/

امام سجٌاد علیه السلام ادامه دهنده نهضت عاشورا

امام سجٌاد علیه السلام ادامه دهنده نهضت عاشورا

ششم شهریور ماه امسال مصادف است با 25 محرم، روش شهادت امام
زین العابدین علی بن الحسین السجاد سلام الله علیه، و از اینکه این ماه، ماه عزا و
سوگواری سیدالشهدائ سلام الله علیه است و ایام اربعین حسین نزدیک است، بدین مناسبت
خطبه حضرت سجاد سلام الله علیه را در شام، نقل میکنیم که هم یادی از آن حضرت کرده
باشیم و هم اشاره ای به اوٌلین مجلس روضه امام حسین«ع» را توسط فرزند عزیزش در حال
اسارت و در مجلس پلیدترین و خبیث ترین انسان روی زمین، نموده باشیم، به این امید
که ان شاء الله همواره مجالس عزاداری سالار شهیدان علیه السلام در ایران اسلامی و
در سایر کشورها با رونقی افزونتر برپا گردد و این چراغ فروزان اهل بیت علیهم
السٌلام در هر کوی و برزن این دیار، روشن و منوٌر باشد، زیرا بگفته امام
فقیدمان«ره» ما هر چه داریم از حسین «ع» و کربلا داریم و برای زنده نگهداشتن
انقلاب باید نهضت حسین سلام الله علیه برای همیشه زنده بماند.

لازم به تذکر است که حضرت سجاد سلام الله علیه، دائما به
یاد پدر بزرگوارش بود و فاجعه کربلا را پیوسته به مناسبتهای گوناگون گوشزد می
فرمود و بدینوسیله مردم را آماده شورش و انقلاب علیه رژیم منفور و ضد اسلامی اموی
می نمود و بی گمان همین روضه خوانیها و عزاداریهای حضرت سجاد علیه السلام بود که
حرکت توابیٌن را در کوفه ایجاد و اهل مدینه را وادار به طرد استاندار و دیگر
مأمورین یزید «لع» نمود و پس از اندک زمانی نه تنها یزید را به جهنم فرستاد که
تمام یارانش و کسانی که در قتل ابا عبد الله سلام الله علیه شرکت داشتند را بدست
مردم، نابود ساخت.و همین یادآوریهای امام سجاد و سایر امامان علیهم السٌلام بود که
روحیٌه انقلابی و ستیز با ظالمان و ستمگران را در شیعیان زنده نگهداست و همین
یادآوریها بود که انقلاب اسلامی ما را بحمد الله توسط فرزند راستین امامان «ع»،
حضرت روح الله «ره» به پیروزی رساند و تا این راز پیروی را نگهداشته ایم، از گزند
دشمنان مصون خواهیم مان ان شاء الله.

قبل از ذکر خطبه، اشاره ای به بعضی از موارد یاد آوری امام
سجاد«ع» از مصیبت پدر بزرگوارش حضرت سید الشهدائ سلام الله علیه می نمائیم:

امام صادق سلام الله علیه می فرماید: امام سجاد 20 سال بر
پدرش گریست و هرگز غذائی برای آن حضرت نیاوردند مگر آنکه گریه کرد تا آنجا که یکی
از نوکرانش عرض کرد: قربانت گردم فرزند رسول خدا(ص) ، می ترسم در اثر گریه زیاد از
دنیا بروی حضرت فرمود:«انما اشکو بثی و حزنی الی الله و اعلم من الله ما لا
تعلمون، انی لم اذکر مصرع بني فاطمه الا خنقتني العبرة»- حزن و اندهم را تنها با
خدای خود در میان می گذارم و همانا من از خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی
دانید. بتحقیق هر وقت شهادت فرزندان فاطمه«ع» به یادم می آید، گریه، گلولم را می
گیرد.

در روایتی دیگر آمده است: هرگاه لیوان آبی بدست می گرفت که
بیاشامد، آن را با اشک چشمش پر می کرد، از او در این باره سؤال شد، حضرت پاسخ داد:
چگونه گریه نکنم در حالی که پدرم از آبی منع شد که برای تمام حیوانات و درندگان
آزاد بود؟

در کتابهای روائی ما آمده است که هرگاه گروهی و جماعتی نزد
حضرت می آمدند، داستان عاشورا و مصیبت سید الشهدا«ع» را برای آنان بازگور می کرد و
گاهی که قصٌابی را می دید، می خواهد گوسفندی را ذبح کند، نزد او می رفت و می
فرمود: آیا آب به آن داده اید؟ عرض می کرد: آری،یا ابن رسول الله، ما هرگز حیوانی
را نمی کشیم مگر اینکه آبش می دهیم. حضرت می گریست و می فرمود: «بخدا ابو عبد الله
را تشنه سر بریدند!»

خطبه حضرت در شام:

هنگامی که اسرای اهل بیت را به شام بردند، یزید مجلس جشنی
گرفت و تمام اعیان و اشراف شهر را دعوت کرد. آنگاه دستور داد یکی از یارانش به
منبر رود. خطیب بر فراز منبر بالا رفت و آنچه توانست در مدح معاویه و یزید سخن گفت
و ناسزا و دشنام به امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام داد.

حضرت سجاد به او فرمود: وای بر تو ای سخنران! رضایت مخلوق
را به غضب خالق خریدی پس منتظر جایگاه خود در جهنم باش. آنگاه رو به یزید کرده
فرمود: آیا اجازه می دهی بر این چوبها بالا روم و سخنانی بگویم که رضایت الهی را
جلب و برای شنوندگان اجر و ثواب باشد؟ یزید از اوٌل اجازه نداد ولی حاضرین در مجلس
گفتند: ای امیر! به او اجازه سخن گفتن بده تا بشنویم چه می خواهد بگوید. یزید در
پاسخ آنان گفت: اگر او به منبر رود، پائین نمی آید مگر با رسوائی من و آل ابو
سفیان! ولی مردم اصرار ورزیدند و او ناچار اجازه داد. حضرت بر منبر بالا رفت و پس
از حمد و ثنای پرودگار فرمود:

« ایها الناس، لقد اعطینا ستٌا و فضٌلنا بسبع: اعطینا العلم
و الحلم و السماحأ و الفصاحة و الشٌجاعة و المحبة في قلوب المؤمنین، و فضٌلنا بأن منا
النبي المختار«ص» و منٌا الصدیق و منٌا الطیار و منٌا اسد الله و اسد رسوله و منٌا
سیٌدة النساء و منٌا سبطا هذه الأمة.

ایها الناس، من عرفني فقد عرفني و من لم یعرفنی أنبأته
بحسبي و نسبي:

انا ابن مکٌة و منی، انا ابن زمزم و الصٌفا، انا ابن من حمل
الرکن بأطراف الردی، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدی، انا ابن خیر من انتعل و احتفی،
انا ابن خیر من طاف و سعی، انا ابن خیر من حجٌ البیت الحرام و لبٌی، انا ابن من
حمل علی البراق فی الهوا، انا ابن من أسری به من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی،
انا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدرة المنتهی، انا ابن من دین فتدلٌی فکان قاب قوسین
او ادنی، انا ابن من صلٌی بملائکة السٌماء، انا ابن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی،
انا ابن محمد المصطفی، انا ابن علی المرتضی، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی
قالوا لا اله الا الله، انا ابن من ضرب بین یدي رسول الله بسیفین و طعن بر محین و
بایع البیعتین، و هاجر الهجرتین، و قاتل ببدر و حنین، و لم یکفر بالله طرفة عین» و
لم یزل یقول انا انا حتٌی ضج النٌاس بالبکاء و العویل.

-«ای مردم، شش خصلت به ما عطا شد و ما هفت فضیلت، برتری
داده شدیم: به ما- از سوی خداوند – دانش و بردباری و جوانمردی و سخنوری و شجاعت و
محبت در دلهای مؤمنین داده شد و ما بر دیگران فضیلت و برتری داریم زیرا از ما است
پیامبر برگزیده و از ما است صدٌیق (علی علیه السلام) و از ما است طیٌار (جعفر) و
از ما است شیر خدا و شیر پیامبرش (حمزه) و از ما است سیٌده زنان روزگار (حضرت
زهرا) و از ما است دو سبط  این امت (حسنین
علیهما السلام).

ای مردم، هر که مرا شناخت، شناخت و هر که نشناخت من او را
به حسب و نسبم معرفی می کنم: من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من
فرزند کسی هستم که رکن را با اطراف ردایش حمل کرد، من فرزند بهترین کسی هستم که
احرام حج پوشید، من فرزند بهترین کسی هستم که کفش بپا کرد و کفش از پا بیرون ساخت،
من فرزند برترین کسی هستم که طواف خانه خدا و سعی صفا و مروه نمود، من فرزند
برترین کسی هستم که حج خانه خدا را بجا آورد و تلبیه گفت، من فرزند کسی هستم که در
هوا بر براق سوار شد، من فرزند کسی هستم که از مسجد حرام تا مسجد اقصی، شبانگاه او
را بردند، من فرزند کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند، من فرزند کسی
هستم که اینقدر نزیدک و نزدیک شد که گوئی قاب قوسین و یا نزدیکتر بود. من فرزند
کسی هستم که فرشتگان آسمان، پشت سرش به نماز ایستادند، من فرزند کسی هستم که
خداوند جلیل به او وحی کرد، آنچه وحی بود، من فرزند محمٌد مصطفایم، من فرزند علی
مرتضایم، من فرزند کسی هستم که دماغ سرکشان را به خاک مالید تا اینکه «لا اله الا
الله» گفتند، من فرزند کسی هستم که در رکاب رسول الله «ص» با دو شمشیر جنگید و با
دونیزه کارزار کرد و دو بار بیعت نمود و دو بار هجرت کرد و در بدر و حنین شرکت کرد
و با کفار قتال نمود و به اندازه یک چشم بهم زدن به خداوند کفر نورزید.»

و همچنان حضرت مشغول خطبه بود و از پدر و نیاکان بزرگوارش
به بزرگی و عظمت یاد کرد و افکار مردم را متوجه خود فرمود و مجلس را پر از شیون و
ناله نمود، آنگاه که دید آمادگی در مستمعین وجود دارد؛ به سخنان د ربار خود ادامه
داد و فرمود:

«من فرزند کسی هستم که او را ظالمانه به قتل رساندند، من
فرزند کسی هستم که سر او را از قفا بریدند، من فرزند کسی هستم که او را لب تشنه به
شهادت رساندند، من فرزند کسی هستم که جنازه اش روی زمین کربلا افتاده بود، من
فرزند کسی هستم که لباس او را به غارت بردند، من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان
بر او گریه کردند…».

و بدینسان جنایات بی شمار یزید و عمال پلیدش را در آن مجلس
برشمرد و چنان پرشور و هیجانی در مجلس دشمن ایجاد کرده بود که مردم بی اختیار می
گریستند و ضجه و ناله سر می دادند و یزید از شدت وحشت و ترس دستور داد امام ساکت
باشد و با اینکه وقت نماز نشده بود، مؤذن را گفت اذان بگوید تا شاید از این راه،
سوء استفاده کرده و سخنرانی آتشین امام را قطع نماید.

و اما گرچه ساکت شد امٌا پس از رسیدن مؤذن به شهادت بر
رسالت پیامبر اسلام حضرت محمٌد بن عبد الله صلی الله علیه و آله، حضرت فریاد
برآورد:« ای یزید! این محمٌد که او را به بزرگی یاد می کنند جدٌ تو است یا جدٌ من
است؟ اگر بگوئی جد تو است دروغ گفته ای و اگر او جد من است من از تو می پرسم: چرا
فرزندان او را کشتی؟ چرا اهل بیتش را اسیر کردی؟!»

و این جمله های امام بر سوز و التهاب مردم افزود. و بهرحال
توانست با این خطبه، جریان سیاسی را بکلٌی عوض کند و پرده را از جنایات هولناک یزید
کاملا بردارد و کاخ ستم را در شام بلرزه در آورد و ستونهای حکومت اموی را منهدم
سازد. تا جائی که یزید با آن همه خشونت و وحشیگری ناچار شد سیاست خود را نسبت به
امام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام تغییر دهد و از آنان دلجوئی! نماید و با
احترام به مدینه بازگرداند.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا کنون

 

مسئولیت رئیس جمهور

*به فکر این باشید که برای این مملکت کار بکنید،ننشینید باز
در وزارتخانه ها و همان حرفهای سابق باشد و همان کاغذ بازیها، اگر بودجه ای برای
یک جائی می خواستند آنقدر این ور و آنور می رفت که منصرف بشود. شما بطور ضربتی کار
بکنید. برای مردم کار بکنید… و در رأس برنامه تان برای این بیچاره ها، این
مستضعفین که هستند برای اینها کار بکنید.

20/6/59

هر چه آراء زیادتر باشد، مسئولیت زیادتر خواهد بود، برای
اینکه شما جواب یکی یکی از این افرادی که به شما رأی دادند و شما ره به عنوان رئیس
جمهور کشور اسلامی تعیین کردند، باید بدهید.هر یک از شما اینها فردا می آیند شمار
را می گیرند ، جواب از شما می خواهند… شمائی که الآن به مقام ریاست جمهوری
رسیدید،اگر فردا خدای نخواسته تخطٌی کنید از آن راهی که راه ملت است و راهی که اسلام
پیش پای همه ما گذاشته ، همین افرادی که به شما رأی دادند و اعتماد به شما کردند،
برمی گردند؛ آنجا هم حسابش بدتر است. اینجا وقتی برمی گردند، شما می روید منزلتان
می نشینید اما آنجا کار مشکل است، باید شما حساب آنجا را بکنید…

باید شما توجه کنید که مسئولیت شما از باب اینکه آرائتان
خیلی زیاد است، مسئولیتتان خیلی زیاد است. آقایان دیگر هم مسئولیت دارند. همه ما
در مقابل اسلام مسئولیم… شما برای این ملتی که در این چند سال – آنقدر در طول
تاریخ زحمت کشیده هیچ – در مرأی و منظر ما این همه جدیت کرده و جوان داده و مال داده
و جان داده است تا اینکه آن رژیم را کنار گذاشته است و شما را روی کار آورده است ،
شما برای این ملت باید کار بکنید.

11/5/60

*رأی ملت مسلمان متعهد و تنفیذ ان
محدود است به اینکه ایشان به همان نحو که تا کنون خدمتگزار اسلام و ملت و طرفدار
قشر مستضعف و به حکم قران کریم « اشداء علی الکفار رحماء بینهم » بوده اند،از این
پس نیز به همان تعهد باقی باشند و از طریق مستقیم انسانیت و اسلام انحراف ننمایند
که ان شاء الله نمی نمایند و در این موقع خطیر … لازم است رئیس جمهور با کمک همه
ارگانهای جمهوری اسلامی و با تشریک مساعی یدیگر ، جریانات امور را به طوری هماهنگ
و موافق اسلام کنند که بهانه را از دست بدخواهان بگیرند گر چه بسیاری از آنان با
احکام اسلام و حدود و تعزیرات آن موافقت ندارند.

آقای رئیس جمهور و سایر دست اندرکاران و دولتمردان در
جمهوری اسلامی باید بدانند که ملت شریف شریف ایران بر همه آنان محبت و منت دارند،
چرا که این ملت فداکار است که در اول انقلاب با نثار خون جوانان خود و زحمات طاقت
فرسا پیروزی را بدست آورد… و هم  اینانند
که با شوق و شعف به آقای رئیس جمهور رأی دادند و بر کسی ریاست جمهوری نشاندند و هم
اینانند که به خواست خداوند تعالی قادرند کشور را حفظ و از شر شیاطین نجات دهند و
اینانند که بر همه ماها و شماها حق دارند و همه می بایست دین خود را به آنان ادا
کنیم و در خدمت ملت خصوصا مستضعفین که سنگینی این جمهوری به دوش آنان بوده و بدون
کوچکترین توقعی در خدمت اسلامند، با جان و دل کوشا باشیم.

17/7/60

*… این تحوٌلی که در ایران است،
این مسأله را از بین برده که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتما بر مردم حکومت
بکند و هیأت دولتی داریم که همه امور دست اینها است، و ملت چه کاره است ؟ ما هستیم
که هستیم ! این مسأله در ایران مطرح نیست و یکی از تحوٌلات بزرگی است که ایران به
خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحوٌل موجب این شده است که کارهای
شما پیش برود. شما نمی توانید کارهائی که الآن در ایران هست انجام بدهید الاٌ با
هماهنگی با ملت. هماهنگی با ملت این است که شما توجه کنید به خواسته های آنها.

23/8/60

* اگر چنانچه همت نگمارید به اینکه
بی اغماض مسائل را در وزارتخانه ها و ادارات و هر جا که هست حل کنید و باز در بین
اینها اشخاصی باشند که نگذارند امور به مجرای اسلامی خودش ، انسانی خودش جریان
پیدا بکند چه بسا که قدم را به واپس برداریم. ادارات را باید با تمام قدرت تصفیه
کنید…

23/10/60

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(مسئولیت رئیس جمهور)

امام سجاد(ع) ادامه دهنده نهضت عاشورا

ولادت امام محمدباقر و امام کاظم علیهماالسلام

دانستنیهایی از قرآن (نیکورگفتارترین انسان)

سخنان معصومین(خوشبختی)

آزادی در انتخاب راه                                           آیت
الله جوادی آملی

شهادت دو یارباوفای امام،رجائی و باهنر

آثار اعمال                                                      
آیت الله حسین نوری

وصیت نامه امام و اسم مستاثر الهی                          آیت الله محمدی گیلانی

اهمت وصیت در اسلام                                         حجة الاسلام والمسلمین
اسدالله بیات

پیام شهید

دستاوردهای نبردبا آمریکا در لبنان                           حجة الاسلام و
المسلمین سیدحسن نصرالله

انقلاب برای حفظ حرمتها و حریمها است نه…

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره)                 حجة الاسلام علی اکبر آشتیانی

یادداشتها و خاطراتی از امام خمینی(ره)                      محمدرضا حافظ نیا

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

حضور گسترده مردم در انتخابات و راه آینده

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي
به رويدادها

جهان
اسلام

*حكم
دستگيري «فضل الحق» ژنرال بازنشسته به جرم شركت در قتل «عارف حسيني» صادر شد.

20/3/68

*
مسلمانان شهر اسبوط مصر، به دنبال يك جنگ خيابان با نيروهاي امنيتي، دو اتومبيل
پليس مصر را به آتش كشيدند.

23/3/68

*
فلسطينيان، سفير آمريكا در فلسطين اشغالي و فرمانده نظامي رژيم صهيونيستي در غزه
را مورد حمله قرار دادند.

*
گورباچف بنيادگرائي اسلامي را عامل محرك ناآرامي هاي ازبكستان عنوان كرد.

24/3/68

*
رئيس ارتش محلي در منطقه ازبكستان شوروي: بر روي پرچمي كه حمله كنندگان به ساختمان
هاي دولتي و حزبي حمل مي كردند شعارهاي زنده باد پرچم اسلام و آيت الله خميني
نوشته شده است.

*
جاسوسان عراقي با مخلوط كردن مواد سمي به نان، چهار هزار تن از پيشمردگان كرد
عراقي را مسموم كردند.

27/3/68

*
رژيم حجاز اعلام كرد با حمل هر گونه عكس يا اوراق سياسي در مراسم حج مقابله خواهد
كرد.

29/3/68

*
بيش از 4 ميليون تن از مسلمانان يوگسلاوي خواستار اجراي احكام اسلامي شدند.

*
زنان زيمبابوه دست بافتهاي نفيس خود را براي انتقال به حرم امام خميني هديه كردند.

31/3/68

*
مواضع مسلمانان فلسطيني در جنوب بيروت ديروز 7 بار مورد حمله وحشيانه هوائي دشمن
صهيونيستي قرار گرفت در اين حملات دهها نفر كشته و مجروح شدند.

1/4/68

*
نيروهاي امنيتي مصر به منظور يافتن گروهي از فعالين مسلمان اين كشور، شهر اسبوط را
محاصره نموده و مسلمانان دستگير شده را بدين منظور تحت شكنجه قرار داده اند

4/4/68

*
يك مسجد جديدالتاسيس در كابل به پاس خدمات ارزندۀ امام خميني به اسلام و مسلمين به
نام «مسجد جامع روح الله» نامگذاري شد.

*
دولت كويت 22 نفر را كه اغلب از مسلمانان شيعه بودند به جرم تلاش براي سرنگوني
حكومت به دوره هاي مختلف زندان محكوم شدند.

5/4/68

*
اجلاس وزراي خارجه جنبش عدم تعهد در لاهه به مناسبت رحلت حضرت امام يك دقيقه سكوت
كرد.

6/4/68

*
مرگبارترين گلوله بارن مناطق مسكوني بيرون 43 كشته و زخمي برجاي گذاشت.

11/4/68

 

اخبار
داخلي

*
براساس اصل 142 قانون اساسي و توسط حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خميني، صورت
دارائي امام براي بررسي به ديوان عالي كشور ارائه شد.

*
دارائي امام شامل يك منزل در محله باغ قلعه قم و يك قطعه زمين ارث پدري است كه اين
زمين ارثي، متعلق به امام، آيت الله پسنديده و ورثه برادر ديگر امام است و اموال
منقول شامل چند جلد كتاب اهدايي است.

11/7
ميليارد ريال اعتبار براي مرحله اول بازسازي شهر آبادان اختصاص يافت.

24/3/68

*
حجة الاسلام و المسلمين سيداحمد خميني در نامه اي به رهبري جمهوري اسلامي ايران
خواستار انتقال وجوه موجود در حساب حضرت امام به شوراي مديريت حوزه علميه قم شد.

*
قالي بافان كرمان آمادگي خود را جهت بافت قالي هاي مورد نياز حرم مطهر حضرت امام
اعلام داشتد.

27/3/68

*
مبلغ يك ميليارد و پانصد ميليون ريال اهدائي مردم شهيد پرور و مقاوم رفسنجان به
آيت الله العظمي اراكي در اختيار آيت الله خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي گذاشته شد.

29/3/68

*
حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در راس يك هيات بلند پايه عازم مسكو شد.

دفتر
استفتاء و دريافت وجوهات شرعي حضرت آيت الله العظمي اراكي در قم گشايش يافت.

*
آيت الله صانعي: امام امت، آيت الله العظمي اراكي را به عنوان بقية السّلف و اكابر
الفقهاء نام مي بردند.

*
يك ميليارد و 200 ميليون ريال جهت تعمير منازل آسيب ديده خرمشهر اختصاص يافت.

30/3/68

*
رئيس مجلس هنگام ورود به مسكو مورد استقبال گرم و رسمي مقامات برجسته شوروي قرار
گرفت.

*
گورباچف: ما در جستجوي راههائي براي تقويت دوستي و مناسبات با جمهوري اسلامي ايران
هستيم.

*
آيات عظام ميرزا هاشم آملي و مرعشي نجفي، طي پيامي انتخاب آيت الله خامنه اي را به
سمت رهبري تائيد كردند.

31/3/68

*
قرارداد همكاري هاي وسيع ايران و شوروي تا سال 2000 امضا شد.

*
كاروان عزاداران امام خميني پس از ده روز پياده روي از اصفهان وارد صحن مطهر رهبر
كبير انقلاب در بهشت زهرا شد.

*
كاروان عشق و ايثار فارس پياده از شيراز روانه تهران شد.

1/4/68

*
مردم مسلمان شهر باكو، در يك مسير 22 كيلومتري از هيات ايراني به سرپرستي حجة
الاسلام هاشمي رفسنجاني استقبال كردند.

3/4/68

*
بهره برداري از دومين پالايشگاه گاز جهان امروز در جنوب ايران «كنگان» آغاز شد. با
آغاز به كار فاز اول اين پالايشگاه، گاز مصرفي سراسر كشور تامين خواهد شد.

*
بيش از دويست هزار تن از كارگران سراسر كشور، طي يك راهپيمائي پرشكوه ضمن ميثاق با
آرمان هاي والاي حضرت امام قدس سره با حضرت آيت الله خامنه اي بيعت كردند.

6/4/68

*
قدرت پدافند هوائي كشور به 90 هزار پا يعني دو برابر زمان جنگ رسيد.

10/4/68

*
تيم ملي كشتي آزادي ايران براي ششمين دور متوالي قهرمان آسيا شد.

12/4/68

 

اخبار
خارجي

*
«نجيب الله» خواستار كمك آمريكا و پاكستان براي خاتمه جنگ در افغانستان شد.

24/3/68

*
صدام خواستار همكاري با اسرائيل جهت كمك به فالانژيستها شد.

رئيس
ستاد ارتش اسرائيل: تنها راه خاتمه قيام فلسطيني ها گرسنگي دادن، قتل عام و اخراج
دسته جمعي آنان است.

28/3/68

*
هواپيماي «آنتونف» مسافري متعلق به خطوط هواپيمائي افغانستان ساعت 30/13 روز گذشته
با 39 مسافر در پي درگيري خدمه و گارد امنيت پرواز در بيابان هاي زابل سقوط كرد كه
تاكنون 6 نفر كشته و 30 نفر مجروح شده اند.

*
صدها تن از كردهاي عراقي به عنوان اعتراض به اقدامات وحشيانه رژيم عراق عليه
كردهاي اين كشور در مقابل مقر سازمان ملل متحد در ژنو دست به تظاهرات زدند.

29/3/68

*
نمايندگان پارلمان كشورهاي آمريكاي لاتين مداخله واشنگتن در پاناما را محكوم
كردند.

*
هفت تن از عاملان شورش اخير دانشجويان در پكن، صبح امروز اعدام شدند.

*
الشعب مصر: امام خميني بر امپرياليسم مدرن غلبه كرد.

*
چهار خلبان آمريكائي و آلماني به اتهام جاسوسي در هند دستگير شدند.

*
يك گروه ناشناس مسئوليت ربودن وزير اقتصاد لبنان را به عهده گرفت و گفت وي مسئول
كمبود آرد در غرب بيروت است.

*
ميشل عفلق بنيانگذار و دبير كل حزب سوسياليست بعث عراق در پاريس مرد.

3/4/68

*
سلمان رشدي نويسنده كتاب كفرآميز آيات شيطاني در يك ويلا متعلق به فرح ديبا همسر
شاه معدوم در اسپانيا مخفي شده است.

4/4/68

*
جدائي خواهان سيك در يكي از مرگبارترين قتل عام ها 160 هندو را به رگبار بستند.

5/4/68

*
حكومت بغداد سرانجام پس از يك دوره تكذيب و انكار، رسما به بيرون راندن كردها از
شمال عراق اعتراف كرد.

6/4/68

*
روابط عربستان و يمن جنوبي تيره شد.

*
در اثر انفجار پن تن ديناميت در يكي از انبارهاي اداره خدمات روستائي تركيه، بيش
از 60 هكتار از جنگل هاي منطقه «دنيزلي» طعمه حريق شد.

*
جامعه اروپا با صدور يك بيانيه مهم، خواستار برپائي كنفرانس بين المللي صلح
خاورميانه و مشاركت ساف در آن شد.

8/4/68

*
ارتش سودان صبح ديروز با انجام يك كودتاي نظامي دولت صادق المهدي را ساقط كرد و
قدرت را به دست گرفت.

*
يك كودك 11 ساله پاكستاني هنگام ورود قاتل پدر و عمويش به سالن دادگاه با شكليك
مستقيم به سوي او، وي را به قتل رساند.

