنج ميليون نفر که در دسته‌هاي عزاداري از سراسر ميهن اسلامي‌مان
متشکل گشته و حتي برخي از آنها از روستاها و نقاط دور افتاده کشور با پاي پياده به
سوي مرقد امام(س) مي‌آمدند به يک ستاد ويژه واگذار گرديد، هر چند که در روز 14
خرداد حضور ميليونها نفر بيش از رقم پيش‌بيني شده، مسئولين و برنامه‌ريزان اين
ستاد را نيز غافلگير کرد.

در نگاه اولف انگيزه اين حضور يکپارچه و کم سابقه از متن نوحه‌ها و مرثيه‌ها،
پلاکاردها، مصاحبه‌هاي مطبوعاتي و راديو و تلويزيون عزاداران، به وضوح نمايان بود.
امت حزب الله با اين حضور خود، بار ديگر تأکيد مي‌نمود که ياد امام خميني(س) و راه
نوراني او را نزده نگهداشته و مصم بر ادامه آنند. اين معنا در پيام مبسوطي که مقام
معظم رهبري در 12/3/69 به امت اسلامي دادند، اينگونه تبيين گرديد:

«… امام خميني(س) يک حقيقت هميشه زنده است. راه او، راه ما، هدف او، هدف
ما و رهنمود او مشعل فروزنده ما است…»

و يادگار گرامي امام نيز در پيام تشکر خويش در 20/3/69 در همين ارتباط
تأکيدک رد:

«… مردم آمده بودند تا با زبان اشک و عشق به جهانيان اين حقيقت را صلا
دهند که اگر تقدير الهي چنين بود که آرميدن قامت افراشته و گل روي خميني در دل خاک
را نظاره کنند و با امامشان به سختي و ناباورانه وداع نمايند، اما هرگز با ارمانها
و اهداف و راه او وداع نخواهند کرد. آمده بودند تا به مسئولين نظام و انقلابشان
اطمينان دهند که تا پياده شدن تمامي اهداف امام ـ علي رغم همه مشکلات ـ استوار و
مقاوم خواهند ماند…»

حضور خبرنگاران خارجي براي انعکاس اين سوگواري تاريخي با چنين جهت‌گيري
صحيح و حکيمانه، فرصتي مغتنم مي‌نمود. اما امپرياليسم خبري حاکم بر دستگاههاي
تبيلغات عموميجهان با هدفي مشخص خبرنگاران وابسته خود را بهجمهوري اسلامي گسيل مي‌داشت.

نحوه تهيه عکس، خبر و مخابره گزارش اين خبرنگاران و نيز آنچه تا لحظه
نگارش اين سطور(اواخر خرداد) در راديوها و مطبوعات بيگانه انتشار يافته به خوبي
نشان داد که محور تبليغات خارجي، انعکاس چهره‌اي غير واقعي از ايران پس از امام
است و درادامه خط سياسي تبليغي«دوران جديد ايران!» (که از يکسال پيش با اين جهت‌گيري
که مردم و مسئولين ايران بعد از امام به خط و راه امام پشت کرده‌اند آغاز کرده‌اند)،
به بزرگ‌نمايي نکات مورد نظر خود اقدام مي‌کنند. در همين رابطه بود که خبرنگاران
خارجي دعوت شده به ايران به جاي حضور مستمر در متن اين صحنه‌هاي حماسي و پرشور
روزهاي عزاداري و انعکاس آن، خواستار مصاحبه با مسئولين اجرايي ايران شده و تلاش
اصلي و محور تبليغاتي خود را روي مطالب مطروحه در متن آن مصاحبه‌ها متمرکز نمودند.

شايد به همين دليل بود که خبرنگاران خارجي در مصاحبه‌هاي خود با رئيس
جمهور، وزير کشور وو.. از همه مطالب و مسائل منجمله «انحلال حزب جمهوري سالامي»،
«شرايط ايران براي ايجاد رابطه با انگليس»، «آزادي گروگانهاي آمريکايي» و«قانون
احزاب» سئوال مي کردند تا با روي آنتن فرستادن اين پرسش و پاسخ‌ها، تأثير اعلام
وفاداري ميليونها انسان مؤمن به اسلام ناب محمدي را به راه و خط امام خميني(س) در
داخل و خارج خنثي نمايند. احتمال وجود چنين شيطنت‌هاي تبليغاتي دقت نظر و عمل
بيشتر مسئولين را در بر پايي اين مصاحبه‌ها طلب مي‌کند. وزارت ارشاد اسلامي نيز
بايد دقيقا عملکرد اين خبرنگاران را در نحوه انعکاس، اخبار و گزارشهاي ارسالي
کنترل نمايد و با خبرنگاران خاطي و يا مراکز خبري اعزام کننده آن خبرنگاران برخورد
مناسب و جدي بنمايد.

بهر حال گذشته از شيطنت وسائل ارتباط جمعي بيگانگان، حق بزرگي که اين حضور
گسترده و متعهدانه امت حزب الله بر گردن دست اندر کاران فرهنگي و مطبوعاتي کشور
گذاشته تعهد بر ادامه راه امام در عرصه فرهنگ ايران اسلام و تبيين خط منور اوست.

«پاسدار اسلام» با درک چنين مسئوليت سنگين، شماره خرداد ماه خود را به درج
فرازهايي از فرامين جاويدان امام خميني(س) اختصاص داد ليکن اذعان دارد که تا تبيين
کامل و مبسوط آن فرامين و نيز ديگر رهنمودها و نظرات آن امامعزيز و همچنين تشريح
خطراتي که متوجه اسلام ناب محمدي(ص) از ناحيه اسلام آمريکايي(در تمامي وجوه آن)
است، بايد راهي طولاني را با ياري خدا و همراهي خواهران و برادران حزب الله حوزه و
دانشگاه، بپيمايد. بعون الله تعالي.

فريا برائت ما، فرياد امتي است که همه کفر و استکبار بمرگ او در کمين
نشسته‌اند و همه تيرها و کمانها و نيزه‌ها بطرف قرآن و عتر عظيم نشانه رفته‌اند و
هيهات که امت محمد(ص) و سيراب شدگان کوثر و عاشورا و منتظران وراثت صالحان بمرگ
ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن در دهند.

«امام خميني»

 

/

رابطه نتايج استقراض و قدرت سياسي و اقتصادي

قسمت سوم شرکتهاي چند مليتي و فرا مليتي:

رابطه نتايج استقراض و قدرت سياسي و اقتصادي

محمدرضا حافظ‌نيا

شرکتهاي چند مليتي که به غلط به اين عنوان معروف شده‌اند، شرکتهاي انحصاري
بزرگي هستند که در توليد و توزيع کالا و خدمات در جهان، نقش مهمي دارند. بر خلاف
تصوري که از عنوان مزبور در ذهن ايجاد مي‌شود که شرکتهاي چند مليتي تعلق به چند
ملت يا کشور دارند متأسفانه، بايد گفت که اين شرکتها شبکه انحصاري توليد و توزيع
کالا در سطح کشورهاي جهان هستند که مالکيت و هدايت و رهبري آنها در دست سرمايه‌دارن
بزرگ غربي بويژه آمريکا، انگلستان، فرانسه، کانادا، هلند، ژاپن، آلمان و غيره
ميباشد. اين شکرتها از نظر سازماندي داراي يک مرکزيت فرماندهي و هدايت در کشور
اصلي و مادر، و شبکه‌اي از شرکتهاي فرعي تابعه در کشورهاي مختلف هستند، شرکتهاي
فرعي بعنوان اجزاي پيکر کلي شرکت چند مليتي و تابع دستور و استراتژي شرکت اصلي و
مادر ميباشند. از اينگونه شرکتها گاهي به شرکتهاي ماهواره‌اي نيز تعبير ميشود.
بنابراين، شرکتهاي چند مليتي گستره جهاني داشته و بصورت يک کمپاني بزرگ در قلمرو
کشورهاي مختلف جهان عمل ميکنند و بدين لحاظ شايد بهتر باشد که آنها را شکرتهاي جهاني
و بين‌المللي بناميم.

امروزه بيش از چهارصد شرکت جهاني وجود داردکه در مالکيت کشورهاي بزرگ
صنعتي غرب مي‌باشند و مجموعا اقتصاد جهاني را کنترل و هدايت مي‌نمايند و براي
نمونه ميتوان از شرکتهاي جنرال موتورز، فورد، آي.بي.ام آمريکا، فيليپس، هوخست و
باير آلمان و ميتسوبيشي و هوندا و نيپون و تويوتاي ژاپن و کارتلهاي نفتي رويال
داجل شل و گلفت و استاندارد اويل اف نيوجرسي و تکزاکو نامبرد که هر کدام در
زمينهخاصي از برق، الکترونيک، ماشني و غيره فعاليت داشته و شبکه توليد و توزيع
آنرا در جهان بعهد دارند. لازم بتوضيح است که شرکتهاي مزبور در اثر رقابت ناشي از
اقتصاد بازار آزاد سرمايه‌داري غرب بحالت انحصار رسيده و پس از انحصاري کردن
فعاليت، اقدام به گسترش شبکه خود در جهان نموده و به يک غول اقتصادي تبديل شده‌اند.

از مشخصه‌هاي عمده شرکتهاي چند مليتي و يا جهاني سرمايه‌گذاري در کشورهاي
ديگر بويژه کشورهاي جهان سوم است که با اين کار در واقع شبکه شرکت گسترش يافته و
در کشور سرمايه‌گذاري شده(ميزبان) يک واحد فرعي تابع شرکت مادر بوجود مي‌آيد.
ادامه اين وضع شرکت را به قدرت اقتصادي بزرگ رسانده بنحوي که درآمد ساليانه آن از
درآمدب عضي از کشورهاي جهان بيشتر مي‌شود.

مشخصه عمده ديگر اين شرکتها، سودجوئي و افزايش حجم سرمايه و گسترش شبکه آن
در جهان است و در واقع سياستگذاران و مديران شرکت اصلي و مادر فعاليتهاي سرمايه‌گذاري
خود را با شاخص سود مورد ارزيابي قرار مي‌دهند و در مکانيابي سرمايه‌گذاري سعي مي‌کنند
مکانهائي را انتخاب نمايند که حداکثر سود و سريعترين بازده و تضمينهاي لازم را
داشته باشد و از طرفي براي به حداکثر رساندن سود دست بهر اقدامي که لازم باشد مي‌زنند
و ابائي هم ندارند(حتي سرنگوني دولتها و حکومتها).

عوامل مؤثر در سرمايه‌گذاري توسط شرکتها:

همانطور که ذکر شد، شرکتهاي چند مليتي و جهاني، عمدتا نقش سرمايه‌گذاري را
بازي مي‌کنند و معمولا بدنبال سود و منفعت بيشتر مي‌باشند و لذا در امور سرمايه‌گذاري
به جنبه‌هيا مختلفي توجه دارند و وجود اين جنبه‌ها در جذب سرمايه‌هاي آنان تأثير
زيادي دارد که عمدتاً عبارتند از:

1- دستمزد: سطح دستمزد از عوامل مؤثر در سرمايه‌گذاري توسط شرکتهاي مزبور
است و چون در کشورهاي عقب افتاده و جهان سوم آسيا، ،آفريقا، آمريکاي لاتين سطح
دستمزد پائين است بهمين دليل شرکتها رغبت بيشتري براي سرمايه‌گذاري از خود نشان مي‌دهند.

2- منابع: وجود منابع اوليه و يا واسطه‌اي که در زنجيره توليد نقش داشته و
يا امکان دست‌يابي و سهل الوصول بودن آنها وجود دارد در جذب سرمايه مؤثر است.

3- وجود تأسيسات و زير بناها: سرمايه گذار واحد توليدي که با هدف سود
بيشتر عمل مي کند، سعي مي نمايد مکاني را انتخاب کند که تأسيسات و زيربناهاي مورد
نياز چون آب، برق، راه، خدمات، ارتباطات و غيره تأمين باشد، در غير اينصورت، بخش
زيادي از سرمايهاش رل بايد به مصرف ايجاد تأسيسات مزبور برساند که برايش صرفه
اقتصادي ندارد، و لذا وجود آنها انگيزه قوي براي سرمايه گذاري مي‌باشد. بهمين دليل
اکثر صناع مونتاژ و وابسته بشرکتهاي جهاني در کنار شهرهاي بزرگ کشورهاي جهان سوم
بوجود آمده‌اند چونکه زير بناهاي مورد نياز و همچنين نيروي انساني و بازار مصرف
توليدات در داخل و پيرامون شهرهاي مزبور وجود دارد.

4- ثبات سياسي: وجود ثبات سياسي و تضمين امنيتي از عوامل مهم جذب سرمايه‌گذاري‌هاي
شرکتهاي مزبور در کشورهاي جهان سوم است و شرکتها در کشورهايي که فاقد ثبات لازم
هستند و اميدي به بقاي بلند مدت دولتهاي آنها وجود ندارد کمتر حاضر به سرمايه‌گذاري
هستند مگر اينکه تضمينهاي وژه و يا سودآوري فوق العاده و يا امتيازات خاصي ازسوي
دولتهاي ميزبان و سرمايه‌پذير وجود داشته باشد تا مديران شرکت مادر را براي سرمايه‌گذاري
متقاعد نمايد هر چند متقابلا شرکتهاي چند مليتي از قدرت و نفوذ خود در تثبيت و
تحکيم دولتهاي طرفدار خود و براندازي دولتهاي مخالف خود استفاده مي‌نمايند.

5- سياستهاي دولت: سياستهاي دولت در زمينه تعرفه‌هاي بازرگاني، اجازه خروج
سود حاصلي از سرمايه‌گذاري، از کشور، اخذ ماليات و ارائه خدمات لازم و ساير موارد،
در جذب سرمايه‌هاي شرکتهاي چند مليتي نقش تعيين کننده‌اي را دارد. مهمترين مسئله‌اي
که براي شرکتهاي سرمايه‌گذاري مطرح است ميزان سوددهي سرمايه‌گذاري و ميزان مجاز
خروج آن از کشور است و دولتها بويژه در کشورهاي جهان سوم چون مشکلاتي در زمينه
توليد و تعديل‌تر از پرداختهاي خارجي و اشتغال را در اثر کمبود سرمايه دارند و با
کمک سرمايه‌گذاري بايد آنها را برطرف نمايند معمولا از سرمايه‌گذاران جهاني
استقبال نموده و امتيازات خاصي را از قبيل معافيتهاي مالياتي، تأمين بعضي نيازهاف
تسهيلات خروج سود استحصالي و غيره براي شرکتها فراهم مي‌نمايند.

6- محدوديتهاي زيست محيطي: مشکلات آلودگي محيط زيست در کشورهاي صنعتي باعث
ايجاد محدوديتهاي قانوني و حقوقي براي سرمايه‌گذاري و توسعه شرکتهاي مادر شده است
و آنها را وادار به توسعه در خارج از مرزهاي کشور خود مي‌نمايد و چون اکثر کشورهاي
جهان سو به سرمايه‌گذاري و تويلد اقتصادي مي‌انديشند و تصور مي‌کنند با فراهم کردن
امکانات براي سرمايه‌گذاري شرکتهاي چند مليتي، خواهند توانست بر مشکلات خود فائق
آيند؛ بنابراين به اين عامل مهم زيست محيطي که باز نديگ روزمره مردمشان در ارتباط
مستقيم است توجهي نمي‌کنند و اجازه سرمايه‌گذاريهاي بي‌رويه و بدون کنترل از حيث
جنبه‌هاي زيست محيطي را به آنها مي‌دهند. و واقع محيط زيست سالم خود را قباني يک
هدف کاذب مي‌نمايند و شرکتهاي چند مليتي از اين زمينه متسعد استفاده نموده و صنايع
آلودگي‌زا و خطرناک خود را به کشورهاي جهان سوم منتقل مي‌نمايند(فاجعه کارخانه شيميائي
يونيون کار بايد در بوپال هند) و لذا فضاي آلوده شهرهاي جهان سوم را بوجود آورده‌اند.(تهران
ـ قاهره ـ کراچي ـ کلکته  و غيره).

