/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی (قدّس سرّه)

یادداشتها و
خاطراتی از زندگی امام خمینی (قدّس سرّه)

برنامه ی
تشرف به زیارت

حضرت امام در
طول مدت چهارده سالی که در نجف اشرف اقامت داشتند، هر شب سه ساعت بعد از غروب
آفتاب در تمام فصول سال. به عزم زیارت حضرت امیرالمومنین        علیه السلام از منزل خارج می شدند و
مسافت بین خانه تا صحن مطهر را به طور پیاده در حدود هفت دقیقه طی می کردند. از در
قبله وارد صحن و از کفش کن ضلع زاویه جنوبی ایوان عبور و بعد از اذن دخول در رواق
به حرم مطهر مشرف می شدند. پائین پا زیارت مختصری می خواندند و سپس به طرف ضلع
جنوبی ضریح، روبروی صورت و محل دو انگشت حضرت امیرالمومنین علیه السلام می
ایستادند، زیارت امین الله را می خواندند و برخلاف دیگران و عامه مردم که از
همانجا بالاسر را دور می زدند، حضرت امام از همان نقطه باز می گشتند و از پائین
پا، به پشت سر، نماز زیارت و معمولاً زیارت جامعه را به طور نشسته می خواندند.

هرگز از
بالای سر عبور نمی کردند

نکته جالب
توجه این که هیچ گاه دیده نشد که حضرت امام از بالای سر حضرت امیر     علیه السلام عبور تا چه رسد که توقف کنند
رعایت همیشگی این روش ضمن این که نمودار کمال ایمان و احترام آن حضرت به حریم مقام
ولایت بود. اهل نظر و معنی را متوجه نکته ای ظریف می کرد؛ چرا که طبق یکی از
احتمالات و نقلهای چهارگانه، بالای سر حضرت امیرالمومنین علیه السلام، محل دفن سر
بریده ی امام حسین علیه السلام است و همین احتمال کافی است که عارفان پاکباخته
حقیقت پای خود را روی چنین مکانی که محتمل است مدفن سر مطهر سیدالشهداء باشد
نگذارند. حضرت امام در مراجعت از حرم مطهر معمولاً به طرف مرقد مرحوم علامه حلی و
مرحوم شیخ محمد حسین کمپانی که در قسمت شمالی ایوان طلا و مجاور گلدسته شمالی قرار
داشتند می رفتند و به قرائت فاتحه می ایستادند و سپس به طرف زاویه جنوبی ایران
برمی گشتند. لازم به ذکر است که مقدر بود، در نهایت فرزند برومند حضرت امام، مرحوم
آیةالله شهید آقا مصطفی خمینی در کنار مرقد مرحوم کمپانی که از نزدیکترین نقاط به
مرقد مطهر مولی الموحدین است به خاک سپرده شود!

تقید به
زیارت

حضرت امام در
طول مدت چهارده سال، جز در مواردی مشخص و شبهائی که به مناسبت زیارتهای مخصوصه به
کربلا مشرف می شدند و گاهگاهی که بیمار می شدند، به      گونه ای که درس و نماز جماعت و آمدنشان به
بیرونی تعطیل می شد و طبعاً تشرفشان به حرم نیز غیر میسور بود -که بحمدالله کم اتفاق
می افتاد- در تمام شبهای دیگر به استثنای یک شب که به خاطر دارم و بعداً خواهم
گفت، هرگز برنامه تشرف به حرم و زیارتشان ترک نشد. این در حالی است که عموماً
کسانی که در عتبات مقدّسه، مجاور می شوند، هرچند هم علاقمند باشند کم کم وضعیّت
برای شان عادی می شود و چه بسا هفته و ماه هم بر آنها بگذرد و توفیق تشرف پیدا
نکنند ولی حضرت امام بر مبنای ایمان و عشق غیر قابل وصفی که به مقام ولایت کبری
داشتند و با نظم شگفت انگیزی که در کارها و برنامه های شان بود و زیارت حضرت امیر
در ردیف نماز جماعت و درس شان قرار داشت، هرگز به دون عذر زیارتشان ترک نمی شد.
گرچه حتی در اوقاتی که به دلائل سابق الذکر به حرم مشرف نمی شدند، خبر داشتیم که
در خانه و احیاناً از روی پشت بام زیارتشان را می خواندند!

نقطه ی ضعف!!

نکته جالب و
در عین حال اسف انگیز در حاشیه این جلوه ی معنوی امام، این بود که معاندین بیمار
دل و مزدوران ساواک و سازمانهای جاسوسی غرب و شرق که در لباس روحانیت! وظیفه ی
تضعیف امام را برعهده داشتند، آنگاه که نتوانستند کوچکترین        نقطه ضعفی را از امام پیدا کنند، با
وقاهت و بی شرمی مخصوص به خودشان سعی کردند بزرگترین نقطه قوت امام را به صورت یک
نقطه ی ضعف! القاء کنند! آنها در حوزه نجف با ژستی مقدس مآبانه و با شیوه ای شیطنت
آمیز مطرح می کردند که این روشی که آقای خمینی در پیش گرفته و تقید و نظمی که به
زیارت حضرت امیر دارد، موجب شده که سایر مراجع و بزرگان که به طور مرتب و زود به
زود به حرم مشرف نمی شوند زیر سوال قرار گیرند و تضعیف و هتک شوند!!

توهین به
امام در حرم

یکی از همین
قماش افراد که متاسفانه از ارکان بعضی بیوت و اطرافیان نزدیک یکی از مراجع بود، با
توجه به خباثتی که در او معروف بود و به او نمی آمد که اهل حرم و زیارت باشد، بعضی
شبها درست در همان ساعتی که امام به حرم مشرف می شدند، او هم به حرم می آمد و
تعمّد داشت که با امام برخورد کند و با قیافه ای عبوس و شمر گونه، مثل برج زهرمار
و مار زخم خورده به چهره ی امام خیره می شد. این شخص را با چنین حالتی شاهد بودم
که وقتی امام در کنار ضریح مطهر، به خواندن زیارت ایستاده بودند. با آن که حرم
شلوغ نبود. همه جا را رها کرد و آمد پشتش را به امام کرد و به عنوان این که زیارت
می خواند در تمام مدتی که امام مشغول زیارت بودند، بین ضریح و امام حائل شد! و در
حالی که افرادی که توجه داشتند از شدت ناراحتی و انزجار از این عمل زشت                و توهین آمیز و عمدی او به خود
می پیچیدند و در آن شرائط غربت چاره ای هم نداشتند، اما خود حضرت امام، گوئی اصلاً
در این عوالم نبودند و زبان حالشان همان شعر منسوب به حضرت امیرالمومنین علیه السلام
بود که می فرماید:

ولقد امرّ
علی اللّئیم یسبّنی                                             
فمضیت ثمّة قلت لایعنینی

«آنگاه که بر
انسانی پست و فرومایه که مرا فحش می دهد برخورد می کنم، از کنارش می گذرم، گوئی که
در این ناسزاگوئی منظورش من نمی باشم».

شبی که امام
به حرم نرفتند!

همانگونه که
اشاره شد، حضرت امام، جز در مواقعی مشخص هر شب راس ساعت دو و سی دقیقه بعد از غروب
آفتاب برای ملاقات عمومی به بیرونی تشریف فرما می شدند و بعد از نیم ساعت تمام،
راس ساعت 3 برمی خاستند و به حرم مشرف می شدند، تا جائی که در نظر دارم، تنها در
یک مورد با آن که ظاهراً هیچ گونه محذوری نداشتند، وقتی که ساعت 3 فرا رسید از جا
برخاستند و به جای این که مثل همیشه، طول اطاق را طی کنند و به طرف دری که از راه
پله ها به کوچه منتهی می شد، به سوی حرم حرکت کنند. برخلاف انتظار از همانجا که می
نشستند و در کنار در منتهی به اندرونی بود، به طرف اندرونی بازگشتند. طبق روال
همیشگی نعلین های امام را هم به آن طرف برده بودند که با حرکت امام به سوی اندرونی
یکی از آقایان به سرعت نعلینها را به این طرف آورد و امام به اندرونی رفتند! افراد
حاضر شگفت زده شدند و با آن که امام را در حال سلامت و نشاط مشاهده کرده بودند،
چون تنها بیماری بود که مانع تشرف امام به حرم بود، همه از سلامت امام جویا شدند
ولی هیچ چیز معلوم نشد و حتی نزدیکان نیز هیچ دلیلی بر این قضبه نیافتند و همه
متعجب شده بودیم به هر حال ما هم به حرم مشرف نشدیم و به مدرسه رفتیم. روز بعد
گفته شد که در همان ساعتی که امام طبق معمول به حرم مشرف می شدند، سفیر ایران در
بغداد به حرم آمده و ظاهراً به عنوان اهداء فرش از سوی شاه مراسمی را برگزار کرده
بود و با توجه به اطلاع دقیق آنها از زمان تشرف حضرت امام به حرم و انتخاب همین
وقت برای مراسم مذکور و فیلمبرداری از آن، توطئه ای را در سر داشتند و بدینسان
معمّای عدم تشرف امام به حرم برایمان حل شد ولی معمای بزرگتری جای آن را گرفت و آن
چگونگی اطلاع امام از این توطئه بود؟!

دختر خیلی
خوب است!

در زمستان
سال 63 خداوند فرزند دختری به اینجانب عطا فرمود: چند روز بعد از تولد، مادرش او
را به بیت معظم له آورد. بعد از انجام کارهای معمول از محضر امام خارج شدم و نوزاد
را برای تشرف به خدمت حضرتشان آوردم. از پله های حیاط بالا می آمدم که توجه حضرت
امام به حقیر جلب شد با تبسم و نشاط کم سابقه اذن دخول دادند قبل از آن که سخنی
بگویم فرمودند: بچه خودتان است؟ عرض کردم بله! بلافاصله دو دست شان را به علامت
تحویل کودک جلو آوردند و همزمان پرسیدند دختر است یا پسر؟ عرض کردم دختر است! او
را در آغوش گرفتند و صورت به صورت او گذاشتند و پیشانی او را بوسیدند و در این حال
فرمودند: «دختر خیلی خوب است دختر خیلی خوب است. دختر خیلی خوب است!». و در گوشش
دعا خواندند سپس از اسم او سوال فرمودند به عرض رساندم آقا اسمش را گذاشته ایم
حضرتعالی انتخاب بفرمائید و حضرت امام بدون تامل فرمودند: «فاطمه خیلی خوب است.
فاطمه خیلی خوب است. فاطمه خیلی خوب است».

نیاز به تذکر
نیست که یکی از ویژگیهای معروف حضرت امام که نمودار حکمت و وارستگی آن حضرت است،
اصل سکوت و صمت است و سخن گفتن در حداقل و مبتنی بر اداء تکلیف و به همین جهت زیاد
دیده می شد که حضرت امام مثلاً در نجف که از ساعت 5/2 بعد از غروب تا ساعت 3 به
مدت نیم ساعت هر شب برای دیدار عمومی به اطاق بیرونی تشریف می آوردند جز «سلام و
مسّاکم الله بالخیر»بسیار اتفاق می افتاد که تا آخر جلسه به سکوت برگزار می شد.

در طول مدت
سالهائی که در جماران صبحها خدمت حضرتشان می رسیدیم و هر روز ما بین 20 تا 50
دقیقه مشرف بودیم هیچ گاه به یاد ندارم که حتی یک کلمه ی غیر ضروری از امام شنیده
باشم سوالها از خدمتشان بسیار سنجیده بود یعنی آن که افرادی که معاشرت نزدیک و
ارتباط کاری با معظم له داشتند بخوبی و خیلی زود می فهمیدند که امور غیر مربوط و
نامربوط را نباید در خدمتشان مطرح کنند ولی در عین حال بسیاری از سوالات بود که در
پاسخ آنها سکوت می کردند و گاهی هم پاسخ با یک نگاه با یک اشاره ی دست یا یک کلمه
و گاهی یک جمله بود و احیاناً تلفیقی از دو یا چند شیوه ی مذکور توام با تبسم یا
اخم بود که همه مبیّن معنائی دقیق و بیانگر منظوری حسابشده و نشات گرفته از سرچشمه
جوشان و فزاینده ی حکمت و اندازه گیری دقیق این انسان خدائی بود که به خیر کثیر
حکمت و دانش الهی دست یافته بود: «یؤتی الحکمة من یشاء ومن یؤت الحکمه فقد اوتی
خیراً کثیراً».

بگذریم از
امور دیگری مانند لحن و آهنگ صدا که بر حسب موارد می تواند دقیقاً بیانگر میزان بی
اعتنائی یا تاکید و اهتمام و … در انتقال نظر مبارکشان باشد و به هر حال و با
توجه به سیره حضرت امام در زمینه برخوردها و گفته هایشان و صرفه جوئی در         سخن گفتن و اکتفاء به حداقل ضرورت. جمله
ی «دختر خیلی خوب است» و «فاطمه خیلی خوب است» آنهم به صورت کلی گرچه مورد «خاص»
است ولی انگار که خطاب «مطلق» است و مخاطب، همگان و تکرار هر یک از آنها بی گمان
امری حساب شده و برخاسته از یک ریشه اعتقادی و فرهنگی نیرومند است و در جهت گسترش
و تعمیق آن اعتقاد و فرهنگ در جامعه اسلامی، تاکید بر خوبی دختر به منظور مبارزه
با رسوبات جاهلیت کهنه و مدرن! و تاکید بر نام «فاطمه» به خاطر احیاء بهترین الگوی
زن مسلمان و …

از علی بهتر
چی؟

مناسب است
برای روشن تر شدن برخورد حکیمانه حضرت امام در قضیه قبل، داستان فرزند بعدی را نیز
یادآور شوم. روز پنجشنبه 17/11/64 یعنی حدود یکسال بعد او را خدمت امام بردم این
بار برخورد به آن گونه نبود در حالی که زانو زده بودم، نوزاد را در دسترس معظم له
قرار دادم و حضرت امام دست روی سرش کشیدند به عرض رساندم: این چهارمین فرزند ما
است می خواهیم نامش را حضرتعالی انتخاب فرمائید و علی نداریم! حضرت امام در حالی
که متبسّم شدند فرمودند: «از علی بهتر چی؟ علی باشد». و سپس دست به صورت او کشیدند
و دعا فرمودند. و بدین گونه برخورد نسبت به مورد قبلی کاملاً متفاوت بود!

تکلیف شرعی

در مورد یکی
از روحانیون که از طرف حضرت امام مجاز در اخذ و ایصال وجوه شرعیه و امور حسبیه و
مورد توجه آن حضرت بود گویا گزارشی در رابطه با زیاده روی ایشان در استفاده از
وجوه شرعیه به حضرت امام رسیده بود. به همین مناسبت چند بار از مقدار وجوه تحویل
شده بوسیله ایشان به دفتر از اینجانب سوال شد که استخراج و تحویل گردید و متعاقب
آن چند روز بعد حضرت امام با آهنگی جدی و قاطع فرمودند: «به … بگوئید باید ظرف
ده روز تمام حساب زندگی اش را ارائه دهد،… را از کجا خریده است؟… و سپس با
لحنی ناراحت و محکم ادامه دادند. «من گرفتار تکلیف شرعی هستم باید ظرف ده روز حساب
همه چیز را روشن کند والّا من ناچارم عکس العمل نشان دهم و ایشان ساقط خواهد شد».

ادامه دارد

 

/

ابتذال فرهنگی: بی حجابی و بدحجابی

ارزشهای
اسلام و انقلاب را پاسداری کنیم

ابتذال
فرهنگی:

بی حجابی و
بدحجابی

در بخش پیشین
مقال گفتیم: به دلائلی چند، مسئله بی حجابی و بدحجابی را که یکی از مسائل روز است،
نمی توان نادیده گرفت و بر آن شدیم تا علل و انگیزه ها و راه حلها را در این زمینه
به بررسی نهیم. و اینک نخستین مطلبی که باید مورد توجه قرار گیرد، نگاه به مسئله
در بعد فرهنگی و نظام ارزشهاست. در این مقال ارزش بودن حجاب و ضد ارزش بودن بی
حجابی و بدحجابی از دیدگاه ما و نگرش و عملکرد دیگران در این رابطه مورد توجه قرار
می گیرد.

این را می
دانیم که هر پدیده ی اجتماعی که بصورت یک فرهنگ یا سنت عملی        درمی آید، جدای از جهان بینی و مکتب و
ایدئولوژی آن جامعه نیست. و لذا از این نقطه نظر، یک پدیده ی اجتماعی می تواند در
دو جامعه ی مختلف دارای دو ارزش متضاد باشد؛ چرا که فکر و بینش و اعتقاد و فرهنگ
است که ارزش ها را تعیین می کند.

همین مسئله ی
حجاب را مثال می آوریم: در حالی که در جوامع مادی، غربی ولائیک،   بی حجابی را نوعی آزادی و مایه افتخار و نشانه
ی روشنفکری و ترقی می دانند، برعکس در یک جامعه ی معنوی و مذهبی بویژه محیط اسلامی
اصیل، بی حجابی ولاقیدی-       بی تردید-
امری است ضد ارزش که با اصالت و نجابت و طهارت یک زن بلکه یک خانواده و فامیل و
جامعه و سنت های شناخته شده، تناسب ندارد و نه تنها ارزش نیست، که از ارزش زن نیز
می کاهد.

اصالت ارزشها

نکته ای که
در اینجا نیاز به بیان دارد این است که: برخلاف پندارهای نسبی گرا که ارزشهای
اخلاقی را نسبی و غیر واقعی می دانند، از دیدگاه واقع گرایان، ارزشهای اخلاقی نسبی
و قراردادی نیستند تا گفته شود اگر یک عمل از دیدگاه گروهی ضد ارزش است، از دیدگاه
گروهی دیگر ارزش می باشد و چنین نتیجه گرفته شود که ارزش ثابتی در عالم اخلاق وجود
ندارد! باری ارزشهای اخلاقی همانند ارزش کالا متغیر نیستند، بلکه همچون قوانین و
فرمولهای علمی هستند که نظام ثابت حاکم بر آنها، با سرنوشت سعادت انسان گره خورده
و اختصاص به جامعه، تاریخ و اقلیم خاصی ندارد.

ناظر به همین
مطلب است گفتار امام کاظم علیه السلام با هشام بن حکم:

«ای هشام!
اگر در دست تو دانه ای جواهر (لؤلؤ) باشد و مردم بگویند این گردو است، برای تو
زیانی ندارد در حالی که تو می دانی جواهر است و اگر دانه ی گردوئی در دست تو باشد
و مردم بگویند این جواهر است، برای تو سودی ندارد در حالیکه تو می دانی آن گردو است».

یعنی جار و
جنجالهای تبلیغاتی و آوازه گری نمی تواند گوهر و گردو را قلب ماهیت کند یا حق و
باطل را دگرگون سازد و ارزش را ضد ارزش و ضد ارزش را ارزش نماید. به عبارت دیگر:
«حُسن و قبح ذاتی» زیر بنای ارزشهای اخلاقی است نه اعتبارات و تبلیغات.

براساس این
فلسفه که در جای خود مدلّل گردیده، چنان نیست که اگر عفاف و حجاب که در جامعه
اسلامی ما ارزش است به جامعه ای دیگر با ملاکات دیگر برده شود، از ارزش آن کاسته
گردد و اگر بی تقوائی و بی حجابی که در جامعه ما ضد ارزش است، به جامعه ی اروپائی
برده شود، قلب ماهیت شده و دارای ارزش گردد.

بی عفتی،
روابط نامشروع، فساد اخلاقی برخلاف مصالح واقعی انسان است. خواه در جامعه ی شرقی
باشد یا غربی، اسلامی یا غیر اسلامی، ایرانی یا غیر ایرانی، فرانسوی، انگلیسی یا
آمریکائی و یا… و خواه سیاستگذاران یک جامعه بخواهند یا نخواهند، آثار شوم عمومی
و بین المللی آن دلیل ضد ارزش بودن آنست.

به عنوان
مثال:

– بیماری
«ایدز» ناشی از انحراف جنسی و مقاربتی و مواد مخدر، امروزه در سطح جهان بویژه
آمریکا فاجعه بار شده و به قول کارشناسان هم اکنون پنج میلیون انسان را دستخوش این
بیماری یا ویروس آن کرده است. و افراد بی شماری را به کام مرگ کشیده و آینده ی این
بیماری مدرن! نسل بشریت را در سراسر جهان به وحشت افکنده است.

– در
انگلستان از هر 100 کودک نوزاد 11 نفر نامشروع هستند!

(روزنامه ی
اطلاعات-19/1/64)

– و نیز در
این کشور یک سوم از ازدواج ها به طلاق می انجامد و از هر سه زن شوهردار یکی رابطه
ی نامشروع با دیگران دارد.

(روزنامه ی
اطلاعات-8/12/63 از روزنامه ی انگلیسی دیلی اکسپرس)

– طی یک سال
18 میلیون کودک در آمریکا با سقط جنین به قتل رسیده اند.

(روزنامه ی
جمهوری اسلامی-21/5/60)

– و نیز در
این کشور در قبال 6 هزار ازدواج 2 هزار طلاق صورت گرفته است.

(کیهان-3/7/63)

– بنا به
اظهارات خانم فیلیس شارفلی که از مبارزین برابری زن و مرد در آمریکا است، در
سالهای 1979و1980 میلادی حدود 18 میلیون زنان کارمند در این کشور به هنگام کار،
مورد اذیت و آزارهای جنسی قرار گرفته اند که این رقم غیر از مواردی است که زنان،
اعتراض به تقاضای نامشروع نداشته اند.

(روزنامه
جمهوری اسلامی-21/5/60)

– در شوروی
طی یکسال در مقابل یکصد فقره ازدواج 46 فقره طلاق در دفاتر مسکو به ثبت رسیده است.

– انجمن دفاع
از کودکان ایتالیا اعلام کرد: 300 هزار کودک طی یک سال مورد تجاوز جنسی قرار گرفته
اند. که در کشورهای بازار مشترک این رقم به 2 میلیون می رسد.

براساس این
گزارش 22 درصد از زنان و 16 درصد از مردان در سنین کودکی در آمریکا مورد تجاوز
جنسی قرار گرفته اند. درصد زیادی از این افراد از سوی خانواده هایشان مورد تجاوز
قرار گرفته اند که اغلب از طبقه ی اشرافند!

(خبرگزاری
جمهوری اسلامی از مجله آرژانتینی سوموس)

– هر روز
هزار کودک معتاد در آمریکا متولد می شود و سالانه تولد /357000 نوزاد معتاد گزارش
شده است.

(کیهان-6/6/68
از منابع خارجی)

اینها مشتی
است از خروار و قطره ای از دریای خانمانسوز فساد در کشورهای به اصطلاح پیشرفته ای
که با سوء استفاده از نام آزادی و به ابتذال کشیدن نسل بشر، برآنند تا برای دیگران
الگو و مدل بیافرینند! و غرب زدگانِ سبک مغز نیز می خواهند ارزشها را از آنها
بگیرند و بی چون و چرا تسلیم فکر و فرهنگ و آداب آنان باشند.

آمار و ارقام
فساد دامنگیر زن و مرد، براساس ارزشهای غربی به ارقام نجومی می رسد و لحظه به لحظه
سیر صعودی دارد که فعلاً به صدد بیانش نیستیم. اینها پاسخی است به آنانکه ارزشهای
معنوی را باور نداشته و مدل و رفتار زن و مرد را از بیگانه می آموزند         و می گویند، مسئله منکرات را دنیا حل
کرده و سخت گیریهای شما بی مورد است!!

باری، ضرورت
بازگشت به ارزشهای اخلاقی که پیام آوران الهی طلایه دار آن بودند، امروزه نیز از
زبان کسانی شنیده می شود که هشتاد سال پشت دیوارهای آهنین کمونیسم و نقاط مختلف
جهان، ضربات کوبنده خود را بر پیکر معنویات و عقاید و اخلاق و رسوم مذهبی کوبیدند
و اینک به کژراهه خویش پی برده و خوشبختانه شهامت آن را دارند که به صراحت نسبت به
اشتباهات گذشته خود اعتراف کنند.

گورباچف طی
اظهاراتی در رم گفت: «بینش ما در قبال مذهب که زمانی در شوروی مورد قبول نبود، تغییر
کرده و ارزشهای اخلاقی که مذهب با خود همراه دارد، می تواند در تغییر و تحولات
شوروی موثر باشد».

(روزنامه ی
کیهان-11/9/68 از یونایتدپرس)

و ما
مسلمانان باید با سربلندی به خود ببالیم که با عنایات الهی، به ندای آسمانی اسلام،
لبیک گفته و ارزشهای معنوی را ارج نهاده ایم و امروزه بشریت به بن بست رسیده، از
پس افق تیره ی مادیات و ظلمات کفر و جاهلیت جدید، رفته رفته به آثار ارزشهای معنوی
پی می برد. و تازه هنوز تا درک ژرفای اندیشه ی الهی و ابعاد و آثار آن     -که گستره اش تا ابدیت به پیش می رود- از
زمین تا آسمان فاصله دارد. این همان چیزی بود که امام طلایه دار انقلاب فکری و
الهی قرن، در پیام تاریخی پیامبر گونه خود به رهبری شوروی خاطرنشان ساختند.

باش تا صبح
دولتش بدمد                                            
کاین همه از نتایج سحر است

باز می گردیم
به اصل بحث، یعنی ارزش واقعی حجاب که البته آنرا جدا و مجرّد از سایر ارزشهای
اخلاقی نباید بنگریم. قرآن کریم که در آیات عدیده حجاب و عفاف را مورد تاکید قرار
داده، درست انگشت روی همین نقطه می نهد و بر ارزش حجاب و ضد ارزش بودن   بی حجابی به عنوان یک عمل جاهلی، تاکید می کند
که برای نمونه موارد ذیل را         می
نگریم:

«يَا أَيُّهَا
النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ
مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ
غَفُورًا رَحِيمًا».

(احزاب-59)

– ای پیامبر!
به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو پوشش های خود را دربرگیرند که بدین گونه
بهتر شناخته شده و مورد آزار قرار نگیرند و خدا آمرزنده و مهربان است.

در تفسیر علی
بن ابراهیم قمی آمده: سبب نزول آیه این بود که: زنان مسلمانان به مسجد می رفتند و
نماز جماعت را با پیامبر اکرم (ص) می خواندند. هنگامی که آنها برای نماز صبح یا
مغرب و عشا از خانه بیرون می شدند، جوانها بر سر راهشان می نشستند و به تعرض و
آزار آنان می پرداختند. لذا آیه فوق نازل شد و زنان را به رعایت پوشش اسلامی فرا
خواند.

جالب است که
آیه کریمه -با اشاره به این اصل که مصونیت زنان مسلمان از چشم ناپاک و دست و زبان
آلوده هوسبازان، رمز شخصیت زن و بالارفتن اعتبار او در جامعه می باشد- زنان مسلمان
را به رعایت پوشش متناسب با شئونات اسلامی فرا خوانده است. زیرا هرگاه آنان خود را
در هاله ای از عفاف و حجاب مستور دارند، دل و دیده ی هوسبازان، از آنها، قطع می
گردد و فکر تعدّی به حریم زنان عفیفه و محجبه را به خود راه نمی دهند و این در
حالی است که اگر زن با خود آرایی، متاع حسن و جمال خویش را عرضه کرد، با این عمل
از ارزش خویش کاسته و خود را به ابتذال کشیده است. به عبارت دیگر: زنان با شخصیت
از وقارشان شناخته می شوند و زنان بی شخصیت و دون مایه با ابتذال و حقارتشان. این
است نکته ای که قرآن بدان اشاره نموده است.

خلاصه آنکه
باید زن مسلمان به گونه ای مشی و سلوک نماید و لباسی بپوشد و در محیط ظاهر شود که
به عنوان الگوی عفاف و شخصیت شناخته شود نه لعبت و بازیچه ی هوا و هوس دیگران،
همچون کالای حراجی در شنبه بازار…

2- در آیه
دیگر از همین سوره، ضمن توصیه ی همسران پیامبر (ص) که تقوی پیشه کنند و در حریم
خانه سکنی گزینند و با مرد اجنبی متواضعانه حرف نزنند، چنین فرمان می دهد:

«إِنَّ الشَّيْطَانَ
لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ
أَصْحَابِ السَّعِيرِ».

(احزاب-133)

– یعنی: «و
به رسم جاهلیت پیشین، آرایش و خودنمایی نکنید».

گرچه آیه
نکات آموزنده ی دیگری را در بر دارد اما نکته مورد نظر ما قسمت انتهایی آنست که
تبرج و خود آرائی و خودنمائی زن را رسم جاهلیت و روشی مرتجعانه قلمداد نموده و
فرهنگ بی حجابی و ابتذال زن را با تقبیح و بی ارزش ساختن آن محکوم می کند. در عصر
جاهلیت تا قبل از اسلام، مرام بت پرستی و خرافه و فساد و انحراف جنسی و خانوادگی و
اجتماعی ایجاب می کرد که زن نیز با همان فرهنگ ارزشیابی شود و در امواج آن محیط
آلوده هضم گردد و مورد سوء استفاده و کامجوئی غلط قرار گیرد. اسلام آمد و با این
راه و رسم به ستیز برخاست و فرهنگ آسمانی برای زن بهترین ارمغانها را آورد و شخصیت
مرده ی او را احیا کرد و با ایجاد دگرگونی در کل نظام ارزشی جامعه زن را نیز ارزشی
دیگر داد، ارزشی که با فطرت خدائی و مصالح شخصی و خانوادگی و اجتماعی و سعادت
دنیوی و اخروی وی متناسب باشد و قدر و منزلت او را بالا برد و از سقوط و حضیض
شهوات و امیال خودی و بیگانه برهاند و آزادی به معنی واقعی را بدو هدیه کند. و این
چیزی است که ما باید در آموزش هایمان و ضمن توصیه به حجاب و برخورد با بدحجابی به
گونه ای موثر بر آن تکیه کنیم.

زن و جاهلیت
جدید تحت سلطه فرهنگی غرب

در برخی
روایات آمده است که: «جاهلیت نخستین» (الجاهلیة الاولی) که در آیه آمده، اشاره به جاهلیت
دیگر است که بشر گرفتار آن خواهد شد. علی بن ابراهیم در تفسیر از امام صادق (ع)
چنین نقل می کند:

«قال: ای
ستکون جاهلیة اخری».

(تفسیر
قمی-ج2-ص 153)

یعنی جاهلیت
دیگری نیز خواهد بود، و دنیا بار دیگر به عقب برمی گردد و اعمال و رسوم جاهلیت
زنده می شود و جامعه اسلامی گرفتار عادات و رفتارهای جاهلانه و غیر اسلامی می شود.
همانگونه که ملاحظه می کنیم. کشورها و جوامع اسلامی از جمله زنان مسلمان در دام
استعمار و استکبار و فساد اخلاق و ابتذال و جاهلیت قرن بیستم گرفتار آمدند و شگفت
اینکه نام این را تمدن و تجدد و آزادی نهادند که این نیز دسیسه تبلیغی مستکبران و
نقشه ی شوم فرهنگی آنان بود. این مسئله، بخشی از توطئه عظیم ساخته و پرداخته ی
نظامهای سلطه گر و فرهنگ منحط و فاسد غربی بود که در قرن اخیر در کشورهای جهان سوم
-که از آن جمله کشورهای اسلامی بودند- اوج گرفت. غرب با استفاده از تکنولژی و
پیشرفت های علمی و فنی این امکان را یافت که ابعاد مختلف سلطه اعم از سیاسی،
فرهنگی و اقتصادی را در این کشورها بگستراند و متاسفانه کشورهای اسلامی از این
توطئه خائنانه مصون نماندند. امپریالیسم و صهیونیسم با صدها رسانه و ماهواره و
نشریه و کتاب و صرف میلیاردها دلار که از ملل محروم به غارت برده و می برند، شب و
روز به صدور فساد و ابتذال و آمیزش های نامشروع و تحریک غرائز جنسی و تهی کردن
مغزها می کوشند تا بتوانند نظام سلطه را ادامه داد و بر همه نقاط عالم بگسترانند و
بدبختانه اولین مصرف کننده این کالای شوم صادراتی، دربارها               و رژیم های حاکم محلی بوده و
هستند که واسطه ی انتقال ویروس فساد و ابتذال و تبعات آنند. در اینجا به بخشی از
نوشته ی امام فقید و عظیم «قدس الله روحه» که بیش از نیم قرن، نقشه های شوم و پلید
استکبار را شناسایی و افشا نمودند و امت اسلامی را به هویت خویش باز گردانیدند،
توجه کنیم:

امام، افشاگر
توطئه فرهنگی غرب

آن بزرگوار
در کتاب «کشف الاسرار» که پنجاه سال پیش در پاسخ به غرب زدگان و نوکران خانه زاد
استعمار از رژیم ستمشاهی گرفته تا روشنفکران! و خودباختگان فرهنگ کثیف غرب، به
رشته ی تحریر آورده اند و مطالب زنده و ماندنی آن برای همیشه جذاب و برای امت
اسلام، هشدار دهنده است، با اشاره به نقش رضا خان در شکستن قدرت و نقش روحانیت و
مجری برنامه ی کشف حجاب و سایر نقشه های اجانب، چنین نگاشتند:

«اروپائیان
از سالهائی بس طولانی این نکته را دریافتند که با نفوذ روحانیت و قوت علاقه ی
دینداران به دین ممکن نیست به آسانی بتوانند استعمار ممالک اسلامی کنند و منابع و
ثروت آنها را از دست آنها بی چون چرا بربایند و مقاصد استعماری یا استثماری خود را
عملی کنند و چنین تشخیص دادند که ریشه ی علاقمندی توده به دین تبلیغات روحانیین
اسلام است و با علاقمندی مردم به روحانیت ممکن نیست علاقه به دینداری را از آنها
گرفت. آنها دیدند برای یک پیمان دخانیات با آن محذورات بزرگ زمان ریاست مرحوم
میرزای شیرازی مواجه شدند و عاقبت نتوانستند مقصد خود را عملی کنند، از آن روز یا
روزهای پیش تر درس خود را برای همیشه خواندند و فهمیدند با نفوذ اینان نمی شود
معادن ثروت این ممالک را و امر یک کشور مستقل را با وزارت استعمار قرار داد ناچار
با تمام قوا و تدبیرات عملی که مخصوص به خود آنها است با دست خود ایرانیان مشغول
به انجام وظیفه حتمیه شدند که هرچه ممکن است زودتر قوه روحانیت را از بین ببرند یا
دست کم از نفوذ آنان هرچه ممکن است بکاهند و با کاسته شدن این قوه که راهنمای
مصالح کشورهای اسلامی بود و در عین حال جلوگیر از نفوذ اجانب هم بود، مردم را از
دینداری سست کنند. قبل از بیست سال دیکتاتوری نقشه های خود را نسبتاً با نزاکت و
آرامش می خواستند عملی کنند. با روزنامه ها و تبلیغات که از قفقاز و کلکته و مصر و
دیگر بلاد شروع شد و به ایران نیز نفوذ پیدا کرد به این کار مشغول شدند… و آن کس
که با تمام مقاصد آنها همراه شد دیکتاتوری بی هوش رضاخان بود و پیش از او نیز آن
مرد ابله آتاتورک بود که نقشه های آنها را بطور اجبار و سرنیزه عمل می کردند و
مردم را از طرفی با تبلیغات و کاریکاتورهای روزنامه و از طرفی با فشارهای سخت به
روحانیین و خفه کردن آنها را در تمام کشور و از طرفی شایع کردن اسباب عشرت و ساز و
نواز و سرگرم کردن مردم را به کشف حجاب و کلاه لگنی و مجالس سینما و تئاتر و بال و
آن چیزها که        می دانید و گول زدن
آنها را به اینکه اینگونه بازی ها تمدن و تعالی کشور است و دینداران مانع از آن
هستند…».

(کشف
اسرار-330-331)

این بود
قسمتی از آنچه امام عظیم الشان ما پنجاه سال قبل در عصر اختناق برملا کردند و
اکنون که به آخرین سخنان این مشعل دار قرن معاصر می نگریم، می بینیم درست همان
بینش و تحلیل نسبت به عملکرد استعمار در پایمال ساختن ارزشهای انسانی و اخلاقی
مسلمین، طی وصیّت نامه سیاسی-الهی جاویدانشان، امت اسلام را هشدار می دهند که بخشی
از آن را می نگریم که نسل امروز و نسلهای بعدی به این هشدار و اخطارها سخت
نیازمندند:

«از جمله
نقشه ها که مع الاسف تاثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن تا حدّ
زیادی بجای مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غرب زده و شرق زده
نمودن آنان است. بطوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را هیچ گرفتند و غرب و شرق دو
قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آندو قدرت را قبله ی عالم دانستند
و وابستگی به یکی از این دو قدرت را از فرائض غیر قابل اجتناب معرفی نمودند و قصه
این امر غم انگیز طولانی و ضربه هائی که از آن خورده و اکنون نیز می خوریم کشنده و
کوبنده است. و غم انگیزتر اینکه ملت های ستمدیده ی تحت سلطه را در همه چیز عقب
نگهداشته و کشورهای مصرفی بار آوردند. و بقدری ما را از پیشرفتهای خود و قدرتهای
شیطانی شان ترسانده اند که جرئت دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را
تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را بدست آنان سپرده و چشم و گوش بسته
مطیع فرمان هستیم و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و
دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نمائیم».

حضرت امام
«قدّس سرّه» شرح این داستان غم انگیز را ادامه می دهند و پس از فرازی با اشاره به
نقش خاندان پهلوی در این ماجرا چنین می فرمایند:

«…
دولتمردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً و مراکز تبلیغاتی علیه دست آوردهای خودی و
نیز خود کوچک دیدن ها و یا ناچیز دیدن ها ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم
کرده. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقه جوان
به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازی های
کودکانه و به مسابقه کشاندن خانواده ها و مصرفی بار آوردن هرچه بیشتر که خود
داستان غم انگیز دارد و سرگرم کردن و به تباهی کشیدن جوانها که عضو فعال هستند با
فراهم آوردن مراکز فحشاء و عشرتکده ها و ده ها از این مصائب حساب شده برای عقب
نگهداشتن کشورهاست…».

امام، معمار
و مجدد ارزشها

بالاخره غل و
زنجیرهای جادوئی استکبار با دست توانمند امام درهم شکست و دژهای استعمار فرهنگی و
ابتذال اخلاقی فرو ریخت و ارزشها جای خود را بازیافت و شعارهای اسلامی بر تبلیغات
و فرهنگ پوچ و توخالی غرب و شرق یورش آورد و از جمله مسئله ی شخصیت زن و فرهنگ
حجاب و عفاف به عنوان یک شاخصه استقلال و ایمان و عصیان علیه فرهنگ منحط استکباری
برای زن مسلمان مطرح گردید و عروسک های خیمه     
شب بازان غرب و غرب زدگان که نقل هر محفلی بودند منزوی شدند، جمعی متنبه
گشتند و جمعی در لاک های تحجّر خزیدند و دیدیم که هیمنه و شکوه انقلاب در سیمای زن
مسلمان نیز جلوه کرد و از مرزهای بین المللی فراتر رفت و حتی به دانشگاههای غرب
سرایت کرد که نمودار آن را در مصر، ترکیه، فرانسه و بلژیک و جای جای جهان می توان
دید و در تظاهرات مردم مسلمان در فرانسه و ترکیه، استانبول، آنکارا و ارض روم و
کشمیر و هند و غیره، علیه ممنوعیت حجاب و به عنوان تودهنی به رژیم های مرتجع ضد
اخلاق است.

امروزه اگر
مقاومت دولتهای -باصطلاح- طرفدار آزادی مثل دولت فرانسه را می بینیم که خانم معلمه
ای را به جرم حجاب، از تدریس محروم می کند و دانش آموزان دختر با حجاب را از
مدارس، اخراج و از حضور در دانشگاهها، جلوگیری می نمایند. این نشانه ی وحشت جهان
استکباری غرب از نفوذ و گسترش فرهنگ اسلامی است که یکی از سمبل های آن حجاب است
وگرنه در کشوری مثل فرانسه که مهد آزادی اش می گویند، دلیل نداشت در برابر دانش
آموزان و دانشجویان و خانم معلمه ی با حجاب، چنین صف آرائی کند. ما این را نشانه ی
غلبه ارزشهای اسلامی و نفوذ و گسترش آن در صحنه ی بین المللی و شکست روانی غرب
تلقی می کنیم و آن را به فال نیک می گیریم که احیای ارزشهای اسلامی را در قلب کفر
و فساد جهان استکبار نوید می دهد. همانگونه که اشک تمساح ریختن مراکز خبری و رسانه
های صهیونیستی و امپریالیستی، به عنوان دفاع از حقوق و آزادی زن در ایران و حمله
به حجاب و امثال آن را نباید ساده انگاشت، که این نشانه ی دیگری از حساسیت مسئله
حجاب به عنوان سمبل ارزشهای اسلامی است که در دید جهانخواران اینگونه اهمیت دارد.
به تعبیر بعضی: افکار عمومی جهان و رسانه های       بین المللی، مسئله حجاب را به عنوان فشار
سنج مذهب در کشور ما تلقی می کنند. که تعبیر بی تناسبی نیست. با این همه توطئه ها
و زوزه هائی که از حلقوم دشمنان اسلام و رسانه های استکباری به گوش می رسد و
همسوئی مشتی فریب خورده داخلی با آنان، انقلاب کار خود را کرده و بذر خود را در
دلها پاشیده، بذری که خشم کفار و ملحدان و مستکبران و اذنابشان را برانگیخت و
آزادگان و مومنان را امیدوار ساخت. علی رغم آن همه لجن پراکنی و دهن کجی ها نسبت
به ارزشهای الهی میلیونها زن مسلمان در عرصه انقلاب سمبل ارزشها شدند و استعداد و
قابلیت و بلندای اندیشه و ایثار و از خود گذشتگی را جهت حفظ دست آورد انقلاب به
نمایش گذاشتند. و امام فقید زنده یادمان در وصیت نامه سیاسی-الهی خود به وجود این
قشر از زنان افتخار نموده و فرمودند:

«… ما
مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و
نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم
فعالیت دارند و آنانکه توان جنگ دارند در آموزش نظامی که برای دفاع از اسلام و
کشور اسلامی از واجبات مهم است شرکت و از محرومیت ها که توطئه دشمنان و ناآشنائی
دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند
شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود بدست
نادانان و بعضی آخوندهای بی اطلاع از مصالح مسلمین بوجود آورده بودند، خارج نمودند
و آنانکه توان جنگ ندارند در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندی که دل ملت را از شوق
می لرزاند اشتغال دارند و ما مکرر دیدیم که زنان بزرگوار زینب گونه (علیها سلام
الله) فریاد می زنند که فرزندان خود را از دست داده و در راه خدا و اسلام عزیز از
همه چیز خود گذشته اند و مفتخرند به این امر و می دانند آنچه بدست آورده اند
بالاتر از جناب نعیم است چه رسد به متاع ناچیز دنیا…».

بدینسان امام
به زنان ارج نهاد و ارزش های برباد رفته را بدانها باز گردانید. و اینک مائیم و
مسئولیت پاسداری از آن و سایر ارزشها. نپنداریم دشمنان سوگند خورده دست از توطئه
کشیده اند. توطئه صهیونیسم و امپریالیسم بوِیژه آمریکای زخم خورده و ایادی آنها
علیه فرهنگ و ارزشهای اسلام و انقلاب علی الدوام در جریان است. اما همانگونه که رهبر
معظم جمهوری اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند: «ملت، مسئولین و انقلاب ما
اجازه نخواهند داد که زندگی مردم به سمت چیزی که فرهنگ منحط غربی بر ملت ما تحمیل
کرده بود، سوق داده شود».

این سخن تمام
ملت است و همه آنان که حفظ و پاسداری از این هدیه الهی را مسئولیت خود می دانند.
ادای این مسئولیت، بیداری و هشیاری و مراقبت مداوم می طلبد بویژه رسانه ها و
بالاخص صدا و سیما همانگونه که معظم له در بخشی دیگر از بیانات خود چنین تاکید
کردند: «رادیو و تلویزیون باید مفاهیم و ارزش های انقلاب اسلامی را در قالب برنامه
های هنری، فیلمها، نمایشنامه ها و بهره گیری از انواع مختلف روش های هنری به مردم
عرضه کنند».

این از یکسو
و از سوی دیگر تفتیش و مراقبت و زیر نظر داشتن و بد آموزیها یا           سهل انگاری ها و شیطنت هائی که جسته
گریخته در گوشه و کنار دیده می شود که اگر پیشگیری و برخورد جدی نشود در آینده
مشکل خواهد بود که گفته اند:

سرچشمه بتوان
ببستن به بیل                                   
چوپر شد نشاید ببستن به پیل

متاسفانه
برخی مجلات مثل «آدینه» زیر چشم مسئولان ناظر بر مطبوعات، به درج مطالب ضد انقلابی
می پردازد و مثلا قطعه شعری از شاعره عصر طاغوت درج کرده که رسوبات ابتذال فرهنگی
غرب را یاد کرده و از فراق بی حجابی و هرزگی آن دوران آه و ناله سر داده است و یا
فرهنگ شهادت را به استهزا می گیرد و امثال این اهانت های نابخشودنی.

– زنان و
مردانی هستند که با ژست ها و لباسها و حرکات ضد ارزشی و من جمله بدحجابی و پرروئی
در سطح جامعه و فروشگاه ها و بعضاً ادارات و بیمارستانها بویژه خصوصی ظاهر می شوند
و خیالشان راحت است که هیچگونه برخوردی با آنان نخواهد شد! و عده ای از اینان به
خارج کشور از جمله ترکیه و تایلند و همه هفته به امارات و دبی و شارجه می روند و
با برهنگی و رسوائی و بی آبروئی های دیگر، حیثیت            جمهوری اسلامی را هتک می کنند که در
این زمینه اخیراً مقاله ای در پاسدار اسلام نوشتیم و نامه های بلند بالا و گزارش
مفصل خدمت مسئولان رده ی بالای کشور نوشتیم و هنوز که هنوز است منتظر جوابیم که آیا
بالاخره می شود از خروج زنان حداقل مجرد آنچنانی به خارج و منطقه خلیج ممانعت به
عمل آید، تا حجم فساد تقلیل یابد، یا نه؟! گستاخی برخی زنان لجام گسیخته به حدی
رسیده که در پاره ای نشریه های محرمانه، مطالبی به چشم می خورد که مایه ی تاسف و
شگفتی از عدم برخورد قاطع با اینان است و برخی فیلمهای خارجی و داخلی که متاسفانه
غیر مستقیم، مروّج ضد ارزشها هستند؛ اینها و امثال اینها که بسیار است و اینک مجال
ذکرش نیست، مسئولین اجرائی و قضائی کشور را بیشتر در قبال اسلام و انقلاب به ادای
مسئولیت می طلبد که حرف آن همیشه هست و انتظار عمل همچنان باقی است…                ادامه
دارد

/

دیدگاه حضرت امام «ره» در مورد گروهک نهضت آزادی

دیدگاه حضرت
امام «ره» در مورد گروهک نهضت آزادی

بسم الله
الرحمن الرحیم

برادران
محترم هیئت تحریریه ی ماهنامه پاسدار اسلام-سلام علیکم

اخیراً
سوالاتی راجع به گروهک نهضت آزادی و اینکه چرا جمهوری اسلامی تاکنون آنرا به رسمیت
نشناخته در برخی محافل مطرح می شود و چندی پیش نیز یکی از جرائد از مسئولین ذیربط
خواسته است موضوع فعالیت سیاسی باصطلاح نهضت آزادی روشن شود.

افکار،
اندیشه و فعالیت های سیاسی احزاب و گروههای سیاسی در جمهوری اسلامی براساس قانون
احزاب آزاد است و بر طبق همان قانون نظام جمهوری اسلامی باید با قاطعیت جلو فعالیت
احزاب و گروههای توطئه گر و وابسته به بیگانه را بگیرد به تعبیر دیگر فعالیت و
اظهارنظر سیاسی در چهارچوب استقلال کشور و اعتقاد به انقلاب اسلامی و قانون اساسی
و رهبری، آزاد ولی آزادی هرج و مرج، توطئه و وابستگی ممنوع. افکار و عملکرد نهضت
آزادی نشان داده است که آنها طرفدار هرج و مرج و وابستگی هستند.

لذا از آنجا
که اینجانب از سوابق و اسناد مربوط به ارتباطات نهضت و رهبران آن و وابستگی بینش
سیاسی آنان با آمریکای جهانخوار، این دشمن اسلام و بشریت و ملت ایران، مطلع می
باشم و در همین رابطه در بهمن ماه سال 66 شخصاً از رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت
امام خمینی قدّس سرّه راجع به صلاحیت فعالیت گروهک باصطلاح نهضت آزادی استفسار
نمودم تا تکلیف مقامات جمهوری اسلامی بخصوص در امر انتخابات روشن گردد، لذا بدین
وسیله باطلاع می رسانم که:

بحمدالله
حضرت امام رضوان الله علیه در این باره پاسخ روشنی فرمودند که در این شرایط حساس
آن پاسخ برای ملت انقلابی، مجلس شورای اسلامی، دولت و قوه قضائیه روشنگر و راهگشا
است.

پیام حیاتبخش
حضرت امام «ره» همچون سایر پیامهایشان پشتوانه ای استوار و مشعلی فروزان برای بقاء
و استمرار انقلاب در کوره راههای تاریخ است و ملت شریف ایران با تمسک به اندیشه
های مقام معظم رهبری می تواند بر تمام نقشه ها و توطئه های شیطان بزرگ امریکای
جهانخوار و کینه توز و ایادی داخلیش چیره گردد.

لذا از آن
برادران متعهد و دلسوز می خواهم که این نامه تاریخ ساز رهبر کبیر انقلاب اسلامیمان
را در صفحه مناسبی جهت اطلاع ملت انقلابی و شهیدپرور ایران درج فرمایند.

باتشکر

سید علی اکبر
محتشمی

4/9/68

«بسم الله
الرحمن الرحیم»

«جناب حجت
الاسلام آقای محتشمی وزیر محترم کشور ایده الله تعالی»

در موضوع
نهضت باصطلاح آزادی مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیادی است. آنچه
باید اجمالاً گفت آن است که پرونده این نهضت و همین طور عمل کرد آن در دولت موقت
اول انقلاب شهادت می دهد که نهضت باصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به
آمریکا است و در این باره از هیچ کوششی فروگزار نکرده است و حمل به صحت اگر داشته
باشد آن است که شاید. آمریکای جهانخوار را که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر
ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست بهتر از شوروی ملحد می دانند و این از
اشتباهات آنها است. در هر صورت بحسب این پرونده های قطور و نیز ملاقاتهای مکرر
اعضاء نهضت چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم
از انحرافات آنها اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی
مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران
او دست و پا می زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می خورد که قرنها
سربلند نمی کرد و به حسب امور بسیار دیگر نهضت باصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری
از امور دولتی یا قانونگزاری یا قضائی را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آنکه متظاهر
به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت
بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم
ممکن است شوند از ضرر گروهک های دیگر حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان
بیشتر و بالاتر است نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی
آشنا نیستند از این جهت گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کرده اند مستلزم آن است
که دستورات حضرت مولی الموالی امیرالمومنین را در نصب ولات و اجراء تعزیرات حکومتی
که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار
را نعوذبالله تخطئه بلکه مرتد بدانند و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی
بدانند که آنهم برخلاف ضرورت اسلام است، نتیجه آنکه نهضت باصطلاح آزادی و افراد آن
چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می گردند
باید با آنها برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند. والسلام علی من اتبع
الهدی، توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستارم.

روح الله
الموسوی الخمینی

 

/

افتخارات مکتب تشیّع

جاودانگی راه
امام

افتخارات
مکتب تشیّع

جامعیّت امام

در طول تاریخ
افراد فراوانی بوده اند و هستند که از جهاتی دارای برتریها و مشخصه های روشن و
مثبت می باشند و در آن خصوصیات و مشخصه ها با دیگران تفاوتهای         چشم گیری دارند؛ عارفانی بوده اند مانند
ابن عربی و امثال او که در عرفان عملی و نظری دارای ابتکارات و نوآوریها بوده و
عالمی را برای خودشان بوجود آورده اند؛ حکما                و فلاسفه ای بوده اند مانند
بوعلی و فارابی و ملاصدرا در مسائل وجود و کل عالم و مبدا جهان و در عوالم گوناگون
وجود و هستی که حرفها و سخنهای بسیار بالا و بلندی زده اند و تحول و دگرگونی در
دنیای فلسفه بوجود آورده اند؛ فقیهان بزرگی در دنیای فقه ظهور و بروز نموده اند
مانند شیخ طوسی و علامه حلّی و شهید اول که کمتر نظیر آنان در آن رشته دیده شده
است و ادیبان بلندقدری مانند سیبویه و سکاکی و شیخ بهائی در عالم ادب و فرهنگ
آشکار شده اند که بشریت امروز خوشه چین نظرات و آراء و اندیشه های آنان هستند و می
باشند و در فن خطابه و سخنوری همین طور و در منطق و صناعات پنجگانه آن همچنین و در
رشته های دیگر علوم و دانشهای بشری نیز افرادی بوده اند که در آن رشته ها، کارهای
دقیق و ظریف و عمیقی انجام داده اند که بر کسی مخفی و پوشیده نیست و در این باره
خیلی نباید سخن بدرازا بکشد و کمتر بوده اند افرادیکه در علوم مختلف بشری سرآمد
بوده و در نوع آنها صاحب فکر و نظر و ابداع و نوآوری باشند مگر انبیاء الهی و
اولیاء خداوند که در سایه اشراقات ربانی، حقایق عالم ماوراء طبیعت باندازه ظرفیت
وجودی، بآنان القاء گردیده است و حقایق و واقعیات عالم را آنطور که هست و بوده و
باید باشد، دیده اند و طبق رسالت الهی که داشتند در تعلیم و هدایت بشریت قدم
برداشته اند و غیر از انبیاء الهی و اولیاء خداوند افراد دیگریکه دارای برجستگی ها
هستند و بودند بعالم و دنیای وجود از آن زاویه ای نگاه کرده اند که در اختیار
داشته اند ولو اینکه از زوایای دیگر غافل و بی اطلاع بوده اند در میان عظماء بشری
و شخصیت های بزرگ دنیا کمتر بودند افرادی که مانند امام امت قدّس سرّه دارای این
نوع جامعیت باشند.

امام در عین
اینکه فقیهی بزرگ و عظیم بود، اصولی ای متدقق و محقق و متکلمی زبردست هم بود؛ با
اینکه فیلسوفی بزرگ و صاحب نظر بود و در عالم معقولات و برهان و استدلال ید طولائی
داشت، از افق عقل و استدلال و نظر عبور کرده و حجابهای آن را پاره نموده مانند ابن
عربی در عرفان نظری نیز صاحب نظر و مبنی بود برای نمونه بحواشی عمیق امام بر نوشته
های ابن عربی مراجعه فرمائید؛ در عین اینکه در حوزه مقدسه علمیه مدتهای زیادی
منعزل از جامعه و حکومت به تدریس و تعلیم و تربیت طلاب علوم دین اشتغال داشت، و در
عالم اخلاق و سیر الی الله، مدارج معنوی قرب را طی می کرد و شاید خیلی ها باور نمی
کردند فردی این گونه غرق مسایل حوزه ای و علمی و تحریر معضلات فقهی و اصولی و
عرفانی و دیگر علوم اسلامی باشد و دور از مسایل روز اجتماعی و سیاسی به نظر برسد
ولی حرکتی را بیاغازد که مبدا تحول و دگرگونی در دنیای اسلام بلکه در جهان بشریت
گردد و رهبری نهضت و انقلابی را به عهده بگیرد که موجب دگرگونی در کل روابط فرهنگی
و اجتماعی و فکری و اعتقادی جامعه اسلامی و محرومان شود. و بر همگان روشن است
حرکتی را امام قدّس سرّه شروع کرد که تمام معادلات سیاسی و دیپلماسی دنیا را بهم
زد و موجب تجدیدنظر در کل سیستم ارتباطات دیپلماسی جهان گردید و واژه هائی را در
دنیا مطرح ساخت که دنیای اسلام -در اثر غربت اسلام و دوری امت اسلامی از فرهنگ
اصیل آن- با آنها ناآشنا شده بود و از آنها اجنبی بود امام و جامعیت او بود که
منشا این همه تحولها و دگرگونیها گشت و دنیا را متحیر ساخت و تحلیل گران دنیا را
در مقابل این حادثه عظیم جهانی مبهوت نمود.

با توجه به
همین جامعیت بود که توانست از اسلام و فرهنگ آن سیمائی را عرضه نماید که انسان
امروزی وقتی که با این ترسیم و سیما روبرو می گردد و سخنان بلند او را درباره
معرفی اسلام می شنود؛ بیاد اسلامی می افتد که در تاریخ از زبان پیامبر اسلام «ص» و
اهل بیت آن قائد عظیم الشان دنیای اسلام شنیده اند و شنیده ایم و توانست اسلام
عزیز را از غربت و انزوا بیرون آورد و عظمت از دست رفته امت اسلامی را به آنان
برگرداند و برای دنیا، فرهنگی نو و شیوه ای جدید عرضه کند و به اسلام بصورت کلان و
جمع الجمعی نظر اندوخته و بآن با توجه به همه ابعاد نگاه کرده و با آن دید به
اسلام توجه نموده و تفسیر و تبیین فرموده است و اسلام نظری را در عمل و گفتار و
کردار و رفتار بصورت ملموس و عینی نشان داده و راه و رسم زندگی جدیدی که متکی بر
ارزشهای الهی و اسلامی است برای جهانیان ارائه فرمود. دنیائیکه از اسلام آگاهی
نداشت و دشمنان آن از اسلام چهره ای ترسیم کرده بودند که حتی دوستان آن جرات دفاع
و حمایت از آن را در مجامع علمی نداشتند و کم کم داشت زندگی اسلامی و فرهنگ اسلامی
فراموش می گشت و زندگی دیگری جایگزین آن می شد، اقشار مختلف جامعه اسلامی از هویت
خود دور گردیده و هر کدام با دید لعنت و نفرت به همدیگر نگاه می کردند و مفاهیم
امامت و رهبری و دعا و ارتباطات معنوی با خالق عالم، بصورت وارونه و محرّف در
جامعه مطرح می شد و هر کسی با توجه به ذهنیت خاصی که داشت و با آن پرورش و رشد
پیدا کرده بود، از آن برداشت می نمود و در آن چهارچوب تبیین و تفسیر می نمود، امام
امت رضوان الله علیه باتوجه به همان جامعیتی که دارا بود، در این عصر پرآشوب، کمر همت
را محکم بست و زنگارها را کنار زد و از حریم اسلام ناب محمدی «ص» و مفاهیم اسلامی،
دفاع خالصانه و قاطعانه نمود و فضای جدیدی بوجود آورد که مردم فهمیدند این اسلامی
که امروز مطرح است و از زبان امامی مطرح است که عمری را در شناخت عمیق آن سپری
کرده و مجتهدانه و با جامعیت، آن را دریافت نموده است، با آن اسلامی که تا دیروز
مطرح بود و دیگران مطرح می کردند و در ترویج و تبلیغ آن تلاش و کوشش به عمل می آید
و در جاهای دیگر مانند عربستان و غیره مطرح می شود، متفاوت است. و به همین دلیل
متفاوت بودن دو اسلام است که کفر جهانی از یکی شدیداً دفاع و حمایت می نماید و با
آن دیگری قاطعانه و با تمام توان و امکانات به مبارزه برخاسته است و در براندازی
این اسلام از هر نوع امکانات استفاده کرده و برای نابودی آن می کوشد و تلاش می
نماید.

دعا، سند
افتخار اسلام و مکتب

و در این
فرهنگ و دید، اسلام و قرآن و امام و امامت و دیگر واژه ها پیام دیگری دارند. در
این فرهنگ اگر قرآن، حقایق غیبی تنزل یافته و مدوّن عالم وجود است. دعا، قرآن صاعد
و بیان حال و مقامات انسانهائی است که از عالم طبیعت عبور کرده اند و در مرز جهان
غیب حقایق آن عالم را باندازه ظرفیت و وعاء وجودی که دارند، مشاهده نمود و در قالب
الفاظ آنها را بیان می نمایند. در این فرهنگ انسان در جایگاهی قرار می گیرد که
حقایق عالم را به صورت مدوّن و تنزل یافته و قابل فهم و درک بشری دریافت می نماید
و در سایه عروج معنوی و سیر الی الله می تواند مشاهدات درونی خودش را در قالب
الفاظ و دعا بازگو نماید. روی این حساب در این جهان بینی، دعا نه تنها یک امر سلبی
و منفی و تخدیری نمی باشد بلکه آنقدر اوج دارد و آنقدر به انسان عروج و تعالی می
بخشد و روح و درون را جلا می دهد که در لسان عرفا به نام قرآن صاعد خوانده شده است.
و در لسان امام امت «قدّس سرّه» سند افتخار اسلام و مکتب و مذهب معرفی شده است.
دعاء عرفات حسین بن علی «ع» و مناجات شعبانیه و امثال آنها از ذخایر عرفانی و علمی
و سند افتخار امت انقلابی اسلامی دانسته شده است و پیروی از امامانی که در راه
احیاء قرآن و اسلام رنجها دیده و زجرها کشیده اند و به هزاران گرفتاری و حبس و
شکنجه ها، تن       در داده اند و از طرف
حاکمان جور و طواغیت، مورد شتم و اذیت واقع شده اند و در انزوا زندگی کرده اند،
سند افتخار دانسته شده است و دهها مسایل دیگری که در گذشته در اثر خیانت حکام
-باصطلاح اسلامی- و دوری توده ها از متن اسلام ناب و خالص و توطئه دشمنان قسم
خورده ی اسلام، از صحنه زندگی کنار گذاشته شده بودند و اکثریت از آن بیگانه بودند
و عالمان جرات دفاع نداشتند و انقلابیون بسوی ایسمها و مکتبهای دروغین دیگری پناه
می بردند و با احتیاط و ترس از اسلام نام می بردند؛ در چنین شرایطی، این انسان
اسوه و نمونه با حرکت اسلامیش طوری دگرگونی بوجود آورد، علاوه بر اینکه تمامی آن
محاسبه های غلط را بهم زد و جایگاه رفیع اسلام را مشخص ساخت و دیده ها را خیره و
متحیر نمود، قدرتی بزرگ در مقابل قدرتهای شیطانی شرق و غرب بوجود آورد و در سایه
این قدرت و پیروزی مسائلی که در گذشته نمی شد از آن ها با جرات دفاع کرد و حمایت
نمود، چنان اوضاع برگشت و برخوردها و باورها منقلب گردید که اسلام با نورانیت خاص
خودش آشکار شد و با همه ابعاد و زوایا و ویژگیهایش جزء افتخارات امت قهرمان انقلابی
و اسلامی ما شد و لذا می بینید امام می فرماید: «ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که
او را قرآن صاعد می خوانند، از ائمه معصومین ما است ما به مناجات شعبانیه امامان و
دعای عرفات حسین بن علی علیهما السلام و صحیفه سجادیه این زبور آل محمد «ص» و
صحیفه فاطمیه1 «ع» که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای
مرضیه است، از ما است».

افتخارات
دیگر مکتب تشیّع

امام امت
«قدّس سرّه» در شمردن افتخارات مکتب حیاتبخش اسلام ناب محمدی «ص» چنین ادامه می
دهد: «ما مفتخریم که باقرالعلوم بالاترین شخصیت تاریخ است و کسی جز خدای تعالی و
رسول صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام مقام او را درک نکرده و
نتوانند درک کرد، از ما است و ما مفتخریم که مذهب ما جعفری است که فقه ما که دریای
بی پایان است، یکی از آثار او است و ما مفتخریم به همه ائمه معصومین علیهم صلوات
الله و متعهد به پیروی آنانیم». فلسفه اصلی و اساسی این مطلب که مکتب حیاتبخش
اسلام حقیقی و ناب محمدی «ص» در مقابل اسلام التقاطی وابسته به غرب و یا شرق به
طور مستقیم از نبی اعظم اسلام «ص» و اهل بیت او اخذ شده است و مذهب ما همان مذهب
اهل بیت «ع» است و امامان امت اسلام، کسانی هستند که نزدیکترین افراد به پیامبر
عظیم الشان «ص» بوده و مستقیماً حقایق الهی و معارف قرآنی را از عالم غیب گرفته و
در اختیار بشریت گذاشته اند. همین است که سالم ترین مسیر و مطمئن ترین دستورالعمل
زندگی همان راه و دستورالعملی است که از ناحیه این نوع انسانهای مافوق بشری القا
شده است و تنها راهی است که می تواند نجات بشر را تضمین نماید و جلو انحرافها و کج
اندیشیها را بگیرد. کدام مکتب است که این قدر مورد اطمینان و تضمین باشد؟ کدام
مکتب است که این قدر پشتوانه قوی و مطمئن داشته باشد؟ کدام مکتب است که می توان
ادعا کرد که متکی به عالم وحی و جهان مافوق طبیعت و عالم ماده باشد؟ بنابراین
استناد مکتب اسلام و مذهب حق اهل بیت «ع» به جهان مافوق طبیعت، تنها سند افتخار
امت اسلام نمی باشد بلکه سند افتخار بشریت است که بدانند و عظمت آن را در حد توان
و قدرت فهم و درکشان بیابند و درک نمایند و با تمسک به آن، مسیر الهی و شرافت و
کرامت انسانی را به پیمایند و وارد صف عبادالرحمن گشته و در صراط مستقیم حق و
فضیلت و حریّت عقل و اندیشه، قدم مثبت بردارند. و این تضمین تنها در این شیوه و
راه، امکان پذیر است. اما راههای دیگر نه، بلکه احتمال سقوط و هلاکت و نابودی
بشریت، قوی و بلکه حتمی است آن راهها نه مستقیم است و نه دارای مقصد و هدف مطمئن
می باشد.

ظلم ستیزی
امامان اهل بیت «ع»

در فرهنگ
حضرت امام قدّس سرّه، که متخذ از فرهنگ خالص و ناب محمدی است، امام و امامت دارای
همان مفهوم است که در قرآن و روایات اهل بیت «ع» از آن تعبیر شده است، امام به
عنوان عمود و استوانه دین تلقی گردیده و بدون تحقق مفهوم آن -به تمام معنی الکلمه-
تعبیه مفاهیم دینی نیز ممکن نیست لباس تحقق بیابد و جایگاه آن به قدری بالا و بلند
است که عقول بشری از درک آن عاجز و ناتوان اند و در پایان بخش پیشگفتار مقداری از
باب «ختامه مسک» بطور اجمال، توضیحات لازم داده خواهد شد. امام و امامت علاوه بر
بعد عرفانی و واقعی که صنایع الله بلاواسطه بوده و موجودات دیگر عالم صنایع بهم می
باشند هم بعد «یلی الرّبی» را دارند و هم بعد «یلی الخلقی» و با یکدست از عالم غیب
دریافت کرده و می گیرند و با دست دیگر مجری فیض الهی گشته و آن را به دیگران می
رسانند و واقعاً وسایط فیض ربوبی هستند و از عالم دیگرند و مع الله حالات و
خصوصیاتی دارند که دیگران حتی ملائکه مقرب خداوندی دسترسی به آنجا ندارند و از این
حیث از افتخارات دین و مکتب اسلام می باشند، ابعاد و زوایای دیگری نیز دارند که مع
الاسف از این زاویه مقام مقایسه به زاویه اول به آسانی می توان بحث کرد و مورد
بررسی قرار داد و آن بعد اجتماعی سیاسی امامت در جامعه اسلامی بلکه در جامعه بشری
است. امامان ما در این صدد بودند که موانع رشد و کمال بشری را که همانا نظامات غلط
و فاسد و حکومتهای طاغوتی و ظالم بودند، از میان برداشته و زمینه های تحقق عدالت
اجتماعی را فراهم نمایند و در مسیر نبرد با ظالمان و اجرای عدالت اسلامی و تحقق
بخشیدن باحکام الهی و حکومت عدالت و شرافت و کرامت، از هیچ کوششی فروگذاری نکردند
و لحظه ای آرام ننشستند و سکوت اختیار نکردند و در هر موقعیت و فرصتی، مواضع صریح
خودشان را اعلام و مخالفتشان را با حاکمان جور آشکار ساختند و در این راه مبارزه
تا مرز شهادت رفتند و اساساً فرهنگ شهادت را آنان آوردند و ترویج نمودند و عاشقانی
را برای این مقصد بالای انسانی، در راستای تاریخ تربیت کردند و برکات آن را همگان
می دانند. کدام امام است که در مقابل ظلم و نابرابری سکوت نماید؟ کدام امام است که
در مقابل حکومتهای جبار دورانشان آرام نشسته و سازش نماید؟ کدام امام است که زندگی
آرام و سالمی را برگزیده و به رفاه و آسایش بیاندیشد؟ کدام امام است که در این
مسیر بهر نوع گرفتاری و ابتلا تن در نداده و از خود ضعف نشان بدهد؟ اگر امام و
پیشوای معرفت بودند و در مسیر معرفت صاحبدلان را مرید خودشان قرار داده و با جذبه
های عرفانی به دنبالشان انسانهای متعهد را مجنون وار و منصور وار کشانده و آماده
آوارگی و سردار رفتن در راه دوست را نموده اند، امام قیام و مبارزه و جهاد در راه
خدا و نبرد برای نابودی ظالمان و حاکمان ستم و برقراری حکومت عادله الهی نیز بوده
اند و اگر اهل دعا و انابه و تضرع بودند، اهل جنگ و شمشیر و سلاح هم بوده اند.
شیران روز و عابدان شب بوده اند. و از همین جهت دشمنان اسلام بیش از همه روی آنان
حساسیت نشان داده و برای منزوی کردن آنان از هر وسیله ممکن استفاده کرده و در فکر
از میان برداشتن و شهادت آنان افتادند و دست بهر جنایت و خیانتی زدند و با وضع
فجیعی، این انسانهای نمونه و الگو را بصورتهای مختلف و گوناگون کشتند. و لذا شما
اگر به تاریخ مراجعه کنید، خواهید دید همه ی امامان ما جز امام دوازدهم (ع) -که از
نعمت وجود و برکات آن موجود مبارک دنیای هستی بهره مند است اگرچه از ظهور و بروز
آن برکات ما محرومیم و بی بهره ایم- یا با شمشیر کشته شده اند و یا با شیوه ی
دیگری که حاکمان طاغوت انتخاب می کردند و برای از میان برداشتن انسانهای صالح و
پیشوایان بشریت از آن اباء نداشتند و آن را بکار می بردند و این معنی و واقعیت
امامت امت اسلامی و مکتب تشیع است که هم دارای منطق بلند و حکمت رفیع بودند و هم
منطق و حکمت خودشان را با خون مقدسشان بکرسی نشانده و آن را باثبات رساندند و
جاودانگی و ابدیّت آن را تضمین نمودند و از همین جا می توان استنتاج کرد که دنیای
اسلام، در خیلی از مسایل باید بازنگری کرده و روی آنها که تاکنون بدستش رسیده است
تجدیدنظر نماید و در     فرهنگ اسلامی
تجدیدنظر نماید و در نوع برخورد با اسلام و قرآن تجدیدنظر نماید و در برداشت از
قرآن و جهاد و امامت و رسالت و امثال ذلک تجدیدنظر نماید و زنگارها را که در اثر
جهل و دوری از متن اسلام و القاءات حاکمان ظلم و جور و علماء سوء و وعاظ السلاطین
روی این حقایق ناب نشسته است پاک نموده و کنار بزنند تا بتوانند بآن اهداف و مقاصد
عالیه که خالق عالم خواسته است، نزدیک شوند. و امروز که در میهن اسلامی، امت ما در
سایه تکیه بر ارزشهای الهی حرکتی را بوجود آوردند و دنیا را بوحشت انداختند برای
این بود که امام «قدّس سرّه» توانست مقداری این زنگارها را کنار بزند و اسلام را
با آن نورانیت نشان بدهد و انسان ستمدیده و رنجدیده و سیلی خورده را به خویشتن
برگردانده و سیل خروشانی را برای ریشه کن ساختن ظلم و ستم بوجود آورد و دنیای جدید
و زندگی نو و فرهنگ تازه ای عرضه نماید و رسالت عظیم بشریت و عالمان اسلامی همین
است و در این مسیر همه و همه باید بسیج گردند و دست از پا نشناسند و بدون کوچکترین
وقفه به پیش بروند و به توصیه های الهی سیاسی امام لباس عمل بپوشانند همانطور که
حضرتشان می فرمایند: «ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات الله وسلامه علیهم در
راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از
ابعاد آن است، در حبس و تبعید بسر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه
و طاغوتیان زمان خود شهید شدند و ما امروز مفتخریم که می خواهیم مقاصد قرآن و سنت
را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگ سرنوشت ساز سر از پا
نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا می کنند. ما مفتخریم که بانوان و
زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش
مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند و آنان
که توان جنگ دارند، در آموزش نظامی که برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی از واجبات
مهم است شرکت و از محرومیت هائی که توطئه دشمنان و ناآشنائی دوستان از احکام اسلام
و قرآن بر آنها، بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند شجاعانه و متعهدانه خود را
رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود به دست نادانان و بعضی آخوندهای
بی اطلاع از مصالح مسلمین بوجود آورده بودند، خارج نموده اند و آنانکه توان جنگ
ندارند در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندی که دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمی
آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب می لرزاند اشتغال دارند
و ما مکرر دیدیم که زنان بزرگواری زینب گونه علیها سلام الله فریاد می زنند که
فرزندان خود را از دست داده و در راه خدای تعالی و اسلام عزیز از همه چیز خود
گذشته و مفتخرند به این امر و می توانند آنچه بدست آورده اند بالاتر از جنّات نعیم
است چه رسد به متامع ناچیز دنیا».

ادامه دارد

 

/

داستان سفر رسول خدا «ص» به طائف

درسهائی از
تاریخ تحلیلی اسلام

داستان سفر
رسول خدا «ص» به طائف

و اما چند
تذکر در مورد این داستان:

در این
داستان بنحوی که خواندید و آن خلاصه و مجموعه ای از روایات وارده در این باره بود
مواردی دیده می شود که برای انسان حالت تردیدی در صحت قسمتهائی از این داستان
ایجاد می کند که از آن جمله است:

1- «عدّاس»
که نامش در این داستان آمده، بگونه ای که نقل کرده اند، به نظر می رسد که تا به آن
روز رسول خدا (ص) را دیدار نکرده بود. و اطلاعی از بعثت و نبوت آن بزرگوار نداشته.
و چیزی در این باره نشنیده بود… و اساساً چنین استفاده می شود که وی ساکن طائف
بوده و سالها در آنجا می زیسته و از اوضاع مکه و آنچه در آن شهر            می گذشته بی اطلاع بوده…

در صورتی که
در روایات دیگری مانند روایت کازرونی در کتاب «المنتقی» و روایت ابن کثیر و دیگران
آمده که در آغاز بعثت و نزول وحی هنگامی که رسول خدا (ص) از غار حرا به خانه آمد و
جریان نبوت و دیدار با جبرئیل را برای خدیجه شرح داد، خدیجه آن حضرت را در خانه
گذارده و به نزد «عدّاس» راهب آمد و دنباله روایت و متن آن این گونه است:

«واتت
عدّاساً الراهب وکان شیخاً قد وقع حاجباه علی عینیه من الکِبَر فقالت: یا عدّاس
اخبرنی عن جبرئیل علیه السلام ما هو؟ فقال: قدّوس قدّوس وخَرّ ساجداً، وقال:
ماذُکِر جبرئیل فی بلدةٍ لایُذکرالله فیها ولایُعبد قالت: اخبرنی عنه؟ قال: لا
والله لااُخبرک حتّی تُخبرنی مِن این عرفت اِسمَ جبرئیل؟ قالت: لی علیک عهدالله
ومیثاقه بالکتمان؟ قال: نعم، قالت: اخبَرَنی به محمّدبن عبدالله انّه اتاه! قال
عدّاس: ذلک الناموس الاکبر الّذی کان یاتی موسی و عیسی علیهم السلام بالوحی
والرسالة، والله لئن کان نزل جبرئیل علی هذه الارض لقد نزل الیها خیر عظیم، ولکن
یا خدیجة انّ الشیطان ربّما عرض للعبد فاراه اُموراً، فخذی کتابی هذا فانطلقی به
الی صاحبک فان کان مجنوناً فانّه سیذهب عنه، وان کان من امرالله فلن یضرّه! ثمّ
انطلقت بالکتاب معها، فلماّ دخلت منزلها اذا هی برسول الله صلی الله علیه و آله مع
جبرئیل علیه السلام قاعد یقروه هذه الآیات.

«ن وَالْقَلَمِ
وَمَا يَسْطُرُونَ (١)مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (٢)وَإِنَّ لَكَ لأجْرًا
غَيْرَ مَمْنُونٍ (٣)وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (٤)فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ
(٥)بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ (٦)» ای الضالّ، او المجنون فلمّا سمعت خدیجة قراءته
اهتزّت فرحاً، ثمّ رآه صلی الله علیه و آله عدّاس فقال: اکشف لی عن ظهرک! فکشف
فاذا خاتم النبوّة یلوح بین کِتفیه، فلمّا نظر عدّاس الیه خَرَّ ساجداً یقول:
قدّوس قدّوس، انت والله النبیّ الّذی بَشَربک موسی و عیسی علیهما السلام اما والله
یا خدیجة لیظهرّن له امر عظیم، ونبا کبیر،فوالله یا محمّد ان عشتُ حَتّی تومر
بالدعاء لاضربنّ بین یدیک بالسیف، هل اُُمرت بشیءٍ بعد؟ قال: لا، قال: ستومر ثمّ
تومر ثمّ تکذب ثمّ یخرجک قومک والله ینصرک و ملائکته»1.

یعنی خدیجه
از نزد آن حضرت بیامد بنزد «عدّاس راهب» و او پیرمردی بود که از شدّت پیری ابروانش
بر روی چشمانش افتاده بود، خدیجه بدو گفت:

– ای عدّاس
به من بگو جبرئیل کیست؟ عدّاس (که نام جبرئیل را شنید) گفت: پاک است! پاک و منزه!
و سپس به حالت سجده بر خاک افتاده و پاسخ داد: نام جبرئیل در آن آبادی که نام خدا
در آنجا نیست و پرستش نمی شود برده نخواهد شد! خدیجه گفت: برایم بازگو که او کیست؟

عدّاس گفت:
نه به خدا نخواهم گفت تا به من بگوئی از کجا نام جبرئیل را شناخته ای؟ خدیجه گفت:
پیمان خدائی و تعهدی الهی با من می کنی که آن را پوشیده و پنهان داری؟ گفت: آری،
در این وقت خدیجه فرمود:

– محمدبن
عبدالله (ص) به من خبر داد که جبرئیل نزدش آمده. عدّاس گفت: این همان ناموس اکبری
است که به نزد موسی و عیسی علیهما السلام می آمد و وحی و رسالت را بر آنها آورد. و
به خدا سوگند اگر جبرئیل در این سرزمین فرود آید خیر بزرگی را بر اینجا آورده. ولی
ای خدیجه بدانکه شیطان گاهی بر بنده ی خدا درآید و چیزهائی بر او بنمایاند، اکنون
این نامه مرا بگیر و بنزد او ببر پس اگر دیوانه شده با این نامه از نزدش برود و
دیوانگیش برطرف گردد و اگر از جانب خدا باشد به او زیان نرساند.

خدیجه نامه
را گرفت و چون به نزد رسول خدا (ص) آمد جبرئیل را در کنار آن حضرت نشسته دید و
مشاهده کرد که آیات سوره ی قلم را بر آن حضرت می خواند… «ن والقلم»… تا آیه ی
… «بایّکم المفتون»… خدیجه که آن منظره را دید از خوشحالی به وجد آمد… و پس
از این ماجرا نیز خود عدّاس رسول خدا (ص) را دیدار کرد و از آن حضرت خواست تا پشت خود
را (جای مهر نبوّت) به او نشان دهد، چون نشان داد و مُهر نبوّت را که در میان دو
کتف آن حضرت مشاهده کرد که می درخشد به سجده افتاد و گفت: «قدّوس، قدّوس» توئی به
خدا سوگند همان پیغمبری که موسی و عیسی بدان مژده   داده اند.

به خدا سوگند
ای خدیجه بطور حتم از وی داستانی بزرگ و خبری عظیم پدید خواهد آمد، و به خدا سوگند
ای محمد! اگر من زنده بمانم تا وقتی که مامور به دعوت گردی در راه یاری تو شمشیر
خواهم زد، آیا مامور به چیزی شده ای؟ فرمود: نه.

عدّاس گفت:
بهمین زودی مامور خواهی شد و هم چنان دوباره مامور شوی و تو را تکذیب کنند و قوم
تو بیرونت کنند، ولی خدا و فرشتگانش تو را یاری خواهند کرد.

که از این
روایت معلوم می شود:

اولاً- عدّاس
قبل از آن از نبوت آن حضرت اطلاع داشته و باخبر بوده…

و ثانیاً-
ظاهر می شود که وی در مکه سکونت داشته، نه در طائف…

و ثالثاً-
آزاد بوده نه غلام و زرخرید…

و رابعاً- در
سنینی بوده که تا هنگام سفر رسول خدا (ص) به طائف یا از دنیا رفته بوده و اگر هم
زنده بوده از نظر جسمی در وضعی نبوده که بتواند خدمتکاری و یا باغبانی عتبة و شیبة
را بکند.

و تنها
احتمالی که می تواند این اشکالات را برطرف سازد آن است که بگوئیم آنها دو نفر بوده
اند، و آن عدّاسی که رسول خدا (ص) را در طائف دیدار کرده و به آن حضرت ایمان آورده
غیر از عدّاسی بوده که در آغاز نبوت در مکه بوده و این سخنان را به خدیجه             و رسول خدا (ص) گفته است…

و اگر این
احتمال قوتی پیدا کند می تواند به قول آقایان وجه جمعی میان این روایات باشد…

ولی با توجه
به چند روایت که ابن کثیر در سیرةالنبویه خود از سعیدبن مسیب و سلیمان بن طرخان
تیمی نقل کرده این احتمال نیز از بین می رود و اشکال قوی تر می گردد، زیرا متن
روایتی که وی از سعیدبن مسیب در داستان وحی و تلاش خدیجه برای شناختن جبرئیل ذکر
می کند اینگونه است:

«… ثم
انطلقت من مکانها فاتت غلاماً لعتبة بن ربیعة بن عبدشمس، نصرانیاً من اهل نینوی
یقال له عدّاس، فقال له: یا عدّاس اذکرک بالله الّا مااخبرتنی: هل عندک علم من
جبرئیل؟ فقال: قدوس، قدوس…» تا به آخر روایت2 که نظیر همان روایتی
است که ما با ترجمه اش از کازرونی نقل کردیم.

ابن کثیر پس
از این بلافاصله روایت دیگری از ابن عساکر بسندش از سلیمان بن طرخان تیمی روایت می
کند که در آن نیز پس از داستان نزول وحی بر رسول خدا (ص) و رفتن نزد خدیجه و نقل
ماجرا و آمدن خدیجه نزد ورقه و راهبی دیگر گوید:

«ثمّ اتت
عبداً لعتبة بن ربیعة یقال له عدّاس فسالته فاخبرها بمثل ما اخیرها…»3.

و بدین ترتیب
برای اهل فن روشن است که جائی برای احتمال مذکور باقی نمی ماند و رفع شبهه نمی
شود…

جز اینکه
بگوئیم اصل آن روایات -یعنی روایاتی که در مورد آمدن خدیجه به نزد ورقه و راهب
نصرانی و عدّاس و دیگران رسیده- مخدوش است و پایه ای از اعتبار و صحت ندارد، بشرحی
که در داستان وحی در مقالات گذشته مشروحاً بیان داشتیم4. والله اعلم.

گذشته از
اینکه روایاتی که دلالت دارد بر اینکه خدیجه به نزد «ورقة بن نوفل» رفت و گفتگوئی
که از وی با «ورقه» نقل شده در بسیاری از آنها مثل روایت طبری با این روایات از
نظر جملات و مضمون خیلی با همدیگر شباهت دارند که از این نظر نیز احتمال اتحاد
آنها می رود… و بهر صورت روایات مغشوش و درهم ریخته ای به نظر می رسند.

و آخرین
مطلبی که موجب تردید در این روایت می شود اینکه ظاهر روایت آن است که رسول خدا (ص)
هدیه ی عتبه و شیبه را قبول کرد، در صورتی که این مطلب نیز برخلاف سیره ی آن حضرت
است که حاضر نبود به هیچ نحوی از مشرکین حقی بر گردن او بیاید و زیر بار منت احدی
از مشرکین قرار گیرد، و هدیه یا چیزی از آنها بپذیرد.

2- در مورد
اینکه رسول خدا (ص) در مراجعت از طائف از ترس آنکه مورد اهانت یا سوء قصد و خطر
جانی قرار گیرد ناچار شد به نزد اخنس بن شریق و سهیل بن عمرو و بالاخره مطعم بن
عدی بفرستد و از آنها درخواست کند تا او را در پناه خود قرار دهند، و در پناه آنها
به مکه درآید -چنانچه مورخین نقل کرده اند- برخی تردید کرده و احتمال جعل آنرا
داده اند… که ما ذیلاً اصل خبر را نقل کرده و سپس ضمن بیان چند مطلب تذکراتی درباره
ی آن خواهیم داد:

و اصل این
خبر به گونه ای که طبری و دیگران نقل کرده اند این گونه است که چون     رسول خدا (ص) در مراجعت از سفر طائف به
نزدیکیهای مکه رسید از مردی بنام «اریقط» خواست تا بنزد اخنس بن شریق برود و از او
بخواهد تا آن حضرت را در پناه خود قرار داده که بتواند وارد شهر مکه شود و به دور
از آزار مشرکین طواف خود را انجام داده و زندگی کند، ولی اخنس بن شریق در پاسخ
گفت:

«انَّ حلیف قریش لایجیر علی صمیمها».    

یعنی- حلیف و هم پیمان قریش نمی تواند کسی را که از خود
قریش است در پناه خود گیرد. سپس رسول خدا همان مرد (و یا دیگری) را به نزد سهیل بن
عمرو فرستاد و از او خواست تا آن حضرت را در پناه گیرد و سهیل بن عمرو نیز پاسخ
داد:

«انّ بنی عامربن لوی لاتجیر علی بنی کعب بن لوی».

یعنی من که از بنی عامر بن لوی هستم نمی توانم کسی را که
از بنی کعب بن لوی است در پناه خود گیرم. و رسول خدا (ص) بناچار کسی را به نزد
مطعم بن عدی فرستاد و همین درخواست را از او کرد و او به آن حضرت پناه داد و رسول
خدا (ص) در پناه او به مکه درآمد و شب را در نزد او بیتوته کرد، و چون صبح شد از
خانه ی مطعم بیرون آمد و مطعم بن عدی و پسران ششگانه و یا هفتگانه ی او نیز در
حالی که شمشیر خود را حمائل کرده (و مسلح شده) بودند به همراه آن حضرت خارج شده و
به مسجد الحرام آمدند، آنگاه مطعم به رسول خدا گفت: طواف کن.

و خود و فرزندانش نیز اطراف محل طواف را با شمشیرهای خود
پوشانده بودند.

ابوسفیان که چنان دید پیش مطعم آمده گفت:

– آیا پناهش داده ای یا پیرو او گشته ای؟

گفت: نه، بلکه پناه داده ام.

ابوسفیان گفت: در این صورت ما پناه تو را محترم می شماریم!

در این وقت مطعم با ابوسفیان نشستند تا هنگامی که رسول خدا
(ص) طواف را تمام کرد و به خانه رفتند.

و در برخی از روایات بجای «ابوسفیان» ابوجهل ذکر شده که
همان گفتگو را با مطعم      بن عدی انجام
داده است و در روایت ابن کثیر این روایت دنباله ای دارد بدین گونه که راوی می
گوید:

«… فمکث ایّاماً ثم اُذِن له فی الهجرة».

یعنی- چند روزی که از این ماجرا گذشت، خدای تعالی اجازه ی
هجرت (به مدینه) را به او داد. و چون رسول خدا (ص) به مدینه هجرت فرمود پس از اندک
زمانی مطعم بن عدی از دنیا رفت و حسان بن ثابت گفت: من برای او مرثیه خواهم گفت، و
قصیده ای در مرثیه ی او سرود.

و ابن کثیر پس از نقل ابیاتی از آن قصیده گوید:

– و به همین خاطر بود که رسول خدا درباره ی اسیران جنگ بدر
فرمود:

«لوکان مطعم بن عدی حیّاً ثم سئلنی فی هؤلاء النتنی
لوهبتهم له».

یعنی- اگر مطعم بن عدی در این روز زنده بود و از من آزادی
ابن خبیثان (بدبو) را درخواست می کرد به خاطر او آنها را آزاد می کردم!5.

و اینک چند تذکر:

تذکر 1- درباره ی نام «اریقط» که در این حدیث آمده این
حقیر تا جائی که فرصت و وقت اجازه می داد در کتب تراجم مراجعه کردم ولی اثری از
این نام ندیدم و احتمال تصحیف هم دادم ولی بازهم بجائی نرسیدم، و در پاره ای از
روایات نامی از کسی ذکر نشده و تنها نوشته اند رسول خدا (ص) مردی، و یا کسی را به
نزد اخنس بن شریق و دیگران فرستاد…

و اما «اخنس بن شریق»، او مردی است در قبیله ی ثقیف و از
هم پیمانان و خلفاء بنی زهره، و از اشراف قوم خود و صاحب نفوذ و قدرت در میان آنها
بود، و به گفته ی برخی از اهل تفسیر، آیات سوره ی قلم که خدا فرموده: «وَلا تُطِع
کُلّ حَلاّفٍ مَهین، هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیم…» درباره ی او نازل گشته، چون نسبت
به رسول خدا (ص) جسارت و مخالفت     می
کرد… و ما داستانی از وی در مورد تاثیر روانی قرآن در وی با ابوسفیان و ابوجهل
پیش از این نقل کردیم که خواندنی و جالب است…

و انشاءالله تعالی پس از این نیز در جای خود خواهیم خواند،
که در جنگ بدر وی مانع شد از اینکه بنی زهره در آن جنگ شرکت کنند، چون قبیله ی
مزبور از وی اطاعت کرده و حرف شنوی داشتند… و برخی گفته اند: از همین جهت نیز او
را «اخنس» گفتند، چون «خَنَس» در لغت به معنای کناره گیری کردن و غیبت از حضور در
جمع مردم است6.

و «سهیل بن عمروبن عبد شمس» نیز مرد زبان آور و سخنوری
بود، که پیوسته از      رسول خدا مذمّت
کرده و بدگوئی می نمود و در میان قریش مقام و منزلتی داشت، و به شرحی که در جای
خود ذکر خواهد شد در جنگ بدر اسیر شد، و برخی خواستند زبان او را قطع کنند که رسول
خدا (ص) مانع اینکار شده و فرمود: امید است در آینده جبران کند… و فرزندی داشت
به نام «عبدالله» که جزء جوانان مکه مسلمان شده بود ولی پدرش او را می آزرد، و پس
از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه نیز نتوانست جزء مهاجرین به مدینه بیاید تا در جنگ
بدر که به همراه پدرش به بدر آمد و در آنجا از فرصت استفاده نمود و فرار کرد و خود
را بلشگریان اسلام و رسول خدا (ص) رسانید. و داستان سهیل بن عمرو در ماجرای صلح
حدیبیة و تنظیم صلح نامه مشهور است… و بالاخره پس از فتح مکه مسلمان شد و همان گونه
که رسول خدا (ص) خبر داده بود با سخنرانیهائی که به نفع رسول خدا (ص) و به طرفداری
از آن حضرت انجام می داد جبران گذشته ی خود را نمود. و اما مطعم بن عدی او فرزند
نوفل بن عبدمناف است که در جدّ اعلای خود نسبش با رسول خدا (ص) به یک نفر می رسند،
و او در میان سران قریش دشمنی کمتری نسبت به آن حضرت ابراز می کرد و بلکه در برخی
از جاها به نفع آن بزرگوار اقدامهائی داشته، که از آن جمله در ماجرای نقض صحیفه ی
ملعونه و رفع حصر از بنی هاشم و مسلمانان -بشرحی که در جای خود گذشت- نقش موثری
داشت. و از حدیث بالا که در نهایه ی ابن اثیر هم در     ماده ی «نتن» ذکر شده معلوم می شود که وی
قبل از جنگ بدر در مکه از دنیا رفته و مرگش فرا رسیده است.

تذکر 2- ذیل روایت مزبور به ترتیبی که ابن کثیر نقل کرده
که راوی گوید: «فمکث ایّاماً ثمّ اذن له فی الهجرة» و ظهور این جمله در اینکه هجرت
رسول خدا (ص) چند روز پس از سفر طائف انجام شده، مخالف با همه ی روایات و تواریخی
است که ماجرای سفر طائف رسول خدا (ص) را ذکر کرده اند، زیرا همگی گفته اند: که سفر
طائف در سال دهم بعثت انجام شده و این مطلبی است که کازرونی در کتاب المنتقی بدان
تصریح کرده7 و در حوادث سال دهم گفته: «وفی هذه السنة خرج الی الطائف
والی ثقیف». و ابن اثیر نیز در کامل پس از اینکه می گوید: «سه سال قبل از هجرت
ابوطالب و خدیجه وفات کردند… و اذیت و آزار مشرکین بر آن حضرت زیادتر شد…» پس
از آن می گوید:   رسول خدا (ص) که چنان دید
به همراه زیدبن حارثه به نزد ثقیف در طائف رفت…8 و این مطلب ضعف و
وهن این نقل نیز می شود.

3- سومین مطلبی که موجب ضعف این روایت می شود اصل این مطلب
است که چگونه می توان پذیرفت که رسول خدا (ص) برای امنیت ورود به مکه به مشرکی
پناهنده شود و آیا این داستان اگر صحیح باشد با آیه ی شریفه ی «وَلا تَرْكَنُوا إِلَى
الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ
ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»9 چگونه جمع می شود، و اساساً با عمل رسول خدا
(ص) در طول زندگی آن حضرت سازگار نیست که سعی می کرد هیچ گاه از مشکری حقی بر گردن
آن حضرت نباشد!

4- چهارمین سوالی که بر طبق این روایت به نظر می رسد و باز
هم موجب ضعف آن     می شود این مطلب است که
رسول خدا (ص) با اینکه خود اهل مکه بود و بیش از پنجاه سال از عمر شریف او گذشته
بود و از سنتها و قوانین اجتماعی شهر مکه و قبائل آن اطلاع کامل داشت چگونه از این
مطلب بی اطلاع بود که «حلیف» نمی تواند به «صمیم» پناه دهد، و یا اینکه «بنی عامر»
نمی توانند «بنی کعب» را در پناه گیرند…؟!. و از همه ی اینها گذشته مگر بنی هاشم
و حمزة بن عبدالمطلب و دیگران که به شجاعت و غیرت معروف بودند نبودند که این مقدار
نتوانند از آن حضرت دفاع کنند تا آنجا که مجبور شود در پناه مشرکی وارد مکه شود…
و بدین ترتیب به این نتیجه می رسیم که اصل داستان سفر طائف رسول خدا (ص) از نظر
تاریخ و روایات مسلم است، اما این جزئیات و قسمتهای دیگر آن مورد تردید و اختلاف
است که نمی توان درباره ی آنها و صحت آن مطلبی اظهار کرد… والله العالم.

ادامه دارد

 

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیّت نامه ی
امام «ره» و اسم مستاثر الهی

* ترجمه ی
بیان امام «قدّس سرّه» در تعلیقه ی بر شرح فصوص قیصری در ارتباط با اسم مستاثر، و
اعتراض بر قیصری در خلط اعتبار به حقیقت.

* نظیر این
اعتراض را بر آیت الله العظمی بروجردی «ره» در مبحث «مطلق و مقیّد»  داشته اند.

* تفصیل
اعتراض امام «قده» و توضیح اشتباه بین حقیقت و اعتبار.

* نظریه ی
مرحوم آیت الله شاه آبادی «قده» درباره ی اسم مستاثر که همان ذات      احدیّه ی مطلق است که برای آن در عالم عین
و خارج، مظهری نیست، و اجهار امام «قده» نظر خویش را که اسم مستاثر دارای اثر است،
النهایه اثر آن نیز مستاثر است.

* اشاره به
سرّ وجودی حق سبحانه و تعالی که ربط خاصی با هر موجودی است که جز خدایتعالی احدی
به آن علم ندارد.

حاصل بیان
امام «رضوان الله تعالی علیه» در تعلیقه ی بر شرح فصوص قیصری این است: «اعتبار و
اخذ و لحاظ و تعبیراتی نظیر اینها از لواحق ماهیات و طبائع است که خود ماهیات و
طبائع نیز از امور اعتباری می باشند، و اعتبارات مذکور: «بشرط لا ولابشرط و بشرط
شیء» در کلام شارح در حقیقة الوجود راه ندارند، بلکه آنچه مصطلع در نزد اهل الله
است، چیزی جز نتیجه ی مشاهداتشان، و تجلیات وارده بر قلوبشان نیست. و به عبارت
دیگر: این اصطلاحات یا نقشه ی تجلیات حق بر اسماء و اعیان و اکوان است یا تجلیات
حق بر قلوب اهل الله و اصحاب قلوب و مشاهداتشان حق تعالی را است که با توجه به این
واقعیت    می توان گفت: وجود یا به تجلی
غیبی احدی که همه ی اسماء و صفات در آن مستهلک است، تجلی می کند و این تجلی، به
اسم مستاثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است، واقع می شود که مقام «بشرط
اللائی» همین است، و در این مقام برای حق تعالی اسمی است؛ النهایه این اسم بر احدی
معلوم نیست و حق سبحانه متفرّد به علم به آن اسم است، و آن نام مقدس در علم غیب حق
تعالی، برگزیده و انحصاری او است و این تجلی همان تجلی غیبی احدی است که بوجه غیبی
حضرت فیض اقدس «که خلیفه ی کبری و روح خلافت محمدیه و مقام عماء است» واقع می
گردد. و اما ذات حق تعالی به حیثیّت ذات در هیچ مرآتی از مرائی، جلوه ندارد و هیچ
رهروی از       اهل الله تاب شهود او را
ندارد و اصحاب قلوب و اولیاء از مشاهده ی او محجوبند زیرا او غیب «مطلق» است نه به
معنای غیب احدی، بلکه هیچ اسم و رسمی، یارای دلالت بر آن ذات را ندارند و برای آن
ذات مقدسه هیچ اسم و رسمی نیست و باب اشاره و امیدی بسوی او نیست «عنقا شکار کس
نشود دام بازگیر». و یا وجود به تجلی احدیّت جمع جمیع حقایق اسماء و صفات تجلی می
کند، که مقام اسم الله الاعظم ربّ انسان کامل همین است، و این تجلّی علمی به طریق
کثرت اسمائی که جامع همه ی کثرتهای اسمائی است، مقام و احدیّت نامیده می شود».

نظیر این
اعتراض را امام «قدّست اسراره الزّکیّه» در مبحث «مطلق و مقید» از علم اصول الفقه
بر آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی اعلی الله مقامه دارند که یادآوری آن در
این مقام مناسب است. مرحوم آیت الله بروجردی در مبحث مذکور بعد از تبیین اعتبارات   «لا بشرط وبشرط شیء وبشرط لا» که بر ماهیت
وارد می شوند و بعد از توجیه و تمییز لابشرط مقسمی و قسمی و نقل اختلاف در اینکه
کلی طبیعی آیا لابشرط قسمی است یا مقسمی؟ فرموده اند: «انگیزه ی قوم در تقسیم
ماهیّت به اقسام ثلاثه به حسب اعتبارات ثلاثه، همانا تعیین آن قسمی است که معروض
وصف کلی طبیعی است و بیان آنکه آیا کلی طبیعی در خارج موجود است یا نه؟ زیرا آنها
وقتی که دیدند ممکن است، ماهیّت به تنهائی در ذهن موجود شود، و ممکن است با قیدی
در ذهن وجود یابد، و     می شود با قید این
که چیزی با آن نباشد، در ذهن موجود شود، بناچار محتاج شدند که درباره ی این اقسام
ثلاثه، تحقیق و کنجکاوی کنند، تا روشن شود، آنکه معروض وصف کلیّت است کدام است؟ و
آنکه نزاع در وجود خارجی آن است کدام یک از این اقسام ثلاثه است؟ و بنابراین،
تقسیم مزبور برای خود ماهیت نیست، بلکه تقسیم نامبرده برای ماهیت در ظرف لحاظ است
که ظرف عروض وصف کلیّت است، پس تقسیم یاد شده اولاً و بالذّات، برای خود لحاظ و
اعتبار یعنی وجود ذهنی است، و ثانیاً و بالعرض، منسوب به ماهیّت است…». حضرت
امام «رضوان الله علیه» وقتی که به مبحث «مطلق و مقیّد» در سلسله درسهای اصول
الفقه رسیدند، بدون آنکه از قائل این گفتار و نظر نامی ببرند، قول و نظر مذکور را
اجمالاً نقل فرمودند؛ آنگاه در مقام اعتراض برآمده و این رای را مردود شمردند. طبق
یادداشتی که اینجانب از بیان آن بزرگوار در حاشیه ی تقریرات آیت الله بروجردی «ره»
به عربی ضبط کرده ام با توضیحی از خودم به این قرار است:

اعتراض و
توضیح امام

«من هیچگاه
این گمان را به این بزرگان و اکابر از اصحاب بحث و تحقیق ندارم که آنان دور هم گرد
آمده و عمرشان را برای اختلاف چنین پنداری و امثال آن، فناء کرده باشند، پندار و
مزعمه ای که هیچ اصلی ندارد مگر در موطن خیال و وهم. بلکه بعد از تامل در کلمات
بزرگان، از اصحاب برهان، روشن می شود که آنان، مقصدی بالاتر از این پندار و مزعمه
داشتند و معنای دقیق تری را اراده کرده اند، زیرا آنها چون موضوع علمشان «وجود»
بوده و مسائل و احکام وجود، مطرح نظر آنان بوده است، الزاماً بحث از احکام وجود،
آنها را به اینجا منتهی کرد که در دار خارج موجودات را مختلف یافتند، که واجد
اقسام گوناگونی هستند. بعضی از موجودات در نشاه طبیعت، پذیرای تغییرند و ممکن است
به غیر خود مبدل شوند مثلاً غذا که جسمی غیر نامی است ممکن است در وعاء مخصوص با
شرائط خاصی به نامی مبدل شود و از آن مرحله، به حیوانیّت و انسانیّت، تبدیل گردد.
این اکابر با تدبر و باریک بینی مخصوص به خود در این بحث و تفتیش، یقین کردند که
بین هر قابل و مقبول نسبت واقعی و خارجی است که آن ربط و نسبت برای غیر آنها نیست،
مثلاً نان که    ماده ی غذائی است، نسبتی
که بین آن و بین صورت نطفگی است، آن نسبت بین نان و بین درخت چنار نیست، پس، در
ماده غذائی مفروض، قوه و استعداد نطفگی موجود است، و هنگامی که این استعداد و قوه،
فعلیت یافت و نطفه موجود بالفعل شد، طبعاً قوه و استعداد نطفگی فناء پذیرفته ولی
در این نطفه بالفعل قوه و استعداد علقگی و مضغگی و نهایتاً حیوانیّت و انسانیّت
است. بنابراین ماده ی غذائی نسبت به نطفه بالفعل، بشرط لا است یعنی پذیرای صورت
نطفگی نیست زیرا فرض پذیرائی چنانی، تحصیل حاصل است که ممتنع است، و مجموع ماده و
صورت نطفگی به شرط شیء، ولی بالنسبه بصورت آینده یعنی صورت حیوانی و انسانی لابشرط
است که همان لابشرط قسمی است، و مادة المواد که هویت آن جز صرف قابلیت و قوةالوجود
نیست، لابشرط مقسمی است، پس همه ی این اقسام، به مقتضای تدبر در فنّ اصحاب برهان و
حقیقت در خارج و عالم عین موجودند، نه صرف اعتبار و لحاظ ذهنی چنانکه پنداشته اند
و به عبارتی: این اقسام که برشمردیم از اقسام وجود عینی خارجی است، چه مورد اعتبار
واقع شوند یا نشوند. و اما راز تثلیث اقسام، این است که نسبت لحوق چیزی به چیزی،
خارج از مواد ثلاث نیست زیرا یا لحوق ممتنع است، یا واجب است، یا ممکن، که همان
«بشرط لا» و «بشرط شیء» و «لابشرط» است به ترتیبی که گفتیم».

باری مقصود
حضرت استاد امام قدّس سرّه این است که این تفاوتها میان اقسام مذکور اعتباری صرف
نیست اگرچه اعتبارات سه گانه وارده ی بر ماهیات نیز، در جای خود صحیح است چه
مراعات احکام معانی و ماهیات به آن وسیله ممکن است ولی منشا و زیربنای آن اعتبارات
وارده بر ماهیات و معانی، احکام وجودات و انحاء است از حیث شدت و ضعف، چه آنکه می
شود که چیز واحدی، دارای دو گونه وجود باشد، یکی بالفعل و دیگری بالقوه، و وجود
بالقوه به مقتضای ضعفی که دارد، در وجود بالفعل مستهلک باشد و با حصول شرائط،
بوجود اکمل و اقوائی مبدل شود -چنانکه در مثال قبلی آوردیم- و چنانچه در نوعی از
انواع تمامیت را واجد شود ممکن نیست به کمال نوع دیگر انتقال یابد مثلاً جسم نامی
که در مراحل تغذیه و تنمیه و تولیدمثل کامل شود و صورت شجریت پیدا کند، انتقالش به
کمال نوع دیگر ممتنع است، بخلاف جسم نامی که در نطفه موجود است زیرا صلاحیت دارد
که به نوعی اکمل و اقوی انتقال یابد و از حیوانیّت و انسانیّت سربرآرد، پس همان
معنای «بشرط لائی» در نبات و اشجار، ممکن است با وجود «لابشرطی» در حیوانیّت، ظهور
کند که جنس مبهم است و همه ی اینها از احکام وجود عینی و خارجی است که حکماء عظام
الهی در رسیدن به این احکام و دقائق، رنجها و زحمتهای فراوانی را متحمل شده اند و
در باب اعتبارات ماخوذه در تقسیم ماهیات، همان احکام وجودات عینی، مبنی و منشا
قرار گرفته، نه آنکه اعتبارهای ماخوذه در تثلیث ماهیت، اعتباری ای دلخواه باشد،
چنانکه این اشتباه را قیصری مرحوم در شرح فصوص در مقام توجیه اصطلاح اهل الله
نموده و غافل از اینکه این اصطلاحات یا نقشه ی تجلیات حق تعالی بر اسماء و اعیان و
اکوان است، یا تجلیات حق تعالی بر قلوب اهل الله و اصحاب قلوب است.

نظریه ی آیت
الله شاه آبادی درباره ی اسم مستاثر

حضرت امام
قدّس سرّه، نظر استادش آیت الله شاه آبادی قدّس سرّه را درباره ی «اسم مستاثر» در
تعلیقه ی بر مصباح الانس ابن الفناری بیان فرموده اند که به استحضارتان    می رسد: کتاب «مصباح الانس بین المعقول
والمشهود» شرحی است بر کتاب «مفتاح غیب الجمع والوجود» صدرالدین قونوی که حضرت
امام «قده» بر بخشی از آن تعلیقه دارند، در کتاب مزبور: اسماء ذات را که به دو
قسمت تقسیم نموده: قسم اول اسمی که حکم و اثرش در عالم تعین یافته و شناخته شده و
قسم دوم آنکه اثر و حکمش، تعین نیافته و شناخته نشده. صاحب کتاب درباره ی این قسم
می گوید: «وهو المشار الیه بقول النّبی صلی الله علیه و آله فی دعائه: «او استاثرت
به فی علم الغیب عندک».

نظر امام
درباره اسم مستاثر

امام، وارث
علوم سید المرسلین «صلی الله علیه و آله» در این مقام تعلیقه ای دارد که عیناً
عبارت عربی آن را نقل می کنم: «قول: مالم یتعیّن له اثر…، قال شیخنا العارف
الکامل دام ظلّه انّ الاسم المستاثر هو الذّات الاحدیّة المطلقه فانّ الذّات بماهی
متعیّنة منشا للظّهور دون الذّات المطلقه ای بلاتعیّن واطلاق الاسم علیه بنحو من
المسامحة والظاهر من کلام الشیخ و تقسیمه الاسماء الذّاتیّة الی ما تعیّن حکمه
ومالم یتعیّن، انّه من الاسماء الذّاتیّة التی لا مظهر لها و عندی انّ الاسم
المستاثر ایضاً له اثر فی العین الّا انَّ اثره ایضاً مستاثر فانّ للاحدیّة
الذاتیّة وجهة خاصّة مع کلّ شیء، هو سرّه الوجودی لایعرفها احد الّا الله کما قال
تعالی: «ما من دابّة الّا هو آخذ بناصیتها» و «لکل وجهه هو مولیّها» فالوجهة
الغیبیة لها اثر مستاثر غیبی. تدبرّ تعرف».

می فرماید:
«در پای قول قونوی «مالم یتعیّن له اثر» استاد عارف و کامل ما دام ظلّه فرمودند:
اسم مستاثر همان ذات احدیّه ی مطلق است، زیرا ذات با حیثیّت تعیّن، منشا ظهور است
بخلاف ذات مطلقه یعنی بدون تعیّن، و اطلاق اسم بر آن که اِشعار به تعیّن دارد،
نحوی از مسامحه است، و ظاهر از کلام شیخ قونوی و تقسیم وی اسماء ذاتیه را به اسمی
که حکم و اثرش تعیّن یافته و به اسمی که حکم و اثرش تعیّن نیافته، این است که اسم
مستاثر از اسماء ذاتیّه ای است که مظهری برای آن در عین و خارج نیست.

ولی نزد من
«یعنی بزرگوار» تحقیقاً اسم مستاثر نیز برای آن در عالم عین و خارج اثری است،
النّهایه اثر آن نیز مستاثر است، زیرا برای احدیّت ذاتیّه با هر چیزی وجهه ی خاصّی
و ربط ویژه ای است که همان سرّ وجودی ذات احدی است که هیچکس جز خدایتعالی بدان
عارف نیست، چنانکه می فرماید: «هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه ناصیه و زمام وجودش در
قبضه ی او «خدایتعالی» است» و «برای هر موجودی وجهه و غایتی است، فقط او
«خدایتعالی» است که غایات و اهداف را قرینشان می سازد». پس وجهه ی غیبیه دارای اثر
مستاثر غیبی است. تدبّر کن تا قرین معرفت گردی».

ادامه دارد

 

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادی
اسلام

معاد

قیام قیامت

موضوع قیام
قیامت یکی از مسائل مهم قرآنی و اسلامی است که بر این اساس، یک رستاخیر جهانی و
تحول عالمگیر و همگانی در انتظار جهان کنونی است. پیشاهنگ قیامت از هم پاشیده شدن
میلیاردها ستاره که هر یک مرکز منظومه ای و هر کدام جهانی است می باشد. مقدمه ی
قیام قیامت بهم خوردن و اصطکاک شدید میلیونها اجرام بسیار سنگین کیهانی و تیره شدن
چهره ی خورشید و تاریک شدن سیمای ماه و خاموش شدن چراغهای آسمانی است و بالاخره
قیام قیامت یعنی پدید آمدن زلزله های شدید             
و کوبنده ای که پست و بلندیهای زمین را درهم خواهد کوبید و دریاها را منفجر
خواهد ساخت و کوههای عظیم را مانند پنبه متلاشی خواهد ساخت قبل از هر چیز باید
بدانیم که این پیشگوئی قطعی قرآن مجید و این اخبار از دگرگونی و تحول جهانی یکی از
معجزات علمی قرآن است زیرا در آن عصری که این کتاب بزرگ از جانب خداوند نازل گردید
یعنی در حدود 14 قرن قبل کلیه ی محافل و مراکز علمی جهان آسمانها و اجرام آسمانی
را «اَبَدی» و جاویدان می دانستند و چنین معتقد بودند که ستارگان و خورشید و ماه و
بالاخره کلیه ی عناصر فَلَکی (طبق اصطلاح و عقیده ی آنروز) تافته ای جدا بافته می
باشند و هرگز در آنها «کَون و فساد» راه پیدا نمی کند و رسیدن دست فنا و انقراض از
دامن آنها کوتاه است و بر این اساس احدی تصور نمی کرد که روزی فرا می رسد که چراغ
خورشید خاموش و چهره ی ستارگان درخشان تیره شود و میلیاردها اختر آسمانی که هر یک
مانند خورشید منبع نور و کانون حرارت می باشند و بلکه هزاران مرتبه از خورشید روشن
تر و از لحاظ حجم بزرگتر و از جهت وزن سنگین تر هستند پراکنده و خاموش شوند و نظام
آنها بهم بخورد در چنین روزی شخصیت بزرگی با خواندن آیاتی از قرآن مقدس که با
قاطعیت و صراحت از بهم خوردن نظام عالم و انقراض جهان با تعبیراتی از قبیل «إِذَا الشَّمْسُ
كُوِّرَتْ (١)وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (٢)وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ (٣)»1
یا «إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ (١)وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ (٢)وَإِذَا
الْبِحَارُ فُجِّرَتْ (٣)»2 سخن می گفت این تحول و دگرگونی عظیم و این
انقراض عالمگیر را اعلام کرد. تا اینکه پس از قرنها چهره هائی از دانش و تحقیق
پدید آمد و تحقیقات چشمگیری در علوم فضائی و هیات صورت گرفت و رصدخانه های مدرن و
باشکوه تاسیس گشت و تلسکوپهای مجهز و نیرومند و دستگاههای طیف نما و عکسبرداری از
آسمان اختراع گردید بشریت به آن حقیقتی که یک نفر درس نخوانده و استاد ندیده و از
بلاد غرق در ظلمت و جهل برخاسته دست یافته و در مقابل آن بزرگ مرد الهی خاضع گردید
و این حقیقت را درک کرد که معلم و مربی این شخصیت عظیم آفریننده ی این جهان با عظمت
است و او در پس آینه ی وحی قرار گرفته و آنچه را که آن استاد ازل گفت بگو گفته است
ضمناً باید توجه داشت یکی از راههائی که پیشرفت علم از آن راه باین راز قرآنی نائل
گردید این است که در دنیای علم این مطلب ثابت شد که در درون کلیه ی ستارگان که
منبع نور و حرارت و هر یک مانند خورشید ما مرکز منظومه ای هستند تشعشع و «تبدل
ماده به انرژی» بطور مداوم صورت می گیرد و همه ی آنها مانند شمعی می سوزند و به
تحلیل می روند. و به عبارت دیگر در ساختمان ستارگان «هیدورژن» بطور فراوانی وجود
دارد و در اثر فعل و انفعالات شدیدی که در پیکر آنها با قدرت پروردگار عالم صورت
می گیرد اتمهای هیدروژن با سرعت بسیار زیادی به حرکت در می آیند و به یکدیگر اصابت
می کنند و در نتیجه ی طوفان بمبارانهای اتمی «هیدروژن موجود» به انرژی تبدیل می
شود و نتیجه ی این تبدل و تحول علاوه بر پخش نور و حرارت در فضا باقی ماندن مقداری
«هلیوم» در پیکر ستارگان است بطوری که می توان این «هلیوم» را خاکستر باقی مانده
از این تشعشع و سوختن دانست مثلاً خورشید در هر ثانیه مقدار 4 میلیون تن انرژی در
فضا پخش می کند و در نتیجه مقداری از جرم خود را از دست می دهد3 و به
این مطلب نیز باید توجه داشت که آن نیروئی که ستارگان را در مدارات و جایگاههای
خود مانند کابلهای محکم و پولادین نگاه داشته است «نیروی جاذبه است و نیروی جاذبه
با مقدار جرم این کرات آسمانی ارتباط دارد».

براساس قانون
جاذبه کلیه ی اجسام -بزرگ و کوچک- در یکدیگر تاثیر متقابل دارند و یکدیگر را جذب
می کنند و این کشش با دو چیز بستگی دارد: «جرم و فاصله» ولی با این تفاوت که با
جرم نسبت مستقیم و با فاصله نسبت معکوس یعنی: هر قدر که جرم یک جسم بیشتر باشد
نیروی کشش آن نیز زیادتر است مثلاً چون جرم خورشید 333 هزار برابر زمین است زمین
ما مانند سیارات دیگر (عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتون)
تحت تاثیر جاذبه ی خورشید قرار می گیرد و بر گرد آن می چرخند و نیز چون جرم زمین
81 برابر جرم ماه است لذا ماه تحت تاثیر جاذبه ی زمین قرار می گیرد و به دور زمین
می چرخد ولی هر اندازه فاصله ی دو جسم بیشتر باشد تاثیر جاذبه کمتر می شود و به
نسبت مجذور این فاصله نیروی جاذبه کاهش می یابد مثلاً اگر این فاصله دو برابر شد
نیروی جاذبه چهار برابر کمتر می شود اگر سه برابر شد نه مرتبه و همچنین مثلاً
فاصله ی «زحل» از خورشید 9 برابر فاصله ی زمین تا خورشید است لذا نیروی جاذبه ی
خورشید نسبت به زحل 81 مرتبه کمتر از نیروی جاذبه ی خورشید نسبت به زمین است.

و به طور
مختصر فورمول جاذبه این است که «دو جسم یکدیگر را به نسبت مستقیم جرم و به نسبت
معکوس مجذور فاصله جذب می کنند». و با این قانون و فورمول جاذبه و دیگر قوه ی گریز
از مرکز با قدرت پروردگار جهان تمام حرکات و برقرار بودن هر یک از اجرام آسمانی در
مدار خود تنظیم شده است ولی در نتیجه ی تشعشع مداوم آنها که شرح داده شد از جرم
آنها بتدریج کاسته شده نیروی جاذبه ی آنها نیز کاهش می یابد تا بالاخره مانند
گردنبندی که رشته ی رابط مهره های آن پاره شود قوه ی جاذبه ای که آنها را با هم
ارتباط داده بود ضعیف و کم اثر می گردد تا اینکه میلیاردها ستاره مانند مهره های
آن گردنبند هر یک از جای خود خارج شده در فضا با هم با شدت برخورد می کنند و ما
برای بیان این اصطکاک عظیم و این تصادم شدید که میلیاردها ستاره با عظمت های
سهمگین در فضا بهم می خورند چه می شود؟ تعبیری جز این که بگوئیم قیامت برپا می شود
نداریم.

در اینجا
برای اینکه نمونه ای از تعداد این ستارگان و اینکه آنها با چه ترتیب و وضعی در
پهنه ی بیکران فضا حرکت می کنند را ذکر کرده باشیم توجه شما را باین مطلب جلب    می کنیم: علمای علم هیات پس از تلاش و
کوششهای مداوم و تاسیس رصدخانه های بلند و با عظمت و اختراع تلسکوپهای مجهز و
دستگاههای تجزیه نور و دوربینهای نیرومند عکسبرداری از آسمان، درباره ی وزن و حجم
و فاصله و درجات درخشندگی این اختران تابناک معلومات ارزنده ای بدست آوردند و نیز
باین نکته پی بردند که آنها در این جو پهناور بدون نظم و حساب پراکنده نیستند بلکه
مجموعه ها و منظومه های منظمی را تشکیل می دهند و این «مجموعه ها» متفاوت می باشد
و از دو عدد شروع می شود و بالاخره به ده ها و صدها و هزاران عدد بالغ می گردد که
کاروانهائی را تشکیل می دهند و با هم در فضا می خرامند و گاهی هم مجموعه ی بزرگتری
را که «کهکشان» نامیده می شود بوجود میاورند. مثلاً ستاره ی قطبی «جُدی» هرچند با
چشم عادی یک ستاره به نظر می رسد ولی به وسیله تلسکوپهای نیرومند ثابت گردیده است
که از 3 ستاره تشکیل یافته که یکی از آنها در ظرف 4 روز بگرد دیگری و در عین حال
این دو هم دور ستاره ی سوم در ظرف 20 سال یک مرتبه گردش می کند.4

و نیز مثلاً
«پروین» که در زبان عربی «ثریّا» نامیده می شود و 300 سال نوری از ما فاصله دارد
-یعنی «نور» که در هر ثانیه 300 هزار کیلومتر راه طی می کند 300 سال طول       می کشد تا از مجموعه ی پروین به زمین ما
برسد- یکی از مجموعه های زیبای آسمان است که با چشم غیر مسلح چنان به نظر می رسد
که از 7 ستاره تشکیل یافته است ولی با دوربینهای نیرومند این حقیقت به ثبوت رسیده
است که خوشه ی پروین از تعداد 400 خورشید بوجود آمده است که هر یک از آنها هزار
بار درخشان تر از خورشید ما      می باشد.5
و بالاخره بزرگترین مجموعه های آسمانی که از میلیاردها ستاره که با هم انسجام و
ارتباط مخصوصی دارند بوجود آمده است «کهکشان» نامیده می شود. برای معرفی کهکشان
باید بگوئیم: در شبهای تابستان هنگامی که هوا صاف و غیر مهتابی است «نور پهن و
سفیدی» که از یک طرف افق به طرف دیگر کشیده شده است و ستارگان در پهنه ی این نوار
مانند دانه های براق الماس تلالو و درخشندگی خاصی دارند را می بینیم این «نوار
سفید» را «کهکشان» می نامیم.

البته این
نام یک عنوان خیالی و یک نام افسانه ای است و براساس این تشبیه است که هنگامی که
بار کاهی را از نقطه ای به نقطه ی دیگری حمل می کنند پرّه هائی از آن کاه در طول
آن ریخته می شود و هر ناظری متوجه می شود که از این راه کاه حمل شده است روی این
پایه ستارگان موجود در این قسمت از فضا را به دانه های کاه و این نوار را به آن
راه تشبیه کرده و آن را راه «کاهکشان» گفته اند که بعداً برای اختصار کهکشان نام
یافته است چنانکه اعراب آنرا از نظر تشبیه به نهر آب زلالی که در کف آن نهر دانه
های براق شن جلب توجه می کند تشبیه کرده مجرّه (یعنی نهر آب) می نامند چنانکه
اروپائیان آنرا براساس این تشبیه افسانه ای که از پستان ماده گاو آسمانی شیر ریخته
شده و در این قسمت از فضا پخش شده است «راه شیری» می گویند و اهل مکزیک آنرا خواهر
قوس قزح (رنگین کمان) و بالاخره جمعی از مردم آنرا «راه مکه» می گویند اما همه
اینها تخیلات است و حقیقت این است که کهکشان مجموعه ای است از انبوه ستارگان و این
موضوع با اینکه از آغاز مورد توجه متفکرین بشر بود ولی گالیله با دوربین اختراعی
پرده از روی این راز بطور کامل برداشت و در سال 1609 میلادی کهکشان را با دوربین
خود مورد مطالعه قرار داد و دوربین خود را در امتداد کهکشان به جهات مختلف متوجه
کرد و به هر طرف که نگاه کرد دید انبوهی از ستارگان در این مجموعه گرد آمده و این
پدیده زیبا و با عظمت آسمانی را بوجود آورده اند از آن پس «هرشل» فلک شناس معروف
با تلسکوپهای نیرومندتری آن را مورد دقت و مطالعه قرار داد و اکتشاف گالیله را با
قاطعیت هرچه بیشتر تایید کرد و بعد از آن بهر اندازه که قدرت علمی و صنعتی بشر
افزایش یافت بهمان نسبت چهره ی واقعی «کهکشان» نمودارتر و مشخصات آن روشن تر گردید
و بالاخره امروز مسلم شده است که این کهکشانی که منظومه ی شمسی ما نیز یکی از
اعضای آن به شمار می رود لااقل از 000/000/000/100 (صد میلیارد) ستاره بوجود آمده
است.6 دانشمندان پس از اینکه به ماهیت نزدیکترین کهکشانها -که گفتیم
منظومه ی شمسی ما یکی از اعضای آن بشمار می رود- پی بردند به کمک دستگاههای مجهز و
نیرومند صنعتی و پشتیبانی علوم فضائی با قدم راسخ تری به مطالعه و کشف رموز بیشتر
آسمانها پرداختند و از مرز این کهکشان گذشته و کهکشانهای بسیار زیادی را در اعماق
فضا کشف کردند که تعداد آنها طبق گفتار و نوشتار صاحب نظران این فن لااقل به رقم
بزرگی یعنی 100 هزار میلیون بالغ می شود.7 این کهکشانها نیز از ستارگان
بسیار زیادی که تعداد آنها صد هزار میلیون یا بیشتر است تشکیل یافته است.8
بنابراین تعداد مجموع ستارگانی که در کلیه ی کهکشانها موجود است به رقم بسیار
بزرگی که حاصل ضرب صد هزار میلیون کهکشان در صد هزار میلیون ستاره است بالغ می شود
و آن رقم این است 000/000/000/000/000/000/000/10 (ده هزار میلیارد) برای مجسم
کردن این رقم بزرگ کافی است که بگوئیم: اگر کلیه جمعیت روی زمین که تعداد آنها را
اقلاً 3 هزار میلیون فرض می کنیم برای سرشماری ستارگان بسیج شوند و خیلی با سرعت
این عمل را انجام بدهند به طوری که در هر ثانیه هر یک 10 تا ستاره بشمارند و تمام
عمر خود را از آغاز تا انجام به ستاره شماری بپردازند «در صورتی می توانند از عهده
ی شمردن همه ستارگان برآیند که هریک دارای 30 هزار سال عمر باشند». اینها که ذکر
گردید نمونه ای از تعداد ستارگانی است که در مجموعه های کهکشانی وجود دارد ولی
بطوری که دانشمندان این فن می گویند: «دیوار حقایق مربوط به آسمانها بسیار بلند و
طناب علم هنوز کوتاه است». اما پی بردن به همین اندازه هم برای فهمیدن عظمت
تعبیرات قرآنی در بیان قیام قیامت که: «وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»9،
«وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ»10 یعنی: «روزی که ستارگان تیره و
خاموش و پراکنده شوند» کمک شایانی می کند.

ادامه دارد

 

/

سجود موجودات

هدایت در
قرآن

تفسیر سوره ی
رعد

سجود موجودات

در بحث توحید
ربوبی خدای سبحان به این بخش رسیدیم که رعد مسبّح حق است و تسبیحش مصاحب با تحمید
است. و این تسبیح به عنوان مجاز یا استعاره نیست زیرا کلام الهی مصون از خطابات
شاعرانه است و اصلاً سخنی که در حدّ تخیّل و وهم باشد، خالی از تصدیق است و شعر در
ساحت قرآن هرگز راه ندارد. و فهمیدیم که رعد حقیقتاً تسبیح می کند ولی ما هستیم که
تسبیح رعد و سایر موجودات را نمی توانیم درک کنیم. تنها اوحدیّ از انسانها هستند
که می فهمند اینها چگونه تسبیح می کنند. یکی از آن اوحدیّ از انسانها، حضرت داود
علیه السلام است که خداوند کوه را با او همنوا کرد. «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا
آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ
وَكُنَّا فَاعِلِينَ»1.    
[کوه ها را با نوا و تسبیح داود، مسخر او گردانیدیم که با پرندگان، تسبیح
خدا می گفتند]. و در جائی دیگر می فرماید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ
بِالْعَشِيِّ وَالإشْرَاقِ»2. اگر شما هم داود بودید می فهمیدید که کوه
ها چگونه تسبیح خدا می کنند. اگر کسی ولی الله بود، می دید که عده ای با او هم صدا
هستند. اینطور نیست که فقط کوه ها در زمان حضرت داود سلام الله علیه، تسبیح خدای
سبحان کرده و تنها به او تاسی کرده باشند بلکه امروز هم به ولی الله الاعظم
ارواحنا فداه تاسی و اقتدا می کنند چون او خلیفة الله فی السماء والارض است و اگر
موجودی به این مقام رسید، می فهمد که آسمان و زمین چه می گویند. بنابراین اگر
خداوند در مورد سنگ ها می فرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ
كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ
مِنْهُ الأنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ
مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»3.
از روی مجاز نفرموده بلکه عین حقیقت است. و اگر سنگ ریزه در دست پیامبر صلی الله
علیه و آله وسلم، تسبیح می کند و شهادت به رسالت آن حضرت می دهد، مجاز نیست.    گفته اند معجزه حضرت این نبود که سنگریزه را
گویا کند، بلکه اعجاز حضرت این بود که پرده را از گوش آن شخص بردارد تا تسبیح
سنگریزه را بشنود.

سجود موجودات
و سایه ها

پس از ذکر
تسبیح رعد، خداوند می فرماید:

«وَلِلَّهِ يَسْجُدُ
مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ»4.
[و هرچه در آسمان ها و زمین است یا از روی اختیار و یا از روی اکراه برای خداوند
سجده می کنند و سایه ی تمام موجودات در بامداد و شامگاه، خدا را سجده می کنند].
تقدیم کلمه «ولله» بر «یسجد» مفید حصر است، یعنی همه موجودات آسمان و زمین، خاضع و
ساجدند برای خداوند و نه تنها موجودات ذی شعور بلکه همه موجودات ساجدند چون همه ذی
شعورند، لذا در سوره ی نحل بجای اینکه تعبیر بکند به «من» فرموده است «ما» می
فرماید: «وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ مِنْ دَابَّةٍ
وَالْمَلائِكَةُ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»5. [آنچه در آسمانها و زمین
است از موجودات هستند و فرشتگان برای خدا سجده می کنند و مستکبر هم نیستند]. برای
اینکه کفّار و منافقین را متنبّه کند، نام فرشتگان را مخصوصاً آورده است که
بفرماید فرشتگان هرچند از هر نظر، از شما برترند، با این حال مستکبر نیستند و بدون
خودخواهی در برابر خداوند سجود می کنند، پس چرا شما از سجود ابائی دارید؟!
بنابراین اگر در سوره ی رعد که محل بحث است -به «من» تعبیر کرد و فرمود:   «ولله یسجد من فی السموات والارض»- مخصوص
فرشته ها و انسانها و امثال ذلک نیست. و چون این کار –که سجده باشد- کار عقلی است،
از فاعل به ذی عقل تعبیر شده است نه اینکه تنها صاحبان عقل، این کار را می کنند،
هرچه همه صاحب عقل اند. پس چون فعل، فعل عقلی است و سجود کاری عاقلانه است لذا از
ساجد به «من» تعبیر     می شود، نه اینکه
منظور از «من» فرشته ها و انسانها باشد و دیگر کسی جز فرشته و انسان، ساجد نباشد!
و اینکه در سوره ی نحل، همین مطلب را با واژه ی «ما» آورده است، معلوم می شود «من»
و «ما» در این سجده سهیم اند، حال چه فرشته باشد و چه سنگ و گِل، چه انسان باشد و
چه اعضاء و جوارحش.

سجود با رغبت
یا با اکراه

اینکه فرموده
است، بعضی از موجودات با طوع و رغبت سجده می کنند و بعضی با بی میلی و اکراه، به
این معنی نیست که بعضی ها در برابر خدای سبحان، کراهت نشان   می دهند، چون هیچ موجودی نیست که از نظر آن
سجود و اطاعت ذاتی در برابر خدای سبحان، قدرتی داشته باشد. ممکن است در مسائل
تشریع، خود را آزاد ببیند و بگوید:    «قَالُوا
سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ»6.
[هیچ فرقی برای ما ندارد چه پنددهی و چه از پندگویان نباشی، ما نمی پذیریم]. ولی
در مسائل تکوین، تابع محض است.

در سوره ی
فصلت فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ
اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ»7.
[خدای سبحان به آسمان و زمین فرمان داد که خواه ناخواه به طرف ما بیائید یا با
رغبت و یا با اکراه، آسمان و زمین گفتند: ما می آئیم در حالی که ما و همه موجودات
طائعیم]. در اینجا دیگر سخن از تثنیه نیست. در آنجا خداوند دستور به آن دو می دهد
که بیایند (به آسمان و زمین) ولی وقتی می آیند، سخن از جمع می گویند، نه تنها از
خودشان و اعلام می دارند که ما و همه موجودات با طوع و رغبت می آئیم.

اصلاً کراهت
یک موجود در برابر خدای سبحان، فرض ندارد. زیرا کراهت در جائی متصور است که یک شیء
اقتضائی داشته باشد که از بیرون، فشاری، به او تحمیل شود، این معنای کراهت است. اگر
آن کار را، آن فاعل با میل خود انجام داد، منتهی با سختی و دشواری این می شود
کُره. مثل مادر شدن که یک مادر نسبت به زمان بارداری، با کُره و دشواری، تحمل می
کند لذا قرآن کریم می فرماید: «وَوَصَّيْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ
أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتَّى
إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ
أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ
صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي
مِنَ الْمُسْلِمِينَ»8. [مادرش با دشواری و کراهت او را باردار شد و او
را زائید]. این «کُره» است که انسان کاری را دوست دارد و می خواهد انجام دهد، ولی
با سختی و دشواری انجام می دهد و اما «کَره» یعنی یک شیء ای اقتضائی دارد، از خارج
جلوی اقتضای او را بگیرند و چیزی را بر او تحمیل کنند، و چنین چیزی در برابر خدای
سبحان قابل فرض نیست. این شیء اگر مخلوق خدا است، چه اقتضائی از ذات خود دارد، که
بگوید: خدایا اقتضای من این است! من این را می خواهم! و خداوند بر او چیزی را
تحمیل کند؟ پس کَره و اکراه درباره خدای سبحان صحیح نیست زیرا خود آن موجود، با
همه لوازم و مقتضیاتش، عطیّه الهی است و چیزی از پیش خود ندارد که بگوید من خواهان
این هستم تا برخلاف او بشود!

اطاعت نسبت
به خدا و کُره نسبت به یکدیگر

و اینکه در
آیه مورد نظر می فرماید: یک عده به طوع و یک عده به کرُه، اطاعت و سجود می کنند،
نسبت به خدای سبحان، همه طائع اند ولی نسبت به یکدیگر، بعضی نسبت به بعضی اقتضائی
دارند، بعضی نسبت به بعضی ضرری وارد می کنند؛ این همان شرّبالقیاس و شرّبالعرضی
است که در کتابهای عقلی مطرح است و می گویند که: در عالم، شرّ بالذات و فساد
بالذات نیست ولی چیزی را که نسبت به یک امری بسنجیم، احیاناً نسبت به او بد است.
مثلاً باران که می آید، سیر طبیعی خود را طی می کند، اگر در بین راه به چهار نفر
هم آسیب برساند، آن آسیب پذیرها روی کراهت، این امر را اطاعت می کنند، نه کراهت در
برابر خدا، بلکه کراهت در برابر باران. پس موجودات در برابر خدا کاره نیستند. درخت
اقتضائی دارد، خداوند که درخت را آفرید برای اینکه بارور شود، اگر تند بادی      شاخه ی آن را می شکند، درخت می پذیرد، اما
با کراهت می پذیرد، یعنی با لکُره تابع طوفان است و بالطوع تابع «الله» است. اگر
مزرعه ای آسیب می بیند، بالکره در برابر آن سیل، خضوع می کند ولی بالطوع در برابر
«الله» اطاعت می نماید.

پس همه نسبت
به خدای سبحان، مطیع و مسلم و منقادند، اما این درخت در برابر آن طوفان، خواسته ای
دارد و آن طوفان در برابر این درخت خواسته ای دارد و این تزاحم است که احیاناً
نسبت به یکدیگر، یک جا «طوع» می شود و یک جا «کره» وگرنه در برابر خدای سبحان همه
مطیع اند. اگر «ملک السموات والارض» که نفوذ و فرمانروائی عالم است، مربوط به
خداوند است و اگر مالک و مَلِک مطلق است، پس دیگر هیچ موجودی       خواسته ای ندارد تا در برابر خدا بگوید تو
بر من تحمیل کردی.

عالَم با
تسخیر اداره می شود نه با قهر و قسر و جبر و مانند آن. تسخیر آن است که هر موجودی
که برای هر امری آفریده شد و به او اقتضای معینی داده شد، یک مدبر فوق او را به آن
هدفش برساند و راهنمائی کند و راه را برایش هموار سازد. اگر قرآن، اطاعت موجودات
را یاد می کند، از آنها به عنوان تسخیر یاد می کند که عالم با تسخیر اداره       می شود نه با قسر و قهر و فشار و اجبار.

بنابراین،
موجودی نیست در جهان که برای خدای متعال، سجده نکند و هر موجودی      فی نفسه، طایع است و بالقیاس به سایر
موجودات یا برخی کارهایش، ممکن است کاره باشد.

سجده ی سایه
ها

و در ادامه ی
آیه یاد شده، برای اینکه کفار را ترغیب و هدایت کند، می فرماید: سایه های تمام
موجودات در بامداد و شامگاه، خدا را سجده می کنند، شما چرا از اینها هم دورتر و
محرومترید!؟

اصل سایه،
نظیر مرگ که یک امر عدمی است، یک حیث وجودی دارد که از آن حیث، مخلوق خدا است. اگر
درباره ی موت فرموده: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ
أَحْسَنُ عَمَلا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»9. درباره سایه هم
فرموده: «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبَالِ
أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُمْ
بَأْسَكُمْ كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ»10.
[و خداوند از آنچه خلق کرد سایه هائی برای آسایش شما آفرید و از کوه ها دیوارهائی
محکم برایتان آفرید].

اگر خداوند
سایه نمی آفرید، یعنی شب نبود و دیگر زندگی هم نبود زیرا شب همان سایه ی زمین است
و چیز دیگری نیست. و به عبارت دیگر: وقتی زمین روی حرکت وضعیش برگشت، آن نیمرخی که
رو به آفتاب است می شود: روز و آن نیمرخ دیگرش می شود: شب و اگر سایه نمی آفرید
یعنی شب نبود و یعنی این خانه ها و ماوا و مسکن و آسایش و راحتی نبود. پس خداوند
برای ما سایه را آفرید که از فشار نور و از فشار آفتاب، ساعتهائی در روز، راحت و
آسوده باشیم همانگونه که آفتاب و نور را آفرید تا کارهایمان را انجام دهیم. و این
شب و روز را، که این شب جز سایه، چیزی نیست، به عنوان آیت الهی می داند. می
فرماید:

«وَجَعَلْنَا
اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ
مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ
وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا»11. [شب و روز را دو آیه از
آیات خود قرار دادیم، سپس آیت شب را محو کردیم (تاریک نمودیم) و آیت روز را روشن
قرار دادیم].

در آیه مورد
نظر، سخن از آیت بودن نیست، بلکه سخن از آن است که سایه، تسبیح حق را می گوید و
برای خدا سجده می کند و لذا فرمود: سایه های شما و موجودات ارضی و سمائی، ساجد حق
اند. و برای اینکه این معنی خوب روشن و مجسم شود می فرماید: در بامداد و شامگاه که
سایه خوب طولانی است و بر زمین می افتد، پیدا است که ساجد و خاضع است و مبدئی بر
او مسلط می باشد. او از یک مبدئی فرمان می گیرد -چه در طول و کوتاهیش و چه در حدوث
و زوالش و چه در یمین و شمالش- «و ظلالهم بالغدوّ والآصال» یعنی در بامدادان و
شامگاه ها چون غروب و اول روز است که سایه طولانی است و به آنها تعبیر از «طرفی
النهار» شده است.

در هر صورت،
این موجودات دو ویژگی دارند: یکی اینکه آیت حق اند و دوم اینکه مسبح خدای سبحان می
باشند. مسبح حق بودن به این معنی نیست که آیت حق اند. اینها مسبح اند یعنی واقعاً
تسبیح می کنند هرچند مانند ما کلمه «سبحان الله» را تلفظ نکنند اما حقیقت تسبیح در
آنها هست چون این واژه ها را که وضع کرده ایم، اعتباریست و حقیقت تسبیح، تنزیه
است. اگر موجودی خدای سبحان را از هر نقص و عیبی تنزیه کرد، مسبح خواهد بود، خواه
به این لفظهای فارسی و عربی که ما قرار دادیم باشد و خواه به یک واقعیت دیگری
باشد.

بنابراین
ظِلال را خدای سبحان، مخلوق خود می داند و می فرماید: سایه را برای شما آفرید که
بیارمید زیرا اگر سایه نباشد و همیشه روز باشد زندگی ممکن نیست و چون «ظِل» به تبع
«نور» مخلوق است نه بالاصاله، به همان اندازه که هستی و وجود دارد، به همان اندازه
ساجد و خاضع است، لذا در سوره ی نحل می فرماید: «أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ
اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا
لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ»12.

اگر نگاه
کنند می بینند، سایه ها سجده ی حق را بجای می آورند. هرچه را که خدا خلق کرد، ظلال
آنها در فیی و رجوعشان تابع اراده ی حق اند. هر شیء ای ظلالی دارد زیرا حالات
گوناگونی بر او می گذرد که گاهی از یمین است و گاهی از یسار. سایه های او حرکت می
کند لذا برای یک شیء، ظلال و سایه ها وجود دارد نه برای اشیاء، ظلال باشد. اینجا
که می فرماید: هر چیزی ظلالی دارد زیرا بامداد یک طرف و شامگاه طرفی دیگر و نیمروز
طرفی دیگر است. پس ظلال و سایه های هر شیء یکنواخت نیست و همه ی این سایه ها چه از
طرف راست و چه از طرف چپ، خاضع و ساجد و مطیع و منقاد حضرت     حق
اند.

پس رقیق ترین
اشیاء جهان، ظلال و سایه ها است و قوی ترین اشیاء جهان، فرشتگان الهی اند. از آن
قوی ترین و از این ضعیف ترین، همه و همه، تسبیح خدای می گویند و برای خدا سجده می
کنند و شما خود را از این قافله مسلمان و مطیع و منقاد، جدا نکنید و برای خدا سر
تسلیم و خضوع فرو آورید.

ادامه دارد

 

/

دو میلاد باشکوه

به مناسبت
بیستم جمادی الثانی، ولادت حضرت زهرا «س» و ولادت روح خدا.

دو میلاد
باشکوه

بیستم جمادی
الثانی، روز خجسته و مبارکی است؛ پنج سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
وسلم، بدراتمّ خاندان نبوت و رسالت از افق عصمت درخشید و از ناصیه ی خاتم، صبح ازل
طالع شد؛ زهرای اطهر، قبله ی اهل دعا، کعبه ی اهل همم، مصباح مشکات نبوت و روح
مابین دو پهلوی پیامبر «ص»، محور افلاک امامت، سرچشمه ی اسرار حقایق، انسیّه ی
حورا، معدن صدق و صفا و خیر کثیر (کوثر)، گنجینه ی علوم و معارف الهی، آسمان
ستارگان درخشان ولایت، عروةالوثقای دین، گل خوشبوی پیامبر، شجره ی طیبه ی رسالت،
همسر ولی الله الاعظم، صدیقه ی کبری، سیّده ی نساء، فاطمه ی زهرا سلام الله علیها،
چشم به دنیا گشود.

فاطمه کیست؟

حضرت زهرا
سلام الله علیها کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش فرمود: فاطمه
حوراء انسیّه است، و من هر وقت مشتاق بوی بهشت می گردم دخترم فاطمه را می بویم. و
فرمود: خداوند نور فاطمه را قبل از آفرینش آسمان و زمین، آفرید. و فرمود: همانا
خداوند غضب می کند به غضب فاطمه و راضی می شود به رضایت فاطمه. و فرمود: فاطمه
پاره ی تن من است. فاطمه نور دیده و میوه ی قلب من است؛ آزرده می شوم به آنچه او
را بیازارد و خرسند می گردم به آنچه او را خرسند سازد. و فرمود: ای فاطمه! هر کس
بر تو درود بفرستد، خداوند او را بیامرزد و در بهشت او را به من ملحق سازد. و
فرمود: فاطمه، سرور زنان جهانیان از اولین و آخرین است. و فرمود: فاطمه عزیزترین
مردم نزد من است. و فرمود: خداوند قلب و تمام اعضاء و جوارح فاطمه را پر از ایمان
کرده است. و فرمود: هنگامی که فاطمه در محرابش به نماز می ایستد، هفتاد هزار فرشته
از مقرّبین بر او سلام می کنند و همان گونه که حضرت مریم را صدا می زدند، او را
صدا زده و            می گویند: یا فاطمة
«انّ الله اصطفاک وطهّرک واصطفاک علی نساء العالمین» -ای فاطمه- خداوند ترا برگزید
و طاهرت گردانید و بر زنان جهانیان ترا برگزید. نود سال پیش نیز در روز 20 جمادی
الثانی، مصادف با روز ولادت با سعادت صدیقه کبری، حضرت زهرا سلام الله علیها،
فرزندی از نسل او در «خمین» به دنیا آمد، که همچون ماهی تابان و ستاره ای فروزان،
درخشید و فرزندی خلف برای نیاکان پاکش، خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بود، و
این هم از برکات آن وجود مقدس است که درود خدا و رسولش بر روح و روان او باد. در
سال 1320 هجری قمری و در روزی که جش ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها برگزار   می شد، نوزادی چشم به دنیا گشود که همچون آن
حضرت، در برابر طوفان سهمگین حوادث ایستاد و مقاومت کرد و دشمنان را رسوا و مفتضح
ساخت. امام خمینی متولد شد که برای همیشه زنده و جاوید باشد و هرچند امروز با جسمش
در میان ما نیست ولی  ایده ها و اندیشه
هایش تا ابد باید جاویدان باشد که هست و اگر خدای نخواسته امروز ما در تحقق بخشیدن
به اهداف والایش، قصور یا تقصیری داشته باشیم، نسلهای آینده، آنها را در عمل پیاده
خواهند کرد و بر ما نخواهند بخشید. آری! در همین روز مبارک، پس از 1338 سال فرزندی
از تبار حضرت زهرا متولد شد که استثنای تاریخ، نادره ی دوران، مشعل فروزان مذهب،
سالار قافله ی آزادگان و پیشاهنگ سالکان طریقت گشت. روح الله در این روز چشم به
جهان گشود و با ولادتش، تاریخی نوین را آغاز کرد.

روح الله
کیست؟

روح الله:
سترگ عارفی که عارفان و عاشقان از ساغر عشقش، قطره ای می طلبند تا حسن ختام
بیابند. روح الله: ابرمردی که در سایه ی وجودش، دانشمندان و اندیشمندان جهان راه
می جویند و از دنیای بیکران فضایلش، جرعه ای می نوشند. روح الله: رادمردی که
فرزانگان دهر در شمارش مناقب و اوصافش درمانند و بلند آوازه ای که مجد و عظمتش از
کرانه های آفاق فراتر رفته و باران رحمتی که بر مرغزار اندیشه های خشک بارید و
آنها را متحول و دگرگون کرد. روح الله: شخصیتی که نفس گرمش، مسیح وار در مردگان
دمید و آنان را زنده و احیا کرد. روح الله: بت شکنی که ابراهیم وار، بتهای جهل و
استکبار و استثمار را درهم کوبید و اسماعیل ها را در مسلخ عشق قربانی کرد تا «کلمة
الله» را علو و رفعت بخشد و «کلمه ی » دشمنان الله را بر زمین زند. روح الله: بزرگ
پرچمداری که همچون نیای بزرگوارش، پرچم «لا اله الا الله، محمد رسول الله» را بر
دوش گرفت و ندای «اسلام ناب محمدی» را در جهان بلند کرد و عزت و کرامت مسلمانان را
پس از قرنها ذلت و درماندگی به آنان باز گرداند و پرده های جاهلیت شرق و غرب را
درهم درید و از حریم قلمرو دین جدش، با شمشیر برّان زبان حقگو و نوک تیز قلم
رهجویش، تا آخرین دم، دفاع کرد و راه مقدسش را از میان فرسنگها سنگلاخ و شوره
زارهای ضلالت و تیرگی، نمایان ساخت و نهال مقدس تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار
و اندیشه ی مسلمانان، غرس نمود؛ هرچند در این راستا، زخمهای زیادی برداشت و خون
دلها خورد و ضربه های تهمت و افترا از سوی متحجّران مقدس مآب احمق، بر قلب پاکش
نشست و برای خدا تحمل کرد و سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف
اسلام ناب، شلیک می شد، آماده نمود و گامهائی ثابت و استوار در مسلخ عشق برداشت، و
از سیل تهمت ها و افتراها و دشمنی ها و کدورت ها و شایعه ها نترسید و نلرزید و چون
کوهی مقاوم، پابرجا در برابر تندباد حوادث سهمگین ایستاد و ایستادگی کرد و خم به
ابرو نیاورد، هرچند از دست     دین فروشان
سست عنصر، بیش از همه ی متعهدان عصرش زجر کشید و اذیت و آزار دید، که در این فضیلت
نیز، ارث از جدش پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله وسلم برد که فرمود: «ما
اوذی نبی مثل او ذیت». روح الله: قله عزت و شرف، کعبه ی آمال محرومان و مستضعفان؛
پیراسته انسانی که در عبادت و پرستش، زهد و پارسائی، تقوا و پرهیزکاری، خداترسی و
نیکوکاری، تواضع و فروتنی، نه تنها در عصر خویش که در تمام دورانها و اعصار پس از
معصومین، همتائی نداشت و مصداق بارز «ولقد کرمنا بنی آدم» بود. روح الله: مظهر
دانش و بینش، قهرمان میدان جهاد و شهادت، رهبر بلامنازع مسلمانان و مستضعفان، چاره
ساز بیچارگان و درماندگان؛ هموکه پرچم مبارزه را با ستم پیشگان، استثمارگران،
زراندوزان، زورمداران، روحانی نمایان و وابستگان و پیروان همه ی آنان، با قامتی
رسا و استوار، بلند کرد و امانت وحی و رسالت را بر دوش تعهد خویش، با کمال افتخار
و با علم و دانائی نه ظلوم و جهول حمل نمود. آری! امام در این مدت کوتاه از عمر
دنیائی، کاملاً دَینِ خود را به خدایش ادا کرد و از لحظه لحظه ی عمر پربرکتش، به
بهترین وجهی، بهره ها برد و بالاترین خدمت ممکن را به اسلام و مسلمین ارائه داد.
او بود که بی محابا و یکّه و تنها در برابر تمام جهانخواران و قدرتمندان ایستاد و
ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را درهم شکست. او بود که ریشه های انقلاب پر بار اسلامی
را محکم کرد و آن را از آن همه    توطئه ها
و نقشه های خائنانه ی دشمنان، رهانید. او بود که پرده از چهره ی تزویر جهانخواران
کنار زد و سردمداران نظامهای فاسد را به ذلت و خواری کشاند و هرگز امان نامه ی کفر
و شرک را امضاء نکرد. او بود که «جنگ فقر و غنا»، «جنگ استضعاف و استکبار» و «جنگ
پابرهنه ها و مرفهین بی درد» را آغاز کرد و اعلام نمود که این جنگ هرگز تمام شدنی
نیست. او بود که تمام شعارهایش را با عمل محکم زد و در اکثر     زمینه ها به موفقیت کامل نائل آمد و بقیه را
به وارثان اصلی و حقیقی انقلاب واگذار نمود تا با ادامه ی راهش، همه ی شعارها
تبدیل به عمل شود. او بود که به فرهنگ دون دنیای امروز پشت کرد و فرهنگ جدید بر
مبنای «اسلام ناب محمدی» را در جهان پایه ریزی نمود. او بود که هسته های مقاومت
حزب الله را در تمام جهان اسلام تشکیل داد و خواب را از دیدگان سرسپردگان و اذناب
استعمار گرفت و فرعونیان و طاغوتیان را به هراس و وحشت افکند. او بود که از هیچ کس
و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نمی ترسید و سرزنش    
سرزنش کنندگان او را از «انجام وظیفه» منع نمی کرد و آنی دست از مبارزه و
نبرد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیسم شرق نکشید و شعار
«نه شرقی، نه غربی» را یکی از اصول تغییرناپذیر انقلاب اسلامی دانست و تخلف از آن
را نابخشودنی اعلام کرد. به هر حال او یک فرد نبود که یک امت بزرگ بود، او جامع
تمام خصال و صفات انسانی و اسلامی چون شجاعت، شهامت، قناعت، شکیبائی، پارسائی،
وارستگی و از همه بارزتر، احساس مسئولیت در برابر توده ها و محرومین بود که در
قلوب دلباختگان و عاشقانش تا قیام قیامت، زنده و پایدار خواهد ماند و بر ما است که
اگر خواهان عزت دنیا و آخرتیم، از این قافله ی عاشقان عقب نمانیم. از این روی جا
دارد اگر این روز با برکت را که مصادف با ولادت او و جدّه ی اطهرش حضرت زهرا سلام
الله علیها است، جشن بگیریم و به تمام پیروان و ارادتمندانش بویژه مقام معظم رهبری
و ملت سرفراز و متعهد ایران و هسته های حزب الله در سراسر جهان، تبریک و تهنیت عرض
نموده، نام و یاد و راهش را گرامی بداریم.

 

/

خطر اسلام زدائی

خطر اسلام
زدائی

هدف ما از
این نوشتار، انتقاد از شخص یا اشخاص یا گروهی خاص نیست بلکه جلوگیری از روند
خطرناک و رو به افزایشی که در انحراف فرهنگی جامعه مشاهده می شود به حکم وظیفه ی
شرعی، انگیزه ی این هشدار است که شاید افراد موثری در این میان، احساس مسئولیت کنند
و یا حداقل بتوانیم حرکت انحراف را کند کنیم و اگر همین مقدار هم موفقیت نصیبمان
شود، خدای را سپاسگزاریم.

حرکت خطرناک
و گسترده ای که مایه پریشانی و نگرانی نیروهای مخلص و حزب اللهی و متدین شده است،
تلاش روز افزونی است که از سوی بعضی عناصر در مراکز نشر فرهنگ جامعه برای زدودن
افکار و ایده های انقلاب و اسلام ناب محمدی «ص» و جایگزین کردن فرهنگ غربی و ترویج
بی بند و باری و آزادی بی قید و شرط اجتماعی و نشر افکار        ضد مذهبی و تشویق به رفاه طلبی و اقتصاد
محوری و مشغول ساختن جوانان به       جاذبه
های شادی برانگیز و برنامه های مبتذل، انجام می پذیرد.

بی حجابی و
بدحجابی بخصوص در تهران به سمتی حرکت می کند که تدریجاً به صورت یک برنامه ی
پذیرفته شده و بر انقلاب، تحمیل شده، درآمده است. همه ی روش های انجام گرفته یا
پیشنهاد شده برای جلوگیری از روند سریع این بیماری اجتماعی، به دلائل گوناگون اثر
مطلوبی نداشته و مع الاسف گاهی اثر معکوس داشته است. نیرومندترین مرکز گسترش فرهنگ
اجتماعی، صدا و سیما است که نه تنها برنامه ای برای مبارزه ی فرهنگی با این پدیده
ی زشت، ارائه نمی دهد؛ بلکه برنامه هائی که بطور غیر مستقیم، در زدودن زشتی از آن،
اثر چشمگیری دارد، بطور مستمر و متکاملی، پخش می شود. فیلم ها، مصاحبه ها، گزارش
ها، نمایش ها و اخیراً بعضی برنامه های رادیوئی نیز،     انگیزه ی به صحنه آمدن نمایشهای واقعی در
این زمینه، در خیابانهای تهران، به وجود آورده است.

گفته می شود
در یکی از میادین تهران در روز به اصطلاح «سلامتی»، زنان عیاش           و عده ای از مرفهین بی درد به بهانه ی
ورزش دسته جمعی، همراه با موزیک رسمی! در کمال وقاحت و بی شرمی، روسری را برداشته
و در ملا عام، به رقص و پایکوبی پرداخته و حزب اللهیان را مسخره کرده اند؛ و به
این هم اکتفا نکرده بلکه از گروه موزیک، تقاضای آهنگهای مبتذل نموده اند که
احیاناً پذیرفته می شده است. و همچنان گردانندگان رادیو به برنامه های آموزنده ی!
آن روز بیادماندنی، افتخار می کنند و حتی بعضی پیشنهاد تکرار آن را در هر ماه و
بلکه بیشتر نیز داده اند. آیا نباید از سوی مراکز قضائی یا انتظامی برای جلوگیری
از بروز چنین صحنه های مبارزه رو در روی استعمار با مذهب، در قلب انقلاب و پایتخت
اسلام، تدابیری اتخاذ شود تا امت شهیدپرور شاهد تکرار چنین صحنه های زشتی نباشند؟!

مساله، تنها
مساله حجاب و یک تکلیف شرعی نیست بلکه این روزنه ی نفوذ استعمار است. اندلس را
فراموش نکنیم. تاریخ تکرار می شود و انسان همیشه همین گونه بوده و خواهد بود که از
این رهگذر حساس، به سرعت، به سراشیبی سقوط می افتد.

راه نفوذ
سریع استعمار

همیشه
آسانترین و هموارترین راه نفوذ در یک جامعه ی پولادین و استوار، نشر فرهنگ ابتذال
و استفاده از شهوت و عیاشی و سرگرمیهای اجتماعی است. فیلم دو شطرنج باز را -اگر
دقیقاً بررسی کنیم- گویای وضعیت بسیار خطرناک امروز ما است. فیلم، نشانگر آن است
که انگلیسی ها که نتوانسته بودند از هیچ راهی، هندوستان را تسخیر کنند، شطرنج را
در طبقه ی مرفه آن سرزمین، ترویج نمودند و از این راه، قدرت مبارزه و مقاومت را از
آنان گرفتند. نکته ی بسیار مهم و حساسی که فیلم مذکور، آن را به طور آشکار و واضح،
نشان می دهد، تاثیر عمیق شطرنج در سلب احساس مسئولیت از انسان، نه تنها در برابر
کشور و ملت، بلکه حتی در برابر خانواده و ناموس خویش است. و این مطلب کاملاً حق و
بجا و صحیح است و تجربه آن را به طور قطع ثابت کرده است.

اندلس نیز از
راه اشاعه فحشا و قمار از سوی دشمنان اسلام، فتح شد. آن قلعه ای که هیچ نیروی
نظامی نمی توانست، به آن راه یابد، زیرا از سوی دلیرمردان تربیت شده در مکتب
اسلام، نگهبانی و حراست می شد ولی دشمن غدّار، با نیرنگ و افسون، مبارزه ی فرهنگی
را شروع کرد و با رخنه در شئون اجتماعی مسلمانان آن دیار، مراکز فحشا را به وجود
آورد و مردان دلیر و شجاع را به قمار و عیّاشی، سرگرم نمود و آنها را از هویت
اسلامی خویش، تهی ساخت.

آیا این
تجربه های تلخ نباید ما را بیدار کند؟!

خطرناکترین
دوران یک نظام اجتماعی، آن زمان است که به قدرت و مقاومت خویش، مغرور شده و تصور
کند که دیگر کسی را یارای مبارزه با آن نیست و این که دشمن دیگر بنای دشمنی را
ندارد و کینه ها را فراموش کرده و بنای جهان خواران از این پس بر مسالمت و صلح و
صفا است و رهبران جهان از جنگ و ستیز و دخالت در شئون کشورهای دیگر خسته شده اند و
امثال آن، از خیالات واهی و بی اساسی که بدون شک، منشا       سهل انگاریها و مسامحه ها در تصمیم
گیریهای ضروری برای دفع خطر دشمن است.

حضرت امام
خمینی (قدّس سرّه الشّریف) در این باره رهنمودهای بسیاری را از خود به یادگار
گذاشته اند. ایشان در یکی از آخرین پیامهایشان (2/1/68) خطاب به مردم و مسئولین
اظهار داشتند:

«… من باز
می گویم همه ی مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از
هویت اسلامیتان به خیال خام خودشان بیرون نبرند آرام نخواهند نشست…».

و در پیام
دیگر (29/4/67) تصریح فرمودند:

«… نکته
مهمی که همه ی ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان
قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل    می کنند… به یقین آنان مرزی جز عدول از همه
ی هویتها و ارزشهای معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفته ی قرآن کریم هرگز دست از
مقابله و ستیز با شما برنمی دارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه
بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت
دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند… آری اگر ملت ایران از همه ی اصول و
موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه ی عزت و اعتبار پیامبر و ائمه ی
معصومین علیهم السلام را با دستهای خود ویران نماید آن وقت ممکن است جهانخواران او
را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ            به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که
آنها آقا باشند ما نوکر…».

رشد سریع
شطرنج و تشویق بوکس بازی

در اینجا یک
سوال مطرح است: بر فرض که شطرنج حلال باشد، آیا ترویج و اشاعه ی آن به نفع جامعه
است؟! و آیا تلاش در تعلیم و تشویق به آن، مشکلی از مشکلات جامعه را حل می کند؟
آیا نمی توان مشکوک بود که چنین مساله ای به هدف تخدیر اعصاب و مشغول ساختن
نیروهای جوان و خلاق جامعه بوجود آمده است آیا ترویج بیش از حد آن پوشش گذاشتن بر
ضعف دستگاه اداری در بوجود آوردن زمینه های فعالیت و خلاقیت نیروهای کارآمد تلقی
نمی گردد؟! و آیا این همه تشویق و ترغیب در آموزش شطرنج و تهیه باشگاه اختصاصی آن
در راستای سازندگی کشور جنگ زده و رشد و گسترش اقتصادی آن موثر است؟! آیا این
افتخار و مباهات دارد که مسئولین ورزش اعلام می کنند، فدراسیون شطرنج و بوکس بازی
را تشکیل داده اند؟

حضرت امام
«قدس الله روحه» فرمودند که: اگر عنوان قمار از شطرنج منتفی شده است، اشکال ندارد
و اگراین عنوان هنوز محفوظ است، بازی نکنند. و البته اگر مشکوک باشد نیز جایز نیست
زیرا بدون شک، سابقاً حالت قمار را داشته است و تا تبدّل عنوان، قطعی نشده، حکم
حرمت باقی است. و در هر حال، شکی نیست که تشویق این گونه       فعالیت ها، جامعه را از تقوی و خداپرستی
دور می کند و به منجلاب فساد و فحشا نزدیک می سازد.

به نظر نمی
رسد حمله ی وسیع تبلیغاتی مطبوعات و سایر رسانه های گروهی             و سرازیر شدن یکباره شطرنج به بازار
و به راه افتادن فدراسیون و کانون شطرنج              و مسابقه های آن، یک امر تصادفی
باشد بلکه بدون شک برنامه ی از پیش            
تعیین شده ای در میان است و استعمار، از همین راه ها وارد می شود.

در یکی از
مجلات هفتگی رایج در کشور اخیراً گزارش مفصّلی از پیشرفت افتخارآفرین شطرنج در
کشور و بازگشتن روسای سابق طاغوتی آن برای اداره ی شطرنج انقلاب، ارائه داده است.
و جالب این است که آن را نه تنها تلفیقی بدیع از علم و ورزش و هنر دانسته بلکه
برای یک جامعه ی انقلابی، ضروری دانسته است و آن را جزء وسایل اولیه ی دفاع از
موجودیت به حساب آورده است! در آن مقاله آمده است که هیچ وسیله ی دیگری بجز شطرنج،
قادر نیست، آن هوشیاری اجتماعی و توانائی تحلیل گری را در تک تک افراد جامعه،
ایجاد کند!!

عجبا! کدام
شطرنج باز تاکنون رهبر یک انقلاب یا حتی عضو موثری در انقلابی از انقلابات جهان
بوده است؟ کدام دانشمند و مخترع و مبتکری، از روی شطرنج، خلاقیت خود را شکوفا کرده
است؟ کدام جامعه از شطرنج بازی به رشد انقلابی و فرهنگی رسیده است؟

ما به
مسئولین امر هشدار می دهیم این یک توطئه ی حساب شده است: می خواهند جوانان ما را
-اگر از دام هروئین برهند- بدام شطرنج و مسابقات بوکس بازی گرفتار نمایند. شطرنج
چنان مشغولیت و سرگرمی به وجود می آورد که انسان همه ی واقعیتها و دردهای جامعه را
فراموش می کند و ظاهراً همین سیاست غلط منظور مسئولان ورزش است.

بوکس بازی که
از وحشیانه ترین نمودهای تمدن منحط غرب است -بر فرض که شرعاً اشکالی نداشته باشد-
آیا ارزشی را در جامعه احیا می کند یا از نظر اسلامی و انسانی، یک ضد ارزش است؟

آیا چه
انگیزه ای باعث تشکیل فدراسیون شطرنج و بوکس بازی در کشوری است که    می خواهد الگوی اسلام ناب محمدی «صلی الله
علیه و آله وسلم» باشد، بجز تقلید از غرب و احیای سنتهای منحط و مبتذل غربی؟

البته سیمای
جمهوری اسلامی ایران، اولین گزارش از این مایه ی مباهات را با شرم و سرافکندگی در
یک کادر کوچک و بصورت غیر واضحی، ارائه داد تا اگر چندان حساسیتی را برنیانگیخت،
تدریجاً واضح تر و روشن تر، آن را نشان دهد و ظاهراً هم در این ترفند، موفق خواهد
شد، همچنان که در سایر زمینه ها، با همین سیاست تدریج و حرکت آرام، موفق بوده است.

اشاعه ی مفرط
موسیقی و ترانه

مسئله دیگری
که رشد روز افزون دارد، موسیقی و ترانه است. تدریجاً همه هنرهای اصیل! دوران طاغوت
با نامی دیگر -که طبعاً این نام نیز به تدریج تغییر خواهد یافت- به صحنه     می آید. هر روز بشارتی تازه و برنامه ای
جدید از موسیقی پیشرفته ی غرب و موسیقی اصیل ایرانی و ترانه های شاد و شادی برانگیز
به نام سرود و اپراهای متنوع، به سبک فرنگیان، برای سرعت بشخیدن به تغییر فرهنگ
انقلاب به فرهنگ اروپای متمدن، اعلام می شود و هر روز صفحه ی جدیدی از توطئه عمیق
و خطرناک استعمار از امواج صدا و سیما، منتشر می شود و متاسفانه این همه در مرای و
مسمع اندیشمندان و بزرگان و مسئولان بلندپایه کشور و آمران به معروف و ناهیان از
منکر و ائمه ی جمعه و خطبا و وعاظ و نویسندگان و امت حزب الله و خانواده های شهدا
و کسانی که برای این انقلاب و ارزشهای آن، خون داده اند و خون گریسته اند، واقع می
شود ولی گویا همگی چنان دچار حیرت و سرگردانی شده اند که هنوز خود را مکلف به
مقابله و اعتراض به این حرکت ضدانقلابی و ضداسلامی نمی دانند و این عدم اعتراض
علنی برای گردانندگان این برنامه چنین توهمی بوجود آورده است که این حرکت آرام همه
را اغفال کرده و هر کس را به کار خود مشغول ساخته و این موزیک نرم خواب آور هر
گونه جنبشی را از صاحبان اصلی انقلاب سلب نموده است و اگر کسی هم اعتراضی داشته
باشد گویا از ترس تنهائی و بی همصدائی، خجالت می کشد که فریاد برآورد.

عجیب این است
که در محافل خصوصی که صحبت می شود، اکثر دردمندان و دلسوزان انقلاب و راه مقدس
امام عزیز «قدس الله روحه»، گله و شکایت دارند ولی هیچ کس اقدامی برای اصلاح این
وضع نمی کند و گامی برنمی دارد، درست است که گفته اند مشکوک آن جایز است ولی آنها
که اهل اطلاع اند و سابقه ی ترانه های ایرانی و خارجی را می شناسند، اذعان دارند
که اکثر سرودهای شاد کنونی از همان قبیل است. تنها شعر آن تغییر یافته که البته
شعر عارفان نیز دو پهلو است و در همان ترانه های صددرصد حرام نیز گاهی از همین
گونه شعرها استفاده می شود. بر فرض که موسیقی و ترانه به طور کلی، حلال باشد ولی
آیا این همه زدن و شادی کردن برای چیست؟

واقعاً تعجب
آور است فاصله ای این چنین بین مسئولین فرهنگی جامعه و اکثریت توده ی محروم و
مسلمان این مرز و بوم. گویی دیوار نفوذناپذیری میان مسئولین نشر فرهنگ و هنر از یک
سو و محرومان و مستضعفان کشور و جهان اسلام از سوی دیگر، کشیده شده که واقعیتها را
نمی بینند و بر درد و محرومیت آنان لبخند می زنند. نکند خدای نکرده احساس می کنند
آن سد آهنین که جلوی راه نفوذ فرهنگ غربی و اسلام زدایی بود، برداشته شده است؟!!
هنرمندان متعهد صدا و سیمای کشور ما اگر می خواهند این     سد آهنین همچنان محفوظ بماند (که باید
بخواهند) باید معیارها و ملاکهای امام فقیدمان (ره) را محور قرار دهند. ایشان در
پیامی به هنرمندان (30/7/67) راه صحیح را اینگونه ترسیم نموده اند:

«… تنها
هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده ی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله
وسلم، اسلام ائمه ی هدی علیهم السلام، اسلام فقراء دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام
تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که
کوبنده ی سرمایه داری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابود کننده ی اسلام رفاه و تجمل،
اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام
امریکایی باشد.

هنر در مدرسه
ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی-اقتصادی-سیاسی-نظامی است.

هنر در عرفان
اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ کامی گرسنگان مغضوب قدرت و
پول است.

هنر در
جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ
عدالت و صفا لذت می برند.

تنها به هنری
باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب و در راس آنان امریکا و شوروی را
بیاموزد.

هنرمندان ما
تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که
مطمئن باشند مردمشان بدون اتکاء به غیر تنها و تنها در چارچوب مکتبشان به حیات
جاویدان رسیده اند و هنرمندان ما در جبهه های دفاع مقدسمان اینگونه بودند تا بملا
اعلا شتافتند و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند و در راه پیروزی اسلام
عزیز تمام مدعیان هنر بی درد را رسوا نمودند…».

و عجیب تر،
آنکه با این همه پیشرفت روزافزون شادیهای کاذب، هنوز هم مسئولین این فرهنگ منحرف،
در سوک شادی نشسته اند و برای آن مجلس بزرگداشت برپا می کنند و فریاد «وامصیبتاه»
برمی دارند که این ارتجاع، دست از سر رقاصان و نوازندگان برنمی دارد و اجازه ی رشد
و شکوفائی، به استعدادهای نهفته ی هنرمندان این سرزمین نمی دهند وگرنه چنان صحنه
هائی به وجود می آوردیم که از در و دیوار شهر، شادی فرو ریزد که مردم دیگر غصه های
گذشته را فراموش کنند و دیگر هرگز یاد امام و شهیدان به خون خفته ی انقلاب و جنگ
تحمیلی نکنند و دیگر به یاد اسرا و جانبازان نباشند و هیچ کس درد محرومان و
مستضعفان و زاغه نشینان و پابرهنگان را احساس نکند و هرگز گرد و غبار ملال و
افسردگی بر چهره ی مرفهان بی درد ننشیند و هرگز کسی فریاد مظلومان و مسلمانان
دربند لبنان و فلسطین و افغانستان و حجاز و مصر و کویت و اردن و دیگر کشورهای اسلامی
را نشنود و چنان فرهنگ بی خبری و بی غیرتی این کشور جنگ زده را فرا گیرد که «اگر
جهان را آب ببرد ما را خواب ببرد».

به ما چه که
«… چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت باید در مقابل جهان
کفر و استکبار ایستاد؟! به ما چه که «… باید برای فشارهای روحی و جسمی مسلمانان
چاره اندیشی نمود؟!» به ما چه که اسرائیل فلسطینیان را به بند می کشد و به زجر می
کشد؟!

ما را چه کار
که محرومان و شیعیان لبنان، در خاک و خون می غلطند؟! ما را چه کار که وهابیون آل
سعود (لعنهم الله)، حاجیان کویتی را در کنار حرم امن الهی گردن می زنند؟!

تعهد به
فرهنگ انقلاب هم حدی دارد!؟! ما دیگر برخلاف دهه ی اول انقلاب باید به    مصرف گرایی دامن زنیم و حجاب را برداریم و
شطرنج بازی کنیم و بزرگترین پیروزیهایمان را در میادین فوتبال آنهم مسابقه ی صلح و
دوستی (در کشوری که به صلح واقعی اعتقادی ندارد و دوست او اربابش شیطان بزرگ است)
خلاصه نمائیم و با دف و چنگ به شادی کاذب بپردازیم و شاهد «خوشرقصی» دست پروردگان
شیوخ مرتجع -آنهم بطور مستقیم و از طریق ماهواره- باشیم و «غصه ها» را فراموش
نمائیم!؟

شاید گفته
شود، این مسائل همه، تهمت است. کجا چنین الگویی ترسیم شده؟ در پاسخ باید گفت گذشته
از برنامه های مختلفی که تحت عناوین جذاب از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می
گردد و هر یک الگویی غربی را به بیننده القاء می نماید. آنچه مهم است سیاست حاکم
بر این برنامه هاست که مجله سروش ارگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی در سر مقاله
چهار صد و نود و چهارمین شماره ی خود که 20/8/68 انتشار یافته تحت عنوان «در
بزرگداشت شادی» به تشریح این سیاست پرداخته است.

چکیده ی این
سر مقاله این است که خلاصه به هر ترتیبی که می شود باید آهنگها، اخبار و گزارشها و
… رنگ شادی بخود بگیرند نویسنده ی آن مقاله معتقد است که موسیقی اصیل ایرانی چند
ده سال است که رنگ غم بخود گرفته و به سبکهای غم انگیز محدود شده گزارشها و اخبار
سیاسی، خبر از گرفتاریها و مشکلات در کشور و دیگر کشورها و کلاً غم و غصّه ی مردم
جهان دارد و راجع به شادیهای آنان خبری نمی شنویم. فیلمها، کنسرتها، تئاترها و …
همه رنگ غم بخود گرفته اند. خلاصه ی کلام اینکه مجله ی سروش برای اینکه اعتراض
مردم حزب الله را نسبت به پخش برنامه های مبتذل خود خنثی نماید دست به انتقاد از
خود از طرف مقابل، زده تا معترضین هزارمرتبه خدا را شکر نمایند و از دست اندرکاران
این دانشگاه عمومی متشکر هم باشند که تمامی برنامه ها را «شاد تمام عیار» نمی
کنند! و به همه ارزشها یکباره پشت پا نمی زنند!

شگفتا! آیا
این همان دانشگاهی است که امام فقیدمان رضوان الله علیه امید داشت که در هر خانه،
فرهنگ اسلام را زنده نماید و شعائر الهی را احیاء کند و سنن مرسلین را ترویج و سنن
جباران و ستمگران را بمیراند؟!

اصولاً از
نظر اسلامی و انسانی انسان باید همیشه سرخوش و شاد باشد یا از درد دیگران و
محرومیت انسانهای مستضعف و گمراهی و جهالت انسان رنج ببرد و درد بکشد؟ و بقول
استاد شهید مطهری «ارزش ارزشها در انسان درد داشتن است».

آیات متعدد
قرآن کریم قول و عمل انبیاء و ائمه ی معصومین علیهم السلام تماماً حکایت دارد از
مذمت شادی کاذب و بی ارزش به خاطر زخارف دنیا یعنی مذمت آن چیزی که    مجله ی سروش مردم را به آن دعوت می کند!
متاسفانه نشر این مقاله ها و برنامه ها و شطرنج ها و حتی فوتبال های آنچنانی و
امثال آنها، خواسته یا ناخواسته همان هدفی را دنبال می کند که در اشاعه مواد مخدر
و منکرات و فحشا و امثال آن منظور است جوانان کشور باید بی حس و بی غیرت و بی شعور
باشند تا راه برای دشمنان دین و میهن باز شود! از همه ی اینها گذشته مگر چند ماه
است که از داغ جانکاه امام عزیزمان می گذرد؟ آیا رواست که به یتیمان در سوگ نشسته
گفته شود که شاد باشید، بخندید، برقصید؟! بچه های حزب اللهی و بسیجی، خانواده ی
شهدا، جانبازان و امت داغدار امام در چنین حالی قرار دارند نباید از آنان انتظار
داشت که این غم ارزشمندشان را که خود حماسه ی مقاومت تا پیروزی نهایی است با شادی
کاذبی که دشمنان انقلاب و مرفهین بی درد برای نابودی ارزشها و هویت اسلامیشان به
ارمغان آورده اند معاوضه کنند.

آزادی
مطبوعات گمراه کننده

مسئله دیگری
که در این روند آرام و خطرناک، مشاهده می شود، آزادی نشریات و مطبوعات منحرف و
گمراه کننده است. ما با این که مکرر تذکر داده ایم و تاثیری نداشته ولی باز هم به
حکم وظیفه شرعی تذکر می دهیم که اگر مسئولان فرهنگی کشور غافلند، امت حزب الله
بدانند و اگر لازم باشد به تکلیف خود عمل کنند.