10/4/68

/

جمع بندي اهم رويدادها

جمع
بندي اهم رويدادها

پيرامون
روابط ايران و شوروي

سفر
هيات بلند پايه جمهوري اسلامي ايران به سرپرستي رياست مجلس ايران به اتحاد جماهير
شوروي و در پي آن اعلام گسترش مناسبات بين دو كشور در ميان رويدادهاي ماه گذشته
ايران و جهان از ويژگي و امتياز خاصي برخوردار بود كه بررسي نتايج حاصله از اين
ديدار مستلزم نگاهي هر چند كوتاه و گذرا به گذشته و نيز زمينه هاي ايجاد اين روابط
مي باشد.

 

نگاهي
به گذشته و موانع ارتباط

روابط
ديپلماتيك و ديگر مناسبات ايران و شوروي از زمان پيروزي انقلاب به دلايل گوناگوي
دچار فراز و نشيب هاي بسيار شده است. در بين موانع ايجاد روابط و گسترش مناسبات ما
با همسايه شمالي طي ده سال گذشته مي توان از يك سو؛ اشغال افغانستان توسط روس ها،
جنگ ايران و عراق و بعضا حمايت بارز شوروي از اين كشور (از جنبه هاي مختلف خصوصا
تقويت بنيه تسليحاتي رژيم عراق) و ديپلماسي نامناسب روسها اشاره كرد و از طرف ديگر
نداشتن خط مشي ثابت در زمينه سياست خارجي از سوي جمهوري اسلامي و هم چنين مشكلات
ناشي از بقاياي سيستم به جا مانده از گذشته، از جمله دلايل عدم گسترش و تعميق دو
كشور از جانب ما بود.

پس
از پيروزي انقلاب اسلامي، علي رغم جهت گيري رهبري انقلاب در به شكست كشانيدن نظام
امريكايي شاه، شوروي مبادرت به رشد و تقويت شبكه جريان هاي طرفدار خود در ايران
نمود. به گونه اي كه در برخي از آشوب ها و غائله هاي اوايل انقلاب به دست گروهك
ها، رد پاي شوروي ديده مي شد. حزب توده ايران كه در راستاي سياست شوروي حركت مي
كرد حتي تا برخي از رده هاي بالاي ارتش نفوذ كرده بود، اطلاعات سري را در اختيار
«كا. گ. ب» مي گذاشت. اشغال افغانستان ملسمان توسط روسها نيز تداوم سياست هاي سلطه
طلبانه شوروي را نشان داد و اين مساله مي توانست به عنوان مانع مهمي در روابط نظام
جمهوري اسلامي با اين كشور به حساب آيد. هم چنين در جريان تجاوز رژيم عراق و تحميل
جنگ به ايران، شوروي سياستي را اتخاذ نمود كه عراق نه تنها روس ها را مانع تجاوز
خود نمي ديد بلكه از آن به عنوان يكي از بزرگترين حاميان خود از نظر تسليحاتي،
اقتصادي و حتي بعضا سياسي نام مي برد.

روي
كار آمدن ميخائيل گورباچف گرچه تاثير فوري و عمده اي بر سياست هاي شوروي نسبت به
جنگ ايران و عراق به همراه نداشت لكن اعلام برنامه هاي اصلاحي او اين نويد را مي
داد كه كرملين نمي خواهد «خط اشتباه» استالين، خروشچف و برژنف را دنبال نمايد. او
با برنامه هاي اصلاحي خويش كه عمدتا تحت عنوان «گلاسنوست»، (آزاد ساختن جامعه) و
«پرسترويكا»، (نوسازي يا تجديد ساختارهاي اقتصادي) از آن نام مي برند دست به
اقدامات قابل توجهي در زمينه سياست هاي داخلي و خارجي شوروي زد.

گورباچف
گذشته از تغييرات وسيعي كه در نظام اجرايي و اقتصادي داخلي شوروي انجام داد. اقدام
به آزادي مذهب نمود و اين در حالي بود كه گذشتگان وي، اصلي ترين تلاش خود را بر
نابودي مذهب در شوروي گذاشته و اين سياست شكست خورده را نيز به كشورهاي ديگر صادر
مي كردند. گورباچف با درك ناموفق بودن اين سياست با آن مخالفت نمود.

آزادي
مسلمانان در شوروي ـ‌ به حدي كه بتوانند از ماذنه هاي مساجد خود اذان بگويند و به
ترويج اسلام بپردازند ـ مساله اي بود كه جهان اسلام را متوجه تحولات مثبت در اين
كشور نمود. در زمينه سياست خارجي، گورباچف مساله اشغال افغانستان را به «زخم
خونريز»ي كه بايستي هر چه زودتر به معالجه آن اقدام شود، تشبيه كرده و در همين
ارتباط خروج نيروهاي شوروي از افغانستان را اعلام نمود. اين مساله نيز در بطن خود
جلب افكار عمومي مسلمانان جهان را به همراه داشت كه بالطبع از نظر ما يعني نظام
جمهوري اسلامي ايران كه حمايت از مسلمانان و مستضعفين سراسر جهان را سياست اصولي
خود مي دانيم، مي توانست به عنوان اعلام آمادگي روسها براي ايجاد روابط و گسترش
مناسبات متقابل تلقي گردد.

به
دنبال اين تحولات رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني (ره) در تاريخ 11/10/67 نامه
اي براي گورباچف ارسال داشتند. امام در آن نامه علاوه بر دعوت الهي براي هدايت
رهبراي شوروي، علت سياسي نوشتن چنين نامه اي خطاب به گورباچف را چنين ذكر كردند:

«…
از آن جا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي شود كه جناب عالي در تحليل
حوادث سياسي جهان خصوصا در روابطه با مسائل شوروي، در دور جديدي از بازنگري و تحول
و برخورد قرار گرفته ايد و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا
منشا تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي
را يادآور شوم…».

از
ديدگاه روسها، ارسال چنين نامه اي از سوي رهبري ايران به منزله نقطه عطفي در تاريخ
مناسبات دو كشور تلقي شده و به دنبال نيازهاي خود به داشتن چنين روابطي، از آن
استقبال نمودند. نامه تشكر آميز گورباچف به امام گرچه حاوي هيچ گونه پاسخي به
مطالب عميق اعتقادي مطروحه در نامه امام نبود اما از نظر آنها به مثابه محكي تلقي
مي شد كه آيا با توجه به اقداماتي كه شوروي براي از ميان برداشتن موانع روابط
متقابل با جمهوري اسلامي ايران برداشته است، رهبري ايران با ايجاد چنين رابطه اي
موافقت خواهد كرد يا خير؟ نفس پذيرفتن فرستاده ويژۀ گورباچف، علي رغم آن كه امام
خميني (ره) در ماه هاي اخير با كمتر ميهمان خارجي ملاقات نمودند، پاسخي مثبت به
اين تقاضاي روس ها بود. بدين ترتيب زمنيه هاي رابطه متقابل ميان جمهوري اسلامي
ايران و اتحاد جماهير شوروي فراهم شد. در واقع نظام جمهوري اسلامي در سياست خارجي
خود پيرامون رابطه با شوروي پيگير خطي شد كه امام آن را ترسيم نمود.

در
همين ارتباط اواخر سال گذشته اعلام شد كه به زودي رئيس مجلس ايران در راس هيات
بلند پايه سياسي ـ اقتصادي ـ‌فرهنگي و نظامي به منظور ديدار از شوروي و گسترش
مناسبات في ما بين به مسكو سفر خواهند كرد.

در
چنين شرايطي، انتشار كتاب كفر آميز «آيات شيطاني» موجب صدور حكم الهي ـ سياسي امام
مبني بر قتل نويسنده مرتد و ناشرين آن كتاب گرديد و حمايت غرب از اين كتاب و پخش
آن در سراسر جهان، باعث تاثير بر مناسبات ايران با اين كشورها خصوصا اعضاي جامعه
اقتصادي اروپا شد. تحليل گران غربي از ديدگاه خود (كه تمامي مسائل را در چارچوب
ماديات و منحصر به دو بلوك شرق و غرب مي بينند) ايجاد رابطه ايران با شوروي را
حركتي تلقي كردند كه ايران پس از مساله سلمان رشدي آغاز نموده و با توجه به
اظهارات برخي از دست اندركاران امور خارجه، كشورمان از جمله آقاي لاريجاني كه «نزديكي،
توسعه و تعميق روابط با غرب» را خط اصلي سياست خارجي ايران اعلام مي كردند، در
تبليغات خود از كنار اين ايجاد روابط با بي اعتنايي مي گذشتند.

پس
از ارتحال جانگداز رهبر كبير انقلاب اسلامي، تبليغات رسانه هاي غربي به تشديد اين
جريان كاذب پرداخت كه: «ايران آمادۀ پيوستن مجدد به بلوك غرب است»! اما اعلام
تاريخ سفر رئيس مجلس شوراي اسلامي به شوروي، تداوم القاء اين شبهه را دچار اشكال
ساخت. اين رسانه ها ابتدائا سعي كردند از كنار اين مساله با ذكر الفاظ و عباراتي
كلي عبور كنند و با بي ثبات جلوه دادن طرفين، ضمن هشدار به دو طرف، از اهميت موضوع
بكاهند. در همين ارتباط راديو امريكا در 31/3/68 گفت: «… هنوز معلوم نيست كه آيا
گورباچف در اصلاحاتي كه مي كند موفق خواهد شد و يا اين كه همان طور كه در چين
ديديم كه چه تغيير شديد و ناگهاني پيش آمد ممكن است كه يك عكس العمل شديدي هم در شوروي
پيش بيايد و شوروي به رويه سابق خودش برگردد. در اين نوع روابط اقتصادي و سياسي،
ايران بايستي مواظب باشد كه يك نوع رابطه وابستگي اقتصادي و سياسي و چه بسا نظامي
بين ايران و شوروي پيش نيايد…».

اين
رسانه ها با قرار دادن «پيدا كردن علت اصلي سفر»، در دستور كار خود، دلايلي را
براي آن بر مي شمردند: راديو كلن 31/3/68.

«…
آيت الله خميني پس از بروز اختلافات ميان ايران و بازار مشترك اروپا به خاطر صدور
دستور قتل سلمان رشدي، شوروي را در مقايسه با غرب، كشور بي آزارتري تشخيص داده
بود…».

راديو
بي بي سي 31/3/68:

«…
ترتيب دادن برنامه چنين مسافرتي، موفقيت مهمي براي هر دو همسايه است. اهميت اين
مساله براي ايران از آن جا معلوم مي شود كه با وجودي كه دولت ايران در حال گذراندن
دورۀ عزاداري چهل روزه است، برنامه اين مسافرت را تغيير نداده است…».

راديو
آمريكا 31/3/68 در همين ارتباط گفت:

«…
بسياري از ناظران غربي چنين اظهار مي كنند كه مسكو از ماجراي سلمان رشدي به نفع
مناسبات خويش با ايران و به زيان غرب بهره برداري كرد…».

يكي
از تحليل گران انگليسي طي اظهارنظري در اين باره گفت:

«…
ايراني ها سال گذشته زماني كه با آتش بس با عراق موافقت كردند اميدوار بودند كه
غرب براي بازسازي، كمك اقتصادي موثري به آنها نمايد و اين كه غرب از شوروي بخواهد
بر عراق فشار آورد تا روند صلح سازمان ملل را اجراء كند كه نه تنها آتش بس برقرار
شود بلكه اسرا مبادله گرديده و مسائل مربوط به مرز، غرامت و ساير مسائل نيز حل
گردد. غرب كمك اقتصادي بسيار موثري تقديم نكرد… شايد مهمتر از همه اين باشد كه
هيچ كس به عراقي ها فشار وارد نكرده است و روند صلح متوقف شده است…. ايراني ها
حساب مي كنند كه اگر كسي بتواند ارتش عراق را دگرگون كند اين تنها روسها هستند
زيرا آنها حدود هشتاد درصد از سلاح هاي عراق را تامين مي كنند…».

اما
در وراي اين تحليل ها و توجيه ها، حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني رئيس
هيات ايراني در سفر به مسكو، پيرامون علل و انگيزۀ برقراري روابط با اين كشور و
زمينه هاي سفر اظهار داشت:

«…
همواره روابط دو كشور از هر دو سو بد بوده است و بعد از انقلاب كمونيستي نيز اين
روابط حسنه نبوده است… اين اواخر زمينه به گونه ديگري در آمد و وضع در روسيه عوض
شد. البته ايران راه خود را مي رود و مي رفت و اين روسيه بود كه موانع را برداشت.
اولا از افغانستان بيرون رفت، كه اين حرف اول ما بود. ثانيا حمايت خود را از جريان
هاي چپ گرا تضعيف كرد… آمادگي خود را براب بهبود روابط اعلام كردند و مذاهب در
داخل شوروي احساس آزادگي كردند و اين مجموعه، زمينه ساز شد براي اين كه ايران در
شرايط جديدي با شوروي قرار بگيرد و خوشبختانه اين امر در زمان حيات حضرت امام
اتفاق افتاد. اگر اين قضيه بعد از رحلت حضرت امام اتفاق مي افتاد براي ما مشكل
بود، چون عده اي تز نه شرقي، نه غربي را لغو شده مي پنداشتند. مدتها پيش يعني
هنگامي كه حركت جديد آقاي گورباچف آغاز شد حضرت امام به اين مساله توجه كردند و
سران سه قوه در حضور ايشان صحبت كردند و قرار شد كه وزارت خارجه استراتژي روابط
آيندۀ ايران با شوروي را تنظيم كند و پس از تنظيم اين استراتژي و نظر دادن، ما آن
را خدمت حضرت امام برديم و ايشان پذيرفتند و پس از آن حضت امام آن نامه را نوشت.
نوشتن اين نامه از ابتكارات شخص امام بود… بعد از نامه هم امام وزير خارجه شوروي
را پذيرفتند و اين سند محكمي است كه حضرت امام اين راه را ترسيم كردند و موقعي هم
كه سفر من مطرح شد، ايشان از سفر من اظهار رضايت فرمودند و گفتند برويد و روابط دو
كشور را حسنه كنيد. خط را كاملا خودشان ترسيم كرده بودند… حتي اين قراردادها
مسائلي بود كه امام از آنها آگاهي داشتند… .

(خطبه
هاي نماز جمعه 9/4/68)

نگاهي
دوباره به نامه تاريخي امام خميني (ره) به گورباچف (متن كامل اين نامه در پاسدار
اسلام شمارۀ 86 عينا درج گرديده است) ديدگاه امام را نسبت به شوروي پس از اعما
سياست هاي اصلاحي گورباچف به خوبي نشان مي دهد. از ديدگاه امام، هر گونه سلطه
پذيري از شرق و غرب شديدا محكوم است و سياست اصولي نه شرقي، نه غربي دقيقا به همين
معناست كه جمهوري اسلامي نه بايستي زير سلطه شرق برود و نه زير سلطه غرب. در خصوص
ايجاد رابطه نيز امام در قول و فعل خويش تصريح و تاكيد داشته اند كه رابطه آمركيا
با ما رابطه گرگ با ميش است و دليل نام نهادن «شيطان بزرگ» بر روي آمريكا در همين
ارتباط معني پيدا مي كند. امريكا در ايجاد رابطه با ايران به دنبال مسخ فرهنگ
اسلامي و هويت ديني ما و جايگزين نمودن فرهنگ و اصول ارزشي غرب (كه آنها را در
الفاظي پيچيده و به خورد ملت ها مي دهند) مي باشد و در اين ارتباط از هيچ عملي روي
گردان نيست به طوري كه در تمامي ابعاد سياسي، اقتصادي و حتي فرهنگي و هنري مقدسات
اسلامي ما را به تمسخر مي گيرد. سياست اصولي امام در عدم برقراري هيچ گونه رابطه
اي با امريكا در همين ارتباط معني پيدا مي كند، بدين ترتيب اين سياست اصولي امام
بعد از ارتحال ايشان هم چنان در دستور كار نظام جمهوري اسلامي ايران قرار دارد
يعني ايجاد رابطه و گسترش مناسبات (و نه سلطه پذيري) با شوروي كنوني ـ‌ كه امام آن
را تائيد كرده اند ـ و در مقابل موضع نفي و مخالفت با هر گونه رابطه با امريكا.
زيرا نفس رابطه با امريكا از ديدگاه امام، رابطه اي از موضع سلطه پذيري تلقي مي
شود.

از
ديدگاه امام، رابطه جمهوري اسلامي ايران با شوروي مي تواند خلاء اعتقادي نظام
شوروي را توسط ما پر كند. به قول امام «… صريحا اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي
ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي تواند خلاء
اعتقادي نظام شما را پر نمايد…».

(از
نامه امام خميني (ره) به گورباچف 11/10/67)

دقت
در اين نامه تاريخي نشان مي دهد كه امام از اين كه خلاء توسط افكار انحرافي غربي
پر گردد احساس نگراني مي كردند:

«…
حضرت آقاي گورباچف، ممكن است شما اثباتا در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد
و از اين پس هم اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد، ولي خود مي دانيد كه
ثبوتا اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و علي
الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان
نداريم ولي از شما جدا مي خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار
زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد… البته ممكن است از شيوه هاي ناصحيح و عملكرد غلط
قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت
جاي ديگري است…».

به
هر حال با چنين زمينه هايي جمهوري اسلامي ايران، روابط با اتحاد جماهير شوروي را
با انجام سفر هيات بلند پايه اي از مسئولين لشكري و كشوري آغاز نمود و روسها به
دليل نيازهاي خود اقدام به ايجاد تسهيلات و زمينه هاي تعميق روابط براي انجام آن
مي نمودند.

 

نياز
روس ها به ايجاد روابط با ايران اسلامي

احتياج
مبرم روس ها به همراهي و همكاري نظام جمهوري اسلامي ايران و كلا انقلاب اسلامي در
زمينه هاي مختلف براي شوروي داراي اهميت مي باشد. روسها به خوبي درك كرده اند كه
مقابله با انقلاب اسلامي كه كانون اسلام ناب محمدي (ص) به حساب مي آيد نه تنها راه
به جايي نمي برد بلكه موجوديت نظام سوسياليستي شوروي را نيز در معرض مخاطره قرار
خواهد داد زيرا نفوذ معنوي انقلاب اسلامي ميان مسلمانان شوروي مساله اي نيست كه
كرملين بتواند نسبت  به آن بي اعتنا باشد.
بدين ترتيب كه شوروي براي ادارۀ جمهوري ها مسلمان نشين خود مي بايستي با محور
انقلاب جهاني اسلام يعني نظام جمهوري اسلامي ايران ارتباطي دوستانه داشته باشد و
دشمني را كنار گذارده و افكار عمومي مسلمانان ساكن شوروي را جريحه دار نسازد و اين
به صورت نيازي اساسي از جنبه داخلي شوري به حساب مي آيد.

ارگان
اتحاديه كارگري شوروي در تاريخ 30/3/68، اين نياز را به صورت هشداري به رهبران
شوروي اين گونه بيان مي دارد: «… در بالاي بازار فراغنه (ازبكستان شوروي) يك
پارچه بزرگ نصب شده كه روي آن نوشته بود زنده باد انقلاب اسلامي ازبكستان. زنده
باد آيت الله خميني…» در همين ارتباط خبرگزاريهاي غربي نيز به گوشزد نمودن اين
مساله مي پردازند از جمله خبرگزاري آلمان غربي در 31/3/68 اظهارنظر كرد:

«…
موضوعي كه به احتمال قوي مطرح خواهد شد (در سفر ئيس مجلس ايران به شوروي)، احياي
اسلام در شش جمهوري از 15 جمهوري شوروي است كه مسلمانان در آنها حائز اكثريت هستند
كه عبارتند از قزاقستان، تركمنستان، قرقيزستان، تاجيكستان، ازبكستان و آذربايجان
… براساس تازه ترين برآوردها، حدود چهار ميليون مسلمان شيعه در شوروي زندگي مي
كنند كه (امام) خميني را به عنوان رهبر مذهبي خود قلمداد مي كنند…».

واشنگتن
پست در اين زمينه چنين مي نوسد:

«…
بهبود روابط تهران و مسكو، رهبران شوروي را در مقابله با افزايش بنيادگرايي اسلامي
در جمهوري هاي مسلمان نشين آسياي مركزي آن كشور ياري خواهد كرد…».

همكاري
ايران در حل معضلات اساسي خاورميانه خصوصا مساله افغانستان، آن هم در شرايطي كه
توافقات ژنو بر سر مساله افغانستان توسط آمريكا و پاكستان زير پا گذاشته شده بود،
نياز واضح روسها بود كه از سوي تمامي صاحب نظران مسائل سياسي مطرح مي شد. شوريها
براي جلب تمايل جمهوري اسلامي ايران براي شركت در حل مساله افغانستان، از موضع
قبلي خود تنازل كرده و حضور مسلمانان و ترجيحا ائتلاف هشتگانه (كه از سوي ايران
حمايت مي شوند) را در كابينه و حذف قاتلين شناخته شدۀ ملت مسلمان افغانستان از
دولت اين كشور را پذيرفتند. روس ها هم چنين در تبليغات خود اين نياز را بدين صورت
ذكر مي كردند كه بهبود مناسبات ايران و شوروي براي صلح در آسيا اهميت ويژه اي
دارد.

راديو
مسكو در 28/3/68 طي گفتاري پيرامون بهبود مناسبات دو كشور اعلام كرد:

«…بهبود
مناسبات شوروي و ايران ممكن است در سالم سازي جو بين المللي تاثير بسيار منفي
بگذارد…». اين راديو هم چنين در تاريخ 30/3/68 دربارۀ روابط دو جانبه افزود:

«…
همكاري ايران و شوروي براي امر صلح در آسيا اهميت ويژه اي دارد، چون اين همكاري مي
تواند پايه اي براي حل يك سلسله از درگيريهاي منطقه اي گردد…».

اهميتي
كه روس ها براي اين سفر قائل بودند به حدي بود كه مراسم استقبال گورباچف و هيات
حاكمه شوروي از رئيس مجلس ايران به صورت مراسم استقبال از رهبر كشوري بزرگ تبديل
شود. تركيب هيات ايراني و استقبال قابل توجه كرملين از آنان، هم چنين اعلام
همكاريهاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي و نظامي ميان دو كشور انعكاس گسترده اي در محافل
و مطبوعات دنيا خصوصا رسانه هاي گروهي غرب داشت. در اين ميان فروش تسليحات شرقي به
ايران، از محورهاي تبليغاتي بلوك غرب نسبت به اين سفر بود.

واشنگتن
پست در 31/3/68 پيرامون اين مساله نوشت:

«…
آمريكا در رابطه با فروش قابل ملاحظه اسلحه توسط شوروي به ايران در جريان ديدار
رئيس مجلس ايران از آن كشور، به شوروي هشدار داده است. مقامات آمريكايي اين ديدار
را به دقت دنبال مي كنند تا بينند آيا مسكو به خاطر جلب توجه تهران به هنگامي كه
روابط ايران با غرب تيره است پيشنهاد اسلحه خواهد كرد يا نه؟ منابع ديپلماتيك در
تهران مي گويند دولت ايران اميدوار است مسكو را جهت فروش تعدادي هواپيماي پيشرفته
ميگ 29 به تهران ترغيب كند…».

راديو
بي بي سي در تاريخ 1/4/68 با لحن تهديد گونه اي اعلام مي نمايد:

«…
شايع است كه ايران به ويژه خواهان خريد جنگنده هاي پيشرفته ميك 29 است … (اما)
براي عراق طبعا معامله اسلحه بين ايران و شوروي … خوشايند نيست به علاوه مسلح
كردن دوباره ايران از طرف مسكو بين كشورهاي محافظه كار عرب منطقه خليج فارس نيز
هواداري ندارد…».

روزنامه
تايمز مالي در 2/4/68 براي القاي جدي نگرفتن مسائل مطروحه در سفر هيات ايراني به
مسكو، آن را يك حركت مقطعي (و نه استراتژيك) توصيف كرده و اين چنين تبليغ كرد كه:
«… ايران مبادرت به خريد سلاح از كشورهاي بلوك شرق كرده چرا كه اولا ارزانترند و
ثانيا كشورهاي مورد معامله قبول كرده اند در مقابل تحويل تسليحات به ايران، از آن
نفت بخرند. اگر ايران توان مالي بالاتري داشت قطعا نيازهاي تسليحاتي خود را از
طريق غرب تامين مي كرد…».

 

انعكاس
موفقيت هاي سفر

با
پايان يافتن سفر اعلام رسمي نتايج مذاكرات هيات ايراني حكايت از گسترش مناسبات دو
كشور در تمامي زمينه ها مي نمود و نيز شرايطي مساوي براي طرفين را در اين روابط
معلوم مي ساخت. به دنبال اعلام ره آوردهاي سفر حجة الاسلام و المسلمين هاشمي
رفسنجاني و هيات بلند پايه جمهوري اسلامي به شوروي، سياست مداران و رسانه هاي
گروهي غرب به تحليل و تفسير اين رويداد بسيار مهم پرداختند.

دولت
امريكا در اولين واكنش خود پيرامون اين ديدار؛ «ابراز نگراني دولت امريكا نسبت به
سفر موفقيت آميز آقاي هاشمي رفسنجاني به شوروي و برقراري روابط نزديك ترين بين دو
كشور همسايه» را از رسانه هاي گروهي پنهان نكرده و راديو بي بي سي در 3/4/68 در
اين باره اظهارنظر كرد كه:

«…
انگيزه نگراني آمريكا به خوبي قابل درك است… مقامات امريكا اظهارنظر كرده اند كه
مسكو در تعقيب تمايلات سنتي خود سعي دارد از روابط تيره ايران با غرب بهره برداري
كند، هم چنين امريكائي ها خوش ندارند كه ايران ممكن است دو ابرقدرت را بر عليه
همديگر به بازي بگيرد…».

بدين
ترتيب خط «اخلال در ايجاد يا گسترش مناسبات ميان ايران و شوروي» كه به انحاء
گوناگون در تبليغات غربي قبل و حين ديدار هيات از مسكو پيگيري مي گرديد اندكي
تغيير جهت داده و با محور «انتقاد از خود»، غرب را سرزنش مي كردند كه باعث غلطيدن
ايران به سوي بلوك شرق شده است!.

نشريه
داگنزنيهتر چاپ سوئد: «… غرب بازندۀ روابط با ايران بوده است…».

الرأي
العام چاپ كويت:

«…
امريكا تنها طرف بازندۀ حقيقي در جريان نزديكي ايران و شوروي تلقي مي شود…
همكاري جديد ايران وشوروي مي تواند انتقامي از عملكرد خصمانه امريكا عليه ايران در
طول سال هاي پس از انقلاب شمرده شود. سالهايي كه آمريكا به سياست هاي اشتباه خود
در مورد ايران ادامه مي داد و موجب روانه شدن كشتي ايران از بلوك غرب به بلوك شرق
گرديد… امريكا از زماني كه از درك صحيح مسائل و مشكلات منطقه و تحولات آن عاجز
مانده، مناطق نفوذ خود را يكي پس از ديگري از دست مي دهد…».

اينديپندنت:

«…
بازگشت رفسنجاني از طريق باكو نشانه موفقيت آميز بودن نتايج سفر وي مي باشد… حال
كه روابط با غرب بسيار بحراني است، ايران پيوندهاي دوستي خود را با مسكو مستحكم
كرده است…».