بطور کلي شرکتهاي چند مليتي با توجه به زمينه‌هاي مساعد اقتصادي، اجتماعي
و قانوني در کشورهاي جهان سوم از سرمايه‌گذاري در اينگونه کشورها استقبال نموده و
از اين رهگذر سود سرشاري را نصيب خود مي‌نمايند. در سالهاي 1970 تا 1980 مجموع
سرمايه‌گذاري خارجي در کشورهاي توسعه نيافته برابر با 62615 ميليارد دلار بوده است
که در همين مدت مبلغ 139703 ميليارد دلار سود به شرکتهاي چند مليتي کشورهاي سرمايه‌گذار
برگشت شده است(منبع ـ ص 103 کتاب مشکلات اقتصادي جهان سوم) يعني بيش از دو برابر
سرمايه طي يک دوره دهساله سود نصيب شرکتهاي سرمايه‌گذار شده است.

علمکرد شرکتها:

شرکتهاي چند مليتي و جهاني سياستها و کارکردهائي دارند که عموما بضرر
کشورهاي جهان سوم و عقب افتاده تمام مي‌شود. اين رفتارها و کارکردها در جهت حفظ
موقعيت و سيطره خود بر جريانات اقتصادي مربوط بخود در جهان و بدست آوردن سود بيشتر
صورت مي‌گيرد که به چند نمونه از اين گروه رفتارها اشاره مي‌شود:

1- کنترل شرکتهاي فرعي و وابسته نگهداشتن آنها به خود: شرکت مادر به شرکت
فرعي که در کشورهاي ديگر ايجاد شده است اجازه تصميم‌گيري خارج از سياستها و
استراتژي‌هاي شرکت مادر را نمي‌دهد و شرکتهاي تابعه ملزمند مواد اوليه و ماشين
آلات و کالاهاي واسطه‌اي و قطعات يدکي و تکنولوژي مورد نياز را از شرکت مادر و يا
ساير شعبات فرعي تابعه تأمين نمايند و توزيع کالاهاي توليدي نيز در چارچوب
سياستهاي شرکت مادر انجام مي‌پذيرد.

2- سعي بر اسفتاده از امکانات کشور ميزبان: شرکتهاي چند مليتي ياب علم به
نيازمند بودن کشورهاي جهان سوم با سرمايه‌گذاري خارجي در آن کشور تلاش مي‌کنند
حداکثر امتيازات سياسي، اقتصادي، قانوني و حقوقي را بدست آورند و لذا امکاناتي چون
تخفيفهاي مالياتي، عوارض گمرکي، آزادي عمل جابجائي سرمايه و سود حاصل از سرمايه‌گذاري،
ماشين آلات، وام، زمين، تأسيسات زير بنائي و تضمينهاي سياسي و امنيتي ديگر مورد
نظر شرکتهاست که معمولا از دولتها کسب مي‌کنند. طبيعي است که در چنين وضعيتي آنها
مصالح کشور جهان سوم از قبيل حفظ محيط زيست و کمک به توسعه اقتصادي و صنعتي آنرا
در نظر نخواهند داشت.

3- انتقال صنايع و تکنولوژي از رده خارج و آلوده‌ساز به کشورهاي جهان سوم:
معمولا شرکتها سعي مي‌کنند تکنولوژيهائي که در کشورشان از رده خارج شده ولي براي
کشورهاي عقب افتاده و جهان سوم تازگي دارد و نيز صنايعي که آلودگي‌ساز و خطرناک
هستند و از ادامه فعاليت آنها در کشورشان ممانعت بعمل ميآيد را به اينگونه کشورها
منتقل نمايند.

ادامه دارد    

 

/

يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني(قدس سره)

يادداشتها و خاطراتي از زندگي امام خميني(قدس سره)

قسمت نهم

درس خواندن براي چه؟

در تاريخ 20/5/65 نامه يکي از ائمه جمعه محترم که مورد شناخت حضرت امام و
از شاگردان معظم له مي‌باشد با اين مضمون که هفت سال است امام جمعه هستم و روزي 14
ساعت اشتغال دارم. از کارهاي علمي بازمانده‌ام و محفوظاتم را از دست داده‌ام،
اجازه بدهيد استعفا کنم و مدتي را دوباره به حوزه باز گردم. به عرض مبارکشان رسيد.
حضرت امام فرمودند:

«درس خواندن براي خدمت به اسلام و مسلمين است و الآن شما مشغول اين خدمت
هستيد. اگر مشکل شما در اين است که مي‌خواهيد درس بخوانيد، به کارتان مشغول باشيد
ليکن سعي کنيد مطالعه هم داشته باشيد».

آقايان طلبه باشند

يکي از ائمه جمعه مرکز استان نامه‌اي نوشته بود مبني بر اين که مبلغ
مختصري که به عنوان شهريه به ائمه جمعه داده ميشود به جائي نمي‌رسد و فقط هزينه
اجاره دفتر، يا تلفن دفتر، يا حقوق آبدارچي دفتر آنان مي‌شود و… و درخواست
افزايش کرده بود. حضرت اما فرمودند: «آقايان طلبه باشند».

سکوت!

يکي از روحانيون طي نامه‌اي استجازه کرده بود که مبلغ هفتاد هزار تومان از
وجوه شرعيه‌اي را که دريافت مي‌کند بابت خريد يک دستگاه پيکان پرداخت کند. حضرت
امام سکوت کردند و هيچ چيز نگفتند ـ که به معني عدم اجازه بود ـ .

چه شده است؟

يکي از مشاهير که مشغول ساختن مدرسه علميه بود، طي نامه‌اي درخواست کرده
بود که حضرت امام اجازه بدهند وجوه شرعيه را دريافت و براي تکميل ساختمان مدرسه
مصرف کند و يا آن که خود حضرت امام در اين رابطه کمک مالي کنند. حضرت امام بدون
آنکه در مورد درخواست چيزي بگويند. فرمودند: «من نمي‌دانم چه شده است، آقايان همه
مي‌خواهند براي خودشان مدرسه بسازند!».

تعجب از سهميه اتومبيل

يکي از روحانيون محترم که از شاگردان قديمي حضرت امام بود، نامه‌اي نوشته
بود که از سهميه فلان تشکيلات مربوط به روحانيت، يک دستگاه اتومبيل براي اينجانب
منظور شده ولي پول ندارم و حضرتعالي…

حضرت امام با اظهار تعجب توأم با ناخشنودي از اين که تشکيلات روحانيت هم
سهميه اتومبيل دارد! در مورد درخواست شخصت مزبور فرمودند: «چه لزومي دارد که
آريالاين همه ماشين داشته باشند؟!»

اشکال ندارد

در تاريخ 6/12/64 ـ بعد از انجام کارها به عرض رسيد که آيا از پول جبهه مي‌شود
براي خانواده فرماندهاني که خودشان در جبهه هستند و ماهها به خانه‌شان نيامده‌اند
و گرفتاري ماده دارند پرداخت شود؟

فرمودند: «اشکال ندارد. اگر آنها به جبهه نروند که جنگ نمي‌شود».

تهران، بلاد کبيره

سؤال شد که: آيا شميران جزء تهران بزرگ هست يا نه؟ فرمودند: جزء تهران
بزرگ است و تشبيه کردند به دو دريا که بين آنهاف اصله است، وقتي که فاصله برداشته
شد، ديگر دو دريا نيست، يک دريا مي‌شود، و اگر شميران و شهر ري و امثال آنها جزء
تهران بزرگ نباشند تهران در اين فرض از بلاد کبيره نيست و با اينها است که بلد
کبيره محسوب مي‌شود.

(19/3/63)

مقصد در سفر

از قول يکي از اعضاي محترم هيئت استفتاء سؤال کردم، در سفر اگر تا اول شهر
مقصد کمتر از چهار فرسنگ و تا نقطه‌اي که در شهر مقصد طي مي‌شود بيشتر از چهار
فرسنگ شرعي باشد آيا کدام يک ملاک است؟ حضرت امام فرمودند: «اين فرق مي‌کند، شهرها
فرق مي‌کند. اگر بلاد کبيره باشد…» عرض کردم: سؤال در مورد بلاد غير کبيره است.
حضرت امام ادامه دادند: «اگر مقصد خود شهر است، اول شهر ملاک است و اگر کاري به
شهر ندارد و مثلا ميخواهد به فلان کارخانه برود و آنجا کار دارد و کاري به شهر
ندارد ملاکآن نقطه است».

قمه زدن!

از قمه زدن به عنوان عزاداري براي امام حسين از محضر امام سؤال شدهب ود که
به عرض معظم له رسيد فرمودند: «شما ميخواهيد براي خدا کاري انجام دهيد. در شرائطي
که کاري به ضرر اسلام تمام شود بهتر است چنين کارهائي انجام نگيرد. مثلا قمه زدن
که موجب وهن اسلام مي‌شود. شما تا ميتوانيد دستجات و سينه‌زني را با شکوهتر انجام
دهيد.»

حضرت امام همين مضمون را در پاسخ کتبي به استفتاءات متعدد، بيان فرموده‌اند
مانند:

بسمه تعالي

در وضع موجود قمه نزنند و شبيه‌خواني اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب
نباشد. مانع ندارد. اگرچه روضه خواني بهتر است و عزاداري براي سيد مظلومان از افضل
قربات است.

و در پاسخ به اين سؤال که: سينه زدن با تيغ، سوزن ته گرد و زنجير با چاقوي
دو طرفه که منجر به زخميش دن بدن و جاري شدن خون مي‌گردد ولي ظاهرا خطر جاني
ندارد. چه حکمي دارد؟، پاسخ فرموده بودند:

بسمه تعالي

عزاداري و سينه‌زني براي سيد مظلومان از افضل اعمال است و سعي کنند که
منجر به زخمي شدن بدن و جاري شدن خون نشود و چنانچه اين اعمال موجب وهن مذهب است
جائز نيست و در هر صورت از اين اعمال احتراز کنند.

روح الله الموسوي الخميني

جال بتوجه است که تا پايان سطر دوم را هيئت استفتاء امام نوشته‌اند ولي
سطر سوم را حضرت امام، قبل از هر شدن با خط خودشان اضافه کرده‌اند. که در آن ضمن
بيان اين ملاک کلي که: هر کاري که موجب وهن مذهب باشد جايز نيست، به طور مشخص و
صريح به احتراز اين نوع کارها را به عنوان مصاديق حکم مزبور، امر فرموده‌اند.

ضمن آن که در پاسخي ديگر به يک استفتاء که دو سطر آخر آن با خط مبارک حضرت
امام اضافه شد است، عزاداري براي امام حسين(ع) را در صورتي که در آن مواعظ و احکام
بيان شود، بهترين وسيله تعليم و تربيت قلمداد کرده‌اند.

مشکل است!

از محضر امام سؤال کردم در حسابهاي بانکي که در آن بهره اصلي يا پول مخمس
و غير مخمس وجود دارد. آيا با قصد و نيت کردن هنگام دريافت قابل تفکيک است؟
فرمودند: «مشکل است».

1/12/64

ادامه دارد

 

/

رمز بقاءِ انقلاب

جاودانگي راه امام

رمز بقاءِ انقلاب

حجة الاسلام و المسلمين اسدالله بيات

قسمت يازدهم

بعد از آنکه مشخصه‌هاي اصلي انقلاب اسلامي بدست آمد و تفاوتهاي اصلي و
جوهري اين انقلاب بي‌نظير در ارتباط با انقلابات ديگر مشخص گشت، لازم است درباره
معرفي اسلام ناب محمدي(ص) و وظايف مردم و دنياي اسلام درباره آن و نقش تعيين کننده‌اي
که انقلاب اسلامي ايران در تحقق آن و بوجود آوردن دستاوردهاي عظيم و غير قابل
توصيف آن بر همگان روشن شود بويژه بر مسلمانان جهان اسلام که از نزديک جريان حرکت
برق‌آساي مردم مقاوم و شهيدپرور ايران اسلامي را نديده‌اند، روحيه مقاومت و شهادت
طلبي و ايثارگري زنان و مردان و مردم ما را نديده‌اند و مطمئنا هر کسي حاضر در
صحنه‌هاي حماسي نباشد و از نزديک آن نوع حرکتهاي چند ميليوني سيل آساي مردم را
نبيند، چگونه امکان دارد از دور و تنها از طريق شنيدن و خواندن در مطبوعات ـ مانند
خود مردم ما که صاحبان اصلي اين حرکت بودند و هستند ـ لمس نموده و درک کنند؟ شنيدن
کي بود مانند ديدن؟ و چقدر بجا و بموقع است کسي در اين باره قلم بزند و رشته سخن و
تحرير را در دست گيرد که باني و معمار و معلم و امام و پيشواي اين حرکت است و
زمينه‌هاي حرکت را او فراهم کرده و هدايت امت را از دور مدتي که در حال تبعيد بود
و از نزديک که در کنار مردم بود و در غم و اندوه و شادي مردمش شريک بود و پدرانه و
دلسوزانه دست فرزندانش را مي‌گرفت و به ساحل نجات رهبري مي‌فرمودف طبعا چنين معرفي
و تحليل، از سنديت و استحکام بيشتري برخودار بوده و افرادي که از دور صداي انقلاب
اسلامي را شنيده‌اند و همچنين نسل آينده که در دوران انقلاب نبودند با کمال
اطمينان مي‌توانند بهر کلمه کلمه آن استناد نمايند و بهمين جهت همه ما و کساني که
در کوران اين جريانات بودند و با ايمان و باور به اين حرکت در کنار امامشان قرار
داشتندف در حفظ و حراست و تبيين اين ذخاير الهي بايد بکوشند و از اين حمايت نمايند
تا دست نامحرمان و زمان آنها را کهنه و مندرس نسازد.

باري، حضرت امام قدس سره مثل هميشه چنين اعتقاد داشتند اگر معارف اسلام
خوب تبيين شود و مفاهيم آن به درستي مورد تحقيق و بررسي قرار گيرد و در ميدان عمل
به حقايق آن تقيد بعمل آمده و با اعمال و کارهاي ناپسند در دنياي اسلام و توسط خود
مسلمان چهره نوراني ان کريه و ناپسند جلوه داده نشود و اسلام خالص و ناب محمدي(ص)
از اسلام حاکامن دروغين مسلمان و متحجران اجنبي از روح و حقيقت اسلام و آخوندهاي
دين فروش تفکيک و جدا شود و بشکل يک نظام منسجم و سيستماتيک درآيد و حکومت اسلامي
در تمام ابعادش پياده شود و تحقق پيدا کند، بشريت به کمال مطلوبش خواهد رسيد و اين
نوع نابسامانيها و نابرابريها پايان خواهد يافت، سعادت دنيا و آخرت بدست آنان
خواهد افتاد زيرا که در آن همه چيز موجود است و آنچه بشريت در تمام ابعاد به آن
نيازمند است، در متن اسلام وجود دارد.