به این جمله
از وصیت نامه امام «قدس الله روحه» توجه کنید:

«اکنون وصیت
من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهور و روسای جمهور ما بعد و به
شورای نگهبان و شورای قضائی و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاه های
خبری و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح کشور، منحرف شوند و باید همه بدانیم که
آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود، از نظر اسلام
و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی ها و کتب و مجلات، برخلاف اسلام و
عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب
است و از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف
مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر
جلوگیری نشود، همه مسئول می باشند و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از
امور مذکور نمودند، به دستگاه های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند،
خودشان مکلف به جلوگیری هستند. خداوند تعالی مدد کار همه باشد.».

مجلات و
نشریات مختلفی از سوی عناصر فاسد به عنوان مجلات علمی و فرهنگی و ادبی منتشر می
شود که در زمینه های مختلف، مطالب گمراه کننده و ضدّ دین و اخلاق، در آنها فراوان
است و هیچ گونه عکس العملی از مسئولین امور فرهنگی دیده نشده است.

به عنوان
مثال: در سومین شماره مجله «هنرهای زیبا» اخیراً مقاله ای تحت عنوان «آفات هنر
دینی» آمده است: «اندیشه ی دینی حاصل فکر و ذهن بشر است و مظنونات و وهمیّات و
مشکلات دیگر بشری در آن جلوه می کنند. اگر قبول کنیم که معارف دینی هم مانند دیگر
معارف، دچار آفات می شوند، کاربرد این معارف در حوزه هائی مانند هنر، اجتماع و
سیاست هم آفت زا خواهد شد. اندیشه های دینی حاصل تامل و فعالیت ذهن بشر بر وی تجربه
های دینی او بوده است. برخاستن از احساس بی واسطه و قلبی،   عالم گیر و فراگیر بودن عنصر رمز و تمثیل
اسطوره سازی و اسطوره باوری، پرهیز از تزئین که عموم اندیشه های موجود دینی، آن را
نشان شیطان و اهریمن می دانند، حکایت از حقایق معنوی، تقدیرباوری و کل نگری، مطلق
گرائی، مشخصات عمده ی اندیشه های دینی موجود است.

اولین آفت
اندیشه ی دینی در هنر می تواند غفلت از زیبائی های دنیا و جدی نگرفتن آن زیبائی ها
باشد. عموم دینداران، چهره ی خدا را در ماوراءالطبیعه و غیب می جویند تا در طبیعت
و زیبائیهای آن. به همین دلیل است که عموم متفکرین دینی، هنر دینی را در برابر هنر
عرفی می نهند و با همین دید، بخشی از پیکره ی هنر را که به جهان خاکی پیوسته است،
از آن جدا می کنند.

آفت دیگر در
نگاه به کارکرد هنر است. هنر دینی تنها کارکرد هنر را، وصال به معنویت    می داند و به این واسطه، کارکردهای دیگر هنر
فراموش می شود. امروز ما کارکردهای اجتماعی، کارکردهای لذت جویانه و حتی کارکردهای
درمانی برای هنر قائلیم که لزوماً کارکردهائی معنوی نیستند».

این جملات نه
نیاز به توضیح دارد و نه حاجتی به تعلیق. واضح است که نویسنده ی آن افکار دینی را
اولاً حاصل فکر و ذهن بشر می داند نه حقایقی از جهان طبیعت و ماورای طبیعت، و
ثانیاً آنها را آمیخته ای از مظنونات و وهمیّات می شناسد نه واقعیتهای قطعی، و
ثالثاً آنها را آفت زده می پندارد که به هر حوزه ای وارد شوند آن را نیز آفت زده
می سازند و نه تنها از حوزه ی هنر بلکه از حوزه ی اجتماع و سیاست نیز باید جدا
باشد نویسنده ی این مقاله معتقد است که عموم اندیشه های موجود دینی عنصر تزئینی در
القاء      اندیشه ها را نشان شیطان و
اهریمن می دانند. ظاهراً ایشان قرآن را نخوانده است. آیا قرآن و حدیث و نهج
البلاغه و ادعیه ی معصومین سرشار از زیبائی و تزئین نیست؟! نویسنده ی این مقاله را
باور ندارد و از حقایق معنوی و احساسهای قلبی و کل نگری و مطلق گرائی متنفّر است.
و از حوزه های هنر می خواهد که این همه از وصال به معنویت دم نزنند و کارکردهای
لذت جویانه ی هنر را فراموش نکنند!!؟

از این قبیل
مطالب در نشریات به اصطلاح علمی و ادبی که متاسفانه همه با مجوز منتشر می شوند
زیاد است. هدف ما هشدار به تمام مسلمانان است بخصوص علما و روحانیون و ائمه جمعه و
نویسندگان و متفکران اسلامی. خطر هجوم فرهنگ انحطاط که استعمار با جدیت تمام و با
سرعت عجیبی، آن را شروع کرده، بسیار وحشتناک تر از تجاوز نظامی است. همه ما
مسئولیت داریم. اگر وزارت ارشاد قدرت مقابله با این نفوذ فرهنگی بیگانه را ندارد،
مسئولیت از سایر افراد به خصوص روحانیون نه تنها برداشته نمی شود بلکه بیشتر و
سنگین تر می شود. هر کس در هر زمینه، فعالیتی که برای او ممکن است و به هر نحو که
می تواند، باید جلوی رشد این حرکت ضدمذهبی و ضدانقلابی را بگیرد.

اسلام و نشر
افکار گمراه کننده

ممکن است
گفته شود در برابر هجوم فرهنگ غربی و یا به تعبیر صحیح تر هجوم          بی فرهنگی فقط باید مبارزه ی فرهنگی
شود و نباید مطبوعات را سانسور کرد و جلوی آزادی ابراز عقیده را گرفت! این همان
سخنی استکه پرچمداران تمدن منحط غرب در مورد سلمان رشدی ابراز می دارند ولی حقیقت
مطلب این است که بیان این گونه مطالب که در این مجلات به ظاهر فرهنگی و ادبی درج
می شود، مبتنی بر یک بحث علمی نیست که پاسخ آن بطور علمی داده شود. منطق اینها
دقیقاً مانند همان منطق سلمان رشدی است که سرتاسر، استهزا و فحاشی است تمدن غرب
اگر چنین چیزی را می پذیرد، اسلام آن را نمی پذیرد. نشر کتب ضلال و افکار گمراه
کننده در میان جامعه، از نظر اسلامی ممنوع است و دلیل آن این نیست که ایدئولوژی
اسلامی ضربه پذیر است، بلکه دلیل آن این است که ایدئولوژی غربی چون آزادی بی قید و
شرط شهوات و مادیات را دربردارد و با یک تمدن مادی پیشرفته، همه ی نیازهای مادی
جامعه بلکه همه ی وسائل عیاشیهای افراد را فراهم می سازد و در اختیار عموم قرار می
دهد و لذا جاذبه ی مادی آن در میان افراد شهوت پرست که اکثریت انسان ها را تشکیل
می دهند، بحدّی است که هیچگونه نیازی به تبلیغ ایدئولوژیک ندارد و نشر افکار مخالف
نیز در این جاذبه هیچ تاثیر منفی نمی گذارد.

مبارزه ی
تمام عیار فرهنگی

البته مبارزه
ی فرهنگی با این نشریات نیز لازم و ضروری است ولی بیداری و هشیاری مسئولین بخصوص
وزارت ارشاد ضروری تر است. قضیه تنها نشر افکار یک نویسنده نیست بلکه توطئه ای
عمیق در پشت پرده است. سران ضد انقلاب و فراریان رژیم سابق علناً اظهار داشته اند
که باید در رژیم جمهوری اسلامی رخنه کرد و با مبارزه ی فرهنگی، آنها را از نظر
ایدئولوژی خلع سلاح نموده و کت بسته تحویل سیاستمداران غربی دهیم. اخیراً سلمان
رشدی ایران یعنی «سعیدی سیرجانی» این عنصر خبیث که روزنامه اطلاعات او را نویسنده
ای سخن سنج و دردآشنا می خواند، اقدامی نموده و در آن ارزشهای اسلامی را مورد اهانت
و جسارت قرار داده است و با کمال بی شرمی، برای اخذ مجوز به وزارت ارشاد اسلامی
مراجعه کرده است که البته آقایان خوشبختانه این بار متوجه شده اند و چنین اجازه ای
به او نداده اند. ولی سخن اینجا است که چرا باید چنین عنصر فاسد و جسوری، مورد
بازخواست و تعقیب مقامات قضائی و اطلاعاتی واقع نشود. او چه فرقی با سلمان رشدی
دارد؟ سعیدی سیرجانی وقیحانه تر از رشدی همه مقدسات اسلام را در یکی از نوشتجات
خود به باد استهزا و مسخره گرفته است بطوری که نقل آن مطالب بجز در موارد ضرورت
مشکل است. مگر حکم اعدام سلمان رشدی یک حکم شخصی است؟ هر کس که مقدسات دینی را
توهین کند، محکوم به اعدام است بخصوص اگر به ظاهر مسلمان باشد زیرا او مرتد است.

پیشنهاد می
کنیم مسئولین قضائی کتاب او را بخوانند و خود قضاوت کنند که آیا ارتداد او با
ارتداد سلمان رشدی چه فرقی دارد؟ ما اگر در مسائل جهانی اسلام حساسیت نشان می دهیم
باید بیش از آن نسبت به مسائل اسلامی داخل کشور حساسیت داشته باشیم اگر رشد حجاب
اسلامی و بیداری مذهبی در جوانان مسلمان در همه جای جهان مورد توجه ما است و آن را
مایه ی افتخار می دانیم و از هر دولتی که با حجاب اسلامی مبارزه کند انتقاد می کنیم
و موضع دختران دانشجوی مسلمان فرانسه را می ستائیم باید در برابر بدحجابی بلکه بی
حجابی یا حجابی که فقط استهزاء به حجاب اسلامی است و به سرعت در کشور رشد می کند و
توسعه می یابد، فعالیتی گسترده و همه جانبه در زمینه های فرهنگی و انتظامی و قضائی
داشته باشیم و از نشر فیلم ها و نمایشهائی که جامعه را به پذیرفتن زندگی به سبک
غربی و رواج فساد اجتماعی تشویق می کند. جلوگیری نمائیم و نگذاریم غیرت اسلامی و
انقلابی جوانان حزب اللهی تدریجاً زیر     
چکمه ی قانون له شود و نابود گردد و دیگر حساسیتی در برابر اینگونه اعمال ضد
انقلابی و ضد ارزشی که مبنای انقلاب بر زدودن آنها بود، ابراز نشود.

کجایند آن
حامیان و حافظان انقلاب؟ کجایند آن فداکارانی که امام فقید قدس الله روحه، دست و
بازوی آنها را می بوسید و افتخار می کرد و همه ی امیدش در نگهبانی از اصول انقلاب
به آنان بود؟ آن روز که مقاله ی زهرآگین این عنصر خبیث (سیرجانی) در روزنامه
اطلاعات منتشر شد، ما هشدار دادیم که این مقدمه ی یک حرکت فرهنگی برای مبارزه صریح
و قاطع در برابر خط امام و حتی نام امام است و اگر جلوی آن گرفته نشود، تدریجاً
مراحل بدتر و وقیحانه تر آن بر صحنه خواهد آمد ولی…!

مسئله ی
دیگری که رشد تدریجی آن نشانه ی سعی در زدودن فرهنگ انقلاب و اسلام از کشور است،
تغییر شکل و فرم لباس مردان و زنان است. در مورد لباس زنان و پیروی از مدهای خارجی
و جلوه گر شدن انواع مختلف آن در بوتیک ها و فروشگاه ها، مطلب بسیار گفته شده است
ولی آنچه اخیراً بطور روز افزونی مشاهد می شود، تغییر فرم لباس در مردان است. از
یکسو مدلهای عجیب و غریب لباسهای پانکی و و … روبه گسترش است و از سوی دیگر بی
شخصیتهای کراواتی که در تلویزیون ظاهر می شوند و در مسائل مختلف جامعه به عنوان
متخصص! اظهارنظر می کنند، این ذهنیت را در میان مردم به وجود       می آورد که باید تدریجاً فرهنگ انقلاب را
کنار گذاشت و همراه با پیشرفت تمدن بشریت! و همگام با فرهنگ غربی قدم برداشت و
فضای باز اجتماعی در کشور به وجود آورد تا از انزوای سیاسی و اجتماعی به درآئیم.

بحث در حرام
و منکر بودن کراوات و امثال آن نیست و بحث در این جهت نیست که تشبّه به کفار حرام
است یا مکروه؛ بلکه بحث در سیر نزولی تعهد جامعه و مسئولان فرهنگی آن به فرهنگ
انقلاب است. ما اگر فرض بر این بگیریم که حجاب زن یک امر واجب شرعی نباشد ولی
تقیّد به آن نشانه ی مبارزه با فرهنگ استعمار و نگهبانی از اصول انقلاب است و لذا
ما بنا بر چنین فرضی حرکت بدحجابی در جامعه را باید یک حرکت ضدانقلابی بدانیم، و
همچنان که دشمنان ما تلاش بانوان مسلمان در پوشیدن حجاب در مجامع و دانشگاه ها را
یک حرکت انقلابی اسلامی می دانند و با آن علی رغم ادعای پر سروصدای آزادی و حقوق
بشر به شدت مبارزه می کنند (نه تنها در کشورهای غربی بلکه در کشورهای اسلامی! نیز
حجاب یک ضد ارزش به حساب می آید) به همین نسبت نیز باید حجاب و سایر مظاهر فرهنگی
ضد استعماری در کشور ما ارزش انقلابی به حساب بیاید و باید شدیداً با بروز مظاهر
بدحجابی و منکراتی مبارزه شود نه اینکه بطور رسمی و علنی در مصاحبه ها و گزارشهای
سیمای جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شود تا زشتی و ناهنجاری و قبح آن در جامعه از
میان برود.

بیائیم
هشدارهای اماممان آن منادی راستین اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلّم را در
این باره جدی بگیریم و هرچه سریعتر و قاطع تر بطور ریشه ای مانع پخش و نشر فرهنگ
منحط اسلام امریکایی گردیم. و در این راه از هیچ چیز نهراسیم و به       فرموده ی امام در یکی از پیامهای آخرین
روزهای حیات پربرکتشان:

«… این
روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت میسر نیست من بار دیگر از مسئولان
بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و
کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی
و تجاوز کمونیسم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزه ی جهانی خود علیه غرب و
شرقیم».

(2/1/68)

امام خمینی
(قدّس سرّه):

«…
(جناحها) با تمام وجود تلاش کنند که ذره ای از سیاست نه شرقی نه غربی جمهوری
اسلامی عدول نشود که اگر ذره ای از آن عدول شود آنرا با شمشیر عدالت اسلامی راست
کنند…».

10/8/67

 

/

«پاسدار اسلام» در آستانه ی نهمین سال انتشار

«پاسدار
اسلام» در آستانه ی نهمین سال انتشار

نهمین سال
انتشار ماهنامه ی پاسدار اسلام را در حالی آغاز می نمائیم که امام خمینی (رضوان
الله تعالی علیه) در میان ما نیست. در زمان حیات امام (ره) پاسدار اسلام افتخار
داشت که صفحات مجله را، بالاخص در یکسال اخیر، به پیامها و رهنمودهای ایشان متبرک
می نمود. اکنون که آن شماره ها را از نظر می گذرانیم عطر و بوی مجله را در حال و
هوایی ملکوتی می یابیم و از اینکه چنین اقدامی در «پاسدار اسلام» صورت گرفته آنرا
یکی از الطاف الهی نسبت به دست اندرکاران مجله تلقی می نمائیم.

درج این
مطالب ارزشمند، هیئت تحریریه ی مجله را بیش از هر کس دیگری متوجه این معنا ساخته
که تنها عنایات الهی سبب ساز این امر گردیده است و بی شک انتشار این اوراق زرین
«تاریخ محرومان و پابرهنگان» در «پاسدار اسلام» را می توان بهترین و     موفق ترین حرکت مجله در طی بیش از یکسال
گذشته به شمار آورد.

اما اکنون و
در ادامه ی راه، باز هم به عنایات الهی و اشتراک مساعی خوانندگان مجله و تمامی
پاسداران اسلام در تداوم بخشیدن به راه امام فقیدمان و صیانت از دستاوردهای انقلاب
اسلامی نیازمندیم. زیرا راه مشکل تر و موانع بیشتر گردیده اند. در غیبت       جسم مطهر امام (ره) سنگینی وظیفه ی تبیین
اسلام ناب محمدی (ص) و افشای اسلام سرمایه داری و امریکایی بر دوش تمامی کسانی که
مدعی پیروی از آرمانهای امام خمینی (قدّس سرّه الشریف) هستند، قرار دارد چون روح
او ناظر کلیه ی اعمال و رفتار ما در ادامه ی راه پر فراز و نشیب انقلاب است.
اماممان خمینی کبیر (ره) در حالی چشم از این جهان فرو بست که از امت شهیدپرورمان
به خاطر حضور در صحنه های انقلاب و جنگ قدردانی و بر این مساله افتخار می کردند
اما با این تاسف دار فانی را وداع گفتند که: «متاسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای
اسلامی مرز بین اسلام امریکایی و اسلام     
ناب محمدی (ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای
متحجّر                   و سرمایه داران
خدانشناس و مرفهین بی درد کاملاً مشخص نشده است…».

(15/6/68)

اکنون این
مهم بر دوش تمای اقشار جامعه و خصوصاً فضلاء، طلاب، دانشجویان، گویندگان و
نویسندگان مسلمان و متعهد به آرمانهای امام خمینی (ره) نهاده شده است.

مجله ی
پاسدار اسلام نیز همچون تمامی مشتاقان پیروی از «خط امام» خود را موظف به مراقبت
از اصول و آرمانهای انقلاب و امام «ره» می داند. در فقدان آن وجود پرفیض و برکت،
ارگانهای تبلیغی و فرهنگی حزب اللهی گوشه ای از وظیفه ای را که امام خمینی (قدّس
سرّه الشریف) در ارتباط با تدوین تاریخ انقلاب اسلامی در 25/10/67 تعیین نموده اند
برعهده دارند و تمامی دست اندرکاران امور فرهنگی و مطبوعاتی کشور باید آنها را آویزه
گوش قرار دهند:

«… باید
پایه های تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و
ابرقدرتها باشد.

شما باید
نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپس گرایی قیام کردند و فکر
اسلام ناب محمدی (ص) را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام
التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.

شما باید
نشان دهید که در جمود حوزه های علمیه آن زمان که هر حرکتی را متهم به مارکسیستی و
یا حرکت انگلیسی می کردند، تنی چند از عالمان دین باور دست در دست مردم کوچه و
بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز
بیرون آمدند.

شما باید به
روشنی ترسیم کنید که در سال 41 سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در
مرگ آباد تحجر و تقدس مآبی، چه ظلمها بر عده ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله های
دردمندانه کردند و چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و         بی دینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ
کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در
جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی سرافراز ولی غرقه به
خون یاران و رفیقان خویش پیروز شدند…».

البته ما در
صدد آن نیستیم که برای دیگر مجلات و نشریات خط مشی تعیین کنیم اما     می خواهیم مرامنامه ی «پاسدار اسلام» را
برای ادامه ی راه انقلاب اینگونه تبیین نمائیم که بحمدالله در تمامی زمینه ها امام
امت خمینی کبیر «ره» هیچ مطلبی را ناگفته نگذاشته اند و رهنمودهای ایشان «حرف آخر»
راه حق می باشد، لذا باید این میزان الهی را در موضوعات مختلف اعم از مسائل
اعتقادی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی-معیار و محک تمییز جریانات حق از باطل
قرار گیرد و «پاسدار اسلام» به قصد حرکت در چنین صراطی، پای بدین معرکه ی تبلیغاتی
در دهه ی دوم انقلاب اسلامی نهاده است. «و ماذا بعد الحق الا الضلال».

«… چه
مصیبت بار و غم انگیز است که مسلمانان متاعی دارند که از صدر عالم تا نهایت آن
نظیر ندارد، (نه تنها) نتوانسته اند این گوهر گرانبها را که هر انسانی به فطرت آزاد
خود طالب آن است عرضه کنند بلکه خود نیز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهی از آن
فراریند…».

(از وصیت
نامه ی الهی سیاسی امام خمینی «ره»)

و جداً چقدر
جای تاسف است که نویسندگان و گویندگان ما رهنمودهای روشن امام «ره» را درک ننمایند
و برای حل معضلات خویش به راه حلهای دیگر اندیشه ها متوسل گردند.

پاسدار اسلام
نهمین سال انتشار را با تاکید بر تداوم حرکت در چنین مسیری آغاز         می نماید و در آغاز این راه، اقدام مثبت
و ارزنده ی مجلس شورای اسلامی در تصویب طرح ارزنده ی «نحوه ی حفظ آثار و یاد حضرت
امام خمینی (قدّس سرّه الشریف) را به فال نیک گرفته و آماده ی دریافت نظرات،
انتقادات و پیشنهادهای تمامی دلسوزان انقلاب اسلامی در راه رسیدن به آرمانهای
والای امام خمینی «ره» در بُعد اعتقادی فرهنگی-در آن حدی که در توان و وسع مجله می
گنجد، می باشیم. انشاءالله.

به امید
پیروزی اسلام بر کفر جهانی

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی
ثابت و استوار از آغاز تا پایان

به مناسبت
میلاد حضرت عیسی بن مریم (ع)

آئین مسیحیّت

* عیسی مسیح
همه چیزش معجزه بود معجزه بود که از یک مادر باکره متولد شد. معجزه بود که در مهد
سخن گفت. معجزه بود که برای بشر صلح و صفا و روحانیت آورد. همه معجزه، همه انبیاء
معجزه هستند و همه برای ساختن بشر آمدند.

4/10/58

عید سعید
میلاد مسیح پیامبر عظیم الشان که برای طرفداری مظلومان و برقراری عدل و رحمت مبعوث
و با گفتار آسمانی و کردار ملکوتی خود ظالمان و ستمکاران را محکوم و مظلومان و
مستضعفان را پشتیبانی فرمود بر ملتهای مستضعف جهان و ملت مسیح و مسیحیان همه
میهنمان مبارک باد…

ای ملت مسیح
و پیروان عیسی روح الله بپاخیزید و از شرافت عیسی مسیح و ملت عیسوی دفاع کنید و
اجازه ندهید دشمنان تعلیمات آسمانی و مخالفان دستورات الهی، ملت مسیح و روحانیت
عیسی را به خلقهای مستضعفه جهان بد معرفی کنند…

… هان ای
پدران کلیسا بپاخیزید و عیسی مسیح را از چنگال این دژخیمان نجات دهید که آن پیامبر
بزرگ از ستمگری که دین را وسیله ظلم و دعا را وسیله ی رسیدن به مسند ستمگری به
بندگان خدا قرار می دهد بیزار است که دستورات آسمانی همه برای نجات مظلومان، از
ملکوت نازل شده است…

2/10/58

* مذهب مسیح
مسخ شد. مسیح هرگز نمی شود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید ظلمه را بگذارید
به کار خودشان، این نمی شود، نبی نمی تواند این طور باشد مسخ شده است اینها.

16/12/57

* آقای پاپ
باید به فکر ملت مسیح باشد، به فکر همه ی ملتهای مستضعف باشد. به فکر آبروی
مسیحیین باشد… اگر عیسی مسیح -امروز- بود ما را از چنگال این دشمن خلق و دشمن
بشر (امریکا) نجات می داد و شما نماینده ی ایشان هستید و شما باید همان کاری که
مسیح می کند، بکنید.

19/8/58

* … اگر
مسیح -امروز- بود با ما بود… اگر (ملت مسیح) احتمال می دهند که حضرت مسیح به ظلم
راضی باشد، این با مسیحیت منافات دارد. این کفر به حضرت مسیح است. ما منزه می کنیم
حضرت مسیح را از همچو احتمالی.

8/9/58

* هر کس که
دنبال مسیح باشد باید حامی مظلومان باشد و باید با ابرقدرتها مقابله کند.

12/5/59

* من
امیدوارم که آقای پاپ به وظیفه ی دینی خودشان، به وظیفه ی مسیحیت خودشان عمل کنند
و این کارهایی را که دژخیمان امریکا می کنند و پلیس امریکا می کنند جلوگیری کنند.

12/5/59

* آنها که
خودشان را طرفدار حضرت مسیح جا زدند و ادعا می کنند که حضرت مسیح فرموده است که:
«اگر چنانچه کسی به شما سیلی زد آن طرف صورتتان را بگیرید تا سیلی بزند» گرچه این
دروغ است. حضرت مسیح، پیغمبر بزرگ خدا یک همچو حرف      غیر صحیح را نخواهد زد. اگر به مسیح مجال
داده بودند همانطوری که موسی با قوم خودش با فراعنه عمل کرده بود، آن هم عمل می
کرد، لکن مجال نداشت… آنها به مسیح این نسبت را دادند آنهم دروغ. لکن خودشان که
می گویند ما طرفدار همچو ایده ای هستیم. ببینید چه سیلی ها به مردم می زنند. مردم
چطور گرفتار اینها هستند.

10/4/63

* … مذهبی
که جنگ درش نیست، ناقص است اگر باشد… این اشخاصی که گمان     می کنند که حضرت عیسی اصلاً سر این کارها را
نداشته است و فقط یک ناصح بوده، اینها به نبوت حضرت عیسی (ع) لطمه وارد می کنند.
اگر اینطور باشد معلوم می شود که یک واعظی بوده است… واعظ غیر نبی است. نبی، همه
چیز دارد. نبی جنگ دارد. نبی صلح دارد… برای اینکه مردم را از شر خودشان نجات
بدهد… برای اینکه هم تربیت بشود این آدم و هم راحت بشود امت.

20/9/63

* … از خدا
می خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه ی مسلمین که از
کلیسای جهان نیز ناقوس مرگ بر امریکا و شوروی را به صدا درآوریم.

29/4/67

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(آئین مسیحیت)

پاسدار اسلام در آستانه نهمین سال انتشار

خطر اسلام زدائی

دومیلاد باشکوه

سجود موجودات                                               آیت الله جوادی
آملی

اصول اقتصادی اسلام(قیام قیامت)                           آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

داستان سفر رسول خدا(ص) به طائف                       حجة الاسلام والمسلمین
رسولی محلاتی

افتخارات مکتب تشیع                                           حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

دیدگاه حضرت امام ره در مورد گروهک نهضت آزادی

ابتذال فرهنگی: بی حجابی و بدحجابی                        حجة الاسلام محمدتقی
رهبر

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)              حجة الاسلام
رحیمیان

ناهنجاریهای مادرزادی و بیماریهای ارثی                     دکترسید حسن عارفی

استفراض از منابع خارجی                                      محمدرضا
حافظ نیا

گفته ها و نوشته ها

درباره برچیدن دیوار برلین

نگاهی به رویدادها

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای مقام معظم رهبری

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظّم
رهبری:

* از همه ی
نگارندگان حوادث جنگ و همه ی کسانی که توان انجام وظیفه در این مهم را دارند
درخواست می کنم از ثبت و ضبط جزئیات این دوران غفلت نکنند و این گنجینه ی تمام
نشدنی را برای آیندگان به ودیعه بگذارند.

* قبول
قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی و رهبر عظیم الشان فقید آن توطئه ی وسیع دشمن را
بار دیگر با هدایت الهی به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار   صلح طلبی به هر جنایتی دست می زد خلع شعار
کرد.

* دشمن سبکسر
و جاهل، ما را ضعیف پنداشت و به مرزهای ما حمله کرد و آتش جنگی هشت ساله و پر
خسارت را برافروخت و ما باید آنچنان قوی باشیم که چنین پندار غلطی دیگر در فکر هیچ
جاهل قدّاره بندی نیاید و فکر تجاوز به ایران برای همیشه دفن شود.

* دفاع از
اسلام به دفاع از میهن اسلامی ختم نمی شود. ما در همه ی مرزهای اسلام با کفر آماده
دفاع و مجاهدتیم.

1/7/68

* تهدیدها
علیه جامعه انقلابی بصورت دائمی نیست و اگر ملت مسلمان ایران و جوانان کشور با
عضویت در بسیج و کار در میادین تمرین و آموزش نظامی آمادگی خود را برای دفاع از
شرف، حیثیت و هویت خویش حفظ کنند این تهدیدها عملی نخواهد شد ونیّات سوء دشمنان
تحقق نمی یابد.

* ایجاد شکاف
و اختلاف یکی از راههائی است که استعمارگران برای نفوذ در جوامع اسلامی از آن
استفاده می کنند و برای این منظور با دین های ساختگی خود برای سالیان سال پیکره
عالم اسلام را جریحه دار کرده و با حربه ی مذهب ساختگی نظیر وهابیّت به ایجاد شکاف
و نفاق بین مسلمانان می پردازند.

6/7/68

* مسئولان و
فرماندهان ارتش باید به دین و تقوا هرچه بیشتر اهمیت بدهند چون ارتش ملتی که
براساس دین و قرآن حرکت کرده باید کاملاً متدین باشد.

15/7/68

* بدنبال
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران استکبار جهان پی برد که اگر اتحاد میان مسلمین تحقق
یابد مسلمانان در سراسر جهان متوجه ام القراء و کانون اسلام یعنی ایران اسلامی
خواهند شد لذا از همان آغاز دولتهای مرتجع و وابسته به استعمار با صرف پولهای گزاف
برای ایجاد اختلاف تلاش کردند.

20/7/68

* از آنجا که
ما داعیه اسلام خواهی داریم و واقعاً به دنبال آن هستیم باید همواره منتظر بروز
خشم و عصبانیت دشمن باشیم و هرچند که دشمن با همه ی عظمت ظاهریش ضعیف است ولی ما
باید خود را برای مقابله با او آماده کنیم.

* مسلمانان
بخاطر ارتباطشان با قدرت عظیم الهی قوی هستند ما چرا و از چه کسی باید بترسیم؟
امروز سعودی ها، آمریکا، رژیم اشغالگر قدس و دیگر قدرتهای استکباری حقیقتاً در
برابر آن کسی که به خدا متکی است ضعیفند و ما بخواست خداوند با این احساس قدرت به
پیش می رویم.

22/7/68

* علمای اسلام
باید مراقب مذاهب جعلی و دلارهای نفتی که برای ایجاد تفرقه بکار     می روند باشند و دستهای پلید و مزدوری را که
برای از هم گسستن و پاره کردن عروةالوثقی بین المسلمین تلاش می کنند شناسائی و با
آنان برخورد کنند. زیرا این برخورد لازمه ی علاقه به وحدت اسلامی است.

25/7/68

* روح سوء ظن
و بدبینی را باید در جامعه اسلامی از بین برد و امروزه که غلبه با حق است و حکومت،
حکومت خدا است، باید حسن ظن وجود داشته باشد.

* ارزش های
انقلاب، ناموس همه ی مردم ماست و باید غیرتمندانه و با کمال قدرت از آن دفاع کنیم.

29/7/68

* امروز همه
ی مردم ما باید نسبت به سرنوشت کشور و نسبت به بازسازی کشور احساس وظیفه کنند و
هیچ کس نباید در کارهایش هدف سازندگی جمهوری اسلامی ایران را فراموش کند و در کاری
که انجام می دهید باید موضوع سازندگی کشور را درنظر بگیرید و همه باید احساس کنند
که نسبت به سرنوشت جامعه تکلیف دارند.

29/7/68

 

/

ازمیان نامه ها

از میان نامه
ها

«بیاد
بسیجیان مظلوم»

سلام بر روح
پاک حضرت امام قدّس سرّه که در جوار رحمت حق با اطمینان آرمیده است، سلام بر
بسیجیان مظلومی که از اروند گذشتند و دیگر باز نگشتند، سلام بر فرزندان راستین
حضرت امام «ره» که مظلومانه جنگیدند و مظلومانه به شهادت رسیدند. ای امام، ای
یادگار مظلومیت شهیدان، بسیجیانت داغ دلشان را بچه کسی بگویند، تو که خود طوقی
کبوتران سپید بال بودی و همیشه می گفتی «اگر یکه و تنها بمانی با بسیجی ها راهت را
ادامه خواهی داد»، ای امام تمام همت بسیجیانت نیز این بود که هیچ وقت تنهایت
نگذارند اما چگونه بدون یارانت پرواز کردی. ای امام، بدون آرمانهای توحیدی و
انقلابی تو، بدون صدای عدالت طلبانه ات زندگی برای بسیجیانت ننگ است. سوگند به
خونهایی که طی 8 سال دفاع مقدس بر سرزمین عشق و ایثار ریخته است، سوگند به    آیه های جهاد و شهادت که هزاران بسیجی مظلوم
به خون خفته از عمار و مقداد و قاسم و علی اکبر تا چمران و کاوه و باکری و خرازی و
زین الدین و حاج همت و … در هنگام دست و پا زدن در خون خویش تلاوت کردند، از راه
و خط انقلابی و سازش ناپذیری حضرت امام قدّس سرّه باز نخواهیم گشت. حزب الله اگر
در طول 8 سال دفاع مقدس بسیجی بود باید در جامعه نیز بسیجی عَمَل نماید. بسیجی خون
داد تا اسلام و قرآن در جامعه حاکم باشد، تا فرامین حضرت امام «ره» دستمالی و
چروکیده نشود، برای تامین عدالت اجتماعی و حاکمیت ارزشهای انقلابی به جز اهداف و
آرمانهای اصیل اسلامی که حضرت امام «ره» آن را ترسیم کرده اند، هیچ راه حلی در
برابر نظام اسلامی ما گشوده نیست و دهان سازشکاران و کج اندیشان تنها با مشتهای
انقلابی بسیجیان و بچه های مخلص انقلاب بسته می شود. آنانکه به نفع انقلاب شعار می
دهند و عملاً در طول دفاع مقدس، خود بوی باروت نشنیدند و از عدم شرکت فرزندان و
نزدیکانشان در جنگ نیز عذاب وجدانی نداشتند، آن جبهه نرفته هایی که برای انقلاب و
دفاع مقدس تحلیل می نویسند باید تکلیف خود را با بسیجی ها و امت حزب الله روشن
نمایند اگر با بسیجیان هستند چرا در جامعه انقلابی، خانواده شهدا و بچه های مخلص
انقلاب را آزار می دهند و اگر با بسیجیان نیستند باید مسئولان جمهوری اسلامی ایران
تکلیف آنها را از امت حزب الله جدا سازند. در جامعه انقلابی ما تنها و تنها باید
ملاک برای بکارگیری و استفاده از امکانات و امتیاز دادن به همه ی افراد از هر قشری
(حتی آنانکه در بدنه ی نظام و انقلاب ما مسئولیتی دارند) اولویت به ایمان و جهاد
باشد، همانطوری که حضرت امام قدّس سرّه الشریف در پیام برائت (منشور انقلاب) در
مرداد ماه 1366 چنین فرموده اند: «در این فرصت به همه ی مسئولان کشورمان تذکر می دهم
که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهم تر از تقوی و جهاد در راه خدا نیست و
همین تقدم ارزش الهی باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از
امکانات و تصدی مسئوولیت ها و اداره ی کشور بالاخره جایگزین همه ی سنتها و
امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود». اشاعه فرهنگ بد حجابی، پول پرستی با تفکرات
طاغوتی، فرهنگ رشوه و کاغذ بازی و رابطه، تنها خون دل خوردن و راهی برای آزار و از
صحنه راندن بچه های مخلص انقلاب و خانواده ی معظم شهداست. بسیجیان این        بچه های دلسوز انقلاب خوب می فهمند که
درد انقلاب با زبان سازشکارانه                  
و یاوه سرائی های کج فکر که هدفی جز عدول از اهداف واقعی انقلاب (سیاست نه
شرقی و نه غربی) ندارد درمان نمی شود، بلکه به برنامه های اصیل اسلامی و برخورد
کوبنده با تفکرات و الگوهای سرمایه داری غربی و استراتژی اقتصادی سالم و اسلامی و رفتار
اصولی با روابط غلط در جامعه اسلامی نیاز دارد. آری دشمنان انقلاب                    و تحلیل نویسان التقاطی و
کوردلان کج فکر بدانند که بسیجیان، این کبوتران حرم برای فاو و شلمچه و …
نجنگیده اند، آنان برای نگاه متوقعانه پیامبر اسلام (ص)، برای آرمانهای والای حضرت
امام رضوان الله علیه و برای دردهای بی صدای زهرا (س) جنگیده اند، آنان برای نشان
دادن قدرت اسلام ناب محمدی بر دشمنان اسلام جنگیده اند، آنان برای بهشت، برای دین
و برای آخرت جنگیده اند. بسیجیان ضمن بیعت با حضرت آیت الله    خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، پیمان می
بندند که تا تحقق آرمانهای والای حضرت امام «ره» و حاکمیت اسلام ناب محمدی (ص) در
کل عالم، به مبارزه علمی و عَمَلی خود با استکبار جهانی و در راس آن امریکای
جنایتکار ادامه خواهند داد. (انشاءالله)

بسیجی رزمنده
ص-م

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

·       
«سناتور هاشم خان»
یکی از عوامل ترور علامه عارف حسینی پس از گریختن از برابر قضات دادگستری پیشاور
به عربستان سعودی پناهنده شد.

·       
دولت مصر «راشد
الغنوشی» رهبر نهضت اسلامی تونس را پس از انجام یک سخنرانی در مورد «اسلام و
ناسیونالیسم» از کشور مصر اخراج کرد.

·       
3 دانش آموز مسلمان در فرانسه به جرم رعایت
حجاب از مدرسه اخراج شدند.

·       
به اعتراف سازمان عفو
بین الملل، یک زن مسلمان به جرم داشتن عکس          امام خمینی (ره) و کتاب دعا در عربستان
به شهادت رسید.

16/7/68

·       
نخستین مدرسه تربیت
طلاب علوم دینی پس از 70 سال در باکو گشایش یافت.

·       
خونین ترین روز قیام
فلسطینیان بیش از صد شهید و مجروح بر جای گذاشت.

17/7/68

·       
محاکمه 20 عضو سازمان
انقلاب مصر در یک دادگاه صحرائی آغاز شد.

·       
رژیم صهیونیستی به
حضور 22 هزار فلسطینی در زندانهای این کشور اعتراف کرد.

20/7/68

·       
نماینده دولت واتیکان
طی اظهاراتی در کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل، اجرای شریعت اسلامی در کشورهای
اسلامی را «نژادپرستی مذهبی» خواند.

·       
رئیس حزب «جاناتا
دال» هند از نخست وزیر این کشور خواست تا روز ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و
آله را تعطیل رسمی اعلام نماید.

22/7/68

·       
دفتر هواپیمائی رژیم
سعودی در لاهور منفجر شد.

·       
حمله هندوهای افراطی
به اجتماع مسلمانان در هند 170 کشته و زخمی برجای گذاشت.

·       
مسلمانان بنگلادش با
انجام راهپیمائی، خواستار برقراری حکومت اسلامی در کشورشان شدند.

·       
توسط روزنامه مصری
«الاخبار» ماجرای فروش دختران نابالغ مصری به ثروتمندان سعودی فاش شد.

23/7/68

·       
صدها مسلمان فرانسوی
در حمایت از حجاب اسلامی و با فریادهای الله اکبر در پاریس دست به تظاهرات زدند.

1/8/68

·       
مسلمانان فلسطینی علی
رغم محاصره مسجدالاقصی توسط نیروهای صهیونیستی، نماز وحدت را در این مسجد برگزار
کردند.

2/8/68

·       
«جرج بوش» موفقیت
اجلاس طائف را به «شاه فهد» تبریک گفت.

3/8/68

·       
با مقاومت دانش
آموزان مسلمان، وزیر آموزش و پرورش فرانسه حجاب را در مدارس آزاد اعلام کرد.

·       
مسلمانان و نیروهای
امنیتی رژیم سعودی در شرق حجاز با یکدیگر درگیر شدند.

4/8/68

·       
شخصیتها و سازمانهای
اسلامی لبنان قرارداد طائف را رد کردند.

6/8/68

·       
ارتش اسرائیل در
برابر مقاومت شهرک فلسطینی کرانه باختری شکست خورد.

10/8/68

·       
توطئه علیه حجاب
اسلامی از فرانسه به بلژیک کشیده شد.

·       
هزاران تن از
مسلمانان ترکیه با برپائی تظاهرات گسترده خواستار لغو ممنوعیت حجاب اسلامی در
دانشگاهها شدند.

13/8/68

·       
در ادامه سیاستهای
نژادپرستانه یک مسجد در فرانسه تخریب شد.

·       
هزاران مسلمان اردنی
طی یک اجتماع انتخاباتی در امان، خواهان اجرای قوانین اسلامی شدند.

14/8/68

اخبار داخلی

·       
نخست وزیر زامبیاد و
وزیر خارجه چین که در راس یک هیات بلندپایه سیاسی، اقتصادی وارد تهران شده اند با
نثار تاج گل بر مزار امام خمینی قدّس سرّه نسبت به شخصیت بنیانگذار جمهوری اسلامی
ادای احترام کردند.

·       
کمپانی «میتسوئی»
ژاپن با پرداخت 150 میلیون دلار 10 میلیون بشکه نفت ایران را پیش خرید کرد.

·       
یک طرح ناگهانی دولت
در ارائه تسهیلات جدید ارزی بازار ارز آزاد را آشفته و هزاران دلال ارز را سر در
گریبان کرد.

·       
مسئول ستاد جذب و
هدایت کمکهای مردمی، ضمن اعلام پایان کار این ستاد گفت: کل کمکهای نقدی و جنسی
توسط این ستاد معادل 103 میلیارد و پانصد میلیون ریال می باشد.

17/7/68

·       
ژاپن مبلغ یک میلیارد
دلار بابت عدم انجام تعهد در زمینه پتروشیمی بندر           امام خمینی ظرف 3 ماه به ایران پرداخت
می کند.

·       
شرکت آمریکائی
«اشلند» 325 میلیون دلار به ایران پرداخت کرد.

18/7/68

·       
شورای امنیت سازمان
ملل سه یادداشت رسمی جمهوری اسلامی ایران درباره نقض اصول و قوانین بین المللی
توسط آمریکا در خلیج فارس و دریای عمان را به عنوان سند منتشر کرد.

·       
ایران با کسب 2 مدال
طلا، 2 نقره و یک برنز در مغولستان، پس از 18 سال، نایب قهرمان کشتی آزاد جوانان
شد.

·       
آنتی بیوتیک ضد
میکربی و ضد قارچی در ایران ساخته شد.

7/8/68

·       
مجلس ایران دو فوریت
طرح تشدید مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا را با رای قاطع بیش از 200 تن
از نمایندگان تصویب کرد.

9/8/68

·       
با کسب 141 رای،
ایران به عنوان نماینده آسیا در شورای اقتصادی-اجتماعی سازمان ملل انتخاب شد.

11/8/68

·       
موافقت نامه صدور گاز
ایران به شوروی و اجرای 19 پروژه صنعتی و فنی امضاء شد.

·       
در سالروز 13 آبان
حضرت آیت الله خامنه ای با حضور بر مزار شریف حضرت امام و گزاردن نماز، با
آرمانهای مقدس رهبر فقید انقلاب اسلامی تجدید میثاق کردند.

13/8/68

·       
در سالروز 13 آبان،
راهپیمائی ابراز خشم ملی علیه آمریکا، و تحقیر شیطان بزرگ در سراسر کشور برگزار
شد.

·       
طی یک یادداشت رسمی
به سازمان ملل اعلام شد: عراق 2121 بار آتش بس را نقض کرده است.

14/8/68

اخبار خارجی

·       
در یک اقدام بی سابقه
در تاریخ کمونیسم جهانی، حزب حاکم مجارستان به انحلال خود و تاسیس یک حزب
سوسیالیست جدید متعهد به اصل دمکراسی غربی رای داد.

·       
همزمان با حضور
«گورباچف» در «برلین» هزاران تظاهرکننده ی معترض با پلیس آلمان شرقی به زدوخورد
پرداختند.

16/7/68

·       
نشریه مصری الشعب:
مصر، دومین مصرف کننده مواد مخدر در دنیاست.

18/7/68

·       
دادگستری آمریکا به
پلیس فدرال «اف-بی-آی» اجازه داد تا بدون اجازه کشورها در سراسر جهان کسانی را که
از نظر آمریکا مجرم هستند، دستگیر و برای محاکمه به آمریکا ببرند.

·       
قذافی پس از 16 سال
وارد مصر شد و با مبارک دیدار کرد.

·       
تلاش عربستان برای
بازگشت حکمتیار به دولت مجاهدین افغانستان با شکست مواجه شد.

·       
سرکنسول انگلیس در
کراچی توسط افراد مسلح ترور شد.

24/7/68

·       
چهار ایرلندی پس از
15 سال اسارت در زندانهای انگلیس تبرئه شدند!

30/7/68

·       
یک دادگاه ویژه در
افغانستان روز گذشته یک تبعه عربستان را به جرم جاسوسی دستگیر و به زندان محکوم
کرد.

·       
انفجار سه بمب پایگاه
نیروی هوایی آمریکا را در یونان به لرزه درآورد.

1/8/68

·       
مجارستان رسماً به
چهل سال حکومت کمونیست در بوداپست خاتمه داد.

·       
شوارد نادزه لشکرکشی
شوروی به افغانستان را در سال 1979 ناقض قوانین شوروی دانست.

2/8/68

·       
یک انفجار قوی مجتمع
شیمیایی عظیم شرکت نفت فیلیپین در آمریکا را تکان داد و منطقه را در دودی سیاه فرو
برد.

3/8/68

·       
سنای آمریکا مجازات
مرگ را برای عوامل قتل اتباع آمریکا تصویب کرد.

·       
آمریکا پیشنهاد
«گورباچف» را در مورد ایجاد منطقه عاری از سلاحهای هسته ای رد کرد.

6/8/68

·       
جورج بوش: ایران برای
امنیت ملی آمریکا خطر محسوب می شود.

·       
بوش بر ادامه ی توقیف
دارائی های ایران در آمریکا تاکید کرد.

9/8/68

·       
پنج عضو دائمی شورای
امنیت از توافق طائف حمایت کردند.

·       
یک روزنامه هندی،
راجیوگاندی را به دریافت رشوه از شرکت اسلحه سازی «بوفورس» سوئد متهم کرد.

10/8/68

·       
«تورگوت اوزال» رئیس
جمهور جدید ترکیه در نماز جمعه آنکارا شرکت کرد.

·       
میشل عون پارلمان
لبنان را منحل اعلام کرد.

·       
رهبران فلسطینی پس از
12 سال در قاهره تشکیل جلسه دادند تا طرح اصلاح شده «جیمزبیکر» وزیر امور خارجه
آمریکا را مورد بحث قرار دهند.

13/8/68

·       
واشنگتن پست: تسخیر
سفارت آمریکا در تهران، سرافکندگی ملی برای ایالات متحده بود.

14/8/68

اختراع و
اکتشاف

·       
بزرگترین مبدل حرارتی
ساخت ایران با ظرفیت حرارتی 6 میلیون کالری در اصفهان طراحی و ساخته شد.

21/6/68

·       
سیستم «رادیو رله» 23
کاناله، برای اولین بار توسط سازمان صنایع دفاع ساخته شد.

9/7/68

·       
ذخیره عظیمی از گاز
طبیعی در لامرد فارس کشف شد که تا دویست سال قدرت گازدهی دارد.

13/7/68

ضد انقلاب

·       
مدیر عامل و دو تن از
مسئولین اسبق شرکت صنایع اراک به جرم 12 میلیون تومان اختلاس دستگیر شدند.

25/6/68

·       
یک نماینده برجسته
کنگره آمریکا از حزب دمکرات اعتراف کرد که گروهک منافقین برای آمریکا جاسوسی می
کنند.

1/7/68

·       
مدیر عامل بانک
صادرات به اتهام مشارکت در سوء استفاده کلان مالی در شرکت بین المللی بازرگانی
لادیس دستگیر و روانه زندان شد.

·       
سید علی موسوی (قمی)
سرپرست بنیاد نبوت در دادگاه شعبه 146 کیفری یک تهران برای بار دوم به اعدام محکوم
شد.

13/7/68

·       
8 تن از کارمندان
کاشمر و بردسکن به جرم دهها میلیون ریال اختلاس به حبس و شلاق محکوم شدند.

16/7/68

·       
با هوشیاری پاسداران
کمیته انقلاب اسلامی قائنات 400 کیلوگرم تریاک از محموله روغن نباتی یک دستگاه
تریلر کشف شد.

9/8/68

·       
مسئول و 4 کارمند
بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی بروجرد به اتهام سوء استفاده و اختلاس بیت المال دستگیر
شدند.

13/8/68

/

انعکاس اعلام کاپیتولاسیون جهانی امریکا

جمع بندی
اهمّ رویدادها

انعکاس اعلام
کاپیتولاسیون جهانی امریکا

در ماه گذشته
اخبار و گزارشهای مربوط به اقدامات تجاوزکارانه ی آمریکا در راس رویدادها و خبرهای
تحولات جهانی قرار داشت. دخالتهای آشکار شیطان بزرگ در امور داخلی کشورها تا آنجا
پیش رفته است که بنا به گزارش آسوشیتدپرس از واشنگتن: کنگره ی امریکا از جورج بوش
رئیس جمهوری این کشور انتقاد کرده که نتوانسته به موقع کمکهای لازم (!؟) برای
سرنگون کردن «ژنرال مانول نوریه گا» مرد قدرتمند «پاناما» را در طی اختیار
کودتاچیان قرار دهد. و جورج بوش نیز طی مصاحبه ای در این باره اعلام نمود که: «…
اگر استفاده از شیوه ی نظامی با سربلندی انجام شود، از نظر من مانعی ندارد و من
هیچگاه استفاده از زور را رد نمی کنم…». در جایی دیگر یونایتدپرس از مکزیکوسیتی،
خبر از کمک نُه میلیون دلاری جورج بوش به جبهه ی اپوزیسیون مخالفین دولت نیکاراگوئه
را منتشر ساخت. به گزارش یونایتدپرس: «… توماس بورخه وزیر کشور نیکاراگوئه کمک
ایالات   متحده ی امریکا به جبهه ی
اپوزیسیون ملی متحد (یو-ان-او) را غیر اخلاقی خواند». افشای این مطلب در پی تصویب
نهایی این کمک در سنای امریکا در روز 28/7/68 صورت گرفت و مقامهای نیکاراگوئه، این
کمک را مداخله در امور داخلی خود توصیف کردند. اما حرکت شیطان بزرگ در قبال جمهوری
اسلامی ایران و دخالت در امور داخلی ایران طی این ماه شکلی متفاوت با موارد فوق
الاشاره را به خود گرفت. دستگاههای تبلیغات عمومی غرب در پی چندین ماه تبلیغ (بر
روی این مساله که جمهوری اسلامی ایران مسیر خود را در دهه ی دوم انقلاب مسیر
بازگشت از راههایی که طی دهسال اول انقلاب به رهبری امام خمینی (ره) پیموده، قرار
داده است و عنقریب به سیاستهای رژیم امریکایی ستمشاهی رجعت خواهد نمود) همچنان به
القائات خود ادامه داده و دائماً درصدد تعیین شرایط برای برقراری رابطه ی ایران و
غرب و خصوصاً امریکا و چانه زدن بر سر آن        
برمی آمدند. شایعات خبری مبنی بر ملاقاتهای مخفیانه ی مقامات امریکایی با
برخی مسئولین ایرانی، انجام معاملات سرّی بین دو کشور، پیشنهاد تبادل دلارهای امریکایی
با گروگانها و دیگر مطالبی در این ردیف مسائلی است که از طریق مطبوعات و رادیوهای
غربی جایگاهی نسبتاً دائمی را در تبلیغات غربی به خود اختصاص داده است. واشنگتن
پست در هشتم اکتبر سال جاری (برابر با شانزدهم مهرماه) با تیتر «باز هم معاملات
سرّی با ایران»، اینگونه ابراز نظر کرده است: «… کاخ سفید بار دیگر مخفیانه
سرگرم معامله با ایران بر سر آزادی گروگانها است و بار دیگر نیز با آتش بازی می
کند…». با نگاهی اجمالی به این مقاله ی واشنگتن پُست، خواننده این چنین تصور می
کند که شیطان بزرگ بدین وسیله قصد ارسال پیامی به مسئولین ایران را دارد. آن پیام
این است که: «… یکی از مقامات عالی رتبه (!؟) مجاهدین خلق، در فرودگاه بین
المللی لس آنجلس، به جرم داشتن ویزای تقلبی بازداشت شده…». نشریه ی مذکور این
اقدام را نشانه ی مثبت در ایجاد مقدمات عادی سازی روابط امریکا و ایران تلقی نموده
و خود را طالب دریافت پاسخ در این زمینه نشان می دهد. تبلیغاتی این چنین، بیانگر
شیوه ای از شیوه های شیطان بزرگ -که چندان هم جدید نیست- برای جلب افکار ساده
لوحان و عناصر سطحی نگر و قشری کشورهای انقلابی و مبارز می باشد زیرا ممکن است       عده ای از این افراد در ایران انقلابی، که
دستشان هم از تریبونهای آزاد کشور چندان هم کوتاه نیست، بدنبال این القائات تصور
کنند که با توجه به این «نرمشها»! شاید بتوان با امریکا رابطه برقرار نمائیم و یا
مثلاً فردی این رابطه را «وظیفه ی شرعی مسئولین جمهوری اسلامی» عنوان کند و یا …
البته تصور نشود که این افراد ساده لوح در چند فرد مشخص و شناخته شده در جامعه
خلاصه می گردند بلکه این «تز»، طرز تفکر مجموعه ی اشخاصی قابل ملاحظه می باشد که
به دلیل عدم برخورد قاطع نظری و عملی با این طرز تفکر ضد الهی و غیر انقلابی،
متاسفانه هراز گاهی با فراهم شدن بعضی زمینه ها در جامعه رخ می نمایند. ساده
انگاری این افراد (لااقل از دید «حمل بر صحت») برای ملت متعهد و نیروهای حزب الله
محرز گردیده است مردم ما بر مبنای ملاکها و معیارهای امام خمینی (ره)، کیدهای
جهانخواران خصوصاً امریکا را به خوبی شناخته است و به حول        و قوه ی الهی با رعایت این معیارها هیچ
گاه فریب آنان را نخواهد خورد و چنین افرادی در بین مردم حزب الله ما، از هیچ گونه
پایگاهی برخوردار نیستند. گذشته از این مساله، امریکا نیز نمی تواند به مدتی طولانی
ژست حقوق بشری به خود بگیرد و به اقتضای منافع خود مبادرت به انجام کارهایی می کند
که مدافعین سیاستهایش را نیز در توجیه آنها دچار سردرگمی می نماید. اعلام مقامات
رسمی وزارت دادگستری امریکا در 22/7/68 یکی از این موارد است. به گزارش رویتر:
«… به گفته ی مقامات وزارت دادگستری امریکا، این وزارتخانه به اطلاع پلیس فدرال
این کشور «اف بی ای» رسانده که پلیس می تواند افرادی که از نظر آنها مجرم تلقی می
شوند، بدون کسب مجوز از دیگر کشورها در خارج از کشور بازداشت نموده و به امریکا
انتقال دهند…». صدور چنین حکمی که یک تغییر عمده نسبت به خط مشی جاری که از سال 1980
به بعد (دائر بر لزوم کسب اجازه از کشورهای خارجی پیش از انتقال یک مجرم به
امریکا) محسوب می شد، نه می توانست قابل توجیه باشد و نه می شد از بروز عکس العمل
جهانیان نسبت به آن جلوگیری کرد. معلوم است که از دیدگاه امپریالیسم چه چیزهایی
جرم محسوب می شود و چه کسانی مجرم. اعلام چنین حکمی که به حق تعبیر «تعمیم
کاپیتولاسیون جهانی امریکا» و یا تثبیت «تروریسم دولتی» در مورد آن به کار رفت،
زنگ خطری بود برای بسیاری از کشورهای انقلابی خصوصاً ایران اسلامی. چرا که پلیس جنایتکار
ایالات متحده، مجوز قانونی (!؟) دخالت در کشورهای دیگر و ربودن افراد مخالف با
سیاستهای استکباری و استعماری امریکا را دریافت کرده و می توانست در چارچوب منافع
سرمایه داران امریکایی در کشورهای دیگر دخالت نظامی نماید. حضرت امام خمینی (رضوان
الله تعالی علیه) قریب به یک سال قبل از رحلت جانگدازش راه حلی این چنین را برای
مقابله با اقدامات تجاوزکارانه امریکا ارائه کرده بودند: «… راستی اگر مسلمانان
مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ
جهان نرسانند آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه ی
حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه
نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امریکا را شکست و الزاماً یکی
از دو راه را انتخاب نمود: «یا شهادت یا پیروزی»، که در مکتب ما هر دوی آنها،
پیروزی است…».

(29/4/67)

سرمقاله ی
روزنامه ی جمهوری اسلامی در 23/7/68 تحت عنوان «قانون جنگل»، نگاهی به این حکم
وزارت دادگستری امریکا از زاویه ای صرفاً «سیاسی» و «دیپلماتیک» داشته و ضمن محکوم
خواندن چنین اقدامی می نویسد: «… لحظه ای تصور کنیم واشنگتن حق داشته باشد کسانی
را که از دیدگاه امریکا مجرمند از سایر کشورها ربوده و به خاک خود منتقل کند. اگر
این مطلب را به عنوان یک اصل کلی بپذیریم دلیلی ندارد که فقط امریکا بتواند از این
حق بهره گیری کند و دیگران برای انجام همین اقدام در موارد مشابه، مجاز نباشند.
طبعاً اگر وجود چنین حقی برای دیگران هم تعمیم داده شود، جهان به سمت    بی قانونی و هرج و مرج پیش خواهد رفت و هر
کشوری مجاز خواهد بود که حق حاکمیت دیگران را لگدکوب نماید. قوانین موضوعه ی بین
المللی را نقض کند و با اعزام گروههای آدم ربا، به شکار افراد مورد نظر خود
بپردازد و آنها را به کشور خود منتقل نماید… صرف نظر از ابعاد مختلف و پیامدهای
این اقدام ضدقانونی امریکا، این سوال مطرح است که اصولاً مرجع تشخیص جرم و تعیین
مجرم چه کسی است و ملاک مجرمیت چیست…». گرچه این روزنامه با طرح این سوالات نارضایتی
جمهوری اسلامی ایران را از این حرکت          
ضد بشری امریکا نشان می داد، لیکن ابراز برخوردی جدی تر با این مساله از
سوی مسئولین کشور چندان هم دور از انتظار نمی نمود خصوصاً آنکه این حکم چند روز
قبل از سیزدهم آبان منتشر شده بود و می توانست به صورتی کاملاً واضح از ابعاد
مختلف برای مردم در راه پیمایی تحقیر شیطان بزرگ «مرگ بر امریکا»، تشریح و تبیین
گردد. درست به همین دلیل بود که صدا و سیما و مطبوعات می توانست نقش تعیین کننده
و       سرنوشت سازی را ایفا نماید اما متاسفانه
شاهد بودیم که اعلام چهارشنبه دهم آبان به عنوان «روز سلامتی» و بسیج تمامی
امکانات برخی وزارتخانه های مهم برای هرچه باشکوهتر برگزار کردن آن، عملاً
دستگاههای تبلیغات عمومی را از توجه دادن و حساسیت بخشیدن به مردم نسبت به اهمیت
شرکت در مراسم سالروز انقلاب دوم بازداشت و آنها را به رادیو تلویزیونهای کشورهای
لائیک که به «تزریق آمپول بی حسی و بی رگی» مشغول هستند، شبیه نمود. اما یکی از
اثرات مثبت اقدام قاطع و به موقع نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی در جلسه
علنی 9/8/68، جبران کردن عقب ماندگی دستگاههای تبلیغی کشور تلقی گردید. گروهی از
نمایندگان با ارائه طرحی دو فوریتی با عنوان «طرح قانونی تشدید مقابله با اقدامات
تروریستی امریکا» به مقابله با این اقدام امریکا برخاستند و اکثریت قاطع نمایندگان
پس از بحث و تبادل نظر، آن را مورد تایید و تصویب قرار دادند. این طرح شامل یک
ماده واحده با 3 تبصره به شرح ذیل می باشد: «ماده واحده: به منظور مقابله به مثل
در برابر اقدامات دولت امریکا به رئیس جمهور اجازه داده می شود تا در مواقع لزوم
جهت دستگیری و مجازات امریکائیهایی که در محاکم قضائی ایران محکوم شده اند اقدامات
لازم به عمل آورد. تبصره ی 1- کلیه ی کشورهایی که در این حرکت غیر مسئولانه به
امریکا اجازه دهند در سرزمین آنها برخلاف حقوق اساسی کشورشان و برخلاف حقوق بین
المللی جان اتباع ایرانی را به خطر اندازد و یا اقدام به آدم ربایی کند مشمول
اجرای این ماده واحده خواهد شد. تبصره ی 2- اتباع امریکایی در هر کجا که مرتکب اقدامی
علیه جان اتباع ایرانی و منافع جمهوری اسلامی ایران شوند در دادگاههای داخل کشور و
بر مبنای قضای اسلامی محاکمه خواهند شد. تبصره ی 3- اعتبار این قانون تا زمانی که
رئیس جمهور امریکا حق انجام چنین اقدامات     
غیر مسئولانه ای را داشته باشد، به قوت خود باقی می ماند». حال باید دید به
دنبال تصویب این طرح و نیز شرکت گسترده ی مردم در راه پیمایی سیزدهم آبان در سراسر
کشور که نشان دهنده ی کینه ی عمیق توده ی مردم مسلمان و شهیدپرور ایران نسبت به
دشمن اصلی خود یعنی امریکا می باشد، آیا باز هم افراد ساده لوح صحبت از برقراری
رابطه ی حسنه بین «گرگ و میش» را خواهند کرد یا خیر؟

امام خمینی
«ره»:

مسلمانان
جهان با همراهی نظام جمهوری اسلامی ایران عزم خود را جزم کنند تا دندانهای آمریکا
را در دهانش خرد کنند و نظاره گر شکوفائی گل آزادی و توحید و امامت در جهان نبی
اکرم باشند.

 

/

مباحثی در زمینه مناسبات ظالمانه ی اقتصاد جهانی

مباحثی در
زمینه مناسبات ظالمانه ی اقتصاد جهانی

استقراض از
منابع خارجی:

مقدمه:

گسترش روابط
اقتصادی بین کشورهای مختلف جهان واقعیتی است که روز به روز ابعاد وسیع تری پیدا می
کند. بهر میزان که به گذشته بر می گردیم، می بینیم که روابط متقابل اقتصادی بین دو
واحد اجتماعی انسانی دارای ابعاد کمتری بوده است و اساساً واحدهای اجتماعی انسان
از خود کفائی نسبی برخوردار بوده اند ولی افزایش جمعیت و بالا رفتن سطح رفاه
اجتماعی و گسترش و تعمیق اصل تقسیم کار، منجر به افزایش حجم ارتباطات متقابل
گردیده است. همچنان که یک انسان به تنهائی قادر به رفع نیازهای همه جانبه ی خود
نیست و به خدمات و کالاهای تولید شده از سوی دیگران نیازمند است، جوامع بشری نیز
در مقیاس وسیع تری به خدمات و کالاهای تولید شده توسط یکدیگر نیازمندند. این نیاز
دلیل وجودی اصل معاوضه و مبادله و تجارت و بازرگانی در جوامع بشری است و پول به
عنوان ابزار معاوضه و تجارت، براساس همین اصل بوجود آمده است که در هر عصری و هر
مکانی شکل و ترکیب خاصی داشته است هرچند پول امروزه نه تنها بصورت ابزار تبادل
بلکه به عنوان عاملی در جهت رشد و توسعه ی اقتصادی نیز عمل می نماید. گفتیم که
تقسیم کار منجر به گسترش روابط متقابل اقتصادی بین افراد و جوامع گردیده است که
باید براساس مناسبات عادلانه کشورها به عنوان یک واحد تولید کننده ی خدمات و کالا
تجلّی پیدا کرده است یعنی کشورهای مختلف جهان در عرصه ی اقتصاد جهانی دارای نقشهای
متفاوتی هستند و تقسیم کار جهانی، باعث گسترش روابط اقتصادی فزاینده بین هر یک از
واحدهای سیاسی جهانی گردیده است. بعضی از کشورها که عموماً به جهان سوّم موصوف
اند، مواد خام کشاورزی و صنعتی همچون نفت، آهن، مس، قهوه، نارگیل     و غیره تولید می کنند و بعضی از کشورهای
جهان که عموماً به کشورهای پیشرفته صنعتی موصوف اند، تولیدات صنعتی و محصولات
کشاورزی و خدمات فنی و تکنولوژیکی و علمی را تولید می نمایند. امروزه بهر کشور در
جهان، بصورت یک واحد که دارای نقشهای اقتصادی ویژه می باشد، نگاه می شود و هر یک
بخشی از تولیدات مورد نیاز دیگران را بعهده دارد. مناسبات تقسیم کار جهانی
متاسفانه اساس و بنیاد عادلانه ای ندارد و بلکه باید گفت مناسبات تقسیم کار جهانی،
ظالمانه است. در نظام تقسیم کار جهانی، تولید مواد اولیه، با ارزش ناچیزی که نظام
اقتصادی جهان برای آن تعیین می کند، به کشورهای فقیر و جهان سوم در آسیا، آفریقا و
آمریکای لاتین و خاورمیانه واگذار شده است و تولید کالاهای صنعتی و خدمات فنی و
تکنولوژیکی با ارزش بالا، به کشورهای پیشرفته و صنعتی اروپائی، آمریکای شمالی،
سوسیالیستی و ژاپن تعلّق گرفته است. تفاوت فزاینده ارزش تولیدات دو دسته کشورهای
یاد شده منجر به افزایش فاصله ی توان اقتصادی- و به عبارتی فاصله ی فقر و غنی در
جهان- گردیده است به طوری که دو جهان فقیر و غنی خلق شده است و این فاصله که سیری
فزاینده دارد، منجر به شکل گیری روابط اقتصادی و سیاسی ظالمانه در جهان شده که در
یک طرف: ثروتمندان- قدرتمندان- ستمگران و چپاولگران قرار گرفته اند و در طرف دیگر:
فقرا و مظلومان و چپاول شده ها بوجود آمده اند. از دسته ی اول به کشورهای «شمال» و
از دسته ی دوم به کشورهای «جنوب» تعبیر می شود و عبارت «شمال و جنوب» در واقع
عبارت «ثروتمند و فقیر» است و طرحها و برنامه هایی که به عنوان مذاکرات شمال و
جنوب و همزیستی شمال و جنوب و سایر عبارات فریبنده طرح می گردد، چیزی نیست جز
رابطه ی بین گرگ و میش، رابطه ی بین غنی و فقیر، رابطه ی بین ظالم و مظلوم و
بالاخره بیانگر جلوه ای است که یک طرف آن موجودی است قلدر-مغرور و خودخواه و طرف
دیگر آن موجودی است ضعیف، توسری خور و امیدوار به کرامت و بزرگواری طرف مقابل یعنی
موجود قلدر! هرچند بنا نیست خواننده ی عزیز بحث نظریه ها و تئوریهای خلق کننده ی
این بحث کشیده شود، لکن ضرورت دارد به این نکته اشاره شود که: اساس و بنیاد این
وضع وحشتناک نظام اقتصادی و سیاسی حاکم و اساس و بنیاد تقسیم کار ظالمانه ی جهان
بر تئوری «برتری نسبی» قرار دارد که از حدود دو قرن پیش از سوی سران مکتب
لیبرالیسم و آزادی اقتصادی یعنی آدام اسمیت و ریکاردو تبیین گردید. این تئوری
اقتصاد جهانی را در تب سوزنده، و رو به ازدیاد فاصله ی فقر و غنی و در مسیر منافع
کشورهای پیشرفته صنعتی و برعلیه کشورهای فقیر قرار داده است. تئوری برتری نسبی
اساس تقسیم کار ظالمانه و درآمد ناعادلانه ی کشورهای جهان را پی ریزی نموده است.
این تئوری در جستجوی تضمین بقای روند تامین نیازهای جهان صنعتی از منابع و ثروتهای
جهان سوم و نیز غارت آنان بوده است، اصولاً روابط اقتصادی بین کشورهای جهان را
رشته ی تخصصی اقتصاد بین الملل مطالعه می نماید که مباحثی چون تجارت کالا و خدمات،
تجارت تکنولوژی، سرمایه گذاری خارجی، کمکهای مالی، استقراض، مهاجرت نیروی انسانی و
سرمایه و سایر مباحث را دربر می گیرد. در این بحث سعی می شود به ترتیب مباحثی چون
استقراض، عملکرد شرکتهای چند ملیتی و یا فرا ملیتی، سرمایه گذاری و کمکهای خارجی،
تجارت تکنولوژی و سازمانهای اقتصادی بین المللی بیان گردیده تا خوانندگان عزیز
بتوانند از وضعیت نظام ظالمانه ی اقتصادی حاکم بر جهان که از آثار منفی خود اقتصاد
ملی کشور ما را باشکال مختلف متاثر می نماید تصوری ولو مقدماتی پیدا کنند.

1- استقراض
از منابع خارجی:

دولتها برای
اداره ی امور کشور و ایجاد روند رشد اقتصادی مداوم نیاز به منابع مالی و بودجه
دارند دولتها باید روند رشد اقتصادی خود را حداقل با روند رشد جمعیت و افزایش سطح
رفاه هماهنگ نمایند و لذا نیاز آنها به سرمایه و پول برای این امر مهم اجتناب
ناپذیر می باشد. این نیاز اگر از طریق منابع درآمدی دولت تامین گردد، مشکل حل است
و اگر چنین نشود و خرج دولت بیش از دخل آن باشد، مجبور می شود به استقراض متوسل
گردد تا با استقراض، کسر بودجه خود را جبران نماید. توجیه کشورها معمولاً برای اخذ
وام این است که بدین وسیله قادرند به جریان تولید و رشد اقتصادی از طریق سرمایه
گذاری کمک کرده و هم بدهی و قرض خود را بدهند و هم اینکه روند رشد را مستمر نگه دارند.
دولت برای برخورد با کسری بودجه از منابع مالی داخلی و خارجی استفاده می نماید.
استقراض از منابع داخلی با مجوز مجلس و یا مرجع قانونگذاری کشور در قالب بودجه ی
سالیانه ی تصویبی، معمولاً از طریق بانک مرکزی انجام می پذیرد. استفاده از منابع
مالی داخلی هرچند مشکلاتی را برای دولت بوجود می آورد اما مسائل آن با منابع مالی
خارجی تفاوت می نماید بطور مشخص اگرچه معمولاً دولتهای جهان سوم کمتر توانسته اند
کسر بودجه ی خود را جبران نمایند ولی استقلال سیاسی آنها از سوی منابع داخلی تهدید
نمی شود. آنچه که موضوع بحث ما قرار دارد، مسئله ی استقراض دولتها از منابع خارجی
است و همانطور که قبلاً گفته شد: کشورها براساس تقسیم کار جهانی ناچار از ایجاد
روابط اقتصادی با یکدیگر می باشند. روابط اقتصادی کشورها در شکل کلی صادرات و
واردات تجلی پیدا می کند و اگر کشوری ارزش صادرات آن بیشتر از واردات آن
باشد،      می گویند دچار موازنه ی مثبت
است ولی اگر ارزش صادرات کمتر از واردات باشد کشور دچار موازنه ی منفی خواهد بود و
اگر ارزش صادرات و واردات با همدیگر برابر باشد، کشور در حالت تعادل موازنه قرار
خواهد داشت و اگر حالتهای تعادل موازنه و یا موازنه ی مثبت کشوری برای چند سال
تداوم داشته باشد آن کشور بسوی افزایش قدرت اقتصادی حرکت کرده و قدرت اقتصادی به
نوبه ی خود قدرت سیاسی را در سطح جهانی به همراه خواهد داشت و کشوری که دارای قدرت
سیاسی بیشتری باشد در صحنه ی مناسبات جهانی بهتر خواهد توانست اراده ی سیاسی خود
را اعمال نماید. اگر کشوری برای چند سال در حالت موازنه ی منفی قرار داشته باشد
سرنوشت خطرناکی پیدا خواهد کرد. سرنوشتی که امروزه دامن گیر اکثر کشورهای فقیر و
جهان سومی می باشد. وجود مستمر حالت موازنه ی منفی در تجارت بین المللی یک کشور
باعث کاهش ارزش پول، نیاز آن به وام و استقراض، کاهش قدرت اقتصادی، کاهش قدرت
سیاسی در سطح مناسبات بین المللی می گردد و علاوه بر آن، تجلیهای اجتماعی و سیاسی
و اقتصادی سوئی نیز در داخل کشور از خود بجا می گذارد کسری موازنه بازرگانی یک
کشور که در واقع می توان از آن به کسر بودجه ی ارزی کشور تعبیر نمود مسئله نیاز به
استقراض را مطرح می نماید و آنهم استقراض از منابع خارجی. اقتصاد داخلی کشورهای
جهان سوم به دلیل افزایش مستمر فاصله بین صادرات و واردات و طبعاً افزایش کسری
بودجه ی ارزی، از نظام اقتصاد          بین
الملل ضربات سنگینی متحمل می گردد. چون وابستگی اقتصاد این گونه کشورها هم در بخش
صادرات و هم در بخش واردات به اقتصاد جهانی زیاد بوده و نوسانات عوامل اقتصادی و
سیاسی در سطح بین المللی بشدت اقتصاد نحیف و شکننده ی آنها را متاثر می نماید. در
مورد کشورهای جهان سوم برای مقابله با کسری بودجه ی ارزی و تحصیل موازنه بازرگانی
مثبت، راههای مختلفی از سوی نظریه پردازان اقتصادی پیشنهاد می گردد که نتایج
بکارگیری آنها غالباً نتیجه ی مثبت به همراه نداشته است و حتی شرایط را بدتر کرده
است. نظریاتی از قبیل کاهش ارزش پول داخلی -افزایش صادرات که معنی دیگر آن سرازیر
کردن منابع و معادن و سرمایه های ملی این کشور به حلقوم چپاولگران جهانی می باشد-
سرمایه گذاری خارجی و از همه مهمتر استقراض از منابع خارجی. توجیه ارائه شده برای
استقراض از منابع خارجی این است که کشورهای جهان سوم در مسیر تحول و رشد اقتصادی
گام برمی دارند و لذا برای تحصیل رشد نیاز به منابع مالی برای      سرمایه گذاری دارند. سرمایه گذاریهای
تولیدی در این گونه کشورها به ارز جهت خرید ماشین آلات و تاسیسات و زیربناهای مورد
نیاز آنها احتیاج دارد و وام و استقراض می تواند سرمایه مورد نیاز کشورهای جهان
سوم را جهت برداشتن گامهای بلند توسعه و رشد اقتصادی تامین نماید. این استدلال،
ظاهری مطلوب ولی فریبنده دارد و تجربه جهانی در زمینه ی اجرای این نظریه حاکی از
این است که نه تنها کشورهای جهان سوم     
نتوانسته اند به رشد و توسعه ی اقتصادی نائل آیند بلکه در دام وامهای فزاینده
ی موسسات مالی بین المللی و خصوصی گرفتار آمده و هر روز کمر آنها در زیر بار سنگین
قروض خارجی خم شده است و این جریان بجائی رسیده است که استقراض جدید بوسیله ی
کشورهای جهان سوم نه به خاطر رشد اقتصادی و سرمایه گذاری، بلکه به خاطر باز پرداخت
بهره ی وامهای دریافتی از سنوات قبل، اختصاص می یابد و حتی گاهی این استقراض
پاسخگوی بهره وامهای گذشته نیست و جهان سوم و اقتصاد بین الملل در مقابل حجم وسیع
بدهکاریهایی که از آن به «انفجار بدهی» تعبیر می شود قرار گرفته است و امروزه
موضوع کنفرانسهایی که در گذشته به توجیه تاثیر وامهای خارجی در رشد اقتصادی کشورهای
جهان سوم اختصاص یافته بود، تغییر جهت داده و از این موضوع غفلت نموده و در خصوص
چگونگی باز پرداخت وامها و از همه بدتر بهره وامها مذاکره می نمایند.

روند فزاینده
بدهیهای جهان سوم

میزان بدهیها
روند فزاینده ای دارد از سال 1978 تا 1982 در طی چهار سال بدهی کشورهای جهان سوم
غیر صادر کننده ی نفت تقریباً دو برابر شد و 2/6 میلیارد دلار افزایش یافت و میزان
بدهی کل جهان سوم در پایان سال 1986 از مرز یک تریلیارد گذشته و به 1025 میلیارد
دلار رسید و برزیل به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای مقروض دنیا در سال 1987
پرداخت بهره قروض 108 میلیارد دلاری خود را به حالت تعلیق درآورد. (کتاب مشکلات
اقتصادی جهان سوم). رابطه ی بین کشور وام گیرنده و استقراض از منابع خارجی، به
رابطه ی بین انسان معتاد و اعتیاد می ماند. زیرا همانطور که یک فرد سالم با
توجیهات فریبنده به کشیدن مواد مخدر رغبت پیدا می نماید یک کشور جهان سومی هم با
توجیه فریبنده ی اقتصادی که قبلاً ذکر گردیده به سمت استقراض از منابع خارجی کشیده
می شود و همانطور که فرو افتاده در دامن اعتیاد، بیش از پیش در این ورطه ی هلاکت
غرق می شود کشور جهان سومی افتاده در دامن استقراض خارجی نیز بیش از پیش در این
ورطه فرو می رود. و همانطور که یک انسان معتاد از خود اراده ای ندارد و افسارش در
اختیار خودش نیست و برای کسب درآمد همه چیز خود را در اختیار قرار می دهد یک کشور
معتاد به استقراض نیز از خود اراده ای ندارد و سیاستهای داخلی اش عرصه   تصمیم گیری موسسات مالی بین المللی و خصوصی و
شرکتهای چند ملیتی و از همه مهمتر سران استکبار غرب می گردد و بالاخره همانطور که
آزادی و استقلال یک انسان معتاد از او سلب می شود، آزادی و استقلال یک کشور جهان
سومی نیز از او سلب    می گردد. دام
استقراض خارجی، دام خطرناکی است که نظریه پردازان اقتصاد غرب در لوای یک نظریه ی
علمی برای فقرای جهان و جهان زیر سلطه عرضه کرده اند و سیاستگذاران و سران کشورهای
جهان سوم نیز فریب ظاهر آراسته ی نظریه ی مزبور را خورده اند و مردم این کشورها
نیز از کم و کیف مسئله بی خبرند. استقراض از خارج تاکنون برای هیچ یک از کشورهای
جهان سوم منافع واقعی به همراه نداشته است. در خاتمه ی این قسمت اظهارنظر یکی از
اقتصاددانانی که در دامن اقتصاد غرب پرورش یافته و بعضی از دیدگاههایش نیز اشکال
دارد را در این زمینه بیان می کنیم. او در کتابش بنام «توسعه ی اقتصادی» که ترجمه
شده است و در پایان بخش وام از خارج، چنین می گوید: «تحصیل وام از خارج برای آنکه
بر مجموع منابع تخصیص یافته به توسعه ی اقتصادی بیفزاید، لازم است، ولی متکی ساختن
توسعه ی اقتصادی کشور به وامهای خارجی، یعنی منابعی که در اختیار و تملک کشور در
حال توسعه (جهان سوم) نیست امر موجهی نمی تواند تلقی شود. اگر کشوری توانایی آن را
داشته باشد که اقتصاد خود را دگرگون سازد، بدون دریافت وام هم می تواند به راه
توسعه ی اقتصادی قدم نهد، گواینکه سرعت رشد آن، به لحاظ فقر منابع، چندان زیاد
نخواهد بود. ولی اگر کشوری توانایی آن را نداشته باشد که اقتصاد خود را دگرگون
سازد، حتی با دریافت وام نامحدود هم به توسعه ی اقتصادی نائل نخواهد شد. وام خارجی
ممکن است در افزودن بر میزان مصرف بکار برده شود و یا ممکن است در افزایش قدرت
تولید واحدهای تولیدی کشور به کاربرده شود، ولی هیچکدام از اینها موجد جریان توسعه
ی اقتصادی نخواهد بود».

ادامه دارد

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها

… از کعبه
در بتخانه شو!

عشق فتوی می
دهد کز کعبه در بتخانه شود یار دعوی می کند کز عاشقی دیوانه شو

عشق زحمت
برنتابد، کاشنای خلوت است    چون تو با عشق
آشنائی از همه بیگانه شو

گربه کویش
باریابی، مرغ غم را دانه باش       گر وصال
دوست خواهی، شمع را پروانه شو

تا مگر روزی
حدیثت بگذرد در پیش او             چون
نظامی در زبان هر کسی افسانه شو

«نظامی»

کی از خدا
بترسیم؟

حضرت امیر
علیه السلام آثار ترس را در چهره ی شخصی دید، به او فرمود: تو را چه شده است؟ عرض
کرد: من از خدای می ترسم. حضرت فرمود: ای بنده ی خدا! از گناهانت بترس و از عدل
خدا بر تو در برابر ستمهائی که بر بندگانش روا می داری. خدای را اطاعت کن در آنچه
بر تو واجب کرده است، و نافرمانیش مکن در آنچه صلاح حال تو در آن است، و پس از آن
دیگر از خدا مترس زیرا به تحقیق، خداوند بر کسی ستم نمی کند و هرگز عذاب نمی کند
او را بیش از آن اندازه که خود سزاوار عذاب است، مگر اینکه از سوء عاقبت و فرجام
بد ترس داشته باشی که در حال تو تغییر و تبدیلی پیش آید، پس اگر خواستی که خداوند
تو را از سوء عاقبت نیز در امان دارد (و عاقبتت را ختم به خیر نماید) پس باید
بدانی که هرچه خیر و نیکی که می کنی، از فضل خداوند و در اثر توفیق اوست که به تو
داده است و هر بدی که از تو سرمی زند، پس در اثر مهلت و فرصتی است که خداوند به تو
داده و در اثر حلم و عفو و بخشش او درباره ی تو است.

ارزش حکمت

معتصم، خلیفه
غاصب عباسی بر اهالی بصره خشم گرفت و لشکر کشید و خواست که آن شهر را غارت کند.
مشایخ بصره بیرون شدند و به سیصد هزار دینار، آزادی بصره را خواستند، خلیفه رضایت
نداد. در بصره عالمی بود مشهور به نام عبدالرزاق صنعانی و او که از ندما و جلسای
هارون بود و با معتصم دوستی و رفاقتی صمیمی داشت، یقین کرد که شفاعت او مقبول
افتد، نزد معتصم رفت و شفاعت کرد ولی باز هم مورد قبول واقع نشد. برخاست که
برگردد، جوانی بود از جمله مریدان آن عالم، رو به معتصم کرده گفت: ای امیر! عفو کن
که اگر پشیمان شوی که چرا عقوبت نکردم، توانی تلافی کنی و اگر عقوبت کنی و بعد از
آن پشیمان شوی که چرا عفو نکردم، تدارک آن دست ندهد؛ چون گفته اند: چهار چیز باز
نگردد: سخن گفته، تیرانداخته، غم گذشته و قضاء رفته. این سخن در دل چون سنگ معتصم
اثر کرد که گفتاری بود عظیم با دانش و آن جوان را خلعت داد و اهل بصره را عفو کرد.

از ترس کفش

شخصی هنگام عبور
از شبستان مسجد، چشمش به مردی افتاد که خیلی با عجله نماز می خواند و طمانینه نماز
را مراعات نمی کرد. در غضب شد و با نعلین خود، محکم به سر او کوفت و گفت: نماز خصم
تو شود، این چه نمازی است که بجا می آوری؟ زود باش نماز خود را با طمانینه اعاده
کن. آن مرد با آهستگی نماز را اعاده کرد آن شخص بعد از تمام شدن نماز گفت: حال
خودت بگو، این نماز بهتر بود یا نماز اول؟ آن مرد گفت: نماز اول! آن شخص گفت: چرا؟
گفت: چون نماز اول از ترس خدا بود و نماز دوم از ترس کفش شما!

خار کشیدن به
که منّت دو نان کشیدن

پیرمردی را
شنیدم با پشته خاری سنگین، سبک رفتی و همی گفتی:

بپاس نعمت
آزادگی و عزت نفس                          
چه شکرها به خداوند مهربان دارم

اگرچه در نظر
خلق چون زمین پستم                     
ولی زفخر و شرف سر بر آسمان دارم

جوانی
ناآزموده را سخنان پیر به گوش رسیده گفت: ای پیرمرد! از ذلت و پستی، بزرگی کجا
زاید و از خارکشی، عزت کی پدید آید؟! پیرمرد جواب داد: مگر نمی دانی بار           خار کشیدن به که بار منّت دو نان!

به جای منّت
مخلوق بار محنت خویش            نمی کشد
زچه؟ آنرا که کار بارکشی است

برای عزت
دنیا، زمردمان خواری                     نمیبرم که بسی خوارتر زخارکشی
است

نگرانی برای
چیست؟

ارسطا طالیس
حکیم گوید:

کسی که می
داند در این عالم، کون و فساد دنباله ی یکدیگرند، از هیچ فاجعه ای محزون نمی گردد،
زیرا می داند وقوع حوادث حتمی است و همه کس از چاره گری عاجزند.

همنشینهای بهلول

روزی بهلول
را در گورستان دیدند که روی قبری نشسته با مردگان از گذشته صحبت می کند. گفتند: تو
زنده ای، چرا با مردگان معاشر شده ای؟ جواب داد: با کسانی مجالست می نمایم که تا
با ایشانم، مرا از غفلت و غرور باز می دارند و چون از ایشان دور شوم، مطمئنم که
غیبتم نمی نمایند.

تاثیر سخن
بیگانه

یکی از عرفا
می گفت: سبب توبه ی من این بود که وقتی به عزم تجارت، به زمین ترکستان افتادم و در
آن وقت جوان بودم و از تجارت روزگار بهره ای نداشتم. روزی به   بتخانه ای رفته، یکی از خادمان بت را دیدم که
جامه های ارغوانی پوشیده، خدمت بت می کرد. گفتم: ترا خداوندی هست قادر و بینا و
دانا و توانا؛ او را عبادت کن که از این   
صنم ها، خیر و شرّی متصوّر نیست. گفت: اگر آنچه را می گوئی راست است، پس او
قادر است که در شهر تو روزی ترا بدهد، چرا از خراسان به طلب روزی به ترکستان آمده
ای؟ عارف گوید: از سخن آن بیگانه، در آشنائی بر من گشوده شد و توبه کردم و به
خراسان برگشتم.

جَمال و
جِمال

هنگامی که
«جامی» در سفر حجاز به بغداد رسید، پیر جَمال عراقی با جمعی از مریدان به دیدارش
آمد و پوشش او و مریدان از سر تا پای، همه از پشم شتر بود! چون چشم پیر جمال به
جامی افتاد گفت: جَمال الهی دیدیم. جامی گفت: ما نیز جِمال الهی دیدیم! یعنی شتران
خدای را.

معالجه با
سبزیها و میوه های خام

در سال 1897
دکتر بیرشربننر کلینیکی در زوریخ سویس تاسیس کرد که در آنجا بیماران، منحصراً با
رژیم خامخواری از سبزیها و میوه ها معالجه می شدند. او عقیده داشت که علم طب در
زمان او به عوارض بیماری بیش از خود بیماری توجه کرده و راه غلطی را می پیماید و
حال آنکه این عوارض در اثر ضعف عمومی مزاج، پیدا شده است و باید راه را درست
پیمود، تا به شفای بیمار توفیق یافت. دکتر بیرشربننر برای معالجه ی بیماران، توجهی
به رفع عوارض نداشت بلکه دستگاه بدن بیمار را با رژیم غذائی میوه و سبزیهای خام،
از سموم حاصله تخلیه می کرد و در این راستا نتایج درخشانی بدست آورد و هزاران
بیمار که در مقابل معالجات کلاسیک (در بیمارستان ها) مقاومت کرده بودند، با معالجه
مخصوص دکتر شربننر بکلی شفا یافتند. آزمایشهای دقیقی که بر روی این بیماران به عمل
آمد ثابت کرد که نه تنها این بیماران با پیروی از رژیم غذائی میوه و سبزی، کم خون
نشده اند بلکه گلبولهای خونی آنها زیاد شده اند و سرشار از هموگلوبین گردیده است.
پس آیا بهتر نیست بجای استفاده از آن همه دواها و داروهای شیمیائی که هزاران عوارض
بد دیگر را وارد بدن ضعیف ما می کند، از این نعمتهای گرانقدر الهی استفاده کرده و
بیماریهای خود را با میوه ها و سبزیهای خام معالجه کنیم و با آتش بر روی این مائده
های آسمانی،    ویتامین های آن را که حافظ و نگهبان بدن ما
هستند، نسوزانیم و از بین نبریم؟

از ترس گربه!

شخصی کلنگی
داشت، هر شب آن را داخل اطاق می گذاشت و در را می بست شبی زنش به او ایراد گرفت که
چرا کلنگ را به داخل اطاق می آورد؟ آن شخص گفت:           می ترسم آن را گربه ببرد! زن گفت: مگر
ممکن است که گربه، کلنگ را ببرد؟ آن مرد گفت: گربه، موش بی قابلیت را که دیناری هم
نمی ارزد، می برد و می خورد، چگونه ممکن است کلنگ را که چند تومان می ارزد نبرد؟!

انبارداری
بزرگان!!

متنعم زاده
ای، خرقه ای به درویشی بخشید. طاغیان خبر این واقعه به سمع پدرش رسانیدند. پدر با
پسر در این باب عتاب آغاز کرد. پسر گفت: در کتاب خواندم که هر که بزرگی خواهد،
باید هرچه دارد ایثار کند. من بدان هوس این خرقه را ایثار کردم. پدر گفت: ای ابله!
آن کلمه را غلط خوانده ای چون ایثار نیست بلکه انبار است و بزرگان روزگار     گفته
اند: «هر که بزرگی خواهد باید هر چه دارد انبار کند تا بدان عزیز شود، مگر          نمی بینی که انبارداران، بزرگان قوم
محسوب می شوند و مورد احترام قرار می گیرند؟! پس عزت در انبارداری است نه در
ایثار!!!

قرض تا قیامت

زندیقی با
موحّدی گفت: ترا عقیده آن است که مردم بعد از مردن زنده خواهند شد؟ موحّد گفت:
بلی! زندیق گفت: پس تو اکنون صد اشرفی به من قرض ده که بعد از رجعت تو را هزار
اشرفی می دهم. موحّد گفت: «می دهم به شرط آنکه ضامن دهی که در رجعت به شکل سگ و یا
گراز به محشر وارد نشوی!».

گرگ هم
نباشد!

در ابتدای صدارت
مرحوم میرزاتقی خان امیرکبیر، روزی خانلرمیرزا احتشام الدوله، عموی ناصرالدین شاه
که والی بروجرد و لرستان بود، به تهران به دیدن او آمد. امیر از او پرسید:
خانلرمیرزا! وضع بروجرد و لرستان، چطور است؟ گفت: قربان بقدری امن و عدالت برقرار
است که گرگ و برّه با هم آب می خورند. امیر با خشم به او گفت: «شاهزاده! من        می خواهم که ولایت آنچنان امن و آسوده
باشد که گرگی نباشد تا از خیال و ترس او، بره نیاساید و پیوسته در اضطراب سرکند».
خانلرمیرزا سر بزیر افکند و دیگر چیزی نگفت.

 

/

خاطراتی از زندگی حضرت امام «قدّس سرّه»

خاطراتی از
زندگی حضرت امام «قدّس سرّه»

مطالبی که در
این بخش، تقدیم خوانندگان عزیز می شود، خاطرات یکی از ارادتمندان و علاقمندان
بسیار صمیمی حضرت امام رضوان الله علیه است. آقای دکتر پور مقدس که قریب نه سال
افتخار تشرف به خدمت حضرت امام را داشت و بیش از 36 ساعت در هفته برای کنترل
بیماری قلب آن حضرت و کنترل فشار خون و و … وقت خود را در خدمت به قلب تپنده ی
امت اسلامی، صرف می کردند، و با اینکه ایشان عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی
اصفهان می باشند، با این حال در اثر محبت و علاقه ی بسیار مفرطی که به حضرت امام «قدّس
سرّه» داشتند، خود را وقف سلامتی آن رهبر همیشه جاویدمان کرده بودند. خداوند به
ایشان جزای خبر و توفیق خدمت هرچه بیشتر به اسلام و مسلمین عطا فرماید.

پاسدار اسلام

خاطرات
گوناگونی در ارتباط با حضرت امام دارم که آنچه به ذهنم می رسد برای خوانندگان عزیز
مجله پاسدار اسلام بیان می نمایم:

تحمل در
برابر ناملایمات:

یکی از
خاطراتی که دارم در رابطه با تحمل فزون از حد آن مرد بزرگ الهی در برابر ناملایمات
و مشکلات و مصائب روزگار بود. ساعت 30/11 بود تقریباً که در دفتر با جناب آقای
صانعی نشسته بودیم که ناگهان تلفنی زده شد مبنی بر اینکه حضرت آیة الله    خامنه ای مورد ترور واقع شده اند. طبعاً این
مسئله، باعث ایجاد اضطراب و نگرانی در  
همه ی افراد شد. این خبر بایستی به حضرت امام می رسید جناب آقای صانعی از
من به عنوان یک پزشک خواستند که ترتیبی بدهیم تا ضمن رساندن خبر به امام کمترین
تاثیر سوئی بر جسم و روح ایشان نداشته باشد. من به فکرم رسید که یک قرص آرام بخش
را در چای حل کنیم و خدمت ایشان بدهیم میل بفرمایند. و پس از یک ساعت که اثر دارو
ظاهر شد خبر را به صورت خیلی ملایم به ایشان بگوئیم. آقای صانعی هم در بدو امر،
این مسئله را از من پذیرفتند ولی گفتند: اجازه بدهید استخاره کنم. استخاره کردند،
استخاره بد آمد که ما این روش را پیاده کنیم. بنابراین، تصمیم گرفتند خودشان شخصاً
بروند و خبر را به حضرت امام بگویند. وقتی برگشتند فرمودند: وقتی من خدمت امام
رسیدم و خودم بسیار مضطرب بودم و نمی دانستم چگونه خبر را به امام منتقل کنم. امام
سر سجاده نشسته بودند. قبل از اینکه من لب به سخن بگشایم حضرت امام فرمودند:
«آقای     خامنه ای را ترور کرده اند؟!»
وقتی فهمیدم ایشان قضیه را خبر دارند، من خیلی آرام شدم. حالا امام از کجا خبر
داشته اند، با اینکه هیچ کس قبل از آقای صانعی خدمتشان نرفته بود که خبر را به
ایشان منتقل کند، من حقیقتاً نمی دانم، گویا به ایشان الهام شده بود و فکر کرده
بودند آقای صانعی آمده اند خبر ترور آقای خامنه ای را بدهند، لذا زودتر حضرت امام
سوال گرفتند که در حقیقت، آقای صانعی را نیز آرام کردند. این نبود که حضرت امام در
مقابل این واقعه ناگوار بی تفاوت باشند بلکه در عین حال که خیلی هم حساس بودند،
تحمل بسیار بالائی نیز در برابر ناملایمات و مصائب داشتند، در عین حال بهترین راه
را هم برای حل معضلات جستجو می کردند. و لذا از آقای صانعی خواسته بودند که از من
بخواهند هر نیم ساعتی -ظاهراً- علائم حیاتی آقای خامنه ای را به ایشان گزارش کنیم.
و منظور از علائم حیاتی، میزان فشار خون، تعداد تنفس، وضعیت شخص از نظر هوشیاری و
بی هوشی و تعداد نبض در دقیقه است. اینقدر برای امام مسئله مهم بود که علائم حیاتی
را که صرفاً پزشکها می خواهند، ایشان به عنوان یک پزشک می خواستند بدانند که وضعیت
حیاتی آقای خامنه ای به چه صورت است؟ خاطره دیگری که باز میزان تحمل این ابرمرد را
در برابر ناملایمات و مشکلات نشان می دهد، مسئله انفجار حزب بود. وقتی خبر شهادت
72 تن از بهترین یاران حضرت امام رسید، ما فکر کردیم اگر این خبر به     حضرت امام داده شود واقعاً ایشان دگرگون می
شوند و از نظر روحی، شرایط غیر پایداری را پیدا خواهند کرد. کما اینکه ما -که
افراد معمولی بودیم- واقعاً دچار اضطراب شده بودیم. ولی خبر را به ایشان می دهند و
آن حضرت با نهایت آرامی، قضیه را تحمل می فرمایند و با آن سخنرانی غرّا در همان
روز، آرامش را به امت نیز برمی گردانند. قطعاً اگر ما مورد مشاوره قرار گرفته
بودیم، می گفتیم: که آقا بایستی آرام باشند و سخنرانی نکنند ولی خودشان پیش دستی
کردند و آن سخنرانی بسیار عالی و آرام بخش را ایراد فرمودند و باعث آرامش همگان
شدند. و این نشان می دهد که چقدر ایشان در برابر ناملایمات، تحمل وصف نشدنی داشتند
و باید برای ما درس باشد.

امام و پدیده
ای به نام ترس:

در این رابطه
من از اهل بیت ایشان شنیده بودم که امام در جلسات خصوصیشان با اعوان و انصار گفته
بودند: «من اصلاً به چیزی مثل پدیده ی ترس خو نگرفته ام و نمی دانم ترس چیست» و ما
از نظر پزشکی قضیه را در ایشان لمس کردیم که اصلاً ترس در تن ایشان وجود نداشت.
چرا که از نظر فیزیولوژی و پزشکی، کسی که بترسد ماده ای در بدنش ترشح می شود به
نام «ادرنالین» و این ماده در ضمن ترسیدن، مسئول تظاهرات ترس است یعنی ماده باعث
افزایش تعداد ضربان قلب می شود رنگ انسان سفید می گردد، بدن به لرزش و ارتعاش درمی
آید، فشار خون بالا می رود و یک حالت نامطلوبی در شخص ایجاد می شود. و ما که
دقیقاً در طول هشت نه سال، نبض امام در دستمان                    و فشار خونشان در کنترلمان و
حتی این اواخر که قلب ایشان به طریقه «تله مانیتور»        -از طریق تلویزیونی به اصطلاح- کنترل می
شد و ما دقیقه به دقیقه می توانستیم به تعداد ضربان قلب ایشان آگاهی داشته باشیم و
به رای العین ضربان قلب را جلوی چشممان می دیدیم، و در این مدت، ناملایمات زیادی
رخ داده بود که حداقل ضربان قلب را باید بالا می برد، هرگز ندیدیم ضربان قلب امام
در برابر سیل حوادث و مشکلات بالا رود. در جریان بمباران و موشک باران تهران که هر
کسی دچار اضطراب می شد، ما در همان لحظات روی «تله مانیتور» می دیدیم که ضربان قلب
امام افزایش پیدا نمی کند. و یا می رفتیم فشار خون امام را می گرفتیم و می دیدیم
هیچ تفاوتی با قبل ندارد. و این نشان می دهد که واقعاً امام هرگز از چیزی نمی
ترسیدند و ما اینطور استنباط می کنیم که در اثر ریاضت و خودسازی روح و بدن خود را
مهار کرده بودند.

نظم و ترتیب
در زندگی:

مطلب دیگری
که شاید کم و بیش دیگران نیز گفته اند، مسئله نظم و ترتیب در زندگی شخصی امام بود
و این مطلب بایستی الگو باشد برای کل امت اسلامی که در زندگی روزمرّه تاسّی بکنند
به این مرد بزرگ از نظر نظم و ترتیب. دقیقاً مشخص بود ایشان در چه زمانی بایستی
ملاقات داشته باشند، در چه زمانی به بررسی مطبوعات می پرداختند، چه وقت عبادت می
کردند، قرآن می خواندند، در چه زمانی و چه ساعت از صبح و عصر در خانه محقرشان
راهپیمایی می کردند. و خلاصه عبادتشان، نماز و قرآنشان، مفاتیح خواندنشان،
راهپیمائیشان و حتی خوابشان کاملاً مشخص و در زمان معین صورت        می گرفت. معمولاً ایشان صبح ها پس از کار
و فعالیت روزانه، یعنی ساعت 30/10 یا 45/10 خواب قیلوله داشتند و حدود سه ربع ساعت
می خوابیدند و سپس بیدار            می
شدند و این طول خواب نه یک دقیقه زیاد می شد و نه یک دقیقه کم. وقتی که ایشان از
خواب بیدار می شدند، ما از روی تله مانیتور متوجه می شدیم که ضربان قلبشان کمی
تغییر می کرد و حتی برای بیدار شدن، ساعت هم زنگ نمی زد زیرا امام به وقت خواب می
رفتند و به وقت از خواب برمی خاستند. شبها نماز شبشان به هیچ وجه ترک        نمی شد و همیشه نماز شب به نماز صبحشان
وصل می شد و ساعت خواب شبانه شان هم دقیقاً سر ساعت 30/10 بود. در هر حال بقدری
نظم حاکم بر زندگی ایشان بود که بدون اغراق می شد از روی حرکات و اعمال امام، وقت
ساعت را تعیین کرد.

گریه های
شبانه:

نکته ای که
در اینجا لازم است تذکر بدهیم -چون تمام مسائل زندگی امام الگو و درسی است برای
جامعه- آن تضرع و زاری ایشان بود در هنگام نماز شب. ما که در کنار امام بودیم،
شبها شاهد تضرع و گریه و زاری امام در برابر خداوند بودیم. حتی آن شبی که ایشان را
به بیمارستان انتقال دادیم و بایستی فردای آن شب مورد عمل جراحی قرار     می گرفتند، همچنان مانند گذشته، از خواب
بیدار شدند و به نماز شب پرداختند که فیلم نماز شبشان از طریق دوربین مخفی، در
معرض دید همگان قرار گرفت ولی یک قطعه از فیلم را بر حسب مصلحت حذف کردند و آن
وقتی بود که ساعت گریه و زاری امام در پیشگاه حضرت ذوالجلال رسیده بود و من
امیدوارم که این قسمت از فیلم را هم برای مردم عزیزمان پخش کنند که همگان متوجه
شوند، آن امام بزرگواری که پدیده ای به نام ترس در سراسر وجودشان نبود، و در برابر
جهان استکباری، یکه و تنها می ایستادند و از هیچ کس وحشتی نمی کرد، در سحرگاهان که
در برابر خداوند قرار می گرفت، چنان لرزه بر اندام مبارکشان ظاهر می شد و اشک می
ریخت و با صدا گریه می کرد. گاهی از اوقات که بنا به مصالح و عللی مجبور بودیم در
آن وقت از شب نیز، نزدیک امام باشیم بدون اینکه امام متوجه شوند، شاهد آن حالت
روحانی بودیم یا گاهی ناچار بودیم در همان لحظات برای برخی مسائل پزشکی خدمتشان
برسیم، ایشان را در چنان حالت تضرع و زاری            می یافتیم. برخی از آقایان می
پندارند که نکند مردم آن قسمت از فیلم را ببینند و خیال کنند که امام مثلاً از عمل
می ترسند یا از مرگ می ترسند و گریه می کنند، لذا آن قسمت از فیلم را حذف کردند
ولی ما که همواره در خدمتشان بودیم و ارتباط تنگاتنگ با آن حضرت داشتیم این مسئله
را به رای العین می دیدیم و هرگز آن شب امام با شبهای دیگرشان فرقی نداشت. و اصلاً
امام -قبل از اینکه پزشکان تشخیصی بدهند- می دانستند که عمر شریفشان به اتمام
رسیده و این راه، راه برگشت پذیری نیست و با این حال هیچگونه ترس و اضطراب و وحشتی
در وجود شریفشان نبود.

پیروی دقیق
از دستورات پزشکی:

من کمتر
مریضی را در دوران طبابتم دیدم که مثل حضرت امام، دستورات پزشکی را دقیق و
همانطوری که طبیب می خواهد، عمل کند فرضاً اگر گفته می شد فلان دارو را باید ساعت
به ساعت مصرف کنید، این از تحمل یک فرد معمولی خارج است ولی برای ایشان -که از هر
نظر انسانی استثنائی بودند- کاملاً قابل اجرا بود. ما هم درصدد این بودیم که
داروهائی را انتخاب کنیم که LONG ACTIVE یعنی طویل الاثرتر باشد ولی خوف این را
داشتیم که جذبش بطور ناگهانی در بدن صورت بگیرد و عوارض نامطلوبی را به وجود آورد
در هرحال وقتی که با امام مطرح می کردیم می گفتند: شما چرا می خواهید داروی مرا
تغییر دهید؟ می گفتیم: ممکن است تحمل شما در برابر اینکه ساعت به ساعت بخواهید
دارو بدهیم کم شود و ما باعث ناراحتی وجود شریفتان گردیم. ایشان می فرمود: «من به
هیچ وجه ناراحت نمی شوم و لازم نیست تلاش بکنید که دارو را تغییر بدهید». حالا چرا
امام اینقدر مقید به پیروی از اصول پزشکی بود، قطعاً نه به این خاطر بود که خیلی
به جسمشان علاقه داشته باشند ولی خود را مسئول می دانستند که از این جسم مواظبت و
مراقبت بنحو احسن بکنند. امام در عین توکلی که به خدا داشتند و سلامتی و بیماری را
از جانب او می دانستند، با این حال دستورات پزشکی را هم دقیقاً عمل می کردند.       «با توکل زانوی اُشتر ببند» امام در عین
توکل، محکم کاری هم برای حفظ جسم خود    
می کردند چون احساس مسئولیتی در مقابل جسمشان می نمودند. و مگر نبود که ما
احساس نیاز به وجود امام می کردیم، قطعاً ایشان هم این نیاز فزون از حد ما را
احساس می کردند و برای اینکه خود را وقف خدمت اسلام و مسلمین کرده بودند، لازم بود
که از بدن خود به نحو احسن، محافظت و مراقبت بنمایند. امام به ما اجازه داده بودند
در هر وقت از شب با یک «یا الله» گفتن خدمتشان برسیم. گفته بودند: «وقتی شما با من
کار دارید فقط «یا الله» بگوئید و بیائید» وقتی ما «یا الله» می گفتیم، منتظر می
شدیم که ایشان بگویند: «بسم الله»، آن وقت وارد شویم و آن مراقبتی که باید می
کردیم، انجام می دادیم و برمی گشتیم. من در تمام این اوقات استثنائی، ندیدم که
ایشان اخم بکنند یا روی ترش به ما نشان دهند بلکه با کمال خوش روئی ما را می
پذیرفتند و این حاکی از نهایت صبر و شکیبائی ایشان بود.

ادب و نزاکت
بیش از حد:

مسئله دیگری
که بد نیست ذکر بکنیم، مسئله ادب و نزاکت بیش از حد ایشان بود و ما امیدواریم که
بتوانیم به آن حضرت تاسی کنیم. در جریان موشک باران و بمباران شدید تهران به مدت
شش ماه تقریباً احساس کردم ممکن است، این حوادث مشکلاتی          به بارآورد، از شهر خودمان هجرت کرده و
در جوار حضرت امام ساکن شدم. مسئله         به همین نحو می گذشت تا اینکه به اوجش در اواسط
اسفندماه 66 رسید. یک روز ساعت 30/11 بود تقریباً که آقای انصاری تشریف آوردند
داخل اطاق و به من گفتند: آقای دکتر! برویم خدمت امام. من دلیل رفتن را از ایشان
سوال نکردم و با هم خدمت امام رسیدیم آقا تسبیح در دستشان بود و همانطور که ذکر می
گفتند، در داخل اطاقشان راه هم          می
رفتند. وقتی ما را دیدند تعجب کردند که ما چه کار داریم که اینطور شتابزده خدمتشان
رسیده ایم. البته آقای انصاری واقعاً با امام مانوس بودند و به راحتی با ایشان
صحبت     می کردند ولی در آن روز دیدم با
اینکه ایشان خوب صحبت می کنند و آن قدر با امام مانوس هستند، سر را انداخته بودند
پائین و با عجز و ناتوانی جملاتی را خدمت امام عرضه داشته که مضمونش این بود:
وضعیت شهر طوری است که اکثر مردم یا شهر را ترک   
کرده اند یا اگر مانده اند در منزلهایشان پناهگاه دارند و افراد مختلفی که
در این بیت شریف وجود دارند من و این آقای دکتر -و اشاره به من کردند- چون پروانه
با انگیزه های مختلف گرد شما جمع شده اند و از جریان بمباران نسبت به شما وحشت و
خوف دارند، بخاطر اینها هم که شده بیائید و بپذیرید که ما شما را به یک محل امنی
ببریم. و همچنین اطلاعاتی به ما رسیده است که از پایگاه های مختلف قصد دارند
جماران را مورد حمله موشکی قرار دهند -و قرائن هم حاکی بر این امر بود- و حالا
استدعا داریم موافقت بفرمائید که شما را به یک محل امنی منتقل سازیم. امام با کمال
خونسردی اشاره کردند به خانه ی حاج احمدآقا و گفتند: «این احمد هم دست زن و بچه اش
را بگیرد و برود» آنگاه با حالت تندی اضافه کردند: «من به هیچ وجه از اینجا تغییر
محل نخواهم داد». اینکه امام فرمودند: احمد هم دست زن و بچه اش را بگیرد و برود
یعنی شما که می گوئید آقای دکتر و دیگر آقایان مثل پروانه دور ما جمع شده اید،
ایشان و همه شما می توانید بروید ولی من تغییر محل نخواهم داد. جناب آقای انصاری
که در واقع به هدف خود نائل نشده بود، با حالت گریه و با لحنی شدید، مطلب خود را
بگونه ای دیگر تکرار کردند و از امام خواستند بپذیرد. امام تبسمی کردند و فرمودند:
«آقای انصاری! شما در محاسباتتان اشتباه        
می کنید. دوم اینکه چرا احساساتی می شوید؟ بر احساساتتان غالب باشید و
کنترل داشته باشید» آن وقت چون حالت ملتمسانه ایشان را دیدند با نزاکت تمام
فرمودند: «بروید با این آقای دکتر و افراد دیگر طرح و نقشه تان را بیاورید تا
بگویم باید چه کار بکنید» و ما خیلی خوشحال شدیم که آقا در نهایت پذیرفتند و من از
شدت خوشحالی آقای انصاری را بوسیدم و گفتم: این همه افراد از زعمای قوم و بزرگان
خواسته بودند که ایشان در این موقعیت زمانی به محل امنی بروند، نپذیرفته بودند و
الآن خوب شد که تحت تاثیر حرفهای شما قرار گرفتند و موافقت کردند! ده دقیقه ای
نگذشته بود که آقای حاج احمد آقا تلفن زدند و گفتند: به خودتان دردسر ندهید. آقا
خواستند با ادب، عذر شما را بخواهند و نخواستند بگویند: بروید بیرون! لذا گفتند:
بروید و نقشه تان را بیاورید. و حالا به من گفتند: «من قطعاً از این مکان تغییر
محل نخواهم داد». البته این خاطره ضمن اینکه نشان        می دهد که امام چقدر با ادب و با نزاکت
بودند، نفوذناپذیری امام را هم نشان می دهد. و واقعاً آن بیچاره های نادان که فکر
می کردند فلان کس یا فلان شخصیت در درون بیت یا خارج بیت امام روی امام تاثیر
داشتند، نمی فهمیدند که بالاترین توهین را -در لحن دلسوزی- به امام کردند و امام
را واقعاً نشناخته بودند.

عارضه شدید
قلبی:

هرچند خبر
بسیار ناگوار بیماری اخیر حضرت امام همه را متالم و متاثر کرده بود و من احساس می کنم
که طبیبهائی که گرداگرد وجود مبارکشان بودند، از این قضیه کمرشان شکست. ولی بد
نیست ملت شهیدپرور بدانند که حضرت امام در طول مدت هفت هشت سال گذشته، مسائل عدیده
ای در رابطه با قلب مبارکشان داشتند گرچه تحت مراقبت و درمان به بهترین نحوی بودند
و شاید اگر خاطراتی را از آن بیماریهای امام می گویم برای اینکه از شدت تالمات
ناشی از حادثه اخیر، تا اندازه ای کاسته شود و باعث تسلّی خاطر امت عزیز امام
گردد. امام در پنجم یا ششم فروردین سال 65 دچار یک عارضه شدید قلبی شده بودند و آن
این بود که: در دستشوئی منزلشان دچار سنگکوب و توقف قلب شده بودند. وقتی حاج عیسی
آمد و به من خبر داد که حال حضرت امام در محل اقامتشان بطور ناگهانی دگرگون شده،
من سراسیمه و بدون اینکه لباس درستی بپوشم،[1]
به سرعت به طرف بیت شریف حضرت امام دویدم و خودم را آنجا رساندم. نوه ی بزرگ امام
آقای حسن آقا پسر حاج احمدآقا ، عروسشان خانم طباطبائی و آقارضا فراهانی به جلوی
من دویدند و گفتند: دکتر بدو! گفتم چه شده؟ گفتند: حال امام خوب نیست. من وارد
اقامتگاه شدم. وقتی به قسمت دستشوئی رفتم، دیدم حضرت امام سرشان به دیوار دستشوئی
است و پاهایشان همینطور روی زمین افتاده است. تعجب من در این است که با آن حالت
ناگوار امام، هرگز به من اضطراب و دستپاچگی دست نداد و با آرامشی که قطعاً معجزه
خود امام بود[2] به
جلو رفتم و به چشم ایشان نگاه کردم، دیدم ایشان در حال «میدریاز»[3]
کامل هستند و از نظر پزشکی در چنان حالتی، برگشتن حیات به بدن خیلی بعید می
آید. خلاصه قلب صددرصد متوقف شده بود و تمام آثار حیات در بدن از بین رفته بود، من
فوراً به آقای فراهانی گفتم که شما پا را بگیرید و خودم دستها و سر امام را گرفتم
و از دستشوئی آوردیم به اطاق نشیمنشان. در آنجا روی زمین خواباندیم و تصمیم گرفتم
عمل احیا یا «ریسی سیتیشن» را شخصاً انجام دهم. یعنی به تنهائی هم تنفس
مصنوعی   می دادم و هم ماساژ قلبی می دادم.
من این کار را در نهایت ناامیدی انجام می دادم ولی بعد از ده دقیقه، دومین معجزه
الهی به وقوع پیوست و آن وقتی بود که یک ضربانکی در قلب پیدا شد. خلاصه در یک
دقیقه، ده ضربان تقریباً در قلب ظاهر شد. خیلی خوشحال و در عین حال مضطرب شدم.
حالا دیگر آن آرامش قبلی را نداشتم. وحشت سراسر وجودم را فرا گرفته بود، فریاد
زدم: به سرعت سُرُم بیاورید، ادروپیم بیاورید، دستگاه الکتروشوک بیاورید و فریاد
می کرد و به سرعت کارها را انجام می دادم. حدود یک میلی گرم ادروپیم در رگ شریفشان
زدم و خوشبختانه بسیار موثر واقع شد ضربان از ده تا به 45 و 50 در دقیقه رسید.
وقتی ضربان قلبشان بالا رفت هوشیاری ایشان، برگشت و خودشان شروع کردند به نفس
کشیدن و آنجا بود که گفتند: «سینه ام درد می کند» ما فهمیدیم که دچار سکته قلبی
حاد شده بودند و اولین تظاهر بصورت مرگ ناگهانی و توقف کامل قلب از خودشان نشان
داده بودند که خوشبختانه برگشت و دردها را هم با دارو آرام کردیم. و این مسئله
بیماری سکته قلبی نیز یکی از استثنائات پزشکی است. زیرا نوعاً افرادی که دچار سکته
می شوند، با درد قلبی و تهوع و استفراغ شروع می شود و همین علائم باعث   می شود که شخص بیمار به پزشک مراجعه می کند و
پزشک او را درمان می نماید. ولی اولین علامت سکته قلبی در حضرت امام -که جزو
استثنائات است- بصورت توقف قلب ظاهر شده بود که آن را «سدندس» یعنی مرگ ناگهانی می
نامند.

 



[1]
نکته ای که در
اینجا لازم است به عرض خوانندگان عزیز برسانم این است که ما هر وقت می خواستیم
خدمت امام مشرف شویم و معاینه کنیم ایشان را، حتماً وضو می گرفتیم زیرا درست نبود
با دست      بی وضو این بدن مبارک را لمس
کنیم ولی در آن روز نه تنها وقت وضو گرفتن که حتی وقت لباس عوض کردن هم نبود.

/

ناهنجاریهای مادرزادی و بیماریهای ارثی

ناهنجاریهای
مادرزادی و بیماریهای ارثی

قسمت دوم

دکتر سيد حسن
عارفي

ناهنجاریهای
مادرزادی، عبارتست از غیر طبیعی بودن قسمتی از بدن در موقع تولد. ناهنجاریها ممکن
است دارای علائم ظاهری بوده یا با میکروسکپ قابل تشخیص باشند. و نیز ممکن است در
سطح بدن یا در عمق بدن تظاهر کنند. گواینکه جنین در دوران حاملگی توسط غشاء اطراف
جنین و مایع اطراف و رحم و دیواره ی شکم از عوامل محیطی مصون است ولی ثابت شده است
که در حدود 10درصد ناهنجاریهای مادرزادی به علل زیر است:

1- عوامل
عفونی، مثل مبتلی شدن به سرخجه در هفته اول بعد از تشکیل جنین.

2- مصرف بعضی
داروها در دوران حاملگی.

3- عوامل
محیطی دیگر.

علل
ناهنجاریهای مادرزادی را بطور کلی به چند گروه طبقه بندی می کنند:

1- عوامل
ژنتیکی (ژن های غیر طبیعی، غیر طبیعی بودن شکل و تعداد کروموزمها).

2- عوامل
محیطی (مثل تاثیر داروها و بعضی عفونتهای ویروسی).

3- مجموعه ی
تاثیر عوامل ژنتیکی و عوامل محیطی.

4- سن در
موقع تشکیل نطفه.

* قسمت اول:
عوامل ژنتیکی که سبب ناهنجاریهای مادرزادی می شوند: برای        روشن شدن عوامل ژنتیکی در ایجاد
ناهنجاریهای مادرزادی خلاصه ای از اصول ژنتیک را مورد بحث قرار می دهیم.

اصول ژنتیک
انسانی[1]

موجودات
تکامل یافته مثل انسان، از تعداد زیادی سلول ساخته شده است. بنابراین همانگونه که
واحد ساختمانی یک ساختمان آجر یا خشت های روی هم چیده شده است، واحد ساختمانی هر
موجود چند سلولی، سلول می باشد. بطور خیلی خلاصه، هر سلول مطابق شمای زیر شامل
قسمتهای مختلف زیر می باشد:

1- غشاء سلول
که محتویات داخل سلول را از محیط خارج و سلول های خارج مجزا       می کند.

2- سیتوپلاسم
سلول که شامل عناصر متعدد ذره بینی می باشد.

3- هسته ی
سلول که حاوی رشته های متعددی است بنام کروموزوم.

تعداد
کروموزومها در هر موجود مخصوص خود بوده و با موجود دیگر متفاوت است. به عبارت دیگر
تعداد کروموزوم داخل سلولهای انسان با تعداد کروموزومهای سلولهای میمون متفاوت
است. هر کروموزوم از تعداد بسیار زیادی ذرات کوچک تشکیل شده است که انتقال صفات
ارثی هر فرد به نسل بعدی از طریق این ژنها صورت می گیرد. مطالعات ژنتیکی توسط
محققین متعدد از سالهای 1750 شروع شد ولی ژنتیک تجربی یعنی چگونگی انتقال صفات
ارثی از یک نسل به نسل دیگر توسط گرگور مندل[2]
پایه گذاری شد. تحقیقات دانشمندان نشان داد که کروموزومهای انسانی، رشته های کوچکی
با اشکال متفاوت در داخل سلول می باشند که تعداد آنها 23 زوج (46 عدد) است. از
تعداد کروموزمهای فوق 22 زوج (44 عدد) آنها بنام کروموزومهای اتوزوم[3]
که در تمام سلولها مشترک و یک زوج (2 عدد) آنها کروموزومهای جنسی می باشند که سبب
انتقال جنسیت و مشخص کردن جنس مرد یا زن در اعقاب موجود می شوند. ژن ها که واحد
ساختمانی کروموزومها می باشند از مواد پروتئینی مخصوص بنام دی اکسی ریبونوکلتیک
اسید یا دی.اِن.آ.[4] ساخته
شده اند. دی.اِن.آ. شامل دو رشته پلی نوکلوتائید می باشند که بصورت مارپیچی درهم
پیچیده شده اند. دی.اِن.آ. از دو اسید امینه اصلی بنام پورین و پیریمیدین ساخته
شده است. در کروموزومهای انسانی در حدود 100-50 هزار ژن متمرکز است که هر ژن در
طول        رشته های کروموزوم در محل مخصوص
به خود قرار گرفته اند. محل قرار گرفتن هر ژن در روی کروموزوم را لکوس و در صورتی
که دو ژن مشابه در دو بازوی کروموزوم قرار گیرد آنرا الول نامند. بطور خیلی خلاصه
و ساده شمار ترتیبی کروموزومها در داخل هسته سلول مطابق شمای زیر است. مطابق شکل
فوق کروموزومها به اشکال و اندازه های مختلف هستند. در صورتی که دو ژن شبیه یکدیگر
در محل «لکوس» مشابه در روی دو بازوی کروموزوم مشابه یکدیگر قرار گیرند آنرا تحت
نام هموزیگوت و اگر دو ژن روی دو بازوی کروموزوم در محل (لکوس) معین مشابه یکدیگر
نباشند آنرا هتروزیگوت نامند. بیش از 5/1 ژنها و در نتیجه پروتئین های هر موجود با
موجود دیگر متفاوت است. چون انتقال صفات ارثی مثل بلندی قامت، مقدار فشار خون،
درجه ی هوش و حافظه، رنگ مو و پوست و هزاران صفات ارثی دیگر ارتباط با ژنهای هر
موجود دارند، بنابراین تفاوت ارثی مربوط به ژنهای موجود در کروموزومهای هر موجود
است. اختلاف ژنتیک در موجودات مختلف سبب متفاوت بودن عکس العمل آنها در مقابل
عوامل محیطی و ایجاد بیماری می شود. برای مثال: شخصی که از نظر ارثی استعداد
بیشتری برای سکته قلبی دارد اگر دخانیات مصرف کند مسلماً زودتر سکته قلبی خواهد
کرد. ولی بعضی از بیماریها احتیاج به عکس العمل و تاثیر محیط برای آنها نبوده و
اختلالات ژنتیکی بالنفسه می تواند ایجاد علائم و نشانه های بیماری بخصوصی کند.
مثال اختلالات کروموزمی و ایجاد نوزاد عقب افتاده احتیاج به تاثیر عوامل محیطی
ندارد.

بیماریهای
ژنتیکی و کروموزمی

در بیماریهای
ژنتیکی و کروموزومی ممکن است اختلالات به یکی از صور ذیل باشند:

الف-
اختلالات کروموزومی:

در این صورت
یا به تعداد کروموزومهای داخل سلولی اضافه شده و یا از تعداد کروموزومها کاسته شده
است، افزایش یا کاهش تعداد کروموزومها ممکن است در کروموزومهای اتوزوم یا در
کروموزومهای جنسی ایجاد شود.

برای مثال:

اختلال
کروموزومی در نوزادانی که بنام منگولیسم یا سندرم دان[5]
معروف اند (سندرم عبارت از مجموعه ی علائم و نشانه های مشترک در یک بیماری است)
بصورت افزایش تعداد کروموزوم در روی کرومهای زوج 21 می باشد. به این معنی که بجای
وجود 2 کروموزوم در زوج 21، 3 کروموزوم وجود دارد. در این حالت اختلال کروموزومی
روی کروموزومهای اتوزوم می باشد. این نوزادان و کودکان دارای مشخصات زیر می باشند:

1- قیافه
ظاهری آنها شبیه منگولها می باشد.

2- سر کوچک
تر از معمول دارند.

3- پرده ای
در بین ریشه بینی و قسمت داخل چشم دارند.

4- فاصله ی
چشمها از یکدیگر زیادتر از معمول است.

5- زبان بزرگ
است.

6- قد کوتاه.

7- ناهنجاری
قلبی.

8- فتق ناف.

9- خط کف دست
مشخصات مخصوص بخود را دارد و شبیه کف دست میمون است. توضیح آنکه کف دست انسان سالم
و بدون اختلال ژنتیکی و کروموزومی بنحوی است که اگر کف دست را نگاه کنیم خط کف دست
راست بصورت عدد 18 و خطوط کف دست چپ بصورت عدد 81 مصور است. ولی در کودکان مبتلی
به منگولیسم در کف دست یک خط ممتد از یک طرف به طرف دیگر کشیده شده است.

خطوط کف دست
یک کودک مبتلی به منگولیسم

خطوط کف دست
چپ طبیعی

10- علائم و
نشانه های کودکان منگول بسیار زیاد ولی مهمترین علامت مشخصه ی آنها تاخیر در رشد
عصبی و عضلانی و بخصوص عقب افتادگی ذهنی است. اختلال کروموزومی ممکن است بصورت
افزایش یا کاهش تعداد کروموزومهای جنسی باشد. برای روشن شدن مطلب فوق در این گروه
دو مثال زیر کفایت می کند.

اول- سندرم
کلاین فلتر[6]

در این
ناهنجاری کروموزومی به تعداد کروموزومهای جنسی ایکس (X)
یک عدد اضافه شده است. توضیح آنکه تعداد کروموزومهای جنسی را تحت نامهای کروموزوم
ایکس و کروموزوم وای (Y) نامگذاری کرده اند. در جنس مونث،
کروموزومهای جنسی شامل دو کروموزوم ایکس و در جنس مذکر کروموزوم جنسی شامل یک
کروموزوم جنس ایکس و یک کروموزوم جنس وای می باشد. در سندرم کلاین فلتر بجای دو
عدد کروموزوم جنسی در فرمول کروموزومی هسته سلولها سه کروموزوم جنسی وجود دارد و
یک عدد به کروموزوم جنسی ایکس اضافه شده (XXY). قیافه ظاهری هر موجود را از نظر اصطلاح
پزشکی فنوتیپ[7] و
تعداد و شکل میکروسکپی کروموزومهای داخل هسته سلولی را کاریوتیپ[8]
نامند. بنابراین کاریوتیپ سندرم کلاین فلتر شامل دو کروموزوم ایکس و یک کروموزوم
وای می باشد. و قیافه ی ظاهری افراد مبتلی به سندرم کلاین فلتر شامل علائم و         نشانه های زیر است:

الف- مردانی
با مشخصات زیر می باشند:

1- فاصله ی
بین دو شانه کمتر از معمول.

2- فاصله ی
دو طرف لگن خاصره بیش از معمول.

3- قامت
بلندتر از معمول.

4- بیضه ها
کوچک.

5- صدا زیرتر
از معمول است.

6- کاهش هوش
و گاهی عقب افتادگی واضح مبتلی به مسائل روانی.

7- مشکلات
تولید مثل و عقیمی.

دوم- سندرم
ترنر[9]

بجای دو
کروموزوم جنس ایکس تعداد کروموزومهای جنسی در این سندرم فقط یک کروموزوم ایکس است
(فاقد یک کروموزوم ایکس طبیعی می باشند. XO).

علائم و
نشانه های این سندرم بصورت زیر است:

ب- دخترانی
با علائم زیر می باشند:

1- قد کوتاه.

2- موهای سر
از حد معمول در روی پیشانی پائین تر روئیده است.

3- سر کوچک
تر از حد طبیعی.

4- در کنار
گردن پوست گردن بصورت پرده ای آویزان است.

5- مبتلی به
ناهنجاری قلبی می باشند.

6- جنس مونثی
است که اکثراً فاقد تخمدان و رحم می باشند. تقریباً در اکثر موارد حامله نمی شوند.
(خونریزی ماهانه آنها ابداً ظاهر نمی شود).

7- عقب
افتادگی ذهنی.

8- علائم
ثانویه جنسی مثل بزرگی سینه و ظاهر شدن مو تظاهر نمی کند.

9- فاصله ی
نوک پستانها بیش از معمول است.

10- عقب
افتادگی رشد جسمی.

ب- اختلالات
ژنی:

در این صورت
تعداد کروموزومها طبیعی ولی نقص و اختلال در روی ژنهای روی کروموزومها می باشد.
غیر طبیعی بودن ژن ممکن است شامل یک ژن یا چند ژن باشد.

اول-
اختلالات ژنتیکی که روی یک ژن باشد تحت عنوان تک ژنی یا منوژنیک نامیده        می شود. از هر 1000 نوزاد 10 نفر آنها یک
نوع اختلال ژنی دارند. اختلالات ژنی ممکن است مربوط به ژنها یا ژنهای روی کروموزوم
ایکس و یا مربوط به کروموزوم وای باشد. تظاهرات اختلالات ژنی ممکن است ضعیف و یا
شدید باشد. وجود ژن غیر طبیعی ممکن است از یک جنس به جنس دیگر منتقل شود یا ابداً
منتقل نشود و آن بستگی به غالب بودن یا مغلوب بودن آن ژن دارد. بعضی اختلالات ژنی
ممکن است در بدو تولد یا در کودکی و جوانی علائمی ظاهر نکنند و در سنین بالاتر
تظاهر پیدا کنند. گاهی تظاهرات بیماری به قدری ضعیف است که علائم بیماری ابداً
ظاهر نمی شود در این صورت آن ژن را غیر قابل نفوذ نامند. تعداد بیماریهائی که به
علت اختلالات و نقص های ژنی ایجاد می شوند بسیار زیاد است. ولی برای نمونه به ذکر
چند بیماری زیر اکتفا می کنیم:

1- افزایش
غیر طبیعی چربی (کلسترول سرم) خون.

در این
بیماری که کلسترول سرم خون بالا می باشد، تصلب شرائین و سکته قلبی در سنین بسیار
پائین اتفاق می افتد در نوع شدید آن ممکن است کودک 10 ساله یا دختر خانم 17 ساله
مبتلی به درد قفسه ی صدری شده و نوار قلبی نشان دهنده ی انفارکتوس قلبی باشد.

2- کوری رنگ.

در این موارد
شخص مبتلی قادر به تشخیص رنگ قرمز نیست (رانندگی برای چنین افراد مجاز نبوده و
خطرناک است زیرا چنین افراد قادر به تشخیص رنگ قرمز چراغهای رانندگی نبوده و در سر
چهار راهها توقف نمی کنند و ممکن است سبب تصادفات وحشتناک شوند.

دوم- انتقال
صفات ارثی چند ژنی یا پلی ژنیک.

در این صورت
چندین ژن مبتلی به اختلالات ارثی بوده و صفات ارثی غیر طبیعی را منتقل می کنند. قد
افراد و هوش افراد از طریق صفات ارثی چند ژن به نسل بعد منتقل         می شود. می دانیم اندازه قد و درجه هوش
افراد در یک طیف وسیعی در حدود طبیعی متغیر است. برای نمونه با وجود اینکه قد 160
سانتی متر قد طبیعی محسوب می شود قد 175 سانتی متر نیز هنوز در حدود طبیعی است. در
حدود 50 درصد ژنهای والدین با ژنهای فرزندانشان شباهت دارد. عده زیادی از
بیماریهای مزمن که تظاهرات آنها در سنین بالاتر می باشد به علت اختلالات یا غیر
طبیعی بودن چند ژن روی کروموزومها می باشد. مثل:

– فشار خون
شریانی اصلی.

– بیماری
قند.

– افزایش
اسید اوریک خون.

– بیماری
تصلب شرائین عروق قلب.

بعضی از
بیماریها که به علت اختلالات چند ژن ظاهر می شوند در بدو تولد تظاهر         می کنند، مثل:

– لب شکری.

– شکاف در
سقف کام.

– بیماریهای
مادرزادی قلب.

برای ایجاد
تظاهرات بیماریهای فوق عوامل متعدد نیز دخالت دارند. بعضی از بیماران مبتلی به
اختلالات کروموزومی و ژنتیکی به ظاهر سالم می باشند ولی نقص ها و اختلالات
کروموزمی را به نسلهای بعدی منتقل می کنند.

ادامه دارد

[10]

 

 

 

 

پاسخ به نامه
ها

* قم- برادر
شهرام، ص-ن-ل

1- در مورد
شطرنج، حلیّت آن به فتوای حضرت امام قدّس سرّه در فرض قمار نبودن آن است و این شرط
معلوم نیست محقق شده باشد و ایشان فرمودند که اگر چنین نیست بازی نکنند ولی کسانی
که شطرنج را ترویج می کنند به این گفته عمل می کنند که:

کلوا واشربوا
را در گوش کن                                 
                ولاتسرفوا را
فراموش کن

آن همه
تاکیدات ایشان را در مورد منافات انقلاب و مبارزه با رفاه طلبی را نادیده می گیرند
ولی یک فتوای مشروط در مورد شطرنج را نور چشم خود می دانند گوئی که سالها منتظر
چنین فرصت طلائی بودند. خداوند همه را هدایت کند.

2- همه ی آن
رطوبتها پاک است.

* تهران-
خواهر، ع-ع

1- بودن یک
کودک در میان صف جماعت اشکالی ندارد.

2- پدر و پسر
می توانند با دو خواهر ازدواج کنند.

* شیراز-
برادر، م-ر-ب

1- توبه کافی
است. نباید گناه خود را به کسی بازگو کنید.

2- قطع رحم
نکنید و سعی در هدایتش داشته باشید.

* بابل-
خواهر، م-ن-ط

1- آن چه از
شوهر به شما ارث رسیده خمس ندارد و آن چه جهیزیه است که پدر به شما بخشیده نیز خمس
ندارد.

2- نگاه کردن
به چهره ی نامحرم اگر به قصد لذت نباشد و خوف فریفته شدن نباشد گناه نیست.

3- ما اطلاع
کافی در زمینه خواب دیدن و مسائل آن نداریم.

4- استجابت
دعا شرایطی دارد و بهرحال تا خداوند صلاح نداند دعا مستجاب نمی شود و اگر بنا بود
همه دعاها مستجاب شود نظام جهان مختل می شد و دیگر برای هیچ کاری نیاز به علل
طبیعی نبود.

* کاشان-
برادر، ب-م-ر-127

1- آن حالت
بیماری نیست.

2- بهترین
راه برای جلوگیری از چاقی و بسیاری از بیماریها کم خوردن است.

3- همسر خوب
آن است که از نظر ایمان و اعتقاد و عمل به وظایف شرعی و اجتماعی و اخلاق و رفتار
با دیگران، متناسب با همسر خود باشد و بتوانند یکدیگر را درک کنند و اختلاف سلیقه
یکدیگر را تحمل نمایند. و اما میزان تحصیلات دخالتی در خوشبختی خانواده ندارد
البته شکی نیست که اطلاعات کافی بخصوص در زمینه مسائل اجتماعی و اخلاقی زمینه خوبی
برای عمل است ولی بسیارند افراد تحصیل کرده که عمل نمی کنند.

* رودسر-
برادر، ع-ل-س

1- نگاه کردن
به او جایز نیست.

2- منظور شما
روشن نیست و ظاهراً شما سالم و طبیعی هستید.

* اهواز-
برادر، م-ج-222-د-17-ع-ص

هیچ مساله ای
مانع ازدواج شما نیست نگران نباشید و هرچه زودتر اقدام نمائید.

* بهبهان-
برادر تقی-ر-ب

حالتی که شما
دارید کاملاً طبیعی است و آن چه تصور می کنید که نقص جسمی است و بر شما عارض شده
اشتباه است. ضعف چشم و جسم ربطی به آن مسئله ندارد و بطور کلی همه ی نگرانی شما بی
مورد است مطمئن باشید.

* مشهد-
برادر، ح-س-م-ی

شرم و حیا را
در این مساله باید کنار بگذارید و مطلب را با آنها در میان بگذارید و پول آنها را
بدهید عذاب آخرت دردناکتر از خجالت دنیا است. در مورد آن ساعت اگر آن شخص که صاحب
پول است اجازه بدهد خریدن شما صحیح می شود و خود او مالک ساعت خواهد بود. بهرحال
مساله را با او بطوری حل کنید که راضی شود.

* یزد-
برادر، س-ن-ح

ما اطلاعی از
امکان یا عدم امکان نداریم و مجله به آن مرکز هیچ ارتباطی ندارد.

* گنشگین-ر-ن-ربیعی

1- دلیل شک و
وسوسه شما این است که اعتقاداتتان مبتنی بر تقلید از گفته های پدر و مادر و امثال
آنها است مطالعه کنید و تاریخ را بخوانید و کتابهای مذهبی استدلالی و منطقی همچون
کتابهای استاد مطهری را مطالعه کنید تا خود به حقیقت برسید و دیگر جای شکی برایتان
باقی نماند.

2- پولی که
کسب می کنید ملک شما است و اختیار آن در حدود مقررات شرعی با شما است اگر پدر یا
مادر فقیر باشند باید نفقه ی آنها را بدهید بیش از این حقی برای آنها در مال شما
نیست. برادر هیچگونه حقی ندارد گرچه در صورت نیاز او از دیگران اولی به احسان و
نیکی است و اما اگر پس انداز کردید آن چه از درآمد تا سر سال باقی می ماند خمس
دارد. اولین روز دریافت حقوق یا درآمد یا سر سال خود قرار دهید.

* خوی- برادر
777

1- آن چه در
آن کتابها خوانده اید نادرست است نگران نباشید.

2- نمازهائی
که باطل بوده باید قضا کنید و روزه هائی که به حرام باطل شده باید هم قضا کنید و
هم کفاره بدهید و احتیاطاً باید هم 60 روز روزه و هم 60 فقیر را غذا بدهید.

* تهران-
برادر، خ-ک-ج

1- سوال خود
را با ذکر آدرس کامل از دفتر استفتاء بپرسید.

2- در مورد
محل مذکور ما اطلاعی نداریم.

* شیراز- خواهر
فروزان-ع

1- به مقداری
که یقین دارید نماز آیات را عمداً ترک کرده اید قضا کنید البته در بعضی موارد حتی
ترک با عذر نیز قضا دارد.

2- نگاه کردن
در آینه شب یا روز برای زن و مرد هیچ ضرری ندارد و آن عقیده ها خرافات است.

* مشهد-
برادر، ص-ک-70

به یک
روانپزشک مراجعه کنید.

* یزد-
برادر، ح-ز-ع-44

1- اگر شما
پول را به مادر بخشیده اید همه ی خانه ملک او است و اگر نبخشیده اید ساختمان ملک
شما است و زمین ملک او است بجز آن مقدار که مهر همسر شما است که ملک او است.

2- چیزی که
به عنوان مهریه به همسر داده می شود نمی توان از او پس گرفت.

* قم- برادر،
م-ش

توبه کنید و
از تکرار گناه بپرهیزید و سعی کنید زمینه ی گناه دیگر فراهم نشود. به لطف خدا
امیدوار باشید رحمت او شامل همه ی گناهکاران پشیمان می شود انشاءالله.

* آران-
برادر، س-ت-ج

پاسخ همه ی
سوالات در مجله ممکن نیست بهرحال توبه کافی است و نباید انسان گناه خود را بازگو
کند.

* قم- برادر،
ح-د-م-ی

1- توضیح شما
کافی نیست ولی ظاهراً شما سالم و طبیعی هستید.

2- مسائل
دیگر را از دفتر استفتاء بپرسید.

* شوشتر-
برادر محمدرضا، ب-ف-ج-1346

به نظر ما
اختیار شما بجا است سعی کنید خانواده ی خود را قانع نمائید.

* نکاء-
برادر، م-د-594

آن گونه
ارتباط ها جایز نیست در مورد ازدواج با پدر و مادر و سایر بستگان خود مشورت کنید.

* مشهد-
برادر قاسم، ط-ی

شما گناهی
مرتکب نشده اید ولی تا می توانید خودداری کنید.

* شیراز-
خواهر شهناز-ک

1- غسل در آن
صورت واجب نیست.

2- گناه نیست
ولی بهتر است اجتناب کنید.

3- همه ی آن
شش روز عادت به حساب می آید.

4- در مورد
سوال آخر حق با همسر شما است.

 



1-PRINCIPLES OF HUMAN
GENETICS.

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

یادداشتها و
خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

قسمت چهارم

حجة الاسلام
رحيميان

بزرگترین
انسان در کوچکترین خانه

حضرت امام در
طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند، در خانه ای محقر و فرسوده در پیچ و خم یکی
از کوچه های «شارع الرسول» همچون صدها طلبه معمولی،         اجاره نشین بودند و در بعد از پیروزی
انقلاب چه در ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در جماران
اقامت داشتند همچون بسیاری از مستضعفان، منزل بسیار قدیمی آقای امام جمارانی که
بعد از فوت پدرشان به چند قطعه کوچک تقسیم شده است که ساختمان قدیمی آن در اختیار
خانواده امام است و بخش دیگری از آن که منزل کوچکی است با مساحت حدود 120 متر مربع
و حدود 70 متر زیربنا و متعلق است به آقای سید حسن حسینی داماد آقای جمارانی، در
اجاره حضرت امام بود. این منزل کوچک و ساده که همه از نزدیک یا از تلویزیون آن را
دیده اند طی یک دهه، جایگاه انسانی بود که بر اریکه دلهای مشتاق صدها میلیون
مسلمان و مستضعف جهان حکومت می راند. انسانی که با تکیه بر قدرت ایمان و نفوذ الهی
اش، تمام کاخهای ابرقدرتهای شیطانی را به لرزه درآورد.

عظمت وارستگی
و ساده زیستی حضرت امام، بویژه برای کسانی بیشتر شگفت آور است که جباران و حکام
مستکبر جهان مادیت را در کاخهای ننگین و افسانه ای شان از نزدیک دیده اند. یک روز
که جمعی از خبرنگاران خارجی به جماران آمده بودند، یکی از آنان جوانی بود ظاهراً
آمریکائی که سخت از دیدن خانه و اقامتگاه امام شگفت زده و گیج شده بود، با آن که
همه چیز را با چشم خود می دید باز هم برای او قابل هضم و باور نبود، لذا گوئی
دنبال یک چیز غیر عادی می گشت و در این حال، حس کنجکاوی او روی یک نکته قفل شده
بود و در جستجوی کسی بود که آزادانه استفسار کند تا نکته مورد نظرش را باز و معمای
خود را حل کند که با برخورد به اینجانب با شور و شوق سر صحبت را باز کرد. زبانش را
نمی فهمیدم ولی زبان حالش گویا بود، بالاخره، مترجمی پیدا شد و حرفش را ترجمه کرد.

روی حیاط
کوچک منزل امام داربستی فلزی نصب شده تا به منظور جلوگیری از سرمای زمستان و آفتاب
و گرمای تابستان روی آن پارچه برزنت پهن شود. سوالش این بود که این لوله ها و نرده
ها برای چیست؟ آیا برق در آنها جریان دارد؟!! و بعد پرسید که: واقعاً خانه امام
همین است؟ با توضیح و جواب من، تعجبش زیادتر شد و در ادامه،نکته ای را برای او
گفتم که حتی سوال آن به ذهن کنجکاو خبرنگاری او خطور نکرده بود. توضیح دادم، تازه
این خانه که می بینید، ملک امام نیست و اجاره ای است! تعجبش بیشتر شد و با آن که
از چهره اش معلوم بود که نمی تواند باور کند، تصور چنین چیزی او را شدیداً تحت
تاثیر قرار داد. اشک در چشمانش حلقه زد، منقلب شد و انگار که افق جدیدی به رویش
گشوده شد ولی چشمش از دیدن آن تار بود و … با فهمیدن این نکته -یعنی اجاره ای
بودن خانه که قابل رویت با چشم و دوربین اش نبود- با تمام وجود چنان از اینجانب
تشکر کرد که دیگر نیاز به ترجمه نبود…

و به راستی
که هر یک از ویژگیهای حضرت امام که ویژگیهای اسلام و نمودارهای امامت و رهبری در
حکومت اسلامی است و مقایسه آنها با تمام نظامها و رهبران دیگر، کافی است که
انسانهای با شعور و آزاداندیش را به حقانیت اسلام و نظام حیاتبخش اسلامی رهنمون
شود.

امام، بهترین
مستاجر

در اینجا
مناسب است در رابطه با اجاره نشینی حضرت امام به قضیه ای اشاره کنم که بیانگر
تقیّد شدید امام به رعایت موازین و احکام شرعی به ویژه در مورد حق الناس و الگوئی
از یک مستاجر خوب و متشرع است. با آن که صاحب خانه امام از مقلدین و دلباختگان آن
حضرت است و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگی اش    می داند، لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادی که
گوئی هیچگونه علقه ای بین مالک و مستاجر وجود ندارد به احکام شرعی مربوطه ملتزم
بودند.

چندی پیش
برای تامین نور کافی و متناسب؛ که برای فیلمبرداری از برخی ملاقاتهای رسمی یا
برنامه های نظیر پیام نوروزی که در اطاق کار حضرتشان انجام می شد، مورد نیاز بود،
سه نقطه از گچ سقف اطاق را هر یک به مساحت 5×5 سانتیمتر زیر تیرآهن تراشیده بودند،
تا نورافکنها را به آن نقاط جوش دهند. هنگامی که صبح طبق معمول خدمت امام مشرف
شدیم، قبل از هر چیز با لحنی خشن و تند و قیافه ای ناراحت و مضطرب فرمودند: «این
چیست؟ چرا این کار را کرده اند» به عرض رسید برای تامین نور فیلمبرداری است. و بعد
از لحظه ای تامل و سکونت تلخ ادامه دادند: «چرا بدون اجازه صاحب خانه این تصرفات
را می کنند؟» با این برخورد تند جرات ادامه کار سلب شد و اصل قضیه منتفی و جای آن
تعمیر شد.

هنگامی که از
خدمتشان مرخص شدیم، جناب آقای صانعی با توجه به این که دهها سال است که ارتباط
مباشر با امام داشتند، به من گفت: من در طول مدت عمرم، کمتر چنین ناراحتی و تکدّر
خاطری را در امام دیده ام!

امام در اوج
وارستگی

حضرت امام در
پرتو اخلاص فوق العاده و دلسپردگی مطلق به ذات مقدس حق جل و علا، نه فقط از تعلق
خاطر نسبت به دنیا و امور مادی رسته بود، که حتی نشانی از دلبستگی و وابستگی به
اعمال و عبادات و دستاوردهای عظیم معنوی خویش در زندگی آن حضرت دیده نمی شد. امام
خود را و آنچه را در طول یک عمر پربار و مبارک تحصیل کرده بود با آن همه عظمت و
گستردگی در پیشگاه مقدس الهی به هیچ می انگاشت و در سخنان و پیامهایشان مکرر شنیده
ایم و خوانده ایم که از احساس حقارت، کوچکی و شرمساری خود در برابر بندگان خوب خدا
مانند: شهداء بسیجیان، جانبازان و … دم می زد.

همچون بنده
ای حقیر و وامانده از عالم معنی کوچکتر از آن است که از عظمت معنویت امام یا از
ویژگیهای برجسته ای چون دانش و آگاهی حضرتش، کمترین سخنی بگویم. اما نکته ای که به
صورت شبحی حیرت انگیز با آن برخورد کرده ام از نگفتن اش دریغ دارم.

آنچه تاکنون
در خود و بسیاری از دیگران سراغ داشته ایم این است که اگر حتی صفحه ای مطلب هرچند
تکرار مکررات و کم محتوی و بی محتوی به عنوان یک مقاله بنویسیم، مشتاقیم و حداقل
مایلیم که چاپ و نشر شود تا به گمانمان دیگران از دستاورد فکری ما استفاده کنند و
حداقل بفهمند که ما اینقدر فهمیده ایم!

اما در جریان
استنساخ و چاپ تعلیقات حضرت امام بر «شرح فصوص الحکم و مصباح الانس» و مراجعات
مکرری که در این رابطه خدمت حضرتشان داشتم، افق جدیدی به رویم گشوده شد که متوجه
شدم غیر از دنیای تاریکی که اندیشه پوچ ما در تار و پود انیت و انانیت می تند.
جهان روشن دیگری است که سالکان خداجو با براق اندیشه الهی شان در فضای لایتناهی آن
به سوی کمال و جمال مطلق و مبدا بی پایان هستی در پروازند.

ذکر این
مقدمه مناسب است که در دوران ستمشاهی، کتابخانه حضرت امام و از جمله کتابهای خطی و
مولفات معظم له به وسیله ساواک غارت شد ولی بعد از پیروزی      انقلاب اسلامی عمده تالیفات حضرت امام در
ساواک پیدا شد اما حواشی امام بر فصوص الحکم در بین آنها نبود تا سال 1362 که طی
یک ماجرای عجیب آنهم پیدا گردید. پیرمردی دستفروش و دوره گرد، تعدادی مجله و کتاب
قدیمی را برای فروش به مدرسه علمیه همدان می آورد و یکی از طلاب به طور اتفاقی به
کتاب شرح فصوص و یک کتاب خطی دیگر برخورد می کند و هر دو را به قیمت 50 تومان می
خرد. بعد از چندی در حال تورق کتاب شرح فصوص متوجه می شود آنچه در حواشی کتاب،
مرقوم شده، خطی است و در ذیل هر فرازی نوشته شده: روح الله خمینی یا روح الله
الموسوی، بدواً هیچ چیز به ذهنش نمی رسد ولی با تامل و دقت بیشتر امضای حضرت امام
را جلوی دیدگانش می یابد، باز هم باور نمی کند، برای مشورت خدمت آیة الله حسین
نوری که در آن زمان نماینده امام و امام جمعه همدان بودند می رود، همین که آقای
نوری کتاب را می بیند، با توجه به شناخت دقیق خط امام و سابقه اطلاع از این تالیف،
متوجه می شود، که این کتاب همان تعلیقات امام بر شرح فصوص الحکم است و کتاب خطی
دیگر نیز حواشی مرحوم آیة الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی بر کفایةالاصول مرحوم
آخوند خراسانی است. نماینده حضرت امام با پرداخت مژدگانی به طلبه مذکور، کتابها را
می گیرند و به خدمت         حضرت امام می
آورند. حضرت امام هیچ واکنشی نسبت به پیدا شدن فصوص نشان    نمی دهند ولی دقایقی در کتاب خطی مرحوم حاج
آقا مصطفی غرق می شوند.

چون از
تعلیقات بر فصوص و همچنین مصباح الانس تنها یک نسخه وجود داشت، به منظور بالا بردن
ضریب اطمینان برای نگهداری آنها به پیشنهاد جناب حجةالاسلام حاج احمد آقا خمینی،
مشغول استنساخ آنها شدم و با آن که هنوز مساله چاپ آن مطرح نبود، با این حال حقیر
نمی توانستم نسخه ای را که از روی خط مبارک حضرت امام بازنویسی       می شود، با توجه به عشق به آن حضرت و
روحیه هنرپرور و هنردوست حضرتشان، در حد میسور با خط خوب ننویسم.

به هر صورت،
در اثناء مدتی که مشغول استنساخ بودم، خبر پیدا شدن کتاب مذکور و استنساخ آن، موجی
از مسرت را در محافل علمی حوزه و دانشگاه به وجود آورد و اساتید برجسته ای که دهها
سال در ژرفای عرفان و فلسفه تحقیق و تعمق کرده بودند، کتابی را که حضرت امام در
حدود 28 سالگی یعنی حدود هشت سال بعد از ورودشان به حوزه علمیه تالیف کرده بودند،
مشتاقانه بر چاپ و نشر آن اصرار ورزیدند که با عدم منع      حضرت امام، عین متن استنساخ شده به چاپ
رسید که این ماجرا را همراه با نکاتی دیگر در مقدمه این کتاب نوشته ام ولی نکات
دیگری را در اثناء بازنویسی و چاپ کتاب ارزشمند مذکور متوجه شدم که مورد اشاره
قرار می دهم.

گرچه به
اجمال از تالیفات چاپ نشده امام مطالبی را شنیده بودم، در این اثناء به کثرت و حجم
فوق تصور آنها پی بردم به طوری که چون به مناسبتی، انبوه تالیفاتی که حضرت امام به
خط مبارکشان نوشته بودند، را به چشم خود دیدم، با توجه به آنکه در آن زمان فقط یکی
از کم حجم ترین آنها را استنساخ کرده و سنگینی آن را فقط از این جهت لمس نموده بودم،
با دیدن آن همه کتاب، صرف نظر از محتوای علمی آنها که در حیطه درک کسی مانند حقیر
نیست، فقط تصور این که یک انسان توانسته این همه کتاب را با آن دقت و خط خوب در حد
کار خطاطان کارکشته و چیره دست، آنهم تمیز و بدون خط خوردگی به رشته تحریر
درآورده، اینجانب را در حیرت و بهت فرو برد.

همانگونه که
قبلاً اشاره شد حضرت امام تا سنین بیست سالگی فقط تا اوائل سطح را طی کرده بودند
که وارد حوزه علمیه قم می شوند و در طی کمتر از ده سال، در میدان گسترده علوم و
معارف اسلامی، گوی سبقت را از همگان می ربایند و هنوز به سن سی سالگی نرسیده بودند
که کتابهای نفیس و گرانقدری مانند «شرح دعای سحر»، «اسرارالصلوة»، «مصباح الهدایة»
و «تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» را تالیف کرده و در تالیف اخیر، مشکل ترین و عمیق
ترین متن عرفانی را به نقد می کشند.

نکته عجیب تر
اینجا بود که در اثناء استنساخ کتاب مورد بحث و مراجعات مکرر به محضر امام در مورد
آن متوجه شدم که علی رغم گذشت نزدیک به شصت سال از زمان تالیف مزبور و پویائی مدام
و متصاعد حضرتشان در تمام زمینه های معنوی و علمی، همچنان به دریافتهای علمی شان
در آن زمان پابرجا و استوار بودند به طوری که گوئی در همان اول خط به آخر خط رسیده
بودند!

با آن که
معمولاً افراد، هنگامی که در بسیاری از علوم به نتیجه ای می رسند اگر حول همان
موضوع و در مسیر همان مطلب به تحقیق خود ادامه دهند، چه بسا نسبت به دریافت قبلی
به تجدیدنظر و اصلاح و حتی به خلاف آن برسند.

نکته دیگر آن
که در دهها موردی که در طی بازنویسی از محضرشان سوال کردم، گوئی لحظه ای پیش
قلمشان را از تحریر مطلب مورد سوال بزمین گذاشته بودند و فی الحال جواب می دادند
که این نشانه حضور ذهن و عدم فراموشی مطالب بعد از گذشت نزدیک شصت سال بود، به
گونه ای که انگار تمام مفاهیم از کف دست برایشان روشن تر بود. با آنکه در منقولات
و محفوظات و امور عادی چنین حافظه شگفت انگیزی را در حضرتشان سراغ نداشتیم.

از این دو
نکته عجیب چنان بهت زده شده بودم که مدتها خود را در برابر یک معمای لاینحل می
دیدم و سرانجام مطلب را با یکی از بزرگان و اساتید عظیم الشان در میان گذاشتم و
اگرچه جواب ایشان قانع کننده بود، اما معمای شخصیت امام برایم ناشناخته تر شد و
تازه بیشتر به عظمت و بلندای دست نایافتنی حضرت امام پی بردم و با احساس حقارت
افزون در برابر قله رفیع معنویت امام خود را مخاطب این معنی یافتم که:

تا نگردی
آشنازین پرده رمزی نشنوی                 
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

بهرحال آن
استاد گرانمایه در جوابم گفت: اگر انسان به حکمت دست یافت و حقیقتی را دریافت، این
نه قابل فراموش شدن است و نه تغییرپذیر و نه قابل تجدیدنظر است و نه قابل تخلف و
مثال زدن به این که در ریاضی وقتی انسان دریافت که «دو ضرب در دو، مساوی است با
چهار»، این دریافت که منطبق با آن واقعیت است، نه فراموش می شود و نه با گذشت زمان
تغییر می پذیرد و هرگز 2×2 مساوی با سه یا پنج نمی شود! بلکه اگر کسی علم ریاضی را
ادامه دهد هرچه هم پیش رود همان دریافت برایش مبرهن تر و روشن تر می شود.

تعرف الاشیاء
باضدادها

و بالاخره
نکته ظریف دیگری که در این قضیه دریافتم این بود که حضرت امام با آنهمه زحمت و
تلاش در طی مدارج عالیه علمی در تمام زمینه ها و آنهمه تالیفات کم نظیر و بی نظیر
در رشته های گوناگون، شخصاً هیچگونه دلبستگی و تعلق خاطری حتی به آثار علمی شان
نداشتند تا چه رسد به چاپ و نشر آنها و با مقایسه آن حضرت با بسیاری از افراد که
حتی از چند ورق مطلب تکراری یا توضیح واضحات یا … نمی گذرند و با چاپ آنها سعی
دارند بر آمار کتب و آثار خود بیفزایند و از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» به یکی
دیگر از ویژگیهای برجسته و نمودارهای زهد و وارستگی حضرت امام پی بردم. او که
بارها خطاب به طلاب می فرمود: «اگر یک قدم برای تحصیل علم بر می دارید باید دو قدم
در راه تهذیب نفس بردارید!» خود همین گونه راه را پیموده بود و به همین دلیل حجاب
علم و طریق وصول را طی کرده و به مقصد و مقصود رسیده و از علم اخلاق به خود اخلاق
و از علم حکمت به خود حکمت دست یافته بود.

چاپ تالیفات
امام

حضرت امام در
پرتو این وارستگی مطلق و پیوند به حق، نه هنگام به غارت رفتن گنجینه ی تالیفاتشان
به ماتم و اندوه نشستند و نه در زمان پیدا شدن آنها به شادمانی و سرور برخاستند و
نه هیچگاه تمایلی به چاپ و انتشار آثارشان به دیگران اظهار داشتند و نه خود کمترین
اقدام و سرمایه گذاری در این راه کردند و آنچه هم چاپ و منتشر شده یا با اصرار و
اقدام دیگران بوده یا چون بعضی از تالیفات معظم له به صورت خطی و دست به دست به
وسیله شاگردانشان از دیر زمان، نسخه برداری و تکثیر محدود شده بود، با همت برخی از
آنان به چاپ رسیده است ولی هنوز عمده ی این آثار گرانقدر به چاپ نرسیده است و با
کمال تاسف تعدادی از آنها نیز در فراز و نشیبهای زندگی حضرت امام مفقود گردیده است
که امید است یابندگان و کسانی که به هر وجهی این کتابها به دستشان رسیده است     -که از جمله مهمترین آنها تعلیقات و حواشی
بر اسفار است- جامعه اسلامی و محافل علمی را از این آثار گرانبها محروم نکنند و با
ارائه آنها به موسسه نشر آثار امام خمینی، افتخار بزرگی را نصیب خود کنند که
بحمدالله به دنبال چاپ تعلیقات فصوص، فکر اقدام برای چاپ و نشر مجموعه آثار حضرت
امام، شکل جدی به خود گرفت و تاکنون گامهای مقدماتی، برداشته شده و امید می رود
این خدمت بزرگ به فرهنگ و معارف اسلامی به زودی انجام گیرد.

رساله های
عملیه

در مورد
رساله های عملیه نیز، حضرت امام روشی ویژه و متمایز از سنت رائج داشتند. اینجانب
شخصاً فردی را می شناختم که مرجع نشده، و حتی قبل از آن که خانواده خودش از او
تقلید کنند، رساله عملیه و حاشیه بر رساله ها را تهیه و آن را به زبانهای متعدد
ترجمه و شخصاً به چاپ آن اقدام کرده بود! ولی حضرت امام بعد از آن که به طور طبیعی
و علی رغم گریزشان از شهرت و ریاست، به خواست خداوند، بار زعامت و مرجعیت بر
دوششان استقرار یافت و بعد از درخواستها و اصرارهای فراوان رساله عملیه دادند.

و در مورد
چاپ رساله نیز برخلاف معمول که رساله های عملیه را با استفاده از بیت المال و وجوه
شرعیه چاپ می کنند و در سطحی گسترده به طور رایگان بین مردم توزیع        می نمایند، حضرت امام هرگز نگذاشتند که
رساله عملیه شان از وجوه شرعیه چاپ شود و به طور کلی اجازه ندادند، رایگان به کسی
داده شود.

از برخوردهای
قاطع حضرت امام در این زمینه داستانها زیاد است و از باب نمونه این که والد محترم
اینجانب در سال 1341 به خدمت امام رسیدند و با ذکر مقدماتی از قبیل کثرت مقلدین و
نیاز آنان به رساله عملیه، سعی کردند که امام را به اقدام برای چاپ رساله عملیه
ترغیب کنند ولی حضرت امام، بعد از استماع سخنان ایشان با صراحت و بدون مجامله
فرمودند: «این حرفها را مناسب است با یک کتابفروش بگوئید» که ایشان با ذهنیت منطبق
با سنت رائج، سخت شگفت زده و رنجیده خاطر شدند ولی با تدبر و تعمّق در روش نوین
امام و شناخت معیارهای الهی آن، ارادت و اخلاص شان دو چندان شد.

حضرت امام در
شرائطی چنین شیوه ای را اتخاذ و تثبیت کردند که من خود نمونه های متعددی را برخلاف
آن از دیگران شاهد بودم. از جمله وقتی مرحوم آیةالله حکیم بیمار و به لندن منتقل
شده بودند، من در یکی از امارات خلیج به منزل یکی از روحانیون مقیم آنجا وارد شدم
در آنجا منظره عجیبی دیدم. اطاق و قسمت عمده ایوان منزل او تا سقف از رساله های
بعضی از آقایان پر شده بود. رساله هائی که بیوت به طور مجانی برای توزیع بین مردم
بعد از فوت مرحوم آیةالله حکیم ارسال کرده بودند ولی آن روحانی با آن که ظاهراً
مقلد امام بود هنوز نتوانسته بود یک نسخه از رساله امام به دست آورد.

و مدعی
مرجعیت دیگری را به چشم خود دیدم که یک پاکستانی نزد او آمده بود و با آن که
صریحاً اظهار کرد که مقلد امام خمینی است، با دست خود رساله خود را از پستوی اطاق
آورد و به او داد!

بارها افرادی
از روحانیون و غیر روحانیون که با سنت رائج خو گرفته بودند، ضمن مراجعه به دفتر
امام، درخواست رساله عملیه ی امام را می کردند و وقتی ما می گفتیم که نداریم و ما
هم برای خودمان یا برای نیاز دفتر و پاسخ به سوالات شرعی و حتی نیاز شخص امام
رساله لازم داشته باشیم، مثل دیگران از کتابفروشی می خریم، شگفت زده می شدند! در
مورد سایر کتابهای مطبوع حضرت امام نیز وضع بهمین منوال بود و حتی خود امام برخی
از آنها را نداشتند که برای مراجعه از ما به طور امانت طلب می کردند و دوباره پس       می
دادند!

نکته دیگر آن
که اصولاً توزیع رایگان یا خیلی ارزان و زیر قیمت عادی هر کتابی را موجب وهن کتاب
و مولف آن می دانستند و مخالف آن بودند. از جمله این که:

توهین و
استغفار

یکی از
دوستان خوب که از یاران دیرینه حضرت امام در نجف اشرف و مورد علاقه       حضرت امام بود به تحقیق و چاپ برخی از
تالیفات آیةالله شهید مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی اقدام کرده بود. در پی آن نامه ای
از طریق غیر دفتر خدمت امام فرستاده بود که حضرت امام بعد از ملاحظه نامه وقتی که
ما به محضرشان رسیدیم، با ناراحتی و تاثر فرمودند: «این آقای… برای من چه نوشته
است؟ به مصطفی و کتاب او توهین کرده است. ایشان استغفار کند. از این توهین باید
استغفار کند!»

چون از مضمون
نامه اطلاع نداشتیم به فکر فرو رفتیم که آیا ایشان چه نوشته است که امام اینگونه
برآشفته است. لذا چند روز بعد وقتی که ایشان به دفتر آمده بود، ضمن نقل مطلب حضرت
امام از ایشان مضمون نامه را جویا شدم، وی مضمون نامه مزبور را با صورت ذیل برای
اینجانب بازنویسی کرد:

محضر
مبارک… بحمدالله کتاب… از استاد شهید مرحوم آیةالله حاج آقا مصطفی خمینی به
چاپ رسید. در نظر داریم چنانچه موافق باشید، مبلغی کمک فرمایند ما نیز از حق چاپ
گذشت می کنیم تا کتاب به قیمت ارزان -زیر قیمت عادی و نیمه رایگان- به بازار عرضه
شود…

ادامه دارد

 

/

رسانه ها و اندیشه های امام خمینی (قدّس سرّه)

رسانه ها و
اندیشه های امام خمینی (قدّس سرّه)

ابعاد شخصیتی
حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آن چنان است که هر چقدر نویسندگان و
گویندگان بگویند و تاریخ نویسان ثبت کنند، کمتر خواهند توانست حق مطلب را ادا
نمایند. امام چهره ی استثنائی تاریخ معاصر بود و حتی شاید تاریخ اسلام بجز معصومین
علیهم السلام، چنین چهره ی استثنائی را بخود ندیده است. او جامع جمیع صفات نیکو و
الهی یک انسان کمال یافته و خداگونه بود. افکار و اندیشه های او مبدا تحولی تاریخی
و ترسیم چشم اندازی نوین در تاریخ آینده بشریت گردید. او تاریخ ساز شد. اندیشه های
او که همان مبانی اسلام ناب محمدی (ص) است در دورانی طلوع کرد و فضای ذهنی تیره و
مکدر انسانها را روشن و منور گردانید که جهالت و ظلمت و بی هدفی و سرگردانی، جامعه
ی بشری را فرا گرفته بود و اندیشه های اندیشمندان و سردمداران مکاتب فکری و فلسفی
و سیاسی بشری، یکی پس از دیگری، آزمایش خود را پس داده و ناتوانی خود را در تبیین
راه و رسم زندگی مطلوب برای بشریت سرگردان و نیز اداره ی جوامع بشری، اثبات نموده
بودند. اندیشه او که مبتنی بر وحی و اسلام ناب محمدی (ص) بود، اندیشه های الحادی و
فریبنده ی مدعی نجات انسانها را به زباله دان تاریخ فرستاد. طلوع افکار امام، مذهب
و اندیشه ی مذهبی را که به بهانه ی توسعه علوم و تکنولوژی و ظهور افکار غیر مذهبی
و حتی ضد مذهبی به حاشیه رانده شده بود، به متن جامعه آورده و اثبات نمود که نیروی
مذهب فوق تمام نیروهای تحول جامعه می باشد.

ظهور و
انتشار افکار امام در یک لحظه تاریخی باعث تحول در تفکر دینی و مذهبی گردید و
کالبدهای ذهنی و فکری متحجر را درهم شکست و پیشتاز تبیین تفکری گردید که مذهب را
به عنوان بهترین راه اداره ی جوامع بشری، علی رغم تحولات اجتماعی اجتناب ناپذیر
آنها معرفی می نمود.

امام در
مقابل آنهائی که یا براساس تحجرگرائی و یا روحیه ی منفعل خود، معتقد و یا امیدوار
به اداره ی جوامع براساس اندیشه ی مذهبی نبودند با تمام قوی ایستاد و عملاً ثابت
نمود که نه تنها مذهب قادر به اداره ی جوامع با همه ی تحولات آنها می باشد، بلکه
بهترین و پویاترین الگوی اداره جوامع را ارائه می نماید. امام به جهانیان و به
نسلهای آینده و زمامداران اندیشه های سیاسی بشری، اعلام کرد که: دوران حاکمیت
اندیشه های جورواجور بسر آمده و سر فصل نوینی در تاریخ بشر آغاز گردیده و دوران
حاکمیت مذهب و تفکر دینی بر سرنوشت انسانها به منظور نجات بشر از بن بست بحرانی که
گرفتار آمده فرا رسیده است.

امام با
حرکتی که آفرید، ارکان نظام ظالمانه ی سیاسی و اقتصادی جهان را دچار تزلزل و
گسیختگی نمود و خیزشهای اسلامی و مردمی را در سراسر جهان باعث گردید و هراس و
وحشتی عجیب در دل جهانخواران و استکبار جهانی بوجود آورد.

افسوس که عمر
امام فقیدمان کوتاه بود و دورانی که انسانها فرصت یافتند تا به اندیشه های او آشنا
شوند بسیار کوتاه و در واقع یک لحظه تاریخی بود که همچون برق جهید و فضا را منور
کرد و رفت و افسوس که ما همچون ماهی در آب بودیم و قدر آب نشناختیم. افسوس که
اوقات طلائی حیات امام به سرعت سپری گردید و ما بخود نیامدیم و از این فرصتها
استفاده شایسته نکردیم. او بالاتر از سطح ادراک و تفکر جامعه بود. او آنقدر
بزرگواربود که منتظر عطش جامعه نماند و هرچند گاهی برای ذخیره سازی مایه ی حیات
فکری انسانها در آینده، افکار و اندیشه هایش را در قالب پیامها و سخنها تبیین می
نمود و گنجینه ای عظیم برای ما و نسلهای آینده بجا گذاشت.

او به ظاهر
از میان ما رفته است ولی گنجینه ی عظیم و گرانبهای افکار و اندیشه های او برای ما
و بشریت فردا بجا مانده است. آن گنجینه ی عظیم از افکار، خصلتها، ویژگیها، صفات،
رفتارها و … به ما کمک می نماید تا الگوی مطلوب زندگی فردی و اجتماعی را براساس
اسلام ناب محمدی (ص) تبیین و انتخاب نمائیم و این زمانی مقدور است که با این
گنجینه مانوس بوده و در آن ذوب شویم، همانطور که مرحوم شهید آیة الله صدر فرمود
که: «در امام خمینی ذوب شوید که او در اسلام ذوب شده است».

افسوس که ما
عظمت امام و افکار و اندیشه های او را کمتر ادراک نمودیم شاید هم بخاطر اینکه
ادراک او و افکارش یقیناً به درجات بالاتری از تکامل فکری نیازمند است.

حال نکته
اینجا است که غفلت و نسیان خطری است که احتمال دارد رابطه ی ما و جامعه را با این
گنجینه ی عظیم تضعیف نماید و نسلهای آینده هم بدلیل کم اطلاعی نتوانند رابطه ی
مستحکمی با آن برقرار نمایند. بنابراین بر نهادهای تبلیغی و رسانه های گروهی و
وسایل ارتباط جمعی است که دائماً خورشید افکار و اندیشه ها و خط امام خمینی   قدّس سرّه را فروزان نگه دارند تا نسلهای حال
و آینده و محرومین جهان بتوانند در پناه آن راه سعادت خود را پیدا نمایند.

نهادهای
تبلیغی و رسانه ها باید توجه داشته باشند که آنها رسالتی تاریخی در این زمینه
بعهده دارند. رادیو و تلویزیون، روزنامه ها، مجلات و غیره باید دائماً به نشر
افکار امام مشغول باشند. آنها نباید فقط به ذکر نام و یادی از امام خمینی رضوان
الله تعالی علیه در مناسبتها و مراسم اکتفا کنند و این امر را ادای مسئولیت خود
بدانند! رسانه های گروهی بویژه صدا و سیما بایستی از هر فرصتی برای فروزان
نگهداشتن اندیشه و خط امام در اذهان مردم استفاده نمایند و علاوه بر رسانه های
جمعی و نهادهای تبلیغی،           نظام
آموزشی کشور نیز باید جایگاه ویژه ئی را در مراحل آموزشی نسل آینده، به طرح و نشر
افکار امام اختصاص داده و «امام شناسی» را به عنوان بخشی از برنامه آموزشی دانش
آموزان و دانشجویان کشور پیش بینی نماید.

از اقدامات
دیگری که در زمینه ی طرح و انتشار اندیشه ها و ابعاد شخصیتی حضرت امام خمینی قدّس
سرّه الشریف باید انجام پذیرد، برگزاری کنگره های بزرگ جهانی شناخت افکار و ابعاد
شخصیتی امام بصورت مستمر و ادواری می باشد.

نظام جمهوری
اسلامی که خود محصول افکار امام خمینی قدّس سرّه هست، باید پیشگام طراحی اینگونه
کنگره های جهانی باشد کنگره ها هم از نظر تعداد و هم از نظر موضوع در اقصی نقاط
جهان باید توسعه داده شوند. حوزه ها و علما و دانشمندان، روشنفکران و دانشگاهیان و
نهادهای تبلیغی باید نقش اصلی را در سازماندهی و گسترش کنگره های جهانی بعهده
داشته باشند.

هر یک از
ابعاد شخصیتی امام می تواند موضوع کنگره عظیمی در سطح جهانی باشد. دیدگاه های امام
نیز در موضوعات مختلف که در متن پیامها و سخنان ایشان نهفته است هر کدام می تواند
موضوع یک کنگره باشد موضوعاتی نظیر: حج- جهاد و مبارزه با ظلم و ستم- خصلتهای
استکبار جهانی- ولایت- حکومت- مالکیت- فرهنگ- معنویت- فقه و فقاهت- فلسفه- عرفان-
ادبیات- حکمت- سیاست- اقتصاد- هنر-زن- تعلیم و تربیت- انفال-قضا- حقوق خصوصی و
عمومی- حقوق بین الملل- آزادی- امر به معروف و نهی از منکر و موضوعات متنوع و
متعدد دیگر هر یک می توانند موضوع یک کنگره قرار بگیرند.

امید است
رسانه های جمعی در فروزان نگهداشتن خورشید اندیشه و خط امام، و نهادهای تبلیغی و
علمی در تبیین افکار و ابعاد شخصیتی حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بکوشند
تا فرهنگ احیاء شده تفکر اسلام ناب محمدی (ص) به صورت یک فرهنگ مسلط جهانی درآمده
و نجات انسانها از چنگال استکبار و شیاطین جهانی و نیز، سعادت و کمال آنها را به
ارمغان آورد و نسل امروز و نسلهای آینده این انسان خداگونه و استثنائی که ابعاد
مختلف ایمان- تعبّد- اخلاص- تقوی- شجاعت- فقاهت- علم- فلسفه- عرفان- حکمت- سیاست-
مقاومت- مبارزه و سایر صفات نیکوی الهی در او متجلّی گردیده بود، را بهتر بشناسند.

انشاءالله

 

/

بسیج، بازوی نیرومند حکومت جهانی اسلام

بسیج، بازوی
نیرومند حکومت جهانی اسلام

بسیج چیست؟
بسیجی کیست و تفکر بسیجی چه نوع تفکری است؟ صورت سئوالات، بسیار ساده اند، اما
پاسخ مناسب به هر یک از آنها محتاج اسباب و لوازم اولیه خاص خود می باشد و هر یک
مقدماتی را می طلبد. زیرا لازمه شناخت صحیح نسبت به ضرورت تاسیس بسیج مستضعفین،
درک عمیق و صحیحی از وضعیت کنونی عالم است. مسائلی همچون آگاهی کامل از توان
محرومان و مستضعفان مظلوم جهان برای مقابله با صاحبان زر و زور و تزویر، فهم
سیاستهای تجاوز کارانه ی ابرقدرتها خصوصاً استکبار غرب به سرکردگی شیطان بزرگ،
مطالعه و تحقیق منصفانه بر روی اوضاع فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسلمانان
در این عصر و دهها مساله ی اصلی دیگر، هر انسان متعهدی را متوجه خطری که اسلام و
حتی دیگر ادیان آسمانی را تهدید می نماید، کرده و به نتیجه گیری و جمع بندی صحیح
از اوضاع برای درپیش گرفتن راهی که به عنوان وظیفه دینی خویش باید در این دنیا طی
نماید، میرساند. اما آنچه در این مطلب کوتاه می توان ذکر کرد که از یکطرف تمامی
این مسائل را بعنوان «مقدمه موضوع اصلی» دربر گیرد و از سوی دیگر، سه سوال اصلی
صدر این مقال را پاسخی مناسب دهد استفاده از رهنمودها و نظرات امام خمینی رضوان
الله تعالی علیه می باشد. مگر غیر از این است که برای یافتن هدف و انگیزه ی تاسیس
یک تشکیلات، ارگان و یا … بهترین راه، مراجعه به نظرات موسس و بنیانگذار آن
تشکیلات یا ارگان می باشد؟ مگر غیر از این است که برای          پیدا کردن چهره واقعی یک «بسیجی» تمام
عیار باید به سراغ بهترین، شجاعترین، مدیر و مدبرترین آنها رفت در اینجا هم بار
دیگر امام خمینی (ره) با بیان این جملات جاودانی که:

«… من
همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از خدا می خواهم تا با بسیجیانم
محشور گرداند چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام…» جلب کننده
نظرات برای تمام زمانها و مکانها بسوی خویش گردیده است.

ما بر این
اعتقادیم که نظرات و ملاکها و معیارهائی که امام (ره) در ارتباط با مسائل مختلف
عنوان نموده اند، راه گشای معضلات خواهد بود و اقرب وسایل برای رسیدن به هدف را
نشان می دهد، به شرط آنکه خالصانه قصد درک و پیاده کردن آن نظرات بدون درنظر گرفتن
منافع مادی خویش را داشته باشیم.