در
يك نتيجه گيري كلي پيامدهاي مثبت اين سفر در تمامي زمينه ها براي جمهوري اسلامي
ايران تا زماني ادامه خواهد يافت كه اين اقدام را آن چنان كه رهبري و مسئولين نظام
از آن به عنوان حركتي در جهت استراتژي نوين جمهوري اسلامي ياد مي نمايند، مساله اي
جدي و به عنواني كي از مقاطع مهم در زمينه سياست خارجي كشورمان تلقي كرده و آن را
هشيارانه دنبال نمائيم. بي ترديد در اين مسير برخي جريانات داخلي و رسانه هاي
گروهي غرب كه خواهان تجديد سلطه غرب و بازگشت به روابط ظالمانه امريكا با ايران اسلامي
مي باشند با مقايسه ميان شوروي فعلي و امريكاي فعلي سعي نمايند با مغالطه، اين
گونه استدلال نمايند كه از آنجا كه رابطه با شوروي تعارضي با اصل نه شرقي ندارد
روابط با امريكا نيز تعارض و منافاتي با اصل نه غربي نخواهد داشت! و بدين گونه
القاء‌ نمايند كه «پس رابطه با امريكا مانعي ندارد»! در حالي كه گذشته از اوضاع
بين المللي، اندك اطلاع نسبت به اقوال متعدد امام پيرامون «امريكا» ما را در غلط
بودن نفس رابطه با اين كشور هدايت مي نمايد زيرا اين رابطه نتيجه اي جز به زير
سلطه رفتن مجدد ايران و غرق كردن جوانان و مردم مسلمانمان در فرهنگ ضد ارزشي غرب و
هزاران مصيبت ديگر به همراه نخواهد داشت و همان گونه كه ذكر شد تفاوتي عميق و
آشكار مابين اين دو رابطه وجود دارد. رابطه فعلي ما با شوروي رابطه اي متقابل و به
دور از سلطه اين كشور بر مقدرات و سرنوشت ما مي باشد و هرگاه مسئولين و مردم
كشورمان كوچكترين احساسي نسبت به خدشه دار شدن استقلال كشور و اصل مقدس نه شرقي ـ
نه غربي جمهوري اسلامي بنمايند اقدام به قطع اين روابط خواهند نمود ليكن اين ملت
از مرشد و مراد خود امام خميني (ره) آموخته اند كه با هر گونه روي خوش نشان دادن
غرب و در راس آنان آمريكاي جهان خوار، به ديدۀ ترديد بايد نگريست و رابطه با
امريكا را هيچ گاه نبايستي قبول كرد زيرا ايجاد چنين ارتباطي دوستي انسان با شيطان
بزرگ و رابطه ميش با گرگ خواهد بود و اين حكم تا زماني كه فرهنگ حاكم بر جهان غرب
همين فرهنگ فعلي آن باشد ساري و جاري خواهد بود و تغيير نخواهد پذيرفت.

والسلام

 

 

/

مشخصات كلي نظام آموزشي

ساختار
نظام اجرائي كشور

قسمت
سي ام ـ‌ محمدرضا حافظ نيا

مشخصات
كلي نظام آموزشي


متكي به حافظه بودن و نه بر فهم:

چگونگي
عمل در درون نظام آموزشي بگونه ايست كه دانش آموز و دانشجو بايد محتواي آموخته را
حفظ نمايد و طبعا پس از مدتي از ذهنش خارج شود. فهميدن مطلب توسط آموزنده در
مجموعه عملكرد سيستم آموزشي مطرح نيست و اصولا سيستم موجود، آموزش متكي به فهم را
القاء و تأكيد نمي نمايد و بگونه اي طراحي شده است كه همه عناصر سيستم آموزشي در
يك فرايند و عملكرد متقابل ناچارند به حفظ كردن مطالب از سوي آموزنده روي آورند. در
چنين وضعي معلوم است كه نتيجه چه خواهد شد؟ رشد كم سوادي ـ ضعف علمي و ناتواني در
كسب تازه هاي علمي و دسترسي ضعيف به ابداعات و اكتشافات و غيره.

وقتي
آموزنده اي مطالب را حفظ مي نمايد يقينا پس از چند صباحي از ذهنش بيرون خواهد رفت.
آموزش در چنين نظامي فاقد استمرار و جهت تكاملي است و آموختن به چند روز ايام
امتحان محدود گرديده و پس از آن نيز آثارش از ذهن آموزنده رفع مي گردد. اين معني
پديده اي بسيار واضح و روشن در مدارس و دانشگاه هاي كشور است.

يكي
از صاحبنظران تعليم و تربيت در ارتباط با اين قضيه گفته بود: «دانشجويان ما شب
امتحان همه چيز دارند ولي ورقه ها سفيد است و شب بعد از امتحان ورقه ها همه چيز
دارند ولي ذهن دانشجويان سفيد است» گرچه اين گفته كاملا قابل پذيرش نيست ولي بيان
واقعيتي دردناك و رنج آور در سيستم آموزشي متداول كشور بوده و هست كه در قالب يك
انقلاب آموزشي قابل حل است. آموزش متكي به حافظه مانع از رشد فكري و انديشه هاي
خلاق مي گردد. و هنگامي كه تفكر فرد از رشد و پويائي برخوردار نبود نبايد انتظار
تازه ها را از اذهان ايستا و فاقد تحرك داشت.

آنچه
كه در سيستم آموزشي متداول مدارس و دانشگاه ها باعث حاكميت آموزش متكي به حافظه مي
گردد سيستم و نظام ارزشيابي و روش امتحانات سنتي است. و در واقع شيوه متداول
امتحان و ارزشيابي در مؤسسات آموزشي كشور عامل اصلي تاكيد بر حفظ كردن مطالب توسط
آموزنده مي باشد. اين سيستم ارزشيابي و امتحان متاسفانه آنچنان سنت محكم و غالبي
گرديده است كه امتحان كننده اعم از استاد و معلم و مدرسه و دانشگاه و كنكور و
مقررات مربوطه نمي توانند بپذيرند كه اين روش غلط است و عامل بدبختي جامعه و كشور
ما در بعد آموزش و علم و تكنولوژي مي باشد. براي تحول در نظام ارزشيابي و امتحاني
را به زير سئوال برده و آن را متلاشي نمود و سيستم ارزشيابي تاكيد كننده فهم مانند
ارزشيابي تحقيقاتي و استدلالي و… را جايگزين نمود. هر چند بايد ساير ابعاد و
اجزاء سيستم آموزشي را نيز با اين هدف تناسب داد.

يكي
از فرقهاي اساسي كه نظام آموزشي وارداتي و متداول در كشور با نظام آموزش سنتي و
بومي دارد و همين موضوع مي باشد، كه در نظام متداول در مدارس و دانشگاه ها متكي به
حافظه مي باشد و نظام آموزش حوزه متكي به فهم شكل گرفته است. يكي از مشخصه هاي
نظام آموزشي حوزه كه باعث فهم مطالب و آموخته ها مي گردد وجود جريان مباحثه در
فرآيند آموزش است، كه با توجه به ويژگيهاي مباحثه آموزنده سعي مي كند بخوبي بر
مطالب مسلط شده و آنها را بفهمد و بخوبي درك نمايد.

 


القاءِ ناچيز روحيه تفكر و تحقيق و كنجكاوري به افراد

نظام
آموزشي بايد به گونه اي باشد كه اين روحيه را در آموزنده ايجاد و رشد دهد. ولي
متاسفانه سيستم آموزشي متداول چنين نتيجه اي را از خود كمتر بروز مي دهد. كنجكاوي
و جستجو و تلاش براي كشف حقايق به فعاليت فكري نيازمند است و تفكر فعال در پي درك
مطالب و محتواها و حقايق مي باشد و ادراك تازه ها خود باعث تكامل فكري و روند
فزاينده قدرت تفكر فرد مي گردد.

از
آنجائي كه نظام آموزشي متداول همان طور كه قبلا بيان گرديد بر حافظه متكي مي باشد،‌
بنابراين آموزنده در پي تفكر و تامل پيرامون آموخته ها نخواهد بود، و فكر فعاليت
نداشته و روح علمي و تحقيقي در فرد ايجاد نخواهد گرديد و يا اگر ايجاد شود نيز،
ضعيف خواهد بود، وقتي سيستم آموزشي نتواند اين روحيه را در افراد ايجاد كند طبعا
دستيابي به حقايق علمي و فني مقدور نخواهد بود زيرا با تحقيق و پژوهش و تفكر است
كه روابط علت و معمولي پديده ها و مناسبات آنها كشف مي گردد. و كشف روابط علت و
معلولي پديده ها و ارتباطات متقابل بين اجزاء و عناصر مادي طبيعت و شناخت ماهيت و
چگونگي آنها مستلزم انجام تحقيقات علمي و تفكر پيرامون آن مي باشد، و زماني كه اين
امر انجام نشود عقب افتادگي علمي و تكنولوژيكي امري غير منتظره نخواهد بود و يكي
از دلايل عقب ماندگي علمي كشور ما نيز همين خصوصيت نظام آموزشي مي باشد.

 

10ـ
گسترش كم سوادي و نتيجتا ادامه وابستگي تكنيكي به خارج

همان
طور كه قبلا بيان گرديد چون سيستم آموزشي بر حافظه تاكيد دارد لذا آموزش از عمق
لازم برخودار نبوده و سطحي است. تخصص ها عمدتا ظاهري و صوري هستند و بين فرد متخصص
اسمي كه از دانشگاه فارغ التحصيل گرديده با توانائي واقعي تخصصي وي كه از محتواي
آموزش او انتظار مي گردد فاصله قابل توجهي وجود دارد. يك پزشك يا يك مهندس و
تكنيسين پس از فراغت از تحصيل از دانشگاه و ورود به محل كار با اولين مسئله اي كه
روبرو مي شود اين است كه خود را كمتر از ميزان مورد احتياج مي يابد و بايد براي
كسب توانائي مورد نياز با گذراندن آموزش هاي توجيهي و عملي ويژه خودش را با نياز
محيط كار هماهنگ سازد. از آنجائي كه سيستم آموزشي روح تحقيق و تفكر از فرصت هاي
ايجاد شده در مقام تجربه و محيط كار كمتر بهره برداري مي نمايند، و لذا نوآوري و
خلاقيت كمتر شكل مي گيرد. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي كه حضور كارشناسان و
متخصصان بيگانه در تاسيسات صنعتي و غير صنعتي كشور وجود داشت كمتر به نيروهاي بومي
و متخصصين فرصت رشد و پويائي در زمينه ابداع و اختراع و خود گرداني تاسيسات داده
مي شد و دانشگاه نيز چنين روحيه اي به آنان القاء نكرده بود. ولي بعد از پيروزي
انقلاب اسلامي به لحاظ ضرورت امر و نياز شديدي كه احساس مي شد و تاسيسات صنعتي و
غير صنعيت بايد به صورت فعال اداره مي گرديد و خوشبختانه متخصصان بيگانه از كشور
بيرون رانده شده بودند، بحمدالله متخصصين ايراني دست به كار شده و از فرصت هاي
ايجاد شده جهت رشد تكنولوژي استفاده كردند و ما شاهد بروز خلاقيت ها و ابداعات و
اختراعات توسط اين نيروها در مراكز ياد شده بوديم به ويژه كه كمبود قطعات يدكي و و
… آنها را وادار به طراحي و توليد تازه اي تكنولوژيك مي نمود. حال اگر سيستم آموزشي
روح تحقيق و پژوهش را به معني واقعي در وجود متخصصين بيرون دادۀ خود ايجاد كرده و
آنها را در اين زمينه به خوبي تمرين دهد يقينا دست آوردهاي تكنولوژيك كشور در داخل
فوق العاده خواهد بود.

 

11ـ
القاء روحيه مدرك گرائي

سيستم
آموزشي به مسئله مدرك بيش از علم و دانش اصالت داده است به طوري كه علم آموزي و
دانش افزائي و تحصيل در درون سيستم به خاطر علم و دانش، به صورت امري حاشيه اي و
هدفي فرعي در آمده است. ولي بالعكس كسب صوري درجه تحصيلي و به عبارتي نائل شدن به
مدرك رسمي بالاتر به صورت هدف اصلي و انگيزه مهم تحصيل براي افراد در سيستم آموزشي
مطرح است. در واقع هدف هاي اصلي و فرعي بنا حق جابجا شده اند به طوري كه معيار
سنجش سطح سواد و دانش افراد، مدرك بدون انطباق كامل با ميزان سواد مورد انتظار،
گرديده است. مدرك به عنوان يك ارزش در جامعه جاي خود را باز كرده است و در آفرينش
نقش هاي اجتماعي و كسب پايگاه هاي اجتماعي تاثير زيادي دارد! مدرك ملاك رشد و
ارتقاء اجتماعي افراد گرديده است! اين در حالتي است كه در اين سيستم آموزشي به طور
قطع و يقين افراد باسواد ولي فاقد مدرك وجود دارند كه به آنها بها داده نمي شود.
هر چند به يُمن پيروزي انقلاب اسلامي ارزش كاذبانه مدرك درهم شكست و به دانش و
توانائيهاي علمي افراد بها داده شد ولي اين حركت بايد گسترش بيشتري يافته و علم
ارزش پيدا نمايد نه مدرك.

براي
حل مسئله. مي توان با رايج كردن مدارك افتخاري اقدام نمود و پس از يك ارزيابي جدي
از افراد در صورتي كه تشخيص داده شد داراي توانائي لازم هستند به صورت افتخاري
مدرك هم سطح آن توانائي به آنان داده شود. در اينجا هر چند در پي مقايسه سيستم
آموزشي متداول با نظام آموزشي حوزه نيستيم زيرا كه اين امر خود بحث جداگانه اي را
مي طلبد. ولي لازم است اشاره گردد كه در نظام حوزه چون به علم جوئي و دانش بهاء
داده مي شود و طلبه به انگيزه علم جوئي تحصيل مي نمايد مي بينيم براي تحصيل و
مطالعه و تحقيق و شركت در جلسات كلاس و درس جديت و علاقه در حد بالاست ولي در
سيستم آموزشي متداول كه انگيزه علم جوئي منحرف گرديده است مي بينيم دانش آموز و
دانشجو علاقمند نبوده و با بي حوصلگي براي درس و بحث و كلاس آماده مي شود. مثلا
وقتي زنگ كلاس مي خورد دانش آموزان با بي ميلي به كلاس مي آيند و به محض اين كه
زنگ پايان كلاس مي خورد جملگي با شتاب از در و ديوار مدرسه قصد فرار دارند گوئي از
زندان آزاد شده اند!!

 

12ـ
وجود مقررات محدود كننده

در
سيستم آموزشي متداول محدوديت هايي چون سن و استاد و معلم و كلاس اجباري و و…
وجود دارد و اين امر مانع از اختيار آموزنده مي شود. مقررات هر چند لازم است ولي
مختار گذاشتن آموزنده در حدي كه عقل اجازه مي دهد امري ضروري است. اين امر كه
آموزنده دخالتي در آن چه برايش تعيين كرده اند نداشته باشد خودش عامل بي ميلي و
تحميلي تلقّي كردن آموزش مي شود و بالعكس آزادي نسبي او در انتخاب، باعث علاقمندي
و رشد جنبه هاي استعدادي او خواهد شد.

 

13ـ
گسستگي واحدهاي اجرائي نظام آموزشي

نظام
آموزشي كشور فاقد انسجام و تمركز در سياست گذاري هاي آموزشي است و چند دستگاه
اجرائي بدون پيوند سيستمي با همديگر در اين زمينه فعاليت مي كنند. در حال حاضر
وزارت خانه هاي آموزش و پرورش و آموزش عالي از دستگاههاي اجرائي عمدۀ نظام آموزشي
هستند و در كنار آنها و در سطحي محدود سازمان آموزشي ديگر فعاليت هاي كوچك و بزرگ
را در درون خود انجام مي دهند. اين گسستگي و عدم انسجام در تشكيلات نظام آموزشي
منجر به ناهماهنگي در برنامه ها و سياست هاي آموزشي و گسستگي در نظم آموزش مي
گردد. البته آن چه كه باعث اين گسستگي شده و ادامه آن را تائيد مي نمايد متاسفانه
متمركز بودن نظام اجرائي كشور است كه تمامي دستگاه هاي اجرائي را متاثر نموده است
و طبعا وقتي كه سيستم اجرائي متمركز باشد تصميم گيري در خصوص مسائل جزئي نيز به
حوزه هاي ستادي دستگاه هاي اجرائي كشيده مي شود و لذا انباشتگي امور در حوزۀ مركزي
دستگاه منجر به تقسيم آن و زايش سازمان جديدتر خواهد شد و بالعكس با غير متمركز
شدن امور اجرائي كشو، سازمان هاي مركزي و حوزه هاي ستادي دستگاه ها فارغ البالتر
شده و انسجام و همبستگي و الحاق دستگاه هاي هم كردار را باعث خواهد گرديد. به هر
حال در نظام آموزشي مطلوب با تاكيد بر غير متمركز كردن امور اجرائي بايد دستگاههاي
اجرائي نظام آموزشي در همديگر ادغام گردند تا بتوان انسجام و وحدت رويه را در تمام
ابعاد آن لحاظ نمود.

 

14ـ‌
تاثير پذيري بيش از اندازه از دستگاه هاي برون سازماني

نظام
آموزشي كشور از دستگاه هاي برون سازماني اداري و مالي و بودجه اي تاثير مي پذيرد و
اين تاثير پذيرفتن بيش از حد بوده و گاهي منجر به توقف و ركود در فعاليت هاي آن مي
گردد. آموزش مقوله اي است بسيار ظريف و محدوديت هاي اداري و مالي و بودجه نبايد بر
چگونگي آن تاثير بگذارد بلكه قبل از دخالت اين عوامل بايد تمامي تحولات آن برخاسته
از نظرات عميق و صريح كارشناسان تعليم و تربيت باشد تا امر آموزش كه بسيار ظريف مي
باشد خدشه پذير نگردد، سازمان امور اداري به عنوان متولي نظام اداري و وزارت
دارائي و امور اقتصادي به عنوان متولي عمليات مالي دولتي در دستگاه ها و وزارت برنامه
و بودجه به عنوان متولي امور برنامه اي و بودجه اي كشور هر يك در راستاي انجام
وظايف سازماني خود باعث ايجاد محدوديت هاي زيادي در نظام آموزشي شده كه كيفيت
آموزش را تحت تاثير قرار مي دهد. به عنوان مثال نظام اداري در امور مربوط به تامين
معلم، نسبت دانش آموز به كلاس ـ نسبت معلم به دانش آموز و موارد ديگر و نيز نظام
مالي دولتي در گردش عمليات مالي نظام آموزشي دخالت نموده و جريان كيفي آموزش را در
كشور خدشه دار مي كنند.

 

15ـ
تناسب نداشتن محصولات نظام آموزشي با نياز بازار كار كشور

نظام
آموزشي علاوه بر انجام رسالت هاي تربيتي و رفتاري و اخلاقي در مورد نسل آينده و
اصولا ساختن جامعه فردا، بايد رسالت پرورش نيروهاي انساني متخصص و تكنيك ديده را
انجام داده و مهارت هاي مشخصي را در افراد به معني واقعي كلمه ايجاد نمايد.
متاسفانه نظام آموزشي در هر دو قسمت از رسالت هاي خود ضعيف عمل كرده است كه البته
از چنين نظام آموزشي و با چنان بنياد و مشخصه هائي؛ بيش از اين انتظار نمي رود.

جامعه
با روند گسترش روبرو است و توسعه تكنولوژي هر روز تكنيك جديدي را به وجود مي آورد
و از همه مهمتر، نيازهاي جوامع روند فزاينده اي دارد كه با توجه به منابع خدادادي
طبيعت، انسان ناگزير است به خلق تكنولوژي و تكنيك هاي جديد بپردازد تا بتواند نياز
خود را از منابع خدادادي طبيعي و جغرافيائي تامين نموده و جوامع بشري را با تدبير
لازم اداره نمايد. انجام اين امور جملگي به مهارت نياز دارد. و انسان ها بايد براي
رفع نيازها، مهارت هاي لازم را كسب نمايند. اگر انسان ها در جامعه اين مهارت ها را
كسب ننموده و يا از حيث كمي و كيفي به طور ناقص كسب نمايند يقينا تنگناهاي اقتصادي
و اجتماعي و فرهنگي بروز كرده و جامعه دچار بحران اشتغال نيز خواهد گرديد.

سيل
عظيم جمعيتي جامعه را، نظام آموزشي بايد از حيث كسب مهارتها، با نيازهاي متنوع و
فزاينده بخش هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تناسب داده و تربيت كند. نظام
آموزشي بايد جنبه هاي مختلف تعهد و تقوي و عشق و ايثار و نيز تخصص و مهارت خوب را
در افراد ايجاد و رشد دهد. در صورتي كه مجموعه نظام آموزشي مدرسه اي و دانشگاهي
كشور در انجام اين رسالت قوي عمل ننموده است و علاوه بر نارسائي هاي تربيتي و
رفتاري كه در محصولات آن وجود دارد نتوانسته است مهارت هائي به آنها بدهد كه نياز
جامعه را مرتفع نمايد. و اين امر باعث گرديده است كه از سوئي كشور دچار تنگناي نيروي
انساني متخصص باشد و كليه برنامه ريزي هاي توسعه را تحت تاثير قرار دهد و از سوي
ديگر باعث بيكار ماندن فارغ التحصيلان شده و بحران اشتغال را ايجاد نمايد. در
اينجا وقتي صحبت از نيروي انساني متخصص مي شود منظور فقط فني و حرفه اي نيست كه
بعضي از بينش ها متاسفانه اين گونه به مسئله مي نگرند و تصور مي كنند بايد همه چيز
به اين سمت سوق داده شود كه همان طور كه در بحث نقش استعمار فرهنگي ديديم يكي از
جهت گيري هاي نظام آموزشي در كشورهاي زير سلطه همين مسئله مي باشد كه اغنياء و
اشراف زادگان به سوي تخصص هاي عالي و نظري پيش بروند و محرومين و مستضعفين در مسير
آموزش هاي فني و حرفه اي قرار گيرند تا نيروي كار جسمي و يدي جامعه را تامين
نمايند بلكه امروزه مشكل كشور ما قبل از اين كه تربيت نيروي فني و حرفه اي باشد
كمبود و نبود نيروهاي متخصص علوم اجتماعي و انساني و جغرافيا و برنامه ريزي و
آزمايشي سرزميني است كه بايد با تفكر عميق به مسائل اصلي جامعه و كشور بپردازند و
آن را به خوبي تجزيه و تحليل كنند و بخش هاي مختلف توسعه را در سطح ملي و منطقه اي
هدايت سيستمي و نظام يافته نمايند و چهره و فضاي جغرافيائي كشو را از حيث سكونت
گزيني و فعاليت هاي اقتصادي ـ اجتماعي و فرهنگي و دفاعي در چشم انداز آينده آرايش
دهند و مقدار و چگونگي كاربري منافع و توانائي ها و نيروهاي انساني و محصولات نظام
آموزشي كشور را مشخص كنند. و بالاخره خط مشي و استراتژي بخش هاي مختلف توسعه كشور
من جمله نظام آموزشي را مشخص نموده و آنها را در مسير خير و صلاح آينده جامعه
هدايت برنامه اي نمايند.

اين
است كه تربيت نيروي متخصص را در تمامي ابعاد انساني ـ اجتماعي ـ جغرافيائي ـ
برنامه ريزي ـ كشاورزي ـ فني و مهندسي و درماني و بهداشتي و غيره بايد متعادل و در
قالب يك برنامه توسعه جامع ملي و منطقه اي ديد و باز متخصصين علوم انساني و
جغرافيا و برنامه ريزي هستند كه مي توانند ميزان نياز شغلي جامعه را در هر بخش و
هر تخصص در چشم انداز آينده مشخص و بر روي جهت گيري و ساختار نظام آموزشي مدرسه اي
و دانشگاهي كشور اثر بگذارند و اصولا تنگناهاي اشتغال را برطرف نمايند.

ادامه
دارد

پاسخ
به نامه ها

*
بروجرد ـ براد، م ـ‌ ر

حالتي
كه مشاهده مي كنيد كاملا طبيعي است و اگر چنين نبود نياز به معالجه داشت. ازدواج
اشكالي ندارد ولي اگر بتوانيد صبر كنيد تا نهايت تحصيل بهتر است. در مورد گناهان
گذشته توبه كافي است، نمازهاي فوت شده را قضا كنيد.

 

*
تهران ـ برادر سيد امير ـ م


قطع رحم از گناهان كبيره است. ولي صله رحم فقط اين نيست كه رفت و آمد خانوادگي
داشته باشيد بلكه اين يك راه صله رحم است و اگر مستلزم گناه باشد نبايد انجام
دهيد.


بايد از انساني كه براي شما كاري انجام داده تشكر كنيد و در احاديث بسيار بر اين
امر تاكيد شده است.


احضار ارواح و جن ملحق به سحر و حرام است.


اخلاص در عمل يك امر قلبي است و انسان با دقت و كاوش در نهان ذا خويش مي تواند
تشخيص دهد كه عمل را تا چه اندازه خالص انجام داده است و البته اخلاص كامل بسيار
نادر است.


به نظر حضرت امام قدس سره در غيبت توبه كافي است.


توكل اين است كه تنها مؤثر در عالم وجود را خدا بدانيد و از آن چه جز او است قطع
اميد كنيد و ايمان داشته باشيد كه آن چه واقع مي شود به خواست و ارادۀ او است در
عين حال چون سنت الهي بر اين مستقر شده كه از راه اسباب ظاهري حوادث جهان واقع شود
انسان نيز بايد در كارهاي خويش به اسباب و علل و عوامل طبيعي متوسل شود.

 

*
تهران ـ خواهر زينب ـ ي 5/19

شما
بايد با كمال صراحت و شهامت مسائل را با خانوادۀ خود در ميان بگذاريد و دروغ هاي
آن فرد از خدا بي خبر را فاش سازيد و هر چه زودتر پاسخ مثبت به آن فرد متعهد كه از
نظر اخلاق و ديانت مورد پسند است بدهيد و از هيچ چيز نترسيد. كسي كه پرونده اش پاك
است دليلي ندارد كه بترسد اشتباه شما اين است كه از روز اول در برابر آن دروغ ها
خانوادۀ خود را آگاه نساختيد.

 

*
ورامين ـ برادر، ص ـ ص ـ ص

لازم
نيست آن شخص خود را معرفي كند توبه اش قبول مي شود انشاءالله. عملي كه او انجام
داده مستوجب حد نيست بلكه فقط تعزيز مي شود و اين هم لازم نيست با اقدام خود او
باشد و به هر حال ازدواج او هيچ گونه اشكالي ندارد.

 

اهواز
ـ برادر، ت ـ‌ ع ـ م

آن
ازدواج صحيح نيست و عقد اگر خوانده شود هم اثري ندارد بايد عذري بتراشيد و انصراف
خود را اعلام كنيد هر چند بسيار سخت و مشكل باشد.

 

*
تهران ـ برادر امير ـ ع


لا اكراه في الدين يك حقيقت روشن است يعني نمي توان دين را كه همان عقيده است بر
مردم تحميل كرد زيرا اعتقاد يك امر قلبي است ولي اين ربطي به نظام اجتماعي ندارد.
قوانيني كه در جامعه اسلامي پياده مي شود دستور همان قرآن است كه اين جمله را
فرموده، اسلام هرگز آزادي غربي را تائيد نمي كند. شما كه يك آيه قرآن را مورد توجه
قرار مي دهيد بقيه آن را هم بخوانيد. از مراجعه به آيات ديگر متوجه مي شويد كه
منظور از اين آيه دموكراسي غربي نيست بلكه فقط به رسول اكرم «ص» تذكر مي دهد كه
شما از عدم ايمان مردم نگران نباشد و شما وظيفه اي در اين رابطه به جز تبليغ
نداريد و آياتي كه اين مضمون را مي رساند فراوان است ولي اين هرگز به آن معني نيست
كه مردم را رها كنيد هر كار مي خواهند انجام دهند بلكه برعكس، اسلام براي همه
مسائل اجتماعي و فردي تكليف معين كرده و براي متخلفين از قانون جزاي سخت قرار داده
است.