کدام دين و مکتب است که اين همه توجه به انسان و شناخت آن و اهميت و فوق
العاده بودن وظايف و جايگاه رفيع آن داشته باشد؟

کدام مکتب است که به اندازه اسلام از دوران قبل از بوجود آمدن انسان بدنيا
تا بي‌نهايت و براي مراحل پس از مرگ و دوان برزخ و مراحل بعد از آن را مدنظر قرار
داده و براي هر کدام راه حل و رهنمودي داشته باشد؟

کدام دين و مکتب است که به اندازه اسلام هم به مسائل روحي و معنوي اين همه
اهميت قائل شود هم دنيا را مزرعه و مقدمه آخرت بداند؟ هم بدنيا نظر دارد و هم به
آخرت، همب ه انسان نظر دارد و هم به روابط انسان با خداي عالم و هم به روابط آن با
ديگران. روي تک تک اينها انگشت گذاشته و براي همه راه حل و رهنمود ارائه فرموده
است در عين اينکه روي عقل و استدلال و منطق و فکر و انديشه تکيه نموده و آناني که
نمي‌خواهند بيانديشند و نمي‌خواهند زحمت فکر و انديشه را متحمل شوند شديدا مورد
انتقاد قرار داده و توبيخ فرموده است که چرا نمي‌انديشيد، در عين حال به عرفان و
شهود و سير معنوي و دروني نيز اهميت والائي قائل است و انسان را دعوت کرده است از
اين سفره گسترده الهي استفاده کند و از نعمتهاي متنوع و غير متناهي آن برخوردار
گردد. اگر دنيا تا کنون نتوانسته است از برکات اين سفره بزرگ و گسترده الهي
استفاده نمايد و استعدادهائي در همان قوه و امکان باقي مانده است و به مرحله کمال
و خارجيت نرسيده است، نه از اين جهت بوده که اسلام نتوانسته است دست آنها را بگيرد
و استعدادهاي آنان را به فعليت برساند، بلکه براي اين است که اسلام در حجابهاي
گوناگون پوشديه و خفي مانده است، از يک طرف حجاب جهل مردم نسبت به حقايق و معارف
حقه آن مانع بزرگي بوده و هست و يکي از شگردهاي دشمنان اسلام همين است که نگذارند
اسلام با آن نورانيت تبيين و تحليل شود و از طرف حاکمان جور و سلاطين ظالم که بنام
اسلام حکومت کرده و انواع گوناگون ظلم و ستم را به مردم روا دانسته‌اند و مردم در
اثر عدم توانشان بر تحليل واقعي معارف اسلامي و تفکيک اعمال آنان از متن اسلام،‌اعمال
ناشايست آنانرا بنام اسلام و حکومت اسلامي گذاشته و بدي اعمال آنان را از حساب
اسلام جدا نکردند و اگر هم افرادي بودند که قدرت تحليل و تفکيک را داشتند يا مي‌ترسيدند
بصورت علني اعلام نظر نمايند و يا در تنگاناهاي مختلف قرار مي‌گرفتند. و کفر جهاني
نيز کوشيده است اين نوع کارها را بپاي اسلام بگذارند و بتدريج توده مردم را از
سالام و حکومت اسلامي دلسرد و مأيوس نمايند و در نهايت اسلام اسلام را از صحنه
زندگي بيرون کنند و در اين جهت مع الأسف موفق هم شدند، لذا نظر امام چنين است که
نقش انقلاب اسلامي در ايران تنها اين نبود که رژيمي را سرنگون کرد و رژيم ديگري را
جايگزين ساخت و نقش انقلاب اسلامي ايران تنها اين نبود که احکام جور را بر کنار
کرد و افراد عالم و صالح را جاي آنان قرار داد بلکه زحمات طاقت فرساي انبياء الهي
را که در طول تاريخ کشيده بودند و در اثر موانع فراوان فراموش شده بود به ثمر
رساند و توطئه‌هاي قرون متواليه و بويژه 14 قرن هجري را که از ناحيه شياطين داخلي
و بيروني و از ناحيه حاکمان باصطلاح اسلامي و عالمان دين فروش و مقدسان احمق بر
عليه اسلام فراهم مي‌شد خنثي ساخت و مجدا اسلام و مفاهيم اسلامي را با همان خصوصيت
و پيامي ه درعصر پيامبر اسلام(ص) داشت احياء کرد و امت اسلام را به گم شده خويش
راهنمائي کرد و شيوه برخورد با دشمنان اسلام را اعم از منافقان و ملحدان و
زراندوزان و يا متحجران بي‌فکر و کم عقل ياد داد و راه مبارزه با کفر جهاني را
آموخت و بالاخره مجددا پس از ساليان دراز و قرنها دوري از زندگي در سايه مکتب الهي
و ديني ايده و شيوه سالامي و الهي را با تمام خصوصيت فردي و جمعي و مردمي و الهي
به صحنه زندگي برگرداند و راه مقابله و ستيز با ظالمان و مستکبران را بر همه
کسانيکه زير شلاق ستمکاران عالم استخوانهاي بدنشان خرد شده بود و فرياد مظلوميت
آنان به جائي نمي‌رسيد و در زير شکنجه‌هاي گوناگون روحي و جسمي بسر مي‌بردند نشان
داد و اين معني امر کوچکي نبود و نيست و در طول تاريخ اين نوع تحول و دگرگونيها
کمتر اتفاق مي‌افتد و لذا بايد قدرش را دانست و از حرمت و حريمش بطور جدي و همه
جانبه دفاع و حمايت کرد و در حفظ و نگهداري آن تلاش نمود تا از برکات و ثمرات آن
همه جهانيان و مظلومان بشريت بهره‌مند گردند و تمامي مسلمانان در سايه گسترش
انقلاب اسلامي در سراسر جهان در رهائي زنجير کشيده شدگان نقش خودشان را ايفاء
نمايند.

حضرت امام رضوان الله عليه در اين باره اينطور مي‌فرمايد:

2- اسلام و حکومت اسلامي پديده الهي است که با به کار بستن آن سعادت
فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مي‌کند و قدرت آن دارد که
قلم سرخ بر ستمگريها و چپاول گريها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال
مطلوب خود برساند و مکتبي است که بر خلاف مکتبهاي غير توحيدي در تمام شئون فردي و
اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و
از هيچ نکته ولو بسيار ناچيز که در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش
دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد
نموده و برفع آن کوشيده است. اينک که به توفيق و تأييد خداوند، جمهوري اسلامي با
دست تواناي ملت متعهد پايه‌ريزي شده و آنچه در اين حکومت اسلامي مطرح است اسلام و
احکام مترقي آن است، بر ملت عظيم الشأن ايران استکه در تحقق محتواي آن به جميع
ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشفند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، که انبياء
عظام از آدم(ع) تا خاتم النبيين(ص) در راه آن کوشش و فداکاري جان فرسا نموده‌اند و
هيچ مانعي آنان را از اين فريضه بزرگ باز نداشته و همچنين پس از آن اصحاب متعهد و
ائمه اسلام(ع) با کوششهاي توان فرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشيده‌اند و
امروز بر ملت ايران خصوصا و بر جميع مسلمانان عموما واجب است اين امانت الهي را که
در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي کوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام
توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش
نمايند و اميد است که پرتو نور آن بر تمام کشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و تمام
دولتها و ملتها با يکديگر تفاهم در اين امر حياتي نمايند و دست ابر قدرتهاي عالم
خوار و جنايتکاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان کوتاه نمايند.

اينجانب که نفس‌هاي آخر عمر را مي‌کشم به حسب وظيفه، شطري از آنچه در حفظ
و بقاء اين وديعه الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي که آن را تهديد مي‌کنند
براي نسل حاضر و نسل‌هاي آينده عرض مي‌کنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه
پروردگار عالميان خواهانم.

حضرت امام رضوان الله عليه از اين به بعد در دو مرحله مطالبي را براي
بشريت بالخصوص براي نسل انقلاب و ملت انقلابي ايران اسلامي بيان مي‌فرمايد.

در مرحله اول با توجه به اين که انقلاب را محصول فداکاريهاي فراوان ملت
انقلابي ايران و همه انبياء و اولياء الهي مي‌داند و روي آن سرمايه‌گذاري زيادي در
قرون گذشته و در قرن معاصر به عمل آمده است و اين پديده الهي معلول رنجها و زجرهاي
همه محرومان تاريخ از گذشته تا عصر حاضر است و واقعا با سادگي و آساني بدست نيامده
است و با خون دلهاي زيادي بوجود آمده است قهرا براي حفظ و نگهداري آن بايد
تمهيداتي پيش‌بيني شده و عوامل بقاء و استدامه آن عميقا مورد بررسي و شناخت قرار
گيرد و در حفظ و نگهداري انقلاب از آن بهره‌برداري شود و لذا در اين مرحله امام
انقلاب(ره) به عوامل بقاء و دوام انقلاب اسلامي پرداخته و امت خويش را در اين وادي
رهنمود مي‌دهد.

و در مرحله دوم مسائل و موضوعاتي را مورد تأکيد و بررسي قرار مي‌دهد که
بالفعل وب القوه ممکن است انقلاب را مورد تهديد قرار دهد و موجب نابودي و يا تغيير
جهت‌گيري انقلاب گردد و در هر دو صورت ممکن است انقلاب اسلامي به خطر افتاده و اين
فرزند جديد الولاده از ين همه رنج و خون دل خوردنها مورد تهاجم ويروسهاي مختلف
قرار گرفته و حيات وي قابل تضمين نباشد و در خطر مرگ و نابودي واقع شود بنابراين
در دو مرحله مسأله انقلاب اسلامي مورد مطالعه و تحليل قرار مي‌گيرد:

الف: عوامل بقاء و دوام انقلاب اسلامي و يا به تعبير ديگر رمز بقاء انقلاب
اسلامي چيست؟

ب: چه خطراتي ممکن است آن را مورد تهديد قرار دهد و چگونه مي‌توان از آن
جلوگيري کرد و جلو خطرات را گرفت؟

رمز بقاء انقلاب اسلامي

هر نوع انقلاب بعنوان يک پديده اجتماعي و همچنين انقلاب اسلامي مانند هر
پديده ديگر که در نظام آفرينش بوجود مي‌آيد و وعائي از عالم هستي را پر مي‌ُازد
نمي‌تواند يک نوع حالت جداگانه داشته و فارغ از اصول کلي حاکم بر نظام خلقت تحليل
و توجيه داشته باشد و از جمله اصولي که بر همه نظام وجود حاکماست و چيزي از تحول
آن مستثني نمي‌باشد قانون عليت و معلوليت است در نظام هستي موجودي يافت نمي‌شود که
مشمول اين قانون نبوده و تحت پوشش علت و يا معلول نباشد و هر موجودي از موجودات
عالم را در نظر داشته باشيم يا علت است و يا معلول و يا نيست به چيزي معلول است و
نسبتب ه چيز ديگر علت. من جهه علت و من جهة آخر معلول خواهد بود و معقول نمي‌باشد
که ما چيزي را در نظر داشته باشيم که نه علت چيزي باشد و نه معلول چيزي ديگر.
انقلاب يکي از حوادث و پديده‌ها مهم اجتماعي است که بدون ترديد بصورت تصافدي و
اتفاقي امکان ندارد تحقق پيدا کند خواه و ناخواه يک سري عواملي که نوعي رابطه و
سنخيت هم بالضروره با اين پديده دارد و خواهد داشت قبل از آن بايد تحقق پيدا کند
تا اين پديده خارجيت يابد زيرا که احکام مصرح عقلي قابل استثناء و تخصيص نمي‌باشد
و چون درجاي خودش با ثبات رسيده است همان علل و عواملي که موجب حدوث و پيدايش آن
پديده شده است و آن را بوجود آورده است به عينه بدون کوچکترين تغيير و دگرگوني علت
بقاء و استمرار آن نيز هست و بعبارت ديگر همان چيزي که علت حدوث و بوجود آمدن هست
علت بقاء و دوام هم هست زيرا که رابطه ميان علت و معلول يک نوع رابطه سطحي و صوري
و ظاهري نمي‌باشد بلکه آن قدر عميق و ريشه‌دار است معلول در ارتباط با علت و
عواملي که آنرا بوجود آورده است اساسش و ذاتش عين رابطه و ارتباط است که اگر رابطه
معلول را از علت قطع نمايند معلول هم نخواهد ماند و به تعبير فلسفي وجود معلول عين
ارتباط با علت خويش مي‌باشد. روي اين حساب اگر ما بخواهيم رمز و علل بقاء و دوام
يک انقلاب را مورد بررسي قرار دهيم و بدست بياوريم علل بقاء و رمق دوام و استمرار
يک انقلاب چيست؟ بايد برگرديم ببينيم علل و عوامل اصل بوجود آمدن و پيروي يک
انقلاب چه چيز است هر چيزي که اصل انقلاب را بوجود و موجب پيروزي آن شده است همان
چيز موجب دوام و رمز بقاء آن انقلاب هم هست بنابراين انقلاب اسلامي که به پيروزي
رسيد و پايه‌هاي خود را يکي پس از ديگري محکم ساخت و چندين سال از عمر اين فرزند
جديد الولاده مي‌گذرد اگر بخواهد با همان نشاط و قدرت و تهاجم بماند و زمينه نجات
و رهائي ملتها را نويد دهد و از اوج و عظمت آن کاسته نشود و بالاخره اگر بخواهد با
همان وضعيت که در ابتداء داشت باقي بماند رمزش همان است که در ابتداء وجود داشت و
با همه تنگناها توانست از عقبه‌ها عبور کند و به اين مرحله از پيروزي برسد و حادثه‌اي
را بوجود آورد که نظر آن در تاريخ بشريت کمتر رخ داده است و ما وقتي با دقت علل و
عوامل پيروزي را مورد بررسي قرار مي‌دهيم و در ارتباط با اين حادثه عظيم اجتماعي
مدنظر قرار مي‌دهيم به علت اصلي و اساسي پي مي‌بريم و اگر علل و عوامل ديگري نيز
وجود داشته باشد و قهرا هم وجود دارد به اين علتهاي اصولي و محوري برمي‌گردد و
آنها ايمان و اعتقاد مردم و انگيزه الهي است که اکثريت مردم ما داشتند و دارند و
همين عنصر معنوي و خارق العاده بود که توانست اين همه روحيه شهادت‌طلبي و حماسي در
مردم بوجود آورد و همه آنان را در کنار هم مانند بنيان مرصوص قرار دهد و اجتماع و
خواست و حضور مردم است که در طول تاريخ بي‌سابقه به نظر ميرسد و عامل امامت و
رهبري خاص حضرت امام قدس سره است که ايشان بعنوان تواضع و بزرگواري به اين عامل اشاره
نفرموده اند ولي از همه آنها مثمرتر و تعيين کننده‌تر است زيرا که آن دو عامل قبلي
وقتي مي‌توانند تأثيري در جامعه ايجاد نمايند وتحولي را در يک ملتي بوجود آورند
رهبري آشنا و با کفايتي لازم است که بتواند از اين دو عنصر به نحو احسن بهره‌برداري
نموده و با تکيه بر انگيزه‌هاي ديني موجود در مردم آنان را منسجم و متحد نمايد و
شرايط دگرگوني را در حيط مهيا سازد تااهداف انقلاب و اسلام را مورد تعقيب و پيگيري
قرار دهد و در سايه ايمان و اعتقاد مردم و حضور آنان در صحنه‌هاي مختلف اجتماعي و
سياسي آن اهداف مقدس والهي را پياده نمايد و سعادت دنيوي و اخروي را براي بشريت به
طور جاودانه ارمغان آورد.