مع الاسف
دیده یا شنیده می شود، گاهی برخی افراد مسئول برای پیشبرد طرحها و برنامه های خود
یا برنامه پیشنهادی خود، جمله ای از امام خمینی (قدّس سرّه) را ذکر کرده و بدنبال
آن نظرات خود را که چندان هم با مبانی اسلام ناب محمدی (ص) سازگاری ندارد بیان می
دارند. مسلماً چنین برخوردی باعث مخدوش ساختن و تحریف نظرات امام (ره) خواهد شد در
حالیکه می توان معیارها و ملاکهای امام (ره) را به صورت «میزان» برای تشخیص راه حق
از طرق باطل قرار داد و بر آن صراط حرکت نمود. امام خمینی (ره)      وضع کنونی عالم را اینگونه تشریح نموده
اند:

«… واقعیت
این است که دول استکباری شرق و غرب و خصوصاً آمریکا و شوروی، عملاً جهان را به دو
بخش «آزاد و قرنطینه سیاسی» تقسیم کرده اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها
هستند که هیچ مرز، حد و قانونی نمی شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و
استثمار و بردگی ملتها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه ی
اصول و موازین خود ساخته و بین المللی می دانند. اما در بخش قرنطینه ی سیاسی که
متاسفانه اکثر ملل ضعیف عالم و خصوصاً مسلمانان در آن، محصور و زندانی شده اند،
هیچ حق حیات و اظهارنظری وجود ندارد. همه ی قوانین و مقررات و فرمولها، همان
قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهای دست نشاندگان و دربرگیرنده منافع مستکبران
خواهد بود…

(پیام
استقامت 29/4/67)

در چنین
وضعیتی، وظیفه و تکلیف یک مسلمان متعهد چیست؟ سوالی که به طریق اولی مطرح می شود
این است که در چنین عصری تکلیف کشوری که بخواهد به مبانی و اصول اسلام ناب محمدی
(ص) پای بندی باشد چه خواهد بود؟ به یقین پاسخی جز مبارزه     بی امان برای برهم زدن این رابطه ظالمانه
جهانی وجود نخواهد داشت.

اما راه حل
پیاده کردن چنین تکلیفی چگونه است؟ امام (ره) خط را چنین ترسیم نموده اند:

«… ما این
واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم
که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ی جهانخواران بوده و هستیم.
حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ،
می گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های
فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف و
عنایت خداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند، نابود کنیم و
نظام اسلام رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را در جهان استکبار ترویج نمائیم و
دیر یا زود، ملتهای دربند، شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باج
خواهی و مصونیت کارگزاران امریکایی -حتی اگر با مبارزه ی قهرآمیز هم باشد- جلوگیری
می کنیم…».

(29/4/67)

باید برای
پیاده کردن چنین هدفی، تمام مسلمین بصورتی یکپارچه متشکل گردند و در حالت آماده
باش، منتظر برخورد و مقابله ای جدی با ابرقدرتها در تمامی زمینه های نظامی، سیاسی،
اقتصادی و فرهنگی بسر برند و این جنگ مقدس را به عنوان        اصلی ترین تکلیف دینی و وظیفه شرعی خود
بدانند. خصوصاً در شرایط کنونی که:

«… امروز
جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهین
بی درد شروع شده است…» و در اوضاعی که «… جهان تشنه ی فرهنگ اسلام ناب محمدی
(ص) است و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامی رونق و زرق و برق کاخهای سفید و سرخ
را از بین خواهند برد…».

(29/4/67)

پس باید قیام
کرد و بهای آنرا نیز پرداخت:

«… ما به
این نکته نه فقط در جنگ تحمیلی که از روز نخست شروع مبارزه و از پانزده خرداد تا
بیست و دوم بهمن رسیده ایم و بخوبی دریافته ایم که برای هدفی بزرگ و آرمانی اسلامی
الهی باید بهای سنگینی پرداخت نمائیم و شهدای گرانقدری را تقدیم کنیم و جهانخواران
ما را راحت نخواهند گذاشت و با استفاده از ایادی داخلی و خارجیشان به ما شبیخون
زده و خون عزیزان ما را بر بستر کوچه ها و خیابانها و مرزهایمان جاری می کنند و
همین گونه شد…»

(فریاد
برائت-مرداد 66)

در چنین
دیدگاهی «بسیج سربازان جهان اسلام» بازوی نظامی این تشکیلات بزرگ اسلامی خواهد بود
و توجه عمیق به همین مساله بود که امام خمینی (ره) دستور تشکیل بسیج مستضعفین را
در پنجم آذرماه 1358 صادر نمود.

گرچه تاسیس
بسیج مستضعفین درهمان زمان نیز ضرورت تشکیل چنین نیرویی را در کنار دیگر نهادهای
انقلاب برای همگان روشن نمود، لیکن با گذشت دهسال از عمر این «شجره طیبه» خصوصاً
در جریان هشت سال دفاع مقدس، لزوم و وجود آن، بیش از پیش نمایان گشت و بر این مطلب
صحّه گذاشت که:

«… تشکیل
بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران، یقیناً از الطاف جلیّه خداوند تعالی بود که بر
ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد. در حوادث گوناگون پس از پیروزی انقلاب
خصوصاً جنگ، بودند نهادها و گروههای فراوانی که با ایثار و خلوص و فداکاری و شهادت
طلبی، کشور و انقلاب اسلامی را بیمه کردند ولی حقیقتاً اگر بخواهیم مصداق کاملی از
ایثار و خلوص و فداکاری و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهیم، چه کسی سزاوارتر
از بسیج و بسیجیان خواهد بود؟…».

امام خمینی
(ره) (2/9/67)

جملات
بنیانگذار انقلاب و بسیج، گویاتر از آن است که محتاج تفسیر باشد. بیائیم ما نیز
همچون بسیجیان و عاشقان امام خمینی (ره) خود را در برابر آخرین پیام تاریخی او
درباره بسیج که دوم آذرماه سال گذشته نوشتند قرار دهیم و تعریف بسیج و بسیجی را و
استراتژی این نهاد را در انقلاب جهانی اسلام و وظیفه فعلی بسیج و بسیجیان را، از
آن جویا شویم. قبل از پرداختن به این امر مهم، تذکر این نکته ضروری است که گرچه
تمام پیامها، سخنرانیها و رهنمودهای امام (ره) از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار
بوده و توجهی عمیق را در ارتباط با آنها طلب می نماید، اما پیامها و مطالبی که
ایشان طی یکسال پس از پذیرش قطعنامه تا ارتحال جانگدازشان ابراز نموده اند، حالت و
جلوه ای دیگر دارند که شاید بتوان از آنها به عنوان مجموعه بانگ رحیل یاد کرد یا نامی
مناسب تر بر آن نهاد که بیانرگ این مفهوم باشد که گویا امام (ره) از زمان پایان
حیات پربرکتشان آگاه شده و به مناسبتهای مختلف، سعی در اظهارنظر و ابراز وصیت خویش
می نمودند.

امام (ره)
پیامها و سخنان نغز و پرمعنایی را در طی این یکسال اکثراً بدون آنکه از ایشان
درخواست شده باشد، اظهار نموده اند که پیام 2/9/67 ایشان به مناسبت سالگرد بسیج
مستضعفین یکی از این مطالب است.

در قسمتی از
این پیام آمده است:

«… بسیج
شجره ی طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین
و حدیث عشق می دهد. بسیج، مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش
بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پابرهنگان و
معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بی نشانی
گرفته اند…».

با چنین
مقدمه ای، امام (ره) اصل دائمی وجود این تشکیلات را بار دیگر اینگونه بیان داشتند:

«… من
مجدداً به همه ی ملت بزرگوار ایران و مسئولین عرض می کنم چه در جنگ و چه در صلح
بزرگترین ساده اندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً آمریکا و شوروی از
ما واسلام عزیز دست برداشته اند، لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم. در
نهاد و سرشت آمریکا و شوروی کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله
وسلم) موج می زند. باید برای شکستن امواج طوفانها و فتنه ها و جلوگیری از     سیل آفتها به سلاح پولادین صبر و ایمان مسلح
شویم…».

اما پاسخ به
این سوال که تفکر بسیجی چگونه تفکری است؟ باید گفت که:              تفکر بسیجی، تفکر امام گونه است و
ملتی را بسیجی گویند که تفکر و عملشان همچون امام (ره) و مقلدین و پیروان راستین
او باشد. امام خمینی (ره) در توصیف چنین ملتی اینچنین می گویند:

«… ملتی که
در خط اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله وسلم) و مخالف با استکبار و پول پرستی
و تحجرگرایی و مقدس نمایی است، باید همه افرادش بسیجی باشد و فنون نظامی و دفاعی
لازم را بدانند چرا که در هنگامه ی خطر، ملتی سربلند و جاوید است که اکثریت آن
آمادگی لازم رزمی را داشته باشد…».

بر چنین ملتی
که مصداق عینی و واقعی آن امت مسلمان، شهیدپرور و قهرمان است، باید افرادی حاکمیت
داشته باشند که دارای «تفکر بسیجی» باشند و خود، به معنی واقعی، بسیجی باشند.
بسیجیانی که ایران اسلامی اکنون استقلال، آزادی و حفظ جمهوری اسلامی خود را مدیون
و مرهون ایثار و فداکاری آنهاست، از متن جامعه و توده ی مستضعف و پابرهنه، در
تشکیلات بسیج مجتمع شده و جامعه مان شاهد تلاش بی وقفه آنان در حفظ دستاوردهای
انقلاب در صحنه های مبارزه و مظلومیتشان در برخی شهرهای کشورمان بوده اند. تفکر
بسیجی بزرگترین یادگار امام است و دارندگان چنین تفکری،    برپا دارندگان واقعی انقلابها می باشند:

«… خلاصه ی
کلام، اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان و
جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند…».

و درست به
همین علت است که:

«… بسیج
باید مثل گذشته و با قدرت و اطمینان خاطر بکار خود ادامه دهد…».

اما انقلاب
اسلامی در مسیر پیاده کردن آرمانها و اهداف امام خمینی (ره)، راهی دشوار را در پیش
دارد و دشمنان انقلاب برای رویاروئی با آن، جبهه های گوناگونی را در برابر آن
گشوده اند. با مسکوت گردیدن جبهه ی نظامی، جبهه ی فرهنگی برای تهی ساختن پیکره ی
انقلاب و القاء فرهنگ اسلام امریکایی تقویت گردیده است. اکنون وظیفه بسیجیان و
عاشقان راه امام (ره) درک و دانستن مبانی اسلام ناب محمدی (ص) و آن مسائلی که سالها
آنها را در میدان عمل دیده و یافته بودند. و از همین زاویه است که در شرایط و
اوضاع فعلی، متعهدین و بسیجیان حوزه و دانشگاه، وظیفه ای مهم و حیاتی برعهده
دارند، آنان براساس فرمان امام خمینی (ره) باید با تصحیح و تغییر روشهای معمول در
این دو مرکز، به تبیین و تشریح مبانی اسلام ناب محمدی (ص) مبادرت ورزند. راه را
امام (ره) مشخص کردند و وحدت واقعی حوزه و دانشگاه را هم بیان کرده اند:

«… فرهنگ
دانشگاهها و مراکز غیر حوزه ای ، بصورتی است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر
عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ                و کم کردن فاصله ها، حوزه و
دانشگاه در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیع تر گردد…».

(29/4/67)

امام (ره)
برای فرزندان بسیجی اش در این دو مرکز وصیت کرده اند که:

«… امروز
یکی از ضروری ترین تشکلها، بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان
دانشگاهها باید با تمام توان خود در مراکزشان، از انقلاب و اسلام دفاع کنند و
فرزندان بسیجی ام در این دو مرکز، پاسداری اصول تغییر ناپذیر «نه شرقی نه غربی»
باشند، امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج دارند…»

(2/9/67)

البته این
سخنان گهربار امام (ره) در آن زمان با برداشتی محدود و کوتاه روبرو گردید و به
بازشدن دفتری در حوزه و دانشگاه به عنوان بسیج طلبه و دانشجو آنهم در بُعد نظامی
اکتفا گردید! در حالیکه مقصود اصلی امام (ره) مساله ای بسیار فراتر و والاتر بود.
ایشان مقصودشان از چنین وحدتی را در آن پیام با صراحت و تاکید، اینگونه عنوان
نمودند:

«… فرزندان
انقلاب، بهیچ وجه نگذارید ایادی آمریکا و شوروی در آن دو محل حساس نفوذ کنند. تنها
با بسیج است که این مهم انجام می پذیرد. مسائل اعتقادی بسیجیان به عهده این دو
پایگاه علمی است. حوزه علمیه و دانشگاه، باید چارچوبهای اصیل اسلام ناب محمدی (ص)
را در اختیار تمامی اعضاء بسیج قرار دهند. باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد
حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی
نیست…».

بدین ترتیب،
تبیین و تدریس چارچوبهای اسلام ناب محمدی (ص) برای اعضای بسیج، بر عهده ی این دو
مرکز -با در نظر گرفتن آن شرایط- گذاشته شده است.

اما نکته ای
را که در پایان باید متذکر شد، حمایت مادی و معنوی مسئولین نظام از بسیجیان
کشورمان -این یادگاران صحنه های ایثار و مقاومت- می باشد و بزرگترین حمایت و
پشتیبانی از آنان، اصل قرار دادن «ضابطه تفکر بسیجی» در دادن مسئولیتها به
افراد   می باشد و جامه ی عمل پوشاندن به
این وصیت امام که:

«… من
مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض می کنم که حساب این گونه افراد مرفّهین بی درد
را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند و نگذارید این مدعیان بی هنر امروز و
قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند. من در میان شما باشم و یا نباشم، بهمه
شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید پیش کسوتان شهادت و خون، در پیچ و خم زندگی
روزمره ی خود، به فراموشی سپرده شوند…».

(29/4/67)

و باید
مسئولین نظام، این هشدار امام (ره) را -درباره ی بسیج و بسیجیان- همواره    ملاک نظری و عملی خویش قرار دهند و آحاد ملت
را متوجه اهمیت آن سازند و به بسیجیان تفهیم نمایند که:

«… شما
(بسیج) باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است، انقلاب اسلامی در جهان،
نیازمند فداکاریهای شما است و مسئولین تنها با پشتوانه شما است که می توانند به
تمامی تشنگان حقیقت و صداقت، اثبات کنند که بدون آمریکا و شوروی، می شود به زندگی
مسالمت آمیز توام با صلح و آزادی رسید. حضور شما در صحنه ها موجب می شود که ریشه
ضد انقلاب در تمامی ابعاد از بیخ و بن قطع گردد…».

امام (ره) در
دنباله ی چنین جملاتی فرموده اند:

«… من دست
یکایک شما پیشگامان رهایی را می بوسم و می دانم که اگر مسئولین نظام اسلامی از شما
غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت. بار دیگر تاکید     می کنم که غفلت از ایجاد ارتش بیست میلیونی،
سقوط در دام دو ابر قدرت جهانی را بدنبال خواهد داشت…».

«… خداوند
شهدای عزیز و گمنام بسیج را به نعمت همجواری اهل بیت علیهم السلام، متنعم و
جانبازان عزیز را شفا و اسراء و مفقودین عزیز را سالماً به اوطانشان باز گرداند و
هر روز بر عظمت و شوکت این نهاد مقدس و مردمی که پیروان اسلام عزیز و حضرت    بقیة الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفداء
هستند بیفزاید.

والسلام
علیکم و رحمة الله

امام خمینی
«ره»:

بار دیگر
تاکید می کنم که غفلت از ایجاد ارتش بیست میلیونی سقوط در دام دو ابرقدرت جهانی را
بدنبال خواهد داشت.

(2/9/67)

 

/

پدیده ی ضد ارزش بی حجابی و بد حجابی

ارزشهای
اسلام و انقلاب را پاسداری کنیم

پدیده ی ضد
ارزش بی حجابی و بد حجابی

حجة الاسلام
محمد تقي رهبر

– چرا اینقدر
از بد حجابی حرف می زنید؟!

– مگر مسئله
ای دیگر ندارید که درباره ی آن حرف بزنید؟!

– مگر همه
مسائل اجتماعی ما حل شده که این یکی باقی مانده باشد؟

– آیا
بحرانهای اقتصادی، گرانی، تورم، چندنرخی، بازار سیاه، احتکار، سوء استفاده، تبعیض،
رشا و ارتشاء، نابسامانیهای اداری و نارضائی تراشی های شبانه روزی عده ای ندانم
کار یا بیمار، مواد مخدر و مسایل دیگر اخلاقی، مسائل جامعه ما نیستند؟ چرا آنها را
در اولویت قرار نمی دهید؟…

اینها و
امثال اینها پرسشهائی هستند که در برابر مسئله حجاب و بد حجابی، از سوی عده ای
مطرح می شوند.

این پرسشها
یک پاسخ اجمالی دارد و یک پاسخ تفصیلی:

پاسخ اجمالی
اینکه:

نگران
نباشید! زیرا که ما طبق معمول، از این مسئله «حرف» می زنیم و بیش از این کاری نمی
کنیم که خدای نخواسته موجب ملامت خاطر مبارک! زنان بدحجاب و طرفداران آنها را
فراهم کنیم. بنابراین از این حرفها و شعارهای موسمی و تهدیدها، وعد و وعیدها،
چندان دلهره و واهمه بخود راه ندهند!! حال بگذارید در کنار سایر «حرف ها» از این
مقوله نیز حرفی زده شود. و اما پاسخ تفصیلی که واقعاً بخواهیم به گره گشائی این
معضل و   ریشه یابی و ارائه راه حل در این
مسئله بپردازیم تا از یکسو توجیه منطقی طرح مسئله بدحجابی که یکی از مظاهر ضد
ارزشی اخلاقی و رفتاری است، روشن شود و از سوئی دیگر ضمن طرح مسئله و کاوش و تحقیق
در پیرامون آن، راه حلها و پیشنهاداتی ارائه گردد.

در این زمینه
موارد ذیل را می نگریم:

1- مسائل
مطروحه در بند اخیر سوالات (که هر یک نقش فراوان در سرنوشت اجتماعی و حتی سیاسی ما
دارد و بی توجهی به آن عواقب نامطلوبی را به بار خواهد آورد)، هر کدام شایان تامل
و بررسی است و طرح مسئله بدحجابی در محیط کنونی ما بدون معنی نیست که مسائل فوق
الذکر فراموش و یا حل شده است. زیرا هر مسئله جای خود را دارد که بحث از آن بی
نیازکننده از بحث سایر مسائل نیست. به اضافه آنکه مسئله بدحجابی و بدتر از آن لجام
گسیختگی گروهی از زنان در محیط انقلابی ما از اولویت خاص برخوردار است. و علل و
عوامل و انگیزه ها و اهداف و آماری دارد که به سادگی نمی توان از کنار آن بی تفاوت
گذشت.

ما مواد مخدر
را خطرناک توصیف می کنیم و صحیح است ولی آیا هوسبازی و لجام گسیختگی تعدادی از
زنان، گناه و عامل انحراف و نموداری از فرهنگ منحط ابتذال و متاثر از فرهنگ اجنبی
نیست؟! بنابراین با هر دوی اینها باید به مبارزه برخاست. و علل و آثار و     راه حلهایش را به بحث و بررسی نهاد. و یا
مثلاً ابتذال و سوء رفتار زن و چهره های    
هوس انگیز و مفسده خیز آنان، آیا از مسئله احتکار و تورم کمتر زیانبار است؟
بنابراین به حل هر دو معضل باید پرداخت که هر یک در جای خود خطرناکند. و همچنین در
مقایسه با مسائل دیگر باید اعتراف کرد که مسئله ی بدحجابی و علل و آثار آن یکی از
بیماریهای جامعه است که ضرورتاً علاج آن نیاز به بحث و مطالعه و بررسی دارد.

2- زنان نیمی
از جمعیت بشر را تشکیل می دهند. جمعیتی که گردانندگان چرخ حیات در خانه و حتی در
بخش عظیمی از جامعه می باشند به علاوه نقش و تاثیر وجودی آنان بر مردان، کودکان و
جوانان انکارناپذیر است. در یک مَثَل فرانسوی است که در هر حادثه از حوادث اجتماعی
می گویند: «زنان را تفتیش کنید!» یعنی علة العلل حوادث اجتماعی را در وجود زنان
بجوئید. در آثار و امثال از نقش وجودی زن بسیار صحبت شده بدین مضمون که صلاح و
فساد زن در سرنوشت فرد و جامعه اثر انکارناپذیر دارد.

بر این اساس
نمی توان رفتار زنان یک جامعه را نادیده گرفت. فرهنگ و تفکر، اخلاق و تربیت، رفتار
و حرکات زنان، تاثیر مستقیم بر کل اخلاق و رفتار جامعه دارد. در این رابطه، گرچه
مسئله حجاب در نگاه اولیه جزئی و سطحی می نماید و شاید بعضی ها چندان مایل نباشند
روی مسئله بدحجابی خیلی جر و بحث شود و مسائلی از آن مهمتر و ضروری تر جهت طرح
بدانند و بلکه قابل اغماض تلقی کنند! اما باید خاطر نشان ساخت که نمای ظاهری هر
انسان نموداری از تفکر، اعتقاد و اخلاق او است. بنابراین چهره ی انسان از درون
سالم یا ناسالم وی حکایت دارد. و به قول معروف: «از کوزه همان برون تراود که در
اوست» و «رنگ رخساره نشان می دهد از سرّ ضمیر». بی شک بی حجابی یا بدحجابی و حرکات
ظاهری زن نیز از این قاعده مستثنی نیست بلکه نمای ظاهری، تابلویی است که از سطح
فکر، اعتقاد و اخلاق و سیستم رفتاری زن حکایت دارد. به عبارت دیگر: اگر از روحیات
یک زن فاکتور گرفته شود می تواند در پوشش، حرکات، گفتار، تماسها و رفتارها و تیپ و
آرایش وی خلاصه گردد.

محال است یک
زن از تقوی و طهارت کلی برخوردار باشد و در عین حال تاب مستوری نداشته باشد و برای
خودنمایی از دریا روزن سر برون آرد. و برای جذب جنس مخالف بطور غیر مشروع خود را
بیاراید و دل فریبی پیشه کند. همانگونه که زن بی اعتقاد یا سست ایمان و ضعیف
الاخلاق امکان ندارد بطور طبیعی ظاهری آراسته به اخلاق و رفتار نیکو داشته باشد.
این توضیحات که در جای خود از واضحات است برای تذکر این مطلب کافی است که حجاب و
بدحجابی نباید بطور مجرد و جدای از عقیده و اندیشه و اخلاق و سایر رفتارهای زن
مورد ارزیابی قرار گیرد. وگرنه داوری درباره ی آن واقع بینانه نخواهد بود.

3- مسئله
حجاب و بدحجابی به عنوان سمبل تعهد و عدم تعهد به اصول و مقدسات و معتقدات و
ارزشهای پذیرفته شده در فرهنگ اسلامی حاکم بر محیط ما مطرح است و نه تنها به عنوان
یک نقطه قوت یا ضعف رفتاری فردی. برداشتی که تلقی عمومی از یک زن مسلمان و با حجاب
و پایبند به مقدسات دارد با تلقی از رفتار یک زن بی حجاب یا بدحجاب، کاملاً متفاوت
است.

تلقی عرفی و
عمومی ما، زن مسلمان را نماینده فرهنگ محیط خود و عنصری وفادار به مکتب و احکام
الهی می داند و او را همسو با نظام اسلامی و در راستای اهداف انقلاب می شناسد. در
حالیکه زن بی حجاب و بدحجاب را نماینده ی فرهنگ غربی و ارائه دهنده ی راه و رسم پس
مانده از طاغوت و بی اعتنا به احکام شریعت و کارگزار اهداف دشمنان انقلاب می
شناسد. به همین دلیل مسئله حجاب و کشف حجاب طول هفتاد سال حکومت رژیم فاسد پیشین
همواره دو قطب متضاد در فکر و اعتقاد و اخلاق را نمودار ساخته است. و زنان مسلمان
ما در سخت ترین شرایط حاکم بر محیط دست از حجاب مقدس خویش نکشیده و به اسلام و
شعار اسلامی وفادار ماندند تا در صحنه انقلاب ایمان و اخلاص و ارادت خویش را نسبت
به پیامبر و اوصیای او علیهم السلام و فقها و رهبران فضیلت و جهاد متجلی ساختند و
استقلال و شخصیت فرهنگی خود را اثبات کردند و به فرموده ی امام عظیم الشان و
فقیدمان:

«زنان در
انقلاب پیشروان و طلایه دارانی بودند که از مردان گوی سبقت ربودند و ایثار         و ازخودگذشتگی و عنصر فداکاری را در همه
ی صحنه ها به ویژه جنگ تحمیلی به نمایش گذاشته و همانان بودند که نماینده ی واقعی
زن ایرانی و نمودار چهره ی انقلاب و سمبل شخصیت زن در صحنه ی بین المللی شدند و
آثار اندیشه اسلامی و انقلابی شان را در خارج کشور و در دانشگاههای دنیا در سیمای
زنان باحجاب نمودار ساختند».

امروز نه
تنها در کشور ما بلکه در سطح جهان حجاب زن به عنوان اصالت شخصیت و استقلال و آزاد
اندیشی، نه وابستگی و شخصیت عروسکی مطرح است و این است که دشمنان انقلاب و
کارگزاران استکبار را عصبانی کرده و به واکنشهایی از قبیل ممنوعیت حجاب در
دانشگاهها در کشورهایی مانند مصر و ترکیه و فرانسه و … نمودار گشته است. اگر
حجاب نقش سمبلیک نداشت قطعاً چنین واکنشهایی را به دنبال نمی آورد…

این بود وضع
حجاب و موضع زنان با حجاب ما طی سالیان حاکمیت طاغوت و قبل و بعد از انقلاب و برای
همیشه ی تاریخ.

درست نقطه
مقابل اینان زنانی بودند که به پیروی از منویّات پلید استکبار و مهره های فاسدشان،
رضاخان و پسرش، در طول دهها سال دامن عفیف زن را لکه دار ساختند و با انواع
پلیدیها از جمله بی حجابی و فرهنگ برهنگی به مقدسات پشت پا زدند و در هر فسادی
شعله افروختند و زشت ترین مناظر را در ملا عام نمایش دادند و بالاخره پس از انقلاب
که این سد ابلیسی شکسته شد و اینان با پذیرش وضع موجود بعضاً تغییر ماهیت داده و
واقعاً به راه اسلام بازگشتند و بعضاً صورتی ناقص از حجاب را پذیرفته و بر منویّات
خود باقی ماندند. و چون نمی توانستند همچون گذشته در محیط ظاهر شوند همسوئی خویش
را با بیگانه و لجام گسیختگی خود را با بدحجابی و حرکات زننده ی دیگر نمایش دادند.
برای این عده پذیرش این مقدار از حجاب در حد یک سرانداز ناقص و زلفهای افشان و
آرایشهای تند و لباسهای مخصوص و حرکات جلف و بعضاً  رفتارهای خلاف عفت در پرده و همکاری با باندهای
فساد جز جبر مفهومی دیگر ندارد. و هم اینان با بی حرمتی به ارزشهای انقلاب و دهن
کجی به عواطف میلیونها مسلمان ایثارگر که صاحبان اصلی این انقلابند هر روز به نوعی
تغییر قیافه می دهند و هر لحظه به شکل بت عیار درمی آیند و یا حرکات هدایت شده از
سوی دشمنان به مقدسات و مقررات بی حرمتی می کنند و چون در مقابل، با مانعی برخورد
نمی کنند در داخل و خارج کشور به آبروریزی و اعمال شرم آور دست می زنند. و در
برابر شعارهای موسمی و موجهای گذرا مصونیت پیدا کرده اند و بالاخره وضع اینان چون
غده ی سرطانی دیگر فساد، پیکره منزه و پاک جامعه را تهدید می- کند و افکارشان به
محیطهای آموزشی و فرهنگی نیز سرایت می کند و اگر نه چندان بسیارند ولی چون ویروسها
که تولیدمثل می کنند و اگر جامعه واکسینه نشود تاثیرشان گسترده تر شده و غیرقابل
اجتناب می گردد.

با دلائل فوق
مسئله ی بی حجابی را نباید ساده انگاشت و عادی تلقی کرد. در این سلسله مقالات بر
آنیم که در یک ریشه یابی به علل بدحجابی در این روزها بپردازیم و پیشنهادات و راه
حلهایی را مورد بررسی قرار دهیم و از صاحب نظران می خواهیم        راه حلها و نظرات خود را با ما در میان
گذارند.

ادامه دارد

 

/

در حاشیه تاسیس مرکز مطالعات استراتژیک

در حاشیه
تاسیس مرکز مطالعات استراتژیک

مقدمه:

هرچه زمان می
گذرد و جوامع بشری و دولتها و کشورها با مسائل پیچیده ی سیاسی     -نظامی-اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی در عرصه ی
داخلی و بین المللی روبرو می شوند، ضرورت وجود افکار بلند و نگرشی سیستمی و
هوشمندانه به مسائل و قدرت تجزیه و تحلیل جامع مسائل درون کشوری و جهانی و انتخاب
بهترین راه حل و برخورد حساب شده با بحرانها و شرایط قابل پیش بینی بیشتر احساس می
گردد. امروزه هر کشوری که بخواهد درون خود را سیستم و براساس حفظ منافع ملی خود،
ناگزیر از داشتن         جهت گیریهای مشخص
در مسائل داخلی و خارجی خود می باشد، بخصوص که جهان امروز دارای نظامی است که
مشروعیت دادن به سلطه گری و سلطه پذیری و برنده بودن قدرتمندان و با زنده بودن
ضعفای جهان و رقابت برای درهم کوبیدن رقیب، از مشخصات آن است.

دولتها و
کشورها معمولاً دارای اهداف کلی و مشخص می باشند که از آن به هدفهای ملی تعبیر می
گردد. تلاش دولتها و حکومتها قاعدتاً می بایست در مسیر تحقّق اهداف ملی آنان صورت
پذیرد و در این راستا، دو عامل، نقش تعیین کننده دارند: اول-قدرت ملی.
دوم-استراتژی ملی.

هر کشوری
باید منابع و عناصر قدرت ملی را در عرصه های مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی،
اجتماعی، فرهنگی، علمی و تکنولوژیکی و بعبارتی «جغرافیای قدرت» خود را بشناسد و
براساس این شناخت، راه بکارگیری عناصر قدرت را در جهت هدفهای ملی برگزیند. گزینش
راه و انتخاب جهت و مسیر که از آن به «استراتژی ملی» تعبیر می شود، کار
سیاستمداران و زمامداران جامعه است که براساس داده ها و اطلاعات مبتنی بر مطالعات
علمی و عمیق نظام یافته در زمینه ی قدرت ملی انجام انجام می پذیرد.

شناخت عناصر
قدرت و تقویت و کاربرد آن در استراتژی ملی یک روی سکه است و روی دیگر آن شناخت
جنبه های تضعیف قدرت ملی در زمینه های مختلف می باشد. زمامداران باید هم عناصر
قدرت ملی و هم عناصر تضعیف قدرت ملی را بشناسند تا بتوانند الگوی صحیح راهبرد
توانائیها و امکانات ملی و بعبارتی استراتژی ملی را برگزینند. استراتژی ملی، حاصل
استراتژیهای ریز و درشتی است که در عرصه های مختلف برگزیده شده و در یک کل واحد،
سیستم داده شده اند، و شناخت استراتژیها و ارزیابی و انتخاب بهترین استراتژی بر
پایه ی مطالعات و تحقیقات انجام شده پیرامون آنها قرار دارد.

با توجه به
آنچه که گذشت می توان گفت که: کشورها، ناگزیر از داشتن استراتژی ملی برای حصول به
اهداف ملی خود می باشند، و برای تدوین استراتژی ملی، نیاز به مطالعات وسیع و عمیق
دارند که متاسفانه در کشورهای جهان سوم کمتر به آن عنایت گردیده و این امر توسط
کشورهای قوی، جدی گرفته شده و براساس همین مطلب، اقتدار و     سلطه ی بی رحمانه ی خود را بر جهان، تحکیم
بخشیده اند.

درک ضرورت
وجود مرکزی برای انجام مطالعات استراتژیک در ایران باید به فال نیک گرفته شود زیرا
با سازماندهی و سیستم دهی مطالعات و نتیجه گیری و کاربرد داده های علمی، می تواند
زمامداران کشور را در انتخاب استراتژی مناسب، یاری نماید.

نگرش های
دوگانه به مسائل استراتژیک

به نظر می
رسد که مفاهیم استراتژی و استراتژیک بخوبی تعریف نشده اند و هر فردی در جامعه،
برداشتی از این مفاهیم دارد و کاربرد اصطلاح استراتژی و استراتژیک، امری متداول
توسط افراد و گروههای مختلف شده که متناسب با مسائل و موضوعات و سطح درک خود به
آنها کاربرد ویژه ای می دهند. و عموماً از دید گوینده، مفهوم اینگونه واژه ها با
مسائل عمده و مهم و حیاتی و سرنوشت ساز مرادف میباشد، و چون سطح تشخیص افراد،
متفاوت است، بنابراین کاربرد این واژه ها توسط افراد غیر حرفه ای، گاهی از اهمیت و
عظمت آنها می کاهد.

قبلاً لازم
است به رابطه ی بین واژه ی «استراتژی» و «استراتژیک» اشاره گردد:

از دید
نگارنده، استراتژی به تناسب و هدف آن عمدتاً ناظر به طرز فکر و طرح جامعی است که
متضمن هدایت نظام یافته ی مجموعه فعالیتهائی در مقیاسهای مختلف جهانی یا منطقه ای
و یا کشوری در راستای هدف مربوطه می باشد و بیشتر جنبه ی ذهنی دارد. ولی استراتژیک
ناظر به عامل یا عواملی است که در شکل گیری و توسعه و اجرای استراتژی و نیز مقابله
با استراتژیهای دیگر، کاربرد پیدا می نماید و بیشتر جنبه ی عینی دارد. این عوامل
متعدد و متنوع اند، که بسته به نوع استراتژی و شرایط اجرای آن، کاربردهای خاصی
پیدا می کنند. در واقع می توان گفت که استراتژی با کمک عوامل استراتژیک قابلیت
اجرا پیدا می نماید و یا عوامل استراتژیک هستند که اجرای یک استراتژی را عملی می
نمایند و یا اینکه برای تقابل و شکست استراتژیهای مخالف، مورد استفاده و کاربرد،
قرار می گیرند. بنابراین، به طور کلی عوامل استراتژیک، موقعیت خود را مرهون نقشی
هستند که در استراتژیها بازی می کنند.

عوامل
استراتژی

عوامل
استراتژی -همانطور که بیان شد- متنوع اند گاهی مکان جغرافیایی اند مانند یک نقطه
یا یک محور یا یک منطقه که اینها عمدتاً در استراتژیهای نظامی و دفاعی منطقه ای و
جهانی کاربرد دارند. گاهی هم کالا هستند مانند: گندم، آهن، مس، نیترات، نفت،     مواد رادیو اکتیویته و غیره که در
استراتژیهای سیاسی و نظامی کاربرد پیدا می کنند. گاهی هم سلاح هستند مانند آنچه که
در استراتژیهای نظامی ملاحظه می شود. گاهی هم آدم هستند مانند آدمهای کلیدی و
آدمهایی که نقش جهانی و کشوری و منطقه ای دارند و تاریخ را می سازند؛ آدمهای کلیدی
و آدمهایی که نقش جهانی و کشوری و    منطقه
ای دارند و تاریخ را می سازند؛ آدمهایی با افکار بلند و با دید نظام یافته و
سیستمی و شجاع که می توانند مظهر تحول بوده و حرکت بیافرینند، آدمهای سیاستمدار و
هنرمند و نابغه و تیزهوش و با افکار بلند و مخترع و مبتکر و مدیران برجسته، جملگی
می توانند از عوامل استراتژیک باشند. این عوامل گاهی دست یافت علمی و تکنولوژیکی
هستند. گاهی هم عوامل استراتژیک از موسسات و سازمانها و پایگاههای اجتماعی و شغلی
هستند و گاهی هم کانونهای پرورش نیرو (استاد، کارشناس، خلبان، و غیره) و انتشار
کتاب و مجله و بالاخره گاهی هم از مقوله ی امور و کارها و اعمال هستند مانند
تظاهرات مسلمانان در مکه معظمه و یا خود تحقیقات استراتژیک.

بطور کلی
عامل استراتژیک نقش یک کار کلیدی و حیاتی را بازی می کند که با در اختیار داشتن
آن، رسیدن به مقاصد و اهداف بعدی از طریق آن، تسهیل می گردد و نداشتن آن باعث عقیم
ماندن طرحها و برنامه ها و عدم وصول به هدف می شود. عامل استراتژیک معمولاً به
عنوان مرکز پخش پدیده و انتشار افکار و عقاید و پدیده های مختلف عمل       می نماید. آنچه که قابل ذکر است این که
عوامل استراتژیک نسبی هستند و بسته به نوع استراتژی و شرایط زمانی و مکانی، ارزش
آنها تفاوت می نماید. عوامل استراتژیک ممکن است در داخل کشور و یا خارج کشور وجود
داشته باشند.

به هر صورت
دو نگرش به مسائل استراتژیک قابل تصور است: یکی-نگرشی کلی و عمومی که اساساً هر
چیز مهم و حیاتی را استراتژیک می داند، اعم از اینکه در استراتژیها نقشی داشته
باشد و یا نداشته باشد، و در این شرایط مرزبندی موضوعات استراتژیک تقریباً مشکل
است و دچار سلیقه های افراد مختلف حرفه ای و غیر حرفه ای می گردد. دوم- نگرش خاص
به مسائل استراتژیک از حیث حضور یا عدم حضور آنها در استراتژیها و نقشی که بعهده
دارند، و بنظر نگارنده، نگرش اخیر مطلوب تر است.

قلمرو فعالیت
مرکز مطالعات استراتژیک

«مرکز
مطالعات استراتژیک»، بایستی فعالیتهای تحقیقاتی و مطالعاتی خود را در چارچوب شناخت
و کاربرد عناصر و عواملی که در قدرت ملی کشور، نقش دارند و بکار استراتژی ملی می
آیند و نیز عناصر و عواملی که در خنثی کردن اثر استراتژیهای ضد جمهوری اسلامی
ایران و به عبارتی استراتژیهای جهانی، می توانند عمل کنند، سیستم دهد. مرکز، علاوه
بر شناخت عوامل قدرت و موضوعات استراتژیک و تجزیه و تحلیل آنها، بایستی روشهای
بکارگیری آنها را ارزیابی نموده و شیوه ی مناسب کاربرد آنها را تبیین نماید. مرکز
بایستی خود را از کشیده شدن به مسائل و موضوعاتی که بنا به سلیقه های افراد مختلف،
ممکن است مهم به نظر رسیده ولی ارتباط با آنچه که بیان شد، ندارد، پرهیز نماید. در
غیر این صورت، نخواهد توانست چارچوب مشخصی برای سیستم دهی به فعالیتهای تحقیقاتی
خود بیابد و احتمال دارد که از اهداف اصلی خود فاصله بگیرد. مرکز برای انجام
تحقیقات استراتژیک به نسبت موضوعات و عوامل استراتژیک، نیاز به تخصصهای مختلف دارد
که به طور مشخص و به ترتیب، می توان به علوم نظامی، سیاسی، جغرافیا، اقتصاد و
جامعه شناسی اشاره کرد.

ملاحظاتی در
باب مرکز مطالعات استراتژیک

از آنجائی که
«مرکز مطالعات استراتژیک» در ابتدای راه است و طرز سازماندهی و شکل دهی زمینه های
تحقیقاتی آن، می تواند نقش تعیین کننده ای در سرنوشت آینده و میزان توفیق آن داشته
باشد، نکاتی به نظر می رسد که لازم است در آغاز حرکت به آنها توجه گردد:

1- کادرهای
سازمانی و تحقیقاتی و اداری مرکز:

نیروهای
انسانی که در مرکز مطالعات استراتژیک بکار گرفته می شوند، علاو بر داشتن تعهد به
اسلام و روح انقلابی، می بایست از مشخصه های کارآئی در این زمینه برخوردار باشند.
آنها می بایست دارای دانش تخصصی لازم بوده و نگرش سیستمی و نظام یافته به مسائل
داشته و از قدرت ارزیابی و گزینش مسائل و موضوعات استراتژیک برخوردار باشند. آنها
باید بتوانند شیوه های کاربرد عوامل استراتژیک را تشخیص داده و بهترین شیوه را
برگزینند آنها می بایست تنگناهای توسعه ی ملی را شناخته و راه و کارهای کلیدی خروج
از تنگناها را کشف نمایند. آنها باید قدرت تجزیه و تحلیل و پیش بینی مسائل عمده را
داشته باشند، و بالاخره چنین افرادی باید از روح مکاشفه های قوی و دیدی عمیق و
وسیع برخوردار باشند.

2- پرهیز از غلطیدن
در خط ترجمه ی محض کتب:

امروزه
مطالعات استراتژیک عموماً توسط موسسات و مراکز استراتژیک کشورهای قدرتمند و سلطه
گر انجام می پذیرد و نتایج تحقیقات بصورت کتب و نشریات منتشر می گردد. صرف نظر از
اینکه اینگونه آثار، بی اشکال نیستند، اگر صرفاً به ترجمه ی آثار و انتشار آنها
توسط مرکز بسنده شود و کمتر به فکر انجام تحقیقات توسط محققین دلسوز و پاکباخته
انقلاب اسلامی باشد، یقیناً مرکز نخواهد توانست چارچوب نگرشی و فکری مستقلی را
تعقیب نماید. تکیه به ترجمه ی تنها در حالیکه پالایش نشده اند، اثر القائی سوئی
دربرداشت و اظهارنظر و قضاوت کارگزاران مرکز بجای خواهد گذاشت. ترجمه باید برای
افراد بلندنظر و تیزهوش محقق، صرفاً جنبه ی افزایش اطلاعات و دانشها و انتخاب
آگاهانه را داشته باشد. بنابراین مرکز باید تاکیدش بر گسترش تحقیقات علمی از سوی
نیروهای خودی باشد والا در حد ترجمه، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور
خارجه نیز عمل می نماید.

3- تربیت
محققین و متخصصین ویِژه:

از آنجائی که
مشکل عمده ی مرکز مطالعات استراتژیک، تامین کادر مورد نیاز خواهد بود که یا در
کشور کم هستند و یا از روحیه ی تحقیقاتی قوی برخوردار نیستند، لذا می بایست از هم
اکنون بفکر تربیت نیرو و کادر باشد. (لازم به توضیح است که تربیت کادرهای تخصصی و
کارشناسی برای حوزه های ستادی وزارتخانه ها و مشاغل خاص از بین نیروهای      حزب الله، یکی از نیازهای استراتژیک کشور
می باشد). مرکز فرصتی مناسب را در اختیار دارد و آن وجود دانشگاه تربیت مدرس است
که می تواند در سطوح کارشناسی ارشد و دکتری در رشته های مختلف برای خود، نیروی
متعهد و متخصص تربیت نماید. یکی از ابعاد تخصصی که شدیداً مورد نیاز مرکز می باشد،
سیاست جغرافیائی یا ژئوپلتیک و نیز ژئواستراتژی و جغرافیای سیاسی می باشد، که
متاسفانه در حال حاضر، کشور در این زمینه ها بشدت فقیر می باشد و لازم است برنامه
های آموزشی ویژه ای در سطوح کارشناسی ارشد و دکتری با هماهنگی وزارت فرهنگ و آموزش
عالی و دانشگاه تربیت مدرس بعنوان یک نیاز استراتژیک طراحی گردیده و به فوریت اجرا
گردد، تا بخشی از کادرهای تخصصی و تحقیقاتی مرکز تامین شود.

4- جایگاه
سازمانی در نظام:

از آنجائی که
موضوعات و مسائل مورد مطالعه مرکز استراتژیک با مصالح کل نظام         گره خورده و بدور از گرایشات سیاسی،
مسائل را مورد تحقیق و ارزیابی و سنجش قرار داده تا اساس استراتژی ملی را پایه
ریزی بنماید؛ بنابراین، می بایست نتایج تحقیقات در اختیار «مقام معظم رهبری» و
«ریاست جمهوری» و نهادهائی که مصالح کل نظام را پوشش می دهند مانند «مجمع تشخیص
مصلحت» قرار گیرد، هرچند این امر منافاتی با قرار گرفتن مرکز زیرنظر ریاست محترم
جمهوری ندارد ولی این مرکز علاوه بر ارائه نتایج تحقیقاتی به مقام معظم رهبری، می
تواند بعنوان مکمل نقش مجمع تشخیص مصلحت نظام عمل کند که در واقع بررسی ها و
مطالعات مربوط به مسائل استراتژیک مورد نیاز نظام اسلامی را انجام داده و در
اختیار مجمع مزبور قرار دهد تا مجمع نیز تصمیم مناسب را زیر نظر مقام معظم رهبری
اتخاذ نماید.

5- داشتن
نظام مالی و اداری منعطف:

نظام
تحقیقاتی و علمی کشور، که خود از اهمیت استراتژیک برخوردار است، متاسفانه بشدت
اسیر نظام مالی و اداری و بی روح کشور می باشد. -که مرکز مطالعات بایستی این امر
را نیز در دستور کار خود قرار دهد زیرا یکی از عوامل عقب افتادگی علمی و
تکنولوژیکی کشور، همین نظام مالی و اداری استعمار ساخت است- و لذا مرکز مطالعات
استراتژیک باید نسبت به این مسئله، هوشیار بوده و برای خود نظام مالی و اداری ویژه
ای داشته باشد. بودجه ی مرکز بایستی در چارچوب آئین نامه ی مالی ویژه که به تصویب
رئیس مرکز مطالعات خواهد رسید بهزینه گرفته شود و وزارت دارائی و سازمان امور
اداری و استخدامی باید ملزم به پذیرش آئین نامه های مالی و اداری مصوب رئیس مرکز
باشند، تا بدین وسیله مرکز برای محققین جاذبه داشته باشد.

 

/

افتخارات مکتب تشیّع

جاودانگی راه
امام

حجة الاسلام
و المسلمين اسدالله بيات

قسمت پنجم

افتخارات
مکتب تشیّع

خودخواهان و
طاغوتیان با قرآن و عترت چه کردند؟

با کمال تاسف
و تعجب از آنانی که این سخن را شنیده بودند و شبیه این سخن را درباره تلازم کتاب
خدا و اهل بیت نیز استماع کرده بودند و با اینکه از این طرف ندای رسول خدا «ص» را
در یاد داشتند که فرمودند این دو ثقل از هم جدا نمی شوند و از طرف دیگر      می دانستند پیامبر اسلام فرمود مردم مبادا
بر قرآن و اهل بیت «ع» سبقت گرفته و تقدم بجوئید زیرا که هلاک می شوید و مبادا از
آن دو فاصله بگیرید و از قافله قرآن و اهل بیت «ع» عقبل بمانید که هلاک می شوید و
در فکر یاد دادن و جهت دادن بآنان نباشید چون کتاب خدا و اهل بیت «ع» از شما عالم
ترند[1].

و شنیده
بودند که: پیامبر اسلام معلم بشریت و خاتم الانبیاء «ص» اهل بیت را مانند سفینه
نوح معرفی کرده که هر کس سوار شود نجات می یابد و هر کسی تخلف نماید و سوار نشود
غرق و نابود می گردد و حدیث سفینه در میان آنان کمتر از حدیث ثقلین متداول نبود و
دهن به دهن بازگو می کردند و از چنین تشبیهی با خبر بودند و بی اطلاع نبودند و
همچنین سخنان دیگر با پیامهای مختلف و تاکیدات بیشتری را از زبان پیامبرشان شنیده
بودند و می دانستند اینها سخن پیامبر اسلام است و صداقت و سلامت و عصمت او نیز بر
همه شان روشن و آشکار بود؛ با این همه خلاف کردند و پیامهای رسول الله «ص» را جدی
نگرفتند و نه تنها تمسک نکردند و بذیل آنان چنگ نزدند و به تعلیمات قرآن            و اهل بیت «ع» اعتنا ننمودند بلکه
بزرگترین خیانت و ظلم را نسبت به قرآن و سنت           و اهل بیت «ع» مرتکب شدند و بجای
اینکه قرآن و اهل بیت «ع» را امام و راهنما و پیشوای خودشان قرار دهند، خود و
هواهای نفسانی خودشان را امام و هادی و پیشوا قرار دادند و قرآن و اهل بیت «ع» را
در مسیر هواها و امیال شیطانی توجیه گر اعمال قلدران و ظالمان و حاکمان جور و ائمة
الکفر و طاغوتها قرار دادند، و آمد بسر اسلام و مسلمین چیزی که نمی بایست می آمد و
پیامبر عظیم الشان اسلام همیشه نگران آن بود و لذا امام عظیم قدّس سرّه با نگرانی
خاص در این باره چنین می فرمایند: «خوخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله ای
کردند برای حکومت های ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را که
سراسر قرآن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دریافت کرده بودند و ندای
انّی تارک فیکم الثقلان در گوششان بود، با بهانه های مختلف و توطئه های از پیش
تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت قرآن را که برای بشریت تا ورود بحوض
بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بود و است، از صحنه خارج کردند و بر حکومت
عدل الهی که یکی از آرمانهای این کتاب مقدس بوده و است خط بطلان کشیدند و انحراف
از دین خدا و کتاب و سنت الهی را پایه گذاری کردند تا کار بجائی رسید که قلم از
شرح آن شرمسار است از صحنه خارج شدن قرآن و هرچه این بنیان کج به جلو آمد کجی ها و
انحراف ها افزون شد تا آنجا که قرآن کریم را که برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه
مسلمانان، بلکه عایله ی بشری از مقام شامخ احدیّت به کشف تام محمدی «ص» تنزل کرد
که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده علّم الاسماء را از شر شیاطین
و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولیاءالله
معصومین علیهم صلوات الاوّلین والآخرین بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است
بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند که گوئی نقشی برای هدایت ندارد و کار به جایی
رسید که نقش قرآن به دست حکومتهای جابر و آخوندهای خبیث بدتر از طاغوتیان، وسیله
برای اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالی شد».

همه اینها به
خاطر این پیش آمد که امت اسلام بجای اینکه آن دو ثقل را با هم داشته باشند و به هر
دو چنگ بزنند و فاصله بین آن دو نیاندازند و احکام و فرامین آن دو را مقدس بشمارند
هم به قرآن عمل نمایند و هم اجراء آن را بدست عباد صالح بسپارند و حقایق قرآنی و
اسلامی را از زبان امامان معصوم «ع» که از منبع وحی بودند و اذنِ واعیه قرآنی
بودند و با آن زبان آشنا و مانوس بودند یا بگیرند و کج و منحرف نشوند جلوتر از
قرآن حرکت کردند و ترجمه و تفسیر آن را نیز از زبانانی یاد گرفتند که دشمن قرآن
بوده و هیچ گونه انسی و الفتی با وحی و فرهنگ رسالت و امامت و ولایت الهی نداشتند
و با فرهنگ     بنی اسرائیل دشمن قسم خورده
اسلام بیشتر از فرهنگ اسلام و قرآن آشنا بودند و این مترجمان و مفسران بی دین،
قرآن و مفاهیم عالیه آن را ملعبه سلایق صاحبان قدرت و مستکبران حاکم و زورمداران
غیر مومن قرار داده و توجیه گر این نوع حکومتها و حاکمیتها گردیدند آخوندهای غیر
متعهد باسلام و قرآن چهره ای از اسلام و قرآن ساختند که نه تنها عامل نجات محرومان
و ستمدیدگان نمی توانستند باشند و عدالت اجتماعی را          نمی توانستند پیاده نمایند بلکه مشوّق
آنان بر ظلم و ستم و نابرابری و بی عدالتی و تبعیض های ناروا شدند و به علت حسادت
و تنگ نظریکه مبدا و منشا تفرقها و بغضها و کینه ها بر عالمان متعهد اولیاء الهی
بود و با توجه به آن حالت مرض و زیغ درونی که داشتند و نمی توانستند افراد نورانی
و روشن و دارای شرح صدر و توانمند علمی و رهبری جامعه را ببینند و مشاهده نمایند
در مسند امامت و ولایت امت قرار دارند صاحبان       قدرت های باطله و امامان کفر و طاغوت را
تشویق و تحریص نمودند عرصه و صحنه زندگی شرافتمندانه را بر آنان تنگ کرده و روزگار
را بر آنان تاریک سازند، آنان را تبعید سازند و یا در سیاه چالها قرارشان داده و
در گوشه های زندان بسر برند و بصورتهای فجیع و موحش با نامردمی ترین شیوه ها به
حیات نورانی و هدایت گرانه آنان خاتمه دهند و لذا شما اگر به تاریخ مراجع کنید و
صفحات زندگی امامان نو را ورق بزنید و در کنار آنان به صفحات زندگی معاصران آنان
نظاره گر باشید، خواهید دید هر ظالم قلدری برای اینکه امامان حق را مورد فشار و
مواخذه قرار دهد، بسراغ عالمان سوء و آخوندهای بدتر از طاغوتیان و معلمان شیاطین
می رفتند و با استناد به حرف و سخن آنان توجیهی برای حرکتهای ضد اسلامی و قرآنی
خودشان بدست می آوردند و سپس اقدام به آن کار می کردند که می خواستند مرتکب شوند و
خطرات این نوع افراد برای امت اسلام که نیاز شدید و مداوم و مستمر بهدایت دارند از
ابلیس هم بدتر است همانطور که در روایات اهل بیت آمده است زیرا که نتیجه طبیعی عدم
تمسک به ثقل اکبر و کبیر و قرآن و اهل بیت همین است.

و ولیده شوم
افتراق این دو ثقل عظیم الهی کتاب الله و امامت اهل بیت «ع» در حاشیه قرار گرفتن
هر دو شد و از آنان بجای اینکه در هدایت امتهای زنده و متحرک استفاده شود در
گورستانها و مجالس اموات بهره برداری می شد و دخالت در امور سیاسی و حکومتها
بدترین گناه و عظیم ترین معصیت تلقی شده و مداخله علماء اسلام در امور سیاسی موجب
تفسیق و جرح و خروج آنان از شرایط عدالت اسلامی بود؛ معلم انقلاب اسلامی و امام
فقید امت اسلام چگونه با سوز و ناراحتی در این باره اینطور می فرماید:

«ومع الاسف
بدست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشت ساز نقشی جز در
گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و
کتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلی از صحنه خارج شد که
دیدیم اگر کسی دم از حکومت اسلامی برمی آورد و از سیاست که نقش بزرگ اسلام و رسول
بزرگوار صلی الله علیه و آله وسلم و قرآن و سنت مشحون آن است سخن می گفت، گوئی
بزرگترین معصیت را مرتکب شده و کلمه آخوند سیاسی موازن با آخوند بی دین شده شود و
اکنون نیز هست».

سرّ قضیّه
همان بود که در گذشته بطور اجمال توضیح داده شد و در آینده نیز از بعضی ابعاد آن
توضیحات جدیدتری خواهد آمد و آن این است اگر ترجمه و بیان قرآن و اسلام بدست کسانی
بود که در مکتب آن تربیت یافته بودند و با لسان آن به خوبی آشنائی داشتند و دارند
و به مفاهیم آن ایمان و باور عمیق داشتند و در مرحله اجرا می خواستند همه ی آن را
موبمو اجراء نموده و در نظام عمل پیاده نمایند، مردم اسلام را بصورت ناب و خالص
محمدی «ص» و علوی «ع» و آنطور که واقعاً بوده و می بایست باشد درک می کردند و در
زندگی از آن دوری و فاصله نداشتند و دخالت در امور سیاسی و اجتماعی را نه تنها بد
و زشت و بی دینی نمی دانستند و افراد متصدی را بی دین و آلوده معرفی نمی کردند
بلکه عدم دخالت و بی اعتنائی به آن را، خلاف احکام آیات قرآنی و شیوه انبیاء الهی
و امامان اهل بیت «ع» می دانستند و خودشان را موظف می دانستند در این موارد وارد
گود شده و هر کسی را که مشاهده می کردند وارد نمی شود و بصورت منزوی و زاهد غیر
مثبت و منفی و سلب گرا زندگی گزیده و مردم را به این دیده و نگرش با قول و عمل
دعوت       می نماید و اصلاح طلبی و
حرکتهای رهائی بخش و اصلاح طلبانه را محکوم کرده و در عهده دیگران می داند و به
زمان دیگر و وقت دیگری موکول می نماید و چنین میاندیشد که این مسئله در صلاحیت
ماها نبوده و ماها باید در انزوا زندگی کرده و بصورت دعا و تضرع از خدا بخواهیم
مصلح عالم را از جهان غیب بسوی ما مبعوث و اعزام نماید! و ماها حق دخالت در این
کارها را نداریم! و هر کسی هم دخالت نماید او را محکوم و مورد انتقاد و حمله و
هجمه قرار داده و با هزاران بر چسب آنان را از صحنه خارج و افراد بی عرضه و ناتوان
را سالم و عدول المومنین و مقبول جامعه معرفی نمائیم و این یکی از شگردها و شیوه
هائی است که در طول تاریخ از ناحیه دشمنان اسلام رواج و با رونق زیادتری در میان
امتهای اسلامی تبلیغ شده است و یکی از اثرات خطرناک و بد و زشت جدائی کتاب خدا از
اهل بیت و عترت پیامبر اسلام «ص» است و یکی از چیزهائی است که از افتراق کتاب الله
و امامت اهل بیت «ع» و کسانی که ادامه دهنده همان خط اصیل اسلام محمدی «ص» است
برای امت اسلامی پیش آمده است و شدیداً دشمنان اسلام روی آن اصرار دارند و داشتند
و خواهند داشت و بطور اصولی و جدی بر همه کسانی که برای آینده اسلام     می اندیشند و از وضع رقّت بار دنیای اسلام
نگرانند و علاقه به نجات آنان و تجدید عزت و حیات دنیای اسلامی دارند لازم و واجب
است با این شگرد شیطانی مبارزه کرده و     
زمینه های نابودی چنین فکری را برای ابد فراهم سازند.

شگرد جدید
شیاطین-قرآن علیه خود قرآن

فکر نکنید
این شیطنتها و شگردها در گذشته بوده و امروزها خبری از آنها نمی باشد، نه چنین
نیست برای مبارزه میان حق و باطل و مصلحان و مفسدان و ظالمان و مظلومان و مترفین و
مستمندان و فقراء و و … و بالاخره طاغوتیان و خداجویان و اسیران تن و ظلمات و
نوریان، یک جریان ممتد از آغاز تاریخ تاکنون بوده و ادامه خواهد داشت و این سنت
الهی حاکم بر تاریخ بشر است و این سنت بصورت مستمر در حال جریان و سیلان است و در
مقابل هر جریان حقی، جریان باطلی وجود دارد که در هر زمان و مکانی و در هر شرایط
خاصی که حاکم است، از شگردهای خاص و مناسبی استفاده کرده و درصدد حذف و طرد کامل
آن است و با رشد بشر این نوع برخوردها و شگردها نیز از رشد و تکامل برخوردار است.
و لذا در هر دورانی قدرتهای بزرگ شیطانی که منافع خودشان را در خطر می بینند و
بطور جدی خطر را در حاکمیت ارزش های الهی مشاهده می کنند و راه حل و رهائی خودشان
را در منزوی شدن ارزشهای الهی و قرآن و سنت و امامان معصوم (ع) و صالحان و متّقیان
می دانند و چون اینها با توجه بقداست و صلاحیتهای خودشان در میان مردم و در قلوب
آنان نفوذ داشته و از جایگاه رفیع و بلندی برخوردارند و با صراحت نمی توانند در
مقابل مقدسات آنان بایستند و با آنان به مقابله برخیزند ناچارند در فکر بدل سازی
بیافتند و در مقابل قرآن الهی، قرآن بدلی بسازند و در مقابل رهبری الهی، رهبری
ناسالم و ساده و نفوذپذیر بتراشند و در مقابل خط اصیل اسلام و امام و به تعبیر
حضرت امام قدّس سرّه در مقابل اسلام ناب محمدی «ص»، اسلام امریکائی درست کنند و
حقیقت آنان را از آنان گرفته و بظاهر آنها تمسک نمایند و با نام قرآن، حقیقت قرآن
را از مردم بگیرند و با ترویج ظاهر اسلام، روح و حقیقت اسلام را از جامعه بگیرند و
با رونق جلد و چاپ و رنگ         روغن دادن
به آنها محتوی و مفهوم واقعی را از آن بگیرند و در حقیقت با چماق دین بجنگ دین
بروند و حاکمیت دین را از میان جامعه و زندگی آنان بیرون ببرند و مع الاسف این
شگرد از موفق ترین مکرها و شگردهائی بود -که در طول تاریخ بشری- دشمنان خدا و
بشریت بکار بردند و از آن نتایج زیادی بدست آوردند و زمینه های منزوی شدن دین
واقعی را فراهم ساختند.

و امروز
استکبار جهانی در نوع کشورهای -باصطلاح- اسلامی از همین شگرد استفاده کرده و با
حیله های گوناگون و با بهره برداری از ایادی خود فروش و دین فروش که بنام دین در
منطقه بر مردم مسلمان محروم حکومت می نمایند و یا در کسوت آخوندی و امامت جمعه و
جماعت و افتاء، توجیه گر جنایت آن جباران و جانیان و ظالمان هستند و در تحریف و
وارونه کردن اسلام و قرآن ید طولائی دارند و بشیطان و ابالسه درس انحراف و گول زدن
را یاد می دهند و هم چنین در کشورهای عقب مانده جهان سوم از این شگرد استفاده کرده
با تبلیغ و ترویج از دین و اسلام وارونه ی امریکائی به جنگ دین اصیل و اسلام ناب
محمدی آمده اند و از همین شیوه استفاده می نمایند تا سکوت مرگباری در منطقه حاکم
گردد و آنان بغارتها و چپاولگریهای خودشان ادامه دهند. حضرت امام قدّس سرّه با سوز
پدرانه و مصلحانه و دلسوزانه در این مقوله چنین می فرماید:

بهره برداری
از قرآن علیه قرآن

«و اخیراً
قدرتهای شیطانی بزرگ بوسیله حکومتهای منحرف خارج از تعلیمات اسلامی که خود را به
دروغ به اسلام بسته اند، برای محو قرآن و تثبیت مقاصد شیطانی ابرقدرتها، قرآن را
با خط زیبا طبع می کنند و به اطراف می فرستند و با این حیله شیطانی، قرآن را از
صحنه خارج می کنند. ما همه دیدیم قرآنی را که محمدرضا پهلوی طبع کرد و عده ای را
اغفال کرد و بعضی آخوندهای بی خبر از مقاصد اسلامی هم مدّاح او بودند و می بینیم
که ملک فهد هر سال مقدار زیادی از ثروت های بی پایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و
محال تبلیغات مذاهب ضدقرآنی می کند و وهابیّت، این مذهب سراپا بی اساس و خرافاتی
را ترویج می کند و مردم و ملتهای غافل را سوق بسوی ابرقدرتها می دهد و از اسلام
عزیز و قرآن کریم برای هدم اسلام و قرآن، بهره برداری می کند».

البته مخفی
نماند، بهره برداری از خود قرآن علیه قرآن و یا تحریک عده ای بی اطلاع و یا کم
اطلاع از حقایق دینی علیه دین و مذهب و در حقیقت استفاده از دین علیه دین و مذهب
علیه مذهب و تکیه بر عناوینی که رنگ و صبغه تقدس گرفته اند علیه مقدسات واقعی و
حقیقی، از دیر زمان رایج و متداول بوده منتهی نوع بهره برداری و شیوه ای که انتخاب
می شود برای هدم اسلام واقعی و روح و حقیقت قرآن در طول زمان تغییر و تکامل جدی و
کیفی پیدا کرده و با مرور زمان عوض شده است 
و در هر دوره ای متناسب با شرایط و اوضاع فرهنگی و اجتماعی حاکم در آن
دوره، شیوه ای انتخاب و مورد عمل        و
بهره برداری قرار گرفته است هرچند اصل بهره برداری از معیارهای دینی و مذهبی و
الهی منتهی بصورت تحریف شده و وارونه علیه مذهب و دین واقعی در تمام ادوار تاریخ
متناسب با شرایط آن روز وجود داشته است و این شیوه از برنده ترین و کاراترین        شیوه هائی بوده است که دشمنان بشریت برای
ایجاد سد و مانع در مقابل مصلحان واقعی و الهی از آن استفاده کرده اند. و یکی از
مهمترین نقش رهبری راستین و الهی، افشای این نوع جریانات و آگاه ساختن افراد ساده
لوح و کم اطلاع و یا بی اطلاع از عمق این نوع مسایل است.

افتخارات
مکتب اهل بیت «ع»

پس از آنکه
امام امت اسلام قدّس سرّه، نگرانی خود را از وضع موجود که بر جهان اسلام بلکه بر
دنیای مستضعفان حاکم است، ابراز فرمودند و خطرات ناشی از آن را بصورت فشرده گوشزد
نمودند و روی بعضی از آنها بالخصوص تکیه کردند و از شیوه هائی که در طول تاریخ،
مخالفان اسلام و قرآن از آنها استفاده کرده و علیه اسلام و قرآن بکار برده اند و
آنها را از صحنه زندگی خارج نموده اند، نام بردند و بالخصوص از شیوه مرموز و
موذیگرانه استفاده از مذهب علیه مذهب و دین علیه دین و آخوند منحرف و درباری، علیه
آخوند الهی و متّقی و قرآن علیه قرآن یاد کرده و بیان زیبا و سازنده ای را آوردند،
سپس برای اینکه تنها به بعُد نفی و سلبی قضیه نپرداخته و راه حل مثبت هم ارائه
کرده باشند و امتها و ملتها که در صدد مبارزه و نبرد برای کسب آزادی و استقلال و
شرافت و کرامت انسانی و الهی هستند و در این مسیر حرکتهائی را آغاز کرده اند، پس
از شناخت جهات نقص و ضعف نظامها و سیستمهای موجود در جهان، بدانند و بفهمند راه حل
همان است که امام رضوان الله علیه طرفدار آن است و تربیت یافته و ساخته شده آن است
و بالاخره روزی همه دنیا باید بسوی آن باز گردند و از آن پیروی و تبعیت نموده و از
مسیرها و سیستمهای دیگری که استفاده کرده اند منصرف شوند و ببطلان و نادرست بودن
آنها واقف گردیده و به حقانیّت راه امام قدّس سرّه آگاه شوند و راه امام که همانا
ادامه راه اهل بیت «ع» و همان اسلام ناب محمدی «ص» و تمسک و توسل و اخذ کتاب و سنت
و اهل بیت پیامبر اسلام «ص» هر دو میباشد و این همان احیاء فرهنگ محمدی است و
تجدید فرهنگ الهی و وحی آسمانی است و این معنی نه تنها کهنه نمی شود و این منطق نه
تنها فرسوده و سست نمی گردد بلکه روز به روز هرچه زبان علم و دانش پیشرفته تر و
نیرومند تر شود و پایه های علم و برهان محکم تر گردد بشر، بیشتر به حقانیت و درست
بودن و منطقی تر بودن این سخن و مکتب پی برده و واقف می شود و این بزرگترین سند
حقانیت و افتخار امام امت قدّس سرّه و امت و ملت قهرمان و انقلابی ما است که چنین
سابقه درخشان و مکتب محکم و قوی جامع و منطقی را دارد که نه تنها با مرور زمان
کهنه و فرسوده نمی- شود بلکه تازه تر از هر تازه با قدی رسا و استوار عهده دار حل
رهائی مشکلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بوده و در مقابل هیچ منطق و استدلالی از
خود عجز و ضعف نشان نمی دهد و قوی ترین سخنها و استدلالها را برای ادعا و طرحهای
خویش ارائه می نماید. در این میدان عنان قلم را بدست امام امت و امام قلم و ادب و
عرفان و حکمت و عشق و قیام می سپاریم:

«ما مفتخریم
و ملت عزیز سرتاپا متعهد باسلام و قرآن، مفتخر است که پیرو مذهبی است که می خواهد
حقایق قرآنی که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم       می زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات
داده و بعنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودی که بر پای و دست و قلب
و عقل او پیچیده است و او را بسوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می کشاند،
نجات دهد و ما مفتخریم که پیرو مذهبی هستیم که رسول خدا «ص» موسس آن به امر خداوند
تعالی بوده و امیرالمومنین       علی بن
ابی طالب، این بنده رها شده از تمام قیود، مامور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگی
ها است. ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگی
مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهائی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن
بالاترین راه نجات است از امام معصوم ما است. ما مفتخریم که ائمه معصومین از علی
بن ابی طالب گرفته تا منجی بشر، حضرت مهدی صاحب الزمان علیهم آلاف التحیّات
والسّلام که به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است، ائمه ما هستند».

ادامه دارد

 



[1]– باب وصیة النبی «ص» الصواعق
المحرقه صفحه 135- المراجعات صفحه 43.

/

علائم شرح صدر

مدیریت
اسلامی

قسمت پانزدهم

حجة الاسلام
و المسلمين محمدي ري شهري

شرح صدر

علائم شرح
صدر

در تبیین
مهمترین شرط از شرایط مدیریت یعنی «شرح صدر» در سلسه مقالات گذشته تاکنون چهار
مساله مورد بررسی قرار گرفت، این مسایل عبارتند از: 1- تفسیر شرح صدر 2- شرح صدر
در قرآن 3- رابطه ی شرح صدر و مدیریت 4- عوامل شرح صدر. در این مقاله، آخرین مساله
در رابطه با نخستین و مهمترین شرایط مدیریت را ملاحظه خواهید کرد.

5- علائم شرح
صدر

بر مبنای
تفحص اجمالی نگارنده ی این سطور در متون اسلامی، شرح صدر سه علامت و نشانه دارد که
انسان می تواند خود را با این علائم آزمایش کند که واجد این خصیصه ی الهی است یا
فاقد آن است، و اگر واجد است تا چه حد؟ این علائم عبارتند از:

1- دل کندن
از دنیا و دلبستن به آخرت

این علامت در
حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ذکر شده است: در تفسیر مجمع البیان آمده
است که «در روایت صحیحه وارد شده وقتی این آیه نازل شد هر کس را که خداوند بخواهد
هدایت کند شرح صدر برای پذیرش اسلامی می دهد»[1]
از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال پرسیدند که شرح صدر چیست؟ فرمود: نوری است
که خداوند در دل مومن می افکند و در پرتو آن نور دل او گسترش می یابد و فراخ می
گردد! گفتند: آیا برای این معنا نشانه ای وجود دارد که با آن شناخته شود؟ فرمود:
آری. «الانابة الی دارالخلود، والتجافی عن دارالغرور والاستعداد للموت قبل نزول
الموت». نشانه ی آن نور: به خانه ی جاوید دلبستن، و از خانه ی فریب دل کندن، و قبل
از فرارسیدن مرگ برای آن آماده شدن.[2]
در حدیثی دیگر از آن حضرت در توضیح آیه ی 22 از سوره ی زمر که در آن تصریح شده
«شرح صدر موجب نورانیت دل به نور ربانی می گردد[3]»
می فرماید: «آن نور وقتی در دل واقع شود، کانون جان گسترده و فراخ می گردد». از آن
حضرت سوال شد که برای تشخیص این واقعیت آیا علامتی هست؟ فرمود: آری، علامت آن
عبارت است از: «التجافی عن دارالغرور، والانابه الی دارالخلود والاستعداد للموت
قبل نزول الفوت…» دل کندن از خانه ی فریب، و دلبستن به خانه ی جاوید، و آمادگی
برای مرگ قبل از فرا رسیدن آن[4].
کلمه ی «تجافی» که در هر دو حدیث آمده نقطه ی مقابل «اخلاد» است. «اخلاد الی
الارض» به معنای چسبیدن به زمین است، قرآن کریم در شرح حال عالم بزرگی که دلبستگی
به دنیا او را از راه حق منحرف نمود. می فرماید: «ولکنّه اخلد الی الارض و اتبع
هواه» «ولی او به زمین چسبیده و از هوس خود پیروی نمود» چسبیدن به زمین کنایه از
دلبستگی شدید به مادیات و مظاهر مادی زندگی است. «تجافی» نقطه ی مقابل این حالت
است، یعنی فاصله گرفتن از زمین جهت برخاستن، به عبارت دیگر تجافی عبارت است از
حالت نیم خیز، و لذا به حالت کسی که در نماز جماعت از امام یک رکعت عقب مانده و در
حال تشهد امام، نیم خیز نشسته، حالت تجافی گفته می شود، و در حدیث مذکور از همین
نکته استفاده شده و دل کندن از دنیا و دلبستن به آخرت، تجافی از خانه ی فریب و
انابه به خانه ی جاوید نامیده شده است، گویا کسی که دل از دنیا می کند از زمین بلند
شده و آماده پرواز به عالم اعلا است، بگفته ی حافظ:

مژده ی وصل
تو کو کز سرجان برخیزم                 
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

بولای تو اگر
بنده ی خویشم خوانی                     از
سر خواجگی کون و مکان برخیزم

خیز و بالا
بنما ای بت شیرین حرکات                    کز سر جان جهان دست فشان برخیزم

وقتی کانون
جاوید با نور شرح صدر که نور علم، و علم نور است روشن شد، انسان، هم دنیا را آن
گونه که هست می بیند و می شناسد و هم آخرت را، وقتی حقیقت دنیا را شناخت می فهمد
که مظاهر مادی زندگی، جدا از معنویت و زندگی جاوید، فریبی بیش نیست. این معرفت و
نورانیت موجب تجافی و دل کندن از دنیا می گردد و وقتی دل از دنیا کنده شد، این ظرف
ظریف، ظرفیت و گنجایشی پیدا می کند که احساس علم و دانایی، احساس قدرت و توانایی،
احساس ریاست و حکومت، احساس خوشی و راحتی، و احساس ناخوشی و ناراحتی، هر قدر هم
زیاد باشند آن را پر نمی کند، و منظور از شرح صدر همانطور که تفصیل آن گذشت چیزی
جز این نیست. و وقتی آدمی حقیقت آخرت را شناخت، می فهمد که زندگی جاوید آنجا است و
لذا به آن زندگی دل می بندد و برای آن زندگی آماده می شود. بنابراین همانطور که در
سخن پیامبر اسلام، صلی الله علیه و آله آمده، نخستین علائم شرح صدر اسلامی، دل
کندن از دنیا و دلبستن به آخرت و        
آماده شدن برای سفر به عالم باقی است. نکته ای که در رابطه با این علامت
قابل تامل است این است که، در حدیث دیگری از پیامبر اسلام نشانه ی مذکور به عنوان
یکی از علائم عقل مطرح شده است، متن حدیث این است: «من علامات العقل، التجافی عن
دارالغرور، والانابه الی دارالخلود، والتزود لسکنی القبور، والتاهب لیوم النشور».
از علامات عقل، دل کندن از خانه ی فریب، و دلبستن به خانه ی جاوید، و توشه گرفتن
برای سکونت در قبر، و آماده شدن برای روز رستاخیز است[5].
بحسب ظاهر به نظر می رسد که آنچه در این حدیث آمده با آنچه در احادیث گذشته ملاحظه
شد منافات دارد، زیرا در آن احادیث امور مذکور بعنوان نشانه ی شرح صدر و در این
حدیث به عنوان نشانه ی عقل مطرح شده اند، ولی با کمی تامل خصوصاً دقت در آنچه در
شرح احادیث قبلی آمد، معلوم می شود که این حدیث نه تنها با آن احادیث منافاتی
ندارند بلکه مفسر و مبین یکدیگر نیز هستند، زیرا مراد از عقل در این حدیث، عقل
عملی است نه عقل نظری. توضیح اینکه عقل به دو معنا اطلاق می شود: عقل نظری و عقل
عملی: عقل نظری عبارت است از نیرویی که انسان را به تفکر و اندیشه و نظر وامی
دارد، و عقل عملی نور و بصیرت و بینشی است که موجب می شود انسان علاوه بر درک
حقایق طبق آنچه حق تشخیص می دهد، عمل کند، در لسان قرآن و احادیث اسلامی عقل در
معنای دوم بکار رفته است. بنابراین چه بگوئیم آنچه موجب شرح صدر است نور است یا
بگوئیم عقل، تفاوتی ندارد و اموری که در احادیث مذکور بعنوان علامت شرح صدر آمده
می توانند علامت عقل عملی و یا نورانیتی باشندکه عامل پیدایش شرح صدر می باشد.

2- تسلیم
بودن در برابر حق

دومین علامت
شرح صدراسلامی، تسلیم بودن در برابر حق است، هرقدر که انسان در برابر حق خاضع باشد
به همان میزان دارای شرح صدر است، دلیلی که این مدعا را خوب توضیح می دهد سخن امام
صادق علیه السلام است که می فرماید: «انّ الله اذا اراد بعبد خیراً شرح صدره
للاسلام، فاذا اعطاه ذلک انطق الله لسانه بالحق فعمل به فاذا جمع الله له ذلک تمّ
له اسلامه…»[6] وقتی
خداوند خیر کسی را بخواهد ظرفیت روحی او را برای پذیرش اسلام گسترش می دهد، در اثر
این عنایت زبانش به حق گویا می گردد، و به حق عمل می کند، و هنگامی که با توفیق
الهی در گفتار و کردار پیرو حق شد اسلامش کامل می گردد بدیهی است که خیرخواهی
خداوند حکیم بی علت و گزاف نیست، براساس سنت تغییر ناپذیر آفرینش، خداوند برای کسی
خیرخواهی دارد که خود علل و عوامل آن را فراهم کرده باشد، و در رابطه با شرح صدر،
وقتی عواملی که شرح آن گذشت توسط انسان ایجاد شد، به گفته ی امام صادق علیه السلام
خداوند به او ظرفیت پذیرش اسلام عنایت می کند، و علامت این عنایت این است که به
آنچه حق است در عقیده و اخلاق و عمل اعتراف می نماید. و صدق اعتراف خود را در عمل
به ثبوت می رساند، و کمال اسلام انسان در صورتی تحقق می یابد که در گفتار و کردار
کاملاً پیرو حق باشد.

3- آرامش دل

سومین علامت
شرح صدر آرامش و اطمینان قلب و روح است، کسی که به شرح صدر برسد به نفس مطمئنه
رسیده و همانطور که در وصیت نامه ی سیاسی الهی رهبر کبیر انقلاب اسلامی آمده «با
دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا» به دیدار حق و
لقاءالله می رود. امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرماید: «ان القلب یتلجلج
فی الجوف یطلب الحق فاذا اصابه اطمانّ و قرّ، ثم تلا «فمن یردالله ان یهدیه یشرح
صدره للاسلام…»[7]. «دل
در سینه در جستجوی حق «تجلجل» می کند تا به حق برسد، وقتی که به حق رسید آرامش می
یابد و قرار می گیرد». سپس امام در    
ادامه ی سخن این آیه را تلاوت فرمود: «فمن یردالله ان یهدیه یشرح صدره
للاسلام…». تجلجل قلب چنان که در این روایت آمده یا «ترجج» و «انقلاب» قلب چنان
که در روایات دیگر[8] در
رابطه با موضوع بحث آمده است به معنای تحرک و اضطراب و تکاپوی آن است. اگر انسان
ظرفیت لازم را برای پذیرش حق پیدا نکند تزلزل و اضطراب درونی او را رها نمی کند،
او در حوادث تلخ و شیرین زندگی تکیه گاه عقیدتی استواری ندارد، وسوسه های درونی و
مشکلات بیرونی چنان او را نگران و مضطرب می کنند که جان به لب می گردد، و به      گفته ی امام باقر علیه السلام: «ان القلب
ینقلب من لدن موضعه الی حنجرته مالم یصب الحق»[9].
دل تا وقتی که به حق نرسد از جایگاه خود تا حنجره در گردش و تلاطم است. ولی وقتی
دل به حق برسد همه ی نگرانی ها و اضطرابها از او زایل می گردد «فاذا اصاب الحقّ
فرّ»[10]
هیچ حادثه ای آرامش چنین صاحب دلی را سلب نمی کند، و هیچ وسوسه ای او را متزلزل
نمی سازد، و این هنگامی است که انسان به ولایت خدا می رسد و جزء اولیاء الله می
گردد. «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ
(٦٢)الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (٦٣)لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ
الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ
الْعَظِيمُ (٦٤)»[11].
آگاه باشید که اولیاء خدا هیچ ترس و اندوهی ندارند، آنها که ایمان آوردند و تقوا
پیشه بودند، آنان در زندگی دنیا و در آخرت بشارت دارند. نکته ای که در حاشیه این
بحث جلب توجه می کند این است که اعتقادات صحیح مذهبی علاوه بر نقش در زندگی معنوی
و جاوید انسان به دلیل اینکه نیاز حق طلبی فطری او را تامین می کنند و از این راه
پریشانی و اضطراب را از انسان دور و امنیت و آرامش را برای او ایجاد می نمایند، در
زندگی مادی و دنیوی جامعه ی بشر نیز نقش اساسی دارند، و لذا امام علی علیه السلام
در سخنی جالب و جاذب می فرماید: «من اگر خصلتی از خصال خیر را در کسی ریشه دار و
راسخ ببینم او را تحمل می کنم و سایر ضعفهای او را می بخشم، ولی از دو ضعف نمی
توانم بگذرم: یکی بی عقلی و دیگر بی دینی» و در تعلیل و توضیح این مدعا می فرماید:
«لانّ مفارقةالدین مفارقة الامن      ولا تهنا حیاة مع مخافة، وعدم العقل عدم الحیاة
ولاتعاشر الاموات»[12].
زیرا جدا شدن از دین جدائی با امنیت و آرامش است و زندگی با ترس گوارا نیست، و عدم
عقل عدم حیات است و با اموات نمی توان معاشرت نمود. در اینجا شرح نخستین شرط
مدیریت که عبارتست از «شرح صدر» به پایان می رسد در مقالات آینده سایر شرایط
موفقیت مدیریت از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت انشاءالله.

ادامه دارد

 



[1]
سوره ی انعام آیه
ی 125.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیت نامه
امام «ره» واسم مستاثر الهی

قسمت چهارم

آيت الله
محمدي گيلاني

* آیات الهی
دارای دو وجه است: وجهی بیرون از قلوب و نفوس، و وجهی در نفوس و قلوب که این وجه
مختص به اهل الله است.

* نقل مکرمتی
از آخوند مرحوم ملا فتحعلی قدّس سرّه که حضرت آیة الله العظمی آقا سید محسن حکیم
رضوان الله علیه در شرح کفایة الاصول آورده.

* اشاره به
بطون قرآنی و اینکه نیل به آن مشروط به مهاجرت از بیت بدن و موطن طبع است.

* ظهور روح
قدس.

* مقامات
باطن قرآن و شنیدن صریف و صریر اقلام فرشتگان.

* برای قرآن
در هر مقامی، حاملانی است.

* اشاره به
راز توامانی تنزیل کتاب و آیات، با آفرینش آسمانها و زمین و ارتباط کلام
امیرالمومنین علیه السلام «لوشئت لاوقرت سبعین بعیراً» و: «سلونی قبل ان
تفقدونی…» با آن.

* استعانت از
حضرت امام قدّس سرّه در تفسیر اسم مستاثر الهی.

در آخرهای
مقاله ی قبل تذکر دادم که آیه ی : «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم» بیانگر
این حقیقت است که آیات الهی دارای دو وجه است: وجهی را از راه باطن و نفوس به اهل
قلوب ارائه می فرماید و وجه دیگر را در بیرون از نفوس و باطن به آنان ارائه می-
نماید، و ارباب قلوب به بطون قرآن و اسرار آفرینش از راه دل و تعلیم الهی واقف می
شوند. و چون این دریافت، حدیث و بدیع است حتی بر بسیاری از علماء و فقهاء نیز گران
می آید. مرحوم آیة الله العظمی آقا سید محسن حکیم رضوان الله علیه در مبحث
«استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنی واحد» در تعلیقه ی خویش بر کفایة الاصول،
بعنوان «فائدة» بیانی دارند که به فارسی چنین است: «بعضی از اعاظم دام تاییده،
مطلب تازه ای حکایت کرد که روزی همراه جماعتی از اعیان فقهاء از آن جمله سید
اسماعیل صدر «ره» و حاج میرزا حسین نوری «ره» صاحب مستدرک و سید حسن صدر دام ظله
در منزل مرحوم آخوند ملافتحعلی قدّس سرّه، حاضر شدند. مرحوم آخوند ملا فتحعلی «ره»
آیه «واعلموا انّ فیکم رسول الله لویطیعکم فی کثیر من الامر لعنتّم ولکن الله حبّب
الیکم الایمان…» را تلاوت کردند، سپس در تفسیر جمله ی مبارکه ی: «حبّب الیکم
الایمان» شروع فرمودند، و پس از بیان مفصلی، آن را به معنائی تفسیر کردند که چون
اعیان فقهاء مذکور آن را شنیدند، بر آنان گران آمد، زیرا قبلا چنین معنائی نشنیده
بودند، و از جناب آخوند، توضیح مجدد آن را خواستار شدند و توضیح دادند. روز دوم
نیز به محضر آن بزرگوار حاضر گردیدند، آن جناب همان جمله ی مبارکه را مورد بحث
قرار دادند و در تفسیر آن به معنای تازه تر و بدیع تری رسیدند که موجب گرانی و
تعجب اعلام نامبرده شد و از آن جناب خواستار توضیح مجدد شدند و طبعاً آن بزرگوار
توضیح دادند! سپس روز در محضر آن عالم ربانی آمدند، آن بزرگ همان جمله از آیه ی
شریفه را مطرح بحث قرار دادند و در نهایت به معنای تازه تری از معنای روز دوم
منتهی شدند و همواره این محاضره و استنباط معانی تازه تر از تازه تر، تکرار گردید
تا اینکه نزدیک به سی روز رسید که تقریبا سی معنای لطیف که هر یک تازه تر از قبلی
اش بوده بیان فرمودند، و در هر جلسه اعلام مذکور به خاطر نوبری و بدیع بودن معنا،
از جناب آخوند مرحوم توضیح می طلبیدند. و افرادی ثقه و مورد اطمینان برای این مفسر
یعنی مرحوم آخوند ملا فتحعلی قدّس سرّه، کراماتی نقل کرده اند».

(حقایق
الاصول-ج1-ص 95-96)

می توان گفت
که جمله ی شریفه ی : «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم» ماخذ حدیث: «انّ للقرآن
ظهراً وبطناً ولبطنه بطناً الی سبعة ابطن» که از رسول الله صلی الله علیه و آله
روایت گردیده می باشد یعنی قرآن نیز همانند انسان منقسم به سرّ و علن   می شود و مراتب سرّ قرآن نظیر مراتب سرّ و
باطن انسان است که به نفس و صدر و قلب و عقل و روح و خفی و اخفی منقسم شده است.

عروج به
مدارج باطن

عروج به این
مدارج باطن مشروط است به تجرد انسان از بدن طبیعی و مهاجرت از بیت این قالب و موطن
طبع، بسوی خدایتعالی به قصد مشاهده ی آیات کبرای الهی که در آغاز این هجرت، نور
ایمان و معرفت درخشیدن می گیرد و رفته رفته، قوی می گردد، و روح قدسی می شود و در
پرتو آن اسرار زمین و آسمان بی پرده نمایان می شود، و حقایق امور پدیدار می گردد
چنانکه با نور حسی، جهان محسوس نمایان است. زیرا قلوب و ارواح آدمی        -بحسب فطرت اصلی- شایستگی قبول نور حکمت
و ملکوت را دارد. و این حجاب معصیت و کفر است که دلها و جانها را تاریک و احیاناً
فاسد می گرداند، و هر نفسی که از دواعی طبیعت و ظلمات هوای نفس و هواجس شهوات و
اوهام و غضب، روی گردان شود و به وجه باطن متوجه شطر حق، و قبله ی ملکوت اعلی
گردد، سرّ ملکوت بر او درخشیدن   می گیرد و
قدس لاهوت بر وی منعکس می شود و عجائب آیات کبرای حقتعالی بر او نمایان می شود، و
معارف الهی قرآن را از آن مدارج تلقی می کند؛ تلقی ای که هیچ گونه خطا و اشتباهی
در آن راه ندارد. برای انسان، تلقی معارف مزبور و معانی بطون، وقتی میسور است که
از عالم خلق وارسته شده و به عالم امر و تجرد وابسته گردیده، و از چهره ی جان،
غبار و تراب قبر بدن و محسوسات را زدوده است؛ چنین انسانی در هر یک از مقامات
باطن، معنای تازه ای را تلقی می نماید و در هر موضوعی از موضوعات قرآنی      -بحسب وسع مخاطب- تفسیر تازه ای ارائه می
دهد و بر همین تفاوت، مقامات باطن قرآنی دلالت دارد: «انّه لقرآن کریم، فی کتاب
مکنون لایمسّه الا المطهرون تنزیل من ربّ العالمین» زیرا این اوصاف متعدده که اول
و برترین آنها همانا «کریم» کرامت عندالله تعالی است و نازلترین آنها «تنزیل» تنزل
به این عالم است، جملگی بحسب درجات و مقامات قرآن است و در بعضی از این مقامات است
که صریر و صریف اقلام ملائکة الله تعالی شنیده می شود.

درجات و
مقامات قرآن

علم بطون
قرآن از طریق تقلید یا اندیشه و قیاس یا روایت سماع، عائد کسی نمی شود بلکه تعلمی
است لدنی به این معنا که «یتلّقی القرآن من لدن حکیم علیم» یا با اُذُنِ واعیه و
گوش باطن از عالم غیب از «مطاع ثَمَ امین» استماع می نماید. و حاصل آنکه برای قرآن
درجات و مقاماتی است، چنانکه برای انسان است، و نازلترین آن درجات قرآن همانی است
که در جلد و غلاف است، و برای قرآن مجید در هر مرتبه و مقام، حاملانی است که حافظ
قرآن در همان مرتبه و مقام اند. فقهاء عظام که سالها در فنون مختلفه تحمل مشقتها
کرده اند و ملکه ی قدسیه ی استنباط به آنان موهبت گردیده، با شرط مخالفت هوی و
اِعراض از دنیا، حافظ احکام قرآن مجید از معاملات و عبادات و سیاسات و به یک کلام،
مجاری امور فتوائیّه و قضائیّه و سلطانیّه جامعه ی اسلامی هستند، و احیاناً       بلند همتانی از این طایفه ی عظمی، به
موهبت تطهیر از حدث و حدوث و تنزیه از اسارت مکان و زمان، متکرم شده اند و هجرت به
ماوراء نموده اند و در مرتبه ای از مراتب غیب و بطن قرآن عظیم تمکن می یابند، ملحق
به مطهرون در آیه «لایمسّه الا المطهّرون» می- باشند و فوق اینها برای قرآن کریم،
مقام شامخ و رتبه ی رفیع الهی است که خدای قرآن می داند و احدی از انبیاء صلوات
الله علی نبیّنا وعلیهم به آن نائل نمی شود مگر در مقام احدیّت چنانکه اشرف آنان
خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله از این مقام خویش خبر داده: «لی مع الله وقت
لایسعنی فیه ملک مقرّب ولا نبیّ مرسل» وتلمیذ آن بزرگوار است که می گوید: «لوشئت
لاوقرت سبعین بعیراً فی تفسیر فاتحة الکتاب». حاصل آنکه قرآن حکیم در مقامی، کلام
الهی ای است فوق ادراکات همه ی اهل معرفت مگر فانیان در احدیت و در مقامی کلام
عقلی و امری است و در مقامی، الواح، و در مرحله ای اکوان و در منزلی، الفاظ مصنوعه
یا نقوش مکتوبه است، و مجالی و مشاهد، متعدد، ولی متجلی و شاهد واحد است! مگر نمی
بینی در بسیاری از مواضع قرآن مبین، تنزیل کتاب و آیات با آسمانها و زمین و آنچه
در آنها است، توامان است قال تعالی: «اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا
فِي الأرْضِ وَوَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ». (سوره ی ابراهیم-آیه
ی 2) و قال تعالی:       «طه (١)مَا أَنْزَلْنَا
عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (٢)إِلا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى (٣)تَنْزِيلا مِمَّنْ
خَلَقَ الأرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلا (٤)». (سوره طه- آیات 1-4) و دهها موضع
دیگر، که تدبر در اقتران ذکر تنزیل کتاب و آیات، با ذکر آسمانها و زمین، مفتاح
معارفی می شود که در کتب معموله نشانی از آنها نیست، اگر آن مفتاح به کسی تفضّلاً
داده شود می تواند کلام امیرالمومنین علیه السلام را که متوطّن در آن مقام است به
روشنی تصدیق کند آنجا که می فرماید: «فاسئلونی قبل ان تفقدونی فوالّذی نفسی بیده
لاتسالوننی عن شیءٍ فیما بینکم وبین الساعة ولاعن فئةٍ تهدی ماةً وتُضِلّ ماة الا
انباتکم بناعقها وقائدها وسائقها ومناخ رکابها ومحطّ رحالها ومن یقتل من اهلها
قتلاً ومن یموت منهم موتاً…» (خطبه 89 نهج البلاغه- شرح عبده- ص 182) و دهها
مورد دیگر از این کرامات و انوار که بر وهابی مشرک و وهابی زده ی فاسق، شنیدن آنها
گرانی دارد تا چه رسد به تصدیق!

تفسیری از
امام

این اخفشها
بلکه خفاشان طاقت دیدار آفتاب معارف را ندارند، آنها از قرآن عظیم چه می- دانند؟
آنها از تعبیر امام بزرگوار قدّس سرّه که در نعمت قرآن در آغاز وصیت نامه
خویش   می فرماید: «تجلّی فیه الاحدیه
بجمیع اسمائک حتّی المستاثر منها» چه می فهمند؟ باری، انگیزه ی نگارش این مقالات –چنانکه
مستحضرید- توضیح و تفسیر اسم مستاثر است که در این فقره از وصیت نامه به آن اشارت
فرموده اند، و حجت ما در این تفسیر و تبیین، افاداتی است که آن حضرت در بعضی از
تصانیف خویش ارزانی داشته اند ولله در القائل:

ولولا اللطف
والافضال منه                                                 
لما طاب الحدیث ولا الکلام

وکلّ لطیفة
وظریف معنی                                                  حبیبی فیه والله الامام

امام بزرگوار
قدّس سرّه در تعلیقه شان بر شرح فصوص قیصری، آنجا که قیصری عبارات: «بشرط لا
ولابشرط و بشرط شیء» را در حقیقت وجود، برای توجیه اصطلاحات اهل الله، اخذ می کند
و آن بزرگوار اخذ این قیود را به عنوان اعتبارات وارده بر حقیقت وجود مردود می
شمارد چنین می فرماید: «فانّ الاعتبار والاخذ واللحاظ وغیرها من امثالها من لواحق
المهیّات والطبائع ولاتمشی فی حقیقة الوجود، بل ماهوالمصطلع عند اهل الله، لیس الا
نتیجة مشاهداتهم والتجلیّات الواردة علی قلوبهم، و بعبارة اخری: هذه الاصطلاحات
اِماّ نقشة تجلیّات الحق علی الاسماء والاعیان والاکوان، او تجلیّاته علی قلوب اهل
الله واصحاب القلوب ومشاهداتهم ایّاه، فیقال: اِنّ الوجود اِمّا ان یتجلّی
بالتجلّی الغیبی الاحدیّ المستهلک فیه کلّ الاسماء والصفات وهذا التجلّی یکون
«بالاسم المستاثر والحرف الثالث والسبعین من الاسم الاعظم» فهو مقام بشرط الّلائیة
ففی هذا المقام له اسم الا انّه مستاثر فی علم غیبه وهذا التّجلی هوالتّجلی
الغیبیّ الاحدیّ بالوجهة الغیبیّة للفیض الاقدس، وامّا الذّات من حیث هی فلا
تتجلّی فی مرآة من المرائی ولایشاهدها سالکُ من اهل الله ولا مشاهدُ من اصحاب
القلوب والاولیاء، فهی غیب لا بمعنی الغیب الاحدی بل لا اسم لها ولا رسم ولا اشارة
الیها ولا طمع لاحد فیها «عنقاء، شکار کس نشود، دام باز گیر» وامّا ان یتجلّی
باحدیة جمع جمیع حقائق الاسماء والصّفات فهو مقام اسم الله الاعظم رب الانسان
الکامل والتجلّی العلمی بطریق الکثر: الاسمائیة الجامعة لجمیع الکثرات الاسمائیة
هو مقام الواحدیة» (تعلیق امام قدّس سرّه بر شرح فصوص قیصری ص 13 الی 15).

ادامه دارد

 

/

اصول اعتقادی اسلام

اصول اعتقادی
اسلام

معاد

قیام قیامت

یکی از
مهمترین مسائل مربوط به «معاد» که قرآن مجید بطور مکرر و با بیان ارعاب آمیز از آن
خبر داده است مساله انقراض جهان و «قیام قیامت» است. براساس بیان قرآن کریم روز
قیامت با یک رستاخیز بزرگ جهانی و عالمگیر از قبیل شکافته شدن آسمانها فروریختن و
از هم پاشیده شدن نظام ستارگان سیاه شدن چهره ی خورشید و ماه تلاطم و اشتعال عجیب
دریاها زلزله ی سخت زمین متلاشی شدن و درهم کوبیده شدن کوهها، آغاز می- شود و
اینها همه از مظاهر این رستاخیز با عظمت جهانی است. برای ما که هم اکنون در پرتو عنایت
الهی در یک وضع آرام زندگی می کنیم تصور این حادثه ی بزرگ مشکل است زیرا ما در
زندگی خود حوادث مهم و تکان دهنده ای که دیده یا شنیده ایم یا زلزله هائی است که
احیاناً در گوشه و کنار پهنه ی این زمین رخ می دهد و یا آتشفشانی است که در بعضی
نقاط بوجود می آید و یا سیلهای خروشان و طوفانهائی است که راه میافتد ولی اینها در
برابر حادثه عظیم و عالمگیر قیامت چیزی نیست و حادثه ی قیام قیامت بسیار عظیم و
کوبنده است که خداوند بزرگ در قرآن مجید آنرا عظیم قلمداد کرده و فرموده است: «يَا
أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ»[1]
یعنی: زلزله ی روز قیامت بسیار بزرگ است. در این مورد همانطور که برای اصل موضوع
راهنمای ما قرآن است برای بیان آن هم راهی جز کمک گرفتن از تعبیرات قرآن مجید
نداریم در این کتاب بزرگ الهی اساساً سوره هائی با عنوان ارعاب و عظمت آمیز
نمایانگر قیامت است باین شرح: باین نام «غاشیه» یعنی فراگیر «قارعه» یعنی کوبنده
«انفطار» یعنی شکافته شدن آسمانها «انشقاق» یعنی پاره پاره شدن آسمانها «تکویر»
یعنی درهم پیچیده شدن خورشید «زلزال» یعنی زلزله ی سخت زمین. برای نمونه سوره
تکویر با این عبارات آغاز می شود:   «إِذَا
الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (١)وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (٢)وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ
(٣)وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ (٤)وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (٥)وَإِذَا الْبِحَارُ
سُجِّرَتْ (٦)وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (٧)وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ
(٨)بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (٩)وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (١٠)وَإِذَا السَّمَاءُ
كُشِطَتْ (١١)وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ (١٢)وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ
(١٣)عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ (١٤)فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (١٥)الْجَوَارِ
الْكُنَّسِ (١٦)»[2].

هنگامی که
خورشید درهم پیچیده و تاریک شود، ستارگان آسمان فرو بریزند، کوهها بحرکت و رفتار
درآیند شتران آبستن «کارها و کالاهای دنیوی) تعطیل شود وقتیکه حیوانات وحشی نیز
محشور گردند دریاها روان و بهم پیوسته شوند ارواح با بدنها پیوند شوند در مورد
دختران زنده بگور شده باز پرسی بعمل بیاید که بچه گناهی کشته شده اند؟ هنگامی که
نامه اعمال انسانها گشوده شود، آسمانها از جای خود کنده شود و جهنم را افروخته و
بهشت را نزدیک بیاورند آن وقت هر انسانی خواهد دانست که برای چنین روزی چه چیز را
حاضر کرده است. در این مورد ما در ابتدا به شرح قسمتی از آیات قرآن که سرنوشت زمین
و کوهها را بیان می کند می پردازیم از آن پس آیاتی که با سرگذشت دریاها و آسمانها
ارتباط پیدا می کند را توضیح میدهیم: 1- «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (١)لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا
كَاذِبَةٌ (٢)خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ (٣)إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا (٤)وَبُسَّتِ الْجِبَالُ
بَسًّا (٥)فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا (٦)»[3].
هنگامیکه آن واقعه ی بزرگ قیامت که در وقوعش هیچ جای خلاف و تردید نیست واقع شود
واقعه ای که گروهی را به حضیض ذلت و جمعی را به اوج رفعت         می رساند هنگامی که زمین سخت به حرکت و لرزه
درآید و کوهها متلاشی شده و مانند ذرات گرد و غبار پراکنده شود. 2- «فَإِذَا نُفِخَ
فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ (١٣)وَحُمِلَتِ الأرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً
وَاحِدَةً (١٤)فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (١٥)»[4].
هنگامی که در صور (اسرافیل) دمیده شود و زمین و کوهها از جا کنده شده درهم کوبنده
شوند آنروز واقعه ی بزرگ قیامت واقع میشود. تعبیر شگفتی است از کتاب شگفت کره ی
زمین با این عظمت که از لحاظ وزن 000،000،000،000،000،000،5955 (پنجزار و نهصد و
پنجاه و پنج میلیارد میلیارد) تن[5]
و از لحاظ حجم به 1083325000،000 (یکهزار و هشتادو سه میلیارد و سیصد و بیست و پنج
میلیون) کیلومتر مکعب[6]بالغ
می شود از جای معمول خود کنده شده در یک طرف قرار داده شود. کوهها نیز که در سطح
آن هر یک در نقطه ی معینی نصب شده اند همگی از جای خود جدا گردیده در طرف دیگر آن
وقت این دو جسم با این جرم و عظمت یکدفعه با شدت (چون در واژه ی عربی «دکَّ» که
نتیجه ی آن اندکاک است به کوبیدن با شدت زیاد می گویند) بهم کوبیده شوند! چه حادثه
ای پیش خواهد آمد؟ و چه واقعه ی مهمی رخ خواهد داد؟ 3- «وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ
يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الإنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (٢٣)يَقُولُ يَا لَيْتَنِي
قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (٢٤)فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (٢٥)وَلا يُوثِقُ
وَثَاقَهُ أَحَدٌ (٢٦)يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (٢٧)ارْجِعِي إِلَى
رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً (٢٨)فَادْخُلِي فِي عِبَادِي (٢٩)وَادْخُلِي جَنَّتِي
(٣٠)»[7]یعنی:
هنگامی که «زمین» از شدت زلزله های پی در پی درهم کوبیده شده خرد و متلاشی شود
فرمان خداوند فرا رسد و فرشتگان در صفوف منظمی بعرصه محشر بیایند و جهنم را نیز
حاضر نمایند آنروز انسان متذکر می شود که چه کاری انجام داده است ولی تذکر چه سودی
بحال او خواهد داشت؟ 4- «يَوْمَ تَرْجُفُ الأرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ
كَثِيبًا مَهِيلا»[8]. روزی
که زمین و کوهها به لرزه در آمده به تل ریگی تبدیل و چون موج روان گردد. 5- «إِذَا
زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا (١)وَأَخْرَجَتِ الأرْضُ أَثْقَالَهَا (٢)وَقَالَ
الإنْسَانُ مَا لَهَا (٣)يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (٤)بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى
لَهَا (٥)يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ (٦)فَمَنْ
يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (٧)وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا
يَرَهُ (٨)»[9].
هنگامی که زمین با سخت ترین لرزه ی خود بلرزه درآید و بارهای خود را که شاید همان
ذرات بدن مردگان است بیرون بیفکند در آن روز انسان می گوید این زمین را چه شده
است؟ آن روز زمین مردم را از اخباریکه با اعمال مردم ارتباط دارد آگاه خواهد ساخت
و این آگاه ساختن زمین در نتیجه الهام الهی است آن روز مردم از قبرهای خود پراکنده
بیرون   می آیند تا نتیجه ی اعمال خود را
بدست بیاورند در آن روز هر کس باندازه ی ذره ای کار نیک کرده پاداش آنرا خواهد دید
و هر کس باندازه ذره ای مرتکب کار بد گردیده است به کیفر آن خواهد رسید. 6- «الْمَالُ
وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ
عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلا (٤٦)وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى
الأرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا (٤٧)وَعُرِضُوا
عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ
زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدًا (٤٨)وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ
مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لا
يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلا كَبِيرَةً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا
وَلا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا (٤٩)»[10].
یعنی روزی که کوهها را از جا کنده به حرکت در می آوریم و زمین را هموار و بدون پست
و بلندی می بینی و انسانها را همه را از قبر برانگیخته محشور می سازیم و یک نفر را
فرو نگذاریم و همه ی مردم با قرار گرفتن در صف مخصوص بر خداوند عرضه می شوند و با
آنها که این حقیقت را باور نداشتند گفته می شود همانطور که شما را تنها در دنیا
بوجود آوردیم امروز نیز تنها بسوی ما باز آمده اید و گمان می کردید که چنین وعده
گاهی برای شما فراهم نخواهد شد آن روز کتاب اعمال نیک و بد خلق را در برابر آنها بگذارند
گناهکاران را خواهی دید که از آنچه که در کتاب خود می بینند ترسان و هراسان می
باشند و می- گویند ای وای بر ما این چه کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ ما را سر
موئی فرو نگذاشته و همه را اِحصا کرده است آن روز همه ی انسانها اعمال خود را حاضر
می بینند. 7- «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً
إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا يَوْمًا (١٠٤)وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا
رَبِّي نَسْفًا (١٠٥)فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا (١٠٦)لا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلا
أَمْتًا (١٠٧)يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الأصْوَاتُ
لِلرَّحْمَنِ فَلا تَسْمَعُ إِلا هَمْسًا (١٠٨)»[11].
یعنی: ای رسول ما از تو می پرسند که در روز قیامت چه جریانی در رابطه با کوهها به
وقوع خواهد پیوست؟ در پاسخ بگو که خدای من کوهها را از بنیاد بر می کند و متلاشی
کرده به خاک تبدیل می کند و آنگاه پست و بلندیهای زمین را چنان هموار       می گرداند که هرگز در آن پست و بلندی نمی
بینی و همه ی مردم در پی کسی که آنها را به عرصه ی قیامت دعوت می کند روان می شوند
و همه ی صداها پیش خدای رحمان خاشع و خاموش می گردد و از هیچ کس جز صدای آهسته
نخواهی شنید. و به طور خلاصه از آیاتی که درباره ی زمین و کوهها در رابطه ی با
قیام قیامت آمده است این 2 نکته بدست می آید: الف- زلزله های بسیار سخت و پیاپی
زمین را به حرکت در می آورد و مانند غربالی ذرات بدن مردگانی را که در طول قرون و
اعصار که به میلیاردها سال می- رسد با خاک زمین مخلوط شده است جدا می کند و از دل
زمین بیرون می افکند تا مجدداً پیکرهائی از آن ساخته شود و برای پیوند با ارواحشان
که در عالم برزخ بسر می برده است آماده گردد. ب- کوهها نیز در نتیجه ی همین زلزله
های سخت و حرکت های شدید و پیاپی از جا کنده شده درهم کوبیده و خرد و متلاشی می
شود و سطح زمین هموار     می گردد فراز و
نشیبی در آن باقی نمی ماند تا این پهنه ی پهناور برای حشر این همه انسانها که در
طی میلیاردها سال در روی زمین زندگی کرده از این دنیا رفته اند آماده شود و همه ی
انسانها در یک مجمع بزرگ در ضمن صفوف معینی گِرد بیایند و در محضر       عدل الهی حضور بیابند تا براساس قسط و عدل
خداوند درباره ی اعمال آنها رسیدگی کامل به عمل بیاید. «وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ
رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ
بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ»[12].
یعنی: زمین با نور پروردگارش روشن می گردد و نامه ی اعمال مردم در پیشگاه عدل حضرت
حق نهاده شود و پیغمبران خدا و گواهان اعمال انسانها حضور بیابند و میان مردم
براساس حق و عدالت، قضاوت الهی تحقق      می یابد و به هیچ کس ابدا ظلم نخواهد شد.

ادامه دارد

 



[1]
سوره حج- آیه 1.

/

تسبیح رعد

هدایت در
قرآن

تفسیر سوره ی
رعد

قسمت بيست و
ششم

آيت الله
جوادي آملي

تسبیح رعد

«ویسبّح
الرّعد بحمده والملائکة من خیفته».

رعد بحمد
خدای تعالی تسبیح می کند و فرشتگان هم از هراس خدا تسبیح حق         می کنند. در مورد تسبیح رعد، چند مطلب
است که باید تذکر بدهیم: 1- منظور از رعد، فرشته ای که موکل رعد است، نمی باشد،
زیرا ملائکه بعد از آن جداگانه ذکر شده است. بلکه مقصود، بدون شک خود رعد است.

تسبیح رعد،
مجاز و تمثیل نیست

2- منظور از
این تسبیح، مجاز و تمثیل نمی باشد. یعنی تمثیل شاعرانه ای نیست که مثلاً در شعرها
به دَمَن و اطلاع و زمین و زمان خطاب می شود و چیزهائی را به آنها نسبت   می دهند، و چیزهائی را از آنها می طلبند، که
در حد خیال و وهم شاعرانه باشد، زیرا کتاب آسمانی، منزه از شعر و خیال است.
خداوند، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را مَثَل اعلای عقل معرفی کرده و فرموده
است: «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ
مُبِينٌ»[1]
و ما به او شعر نیاموختیم، و برای او سزاوار هم نیست. استعاره ها و مجاز و
خیالبافی ها و همسازیها که در اشعار مطرح است، و هرچه بیشتر باشد، باعث رونق شعر
است چنانکه گفته اند: «احسن الشعر اکذبه» بهترین شعرها، دروغ ترینشان است! اینگونه
بیانها در قرآن کریم راه ندارد چون قرآن حق است، و سخن حق از استعاره و تمثیل و
وهم و خیال منزه و مبرا است  «قَالَ
فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ»[2]
من حق می گویم و جز حق سخنی نمی گویم. این شیوه ی مشرکین بود که قرآن را گاهی به
سحر و گاهی به شعر متهم می کردند و پیامبر را -والعیاذبالله- شاعر پیشه معرفی می
کردند که بگویند قرآن، سخن منطقی و برهانی ندارد و مطابق عقل و فهم نیست بلکه جمله
هائی و عبارتهائی بافته شده و در قالب نثر یا نظم درآمده است! و خدای سبحان، ساحت
مقدس قرآن کریم و همچنین مقام مقدس پیامبرش را از شعر و شاعری به این معنی تنزیه
کرده است. البته آن شعری که حقایق و براهین را به صورت نظم درمی آورد، منظور نظر
نیست زیرا در مورد چنین شعری خود پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می
فرماید: «وان من الشّعر لَحِکَماً…»[3]
و از برخی انواع شعر، حکمتها تراوش می کند. پس شعری که دارای حکمت و پند و اندرز
یا حقایق و براهین علمی باشد، نکوهیده نیست ولی شعری که بمعنای خیالبافی و دروغ
پردازی است، مذموم است. بنابراین، اگر گفته می شود، رعد مسبح حق است، تشبیه
شاعرانه نیست زیرا تشبیه شاعرانه مطابق حق نیست و چیزی که حق نباشد، در حریم قرآن
راه ندارد.

مسبّح بودن
غیر از آیت بودن است

3-رعد مسبح
حق است، به این معنی نیست که اگر ما درباره ی این موجود (رعد) مطالعه کنیم و تامل
و تحقیق نمائیم، می فهمیم که مبدئی دارد و ما را به خدای سبحان و منزه هدایت می
کند! یعنی بطور غیر مستقیم ما را به وجود خدای سبحان هدایت و راهنمائی می نماید.
مثل هر مصنوعی که ما را به کمال و حکمت صانعش راهنمائی می کند، چنین نیست.

برای توضیح
بیشتر مثال می زنیم:

اگر ما یک
اثر مصنوعی را مانند ضبط صورت یا رادیو دیدیم، می فهمیم، مبتکر و مخترع آن، انسان
حکیم و منظمی است، اگر خط خوبی را دیدیم، می دانیم کاتب و نویسنده ی آن یک هنرمند
است، اگر یک ساختمان را دیدیم، ما را به مهندس بودن و منظم بودن معمارش راهنمائی
می کند؛ درست است که رعد هم مانند دیگر موجودات، ما را به خدای حکیم هدایت می کند،
و همین هدایت و دلالت او، تسبیح او است ولی نه مانند یک واحد صناعی است که ما را
به هنر علمی مبتکرش هدایت می کند و نه مانند یک ساختمان مستحکم و متقن است که ما
را به مهندس بودن معمارش رهنمائی می نماید، زیرا آن واحد صناعی، ربط ذاتی با مهندس
خود ندارد، آن ساختمان ربط جوهری با معمار خود ندارد. معماری و مبتکری آمده است و
از اشیاء موجود، با یک نظم و ترتیب خاصی، یک واحد مصنوعی را ساخته یا احداث کرده
است. و به عبارت دیگر: پیچ و مهره ی یک دستگاه رادیو، به مبتکر و مخترعش، ربط ذاتی
ندارد زیرا قبل از اینکه مبتکرش خلق شود، این ذرات و اجزاء در عالم بوده است و او
تنها اینها را هماهنگ کرده است و همچنین در مورد معمار و مهندس و سایر اختراعات و
ابتکارات. پس اگر اجزای عالم، آسمانها و زمین که            آیات الهی اند و ما را به خدای سبحان
هدایت می کنند، این مانند هدایت کردن یک ساختمان به وجود یک بنا یا یک واحد صناعی
به مبتکرش نیست، گرچه این حق است و شعر نیست اما این بین راه است نه پایان راه. در
سخنان امیرالمومنین علیه السلام آمده است: «هل یکون بناء من غیر بان او زرع من غیر
زارع اَو جنایه من غیر جان»[4]
آیا ساختمانی بدون معمار یا زراعتی بدون زارع یا جنایتی بدون یک جنایتکار وجود
دارد؟ پس هر اثری، راهنمای وجود موثر است. ولی در اینجا که خدای سبحان می فرماید:
رعد به حمد خدا تسبیح می کند، آیا اگر درباره ی نظم رعد و برق بیاندیشیم، همانگونه
ما را به وجود خدای سبحان هدایت می کند که اگر یک ساختمان را دیدیم، پی به وجود
بنا      می بریم؟ بنا یک واحد صناعی است
که نشانه ی نظم صناعی است ولی پیوند جوهری بین اجزاء بوده و بعد از اینکه بنا هم
از بین رفت، باز هم این بنا هست. رابطه ای که بین اجزای عالم و خدای سبحان است،
فوق ارتباطی است که بین یک واحد صناعی با صانع و مبتکرش می باشد چون در اینجا اگر
خدای سبحان اراده نکند، لاشیء محض خواهد بود. بنابراین، همه موجودات آیات الهی اند
اما نه آنطوری که در واحدهای صناعی، آیت فاعل اند بلکه از آن قوی تر است. این معنی
حق است و این را قرآن کریم بخوبی تبیین کرده است زیرا تمام این آسمانها و زمین و
موجودات زمینی را آیات حق شمرده ولی این تسبیح نیست. ما اگر درباره ی رعد و برق و
دیگر موجودات بیاندیشیم، پی به خدا می بریم، اینها آیات الهی اند و این مطلب فوق
آن حدی است که با مطالعه یک بنا پی به بنا می بریم، اما این تسبیح نیست. پس در
اینجا که می فرماید: یسبّح الرعد بحمده، به این معنی نیست که رعد یک موجودی است که
اگر شما بدقت در اطرافش مطالعه کنید، شما را به خدای سبحان هدایت می کند، این
معنای آیت بودن رعد است و امری است حق ولی نه هدایت می کند، این معنای آیت بودن
رعد است و امری است حق ولی نه معنای مسبح بودن رعد است. اگر ما گفتیم: رعد مسبح حق
است، باید حقیقت تسبیح را در رعد بیابیم، نه اینکه بگوئیم، رعد ما را راهنمائی می
کند.

حقیقت تسبیح

4- رعد گذشته
از اینکه آیت حق است، مسبح هم می باشد. یعنی رعد حقیقة خدا را تسبیح می کند. حقیقت
تسبیح یعنی تنزیه آن ذات کامل از هر نقص و عیب. این حقیقت در هر موجودی به فراخور
آن موجود و در حد هستی همان موجود است. اگر الفاظ برای ارواح معانی وضع شدند برای
حدود خاص، اگر لفظ برای روح معنی وضع شدند برای مصادیق، اگر مصادیق عوض شد، آن لفظ
در همان معنی که روح این الفاظ و واقعیت ها است، استعمال می شود.

توضیح مطلب

آن روزی که
بشر نخستین کلمه «مصباح» و «چراغ» را استعمال کرد، هرگز این چراغهای برق وجود
نداشت. او مصباح و چراغ را به معنای ابزار نور و روشنائی وضع کرد. شاید در آغاز
همان هیزمها را که آتش می زدند، بجای مصباح استفاده می کردند و کم کم چراغهای ساده
و گردسوز و امثال آن پیدا شد تا رسید به امروز که در چراغهای برق، استعمال می شود.
حال اگر ما به این چراغهای برقی، چراغ یا مصباح بگوئیم آیا مجاز   گفته ایم زیرا روزی که بشر این کلمه را وضع
کرد، برق نبوده است؟ یا بگوئیم: این لفظ برای روح معنی وضع شده و این مصادیق اند
که عوض می شوند و تکامل بیشتر می یابند، نه اینکه مفهوم عوض شده باشد. آن روزی که
بشر «قلم» را وضع کرده بود بمعنای ابزار کتابت، قلم نَی بود و هرگز این قلم
خودنویس و خودکار نبود و حتی در ذهنشان هم ترسیم نمی شد. الآن اگر ما قلم را بر
خودنویس اطلاق کنیم و در آن معنای جامع، استعمال نمائیم، آیا این مجاز است یا
حقیقت؟ لفظ که در مصداق استعمال نمی شود بلکه لفظ در معنی استعمال می شود و آن
معنی منطبق با مصداق است. و این مصداق ها هستند که فرق می کنند، برخی ضعیف اند و
بعضی قوی و بعضی دیگر اقوی وگرنه مفهوم یکی است و لفظ بر همان روح معنی و مفهوم
وضع شده است. حقیقت تسبیح و حقیقت سجود و مانند آن، یک واقعیت است که در هر موجودی
به نحوی ظهور می کند. تسبیح به معنای منزه دانستن از هر نقص و عیب است و این گاهی
بتوسط لفظ و کلمات قراردادی است مثل اینکه ما در زبان فارسی یک طور تنزیه می کنیم
و آنهائی که عرب زبان اند طوری دیگر تنزیه می کنند و دیگران باز، طبق زبان خودشان،
تنزیهشان نیز فرق می کند. پس واقعیت تسبیح که همان تنزیه است در همه موجود است. و
به عبارت دیگر: اگر یک موجودی با الفاظ و فرهنگ اعتباری ما آشنا نبود و با این
الفاظ، خدا را تسبیح نکرد ولی با یک واقعیتی، خدا را تسبیح کرد که ما پی نمی بریم،
نمی شود گفت: این حقیقت در او نیست؛ این مجاز است! پس او هم تسبیح می کند ولی با
آن حدی که مناسب خودش است و ما گاهی از آن باخبریم و گاهی نمی توانیم درک کنیم.

تسبیح در همه
ی موجودات هست

اینکه قرآن
کریم، تسبیح را به رعد نسبت می دهد، در آیات دیگر این تسبیح را به همه موجودات
دیگر نیز نسبت می دهد. می فرماید: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا
فِي الأرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»[5]
یا می فرماید: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ
الْحَكِيمُ»[6] و
مانند آنها که هرچه در آسمان و زمین اند، مسبح حق اند، این نه به آن معنی است که
هرچه در آسمان و زمین است، اگر خوب درباره ی آنها تامل کنیم ما را به خداوند
راهنمائی می کنند؛ این لسان آن آیاتی است که می گویند: آسمان و زمین، آیات حق اند.
در سوره ی اسراء، جامع ترین آیه در تسبیح موجودات آمده است که        می فرماید: «تسبّح له ما فی السّموات
السبع والارض و من فیهنّ» آسمانهای هفتگانه و زمین و هرچه در آنها است، تسبیح گوی
حق اند. آری! نه تنها آسمانها و زمین و اهل آنها، مسبح حق اند بلکه هیچ چیزی در
جهان امکان نیست که مسبح حق نباشد، خواه موجودات مجرد، خواه موجودات مادی. در
ادامه ی آیه شریفه می فرماید: «وان من شَیءٍ الّا یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون
تسبیحهم»[7]
هیچ چیزی نیست مگر اینکه مسبح حق است ولی شما تسبیح آنان را درک نمی کنید. اگر
معنای مجازی و کنایه ای بود که درکش دشوار نبود و خیلی ها می توانستند بفهمند. اگر
معنای تسبیح این باشد که موجودات، همه آیات حق اند و اگر در اینها تامل کنید، پی به
خدای سبحان می برید، این معنی که درکش، کار مشکلی نیست و اگر شدنی نبود که قرآن به
آن احتجاج و استدلال نمی کرد و دستور نمی داد که تامل و تفکر و اندیشه در این
موجودات کنید، پس اینجا که می فرماید «شما نمی توانید تسبیح این موجودات را درک
کنید» معلوم می شود که این تسبیح، حقیقت است نه مجاز؛ حکمت و برهان است، نه شعر و
خیال؛ و تسبیحشان حقیقی است نه اینکه تنها آیت حق اند زیرا آیت بودن، مطلبی دیگر
است.

تسبیح برای
روح معنی وضع شده

پس چون تسبیح
برای روح معنی وضع شده، آنچه که آسمانها و زمین دارند هم حقیقت تسبیح است نه مجاز،
هرچند به لفظ نگویند «سبحان الله» اما حقیقتی دارد تسبیحشان که کلامشان برای ما
مفهوم نیست ولی حقیقةً سخن دارند و در حقیقت تسبیح          می گویند، هرچند کلامشان، کلام اعتباری
–مانند ما- نباشد که با قرارداد، لفظی را برای معنی وضع می کنیم. در بحث گذشته نیز
اشاره شد که تسبیح، نشانه ی شعور و آگاهی تمام موجودات است چون تسبیح بدون شعور و
آگاهی امکان پذیر نیست. اگر موجودی بخواهد خدا را تسبیح کند، پس باید بداند که
خدای سبحان از هر نقص و عیبی، منزه و مبرا است و تسبیح بدون معرفت و شناخت نخواهد
بود و چون تسبیح همگانی است، پس شعور و آگاهی هم همگانی خواهد بود. ظواهر آیات
قرآن کریم هم، شعور عمومی را ثابت می کند. در روایات مسئله شفاعت و شکایت مسجد یا
شکایت و شهادت آن مکانی که انسان در آن گناه کرده، مطرح است. در آیه ای هم که به
تفصیل قبلاً درباره اش بحث کردیم آمده بود که: دست ها و پاها و زبان و جوارح همه
در روز قیامت شهادت می دهند به گناه شخص و او وقتی اعتراض می کند، در پاسخش می
گویند: «انطقناالله الذی انطق کل شیء» خدائی که همه چیز را به سخن درآورد، ما را
به سخن درآورده است. پس هیچ داعی نیست که ما تمام اینها را بر مجاز و خلاف ظاهر
حمل کنیم. اگر در جائی دلیل عقلی برخلاف اقامه شد، همان قرینه لُبّی متّصل یا
منفصلی است که جلوی اطلاق مطلق یا عموم عام و مانند آن را می گیرد. دلیل لُبّی مثل
دلیل لفظی می تواند از اطلاق و از عموم و از ظواهر الفاظ بکاهد ولی اگر دلیل عقلی
بر یک امری اقامه نشد، بلکه تائید کرد یا لااقل ساکت بود، وجهی ندارد انسان دست از
این ظواهر بردارد؛ ظواهری که ثابت می کند زمین، شهادت می دهد، مکان شهادت می دهد،
ابزار گناه و مانند آن شهادت می دهند یا اینکه مسجد شکایت می کند یا مسجد شفاعت می
کند؛ انسان نمی تواند این ظواهر را مجازات یا کنایه ها بداند. بنابراین، اگر قرآن
برای همه ی موجودات، شعور ثابت می کند و تسبیح را نیز ثابت می نماید؛ تسبیح هم
بدون معرفت نمی شود و اگر بگوئیم این تسبیح، مجاز است با آیه سوره ی فصّلت چه می
کنیم که می گوید همه اشیاء حرف   می زنند و
می فهمند. پس چنین نیست که تسبیح موجودات حمل بر مجاز و کنایه شود. اگر زمین
روزانه چندبار می گوید: «انا بیت الوحدة، انا بیت الوحشة، انا بیت البلاء، انا بیت
الغربة» اینطور نیست که همه اینها بر امثال شاعرانه حمل شود. اگر کسی اهل معنی
باشد شاید این سخنها را بشنود. اگر آن سنگریزه در دست مبارک رسول اکرم صلی الله
علیه و آله وسلم تسبیح کرد و شهادت داد، گفته ند: معجزه پیامبر در این نبود که
سنگریزه را گویا کند، بلکه معجزه ی حضرت در این بود که پرده غفلت را از گوش شنوا
بردارد تا بشنود و ببیند که سنگریزه چه می گوید وگرنه سنگریزه همیشه تسبیح گوی
حضرت حق است و شاهد وحدانیت خدای تبارک و تعالی و رسالت پیامبرش است.

خروش رعد،
نشانه ی خضوع است

5- قرآن،
بعضی از اشیاء را بالخصوص ذکر فرموده که تسبیح گوی خداوندند، شاید ناظر به این
باشد که آن حقیقت تکوینی که در اینها است و خضوع ذاتی که در اینها است، گاهی به
صورت خروش، متمثّل می شود، همانگونه که وقتی انسان ناله می کند، فریاد می زند،
نشانه ی خضوع او است. این خروش هم نشانه ای از خضوع آن موجود است، اما نه اینکه
اصل تسبیح رعد به این معنی باشد، همانطور که مرحوم طبرسی در مجمع البیان ذکر کرده
است که اگر شما در رعد مطالعه کنید، پی به یگانگی خدا می برید. این به آن معنی
نیست زیرا اینجا بحث درباره تسبیح رعد است و آن معنی مربوط به آیت بودن رعد         می باشد، همانگونه که تذکر دادیم.

تقارن تسبیح
و حمد

6- و اما
اینکه فرمود: ویسبّح الرعد بحمده، که تسبیح را مقرون با حمد قرار داد، در سوره
اسراء هم فرموده بود:«ان من شیءِ الا یسبّح بحمده»، در سوره نصر هم می فرماید
«فسبّح بحمد ربّک» که در تمام این موارد، تسبیح را با تحمید مقرون می کند، سرّش
این است که موجود ناقص مانند انسان، وقتی خود را ناقص می بیند، به یک مبدا بی نقص
پناه می برد، نه به یک موجود ناقص دیگر مثل خودش حال اگر موجود دیگری غیر از انسان
هم باشد، به موجود بی نقصی پناه می برد که او منزه است از هر نقص و عیبی. و آن
موجود بی نقص که نقص و نیاز این موجود ناقص را برطرف می سازد، محمود است، چون
مُنعم است، لذا «تسبیح» در کنار «حمد» در قرآن مطرح است. این از باب «مصاحبه» است.
بنابراین رعد تسبیح می کند و نقص خود را می یابد، پس پناه می برد به خدای بی نقصی
که نقصش را ترمیم کند و ضعف و نیازش را برطرف سازد. آن واجب الوجودی که ضعف و نیاز
این موجود ناقص را برطرف می کند، حمد و ستایش است، از این روی «تسبیح» در کنار
«حمد» ذکر شده است. و این «باء» هم در کلمه «بحمده» باء مصاحبه است یعنی اینها
مسبح و حامدند و تسبیحشان در صحبت حمد است. زیرا -همانگونه که ذکر شد- موجودات که
به نقص خود پی می برند و متوجه آن موجود بی نقص می شوند که نقص و نیازشان را برطرف
سازد، او هم نیاز اینها را با نعمت و هبه ی الهی برطرف می کند، پس او منعم است و
چون هر مُنعمی، محمود است، پس خدای سبحان را هم حمد می کنند و هم تسبیح می گویند.
و این تنها انسان نیست که «سبحان الله والحمدلله»می گوید بلکه هر موجودی می گوید
ولی ما با زبان و لفظ قراردادی خودمان می گوئیم و موجودات دیگر هم با لسان خاص
خود، آن واقعیت را تفهیم می کنند.

ادامه دارد

 



[1]
سوره یس- آیه 69.

/

حضرت فاطمه (ع) بانوی نمونه ی اسلام

«بمناسبت
13 جمادی الاوّل، سالروز شهادت صدیقه ی کبری سلام الله علیها»

حضرت فاطمه
(ع) بانوی نمونه ی اسلام

بیست و یکم
آذر ماه امسال مصادف است با 13 جمادی الاوّل که طبق یکی از اقوال، در این روز حضرت
زهرا سلام الله علیها به شهادت رسید. از امام باقر علیه السلام روایت شده است که:
حضرت فاطمه، پنج سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمد و
روزی که وفات کرد، 18 سال و 75 روز از عمر مبارکش گذشته بود. در روایت دیگری تصریح
شده است که حضرت زهرا 75 روز پس از رحلت پدر بزرگوارش            رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم،
از دنیا رفته است و هرگاه وفات پیامبر 28 صفر باشد، بنابراین روز 13 جمادی الاوّل،
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها خواهد بود.

اسماء آن
حضرت

امام صادق
علیه السلام می فرماید: «فاطمه علیها سلام نُه اسم نزد خدای عزوجل دارد: فاطمه،
صدّیقه، مبارکه، طاهره، زکیّه، راضیه، مرضیّه، محدَّثه و زهراء آنگاه حضرت به راوی
می فرماید: می دانی معنای «فاطمه» چیست؟ راوی عرض می کند: مرا خبر ده ای آقای من
حضرت می فرماید: او از هر شرّ و بدی، باز گرفته شد. سپس فرمود اگر امیرالمومنین
علیه السلام با او ازدواج نکرده بود، هرگز تا روز قیامت، کفو و همسری برای او در
روی زمین یافت نمی شد، از آدم تا هر که پس از او بیاید. امام رضا علیه السلام از
پدرانش علیهم السلام نقل می کند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: «من نام
دخترم را فاطمه گذاردم زیرا خدای عزوجل او و دوستدارانش را از آتش جهنم باز می
دارد». در معانی الاخبار روایتی از ابوهریره نقل کرده است که: فاطمه، فاطمه نامیده
شد، زیرا خدای عزّوجل دوستداران و پیروانش را از آتش جهنم باز می دارد. و بدین
مضمون بیش از بیست روایت از امامان معصوم ما علیهم سلام الله نقل شده است، گذشته از
روایتهای زیادی که قریب به همین مضامین در کتب اهل سنّت آمده است و در برخی از
آنها عبارت محبّین و در برخی دیگر شیعیان فاطمه ذکر شده است. حال ما که خود را
شیعیان حضرت زهرا      سلام الله علیها می
دانیم و به این امر افتخار می کنیم، باید اعمال و رفتار خود را با آن حضرت بسنجیم
و ببینیم آیا ما واقعاً پیرو و طرفدار او می باشیم یا اینکه تنها در زبان      می گوئیم و در عمل بین ما و حضرت زهرا
فاصله ی بسیار است.

مناقب حضرت
زهرا:

در مناقب و
فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها، کتابهای تاریخ و حدیث، مشحون ومملوّ از روایتها است
و چه مطلبی بالاتر از اینکه پیامبر اسلام که اشرف مخلوقات -علی الاطلاق- است و
خداوند درباره اش فرمود: «لولاک لما خلقت الافلاک»، با این حال او درباره ی دختر
عزیزش می فرماید: «فِداها ابوها» پدرش به قربانش باد. از عایشه نقل کرده اند که
گفته است: هرگاه فاطمه بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، وارد می شد، حضرت
از جای برمی خاست و سرش را می بوسید و او را سر جای خود می نشاند و اگر آن حضرت بر
فاطمه وارد می شد، هر یک دیگری را می بوسید و با هم می نشستند. ابن عمر     می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
هرگاه به مسافرتی می خواست برود، با آخرین کسی که ملاقات می کرد، حضرت زهرا بود و
پس از بازگشت، با اولین کسی که ملاقات می کرد، حضرت زهرا بود و اگر او نزد خداوند
دارای فضیلتی بزرگ نبود، هرگز پیامبر چنین رفتاری با او نمی کرد، زیرا او فرزند
پیامبر بود و خداوند دستور داده است که فرزند، پدر را تعظیم و احترام کند و روا
نیست که او با فرزندش چنین رفتاری کند درحالی که به امتش دستور داده است که
فرزندان، پدران را تعظیم کنند، مگر در این مورد که عظمت   زهرا عندالله را نشان می دهد. سعدبن ابی وقاص
گوید: شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فاطمه پاره ی تن من است،
هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را اذیت کند، مرا اذیت کرده
است: فاطمه عزیزترین مردم است نزد من. عایشه می گوید: فاطمه را دیدم راه می رفت،
به خدائی که جز او خدائی نیست سوگند، راه رفتنش با راه رفتن پیامبر، هیچ گونه فرقی
نداشت. پیامبر تا او را دید دوبار فرمود خوش آمدی دخترم. آنگاه فاطمه به من گفت که
پدرش به او فرمود: آیا دوست نداری که در روز قیامت، سرور تمام زنان مومنه باشی.
سهل بن عبدالله نزد عمربن عبدالعزیز آمد و به او گفت: خویشان تو گله دارند که چرا
فرزندان فاطمه را بر آنها مقدم می داری و بیشتر احترام می گذاری؟ او گفت: از
موثّقین اصحاب شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «فاطمه قطعه
ای از من است، آنچه او را راضی کند مرا راضی کرده و آنچه او را نگران سازد مرا
نگران نموده است». پس به خدا قسم لازم است که من رضایت پیامبر را بدست آورم و
رضایت پیامبر در خشنودی فاطمه و خشنودی فاطمه در خشنودی فرزندانش است. ابوحامد
اسفرائینی از ابوهریره نقل کرده است که پیامبر فرمود: نخستین کسی که وارد بهشت می
شود، فاطمه است. نافع بن ابی الحمراء گوید: هشت ماه تمام پیامبر صلی الله علیه و
آله وسلم را دیدم که هرگاه به نماز ظهر می آمد، از در خانه ی زهرا سلام الله علیها
رد می شد و می فرمود: «السلام علیکم اهل البیت و رحمة الله و برکاته، وقت نماز
است». آنگاه این آیه را می خواند: «انما یریدالله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت
ویطهرکم تطهیراً». ابواسحاق ثعلبی در کتاب خود از مجاهد نقل می کند که گفت: روزی
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از منزل خارج شد درحالی که دست فاطمه در دستش بود
و فرمود: «هر که این را شناخت، شناخته است و هر که نمی شناسد همانا این فاطمه دختر
محمد است. این پاره ی تن من است، این قلب ما بین دوپهلوی من است، پس هر که او را
اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر که مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است». روایتهائی
که این مضمون را نقل کرده اند در کتب برادران اهل سنّت، از پنجاه روایت تجاوز می
کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همواره بر این معنی تاکید      می فرمود که: خشنودی من در خشنودی زهرا و
اذیت و آزار من در اذیت و آزار اوست و هر کس پیامبر را اذیت کند، خدای را اذیت
کرده است. و خداوند هم که در قرآنش می فرماید: آنان که خدا و رسولش را اذیت می
کنند، خداوند آنان را لعن می کند و عذابی دردناک برای آنها فراهم می سازد.

سیره ی حضرت
زهرا:

امام مجتبی
سلام الله علیه می فرماید: شب جمعه ای مادرم حضرت زهرا علیها السلام را دیدم،
همچنان به رکوع و سجود می رفت تا فجر طالع شد، و می شنیدم که همواره برای مومنین و
مومنات دعا می کند و آنان را نام می برد و بسیار برای آنان طلب آمرزش و مغفرت از
خداوند می نماید ولی برای خودش هیچ دعائی نمی کند. عرض کردم: مادرم! چرا برای خودت
دعا نمی کنی، همچنان که برای دیگران دعا می کنی؟ فرمود: فرزندم، اول همسایه سپس خویشتن.
در حلیه ابونعیم و مسند ابی یعلی از عایشه نقل شده است که گفت: هرگز کسی را
راستگوتر از فاطمه جز پدرش نیافتم. محسن بصری گوید: در این امت کسی عابدتر و
پارساتر از فاطمه نبود. آنقدر بر پاهایش به نماز می ایستاد تا پاهایش ورم کردند.
روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او گفت: چه چیز برای زن بهتر است؟ عرض کرد:
اینکه هیچ مردی را نبیند و هیچ مردی او را نبیند. حضرت او را در آغوش گرفت و
فرمود: «ذریّة بعضها من بعض». از امام صادق نقل شده است که فرمود: پیامبر صلی الله
علیه و آله وسلم کارهای درون خانه را به فاطمه سپرد و کارهای بیرون خانه را
به        علی علیه السلام واگذار کرد. و
در روایت دیگری می فرماید: علی علیه السلام سوخت منزل را تامین و آب را تهیه و
نظافت خانه را بر عهده داشت و فاطمه علیها السلام آسیا می کرد و خمیر تهیه می نمود
و نان می پخت. در هر حال حضرت زهرا با آن همه عظمت و مقام و با آن همه محبت و
علاقه ای که پیامبر به او داشت، و با آن همه فضیلت که برای او در قرآن آمده بود،
با این حال در مورد همسرداری و کارهای درون خانه را انجام دادن، نه تنها مانند یک
زن معمولی بود که از تمام زنهای عالم بیشتر به همسرش خدمت می کرد و در تربیت
فرزندانش کوشا بود که باید برای همه زنها بویژه پیروان آن حضرت، الگو و نمونه
باشد. یکی از مهمترین مسائل همسرداری و زندگی مشترک خانوادگی این است که زن با
شوهرش در تمام سختی ها و مشکلات و تنگدستی ها بسازد همچنان که در نعمت ها و افزونی
ها و گشایش های زندگی می سازد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این راه،
الگوی تمام همسران نمونه است. او بقدری زحمت می کشید که طی روایتی حضرت امیر علیه
السلام، به تفصیل در مورد کوزه را آب کردن و گندم را آسیاب کردن تا بحدّ زخم شدن
دستها و جارو زدن خانه و پخت و پز و ده ها زخمت دیگر حضرت زهرا در منزل و رنجهای
فراوانی که در این زمینه برده، بیان کرده اند. آری! فاطمه در تمام سرّاء و ضرّاء،
خوشی ها و سختی ها، ملایمات و مشکلات و در تمام احوال با علی علیه السلام همگام و
همنوا بود و بار سخت زندگی را با او بر دوش می کشید که حضرت امیر علیه السلام می
فرماید: «هرگاه به خانه برمی گشتم و به چهره ی زهرا می نگریستم، تمام         اندوه هایم زدوده می شد». در خاتمه،
برای تیمّن و تبرّک و به امید پیروی راستین از صدیقه ی کبری، فاطمه ی زهرا سلام
الله علیها، این روایت بسیار شیرین را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم
درباره دخترش نقل می کنیم: «واما ابنتی فاطمه فانها سیدة نساء العالمین من
الاوّلین والآخرین وهی بضعة منی، وهی نورعینی، وهی ثمرة فؤادی، وهی روحی التی بین
جنبی وهی الحوراء الانسیة، متی قامت فی محرابها بین یدی ربّها جل جلاله، زهر نورها
لملائکة السماء کما یزهر نور الکواکب لاهل الارض       ویقول الله عزوجل لملائکة: یا ملائکتی،
انظروا الی امتیِ فاطمة سیدة امائی، قائمة بین یدی، ترتعد فرائصها من خیفتی، وقد
اقبلت بقلبها علی عبادتی، اشهدکم انی قد امنت شیعتها من النار…»

(بحار-ج43- ص
172)

و اما دخترم
فاطمه، پس او سرور زنان جهان از اولین و آخرین است و او پاره ی تن من       و نور چشم و میوه ی قلبم و روح مابین دو
پهلوی من است و او است حورای انسیّه. هرگاه در محراب عبادت در برابر پروردگارش می
ایستد، نورش برای فرشتگان آسمان همچنان می درخشد که ستارگان برای اهل زمین می
درخشند. و خدای عزوجل به فرشتگانش خطاب می کند: ای فرشتگان من! به بنده ام و سرور
بندگانم فاطمه نگاه کنید چگونه در برابر من ایستاده است و از خشیت من، بدنش می
لرزد و با تمام وجودش به عبادت من پرداخته است. شما را گواه می گیرم که شیعیانش را
از آتش جهنم در امان قرار دادم. خداوندا! ما را در زمره ی شیعیان و پیروان صدیقه ی
کبری حضرت زهرا سلام الله علیها قرار ده. خداوندا! ما دشمنانش و ظلم کنندگانش را
دشمن می داریم و از آنها تبری می جوئیم، پس ما را جزء موالیان و محبانش قرار بده.
پاسدار اسلام سالروز شهادت این بانوی نمونه ی اسلام را به محضر مبارک فرزند
والامقامش حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء، رهبر جمهوری اسلامی و ملت عزیز ایران و
شیعیان جهان تسلیت عرض کرده، از خداوند بزرگ می خواهد که توفیق شناخت هرچه بیشتر
حضرت زهرا سلام الله علیها را به ما عطا فرماید و ما در پیروی و متابعت از آن شجره
طیّبه هدایت نماید.

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومین

صدقه ی
ارزشمند

* پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:

«قال رسول
الله صلی الله علیه و آله لاصحابه: الا اخبرکم بشیء ان انتم فعلتموه تباعد الشیطان
منکم کما تباعد المشرق والمغرب؟ قالوا: بلی. قال: الصّوم یسوّر وجهه، والصدّقة
تکسر ظهره…».

(امالی
صدوق-ص 37)

رسول خدا صلی
الله علیه و آله به اصحابش فرمود: آیا می خواهید به شما خبر بدهم از کاری که اگر
آن را انجام دهید، شیطان از شما دور می شود همانگونه که مشرق از مغرب، دور است؟
عرض کردند: آری! فرمود: روزه رویش را سیاه می کند و صدقه کمرش را       می شکند…

* رسول اکرم
صلی الله علیه و آله وسم:

«من اعطی
درهماً فی سبیل الله، کتب الله له سبعمائة حسنة».

(امالی
طوسی-ج1-ص 186)

هر که یک
درهم در راه خدا بدهد، خداوند هفتصد حسنه برای او (در نامه ی اعمالش)   می نویسد.

* پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:

«اکثر من
صدقة اسرّ، فانها تطفیء غضب الرّب جلّ جلاله».

(خصال
صدوق-ج1-ص 85)

صدقه پنهانی
بسیار کن چرا که آن خشم خدا را می نشاند.

* پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:

«داووامرضاکم
بالصدقة».

(قرب
الاسناد-ص 74)

بیماران خود
را با صدقه، درمان کنید.

* پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:

«خصلتان
لااحبّ ان یشارکنی فیهما احد: وضوئی فانّه من صلاتی، وصدقتی من یدی الی ید سائل،
فانّها تقع فی ید الرّحمن».

(تفسیر
عیّاشی-ج2-ص 108)

دو خصلت هست
که دوست ندارم، کسی با من در آنها همکاری کند: وضویم که آن را جزئی از نمازم می
دانم و صدقه ام که از دستم به دست فقیر می دهم، که همانا آن در دست خدای رحمان
قرار می گیرد.

*
امیرالمومنین علیه السلام:

«انفقوا ممّا
رزقکم الله عزّوجل، فانّ المنفق بمنزلة المجاهد فی سبیل الله».

(خصال
صدوق-ج2-ص 160)

از آنچه
خداوند به شما داده است، انفاق کنید که انفاق کننده، در مرتبت مجاهد در راه خدا
است.

* امام صادق
علیه السلام:

«انّ صدقة
اللّیل تطفیء غضب الرّب، وتمحو الذّنب العظیم، وتهوّن الحساب، وصدقة النّهار تنمی
المال وتزید فی العمر».

(تفسیر
عیّاشی-ج2-ص 107)

همانا صدقه ی
شب، غضب الهی را فرو می نشاند و گناه بزرگ را می زداید و حساب را آسان می کند، و
صدقه روز، مال را زیاد می کند و بر عمر می افزاید.

* امام کاظم
علیه السلام:

امام صادق
علیه السلام در راهی بود و گروهی هم با آن حضرت همراه بودند که پول داشتند. به
آنها گفته شد که دزدان مسلحی در راه هستند که راه را بر مردم بسته و پولهایشان را
می برند. ناگهان بدنشان از ترس لرزید. امام صادق علیه السلام فرمود: چه شده است
شما را؟! گفتند: با خود اموالی داریم و می ترسیم از ما گرفته شود. آیا شما آنها را
از ما نمی گیرید، شاید ما را رها کنند وقتی بدانند که پولها مربوط به شما است.
حضرت فرمود: از کجا می دانید، شاید آنها غیر از من کسی را نخواهند و با این کارتان
مرا به خطر می اندازید؟ گفتند: پس چه کار کنیم؟ آیا پولها را در زمین خاک کنیم؟
فرمود: آن که بدتر است، شاید برنامه ای برای آن رخ دهد و از بینش ببرد با پس از
آن، شما نتوانید پیدایش کنید. عرض کردند: پس چه کار کنیم، شما راهنمائیمان کنید!
فرمود:

«او دعوها من
یحفظها ویدفع عنها ویریبها ویجعل الواحد منها اعظم من الدنیا بما فیها ثم یردّها و
یوفّرها علیکم احوج ماتکونون الیها» آنها را به کسی بسپارید که نگهش می دارد و از
آن دفاع می کند و بر آن می افزاید و هر سکه ای را، بیش از دنیا و آنچه در آن است،
ارزش می دهد آنگاه آن را به شما برمی گرداند در موقعی که شما بسیار به آن
نیازمندید. عرض کردند: او کیست؟ فرمود: «ذاک ربّ العالمین» او پروردگار جهانیان
است گفتند: چگونه پولها را به او بسپاریم؟ فرمود: بر مستمندان مسلمین انفاق کنید.
گفتند: اکنون مستمندان را کجا بیابیم؟ فرمود: تصمیم بگیرید که یک سوم اموالتان را
صدقه بدهید تا خداوند بقیه اش را از آنچه می ترسید نگهدارد و حفظ کند. گفتند: ما
تصمیم گرفتیم. فرمود: پس شما در امان خداوند خواهید بود… آنها به سلامت گذشتند و
پس از صدقه دادن یک سوم آن، در تجارتشان برکت داده شده و در برابر هر درهمی ده
درهم بهره بردند. پس گفتند: چه بسیار است برکت امام صادق علیه السلام. حضرت فرمود:
اکنون که برکت خداوند را در معامله ها و تجارتتان دیدید، پس بر آن مداومت کنید.

(عیون
الاخبار-ج2- ص 4و5)

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهائی
از قرآن

صدقه ی به
ارزش

بسم الله
الرحمن الرحیم

«يَا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ
مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ
كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لا يَقْدِرُونَ
عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».

(سوره
بقره-آیه 264)

ای آنان که
ایمان آوردید، صدقه های خود را با منّت و آزار، باطل نسازید مانند کسی که مال خود
را از روی ریا و خودنمائی، انفاق می کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد، بدان
می ماند که دانه ای را بر روی سنگ سخت ریزد و تند بارانی گرد و خاک آن را نیز
بشوید که دیگر هیچ حاصلی از آن بدست نیاید، و خداوند گروه کافران را هدایت نمی
کند.

در این آیه
صدقه دادنی را که همراه با منّت گذاشتن بر مستمندان باشد یا اینکه خدای نخواسته در
آن اذیت و آزاری به طرف مقابل برسد، مانند انفاق دروغین و ریائی تشبیه شده است. و
این تشبیه کار را خیلی مشکل می کند زیرا آن کس که برای خودنمائی و ریا، پولی را می
دهد، مومن نیست و اصلا خدا و روز جزا را قبول ندارد، برای اینکه اگر به خدا ایمان
و اعتقاد داشت، پول خود را برای رضای او می داد، نه برای کسب وجاهت و شخصیت در
میان مردم. و اگر کسی بگوید که هم برای خدا می دهد و هم برای اینکه مردم از او
تعریف و تمجید کنند، معلوم می شود، برای خدا شریک قرار داده و چنین شخصی مشرک است.
پس عملی از انسان پذیرفته می شود که اخلاص در نیت داشته باشد و «وجه الله» را
اراده کرده باشد. حال اگر مومنی، صدقه ای را به فقیری بدهد و در عین حال بر او منت
گذارد یا او را از خود برنجاند، این صدقه نه تنها برای او نفعی ندارد که باطل شده
است و در این آیه شریفه، خداوند او را تشبیه به کافری کرده است که ایمان به خدا و
روز رستاخیز ندارد و فقط برای خودنمائی و کسب وجاهت در میان مردم انفاق می- کند.

ولی فرقی که
میان این دو هست این است که انفاق با منّت و آزار را انسان مومن انجام می دهد چون
آیه خطاب به مومنین است، ولی این انفاق، ارزش و قیمت نزد خداوند ندارد و عملی است
حبط شده، چون هرگاه مومن نیّت کند چیزی را به فقیر و مستمندی بدهد، و برای خدا این
کار را می کند، نه تنها نباید طرف مقابل را تحقیر و کوچک بشمارد که باید احترام و
تقدیر نیز بنماید زیرا او در حقیقت به خدا قرض می دهد. و قرض دادن به خدا که در
بیش از ده آیه از قرآن آمده است و از آن به عنوان «قرض حسن» یاد کرده است، همان
صدقه دادن به نیازمندان و فقرا است، که برخی به اشتباه آن را قرض و وام دادن به
مردم می دانند. چنین نیست بلکه این همان صدقه است که قرض به خداوند، معرفی شده
است، و پاداشی بزرگ برای آن درنظر گرفته شده است.

پس باید
برادران و خواهران دقت کنند که هرگز این کار بسیار با ارزش و پرثمر را با         منّت گذاشتن یا کوچک شمردن طرف مقابل،
به تباهی نکشند و آن را باطل نکنند.

و از این آیه
نیز استفاده می شود که هر کاری را انسان، اگر برای غیر خدا انجام دهد، باطل است و
بی ارزش، و پذیرفتن اعمال از سوی پروردگار، نیاز به خلوص و اخلاص در نیّت دارد و
اینکه انسان تنها خدا را درنظر بگیرد. پس نه تنها خودنمائی برای مردم، زیانبار است
که اگر خدا و خلق را با هم شریک کند نیز، شرک است و زیانبار، و سودی عاید و حاصلش
نمی شود.

حال به
تشبیهی که خداوند کرده است توجه نمائید: آب و خاک دو عامل مهم در سبزشدن گیاهان و
ادامه ی زندگی بشر در روی زمین است، و در این هیچ شک و تردیدی نیست، و اگر این آب،
بوسیله ی ریزش باران باشد، قطعا کشاورزی و زراعت، بهتر انجام می پذیرد، اکنون اگر
سنگی سخت وجود داشته باشد و روی آن مقداری خاک باشد، باران خصوصاً اگر تند ببارد،
آن خاک نرم که قابلیت زراعت دارد، در اثر شدت باران از روی سنگ کنار رفته و پخش می
شود و دانه هائی که، به فرض در آن کاشته شده، از بین می رود و زیر آن، سنگ سخت و
بی ارزشی باقی می ماند که هرچه هم باران بر آن ببارد، نتیجه ای     دربر نخواهد داشت. و قلب انسان ریاکار که
هرگز رحمت و مهربانی در آن نیست به همین سنگ سخت می ماند و نتیجه عملش نیز، چیزی
جز نتیجه همین بارندگی بر خاکی که روی سنگ خارا است ندارد. و صدقه ای که مومن می
دهد اگر مقرون با منت و آزار باشد، بی ارزش و بی ثمر است مانند همین عملی که انسان
ریاکار و کافر انجام می دهد.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی
ثابت و استوار از آغاز تا پایان

بسیج عمومی
مستضعفین

* باید همه
ما قوایمان را مجتمع کنیم برای نجات دادن یک کشور. باز من تکرار می کنم که بدانید
شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر غفلت بشود، کشورتان از بین می رود غفلت نباید
بکنید. غفلت نکردن به این است که همه قوا را و هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید.
هرچه تظاهرات دارید بر ضد آمریکا بکنید. قوای خودتان را مجهز بکنید و تعلیمات
نظامی پیدا کنید و به دوستانتان تعلیم دهید. به همه اشخاصی که همین طوری راه
میروند، تعلیمات نظامی بدهید. کشور اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی
داشته باشد… همه جا باید اینطور بشود که یک کشوری بعد از چند سالی که بیست
میلیون جوان دارد، بیست میلیون تفنگدار داشته باشد و بیست میلیون ارتش داشته باشد
و یک چنین کشوری آسیب پذیر نیست.

6/9/58

* من
امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی، الگو برای تمام مستضعفین جهان و ملتهای مسلمان
عالم باشد و قرن پانزدهم، قرن شکستن بتهای بزرگ و جایگزینی اسلام و توحید به جای
شرک و زندقه و عدل و داد به جای ستمگری و بیدادگری و قرن انسانهای متعهد به جای
آدمخواران بی فرهنگ باشد. ای مستضعفان جهان! بپا خیزید و خود را از چنگال ستمگران
جنایتکار نجات دهید. و ای مسلمانان غیرتمند اقطار عالم! از خواب غفلت برخیزید و
اسلام و کشورهای اسلامی را از دست استعمارگران و وابستگان به آنان رهائی بخشید.

1/12/58

* رحمت و
برکات خداوند بزرگ بر بسیج مستضعفان که بحق، پشتوانه انقلاب اسلامی است و به کوشش
ارزنده خود ادامه داده و بحمدالله تعالی با همت جوانان برومند و داوطلبان گروه
میلیونی، رزمنده تربیت کرده و امید آن است که با شرکت فعال قشرهای معظم ملت و شور
و شعفی که در جوانان عزیز، از برکت اسلام مشاهده می شود، ارتش بیست میلیونی که نگهبان
جمهوری اسلامی و کشور عزیز از شر جهانخواران متجاوز است، تحقق یابد. شما عزیزان و
جوانان بزرگوار باید بدانید که حفظ و حراست اسلام و کشور اسلامی و دین حق از
بزرگترین طاعاتی است که از صدر عالم تاکنون، انبیاء معظم و اولیاء بزرگ صلوات الله
علیهم اجمعین، در راه آن کوشش جانفرسا نموده و از هیچ فداکاری دریغ ننموده اند و
تربیت و تعلیم و تعلم فنون نظامی در راه این هدف، ارزنده ترین ارزشها است و تا شما
جوانان بیدار و سایر قشرهای ملت بزرگ با این شور و شعور، در صحنه حاضرید، به کشور
و جمهوری اسلامی، آسیبی نخواهد رسید… علمای اعلام و ائمه جماعات و خطباء محترم،
بر حجم ارشاد و رهنمودهای خود بیفزایند و قشرهای میلیونی مردم را متوجه طرق
نگهبانی از اسلام و احکام مقدسه آن و حراست از جمهوری اسلامی نمایند و به توده های
متعهد میلیونی اسلامی لزوم تشریک مساعی در تمام امور کشوری و لشکری و اقتصادی و
اجتماعی و فرهنگی را گوش زد نمایند و به آنان توصیه کنند که از شرکت در بسیج
مستضعفان و تعلیم و تربیت دیدن برای حراست از اسلام عزیز کوشا باشند.

4/9/60

* بسیج شجره
ی طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن، بوی بهار وصل و طراوت یقین و
حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر
گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پابرهنگان و
معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی
نشانی گرفته اند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از اولین
تا آخرین امضاء نموده اند. من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از
خدا می خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که
خود بسیجی ام… خلاصه کلام اگر بر کشوری، نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد،
چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهید گردید والا هر لحظه باید منتظر
حادثه ماند. بسیج باید مثل گذشته و با قدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد و
امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها، تشکل بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و
دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان، از انقلاب و اسلام، دفاع
کنند و فرزندان بسیجی ام در این دو مرکز، پاسدار اصول تغییرناپذیر «نه شرقی و نه
غربی» باشند… بار دیگر تاکید می کنم که غفلت از ایجاد ارتش بیست میلیونی، سقوط
در دام دو ابر قدرت جهانی را به دنبال خواهد داشت.

2/9/67

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(بسیج عمومی مستضعفین)

دانستنیهایی از قرآن (صدقه بی ارزش)

سخنان معصومین(صدقه ارزشمند)

حضرت فاطمه سلام الله علیها، بانوی نمونه اسلام

تسبیح رعد     
                                                آیت
الله جوادی آملی

اصول اقتصادی اسلام(قیام قیامت)                           آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

علائم شرح صدر                                              
حجة الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری

افتخارات مکتب تشیع                                           حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

درحاشیه تاسیس مرکزمطالعات استراژیک

پدیده ضدارزش بی حجابی وبدحجابی                         حجة الاسلام محمدتقی رهبر

بسیج بازوی نیرومندحکومت جهانی اسلام

رسانه ها و اندیشه های امام خمینی(ره)                        حجة الاسلام رحیمیان

ناهنجاریهای مادرزادی و بیماریهای ارثی                     دکترسید حسن عارفی

پاسخ به نامه ها

خاطراتی از زندگی حضرت امام(قدس سره)                  دکتر پورمقدس

گفته ها و نوشته ها

مباحثی در زمینه مناسبات ظالمانه
اقتصادجهانی             محمدرضا حافظ نیا

انعکاس اعلام کاپیتولاسیون جهانی آمریکا

نگاهی به رویدادها

از میان نامه ها

رهنمودهای مقام معظم رهبری

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمود ها

·       
امروز دنيا با تعجب و
حيرت روند اوضاع داخلی ما را نظاره می كند كه چگونه مردم در تمامی صحنه های كشور
حضور می يابند و همه اقشار ملت برای تحيّر بيشتر دشمن و خوشحال كردن دوستان خود در
سراسر جهان بايد برای سازندگی و آينده كشور تلاش كنند.

·       
همين جوانان و مؤمنين
( لبنان ) بودند كه توانستند رژيم صهيونيستی آمريكا و فرانسه را متوقف كرده و آنان
را با خفّت و خواری به عقب نشينی وادارند و قدرت های اروپایی و آمريكایی كه نسبت
به لبنان خط و نشان می كشند نبايد وجود جوانان مؤمن را در لبنان فراموش كنند.                    2/6/68

·       
صدا و سيما بايد
استقلال فكری و عملی ملت ايران، نظام جمهوری اسلامی و اصل نه شرقی و نه غربی را با
ارائه فرهنگ و انديشه و هنر خودی‌و اصيل و غنی و ترويج و تحكيم كند و در برابر
فرهنگ و هنر و انديشه تحميلی و بيگانه حالت تهاجمی داشته باشد.                         4/6/68

·       
اسلام برای دنيا و
آخرت مردم برنامه و هدف دارد و مسئولين اداره كشور موظفند به طور يكسان به امور
مادی و معنوی مردم توجه كنند.           
9/6/68

·       
افراد و اشخاصی كه از
حد معقول ملاك های يك فرد صالح كمتر هستند بايد بی محابا از دستگاه قضائی كشور
خارج شوند زيرا در غير اين صورت در حق امت اسلامی جفا شده است.

·       
استقلال آن است كه
قاضی در اجرای حكم الهی منتظر امر و نهی از كسی نباشد و به دور از نفوذ و وجهه̾
اشخاص و يا دست داشتن در دستگاهی حكم كند شما بايد دستگاه قضائی كشور را به جائی
برسانيد كه واقعا مرجع و ملجأ و پناهگاه همه مردم باشد.                        21/6/68

·       
مسئولين كشور بايد با
تلاش مضاعف به دنبال حلّ مشكلات مردم باشند و هيچ مشكلی نيست كه با تلاش يك جمع
كارآمد و دلسوز حل نشود. 23/6/68

·       
اينك ما در دورانی
قرار گرفته ايم كه جهاد فی سبيل الله در شكی اگر چه نه به صراحت دوران جنگ اما با
همان دشواری ها و شايد با ظرافت بيشتر بر دوش همه̾ ما است.

·       
سپاه و بسيج و ارتش
بايد اين آمادگی را در حدّ اعلا حفظ كنند و نگذارند اندك فتوری در عزم و اراده̾
مردانه̾ آنان پديد آيد.                
26/6/68

·       
صحيفه̾ دل و لوح ذهن
پرخاطره̾ آزاد مردان و شير زنان و غيور رزمندگان و دلير بسيجيان ملت ما را كه مدرن
ترين سلاح های ابرقدرت ها در برابر اراده̾ پولادين آنان خنثی گرديده است به آسانی
نمی توان در هيچ گزارشی ترسيم كرد. 1/7/68

·       
آن روزی كه دنيا
احساس كند ما خدای نا خواسته نسبت به اسلام جدّی نيستيم و حاضريم روی‌ آن معامله
كنيم اين فشارها تمام خواهد شد.     6/7/68

·       
مسأله ملت ما با
آمريكا اين است كه يك غاصب، زورگو، استثمارگر و متعرّض به نام سياست، دولت، مستشار
و مزدور آمريكا را با زور و قدرت از كشور خود بيرون كرده ايم لذا آمريكای غاصب
برای هميشه كينه̾ اين ملّت‌، انقلاب ودولت را در دل خود نگاه خواهد داشت و قصد او
از آشتی و دوستی باز هم دشمنی، سوء استفاده و استثمار است.                             23/6/68 

 

 

/

جنايتی ديگر از خائنين به حرم بزرگ الهی

امام خمينی:

« دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذير
سياست جمهوری اسلامی است »

جنايتی ديگر از خائنين به حرم بزرگ الهی

آمريكای خون آشام كه از هر توطئه ای عليه حزب
الله فروگذار نيست و همواره توسّط عوامل خود فروخته و بی حيثيت خود در منطقه، به
انحاء‌ مختلف، به آن ضربه زده و افراد حزب الله را مورد ضرب، جرح و شكنجه قرار
داده و سياه چال های رژيم های وابسته را مملو از مؤمنان و متعهدان خط امام نموده
است، اين بار توسّ‍‍ط پليد ترين و خون خوار ترين مزدوران خود يعنی وهابيان آل سعود،
اين خائنين به حرم بزرگ الهی، لعنة الله و ملائكته و رسله عليهم، گروهی از زبده
ترين و نخبه ترين متعهدان دوران را با فجيع ترين نحوی به شهادت رساند.

ملك فهد و عمّالش كه ننگين ترين فاجعه تاريخ
را در كنار خانه امن الهی آفريدند و صدها زائر بی گناه را در فاجعه خونين مكه، به
خاك و خون كشيدند كه ننگ اين فاجعه تا ابد، از دامن پليدشان پاك نخواهد شد، اين
بار گروهی از مخلص ترين فرزندان و يتيمان امام خمينی « ره» را ـ كه از كويت برای
ادای مناسك حج به مكه معظمه مشرف شده بودند ـ دستگير كرده و با افتراء و دروغ،
آنان را متهّم به بمب گذاری و انفجار در مكه نمودند و از اين روی در سياه چال های
حجاز به صورت نامعلومی، آن ها را زندانی كردند كه كم و بيش گزارش های وحشتناكی از
رفتار ظالمانه اين خبيثان با آنان و شكنجه های قرون وسطایی كه به خشونت فطری آن
ظالمان همراه بود، در مورد اين عزيزان، می رسيد و پس از گذشت قريب سه ماه و بعد از
اين كه پنج تن از آنان تحت شكنجه های وحشيانه به شهادت رسيده بودند، يازده تن ديگر
را در ملأ عام با شمشيری كه خون امام حسين عليه السلام را از آن می چكيد، در روز
اربعين حسينی، گردن زدند.

راديو رژيم حاكم بر حجاز طی بيانيه ای كه از
وزارت كشورشان منتشر شده بود؛ با كمال وقاحت اعلام كرد كه 16 تن از كويتيان را در
ملأ عام گردن زده و چهار تن را به مدت ها بين15 الی 20 سال به علاوه 1000 الی 1500
ضربه تازيانه محكوم كرده است.

اين عزيزان با تأسی از سرور سالار خود، حضرت
سيد الشهداء عليه السلام احرام شهادت بستند و در روز اربعين آن حضرت، كه شوق ديدار
سراپای وجود شريفشان را فرا گرفته بود، با سرهای جدا از بدن به وصال يار شتافتند.

ما ضمن تسليت شهادت اين شانزده عزيز حزب الله
به ساحت اقدس حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء و تمامی فرزندان حزب الله در كويت و
ساير كشور های جهان، به خانواده های اين جوانمردان خط امام، ضمن تسليت، تبريك می
گوئيم كه توانستند چنين افتخارهایی را به عالم انسانيّت تحويل دهند و با شهادت
اينان، برای هميشه، شرافت و عزّت وكرامت خود را بيمه كردند و بی گمان برادران و
خواهران مؤمن اين شهيدان در كويت ـ پس از اين فاجعه ـ خود را بيش از پيش مسئول
پايداری و پاسداری از آرمان مقدّس شهيدان خويش می‌ دانند و در اين راستا گامهایی
استوار تر و محكم تر از گذشته خواهند برداشت.

و رژيم های منفور و وابسته خصوصا رژيم پليد
وهّابيان آل سعود بايد بدانند كه با دست زدن به چنين جنايت هایی، نه تنها گور خود
را می كنند و بايد هر آن منتظر عكس العمل های طبيعی حزب الله باشند بكله اين اعمال
وحشيانه، سبب بيداری و هشياری بيشتر مردم حتی اغفال شدگان و بی تفاوت ها می شود،
همان گونه كه پس از شهادت اين عزيزان، گزارش های اميدوار كننده ای از مراسم تجليل
و تقدير آن ها در كويت می رسد، از مجالس ختم در تمام حسينيّه ها و مساجد و حتی
حسينيّه های مربوط به افراد بی تفاوت، گرفته تا تظاهرات و راهپيمائی ها و «مرگ بر
آمريكا و آل سعود » ها در كنار لانه̾ جاسوسی عربستان و در جوّ خفقان زائی كه رژيم
كويت آن را ايجاد كرده است، و اين ها همه از تفحات « روح الله » است كه اميدواريم
ما هم بيش از پيش از اين نفحه های قدسيّه بهره ببريم تا همگام با « حزب الله»
كمربند های خود را محكم ببنديم و برای به ثمر رساندن اهداف والای امام « ره » به
پيش بتازيم و آن قدر محصور در چارچوب های سياسی خشك نشويم زيرا همان گونه كه امام
فقيدمان فرمود:

« ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگی به
مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود
تلاش نمائيم و اين را بايد از اصول سياست خارجی خود بدانيم، ما اعلام می‌ كنيم كه
جمهوری اسلامی‌ ايران برای هميشه حامی و پناهنگاه مسلمانان آزاده جهان است و كشور
ايران به عنوان يك دژ نظامی و آسيب ناپذير، نياز سربازان اسلام را تأمين و آنان را
به مبانی عقيدتی و تربيتی اسلام و همچنين به اصول و روش های مبارزه عليه نظام های
كفر و شرك آشنا می سازد ».

و قطعا چنين حمايتی جز با پيمودن روش انقلابی
امام، تحقق نمی پذيرد ! والسلام.

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به رويداد ها

جهان اسلام

·       
سه كودك فلسطينی توسط
سربازان اسرائيل به شهادت رسيدند. (18/6/68)

·       
مجاهدين افغانی يك
فروند هواپيمایی رژيم كابل را بر فراز شهر خوست سر نگون كردند. ( 20/6/68 )

·       
يك بمب در نزديكی
كتاب فروشی به « پنگوئن » ناشر كتاب آيات شيطانی در شهر « يورك » در شمال انگليس
منفجر شد.

·       
حزب اسلامی انگليس،
رسما آغاز به كار كرد.

·       
اتومبيل يك ديپلمات
آمريكایی در شرق بيت المقدس توسط فلسطينی ها به آتش كشيده شد. ( 23 /6 /68 )

·       
همزمان در 4 شعبه
ناشر كتاب آيات شيطانی در انگليس بمب گذاری صورت گرفت.

·       
دفتر كميته امداد
امام خمينی در جنوب لبنان افتتاح شد.  ( 26
/6/68 )

·       
آرامشی نسبی بر جبهه
های جنگ در بيروت حكم فرما شد. ( 67/6/68 )

·       
خانواده های 30 تن از
زائران كويتی كه در جريان مراسم حج امسال توسط نيرو های امنيتی رژيم آل سعود
بازداشت شده اند در برابر اين رژيم در كويت دست به تحصّن زدند.  ( 28/6/68 )

·       
نيرو های امنيتی
اسرائيل يك فلسطينی را در داخل يكی از مساجد نوار غزه به قتل رساندند.  ( 29/6/68 )

·       
16 تن از حجاج كويتی به اتهام بمب گذاری در
عربستان در ملأ عام گردن زده شدند.

·       
نماينده مجلس كبير
تركيه: دوست نداشتن امام خمينی (ره) بی وجدانی است.

·       
مسئول راديو اسلام در
سوئد از سوی صهيونيست ها تهديد به مرگ شد. (1/7/68)

·       
نيرو های مسيحی لبنان
7 شيعه را به اتهام طرفداری از حزب الله ربودند. (2/7/68)

·       
سربازان رژيم
صهيونيستی 27 فلسطينی را در كرانه باختری و نوار غزه شهيد و مجروح ساختند.

·       
مسلمانان انگليس در
اعتراض نسبت به اعدام 16 زائر بی گناه كويتی، در مقابل سفارت رژيم آل سعود در لندن
دست به تظاهرات زدند.  ( 4/7/ 68 )

·       
در ادامه̾ اعمال غير
انسانی رژيم بغداد 67 نفر ديگر از اهالی مسلمان عراق از اين كشور اخراج و به
جمهوری اسلامی ايران پناهنده شدند.

·       
يكی از زائران آزاد
شده كويتی: هيچ گونه دادگاهی برای محاكمه 16 زائر كويتی ترتيب نيافته بود و احكام
صادره صرفا از سوی شخص فهد صادر شده بود. من به همراه 8 تن ديگر از حجاج حدود سه
ماه در زندان های مخوف طائف در معرض انواع شكنجه های روانی و بدنی قرار گرفتيم.

·       
پليس رژيم مصر 30 تن
از اعضای جنبش اخوان المسلمين مصر را كه در يك كنفرانس مطبوعاتی در قاهره شركت
كرده بودند دستگير كرد.

·       
يك بمب قوی در يك
كتاب فروشی متعلق به بنگاه انتشاراتی « پروسوتا » در مركز شهر « زاگراب » مركز
جمهوری كرواتی يوگسلاوی در رابطه با انتشار كتاب « آيات شيطانی » منفجر شد.  ( 5/7/68 )

·       
صدام با ارسال تلگرام
تبريك برای فهد از اعدام 16 زائر كويتی ابراز خشنودی كرد و اين گردن زدن را يك
مجازات عادلانه توصيف كرد !!.

·       
« سيا » برای مبارزه با مسلمانان آفريقا مبلغ
5/3 ميليارد دلار اختصاص داد.

·       
نيروهای رژيم صهيونيستی
يك مدرسه دخترانه فلسطينی را مورد حمله قرار دادند و پنج دختر دانش آموز را
بازداشت نمودند.                 ( 6 /7/68
)

·       
تركيه فروش كتاب «
آيات شيطانی » را ممنوع كرد.

·       
مسلمانان لبنان به
مناسبت هفتمين روز فاجعه كشتار حجاج بيت الله الحرام، در اعتراض به اعدام زائران
كويتی توسط رژيم سعودی دست به تظاهرات زدند.

                                                                        
( 8/7 68 )

·       
در جريان برخورد های
خشونت آميز ميان دانشجويان مسلمان و هندو در ايالت « اتراپرادش » حداقل 30 نفر
كشته و بيش از 200 تن ديگر مجروح شدند.

·       
تلويزيون مركز
آذربايجان شوروی در يك اقدام بی سابقه، ضمن توصيف انقلاب اسلامی، از شخصيت بی نظير
حضرت امام خمينی قدس سره تجليل كرد و وصيت نامه امام را پخش كرد.               ( 9/7/68 )

·       
دبير اوّل سفارت
آمريكا در بيروت به منظور نظارت مستقيم بر اجلاس نمايندگان پارلمان لبنان به طور
محرمانه وارد « طائف » شد.

·       
عضو شورای رهبری حزب
الله لبنان اعلام كرد، اجتماع « طائف » يك توطئه آمريكایی است.                        ( 10 /7/68 )

·       
دوّمين سمينار بين
المللی افغانستان با صدور قطعنامه ای در 9 ماده و نفی رژيم كنونی كابل و قطع سريع
مداخلات قدرت های بزرگ در افغانستان و كمك های نظامی به رژيم كنونی كابل و جلوگيری
از نفوذ بيگانگان در برپائی حكومت اسلامی در اين كشور كه هدف نهضت اسلامی
افغانستان می باشد در تهران به كار خود پايان داد.

·       
هيأت علمای جبل عامل
اجلاس « طائف » را در جهت تثبيت مارونيت لبنان داشتند.

·       
بيش از600 تن از
اعضای گروه های اسلامی مصر، طی هفته جاری توسط سازمان امنيت اين كشور بازداشت شده
اند.               ( 13/7/68 )

اخبار داخلی

·       
نمايندگان مجلس طی
نامه شديد اللحنی، دخالت نمايندگان كنگره آمريكا در امور داخلی ايران را محكوم
كردند.

·       
شركت ملی نفت ايران
پس از 10 سال طلب خود را از شركت نفتی « آشلند » آمريكا دريافت كرد.                ( 19/ 6/ 68 )

·       
كورش فولادی يكی از
مدافعان انقلاب اسلامی كه ده سال به وسيله̾ مأمورين زندان های مختلف انگليس مورد
ضرب و شتم و شكنجه قرار گرفته بود از زندان آزاد و وارد تهران شد.    ( 20/6/68 )

·       
با تلاش كارشناسان
مركز تحقيقات مهندسی وزارت جهاد سازندگی، توليد نوعی موشك زمين به زمين در كشورمان
آغاز شد.

·       
با تصويب مجلس، دولت
موظف به تضمين خريد محصولات كشاورزی شد.

·       
نخستين قايق يدك كش
ساخت ايران در بندر شرفخانه به آب انداخته شد.22/6/68

·       
اولين دكل حفاری نفت
ايران در دريای خزر آغاز به كار كرد.        
23/6/68

·       
قرار داد احداث واحد
بزرگ ريخته گری، نيروگاه های حرارتی و صدور واگن بين ايران و شوروی امضا شد.         25/6/68

·       
اوّلين دور مذاكرات
حل اختلافات مالی ايران و فرانسه بين معاونين وزارت خارجه در تهران برگزار شد.

·       
100 ميليون دلار اعتبار برای شبكه راه های
روستایی اختصاص يافت. 28/6/68

·       
ايران خواستار يك
فراخوانی عمومی توسط دولت ها جهت انهدام سلاح های شيميایی در جهان شد.                 29/6/68

·       
ايران سفر هيات
اقتصادی مجارستان به تهران را به علت برقراری مناسبات و روابط با رژيم صهيونيستی
لغو كرد.

·       
14 ميليون دانش آموز در سراسر كشور سال
تحصيلی جديد را آغاز كردند.

·       
تيم دو و ميدانی
ايران در مسابقه های بين المللی هندوستان به سه مدال طلا و نقره و برنز دست يافت.                   2/7/68

·       
كار بازسازی 54 شهر
پايان يافت.

·       
عمل پيوند عروق قلب
برای اولين بار در اصفهان با موفقيت انجام شد. 4/7/68

·       
5 ميليارد تومان به امر مدرسه سازی در سطح
كشور اختصاص يافت.

·       
آيت الله العظمی
اراكی با صدور پيامی جنايت آل سعود در كشتار مسلمانان كويتی را محكوم كردند.                        6/7/68

·       
پليس ايتاليا سيد علی
كشفی جانباز انقلاب اسلامی را وحشيانه شكنجه كرد.

·       
ستاد مبارزه با مواد
مخدر طرح تاسيس دفاتر نمايندگی در چند كشور خارجی را تصويب كرد.