2ـ‌
هيچ راهي براي اطمينان از آن مساله نيست و هيچ نيازي به تحقيق ندارد و اصولا امر
مهمي نيست.

 

*
بروجردـ برادر، ب ـ م ـ ب 111


اگر مي توانيد با نهي از منكر جلوي ادامه گناه را بگيريد و اگر نمي توانيد براي
جلوگيري از ادامه منكر مراكز انتظامي را در جريان قرار دهيد و در مورد مسائل
امنيتي و قاچاق مواد مخدر و امثال آن فورا به مراكز مربوطه اطلاع دهيد. اين يك
وظيفه شرعي و ملي است.


سال اول تكليف كه به دليل جهل به مسائل شرعي و عدم توجه به تكليف روزه را خورده
ايد فقط قضا دارد و كفاره بر شما واجب نيست


در مورد سوم اشكال ندارد ولي سعي كنيد موافقت آنها را جلب نمائيد.

 

*
اهواز ـ براد عليرضا توسلي

پاسخ
نامه شما برگشت شد آدرس كافي بدهيد.

 

*
اهواز ـ برادر، ا ـ‌ع

بچه
ها حلال زاده اند و اشكالي ندارد ولي يك بار ديگر عقد را طبق آن چه در رساله است
بخوانيد يا كسي را براي اجراي عقد وكيل قرار دهيد.

 

*
تهران ـ برادر، پ ـ ش 22

توبه
كنيد و از خداوند با عجز و لابه تقاضاي عفو نمائيد و گذشته را با عمل صالح جبران
كنيد و به لطف و كرم بي نهايت الهي اميدوار باشيد. هيچ كسي را از راز خود مطلع
نسازيد و اگر كسي پرسيد تكذيب كنيد و آبروي خود را حفظ نمائيد.

 

قزوين
ـ ي ـ برادر، 1ـ ر

مطالبي
كه در آن كتاب ديده ايد واقعيت ندارد نگران نباشيد در رابطه با آن بيماري پوستي به
پرشك متخصص مراجعه كنيد.

 

*
گرمسار ـ‌ خواهر، م ـ‌ ط ـ‌21

شركت
شما در آن مجالس اگر مستوجب گناه است جايز نيست و قطع رابطه شما هيچ اشكالي ندارد
آنها رحم شما نيستند و حتي اگر هم رحم باشند نبايد رابطه آن جا كه مستوجب گناه است
نيز رعايت شود مي توانيد به احوال پرسي و امثال آن اكتفا كنيد.

 

*
اصفهان ـ برادر جان علي سربيدي


شرط بندي و برد و باخت بر سر هر چيز باشد به جز مسابقات جنگي حرام است.


دختر و خواهر ملك انسان نيست كه آن را با كسي معامله كند يا در قمار ببازد نمي
دانم شما از مردم همين قرن صحبت مي كنيد يا از مردم دوران جاهليت.

 

*
تهران ـ براد، ج ـ ف ـ‌آ ـ‌ج 533

اختلاف
سن مانع ازدواج نيست.

 

*
تهران ـ برادر، ع ـ خ ـ‌ ي

با
خانوادۀ خود در ميان بگذاريد.

 

*
خرم آباد ـ‌برادر، ع‌ ـ‌ س ـ‌ف 110


توبه هر گنهكار طبق آيه قرآن مورد قبول خداوند است.


لازم نيست از آن افراد رضايت بخواهيد.


در مورد اموال افرادي كه برداشته ايد اگر نمي شناسيد بايد به مقدار آن مال به
فقيري از جانب صاحب واقعيش صدقه بدهيد.


حق با همسر شما است. حتما بايد براي او منزل جداگانه اي تهيه كنيد در عين حال
احترام پدر را نگه درايد.

 

*
ساري ـ‌ برادر، س ـ ش


در مورد سوال اول توبه كافي است.


پاسخ رد آنها دليل نمي شود كه قطع رحم كنيد به هر حال آنها آزادند طبق مصلحت
انديشي خود بپذيرند يا رد كنند شما هم اصراري نداشته باشيد و به جاي ديگر روي
آوريد اين مشكلي نيست كه آن را بزرگ كرده ايد.

 

*
باختران ـ برادر، س ـ س ـ م

1ـ‌
اگر آن كار براي امرار معاش كافي نيست مي توانيد به كار و كسب ديگري روي آوريد اين
عذري نيست كه مجوز دزدي باشد. به هر حال اگر از بريدن دست و ريختن آبرو در دينا
بتوانيد جان سالم به در ببريد كه آن هم معلوم نيست ولي حتما از چنگال عذاب الهي
نمي توانيد فرار كنيد.


نماز و روزه شما صحيح است ولي از ادامه آن گونه روابط اجتناب كنيد.

 

*
تهران ـ ص ـ‌ عابد

آدرس
و نام كامل بنويسيد يا به وسيله تلفن (24803) تماس بگيريد.

 

*
برادر اميد ـ‌ 2345

پولي
كه نذر كرده ايد به قحطي زدگان اتيوپي بدهيد بايد به وسيله شخص يا ارگان موثقي به
آنها برسانيد.

 

*
تهران ـ برادر، ح ـ د ـ ا ـ‌ 1280

نگران
گناه بودن و خوف از عذاب و خشم الهي يك فضيلت است بايد هميشه اين حال را نگه درايد
ولي به لطف و رحمت الهي كاملا اميدوار باشيد خداوند خود فرموده است كه توبه را از
همه بندگان مي پذيرد. توبه با زبان آسان است. همين دعاي كميل را كه مي خوانيد
بهترين و رساترين بيان پشيماني و بازگشت به درگاه الهي است. در رابطه با سلامتي
جسمي مطمئن باشيد كه مشكلي پيش نيامده و شما كاملا سالم و طبيعي هستيد.

 

*
خوزستان ـ برادر، م ـ ر ـ‌ ت

بر
شما لازم است هر چه زودتر ازدواج كنيد.

 

*
تاكستان ـ برادر، س ـ ي

از
آن عمل اجتناب كنيد.

 

*
قم ـ‌ برادر، ن ـ‌ ي

شما
كاملا سالم و طبيعي هستيد و هيچ جاي نگراني نيست چيزي كه مشاهده مي كنيد يك امر
طبيعي است و آن پاك است و غسل ندارد.

 

*
نطنز ـ‌خواهر س ـ‌ م

به
نظر ما نيز بهتر است شما در آن رابطه استخدام شويد. ولي بايد سعي كنيد رضايت
همسرتان را به دست آوريد.

 

*
ساري ـ برادر ميثم شيرازي


لاغري شما معلول آن مساله نيست به پزشك مراجعه كنيد.


براي ترك عادت هاي زشت ارادۀ قوي لازم است ورزش و تلقين در اين رابطه مفيد است. به
خود چنين تلقيني نكنيد كه روحيه ام ضعيف است و اراده ندارم. برعكس مرتب به خود
تلقين كنيد كه من مانند هر انسان ديگر قوي و نيرومند هستم. هيچ انساني بالطبع ضعيف
الاراده نيست. ضعف اراده يا ناشي از تلقين خود او است يا از القاء ديگران. سعي
كنيد شخصيت واقعي خود را پيدا كنيد خواهيد ديد كه بسيار قوي الاراده و نيرومنديد و
مي توانيد با يك تصميم قوي و جدي مشكل ترين عادت ها را ترك نمائيد.


از پيشنهاد شما در مورد بحث و تفسير سياسي متشكريم.


آخرت گرائي هرگز خطرناك نيست و اگر قرآن را بخوانيد خواهيد ديد كه مهمترين مساله
آن، سوق انسانها به عمل براي آخرت و ايجاد نفرت نسبت به زينت ها و ظواهر دنيا است
ما هرگز دعوت به رهبانيت و ترك دنيا نمي كنيم ولي دلبستگي به دنيا مذموم است نه
دنيا داري. ممكن است كسي در دنيا يك زندگي ساده و محقر داشته باشد ولي اگر از او
گرفته شود تا سرحد خودكشي يا ديوانگي برسد و ديگري اگر در يك لحظه، زن و فرزند و
خانه و همه وسايل زندگي مرفهي كه دارد از دست بدهد به جز حمد و شكر الهي بر زبان
نياورد. آن فقير دنيا گرا و اين ثروتمند آخرت گرا است البته چنين چيزي نادر است.

 

*
خمين ـ برادر، ع ـ ع ـ ع ـ ن ـ‌ ن ـ‌ ن

بدون
شك راه بازگشت به سوي خدا باز است ولي بايد دست از كارهاي زشت خود برداريد و
برگرديد. اين كه مي گوئيد نمي توانم اشتباه است ارادۀ انسان بسيار قوي و شگفت
انگيز است مهم اين است كه تشخيص بدهيد كه بايد گناه را ترك كنيد و به سوي خدا باز
گرديد. اگر انسان اين را از صميم قلب باور كرد اراده به طور طبيعي محقق مي شود و
او را از گناه باز مي دارد.

 

*
قم ـ برادر اسماعيل، م ـ‌ ن

اگر
مساله همان گونه است كه نوشته ايد ازدواج شما با او جايز نيست و هيچ راه حلي ندارد
اگر آدرس بدهيد يا تلفني تماس بگيريد توضيح بيشتري داده مي شود.

 

*
خوانسار ـ برادر، م ـ‌ح ـ د 643


پرداخت فطره بر هر كس كه مخارج سال خود را دارد يا كاري دارد كه تدريجا مخارج سال
خود را به دست مي آورد واجب است.

2ـ‌بهتر
آن است كه فطره را به فقير بدهيد گرچه صرف آن در همه مصارف زكات صحيح است.


كسي كه خود مستحق فطره است فقير است و بر او فطره واجب نيست ولي بهتر است در صورت
امكان فطره بدهد.

4ـ‌خجالت
عذر نيست و اگر به اين دليل كسي در ماه رمضان جنب شد و قبل از فجر غسل نكرد روزه
اش باطل است و قضا و كفاره دارد.


آن رطوبت ها پاك است و غسل ندارد.

 

آمل
ـ خواهر رفيعه ـ خ ـ 242

شما
بايد تفصيلا آن چه رخ داده بنويسيد تا پاسخ صحيح داده شود.

 

*
تهران ـ برادر جواد جمالي

پيشنهادي
كه او داده است راهي است براي به دام انداختن شما و ديگر هرگز نمي توانيد از اين
دام شيطاني رها شويد به فكر چاره اي اساسي براي زندگي خويش باشيد.

 

*
اصفهان ـ خواهر، ف ـ م ـ 321

كتاب
«آئين دوست يابي» را بخوانيد و در رابطه با لاغري به پزشك مراجعه كنيد.

 

*
تهران ـ‌ م ـ‌ ر ـ‌ ت

موردي
كه استخاره كرده ايد جاي استخاره نيست با اولياي خود مشورت كنيد.

 

*
بندر ماهشهرـ‌ برادر، الف ـ الف

1ـ‌
نمازهائي را كه مي دانيد پس از رسيدن به تكليف شرعي نخوانده ايد بايد قضا كنيد.
علامات بلوغ را در رساله بخوانيد.

2ـ‌
تراشيدن ريش چه با تيغ و چه با وسايل ديگر خلاف احتياط واجب است ولي تراشيدن موهاي
زائد بدن با تيغ يا هر چيز ديگر اشكالي ندارد.

 

*
قم ـ برادر، م ـ‌ خ

شما
كه استعداد خوبي داريد سعي كنيد با مطالعه بيشتر و دقت در مسائل علمي ضعف هاي
طبيعي خويش را جبران نمائيد ضعف ها و كمبودهاي طبيعي غير قابل علاج انگيزۀ خوبي
است براي تلاش انسان در تحصيل علم و كمال. البته بعضي از آن ضعف ها كه نام برده
ايد قابل معالجه است. ضعف بيان با تمرين و اصرار و ضعف ارادده با ورزش و تلقين
قدرت، برطرف مي شود. به جاي اين كه هميشه خود را ضعيف و بيچاره بدانيد به خود
تلقين كنيد كه من قوي و نيرومند و با اراده و مصمم هستم. اين تلقين را مانند يك
ورد و ذكر با تلفظ به كلمات و با صداي محكم تكرار كنيد اثر عجيب آن را مشاهده
خواهيد كرد.

 

*
تكاء ـ برادر محمدرضا مقدم

متاسفانه
پاسخ كامل به چنين مطلبي در مجله آن هم بدون ذكر نام رمز ممكن نيست و ما نمي دانيم
آدرس و نامي كه داده ايد واقعي است يا نه. به هر حال به نظر ما چند اشتباه از سوي
هر دو طرف موجب اين انزجار و تنفر شده است. داستاني كه او نقل مي كند ممكن است
واقعيت داشهت باشد ولي توجيهي دارد كه ذكر آن در مجله ممكن نيست. آدرس صحيح و نام
كامل ذكر كنيد.

 

*
تهران ـ برادر ولي الله ـ سكالو

اگر
كسي به طور كلي از مساله شكسته شدن نماز مسافر اطلاع نداشته و نمازهايش را در سفر
تمام مي خوانده نمازش صحيح است و قضا لازم نيست و اگر اصل شكسته شدن نماز مسافر را
مي دانسته ولي در مساله خاصي وظيفه خود را نمي دانسته مثلا مسائل مربوط به بلاد
كبيره را نمي دانسته و امثال آن در اين صورت بايد نمازهائي را كه تمام خوانده و
وظيفه اش شكسته بوده يا به عكس قضا كند.

 

*
تهران ـ برادر، ر ـ‌ م

شما
هيچ تكليفي در رابطه به آن گناهان به جز توبه به درگاه خداوند نداريد هرگز از لطف
او مايوس نشويد كه بدترين گناه است. گناه خود را به هيچ كس به جز خدا بازگو نكنيد
كساني را كه با شما در گناه شريك بودند سعي در هدايتشان داشته باشيد.

 

*
قم ـ برادر حميد واعظي


رضايت يا اجازۀ پدر و مادر و همسر در انتخاب شغل يا تحصيل شرط نيست.

2ـ‌
اگر نان خور پدر است بر خود او فطره واجب نيست.

3ـ‌
مفاتيحي كه از جبهه آورده ايد بايد به جاي خود برگردانيد و اما آن لباس ها كه به
شما بخشيده اند اشكال ندارد.

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته
ها و نوشته ها

وصيت
پيامبر «ص»

حضرت
رسول «ص» در آخرين روزهاي حياتش فرمود: «اي مردم! من پيش از شما مي روم و همانا
شما در حوض بر من وارد مي شويد. هان! من در آنجا در مورد «ثقلين» از شما مي پرسم،
پس بنگريد چگونه پس از من با اين دو ثقل (كتاب خدا و اهل بيتم) رفتار مي كنيد به
درستي كه خداوند به من خبر داد كه اين هر دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا وقتي كه
با من ديدار نمايند، و از خدايم خواستم اين مطلب را و خداوند دعايم را مستجاب كرد.
پس هشيار باشيد كه اين دو را در ميان شما گذاشتم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم، هرگز
بر آنها پيشي نگيريد كه متفرق گرديد و از آنها كوتاهي نكنيد كه هلاك شويد و خود را
از آنها داناتر ندانيد كه آنها از شما داناترند.

اي
مردم! نكند، پس از من دريابم كه كافر شده ايد و برخي گردن هاي برخي ديگر را بزنند،
پس با من ملاقات كنيد در گرداني رونده هم چون سيل، هان! بدانيد كه علي بن ابي طالب
برادرم و جانشينم مي باشد پس از من بر تاويل قرآن مي جنگد هم چنان كه من بر تنزينش
جنگيدم…».

 

وصيت
اميرالمومنين «ع»

وصيت
من به شما (اي مردم) اين است كه خدا را برايش شريك قرار ندهيد و محمد «صلي الله
عليه و آله» را سنتش، ضايع ننمائيد.

اين
دو ستون را بر پا نگهداريد و اين دو چراغ را بيفروزيد و بر شما سرزنشي نيست تا
وقتي كه از اين دو، پراكنده نشده ايد.

خداوند
به هر شخصي از شما به اندازه توانش تكليف فرموده و به نادانان تخفيف داده است زيرا
پروردگار شما پروردگاري است مهربان و دين شما ديني است استوار و پيشواي شما
پيشوائي است دانا. من ديروز همنشين شما بودم و امروز براي شما عبرت و پند هستم و
فردا از شما جدا مي شوم. خداوند من و شما را بيامرزد… و همانا من همسايه شما
بودم و روزهايي بدنم همنشين شما بود و به زودي مي بيند تنم را بي جان كه پس از
حركت، آرام و پس از گفتار، خاموش گرديده تا سكونت من و چشم پيش افكندنم و آرامي
اعضايم براي شما پند و عبرت باشد زيرا اين حال براي عبرت گيرنده ها از هر گفتار
بليغ و سخن پذيرفته شد اي، پند دهنده تر است…

 

وصيت
امام عسكري «ع»

حضرت
در وصيتش به شيعيان فرمود: شما را وصيت مي كنم به تقواي خدا و پارسائي در دين و
اجتهاد براي خدا و راستي در گفتار و رد كردن امانت به هر كس كه به شما امانتي
سپرده چه خوب باشد و چه بد و سفارش مي كنم شما را به طول دادن سجود و به حسن هم
جواري، زيرا پيامبر «صلي الله عليه و آله» به همين مبعوث شده بود. در ميان آنان
(مخالفين شما) و همراهشان نماز بگذاريد و جنازه هاشان را تشييع كنيد و بيمارانشان
را عيادت كنيد و حقوقشان را بپردازيد، پس هر گاه يكي از شما در دينش پارسا بود و
در گفتارش راستگو و امانت را پرداخت و اخلاقش با مردم نيكو بود، و به او گفتند:
اين شيعه است؛ من خرسند مي شوم.

تقواي
الهي داشته باشيد و براي ما زينت باشيد و وبال بر ما نباشيد. هر مودتي است به سوي
ما آوريد و هر قبيحي است از ما دفع كنيد زيرا به درستي كه هر چه از حسن و خوبي
درباره ما گفته شود، درست است و ما اهلش هستيم و هر چه بدي دربارۀ ما گفته شود ما
از آن بيزاريم. ما را در كتاب خدا حقي است و نزد رسول الله خويشاوندي و خداوند
تنها ما را تطهير كرده است و هر كه غير از ما اين ادعا بكند، كذاب و دروغگو است.
اي مردم! بسيار به ياد خدا و به ياد مگر بايد و بسيار قرآن را تلاوت كنيد و صلوات
بر پيغمبر و آلش بفرستيد چرا كه صلوات بر پيغمبر، ده حسنه است. وصيت ما را همواره
به ياد داشته باشيد، شما را به خداي مي سپارم و بر شما درود مي فرستم.

 

آرام
جان برفت

دردي
بدل رسيد كه آرام جان برفت

وان
هر كه در جهان بدريغ از جهان برفت

شايد
كه چشم چشمه بگريد به هاي هاي

بر
بوستان كه سروبلند از ميان برفت

ما
كاروان آخر تيم از ديار عمر

او
مرد بود پيشتر از كاروان برفت

زنهار
از آن شبانگه تاريك و بامداد

كز
تو خبر نيامد و از ما فغان برفت

زخمي
چنان نبود كه مرهم توان نهاد

داروي
دل چه فايده دارد چو جان برفت

«سعدي»

چگونه
شاد شود اندرون غمگينم؟

زگريه
مردم چشمم نشسته در خونست

ببين
كه در طلبت، حال مردمان چونست

ز
مشرق سر كوي آفتاب طلعت تو

اگر
طلوع كند، طالعم همايونست

دلم
بجو كه قدت همچون سرود دلجويست

سخن
بگو كه كلامت لطيف و موزونست

ز
دور باده بجان راحتي رسان ساقي

كه
رنج خاطرم از جور دور گردونست

چگونه
شاد شود اندرون غمگينم

به
اختيار كه از اختيار بيرونست

«حافظ»

وصيت
امام صادق «ع»

يكي
از اصحاب امام صادق «ع» مي گويد: بر حضرت وارد شدم، هنگامي كه فرزندش امام موسي
(ع)در كنارش بود و او را وصيت مي كرد و من از آن وصيت چيزهايي را حفظ كردم. حضرت
فرمود: «… اي فرزندم! هر كس به آن چه قسمت او شده است، قناعت ورزد، از ديگران بي
نياز خواهد بود. و هر كس به آن چه در دست ديگران است چشم دوزد، فقير و مستمند از
دنيا مي رود، و هر كه به آن چه خداوند براي او قسمت فرموده راضي نشود، خداي را در
قضايش متهم كرده است. و هر كس لغزش ديگري را ناديده بگيرد، لغزش خود را بزرگ مي
بيند و هر كس لغزش خود را بزرگ بيند، لغزش غير را كوچك مي شمارد….

فرزندم!
قاري قرآن باش، از اسلام تبليغ كن، به معروف امر نما و از منكر نهي كن و هر كه از
تو دوري جويد، تو به او نزديك شو و هر كه از تو چيزي خواست، دريغ نورز. و زنهار از
نمّامي و دو بهم زني كه در قلوب مردان، كينه مي كارد. و بپرهيز از عيب كردن مردم
چرا كه هر كس مردم را عيب كند، خود هدف قرار مي گيرد… .

فرزندم!
اگر خواستي به ديدار كساني بروي، از مردان نيك ديدن نما و هرگز به زيارت فاجران و
بدكاران نرو چرا كه آنان سنگ هايي مي مانند كه هرگز آب از آنها نجوشد و درختاني كه
هيچ وقت برگهايش سبز نگردد و زمين خشكي كه در آن سبزي نرويد.

 

وصيت
امام سجاد «ع»

از
خداي تبارك و تعالي بترس زيرا بر تو قدرت دارد و از او خجالت بكش زيرا نزديك تو
است. و همانا با كسي دشمني نكن هر چند بداني كه به تو زيان نمي رساند و در دوستي
با هر شخص كوتاهي مكن هر چند بداني كه او به تو بهره اي نمي رساند زيرا تو نمي
داني چه وقت دوستت را بخواهي و نمي داني چه وقت از دشمنت بهراسي. و هر كس از تو
عذر خواست، بي درنگ عذرش را بپذير هر چند بداني كه دروغ مي گويد: و كوشش كن كه
كمتر با زبانت عيب مردم را بشماري.

امام
باقر (ع)مي فرمايد: هنگامي كه وفات پدرم امام سجاد (ع)فرا رسيد، مرا در بغل گرفت و
فرمود: فرزندم! ترا وصيتي مي كنم كه پدرم هنگام وفات به من اين وصيت كرده بود. او
فرمود: اي فرزندم! زنهار از ظلم به كسي كه جز خداوند پناهي ندارد.

 

در
عزاي امام

امروز
قلب عالم امكان طپيده است

روزي
چنين دگر بجهان كس نديده است

امروز
بعد مرگ محمد (ص) رسول حق

اسلام
طعم ماتم عظمي چشيده است

امروز
بعد ماتم سالار كربلا

خار
عزا بچشم خلايق خليده است

اي
شاهدان نيمه خرداد شهر قم

كز
جان بسينه تير بلا را خريده است

امروز
فصل نيمه خرداد ديگر است

روي
فلق خجل ز نگاه سپيده است

خورشيد
شرمسار كه رخ جلوه گر كند

گويا
كه صبح روز قيامت دميده است

خوناب
اشك گشته ز دلها روان مگر

يا
آنكه خون ز چشم خلايق چكيده است

بغضي
كه در گلوي خلايق نهفته بود

فريادوار
سر به فلك بر كشيده است

امروز
مرغ روح خدا شد زتن جدا

زيرا
نداي ارجعي از حق شنيده است

امروز
ميهمان خدا گشت روح حق

بر
آرزوي خويش در آنجا رسيده است

اين
جان عالم است كه از تن جدا شده

يا
روح از وجود يكايك پريده است

امروز
پشت عالم روحانيت شكست

قد
رساي علم و فقاهت خميده است

خورشيد
آسمان ولايت غروب كرد

روز
عزاي رهبر امت رسيده است

يا
رب پس از امام رسان مرگ احمدي

كز
هر چه هست غير خدا دل بريده است

اصفهان
ـ عباس احمدي

عالم
زغم گداخت

از
ارتحال دوست دلم از جهان گرفت

غم
پرده اي فكند و عنان از بيان گرفت

ديوار
حزن بر سر ملت خراب شد

تا
مُرشدي چواوره باغ جنان گرفت

بر
چرخ سايه اي زمصيبت شد آشكار

گردونه
باز از چه ره امتحان گرفت

تاريخ
ساز قرن، زعيم جهانيان

چشم
از جهان ببست و ره لامكان گرفت

در
سال شصت و هشت به هنگام ارتحال

پيمانه
داد ساقي و جان از جهان گرفت

خرداد
برج غمزده گان بود از نخست

در
شام چهارده رمق از همرهان گرفت

غوغاي
حشر از همه سو بر فلك بلند

هستي
ز دست مردم بي همزبان گرفت

پرسي
اگر چگونه چرا مُرد آن فقيه

در
شام تيره از چه ره كهكشان گرفت

برج
فقاهت از پي جراحي وجود

لبيك
گفت و شربت حق رايگان گرفت

اشكم
دويد بر رخ از آن داغ جانگداز

تاب
و توان غمش ز همه عاشقان گرفت

خورشيد
تابناك به هنگام رفتنش

شرمنده
شد كه دامن از اين خاكدان گرفت

بعد
از هزار و اند ز ميلاد مرتضي

امروز
گفته اش اثري در جهان گرفت

اي
مرشد جماعت خوبان روزگار

افسوس
مي خورم كه ترا از ميان گرفت

فريادي
مي زدي كه حقيقت تباه شد

چون
ديده اي كه فتنه كران تا كران گرفت

خون
گريه كرد ملت و عالم ز غم گداخت

اشك
از تمام خلق غمت بي امان گرفت

ماتم
سراست كشور ايران در اين زمان

حق
نعمتي عظيم ز ايرانيان گرفت

چشم
بصيرت ار بشگائي تو اي نجات

داني
به جنت آن گل رعنا مكان گرفت

يوسف
نجات ـ بجنورد

 

/

«شريك صلوات»

«شريك صلوات»

وقتي
شنيدم مادر شهيدي در خواب ديده است كه فرزندان يتيم و خردسال شهدا با كاسه هاي شير
در دست در اطراف خانه محقر و اجاره اي تو در روستاي جماران صف كشيده اند و ديگري
ديده كه در كشاكش بين مردم و ملائك الهي اين بار سفيران حق تو را به آسمان بالا
كشيده اند دانستم كه ديگر خورشيد از مشرق سرانگشتان مباركت اي سپيدپوش جماران طلوع
نخواهد كرد! در آن شب سخت كه تو را به ميهماني عرش مي خواندند، تن بي رمق و دل
شكسته ام را به جماران كشاندم. انكساري را در چهرۀ يارانت ديدم كه نمودي از انكسار
حضرت سيدالشهداء در مراجعت از كنار نعش قطعه قطعه سردار علقمه به حرم بود. كجا
بودند كساني كه در عرفات به دنبال مولاي خبر مهدي (عج) همه خيمه ها را سر مي
كشيدند (كه شنيده بودند آقا هر سال در بيابان عرفات است) تا در كنار بستر تو حضرت
او را در ناله و ندبه ببينند. كه او دل شكسته ترين كساني بود كه آن شب سخت و تلخ
در گرد بستر تو  بودند كه با چشماني پر از
اشك و قلبي محزون بر بالين علمدار پير خود ايستاده بود؟

آسمان
غمزده جماران كه سالهاي سال هر نيمه شب اشك هاي تو را از ديدگان سرازير مي ديد
حيران و ماتم زده به مقام خاك جماران غبطه مي خورد كه اينك گهرهاي اشك مهدي (عج)
را به جان خويش پذيرا مي شد و مي دانم كه اگر نبود امر خداي تبارك و تعالي از
مصيبت اين غم بر زمين فرو مي افتاد و تمام خاك زمين را به يك باره بر فرق سر خويش
مي افشاند.