بنابراين همان عواملي که در اصل بوجود آمدن انقلاب اسلامي مؤثر بودند و با
دست به دستهم دادن، چنين نهضت عظيمي را پديد آوردند با تمام قدرت و اصالت و سلامت
و بدون کوچکترين تغييري در بقاء آن نهضت نيز بايد بمانند و انقلاب و نهضت مقدس
اسلام را حفظ نمايند؛ روي اين حساب، هر چه در اصل بوجود آمدن انقلاب اسلامي دخالت
داشته و مؤثر بوده است همانها بعينه در بقاء آن نهضت و انقلاب نيز دخالت داشته و
مؤثر است. رمز بوجود آمدن انقلاب عينا رمز بقاي انقلاب نيز هست. اگر در گذشته حضور
مردم نقش مؤثري داشته، الآن نيز همان نقش را دارد و اگر رهبري تعيين کننده بوده،
الآن نيز تعيين کننده است و اگر ايمان و اعتقاد مردم در گذشته، عامل بسيج عمومي و
همگاني آنان بوده، الآن چنين است و اگر مجموعه آنها در گذشته مؤثر بوده است الآن
چنين است.

ادامه دارد

 

/

مباني رهبري در اسلام

قسمت اول

مباني رهبري در اسلام

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

پيشگفتار

ترديدي نيست که امامت و رهبري ضامن تحقق و تداوم اسلام ناب محمدي(ص) و
آرمانهاي والاي اين آئين الهي است و از اين ديد مسأله امامت اساسي‌ترين اصول
اعتقادي، سياسي و اجتماعي اسلام و رمز حيات جوامع اسلامي محسوب مي‌گردد.

قرنها است که امت اسلام از اين رمز حيات غافلند، اين غفلت رشد و بالندگي و
مجد و عظمت را از جوامع اسلامي سلب کرد و راه سلطه بيگانگان را بر مسلمين هموار
نمود و از اسلام جز تصويري باقي نگذاشت.

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران مسلمين را هشاير کرد و آنها را با علة
العلل انحطاط کشورهاي اسلامي آشنا نمود، اکنون هر مسلمان آگاه منصف، تابع هر مذهبي
باشد. خوب مي‌داند، تنها راه تحقق اسلام واقعي و آرمانهاي اسلامي و کوتاه کردن دست
اجانب از ممالک اسلامي، پياده شدن اصل امامت امام حق است.

در اين مقطع از تاريخ اسلام و در شرايط کنوني، آشنايي با مباني امامت و
رهبري در اسلام، ضروري‌ترين مسأله براي همه علاقمندان به اين آئين آسماني در سراسر
جهان است و نوشتار که در برابر شما است تلاشي است در اين راه.

لازم به تذکر است که اين مجموعه تحت عنوان درسهايي از اصول عقايد اسلامي
توسط مؤلف از طريق شبکه دوم سيماي جمهوري اسلامي ايران تدريس شده است که اکنون پس
از بازنگري به شکل حاضر منتشر مي‌گردد.

تعريف امامت

کلمه امام مي‌تواند از ريشه«أمام: جلو» يا«اُمّ: اصل» و يا «اَمّ: قصد و
آهنگ» باشد.

در صورت اول امام به معناي پيشرو و پيشوا، در صورت دوم به معناي اصل و
اساس جامعه و در صورت سوم به معناي کسي که جمعيتي آهنگ پروي او را دارند، ترجمه و
تفسير مي‌شود.

در«مفردات القرآن» کلمه امام اين طور معنا شده است: «امام عبارت است از
چيزي که پروي شود، تفاوتي ندارد که آن چيز، انسان باشد که گفتار يا کردارش مورد
پيروي قرار گيرد، يا اينکه کتاب باشد و يا چيزي ديگر، و نيز تفاوت نمي‌کند آنچه
مورد پيروي است حق باشد يا باطل».[1]

همانطور که ملاحظه مي‌کنيد هيچ يک از اين کلمات: «امام، امامت، و امت»
مفهوم مقدسي ندارند، امام کسي است که امتي را امامت کند و رهبري جماعتي که از او
پيروي مي‌کنند را بعهده گيرد اعم از اينکه خود عادل و راه يافته و امامتش حق باشد.
يا گمراه و امامتش ناحق و باطل.

بنابراين امامت مانند توحيد و نبوت ذاتا مفهوم مقدسي ندارد و تنها در
صورتي که در پيشوايي به حق بکار رود مفهومي مقدس پيدا مي‌کند.

در قرآن کريم کلمه«امامت» نيامده، ولي واژه «امام» و نيز«امت» هم در مفهوم
مقدس و هم در مفهوم نامقدس آنها مورد استفاده قرار گرفته است.

امام نور

يکي از مواردي که قرآن کلمه امام را در مفهوم مقدس آن استعمال نموده آيه
124 از سوه بقره درباره امامت حضرت ابراهيم(ع) است:

«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فأتمهن قال اني جا علک للناس اماما.»

و هنگامي که خداوند اراهيم را به شکلهاي مختلف آزمود و او بخوبي از عهده
آن آزمايشها برآمد، فرمود من تو را امام و پيشوا براي مردم قرار دادم…

نمونه ديگر آيه 72 از سوره انبياء، درباره امامت پيشوايان الهي از خاندان
حضرت ابراهيم:

«و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا.»

ما آنها را اماماني قرار داديم که مردم را به فرمان ما هدايت مي‌کردند.

امام نار

قرآن کريم فرعون و فرعونيان را نيز امام مي‌داند. امّا، امام نار، رهبران
و پيشواياني که پيروان خود را به آتش دوزخ دعوت مي‌کنند:

«و جعلنا هم ائمه يدعون الي النار».[2] 

ما آنها را اماماني قرار داديم که به آتش دوزخ مردم را دعوت مي‌کنند.

و نيز عهد شکنان مستکبري که با مسلمانان صدر اسلام درگير بودند را، قرآن
کريم امامان کفر مي‌خواند:

«و إن نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا في دينکم فقاتلوا ائمة الکفر…»[3].

اگر پيمانهاي خود را پس از عهد شکستند و آئين شما را مورد طعن قرار دادند
با امامان کفر بجنگيد…

امت نور

يکي از مواردي که قرآن کلمه امت را در مفهوم مقدس آن بکار برده، آيه 128
از سوره بقره است:

«و إذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انک انت
السميع العليم ربنا و اجعلنا مسلمين لک و من ذريتنا امة مسلمة لک».

هنگامي که ابراهيم و اسماعيل پايه‌هاي خانه کعبه را بالا مي‌بردند و مي‌گفتند
پروردگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي که در برابر فرمان
تو تسليم باشند بوجود آور.

در آيه 143 از همين سوره نيز امت در مفهوم مقدسش بکار رفته است:

«و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علي الناس».

اينچنين شما را امت ميانه و معتدل قرار داديم تا امت نمونه‌اي در برابر
مردم باشيد…

امت نار

قرآن کريم صحنه برخورد امامان ضلالت را در قيامت با امتهاي گمراه، اين طور
ترسيم مي‌کند:

«قال ادخلوا في امم قد خلت من قبلکم من الجن و الإنس في النار کلما دخلت
امة لعنت اختها…»[4]

(خداوند به آنها) مي‌گويد: داخل شويد در صف گروههاي مشابه خود از جن و انس
در آتش، هر زمان امتي وارد مي‌شوند، امت ديگر را نفرين مي‌کنند تا همگي با ذلت در
آن قرار گيرند(در اين هنگام) امت‌هاي گمراه درباره امامان خود مي‌گويند: خداوندا!
اينها بودند که ما را گمراه ساختند پس کيفر آنها را از آتش دو برابر کن.

با عنايت به آنچه ذکر شد معلوم مي‌شود تعريفي که کتاب«امت و امامت» از
واژه «امام»، «امت» و «امامت» نموده است جامع و کامل نيست، متن عبارت کتاب اين
است:

«… امت، يک جامعه در حال رفتن و شدن ابدي بسوي تعالي مطلق است، و
چون«امت» را شناختيم به سادگي مي‌توانيم تعريف دقيق و روشن«امامت» را و نقش
اجتماعي آنرا به دست آوريم.

بنابراين: «امامت» رژيمي است که امت را در اين راه هدايت مي‌کند و راه مي‌برد».[5]

ايراد ما اين است که اين تعريف، تعريف امت و امامت نيست[6]،
امت مي‌تواند در حال رفتن بسوي تعالي مطلق و يا انحطاط مطلق باشد و نيز امامت مي‌تواند
را در راه تکامل و يا انحطاط هدايت کند.

آري امامت در مفهوم مقدسش هدايت امت به سوي کمال مطلق است.

مراتب امامت

امامت به مفهوم مقدسش که هدايت انسان به کمال مطلق است چون نور مراتبي
دارد و به مفهوم نامقدسش نيز که رهبري انسان به انحطاط مطلق است چون ظلمت داراي
مراتب است.

مسأله اين است که امامت نور داراي چند مرتبه است و کدام يک از مراتب آن به
عنوان يک اصل اعتقادي در اين سلسله از مباحث مورد بحث و بررسي است؟

مجموعا شش مرتبه براي امامت قابل تصور است، اين مراتب عبارتند از:

1- رهبري با گفتار.

2- رهبري با گفتار و کردار.

3- رهبري سياسي.

4- رهبر سياسي و ديني.

5- رهبري معصوم در امور اجتماعي.

6- ولايت تکويني در هدايت انسان.

رهبري با گفتار

رهبري با گفتار محض، يا امامت با قول بدون فعل، پائين‌ترين مراتب امامت
است. کسي که مردم را به خير و صلاح و کمال دعوت مي‌کند با زبان ولي خودش اهل عمل
نيست، امام است لکن اماتش امامت نور است در گفتار و امامت نار است در کردار.

امامت به اين معنا و رهبري در اين مرتبه هر چند دعوت به حق و هدايت به
کمال است لکن به دليل تناقض گفتار و کردار امام. از نظر اسلام به شدت مذموم و
محکوم است. ببينيد قرآن کريم چگونه اين امامت و هدايت را محکوم مي‌کند:

«يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عند الله أن تقولوا
ما لا تفعلون».[7]

هان اي کساني که ايمان آورده‌ايد چرا چيزهايي که خود عمل نمي‌کنيد به مردم
مي‌گوئيد. خداوند سخت خشمگين است از اينکه شما چيزي را بگوئيد که بدان عمل نکنيد.

از نظر اسلام، امام قبل از اينکه با گفتار مردم را به نيکي و کمال دعوت
کند بايد کردار او براي آنان آموزنده باشد، امام علي(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد:

«من نصب نفسه للناس اماما فعليه أن يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره،
وليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها أحق بالاجلال من
معلم الناس و مؤدبهم».[8]

هر که خود را امام و پيشواي مردم نمود، بايد پيش از ياد دادن به ديگران
نخست به تعليم خود به پرداز و بايد قبل از اينکه با زبان و گفتار مردم را ادب کند،
با سيره و کردار آنها را راهنمايي نمايد، که معلم و مؤدب خود از معلم و مؤدب
ديگران به تعظيم و تکيم سزاوارتر است.

حافظ در وصف اينگونه امامان و واعظان که خود را فراموش کرده و به موعظه
ديگران مي‌پردازند، ميگويد:

واعظان کاين جلوه بر محراب و منبر ميکنند         

چون بخلوت مي‌روند آن کار
ديگر ميکنند

مشکلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس   

      تو به فرمايان چرا خود تو به کمت مي‌کنند

گوئيا باور نمي‌دارند روز داوري

                                                      کاين همه قلب و دغل در کار داور ميکنند

اميرالمؤمنين(ع) اينگونه واعظان را لعنت کرده است:

«لعن الله الآمرين بالمعروف التارکين له و الناهين عن المنکر العاملين
به».[9]

خدا لعنت کند کساني را که مردم را به نيکي دعوت مي‌کنند ولي خود تارک آن
هستند و از زشتي باز مي‌دارند ولي خود بدان عمل مي‌کنند.

پيامبر اسلام(ص) مي‌فرمايد که: در شب معراج مرا به ديدار گروهي بردند که
لبهاشان با قيچيهايي از آتش قيچي مي‌شد. هر چه لبهاي آنها را مي‌بريدند دوباره مي‌روئيد!
از جبرئيل پرسيدم که اينها کيانند؟ پاسخ داد: خطبا و سخنرانهاي امت تو هستند! آنها
که به مردم مي‌گويند آنچه را خود انجام نمي‌دهند و کتاب خدا را مي‌خوانند و به آن
عمل نمي‌کنند[10]!

رهبري با گفتار و کردار

مرتبه دوم امامت، رهبري با گفتار و کردار است، اين معنا از رهبري در واقع
نخستين مرتبه امامت انسان است که اسلام آنرا تأييد نموده و قرآن مردمر ا بدان دعوت
مي‌کند و همه انسانها مي‌توانند به اين معنا امام باشند و به اين مرتبه از امامت
دست يابند.

قرآن کريم در پايان سوره فرقان دوازده ويژگي براي انسانهاي شايسته با
عنوان «عباد الرحمن» آورده که يکي از مشخصات آنها اين است:

«و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا
للمتقين اماما».[11]

و آنها کساي هستند که در مقام نيايش گويند: پروردگارا از همسران و فرزندان
ما، مايه روشني چشم ما قرار ده و ما را امام اهل تقوا بنما.

در حکمت 281 از نهج‌البلاغه، اميرالمؤمنين(ع) ويژگيهاي يکي از برادران
ديني خود که به اين مرتبه از امامت نائل آمده بود را بيان نموده و در پايان تأکيد
مي‌کند که براي همه تحصل اين صفات ضروري است، و اگر کسي نمي‌تواند بايد بقدر توان
بکوشد و بخشي از اين ويژگيها را تحصيل کند، متن کلام امام اين است:

«کان لي فيما مضي اخ في الله، و کان يعظمه في عينه، و کان خارجا من سلطان
بطنه فلا يشتهي ما لا يجد و لا يکثر اذا وجد، و کان أکثر دهره صامته، فإن قال بذ
القائلين، و نقع غليل السائلين، و کان ضعيفا مستضعفا، فان جاء الجد فهو ليث غاد
وصل واد، لا يدلي بحجة حتي يأتي قاضيا، و کان لا يلوم أحدا علي ما يجد العذر في
مثله حتي يسمع اعتذاره. و کان لا يشکو وجعا إلا عند برئه، و کان يفعل ما يقول و لا
يقول ما لا يفعل، و کان ان غلب علي الکلام لم يغلب علي السکوت و کان علي أن يسمع
أحرص مه علي أن يتکلم، و کان اذا بدهه امران نظر ايهما أقرب الي الهوي فخالفه.
فعليکم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فيها، فان لم تستطيعوها فاعلموا أن أخذ
القليل خير من ترک الکثير».

در گذشته برادري در راه خدا داشتم که کوچک بودن دنيا در نظرش او را در
ديده من بزرگ مي‌نمود. شکمش بر او چيره نبود و لذا اشتها به چيزي که نمي‌يافت
نداشت و وقتي که مي‌يافت زياد نمي‌خورد بيشتر روزگارش خاموش بود، ولي اگر لب به
سخن باز مي‌کرد بر سخنوران غلبه مي‌نمود و عطش اهل پرسش را فرو مي‌نشاند او فردي
ضعيف و مستضعف شناخته مي‌شد لکن وقتي هنگام برخورد جدي پيش مي‌آمد چون شيري خشمگين
و ماري پر زهر بود. حجت و برهان خود را در اختلافات تنها نزد قاضي بيان مي‌کرد.
کسي را بر کاري که در مانند آن عذري مي‌يافت سرزنش نمي‌کرد تا عذر او را بشنود. از
دردي که به آن مبتلا مي‌شد شکايت نمي‌کرد مگر پس از بهبودي. به آنچه مي‌گفت عمل مي‌کرد
و آنچه خود بدان عمل نمي‌نمود. براي ديگري نمي‌گفت. اگر مغلوب کسي در سخن گفتن مي‌شد
در سکوت کس نمي‌توانست بر او غلبه کند. در شنيدن حريص‌تر بود تا گفتن. در انتخاب
دو کار هر يک که به تمايل نفساني او نزديکتر بود را انتخاب نمي‌کرد.