·       
سی و ششمين اجلاسيه كميته
منطقه ای مديترانه شرقی سازمان بهداشت جهانی با شركت نمايندگان 16 كشور منطقه در
تهران گشايش يافت. 8/7/68

·       
شورای امنيت با صدور
قطعنامه ای مأموريت نيروهای مستقر در مرزهای ايران و عراق را برای مدت 6 ماه ديگر
تمديد كرد.

·       
نبيه بری رهبر جنبش
امل و وليد جنبلاط وزير راه و ترابری لبنان وارد تهران شدند.

                                                                               
9/7/68

·       
سهام 38 كارخانه به
26 هزار كارگر واگذار شد.

·       
130 هزار تن برگ سبز چای از چايكاران گيلانی
خريداری شد.   10/7/68

·       
اولين نمايشگاه
اختصاصی ايران در « باكو » شوروی توسط نخست وزير آذربايجان شوروی گشايش يافت.

·       
« فاضله فلاح » دختر نابغه 5/4 ساله
مازندرانی دوره̾ پنج ساله ابتدائی را در 8 ماه طی كرد.

·       
يك پروژه مهم
پتروشيمی برای اولين بار توسط متخصصان ايرانی طراحی شد.

·       
110 تن از نمايندگان مجلس شورای اسلامی اواخر
هفته گذشته طی نامه ای از وزير دادگستری خواستند علل ملاقات رئيس قوه قضائيه با
خانم كوپر جاسوس انگليسی را بيان نمايد.                                13/7/68

اخبار خارجی

·       
ساف پيشنهاد شوروی را
برای گفتگوی بدون قيد و شرط با اسرائيل پذيرفت.

·       
دو بمب در كنسولگری
آمريكا و ساختمان حزب حاكم در تركيه منفجر شد.

·       
يك پزشك آلمانی در «
برن » اعلام كرد سوئيس دارو های غير استاندارد به جهان سوم صادر می كند.

·       
به دنبال انفجار در
مركز اسلحه سازی، همكاری انگليس و عراق در توليد موشك های دور برد فاش شد.

·       
« سام نجوما » رهبر « سواپو » پس از 30 سال
تبعيد، با يك هواپيمای ايرانی به سوی وطنش پرواز كرد.                       21/6/68

·       
بيش از ده هزار تن از
اتباع آلمان شرقی با اجازه مهاجرت از طرف مجارستان به آلمان غربی وارد شدند.

·       
كميته سه جانبه عرب (
عربستان ـ مراكش ـ الجزاير ) برای حل بحران لبنان در جدّه تشكيل جلسه داد.                                         
23/6/68

·       
65 تن از پناهندگان كرد عراقی پس از بازگشت
به حلبچه اعدام شدند.

·       
نخستين عمل پيوند عصب
در « تورنتو » كانادا با موفقيت انجام شد. 
25/6/68

·       
بر اثر حمله نارنجك
به يك مركز تفريحی انگليسی در بغداد 23 نفر مجروح شدند.

·       
شاه حسن آمادگی اعراب
را برای مذاكره با صهيونيست ها اعلام كرد.

·       
تركيه با دريافت دو
ميليارد و يك صد و پانزده ميليون دلار كمك نظامی از آمريكا در رديف سومين كشور
دريافت كننده̾ كمك های نظامی آمريكا پس از اسرائيل و مصر قرار گرفت.                        2/7/68

·       
فرانسه كشتی های جنگی
خود را از آب های لبنان خارج كرد.  4/7/68

·       
سفارت آمريكا در شيلی
و اقامتگاه سفير اين كشور در پرو هدف حمله چريك ها قرار گرفت.

·       
همزمان با ورود معاون
بوش رئيس جمهور آمريكا به « مانيل » دو نظامی آمريكایی را در فليپين به هلاكت
رساندند.                                
5/7/68

·       
شوروی و اسرائيل پس
از گذشت 22 سال با گشايش دفاتر تجاری در كشور های يكديگر به توافق رسيدند.

·       
يك فروند هليكوپتر
ارتش آمريكا در خليج فارس سقوط كرد.             
8/7/68

·       
دومين كودتای
آمريكایی عليه ژنرال « نوريه گا مرد قدرتمند پاناما » شكست خورد.

·       
پارلمان شوروی اعتصاب
در بخش های كليدی كشور را ممنوع كرد. 12/7/68

 

 

/

جناحها و تفرقه افکني واسطه ها

جمعبندي اهم
رويدادها

جناحها و
تفرقه افکني واسطه ها

امام
خميني(ره):

«بايد از
واسطه‌هايي که فقط کارشان القاء بدبيني نسبت به جناح مقابل است پرهيز نمود».

اخيراً
مشاهده مي شود که بعضي از واسطه‌ها (به تعبير حضرت امام  (ره))حرکت گسترده اي که براي تفرقه افکني ميان
جناحهاي سياسي موجود در درون نظام جمهوري اسلامي از مدتي پيش آغاز کرده بودند رشد
بيشتري داده بگونه اي که مع الأسف اکثر فضاي سياسي اجتماعي کشور را معطوف به خود
ساخت.

مواضع کنوني
بعضي از واسطه ها و برخورد بعضي از عناصر در درون جناحها به گونه اي درآمده که عدم
جلوگيري از ادامه اين اقدامات ممکن است خسارات جبران ناپذيري را براي نظام و
انقلاب در پي داشته باشد.

قبل از
پرداختن هر چند به نحو اشاره به اين مواضع که در قالب سخنرانيها و مقالات عناصر
جناحهاي مذکور طي ماه گذشته در جامعه انتشار يافته، لازم است توضيحي درباره مسأله
«جناحها» داده شود زيرا برخي تصور ميکنند با انکار وجود آن در نظام (که امري
معمولي است و در هر نظام و يا تشکيلاتي بطور طبيعي پيرامون حل مسائل و معضلات
سياسي و اجتماعي بوجود ميآيد)، جامعه را يکپارچه و منسجم نشان داده و دشمنان را از
وجود «تفرقه» در داخل کشور مأيوس ساخته اند! در حاليکه «جناح» بر اساس تفسيرهاي
متفاوت حول اصول و اهداف نظامها و سازمانها و راه رسيدن بدانها شکل ميگيرد و
ميتواند کمک مؤثري براي پيدا کردن بهترين راه حلها در حل معضلات محسوب گردد و با
چنين تعريفي وجود جناحها نه تنها بوجود آورنده «تفرقه» نخواهد شد بلکه آن نظام و
سازمان را بصورتي زنده و فعال به سمت مقصدي واحد رهنمون ميگردد. لازم به تذکر است
که «جناح» ممکن است از گروهها، اصناف و محافل گوناگون سياسي متشکل شود که هر يک از
آنها، اهداف مقطعي و روشهاي متفاوتي داشته باشند اما عمدتاً بنابر دلايل سياسي يک
جهت گيري کلي در رابطه با اساس نظام و اهداف نهائي خود دارند و مقصد واحدي را در
مقابل جناح ديگر دنبال ميکنند. لذا جناح به معناي سازمان و گروه سياسي نيست بلکه
جرياني است متشکل از اقشار مختلف که در اهداف کلي با يکديگر مشترکات مقطعي و يا
دراز مدت دارند.

در جمهوري
اسلامي نيز بطور طبيعي جناحهايي بوجود آمده اند که هر کدام به نوبه خود نقش خاصي
را در تحولات دهه اخير بعهده داشته اند اين جناحها خصوصاً با حاکميت يافتن جناح
«خط امام» در تيرماه سال 1360 بر اساس ديدگاههاي متفاوت و ارائه راه حلهاي گوناگون
حول محور قانون اساسي و نظرات امام(ره) در داخل حاکميت نظام شکل گرفت، هر چند که
در بعضي مقاطع زماني برخي جناحها حول محور فوق هم حرکت نمي کنند و بصورت «خط» نيز
مطرح ميگردند. اما بهرحال اين جناحها در فضاي سياسي اجتماعي کشور وجود  دارند که استفاده صحيح و مناسب از آنها مي
تواند نظام را در محور اداره کشور بصورتي يکپارچه و منسجم و نيز رسيدن به اهداف و
آرمانهايش اعانت نمايد. برخوردي که رهبر کبير انقلاب اسلامي و بنيانگزار جمهوري
اسلامي با اين مسأله داشتند الگويي است که همچون ديگر روشها و منش هاي آنحضرت، نصب
العين تمامي رهروان صديق اسلام ناب محمدي(ص) قرار ميگيرد.

امام
خميني(ره) در اين ارتباط نه تنها وجود «جناحها» در حاکميت را نفي نمي نمودند بلکه
مقصد واحد را گوشزد و آنان را در راه رسيدن به آن اهداف تأييد ميکردند و در پيامي
که به «منشور برادري» شهرت يافت صريحاً تأکيد کردند:

«…. شما
بايد توجه داشته باشيد تا زمانيکه اختلاف و موضعگيريها در حريم مسائل مذکور مسائل
اجرائي و سياسي حکومت اسلامي است تهديدي متوجه انقلاب نيست، اختلاف اگر زيربنايي و
اصولي شد، موجب سستي نظام ميشود و اين مسئله روشن است که بين افراد و جناحهاي
موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد. صرفاً سياسي است، و لو اينکه شکل
عقيدتي به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکنند و بهمين خاطر است که من
آنان را تأييد مينمايم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براي
کشور و مردم ميسوزد و هر کدام براي رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظري دارند
که به عقيده خود موجب رستگاري است….» 10/8/67

و در همان
پيام تاريخي اصول و داربستهاي نظام را براي جناحها اينگونه بر مي شمرند:

«…
موضعگيريها بايد بگونه اي باشد که در عين حفظ اصول اسلام، براي هميشه تاريخ حافظ خشم
و کينه انقلابي خود و مردم عليه سرمايه داري غرب و در رأس آن امريکاي جهانخوار و
کمونيسم و سوسياليزم بين الملل و در رأس آن شوروي متجاوز باشند… با تمام وجود
تلاش کنند که ذره اي از سياست نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي عدول نشود که اگر ذره
اي از آن عدول شود آنرا با شمشير عدالت اسلامي راست کنند…»

بدين ترتيب
اين امر کاملاً بديهي و واضح است که در برخورد با مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي
حتي در بين شخصيتهاي ديني و سياسي کشور ديدگاههاي متفاوتي وجود داشته باشد. اين
نظرات از طريق دستگاههاي تبليغات عمومي، تريبونهاي سخنراني و… به سمع و نظر مردم
ميرسد و مردم در جريان اين نظرات و ديدگاهها قرار مي گيرند و با رشد و آگاهي و درک
بالاي سياسي که در آنها وجود دارد تفاوت آنها را احساس کرده و نزديکترين آن
ديدگاهها به نظرات امام خميني(ره) را مورد تأييد و حمايت قرار ميدهند في المثل
مردم مسلمان و شهيد پرور کشورمان مطلع ميشوند که تا قبل از جنايت جديد رژيم سفاک
آل سعود در به شهادت رسانيدن 16 زائر حزب اللهي کويتي که تنها جرمشان همراه داشتن
عکس امام و شرکت در تظاهرات برائت از مشرکين مراسم حج سالجاري بوده است، گروهي از
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، عده اي از مسئولين کشورو … خواهان عدم اعتناء به
حکام دست نشانده حجاز و کويت و ديگر مزدوران امريکا در منطقه خليج فارس بوده و هر
گونه ايجاد رابطه با آنها را، مخدوش شدن چهره اسلام ناب محمدي(ص)، در برابر اسلام
امريکايي قلمداد ميکنند ولي افرادي- هر چند قليل- هم يافت مي شوند که تمايل خود در
پيشقدم شدن جمهوري اسلامي ايران در تجديد رابطه با رژيم آل سعود و نيز گسترش روابط
با کويت و … را پنهان نکرده و آنرا براي نظام لازم دانسته و صريحاً در جرايد،
اين موضع را اعلام مينمايند! برخي ديگر نيز هم پيشقدم شدن و هم قطع کامل روابط را
به مصلحت نظام نميدانند و قائل به مرحله بندي زماني، براي چنين تجديد رابطه اي
ميباشند. در ارتباط با حل معضلات اقتصادي و راه حلهايي که هر يک از جناحها براي
بهبود وضعيت کنوني پيشنهاد ميکنند نيز موضوع بهمين منوال است. همچنين است اختلاف نظرها
در نحوه برخورد با ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي کشور و… بنابراين بسيار طبيعي
است که در مورد وضعيت سياسي- اجتماعي ما گفته شود که در ايران حول محور رسيدن به
اهداف قانون اساسي و آرمانهاي امام خميني(ره) جناحهايي وجود دارد. حال دستگاههاي
تبليغاتي غرب به آنها لقب «راديکال، ليبرال و مرتجع» بدهند يا «بنيادگرا، اصلاح
طلب و محافظه کار»، حتي آنها را «چپ، ميانه و راست» نيز مي نامند تفاوتي نمي کند.
بهرحال آنها هر چه مي خواهند،‌بگويند وجود اين جناحها با ديدگاههاي مختلف حقيقتي
است. لکن دشمنان انقلاب از ذکر چنين حقيقتي اراده اي باطل دارند. آنان تلاش ميکنند
که اين ديدگاهها را نه بعنوان جناحهاي داراي يک مقصد واحد بلکه بصورت ديدگاههايي
در خطوط مختلف با اهداف متفاوت ترسيم و تبليغ نمايند. اين «خط» کلي مدتهاست در
دستور کار دستگاههاي تبليغات عمومي غرب قرار داشته و يکي از پارمترهاي اصلي و مهمي
بوده که در تحليلها، گزارشها و حتي انعکاس اخبار و رويدادهاي ايران رعايت مي شود.
راه مقابله با اين ترفند تبليغاتي، نفي اصل وجود جناحها در حاکميت نظام مقدس
جمهوري اسلامي نيست زيرا بدينوسيله در مردم نوعي احساس عدم اطمينان نسبت به
مسئولين سياسي اجتماعي کشور ايجاد مي گردد و … بگذريم.

براي پيدا
کردن راه  صحيح مقابله با اين مسأله لازم
است بار ديگر برخوردهاي پيامبر گونه امام فقيدمان را يادآور شويم و هشدارهايي را
که ايشان در اين باره داشته اند چند مرتبه مرور نمائيم، آنموقع است که خواهيم
فهميد زنگ خطري را که امام امت(ره) در دهم آبانماه سال گذشته براي جناحهاي وفادار
به انقلاب و نظام به صدا درآوردند، بهترين رهنمود در همه زمانها براي کشور و
انقلاب است:

«… اگر در
اين نظام کسي يا گروهي خداي ناکرده بي جهت در فکر حذف يا تخريب ديگران برآيد و
مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد،‌حتماً پيش از آنکه به رقيب يا
رقباي خود ضربه بزند، به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است….»

ظرافت اين
سخن هنگامي بهتر درک ميشود که ابعاد مختلف «خط» دستگاههاي تبليغات عمومي غرب در
ايجاد شکاف و تفرقه در بين جناحهاي موجود کشور بصورتي دقيق مورد توجه و ملاحظه
قرار داده شود يکي از مهمترين اهداف اين خط سياسي- تبليغاتي غرب در القاي اين
مطلب(که در ايران «خطوط» مختلفي با هدفهاي گوناگون وجود دارد نه جناحهايي طرفدار
نظام با هدفي مشترک)،‌تشويق برخي عناصر ناآگاه (و يا خداي ناکرده، «وابسته») يک
جناح براي «حذف و يا تخريب» عناصر جناحهاي ديگر مي باشد. امام خميني(ره) در دنباله
هشدارشان از اين افراد تحت عنوان «واسطه ها» نام برده و تأکيد نموده اند:

«… يکي از
کارهايي که يقيناً رضايت خداوند متعال در آنست تأليف قلوب و تلاش جهت زدودن
کدورتها و نزديک ساختن مواضع خدمت به يکديگر است. بايد از واسطه هايي که فقط
کارشان القاء بدبيني نسبت به جناح مقابل است پرهيز نمود…»

و اين همان
خطري است که هم اکنون نشانه هايي از آن در جامعه بروز يافته و چنانچه با اين آ،ت،
مقابله جدي و همه جانبه صورت نگيرد امکان سرايت آن از سخنرانيها و مقالات جرايد به
درون و متن جامعه بسيار زياد است و کشيده شدن مردم به چنين درگيريهايي، همان هدفي
است که «واسطه ها» و دستگاههاي تبليغاتي و سياسي غرب انتظار آنرا مي کشند. قضيه از
اين قرار است که راديوهاي بيگانه و مطبوعات غربي از حدود يک هفته پس از ارتحال
جانگداز رهبر کبير انقلاب اسلامي با القاء اين مطلب که «جمهوري اسلامي از «خط
امام» عدول ميکند»، خبر از قوت گرفتن دو جناح «راست» و «ميانه» داده و چنين وانمود
ميکردند که جناح «تندرو» متشکل از کسانيکه خواهان تداوم راه انقلابي امام (ره)
ميباشند، کنار زده شده و منزوي گرديده اند. القائاتي اينچنيني تا آنجا پيش مي رود
که راديو بي بي سي بعنوان ارائه راهها و شيه هاي اجرايي اين «حذف» مي گويد:

«… بايد
در جهت رويارويي با تندروها به آهستگي حرکت کرد و آنها را يکي يکي از سر راه
برداشت بدون ترديد بايد تغييرات بصورت آهسته صورت گيرد. نميتوان اوضاع را يک شبه
تغيير داد، بايد به آهستگي حرکت کرد…» 23/3/68

عده اي نيز
در داخل کشور همين «خط» را به شکلي ديگر القاء مينمودند. آنان در محافل و مجالس
مختلف خصوصي و عمومي تبليغ و ترويج ميکرده و ميکنند که حل معضلات کشور در گرو حذف
بعضي افراد بوده و هست. اينان که نميتوان لقبي غير از «واسطه ها» به آنها داد چنين
وانمود مي کنند که تغييراتي چند در قواي قضائيه و مجريه کشور به نفع آنها بوده و
به دفاع از مسئولين جديد و خصوصاً به تملق و چاپلوسي از آنان پرداخته اند نحوه
تبليغ اين عناصر آنچنان گسترده است که براي هر فرد بي غرض و منصف، شکي باقي
نميگذارد که اين تبيغات نقش ايجاد تفرقه را از نظر داخلي هماهنگ با نشريات غربي
ايفا مينمايد و کامل کننده همان «خط» دستگاههاي تبليغاتي غرب ميباشند.

امام
خميني(ره):

«…
(جناحها) با تمام وجود تلاش کنند که ذره اي از سياست نه شرقي نه غربي جمهوري
اسلامي عدول نشود که اگر ذره اي از آن عدول شود آنرا با شمشير عدالت اسلامي راست
کنند…» 10/8/67

بي دليل
نميتواند باشد کسانيکه مدتها در مقابل نظر و رأي امام(ره) مقاومت کرده و علي رغم
حمايت چندين ساله امام از دولت مهندس موسوي، در صدد تضعيف آن بوده و نهايتاً با
بهانه هايي همچون ارشادي بودن نظر امام(ره) و… مصلحتي را که امام فقيدان تشخيص
داده بود با 99 رأي مخالف و ممتنع در مجلس فشل نمودند به يکباره مدافع سرسخت ولايت
مطلقه فقيه و دولت شده و در مقاطع حساسي همچون تعيين ترکيب هيئت دولت در مجلس
شوراي اسلامي با جوسازي و به قول خودشان «غوغا سالاري» سعي داشتند نمايندگان جناح
مقابل خود را با تهديد مارک و انگ «مخالف رهبري» «ضد ولايت فقيه»… مجبور نمايند
تا با افراد مورد قبول آنها برخورد و مخالفت نکنند.

برخي عناصر
اين حرکت که در پي چند انتصاب، در قوه قضائيه و بعضي نهادها گويي حالت «ذوق زدگي»
پيدا کرده اند، دائماً در مجالس و محافل مختلف سخن از «تسويه حساب» با افرادي از
جناح مخالف خود مينمايند غافل از اينکه مقام معظم ولايت فقيه و رهبري انقلاب
اسلامي، شأني فراتر و والاتر از اينگونه برداشتهاي انحرافي و برخوردهاي محدود
باندي و گروهي را داراست و حضرت آيت الله خامنه اي بارها از طريق تريبونهاي
گوناگون، مخالف خود را با چنين بينشهاي «قشري نگرانه» و «سطحي» ابراز داشته و
صاحبان اين تفکرات انحرافي را مورد نکوهش قرار داده اند. البته پرواضح است که
اينگونه افراد هيچگاه به رهبري و ولايت حضرت آيةالله خامنه اي (که خود، مسئولين و
مردم را به پياده کردن آرمانهاي امام خميني(ره) دعوت مي نمايند) ايمان نداشته و
تنها در شرايط کنوني آنرا بهانه و مستمسکي براي پيشبرد اهداف خود قرار داده اند.
اما جاي بي تأسف است که افرادي در اين کشور با کارنامه دهساله اي مملو از مخالفت
با آراء و نظريات و حتي احکام امام خميني(ره) اکنون فرصت طلبانه به نقد مديريت
دهساله گذشته پرداخته و به تهديد مخالفين خود مبادرت مي ورزند آنهم با تمسک به
اصول مورد قبول عامه اي همچون «ولايت مطلقه فقيه».

آيا اين
صحيح است فردي که سابقه نامعلومي در قبل از انقلاب دارد و در سال 1362 توسط
امام(ره) بدليل داشتن افکار غلط از صدا و سيما اخراج گرديده و زمانيکه امام توسط
امام امت(ره) دستور به انحلال حزب جمهوري اسلامي دادند اين سئوال را در شوراي
مرکزي اين حزب مطرح کرده بود که آيا محدوده اختيارات ولي فقيه شامل حزب جمهوري
اسلامي هم مي شود يا خير؟ و نيز بدنبال اعلام نظر صريح امام در تأييد دولت مهندس
مير حسين موسوي، جوک (و يا نيش)«270پوزه بند براي نمايندگان مجلس» را بر سر زبانها
انداخت و کارهاي وقيحانه ديگري در مخالفت با نظرات امام(ره) که قلم از ذکر آنها
شرم دارد انجام داده اکنون طي چندين سرمقاله، خود را مطيع اوامر رهبري جديد معرفي
نموده و با اين «محمل»، کساني را که براي پيشبرد اهداف انقلاب و نظام طرحهايي
داشته و يا داراي نظراتي مخالف برداشتهاي وي ميباشند متهم به مخالفت با ولايت فقيه
نمايد؟ آيا اينگونه دفاعهاي غلط توسط افراد معلوم الحال به منظور مخدوش ساختن حريم
مقدس رهبري نيست؟ اگر هست که هست پس چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با اينگونه
افراد مسامحه مينمايند و با سکوت خود اجازه ميدهد تا آنان بوسيله جرايد و
دستگاههاي تبليغات عمومي آزادانه بصورت مستقيم و غير مستقيم اينچنين به مسائل
بنيادين و اصلي نظام و انقلاب يورش برند؟ اين موضع گيريها تا آنجا پيش مي رود که
يکي ديگر از عناصر جناح (يا بهتر بگوئيم «خط») مذکور نيز در يکي از سخنرانيهاي
عمومي اش در يکي از شهرها خواهان مجازات براي گروهي از افراد جناح مذکور ميگردد.
بدين صورت فشار سياسي اجتماعي اين جريان بمنظور تخريب و حذف جناح مقابل خود طي دو
ماه گذشته به بالاترين حد خود رسيد. چنين فشاري از سوي يک جناح و «خط» نمي توانست
عکس العملي را از سوي جناح ديگر(و يا افراد مستقلي که دلشان براي سلامت نظام مي
طپد) در پي نداشته باشد، بخصوص آنکه در طي ماه اخير چند حرکت حساب نشده توسط برخي
دست اندرکاران امور اجرايي و قضايي کشور صورت گرفته بود که هر کدام به تنهايي ميتوانست
«عاملي» و يا حتي «بهانه مناسبي» براي «شکست سکوت» محسوب گردد. مسائلي همچون
ملاقات رئيس قوه قضائيه با «لي لي کوپر» همسر برادر جاسوس انگليسي راجر کوپر.

در بعد
دستگاههاي اجرايي نيز بعضي حرکتهاي ناشيانه، ميتوانست عواملي براي طرح سئوالات و
کارشکني در مقابل دولت و وزراي جديد تلقي گردد که از آنجمله ميتوان ناهماهنگي در
اعلام کشف «ده تن طلاي قاچاق» که بعداً‌ اعلام شد «مس» بوده و بعد گفته شد «ده تن
آهن بوده» و نهايتاً اعلام گرديد «مفرغ» بوده است! (البته پخش اين اخبار متناقض
تأثير رواني و تبليغاتي نامطلوب خود را در بين مردم گذاشته است) و نيز اعلام آزاد
شدن قريب الوقوع بنزين و نفت توسط دست اندرکاران وزارت نفت و پس از چند روز اعلام
ادامه وضعيت سهميه بندي اين دو ماده، برخوردهايي که وزير آموزش و پرورش در عزل و
نصب بعضي معاونين و مديران اين وزارتخانه داشته، تخليه چند خوابگاه دانشجويان دختر
در تهران با استفاده از شيوه هاي نا مناسب و…

اولين عکس
العمل  در برابر فشار سياسي- اجتماعي و حتي
رواني «واسطه ها» و … را ميتوان مطالبي دانست که در خطبه هاي نماز جمعه 31/6/68
ايراد شد. اين در حالي بود که يکي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در جلسه علني سه
شنبه 14/6/68 اظهار داشته بود که:

«… با
گراميداشت ياد خاطره عزيز و بزرگ رهبر انقلاب (ره) و سلام و درود به رهبر گرامي
شهيد زنده که رهبر همه ماست، گرچه بعضي ها ميخواهند ايشان را منحصر به خود کنند…
پدر و رهبر ما يتيم مانديم… تو با دو چشم مينگريستي و هر زمان به جناحي و طيفي
از اصحاب نظر عنايتي داشتي، اما بعد از تو با فروبستن چشمانت،  گويي يک طيف و جناح که لطف خاصي به آنها داشتي
از چشم بعضي ها افتاده اند… آيا اين حريت و آزادگي است که فردي محترم در منبري
بگويند اينها که مخالف بودند و يا مخالف کرده اند يا رأي مخالف به فلان وزير داده
اند، در انتخابات بعدي از دم تيغ خود خواهيم گذراند و در اين دوره مجلس از قلم ما
در رفته اند، لذا شئونات مقام خويش را پايين نياورند…»

بدنبال اين
اظهارات، برخي عناصر به تصور اينکه مستمسک مورد نظر خود را براي حمله به جناح
مقابل بدست آورده اند دست به تبليغات گسترده اي در جامعه بر عيله نماينده مذکور
زدند، بطوريکه تا چندين روزيکي از روزنامه هاي عصر تبديل به دستگاه چاپ اعلاميه
ها، اطلاعيه ها و سخنان مخالفين وي شده بود. شايد اين افراد اميدوار بودند که با
چنين جوسازي و تبليغاتي، موفق ميگردند، ميان اين جناح و رهبري معظم انقلاب فاصله
بيندازند اما به عکس اين تصور واهي، حضرت آيت الله خامنه اي با سکوت در برابر اين
مسأله، خط بطلاني بر تمامي اين تبليغات بي پايه و اساس کشيدند. بلکه در کليه
سخنرانيها و موضعگيريها تأکيد بر حفظ وحدت و انسجام نيروهاي انقلابي فرمودند.

اين اظهارات
با توج به موقعيت زماني و مکاني در از بين بردن اثرات سوئي که تبليغات منفي داخلي
و خارجي، روي افکار عمومي گذاشته نقش مؤثري داشت. از يکسو القائات «واسطه ها» مبني
بر حذف طرد و نابودي يک جناح در داخل حاکميت نظام تا حدود زيادي خنثي گرديد و از
سوي ديگر نوراميدي را در دل گروه کثيري از دانشجويان، طلاب  و جوانان پرشور که خواهان پياده شدن آرمانهاي
امام خميني(ره) و تحقق اهداف انقلاب اسلامي با روشهاي مختلف ميباشند، روشن نمود و
آنان را براي ارائه راه حلها، طرحها و پيشنهادات اجرايي، مجدداً  به صحنه فرا خواند. و زبانهايي که بدلايلي سخن
را جايز نميدانستند، فرصت دوباره اظهار نظر و ابراز عقيده نسبت به مسائل جاري نظام
پيدا کردند. يکي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي طي نطق پيش از دستور خود در تاريخ
5/7/68 اعلام کرد.

«… از
مقام رهبري يا از رياست جمهوري خواهش و درخواست ميکنم، افرادي را که ميخواهند به
سر کار بياورند افرادي باشند که مسأله دار نباشند. «اما» در آنها نباشد، کسي که
ديروز مثلاً طرفداري از آقاي شريعتمداري ميکرد نبايد او را در رأس کاري گمارد. ما
مقام رهبري را تبعيت مي کنيم و هر کسي هم بخواهد با اين مقام مخالفت کند او را مي
کوبيم ولي اين به آن معني نيست که يک کسي بيايد و براي خاطر يک نطق قبل از دستور
فلان نماينده که از نظر قانون اساسي، آزادي دارد بخواهيد او را در معرض اتهام قرار
بدهيد حتي کاربجايي ميرسد به اينها صهيونيست گفته ميشود. اينها جرم است…»

و يکي ديگر
از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در 12/7/68 از تريبون مجلس اظهار داشت:

«… مردم
ما از درک بالاي سياسي برخوردارند و نوع برخوردها را مي فهمند و صاحبان سخن حق و
باطل را مي شناسند و ميدانند چه کساني ولايت فقيه را قبول داشته اند و دارند و چه
کساني در گذشته در قول و عمل در مقابل ولايت فقيه مي ايستادند و رهنمودهاي امام را
تعبير و توجيه مي کردند. هم مواضع آنان براي مردم ما روشن است و هم نوع برخورد
حضرت امام(ره) با آنان. آيا حضرت امام(ره) درباره آنان «اين تذهبون» نفرمودند؟ و
لحن بعضي از آنها را بدتر از راديو اسرائيل نخواندند؟ سخن در اين باره زياد است و
من بهمين اندازه بسنده ميکنم و هشدار ميدهم جرياناتي که تا ديروز با کمال تأسف در
مقابل رهنمودهاي امام مي ايستادند، امروز تمدتر از همه و قوي تر از حتي خود امام و
مقام معظم رهبري، براي تطهير خودشان مسأله ولايت فقيه را دارند مطرح ميکنند…»

بدين ترتيب
به «خط» حذف يک جناح از حاکميت نظام جمهوري اسلامي که مدتهاست در دستور کار
دستگاههاي تبليغاتي غرب و «واسطه ها»ي داخلي قرار گرفته ضربه اي جدي وارد آمده
است. برخورد حکيمانه وسعه صدر رهبري نسبت به مباحث مطروحه توسط دلسوزان انقلاب و
نظام و نيز ترکيب جديدي که براي مجمع تشخيص مصلحت نظام تعيين نموده اند، سخنان حجة
الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه 7/7/68 تهران. مبني بر
تأييد بحثهايي که از ديدگاههاي مختلف صورت گرفته و ميگيرند:

«….
همانطور که ميدانيد بحثهايي در جرايد، صدا و سيما و محافل مختلف مانند مجلس در
موضوعات مختلف ديده ميشود که خوب و مطلوب است. وقتي شما احساس ميکنيد اختلاف نظر
در رسانه ها مطرح ميشود هيچوقت از آن ناراحت نشويد… اينها نشاندهنده آگاهي و
حضور مردم در صحنه است… همچنين ايراد گرفتن و انتقاد کردن، اصلاح امور است..»
تشکر آيت الله محمد يزدي رئيس محترم قوه قضائيه از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي
بخاطر تذکري که به ايشان پيرامون ملاقاتشان با لي لي کوپر داده اند، طي خطبه هاي
نماز جمعه 22/7/68، (بر خلاف تبليغ عده اي که در روزنامه شان عنوان مي کردند که
اين تذکر يا سئوال جوسازي بر عليه دستگاه قضائي و نهايتاً ولايت فقيه است؟؟) همه و
هم نشاندهنده اهتمام مسئولين بالاي نظام در از بين بردن دستهاي تفرقه افکن و
کشانيدن نظام به سمت اعتدال است. بدين اميد که بتدريج اين دستهاي وحدت شکن کوتاه
شوند، بعنوان حسن ختام جملاتي در ارتباط با اين موضوع از حضرت امام خميني (ره)
بعنوان يادآوري ذکر و توفيق انجام آن را براي تمامي جناحهاي موجود از درگاه الهي
خواستاريم: «… بايد از واسطه هايي که فقط کارشان القاء بدبيني نسبت به جناح
مقابل است،‌پرهيز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک داريد که بايد با همه توان در
برابر آن بايستيد لکن اگر ديديد کسي از اصول تخطي ميکند در برابرش قاطعانه
بايستيد…»

10/8/68
والسلام علي عبادالله الصالحين.

/

ضرورت تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام

ضرورت تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام

مجمع تشخيص مصلحت،‌نهادی‌ است كه بر اساس
تشخيص حضرت امام خمينی‌ رضوان الله تعالی‌ عليه در ساختار نظام سياسی‌ جمهوری‌
اسلامی‌ ايران ايجاد شد و در واقع ضرورت آن از سوی‌ رهبری نظام احساس گرديد. تجربه
ده ساله ادارۀ امور كشور نشان داد كه در روند سياست گذاری‌ و قانون گذاری‌ و تصميم
گيری‌ كشود جايگاه چنين نهادی‌ خالی‌ است و اين خلأ باعث می‌گردد تا تصميم گيری‌
در بعضی‌ از امور كشور دچار وقفه شده و باعث بروز مشكلات و مصائبی‌ برای‌ مردم و
نظام جمهوری‌ اسلامی‌ بگردد. خوشبختانه ضرورت نهاد مجمع تشخيص مصلحت در اصلاحيه
قانون اساسی‌ نيز تشخيص داده شد، و بدين وسيله يكی‌ از نقائص و كاستيهای‌ قانون
اساسی‌ مرتفع گرديد.

آنچه كه در ارتباط با تشخيص ضرورت نهاد مزبور
می بايست مورد توجه قرار گيرد نقش و كار كردی‌ است كه مجمع تشخيص مصلحت در ساختار
نظام سياسی‌ كشور به عهده دارد و اين نقش در رفتار آن كه ايجاد هماهنگی‌ در سياست
گذاريها در چار چوب اهداف و مصالح كلی‌ نظام جمهوری‌ اسلامی‌ ايران است تجلی‌ پيدا
می‌نمايد.

هر كشوری‌ اساساً هدفهائی‌ را تعقيب می‌نمايد
كه از آن به هدفهای‌ ملی‌ تعبير می‌شود. هدفهای‌ ملی‌ هدفهائی‌ هستند كه منافع
كليه افراد كشور را در بر می گيرد و معمولاً‌ استراتژی‌ ملی‌ كه متضمن روشهای‌
هماهنگ و هم سو در كليه بخشهای‌ فرهنگی‌ ـ اجتماعی‌ ـ اقتصادی‌ ـ سياسی‌ ـ دفاعی‌
و غيره است به منظور حصول به اهداف ملی‌ تنظيم و تعقيب می‌گردد.

نظام جمهوری‌ اسلامی‌ ايران برای‌ حصول به
اهداف مقدس خود ناگزير از تنظيم و تدوين استراتژی‌ ملی‌ برای‌ كليه بخشها و
فعاليتهای‌ كشور در بعد داخلی‌ و خارجی‌ می‌باشد. برای‌ تحقق چنين امری‌ اصل
هماهنگی و هم سوئی‌ كليه بخشهای‌ نظام ضروری‌ و حياتی‌ است زيرا در صورتی‌ كه هماهنگی‌
و هم سوئی‌ بين هر يك از اجزاء و بخشهای‌ نظام وجود نداشته باشد از طرفی‌
نابسامانی‌ در ادارۀ امور كشور و طبعاً‌ ايجاد تعارض و كنشهای‌ خنثی‌ كنندۀ اثر
يكديگر ميان اجزاء مختلف نظام،‌و استهلاك فرصتها و نيروها بروز خواهد نمود و از
طرفی‌ ديگر تأخير در حركت جهت دار هر يك از بخشها كه ناهماهنگی‌ در حركت كلی‌ نظام
را بوجود خواهد آورد،‌باعث تأخير در وصول به اهداف مقدس نظام جمهوری ‌اسلامی خواهد
گشت.

زير بخشهای‌ نظام جمهوری‌ اسلامی‌ در رده های‌
مختلفی‌ قرار دارند و رفتار آنها به نسبت جايگاهی‌ كه در سلسله مراتب نظام به عهده
گرفته اند. آثار و قلمرو عمل كردی‌ متفاوتی‌ خواهد داشت.

هماهنگی‌ رفتار‌ی و كار كردی‌ بين اولين رده
از زير بخشهای‌ نظام يعنی‌ قوای‌ مقننه و قضائيه و ‌اجرائيه و نيروهای‌ دفاعی‌ و
مسلح برای‌ انسجام كل نظام جمهوری ‌اسلامی‌ امری‌ بسيار حياتی‌ و سرنوشت ساز است
كه مديريت اين امر برابر قانون اساسی‌ به مقام معظم رهبری‌ نظام محول گرديده است و
مقام معظم رهبر‌ی،‌سياست گذاريها و رفتارها و كار كردهای‌ اجزاء يا شده را بر اساس
دانش و تدبير خويش و عنداللزوم با استفاده از خدمات مشورتی‌ نهادی‌ همچون مجمع
تشخيص مصلحت نظام انجام می‌دهد.

از طرفی‌ ديگر سياست گذاريها و رفتار زير
مجموعه های‌ جمهوری‌ اسلامی‌ شكل خود را در قالب نظام قانون گذاری‌ كشور بعنوان
بخشی‌ از كل نظام كه زير نظر مقام رهبری‌ ايفای‌ نقش می نمايد پيدا می‌كند و چون
نظام قانون گذاری‌ كشور از دو نهاد مشخص بنام مجلس شورای‌ اسلامی‌ و شورای‌ نگهبان
كه در طول همديگر عمل می كنند تشكيل شده است و امكان بروز ناهماهنگی‌ بين آنها
وجود دارد،‌بنابر اين لازم است نهاد ديگری‌ كه بر هر دوی‌ آنها اشراف داشته و
تصميم نهائی‌ را بگيرد وجود داشته باشد و اين نهاد سومی‌ يقيناً بايد توسط مقام
معظم رهبری‌ كه هماهنگ كننده و هدايت كنندۀ كل نظام است، تعيين گرديده و زير نظر
ايشان ايفای‌ نقش بنمايد.

از آنچه كه بيان شد اين گونه مستفاد می‌گردد
كه نظام جمهوری‌ اسلامی‌ و اصولاً‌ هر نظامی‌،‌از زير مجموعه هايی‌ در رده های‌
مختلف تشكيل گرديده است كه بصورت افقی‌ و عمودی‌ ( سلسله مراتبی‌ )‌با همديگر
روابط متقابل داشته و در نهايت به وحدت رسيده و يك كل را بنام نظام جمهوری‌ اسلامی‌
تشكيل می دهند كه بايد بسوی‌ اهداف مقدس خود به پيش رود. لازمه اين امر انسجام كلی‌
نظام است كه مستلزم انسجام در سياستها ـ قوانين ـ‌ رفتارها ـ‌كار كردهای‌ تمامی‌
زير مجموعه های‌ نظام در كليه رده ها و بخشها می باشد و عدم هماهنگی‌ و انسجام در
موارد ياد شده بين زير مجموعه ها،‌به فلسفه نظام و كليت و اهداف آن لطمه وارد می‌نمايد
و مصلحت نظام خدشه دار می‌گردد. گرايشهای‌ سياسی‌ احزاب و گروه ها و تشكلهای‌
سياسی‌ داخلی‌ كه يا مصالح و اهداف كلی‌ نظام را درك نمی كنند و يا اين كه از
زاويه عينك مصالح تشكلات سياسی‌ خود،‌به آن نگاه می‌كنند ولی‌ بعضاً مقاصد و اهداف
درون تشكلاتی‌ خود را بر اهداف كل نظام ترجيح می ‌دهند،‌ می‌تواند باعث بروز
ناهماهنگی‌ در وحدت رويه زير مجموعه های‌ نظام و لطمه به آن بگردد.

از طرفی‌ نظام قانون گذاری‌ كشور كه قالب كلی‌
سياست گذاری‌ و تعيين خط مشی به كار كرد زير مجموعه های‌ نظام می‌باشد، ‌تحت تأثير
گرايشهای‌ سياسی‌ قرار دارد و طبيعی‌ است كه امكان بروز تعارض و ناهماهنگی‌ در
سياستگذاريهای‌ كشور وجود خواهد داشت.

از سوی ديگر غالباً‌ اجزاء نظام های‌ اجتماعی‌،‌
سياست گذاريها و رفتارهای ‌خود را كمتر در ارتباط با يكديگر تنظيم می‌نمايند و لذا
سياست گذاريها و رفتارهای‌ اجرائی‌ ناهماهنگ آنها منجر به بروز ناهماهنگی‌ در وحدت
رويه كل نظام می‌شود، ‌مثلاً‌ اگر مجلس شورای‌ اسلامی‌ برای‌ خود براهی‌ برود و يا
اين كه در خود مجلس انسجام و وحدت رويه وجود نداشته باشد و يا دولت بدون توجه به
مجلس بگونه ای‌ ديگر تصميم گرفته و يا عمل نمايد و يا قوۀ قضائيه به شكل ديگری‌ بر
خورد نمايد. طبيعی‌ است كه ناهماهنگی‌ بروز خواهد نمود و اگر اين ناهماهنگی‌ در
اولين ردۀ نظام، صورت بگيرد، ‌طيف گسترده ای‌ از ناهماهنگی در كل نظام و جامعه را
باعث خواهد گرديد.

بنابر اين،‌ برای‌ حفظ انسجام و كليت نظام و
وحدت رويه و ايجاد هماهنگی‌ ( بدور از تأثير گرايش و جهت گيری تشكلهای‌ سياسی‌ )
به منظور حصول به هدفهای‌ نظام جمهوری‌ اسلامی‌ كه كليه آحاد جامعه در آن ذی‌ نفع
اند و نيز تعيين حد و حدود كلی‌ سياست گذاريها و رفتارها برای‌ هر بخش از زير
مجموعه های‌ نظام،‌وجود نهادی‌ كه زير نظر مقام معظم رهبری‌،‌مصالح كل نظام را با
توجه به فلسفه وجودی‌ و كليت و اهداف آن تشخيص داده و سياست گذاريها و رفتارها و
كار كردهای‌ زير مجموعه های‌ كلی‌ نظام را بر آنها تطبيق داده و تعيين تكليف
بنمايد،‌ضرورت دارد؛‌ كه خوشبختانه در نظام سياسی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ايران به اين
ضرورت توجه گرديده و نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام در قانون اساسی‌ پيش بينی‌ شده و
اعضای‌ آن از سوی‌ مقام معظم رهبری‌ تعيين گرديدند اميد است خداوند متعال به آنها
توفيق عنايت فرمايد تا بتوانند نقش سازنده خود را آن طور كه امام فقيدمان انتظار
داشتند به انجام برسانند انشاء الله ـ.             والسلام  ‌ ‌ ‌  ‌

‌   

 

/

ساختار نظام اجرائی‌ كشور

ساختار نظام اجرائی‌ كشور

( آخرين قسمت )

محمد رضا حافظ نيا

در مقالات گذشته پيرامون رفتار نظام اجرائی
كشور و ارتباط آن با گره ها و مشكلات جامعه مطالبی‌ بيان شد كه عمدتاً شامل مشخصه
های‌ هر يك از زير مجموعه های‌ آن می گرديد. در اين قسمت كه بخش پايانی‌ اين مجموعه
مقالات را تشكيل می‌دهد سعی‌ می‌شود مروری بر گذشته و جمع بندی‌ مختصر محتوی
مقالات مربوط به ساختار نظام اجرائی‌ كشور باشد.

نظام اجرائی‌ كشور تجلی‌ تشكيلات دولت است كه
در قالب قوه مجريه شكل می‌گيرد. نظام اجرائی‌ كشور در يك تقسيم بندی‌ كلی‌ از دو
دسته تشكيلات بوجود آمده است، ‌تشكيلات محوری‌ و تشكيلات غير محوری‌، ‌يا بعبارتی‌
نظام ها و سيستم های‌ محوری‌ و سيستم های‌ غير محوری‌،‌ سيستم های‌ محوری‌ دستگاه
هائی‌ هستند كه بصورت متغير در كل نظام اجرائی‌ كشور عمل می‌كنند و تمام نظام
اجرائی‌ را اعم از دستگاه های‌ غير محوری‌ و محوری‌ و حتی‌ خودشان را در يك كنش
متقابل تحت تأثير قرار می‌دهند و هرگونه تغييری‌ در آن ها منجر به ايجاد امواج
گسترده ای‌ از تحولات در كل نظام اجرائی‌ می‌گردد. دستگاه ها و سيستم های‌ غير
محوری‌ در يك كنش متقابل بر روی‌ كل نظام اجرائی‌ اثر می‌گذارند لكن تأثير آنها به
اندازه و شدت دستگاه های‌ محوری‌ نيست و عموماً تابع دستگاه ها‌ی محوری‌ هستند.
دستگاه های‌ محوری‌ كل نظام اجرائی‌ و مناسبات درون آن را پوشش می‌دهند در حالی‌
كه دستگاه های ‌غير محور‌ی بخشی‌ از نظام اجرائی‌ كشور را پوشش داده و ميزان آن را
نيز بر حسب نوع دستگاه تفاوت می‌كند. سيستم ها و دستگاه های‌ محوری‌ تمامی‌ دستگاه
ها‌ی اجرائی‌ را حول خود به چرخش در می‌ آورند يعنی‌ هر حركتی‌ كه انجام دهند و يا
هر سياست و روشی‌ را كه اتخاذ نمايند كليه دستگاه ها‌ی اجرائی‌ ناچارند حول اين
تغيير بحركت در آمده و بچرخند و خود را با تغيير جديد هماهنگ نمايند البته كنش های
متقابل در اين فرايند بی‌تأثير نيستند.

سيستم های‌ محوری‌ در نظام اجرائی‌ كشور
عبارتند از:‌1 ـ نظام آموزشی‌ 2 ـ نظام اداری‌ و مديريت 3 ـ نظام برنامه ريزی‌ 4 ـ
نظام بودجه ريزی‌ 5 ـ‌ نظام مالی‌ دولتی‌ 6 ـ نظام تحقيقات و پژوهش های‌ علمی‌، كه
اين نظام ها بصورت دستگاه های‌ اجرائی‌ در داخل نظام تجلی‌ يافته اند. مثلاً‌ نظام
آموزشی‌ كشور در حال حاضر بصورت وزارتخانه های‌ آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش
عالی‌ و بخش آموزش ساير وزارتخانه ها متجلی‌ گرديده است، يا نظام ادار‌ی و مديريت
در قالب سازمان امور ادار‌ی و استخدامی‌ كشور شكل گرفته است. نظام برنامه ريزی‌ و
بودجه ريزی‌ در قالب وزارت برنامه و بودجه تجلی‌ يافته است و نظام مالی ‌دولتی‌ در
قالب وزارت دارائی‌ و امور اقتصادی ظاهر گرديده است،‌ نظام تحقيقات و پژوهش های‌
علمی‌ در قالب يك دستگاه اجرائی‌ شكل نگرفته و بصورت گسسته و پراكنده كه مقررات
مختلف خود را از دستگاه های‌ محوری‌ ديگر می‌گيرد عمل می‌كند.

لكن سازمان پژوهش های‌ علمی‌ و صنعتی‌ ايران
بگونه ا‌ی در اين رابطه ايجاد شده است، هر يك از دستگاه های‌ ياد شده مسئوليت
قانونی‌ سيستم ها‌ی محوری‌ نظام اجرائی كشور را عهده دار می‌باشند.

دستگاه ها و سيستم های‌ غير محوری‌ همانطور كه
ذكر شد شدت و اندارۀ تأثيرشان در حد دستگاه های‌ محوری ‌نيست كه برای‌ نمونه
عبارتند از:‌ راه و ترابری‌ ـ بهداشت و درمان ـ كشاورزی‌ و نيرو و… اين دستگاه
ها بشدت از دستگاه های‌ محوری‌ تأثير می‌پذيرند و بصورت تابعی‌ از دستگاه های‌
محوری‌ متغير عمل می‌كنند و ميزان موفقيت آنان در انجام وظايف قانونی‌ و ارائه
خدمات بجامعه و حل مشكلات كشور و گذر از عقب افتادگی‌ های‌ اقتصادی‌ ـ اجتماعی‌ و
طی ‌طرق توسعه دقيقاً ‌به مناسبات و نحوۀ عمل دستگاه های ‌محوری ياد شده بستگی‌
دارد.

در مجموعه مقالات مربوط به ساختار نظام اجرائی
عمدتاً‌ سيستم ها و دستگاه های محوری‌ كه بيشترين نقش را در آفرينش مشكلات و گره
های‌ جامعه بازی‌ می‌كنند مورد تحث قرار گرفتند و از پرداختن به دستگاه های‌ غير
محوری‌ خود داری‌ گرديد زيرا آن ها چندان تعيين كننده نيستند و خودشان تابعی هستند
از دستگاه های ‌محوری‌ لذا سعی‌ گرديد كيفيت،‌ مناسبات و ويژگی ‌های‌ دستگاه هاو
سيستم ها‌ی محوری‌ مورد توجه قرار گيرند چرا كه اگر نقش اين سيستم ها در ساختار
نظام اجرائی كشور شناخته نشود يا مورد توجه قرار نگيرد، ‌هر تغييری‌ در دستگاه های‌
غير محوری‌ و تابع در نهايت منتج به نتيجه نخواهد گرديد. بنابراين برای‌ ايجاد
تحول و دگرگونی‌ در نظام اجرائی‌ كشور و سازماندهی‌ آن بگونه ای‌ كه اهداف مقدس
نظام جمهوری‌ اسلامی‌ ايران قابل وصول باشد بايد از سيستم ها و دستگاه های‌ محوری‌
آغاز نمود و ابتدا آنها را دچار فرو پاشی و سازماندهی‌ جديد نمود،‌آن وقت تحول در
آن ها به مفهوم تحول در كل نظام اجرائی‌ خواهد بود. تحول ساختار‌ی در كل نظام
اجرائی‌ مستلزم تحول رفتار‌ی در دستگاه ها‌ی محور‌ی می‌باشد كه با تحول در آنها
راه برای‌ تحريك و پويائی‌ و جست و خيز مطلوب برای‌ دستگاه های‌ غير محوری‌ نيز
ايجاد خواهد گرديد. عدم تحول در سيستم ها‌ی محوری‌ از طرفی‌ به مفهوم بقای‌ نظام
اجرائی‌ به ارث مانده از رژيم طاغوتی‌ گذشته بوده و از جهتی‌ ديگر به مفهوم استحاله
نهادهای‌ انقلاب اسلامی‌ و محو ويژگی‌ های‌ خاص و انقلابی‌ آنها از عرصه نظام
اجرائی‌ كشور می‌باشد طبيعی‌ است كه در حالت بقای‌ نظام اجرائی‌ كهن گذشته بايد
انتظار بقای‌ معضلات و ادامه وابستگی‌ و عقب افتادگی‌ كشور و نيز استحاله نهادها‌ی
انقلاب اسلامی‌ را داشته باشيم.

زير مجموعه های‌ نظام اجرائی‌ كشور اعم از
دستگاه های‌ محور‌ی‌ و غير محوری‌ با همديگر پيوند سيستمی‌ داشته و كنشها و روابط
متقابل دارند و در مقياسی‌ كوچكتر دستگاه های‌ محوری‌ نيز با همديگر پيوند سيستمی‌
دارند و سيستم بزرگتری‌را می‌سازند لذا تحول در آن ها بايد فرا گير بوده و همه
دستگاه های‌ محوری‌ را شامل گردد. يعنی‌ وقتی‌ صحبت از تغيير نظام ادار‌ی‌ می‌شود
كفايت نمی‌كند بلكه برای‌ رفع آن چه كه در ذهنيت جامعه تصور می‌گردد ناشی‌ از
سيستم اداری‌ است بايد كل آنها يعنی‌ نظام آموزشی‌ ـ برنامه ريزی‌ ـ بودجه ريزی‌ ـ
اداری‌ ـ مالی‌ ـ تحقيقاتی‌ دچار تغييرات اساسی‌ و بنيادی‌ بگردند و از جهت فلسفه
وجودی‌ ـ ماهيت ـ مشخصه ها ـ جايگاه ـ ابعاد ـ مناسبات ـ نگرش ها ـ بينش ها ـ و
روش ها و ساير مسائل مورد تجزيه و تحليل واقع گردند و بر اساس نظام ارزشی‌ اسلام و
نز الهام از قانون اساسی‌ و نوجه به تجربيات گذشته بويژه تجارب ذی‌ قيمت نهادهای‌
انقلاب اسلامی‌ طراحی‌ و سازمان يابند.

نظام اجرائی‌ كشور كه از گذشته باقی‌ مانده
است با مشخصه های‌ خاص خود با هدفهای‌ نظام جمهوری‌ اسلامی‌ هماهنگی‌ و تناسب
ندارند و اين امری‌ است بديهی‌ زيرا قبلاً‌ نظام طاغوتی حاكم بر جامعه اهداف خاصی‌
را تعقيب می‌كرده است كه با هدفهای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ مغايرت دارد و برای‌ رسيدن به
هدفهای‌ خود ابزار اجرائی‌ متناسبی‌ را بوجود آورده است. مثلاً ‌يكی از هدفهای‌
نظام طاغوتی‌ دست نشانده استكبار جهانی‌ و آمريكای‌ جنايتكار،‌عقب افتادگی‌ كشور و
ادامه وابستگی‌ همه جانبه به غرب، آنهم تحت لوای‌ شعار توسعه و سازندگی‌ بوده است
يعنی‌ در واقع سيمای‌ باطنی‌ هدفها و نتايج عمل كردها با واقعيت هدفهای‌ نظام
طاغوتی‌ همسوئی‌ داشت. حال طبيعی‌ است كه برای‌ رسيدن به چنين هدف استعماری‌ بايد
بازوهای‌ اجرائی‌ را متناسب با آن سازمان می‌دادند يعنی‌ كليه سيستم های‌ محوری‌ و
غير محوری‌ بايد خود را در راستای‌ حصول به هدف مذبور متناسب می ‌كردند. و اين كار
را كردند و در طول چندين سال دستگاه های‌ مزبور كل و هيئت و مناسبات و بينش ها و
نگرش های‌ لازم را پيدا نمودند. به سيمای‌ دستگاه های‌ محوری‌ نظام اجرائی‌ و
بررسی‌ در مناسبات و بينش ها و نگرش ها و رفتارهای‌ آنها دقيقاً برای‌ يك نظاره گر
بصير روشن می‌نمايد كه اين سيستم ها و دستگاه های‌ محوری‌ برای‌ هدف شيطانی‌ ادامه
سلطه همه جانبه استكبار جهانی‌ بر سرنوشت كشور سازمان داده شده اند و تراوشات و
نتايج عملی‌ آن ها حصول به هدف مزبور را تسريح می‌نمايد. از آنجائيكه جمهوری‌
اسلامی‌ ايران هدف استقلال و خود كفائی‌ كشور را تعقيب می‌نمايد و سيمای‌ ظاهری‌ و
باطنی‌ اين هدف يكی‌ بوده و برهم تطبيق دارند يقيناً احتياج به بازوهای‌ اجرائی‌ و
دستگاه هائی‌ دارد كه حصول به اين هدف را عملی‌ نمايند و آن را عينيت بخشند. حال
اگر سئوال شود: ‌آيا جمهوری‌ اسلامی‌ می‌تواند حصول به هدفهای‌ استقلال و خود
كفائی‌ كشور را به كمك بازوها و دستگاه های اجرائی‌ كهنی‌ كه برای‌ هدف تداوم
وابستگی‌ و اسارت كشور شكل گرفته اند عملی‌ سازد يا خير؟ ‌

پاسخ چه خواهد بود؟ پاسخ مشخص است كه اين
خواسته جمهوری‌ اسلامی‌ مقدور نمی باشد مگر با سازماندهی‌ بازوها و اهرم ها و
دستگاه های‌ اجرائی‌ متناسب با خود،‌ نهادهای‌ انقلاب اسلامی‌ جلوه ای‌ از دستگاه
ها و بازوهای‌ اجرائی‌ متناسب آن می باشند كه در عرصه جدال نظام اجرائی موجود و
عدم تحول در ساختار دستگاه های‌ محوری‌ متأسفانه روند امور در جهت غلبه بينش ها و
نگرش ها و مناسبات و رفتارهای‌ نظام اجرائی‌ كهن بر آنها است كه در ادامه آن به
استحاله نهادهای‌ انقلاب اسلامی‌ خواهد انجاميد، و اين مسئوليتی‌ است بسيار بزرگ
بر دوش سران سه قوه و از همه همه تر مجلس شورای‌ اسلامی‌ كه بايد مسئله را جدی‌
بگيرند و تحول بنيادين را در نظام اجرائی‌ كشور با الويت دستگاه های‌ محوری‌ از حيث
ماهيت، ‌بينش ها، نگرش ها، ‌رفتارها،‌ مناسبات و غيره انجام دهند.

نظام اجرئی‌ كهن كشور را از جهتی‌ ديگر بايد
تجلی‌ يكی‌ از ابعاد فرهنگ استعماری‌ دانست. استعمار كهن برای‌ تداوم حاكميت و
سلطه شيطانی‌ خود بر جهان زير سلطه بنحوی‌ كه اين امر بدون اعمال فيزيكی‌ و نيروی‌
نظامی‌ و انتظامی‌ انجام پذيرد استراتژی 
استعمار فرهنگی‌ را پيش گرفت تا تداوم آقائی‌ و سيادت و حاكميت جهان غرب
بصورت يك نياز از درون جهان زير سلطه بجوشد.

فرهنگ غرب و نظام سلطه در يك استراتژی‌‌ بلند
مدت بصورت يك بستر در جهان زير سلطه شكل گرفت و اين بستر به مثابه كشتزار حاصل
خيزی‌ برای ‌غرب بود كه از آن هر چه می‌ جوشيد و رشد می كرد با هدفهای‌ غرب هم
خوانی‌ و تناسب داشت.

مسائل سياسی‌، ‌اجتماعی‌،‌ اقتصادی‌، ‌فرهنگی‌
ـ بينشی‌ ـ برداشتی‌، ‌نگرشی‌، ‌اداری‌ همه و همه از بستر فرهنگ سلطه كه در جهان
زير سلطه جا باز كرده و تثبيت شده بود،‌ مايه گرفته و رفتارهای‌ آنها به نفع فرهنگ
سلطه و هدفهای‌ آن نتيجه می‌داد.

نظام اجرائی‌ شكور ما نيز از بستر فرهنگ سلطه
كه در جامعه قبل از انقلاب اسلامی‌ مستقر شده بود برخاسته و مايه گرفته و شكل لازم
پيدا كرده است.

نظام اداری‌، ‌نظام مالی‌، نظام آموزشی‌، نظام
برنامه ريزی‌ و بودجه ريزی‌ جملگی‌ الهام گرفته از فرهنگ سلطه است و در جهت هدفهای‌
فرهنگ سلطه. البته اين بمعنای‌ نفی‌ استفاده از تجارب ديگران نيست ولی‌ اگر بنابر
استفاده از تجارب می‌بود يقيناً تجارب مثبت آنها جذب می‌گرديد و كشور در عقب
افتادگی‌ و وابستگی‌ قرار نمی‌داشت در صورتيكه بنابر استفاده از تجارب نبود بلكه
دخالت فرهنگ با تمامی‌ اهرمها و بازوهای‌ خود در جهت شكل دهی‌ نظام اجرائی‌ مورد
نظر خود انجام گرفت كه نتايج عمل كرد آن بسود فرهنگ سلطه و حاكميت استكبار جهانی‌
تمام می‌شد. البته با ظاهری‌ آراسته و مقبول عامه ولی‌ باطنی‌ كريه و زشت و ضد
منافع كشور و جامعه مظلوم ما.

در بين سيستم ها و دستگاه های‌ محوری‌ نظام
اجرائی‌، ‌نظام آموزشی‌ و نظام علمی‌ و پژوهشی‌ نقش بنيادی‌ و زير بنا را دارند
ولی‌ بقيه نظام ها مثل نظام اداری‌ و مالی‌ و برنامه ريزی‌ و بودجه ريزی‌ نقش رو
بنا را بعهده دارند. علت زير بنا بودن نظام آموزشی‌ بخاطر اين است كه چشم انداز
آينده را ترسيم می‌كند و هدفهای‌ بلند مدت و آينده نگرانه را تحقق می‌بخشد و به
همين خاطر فرهنگ استعماری‌ بيشترين توجه را در شكل دهی‌ به آن معطوف داشته است. از
آنجائيكه نظام اجرائی كهن كشور كه از رژيم گذشته به ارث رسيده است خاستگاه فرهنگ
استعماری‌ دارد و بقای‌ آن به معنای‌ بقای‌ يكی‌ از اهرمهای‌ قوی‌ فرهنگ استعماری‌
در عرصه جامعه انقلابی‌ خواهد بود كه هم سو و هم جهت با ساير اهرمهای ‌آن در جهت
برخورد با انقلاب اسلامی‌ عمل خواهد نمود بايد دگرگونی‌ و هم سو كردن ماهيت، بينش
ها،‌نگرش ها،‌روشها و مناسبات و رفتارهای‌ آن را با ارزشهای‌ انقلاب اسلامی‌ در
الويت قرار داد تا راه برای‌ حركت های‌ سريع و انقلابی‌ جامعه و دستگاه های‌
اجرائی‌ آن برای‌ حصول به هدفهای‌ ارزشمند انقلاب اسلامی‌ باز شود و اين رسالتی‌
سنگين است كه در عهدۀ مجلس شورای اسلامی‌ و دولت است كه بايد در يك ارتباط متقابل
و با نگرش سيستمی‌ به آن، نسبت به انجام اين مهم اقدام نمايند.

در غير اين صورت ممكن است بازوها و اهرمهای
خاص جمهوری‌ اسلامی‌ ايران و به عبارتی‌ نهادهای انقلاب اسلامی‌ را دير يا زود
استحاله نمايند كه آثار آن ظاهر گرديده است و گسترش و سرايت قلمرو عملياتی‌ نظام
مالی‌ دولتی‌ به نهادهای انقلاب اسلامی كه در قالب قانون محاسبات عمومی مصوب مجلس
شورای‌ اسلامی‌ تجلی‌ يافته و الگو گرفته از نظام مالی‌ دولتی‌ كهن می‌باشد چشمه
ای‌ از اين حركت استحاله كردن می‌باشد.

جدال مزبور كه جلوه ای‌ از جدال دو فرهنگ يعنی‌
فرهنگ استعماری‌ و فرهنگ اسلامی‌ و استقلالی‌ می باشد و در قالب يكی‌ از اهرمهای‌
دو فرهنگ ياد شده يعنی‌ بازوهای‌ اجرائی‌ متناسب آنها تجلی‌ يافته است هشداری‌ است
به همه دلسوختگان انقلاب اسلامی‌ در مجلس و دولت و قوای‌ سه گانه و دريای‌ امت حزب
الله كه بايد بهوش باشند و مراقب و آگاه از چگونگی‌ جدال فرهنگ ها و بايد بدانند
كه استعمار غرب از سده های‌ پيش با اتخاذ استراتژی‌ فرهنگی‌ خود كاری‌ ريشه دار و
دراز مدت را پيش گرفته است و انقلابات جهان زير سلطه را در بستر فرهنگ استعماری‌
غرب استحاله می‌نمايد. انقلاب اسلامی‌ به عنوان يك انقلاب فرهنگی‌ و ارزشی‌، قدرت
انجام يك مبارزه فرهنگی‌ اصولی‌ را با فرهنگ استعماری‌ دارد و لذا بايد اين مبارزه
اصولی‌ نظام داده شده و روشهای‌ اجرائی‌ آن در قالب يك استراتژی‌ مشخص تعيين گردد
كه يقيناً‌ تنها الگوی‌ نهضت اجتماعی‌ و انقلابی‌ در جهان زير سلطه انقلاب اسلامی‌
خواهد بود كه می‌تواند به دور تسلسل باطل سلطه گری‌ غرب و سلطه پذيری‌ جهان محروم
پايان دهد. توضيح اين كه شرق به مفهوم اصطلاحی آن نيز جلوه ای‌ از فرهنگ غرب و به
عبارتی‌ فرزند نا خلف غرب است و لذا انقلاب اسلامی‌ با جبهه متحد فرهنگی‌ غرب رو
بروست كه همانطور كه جلوه های‌ غلبه فرهنگ انقلاب اسلامی‌ بر فرهنگ غرب در سطح
جهان متجلی‌ گرديده است بفضل خداوند و يار‌ی و مدد او اسلام،‌فرهنگ منحط غرب را به
خاك مذلت خواهد نشاند.    

                                                                                          
پايان

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

وصل تو… خوش است

راه تو به هر قدم كه پويند خوش است

وصل تو به هر سبب كه جويند خوش است

روی تو به هر ديده كه بينند نكوست

نام تو به هر زبان كه گويند خوش است                             « ابو سعيد
ابوالخير »

 

كرا می‌جوئی؟ !

گاه از غم او دست زجان می‌شوئی‌

گه قصه او به درد دل می‌گوئی‌

سر گشته چرا گرد جهان می‌پوئی‌

كو از تو برون نيست،‌كرا می‌جوئی‌                                « مولوی‌ »

برتر و بدتر

امير المؤمنين عليه السلام می‌فرمايد:

ای‌ مردم:

1ـ هيچ شرافتی‌ بالاتر از اسلام نيست.

2ـ و هيچ كرامت و بزرگواری برتر از تقوی‌ نيست.

3ـ و هيچ پناهگاهی‌،‌امن تر از پارسائی‌ نيست.

4 ـ و هيچ شفاعت كننده ای‌ رستگارتر از توبه
نيست.

5 ـ و هيچ گنجی‌ سودمندتر از دانش و علم نيست.

6 ـ و هيچ عزّتی‌ بالاتر از بردباری‌ و صبر
نيست.

7ـ و هيچ حسب و نسبی‌،‌ بهتر از ادب نيست.

8 ـ و هيچ مشقّتی‌ بدتر از خشم و غضب نيست.

9 ـ و هيچ جمال و زيبائی‌ بيشتر از عقل و خرد
نيست.

10 ـ و هيچ بدی‌ و شرّی‌، بدتر از دروغ نيست.

11 ـ و هيچ حافظ و نگهبانی‌،‌ نگهدارنده تر از
سكوت نيست.

12 ـ و هيچ لباسی‌ زيباتر از عافيت و تندرستی‌
نيست.

13 ـ و هيچ غائبی‌ نزديكتر از مرگ نيست.

راستی‌ و رستگار‌ی

يكی‌ از حكمرانان روز‍‌ی‌ تصميم گرفت،‌شخصاً
به زندان رفته از نزديك وضع زندان را ببيند و از آنها سئوالاتی‌ كرده بيگناهان را
آزاد كند. پس سرگذشت آنها و حرفه آنها را از خودشان جويا شد و بنديان همه خود را
بی‌ گناه معرفی‌ كردند ! يكی‌ سوگند ها خورد كه او را بی‌ گناه گرفته اند، ‌ديگری‌
از بی‌ تقصيری خود سخن ها گفت، ‌و ديگری‌ بر خوبی‌ خود دلايل بی‌ شماری‌ آورد و
تنها در آن جماعت، ‌يك نفر به گناهان خود اعتراف كرد و تقصيرات خود را باز شمرد و
از آنها اظهار پشيمانی‌ و ندامت كرد.

حكمران گفت: اين طور كه معلوم است،‌همه اين
اشخاص،‌به كلی‌ بی‌گناه و بی‌ تقصيرند و از صالحان و نيكان اند !! و فقط اين يك
نفر،‌ خود به بدی‌ و بزهكاری‌ خود اعتراف دارد و صلاح نيست كه با وجود يك نفر، ‌ديگران
نيز با همنشينی‌ وی‌ فاسد شوند ! و رئيس زندان را خواسته دستور داد فوراً‌ اين نفر
گناهكار را از آنها جدا نموده و او را آزاد نمايد.

ريا كار گرسنه !

زاهدی‌ مهمان پادشاهی‌ بود. چون به طعام
بنشستند كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز ايستادند بيش از آن خواند
كه عادت او بود تا ظنّ صلاحيت در حق او زيادت كند.

چون به منزل خويش بازگشت،‌سفره خواست تا غذا
تناول كند. پسری‌ صاحب فراست داشت گفت: ای‌ پدر ! مگر در مجلس سلطان طعام نخوردی‌؟
گفت: در نظر ايشان چيزی‍‌ نخوردم كه به كار آيد !

پسر گفت: پس نماز هم قضا كن كه چيزی‌ نخواندی‌
كه بكار آيد !

ناصر خسرو و پينه دوز

در زمانی‌ كه حكيم ناصر خسرو علوی‌ را تكفير
كرده بودند و در همه جا طرفداران او را مضروب و مقتول می‌كردند، ‌روزی‌ ناصر خسرو،
‌وارد شهری‌ شد و نزد پينه دوزی‌ رفته كفش خود را به او داد تا درز شكافته اش را
بدوزد ولی‌ ناگهان غوغا و هياهوئی‌ از دور برخاست و پينه دوز هم كارش را رها كرده
به طرف جمعيت دويد و پس از چند دقيقه بازگشت، ‌در حالی‌ كه درفش پينه دوزيش آلوده
به خون بود. ناصرخسرو پرسيد: چه خبر بود كه درفش تو هم خونی‌ شده است؟

پينه دوز جواب داد: چيز مهمی‌ نبود؛ مردم يكی‌
از پيروان ناصر خسرو علوی‌ را به دست آورده كشتند،‌من هم برای‌ اينكه از اين ثواب
محروم نمانم،‌درفشم را به پهلوی‌ آن ملعون فرو بردم، تا خون آلوده شود !!

ناصر خسرو اين را شنيد،‌دست دراز كرده كفش خود
را برداشت و خواست برود. پينه دوز گفت: كجا می‌روی‌؟ ديگر كاری‌ ندارم الآن بريت
می‌دوزم.

ناصر خسرو پاسخ داد: نه ! نه ! در شهری‌ كه
گند نام ناصر خسرو به دماغ رسد،‌ما را مجال تنفس نيست !‌

خواص طبی‌ مشهور پرتقال

1 ـ كرم كش است. 2 ـ تب بر است. 3 ـ‌ خلط آور
است. 4 ـ ادرار آور است و مجرای‌ كليه به مثانه را شستشو و پاك می‌كند. 5 ـ ملين
است و يبوست را از بين می‌برد. 6 ـ التيام دهندۀ زخم است. 7 ـ ترشحات معده را زياد
كرده و آن را تقويت می‌كند. 8 ـ پيوره را از بين برده و دندانها را قوی‌ می‌سازد.
9 ـ مغز و سيستم اعصاب را نيرومند می‌سازد. 10 ـ خون كثيف و غليظ را رقيق كرده و
فضولات آن را دفع می‌كند. 11 ـ خون، ‌بافته ها،‌ چربيها،‌ تشكيل استخوان بندی‌، ‌استخوانها،
‌ناخوها،‌ موها،‌ و دندانها را با سلولهای‌ آن تجديد می‌كند. 12 ـ ضد سرفه و نزله
های‌ برونشيتی‌ است. 13 ـ‌ باد شكن است. 14 ـ سنگ و شن كليه ها را از بين می‌برد.
15 ـ فعاليت شديد عضلات را آرام كرده و بافته های‌ بدن را تقويت می‌كند. 16 ـ ضد
تورم و ضد استفراغ است. 17 ـ آثار سمی‌ دواهای‌ شيميائی‌ را از بين می‌برد. 18 ـ
ضد ديابت و ضد بيمار‌ی‌ اسكوربوت است. 19 ـ ضد گريپ،‌ضد تيفوس و ضد راشيتيسم است.
20 ـ اعمال هضم غذا را در دستگاه هاضمه،‌سريع و آسان می سازد.

اندر طلبت…

اندر طلبت گر چه به سر می‌پويم

رخساره به خوناب جگر می‌شويم

چون در نگرم تو بامنی‌، من غلطم

سر رشته خود جای‌ دگر می‌جويم                     « اوحد الدين كرمانی‌ »

من بودم كه بی‌ قرارت كردم

گفتم:‌دل و جان در سر كارت كردم

هر چيز كه داشتم نثارت كردم

گفتا:‌تو كه باشی‌ كه كنی‌ يا نكنی‌

كان من بودم كه بی‌ قرارت كردم                   «‌ عطار نيشابوری‌ »

از دين خدا خارج می‌شوند

زنی را نزد حجاج آوردند كه قبيله او سر كشی‌
كرده بودند گفت: ای‌ زن ! آيه ای‌ مناسب بخوان تا ترا ببخشم:‌« اذا جاء نصرالله
والفتح ورأيت الناس يخرجون من دين الله افواجاً‌ «

يعنی‌ چون بايد نصرت و فتح خدای‌،‌می‌بينی‌
مردمان را كه بيرون می‌روند از دين خدای‌ !!

حجاج گفت: ‌وای‌ بر تو، درست بخوان،‌ آيه می‌گويد:‌«
يدخلون في دين الله افواجاً‌ « ـ يعنی‌ مردمان فوج فوج به دين خدا در می‌آيند.

زن گفت: مردمان در آمدند به دين خدای‌ و تو
ايشان را بيرون كرد‌ی‌ ! ‌» دخلوا وانت تخرجهم ».

وصف نعمت

نعمت اين جهان چون روشنائی‌ برق است بی‌ دوام
و ثبات و با اين همه، ‌مانند آب شور، ‌هر چند بيش خورده شود،‌ تشنگی‌ غالب تر گردد،‌
و چون خمرۀ شهد مسموم است؛ كه چشيدن آن كام خوش كند و ليكن عاقبت به هلاكت كشد، ‌و
چون خوابی‌ نيكو كه ديده آيد، بی ‌شك دل بگشايد اما پس از بيداری‌،‌به جز حسرت و
تأسف نباشد و آدمی‌ در كسب آن، چون كرم پيله است؛ هر چند بيش تند، بند سخت تر گردد
و خلاصی‌ متعذّر تر شود.

معجزۀ استخاره

روزی‌ كتاب قواعدی‌ گم شده بود و صاحب آن كه
يكی‌ از طلاب بود، ‌بسيار از اين پيش آمد ناراحت و نگران بود، ‌در عالم خويش به
قرآن مجيد تفأل زد، آيه شريفه « و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت » آمد،‌بلا
درنگ دامن شيخ ابراهيم نامی‌ را كه به اطاق مدرسه رفت و آمد داشت، ‌گرفت و كتاب «
قواعد » را از او مطالبه نمود و از پريدن رنگ و تپيدن دل او روشن شد كه از قضا
اتهام بجا بوده است. كتاب را مسترد داشت و سوگند ياد كرد كه قصدی‌ نداشته است، ‌فقط
می‌خواسته مطالعه دقيق بكند !

جوانی و پيری‌

افلاطون گويد:‌

« كسی‌ كه در جوانی‌ به شهوات و لذات گذراند،‌
در پيری‌ به جهت ضعف بدن، ناراحت و از لذتها بی‌ نصيب خواهد بود. اما جوانی‌ كه در
ايام شباب و حداثت عمر، به افكار نيك و بواعث كمال گرايد، ـ هر چند برای‌ او آسان
نيست ـ ليكن در ايام پيری‌، ‌آسوده و متلذذّ‌ خواهد بود. پس برای‌ شب پيری‌،‌ در
روز جوانی چراغی‌ بايد تهيه كرد ».

سكوت اولاتر

در مجلس معاويه، ‌يكی‌ از بزرگان،‌ خاموش بود
و هيچ نمی‌گفت:‌ معاويه گفت چرا سخن نمی‌گوئی‌؟ آن مرد فاضل گفت: چه گويم، ‌اگر
راست گويم از تو بترسم و اگر دروغ گويم از خدا بترسم، ‌پس در اين مقام، ‌سكوت
اولاتر.

پوست پلنگ

يكی‌ از حكما، ‌فرمانروای‌ جوانی‌ را ديد كه
پوست پلنگی بر زين اسب خود انداخته و با كمال تبختر راه می‌پيمايد و خودی‌ می
نمايد.

حكيم گفت:‌ اين پوستی‌ را كه بر پشت پلنگ
نگذاشتند،‌ بر زين اسب تو چگونه خواهند گذاشت؟!

دعای‌ عابد !

مرد به ظاهر عابدی‌، ‌مقداری‌ گندم به آسياب
برد تا آرد كند. آسيابان گفت: ‌امروز وقت ندارم برو فردا بيا. عابد گفت: ‌من مرد
با خدا و زاهدم، اگر گندم مرا آرد نكنی‌ و دلم بشكند، ‌دعا خواهم كرد تا خدا
آسيابت را خداب كند !

آسيابان گفت: اگر راست می گويی‌ دعا كن
تا خدا گندمت را آرد كند كه محتاج من نباشی‌ !

/

تشخيص،درمان و پيشگيری بيماری ها

قسمت اول

تشخيص،درمان و پيشگيری بيماری ها

دكتر سيد حسن عارفی

مقدمه:

سلامتی، بزرگترین نعمتی است كه خداوند منّان
به موجودات ارزانی داشته است. راجع به ارزش آن جائی برای بحث و گفتگو وجود ندارد.

سلامتی يك موجود تا زمانی ادامه می يابد كه
فعل و انفعالات، مبادلات ملكوتر داخل و خارج سلولی، مكانيسم های دقيق تعادلی و
تبادلی داخل و خارج سلولی با نظم خيره كننده اش ادامه يابد.

انحراف از نظم تعيين شده سبب ايجاد بيماری و
در نهايت مرگ می شود.

برای ايجاد بيماری ها، عوامل محيطی، ژنيتيكی و
يا مجموعه ای از دو عامل فوق دخالت دارند و با پی بردن به عوامل ايجاد كننده می
توان از ايجاد بيماری جلوگيری ( پيشگيری ) و اقدامات موثری در جهت بيماری ها نمود.

برای رسيدن به دو هدف اساسی؛ پيشگيری و درمان،‌احتياج
به دانشی وسيع و دانستنی هایی عميق در رشته پزشكی دارد. قسمت اعظم اين وظيفه سنگين
به عهده̾ طبيب و سيستم بهداشتی اجتماع، و قسمتی از آن نيز به عهده̾ فرد فرد هر
اجتماع می باشد.

برای مثال: در رابطه با سكته قلبی، طبيب بايد
آخرين اطلاعات راجع به عوامل مستعد كننده، علائم بيماری و راه های پيشگيری اين
بيماری خطرناك و كشنده را بداند ولی آحاد اجتماع نيز بايد اطلاعاتی ـ گرچه در خور
دانش و پايه معلومات خود ـ در ارتباط با علل و علائم پيشگيری اين بيماری خانمانسوز
و جانسوز داشته باشند.

برای رسيدن به اهداف فوق و انجام وظيفه علمی
دانشگاهی بر خود وظيفه می دانم تا بدين وسيله گرچه به زبان ساده ولی آخرين اطلاعات
پزشكی را از دو ديدگاه پزشكی جديد ( علم پزشكی و هنر پزشكی ) در آينده به رشته̾
تحرير در آورم.

همانگونه كه افتخار داشتم در حدود ده سال از
نظر پزشكی در خدمت عزيز ملتمان و قلب ملت انقلابی و بنيانگذار جمهوری اسلامی ايران
امام خمينی كبير « قدّس سرّه » باشيم، از اين به بعد با ادامه̾ اين سری مقالات در
خدمت رهروان راه خمينی و هم نوعان عزيزمان خواهم بود.

ذكر اين نكته لازم است كه تشخيص و درمان و
پيشگيری بيماری بر مبنای علوم جديد و با استفاده از آخرين اطلاعات پزشكی جهان
تنظيم خواهد شد.

امروزه علم پزشكی باكسب آخرين و پيشرفته ترين
معلومات و با استفاده از مدرن ترين و مجهز ترين امكانات تكنولوژی در خدمت اشرف
مخلوقات برای باز گرداندن و تداوم بزرگترين و ارزشمند ترين نعمت خدادادی يعنی
سلامتی است و ما در اين نوشتجات كاری با تجربيات شخصی و بی اساس و غير علمی افرادی
بيگانه نسبت به پيشرفت ها و اختراعات پزشكی نخواهد بود و طب علفی و يونجه ای و
كاهی، نه علمی است و نه قابل استفاده برای انسان ها.

زيرا مصرف دارویی در طب جديد بر مبنای خلوص
داروئی، مقدار معين و مشخص دارو و اختصاصی بودن خواص دارو برای بيمار يا بيماری
های استوار است. و مصرف گياهی با خواص نا مشخص و ناخالصی فراوان و مقدار نامشخص نه
تنها مفيد نخواهد بود بلكه مضر هم می تواند باشد.

در خاتمه، هدف اصلی از اين سری مقالات، طروق
پيشنهادی در جهت پيشگيری از بيماری هاست ولی برای تفهيم مطلب خلاصه ای راجع به علل
و علائم بيماری ها نيز خواهيم نگاشت.

در ابتدا مختصری راجع به تعريف پزشكی و نكاتی
چند در رابطه با مريض و طبيب خواهم نگاشت، سپس هر بيماری را جداگانه مورد بحث قرار
می دهيم:

تعريف رشته پزشكی

رشته پزشكی ( طب و طبابت ) رشته ای است كه با
كسب علوم مختلف و چگونگی استفاده از علوم اندوخته شده ( نو آفرينی و هنر آفرينی )
در جهت شناخت وضع طبيعی و غير طبيعی بدن انسانی و پيشگيری و درمان بيماری ها بحث
می كند.

بنابراين رشته پزشكی شامل دو قسمت زير است:

1-   
علم پزشكی به عنوان
علم [1].

2-   
هنر پزشكی به عنوان
هنر [2].

رشته پزشكی جديد بر مبنای دو اصل فوق پايه
گذاری شده است و برای رسيدن به نتيجه̾ مطلوب از تمام علوم پيشرفته برای تشخيص و
درمان استفاده می كند. رشته پزشكی بر پايه و اساس مطالب علمی استوار است نه بر
تجربه شخصی، و بدون اساس و پايه علمی ( مثل تب سنتی و تب گياهی ).

با پيشرفت علوم مختلف و تكنولوژی های پيشرفته
و پيچيده هر روز به رازهای جديدی از خلقت پی برده می شود كه اين ها خود تأثيری در
پی بردن به راز ها و مكانيسم های مختلف بيماری ها خواهد داشت. به اين دليل، رشته̾
پزشكی دائما در تغيير بوده و خواهد بود و مهارت پزشكی بر اين اصل استوار است كه
طبيب بايد تغييرات و پيشرفت های سريع پزشكی را به عنوان علم در قالبی جديد،
هنرمندانه نوآفرينی كند.

رشته پزشكی امروز يك علم خالص هم نيست، بلكه
رشته ای است كه بر مبنای علوم اندوخته شده استوار و احتياج به نحوه بكارگيری از
علوم را دارد. بنابراين يك رشته و حرفه آموختنی است.

تأكيد بر اين است كه رشته̾ پزشكی ريشه ها و
اساس آن بر علوم متعدد استوار است و چون علوم در سير تكاملی و تغيير می باشند،
بنابراين افرادی كه مسئوليت پزشكی جامعه را بر عهده دارند، موظفند دوش به دوش علوم
پيشرفته در تكاپو بوده و هر لحظه دانشجو و دانش پژوهی پيگير و علاقمند باشند.

پزشكی به عنوان علم

پزشكی جديد با استفاده از علوم مختلف به خصوص
علم بيولوژی [3] و علم
رفتاری، بيولوژی مولكولی [4]
و بيو شيمی، فيزيك، بيو فيزيك، رياضيات و روان شناسی و اپيدميولژی، وسايل دقيق و
پيچيده آزمايشگاهی، امكانات كامپيوتری، وسايل تكنولوژی هسته ای و اتمی، امواج
ماوراء صوت و ليزر، ميكروسكوپ نوری، ميكروسكوپ الكترونيك؛ در رشته های فيزيولوژی (
طرز كار دستگاه های بدن )، با كتریولوژی ( علم موجودات ذره بينی )، پاتولوژی (
آسيب شناسی )، كارديولوژی ( قلب )، كاستروانتر و لوژی( گوارش )، نفرو لوژی ( كليه
)، نرولوژی (اعصاب )، افتالمولوژی ( چشم ) و انكولوژی (سرطان ) و ده ها لوژی ديگر
پی به مقداری از مكانيسم ها و رازهای بيماری ها برده و موفقيت های چشمگيری در
پيشگيری و درمان ارائه داده است.

پزشكی جديد با وارد شدن به مرحله̾ جديدی به
نام بيولوژی مولكولی و علم اصلی بيولوژی سلولی، پی به راز علل و معلول ها و عوامل
و مكانيسم های پيچيده بيماری ها برده و راز بيماری ها را بر مبنای بيولوژی داخلی
سلولی جستجو می كند.

پزشكی جديد بر مبنای اختلالات و نقص های انواع
پروتئين های انواع پروتئين ها و اسيد های امينه موجود در كروموزم های داخل هسته
سلولی و جابه جایی آن ها و تعداد و تغيير شكل كروموزم ها و ژن های مستقر در روی
كروموزم ها بحث می كند.

به عبارت ديگر پزشكی جديد راز و مكانيسم
بيماری را در ريزترين اجزای داخلی سولی جستجو می كند.

برای نمونه، بيش از 200 بيماری مادر زادی كه
علل آن ها غير طبيعی بودن يا نبودن يك يا چند آنزيم يا پروتئين ها می باشد شناخته
شده است. و بيش از 240 هموگلوبين غير طبيعی در انسان تشخيص داده شده كه هر يك قادر
به ايجاد يك نوع بيماری خونی می باشند.

تشخيص گيرنده های سه گانه زير:

1-   
 گيرنده های غشاء سلولی [5].

2-   
گيرنده های
سيتوپلاسميك [6].

3-   
گيرنده های هسته ای [7].

و اثر و عكس العمل های هورمون ها و دارو ها با
اين گيرنده و غير طبيعی بودن آن ها در بيماری های مختلف، دريچه̾ ديگری در شناخت
بيماری ها و مكانيسم ايجاد آن ها گشوده است.

( مثال: هيبر كلسترلمی تيب II ( بالا بودن
كلسترول ) و ديابت ( بيماری قند )، بيماری قند غير شيرين ( انسيپيدوس نفروژينك )،
شناخت دريافت كننده های‌ مواد مخدر در مغز و كشف مواد مخدره اندوژنوس [8]
به نام اندروفين [9] در
مغز با فعاليت ضد دردی، كمك ديگری به تشخيص بيماری ها، مخصوصا بيماری های روانی
خواهد كرد.

كشف انتقال دهنده های عصبی [10]
و پيشرفت های سريع در علم اعصاب [11]،
دريچه ديگری در تشخيص و درمان بيماری های مغز باز كرده است.

در گذشته در تشخيص و درمان بيماری ها، بررسی
های انجام شده، بيشتر روی كليات بيماری ها استوار بود ولی امروزه اصطلاحی است به
نام ردوكشنيسم [12].

ردو كشنيسم يعنی از جزئيات به كليات پی بردن و
اخيرا اين مطلب با ريزبينی دقيق تری بررسی می شود بدين ترتيب كه از بررسی جزئيات
كوچك تر و كوچك به كليات پی می‌ برند.

چنان كه ذكر شد، راز خلقت و راز بيماری ها و
سلامتی را در ذرات و اجزاء ريز داخل سلولی با ميكروسكوپ های الكترونيك و تكنولوژی
های پيشرفته ديگر جستجو می كنند.

پزشكی جديد تنها بر مبنای فيزيولوژی،
فارماكولوژی، نروسيانس، بيولوژی سلولی، بيولوژی مولكولی بيوشيمی، ايمونولوژی،
بيوفيزيك استوار نيست، بكله متكی بر علوم ديگر مثل روانشناسی، علم الاجتماع، علم
اقتصاد، واپيدميولوژی نيز استوار است. علم پزشكی با استفاده از علم محيط زيست، علم
تغذيه، پی بردن به دنيای ميكروب های ذره بينی وكنترل آن ها قدم های مؤثری در تشخيص
و پيشگيری و درمان بيماری ها برداشته است.

پزشكی به عنوان هنر

دانش و آگاهی وسيع علمی و بررسی های دقيق علمی
برای تشخيص و پيشگيری و درمان بيماری ها لازم است ولی كافی نخواهد بود. بلكه طبيب
بايد با كسب آخرين اطلاعات علمی و تحقيقاتی و پژوهشی جهان طب با هنر چگونگی بكاری
گيری و قضاوت صحيح در استفاده از علوم در جهت تشخيص و پيشگيری و درمان بيماری ها
را درخود با هنرنمائی خاصی نو آفرينی كند تا با بكارگرفتن به مورد و منطقی آن ها
پی به تشخيص صحيح بيماری‌ ها ببرد.

طبيبی كه به علوم پزشكی و علوم وابسته به
پزشكی می باشد، اگر هنر استفاده منطقی و به مورد تكنولوژی ها و تست های پيچيده و
امكانات دقيق و گران قيمت و خطرناك پزشكی را هنرمندانه در خود به مرحله آفرينش در
نياورد و خلق نكرده باشد، مسلما پزشك خوبی در جهت تشخيص و درمان بيماران نخواهد
بود.

چگونگی استفاده از تكنولوژی های جديد و تست
های پيچيده و ذی قيمت و خطرناك فقط در كنار تخت بيمار و بررسی بيمار حاصل می شود.

بعد از آموختن علم پزشكی بايد هنر پزشكی در
طبيب به وجود آيد تا با مجموعه علم و هنر پزشكی بتواند طبيبی خوب در خدمت اجتماع
باشد.

بيمار كيست؟

بيمار فردی است از اجتماع كه سلامتی او در خطر
افتاده است.

بيمار انسانی است وحشت زده ولی اميدوار به علم
و هنر پزشكی در جهت تشخيص و درمان بيماری او.

نگرانی در اغلب موارد حتی در صبورترين بيماران
ظاهر می شود. اين نگرانی ممكن است ناشی از ترس از بيماری به خصوصی مثل سرطان، يا
ترس از، از دست دادن شغل، از نرسيدن به هدف مورد علاقه، يا ترس ازمرگ باشد.

در برخورد با هر بيمار مطلب زير بسيار مهم است:

همان طور كه هر فردی در اجتماع از نظر ارثی،
تجربيات، فرهنگی،محيط روانی، آموزشی، موفقيت ها، موقعيت ها، شكست ها، مسائل هيجانی،
عوامل محرك محيطی، عوامل بازدارنده̾ محيطی، عوامل آرامش بخش محيطی، عوامل تطبيقی
با محيط، مخصوص همان شخص است و هر فردی از نظر عوامل فوق و هزاران عامل ديگر با
ديگران متفاوت است به همين دليل تأثير عوامل فوق در قالب هر انسان موجودی با شخصيت
و خصوصيات اخلاقی منحصر به همان فرد به وجود آورده و طرح ريزی و شكل می دهد،
بنابراين هر بيماری با شخصيت و خميره انسانی مخصوص به خود ولی مبتلی به بيماری و
دردمند به طبيب پناه می آورد.

به همين دليل يك بيماری مشخص در افراد مختلف
مشخص در افراد مختلف به صور متفاوت تظاهر خواهد كرد. زيرا فرهنگ ها، شخصيت ها،
استاندارد ها، تحمل ها، زودرنجی ها، مقاومت در مقابل آلام و سختی ها می توانند در
تظاهرات بالينی و جواب گوئی به درمان بيماری ها اثرات متفاوت داشته باشند.

با ذكر مطالب فوق تذكر اين نكته ضرورت پيدا می
كند كه با وجود يك نوع بيماری مشخص، برخورد طبيب با هر بيمار منحصر بخود و كتابی
مجزا خوهد بود و به ندرت نوشته های كتاب كلاسيك با تظاهرات يك بيماری كاملا تطبيق
می كند.

طبيب كيست؟

طبيب، پناهگاه انسان هایی است كه بزرگترين
موهبت الهی آن ها يعنی « سلامتی » به خطر افتاده است.

طبيب نيز انسانی است كه از نظر ارثی، تجربيات،
محيط روانی، محيط آموزشی، موقعيت ها، موفقيت ها، شكست ها،‌مسائل هيجانی، عوامل
محرك محيطی، عوامل تطبيقی با محيط، منحصر به خود و منحصر به فرد می باشد.

طبيب انسانی است كه در قالب جسم خاكی خود با
اندوختن علوم مختلف و با بكارگيری هنر پزشكی و نو‌ آفرينی، هنرمند و عالمی است در
خدمت مردم برای تشخيص، درمان و پيشگيری بيماری ها. آن چه يك فرد را تبديل به يك
طبيب حاذق و ارزشمند می كند، تنها هوش و حافظه بالا و والای او نيست بلكه اندوختن
علوم، كسب تجربيات فراوان ( با تماس با بيماران ) و تعمق و تفكر در علل و معلول ها
و تقويت و نو آفرينی هنر پزشكی در خويشتن است.

هدف طبيب پيشگيری از مبتلی شدن به بيماری ها و
متوقف كردن سير قهقرایی بيمار به طرف نيستی است.

هدف طبيب بهبودی آلام و بازگرداندن سلامتی
بيماران است.

تنها راه رسيدن به اهداف فوق كسب علوم مختلف
وابسته به پزشكی و هنر بكارگيرر علوم در تشخيص و درمان و پيشگيری بيماری هاست.

طبيب ايده آل، انسانی است عالم به علوم مختلف
وابسته به پزشكی كه با ممارست، هنر پزشكی را در خود خلق كرده و عاشقانه خود را وقف
اجتماع نمايد و پيوسته و مستمر و بدون وقفه شبانه روز در پی بردن به علل و معلول
های بيماری ها و درمان  و پيشگيری آن ها
كوشا باشد.

نكاتی كه در طبابت مهمّ می باشند

1-   
اغلب بيماران با از
دست دادن سلامتی خود، مبتلی به نگرانی و اضطراب می شوند. بنابراين وظيفه طبيب است
كه با اطمينان دادن به بيمار از شدت نگرانی و اضطراب بيماران كاسته و در موارد
ضرورت از دارو استفاده كند.

2-   
بعضی بيماران، بيماری
خود را منكر می شوند و دردها و ناراحتی های خود را به گونه ای ديگر بيان می كنند.
در اين موارد وظيفه اطرافيان و طبيب خانواده سنگين بوده و بايد با حذاقت كافی و
هنرمندانه زائدالوصف با استفاده از معاينات پزشكی و آزمايشگاهی پی به بيماری ببرد.

3-   
برای رسيدن به تشخيص
بايد راجع به قبل و دوران بعد از تولد، كودكی، مدرسه، جوانی و كهولت و عادت های
خوب مثل ورزش، راهپيمایی و عادت های زشت و مضر مثل مصرف دخانيات و الكل و نيز مصرف
دارو ها و مبتلی شدن به بيماری ها، اطلاعات كافی كسب كند.

4-   
انتظار بيمار از پزشك
آن است كه پزشك او آگاهی كامل از طب امروز داشته و علم اكتسابی امروز را با هنر
پزشكی مخلوط كرده و شناخت بيماری با امكانات تكنولوژی امروز گام بردارد.

5-   
طبابت يك شغل است و
هر بيمار بايد يك پزشك مسئول داشته و اطلاعت كامل راجع به گذشته و حال كسب كند.

6-   
طبيب يك مهره ای است
در يك مجموعه، بنابراين، پرستار، بيمارستان، داروخانه، دارو، آزمايشگاه، امكانات
پيشرفته تكنولوژی همه و همه می توانند در جهت تشخيص، درمان و پيشگيری بيماران به
طبيب كمك كنند و بر عكس.

7-   
قرار گرفتن بيمار در
ميان امكانات پزشكی‌ و اشياء و افراد مثل دستگاه های پيچيده با انواع چراغ های
رنگی و چشمك زن و صدا دار و وجود ترس، دانشجو، افراد عادی، كارمند و غيره سبب به
وجود آمدن يك عدم ثبات عصبی خواهد شد.

در اين مورد تنها پزشك است كه با دانش پيش
آموخته خود و هنر پزشكی می تواند به كمك بيمار شتافته و بيمار را آرامش بخشد.

8-   
طبيب بايد برای
جلوگيری از اشتباه هر بيمار را جدا از شخصيت، مقام و وضع مالی و روحی تحت نظر
بگيرد. به عبارت بهتر، انسان بيماری است كه به حضور طبيب پناه آورده و ناظر به
نيات و افكار و اعمال او، خداست.

9-   
بيمار از طبيب خود
اين انتظار را دارد كه به حرف های او گوش داده و روی حرف های بيمار فكر كند.

10-  
طبيب بايد دوست بيمار
باشد و بيمار و بيماری وی را با علاقه مورد بررسی قرار دهد.

11-  
بيمار از طبيب خود
انتظار دارد كه او را ترك نكرده هميشه پناهگاه او باشد، بيماران در حال احتضار
بايد مكررا به وسيله طبيب خود ملاقات شده و با تجويز دارو و گفتار درمانی از شدت
درد و آلام بيمار بكاهد و به اطرافيان و فاميل بيمار اجازه دهد و حتی دستور دهد تا
بيمار را تنها نگذارند.

12-  
در صورت احتياج طبيب
بايد اطباء ديگر در رشته های تخصصی مختلف مشورت كرده ولی در نهايت بايد مسئوليت
تشخيص و درمان به عهده̾ يك طبيب باشد.

فعاليت های جديد برای
خدمت به بيماران

فعاليت های جديد در
جهت خدمت به بيماران بايد شامل قسمت های زير باشد:

1-   
كوشش در كاهش هزينه
بيماری ها.

2-   
بهبود تكنولوژی در
بكار گيری تكنيك های جديد.

3-   
كامپيوترايز كردن
تكنولوژی پزشكی.

4-   
سرعت در نقل و انتقال
بيمار و پزشكی.

5-   
ايجاد سيستم هایی كه
بدين وسيله بيماران در آن جهت هدايت شده و بيماری های آن ها توسط متخصصين متبحر
بهتر و زود تر تشخيص داده شود.

6-   
در مواردی كه بيماری
بيمار، وخيم و پيچيده است، بايد بيش از يك طبيب مسائل بيمار را بررسی كند.

7-   
بايد به نحوی رفتار
شود كه اطمينان بيمار به نحوه̾ طبابت و كارهای انجام شده فزون يابد.

8-   
بايد با بيماری و
بيمار به گونه ای برخورد شود كه احساس شود از سيستم طبی و محيط و پرسنل بوی
انسانيت و معنويت به مشام می رسد، نه ماديت و جنبه̾ اقتصادی.

9-   
تشخيص و درمان بيماری
ها در اكثر موارد متكی به ارتباط خوب طبيب و بيمار ( و بيمار و طبيب ) استوار است.

10-  
طبيب بايد محرم اسرار
بيماران باشد و اين مطلب بايد توسط بيماران با تمام وجود محسوس و مورد قبول واقع
شود، زيرا در اين حالت است كه بيمار تمام مطالب نهفته درونی را به پزشك بازگو خواهد
كرد و طبيب به تشخيص و درمان بهتر راهنمایی خواهد شد.

11-  
طبيب بايد از
تكنولوژی و وسايل پيچيده پزشكی در تشخيص بيماری ها به عنوان يك وسيله مكمل و متمم
استفاده كند نه آن ها را جايگزين گرفتن شرح حال و معاينه فيزيكی نمايد.

12-  
در دو مورد زير نبايد
از تكنولوژی و وسايل پيچيده پاراكلينيك خطرناك و گران قيمت در تشخيص بيماری ها
استفاده كرد:

الف ـ می
توان با معاينه فيزيكی و شرح حال، بيماری را تشخيص داد.

ب ـ روش
درمانی بيماری چندان تغيير نمی‌كند.

13-  
معاينه فيزيكی و
گرفتن شرح حال بايد دقيقا اجرا شود و هيچ آزمايش و بكار بردن هيچ تكنولوژی جديد
نبايد قبل از گرفتن شرح حال دقيق و معاينه فيزيكی اجرا شود.

14-  
بعد از گرفتن شرح حال
خوب و دقيق و معاينه فيزيكی در صورت احتياج بايد از آزمايش ها و تكنيك هایی كه غير
تهاجمی هستند استفاده كرد.

                                                  
ادامه دارد

 

 



1-     
SCIENCE

/

‌ رفاه طلبی و تجمل گرائی ‌‌ ‌

‌ رفاه طلبی و تجمل گرائی ‌‌ ‌  ‌      

ميانه روی در تمتعات زندگی

اعتدال و ميانه روی در همه̾ زمينه های فعاليت
انسان، مطابق با حكمت و از نظر شرعی مطلوب است. افراط و تفريط در قرآن كريم و
روايات اسلامی و حكمت عملی حتی در زمينه هایی كه محض خير و صلاح است مانند عبادت
يا احسان به ديگران و دستگيری از مستمندان،،‌نكوهش شده است هر دو سوی افراط و
تجمّل و تمتّع از نعمت های دنيا نيز از اين قاعده مستثنی نيست. بعضی از مردم در
اثر بدآموزی و برداشت غلط از تعليمات مذهبی، جانب تفريط را گرفته و هر گونه تمتع و
تجمّل را خلاف شرع می دانند و زهد مطلق يا رهبانيّت را پيشه منحصر در مرفّه تر
كردن زندگی می نمايند !

علاء‌ بن زياد حارثی از اصحاب اميرالمؤمنين
عليه السلام بيمار بود. آن حضرت به عيادتش رفت و چون خانه̾ او بزرگتر از معمول ديد
فرمود: به اين خانه̾ وسيع و زندگی دامنه دار چه احتياجی داری؟ تو در آخرت به آن
نيازمند تری. و البته اگر بخواهی می توانی آن را مقدمه̾ سعادت ابدی آن جهان قرار
دهی. اگر هدف تو از اين خانه̾  مجلل و بزرگ،‌پذيرایی
از مهمان و صله رحم و اداء حقوق ديگران باشد تو با آن سعادت آخرتت را تأمين نموده
ای.

علاء كه از سخنان آن حضرت متوجه شد كه اصل
رفاه وتوسعه زندگی را ناپسند نمی داند ، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، من از دست
بردارم عاصم به شكايت دارم. فرمود: چه كرده؟ عرض كرد: عبائی پوشيده و زندگی را رها
كرده است. حضرت فرمان داد تا احضارش نمودند و چون بيامد به او فرمود: ای دشمنك جان
خود ! شيطان تو را از راه صحيح منحرف ساخته چرا به زن و بچه̾  خود رحم نمی كنی؟! آيا گمان داری خداوند كه
نعمت های پاك خود را بر تو حلال ساخته، خوش ندارد كه از آن ها استفاده كنی؟ تو
كوچك تر از آنی كه خداوند چنين تكليفی بر تو فرض نمايد. عاصم پرده از تفكری كه او
را به اشتباه انداخته بود، برداشت و گفت: يا اميرالمؤمنين ! چگونه به من چنين
دستور می دهی و حال آن كه خوراك و پوشاك شما اين گونه خشن و نامرغوب است؟! حضرت
فرمود: وای بر تو ! من چون نيستم. خداوند بر زمامداران به حق واجب كرده است كه
زندگی خود را با زندگی فقرا و ضعفا مقايسه كنند و همانند آنان بپوشند و بنوشند تا
فقر، آنان را به سركشی واندارد.

داستانی بسيار گويا و جالب است. افراط و تفريط
در زندگی مادی را به شدت منع می كند و وظيفه̾ 
زمامداران را نيز معين می سازد. كسانی كه تصور می كنند كه وظيفه̾  افراد معمولی و عامه̾  مردم اين است كه هميشه در سختی و فقر زندگی
كنند و از نعمت های الهی تمتع نبرند، سخت در اشتباهند؛ همچنين آنان كه مهم ترين و
اساسی ترين مسئله را اقتصاد جامعه و مسائل مادی و رفاه مردم می دانند به بيراهه می
روند. متأسفانه فشار نسبی كه در دوران جنگ بر مردم ما تحميل شد، عطش رفاه طلبی به
طور طبيعی در جامعه گسترش يافت و سخنرانان و گويندگان نيز به اين آتش دامن زده،
لهيب اشتياق به تمتعات دينا را چند برابر ساخته اند، غافل از اين كه تمايل به رفاه
و تمتع ـ به طور طبيعی ـ در انسان، به خصوص در اين زمان كه تمدن مادی، چهره̾  جهان را تغيير داده، فراوان است و هيچ نياز به
تشويق و ترغيب ندارد. عدّه بسيار كمی از مردم به دلايل خاص روانی يا به خاطر
برداشت های غلط از تعاليم مذهبی، جهت تفريط را ترجيح می دهند و گرنه عموم مردم ـ
بر طبق اصل غريزی انسان ـ دنبال اشباع شهوات و تمايلات نفسانی خويش اند و آن چه در
اين رابطه مورد نياز است، كنترل اين تمايل و توجه دادن مردم به سوی آخرت و زندگی
واقعی و عدم افراط در رفاه طلبی و تجمل گرایی است.

در زمان ما افرادی چون عاصم بن زياد اگر چه
باشند، بسيار نادرند و خطری از اين گونه تفكر جامعه را تهديد نمی كند. آن چه
خطرناك است، كشيده شدن جامعه به سوی افراط و چشم دوختن به تمدن خيره كننده غرب و
بالا رفتن سطح توقّعات مادی است كه اگر انسان به آن سوی بغلطد، هيچ چيز او را سير
نمی كند و هر چه بيشتر پيش رود عطش او بيشتر و توقعش بالاتر می رود و هرگز به
سرمنزل مقصود نمی رسد.

بزرگترين دست آورد انقلاب

بزرگ ترين دست آورد انقلاب برای جامعه̾  ما، همين است كه او را از آرزو های دور و درازی
كه دور نمای دروازه̾  تمدن بزرگ آن ترسيم
نموده به يكباره برگرداند و ارزش های معنوی را در ذهن او چنان جلوه گر ساخت كه
جوانان تربيت شده در آن محيط فاسد و در آن مدارس منحرف همه̾  لذت های زندگی را رها كرده و نهايت كمال خود را
در جبهه های نور يافتند. اكنون اين خطر وجود دارد كه تشويق به رفاه گرایی، تربيت
شدگان محيط انقلاب را بر عكس، مشتاق دروزاه̾ 
تمدن بزرگ بنمايد.

اگر به آيات قرآن واحاديث رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلم و خطب نهج البلاغه و روايات اهل بيت عليهم السلام مراجعه كنيم می
بينيم بيشتر تأكيد بر بی اعتنائی به دنيا و تمتّعات آن دارند و جانب تفريط را خطر
بزرگی برای جامعه نمی بينند گر چه رهبانيّت و ترك دنيا نيز مورد نكوهش قرار گرفته
و در اين مورد آيات و رواياتی آمده است مانند: « قل من حرّم زينة الله التي اخرج
لعباده والطيبات من الرزق، قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصة يوم القيامه…
» ـ بگو  چه كسی زينت های طبيعی را كه
خداوند برای بندگانش آفريده و روزی های پاك و حلال را حرام كرده است؟! اين يك
استفهام انكاری است؛ يعنی كسی حرام نكرده و كسی حق ندارد حرام كند. و شايد در ضمن
اشاره به دليل آن ينز كرده باشد، كه اين ها را خداوند برای استفاده مردم و تمتع و
بهره جویی از آن ها آفريده است، پس ممكن نيست استفاده صحيح و مشروع از آن ها را حرام
نمايد. سپس می فرمايد: بگو اين نعمت های دنيا در اصل برای مؤمنان اصل اند و ديگران
طفيلی اند و در روز قيامت تنها مؤمنان از نعم الهی برخوردارند؛ پس در زندگی دنيا
نيز رفاه در اصل برای مؤمنان است نه مشركان و منافقان گرچه در تفسير آيه، وجه
ديگری نيز ذكر شده ولی ظاهر آن همين است.

نكوهش رفاه طلبی نه اصل تنّعم و تجمّل

شايد برای بعضی از افراد چنين به نظر بيايد كه
مطلب اين آيه با تأكيد فراوان قرآن بر نكوهش متاع زود گذر دنيا و خوشگذرانی در آن
متناقض باشد، زيرا در اين جا تجمّل و استفاده از زينت اين جهان را مخصوص مؤمنان
دانسته و استفاده از روزی های پاك و حلال را تأييد نموده و در آيات بسيار زياد،
افراد خوشگذران و دنيا طلب را شديدا مورد انتقاد قرار داده و تهديد به عذاب نموده
است. ولی با دقت در آن آيات روشن می شود كه آن چه مذموم و ناپسند است دنيا پرستی و
رفاه طلبی و تجمل گرایی است نه اصل تنعم و تجمل. فرق است ميان استفاده از روزی های
پاك و حلال و زينت های طبيعی خدادادی و حبّ دنيا و علاقه̾ مفرط به ظواهر فريبنده̾
آن. تمتع و بهره جویی از دنيا نه تنها حلال است بلكه تحريم آن و حتی ترك آن از روی
رهبانيت جايز نيست. و بر همين اساس، خداوند در آيه مذكور، تحريم زينت ها را مورد
سرزنش و استكبار قرار داده است.

و در حديثی نيز آمده است كه: « ان الله يحب ان
يؤخذ برخصه كما يحب ان يؤخذ بعزائمه » ـ خداوند همچنان كه دوست دارد، مردم احكام
الزامی او را عمل كند، دوست دارد كه از احكام ترخيصی و اجازه های او نيز استفاده
نمايند. اين بدان معنی نيست كه مباحات، مستحب است زيرا احكام متضادند و ممكن نيست
مباح، مستحب باشد بلكه منظور از « اخذ برخص » حلال دانستن آن ها است، هر چند انسان
بعضی از آن ها را از روی زهد و رياضت ترك كند، البته به حدی كه مستلزم رهبانيّت و
ترك دنيا نشود. ضمنا رخص به معنای مطلق مباحات نيست. اموری كه خداوند رسما آن ها
را تحليل فرموده و اجازه داده است غير از مباحاتی است كه بر اساس اصل اباحه محكوم
به جواز است. به هر حال استفاده از نعمت های الهی در دنيا حلال است و تحريم آن ها
جايز نيست. ولی آن چه در آيات و روايات شديدا مورد نكوهش قرار گرفته دو جهت است:
يكی اسراف و افراط در تمتعات و عدم رعايت فقرا وتنگدستان و ديگری حبّ دنيا و مقدّم
داشتن آن بر شئون معنوی و زندگی ابدی در آخرت.

زياده روی در تنعمّات

در مورد اوّل، آيه ای كه قبل از آيه̾ مذكور
آمده چنين است: « يا بنی آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا
ان الله لا يحب المسرفين » ـ ای فرزند آدم، خود را هنگام رفتن به مساجد بيارائيد و
بخوريد و بياشاميد و زياده روی نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد. بر اين مطلب
آيات و روايات بسياری دلالت دارد، در روايتی از امام صادق عليه السلام كه فرمود: «
آيا گمان می كنی خداوند آن را كه ثروت داده به خاطر شرافت و بزرگواری او است و آن
را كه نداده است از روی تحقير و اهانت است؟ چنين نيست، بلكه اين مال خدا است كه
نزد انسان امانت است و خداوند اجازه داده است كه صاحب مال از آن به طور معتدل و
بدون افراط و تفريط بخورد و بياشامد و بپوشد و ازدواج كند و وسيله̾ ذهاب و اياب
فراهم نمايد و مازاد بر احتياجات خود را بر فقراء مؤمنين تقسيم كند و زندگی آن ها
را سر و سامان دهد. كسی كه چنين كند، خوراك و پوشاك و ساير استفاده های او حلال
خواهد بود و كسی كه چنين نيست استفاده های او حرام است ». نمی خواهيم از اين روايت
حكم فقهی به دست آوريم ولی به هر حال از روايات بسيار به دست می آيد كه: اين گونه
نيست كه ثروتمندان تصور می كنند كه ثروت ها و 
اندوخته هايشان را خود با تلاش و كوشش وهوش و فراست خود بدست آورده اند و
درمصرف آن اختيار تام دارند؛ قارون نيز همين استدلال را داشت. وقتی با تبختر در
برابر مردم نمايش قدرت داد نيكان قومش به او گفتند: « لا تفرح ان الله لا يحب
الفرحين. و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما
احسن الله اليك و لا تبغ الفساد في الأرض ان الله لا يحب المفسدين » ـ اين قدر
شادی مكن كه خداوند ( مغروران ) و شادی كنان را دوست ندارد و از آن چه خداوند به
تو عطا فرموده، سعادت آخرتت را به دست آور و از قسمت خود در دنيا نيز بهره مند شود
و به ديگران احسان كن كه همان گونه كه خداوند به تو احسان كرده است و در زمين،
فساد و تباهی مكن كه خداوند تبهكاران را دوست ندارد.

اين جملات دستور كامل زندگی برای ثروتمندان
است اول: آن كه نبايد انسان از ثروت خود خرسند و مغرور شود زيرا اين فضل خدا است
كه به او عطا فرموده  آن هم برای امتحان و
آزمايش او و طبق آيات ديگر كه در اين زمينه است نبايد انسان تصور كند كه اين مزيتی
برای او است بلكه گرفتاری بيشتر در آخرت در پی او خواهد بود.

دوم: بايد از اين ثروت، سعادت خود را در زندگی
ابدی آخرت تهيه نمايد نه تنها به فكر عيش و نوش و لذت دنيا باشد.

سوم: « ولا تنس نصيبك من الدنيا » از زندگی
دنيا به اندازه ای كه نصيب و بهره او است تمتع ببرد. بعضی را ايده آن است كه تا
هست بخورند و تا هست بياشامند و تا هست بپوشند و تا هست لذت ببرند و معيار نزد آن
ها نيز جسم و روح نيست بلكه تا آن جا كه ممكن است بايد از لذّت دنيا بهره برد ! «و
الذين كفروا يأكلون كما تأكل الأنعام » ـ آنان كه خدا را منكرند چون چارپايان می
خورند.اين جمله می گويد به اندازه̾ نصيب خود در اين دنيا ـ يعنی به اندازه ای كه
نياز داری ـ استفاده كن.

چهارم: « احسن كما احسن الله اليك » ـ گنج
اندوخته نكن بلكه مازاد بر نياز را به ديگران ببخش. احسان كن همان گونه كه خداوند
بر تو تفضل نموده است.

در جای ديگر فرموده است:‌« يسألونك ماذا
ينفقون قل العفو »  ـ از تو می پرسند چه
مقدار انفاق كنيم و به فقرا كمك كنيم؟ بگو: آن چه را زايد بر نياز داريد. اين‌ آيه
كار را بسيار مشكل كرده است. كسانی كه تصور می كنند با دو تومان صدقه اوّل صبح خدا
را خشنود كرده اند و ديگر هر چه بنوشند و بپوشند و جمع كنند، اشكالی ندارد سخت در
اشتباهند. « و الذين يكنزون الذهب و الفضّة و لا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم
بعذاب اليم » ـ كسانی كه طلا و نقره را جمع می كنند و در راه خدا انفاق نمی كنند،
آنان را به عذابی دردناك بشارت ده. بشارت از روی استهزاء است.

پنجم:و لا تبغ الفساد في الأرض ـ تو به خاطر
ثروتت، قدرت و مكنت فراوان داری. فساد در زمين روا مدار كه خداوند تبهكاران را
دوست ندارد. احتكار و گران فروشی دو زمينه فساد عظيم در جامعه است كه ثروتمندان و
كسانی كه سازمان اقتصاد جامعه را در دست دارند،گرداننده̾ اين فسادند. قارون در
پاسخ به آن ها همين جمله كه ورد زبان همه ثروتمندان يا ايده و تفكر آن ها است، بر
زبان آورد: « قال انما اوتيته علی علم عندی » ـ من اين ثروت را با دانش خود به دست
آورده ام ! يعنی اين تفاضل خدا نيست بلكه كوشش و دانش من سبب جمع آوری اين همه
ثروت شده است. و همين تفكر او را به نيستی و نابودی كشانيد.

در مورد دوم يعنی حبّ دنيا و توجه به آن كه هر
چه بيشتر باشد. بيشتر مايه سقوط و نابودی انسان است، آيات بسياری آمده است و از آن
ها معلوم می‌ شود كه اصل تنعم و استفاده از زينت ها نكوهيده نيست بلكه محبت دنيا و
مقدم داشتن آن بر معنويت مورد نكوهش است.

نكوهش و دلبستگی به دنيا و زينت های آن

دسته ای از آيات، تعبير به حب دنيا و زينت های
آن را دارد مانند آيه 14 سوره آل عمران كه می فرمايد: « زيّن للناس حبّ للشهوات من
النّساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضّة والخيل المسوّمة و
الأنعام و الحرث، ذلك متاع الحيوة الدنيا و الله عنده حسن المآب »‌ـ‌ محبت و علاقه
به امور مادّی و مشتهيات نفسانی از قبيل زن و فرزند و ثروت های فراوان از طلا و
نقره و اسبان ممتاز و چهار پايان و زراعت، در نظر مردم جلوه گر شده است. اين ها
همه وسائل تنعّم و بهره گيری از زندگی پست اين جهان است و سرانجام نيك، نزد خداوند
است.

در آيه 27 از سوره̾ دهر می فرمايد: « ان هولاء
يحبّون العاجلة و يذرون الآخرة… » ـ‌اين جمله مربوط به آيه قبل است كه می فرمايد:«
ويل للكافرين من عذاب شديد… » وای بر كافران از عذابی سخت؛ آنان كه زندگی دنيا
را برای آخرت مقدّم می دارند. و آيات ديگر از اين قبيل.

دسته ای ديگر از آيات تعبير به  « اشتراء » دارد يعنی كسانی كه آخرت را به دنيا
می فرشند و تبديل می كنند مانند آيه 86 از سوره بقره كه می فرمايد: « اولئك الذين
اشتروا الحيوة الدنيا بالآخرة فلا يخفّف عنهم العذاب و لا هم ينصرون » ـ اشاره به
افرادی است كه در آيه قبل ذكر شده: آن ها كسانی هستند كه زندگی دنيا را به آخرت
خريدند و با يكديگر عوض كردند؛ از عذاب آن ها كاسته نخواهد شد و كسی آن ها را ياری
نخواهد كرد.

دسته ای ديگر تعبير رضايت ارد: « أرضيتم
بالحيوة الدنيا من الآخرة فما متاع الحيوة الدنيا في الآخرة الاقليل »( سوره توبه
ـ آيه 38 ) ـ اين آيه خطاب به كسانی است كه جهاد را ترك نموده و آسايش را بر آن
ترجيح داده اند، می فرمايد: آيا زندگی دنيا را به جای آخرت پذيرفته ايد؟ پس بدانيد
كه بهره ها و لذت های دنيا در برابر آخرت اندك است.

و در آيه ای ديگر، خشنودی و دلبستگی به دنيا
مورد نكوهش قرار گرفته « ان الّذين لا يرجون لقاء نا و رضوا بالحيوة الدنيا و
اطمأنوا بها و الذين هم عن آياتنا غافلون، أولئك مأواهم النّار بما كانوا يكسبون »‌(
سوره يونس ـ آيه 7 و 8 ) ـ كسانی كه لقاء الله و ديدار خدا را توقّع ندارند و به
زندگی دنيا راضی و دلخوشند و به آن آرامش می يابند و كسانی كه از آيات ما غافلند،
جايگاه آن ها، به خاطر اعمالشان، دوزخ است.

و در سوره رعد آيه 26 تعبير به شادمانی و
خرسندی نسبت به بهره های دنيا را دارد:

« و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا
في الآخرة الا متاع » ـ آن ها به زندگی دنيا دلخوشند، حال آن كه زندگی دنيا نسبت
به آخرت چيزی جز بهره ای ناچيز نيست.

و در دسته ای از آيات، تعبير به اراده̾ حيات
دنيا دارد و اين تعبير فراوان است. در سوره هود، آيه 15 و 16 می فرمايد: « من كان يريد
الحيوة الدنيا و زينت ها نوف اليهم اعمالهم و هم فيها لا يبخسون، أولئك الذين ليس
لهم في الآخرة الّا النّار و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون » ـ كسانی
كه زندگی پست دنيا و زينت آن را می خواهند، نتيجه̾ اعمالشان را در دنيا به آن ها
خواهيم داد و هرگز از آن ها كاسته نخواهد شد؛ آن ها كسانی كه در آخرت به جز آتش
بهره ای ندارند و آن چه انجام داده اند، در آن جا نابود می شود و عمل آن ها در
آخرت باطل خواهد شد.

ملت مستضعف و محروم ايران، همچون پيامبر خويش
به فقری كه با شرافت و كرامت همراه است، فخر مر كند و آن را بر رفاهی كه با اسارت
و ذلت قرين باشد، ترجيح می دهد.

و در سوره̾ شوروی، آيه 20 می فرمايد:‌« من كان
يريد حرث الآخرة نزدله في حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ماله في
الآخرة من نصيب » ‌ـ كسی كه نتيجه̾ عمل خود را در آخرت می خواهد، ما بر آن می افزائيم
و كسی كه فقط نتيجه دنيا را می خواهد، از اين دنيا به او می دهيم ( البته نتيجه
عملش نه خواستن بدون عمل ) ولی در آخرت بهره ای ندارد.

و در دسته ای از آيات، تعبير به ايثار و مقدّم
داشتن دنيا بر آخرت دارد، مانند آيه 38 از سوره̾ نازعات: « فأمّا من طغی و آثر
الحيوة الدنيا فإنّ الجحيم هي المأوی » ‌ـ امّا كسی كه طغيان كند و زندگی دنيا را
مقدّم بدارد، همانا دوزخ جايگاه او است. و در سوره̾ اعلی: « بل تؤثرون الحيوة
الدنيا، و الآخرة خير و ابقی » ـ شما زندگی دنيا را مقدّم می داريد حال آن كه آخرت،
بهتر و پايدار است.

و در دو آيه، نهی فرموده است از چشم دوزی به
متاع دنيا و دنبال آن بودن: « و لا تمدّن عينيك الی ما متّعنا به ازواجا منه زهرة
الحيوة الدنيا لنفتنهم فيه، ورزق ربّك خير و أبقی » ( سوره طه ـ آيه 131 ) ـ هرگز
چشم ندوز به آن چه كه گروه هایی از آنان را به آن متمتّع ساخته ايم، كه اين ها
شكوفه های زندگی دنيا است و برای امتحان و آزمايش آن ها است، و همانا روزی خداوند
بهتر و پايدار تر است. و نظير آيه است، آيه 88 سوره حجر.

بنابراين، موضوع نكوهش در اين آيات حب و علاقه
به دنيا و مقدم داشتن آن بر آخرت است نه اصل تمتّعات و استفاده مشروع از نعمت های
الهی، بلكه نعمت ها در اصل برای مؤمنين آفريده شده است و ديگران طفيلی اند. آن چه
نكوهيده است، آن است كه ماديّات و رفاه را اصل بدانيم و خدای ناكرده، اصول اسلام و
انقلاب را برای رسيدن به اين هدف مادّی،‌قربانی كنيم.

از كيد دشمنان غافل نباشيم

لازم به يادآوری است كه تحصيل رفاه و آسايش
برای همه̾ افراد ملّت به مقداری كه امكانات كشور اجازه می دهد، بسيار مطلوب و به
جا است ولی نبايد در راه رسيدن به اين هدف، از كيد دشمنان اصلی اسلام و انقلاب
غافل شويم و نبايد تصوّر كنيم كه استكبار جهانی و آمريكای استثمار گر، تغيير
ماهيّت داده و ديگر بنا ندارند با ما دشمنی كنند و چون نتيجه̾ دشمنی های گذشته،
استحكام بيشتر انقلاب اسلامی بوده است،‌آن ها بر سر عقل آمده و از روش های خصمانه
خود دست برداشته اند.

كسانی كه تصور می كنند وظيفه عامه̾ مردم اين
است كه هميشه در سختی و فقر زندگی كنند و از اين نعمت های الهی تمتع نبرند، سخت در
اشتباهند، همچنين آنان كه مهم ترين مسأله را اقتصاد جامعه و رفاه مردم می دانند به
بيراهه می روند.

امام امت « قدس الله روحه الزكيه » در پيام
مهمی كه پس از قبول قطع نامه، صادر شد، فرمودند:

«… كسی مدّعی آن نيست كه طبقات محروم و ضعيف
وكم درآمد و خصوصا اقشار كارمند و اداری، در تنگنای مسائل اقتصادی نيستند ولی آن
چيزی كه همه̾ مردم ما فراتر از آن را فكر می كنند، مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب
است. مردم ايران ثابت كرده اند كه تحمّل گرسنگی و تشنگی را دارند ولی تحمّل شكست
انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت… ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقی و
راستين ارزش های اسلامی هستند به خوبی دريافته اند كه مبارزه با رفاه طلبی سازگار
نيست و آن ها كه تصور می كنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفين  ومحرومان جهان با سرمايه داری و رفاه طلبی،
منافات ندارد، با الفبای مبارزه بيگانه اند و آن هایی هم كه تصور می كنند سرمايه
داران و مرفّهان بی درد، با نصيحت و پند و اندرز، متنّبه می شوند و به مبارزان راه
آزادی پيوسته و يا به آنان كمك می كنند، آب در هاون می كوبند.

بحث مبارزه و رفاه و سرمايه، بحث قيام و راحت
طلبی، بحث دنيا خواهی و آخرت جوئی، دو مقوله ای است كه هرگز با هم جمع نمی شوند و
تنها آن هایی تا آخر خط با ما هستند، كه درد فقر و محروميّت و استضعاف را چشيده
باشند. فقرا و متدينين بی بضاعت، گردانندگان و برپا دارندگان واقعی انقلاب ها
هستند. ما بايد تمام تلاشمان را بنمائيم تا به هر صورتی كه ممكن است، خط اصولی
دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم ».

و در جای ديگر اين پيام جاودانه آمده است:

« نكته مهمی كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و
آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم، اين است كه دشمنان ما و جهان
خواران تا كی و تا كجا ما را تحمل می كنند و تا چه مرزی، استقلال و آزادی ما را
قبول دارند؟ به يقين آنان مرزی جز عدول از همه هويت ها و ارزش های معنوی و الهی
مان نمی شناسند. به گفته قرآن كريم هرگز دست از مقابله و ستيز با شما بر نمی دارند
مگر اين كه شما را از دينتان بر گردانند. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، صهيونيست ها
و آمريكا و شوروی در تعقيبمان خواهند بود تا هويت دينی و شرافت مكتبی مان را لكه
دار نمايند… آری ! اگر ملت ايران از همه̾ اصول و موازين اسلامی و انقلابی خود
عدول كند و خانه̾ عترت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام را با دست های
خود ويران نمايد، آن وقت ممكن است جهان خواران، او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير
و بی فرهنگ به رسميّت بشناسند ولی در همان حدّی كه آن ها آقا باشند ما نوكر؛ آن ها
ابر قدرت باشند ما ضعيف، آن ها ولی و قيّم باشند ما جيره خوار و حافظ منافع آن ها؛
نه يك ايران با هويّت ايرانی اسلامی، بلكه ايرانی كه شناسنامه اش را آمريكا و
شوروی صادر كند ! ايرانی كه ارابه̾ سياست آمريكا يا شوروی را بكشد !… ».

خداوندا ! به تو پناه می برم از روزی كه فرياد
های آن بنده̾ صالحت كه فرياد گر نبرد با دشمنانت بود، فراموش شود. نه ! هرگز
فراموشمان نخواهد شد. ملت مستضعف و محروم ايران، همچون پيامبر خويش،به اين فقری كه
با شرافت وكرامت همراه است، فخر می كند و آن را بر رفاهی كه با اسارت و ذلت قرين
باشد، ترجيح می دهد. ملت ايران و مسئولين جمهوری اسلامی هرگز فرياد رسای « مرگ بر
آمريكا » را فراموش نخواهند كرد و هرگز وصيت ها و سفارش های امام بزرگوار را كنار
نخواهد گذاشت.

در آن زمان كه غرق دريای رحمت بوديم، نمی
دانستيم كه چقدر به اين پيام ها نياز داريم، اكنون كه ـ به قول حضرت آية الله خامنه
ای ـ همه̾ ما حقيقتا يتيم شده ايم، می دانيم كه او بهترين راهنما و مرشد است و
پيام های بجا مانده از آن يادگار پيامبران، بهترين رهنمود و توشه̾ راه ما است.

اين پيام ها بايد همواره از طريق راديو و
تلويزيون خوانده شود و مطبوعات و رسانه های گروهی ـ بدون انقطاع ـ اين رهنمود های
ارزنده و جاودانه را بر مردم و مسئولين بخوانند كه غفلت از آن ها موجب انحراف و
سقوط است.

خداوندا !! ما را توفيق عمل به اين رهنمود های
عزّت بخش عطا كن. و السلام.

 

 

/

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمينی‌( قدّس سرّه )

يادداشتها و خاطراتی
از زندگی امام خمينی‌( قدّس سرّه )

حجة الاسلام رحيميان

امام، مظهر زهد و
وارستگی‌

زهد و وارستگی دارای‌مفهومی‌گسترده
است و مراتب و اقسام و مصاديق گوناگونی‌دارد. ممكن است مثلاً يك نفر نسبت به مال دنيا
زاهد باشد ولی‌در برابر جاه و رياست خود را ببازد و ممكن است فردی‌در اين مورد نيز
وارسته باشد،‌اما در قبال شهرت طلبی‌و محبوبيت اجتماعی‌،‌دلباخته باشد و… نكته
ديگر آن كه وارستگی‌و زهد، امری‌است باطنی‌و درونی‌كه آثار آن در مقام عمل و نحوۀ
برخورد با امور مادی‌و دنيوی‌بروز و تظاهر می‌كند. بنابر اين ممكن است فردی‌ـ
منافقانه و از روی‌رياكاری ـ با تظاهر به زهد نسبت به دنيا در صدد رسيدن به آن
باشد و يا اصولاً عدم دسترسی‌او به مظاهر دنيا، نتيجه عدم امكانات و ناتوانی‌او
باشد،‌اما در درون خويش وارستگی‌نداشته باشد و به اين ترتيب ممكن است، ‌در عين فقر
و تهی‌دستی‌و ضعف مادی‌، ‌همان دلبستگی‌و تعلق خاطری‌را كه يك ملياردر به ملياردها
ثروت خويش دارد، ‌اين تهيدست به يك لباس كهنه يا يك كتاب و كفش پاره داشته باشد و…

بنابراين زهد، حقيقتی‌است
نفسانی‌و زاهد حقيقی كسی‌است كه امكانات لازم برای‌رسيدن به دنيا را داشته باشد يا
نداشته باشد، دسترسی و دستيابی‌به دنيا و مظاهر آن پيدا شده باشد يا دستش از همه
چيز كوتاه باشد، ‌دنيائی‌كه بدان دست يافته كم و نا چيز باشد يا زياد و بسيار زياد
باشد؛ در تمام صور هيچگونه دلبستگی به دنيا در خود احساس نمی‌كند.

حضرت امام انسان
متكاملی‌بود كه روح الهی‌خويش را به حقيقت وارستگی‌آراسته بود و با آن كه از
بهترين استعداد و زمينه مناسب امكانات برای‌رسيدن به انواع مظاهر دنيا برخوردار
بود ولی‌هيچگاه به دنبال دنيا نرفت بلكه از آن گريزان و روی‌گردان بود و درست به
همين دليل و به مشيت خداوند،‌دنيا در تمام مظاهر گوناگونش به او روی‌آورد و به اوج
محبوبيت، شهرت، قدرت و امكانات دنيا دست يافت و در اين مرحله نيز امتحانی‌نيكو داد،‌همه
آنها را ـ كه در راستای‌وارستگی‌و خلوص و خدمت به دين خدا و بندگان او به دست
آورده بود ـ فقط و فقط در راه خدا صرف كرد و هرگز هيچگونه اثری‌از كمترين دلبستگی
به ريز و درشت و خرد و كلان امور دنيوی‌در او مشاهده نگرديد،‌چرا كه او خانه را به
صاحب خانه تسليم كرده و دل را يكپارچه به محبوب سپرده بود و نه «خودی » برای‌ خود
می‌پنداشت و نه دلی‌برای‌«خود » تا چيزی‌را جز « خدا» برای‌خود بخواهد يا آن كه به
چيزی‌جز خدا دل سپارد.

امكانات شخصی‌امام

الف: زمين و خانه:

همانگونه كه همه می‌دانيم
حضرت امام، ‌نه از جهت خانوادگی‌و از طريق ارث پدری‌دست خالی‌بودند و نه از نظر
توان و امكانات برای‌رسيدن به يك زندگی مرفه دستشان بسته بود، ‌با اين حال زمين
موروثی‌شان را به كشاورزان و افراد مستمند بخشيدند و املاك و خانه های‌متعددی كه
از سوی‌مؤمنين و شيفته گانشان، ‌نه به عنوان وجوه شرعيه بلكه به عنوان نذر و هديه
ـ چه قبل از پيروزی‌انقلاب يا بعد از آن ـ به حضرتشان تقديم گرديد، آنها را نيز از
قبول، به افراد مستحق و مؤسسات خيريه اهداء فرمودند.

از جمله اين كه چند
باغ وسيع كه هكتارها مساحت داشت به عنوان هديه به حضرت امام تقديم شده بود كه معظم
له بعد از قبول، دستور فرمودند تمام آنها به كشاورزانی‌كه روی‌آن كار می‌كردند،‌تحويل
و منتقل شود.

و بالاخره تنها خانه
ملكی‌حضرت امام همان خانه محقری‌است كه زمان طلبگی در محله يخچال قاضی‌قم تهيه
كرده بودند،‌محله ای‌كه در آن زمان تقريباً آخرين نقطه مسكونی‌شهر قم بوده و اين
خانه نيز ـ چه در مدتی‌كه حضرتشان در تبعيد و در نجف اشرف بودند و چه بعد از انقلاب
تا كنون ـ به صورت محل مراجعات مردم و طلاب در ارتباط با امور شرعيه و مصالح عامه،
مورد استفاده همگان بود.

به موازات اوج گيری ‌محبوبيت
حضرت امام، علاوه بر زمينها و خانه هائی‌كه به محضرشان اهداء می‌گرديد. وجوه نقدی،
طلا، اشياء نفيس، كتاب، قرآن خطی، تابلوهای‌هنری‌نفيس،‌پارچه و امثال آنها نيز از
سوی مشتاقان و معتقدين به مقام والايشان به عنوان نذر و هديه برای‌شخص ايشان تقديم
می‌شد كه تا آنجا كه حقير اطلاع دارم،‌منبع عمده تمام هزينه های‌شخصی‌و مخارج
منزلشان از همين هدايا و نذورات بوده، ليكن با توجه به وفور و كثرت نذورات و هدايا
و با توجه به قناعت و صرفه جوئی‌و كم خرجی‌زندگی حضرت امام،‌حتی‌اين نوع اموال نيز
با آن كه كاملاً جنبه شخصی‌داشت و پرداخت كنندگان صرفاً‌برای‌شخص شخيص شان تقديم
می كردند، هرگز نزد حضرتشان انباشته نشد و چيز‍‌ی‌از آن همه را برای‌خود نيندوختند.

ب: وسائل زندگی‌:

هدايائی‌از قبيل
پارچه عمامه،‌قبا، عبا، پيراهن،‌سجاده، مهر،‌نعلين و گيوه و جوراب و عرقچين كه به
خدمتشان تقديم می‌شد،‌گاهگاهی‌يكی‌از آنها را بر حسب نياز در آن مقطع زمانی‌بر می‌داشتند
و اگر از يك چيز چند عدد بود می‌فرمودند:‌من اين همه را می‌خواهم چه كنم؟! و بقيه
مازاد بر نيازشان را می‌فرمودند: « بدهيد به افرادی‌كه نياز دارند ».

در مواردی‌هم كه بر
می‌داشتند و تصور می‌شد برای‌خودشان قبول كرده اند، گاهی‌بعداً معلوم می‌شد اين
طور نبوده است و می خواسته اند خودشان به شخصی‌مورد نظر بدهند. از جمله يكی‌از
مؤمنين كويتی‌يك قواره پارچه قبا جهت حضرت امام آورده بود كه خدمتشان تقديم شد و
گرفتند و چيز‍‌ی نگفتند ولی چند روز بعد در حالی‌كه می‌خواستم از محضرشان مرخص شوم
در آستانه در اطاق،‌متوجه شدم،‌امام چيزی‌می‌گويند، برگشتم و نزديك شدم مجدداً‌فرمودند:
آن چيز ـ اشاره به پشت پرده اطاق عقب كردند ـ در آنجا مال شما است برداريد. گفتم:
چشم ! و رفتم آنجا ديدم همان پارچه قبا است كه قبلاً ذكر شد. برداشتم و با تشكر
خارج شدم.

همسر يك شهيد لبنانی‌و
مهر كربلا

همسر يكی‌از شهدای‌لبنان،
نامه ای‌برای‌حضرت امام نوشته بود. عبارات اديبانه و مؤدبانه نامه دريائی متلاطم
از شور و شوق و عشق نويسنده را نسبت به امام ترسيم می كرد. بعد از يك دنيا اظهار
محبت و پاكباختگی نوشته بود: تنها در خواستم از پيشگاه مقدستان اين است كه يك مهر
كربلا برايم لطف فرمائيد كه تا زنده ام روی‌آن سر به سجده خدا گذارم و بعد از مرگم
نيز آن را در كفنم بگذارم تا….

يقين داشتم كه حضرت
امام با اطلاع از مضمون نامه، مهر كربلا را برای‌اين همسر شهيد خواهند داد ولی‌احتمال
می‌دادم كه يا مهر اضافی‌نداشته باشند و يا در دسترس شان نباشد و به زحمت بيفتند.
لذا يك مهر كربلا كه مدتی قبل از آن به دستم رسيده بود و هنوز مستعمل نشده بود را
احتياطاً در جيب گذاشتم. و مشرف شديم.

وقتی‌نامه به عرض اما
رسيد، هنوز جمله در خواست تكميل نشده بود كه امام برای‌آوردن مهر از جا برخاستند و
حقير بلافاصله به عرض رساندم كه من يك مهر دارم و به خدمتشان تقديم كردم. حضرت
امام نشستند، مهر را گرفتند و سپس برای‌آن همسر شهيد برگرداندند كه برايش ارسال شد.

بعد از انجام كارها
به دفتر برگشتم. هنوز ظهر نشده بود كه يكی از دوستان وارسته و متعبد كه از قم می‌آمد
نزد حقير آمد و يك مهر را از جيبش در آورد و گفت: اين مهر مال حدود چهل سال قبل
است كه اخيراً امّ الزوجه ام به عنوان يك يادگاری‌ارزشمند به من هديه داده و من به
دلم افتاده كه آن را به شما بدهم.برخود لرزيدم. شگفت زده شدم و در فكر فرو رفتم.
او هم از وضعيت من متعجب شد و وقتی‌قضيه صبح را برای او بازگو كردم منقلب گرديد.

هنوز فكرم از اين
اتفاق عجيب فارغ نشده بود كه عصر هنگامی كه از خانه به دفتر آمدم يك كارتن بزرگ در
كنار ميزم توجهم را جلب كرد كه بوسيله وزارت خارجه همراه با نامه ای‌برای‌اين جانب
رسيده بود. كارتن را باز كردم ديدم پر از مهر است ! و در نامه كه از يكی‌از سفرای‌خوب
جمهوری‌اسلامی در يكی‌از شيخ نشين های‌خليج فارس بود، ‌نوشته بود: اين مهرها را
يكی‌از مقلدين و شيفتگان حضرت امام از مدتها قبل برای‌معظم له از كربلا آورده است
و تقاضا كرده تقديم محضرشان شود. مهرها به ده شكل و اندازه بود. از هر يك نمونه ای‌برداشتم
و فردا صبح به خدمت امام برديم و به عرض رسيد كه:‌يك كارتن از اين مهرها از فلان
جا برايتان ارسال شده است فرمودند: « همين ها برای من بس است. بقيه را خودتان به
ديگران بدهيد ». كه با تقسيم آنها ده عدد سهم اين جانب شد ! و مصداقی‌از « من جاء
بالحسنه فله عشر امثالها » را در كمترين زمان به چشم ديدم.

ج: اشياء نفيس و كتب:

هدايای‌عتيقه و نفيس
از قبيل قرآن خطی‌را معمولاً می‌فرمودند: « بدهيد به جائی‌كه بتوانند حفظ كنند » و
در بعضی‌موارد نسبت به قرآن خطی گرانبها امر می‌فرمود ـ به كتابخانه آستان قدس
رضوی‌ارسال شود از موارد نادری‌كه حضرت امام بر خلاف معمول فرمودند: بگذاريد اينجا؛
تابلوئی‌نفيس از شمائل پيغمبر اكرم صلی‌الله عليه و آله و سلم بود كه داستانش را
به مناسبتی‌ديگر نقل كرده ام. كتابهائی‌نيز كه از مؤسسه های‌انتشاراتی‌يا از سوی‌مؤلفين
اهداء می‌شد، كلاً‌به محضرشان ايصال می‌شد و حضرت امام جز در چند مورد انگشت شمار
ـ كه چند موردش از كتابهای‌عرفانی‌جديد الطبع بود و آنها را نزد خودشان نگاه
داشتند ـ در بقيه موارد بعد از ملاحظه اجمالی‌می‌فرمودند:‌« ببريد، بدهيد به كسی‌كه
از آنها استفاده كند ».

البته گاهی‌اتفاق می‌افتاد
كه بعضی‌كتابهای‌ضد انقلابی‌را كه عليه امام تأليف شده بود و آكنده از دروغ بافيها
و هتاكی‌و تهمت و افتراء بود،‌به خاطر ناراحت نشدن امام به محضرشان تقديم نمی‌شد
ولی‌بعداً متوجه شديم از باب نمونه يكی‌از بدترين اين كتابها از طريق ديگر به دست
امام رسيده و ثانياً دريافتيم كه آن حضرت در راه خدا به هيچ وجه از ملامت ملامت
كنندگان و كيد دشمنان، ‌كمترين تأثری‌به خود راه نمی دهند و اين بادهای‌مخالف
كمترين تزلزلی‌در كوه استوار و پابر جای‌ايمان او ايجاد نمی‌كنند.

د ـ وجوه نقدی‌:‌

بخش ديگر از هدايا و
نذورات كه از ساير بخشها زيادتر بود و تقريباً به طور روزانه از سوی‌مؤمنين تقديم
حضرتشان می‌شد، وجوه نقدی‌و طلا و جواهرات بود كه آنها را عموماً ‌دريافت می‌كردند
ليكن در كل مواردی كه متوجه می‌شدند، پرداخت كننده از خانواده شهدا ـ اعم از پدر،‌
مادر، ‌همسر و فرزند شهيد است يا خود، فردی‌فقير و نيازمند است وجه يا طلای‌تقديم
شده را می‌گرفتند و بعد از قبض و قبول،‌پس می دادند و می‌فرمودند: ‌« به خود ايشان
برگردانيد ».

در موارد زيادی‌خانواده
شهدای‌ارتشی‌كه مبلغ دويست هزار تومان از سوی‌ارتش به آنها پرداخت می‌شد مبلغ
مذكور طی‌چك بانكی‌يا نقداً به محضر امام اهداء می‌كردند و حضرت امام بدون استثناء
و بدون توجه به نياز يا عدم نياز آنان، ‌مبلغ پرداختی‌را بعد از اخذ و قبض،‌به آنان
مسترد می‌فرمودند.

گذشته از موارد مذكور
و امثال آنهاكه مربوط به پرداخت كنندگان بود و حضرت امام مرجوع می‌فرمودند،‌افرادی‌نيز
بودند كه نيازی‌پيدا می‌كردند و چون نمی خواستند از وجوه شرعيه استفاده كنند،‌برای‌رفع
نيازشان از حضرت امام در خواست كمك از مال شخصی‌شان می‌كردند.

از جمله يكی‌از وكلای
حضرت امام توسط حقير برای‌امام پيغام داد كه:‌فرزندم در يكی‌از كشورهای‌اسلامی‌مشغول
تحصيل است و از دولت هنوز ارز نگرفته، مقروض شده و نياز شديد دارد ولی‌من نمی‌خواهم
از وجوه شرعيه برای‌او استفاده كنم. اگر می ‌شود حضرت عالی‌از پول شخصی‌خودتان،
فلان مبلغ را برای‌اين منظور لطف فرمائيد. چون مسأله ارزی‌بود و هدايای ‌ارزی حضرت
امام زياد نبود، انتقال اين در خواست تا حدی‌سنگين می نمود ولی‌بهر حال مطلب به
عرض مباركشان رسيد و معظم له چند روز بعد مبلغ مورد در خواست را تهيه و آوردند و
فرمودند: به آقای‌فلان بدهيد.

اداء دين

نمونه ی ديگر اين كه
حضرت امام مطلع شدند كه يكی‌از افراد مورد شناختشان برای خريد منزل مقروض شده و در
باز پرداخت آن دچار مشكل گرديده است؛ دستور دادند: ‌قرض فلانی اداء شود ولی‌شخص
مزبور با تشرف به خدمت امام و ضمن تشكر و معذرت از جسارت حرف زدن روی حرف امام به
عرض رساند كه:‌حقير تاكنون سعی ‌كرده ام در زندگی خود از وجوه شرعيه استفاده نكنم
و اگر اجازه بدهيد می‌خواهم اين روش را همچنان ادامه دهم و…

حضرت امام در آن وقت
چيزی‌نگفتند ولی‌چند روز بعد بخشی از آن مبلغ را از وجوه متعلق به شخص خودشان لطف
فرمودند و حدود دو سه هفته بعد نيز از تتمه بدهی‌شخص مزبور سراغ گرفتند و سپس آن
را نيز پرداخت فرمودند.     (5/4/63 )

امكانات غير شخصی
امام

داستان زهد و وارستگی
حضرت امام نسبت به شهرت و رياست و مرجعيت و گريز از اين امور زبانزد خاص و عام است
كه تحرير آن فصل جداگانه ای‌می‌طلبد. اما بهر حال ـ علی‌رغم خواست امام ـ اراده
خداوند براين تعلق گرفت كه آن حضرت در اوج قله محبوبيت شهرت و مرجعيت قرار گرفت و
در راستای‌زعامت و مرجعيت مطلقه جهان تشيّع و روند فزاينده آن،‌سيل وجوهات شرعيه
به طرف معظم له سرازيرگرديد تا جائی‌كه مجموع شهريه های‌امام در حوزه های‌علميه و
ساير مصارف مقرره شرعيه ماهانه به حدود يك ميليارد و پانصد ميليون ريال می‌رسيد.

بی‌گمان سيستم پولی‌موجود
در مرجعيت تشيّع در تمام جهان بی‌نظير است و هيچ شخص و شخيّتی‌در اين حدّ پول در
اختيارش قرار نمی‌گيرد،‌آن هم پولی‌كه پرداخت كنندگان با طيب خاطر و به عنوان
انجام وظيفه الهی‌خود پرداخت می‌كنند و در اين پرداخت نه آن كه منّتی‌بر در يافت
كننده نمی‌گذارند كه خود را منّت دار او می‌داننند چرا كه مرجع با دريافت و قبول
وجه،‌تكليف شرعی‌را از دوش پرداخت كننده بر می‌دارد و مسئوليت صرف آن را به عهده
خود می‌گيرد. اين فرهنگ حاكم بر وضعيت پرداخت و دريافت وجوه شرعيه است و اگر تخلفی‌از
اين ميزان باشد خارج از مدار اين فرهنگ است و اكنون نمونه ای‌از برخورد امام با
اين تخلف:

بر ما منتی‌نداريد !

يكی از تجار ايرانی‌مبلغی
سنگين به عنوان وجوه شرعی‌در نجف خدمت امام آورده بود. ضمن تقديم وجه،‌گوئی در اثر
بد آموزی‌ديگران و ضعف ايمان،‌از موضع كسی كه از پول هنگفتی‌دل كنده و امتياز آن
را به ديگری‌اعطاء كرده، در خواست می‌كند كه حضرت امام به اصطلاح تخفيفی‌برايش
بدهند و مثلاً خمس اتومبيلش را ـ كه خمس به آن تعلق گرفته بود ـ از او نگيرند !

حضرت امام كل وجه را
جلوی‌او گذاشته بودند كه « بردار و برو. شما گمان می‌كنيد حالا كه اين پول را
اينجا آورده ايد منتی‌بر ما داريد. نخير، ‌اين ما هستيم كه بر شما منت داريم چرا
كه با پرداخت آن و قبول ما شما بری‌الذمه می ‌شويد و تازه اول مسئوليت ما است…».

در طی‌مدتی‌نيز كه در
جماران خدمت حضرت امام بوديم سنت ثابت همين بود. هيچگاه برا‌ی يك شخص به خاطر اين
كه صرفاً‌وجه سنگينی‌را پرداخت می كند، امتيازی‌بر آن كس كه مثلاً‌فقط ده تا تك
تومانی‌خمس به او تعلق گرفته بود و جهت تقديم به محضر امام می‌آورد،‌در كار نبود.
و ملاك برخورد روی‌تديّن و خلوص افراد بود و چه بسا افرادی‌كه با خمس دادن،‌دنبال
مقاصد غير الهی‌بودند و به مجرد كشف اين نكته، ‌وجه هر چند هم كلان بود،‌از آنان
در يافت نمی گرديد و طرد می‌شدند و چه بسا افراد كم در آمدی‌كه مبلغی‌به ظاهر نا
چيز و بسيار كم به عنوان خمس پرداخت می ‌كردند، ‌بر حسب آثار خلوصی‌كه در آنان
مشاهده می‌شد،‌مورد تكريم و پذيرائی‌قرار می‌گرفتند و احياناً‌امكان دست بوسی‌حضرت
امام نيز برای‌آنان فراهم می‌شد.

گذشته از آن،‌در تمام
مواردی‌كه حضرت امام متوجه می‌شدند. پرداخت كننده وجوه شرعی‌، ‌خود وضع خوبی‌ندارد
و از اقشار مستضعف است، ‌وجه مربوط را بعد از قبول و قبض برای‌پرداخت كننده مسترد
می‌فرمودند و گاهی‌هم اين كار را با دعا‌ی‌خيرشان همراه می‌كردند.

توجه ويژه به
كشاورزان

قضيه جالب تر آن كه
در اطراف اصفهان زمينی‌بابت وجوه شرعيه به حضرت امام واگذار شده بود و معظم له يكی‌از
فضلا را برای‌فروش و در يافت وجه،‌وكيل كرده بودند. بعد از مدتی‌(حدود دی ماه 64)
به عرض حضرت امام رسيد آقای‌… كه به وكالت از حضرت عالی‌قرار شده زمين ها را به
فروشد اقدام لازم را به عمل آورده ولی‌كشاورزانی كه روی‌زمين ها كار می‌كنند، وضع
خوبی‌ندارند و به منزل آقای‌پسنديده آمده اند و از اين كه دستشان از كار روی‌زمين
كوتاه می‌شود ناراحتند. حضرت امام همين كه صحبت از كشاورزها شد، با لحنی‌قاطع و
محكم فرمودند: « به خود كشاورزها منتقل شود. بگوئيد به آنها بدهند ».

كمك به مستمندان

حضرت امام در حالی‌كه
سخت با گدا پروری‌، برخورد قاطع داشتند و از باب نمونه در نجف اشرف كه افرادی‌مشخص
به عنوان خادم حرم مطهر و غير آن،‌حرفه آنان گدائی‌و تيغ زدن بود و دائماً از خانه
اين مرجع به خانه مرجع ديگر در حال رفت و آمد بودند و گدائی‌آنها نوعی‌باجگيری‌بود
كه احياناً‌همراه با شانتاژ و جوسازی‌و داد و فرياد بود، ‌تنها كسی‌كه در مقابل
آنها هرگز تسليم نشد،‌حضرت امام بودند. ولی‌با اين حال نسبت به افراد مستحق و
مستمند و مستضعف،‌گذشته از آن كه قيامشان در راه خدا برای‌نجات آنها از چنگال
ظالمان و قدرتهای‌شيطانی‌بود و علاوه بر اهتمام كلی‌و دستورات معظم له به مسئولين
برای‌احقاق حق محرومين، شخصاً‌نيز رسيدگی‌به وضع مستمندان را در رأس كارهایشان
داشتند. تقريباً‌بدون استثناء هر پرداخت كننده وجوه شرعيه كه برای‌پرداخت مستقيم
سهمين مباركين به افراد مستحق،‌استجازه می‌كرد،‌حداقل تا ثلث بدهی‌شرعی‌او را
اجازه می‌دادند و اگر پرداخت كننده برای‌موردی‌خاص با ذكر مشخصات و مبلغ مورد نياز
يك فقير در رابطه با بيماری‌،‌مقروض بودن،‌شوهر دادن دختر،‌مسكن و و… كسب اجازه
می‌كرد،‌تا حد بر طرف شدن آن نياز را اجازه می‌دادند از وجوه شرعيه پرداخت كند. در
مواردی‌متعدد افراد نامه می‌نوشتند كه مثلاً‌فلان مبلغ را از شخص فلانی‌طلبكارم
چون او نمی‌تواند پرداخت كند اجازه فرمائيد بابت بدهی‌وجوه شرعيه ام حساب كنم و از
او نگيرم. حضرت امام می‌فرمودند اگر شخص بدهكار نمی‌تواند بدهی‌خود را پرداخت كند
حق مطالبه نيست تا طلبكار بتواند بحساب بدهی‌شرعی‌طلب خود را اسقاط كند اما اگر
بدهكار می‌تواند بدهی‌خود را پرداخت كند ولی‌چون فقير است برای‌او مشكل است در اين
صورت اجازه می‌دادند بابت وجوه حساب كند.

حضرت امام همواره
شخصاً در صدد اطلاع از افراد  نيازمند
بودند. گاهی‌بدون مقدمه و ابتداء به ساكن از افراد دور افتاده و فراموش شده سراغ
می‌گرفتند و دستور می‌دادند به وضع آنها رسيدگی‌و نيازشان بر طرف شود.

توجه خاص به مناطق
محروم

در حالی‌كه عموماً ‌وكلای
حضرت امام و دارندگان اجازه امور حسبيه از سوی‌حضرت شان، بيش از ثلث وجوهات
دريافتی‌را اجازه نداشتند در محل صرف كنند و دو ثلث بقيه را بايد برای‌صرف در حوزه
های‌علميه و اعلای‌كلمة الله به دفتر تحويل می‌دادند ولی‌در مناطق محروم و دور
افتاده بر عكس عمل می‌كردند يعنی‌دو سوم را اجازه می‌دادند كه در محل مصرف شود و
يك سوم به دفتر ارسال شود و در مناطقی‌كه درجه محروميت بيشتر بود،‌تمام مبالغ
دريافتی‌منطقه را اجازه می‌فرمودند كه همانجا در موارد مقرره شرعيه و كمك به فقرای‌متدين
مصرف شود. وكلای‌حضرت امام در ساير كشورهای‌اسلامی‌نيز از اين قاعده مستثنی‌نبودند.
از جمله در لبنان با آن كه علمای‌حزب الله در متن اجازاتشان سخن از مصرف ثلث و نصف
وجوه در محل بود ولی‌شفاهاً‌اجازه دو سوم داده بودند و يك سوم باقيمانده را نيز به
دفتر ارسال می‌كردند، ‌مجدداً مرجوع می‌فرمودند و آقايان نيز از كانال صندوق بيت
المال كه در آنجا تأسيس كرده بودند،‌در جهت مصالح عامه اسلام و موارد مقرره شرعيه
و مؤمنين مستحق صرف می‌كردند و سالانه بيلان كارشان را به دفتر ارسال می‌نمودند.

از اينها گذشته به
بسياری‌از وكلايشان بويژه در مناطق محروم،‌اجازه می‌دادند كه در مورد خانواده های
شهداء،‌بسيجيها،‌رزمندگان و كلاً‌افرادی‌كه در خدمت اسلام هستند و وضع معيشتی‌خوبی‌ندارند
و برای‌حساب سالانه خمسی‌مراجعه می‌كنند، ‌گذشته از دستگردان و امهال،‌اگر لازم
ديدند بعد از حساب و كتاب كلاً آنها را بر حسب مورد،‌بری‌الذّمه همانطور كه خود
حضرت امام نيز در موارد مذكور عموماً‌همين روش را معمول می‌داشتند.

قناعت و زهد در عين
مكنت

بهرحال،‌حضرت امام در
طول زمان مرجعيت و زعامت خويش به صدها مليارد ريال پول از بابت وجوه شرعيه دست
يافت و علاوه بر آن،‌در مقام ولايت امر و رهبری‌امت اسلامی‌و نظام جمهوری‌اسلامی‌،
تمام مخازن و منابع ثروت و ملياردها مليارد دارائيهای گوناگون در حيطه تصرف و
ولايتشان قرار گرفت. با اين همه،‌اين انسان متكامل و سالك وارسته و به خدا پيوسته،‌به
آن كه به موازات برخورداری‌از اختيارات الهی‌و قدرت فعلی در داخل و تصرف در امور، ‌كمترين
امتياز مادی‌و بهره گيری‌شخصی‌از همه آن چه در اختيار داشت نكرد، ‌بلكه همواره و
تا آخر عمر در كمال سادگی‌و صرفه جوئی‌و قناعت، ‌زندگی‌پاك و پاكيزه و الهی‌خويش
را سر كرد.   

 

/

پاسداری‌از صدور ارزشها

ارزشهای‌اسلام و انقلاب را پاسداری‌كنيم

پاسداری‌از صدور ارزشها

حجة الاسلام محمد تقی رهبر

خطرناكترين توطئه استكبار و ضد انقلاب، پايمال
كردن ارزش ها و شكستن سدّ اخلاق و مقاومت روحی‌و معنوی‌جامعه است. خطر اين توطئه،‌از
حمله نظامی‌كمتر نيست. لذا اگر بگوئيم سرمايه گذاری‌دشمنان ما، ‌امروزه متمركز در
مسخ ارزشها است، ‌مبالغه نكرده ايم.

آنها با تمام توان می‌كوشند از رشد آن نيروئی‌كه
منشأ انقلاب شد، جلوگيری‌كنند و راه پيشرفت آن را سد نمايند و بتدريج آن را خنثی‌كنند.

امام فقيد و معمار انقلاب اسلامی‌ما، ‌پس از
حوادث پانزده خرداد بود كه فرمودند: ‌« استعمار گران از انسان می‌ترسند » اگر
انسان بمعنای‌واقعی‌انسان بود،‌تن به اهريمن و شياطين پنهان و آشكار نخواهد داد.
پيامبران كه برای‌رهائی‌انسان بپاخاستند، انسانيت انسان را بدو باز گرداندند و خلق
و خوی‌خدائی‌او را تقويت كردند كه ثمرۀ آن واژگونی قدرتهای‌اهريمنی‌و حاكميت
مستضعفان زمين گرديد. بدون شك هرگاه كفه انسانيت سنگين تر شد،شانس نابودی‌قطب شرك
و فساد،فزونی‌يافت و هرگاه كفه نفس شيطانی‌و هواهای‌نفسانی‌قوت گرفت و اخلاق و
عفاف و شخصيت معنوی‌به ابتذال گرائيد، ‌شانس پيروزی‌خصم،‌قوت گرفت.

ترفند جديد دشمن برای‌مبارزه با انقلاب

بالاترين دستاورد انقلاب اسلامی‌همانگونه كه
بارها بنيانگذار  عظيم و آگاه آن می ‌فرمودند،
دگرگونی‌اخلاقی‌و انسانی‌بود كه علی‌رغم ضد ارزشهای‌حاكم رژيم پيشين، ‌نسل كنونی‌را
در يك رستاخيز عظيم به جهان والای‌انسانيت و تقوی‌و جهاد و صبر و شجاعت،‌هدايت كرد
و آثار آن مرزهای‌بين المللی‌را پشت سر گذاشت و حتی‌در دانشگاه های‌پليسی‌كشورهائی‌مانند
تركيه و مصر، ‌به سيمای‌بانوان عفيف و دختران با حجاب و جوانان مؤمن و متعهد بروز
و ظهور كرد و مسئله ايمان و تقوی‌و حجاب و عفاف به عنوان سمبل مقاومت جبهه ايمان
در برابر لائيك و لا مذهبی‌و نظامهای‌ضد ارزشی‌تلقی‌گرديد.

با همين مقايسه منطقی‌، ‌می‌توان ادعا كرد،
تشكيل يك گروه فساد اخلاقی‌چه در داخل و چه در خارج برای‌استكبار جهانی‌خصوصاً
آمريكا و اذناب آمريكا، از تشكيل يك گروهك تروريست،‌كم اهميت تر نيست. و تهاجم
فساد عليه اخلاق و تقوی از يك تهاجم نظامی‌، ‌خطر كمتری‌ندارد بلكه خطر آن بيشتر و
اثر آن عميق تر است و در حقيقت، ‌كودتائی‌است خزنده و بی‌سر و صدا عليه نظام ارزشی‌اسلام
و انقلاب بدست خودی و بدون مئونه و مخارج نظامی و نياز به اعزام ناوگان ها و آواكس
ها. لذا همانگونه كه از شواهد و قرائن بر می‌آيد، پس از توقف جنگ تحميلی‌،‌دشمن
نيروی‌خود را در اين پيكار جديد متوقف كرده تا نسل جوان و اميد آينده را از درون
بپوساند و با شيوع مواد مخدر و مشروب و مسائل جنسی‌و بی‌حجابی‌و بد حجابی در داخل
و خارج و نوار ويدئو و باندهای‌مخفی‌كه هر روز در گوشه و كنار ـ و گاه در مدارس ـ
سر نخ آن بدست می‌آيد و حد مرز توقف ندارد،‌بر آن است كه اين جبهه را تقويت كند و
اگر ما ساده انديش باشيم و فكر كنيم كه استكبار جهانی‌ـ بويژه امپرياليسم و
صهيونيسم ـ دست از نبرد كشيده و ما را رها خواهند ساخت، قربانی‌اوهام و ساده
انديشی‌های‌خود شده و سرنوشت انقلاب را ناديده گرفته ايم.

باری‌،‌دشمن در داخل و خارج كشور با كمك عوامل
خود،‌دست اندركار توطئه و فساد و نشر منكرات و فحشاء است و ما با شعارهای‌موسمی‌و
موضعگيری‌های‌نه چندان جدی‌و عميق نتوانستيم آن را درست مهار كنيم و بدينسان عوامل
فساد جبهه ای‌جديد گشوده اند تا اين كه فساد را از خارج به داخل بكشانند و مفاسد
خود را از داخل به خارج صادر كرده و به نمايش گذارند و به رخ بكشند تا چهرۀ اسلام
و انقلاب را آلوده نمايند و اميدهای‌مردم آزاده و عاشق انقلاب را به نوميدی‌مبدل
سازند و در اين نقشه خطرناك،‌از هر فعاليتی‌دريغ نمی‌ورزند و اگر جلوی‌آن گرفته
نشود،‌فاجعه آينده آن با نابودی همه ارزشها، مساوی‌خواهد بود با همان ارزشهائی‌كه
به قيمت خونهای‌پاك و هزاران نوع مصيبت و بيچارگی‌و فلاكت و درد جانكاه تحصيل شده
و برای‌امت ما افتخار آفريده و اينك دشمنان بر آن رشك می‌برند و برای‌‌محو و مسخ
آن دست در دست هم نهاده اند. استكبار و عوامل آن،‌آمريكا و اذنابش، صهيونيسم و
همكارانش،‌گروهكی‌ها و ضد انقلاب ها تا قاچاقچی ها و زنان بی‌حجاب و بد حجاب و
فاسد الأخلاق و دلالان فساد و فحشاء و پول سازها و پول بدست ها و آنان كه به هر
نوع عقدۀ اين انقلاب را در دل دارند و ظرفيت تحمل آن را ندارند. اين ماجرا نياز به
شرح و بسط بيشتر دارد و ما در اين فرصت بدليل اهميت و حساسيت مطلب، انگشت بر يك
مورد خاص می‌گذاريم.

مسافرتهای‌تجاری‌و توريستی‌به امارات

برخی‌مسافرتهای‌به عنوان تجاری‌و توريستی‌و
تفريحی‌را به منطقه خليج و امارات مثال می‌زنيم:

طی‌مسافرت تبليغی‌ كه نگارنده به اين منطقه
داشتم،‌از طريق مشاهدات عينی‌و اظهارات برخی‌مسئولين و اطلاعات موثق مردمی‌و شياع
مفيد يقين،‌ واقعيات تلخی‌را مشاهده كردم كه سكوت در برابر آن را تضييع وظيفه شرعی‌و
مسامحه ناروا در برابر حيثيّت جمهوری‌اسلامی‌ديدم، كه خلاصه ای‌از آن را جهت آگاهی‌مردم
و مسئولان امور و تصميم لازم در اين امور، می‌آورم.

در سالهای‌اخير، ‌در خلال مسافرين،‌ عدّه ای‌زنان
و مردان فاسد به صورت فردی‌، ‌خانوادگی‌و دسته جمعی،‌ طی‌سفر به امارات به اعمال
زشت و ناروائی‌دست می ‌زنند كه گذشته از گناه و ننگ شخصی‌آن، برای‌حيثيت نظام و
چهره انقلاب و اعتبار ايرانيان شرافتمند داخل و خارج،‌موجب بدنامی و سرافكندگی‌است
كه قطعاً در اين توطئه،‌دست ضد انقلاب و مزدوران استكبار جهانی‌در جريان است. چاره
انديشی‌در اين خصوص، يك مسئوليت شرعی‌و انقلابی‌و ملّی‌مورد انتظار مسلمانان
دردمند و غيوری‌است كه خاضعانه از مسئولين امور،‌انتظار اقدام عاجل و مؤثر را
دارند.

وضعيت اسفبار !!

جاذبه بازار و اجناس خارجی‌، ‌همراه با
تبليغات در روزنامه ها جهت سير و سفر به منطقه نه تنها مرفهين و سود جويان را
بدانجا می‌كشاند، ‌بلكه حرص و ولع ديگران را بر می ‌انگيزد كه به منظور تهيه كالای‌مورد
نياز راهی‌منطقه شوند كه در كنار اين انگيزه عمومی‌، عوامل جذب ديگری‌چون
خوشگذرانی‌و بی‌بندباری‌و لجام گسيختگی‌برای‌عده ای‌مطرح است.

وضع حجاب وژست و حركات اكثر مسافران زن در
فرودگاه و حين پرواز،‌فوق العاده زننده است و بسياری‌از اينها به مجرد رسيدن به
مقصد يكباره،‌كشف حجاب كرده و نيمه برهنه حتی‌گاهی بدتر از زنان اروپائی‌و انگليسی‌،‌مناظر
وقيح و اسفباری‌را در بازارها و خيابان ها و هتل ها به نمايش می‌گذارند و براينها
بايد مفاسد اخلاقی‌ديگر را كه شرح و داستان جداگانه دارد، ‌اضافه كرد !‌

اين وضع موجبات ناراحتی‌ايرانيان شريف و با
ايمان و ساير مسلمانان متعهد آن ديار را فراهم ساخته است؛ اينها در تماس های‌مكرر
از اين وضع شكوه و ناله دارند می ‌پرسند اينها چه نوع صادراتی‌است كه از كشور
انقلابی‌ايران به خارج می‌رسد؟!

خلاف انتظار !

لازم به يادآوری‌است كه در امارات ـ اضافه بر
مسافران ترانزيت ـ هفتاد هزار ايرانی‌اقامه دارند و اكثر اينها شيعه و مؤمن و
علاقمند به انقلاب اند و در حسينيه ها و مساجد،‌جلسات وعظ و سوگواری‌و مراسم مذهبی‌در
مناسبتهای‌مختلف برگزار می‌كنند. اضافه بر اينها شيعيان بحرينی‌و تانزانيائی‌و
عراقی‌و غيره كه رقم بسياری را تشكيل می‌دهند و مراسم مذهبی‌و مسجد و حسينيه و
سوگواری‌و نماز و منبر دارند. در مجموع شيعيان ايران و اصولاً‌فعاليت ايرانی‌ها در
منطقه خصوصاً‌دبی‌، ‌بسيار چشمگير است و اعمال و رفتار شان خصوصاً‌در عصر انقلاب و
استقرار جمهوری‌اسلامی‌،‌جدّاً زير نظر می‌باشد. زن ايرانی‌مانند زن انگليسی‌يا
هندی‌يا پاكستانی‌و غيره نيست كه مورد انتظار نباشد.

بی‌حجابی و فساد در مليتهای‌مختلف وجود دارد و
غير منتظره نيست اما برای‌ايران و ايرانی‌،‌بسيار زشت و زننده است كه زن به مجرد
پياده شدن از هواپيما،‌به گوشه ای‌رفته و تغيير قيافه داده و همانند زنان اجنبی‌ولامذهب
در ملأ عام ظاهر شود. بيگانگان اينها را از چشم ما می‌بينند و به حساب مردم ما
میگذارند؛ چرا كه زنان و مردان مؤمن و انقلابی‌بدليل استضعاف و عدم امكانات،‌ كمتر
راهی‌اينگونه مناطق می‌شوند.

مطلب ديگر آنكه بنا به اظهار برخی‌مسئولان
مطّلع، ‌بر خلاف انتظار و با كمال تأسف، ‌زنان و دختران مجرّد بدون قيد و شرط و
تنها با اجازه اوليای ‌خود از فرودگاه تهران به خارج و از جمله امارات سفر می‌كنند
حتی‌زنانی‌كه از شيراز و بندر عباس بعلت تجرد، ‌مجاز به سفر نيستند و تصميمات بجای
مسئولين محلی‌‌مانع از پرواز آنها می‌شود؛ اينها بقرار اطلاع می‌آيند به تهران و
از آنجا حركت می‌كنند و رادع و مانعی‌برای‌سفر آنها وجود ندارد و اين مايه شگفتی‌است
!! بقرار اطلاع، ‌فرودگاه دبی‌ـ اسماً‌و نه عملاً ـ به زنان مجرد اجازه ورود نمی‌دهد
و روابط و توصيه و حق حسابهای‌ديگر،‌مشكل ورود زنان مجرد را حل می‌كند ! اما ما كه
آرمانمان، ‌دفاع از ناموس و حيثيت ايرانی‌است،‌چگونه سهل و آسان، ‌زن و دختر مجرد
ـ با آن موارد زننده ـ را اجازه خروج می‌دهيم؟!

باری‌! وضع بسياری‌از مسافران زن مجرد هنگام
عزيمت و طی‌پرواز و ارتباطات بعدی‌با افراد مشكوك اعم از زنان يا مردان نامحرم،‌عمده
ترين عامل فساد و هموار شدن راه سوء استفاده است و هر هفته،‌ده ها زن و دختر مجرد
به معيّت زنان يا مردان اجنبی‌به منطقه وارد می‌شوند و افراد ديگری‌آنها را در
مقصد،‌استقبال می‌كنند كه وضع آنها در يك نگاه،‌مشخص است و حركات مشكوك و وضعيت
آنها جدّاً معنی‌دار است.و موارد فساد و ابتذال ـ بصورت فردی‌و جمعی‌ـ و داستانهای‌شرم
آور به تواتر نقل می‌شود كه زبانزد خاص و عام است و در خور اين مقاله نيست.

اين وضعيت ناهنجار تا كی‌..؟!

برادران ما در دبی‌می‌گفتند: به خاطر همين
سمعه نامطلوب و زشت كه مشتی‌زنان لجام گسيخته در منطقه ببار آورده اند، همسران ما
به تنهائی‌و بدون همراه داشتن شوهر يا اوليای‌خود، در بازار و خيابان ها ظاهر نمی‌شوند،
چرا كه مورد مزاحمت و برخورد نامطلوب فراوان بوده است !! و هيچگونه نظارت و كنترلی‌هم
وجود نداشته و ندارد !!!

آيا مسئوليت اين وضع ناهنجار با چه كسانی‌است؟‌آيا
آنقدر كه هنگام ورود اجناس از خارج، لابلای‌چمدانها را می‌گرديم و برای‌زير پيراهن
و جوراب، حتی‌جريمه و عوارض می‌نويسند، در خروج زنان جوان و رنگ و روغن كرده، ‌سختگيری‌می‌شود؟
آيا در رابطه با فساد اخلاق، چند مورد را ممنوع الخروج كرده اند و به اطلاع مردم
رسانده اند تا عبرت برای‌ديگران باشد؟ آيا از كدام تور مسافرتی‌خواسته شده، گزارش
كنند،‌كدام زنانند كه نيمه برهنه با قيافه های‌وقيح و صد در صد ضد اسلامی‌،‌از هتل
خارج می‌شوند و با افراد مشكوك در تماس اند و پس از گزارش حين بازگشت به عنوان
مروج فساد تعقيب شده اند؟!.

اساساً چه اصراری‌داريم كه رفت و آمد های ‌خارجی‌را
اين گونه مجاز كنيم و بی‌قيد و شرط درب ها را بگشائيم؟ آيا اين كار از مصاديق بارز
« اعانت به اثم » و كمك دادن به ترويج فساد نيست؟

بی‌توجهی‌آشكار به ارزشهای‌انقلاب

ما كه به كيان و عزت اسلامی و ناموس ايرانی‌فكر
می‌كنيم، بدون تأمل بايد از خروج زن و دختر مجرد مطلقاً ـ جز مورد مطمئن كه مثلاً ‌شوهر
او در خارج است و بر او نظارت دارد و امثال آن ـ جلوگيری‌كنيم. چرا پدران و مادران
و برادران اينگونه زنان، ‌اجازه می‌دهند زن و دختر مجردشان در فضائی‌آن چنانی‌،‌آزاد
و مطلق العنان باشد؟ و چرا گذرنامه اينها مهر خروج می‌خورد؟!.

وای به روزی‌كه خدای‌نخواسته در شعار و عمل ما
تناقض ديده شود و آن چيزی‌كه برای‌آن انقلاب شد به بوته فراموشی‌سپرده شود.

عملكرد فرد فرد ما چه در داخل و چه در خارج،‌زير
ذره بين‌است و به حساب انقلاب گذاشته می‌شود. 
وقتی‌يك زن با حركاتی‌آنچنانی‌ـ به منظور عقده گشائی‌ـ وارد فرودگاه دبی‌می‌شود،‌از
پرسنل فرودگاه گرفته تا راننده تاكسی‌و هتل دار و مغازه دار و هر ناظر و رهگذر كه
قيافه ايرانی را می‌شناسد، ‌اين را به حساب ايران اسلامی‌می‌گذارد. آيا خروج چنين
عنصری‌برای‌جمهوری‌اسلامی‌زيانبارتر است يا خروج سكه و قاليچه های‌ابريشمی‌؟! پس
چرا اين را كنترل می‌كنيم و آن را آزاد می‌گذاريم؟!

آبروی‌انقلاب را در يابيد

آبروی‌اين انقلاب،‌چه برای‌ما و چه در خارج و
در نظر آزادگان جهان، به ارزشهای‌اخلاقی‌آن بود،‌حال اگر اين ارزشها به زير سئوال
برود،‌ديگر چه برای‌انقلاب می‌ماند؟! مسئله چهار تا مرد يا زن بی‌بند و بار و فاسد
يا فاجر نيست،‌ترس از اين است كه تب انقلاب فرو نشيند و نوعی‌بی‌تفاوتی‌نسبت به
مسائل اخلاقی‌به چشم خورد. كافی‌است دست اندركاران امور، سری‌به پاركهای‌داخل و
بازارهای‌خارج بزنند و پسرها و دخترها را ببينند و از آمار گسترش فساد توسط عوامل
ضد انقلاب ـ كه به مدارس نيز كشيده شده ـ خبری‌بگيرند و چاره ای‌كنند.و گرنه هر
چند روز، مانور تبليغاتی‌دادن و كاری‌مثبت و سرنوشت سازنكردن، تأثيری‌در زدودن
فساد ندارد. البته آيه ياس نمی‌خوانيم. آثار مثبت و جاويد انقلاب ، ‌برای‌هميشه در
دفتر تاريخ ثبت است و حساب گروه هائی‌كه در اقليت اند را به حساب توده های‌شرافتمند
نمی‌گذاريم و تحول فرهنگی‌، ‌فكری‌و اخلاقی‌و سياسی‌و غيره همگی‌بجای‌خود محفوظ و
ملموس است،‌اما نبايد خامی‌كنيم و به عنوان درهای‌باز ميدان را به عناصر فتنه گر و
مروج فساد بدهيم و چهره انقلاب را در داخل و خارج به زير سئوال ببريم كه اگر مهار
اين توسن چموش از كف خارج شود،‌به سختی‌كنترل می‌شود.