كاش
مي دانستم آن هنگام كه بي تاب بادۀ وصل يار بودي و لب هاي بي قرارت جام وصل را
انتظاري سخت مي كشيد. تو بيشتر تشنه ديدار حسين بودي، يا حسين تشنه ديار تو بود كه
در تمام ايام مبارك عمرت زيارت عاشورا را عاشقانه مي خواندي و از ژرفاي قلب پاكت،
مظلوم كربلا را صدبار سلام مي كردي و يك تنه در برابر تمامي دشمنان حسين مي ايستادي
تا لعن بر دشمنان او را محقق سازي و در وقتي كه ايستادن رسم نبود ايستادن حسين را
مي آموختي.

در
فكر ياران خاطر (سليمان) و خالدم (اسلامبولي) شيراني كه سالهاست در سلول هاي تنگ و
تاريك زندان بي صبرانه مقدم پاكت را به قدس انتظار مي كشند.

كاش
مي دانستم پس از تو چگونه به شعارهائي كه براي تو بر ديواره هاي زندان هاي
صهيونيستي نوشته اند چگونه مي نگرند، چگونه باور كنند كه در قدس با تو نماز
نخواهند خواند! آه از غربت و حيرت كپرنشينان فلسطيني آنها نگران قصاص خون هاي بنا
حق ريخته شهداي كفرقاسم و دير ياسينند، شهدائي كه شهادت مظلومانه آنها دل پاكت را
شكست.

پس
از تو سنگ ها در دست فرزندان بسيجي ات در شهرهاي اشغالي فلسطين و نوار غزّه بيشتر
و بزرگرت و آهنگ رزم و حماسه شان هر لحظه پر شتاب تر مي شود تا امان را هر چه
بيشتر از فرزندان نامشروع صهيون بگيرند.

قلم
را ياراي بيان درد واندوه بسيجيان مظلوم تو در لبنان نيست؛ آناني كه فانوس به دست
شبهاي متوالي در كوچه هاي لبنان برايت شام غريبان گرفتند. تمثالهاي مباركت را بچه
ها بر در و ديوارهاي جنوب لبنان و نوار غزه نصب كرده اند و در جبهه هاي افغانستان
هم مجاهدين بر فراز سنگرهاي خويش پرچم هاي سياه نصب نموده اند. بر سر در مساجد
كشمير و هند و پاكستان و لبنان و …. تا هميشه تاريخ نام مباركت جلوه نمائي خواهد
كرد.

پس
از آن روز سخت كه تو از ميان ما رفتي وقتي نماز ظهر را به جماعت خوانديم، يكي از
بچه ها ناگهان گفت: دعا براي امام! و پس از اين كه يك بار آن را تكرار كرديم همه
با هم گريستيم؛ آخر ما چيزي به جز اين دعا را پبس از نماز از خدا نمي خواستيم. كاش
مي دانستم بچه هاي جبهه كه با خود و خداي خويش پيمان بسته بودند كه تا زنده اند در
قنوت هر نمازشان براي سلامتي تو به درگاه خدا تضرع كنند، اكنون از خدا چه مي
خواهند.

تو
با نماز و زيارت و صلوات و دعا و نمازشب و اشك بچه ها پيوندي جاودانه داري، تو
هميشه و همه جا شريك صلوات بچه هائي.

پس
از اينكه تو را دل خويش به خاك سپرديم به زيارت شهيدان مظلوم بهشتي، باهنر و رجائي
رفته، چشم در چشمشان دوختم،‌ هيچ گاه آنها را اين قدر شاد احساس نمي كردم، چرا كه
ديگر تو را در جمع خويش داشتند، آنها اينك هم ترا داشتند و هم اجر رفتن را برده
بودند و ما كه ديگر ترا نداشتيم زهر زجر ماندن را نيز در جان خويش احساس مي كرديم.

دل
ها پس از تو تاب ديدار خانواده هاي مظلوم شهيدان را ندارد در آن هنگام كه اوضاع بر
ما سخت مي شد و شهادت هاي مكرر مي ديديم دلمان با ديدار و پيام تو آرامش مي يافت،
تو مايه الفت همه دلها بودي. از اين پس ترا در كنار سفرۀ محرومين و خانه هاي محقر
مستضعفين و غذاي ساده فقرا خواهيم ديد.

ارث
«مرگ بر آمريكا»ئي كه تو براي ما فرزندان اسلام به جا گذاشتي آن قدر گسترده است كه
حتي نسل هاي آينده را بهره مند مي سازد.

به
سعدي بايد گفت بوستان و گلستان ديگري از تو بنويسد، به مولوي بايد گفت پير و مراد
شمس اينجاست، مثنوي ديگر رقم زند و به حافظ مژده داد صحبت روشن رائي را كه از خدا
مي طلبيدي پيش ماست؛ ديواني تازه ساز كن.

سلام
خدا بر تو باد كه تمام زمان در عمر و تمام مردم در وجود و تمام زمين در خانه تو
خلاصه مي شد.

غلام
علي رجائي

 

 

/

امت امام، اسطوره عشق و ايثار

ارزش
هاي اسلام و انقلاب را پاسداري كنيم (6)

امت
امام، اسطوره عشق و ايثار

حجة‌الاسلام
محمدتقي رهبر

«مردم
عزيز و شريف ايران! من فرد فرد شما را چون فرزندان عزيز خويش مي دانم و شما مي
دانيد كه من به شما عشق مي ورزم».

(امام
خميني)

يا
رب چه چشمه ايست محبت كه ما از آن

يك
قطره نوش كرده و دريا گريستيم!؟

وه!
چه اكسيري است عشق و محبت!؟

گل
واژه عشق رمز جاودانگي است.

عشق
جوهره خدائي را در سينه ها به تجلي مي آورد،

آنان
كه نام آب بقا وضع كرده اند،

شنيده
ايم كه خليل الله در آتش نمرودي به عشق خدا سرود مقاومت خواند،

و
در مناي عشق، اسماعيلش را به قربان گاه كشانيد.

خواند
ايم كه قرآن، «مودت» را كه عشق مقدس

اولياء
الله است، پاداش رسالت خوانده و بدين سان مودت و عشق را سرخيل همه فضائيل بر شمرده
است…

از
حديث عاشقان حكايت ها و افسانه ها آورده اند و قصه شمع و پروانه و نغمه ها و شيون
هاي عاشقانه و سوختن ها و ساختن ها هميشه ورد زبان ها بوده است.

بلبل
از عشق گل و پروانه در سوداي شمع

هر
يكي بسوزد به نوعي در غم جانانه اي

در
هزاران داستان ديگر عشق، ادبيات هر قوم مالامال از سرودها و چكامه ها و افسانه
هاست… .

 

در
آخرين وداع!

اما
اين بار جلوه عشق و سوز فراق را در اقيانوس به ژرفاي هستي مالامال از اندوه و ماتم
نظاره كرديم كه تلاطم امواجش تا دورترين ساحل ها رفت… اقيانوسي كه عقده اندوه
گرفته بود و جامه سياه ماتم در بر داشت و از درد مي ناليد… اقيانوسي از انسان
هاي سينه چاك كه از بي قراري، شيون كنان مي سوختند و «تسجير» درياها را در قيامت
كبري به ياد مي آوردند….

آفتاب
و ماه با حيرت و شگفتي به تماشا ايستاده بودند،

اختران
از اعماق فلك سركشيده تا ناله هاي شبگير سيه جامه گان خاكي را در هجران «روح خدا»
بنگرند.

خورشيد
پيكري از سلاله پاك بهترين فرزندان آدم صلاي رحيل مي داد و خاموشي او «تكويرشمس»
را در محشر تداعي مي نمود، ستارگان بي شمار در پيرامونش، رنگ تيره ماتم گرفته تا
يادآورد تيرگي اختران در قيامت باشند. «و اذا النجوم انكدرت».

ديگر
شهر ما نور نداشت و دل ما اميد باخته بود، روح خدا براي پرواز در ملكوت اعلي بار
سفر بسته، از مصلا به سوي بهشت زهرا و از آنجا آهنگ هم جواري زهراي مظلومه (ع)
مادرش و مادر همه مظلومان تاريخ.

در
آخرين وداع و آغازين ماتم،

او
دامن كشان مي رفت و ما مي گريستيم،

آتشي
از عشق در دلها افروخت،

و
خود از ميان شد و ما در ميان فكند.

آتشي
كه مدام، آه حسرت فراق بر التهابش مي فزايد.

ده
ميليون انسان عاشق، گرد مرقد مطهرش را با مژه جاروب كردند و با سرشك ديدگان آب
پاشيدند، و وا محمداه گفتند. و در هر نقطه از ميهن اسلامي ما وضع به همين منوال
بود و صدها ميليون مستضعفان محروم در جاي جاي جهان سر در جيب غم جانكاه فرو برده و
مويه كنان بر پدر پير و دلسوز خود زاري مي كردند… و تازه اين اول سوز و گداز
بود.

و
سرانجام «تاريخ در برابر عظمت و شكوه بزرگترين وداع يك ملت با رهبرش سر تعظيم فرود
آورد».

رسانه
هاي جهان كه از كنار غرش رعدآساي شيون عشق خميني محبوب، نم يتوانستند آسان بگذرند،
بزرگترين تشييع جنازه تاريخ از هبوط آدم تاكنون را به سراسر جهان مخابره كردند.

آسوشيتدپرس
به جهان مخابره كرد: «مردم مي گفتند: اي كاش ما مرده بوديم و تو امروز اينجا به
ديدن ما مي آمدي…»

تلويزيون
كانادا اعلام كرد: «مراسم تشييع جنازه آيت الله خميني به بزرگترين تظاهرات تاريخ
تبديل شد…»

روزنامه
«لااستامپ» چاپ ايتاليا نوشت: «مردم عزادار تهران و تمام نقاط ايران باهر وسيله
ممكن حتي پاي پياده به بهشت زهرا مي آيند و در غم از دست دادن رهبرشان اشك مي
ريزند».

السفير
روزنامه لبناني نوشت: «درياي بي كران جمعيت شركت كننده در تشييع پيكر مقدس امام
امت بيانگر ارتباط عميق ملت ايران با رهبر قهرمان و تاريخ ياش و اثرات انقلاب
اسلامي در وجدان اين امت بود».

تايمز
ژاپن تحت عنوان «يك ابر مرد» نوشت: «آيت الله خميني ايران را به قدرتي مهم در
خاورميانه تبديل كرد… امام خميني حامي تنگدستان بود و در برابر غرب و آمريكا
ايستاد…».

تلويزيون
دولتي ايتاليا گفت: «امام خميني براي مردم ايران حم صداي خدا را داشت».

دبير
كل سازمان ملل گفت: «مردم ايران رهبري بزرگ را از دست دادند و من عظمت اندوه
مسلمانان اين كشور را به خوبي درك مي كنم…».

نخست
وزير پاكستان گفت: «از شنيدن خبر رحلت امام خميني سراسر پاكستان در ماتم فرو رفت،
با رحلت ايشان مسلمين جهان رهبري شايسته را از دست دادند و به سوگ نشستند…».

يكي
از رهبران جهاد اسلامي گفت: «مصيبت ارتحال امام براي ملت فلسطين بزرگتر و سنگين تر
از همه امت اسلامي است… و …».

و
بالاخره آن مستضعف پابرهنه گفت: «امام براي دنياي پابرهنه ها خوب بود پدر ما كجا
رفت؟

بازتاب
رحلت جانسوز اميد مستضعفان و عزت بخش امت اسلامي در گفته ها و نوشته ها را جداگانه
بايد به بحث نهاد و مقاله ها و كتابها نوشت.

 

رابطه
امت و امام

سخن
فعلي ما تنها در يك نكته و آن رابطه امام با امت در يك اشاره است. چيزي كه از آغاز
نهضت تا لحظات ارتحال حامي محرومان و پدر مستضعفان مي درخشيد. و در اينجا نيز حرف
براي گفتن بسيار است و ما بر يك مطلب تاكيد مي ورزيم و آن: اهتمام امام به مردم و
ايمان و حضورشان و عشق و خدمت به آنها بود، چيزي كه بايد براي مسئولين جمهوري
اسلامي همواره به عنوان يك سنت حسنه از اسلام و رهبري هميشگي حضرت امام مدنظر باشد
تا انقلاب و نظام با همان استحكام پاي برجا باشد.

بقاي
يك نظام صالح بر سه اصل «مكتب، رهبري و مردم» مبتني است. رهبري را مكتب مي سازد و
مردم را رهبري. و اين مردمند كه بار امانت خدائي را بر دوش مي كشند و رهبري و
انديشه او را پاس مي دارند.

مردم
ما در تاريخ ويژگي خاص دارند كه به جرئت مي توان ادعا كرد: كمتر پيامبر يا وصي
پيامبري در اين سطح و بدين گستردگي، امتي ثابت و حاضر داشته، گرچه اينها همه از
بركات اسلام است و امام عزيزمان همواره بر آن تاكيد مي فرمودند اما بايد پرسيد:
اسلام چهارده قرن بر سر امت سايه افكن بود، پس چرا هرگز چنين حضور و فداكاري ديده
و شنيده نشد؟ پاسخ اين را اضافه بر رهبر شايسته امام، در خلوص و استعداد و رشد ملت
بايد جستجو كرد…

امام
در نخستين گام هاي نهضت، درست ربع قرن پيش، با كياست و درايت خاص و بينش الهي به
خوبي دريافته بودند كه بايد مردم را مخاطب قرار داد و به سراغ امت با ايمان رفت. و
چنين كردند. او مردم را آگاه يم داد و كار را به دست مردم سپرد و خود پيشاپيش آنها
حركت كرد. او هرگز به چهره ها، شخصيت ها، كاخ نشينان و مرفهان بي درد چشم اميد
نبست و بلكه از آنها همواره نفرت داشت. گرچه در فرهنگ و مسووليت دعوت، بر همگان
اتمام حجت مي شود، اما تاريخ كمتر سراغ داده كه قشرهاي حاكم و رفاه زده، سر به
فرمان پيامبران و مصلحان الهي، نهاده باشند.

از
اين رو امت واقعي پيامبران، پابرهنگان بوده اند و مخاطب آنها «ناس» كه تكيه گاهي
جز خدا نداشته اند (له الناس) اين را امام با شناخت و تعمقي كه در تاريخ رسالت و
امامت داشت به درستي دريافت و اين تجربه را به كار گرفت و بزرگترين موفقيت را
تحصيل نمود.

بودند
رهبران و مصلحاني كه حركت هاي اصلاحي را از بالا شروع كردند، بدين پندار كه اگر
آنها صالح شوند جامعه صالح خواهد شد، اين قضيه شريطيه در جاي خود درست بود، اما
تمام مشكل در صلاح طبقات حاكم و اشرافي است كه تقريبا محال مي نمايد. اين بود كه
بذر نصيحت در مرداب دل هاي قساوت زده اين تيپ و طبقه، ضايع شد و حركت ها عقيم
ماند. لذا امام روشن ضمير امت ما همچون پيامبران، آغوش پرمهر خود را براي مردم
گشود در حالي كه خشم و نفرت خود را به استقبال كفر و فساد فرستاد «اشداء علي
الكفار رحماء بينهم».

امام
بازگو كننده درد و رنج و آمال و ايده هاي الهي مردم بود. او دست پابرهنگان را به
صميميت فشرد و چون علي (ع)سفارش عامه و محتاجين و مردم بي نام و نشان و هميشه حاضر
در صحنه را به مسئولان نمود. خانه استيجاري و اساس البيت اطاق ساده امام كه از يك
قطعه فرض معمولي و يك تخت چوبي و چند كتاب و عينك و راديو كوچك تجاوز نمي كرد و
شگفتي خبرنگاران خارجي را برانگيخت، عملا ثابت كرد كه قول و فعل آن اسوه زهد و
تربيت و عدالت و رحمت، در عصر ماديت حاكم بر جهان، چگونه گره خورده است و اين را
كه مردم ما از آغاز مي دانستند، دل به امام خود سپرده بودند و هر روز بر عشق و
ارادتشان افزوده شد كه تجلي آن را در محشر ارتحال آن بزرگوار ديديم؛ همان گونه كه
در گذشته نيز در استقبال با شكوه از امام ديده بوديم…

آن
خصلت زاهدانه كه يادآور زهد مسيح (ع) محمد (ص) و علي (ع) بود، بُعد جهاني گرفت و
با فطرت ها در آميخت و شد آن چه ديديم و در آينده بازتاب آن را در تاريخ خواهيم
ديد.

و
اينها را در كنار ساير فضائل ملكوتي امام بگذاريد و بنگريد آن قطب مغناطيس عشق را
و صدها ميليون مسلمان را به دنبالش كه از سويداي قلب بدو عشق ورزيدند و در مرگش
شيون كردند كه اين نيز آغاز حياتي مجدد براي او در پهندشت گيتي است و ابعاد و رهبريش
را تا ظهور مصلح كل جهان بر كرانه تاريخ خواهد گسترد.

باري
سخن از علاقه امام به امت و عشق امت به امام بود: چيزي كه رمز جاودانگي انقلاب
اسلامي است گرچه براي اين مطلب نياز به ذكر نمونه ها نيست اما براي مثال به چند
مورد مي نگريم. «فرزندان انقلابيم … شما بدانيد كه لحظه لحظه عمر من در راه عشق
مقدس خدمت به شما مي گذرد»، «عزيزان من! شما مي دانيد كه تلاش كرده ام كه راحتي
خود را بر رضايت حق و راحتي شما مقدم ندارم»، «من شما را دوست دارم، شما برادران
من هستيد، شما فرزندان من هستيد»، «من خدا را شكر مي كنم كه خدمتگزار ملتي هستم كه
چنين تحول خدائي پيدا كرده».

«به
من خدمتگزار بگوئيد بهتر است تا اين كه رهبر بگوئيد».

و
گفته هاي بي شماري از اين قبيل…

او
از اول در خانه اش را براي مرم باز كرده بود، از كوچه هاي قم تا جماران. با همه
مشاغل و بيماري و كهولت، دوست مي داشت با مردم ديدار داشته باشد، به ويژه آنان كه
صاحبان اصلي اين انقلاب بودند و همه چيزشان را نثار انقلاب كرده بودند و امام را
پدر خود مي دانستند.

در
طول يك ربع قرن نشنيديم امام يك سفر تفريحي و استراحت داشته باشد. شب و روزش را با
خدا بود و خلق خدا و در كار خدمت به اسلام و مردم مسلمان و چاره پريشاني ها و
تثبيت نظامي كه پي افكنده بود و با ايثار و عشق و شهادت استحكام يافت… .

و
ما چه بگوئيم كه هنوز الفباي اين مكتب را مرور مي كنيم و او در ترسيم اين راه براي
ديگران همواره الگو و رهنمود و آيت و اشارت داشت.

 

عشق
و علاقه به امام

اگر
امام چون شمع سوخت تا محفل امت را روشن كند، امت نيز پروانه صفت در عشق امام از
جان عزيزتر خود بال و پري سوخته داشت. همه جا سپر بلاي اسلام شد، قبل از پيروزي و
بعد از پيروزي از آن روز كه به كوچه پس كوچه هاي قم از سراسر ايران سرازير شدند و
پيام امام را شنيند و در زير فشار و اختناق رژيم ستم شاهي به ديگران رساندند و
قافله سالار عشق را به ديگر عاشقان معرفي كردند.

آنها
كه مقصود و مطلوب خويش را در قلب طپنده امت يافتند، تبلور عشق او را همه جا با
زبان و خون به نمايش گذاشتند. از فيضيه و دانشگاه گرفته تا سنگ فرش خيابان ها و
گوشه زندانها و قرباني شدن طلاب و دانشجويان و كارگران و كشاورزان و كسبه و
بازاريان قيام پانزده خرداد كه رنگ خالص مردمي داشت و هفده شهريور و آتش كشيدن
لاله هاي روئيده از ميان توده ها كه گلواژه عشق خميني را با رنگ شقايق باز مي
گفتند، و سرانجام يوم الله بيست و دوم بهمن باز همين مردم در پي رهبر خود با سيل
خروشان عشق و خون به استقبال شهادت رفته و با قيامشان كاخ ستم را ويران كردند و
نظام اسلامي را با جان و دل تحكيم بخشيدند. آري، مردم بودند نه بالانشيناني كه
توقعشان بالاست و عملشان اندك و روز حادثه غائبند و در تقسيم غنيمت حاضر و طلبكار
و چون انقلاب به پيروزي رسيد و به جاه و منصبي دست نيافتند قهر كردند و نق زدند و
با بيگانه دمساز شدند…

اما
مردم اين گونه نبودند، نه نام و عنوان خواستند و نه امتياز و غنيمت هر چه داشتند
خالصانه دادند روز حادثه سپر بلا بودند و سربازاني گمنام و شهيداني بي نام و نشان،
واقعا خالص و مخلص و امام آنها را به خوبي شناخته بود كه مي فرمود: «اگر مردم
نبودند من و شما در تبعيد و زندان بوديم و انقلاب به جائي نمي رسيد».

مردم
در جنگ و زير بمب و موشك سنگ صبور بودند و فرياد مقاومت كشيدند و هر نهالي از آنها
شكست، نهالي ديگر به جاي آن نشاندند و ده سال جنگ و فشار و محروميت را براي خدا و
اسلام تحمل كردند و رايت افتخار پيروي از رهبري را چون قله هاي استوار بر دوش
كشيدند… مشكلات اقتصادي، توطئه هاي تبليغاتي و حتي ضعف هاي ما نتوانست در اراده
پولادين امت خللي وارد كند و نهايتا نمايش قدرت و ثبات و علاقه آنها را در تشييع و
نماز و داغ با امام بزرگوار و بدرقه او و سوز و گدازها و دردها و ناله ها ديديم و
ديديم كه ده ها هزار عاشقان آن حضرت از قم، اصفهان، شيراز و مازندران و نقاط ديگر
در هواي گرم بيابان هاي داغ را با پاي پياده طي كردند و خود را به مرقد مطهرش كه
قبله گاه عاشقان است رساندند و در آتيه نيز چنين خواهد بود و اين است مفهوم علاقه
خلل ناپذير مردم نسبت به امام، انقلاب و اسلام.

خلوص
و اخلاص اين مردم را هنگامي مي توان ارزيابي كرد كه توجه كنيم، آن هم ابزار
احساسات و سوز و گداز را در توديع و بدرقه امام نشان دادند و اين از عمق ارتباط
امت با امام فقيه و عزيز خود و آرمان هاي والايش حكايت دارد و همين است پشتوانه
همبستگي انقلاب اسلامي كه بنيانگذار بزرگ بر آن تكيه داشتند. و آن را محكم كردند و
در وصيت نامه الهي ـ سياسي خود، با خضوع هميشگي كه در برابر ملت داشتند، چنين
نوشتند:

«و
از ملت اميد دارم با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يك
خدمتگزار در سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد و الله نگهدار اين ملت و مظلومان
جهان است».

اكنون
امام عزيزمان در ميان ما نيست اما انديشه هاي والاي او هست. راه او در سطح جهان
صدها ميليون رهرو دارد و عزت و افتخاري كه براي مسلمين جهان و جمهوري اسلامي ايران
و مردم اين مرزوبوم و مسئولين نظام آفريد هميشه باقي خواهد ماند. اما رسالت كنوني
مسئولين و مردم سنگين تر از گذشته است. و به حمايت مستمر و فداكاري بيشتر نياز است
و مردم نشان داده اند كه آماده فداكاري و وفاداري نسبت به اين ميراث بسيار سنگين
كه «ثقل خدا» در زمين است مي باشند. اما مسئولان امر بيش از پيش توجه فرمايند كه
خدمت به اين مردم خوب و قهرمان و باوفا و ايثارگر و حل مشكلات آنها وصيت امام است
و مسئوليت اسلامي و انقلابي و پشتوانه و ضامن بقاي انقلاب. امام در اين خصوص
فرمودند: «ما بايد تمام تلاشمان را بنمائيم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي
دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم».

به
ويژه روحانيت معظم چه در مقام مسئوليت كشوري يا هدايت و ارشاد و جماعت و جمعه
سفارشات صميمانه امام عزيز را در حمايت از عدالت اجتماعي اسلام و خدمت به مردم
مستضعف همواره منظور داشته و عملا به كار بندند كه فرمود: «البته آن چيزي كه
روحانيون نبايد هرگز از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان بدر روند
حمايت از محرومان و پابرهنه هاست چرا كه هر كسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي
اسلام عدول كرده است. ما بايد تحت هر شرائطي خود را عهده دار اين مسئوليت بزرگ
بدانيم و در تحقق آن اگر كوتاهي بنمائيم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم».

(29/4/67
پيام برائت)

و
در وصيت نامه الهي ـ‌ سياسي امام هميشه جاويدمان با توصيه به رعايت و حمايت از اين
ملت بزرگ و شريف چنين آمده است: «و به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي نمايم
كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و
ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم ما هستند و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و
با فداكاري آنان تحقق پيدا كرد و بقائ آن نيز مرهون خدمات آنان است فروگذار نكنيد
و خود را از مردم و مردم را از خود بدانيد….».

اميد
است همان گونه كه امام مردم را شناختند مسئولين جمهوري اسلامي براي هميشه قدر اين
ملت را بشناسند و در خدمت به آنان كوشا باشند تا نظام سرافراز و استوار بماند… .