پس بر شما باد به تحصيل و ملازمت اين ويژگيها و رقابت در فرا گرفتن آنها،
و اگر نمي‌تواندي همه اين صفات را تحصيل کنيد، بدانيد که گرفتن اندک بهتر از
فروگذاري بسيار است.[12]

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن
المنکر».[13]

مردان و زنان با ايمان ولايت بر يکديگر دارند«و بهمين جهت» هر کدام ديگري
را امر بمعروف و نهي از منکر مي‌کند.

اين ولايت، ولايت و فرماندهي سياسي نيست بلکه حقي است که خداوند متعال
براي اصلاح جامعه، به فرد فرد افراد مسلمان داده که مي‌توانند براي زدودن منکر از
جامعه و گسترش معروف به يکديگر فرمان بدهند و نه تنها مي‌توانند از اين ولايت وحق
الهي استفاده کنند بلکه بايد استفاده نمايند.

در اوج اين مرتبه از امامت و ولايت، انسان به مرحله‌اي از کمال مي‌رسد که
کردارش بيش از گفتار مردم را به نيکي دعوت مي‌کند و از بدي باز مي‌دارد، کمتر مي‌گويد
و بيشتر عمل مي‌کند و بدين ترتيب به گفته اميرالمؤمنين(ع) به زيباترين فضايل
انساني در اين بعد دست مي‌يابد:

«زيادة الفعل علي القول أحسن فضيلة و نقص الفعل عن القول أقبح رذيلة».

فزوني کردار بر گفتار زيباترين فضيلت و کاستي کردار از گفتار زشت‌ترين
رذيلت است.[14]

ادامه دارد

 

 



[1]– المفردات في غريب لاقرآن
تأليف ابوالقاسم حسين بن محمد معروف به راغب اصفهاني از اعلام اواخر قرن پنجم
هجري.

/

نگاهي به طرح جديد مبارزه با منکرات

ارزشهاي اسلام و انقلاب اسلامي را پاسداري کنيم(12)

نگاهي به طرح جديد مبارزه با منکرات

حجة الاسلام محمدتقي رهبر

«به ملت عزيز ايران توصيه مي‌کنم که نعمتي که با جهاد عظيم خودتان و خون
جوانان برومندتان بدست آورده‌ايد، همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت
و پاسداري نمائيد.»

(وصيت نامه سياسي ـ الهي امام خميني، رضوان الله عليه)

گوشه‌اي از موج اسلام خواهي در جهان

1- يک روزنامه انگليسي پيرامون گرايش مجدد جوانان مسلمان به اسلام در
انگلستان نوشت: «جوانان مسلمان که تا يک سال پيش به حدي غرب‌زده بودند و چنان اسباب
نگراني والدينشان را فراهم کرده بودند که از مدرسه جست‌ و خيز کنان به ديکسوها مي‌رفتند
و براي خوردن غذاي مک دونالد، حلال بودن غذا را ناديده مي‌گرفتند، اينک گروه گروه
به مساجد روي مي‌آورند. آنها همچنين با گفتگو پيرامون تشکيل گروههاي مراقبت اسلامي
نگراني‌هاي جديدي ايجاد کرده‌اند».

(نقل از خبرگزاري جمهوري اسلامي)

2- در يک راهپيمايي که در تاريخ الجزائري بي‌نظير بوده، بگفته خبرنگار
رويتر هفتاد هزار تن در آن شرکت داشتند، راهپيمايان با سردادن شعار«با اسلام بر ما
حکومت کنيد» «اسلام دين ماست» «اسلام دين دولت ماست» «الجزائري مهين ما، اسلام دين
ما، و عربي زبان ماست» حمايت خود را از اسلام و قوانين اسلامي ابراز داشتند…
سخنرانان در اين تظاهرات به سيستم لائيک حمله کرده و گروهها و افرادي را که
از«لائيک» (حذف مذهب) حمايت بعمل مي‌آورند شديدا مورد انتقاد قرار دادند.

(خبرنامه فرهنگي اجتماعي ـ سازمان تبليغات اسلامي/ 81)

3- بخش عربي راديو مونت کارلوبا نقل خبر برخورد شديد گروههائي از جوانان
الجزائري با مرازک زنان بدنام اضافه کرده:

«همچنين بازرگانان نوارهاي ويدئو در چند شهر الجزائر تهديد شده‌اند که
چنانچه فروشگاههاي خود را تعطيل نکنند هدف عمليات انقلابي واقع خواهند شد…»

(همان مدرک)

4- دانشجويان دانشگاههاي ترکيه بصورت دسته جمعي تلگراف‌هائي را براي رئيس
جمهور، نخست وزير، رئيس مجلس و رؤساي احزاب فرستادند. دانشجويان با تجمع در دفاتر
روزنامه‌ها اظهار داشتند بعد از ارائه قانون منع حجاب توسط سازمان آموزش عالي،
دانشگاههاي اژه و ايلول در محيط دانشگاهها مانع ورود دختران با حجاب شدند. طبق
اظهار هيئت رئيسه اين دو دانشگاه، حجاب را نمونه از اظهار مخالفت با سيستم لائيک
دانسته‌اند… از سوي ديگر 600 تن از دانشجويان دانشگاه استانبول که خود را جوانان
مسلمان مي‌ناميدند با سردادن شعار الله اکبر دست به تظاهرات زدند که طي آن به
آتاتورک و نظام لائيک و منع استفاده از حجاب اسلامي اعتراض کردند. در اين تظاهرات
دختران با حجاب نيز حضور داشتند.

موضع انفعالي دشمنان اسلام و انقلاباز اين دست اخبار مربوط به اسلامخواهي
جديد را با اوج گرفتن انقلاب اسلامي و گسترش آن به نقاط مختلف جهان، بسيار مي‌توان
يافت و جرياد و رسانه‌هاي دنيا بخش‌هائي از آن را بناچار منتشر مي‌کنند و به مذاق
خود فتسير مي‌نمايند وموارد بسياري است که از انتشار آن خودداري مي‌شود.

اين اخبار و وقايع براي مسلمانان آزاده اميد بخش و براي دشمنان اسلام و
استکبار جهاني هشدار دهنده و تهديد آميز است. آنها که تجربه انقلاب اسلامي را در
ايران ديدند و امواج خروشان آنرا در فلسطين، لبنان، افغانستان و کشمير مي‌نگرند،
نگران فرداهاي اين حرکت الهي هستند که از مرزهاي کشورهاي اسلامي فراتر رفته و به
اروپا و آمريکا و آفريقا و شبه قاره، دامن بگسترد…

در واکنش نسبت به اين حرکت مي‌بينيم که رسانه‌هاي جهاني بويژه خبرگزاريهاي
صهيونيستي و غربي جنگ تبليغاتي و رواني را عليه اسلام و بقول آنها اصول گرائي
اسلامي، به راه انداخته و دجالهاي خبري به تحريف واقعيات و ترسيم نامتناسب از
تعاليم اسلامي و بويژه ابعاد انقلابي آن پرداخته‌اند و گرچه با اين آهنگ‌هاي
ناهنجار گوش جهاني را کر کرده‌اند، با اينحال نتوانسته‌اند فروغ فزاينده اسلام و
انقلاب را خاموش کنند.

«يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم و يابي الله الا ان يتمّ نوره ولو
کره الکافرون». (توبه ـ 32)

از سوي ديگر با ترويج اسلام آمريکائي سعي دارند عطش اسلامخواهي انقلابي را
به ديگر سوي هدايت کرده و چهره‌اي مشوه از اسلام را به مردم ارائه دهند. و توليت
اين کار را شيطانب زرگ و کوچک، بدست پاره‌اي گروههاي اسلامي با اصول تحريف شده و
اهداف مزورانه سپرده‌اند که اين توطئه نيز براي حق جويان رنگ و رونقي نخواهد داشت.

از سوي ديگر با صدور فرهنگ ابتذال و فساد برآنند تا احساسات مذهبي را در
زير غبار شهوات و اعتياد و ابتذال مدفون کنند. توطئه اخير گرچه سطحي مي‌نمايد، اما
از نظر تأثير بسيار عميق‌تر و خطرناک است و اين همان چيزي است که جنگ فرهنگي نام
گرفته و جامعه ما نيز از اين تهاجم مصون نمانده است.

آنها که در توطئه‌هاي پياپي و گسترده نظامي ومحاصره اقتصادي وس ياسي
نتوانستند درخت تناور اين انقلاب راب خشکانند و جمهوري اسلامي را از پاي درآورند،
اين بار جنگ را به صحنه اخلاق و فرهنگ کشانيده و با دستياري آدمکهايشان در داخل و
خارج صف‌آرائي و سنگربندي کرده و به فعاليت شبانه روزي مشغولند.

از باندهاي حرفه‌اي قاچاق مواد مخدر که نسل جوان را به کام آتش و تباهي و
فساد مي‌کشند و تا تروريست‌هاي اقتصادي و زالوهاي اجتماعي که با بحران آفريني
اقتصادي و تورم، جنگ‌هاي رواني را تشديد مي‌کنند…

از تبليغات سوء صهيونيسم و امپرياليسم جهاني و دجالهاي خبري به سرکردگي
شيطان بزرگ گرفته تا بمبارانهاي تبليغاتي ضد انقلابي در داخل و خارج بويژه در
مناطق مرزي شرق کشور شيطنت‌هاي مفسدانه مزدوران در قالب مذهب، از نوارهاي وقيح
ويدئوئي و کاست‌هاي موسيقي مبتذل عصر طاغوت تا عکسهاي مستهجن که اخيرا چهل هزار آن
در سطح مدارس مازندران بصورت مشکوکي توزيع شده که با هوشياري نيروهاي انتظامي جمع‌آوري
شده و در ساير نقاط کشور نيز نمونه فراوان داشته است… داستان وارد کردن يک
ميليون کراوات!! از مجالس شب‌نشيني و جشنهاي عروسي و پارتي‌ها  همراه با عياش يمشتي عناصر فاسد و رفاه‌طلبان
بي‌درد تا پارک‌ها و خيابانها و بوتيک‌ها، و از کوهنوردي پسران و دختران بدحجاب و
احيانا با اغراض فاسد تا کلاسهاي گيتار و ساير سرگرمي‌ها … اينها همه نمايانگر
اين توطئه و تهاجم گسترده است.

ضرورت برخورد قاطع و جدي مسئولين

به تعبير وزير محترم کشور: «اوضاع در ارتباط با مسائل منکراتي به شدت رو
به خطر و تهديد است».

گسترش و موج فزاينده اين تهاجم، اخلاق و روحيه جوانان مسلمان انقلابي را
نيز تهديد مي‌کند تا چه رسد به نوباوگاني که تدريجا قدم به عرصه اجتماع مي‌نهند و
از تجارب سوابق انقلابي بيگانه‌اند.

در رابطه با اين معضل اجتماعي ما هم با وزير کشور همصدائيم که«اين مسئله
پيچيده را نمي‌توان با يک اطلاعيه يا بخشنامه‌ يا تهاجم نيروي انتظامي حل کرد». و
کار گسترده و طرح جامعي را مي‌طلبد که ضمن «ريشه‌يابي» مسائل و جريانات و عوامل
ترويج فساد، راههاي مقابله با آن در ابعاد مختلف فرهنگي، قضائي، اجرائي بررسي
گردد. و با همکاري همه نيروهاي ذي ربط نتيجه مطلوب بدست آيد. که بقرار معلوم«طرح
جامع» آن از طرف وزارت کشور تهيه شده و در هيأت دولت مطرح گرديده است که اجمالا به
اطلاع مردم نيز رسيده است.

در خرداد ماه جاري شاهد حرکت‌هاي سودمندي در اين رابطه از سوي مسئولين و
نهادهاي ذيربط بوديم که مصاحبه وزير کشور و استاندار تهران و مسئولين کميته انقلاب
اسلامي نويد آنرا به مردم مسلمان که چشم به راه اقدامي جدي در اين رابطه بودند، مي‌داد
که اين باره با برنامه پخته و حساب شده اين کار شروع مي‌گردد. اينک ضمن اعلام
حمايت اکيد از طرح مبارزه با منکرات و ابتذال و بدحجابي که از سوي مسئولين مطرح
شده و اعلام خشنودي از حرکت اخير و اميدواري جهت تداوم و استمرار آن چند نکته را
متذکر مي‌گرديم:

پيوند رفاه و ابتذال اخلاقي

در تظاهرات مردمي عليه ابتذال و بدحجابي و فرهنگ غربي، روي نقطه حساسي
انگشت نهاده شده بود: پيوند ابتذال و رفاه. جمعيت عظيم اين تظاهرات(در تايخ
2/2/69) که از ميدان ولي عصر آغاز و برابر مجلس شوراي اسلامي با چند سخنراني و
قرائت قطعنامه پايان پذيرفت با شعارئهاي عليه بدحجابي و سرمايه‌داران مرفه نسبت به
کنار گذاشتن عناصر حزب اللهي از صحنه امور هشدار دادند. برخي مادران و همسران
شهداي انقلاب اسلامي نيز سخناني ايراد کردند و پاسداري از خون شهيدان عزيز خود را
در حفظ ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي انقلاب در مقطع کنوني ذکر کردند و ضمن قطعنامه
خواستار ايجاد يک سيستم نظارت بر اجراي شعائر اسلامي و مبارزه با موازين فرهنگ
غربي در اماکن عمومي شدند.