چه بايد كرد؟

اگر امروز كه آغازين لحظات دومين دهه انقلاب
است،‌و صدای‌طنين افكن امام و توصيه های‌نافذ و تكان دهنده او در گوش و دل ما است
و فرزندان روحانی‌و شايسته امام بر سر كارند و حراست خون شهيدان به كالبدها گرمی‌می‌بخشد
و اسيرانمان در بند دشمن، صلای‌مقاومت می‌دهند و خانواده ها و كودكان معصوم شهدا،‌چشم
در چشم ما دوخته اند،‌ابتكار عمل در دست نگيريم و جدی‌و قاطع برخورد عملی‌با جبهه
گسترده فساد نكنيم،‌معلوم نيست در آينده،‌وضع چگونه خواهد بود؟.

فساد همچون ميكرب است كه نامرئی‌و آرام، ‌زادوولد
دارد و توليد مثل می‌كند و يكباره پيكر را از كار می‌اندازد. اگر از اين ويروس
بيمار‌ی اخلاقی‌غافل شويم و به عوامل و انگيزه ها و زمينه های‌رشد آن نيانديشيم و
كارشناسان دينی‌، ‌سياسی‌،‌اقتصادی‌،‌فرهنگی‌، اجتماعی‌، ‌و روانی در پيرامون
مسئله منكرات و فساد اخلاقی‌و ريشه گسترش آن،‌بطور هماهنگ، مطالعه نداشته باشند و
مسئولين در هر سطح و موقعيتی‌با شيوه ای‌جدی‌و انقلابی‌و در عين حال منطقی‌و اصولی‌،‌در
صدد حل آن بر نيايند، شعارات موسمی‌و خطابه ها و اعلاميه های‌بدون پشتوانه عملی‌،‌در
زمينه مورد بحث و ساير زمينه های‌اجتماعی‌،‌نه تنها كار ساز نيست بلكه گستاخی‌و
دهن كجی‌عناصر فاسد و مفسد را افزون می‌سازد و ما را به مواضع انفعالی‌می‌كشاند، ‌همانگونه
كه عملاً می‌بينيم،‌يك فرد مسلمان معمولی‌و حتی‌پاسدار و عضو كميته اگر به يك زن
يا مرد فاسد،‌در مورد فساد اخلاقی‌يا بد حجابی‌حتی‌در داخل كشور،‌تعرّض كند،‌نه
تنها مورد تعرّض متهم و عناصر فاسد،‌قرار می‌گيرد كه به عنوان حركت غير مسئولانه، ‌متخلف
شناخته می‌شود و پشيمان می‌گردد !.

بالاخره به اينجا می‌رسيم كه امر به معروف و
نهی‌از منكر اسلامی‌ـ در تكليف و عمل ـ از عهده مردم بيرون شده و نهادهای‌مسئول هم
كاری‌آنچنان در خور،‌از پيش نبرده اند و اين است يك عامل گستاخی‌عناصر فساد و
توسعه منكرات.

سختی‌با مسئولين و مجريان امور

در پايان اين رنجنامه كه از سوز دل و نگرانی‌نسبت
به آتيه انقلاب،‌سر چشمه می‌گيرد، خطاب به مسئولان و دست اندر كاران و مجريان امور،
‌لازم است عرضه بداريم:

مردم ما فشارهای‌دوران انقلاب،‌جنگ و ويرانی‌و
داغ عزيزان،‌فراق اسيران و تورّم و گرانی‌سرسام آور،‌و مشكلات ديگر مادی‌را هر چند
دشوار و غير قابل تحمل باشد،‌به حساب اسلام و انقلاب، ‌تحمل كرده و می‌كنند، ‌اما
ابتذال اخلاقی‌و غارت ارزشها را بوسيله عناصر لجام گسيخته تحمل نمی‌كنند و در عين
حال كه به نظام جمهوری‌اسلامی‌عشق می‌ورزند و آرمانهای مقدس امام هميشه جاويدمان
را پاس می‌دارند، و به مقام معظم رهبری‌،‌پس از امام،‌دست بيعت داده و وفا دارند و
در استقرار دولت جمهوری‌اسلامی‌و انتخاب رياست محترم جمهوری اسلامی‌و ساير صحنه ها
حضور فعال داشته و با دل و جان ايستاده اند و به صداقت و ايمان و صفا و معنويت و
دل سوختگی‌كارگزاران نظام بويژه در سطوح عالی‌،‌ترديد ندارند و مشكلات را كم و بيش
درك می كنند،‌اما همين مردم از شيوع منكرات و لوث شدن ارزشها رنج می‌برند و برای‌يك
بسيج عمومی‌در صحنه پيكار با فساد و منكر همانند يك جنگ تمام عيار آماده اند و اين
پيكار را از دفاع مقدس ده ساله كوچكتر نمی‌دانند.

مسئولين محترم كشور از اين آمادگی‌مردم،‌بيشتر
استفاده كنند و به احساسات پاك و حساسيت های‌آنها توجه بيشتر بنمايند كه امام فقيد
و عزيزمان درس با مردم بودن و استفاده از عواطف و استعدادهای‌آنان را به همگان
آموخت و اين درس بايد جاودانه بماند.

·       
امير المؤمنين «ع»

« من لم یهذب نفسه فضحه سوء العاده »    ( غرر الحكم ـ ص 719 )

كسی‌كه روان خود را
از نا پاكیهای‌اخلاق تطهير ننمايد عادات ناپسنديده اش او را رسوا خواهد ساخت.

 

/

حدیث ثقلین

جاودانگی‌ راه امام

حديث ثقلين

حجةالاسلام و المسلمين اسدالله بيات                           قسمت چهارم

رابطه بين دو ثقل

رابطه ميان اين دو ثقل رابطه صوری‌ و سطحی‌ و جعلی‌ و قرار داد‌ی
نيست كه در صورت جعل و اعتبار تحقيق پيدا كند و خارجيت بايد و در صورت عدم جعل و
اعتبار تحقق پيدا نكند،‌ نه اينطور نيست بلكه رابطه اين دو ثقل عظيم رابطه واقعی‌
و نفس الامر‌ی بوده و در صورت متروك شدن و مهجور ماندن يكی‌ از آن دو بالضروره
باعث مهجور ماندن و متروك ماندن آن ديگری‌خواهد بود؛ برای‌ اينكه كتاب الهی‌ كه
حقايق تنزل يافته جهان غيب است و ضامن سعادت جاودانه انسان و بشريت در همه ادوار و
اعصار می‌باشد، ‌با تحقق ولايت الهی و امامت اسلامی‌ خارجيت می‌ يابد و ولايت امت
اسلامی‌ با حاكميت احكام قرآن و پياده كردن معارف قرآنی‌، عينيت می‌يابد و اين دو
از حيث حقيقت و تحقق خارجی متلازم می‌باشند و از هم متفارق نبوده و هميشه با هم
خواهند بود و قطعاً‌ از هم جدا نگسته و در حقيقت اهل بيت نبي صلی‌ الله عليه و آله
همان قرآن هستند منتهی‌ به صورت ناطق و متحرك و سامع و مطلع و شاهد صحنه ها و قرآن
نيز همان اهل بيت عليهم السلام می‌باشد منتهی‌ در اين شكل و قالب كه به صورت مدوّن
و مكتوب است. كتاب خدا سند حقانيت آنان و آنان مترجمان آن و مجريان احكام و
دستورات كتاب الهی‌ هستند و هر دو يك پيام دارند و يك هدف و مقصدی‌ را تعقيب می
نمايند. ظلم بر اهل بيت عليهم السلام، ظلم بر قرآن و همچنين ظلم و ستم بر قرآن،‌ ظلم
بر اهل بيت پيامبر (ص) است.

سياست تجزيه و تفكيك اين دو ثقل از همديگر، سياست دفن هر دو و
كنار گذاشتن هم كتاب خدا و هم اهل بيت پيامبر (ص) است،‌ زيرا اهل بيت و قرآن هر
كدام وجهه و چهره يك حقيقت می باشند و در باطن به يك چيز بر می گردند. اگر چه
ظاهرشان اين است كه دو چيزند و دو ثقل اند و دارای تعدد می باشند.

بنابراين مهجور ماندن هر كدام از آنها، موجب مهجور ماندن و
متروك شدن آن ديگری‌ نيز خواهد بود زيرا يكی از دو ثقل، حالت طرح و برنامه زندگی‌
است و آن ديگر‌ی زمينه اجرای آن است. برنامه وقتی‌ می‌تواند مفيد واقع شود كه به
مرحله اجراء در آيد و مجرين صالح و قوی‌ و توانمند وقتی‌ موفق خواهند بود كه طرح و
برنامه جامع و دقيقی‌ داشته باشند و الاّ‌ هيچكدام آن نقش را كه می‌تواند ايفاء
نمايند، نخواهد توانست نقش خود شان را ايفاء نمايند و به همين تحليل علمی‌ و
اجتماعی‌ و فلسفی‌ است كه نبیّ اعظم اسلام (ص) اشاره می‌فرمايد:‌«‌ لن يفترقا حتّی
يردا علیّ الحوض » آری‌،‌ امكان ندارد دو موضوع ارزشمند و گرانبها با حفظ هويّت و
حقيقت خودشان از هم جدا و متفرق گردند و جدا شوند كما اين كه در آغاز با هم بودند
در ادامه نيز بايد با هم باشند و از هم جدا نشوند و لذا هجر و طرد و نفی هر كدام
هجر و طرد و نفی‌ آن ديگری‌ خواهد بود.

نجات مسلمين عالم در سايه تمسك به ثقلين

امام به عنوان فرد‌ی كه در رهبری دنيای‌ اسلام و بلكه در صدر
رهبری‌ دنيای‌ محرومان قرار دارد و از استضعاف ميلياردها انسان به زنجير كشيده رنج
می‌برد و آرام ندارد و قلبش برای‌ نجات و رهائی‌ آنان می‌طپد، فكر می‌كند همه اين
بدبختيها و زنجير كشيده شدنها و ظلمها و ستمها و غارتها و چپاولگريها و نامردميها
به يك مسأله اساسی‌ و ريشه ای‌ بر می گردد و آن مسأله عبارت از جدائی بشريّت از
رهنمودهای نبی اسلام صلی‌ الله عليه و آله است و تنها راه نجاتشان هم رجعت به همان
است كه او فرموده است كما اين كه در ضمن سطور گذشته بطور اجمال تذكر داده شد و آن
تمسك به كتاب الله و اهل بيت نبی اعظم است. و اگر مردم حجاب های‌ جهل و عصبيت را
كنار بگذارند و با ديد انصاف و عقل و بصيرت به مسائل نگاه كنند و به سنّت نبوی،
صادقانه و بدون تأويل و توجيه عمل نمايند،‌به همان هدف مقدس الهی‌ و مقصد اعلای‌
انبيا و اوليای‌ خداوند خواهند رسيد و لذا می‌فرمايد:‌‌

« و ذكر اين نكته لازم است كه حديث ثقلين متواتر بين جميع
مسلمين است و در كتب اهل سنت از صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان با الفاظ مخلفه و
موارد مكروه از پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم بطور متواتر نقل شده است و
اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر به ويژه مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همه
مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است، جوابگوی‌ آن باشند و اگر عذری‌ برای‌ جاهلان بی‌
خبر باشد، برای‌ علماء مذاهب نيست ».

بر كسی‌ پوشيده نيست كه اين سخن پيامبر صلی‌ الله عليه و آله
است و در زمانی‌ و موقعيتی‌ اين سخن را فرموده است كه نگرانی‌ از آينده انقلاب و
امت خويش دارد و می‌خوهد آن گرفتاری‌ كه بر سر امت موسی «ع» و عيسی‌»ع» و ديگر
انبيای‌ الهی آمد و به تدريج موجب از بين رفتن اساس دين يهود و مسيحيت گرديد و
تورات و انجيل را به صورت محرّف و دست خورده در آورد، بر سر امّت اسلامی نيايد و
امت اسلام گرفتار آن وضع نگران كننده و رقت بار كه بر ديگران پيش آمد نشود. و لذا
با توجه به اين آينده نگری‌ و پيش بينی‌ الهی‌ و متكی به وحی‌ آسمانی‌،‌ مسأله
ثقلين را مطرح فرمودند و عدم انفكاك اين دو را اعلام نمودند و اين موضوع تنها خط
حاكم در زمان پيامبر اسلام «ص» نبود بلكه يك خط ساری‌ و جاری‌ الی‌ يوم القيامه و
رجوع كل عالم هستی‌ به مبدأ كل هستی‌ می‌باشد.

حديث ثقلين متواتر ميان فرق مسلمين

برای اين كه زوايای گوناگون اين جمله حضرت امام قدّس سرّه روشن
شود و تكليف الهی‌ علماء جهان اسلام در دنيای‌ امروز بيشتر مشخص گردد، از جهات
مختلف به حديث ثقلين توجه نموده و ابعاد گوناگون آن را مورد بررسی‌ قرار می‌دهيم:

متن حديث

اين حديث شريف و بلند با تعبيرات مختلف در كتابهای‌ گوناگون
اهل سنّت و شيعه آمده است به علت اهميت موضوع و جاودانگی‌ اين وصيتنامه سياسی‌
الهی‌،‌همه اين متون آورده می‌شود مأخذ و مستند آنها در ذيل ذكر می‌گردد. و در
پايان به جمع بندی‌ متون خواهيم پرداخت:

1ـ ترمذی‌ و نسائی‌ از جابر بن عبد الله انصاری‌ چنين نقل كرده
اند: ‌حضرت رسول «ص» فرمودند: « يا أيها النّاس إنی تركت فيكم ما إن أخذتم به لن
تضلّوا:‌ كتاب الله و عترتی‌ أهل بيتی »[1].
متوجه باشيد، من در ميان شما چيز‍‌ی به عنوان وديعه می‌گذارم كه اگر خوب آن را
داشته باشيد و از آن پيروی كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد و آن وديعه، كتاب خدا و
عترت من كه همان اهل بيت من هستند می‌باشد.

2ـ و قال صلّی‌ الله عليه و آله و سلّم:‌« إنّی تركت فيكم ما
إن تمسكتم به لن تضلوا بعدی‌: كتاب الله حبل ممدود من السّماء إلی‌ الأرض، و عترتی‌
أهل بيتی‌، ولن يفترقا حتی‌ يردا علی‌ الحوض،‌فانظروا كيف تخلّفونی‌ فيهما »[2].

اين متن با قبلی‌ در بعضی‌ از جهات تفاوتهائی دارد و با ملاحظه
هر دو فرقها و تفاوتها مشخص است. پيامبر اسلام «ص» فرمودند: من در ميان شما امّت
اسلام چيزی‌ را می گذارم كه اگر به آن خوب تمسك كنيد و بذيل دامن آن چنگ بزنيد بعد
از من گمراه نخواهيد شد؛ آن كتاب خدا است كه ريسمان محكم الهی‌ است بسوی‌ زمين
كشيده شده، و عترت كه همان اهل بيت من هستند و اين دو چيز از هم جدا شدنی‌ نيستند
و متفرق نمی‌شوند تا در حوض بر من وارد شوند. شما مردم خوب فكر كنيد و جوانب امر
را بررسی‌ نمائيد كه چگونه بعد از من درباۀ آن دو عمل می ‌كنيد و رفتارتان با آنها
بعد از من چگونه است.

3ـ و قال صلی‌ الله عليه و آله و سلّم:‌ « إنی‌ تارك فيكم
خليفتين: كتاب الله حبل ممدود مابين السماء و الأرض و عترتی‌ أهل بيتی‌ و إنّهما
لن يفترقا حتّی‌ يردا علیّ الحوض » [3]
ـ  اين حديث نيز از حيث متن و محتوی‌ مثل
حديث قبلی‌ است منتهی‌ در اين حديث از كتاب خدا و عترت بعنوان دو خليفه و جانشين
رسول اكرم «ص» ياد شده است.

4ـ و قال صلی‌ الله عليه و آله وسلّم:‌«إنی‌ تارك فيكم الثقلين:
كتاب الله و أهل بيتی‌،‌و إنهما لن يفترقا حتی‌ يردا علی‌ الحوض » [4]ـ
در اين متن از كتاب خدا و اهل بيت بعنوان ثقلين يعنی‌ دو چيز مهم و گرانقدر و
گرانبها نام برده شده است و كلمه عترت آورده نشده است. و معنی‌ و محتوای‌ آن با
احاديث قبلی‌ همسان و هماهنگ است.

5ـ و قال صلی‌ الله عليه و آله و سلّم: « إنی‌ أو شك أن أدعی‌
فأجيب، و إنی‌ تارك فيكم الثقلين: كتاب الله عزّ وجلّ و عترتی‌، كتاب الله حبل
ممدود من السماء إلی‌ الأرض، و عترتی‌ أهل بيتی.و إن اللطيف الخبير أخبرني أنّهما
لن يفترقا حتی‌ يردا علی الحوض فانظروا كيف تخلفونی فيهما »[5]ـ
اين متن بهتر و بيشتر از آن متنهای‌ ديگر اهميت موضوع را رسانده و زمينه نگرانی‌
رهبری را از آينده مسلمين و دنيای‌ اسلام به وضوح نشان می‌دهد و لذا می‌فرمايد: در
آينده ای نه چندان دور بلكه در آينده ای‌ نزديك، طبق مشيت الهی‌ به سوی خدايم دعوت
خواهم شد و بطور حتم و قطع،‌پاسخ دعوت حق را خواهم داد و من در ميان شما نخواهم
بود ( و شما با فقدان رهبری‌ روبرو خواهيد گشت در چنين مؤقعيتی‌ زمينه اختلاف و
پراكندگی‌ خيلی‌ فراهم خواهد شد برای‌ اين كه چنين وضعيت خطرناك پيش نيايد ) من
شما را راهنمائی‌ كرده و سفارششان می‌كنم دو چيز در ميان شما می‌گذارم و اينها
خيلی‌ سنگين و ارزشمند هستند، يكی كتاب خدا قرآن است كه ريسمان كشيده شده الهی از
آسمان بسوی‌ زمين می‌باشد و ديگری‌ عترت من كه همان اهل بيت من می‌باشند و
پروردگار مهربان به من خبر داده است كه اين دو از هم جدا نمی‌شوند تا در كنار حوض
بر من وارد شوند، مواظبت كنيد تا بنحو احسن و مناسب با  جانشينان من رفتار كرده و طبق دستور آنها عمل
نمائيد.

6ـ « و لما رجع صلی الله عليه و آله و سلّم من حجة ‌الوداع و
نزل غدير خم، ‌أمر بدوحات فقممن فقال كأنی‌ دعيت فأجبت إنی قد تركت فيكم الثقلين، ‌احد
هما اكبر من الأخر:‌ كتاب الله تعالی‌ و عترتی فانظروا كيف تخلفونی‌ فيهما فإنّهما
لن يفترقا حتی‌ يردا علی‌ الحوض. ثمّ قال:‌ إنّ الله عزّ وجل مولای و إنا مولی كل
مؤمن ثم اخذ بيد علی‌ فقال:‌ من كنت مولاه فهذا وليّه ! اللهم وال من والاه وعاد
من عاداه. الحديث بطوله ».[6]

اين طريق زوايای‌ ديگری از اين حديث شريف را روشن و بيان كرده
است و نشان می‌دهد كه پيامبر اسلام «ص» در هر فرصت مناسب و زمان و مكان خاص كه
شرايط و زمينه را برای‌ اين نوع مطالب و رهنمود مناسب می‌ديدند، روی‌ اين موضوع
تكيه می‌فرمودند و راهنمائيهای‌ لازم را اعمال می‌كردند و لذا در اين روايت آمده:
وقتی كه نبی‌ اعظم اسلام «ص» از حجة الوداع مراجعت می‌فرمود و وارد منطقه غدير خم
گشت، دستور دادند كاروانها توقف كردند و در غدير خم اجتماع به عمل آوردند و در آن
اجتماع عظيم اعلام فرمود: من بسوی‌ ملاقات خداوندم دعوت شده ام و دعوت حق را اجابت
كرده ام و در آينده در ميان شما نخواهم بود ( و نگران آينده شما و انقلاب هستم،‌
برای‌ رفع آن نگرانی‌ و پيش گيری‌ از آن وضع نا مطلوب احتمالی‌ ) دو چيز گرانبها
كه يكی از آنها بالاتر از آن ديگری‌ است، در ميان شما می گذارم و آن دو چيز
ارزشمند و گرانبها كتاب خدا و عترت من هستند با دقت به آينده بيانديشيد و فكر كنيد
كه چگونه با آن دو چيز گرانبها برخورد می‌نمائيد و آن دو از هم جدا نخواهد شد تا
آن لحظه ايكه در كنار حوض هر دو بر من وارد شوند. سپس به سخنان خويش چنين ادامه
داد: خدای‌ عالم مولای‌ من است و من هم مولی‌ و صاحب اختيار هر مؤمنی‌ هستم. بعد
دست علی‌ بن ابيطالب «ع» را گرفت و فرمود: هر كسيكه من مولایش هستم و ولی امر او
می‌باشم، علی‌ » ع» هم مولی‌ و ولی‌ امر او می‌باشد، خدايا دوست بدار هر كسی‌ كه
او را دوست می‌دارد و ولايت او را بعهده بگير هر كس كه ولايت علی‌ را پذيرا شده
است و دشمن بدار هر كسی  كه با وی‌ از سر
دشمنی‌ وارد شده و او را دشمن می‌دارد.

از اين حديث بوضوح روشن می‌شود كه حديث ثقلين در موارد متعدد و
بطور مكرر در مناسبتهای‌ مختلف از زبان پيامبر اسلام «ص» شنيده شده است و شنونده
ها و ناقلان آن افراد مختلفی‌ هستند و در اكثر كلمات و عبارات اشتراك دارند و همين
معنی‌ نشان دهنده صدور اين حديث از مقام معظم رسالت است.

7ـ « و عن عبدالله بن حنطب قال: خطينا رسول الله «ص» بالجحفة‌
فقال: ألست أولی‌ بكم من انفسكم قالوا: بلی‌ يا رسول الله «ص»،‌قال فإنی ‌سائلكم
عن إثنين: القرآن و عترتی ».

از عبدالله حطب نقل شده است در جحفة در خدمت پيامبر اسلام
بوديم و پيامبر اسلام «ص» برای‌ ما خطبه ای‌ خواند و فرمود ای‌ مردم آيا من بعنوان
ولی‌ امر مسلمين بر شما ولايت ندارم؟ پاسخ دادند:‌ چرا يا رسول الله «ص»، شما
ولايت امر را بعهده داشته و صاحب اختيار و ولی‌ امر ما هستند. بعد فرمود پس از دو
چيز از شما سئوال خواهم كرد:‌ يكی‌ قرآن و دومی‌ عترت من.[7]

تواتر در حديث ثقلين

آنچه كه درباره حديث ثقلين مهم است و همه كسانی كه در اين باره
بحث كرده اند روی‌ آن تكيه نموده و تصريح به آن كرده اند،‌ تواتر و تضافر آن می‌باشد
و همين تواتر و كثرت نقل آن از طريق زياد و مختلف و با خصوصيات گوناگون بيشتر موجب
اطمينان می‌شود با اين كه اين سخن پيامبر اسلام «ص» است و امت اسلامی ‌از آن بايد
تبعيت نمايد.

برای روشن شدن بيشتر اين مطلب عبارت علامه بزرگ سيد شرف الدين
«ره»‌ به صورت ترجمه آورده می‌شود:

« روايات و احاديث صحيحه كه امت را ملزم می نمايد از ثقلين
تبعيت نموده و بذيل دامن آنها چنگ بزنند در حد تواتر است و طرقی كه اين حديث را
نقل كرده اند، بيش از بيست طريق بوده و بصور متضافر و زياد و فراوان است. و پيامبر
اسلام «ص» روی‌ آن تكيه فرموده و در موارد مختلف آن را گوشزد نموده است. گاهی‌ در
غدير خم همانطور كه قبلاً‌ ملاحظه كرديد فرموده است و گاهی‌ در روز عرفه در حجة
الوداع به اين مطلب تصريح نموده است و گاهی‌ بعد از انصراف و مراجعت از طايف و
موردی‌ كه بالای‌ منبرش در مدينه بودند به اين موضوع پرداخنه و تكيه نمودند و
يكدفعه نيز در حجره مباركه در آن حالت مرض و كسالتی‌ كه داشتند و حجره پر از جمعيت
بود اين طور فرمود: ای‌ مردم نزديك است من از ميان شما بروم و قبض روح گردم و از
هم و غم دنيا راحت شوم برا‌ی اتمام حجت با شما و پيش گير‌ی از وقوع بعضی‌ از حوادث
و خطرات برای‌ نظام و اسلام مطلبی‌ را به شما متذكر می‌گردم و آن اين كه در ميان
شما دو چيز گرانبها می‌گذارم كتاب خدای‌ عز وجل و عترت من كه همان اهل بيت «ع» می‌باشند
سپس دست علی‌ بن ابيطالب را گرفت و او را بلند كرد و فرمود اين علی‌ است كه با
قرآن است و قرآن با علی‌ است و با هم هستند و از هم مفترق و جدا نمی‌شوند تا اين
كه در كنار حوض بر من وارد شوند. و بر تواتر آن جماعتی‌ از اعلام و بزرگان عامه
اعتراف كرده اند حتی‌ ابن حجر پس از آن كه حديث ثقلين را نقل كرده است اين طور
تصريح كرده و می‌گويد:‌ شما بدانيد حديثی‌ كه در آن دعوت شده كه امت تمسك به قرآن
و اهل بيت پيامبر «ص» نمايد، از طريق زيادی‌ نقل شده و بيش از بيست نفر صحابی‌ آن
را نقل كرده است. [8]

روی‌ اين حساب در اعتبار و صحت ورود اين حديث ترديدی‌ موجود
نبوده و هر انسانی‌ كه با الف و بای‌ مسائل اسلامی‌ آشنائی‌ دارد خواهد فهميد كه
رسول اكرم «ص» بخاطر مسائل نفسانی‌ نبوده كه اين همه نگرانی خودش را ابراز نموده و
با شيوه های‌ مختلف آن را منعكس ساخته است و تنها راه حل اين نگرانی‌ را در تمسك
بحبل ثقلين می‌داند و در تمام زمانها تا روز قيامت راه حل نهائی‌ مشكلات دنيای‌
اسلامی‌ را در تمسك بثقلين می‌داند و امام امت نيز كه فرزند آن پيامبر است و مكتب
او را تجديد و احياء نموده است به آن موضوع استناد نموده و رو‍‌ی تمسك بثقلين تكيه
كرده است و فرموده است:‌ اين حديث متواتر است و حجت را بر همگان تمام كرده است و
اگر هم جاهلان عذری‌ داشته باشند كه ندارند علماء و محدثان هيچ گونه عذری‌ حتی‌
بصورت احتمال ندارند زيرا كه اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه
مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همه مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است،‌ جوابگوی‌ آن
باشند.                         ادامه دارد

 

 



1- متقی هندی از ترمذی ونسائی
درکنزل العمال جزء اول صفحه 44 در اوّل باب اعتصام به کتاب و سنت نقل کرده است به
نقل مراجعات صفحه 41.

/

وصيّت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی‌

وصيّت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی‌

قسمت سوّم

آيت الله محمدی گيلانی

·       
زبان هر قومی مانند
برج رفيعی‌ است كه از بلندای‌ آن می‌شود بر افكار و عقايد شان وقوف يافت.

·       
زبان رسا و لبريز از گنج عرفان و هنر و ادب در پايندگی‌ ملت ها
دخيل است.

·       
حمله روميان به سرزمين فلسفه و علم و هنر يونان، ملت يونان را
خرد نمود ولی‌ مليّت يونانيان در پرتو زبان سرشار از علم و معرفت، مصون ماند و
نهايتاً‌ روميان مغلوب آن شدند.

·       
زبان شيرين و شور انگيز فارسی‌، زبان معارف، و اسماء و صفات
الهی‌ در كلام و فلسفه و عرفان.

·       
معانی ای‌كه در افق اعلا است فقط می‌توان اشاره نمود.

·       
كلام صاحب شوارق قدّس سرّه در اسماء و صفات.

·       
اصطلاح اهل الله در اسماء و صفات.

·       
روشن شدن معنی‌ »اسم عين مسمّی‌ است » و…

تأثير زبان در پايندگی ملت ها

زبان هر قومی مانند برج رفيعی‌ است كه از بلندای‌ آن می‌توان،
بر افكار و آراء و عقايد و مقاصد آن قوم، ‌وقوف يافت و دربارۀ آنان داوری‌ نمود و
زبان هر ملّتی‌ محور اساسی‌ حركات ادبی و هنری‌ و فلسفی‌ و عرفانی‌ و علمی‌ آن ملت
است و به قدری‌ كه سرشار از معنويات و صفات آدميّت و در تبيين مقاصد رساتر است،
بقاء آن پاينده تر و دوام آن ملت بيشتر و در مقابل حوادث،‌ مقاوم ترند.

هنگامی‌ كه به تاريخ ملت های بزرگ نظر می‌افكنيم ملت فينيقی و
قبطی‍ و آشوری و كلدانی‌ و آرامی‌ و يونانی‌ و ايرانی و همانند آنها را مشاهده می‌كنيم
می‌بينيم كه تند باد حوادث بسياری‌ از آنان را ريشه كن ساخته و اثری‌ از وجود آنان
در صحنه زمين پديدار نيست فقط تاريخی‌ از آنها به يادگار مانده است ولی‌ اقوام و
مللی‌ را در امتداد زمان مشاهده می‌كنيم كه با همه حوادث استيصال كننده، پايدار
مانده اند.

روميان با قدرت نظامی‌ و تدراكات جنگی‌ و صلابت و مهارت
فرماندهان و سربازان وحشی‌ بر سر مردم يونان، بر سرزمين فلسفه و علم و ادب و هنر
لشكر كشيدند و امپراطوری عظيمی‌ تشكيل دادند امپراطوری‌ كه همچون آسيائی‌ ملت
يونان را خرد كرده و سائيد، ولی‌ زبان سرشار از منطق و حكمت و هنر و ادب و اخلاق
آن ملت بزرگ بوده كه نهايتاً بر نيروی‌ نظامی‌ روميان، پيروز گرديد و روميان به
مليّت يونانيان روی آوردند و مغلوب زبان فلسفه و هنر و ادب و فرهنگ يونان شدند،
چنانكه مغول و سپس تيمور، در حمله به ايران كه ضرب المثل قساوت و خرابی‌ جاودانه
تاريخ شدند بالأخره مغلوب زبان شيرين و شور آفرين فارسی‌ گرديدند و حتی‌ گروهی‌ از
اين فاتحان كه به هندوستان هجرت كردند دارالهجرۀ خويش را با ادبيات فارسی‌ لبريز
از ذخاير عرفان و صلح و صفا آراستند و سبكی‌ خاصّ از شعر فارسی‌ بنام سبك هندی‌ در
رديف سبك عراقی و خراسانی‌ پديد آوردند زيرا اين زبان بليغ همانند موجود زنده ای‌،
در عين نموّ و بالندگی‌، و توانائی قبول ترجمانی‌ افكار جديد، خاصيّت انطباق به
محيط را دارد و به يقين هر زبان زندۀ دنيا دارای‌ اين خواص است و زبان هائی‌ كه در
جهان به كام مرگ فرو رفتند فاقد اين ويژگيها بودند.

باری‌، زبان هر قوم و ملتی،‌بابی‌ است كه به سوی‌ فرهنگ و
عقائد و افكارشان گشوده كرديده و بقدر غناء آن از گنج عرفان و معنويات،‌و آراستگيش
به زينت فصاحت و بلاغت و ترجمانی‌ افكار نو و علوم جديد،‌ در بقاء ملت و قوم مربوط
به خويش دخيل است.

بديهی‌ است كه خواص و صاحب فنون در هر ملتی‌، دارای‌ زبان و
اصطلاحات ويژه ای‌ هستند كه بدون شناخت آن نمی‌شود بر مقاصد شان واقف شد و در اين
باب،‌ فنّ معارف و الهيّات دارای‌ امتياز و ويژگی چشمگيری هستند كه بر آشنايان اين
فنون واضح است و حتی‌ در بين همين خواصّ كه متصدی‌ بحث از عقائد و معارف الهی‌
هستند، اصطلاحاتشان مختلف و متفاوت است و نهايتاً‌ به رموز و اشارات می‌ انجامد و
در اين مقاله به اصطلاح آنان در بحث اسماء و صفات، به نحو اختصار اشاره می‌نمائيم
و راز رمز گوئی و اشارۀ اهل كمال را نيز بعضاً‌ بيان می‌كنم و مناسب می‌بينم كه
قبلاً عبارتی‌ از متكلم و حكيم بلند پايه مرحوم ملاّ عبد الرّزاق لاهيجی قدّس سرّه
را در اين جا نقل كنم:

فرق ميان اسماء الله و ساير اعلام:

« بدانكه در موجودات خارجی‌ هر چه جوهر و قائم به نفس خود است
آن را ذات گويند و هر چه عرض و قائم به غير است آن را صفت خوانند و هر لفظی‌ كه
دلالت كند بر ذات بی‌ اعتبار صفتی‌ از صفات آن را اسم گويند چون رجل و زيد و هر
لفظی كه دلالت كند به ذات به اعتبار اتّصافش به صفتی‌ از صفات آن را صفت گويند چون
قائم و ضارب و احمر و ابيض، پس ذات و صفت مقابل هم اند در معانی‌ و مفهومات،‌ و
اسم و صفت مقابل هم اند در الفاظ و عبارات، و دربارۀ واجب تعالی لفظی‌ كه دلالت بر
صفت تنها كند بی ملاحظه ذات،‌ صفت گويند چون علم و قدرت و ارادت و مانند آن و اين
الفاظ را در غير واجب تعالی‌ صفت نگويند،‌ بلكه معانی‌ آنها را صفت مقابل ذات
گويند و لفظی كه دلالت كند بر ذات به اعتبار صفت اعنی لفظی‌ را كه به اصطلاح سابق
دربارۀ ديگران صفت مقابل اسم می‌گفتند دربارۀ واجب تعالی آن را اسم خوانند چون
عالم و قادر و مريد و امثال آن، پس الفاظ علم و قدرت و ارادت و مشيّت و حيات و
مانند آنها صفات الله باشند و الفاظ عالم و قادر و مريد و شائی‌ و حی‌ّ و امثال
آنها اسماء الله، پس آنچه اسماء است در واجب،‌صفات باشد در غير واجب لكن فرقی ‌هست
ميان اسم واجب، ‌و صفت در غير واجب و آن فرق است كه ذات در مفهوم صفت در غير واجب
به طريق ابهام و اجمال معتبر است نه برسبيل تعيين و تفصيل مثلاً‌ مفهوم قائم ذات
ما است كه مأخوذ باشد به آن صفت قيام و قرينه خارجی‌ مفهوم شود كه آن ذات مثلاً
ذات زيد است،و در مفهوم اسم در واجب ذات معين معتبر است،‌ مثلاً‌ معتبر در مفهوم
عالم كه از اسماء الله باشد ذات معين است كه آن ذات واجب الوجود باشد مأخوذ با صفت
علم و همچنين قادر و حی‌ّ و امثال آن، و دور نيست كه وجود آن فرق باعث مغايرت در
تسميه شده باشد و در ميان اسماء الله اسمی‌ است كه بجای علمست در غير واجب و آن
لفظ الله است كه موضوع است برای‌ ذات واجب الوجود مستجمع جميع صفات كمال،‌ و ما
گفتيم اين اسم بجای‌ علمست و نگفتيم كه علمست،‌ به سبب آنكه معتبر در مفهوم علم
ذات معين است بی اعتبار معنی‌ صفتی‌ از صفات و در اسم الله معتبر ذات معيّن است با
اعتبار جميع صفات.

پس فرق ميان اسماء الله و ساير اعلام، اعتبار صفت است و عدم
اعتبار صفت و فرق ميان اسم الله و ساير اسماء الله، اعتبار جميع صفات است و اعتبار
بعضی‌ از صفات پس في الحقيقه ساير اسماء الله نيست مگر تفصيل اسم الله پس اسم الله
اعظم اسماء الله باشد » ( گوهر مراد باب دوّم از مقاله دوّم ).

اين اسماء و نظائر اينها كه در واجب تعالی‌ استعال می‌شوند
اسماء ملفوظه اند كه اهل كلام و جدال و فلسفه عمومی‌ از اسماء الهی‌،‌ همين ها را
قصد می‌كنند و اقشار مردم نيز چنين می‌فهمند، ولی‌ اهل معرفت و اصحاب قلوب، طورشان
وراء اين طور است.

اهل الله می‌گويند: علم مثلاً كه از صفات حضرت واجب الوجود است،‌
عبارت است از حقيقت الوجود در تعيّن علم، ‌و عالم كه از اسماء حضرت واجب الوجود
است،‌ عبارت است از ذات واجب تعالی‌ ملحوظاً با تعيّن علم، پس حقيقت صفت و اسم
باری‌ تعالی‌ در اصطلاح اين طايفه،‌ همان حقيقت وجود و ذات مقدّس واجب تعالی‌ است
و اما لفظ علم و عالم اسم اسم است، و بر اين مقياس است صفات و اسماء ديگر خدای‌
تعالی‌ كه « كل يوم هو فی‌ شأن » و به حسب شئون و تجليّاتش دارای‌ اسماء و صفات
سلبيه و ايجابی‌ است و با اين بيان معنی‌ « اسم عين مسمّی‌ است » روشن می‌شود.

و گاهی‌ بعضی‌ از معانی‌ و برخی‌ از معارف آنچنان در افق اعلا
است كه با معارف و معانی‌ متعارف و معهود در افكار عموم قابل تطبيق نيست و دارای‌
رنگ و قوام نوين و حديث است،‌و طبعاً مورد انكار و رميدگی مردم متعارف می‌گردد،‌و
به همين معنی‌ اشارت دارد روايات كثيره ای‌ كه از ائمه معصومين عليهم السلام به
اين مضمون آمده: «حديثنا صعب مستصعب لا يحمله ملك مقرب ولا نبی‌ّ مرسل ».

صدوق الطائفه رضوان الله عليه در كتاب عيون اخبار الرضا عليه
السلام در خبری‌ طولانی‌ از يزيد بن سليط نقل می‌كند كه گفت از موسی‌ بن جعفر
عليهما السلام « راجع به معنی‌ عمامه و سيف و كتاب و عصا و خاتم كه نزد ائمه عليهم
السلام می‌باشند » شنيد كه آن بزرگوار فرمودند:

« امّا العمامه فسلطان الله تعالی‌ عزّ وجلّ و امّا السّيف
فعزّة الله عزّ وجلّ و امّا الكتاب فنورالله عزّ وجلّ و امّا العصا فقوة الله عزّ
وجلّ و امّا الخاتم فجامع هذه الامور… ثمّ قال: يا يزيد انّها وديعه عندك فلا
تخبر بها الّا عاقلاً او عبداً امتحن الله قلبه للايمان ». ‌                           ( ج 1 ـ ص 25)

يعنی ‌عمامه و شمشير و كتاب و عصا و انگشتر، ‌غلاف و قشری‌ است
برای ‌لباب معانی ای‌ مانند سلطان الله و عزت الله و نور الله و قوّت الله تعالی‌:

سخن در پوست می‌گويم كه جان اين سخن غيب است

                                     نه در
انديشه می گنجد نه آن را گفتن امكان است 

كه برای درك اقشار چنين تعبير شده و اين اشارات و رموز را نمی
بايستی نزد ناكسان افشاء نمود.

اين بيان امام عليه السلام مفتاحی‌ است برای‌ گشودن رموز و
تأويل اين سنخ آثار و احاديث وارده از انبياء و اوصياء صلوات الله عليهم و علم
تأويل احاديث از نعمتهای‌ بزرگ خداوند متعال است كه به برگزيدگان خويش افاضه می
فرمايد و آنها به عنايت خداوندی‌ از اقشار و پوسته های‌ احاديث می‌گذرند و به لباب
آنها نائل می‌شوند، ‌قال الله تعالی: « و كذلك يجتبيك ربّك و يعلّمك من تأويل
الاحاديث » يوسف عليه السلام برگزيدۀ پروردگار منّان كه او را تأويل احاديث آموخت،‌
توانست قشور صورت نوميّه سلطان مصر را كنده و جان و روح رؤيای‌ وی‌ را تفسير و
تعبير كند.

اهل معرفت و اصحاب قلوب همانطور كه خداوند متعال وجهی‌ از آيات
خويش را در آفاق ارائه می‌دهد، ‌وجه ديگری‌ از آيات خويش را در انفس آنان، به آنان
ارائه می‌ دهد قال تعالی‌: « سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم » اينان به بطون
قرآن و اسرار آفرينش از راه دل و تعليم الهی‌ واقف می‌شوند،‌و چون يافته آنها
معنائی است، حديث و نوين، و با يافته قشريّون تطبيق نمی‌كند، يا در صدورشان برا‌ی
هميشه دفن شده و به خاك برده اند، يا با رمز و اشاره بيان كرده اند كه بدينوسيله
از تفتين و ايذاء و تكفير قشريّون در امان باشند، زيرا اسرار را با رمز و اشاره
القاء كردن غالباً بدست قشری‌ بهانه نمی‌دهد و باب تهمت را مسدود می‌كند، چنان كه
حضرت صديقه مريم عليها السلام بخاطر نجات خويش از اهل افك و افتراء به گاهواره
اشاره فرمودند: فاشارت اليه…».

مردم متعارف،‌ چون ديده اند كه عالم شدن از راه درس خواندن و
تلقی‌ از افواه رجال و متون كتابها است،‌ اين روش را روش منحصر در تعلّم پنداشته
اند، ‌و اين پندار حجابی‌ است ضخيم كه مايه ضلال آنان گرديده و از اعتقاد به علم
لدّنی‌، علمی‌ كه خدای‌ تعالی‌ معلّم آن است، محروم شده اند و بركات آيه:‌» علّمنا
من لدنّا علماً »‌

را خاتمه يافته تلقّی‌ كرده اند.                                    ادامه دارد

 

 

/

معاد

اصول اعتقادی‌اسلام 

معاد

آثار اعمال

آيت الله حسين نوری

رشته بحث ما اخيراً در رابطه با مباحث
« معاد » به اين اصل كلی كه اعمال انسانها دارای آثار و عكس العمل هائی هم در صحنه
دنيا و هم در صحنه آخرت می باشد منتهی گرديد و در اين زمينه نمونه ها و شواهدی از
قرآن مجيد و احاديث اهل بيت عليهم السلام را متذكر شديم و به طور خلاصه اصل ارتباط
سرنوشت انسانها ـ چه از لحاظ سعادت و حسن عاقبت و چه از جهت شقاوت و گرفتاريها ـ
با اعمال آنها سنّتی است از سنن الهی و قانونی است از قوانين مهمّ آفرينش و اين
سنّت خداوندی هرگز تغيير پذيز نيست.

در 3 جا از قرآن مجيد پس از اين كه
اصل ياد شده مورد تذكر قرار گرفته با اين عبارت نيز مورد تأكيد واقع شده است.

« 
»

و آن 3 مورد به اين شرح است:

1ـ شكست منافقين

در سورۀ احزاب پس از اين كه اعمال
ننگين منافقين كوردل كه همواره عليه اسلام و مسلمانان توطئه می چيدند و بر ضد
اسلام و مسلمين تبليغات براه می انداختند و هيچ گونه ارشاد و وعظ در گوش آنها فرو
نمی رفت و هيچ نصيحت و سخن حقی در دل آن كور دلان اثر نمی كرد را شرح می دهد اين
اصل را مورد نتيجه گيری قرار می دهد كه نفاق و چند چهره بودن موجب رسوائی و شكست
آنها در صحنه اجتماع گرديد و تغييری كه بكار برده است اين است:

« ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا
تقتيلا  »[1]
ـ يعنی:

آنها رانده شدۀ درگاه خدا و مورد نفرت
می باشند و در هر جا كه يافته شدند دستگير و در سر پنجه قدرت اسلام گرفتار و كشته
و نابود شدند و از آن پس اين اصل را با اين عبارت مورد بيان و تأكيد قرار می دهد:

« 
سنة الله في الّذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا »[2]
ـ

اين سنّت خدا است كه در همه ادوار
گذشته بر قرار بوده كه منافقان و فتنه انگيزان بدست پيغمبران خدا و طرفداران مكتب
انسانساز آنها نابود می شدند و سنّت خداوند هرگز تغيير پذير نيست.

2 ـ دروغگوئی های مستكبرين و بهم
خوردن نقشه های آنها

« واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن
جائهم نذير ليكونن اهدی من احدی الامم فلمّا جائهم نذير مازادهم الّا نفورا
استكبارا في الارض و مكر السّبي و لايحيق المكر السّيّیء الّا باهله فهل ينظرون
الّا سنّة الله تبديلا و لن تجد لسنّة الله تحويلا »[3]  ـ يعنی

مشركين عرب محكم ترين سوگند را بنام
خدا می خوردند كه اگر پيغمبری از جانب خدا مبعوث شود آنها از هر يك از امم يهود و
نصاری زودتر و بهتر براه هدايت گام خواهند نهاد و هدايت خواهند يافت و حال آنكه
دروغ می گفتند زيرا چون پيغمبر اسلام (ص) در ميان آنها مبعوث گرديد چيزی جز مخالفت
از خود نشان ندادند و بر نفرت و دوری خود ار راه حق افزودند و اين موضوع از اين
جهت بود كه آنها در روی زمين راه استكبار و « خود بزرگ بينی » پيش گرفتند و مكر و
نقشه های‌ شيطانی بكار بردند و نتيجه مكر زشت و فكر بد كاری جز هلاكت صاحبش چيز
ديگری ببار نمی آورد آيا اين قبيل افراد جز آنكه به طريقه ملّت های پيشين كه دارای
اين گونه اعمال بوده اند هلاك شوند انتظار ديگری دارند؟

و طريقه خداوند دربارۀ هلاك بد
انديشان هرگز مبدّل نخواهد شد و سنّت الهی هرگز تغيير نمی پذيرد.

3 ـ غلبه حق بر باطل

در مورد اين كه اگر كفّار با مسلمانان
متحد و مجهّز و آگاه كه پرچم دعوت مردم به سوی حق را بر دوش می كشيد رو به رو شوند
و با اين رسالت اسلامی مخالفت كنند شكست می خورند و مسلمانان بر آنها غالب می
گردند می فرمايد:

« و لو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا
الادبار ثمّ لا يجدون وليّا و لانصيرا سنّة اللّه الّتی قد خلت من قبل و لن تجد
لسنّة الله تبديلا  »[4]  ـ  اگر
كافران با شما مسلمانان به جنگ برخيزند حتماً پشت به شما كرده فرار خواهند كرد و
هيچ ناصر و ياوری برای‌ خود نخواهند يافت و اين سنّت الهی‌ و نظام ربّانی است كه
حق بر باطل غالب می شود و هرگز در سنّت الهی تغييری‌ نخواهی‌ يافت.

بنابراين بر ما لازم است اين اصل كه
اعمال انسان هر چه و در هر بعد از ابعاد زندگی فرهنگی‌ اجتماعی‌، سياسی‌ اخلاقی‌ و
اقتصادی‌ باشد در همان بعد سر نوشت ساز است بلكه گاهی‌ در يك بعد، در بعد و جهت
ديگر اثر می گذارد را همواره نصب العين خود قرار بدهيم و بدانيم كه اعمال خوب آثار
خوب و اعمال بد آثار بد و نامطلوب دير يا زود در اين جهان و آن جهان ببار می‌ آورد.

رازها را می كند حق آشكار               چون ببايد رست تخم بدمكار

بايد دانست شاعرانی‌ كه از قرآن و
احاديث الهام می‌گرفتند و هميشه سعی می كردند كه محتوای‌ قرآن و حديث را در قالب
اشعار خود بريزند و همين موضوع نيز موجب می شد كه اشعار آنها حكمت آميز و پر محتوا
و آموزنده و سازنده باشد و در اعماق دلها اثر بگذارد بر اين موضوع كه نتائج اعمال
انسان به وی‌ بر می گردد تأكيد می كنند مولوی اين جهان را به كوهی و اعمال انسان
را به آهنگی‌ كه انسان در برابر كوه ايجاد می كند و به كوه بر می‌خورد و بر می
گردد تشبيه می كند و می‌گويد.

اين جهان كوهست و فعل ماندا           سوی ما آيد نداها را صدا  [5]

نظامی ‌نيز اعمال انسان را به آهنگی
كه به گنبدی‌ بر می‌خورد و بر می‌گردد تشبيه می‌كند و تشبيه به بر می‌خورد به كوه
را نيز ياد آور می شود:

هر نيك و بدی‌ كه در نوائيست            در گنبد عالمش صدائيست

با كوه كسی كه زار گويد                   كوه آنچه شنيد باز گويد

سعدی اين جهان را به مزرعه و اعمال
انسان را به دانه و درخت تشبيه می‌كند:

اگر بد كنی چشم نيكی‌ مدار             كه هرگز نيارد گز انگور بار

مپندارم ای ‌در خزان كشته جو           كه گندم ستانی ‌به وقت درو

درخت زقوم اربجان پروری                مپندار هرگز كز و بر خوری

رطب ناورد چوب خرزهره بار             چه تخم افكنی ‌در همان چشم دار

فردوسی‌:

مكن بد كه بينی بفرجام بد             ز بد گردد اندر جهان نام بد

اگر بد كنی جز بدی‌ ندروی‌             شبی‌ در جهان شادمان نغنوی‌

ناصر خسرو:

تو خود چون كنی‌ اختر خويش را بد           مدارا زفلك چشم نيك اختری را

درخت تو گر بار دانش بگيرد                   بزير آوری‌ چرخ نيلوفری‌ را

نظامی‌ نيز:

بدان را بد آيد ز چرخ كبود               به نيكان همه نيكی‌ آيد فرود

مكن جز به نيكی‌ گرايندگی‌           كه در نيكنامی‌ است پايبندگی‌ 

حافظ:

خرمن سبز فلك ديدم و داس مه نو           يادم از كشته خويش آمد و ايام درو

در اين مورد برای‌ نمونه ذكر يك حديث
كه در كتب فقهی‌ مورد استفاده در مسائل مهم فقهی است و روشنگر اين مطلب است كه يك
انحراف در از بين بردن خير و بركت آسمان و زمين چقدر مؤثر است و به صحيحه ابی‌
ولاد مشهور است را ياد آور می‌شويم:

در دورانی‌ كه دستگاه سلطنتی‌ بنی‌
عباس افرادی را به عنوان عالم اسلامی و فقيه دينی‌ پر و بال داده و در برابر ائمه
اطهار عليهم السلام آنها را بزرگ كرده و به آنان قدرت بخشيده بود و از اين راه
مانع مراجعه مردم به اهل بيت (ع) كه منبع زلال احكام اسلامی‌ بودند می‌ شدند، مردی‌
بنام حفص كه كنيه اش ابو ولاد بود استری‌ را برای‌ رفتن به نقطه ای‌ كه به كوفه
نزديك بود و شايد يك روز بيشتر رفت و آمد به آنجا طول نمی كشيد و « قصر ابن هبيره
» ناميده می‌شد به منظور گرفتن طلب خود از شخصی‌ كه شنيده بود به آنجا رفته است
كرايه كرد و برای‌ اين مقصود از شهر كوفه خارج شد ولی همين كه به خارج شهر رسيد
اطلاع حاصل كرد كه آن بدهكار به نقطه ديگری‌ رفته است و لذا تا آن نقطه راه پيمود
امّا همين كه به آنجا رسيد اطلاع حاصل نمود كه او به بغداد عزيمت كرده است و
بالأخره به بغداد رفت و بدهكار خود را در آنجا ملاقات و طلب خويش را از او وصول
كرد و به كوفه برگشت و پس از بازگشت كه جريان رفت و برگشتش پانزده روز طول كشيده
بود به پيش صاحب استر رفت و جريان پيش آمد كار خود را با او در ميان گذاشت و برای ‌اين
كه رضايت او كه « استر » او را به عنوان رفتن به نقطه نزديك كوفه كه می‌شد در يك
روز رفت و برگشت كرايه كرده بود ولی‌مسافرت او پانزده روز طول كشيده بود را جلب
كند 15 درهم به او داد امّا او به اين مقدار از پول راضی نشد و گفت اجرت استفاده
از استر من در مدت 15 روز پيش از اين مبلغ است كه تو به من می‌دهی‌ ابو ولاد می‌گويد
بالأخره پس از مشاجره و گفت گوی بسياری‌ كه در ميان ما به عمل آمد قرار بر اين شد
كه دعوا را در نزد ابو حنيفه كه يكی‌ از فقهای معروف آن زمان بود مطرح كنيم و با
رأی‌ و قضاوت او دعوا را خاتمه بدهيم لذا با هم به پيش ابو حنيفه رفتيم و نخست من
جريان را برای‌ ابو حنيفه توضيح دادم و او نيز حرف خود را زد، ابو حنيفه رو به من
كرد و گفت استر را چه كردی‌؟ گفتم آن را صحيص و سالم و صاحبش برگرداندم او گفت بلی‌باز
گردانده است ولی پس از 15 روز ابو حنيفه به او گفت تو اكنون از او چه می خواهی؟ او
در پاسخ گفت من كرايه استر خود را می ‌خواهم زيرا او 15 روز استر مرا در اختيار
خود داشت.

ابو حنيفه گفت من حقی‌ از برای‌ تو بر
او نمی‌بينم چه اين كه او آن را تا « قصر ابن هبيره » كرايه كرده و قرار بوده تا
آنجا برود ولی‌ او بر خلاف اين قرار داد عمل كرده آن را از نيل ( نام نقطه ای‌ ما
بين كوفه و بغداد بوده است ) به بغداد برده و در نتيجه « ضمان استر تو » بر عهدۀ
او آمده است.

البته اين حرف ابو حنيفه بر اساس
نظريّه خاصّی‌ است كه او در برابر اهل بيت پيغمبر (ص) داشت و بر آن پايه قضاوت كرد
در اينجا برای‌ توضيح مطلب بايد به اين موضوع توجه كنيم كه بنابر اعتقاد ما، عترت
بزرگوار پيغمبر اسلام (ص) بر اساس حديث ثقلين كه از آن حضرت به طور متواتر از طريق
اهل تشيع و تسنن نقل گرديده است هم طراز قرآن مجيد می باشند قرآن و آن بزرگواران
با هم وسيله هدايت مردم هستند و بر كنار و دور ماندن از هر يك از آنها نوعی‌
گمراهی‌ است و لذا ما برای‌ بدست آوردن احكام الهی‌ همانطور كه به قرآن مراجعه می‌كنيم
و آن را برای‌ خود حجّت و دليل می دانيم به آثار حضرت پيغمبر (ص) و اهل بيت كرام
او نيز مراجعه می‌كنيم و آن را نيز برای‌ خود حجّت می‌دانيم و بر اساس مكتب اهل
بيت كسی كه مالی را غصب می‌كند و بدون اجازۀ صاحبش در آن تصرف می‌كند علاوه بر اين
كه مرتكب گناه شده است و وظيفه دارد هر چه زودتر آن را به صاحبش برگرداند، در
مدّتی‌ كه در دست غاصب است نيز ضامن همه منافع آن مال نيز می باشد چه اين كه آن
مال را مصرف كند و از فوائد آن بهره مند شود مثلاً خانه ای‌ را كه غصب كرده است در
آن سكنی‌ گزيند يا اين كه آن را مورد استفاده قرار ندهد و در آن خانه اصلاً ساكن
نشود، مركبی‌ را كه بدون اجازه صاحبش در اختيار گرفته است چه اين كه سوار بشود يا
نشود و بالأخره در تمام مدّتی‌ كه آن را به صاحبش تحويل نداده است ضامن همه منافع
آن نيز می باشد و اجرت آن را به طور كامل بايد به مالك آن مال بپردازد.

اين مطلب نيز روشن است كه اگر آن مال
مغصوب در دست غاصب از بين برود بايد قيمت آن را در چيزهائی‌ كه ارزش آنها را با
پول معين می‌كنند مثل خانه و لباس و حيوانات يا مثل آن را در چيزهائی‌ كه نوعاً می‌توان
مثل و مانند آن را پرداخت كرد مانند حبوبات به مالك آن برگرداند.

بنابراين مكتب، يعنی‌: مكتب اهل بيت
بزرگوار پيغمبر اسلام (ص) كه تنها منبع احكام اسلامی‌ است لازم بود كسی‌ كه استر
را 15 روز بدون اذن صاحبش در اختيار گرفته بود كرايه آن 15 روز را به صاحب آن
بپردازد ولی‌ ابو حنيفه در برابر اهل بيت (ع) موضع گيری‌ و مبنای‌ فقهی‌ خاصی‌
داشت و معتقد بود كسی كه مالی‌ را غصب می‌كند فقط دربارۀ آن ضمان دارد و لازم است
كه آن را عيناً‌ و اگر آن از بين برود قيمت يا مثل آن را ( در قيمی‌ قيمت و در
مثلی مثل ) به صاحبش بازگرداند امّا در برابر استفاده هائی ‌كه از آن مال برده و
يا نگهداشته و استفاده ای كه می توانست از آن مال ببرد و نبرده است هر قدر مدّت
طولانی هم آن را نگهداشته باشد اصلاً ضمانی‌ ندارد و چيزی لازم نيست بدهد.

در اينجا تصديق می‌كند كه نظريّه ای‌
كه بر اساس مكتب اهل بيت باشد با عدالت منطبق و منطق دوّم چه اندازه ظالمانه است و
بالأخره ابو حنيفه بر اساس منطق خود به صاحب استر گفت او چون استر تو را صحيح و
سالم به تو برگردانده است ديگر من حقی از برای‌ تو بر او نمی‌بينم و تو چيزی‌از او
نبايد بگيری.

ابو ولاد می گويد: من و صاحب استر از
نزد ابو حنيفه خارج شديم ولی‌ صاحب استر از اين قضاوت سخت متأثر شده و با چشم
گريان انالله و انااليه راجعون می‌گفت و چاره ای ‌و دادرسی‌ برای‌ خود نمی‌ديد.

تا اين كه من همان سال برای انجام
مراسم حجّ به حجاز رفته مسأله را در محضر مبارك امام صادق (ع) مطرح كردم و قضاوت
ابو حنيفه را بيان نمودم حضرت صادق (ع) متأثر شدند و فرمودند:

در نتيجه اين قبيل قضاوت ها است كه
آسمان باران خود را از مردم منع می‌كند و زمين بركت خود را قطع می نمايد من عرض
كردم اكنون وظيفه من چيست؟

حضرتش فرمودند نظر من اين است كه
كرايه آن استر را در مدتی كه از كوفه به « نيل » و از نيل به بغداد رفتی و از آن
پس از بغداد به كوفه برگشتی‌ ( كه 15 روز طول كشيده بود ) بايد به صاحب آن بپردازی
من گفتم:‌ چند درهم به او دادم و او راضی‌ شد حضرتش فرمودند:‌او چون در چنگال
قضاوت ابو حنيفه كه ظالمانه قضاوت كرده بود واقع شده بود به آن چند درهم راضی‌د تو
اكنون حتماً‌ به او مراجعه كن و حكمی‌ را كه من گفتم برای‌ او بيان كن اگر او بعد
از شنيدن حكمی‌ كه من بيان كردم حلال كرد آن وقت چيزی‌ بر تو نيست.

ابو ولاد گفت من پس از مراجعت از سفر
حج به سراغ صاحب استر رفتم و نظر حضرت صادق (ع)‌ را برای‌ او توضيح دادم و گفتم هم
اكنون در برابر آن 15 روز كه استر تو را بدون اذن تو در اختيار داشتم هر قدر كه می‌خواهی‌
به تو می‌دهم او گفت اين فتوای‌ عادلانه حضرت صادق (ع) كه باعث به وجود آمدن محبت
عميق در دل من نسبت به آن حضرت گرديد مرا كافی است و من تو را حلال كردم و چيزی از
تو نمی‌خواهم.[6]                                                            

بر اساس اين حديث ـ چنانكه ملاحظه
فرموديد ـ يك عمل انحرافی كه قضاوت ظالمانه دربارۀ موضوعی كه چند درهم ارزش دارد
باشد وقتی‌ كه باعث قطع باران رحمت از آسمان و سلب بركت از زمين می‌شود ساير
انحرافها و گناه ها نيز ـ‌ همانطور كه در مقاله های‌ قبل گفته شد ـ چه آثار زيان
باری ببار خواهد آورد روشن است.

بنابر اين با توفيق خداوند متعال بايد
سعی‌ كنيم اعمال خود را از انحراف حفظ كنيم و با انجام كارهای‌ نيك كفّه حسنات خود
را سنگين نمائيم كه سعادت دنيا و آخرت ما در گرو اعمال نيك ما است كه به قول سعد‌ی:

سعديا گر چه سخندان و مصالح گوئی           بعمل كار بر آيد بسخندانی‌ نيست

و در جائی‌ ديگر می‌گويد:

نابرده رنج گنج ميسّر نمی‌ شود                 مزد آن گرفت جان برادر كه كار
كرد

نظامی‌ می‌ گويد:

حاصل دنيا چو يكی‌ ساعت است طاعت كن
كز همه به طاعت است

عذر مياور نه حبّل خواستند          اين سخن است از تو عمل خواستند

گر بسخن كار ميسّر شدی‌           كار نظامی بفلك بر شدی‌

 

 



1-     
سوره احزاب ـ
آيه 61.

/

تسبيح موجودات

تسبيح
موجودات

هدايت در قرآن

تفسير سوره رعد

قسمت و بيست و پنجم

آية الله جوادی آملی‌

« و يسبّح الرعد بحمده و الملائكة من خيفته و يرسل الصّواعق
فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال ».    (سوره رعد ـ آيه 13 )

نظام جوّی در قرآن

بحث در قسمت سوم بيان توحيد ربوبی خدای سبحان بود. پس از اين
كه اين آيات قرآنی‌ به موضوع علم خدا به انسان و اين كه جميع شئون انسانی‌ تحت
حيطه علمی و قدرت خدای تعالی‌ است، پرداخت، بحث از نظام جوّی به ميان آورد كه نظام
جوّی هم علماً و عملاً در اختيار خداوند است. در آيه ای‌ كه قبلاً مطرح شد و توضيح
آن نا تمام ماند می فرمايد: « هو الذی‌ يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشی‍ ء
السّحاب الثقال »ـ او خدائی‌ است كه برق را به شما نشان می دهد. و هنگامی كه برق
می‌جهد،‌در اثر ارائه آيات الهی و قدرت نمائی حق،‌برخی می ترسند مانند مسافرين يا
كسانی كه كوره هائی‌ دارند و منتظرند كه هوای‌ گرم و تابش آفتاب،‌ خشتهای‌ آنها را
خشك كند و از آمدن باران وحشت دارند و برخی ‌هم در اثر ديدن برق خوشحال و اميدوار
می‌شدند مانند كشاورزان كه چشم به آسمان دوخته و منتظر رحمت الهی ‌اند. پس آمدن
باران در عين حال كه برای برخی طمع می‌آورد، عدّه ای ‌را می ترساند،‌ چه ترس بر
جان خود و چه بر اموال خود،‌ و همانا خداوند ابرهای سنگين را می‌آفريند كه حامل
باران اند.

در جريان رعد و برق و ابر و باد و باران، قرآن كريم در مواضع
گوناگونی‌ بحث فرموده و از بدو پيدايش ابر و باران و تگرگ سخن به ميان آورده است،‌
زيرا قرآن كريم روی نظام عليّت و معلوليت،‌ مسائل را مطرح می‌كند. گاهی‌ حوادث را
به علل قريبه آنها نسبت می‌ دهد و گاهی ‌حوادث را به مبدأ علل كه خدای ‌متعال است،
نسبت می‌دهد. گاهی می‌فرمايد اين ابر است كه به وسيله آن، باران می بارد و گاهی‌
می فرمايد كه خدا به شما باران می‌دهد. گاهی‌ می‌فرمايد: اين بادها هستند كه ابرها
را بار دار كرده، جا بجا و متراكم می‌كنند و آنگاه توزيع نموده و باران می بارد. و
گاهی‌ می‌فرمايد: خدا است كه ابرها را به صورت های گوناگون در می آورد.

پس مسئله بارش باران را گاهی مستقيماً به خدا نسبت می‌دهد و
گاهی به علل قريبه آن. و به عبارت ديگر متكوّن شدن ابرها را گاهی به خدا نسبت می‌دهد
و گاهی‌ مع الواسطه يعنی ‌به علت قريبه اش منسوب می‌نمايد.

نقش باد در بارندگی

در سوره اعراف می فرمايد: «و هو الذی‌ يرسل الرياح بشراً بين
يدي رحمته »[1]ـ او
خدائی ‌است كه بادها را به عنوان بشير، قبل از باران رحمتش ارسال می كند. رحمت در
اين آيه بر باران تطبيق می‌شود يكی‌ از مصاديق رحمت، باران است نه اين كه رحمت در
باران استعمال شده باشد. پس رحمت در همان معنای ‌خود استعمال شد، منتهی ‌مصداق
رحمت در اين گونه موارد باران است.

می فرمايد: قبل از  اين
كه باران بيايد، پيشاپيش باران، خداوند بادها را ارسال می كند كه اين باد ها،
ابرها را متكوّن سازند و به حدّ بار داری برسانند و به آنجائی كه مأمور باريدن اند،
برسانند تا آنها بارشان را بر زمين فرو ريزند. اين بادها هم در پيدايش ابر و هم در
بارور شدن آن و هم در توزيع و نزديك بارور شدن آن و هم در اين كه ابرها، بارها را
بر زمين بنهند، ‌نقش دارند. و اكثر اين موارد در قرآن ذكر شده است.

و رحمت هم همان گونه كه بيان شد در اين جا تطبيق بر باران می
شود. احياناً در عرف متدينين می گويند: امروز رحمت آمد ! يعنی امروز روز بارندگی
بود. در مواردی ديگر غير از آيه ای كه نقل شد نيز،‌قرآن كريم عبارت رحمت را برای‌
باران به كار برده است مثلاً در آيه ای می‌فرمايد: « ينشر رحمته »[2]ـ
رحمتش را ـ كه عبارت از باران است ـ‌ منتشر می‌سازد و به مزارع و مراتع می رساند.

رعد و برق، از آيات الهی‌ است

در سوره روم، باز خداوند رعد و برق و باران را به عنوان يكی از
آيات الهی مطرح می فرمايد و جريان برق و بارش باران را به خود نسبت می‌دهد،می
فرمايد: « و من آياته يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينزّل من السّماء ما ءً فيحيی
به الأرض بعد موتها انّ في ذالك لآيات لقوم يعقلون »[3]
ـ يكی‌از آيات خدای‌ سبحان اين است كه برق را به شما نشان می‌دهد كه عدّه ای‌ می‌هراسند
و عدّه ای‌ طمع دارند و از آسمان آب را نازل می‌كند كه با نزول باران، زمين مرده
را زنده می‌سازد، و اين ها آياتی است برای ‌خردمندان و عاقلان.

و در همين سوره روم می‌فرمايد: «و من آياته ان يرسل الرياح
مبشّرات وليذيقكم من رحمته ولتجری ‌الفلك بأمره ولتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون » [4]
در اين آيه نيز ارسال بادها را به خودش نسبت می‌دهد كه اين ها مژده می آورند كه
باران نزديك است زيرا اين بادها هستند كه ابرها را تلقيح و باردار می‌كنند.

می‌فرمايد:« و ارسلنا الرياح لواقع »[5]
ـ و ما بادها را فرستاديم كه رسالت شان باردار كردن ابرها است. و در جای‌ ديگری ‌بادها
را بشارت دهندگان می‌داند. و در همان آيه 46 از سوره روم كه نقل كرديم بادها را
بشارت دهندگان می‌داند و می ‌فرمايد: « و ليذيقكم من رحمته » ـ خدای ‌سبحان از
رحمت خاصّه خودش، شما را برخوردار می‌كند و به شما می‌چشاند كه باز يكی ‌از مصاديق
رحمت در اين جا باران است. « ولتجری الفلك بأمره »ـ اگر كشتی‌ ها در دريا حركت می‌كنند،به
امر خدای‌ سبحان است. زيرا آنها می‌كوشند كشتی ‌ها را در مسيری حركت بدهند كه باد
هدايت می كند و در عين حال كه باد، ‌كشتی‌ ها را از ساحلی ‌به ساحلی ديگر می ‌برد،
خدای ‌سبحان، اين را به امر خود نسبت می دهد و می‌فرمايد كه اين كار به امر ما
صورت می‌پذيرد يعنی اين چنين نسبت كه سير كشتی‌ در دريا روی ‌تصادف و هرج و مرج و
به دور از نظام عليّت و معلوليّت باشد بلكه روی ‌نظم و به امر خداوند است.

رعد و برق و باران در قرآن

باز هم در همين سوره روم، می‌فرمايد: « الله الذی ‌يرسل الرياح
فتيثر سحاباً فيبسطه فی السّماء كيف يشاء و بجعله كسفاً فتری الودق يخرج من خلاله
فاذا أصاب به من يشاء من عباده،اذا هم يستبشرون »ـ خدائی است كه بادها را ارسال می
كند و اين بادها رسالت الهی ‌دارند كه ابرها را پراكنده می كنند و در آسمان می‌گسترانند
و هر گونه كه خدا بخواهد اين كار را انجام می‌دهد، ‌گاهی ‌ابر برای ‌خنك كردن هوا
و گاهی ‌برای ‌ايجاد رطوبت و گاهی باردار شدن و باريدن و منافع ديگر است كه طبق
دستور الهی ‌عمل می‌كند.و سپس همين ابرها را انبوه می‌كند و باران از لا به لای ‌آن
می‌ريزد. از رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه خدای ‌تعالی ‌باران
ها را مانند غربال آفريد نه مانند لوله. پس اگر لوله ای‌ بود منفعت چندانی نداشت
ولی مانند غربال آفريده است كه قطره قطره باشد و از اين راه هم نفعش افزون گردد و
هم آسيبی به انسانها و گياهان نرساند. و بدين سان قطره قطره های ‌باران از لا به لای
روزنه های ‌ابرها می‌ريزد و همه را خرسند و خوشحال می كند و می بينی ‌كه بندگان
خدا از ديدن اين رحمت الهی‌ به يكديگر بشارت می‌دهند و اظهار فرح و سرور می‌كنند و
مزارع و مراتع سبز و خرّم می‌گردد.

در سوره نور اين جريان را مبسوط تر ذكر فرموده است: « الم تر
ان الله يزجي سحاباً ثم يؤلّف بينه ثم يجعله ركاماً فتری الودق يخرج من خلاله و
ينزّل من السماء من جبال فيها من برد فيصيب به من يشاء و يصرفه عن من يشاء، يكاد
سنا برقه يذهب بالأبصار »[6]
ـ

فرمود: اگر شما خوب مطالعه كنيد، مطلب روشن و بيّن است كه قابل
رؤيت نيز می‌باشد. اين تعبير « الم تر » كه خطاب به رسول الله صلی الله عليه و آله
و سلم است و شامل جميع انسانها می‌شود، برای‌ اين است كه مطلب با كمی‌ انديشه،
واضح می شود چرا كه در حدّ رؤيت است گويا انسان می‌بيند كه اين نظم عجيب بدون ناظم
نخواهد بود و اين كار حساب شده بدون مبدأ حكيم نخواهد بود.

می فرمايد: مگر نمی‌ بينی‌كه اوّل به وسيله نسيم های‌ ملايم،
ابرها كم كم رقيق از جائی ‌به حركت در می آيند ـ كه اين بدو پيدايش ابر است ـ تا
زمينه بارداری‌ آنها را فراهم كند. « إزجاء » به همين معنی‌ است كه ابرها‌ی كم را
آهسته و آرام از جائی‌ به جائی‌ می‌برد و اين سرمايه اوليّه فضا، سرمايه مزجاة و
اندكی‌ است و بعد انبوه می‌گردد زيرا خداوند ابرها را از گوشه و كنار جمع می‌كند و
روی‌ هم قرار می ‌دهد تا اين كه « ركام » يعنی‌ متراكم می‌شوند و سپس از لا به لای‌
اين ها، باران غربال وار می‌ريزد.

بنابراين، پس از اين كه ابرهای رقيق در فضا پراكنده شدند،‌آنها
را تأليف نموده و به هم پيوند می‌دهد، هم الفت ظاهری‌ كه كنار هم باشند و هم الفت
فيزيكی‌ كه تلقيح بشوند سپس انبوه و انباشته می‌شوند، آنگاه می‌بينی‌ كه قطره های‌
باران از آنها بر زمين می‌بارد. و خداوند از آسمانی كه بالای‌ سر شما است،‌ كوه
هائی‌ از ابر می سازد كه كوه هائی از تگرگ و يخ است و از همين ها تگرگ هائی می ‌فرستد
كه اين تگرگ ها گاهی‌ آسيب می‌رساند و مورد زيان است و اگر خدا بخواهد عدّه ای‌ را
به وسيله اين قطعات تگرگ عذاب می‌كند و اگر نخواهد از آنها منصرف می نمايد و به
جائی‌ ديگر و اشخاصی‌ ديگر می‌فرستد و آنچنان برقش رعب آور و ترسناك است كه نزديك
است از شدّت نورانيت آن، نورهای‌ چشم را از بين ببرد. پس سياق اين جمله آخر آيه،
سياق تعذيب است كه به هر كس بخواهد اين عذاب را می‌رساند و دامنگيرش می‌سازد و از
هر كس بخواهد منصرفش می‌كند.

پس از اين كه جريان برق و ابر را بيان فرمود می‌فرمايد:

« و يسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته و يرسل الصواعق
فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال » ـ رعد به حمد خدا
تسبيح می‌كند و فرشتگان از هراس الهی ‌تسبيحگوی حق اند و خدا صاعقه ها را ارسال می‌كند،‌آن
قطعه  های‌ آتشين را از بالا می‌ فرستد و
به هر كس كه خدا بخواهد اصابت می‌كند و اين بت پرستان دربارۀ خدای‌ سبحان مجادله
می‌كنند و مكر خداوند شديد است. در آيات سوره روم « اصابه » همراه با خير و بركت
بود و لذا سخن از بشارت و رحمت داشت ولی‌ در اينجا پس از ذكر رعد و برق،‌صحبت از
قطعه های‌ آتشين و صواعق می‌كند و لذا « اصابه » همراه با عذاب است.

تسبيح رعد

عمده ترين مطلبی‌ كه در اين آيه مباركه وجود دارد،‌مسئله تسبيح
رعد است كه می‌فرمايد: و رعد نيز تسبيح و حمد خدا می‌كند. در قرآن اگر ظواهری‌
باشد و الفاظ ظهوراتی ‌داشته باشند تا وقتی‌ كه دليل نقلی‌ يا عقلی بر خلاف آن
ظهورات اقامه نشوند،‌معتبر و حجّت می‌باشند.

ظاهر آيه اين است كه رعد تسبيح حق تعالی‌ می‌كند و اين حقيقت
تسبيح است. اگر دليل عقلی‌ داشتيم بر اين كه رعد نمی‌تواند تسبيح كند يا دليل نقلی‌
كافی‌ اقامه شده بود كه رعد نمی‌تواند مسبّح باشد، اين جمله بر معنای‌ مجازی‌ حمل
می‌شد ولی اگر نه تنها دليل عقلی‌ بر خلاف نداشتيم كه بر وفق داشتيم كه و                                                                                                                   شواهد
نقلی هم تأييد می‌كردند، پس اين ظاهر حجّت است.

تسبيح يعنی ‌تنزيه خدای ‌سبحان از هر نقص و عيبی. و چنين مطلبی
قطعاً بدون ادراك و شعور و معرفت نخواهد بود. و به عبارت ديگر: تسبيح وقتی‌ يك
حقيقت است كه مسبّح آگاه به حقيقت مسبّح به اندازه خودش باشد. ظاهر قرآن كريم، يك
شعور عمومی‌ را برای‌ جهان آفرينش ثابت می‌كند و براهين عقلی‌ نه تنها اين را رد
نمی‌كند كه تأييد هم می‌كند.

معرفت و شعور در اشياء

از نظر قرآن كريم، سراسر موجودات، شعور دارند. گاهی قرآن،
تسبيح را به موجودی نظير رعد نسبت می‌دهد و گاهی‌ دعا و تسبيح و صلاة و امثال ذالك
را به پرنده ها نسبت می‌دهد و گاهی‌ هم به عنوان عموم و به طور كلّی می‌فرمايد:

چيزی در عالم نيست جز اين كه تسبيح حق تعالی‌ می‌گويند. و بی‌
گمان لازمه چنين تسبيحی، شعور و معرفت است. البته شعور جمادات و ماديّات با شعور
انسان فرق می‌كند. قرآن كريم برای اعضاء و جوارح اثبات می كند كه اينها در قيامت
شهادت و گواهی‌ می‌دهند، و وقتی تبهكار به اعضا و جوارحش خطاب می كند: « لم شهد تم
علينا »؟ چرا بر من شهادت می‌دهيد؟ اعضا و جوارح پاسخ می دهند: «قالوا انطقنا الله
الذی انطق كلّ شیء»[7]ـ
خدائی كه همه چيز را گويا كرد، ما را هم گويا كرد. و نطق وصف عاقل مدرك است،‌پس
همه چيز در عالم از ادراك سهمی دارند و سخنی ‌می گويند كه ما سخنان آنها را گاهی‌
می فهميم و گاهی نمی‌فهميم.

پس اگر قرآن كريم قائل به تسبيح است، قائل به شعور هم هست. و
چنين است كه اگر اعضاء و جوارح در دنيا فهم و شعور نداشته باشند، نمی‌توانند در
قيامت شهادت بدهند. ادای‌ شهادت وقتی‌ مسموع است كه مسبوق به تحمّل باشد. شاهد اگر
در حين حادثه حضور داشت و حادثه را فهميد و متحمّل شد، در محكمه می‌تواند شهادت را
ادا كند و آنگاه شهادت او مسموع است، نه اين كه در خود محكمه،‌ مطلبی‌ را به شاهد
بفهمانند و القاء كنند كه آن ديگر شهادت نيست.

شهادت آن است كه شاهد در حين انجام عمل، حضور داشته باشدو
حضورش، آگاهانه باشد. پس اگر شاهد، شهادت خود را در محكمه ادا می كند، معلوم می
شود در حين حادثه، حضور آگاه داشته و ديده و فهميده و ضبط كرده است.

اگر اعضاء و جوارح، كه جمادات هستند، در دنيا چيز نفهمند و
نبينند و ندانند كه اين شخص معصيت می‌كند، ‌چگونه در قيامت شهادت می‌دهند؟ معلوم
می‌شود دست گناه نمی كند، پا گناه نمی‌كند و ساير اعضاء خودشان گناه نمی كنند بلكه
جان انسان است كه تباه می‌شود، هر چه وسيله گناه را اعضاء و جوارح خود قرار دهد.

البته گاهی انسان عليه خودش هم اعتراف می كند كه بر آن اعتراف
هم شهادت اطلاق می‌شود: « فا عترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعير »[8]
ـ در اين مورد نيز شهادت است اطلاق می شود چون محفوف به قرينه است و گرنه هر جا
سخن از شهادت است، عليه غير سخن گفتن است. معلوم می‌شود انسان كه گناه می كند اعضا
و جوارح او ابزار گناه اند نه گناه كار و اين اعضا هستند كه در روز قيامت عليه
گناه كار شهادت می دهند، لذا انسان محكوم در قيامت، به اين شهود می ‌گويد: چرا
عليه ما گواهی می‌دهيد؟ زيرا شهادت اين جلود و اعضاء و جوارح در قيامت، مسموع است.
خدای‌ سبحان می‌فرمايد: « اليوم نختم علی‌ افواههم و تكلّمنا ايديهم و تشهد ارجلهم
بما كانوا يكسبون »[9] ـ
امروز است كه بر دهانشان مهر خاموشی نهيم و دستهايشان سخن بگويند و پاهايشان عليه
آنان شهادت دهند. و خداوند هم شهادت اين شهود را امضا می‌كند.

اگر اين اعضا در دنيا نفهمند و شعور نداشته باشند، در قيامت
نمی توانند شهادت بدهند. اگر قاضی‌ در دادگاه به يك عده تلقين كند كه چنين و چنان
بگوئيد، اين كه شهادت نيست پس در محكمه عدل الهی كه هيچ تلقينی‌ و هيچ خلاف حقيقتی
وجود ندارد، اعضا و جوارح انسان او را رسوا می‌كنند.

در
هر صورت، اگر ما عاجز و ناتوان باشيم از درك و فهم سخنان موجودات ديگر،‌دليل نمی‌شود
كه آنها سخن نمی گويند: در قرآن كريم می خوانيم: « و انّ من الحجارة لما يتفجّر
منه الأنهار و انّ منها لما يشّقّق فيخرج منه الماء و انّ منها لما يهبط من خشية
الله »[10]
ـ برخی از سنگها است كه رودهای آب از آن می جوشد و برخی از آنها می شكافند و آب
بيرون می آيد و پاره ای ديگر از سنگها هستند كه از ترس خدا فرود می آيند.                                                              
ادامه دارد



1-     
سوره اعراف
آيه 57.

/

از كيد آمريكا غافل نباشيد

به مناسبت تسخير لانه جاسوسی توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط
امام

از كيد آمريكا غافل نباشيد

دشمن اصلی 

يكی از مهمترين و ارزنده ترين دستاوردهای انقلاب اسلامی‌ ايران
اين بود كه توانست، دشمن اصلی‌ اسلام و انسانيت را به مردم بشناساند و مستضعفين
جهان را از خطر بزرگ آن با خبر سازد. امام امت قدس الله نفسه الزكيه كه در طول يك
ربع قرن مبارزه بی امان با دشمن اصلی و سپس با دست نشانده ها و عوامل پليدش در
ايران و منطقه، لحظه ای از معرفی شيطان بزرگ «آمريكا » غفلت نورزيد و در هر
اعلاميّه و پيام، خصوصاً در پيامهای‌ عمومی حج كه با خطاب به تمام مسلمين منتشر می‌شد،‌خطر
عمدۀ آمريكا را نسبت به جهان اسلام و انسانيّت گوشزد می فرمود و پرده های‌ تزوير و
ريا را از چهرۀ كريه منادی‌ آزادی‌ ! در قرن بيستم بر می‌داشت و همواره تذكر می
داد كه ريشه تمام جنايات شاه و ديگر يارانش در منطقه،‌آمريكا است و بايد در جستجوی‌
دشمن اصلی‌ بود و اين اشتباه است كه ما به دشمنكها بپردازيم و از دشمن اصلی‌ غفلت
ورزيم.

كمتر پيامی ‌در طول اين 25 سال مقدس كه رهبری امام «ره» تمام
سطوح و اقشار جامعه را فرا گرفته بود، از حضرت امام پيدا می‌شود كه در آن نامی از
شيطان بزرگ نيامده باشد و خطر آمريكای جنايتكار را اعلام نكرده باشد، خصوصاً در
پيامهای شيوای اخيرشان، اين مطلب كاملاً مشهود است.

تمام گرفتاری ‌های ‌مسلمين از آمريكا است

آن چه از پيامهای‌ امام به دست می آيد، اين است كه: تمام
گرفتاری‌ های ‌مسلمين زير سر آمريكا است، و آمريكا قبل از اين كه انقلاب اسلامی
پيروز بشود، با اسلام دشمن بوده است و هرگز لحظه ای ‌از نقشه های خائنانه و توطئه
ها‌ی پليد خود نسبت به اسلام و نهضت اسلامی‌ دست بر نداشته، چه رسد به اين كه
اسلام در ايران پيروز شود و كليد معادلات آمريكا را در منطقه ای ‌كه با سلاح های ‌خود،
‌برای‌ مقابله با شوروی‌ آن را سنگری محكم و نفوذ ناپذير در آورده بودند، بهم
بريزد و ژاندارم منطقه را كه تا آخرين لحظه، برای‌ نگهداری‌ تخت و تاجش بيشترين
فعاليت ها را به كار بردند، ساقط كند.

نا اميدی ‌آمريكا از ايران

باز هم دلخوش بود كه اگر شاه سقوط كرد و اگر انقلاب اسلامی‌ بر
پا شد، دولت محافظه كار موقّت، حافظ منافع آنان خواهد بود و نخواهد گذاشت،‌ آن همه
رنج و زحمتی كه طّی سالهای‌ متمادی‌ برای ‌زير نظر داشتن تمام كشورهای‌ منطقه و به
تاراج بردن منابع شان،‌كشيده بود،‌رود و تمام اميدها و آرزوهای ديرينه شان را به
نوميدی‌ و يأس مبدّل سازد.

و به همين خاطر بود كه تسخير لانه جاسوسی‌ آمريكا توسط
دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، از نظر امام امت «ره» انقلابی‌ بزرگتر از انقلاب
اول بود،‌چرا كه اعضای‌ دولت محافظه كار نيز با رو شدن پرونده های‌ سياه شان در
لانه جاسوسی‌، مجبور به كناره گيری‌ و يأس از ادامه خدمت به اربابان شدند، ‌و
آخرين آرزو های‌ شيطان بزرگ بر باد رفت.

اين اقدام بحق دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و سقوط دولت
محافظه كار موقت و بالا گرفتن شور ضد امپرياليستی‌ مردم، شيطان بزرگ را به اين امر
واقف نمود كه ديگر ايران را به كلّی از دست داده است و بدينسان سياست های‌ نظامی‌
اش را يكی‌ پس از ديگری‌ به منصّه ظهور رساند.

توطئه های ‌پی ‌در پی توسط آمريكا

آمريكا برا‌ی‍ كسب وجاهت و آبروی‌ از دست رفته اش همزمان با
ايجاد بلوا و آشوب و انفجارهای‌ پی‌ در پی‌ در مناطق مرزی‌ كشور، تجاوز گستردۀ خود
را ـ كه به عنوان آزاد سازی‌ گروگانها از لانه جاسوسی‌ مطرح می كرد ـ آغاز نمود و
در روز 4 ارديبهشت 59 هفت هواپيمای ‌غول پيكر نظامی سی ‌ـ130 و 8 هليكوپتر نظامی‌
مجهز را وارد حريم هوائی ايران رد و در يك فرودگاه متروكه در طبس فرود آورد و غرض
اصلی‌ از اين لشكر كشی‌،‌ به سقوط كشاندن جمهوری اسلامی ‌بود. در همين زمان بود كه
توطئه كردستان آغاز و در چند منطقه كشور بمب گذاری‌ می‌شود. و گر چه بحمدالله
خداوند «أبابيل » خود را توسط طوفان شن بر سر آمريكائی ها فرو فرستاد و آنان را
مفتضحانه در آتش جهنمی‌ كه خود بر افروخته بودند،‌سوزاند ولی‌ آمريكا كه هرگز باور
چنين جسارتهائی !از چند جوان مسلمان را نداشت،‌محال بود به اين آسانی ‌دست بر دارد.
لذا توسط چند تن از عناصر خود فروخته و تصفيه نشده ارتش اقدام به كودتای‌ نافرجام
18 تير كرد.

آمريكا كه استراتژی اش مبتنی‌ بر خون ريزی ‌و فساد است،‌ اكنون
چون مار گزيده ای ‌كه از شدت درد به خود می‌پيچد،‌ هر روز در پی‌ توطئه ای‌ جديد
برای ‌بر اندازی حكومت الهی‌ امام خمينی‌ بود،‌و لذا امام پيوسته ـ چه قبل از
تسخير لانه جاسوسی‌ و چه پس از آن ـ‌ خطر آمريكا را گوشزد می‌كرد، و به مسئولين و
ملت هشدار می‌داد.

امام خمينی:

« مستشاران آمريكا در مقدرات كشور مظلوم ما دخالتهای‌ مستقيم
داشتند. تحميل كاپيتولاسيون بر ملت مظلوم ما به وسيله شاه مخلوع سابق از بزرگترين
جنايات آمريكا بود كه با مخالفت روحانيون و ملت متدين مواجه گشت و از آن پس چه ستم
ها و چه جنايت ها كه بر ملت ما وارد نشد ».

امام خمينی:

« مرگ و نفرين بر ابر قدرتان به خصوص آمريكای جنايت كار كه
اكثر فتنه های منطقه به دست كثيف او تحقق می يابد ».  

حمله نظامی‌ توسط آمريكا

آمريكا در توطئه كودتا نيز نا موفق ماند. اين بار توسط يكی ‌ديگر
از ژاندارم های مزدورش در منطقه، دست به جنگی‌ فرا گير و تمام عيار با جمهوری‌
اسلامی زد. در باز جوئی های‌ يكی از افسران معدوم كودتای 18 تير به نام « ركنی‌»
توطئه نظامی‌ بعدی‌ فاش شده بود او در بازجوئی‌ گفته بود:

« اكنون كه كودتای ‌نظامی با شكست رو به رو شد،‌مسلماً‌ عراق،‌حمله
را آغاز خواهد كرد زيرا اين دو توطئه با هم طرح ريزی‌ شده كه در صورت شكست يكی‌،
ديگری‌ آن را به نتيجه برساند ».

در هر انقلابی‌ كه دشمنان نتوانستند آن را به انحراف بكشانند و
از مسير تعيين شده اش به سوی‌ اهداف نامشروع خود سوق دهند، حمله نظامی‌،‌قسمت اصلی‌
توطئه های بعدی‌ بوده است و از اهداف آمريكای جنايت كار در پيكار و نبرد عليه
انقلاب اسلامی، مشغول ساختن ايران ستم كشيده به جنگی ‌نظامی برای‌ فرسوده كردن و
به نا بود‌ی كشاندن نيروهای‌ آن است تا اين كه در آن واحد به دو غرض اصلی ‌دست
يابند:  1 ـ  محصور كردن كشور انقلابی ‌در مرزهای خود تا به
فكر صادر كردن انقلاب به ديگر كشورها نيفتد. 2 ـ 
وادار ساختن كشور به سازش و همكاری‌با دشمنان اصلی‌.

نگهداری ‌اصول انقلاب

ولی آن چه ما می‌دانيم و مسئولين و ملت عزيز ما نيز می‌دانند،‌صدور
انقلاب و عدم سازش با دشمن اصلی‌، دو اصل مسلّم انقلاب اسلامی است كه در طول اين
ده سال انقلاب مقدّس،‌ ده ها هزار فرزندان عزيز اين مرز و بوم و ديگر مسلمانان
متعهّد، خون پاك خود را در راه تثبيت و به ثمر رساندن آن نثار كردند و مردم ما از
تمام رفاه های كاذب و لذّت های‌ زود گذر و بی ارزش دنيوی، تنها برای‌ اين دو اصل و
ديگر اصول مسلّمه انقلاب گذشتند و محال است كه امروز، پس از گذشت زمانی اندك از
رحلت رهبر بزرگ انقلاب، اين آرمان های فراموش نشدنی اش را به فراموشی بسپارند. و
مگر مسئولين عزيز ما و در رأس آنها مقام معظم رهبری و رياست محترم جمهوری‌ كه دو
يار ديرينه و شاگرد با وفای‌ امام امت هستند و با امام و مراد خود پيمان ناگسستنی ‌بستند
كه از آرمان های انقلاب، حمايت و دفاع كنند، می‌گذارند كه ـ خدای نخواسته ـ اصول
انقلاب به فراموشی سپرده شود يا از آن بدتر، دست خوش اغراض و هواهای غربزدگان و
آمريكا پرستان خود فروخته و از خدا بی خبر گردد؟

و مردم سر بلند و آزادۀ ما كه با خون خود از 15 خرداد 42 تا به
امروز و تا فردا و فردا های ديگر با سرور و سالار خويش، خمينی بت شكن «ره» پيمان
وفاداری ‌و پيروزی از خط جاويدان معظم له را امضا كردند، و به ندای « هيهات منا
الذله » ی‌ عاشورای حسين بن علی‌ سلام الله عليه،‌در عاشوراهای‌ مكرر ايران اسلامی‌،‌
پاسخ مثبت دادند و در سنگ فرش تمام خيابانها و شن زارهای بيابان ها و در قعر
درياها و حتی در فضای آسمان های ايران، خون ريخته عزيزان خود را توسّط ابر جنايت
كار تاريخ « آمريكا » می بينند، هرگز و تحت هيچ شرايطی‌ دست از مبارزه با آمريكای
خون آشام برنخواهد داشت و هزار بار كشته شدن را در اين راه بهتر از سازش و صلح با
اين دشمن اصلی ‌انسانيّت می دانند.

رفاه يا استقلال

ما كرامت اسلامی مان را به مراتب بالا تر از رسيدن به رفاه چند
روزۀ دنيا می دانيم، مگر اين كه خود به كار و فعاليت و در نتيجه توليد بپردازيم و
به مرزهای خود كفائی نائل آئيم، و اين كار شدنی‌ است هر چند نياز به زمان دارد. ما
حاضريم طول زمان را با صبر انقلابی و زحمت و مشقّت بگذرانيم و مراحل استقلال را با
كار و تلاش بيشتر طی كنيم، تا لذّت رفاه را دريابيم، نه اين كه با زير پا گذاشتن
اصول انقلاب خود،‌خدای نخواسته به رفاهی در خورشان استعمار زده ها برسيم كه آن
اوّلی آزادگی و اين دوّمی بردگی است و ما كه در طول ساليان دراز نهضت، فرياد «
هيهات منا الذله » سر داده ايم، كی‌ راضی ‌به ذلّت و خواری در پرتو استكبار جهانی‌
می‌شويم؟ در روز 21/10/67 امام مان فرمود: « مردم بايد تصميم خود را بگيرند: يا
رفاه و مصرف گرائی يا تحمل سختی‌ و استقلال و اين مسئله ممكن است چند سال طول بكشد
ولی مردم ما يقيناً دومين راه را كه استقلال و شرافت و كرامت است انتخاب خواهند
كرد ».

ما تا آخر عمر عليه آمريكا مبارزه می كنيم و به تمام مبارزان
راه آزادی برای به زانو در آوردن شيطان بزرگ كمك می كنيم كه اين سفارش امام ما است:

« نهضت ملت شريف ايران برای‌ قطع ايادی دشمنان ادامه دارد و تا
آمريكا و ساير ابر قدرتها به ستم كاری و جنايات خود ادامه می دهند،‌ ملت ما به
مقابله و مبارزه خود با آنان ادامه می دهد و استقلال همه جانبه خود را با تمام قوا
حفظ می‌كند. بر روشن فكران است كه هر چه بيشتر در رسوائی ابر قدرتها و قدرت ها
بكوشند و اميدوارم كه خمينی‌ از راه مستقيم اسلام كه مبارزه با قدرتهای ستمگر است،
هيچ گاه منحرف نشود و برای به ثمر رساندن اهداف اسلام از پای‌ ننشيند، چنان كه
اميدوارم ملتهای مسلمان و خصوصاً ملت مبارز ايران، در اين هدف اسلامی‌ كوشا باشند
و مبارزه خود را عليه ستمگران شرق و غرب ادامه دهند ». 

                                                            
(20/12/58 )

و اما دربارۀ رابطه با آمريكا،‌ بشنويم امام مان چه می گويد؟

« رابطه بين يك ملت به پاخاسته برای‌ رهائی‌ از چنگال چپاول
گران بين المللی با يك چپاولگر عالم خوار، هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع
چپاولگر است… من كراراً گوشزد نموده ام كه رابطه ما با امثال آمريكا، رابطه ملت
مظلوم با جهان خواران است ».                                     ( 19/1/59
)

و در آخرين روز های حيات نيز فرمودند:

« بارها گفته ام، رابطه ايران و آمريكا، رابطه گرگ و ميش است و
هرگز بين اين دو آشتی‌ نيست ».

امام خمينی:

« من بار ديگر خطر آمريكا را به جهان به خصوص منطقه و ايران
گوشزد می نمايم. امروز تمامی ‌آنانی ‌كه عليه جمهوری اسلامی ايران متّحد شده اند،
با واسطه يا بدون واسطه در رابطه با آمريكا می باشند. ملت ايران بايد با قاطعيّت
با اين خطر بزرگ مبارزه نمايد ».

آمريكا نوكر می خواهد !

و امام هميشه جاويد كه با ديدی حقيقت بين، تمام مسائل را می
نگريست و در كليه مسائل انقلاب و آيندۀ آن رهنمود های كافی و شافی به ما دادند و
اين ما هستيم كه بايد همواره اين رهنمود های پيامبر گونه را با هم تكرار كنيم و
روزانه ملتزم به خواندن فصل هائی از آن صحيفه نور شويم، در جای‌ ديگری تأكيد می‌كنند
كه آمريكا در ايجاد روابط با كشور های ‌جهان سوّم، هرگز دوست نمی خواهد بلكه آنان
را برای‌ خدمت به منافع خودش و برای چپاول كردن نعمت های ‌خدا دادی آنان می خواهد.
می فرمايد:

« آمريكا چه منافعی می تواند اينجا داشته باشد جز منابع زرخيز
شما؟ و چه دوستانی می تواند داشته باشد جز آنهائی كه به عنوان دوستی‌، خدمتگزار
هستند؟ آمريكا دوست نمی‌خواهد، آمريكا خدمتگزار می خواهد، آمريكا خدمتگزارانی می
خواهد كه منافع ملتشان را تقديم كنند و در عين حال، ذلت را به خودشان بار بياورند
و تحمل كنند.ما، ملت ما و دولت ما ايستاده ايم و در مقابل هر سلطه جوئی ايستاده
ايم و تا آن وقت كه توان داريم، مخالفت می كنيم ». 

                                                                 ( 9/3/61 )

در خاتمه ضمن بزرگداشت و تجليل خاطرۀ متهورانه و شجاعانه
فرزندان مخلص و متعهد ايران اسلامی، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام كه انقلاب دوم
را ـ‌ انقلابی بزرگتر از انقلاب اوّل ـ‌ بر پا كردند و لانه جاسوسی ابر جنايت كار
تاريخ را فتح نمودند و هيبت آمريكای جهان خوار را برای اوّلين بار در دنيا، شكستند
و با منتشر ساختن اسناد لانه جاسوسی، آمريكا را مفتضح تر و رسواتر از گذشته نمودند
و دل امام امت را با اين فتح بزرگ شاد كردند، اين روز خجسته را به اميد قطع تمام
ايادی‌ و آمال و آرزوهای ‌آمريكا در ايران و منطقه،‌ جشن می گيريم.

امام خمينی:

ما مبارزۀ سخت و بی امان خود را عليه آمريكا شروع كرده ايم و
اميدواريم فرزندانمان با آزادی‌ از زير يوغ ستمكاران، پرچم توحيد را در جهان
بيفرازند. ما يقين داريم اگر دقيقاً به وظيفه مان كه مبارزه با آمريكای جنايت كار
است، ادامه دهيم،‌فرزندانمان شهد پيروزی را خواهند چشيد.

تبعيد امام به تركيه

ضمناً امروز ـ 13 آبان ـ يادآور دو حادثه بزرگ ديگر هست: يكی
تبعيد امام امت به تركيه، كه در اثر رسوا ساختن توطئه های آمريكا در ايران و محكوم
ساختن كاپيتولاسيون؛ به دستور مستقيم آمريكا و به توسط عامل خود فروخته اش شاه
معدوم،‌ صورت گرفت،‌و مايه تحرّكی فزونتر در ميان مؤمنان و متعهدان و پيروان واقعی‌
اسلام گرديد و در حقيقت می توان گفت: از همان روز شمارش معكوس سقوط رژيم منحط
پهلوی آغاز شد زيرا تبعيد امام به تركيه، بازتابهای گسترده ای‌ در تمام جهان داشت
و اگر شاه تا آن روز می خواست،نهضت امام را در محدودۀ ايران محصور كند، با تبعيد
امام به تركيه، ‌نهضت ـ خواه نا خواه ـ به فراتر از مرزهای ايران منعكس شد به ويژه
اين كه دانشجويان مسلمان در سراسر اروپا و آمريكا، فعاليت های گسترده و قابل توجهی‌
برای‌ معرّفی امام و رسوا ساختن رژيم شاه انجام دادند تا آنجا كه رژيم مجبور شد در
تاريخ 13 مهر ماه 1344، امام را از تركيه به عراق تبعيد نمايد. به اين خيال خام كه
در عراق به علت وجود مراجع بزرگ شيعه، ‌امام چندان مجال فعاليت ندارد ولی‌ آفتاب
را هرگز پشت ابرهای نازك نمی توان پنهان ساخت، و امام هر جا كه رفت امام بود و
پيشوا و ديگران ناچار تحت الشعاع قرار می گرفتند كه در اين زمينه سخن بسيار است و
ما به همين جمله كوتاه بسنده می كنيم.

روز دانش آموز

و همين سيزدهم آبان يادآور حادثه به خاك و خون كشيده شدن دانش
آموزان عزيزمان است كه به مناسبت سالروز تبعيد امام و در نخستين ساعات روز،‌ در
دسته های ‌مختلف به سوی ‌دانشگاه تهران به راه افتادند و تظاهرات بزرگ و گسترده ای
‌را همگام با ساير اقشار مردم در اطراف دانشگاه و خيابانهای مجاور آن به راه
انداختند و شعارها با كمال صراحت، شخص شاه و آمريكای جنايتكار را در بر می‌گرفت.
ساعت 11 كه همه در حال شعار و فرياد بودند، شليك گاز اشك آور شروع و سپس رگبار
گلوله، مردم به ويژه دانش آموزان عزيز را در داخل دانشگاه به خاك و خون كشيد و
تعداد 65 نفر به شهادت رسيده و عدّه ای ‌نيز مجروح شدند. و چون بيشتر شهدا از دانش
آموزان بودند، لذا اين روز را روز « دانش آموز » نامگذاری  كردند.

اين درگيريها و شهادت ها همه در ادامه پيروی ‌از خط سازش
ناپذيری امام خمينی‌ «ره»در نبرد با آمريكا دشمن اصلی‌ بشريّت بود كه در نتيجه اين
كشتارهای وحشيانه عوامل آمريكا، پس از قريب سه ماه، رژيم شاهنشاهی ‌از هم متلاشی ‌شد
و معجزه تاريخ توسّط فرزندان امام خمينی «ره» به وقوع پيوست. 

در خاتمه اين جمله كوتاه و پر محتوای امام را به عنوان « ختامه
مسك » يادآور می شويم، باشد كه چراغ فروزان رهنمودهای امام «ره» همواره فرا راهمان
باشد تا از لغزشها و انحرافات امروز و فردا د رامان بمانيم:

«ملت بايد بيدار باشد. از كيد آمريكا غافل نباشيد ».      (27/5/60 )

 

 

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

بی نيازی از مردم

·       
پيامبر اكرم صلی‌
الله عليه و آله:

مردی ‌خدمت حضرت رسول صلی ‌الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
چيزی يادم ده كه هم خداوند از بالا مرا دوست بدارد و هم مردم در زمين مرا دوست
بدارند حضرت فرمود:  «ارغب فيما عند الله
يحبّك الله، وازهد فيما عند الناس يحبّك النّاس ».         ( ثواب الاعمال ـ ص 166)

علاقه و رغبت به آنچه نزد خدا است داشته باش،
خدا تو را دوست می‌دارد و از آن چه نزد مردم است چشم بپوش مردم تو را دوست خواهند
داشت.

·       
پيامبر اكرم صلی الله
عليه و آله:

«  خير الغنّی غنّی النّفس  ».    (
بحار ـ ج 72 ـ ص 106 به نقل از امالی صدوق )

بهترين بی ‌نيازی، بی
‌نيازی نفس است يعنی‌ قناعت.

·       
پيامبر اكرم صلی‌
الله عليه و آله:

« من لم يتغزّ بعزاء الله تقطّعت نفسه علی الدنيا حسرات، و من
رمی ببصره الی ما في يدی غيره، كثر همّه، ولم يشف غيظه…  و من أتی ذا ميسره فتخشّع له طلب ما في يديه،
ذهب ثلثا دينه. ثم قال: و لاتعجل ! و ليس يكون الرّجل ينال من الرّجل الرّفق
فيجلّه و يؤفّره فقد يجب ذلك له عليه ولكن تراه انّه يريد بتخشعه ما عندالله، أو
يريد أن يختله عمّا في يديه   »   (‌تفسير قمی ـ ص 35 )

هر كس به آنچه خدا به او داده است، راضی‌ نشود، در حسرت رسيدن
به دنيا، ‌قلبش پاره پاره می‌شود. و هر كس به آنچه در دست ديگران است، ‌چشم بدوزد،  اندوهش افزون گردد و خشمش فرو كش نكنند… و هر
كه نزد سرمايه داری رود، و برای‌ دريافت پولی از او، در مقابلش كرنش و خشوع كند،
دو سوم دينش از بين رفته است. آنگاه فرمود: ولی عجله نكن، اگر شخصی، از شخص ديگری
احسانی‌ دريافت كرد، پس او را احترام گذاشت و تقديرش نمود ( كار درستی‌ كرده است )
بلكه گاهی‌ بر او واجب می شود ولی اگر به سوی‌ او برود و به آنچه نزد خدا است، از
او با كرنش و خضوع بخواهد و يا اين كه بخواهد با فريب و نيرنگ، از آنچه دارد بر
بايد، ( بدو نكوهش شده است ).

·       
پيامبر اكرم صلی‌الله عليه و آله:‌

حضرت امير عليه السلام می‌فرمايد: ابو ايوب خالد بن زيد، خدمت
حضرت رسول صلی‌الله عليه وآله رسيد و عرض كرد:‌ يا رسول الله !‌ مرا وصيتی كن و
مختصر بفرما تا بتوانم آن را حفظ كنم. حضرت فرمود:

«   أصيك بخمس: باليّأس عمّا في أيدي النّاس فإنّه
الغنی، و إيّاك و الطّمع فإنّه الفقر الحاضر، و صلّ صلاة مودّع، و ايّاك و ما
تعتذر منه، و احبّ لاخيك ما تحبّ لنفسك 
».       (امالی طوسی ـ ج 2 ـ ص 122
)

تو را به پنج چيز وصيت می‌كنم: به نوميدی‌ از آن چه در دست
مردم كه همان نيازمند‌ی است.و زنهار از طمع كه آن فقر حاضر است و هر گاه نماز می‌خوانی،
چنان نماز بخوان كه گويا با نماز وداع می‌كنی ( كه شايد آخرين نمازت باشد ) و
زنهار از كاری‌ كه موجب عذر خواهی‌ است و برای‌ برادرت دوست داشته باش آنچه را
برای خودت دوست می‌داری.

·       
امير المؤمنين عليه السلام:

« امنن علی من شئت تكن اميره، و احتج الی من شئت تكن اسيره،
واستغن عمّن شئت تكن نظيره   ».          ( خصال ـ ج 2 ـ ص 45 )‌

به هر كس لطف كنی و بر او منّت گذاری‌، فرمانروايش خواهی‌ بود،
و به هر كس نياز پيدا كنی‌، اسيرش خواهی‌ بود و از هر كس بی‌ نياز گردی‌، نظير و
مانندش خواهی ‌بود.

·       
امام صادق عليه السلام:

«  ذا أراد أحدكمأن لا
يسأل ربّه شيئا إلا أعطاه فلييأس من الناس كلّهم، و لا يكون له رجاء إلا عند الله،
فإذا علم الله عزّو جلّ ذلك من قلبه، لم يسأل الله شيئا إلّا أعطاه ».     (‌ كافی‌ ـ ج 2 ـ ص 148 )‌

هر گاه يكی‌از شما بخواهد كه هر چه از خداوند سؤال كند،‌خداوند
به او عطا فرمايد، پس بايد از تمام مردم نا اميد گردد و به هيچ كس اميدی‌ بجز خدا
نداشته باشد،‌پس هرگاه خداوند او را چنين بيابد، هيچ چيز از خدا سؤال نكند،‌مگر آن
كه به او عطا فرمايد.

·       
امام كاظم عليه السلام:‌

« اليأس ممّا في ايدي الناس، عزّ المؤمن في دينه و مروّته في
نفسه، و شرفه في دنياه، و عظمته في اعين النّاس، و جلالته في عشيرته، و مهابته عند
عياله، و هو أغنی النّاس عنده نفسه و عند جميع النّاس».       ( بحار الأنوار ـ ج 72 ص 108 )

بی نيازی‌ از آنچه در دست مردم است، عزت مؤمن است در دينش و
جوان مردی او است در ذاتش و شرف او است در دنيايش و بزرگی‌ او است در نظر مردم و
مايه احترام او است در خويشاوندانش و هيبت او است در فاميلش نزد خانواده اش و
همانا او بی‌ نيازترين مردم است در ذات خويش و در نظر مردم.

·       
امام زين العابدين عليه السلام:

« رأيت الخير كلّه قد اجتمع في قطع الطّمع عمّا في أيدی الناس
و من لم يرج النّاس في شيء وردّ امره الی الله عزّ و جلّ في جميع أموره، استجاب
الله عزّو جلّ له في كلّ شيء ».      (
كافی‌ ـ ج 2 ـ ص 148 )‌

تمام خير را ديدم كه در قطع طمع از آن چه در دست مردم است جمع
شده و همانا اگر كسی هيچ چيز از مردم درخواست نكند و تمام كارهای خود را به خدای‌
عزّوجل وا گذار نمايد، خداوند دعايش را در تمام موارد مستجاب می نمايد.

 

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهایي ‌قرآن

قرآن و مسأله توسّل به معصومين عليهم السلام

« يا ايّها الّذين آمنوا الله اتّقوا الله و
ابتغوا اليه الوسيله  و جاهدوا في سبيله
لعلّكم تفلحون ».                                                    
( سوره مائده ـ‌ آيه 35 )

ای‌ كسانی‌ كه ايمان آورده ايد، تقوا پيشه
نمائيد و وسيله ای برای‌ تقرّب و نزديكی به خداوند انتخاب كنيد و در راه او جهاد
نمائيد،‌ باشد كه رستگار شويد.

« و ابتغوا اليه الوسيله »: « الوسيله التوصّل
الی ‌الشیء برغبة وهی اخصّ من الوصيلة لتضمّنها لمعنی ‌الرغبة »[1]
ـ  وسيله به معنی‌ تمسّك به چيزی‌ است با
ميل و رغبت ولی اخصّ از توصّل است،‌برای‌ اين كه در آن معنی‌ ميل و رغبت نهفته است،
و در تفسير علی‌بن ابراهيم چنين آمده است: « تقرّبوا اليه بالأمام » ـ به وسيله
امام معصوم به سوی خداوند تقرّب جوئيد.

توسّل به معصومين عليهم السلام:

توسّل به ائمه طاهرين عليهم السلام، يكی‌ از
ارزشهای پذيرفته شده مذهبی‌ است كه در آيه فوق به آن اشاره شده است. و آن چه در
آيه ياد شده جلب توجه می نمايد، اين است كه روی سخن و مخاطبين آيه افراد مؤمن اند
كه پس از دعوت آنان به تحصيل تقوا، آنان را به انتخاب وسيله ای ‌برای تقرّّب و
توسّل به خداوند فرا می خواند، و اين خود دليل گويای اين واقعيّت است كه انسان در
هر سطح و پايه ای‌ از ايمان و تقوا باشد، از غير طريق ائمه اطهار صلوات الله عليهم
اجمعين به مقام قرب الهی نائل نخواهد شد. و لذا در زيارت جامعه به پيشگاه امامان
عليهم السلام عرضه می‌داريم: « اشهد انّكم ابواب الله و مفاتيح رحمته و مقاليد
مغفرته »ـ گواهی می‌دهم كه شما امامان، ابواب الهی‌ و كليد های‌ رحمت او، و وسيله
دست يابی‌ به مغفرت و آمرزش خداوند می‌باشيد.

و در آيه 64 سوره نساء نيز در اين زمينه می‌خوانيم:

« و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا
الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّابا رحيما  » ـ 
چنانچه آنان هنگامی كه به خويش ستم روا داشتند (و به گناه آلوده گرديدند )
نزد تو ( ای‌ پيامبر ) می‌آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می‌نمودند و تو نيز
برايشان در خواست آمرزش می‌نمودی‌، خداوند را پذيرای‌ توبه و رحيم می يافتند.

اين مسأله توسّل به پيامبر (ص) و نيز به اهل
بيت او در حدّی از اهميّت قرار دارد كه حتّی‌ حضرت آدم (ع) با وجود مقام نبوّت، به
رسول خدا صلی ‌الله عليه و اله توسّل جست، و اين خود وظيفه و طريق تقرّب الی‌ الله
را برای‌ ديگران به خوبی‌ روشن می‌سازد. و لذا در ادعيه، توسّل به پيامبر « ص » و
اهل بيت گرامی‌ او، تعليم داده شده و در دعای‌شريف و ارزشمند « توسّل »‌عرضه می
داريم:

«اللّهم انّی اسئلك و اتوجّه اليك بنبيّك نبيّ
الرّحمة محمّد صلی الله عليه و آله، يا اباالقاسم يا رسول الله يا امام رحمة يا
سيّدنا و مولینا انّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك الی الله و قدمناك بين يدی
حاجاتنا » ـ خداوندا ! از تو مسئلت می‌نمايم و به تو روی ‌می‌آورم با روی آوردن به
پيامبر رحمت، محمد صلی ‌الله عليه و آله. ای‌ ابوالقاسم ! ‌ای رسول خدا !‌ ای امام
رحمت !‌ ای‌سيّد و مولای‌ ما ! ما به تو توجّه نموده و روی‌ می‌آوريم و تو را شفيع
می سازيم، و به سوی‌ خدا توسّل به تو می‌جوئيم، و تو را در مقدمه حاجاتمان قرار می
دهيم.

و سپس در ادامه دعا، توسّل به بقيّه ائمه
عليهم السلام تعليم داده شده است. البته مسأله توسّل اختصاصی‌ به شيعه ندارد و در
منابع اهل سنّت نيز مطرح و روی آن صحّه گذاشته شده است، و لذا پيشوايان آنان به
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله توسّل می‌جستند.

ولی بی‌ شك چنين توسّلاتی به پيامبر و خاندان
عمت و طهارت عليهم السلام، هنگامی می‌تواند به نتيجه برسد كه انسان خويش را در خط
و صراط مستقيم آنان قرار داده و مطيع و فرمانبر دستورات انسان ساز آنها باشد،
چنانچه در مورد شفاعت كه به وسيله معصومين عليهم السلام در جهان ديگر می‌توان به
رضوان و رحمت الهی واصل شد. با همين شرط امكان پذير است. در اين رابطه ابو بصير از
حضرت موسی بن جعفر عليه السلام روايت می نمايد كه: « انه لمّا حضر ابی الوفاة قال
لی‌: يابنیّ انّه لا ينال شفاعتنا من استخفّ بالصّلاة »[2]
ـ چون پدرم در آستانه وفات قرار گرفت، به من فرمود:‌پسرم ! ‌به درستی‍‌ كه شفاعت
ما شامل حال كسی‌ كه به نماز اهميت ندهد نخواهد رسيد. بنابر اين در واسطه قرار
دادن آن بزرگواران برای‌ طلب حوائج، نخست بايد زمينه پذيرش آن را با اطاعت از
فرامين و دستورات مقدس آنان،‌در خويش فراهم ساخت.

نكته ديگری‌ كه در آيه ياد شده قابل توجه است،
مقام والا و گرامی‌ رسول خدا صلی الله عليه و آله و اهل بيت طاهرين او عليهم
السلام است، كه با توسّل به آنان می‌توان خويشتن را مشمول نظر لطف و رحمت الهی
قرار داد، و البته چنانچه دشمنان ما و به خصوص فرقه ضالّه وهابيّت به ما نسبت می‌دهند،
معنی‌ توسل اين نيست كه انسان مستقيماً حاجات خويش را از آن معصومين بطلبد، تا در
نتيجه به نوعی شرك مبتلا گردد، بلكه چنانچه در آيه به آن به اين صورت تصريح گرديده
« و ابتغوا اليه الوسيله » و در دعای ‌توسّل عرضه می‌داريم « و توسّلنا بك الی‌
الله » تنها آنان وسيله توجه و تقرّب به خداوند بوده و به واسطه آنها حاجات خويش
را از خدا می‌طلبيم.

 



1-     
مفردات راغب.
س

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمينی ثابت و
استوار از آغاز تا پايان

 

امام خمينی‌: ما
آمريكا را زير پا می گذاريم.

به مناسبت 13 آبان،
تسخير لانه جاسوسی

رابطه ما و آمريكا

·       
دنيا بداند كه هر
گرفتاری‌ كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند از آمريكا است. ملل اسلام از اجانب
عموماً و از آمريكا خصوصاً متنفر است…آمريكا است كه به اسرائيل قدرت می‌دهد كه
اعراب مسلم را آواره كند. آمريكا است كه اسلام و قرآن مجيد را به حال خود مضرّ می‌داند
و می‌خواهد آنها را از جلو راه خود بر دارد. آمريكا است كه روحانيون را خار راه
استعمار می‌داند و بايد آنها را به حبس و زجر و اهانت بكشد… آمريكا است كه با
ملت اسلام معامله وحشيگری و بد تر از آن می‌كند. 
4/8/43

·       
اين جانب اعلام می كنم هر قرار دادی كه با سرمايه داران آمريكا
و ديگر مستعمرين بسته شود،‌ مخالف خواست ملّت و مخالف احكام اسلام است.       مرداد 49

·       
وظيفه ملت غيور ايران است كه از منافع آمريكا و اسرائيل در
ايران جلو گير‌ی كرده و آن را مورد هجوم قرار دهند هر چند به نابودی آن بيانجاميد.            23/6/52

·       
تا آمريكا نرود و تا دست اين ابر قدرتها از روی مملكت ما
برداشته نشود،‌ ما نهضتمان برقرار است و فريادمان هم بر قرار است.                                 17/7/57

·       
آن كسی كه به كشور، خيانت اصلی‌ را كرده، ‌امريكا است… همه
مصيبت ما زير سر آمريكا است.                                                             
20/7/57

·       
آمريكا با عجز و ناله می‌خواهد با ايران رابطه بر قرار كند، ‌اما
ملت ما قبول نمی‌كند.

                                                                                    
1/9/59

·       
بعضی از اين روحانيون را ـ من بيش از بيست سال تجربه كرده ام ـ
اين ها می‌خواستند، اين قشر را كنار بگذارند و يك قشری را بياورند كه مسلمان باشد
ولی در نظرش آمريكا باشد… و ( مردم را ) به طرف آمريكا جذب بكنند. من اين نگرانی
‌را داشتم و مصمّم هستم كه يك وصيّتی ‌بنويسم و در آن شرح بدهم كه اين ها از كجا
می‌خواهند شروع كنند.                                    4/4/60

·       
يك دسته شوروی را طرح می‌كردند تا آمريكا منسی بشود. يك دسته
الله اكبر را كنار می گذاشتند، سوت می زدند و كف 
می‌زدند، آن هم در روز عاشورا (برای‌ بنی ‌صدر ) خط اين بود كه قضيه « مرگ
بر آمريكا » منسی بشود. و لهذا ديديد آن روزی كه اين جوانان بيدار عزيز ما، اين
لانه جاسوسی را گرفتند، اين شياطين به دست و پا افتادند. يكی‌ گفت كه اين ها خط
شيطان هستند و دنبال اين كردند كه ما الان اسير آمريكا هستيم. نه اين كه نمی‌فهمند
كه ما اسير آمريكا نيستيم، می‌خواستند كه استقلال ما را از ما بگيرند و ما را به
دامن آمريكا بياندازند.   

                                                                          13/6/60

·       
اگر آمريكا نبود و اين قدرت شيطانی نبود، اين همه فساد در بلاد
مسلمين حاصل نمی‌شد.                                                          
4/11/60

·       
ما تا آخر ايستاده ايم و با آمريكا رابطه بر قرار نخواهيم كرد،
‌مگر اين كه دست از ظلم بردارد.                                                       
7/8/63

·       
علما و دانشمندان سراسر جهان بايد بر سر چشمه تروريسم كه از
كاخ سفيد می جوشد، بشورند.                                              
22/11/63

·       
بارها گفته ام: رابطه ايران و آمريكا، رابطه گرگ و ميش است و
هرگز بين اين دو آشتی نيست.                                                
20/8/67

·       
خداوندا ! تو می‌دانی‌كه ما سر سازش را با كفر نداريم. خداوندا
! تو می دانی ‌كه استكبار و آمريكای جهان خوار، گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند.    29/4/67

·       
ما شعار مرگ بر آمريكا را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و
مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسی‌ آمريكا تماشا كرده ايم.         3/12/67

 

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(رابطه ما و آمریکا)

دانستنیهایی از قرآن (قرآن و مساله توسل به
معصومین علیهم السلام)

سخنان معصومین(بی نیازی از مردم)

از کبد آمریکا غافل نشوید

تسبیح موجودات                                               
آیت الله جوادی آملی

معاد(آثار اعمال)                                               آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

حدیث ثقلین                                                    
حجة الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

پاسداری از صدور ارزشها                                   حجة الاسلام
محمدتقی رهبر

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)             حجة الاسلام رحیمیان

رفاه طلبی و تجمل گرائی

تشخیص، درمان و پیگیری بیماریها                          دکترسید حسن عارفی

گفته ها و نوشته ها

ساختار نظام اجرائی کشور                                   محمدرضا حافظ
نیا

ضرورت تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام

پاسخ به نامه ها

جناحها و تفرقه افکنی واسطه ها

نگاهی به رویدادها

جنایتی دیگر از خائنین به حرم بزرگ الهی

رهنمودهای مقام معظم رهبری

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

 

رهنمود ها

مقام معظّم
رهبری

·       
قانون اساسی جديد كه
يكی از يادگارهای‌ امام عزيزمان است ميثاق امت با انقلابی‌ است كه بيش از ده سال
آماج توطئه ها‌ی همه دشمنان عنود و لجوج و نادان و بزرگ و كوچك بوده است.

·       
جای آن است كه همه كسانی كه دانسته و ندانسته در سراسر جهان،
اسير تحليلهای ‌غلط و غير واقعی‌ خود و ديگران درباره ايران اند اكنون به خود آيند
و حقايق كشور عزيز ما را در رفتار و موضع گيری های ملت بزرگمان صحيح و واقع بينانه
درك كنند.

·       
اميد است وحدت صفوف شما ملت عزيز كه هميشه بركات و فضل الهی را
به همراه داشته است اين بار نيز منشأ تحولات مباركی‌ در جامعه گشته و با كمك عموم
ملت، سعادت،‌رفاه،‌ترقی‌، عزت و استقلال و پيشرفت آرمان های انقلاب اسلامی‌ را به
ارمغان آورد. 9/5/68                           

·       
اگر به رفاه عمومی و سازندگی‌ كشور نينديشيم، مطمئناً نظام
جمهوری اسلامی‌ نخواهد توانست الگويی مطلوب را به جهانيان ارائه دهد.       12/5/68

·       
در تشخيص تكليف الهی نبايد دچار سهل انگاری‌ و آسان نگری شويم.

·       
خط اساسی ما، حركت بر اساس معيارهای الهی‌ خودمان بدون ترس از
قدرت های نظامی‌ و سياسی جهان است.                                     16/5/68

·       
اگر كسانی در دنيا تصور می كنند كه مسئولين كشورمان دست ذلت به
سوی‌ آمريكا دراز خواهند كرد بدانند كه سخت در اشتباهند و هرگز چنين چيزی پيش
نخواهد آمد. 

·       
تا هنگام‍ی كه سياست آمريكا بر دروغ و فريب و خباثت استوار است
و از رژيم پليدی‌ مثل اسرائيل حمايت كرده و به ظلم و ستم عليه ملت های مستضعف
ادامه می دهد و… امكان ندارد كه ما با دولت آمريكا مذاكره و يا ارتباط برقرار
كنيم و ما آن را شديداً رد می كنيم.                                                
24/5/68

·       
ياد و نام امام بزرگوارمان، كاخ قدرت های طاغوتی و نيز دل آن
ها را می لرزاند زيرا او خادم به اسلام و مسلمين بود و هم او بود كه با مجاهدت خود
و ملتش به اسلام و مسلمين عظمت بخشيد.

·       
خانواده های شهدا برای ‌نظام اسلامی ايران بيش از ديگران
سرمايه گذاری‌ كرده اند، بنابر اين آنها بايد برای‌ حفظ نظام و حيثيت آن نسبت به
ديگران حساس تر باشند. 26/5/68                                       

·       
سياست خارجی ما مبتنی بر منافع طرفين و عدم زورگوئی و سلطه گری
‌و نيز بر اساس حفظ اصل تغيير ناپذير و زير بنائی نه شرقی ‌و نه غربی می‌باشد.

·       
انقلابی گری در صحنه سياسی ‌به اين معنا است كه ما مواضع
اسلامی و انقلابی‌ خود را قاطعانه و بدون دل بستن به برخی از چهره های‌ اميد بخش
كاذب حفظ كنيم و اين خط صحيح ديپلماسی‌ما است.                     1/6/68

·       
اگر كسی تصور كند كه جامعه آرمان گرا به حل مشكلات مادی‌ و
رفاه مردم رسيدگی ‌نخواهد كرد اين به معنای‌ آن است كه گفته شود اديان با مقدسات و
معنويات و آرمان ها به فكر دنيای مردم و زندگی‌ مردم نيست و اين بر خلاف صريح
اسلام و قانون اساسی‌ است.                            9/6/68

·       
تا زمانی كه اين ملت همچنان با قدرت و قوت در صحنه دفاع از
اسلام و انقلاب حضور داشته باشد بر همه موانع و مشكلات پيروز خواهد شد و دشمن با
وسوسه های‌ خود نخواهد توانست دل های مردم را به لرزه در آورد زيرا ملت ما آگاه،
زنده و پر نشاط است.                                                
9/6/68   ‌ ‌   

 

 

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویداد ها

جهان اسلام

·       
رژیم مصر 35 تن از
مسلمانان را به اتهام آتش زدن یک مغازه در منطقه̾ « دلتای رود نیل » باز داشت کرد.

·       
یک سازمان ناشناس در بیروت، خانواده̾ حاکم بر عربستان را در
صورت عدم آزادی کویتی های دستگیر شده به خاطر سوء قصد های گذشته در مکه تهدید به
انتقام کرد.                                                                       
19 / 5/ 68

·       
سنگین ترین نبرد چهارده ساله̾ لبنان صدها کشته و مجروح بر جای
گذاشت.

                                                                                 
 23 / 5/ 68

·       
با حضور وزرای خارجه̾
ایران و سوریه، اجلاس بزرگ احزاب اسلامی و ملی لبنان و فلسطین در دمشق تشکیل شد.                                   25 / 5/ 68

·       
نیرو های امنیتی ترکیه یازده جوان مسلمان را به اتهام مطالعه̾
کتاب های مذهبی دستگیر کردند.                                                             28
/ 5 / 68

·       
ماجرای فروش دختران و زنان افغانی به عربستان سعودی فاش شد.

·       
در پی تخریب مسجد شهرک « شاریو » واقع در 30 کیلومتری شهر لیون
مرکز فرانسه، مسلمانان نماز جمعه را در شهرداری این شهر برگزار کردند !

                                                                                      29
/ 5/ 68

·       
به دعوت رهبری متحد
قیام، جهاد اسلامی و حماس، اعتصاب عمومی سراسر سرزمین های اشغالی فلسطین را فرا
گرفت.                        31 / 5/ 68

·       
برای اولین بار در تاریخ سیاسی انگلیس، مسلمانان این کشور موفق
به تشکیل حزب اسلامی شدند. 

·       
گروه حزب الله در سرزمین های اشغالی فلسطین اعلام موجودیت کرد.
4 / 6/68

·       
احزاب دموکرات اروپا در قطع نامه̾ پایانی اجلاس ترکیه، اسلام
را تهدیدی علیه غرب معرفی کردند.                                                         7/ 6/ 68

·       
پلیس مصر برای دستگیری 16 مسلمان از پلیس بین المللی یاری
خواست.  

                                                                                 
8 / 6 / 68

·       
شهردار شهر « لیون » فرانسه سرانجام در مقابل مسلمانان این شهر
تسلیم شد و پروانه̾ ساختمانی به نام یک باب مسجد را در این شهر امضاء کرد. 9 /6
/68

·       
هزاران پوستر رنگی امام خمینی « ره » توسط حزب الله فلسطین در
آستانه̾ اعلام موجودیت در سرزمین های اشغالی توزیع گردید.                        11/6/68

·       
یک مرد مسلح با عبور از مرز اردن و نفوذ به خاک فلسطین اشغالی
سه سرباز رژیم صهیونیستی را هلاک و مجروح کرد.

·       
دادگاه عالی امنیتی مصر 26 مسلمان انقلابی را به جرم عضویت در
یک گروه اسلامی به زندان های طویل المدت محکوم کرد.

·       
اشغالگران قدس 8 مدرسه را در فلسطین اشغالی به بهانه̾ ادامه̾
تظاهرات ضد صهیونیستی تعطیل کردند.                                12 / 6 /68

·       
گروهی از جوانان وابسته به گروه های اسلامی چند مرکز پلیس را
در مرکز شهر قاهره با مواد منفجره و بمب های صوتی مورد حمله قرار دادند.  15/6 / 68

اخبار
داخلی

·       
8/4 میلیارد دلار ارز برای تأمین کالاهای
اساسی اختصاص یافت.   19 / 5 / 68

·       
ادغام وزارت دفاع و سپاه با نام وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای
مسلح جمهوری اسلامی ایران به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.         24 / 5/ 68

·       
طی حکمی از سوی رهبر انقلاب، آیت الله یزدی به ریاست قوه̾
قضائیه منصوب شد.

·       
حجة الاسلام و المسلمین کروبی در جلسه̾ علنی مجلس به ریاست
مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.                                          25 /
5/ 68

·       
مراسم تحلیف ریاست جمهوری حجة الاسلام و المسلمین هاشمی
رفسنجانی در برابر نمایندگان مردم برگزار شد.                                       26 / 5/ 68

·       
رئیس جمهور کابینه̾ خود را به مجلس معرفی کرد.                  28 / 5/ 68

·       
بانک اطلاعات علمی و فنی کشور گشایش یافت.                  29 / 5/68

·       
95
٪ خسارات حملات دشمن به پالايشگاه اصفهان بازسازی شد.    30/5/68

·       
شش تن از اسرای سومالی كه در جبهه های جنگ تحميلی اسير شده
بودند به طور يك جانبه آزاد شدند.

·       
زندان قصر به بزرگترين كتابخانه̾ كشور تبديل شد.                  31 / 5/ 68

·       
مركز تأسيسات و تجهيزات تعميراتی هواپيماهای « اف ـ 14 »
افتتاح شد.

 4 /6/68

·       
آستان قدس رضوی برای‌ سرمايه گذاری در كشور های خارجی اعلام
آمادگی كرد.

·       
پيچيده ترين عمليات تعميراتی يك فانتوم جنگنده برای اولين بار
در كشورمان به دست متخصصين ايرانی انجام شد.

·       
كارخانه̾ چينی نور در ابهر با ظرفيت توليد سالانه يك هزار تن
انواع ظروف چينی افتتاح شد.                                                         5 / 6/ 68

·       
27
هزار واحد مسكونی و تجاری آسيب ديده در استان ايلام با اعتبار 26 ميليارد ريال
بازسازی شد.                                             7
/ 6/ 68

·       
تمامی 22 نفر كانديدای كابينه̾ پيشنهادی آقای هاشمی رفسنجانی
از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفتند.

·       
پالايشگاه تبريز با ظرفيت 110 هزار بشكه در روز بازسازی و راه
اندازی شد.

                                                                                  
8 / 6/ 68

·       
ايستگاه تقويت فشار
گاز مارون با ظرفيت 14 ميليون فوت مكعب در روز آغاز به كار كرد.

·       
حجة الاسلام و المسلمين هاشمی رفسنجانی : با كسانی كه در گذشته
با اندوختن سرمايه̾ اقتصاد ما را بيمار كردند و با عوامل فساد در دستگاه های دولتی
به شدت و بدون گذشت برخورد خواهد شد.

·       
با صرف 7 ميليارد و پانصد ميليون ريال هزينه كار بازسازی و
نوسازی اسلام آباد غرب به پايان رسيد.                                             
11 / 6/ 68

·       
عليرضا سليمانی كشتی گير سنگين وزن كشورمان با پيروزی بر حريف
آمريكایی اولين طلای جهانی ‌را برای‌ ايران به ارمغان آورد.

·       
استان فارس در بين استان های سراسر كشور، مقام اوّل تحويل گندم
به دولت را كسب كرد.                                                     
12 / 6/ 68

·       
متخصصان ايرانی با بازسازی يك فروند جنگنده̾ نيروی هوائی ارتش،
به تكنولوژی تعميرات اساسی جنگنده̾ اف ـ‌ 14 دست يافتند.

·       
مدرن ترين كارخانه̾ توليد لوله های چدنی در خوزستان بازسازی و
راه اندازی شد.
15 / 6 /68                                                                            

·       
نيروگاه بزرگ حرارتی
تبريز پس از بازسازی‌ به دست كاركنان متعهد شركت توانير، به شبكه̾ سراسری برق
پيوست.

·       
ورود كاميون، اتوبوس، مينی بوس و تراكتور توسط كارگران شاغل در
شيخ نشينان خليج فارس آزاد شد.                                             16
/ 6/ 68

اخبار خارجی

·       
ماهواره̾ جاسوسی
شوروی در فضا منهدم شد.                       
23 / 5/ 68

·       
رئيس رژيم نژاد پرست پروتريا پس از يازده سال زمامداری پياپی
استعفا كرد.

·       
نماينده̾ آمريكا در سازمان ملل اعتراف كرد، اقدامات اسرائيل در
سرزمين های اشغالی نقض حقوق بشر است.

·       
صدام، ميشل عون را به ادامه̾ جنگ با سوريه تشويق كرد.     24 / 5/ 68

·       
تاس خبرگزاری شوروی اعلام كرد « ناگورنی قره باغ » عملا در
محاصره است و ارتباط با بخش عظيمی از اين منطقه خود مختار كه اوضاع در اين بخش
بسيار متشنج است قطع شده است.

·       
دو هزار پناهنده̾ كرد عراقی در تركيه به طور عمده مسموم شدند.
26/5/68

·       
كانديدای پيشتاز رياست جمهوری كلمبيا كه يك سناتور 45 ساله بود
به دست قاچاقچيان مواد مخدر به قتل رسيد.                            29/ 5/ 68

·       
فرانسه ناوگان خود در سواحل لبنان را به هفت فروند افزايش داد.
31 /5 / 68

·       
«
هيوئی نيوتن » يكی از بنيانگذاران جنبش سياهان آمريكا ( پلنگان سياه ) كه عليه
برتری نژادی در آمريكا فعاليت می كرد به ضرب گلوله كشته شد.

·       
پليس آفريقای جنوبی دانش آموزان اين كشور را مورد ضرب و شتم
قرار داد.

                                                                                
1 / 6/ 68

·       
جبهه̾ ملی لبنان ناوگان فرانسه را تهديد به گلوله باران
كرد.   2 / 6/ 68

·       
سخنگوی رسمی نخست وزير ژاپن در پی افشای نامشروع با يك زن
مجبور به استعفا شد.

·       
يك افسر رژيم صهيونيستی به آموزش نظامی قاچاقچيان كلمبيائی
توسط نظاميان اين رژيم اعتراف كرد.

·       
به دنبال برخورد قاطع نيروهای ملی و اسلامی لبنان، دولت فرانسه
ضمن كاهش ناوهای اعزامی، واحد های دريائی خود را از نزديك شدن به سواحل لبنان بر
حذر داشت.

·       
طرح ارتش تركيه برای انجام عمليات نظامی در منطقه كردنشين اين
كشور فاش شد.

·       
نخست وزير لهستان يك روز پس از روی كار آمدن از آمريكا در
خواست كمك كرد.

                                                                                       4
/ 6 /68

·       
همسر سلمان رشدی
نويسنده̾ كتاب آيات شيطانی اعلام كرد كه از رشدی‌ جدا شده است.                                                               
5 / 6/ 68

·       
سيك های مسلح، ضمن حمله به يك قطار مسافری در ايالت پنجاب 20
تن را به ضرب گلوله كشت و 30 تن ديگر را زخمی كردند.

·       
صدها هزار تن از اهالی « مولداوی » شوروی ضمن رد اتهامات مسكو
داير بر افراطی بودن آنها دست به تظاهرات زدند.

·       
فرانسه آخرين كشتی جنگی خود را از سواحل لبنان خارج كرد !

·       
انفجارهای پياپی شهر صنعتی كلمبيا را بلرزه درآورد.

·       
سودان سفير خود را از ايران فرا خواند.                                 6 /6 /68

·       
400
مزدور آمريكایی در پايتخت پاناما برای خرابكاری آماده شدند. 7 /6 /68

·       
سوريه يك كشتی حامل 5/2 ميليون ليتر بنزين را كه عازم ناحيه̾ مسيحی
نشين لبنان برای مارونی ها بود به آتش كشيد.                             8 / 6/ 68

·       
اجلاس وزرای خارجه̾ جنبش عدم تعهد در پايتخت يوگسلاوی آغاز به
كار كرد.

·       
وزير جنگ اسرائيل طی شش ماه گذشته سه پيام محرمانه برای عرفات
فرستاده است.

·       
انفجار يك بمب نسبتا قوی ساختمان وزارت كشور تركيه را لرزاند.

·       
كتاب كفر آميز آيات شيطانی در پی تهديد يك گروه ناشناس، از
بزرگترين فروشگاه زنجيره ای هلند جمع آوری شد.

·       
سفير ليبی در سازمان ملل خواستار عادی سازی روابط واشنگتن
طرابلس شد.

·       
يك هيئت ايتاليائی از سوی دادستان رم مأمور تحقيق پيرامون سوء
استفاده̾ يكی از شعب بانك ملی كار ايتاليا در جريان معامله̾ كلان آمريكا و عراق شد.

·       
يك هواپيمای مسافر بری كوبا با 126 سر نشين در آسمان هاوانا
منفجر شد و تمامی سرنشينان آن كشته شدند.                            13 / 6/ 68

·       
در جريان انفجار روز گذشته در مقابل يك كتاب فروشی متعلق به «
انتشارات پنگوئن » در مركز لندن 4 نفر مجروح شدند.

·       
كنفرانس سران غير متعهد ها با شركت 60 تن از رؤسای كشور ها در
بلگراد آغاز به كار كرد.

·       
دكوئيار، دبير كل سازمان ملل : من به هيچ وجه قصد ندارم كه از
چارچوب قطعنامه̾ 598 خارج شوم.

·       
گروه ابونضال اعلام كرد كه 15 جاسوس فلسطينی را كه برای سرويس
های اطلاعاتی اسرائيل، آمريكا، آلمان غربی، انگلستان، اردن، مصر و عراق كار می
كردند اعدام كرده است.

·       
كاخ سفيد واشنگتن روز گذشته اعلام نموده شاه فهد برای دومين
بار ديدار رسمی خود را از آمريكا به تعويق انداخت.                                  14 / 6/ 68

·       
در پی تهديد های افراد ناشناس سفارت آمريكا در لبنان تحت
تدابير شديد امنيتی‌ قرار گرفت و يك ناو هواپيما بر آمريكا و كشتی های اسكورت
كننده̾ آن از اقيانوس هند به سوی دريای مديترانه انتقال يافتند.

·       
وزير خارجه̾ رژيم عراق از سرگيری مذاكرات غير مستقيم با ايران
را رد كرد.

·       
انفجار در يك مجتمع نظامی عراق حداقل 700 كشته بر جای گذاشت.

·       
هزاران نفر از دانشجويان كره̾ جنوبی با پليس ضد شورش به زدو
خورد پرداختند.

·       
سفير و كاركنان سفارت آمريكا بيروت را ترك كردند.           16 / 6 / 68

اختراع و
اكتشاف

·       
هزاران نفر آجر زن
تمام اتوماتيك بدون مشابه خارجی توسط مبتكر كرجی ساخته شد.                                                                     
26 / 6/ 68

·       
دست الكترونيك و پنجه̾ انگشت دار برای اولين بار در كشور و در
تهران و اصفهان ساخته شد.                                                            
1 / 5 /68

·       
آسياب های گلوله ای مورد نياز صنايع سراميك و كاشی در سمنان
طراحی و ساخته شد.                                                        
16 / 5 /68

·       
دستگاه محركه̾ مكانيكی انواع اتومبيل سواری ويژه̾ جانبازان و
معلولين توسط يكی از مبتكرين سمنانی ساخته شد.                                      25 / 5 /
68

·       
بزرگترين غار آبی آسيا در پاوه كشف شد.                            15 / 6 /68

ضد انقلاب

·       
79 قاچاقچی مواد مخدر به جرم مشاركت مستمر و
فعاليت وسيع در امر خريد و فروش مواد مخدر در شهر های‌ مختلف كشور اعدام شدند.          28 / 5/ 68

·       
طی چند روز گذشته حدود يك ميليون قلم دار و از انواع آمپول های
ناياب سرطانی و قرص های كمياب قلبی و انواع سرنگ و سر سوزن از يك شبكه̾ بين المللی
قاچاق دار و توسط واحد اطلاعات و امنيت كميته̾ انقلاب اسلامی منطقه̾ 2 تهران كشف و
ضبط شد.                                                        2 / 6/ 68

·       
با دستگيری 2 عامل فروش دارو های كمياب در خيابان ناصر خسرو
تهران، نزديك 9 هزار عدد سرنگ، 4 هزار عدد سوزن تزريق و مقادير زيادی داروهای
كمياب كشف و ضبط شد.                                                                 13 / 6/ 68

·       
مدير عامل و اعضای هيئت مديره̾ شركت بين المللی لاديس به جرم
سوء استفاده مالی‌ و حيف و ميل بيت المال مسلمين دستگير و روانه̾ زندان شدند. 14
/6/ 68

 

/

هجوم فرهنگی غرب

جمع بندی
اهمّ رويداد ها

هجوم فرهنگی
غرب

هشداری برای
حزب الله

با انتخاب
نيروهای جديد و شكل گرفتن اركان قوای سه گانه̾ كشور و فروكش نمودن جو پر التهاب و
حساس اين مرحله از انقلاب، زمان آن رسيده كه با تأملی ژرف به آنچه در اين چند ماه،
گذشته است نظر افكنيم و تاكتيك ها و وجوه مختلف توطئه های غرب را در مقابله با
انقلاب اسلامی به خوبی شناسائی نمائيم.

با اندك
دقّتی بر روی خطوطی كه رسانه های گروهی غرب و نيز متأثر از آنها برخی رسانه های
گروهی داخلی در اين چند ماهه̾ پس از ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامی امام خمينی رضوان
الله تعالی عليه دنبال می كنند به روشنی‌ پيداست كه غرب همان خط گذشته̾ خود را در
تهی ساختن فرهنگ امت اسلامی تعقيب می‌ نمايد، منتهی در اين چند ماهه، اين هجوم و
تاخت و تاز ـ با اين تصور كه ايران اسلامی‌ پرچمدار و مدافع راستين اسلام ناب
محمدی‌(ص) را از دست داده ـ با قدرتی بيشتر صورت می‌ پذيرد تا با از بين بردن
فرهنگ اسلام پابرهنگان، موفّق شوند اسلام سازش و تزوير، اسلام منافقين، اسلام
سرمايه داران، اسلام مرفهين بی درد، اسلام متحجرين و مقدس نماهای بی شعور و در يك
كلمه « اسلام آمريكائی » را جايگزين نمايند.

بدين ترتيب
يكی از اصلی ترين و در عين حال خطرناك ترين تاكتيك هایی را كه غرب در شرايط كنونی
دنبال می ‌كند « هجوم فرهنگی » است. هجوم به همه̾ آن چيزهایی كه مردم به رهبری اما
از پانزده خرداد 42 تا پانزده خرداد 68 آنها را پايه ريزی كرده و در ارزش ها و
آرمان های انقلاب متجلّی ساخته اند. امام فقيدمان خط كلّی غرب خصوصا شيطان بزرگ
آمريكای جنايتكار را در مقابله با انقلاب اسلامی اين چنين بيان كرده اند : «…
توطئه̾ خارجی بر عليه افراد نيست… آمريكا بر ضد اسلام است و از اسلام صدمه خورده
نه از افراد… نه از من سيلی خورده، نه از آقای رئيس جمهور سيلی خورده است، نه از
اشخاصی كه در مجلس هستند و نه دولت ها، از اين ها سيلی نخورده است، از زاغه نشين
ها سيلی خورده است. از اين ملّت سيلی‌ خورده است و او در صدد اين است كه اگر توطئه
كند، بر ضد ملّت توطئه كند نه اينكه بر ضد من يا بر ضد كس ديگر… ».

                                                                                 
( 15/5/59 )

اين خط كلّی
همواره توسط آمريكا و ديگر كشور های بلوك غرب پيگيری می شده ولی به دليل آن كه اما
در دهه̾ اوّل انقلاب به صورتی فعّال در صحنه های‌ سياسی جهان ظاهر شده بود آنها با
اقدامات انفعالی تنها از وارد آمدن لطمات بيشتر به منافع خود جلوگيری می كردند و
به اعتراف خودشان امام با ابتكار ها و اعمال غير منتظره ( به تعبير صحيح عمل به
تكليف الهی ) بارها سياست های غرب رادر كشور های جهان سوم به شكست كشانيده و با
آمريكا نه در مرزهای ايران بلكه در خاك كشورهای مورد تجاوز شيطان بزرگ می جنگيد.
غرب و آمريكا در دهه̾ دوّم انقلاب اسلامی به تصوّر آنكه فقدان امام منتفی شدن ارزش
ها و آرمان های انقلاب و بسته شدن ملاك ها و معيارهای اسلام ناب محمدی (ص) است،
تهاجم گسترده ای را به انقلاب آغاز كرده است و در ابتدائی ترين مرحله̾ آن، از بين
بردن فرهنگ اسلامی و ميراث امام خمينی (ره ) را در دستور كار خود قرار داده است.

رسانه های
گروهی غرب اعم از راديو های‌ بيگانه و روزنامه ها و مجلات سياسی و فرهنگی آن،
نشريات ضد انقلاب فراری، « نكته̾ » سلطنت طلبان به قلم « سعيدی سيرحانی  » همكار مطبوعاتی ساواك در روزنامه̾ اطلاعات
30/5/ 68، برخی « چراغ سبزهای » روزنامه̾ انگليسی تهران تايمز كه متأسفانه صاحب
امتياز آن سازمان تبليغات اسلامی است و… همه و همه خطرناك بودن اين هجوم فرهنگی
را نشان می ‌دهد.

كنار هم قرار
دادن اين وجوه، خط هماهنگ غرب را در برابر انقلاب اسلامی هويدا می سازد و می تواند
به مثابه هشدار و بيدار باشی برای حزب الله و مسئولين آگاه و متعهّد كشور محسوب
گردد.

يكی از
نشريات ضد انقلاب در خارج از كشور كه ارگان سلطنت طلبان فراری نيز محسوب می ‌شود
در آخرين شماره خود ( مرداد ماه 68 ) طی مقاله ای با اشاره به موفقيت های سياسی
نظام جمهوری اسلامی به شكست « اپوزيسيون » ( گروه های مخالف ) در مقابل انقلاب از
نظر سياسی اعتراف كرده و با برنده اعلام كردن حكومت ايران در بعد سياسی، همه̾
سازمان ها ! و گروه های مخالف را به يك مبارزه̾ فرهنگی دعوت می نمايد :

«… اين
واقعيت كه انتخاب چهارمين رئيس جمهوری اسلامی هم صورت گرفت مخالفان تز جمهوری
اسلامی در بيرون از ايران بايد به اشاره̾ واقع بينانه ای توجه فرمايند… در دنيای
پيشرفته وقتی گروهی دريك مبارزه سياسی می بازند، درست مثل يك تيم ورزشی اوّلين
كارشان قبول شكست است… در يك مسابقه̾ ورزشی وقتی تيم حريف پنج بر صفر دروازه̾
شما را می گشايد اولين عكس العمل شما قبول اين باخت است… مخالفان رژيم تهران با
تمام طيف وسيع (!؟) خود متأسفانه از اين روحيه̾ واقع بينانه دورند و هنوز در ميدان
سياسی خود را برنده می دانند… حالا شكست به سراغمان آمده، مثل هر تيم باخته به
فكر آن باشيم كه دور بعدی مسابقه را چگونه بايد برد… پس استراتژی مبارزه از
اينجا به بعد، به جای مبارزه̾ مسلحانه و به كار بردن واژه های براندازی، سرنگونی
يازد و بندهای سياسی به صورت اعلاميه و بيانيه و مصاحبه و خطابه كار بردی ندارد
امّا يك راه وجود دارد… يعنی اين دور از مسابقه را به صورت يك مبارزه̾ فرهنگی
آغاز كنيم. مبارزه فرهنگی در تمام زمينه ها: تئاتر، سينما، ورزش، شعر، موسيقی،
نقاشی و غيره… »

مطلب فوق
الذكر گرچه به دليل قلّت آنان و نيز معدود بودن هوادارانشان تاكنون محلی از اعراب
نداشته، ليكن با كمال تعجّب و تأسف روزنامه̾ اطلاعات اقدام به درج مقاله̾ يكی از
طرفداران سلطنت طاغوت تحت عنوان « نكته » ـ آينده، تصميمات مهم و آن چه بايد
بدانيم »‌ در صفحه دوّم روزنامه ( اطلاعات 30/5/68 ) كه معمولا مقالات نويسندگان
مورد تأييد روزنامه در اين ستون درج می گردد، نمود.

سردبير
روزنامه̾ اطلاعات طی تمجيد و تعريفی از « سعيد سيرجانی » و افكار و نظريه ها‌ی او
در قسمتی از مقدمه̾ مقاله آورده است : «… نوشته̾ حاضر، مقاله ای است از آقای سعيد
سيرجانی نويسنده̾ سخن سنج و درد آشنا و در عين حال ممسك از مطبوعات… نويسنده در
مقاله̾ خود ضمن استقبال از بيانات رياست جمهوری با مروری‌ بر مسائل و مشكلات كشور
سخنان ايشان را مايه̾ اميدواری‌ و خرسندی همه̾ علاقمندان ميهن اسلامی (!( دانسته
است… ».

« سعيدی
سيرجانی » خود را و همچنين نظرگاهش را نسبت به مسائل جاری ‌كشور اينگونه معرفی می
كند : «… نطق ديروز آقای‌ هاشمی‌ رفسنجانی مرا تكان داد و يقين دارم در بسياری
از جماعت خاموشی گزيده يا به خاموشی كشيده همچو اثری داشته است… ».

سيرجانی گرچه
تعبير « مرد هوشمند كويری » را به رئيس جمهوری جديد نسبت می دهد برای آنكه دوستانش
كه « در سال های اخير با مشاهده̾ تند رويهای بی حاصل لفظی و روزنامه ای دست خوش
حيرت بوده و مهر سكوت » بر لب زده اند، زياد دچار مسأله نشوند و او را طرفدار
حاكميت ها ندانند اعلام می كند كه « به تأييد حرف حق برخيزند از هر حلقومی كه باشد
».

نويسنده در
طی اين مقاله پابرهنگان، شعار مبارزه با آمريكا، هشت سال دفاع مقدّس، نهاد ها و
ارگان های انقلاب و كلا تمامی‌ ارزش ها را به راحتی مورد حمله قرار داده و می
نويسند :

«… اگر بر
اثر تند روی هایی كه لازمه̾ هر انقلابی است آمريكای واقعا جنايتكار، چراغ سبزی در
مسير ماشين جنگی صدام روشن نكرده بود و مسأله جنگ بی‌ حاصل و خانمان سوز پيش
نيامده بود و با ساده انديشی هایی اين جنگ شوم به انتها رسيده، ادامه نيافته بو
د… در مبارزه با آمريكا توفيقكی يافته بوديم، دريغا، دريغا !… اگر قرار شد از
تخصص و علم خوشنامان پاكيزه دامانی استفاده كنيم كه از بيم نبودن امنيت جلای وطن
كرده و در معتبر ترين مؤسسات علمی جهان به خدمت مشغولند، تكليف كسانی كه بی هيچ
صلاحيت و فضل و فضيلتی بر مناصب علمی و تخصصی مملكت پنجه انداخته اند چيست ؟ اگر…
».

وچندين « اگر
» ديگر كه سيرجانی‌ در مقاله̾ خود با استفاده از آنها تمامی ارزش های انقلاب را
زير سؤال برده و به سخره می گيرد. ذكر اين مطلب توسط فردی مثل « سعيد سيرجانی »
تعجبی ندارد. سيرجانی از زمره̾ روشنفكران ناسيوناليست و غير مذهبی است كه در سال
های‌ قبل از كودتای 28 مرداد در « حزب توده » فعاليت داشت و پس از كودتای شاهنشاهی
به خدمت ساواك درآمد و تعهد نمود كه از قلم خود در راه اعتلای سلطنت استفاده كند.
وی زمانی همكار « پهلبد » شوهر اشرف پهلوی در « بنياد فرهنگ ايران » بود كه سياست
های فرهنگی مورد نظر رژيم شاه را در مذهب زدایی و اشاعه̾ فرهنگ غربی تدوين و تبليغ
می كرده است. نگاهی به پرونده̾ عملكرد بعد از انقلاب سيرجانی بيانگر آن است كه به
خلاف ادعای وی كه در مقاله̾ ضد انقلابی اش مدّعی شده در ده ساله گذشته جزو «
خاموشی گزيدگان » بوده است، به عكس در مقاطع زمانی مختلف هرگاه كه « فضای باز » را
ديده ( به عبارت صحيح تر فضایی كه در آن بتوان ارزش های اسلام و انقلاب را مورد
حمله قرار داد ) به همسرایی با رسانه های غربی و ضد انقلاب مبادرت ورزيده است.

سيرجانی پس
از پيروزی انقلاب اسلامی سفرهایی به آمريكا و اروپا داشته و تاكنون محافل فرهنگی
ضد انقلاب كه سعی در احيای فرهنگ غرب و عناصر وامانده̾ رژيم سابق را دارند، چندين
بار مقالات وی را منتشر كرده اند.

طبيعی است
اگر كسی چون « سعيد سيرجانی » بخواهد مطلبی بنويسد خارج از تعهد فكری وی به غرب
نخواهد بود. امّا تأسف از روزنامه̾ متعلق به بيت المال مسلمين است كه چرا چنين
مطالبی را در روزنامه̾ خود درج نموده و به يك مزدور ساواكی لقب نويسنده̾ سخن سنج و
درد آشنا می دهد ؟!! به يقين مسئولين متعهّد و مردم شهيد پرور كشورمان اجازه
نخواهند داد كه هنوز آب كفن امام فقيدمان خشك نشده رسانه های گروهی كشور محلّ عرض
اندام طرفداران غرب و آمريكا و رژيم طاغوت در مقابل خانواده های شهدا گردد. اوّلين
واكنش در قبال مقاله̾ توهين آميز « نكته » توسط ناطقين قبل از دستور مجلس شورای
اسلامی در 31 /5 /68 صورت گرفت و يكی از نمايندگان، هم نويسنده و مضامين مقاله و
هم مسئولين روزنامه̾ اطلاعات را به شدت محكوم كرده و خواستار پيگيری اين امر توسط
مراجع قضائی شد.

اين نماينده
در قسمتی‌ از سخنان خود گفت :

«… مقاله̾
كثيفی كه هزاران برابر كثيف تر از مقاله̾ رشيدی مطلق در روزنامه̾ اطلاعات زمان شاه
بود. مگر انتقاد از عملكرد اين است كه ما مواضع اصولی اسلام و انقلاب را زير سؤال
ببريم ؟ كی اين اجازه را به روزنامه ها داده ؟ »

اعتراض برخی
نمايندگان مجلس و نيز گروهی از دانشجويان كه طی يك راه پيمايی اعتراض آميز از
دانشگاه پلی تكنيك تهران تا مقابل مجلس شورای اسلامی ابراز گرديد، خيلی زود مسكوت
ماند. امّا با گذشت چند روز، روزنامه « اطلاعات » نه تنها از مقاله و مطالب آن
دفاع كرد بلكه ديگر « خاموشی‌ گزيدگان » را به دريدن پرده̾  سكوت در مقابل اصلی ترين مسائل كشور ترغيب نمود
و مسئولين نظام را مشوّق انتقاد به ده ساله̾ 
گذشته معرفی می نمايد :

«… روزنامه
ها بايد حق مردم را به آنها بدهند… ما بر اين اعتقاديم كه بسياری از
انديشمندان  وصاحب نظران درد آشنا (!)،
هنوز آن گونه كه بايد نتوانسته اند نسبت به ارزش های انقلابی ادای دين كنند ( گويا
توهين های سيرجانی كافی نبوده است ) و دريدن پرده های سكوت در مقابل اصلی ترين
مسائل كشور گام های مقدماتی در اين وادی است ( خدا آخر و عاقبت گام های بعدی را به
خير بگذراند ). بايد گوش شنوا داشته باشيم بايد حضور انديشه های مختلف را بپسنديم
بايد چون زعمای اين قوم با سعه̾  صدر، به
فكر حل مسائل باشيم نه پيچيده تر كردن آن ها… ».

بدين ترتيب
مقاله̾  توهين آميز‌« سعيد سيرجانی »، «
عصر جديد» ی را كه ماه ها قبل يعنی يك ماه پس از پذيرش قطعنامه̾  598 « در اين روزنامه مطرح شده بود تداعی كرد ».

يادآوری می
گردد كه در مرداد ماه 67 سلسله مقالاتی با عنوان « عصر جديد »، در روزنامه̾  اطلاعات چاپ شد كه در قسمتی از آن آمده بود :

«… اينك ما
با پيروزی از حكم عقل و منطق، به قطع نامه̾ 
598 گردن نهاده و به دورانی آكنده از هيجان، احساس، شعور، التهاب، حماسه،
گذشت،‌ايثار و شهادت پايان داده و وارد عصر جديدی شده ايم كه مشخصه اش همانا حاكميت
تعقّل، تفكّر، دورانديشی‌، آينده نگری، شعار گريزی و شعور گرایی است… »

در آن زمان
به دليل جوّ سياسی ـ اجتماعی حاكم بر كشور، حضور امام در صحنه و… اين مقالات
بافته های ذهنی نويسنده قلمداد شد. ادامه اينگونه مطالب توسط مقالات « ع. مروی » و
« لاريجانی » در اين روزنامه خصوصا آن كه مطالب مشابه اينان از زبان قائم مقام
رهبری وقت و نيز برخی مسئولين ديگر در دهه̾ 
فجر ( بهمن 67 ) شنيده می شد با پاسخ قاطع امام در پيام سوم اسفند 1367
ايشان به روحانيّت رو به رو گرديد. امام خمينی ( ره) در آن پيام افرادی كه تصوّر
كرده اند با پذيرش قطع نامه و نرسيدن به هدف های نهایی در جبهه ها ديگر دوران
ايثار و شهادت و… پايان يافته را « كوته نظر » خوانده واعلام نمود :

« جنگ ما جنگ
حق و باطل بود و تمام شدنی نيست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ايمان رو
رذالت بود و اين جنگ از آدم، تا ختم زندگی وجود دارد. چه كوته نظرند آنهائی كه
خيال می كنند چون ما در جبهه به آرمان نهائی نرسيده ايم پس شهادت و رشادت و ايثار
و از خودگذشتگی و صلابت و بی فايده است… من در اينجا از مادران و پدران و
خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل های غلط اني
روزها رسما معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در كنار شهدای جنگ تحميلی
بپذيرد. ما در جنگ برای يك لحظه هم نادم و پشيمان نيستيم… تأخير در رسيدن به
همه̾ اهداف دليل نمی شود كه ما از اصول خود عدول كنيم. همه̾ ما مأمور به ادای
تكليف و وظيفه ايم نه مأمور به نتيجه… به لطف خداوند بزرگ ملّت ما توانسته است
در اكثر زمينه هایی كه شعار داده است به موفقيت نائل شود. ما شعار سرنگونی رژيم
شاه را در عمل نظاره كرده ايم، ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زينت بخشيده
ايم، ما شعار مرگ بر آمريكا را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمانان در تسخير
لانه̾ فساد و جاسوسی آمريكا تماشا كرده ايم. ما همه̾ شعارهايمان را با عمل محك زده
ايم… ».

امّا
دارندگان چنين بينشی كه به جای ادای تكليف الهی، به دنبال آن هستند كه حركاتشان
مورد قبول ابرقدرت ها و وابستگان آن ها باشد، نه تنها تغييری در موضع گيری خود
ندادند بلكه با سكوتی مقطعی و مصلحتی، اكنون پس از ارتحال امام با شدّت و حدّتی
بيشتر به ابراز آزادانه̾  آن می پردازند.

روزنامه̾  انگليسی صبح تهران به نام « تهران تايمز » را
می توان از جمله رسانه های خبری كشور محسوب نمود كه در شرايط كنونی‌ ( به عتراف
سردبير آن : «… محافل خبری و مطبوعاتی جهان به استناد مطالب مكتوبی كه نشر داده
اند بيشترين مطالب خود را در ارتباط با انقلاب جمهوری اسلامی ايران از تهران تايمز
نقل كرده اند… »‌)، نقشی محوری و حسّاس را بر عهده دارد. بسياری از رسانه ها و
خبر گزاری های جهان تا كنون چندين بار از قول اين روزنامه ( كه به قول آنان به
عنوان « بلند گوی ارسال پيام مسئولين ايران عمل می كنند »‌) تمايل ايران به
برقراری رابطه با آمريكا را اعلام نموده اند.

اين روزنامه
با مرامی كاملا ليبرالی و غير انقلابی، سعی در مشوه نمودن چهره̾  ضد آمريكایی و ضد استكباری انقلاب دارد. اين
روزنامه در اوايل شهريور ماه مصاحبه ای با آقای بشارتی قائم مقام وزير امور
خارجه̾  كشورمان ترتيب داده و طی آن اعلام نموده
كه آمريكا تا كنون چندين بار رسما توسط پاكستان و ژاپن برای ايران پيام فرستاده و
ايران جواب هایی شفاهی به آن پيام داده است.

« تهران
تايمز » همچنين تفسير غزل عارفانه̾  امام
خمينی ( ره ) را به راجر كوپر ( جاسوس انگليس كه هم اكنون در زندان اوين می باشد )
سپرده و طی مقدمه ای به قلم سردبير، كوپر را « دانشمندی فارسی زبان و در جای خود
يك شاعر » ! معرفی كرده و می نويسد كه مقاله̾ 
وی در تفسير غزل مرحوم امام خمينی توسط اوين « سانسور » شده است. جالب توجه
است كه در سراسر مقدمه̾  سر دبير تهران
تايمز هيچگونه اشاره ای به شغل اصلی كوپر يعنی « جاسوسی » نشده. اين مطلب در كنار
برخی ديگر از خبر ها و مطالب « تهران تايمز » از سوی رسانه های گروهی غرب چراغ
سبزهای ايران برای مذاكره با آمريكا و انگليس و حل بحران گروگان گيری تلقی شده است.
تهران تايمز در يكی از آخرين اقدامات خود در اين راستا، مصاحبه ای با سعيد رجائی
خراسانی رئيس كميسيون خارجی مجلس به انجام رسانيده است و به وسيله̾  آن برای ايجاد رابطه بين جمهوری اسلامی ايران و
عربستان سعودی زمينه سازی خارجی كرده است.

« تهران
تايمز » در روز شنبه از قول سعيد رجائی خراسانی اعلام كرده كه : « مذاكره و
برقراری رابطه با عربستان از طريق گوناگونی صورت می گيرد امّا به هر حال بايد
مردانه عمل كرد و پيش قدم شد. من به وزارت خارجه توصيه می كنم كه برای بهبود روابط
با عربستان سريع عمل كند ».

گذشته از نقش
« تهران تايمز »، از قول منابع داخلی نيز گفته شده كه ايران حدود 4 كشته گندم از
عربستان سعودی خريداری كرده است البته اين اقدامات نه چندان پنهان : مورد اعتراض
يكی از نمايندگان مجلس در جلسه̾  علنی 14 /
6/ 68 واقع شد. اين نماينده در نطق پيش از دستور خود اظهار داشت :

« اماما، پدر
و رهبر : تو از غم و غصه̾  جنايات آل سعود
دست پرورده̾  آمريكای جنايتكار با خون جگر
از دنيا رفتی. فرياد و پيام حج تو ـ منشور انقلاب ـ همراه با ضجه̾  نو عروسان و زنان و مردان شهيد زائر خانه̾  خدا هنوز بر بام كعبه طنين انداز است. خون صدها
مردان و زنان مظلوم احرام بسته̾  زائر كعبه
هنوز در اطراف حرم جاری است و بعضی ها چشمان تو را دور ديدند و صحبت از آشتی و
معامله̾  سياسی با آل سعود قاتل فاسد می
كنند و ما آب زمزمی را كه با تمام تزوير خويش آلوده ساخته بود با تشنگی بر زمين
ريختيم و آبرو يافتيم. اكنون جمعی ما را به خوردن گندم حرام وی تشويق می كنند تا
از شيطان انقلاب اسلامی نو، بيرون رانده شويم. اين وسوسه شيطان در بهشت انقلاب است…
»

امّا
قضيه̾  مطبوعات داخلی به همين جا منتهی نمی
گردد. گذشته از نشريات غرب زده ای همچون كيهان فرهنگی، آدينه، سير و سياحت و… كه
به زبان های گوناگون سعی در نبش قبر فرهنگ طاغوتی دارند، « سروش » ارگان صدا و
سيمای جمهوری اسلامی ايران نيز نويد « عصر جديد » و الزامات آن را می دهد. « سروش
» در بعد سياسی طی گزارش تحليلی تحت عنوان ؛ « تروريسم، ريشه ها و پيامد ها، به
صورتی ضمنی مسئولين سياسی كشور را به برقراری رابطه با آمريكا دعوت كرده و ضمن
متفاوت خواندن هيئت حاكمه̾  جديد آمريكا با
دولت ريگان و مثبت تلقی كردن برخی مواضع « بوش »، ساده انگارانه سيستم سرمايه داری
آمريكا را با عوض شدن يك فرد يا موضع گيری ساختگی عدّه ای از نمايندگان كنگره̾ اين
كشور ضربه پذير !؟ تلقّی می نمايند. در قسمتی از اين مطلب كه در مجله̾ سروش 11 / 6
/ 68، شماره̾ 484، تحت عنوان فوق الذكر درج شده آمده است :

«… هيأت
حاكمه̾ جديد آمريكا هنوز به اندازه̾ دولت ريگان آلوده نشده و كاغذ سفيدی كه ملّت
آمريكا به دست آن ها داده هنوز چون كاغذ حكّام قبلی چرك و آلوده نشده است. اينكه
آقای بوش چه می خواهد بنويسد، آينده نشان خواهد داد… نكاتی چون محكوم كردن اقدام
اخير رژيم غاصب قدس يا سرزنش مسئولين اسرائیلی در صحبت هايش وجود دارد و مواضعش
كمتر خصمانه است… از آمريكا يك غول ترسناك نسازيم. به هر حال آمريكا كشوری است
چون ديگر كشور ها با امكانات و اهمّيت بيشتر و غالبا شرارت و خصومت بيشتر. امّا
ناديده گرفتن وجود آن در معادلات پيچيده̾ جهان امروز به هيچ وجه با منطق سازگار
نيست… ما بايد مواضعی را اتخاذ كنيم كه با اهرم هایی كه در دست داريم از تضاد
های موجود در هيأت حاكمه̾ آمريكا طلبكاريم آن هم رقمی نجومی… تا 9  ميليارد دلار. كجای دنيا يك طلبكار از سرمايه و
طلب خود چشم می پوشد… ما می‌ توانيم دوستان و هواداران خود در سطح دنيا را ترغيب
كنيم تا هرگز در گروگان گيری پيش قدم نشوند… »

البتّه اين
گزارش به زبان عاميانه ای نوشته شده و در آن « تحليل واقع بينانه̾ سياسی » ديده
نمی شود و نحوه̾ تركيب جملات به گونه ای است كه خواننده را به ياد سخنان جوجه ای
كه در داستان « جوجه و مرغ » در مورد بی آزار بودن گربه به مادرش می زند، می
اندازد ! با اين تفاوت كه « جوجه » در آن داستان از « خط و خال » گربه كه در ظاهر
اين حيوان مشهود است صحبت می كرده و نويسنده̾ اين مطلب صفاتی اين چنينی را برای «
گرگ » بر می شمرد ! ؟

در يك كلام،
توجه نويسنده̾ مطالب مذكور را به نامه̾ 176 نفر از نمايندگان كنگره̾ آمريكا در
حمايت از منافقين و براندازی نظام جمهوری اسلامی در 17/ 6/ 68 جلب می كنم و از
ايشان تقاضا می كنم كه سعی كنند در وادی سياست، « هوایی » حرف نزنند.

مجله̾ سروش
با چنين ديدی در سياست، وارد بعد اعتقادی نيز می شود و سر دبير آن در مقاله اش تحت
عنوان « تغيير روش ها به معنای تغيير در اصول نيست » چنين می نويسد :

«… عصر
جديد جهانی، عصر « تغييرات » است و فصل جديد حكومتی در ايران نيز می بايست همراه
با تغيير باشد… »

« سروش »
همان گونه كه در بعد سياسی تحت تأثير جوّ جهانی قرار گرفته ! در بعد اعتقادی نيز
آگهی « سازمان عفو بين الملل شعبه̾ انگليس » در وی مؤثر افتاده و در يك حركت
انفعالی و ناشيانه برای همه̾ فقها وظيفه̾ شرعی تعيين می كند كه به تغيير و تبديل
احكام قضایی اسلام در اسرع وقت مبادرت ورزند.

سازمان عفو
بين الملل شعبه̾ انگليس كه به بهانه̾ جمع آوری اعانه از سوی مردم يك اگهی بزرگ از
نظر حجم،، در روزنامه̾ گاردين به چاپ رسانده كه تقريبا يك چهارم صفحه را در اين
روزنامه اشغال نموده و مشتمل بر تصوير سه سنگ است كه زير آنها به ترتيب « قانونا »
خيلی بزرگ، « قانونا خيلی كوچك » و « كاملا مناسب » نوشته شده است. عفو بين الملل
شعبه̾ انگليس با تيتر درشت در بالای آگهی نوشته است : « در ايران كشتن كسی با سنگ
برخلاف قانون نيست بلكه استفاده از سنگ خارج از قاعده جرم است ». در متن آگهی
مزبور نيز نوشته شده :

« قانون
جزایی ايران تصريح دارد در سنگسار كردن افراد محكوم به مرگ نبايد از سنگ های خيلی
بزرگ استفاده كرد كه با يك يا دو ضربه به قتل مجرم منتهی شود. همچنين نبايد آنقدر
كوچك باشند كه نتوان آنها را سنگ ناميد. ايران تنها يكی از 125 كشوری است كه برای
جنايات عادی مجازات مرگ در آنها وجود دارد و عفو بين الملل خواستار لغو مجازات
اعدام به عنوان غير انسانی ترين، پست ترين و خشن ترين محكوميت هاست ».

مجله̾ سروش
كه ارگان صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران است به جای آن كه به اين بی احترامی
علنی به احكام قرآن اعتراض نمايد و بر اساس هان مصوّبات مجامع بين المللی، بی
احترامی اين سازمان به اعتقادات يك ميليارد مسلمان را نكوهش كند و به ملل مسلمان
در مقابل اين مسأله انحرافی هشدار دهد، در سر مقاله̾ 19 / 5 / 68 شماره̾ 481 خود
برای خوش آمد غربيان فقها را اين گونه مورد خطاب قرار می دهد :

«… درست
است كه حكم سنگسار بايد جاری شود. امّا آيا نمی توانند فقها برای حفظ اصول و غايت
و هدف حكم مذكور ـ آن هم در جامعه̾ جهانی امروز ـ از احكام ثانويه استفاده كنند و
حكمی ديگر، مثلا زندان ابد برای آن صادر نمايند، به يقين می توانند. اگر اجرای حكم
سنگسار به آبروی نظام و صدور انقلاب لطمه بزند، كه می زند.. وظيفه̾ شرعی همه̾
فقهاست كه از اين گونه احكام جلوگيری كنند… اگر روزی فقهای ما به اين اصل عنايت
نمايند و از احكام مشابه حكم سنگسار جلوگيری به عمل آورند، و اين تغيير را برای
حفظ اصول ايجاد كنند، نبايد با مخالفت رو به رو شوند و اگر مخالفت يا مخالفينی
وجود داشتند، نبياد بهراسند و از ادامه̾ اصلاحات باز مانند… »

باز هم به
قلم بدستان سوش سفارش می كنيم كه در نوشتن مطالب خود در تمامی زمينه ها كمی بيشتر
تأمل نمايند و مثلا در مورد مطلب فوق الذكر. لا اقل حكم سنگسار را با حكم قتل
سلمان رشدی مقايسه كنند و برخورد امام را با مخالفين آن حكم بياد آوردند ( پيام 3
/ 12 / 67 ) و اين قدر در مقابل غرب دچار خود باختگی نگردند.

« روحانيون و
مردم عزيز حزب الله و خانواده های محترم شهدا خواسشان را جمع كنند كه با اين تحليل
ها و افكار نادرست، خون عزيزانشان پايمال نشود. ترس من اين است كه تحليل گران
امروز ده سال ديگر بر كرسی قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتوای اسلامی و حكم
اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانين ديپلماسی بوده است يا خير ؟! و نتيجه گيری
كنند كه چون بيان حكم خدا، آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترك و كشورهای غربی
عليه ما موضع گرفته اند پس بايد خامی نكنيم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس
پيامبر اسلام و مكتب بگذريم.

خلاصه̾ كلام
اينكه ما بايد بدون توجه به غرب حيله گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسی حاكم بر
جهان در صدد تحقق فقه عملی اسلام برآئيم و الّا مادامی كه فقه در كتاب ها و سينه̾
علما مستور بماند ضرری متوجه جهان خواران نيست… »

بحث ما بر سر
اين مسأله نيست كه نمی شود فقها حكم ثانويه ای‌ برای سنگسار به خاطر در نظر گرفتن
شرايط و مصالحی صادر نمايند به عكس. امّا مسأله اين است كه مبنای ايجاد اين شرايط
و مصالح، مصلحت اسلام و انقلاب و حاميان واقعی انقلاب اسلامی يعنی توده های مستضعف
جهان اسلام در سراسر دنيا نه جوّسازی ابر قدرت ها و سازمان های‌دست نشانده̾ آنها.

ادامه̾ اين
روند توسط رسانه های گروهی كشور قطعا مورد اعتراض پيروان امام اعم از مسئولين
متعهد و مردم حزب الله قرار خواهد گرفت. لذا بدين وسيله توجه وزير محترم ارشاد را
به خطراتی كه نشر اين گونه مطالب انحرافی برای انقلاب اسلامی و نظام و مسئولين آن
ايجاد می نمايد جلب كرده و به عنوان حسن ختام، مطلب خود را به ذكر جملاتی در همين
ارتباط از وصيت نامه̾ الهی ـ سياسی امام خمينی ( قدس سرّه الشريف ) مزيّن می
نمائيم :

« بايد
بدانيم كه آزادی به شكل غربی آن كه موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود از
نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانی ها و كتب و مجلّات برخلاف
اسلام و عفّت عمومی و مصالح كشور حرام است و بر همه̾ ما و همه̾ مسلمانان جلوگيری
از آن ها واجب است و از آزادی های مخرب بايد جلوگیری شود و از آن چه در نظر شرع
حرام و آن چه بر خلاف مسير ملّت و كشور اسلامی و مخالف با حيثيت جمهوری اسلامی است،
به طور قاطع اگر جلوگيری نشود همه مسئول می باشند و مردم و جوانان حزب اللهی اگر
برخورد به يكی از امور مذكور نمودند به دستگاه های مربوطه رجوع كنند و اگر آنان
كوتاهی نمودند، خودشان مكلّف به جلوگيری هستند. خداوند تعالی مددد كار همه باشد…
»

 

/

نظام تحقيقاتی و پژوهشی در كشور

ساختار نظام
اجرائی كشور

قسمت سیّ و
دوم

نظام
تحقيقاتی و پژوهشی در كشور

محمد رضا
حافظ نيا

4- وجود
فاصله بين دستگاه های‌ اجرائی و مراكز دانشگاهی و داشتن رابطه متقابل بسيار ضعيف :

دستگاه های
اجرائی، مسئول تهيّه و اجرای پروژه های بخش های مختلف توسعه̾ كشور در سطح ملّی و
محلّی می باشند. تهيه و اجرای پروژه ها احتياج به مطالعات اوّليه دارد و دانشگاه
ها اگر در يك عرصه تحقيقاتی قرار بگيرند يقينا رشد علمی خواهند نمود ولی دستگاه
های اجرائی از واگذاری مطالعات پروژه ها و نيز اجرای پروژه های تحقيقاتی خود داری
می كردند و انجام مطالعات مورد نياز را به شركت های مشاوره ای داخلی و عمدتا خارجی
واگذار می كردند و اين خود باعث ذهنی شدن دانشگاهيان و نيز عملزده شدن دستگاه های
اجرائی گرديد، در حالی كه ايجاد و ارتباط متقابل باعث كمال هر دو می شد و در نهايت
اكتشافات علمی حاصل از تحقيقات نيز به سرمايه علمی و تكنولوژیكی كشور كمك می كرد
در صورتی كه اين گونه انجام نشد و شركت های خارجی هم مطالعات انجام شده رابا خود
می بردند.