 

 

/

جاودانگي راه امام «ره»

جاودانگي
راه امام «ره»

حجة
الاسلام اسدالله بيات

در
رثاء امام

تقريا
چهل روز از ارتحال عارفانه و ملكوتي امام عظيم امت اسلامي گذشت و امتي را كه سراسر
وجود و هستي آنان عشق و محبت امام بود و با آن عشق و اميد زندگي مي كردند، فقدان
رهبري عزيز و كريم داغدار ساخت. امتي كه به خاطر عشق به امامش به هر نوع هجران و
مفارقت ها و زجرها و نگراني ها آغوش خويش را باز كرده بود و در اين مسير پرمشقت به
هر نوع اهانت ها و تحقيرها و سخريّه ها از ناحيه قدرت هاي بزرگ و ايادي و اذناب
آنان، طاقت آورده و با انبساط وجه براي انجام وظيفه خطير انساني و الهي از همه
آنها پذيرا شده بود و به بدتر از آنها نيز آمادگي داشت و در مراحل گوناگون ارتباط
امامت و امت و در ابعاد مختلف اطاعت و تبعيت و انقياد، كمال خلوص و بي شائبگي را
اظهار و ابراز كرده بود و در مدارج قرب الي الله در مسير اطاعت و پيروي از امامت
الهي ابراهيم وار مصداق «اذ ابتلي ابراهم ربه» گشته و با مدد نازل غيبي و انجذاب
دروني و معنوي روسفيد و موفق از آزمايش ها بيرون آمده و به نحو احسن و متناسب با
رضوان الله اكبر الهي به اتمام رسانده بود و با خاتم زرين «فاتمهنّ» مهمور گرديده
بود و در معني عشق و عرفان الهي اسماعيل ها قرباني داده بود و خط سرخ شهادت و
انقلاب محمدي (ص) و حسيني را ترسيم و در مقابل انسان هاي ستمديدۀ تاريخ و محرومان
و مستضعفان عالم قرار داده بود و تازه با فرهنگ جديد و نو آشنا گرديده و براي
يافتن هويت خود به اصل و شجرۀ طيبه خويش برگشته و با آبياري يك دهه كامل با خون
مقدس ترين نسل حاضر و افراد صالح جامعه اميدوار بود كه تمامي دنيا و تشنگان معرفت
الهي و محرومان از اين حقايق و معارف حقه الهي كه در ايران اسلامي با رهبري
پيامبرگونه امام «قدس سره» تجلي پيدا كرده بود و اثرات و فروغ خودش را يكي پس از
ديگري نشان مي داد و انسان هاي مستعد را بهره مند مي ساخت برخوردار گردند و زمينه
امت واحدۀ اسلامي در ظل حاكميت الله و با امامت عباد صالح خداوندي فراهم گردد. و
با اميدي پايان ناپذير و با التجاء الي الله كه قابل توصيف و تبيين با كلمات و
الفاظ نبوده و تنها با ذوق عرفاني و شهود دل قابل درك است و با رجاء واثق و مطمئن
به اجابت حضرت حق با دلهائي متاثر و سوزان و چشماني اشك آلود و گريان از هر فرصت و
موقعيتي استفاده كرده و با ترنم و زمزمه «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي (عج) خميني
را نگهدار» باورشان شده بود كه عنايت حضرت حق شامل حالشان گرديده و تا انقلاب
جهاني امام مهدي (عج) از نعمت رهبري حضرت امام برخوردار بوده و لحظه اي از اين
نعمت عظماي الهي محروم نخواهند بود و واقعا چنين باور وجود داشت و مردم با همين
باور اميدها داشتند و با همان اميدها زندگي مي كردند و به حركت الهي خويش ادامه مي
دادند. اما در كنار اين دعاي خالصانه و خاضعانه امت، دعاي ديگري با زمزمه و آهنگ
ديگري نيز وجود داشت و آن آهنگ دلنشين تر بود و در آن آهنگ شتاب و سرعت ديگري به
چشم مي خورد و آن آهنگ، رابطه عاشق و معشوق را بيشتر نشان مي داد و در آن آهنگف
سخن و كلام و بيان و و … طور ديگر و با صورت ديگري نمود داشت و در آن كلام از
ناله هاي فراق يادي به ميان آمده بود و شكوه جدائي ها را به ميان آورده بود و از
جذبه و انجذاب و وصل و رجوع به اصل و فنا در حق و منصوروار سر دار رفتن و از خودِ
محدود و فاني و متغير كنار رفتن و در «لا يتناهي» شنا كردن و او شدن و به او
پيوستن و متصل شدن به مبدا هستي سخن مي گفت و عاشق با زباني صحبت مي كرد كه آشنا و
مانوس حضرت معشوق و دوست بود و موجب جذب بيشتر و اتصال و كنار رفتن حجاب ها و عايق
ها مي شد. به طور طبيعي اين آهنگ بر آن آهنگ پيروز شد و سنت لا يتغير الهي جريان
يافت و امامي را كه به منزله دل و قلب براي امت اسلام و محرومان بود به عالم بقاء
و ملكوت اعلي ارتحال داد و مردم با فاجعه اي جبران ناپذير و ثلمه اي «لا يسدّها
شيء» مبتلي شدند و دنياي اسلام با بليه اي كه «مافوقها بليّه» و مصيبتي كه «مافوقها
مصيبة» گرفتار گرديد كه جز با عنايات لايزال الهي و توجهات خاصه حضرت بقية الله
(عج) قابل تحمل نمي باشد.

امت
اسلام به سوگ نشستند و در سوگ آن رهبر عظيم و فقيد همه عزادار و داغدار و ماتم زده
شدند و طوري اين مصيبت عظيم بود و هست كه تمام مصيبت هاي ديگر در مقايسه با آن
فراموش شدند و در مقابل اين فاجعه بزرگ از ذهن ها رفتند و محو گرديدند به طوري كه
قلم عاجز است از ترسيم و منعكس كردن گوشه اي از آن حالت و انقلابي كه در درياي
انسانها به وجود آمده بود.

عبارات
و الفاظ، وافي و كافي بر تاديه مفاهيم و واقعيت هاي موجود در دوران ارتحال حضرت
امام رضوان الله عليه و هم چنين جريانات و حوادث و دگرگوني هائي كه پس از آن به
وجود آمده است نبوده و با ابزار ديگري و از شيوه ديگري براي انعكاس و بازگو كردن
آنها بايد استفاده كرد. بايد بتوانيم از اين منبع فيّاض متصل به عالم غيب مكنون حضرت
حق كه ذخائر گرانبهائي را در اختيار ما گذاشته است و در سخنان و رهنمودها و هدايت
ها و پيام ها و شيوه ها و نامه هائي كه در آن حضرت امام «قدس سره» مسير امروزيان و
آيندگان را مشخص و روشن فرموده است، توشه هاي لازم را برداشته و براي ابد و جاويد
خط و فكر و ايدۀ آن امام عظيم را الگو و اسوۀ خويش قرار دهيم.

 

هشدار
به صاحبان قلم و انديشه

و
در اين راستا بيشتر از همه صاحبان ذوق و سليقه و قلم كه با سخنان آن امام فقيد
سروكار دارند و پيام ها و بيانيه و منشورهاي او را در جلو دارند و از نقش زمان و
مكان و موقعيت ها مطلع و آگاهند و مي دانند اگر مطالب مهم و تعيين كننده و حتي وحي
آسماني و الهي با لسان قوم و مردم فهم پرورده نشود و علي قدر عقول و فهم مردم حرف
زده نشود و از تذكارها و يادآوري ها استفاده مناسب به عمل نيايد، انسان فراموش مي
نمايد و با مرور زمان هم خوشي ها و هم بديها فراموش شدني است و حجاب زماني مسئله
اي قابل انكار نمي باشد اما تحليل ها و تذكارها و يادآوريها، آنها را زنده
نگهداشته و جلو كهنه شدن آنها را مي گيرد و مردم را به اهميت قضيه واقف و آگاه مي
نمايد و ضرورت توجه به آنها را هميشه در ذهن افراد مشخص و روشن مي سازد و لذا بر
صاحبان بيان و قلم لازم است به طور هميشه اين مطلب را زنده نگهداشته و براي حفظ
روحيه انقلابي و تحرك در مردم ياد امام و شعارهاي امام و اصول انقلاب امام و
بيانها و پيامها و سخنان امام را زنده نگهداشته و با بازگو كردن ابعاد و زواياي
مختلف آن، رابطه امامت و امت را حفظ و نگهداري نموده و با تذكرهاي مكرر از سردي و
كاهش و افول آنها جلوگيري به عمل آورند.

خدا
مي داند كه اگر قرآن كريم به عنوان معجزۀ خالده نبي اعظم اسلام (ص) نبود و نام آن
پيامبر عظيم الشان مكرر در مكرر در ميان مسلمانان و اهل اديان آسماني بازگو نمي شد
و در اذان و اقامه و تشهد نماز در هر روز تكرار نمي گرديد، معلوم نبود وضع چگونه
قابل پيش بيني بود و شايد خيلي از انسان هاي مسلم، حتي با نام پيامبرشان آشنا نمي
شدند و در فكر و عمل از آن فاصله مي گرفتند و براي همين نكته بسيار مهم است كه
صاحبان قلم و بيان بدانند كه چقدر نقش مي توانند در زنده نگهداشتن اين خط و حركت
انقلابي حضرت امام ايفاء نمايند و چقدر خطرناك است كه صاحبان ذوق و قلم از كنار
اين موضوع اساسي و مهم بي تفاوت عبور كنند و از انجام اين وظيفه مهم انساني الهي
سرباز بزنند تا چه رسد به اين كه خداي نخواسته قلم در مسير ديگري حركت كند و به
جاي روشنگري و تبيين خطوط كلي افكار و انديشه هاي حضرت امام امت اسلام و رهبري
انقلاب جهاني اسلام در بيانِ مطالب كوتاهي نمايد و يا مطالب را وارونه و محرف نشان
دهد و افكار غلط و منحرف را درست و مستقيم معرفي نمايد و مسائل ضد ارزشي را ارزشي
و ارزشي را ضد ارزشي قلمداد كند و افراد صالح را غير صالح و افراد فاسد را صالح و
مصلح معرفي كند و امثال ذلك، در آن وقت مي دانيد چه فجايعي در عالم رخ مي دهد و چه
جناياتي در دنيا به وقوع مي پيوندد و چه ظلم هائي كه واقع نمي شود و چه حقوقي كه
پايمال و لگدمال نمي گردد؟! اگر امروز در دنياي نامردمي به اصالتها و كرامتها، بها
داده نمي شود و به فرياد مظلومانه ملت ها و امت اسلامي ما گوش فرا داده نمي شود و
با تهاجم و قلدري، آن فريادها خفه مي شود و سكوت مرگ بار در تمام مجامع حاكم مي
گردد، براي اين است كه صاحبان قلم و بيان ساكت هستند و با سكوت خودشان موجب اين
همه حق كشي و ظلم و ستم و زورگوئي و استبداد و چپاولگري در سراسر عالم مي گردند.

اگر
قلم و صاحبان آن به وظايف خويش عمل مي كردند بدون ترديد اين همه ستم و نابرابري و
بي عدالتي در دنيا نبود و اين همه امام فقيد ما را به فرياد وا نمي داشت و اين همه
آن فريادگر تاريخ معاصر فرياد نمي آورد و تمامي محرومان را براي ايجاد تشكل
مستضعفين و براي بسيج عليه قدرت هاي بزرگ غارتگر دعوت نمي كرد. شما اگر ملاحظه
كنيد از سال 1342 فرياد امام براي مبارزه با ظلم و ظالم و دفاع از مظلومين و
براندازي حكومت هاي جور و طاغوتي و تشكيل حكومت عدل الهي و اسلامي بود تا در سايه
آن، آزادي ها و ارزشها تامين گرديده و زمينه بروز و رشد ريشه هاي گنديدۀ فسادها و
تباهي ها و انحراف ها منتفي گردد و امام در اين مسر از بيان و خطابه و پيام هاي
شفاهي و قلم استفاده كردند و جرياني را به وجود آوردند و اين فكر در زندگي و
برخورد و سخنان و پيام هاي حضرت امام متبلور است و اگر چه جامعه ما در خلا رهبري
امام «ره» به سر مي برد و از نعمت وجود وي محروم شده است و در عين حال از دايرة
المعارفي از مطالب گوناگون درباره موضوعات متنوع و مورد نياز جامعه اسلامي كه در
اختيار داريم و با مراجعه به آنها روزنه هائي از معرفت و اخلاق و سياست و فرهنگ و
اقتصاد و و … روبروي ما گشوده مي شود و مشكلات زندگي و فكري را به خوبي برطرف و
گره هاي كور باز مي گردد و تمام نوشته ها و پيام هاي امام اين ويژگي را دارد و در
تمام آنها توجه به مشكلات و بروز حوادث و تنگناها به عمل آمده است و به همين دليل
راهگشا و حلال تنگناها و مشاكل اجتماعي و غيره مي باشد و در عين حال در ميان آنها
بعضي از پيام ها و بيانيه هاي حضرت امام «ره» از اوج و بلندي ويژه اي برخوردار است
و همان ويژگي، آن را از پيام هاي ديگر ممتاز ساخته است و در ميان آنها به نظر ما
«وصيت نامه الهي سياسي حضرت امام قدس سره» از درخشندگي و پويائي و جاودانگي خاصي
برخوردار است كه شايد خيلي نياز به استدلال و بيان  نداشته باشد.

هر
كس به متن آن وصيت نامه مراجعه نمايد و فرازهاي مختلفي از آن را با دقت مورد
مطالعه قرار دهد اين برجستگي را خواهد يافت و شايد يكي از آن شاخص ها و ويژگي ها
كه در آن وجود دارد و آن را در اين سطح از بلندي و علوّ قرار داده است، توجه عميق
و حساس و پيامبرانه بر آينده و دوام حركت اصيل و انقلابي است كه حضرت امام از 15
خرداد سال 1342 آغاز فرمودند و معتقدند تا هميشه و تا دوران طلوع خورشيد تابناك
ولايت و امامت حضرت صاحب الامر (عج) بايد ادامه يابد و اين حركت توسط انسان هاي
مظلوم و ستمديده تاريخ بايد ادامه يابد و با توجه به عمق حركت و موانع آن كه ممكن
است ريشه ها در گذشته هاي بسيار قديمي داشته باشد و با شكل هاي مختلف خودنمائي
نمايد مردم در سراسر دنيا بايد هم راه انقلاب اسلامي را بياموزند و هم انقلاب كنند
و با توجه به مشكلات و موانع، جلو انحرافات و كجروي هاي كج انديشان را گرفته و
نگذارند با مرور زمان، روحيه انقلابي مردم كاهش پيدا كرده و تحرك آنان فروكش كند و
در تمام دنيا اگر مردماني روحيه انقلابي دارند و مي خواهند مبارزه كنند و با ظلم و
ستم به مقابله برخيزند، بايد توجه نمايند كه راه مبارزه اين نيست كه از ديگران
استمداد نمايند و با قدرت بيروني ديگران به مبارزۀ خويش ادامه دهند بلكه راه
مبارزه، آغاز از درون است و تحمل سختي ها است و با اعتماد به نفس و اتكال به خداي
عالم جلو رفتن و در مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادن است.

باري
اين وصيت نامه تنها وصيت نامه نيست بلكه از يك جهت تاريخ انقلاب اسلامي است و از
جهت ديگر ترسيم دور نماي آيندۀ انقلاب است هم وظيفه ملت ها را بيان كرده است و هم
تكليف مسئولان و دولت مردان را، هم بيان معارف اسلامي است و هم تشريح نحوه و شيوۀ
پياده كردن آن است و لذا با عنايات حضرت حق و توجهات ولايت امر (عج) و با استمداد
از روح بلند و ملكوتي حضرت امام پرتو و پرتوهائي از وصيت نامه الهي سياسي را تبيين
و در اختيار عاشقان معرفت و راه و مسير حضرت امام «قدس سره» و كساني كه عشق و
علاقه به عدالت اجتماعي دارند و از سقوط و نابودي فكر و عقل و انديشه و انسانيت
هراس دارند و تنها راه نجات بشريت را در حاكميت الله مي دانند و سخنان و وصيت نامه
الهي سياسي امام را مترجم و مبين اين حقيقت مي دانند، مي گذاريم و همين را به صورت
مقدمه براي اين امر مهم و مقدس قرار مي دهيم. منتهي قبل از آنكه وارد متن وصيت
نامه بشويم در شماره آينده، انشاءالله نظري به اهميت اصل وصيّت در فرهنگ قرآن و
سنت مي اندازيم و سپس وارد بحث محتوائي وصيت نامه شده و مطالبي را در محور آن عرضه
مي كنيم.

ادامه
دارد

 

/

سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني (قدس سره)

حجة
الاسلام شيخ علي اكبر آشتياني نمايندۀ ولي فقيه در ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران

سرگذشت
هاي ويژه از زندگي امام خميني (قدس سره)

ارتباط
بيشتر اين جانب با بيت حضرت امام رحمت الله عليه زماني آغاز شد كه مسئله توزيع
شهريه آن حضرت ميان طلاب مطرح شد. در آن زمان توزيع شهريه به اسم معظم له اشكال
ايجاد مي كرد چرا كه رژيم حتي از مطرح شدن نام ايشان در اين حد نيز وحشت داشت.

از
طرفي حضرت امام به هيچ وجه مايل نبودند در امر توزيع شهريه خللي وارد شده و طلاب
عزيز با مشكل روبرو گردند. تصميم بر اين قرار گرفت كه شهريه با نامي ديگر توزيع
شود و اين كار با انتخاب نام «آيت الله آشتياني» كه در حقيقت نامي مستعار براي
حضرت امام به منظور توزيع شهريه بود، آغاز گشت و اين جانب به اتفاق حجت الاسلام و
المسلمين حاج شيخ محمد حسين شريفي و حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد موسوي
قافله باشي و برخي ديگر از دوستان عهده دار توزيع شهريه حضرت امام با نام «آيت
الله آشتياني» شديم.

بعدها
مشخص شد كه ساواك به اين امر پي برده بود. در پرونده هاي ساواك كه منتشر شده نيز
اين امر منعكس است كه شهريه هايي كه با نام آيت الله آشتياني توزيع مي شود، متعلق
به آقاي خميني است.

اين
جانب پس از پيروزي انقلاب اسلامي و طي ده ساله گذشته علاوه بر اين كه يكي از اعضاي
دفتر حضرت امام رضوان الله عليه بودم، افتخار توزيع شهريه امام را نيز داشتم و خدا
را شكر مي كنم كه چنين سعادتي را نصيبم ساخت كه از خدمتگزاران حضرت امام باشم.

 

§       
امام در مقاطع حساس
انقلاب اسلامي

الف
ـ آخرين شب قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

روز
21 بهمن سال 57 همانطوري كه اطلاع داريد از سوي رژيم حكومت نظامي اعلام شد اما
مردم با پيروي از فرمان امام مبني بر شكستن حكومت نظامي و حضور در خيابان ها،
توطئه شوم رژيم در سركوب انقلاب و دستگيري انقلابيون را با شكست مواجه ساختند.
تصور بسياري از دوستان اين بود كه رژيم در اين روز دست به جنايت خواهد زد و
اقدامات از پيش طرح شده اي را به اجرا خواهد گذاشت و بر همين اساس در مدرسه رفاه
حالت غيرعادي وجود داشت و اضطراب و نگراني در چهره عده اي از دوستان به چشم مي
خورد؛ البته نگراني اين عزيزان نه براي خود، بلكه براي حضرت امام قدس سره بود و
خوف آن را داشتند كه رژيم با حمله اي وحشيانه جان آن حضرت را مورد تهديد قرار دهد
و هر چه به شب نزديكتر مي شديم اضطراب و نگراني دوستان بيشتر مي شد. عده اي از
رفقا به نزد امام رفته و با اصرار از ايشان خواستند كه مدرسه را ترك كرده و به يك
مكان امن بروند، اما امام عزيز ـ كه در نهايت آرامش به سر مي بردندـ با اين
پيشنهاد مخالفت كردند و اظهار داشتند به هيچ وجه مدرسه را ترك نخواهند كرد. و بدين
سان آن حضرت بدون اين كه تفاوتي ميان آن شب و شب هاي ديگر قائل شوند، نماز شب
خواندند و در كمال آرامش شب را به صبح رساندند.

 

ب
ـ اشغال افغانستان توسط شوروي و واكنش حضرت امام

اما
خاطرۀ به ياد ماندني ديگري كه از حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در ذهن دارم،
مربوط است به شبي كه قواي شوروي، افغانستان را اشغال كرد. شب هنگام (تقريبا نيمه
هاي شب كه به صبح نزديك مي شد) به ناگاه سفير شوروي در تهران وارد دفتر حضرت امام
شد. اعضاي دفتر و از جمله خود من از حضور سفير شوروي در دفتر امام آن هم در آن وقت
از شب بسيار متعجب بوديم (البته همين جا داخل پرانتز ذكر كنم، اين كه چگونه سفير
شوروي بدون هر گونه اطلاع قبلي، به صورت سرزده وارد دفتر امام شد، مربوط است به
سادگي تشكيلات دفتر و اين سادگي همواره مورد نظر امام بوده و به آن سفارش مي
كردند) هر چه از او سوال كرديم كه چه مساله اي پيش آمده كه شما چنين سرزده و در
اين موقع از شب به اينجا آمده ايد؟ پاسخ مي داد: من كاري ضروري و حساس با حضرت
امام داردم و بايد ايشان را ملاقات كنم. پرسش هاي ما و پاسخ هاي گنگ سفير شوروي تا
ساعت هشت صبح ادامه يافت و عاقبت ايشان خدمت امام رسيدند.

سفير
شوروي خبر اقدام اشغال خاك افغانستان توسط قواي نظامي شوروي را به اطلاع حضرت امام
رساند. امام با حالتي عصبي و متحكم رو به سفير شوروي كرده و گفتند: «شما كار
اشتباهي كرديد. شما در اين كار هيچ موفقيتي به دست نمي آوريد و بي ترديد روزي به
اشتباه خود اقرار خواهيد كرد»، و همگان شاهد بودند كه زمان چه زود بر صحت كلام
امام گواهي داد.

 

ج‌
ـ‌ كودتاي آمريكايي نافرجام نوژه

خاطره
ديگري كه از حضرت امام رحمت الله عليه نقل مي كنم، مربوط به كودتاي آمريكايي نوژه
است. كودتاي نافرجام نوژه كه توسط برخي از عمال آمريكا طرح ريزي شده بود و هدف
سقوط نظام جمهوري اسمي را تعقيب مي كرد، در نظر داشت با كمك چند تن از افسران
وابسته به نظام سرنگون شده ستم شاهي با تصرّف مكان هاي حساس و بمباران محل اقامت
مسئولان بلند پايه كشور و از جمله با بمباران منزل حضرت امام، توطئه اي شوم را به
قالب اجرا گذارد. اما از آن جا كه خواست خدا بر افشاي آن و دستگيري عوامل دست
اندركار قرار گرفته بود، يكي از خودفروختگان موضوع را به اطلاع مادرش رساند. مادر،
او را موعظه كرد و گفت: «اين نظام، نظام حق است، حكومت اسلامي است و حكومت خدا است
و در راس آن يك مرجع تقليد كه نايب امام زمان «عج» است، قرار دارد و خداوند اطاعت
از او را واجب كرده و هر اقدامي عليه اين نظام، مخالفت با اسلام است».

سخنان
مادر در او موثر افتاد و وي جريان اين كودتا را با يكي از مسئولان كشور در ميان
گذاشت. آن طور كه به ياد دارم اين مسئول حضرت آيت الله خامنه اي بودند كه بلافاصله
به همراه يك نفر ديگر خدمت امام رسيدند و جريان را به اطلاع رسانده، خواهش كردند
كه امام محل خود را ترك گفته و به مكان ديگري بروند. امام بدون هيچ گونه تاملي
مخالفت خود را با اين نظر اعلام كردند و گفتند: «خير، من همين جا خواهم ماند» و
بعد فرمودند: «شما برويد از صداوسيما محافظت كنيد كه اگر حادثه اي به وقوع پيوست،
من از آن طريق به ملت پيام دهم و آنان را از اين توطئه آگاه سازم».

شخص
دومي كه با آقاي خامنه اي خدمت امام رسيده بود با لحني آميخته با خجالت و حيائ بر
تقاضاي خود پافشاري كرد و گفت: احتمال خطر وجود دارد و ما براي جان شما خوف داريم،
پس بهتر است كه به جايي ديگر برويد. امام لبخندي دلنشين بر لب آوردند و خطاب به
ايشان گفتند: «من هستم، شما خيالتان راحت باشد. اگر حادثه اي رخ داد، پيام مي دهم»
آرامش امام آن برادر را مجاب ساخت و تسلاي خاطر همگان را فراهم ساخت و ما شاهد
بوديم كه اين توطئه نيز خيلي زود نقش بر آب شد.

 

دـ
علاقمندي شديد حضرت امام به حفظ نظام

خاطرۀ
ديگري كه نقل مي كنم از توجه خاص امام به مسائل سياسي اجتماعي جامعه و هوشياري فوق
العاده ايشان در امور سياسي است. يادم هست برگزاري اولين انتخابات رياست جمهوري
مصادف شد با زماني كه حضرت امام در بيمارستان قلب بستري بودند. همه مسئولان بسيار
نگران حال حضرت امام بودند و مرتب براي ديدن آن حضرت به بيمارستان مي آمدند و همه
سعي داشتند مشكلات مملكتي را به جهت حال امام با ايشان مطرح نكنند و بسيار در حرف
زدن هاي خود احتياط مي كردند. ليكن حضرت امام حتي در آن حال از تمامي مسائل مي
پرسيدند و كسب اطلاع مي كردند. مردم عاشق هر روز گروه گروه به بيمارستان قلب مي
آمدند و حال امام را جويا مي شدند و در هر گوشه ميهن اسلامي نيز مراسم دعا و نيايش
به منظور بهبودي حال ايشان برگزار بود. در اين حال كه همه در فكر سلامتي حضرت امام
قدس سره بودند خود ايشان تنها از اوضاع و احوال كشور مي پرسيدند. از طرف ديگر
تاريخ انتخابات رياست جمهوري نزديك بود، امام عزيز با درك حساسيت برگزاري اين
انتخابات به حاج احمد آقا گفته بودند كه: «اگر خداي ناكرده مسئله اي براي ايشان
پيش آمد آن را مخفي نگه داشته و پس از برگزاري انتخابات اعلام كنند».

بنابراين
شاهديم كه امام عزيز تا چه حد براي حفظ نظام جمهوري اسلامي اهميت قائل بوده اند و
بر نسل حاضر و آينده است كه حافظ صالحي براي اين نظام باشند تا انشاءالله جمهوري
اسلامي ايران، زمينه ساز حكومت اسلامي جهاني حضرت مهدي (عج) گردد.

 

هـ
ـ كودتاي نافرجام عناصر وابسته به چپ

خاطرۀ
ديگري كه نقل مي كنم مربوط است به كودتاي نافرجام كه چند سال پس از كودتاي نوژه
طرح آن توسط عناصر وابسته به شرق ريخته شد. نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران هر روز
با توطئه اي جديد روبرو بود و تمامي قدرت هاي بزرگ، رشد كشوري اسلامي و مستقل را
تحمل نمي كردند و تمامي تلاش خود را معطوف ساخته بودند تا هر روز كشوري اسلامي را
با مشكلي تازه روبرو سازند و در اين بين از طرح توطئه هاي براندازي نيز خودداري
نمي كردند. اما روبروي آنان مردي نستوه، سازش ناپذير و مهمتر از همه خدايي روبروي
آنان بود اين كه مي گويم خدايي و اين بُعد را برجسته مي كنم دليل بر اين است كه
معتقدم در مراحل مختلف انقلاب اسلامي تنها همين خصيصه بوده است كه نصرت را بر
ايمان به ارمغان آورده است.

در
يكي از نيمه شب ها خبر آوردند كه قرار است كودتايي رخ دهد. حضرت حجت الاسلام و
المسلمين حاج احمدآقا شتابان خدمت امام رسيدند. امام به اداي نماز شب مشغول بودند
(كاري كه هميشه در اين ساعت انجام مي دادند). مدتي طولاني به انتظار ايستادند اما
امام غرق در راز و نياز با خداوند بودند، وقتي حاج احمدآقا موضوع را به اطلاع امام
رساند، ايشان با همان متانت و آرامشي كه همواره داشتند اشاره كردند و آرام
فرمودند: «مساله اي نيست؛ شما برويد و خيالتان آسوده باشد…».

 

و
ـ عزل بني صدر از رياست جمهوري

اجازه
بدهيد در ادامه واكنش هاي حضرت امام در مقاطع حساس انقلاب اسلامي به فتنه بني صدر
و اعوان و انصار آن و دفع آن توسط امام اشاره كنم. غالب دوستان به ياد دراند كه
حضرت امام اصولا در برابر رخدادهاي سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي چه مواضع پيامبر گونه
اي را اتخاذ مي كردند. به ديگر سخن، حضرت امام در مواجهه با مسائل اجتماعي همان
رفتاري را پيشه مي كردند كه پيامبران الهي بدان عمل مي كردند. حضرت امام رضوان
الله تعالي عليه در برخورد با افرادي چون بني صدر كه به لحاظ اجتماعي و شخصيتي
بيمار مي نمودند، رفتار خاص خود را داشتند. امام معتقد بودند، بايد شخص بيمار را معالجه
كرد و اين شيوه درمان به صور مختلف كه پند و اندرز، صبر و بردباري و و … را شامل
مي شد، بود. و چنان چه اقدام هاي درماني موثر نمي افتاد ـ‌ همان گونه كه در بني
صدر موثر نيفتاد ـ اقدام نهايي را به عمل مي آوردند. در اين مرحله حضرت امام به
مواردي كه در اصطلاح عام مصلحت اجتماعي ـ سياسي ناميده مي شد توجهي نداشتند و توجه
اصلي ايشان معطوف به مصلحت اسلام و مسلمين بود. به ياد داريم، بني صدر جمعيت زيادي
را عوام فريبانه به دور خود جمع كرده بود و باور داشت كه از يك پايگاه مردمي
برخوردار است.