(روزنامه‌هاي 3/2/69)

اين رفاه طلبان کيانند؟

سودگران دلار و زمين و بورس و تجارت و مجتمع‌هاي پولساز ساختماني و سرمايه‌داران
رفاه طلب و صاحبان ويلاها و آپارتمان‌هاي چند صد ميليوني که اخيرا چون قارچ مي‌رويد
و کسي نمي‌گويد: از کجا آورده‌ايد؟ خودشان مردم را مي‌چاپند و فرزندانشان مهره‌هاي
فسادند و دختران و زنانشان با البسه گران قيمت و آرايش‌هاي ساعتي و اتومبيل‌هاي
قيمت و آرايش‌هاي ساعتي و اتومبيل‌هاي صفر کيلومتر خارجي و داخلي در فروشگاهها و
عروسي‌هاي بالاي شهر مانور مي‌دهند و سالي چند بار به خارج مي‌روند و آرايش و مدل
سوغات مي‌آورند، آري، اينها که خودشان را از مردم نمي‌دانند، نه دلشان به حال
انقلاب و نظام سوخته و نه به حال مردم انقلابي و پابرهنه‌ها که همه چيزشان را در
راه انقلاب و اسلام نثار کردند و اکنون نظاره‌گر چپاول و غارت و بورس بازي و
دلارسازي و دلال بازي اينها هستند که خيل خيل به صحنه اجتماع برمي‌گردند و نرخها و
تورم را بطور ديوانه کننده‌اي بالا مي‌برند و سطح فرهنگ اجتماعي را تنزل مي‌دهند و
بي‌ترديد مبارزه با منکرات از مبارزه با فئوداليسم و سرمايه‌داري مطلق العنان و
رفاه طلبي اين قشر ـ که کم هم نيستند ـ جدا نيست. اينها از يکسو بر شکافهاي اجتماعي
مي‌افزايند و طبقات فقير را در فشار روحي قرار مي‌دهند و با زندگي‌هاي مدرن خود
ارزشها را تحت الشعاع قرار مي‌دهند و زمينه نفوذ فرهنگي غرب و ابتذال اخلاقي و بي‌تفاوتي
و بي‌دردي را فراهم مي‌کنند و هزار فساد ديگر و به قول امام عظيم الشأنمان خميني
کبير رضوان الله عليه:

«… اکثر کساني که عليه انقلاب سمپاشي مي‌کنند، از طبقاتي هستند که جلوي
استفاده‌هاي نامشروع آنان گرفته شده است و يا از عياشي‌ها و هرزه‌گيها باز مانده‌اند…»

(22/10/60)

و در نگاهي عميق‌تر به ريشه‌هاي اين مسئله طي بيانات مبسوطي فرموده‌اند:

«… طبع کاخ نشيني منافات دارد با تربيت صحيح، منافات دارد با اختراع و
تصنيف و تأليف و زحمت… اکثر اين خوي‌هاي فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر
شده است…»

(1/1/62)

شکر نعمت حضور مردم در صحنه

مردم خوب و مسلمان ما ثابت کرده‌اند که چون پاي اسلام و حفظ دست آوردهاي
انقلاب به ميان آيد همه چيز خود را فداي مصالح اسلام و انقلاب مي‌کنند. شاهد آن
حضور پر شکوه آنهاست در صحنه‌هاي انقلاب و تظاهرات و جنگ و حماسه بيست و دوم بهمن
در هر سال و روز قدس و در رحلت امام و سالگرد ارتحال آن رهبر عظيم که دل و روح اين
مردم را در حيات و ممات در قبضه داشت و دارد… و اينها پاسخ دندان شکني است به
استکبار جهاني و گرد يأس و نوميدي بر چهره منفور عمال و مزدورانش. اکنون سخن اين
است که چرا از اين مردم و آمادگي بي‌قيد و شرط آنان به درستي استفاده نمي‌شود؟
امام فقيد و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران(قدس سره الشريف) اين مردم را خوب
شناخته بودند که از آنها جدا نمي‌شدند و در همه مشکلات مملکتي بر آنان تکيه مي‌کردند
و آنها را پشتوانه انقلاب براي هميشه مي‌دانستند، همانگونه که رهبر معظم انقلاب
اسلامي نيز بعد از آن حضرت مکررا اين خط مشي را مورد تأکيد قرار داده‌اند و بي‌شک
سياست کل نظام همين است و اين پيوند مقدس بايد همواره در شعار و عمل حفظ گردد. در
مسئله مقابله با منکرات و فرهنگ ابتذال که موضوع صحبت ماست مردم به اقدامات جدي
مسولان چشم دوخته‌اند و آماده هرگونه حمايت و همکاري هستند و در اينجا آنچه کارساز
است وحدت شعار و عمل است. اگر مي‌گوئيم حمايت از مستضعفان و محرومان، در عمل نيز
بايد چنين باشيم، اگر مي‌گوئيم صاحبان اصلي انقلاب، ببينيم آيا خواسته‌هاي اين
صاحبان اصلي بخوبي مورد توجه قرار گرفته است؟ اگر مي‌گوئيم فرهنگ ابتذال دشمن
انقلاب ماست ببينيم آيا در کدام مرداب عفن، اين فرهنگ رواج دارد و چه کساني آن را
پر و بال مي‌دهند. و چگونه دل توده‌هاي مخلص مردمي از دست اينان خون است و آنگاه
ملاحظه کنيم در عمل نيز زير بغل کدام قشر را بايد بگيريم و بارهاي سنگين مسئولين
را چه کساني بدوش مي‌کشند و ما بايد چه کنيم که اين سنگهاي کاخ عظيم انقلاب را حفظ
کنيم و انگل‌هائي را که خون اينان را مي‌مکند و احساسات اينان را جريحه‌دار مي‌کنند
منزوي سازيم.

بسيجي هاي جان بر کف که ذخيره اين انقلاب‌اند از دست زنان و دختران و
پسران آن گروه بي‌درد رنج مي‌برند که هم مي‌خورند و هم مي‌چاپند و هم کارشان را با
پارتي جلو مي‌برند و هم به عيش و نوش مي‌پردازند و کسي هم بهآنها حق تعرض ندارد.
نگهداري آن بسيجي و خانواده شهيد و اسير و انسان‌هاي مختلف ديگر زجر کشيده براي ما
مهم است نه مشتي بي‌درد و خودخواه و فاسد و مفسد. در مبارزه با فرهنگ ابتذال اين
راه نبايد از نظر دور داشت. خلاصه مردم را نگهداريد که مردم نگهبان اين نظام و
انقلابند و بس. و خواسته اين مردم برخورد جدي با مفاسد و عناصر مولد فساد است. نه
تنها قلب مردم بلکه عمل مردم و دست و زبان و هم امکاناتشان در اختيار اسلام و نظام
جهت تحقق آرمانهاي امام است و همين مردم و همين بسيجي‌ها که سينه خود را سپر گلوله‌ها
در جبهه‌ها کردند امروز با کمال افتخار و بدون چشم داشت حاضرند کمبود نيروهاي
انتظامي را در مقابله با فساد جبران کنند. چرا از اين آمادگي استفاده نمي‌شود؟ و
سخن از کمبود نيرو بميان مي‌آيد؟ همان مردم که جبهه‌ها را اداره کردند، در اين
نبرد نيز اعلام حضور مي‌کنند چرا اين فرصت‌ها را از دست مي‌دهيم؟

مشورت با صاحبنظران و ضرورت کار ارشادي

مسئولان ذي ربط در مسائل فرهنگي و مقابله با بحران‌هاي اخلاقي اجتماعي و
نهادهاي مسئول بايد بنابر اصل«و شاورهم في الأمر» از ديدگاه صاحبنظران و نيز افکار
و انديشه‌هاي عمومي استفاده کنند.

اصل شورا در مسائل اجتماعي از اسلام و براي ماست. چرا ما نبايد در مسائل و
معضلات به تحقيق و مطالعه ميداني و سنجش افکار بپردازيم و در اين رابطه حتي با
هزاران تن از افراد کوچه و بازار گفتگو و نظرخواهي کنيم و نيز از صاحبنظران آزاد
در ميان دانشمندان، دانشگاهيان، روحانيان، نويسندگان و وعاظ استفاده نمائيم. به
حوزه‌هاي علميه و مساجد و حسينيه‌ها و آموزشگاهها برويم و حرف‌هاي همه قشرها را
بشنويم و پيشنهادات آنها را بگيريم. در صدا و سيما بحث پيرامون مسائل اجتماعي
بگذاريم و برخواست مردم که مبارزه بي‌امان با مظاهر فساد است تأکيد ورزيم. در
تلويزيون يعني: دانشگاه بزرگ چند بحث عمومي و برنامه جالب و حتي فيلمها و تئاترهاي
مناسب در زمينه و مسئله حجاب بصورت مستقيم يا غير مستقيم مطرح و پخش شود تا اولا
مسئله از ديدگاه شرعي بطور وضوع براي همه مشخص شود و مفهوم بدحجابي و فرهنگ ابتذال
روشن گردد… و ثانيا ببينيم مردم روي قشرهاي محجبه و بانوان با تعهد چگونه فکر مي‌کنند
و روي قشر بد حجاب چه نظر مي‌دهندۀ و اصولا جايگاه اينان در ديدگاه عموم چيست؟…

ببينيم حساسيت مردم در اين مسئله چگونه است؟ و براي حل آن چه پيشنهادي
دارند؟ با خود اين زنان بدحجاب و بريده از جريان انقلاب صحبت شود که آنها چه
انگيزه دارند؟ آيا جاهل به احکام‌اند و يا به موازين شرعي بي‌حرمتي مي‌کنند؟ … و
چرا؟ … و امثال اينها…

اينگونه برخورد با مسئله از يکسو اتمام حجتي است بر اين قشر، از سوي ديگر
برطرف شدن ابهاماتي است که احيانا وجود دارد و از اينها گذشته اين به معني بها
دادن به مردم و استفاده از عقل‌ها و انديشه‌هاست. و بالأخره جمع‌بندي آن مي‌تواند
براي برنامه‌ريزها و مسئولين و کارشناسان راهگشا باشد و…

حقيقت اين است که پاره‌اي افراد منحرف و فريب خورده جاهل‌اند و نياز به
کار فرهنگي دارند، کار فرهنگي هم اين نيست که دو يا سه تا مصاحبه يا سخنراني خشک
در صدا و سيما بشود و مطلب خاتمه يافته تلقي گردد. کار فرهنگي مانند قطرات باران
است که آرام آرام و بطور مستمر بايد بر دشت‌ها ببارد تا کشت‌ها به ثمر نشيند، و
اين به ماه‌ها و بلکه سالها کار حساب شده فرهنگي نياز دارد. از فضاي آموزشي
کودکستان گرفته تا دانشگاه و از مطبوعات و رسانه‌ها گرفته تا فيلم، نقاشي، شعر،
داستان، نمايش و وسائل ديگر همه و همه صحنه کار فرهنگي است. اين کار با منبر و
خطابه و شعار حل نمي‌شود و اصولا صداي اين خطبه‌ها و خطابه‌ها بگوش آن قشرها که از
فرهنگ انقلاب بريده‌اند نمي‌رسد بايد تمام تجهيزات را در اين پيکار بکار گرفت و
اين کار نياز به تخصص‌هاي تبليغي و هنري و روانشناسي اجتماعي و ديگر ابزارها دارد،
همان کاري که دنيا در تبليغ خط باطل مي‌کند ما بايد آن ابزارها راب ا محتواي
اسلامي در جهت نشر خط راستين اسلامي خويش بکار گيريم. بفرموده رهبر معظم انقلاب
اسلامي حضرت آيت الله خامنه‌اي: «هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي‌شود جواب داد، تفنگ
او قلم است. اين را مي‌گوئيم تا مسئولان کشور و کارگزاران امور فرهنگي در هر سطحي
و شما فرهنگيان عزيز اعم از معلم، دانشجو، طلبه و مدرس تا دانش آموزان و تا
کسانيکه در بيرون اين نظام آموزشي مشغول به کارند احساس کنيد که امروز سرباز اين
قضيه شمائيد و بدانيد که چگونه دفاع خواهيد کرد».

مي‌گويند: روي عوامل و مهره‌ها و بازيچه‌هاي فساد کار فرهنگي نشده و
بسياري از اينها جاهل قاصرند و نيز بسياري از زنان و دختران بدحجاب مستضعفان فکري
هستند! اين صحيح، اما چرا چنين است؟ کي بايد کار فرهنگي بکند؟ چه کسي بايد در کار
مطالعه و برنامه و طرح جهت حل اين معضل باشد؟ آيا جز مسئولين فرهنگي نظام و
کارشناسان امور اجتماعي با مشورت ديگر صاحبنظران؟ چرا که امکانات ريشه‌يابي و
مطالعه کارشناسانه روي مسائل در دست آنهاست. انها بايد کنفرانس و سمينار و ميزگرد
ترتيب دهند. هيأت‌ها و گروه‌ها و کميسيون‌ها به بحث بپردازند و از کار خسته نشوند،
و به يکي دو مصاحبه بخش اکتفا نکنند. خلاصه پيگير مسئله تا نتيجه‌گيري باشند و طبق
معمول نيمه راه به سراغ کاري ديگر نروند و کار قبلي را ابتر و ناتمام رها کنند.

ضرورت قاطعيت مداوم

مسئله ديگر که در صحنه پيکار فرهنگي و اخلاقي مطرح است جديت و پشتکار است.
بالأخره موارد بسياري است که پاي لجاجت بميان مي‌آيد و متظاهرين و مروجين فساد
برآنند که ارزشها را لوث کنند و به احساسات توده‌هاي مردمي دهن کجي کنند. در
اينگونه موارد جز برخورد قاطع چيزي چاره‌ساز نيست. در اين خصوص نيز مسئلوين عمده
بعهده کارگزاران نظام است. چشم مردمي بسوي آنها دوخته است چرا که آنها هستند که
پيچ و مهره قانون را در دست دارند.

آنها هستند که امر قضا و اجراء را در اختيار دارند.

آنها ناظر و حاکم ب رمطبوعات و مجلات و روزنامه و کتاب هستند.

صدا و سيما با بودجه‌هاي کلان و امکانات بي‌حد و حصرش در اختيار ايشان
است.

ارشاد و تبليغات پيچ و مهره‌اش بدست نظام است.

آموزش و پرورش و آموزش عالي، دبستان، دبيرستان و دانشگاه در اختيار آنها
است.

بيمارستانها و ادارات دولتي و ساير مؤسسات که هنوز بطور کامل پاکسازي نشده
و گاه سير معکوس دارد، متعلق به دولت يعني در حقيقت ملت است و حتي مؤسسات و
بيمارستانهاي خصوصي با اجازه دولت کار مي‌کنند آنها نبايد فعال ما يشاء باشند و بر
آنها نيز بايد ضوابط عادلانه و اخلاق و عفاف اسلامي حاکم باشد وگره در اين نظام
جائي ندارند…

سينماها و پارک‌ها و شهربازي‌ها که يکي از نمايشگاههاي بزرگ براي ارائه مد
لباس و آرايش زنان و دختران و پسران جلف و حتي ميعادگاه برخي عناصر فاسد و بيمار
است تا زير پوشش نهادها و بنيادها و ادارات دولتي از قبيل شهرداري، بنياد
جانبازان! و غيره اداره مي‌شود…

گمرکا هوائي، زميني، دريائي و مرزها که امکان ورود قاچاق و نوار ويديوئي و
عکس‌هاي مبتذل از طريق آنها صورت مي‌گيرد(بخصوص از زماني که در تفتيش کالاهاي
وارداتي سهل گرفته مي‌شود) تحت نظارت نهادهاي دولتي و انتظامي و انقلابي است وآنان
بايد کنترل و نظارت دقيق‌تر داشته باشند… اگر مسئولين خروج از کشور جلو آن دسته
از زنان لجام گسيخته را که گروه گروه به حال تجرد دست نامحرمان را مي‌گيرند و به
خارج مي‌روند و رسوائي ببار مي‌آورند نگيرند چه کسي در داخل يا خارج جلودار آنها
خواهد بود؟

مسئله ديگر نظارت بر نحوه پوشش کارمندان ادارات دولتي است. اينان که
بمثابه خانواده دولت‌اند بايد بدرستي مورد کنترل دقيق قرار گيرند و خصوصا بخشنامه
مروبط به رعايت حجاب اسلامي را دقيقا مراعات نمايند. براي مردم متعهد ما تحمل کردن
قيافه‌هاي زننده کارمند و دکتر و پرستار و…

را در تشکيلات متعلق خودشان بهيچوجه ندارند و نبايد هم چنين صحنه کريه و
ناهنجاري را شاهد باشند از سوي ديگر مسئولان ناظر بر مطبوعات و هنر اگر نتوانند آن
دسته از مجلات وابسته را که مروج افکار ليبرالي يا ضد انقلابي و حتي فساد اعتقاد و
اخلاقند را ارشاد و هدايت و در صورت عدم تمکين توقيف نکنند چه کسي اين کار را بايد
بکند؟