بعد از
پيروزی انقلاب اسلامی دستگاه ها‌ی اجرائی، تا اندازه ای به دانشگاه ها رو آورده
اند و نتيجه̾ ارتباط را در كشفيات و اختراعات مربوط به جنگ مشاهده كرديم و اين
تجربه̾ واگذاری مطالعات پروژه های جنگی و عملياتی و نتايج موفقيّت آميز آن نشان می
دهد كه اگر ارتباط مزبور در همه زمينه ها و در همه دستگاه ها و دانشگاه ها برقرار
و قوی و عميق گردد يقينا نتايج مثمر ثمرتری حاصل خواهد آمد. گرايش نداشتن دانشگاه
ها به سوی كارهای تحقيقاتی دستگاه های اجرائی دليل ديگری هم دارد كه در مقررات
اداری ومالی مربوطه بيان خواهد گرديد.

5- ضعيف بودن
جنبه̾ تشويق مبتديان ابتكار و اختراع در مؤسسات تحقيقاتی كشور :

اختراع و
ابتكار در كشور ما به لحاظ تو سری خوری ناشی از القاء‌ فرهنگی استعمار و نيز سياست
های مستقيم و غير مستقيم آن از رشد لازم برخوردار نبوده است. و مخترعين نيز زمينه
رشد و شكوفائی استعداد خود را نداشته اند. آنها جوهر و استعداد ابتكار و اختراع را
دارند ولكن مبتدی می باشند ولی سازمان های مسئول در مقام مقايسه با مشابه خارجی،
به آنها سرد و برخورد كرده و مواردی را می پذيرند كه برابری با مشابه خارجی بنمايد
يا به طور كلی اولين اثر باشد. اين روحيّه با ضرورت پرورش مبتكرين كه مورد تأييد
حضرت امام نيز می بوده مغايرت دارد و لذا مؤسسات مربوطه بايد بينش ها و نگرش ها و
روش های خود را تغيير داده و ترتيبی دهند كه هر كس كه استعداد ابداع و اختراع دارد
و لو كم اهميّت بتواند اختراع خود را تكامل داده و مرتبا مورد تشويق قرار گيرد نه
اينكه از همان ابتدا با او برخورد مأيوس كننده بشود. اين مخترعين مبتدی برای آينده
كشور به مراتب ارزشمند تر از انتقال تكنولوژی مربوطه از خارج می باشند و لذا بايد
مورد تشويق و تنفيذ قرار گرفته و امكانات نامحدود رشد برای آن ها فراهم گردد،
مناسب ترين روشی كه برای حمايت از مخترعين و مبتكرين نو پا به نظر می رسد تأسيس و
تجهيز مراكز پرورش استعدادهای اختراعی و ابداعی كشور در مراكز استان ها و شهرستان
ها می باشد، اينگونه مراكز با حمايت كامل قانونی و مالی واداری كه خواهند شد بايد
زمينه پرورش و رشد استعداد ها را به صورت فراگير و بدون هيچ گونه محدوديتی فراهم
آورند.

6- مقررات
اداری و مالی دست و پاگير :

بخش تحقيقات
علمی و پژوهشی كشور نيز به شدت درگير مقررات بی روح و بی منطق اداری و مالی‌ بوده
و سايه̾ شوم اين مقررات بر سر اين بخش حساس كشور نيز گسترده شده و يكی از عوامل
مهم ضعيف بودن تحقيقات در كشور همين مسئله می باشد.

اگر تا كسی
اشراف كامل بر اثرات متفرّق و در عين حال حساب شده̾ مقررات مالی و اداری بر
تحقيقات كشور نداشته باشد مطلب را متوجه نمی شود و تصور می كند كه اين مقررات كه
بعضا الگوگيری نيز می باشد، چيز خوبی است. برای نمونه به مواردی در اين خصوص اشاره
می گردد:

الف ـ در
مؤسسات دولتی و دستگاه های اجرائی اگر تحقيقی و لو كوچك خواست انجام پذيرد اول
بايد محقق طرح بنويسد بعد در كميسيون موضوع آئين نامه قسمتی از تبصره 2 ماده 43
قانون استخدام كشوری طرح گردد و بعد تصويب و سپس تحقيق انجام شود. بعد از اين
مراحل حق تحقيق در حدی نازل برای محق محاسبه می گردد و سند تنظيم و به ذی حسابی ها
جهت پرداخت ارسال می شود. انجام مراحل مزبور امر تحقيق را به قول حضرت امام در پيچ
و خم های اداری با مشكل روبه رو ساخته و محقق را منصرف و گريزان می‌كند. از طرفی‌
ديگر پائين بودن ميزان حق التحقيق باعث گريز افراد از تحقيق می‌گردد.

ب ـ دانشگاه های
‌كشور كه بايد مرتبا در امر تحقيقات علمی تلاش كنند اگر با مؤسسه ای قرار داد
منعقد نموده و تحقيقی را انجام دهند بايد وجوه تحقيق را از مؤسسات دولتی يا خصوصی
دريافت دارند تا هزينه های آن را پرداخت نمايند ولی برابر مقررات مالی كشور بايد
دانشگاه 50 ٪ دريافت های خود را كه به عنوان درآمد تلقی می‌ گردد به حساب بخواهد
تحقيق از دستگاه دولتی و يا خصوصی سفارش دهنده دريافت نمايد تا وقتی ‌كه 50 ٪ آن
را به حساب خزانه بريزد 50 ٪ باقيمانده تكافوی هزينه های تحقيق را بنمايد. طبيعی
است كه هزينه̾ تحقيق دو برابر حدّ معمول آن در جامعه خواهد بود. و هيچ دستگاه
دولتی يا خصوصی حاضر به پرداخت دو برابر هزينه نيست و لذا به شركت های‌ غير
دانشگاهی سفارش می‌ دهد و دانشگاه اگر بخواهد در حدّ يك برابر پول دريافت دارد
طبعا به اندازه 50 ٪ آن بدهكار می ماند و مسلما هيچ فردی چنين كار‌ی را نمی كند و
اين جاست كه دانشگاه ها نه تمايلی‌ نشان می دهند و اين مقررات بی روح مالی‌ كه
ناشی از تفكرات منجمد استعمار زده می باشد مانع گسترش تحقيقات در دانشگاه ها نيز
گرديده است.

ج ـ اخيرا
سازمان امور اداری و استخدامی كشور با قصد خير و به قول خود جهت تشويق مخترعان و
مبتكران دستگاه ها‌ی دولتی‌ اقدام به صدور بخشنامه شماره 5501 / د ـ 19/12/66 نموده
در حالی كه از پيچ و خم های اداری اين بخشنامه غفلت كرده است بخشنامه مزبور اگر
بخواهد اجرا گردد در گذر از پيچ و خم ها‌ی اداری‌ نه تنها چيزی عايد مخترع نمی‌
كند بلكه او را رنجيده خاطر و بد بين نيز می نمايد. مراحل اجرائی بخشنامه عبارتند
از 1- ارائه آن دلائل مستدل توسط مخترع 2- ارسال آن از شهرستان به استان جهت
اقدامات بعدی 3- ارسال از استان به تهران و وزارت متبوع جهت بررسی 4- طرح و تأييد
آن در كميته انتخاب افراد شايسته وزارت متبوع ( موضوع بخشنامه شماره 2870/ ق ـ 28
/ 8 / 64 سازمان امور اداری و استخدامی كشور ) 5- طرح و تأييد آن در كميته ارزيابی
مشاغل تخصصی و تحقيقی وزارت مربوطه 6- ارسال آن پس از تصويب نهائی‌ توسط وزارت
مربوطه به سازمان امور اداری و استخدامی كشور همراه با استدلال ها و مدارك مورد
پسند سازمان 7- بررسی و تأكيد توسط واحدهای‌ ستادی‌ ذيربط در سازمان امور اداری و
استخدامی كشور 8- تصميم گيری نهائی توسط شورای امور اداری و استخدامی كشور.

آيا واقعا
اين است معنی تشويق مخترع ؟! كدام مخترع می‌ تواند اختراع خود را از درون هر يك از
اين هشت مرحله عبور دهد كه آخر چی ؟ و چه به او خواهند داد ؟ نهايت لطف سيستم اداری
كشور به مخترع بيچاره و سرگردان در پيچ و خم اداری ناشی از مقررات اداری‌ و
استخدامی كشور استفاده از ارتقاء گروه از حداكثر دو سطح بالاتر از مدرك تحصيلی اش
می باشد. و در تمام طول خدمت خود اگر ده ها اختراع داشته باشد فقط برای يك بار می
تواند از اين لطف نظام اداری استفاده نمايد. با اين روش ها هيچ وقت كشور به
توسعه̾  علمی‌ و تكنولوژیكی نخواهد رسيد و
اين بدبختی تمام كشور های ‌مظلوم جهان سوم می باشد كه اگر می خواهند قدمی هم
بردارند نمی‌ فهمند چگونه بايد بردارند ! حضرت امام در انتهای بخش مربوطه به مسئله
تحقيقات در پيام بازسازی فرمودند :

« انشاء الله
كه اين استعداد ها در پيچ و خم كوچه های اداره ها خسته و ناتوان نشود.»

امام عزيز «
ره » عمق فاجعه را متوجه بودند و انگار نا اميد از ايجاد تحوّل توسط مسئولين
مربوطه و لذا به آنها خطاب نمی‌ كند بلكه برای مخترعين و مكتشفين آرزو می ‌كند كه
علی رغم اين مشكلات خسته و ناتوان نشوند. 

د ـ مورد
ديگر، اين كه برای دبيران و فرهنگيان كشور در ارتقاء به گروه های ممتاز، چند
امتياز به تأليفات و تحقيقات آنها اختصاص داده اند، و دبير مخترع و محقق برای كسب
چند امتياز مربوطه، بايد آن قدر در پيچ و خم اداری مربوط به تأييد و پذيرش اثرش،
از شهرستان تا تهران بدود كه بيزار می‌ شود و از كار خود تنفّر پيدا می كند.
نگارنده بارها پای درد دل مخترعين و مبتكرين معلّم و غير معلم نشسته و از نزديك تا
اندازه ای به مشكلات كار واقف شده است. ولی نتوانسته پاسخ روشنی برای‌ اين عزيزان
كه مورد كم لطفی و بی لطفی نظام اداری و مالی و بودجه ای كشور می باشند ارائه
نمايد. معلمان در گوشه و كنار كشور دارای آثار جالب توجّهی هستند و می توانند نقش
مهمی در تحول علمی و تكنولوژيكی كشور به عهده داشته باشند. توليد دستگاه های او پك
و لام خشك كن برقی و نيز فرستنده راديوئی 9 كيلومتر برد و توليد فيلم و اهم متر و
دستگاه تست پمپ انژكتور و دستگاه آدابتور و دستگاه كنترل نور اتومبيل و ارّه موئی
برقی و به هم زن الكتريكی و سيستم انرژی خورشيدی و سلول فتو الكتريك و ترانس كاهند
هو قالب ها و قطعات كارخانه قند و طرح های كوپتر و موشك و ده ها مورد ابداع و
اختراع نمونه هائی از فعاليّت معلمين كشور آن هم در سطح ديپلم در شهر های مختلف
است كه بيانگر وجود توان عظيم اختراعی و ابداعی در كشور می باشد. لذا از اين جهت
در كشور مشكل وجود ندارد بلكه مشكل عقب افتادگی علمی و تكنولوژیكی كشور را در جای
ديگر بايد جستجو كرد كه امام عزيزمان به خوبی درك نموده و به آن اشاره نمودند،
ساخت نظام اداری و مالی و بودجه ای كشور گريزاننده اصلی تحقيق و ابداع و ابتكار می
باشد كه با توجه به نقش بنيادين اختراعات در خود كفائی كشور و كسب قدرت های لازم
در جهان يقينا دست استعمار و استكبار در چنين ساختی در كار بوده است. در خاتمه ضمن
تشكر از شورای عالی انقلاب فرهنگی كه سياست های تحقيقاتی كشور را مشخّص و به اين
امر مهم پرداختند  بايد گفت مشكل كشور تنها
كمبود مراكز تحقيقاتی نيست زيرا همان مقدار قدرت تحقيقاتی كه در كشور وجود دارد
نيز با مشكلات ياد شده رو به رو می باشند و تا زمانی كه اين معضلات به قدرت خود
باقی بماند هر چند مؤسسات تحقيقاتی افزوده شوند چندان مشكلی را حل نخواهند كرد.
لذا شورای عالی انقلاب فرهنگی بايد به اين مسائل ملموس پرداخته و تنگناهای تحقيقات
علمی و فنّی در كشور را از سر راه بردارد و با تمركز و نظام دهی به تحقيقات و
پژوهش های علمی كشور مركز پرورش مستعدين به اختراع  و 
ابداع و ابتكار در هر زمينه را تأسيس و تجهيز و حمايت كامل بنمايد.     

                                                                                                ادامه
دارد

 

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها   

جوينده اسرار

وقت آن است
كه جوينده̾ اسرار شويم                    
بگذاريم تن كارو دل كار شويم

جای آن دارد
اگر صد دل و صد جان بدهيم                
قابل مرحمت يك نظر يار شويم

                                                       
                                «
فيض كاشانی »

 

رايت مهدی به
فلك زن دلير

ای بسرا
پرده̾ يثرب بخواب              خيز كه شد
مشرق و مغرب خراب

تو به ده از
سركشی ايّام را              باز خر از
ناخوشی اسلام را

مهد مسيح از
فلك آور به زير           رايت مهدی به فلك
زن دلير

صومعه را
قاعده̾ تازه نه            رخت خرابات به
دروازه نه

خرقه̾ تزوير
به صد پاره كن              جان مزوّر زتن
آواره كن

شعله فكن
خرمن ابليس را               مهره شكن
سبحه̾ تلبيس را

گنج تو در
خاك نهان دير ماند         نور تو غايب
زجان دير ماند

بر فراقت چو
جهان سوز شد              مشعل يارانت شب
افروز شد

كاش فتد زاوج
عروجت رجوع                 باز كند نور
جمالت طلوع

ديده̾ عالم
به تو روشن شود                گلخن گيتی
زتو گلشن شود 

                                                        
               « جامی »

 

سه كريم !

روزی كريم
خان زند در باغی كه برای او می ساختند، بر سر سنگی نشست و قليانی خواسته می كشید و
كاركنان آن جا را می نگريست ناگاه يكی از گل كشان را ديد سر به سوی آسمان كرده
چيزی در زير لب گفت و سر را به زير انداخته، به كار خويش پرداخت. وكيل وی را نزديك
خواند و از او پرسيد : رو كه به سوی آسمان كردی چه گفتی ؟ گفت : با خدا در گتفگو
بودم و می گفتم : خدايا ! تو يك كريمی كه هر چه هستاز تو است، اين نيز يك كريم است
كه قليانی كه در آن دانه های گران بها است در دست گرفته می كشد، من هم نامم كريم
است كه از بامداد تا كنون آرزوی قليان گلی دارم كه دسترس به آن ندارم !

كريم خان
همان قليان رابه وی بخشيد و به او گفت : بهای اين سی هزار تومان است مبادا تو را
فريب داده به بهای اندك از تو بربايند. پس از چندی يكی از بزرگان شيراز، قليان را
به همان بهائی كه گفته شده بود از ناوكش خريده و مرد خاك كش از توان گران روزگار
شد.

 

نهی ها و
دستور های پيامبر اكرم «ص»

براء عازب
گويد : پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله از هفت چيز نهی فرموده و به هفت چيز دستور
فرموده است :

ما را نهی
فرموده كه انگشتر طلا به دست نكنيم و از ظرف های طلا و نقره آب ننوشيم و فرموده :
هركس در دنيا در ظرف طلا و نقره آب بياشامد، از ظرف های طلا و نقره عالم آخرت
نخواهد نوشيد و ما را نهی فرمود كه بر زين ابريشمين سوار نشويم و جامه های پرنيان
و ديبا و اطلس نپوشيم.

و همانا
پيامبر اكرم صلی‌الله عليه و‌آله ما را دستور فرمود كه جنازه ها را تشييع نمائيم و
بر بالين بيماران حاضر گرديم و عطسه كننده را دعا نمائيم و ستمديدگان و مظلومان را
ياری كنيم و سلام را آشكار سازيم و دعوت دعوت كنندگان را بپذيريم و در سوگند
هايمان راستگو باشيم.

 

جوانه گندم
هم وزن طلا است

جوانه گندم
ياگندم جوانه زده غذای معجزه بخش و آن قدر گران بها است كه هم وزن طلا است. سرچشمه
شگفت انگيزی از آهن و ويتامين ها ( ب يك و اي ) می باشد.

نيم فنجان از
جوانه گندم دارای سه برابر و نيم جيره ويتامين « ب»  است. قرن ها است انسان به غلات كامل و جوانه̾ آنها
عادت كرده است ولی طريقه های جديد در صنايع غذائی مدرن باعث شده غذا ها تصفيه و از
بسياری مواد لازم طبيعی خالی شود ؛ در نتيجه اين محصولات غذائی‌ را وقتی ما می
بينيم بسياری از آن ها به طور غم انگيزی تغيير ظاهر داده و بعضی ديگر را مشكل است
بشناسيم زيرا به كلی تغيير قيافه داده اند.

شما می
توانيد به آسانی‌ خودتان جوانه گندم تهيه كنيد و جوانه گندمی كه خودتان تهيه می
كنيد كاملاً ساده و طبيعی‌ است و سرشار از ويتامين ها و املاح معدنی‌ است،‌برای‌
تهيه جوانه گندم بايد يك قاشق سوپ خور‌ی گندمی كه در جای‌ ييلاقی‌ روئيده و مال
امسال باشد در يك پياله آب بريزيد تا 24 ساعت بماند بعد گندم خيسيده را در دستمال
تری‌ بريزيد و در پياله ديگری‌ بگذاريد، بعد از دو روز گندم جوانه می‌ زند كه
جوانه هايش دارای‌ رنگ سفيد و شير‌ی است.

هر روز صبح
حتماً جوانه گندم يا گندم جوانه زده را بخوريد و به كودكان خود نيز بدهيد تا
مقاومت بدن هايتان زياد شود و از سرما خوردگی‌ و انفلونزای ‌پائيز در امان باشيد.

 

آزادگی 

روزی خليفه
هزار درهم پول وسيله غلامی‌ جهت اباذر فرستاد و گفت : اگر اين مبلغ را به ابوذر
قبولاندی‌، ترا آزاد خواهم كرد. غلام با هزار درهم پيش ابوذر رفت و گفت : اين مبلغ
را خليفه برای‌ تو فرستاده و گفته است : آن را قبول كن.

ابوذر پرسيد
: آيا اين مبلغ را برای‌ همه مسلمين فرستاده است يا برا‌ی من ؟ غلام گفت : خير
!فقط برای‌ تو، اباذر خشمگين شد و گفت : پول را ببر و بگو : من چنين پولی را نمی‌توانم
قبول كنم. غلام گفت : اگر قبول كنی‌، محض رضای‌ خدا، من آزاد می‌شوم. ابوذر جواب
داد : آری‌ ! تو آزاد می‌شوی‌ ولی‌ من بنده می‌شوم. برو پول را ببر و به بندگی من
راضی‌ مباش !   

مرد وار بر
سر همّت نهيم سر 

طغاتيمور خان
كه از امرای ترك است، بر بعضی از بلاد ايران دست يافت و به خواجه يحيی كرمانی كه
فرمان روای كرمان بود، خبر داد كه به اردوی‌ او ملحق شود و اضهار داشت، دست از
تمرد بكشد، خواجه يحيی‌ جواب او را رد كرد. تيمور خان اين قطعه را نوشت و برايش
فرستاد :

گردن بنه
جفای ‌زمان را و سر مكش                 كار بزرگ را نتوان داشت مختصر 

سيمرغ وار
چون نتوان كرد قصد قاف                 چون
صعوه خورد باش فرو گير بال و پر

خواجه يحيی
اين قطعه را در جواب او نوشت :

گردن چرا
نهيم جفای زمانه را ؟                   
راضی چرا شويم بهر كار مختصر ؟

دريا و كوه
را بگذاريم و بگذاريم                     
سيمرغ وار زير پر آريم بحر و بر

يا با مراد
بر سر گردون نهيم پای                  يا
مرد وار بر سر همّت نهيم سر

 

خر عيسی !

« برهمن » از
اهالی اكبر آباد هند، منشی « دارا مشكوة » فرزند پادشاه هند بود، روزی شاهزاده به
پدر گفت كه « برهمن » اخيرا شعری سروده است، اگر اجازه دهيد به حضور آمده بخواند ؟
چون به حضور شاه آمد، پادشاه به او گفت : شعری كه پسرم از تو پسند كرده بخوان.
برهمن اين بيت بخواند :

مرا دليست
بكفر آشنا كه چندين بار

به كعبه بردم
و بازش « برهمن » آوردم

پادشاه از
اين بيت شعر برآشفت و گفت : كی می تواند كه جواب اين كافر را بدهد ؟ « افضل خان »
پيش آمد گفت : شيخ سعدی در چهار صد سال پيش، جوابش را گفته است كه :

خر عيسی گرش
به مكه برند

چون بيايد
هنوز خر باشد

سجده چوبها !

شخصی‌ در
خانه درويشی مهمان شد و درويش سقف خانه را از چوب های‌ ضعيف پوشيده بود و بارگران
داشت. هر لحظه از آن چوب ها، آوازی بيرون می‌آمد ! مهمان گفت : ای درويش، مرا از
اين خانه به جائی ديگر بر كه می ترسم فرود آيد. درويش گفت : مترس كه اين آواز،
تسبيح و ذكر چوب ها است !

گفت : از آن
می‌ترسم كه از بسياری ذكر و تسبيح، چوب ها را وجدی‌ و حالی‌ به هم رسد كه همه به
يك باره در رقص و سماع آيند و به سجده بيفتند !

 

از سخنانش
گوش بايد گرفت

روزی « حافظ
غياث » محدث كه از مشاهير علمای زمان بود بيمار شد. جامی به عيادتش آمد، حافظ بعضی
مطالب مخالف اصطلاح گفت و جامی سكوت ورزيد. چون از پيش حافظ رفت، حافظ به جمعی از
فضلا كه بعد از آن به عيادت او آمده بودند گفت : مولانا عبدالرحمن جامی امروز
اينجا بود، چندان مسائل گفتم كه گوش گرفت. اين خبر به جامی رسيد گفت : آری ! از آن
سخنان كه او گفت، گوش می‌ بايست گرفت !

 

 

با وضو وارد
اداره̾ پست شويد !

گويا
اداره̾  پست نيّت كرده كه هر تمبری را
منتشر می كند مزيّن به آيه ای از قرآن باشد ! و چون بی وضو آيه قرآن را لمس نمی
توان كردن لذا لازم است هر كس به اداره̾ 
پست می رود و تمبری را خريداری می كند، قبلا با وضو و طهارت باشد. ضمنا
كاركنان پست نيز قبل از شروع كار بايد وضو بگيرند تا دست بی وضو به آيه های قرآن
نزنند ! از اين پس هر كس نيز نامه ای به دوستی يا اداره ای می خواهد بنگارد، يادش
نرود كه وضو داشته باشد و گرنه نامه بی نامه !!

اسم بی مسمّی

« لطفی »،
نام قاضی ای بود كه بی نهايت جدّی و سختگير بود و كمترين ارفاقی درباره̾  متهمين قائل نمی شد. روزی راهزنی را دستگير
كرده برای محاكمه او را پيش « لطفی» آوردند. از شانس بد اتفاقا نام خانوادگی ارهزن
« ماجرا طلب »‌بود. لطفی در ضمن محاكمه به او گفت : اصلا تو ماجرا جو و ناراحت خلق
شده ای و نامت حكايت از احوالت می كند.

مرد راهزن در
پاسخ گفت : قربان ! معمولا اسم اشخاص بر خلاف باطنشان تعيين می شود. مثلا نام شما
لطفی است،‌در حالی كه ذره ای لطف در سراسر وجود شما نيست !

گويا برای
اولين بار به علت اين لطيفه كه از مرد راهزن شنيد، در مجازات او تخفيفی قائل شد.

محبوب شيطان

از شيطان
پرسيدند : كدام طايفه را بيشتر دوست می داری ؟

گفت : دلالان
را چون من به دروغ گوئی آنان قانع بودم، آنها قسم دروغ هم بر آن افزودند !

هارون زاهد !

هارون از
شقيق بلخی پرسيد : شقيق بن ابراهيم زاهد توئی ؟ گفت : شقيق بن ابراهيم منم ولی زاهد
توئی، چون من دنيای قليل را ترك كردم  و تو
آخرت را پشت پا زدی !

فيض فيّاض

ملا محسن «
فيض » كاشانی صاحب كتاب « وافی » و ملا عبد الرزاق لاهيجی متخلّص به « فياض » صاحب
كتاب « شوارق »  هر دو داماد عارف محقق
ملاصدرای شيرازی « ره » می‌ باشند و از وی تخلص دارند. صاحب روضات الجنّات نقل
كرده كه همسر « فيض » به پدرش ملاصدرا شكايت كرده گفت : « فياض » كه آن را لقب
شوهر خواهرم قرار دادی، صيغه̾ مبالغه است و دلالت دارد بر اين كه او بر شوهر من
مزيّت دارد.

ملا صدرا گفت
: نه، لقب شوهر تو بهتر است چون اين عين فيض است. ( از باب حمل مصدر بر ذات. )

 

/

يادداشت ها و خاطراتی از : زندگی امام خمينی ( قدس سره )

قسمت دوم

يادداشت ها و
خاطراتی از :

زندگی امام
خمينی ( قدس سره )

رعايت حق
الناس

حضرت امام در
طول مدتی كه در نجف اشرف اقامت داشتند، سالی چند بار به مناسبت زيارت های مخصوصه
امام حسين عليه السلام به كربلا مشرف می شدند و در منزل محقری كه يكی از اهالی
كويت در اختيار آن حضرت قرار داده بود، سكونت می گزيدند.

در كربلا،
مغرب ها بيشتر در حسينيه مرحوم آيت الله بروجردی و ظهر ها در همان منزل نماز جماعت
به امامت حضرت امام اقامه می شد. نماز جماعت منزل اكثرا با شركت جمع معدودی از
دوستان در اطاق بيرونی و گاهی كه جمعيت بيشتر می شد در حياط منزل برگزار می گرديد.

مساحت حياط
حدود 7×7 متر بود اما فرش به اندازه كافی نبود و افراد عباهايشان را تا می كردند و
به عنوان سجاده و زير انداز روی آن به نماز می ايستادند.

وقتی حضرت
امام از اطاق اندرونی از نقطه ای پشت به قبله برای اقامه نماز وارد حياط می
شدند  بايد برای رسيدن به جلوی جمعيت از
ميان صفوف جماعت عبور كنند، تمام افراد حاضر بی گمان افتخار می كردند كه عبايشان
به قدم مبارك حضرت امام متبرك شود و علی القاعده معظم له نيز به اين نكته واقف
بودند ؛ با اين حال هنگام عبور، چه از پشت صفوف كه كفش ها بود و چه در مسير كه
عباها پهن بود، حضرت امام با حركت زيگزالی و برداشتن گام های كوتاه و بلند با دقت
سعی می كردند كه به هيچ وجه پايشان را نه روی كفش ها بگذارند و نه روی عباهای
ديگران و بدين گونه عملا رعايت دقيق حق الناس را به مقلدين و پيروان خود می آموختند.

طبيعت سگ
درنده

چهار نفر از
وعاظ سرشناس اصفهان به عتبات مشرف شده بودند. در كربلا به آن ها برخورد كردم. از
ترس ساواك در بازگشت به ايران نمی خواستند امام را در ملأ عام ملاقات كنند. از
حقير خواستند كهيك ملاقات خصوصی را با امام در منزل ترتيب بدهم. توسط مرحوم شهيد
حاج آقا مصطفی وقت ملاقات گرفتم و آقايان را در موعد مقرر در اندرونی به محضر امام
بردم. آنها را معرفی كردم. حضرت امام برای آنها سخنانی به اين مضمون بيان كردند :

« طبيعت
اينها ـ شاه  و ايادی او ـ مثل سگ درنده
است. اگر در مقابل سگ درنده بايستيد و دست به روی آن بلند كنيد جا می خورد و اگر
تهاجم كرديد پا به فرار می گذارد ولی اگر از مقابل آن جا خالی كرديد، ترسيديد و
خودتان را باختيد و حالت عقب نشينی به خود گرفتيد، به طرف شما هجوم می آورد و تا
پای شما را نگيرد و شما را از پا در نياورد رهايتان نمی كند.

اينها اول از
شما می ‌خواهند كه مطالب كذا را نگوئيد اگر تسليم شديد. می خواهند كه درباره فلان
مسأله هم حرفی نزنيد. اگر عمل كرديد به شما می گويند به فلان كس دعا كنيد و بعد
تأييد لوايح كذا را از شما می خواهند و عاقبت هم از شما می خواهند كه در خدمت
ساواك قرار گيريد و برای آنها گزارش هم بدهيد. بالاخره ما بايد يك جائی جلوی آنها
بايستيم و چه بهتر كه اين كار را در همان قدم اول بكنيم كه در اين صورت آنها وادار
به عقب نشينی خواهند شد و حتما موفق خواهيد بود. »

تداعی خطبه
شقشقيه

حضرت امام
رسمشان بر اين بود كه روز آخر درس قبل از تعطيلات ماه مبارك رمضان و محرم را به
اندرز و تذكرات اخلاقی و عرفانی اختصاص می دادند. در يكی از اين روزها كه به
مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك در نجف اشرف معظم له در زمينه  مذكور داد سخن می دادند و به تعبير يكی از
دوستان كه جلسات متعددی از درس های اخلاق آن حضرت را در قم نيز درك كرده بود،‌اين
جلسه يكی از بهترين و تكان دهنده ترين درس های بی نظير امام بود.

سخنان امام
در اين روز چنان همه را منقلب كرده بود كه صدای گريه فضای مسجد شيخ انصاری را پر
كرده بود. طلاب تحت تأثير سخنان روح بخش حضرتش كه از جان بر می خاست و بر دل می
نشست، از خود رسته و در فضای لايتناهی عالم بالا به پرواز در آمده بودند و اين
آهنگ دل ربای كلمات او بود كه جان های همه را تسخير كرده و از كالبدهای‌ خاكی
رهانده و به عشق معبود رسانده بود. سخن به اوج خود رسيده بود و اين مضمون را داشت
كه : تا جوان هستيد خود را اصلاح كنيد كه در پيری…

كه ناگهان
صدای ناهنجار از گوشه̾ مجلس چون پتكی بر سر همه كوبيده شد. رشته افكار را گسست و
آرامش جمع سالكان را بر هم زد. شيخی كه در عين صفا و فضل نسبی به بذله گوئی و
حركات ناهنجار معروف بود و بر سرش كچلی بسيار 
بدريخت و  براقی داشت در حالی كه
عمامه اش را از سر برداشته بود، محكم با كف دست به سر خود كوبيد كه صدای آن در
فضای شبستان پيچيد و گفت : من اين سر كچل را چگونه اصلاح كنم ؟

مسلم او غرض
و مرضی نداشت و خصلت شوخ طبعی تؤام با وقت نشناسی ابلهانه او را به اين كار
واداشته بود ولی به هر حال اين حركت بی جا اثر وضعی خود را بر جای گذاشت و امام
بدون آنكه عكس العمل خاصی نسبت به ايشان نشان دهد به يك بار ادامه مطلب را رها و
آهنگ صدايشان را كوتاه و با چند جمله دعا درس را به پايان رساندند.

در آن لحظه
در ذهن بسياری از افراد ماجرای خطبه شقشقيه و حركت ناهنجار اعرابی كه موجب قطع
سخنان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گرديد تداعی كرد. همه به شدت متأثر و ناراحت
شدند و اگر نبود كه از معراج يك درس ملكوتی بازگشته بودند و همچنان در شرايط معنوی
والايی به سر می بردند، شايد شيخ بيچاره به خاطر حرمانی كه موجب گرديد جانش در
امان نمی ماند.

كی اين كار
را كرده ؟

كتابی تحت
عنوان « البيعة الواجبة علی المسلمين » به وسيله مؤلف آن برای حضرت امام ارسال شده
بود. مؤلف آن يك عرب ظاهرا اهل حجاز و سنی مذهب 
ناشناس بود كه سعی كرده بود به گمان خود با استناد به روايات عامّه اثبات
كند امام خمينی همان مهدی موعود است !! اين كتاب همراه با توضيحی مختصر از محتوای
آن به عرض حضرت امام رسيد. حضرت امام سخت برآشفتند و به طور كم سابقه ای ناراحت
شدند و با تندی و تلخی‌ فرمودند : كی اين كار را كرده است ؟ ! عجب !!…

تأثر شديد

يكی از
آقايان در رابطه با موشك باران ها به مسجد سليمان سفر كرده بود در بازگشت و هنگام
تشرف به محضر امام ظاهرا از قول امام جمعه آنجا نقل كرد در جريان اصابت يك موشك
عراقی به مسجد سليمان كه عده ای شهيد و زخمی شده بودند. بعد از ساعات متمادی كه
هنوز با برداشتن آوار ها در جستجوی كشته ها و زخمی های احتمالی بودند در آخر كار،
كودكی خردسال كه به شكلی فوق العاده بعد از اين مدت زنده مانده بود از زير آوار
خارج گرديد. هنگامی كه اين كودك، خاك آلود و زخمی سر از توده خاك برآورد و چشمش را
به روشنائی زندگی باز كرد و انبوه جمعيت كمك رسان را ديد بدون مقدمه و قبل از هر
سخنی با صدای رسا فرياد كشيد : « جنگ جنگ تا پيروزی » « خدايا، خدايا، تا انقلاب
مهدی خمينی را نگه دار ».

حضرت امام كه
گزارش و داستان را به دقت گوش می كردند و نگاهشان به گوينده بود وقتی مطلب به جمله
اخير رسيد ـ با آنكه صلابت چهره امام تأثرات درونيشان را در خود محو می كرد و
معمولا حزن و تالمات خود را در سرا پرده سينه فراخشان مستور می داشتند ـ اين بار
گويی ماجرای اين كودك معصوم و درنده خويی دشمن چنان طوفانی در امام ايجاد كرد كه
تأثری شديد را در چهره ملكوتی اش نمودار كرد. اشك در چشمانشان حلقه زد و نگاهشان
را به پائين انداختند، چشم هايشا را به هم فشردند و…

اين افراد را
نبايد طرد كرد

يكی از
نمايندگان معروف و مورد توجه حضرت امام بعد از تشرف به محضرشان نامه ای را جهت
حضرت امام نوشت و به اين جانب داد و گفت : اجمال اين نامه را به عرض معظم له
رساندم و قرار شد مكتوب آن توسط شما تقديم ايشان شود. موضوع نامه مربوط می شد به
يكی وعاظ دانشمند و متدين كه به جرم دو بار دعا كردن برای شاه ملعون محكوم به خلع
لباس شده بود با توجه به اين كه او فرد معتقد و علاقمند به انقلاب و امام و مروج
بود به اين ترتيب درخواست رسيدگی و تجديد نظر شده بود. روز بعد مضمون نامه به عرض
امام رسيد فرمودند :« به آقای اردبيلی بگوئيد : چنانچه ايشان از افرادی نبوده اند
كه در خدمت رژيم بودند و تحت فشارهائی كه آن زمان وجود داشت دچار لغزش شده اند و
از افراد خوب هستند نبايد اين گونه با آنها رفتار شود و نبايد اين طور باشد كه به
خاطر آن اشتباه  ـ كه الآن هم از آن ناراحت
هستند ـ‌ آنها را طرد كرد. » و اينجانب مطلب را به آيت الله موسوی اردبيلی ابلاغ
كردم و انجام گرديد.

دعا برای
رزمندگان

مقداری پارچه
كه جملات « الله اكبر » « عاشقان كربلا » « راهيان قدس » و غيره روی آنها چاپ شده
بود و قرار بود به منظور پيشانی بند برای رزمندگان به قرار گاه كربلا ارسال شود به
خدمت حضرت امام بردند و در خواست كردم كه تبرك فرمايند. حضرت امام دستشان را داخل
پارچه ها فرو بردند و شروع كردند به خواندن دعایی و تا وقتی كه از اطاق خارج شدم
همچنان به خواندن آن دعا مشغول بودند.                               26/10/62

من كيف نمی
كنم !

يكی از
آقايان بسيار محترم كه از مسئولين اصلی دفتر امام مد ظله هستند از مدت ها قبل از
نوروز سال 1362 مقدمات سفر به خارج را در تعطيلات نوروزی فراهم كرده بودند و در
حالی كه ويزا و بليط هواپيما را برای خود و اعضای خانوادشان گرفته بودند، صبح روز
اول فروردين به عرض امام رساند كه با اجازه همراه با خانواده عازم سفر عمره هستيم…
حضرت امام با كمی مكث و تأمل با لحنی خاص فرمودند : التماس دعا. بگونه ای كه نوعی
برخورد منفی و نا خرسندی از كيفيت چهره و آهنگ معظم له احساس می شد  كه در نتيجه ايشان عرض كرد : اگر اجازه نمی
دهيد منصرف می شويم. حضرت امام با اندكی‌ درنگ و با ملاطفتی تؤام با تلخی كه در
صدا و سيمايشان محسوس بود فرمودند : « من به قول معروف خيلی كيف نمی كنم كه شما
زياد مسافرت كنيد ولی حالا… التماس دعا… ».

از خدمت امام
مرخص شديم و ايشان بعد از ساعت ها تحير و دو دلی شديد سرانجام تا عصر آن روز به
انصراف از سفر فردا رسيدند. اين جانب با توجه به اينكه حضرت نهی نفرموده بودند و
فقط با تعبير « كيف نمی كنم » نا خرسندی خودشان را مطرح كرده بودند و با توجه به
اينكه ايشان با خانواده و بچه هايشان عازم سفر بودند و انصراف بچه ها بعد از
آمادگی كامل سفر مشكل می نمود، تصور می‌ كردند كه فردا صبح به مجرد اينكه امام
چشمشان به ايشان می ‌افتد از نرفتن و انصراف ايشان از سفر ناراحت می‌شوند و به هر
حال با شرائط پيش آمده حد اقل اين سفر را بلا مانع و مستثنی تلقی می كنند ولی
هنگامی كه فردا صبح خدمت امام رسيديم گوئی ديروز هيچ صحبتی در بين نبوده و هيچ
گونه واكنشی در ازاء انصراف ايشان از سفر ابراز نكردند ! حال بايد فكر كنيم كه در
مواردی كه امام نهی صريح و مؤكد و مكرر می كنند و بازهم خلاف آن انجام می گيرد
چگونه دل پاك امام را آزرده و مكدر و متألم می كند.

كلمه « عيد »
را حذف كنيد !

در اواسط
فروردين 62 متنی از سوی دفتر به منظور پاسخ و تشكر از عموم كسانی‌كه به مناسبت
نوروز و يوم الله 12 فروردين برای حضرت امام تلگراف و پيام تبريك فرستاده بودند،
تهيه شده بود. متن مذبور جهت تسويب خدمت حضرت امام قرائت گرديد كه در متن كلمه «
عيد » نوروز آمده بود حضرت امام فرمودند : « عيد را حذف كنيد ».

قابل ذكر است
كه امام به طور كلی هر روز ساعت 8 صبح در اتاق كارشان حضور دارند و در ضمن استماع
خلاصه اخبار زنگ مخصوصی در كنارشان هست كه با محاسبه حدود كمتر از يك دقيقه كه ما
با شنيدن حركت می كنيم تا خدمتشان مشرف شويم خلاصه اخبار نيز تمام می شود راديو را
خاموش می كنند و ابتدا پزشك فشار خون معظم له را می گيرند و با خروج پزشك ما مشغول
كارمان می شويم.

روز 29 اسفند
61 فرمودند : من فردا صبح ساعت 9 الی‌ 9  و
ربع می آيم. كه به هر دليل فردا كه استثناءً تأخير داشتند باز هم روی‌ نظم و حساب
پيش بينی‌ شده بود و مقيد هستند كه خبر دهند تا در يك مورد استثنائی هم بی نظمی و
بدقولی به وجود نيايد. به هر حال ما روز نوروز يعنی فردای‌ آن روز را ساعت 9 و چند
دقيقه به اتاق حضرت امام وارد شديم. امام هنوز نيامده بودند، وقتی طبق قرار روز
قبل هنوز ساعت 9 و ربع نشده بود تشريف آوردند با نشاط تر از روزهای گذشته و در حال
تبسم و با قبای‌ نو وارد شدند و به افراد حاضر كه مجموعا با دكتر ها پنج نفر بوديم
چند بار مبارك باشد گفتند و سپس خودشان سراغ سكه های يك ريالی‌ را گرفتند و كف دست
قرار دادند و افراد حاضر بعد از دست بوسی هر كدام چند عدد برداشتند. و مشابه اين
برنامه در نوروز سال های ديگر نيز تكرار شده است.

من مايل
نيستم…

برای
انتخابات مجلس خبرگان دوم دو نفر از اعضای معروف دفتر از سو‌ی بعضی از جناح ها
برای كانديداتوری از مشهد مطرح شده بودند. يكی از آن دو نفر اين مطلب را به عرض
امام رساند، فرمودند : « من مايل نيستم شما كه منسوب به من هستيد در اين كار شركت
كنيد. اگر رأی بياوريد ممكن است بگويند تحميل بوده و مضافا اين كه اين كار توهين
به علمای مشهد است ». لازم به ذكر است كه اين دو نفر هيچ كدام اهل خراسان نبودند.

من نمی توانم
!

در پائيز سال
1364 پوست ساق پای حضرت امام دچار خشكی و خارش شده بود يكی از پزشكان متخصص پوست
به نام دكتر نجفيان به خدمت رسيد. بعد از معاينه و توصيه دارو گفت : روزی يك يا دو
بار هم پايتان را در شير قرار دهيد. با آن كه حضرت امام در برخورد با پزشكان و
دستور العمل های آنان بسيار با ملاطفت و انعطاف پذير هستند ولی در اين مورد همين كه
مسأله گذاشتن پا را در شير شنيدند به شدت برآشفتند و با لحنی تند و خشن و شتابزده
فرمودند : « من اين كار را نمی توانم بكنم !».       21/7/64

چرا بسم الله
ندارد ؟

صبح يكشنبه
11/12/64 مجموعه گزارش ها و بولتن ها خدمت حضرت امام تقديم شد. حضرت امام طبق
معمول در حالی كه ما مشغول كارمان بوديم به مرور و بررسی و مطالعه آنها پرداختند.
در اين ضمن در حالی كه يك بولتن مربوط به يكی از ارگان های تبليغی را در دست
داشتند فرمودند : « بگوئيد چيزی‌ كه از… است چرا بسم الله ندارد ؟ ! ». و اين
نمونه ای از تيز بينی و دقت همه جانبه حضرت امام است كه ظريف ترين نكات را نيز مد
نظر داشته و به رعايت آداب اسلامی تا اين اندازه تأكيد دارند.

به توضيح
المسائل مراجعه كنيد !

همراه حضرت
امام بعد از درس از مسجد شيخ انصاری در نجف اشرف به طرف منزل معظم له می‌ رفتيم،
يك مسأله شرعی در ذهنم بود. خواستم از فرصت استفاده كنم و مسأله را سؤال كردم حضرت
امام فرمودند : « به توضيح المسائل مراجعه كنيد ».

از اين
برخورد حضرت امام جا خوردم و عقب زدم ولی با مقداری تامل متوجه شدم كه معظم له ضمن
راهنمائی در مورد مسأله،‌درس بزرگتری را به من آموخته اند. يك طلبه و اصولا هر كسی‌كه
توان مطالعه و تحقيق متناسب را دارد بايد تا اين اندازه به خود زحمت بدهد و به
منابع معتبر مربوطه مراجعه نمايد تا ضمن رسيدن به پاسخ و مطلب، به راه و روش تحقيق
و مطالعه و كشف و دريافت مطالب و بالاخره روی پای‌ خود ايستادن و حركت در اين راه
آشنا بود و در عين حال در اين راستا اگر به اشكال و مشكلی برخورد كرد به بالاتر از
خود متوسل شود نه آن كه از همان اول راحت طلبانه مسأله ای كه می توان از توضيح
المسائل و اگر نشد از تحرير  وعروه و اگر
باز هم به نتيجه نرسيد از هيئت استفتاء پاسخ گرفت بدون طی مراحل وحفظ مراتب،‌به
سيم آخر بزند.

از دفتر
استفتاء سؤال شود

اين روش را
در موارد گوناگون ديگر و در سال های‌ اقامت در جماران نيز به طور مكرر شاهد بوديم،
از جمله به عنوان نمونه از قول آقای سيد كمال موسوی شيرازی سؤال شد كه اگر كسی
قضای روزه به عهده دارد و وقت موسّع است می تواند روزه استيجاری بگيرد ؟ فرمودند،
رساله را ببينيد. از قول سيد كمال به عرض رسيد كه در رساله نيست حضرت فرمودند : «
از دفتر استفتاء سؤال شود !»، و نمونه های بسيار ديگر از اين قبيل كه به ما آموخته
اند بايد سلسله مراتب و نظم در كار حفظ شود و بدين ترتيب عموما اين نكته رعايت می
شود تا آن كه اگر دفتر استفتاء درحل مسأله ای به بن بست برسند و با قيد اين كه
دفتر استفتاء هم نتوانسته اند جواب بدهند يا از قول يك‍ی‌ از اعضا دفتر مسأله سؤال
می ‌شود و امام در اين صورت مسأله را جواب می دهند.

حضرت امام در
حفظ نظم طولی و رعايت سلسله مراتب در ساير امور و به ويژه در زمينه مسائل اداری
مقيد بودند. جز در مواردی خاص كه اطلاع پيدا می كردند كه دائره يا مسئولی وظيفه
محوله̾  خود را انجام نداده است يا مرتكب
خلافی شده كه بر حسب مورد برخورد متناسب می كردند و حتی در مواردی، خود مستقيما
دخالت می نمودند مانند آنچه اخيرا در مورد برخی از مسائل قضائی انجام دادند.

ولی عموما به
عنوان اصل اولی وقتی تشكيلات يامسئوليتی را مورد اعتماد و امين می دانستند اگر
كاری‌خارج از دائره نظم و رعايت سلسله مراتب، به معظم له مراجعه می شد، صريحا می‌
فرمودند : اين كار كه مربوط به من نيست چرا به اينجا فرستاده اند و گاهی هم سكوت
می كردند و گاهی‌ نيز می‌ فرمودند  به آقای
فلان ـ مسئول مربوطه ارجاع شود. در اين زمينه چند مورد به عنوان مثال يادآوری می
شود :

سكوت به
عنوان پاسخ

در مورد يكی‌
از شهر های معروف مطرح بود كه قرار است فلان كس فرماندار آن شهر شود يكی از چهره
های سرشناس آن شهر كه با حضرت امام علاقه و ارتباط ديرينه دارد پيغام موكد و
درخواست مصرّانه داشت كه به دليل فلان نقص ـ كه البته نقص نبود ـ از انتصاب آن شخص
به فرمانداری شهر ممانعت فرمايند كه مطلب با همان تأكيد سخنی در اين رابطه نشنيده
اند، هيچ گونه واكنشی نشان ندادند و با سكوت محض پاسخ مورد نظرشان را اداء نمودند
!

چرا اينجا
فرستاده اند ؟!

يكی از
مسئولين عقيدتی سياسی در يكی از نهادها نامه ای فرستاده بود در مورد تأسيس يك
صندوق قرض الحسنه و ضمن بر شمردن مزايای آن از حضرت امام درخواست كمك كرده بود
حضرت امام فرمودند : « چرا اينجا فرستاده اند ؟! اين مربوط به دولت است ».

به من چه
ربطی دارد ؟

يكی از
رهبران يكی از گروه های سياسی طی تلگرافی از حضرت امام درخواست آزادی چند نفر از
همفكرانش را كرده بود كه به دليلی دستگير شده بودند. متن آن به عرض رسيد  فرمودند : « به من چه ربطی دارد ؟  مگر من آنها را دستگير كرده ام ؟ ».

                                                                                
ادامه دارد

 

/

اهميّت وصيت در اسلام

قسمت سوم

حجة الاسلام
و المسلمين اسد الله بيات

جاودانگی راه
امام

اهميّت وصيت
در اسلام

حديث ثقلين

در پيشگفتار
حضرت امام قدس سره سخن خويش را اين طور آغاز می نمايد :

« بسم الله
الرحمن الرحيم : قال رسول الله صلی الله عليه و آله : إنّی تارك فيكم الثقلين كتاب
الله و عترتی اهل بيتی فانّهما لن يفترقا حتّی يردا علیّ الحوض ».

امام به
عنوان مردی كه قريب يك قرن جريانات گوناگون سياسی را مشاهده فرموده و ديده است و
تاريخ هزار و چهار صد ساله دنيای اسلام را با دقت مورد بررسی و علل رشد و عزت و
عظمت و عوامل انحطاط و سقوط آنها را به وضوح يافته و شناخته است و به صورت تاريخ
مجسّم در تمام اين مراحل می تواند خط مشی ملل محروم و مستضعف را مشخص و راه آزادی
آنان را ترسيم نمايد و تجربه بزرگی از مبارزه مستمر و وسيع و بی امان با قدرت های‌
بزرگ دنيا را داشته و در ايران اسلامی آن را به صورت يك نظام پيروز و ملموس و عينی
به كرسی نشانده است و به عنوان يك طبيب حاذق كه بيماری های امت اسلامی و ملل محروم
و مستضعف جهان را شناخته و راه معالجه و مداوای آنها را به خوبی می شناسد و مانند
پدری مهربان و رسول گرامی و دلسوز از وضع موجود جهان اسلام و محروميت جانكاه به سر
می‌ برند و توجهی به اين ارزش های الهی ندارند ؛ رنج می برد و لحظه به لحظه در صدد
فرصت ها‌ و موقعيت هائی است كه از آن فرصت ها بهره برداری نموده و راه چاره ای
انديشيده و به اين وضع رقت بار پايان بخشيده و بلكه بتواند مجددا عزت و عظمت از
دست رفته امت اسلام را به سوی آنان برگردانده و در سايه احياء ارزش های اسلامی
آنان را زير پرچم توحيد و اعتصام به حبل الله، يكپارچه و متحد سازد و در ظل وحدت
در سايه احكام نورانی اسلام و حاكميت قرآن، جلو غارتگری های قدرت های‌ بزرگ دنيا ـ
چه غربی و چه شرقی ـ گرفته شود و با توجه به ايمان و معرفت عميقی كه با اسلام و
احكام الهی دارد و به خوبی می‌ داند تنها عامل سقوط و انحطاط دنيای اسلام، دوری
آنان از اسلام و مهجور شدن قرآن و احكام آن و امامان و رهبران الهی و فاصله گرفتن
امت اسلام از اسلام واقعی وفرهنگ اصيل الهی و اهل بيت نبی اكرم است و همچنين تنها
راه نجات و رهائی آنان از اين وضع رقت بار و نكبت زا، رجعت و بازگشت آنان به اسلام
و احياء فرهنگ غنیّ اسلامی است و برای اين معنی گواه و شواهد آن قدر زياد و فراوان
است كه بر كسی  پوشيده و مخفی نمی باشد و
به صورت نظری همه بر آن اعتراف دارند ولی اشكال مسئله در اجرا و رجعت عملی به آن
مطلب است كه در بالا به آن اشاره شد و امام قدس سره اين موضوع را در ايران اسلامی
به تجربه گذاشت و با توجه به همه موانع موجود و حمايت همه جانبه قدرت های بزرگ
دنيا از رژيم فاسد گذشته طاغوتی و نظام شاهنشاهی و مسلح كردن آن به همه گونه سلاح
های پيشرفته دنيا و حضور چشم گير شيطان بزرگ آمريكا در تمام مراحل و طراحی های‌
براندازی آن در مقابل نظام الهی واسلامی، اما قدس سره توانست با تكيه بر ارزش های
اسلامی و برگرداندن مردم به احكام و معارف الهی و قرآنی و به وجود آوردن وحدت و
انسجام در پرتو احكام الهی نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را ساقط و سرنگون
نموده و نظامی‌اسلامی را تأسيس و بنيانگزاری نمايد، و در اين تجربه نيز موفق از آب
درآمد.

باتوجه به
همه اين ها اما قدس سره در آستانه ارتحال به عالم بقاء است و نظامی را به وجود
آورده است و ده سال از عمر اين نهال نوپا می گذرد و علاوه بر اين كه اني نظام بايد
بماند و آسيب نبيند و بتواند ملت انقلابی را اداره نمايد، طوری بايد از استواری و
استحكام برخوردار گردد كه بتواند منشأ اميد و اطمينان برای ملل محروم و ستمديده
جهان گردد و آنان با اتكاء و اعتماد به اين نظام ارزشی الهی به حركت های رهائی بخش
خودشان ادامه دهند و زمينه های سقوط حاكمان جور و فساد را فراهم سازند و عوامل
وحدت و يكپارچگی همه دنيای اسلام را فراهم و آماده نمايند.

پدر و معلم
انقلاب در چنين شرايطی روی اين مطلب حساس انگشت گذاشت كه پيامبر عظيم الشأن اسلام
صلی‌ الله عليه و آله روی آن تكيه كرده بود و اعتصام به آنها را عامل نجات و عظمت
و سعادت معرفی نمود و جدائی‌ و فاصله گرفتن از آنها و مهجور و متروك گذاشتن آنها
را منشأ همه گرفتاری ها و ذلّت ها و نكبت های اجتماعی و سياسی دانست وآن عبارت است
از اعتصام به حبل ثقلين :

ثقل اكبر كه
همان كتاب الله است و ثقل كبير كه اهل بيت و عترت پيامبر صلی الله عليه و آله است،
می باشد. اگر مسلمانان بخواهند از اين وضع نامطلوب نجات پيدا كنند و قدرت از دست
رفته را دوباره بدست آورند و به صورت بنيانی مرصوص در مقابل كفر جهانی ايستاده و
با همه آنان بتوانند مقابله كنند و از ذخائر خدادادی به نفع دنيای اسلام سود برده
و جلو غارت گری چپاولگران شرق و غرب را بگيرند، بايد فرهنگ قرآن را در تمام زوايای
زندگی خودشان حاكم كرده و كتاب خدا را حكم قرار داده و اجراء آن را بدست اهل بيت
پيامبر صلی الله عليه  و آله و كسانی‌ كه
آنان معرفی فرموده و صالح می دانند، سپرده و امامت صالحان را در تمام صحنه ها قبول
نمايند. و در صورت حاكميت قرآن و مامت صالحان است كه مسلمانان عظمت خود را بدست می
آورند و امّت اسلامی دارای هويّت معنوی‌و متين و محكم الهی خواهد شد و در جامعه
ارزش های الهی تجليات خود را نشان خواهد داد و بالعكس در صورت جدائی اين دو ثقل از
هم و مهاجرت مردم از حيث اخلاق و رفتار و كردار و برخوردهای سياسی و اجتماعی از
كتاب و سنت و جدائی آنان از امامت صالحان آن بر سر امت اسلامی‌ خواهد آمد كه در
طول 14 قرن همگان از آن مطلعند و قلم از بيان اعشاری از آن مصيبت عاجز و ناتوان و
هر انسان بيدار و سالم از بازگو كردن آن ناراحت و شرمسار است.

ببينيد معلم
انقلاب و پدر حركت اسلامی جهانی در قرن معاصر موضوع را چگونه بيان فرموده است :

و بعد
اينجانب مناسب ميدانم كه شمّه ای كوتاه و قاصر در باب ثقلين تذكر دهم، نه از حيث
مقامات غيبی و معنوی و عرفانی كه قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه ای كه
عرفان آن بر تمام دايره̾ وجود از ملك تا ملكوت اعلی و از آنجا تا لاهوت و آنچه در
فهم من و تو نايد،‌سنگين و تحمل آن فوق طاقت. اگر نگويم ممتنع است و نه از آنچه بر
بشريت گذشته است از مهجور بودن از حقايق والای ثقل اكبر و ثقل كبير كه از هر چيز
اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است. و نه آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از
دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن برای مثل منی ميسّر نيست با قصور اطلاع
و وقت محدود.

حضرت امام «
قدس سره » در اين پيام جاودانه نمی خواهد از مقامات عرفانی و ملكوتی ثقلين اكبر و
كبير سخن بگويد زيرا بر تمام دايره وجود از عالم ملك و ملكوت اعلی و حتی حقايق
بالاتر كه در فهم من و امثال من نايد، درك و تحمل آن سنگين تر و فوق طاعت است و
بلكه برای خيل ها محال و ممتنع می باشد برای اينكه يكی از اين دو ثقل كتاب الله
است كه از طريق روح الامين به قلب نبی اعظم اسلام صلی ‌الله عليه و آله وحی گرديده
است ؛ كتابی كه در آن تمامی حقايق عالم آورده شده است، كتابی كه دست آلودگان و
شيطان صفتان از حريمش قطع و بريده است، كتابی كه دارای‌ بعدی آسمانی ‌و ملكوتی و
غيبی ‌است و از اين حيث عالم غيب را به جهان شهادت مرتبط ساخته است و بعدی ظاهری و
انسانی‌ و طبيعی ‌است كه در قالب الفاظ درآمده تا انسان ها برای‌ هدايت بتوانند از
آن بهره مند گردند و استفاده نمايند. حالا اين غيب اكنون چگونه و از چه طريقی در
اين قالب قرار گرفت و حقيقت وحی چيست ؟ آيا تعالی‌ انسان و انخلاع آن از عالم
طبيعت و ماده و كنار رفتن حجاب ها  وانكشاف
آن حقايق است به صورتی كه برای يك انسان متعالی توان تحمل آن وجود دارد ولو از
طريق ملك امين وحی الهی يا نه، وحی عبارت است از تنزل حقايق عالم غيبی و تجلی و
تمثّل آنها در وضعی كه يك انسان مرتبط به عالم طبيعت و ماده، توان درك و دريافت آن
را داشته باشد و يا هر دو‌ی اينها است به طوری كه انسان در سايه سير و تقرب معنوی
به مبدا عالم و خدای جهان به حدی می رسد كه می تواند حقايقی را كه انسان های
معمولی توان تحمل آن را ندارند، متحمل گردد و حامل امانات الهی‌ گردد ؛ در عين حال
اين ثقل اكبر با همه تنزل های زياد و فراوان كه برای بيان حقايق و سهولت فهم انسان
به اين صورت درآمده است. دارا‌ی حقيقتی ‌است كه جز مخاطبين اصلی ‌آنها كه همانا
مترجمان آن هستند و ثقل كبيرند و توان تحمل معنی‌ و مفهوم آن را دارند و در حقيقت
برای آنها نازل گرديده است و منزّل قرآن معلم آنها هست و قبل از آنكه قرآن را به
ديگران تعليم نمايند خودشان تعليم يافته و حقايق آن را فهميده و دريافته اند با يك
دست از عالم بالا می گيرند و با دست ديگر به جامعه و عالم می ‌رسانند و مجاری فيض
الهی ‌و صنايع الله هستند  و با زبان وحی و
غيب آشنائی دارند، ديگران نمی‌ توانند به حقايق آن برسند مگر آن مقداری كه از زبان
مترجمان وحی در اختيار بشريت گذاشته شده است.

آری بعد
عرفانی و مقامات معنوی ثقلين را با اين بضاعت مزجاة و با اين زبان های ‌معمولی و
متداول و با زبان كلمات و  الفاظ و با شيوه
متعارف نمی توان درك كرد و نمی توان آن را تحمل داشت ؛ درك آنها راه ديگری دارد و
زبان مخصوص لازم دارد كه دست ماها از آن كوتاه و خصوصيات‌ درونی و مدارك ما با
آنان نامأنوس است مگر خود حضرت امام قدس سره كه مأمور نيست با آن زبان با ما و امت
خويش سخن بگويد بلكه مأمور است علی قدر عقول ما با ما سخن بگويد و عقول ما و ماها
و ديگران از آن ظرفيت به دوريم و لذا مشاهده می‌ شود كه پيامبر اسلام صلی ‌الله
عليه و آله می ‌فرمايد : « حالاتی بين من و خدای عالم اتفاق می افتاد كه در آن
حالات نه برای ملك مقربی راهی‌ هست و نه برای‌ نبی‌ مرسلی توان تحمل آن ».

آری ! ثقل
اكبر و كبير كه در آن رسالت الهی و بعثت انبياء‌ و وحی آسمانی ‌و مقامات غيبی و
اوليا و امامان و مشاهدات عالم غيب و ربط جهان غيب با عالم شهادت و طبيعت تجلی می‌
يابد و حقيقت عالم ماوراء الطبيعه در قالب يك كامل متجلی می‌گردد و آن قدر سنگينی
می‌ نمايد كه اگر انسان كامل و ولی و امام آن را تحمل نمی كرد نه آسمان ها و نه
زمين و نه چيز ديگر توان تحمل آنها را نداشت و در اين باره مناسب است عنان قلم را
كنترل نموده و در اين وادی وارد نشويم و بحث و بررسی در مورد آنها را باهلش
بسپاريم و در وقت ديگر از آنان در يك باره بهره ببريم.

و همچنين
حضرت امام قدس سره نمی خواهد درباره̾ عظمت و بزرگی‌ خسارت و زيان های معنوی ‌و
انسانی ‌و الهی ‌كه در اثر مهجور ماندن ثقلين اكبر و كبير بر انسانيت در طور تاريخ
بشريت وارد شده است و به هيچ وجه قابل جبران نمی ‌باشد بحث كنند و سخن بگويد. زيرا
عظمت اين خسارت در حدی نيست كه ما ها با معيارهای معمولی و بشری‌بتوانيم ارزيابی
نموده و مورد سنجش قرار دهيم همانطور كه ثقل اكبر و اصغر كه كبير است و نسبت به
ثقل اكبر صغير و اصغر است از جهت جايگاه واقعی و عرفانی‌ و مقامات معنوی از ظرفيت
درك و فهم بشری دور و بيرون است، به همان اندازه خسارت كنار گذاشته شدن آنها و
محروم ماندن عالم از هدايت جامع و تامّ انسان هایی كه با عالم غيب مرتبط بودن و با
زبان وحی و غيب مكنون آشنا بودند ؛ قابل ارزيابی و درك و فهم با اين مدارك ضعيف و
ابزار محدود نمی باشد. بدون ترديد اگر در قرون متوالیه و گذشته در مردم زمينه های
پذيرش بود و شرايط برای اجرا‌ی فيض الهی فراهم می گشت و انبياء ‌و اوليای ‌الهی‌
می‌ توانستند حقايق مأخوذه از عالم غيب را در اختيار بشريت قرار دهند و فهم و عقل
بشری را رشد داده و استعداد درك آنان را به فعليت برسانند. وضع زندگی بشر اينگونه
نبود كه الآن مشاهده می شود و دنيا و مظاهر فعل الهی طور ديگر خودش را نشان می داد
و تاريخ و حركت تاريخ، چهره ديگری و حقيقت نورانی تری پيدا می كرد.

بنابراين
مهجور ماندن ثقل اكبر و اصغر تنها آن دو ارزشمند را متروك و مهجور نكرد بلكه بشر
را از بشريت تهی و شرايط كمال و رشد و تعالی بسيار سخت و راه سر الی الله تنگ تر و
زمينه های تاخت و تاز شياطين و دزدان راه اخلاق و انسانيت و شرافت ها و كرامت های‌
انسانی را فراهم ساخت و كار به جائی رسيد كه در دوران طغيان بنی اميّه « لعنهم
الله » دفاع از شرك و بت پرستی و گبر و جهود افتخار محسوب می شد ولی دفاع از حقيقت
محمّدی صلی الله عليه و آله و ولايت اهل بيت عليهم السلام و روح و معنی واقعی به
آسانی امكان پذير نبوده بلكه جرم به حساب می آمد. در اين باره نيز مناسب است بحث
را متوقف ساخته و تحليل در آن را به وقت ديگر بگذاريم و از خدای‌ متعال لعنت خالده
و ابدی برای عاملان اين هجران و مفارقت امت اسلام از ثقلين بخواهيم. الهی آمين

و نيز با
توجه به اين كه بر همگان واضح و آشكار است كه از ناحيه طاغوتيان و بازيگران سياسی‌و
چپاولگران و غارتگران چه مصائبی بر اين دو ثقل وارد شده است، كدام ظلم و ستمی است
كه از طرف آنها بر قرآن و اهل بيت پيامبر صلی الله عليه و‌آله وارد نكرده باشند ؛
آيا امكان داشت چيزی از مصاديق ستم و ظلم به حساب آيد و آنان توان انجام آن را
داشته باشند ولی انجام ندهند كدام ظلم و كدام ستم كه قلم از بيان آنها عاجز و
ناتوان و وجدان بشری از تذكر و يادآوری شرمسار ؛ هر گروهی و هر باندی روی كار آمده
اند و از نام اسلام و قرآن استفاده كرده اند و از اعتبار و حيثيت اسلام برای
خودشان شأن و اعتبار و موقعيت كسب كرده اند ولی نامردمی ترين و ضد بشری ترين
برخورد ها و رفتارها را با قرآن و اهل بيت پيامبر صلی الله عليه و‌آله انجام داده
اند، ننگين ترين و سياه ترين تاريخ را همانان دارند كه به هر جنايتی دست زدند و از
هيچ خشونتی و وحشيگری خود داری ننمودند، صفحات تاريخ و كتاب ها پر از آنها است و
حوصله اين سری نوشتار ها اجازه نمی دهد ما وارد جزئيات ريز و مشخص شويم ولی همين
مقدار از علاقمندان می خواهيم مروری‌ به دوران سياه هشتادساله حكومت خبيثه بنی
اميه داشته باشند وتاريخ حكومت سياه ترين چندين قرن بنی عباس را كه با نام دين و
قيام به عنوان خون خواهی امام حسين عليه السلام زمام حكومت را در دست گرفتند و
فجيع ترين جنايات تاريخ را مرتكب شدند، مورد مطالعه و بررسی قرار دهند و جريانات
بعد از آنها دوران حاكمان مغول و بعد از آنها را مورد دقت قرار داده و ملاحظه
فرمايند كه بر بشريت چه گذشته است وچه چيزهائی اين طاغوتيان می توانستند مرتكب
شوند و انجام دهند كه انجام ندادند و نمونه های بارز و آشكار در دوران معاصر ديديم
و در همسايه ها و دنيای طاغوت زده در سراسر جهان داريم می بينيم كه هر روز ميليون
ها حق كشی و نامردمی و خيانت به نام های رنگين و با چهره های‌ منافقانه و در شكل
های گوناگون صورت می پذيرد و نه تنها با آنها برخورد نمی شود و بلكه دفاع و حمايت
نيز به عمل می آيد.

امام قدس
سرّه از زاويه ديگری به مسئله ثقلين متذكر می شود و به صورت كوتاه و فشرده و گذرا
بر‌ آنچه بر اين دو ثقل گذشته است اشاره می نمايد و لذا می فرمايد :

« بلكه مناسب
ديدم اشاره ای گذرا و بسيار كوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم. شايد
جمله لن يفترقا حتّی‌ يردا علیّ الحوض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسول
الله صلی الله عليه و آله و سلّم، هر چه بر يكی از اين دو گذشته است بر ديگری
گذشته است و مهجوريت هر يك، مهجوريت ديگری است تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول
خدا (ص) در حوض وارد شوند و آيا اين حوض مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال
قطرات در دريا است يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهی ندارد و بايد گفت، آن
ستمی كه از طاغوتيان بر اين دو وديعه رسول اكرم (ص) گذشته بر امت مسلمان، بلكه بر
بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است.                     ادامه دارد 

 

 

/

سر گذشتهای ويژه از زندگی امام خمينی (قدس سره )

حجة الاسلام
شيخ علی‌ اكبر آشتيانی نمايندۀ ولی‌ فقيه در ژاندارمری ‌جمهوری اسلامی ايران

سر گذشتهای
ويژه از زندگی امام خمينی (قدس سره )

دقت رهبر
كبير انقلاب اسلامی‌ نسبت به اعمال و رفتار اعضای‌ دفتر خود

حضرت امام به
اعمال و رفتار اعضای‌ دفتر بسيار توجه داشتند و آقايان محترم كه همه از فضلا هستند،
عنايت كافی‌ به اين دقت و توجه امام داشتند و همواره سعی می‌كردند مسئوليتی ‌كه در
خارج از دفتر به عهده دارند و خدمتی‌ كه انجام می‌دهند از كارهای‌ دفتر جدا باشد.
در مورد توجه حضرت امام نسبت به كردار اعضای‌ دفتر خاطره ای مربوط به خودم به ياد
دارم كه نقل می‌كنم.

تصميم داشتم
در انتخابات مجلس شورای‌ اسلامی شركت كنم. پس از ثبت نام و تهيه مقدّمات به آشتيان
رفتم و به كارهای‌ مربوطه از جمله تبليغات پرداختم. پوستری‌ از اين جانب همراه با
حضرت امام از طرف ستاد انتخاباتی تشكيل شده، به منظور نصب در نقاط مختلف شهر تهيه
شده بود كه البته بر طبق مقررات اين كار هيچ اشكالی نداشت. زمانی بعد حاج احمد آقا
از قول حضرت امام به من گفتند كه معظم له فرموده اند : « چرا شما آقای بروجردی (
داماد حضرت امام ) را كه انتصاب به بيت دارند به منظور سخنرانی به آشتيان برده ايد.
» به حاج احمد آقا گفتم سلام مرا خدمت حضرت امام برسانيد و بگوئيد من كار خلافی
انجام نداده ام بلكه تنها اولا عكسی كه با حضرتعالی داشتم در قالب پوستر به منظور
تبليغات منتشر كردم كه اين مورد خلاف با مقررات انتخابات نمی باشد و ثانيا نوار سخنرانی
آقای بروجردی موجود است كه اگر اجازه بفرمائيد بفرستم تا مشخص شود كه ايشان هيچ
سخنی بر له من و به منظور انتخاب شدن من ايراد نكرده اند با اين همه اگر خاطر
حضرتعالی نگران است تمنا دارم هيئتی را تعيين كنيد تا بررسی كنند و نتيجه را خدمت
معظم له بياورند.

واقع امر اين
بود كه نامه ای از روی غرض ورزی خدمت امام نوشته بودند و سعی داشتند به گونه ای
خلاف واقع، چنين وانمود كنند كه اينجانب خدای ناكرده از انتصاب خود به دفتر حضرت
امام و يا دوستی‌ خود با نزديكان رهبر انقلاب سوء استفاده كرده ام.

انتخابات به
نحو شايسته ای برگزار شد و اينجانب رأی كافی‌ برای ورود به مجلس شورای اسلامی را
كسب نكردم. پس از آن وقتی می خواستم خدمت امام برسم ابتدا تصور داشتم كه امام هنوز
آن نامه كذب را در نظر دارند، اما پس از اينكه نگاهم به چهره̾ حضرت افتاد مشاهده
كردم ايشان با لبخند به من نگاه می كنند و صورتی گشاده دارند. با خوشرويی از من
پرسيدند كه انتخابات چگونه بود، عرض كردم انتخابات بسيار خوبی بود، ليكن من رأی
نياوردم. بعدا از حاج احمد آقا شنيدم كه حضرت امام از پاسخ من و صحت گفته هايم
بسيار خوشحال شده بودند.

اما
خاطره̾  ديگری كه به ياد دارم مربوط است به
چاپ پيام بسيار مهم برائت حضرت امام كه عنوان مشهور انقلاب را به خود اختصاص داد.
پس از پخش پيام مهم حضرت امام از صدا و سيما و انتشار آن از طريق مطبوعات
همه̾  مسئولين اين عقيده را داشتند كه اين
پيام خط روشنی است كه فرا روی مسئولين تصوير شده است و پرداختن به تبيين آن امری
است كه بايد د راهتمام داشتن نسبت به آن كوشا بود.

به همين
منظور مصاحبه ای توسط دولت ترتيب داده شد و در آن مصاحبه عنوان شد كه كميسيون هایی
به منظور بررسی دقيق تر پيام تشكيل خواهد شد اما به عقيده من اين ابتدای كار بود
يعنی مسئولين به اهمّيت و ارزش پيام پی برده بودند ليكن اين خود به تنهائی كافی
نبود چرا كه آنچه ارزش داشت عمل كردن به موارد ذكر شده در پيام بود. امر مسلم
اينكه تنها روزنامه ها به چاپ اقدام كنند و اعلام شود كه كميسيون تشكيل خواهد
شد  منظور حضرت امام را تأمين نخواهد كرد
بلكه بايد پيام ها و سخنان اما در قالب قوانين و مقررات اجرايی تدوين و برای اجرا
ابلاغ شود.

زمانی كه
پيام برائت حضرت امام منتشر شد من معتقد شدم كه اين پيام تنها برای مردم ايران
اسلامی نيست بلكه بايد تمامی مسلمانان جهان از محتوای آن اطلاع حاصل كرده و نسبت
به تحقق آرمان های مطرح شده در آن اهتمام ورزند. بنابراين تصميم گرفتم پيام برائت
حضرت امام را به چهار زبان عربی، انگليسی، فرانسه و اردو ترجمه كرده و به چاپ
برسانم كه اين كار اينك در مراحل پايانی خود بوده و شايد تا چند ماه ديگر نتيجه
كار حاصل آيد.

اما نكته
جالب توجه در روندی‌ است كه چاپ اين كتب طی كرده است. چرا كه به دليل برون مرزی
بودن هدف می بايست كتبی چاپ و منتشر شود كه از گيرايی های ظاهری نيز برخوردار باشد
يعنی در تهيه آن از كاغذ مرغوب و تكنيك های مختلف بهره گيری شود و در مجموع به
عنوان اثری ارزنده قابل ارائه از طريق سفارت خانه های جمهوری اسلامی باشد. پس از
بررسی امكانات موجود در كشور به اين نتيجه رسيديم كه تهيه اقلام مورد نياز در داخل
مقدور نيست. برای گرفتن ارز مورد نياز جهت تهيه كاغذ مرغوب و زينگ من شخصا با آقای
موسوی نخست وزير صحبت كردم. ايشان گفتند كه در حال حاضر تهيه چنين ارزی برای دولت
كار مشكلی است و پس از اطلاع يافتن از مشكلات دولت از انجام كار با ارز دولتی
منصرف شديم. وقتی جريان امر را به اطلاع حاج احمد آقا رساندم ايشان گفتند من خدمت
حضرت امام عرض می كنم اگر امام توافق داشتند از ارزهایی كه به عناوين شرعی نزد
ايشان است به قيمتی كمتر از بازار آزاد مقداری در اختيار شما می گذاريم. پس از
گذشت چند روز از حاج احمد آقا نتيجه را پرسيدم ايشان به من گفتند حضرت امام فرموده
اند : « من به هيچ وجه راضی نيستم كه پيام من با دلارهایی كه به امانت نزد من است
چاپ شود » به هر حال تصميم نهائی يعنی چاپ كتباب با ارز آزاد گرفته شد. اما نتيجه
ای كه می خواهم بگيرم اينكه، حضرت امام توجه خاصی نسبت به حفظ بيت المال داشتند و
اينكه حالا يك نفر از اعضای دفترشان می خواهد منشور انقلاب چاپ كند يا نكند
برايشان اهميت نداشت.

شريعتمداری و
شركت در كودتا

اما آنانكه
نسبت به انقلاب اسلامی بغض و كينه داشتند از همياری خداوند با مردم مسلما به پا
خواسته و رهبری انقلاب و بر ملا شدن توطئه ها ( با عنايت خاص پروردگار ) عبرت نمی
گرفتند.

حبّ جاه و
مقام و كينه های درونی عنان اختيار از كف آنان گرفته بود و نفس امّاره آنان را به
هر سویی می كشاند. آنچه باعث تأسف بود شركت بعض افراد ملبس به لباس روحانيّت در
توطئه ها، عليه انقلاب اسلامی بود. چرا كه انحراف يك فرد عالم، انحراف ده ها غير
عالم را به دنبال داشت ليكن خود بينی ها و كيش شخصيت، تمامی تعهّدات را پوشش می
داد و شيطان چنان آنان را به ورطه هلاكت می‌ كشاند كه خود غافل بودند هنوز وقتی
ماجرای شركت شريعتمداری در كودتا را در ذهن مرور می‌ كنم. با خود می انديشم چگونه
يك انسان اجازه می دهد چنين سقوط كند و ارزش های الهی و آخرت را به زندگی چند روزه
دنيا ولو اينكه با مقام همراه باشد، می فروشد.

به خاطر دارم
زمانی كه حضرت امام رحمة الله عليه در قم تشريف داشتند و به هدايت انقلاب اسلامی
در كوران حوادث مشغول بودند در مقاطع حساس و مهم وقتی مواضعی اتخاذ می كردند آقای
شريعتمداری موضع عكس گرفته و سعی داشت به نوعی در مقابل امام به اصطلاح خودنمایی
كند.

به عنوان
مثال در مورد تعداد نمايندگان مجلس خبرگان امام نظری داشتند واعلام كردند ليكن
آقای شريعتمداری با اعلام موضعی مخالف، تمامی‌ علاقمندان به انقلاب اسلامی را
ناراحت و متأثر ساختند البته اتّخاذ اين مواضع از جانب او جای تعجّب نداشت چرا كه
قبلا نيز وقتی امام عزيز با صلابت فرياد می زدند شاه بايد برود و با بودن او
استقرار حكومت اسلامی معنا ندارد شريعتمداری می گفت شاه بايد بماند و نظام سلطنتی
بايد وجود داشته باشد.

ماجرای
مخالفت های شريعتمداری به گونه ای كه گفتم در موارد ديگر نيز ادامه يافت. تا يك
روز خبر رسيد شخصی در منزل شريعتمداری توسط شخص ديگری كه آشنا به استفاده از سلاح
گرم نبوده كشته شده است. بعد از مدتی در منزل حضرت آيت الله العظمی گلپايگانی جلسه
ای بود در اين جلسه حضرت امام و آيت الله العظمی نجفی نيز حضور به هم رساندند اين
ماجرا را آقای حاج احمد آقا نقل می كردند كه در اين جلسه حضرت امام با لحنی همراه
با عصبانيت تمامی حركات آقای شريعتمداری از جمله ملاقات وی با شاه ملعون و ديگر
افراد دربار را متذكر شدند امام تمامی مسائل ايجاد شده از سوی شريعتمداری را بدون
وقفه عنوان می كردند و حتی وقتی آيت الله العظمی نجفی از امام اجازه خواستند تا
جلسه با سكون بيشتری ادامه پيدا كند ايشان اجازه نداده و به صحبت های خود ادامه
دادند. در اين زمان آقای شريعتمداری كه از فاش گفتن امام حالتی عصبی پيدا كرده
بودند رنگ خود را باخته و بدون اينكه هيچ دفاعی در مقابل اعمال خود داشته باشند
فقط قدم می زدند.

پس از اين
ماجرا عده ای از علمای تهران به اتفاق حضرت آيت الله حاج ميرزا محمد باقر آشتيانی
به قم آمدند. آقای آشتيانی به منزل من وارد شدند و صبح فردا به اتفاق ديگر آقايان
به خدمت حضرت امام رفتند پس از بازگشت آيت الله آشتيانی به منزل از ايشان سؤال
كردم ملاقات شما با حضرت امام به چه خاطر انجام شد ؟ ايشان توضيح دادند من و عده
ای ديگر از آقايان كه از عمق اعمال آقای شريعتمداری خبر نداشتيم قصد كرده بوديم به
منظور ايجاد صلح ميان حضرت امام و او ابتدا خدمت رهبر انقلاب برسيم و سپس نزد
شريعتمداری برويم اما پس از اينكه خدمت حضرت امام رسيديم، معظم له با بيانات
روشنگرانه خود تمامی مسائل و اعمال شريعتمداری را بازگو كردند و پس از پايان
فرمايشات ايشان من شخصا به اين نتيجه رسيدم كه رفتن به منزل شريعتمداری حرام است،
آيت الله آشتيانی تصريح كردند كه ماهيّت شريعتمداری نه تنها برای من بلكه برای
ديگر علماء ‌نيز كاملا روشن شد و آنها نيز رفتن به منزل شريعتمداری را جايز
ندانستند.

بالاخره حب و
بغض های دنيوی و غير الهی باعث شد آقای شريعتمداری نه تنها خود عليه انقلاب اسلامی
اقدام كند بلكه با فريفتن عده ای، آنان را نيز در اقدام مسلحانه عليه نظام اسلامی
تشويق و ترغيب كند.

پس از افشای
كودتایی كه قرار بود عاملان اصلی كودتا در زندان اوين به سزای عمل خود برسند، به
اتفاق بعضی از دوستان از جمله حجت الاسلام و المسلمين توسلی به اوين رفتيم. در بين
عاملان كودتا چند نفری بسيار مضطرب بودند و سخت می گريستند يكی از اين افراد حالت
عجيبی داشت و گريه امانش نمی ‌داد به او گفتم شما كه قصد كودتا داشتيد فكر نكرديد
كه عنايت خداوند با انقلاب همراه است و عمل شما محاربه با خدا و رسول او می باشد ؟
آيا فكر نكرديد كه در جريان كودتای شما، اگر خدای ناخواسته عملی می شد، چه تعداد
مسلمان بی گناه كشته می شدند ؟ او سرش را به زير انداخته و گريه می كرد اما پس از
اينكه سرش را بلند كرده و من را ملبس به لباس روحانی يافت زبان به سخن گشود و گفت
به خدا قسم حجت را از نظر شرعی برای ما تمام كرده بودند. بعد گفت : ما برای آخرين
بار به منزل آقای‌ شريعتمداری رفتيم، ايشان گفت برويد و انجام بدهيد و موفق باشيد.                                                 
پايان

 

 

/

انتخاب رهبری و تداوم خط حضرت امام « قدّس سرّه »

انتخاب رهبری
و تداوم خط حضرت امام « قدّس سرّه »

رهبری جامعه̾
اسلامی، مسئوليت خطيری است كه از عهده̾ انسان های والائی كه از مراتب عالی اخلاص
در راه خدا و علم و تقوی و عدالت و تدبّر برخوردار باشند، ساخته است ؛ زيرا تصدی
اين امر فاقد جنبه̾ پست و مقام و ساير جنبه های دنيائی می باشد بلكه انجام تعهّد و
ايفای وظيفه ای است كه رهبر و حاكم اسلامی در مقابل خداوند به عهده دارد.

مكتب اسلام
كه آئين چگونه زيستن و هدايت و كمال انسان را در همه عصر ها و نسل ها ارائه می
نمايد، در تمامی جنبه های زندگی فردی و اجتماعی انسان و عرصه های مختلف عبادی،
سياسی، اجتماعی، فرهنگی، قضائی، نظامی، اقتصادی، حقوقی و غيره،‌برنامه و راه و روش
و آئين ويژه ای دارد كه مجموعا يك سيستم و نظام كلّی را تشكيل می دهد. مكتب اسلام،
تكليف انسان را در تمامی عصر ها و در آينده̾ ناپيدای زمانی و نيز در عرصه های مكانی
مختلف و از همه مهم تر، هم در اين دنيا و هم در جهان ديگر روشن كرده است.

جامعيت و
پويائی مكتب اسلام به گونه ای است كه در هر شرائط زمانی و مكانی، راه و رسم زيستن
را به انسان نشان می دهد و قوانينی را ارائه می دهد كه نيازهای فطری و ابعاد مختلف
وجودی انسان را از حيث جسم و روح و روان در دنيا و آخرت و در مسير تعالی و تكامل
وی تأمين می نمايد. چنين مكتبی كه برنامه̾ زندگانی بشر را ارائه داده و پاسخگوی
نيازهای‌ فطری، جسمی و روحی انسان می باشد، نمی تواند در حاشيه قرار داشته و از آن
سيمائی صرفا عبادی مشابه بعضی اديان ديگر ساخته شود، بلكه بايد در متن زندگی و
اجتماعات بشری‌ حضور داشته و حاكم بر سرنوشت انسان ها باشد.

حاكميت نظام
اسلامی و آئين اسلام بر سرنوشت جوامع بشری، مستلزم وجود حكومت اسلامی و اختصاص
حاكميت به الله و تبلور و تجلّی بعد سياسی مكتب اسلام می‌باشد. وجود حكومت اسلامی
در جامعه منجر به حاكميت قوانين شرع و احكام اسلام و تنظيم امور جامعه بر اسلام
آئين و راه و رسم اسلامی خواهد گرديد.

اينجا است كه
مسلمانان موظفند برای ايجاد حكومت اسلامی بپاخيزند و حاكميت های جور و ستم و ضد
اسلام را كنار زده و نظام اسلامی را حاكم نمايند و بر فقها و علمای اسلامی‌ نيز
واجب است نسبت به ايجاد حكومت اسلامی و تنفيذ حكم خدا در جامعه قيام كنند و اساسا
حكومت را در دست گيرند چرا كه حكومت اسلامی به حاكم متناسب با خود نياز دارد.

خصوصيت های
رهبری

رهبری و
هدايت كننده̾ جامعه̾ اسلامی و متصدّی حكومت اسلامی با مسئوليت خطيری كه به عهده
دارد از نظر اسلام دارای مشخصه هایی است تا بتواند جامعه̾ بشری مورد نظر مكتب
اسلام را ايجاد و آئين اسلام را تجلی بخشد.

علاوه بر
مشخصه های عمومی لازم برای مديريت و رهبری از قبيل تدبير و امانت داری و شجاعت و
احساس مسئوليت و غيره، حاكم و رهبری جامعه و حكومت اسلامی بايد از علم و تقوی‌ و
عدالت برخوردار باشد. حاكم اسلامی بايد عالم به تمامی‌ مسائل اسلامی‌ بوده و به
عبارتی فقيه باشد و بتواند اجتهاد نمايد و احاطه̾ كافی به اسلام داشته باشد تا
بتواند اساس و شالوده̾ جامعه را بر پايه̾ اسلام پی‌ ريزی و به سوی الگوی مورد نظر
آن هدايت نمايد. حاكم اسلامی بايد مزكّی و متقی بوده و از رذايل اخلاقی و گناه و
گرايشات سوء نفسانی بدور باشد تا قدرت حاكميت را به سوی خواهش های نفسانی  خود سمت گيری ننمايد و بر قدرت مسلط بوده و از
زاويه̾ مسئوليت و ادای‌ تكليف به آن نگاه كند.

حاكم اسلامی
بايد عادل بوده تا بتواند عدالت اجتماعی را كه مورد توجّه خاص اسلام است در جامعه
برقرار كند و حق را اقامه نموده و داد مظلوم را از ظالم بگيرد و فضای جامعه را
برای دادخواهی آماده نمايد و به طور كلی حاكم اسلامی‌بايد جامعه را با احاطه علمی
خود به سوی الگوی مورد نظر اسلام هدايت نموده و افراد جامعه را در مسير كمال
انسانی تربيت اسلامی نمايد.

وظايف خطير
حاكم اسلامی

حاكم اسلامی‌مسئوليت
ها و وظائف خطيری به عهده دارد كه برای‌تحقّق آنها بايد از هيچ كوششی فروگذار نكند.
اجرای احكام اسلامی در جامعه ـ تحقق عدالت اجتماعی اسلام ـ محو مظاهر شرك در جامعه
ـ حفاظت و حراست از اصول عقيدتی و عملی و ارزش های اسلامی ـ آموزش و تربيت اسلامی
انسان ها در مسير كمال آنها ـ حفاظت و حراست از بلاد اسلامی‌ در مقابل تجاوز
دشمنان اسلام و تنظيم امور ارتش و جنگ و دفاع ـ تبليغ و انتشار انديشه̾ اصيل
اسلامی برای مردم جهان و ساير موارد، از وظائف عمده ای است كه رهبر و حاكم اسلامی
ملزم به انجام آن می باشد كه بر همين اساس رهبر و حاكم اسلامی، اختيارات وسيعی نيز
به عهده دارد.

از صدر اسلام
به اين طرف كه حكام و خلافت های جور و ستم، حاكميت بر جامعه̾ اسلامی را غصب نمودند،
عملا مانع از شكل گيری حكومت اسلامی گرديده و حتّی سعی كردند، انديشه̾ ايجاد حكومت
اسلامی را از ذهن مسلمين بزدايند، به نحوی كه امر حتّی بر عده ای از علمای اسلامی
مشتبه شده و خود را متلی اين امر مهم نمی دانستند و در قرون اخير، استعمار غرب نيز
به كمك حكام جور و ستم آمده و انديشه̾ خطرناك جدائی دين از سياست را به ذهنيت
جامعه القا نمود تا كسی در فكر ايجاد حكومت اسلامی نباشد.

نظريه حكومت
اسلامی

پس از قرن ها
و آن هم در اوج بحران دينی و مذهبی قرن اخير بزرگمردی از سلاله̾ پاك پيامبران (ع)
يعنی حضرت امام خمينی قدس سره با فرياد رسای خويش انديشه̾ حكومت اسلامی را از متون
اسلامی به ذهنيت جامعه القا نمود و نظريه̾ انقلاب اسلامی را به مسلمانان و محرومان
جهان عرضه داشت و به حوزه های علميه و فقها و علمای اسلامی و مسلمين جهان، مسئوليت
و رسالت تاريخی آنها را يادآور شد كه به پا خيزيد و انديشه̾ حكومت اسلامی را تعليم
داده و تبليغ كنيد و عاشورائی به وجود آوريد و در افكار عمومی مسلمانان موج
انديشه̾ حكومت اسلامی را ايجاد نمائيد و بالاخره حكومت اسلامی را تشكيل دهيد. او
در اوج خفقان حاكميت جور و ستم، و بر اساس مسئوليت خطير خويش، الگوی نظام اسلامی
را بر مسلمانان جهان عرضه نمود و برای‌ ايجاد آن، به مبارزه ای سخت و همه جانبه
دست زد، او كه به ادای رسالت الهی و تاريخی خود می انديشيد در اين رهگذر با
اطمينان خاطر به پيش رفت و خداوند نيز نصرتش داد و توانست در دوران حيات پر بارش
حكومت اسلامی را از مرحله̾ انديشه تا اجرا عينيّت بخشد و خود ولايت امر و رهبری
امت اسلامی‌ و حكومت را بدست گيرد وكشتی نجات حكومت اسلامی را از طوفان های سهمگين
حوادث، با درايت خاص خود عبور دهد و يادگار تاريخی حكومت اسلامی را به عنوان
الگویی برای عصر ها و نسل های آينده به جا گذارد كه در واقع همان الگوی حكومتی است
كه حضرت رسول صلی الله عليه و آله برای ايجادش برانگيخته شده و تلاش ها نمودند و
تشكيلش دادند و حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام نيز آن را تجلی بخشيدند.

اينك به ظاهر
او از ميان ما رفته است و امانت بزرگ و يادگار عزيزی كه به جا گذاشت پيش روی ما
قرار دارد تا ما چگونه به مسئوليت و رسالت الهی و تاريخی خود عمل كنيم ؟

انتخاب رهبری
جديد

دشمنان اسلام،
با رفتنش انتظار رفتن حكومت اسلامی را می كشيدند ولی چه ساده لوح بودند. آنها از
عمق شالوده ای كه او پی ريزی نموده بود غافل بودند. آنها نمی فهميدند كه امبت
اسلامی و فقها وعلمای اسلام و حوزه های علميه به رسالت خويش مبنی بر ايجاد حكومت
اسلامی واقف شده و عظمت و ارزش امانت بزرگ او يعنی حكومت اسلامی را درك كرده و به
آن وفادارند زيرا آنها تربيت شدگان مكتب اويند و ادامه دهندگان خط اسلام ناب محمدی
(ص) كه او ترسيم نمود. و ديديم كه پس از ارتحال جانسوزش، تداوم راه حكومت اسلامی‌
حتّی برای لحظه ای دچار وقفه نگرديد و در حالتی كه برای رهبری نظام برنامه و طرح
پيش انديشيده شده ای وجود نداشت، رهبر نظام اسلامی از سوی خبرگان امّت انتخاب
گرديد.

رهبر و حاكم
اسلامی به مثابه قلب نظام اسلامی عمل می كند و ايجاد وقفه در اين مهمّ خطرات جبران
ناپذيری را به همراه دارد و ديديم كه در ميان انظار حيرت زده̾ جهانيان حتّی امبت
اسلامی جهان و ايران و در زمانی بسيار كوتاه پس از ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامی،
رهبر و قلب نظام اسلامی‌ تعيين گرديد.

انتخاب حضرت
آية‌الله خامنه ای با ولايت امر و رهبری نظام اسلامی از سوی خبرگان منتخب امّت،
دشمنان خارجی و داخلی انقلاب اسلامی را مأيوس، و امّت اسلامی را در ايران و جهان
خشنود كرد. انتخاب خبرگان حقيقتا انخاب شايسته ای بود چرا كه حضرت آية‌الله خامنه
ای علاوه بر داشتن شرايط و صفات رهبری، چهره̾ برجسته ای بود كه در بين امت اسلامی
برای رهبری جامعه مقبوليت داشت.

ايشان اسلام
شناسی برجسته  و صاحب كمالات معنوی است و
در فرازهای حسّاس، از انديشه̾ اصيل اسلامی با شهامت و جرأت دفاع نموده است و اين
امر را بر خود فريضه می داند. او تربيت شده̾ مكتب رهبر فقيدمان حضرت آية‌الله
العظمی امام خمينی قدس سره كه پرچم دار تشكيل حكومت اسلامی بود می باشد و طبعا راه
و خط امام فقيد را شناخته و به آن ايمان داشته و در تداوم و پاسداری از آن خواهد
كوشيد،‌او در مقابل عظمت امام فقيدمان احساس خظوع نموده و خود را سرباز راستين
اسلام و راه امام و برپا دارنده̾ پرچمی كه امامش در جهان برافراشت می  داند. او انقلابی اصيل و يار ديرين انقلاب مقدس
اسلامی و مدافع سرسخت ارزش های انقلاب اسلامی و نيروهای حزب الله و مخلص و ايثارگر
انقلاب می باشد.

او كينه̾
ديرينه̾ خود را در مبارزه با استكبار جهانی و سران قدرت شيطانی شرق و غرب حفظ
نموده است. او همه چيز خود را در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامی و پاسداری از
ارزش های آن طبق اخلاص گذاشته و تا سر حدّ شهادت به پيش رفته است. او سند افتخار
جانبازی انقلاب را در بدن دارد. او در تهاجم وحشيانه و همداستان منافقين و صداميان
و آمريكا كه در تابستان سال 1367 به كشورمان انجام پذيرفت، پرچمدار بسيج و حضور
امت حزب الله در صحنه های نبرد حق عليه باطل گرديد و خطری بزرگ را با مدد الهی و
هدايت امام فقيدمان و ياری امت حزب الله از پيش روی انقلاب اسلامی دفع نمود.

او در آغاز
جنگ تحميلی و تمامی فرازهای‌ دفاع مقدس شخصا و در لباس سربازی، همانند رزمندگان
عزيز اسلام در تمامی‌ صحنه ها حضور داشته و صاحب نظر بوده و بيش از هر كس در امور
كشور داری واقف می باشد. او شخصيتی فاضل و علمی و فرهنگی و مقبول حوزه و دانشگاه
شناخته می شود. او از مقبوليت خاصّی در بين حوزه های علميه و علمای اسلام برخوردار
بوده و در مسائل مختلف علمی و ادبی و فرهنگی و هنری و سياسی و اجتماعی و اقتصادی و
فلسفی و غيره صاحب نظر می باشد. او چهره ای‌ است كه ايمان و اخلاص و تعبّد و تقوی‌
و علم و عمل و رزم و مبارزه و مردم داری و حوزه و دانشگاه و سياست و تدبير و
مديريت را در خود جمع نموده است و به همين اعتبار از مقبوليت خاصی در بين اقشار
مختلف جامعه اعم از علمای اسلام 
وانقلابيون اصيل و دانشگاهيان و سپاهيان و ارتشيان و نهادهای انقلاب اسلامی
و نيروهای سياسی و قضات و توده̾ مردم برخوردار است و بالاخره او چهره ای است كه با
مشخصه هايش لايق رهبری امّت و نظام اسلامی‌ و ولايت امری بعد از امام فقيدمان بود
و به حقّ مجلس خبرگان انتخاب شايسته ای انجام داد.

اميد به
اينكه خداوند متعال به او توفيق خدمت به اسلام عزيز و سربلندی پرچم خونين و پر
افتخار انقلاب اسلامی در جهان و انجام ميثاقی كه با امام فقيد و معلّم عزيزش مبنی
بر تداوم راه او بسته است عنايت بفرمايد و بتواند به عنوان مظهر وحدت امّت اسلامی
در مبارزه ای پيگير با استكبار جهانی و مظاهر شرك و بت پرستی پرچم توحيد را بر
افرشته نگه داشته و آرمان ها و اصول انقلاب اسلامی را پاسداری و محقّق سازد، انشاء
الله.

 

 

/

عوامل شرح صدر

مديريت
اسلامی

شرح صدر

عوامل
شرح  صدر

حجة الاسلام
و المسلمين محمدی ری شهری

در گذشته عرض
شد كه مهم ترين اصل از اصول مديريت « شرح صدر » است و شرح صدر عبارت است از گسترش
ظرفيت فكری و روحی انسان، و اگر اين خصيصه برای‌ انسان حاصل شود همه̾ خصايصی كه يك
مدير شايسته بايد داشته باشد برای او حاصل شده است. بصيرت وبينش، سياست، حسن خلق،
رفق و مدارا، قاطعيت، انتقاد پذيری، تغافل، اميد و صبر و استقامت كه اصول اخلاق
مديريتند، همگی از آثار و لوازم شرح صدر می باشند. پس از تفسير شرح صدر، و تبيين
شرح صدر از ديدگاه قرآن ف و توضيح رابطه̾ شرح صدر و مديريت در مقالات گذشته اينك
به بحث درباره̾ چهارمين مسأله از مسايلی كه در تبيين نخستين اصل از اصول مديريت
بايد مورد بررسی قرار گيرد يعنی‌ »‌ عوامل شرح صدر » می‌ پردازيم :

عوامل شرح
صدر

اگر متون
اسلامی را جهت يافتن عوامل شرح صدر مورد مطالعه قرار دهيم، ملاحظه خواهيم كرد كه
چهار چيز به عنوان عوامل شرح صدر از آن ها ياد شده است، اين عوامل عبارتند از :

1-   
معرفت حقيقی            2- قرآن         3- ذكر                 4- دعا

 

1-   
معرفت حقيقی

نخستين عامل
مولد شرح صدر بلكه عمده ترين و اصلی ترين عوامل آن معرفت حقيقی است، ساير عوامل در
واقع مقدمات پيدايش اين عامل هستند.

ابتدا جمله
ای‌ از امام چهارم عليه السلام در ارتباط با نقش معرفت حقيقی‌ در ايجاد شرح صدر
نقل می كنيم و بعد توضييح می‌ دهيم كه معرفت حقيقی چيست ؟

و چه رابطه
ای ميان اين معرفت و شرح صدر وجود دارد ؟ و معارفی كه موجب شرح صدرند  كدامند ؟

امام چهارم
عليه السلام در مناجات عارفين كه منسوب به آن حضرت است در مقام نيايش می فرمايد :

« الهی‌
فاجعلنا من الّذين تر سخت اشجار الشوق إليك في حدائق صدورهم… قد كشف الغطاء عن
ابصارهم و انجلت ظلمة الريب عن عقائدهم و ضمائرهم و انتفت مخالجة الشك عن قلوبهم و
سرائرهم، و انشرحت بتحقيق المعرفة صدورهم ».

خدايا ما را
از كسانی قرار ده كه درختان شوق و عشق به تو در باغ های سينه هاشان ريشه دوانيده…
پرده از ديده های دلشان برداشته شده، و تاريكی شك از عقائد و ضمائر آنها برطرف
گرديده، و وسوسه ترديد از دل ها و نهادهاشان زايل شده، و با وصول به معرفت حقيقی‌
و غير قابل ترديد به شرح صدر رسيده اند.

ملاحظه می
كنيد كه امام ضمن دعا به اين نكته مهم اشاره می كند كه تحقيق معرفت و وصول به
شناخت حقيقی موجب شرح صدر است و تا انسان به اين معرفت نرسد به شرح صدر اسلامی
نخواهد رسيد.

معرفت حقيقی
چيست ؟

در روايات
اسلامی ما با دو نوع علم و معرفت و نيز دو نوع عالم و عارف برخورد می‌ كنيم : علم
و عرفان و عالم و عارف واقعی، و علم و عرفان و عالم و عارف غير واقعی.

در سخنان
پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله می خوانيم :

« انّ من
العلم جهلا » [1]

برخی از
دانائی‌ ها تحقيقا نادانی است.

و نيز امير
المؤمنين عليه السلام ضمن بيان مشخصات مبغوض ترين آفريده ها نزد خداوند متعال،
فردی را با اين عنوان معرفی می كند كه :

« قد سمّاه
أشباه الناس عالما  وليس به».

شبيه مردم ها
او را عالم می‌ نامند ولی او در واقع عالم نيست [2].

اكنون در صدد
بيان اين معنا نيستم كه چگونه می شود تناقض جهل شدن علم را حلّ كرد ؟ و چگونه می
توان تصور كرد كه عالم، جاهل باشد، در فرصت مناسب توضيح خواهم داد، آنچه در رابطه
با تبيين عوامل شرح صدر ضروری است، تفسير علم و معرفت حقيقی و رابطه آن با شرح صدر
است.

علم و معرفت
حقيقی‌ عبارت است از شناخت حقايق هستی‌ آن چنان كه هست، همان طور كه در دعا آمده «
اللهم أرنا الأشياءكما هی » خدايا چيزها را آن چنان كه هستند به ما نشان بده.

معرفت واقعی
نسبت به حقايق هستی‌ هنگامی برای‌ انسان حاصل می شود كه حجاب از ديده دل برداشته
شود، وقتی‌ حجاب از ديده دل برداشته شد، انسان هستی را آن چنان كه هست بدون هيچ
ابهامی‌ با چشم حقيقت بين دل مشاهده می كند، و در اين هنگام همان طور كه در مناجات
عارفين آمده آن چنان كانون جان از نور معرفت حقيقی‍ روشن می‌ شود كه هيچ نقطه مبهم
و تاريكی در ذهن باقی نمی ماند و هر گونه شك و ترديد نسبت به حقايق عالم از دل
زايل می گردد و در پرتو اين نور است كه ظرفيت معنوی انسان افزايش می يابد و به
نعمت عظمای شرح صدر نائل می آيد.

 و اما اين كه چه رابطه ای ميان حقيقت شناسی‌ و
شرح صدر وجود دارد و شناخت كدام حقيقت موجب شرح صدر است ؟

شناخت كدام
حقيقت ؟

در پاسخ به
اين سؤال كه شناخت كدام حقيقت موجب شرح صدر می گردد و ظرفيت فكر‌ی و روحی انسان را
افزايش می دهد ؟ می توان گفت كه مطلق شناخت و شناخت هر حقيقی از حقايق عالم در
افزايش ظرفيت فكری انسان مؤثر است، در اين رابطه جمله ای دقيق و جالب از
اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه آمده است و آن جمله اين است.

« كل وعاء
يضيق بما جعل فيه إلّا وعاء العلم فإنّه يتسع به »[3]

هر ظرفی تنگ
می شود به آن چه درون آن نهاده گردد، مگر ظرف علم كه نه تنها تنگ نمی شود بلكه با
اين مظروف گسترده می گردد.

ترديدی نيست
كه علم ظرفيت فكری عالم را گسترش می دهد و هر قدر انسان بيشتر بداند ظرفيت و
آمادگی انديشه او برای شناخت بيشتر، افزايش می يابد ولی مسأله مهم در تبيين عوامل
شرح صدر، پيدا كردن علم و معرفتی است كه ظرفيت روحی انسان را گسترش می دهد، در اين
رابطه اگر ما متون اسلامی را با دقت مورد مطالعه قرار دهيم به اين نتيجه می رسيم
كه هر علم و معرفتی موجب گسترش ظرفيت روحی انسان و شرح صدر اسلامی نيست، معرفتی كه
موجب شرح صدر است شناخت ويژه ای است كه در روايات اسلامی از آن تعبير به نور علم و
يا علم نور شده است و اين معرفت و علم و 
اين نور و روشن بينی جز از  راه عمل
و به كار بستن قوانين وحی برای انسان حاصل نمی شود و لذا تحصيل شرح صدر اسلامی ‌در
واقع يك راه بيشتر ندارد و آن عبارت است از راه تقوا.

تقوا حجاب
های ديده̾ دل را كنار می زند و با كنار رفتن حجاب های دل معرفت حقيقی، و نور علم،
و علم نور كانون جان را روشن می كند و در پرتو اين نور است كه انسان به شرح صدر
اسلامی می رسد، و لذا امير المؤمنين عليه السلام می فرمايد :

« إنّ تقوی
الله دواء داء قلوبكم، و بصر عمی افئدتكم… و جلاء غشاء ابصاركم » [4].

تقوای خدا
تحقيقا داروی بيماری قلب های شما، و بينائی كوری دلهای شما و برطرف كننده̾ حجاب
ديده های شما است.

دقت در اين
نكته كه تنها راه و صول به شرح صدر اسلامی تقوا است اين راز را باز می‌كند كه چرا
در آغاز بحث گفتيم اصلی ترين عوامل شرح صدر، معرفت حقيقی است و ساير عوامل مقدمات
پيدايش اين عامل می باشند، زيرا تقوا جز از راه عمل به قرآن، و ذكر و دعا حاصل نمی
شود.

2-   
قرآن

دومين چيزی
كه در روايات اسلامی‌ از آن به عنوان پيدايش شرح صدر ياد شده است قرآن است، امام
علی عليه السلام در اين رابطه می فرمايد :

«
افضل الذكر القرآن، به تشرح الصدور و تستنير السرائر » [5].

بهترين ذكر
قرآن است، كه به وسيله آن انسان ها به شرح صدر می رسند و باطن آنها نورانی می گردد.

قرائت قرآن
اگر توأم با تدبّر و تفقه باشد زنگار های آئينه̾ دل را پاك می كند و زمينه را برای
بكار بستن قرانين الهی فراهم می‌ سازد، و عمل به قرآن تقوا می آفريند و در سايه̾
تقوا انسان به نور علم می رسد و در پرتو اين نور و معرفت حقيقی، شرح صدر اسلامی
برای انسان حاصل می گردد.

اين است كه
پيامبر اسلام در مقام نيايش می فرمايد :

« اللّهم
نوّر بكتابك بصری و اشرح به صدری » [6].

خدايا با
كتاب خودت ديده ام را روشنی ببخش و به وسيله̾ آن شرح صدر عطايم كن.

و امام علی‌
عليه السلام وقتی قرآن را ختم می فرمود اين دعا را می خواند :

« اللهم اشرح
بالقرآن صدری، واستعمل بالقرآن بدنی، و نور بالقرآن بصری، و اطلق بالقرآن لسانی »[7]

خدايا به
قرآن شرح صدر مرا عطا كن، و به قرآن بدنم را بكار بندگی خود وادار، و به قرآن ديده
ام را روشنائی ببخش، وبه قرآن زبانم را رها كن.

3-   
ذكر

سوّمين چيزی
كه از نظر روايات اسلامی در پيدايش شرح صدر در انسان نقشی مؤثر دارد، ذكر و ياد خدا
است،‌امام علی‌ عليه السلام در روايتی تصريح می كند كه  :

«
الذّكر يشرح الصدر » [8].

ياد خدا به
انسان شرح صدر می دهد.

مقصود از
ذكری كه موجب شرح صدر است قطعا ذكر زبانی نيست بلكه ذكر زبانی در واقع ذكر نيست،
ذكر، ياد است، و ياد، امری است قلبی‌، بنابراين ياد خدا عبارت است از احساس حضور
او.

اگر اين
احساس بر انسان غلبه كند، بتدريج حجاب ها از ديده̾ دل برداشته می شود و كانون قلب
به نور ذكر منور می گردد و به گفته اميرالمؤمنين عليه السلام :

« دوام
الذّكر بنير القلب و الفكر » [9]

تداوم ياد
خدا، دل و انديشه را روشنائی می بخشد.

و در پرتو
نورانيت قلب، انسان به معرفت حقيقی و شرح صدر اسلامی می رسد.

4-   
دعا

چهارمين عامل
پيدايش شرح صدر دعا است، بدين معنا كه دعا ونيايش و از خدا خواستن در كنار قرائت
قرآن، و عمل به قرآن، و تداوم ياد خدا نقش مؤثر و تعيين كننده ای در پيدايش شرح صدر
برای انسان دارد و يا به تعبيری دقيق تر، دعا مكمل ساير مقدمات تقوا و نورانيت قلب
و معرفتی است كه انسان را به شرح صدر می رساند و لذا در روايتی از پيامبر اسلام
صلی الله عليه و آله آمده :

«
اكثر دعائی و دعاء الأنبياء قلبی بعرفه… اللهم اشرح لی صدری و يسّرلی امری » [10].

بيشترين دعای
من و دعای پيامبران قبل از من در عرفه اين است كه…

خدايا به من
شرح صدر بده و كارم را آسان كن.

در اين حديث
شريف دو نكته قابل توجه است :

1-   
نقش دعا در ايجاد شرح
صدر، اگر دعا در ايجاد شرح صدر مؤثر نبود معنا نداشت كه همه انبياء الهی آنهم در
عرفه از خداوند متعال شرح صدر بخواهند البته اين نكته تأكيدی است بر آثار ادعيه كه
از ساير روايات نيز استفاده می شود.

2-    نقش اصولی شرح صدر در مديريت و رهبری،
وقتی‌ همه انبياء الهی در حساس ترين وقت دعا، مطلبی را از خداوند متعال می خواهند،
بی ترديد اين نشانه̾ اهميت فوق العاده موضوع دعا و نقش آن در ارتباط با مسئوليتی
است كه بر دوش آنها ست و آن مسئوليت چيزی جز مديريت جامعه و رهبری مردم نيست.

همه آنچه در
اين باب در رابطه با عوامل شرح صدر گفته شد در اين سخن امام صادق عليه السلام
خلاصه شده است كه :

«
إنّ الله عزّوجلّ إذا اراد بعبد خيرا نكت في قلبه نكتة‌من نور و فتح مسامع قلبه و
وكّل به ملكا يسدّده، و إذا اراد بعبد سوءا نكت في قلبه نكتة‌سوداء و سدّ مسامع
قلبه و وكّل به شيطانا يضلّه »‌.

« ثم تلاهذه
الآية‌ « :

« فمن يرد
الله ان يهديه… »

وقتی خداوند
عزّو جلّ اراده كند به بنده ای نيكی نمايد در دلش نقطه ای از نور پديد می آورد و
گوش های قلبش را باز می كند و فرشته ای را مأمور او می نمايد كه او را به كارهای
درست وا دارد، واگر خداوند اراده نمايد به بنده ای‌ بدی كند، در دلش نقطه ای سياه
پديد می آورد و گوش های دلش را می بندد، و شيطانی را موكّل او می كند كه گمراهش
نمايد.

در اينجا
امام آيه 125 از سوره انعام را تلاوت فرمود :

« كسی كه
خداوند اراده كرده باشد او را هدايت نمايد به او شرح صدر برای پذيرش اسلام عطا كند،
و كسی را كه بخواهد گمراه نمايد سينه اش را سخت تنگ می كند، به گونه ای كه گويا به
آسمان بالا می رود، اين چنين خداوند پليدی را بر افرادی كه ايمان نمی آورند قرار
می دهد ».

مقصود از
هدايت و اضلال خداوند متعال در آيه كريمه و نيكی و بدی او در سخن امام صادق عليه
السلام اين نيست كه خداوند بی جهت تصميم می گيرد يكی را هدايت كند و ديگری را
گمراه، به يكی بی جهت خير برساند و به ديگری‌ شرّ، اين هدايت و اضلال و خير و شر،
ريشه در اعمال انسان دارند.

به عبارت
ديگر آن چه موجب پيدايش تقوا و وصول به معرفت حقيقی‌ است، سبب هدايت و خيرخواهی
خداوند برای انسان است، و همان، موجب شرح صدر اسلامی نيز هست.

و آنچه مانع
تقوا و معرفت حقيقی است، سبب اضلال و بدخواهی خداوند برای انسان است، و همان، مانع
شرح صدر اسلامی و موجب ضيق صدر نسبت به پذيرش حق، و شرح صدر كفری می باشد.                     ادامه دارد.

 

 



1-     
ميزان الحكمه
ـ حديث 13647 و 13646.

/

وفات ابوطالب و خديجه

بخش سوم

درس هائی از
تاريخ تحليلی اسلام

وفات ابوطالب
و خديجه

قسمت بيست و
چهارم

حجة الاسلام
و المسلمين رسول محلاتی

يك تذكر

در پايان اين
بحث تذكر اين مطلب نيز مناسب است كه در پاره ای از نقل ها مانند روايتی كه ابن شهر
آشوب از كتاب « المعرفة » ابن مندة نقل می كند اينگونه آمده است كه : « توفيت
خديجة بمكة من قبل ان تفرض الصلاة علی الموتی ».[1]

يعنی خديجه
در مكه از دنيا رفت پيش از آنكه نماز مردگان واجب شده باشد…

و روی اين
نقل ممكن است بگويد :

در گفتار ابن
كثير هم ممكن است تصحيف يا سقطی رخ داده و جمله « علی الموتی » افتاده باشد و
منظور همين نماز مردگان باشد…

ولی صرف نظر
از اصل مطلب كه بايد در جای خود درباره̾ صحت و سقم آن بحث شود كه آيا نماز ميت چه
زمانی فرض شد و آيا جدای از ساير نمازها فرض شده…

در ذيل همين
روايت ابن شهر آشوب كه از كتاب مزبور نقل می كند مطلبی هست كه بر خلاف مشهور و
بلكه نقل متواتر اهل تاريخ است و باز هم موجب ضعف اين روايت می شود، زيرا به دنبال
عبارت فوق كه ذكر شد چنين است كه می گويد :

« و سمّی ذلك
العام عام الحزن، و لبث بعد هما بمكّة ثلاثة اشهر، فأمر اصحابه بالهجرة الی الحبشه
فخرج جماعة من اصحابه بأهاليهم، و ذلك بعد خمس من نبوّته… ».

يعنی و آن
سال سال اندوه ناميده شد و رسول خدا پس از مرگ آن دو ( يعنی خديجه و ابوطالب ) سه
ماه در مكه ماند سپس به ياران خود دستور هجرت به حبشه را داد و گروهی از يارانش به
همراه خانواده های خود بدانجا هجرت كردند، و همه̾ اين ماجرا پنج سال پس از بعثت آن
حضرت بود…

كه همانگونه
كه ميدانيد اين مطلب بر خلاف همه̾ نقل ها است كه هجرت به حبشه و مرگ ابوطالب  و خديجه همگی در سال های هفتم و دهم بوده و با
اين عبارت سازگار نيست…

باری بهتر آن
است كه اين بحث را به همين جا خاتمه داده و به بحث ديگری بپردازيم و آن ماجرای سفر
رسول خدا به طائف است كه ما در آغاز اصل ماجرا را از روی كتاب های تاريخی نقل می
كنيم و سپس به تذكراتی كه لازم است می‌ پردازيم :

سفر طائف

از روی هم
رفته̾ تواريخ چنين بر‌ می آيد كه پس از فوت ابوطالب و از دست دادن آن حامی و پناه
بزرگ، رسول خدا صلی الله عليه و آله در صدد برآمد تا در مقابل مشركين حامی و پناه
تازه ای پيدا كند و در سايه̾ حمايت او به دعوت آسمانی‌ خويش ادامه دهد، از اين رو
در موسم حج و ايام زيارتی ديگر به نزد قبائلی كه به مكه می آمدند می رفت و ضمن
دعوت آنها به اسلام از آنها می خواست او را در پناه حمايت خويش گيرند تابهتر
بتواند رسالت خويش را تبليغ كند و از آن جمله به ايشان می فرمود : من شما را مجبور
به چيزی نمی كنم، هركه خواهد از روی‌ ميل و رغبت دعوتم را بپذيرد و گرنه من كسی را
مجبور نمی كنم، من از شما می خواهم مرا از نقشه ای كه دشمنان برای قتل من كشيده
اند محافظت كنيد تا تبليغ رسالت پروردگار خود را بنمايم و بالاخره هر چه خدا می
خواهد نسبت به من و پيروانم انجام دهد.

ابولهب نيز
كه همه جا مراقب بود تا پيغمبر خدا با قبائل عرب تماس نگيرد و از پيشرفت اسلام
جلوگيری می كرد به دنبال آن حضرت می آمد و می گفت : اين برادر زاده̾ من دروغگو است
سخنش را نپذيرد، و برخی هم مانند قبيله̾ بنی حنيفه آن حضرت را به تندی از خود
راندند.

رسول خدا صلی
الله عليه و آله در اين ميان به فكر قبيله̾ ثقيف افتاد و در صدد برآمد تا از آنها
كه در طائف سكونت داشتند استمداد كند و به همين منظور با يكی دو نفر از نزديكان
خود چون علی عليه السلام و زيد بن حارثة و يا چنانچه برخی گفته اند : تنها در يكی
از شب های آخر ماه شوال سال دهم بعثت [2]
به سوی طائف حركت كرد [3]
و در آنجا به نزد سه نفر كه بزرگ ثقيف و هر سه برادر و فرزندان عمر و بن عمير
بودند رفت، نام يكی‌ عبد يا ليل و آن ديگری مسعود و سومی حبيب بود.

پيغمبر خدا
هدف خود  را از رفتن به طائف شرح داد  و اذيّت و آزاری را كه از قوم خود ديده بود به
آنها گفت و از آنها خواست تا او را در برابر دشمنان و پيشرفت هدفش ياری كنند، امّا
آنها تقاضايش را نپذيرفته و هركدام سخنی گفتند يكی از آنها گفت : من پرده̾ كعبه را
دريده باشم اگر خدا تو را به پيغمبری فرستاده باشد !

ديگری گفت :
خدا نمی توانست كس ديگری را جز تو به پيامبری بفرستد ! سومی ـ كه قدری مؤدّب تر
بود گفت : به خدا من هرگز با تو گفتگو نمی كنم زيرا اگر تو چنان چه ميگوئی فرستاده
از جانب خدا هستی و در اين ادّعا كه می كنی راست می گوئی پس بزرگتر از آنی كه من
با تو گفتگو كنم، و اگر دروغ می گوئی و بر خدا دروغ می بندی پس شايستگی آن را
نداری كه با تو سخن بگويم.

رسول خدا صلی
الله عليه و آله مأيوسانه از نزد آنها برخاست ـ و به نقل ابن هشام ـ هنگام بيرون
رفتن از آنها درخواست كرد كه گفتگوی آن مجلس را پنهان دارند و مردم طائف را از
سخنانی كه ميان ايشان ردّ و بدل شده بود آگاه نسازند، و اين بدان جهت بود كه نمی‌
خواست سخنان عبد يا ليل و برادرانش 
گوشزد  مردم طائف و موجب گستاخی
آنان نسبت بدان حضرت گردد، و شايد هم نمی خواست گفتار آنها به گوش بزرگان قريش در
مكّه برسد و موجب شماتت آنها شود.

 

 

امّا آنها
درخواست پيغمبر خدا را ناديده گرفته و ماجرا را به گوش مردم رساندند، و بالاتر
آنكه اوباش شهر را وادار به دشنام و استهزاء آن حضرت كردند، و همين سبب شد تا چون
رسول خدا صلی الله عليه و آله خواست از ميان شهر عبور كند از دو طرف او را احاطه
كرده و زبان به دشنام و استهزاء بگشايند و بلكه پس از چند روز توقّف، روزی بر آن
حضرت حمله كرده سنگ بر پاهای مباركش زدند و بدين وضع ناهنجار آن بزرگوار را از شهر
بيرون كردند.

رسول خدا صلی
الله عليه و آله به هر ترتيبی بود از دست آن فرومايگان خود را نجات داده از شهر
بيرون آمد، و در سايه̾ ديواری از باغ های خارج شهر آرميد تا قدری از خستگی رهائی
يابد و خون پاهای خود را پاك كند، و در آن حال رو به درگاه محبوب واقعی و پناه گاه
هميشگی خود ـ يعنی خدای بزرگ ـ كرده و شكوه حال بدو برد، و با ذكر او دل خويش را
آرامش بخشيد و از آن جمله گفت :

« اللّهم
اليك اشكو ضعف قوّتی، و قلّة حيلتی و هوانی علی النّاس يا أرحم الرّاحمين، انت ربّ
المستضعفين و انت ربّی، إلی من تكلنی، الی بعيد يتهجّمنی، ام الی عدو ملّكته امری،
ان لم يكن بك علیّ غضب فلا ابالی ولكن عافيتك هي اوسع لی، اعوذ بنور وجهك الّذی
اشرقت له الظلمات و صلح عليه امر الدّنيا و الآخرة من ان تنزل بی غضبك او يحلّ
علیّ سخطك، لك العتبی حتّی ترضی ولا حول ولا قوّة الّا بك ».

ـ‌ پروردگارا
من شكوه̾ ناتوانی و بی پناهی خود و استهزاء مردم را نسبت به خويش به درگاه تو می
آورم ای مهربان ترين مهربان ها ! تو خدای ناتوانان و پروردگار منی، مرا در اين حال
بدست كه می سپاری ؟ بدست بيگانگانی كه با ترشروئی مرا برانند يا دشمنی كه سرنوشت
مرا بدو سپرده ای !

خداوندا !
اگر تو بر من خشمناك نباشی بكی ندارم ولی عافيت تو بر من فراختر و گواراتر است.

من بنور ذاتت
كه همه̾ تاريكی‌ ها را روشن كرده و كار دنيا و آخرت را اصلاح می كند پناه می برم
از اينكه خشم تو بر من فرود آيد يا سخط و غضب بر من فرو ريزد، ملامت ( يا باز
خواست ) حق تو است تا آنگاه كه خوشنود شوی و نيرو و قدرتی جز بدست تو نيست.

ديوار باغی
كه آن حضرت بدان تكيه زده و به راز و نياز با خدای مشغول بود، تاكستانی بود متعلق
به عتبه و شيبه دو تن از بزرگان مكه كه خود در آن جا بودند، و چون از ماجرا مطلع
شدند به حال آن بزگوار ترحّم كرده و به غلامی كه در باغ داشتند و نامش « عدّاس » و
به كيش مسيحيّت ميزيست دستور دادند خوشه̾ انگوری بچيند و برای آن حضرت ببرد.

عدّاس طبق
دستور آن دو خوشه̾ انگوری چيده و در ظرفی نهاد و برای رسول خدا صلی الله عليه و‌آله
آورد، عداس ديد چون رسول خدا صلی‌ الله عليه و‌ آله خواست دست به طرف انگور دراز
كند و خواست دانه ای از آن بكند و تناول نمايد « بسم الله » گفت و نام خدا را بر
زبان جاری كرد، عدّاس با تعجّب گفت : اين جمله كه تو گفتی در ميان مردم اين سرزمين
معمول نيست، رسول خدا پرسيد :

ـ تو اهل
كدام شهر هستی و آئين تو چيست ؟

عدّاس ـ من
مسيحی مذهب و اهل نينوی هستم !

رسول خدا صلی
الله عليه و آله ـ از شهر همان مردان شايسته ـ يعنی ـ‌ يونس بن متی ؟

عدّاس ـ يونس
بن متی را از كجا می شناسی ؟

فرمود ـ او
برادر من و پيغمبر خدا بود و من نيز پيغمبر و فرستاده̾ خدايم.

عدّاس كه اين
سخن را شنيد پيش آمده سر آن حضرت را بوسيد و سپس روی پاهای خون آلود وی افتاد.

عتبه و شيبه
كه ناظر اين جريان بودند به يكديگر گفتند : اين مرد غلام ما را از راه بدر برد !

و چون عدّاس
به نزد آن دو برگشت از او پرسيدند : چرا سر و دست و پای اين مرد را بوسيدی ؟

گفت : كاری‌
برای من بهتر از اين كار نبود، زيرا اين مرد از چيزهائی خبر داد كه جز پيغمبران
كسی از آن چيزها خبر ندارد !

عتبه و شيبه
بدو گفتند :

ولی مواظب
باش اين مرد تو را از دين و آئينی كه داری بيرون نبرد كه آئين تو بهتر از دين او
است.

ضمنا مدت
توقف آن حضرت را در طائف، برخی ده روز و برخی يك ماه ذكر كرده اند [4].

بازگشت رسول
خدا صلی‌ الله عليه و‌ آله

طبرسی (ره )
از علی بن ابراهيم نقل كرده هنگامی كه رسول خدا صلی الله عليه وآله از طائف بازگشت
و به نزديكی مكه رسيد چون به حال عمره بود و می خواست طواف و سعی‌ انجام دهد درصدد
برآمد تا در پناه يكی‌ از بزرگان مكه درآيد و با خيالی آسوده از دشمنان اعمال عمره
را انجام دهد، از اين رو مردی از قريش را كه در خفاء مسلمان شده بود ديدار كرده
فرمود : به نزد اخنس بن شريق برو و بدو بگو : محمد از تو می خواهد او را در پناه
خود در آوری تا اعمال عمره̾ خود را انجام دهد !

مرد قرشی به
نزد اخنس آمد و پيغام را رسانيد و او در جواب گفت : من از قريش نيستم بلكه جزء هم
پيمانان آنها هستم و ترس آن را دارم كه اگر اين كار را بكنم آنها مراعات پناه مرا
نكنند و عملی از آنها سر زند كه برای هميشه موجب ننگ و عار من گردد.

مرد قرشی
بازگشت و سخن او را بحضرت گفت، پيغمبر به او فرمود : نزد سهيل بن عمرو برو و همين
سخن را به او بگو، و چون مرد قرشی پيغام را رسانيد سهيل نپذيرفت و برای بار سوم
رسول خدا صلی الله عليه و آله او را به نزد مطعم بن عدی فرستاد و مطعم حاضر شد كه
آن حضرت را در پناه خود گيرد تا طواف و سعی و عمره را انجام دهد، و بدين ترتيب
رسول خدا صلی الله عليه و‌ آله وارد مكه شد و برای طواف به مسجد الحرام آمد.

ابوجهل كه آن
حضرت را ديد فرياد زد : ای گروه قريش اين محمد است كه اكنون تنها است و پشتيبانش
نيز از دنيا رفته اكنون شما دانيد با او !

طعيمة بن عدی
پيش رفته گفت : حرف نزن كه مطعم بن عدی او را پناه داده !

ابوجهل
بيتابانه نزد مطعم آمد و گفت : از دين بيرون رفته ای يا فقط پناهندگی او را
پذيرفته ای ؟ مطعم گفت : از دين خارج نشده ام ولی او را پناه داده ام، ابوجهل گفت
: ما هم به پناه تو احترام می گذاريم، و از آن سو رسول خدا صلی الله عليه و آله
چون طواف و سعی را انجام داد نزد مطعم آمده و ضمن اظهار تشكّر فرمود : پناه خود را
پس بگير ! مطعم گفت : چه می‌شود اگر از اين پس نيز در پناه من باشی ؟ فرمود دوست
ندارم بيش از يك روز در پناه مشركی بسر برم، مطعم نيز جريان را به قريش اطلاع داده
و اعلان كرد : محمد از پناه من خارج شد.

داستان ايمان
جنّيان

برخی از سيره
نويسان چون ابن هشام در سيره و ابن اثير در كامل و طبری در تاريخ خود [5] 

ماجرای ايمان
جنيّان به رسول خدا را كه در سوره̾ احقاف و سوره̾ جن در قرآن كريم ذكر شده مربوط
به همين سفر دانسته و گفته اند :

هنگامی كه
رسول خدا (ص) از طائف باز می گشت به جائی رسيد به نام « نخلة‌» [6]
در آنجا در دل شب به نماز ايستاد، و در آن حال چند تن از جنّيان عبورشان بدانجا
افتاد، و قرآنی‌ را كه رسول خدا (ص) می‌ خواند شنيدند و پس از استماع آيات قرآنی
ايمان آورده و به نزد قوم خود بازگشته و آنها را به اسلام و ايمان به رسول خدا (ص)
دعوت نمودند…

متن آياتی كه
در سوره̾ مباركه̾ احقاف است اينگونه است :

« و اذ صرفنا
اليك نفرا من الجنّ يسمعون القرآن فلمّا حضروه قالوا انصتوا فلمّا قضی ولّوا الی
قومهم منذرين، قالوا يا قومنا انّا سمعنا كتابا انزل من بعد موسی مصدّقا لما بين
يديه يهدی الی الحقّ و الی طريق مستقيم، يا قومنا اجيبوا داعی الله و آمنوا به
يغفرلكم من ذنوبكم و يجركم من عذاب اليم، و من لا يجب داعی الله فليس بمعجز في
الارض و ليس له من  دونه اولياء اولئك في
ضلال مبين » [7].

يعنی ـ و چون
تنی چند از جنّيان را سوی تو آورديم كه قرآن را بشنوند و چون نزد او حاضر شدند به
يكديگر گفتند : گوش فرا دهيد، و چون به پايان رسيد آنها به نزد قوم خود در حاليكه
بيم دهندگانی بودند بازگشتند، و بدان ها گفتند : ای قوم ما،‌ما كتابی را استماع
كرديم كه پس از موسی نازل شده وتصديق كننده̾ كتاب های پيش از آن است و به حق و راه
راست هدايت می كند، ای‌ قوم ما دعوت گر خدا را اجابت كنيد و بدو ايمان آوريد، تا
گناهان شما را بيامرزد و از عذاب دردناك شما را برهاند، و كسی كه پاسخ دعوت گر خدا
را ندهد در روی زمين فرار نتواند كرد. و جز خدا دوستدار و پشتيبانی ندارد كه آنها
در گمراهی آشكار هستند.

و در آغاز
سوره̾ مباركه جنّ اين گونه است :

«… قل اوحی
الیّ انّه استمع نفر من الجنّ فقالوا انّا سمعنا قرانا عجبا، يهدی الی الرّشد
فآمنّا به ولن نشرك بربّنا أحد… ».

تا به آخر
آياتی كه در آن سوره̾ مباركه درباره̾ جنّيان ذكر شده…

امّا بيشتر
مفسران برای اين آيات و ماجرای ايمان جنّيان شأن نزول ديگری ذكر كرده و آن را
مربوط به سفر رسول خدا (ص) به همراه جمعی از اصحاب به بازار « عكاظ » دانسته اند،
و به همين مضمون رواياتی هم در صحيح مسلم و بخاری آمده است.

و در حديث
ديگری كه در تفسير مجمع البيان آمده از علقمه بن قيس روايت كرده كه گويد : به
عبدالله بن مسعود گفتم : چه كسی از شما در داستان شب جنّ همراه رسول خدا (ص) بوديد
؟

وی گفت : كسی
از ما با آن حضرت نبود، سپس داستان را اين گونه بيان كرده گفت :

شبی آن حضرت
را نيافتم و مفقود گرديد، و ما نگران شده فكر كرديم دشمنان او را ربوده و يا از
ترس آن ها گريخته و به همين منظور به جستجوی آن حضرت به درّه های مكّه رفتيم و
ناگهان ديديم كه از طرف « حراء‌ « می آيد، عرض كرديم :

ای رسول خدا
كجا بودی كه ما نگران شديم و شب را در ناراحتی و نگرانی بسر برديم ؟

حضرت فرمود :

« انّه اتانی
داعی الجنّ فذهبت اقرئهم القرآن ».

دعوت كننده̾
جنّيان نزد من آمد و من رفتم تا قرآن را برايشان بخوانم… !

عبدالله بن
مسعود گويد : سپس آن حضرت ما را به همراه خود برد و جای آن ها و جائی را كه آتش در
آن افروخته بودند بما نشان داد، ولی قبل از آن كسی از ما همراه آن حضرت نرفته بود [8].

و در پاره ای
از روايات و تفاسير نام و عدد آنها را نيز ذكر كرده و گفته اند : آن ها هفت نفر
بودند، و در روايت ديگری آمده كه ايشان از قبيله̾ « بنی‌شيصبان » بودند كه شماره
شان از جنّيان ديگر بيشتر و عموما لشكر شيطان از همان ها است [9].

و به هر صورت
در اين روايات نامی‌ سفر طائف و برخورد آن حضرت با جنّيان در آن سفر ذكر نشده و
برخی آن را مربوط به سالهای نخست بعثت دانسته و برخی از سيره نويسان و تحليل گران
احتمال تعدّد آن را داده و گفته اند ممكن است : ماجرای ايمان جنّيان به رسول خدا
(ص) و قرائت قرآن بر ايشان چند بار اتفاق افتاده باشد [10]
و الله العالم.

 



1-     
مناقب ـ ج 1 ـ
ص 150.

/

وصيت نامه امام «ره » و اسم مستأثر الهی

قسمت دوم

وصيت نامه
امام «ره »

و اسم مستأثر
الهی

آيت الله
محمدی گيلانی

·       
مصبّ روايات گذشته،
اسم اعظم الهی بوده كه بر هفتاد و سه حرف مبتنی بوده.

·       
حرف واحدی كه نزد آصف بن برخيا بوده همان علم من الكتاب است كه
در قرآن آمده.

·       
روايت سدير از امام صادق عليه السلام كه تمام علم الكتاب نزد
عترت طاهرين است.

·       
اسم اعظم چيست ؟ قول مشهور آن است كه اسم لفظی است.

·       
اشاره ای به كلام اصحاب عزائم و منتر و افسون و اسرار حروف و
اعداد.

·       
طائفه ای اسم اعظم را در حروف مقطّعه̾ قرآن پنداشته اند و نقل
معقول ترين اقوال در اين طراز.

·       
حديثی لطيف از امام صادق عليه السلام.

·       
تأييد نظر اخير از نظر برهان. اشاره ای به قول حق در اين باره.

چنانكه
ملاحظه فرموديد، مصبّ روايات منقوله از كافی شريف در ارتباط با اسم مستأثر خدا‌ی
تعالی، اسم اعظم است كه مبتنی بر هفتاد و سه حرف بوده و فقط يك حرف از آن نزد آصف بن
برخيا وزير حضرت سليمان « علی نبينا و آله و عليه السلام » بوده كه با خواندن آن،
تخت ملكه بلقيس را از سباء يمن در كمتر از يك چشم به هم زدن نزد سليمان آورد و
ظاهرا تعبير « حرف واحد » در روايت، عبارة ‌اخرای « علم من الكتاب » است كه در آيه
چهلم از سوره̾ نمل آمده، كه در عين تجليل از مقام شامخ آصف و توصيف وی‌ به موهبت
علمی از كتاب، به ناچيزی و تقليل اين موهبت، نسبت به مجموع الكتاب نيز اشارت دارد،
همان گونه كه تعبير « حرف واحد » در روايت نيز، به اين تقليل نسبتی اشارت دارد كه
امام صادق عليه السلام اين نكته را برای گروهی از اصحاب خود تبيين می فرمايد و در
كافی شريف از سدير روايت می كند كه گفت :

«
كنت انا وابو بصير و يحيی البزّاز و داود بن كثير في مجلس ابی عبدالله عليه السلام
اذ خرج الينا و هو مغضب فلما اخذ مجلسه قال : ياعجبا لأقوام يزعمون انّا نعلم
الغيب ! ما يعلم الغيب الّا الله عزّ و جلّ، لقد هممت بضرب جاريتی‌ فلانه فهربت
منّی، فما علمت في أيّ بيوت الدّار هی،قال سدير : فلما ان قام من مجلسه وصار في
منزله دخلت انا و ابو بصير و ميسّر و قلنا له : جعلنا فداك سمعناك و انت تقول كذا
و كذا في امر جاريتك، و نحن نعلم انك تعلم علما كثيرا و لا ننسبك الی‌ علم الغيب،
قال : فقال : يا سدير، ألم تقرأ القرآن ؟ قلت : بلی، قال : فهل وجدت فيما قرأت من
الكتاب الله عزّ و جلّ: ] قال الّذی عنده علم من الكتاب انا آتيك به
قبل ان يرتدّ اليك طرفك [.

قال : قلت
جعلت فداك، قد قرأته. قال : فهل عرفت الرّجل ؟ و هل علمت ما كان عنده من علم
الكتاب ؟ قال : قلت : اخبرنی‌ به ؟ قال : قلت : جعلت فداك ما اقل هذا، فقال : يا
سدير، ما اكثر هذا ان ينسبه الله عزّ وجلّ الی العلم الّذی اخبرك به يا سدير، فهل
وجدت فيما قرأت من كتاب الله عزّ وجلّ ايضا : ]  قل
كفی بالله شهيدا بينی‌و بينكم و من عنده علم الكتاب [  قال
: قلت : قد قرأته جعلت فداك قال : أفمن عنده علم الكتاب كلّه أفهم ام من عنده علم
الكتاب بعضه ؟ قلت : لابل من عنده علم الكتاب كلّه، قال : فأومأ بيده الی صدره و
قال : علم الكتاب و الله كلّه عندنا، علم الكتاب و الله كلّه عندنا ».  

                                                      
( اصول كافی ـ ج 1 ـ ص 257 )

ـ  من و ابو بصير و يحيای بزّاز و داود بن كثير در
مجلس امام صادق عليه السلام بوديم كه آن حضرت با حالت خشم وارد بر ما شد و وقتی كه
نشستند فرمودند : تعجب دارم از اقوامی كه می پندارند ما غيب می دانيم، جز خداوند
عزّ و جلّ، احدی‌ غيب نمی‌ داند، من اراده كردم كه كنيزكم را بزنم و او فرار كرد
در يكی از اطاق ها پنهان شد، و من ندانستم كه در كدام اطاق پنهان گرديده است.

سدير می‌
گويد : چون آن جناب برخاست و به اندرون منزل رفت، من و ابوبصير و ميسّر بر او داخل
شديم و عرض كرديم : فدايتان گرديم، درباره̾ كنيزت شنيديم، چنين فرموديد! و حال
آنكه ما می دانيم كه علم بسياری داريد و ما شما را به علم غيب نسبت نمی دهيم،
فرمودند : يا سدير قرآن خوانده ای ؟ عرض كردم بلی، فرمودند : آيا در قرآن اين آيه
را يافته ای ؟ : « قال الذي عنده علم من الكتاب… » عرض كردم : بلی، فرمودند : آن
مرد صاحب اين علم را شناخته ای ؟ و ميدانی‌ از علم الكتاب چه مقدار‌ی نزد او بوده
؟ عرض كردم : شما به من خبر دهيد. فرمودند : به اندازه̾ قطره ای از آب در دريای
اخضر، نسبت آن به علم الكتاب چقدر است ؟ عرض كردم : فدايتان گردم، بسيار كم.
فرمودند : بسيار زياد « برای تجليل آن مرد است » از اينكه خدای تعالی آن علم را
نسبت می دهد به علمی كه اكنون از آن خبرت می دهم. يا سدير ! در آنچه از قرآن قرائت
كردی‌، آيا اين آيه را نيز يافته ای ؟ : « قل كفی بالله شهيدا بينی و بينكم و من
عنده علم الكتاب » كه خداوند متعال به پيامبر فرمان می دهد تا به منكران رسالتش
بگويد : انكارتان چه ارزشی دارد، بعد از آنكه خداوند متعال و آن كس كه علم الكتاب
نزد او است، به رسالتم گواهند، و گواهی‌ كافی همين است و بس.

سدير می گويد
: عرض كردم : بلی، فدايتان گردم. اين آيه را خواندم، فرمودند : آيا آن كس كه تمام
علم الكتاب پيش او است أفهم و اعلم است يا آن كس كه بعضی از علم الكتاب پيش او است
؟ عرض كردم : نه، بلكه آن كس كه تمام علم الكتاب پيش او است. پس آن بزرگوار به سينه̾
مبارك خود بدست خويش اشاره كرده و فرمودند : علم الكتاب و الله تمامش نزد ما است،
علم الكتاب و الله تمامش نزد ما است.

اسم اعظم
چيست ؟

آراء و اقوال
در مورد اسم اعظم مختلف است. و قول مشهور در ميان مردم اين است كه اسم اعظم اسمی
است لفظی از اسماء حسنای ملفوظه̾ خداوند متعال، كه هر كس بدان وقوف يابد، برای هر
حاجتی كه به آن تكلم نمايد، نيازش برآورده می شود و اين تأثير عجيب در حروف اين
اسم است كه با تركيبی مرموز ساخته شده است.

بر اين رأی،
اصحاب عزائم،‌و اهل افسون و منتر و علمای اسرار حروف اصرار می ورزند ؛ اين طائفه
گمان می كنند كه مظاهر كمال اسماء، ارواح افلاك و ستارگانند و طبايع و اسرار حروف
در اسماء ساری است و بنابراين طبايع و اسرار مزبور بر طبق همين نظام در كائنات هم
جريان دارد، و نتيجه و ثمره̾ اين علم در نزد آنان، عبارت از تصرف كردن نفوس ربّانی
در عالم طبيعت به ياری اسماء‌ حسنی و كلمات الهی‌ است كه از حروف ناشی می ‌شوند و
اين حروف به اسرار ی كه در كائنات جريان دارد، محيط می‌ باشند، سپس در ماهيت و
كيفيت راز تصرفی كه در حروف وجود دارد، اختلاف كرده اند، و طائفه ای از اين ها آن
راز تصرف را در مزاج حاصل از تركيب حروف پنداشته اند و طبق اين پندار، حروف را بر
حسب اقسام طبائع، مانند عناصر چهار گانه به چهار گونه تقسيم كرده اند و هر طبيعتی
به صنفی از حروف اختصاص يافته كه تصرف در طبيعت چه فعلی باشد يا انفعالی به سبب
اين صنف از حروف، پديد می‌ آيد، و بدين جهت، حروف را به قاعده ای كه ـ در اصطلاح
تكسير می‌ نامند به اقسام : هوائی و‌ آتشی و آبی و خاكی تقسيم كرده اند… و طائفه
ای سرّ تصرفی را كه در حروف خيال كرده اند به نسبت های‌ عددی مستند می كنند و می
گويند : حروف ابجد چه از لحاظ طبع و چه از لحاظ وضع، بر اعدادی دلالت دارند كه
معمولا به آنها اختصاص يافته اند و از اين رو، به خاطر تناسب بين اعداد ميان حروف
نيز تناسب مستقلی وجود دارد و احيانا تصرف حرفی‌ و تصرف عددی با هم در می‌ آميزند…
و امثال اين ادعا ها را می كنند كه تحصيل دليل اگر چه اقناعی باشد بر آن دعاوی
دشوار است و شما می توانيد به كتب قوم مراجعه فرمائيد.

يكی از اقوال
مربوط به لفظی بودن اسم اعظم، قول طائفه ای است كه می گويند اسم اعظم در حروف
مقطعه ای كه در اوايل بعضی از سور قرآن آمده، مستور است و برای‌ اين مدعا روايت می
كنند كه هر گاه برای‌ اميرالمؤمنين عليه السلام دشواری روی‌ می داد، آن بزرگوار
دعا می نمود و می گفت : « يا كهيعص ياحم يا عسق » و سعيدبن جبير شهيد می گفت : اين
حروف دو قسمند: قسمی‌ كه به كيفيت تركيب آنها راه داريم مانند « راء » و « حم » و
«‌ن » كه مجموع آنها « رحمن » می شود و قسمی كه راهی به كيفيت تركيب آنها نداريم و
اسم اعظم در ميان آنها است.

و طائفه ای
می‌ گويند : اسم اعظم خدای تعالی « هو » است و تعبير كامل آن وقت دعاء « يا هو يا
من لا هو الا هو » است.

صدوق الطائفه
در توحيد صفحه 89 از امام باقر عليه السلام نقل می كند كه اميرالمؤمنين عليه
السلام فرمود : يك شب قبل از جنگ بدر، حضرت خضر عليه السلام را در خواب ديدم و از
او خواستم چيزی به من تعليم دهد كه به سبب آن بر دشمنان پيروز شوم ؟ فرمود : « قل
: يا هو يا من لا هو الا هو » چون صبح شد، خوابم را برای رسول الله صلی الله عليه
و آله حكايت كردم، پس به من فرمودند : يا علی اسم اعظم آموختی و اين ذكر در روز
جنگ بدر بر زبانم بوده است.

و گروهی می
گويند : اعظم الاسماء همانا لفظ مبارك جلاله ( الله ) است و بر اين مدعای خويش
احتجاجاتی اقامه كرده اند و نظير اين آراء و اقوال، آراء و انظار ديگری است؛ به
نظر می آيد كه معقول ترين همه̾ اين اقوال قول طائفه ای است كه می گويند :

هيچ يك از
اسماء‌ الهی‌ در « اعظم ‌» بوده اند متعين نيست، بلكه هر اسمی‌ از اسماء حسنای
الهی كه در ارتباط با حاجت عبد است، مورد التجاء قرار گيرد و حاجت مند به آن اسم
انقطاع كامل پيدا كند، همان اسم به تناسب حال و حاجتش اسم اعظم است، زيرا « اسم »
كلمه ای است كه از حروف مخصوصی تركيب شده و برای « مسمّی » وضع گرديده كه جز مسمّی
همگی اعتباری است و بنابراين شرافت و كرامت اسم از ناحيه̾ مسمّی است و بديهی است
كه مدلول و مسمّای اسماء حسنای الهی، خدای تعالی است.

پس هر اسمی
كه به گونه ای مسانخ با نياز عبد است و قضاء حاجت وی به نحوی با آن مرتبط است،
همان اسم، اسم اعظم است و روايت می كنند :

« شخصی از
امام صادق عليه السلام پرسيد كه اسم اعظم را به او بياموزد ؛ امام عليه السلام به
او گفت : برخيز و داخل اين حوض بشو و غسل كن تا اسم اعظم را به تو بياموزم، پس آن
شخص امتثال كرد ( اين زمان، فصل زمستان بوده و آب حوض مزبور بسيار سرد ) و وارد
حوض گرديد و غسل بجا آورد، و چون خواست از آب، بدر آيد، امام عليه السلام به اصحاب
اشارت كردند و از خروجش از آب مانع شوند و آن بيچاره هرگاه اراده می‌كرد كه از يك
جانب حوض بيرون آيد، اصحاب امام او را منع می نمودند و به آب پرتابش می كردند و هر
چه تضرّع و لابه می كرد كه به وی ترحم كنند سودی نداشت و مطمئن شد كه آنها می
خواهند به اين وسيله او را هلاك كنند و چون از اسباب طبيعی نوميد شد و حال اضطرار
در او پديد آمد بالطبع به حضرت مجيب المضطرين منقطع شد و تضرّع و لابه كرد، و آنها
چون زاری و ابتهال او را به خدای تعالی استماع نمودند، او را از آب بيرون آوردند و
لباس در اندامش كردند و به حال خود گذاشتن تا به حال عادی برگشت. سپس به امام صادق
عليه السلام عرض كرد : حالا به من اسم اعظم بياموز، امام به او فرمودند : اسم اعظم
را آموختی و خدای‌ تعالی را بدان خواندی كه اجابتت فرمود و از آب نجاتت داد. عرض
كرد : چطور ؟ امام عليه السلام فرمودند : هر اسمی از اسماء خدای‌ تعالی در نهايت
عظمت است، النهاية‌ انسان وقتی كه اسم خدا را ذكر می كند و قلب او به غير خدا تعلق
دارد از نام الهی مذكور بهره ای نمی برد و هنگامی كه خدا را نام می برد و از غير
خدا منقطع است، همان نام مذكور، اسم اعظم است، و تو چون مطمئن شدی ما تو را خواهيم
كشت در قلب تو جز اعتماد بر فضل خدای تعالی چيزی نبود، در اين حال هر اسمی ‌را كه
در ارتباط با حاجت خود ذكر كردی‌، همان اسم، اسم اعظم است. »

و راز آنكه
اين رای اخير را معقول ترين آراء‌ در اين باب دانستم چون اين رای قابل تطبيق با
برهان است، زيرا در جای خود اقامه برهان گرديده كه عليّت و معلوليّت و تأثير و
تأثر از شئون وجود است، و سنخيت بين علّت و معلول، ضروری است، و علی هذا اسم لفظی،
اگر فقط لفظ مفروض را مورد اعتبار قرار دهيم روشن است كه از كيفيات مسموعه است و
در عداد معقولات عرضيه است و اگر مفهوم و معنای‌ آن را ملاحظه كنيم، بديهی ‌است كه
صورت ذهنی است و در عداد كيفيات نفسانيه و مآلا عرض است و ممتنع است كه صوتی يا
صورتی كه از اعراض و معلول ما هستند قاهر و غالب بر هر امر ممكنی‌ گردند و مثلا
سرير بالقيس ملكه سباء را از يمن به شام در كمتر از طرفة‌العين انتقال دهند.

بلی، اسماء
الهيه خصوصا اسم اعظم در كون مؤثرند ولی به نحو اعداد يعنی خواندن اين اسماء‌
مباركه با انقطاع تامّ به مسّمای‌ آنها نفس خواننده را مهيا و قابل تامّ‌ برای
نزول مطلوب و خواسته اش از فاعل تام می كند. نظير آنچه در استجابت دعا بحث كرديم.
پس مؤثر به معنی فاعل مفيض، مسمّای اسم يعنی خداوند است و تكلم به اين اسماء‌
حسنای لفظی، جنبه عداد دارد و بس، آن هم با انقطاع الی الله و وارستگی از غير خدای‌
متعال.

باری، نظر
ادقّ در اسماء‌ الله تعالی، و صفات حضرتش، غير از آرائی است كه در ميان اهل كلام و
حديث، رايج است و آن نظر دقيق عرفانی مشفوع به برهان است كه ما را به اسم « مستأثر
» نزديك می كند به اين بيان :                             ادامه دارد

 

 

/

آثار اعمال

اصول اعتقادی اسلام

معاد

قسمت سی و دوّم

آثار اعمال (3)

آيت الله حسين نوری

رشته بحث ما اخيرا در يكی از اصول مسلّم
اسلامی كه نقش اعمال انسان در سعادت و شقاوت وی می باشد بود و در رابطه با اين
موضوع گفته شد كه اين انسان است ه با اراده و اختيار خود در پهنه̾
حيات چهره̾ زندگی خود را با اعمال خويش ترسيم می كند و بنای زندگی خود را می
سازد و در سايه̾ آن زندگی می كند و به طور خلاصه اعمال انسانی اعم از فرهنگی سياسی
اقتصادی اجتماعی و اخلاقی دارای چهره ای در دنيا و چهره ای در چهان واپسين است.

كردار نيكو در هر دو جهان دارای چهره̾
زيبا و سعادت بخش و كردار بد چهره̾ نامطلوب و شقاوت آفرين است.

اين اصل مسلّم هم از آيات قرآن كريم ـ كه
نمونه ای از آنها در مقاله̾ پيشين ذكر گرديد  ـ و هم از احاديث اهل بيت عليه السلام استفاده
می‌ شود.

قرآن مجيد در 81 مورد عمل صالح يعنی عمل شايسته
كه شايستگی خود، دارای ابعاد مختلفی است و يك عمل، آن وقت شايسته است كه از همه
ابعاد، شايسته و صالح باشد را مورد ستايش قرار داده و فلاح و سعادت و داشتن زندگی
پاكيزه و نيل به درجات عاليه̾ انسانی و پاداش نيكو و بزرگ و خارج شدن از
ظلمات زندگی و داخل گرديدن به نور و روشنایی و بالاخره « بهشت جاودانی » همه و همه
را در گرو اعمال شايسته معرفی می كند و سقوط و هلاكت و بدبختی و عقب ماندگی و تيره
روزی و گرفتاری و بالاخره « جهنم » را نتيجه̾ اعمال بد انسان ها قلمداد می نمايد و هلاكت
و سقوط ملت های پيشين را نتيجه̾ گناهان و اعمال انحرافی آنها می‌داند و می
فرمايد : « فكلا اخذنا بذنبه فمنهم من ارسلنا عليه حاصبا و منهم من اخذته الصّيحة‌
و منهم من خسفنا به الأرض و منهم من اغرقنا و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا
انفسهم يظلمون » [1].

يعنی : همه̾ ملت های پيشين كه گرفتار سقوط گرديدند را در
نتيجه گناهانشان مورد مؤاخذه قرار داديم بر برخی از آنها سنگ بلا فرود آورديم و
بعضی از آنها را به واسطه̾ صيحه̾ آسمانی به هلاكت رسانديم و گروهی از آنها را
در قعر زمين فرو برديم و طائفه ای از آنها را به واسطه̾ غرق شدن هلاك كرديم خداوند به آنها ظلم نكرد
آنها خود به خودشان ظلم كردند.

بر اساس فرهنگ اسلامی همه̾
موجودات لشكر خدا می باشند و در « صراط مستقيم الهی » حركت می‌ كنند و در صورتی‌كه
انسان نيز در « صراط مستقيم انسانی » كه از جانب خداوند معين گرديده است گام
بردارد  و پايه̾ 
زندگی خود را بر مبنای رعايت مقرّرات خداوندی قرار بدهد و با لشكريان الهی
همگام و هم آهنگ باشد آنها به نفع انسان ها حركت می كنند و در نتيجه سعادت دو
جهانی تأمين می شود ولی اگر انسان ها در جهت مخالف حركت آنها حركت كنند و بر خلاف
مقررا ت الهی گام بردارند، لشكريان الهی نيز در خلاف جهت سعادت انسان ها حركت
خواهند كرد و در نتيجه زندگی اين جهان و جهان واپسين انسان ها با تباهی و سياهی
مواجه خواهد شد.

جمله 
ذرّات زمين و آسمان                       
لشكر حقّند گاه امتحان

باد را ديدی كه با عادان چه كرد                    آب را ديدی كه در طوفان چه
كرد

آنچه با فرعون زد اين بحر كين                    و آن چه با قارون نموده است
اين زمين

و آنچه آن با بيل با آن پيل كرد                     و آنچه پشّه كلّه̾
نمرود خورد

سنگ می بارد بر اعدای لوط                     تا كه در خاك سيه خوردند
غوط

گر بگويم از جمادات جهان                        عاقلانه ياری ياری
پيغمبران

مثنوی چندان شود كه چل شتر                  گر كشد خسته شود از بار پر

ای نموده 
ضد حق در فعل و درس           در
ميان لشكر اوئی بترس

گر بگويد چشم را كور افشار                   درد چشم از تو برآرد صد دمار

وربد ندان گويد او بنما و بال                   پس ببينی تو ز دندان گو شمال

بازكن طبّ را بخوان باب العلل               تا ببينی لشكرتن را عمل

با يان مطلب نيز بايد توجه داشت كه گناهان در
عين انيكه هر يك از آنها موجب خشم و عذاب پروردگار عالميان می گردد در آثار و
عواقب با هم متفاوت می باشند كه اين موضوع علاوه بر آيات قرآن كريم و احاديث معتبر
اسلامی از دعاهائی نيز كه از ائمّه طاهرين عليهم السلام رسيده است استفاده می‌شود.

مثلا در دعائی كه حضرت اميرمؤمنان (ع) به يكی
از شاگردان شايسته و به نام خود يعنی كميل بن زياد تعليم فرمودند كه در شب نيمه
شعبان و شب های جمعه می خوانيم اين مضمون آمده است :

« اللّهمّ اغفرلی الذنوب الّتی تهتك العصم
اللّهمّ اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم اللّهم اغفرلی الذنوب التّی تغير النّعم
اللّهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدّعا اللّهم اغفرلی الذنوب التی تنزل البلاء »

پروردگارا گناهان مرا آن گناهانی كه پرده ها و
حجاب ها مصون و محفوظ ماندن از لغزش های انسانی را پاره می كند را بيامرز.

خداوندا گناهان مرا آن گناهانی كه خشم و
گرفتاری را نازل می كند را ببخش.

پروردگارا گناهان مرا آن گناهانی كه نعمت ها
را تغيير می دهد را بيامرز.

خدايا گناهان مرا آن گناهانی‌ كه دعا را حبس
می كند و مانع مستجاب شدن آن می ‌شود را بيامرز.

بارالها گناهان مرا آن گناهانی كه بلا را نازل
می كند ببخش.

در اين موارد اگر بخواهيم گناهان را از ديدگاه
احاديث اهل بيت عليهم السلام بر اساس آثار و عواقب زيان باری كه دارند دسته بندی
كنيم و برای نمونه از هر دسته ای تعدادی را در اينجا بياوريم بايد بگوئيم كه آنها
دارای اين آثار و عواقب می باشند :

1-   
عوارض قلبی گناه

حضرت باقر (ع) فرمودند : دل انسان در ابتدای
امر، سفيد و روشن است ولی هنگامی كه مرتكب گناهی می شود نقطه̾ سياهی در دل او پديد می‌ آيد چنانچه توبه
كرد و آن نقطه̾  تاريك و سياه را به وسيله̾  توبه شستشو داد آن سياهی از بين می رود و دل
دوباره لطافت و صفا و روشنی خود را باز می‌ يابد ولی اگر گناه روی‌ گناه و سياهی‌
روی سياهی آمد و انسان در بين انجام گناهان مكرّر، توبه نكرد، رفته رفته سياهی و
تاريكی سراسر دل را فرا می گيرد و ديگر صاحب آن دل از راه خير و صلاح به كلّی دور
می افتد.[2]

حضرت صادق عليه السلام فرمودند : پدر بزرگوارم
می فرمودند : هيچ چيز مانند گناه دل را تباه نمی كند و انجام گناه پشت سر گناه (
در بين ارتكاب دو گناه يا بيشتر توبه نكردن ) در دل انسان اثر می گذارد تا اينكه
رفته رفته دل را مغلوب می سازد و بالاخره دل انسان وارونه می شود. [3]

اين عبارت كنايه از اين است كه دل در نتيجه̾
گناه حالت اصلی خود را از دست می دهد و مانند ظرف وارونه می شود و همان طور كه در
ميان ظرف وارونه هيچ چيز قرار نمی گيرد، دل انسان نيز كه خود ظرفی است و بهترين دل
آن است كه ظرفيت بيشتر داشته باشد ( كه حضرت امير مؤمنان (ع) فرمودند : « انّ هذه
القوب اوعية فخيرها او عاها » يعنی اين دل ها ظرف هایی هستند و بهترين دل آن است
كه ظرفيت بيشتری داشته باشد. كلمات قصار نهج البلاغه 147 )

امّا دل در نتيجه گناه ظرفيت خود را از دست می
دهد و ديگر مطالب حق، معارف انسانی، موعظه و نصيحت در آن اثر نمی كند و خوف خدا در
آن قرار نمی گيرد و روشن است دلی كه به چنين وضعی گرفتار شود صاحب آن دل با چه
مصيبتی مواجه گرديده است.

حضرت امير مؤمنان (ع) فرمودند : « لا وجع اوجع
للقلوب من الذنوب » [4] يعنی
هيچ دردی برای دل دردناك تر از گناهان نيست.

و نيز حضرت امير (ع) فرمودند : « ما قست
القلوب الا لكثرة‌ الذنوب » [5]
يعنی دل ها جز در نتيجه ارتكاب گناهان زياد، قساوت بار  نمی شوند.

واضح است كه قساوت قلب يكی از عوامل شقاوت
انسان است و هنگامی كه پرده قساوت دل انسان را فرا گرفت ديگر عوامل وعظ و بيداری و
تنبّه و عبرت در آن اثر نمی كند و رفته رفته انسان به پرتگاه سقوط كشانده می ‌شود. 

2-   
عوارض اقتصادی گناهان

ارتكاب گناهان نقش مهمی در وضع اقتصادی مردم
دارند : باعث كمی توليد و گران شدن نرخ ها و بالا رفتن سطح قيمت ها و از بين رفتن
يا تقليل خير و بركت می شوند :

حضرت اميرمؤمنان (ع) فرمودند : از گناهان
بپرهيزيد زيرا هر نكبت و گرفتاری و كمبود روزی ها كه در صحنه̾ زندگی انسان ها پديد می‌ آيد نتيجه̾
ارتكاب گناهان است.

حضرت رسو اكرم (ص) می فرمودند : « 4 چيز هست
كه در خانه ای راه پيدا می كند موجب ويرانی آن خانه می‌شود ( خانه افراد معدود يا خانه̾
اجتماع ) و بركت را از خانه دور می كند :

1-   
خيانت.

2-     سرقت.

3-    خوردن مشروبات الكلی.

4-    زنا [6].

حضرت صادق (ع) فرمودند : خداوند نعمت هایی كه
بر بندگان خود عنايت كرده است هرگز آن را تا مرتكب گناهی نشوند از آنها صلب نمی
كند. [7]

حضرت باقر ( ع) فرمودند : در نتيجه̾
ارتكاب گناه است كه روزی انسان كمبود پيدا می كند.[8]

حضرت پيغمبر اكرم (ص) فرمودند : امّت من تا
هنگامی كه يك ديگر را دوست می دارند و به يكديگر نيكی‌ می كنند و امانت را رعايت
می نمايند و از كارهای حرام اجتناب می كنند و از مهمان ها پذيرائی‌ می نمايند و
نماز را برپا می دارند و زكوة را ادا می كنند در خير و فلاح زندگی خواهند كرد ولی
هنگامی كه اين ارزش ها را كنار بگذارند به سختی‌ زندگی و كمبود نعمت ها گرفتار می
شوند.[9]

3-   
عوارض اجتماعی گناهان

از احاديث بسيار اين مطلب به دست می آيد كه
گناهان در وضع فرهنگی و سياسی و اجتماعی مردم تأثير دارد.

حضرت صادق (ع) فرمودند : تعداد كسانی كه به
واسطه̾ ارتكاب گناه می ميرند و دچار مرگ زود رس می شوند بيش از كسانی‌
است كه به جهت فرا رسيدن اجل طبيعی‌ خود می ميرند. و همچنين تعداد كسانی كه به
واسطه̾ احسان و نيكی كردن به مردم از زندگی بهره مند می شوند بيش از
كسانی است كه به جهت عمر طبيعی‌ خود زنده می ‌مانند.  [10]

حضرت رسول اكرم (ص) می فرمايند : هنگامی‌ كه
خداوند بر ملتی خشم می گيرد ولی عذاب نابود كننده بر آنها نازل نمی كند نرخ ها و
قيمت های‌ اجناس در ميان آنها گران می‌ شود و بالا می‌ رود و عمر های‌ آنها كوتاه
می گردد و تاجران از كسب و تجارت خود استفاده نمی برند و ميوه های آنها پاكيزه به
دست نمی آيد و نهر های‌ آنها دچار خشكی‌ و كم آبی‌ می‌ شود و باران از آنها قطع می
شود و اشرار آنها بر آنها مسلط می گردد. [11]

حضرت رضا (ع) فرمودند : مردم، هر قدر گناهانی
را كه در ميان آنها سابقه نداشته است مرتكب بشوند خداوند هم برای آنها بلاهائی و
گرفتاری هائی‌ را پيش می‌ آورد كه در ميان آنها بی سابقه بوده است. [12]

4-   
گناه موجب سلب توفيق
می گردد

يكی از آثار مهم گناه اين است كه باعث سلب
توفيق و دور افتادن انسان از وسائل ارتباط و تقرب به خداوند متعال و كوتاه شدن دست
او از اسباب مغفرت و رحمت الهی می شود در اين مورد با ذكر يك حديث اين مقاله را به
پايان می‌ رسانيم و بقيه بحث را با توفيق خداوند برای مقاله های‌ بعد می گذاريم :

حضرت صادق (ع) فرمودند : انسان به واسطه̾
ارتكاب گناه از خواندن نماز شب محروم می شود. [13]    

                                                                           
ادامه دارد

 



1-      سوره عنكبوت آيه 40.

/

قدرت نا متناهی

هدايت در قرآن

تفسير سوره رعد

قسمت بيست و چهارم

قدرت نا متناهی

آيت الله جوادی آملی

« ان الله لا يغيّر ما بقوم حتی يغيّروا و اذا
اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و لهم من دونه من وال».                                                                    
( سوره رعد ـ آيه 11 )

در بحث گذشته، مقداری از تفسير اين آيه گذشت و
هم اكنون آن را ادامه می دهيم : پس از اينكه فرمود : هرگز نعمت ها را خدای سبحان
تغيير نمی دهد مگر اينكه متنعمين در اثر سوء اختيار، نعمت ها را بی جا مصرف كنند،
آنگاه ممكن است خداوند آن متنعّم مترف و مسرف را مورد انتقام قرار بدهد. آنگاه
فرمود : اگر خدا خواست كاری انجام بدهد، هيچ عاملی جلوی آن كار را نمی گيرد و اگر
سوئی و عذابی برای يك فرد يا امّتی مقرّر فرمود، هرگز امكان ندارد آن عذاب يا آن
امر سوء از آن امّت يا از آن فرد برطرف شود ؛ نه خود آن فرد توان مقاومت دارد نه
در تحت تدبير ديگری ولیّ او باشد و از روی ولايت بتواند از وی حمايت كند ؛ نه
مشترك بين او و خارج است كه يك مقدار خودش مقاومت كند و يك مقدار از بيرون كمك
بگيرد با نام « نصرت ». پس هم نصرت منتفی است و هم ولايت و هم وقايت. نه كسی حافظ
او است كه آسيب به او نرسد و نه كسی ولی او است كه تمام تأثير از آن آن ولی باشد و
از او حمايت كند و نه او ديگری با كمك همديگر می توانند در برابر اراده̾ خداوند
سبحان ايستادگی كنند.

پس فرق ولی و نصير آن است كه در ولايت، تمام
شئون مولّی عليه را ولیّ به عهده می گيرد مانند كودكی كه ولیّ او، تمام كارهايش را
به عهده می گيرد. امّا در نصرت، كارها منقسم می شود به دو بخش كه يك بخش را خود
شخص به عهده می گيرد و تتميم كارها را شخصی ديگر به عهده می گيرد.

بنابراين، برای نجات از عذاب الهی، نه ولی ای
به داد انسان می رسد و نه نصيری و از هيچ كدام كاری ساخته نيست. و غير از خداوند
هيچ ولی ای نيست كه والی انسان باشد و او را در تحت تدبير خود اداره كند.

انسان در توحيد ربوبی نياز دارد به اينكه تمام
شئونی كه در جهان می گذرد چه آن اموری كه به فاعل بر می گردد و چه آن چه كه به
قابل بر می گردد، مورد مطالعه كلی و بررسی دقيق قرار بدهد. قرآن كريم سراسر
موجودات را قابل خوبی می داند كه هرگز تمرّد ندارند و خدای سبحان را نيز فاعل
مقتدر می داند كه هرگز عجز و ناتوانی در حرم كبريائيش راه ندارد. و اگر اراده بكند
نه آن شخصی كه مورد بی مهری خدا قرار گرفت می تواند مقاومت كند و نه تحت ولايت
ديگری توان مقاومت را دارد و نه تلفيقی از خود و ديگری است كه به نام نصرت و
معاونت آمده است. و همچنين قرآن تهديدهای مهم را ذكر می كند و نمونه هایی را به ما
ارائه می دهد از اقوامی كه می خواستند تمرّد و عصيان كنند و خداوند آن ها را سركوب
كرد.

در سلسله آياتی می فرمايد : اگر خداوند اراده
بكند، چيزی جلوی اراده̾ خدا را نمی‌ گيرد. در بعضی از آيات می فرمايد كه ما آنجا
اراده كرديم كه فلان شخص را سركوب كنيم و چنين كرديم يا اينكه آنها خواستند با
پيغمبر ما به ستيز برخيزند، ما منكوبشان كرديم، كه از يك جريان گذشته و واقع شده
نقل و حكايت می كند.

قابليت قابل

اما امر اوّل كه سراسر جهان، مطيع خوبی هستند
و از نظر اطاعت، نقصی در آنها نيست مانند آياتی است كه می فرمايد : « و لله جنود
السموات و الأرض »[1] ـ‌ و
برای خدا است لشكريان آسمان ها و زمين.

« و ما يعلم جنود ربك الا هو » [2]
ـ‌و نمی داند لشكريان پروردگارت مگر خودش.

« فقال لها و للأرض ائتيا طوعا او كرها قالتا
اتينا طائعين » [3] ـ
خداوند به آسمان ها و زمين فرمان داد كه خواه، نا خواه مطيع باشيد ؛ همه عرض كردند
: ما خواهان اطاعت تو هستيم و ما با ديگر موجودات، همگی در برابر فرمانت گردن
نهاده ايم و با طوع و رغبت نه با اكراه و نفرت، مطيع و فرمانبردار تو ئيم.

« و له اسلم من في اسلموات و الأرض » [4]
ـ و هر چه در آسمان ها و زمين است، در برابر خداوند منقاد و مطيع اند.

اسلام به معنای تسليم و اطاعت محض است كه در
اينجا اسلام تكوينی و انقياد تكوينی است.

پس آنچه مربوط به قابل است، هيچ عصيانی نيست و
هيچ عصيانگری وجود ندارد كه نافرمانی كند و تمرّدی را روا بدارد.

فاعليّت فاعل در قرآن

اما آنچه به فاعليت فاعل بر می گردد، می بينيم
قرآن كريم خدا را به عنوان « قدير» محض معرفی می كند. « و الله علی كل شيء قدير » [5]
ـ همانا خداوند بر هر چيز قادر است. و گاهی به صورت صفت سلبی بيان می كند كه هيچ
چيز خدا را نا توان نساخته است، زيرا او فاعل تام الفاعليّه است و قابل هم مطيع
محض است. و نتيجه انضمام فاعل مقتدر و قابل مطيع اين است كه فرمود :

« انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن
فيكون » [6]
ـ اراده̾ خدای سبحان همان و تحقيق آن شيء در خارج، همان، پس بين ايجاد خدای سبحان
با وجود آن شيء، فاصله ای نيست و اين « فاء » برای تفهيم فيض بر فياض و وجود بر
ايجاد است نه اينكه فاصله ای در بين باشد. بنابراين،اگر خداوند چيزی را اراده كند،
اراده خدا همان ايجاد خدا و فيض خدا است و آن فعل و ايجاد همان و تحقيق آن شيء
در  خارج، همان. اين هم نتيجه فاعل تام و
قابل تام. 

و اگر كسی بخواهد در برابر اراده̾ خدای سبحان
مقاومت كند، خواه بالاستقلال و خواه بالمشاركه، خواه خودش مستقل باشد و خواه در
تحت تدبير ديگری باشد، قرآن كريم همه̾ اين موارد را نفی كرده است. می فرمايد : «
ما لكم من دون الله من وليّ و لا نصير »[7]
ـ نه تنها خودشان قدرت مقاومت ندارند كه در حال عذابند و نه عاملی در خارج وجود
دارد كه بتواند گره̾ آنها را بگشايد. نه ولی دارند و نه نصير و نه واقی كه آنها را
نگه دارد. در همين سوره رعد نيز آمده است كه « مالك من الله من ولی ولا واق » [8]

پس اگر وقايت و نگهداری هست از آن خدا است كه
« يحفظونه من امر الله » [9]

و اگر ولايتی هم هست، او است كه « ولی كل شيء
»‌است.

ناتوانی موجودات در برابر اراده̾ خداوند

يك سلسله آيات می فرمايد كه اگر خدای سبحان
اراده كند همه̾ مردم را از بين ببرد، كسی نمی تواند جلوی او را بگيرد. اين تهديدی
عمومی‌ است.

در آيات ديگری از حادثه̾ واقع شده و اتفاق
افتاده خبر می دهد كه مثلا او در برابر وحی ايستاد و ما سركوبش كرديم. اين خبر از
يك حادثه و واقعه می دهد كه جريان افتاده نه اينكه از نظام خبر بدهد.

و اما آياتی كه خبر می دهد از ناتوانی و عجز
كلی ديگران در برابر اراده̾ خداوندی : « انّ الله له ملك السموات و الأرض، يحيی و
يميت و مالكم من دون الله من ولیّ ولا نصير » [10]
ـ اگر نفوذ و ملكی در آسمان و زمين است، از آن خداست و اگر صاحب نفوذی هم در جهان
هستی وجود دارد، خدای سبحان است. احياء و امات هم فعل و هم فيض او است كه شما نه
ولی ای دارید كه بلا استقلال شئون شما را تدبير كند و نه نصيری كه با كمك شما،
مشكلتان را حل كند.

در سوره انعام می فرمايد : « و ان يمسسك الله
بضرّ فلا كاشف له الّا هوو ان يمسسك بخير فهو علی كل شيء قدير، و هو القاهر فوق
عباده و هو الحكيم الخبير » [11]

اگر خداوند بخواهد به شما آسيبی برساند، هيچ
كس نيست ـ جز او ـ كه بتواند مشكل شما را حل كند، و اگر خواست خيری به شما برساند،
او بر همه چيز قادر و توانا است و احدی اين قدرت را ندارد كه جلوی فيض رسانی خدا
را بگيرد، چون او بر همه چيز توانا و قاهر فوق بندگان خويش است و او است دانا و
آگاه بر تمام امور.

« أ أتخذ من دونه آلهة‌ان يردن الرحمن بضرّ لا
تغن عنّی شفاعتهم شيئا و لا ينقذون » [12]

ـ آيا من تحت ولايت و ربوبيت غير خدای سبحان
به سر ببرم ؟ اگر او تصميم سختی نسبت به من بگيرد، چه كاری از اين خدايان ساختگی
بر می آيد و چه شفاعتی از اين ها متوقّع است. در سوره فتح هم مشابه اين دو مطلب
هست كه در خير و شر، احدی نقش بازدارنده ندارد. می فرمايد : « قل فمن يملك لكم من
الله شيئا ان اراد بكم ضرّا او اراد بكم نفعا، بل كان الله بما تعملون خبيرا » [13]
و اين معنی‌ كه اگر خداوند بخواهد كاری را انجام بدهد از ديگری ساخته نيست در سوره
احزاب هم آمده است : « قل من ذا الذي يعصمكم من الله ان اراد بكم سوء أ او اراد
بكم رحمة » [14] ـ
اگر خدای‌ سبحان خواست كه به شما ضرری برساند، كی می تواند جلوی او را بگيرد و اگر
خواست خيری را عايد شما بكند، كی می تواند جلوی آن ريزش خير را بگيرد. و اين اطلاق
ها هر سه را نفی می كند : 1- ولی مستقل بيرون 2- 
قدرت مستقل درون 3-  تلفيقی از درون
و بيرون به عنوان نصرت و معاونت.

گاهی‌ بالاطلاق و گاهی بالتصريح و التقييد می
گويد : نه ولايت است، نه نصرت است و نه وقايت. نه شما بالاستقلال می توانيد، نه
تحت ولايت ديگری هستيد و نه تلفيقی از شما و غير شما نقشی در اين بين دارد.

گاهی می فرمايد : كاری از غير خدا ساخته نيست.
ديگران به هر قدرتی تكيه كنند مانند تار عنكبوت است كه به زودی‌ از هم می‌ پاشد. و
ويران می گردد : « مثل الذين اتّخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا
و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت… » [15]
ـ اوليای غير الهی مانند تار عنكبوت اند و همانا خانه ای سست تر و بی قدرت تر از
خانه عنكبوت نيست. گاهی هم می فرمايد هيچ ولايتی و هيچ قدرت و نصرتی نيست و
هيچگونه وقايتی وجود ندارد.

در سوره مائده در همين زمينه می فرمايد : « قل
فمن يملك من الله شيئا ان اراد أن يهلك المسيح بن مريم و امّه و من في الأرض جميعا
ـ »[16]
ـ اگر خدای سبحان خواست عيسای مسيح و مادرش و همه̾ مردم زمين را هلاك كند، چه كسی
جلوی او را می‌ گيرد ؟!

اگر فاعل در فاعليتش، نهايت اقتدار را دارد و
سراسر جهان، سپاهيان ستاد حق اند ـ‌ كه اگر خداوند خواست، انسان را توسط دست و پا
و اعضای خودش می گيرد ـ پس كجا می تواند كسی جلوی اين اراده̾ حق را بگيرد ؟ شما كه
قائل به ربوبيت مسيح «ع» شديد، چه كاری از مسيح ساخته است ؟ او فرزند زنی است
ماننند ديگر زن ها از نظر بشر بودن و او هم مانند ديگر افراد نيازها و احتياجاتی
دارد همانگونه كه ممكنات ديگر چنين اند، لذا كاری از او و امثال او ساخته نيست.

پس كافرانی كه او را خدای خود می خوانند، سخت
در ضلالت و گمراهی اند.