روزي
چند تن از ائمه جمعه شهرستان هاي مختلف از جمله شهداي محراب آيت الله صدوقي و آيت
الله مدني و عده اي ديگر خدمت امام رسيدند. اين عده پس از بازگشت از محضر امام
خوشحال به نظر مي رسيدند. كنجكاوانه پرسيدم چه شده كه شما اينقدر خوشحاليد؟ پاسخ
دادند: حضرت امام فرموده اند: «چنان چه حجت شرعي تمام شده باشد، درنگ نخواهم كرد و
بدانيد كه خلع بني صدر لحظه اي به طول يك دقيقه بيش نخواهد بود» حضرت به مخاطبان
خود فرموده بودند: «شما خيال نكنيد كه من از هياهو و جنجال مي ترسم، اگر تمام اين
جمعيتي كه در حسينيه حاضر مي شوند و فرياد بر مي آورند: درود بر خميني، زماني خلاف
آن را بگويند، براي من هيچ تفاوتي نخواهد داشت. من ذره اي به هوچي گري ها وقعي
نخواهم گذاشت من كاري به هياهو و درود گفتن ها ندارم بلكه تنها به تكليف شرعي ام
مي پردازم همين و بس».

 

زـ
كشتار حجاج بيت الله در حرم امن و واكنش حضرت امام

صلابت
و استقامت حضرت امام در مقاطع دشوار پس از انقلاب اسلامي بر هيچ كس پوشيده نيست.
ما شاهد بوديم در شهادت شهيد مظلوم بهشتي و يارانش به دست منافقين كوردل و هم چنين
در شهادت دكتر باهنر و شهيد رجايي امام خم به ابرو نياوردند و برخورد مناسب و
استواري ايشان چنان دل هاي داغدار و آلام امت را تسكين داد كه فاجعه اي كه در هر
كشور ديگر بدون ترديد سقوط دولت و نظام را به همره داشت، كوچك ترين خللي به نظام
نوپاي جمهوري اسلامي وارد نساخت. اما امام عزيز كه در سوگ عزيزان و يارانش و در
سوگ فرزند مجتهد، عارف و بزرگوارش شهيد حاج آقا مصطفي حتي قطره اي اشك از چشم جاري
نساخت، شكسته شدن حرمت امن الهي چنان ايشان را متاثر ساخت كه در طول يك روز بيش از
ده بار گريستند. ما بارها شاهد بوديم كه حضرت امام جز در مصيبت مظلومانه
«اباعبدالله الحسين عليه السلام» نگريسته اند، اما چگونه است كه واقعه خونين حج
چنين امام را متاثر مي سازد؟ اين نيست جز اين كه امام عزيز از زير پا گذاشتن آيات
الهي از سوي خائنين به حرم امن خدا متاثر شده اند.

 

§       
خصوصيات ويژه و زندگي
پيامبرگونه حضرت امام

به
عقيده من سادگي زندگي حضرت امام قدس سره در نوع خود بي نظير بود و نمونه زندگي ايشان
را بايد در ميان ائمه معصومين عليهم السلام جستجو كرد. در زمينه نكات ويژه در مورد
زندگي ايشان صحبت را با نقل خاطره اي كه از فرزند برومند امام، حاج احمدآقا شنيده
ام آغاز مي كنم.

 

الف
ـ‌حفظ بيت المال

حاج
احمدآقا نقل مي كرد: زماني كه حضرت امام در نجف اشرف بودند و فرزند والا مقام،
دانشمند، عالم، عارف و مجتهدشان حاج آقامصطفي شهيد شدند، اولا حضرت امام پس از
شنيدن خبر شهادت ايشان استوار و بردبار تنها به گوشه اي رفته و به تلاوت كلام الله
مشغول شدند و در حالي كه حاج احمدآقا و بقيه اعضاي خانواده مي گريستند، حضرت امام،
آنان را دلداري مي دادند. ثانياـ ماجرايي پيش آمد كه نقل آن بيانگر روح تعبد حضرت
امام نسبت به مسائل شرعي و احكام خدا را مي رساند. آن ماجرا به اين شكل بود كه
خانواده امام قصد داشتند از طريق تلفن منزل رهبر انقلاب با تهران تماس بگيرند.
ليكن رهبر انقلاب حتي در اين موقعيت كه فرزند خود را از دست داده بودند صريحا به
خانواده خود گفتند كه: تلفن بيت از اموال بيت المال است و خواست شما براي استفاده
از آن امري شخصي است، بنابراين تماس با آن جاز نمي باشد.

انسان
وقتي موقعيت امام و همسرشان را به عنوان پدر و مادري فرزند از دست داده تجسم مي
كند و حساسيت حضرت امام را حتي در آن موقعيت خاص نسبت به بيت المال مي بيند جدا
درس مي گيرد. انشاءالله تمامي افرادي كه كار اجرايي دارند از اين نكته الگو گرفته
و نسبت به استفاده به جا از بيت المال حساس شوند.

 

ب
ـ واكنش حضرت امام نسبت به اسراف

در
طول ده سالي كه از نزديك شاهد بوده ام يكي از نكاتي كه حضرت امام به آن فوق العاده
اهميت مي دادند، ساده زيستي و عدم اسراف كاري بود. بارها من خود شاهد بوده ام كه
امام عزيز از جا برخاسته و به طرفي مي روند پس از مدت كوتاهي متوجه شده ام كه
ايشان قصد خاموش كردن چراغي را دارند كه بي مورد روشن است.

و
يا در مورد تلفن هايي كه به دفتر ايشان مي شد، فرموده بودند: «آقايان سعي كنيد از
كارهاي تكراري و مسرفانه جلوگيري كنيد و از افراط نيز بپرهيزيد».

وقتي
ايشان ليوان آبي را مي خوردند اگر آب ليوان به نصف مي رسيد بر روي آن تكه كاغذي مي
گذاشتند و بقيه آب ليوان را براي رفع تشنگي بعدي خود باقي مي گذاشتند و يا اگر زخم
يا جراحتي بر قسمتي از بدنشان وارد مي آمد، دستمال كاغذي را به چند تكه تقسيم مي
كردند و تكه اي از آن را استفاده مي كردند.

حضرت
امام با تمام مشغله اي كه داشتند تمامي هزينه هايي كه براي منزل ايشان مي شد شخصا
كنترل مي كردند و مسئولين مالي موظف بودند قبل از انجام هر خريدي براي بيت ليست
اقلامي كه قصد خريد آنها را دارند به امام عزيز بدهند.

 

ج
ـ نظم در امور

نكته
ديگري كه به نظرم مي رسد نظم موجود در امور و كارهاي حضرت امام بود. حضرت امام
براي تمامي ساعات شبانه روز، برنامه اي خاص داشتند به طوري كه ساعات مطالعه، عبادت
و نيايش، رسيدگي به امور مسلمين و مملكت اسلامي، خواب و حتي امور شخصي ايشان
برنامه و زمان مشخص داشت و همين امر باعث شده بود ايشان از تمامي ساعات عمر پر
بركت خود به نحو احسن بهره گرفته و روحي والا و دور از توصيف داشته باشند.

حضرت
امام اول وقت به نماز مي ايستاد با خضوع و خشوع و حضور قلب نمازش را برگزار مي
كرد. قبل از فرا رسيدن وقت نماز حضرت به تلاوت قرآن كريم مي پرداخت و پس از برگزار
كردن نماز مغرب و عشاء به داخل حياط خانه رفته و رو به قبله در حالي كه با انگشت
به طرف قبله اشاره مي كرد حدود 15 دقيقه دعايي را زير لب زمزمه مي كرد. در اين
مورد از يك فرد موثق نقل است كه حضرت اين ذكر را كه: «تحصّنت بدارٍ سقفها لا اله
الا الله و نورها محمّد رسول الله و بابها علي ولي الله و اركان ها لا حول و لا
قوة الا بالله» مرتبا تكرار مي كردند و ضمنا از حضرت امام نقل است كه ذكر: «اللهم
صل علي محمد و آل محمد و ادفع عنّا البلاءِ المبرم من السماء انك علي كل شيءٍ
قدير» هفت مرتبه در ساعات آخر روز جمعه خواند شود.

حضرت
امام بدون استثناء هر شب نماز شب را اقامه مي كردند، براي اين منظور معمولا دو
ساعت پيش از اذان صبح از خواب بر مي خاستند و اگر وقت ياري مي كرد نمازهاي مستحبي
را نيز به پا داشته و چنان چه تا اذان صبح وقتي باقي بود بولتن هاي خبري مختلف را
مطالعه مي كردند.

حضرت
امام در به دست آوردن اخبار منعكس شده از راديوهاي بيگانه اهتمام داشتند و غالبا
اخبار راديوهاي بيگانه را گوش مي دادند و امت مسلمان خود از طريق سيماي جمهوري
اسلامي مشاهده كرد كه امام عزيز حتي در بستر بيماري نماز شب را تكر نكرده و از
راديو به منظور كسب خبر استفاده مي كردند حتي سه روز پس از عمل جراحي كه حال حضرت
امام رو به بهبودي گذاشته بود دستور دادند تلويزيون بياورند تا از آن استفاده
كنند.

ادامه دارد

/

صبر و استقامت

مديريت
اسلامي

شرح
صدر

قسمت
سيزدهم ـ حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

صبر
و استقامت

در
قسمتهاي گذشته درباره آگاهي،سياست،حسن خلق،رفق،قاطعيت،انتقاد پذيري و تغافل،و
رابطه اين خصال با شرح صدر و مديريت مطالبي تقديم خوانندگان گرامي شد و سخن به نقش
آفرينيهاي اميد، و رابطه اين خصلت با مديريت و شرح صدر رسيد و اينك ادامه بحث:

 

شرح
صدر و اميد

براي
پيدا كردن رابطه عنصر اميد و شرح صدر بايد حساب كرد كه اصولا چرا انسان نااميد مي
شود، و علت اصلي نوميدي چيست؟، چرا بعضي از مردم در برخورد با مشكلات زود حالت ياس
و نوميدي به آنها دست مي دهد و برخي ديگر در سخت ترين شرايط، اميدوارند و دست از
تلاش براي رسيدن به مقصود بر نمي دارند؟

پاسخ
اين است كه علت اصلي ياس و نوميدي در برخورد با سختي ها، كم ظرفيتي است، اشخاص كم
ظرفيت توان لازم را براي برخورد با مشكلات ندارند و لذا خيلي زود مي بُرند و كابوس
ياس آنها را فرا مي گيرد.

افراد
كم ظرفيت نه تنها توان برخورد صحيح با مشكلات را ندارند بلكه توان برخورد درست با
خوشي ها نيز از آنها سلب شده است، و لذا هم در خوشي خود را گم مي كنند و هم در
ناخوشي. اين مساله به دليل اهميت فوق العادۀ آن در انسان شناسي، و بازسازي انسانيت
آدمي در قرآن كريم به طور مكرر و به صورت هاي گوناگون مطرح شده است. در سورۀ روم
آيه 36 مي خوانيم:

«و
اذا أذقنا الناس رحمة فرحوا بها و إن تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم اذا هم يقنطون».

هنگامي
كه كمي طعم رحمت به مردم بچشانيم خوشحال مي شوند و هر گاه رنج و مصيبتي به خاطر
اعمالي كه انجام داده اند به آنها برسد ناگهان مايوس و نااميد مي گردند.

در
سورۀ اسراء آيه 83 مي خوانيم:

«و
إذا أنعمنا علي الإنسان أعرض و نابجانبه و إذا مسّه الشّر كان يؤساً».

هنگامي
كه به انسان نعمت دهيم «از حق» روي مي گرداند و با حالت كبر و غرور فاصله مي گيرد،
و وقتي كه كمترين ناراحتي به او دست مي دهد ياس و نوميدي بر او مسلط ميگردد.

و
در سوره فصلت آيه 48 و 49 ملاحظه مي كنيم:

«لا
يسأم من دعاء الخير و إن مسّه الشّرّ فيؤس قنوط، و لئن اذقناه رحمة منا من بعد
ضراء مسّته ليقولنّ هذا لي و ما أظن السّاعة قائمة…».

آري
انسان از طلب خير خسته نمي شود ولي همين كه دچار شرّ مي گردد خيلي زود نوميد و
مايوس مي گردد. و اگر رحمتي از خود به او بچشانيم مخصوصا پس از بلائي كه به او
رسيده باشد حتما مي گويد اين از كارداني خودم بود و من اصلا گمان نمي كنم قيامتي
برپا گردد…

اين
حالت، حال طبيعي عموم افراد كم ظرفيت است كه توان برخورد با خوشي و ناخوشي را
ندارند، در خوشي مغرور و خودپسند مي شوند. ضعف ها و ناتوانيهاي خود و هم چنين ولي
نعمت خود را فراموش مي كنند از حق اعراض مي كنند و از حقيقت و حقيقت جويان و حق گويان
فاصله مي گيرند. و منكر حقايق عقلي مي گردند، و در ناخوشي زود مي بُرند و عرصه
گيتي را بر خود تنگ مي بينند و ياس و نوميدي سر تا پاي وجود آنها را فرا مي گيرد.

اكنون
كه عامل اصلي نوميدي را شناختيم به سادگي مي توانيم رابطه شرح صدر و اميد را پيدا
كنيم، چون شرح صدر چيزي جز گسترش ظرفيت فكري و روحي انسان نيست، و بر اين اساس
عوامل شرح صدر، اسباب ايجاد اميد در انسان هستند، اين عوامل و اسباب را در آينده
به طور مبسوط توضيح خواهيم داد ولي آن چه در اينجا به تناسب مباحث گذشته جالب توجه
است شناخت اجمالي عوامل اصلي شرح صدر و بالا رفتن ظرفيت رواني انسان در ارتباط با
اميد در سختي ها و حفظ تعادل در خوشي ها است كه در سورۀ معارج و سورۀ هود پس از
طرح توان انسان هاي كم ظرفيت در برخورد با خوشي ها و ناخوشي ها به آن اشاره شده
است:

در
سوره معارج آيه 19 و آيات بعد از آن مي خوانيم:

«إنَّ
الإنسان خلق هلوعاً. اذا مسه الشّرّ جزوعاً و إذا مسه الخير منوعاً إلا
المصلين…».

به
تحقيق كه انسان به شدت حريص آفريده شده هنگام برخورد با شرور ناملايمات بسيار بي
تابي مي ند، و چون به خيري مي رسد از انفاق به ديگران سخت امتناع مي ورزد مگر
افراد نمازگزار… .

و
در سوره هود آيه 9 و آيات بعد از آن مي خوانيم:

«و
لئن اذقنا الإنسان منا رحمة ثمّ نزعناها منه إنّه ليؤس كفور و لئن أذقناه نعماء
بعد ضرّاء مسته ليقولنّ ذهب السيئات عني إنه لفرح فخور، إلا الذين صبروا و عملوا
الصالحات…».

اگر
به انسان طعم نعمتي بچشانيم سپس آن را از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهد
بود. و اگر نعمت هايي پس از شدت و ناراحتي به او برسانيم مي گويد مشكلات از من
برطرف شد، او در شادي و فخرفروشي سخت غرق مي شود، مگر كساني كه اهل صبر و عمل
شايسته هستند… .

در
اين آيات تصريح شده كه انسان به طور طبيعي توان و ظرفيت برخورد با مشكلات را
ندارد، در ناخوشي ها بي تابي مي كند و نااميد مي گردد و در خوشي ها خود را گُم مي
نمايد و از اين كه ديگران در سايه راحتي او به راحتي برسند و از خوشي او بهره مند
شوند بخل مي ورزد و امتناع مي كند، اين يك مطلب كه در آيات قبلي هم با الفاظ ديگري
اين معاني آمده است.

ولي
در سوره «معارج» و «هود» پس از تبيين عدم توان و ظرفيت عامه مردم در برخورد با
مشكلاتف عده اي از اين عموم استثناء شده اند، در سورۀ «معارج» افرادي كه پيوسته
اهل نماز هستند، اهل انفاق هستند، عملا قيامت را باور داشته باشند، از نظر جنسي
بتوانند خود را كنترل كنند، اهل امانت باشند و از تحمل شهادت «گواهي» و اداء آن
استنكاف ننمايند. و در سورۀ «هود» كساني كه اهل صبر و مقاومت و عمل شايسته باشند
به عنوان افرادي معرفي شده اند كه توان و ظرفيت برخورد درست با خوشي ها و ناخوشي
ها را دارند.

در
سورۀ «معارج» ويژگي هاي افرادي مستثني، خلاصه تر و در سورۀ «هود» مشروح تر بيان
شده است.

و
به سخن ديگر اگر كسي اهل مقاومت و عمل صالح شد، توان و ظرفيت و شرح صدري پيدا مي
كند كه در خوشي و ناخوشي آن گونه كه بايد عمل خواهد كرد، نه در خوشي خود را گُم مي
كند و نه در مشكلات مايوس مي شود و بدين ترتيب يكي از اصلي ترين اصول اخلاقي در
مديريت را احراز مي نمايد.

 


صبر و استقامت

نهمين
صفت از صفاتي كه مدي شايسته بايد واجد آن باشد صبر و استقامت است.

همان
طور كه در آيه 11 از سورۀ «هود»، «إلا الذين صبروا و عملوا الصالحات» ملاحظه
فرموديد، صبر در كنار ساير اعمال شايسته تنها خصلتي است كه از ديدگاه قرآن كريم در
انسان، توانِ برخوردِ صحيح، با خوشيها و ناخوشي ها را ايجاد مي نمايد. ما هم در
كنار ساير صفاتي كه براي يك مدير شايسته لازم است و در گذشته شرح اين صفات را
ملاحظه فرموديد، صفت صبر را به عنوان آخرين و مهم ترين و ضروري ترين صفاتي كه براي
مديريت لازم است مطرح مي كنيم.

اصولا
ساير صفاتي كه براي مدير و مديريت ضروري است، در تحقق نياز به صبر و مقاومت دارند
و از اين ديد مي توان گفت صفت صبر اساس و زير بناي ساير صفات است، ارتباط شرح صدر
و صبر هم ارتباطي بسيار نزديك و قوي است.

زيرا
همان طور كه قبلا توضيح داديم كه شرح صدر عبارتست از ظرفيت داشتن جان براي ادراكات
و احساساتي كه بر آن وارد مي گردد، قلبي كه نه احساس خوشي آن را پر مي كند و نه
احساس ناخوشي، و نه در اوج قدرت لبريز مي شود و نه در حضيض ذلت، با ظرفيت است، و
صاحبدلي اين چنين، داراي شرح صدر مي باشد.

يك
شاخه شرح صدر يعني ظرفيت دل در رابطه با احساس ناملايمات، صبر و استقامت ناميده مي
شود.

اصولا
مديريت، برخورد انسان با مشكلاتِ اهدافي است كه براي تحقق آن تلاش مي كند، و در
شرايط خاصي مانند شرايط كنوني جمهوري اسلامي به ميزان گستردگي و عمق مشكلات،
مديريت سختي هاي بيشتري دارد و لذا صبر و مسئوليت را تا به آخر درست انجام دهد كه
پر حوصله مقاوم و صبور باشد.

نقش
صبر و مقاومت در كارها تا آنجا است كه اگر اين عنصر از كارها برداشته شود ساير
عناصري كه مي توانند در تحقق هدف، انسان را ياري كنند بي نتيجه مي شوند، به گفته
امام علي عليه السلام:

«الصبر
في الأمور بمنزلة الرأس من الجسد فإذا فارق الرأس الجسد فسد الجسد، و إذا فارق
الصبر الأمور، فسدت الامور».[1]

نقش
صبر در كارها، نقش سر در بدن است، همان طور كه وقتي سر از بدن جدا شود بدن فاسد مي
شود، وقتي صبر از كارها جدا گردد كارها تباه مي گردند.

حضرت
عيسي (ع)نيز مي فرمود:

«انكم
لا تدركون ما تحبون إلا بصبركم علي ما تكرهون».[2]

تحقيقا
شما نمي توانيد به آن چه دوست داريد برسيد مگر در صورتي كه بر آن چه دوست نداريد
صبر و مقاومت كنيد.

نكته
اي كه در پايان اين بحث اشارۀ به آن ضروري است اين است كه واسطه بودن صبر و مقاومت
در تحقق اهداف به ويژه هدف هاي بزرگ يك سنت قطعي الهي است كه بدون آن حتي پيامبران
بزرگ خداوند متعال هم نمي توانند اهداف مديريتي خود را محقق سازند و لذا قرآن كريم
خطاب به پيامبر اسلام مي گويد:

«فاصبر
كما صبر اولواالعزم من الرسل».[3]

تو
هم مانند پيامبران اولواالعزم صبر و مقاومت پيشه كن.

كه
بدون صبر و استقامت و چشيدن طعم تلخ مشكلات نمي تواني رسالت خود را در رهبري و
مديريت جامعه و تحقق اهداف الهي و آرمان هاي اسلامي انجام دهي.

در
مقالات آينده عوامل شرح صدر مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

ادامه
دارد

 



1ـ ميزان الحكمه،
حديث 10064.

/

وفات ابوطالب و خديجه

درسهائي
از تاريخ تحليلي اسلام

بخش
سوم ـ قسمت بيست و سوم

وفات
ابوطالب و خديجه

حجة
الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

گفتار
ابن كثير درباره تاريخ وفات خديجه

همان
گونه كه گفته شد وفات ابوطالب و خديجه هر دو در يك سال اتفاق افتاد و آن سال دهم
بعثت رسول خدا (ص) بود، با اين تفاوت كه برخي مرگ خديجه را قبل از وفات ابوطالب
دانسته و برخي به عكس آن ذكر كرده اند، ولي در اينجا ابن كثير گفتاري دارد كه از
چند نظر مورد خدشه و ايراد است كه ذيلا مي خوانيد:

 

و
اينك چند جمله دربارۀ تاريخ وفات خديجه

ابن
كثير در سيرة النبويه (ج 2، ص 132) از عروة بن زبير و زهري نقل كرده كه گفته اند:
«توفّيت خديجه قبل ان تفرض الصلاة». خديجه پيش از فرض نماز وفات يافت….

ابن
كثير سپس گويد: منظور آنها اين بوده كه قبل از فرض نمازهاي پنجگانه در شب معراج
وفات يافته…

نگارنده
گويد: اين گفتار از دو نظر مخدوش است:

يكي
از نظر تاريخ معراج، زيرا همان گونه كه قبلا در داستان معراج گفته شد از نظر
روايات و تواريخ آن چه قوي تر به نظر مي رسد آن است كه معراج، قبل از وفات ابوطالب
و خديجه اتفاق افتاده و شواهدي نيز بر اين مطلب وجود دارد كه از آن جمله است اين
كه:

الف
ـ از نووي نقل شده كه گفته است:

«انّ
معظم السّلف و جمهور المحدّثين و الفقهاء علي انّ الاسراء و المعراج كان بعد
البعثة بسنّة عشر شهراً».[1]

يعني
بيشتر گذشتگان و جمهور محدثين و فقهاء برآنند كه اسراء و معراج رسول خدا (ص)
شانزده ماه پس از بعثت آن حضرت بود.

ب
ـ‌ و از آن جمله روايت ذيل كه در بيش از بيست كتاب از كتابهاي شيعه و اهل سنت از
ابن عباس و سعد بن مالك و سعد بن ابي وقاص و عايشه و ديگران روايت شده كه رسول خدا
(ص) فاطمه را زياد مي بوسيد، و اين كار بر عايشه گران آمد و چون به رسول خدا (ص)
در اين باره اعتراض كرد آن حضرت در پاسخ عايشه فرمود:

«…نعم
يا عايشه لمّا اسري بي الي السماء دخلي جبرئيل الجنّة فناولني منها تفّاحة فأكلتها
فصارت نطفة في صلبي، فلمّا نزلت واقعتُ خديجة ففاطمة من تلك النطفة، ففاطمة حوراء
انسيّة، و كلّما اشتقتُ الي الجنّة قبّلتها».[2]

يعني
ـ فرمود: آري اي عايشه هنگامي كه به معراج رفتم جبرئيل مرا داخل بهشت كرد، و سيبي
از بهشت به من داد كه آن را خوردم و به صورت نطفه در صلب من در آمد، و چون فرود
آمدم با خديجه در آميختم و فاطمه از آن نطفه است، پس فاطمه حوريه اي است به صورت
انس، و هر گاه اشتياق به بهشت پيدا مي كنم او را مي بوسم.

ج‌ـ
روايتي كه مي گويد: شبي كه رسول خدا (ص) به معراج رفت و ابوطالب از مفقود شدن آن
حضرت مطلع گرديد سخت نگران شد و به همراه بني هاشم به مسجدالحرام آمده و شمشير خود
را برهنه كردند و در كنار حجر اسماعيل ايستاده و ابوطالب رو بدانها كرده گفت:

«لولم
أره ما بقي منكم عين تطرف».

اگر
او را ديدار نكنم كسي از شما را زنده نخواهم گذارد…[3].

و
ثانيا از نظر تاريخ فرض نمازهاي پنجگانه كه آن هم مورد خدشه است زيرا محدث بزرگوار
ابن شهر آشوب در مناقب به طور جزم گويد: نمازهاي پنجگانه در سال نهم بعثت فرضد شد [4] و ابن
اسحاق و ابن هشام نيز در سيره هاي خود فرض نماز را در سال اول بعثت و قبل از اسلام
علي (ع)ذكر كرده اند و در روايتي كه ابن هشام از ابن اسحاق روايت كرده اين گونه
است كه پس از ماجراي بعثت و نزول وحي و اسلام خديجه مي گويد:

«و
افترضت الصلاة عليه فصلّي رسول الله صلي الله عليه و آله».

سپس
داستان تعليم وضوء را به وسيله جبرئيل به آن حضرت نقل كرده و به دنبال آن گويد:
رسول خدا (ص) به نزد خديجه آمد و به همان گونه كه جبرئيل به آن حضرت تعليم كرده
بود وضوء را به خديجه نيز ياد داد آن گاه روايت زير را از ابن اسحاق از نافع بن
جبير بن مطعم از ابن عباس روايت كرده كه گويد:

«…
لما افترضت الصلاة علي رسول الله صلي الله عليه و سلم أتاه جبرئيلُ عليه السلام،
فصلي به الظهر حين مالت الشمسُ، ثم صلي به العصر حين كان ظلّه مثله، ثم صلي به المغرب
حين غابت الشمس، ثم صلي به العشاء الآخرة حين ذهب الشفق، ثم صلي به الصبح حين طلع
الفجر، ثم جاءه فصلي به الظهر من غد حين كان ظله مثله، ثم صلي به العصر حين كان
ظلّه مثليه، ثم صلي به المغربَ حين غابت الشمسُ لوقتها بالأمس، ثم صلي به العشاءَ
الآخرة حين ذهب ثلثُ الليل الأول، ثم صلي به الصبحَ مُسْفِرا غير مُشْرق، ثم قال:
يا محمد، الصلاة فيما بين صلاتك اليوم و صلاتك بالأمس».[5]

يعني
ـ‌ هنگامي كه نماز بر رسول خدا (ص) فرض شد جبرئيل آمده و نماز ظهر را در هنگام
تمايل خورشيد (از دائره نصف النهار) خواند، و نماز عصر را پس از رفتن سايه به
اندازه او، و نماز مغرب را هنگام غروب خورشيد، و نماز عشاء را پس از رفتن شفق و
نماز صبح را پس از طلوع فجر خواند، و روز ديگر آمده نماز ظهر را به اندازه رفتن
سايه او و نماز عصر را هنگامي كه سايه دو مقابل آن شد و نماز مغرب را هنگام غروب
خورشيد، و عشاء را پس از گذشتن ثلث اول شب بخواند و نماز صبح را هنگامي كه هوا
روشن شده بود و هنوز آفتاب نزده بود بخواند و گفت: نماز را در ميان اين اوقات بايد
خواند… .