و اگر نتوانند فيلم‌ها و جشنواره‌ها را از پاطوق‌ شدن عناصر بي‌تعهد و
چهره‌هاي آنچناني برهانند و در جهت تحکيم ارزشهاي اخلاقي و انقلابي سوق دهند چه
کسي ديگر مي‌تواند اين کار را بکند؟

در يک سخن: در برابر تهاجم فرهنگي بيگانه که هزاران چهره و نيرنگ دارد و
از هر روزن سر بدون مي‌کند و هر لحظه بر وسعت کار خود مي‌افزايد، در جبهه مقدم اين
نبرد مسئولين نظام و کارگزاران امور فرهنگي، قضائي، انتظامي و اجرائي قرار دارند.
اگر آنها که در حسن نيتشان هيچگونه ترديد ندايم و آرمانشان را خدمت به اسلام و
انقلاب مي‌شناسيم با برنامه حساب شده و اصولي و با استفاده از افکار و انديشه‌هاي
صاحبنظران و برگزاري سمينارها و ميزگردها بويژه در رسانه‌هاي عمومي بالأخص صدا و
سيما بدون فوت وقت وارد اين ميدان شوند مطمئن باشند در کنار يک گام آنها ملت صدها
گام برمي‌دارد و اين خواست ملت و حق مردم است. شرط اول اين است که بدانيم اين درد
با شعار و مصاحبه‌هاي مقطعي درمان نمي‌شود و ديگر آنکه اين تهاجم را جدي بيگريم
همانند يک جنگ تمام عاير و در برخوردهايمان، افکار عمومي رسانه‌هاي امپرياليستي و
جو سازي‌هاي ديپلماسي جهاني را زير پا بگذاريم که قرآن به ما درس مي‌دهد: «و لن
ترضي عنک اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم» (بقره ـ 120) ـ هرگز يهود و نصاري
از تو راضي نخواهند شد تا آئين و روش آنها را پيروي کني. و همانگونه که رهبر معظم
انقلاب در ورد مذاکره با آمريکا فرمودند کمترين چيزي که استکبار جهاني از ما مي‌خواهد
دست کشيدن از آرمانها و ارزشهاي انقلابي است و اين چيزي است که آرزوي آن را بر دل
دشمن بايد نهاد و امام و امت بر آن خط بطلان کشيدند و مقام معظم رهبري بر آن تأکيد
ورزيدند و دولتمردان ما همه بر آن اتفاق نظر دارند… چرا که همه مي‌دانند تهاجم
استکبار تا نابودي مطلق يک کشور و بر باد دادن هستي او متوقف نخواهد شد… و
کمترين انعطاف در برابر چنين دشمن و بدتر از همه پذيرش فکر و فرهنگ او و نيز تسامح
در برابر عوامل بي‌شرم او موضع انفعالي است که با مرگ يک ملت برابر است…

اينک مائيم و مسئوليت عظيم الهي. باميد آنکه در برابر هشدارها و اخطارها
بيش از اين حساس باشيم و هرگز خسته نشويم و توقف نکنيم و لحظه‌ها را از دست ندهيم
که ميکرب لحظه به لحظه رشد مي‌کند. بدانيم مسائل فرهنگي اخلاقي و فرهنگي براي
جامعه‌اي مثل ا از مسائل سياسي و اقتصادي که آن هم حياتي است، مهمتر و حياتي‌تر
است هر چند اينها جداي از هم نيستند و بازسازي کشور بدون بازسازي کامل بعد فرهنگي
و اخلاقي حرکت بسوي رفاه بي‌تعهد خواهد بود. اين را بدانيم و تحت تأثير شانتاژ و
جنگ رواني و تبليغي دشمنان کشور و انقلاب قرار نگيريم.

در پايان اين مقال به بخشي ديگر از بيانات مقام معظم رهبري در رابطه با
مسئوليت نهادهاي فرهنگي و تبليغي اشاره مي‌کنيم. ايشان فرمودند: «راديو و تلويزيون
مسئوليت دارند، مدارس مسئوليت دارند، وزارت ارشاد مسئوليت دارد و شما معلمين
سنگرتان مشخص است… مسئوليت شما بسيار مسئوليت بزرگي است. نسلي که رژيم فاسد و
مفسد را نديده، نسلي که کتک خوردن‌ها را در دوران غربت نديده، نسلي که مقدمات
انقلاب را نديده، نسلي که محنت جنگ را با گوشت و پوست خود لمس نکرده. اين نسل دارد
نوبه نو مي‌آيد زير دست شما معلمين، شما مي‌خواهيد از اين نسل انسان‌هائي بسازي که
انقلاب را حفظ کند. کار سختي است… به اين کار بزرگ اهميت بدهيد…».

اين يک سخن حکيمانه است. ما امروز با نسلي روبرو هستيم که هنوز صداي امام
در گوش اوست. هنوز صحنه‌هاي جنگ و آتش و خون را از ياد نبرده، بسياري از اين
جوانان خود حاضر در جبهه‌هاي جنگ بوده‌اند و شاهد برادران معلول و خانواده‌هاي
شهيد و اسير و مفقود الأثر داده‌ها هستند. اگر در چنين فضائي که تب انقلاب حرارت
به کالبدها مي‌بخشد دشمن اينگونه جبهه گشوده و عوامل فاسد خود را جهت گرفتن هويت و
اخلاق و احساس انقلابي بکار گرفته فردا و فرداها چه خواهد کرد!؟ اين است که بار
مسئوليت را سنگين‌تر مي‌کند و آحاد ملت را هشدار مي‌دهد و حساسيت و هوشياري و
قاطعيت و کار مداوم و مؤثر دست اندرکاران امور را بيش از بيش به تلاش و تکاپو مي‌طلبد.

با اين دلائل، و دلائل ديگر که در اين قال نمي‌گنجد در«طرح مبارزه با
منکرات» بايد کمترين ترديد به خود راه نداد. به جو سازي‌هاي مشکوک و معلوم الحال
نيز نبايد اعتنا کرد. اين طرح که زير نظر مسئولين عالي رتبه کشور تهيه گرديده مورد
حمايت همه نيروهاي دلسوزي است که به آينده اين کشور و انقلاب مي‌انديشند. آنانکه
در راستاي اصول مطرحش ده از سوي معمار انديشه اسلامي امام فقيد امت قدس سره به
انسان‌سازي که روح انقلاب است فکر مي‌کنند و توده‌هاي ميليوني و قشرهاي محروم و پا
برهنه‌ها و صاحبان اصلي اين انقلاب و خانواده‌هاي شهيدان، اسيران، معلولين و همه
زجر کشيدگاني که حيات انساني را در رفاه و لذت خلاصه نمي‌دانند. به اميد انجام صحيح
تکليف الهي‌مان در اين نبرد.

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

زکوي تو رفتن

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند                           نصيب
دشمن ما را نصيب ما نکند

من و زکوي تو رفتن زهي خيال محال                 که
دام زلف تو هرگز مرا رها نکند

«اديب نيشابوري»

***

حاشا که من …

حاشا که من از حاک درت برخيزم                     و
زلعل لب چون شکرت برخيزم

درآرزوي زلف خم اندر خم تو                             چون
موي شدم که زسرت برخيزم

«اوحد الدين کرماني»

اخلاق ستوده

امام صادق(ع) فرمود:

اخلاق ستوده ده تا است. اگر توانستي که آنها را درخود فراهم آوري، پس چنين
کن زيرا گاهي در شخصي پيدا مي‌شود که در فرزندش نيست و گاهي در فرزندش هست و در پدر
نيست و گاهي در بنده و در آزاده نيست.

آن ده خصلت عبارتند از:

1- راستي و صداقت همراه با جاعت.

2- راستگوئي و پرهيز از دروغ.

3- اداي امانت.

4- صله رحم و پيوستگي با خويشان.

5- مهمان‌نوازي.

6- دادن غذا به سائلان و مستمندان.

7- کارهاي نيک ديگران را پاداش دادن.

8- حمايت از همسايه.

9- پشتيباني از دوستان.

10- حيا که سرآمد همه آنها است.

سير و سلوک سالکان

بعضي از اهل وحدت مي‌گويند:

سالکان بر دو قسم‌اند: قسمي ارضي و قسمي سماوي. يعني قسمي سير و سلوک در
ارض مي‌کنند و بعضي طيران و جولان در سما مي‌کنند. مرکب سالکان ارضي، ذکر است و
براق سالکان سماوي، فکر است.

***

بالاترين آرزوي سقراط

پيش از آنکه سقراط را محاکمه کنند، از وي پرسيدند: بزرگترين آرزوئي که در
دل داري چيست؟ پاسخ داد: بزرگترين آرزوي من اين است که به بالاترين مکان«آتن» صعود
کنم و با صداي بلند به مردم بگويم: «اي دوستان! چرا با اين حرص و ولع، بهترين و
عزيزترين سالهاي زندگي خود را به جمع ثروت و سيم و طلا مي‌گذرانيد، در حالي که
آنگونه که بايد و شايد در تعليم و تربيت اطفالتان که مجبور خواهيد شد، ثروت خود را
براي آنها باقي بگذاريد، همت نمي‌گماريد؟!».

صليب يا الاغ به گردن!

در زمان مامون، مردي مسيحي، صليبي ساخته و به گردنش آويخته بود. ابن ميثم
که از دانشمندان بزرگ آن زمان بود، از او پرسيد: چرا صليب به گردنت آويخته‌اي؟

گفت: براي اينکه اين صليب، شبيه آن چيزي است که عيسي(ع) را بر آن به دار
کشيدند. ابن ميثم گفت: آيا عيسي ميل داشت که بر چنين چيزي سوار، يا آويخته شود؟

گفت: نه

گفت: آيا عيسي سوار الاغ مي‌شد و براي انجام کارهاي خود از آن استفاده مي‌کرد
يا نه؟

گفت: آري.

گفت: آيا عيسي دلش مي‌خواست که الاغش زنده بماند و به او خدمت کند؟ گفت:
آري!

ابن ميثم گفت: بنابراين چرا چيزي را که عيسي در زمان حياتش با ميل و رغبت
بر آن سوار مي‌شده، رها کرده‌اي و چيزي را که هنگام مرگش بر آن آويخته شده و هيچ
علاقه‌اي هم به آن نداشته به گردن آويخته‌اي؟! روي اين حساب آيا بهتر نبود که بجاي
صليب، يک الاغ به گردنت مي‌آويختي و خاطره زندگي عيسي(ع) را هميشه زنده نگه مي‌داشتي؟!.

هر چيزي از خوب و بدي است

هر چيزي از خوب و بدي است. باد: وقتي مطراگري حله بهاران کند و وقتي خرقه
کهنه خزان از سر برکشد. آتش: وقتي از نزديک، خرمن مجاوران خود سوزاند و وقتي از
دور، سرگشتگان ره گم کرده را به مقصد خواند. آب: گاه سينه جگر تشنگان را تازه دارد
و گاه سفينه را چون لقمه در گلوي اميد مسافران شکند. خاک: در همان موضع که سر سنان
خار تيز کند، سپر رخسار گل، مدور گرداند.

خبري نيست که نيست

شورش عشق تو در هيچ سري نيست که نيست

                                                        منظر
روي تو زيب نظري نيست که نيست

نه همين از غم او سينه ما صد چاک است

                                                        داغ
او لاله صفت بر جگري نيست که نيست

موسئي نيست که دعوي انا الحق شنود

                                                        ورنه
اين زمزمه اندر شجري نيست که نيست

چشم ما ديده خفاش بود ورنه ترا

                                                        پرتو
حسن به ديوار و دري نيست که نيست

گوش اسرار شنو نيست وگرنه اسرار

                                                        برش
از عالم معني خبري نيست که نيست

«حاجي ملاهادي سبزواري»

***

از خود بگذشتيم

نه طالب دنيا و نه مشتاق بهشتيم               با دولت وصلت ز کف اين هر دو بهشتيم

با او نرسيديم و خود اين عيب نباشد             به زين هنري چيست که از خود بگذشتيم

«قم ـ سيد محمد طباطبايي»

ديده در هجر تو خونابه ز مژگان مي‌ريخت

دل شيدايي ما سخت گرفتار تو بود          

نه گرفتار، که ديوانه و بيمار
تو بود

گرچه از ديده نهان سيرت پاک تو وليک               

ديده بر صورت و دل، واله
ديدار تو بود

هر که سر داشت چو منصور بصحراي جنون

                                                        سر
بدارت شده، شيداي سردار تو بود

ديده در هجر تو خونابه ز مژگان مي‌ريخت

                                                        هر
دلي، سوخته از آتش غمبار تو بود

تو و شبهاي دراز و دل آکنده ز راز     

                                                        عالمي،
بي‌خبر از عالم اسرار تو بود

زاهد از ساغر و پيمانه، خبر هيچ نداشت

                                                        ور
نه او نيز کنون همسفر و يار تو بود

راهيان ره ميخانه تو را مي‌خواندند

                                                        غافل
از آنکه مي اندر کف خمار تو بود

يوسفا! خال لبت بر سر بازار چه کرد

                                                        که
اميد«دل» ما، نقد، خريدار تو بود

«قم ـ سيد محمد طباطبايي»

يک ليره بدهيد

فرهاد ميرزا به علم و فضل خود در زمينه ادبيات عجب کرد و با غرور گفت: هر
کس يک غلط املائي از من بگيرد، يک ليره طلا به او خواهم داد. سپس کاغذي نوشت به
نوکرش داد و گفت: اين نامه را ببر خدمت حضرت حجة الاسلام آقاي حاج ملاعلي کني،
ممهور کند و بياور.

شيخي از طلاب در حضورش نشسته بود. گفت: حضرت اجل! يک ليره بدهيد! زيرا
ممهور غلط است. مهر فارسي است و در صيغه عربي بر وزن اسم مفعول نمي‌آيد. بايد
بفرمائيد: مختوم کند.

شاهزاده يک ليره داد. اما در اين صدد بود که اين اشتباه را جبران کند.
خواست عذر آن را چنين بياورد که وانمود سازد، مريض بود، توجهي به صحت و سقم کلام
خود نداشته، لذا گفت: من امروز حالم خوب نبود و صبح، مقداري خاکشير خوردم.

شيخ گفت: يک ليره ديگر مرحمت فرمائيد! خاکشير غلط است و خاکشي صحيح است و
شاهزاده يک ليره ديگر هم داد و باب سخن را گردانيد و از اين در داخل شد که شيخ را
تجليل کند و ادبيت او را تحسين نمايد تا دليل بر فضل خودش هم باشد. گفت: آقاي شيخ!
شما واقعا مرد دانشمندي هستيد و من تا کنون غبن داشتم که از محضر شما استفاده کنم.

شيخ گفت: لطفا ليره سوم را هم بدهيد، زيرا بايستي غبن را به فتح باء
بخوانيد نه به سکون باء چنانکه نصاب هم مي‌گويد: «غبن در زرها زياد است و غبن در
رأيها» شاهزاده با کمال انفعال و تعجب ليره سوم را داد و از جا برخاست و به اندرون
رفت.

بلاء و علاء!

در مازندران زماني«علاء» نام حاکمي بود سخت ظالم. خشکسالي روي نمود. مردم
براي نماز استسقا و طلب باران از شهر بيرون رفتند. چون از نماز فارغ شدند، امام بر
منبر دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم ادفع عنا البلاء و العلاء» ـ خداوندا، بلاء
و علاء را از ما دفع کن!

بيرق حضرت عباس

موقعي که کنسول روس در آغاز قيام ستارخان، او را با وعده و وعيد دعوت مي‌کرد
که دست از قيام بردارد و به حمايت از سياست روس درآيد و بيرق آن کشور را بر بالاي
خانه خود بزند!