چرا حدی نمی تواند در برابر خدای سبحان مقاومت
كند ؟

زيرا خداوند مالك سموات و زمين و ملك آنها
است  واگر اراده كند، اراده اش نافذ است «
و لله ملك السموات و الأرض، يخلق ما يشاء‌» [17]
و هم او است كه بر همه چيز قدرت دارد

 « و
الله علی كل شيء‌ قدير »‌ [18].
بنابراين، حال كه مُلك و مِلك آسمان ها و زمين از آن خدا است، و او بر همه چيز
مقتدر است، اراده اش نافذ و تخلف ناپذير است.

نمونه هایی از قرآن

در سوره اسراء، آيه 103 در جريان فرعون می
فرمايد : « فاراد أن يستفزّهم من الأرض فأغرقناه و من معه جميعا » ـ‌ همان كسی كه
تا ديروز می گفت من خدای مردم هستم و اين مصر است كه ملك من است و اين رودهای روان
است كه از زير پایم ردّ می شوند، امروز نيز اراده كرده است كه حضرت موسی و مؤمنين
را از زمين دور سازد و تبعيدشان كند، و چون چنين قصد سوئی د رسر دارد، ما او را و
تمام همراهانش را در دريا غرق می كنيم.

در جريان حضرت ابراهيم عليه السلام می فرمايد
كه : « وقتی حضرت ابراهيم به آنان اعتراض كرد گفتند : « حرّ قوه و انصروا آلهتكم
ان كنتم فاعلين. قلنا يا ناركونی بردا و سلاما علی ابراهيم. و ارادو به كيدا
فجعلنا هم الاخسرين » [19]
ـ او را بسوزانيد و خدايان خود را ياری دهيد، اگر می خواهيد كاری از پيش ببريد. ما
به آتشی دستور داديم كه سرد شو و سلام شو بر ابراهيم. و آنان توطئه ای درباره او
داشتند ولی ما آنان را از همه̾ افراد زيان ديده تر قرار داديم.

در جای ديگری نيز همين معنی چنين آمده است :‌«
قالوا ابنوا له بنيانا فألقوه في الجحيم فارادوا به كيدا فجعلنا هم الاسفلين » [20]
ـ و گفتند كه ساختمانی بسازيد و او را در آتش سوزان بيندازيد و همانا آنان نقشه ای
داشتند درباره̾ او ولی ما نقشه شان را خنثی كرديم و آنان را به زير افكنديم و
منكوبشان ساختيم.

پس هم آن اصول قرآنی را به عنوان سنت لا يتغير،
تبيين می كند و هم جريان های واقع شده را به عنوان نمونه ذكر می نمايد.

 

از وحدت به كثرت

« هو الذی يريكم البرق خوفا و طمعا و ينشیء
السّحاب الثّقال ».  ( رعد ـ آيه 12 )

او خدائی است كه برق را، چه هولناك و چه با
اميد، به شما نشان می دهد و ابرهای سنگين را می آفريند.

خدای سبحان كه ربّ و پروردگار انسان است، ربّ
جهان هم هست. همان طوری كه به همه̾ شئون انسانی عالم و آگاه است، به شئون جهان هم
عالم و آگاه می باشد. و اصولا چون قرآن كريم، سراسر كتاب توحيد است، لذا هيچ بحثی
نيست كه سخن از خدا نباشد لذا اينجا كه بحث از جريان فضا و رعد و برق و باد و
باران دارد، باز هم سخن از خدا است ولی از وحدت به كثرت.

هيچ بحثی در قرآن نيست كه سخن از خدا نباشد. و
در هر صورت بحث های قرآنی خارج از چهار قسم نيست :

قسم اول : من الوحدة‌الی الوحدة‌: مانند آيات
آخر سوره̾  حشر كه فقط سخن از خدا و اوصاف
و اسماء خدا است. می فرمايد : « هو الله الذي لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة‌هو
الرحمن الرحيم. هو الله الذی لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن
العزيز الجبّار المتكبّر سبحان الله عمّا يشركون هو الله الخالق الباری المصور له
الأسماء‌ الحسنی، يسبّح له ما في السموات و الأرض وهو العزيز الحكيم ». همان طور
كه ملاحظه می كنيد، اين آيات اختصاص دارد به اسماء حسنی‌و اوصاف حضرت حق، و اين
سخن از وحدت و وحدت است. 

قسمت دوم : من الوحدة الی الكثيرة‌: در اينجا
سخن از وحدت به كثرت است مانند آيه دوم سوره رعد كه قبلا تفسير آن گذشت و در آن
آيه می‌ فرمايد : « الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها » و در آيه بعدش می
فرمايد : « و هو الذي مدّ الأرض فيها رواسی و انهارا… » او است كه اين كارها را
كرده است. اين از وحدت الی الكثرة‌ است.

قسم سوم : من الكثرة الی‌ الوحدة : يعنی
محتوای آيه اين است كه اگر در جهان تدبّر و تأمل كنيد، می‌ فهميد خدائی‌ هست.
نمونه اش نيز در همين سوره رعد بود كه مورد بحث قرار گرفت : « و في الأرض قطع
متجاورات و جنّات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقی بماء واحد و نفضّل
بعضها علی بعض في الأكل، انّ في ذلك لآيات لقوم يعقلون » [21]
در زمين شما می بينيد كه قطعات گوناگون مجاور هم قرار دارد، در كي قطعه از زمين كه
اجزائش كنار هم هست، درخت ها و ميوه های گوناگون از يك خاك و يك آب و يك هوا و يك
باران وجود دارد، كه از كثرت ما را به وحدت می رساند يعنی اگر خوب در زمين بنگری و
آن را مورد مطالعه قار دهی، می‌ فهمی خدائی هست كه تدبير اين ها را به عهده دارد.

قسم چهارم : من الكثرة الی الكثرة بالوحدة :
هنگامی كه آيات درباره̾ احكام و دستورات اخلاقی و آداب معاشرت و از اين قبيل مسائل
است، سخن از كثرت به كثرت است ولی با ديد و وحدت. پس هر جا كه حكمی آمده است و بحث
از رفتار و معامله و جنگ و صلح و آداب و اخلاق است، همه سخن از توحيد و اطاعت حضرت
حق است. پس هيچ يك از بحث های قرآنی خارج از اين چهار قسم نمی باشد.

آيه ای كه اينك مورد بحث است، از وحدت به كثرت
است نظير همان آيه « و هو الذی مد الأرض… » كه قبلا بحث شد اينجا هم می فرمايد :
او است خدائی كه رعد و برق را به شما می نماياند. اين رعد و برقی كه در فضا مشاهده
می شود، روی‌ تدبير و حساب شده خلق شده است، هيچ هرج و مرج و بی نظمی در وجود نيست.
عدّه ای از اين برق می هراسند، چون مثلا در حال مسافرت در دريا و يا بيابان ها
هستند و از آمدن سيل يا طغيان دريا وحشت دارند ولی بعضی ها به ديد طمع به آن می
نگرند كه عبارت از كشاورزان و دامداران است، زيرا با ديدن برق و شنيدن صدای رعد،
اميد باران رحمت الهی دارند. و چنين است كه پس از رعد و برق، ابرهای سنگين كه حامل
باران است توسط خدای بزرگ ايجاد و خلق می شود و زمين را زنده می كند و درختان و
ميوه ها را می روياند. و همه̾ اين ها دليل بر وجود خدای سبحان است و غير از او هيچ
كس چنين توانائی را ندارد كه رعد و برق را خلق و ابرهای سنگين را ايجاد و باران
رحمت را برای بقای‌ زندگی در جهان ببارد. و الحمدلله رب العالمين.                                    ادامه دارد

 

 



1-      سوره فتح ـ آيه 4.

2-      سوره مدثر ـ آيه 31.

3-      سوره فصلت ـ آيه 11.

/

شهادت امام عسكری عليه السلام

شهادت امام عسكری عليه السلام

امام حسن عسكری سلام الله عليه در روز هشتم يا
دهم ربيع الثانی از سال 232 هجری قمری در مدينه منوره متولد شد. و در سال 234 يعنی
در سن دو سالگی، همراه با پدر، اجبارا روانه سامّرا شد زيرا متوكّل عباسی، دستور
داده بود امام هادی عليه السلام را به هر نحو شده است، وارد سامّرا سازند، تا از
چشم سربازان و عسكرش دور نماند، و لذا به اين دو امام بزرگوار ( يعنی امام هادی و
امام عسكری عليهما السلام ) عسكريّين می‌ گويند چرا كه هر دو در محاصره̾ سربازان
مسلّح حكومت بودند.

در سال 252 امام هادی سلام الله عليه به شهادت
رسيد كه بدينسان حضرت عسكری عليه السلام مدت 20 سال در سايه̾ پدر زيسته است ولی
برخی از مورخين ولادت آن حضرت را در سال 230 دانسته اند كه طبق اين روايت 22 سال و
چند ماه سنّ حضرت بوده كه پدرش از دنيا رفته است و امامت به او منتقل شده است.

امام عسكری عليه السلام مدت 6 سال پس از وفات
پدر زيسته است كه يك سال ( يا كمتر ) آن در بقيه دوران معتز عباسی بوده، آنگاه يك
سال، مهتدی حكومت كرده و پس از به هلاكت رسيدنش، نوبت به معتمد عباسی رسيده كه پس
از قريب به پنج سال از حكومت غاصبانه وی‌، حضرت توسط عوامل پليد معتمد مسموم شده و
در روز هشتم ربيع الاول از سال 260 و در حالی كه 28 سال و چند ماه از عمر حضرت
گذشته بود، به شهادت می رسد، و در كنار پدر بزرگوارش در سامرا ( يا سرّمن رأی ) به
خاك سپرده می شود.

مادرش « سوسن » و او را « ام ولد » می‌نامند.
القاب مباركش « صامت »،« هادی »، « رفيق »، « زكی »، « نقی »، « خالص »، « سراج »و
« عسكری » است. آن حضرت و پدر و جدش عليهم السلام را « ابن الرّضا » می ناميدند.
كنيه اش : « ابو محمد » است. نقش انگشتر حضرت : « سبحان من له مقاليد السموات و
الأرض » می‌باشد.

عبادت آن حضرت :

شاكری كه يكی از نوكران و خدمتگزاران آن حضرت
بوده، طی يك روايت مفصّلی می گويد : «… به خدا برتر و با فضيلت تر از او در ميان
تمام علويين و هاشميّين نيافتم. هرگاه وارد خيابان می شد، گرچه سر و صدای مردم و
چهار پايان زياد بود، با ورود حضرت، تمام سر و صدا ها خاموش می گشت و مردم و
حيوانات همه كنار می رفتند تا راه برای حضرت باز شود و به آسانی در ميان آن ازدحام
جمعيت، حركت كند… وقتی وارد محراب می شد، به سجده می افتاد كه گاهی من به خواب
می رفتم و بيدار می شدم و باز به خواب می رفتم و هنوز حضرت در حال سجده و راز و نياز
بود.

غذای حضرت كم بود گاهی انجير، انگور، هلو و
ديگر ميوه ها كه برايش می آوردند، چند دانه ای بيشتر ميل نمی فرمود، سپس می‌ گفت :
محمد ! اين ها را برای كودكانت ببر ؟ من تعجب می كردم و عرض كردم : همه̾ اين ها را
؟ می‌فرمود : آری ! بردار و ببر.

فضيلت و بزرگواری

احمد بن عبيدالله بن خاقان كه يكی از دشمنان
سرسخت اهل بيت و امام عسكری عليه السلام بود، می‌گويد :  « نه ديدم و نه شنيدم در سرّ من رأی كسی را كه
برتر از حسن بن علی بن محمد « ابن الرّضا » باشد در وقار، متانت، پاكدامنی،
بزرگواری و عظمت. تمام بنی هاشم و اهل بيتش و حتی سلطان، او را بر همه̾ شخصيت ها ـ
هر چند هم از او بزرگتر و مسن تر بودند ـ مقدم می دانستند و همچنين فرماندهان،
وزرا، نويسندگان و عامّه مردم برای او احترام بسزائی قائل بودند. و من هرگز سؤال
نكردم از يكی از بنی هاشم يا فرماندهان يا كتّاب يا قاضيان يا فقيهان و يا ساير
مردم در باره̾ او مگر اينكه او را در بالاترين درجه از فضيلت می دانسته و بيشترين
احترام و تقدير را برای او قائل بودند و بر پيرمردان و شخصيت های معروف و اهل بيتش
مقدم می دانستند. و به خدا نيافتم دوست و دشمنی را الّا درباره̾ او سخن شيرين گفت
و بر او درود فرستاد و از او به بزرگی و عظمت ياد كرد. و همانا پدرم عبدالله بن
خاقان می گفت : اگر خلافت از دست بنی عباس بيرون رفت، هيچ كس سزاوار آن نيست جز او
زيرا فضلش، پاكدامنيش، تقوايش، جهاد با نفسش، زهد و پارسائيش، عبادتش، خدا خواهيش
و ساير اخلاق زيبايش از همه بيشتر است ».

زهد و ورع

كامل بن ابراهيم مدنی می گويد : خدمت سرورم
ابومحمد عليه السلام رسيدم، او را در لباسی سفيد، زيبا و نرم يافتم. در دل خود
گفتم : عجيب است ولیّ خدا و حجّتش بر مردم، لباسهای نرم می پوشدو ما را امر می كند
كه با برادرانتان هم شكل باشيد و از چنين لباس هائی منع می‌ كند ؟! فورا حضرت تبسم
فرمود و در حالی كه آستين مبارك را بالا می زد و لباس سياه خشنی در زير آن لباس به
من نشان می‌ داد، می فرمود : « اين برای خدا است و آن برای شما ».

محمد بن اسماعيل می گويد : عباسيان و بسياری
از منحرفان بر صالح بن وصيف كه مأمور زندان حضرت بود، وارد شدند و به او گفتند :
هر چه می توانی بر او سخت بگير و هرگز مدارات نكن ! صالح بن وصيف به آنان گفت :
نمی دانم چه كار كنم ؟ دو نفر از بدترين و قسی القلب ترين و شقی ترين افرادم را
مأمور او كردم و به آنان سفارش كردم كه بر او سخت بگيرند، اكنون كار به جائی ريسده
است كه آن دو از بهترين نمازگزاران و عبادت كنندگان شده اند !

آنگاه دستور داد آن دو مأمور را بياورند. وقتی
وارد شدند به آنان گفت : چه شده است شما را ؟ چرا درباره̾ او اين قدر مهربانی و
ملاطفت می كنيد ؟ گفتند : « چه بگوئيم درباره مردی كه روزها روزه و شب ها به عبادت
می‌ گذراند. همواره زبان مباركش با ذكر خدا می‌ چرخد و هيچ صحبتی و كاری جز با
عبادت انجام نمی دهد هنگامی كه به ما می نگرد، استخوان هايمان می لرزد و هيبت و
عظمتش زبانمان را لال می سازد ».

عباسيون و دشمنان هنگامی كه چنين سخنانی را
شنيدند، نوميدانه بازگشتند.

در كافی آمده است كه علی بن محمد و بسياری از
اصحاب نقل می كنند : ابو محمد عليه السلام را به دست يكی از شكنجه گران مجرّب و
معروف سپردند و از او خواستند، از اذيّت و شكنجه حضرت كوتاهی نكند. او هم خيلی بر
حضرت سخت می‌گرفت و شكنجه می داد. روزی همسرش به او گفت : ای مرد ! از خدا بترس،
تو نمی‌ دانی، چه شخصيت بزرگی در منزلت وجود دارد ؟ و از عبادت و بزرگواری حضرت
برای او نقل كرد و گفت : من بر تو می ترسم كه چنين رفتاری با او داری. آن مرد پاسخ
داد : به خدا قسم، او را بين درندگان می اندازم ! و آنگاه از حاكم اجازه خواست و
پس از دريافت اجازه از معتمد خبيث، حضرت را بين درندگان و شيرهای بيابان اندخت كه
هيچ كس شك و ترديدی نداشت، حيوانات، حضرت را پاره پاره كرده و خوردند.

يحيی بن قتيبه اشعری می گويد : پس از سه روز
او با همان مرد به بيابان آمدند و ديدند كه امام مشغول نماز خواندن است و درندگان
در اطراف او مشغول پاس دادن هستند. و همين كه چشمشان به آن شكنجه گر افتاد او را
پاره پاره كرده و نوش جان كردند. يحيی كه اين منظره را می بيند، نزد معتمد می رسد
و جريان را به او می گويد. معتمد را ترس و هول شديد رسيده، خدمت حضرت می رسد و
تضرع و زاری می كند و از كردار خود معذرت می خواهد !

در خاتمه نامه ای را كه امام عسكری عليه
السلام به اهل قم و آوه ( كه قريه ای است نزديك ساوه ) نوشته است در اين جا نقل می
كنيم :

« ان الله تعالی بجوده و رأفته قد منّ علی
عباده بنبيه محمد بشيرا و نذيرا، و وفّقكم لقبول دينه، و اكرمكم بهدايته، و غرس في
قلوب أسلافكم الماضين ـ رحمة‌الله عليهم ـ و أصلابكم الباقين ـ توليّ كفايتهم و
عمرهم طويلا في طاعته ـ حبّ العترة الهادية‌، فمضی من مضی علی و تيرة الصّواب، و
منهاج الصّدق، و سبيل الرّشاد. فوردوا موارد الفائزين و اجتنوا ثمرات ما قدّموا، و
وجدوا غبّ ما أسلفوا… ».

                                                     
( مناقب آل ابی طالب ـ ج 4 ـ ص 425 )

همانا خدای تبارك و تعالی با لطف و مهربانيش
بر بندگانش منّت نهاد به وجود پيامبر و رسولش حضرت محمّد صلی الله عليه و آله كه
بشارت دهنده و هشدار دهنده بود و شما را توفيق داد كه دينش را بپذيريد و به هدايتش
مشرّف شويد و در قلوب گذشتگان و نياكان شما ـ كه خداوند رحمتشان كند ـ و نسل های آينده̾
شما ـ كه خداوند مشكلاتشان را برطرف و عمرشان را در اطاعتش طولانی سازد ـ محبت
عترت پاك هدايت كننده قرار داد و بدينسان آن كس كه از شما درگذشت، بر روش درست و
برنامه̾ راستين و راه رستگاری گذشت و اين گذشتگان بر جويباران رستگاران وارد شدند
و برهای كشت خود را چيدند و نتيجه و محصول آنچه قبل از خود فرستاده بودند دريافت
كردند.

مجله پاسدار اسلام، سال روز شهادت امام يازدهم
سلام الله عليه را به تمام شيعيان به ويژه ملت مسلمان ايران تسليت عرض می نمايد.
به اميد اينكه مودر الطاف و توجّهات آن حضرت و فرزند گراميش حضرت حجة بن الحسن عجل
الله فرجه باشيم.

 

 

/

سیره امام رضا علیه السّلام

سیره امام رضا علیه
السّلام

نهم مهر ماه امسال
مصادف است با سی ام صفر، روز شهادت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام.
بدین مناسبت، ضمن عرض تسلیت به برادران و خواهران عزیز، بخشی از سیره̾ آن حضرت را
برای تیّمن و تبرّک نقل می کنیم.

·       
عدالت و انصاف رهبر :

یکی از صوفی مسلکان
زاهد نما که زهد را در پوشیدن لباس چرکین و خوردن نان و سرکه محصور کرده بود، به
عنوان اعتراض به امام هشتم علیه السلام عرض کرد : امت نیازمند رهبری است که نان
خشک بخورد و لباس خشن بپوشد و سوار بر الاغ شود و به عیادت مریض برود !

حضرت خشمگین شد و پس
از ذکر نمونه ای از رهبری حضرت یوسف «ع » فرمود : « انّما یراد من الإمام قسطه و
عدله، اذ قال صدق، و اذا حکم عدل، و اذا وعد انجز؛ انّ الله لم یحرّم لبوسا و لا
مطعما » ـ آن چه از امام و رهبر خواسته می شود، تنها عدالت و انصاف او است. اگر
سخنی گفت، راستگو باشد و اگر حکمی کرد، عادلانه باشد و اگر ومعده ای داد وفا کند.
همانا خداوند هرگز لباس و غذائی را حرام نکرده است.

آن گاه این آیه شر
یفه را تلاوت فرمود : « قل من حرّم زینة الله الّتی أخرج لعباده و الطّیبات من
الرّزق » ـ بگو ( ای پیامبر ) چه کسی زینت های خدا را بری بندگانش حرام کرده است و
چه کسی روزیهای نیکو و خوب را تحریم نموده است ؟

                                      ( کشف
الغمه ـ ج 3 ـ ص 147 )      

·       
زهد آن حضرت

با این که امام علیه
السلام از نظر وضع زندگی، دارای امکانات رفاهی فراوانی بود و هر گاه در برابر مردم
قرار می گرفت بهترین لباس های خود را می پوشید و خود را نیکو می آراست، با این حال
زندگیش در منزل بسیار متواضعانه و زاهدانه بود. ابی عباد می گوید : « کان جلوس
الرّضا علیه السلام فی الصّیف علی حصیر وفی الشّتاء علی مسوح ولبسه الغیظ من
الثّیاب حتّی اذا برز للنّاس تزیّن لهم » ـ امام رضا علیه السلام در تابستان بر
حصیر و بوریا می نشست و در زمستان بر فرشی موئین و جامه های زبر و خشن در تن می
کرد ولی هنگامی که نزد مردم می آمد خود را می آراست.

                                              
( عیون اخبار الرضا ـ ج 2ـ ص 176 )

·       
دستور قناعت در خوردن

روزی غلامان آن حضرت
میوه می خوردند ولی میوه را تا آخر نخورده بلکه مقداری از آن را دور می انداختند.
حضرت ناراحت شد و رو به آن ها کرده فرمود : « سبحان الله، إن کنتم استغنیتم فأنّ
اناسالم یستغنوا، أطعموه من یحتاج الیه » ـ سبحان الله ! اگر شما از این میوه ها
بی نیاز شده اید، بدانید که حتما افرادی هستند که به آن نیاز دارند، آن را به
نیازمندان بخورانید.

·       
رفتار با مردم :

ابراهیم بن عباس گوید
: « ما رأیت ابا الحسن الرضا علیه السلام جفا أحد بکلمة قط ولا رأیته قطع علی أحد کلامه
حتی یفرغ منه و ماردّ أحدا عن حاجة یقدر علیها و لا مدّ رجله بین یدی جلیس له قطّ
ولا اتّکی بین یدی جلیس له قطّ، و لا رأیته شتم أحدا من موالیه و ممالیکه قط، و لا
رأیته تفل قط و لا رأیته یقهقه فی ضحکه قط، بل کان ضحکه التبسم، و کان اذا خلا و
نصبت مائدته اجلس معه علی مائدته ممالیکه حتّی البوّاب و السّائس ».                         ( عیون اخبار الرضا ـ ج
2 ـ ص 182 )

هرگز نیافتم امام رضا
عليه السلام را كه سخن درشت به كسی بگويد و نديدم او را كه سخن كسی را قطع كند تا
آنكه از سخن گفتن فارغ شود و هرگز كسی را در حاجتی كه توان برآوردنش داشت، رد نكرد
و هرگز در برابر كسی كه نشسته بود، پای خود را دراز نكرد و تكيه نزد و هيچ وقت
نديدم او را كه يكی از بردگان و غلامانش را ناسزا بگويد و او را نديدم كه آب دهان
بياندازد و او را نيافتم كه در تبسّم كردنش با صدای بلند بخندد بلكه تنها تبسّم می
فرمود. و هنگامی كه تنها می شد و سفره غذا را می انداختند، تمام نوكران و بردگانش
را دعوت می كرد و با خود بر سر سفره می‌ نشاند حتی دربان و نگهبان و دامپرور.

·       
صفات بارز حضرت :

در ادامه̾ همان روايت، ابراهيم بن عباس می
گويد : «… و كان قليل النوم بالليل كثير السّهر، يحيی اكثر لياليه من اوّلها الی
الصّباح، و كان كثير الصيام فلايفوته صيام ثلاثه أيام في الشهر و يقول ذلك صوم
الدهر. و كان عليه السلام كثير المعروف و الصّدقة في السّروا كثر ذلك يكون منه في
الليالي المظلمة، فمن زعم انه رأی‌ مثله في فضله فلا تصدّق ».

حضرت شب ها كم می‌ خوابيدند و بسيار بيدار بود.
بيشتر شب هايش را تا بامداد احيا می كرد بسيار روزه می‌ گرفت و هيچ وقت روزه سه
روز در ماه را ترك نمی كرد و می فرمود : اين روزه̾ دهر است. و آن حضرت بسيار كار
خير انجام می داد پنهانی صدقه می داد و بيشتر صدقه هايش در شب های تاريك بود. پس
اگر كسی ادعا كند مانند او در فضيلت وجود دارد، باور نكن.

·       
عبادت حضرت :

رجاء‌ بن ابی الضحاك گويد : مأمون به من دستور
داد، آن حضرت را از مدينه به مرو ببرم و گفت : او را از راه قم عبور نده بلكه از
راه بصره و اهواز بياور و به من امر كرده بود كه شخصا شب و روز مراقب حضرت باشم.
آنگاه پس از ديدن آن وضعيت فوق العاده و استثنائی، خود می گويد : به خدا سوگند
نديدم مرد‌ی كه نسبت به خداوند از او با تقوا تر باشد و يا بيش از او ذكر خدا
بگويد در تمام اوقات و لحظات و يا بيش از او از خدا خوف داشته باشد. سپس به تفصيل
از نماز و عبادت حضرت سخن می گويد كه قسمت هایی از آن را در اينجا بيان می كنيم و
اگر كسی مايل بود، اين روايت بسيار جالب و خواندنی را به تفصيل بخواند، به كتاب
عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 178 الی 182 مراجعه نمايد :

هنگامی كه نماز صبح می‌ خواند، پس از سلام
نماز، در مصلّايش می‌ نشست و همچنان تسبيح و تهليل و تكبير خدا می كرد و بر پيامبر
و آلش صلوات می فرستاد تا آفتاب طلوع كند، آنگاه سجده̾ شكری طولانی به جای می‌
آورد سپس نزد مردم می آمد و آنان را نصيحت و موعظه می كرد تا نزديك ظهر، كه تجديد
وضو می كرد و دگر بار به مصلايش باز می گشت و نمازهای نافله می‌ خواند… و پس از
نماز ظهر و نافله نماز عصر، نماز عصر بجا می آورد و همچنان در بين نمازهای واجب خود،
ذكر خدا می‌ كرد. در اينجا به تفصيل نمازهای‌ واجب و نافله حضرت را بيان می‌ كند
سپس می‌ گويد : و هنگامی كه شب در رختخواب می رفت، بسيار تلاوت قرآن می كرد پس هر
گاه به آيه ای می رسيد كه در آن نام بهشت يا جهنم برده شده است، می گريست و از
خداوند بهشت را درخواست می‌ كرد و از جهنم به خدا پناه می‌ برد…

و حضرت در تمام نمازهای‌ فريضه، در ركعت اوّل
پس از حمد سوره انا انزلنا و در ركعت دوم پس از حمد سوره قل هو الله احد می خواند
مگر نمازهای صبح و ظهر و عصر روز جمعه كه در ركعت اوّل پس از حمد سوره جمعه و در
ركعت دوم پس از حمد، سوره منافقون می خواند و نماز عشای شب جمعه را پس از حمد سوره
جمعه و در ركعت دوّم پس از حمد، سوره سبح اسم ربك الأعلی می خواند.

و هميشه حضرت در قنوتش اين دعا می خواند : «
ربّ اغفر وارحم و تجاوز عمّا تعلم، انّك أنت الأعزّ الأجلّ الأكرم ».

و هنگامی‌كه آن حضرت را بر مأمون وارد كردم و
از من پرسيد كه او را چگونه يافتی ؟ از تمام حركات سكناتش در شب ها و روزها به او
گفتم، مأمون به من گفت : ای فرزند ابی‌ الضحاك ! او به خدا بهترين اهل زمين و عالم
ترين و عابد ترين آنها است پس مواظب باش كه آن چه از او مشاهده كردی‌ برای ديگران
تعريف نكنی تا بزرگواريش برای كسی‌ معلوم نشود مگر آنچه من بر زبانم جاری سازم !!

·       
عظمت و بزرگواری :

مأمون در آغاز ولايتعهدی، از روی سياست، خلافت
را به حضرت پيشنهاد كرده می گويد : يا ابن رسول الله ! من به فضيلت و علم و زهد و
پارسائی و عبادت تو آشنايم و تو را سزاوار تر از خودم در منصب خلافت می دانم.

حضرت در پاسخش می فرمايد :

« بالعبوديّة لله عزّ و جلّ أفتخر و بالزّهد
في الدّنيا أرجو النّجاة‌من شرّ الدّنيا، و بالورع عن المحارم أرجو الفوز بالمغانم،
و بالتّواضع في الدّنيا أرجو الرّفعة عندالله عزّوجلّ » به عبوديت و بندگی خدا
افتخار می كنم و با زهد در دنيا، نجات از شر دنيا را می جويم، و با پارسائی و ورع
از محرمات، اميدوارم به غنيمت های الهی دست يابم و با تواضع در دنيا، اميد رفعت و
بلندی مقام نزد خدای عزوجل را دارم.

مأمون عرض كرد : چه می فرمائيد كه خودم را از
خلافت عزل كنم و آن را برای شما قرار دهم و با شما بيعت كنم ؟!

حضرت فرمود : اگر خلافت مخصوص تو است و خداوند
آن را برا‌ی تو قرار داده است، پس برای تو جايز نيست، لباسی را كه خداوند به تو
پوشانده است از تن خارج سازی و به ديگری بپوشانی، و اگر خلافت از آن تو نيست، باز
هم برای تو جايز نيست، چيزی كه مال تو نيست به من ببخشی.

آنگاه مأمون گفت : ای فرزند رسول خدا ! بايد
اين امر را بپذيری و هيچ چاره ای‌ نداری ! و بدينسان ولايت عهدی را به حضرت تحميل
كرد.

اينجا بود كه امام عليه السلام دست ها را به
درگاه خداوند بلند كرده، عرضه داشت : « اللّهم انّك تعلم أنّی مكره، مضطرّ فلا
تؤاخذني كما لم تؤاخذ عبدك و نبيّك يوسف حين وقع الی ولاية مصر » ـ خداوندا ! تو
می دانی كه من مجبور و مكره شدم، پس مرا مؤاخذه نكن همچنان كه بنده ات و پيامبرت
يوسف « ع» را مؤاخذه نكردی هنگامی كه حكومت مصر را پذيرفت.                                                              
( بحار الأنوار ـ ج 49 ـ ص 377 )

 

گناه جديد، بلای جديد

·       
امام رضا عليه السلام
:

·       
« كلّما احدث العباد من الذّنوب مالم يكونوا يعلمون، احدث الله
لهم من البلاء مالم يكونوا يعرفون ».                                            (
اصول كافی ـ ج 3 ـ ص 377)

هرگاه بندگان گناهان تازه ای را مرتكب شوند كه
سابقه نداشته است خداوند آنان را به بلاهای تازه ای گرفتار می‌ سازد كه ناشناخته
است.

آ

 

/

ولادت امام صادق (ع)

ولادت امام صادق (ع)

در دورانی پر از آشوب و فساد و طغیان و در
ایّام حکومت غاصبانه عبدالملک بن مروان، و در زمانی که سفاکان خون آشام بر سرزمین
های اسلامی مسلّط شده بودند، در آن ظلمت کده سیاه، ستاره̾ درخشانی از خاندان نبوت
و دامان امامت، طلوع کرد که با نور وجودش، دل های شیعیان خرسند و قلوب مؤمنین،
مالامال از شادی و سرور شد.

در شب جمعه 17 ربیع الاول سال 82 هجری
ابوعبدالله امام جعفر بن محمّد صادق سلام الله علیه، امام ششم مسلمین دیده به جهان
گشود و در آغوش پر مهر جدّ بزرگوارش امام سجاد علیه السلام و پدر والامقامش امام
باقر علیه السلام پرورش یافت.

روز ولادت امام صادق عیله السلام مصادف با روز
ولادت جدّ اطهرش حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله می باشد و اگر در آن روز
خجسته و مبارک، صاحب رسالت و نخستین مؤسس حکومت اسلامی، به دنیا آمد، پس از 82 سال
از هجرت مقدّسش، فرزندی از او متولد شد که پس از سال ها فشار و اختناق امویان و پس
از تلاش های بی شمار دشمنان اسلام برای خاموش ساختن نور آن آفتاب، این ستاره̾
فروزان، چنان درخشندگی به او بخشید و یاد جد بزرگوارش را زنده کرد که او را مؤسس
مذهب می خوانند و ما شیعیان را مفتخر به انتساب به آن حضرت می دانند، و بدینسان،
امام صادق علیه السلام با تأسیس دانشگاه علمی اسلامی خویش، تمام توطئه های مخالفین
را نقش بر آب ساخت، و علوم  اهل البیت را
به سراسر جهان اسلام و توسط بیش از 4000 شاگرد از مذاهب مختلف اسلامی منتشر نمود.

شیخ طبرسی در اعلام الوری گوید : « آن اندازه
که روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است، از هیچ کس نقل نشده و اصحاب حدیث،
نام ثقات از روات را جمع آوری کرده و چهار هزار شمارش کرده اند ». و در حقیقت باید
گفت : تمدن اسلامی در پیشرفت و جاودانگی مدیون امام صادق علیه السلام، رئیس مذهب و
احیا کننده̾ دین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است.

مکتب امام صادق علیه
السلام از استقلال خاصّی برخوردار بود و هرگز باج به حاکمان ستم پیشه نمی داد، لذا
برای سلطه گران ظالم، امکان به کارگیری آن در منافع شخصی خود نبود و نتوانستند حتی
در امور کشور داری هم از آن کمک بگیرند و تا ابدالدهر نخواهند توانست، از این مکتب
مقدس، برای پیشبرد اهداف شیطانی خود بهره ببرند چرا که این مکتب جاویدان که انقلاب
اسلامی ایران، شعاعی و پرتوی از آن است، از روز ولادت با ستمگران در ستیز بوده و
ابدا به سوی آنان گرایش پیدا نکرده و هیچ رابطه دوستی و تفاهمی با آنان برقرار
ننموده و از این رو همواره در معرض خطر بوده است که هم در تاریخ می خوانیم و هم با
چشم خود دیده ایم که دشمنان امام صادق علیه السلام در زمان های مختلف و در دوران
خودمان نیز چقدر توطئه ها و نقشه های خائنانه برای اطفای این نور محمدی(ص) کرده
اند ولی در هر بار خداوند، آن را نگه داشته و حفظ کرده است : « یریدون لیطفئوا نور
الله بأفواههم و الله متمّ نوره ». خداوند همواره نور خود را از خاموشی نگهداشته و
روشن تر و فروزان تر نموده است هر چند که کافران و مشرکان را خوشایند نباشد.

مکتب امام صادق علیه
السلام که در یکی از سخت ترین دوران های تاریخ اسلام قرار داشت و طوفان های دشمنان،
آن را مورد یورش های بی رحمانه̾  خود قرار
می دادند، و با این حال، چنان استوار و پا برجا در برابر آن حمله ها و طوفان ها
ایستاد و استقامت ورزید و آن قدر درّندگی طاغوت ها و ستم ستمگران را تحمل کرد که
قلم و بیان، از احاطه به آنها ناتوان است و آن چه برای این مکتب اهمیت داشت این
بود که هدف را به پایان برساند و تکلیف خود را در برابر خداوند و صاحب وحی و رسالت
ادا نماید و چنین هم کرد که اگر دانشگاه علمی امام صادق علیه السلام و تلاشهای
فزون از حد آن حضرت نبود، اثری از انقلاب عظیم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و
اثری از مکتب حیاتبخش اسلام، در جهان نمی ماند.

پرورش یافتن امام
صادق علیه السلام

امام صادق علیه
السلام 12 سال با جد بزرگوارش امام سجاد سلام الله علیه زندگی کرد، و پس از وفات
آن حضرت، پدرش امام باقر علیه السلام به تربیت او پرداخت ولی آن دوران چه دورانی
بود ؟

بی گمان محیط زندگی
امام ششم علیه السلام، محیطی بود که تنها با احتیاط و در پنهانی با اهل بیت تماس
حاصل می شد و امام صادق خود شاهد بود که چونه دانش پژوهان، با احتیاط فراوان به
مجلس پدر و جدش نزدیک می شدند، زیرا آن زمان، کسی توان نداشت آشکار با آل محمّد
«ص» تماس حاصل کند و هر کس شناخته می شد که با اهل بیت رفت و آمد دارد سرنوشتش یا
سیاه چال های زندان برای همیشه و یا گورستان بود.

امام صادق در دورانی
پرورش یافت که هواها و هوس ها بسیار ف اندیشه ها آشفته، زمینه کینه ها و دشمنی ها
بالا گرفته و موج های ارعاب و وحشت و ستم متلاطم بود. مردم با سعایت ها و تهمت ها
به والیان تقرب می جستند و دیگر نه حرمتی برای انسان ها مانده و نه ارزشی برای دین
و نه نظم و قانونی ملّت را حمایت می کرد، بلکه همه چیز به هم ریخته و آشفته و
فرمان روایان ستم پیشه طبق دلخواه خود حکومت می کردند و مردم را به بازی گرفته
بودند ولی بیشتر مصیبت ها و بلاها بر سر یاران و پیروان آل محمّد «ص» فرو می ریخت.

بنابراین، پرورش
یافتن امام صادق علیه السلام توأم با مصیبت و غرق در دریاهای محنت و بلائی بود که
از طرف زمامداران باطل بر آنان روا می داشتند و با این حال هیچ گاه از اعلام حق و
دفاع از آن ـ حتی به صورت علنی و آشکار ـ امتناع نورزید و پیوسته مردم را ارشاد و
هدایت کرد و از همکاری و همزیستی و سازش با ستمگران نهی و جلوگیری می نمود.

در زمان ایشان، قیام
زیدبن علی در کوفه اتفاق افتاد که پس از شهادتش، حضرت او را با کلماتی رسا یاد کرد
و ستایش نمود و قاتلش را لعن کرد هر چند که قاتل حضرت زید، هشام بن عبدالملک بود،
همو که به عمال خود دستور داده بود تا می توانند بر آل محمد فشار آورند و هیچ رحمی
به آنان روا ندارند و حتی نام آنها را از دیوان بیت المال مسلمین نیز زدوده بود،
هتمو که به نمیانده خنود یوسف بن عمر ثقفی دستور داد که زبان و دست « کمیت » (
شاعر اهل بیت ) را قطع کند چرا که او در سوک زید شعر سروده بود.

ولی توجه و خواست
خداوند چنین بود که علی رغم کوششها و تلاش های امویان دلبستگی و علاقه̾  مردم به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله،
همواره بیشتر شده، در گوشه و کنار، نشست ها و کنگره های پنهانی  و سرّی برای برپائی انقلاب و برانداختن حکومت
اموی و سپردن حک ومت به آل محمد برقرار می شد.

و با گسترش حرکات
مردمی و پیدایش اختلاف و تفرقه بین امویان، حکومتشان به ضعف و سستی و سپس به
نابودی کشیده شد ولی از آنجا که دشمنان اهل بیت همواره در کمین نشسته و در پی دست
یافتن به قدرت بودند، این بار گروهی دیگر از همان قماش و از همان تیره ولی با نام
فامیلی با آل محمد «ص» و پسر عمو ها! حکومت را با سیاست های شیطانی خویش به دست
گرفتند و پس از مدتی که ریشه های خود را به خوبی دواندند و استقرار یافتند، همان
دشمنی ها و همان ستم ها و همان شیوه گذشتگان پلیدشان را ادامه دادند.

چیزی که هست در این
دوران که حکومت اموی به ضعف و فرتوتی رسیده بود 
و حکومت عباسی دوران طفولیت خود را می گذراند، بهترین و مناسب ترین فرصتی
بود که امام صادق علیه السلام به نحو احسن از آن در راه نشر و پخش احکام اسلام
استفاده کرد و علوم اهل بیت را در سراسر جهان منتشر ساخت.

سید میرعلی هندی
درکتاب « تاریخ العرب » صفحه 179 می نویسد :

« آموزشگاه امام صادق
علیه السلام شهرت یافت و نام آور شد. در آن دوران بهروزی، او رهبر حرکت علمی و
فکری بود. و در حقیقت ایشان اوّلین کسی است که مکتب های فلسفی را در اسلام بنیان
گذاشته است، و نه تنها مؤسسات مذاهب فقهی که حتی شاگردان فلسفه و فلسفه خواهان نیز
از دورترین نقاط کشور اسلام به سوی او شتافته و از محضر درسش استفاده های شایان می
بردند ».

در پایان، ضمن تبریک
و تهنیت گفتن به برادران و خواهران عزیز و عموم شیعیان جهان به مناسبت فرا رسیدن
این روز خجسته و مبارک، روایتی از هزاران روایت های ارزنده امام صادق علیه السلام
را برای تیمّن و تبرک نقل می کنیم :

قال الصادق علیه
السلام : « قال ابلیس : خمسة أشیاء لیس لی فیهنّ حیل] و سائر الناس فی قبضتی : من
اعتصم بالله عن نیّة صادقة و اتّکل علیه فی جمیع أموره، و من کثر تسبیحه فی لیله و
نهاره، و من رضی لأخیه المؤمن بما یرضاه لنفسه، و من لم یجزع علی المصیبة حین
تصیبة، و من رضی بما قسم الله له و لم یهتمّ لرزقه ».

ـ شیطان گوید : مرا به پنج کس راه چاره ای
نیست ولی دیگران در چنگ من هستند : کسی که با صدق نیت پناهنده به خدا شود و در
همه̾ کارهایش به خدا توکّل کند و کسی که در شبانه روزش، بسیار تسبیح خدا را گوید و
کسی که برای برادر مؤمنش آن چه را پسندد که برای خود می پسندد و کسی که به هنگام
مصیبت، بی تابی نکند  و کسی که خشنود باشد
به آن چه خداوند برای او قسمت فرموده و دیگر غم روزی خویش را نخورد.                   ( خصال ـ ج 1 ـ ص 316 )

 عزت و
بی نیازی

·       
امام صادق «ع» :

« من اراد عزّا بلا
عشیرة و غنی بلا مال و هیبية بلا سلطان فلینتقل من ذلّ معصیة الله الی عزّ طاعته ».                                          ( بحار ج 15 ـ قسمت 2 ص 164 )

هر کس که عزت را به
واسطه غیر خویشان و بی نیازی را در غیر مال و موقعیت را در غیر مقام جستجو نماید
خویشتن را از ذلت گناه به عزت اطاعت الهی منتقل سازد.

 

/

ميلاد راز آفرينش و سرور آفريدگان

ميلاد راز  آفرينش و سرور آفريدگان

هفدهم ربيع الاوّل
يكی از بزرگترين اعياد اسلامی است. روز ولادت سرور همه̾ آفريدگان خداوند، خاتم
پيامبران و سرّ آفرينش و عظيم ترين انسان عالم امكان، رسول گرامی خداوند و بنده̾
شايسته اش، محمد بن عبدالله صلی الله عليه و‌آله است. فرا رسيدن اين عيد سعيد
اسلامی را به محضر فرزند عزيز و احيا كننده̾ دينش، خاتم الأوصياء حجة‌بن الحسن
العسكری ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و عموم مسلمين و شيعيان جهان به ويژه ملت
برومند ايران، تبريك و تهنيت عرض نموده از خدای بزرگ مسئلت داريم ما را توفيق دهد كه
راه و رسم آن حضرت را در تمام زمينه های اجتماعی، سياسی، اقتصادی و فكری زندگی
دنبال نمائيم و پيروان راستينی برايش باشيم.

گرچه به صورت ظاهر
نور پر فروغ حضرت محمد بن عبدالله صلی الله عليه و آله در سپيده دم هفدهم ربيع
المولود ظاهر شد ولی نور وجودش سال ها قبل از آفرينش هر موجودی،خلق شده بود. امام
صادق عليه السلام از اجدادش از حضرت امير سلام الله عليهم اجمعين نقل می كند كه
فرمود :

« انّ الله تبارك و
تعالی خلق نور محمد صلی الله عليه و آله قبل أن يخلق السموات و الأرض و العرش و
الكرسی و اللّوح و القلم و الجنّة و النّار و قبل ان يخلق آدم و نوحا و ابراهيم و
اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسی و عيسی و داود و سليمان… و قبل ان يخلق الأنبياء
كلّهم » ـ همان خدای تبارك و تعالی نور محمد صلی الله عليه و آله را قبل از آفرينش
آسمان ها و زمين و عرش و كرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و پيش از خلقت جميع
پيامبران آفريد.

در ساعات ولادت
پيامبران عظيم الشأن اسلام صلی الله عليه و آله آيات عجيب و شگفت انگيزی در عالم
رخ داد : آتشكده̾ پارس كه هزار سال روشن بود، به خاموشی گرائيد، چهارده كنگره از
ايوان انوشيروان فرو ريخت، درياچه̾ ساوه خشكيد، بت ها در سراسر جهان سرنگون شدند،
شهاب ها در آسمان فروان شدند، كاهنان گمراه كننده ناكام گشتند وو…

اين شخصيت بزرگ جهان
انسانيّت كه خداوند خود تربيتش را به عهده گرفت، درباره اش می فرمايد : « لولاك
لمّا خلقت الأفلاك » و اين جمله برای ستايش حضرت بس است كه خداوند بفرمايد : اگر
تو نبودی هر آينه افلاك را نمی آفريدم يعنی : تو را از خلقت و آفرينش من هستی. و
تمام جهان و افلاك و موجودات را برای تو خلق می كنم كه همه پرتوی از وجود مبارك تو
اند. و در آيه ای از قرآن، در ستايشش می فرمايد : « و انّك لعلی خلق عظيم » ـ به تحقيق
تو دارای خلقی عظيم هستی. در آيه ديگری ذات حضرت را، رحمت خداوند بر تمام مردم می
داند. « و ما ارسلناك الّا رحمة للعالمين » ـ و ما نفرستاديم تو را مگر اينكه رحمت
بر جهانيان باشی و آنجا كه تأكيد بر نهايت رأفت و عطوفت حضرت می كند چنين می
فرمايد :

« لقد جائكم رسول من
انفسكم عزيز عليه ما عنتّم، حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم » ـ و همانا پيامبری
از خود شما برای شما آمده است كه آنچه بر شما گران آيد، بر او سخت می گذرد و بر
سعادت شما حريص است و نسبت به مؤمنين، مهربان و بخشاينده است.

شمائل مبارك

حضرت رسول صلی الله
عليه و‌ آله دارای سيمائی جذّاب و زيبا بود كه هر بيننده ای را مجذوب خود می ساخت.
در روايتی كه ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از كتاب های زيادی آورده است، اوصاف
رسول خدا صلی الله عليه و آله را چنين بيان می كند :

رسول خدا صلی الله
عليه و آله در چشم هر بيننده ای بزرگ و با هيبت می‌نمود. در دل ها جا می گرفت و
گرامی بود. صورت زيبايش مانند ماه شب چهاردهم می درخشيد. رنگ چهره اش سفيد مايل به
سرخی‌ بود. اندامش نه لاغر و نه بسيار فربه، سيمايش سفيد و نورانی، ديدگانش گشاده
و سياه، ابروانش سياه و باريك و پيوسته و قامتش متوسط بود.

پيشانيش بلند، بينی‌
اش كشيده و باريك، در سفيدی چشمانش كمی سرخی ديده می شد. ابروانی پيوسته و گونه
هائی برجسته داشت. بندهای دستش پهن، دو ذارع دستش بلند، مفصل شانه هايش بزرگ، شانه
هايش پهن و كف های دست و پايش محكم بود.

مژه هايش بلند،
محاسنش پر پشت و دارای موئی فراوان، شاربش بلند نبود ولی پر پشت بود. موهای سفيد و
معدودی در سر و صورتش پيدا شده بود…

دهانش متناسب، دندان
ها از هم جدا و باز و سفيد، مو ها صاف و غير متجعّد، تمام اعضا و جوارحش معتدل و
گردنش در زيبائی چون نقره بود…

هنگام خوشحالی و رضايت
چهره̾ مباركش چون آئينه درخشيدنی جالب داشت و به آرامی و با وقار گام بر می داشت
در حال راه رفتن پيش روی خود نگاه می كرد و در انجام كارهای نيك پيش قدم بود.
هنگام راه رفتن مانند كسی كه بر زمين سراشيب راه رود، پاها را بر می داشت. وقتی
تبسّم می كرد، دندان هايش چون دانه های تگرگ نمايان می شد وبه زودی سفيدی دندانها
چون برقی سريع، زير لب ها پنهان می گشت.

اندامی زيبا و خوی و
خلقی پسنديده داشت. خوش مجلس بود. وقتی با مردم رو به رو می‌شد، پيشانيش چون چراغی
فروزان، آنان را به خود جلب می كرد. دانه های عرق چون مرواريد بر چهره اش می غلطيد
و بوی عرقش پاكيزه تر و خوش بو تر از مشك می نمود. مهر نبوت در ميان دو كتفش
نمايان بود.

سخن گفتن حضرت

امام حسن عليه السلام
طی روايتی طولانی  از دائيش « هند بن ابی
هاله » شمائل و اوصاف حضرت را می پرسد و پس از سخنان مفصّل هندبن ابی هاله در وصف
پيامبر «ص»، آنگاه امام مجتبی «ع» از او می‌خواهد كه سخن گفتن حضرت را بيان كند.
او چنين می‌ گويد :

رسول خدا صلی الله
عليه و آله با غصّه ها قرين و همواره متفكّر به نظر می رسيد. آنی آسايش نداشت و
بيشتر اوقات ساكت بود و جز در مواقع ضرورت، سخنی نمی‌ گفت. و هنگام حرف زدن، از
اول تا آخر به آرامی لب به سخن می گشود، كلامش كوتاه و جامع وخالی‌ از تفصيل های
بی جا و وافی و كافی به مقصود بود. اخلاقش نرم و هرگز به كسی تندی نمی‌كرد و هيچ
كس را كوچك نمی شمرد. نعمت در نظرش بزرگ می نمود هر چند ناچيز و كم باشد و هيچ نعمتی
را نكوهش نمی كرد. نه تنها از طعام ها مذمت نمی كرد كه مدح و تعريف هم می نمود.

دنيا و ناملايماتش
هرگز او را به خشم در نمی‌ آورد ولی هرگاه حقی پايمال می‌شد، از شدت غضب، كسی او
را نمی‌ شناخت. از هيچ چيز پروا نمی‌ كرد تا حق پايمال شده را احقاق و ياری كند.

هنگام اشاره به تمام
دست اشاره می فرمود و چون از مطلبی تعجب می‌كرد، دست ها را پشت و رو نمی نمود و هر
وقت صحبت می‌ كرد، دست ها را به هم وصل می‌ نمود و انگشت ابهام دست چپ را به كف
دست راست می‌ زد. بيشتر خنده های‌ آن حضرت تبسم و لبخند بود و هنگام تبسم دندان
هايش چون دانه های تگرگ نمايان می‌ شد.

رفتار حضرت

امام حسين عليه
السلام می‌ فرمايد : از پدرم نسبت به رفتار پيامبر در منزل پرسيدم، حضرت فرمود : «
به منزل رفتنش به اختيار خود بود. و چون به منزل تشريف می برد اوقاتش را به سه جزء
تقسيم می كرد : قسمتی را برای‌ عبادت خدا، و قسمتی برای اهل بيت خويش و جزئی را هم
به خود اختصاص می‌ داد.

و آن جزئی را كه
مربوط به خودش بود، به صادر كردن دستورات لازم به اصحاب خاص خود و تكليف نمودن
آنان برای‌ رسيدگی به مشكلات و كارهای عمومی مردم صرف می كرد، و از آن قسمت چيزی
را به كارهای خود اختصاص نمی داد.

از جمله روش آن حضرت
اين بود كه اهل فضل را همواره می‌ پذيرفت و هر كس را به مقدار فضيلتی كه در دين
داشت، احترام می كرد… و همواره می‌ فرمود : حاجت كسانی كه به من دسترسی ندارند
به من ابلاغ كنيد و بدانيد كه : هر كس حاجت اشخاص ناتوان را نزد حاكم برد، خداوند
قدم های او را در روز قيامت ثابت و استوار سازد… ».

وضعيّت مجلس حضرت

امام حسن عليه السلام
می فرمايد : از وضع مجلس رسول خدا صلی الله عليه و آله و وضعيت نشستنش پرسيدم،
پدرم فرمود : « در هيچ مجلسی نمی نشست و بر نمی‌ خاست مگر به ياد خدا بود. در
مجالس جای مخصوصی برای‌ خود انتخاب نمی كرد و مخصوصا از اين كار نهی می فرمود.
وقتی به جمعيتی می پيوست، هر جا كه خالی بود می نشست و اصحاب خود را نيز دستور می
داد كه چنان كنند. حق هر يك از اهل مجلس را ادا می كرد تا آنجا كه هيچ يك از آنان
احساس نمی كرد كه ديگری نزد آن حضرت مقرب تر و محترم تر از خود است و با هر كس كه
می نشست، به قدری صبر می كرد تا خودش برخيزد. هركس حاجتی از او طلب می كرد يا
حاجتش روا می شد و يا با بيان شيرين آن حضرت، قانع و خشنود می گشت. اخلاقش به قدری
نرم بود كه مردم او را برای خود چون پدری مهربان می ‌دانستند و همگان نزد او در حق
مساوی بودند.  

مجلسش، مجلس بردباری
و حيا و راستگوئی و امانت و در آن، آواز ها بلند نمی شد و در آن حرمت مردم هتك نمی
شد… »

سكوت رسول خدا «ص»

امام حسين عليه
السلام می فرمايد : از سكوت رسول خدا صلی الله عليه و آله پرسيدم، پدرم فرمود :
سكوت آن حضرت بر چهار چيز مبتنی بود : حلم، احتياط، تقدير و انديشه سكوتش در تقدير
و اندازه گيری برای آن بود كه همه̾ مردم را به يك چشم ببيند و به گفتار همه به يك
نحو گوش دهد. سكوتش در انديشه آن بود كه در چيزهای باقی و همچنين فناپذير فكر می
كرد. سكوتش در بردباری، همراه به صبر بود، به طوری كه از چيزی خشمناك نمی شد و از
چيزی متنفر نمی گشت.

و سكوتش در حذر و
احتياط در چهار مورد بود :

1-   
به كارهای نيك می
پرداخت، تا ديگران به او اقتدا و پيروی كنند.

2-    از كارهای زشت دوری می جست تا مردم از
آن پرهيز نمايند.

3-    در انتخاب رأی صحيح برای اصلاح كارهای
امت، تلاش می‌ نمود.

4-    به آنچه خير دنيا و آخرت در آن بود،
قيام می كرد.

ستايش پيامبر «ص»

حضرت امير عليه السلام در يكی از خطبه هايش،
چنين پيامبر اسلام «ص» را می ستايد :

« خداوند نهال محمد «ص» را در بهترين گلزارها
و والاترين نهاد ها رويانيد. او را از سرشت ابراهيم عليه السلام ـ كه فرستادگان و
راز دارانش را از آن برگزيده است ـ نمودار ساخت و تن و جانش را با مهر بی پايان
خود بنواخت. دودمانش بهترين دودمان ها و خاندانش برترين خاندان ها است. شجره اش
ريشه دارترين شجره ای است كه در حرم پاك پرورش يافت و بر سر همه سايه انداخت. شاخه
هايش بلند و ميوه هايش بی مانند است. او پيشوای پرهيزكاران و مايه̾ بينش رهروان
است. چراغی است روشنی بخش و درخشان و ستاره ای است با پرتو فروزان… ».

نام های حضرت

در خاتمه، به روايت جالبی در خصال شيخ صدوق
برخورديم كه حضرت رسول صلی الله عليه و آله، نام های خود را چنين تعريف می كند :

جابربن عبدالله انصاری می گويد : حضرت رسول
صلی الله عليه و‌ آله فرمود : من از همه كس به آدم «ع» شبيه ترم و ابراهيم «ع» از
نظر قيافه و اخلاق، از همه به من شبيه تر است و خدای عزّوجل از عالم بالاتر از عرش
مرا ده نام گذاشته است و هر پيغمبری كه به قومش فرستاده، به زبان او مرا توصيف
نموده و مژده آمدنم را داده است و مرا به نام خودم ياد كرده و در تورات نام مرا
فاش ساخته و در ميان اهل تورات و انجيل، مرا بسيار ياد كرده و كتاب خود را به من
آموخته است.

و همانا خداوند مرا به آسمانش بالا برده است و
از ريشه̾ نام های خود نامی برای من تعيين نموده است كه مرا «محمد » ناميده و او
محمود است. و مرا در بهترين زمان های امتم به دنيا آورد و مرا در تورات « احيد »
ناميد كه ريشه اش، از توحيد است ـ و به توحيد بدن های امتم را بر آتش جهنم حرام
فرمود. و مرا در انجيل « احمد‌« ناميد پس منم « محمود » در ميان آسمان ها و امتم
را « حامدان » ( شگرگزاران ) قرار داد و نام مرا در زبور « ماح » نهاد كه خداوند
به واسطه من پرستش بت ها را از روی زمين بزدود. و نام مرا در قرآن « محمد » قرار
داد پس منم « محمود » در مجمع قيامت ؛ آن جا كه حكم نهائی صادر شود، كسی به جز من
شفاعت نكند. و مرا در قيامت « حاشر» ناميد كه پس از قدم نهادن من به عرصه محشر،
مردم محشور شوند و مرا «موقف » ناميد كه من مردم را در پيشگاه الهی جل جلاله بپا
دارم و مرا « عاقب » ناميد كه بعد از همه̾ پيغمبران آمدم و پس از من هرگز پيغمبری
نخواهد بود و مرا پيغمبر رحمت و پيغمبر توبه و پيغمبر مزد قرار داد.

و نام ديگرم « مقفی » است كه پيرو تمام
پيغمبران مبعوث گرديم ومنم قيّم كامل و جامع كه پروردگارم بر من منّت نهاد و فرمود
: ای محمد ! تو را بر تمام مخلوقين خودم از سرخ و سياه مبعوث كردم و ترا با رعبی
ياری دادم ( منصور بالرعب ) كه هيچ كس را اين چنين ياری نكرده بودم و غنائم را بر
تو حلال نمودم كه برای هيچ كس پيش از تو حلال نبود.

و سوره̾ فاتحه الكتاب و آيات آخر سوره بقره را
كه گنجی از گنج های عرشم بود به تو و امتت دادم و همه̾ روی زمين را سجده گاه تو و
امّتت و خاك زمين را برای شما پاك كننده و مطهّر قرار دادم.

و ياد ترا قرين ياد خود نمودم تا آنجا كه هيچ
كس از امت تو مرا ياد نكند مگر آنكه ياد تو به همراه ياد من باشد. ای محمد ! خوشا
بر حال تو و بر حال امّتت.( خصال ـ ج 2 ـ ص 494)

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

بزرگواری و كرامت

·       
حضرت امير المؤمنين
عليه السلام :

« الكريم من تجنّب
المحارم و تنزّه عن العيوب ».                           ( غررالحكم )

بزرگوار كسی است كه
از حرام ها دوری جويد و از عيوب بپرهيزد.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكرم ايثار العرض
علی المال، اللؤم ايثار المال علی الرجال »    
( غررالحكم )

كرامت در برتر دانستن
عرض و ناموس بر مال است و پستی و دنائت در اين است كه مال را بر دامن برتر بدانند.

·       
امام صادق عليه
السلام :

« ثلاثة تدلّ علی كرم
المرء : حسن الخلق و كظم الغيظ و غضّ الطرف »

                                                                       
( تحف العقول ـ ص 235 )

سه چيز دليل بر
بزرگواری و شخصيّت انسان است : اخلاق نيكو و فروكش كردن خشم و چشم پوشی از حرام ها.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« من كرمت عليه نفسه
هانت عليه شهوته ».              ( بحار ـ
ج 78 ـ ص 13 )

هر كه خويشتن را
گرامی‌دارد، شهوت هايش را خوار نمايد.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكريم من جازی
الإساءة بالإحسان ».                    (
غرر الحكم )

كريم آن كسی است كه
بدی ها را با خوبی و احسان پاسخ دهد.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكريم يری مكارم
افعاله دينا عليه يقضيه، اللئيم يری سوالف احسانه دينا له يقتضيه ».                                                                          
( غرر الحكم )

بزرگوار كسی است كه
كارهای‌ خوب را دينی بر گردن خود می بيند و خويشتن را ملزم به ادای آن می داند ولی
انسان پست و حقير، كسی است كه همواره خود را به خاطر نيكی های گذشته اش طلبكار می‌
داند.

·       
اميرالمؤمنين عليه
السلام :

« الكريم اذا احتاج
اليك اعفاك و اذا احتجت اليه كفاك، اللئيم اذا احتاج اليك أعياك و اذا احتجت اليه
اغناك ».                                                      
( غرر الحكم )

كريم كسی است كه اگر
به توبه نيازی داشت، تو را واگذارد و اگر توبه او نيازمند بودی، تو را بی نياز
سازد.

لئيم و پست كسی است
كه اگر به تو نيازی‌ داشت تو را خسته سازد و اگر تو به او نيازمند بودی از سؤال بی
نيازت می كند ( يعنی به قدری ترا معطل می كند كه نا اميد می شوی و از درخواست كردن،
بی نياز می گردی ).

·       
الكريم من يعفو مع
القدرة، و يعدل مع الإمرة‌، و يكفّ لسانه، و يبذل احسانه ».

                                                                             
( غرر الحكم )

كريم كسی است كه در
توانائی، عفو كند و در فرمانروائی، عادل باشد و زبانش را نگه دارد و احسانش را
مبذول نمايد.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« لذّة الكرام في
الإطعام و لذّة‌اللئام فی الطعام ».                 ( غرر الحكم )  

لذت بزرگواران در
اطعام كردن و لذت لئيمان در طعام خوردن است.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكذب و الخيانة
ليس من اخلاق الكرام ».                          
( غررالحكم )

دروغ و خيانت از
اخلاق مردان بزرگ نيست.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« النصيحة من اخلاق
الكرام، الغش من اخلاق اللئام. سنّة‌الكرام الوفاء بالعهود، سنّة اللئام الجحود ».                                                                
( غرر الحكم )

نصيحت خوی‌ بزرگ
مردان و غش و خيانت خوی انسان های پست است. سنّت كريمان وفای به عهد و سنّت لئيمان
انكار پيمان است.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكرم حسن السجيّه
و اجتناب الدّنيه ».                           
( غرر الحكم )

كرامت و بزرگواری،
خوش رفتاری‌ و دور از زشتی است.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكرم بذل و الجود
و انجاز الوعود ».                               
( غرر الحكم )

بزرگواری و كرامت،
بخشش را بكار بستن و پيمان ها را بجای آوردن است.

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الكريم يزدجر عمّا
يفتخر به اللئيم ».                          ( غرر الحكم )

بزرگوار و كريم آزرده
می شود از چيزی كه لئيم بدان می‌ نازد.

 

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهایی از قرآن

هدف پيامبر «ص»

بسم الله الرحمن الرحيم

« و ما محمد الّا رسول قد خلت من قبله الرّسل
أفإن مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ينقلب علی عقبيه فلن يضرّ الله شيئا و
سيجزی الله الشّاكرين ». (آل عمران ـ آيه 144)

محمد «ص» جز فرستاده̾ خدا نبود كه پيش از او
فرستادگان و رسولان ديگری نيز آمدند. آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به
قهقرا بر می‌ گرديد ؟ ( و به دوران جاهليّت باز می گرديد ) و هر كس ( از راه او )
باز گردد، هرگز زيانی به خداوند نمی رساند و به زودی خداوند شاكران و سپاسگزاران
را پاداش خواهد داد.

اين آيه در اين مورد نازل گرديده بود كه در
جنگ احد پس از اينكه يكی از كفار سنگی به سوی حضرت رسول صلی الله عليه و آله پرتاب
كرد و پيشانی و دندان مبارك آن حضرت شكست و خون صورت مباركش را پوشانيد، در همان
بين مصعب بن عمير به شهادت رسيد و چون شباهت زيادی به پيامبر‌«ص » داشت، لذا
بسياری از طرفين به خيال اينكه حضرت شهيد شده است، با صدای بلند فرياد كردند :
محمّد كشته شد ! اين خبر همچنان كه در ميان دشمنان اسلام، اثر مثبتی داشت،
مسلمانان را به يأس و نوميدی كشاند و تنها اقليتی فداكار، استقامت ورزيدند و به جنگ
با دشمن ادامه دادند. از جمله انس بن نضر به ميان مسلمانان آمده فرياد برآورد :
اگر محمد « ص» زنده اند و بدين مناسبت اين آيه نازل شد، زيرا بعضی از مسلمين سست
ايمان، در همان اثنا قصد كرده بودند، با سران قريش آشتی كرده و به جاهليّت خود باز
گردند !

قبل از اينكه پيامبر اسلام صلی الله عليه و
آله وفات كنند، در چنين مناسبتی اين آيه نازل شد كه به مردم بفماند اسلام هرگز
وابسته به فرد نيست هر چند آن فرد، اشرف مخلوقات و راز آفرينش كائنات باشد و چنين
نيست كه اگر پيامبر «ص» كه صاحب دعوت و فرستاده̾ خدا است از دنيا رفت و يا كشته شد،
دين او نيز از بين می رود و هدفش كشته می شود، بلكه او نيز مانند پيامبران ديگری
كه از قبل فرستاده شدند، برای‌ هدايت و راهنمائی و ارشاد مردم آمده است، و روزی هم
مانند ديگرر پيامبران از دنيا خواهد رفت، پس زنهار اگر پس از او، دست از دين و
مكتبش برداريد و به سوی قهقرا و ارتجاع بازگشت نمائيد بلكه بايد خط او و راه و رسم
او و هدف و برنامه او برای هميشه زنده و جاويدان بماند. آنگاه در آيه شريفه،
خداوند تهديد می كند، مسلمانان سست عنصر و يا منافقان از خدا بی خبری را كه برای
اهداف مادّی، به اسلام روی آوردند و هرگز ايمان به خدا نياوردند كه شما مرتجعان
اگر هم به دوران جاهليت و بت پرستی بازگرديد و دست از دين خدا برداريد، خودتان ضرر
می كنيد و از نعمت های بی كران الهی در روز نيازمندی محروم می شويد و گرنه هرگز به
خداوند ضرری نمی رسد.

گر جمله كائنات كافر گردند

       
بر دامن كبرياش ننشيند گرد

و ضمن اينكه آيه شريفه، مسلمان قلابی و بی
ايمان را تهديد می كند، در بخش آخرين، به آن چند نفر مؤمن متعهّدی كه پايدار مانده
و استقامت ورزيدند و از جهاد و كارزار با دشمنان خدا ـ‌علی رغم شنيدن خبر وفات
پيامبر «ص» ـ لحظه ای دست برنداشتند، مانند حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و
ابودجانه، بشارت می دهد كه خداوند شما شاكران و سپاسگزاران را كه نعمت های الهی را
ـ از قبيل صحت و تندرستی و شجاعت و نيرومندی خود ـ در راه رسيدن به خدا و تحقق
اهداف پيامبر «ص» به كار می گيريد، پاداشی نيكو خواهد داد.

از اين آيه مباركه چنين بدست می آيد كه هيچ
انقلاب و نهضتی نبايد وابسته به فرد باشد كه اگر آن فرد از دنيا رفت، آن نهضت نيز
از بين برود. و چنين هم بود كه امام بزرگوارمان رضوان الله عليه همواره تأكيد می‌
كردند كه انقلاب وابسته به فرد و يا افراد نيست و به دشمنان با كنايه می گفتند :
دعا كنيد خدا نباشد !! يعنی هر چند شما دعا می كنيد كه من نباشم و من از بين بروم
ولی اين دعا تأثيری ندارد زيرا انقلاب پس از اينكه روش و برنامه اش مشخص گشته است،
ديگر وابسته به من نيست به آن اندازه كه اگر من نباشم، انقلاب از بين برود، گذشته
از اينكه خداوند هميشه زنده است و خودش انقلاب را نگه می دارد. و ضمنا به دوستان
نويد می‌ دهد كه اگر استقامت ورزيد و پايداری نمائيد و از صحنه بيرون نرويد،
خداوند شما را در دنيا و آخرت پاداش نيكو خواهد داد و انقلاب را حفظ خواهد كرد.

پس آنچه برای ما مهم است اين است كه هدف و خط
امام را كه همان هدف پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله است حفظ كرده و نگذاريم دست
خوش انحرافات و دگرگونی ها و سياست بازی ها گردد. و همانا نگهداشتن خط امام، دليل
زنده بودن امام است پس بايد ملت عزيز توچه داشته باشد و اين خط را كه خط اسلام و
قرآن است برای هميشه نگه دارد و السلام.

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمينی ثابت و استوا  از آغاز تا پايان

دفاع مقدس

« كوشش هایی كه انبياء كردند و جنگ هايی كه
با مخالفين راه حق می كردند، و خصوصاً جنگ هایی كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ
نبوده است و مقصد كشور گشايی هم نبوده است، مقصد اين بوده كه يك نظام عادلانه كه
در آن نظام عادلانه احكام خدا جاری شود. اين همه جنگ هایی كه در اسلام شده است و
زحماتی كه اوليای خدا كشيده اند و اين ها برای‌ اينكه انسان ها را هدايت كنند به
يك واقعياتی كه اطلاع در آن ندارند، راه را نمی دانند، آنها می دانند راه را اين
طور بايد بروند ».               16/4/58

« ايران كه خواسته است از هر جهت با اين شيطان
بزرگ قطع رابطه كند، امروز گرفتار اين جنگ های تحميلی است. امريكا، عراق را وادار
نموده است خون جوانان ما را بر يزد ».

                                                                              
                     21/6/59

« بدون هيچ سابقه و بدون هيچ دليلی با پايمال
كردن تمام مواضع بين المللی، صدام اقدام كرد بر هجوم به ايران، آن هم با اسلحه
هايی كه آن طوری كه اشخاص به من توضيح داده اند، از اسلحه هايی داشت كه تا كنون
اسرائيل استفاده نكرده است و ايشان استفاده كرده است… »                                               
28/7/59

« همين ( جنگ هايی ) كه پيامبر اكرم كرده اند،
يا تحميلی بود و يا گاهی اتفاق می افتاد كه ابتدا بوده است. همه آثار رحمت الهی
بوده است برای اينكه به دنبال تهذيب ملت ها آنهايی كه تهذيب بردارند بايد تهذيب
بشوند و آنهايی كه مانع از تهذيب ملت ها هستند بايد از سر راه برداشته بشود.

« اين يك رحمتی است، صورتش انسان فكر می كند
كه يك كشتار است، ‌لكن واقعيتش بيرون كردن يك موانعی است از سر راه انسانيت ».                  23/10/60

« تمام هيأت هایی كه به اينجا آمدند از اول و
بعد هم شايد بيايند، می بينند كه ما فقط يك صحبت داريم، ما صلح را قبول داريم. ما
صلح را استقبال می كنيم، لكن يك صلح شرافتمندانه̾ اسلامی، صلحی كه بايد بفهمند كه
متجاوز چه كرده است، صلحی كه بايد خسارات اين كشور را جبران بشود ».                                 12/7/61

« اگر ما تسليم امريكا و ابرقدرت ها می شديم
ممكن بود امنيت و رفاه ظاهری درست می شد و قبرستان های ‌ما پر از شهدای عزيز ما
نمی گرديد، ولی مسلما استقلال و آزادی و شرافت ما از بين می رفت. آيا ما می توانيم
نوكر و اسير آمريكا و دولت های كافر شويم تا بعضی چيز ها ارزان شود و شهيد و مجروح
ندهيم ؟ هرگز ملت زير بار اين ننگ نخواهد رفت و تن به اين ذلت نخواهد داد، ملت
ايران در مقابل آمريكا می ايستد و به اميد خداوند پيروز است خداوند آن قدر تأكيد
كرده است كه ما با آنها موالات نداشته باشيم، آن وقت برای ارزانی اجناس، ما خودمان
را بفروشيم ».                                
21/7/61

« ما نمی توانستيم داخل خانه نشسته باشيم و
آمريكا هم بيايد در داخل اين كشور حكم فرمایی كند و همه دست به سينه در برابر
آمريكا بايستند و چاپلوسی كنند تا اينكه نان و اسلحه به آنها بدهد و يا اينكه
مهماتی را در اينجا انبار كند تا هر وقت جنگی واقع شد، برای خودش استفاده كند و
برای‌ خودش پايگاه بسازد كه خداوند مرحمت فرمود و آن پايگاه هایی كه آمريكا برای
خودش درست كرده بود به دست ما افتاد كه همه اش غنيمت است، غنيمت جنگی ».                                                               
4/10/61

« سير الی الله همان سيره و روش انبيا و خصوصا
پيغمبر اسلام و ائمه معصومين است كه در عين حالی كه در جنگ وارد می شدند و می
كشتند و كشته می دادند و حكومت می كردند همه چيزش سير الی الله بود. اين طور نبود
كه آن روزی كه حضرت امير مشغول است سير الی الله نباشد و فقط در هنگامی كه نماز می
خواند سير الی الله باشد، هر دويش سير الی الله بود ».                                                        
5/10/61

« اذناب آمريكا بايد بدانند كه شهادت در راه
خدا مسئله ای نيست كه بشود با « پيروزی » يا « شكست » در صحنه های نبرد مقايسه شود.
مقام شهادت خود اوج بندگی و سير و سلوك در عالم معنويت است. نبايد شهادت را تا اين
اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوئيم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و يا
شهر های‌ ديگر آزاد شد. تمامی‌ اينها خيالات باطل ملی گراهاست و ما هدفمان بالاتر
از آنست. ملی گراها تصور نمودند هدفمان پياده كردن اهداف بين الملل اسلامی در جهان
فقر و گرسنگی است. ما ميگوئیم تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما
هستيم ».

« جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمی
شناسد و ما بايد در جنگ اعتقاديمان بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه
بياندازيم ».              29/4/67

«اگر همه علل و اسباب را در اختيار داشتيم در
جنگ به اهداف بلند تر و بالاتری می نگريستيم و می رسيديم ولی اين بدان معنا نيست
كه در هدف اساسی خود كه همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ايم.
هر روز، ما در جنگ بركتی داشته ايم كه در همه̾ صحنه ها از آن بهره جسته ايم ».               3/12/67

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(دفاع مقدس)

دانستنیهایی از قرآن (هدف پیامبر(ص))

سخنان معصومین(بزرگواری و کرامت)

میلاد راز آفرینش و سرور آفریدکان

ولادت امام صادق علیه السلام

سیره امام رضا علیه السلام

شهادت امام عسگری علیه السلام

قدرت نامتناهی                                                
آیت الله جوادی آملی

آثار اعمال                                                      
آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

وفات ابوطالب و خدیجه                                        حجة
الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

عوامل شرح صدر                                             
حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

انتخاب رهبری و تداوم خط حضرت امام(قدس سره)

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره)                 حجة الاسلام علی اکبر آشتیانی

اهمت وصیت در اسلام                                         حجة
الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام
خمینی(ره)             حجة الاسلام رحیمیان

پیام شهید

دستاوردهای نبردبا آمریکا در لبنان                           حجة الاسلام و
المسلمین سیدحسن نصرالله

گفته ها و نوشته ها

نظام تحقیقاتی و پژوهشی در کشور                            محمدرضا حافظ نیا

هجوم فرهنگی غرب، هشداری برای حزب الله لبنان

نگاهی به رویدادها

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای مقام معظم رهبری

 

/

رهنمودها مقام معظٌم رهبری

رهنمودها

مقام معظٌم رهبری:

·       
ما امروز در برابر قدرتهای جهان سرسوزنی احساس ضعف نمی کنیم و خشم ملت ایران
نسبت به آمریکا تا پایان یافتن پشتیبانی آمریکا از ضد انقلابیون فروکش نخواهد کرد.                   10/4/68

·       
آن اسلامی که صنا دید زر و زور و اقطاب قدرت جاهلی و طاغوتی را می ترساند
اسلام ناب محمدی است.                       12/4/68

·       
امام خمینی زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و
مبارزه هست.

·       
ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم و غیر از خدا کسی را نداریم و
اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم برنمی داریم.

·       
مسلمانان در همه جای جهان باید نسبت به اقدامات توطئه آمیز دشمنان برای تضعیف
و توهین اسلام کاملا حساس و هوشیار باشند. مخصوصا نسبت به توطئه های فرهنگی از
قبیل نوشتن کتابها و ساختن فیلمها و نمایشنامه های ضد اسلامی. 15/4/68

·       
فقه سنتی ما خود پویاست و از آنجا که بر مبنای اجتهاد است مشکلات را علاج و
حوادث را پاسخ می دهد.       21/4/68

·       
علاج همه دردها و برطرف کننده همه موانع دشمنان و راز اصلی پیروزی ملت ایران
اتحاد کلمه بر اساس اسلام است.

·       
او (امام خمینی) آن روح الله بود که با عصا و ید بیضای موسوی و بیان و فرمان
مصطفیوی به نجات مظلومان کمر بست، تخت فرعونهای زمان را لرزاند و دل مستضعفان را
به نور امید روشن ساخت.

·       
حرکت به سمت هدفهای امام و انقلاب و تأمین عمران و آبادی و عدالت اجتماعی و
حفظ مواضع انقلابی و ساختن کشوری نمونه، کار و تلاش و جد و جهد می طلبد.

·       
عدالت اجتماعی بدین معنی است که فاصله ژرف میان طبقات و برخورداریهای نابحق و
محروومیت ها از میان برود و مستضعفان و پابرهنگان که همواره مطمئن ترین و
وفادارترین مدافعان انقلابند احساس و مشاهده کنند که به سمت رفع محرومیت، حرکتی
جدی و صادقانه انجام می گیرد.

·       
با قوانین لازم و تأمین امنیت قضائی در کشور بساط تجاوز و تعدی به حقوق
مظلومان و دست اندازی به حیطه مشروع زندگی مردم مجمع شود، همه کس احساس کند که در
برابر ظلم و تعدٌی میتواند به ملجاء مطمئن پناه برد.

·       
آن روزی که خدای نخواسته جمهوری اسلامی رفاه و آبادی را هدف همه خویش قرار
داده و در این راه حاضر به چشم پوشی از آرمانهای انقلابی و جهانی و فراموشی از
پیام جهانی انقلاب شود، روز انحطاط و زوال همه امیدها خواهد بود.         24/4/68

·       
امام خمینی ما را زنده کرد و به حرکت درآورد و ما توانستیم به کمک وجود او به
ارزش جغرافیائی و تاریخی کشورمان و به حقیقت فرهنگ گذشته قرآن و ملت خود پی ببریم.         29/4/68

·       
سیاست نه شرقی، نه غربی، حمایت از مستضعفان و مظلومان، دفاع از وحدت و حرکت
امت بزرگ اسلامی و فایق آمدن به عوامل اختلاف و دوگانگی مسلمین در سطح جهان و
مجاهدت برای ایجاد مدینه فاضله اسلامی و تکیه بر جانبداری از قشرهای محروم و کوخ
نشین و به کار گرفتن همه عوامل و امکانات برای بازسازی کشور در سطح داخلی کشور
خطوط اصلی برنامه های ماست، و ما یک سرمو از این هدف عقب نخواهیم نشست.

15/4/68

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به رویدادها

جهان اسلام

·       
وزارت اوقاف کویت ائمه جمعه مساجد این کشور را از ایراد مطالب سیاسی در خطبه
های نماز جمعه ممنوع کرد.

·       
اسرائیل یک گذرگاه جدید میان لبنان و فلسطین اشغالی ایجاد کرد.

15/4/68

·       
در پی حمله متهورانه یک مسافر فلسطینی بنام «سلیمان غنیم» به راننده یک اتوبوس
اسرائیلی و هدایت اتوبوس و سقوط آن به داخل پرتگاه 14 نفر اسرائیلی کشته و 27 نفر
مجروح شدند.

15/4/68

·       
رادیو مسکو یکشنبه شب در برنامه «اسلام در جهان معاصر» خو مجددا آیاتی از قرآن
مجید را پخش کرد.

19/4/68

·       
صدای آمریکا صبح امروز به نقل از خبرگزاری رژیم سعودی گزارش داد که «دیروز دو
انفجار منطقه اطراف مسجد اعظم مکه را به لرزه در آورد و بر اثر این انفجارها چندین
نفر مجروح شدند».

·       
اسرائیل با نیوری هوائی و زمینی خود به چند روستای مسلمان نشین لبنان حمله
کرد.

·       
سنگ بنای مسجدی در تانزانیا بنام حضرم امام خمینی نصب شد.

·       
دژخیمان اسرائیلی خانه «سلیمان غنیم» قهرمان فلسطینی را که باعث سقوط اتوبوس
مزدوران اسرائیلی به پرتگاه شده بود با خاک یکسان کردند.

·       
پلیس رژیم حالکم بر مصر 57 تن از اعضای جهاد اسلامی را بازداشت کرد.

20/4/68

·       
رژیم صهیونیستی از بیم انقلابیون مسلمان لبنانی در یک اقدام امنیتی تازه در
بخش اشغالی جنوب لبنان، موشکهای زمین به هوای «هاوک» ساخت انگلیس را مستقر کرده
است.

21/4/68

·       
آتش سوزی در چادر زائران پاکستانی در مکه، تعدادی کشته و مجروح بر جای گذاشت.

·       
مراسم عید قربان به شدیدترین رویاروئی فلسطینی ها با سربازان اسرائیل تبدیل شد
و 20 فلسطینی به ضرب گلوله نیروهای رژیم اشغالگر قدس شهید و مجروح شدند.

·       
کمیسیون آزادی ادیان در وزارت دادگستری اسپانیا رسما دین اسلام را بعنوان یک
دین علنی و عملی استقرار یافته در کشور برسمیت شناخت.

24/4/68

·       
پلیس سومالی با گشودن آتش بر روی تظاهر کنندگان مسلمان ده تن را کشته و تعداد
زیادی را مجروح کرد.

25/4/68

·       
آخر وقت شب گذشته یک انفجار دیگر در نزدیکی مسجد اعظم شهر مکه روی داد که این
حادثه هیچگونه تلفات و ضایعات مالی و جانی بدنبال نداشته است.

26/4/68

·       
مجاهدین افغانی 58 تن از نیروهای رژیم کابل از جمله 2 ژنرال را بهلاکت
رساندند.

2/5/68

·       
جماعت اسلامی مصر حکم قتل نجیب محفوظ را به علت توهین به اسلام و حمایت از
سلمان رشدی صادر کرد.

·       
شدیدترین گلوله باران بیروت طی 14 سال جنگ داخلی، صدها کشته و مجروح بر جای
گذاشت.

·       
صهیونیستها، شیخ عبد الکریم عبید امام جمعه شهر جبشیت را ربودند.

7/5/68

·       
رژیم مصر گروهی از کودکان خردسال را به اتهام عضویت در یک سازمان اسلامی
بازداشت کرد.

·       
سازمان «مستضعفان روی زمین» : درصورت عدم آزادی شیخ «عبید» سرهنگ «هیگینز»
آمریکائی اعدام خواهد شد.

·       
فالانژها، گذرگاه بین دو بخش بیروت را مسدود کردند.

9/5/68

·       
سرهنگ آ»ریکائی «ویلیام هیگینز» به تلافی ربوده شدن امام جمعه جبشیت اعدام شد.

·       
دو گروگان دیگر در لبنان به قتل تهدید شدند.

10/5/68

·       
رژیم سعودی یک زن مسلمان بنام زهرا منصور حبیب الناصر را به اتهام داشتن
کتابهای مذهبی در زندان با شکنجه های مأمورین امنیتی خود به شهادت رساند.

11/5/68

·       
با انهدام یک ساختمان 7 طبقه ارتش مارونی در بخش شرقی منطقه «صفیر»، افراد
موجود در آن به هلاکت رسیدند.

12/5/68

·       
محاکمه 54 نفر از مسلمانان انقلابی مصر در یک دادگاه امنیتی در قاهره آغاز شد.                                                      16/5/68

·       
وزارت اوقاف رژیم بعث عراق دستور حذف ادعیه و زیارت امام رضا علیه السلام و
حضرت حجت (عج) را صادر کرد.

·       
30 تن از پرسنل
نیروی هوائی ترکیه به اتهام فعالیتهای مذهبی از ارتش اخراج شدند.

17/5/68

اخبار داخلی

·       
پالایشگاه آبادان طی 3 ماه گذشته 10 میلیون بشکه نفت تصفیه کرده است.

·       
برای اولین بار عمل جراحی برای درمان نزدیک بینی چشم در ایران انجام شد.

18/4/68

·       
کاروانهای راه پیمایان اربعین حضرت امام از بندر عباس و خرمشهر به

·       
بهشت زهرا رسیدند.

·       
بازسازی بیش از 3 هزار واحد مسکونی تخریب شده در اثر سیل آغاز شد.

21/4/68

·       
کنگره بررسی ابعاد شخصیت امام خمینی با همت جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران در
تهران آغاز به کار کرد.

·       
باشکوه ترین سوگواری تاریخ اسلام در اربعین ارتحال جانگداز امام خمینی قدس سره
در ایران و کشورهای دیگر جهان انجام شد.

24/4/68

·       
نمایندگان سیاسی 8 کشور جهان در دیدارهای جداگانه با آیت الله خامنه ای،
خواستار توسعه روابط با ایران شدند.

·       
بیش از 20 کیلو گرم طلا و نقره و جواهر آلات اهدایی مردم اصفهان به مقام معظم
رهبری تسلیم شد تا صرف پشتیبانی از رزمندگان اسلام گردد.

26/4/68

·       
واحد 80 هزار تنی پتروشیمی آبادان آغاز بکار کرد.

29/4/68

·       
دستگیری وسیع معتادان امروز در پایان مهلت 6 ماهه، آغاز و تا ساعت 11 صبح بیش
از یک هزار معتاد دستگیر شده اند.

·       
عملیات احداث یک نیروگاه هزار مگاواتی در نیشابور آغاز شد.

·       
نخستین سرویس منطقه کشتیرانی ایران از خلیج فارس به بنادر شرق آفریقا با عزیمت
کشتی ایران اسلام از بندر عباس به بندر دارالسلام در تانزانیا گشایش یافت.

4/5/68

·       
آیت الله العظمی اراکی، شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و همه پرسی بازنگری
قانون اساسی از اهم فرایض و وظیفه مسلم شرعی است.

·       
رهبر انقلاب: من فردا پای صندوق رأی می روم و از عموم ملت عزیز نیز انتظار
دارم چنین کنند.

·       
طی مراسمی با حضور نخست وزیر، بخش تولید دارو ایزوتوپ مرکز تحقیقات هسته ای
سازمان انرژی اتمی ایران افتتاح شد.

5/5/68

·       
ایرانیان مقیم خارج از کشور بطرز بیسابقه ای از همه پرسی و انتخابات استقبال
کردند.

·       
کارخانه احیاء مستقیم فولاد در اهواز به مرحله تولید رسید.

7/5/68

·       
بیش از 97 درصد شرکت کنندگان در همه پرسی به اصلاح قانون اساسی رأی مثبت
دادند.

7/5/68

·       
سران و رهبران کشورهای خارجی با ارسال پیامهائی انتخاب حجة الاسلام رفسنجانی
را به ریاست جمهوری تبریک گفتند.

·       
22 میلیون دلار
ارز برای تکمیل پروژه ها و تأمین قطعات مورد نیاز کارخانه های خوزستان اختصاص
یافت.

9/5/68

·       
طی ده سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی 19 میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده شده
است.

·       
وزیر خارجه شوروی دیشب وارد تهران شد.

·       
آقای هاشمی رفسنجانی: اینجانب خاضعانه از ابراز اعتماد مردم بزرگوار و صبور و
صمیمی و باوفا تشکر می کنم.

10/5/68

·       
ایران و چین در زمینه های همکاریهای فنی، و صنعتی، یادداشت تفاهم 500 میلیون
دلاری ا مضاء کردند.

·       
اوٌلین خط کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران در دریای خزر آغاز بکار کرد.

11/5/68

·       
مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری از سوی رهبر انقلاب در حسینیه جماران برگزار شد.

·       
سیستم خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران کامپیوتری شد.

21/5/68

·       
یک کشاورز استهبانی از دو هکتار زمین خود 21 تن گندم برداشت کرد.                                                           15/5/68

·       
اسقف اعظم کانتربری از رئیس جمهور منتخب مردم ایران برای حل مسئله گروگانها در
لبنان درخواست کمک کرد.

·       
جلسه تودیعی هیأت دولت صبح امروز در حضور مقام معظم رهبری انجام شد.                                                         18/5/68

اخبار خارجی

·       
رژیم نظامی سودان خواستار حمایت آمریکا از کودتای این کشور شد.

12/4/68

·       
در سالروز سرنگون کردن هواپیمای مسافری ایران، سفارتخانه های آمریکا در خاور
میانه در حال آماده باش بسر بردند.

·       
نیروهای طرفدار «میشل عون» مانع بازگشائی فرودگاه بیروت شدند. 14/4/68

·       
مطبوعات چین، آمریکا را به رهبری یک توطئه بین المللی علیه این کشور متهم
کردند.

15/4/68

·       
کارلوس منعم رئیس جمهور جدید آرژانتین به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور این
کشور با حضور میهمانان خارجی مراسم سوگند را بجای آورد.

·       
یک روزنامه کویتی آمار کشته های عراق در فاو را 53 هزار تن اعلام کرد.                                                        18/4/68

·       
صادرات اسرائیل به کشورهای عربی به یک میلیارد دلار رسید. 21/4/68

·       
همسر سلمان رشدی: من و شوهرم از ترس، دچار اختلال روانی شده ایم.

·       
اجلاس سران هفت کشور صنعتی غرب در پاریس آغاز بکار کرد.

·       
عبد الرحمن قاسملو رئیس حزب (منحله) دمکرات کردستان ایران، معاون او عبد الله
قادری آذرم، فاتح ملا محمود الرسول و یک محقق سیاسی کرد که به تابعیت اتریش در
آمده بود در یک جلسه سری که با شرکت دیپلمات ایرانی در وین تشکیل شده بود به قتل
رسیدند و دیپلمات ایرانی مجروح گردید.

·       
ساف اعلام کرد با وساطت آمریکا با اسرائیل مذاکره کرده است.

23/4/68

·       
وزیر خارجه آمریکا: حمایت آمریکا از مجاهدین افغانستان هرگز متوقف نخواهد شد.

27/4/68

·       
1500 پناهنده کرد عراقی با اخراج از ترکیه، در کوههای مرزی ایران و ترکیه
آواره شدند.

·       
سقوط یک هواپیمای مسافربری آمریکا، حدود 200 کشته بر جای گذاشت.

29/4/68

·       
میشل عون : من میخواستم سلاح و مهمات خریداری کنم، اما عراق آنها را تهیه کرد.

·       
عرفات: ما تماس با اسرائیل را تأیید می کنیم.

2/5/68

·       
مبارک رئیس سازمان وحدت آفریقا شد!

·       
ساختمان سفارست شوروی در کابل مورد حمله موشکی قرار گرفت.

4/5/68

·       
آمریکا 200 میلیون دلار در اختیار رژیم مصر گذاشت.

·       
هیئت وزارت خارجه دولت موقت افغانستان برای گفتگو با مقامات آمریکا به واشنگتن
رفت.

5/5/68

·       
اوٌلین گروه مخالف در پارلمان شوروی بعد از 70 سال اعلام موجودیت کرد.

·       
وزیر خارجه شوروی مداخله آمریکا را در افغانستان مورد حمله قرار داد.

8/5/68

·       
اوٌلین گروه 183 نفره از پناهندگان کرد عراقی مقیم ترکیه عازم پاریس شدند.

·       
روابط واشنگتن با رژِیم صهیونیستی بدنبال اعدام سرهنگ آمریکائی در لبنان، رو
به تیرگی گذاشت.

11/5/68

·       
امیر کویت پیامی در رابطه با بازداشت حجاج کویتی برای فهد ارسال کرد.

16/5/68

·       
هواپیماهای آمریکائی بر فراز بقاع در شرق لبنان اقدام به پرواز شناسائی کردند.

·       
کرهای عراقی به نشانه اعتراض به کشتار حکومت بغداد در کردستان به مدت دو ساعت
برج ایفل در پاریس را اشغال کردند.17/5/68

·       
هواپیمای حامل فرستاده ویژه آمریکا و همراهانش به اتیوپی ناپدید شد.

·       
922 زن هندی
بخاطر مسائل جهیزیه خودسوزی کردند.

18/5/68

ضد انقلاب

·       
منافقین یکی از نادمین بنام ایرج دهقانی را که با اظهار ندامت و مراجعه به
کنسولگری ایران درخواست بازگشت به کشورش را داشت در کراچی به قتل رساندند.

26/4/68

·       
نیم تن مواد مخدر در زاهدان کشف شد.

·       
6 زن مفسد در
باختران سنگسار شدند.

·       
مدیر عامل شرکت پیشگامان خلیج به اتهام کلاهبرداری از 174 راننده تریلر به
زندان، تعزیز و جریمه محکوم شد.

·       
58 نفر از بدنام
ترین قاچاقچیان مواد مخدر و معروفین به فسق و فجور در تهران ، مشهد، اراک، گرگان،
بافت، سیرجان و لار به دار آویخته شدند.                                   15/5/68

 

 

/

حضور گسترده مردم در انتخابات و راه آینده

جمعبندی اهمٌ رویدادها

حضور گسترده مردم در انتخابات و راه آینده

انتخابات پنجمین دروه ریاست جمهوری و رفراندم اصلاح قانون
اساسی که روز جمعه ششم مرداد ماه برگزار شد، مهمترین مسأله ای بودکه بعد از ارتحال
امام خمینی(قدس سره الشریف) و انتخاب حضرت ایة الله خامنه ای به رهبری جدید، از
نقطه نظر داخلی و خارجی برای نظام و انقلاب از اهمیت خاصُی برخوردار بود.

از نقطه نظر داخلی، حضور گسترده مردم در انتخابات، پشتوانه
مهمٌی برای رئیس جمهور جدید،( که بر اساس تغییرات قانون اساسی اختیارات متمرکز و
سیعتری نسبت به مسئولین اجرایی قبلی و رؤسای جمهور پیشین در اختیار دارد) محسوب
میگردید و همچنین نمایش قدرت حضور در صحنه مردم در دوره پس از امام تلقی میشد.
خارجیها نیز با دقٌت نظاره گر «روند انتقال آرام و با ثبات نظام» بودند.

جریان اصلاح اصول قانون اساسی گرچه بدلیل ارتحال جانگداز
امام(رضوان الله تعالی علیه) دچار وقفه کوتاهی شد امٌا با پیگیری شورای بازنگری
بسرعت اماده ارائه به مردم گردید. کار اجرائی ثبت نام از نامزدهای ریاست جمهوری
نیز طبق روال گذشته توسط وزارت کشور انجام شد و از حدود نود نفر، شورای نگهبان
تنها حجأ الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی و دکتر عباس شیبانی را واجد شرایط
اعلام نمود. بدین ترتیب محدود بودن کاندیداهای ریاست جمهوری با توجٌه به وحدت نظر
کلیه گروههای و شخصیتهای کشور در مورد معرفی آقای هاشمی رفسنجانی، مانع از زمینه و
انگیزه تبلیغات و فعالیتهای معموله انتخاباتی (که در کشورهای دیگر بمثابه اصلی
ترین لوازم کشاندن مردم به پای صندوقهای اخذ رأی مطرح است) شده بود. امٌا حضور
یکپارچه، آگاهانه و گسترده مردم در ششم مرداد ماه، هر گونه نگرانی در ارتباط با
این امر را برطرف و نقاط ضعف موجود را پر کرد.

گزارشهای ارسالی از نقاط مختلف کشور نشانگر استقبال وسیع
قشرهای مختلف مردم بود. گزارشی از استان اصفهان حاکیست که گروه کثیری از کشاورزان
بدلیل آنکه ساعت تعیین شده برای اخذ رأی( 7 صبح الی 5 بعد از ظهر) با ساعت کار و
دروی محصولات آنان مصادف گردیده بود، ساعتی قبل از شروع رأی گیری در محل اخذ آرائ تجمٌع
کردند تا ابتدائا رأی خود را اول وقت به صندوقها بریزند و سپس به کار خود مشغول
گردند.

استقبال عمومی در استان فارس بحدٌی بود که رأی گیری تا ساعت
23 در آن استان تمدید شد و نهایتا افرادی بدلیل اتمام تعرفه های اخذ رأی، موفق به
دادن رأی نشدند!

شرکت گسترده برادران و خواهران اهل تسنن نیز از رشد
افزاینده آمار رأی دهندگان در دو استان کردستان و سیستان و بلوچستان بخوبی نمایان
است. در دوره چهارم ریاست جمهوری سال 1364 تعداد کل شرکت کنندگان استان کردستان
280451 نفر بود در حالیکه در انتخابات اخیر 356323 نفر به پای صندوقهای رأی آمدند.
در سیستان و بلوچستان نیز در دوره چهارم 175967 نفر در رأی گیری شرکت کرده بودند و
در این انتخابات 257051 نفر آراء خود را به صندوقها ریختند.

در اکثر استانهای کشور، این افزایش با درصدهای متفاوت بچشم
میخورد. آراء نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور نیز قابل توجٌه
است. رقم شرکت کنندگان ایرانی خارج از کشور در این انتخابات گر چه در مقایسه با
رقم رأی دهندگان در دوره چهارم ظاهرا کاهش نشان میدهد امٌا نکته قابل توجه در
ارتباط این است که در آن دوره (سال 64) بیش از یکصد هزار زائر ایرانی به بیت الله
الحرام مشرف شده و آراء خود را در مکه به صندوقها ریخته بودند و در چند سال اخیر
بدلیل جنایت آل سعود «این خائنین به حرم بزرگ الهی لعنة الله و ملائکته و رسله
علیهم» و ممانعت این رژیم از ورود حجاج ایرانی در سال جاری، این تعداد از آراء
خارج از کشور کسر گردیده است.

بهرحال انتخابات در کمال آرامش و نظم انجام یافت و ملٌت،
اصلاحات قانون اساسی را تأیید و حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی را با
اگثریت مطلق آراء به ریاست جمهوری ایران برگزید.

این رأی قاطع با توجه به حسٌاسیٌت دوره ای که اکنون در آن
قرار داریم، اموری را در ارتباط با سیاستهای متخذه به رئیس جمهور جدید ارائه
مینماید که مهمترین و اصلی ترین آن، محور قرار گرفتن نظرات امام خمینی( رضوان الله
تعالی علیه) در ابعاد فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاست داخلی و خارجی میباشد، تا به
گوشه ای از آرمانهای والای آن امام فقید که برپایی حکومت عدل و زمینه سازی ظهور
امام زمان (عج) است.جامه عمل پوشانده شود.

دولت جدید، تجربه ده سال اداره کشور را در اختیار دارد. در
طی این ده سال، فراز و نشیبهای گوناگونی را در بعد اجرایی شاهد بوده ایم که اگر
اشکالات و نواقص برنامه های قبلی بدرستی موشکافی گردند، میتوانند دولت جدید را در
ارائه یک سیاست و برنامه صحیح رهنمون باشد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمام امور اجرایی کشور در دست
مهدی بازرگان و کابینه وی که اکثریت قریب به اتفاق آنرا عناصر «نهضت آزادی» و جبهه
ملی تشکیل میدادند، قرار گرفت. بینش غیر انقلابی حاکم بر این کابینه از همان
روزهای اوٌل پیروزی، با اعلام برنامه و سیاستهای دولت موقت نمایان بود. خطی را که
دولت موقت یا به عبارت صحیح تر «نهضت آزادی» در پیش گرفت همان روشی بود که شیطان
بزرگ برای مهار انقلاب اسلامی میخواست یعنی محدود و محصور کردن انقلاب در حدٌ
مبارزه با شاه و نه امریکا، جلوگیری از صدور انقلاب، تداوم سیاستهای رژیم طاغوت در
مسائل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیستم اداری کشور، مخالفت با نهادهای
جوشیده از انقلاب و خلاصه درگیری کردن جمهوری اسلامی به مسائل داخلی که نهایتا به
تلاشی نظام منجر میگردید.

چنین دولتی نمی توانست در انقلاب اسلامی جایی داشته باشد؛
بهمین دلیل پس از اقدام اصولی و انقلابی 13 آبان 1358 دانشجویان مسلمان پیرو خط
امام در تسخیر لانه جاسوسی و افشای اسناد وابستگی چند تن از مرکزیت نهضت آزادی (
که در دولت موقت دارای پستهای کلیدی و حساسی بودند) به آمریکا ، دولت موقت منعزل
گردید و صاحبان چنین تفکٌری در جامعه و در بین مردم مطرود شدند. البته باید توجه
داشت که گرچه این گروهکها در جامعه ما هیچگونه پایگاهی ندارند لیکن دارندگاه چنین
بینشی تنها به نهضت آزادی و جبهه ملٌی محدود نشده و آگاهی از عمق بینش این گروهکها
ما را قادر خواهد ساخت که هشیارانه از بازگشت مجدٌد چنین تفکٌری با چهره ای دیگر
چلوگیری کنیم و در هیچیک از پستهای غیر کلیدی نظام نیز از آنان بهره نگیریم، زیرا
این بینش برای اسلام هیچگونه شأن حکومتی قائل نیست بلکه معتقد به اداره کشور بر
اساس الگوی تفکٌر غربی است و بهمین دلیل با اتخاذ سیاستهای «میانه» در دولت موقت
قصد جلب حمایت امریکا را داشتند و امیر انتظام سخنگوی جاسوس دولت موقت بارها
ذلیلانه از امریکا درخواست حمایت می نمود تا بوسیله پیوستن مجدد ایران به بلوک
غرب، وقفه ای که توسط انقلاب در راه رسیدن به «دروازه های تمدن بزرگ آریا مهری»
ایجاد شده بود مرتفع گردد و بار دیگر ایران یکی از اقمار شیطان بزرگ بحساب آید تا
بدینوسیله از منزوی شدن ایران در مجامع بین المللی جلوگیری شود!

بهمین دلیل عناصر نهضت آزادی همواره ارتباط خود را با حزب
دمکرات امریکا حفظ کردند: امام خمینی (ره) با تأیید حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط
امام در تسخیر لانه جاسوسی و «انقلابی بزرگتر از انقلاب اوٌل» خواندن آن حرکت، نظر
خود را نسبت به این تفکر و بینش ابراز کردند. البته امام در نامه محرمانه ای که
بدلایلی تاکنون در جامعه انتشار نیافته، نظر صریح خود را پیرامون تفکٌر نهضت آزادی
بیان کرده و در آن نامه تأکید کرده اند که:

«… پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت
اوٌل انقلاب، شهادت میدهد که نهضت باصطلاح آزادی، طرفدار جدٌی وابستگی کشور ایران
به امریکا است و در این باره از هیچ کوششی فروگزار نکرده است و حمل به صحٌت اگر
داشته باشد آن است که شاید امریکای جهانخوار را که هرچه بدبختی ملٌت مظلوم ایران و
سایر ملٌتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست؛ بهتر از شوری ملحد میدانند و این
از اشتباهات آنها است. در هر صورت بحسب این پرونده های قطور و نیز ملاقاتهای مکرٌر
اعضای نهضت چه در منازل خودشان و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم
از انحرافات آنها، اگر خدای تعالی عنایت نفرموده بود و مدٌتی در حکومت موقت باقی
مانده بودند، ملٌتهای مظلوم بوِیژه ملٌت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و
مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که
قرنها سر بلند نمیکرد…»

پر واضع است که بیشترین و پربارترین تجربه را، برادر میر
حسین موسوی و وزاری خدمتگزار که در کوران حوادث پرالتهاب و لحظه لحظه های جنگ
تحمیلی عهده دار مسئولیت اجرایی اداره کشور بودند. اندوخته اند. در مجموع، عملکرد
دولت مهندی موسوی در طی هشت سال گذشته با توجٌه به مشکلات و معضلات گوناگون کشور،
عملکردی مثبت و ارزنده و قابل تقدیر بوده و این مسأله بارها توسط امام خمینی (ره)
مورد تأکید قرار گرفته بود و امام چند بار، رأسا در مقابل مخالفین، به حمایت از
دولت مبادرت ورزیدند. امٌا معضلات و مشکلات موجود خصوصا در امور اقتصادی از عمده
ترین مسائلی بود که دولت نمیتوانست با ابزاری که در اختیارش گذاشته میشد به جنگ
آنها برود. عدم تمرکز در مدیریت گرچه از موانع مهم در امور اجرایی کشور محسوب
میگردید، امٌا قبل از آن مسائلی گریبانگیر دولت بود که عملا هیأت وزیران را دچار
استیصال و سردرگمی مینمود. این مسائل از نداشتن استراتژی در ابعاد مختلف گرفته تا
عدم اجرای اصل 49 قانون اساسی و باز گذاشتن دست سرمایه داران عمده را شامل میشد.بطوریه
طبق آمار رسمی، حجم نقدینگی بخش خصوصی 1700 میلیارد تومان میباشد و این در حالی
است که بودجه دولت 400 میلیارد تومان است و این سرمایه داران هستند که به میل خود
و با هماهنگی با کشورهای غربی قادرند هر بحران اقتصادی و حتٌی سیاسی را در کشور
ایجاد نمایند و علیرغم ایجاد چندین بحران مصنوعی در کشور، متأسفانه قوه قضائیه
برخورد مناسبی با عوامل اصلی این جریان نکرده است.

اکنون دولت جدید با توجه به اختیارات گسترده تر و نیز
برخورداری از قوه قضائیه ای با مدیریت متمرکز، اماکن آنرا خواهد داشت تا به مقابله
ای جدٌی و قاطع با این چند صد تروریست اقتصادی که با اتکاء به سرمایه شان،
گردانندگان اصلی کانونهای فساد اخلاقی، اجتماعی و حتٌی سیاسی در جامعه ما هستند،
برخیزد و بهبود اوضاع اقتصادی در گرو چنین برخوردی خواهد بود و الٌا برای بهبودی
ظاهری و مقطعی اقتصادی ناچار راه استقراض از کشورهای خارجی و در نتیجه، گام نهادن
در راه وابستگی، در مقابل کارگزاران دولت آینده گذاشته خواهد شد.

در حال حاضر که کابینه جدید هیأت وزیران توسط رئیس جمهوری
به مجلس شورای اسلامی معرفی گردیده، از داخل و خارج کشور خطوطی بعنوان «برنامه»
برای دولت آینده مشخص شده که هر یک از ویژگی خاصٌ برخوردار است. رادیوهای بیگانه و
تبلیغات جهان غرب، خطوط دلخواه خود را در چند محور اینگونه مشخص کرده اند:« محصور
کردن انقلاب اسلامی در چارچوب مرزهای ایران، بهبود اوضاع اقتصادی ایران بوسیله
استقراض و بازگذاشتن بی قید و شرط دست بخش خصوصی، ایجاد رابطه با غرب برای خروج از
انزوا، حذف نهادها و نیروهای انقلابی (که این رادیوها تعبیر «تندروها»
یا«بینادگراها» را در مورد آنها بکار میبرد) و سپردن جریان امور به دست تکنوکراتها
و تحصیل کردگان دانشگاههای غرب و یا بعضا قشریٌون و متحجٌرین .»

نگاهی به تحلیلها و مطالبی که رسانه های غربی در ارتباط با
هریک از محورهای فوق منتشر ساخته اند، نحوه القاء این خطوط را بصورتی بارز نشان
میدهد.

روزنامه لوس آنجلس تایمز چاپ امریکا طی گزارشی تحلیلی با
عنوان « بقدرت رسیدن مصلحت گرایان در ایران» مینویسد:

«… انتظار میرود کشور آشفته و طوفانی از یک جنگ 8 ساله
ویرانگر با عراق در مسیری معتدل به بهبود و رفاه رهنمون شود. (مصلحت گرایان) هم
اینک برای جلب کمک به خارج چشم دوخته و از انزوای تحمیلی سیاستهای تند (امام)
خمینی بدر می آیند…»

رادیو بی بی سی 6/5/68:

«… بطور کلٌی بدون بخش خصوصی مسأله بازسازی کار بسیار
مشکل تری برای دولت خواهد بود.. بدلیل اینکه دولت پول ندارد دخالت بخش خصوصی در
بازسازی اقتصادی و تجدید حیات اقتصادی امر اجتناب ناپذیری است بسیاری از سرمایه
داران ایرانی سرمایه های خودشان را یا در امور غیر تولیدی که مایه تورم میشود
گذاشته اند ویا پولهایشان را به خارج منتقل کرده اند… طبق آماری که اخیرا منتشر
شده بود هنوز بیست درصد از مردم ایران هشتاد درصد از منابع سرمایه ها را در اختیار
دارند… آقای رفسنجانی چاره ای نخواهد داشت جز اینکه از سرمایه های خارجی برای
شرکت در ایجاد شرکتهای تولیدی و استفاده از مواد اولیه ایرانی دعوت بکند…».

واشنگتن پست:

«… یک سفیر غربی که در تهران با وی مصاحبه شد میگوید:
اینها (مسئولین نظام جمهوری اسلامی) نمی توانند این کشور را بدون استفاده از
وامهای بین المللی در یک مدٌت معقول بازسازی کنند. آنچه اینها به آن احتیاج دارند
پول کلان است… ایران یا ایرانیان نمی توانند چنین رونقی را بوجود آورند.

این رونق به پشتیبانی مالی قاطع و همکاری کشورهای صنعتی غرب
نیازمند است…».

رادیو کلن 5/5/68 چنین میگوید:

«… برنامه فروش مؤسسات تولیدی دولتی و ترغیب بازرگانی
آزاد و اقتصاد خصوصی، ارزش جمهوری اسلامی را در غرب بالا خواهد برد».

رادیو اسرائل نیز در این میان سهم خود را از چنین معرکه ای
بنقل از روزنامه کویتی السیاسه در تاریخ 3/5/68 اینگونه طلب میکند:

«… نخستین تحوٌل آشکار در رابطه با آزادی گروگانهای غربی
بلافاصله پس از برگزیده شدن رئیس جمهوری آینده ایران صورت خواهد گرفت…!»

متأسفانه در داخل کشور نیز افراد و جریانهایی با این
تبلیغات همنوا شده و ناآگاهانه هریک بنوعی در پی کسب منفعتی از دوران فقدان امام
برآمده اند و این در حالی است که امام خمینی (قدس سرٌه الشریف) با بینش الهی خویش
در مورد تمامی این مسائل نظر مشخص خود را ابراز داشته و جای هیچگونه ابهامی را
باقی نگذاشته اند.

در همین جا لازم به تذکٌر است که باید در نقل سخنان امام،
حتما و حتما مفهوم جملات و حتٌی کلمات، در چارچوب دیدگاه و بینش امام تعبیر و
تفسیر گردد. بعنوان نمونه کلمه ملٌت و مردم را افراد مختلف با برداشتهای گوناگونی
استعمال میکنند و با آن برداشت، وارد اصل « مشارکت مردم در امر اقتصاد» میشوند و
در اینجا است که می بینیم نتیجه ای که میگیرند درست بر خلاف نظرات امام میباشد.
یعنی تعبیرشان از مشارکت مردم، بازگذاشتن دست همان معدود سرمایه داران در تجارت و
صنعت است. در حالیکه امام، خو کلمه «ملٌت» را اینگونه معنی کرده اند.

«… من که «ملٌت» میگویم یعنی همین جمعیت کوچه و بازار و
خیابانهاست، همین جنوب شهریهاست. آنها که در آن وقت( رژیم طاغوت) مستهلک بودند…»[1]

و در پیام مهمشان پیرامون مسأله بازسازی در 11/7/68 استفاده
از نیروی مردم را اینگونه شرح میدهند:

«… استفاده از نیروهای عظیم مردمی در بازسازی و سازندگی و
بهاء دادن به مؤمنین انقلاب خصوصا جبهه رفته ها و توسعه حضور مردم در کشاورزی و
صنعت و تجارت و بازسازی شهرهای تخریب شده و شکستن طلسم انحصار در تجارت داخل و
خارج به افراد خاص متمکٌن و مرفه و بسط آن به توده های مردم و جامعه …».

و درجایی دیگر مسأله را بصورتی عمیق تر تشریح میکنند:

«… ملٌت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای
اسلامی هستند بخوبی دریافته اند که مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست و آنها که
تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه
داری و رفاه طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه اند و آنهایی هم که تصور
می کنند سرمایه داران و مرفهان بی درد با نصیحت و پند و اندرز متنبٌه می شوند و به
مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می کنند آب در هاون میکوبند. بحث
مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیا خواهی و آخرت جویی دو
مقوله ای است که هرگز باهم جمع نمی شوند و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که
درد فقر و محرومیت را چشیده باشند…»[2].

بدین ترتیب مشخص است مطلبی را که رسانه های گروهی غرب سعی
در القاء آن پیرامون معضلات اقتصادی کشور دارند و مسئولین را تشویق به استقراض از
خارج مینمایند از این دیدگاه کاملا مردود است زیرا بقول امام:

«… مردم ایران ثابت کرده اند که تحمٌل گرسنگی و تشنگی را
دارند ولی تحمٌل شکست انقلاب و ضربه به اصول آنرا نخواهند داشت …»[3].

کشیده شدن پای جمهوری اسلامی به بانکها و مؤسسات تجاری بین
المللی گرچه ممکن است رفاهی مقطعی را بهمراه داشته باشد امٌا بی شک در میان مدٌت و
دراز مدٌت وابستگی مجدٌد به شرق و غرب را بدنبال خواهد داشت مسلما مردم متعهد و
شهید پرور کشورمان راضی نخواهند شد که همه زحمات سالیان پردرد و اضطراب و
افتخارشان دستخوش چنین رفاه ذلت باری گردد. سفارش امام به مردم ما در ماههای آخر
عمر پربرکتش چنین بوده است:

«… باز سفارش میکنم که به خدا متٌکی باشید و برای همیشه
زیر بار شرق و غرب نروید مردم باید تصمیم خود را بگیرند یا رفاه و مصرف گرایی و یا
تحمٌل سختی و استقلال. و این ممکن است چند سالی طول بکشد ولی مردم ما یقینا دومین
راه را که استقلال و شرافت و کرامت است انتخاب خواهند کرد…»[4].

امام فقید در یکی از آخرین پیام های خود بار دیگر این مسأله
را مورد تأکید قرار میدهند:

«… چه کسی است که نداند مردم عزیز ما در سختی هستند و
گرانی و کمبود بر طبقه مستضعف فشار می آورد ولی هیچکس هم نیست که نداند پشت کردن
به فرهنگ دنیای دون امروز و پایه ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و
برخورد قاطع اسلامی با امریکا و شوروی فشار و سختی شهادت و گرسنگی را بدنبال دارد
و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده اند و بهای آنرا هم خواهند پرداخت و بر این
امر هم افتخار میکنند…».[5]

بنابراین دولت جدید این رهنمودهای روشن را در ارتباط با
بازسازی کشور، مشارکت مردم بعنوان اصلی خدشه ناپذیر در پیش روی خود دارد.

یکی از مسائل دیگری که امام فقید بارها بطور مستدل به آن
پرداخته و در ماههای آخر نیز مورد تأکید قرار دادند مسأله «سیاست خارجی جمهوری
اسلامی» خصوصا تبلیغاتی که رسانه های غربی پیرامون «انزوای ایران در جهان» دائما
تکرار کرده و میکنند و بدین ترتیب قصد داشته و دارند که انقلاب اسلامی را در
چارچوب مرزهای ایران محصور و محدود کرده و مسئولین را درگیر با مسائل داخلی کشور
نموده و آنانرا از سرنوشت مستضعفین عالم غافل نمایند. امام در نقطه مقابل این
سیاست صریحا اعلام میکنند:

«… ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و
مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نمائیم
و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم…» [6].

و دو ماه قبل از ارتحال جانگذازشان در پیامی دیگر 2/1/68
تأکید می نمایند:

«… من باز میگویم همه مسئولان نظام و مردم ایران باید
بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی تان به خیال خام خودشان بیرون نبرند
آرام نخوهند نشست… همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان
را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید لحظه ای آرامتان نمی گذارند…».

امام حتی پا را از این فراتر گذاشته و بصورت مشخص تر تز
معتقدان به «خارج ساختن ایران از انزوای بین الممللی» را اینگونه مورد مذمت قرار
میدهند:

«… آنانکه هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در
سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نمائیم و ما خامی کرده ایم و اشتباهات
گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ، سبب بدبینی غرب و شرق
نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است واگر ما واقعگرایانه عمل کنیم آنان با ما
برخورد متقابل انسانی میکنند و احترام متقابل به ملٌت ما و اسلام و مسلمین
میگذارند، این یک نمونه است که خدا میخواست پس از انتشار کتاب کفر آمیز« آیات
شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود
را در دشمنی دیرینه اش با اسلام برملا سازد تا ما… با تمام وجود درک کنیم که
مسأله، اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الا
مسأله فردی «سلمان رشدی» آنقدر برایشان مهمٌ نیست که صهیونیستها و استکبار پشت سر
او قرار بگیرند…»[7].

بهر حال، اکنون که زمام امور اجرایی کشور به دست باکفایت و
اندیشه با درایت یکی از بهترین شاگردان امام و پیشتازان راه امام یعنی حجة الاسلام
و المسلمین هاشمی رفسنجانی سپرده شده است، انتظار عمومی پیاده کردن این اصول و
دیگر اصول ذکره شده از سوی امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) برای تداوم انقلاب
و تثبیت جمهوری اسلامی ایران بدست ایشان و کابینه جدید است و نوید پیاده کردن این
خطٌ را خود حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در مراسم تنفیذ حکم ریاست
جمهوری در جماران 12/5/68 اینگونه بیان داشتند:

«… من اطمینان دارم که رأی مردم ما به رئیس جمهوری رأی به
ادامه راه انقلاب و امام بوده است و بر خلاف تبلیغات استکبار جهانی، ملٌت ما چیزی
جز این راه که همان راه اسلام و قرآن است را نخواهند پذیرفت…».[8]

امید است رئیس جمهوری عزیز و دولت جدید در پیاده کردن
آرمانهای امام فقید موفٌق گردند و مشکلات مستضعفین و محرومین را بر اساس رهنمودهای
آن امام مبین حل نمایند.

والسلام



[1]
22/9/59 در دیدار با فرماندهان سپاه سراسر کشور.

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

پرواز ورای آسمان

آن را که نظر در آن جهان باید کرد      پرواز ورای آسمان باید کرد

هرگاه که دولتی بدو آرد روی    در حال ز خویشتن نهان باید کرد

«عطار»

دیده اخلاص…

ای سنائی درره ایمان،قدم هشارزن  درمسلمانی قدم بامرددعوی دار زن

ورتوازاخلاص خواهی تاچوزرخالص شوی دیده اخلاص راچون طوق
برزنارزن

«سنائی»

…ترین مردم

پیامبر اکرم «ص» فرمود:

1-   
عابدترین مردم کسی است که واجبات خود را انجام دهد.

2-   
سخاوتمندترین مردم کسی است که زکات اموالش را بپردازد.

3-   
زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند.

4-   
باتقواترین مردم کسی است که کلمه حق را بر زبان جاری کند ولو بر زیانش باشد.

5-   
عادلترین مردم کسی است که برای مردم بخواهد آنچه را برای خویشتن می خواهد و
نپسندد آنچه را که برای خویشتن نمی پسندد.

6-   
باهوش ترین مردم کسی است که از همگان بیشتر به یاد مرگ باشد.

7-   
آن کس بیشتر از همه مورد غبطه مردم است که در زیر خاک خوابیده و از عقاب
پروردگار آسوده و در انتظار ثواب خداوند است.

8-   
غافل ترین مردم کسی است که از تغییر اوضاع و احوال دنیا پند نگیرد.

9-   
بزرگترین مردم در دنیا از نظر جاه و مقام، کسی است که برای دنیا ارزش و مقامی
قائل نباشد.

10-
داناترین مردم کسی است که علم و دانش مردم را بر علم و دانش خود بیفزاید.

11-
شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غالب گردد.

12-
باارزش ترین مردم کسی است که علم و دانش او از همگان بیشتر باشد و بی ارزش
ترین آنها کسی است که علمش از همه کمتر باشد…

13-
فقیرترین مردم، آدم طمٌاع است و بی نیازترین آنها کسی است که اسیر حرص و آز
نباشد.

14-
بافضیلت ترین مردم کسی است که اخلاص او از همه بیشتر باشد.

15-
گرامی ترین مردم کسی است که تقوایش بیش از همه مردم باشد.

هدایای دزدی

هارون الرشید روزی با
وزیرش جعفر برمکی در بیرون بغداد به راهی سواره می رفتند. در این بین، قافله ای از
دور نمایان شد. به هارون گفتند که: تحف و هدایائی است که علی بن عیسی ماهان از
خراسان برای خلیفه فرستاده است!

چون قبل از علی بن عیسی،
حکومت خراسان با فضل بن یحیی برمکی بود، هارون رو به جعفر برمکی نموده گفت: این
هدایا در زمان برادر تو کجا بود؟

جعفر در پاسخ گفت: یا
امیر، در خانه صاحبان خود بودند!

بهشت بی سقف

توانگری واعظی خوش طبع
را انگشتری زرٌِین داد که نگین نداشت و التماس نمود که مرا بر سر منبر دعا کن!

واعظ او را بر این وجه
دعا کرد که: بار خدایا! او را در بهشت قصری ده که سقف نداسنه باشد. بعد از آنکه از
منبر فرود آمد، توانگر پیش رفت و مصافحه نمود، پس گفت: ای مخدوم! این چه نوع دعا
بود که در حق من کردی؟ گفت: اگر انگشتری تو نگین می داشت، قصر تو نیز سقف می داشت!

علامت صلیب

یک روز شاعر جوان و تازه
کاری دیوان اشعار خود را برداشته نزد استادش برد و از وی خواهش کرد که در مقابل
اشعار سست او علامت صلیبی بگذارد. پس از چند روز، شاعر جوان برای گرفتن دیوان خود
مراجعه نمود و بعد از ورق زدن دید که هیچ حا علامت صلیبی گذاشته نشده است. از این
پیش آمد بسیار خوشحال شد و گفت: معلوم می شود هیچ شعر سستی ندارم!

استاد جواب داد: صحیح
است، اگر من خواهش شما را انجام می دادم، دیوان شما به گورستان فرنگی ها شباهت
پیدا می کرد.

بندۀ بندۀ سقراط

یکی از ملوک یونان بر
سقراط حکیم گذر کرد و او را در خواب دید، سر پائی بر او زد و گفت: برخیز! سقراط
برخاست و از کوکبۀ شاهی پروا نکرده التفاتی به وی ننمود. ملک گفت: مرا نمی شناسی؟

سقراط گفت: نه! ولیکن در
طبع چهار پایان می بینمت، چه لگد زدن کار ایشان است!

ملک گفت: اینچنین
گستاخانه سخن گوئی، در حالی که تو بنده و رعیٌت منی؟ سقراط گفت: نه چنین است؛ بلکه
تو بندۀ منی! گفت: چطور؟

گفت: برای اینکه شهوت و آرزوها
ترا بنده و فرمانبردار خود ساخته اند و من آنها را بنده و محکوم خود گردانیده ام!
پس من آقای آقای توأم و تو بندۀ بندۀ منی.

ملک از این سخن حکیمانه
خجل گشته، از آن مقام درگذشت.

امید

هله نومید نباشی که
ترایاربراند      گرت امروز براندنه که
فردات بخواند

در اگر بر تو مرو وصبر
کن آنجا         زپس صبر ترا او به سر صدر
نشاند

و اگر بر تو ببندد همه
ره ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه
نداند

«مولانا جلال الدین»

سخنانی کوتاه از مولانا

*سخن را چون بسیار آرایش می کنند، مقصود فراموش می شود.

*آدمی همیشه عاشق آن چیز
است که ندیده است و نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد و از
آنچه فهم کرده است و دیده است، ملول و گریزان است.

*نماز برای آن نیست که
همه روز قیام و رکوع و سجود کنی؛ غرض آن است که می باید آن حالتی که در نماز ظاهر
می شود، پیوسته با تو باشد: اگر در خواب باشی و اگر بیدار باشی و اگر بنویسی و اگر
بخوانی، در جمیع احوال خالی نباشی از یاد حقٌ.

*مدٌتی به ترشی خو کرده
ای؛ باری، شیرینی را بیازما.

*ما همچون کاسه ایم بر
سر آب: رفتن کاسه بر سر آب به حکم کاسه نیست، به حکم آب است، الٌا بعضی می دانند
که بر سر آبند و بعضی نمی دانند.

*کس را بر اندرون حکمی
نیست؛ اندیشه ها مرغان هوائی اند.

قول اوٌل یا قول دوٌم؟!

شخص فقیری زن خود را گفت
که قدری پنیر بیاور که خوردن آن معده را قوت دهد و بنیه را محکم و اشتها را زیاد
می کند. زن گفت: پنیر در خانه نداریم!

مرد گفت: بهتر، به جهت
آنکه پنیر معده را به فساد می اندازد و بن دندان را سست می کند. زن گفت: ای مرد!
از این دو قول مختلف و متضاد، کدام را اختیار کنم؟ مرد گفت: اگر پنیر باشد قول
اوٌل را و اگر نباشد قول دوٌم را!

رستگار دنیا و آخرت

از بزرگی پرسیدند که به
چه چیز رستگار دنیا و عقبی توان گردید؟ گفت: به ملازمت تقوی گفتند: حقیقت تقوی چه
باشد؟

گفت: آنکه بیارائی باطن
خود را از برای حق چنانکه میارائی ظاهر خود را از برای خلق.

تیر انداز جاهل

فیلسوفی در صحرایی سیر
می کرد، تیر اندازی جاهل و نوآموز را دید که هدفی نشان کرده بود، و تیر بر راست و
چپ می انداخت و اصلا تیرش نزدیک هدف هم نمی افتاد.

فیلسوف ترسید که مبادا
تیری بر او زند. رفت و متصل به هدف او نشست و گفت: ندیدم موضعی سالم تر از اینجا
چون یقین می دانم که تیر او هرگز بر هدف نخواهد نشست.

عمل به احتیاط

شیخ حسین نجف تبریزی از
علمای وارسته و پرهیزکار نجف بود، خاطره های شیرینی از او در کتابها نقل شده است.
از آن جمله می گویند: در سال 1204 هجری قمری به حج مشرف شد، در راه بازگشت به شام
رفت، اهل شام از او بگرمی پذیرائی کردند. یکی از آنان روزی به او گفت: اهل عراق
میوه را قبل از غذا میل می کنند ولی ما – اهل شام- پس از غذا میوه می خوریم، شما
چه دستوری می دهید؟ فرمود: « اگر مسئله مورد اختلاف است ما عمل به احتیاط می کنیم،
هم قبل از غذا و هم بعد از آن می خوریم!»

با وجود تو، از هر که
هست؛ بیزام

به جرم عشق توگرمی
زنندبردارم  گمان مبرکه زعشق تودست
برمیدارم

مگوکه جان مرا با تو
آشنایی نیست که باوجود تو از هر که هست بیزام

ازآن سبب که زبان را زدل
نمی داند حدیث عشق ترا بر زبان نمی آرم

مرادلیل بس این درگشادوبست جهان که رخ گشودی وبستی زبان گفتارم

«قاآنی شیرازی»

پاسخ به نامه ها

قم- صندوق پستی 777

*سواد کوه – خواهر، ر- م- ن

1-به نظر ما تقلید از آیة الله العظمی اراکی مجزی است.

2-اگر فرزند یقین داشته باشد که عین مالی که پدر در اختیار او گذاشته حرام است
نمی تواند در آن تصرف کند.

3-سحر و جادوگری حرام است و جزای ساحر در دادگاه اسلامی اعدام است.

4-بمقداری که یقین دارید روزه از شما فوت شده قضا کنید و مقدار مشکوک لازم
نیست و اگر به دلیل بیماری خورده اید و بیماری تا رمضان بعد مستمر است قضا ساقط
است و فقط برای هر روز 750 گرم غذا ولو نان به یک فقیر باید بدهید. اگر روزه برای
شما ضرر دادر روزه ماه رمضان هم جایز نیست و حتی اگر بگیرید باطل است.

*تهران – برادر سلیم محمد

انسان آن قدر نیرومند است که می تواند در اراده دیگران و حتی در موجودات دیگر
با اراده خویش تأثیر بگذارد تا جه رسد بر قدرت و توانائی مهار نفس خویش، اگر انسان
چنین قدرتی نداشت خداوند او را مکلف به ترک معاصی دلخواه نمی کرد. مشکل انسان ضعف
ایمان و تلقین عدم اراده است اگر به خود تلقین کنید که من نیرومندم و می توانم
جهان را به تسخیر خود درآورم چه رسد به هوای نفس که در کنترل من است یقینا به آن
قدرت دست می یابید.

*قزوین- براد، م- ز *سلماس – برادر، م-ک

سؤال خود را از دفتر استفتا بپرسید.

*خرم آباد- برادر، 1-3- س – م

درخواست مرگ از خدا اشکالی ندارد ولی انسان نباید برای مسائل مادی از زندگی
سیر شود این زندگی فرصتی است که خداوند به انسان داده است تا در آن به کمال خویش
برسد و جایگاه مناسب خود را در آن جهان تهیه نماید.

*مشهد –برادر، خ- ح- ع- م

ترس از گناه و احساس شرم در دادگاه الهی یک فضیلت است و نباید آن را کنار
گذاشت و هرگز انسان نباید از گذشته سیاه خویش غافل شود و بر وضع فعلی خویش به خود
ببالد ولی این احساس شرم و ترس نباید موجب ناامیدی از رحمت واسعه الهی بشود بلکه
انسان مؤمن همچنان باید میان خوف و رجا، ترس از عواقب گناه و امید به رحمت الهی
تکامل یابد.

*قم- برادر، ع- ا

عقب ماندگی در تحصیل با این که ذهن و استعدادتان خوب است احتمالا ناشی از
مشکلات زندگی باشد که موجب پراکندگی حواس می شود و ربطی به ان مسأله ندارد. سعی
کنید حواس خود را در وقت خواندن و شنیدن مطالب متمرکز نمائید و خیالات و افکار
بیهتوده که بر ذهن هجوم می آورد را از خود دور سازید.

*تابیاد- م- پریشان

آن عادت زشت بخودی خود موجب این اضطراب و پریشانی نیست ولی چون شما بحسب ظاهر
فردی متعهد و متدین بلکه متعصب و خشن در اعتقاد و برخورد با منحرفان عملی یا
عقیدتی هستید و چون به درون خویش می نگرید می یابید که خود نیز مانند آنها و شاید
گاهی بدتر از بعضی از آنها هستید دچار نوعی دوگانگی و اختلال در یافتن شخصیت خویش
می شود و این موجب افسردگی و پریشانی شما است. بدون شک با ازدواج و تشکیل خانواده
و استقلال در زندگی و احساس مسئولیت و ترک عادتهای زشت دوران جوانی شخصیت خود را
باز خواهید یافت و در مسیر صحیح تکامل انسانی قرار خواهید گرفت.

*تهران- برادر، ح- س

درود بر روان پاک آن رهبر عظیم الشأن که جوانان مؤمن این مرز و بوم را از آن
منجلاب گناه و تباهی نجات داد و به اوج عزت و عظمت انسانی که بندگی خدا است رساند
و این معجزه انقلاب اسلامی است و این راز محبوبیت امام است. حالت شرم و ترس که از
گناهان گذشته دارید خود یک فضیلت است ولی هرگز از لطف و کرم الهی مأیوس نشوید که
از بزرگترین گناهان است. گناه خود را به کسی نگوئید و بجز در پیشگاه خدای مهربان
هرگز به آن اقرار و اعتراف نکنید. مؤمن باید عزت و آبروی خود را نگه دارد.

*تهران 716 – ح زارعی

احترام پدر و مادر پس از عبادت خداوند مهمترین واجب و تکلیف الهی است و بی
احترامی به آنها گذشته از عذاب اخروی در این زندگی نیز موجب بدبختی است شما باید
ایشان را متوجه اشتباه بزرگش بنمائید اگر گوش نکرد خود سزای رفتار خویش را خواهد
دید.

*اصفهان- برادر عبد الله – خ

هیچ دلیل برای ناامیدی شما نیست. راههای بسیاری در برابر شما باز است اولا با
پدر صحبت کنید شاید حاضر باشد برای شما اقدامی کند و اگر مانعی از صحبت با ایشان
دارید می توانید از دیگری بخواهید که با او مذاکره کند و ثانیا می توانید خودتان
به کسب و کاری مشغول شوید و با اعتماد به نفس زندگی خود را مستقلا اداره کنید شما
اکنون یک مرد کامل هستید و نباید متکی به این و آن باشید همت کنید و بر توانائی
خویش اطمینان و اعتماد داشته باشید خواهید دید که همه سختیها با همت و ارده انسان
آسان می شود.

*رشت – برادر، ح – م- 4356

گناه نیست ولی شما انجام ندهید.

*قم – خواهر، ف – ک- ت

پاسخ آن گونه پرسشها در مجله ممکن نیست اگر نیاز هست آدرس بدهید یا به وسیله
تلفن بپرسید.

*تهران – برادر، ک- س 125

1-روزی که می خواهید به مسافرت بروید پس از تحقق سفر و گذشتن از حدٌ ترخص می
توانید روزه را بخورید نه قبل از سفر. و همچنین روزی که بعد از ظهر مسافرت می روید
روزه صحیح است و نباید بخورید. و روزی که قبل از ظهر به وطن یا محل اقامت رسیده
اید و در حال سفر چیزی را نخورده اید باید روزه بگیرید. در همه این موارد خوردن
عمدی روزه موجب قضا و کفٌاره است.

2-روزی را که با فعل حرام روزه ماه رمضان را باطل کرده اید به احتیاط واجب
باید کفاره جمع بدهید یعنی به علاوه یک روز قضا، هم 60 روز روزه بگیرید که باید 31
روز آن متصل و پی در پی باشد و هم 60 فقیر را غذا بدهید، و بهر حال توبه خالص و
جدٌی را خداوند می پذیرد ان شاء الله، ولی باید به وظایف شرعی خود از قبیل قضا و
کفاره عمل کنید.

*بافت- برادر مرتضی- م

1-تعمیر مقبره حضرت امام قدس سره برای او که در خانه محقری زندگی می کرد سودی
ندارد ولی مؤمنان برای تجلیل از شعائر الهی و زنده نگه داشتن یاد و نام و راه او
که همان راه انبیا است مرقد او را تعمیر می کنند.

2-در رابطه با شعر حضرت امام سعی بر این است که در مجله توضیح و شرحی داشته
باشیم اجمالا مطالبی که در آن آمده کنایه از مسائل عرفانی است و معنای ظاهری آن
الفاظ مراد نیست و این گونه ادبیات رمزی در شعر عرفا و علما فراوان است.

*اصفهان- براد، ر- م- ر

1-سؤال اول شما روشن نیست و بهرحال ظاهرا کفاره جمع بنابر احتیاط واجب باید
بپردازید.

2-بدون رضایت صاحبان آن اشیاء نمی توان در آنها تصرف کرد.

3-به نظر ما آن شخص می تواند از آیة الله العظمی اراکی تقلید کند.

4-هر سه گناهکارند.

5-لازم نیست امام جماعت خود را عادل بداند. کافی است که مأمومین او را عادل
بدانند.

*اردبیل- برادر رسول زارع

در رابطه با تحصیل در حوزه و کسب اطلاعات با دبیر خانه شورای مدیریت حوزه
علمیه قم به همین آدرس مکاتبه نمائید یا با شماره تلفن 25092 تماس بگیرید.

*گناباد- ح- ر- گ

1-آواز مشکوک حرام نیست و نهی از آن لازم نیست.

2-با نوشتن بر برگه ای او را متوجه سازید.

3- اقتدا به آن شخص نکنید.

*تهران خواهر، اعظم – ن

1-اگر روزه ها را با عذر خورده اید فقط قضای آنها بر ذمٌه شما است و اگر عمدا
خورده اید قضا و کفاره دارد یعنی باید هم به عدد آن روزها روزه بگیرید و هم به عدد
آنها به 60 فقیر هر کدام حداقل 750 گرم غذا بدهید. نه در قضا و نه در کفاره لازم
نیست خود را به زحمت بیاندازید. خداوند تکلیف شاق و مشکل بر انسان روا نمی دارد و
بلکه به تدریج سعی در قضا کردن و کفاره دادن داشته باشید. اعمال مستحبی کفایت از
قضا و کفاره نمی کند.

2-در مورد اموالی که نزد پدر بوده شما از کجا می دانید او از فرد ذی صلاحی
اجازه نگرفته است و بهرحال اگر چنین باشد باید آن اموال را به همان اداره
برگردانید و لازم نیست اعلام شود که از چه کسی است. و در مورد مالی که پیدا شده
چون مسأله صور مختلفی دارد به رساله توضیح المسائل، بخش احکام مالی که انسان آنرا
پیدا می کند مراجعه کنید.

3-عقد ازدواج موقت فقط با تمام شدن وقت یا بخشیدن باقیمانده آن از سوی مرد
پایان می پذیرد و پس از آن مرد و زن با یکدیگر کاملا اجنبی هستند مانند هر زن و
مرد اجنبی دیگر حتی در زمان عده.

4-توبه همان بازگشت و پشیمانی و طلب عفو از خداوند و تصمیم بر رعایت احکام
الهی است و انسان باید پس از توبه سعی در برگرداندن حق الناس و انجام قضای نماز و
روزه اگر فوت شده و همچنین پرداخت کفاره داشته باشد و به همان مقدار وسع که تلاش
می کند کافی است خداوند ارحم الراحمین است و هرگز بر انسان عسر و حرج تحمیل نمی
کند.

*اهواز- برادر قاسم ب- ب

باید آن فرش را به همان ارگان برگردانید و اجرة المثل این مدت که نزد شما بوده
نیز بپردازید نمازهائی که بر آن خوانده اید اگر می دانستید که غصبی است باطل است
ولی اگر تصوٌر شما این بوده که برداشتن آن برای شما جایز است و اکنون متوجه مسأله
شده اید نمازهای گذشته صحیح است.

*شیراز- برادر، پ- ر- ت

سؤال خود را با ذکر آدرس از دفتر استفتا بپرسید.

*کردستان- برادر، ک- م- ش- ف- 8

اگر بدانید واقع شده ولو بمقدار کم جایز نیست ولی اگر یقین ندارید اشکال
ندارد.

*اصفهان- برادر، ک- الف- ق

ازدواج شما هیچ اشکالی ندارد.

*مشهد- برادر، ع- م

کفاره بر شما نیست.

*ماکو- خواهر، ل- ر

امیدواریم در آینده بتوانیم در آن رابطه مطلبی داشته باشیم ولی شما بدون
موافقت پدر اقدامی نکنید.

*تبریز- براد، غ- م- ت- م

کسی که خود احساس می کند که ترک ازدواج منجر به دیوانگی او می شود یا مبتلا به
گناهش می کند باید ازدواج را بر هر کار دیگر ترجیح دهد. ازدواج بر چنین شخص واجب
است نه مستحب. اما در رابطه با آن مورد اگر احساس می کنید غیر طبیعی هستید به پزشک
مراجعه کنید.

*قم برادر، م- ع- ر

1-اگر داشتن آن کتابها جزء شئون شما است خمس ندارد.

2-استمنا در روز ماه رمضان بر روزه دار مستوجب قضا و کفاره است و بنابر احتیاط
باید کفاره جمع بدهد یعنی هم شصت فقیر را غذا بدهد و هم شصت روز روزه بگیرد که 31
روز آن متوالی باشد.

3-در مورد سؤال سوم استفتا کنید.

*قم- برادر محمود، ر- د

شما نباید در امور آنها دخالت کنید، به مقدار لازم نصیحت کرده اید و همین کافی
است ، روابط خود را با ازدحام خود هرگز قطع نکنید و همیشه نسبت به آنها اظهار محبت
نموده و به آنها کمک کنید.

*خواهر، 1-م

تنها چیزی که باید به شما تذکر بدهیم که با ملاحظه وضع اجتماعی هنوز دیر نشده
است نگران نباشید.

*اهواز- برادر، س- خ

1-در رابطه با خمس با نماینده مرجع تقلید مذاکره کنید

2-به مقداری که یقین دارید نماز فوت شده یا صحیح نبوده قضا کنید مقدار مشکوک
لازم نیست.

3-پیش از ازدواج خوب دقت کنید و تحقیق نمائید که بد از آن ناچارید دیده بر هم
نهید و بسازید.

4-همسر خوب آن است که با ایمان و متعهد به احکام اسلام باشد و از نظر توافق
اخلاقی مناسب باشد. البته سایر جهان طبیعی است که ملاحظه می شود.

5-توبه پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه و جبران گذشته است.

6-امر به معروف و نهی از منکر در شرایط خاص خود وظیفه هر مکلٌف است.

*تهران-براد، ن- ش

1-اگر توبه جدی کنید خداوند می بخشد ان شاء الله و چیزی جز توبه بر شما نیست.

2-اگر یقین دارید که در آن وقت جنب شده اید نمازها و روزه هائی را که قبل از
غسل انجام گرفته باید قضا کنید.

*تهران- خواهر ت- ت

1-اگر بدون قصد ده روز در جائی ماندید و مسافر بودید نمازتان تا سی روز شکسته
است، و از روز سی و یکم تمام است.

2-خونابه ای که از گوشت در وقت شستن جدا می شود پاک و حلال است.

3-نماز با آن لباس اشکال ندارد.

*گرگان –برادر، ا-ن

البته خداوند مهربان هر گناهکار را با توبه می بخشد و همین که شما به فکر نجات
خویش افتاده اید دلیل بر لطف و عنایت الهی است که شامل حال شما شده است این فرصت
را غنیمت بشمارید و با یک تصمیم جدی از آن ورطه بسیار خطرناک خود را برهانید. توبه
کند و از خودفریبی اجتناب نمائید. از او هر چه می توانید دور شوید. ازدواج بهترین
کمک برای حل این مشکل است و با این وضعیت تأخیر جایز نیست.

*اصفهان- برادر، و-م-100

حالتی که مشاهده می کنید ناشی از اختلالات هورمونی است و قابل معالجه است به
پزشک متخصص غدد مراجعه کنید. ضمنا متوجه باشید که این مسأله چندان اهمیتی ندارد و
اختصاص به شما ندارد.

*قم- برادر، ع-ی

هراس از عاقبت امر و وحشت از آینده خویش در بعد معنوی و الهی نشانه ایمان و
حسن اعتقاد است ولی راه تضمین آن دعا و نیایش و تضرع به درگاه الهی و سعی در خالص
کردن نیت و نفی شرک به تمام معنی و کسب کمال و معرفت است و اما راهی که شما نوشته
اید ما تاکنون نشنیده و در جایی ندیده ایم.

*زرین شهر- برادر، م-ص-

خطور افکار و تخیٌلات و آرزوها یک امر طبیعی است و گناهی به حساب نمی آید ولی
از نظر اخلاقی انسان باید سعی کند که خواطر و افکار خود را کنترل کند و در محدوده
افکار مفید و سازنده نگه دارد و از افکار آرزوهای دور و دراز و تخیلات پوچ و
بیهوده بپرهیزد.

*تهران- برادر، م- م- س- 423

1-معامله ای که می خواهید انجام دهید اگر خلاف مقررات دولت نباشد اشکال ندارد.

2-ممکن است افراد خانواده شما گناهکار باشند اما این دلیل نیست که آنها را
کافر و نجس به حساب بیاورید حتی اگر نماز نخوانند بهرحال شما مدتی را که تحمل کنید
از آنها مستغنی خواهید شد و مستقل زندگی خواهید کرد ان شاء الله.

 

 

 

ویژگیهای مؤمن

*امام باقر «ع»:

«انٌما المومن الٌذي اذا رضی لم
یدخله رضاه في ااثم و لا باطل و اذا سخط لم یخرجه سخطه من قول الحق و الٌذي اذا
قدر لم یخرجه قدرته الی التٌعدٌی الی ما لیس له بحقٌ».

(بحار 15- ص 94- 97)

مؤمن کسی است که در موقع خشنودی و رغبت، آلوده بگناه و
اعمال نادرست نگردد و در موقع خشم و غضب از مرز حق و حقیقت خارج نشود و در روز
قدرت، تعدٌی و تجاوز ننماید و بر خلاف حق عمل نکند.

 

 

 

 

 

/

نظام تحقیقاتی و پژوهشی در کشور

ساختار نظام اجرائی کشور

نظام تحقیقاتی و پژوهشی در کشور

قسمت سی و یکم                               محمٌد
رضا حافظ نیا

مقدمه:

بحثی که پیش روی خواننده محترم قرار دارد ادامه سلسله
مقالاتی است که سعی میشود با بهره گیری از الطاف بیکران الهی و یافته های تجربی و
نظری، عوارض و علل گرفتاریها و مشکلات جامعه در ارتباط با دستگاههای اداری و
اجرائی کشور در حدٌ وسع و درک و بینش نگارنده شکافته و بیان گردد و لذا مقالات
گذشته در زمینه آثار و عوارض خط بازی و گروه گرائی و تأثیر آن بر مسائل جامعه و
نیز ساختار نظام اجرائی کشور و زیر شاخه های آن یعنی نظام مالی دولتی – نظام
برنامه ریزی – نظام بودجه ریزی – نظام اداری و مدیریتهای اجرائی و نظام آموزشی که
با همدیگر پیوند سیستمی و نظام یافته دارند به چاپ رسیده است و در ادامه بحث مزبور
اینک مطالبی پیرامون نظام تحقیقاتی و پژوهشی و علمی در کشور از نظر خواننده محتر میگذرد.

مسئله تحقیقات علمی هر روز بیشتر از گذشته اهمیت پیدا میکند
زیرا کشف اسرار جهان مادی و کشف روابط علت و معلولی بین پدیده ها و ارتباط متقابل
بین عناصر موجود در طبیعت و نیز کسب شناخت لازم از هویٌت پدیده ها و اجزاء و عناصر
موجود در جهان، اعم از علم طبیعی و اجزاء و عناصر موجود در جهان، اعم از علوم
طبیعی و علوم انسانی و باز شدن ابهامات و دربهای بسته آگاهی بشر در جهان بستگی
مستقیم به تحقیقات و پژوهش های علمی دارد. روند گسترش علوم و تکنولوژی محصول گسترش
تحقیقات و پژوهش های علمی می باشد.

جهان استکباری با انحصاری کردن علم و تکنولوژی و کسب موقعیت
های پیشرفته در صحنه های تحقیقات علمی و تکنولوژیک و با در اختیار گرفتن قدرتهای
ناشی از آن به دنیا زور می گوید و بر جهان زیر سلطه و محرومین دنیا ستم می کند و
خود را مالک و صاحب اختیار و قیٌم همه چیز در جهان میداند، آن جا که با ترفندهای
سیاسی بتواند سیاسست ظالمانه خود را اعمال نماید از این شیوه استفاده می کند و
آنجا که نتواند سعی میکند با توسل به قدرت مادی – اقتصادی و نظامی خود به این هدف
شوم برسد و تاکنون موفقٌیتهای زیادی در جهان بدست آورده است. استکبار در جهان زیر
سلطه سیاست به اصطلاح هویج و چماق را اعمال میکند. یعنی اگر با سیاست هویج بتواند
زیر سلطه را بخرد و مطیع سازد اینکار را می کندو اگر نتواند با سیاست چماق بر سرش
می کوبد و بقول معروف استکبار با بهره جوئی از سیاست زر و زور و تزویر سعی بر حفظ
سیادت و آقائی ظالمانه خود بر جهان دارد. آنچه که به جهان سلطه گر و استکباری و
استعماری در گذشته و حال اجازه چنین کاری داده و میدهد قدرتی است که از نتایج
تحقیقات علمی و تکنولوژیکی حاصل آمده و برای خود دست و پا نموده است و قدرت ناشی
از تحقیقات علمی را برای هدفهای پلید شیطانی و ستمگری در جهان به کار می گیرد،
استعمار و استکبار با تعقیب سیاست فرهنگ استعماری اجازه نداده است که نظام های
آموزشی جوامع زیر سلطه بگونه ای شکل بگیرد که بتواند نتایج علمی و تکنولوژیکی
مفیدی داشته باشد که منجر به کسب قدرت برای جهان زیر سلطه بگردد. آنها جهان زیر
سلطه را همیشه از نظر علمی عقب نگهداشته است و مکانیسم عمل در سیستم آموزشی آن ها
از مدرسه گرفته تا دانشگاه بگونه ای بوده که عقب افتادگی علمی را ایجاد می کرده
است. از نظر آن ها جهان زیر سلطه باید در عقب ماندگی علمی و تکنولوژیکی بماند تا
هم محتاج به سران شرق و غرب باشد و هم اینکه قدرت خارق العاده ای که بتواند روزی
با سران استکبار رودر روئی نماید ایجاد نکنند.

جمهوری اسلامی ایران ناگزیر است برای کسب قدرتهای مختلف به
مسئله کسب مدارج علمی و تکنولوژیکی توجه اساسی بنماید و به تحقیقات علمی بیشترین
بها را بدهد دو بهمین خاطر است که امام بزرگوار هم در پیام حج سالجاری (1367) که
در واقع منشور دوم انقلاب اسلامی بود و هم در تعیین سیاست های بازسازی کشور به
مسئله تحقیقات علمی و تکنولوژیکی تأکید کرده و فرمودند:

«من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان به این سرمایه ها و
ذخیره های عظیم الهی و به این گل های معطٌر و نوشکفته جهان اسلام سفارش می کنم که
قدر و قیمت این لحظات شیرین زندگی خود را بدانید و خودتان را برای یک مبارزه علمی
و عملی بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید و من به همه مسئولین
و دست اندرکاران سفارش می کنم که به هر شکل ممکن وسایل ارتقای اخلاقی و اعتقادی و
علمی و هنری جوانان را فراهم سازید و آنان را تا مرز رسیدن به بهترین ارزش ها و
نوآوری ها همراهی کنید و روح استقلال و خوکفائی را در آنان زنده نگهدارید».

امام بزرگوار «ره» در پیام مربوط به سیاست های بازسازی
کشور، توسعه مراکز علمی و تحقیقاتی را مهم ترین عامل خودکفائی و بازسازی کشور
داشته و فرمودند:

«مهم ترین عامل در کسب خودکفائی و بازسازی، توسعه مراکز
علمی و تحقیقات و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعین و
مکتشفین و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک
نگرش انحصاری علم به غرب و شرق بدر آمده و نشان دادند که می توانند کشور را روی
پای خود نگهدارند. انشاء الله این استعدادها در پیچ و خم کوچه های اداره ها خسته و
ناتوان نشود».

حضرت امام «ره» ضمن توجه دادن جامعه به اهمٌیت مسئله تحقیقات
علمی به چند نکته نیز اشاره کردند که هریک بجای خود از اهمیت خاصٌی برخوردار می
باشد و از همه مهم تر اینکه بعنوان یک تنگنا برای تحقیقات علمی کشور مشکل پیچ و
خمهای نظام اداری را مطرح نمودند.

گسترش تحقیقات علمی باعث کشف تازه های علمی و تکنیکی می
گردد، و اختراعات و ابداعات در جامعه تجلٌی یافته و گسترش می یابند از طرفی
تحقیقات علمی و اکتشافات در علوم طبیعی و علوم انسانی ارکان شکل گیری قوانین علمی
را تشکیل میدهند یعنی وقتی در خصصوی یک پدیده طبیعی و مادی یا انسانی تحقیق شود و
ماهیٌت و علت آن کشف گردد و این امر در چند تحقیق علمی مشابه نیز مشخص شود خودبخود
یک قانون علمی را نتیجه میدهد که مکتشفین و محقٌقین بر اساس آن به اظهار نظر پرداخته
و نظریات و تئوریهای علمی را بوجود می آورند. اگر در کشور ما تحقیقات علمی و
تکنولوژیکی بمعنای واقعی خود توسعه یابد محققین می توانند نظریه پرداز و تئوریسین
یافته های علمی خود باشند وقتی به کتب علمی و سیر تکوینی علوم مراجعه می شود
متأسفانه عموما اسامی دانشمندان و تئوریسین های غربی را مشاهده می کنیم و کمتر با
اسامی آشنا برخورد می نمائیم. اینکه در بین اسامی مخترعین و مکتشفین و تئوریسین
های علوم طبیعی و انسانی کمتر به اسامی آشنا برمی خوریم، خود معرٌف پائین بودن سطح
تحقیقات علمی در کشور ما و جهان سوم است. و اگر میخواهیم در زمینه های مختلف
بخودکفائی برسیم باید ابتدا جامعه علمی و آموزشی کشور در مدرسه و دانشگاه و محیط
کار و غیره را به تحقیق علمی عادت نماید تا کشور هر روز با اکتشافات تازه ای روبرو
گردد، اکتشافات بنیه علمی و تکنولوژیکی کشور را قوی میکند قوت بنیه علمی و
تکنولوژیکی کشور باعث افزایش قدرتهای اقتصادی – سیاسی – اجتماعی در جهان میگردد و
با پیدا کردن قدرت در همه زمینه هاست که امکان مقابله با استکبار وجود دارد که
تقویت بنیه علمی خود نیز یکی از مصایق قدرت می باشد. با امید به اینکه در آینده نه
چندان دور شاهد ظهور و حضور اسامی مخترعین و مکتشفین و تئوریسین و نظریه پردازان
علمی کشورمان در محافل علمی جهانی باشیم.

کشور ما از گذشته بصورت ظاهر دارای بخشهای تحقیقاتی و
مطالعاتی بوده است و دانشگاههای کشور نیز مدٌعی گسترش تحقیقات علمی می باشند هر
ساله سرمایه ها و بودجه های زیادی نیز در بودجه ملی به این امر اختصاص پیدا میکند
و برابر مقررات دانشگاهی، دانشجویان بویژه در سطوح فوق لیسانس و دکتری حتما باید
پایان نامه و تز تحقیقاتی خود را بنویسند و در واقع با این کار یک تمرین تحقیق
علمی را انجام داده باشند، ولی با همه این ها می بینیم کشور از فقر علمی و
تکنولوژیکی بشدٌت رنج می برد و کماکان محافل علمی و دانشگاهی ضمن عقب بودن از
قافله علم و تکنولوژی جهان، عمدتا دانشهای علمی خود را از خارج وام گرفته اند، و
شکوفه های خودکفائی علمی بیرون نزده است. حال این سؤال مطرح است که نظام علمی و
تحقیقاتی کشور چه مشخصه هایی داشته و چه عواملی باعث گردید که کشور از این جهت عقب
افتاده باشد و پیشانی علمی و تکنولوژیکی جهان معاصر در دست کشوری باشد که در
مسابقه علمی جهان حتٌی دیرتر از ایران شروع کرده است! و آیا افزایش مراکز تحقیقاتی
به تنهائی کفایت خواهد کرد یا به موارد دیگری باید توجٌه شود. اشکالات و تنگناهای
زیادی در ارتباط با نظام علمی و پژوهشی کشور مطرح هستند که در اینجا به بعضی از
آنها اشاره میگردد:

1-روحیه علمی به جان جامعه علمی کشور تزریق نمی گردد:

دانشگاهها و مدارس تحت تأثیر نظام آموزشی متٌکی بر حافظه، در
زمینه ایجاد روح علمی در دانشجو و دانش آموز ضعیف عمل می نمایند. اگر فرضا
تحقیقاتی موردی نیز انجام می پذیرد فاقد توان تعمیق روح علمی در افراد می باشد
سیستم دانشگاهی کشور سیستم کلاسی است و تحقیقات علمی امری حاشیه ای و فرعی تلقی می
گردد. تغییر این نگرش و ایجاد روحیه تحقیق علمی مستلزم تغییر ساخت آموزشی دانشگاه
ها از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی است.

2-قناعت دانشگاه ها و مراکز علمی به تألیفات:

اساتید و دانشگاه ها با سنت رایج تألیف خو گرفته اند و کمتر
زحمت تحقیقات علمی را بخود میدهند، آثار علمی دانشگاه ها عمدتا تألیف یا ترجمه است
که در هر دو صورت انتقال دست آوردهای علمی دیگران است. نه اکتشاف و عرضه دست آورد
علمی جدید توسط افراد داخل کشور، و این خصوصیٌت متأسفانه بصورت فرهنگ حاکم در
دانشگاه ها در آمده و بصورت یک ارزش تلقی می شود و این اقدام خود ریشه در یک عادت
غلطی که فرهنگ استعماری به جامعه ما القاء کرده است دارد و آن عادت به مونتاژ کردن
است، تا حدٌیکه در ما این باور را ایجاد نموده اند که مونتاژ کردن را خوکفائی و
استقلال اقتصادی تلقی کنیم. مونتاژ در صنعت، مونتاژ در دامپروری – مرغداری-
گاوداری- مونتاژ در کشاورزی و بالاخره مونتاژ علمی! تألیف فی نفسه امری مفیدی است
ولی اگر قرار باشد جایگزین تحقیقات علمی شود و باعث فراموشی و غفلت از تحقییقات و
پژوهش های علمی بگردد امر ناپسندی خواهد بود در واقع باید اول به تحقیق پرداخته
شود و بعد به تألیف.

3-کم بها دادن به تفکرات خلاق در نظام آموزشی:

روح حاکم بر سیستم آموزشی بگونه ایست که تفکرات خلاق چندان
پذیرائی ندارند مثلا اگر دانشجوئی یا دانش آموزی بر اساس تحقیق یا تفکٌر به یک
واقعیت علمی پی ببرد و آن را ارائه نماید کمتر پذیرفته می شود و بلافاصله با این
سؤال روبرو می گردد که منبع شما چیست؟! و اگر بگوید خودم کشف کرده ام در فرهنگ
دانشگاهی از ارزش علمی برخوردار نیست و بجای تقدیر و تشکٌر و تشویق تفکر کننده،
متأسفانه ممکن است مورد تمسخر قرار گیرد. ذکر این نکته لازمست که ابداعات و
اختراعات و اکتشافات عمدتا محصول تفکٌرات خلاق و واگرا می باشد، افکار بسته و
افکاری که از خود جوشش ندارند و در حدٌیکه به آنها منتقل کنند می فهمند نمی توانند
منشاء حرکت های نوی علمی در جامعه باشند. وقتی اثر علمی و نوشته یک فرد در فرهنگ
دانشگاهی ارزش گذاری شده و مورد قضاوت قرار می گیرد یکی از معیارهای تعیین کننده و
اصلی در ارزش گذاری تعداد منابعی است که به آن رجوع داده شده باشد و باز هم هرچه
منابع لاتین بیشتر باشد ارزشش بیشتر است و اینگونه القاء شده که انگار علم در
انحصار غربیان است و آنچه که خودیها گفته اند ارزش کمتری دارد و این خود نوعی کم
انگاری است که فرهنگ استعماری در ذهن ما جا انداخته است. حضرت امام «ره» در پیام
خودشان به خودیها بها دادند و بر کارشان ارزش گذاشتند که شهامت مبارزه با جهل را
دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق بدر آمده اند.

ادامه دارد

/

یادداشتها و خاطراتی از امام خمینی

یادداشتها و خاطراتی از امام خمینی

حجة الاسلام
رحیمیان

هرچند ژرفای شخصیت امام و عظمت و گستردگی آن برای هیچکس،
حتی نزدیکترین افراد و برجسته ترین شاگردان ایشان قابل دسترسی و شناخت نبوده و
هیچکس را هم یارای چنین ادعائی نیست ولی هر کس از زاویه ای و متناسب با درک و
ظرفیت خویش آن هم در بعد ظاهری و اثباتی قطره ای از دریای حکمت و فرزانگی امام را
چشیده است و با جمع آوری این قطره ها که جویبارهایی از آن دریای فضیلت برای تشنه
کامان تاریخ و نسلهای آینده جاری می شود. و از آنجا که تمام حرکتها و سکونها و همه
سخنها و سکوتهای امام، هرچند کوچکترین و عادی ترین آنها درسهای عمیق و پرمعنایی
است از حکمت الهی و روح ملکوتی حضرتش، پس هرکس هرچه را از امام شنیده و آنچه را در
او دیده باید که با حفظ امانت در اختیار همگان قرار دهد. نویسنده این سطور که بیش
از دو سوم از عمر خویش را در محضر امام و همراه با او و عشقش با انبوهی از خاطرات
تلخ و شیرین سپری کرده گوشه ای از این خاطرات که در طول مدت 27 سال یادداشت کرده
بر حسب درخواست دوستان تنظیم نموده که فرازهایی از آنها از این شماره مجله به چاپ
می رسد. البته در این مجموعه سعی شده فقط مشاهدات و مطالبی که نویسنده خود مستقیما
و بدون واسطه از حضرت امام دیده و شنیده، ارائه دهد و اکنون این مجموعه را با
تقدیم بخش پایانی آن آغاز می کنیم:

سن شناسنامه ای یا سن واقعی!

از قناعت و صرفه جوئی حضرت امام سخن بسیار شنیده ایم و هر
کس کمترین معاشرت و ارتباط نزدیکی با معظم له دارد در اولین مرحله متوجه این جهت
میشود. نه این که اسراف و تبذیری در زندگی امام یافت نمیشود بلکه حضرت امام مصداق
بارز «المؤمن قلیل المؤمنه، کثیر المعونه» می باشند. بهره گیری ایشان از تمتعات
دنیوی در حداقل و بهره دهی و فایده رساندن و سیر و سبقت در طی مدارج معنوی در حد
اکثر است.

از صرفه جوئی حضرت امام در زمینه آب و برق و سایر وسائل
زندگی مطالب بسیار گفته شده است. در اینجا صرفه جوئی آنحضرت را در مورد وقت یادآور
می شویم. بهمان نسبت که وقت و عمر انسان در نظر یک حکیم الهی گرانقدرترین سرمایه
به شمار می آید صرفه جوئی و بهره گیری از آن نیز در بالاترین حد ممکن اعمال می
شود. در حقیقت عمر حقیقی و حیات هر انسانی را باید در چهارچوب بهره گیری صحیح و
حرکت در جهت نیل به هدف و فلسفه آفرینش انسان ارزیابی کرد. با چنین مقیاسی ممکن
است یک فرد بر حسب شناسنامه صد سال زندگی کرده باشد ولی عمر مفید او صفر یا زیر
صفر بوده و عمری را به صورت مرده ای متحرک به سر برده و گاهی ممکن است یک آدم
صدساله عمر واقعی و مفید او مثلا 5 سال، 10 سال ، 20 سال و … باشد و بالاخره
آنگاه سن شناسنامه با سن حقیقی انطباق دارند که انسان لحظه ای از عمرش را به بطالت
تا چه رسد به گناه سپری نکرده باشد. حضرت امام گذشته از جنبه محتوائی و کیفی زندگی
اش که مصداقی از: «ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربٌ العالمین» بود و حتی
خواب، استراحت و ورزش و خوردن و پوشیدنش و … همه و همه در راستای سیر الی الله و
در خدمت صعود معنوی اش بود. از نظر کمٌی و ظاهری نیز نه آن که هرگز هیچ کس را سراغ
نداریم که آنحضرت را بی کار دیده باشد، بلکه می توان گفت حتی در سالهای اخیر و
علیرغم آن که روز به روز آثار نقاهت و ضعف و کهولت سنی بیشتر در امام ظاهر می شد
حضرتشان پرکارترین فردی بود که سراغ داریم.

امام از همه پرکارتر

مسلم است که انسان برای نوشتن یک مطلب و حتی یک نامه همزمان
به آرامش روحی و سلامت جسمی نیاز دارد و هر یک از ضعف و بیماری جسمی یا ناراحتی
روحی می توانند مانع از خوب فکر کردن و خوب نوشتن باشند ولی همه شاهد بودیم در
همین یکساله بعد از قبول قطعنامه و نوشیدن زهر آن و آلام دیگری که دل آنحضرت را
خون و اشکشان را جاری کرد، دهها پیام جامع را در زمینه های گوناگون تحریر فرمودند.
ناگفته ها را گفتند و بر مسائل مهم تاکید مضاعف کرند. پرده از مسائل مبهم و
ناشناخته برداشتند و حجت را بر همه تمام و نعت چراغ هدایتش را کامل نمودند و گوئی
خود را در پایان راه می دید و تکلیف می دانست که در ایفائ رسالت خویش حتی از نکته
ای فروگذار نکند و بدین ترتیب در زمینه نوشتن پیامها گذشته از جهت محتوائی شگفت
انگیز آنها از جنبه کمیت و حجم در مقیاسی بی سابقه و فوق العاده در طی یکسال اخیر
کار کردند و تازه این گوشه ای از انبوه کارهای سنگین و متنوع حضرتشان بود.

پنج کار در یک زمان!

حضرت امام در بسیاری از اوقات در آن واحد و همزمان به
کارهای متعدد اشتغال داشتند که در این رابطه چند نمونه از مشاهدات خود را نقل می
کنم:

در یکی از روزهای اوائل فروردین 68 حدود ساعت 7 بعدازظهر
حضرت امام حقیر را برای انجام کاری احضار فرمودند. وقتی مشرف شدم حدود یکساعت از
مغرب گذشته بود و حضرت امام در حالی که هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشاء
بودند؛ 1- تسبیح در دستشان بود و ذکر می گفتند. 2- به پشت خوابیده بودند و با بالا
و پائین بردن پاهایشان نرمش مخصوصی را که پزشک توصیه کرده بود انجام می دادند. 3-
تصویر بدون صدای تلویزیون روشن بود و سیما را مدنظر داشتند. 4- و در همان حال به
صدای رادیو گوش می دادند و علاوه بر همه این امور 5- علی، نوه عزیزشان در حالی که
سعی می کرد از حرکات امام تقلید کند در کنارشان دراز کشیده بود گفتن ذکر و استماع
خبر، و دیدن سیما، و انجام نرمش مانع از نرمش و ملاطفت و بروز عطوفت نسبت به کودک
خردسال فرزندشان نمی شد و همواره او را نیز مورد تفقد و نوازش پدرانه داشتند و
بدین ترتیب حضرت امام را در زمان واحد به پنج کار جداگانه مشغول یافتم.

و به طور مکرر حضرت امام را به هنگام قدم زدن عصرانه شاهد
بودم که در عین قدم زدن به عنوان ورزش که خود کاری مهم و لازم برای تامین سلامت
معظم له در راستای خدمت به دین خدا بود.- قوٌ علی خدمتک جوارحی – در دستی تسبیحی
داشتند و به ذکر خدا مشغول و در دست دیگر رادیوئی کوچک داشتند و با استماع آن در
جریان مسائل داخل و خارج قرار می گرفتند.

و بدینسان می توان گفت عمر واقعی حضرت امام نه هشتادو هفت
سال که از نظر کاربرد و بهره گیری کمٌی دو چندان این مدت بود و از جهت کیفی و محتوائی
و با توجه به پیوند او با مبدأ لا یزال هستی تا بی نهایت جاودانه و تا آنجا که حق
و حقیقت است، کشیده شده است.

گوئی که در اینجا نبود!

همچنین در طول مدتی که صبحها برای انجام کارهای مربوط به
دفتر و امور وجوهات شرعی خدمت حضرت امام مشرف می شدیم و ما بین 20 دقیقه الی 50
دقیقه روزانه بعد از ساعت 8 صبح در خدمتشان بودیم بعد از پاسخگوئی به سؤالات
مطروحه و استجازات و امثال آنها ما مشغول می شدیم و حضرت امام ضمن نظارت بر کار ما
مشغول مطالعه و بررسی گزارشها می شدند. تنها در روزهای یکشنبه و دوشنه اول و دوم
خرداد که روز سه شنبه بعد از آن مورد عمل جراحی قرار گرفتند وضعیتی خاص داشتند
هریک از این دو روز یکی دو سؤال را با اشاره و حداقل کلمات پاسخ گفتند و پس از آن
بر خلاف معمول گذشته به مطالعه نپرداختند و با سکوت و سکونی ویژه و چهره ای آرام
گوئی بر افقهای دور دست چشم دوخته و گر چه در جایگاه همیشگی خود نشسته بود اما
انگار که در اینجا نبود.

وضعیت جسمانی امام تا آن اندازه خوب بود که مثل اوقات دیگری
که سالم بودند به راحتی به محل ملاقات و کارهای روزانه می آمدند نه از جهت جسمانی
ظاهرا وضعیت بدی داشتند و نه اطلاع مشخصی از بیماری خود داشتند و تا آنجا که اطلاع
دارم تا آخر هم نوع بیماری به حضرتشان گفته نشد در آن شرائط، وضعیت چنان عادی بود
که تا هفته پیش از آن حضرت امام نوشابه میل می کردند و تازه پزشک به معظم له معروض
داشت که ما ترجیح می دهیم شما نوشابه ننوشید و روز دوشنبه 2/3/68 پزشک به عرض
رساند که اجازه بدهید امروز هم میخواهیم کار دیروز را مجددا انجام دهیم. دیروز
حضرت امام را اندوسکپی کرده بودند. و حضرت امام گوئی در ذهنشان این بود که خونریزی
معده ناشی از خوردن بعضی از قرصها بوده، فرمودند من دیروز اذیت شدم. اگر احتمال می
دهید این عارضه مربوط به قرصها بوده این قرصها را ده روز نمی خورم شاید ناراحتی
برطرف شود و پزشک به عرض رساند که این کار – یعنی اندوسکپی مجدد- لازم است اجازه
بدهید امروز انجام دهیم ولی قول می دهیم که مثل دیروز اذیتتان نکنیم.

با توجه به این خصوصیات و با توجه به این که در گذشته حضرت
امام بیماریهای سختی را پشت سر گذاشته بودند، دلیل چندانی بر نگرانی آنحضرت بابت
بیماری وجود نداشت؛ گرچه اگر هم اطلاع از مسأله سرطان و بنای تکه برداری در روز
دوشنبه را داشتند و حتی از لحظه مرگ هم مطلع می شدند باز هم نگران نبودند پس آیا
باز آن سکوت و تأمل و تفکر ژرف بیانگر چه معنائی بود؟ گرچه ما به اصطلاح تا اندازه
ای از خطر آگاهی داشتیم و حضرت امام – به ظاهر- هیچگونه اطلاعی نداشتند و آیا امام
در ورای همه این امور چیزی را نمی دیدند که ما حتی از تصور آن عاجز بودیم؟!

در اطاق عمل و درمانگاه

صبح روز سه شنبه 3 خرداد 1368- با آن که اجمالا اطلاع
داشتیم که قرار است حضرت امام مورد عمل جراحی قرار گیرند ولی چنان نسبت به این
مسأله تلقی ناباورانه داشتیم که طبق معمول کارها و قبوض را برای تشرف آماده کرده و
در موعد مقرر به طرف بیت معظم له روانه شدم. اما با در بسه مواجه گردیدم. دلم
لرزید. زانوهایم سست شد. مضطربانه و شتابزده خود را به درمانگاه رساندم. به کریدور
وارد شدم چشمم به صفحه تلویزیون افتاد. امام در اطاق عمل و بیهوش بودند و پزشکان
پروانه وار گرد شمع وجودشان می چرخیدند. روی موضع برای شروع عمل جراحی آماده می
شد. لحظات به سنگینی کوهها سینه ام را می فشرد. جان بر لب، زمزمه دعا بر زبان و
ذکر خدا در دل و اشک بر دیدگان داشتیم. تدریجا حضرات آقایان سران سه قوه: خامنه
ای، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلي نیز وارد شدند. علاوه بر چند نفر از اعضای
دفتر و حاج احمد آقا یکی از همشیره هایشان نیز حضور داشتند. چشمها بر صفحه
تلویزیون دوخته شده بود و اشک مجال دیدن را نمی داد و … و آرام تر از همه
فرزندان امام بودند که دل شیر را به ارث برده بودند.

نو توان نگاه داشتم و نه می توانستم چشم از دیدن محبوب
بربندم. تیغ جراحی بود که سینه او را می شکافت یا خنجری که جگر ما را می درید.
نزدیک به سه ساعت همراه با امید و دلهره به طول سی سال بر من گذشت. سی سال خاطرات
تلخ و شیرین، تلخی هجرانها و شیرینی وصالها. سی سال عشق و ارادت و …

و سرانجام فضا از خوشحالی پر شد و عمل بدون عارضه قلبی با
موفقیت پایان یافت. لحظه شیرین فرا رسید. به شیرینی نزدیک به سی سال شیرینی عشق
او. لحظه انتقال حضرت امام از اطاق عمل. لحظه ای که از فراسوی اشک شوق و عشق چشمم
به دیدن سیمای نورانی و متلؤلأش روشن شد و دل طوفان زده ام به ساحل آرامش رسید…

میخواستم از پزشک و پزشکان تشکر کنم اما الفاظ مناسب در
ذهنم نیافتم و زبانم نیز بند آمده بود و فقط توانست دست پزشک را ببوسم…

دیری نپائید که این مسرت جانبخش و آرامش شیرین با دگرگونیها
و گزارشهای پزشکی دستخوش فراز و نشیبها شد. لحظه ها به سنگینی می گذشت و عقربه
زمان به سختی می چرخید و…

گفتنی های روزهای درمانگاه زیاد است و آنها نیز که در این
روزها شرف حضور داشتند زیاد بودند، هر یک شمه ای گفته اند: از عبادتها، راز و
نیازها و گریه های شبانه تا ذکر و نماز و اهتمام فوق تصور بر آنها که سنت دیرینه
امام بود و خدا می خواست که حداقل در این چند شبانه روز هم شده چشمه هائی از ابعاد
معنوی نادیده و ناشناخته بنده صالحش را بر دیگران بنمایاند و با استفاده از این
فرصت استثنائی و در عین حال غم انگیز، با دوربین مخفی تصویری هرچند ظاهری و نارسا
از جلوه های عبودیت او برای تاریخ و خداجویان به ثبت رسد و وا اسفا!! که هیچ
دوربین و نزدیک بین و ذره بین و چشم ظاهربینی را امکان دیدن حقیقت مقام عبودیت و
خلوص حضرتش نیست. هشتاد سال عبادت خالصانه، هشتاد سال مناجات شبانه، هشتاد سال
ریاضت و جهاد اکبر و اصغر هشتاد سال سیر و سلوک الی الله و … و ما کجا و او کجا
که:

ما را کجا به کوی تو ممکن شود وصول

کانجا خیال را
نبود قدرت نزول

با این همه گوئی مشیت خداوندی بر این تعلق گرفته بود که اگر
برای چند روز و چند شبی هم که شده آنچه را در مقام ظهور قابل رویت است با شهود
اعین و تصویر عیان بر جهانیان ثابت کند که اگر قانون « و من نعمره ننکٌسه فی
الخلق» همگانی است ولی «خلق» و شاکله ی باطنی متکامل و ذوب شده ی در حقٌ، نه با
عمر طولانی و بیماری جسمانی که با مرگ نیز آسیب پذیر نیست و اگر انسانهائی مصداق
«و منهم من یردٌ الی ارذل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئا» می شوند ولی این توان
الهی نیز در انسان وجود دارد که نه در درٌه انحطاط «ارذل العمر» سقوط کند و نه
دانسته های خویش را از دست دهد بلکه در اوج قله شخصیت انسانی و شکوفائی روحی و با
برخورداری از تمام مشاعر و حفظ تمام اندوخته ها و دریافتهای الهی خویش و توجه کامل
به مبدأ هستی و معاد و معارف حقه تا آخرین لحظه عمر را سپری کرده و در کمال معرفت
و قدرت آگاهی ، دیواره مرگ را شکافته و به فضای لایتناهی جهان ابدی و ملکوت اعلی
پرواز کرده و به لقاء مبدأ کمال و هستی مطلق راه یابد.

حضرت امام هرچه به لحظات پایانی نزدیک تر می شد وجودش از
توجه به خدا لبریزتر و آثار و نمودارهای حکمت و معرفت الهی اش آشکارتر و سیمایش
نورانی تر می شد. در حالی که هر روز و هر ساعت از نظر جسمی رو به کاستی و ضعف و
رنج بیشتر بودند که بر حسب روال طبیعی و سیر مادی و جسمانی بروز و ابراز بیشتر
آثار تألم و ناله و جزع را می طلبید، اما شخصیٌت شکوفا شده و حقیقت شگفت انگیز
انسان تکامل یافته ای مثل امام که روح بزرگش بر جسم و عالم طبیعت غالب گردیده و
جسم برایش جز قالب و مرکب راهوار نیست وضعیت دیگری را به منصه ظهور گذاشته بود. از
نای وجودش که جز برای خدا ننالیده بود به جای ناله از آلام جسمانی، زمزمه ذکر خدا
و آهنگ روح انگیز وصل و قرب، لقا بر می خاست و از شمع چهره ملکوتیش که جز برای حق
نیفروخته بود به جای اخم و ترشروئی از دردهای ناشی از بیماری تن، نور ایمان و
طمانینه خاطر و نشاط و انبساط برای لقاء دوست متلؤلؤ بود.

او مصداق بارز مؤمنانی بود که خود در این دنیا به حساب خود
می رسند قبل از آن که در آن دنیا به حسابشان رسیدگی شود. او گرچه به ظاهر هنوز روح
بلندش با کالبد خاکیش پیوند داشت ولی در حقیقت گوئی از قفس تن رسته و با رسیدن به
کمال انقطاع از همه تعلقات مادی به خدا پیوسته بود و با دلی آرام و قلبی مطمئن و
روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل او عازم سفر به جایگاه ابدی بود.

و خلاصه آن که هیچ کس در این مدت کمترین ناله و اخمی از درد
و الم جسمانی و شخصی از او نشنید و ندید و فقط زمزمه مناجات و نوای عطر آگین عبادت
و خشوعش بود که فضای اطراف و چشم و گوش و دل همه را پر کرده بود و با معجزه وجود
الهی اش همه حاضران در محفل عاشقانه اش را در شگفتی و ایمان به مقام والای انسان
راستین و آفریدگار احسن الخالقین فرو برده بود.

این بنده کمترین ضمن آن که بر حسب دستور امام موظف بودم در
دفتر به وظیفه محوله بپردازم و گر چه در این مدت سعی بر این داشتم که حضرتش را در
چنین وضعیتی حتی به اندازه پاسخ یک سلام نیازارم اما با این حال چشم از دیدنش نیز
پوشیدن نمی توانستم و به ترتیبی روزی چند بار دیده را به جمال جمیلش روشن و دل را
به وصالش متیٌم می نمودم و در این میان روزهای یکشنبه ، دوشنبه ، سه شنبه 7 و 8 و
9 خرداد نیز طبق معمول دیرین که روزها انجام کارهای دفتر بود به خدمت رسیدیم و با
دریافت اجازه به اطاق همیشگی رفتیم و کارها را به انجام رسانده و در پایان نیز به
عرض سلام و دعا نائل گردیدیم.

روز جمعه 12 خرداد در حالی که – همانگونه که قبلا اشاره
کردم – نمی خواستم صرف دیدارم زحمتی ایجاد کند بگونه ای به اطاق وارد شدم که فقط
بتوانم امام را ببینم ولی یکی از دوستان که در کنار تخت مشغول انجام وظیفه بود از
روی محبت به عرض رساند که: آقای رحیمیان آمده اند. در مقابل عمل انجام شده قرار
گرفتم. جلوتر رفتم. حضرت امام چشمان مبارکشان را باز کردند. سلام کردم. جواب دادند
با صدای لرزان و بریده دعا کردم و آنحضرت با تفقد و لحنی محبت آمیز فرمودند: انشاء
الله موفق باشید … با تمام کردن جمله و رسیدن به حرف آخر جوهره صدایشان نیز تمام
و چشمانشان دوباره بسته شد و در حالی که می گریستم خارج شدم.

روز شنبه 13 خرداد مراجعات به دفتر زیاد بود و در عین حال
قبوض و کارها را برای انجام در روز یکشنبه طبق معمول گذشته آماده کردیم. قبوض و
کارهائی که برای همیشه ماند و دیگر انجام نگرفت. بعد از ظهر، یکی از برادران دفتر
تلفن زد به منزل که بیا، سران سه قوه از بین جلسه شورای بازنگری جلسه را رها کرده
و به بیت آمده اند. ممکن است خبری شده باشد. بچه های دفتر نگران شده بودند و از من
خواستند زودتر بیا و برو بالا ببین چه خبر است و میخواستند از این طریق مطلع شوند.

ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود با عجله خود را به درمانگاه
رساندم. با صحنه ای غم آلود و فضائی اندوهبار مواجه شدم همه در محوطه نشسته بودند.
چشمها گریان و رنگها پریده بود و در عین حال محوطه بی سرو صدا و آرام بود نمی
فهمیدم چه شده؟ زبانم بند آمده بود و زانوهایم می لرزید و قلبم به شدت می زد،
دقایقی روی زمین ولو شدم. کم کم خودم را جمع کردم و برخاستم به طرف اطاق رفتم. خود
را در سخت ترین لحظات زندگی ام یافتم حضرت امام در حال اغماء بود. دستگاههای
متعددی در ارتباط با قلب، تنفس و غیره، امام را احاطه کرده بود. فضای اطاق یأس
آلود و غمبار بود. بیشتر از لحظاتی طاقت نیاوردم و برای اولین بار در زندگی معنی
این شعر سعدی را لمس کردم که:

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خودم به چشم
خویشتن دیدم که جانم می رود

حدود مغرب پزشکان گزارشی را به جمع حاضر ارائه کردند. از
پیش بینی وضع امام در روزهای آینده سؤال شد و پزشک پاسخ داد صحبت از هفته و روز
نیست مسأله در محدوده چند ساعت دور می زند. شنیدن این جمله تاب و توان را از همه
گرفت. در عین حال به خاطر بعضی از مسائل همه مأمور به حفظ سکوت و آرامش بودند.
سکوت تلخ و خفه کننده، سیاهی شب و سیاهی غم به هم درآمیخته بود. همه به خود می
پیچیدند و در دریای متلاطم و تاریک غم و اندوه دست و پا می زدند. بالا آمدن یک
درجه فشار خون. یک حرکت ابرو یا یک تکان پلک امام بزرگترین آرزوی همه بود و …

لحظات سنگین تر از همیشه به کندی و سختی پیش می رفت و
ناگهان تلخ ترین و دردناکترین لحظه رخ نمود. ساعت هنوز به 30/10 نرسیده بود که با
سقوط فشار امام به صفر، قلب تپنده جهان اسلام از حرکت باز ایستاد. قلم و زبان را
یارای توصیف آن لحظه نیست. دقایقی صدای ضجه و شیون فضا را پر کرد ولی با توصیه
مؤکد و قاطعانه یکی از بزرگان به خاطر بررسی چگونگی اعلام خبر همه محکوم به خویشتن
داری و حفظ آرامش شدند و …

ساعتی بعد از نیمه شب. جنازه مطهر برای غسل و کفن به حیاط
خانه امام یعنی همانجائی که ملاقاتها و دستبوسی انجام می شد منتقل گردید و نزدیک
اذان صبح و بعد از انجام غسل و کفن به سردخانه کوچکی که در سرداب خانه ای در
نزدیکی بیت و درمانگاه تدارک شده بود، مستقر گردید.

شب بعد یعنی شب 15 خرداد که قرار بود فردای آن شب جنازه
مطهر به مصلی انتقال داده شود، نزدیک به نیمه شب برای آخرین وداع به زیارت پیکر
مقدس تشرف یافتم. انگار که او زنده بود، زنده و زنده تر از همیشه. پاهایش را که جز
به راه خدا گام ننهاده بود چندین بار بوسیدم و بر چشم گذاردم چهره گلگونش را نیز
برای آخرین بار بوئیدم و بوسیدم. از او عذر تقصیر خواستم و در خواست دعا نمودم و
بناچار مرخص شدم. این لحظات بزرگترین و باشکوهترین و در عین حال غمبارترین و
جانکاه ترین خاطره زندگی ام را شکل داد. خاطره ای که به هیچ وجه نمی توانم از آن
چیزی بگویم و …

ادامه دارد

/

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی (قدس سره)

حجة الاسلام شیخ علی اکبر آشتیانی نماینده ولی فقیه در
ژاندارمری جمهوی اسلامی ایران 2

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی (قدس سره)

دقت در امور

یادم هست زمانی که قطب زاده مدیریت صدا و سیما را بعهده
داشت حضرت امام که از پخش برنامه های خلاف اسلام ناراحت شده بودند نامه ای تنظیم
کرده و ذیل آن خواستند که : به« آقای قطب زاده بگوئید مگر شما التزام به مسائل
اسلامی ندارید مگر شما متعهد نسبت به قرآن نیستید، انقلاب ما انقلابی اسلامی است.
چرا باید برنامه هایی خلاف اسلام از صدا و سیما پخش شود». وقتی پیام امام به قطب
زاده رسید او ناراحت شد. لیکن بعدها روشن گشت که قطب زاده ارادت قلبی نسبت به
اسلام نداشته و بلکه تظاهر به تعهٌد نسبت به اسلام می کرده است.

و یا به یاد دارم زمانی که حجة الاسلام و المسلمین محتشمی
در صدا و سیما سمتی داشتند وقتی یک روز برای ادای گزارش به خدمت امام رسیدند حضرت
امام پس از استماع سخنان ایشان گفتند: «شما باید کنترل بیشتری نسبت به برنامه ای
که از رادیو پخش می شود داشته باشید» بعد فرمودند: « بعد از اذان صبح و بعد از
دعاهائی که از رادیو پخش می شود آهنگی نیز وجود دارد که شاید پخش آن درست نباشد».
آقای محتشمی پس از بیرون آمدن از اتام حضرت امام بسیار اظهار تعجب می کردند که
چگونه رهبر انقلاب با مشغله فراوانی که دارند با این دقت برنامه های رادیو و
تلویزیون را تعقیب می کنند البته الحمد لله با رهنمودهای امام عزیز در صدا و سیمای
جمهوری اسلامی تحوٌل عمیقی صورت گرفته و زحمات عزیزان دست اندر کار در ارائه
برنامه های سازنده و اسلامی اینک قابل تقدیر است.

ساده زیستی حضرت امام

اما در مورد زندگی ساده امام بسیار شنیده اید و از تصاویر
پخش شده از سیمای جمهوری اسلامی ایران خود شاهد بودید. منزل ایشان را ابتدا باید
بگویم، منزلی که در جماران ایشان سکونت داشتند متعلق به حجت الاسلام و المسلمین
آقای جمارانی و دو اخوی ایشان و همچنین متعلق به یکی از دامادهای آقای جمارانی است
که در اختیار حضرت امام بمنظور سکونت قرار گرفته بود. حضرت امام با توجه خاصی که
نسبت به مسائل شرعی داشتند یک بار تمامی اقایانی که از آنها یاد شده را دعوت کرده
و از آنها پرسیدند که: آیا رضایت به سکونت حضرت امام دارند یا خیر؟ و آقایان پاسخ
دادند که رضایت کامل دارند حضرت امام به این هم بسنده نکرده و همسران آقایان را
خواسته و از آنان نیز پرسیدند که: آیا رضایت برای سکونت حضرت وجود دارد یا خیر؟
آنها نیز اعلام کردند که بسیار خوشحال و راضی هستند که امام عزیز افتخار داده و در
این منزل سکونت کرده اند در مورد ساده زیستی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه باید
بگویم ایشان سعی می کردند همیشه در شرایطی مشابه محرومترین و مستضعف ترین افراد جامعه
زندگی را سپری کنند. در این مورد خاطره ای به یادم آمد که نقل می کنم:

هنگامی که حضرت امام به جماران تشریف فرما شدند، آقای
جمارانی علاقه داشتند که حسینیه به لحاظ ساختمانی و فرم عمومی اش تغییر یافته و به
اصطلاح، محلی تمیز و مدرن شود. یک روز حضرت اما از طریق حاج سید احمد آقا پیغام
دادند که از انجام این کار(تغییر ساختمان حسینیه) امتناع کنید، آقای جمارانی بار
نخست احساس کردند حاج احمد آقا در ادای پیغام حضرت امام چندان مصر نیست، و وقتی
آقای جمارانی به کار تعمیر حسینیه ادامه داد، امام عصبانی شدند و پیغام دادند «اگر
می خواهید اینجا(حسینیه) را تعمیر کنید، بگذارید برای وقتی که من از دنیا رفتم».

در ارتباط با اینکه حضرت امام به زندگی متفاوت از قشر محروم
جامعه رضایت نداشتند خاطره دیگری به یادم آمد که نقل می کنم:

روزهای سخت جنگ تحمیل بود و دشمن با حملات هوائی و موشکی ناجوانمردانه
اش شهرهای بی دفاع کشورمان را مورد هدف قرار داده بود، در این روزها افراد متمکن
با پناه بردن به محلها امن خود را از تیررس دشمن نجات داده بودند لیکن افراد محروم
جامعه با استقامت و پایداری وصف ناپذیری به سکونت خود در شهرها ادامه می دادند. در
این بین قرار شد برای امام پناهگاهی احداث شود تا چنانچه حمله ای هوایی صورت گرفت
جان ایشان که به واقع جان امت بود، در امان باشد. وقتی امام از موضوع باخبر شدند،
گفتند: به هیچ وجه من به آنجا نخواهم رفت پناهگاه ساخته شد لیکن تا آخرین لحظه از
حیات پربرکت امام، این پناهگاه ، امام را در خود ندید. این در حالی بود که تمامی
مسئولین کشور از امام خواهش می کردند که از پناهگاه استفاده کنند لیکن ایشان بر
تصمیم خود مصر بودند. یکبار در پاسخ به درخواست برخی از مسئولان که از ایشان می
خواستند از پناهگاه استفاده کنند فرمودند:« آخر چه فرقی است میان من و آن پاسداری
که در اینجا پاسداری می کند و از من و خانواده ام مراقبت می نماید، من هرگز محل
خود را ترک نخواهم کرد و می خواهم موشک به سر من اصابت کند و من شهید شوم».

برای اینکه حضرت امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند
در فاصله میان اطاق ایشان و حسینیه پناهگاهی احداث شد لیکن حضرت امام هیچگاه از آن
تردد نکردند و وقتی به آن می رسیدند راه خود را تغییر داده و از کنار آن می
گذشتند.

تواضع حضرت امام

امام عزیز در عین قاطعیت در امور بسیار متواضع بودند.
هیچگاه در منزل به اهل خانه امر و نهی نمی کردند کارهای شخصی خود را شخصا انجام می
دادند، ایشان برای یک لیوان آب به کسی فرمان نمی دادند و همواره احترام خاصی برای
همسرشان قائل بودند.

حضرت امام چون پیامبر اکرم(ص) در سلام گفتن همواره پیشی می
گرفتند و هرگز کسی نتوانست در گفتن سلام به حضرت، از ایشان پیشی گیرد. ایشان هرگاه
به مجلس یا محلی وارد می شدند به همگان سلام می کردند. اهل منزل ایشان نیز کمتر
توانستند در این کار از حضرت امام پیشی گیرند. نقل شده است که در سر سفره غذا تا
همسر محترمه امام حاضر نمی شدند، ایشان دست به غذا نمی زدند.

تواضع اما به همینجا ختم نمی شود. بارها از بزرگ مرد تاریخ
معاصر شنیده ایم که خود را خدمتگزاری کوچک نامیده اند و در تحولی معجزه گونه چون
انقلاب اسلامی نقش مردم را عمده ذکر می کردند و هیچگاه از خود بعنوان ساقط کننده
نظام ستم شاهی ذکری به میان نیاورده اند در مورد تواضع امام در زمینه ای که عرض
کردم خاطره ای به یاد دارم که نقل می کنم.

روزی حاج احمد آقا پدر آقا محمود بروجردی داماد محترم حضرت
امام را برای صرف نهار دعوت کرده بودند در این مهمانی آقایان صانعی، توسلی،
جمارانی و دیگر دوستان نیز حضور داشتند. حضرت امام به احترام پدر آقا محمود
بروجردی پس از اقامه نماز در این جمع حضور یافتند. این گرهمایی مصادف بود با سفر
آیت الله خامنه ای به سازمان ملل و در بین حاضران بحث در مورد بیانات شیوای ایشان
در آن سازمان، حاضران از بیانات پرمحتوا و با روح آیت الله خامنه ای که در
شناساندن اسلام و انقلاب اسلامی عمقی خاص داشت، تعریف می کردند. در این زمان وقتی
پدر آقا محمود بروجردی شروع به سخن گفتن کردند، حاضران سکوت کرده و مستمع شدند.
ایشان برای سلامتی حضرت امام دعا کردند و عنوان داشتند که از برکت وجود رهبر کبیر
انقلاب اسلامی، اینک اسلام عزیز در مجامع بزرگی چون سازمان ملل مطرح می شود. امام
عزیز با تواضعی خاص خود فرمودند:«این ملت است که راه خود را یافته است و مسئولین
هم می دانند چه باید انجام دهند حال چه من باشم و چه نباشم این راه ادامه خواهد
یافت. این حضور ملٌت در صحنه است که برای ما عزٌت آورده است» و سپس گفتند:« من مطمئن
هستم که ملت ایران در صحنه باقی خواهند بود حتی کیفیٌت حضور آنان بیش از این نیز
خواهد شد».

می بینیم که حضرت امام با آن روح بلندی که در همه ابعاد
دارند چگونه متواضعانه نقش خود را کوچک ذکر می کنند و نقش عمده را به مردم می
دهند. این ویژگی امام عزیز الگویی مناسب است که اگر ما سعی کنیم در راه رسیدن به
این کمالات حرکت کنیم انشاء الله خواهیم توانست راه تکامل را بپیمائیم.

تعبٌد حضرت امام نسبت به جاری شدن احکام الهی

حضرت امام نسبت به اجرای احکام الهی تعبد خاصی داشتند. در
این مورد خاطره ای در ذهن دارم که به نقل از حاج احمد آقا بیان می کنم. حجت
الاسلام و المسلمین آقای سید محمد لواسانی از دوستان و نزدیکان حضرت امام بودند،
ارتباط ایشان با حضرت امام آنقدر زیاد بود که در فرصتهای مناسب بطور خصوصی معمولا
در زوزهای چهارشنبه با حضرت امام ملاقات داشتند و ساعاتی در کنار امام به گفتگوهای
دوستانه می نشستند. آقای سید محمد صادق لواسانی از علمائ بزرگ و یاران قدیمی حضرت
امام بودند، ایشان از جمله شخصیت های ارزشمند و قابل اعتمادی بودند که حضرت امام
در کنار ایشان احساس آرامش کرده، و با گفتگوهای دوستانه فیما بین خستگی را از جان
خود دور می کردند.

در جریان کودتای قطب زاده وقتی اعضاء باند کودتا دستگیر و
محاکمه شدند و بعضی به اعدام و بعضی منجر به مجازات استحقاقی خود طبق موازین شرع
محکوم شدند، تصادفا یکی از اعضاء باند مذکور که به اعدام محکوم شده بود، به
مناسبتی با آقای سید محمد صادق لواسانی تماس برقرار کرده و روی جهاتی که فعلا از
ذکر آن صرفنظر می کنیم در ایشان نفوذ کرده و از آقای لواسانی خواسته بود تا نزد
حضرت امام از ایشان شفاعت کند شاید تخفیفی در مجازات اعدامش قائل شوند.

آقای لواسانی به حضور امام شرفیاب شدند و پس از احوالپرسی
از فرصت استفاده کرده و جریان را به عرض امام رساند و از آن حضرت تقاضا کرد تا
دستور دهند از اعدام شخص مورد نشر چشم پوشی شود و تخفیفی در این حکم داده شود.
امام صراحتا این خواهش را رد کرد. آقای لواسانی مجددا اصرار کرد لیکن امام قبول
نکرند تا جائیکه آقای لواسانی بگریه افتاد و مصرا از حضرت امام درخواست عفو می کرد
حضرت امام در حالیکه در ایوان خانه نشسته بودند و به سخنان آقای لواسانی گوش می
دادند اندکی سکوت کرده و سپس گفتند: « با تمام ارادتی که به شما دارم نمی توانم
رضایت خلق را بر رضایت خالق مقدم بدارم، نمی توانم خشنودی شما را بر خشنودی خدا
مقدٌم بدارم و نمی توانم روابط را بر مقررات الهی مقدم بدارم؛ بنابراین باید حکم
خدا اجرا شود».

در مورد تعبٌد حضرت امام نسبت به اجرای احکام الهی و خارج
نشدن از موازین شرعی خاطره ای دیگر در ذهن دارم که مربوط است به اولین روزهای پس
از پیروزی انقلاب اسلامی. خوب به یاد دارم انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی رسیده
بود و مردم حزب الله گروهی حدود بیست نفر یا بیشتر را که در بین آنان هویدا،
رحیمی، ربیعی، نصیری و برخی دیگر از سران مفسد رژیم ستم شاهی نیز به چشم می خوردند
را به مدرسه می آوردند. برخی از دوستان معتقد بودند که تمامی آنان باید اعدام شوند
و بر این خواسته خود پافشاری می کردند بالاخره قرار شد از حضرت امام کسب تکلیف شود
حضرت فرمودند:« تنها کسانی را که از نظر شرع اسلام مفسد فی الارض هستند و حکمشان
مشخص است اعدام کنید و تصمیم در مورد مابقی را بعهده دادگاه اسلامی بگذارید تا بر
اساس موازین شرعی و اسلام در مورد آنان حکم کند».

بنابراین شاهدیم امامی که خواسته بهترین دوست خود را بدلیل
مغایر بودن با حکم خدا نمی پذیرد، در اینجا نیز حاضر نیست کسی که احتمالا بر طبق
موازین شرعی حکم اعدم به او اطلاق نمی شود خارج از احکام الهی اعدام شود.

خاطره ای دیگر در زمینه تعبد حضرت امام نسبت به احکام الهی
نقل می کنم، زمانی را که مرحوم آیت الله طالقانی در اعتراض به دستگیری فرزندشان
چند روزی از نظرها پنهان شدند به یاد بیاورید. پس از آنکه ایشان خدمت امام رسیدند،
امام به آقای طالقانی گفتند:« پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهک های چپ راست
و نباید اینقدر از این بابت که دستگیر شده اند، ناراحت شوید» سپس اضافه کردند: «و
الله اگر احمد دچار کوچکترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من شخصا او را خواهم
کشت».

امام عزیز همچنانکه از روحیه ای بسیار عاطفی برخوردار بودند
وقتی مسئله نقض احکام الهی توسط فرد و یا افرادی پیش می آمد هیچگونه اغماضی
نداشتند. حضرت بخصوص از زیر پا گذاشته شدن احکام الهی توسط علماء دین بسیار متأثر
می شدند و رنج می کشیدند در این مورد نقل خاطره ای که در ذهن دارم جالب است.

وقتی قضیه شرکت شریعتمداری در کودتای نوژه روشن شد، حضرت
امام بسیار متأثر شدند و بارها در حیاط منزل قدم می زدند، ذکر خدا می گفتند و تأسف
می خوردند که چطور یک عالم روحانی به وضعی دچار می شود که نهایت آن شرکت در
کودتاست و چطور یک عالم روحانی حاضر می شود احکام خدا را زیر پا بگذارد.

اثر دعای امام

پیشتر گفتم به بیماری عصبی سختی دچار شده بودم و به همین
منظور به خارج از کشور برای مداوا رفتم معالجه این بیماری مدتها طول کشید و تقریبا
به تمامی پزشکان مجرب داخل و حتی چندین پزشک در خارج از کشور مراجعه کرده بودم
لیکن از نزد همه آنها ناامید بازگشتم، حتی میان دوستان شایع شد، فلانی نیز علاج
پذیر نمی باشد و برای جانشینی وی در ژاندارمری باید فکری کرد. اعضای خانواده ام
نیز کم کم مأیوس شده بودند و خلاصه امید برای درمانم بسیار پائین بود. به خدمت
امام قدس سره رسیدم. سلامی عرض کردم و گفتم، اماما دکترها مرا جواب کرده اند و این
به معنی آن است که از نظر طبی، من علاج ناپذیرم. از شما خواهش دارم و آن اینکه
برایم دعا کنید، دعا کنید که انشاء الله بهبودی یابم و بتوانم به خدمت گزاری ادامه
دهم.امام دعا کردند و خدا را شاهد می گیرم که از آن پس رفته رفته حالم بهتر شد و
حالا به سلامتی کامل نزدیکم.

حضرت امام و علم به رفتنی بی بازگشت

پس از آنکه پزشکان تصمیم خود را مبنی بر بستری شدن حضرت
امام در بیمارستان اعلام کردند، امام به هنگام وداع با اهل منزل خطاب به ایشان
گفتند: «من برای همیشه از پیشتان می روم و هرگز باز نخواهم گشت» اهل منزل گفتند:
شما باز خواهید گشت و سلامتی خود را دوباره باز خواهید یافت ولی امام دوباره تکرار
کردند:« اما این بار می دانم که بازگشتی در کار نیست» و سپس حضرت امام خطاب به
همسر حاج سید احمد آقا گفتند: « به پدرتان ( که فردی بسیار مؤمن و عالم است) تلفن
بزنید و بگوئید برایم دعا کند و از خداوند بخواهد که مرا بپذیرد و عاقبت مرا ختم
به خیر بگرداند».

هنگامی که منزل را به طرف بیمارستان ترک می کردند، حاج احمد
آقا کنار در ایستاده بود. حضرت امام در حضور دکترها و پرستارها به ایشان اشاره ای
کردند و ایشان نزدیک آمدند و حضرت امام گونه حاج سید احمد را بوسیدند این منظره را
تا به حال هیچکس مشاهده نکرده بود و این خود گویای آن بود که امام علم داشتند که
دیگر هرگز به منزل باز نخواهند گشت.

حضرت امام حتی در بیمارستان نیز عبادات خاص خود را ترک نگفت
و بلکه با شور و حال بیشتری به عبادت می پرداخت یکی از نزدیکان حضرت امام نقل می
کرد: زمانی به اذان صبح باقی بود که وارد اتاق امام در بیمارستان شدم ایشان را در
حالت عجیبی یافتم. حضرت امام آنقدر گریه کرده بودند که چهره منورشان خیش شده بود و
هنوز اشکهای مبارک همچون باران جاری بود و چنان با خدای خود راز و نیاز می کردند
که من تحت تأثیر قرار گرفتم وقتی متوجه من شدند با حوله ای که بر شانه داشتند صورت
مبارک را خشک کردند.

انشاء الله اگر فیلمهای تهیه شده توسط دوربین مخفی از طریق
سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش یود امت مسلمان نیز خواهند دید که امامشان در مقابل
تمامی قدرتهای بزرگ قد راست کرد و سازش ناپذیری او حتٌی از زبان مخالفان اسلام نیز
مطلب عیان و آشکاری است چگونه در محضر پروردگار سر به تعظیم فرود آورد. و چون ابر
به تضرع و زاری می پردازند.

در همان صبح روزی که قرار بود امام تحت عمل جراحی قرار
گیرند، به خبدمت ایشان در بیمارستان رسیدم . ساعت پنج و نیم صبح بود. گفتند: آقای
صانعی خدمت امام هستند، من هم به ایشان ملحق شدم. سلام عرض کردم و حالشان را جویا
شدم.

کلام الله و مفاتیح در کنار تخت حضرت امام توجه مرا جلب کرد
وقتی خوب دقیق شدم دیدم حضرت امام تا پیش از این مشغول خواندن دعای عهد بوده اند.
در این موقع حال درستی نداشتم و منقلب شدم لیکن سعی کردم خودم را کنترل کنم، آنگاه
امام ملبس به لباس اتاق عمل شدند و به راه افتادند اما دیگر گریه امانم را برید و
از حرکت باز ماندم و نتوانستم ایشان را تا اطاق عمل همراهی کنم.

پیشتر در مورد علاقه حضرت امام به فرزند حاج سید احمد آقا
گفتم حال نکته ای دیگر را بازگو می کنم که باز نشان از آن دارد که امام علم به این
داشتند که در حال رفتن به سوی معبود هستند حضرت امام به بهانه اینکه محیط
بیمارستان برای کودکان مساعد نمی باشد از دکترها می خواستند ایشان را از محیط
بیمارستان خارج کنند اما حالا روشن است که ایشان در روزهای آخر نمی خواستند هیچ
علاقه ای مانع از سفر آخرت ایشان گردد و این خواسته بمنظور بریدن از تمامی علایق
دنیوی بوده است.

روی شنبه آقای خامنه ای مشرف شدند و گفتند: آقا انشاء الله
خداوند به شما سلامتی دهد. امام فرمودند: « شما دعا کنید که خداوند عاقبت مرا ختم
به خیر گرداند، مرا بپذیرد و ببرد».

حاج احمد آقا چند روزی پس از رحلت امام رضوان الله علیه از
قول مادر گرامشان نقل می کرد: حدود یک ماه و نیم قبل از عمل جراحی، حضرت امام
خوابی دیدند و این خواب را برای همسرشان تعریف کردند و متذکر گشتند:« در زمان
حیاتم، راضی نیستم برای کسی تعریف کنید».

ایشان خواب دیده بودند که فوت کرده اند و حضرت علی (ع)
ایشان را غسل و کفن کردند و بر ایشان نماز خواندند و سپس حضرت امام را در قبر
گذاشته و از ایشان پرسیدند حالا راحت شدید؟ امام فرمودند در سمت راستم خشتی است که
ناراحتم می کند، در این موقع حضرت علی (ع) دستی به ناحیه راست بدن امام کشیدند و
ناراحتی حضرت امام مرتفع گشت.

بهرحال تمامی این مواردی که ذکر کردم شاهد بر این امر است
که حضرت امام از خدا خواسته بودند که به لقاء الله برسد.

ورود ناوگان آمریکا به خلیج فارس و واکنش حضرت امام

در ادامه صحبتهایم در مورد واکنشهای حضرت امام در مقاطع
حساس انقلاب اسلامی اجازه می خواهم به زمان ورود ناوگان آمریکا به خلیج فارس
برگردم و حالات مسئولین در آن زمان و واکنش حضرت امام را ذکر کنم.

حضور ناوگان آمریکا در خلیج فارس از دید تمامی مسئولان کشور
معنایی جز شرکت آمریکا در جنگ عراق و ایران به نفع عراق نداشت و بنابراین مسئله ای
بسیار با اهمیت و مهم بود به همین جهت سران کشور که در هفته یک جلسه بمنظور تبادل
نظر در مورد مسائل مهمه کشور داشتند بدلیل حساسیٌت موضوع جلسه خود را در جماران
برگزار کردند در این جلسه حاج احمد آقا، آقای نخست وزیر موسوی، حضرت آیت الله
خامنه ای، حضرت آیت الله موسوی اردبیلی و حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی
حضور داشتند و در مورد چگونگی برخورد با این مسئله بحث می کردند. حضرت امام که
معمولا در این جلسات شرکت نمی کردند وارد جلسه شدند.

پس از اینکه ایشان استقرار یافتند حاضران در جلسه نظر امام
را در مورد برخورد با حضور نظامی آمریکا پرسیدند حاج احمد آقا نقل کردند که، امام
فرمودند: « اگر من بودم با ورود اوٌلین ناو آمریکایی به خلیج فارس آنرا هدف قرار
میدادم» توجه کافی به این موضع حضرت امام شهامت و شجاعت نشأت گرفته از توکٌل به
خدای بزرگ را می رساند و الگویی است برای مؤمنان به خدا که در راه او ابتدا توکٌل
کرده و سپس هیچ ترسی از هیچ قدرتی به دل راه ندهند امٌا به حاشیه نمی روم و ادامه
مطلب را پی می گیرم. بهرحال با این موضع قاطع حضرت امام مسئولیت سران کشور بسیار
سنگین شده بود و در عین حالی که عنوان می داشتند نظر حضرت امام باید تأمین شود و
به این موضوع اعتقاد داشتند بمنظور صحبت بیشتر در مورد تبعات این برخورد نزد امام
رفتند.

امام فرمودند اگر چه من گفتم اگر من بودم اوٌلین ناو
آمریکایی را هدف قرار می دادم، لیکن شما سران کشور بحث بیشتری کنید و پس از مشورت
با کارشناسان نظامی تصمیم آخری که مصلحت نظام و مسلمانان در آن باشد را اتٌخاذ
کنید.

امام یار محرومان و مستضعفان

در ادامه صحبتهایم علاقه دارم در مورد توجه خاص حضرت امام
به رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان اشاره ای داشته باشم. ملت عزیز همواره شاهد
بودند که امام بزرگوار در بیانات خود تأکید می کردند که انقلاب شکوهمند اسلامی به
دست مستضعفان جامعه به ثمر رسیده است و از بیانات ایشان است « که یک موی این کوخ
نشینان به تمام کاخ نشینان می ارزد» و همواره اعتقاد داشتند که مسئولین باید
بیشترین همٌ خود را متوجٌه رسیدگی به وضعیٌت قشر محروم جامعه کنند . هریک از
مسئولین کشور که به حضور ایشان می رسیدند ابتدا توصیه مستضعفین را می کردند. من خود
هرگاه پیش از مسافرتهایم در قالب رسیدگی به امور مربوط به سازمان عقیدتی سیاسی
ژاندارمری نزد امام می رفتم و آماده شنیدن توصیه و رهنمودهای حضرت امام بودم،
ایشان می فرمودند: « به همه توصیه کنید که با اخلاق خوب و اسلامی با مردم رفتار
کنند و در جهت حل مشکلات آنان حرکت کنند». ایشان می گفتند: « به درد دلها و سخنان
پابرهنه ها گوش کنید و بدانید اینک که به خواست خدا کشورمان اسلامی است، باید قوای
نظامی و انتظامی آن یار محرومان باشند و صد در صد در جهت خدمت به آنها حرکت کنند و
در برخورد با قشر محروم اخلاق اسلامی را رعایت کنند.» امام عزیز حتٌی هنگامی که در
روز چند عقد نکاح دائم را جاری می کردند تأکید داشتند افرادی که نزد ایشان معرفی
می شوند، از قشر محروم و مستضعف و از خانواده شهدا باشند. حضرت امام با تمام مشغله
ای که داشتند بمنظور پاسخ به ابراز علاقه افراد از قشر محروم، برای جاری شدن عقد
ازدواج توسط حضرت امام، وقت گرانبهای خود را در اختیار می گذاشتند. یادم هست که
امام وکالت خانما را برای خواندن صیغه به عهده می گرفتند، گاه در میان بانوان
کسانی پیش دستی می کردند و قبل از توکیل وکالت شرط می کردند که حضرت امام از آنان
در روز قیامت شفاعت کنند و یا شرائطی نظیر این را می گذاشتند، حضرت امام پس از
قدری تأمل می فرمودند: « من به شما دعا می کنم ، شرط درست نیست من دعا می کنم تا
خداوند زندگی شما را ختم به خیر کند و سعادت دنیا و آخرت را نصیب شما فرماید». و
بعد به خانمها توصیه می کردند که: « با شوهرانتان سازش داشته باشید و سعی کنید در
زندگی هماهنگ عمل کنید تا انشاء الله زندگی شیرین داشته باشید».

عبادت حضرت امام

در مورد عبادت حضرت امام شاید سخن زیاد شنیده باشید. من خود
در زمان طلبگی ام با علمای بسیاری برخورد داشته ام امٌا امام را متفاوت از دیگران
یافتم اصولا باید بگویم ایشان بگونه ای بودند که حرکات و سکناتشان انسان را به یاد
خدا می انداخت. حرف زدن ایشان یاد خدا را در دل زنده می کرد حضرت امام همواره
توصیه می کردند که باید یک قدم در راه کسب علم قدم برداشت و همان زمان دو قدم به
طرف تهذیب نفس رفت باید یک برابر در راه کسب علم گام برداشت و دو برابر در راه
عامل بودن به آن به جلو رفت. خضوع و خشوع ایشان به هنگامی که با خدای خود راز و
نیاز می کرد توصیف ناپذیر است. هیچ کاری را بر اقامه نماز اوٌل وقت ارجح نمی
دانستند این منش بسیار والای ایشان از همان زمان جوانی و طلبگی زبان زد کسانی بوده
است که ایشان را می شناختند. از نزدیکان ایشان شنیدم که دعا و نیایش حضرت امام با
تضرع و اشک همراه است و یگانه انسان سازش ناپذیر تاریخ معاصر چنان در مقابل
پروردگار حاضر می شد که انسان را به یاد حضرت علی (ع) که در هنگام نماز خار از
پایشان می کشیدند و ایشان متوجه نمی شدند، می انداخت.

حضرت امام به نقل از نزدیکانشان برای ماههای ویژه ای چون
رمضان برنامه ای خاص داشتند بطوریکه در این ماه عزیز شعر نمی خواندند، نمی سرودند
و گوش به شعر نمی دادند و دگرگونی خاصی متناسب با این ماه مبارک در زندگی خود
ایجاد می کردند بگونه ای که این ماه را سراسر به تلاوت قرآن مجید، دعا و انجام
مستحبات مربوط به ماه رمضان سپری می کردند.

امت عزیز نماز شب خوانده شده در بیمارستان در روزهای آخر
حیات پربرکت حضرت امام را از سیمای جمهوری اسلامی مشاهده کرده اند و وجود مفاتیح و
قرآن در کنار تخت ایشان را حتٌی در آن حالات همراه با ضعف جسمانی دیده اند، شما
عزیزان دید که امام بزرگوار چگونه هنگامی که سرم در دست مبارک ایشان بود نماز با
خلوص و حضور قلب خود را اقامه می کردند.

ادامه دارد

/

انقلاب برای حفظ حرمتها و حریمها است نه…

انقلاب برای حفظ حرمتها و حریمها است نه…

در هر جامعه ای یکسری مسایل و اصولی وجود دارد که باید سالم
و مصون از تعرض و برخورد بماند و اگر نیاز به اجراء و پیاده کردن دارد بدون
کوچکترین تغییر و دگرگونی باید اجراء گردیده و بمرحله عمل بیاید و در جامعه اسلامی
نیز وضع چنین است، و تنها تفاوتی که وجود دارد، این است که در جامعه اسلامی،
حرمتها و حریمها بمکتب و ایدئولوژی برمیگردد و حتی حریمها و حرمتها از ناحیه دولت
و نظام و حکومت بوجود می آید، به این لحاظ و اعتبار است که در رأس نظام اسلامی،
فردی قرار دارد که اطاعت از او در تمام جهات و مراحل، فریضه و واجب بوده و تخلف از
آن حرام و ممنوع است و بقاء و ثبات هر نظامی در گرو حراست از این حریمها و حرمتها
است و مسئولان یک نظام بیش از همه باید از این اصل تبعیٌت نموده و با بی اعتنائی و
تجریها و ایجاد زمینه های خلاف نباید موجب سستی و متزلزل شدن حریمها و حرمتها
گردند. انقلاب هم برای این نیست که زمیه هر کاری را برای هر کسی آماده سازد و به
بهانه انقلاب کردن و انقلابی شدن و کشور را در حال انقلاب و انقلابی بودن
نگهداشتن، شرایط خلافها و بی نظمیها و اعمال سلیقه های فردی را برای کسانی که آمادگی
تخلف دارند، فراهم سازند بلکه انقلاب – بالخصول انقلاب اسلامی – برای این بوده و
هست و خواهد بود که حریمهای نادرست و طاغوتی و ضد ارزشی را- که مانع رشد جامعه
بشری و موجب فسادها و طغیانها و خودکامگیها است – از میان برداشته و حریمهای اساسی
و درست و ارزشی را جایگزین آن ها سازد و این موضوع، یک مسئله اصلی و محوری اجتماعی
است و سرپیچی از آن به هیچ وجه منطقی و درست نمی باشد و در هر جامعه اگر بخواهند
اطمینان مردم را بدست آورند از این اصل باید پیروی نمایند و اگر بخواهند سلامت
اجتماعی را در ابعاد مختلف حفظ نمایند، باید از این اصل پیروی کنند و اگر بخواهند
برنامه ریزی کرده و در آن موفق هم باشند، باید این اصل را محترم و مقدس بشمارند.

و با کمال تأسف ما در جامعه خودمان که متکی باحکام الهی و
ارزشهای اخلافی و اسلامی است، خلافها و تخلفهائی را می بینیم که با هیچ اصول و
توجیهاتی منطبق نبوده و موجب یکسری نگرانیها و ناباوریها و بی اعتقادی مردم باصل
نظام و حاکمیت آن میگردد و با کمی دقت و بررسی بدست می آید که منشأ آنها افراد و
مقاماتی است که مسئولیت حفاظت و حراست از آنها را بعهده دارند.

شما میدانید اگر در میان جامعه، شایع شود که حرمتها به
آسانی شکسته می شود، قانون براحتی زیر پا گذاشته میشود و مقررات بصورت سهل و آسان
جعل و با میل و اراده افراد کنار گذاشته میشود و امثال ذلک، آینده جامعه بکجا
خواهد انجامید؟ خدا میداند!

امروز برای حفاظت از اشخاص و افراد، بیش از حریمها و مقدسات
دینی و قانون ارزش و بها داده میشود و به بهانه شخصیت اجتماعی سیاسی زمینه برای
خلاف و حرمت شکنی و بی اعتنائب به قانون و مقررات براحتی فراهم میشود و بدون تردید
یکی از علل و موجبات عمده عدم اطمینان مردم عادی و معمولی به پیام ها و سخنهای
مطرح شده، همین نوع برخوردها است.

ظاهرا مقررات راهنمائی و رانندگی برای افراد معمولی و عادی
جامعه است امٌا برای مسئولین کنار گذاشتن و نادیده گرفتن آنها با سادگی و راحتی
انجام پذیر است!!

مسافرتهای خارج کشور و صدور گذرنامه برای افراد عادی و
معمولی، عقبه ها و هزاران مشکل دارد اما افرادی هستند که از بند «پ» بچند معنی
استفاده کرده و از همه آنها براحتی عبور کرده و میتوانند مقررات را نادیده
بگیرند!!

دستگاه قضائی که باید حافظ حرمتها و حریمها و قانون باشد،
به بهانه های واهی با ظن و گمان ممکن است فردی و یا افرادی را بازداشت و روزها و
هفته ها و ماهها و بلکه سالها بلاتکلیف نگهداری نماید! و آیا نمیدانند همین طور
بلاتکلیف نگهداشتن چه اثرات سوء و تبعات زشتی در جامعه بوجود آورده است؟!

آیا نمیدانید همین برخوردها قبح و منکر بودن عصیانها و
محرٌمات الهی را از بین برده؟! هر کسی بهر بهانه ای اگر بتواند از گناه ابائی
نداشته و دست بآن میزند و محرمات خداوند را مرتکب شده و با کمال وقاحت تظاهر هم
مینماید!!

کارمندان رشوه گیر از رشوه گرفتن شرم نداشته و بدون آن عمل
وظیفه خویش را انجام نمیدهند!

زن و مرد ظاهرا مسلمان به بهانه عروسی نامبارک، هر گونه بی
بند و باری و بی عفتی را رواج داده و در مراکز عمومی و در منظر و مرآی عموم مردم
بدون کوچکترین حیائی ظاهر شده و عفت عمومی را ملکوک مینمایند.

و همچنین کاسب و تاجر بدون مراعات اصول و مقررات قانونی و
شرعی، هر طور دلشان بخواهد، به کسب و پیشه خود ادامه داده و یکشبه ره صد ساله را
طیٌ نموده و با یکن نیرنگ تجاری بطور همیشه جزء متمولترین افراد جامعه در می
آیند!! وضعیت طوری است که گویا به افراد توصیه شده است بجای عمل بقانون و حراست و
حفاظت از حرمتها و حریمها با آنها بستیز برخاسته و سعی در تضعیف آنها را نموده و
باندازه توانشان آنها را زیر پا بگذارند و عمل بمقررات و قوانین نوعی غیر انقلابی
بودن و خشک و دگم برخورد نمودن تلقی میشود در صورتی که طبق سنت عمل کردن خودش سنت
لا یتغیٌر خدای عالم بوده و رسولان او مبلغ و رساننده آن بوده اند و برای پیاده
کردن حاکمیت سنن و مقررات الهی تا مرز جان دادن و شهادت آماده شده و هر نوع
فداکاری و ایثار را پذیرفته اند. و بدون شک عمل کردن طبق قوانین و مقررات در مکتب
ما یکی از بالاترین ارزشها بوده و بصورت فرهنگ در جامعه باید نمود داشته و برای
افراد ما در شکل اخلاق و ملکات نفسانی ظاهر و آشکار گردد. باید روی تربیت ها و آموزشهای
عمومی تکیه نموده و نسل آینده و موجود همه شان با آن آشنا بوده و بدانند در جامعه
اسلامی همه افراد جامعه – اعم از کوچک و بزرگ – با این اخلاق و فرهنگ رشد می یابند
و دفاع از قانون و حرمتها و حریمها جزئی از مقدسات آنان می باشد.

صدا و سیما و رسانه های گروهی دیگر در این باره و در تعمیق
این فرهنگ نقش مهمی میتوانند ایفا نمایند و علما و محققان اسلامی راهها و شیوه های
تعمیق این فرهنگ را می توانند با بررسیهای دقیق بدست آورده و با زبان قوم و مردم
تبیین و در اختیار علاقمندان بگذارند و نظام مقدس الهی و ارزشی با رهبری الهی و
قاطع حامی و پشتیبان آن بوده و خواهد بود.

بی گمان امروز ضروری ترین مسئله برای جامعه ما تلاش بر
حاکمیت قانون و حریمها و حرمتها در ابعاد مختلف اعتقادی و اقتصادی و فرهنگی و
اجتماعی بوده و برخورد جدٌی و اصولی و دقیق و قاطع با حرمت شکنی و قانون شکنیها
است؛ طوری با قانون شکنی ها باید رفتار و برخورد شود که دیگر در ذهن کسی خطور نکند
که در جامعه اسلامی میتوان گناه کرد و میتوان قانون را نادیده گرفت و یا از آن
فرار کرد و باید فرار و تخلف از قوانین در محیط اسلامی گناهی نابخشودنی تلقی گردد،
چه رسد به اینکه از روی عمد و آگاهی، افراد مسئول در نظام – خدای ناخواسته- قانون
شکنی نمایند و این قانون شکنی یک امر معروف و غیر منکر تلقی گردد و این همان مصداق
حدیثی است که از نبی اعظم اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: زمانی
می آید که در آن معروف، منکر و منکر، معروف میشود و در جامعه کارهای زشت و منکر را
افرادی انجام میدهند و در معرض دید افراد و عموم، اعمال خلاف را مرتکب میشوند و آن
را زشت و بد و به صورت منکر بحساب نمی آورند.

تخلف از قانون و قانون شکنی هر قدر هم بنظر برسد مهمٌ نباشد
و در جامعه از برد لازمی برخوردار نگردد و بود و نبودش در نظر بدوی خیلی کارساز و
تعیین کننده دیده نشود، اصل آن در دید مکتب خطرناک بوده و عادی شدن و معمول بودن
تخلف و خلافکاری و بی اعتنائی بمقررات و قوانین یک امر، مهلک و نابود کننده همه
چیز است. و شاید یکی از علل اینکه در شریعت مقدٌسه اسلام تکرار گناهان کوچک و حتی
غیر مهمٌ تلقی کردن تخلفها و گناهان کوچک از مصادیق گناهان کبیره بوده و ذنب لا
یغفر محسوب میشود مگر با آن ضوابط و شرایطی که در فرهنگ اسلامی مطرح شده و راههای
علاجی برای آنها پیش بینی شده است.

بنابراین اگر انسان تخلف را مهمٌ نداند و اثرات سوء و تبعات
زشت آن را مدٌ نظر قرار ندهد و خیل ابا نداشته باشد از اینکه این نوع تخلفها صورت
پذیرد، کم کم در میان جامعه اصل تخلف و جرم و گناه و قانون شکنی امری عادی و رایج
و متداول میگردد و این معنی موجب متزلزل شدن همه برنامه ها و حسابها و کتابها و
اصل نظام خواهد بود و جامعه ما با همه خوبیها و جهات مثبتی که دارد و رشد فراوانی
در این مسیر داشته و سطح آگاهی افراد جامعه در حد چشم گیری بالا رفته است و انقلاب
مقدس اسلامی و رهبری الهی و خاص حضرت امام قدس سرٌه نقش تعیین کننده داشته است، در
عین حال هنوز فاصله زیاد است و کار زیادی لازم است تا این فاصله کمتر شود و جامعیت
و راهگشا بودن مکتب ما آماده است و میتوان از شیوهائی استفاده کرد که با سرعت
زیادی، ملت و افراد عزیز در سطح عمومی به این سمت حرکت کنند و با بسیج همگانی، این
نقیصه را برطرف نمایند مشروط بر اینکه مسئولان بسیج همگانی و مدافعان نظم عمومی و
حفاظت از حریمها و حرمت ها، خود تخلف ننمایند و باعث بی نظمی اجتماعی نگردند و
بعنوان ولایت و مدیریت و ضرورتهای غیر واقعی و منطقی، بی اعتنائی بقانون و مقررات
را توجیه ننمایند.

ملاحظه مینمائید در تاریخ اسلام که پیامبر عظیم الشان صلی
الله علیه و آله چقدر به امت اسلامی در باره حفظ حرمتها و حریمها سفارش و تأکید
فرموده و با صراحت میفرماید که حتی اگر دخترش زهرا «علیها السلام» که معصومه بوده
و نزد خداوند از قرب و نزدیکی بیشتری برخوردار است از حریم تقوی تعدی و تجاوز
نماید با او همان برخورد خواهد شد که با دیگران می شود و شما میدانید که شاگرد
بزرگ آن پیامبر عظیم الشأن، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بخاطر تخلٌفی که
برادرش عقیل میخواست داشته باشد و بدون توجه بحدود و مقررات الهی فکر میکرد از
برادرش علی علیه السلام بخاطر قدرت و بسط یدی که در رهبری اسلامی دارند میتواند
استفاده کرده و بیش از دیگران از بیت المال مسلمین بهره مند گردد و لذا توقع داشت
با توجه بکثرت عایله و افراد تحت تکفل او، امام علیه السلام نیز تحت تأثیر قرار
گرفته و دست به این کار بزند و حریم عدالت علوی و الهی آسیب ببیند و حرمت عدل و
قسط شکسته شود، امام علیه السلام با صلابت خاصٌ و قاطعیٌت بی نظیر، میله آهنی را
روی آتش میگذارد و آن آهن داغ میشود و آن را علی علیه السلام برمیدارد و ببدن عقیل
نزدیک مینماید و عقیل چون نابینا شده بود و نمیدید، بعد از لمس حرارت و داغی آهن
داد می کشد و فریادش را بلند مینماید و میگوید: بجای کمک به برادر مستمند و فقیرت
با من چنین رفتاری می کنی و با آتش دنیا معذٌبم می سازی؟ امام علیه السلام با
فریاد بلند می فرماید: برادر! تو بداغی و حرارت آتش دنیا که بزودی و آسانی سرد
میشود و حرارتش را از دست میدهد، طاقت نمی آوری، پس چرا مرا به حرارت آتش جهنم که
هیچوقت خاموش و سرد شدنی نیست فرا می خوانی؟!

آری در جامعه اسلامی با تخلف و متخلف اینگونه برخورد شده و
با همین نوع برخوردها ریشه های خلافها و خلافکاریها خشک گردیده و جامعه بسلامت و
عافیت برمیگردد و همه با دلی مطمئن و درونی آرام و امیدی روشن، به کار و برنامه
زندگیشان ادامه داده و از هر نوع نگرانی و اضطراب و ناراحتی مصون می مانند، و
السلام.

 

/

دست آوردهای نبرد با آمریکا در لبنان

حجة الاسلام و المسلمین سید حسن نصر الله از رهبران برجسته
حزب الله لبنان

دست آوردهای نبرد با آمریکا در لبنان

«فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلٌهم ینتهون»-
همانا با سردمداران کفر کارزار کنید، چرا که آنها بتحقیق پیمان ندارند شاید که دست
از جنایت بردارند.

قدرت آمریکا در لبنان، قبل از پیروزی انقلاب

ما سرزمین لبنان را در موقعیت کنونی، از مهمترین میدانهای
نبرد با شیطان بزرگ آمریکا و دست نشاندگانش در منطقه میدانیم. و می توان گفت این
تنها میدانی است که اکنون شاهد نبرد رویاروی خونین با غدٌه سرطانی منطقه یعنی اسرائیل
می باشد چرا که پیوسته عملیٌات جهادگرانه مجاهدین نهضت اسلامی در آن ادامه دارد.

این تحول بزرگی که در لبنان رخ داده است و از یک حالت
شعارگونه به حالت عمر و نبرد حقیقی و سهمگین با آمریکا در آمده است، این تحوٌل
تصادفی یا حادثه ای زودگذر یا عکس العملی موقت نیست بلکه یک حادثه تاریخی شگرف است
که دارای زمینه ای فکری و درونی می باشد که این زمینه، به آن پیوستگی و استمرار
بخشیده است.

و از سوئی دیگر، این تحول به سوی نبرد با شیطان بزرگ در
لبنان نتیجه حرکت و نهضت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» است و نتیجه رهنمودها
و دستورها و خطٌ و فرهنگ آن حضرت است که در بین مسلمانان تبلیغ و نشر شد و این
نتیجه شجاعت و حماسه ای است که او در دلها و روان های مسلمانان دمید. زیرا ما در
لبنان شاهد وضعیت دگرگونی و اندیشه دیگری نزد بیشتر مردم لبنان نسبت به آمریکا و
روش برخورد با آن بودیم. مثلا ده سال پیش و دقیقا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در
ایران، آمریکا ارج و مقام ویژه ای در سطح سیاسی و معنوی لبنان داشت و بیشترین
تأثیر در جریان حوادث، از آن او بود و لبنان سرزمین باز و گشوده بر روی آمریکائیها
بود که هرچه می خواستند انجام می دادند و در هر سوی که میل داشتند، حرکت می کردند،
بلکه بالاتر که ما می توانیم سفارت آمریکا را در آن دوران به عنوان قوی ترین و
نیرومندترین قدرت سیاسی و عملی در لبنان به حساب آوریم که بر تمام گروه ها و احزاب
راستگرای مسیحی سلطه کامل داشت و گاهی برخی احزاب ملی و برخی شخصیتهای مسلمان که
به ظاهر خود را پیشرفته و ملی معرفی می کردند نیز در ارتباط مستقیم با آن بودند.

در فراگیری چنین حوادث و نبردها و مصیبت هائی که جامعه
لبنانی با آن دست بگریبان بود، نیروهای سیاسی گوناگون به آمریکا از دید نجات دهنده
و خلاص کننده و قدرتی که می تواند حلٌی عادلانه برای بحران لبنان بیابد، می
نگریستند و این در حالی بود که غفلت داشتند از رابطه تنگاتنگ و عمیق آمریکا و
بسیاری از نیروهای سیاسی که لبنان را به ویرانگی کشانده بودند و همچنین غفلتی بزرگ
وجود داشت از ارتباط عمیق بین آمریکا و رژیم صهیونیستی که خود علت اصلی تمام
ناآرامیها بود.

علاوه بر آن، منافع آمریکا در لبنان کاملا مصون بود و کسی
جرآت نداشت متعرض آن شود زیرا از قدرت فوق العاده و اسطوره ای آمریکا هراس و وحضت
داشت. و روحیه عمومی، روحیه ضعف و ذلٌت در برابر هر آمریکائی بود تا جایی که
بزرگترین مسئول در نظام لبنان یا در احزاب سیاسی، در برابر کارمندان آمریکائی
موجود در منطقه و یا حتی دوره گردهای آمریکائی، خود را کوچک و حقیر می دانست.

و به عبارت دیگر دیدگاه عمومی بیشتر سیاسیون و روشنفکران و
ساده اندیشان لبنانی این بود که آمریکا بزرگترین نیروئی است که هرگز نمی شود در
برابر ایستاد بلکه باید خاضع در مقابل آن بود و کلید تمام راه حل های مشکلات در
دست آمریکا است و اگر ما خواهان پیشرفت کشورمان هستیم یا خواهان بازگرداندن
حقوقمان می باشیم، فقط باید متوسل به این قدرت بزرگ شویم!! و بدینسان عتبه بوسان
سفارت آمریکا همواره برای جلب رضایت آنها و نیرو گرفتن از پشتیبانیشان، به آن سوی
روی می آوردند و هرگز فرهنگی وجود نداشت که آمریکا را به عنوان یک شیطان یا دشمن
ملتها و حقوق انسان بشناسد جز برخی کلمات کم رنگ و محدود که در سطحی بسیار ناچیز
گفته می شد و بدرجه ای نبود که یک خطر جدٌی تلقٌی شود. و همچنین دانشگاه آمریکائی
بیروت تأثیر بسزائی بر خردها و اندیشه های سیاسیون و روشنفکران نه تنها در لبنان
که در جهان عرب عموما داشته و دارد. و تاکنون توانسه است گروه های زیادی از مسخ
شدگان فکری و سیاسی به جامعه تحویل دهد که دانسته یا ندانسته – در نتیجه تلقینات
دشمن- تنها در خدمت منافع و برنامه های آمریکا باشند.

و کوته سخن اینکه لبنان در آن دوران از مهمترین مناطق نفوذ
و تسلٌط آمریکائیها در خاورمیانه به حساب می آمد

اوج نهضت در لبنان پس از پیروزی انقلاب

پس از پیروزی انقلاب مقدٌس اسلامی در ایران، فریادهای امام
امٌت، گوشهای مسلمانان و مستضعفین جهان را پر کرد و سخنان شجاعانه و مخلصانه اش به
ژرفنای قلوب و اذهان آنان نفوذ کرد و وجدانها را بحرکت در آورد و مسلمانان را از
خوابی عمیق که صدها سال بطول انجامیده بود، بیدار و هشیار ساخت. و شاید به علت های
مختلف، مسلمانان لبنان، از همه بیشتر و پیشتر توانستند به افکار امام متأثر و
هماهنگ شوند تا آنجا که کم کم به صورت یک فرهنگ نوین نزد مسلمانان در آمد و دیگاه
اصلی حرکت برای نبرد سیاسی در جهان و در خاورمیانه و مبارزه برای مقابله با
نیروهای استکبار بویژه آمریکا شد. و این فرهنگ اصیل اسلامی و دیدگاه روشن، به صورت
یک واژه سیاسی خشک و بی محتوا نبود بلکه تمام انگیزه ها و امکانات انسانی و لغوی و
جهادی برای حرکت در مسیر عمل و برگرداندن اندیشه ها به حقیقت و ترجمه دشمنی روانی
و درونی به مبارزه ای وقفه ناپذیر با دشمنان اسلام بویژه شیطان بزرگ را یافت.

و از اینجا تحول بزرگ در لبنان رخ داد و وضعیتهای گوناگونی
بخود گرفت.

1- در سطح شعار سیاسی، با قدرت شعار «مرگ بر آمریکا» و
«آمریکا شیطان بزرگ» و «آمریکا دشمن مسلمین» و «آمریکا سرمنشأ تمام مصیبت ها و
گرفتاریها» مطرح شد و یک حالت روانی دشمین خیز با آمریکا در اثر انتشار این شعارها
از سوی امام امت «ره» اوج گرفت و دیدگاه های بجای نگریستن به عوامل، نگرش خود را
متوجه سرمنشأ تمام جنایات و گرفتاریها کردند. و بدینسان آمریکا، مقام معنوی خود را
به عنوان واسطه حل مشکلات لبنانیان از دست داد و سیمای زیبای مدافع حقوق انسان، به
سیمای زشت دشمن انسانها، مبدٌل گشت.

و در سطح برنامه سیاسی، مسئله رهائی لبنان از سیطره آمریکا
مطرح شد و تا آنجا که هر راه حلٌی را آمریکا برای مشکل لبنان پیشنهاد می کرد، به
عنوان راه حلٌی مشکوک و دروغین تلقی می شد که تنها منافع آمریکا را در بر می گیرد
و از نظر مردم مردود بود بی آنکه نیازی به بحث و مناقشه داشته باشد. و کار بجائی
رسید که هر کس به نحوی طرفداری از برنامه ها و راه حل های آمریکائی می کرد، متٌهم
به خیانت و جاسوسی می گشت هر چند برای خود بسیاری از عنوانهای ملٌی و پیشرفته، قبلا
یدک کشیده بود.

امروز موضوع سیاسی پیشرفته ای که در لبنان مطرح است این است
که آمریکا را مسئول تمام مصیبت ها و مشکلات لبنان می دانند و اولویت را در مبارزه
به نبرد با آمریکا می دهند و مبنی را بر قطع ید آمریکا از لبنان و منطقه دانسته و
سیاست اصلی را در رهائی این کشور از نفوذ و سلطه آن ابرقدرت بحساب می آورند و این
طرح در حقیقت اعلام عقب گرد سیاست آمریکا در منطقه و تهدید همیشگی برای تمام نقشه
های خائنانه آمریکا می باشد. و این ذهنیٌت، در این زمان، منحصر به یک اقلیٌتی از
دانشمندان و روشنفکران نیست بلکه در اثر وعی عمومی که با نشر و پخش گسترده سخنان
ارزنده و رهنمودهای گرانقدر امام امٌت قدس سره بدست آمد، به تمام مردم و کلیه
اقشار و طبقات جامعه سرایت کرده است چرا که مردم امام را به عنوان رهبر و مرجع
الهی و منبع اصیل و حقیقی اسلام ناب محمٌدی دانسته و به افکار مقدٌس آن بزرگوار
بالاترین ارج را می نهند.

2- نابودی منافع آمریکا در لبنان بویژه ویران ساختن
ساختمانها و مراکز پیدایش آمریکائی ها و سفارت آمریکا و شعبه هایش در لبنان.

سفارت آمریکا در لبنان همواره لانه جاسوسی و مرکز نقشه های
خائنانه علیه ملت و سرزمینمان بوده است و خط سیاسی آن و دخالتش در مسائل به حدٌ
زیادی برای همگان مکشوف و روشن است و همیشه محور برنامه ها و طرحهای سیاسی آمریکا
در لبنان بوده است. بنابراین، به آتش کشیدن این مراکز، گوشه ای از کارهای
جهادگرانه واقعی در چارچوب رهائی لبنان از سلطه آمریکا و قطع دست آمریکا از این
کشور مظلوم است.

و در این راستا، برخی از مراکز اقتصادی و سیاسی آمریکائی،
به انفجار کشیده شد و از مهمترین آن انفجارها انفجار ساختمان اصلی سفارت آمریکا در
بیروت غربی بود که طیٌ یکی از عملیٌات استشهادی، تقریبا بکلی ویران شد و بسیاری از
کارمندانش به قتل رسیدند و پس از آن معلوم شد برخی از مسئولین دستگاه اطلاعاتی
آمریکا (سی – آی – اِ ) من جمله «روبرت ایمز» مسئول «سی آی اِ» در خاورمیانه، جزء
مقتولین بودند.

و پس از این انفجار بود، که ساختمان سفارت به بیروت شرقی
منتقل شد و این ساختمان نیز از انفجار در امان نمانده و یکی از قسمتهای اصلیش
ویران گشت.

بی گمام به آتش کشیدن منافع و سفارت آمریکا در لنبان،
آمریکا را در هاله ای از خوف و وحشت همیشگی قرار داد تا جائی که ساختمان سفارت را
در بیروت شرقی به صورت یک پایگاه نظامی بزرگ درآورد که از انفجارهای احتمالی آینده
در امان باشد.

3- شکست بزرگ آمریکا در حادثه مارینز:

در سال 1982 و پس از اشغال قسمت بزرگی از سرزمین لبنان توسط
نیروهای اسرائیلی و پس از اشغال پایتخت (بیروت) توسط نیروهای چند ملیٌتی به اصطلاح
نیروهای صلح- که این نیروها نقش بارزی در تثبیت و تقویت فالانژهای مارونی در لبنان
داشتند- لبنان به صورت اسرائیل دیگری در منطقه در آمد.

هر چند این نیروها دچار یورشهای نظامی کوچکی توسط مجاهدین
مسلمان و به صورت انفجار یک نفربر یا به هلاکت رساندن بعضی از افسران شده بود ولی
ضربت سهمگین و کارساز آن وقتی بود که یکی از مبارزین متعهد با کامیون حامل مواد
منفجره، مرکز اصلی نیروهای آمریکائی در بیروت – نزدیک فرودگاه – را مورد هجوم قرار
داد و در حالی که خود به شهادت رسید، آن مرکز نظامی را بکلٌی ویران ساخت و بیش از
420 افسر و سرباز را – به اعتراف آمریکا- به قتل رسانده و بسیاری را مجروح ساخت.

این عملیٌات شهادت طلبانه، آمریکا و تمام جهان را بلرزه
درآورد و یک مبارز شهادت خواه توانست آمریکا را به چنان ذلتی بکشاند که نیروهای
خود را با ذلت و خواری و هراس از لبنان خارج سازد، لازم به یادآوری است که پس از
دقایقی از انفجار مرکز«مارینز» ، مرکز اصلی نیروهای فرانسوی در بیروت نیز منفجر و
ویران شد و بیش از 90 سرباز به قتل رسید و عده زیادی – طبق آمار رسمی خبر گزاری
فرانسه – مجروح شدند. و از آن روز دیگر نیروهای نظامی آمریکا به صورت مستقیم و
رسمی، پایگاهی در لبنان ندارند زیرا نمی توانند از خطر عملیات شهادت طلبانه – که
نمی توان با آن مقابله کرد- در امان باشند.

4- در بند کشیدن جاسوسهای آمریکائی:

امروز این مسئله به عنوان گروگانگیری آمریکائیها در لبنان
مطرح است. اصل قضیه این است که برخی از مسلمانان انقلابی در لبنان – و طی چند سال
گذشته در فرصتهای گوناگون – موفق شدند برخی از جاسوسان آمریکائی را به عنوان عکس
العملی طبیعی برای آن همه جنایت های بی شمار آمریکا و رژیمهای وابسته به آن در
منطقه نسبت به مسلمانان – چه لبنانی و چه غیر لبنانی- به گروگان بگیرند.

مثلا پس از دستگیری گسترده مسلمانان از میلیتهای مختلف
(لبنانی – عراقی – کویتی و و…) توسط سازمان امنیت کویت که به اتهام انفجار
سفارتها آمریکا و فرانسه به زندان افکنده شدند، یکی از سازمانهای انقلابی، برخی از
آمریکائی ها را به گروگان گرفت تا اینکه عامل فشاری بر آمریکا و رژیم حاکم بر کویت
باشد تا اینکه دستگیر شدگان مورد شکنجه قرار نگرفته و در آزادی آنها تلاش بعمل
آید. از بین گروگان ها یک نفر آمریکائی به نام «ویلیام باکلی» بود که پس از آن،
خود آمریکائی ها اعتراف کردند که او یکی از بزرگترین مسئولین اطلاعات آمریکا در
خاورمیانه و از متخصصین در امور مبارزه با تروریسم می باشد.

و مثال دیگری که به اذهان نزدیکتر است خصوصا در این برهه،
«کلونل هیگینز» می باشد که بین جنوب لبنان و فلسطین اشغالی با آزادی کامل و با
پوشش نیورهای بین المللی که در چارچوب سازمان ملل فعالیت می کنند، رفت و آمد می
کرد. یکی از سازمانهای انقلابی، «هیگنز» را به گروگان گرفت و آمریکا پس از دستگیری
وی به چند روزی، اعتراف کرد که او بمدت دو سال به عنوان مشاور وزیر دفاع آمریکا (و
این برگر) در آن زمان کار می کرده است. و اکنون جای سئوال باقی است که: شخصی مانند
«هیگینز» و امثال او در جنوب لبنان چه می کردند؟!

هدف از گروگانگیری در لبنان

بی گمان موضوع گروگانگیری آمریکائیها در لبنان، موضوع در
بند گشیدن جاسوسان آمریکائی به تمام معنی الکلمه است و غرض از آن، تحقٌق برخی از
اهداف می باشد از جمله: جلوگیری از پیشرفت سازمان جاسوسی آمریکا در لبنان و منطقه
از طریق کوبیدن و یا دستگیری عوملش که گاهی به نام نیروهای سازمان ملل و گاهی تحت
پوشش استادان دانشگاه یا کارمندان فعالیت می کنند. و همچنین برای کاستن نفوذ
آمریکا و شکستن قدرت و هیبت شیطان بزرگ.و یا بخاطر فشار بر رژیمهای وابسته و مزدور
آمریکائی برای رها ساختن مبارزین و مستضعفین که در بند این مزدوران بسر می برند.

نگرش به گروگانهای آمریکایی در لبنان به عنوان افرادی بی
تقصیر و یا استادان و کارمندان ساده، نگرشی ساده لوحانه و جاهلانه است خصوصا که
قرائنی – بطور قطعی – از سوی مسئولین آمریکائی وجود دارد که وابستگی و جاسوسی آنها
را بالعیان به اثبات می رساند.

در هر صورت، بگروگان گرفتن این جاسوسان، ضربتی سهمگین بر
آمریکا بود که آن را به صورتی عاجزانه بروز داد و در اثر رسوائیهائی که برای حل
مشکل گروگان ها به بار آورد، آن را بیش از پیش ناتوان و مفتضح ساخت. و همچنان
موضوع گرفتاری جاسوس هایش در لبنان، آن را به ذلٌت و شکست کشانده و نموداری است از
مبارزه دائمی با ظلم و ستم شیطان بزرگ.

این بود نمونه هایی از نبرد موجود بین مسلمانان انقلابی در
لبنان و شیطان بزرگ و بی گمان این نبرد تاکنون دست آوردهای بسیار مهمٌی در سطح
لبنان و منطقه داشته و بسیاری از مفاهیم موجود را بهم زده است و در مقابل، دیدگاه
ها و نقطه نظرات را بگونه ای دیگر جلوه داده است. اکنون اشاره ای به برخی از دست
آوردهای روشن آن که طی مدٌت کوتاهی از نبرد و با همٌت ایمان بلند و اراده مصمٌم
برادران متعهٌد و با امکانات بسیار کم و معمولی بدست آمده است، می نمائیم:

دست آوردهای گروگانگیری

1-رسوا ساختن آمریکا و نشان دادن دشمنی واقعی آن نسبت به
مسلمانان و انگشت گذاشتن روی مسئولیت کامل آمریکا نسبت به حوادثی که می گذرد خصوصا
در لبنان و فلسطین توسط رژیم صهیونیستی و گروه های سیاسی مارونی و امثال آنان در
لبنان.

2-ایجاد حالت محکومیت همیشگی نسبت به هر نقشه سیاسی
آمریکائی در لبنان و منطقه و تلاش بر شکست دادن و به سقوط کشاندن تمام طرحهای
خائنانه آمریکا از هر طریق ممکن و دعوت به جهاد و پیکار مستمر تا طرد کامل آمریکا
از لبنان و منطقه.

3-ترس و اضطراب همیشگی آمریکا بر سازمان ها و منافعش در
لبنان، زیرا پس از این دیگر این سرزمین، چندان جای امنی برای سیاستمداران و
جاسوسان و نیروهای نظامی آمریکا نمی تواند باشد. بلکه مبدٌل به زمینی شده است که
همواره زیر پای آنها بلرزه درآمده و چون آتش فشانهای غضبناک خوابهایشان را آشفته و
وجودشان را تهدید می نماید.

4-و از نظر معنوی، به ذلٌت و خواری کشاندن آمریکا تا آنجا
که با یأس و نومیدی عقب نشینی کند و نیروهایش را خارج سازد. در اینجا بد نیست
اشاره ای بکنیم به آنچه که رسانه های گروهی بیگانگان در مورد مصاحبه یک خبرنگار
آمریکایی با «ریگان» در آخرین شب ریاستش و هنگام خروج از کاخ سفید داشت، منتشر
ساختند که آن خبرنگار از ریگان می پرسد: چه حادثه ای توانست در طول این هشت سال
ریاست، ترا واقعا اندوهگین ساخته و اشکت را جاری سازد؟ و ریگان در پاسخ گفت: حادثه
ای که واقعا مر بگریه واداشت، ویرانی وحشتناک مرکز مارینز در بیروت و کشته شدن بیش
از 250 سرباز آمریکائی بود که نتوانستم جلوی اشکهای سرازیر شده ام را بگیرم و
ناچار گریه کردم!!

آری! همان آمریکائی که چشمهای مستضعفین جهان را بگریه
درآورده و همواره با بوی خون و بدنهای سوخته شده، مست می شود، امروز در اثر ضربه
های مداوم مجاهدین مسلمان می گرید و ناله می کند.

5-به ذلت کشاندن آمریکا و شرایط خود را به آن تحمیل کردن.
مثلا در قضیٌه ربودن هواپیمای (تی –دبلیو- اِ) آمریکائی، مبارزین مسلمان توانستند
آزادی صدها مسلمان لبنانی و فلسطینی زندانی در سیاه چالهای فلسطین اشغالی را بر
آمریکا و اسرائیل تحمیل کنند. و این یکی از مواردی بود که اراده مستضعفین توانست
اراده بزرگترین نیروهای جهان را که پیوسته اعلام می دارد ما هرگز خاضع به تهدیدهای
تروریسم (به اصطلاح خودشان) نمی شویم، به خضوع و ذلت بکشاند و پیروزی بزرگی را
بدست آورد.

6-به نمایش گذاشتن ناتوانی آمریکا در برابر تصمیم مبارزین
مسلمان. و به عبارت دیگر: به اثبات رساندن صحٌت قول امام «ره» که فرمود: «آمریکا
هیچ غلطی نمی تواند بکند».

آیا در برابر این همه شکست های آمریکا در لبنان، آمریکا چه
می توانست بکند؟ آمریکا برای ارعاب و ترساندن مردم، تهدیدهای بزرگی نمود و
مانورهای عریض و طویلی در سواحل لبنان انجام داد ولی باز هم نتوانست هیچ غلطی بکند
زیرا ناتوان تر از آن بود که قدرت ایمان و استقامت مبارزین مسلمان و متعهد را
بلرزه درآورد؛ تنها کاری که توانست انجام دهد اینکه به برخی از دست نشاندگانش
اشاره کرد که اتومبیلی را در منطقه «بئر العبد» در بخش جنوبی منفجر کنند و قریب
هشتاد نفر که بیشتر آنان را خواهران از نماز جمعه برگشته تشکیل می داد، به شهادت
برسانند. ولی غافل از اینکه این جنایات، مردم ما را هشیارتر و غضبشان را نسبت به
آمریکا افزونتر نمود و باز این سخن امام «ره» را به اثبات رساند که می فرمود:«بکشید
ما را، ملت ما هشیارتر می شود». و بدینسان طولی نکشید که آن شبکه خرابکار وابسته
کشف و با تمام جرأت، افراد آن را محاکمه و اعدام کردند تا دیگر چنین جنایتهایی
تکرار نشود.

این مطلب، درسی است بزرگ برای تمام مستضعفین و اثباتی است
روشن بر صحت اندیشه بزرگ امام امت (قدس سره) که همواره می فرمودند: اگر ملت در
صحنه باشد و در برابر مستکبرین بایستد، آنان در نهایت طرد و پیروزی را برای خود
بدست می آورد.

هنگامی که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، این قول امام
به اثبات رسید ولی رسانه های گروهی گمراه کننده جهان، ادعای باطل کردند که چون ملت
ایران از نظر عدد و امکانات، فوق العاده بود لذا به پیروزی رسیدند وگرنه چنین
حادثه ای در جای دیگر تکرار نخواهد شد. امٌا ایستادگی مردم لبنان، در برابر آمریکا
و اسرائیل ، این ادعاهای دروغین و گمراه کننده را بی رنگ جلوه داد، زیرا گرچه لبنان
از نظر جمعیٌت، کشور بسیار کوچکی به حساب می آید، باز هم همه مردم در این رودروئی
با دشمن شرکت نکرده بلکه – خصوصا در مراحل نخستین- تنها عدد بسیار قلیلی از جوانان
متعهد انقلابی در این عملیات شرکت داشتند ولی با ورحیٌه گذشت و شهادت طلبی و
فداکاری و ایثار توانستند آن همه ضربه به آمریکا وارد سازند و آمریکا را به گریه و
ناله وادارند.

ما از امام بزرگوارمان یاد گرفته ایم که هنگامی که بر
سرزمین خود می ایستیم و با تصمیمی آتشین و عزمی استوار مبارزه می کنیم، از تمام
مستکبران و زورگویان عالم نیرومندتر هستیم و این درسی است الهی که هم از امام به
ارث بردیم و هم تجربه مبارزین مسلمان ما در لبنان به ما آموخت.

این بو شمه ای کوتاه از مهمترین دست آوردهای نبرد موجود در
لبنان بین مسلمانان انقلابی و آمریکا طیٌ چند سال گذشته. و خلاصه ای بود از تجربه
ها و حوادثی که اگر ثبت شود و به صورت کتاب در آید، محتوی بسیاری از مدارک علمی
خواهد بود و دارای ارزنده ترین مفاهیم و تجربه ها از سوئی دیگر و این خود می تواند
مسلمانان و مستضعفان جهان را به فداکاری بیشتر ودارد و کوتاهترین راه رسیدن به هدف
را بر روی آنان بگشاید.

در پایان اعلام می داریم که نبرد با آمریکا در لبنان و
منطقه، به خواست خداوند ادامه خواهد داشت چرا که این یک موضوع زودگذر نبوده و نیست
بلکه نبردی است تاریخی ایدئولوژی و پیشرفته؛ این نبرد ابراهیم علیه السلام با
نمرود، و موسی «ع» با فرعون و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با ابو جهل و ابو
سفیان، و امام حسین علیه السلام با یزید در امتداد تاریخ است و در آینده به آنچنان
اوجی خواهد رسید که وعده الهی تحقق یافته و مستضعفین وارث زمین گردند. و تازه این
نبرد از دنیا نیز فراتر رفته، به آخریت خواهد رسید و راه رسیدن به رضوان الهی و
بهشت برین خواهد بود ان شاء الله.

و بدینسان ما در این راه بزرگ مقدس، پیشروی خواهیم کرد و
هرگز از مبارزه باز نخواهیم ایستاد تا قطع کامل دستهای پلید متجاوزین و تا برپائی
حکومت عدل الهی بر آن سرزمین و با امام عزیز خود پیمان می بندیم که این راه مقدٌس
را بدون هر ضعف و سستی ادامه خواهیم داد تا اینکه به «احدی الحسنیین» یا پیروزی و
یا شهادت دست یابیم .و السلام.

 

/

پیام شهید

این وصیتنامه ها انسان را میلرزاند و بیدار میکند.          «امام خمینی»

پیام شهید

قسمتی از وصیتنامه روحانی شهید حاج شیخ محمد حسن محرابیان

خدایا بگو با من چه خواهی کرد، چه چیزی در انتظار من است.
خدایا تو می دانی که همیشه دعایم عاقبت بخیری و فوز شهادت و لقای توست در جامه
خونین شهادت، خدایا دعایم مستجاب شده است یا نه؟ آیا در خونم دست و پا خواهم زد،
آیا با لباس خونین به دیدار مرا فرا می خوانی، آیا بدنم را قطعه قطعه و رنگین بخون
خواهی ساخت خدایا چه خواهی کرد؟، خدایا چه خواهد شد؟ خدایا شیرین است مرگ سرخ، مرگ
خونین، مرگ بر خاک خونین و مقدس، مرگ مقدس چون سرور شهیدان، چون حسین بن علی علیه
السلام، جون ابو الفضل العباس علیه السلام، چون اکبر و قاسم علیهما السلام، خدایا

قسمتی از وصیت نامه شهید مظاهر ذوالفقاری

شهادت هدیه ایست الهی برای کسانیکه لایق آن باشند هم اکنون
در میعادگاه عشق به شهادت در حجله گاه خون، عروس سرخ شهادت را در بر می گیرد و
بدنبال خط سرخی که از لابلای سنگرم و اثر بیابانهای تفتیده خوزستان گذشته می روم
تا بکاروان شهدائیکه آرام آرام بسوی تجلی گاه حق در حرکت است بپیوندم.

سفارش من است است اسلامیان برخروشید و به رهبری این رهبر
کبیر پرچم اسلام را در سراسر جهان برپا کنید مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به
جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در نزد خدا نمی توانید جواب حضرت زینب (ع) را
بدهید حضرت زینب (ع) تحمل هفتاد و دو تن شهید را نمود و با سخنان خو کاخ یزید را
بلرزه در آورد.

قسمتی از وصیتنامه شهید محمد جوادی

مردم حضور خود را در صحنه حفظ نمائید و به منافقان کوردل و
فرصت طلبان جاه طلب اجازه ندهید که دوباره با سرنوشت شما بازی کنند. نکته دیگری را
هم یادآور می شوم و آن مسئله حجاب است. امروز در شهرهای ایران یانگونه بچشم می
خورد که بار دیگر معدوی زنان با لباسهای بدن نما در کوچه ها و خیابانها وارد
میشوند بر شما واجب هست که جلوی این مزدوران از خدا بی خبر را بگیرید و بر زنان
مسلمان است که آنان در صفوف خود راه ندهند. به جوانان عزیز توصیه می نمایم که بجای
رفتن به دنبال این شیطان صفتان، دنبال خدا و قانون خدا بروند و از حدود خدا تجاوز
نکنند.

قسمتی از وصیتنامه شهید محمود قاسمی میاندشتی

اگر میخواهید که در آن دنیا سربلند باشید و در مقابل رسول
الله رو سپید و مملکتتان مفختر باشد تا از نفوذ بیگانگان از خدا بی خبر که از هر
کثیفی کثیفتر و از هر خونخواری خونخوارتر و از هر ظالمی ظالمتر و از هر فاسدی
فاسدتر و خلاصه از شرٌ کسانی که در حماقت و بی آبروئی بسر میبرند در امان بمانید
ودر دنیا و آخرت سعادتمند و خوشبخت باشید پیرو راه ولایت فقیه باشید و هرچه می
گوئید عمل کنید و مبادا خدای ناکرده مانند اهل کوفه امام را تنها گذارید و اگر
مسلمانی ولایت نداشته باشد عبادتی که انجام میدهد غیر از وقت تلف کردن و سرگرم شدن
بیهوده نیست پس از امر ولایت فقیه اطاعت کنید.

دشمن ما روی نسل جوان خیل کار میکند و سعی میکند نسل جوان
را که آینده ساز مملکت و پرکارترین افراد میباشد با اعتیاد و اشاعه فحشاء و غیره
از صحنه انقلاب بدر کنند و ثمره این همه تلاش و فداکاری و اثار شهداء و تمامی
کسانی که در به ثمر رساندن این انقلاب کوشیدند از بین ببرد پس ای جوانان و
نوجوانان عزیز سعی کنید دنبال خطی که دشمن درست کرده تا به او منتهی شود نروید و
با حضور خود در صحنه انقلاب که همان علم آ»وزی همراه با عمل می باشد نقشه دشمنان
را نقش بر آب کنید و بجای اینکه آنان شما را شیفته زرق و برق دنیا کنند شما آنان
را شیفته خود کنید یعنی شیفته اسلام و با این کار رشیه ظلم و فساد را از ریشه
بخشکانید تا دیگر کسی نباشد تا از فزونی علم خود بر ضرر بشر کار کند.

به تمامی اقشار مردم می گویم که دشمن ما از هر طریقی که
وارده شده تا ما را شکست بدهد نتوانسته چون تا کنون اکثر مردم در صحنه بوده اند و
مواظب باشید که دشمنان با تضعیف روحانیت و مسئولین پرکار کشور و ایجاد اختلاف شما
را از صحنه بیرون نکنند و بدانید که این دنیا برای ماندن ساخته نشده بلکه برای چند
صباحی بیش در این دنیا نخواهیم بود پس خدای ناکرده مال و منال دنیا هم شما را از
یاد خدا و جماعات مسلمین غافل نکند. سعی کنید به جماعت مسلمانان ارج بنهید و همیشه
در جماعتها شرکت کنید و تا زمانی که با هم جمع هستید دشمن علم عزا بدست گرتفه و از
غصه میمیرد پس باهم متحد و جمع باشید تا دشمن برای همیشه بمیرد.

 

/

اهمیٌت وصیت در اسلام

قسمت دوٌم          

جاودانگی راه امام

 حجة الاسلام و
المسلمین اسد الله بیات

اهمیٌت وصیت در اسلام

قبل از آنکه درباره فرازهای سخنان بلند حضرت امام قدس سره
در وصیتنامه الهی سیاسی بپردازیم، مناسب است درباره اهمیٌت و جایگاه اصل وصیٌت در
فرهنگ اسلامی کمی توضیح بدهیم.

واژه وصیٌت

دقٌت در واژه «وصیٌت» و «توصیه» و «اوصی» و امثال ذلک نشان
میدهد که در معنی و مفهوم آن، سبقت و پیشقدمی در کار و عمل بدیگران خوابیده و فردی
که وصیت مینماید- در عین اینکه در عمل عقب نمانده است و همیشه پیشقدم بوده ودر
میدان عمل سبقت گرفته است- بدیگران راه و شیوه عمل را نشان داده و با بیان و زبان
موعظه و پند از آنها میخواهد این مسیر را بخوبی ادامه دهند [1]
بدون تردید در قرآن کریم که در موارد زیادی این واژه با مشتقات گوناگون بکار برده
شده است، بهمین معنی است: یعنی در مفهوم وصیت و توصیه دو پیام خوابیده است:

اوٌل – سبقت و پیشقدمی بدیگران در کارها و اعمال.

دوٌم – پند و نصیحت و عبرت از گذشته ها و حوادث و جریانات
موجود و توجٌه بآینده و جریانات و حوادثی که بعد می آید و در پیش رو قرار دارد، در
کتاب مقدس الهی بوصیت و تواصی با این دید و بینش نگاه شده است. و من با دقت در
تمام مواردی که در قرآن استعمال شده است مطالعه کردم دیدم مثل اینکه عنایت قرآن بر
این است که این واژه در مطلق سبقت و پیشقدمی در هر کاری چه خیر باشد و یا بد و شر
استعمال نشده است بلکه در سبقت و پیشقدم شدن در آن نوع کارها و اعمالی بکار برده
شده است که خیر و مطلوب باشد و بهمین دلیل توصیه را شیوه انبیاء بزرگ الهی مانند
نوح (ع) و ابراهیم (ع) و یعقوب (ع) و دیگر انبیاء خداوند میداند.

روی این حساب، در مفهوم وصیت – علاوه بر پیشقدم شدن و سبقت
در کارها و پند و موعظه و نصیحت و عبرت دادن بدیگران – پیشقدم شدن در اعمال نیک و
خیر نیز منظور می باشد و از همین جا چنین بدست می آید که چرا در قرآن و در لسان
روایات اسلامی به مسئله وصیٌت ، اهمیٌت داده شده و روی آن تکیه به عمل آمده است.

وصیت در قرآن

از باب نمونه بمواردی از آیات کریمه که بوضوح این پیام را
می رساند اشاره می شود:

1-«إذ قال له ربٌه اسلم قال أسلمت لرب العالمین * و وصی بها
ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنیٌ إنٌ الله اصطفی لکم الدٌین فلا تموتنٌ إلاٌ و انتم
مسلمون.»[2]آنگاه
که از ناحیه خدای عالم به ابراهیم خطاب رسید و با زبان فطرت با او سخن گفت و
فرمود: ای ابراهیم به فرمان الهی سر فرود آور و در مقابل فرامین او تسلیم باش، با
حالت تضرٌع و با زبان التجاء و لسان عبودیت عرض کرد: تسلیم اراده حضرت حق و فرمان
مولایم هستم و این توصیه ابراهیم نبی «ع» به اولادش بود و نیز وصیت یعقوب نبی «ع»
به فرزندانش که بآنان فرمود: ای فرزندان من ! این وصیت و توصیه من است بر شما که
خدای جهان، آئینی را بر شما برگزید و آن بصورت دین برای شیوه زندگی در اختیارتان
گذاشت و از آن پیروی کنید و تا پایان عمر و حیات از آن عدول ننمائید و تا دم مرگ
تسلیم امر و فرمان حضرت حق باشید.

2- «شرع لکم من الدٌین ما وصی به نوحا و الٌذی اوحینا إلیک
و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن اقیمو الدٌین و لا تتفرٌقوا فیه. کبر علی
المشرکین ما تدعوهم إلیه، الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من ینیب [3]
.پروردگار عالم دین و آئینی در اختیار شما قرار داد که آن را به نوح پیامبر «ع»
سفارش و وصیٌت فرموده بود و همچنین همان دین را به تو- ای پیامبر اسلام (ص)- وحی
فرستادیم و از طریق وحی در اختیار شما قرار دادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز
توصیه کرده بودیم و گفته بودیم دین و آئین الهی را برپا دارید و در دین خدا اختلاف
نکنید و از تفرقه و تشتت در دین خدا بپرهیزید و بدانید که اتحاد و یکپارچگی شما در
سایه حاکمیت دین برای مشرکان و مخالفان خدا آسان تمام نخواهد بود و آنان بخاطر
بخطر افتادن منافعشان از توطئه دست بر نخواهند داشت و بر علیه نظام الهی و رهبیر
آن سم پاشی و تبلیغات سوء خواهند کرد و برای تضعیف نظام الهی، رهبری آن را مورد
نقد و زیر سئوال قرار خواهند داد و حال آنکه خدای جهان هر که را که دارای
صلاحیتهای لازم بداند و شرایط و اوصاف رهبری و امامت را داشته باشد برمی گزیند و
هر کسی که اهل انابه و توجه بخدای عالم باشد و دارای تمایلات نفسانی و شیطانی نباشد،
در مسیر حق و راستی قدم برداشته و هدایت به سوی خدا می یابد.

شما ملاحظه می نمائید در این موارد که از واژه «وصیت»
استفاده شده است، آن خصوصیتهای سه گانه – که در بالا بآنها اشاره شد- موجود است و
به همه آن ها عنایت بعمل آمده است.

و با اندک تأمل در موارد دیگر، قرآن نیز همین معنا را
بروشنی نشان میدهد و نیازی باینکه به تمام آن موارد اشاره شود مشاهده نمیشود.

بنابراین در لسان قرآن وصیت و توصیه عبارت است از سبقت و
پیشقدم شدن در تمام کارهای خیر و نیکو توأم با پند و موعظه و عبرت از حوادث و
جریانات و اوضاع متغیٌر عالم و تواصی و ایصاء و امثال اینها عبارت است از اینکه
افراد در عین اینکه در کار خیری پیشقدم میشوند و بر هم سبقت میگیرند، همدیگر را بر
این شیوه توصیه و سفارش هم می نمایند« و تواصوا بالحق» یعنی همدیگر را توصیه
مینمایند در عمل و حمایت از آن پیشی گیرند و در سرلوحه زندگیشان حق و عمل طبق حق
را معیار و ضابطه قرار دهند.

وصٌت در لسان روایات

روایات در این باره آن قدر زیاد است که با مقداری تأمٌل
بدست می آید. وصیٌت ، کار و شیوه رهبران الهی و توصیه آنان بوده است و شدیدا از بی
اعتنائی و بی توجهی به امر وصیت، همگان را بر حذر داشته اند. و از باب نمونه
بمواردی از آن روایات اشاره می شود:

1-محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل مینماید که
فرمودند: «وصیت حق است و شیوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر این امر
استوار گردیده .پس برای هر مسلمانی مناسب و مطلوب است که وصیت نماید.»[4]

2-ابی الصٌباح کنانی نقل مینماید که از امام صادق علیه
السلام سئوال کردم: جایگاه وصیت را در اسلام بیان و توضیح فرمائید: فرمودند:«وصیت
حق و وظیفه هر مسلمان است»[5].

3-شیخ مفید در «مقنعه» بصورت قاطع
نقل کرده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:«وصیت حق و
وظیفه مسلمانان است»[6].

4-باز شیخ مفید نقل کرده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه
و آله فرمود:«مناسب و روا نیست که مسلمانی شب بخوابد و وصیت نداشته باشد »[7].

5- شیخ مفید از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده
است که فرمودند: «اگر کسی بمیرد و از دنیا برود و وصیٌت نداشته باشد، مرگ وی مرگ
دوران جاهلیت به شمار می آید».

شیخ حرٌ عاملی در این باره چنین میفرماید:

«روایات در این باره که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
وصیت فرموده اند و امامان دین هر کدامشان وصیت هائی داشته اند و امر بوصیٌت کرده
اند، زیاد و در حد تواتر است و از هر دو طریق شیعه و سنٌی وارد شده است» [8].

اهمیت و جایگاه وصیت در فرهنگ اسلامی بر کسی پوشیده و مخفی
نیست و هر انسان معتقد به اصول اسلامی، توجه به اهمیٌت آن را از الزام فرایض و
دستورات دینی می شمارد. و شاید این تعبیر – که اگر کسی بدون وصیت از دنیا برود و
بمیرد مرگ او مانند مرگ دوران جاهلیت و دوران قبل از اسلام است – در جای دیگری جز
درباره لزوم شناخت و معرفت امام و امامت و رهبری الهی نیامده است. آنجا هم چنین
تعبیری آمده است:« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»- اگر کسی بمیرد و
امام زمانش را نشناسد؛ مرگ وی مرگ اسلامی نخواهد بود بلکه مرگ وی مرگ جاهلیت است.
و شاید جهت مسئله این باشد که امام و امامت، الگو و اسوه زندگی و حیات ظاهری و
درونی انسان است و با تبعیت از وی، زندگی انسان جهت و سمت درستی پیدا میکند و بدون
امام و پیشوا زندگی کردن بی جهت و بی سمت خواهد بود؛ وصیت نیز سمت و جهت پس از مرگ
و پس از دوران حیات ظاهری انسان را مشخص و راه و مسیر آینده را ترسیم می نماید و
از این حیث و جهت وصیت و امامت نوعی باهم تلازم و هماهنگی داشته و نقش همسان را
دارند.

رابطه وصیت با جهان بینی اسلامی

با توجه به اینکه در جهان بینی عمیق اسلامی، انسان موجودی
است جامع خصایل گوناگون و متنوع در عین اینکه از عالم ماده و طبیعت و شهادت بوده و
دارای حقیقت غیبی و ماوراء الطبیعه ای می باشد، در عین حال، محکوم قانون حرکت و
تغییر است و همچنین دارای بعد ثابت و جاودانه نیز هست زیرا مشمول کرامت «و نفخت
فیه من روحی» بوده و در بستر زمان نه تنها از تبعات آن ، مصون و محفوظ است بلکه
بتدریج در سایه تغیٌر جوهری و ذاتی، بعد غیبی او غالب گردیده و صلاحیت و دوام و
بقاء و همیشگی بودن را پیدا مینماید و با مرگ نه تنها از بین نمیرود و فانی و زایل
نمیشود، بلکه از مرحله ای محدود و مقیٌد، منتقل و بعالم دیگری که وسیع تر است و
محیط به این عالم محدود میباشد مرتحل می گردد.

در این جهان بینی، انسان با مرگ از بین نمیرود و مرگ هرگز
انعدام و فانی شدن نمیباشد بلکه موت، کوچ کردن و رحلت و انتقال از عالمی بعالمی
است؛ از عالم تنازع به عالم آرامش و سکینه؛ از عالم تزاحم به عالم رأفت و رحمت و
یا خدای نکرده عالم عذاب و عقاب؛ از عالم کثرت و جدائی به عالم جمع و وحدت و اتصال
و سر انجام از عالم مجاز و عبوری به عالم حقیقت و بقاء.روی این بینش و جهان شناسی،
انسان از یک مرحله ای از وجود شروع و بسوی ابدیت و جاودانگی در تلاش و تکاپو است.
هر لحظه از نقطه ای عبور و مرور میکند و به نقطه غیب الغیوب و جمع کثرات، که همان«
و إنٌا إلیه راجعون» گویای آن است، رجوع و بازگشت مینماید.

بنابراین، انسان همیشه زنده است و از مزایای حیات جاودانه
برخوردار خواهد بود و عدم و فناء محض به وی راه نخواهد یافت و این سنت الهی است و
درسی است که پیامبران آسمانی بانسان تعلیم فرموده اند. و بهمین دلیل و بینش جامع
اسلامی، انسان امروزی در فکر آینده خویش و در اندیشه آیندگان نیز باید باشد و
نمیتواند از آینده آنان غافل بماند و به آینده خویش توجه ننماید و از کنارش با بی
تفاوتی عبور کند و بگذرد.

و بدون شک و تردید اگر انسانها با بصیرت زندگی می کردند و
از ظن و گمان، اطاعت نمیگردند و بمرحله یقین میرسیدند و دارای علم الیقین میشدند،
حجابهای غفلت و بی توجهی را کنار میزدند حقایق فراوانی از عالم را دریافت و با
باور بیشتر و مطمئن تری به زندگی خویش ادامه می دادند نوع بدبختی بشر و انسان همین
است که در حجابهای زندگی مینمایند و در حصارهای گوناگون، خودشان را زندانی و در
شعاع بسیار محدود و کمی زندگی کرده و از بسیاری از حقایق ماورای عالم و پرده ها و
حجابها بی اطلاع بوده و از آنها بی خبر هستند و لذا به غیر محسوسات محدود خودشان
به چیز دیگری باور ندارند و نسبت بآنها شک و تردید از خود نشان میدهند و شیوه
زندگی متناسب با دید محدود عالم ماده و طبیعت بر می گزینند و ارزشهای متناسب با
این نوع شیوه زندگی می آفرینند و با ارزشهای والای انسانی و الهی اصلا سنخیت
نداشته و نوعی بیگانگی احساس می کنند و بتعبیر قرآن مقدس چنین میاندیشند که زندگی
همین خوردن و آشامیدن و خوابیدن و بیدار شدن و راه رفتن است و حیات مظاهرش همینها
است و مرگ هم پایان یافتن اینها است و چیزی غیر از این در بین نبوده و نیست [9]و ما
بسوی خدایمان مبعوث نخواهیم شد.

آری! در این دید و جهان بینی، وصیت معنی و مفهوم دیگری پیدا
میکند؛ وصیت دارای پیام میشود. در این جهان بینی موصی که خودر را دارای تجربه
فراوان می یابد و دارای دریائی از اطلاعات و آگاهیها می بیند و راه برخورد با
جریانات و مشکلات را بخوبی میداند و در معرض کوچ کردن و انتقال قرار گرفته است و
دیگران نیز همین مسیر را بای طیٌ کنند و مثل او از عقبات و کورانها عبور نمایند و
از این عالم بعالم دیگر منتقل شوند، لازم است او در این جهت نیز پیشقدم گردیده و
توصیه های لازم را بعمل آورده و در صورتی که از کارهای گذشته وی نواقصی وجود داشته
و امروز و فرداها ولو بتوسط دیگران قابل تدارک و جبران باشد و یا تصمیمهائی تعیین
کننده برای دیگران گرفته و اعلام آنها در سرنوشت آنان تغییرات زیادی خواهد داشت و
یا اینکه زمینه حرکت و جریان خیری را فراهم نموده و برای بفعلیت رسیدن و بهره
برداری از آن زمینه های موجود، اعلام نظر و وصیت وی فوق العاده مؤثر میباشد. در
تمام این مراحل لازم است با دقت لازم و آینده نگری دقیق و جامع الأطراف وصیت و
توصیه های لازم را بعمل آورده و با غفلت مسئله را بپایان نرساند و إلٌا از مصادیق«
مات میتة الجاهلیة» خواهد بود و بهمین جهت است که انبیاء الهی و اولیاء مکرٌم
خداوند و عباد صالح حضرت حق – و از جمله آنان حضرت امام قدس سره – روی آن تکیه
فرموده و این همه سفارش و توصیه میفرمایند:

بطوری قهری و طبیعی هر قدر انسان از معرفت بیشتری برخوردار
گردد و آگاهی بیشتری بجهان و عالم داشته باشد و دارای ایمان و باور بالاتر و عمیق
تری شود و علاوه بر مسئولیت خویش مسئولیت میلیونها انسان امروزی و آینده را نیز
بعهده داشته باشد، وصیت و توصیه های وی از دایره شخصی و فردی یک انسان معمولی
تجاوز نموده و باندازه شعاع معرفت خویش سایه انداخته و همه امر و زیان و آیندگان
را در بر خواهد گرفت و تنها مخاطب وی فرزندان نسبی و یا سبب و یا کسانیکه با او
حشر و نشر داشتند و در افق زمان و مکان با هم بودند، نمی باشد بکله مخاطب وی
انسانها و نسلها و آینده های دور و تا بینهایت میباشند و با زبان آنان و از زبان
آنان سخن میگوید و بر همه آنان پیشقدم شده و امام و پیشوا گردیده و برای احیای
ارزشها و اصالتها و معیارها بهمه پیشی گرفته و اسوه و قده آنان میگردد و همه آنها
را برای پیاده کردن احکام خداوندی بسیج می نماید.

و لذا می بینید وصیت و توصیه های شهداء با وصیت و توصیه های
دیگران فرق میکند، وصیت و توصیه انبیاء الهی و اولیاء خداوند با دیگران فرق میکند

ویژگی وصیتنامه امام

وصیت نامه و توصیه الهی سیاسی امام قدس سره با دیگر توصیه
ها و وصیت نامه فرق میکند چون دیدها و بینشها فرق میکند و در پرتو دیدها و بینش ها
و معرفتها، برخوردها و شیوه ها و باورها و قضاوتها فرق میکند.

خداوند شهداء را به بلندی معرفتشان در صف مقربان ربوبی قرار
داده است و در سایه علو معرفت در صف شاهدان غیب و حاضران محفل شهود حضرت دوست قرار
گرفته اند.

هر اندازه ظرفیت معرفتی انسان بیشتر شود و توان تحمل
تجلِیٌات الهی را بیشتر داشته باشد، همان اندازه از درجات بالاتر و قرب زیادتری برخوردار
خواهد بود و تفاوت درجات انبیاء الهی و اولیاء خداوند و صالحان روی زمین نیز در
همین است و هر که معرفت بیشتری داشته باشد از یقین بیشتری برخوردار بوده و مسئولیت
زیادتری عهده دار خواهد شد و از همین جا بوضوع بدست میاید که چرا این وصیتنامه
الهی و سیاسی از عمق و بلندای بیشتری برخوردار است و امت اسلامی ما روی این
وصیتنامه خیلی باید سرمایه گذاری نموده و فرازهای گوناگون آن را مدٌنظر قرار داده
و زمینه های اجرای آن را فراهم سازند و مبادا آن را فقط پند و موعظه تلقی نمایند و
از پیام موعظه و پند عبور نکنند و در همین محدوده متوقف گردند بلکه با وصیت نامه
مانند خود امام قدس سره رفتار نمایند. وصیت امام را امام تمام وصیتها بدانند و هر
کسی به تناسب اعمال و مسئولیتها که دارد از آن توشه و بهره گیری نماید.

این وصیتنامه فلسفه زندگی و راه و رسم برخوردهای امت اسلامی
انقلابی را در تمام ابعاد تشکیل میدهد. غفلت از آن غفلت از فلسفه زندگی است و بی
توجهی بآن و بی اعتنائی به پیامها و تعلیمات آن، موجب خسرانهای جبران ناپذیر و
سقوط و هلاکت همیشگی خواهد بود. و این وصیت وصیت یکفرد و یک عالم و حتی یک مجتهد
عادل و مرجع تقلید برای مقلدین خودش نیست بلکه وصیت و توصیه یک انسان کامل و الهی
– که امامت و رهبری و نجات یک ملت و یک مکتب و آئین را بعهده دارد- میباشد و
میخواهد رسالت خویش را که هدایت و رهبری یک امت است ایفا نماید ان وصیت نمیتواند
در حصار زمان و مکان و حدود و قیود دیگر، محصور و زندانی گردد و بلکه از رهائی و
آزادی و اطلاق خاصی برخوردار خواهد بود که هر انسانی به اندازه ظرفیٌت وجودی و
استعدادی که خدا به وی داده است میتواند از آن استفاده نماید و بهره مند شود. به
امید اینکه خداوند عالم در ماها ظروف متناسب با بلندای این وصیتنامه را آماده و
مهیا فرماید.

پس از آنکه جایگاه بلند وصیت در فرهنگ اسلامی برای ما روشن
شد و اهمیت آن از دیدگاه قرآن و سنت بدست آمد وارد متن وصیتنامه سیاسی الهی حضرت
امام قدس سرٌه شده و مطالبی را درباره پیامهای آن در اختیار امت اسلامی قرار
میدهیم و از روح بلند و ملکوتی آن امام عظیم «قدس سرٌه» درخواست هدایت و راهنمائی
های معنوی داریم:

وصیت الهی سیاسی حضرت امام قدس سرٌه از دو بخش کلی تشکیل
میگردد و این دو بخش کلی و این نوع تقسیم بندی از خود آن امام عزیز بوده و خودشان
اینگونه تقسیم کرده اند:

بخش یکم- در حقیقت اصل و ام الکتاب و محور و اساس وصیتنامه
بحساب میاید و بعنوان پیشگفتار آمده است.

بخش دوٌم- می توان گفت، این بخش شرح و تفصیل همان ام الکتاب
و محور و اساسی است که در پیشگفتار آمده است و هر دوی این بخش مهمٌ و دارای پیامها
و رسالتها است و توجه به هر دو لازم و ضروری است.

ادامه دارد



[1] «الوصیة، التقدم الی الغیر بما یعمل به مقترنا بوعظ»-
مفردات راغب- صفحه 525.

/

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت اول                                         آیت
الله محمدی گیلانی

روشن است که هر رشته علمی از علوم عملی و علوم نظری بمعنای
وسیعی که دارند، واجد موازین و قواعدی هستند که به کمک آنها می توان نقش آن علم را
ایفاء نمود و در نیازمندیهای زندگی در ابعاد گوناگون از آنها بهره برداری کرد و
همین دانشهایند که ثقل حاجات آدمی را با همه ستوهندگی و دشواری به دوش می کشند، و
طبیعت سرکش و یاغی را بوسیله آن علوم تا حدٌ میسور، مطیع و مسخٌر خویش ساخته و از
توانها و نیروها و امکانات آن در رفاه و شکنجه خود یا در آسایش و تعذیب دیگری بهره
می گیرد.

ولی آدمی در این استخدام عوامل و ارگانهای طبیعت هیچگاه
نتوانسته و نخواهد توانست که در نظام کلٌی طبیعت، تصرٌفی کند و بر طبق هواو هوس
خود، چرخهای آن را تندتر یا کندتر بگردش درآورد و یا چیزی هر اندازه هم اندک باشد
بر ابزار این کارگاه حیرت انگیز افزوده، یا از ان بکاهد، زیرا آفریننده علم هر
چیزی را در نظام آفرینش بر پای بست علم بی پایان خویش، آنچنان استوار فرموده و
روابط بین امور و اشیاء را بگونه ای برقرار ساخته که تغییر ناپذیر است، و تحویل و
تبدیل در آن راه ندارد، و مجموعه هستی امکانی که یک واحد حقیقی است، فارغ از همه
هواها و هوسها بر میزان عدل و قسط بسوی حق شتابان است، این قانونمندی تکوینی
فراگیر بعضا با قوانین وضعی از نعمتهای خداوند متعال است که جهت تکمیل موجودات،
تقدیر و ترقیم فرموده است.

لطیفه نهانی

امٌا پاره ای از نعمتهای الهی است که راه اکتساب آن مجهول و
یافتن مفتاح قواعد آن دشوار، که ممتنع است زیرا موهوبی و لدنٌی است، نه تحصیلی و
اکتسابی، و از آن جمله، لطف و جاذبه در گفتار و کردار است که بقول حافظ:

لطیفه ای است نهانی که عشق از آن خیزد        که نام آن نه لب لعل وخط زرنگاری است

جمال شخص نه چشمست و زلف و عارض و خال هزار نکته در این کارو بار دلداری است

این لطیفه نهانی است که کلمات آهنگدار جذٌاب از آن موج می
زند و ترکیباتی پر محتوا از آنها ساخته می شود که عامل انقلاب اندرون و بیرون می
گردد و با دام طرٌه همین لطیفه پنهان، هر مرغ اندیشه خوش آوای فراری شکار می شود و
در قفس کلام و غزل جایگزینش می نمایند و آوای آسمانی دلنشینش را از خلال کلمات
آهنگین به دلستانی و امیدارند :

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن پرید  بازش ز طرٌه تو بمضراب می زدم

آه دردمندان عشق

باری! این لطیفه نهانی گاهی در شکل نوآفرینی، تجلٌی می کند
و معانی ای نو می آفریند و در پوشش کلمات مرصٌع و موزون، آنها را می آراید. توصیع
کلمات به آن معانی جلوه می دهد و محتوای ژرف معانی نیز به آن کلمات، بقاء و جاذبه
و دلنشینی می بخشد و ملاحت و دلستانی آنها را چند برابر می کند و عروس سخن را در
محفل زیبا رویان ادت و بلاغت، سربلند و مورد توجه خاصٌی می گرداند که خوبرویان
همنگاه بدو می نگرند، تو گوئی سبوی عشق است که این تشنه کامان در نوشیدن از آن، به
قصد مسابقه اند، نی غلط گفتم« سبو بشکن که جوئی نی سبوئی» بلکه هر نقطه ای از آن،
خال لب محبوب و چشم بیمار او است که صاحبدل را بیمار و گرفتار می کند:

من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار ترا دیدم و بیمار شدم

و سماع آن، آه دردمندان عشق و ناله شوریده دلان حق را موٌاج
می کند و بسا که استماع بیتی یا نثری از این طراز، شوریده مبتلای به عشق را بیجان
کرده و مرغ روحش را از کالبد وی پرانده است و انگار که در این استماع، بانگ جرس
فریادگر که می گوید:« بربندید محملها» را استماع کرده و انا محمل بر می بندد و
بسوی اقامتگاه جانان در جنٌات عدن رهسپار می شود، و شما بارها شنیده یا خوانده
اید«فصعق همٌام صعقأ کانت نفسه فیها» (خطبه 188 شرح نهج البلاغه عبده).

از حضرت استاد، صالح المتألهین علٌامه طباطبائی قدٌس سرٌه
شنیدم که می فرمودند:« وقتی از عارف کاملی استجازت شد که در حضورش بیتی که غنی از
معرفت بوده، با آهنگی مناسب خوانده شود؟ آن ولیٌ خدای تعالی در جواب فرمودند که:
با استماع آن، خواهم جان سپرد ولی بخواسته شما احترام می گذارم، بخوانید! چون
خوانده شد، بی درنگ طایر عرش آشیان روحش، به کنگره عرش طیران نمود و صفیر حق را
لبیک گفت و با عرشیان همداستان شد!»

و این لطیفه نهانی در حوزه نوآفرینی، گاهی طریقه بدیعی
ستایش خیز می آفریند. همه ما می دانیم که یکی از امتیازات غزلهای حافظ این است که
هر بیتی از هر غزلش، معنای مستقلٌی دارد که ظاهرا با قبل و بعدش بی ارتباط است و
همین امر موجب ایراد شاه شجاع بر حافظ شد و حافظ در جواب شاه شجاع، این استقلال را
سبب اشتهار اشعار حافظ در آفاق قلمداد کرد و گفت: اشعار همگنانش که چنین حسن و
ملاحتی را ندارد، از دروازه شیراز بیرون نمی رود و نزدیک بود که جان خود را بخاطر
این صراحت لهجه ببازد که با شفاعت بعضی، شاه شجاع از گستاخی او در گذشت. بهرحال در
عین اینکه هر بیتی استقلال در معنائی و هدفی دارد، امٌا معنی و غرض خاصٌی را که مجموعه
عزل الهام می کند، صورت وحدانی به آن می بخشد، و پیوستگی و یگانگی ابیات بظاهر
مستقل و بیگانه از همدیگر را فراهم می آورد و در جذٌابترین سیما دلبری می نماید.

و این لطیفه نهانی گاهی در شکل باز آفرینی جلوه می کند،
معجزه می سازد و خرق عادت می کند، به این معنی که جواهر معارفی که طوفان گذشت
روزگار بر آنها گرد نسیان افشانده و مدفونشان نموده، با هنرمندی بازآفرین عارف در
نهایت ظرافت و استادی، پرداخت می شوند و با صیقلی و جلای ماهرانه، صفا و تابندگی
خود را باز می یابند و در سلکی منظوم شده، همچون قلاده ای مغبوط به گردن روزگار
آویخته می گردد، و دیده اهل بصیرت را خیره می سازد.

همانگونه که نقاش هنرمند با درهم آمیختن چند رنگ اصلی،
تصویرهای اعجاب انگیز پدید می آورد، بازآفرین نیز از موادٌ متروک و فراموش شده، تابلوی
از معارف ترسیم می کند که دیده دل بیننده صاحبدل را خیره و ذهن آگاه او را به
نوسان و اهتزاز در می آورد و او را در طریق رهروی، چالاک و سریع می کند و نازنین
منشی و عافیت طلبی را در وی می سوزاند و رندانه با این عافیت سوزی، او را رهبری می
نماید.

نقش نوینی از معارف

قبله عظمای اهل دل، امام بزرگوار قدٌس سره که ده ها
نوآفرینی در ابعاد مختلفه دارند و از موضوعات بحث این مقاله بیرون است. حقا طلایه
وصیتنامه سیاسی الهی حضرتشان، عالی ترین شکل بازآفرینی در ارتباط با لطیف ترین
معارف الهی است. و همانگونه که در غزلیات خویش با بکارگیری واژه ای چند از می و
جام و ساغر و پیر و دلبر و پروانه و شمع و سبوی عشق و خرقه و حلقه زلف و دریای فنا
و کوس انا الحق و خال لب و چشم بیمار… وجدها و شورها پدید آورده و امیدها و عشق
ها و یا غم ها و ناله ها پراکنده و احوال را دگرگون نموده و خواننده و شنونده را
از رنگ تعلٌق پذیری گر چه در برهه ای هم باشد، آزاد می سازد، همانگونه ، واژه های
طلایه این وصیتنامه نیز با درهم آمیختن به نسبت مخصوص، نقش نوینی از معارف را به
نمایش می گذارد که «بیت الغزل» آن «اسم مستأثر» خداوند متعال است که ملاحظه می
کنید:

«الحمد لله و سبحانک اللٌهم صل علی محمد و اله مظاهر جمالک
و جلالک و خزائن اسرار کتابک الٌذي تجلٌی فیه الأحدیٌة بجمیع اسمائک حتٌی المستأثر
منها الذی لا یعلمه غیرک و اللعن علی ظالمیهم اصل الشجرة الخبیثة».

گوئی که بنای انشاء این طلایه بر این اسم مقدس یعنی اسم مستأثر
بوده است و به همین لحاظ گفتیم که «بیت الغزل» این طلایه، همین اسم مقدٌس است که
آن قبله عظمای اهل دل در این مقطع از زمان – مقطعی که آدمیت در حال رکود و مرگ است
– مطرح فرمود و اسمی را که فرو شدن در ژرفای آن مساوی با فنا است از زاویه فراموشی
به عرصه تذکر و اندیشه در آورده است که طبعا جویندگان معرفت را به تفحٌص و تصفٌح
از این اسم مبارک در منابع اسلامی بر می انگیزد که ما بعضی از روایات مربوطه را در
این مقاله نقل می کنیم، سپس به شرح و توضیح آن می پردازیم:

اسم مستأثر:

حضرت امام المحدثین رضوان الله تعالی علیه در اصول کافی
شریف از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند:« ان اسم الله الأعظم
علی ثلاثة و سبعین حرفا و انما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلٌم به فخسف بالأرض
ما بینه و بین سریر بلقیس حتی تناول السریر بیده، ثمٌ عادت الأرض کما  کانت اسرع من طرفة عین و نحن عندنا من الاسم
الاعظم اثنان و سبعون حرفا، و حرف واحد عند الله تعالی استآثر به فی علم الغیب
عنده، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».

(ج 1- ص 230)

– اسم اعظم خدای تعالی بر هفتاد و سه حرف استوار است و نزد
آصف از این حروف، فقط یک حرف بوده است که بدان تکلٌم کرد و زمین ما بین او و تخت
بلقیس فرو رفت تا آنکه سریر را بدست خویش برگرفت، سپس زمین به حالت خود- در یک چشم
بهم زدن – برگشت، و در نزد ما آل بیت از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و یک حرف در
نزد خدای تعالی است که مستأثر و متفرٌد به آن در علم غیب است و لا حول و لا قوة
الا بالله العلی العظیم».

و از امام هادی علیه السلام روایت می کند که می فرمودند:«
اسم الله الأعظم ثلاثة و سبعون حرفا کان عند آصف حرف فتکلٌم به فانخرقت له الارض
فیما بینه و بین سبأ فتناول عرش بلقیس حتی صیٌره الی سلیمان ثم انبسطت الأرض في اقل
من طرفأ عین و عندنا من اثنان و سبعون حرفا و حرف عند الله مستأثر به في علم
الغیب».

(کافی – ج 10 – ص
230)

– اسم اعظم خدای تعالی هفتاد و سه حرف است، نزد آصف یک حرف
بود که بدان تکلم نموده و زمین ما بین او و شهر سبا شکافته شد تا آنکه تخت بلقیس
را به خدمت سلیمان آورد، سپس در کمتر از چشم بهم زدن، زمین به حالت خود برگشت و
گسترده شد، و در نزد ما آل بیت از اسم اعظم ، هفتادو دو حرف است و یک حرف در نزد
خداوند مستأثر و متفرٌد به آن در علم غیب است.

و حافظ بیهقی در کتاب اسماء و صفات، از عبد الله بن مسعود
نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:« من أصابه همٌ أ<
حزن فلیقل: الله اني عبدک و ابن عبدک و ابن امتک في قبضتک، ناصیتی بیدک، عدل فيٌ
قضاؤک ، ماض فيٌ حکمک، اسألک بکل اسم هو لک، سمیت به نفسک او أنزلته في کتابک أو
علمٌته أحدا من خلقک او استأثرت به في علم الغیب عندک، أن تجعل القرآن ربیع قلبی و
نور صدري و ذهاب همٌی و جلاء حزنی. قال رسول الله «ص»: ما قالهنٌ مهموم قطٌ الٌا
ذهب الله همه و أبدله بهمٌه فرحا. قالوا یا رسول الله : أفلا نتعلمهنٌ؟ قال: بلی،
فتعلٌموهنٌ و علٌموهنٌ.                                         (ص 6 و 7)

– اگر به کسی غم و حزنی رسیده، بگوید: خداوندا! من بنده تو
و فرزند بنده و کنیزت، در قبضه قدرتت هستم، در نهایت ناتوانی در دست توانمند توأم
، قضاء و داوریت درباره من، عدل و حکم تو نافذ است، از تو مسئلت می کنم به هر اسمی
که آن برای تو است و خود را بدان نامیدی یا در کتابت نازل فرمودی یا به کسی از
آفریدگانت آموختی یا در علم غیب بدان مستأثر و متفرٌد گردیدی، قرآن را بهار قلبم و
نور صدرم و زوال همٌم و جلاء حزنم گردان. پس آن سرور فرمودند: هیچ مهمومی این
کلمات را نگفت مگر آنکه خدای متعال همٌ او را زدود و شادمانی عوض اندوه به وی
ارزانی داشت. عرض کردند: یا رسول الله! آیا آن را یاد گرفته و حفظ کنیم؟

فرمودند: بلی یاد بگیرید و یاد بدهید.

برای دستیابی به منابع بیشتر می توانید به روایات وارده در
ذیل آیه شریفه:«قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتدٌ الیک
طرفک…» (آیه 40 از سوره نمل) رجوع کنید و در روایاتی هم اسم مستأثر الهی به
الفاظ دیگر آمده یعنی به حمل شایع صناعی همان اسم مستأثر است اما نه به تفسیر لفظ
استیثار، و اگر توفیقی باشد در خلال شرح و توضیح انشاء الله نقل میکنیم و اما شرح
و توضیح روایات مذکوره:

ادامه دارد

 

/

آثار اعمال

اصول اعتقادی اسلام

قسمت سی و یکم

معاد

آثار اعمال 2

آیت الله حسین نوری

یکی از اصول مسلٌم اسلام
این است که اعمال انسانها دارای آثار و عکس العملهائی است بر این اساس ما هرگز
نباید تصوٌر کنیم آنچه که از ما در این جهان صادر می شود محو و نابود می گردد،
بلکه لازم است این حقیقت را همیشه در نظر داشته باشیم که عقائد و باورهای ما و
همچنین گفتار و سخنهای ما و کردار و روحیٌات و ملکات اخلاقی ما همه و همه مانند
بذری در مزرعه این جهان کشت می شود و این بذر دو مرتبه محصول می دهد نخست در این
عالم و از آن پس در عالم دیگر.

و بعبارت دیگر اعمال ما
دو مرتبه چهره واقعی خود را بما نشان می دهد یکی در این جهان و دیگر در جهان آخرت.

این اصل را قبل از هر
منبع و مدرکی در قرآن مجید که مهمترین و عالیترین منبع آثار اسلامی است بطور روشن
می بینیم.

قرآن مجید سرچشمه تمام
حوادث و رخدادهای جهان انسانها، نعمت ها، عذابها، سعادتها، سقوطها، عزٌت ها، ذلٌت
ها، عظمت ها، نکبت ها، پیشرفتها و عقب ماندگیها اعمٌ از فردی و اجتماعی، فرهنگی و
اقتصادی را اعمال انسان معرٌفی می کند و با کمال صراحت می گوید،« ظهر الفساد في
البرٌ و البحر بما کسبت ایدی النٌاس »[1].

در خشکی و درفا فساد که
محصول دست انسانها است پدید آمده است.

و نیز می گوید:« و لو
انٌ اهل القری آمنوا و اتٌقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض »[2].

اگر اهل آبادیها همه
ایمان آورده و پرهیز کاری از گناهان را پیشه خود میساختند ما درهای برکات را از
آسمان و زمین بر روی آنها می گشودیم.

و نیز می فرماید:« ان
الله لا یغیٌر ما بقوم حتی یغیٌروا ما بانفسهم»[3].

یعنی: خداوند هرگز وضع
ملٌتی را – تا آنها خودشان را تغییر ندهند – تغییر نمی دهد.

اینها نمونه هائی است از
آثار اعمال انسانها در این عالم و درباه آثار و نتائج اعمال در جهان آخرت نیز
نمونه های فراوانی در این کتاب الهی وجود دارد که ذکر یکی از آنها ر این مقاله
کافی است: بسم الله الرحمن الرحیم

«اذا السٌماء انفطرت و
اذا الکواکب انتثرت و اذا البحار فجٌرت و اذا القبور بعثرت علمت نفس ما قدٌمت و
اخٌرت… ان الأبرار لفی نعیم و ان الفجٌار لفی جحیم»[4].

در این سوره در ابتدا از
پدید آمدن رستاخیز عظیم قیامت سخن می گوید که: هنگامی که آسمان شکافته شود،
هنگامیکه ستارگان فرو ریزند و پراکنده شوند هنگامی که آب دریاها منفجر شود و
هنگامی که مردم از قبرها برانگیخته شوند در آن هنگام هر که انسانی بهر چه از عمل
نیک و بد که در ایٌام زندگی خود انجام داده و همچنین به آثاری که پس از خود در
دنیا باقی گذاشته ولی پی آمدهای آنها به او رسیده است پی می برد و از ا« مطلع می
شود از آن پس مردم را بطور کلی از لحاظ اعمال و پی آمد اعمالشان دو دسته می کند:
انجام نیکوکاران را بهشت و پایان کار بد کاران را جهنم معرٌفی می نماید.

پیغمبران الهی نیز که
شاگردان مکتب خداوند می باشند همواره آثار اعمال انسانها را به آنها گوشزد می کنند
همانطور که اطبٌاء با سازمان بدن و کار آن آشنائی دارند و می دانند هر نوع غذائی
که انسان مصرف می کند در سازمان بدن چه عکس العملی ایجاد می کند انبیاء نیز به
قوانین خلقت و اسرار طبیعت بوسیله وحی الهی آشنائی کامل دارند و از سنٌت الهی
باخبرند و میدانند هر نوع عملی که از انسان ها سر می زند چه اثری در اینجهان و
آنجهان در وضع زندگی آنها می گذارد آنها از راه نبض به وضع مزاجی انسانها پی می
برند و اینها نبض عالم وجود را در دست دارند.

مولوی این حقیقت را
اینچنین بیان می کند:

ما طبیبانیم شاگردان حق     بحر قلزم دی ما را فانفلق

آن طبیبان طبیعت دیگرند      که بدل از راه نبض بنگرند

ما بدل بیواسطه خوش
بنگریم                کز فراست ما بعالی منظریم

آن طبیبان غذایند و ثمار                جان حیوانی بدیشان استوار

ما طبیبان فعالیم و مقال       ملهم ما پرتو نور جلال

کاینچنین فعلی ترا نافع
بود    و آنچنان قولی ترا قاطع بود

این چنین قولی ترا پیش
آورد و آنچنان فعلی ترا نیش آورد

آن چنان و اینچنین از
نیک و بد               پیش تو بنهیم و
بنمائی جدٌ

گر تو خواهی این گزین و
خواهی آن        زهروشکر سنگ و گوهر شد عیان

آن طبیبان را بود بولی
دلیل   وین دلیل ما بود وحی جلیل

دست مزدی می نخواهیم از
کسی دست مزد ما رسد از حق بسی

در فرهنگ ناب اهلبیت
عصمت و طاهرت علیهم السٌلام نیز که نقش حضرت پیغمر اکرم(ص) را در هدایت بشر و
ولایت بر جهان هستی دارند احادیث بسیاری که انسانها را از آثار و نتائج اعمال آنها
در این جهان و آن جهان باخبر می سازد وجود دارد مخصوصا آنها در ضمن بیان این اصل
از اینکه پیروان این مکتب در گرفتاریها و پیش آمدهای ناگوار تقصیر را به گردن روزگار
بیندازند یا این قبیل جریانها را به حساب شانس و اقبال (منهای اعمال انسان)
بگذارند بر حذر می داشتند.

روی حسن بن سعید که مردی
از راویان حدیث بود به قصد درک فیض محضر مبارک حضرت هادی (ع) از منزل خارج شد و در
مسیر خود از میان جمعیتی که برای منظوری ازدحام کرده بودند عبور کرد در این بین
سواره ای با او با شدٌت برخورد کرد شانه حسن سخت آسیب دید و یکی از انگشتانش نیز
سخت مجروح گردید و لبایش پاره شد هنگامی که به محضر آنحضرت رسید: گفت چه روز شومی
بود!

حضرتش فرمودند: ای حسن
تو با اینکه با ما ارتباط داری با این منطق حرف می زنی؟ در پیش آمدها تقصیر را
بگردن روز و روزگار می گذاری؟

حسن با شنیدن این کلام
متنبٌه شد و متوجه گردید که اشتباه کرده است عرض کرد: مولای من استغفار می کنم به
خطای خود پی بردم.

حضرت توضیح بیشتر داد و
فرمود: روزگار چه تقصیری دارد؟ ناراحتیها و جریانهای زندگی با اعمال انسانها مربوط
است.

ای حسن این را بدان که
خداوند خلقت را طوری قرار داده است که پیش آمدهای این دنیا و آن دنیا (آنچه که با
سعادت و شقاوت انسانها مربوط می شود) با اعمال انسانها ارتباط کامل دارد[5].

ما برای نمونه قسمتی از
این دسته احادیثی که از حضرت رسول اکرم (ص) و اهلبیت باعظمتش صادر گردیده و
نمایانگر آثار اعمال در صحنه این جهان و آنجهان است در اینجا یادآور می شویم.

الف- حضرت پیغمبر (ص) فرمودنند نیکی و احسان به مردم انسان
را از سقوط و گرفتاریها نگاه می دارد و دادن صدقه آتش غضب خداوند را خاموش می کند
و احسان و نیکی به خویشاوندان عمر انسان را زیاد می کند و فقر را از بین می برد [6].

ب- و فرمودند: کسیکه در راه نیکی و احسان به خویشاوندان خود
با بذل مال و تحمٌل زحمت گام بر می دادر خداوند بهر گامی چهل هزار حسنه به او
عنایت می کند و درجه و مقام او را بالا می برد [7].

ج- حضرت صادق (ع) فرمودند: ارتباط و نیکی با خویشاوندان مرگ
را به تأخیر می اندازد و موجب افزایش مال و ثروت انسان و محبوبیت او در محیط
خانوادگی می گردد.[8].

د- و فرمودند: ارتباط و احسان به خویشاوندان خانه ها را
آباد و عمرها را طولانی می کند و رسیدگی به حساب در روز قیامت را برای انسان آسان
می گرداند [9].

هـ – حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: مهربانی و نیکی به
خویشاوندان عمر را زیاد می کند و صدقه پنهانی آتش غضب خداوند را خاموش می گرداند و
قطع رابطه با خویشاوندان و قسم دروغ خوردن خانه ها را ویران می کند و نسلها را
منقرض می سازد [10].

و- حضرت صادق (ع) روزی به یکی از راویان حدیث که میسٌر نام
داشت فرمودند: ای میسٌر چکار انجام می دهی بر عمرت افزوده شده است. او در پاسخ گفت
من از جوانی به اجرت کار می کنم و روزی 5 درهم می گیرم و با آن دائی خود را که بی بضاعت
است اداره می کنم [11].

ز- حضرت صادق علیه السٌلام فرمودند: نگهداری رابطه
خویشاوندی و احسان به خویشاوندان:

1.   
اعمال انسان را پاگیزه می کند.

2.   
اموال او را افزون می گرداند.

3.   
حساب روز قیامت را آسان می کند.

4.   
بلاها را برطرف می نماید.

5.   
عمر را افزایش می دهد [12].

ح- حضرت پیغمبر (ص) فرمودند: ثواب صدقه 10 برابر و ثواب قرض
دادن 18 برابر و ثواب احسان به برادر دینی 20 برابر و ثواب احسان به خویشاوندان 24
برابر است [13].

بطور خلاصه از احادیث معتبر اسلامی این مطلب بطور روشن
استفاده می شود که دین مقدس اسلام عنایت زیاد به این موضوع دارد که هر انسانی با
خویشاوندانش باید مربوط باشد و رابطه خویشاوندی را همیشه حفظ کند و هرگز پیوند
قرابت را با آنها قطع نکند و رفتار انسان با آنها با طرز رفتار با بیگانگان باید
تفاوت داشته باشد در درجه اول باید هر چند روز یکبار (این موضوع با دوری و نزدیکی
خویشاوند و همچنین با دوری و نزدیکی راه فرق می کند) به ملاقات آنها برود و به
آنها سری بزند و حالی بپرسد این ملاقات و دیدار آنقدر مهم است که:

ط- حضرت پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: هر چند به یک سلام کردن
هم باشد رابطه خویشاوندی خود را حفظ کند [14].

ی- و نیز فرمودند: به کسانی که هم اکنون از امٌت من، حضور
دارند و کسانی که غائب هستند و حتٌی افرادی که در صلب پدران و رحم مادران می باشند
توصیه می کنم که با خویشاوندان خود ارتباط برقرار بسازند هر چند برقرار داشتی این
ارتباط احتیاج به یک سال راه پیمودن باشد [15].

و بالاخره با آنها با مهربانی برخورد کردن و احتیاجات آنها
را در صورت امکان برآورده کردن و در صورت قدرت انسان و نیاز آنها به آنها کمک مالی
کردن و همچنین از کمکهای غیر مالی نیز مضایقه نکردن و در غیاب آنها برای آنها دعا
کردن و در موقع دعا آنها را فراموش نکردن و با فرستادن نامه از آنها احوال پرسی
کردن و آنها را در جریان احوال و اوضاع خود قرار دادن… اینها همه نمایانگر صله
ارحام و حفظ رابطه خویشاوندی است و مخصوصا اینها درباره خویشاوندان نزدیک مانند
پدر و مادر و برادر و خواهر مورد تأکید بیشتری است.

و این موضوعات را رعایت نکردن نشانگر قطع رحم و مراعات
نکردن پیوند خویشاوندی است که یکی از گناهان کبیره است و آثار زیانباری از قبیل
کوتاهی عمر و ویرانی آبادیها را در این دنیا به بار می آورد و در آخرت موجب
محرومیٌت از بهشت و نعمت های الهی و باعث عذاب می گردد.

ک- حضرت پیغمبر اکرم (ص) فرموندن خداوند متعال فرموده است:
به عزٌت و جلال خودم سوگند کسیکه شراب می خورد و کسیکه پیوند قرابت خود را قطع می
کند هرگز داخل بهشت نخواهد شد [16].

ل- حضرت صادق (ع) فرمود: کیسکه احترام و حق پدر و مادر را
رعایت نمی کند و همچنین کسیکه با خویشاوندان خود رابطه خویشاوندی را قطع می کند از
بوی بهشت محروم خواهد بود[17].

م- حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: کسیکه رعایت یک موضوع را
برای من ضمانت کند من 4 چیز را برای او ضمانت می کنم. او برای من رعایت صله ارحامش
را ضمانت کند من ضمانت می کنم: [18]

1.   
خداوند اور را دوست می دارد.

2.   
روزیش را وسعت می بخشد.

3.   
عمرش را خداوند افزایش می دهد.

4.   
داخل بهشتش می گرداند.

ادامه دارد



[1]
سوره روم- آیه 41.

/

شهادت دو یار با وفای امام رجائی و باهنر

شهادت دو یار با وفای
امام رجائی و باهنر

هشتم شهریور ماه، یادآور
خاطره تلخ و دردناکی است که برای همیشه ذائقه مردم ما را تلخ کرده است، هر چند این
مصیبت هولناک نیز مانند دیگر مصیبت ها، جز رسوائی و نومیدی برای منافقین و سربلندی
و شهامت برای اسلام و مسلمین نداشت. آن کوردلان پلید با انفجار مقرٌ نخست وزیری،
دو نفر از زبده ترین و عزیزترین چهره های فداکار و ایثارگر ملٌتمان را با فجیع
ترین وضعی در آتش کینه و حقد خود سوزاندند، به این خیال خام که مردم را به وحشت
انداخته و انقلاب را به خطر افکنند، ولی از آنجا که خداوند دشمنان ما را احمق و
نادان قرار داده و همواره امدادهای غیبی و فیوضات مقدسه اش را بر سر این ملٌت و
این کشور مستدام داشته، این بار نیز مانند بارهای قبل، جز ناکامی و روسیاهی برای
دشمن و انسجام و وحدت افزونتر برای ستمدیگان این مرز و بوم، ثمره ای دیگر نداشت. و
آن آتشی که بنا بو انقلاب ما و شخصیتهای محبوب ما را بسوزاند، ریشه منافقین را
سوزاند و آن دو روح بزرگ، همراه با دیگر شهیدان انقلاب خونین اسلامی، به ملکوت
اعلی پیوستند و نام مقدسشان برای همیشه در این دیار زنده است و اگر جسمشان در میان
ما نیست، روح و روانشان زنده است و در قلوب مؤمنین جای دارند.

چه خوش است سخن محبوب؛
بگذارید از امام عزیزمان«ره» بگوئیم که در شهادت این دو یار باوفای اسلام، شهید
باهنر و شهید رجائی چه فرمود  چگونه ملت ما
را تسلٌی و دلداری داد:

«… آنها گمان می کنند
که افکار مؤمنین و ملت بپا خاسته ما همچون افکار غرب زده ها و غرب است که جز بدنیا
فکری نمی کنند، جز متاع دنیا را نمی بینند! ملتی که از اول، از صدر اسلام،
پیشوایان او جان خود را فدا کردند برای هدفشان که آن خدا و اسلام است، به این
مسائل و این امور از بین نخواهند رفت و سستی نخواهند داشت… در عین حالی که مصائب
اینها مشکل است برای ما، لکن کشور ما و ملت ما با تمام قدرت ایستاده اند تا همچون
شهدائی تقدیم کنند و هیچ راه عقب نشینی ندارند و فکر به سستی نمی کنند. آن کوردلان
که گمان کرده اند جمهوری اسلامی با نبود چند نفر از بین خواهد رفت و سقوط خواهد کرد،
آنها افکارشان اسلامی نیست و از اسلام و ایمان خبر و اطلاعی ندارند و افکارشان
مادی و برای دنیا کار می کنند و به هوای دنیا هستند … کشوری از رفتن شخصیتهای
خود تزلزل پیدا می کند که افراد آن ملت، دل به شخص بسته باشند اما کشوری که دل او
به خدا بسته است و برای خدا قیام کرده است و از اول «نه شرقی، نه غربی، جمهوری
اسلامی» را ندا داده است و با بانک «الله اکبر» صغیر و کبیر، زن و مردش، در صحنه
حاضر شده اند، هرگز شکست ندارد…».

آری ! گر چه این دو شهید
عالقدر رجائی و باهنر بسیار با ارزش و محبوب بودند و لی با رفتن آنان، چون در راه
خدا و برای خدا بود، نه تنها شکستی رخ نداد که انسجام ملت بیشتر و قدرت جمهوری
اسلامی افزونتر و انقلاب خونبارمان مصون تر از گذشته شد. و دنیا فهمید که در برابر
مردمی که نیروی ایمان دارند و برای شهادت آغوش باز کرده اند، و پیوسته در صحنه
نبرد با دشمنان، آماده و مهیٌا هستند، نمی توان ایستادگی کرد.

ملت ما مبارزه را از
حسین علیه السلام به ارث برده است و اگر این عزیزان آن روز نبودند، که جواب «هل من
ناصر ینصرنی؟» ابی عبد الله سلام الله علیه را بدهند، امروز و فردا و همیشه در
میدان کربلا ایستاده اند و هر روز خود را عاشورا می پندارند و با دل و جان، پاسخ
مثبت به امام و پیشوای خود می دهند و در برابر قدرتهای منحرف راست و چپ و کلیه
نیروهای شیطانی، یک ندا سر داده و یک فریاد اعتراض بلند می کنند که: «هیهات منٌا
الذٌلة» و اگر همین یک شعار از حادثه کربلا مانده بود، برای مردان خدا بس بود که
عزت و شرف خود را از عزٌت الهی بدانند و هرگز نکذارند این عزٌت مقدٌس، لکه دار شود
و خدای نخواسته برای رفاه بیشتر یا امنیٌت زیادتر، عزٌت خود را از دست بدهند که
خدا فرمود: «العزة لله و لرسوله و للمؤمنین» – عزت در انحصار خدا و رسولش و مؤمنین
است و برای کفار و منافقین جز ذلٌت و رسوائی نیست بشرط اینکه ما از چاچوب این عزٌت
بیرون نرویم و شعار امام حسین «ع» را در تمام زمان ها و مکان ها و شرایط زندگی،
زنده نگه داریم که فرمود: « هیهات منٌا الذٌلة» و بدینسان بی گمان، آن حضرت ما را
پذیرا خواهد بود و این پذیرش برای ما بهتر است از تمام دنیا و نعمتهای زود گذر آن.
چه رسد به اینکه بخواهیم برای رسیدن به حطام دنیا، از اصول مقدس مذهب و انقلاب خود
دست برداریم که در آن صورت مردگانی هستیم، به ظاهر زنده. امیر مؤمنان علیه السلام
فرمود: زندگی در مرگ با عزٌت است و مرگ، در زندگی با ذلٌت.

17 شهریور، روز ننگ شاه

شاه خائن و اربابانش
برای پیشگیری از سرنگونی قریب الوقوع خود و جلوگیری از رشد نهضت اسلامی، تصمیم بر
این گرفتند که راهپیمائی 17 شهریور 57 را که عصر پنجشنبه 16 شهریور اعلام گردیده
بود، با خشونت هر چه تمامتر و با کشتار وسیع مردم و اعلام حکومت نظامی، ملغی ساخته
و با به شهادت رساندن افراد مؤثر در ایجاد راهپیمائی های میلیونی، رشد کیفی نهضت
را متوقف ساخته و ضربه ای اساسی – که ترمیم آن نیاز به مدتی طولانی خواهد داشت –
به حرکت اسلامی وارد آورند ولی از آنجا که امام با پیامهای مکرر خود ، ملٌت را
ساخته و فرهنگ شهادت را به او آموخته بود، این نمایش های خونین چیزی جز اعطای
صلابت بیشتر به مردم نداشت.

تا آن روز بسیاری از بی
تفاوت ها و راحت طلب ها، دنبال جای امنی برای خود می گشتند و در هیچ راهپیمائی و
تظاهراتی شرکت نمی کردند و نسبت به نهضت ، بی تفاوت بودند ولی آن کشتار وحشیانه
جمعه سیاه ، عاطفه آنها را نیز به جوش آورد، و مردم را مصمٌم تر و راسخ تر و
استوارتر ساخت.

امام قدس سره با پیام
بسیار گرم و امیدوار کننده اش، روح تازه ای در کالبد ملٌت دمید و راه مبارزه را
آسانتر ترسیم نمود و امید پیروزی را در قلبها افزونتر ساخت. در آن پیام تاریخی اش
که بمناسبت این کشتار وحشیانه، صادر فرموده بود، آمده است:

«… چهره ایران امروز
گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم می خورد. آری! اینچنین است راه
امیرمؤمنان علی علیه السلام و سرور شهیدان امام حسین علیه السلام. ای کاش «خمینی»
در میان شما بود و در کنار شما، در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد. ملت
ایران، مطمئن باشید که دیر یا زود پیروزی از آن شما است».

امام ضمن دادن امید
پیروزی به ملت، از آنان می خواهد که در این نهضت – که به اوج خود رسیده است- هر چه
بیشتر پایداری و استقامت کنند و روحیه جامعه را تقویت نمایند و صفوف خود را برای
مقابله با دشمن، در آینده متشکل تر کنند.

مردم هم که تنها به امام
چشم دوخته بودند و رهنمودهای معظم له را، تنها راه رهائی می دانستند، کلمه کلمه به
سخنان حضرتش گوش فرا داده و آن واژه های مقدس را در عمل، ترجمه می کردند، امام که
از غربت پیام می داد، آنچنان سخنانش در دلها می نشست که دنیا را به وحشت انداخته و
دشمن را سر تا پا مضطرب ساخته بود. و این بار دیگر نه حکومت آشتی ملی، شاه را نجات
می داد و نه نمایش میل رژیم به آزادی بخشی و نه حکومت نظامی، زیرا امام بر قلوب
مردم حکومت می کرد و جائی که حق حکومت داشت باطل نمی توانست عرض اندام کند؛ این
بود که خیلی زود، شاه به بن بست نهائی رسید و برای نجات خود، فرار کرد و به
گورستان شتافت. باز هم آمریکا در پی چاره بود و این بار یکی از چهره های بظاهر
ملٌی که از مدٌتها پیش در آخورشان ارتزاق کرده بود، پا به میدان نبرد گذاشت و چه
زود فهمید که این عرصه سیمرغ نه جولانگه او و نه جولانگه اربابان او است.

از این روی، می توان
گفت: 17 شهریور راه مبارزه را شتاب بخشید و هموار کرد و شاید اگر این کشتار بی
رحمانه و به شهادت رساندن صدها انسان پاک نبود، به این زودی انقلاب به پیروزی نمی
رسید؛ از این روب بود که امام این روز بزرگ را «یوم الله » خواند و بر ما است که
این « یوم الله » را برای همیشه گرامی و بزرگ بداریم و از آن فداکاریها و
ایثارگریها و شهادت ها در غربت، تجلیل و تعظیم نمائیم. و السلام.

 

/

آزادی در انتخاب راه

هدایت در قرآن

تفسیر سوره رعد

قسمت بیست و سوٌم                                         آیت الله
جوادی آملی

آزادی در انتخاب راه

«له معقٌبات من بین یدیه
و من خلفه یحفظونه من امر الله إنٌ الله لا یغیٌر ما بقوم حتٌی یغیٌروا ما بأنفسهم
و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مردٌ له و ما لهم من دونه من وال ».

(آیه 11 از سوره رعد)

پس از بحث پیرامون مسأله
معاد و مسأله ضرورت وحی از نظر ترتیب آیات این سوره، به ربوبیٌت حق تعالی پرداخته
شد و در این زمینه مسائلی بعرض رسید که روشن شد: خدای سبحان به جمیع شئون انسان
عالم و آگاه است زیرا انسانی که تحت ربوبیٌت خداوند است، باید جمیع شئونش معلوم حق
تعالی باشد و اینکه تمام کارهائی را که انسان انجام می دهد تحت حیطه علمی و قدرت
حق سبحانه و تعالی است و مأموران الهی انسان را از خطرها حفظ می کنند تا اجل معیٌن
فرا رسد. و اگر خدای سبحان بخواهد نعمتی را که به مردم ارزانی داشت، از آنها
بگیرد، تا تغییر روحیه ندهند از آنها نخواهد گرفت و اگر قومی را مشمول سخط و غضب
خود قرار داد، هیچ عاملی نمی تواند جلوی اراده خداوند را بگیرد.

در این فراز از آیه که
می فرماید: « ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» ، چند مطلب مطرح شد:

اوٌل – بین عمل صالح فرد
و جزای اخرویش، رابطه ضروری است. و قرآن کریم این را یک اصل مسلٌم می داند.

دوٌم- بین اعمال صالحه
امٌت و جزای اخرویشان – که بهشت و مانند ان است – نیز رابطه ضرروی وجود دارد.

سوٌم – اگر امتی به طرف
صلاح و تقوی حرکت کنند، بین صلاح جامعه و امٌت با نزول برکات الهی – چه برکات
معنوی و چه برکات ظاهری و مادی – از نظر قرآن کریم تلازم و رابطه ضروری است.

چهارم – بین عمل صالح
فرد با برکتهای ظاهری و دنیائی، تلازمی وجود ندارد. در این زمینه نه برهانی عقلی
اقامه شده و نه دلیلی نقلی وجود دارد، بلکه از آن طرف آیاتی است که مضمون آنها می
فرماید : ما ممکن است مؤمن را به سختی معیشت و نقص در اموال و انفس و ثمرات گرفتار
نمائیم. پس چنین نیست که اگر فردی با تقوا و عمل صالح شد، روزیهای دنیا و برکات
ظاهری او هم فراوان شود بلکه ممکن است گاهی خداوند به صورت غنی یا فقر او را بیازماید
تا ببیند در حال غنی شاکر است و در حال فقر صابر است یا نه؟

پنچم – آیا بین فساد
جامعه با سخط و عذاب الهی، تلازم ضروری و قطعی وجود دارد یا خیر؟ و همچنین بین
فساد و تباهی یک فرد با عذاب و سخط الهی – درباه خصوص همان فرد – تلازم ضروری است
؟ بر این مطلب نیز هیچ برهان عقلی اقامه نشده و دلیل نقلی وجود ندارد. تنهای در
حدٌ تهدید هم عقل دلالت می کند و هم نقل، اما در حد ضرورت اثباتش مشکل است. البته
اگر افراد جامعه ای فاسد شدند، ممکن است خداوند در دنیا آنان را کیفر دهد یا در
آخرت و در دنیا و آخرت آنها را مجازات کند اما بالضروره و حتما آنها را در دنیا
مؤاخذه کند، بر این مطلب هیچ برهانی اقامه نشده است.

در سوطه طلاق، آیه سوٌم
آمده است: «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب »- البته در این
آیه وعده رزق و روزی دادن به انسان باتقوا – بدون آنکه احتمالش را بدهد- داده شده
است و لی این آیه، مانند آن آیه سوره اعراف (آیه 96) نیست که می فرماید: «و لو أن
اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السٌماء و الارض»- اگر اهالی شهرها
ایمان می آوردند و تقوای الهی داشتند، بتحقیق که برکات آسمان و زمین را بر آنها می
گشودیم. این چنین وعده ای راجع به صلاح فرد و نزول برکات بر او نیست بلکه تنها در
مورد جامعه وامٌت است .

رزق و روی مؤمن

پس در مورد مؤمن و انسان
باتقوا، خداوند وعده داده است که او را از فشار می رهاند و روزیش را از راههائی
تأمین می کند که هرگز احتساب نکرده و احتمالش را نداده است، برای اینکه توحیدش قوی
تر و ایمانش به خداوند افزونتر گردد و امٌا آن وعده برکات از آسمان و زمین، تنها
در مورد جامعه ای است که با تقوا گشته و ایمان به خدا آورده است.

در روایات زیادی معنی
آمده است که خداوند به تحقیق روزی مؤمن را از راهی تأمین می کند که در حساب و
خیالش هم نیامده است. حضرت رسول صلٌی الله علیه و آله می فرماید:« ابی الله ان
یجعل رزق عباده المؤمنین من حیث یحتسبون »[1]
خداوند ابا دارد که رزق و روزی بندگان مؤمنش را از راهی تأمین کند به به حساب آنها
می آید.

امام صادق سلام الله
علیه می فرماید :« انٌ الله جعل ارزاق المؤمنین من حیث لا یحتسبون، و ذلک انٌ
العبد اذا لم یعرف وجه رزقه کثر دعاءه»[2]
همانا خداوند روزی مؤمنین را از راههائی که به حساب نمی آورند قرار داد، زیرا هر
آینه بنده نداند از چه راهی روزیش تأمین می شود، نیایش و دعایش افزوی می گردد.

امیداوری به چیزی که
نیست

و بهمین مناسبت است که
حضرت امیر سلام الله علیه می فرماید: « کن لما لا ترجو ارجی منک لما ترجو »- از
چیزی که امید نداری امیدوارتر باش .

آنگاه حضرت به سه نمونه
از نمونه های قرآن کریم استشهاد می کنند : «فان موسی بن عمران علیه السٌلام خرج
یقتبس لأهله نارا فکلمه الله عزٌو جلٌ، فرجع نبیا، و خرج ملکأ سبأ فأسلمت مع
سلیمان علیه السٌلام و خرج سحرة فرعون یطلبون العزة لفرعون فرجعوا مؤمنین» [3]– زیرا
حضرت موسی علیه السٌلام به امید آتش رفت که خانواده اش را گرم کند(نور نبوٌت نصیبش
شد )، خداوند با او سخن گفت و پیامبر بازگشت و ملکه سبأ (به نیت کشورداری) خارج شد
، پس بر دست حضرت سلیمان علیه السٌلام مسلمان شد و ساحران فرعون به قصد پیروزی
فرعون خارج شدند ، پس مؤمن باز گشتند .

پس اینکه در آیه آمده
است که مؤمن من حیث لا یحتسب روز داده می شود، به این معنی نیست که درهای رحمت و
برکات مادی بر روی او گشوده می شود هی چند از برکات معنوی الهی برخوردار هم باشد
زیرا برکتهای مادٌی کمال نیست که خدای متعال به مؤمن مرحمت فرماید. خداوند آنچه
کمال هست به مؤمن می دهد ولی وفور نعمت و داشتن مال زیاد و برخورداری از نعمتهای
ظاهری کمال نیست که خداوند به مؤمن عطا فرماید.

برکات ظاهری کمال نیست

به همین مناسبت استدلال
بسیا جالبی حضرت امیر علیه السٌلام دارند ؛ حضرت به این مضمون می فرمایند که : شما
برکتهای ظاهری را کمال به حساب نیاورید. آنگاه اضافه می فرمایند: در اینکه رسول
الله صلٌی الله علیه و آله و سلٌم، این برکات ظاهری را نداشت، حرفی در آن نیست.
حال شما از این دو امر خارج نیستید : یا باید بگوئید که این برکات ظاهری کمال است
و این کمال را خدای سبحان به اعز خلقش و به حبیبش نداده است و این نقص است زیرا از
مسلمات دین است که خداوند آنچه کمال بوده به پیامبرش عطا فرمود. و یا باید بپذیرد
که این برکات ظاهری کمال نیست. حضرت در نهج البلاغه می فرماید: شما بیاندیشید، و
ببینید که خدای سبحان این برکات ظاهری را به پیامبر نداده است، و از این بفهمید که
اینها کمال نیستند زیرا ممکن نیست چیزی کمال باشد و سعادت واقعی در آن باشد و
خداوند آن را برای بهترین و عزیزترین و احبٌ بندگان و مخلوقینش روا ندارد.

بنابراین بین صلاح و
تقوای فرد با نزول برکات دنیائی تلازمی نیست. پس ممکن است یک انسان باتقوا باشد و
مانند یک انسان بی تقوائی از مواهب الهی بر خوردار باشد یا اینکه کمی زندگیش به
سختی بگذرد و شاید مصلحت هم در این امر دوٌم باشد زیرا اگر کسی باتقوا بود و وضع
مالیش هم روبراه شد، ممکن است لطافت و فضیلت تقوی از بین برود.

تحصیل سعادت و شقاوت

و اما در تأمین سعادت و
شقاوت تلازم است و تحصیل سعادت به عهده انسان گذارده شده است. اما تدارکاتش را
خداوند به عهده دارد. به این معنی که انسان هر راهی را که می خواهد، خودش می تواند
انتخاب کند ولی وسائل و تدارکاتش را خداوند به او می دهد. پس اگر کسی امکانات
اطاعت یا امکانات معصیت خواست، خداوند امکانات را در اختیارش قرار داده است و هر دو
سرمایه را به عهده اش گذارده است و این خود او است که راه سعادت یا شقاوت را برای
خویش انتخاب بنماید.

آزادی انسان در اختیار
راه

یک اصل قرآنی است که هر
دو راه را به انسان نشان داده است :« انا هدیناه السبیل اما شاکرأ و اما کفورا»[4]– ما
راه را به او نشان دادیم. پس او است که یا شکر می کند و یا کفران می نماید.

«قل الحق، فمن شاء
فلیؤمن و من شاء فلیکفر»[5]– تو
(ای پیامبر) حق را بگو، پس هر که خواست ایمان می آورد و هر که خواست کافر می شود.

«و هدیناه النجدین»[6]– ما
هر دو راه را به او نشان دادیم. و مانند این آیات.

و اصل دیگر قرآنی این
است که راه خوب نیز از سوی خداوند مشخص و معین شده است که پایان آن راه بهشت
جاویدان می باشد و همچنین راه بد و انحرافی نیز مشخص شده است که پایانش دوزخ می
باشد. و هر راهی را که انسان می خواهد بپیماید آزاد است و خداوند تمام وسائل و
امکاناتش را در اختیار او قرار داده است. این چنین نیست که اگر کسی راه عصیان و
تمرٌد را پیش گرفت، خداوند وسائلش را فراهم نسازد و او مجبور به ترک گناه گردد و
همچنین اگر کسی خواست راه اطاعت و بندگی خدا را پیش گیرد، وسائل و امکانات اطاعت
را برایش فراهیم میسازد، پس یک اصل قرآنی مسلٌم است که خداوند وسائل و امکانات هر
دو گروه را مهیٌا و آماده ساخته و این مائیم که باید راه خود را انتخاب کنیم.

اصل قرآنی دیگر این است
که خداوند راه را آسان کرده است: «ثمٌ السٌبیل یسٌره »[7]– پس
راه را آسان نمود. حال کدام راه باشد؟ به انتخاب پوینده آن راه است.

در سوره لیل نیز می
خوانیم: «انٌ سعیهم لشتٌی »- اعمالشان گوناگون و پراکنده است. یک عده که اعمالشان
به سوی صلاح و اصلاح است ، خداوند وعده داده است که کارها را برایشان آسان نماید:
«فاما من اعطی و اتٌقی و صدٌق بالحسنی فسنیسره للیسری ».

و اگر کسی راه معصیت و
گناه را پیش گرفت، خدمات و تدارکات راه معصیت را نیز به او می دهند و راه رفتن به
جهنم را برای او هموار می کنند: «و امٌا من بخل و ا ستغنی و کذٌب بالحسنی فسنیسرٌه
للعسری » بنابر این، اگر کسی راه بی راهه رفت، احکام الهی را تکذیب کرد، به خدا
کفر ورزید ، عصیان و تباهی را پیشه گرفت، خداوند وسلیه جهنم رفتنش را نیز فراهم می
سازد که به آسانی به جهنم برود. تنها نکته ای که در اینجا هست این است که برای هر
دو گروه دو حجٌت فرستاده شده است، یکی از درون و دیگری از برون: «ان لله علی الناس
حجٌة» و خداوند تمام مزایای راه مستقیم و همه مخاطر راه انحرافی را گوشزد کرده است
و حجٌت بر تمام مردم تمام نموده، پس اگر کسی بعد از این روشنائی و حق نمائی، راه
باطل و غیٌ را پیش گرفت، به آسانی به جهنم خواهد رفت: «لیهلک من هلک عن بیٌنه و
یحیی من حيٌ عن بیٌنه».

فرق معاصی و تباهی

البته معاصی و تباهی با
هم فرق می کند، اگر کسی خواست معصیت کند، راه معصیت بر روی او گشوده است ولی اگر
کسی خواست جلوی نظام الهی بایستد و دین خدا را از بین ببرد، به او چنین اجازه ای
داده نمی شود :«یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره »[8] و در
جائی دیگر می فرماید: «و یأبی الله الٌا ان یتم نوره »[9] پس
اگر بخواهند با تباهیشان نور خدا را خاموش کنند، هرگز خداوند چنین اجازه ای به
آنها نمی دهد. آنان که قصد جنگ افروزی دارند، اگر بخواهند مسلمانان را از بین
ببرند و با مسلمانان بجنگند، توانائی دارند ولی اگر نظام اسلام را خواستند بهم
بزنند و نور خدا را خاموش نمایند، هرگز خداوند چنین اجازه ای به آنان نمی دهد:
«کلٌما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله »[10]– هر
وقت آتش جنگی را روشن کردند، خداوند آن را خاموش نمود. پس معاصی شخصی و جزئی را می
توانند انجام بدهند و راه آزمایش جلو همگان باز است و لی در مقدورشان نیست که
امانت الهی و ودیعه خداوندی را که «نور الله » است خاموش کنند و روزی خواهد آمد که
دین الهی در آسمان جهان درخشیدنی خواهد گرفت همچنان که امروز بحمد الله در آسمان
ایران اسلامی می درخشد :« لیظهره علی الدین کله و لو کره الکافرون – و لو کره
المشرکون».

بنابر این، یک وقت بحث
در این است که انسان تا کجا می تواند آزادی داشته باشد، این محدود است و یک وقت
بحث در این است که انسان در سعادت و شقاوت آزاد است و امکاناتش هم فراهم است. و
خداوند به هر دو گروهی که آفریده شده اند چه آنان که راه خیر و صلاح را بروند و چه
آنان که راه باطل و انحرافی را بپیمایند – اختیار داده و در انتخاب راه آزاد قرار
داده است و وسائل لازم را به هر دو گروه عطا فرموده است : « و کلا نمد هؤلاء و
هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا»- ما از عطای الهی به هر دو گروه
بخشیده ایم، و عطای خداوند بر کسی منع نشده است . پس اگر سلامت مزاج یا مال یا
امکانات دیگر لازم باشد به هر دو گروه داده شده است و راه راست از راه چپ نیز مشخص
شده است تا صلاح طلب از فساد جو ممیٌز گردد و خیر خواه از بدخواه مشخٌص شود.

امدام مؤمنین

نکته ای که لازم است
تذکر داده شود که امدادهای خاص برای مؤمنین هست که به درجات عالیه برسند فرمود:«
ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»[11] و
فرمود:« من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» [12].
بنابراین اگر کسی کار بد کرد، یک برابر کیفر می بیند ولی اگر کسی کار خیر انجام
داده، ده برابر پاداش داده می شود. آن کس که دین خدا را یاری کرد، نه تنها خدا
یاریش می کند که او را ثابت و پایدار نگهمیدارد تا حوادث روزگار او را از پای در
نیاورد. این ثبات و استقامت و آن پاداش ده برابر محصول همان امداد غیبی و مخصوص
است، خواه در دنیا باشد و خواه در آخرت.

«و اذا اراد الله بقوم
سوءا فلا مردٌ له و ما لهم من دونه من وال».

(رعد – آیه 11)

اگر خدای سبحان در اثر
تغییر روحیه یک قومی، خواست آنان را مجازات و معاقب کند، هیچ عامل قدرتی جلوی عقاب
الهی را نمی تواند بگیرد، نه عامل درونی و نه عامل بیرونی. نه خودشان آن توان را
دارند که عذاب الهی را رد کنند نه تحت ولایت ولیٌ دیگری هستند که جلوی عذاب الهی
را بگیرد. انسان یا باید مقتدر باشد که رد کند یا پناه ببرد به قدرتمند دیگری که
او عذاب را رد کند ولی خداوند می فرماید که نه خود انسان مقتدر است و نه تحت ولایت
غیر خداوند می تواند به این کار دست یابد.

خداوند می فرماید:« لله
جنود السموات و الأرض »[13]
آنچه در نظام آفرینش است، عبارت از سپاهان حقٌند. پس حال که سرار عالم – از درون
یا از بیرون – مأموران الهی اند و مقتضی تمام است، جلوی اقتضا و تأثیر عذاب خدا را
کی می تواند بگیرد؟! نه ولایت است و نه وقایت، یعنی نه کسی از شما حمایت می کند و
نه خود توان نگهداشتن و جلوی عذاب را گرفتن دارید. و این دو اصل که نه کمک از
بیرون و نه حمایت از درون تأثیری بر آنها دارد، در آیات زیادی از قرآن کریم آمده
است:

مثلا در سوره رعد آیه 34
می فرماید:« لهم عذاب ف- الحیاأ الدنیا و لعذاب الآخرأ اشقٌ و ما لهم من الله من
واق»- برای آنان است عذابی در دنیا و همانا عذاب آخرت سهمگین است و هیچ نگهدار و
محافظی از عذاب الهی نخواهند داشت. و در آیه 37 همین سوره می فرماید:« … مالک من
الله من وليٌ و لا واق».

ادامه دارد



[1]– بحار الانوار – ج 77 – ص 164.

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

خوشبختی

خوشبختی یکی از گمشده های بشر است و در این زمینه، سخن ها
بسیار گفته شده و تاکنون بشر امروز به خوشبختی دست نیافته است. حال به سخنان
معصومین علیهم السٌلام بنگریم و خوشبختی را از لسان اهل بیت استماع کنیم:

*پیامبر اکرم «ص»:

»من سعادأ ابن آدم استخارته الله و رضاه بما قضی الله »

(بحار – ج 77 – ص
159)

از سعادت فرزند آدم این است که طلب خیر از خدا بکند (و
کارها را به او واگذار نماید) و به آنچه خداوند خواسته است، راضی و خشنود باشد.

*پیامبر اکرم «ص»:

«السعید من اختار باقیة یدوم نعیمها، علی فانیأ لا ینفد
عذابها و قدٌم لما تقدٌم علیه ممٌا هو في یدیه قبل أن یخلٌفه لمن یسعد بانفاقه و
قد شقی هو بجمعه».

(بحار – ج 77 – ص
188 )

انسان سعادتمند کسی است که دنیای باقی را که نعمتهایش
جاویدان است بر دنیای فانی که سختیهایش پیوسته است مقدٌم بدارد و آنچه در دستش است
برای آن دنیای باقی، قبل از خودش بفرستد و آنها را واگذار نکند به کسی که خرسند از
مصرف کردنش خواهد بود در حالی که او با رنج و تعب، آنها را بدست آورد.

*پیامبر اکرم«ص» به امیر المؤمنین «ع»:

«ان السعید کل السعید حق السعید من اطاعک و تولٌاک من
بعدی».

(امالی مفید- ص
95 )

همانا خوشبخت حقیقی و واقعی کسی است که پس از من تو را –ای
علی – اطاعت کند و از تو پیروی نماید.

*پیامبر اکرم «ص»:

«اسعد الناس من خالط کرام الناس ».

(بحار – ج 74- ص
185 )

سعادتمند ترین مردم کسی است که همنشین مردان بلند همٌت و
جوانمرد باشد.

*امیر المؤمنین علیه السٌلام :

«ان اسعد الناس في الدنیا من عدل عمٌا یعرف ضرٌه، و إنٌ
اشقاهم من اتٌبع هواه».

(بحار – ج 75- ص
335 )

خوشبخت ترین مردم در دنیا کسی است که از آنچه به او زیان می
رساند دوری جوید و شقاوتمند ترین مردم کسی است که پیروی از هوای نفس کند.

*امیر المؤمنین علیه السلام:

1-     
«اذا اقترن العزم بالحزم کملت السٌعادة ».

2-      «من کمال السٌعادة، السعي في اصلاح
الجمهور ».

3-      «اعظم الناس سعادة اکثرهم زهادة ».

4-      «سعادة المرء القناعة و الرضا ».

5-      «من حاسب نفسه سعد ».

6-      «السعید من اخلص الطاعة ».

7-      «السعید من استهان بالمفقود ».

8-      «جالس العلماء تسعد ».

9-      «بالایمان یرتقی الی ذروأ السٌعادة
».

10- «اسعد الناس بالدنیا التارک لها و
اسعدهم بالآخرة العامل لها ».

(غرر الحکم)

1-     
هرگاه تصمیم با حکمت همراه باشد، سعادت کامل می گردد.

2-     
از کمال خوشبختی، تلاش در اصلاح مردم است.

3-     
سعادتمند ترین مردم، زاهدترین و پارسا ترین آنها است.

4-     
خوشبختی انسان در قناعت و رضایت است.

5-     
هر که نفس خویشتن را حسابگر باشد، خوشبخت خواهد بود.

6-     
سعادتمند کسی است که اخلاص در اطاعت خداوند داشته باشد.

7-     
سعادتمند کسی است که به آنچه رفتنی است دلبند نباشد.

8-     
همنشین دانشمندان باش تا خوشبخت شوی.

9-     
بوسیله ایمان به قله سعادت می رسند.

10-
سعادتمندترین مردم در دنیا کسی است که آن را نخواسته باشد و سعادتمندترین مردم
در آخرت کسی است که برای بدست آوردنش تلاش کند.

*امیر المؤمنین علیه السٌلام:

«ثلاث من حافظ علیها
سعد: اذا ظهرت علیک نعمة فاحمد الله و اذا ابطأ عنک الزرق فاستغفر الله، و اذا
أصابتک شدٌة فاکثر من قول لا حول و لا قوة الٌا بالله».

(بحار – ج 78 – ص 45 )

سه چیز است که هر که بر
آنها مداومت کند، خوشبخت می شود: اگر نعمتی بر تو نمایان گشت خدای را شکر کن و اگر
رزقی دیر به تو رسید، استغفار کن و اگر شدت و سختی بر تو روی آورد، بسیار «لا حول
و لا قوة الٌا بالله » بگو. (پس اگر در هر حال انسان به یاد خدا باشد و از او
استمداد کند، خداوند او را خوشبخت و کامیاب می گرداند ).

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهائی از قرآن

نیکو گفتارترین انسان

«و من اسحن قولا متن دعا الی الله و عمل صالحا و قال انٌني
من المسلمین».

سوره فصلت – آیه
33))

و کیست نیکو گفتار تر از آن کس که دعوت به سوی خذا کرد و
نیکوکار شد و همی (به ناتوانی) گفت: من از مسلمانانم ( و تسلیم خذی جهانیانم).

در این آیه شریفه، خذاوند دو شرط برای دعوت راستین به سوی
حق و دین حق قرار داده است که اگر این دو شرط در کسی جمع نشود، دعوت و تبلیغش،
ناقص و دروغین است. و باید مبلغین و دعوت کنندگان به خداوند- در هر مقام و لباسی
که باشند- این دو شرط را دارا باشند تا هم تأثیر کلامشان افزونتر شود و هم خود
کامیاب و پیروز گردند زیرا چه بسا مبلغی مردم را به سوی خدا دعوت کند و چون خود
عمل به قولش نمی کند، دعوتش تأثیری نداشته باشد و چه بسا مبلغانی، مردم را به سوی
خدا بخوانند و چون خود دارای عقیده راستینی نباشند و تسلیم در برابر احکام الهیه
نباشند، هر چند مردم را هدایت کنند، خود در ضلالت و گمراهی فرو رفته و جزایشان جز
دوزخ جایگاهی نباشد همچنانکه مرحوم امام « قدٌس سرٌه» همواره به روحانیون و مبلغین
می فرمودند: کاری نکنید که مردم بوسیله شما به بهشت بروند و خود به جهنم روید.

از این روی، خداوند دو شرط برای دعوت راستین قرار داده است:

1-کردار نیک: علم همواره باید توأم با عمل باشد و عالم و
دانشمند که خود به علمش، عمل نکند و نیکو هم عمل نکند، در خسران و زیان است. در
روایت از رسول اکرم صلٌی الله علیه و آله و سلٌم نقل شده که فرمود: «همانا اهل
جهنم اذیت می شوند از بود بد عالمی که خود به علمش عمی نمی کند. و بتحقیق پشیمان
ترین اهل جهنم کسی است که بنده ای را به سوی خذا دعوت کند و آن بنده خدا، دعوتش را
بپذیرد و به سوی خدا روی آورد و اطاعت پروردگار کند، پس خداوند او را به بهشت ببرد
ولی دعوت کننده را به جهنم ببرد چرا که خود به علمش عمل نکرده و پیروی از هوای نفس
نموده باشد».

(عدة الداعی- ص
67)

و چه تشبیه زیبا و جالبی دار پیامبر گرامی صلٌی الله علیه و
آله که دانشمند بی عمل را تشبیه می فرماید به چراغی که روشنائی بخش است و مردم از
نورش بهره می برند ولی خود می سوزد و از بین می رود و به خاموشی می گراید.

(عدة الداعی – ص
70)

و در این زمینه روایت بسیار است و آیاتی نیز در قرآن آمده
است که در آن نکوهش زیادی نسبت به چنین افرادی دیده می شود. در آیه دوم و سوم سوره
صف می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون* کبر مقتا عند الله ان
تقولوا ما لا تفعلون» ای مؤمنان! چرا می گوئید آنچه را عمل نمی کنید. نزد خداوند
سخت نکوهیده و مبغوض است که چیزی بگوئید و به آن عمل نکنید.

و در آیه 44 از سوره بقره آمده است: «اتامرون الناس بالبر و
تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون» آیا مردم را به خیر و خوبی دعوت می
کنید و خود را فراموش می نمائید در حالی که کتاب خدا را تلاوت می کنید. آیا عقل
ندارید؟!

بنابر این لازم است قبل از هر کس، خود عالمان و فقیهان و
فرمانروایان و بزرگان امٌت به احکام الهی عمل کنند و به قوانین اسلام سر تسلیم
فرود آورند، تا اینکه بهانه ای بدست دشمنان ندهند و دوستان را نیز دلسرد و ناامید
نکنند. و بالتبع بر مسئولین عزیز است که خودشان اولین عامل به قوانین کشور باشند،
تا مردم با دل و جان، آن قوانین را پذیرفته و از آنها تخطٌی نکنند ولی اگر خدای
نخواسته قانونکزاران خود به قوانین مصوبه شان عمل نکردند، نه تنها نباید تقوع عمل
از دیگران داشته باشند که باید منتظر هرج و مرج و فساد بیشتر باشند، و این امری
است طبیعی. چرا تا قیام قیامت نام «خمینی» به بلندی و عظمت برده می شود و محبٌت او
هرگز از قلوب مؤمنین کاسته نمی گردد؟ برای اینکه او اگر مردم را به خدا دعوت کرد،
قبل از هر کس، خودش به قولش عمل نمود و در برابر اوامر بی چون و چرای الهی تسلیم و
مطیع محض بود و ما هم که خود را پیروان او می دانیم باید چنین باشیم .

2-عقیده خالص: اینکه در آیه می فرماید: « و قال اننی من
المسلمین »-مقصود از قول این نیست که تنها با زبان اعلام کند از مسلمانان است، بلکه
قول در اینجا به معنای رأی و عقیده است. یعنی هم خودش به قولش عمل کند و هم به آن
سخت معتقد باشد. تنها بلند گوئی نباشد که سخنی را از جائی شنیده و برای دیگران
بازگو نماید، بلکه با کمال خضوع و خشوع، تسلیم فرمان حق بوده و احکام الهی را
پذیرا باشد که اسلام جز تسلیم در برابر خدا نیست و علامت تسلیم بودن، عمل کردن به
احکام خداوند است.

پس اگر کسی تسلیم حق بود، و عمل صالح داشت، آن وقت مردم را
به سوی خدا فرا خواند، بی گمان از او برتر و بافضیلت تر انسانی وجود نخواهد داشت.
و چنین بود شیوه پیامبر بزرگ اسلام، اولین دعوت کننده و اولین مبلغ خدا و پس از او
اولیا و ائمه هدی و عالمان عامل و مؤمنان صالح.

 

/

ولادت امام باقر علیه السلام

ولادت امام باقر علیه السلام

امام محمد باقر سلام الله علیه در مدینه، سوم ماه صفر و
بقولی اول ماه رجب از سال 57 هجری چشم به دنیا گشود. و پس از 57 سال که از عمر
مبارکش گذشت در سال 114 در ماه ذی حجه و بقولی در ماه ربیع الاول وفات کرد.

آن حضرت با جد بزرگوارش امام حسین سلام الله علیه مدت چهار
سال زندگی کرد و با پدر بزرگوارش 39 سال زیست و مدت امامتش 18 سال بود.

در ایام امامتش، خلافتهای غاصبانه ولید بن عبد الملک،
سلیمان بن عبد الملک، عمر بن عبد العزیز، یزید بن عبد الملک و هشام بن عبد الملک
بود که توسط هشام مسموم شد و به شهادت رسید.

کفعمی و صاحب فصول المهمه و مؤلف شواهد النبوة و شهید اول و
صاحب کشف الغمه و بسیاری دیگر از مورخین و علما معتقدند که ولادت آن حضرت در روز
سوم ماه صفر بوده است که مصادف با 13 شهریور امسال است. ما ضمن تبریک این عید سعید
به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، رهبر محبوب و ملت عزیز ایران و سایر شیعیان و
مسلمانان جهان، از خدای بزرگ مسئلت می کنیم که این روز بزرگ را بر برادران و
خواهران عزیز، مبارک و خجسته قرار دهد و شفاعت آن حضرت را نصیبمان نماید ان شاء
الله.

اسم و کنیه و لقب آن حضرت

اسم مبارکش محمٌد، کنیه اش ابو جعفر و القابش: باقر العلوم،
شاکر و هادی است و اشهر از همه کنیه هایش «باقر» می باشد، زیر آن حضرت علوم را
شکافت و دانشگاه اهل بیت را تأسیس و پایه گذاری نمود.

امام صادق سلام الله علیه می فرماید: روزی رسول خدا صلی
الله علیه و آله به جابر بن عبد الله انصاری فرمود:« یا جابر! انک ستبقی حتی تلقی
ولدي محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب المعروف التوراة بالباقر، فاذا
لقیته فاقرأه مني السلام»- ای جابر، تو زنده می مانی تا اینکه فرزندم محمد بن علی
بن حسین بن علی بن ابی طالب که در تورات معروف به «باقر» است را دریابی، پس هنگامی
که با او ملاقات کردی، سلام مرا به او ابلاغ کن.

جابر بر امام سجاد سلام الله علیه وارد شد، محمد بن علی را
نوجوانی خردسال یافت به او عرض کرد: بیا! آن حضرت رفت؛ آنگاه جابر گفت: به خدای
کعبه قسم که شمایل، شمایل رسول الله صلی الله علیه و آله است. آن وقت سؤال از امام
سجاد علیه السلام کرد: این نوجوان کیست؟ حضرت فرمود: این فرزند من و صاحب امر پس
از من است، این محمد باقر است.

پس جابر خود را بر پاهای آن حضرت انداخت و آنها را بوسه زد
و عرض کرد: جانم به قربانت ای فرزند رسول خدا، سلام پدرترا بپذیر. همانا رسول الله
صلی الله علیه و آله بر تو سلام رساند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: در اینجا بود که اشک شوق
از دیدگان ابو جعفر علیه السلام سرازیر شد. آنگاه فرمود:« یا جابر، علی ابي رسول
الله السلام ما دامت السموات و الأرض و علیک یا جابر بما بلٌغت السلام»- ای جابر،
بر پدرم رسول خذا، سلام و درود خدا باد تا آسمانها و زمین برپا است و بر تو نیز
چون سلام آن حضرت را به من رساندی.

ذکر خدا

امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم امام باقر علیه
السلام همواره ذکر خدا می گفت. همراه او راه می رفتم، خذا را یاد می کرد؛ با او
غذا می خوردم ذکر خذا می گفت، و حتی آن هنگام که با افراد صحبت می کرد نیز از یاد
خدا غافل نبود و پیوسته می دیدم زبانش«لا اله الا الله» می گوید. و صبح هنگامی پس
از نماز ما را جمع می کرد و دستور می داد ذکر خدا بگوئیم تا وقتی که آفتاب طلوع
کند و هر کدام از ما می توانست قرآن بخواند، می فرمود: قران بخوانید و کودکانی که
هنوز سواد نداشتند، امر می کرد ذکر خذا بسیار بگویند.

عبادت در خلوت

امام صادق سلام الله علیه می فرماید: شبها رختخواب پدرم را
می انداختم و منتظر می شدم که تشریف بیاورد، و هنگامی که به رختخواب می رفت، من هم
می رفتم به رختخوابم و می خوابیدم شبی حضرت دیر کرد، بدنبالش روانه مسجد شدم. کسی
در مسجد نبود و حضرت را در سجود یافتم، ناله ای آرام داشت و با خدای خود راز و
نیاز می کرد و می فرمود:« سبحانک اللٌهم، انت ربی حقا حقا، سجدت لک یا ربٌ تعبٌدا
ورقٌا، اللٌهم انٌ عملي ضعیف فضاعفه لي، اللٌهم قني عذابک یوم تبعث عبادک و تب علي
انٌک انت التوٌاب الرٌحیم»- پاک و منزٌهی خدای من،همانا تو بحق پروردگار من هستی،
پروردگارم! برای اظهار عبودیٌت و بندگی در برارت سر بر خاک گذاشتم. خدایا! عملم
ضعیف است، تو آن را بیفزای، خداوندا! مرا از عذابت، روزی که بندگانت را بر می
انگیزی برهان و بر من ببخشای که همانا تو بسیار بخشنده و بسیار مهربانی.