او در جواب با صداي بلند گفت: آقاي کنسول! من مي‌کوشم که دولتهاي ديگر هم
زير بيرق اسلام و حضرت عباس درآيند، آن وقت شما مرا به زير بيرق روس مي‌خوانيد؟!

بازي روزگار

مردي به ديوان محاسبات هارون الرشيد راه يافت. دفتري را گشود، در يکي از
صفحات نوشته شده بود: چهارصد هزار دينار بابت بهاي خلعت جعفر برمکي. دفتر را ورق
زد، در صفحه ديگري نوشته شده بود: ده قيراط جهت خريدن بوريا براي سوزاندن جسد
جعفر! تاريخ اين دو نوشته را مقايسه کرد، فقط چهار روز فاصله داشت.

از سوز غمت…

ميهن از سوز غمت در هيجانست امام               نضهتت
مايه الهام جهانست امام

بهر نابودي و ويراني بنياد هستم                   خون جوشان تو چون سيل روانست امام

تا قيامت ز قيام تو قيامت برپاست                     وز
قيام تو پيام تو عيانست امام!

برق عدلت زند آتش به سيه خرمن ظلم         که به قهر تو دو صد شعله نهانست امام

رزم و عزم تو بما درس شهامت آموخت           نقش اخلاص تو سرمشق جهانست امام

تا شدي غرقه گل در چمن لطف و صفا                       بلبل
از هجر رخت در طيرانست امام

انقلاب به جهان درس فضيلت آموخت                 عالم
از عزم تو انگشت دهانست امام

شد«حميد» از غم تو خون به دل و پاره جگر         داغ
تو در دل هر پيرو جوانست امام

«ملاير ـ حميد هنرجو» ـ (دانش ‌آموز راهنمائي)

 

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت دهم

وصيت نامه امام«قدس سره» و اسم مستأثر الهي

آيت الله محمدي گيلاني

* معلومات مستأثره الهي، در اسماء مستأثره، منحصر نيست.

* آيا با سير و سلوک روحاني که حدود، بدانوسيله خرق مي‌شود، ممکن است به
اسماء مستأثره متعلم شد؟

* نقل کلام عارف کامل آقا محمد رضا قمشه‌اي«ره» از رساله مصباح الهدايه
امام«قدس سره» در پاسخ اين سؤال.

* نقد امام بر آقا محمدرضا قمشه‌اي در بيان اسفار اربعه عرفاء و اهل سير و
سلوک.

* گفتاري جامع از امام در قرب نوافلي و قرب فرائضي، منقول از شرح اربعين
حضرتشان.

معلومات مستأثره خدايتعالي، منحصر در اسماء مستأثره نيست، بلکه علوم مختصه
به حضرتش بسيار است که به بعضي ديگر از آنها اشاره مي‌کنم، ولي لازم مي‌بينم نکته‌اي
ديگر درباره اسم مستأثره حقتعالي را يادآوري کنم. سپس به برخي ديگر از علوم
مستأثره الهي اشاره نمايم:

در بعضي از مقاله‌هاي پيشين، معناي غيب را اجمالا از حکيم شهيد آية الله
مطهري«قدس سره» نقل نموديم و گفتيم که معناي آن جز حجاب محدوديت حواس و ادراکات ما
که تنها امور نسبي و محدود را درک مي‌کنند، نمي‌باشد.

با توجه به اين واقعيت، در صورتي که توفيق سير و سلوک الي الله تعالي،
رفيق کسي گرديد و سفر«في الخلق الي الحق» را به پايان رساند و امداد الهي دستگير
وي شد، و به نحوي حائز وصول و فناء گرديد و حجب ظلماني و حدود نوراني نسبت به وي،
رفع شد، آيا چنين کسي، مي‌تواند به اسماء مستأثره، اشراف پيدا کند يا نه؟ و به
عبارتي: متعلم به اين اسماء شود يا نه؟

امام بزرگوار«رضوان الله عليه» در «مصباح الهداية الي الخلافة و الولايه»
در اين باره اشاره‌اي دارند که به نقل ترجمه آن اکتفا مي‌کنم:

«شيخ مشايخ ما عارف کامل آقا محمدرضا قمشه‌اي «رضوان الله عليه» در رساله‌اي
که براي تحقيق اسفار اربعه ترتيب داده‌اند، کلامي دارند که ملخص آن، اين است:

سفر عبارت است از حرکت از وطن، در حالي که متوجه بسوي مقصد است که با طي
منازل آن را پايان مي‌دهد، و آن يا صوري است که بي‌نياز از بيان است و يا معنوي
است که چهارگونه است:

اول: سفر از خلق بسوي حق است، که با رفع حجابهاي ظلماني و نوراني انجام مي‌پذيرد،
و هنگامي که اين حجابها رفع شود سالک، جمال حق را مشاهده مي‌کند و از خود فاني مي‌گردد
و همين است مقام فناء، سپس با پايان‌پذيري سفر اول، به سفر دوم شروع مي‌کند، و آن،
سفر از حق بسوي حق است با وجود حقاني چه رهرو مزبور با سفر اول حائز ولايت گرديده
و وجودش، وجود حقاني شده است. و در اين سفر دوم، از ذات حق سبحانه و تعالي سفر مي‌کند
و در کمالات آن حضرت سير و سلوک مي‌نمايد و متعلم به همه اسماء الهي ميشود مگر
اسماء مستأثره؛ اين هنگام ولايتش تام شده، و ذات و صفات و افعالش، در ذات و صفات و
افعال حق فاني مي‌شود، و فناء از فنائيت، حاصل وي شده که«مقام اخفي» مي‌باشد و
دائره ولايتش تماميت يافته و سفر دوم به پايان مي‌رسد».

سفر خلق به سوي حق

امام بزرگوار بعد از نقل ملخص کلام مرحوم آقاي آقا محمد رضاي قمشه‌اي چنين
مي‌فرمايد:

«و در نزد من، سفر اول، عبارت است از سفر از خلق بسوي حق مقيد، که با رفع
حجابهائي که همان جنبه يلي الخلقي است انجام مي‌پذيرد، و رؤيت جمال حق، به ظهور
ذات متعاليه در مراتب اکوان که همان جنبه يلي الحقي است، بهره سالک مي‌شود و سفر
اول به پايان مي‌رسد و سفر دوم آغاز مي‌گردد…ـ

ظاهر کلام مرحوم شيخ المشايخ«رحمة الله عليه» اين بوده که مقصد و غايت در
سفر اول، حق مطلق است، ولي امام«اعلي الله مقامه» اين مدعا را از مرحوم آقاي قمشه‌اي
نمي‌پذيرد و مي‌فرمايد که در سفر اول، مقصد و غايت، حق مقدي است و آن ظهور
ذات«مقيدا به» در مراتب اکوان است، اما راجع به استثناء اسماء مستأثره از تعلم همه
اسماء الهي که در کلام عارف مذکور آمده، به سکوت برگذار فرموده و ظاهرا مورد قبول
خاطر عاطر آن بزرگوار است.

حضرت امام در کتاب شريف شرح اربعين در ذيل شرح حديث سي و چهارم فصلي
بعنوان: «در بيان قرب فرائض و نوافل و نتيجه آن به حسب طريقه اهل ذوق و سلوک»
منعقد فرموده‌اند که ارتباطي کامل بما نحن فيه دارد و بنابراين نقل مي‌کنيم، مي‌فرمايد:

«بدان که از براي سالک الي الله و مهاجر از بيت مظلم نفس بسوي کعبه حقيقي
يک سفر روحاني و سلوک عرفاني است که مبدأ آن مسافت، بيت نفس و انانيت است و منازل
آن، مراتب تعينات آفاقي و انفسي و ملکي و ملکوتي است که از آنها به حجب نورانيه و
ظلمانيه تعبير شده: «ان لله سبعين الف حجاب في نور و ظلمه» يعني انوار وجود و
ظلمات تعين، يا انوار ملکوت، و ظلمات ملک يا ادناس ظلمانيه تعلقات نفسانيه و انوار
طاهره تعلقات قلبيه و از اين هفتاد هزار حجب نوريه و ظلمانيه گاهي به طريق جمع،
تعبير به هفت حجاب شده چنانکه در خصوص تکبيرات افتتاحيه از ائمه اطهار وارد است که
در خرق هر حجابي تکبيري فرمود،[1]
در موضوع سجده به تربيت حسينيه روحي له الفداء است که سجده بر آن خرق حجب سبعه کند
و عارف مشهور مي‌گويد:

هفت شهر عشق را عطار گشت                      ما
هنوز اندر خم يک کوچه‌ايم

و در انسان صغير به لطائف سبع تعبير شده و گاهي به سه حجاب کلي عدد آن را
رساندند در آفاق به عوالم ثلاثه و در انفس به مراتب ثلاث، تعبير کرده‌اند، و گاهي
به طريق توسط به هزار منزل معروف پيش سائرين و به اعتباري به صد منزل و به اعتباري
به ده منزل، تقسيم نموده‌اند، و شيخ عارف کامل شاه آبادي دام ظله براي هر منزلي از
منازل سائرين ده بيت، مقرر مي‌داشت با اسلوب بديعي که مجموع هزار بيت مي‌شد به آن
ترتيب.

و حضرت ابراهيم خليل الرحمن(ع) در آن سير روحاني که حقتعلاي از آن حکايت
مي‌فرمايد، منازل را به سه مقام تعبير فرموده و از يکي به کوکب و ديگري به قمر و
سومي به شمس تعبير فرموده.

و بالجمله مبدأ سفر روحاني، بيت مظلم نفس است، و منازل آن، مراحل و مراتب
آفاق و انفس است، و غايت آن، ذات مقدس حق است به جميع اسماء و صفات در ابتداي امر
براي انسان کامل، و مضمحلاً في الاسماء و الصفات در آخر امر، و اسمي و صفعتي و
تعيني از اسماء صفات و تعينات است براي غير آن«يعني غير انسان کامل».

و پس از آنکه انسان سالک قدم بر فرق انيت و انانيت خود گذاشت  از اين بيت خارج شد و در طلب مقصد اصلي و
خداجوئي، منازل ومراحل تعينات را سير کرد و قدم بر فرق هر يک گذاشت و حجب ظلمانيه
و نورانيه را خرق نمود و دل از همه موجودات و کائنات بر کند و بتها را از کعبه دل
به يد ولايت مآبي فرور يخت و کواکب و اقمار و شموس، از افق قلبش افول کردند، و
وجهه دلش يک ر و يک جهت بي‌کدورت تعلق به غيره، الهي شد و حال قلبش«و جهت وجهي
للذي فطر السماوات و الارض» شد و فاني در اسماء و ذات و افعال گرديد؛ پس در اين
حالت، از خود بي‌خود شود و محو کلي برايش حاصل شود و صعق مطلق، رخ دهد پس حق در
وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصر حق ببيند و به يد قدرت حق بطش کند و
به لسان حق نطق کند و به حق ببيند و جز حق نبيند، و به حق نطق کند و جز حق نطق
نکند، از غير حق کور و کر و لال شود، و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود، و اين مقام
حاصل نشود مگر با جذبه الهيه و جذوه نار عشق که بدين جذوه عشقيه لا زال متقرب به
حق شود، و به آن جذبه ربوبيه که عقيب حب ذاتي است از او دستگيري شود که در اين
وادي حيرت نلغزد و به شطح و جز آن که از بقاياي انانيت است گرفتار نيايد. و در اين
حديث اشاره به اين دو شده است بقول:[2]
«و انه يتقرب عبدي بالنافله حتي احبه». تقرب عبد از جذوه عشق است و جذبه الهيه حق
از حب است:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششي              کوشش
عاشق بيچاره به جائي نرسد

پس منتهاي قرب نوافل، فناي کلي و اضمحلال مطلق و تلاشي تام است و نتيجه
آن«کنت سمعه الذي يسمع به…» است و پس از اين، فناي تام و محو کلي و محق مطلق و
صعق تمام.

صحو بعد المحو

گاه شود که عنايت ازليه شامل حالش شود او را به خود آورد و ارجاع به مملکت
خودش فرمايد و حالت صحو از براي او دست دهد و حالت انس و طمأنينه پيدا کند و کشف
سبحات جمال و جلال بر او گردد و در اين حالت صحو در مرآت ذات و صفات و در آنها
اعيان ثابتات ول وازم آنها را کشف نمايد، و حال اهل سلوک در اين مقام ني مثل مقام
اول است در اينکه عين ثابتش تابع هر اسمي است در همان اسم فاني شود و بهمان اسم
باقي ماند و حال صحو نيز کشف همان اسم بر او گردد، و عين ثابت تابع همان اسم بر او
کشف گردد پس انسان کامل در تحت اسم جامع اعظم کشف مطلق اعيان ثابته و لوازم آن
ازلا و ابدا بر او گردد و کشف حالات و استعداد موجودات و کيفيت سلوک و نقشه وصول
آنها بر او گردد، و خلعت خاتميت و نبوت ختمي که نتيجه کشف مطلق است بر قامت زيباي
مستقيمش راست آيد و ديگر پيمبران هر يک بمناسبت اسمي که از آن مظهريت دارند و
بمقدار حيطه و سعه دائره آن، کشف اعيان تابعه آن اسم کنند و باب کمال و نقص اشرفيت
و غير آن وسعه و ضيق دائره دعوت از آنجا شروع شود و به تبعيت اسماء الهيه رجوع
کند، چنانکه تفصيل آن را در رساله«مصباح الهداية» ذکر کرديم.

بالجمله پس از اينحالت که صحو بعد المحو دست داد، وجود او وجود حقاني گردد
و حقتعالي در مرآت جمال او موجودات ديگر را مشاهده فرمايد، بلکه هم افق با مشيت
گردد و اگر انسان کامل باشد، با مشيت مطلقه هم افق گردد و روحانيت او عين مقام
ظهور فعلي حق گردد، و در اين حال حقتعالي به او مي‌بيند و مي‌شنود و بطش مي‌کند، و
خود او اراده نافذه حق و مشيت کامله و علم فعلي است«فالحق يسمع به و يبصر به…
علي عين الله و سمع الله و جنب الله» الي غير ذلک.

پس قرب فرائض صحو بعد المحو است، و
نتيجه آن، آنها است که شنيدي و بايد دانست که اين صحو و رجوع به کثرت را قرب
گوئيم، زيرا که اين صحو بعد المحو، غير از اين حالت غفلتي است که از براي ما است و
اين وقوع در کثرت پس از فناي محض، غير از اين است که ما در آن واقع هستيم زيرا که
کثرت براي ما حجاب است از وجه حق و براي آنها مرآت مشاهده است: «ما رأيت شيئا الا
و رأيت الله معه و فيه و قبله و بعده» پايان فضل مزبور.



[1]– في الوسائل. عن هشام الحکم
عن ابي الحسن موسي(ع) قال: قلت له: لأيّ علة صار التکبير في الافتتاح سبع تکبيرات
افضل(الي ان قال:) قال: يا هشام ان الله خلق السماوات سبعا و الارضين سبعا و الحجب
سبعا فلما أسري بالنبي(ص) فکان من ربه کقاب قوسين او ادني رفع له حجاب من حجبه
فکبر رسول الله(ص) و جعل يقول الکلمات التي تقال في الافتتاح فلما رفع له الثاني
کبر فلم يزل کذلک حتي بلغ سبع حجب فکبر سبع تکبيرات فلذلک العلة يکبر للافتتاح في
الصلوة سبع تکبيرات(ج 4 في الطبع الجديد ـ ص 3- 722 الخبر7).