و
در تاريخ طبري و كامل ابن اثير نيز در حوادث سال اول بعثت و قبل از ماجراي معراج و
ايمان علي بن ابيطالب و ديگران و هم چنين قبل از اظهار دعوت رسول خدا (ص) كه در
سال سوم بعثت اتفاق افتاده داستان فرض نماز را ذكر كرده و عبارت كامل ابن اثير اين
گونه است كه پس از ذكر ماجراي وحي و نزول قرآن بر رسول خدا گويد:

«ثم
كان اول شيء فرض الله من شرايع الاسلام عليه بعد الاقرار بالتوحيد و البراءة من
الاوثان الصلاة…».[6]

يعني
نخستين چيزي را كه خداي تعالي پس از اقرار به توحيد و بيزاري جستن از پرستش بتها
فرض نمود نماز بود… .

 

يك
تذكر:

ممكن
است منظور ابن كثير از اين گفتار ماجراي مناظره رسول خدا (ص) با موسي بن عمران
(ع)دربارۀ فرض نماز در داستان معراج رسول خدا (ص) باشد كه در پاره اي از روايات
اهل سنت و كتاب هاي شيعه آمده كه رسول خدا (ص) در آن شب در هنگام مراجعت از معراج
به موسي (ع)برخورد و موسي از آن حضرت پرسيد:

خداوند
چند نماز بر امّت تو فرض كرد؟ رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: پنجاه نماز، موسي (ع)به
آن حضرت گفت: من بني اسرائيل را آزموده ام و مردم طاقت انجام آن را ندارند باز گرد
و از خداي تعالي تخفيف بخواه، و رسول خدا باز گشته و ده نماز تخفيف گرفت، و باز
موسي به آن حضرت گفت باز هم تخفيف بگير… و هم چنان هر بار ده نماز تخفيف گرفت تا
به پنج نماز رسيد و رسول خدا (ص) فرمود: ديگر حيا مي كنم كه برگردم… و فرض روي
همين پنج نماز مقرر شد… .[7]

كه
اين گفتار نيز گذشته از اشكال فوق يعني تاريخ معراج كه عموما آن را قبل از سال دهم
بعثت ذكر كرده اند همان گونه كه نقل كرديم، اصل اين روايات نيز مورد خدشه است، و
سوالاتي را به دنبال دارد كه چگونه خداي تعالي نمي دانست كه امت رسول خدا طاقت آن
را ندارند و موسي (ع)آن را به رسول خدا تذكر داد؟ و اين كه آيا مصلحت فرض نماز با
گفتن موسي و درخواست روسل خدا (ص) هر بار عوض مي شد؟ و سوالات ديگر كه بر خوانندۀ
محترم پوشيده نيست!.

و
از اين رو مرحوم سيد مرتضي در كتاب تنزيه الانبياء كه متوجه اين اشكال ها گرديده
فرموده است: اينها روايات آحادي است كه موجب علم نمي شود از نظر سند ضعيف است.[8]

ادامه
دارد

 



1ـ شرح الشفاء
للقاري، ج 1، ص 222 .

/

آثار اعمال

اصول
اعتقادي اسلام

معاد

قسمت
سي ام ـ آيت الله حسين نوري

آثار
اعمال

هر
موجودي از موجودات جهان داراي خاصيت و اثر مخصوصي است، هم چنانكه عسل شيرين و نمك
شور و زهر قتّال و حنظل تلخ و زعفران خوشبو است هر يك از اعمال انسان نيز داراي
خاصيت و اثر مخصوصي است كه خداوند متعال يا خود در ضمن دسته اي از آيات قرآن مجيد
از اين آثار خبر داده است و يا اين كه اهل بيت وحي و عصمت (ع) آن آثار را در طي
احاديثي بيان كرده اند.

بر
ما به مناسبت بحثي كه داريم لازم است اين دسته از آيات و احاديث را كه نقش بسيار
مهمي در دعوت و تشويق به كارهاي خوب و در بازداشتن از كارهاي ناپسند دارد مورد
بررسي و مطالعه قرار بدهيم و مخصوصا به آثار و نتايج اعمال در جهان آخرت توجه
داشته باشيم در مقاله هاي پيشين قسمتي از اين قبيل آيات و احاديث را تذكر داديم
اكنون در دنباله آن بحث مي گوئيم يكي از اعمالي كه داراي عكس العمل و نتيجه بسيار
مهم است رعايت حق پدر و مادر است.

به
همان نسبت كه مراعات اين حق داراي اثر خوب و مطلوب است سرپيچي از آن نيز داراي عكس
العمل و اثر نامطلوب است.

بايد
توجه داشت كه حق پدر و مادر يك حق روشن فطري و عقلي است زيرا هر بشري اين حقيقت را
احساس مي كند كه وجود و شخصيت او هميشه تحقق نداشته و اين وجود و شخصيتي را كه هم
اكنون دارد خود او به وجود نياورده است بلكه خداوند هستي بخش او را آفريده و به او
لباس هستي پوشانيده است.

ما
همه مي دانيم كه از آغاز به اين صورت كه هم اكنون هستيم نبوده ايم ذرات وجود ما
مدتي در ميان آب و خاك اين جهان پراكنده بود تا اين كه دست قدرتي آنها را جمع كرده
و به هم التيام و ارتباط داده و به صورت گياه و دانه و ميوه كه پايه اصلي غذاي
انسان است در آورده و از آن پس آن را به نطفه و سپس به علقه و مضغه تبديل نموده و
بعد از آن با ترسيم اعضا و اندام و تشكيلات جهازات و دستگاههاي لازم زندگي، كامل
گردانيده و داراي حس و حركت كرده است تا اين كه به صورت كودك ناتواني پا به عرصه
اين جهان نهاده و در هنگامي كه متولد شده است با پستان پر از شير و دل سرشار از
مهر مادر و قلب پر عطوفت پدر و كانون زندگي گرم و راحت بخش مواجه گرديده است و
دريا دريا محبت و عاطفه و احسان پدر و مادر به او قدم به قدم و لحظه به لحظه قدرت
و تحرك به سوي رشد و كمال بخشيده است.

بنابراين
نخستين و بزرگترين حقي كه بر گردن ما تعلق مي گيرد حق خداوند هستي بخش و جهان و
جان آفرين است و از آن پس حق پدر و مادر كه در ايام خردي و ناتواني رنج ما را
متحمل گشته و مشكلات تربيت ما را بر عهده گرفته اند تا توانسته ايم با پاي خود راه
برويم و با دست خود كار و با عقل خود فكر كنيم.

و
چون طبيعت و فطرت انسان طوري است كه هر گاه كسي دربارۀ او احسان كند خود را مرهون
آن احسان مي داند لذا وجدان هر شخصي او را مديون پدر و مادر خود و مرهون زحمات
آنها مي داند و مي خواهد آن را تلافي كند و گفتار خداوند نيز كه در قرآن مجيد مي
فرمايد: «هَلْ جزاءُ الأحسانِ الا الاحسانٌ»[1] يعني
آيا پاداش نيكي جز نيكي مي تواند باشد؟ براي تثبيت همين مطلب است كه اين يك امر
فطري است و يكي از اصول مسلمه اي كه حكما و متكلمين بر آن تكيه كرده و آن را اساس
خداشناسي و پرستش آن ذات مقدس معرفي كرده و گفته اند «شكر مُنْعِم عقلا لازم است»
نيز همين است.

سخن
سراي نامي سعدي شيرازي در رابطه با مجسم كردن مقداري از اين سرگذشت چنين مي گويد:

تو
قائم به خود نيستي يك قدم

زغيبت
مدد مي رسد دم به دم

نه
طفلي دهن بسته بودي زلاف

همي
روزي آمد بجوفت زناف

چو
نافت بريدند و روزي گسست

به
پستان مادر گرفتي دو دست

ببين
تا يك انگشت از چند بند

بصنع
خدائي بهم در فكند

تامل
كن از بهر رفتار مرد

كه
چند استخوان پي زد و وصل كرد

دو
صد مهره بر يكدگر ساخته است

كه
گل مهره اي چون تو پرداخته است

ز
ابر افكند قطره اي سوي يم

ز
صلب آورد نطفه اي در شكم

از
آن قطره لؤلوي لالا كنُد

وزين
قامتي سر و بالا كند

دهد
نطفه را صورتي چون پري

كه
كرده است در آب صورتگري

كنار
و بر مادر دلپذير

بهشت
است و پستان در آن جوي شير

درختيست
بالاي جان پرورش

وَلَد
ميوۀ نازنين در برَش

ترا
آن كه چشم و دهان داد و گوش

اگر
عاقلي در خلافش مكوش

راستي
بعد از حق خداوند كه نعمت هاي او قابل شمارش نيست (و همين وجود پدر و مادر با هم
با اين مزايا از نعمت هاي اوست) هيچ حقي به اندازه حق پدر و مادر مهم نيست.

زحماتي
كه پدر و مادر در راه فرزند متحمل مي شوند و عواطف و محبت هاي عميقي كه اظهار مي
كنند در قالب هيچ بيان و در چهار چوبه هيچ قلم نمي گنجد!

چه
شبهاي سردي كه مادر با تن لرزان و دل لرزانتر نخفته است تا اين كه فرزند بخوابد و
چه روزهاي گرم كه پدر رنج كشيده و غرق ريخته است تا اين فرزند سرگرم بازي شود و
خشنود باشد.

راستي
احسان هاي توام با عطوفت آنها را هرگز نبايد فراموش كرد، مادر، فرزند خود را در دل
خود پرورانده و از شيرۀ جانش تغذيه كرده و در آغوش خود منزل داده و روي سينه اش
خوابانده و صداي قلب تپنده در محبت فرزند، فرزند را نوازش داده و بالاخره چه زحمت
ها كه نكشيد و چه احساسات و عواطفي كه ابراز نكرد.

دستش
بگرفت و پا بپا برد

تا
شيوۀ راه رفتن آموخت

شبها
بر گاهوارۀ او

بيدار
نشست و خفتن آموخت

يك
حرف و دو حرف بر زبانش

الفاظ
نهاد و گفتن آموخت

لبخند
نهاد بر دهانش

بر
غنچه گل شكفتن آموخت

و
بالاخره اين پدر و مادر است كه او را بر دوش كشيده و بر چره اش بوسه ها داده و
وسائل غذا و لباس و آسايشش را فراهم كرده و در بيماري پرستاريش كرده و در كودكي
اَدَبش آموخته اند و با رنج و زحمت فراوان توام با مهر و عطوفت بزرگش كرده اند.

خداوند
متعال در 4 مورد قرآن كريم فرموده است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ احسْانا» كه يكي از
آنها به اين شرح است:

«و
قضي ربّك الا تعبدوا الا ايّاه و بالوالدين احساناً امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما
او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريما و اخفض لهم جناح
الذل من الرحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربياني صغيرا».[2]

يعني:
خداي تو حكم فرموده كه جز او هيچ كس را نپرستيد و دربارۀ پدر و مادر نيكي كنيد
چنان چه هر دو يا يكي از آنها پير و سالخورده شوند رنهار كوچك ترين كلمه اي كه
موجب رنجش خاطر آنها گردد به آنها مگوئيد و كمترين آزار به آنها نرسانيد و با آنها
با تكريم و احترام سخن بگوئيد و در برابر ايشان همواره پر و بال تواضع و تكريم را
بگسترانيد و درباره آنها دعا كرده بگوئيد پروردگارا همان طور كه پدر و مادرف مرا با
مهرباني پرورش دادند آنها را مشمول رحمت و مهرباني خاص خود قرار بده.

ابوولاد
حنّاط از حضرت صادق «ع» پرسيد: معناي «احسان» در اين آيه كه خداوند فرمود: « و
بالوالدين احساناً» چيست؟

حضرتش
فرمود «احسان» اين است كه معاشرت و مصاحبت با آنها را براساس گشاده روئي و ملاطفت
و مهرباني و نيكي چنان كه شايسته است انجام بدهي به طوري كه پيش از اين كه خودشان
اظهار كنند، احتياجات آنها را برآورده كني و كارهاي مربوط به آنها را به انجام
برساني كه ديگر آنها خودشان را محتاج به اظهار كردن و بازگو نمودن نبينند و با
نگاهي سرشار عاطفه و رقت به آنها بنگر و صداي خود را هرگز از صداي آنها بلندتر مكن
و در كاري كه آنها قصد انجام آن را دارند هرگز پيشدستي مكن و در موقع راه رفتن هيچ
وقت از آنها جلو نيفت [3] و نيز
حضرت صادق (ع) فرمودند: اگر چيزي كوچك تر از كلمه «اف» (كوچك ترين كلمه اي كه در
لغت عرب حاكي از ناراحتي است) وجود مي داشت خداوند همان عبارت را به كار مي برد و
يكي از مراتب عقوق و حق نشناسي در برابر پدر و مادر آن است كه انسان به چهرۀ پدر و
مادر نگاه خيره بيندازد.[4]

در
اين مورد احاديث بسياري از اهل بيت وحي و عصمت سلام الله عليهم كه نمايان گر اهميت
اين حق است صادر گرديده است براي نمونه توجه به اين حديث كه بيانگر لزوم تحمل زحمت
در راه اداي حقوق است اهميت و عظمت اين حق روشن مي گردد:

حضرت
رسول اكرم (ص) فرمودند:

براي
اداي حق پدر و مادر دو سال و براي اداي حق خويشاوندان يك سال راه پيمائي كن و
مقدار يك ميل راه براي عيادت مريض و دو ميل براي تشييع جنازه و سه ميل براي اجابت
يك دعوت و چهار ميل براي دادرسي يك درمانده راه پيمائي كن.[5]

و
اين حديث نيز اهميت اين حق را بازگو مي كند:

حضرت
باقر (ع) فرمودند سه چيز است كه هيچ كس در تخلف و رعايت نكردن آنها در هيچ حال
معذور نيست:


رعايت امانت چه اين كه كسي كه امانت به تو سپرده و تو را امين دانسته است فرد خوبي
باشد يا بد (مسلمان باشد يا كافر).


وفا به عهد و وعده چه اين كه كسي كه به او وعده داده اي آدم خوب باشد يا بد.

3ـ‌
نيكي و احسان به پدر و مادر خوب باشند يا بد.[6] و
بالاخره در راه انجام اين وظيفه مهم هر گامي داراي پاداشي است.

اسلام
حتي نگاه به چهرۀ پدر و مادر از روي محبت را يك عبادت معرفي مي كند و براي هر نگاه
پاداشي معادل يك حج مستحبي مقرر مي دارد.

حضرت
پيغمبر (ص) فرمودند: هر نگاه محبت آميزي كه از طرف فرزند نيكوكار بر چهرۀ پدر و
مادر بيفتد ثواب يك حج مستحبي كه مورد قبول خداوند باشد دارد گفته شد يا رسول
الله! آيا اگر در يك روز صد مرتبه نيز اين نگاه تكرار شود همين فضيلت را دارد
فرمود: بلي خداوند بزرگتر و كريم تر از اين است.[7]

حضرت
صادق (ع) فرمودند:


نگاه به چهرۀ عالم آراسته به اخلاق و تقوا عبادت است.


نگاه به چهرۀ پيشوا و رهبر عادل عبادت است.


نگاه به چهره پدر و مادر از روي رافت و مهرباني عبادت است.

4ـ‌نگاه
به چهرۀ برادر ديني كه او را براي خدا دوست مي داري عبادت است.[8]

بايد
توجه داشت كه در برخي از احاديث نسبت به اداي حق مادر و اهميت آن تاكيد بيشتري به
عمل آمده است؛

حضرت
رضا (ع) فرمودند: حق مادر لازم ترين و واجب ترين حقوق است براي اين كه او بار وجود
تو را در داخل وجود خود در مدت نسبتا طولاني حمل كرد و حفاظت تو را با چشم و گوش و
تمام اعضا و جوارح خود در حالي كه از اين كار مسرور و شادمان بوده به عهده گرفت و
از اين كه او گرسنه مانده است تا تو سير و تشنه مانده است تا تو سيراب و با لباس
ساده ساخت تا تو لباس بهتر بپوشي و در زير آفتاب كار كرد تا تو در سايه بيارامي و
از اين كارها نيز خشنود بود، بنابراين بايد به اندازۀ توان و قدرت خود در راه
سپاسگزاري او بكوشي هر چند هرگز طاقت اين كه كوچك ترين حق او را ادا كني نداري.[9]

مردي
به خدمت حضرت پيغمبر (ص) عرض كرد يا رسول الله! مادر من سخت پير شده است و من او
را بر پشت خود حمل مي كنم و از دسترنج خودم با كمال عطوفت او را غذا مي دهم و با
دست خود كارهاي مربوط به او را انجام مي دهم آيا با اين وصف زحمات او را جبران
كرده ام؟

حضرتش
فرمود: نه، هرگز زيرا شكم او مسكن تو و پستان هاي او مخزن آب و نان تو و پاهاي او
وسيله حركت تو و دست هاي او سپر تو و آغوش او محل آرامش تو بود و او اين كارها را
با كمال خشنودي انجام مي داد و آرزوي بقاء و حيات تو را داشت اما كارهائي را كه
گفتي انجام مي دهي انجام مي دهي ولي دوست داري كه او از دنيا برود (بيش از اين به
زحمت نيفتد يا مزاحم تو نباشد).[10]

منصوربن
حازم از حضرت صادق (ع) پرسيد كدام يك از اعمال نيك با فضيلت تر است؟

حضرتش
فرمودند:

سه
چيز افضل اعمال است:


نماز خواندند در موقع خود.


نيكي و احسان به پدر و مادر.


جهاد در راه خدا.[11]

حضرت
رضا (ع) فرمودند خداوند به سه چيز توام با سه چيز ديگر امر فرموده است:


امر او به اداي نماز با امر او به اداي زكات توام است بنابراين كسي كه نماز را بجا
آورد ولي زكات را ادا نكند نماز او مورد قبول نيست.


امر او به اداي شكر و سپاسگزاري براي خدواند با امر او به شكر گزاري و احسان به
پدر و مادر  توام است و كسي كه پدر و مادر
را شكر گزاري نكند خدا را نيز شكر نكرده است.


امر او به تقوا با امر او به صله ارحام (برقراري ارتباط نيكو با خويشاوندان) با هم
توام است و كسي كه صله ارحام را بجا نياورد تقوا را نيز نسبت به خداوند مراعات
نكرده است.[12]  

از
تعدادي احاديث مذهبي اين مطلب نيز استفاده مي شود كه وظيفه و لزوم نيكي و احسان به
پدر و مادر مخصوص زمان حيات آنها نيست و براي فرزندان لازم است پس از مرگ نيز به
ياد آنها باشند و از احسان و نيكي نسبت با آنها مضايقه نكنند كه حضرت باقر (ع)
فرمودند:

چه
بسا افرادي كه در حال زندگي پدر و مادر خود درباره آنها نيكي مي كنند  ولي پس از مرگ دَيْن آنها را اداره نمي كنند
(بايد بدانيم نماز و روزه اي كه از پدر فوت شده است بر عهده پسر بزرگتر است كه
بايد انجام بدهد) و براي آنها استغفار نمي نمايند در نتيجه خداوند آنها را جزء
كساني كه مراعات حق پدر و مادر نكرده اند و با اصطلاح «عاق والدين» مي باشند قرار
مي دهد و به عكس چه بسا كساني كه در حال زندگي پدر و مادر «عاق» بوده و حق آنها را
مراعات نكرده اند اما پس از مرگ آنها دَيْن آنان را اداء مي كنند و براي آنها
استغفار مي نمايند خداوند آنها را جزء كساني كه حقوق پدر و مادر را مراعات مي كنند
به حساب مي آورد.[13]

به
طور خلاصه اين موضع از احاديث ديني به طور رورشن استفاده مي شود كه اداي حق پدر و
مادر  در همين دنيا آثار و فوائد دنيوي و
در عالم آخرت موجب سعادت خواهد بود و تخلف از آن در دنيا باعث موجب و عذاب و شقاوت
خواهد گشت.

حضرت
صادق (ع) فرمودند: اگر مي خواهي خداوند عمر تو را زياد و طولاني كند پدر و مادر را
خشنود و راضي نگهدار از آن پس اضافه كردند نيكي درباره پدر و مادر موجب افزايش
روزي نيز مي گردد.[14]

و
نيز حضرت صادق (ع) فرمودند شما درباره پدران خود نيكي و احسان كنيد تا فرزندان شما
نيز درباره شما نيكي و احسان نمايند و شما از زنها و نواميس مردم چشم بپوشيد و عفت
را مراعات كنيد تا مردم از نواميس شما چشم بپوشند و عفت را نسبت به آنها رعايت
كنند.[15]

مردي
از راويان حديث بنام حنان مي گويد ما در محضر پربركت حضرت صادق (ع) شرفياب بوديم و
مردي بنام ميسر در آن محضر از ارتباط خويشاوندي سخن به ميان آورد حضرتش به او
فرمودند اي ميسر عمر تو چندين دفعه به پايان رسيده و اجلت سر آمده است ولي چون تو
با خويشاوندان خود خوشرفتار مي باشي و صله ارحام به جا مي آوري خداوند اجل تو را
به تاخير انداخته است اگر دوست مي داري كه عمرت زياد شود به پدر و مادر خود تا مي
تواني نيكي و احسان كن.[16]

حضرت
صادق (ع) فرمودند: كسيكه مي خواهد سكرات و شدائد مرگ را خداوند بر او آسان بگرداند
با خويشاوندان خود ارتباط قرابت را حفظ كند و درباره پدر و مادر خود نيكوكار باشد
كه اگر چنين باشد خداوند سكرات مرگ را بر او آسان ميكند و در زندگي هرگز گرفتار
فقر نمي گردد.[17]

حضرت
عسكري (ع) فرمودند: عقوق (يعني رعايت نكردن حق پدر و مادر) باعث فقر و تنگدستي و
موجب ذلت انسان مي گردد.[18]

مردي
به نام ابراهيم بن شعيب مي گويد به محضر حضرت صادق (ع) عرض كردم: پدر من سخت پير و
ضعيف شده است و ما او را براي انجام حاجت بر دوش گرفته حمل مي كنيم. حضرتش به او
فرمودند: تو خود شخصا اين كار را به عهده بگير و با دست خود لقمه در دهان او بگذار
كه همين كار فردا (روز قيامت) براي تو بهشت خواهد شد.[19]

حضرت
پيغمبر (ص) فرمودند:

چهار
عمل است كسي كه آنها را به جا بياورد خداوند رحمت خود را بر او مي گستراند و او را
داخل بهشت مي كند.


با حسن اخلاق با مردم معاشرت كردن.


با درماندگان و غمزدگان همدردي كردن و به آنها نيكي كردن.


براساس مهرباني و عطوفت با پدر و مادر رفتار كردن.


نسبت به زيردستان نيكي و عطوفت داشتن.[20]

در
مقابل اين احاديث، احاديث بسياري نيز به طور صريح و روشن بر اين مطلب تاكيد دارند
كه كسي كه حق پدر و مادر را رعايت نكند هرگز داخل بهشت نمي شود براي نمونه به ذكر
دو تا از آنها اكتفا مي شود:


حضرت صادق (ع) فرمودند: كسي حق پدر و مادر را رعايت نمي نمايد هرگز داخل بهشت نمي
گردد.[21]


و نيز آن حضرت فرمود: روز قيامت هنگامي كه پرده بهشت كنار زده مي شود همه افراد
مگر يك گروه از فاصله پانصد سال راه بوي بهشت را استشمام مي كنند و آن يك گروه
كساني هستند كه عاق پدر و مادر باشند.[22]

ادامه
دارد

 



1ـ سوره الرحمن،
آيه 60.

/

رابطه حوادث با اعمال انسان

هدايت
در قرآن

تفسير
سوره رعد

قسمت
بيست و دوم ـ آية الله جوادي آملي

رابطه
حوادث با اعمال انسان

حافظان
و مراقبان الهي

انسان
و تمام شئون حيات او در مشهد و محضر خداي سبحان است و ذره اي از آن شئون، از علم
الهي، غيبت و غروب ندارد و حتي تصميم هاي نهاني و پنهاني او در محضر الهي است و
لذا در آيه كريمه سوره «رعد» فرمود: «لَهُ مُعَُقّباتٌ مِنْ خَلْفِهِ يَحْظُونَهُ
مِنْ اَمْرِ اللهِ» ـ براي انسان ماموراني است كه پياپي، از پيش رو و از پشت سرش
او را از حوادث (غير حتمي) حفظ مي كنند. در اينجا چون شئون علمي حق را بيان فرمود،
شئون تدبيري حق را هم بيان مي فرمايد به اين معني كه مي فرمايد: نه تنها همه
كارهاي شما را مي دانيم، بلكه همه كارهاي شما را اداره مي نمائيم، و چنين نيست كه
در دنيا آزاد و رها باشيد و فقط در قيامت حساب پس دهيد بلكه در اينجا هم تحت تدبير
حفظه ما مي باشيد، و از چند طريق، فرشتگان ما مراقب شما هستند و اگر وقتي مصلحت
ايجاب كرد، همان وقت شما را به دست عذاب مي سپاريم.

ضميرهاي
چهارگانه اي كه در آيه فوق مي باشد به انسان بر مي گردد، يعني براي انسان تعقيب
كنندگاني مي باشند كه مراقب او هستند و ممكن است معقبات به معني حافظان باشد كه از
طرف خداوند، يكي پس از ديگري به دنبال هم براي حفاظت انسان مي آيند و با اين تفسير
چنين مي شود كه وقتي آن فرشتگان و ماموران روزانه مي روند، فرشتگان شب پس از
رفتنشان مي آيند، نظير آن چه درباره نماز فجر آمده است «اِنّ قرآن الفجر كان
مشهوداً»[1] و نماز
صبح را به جاي آور كه مشهود فرشتگان است، كه هم مشهود ملائكة‌ الليل است و هم
مشهود ملائكة النهار، ملائكه ليل حافظان شبانه الهي هستند و ملائكه نهار حافظان
روزانه الهي مي باشند، كه به دنبال رفتن فرشتگان ليل، فرشتگان روز مي آيند و اين
دو مُعَقِب يكديگرند، يا معقب انسان اند و آنها را از پيش رو و پشت سر تحت نظر
دارند؛ تعقيب از جلو به اين معنا است كه مراقب انسان از اين سمت نيز مي باشند، يك
عده از آنان از جلو انسان و يك دسته از پشت سر، و يك عده از يمين و سمت راست و يك
دسته از يسار و سمت چپ مواظب اند و انسان از هر سو در احاطه حفظه و مراقبين الهي
است چرا كه انسان «كادح الي ربّه» است و سير الي الله دارد، لذا از هر سو اعمال او
را زير نظر دارند كه ببينند چه مي كند، تنها جلو و دنبال جسماني او نيست، بلكه
اعمالي را كه پشت سر گذاشته و انجام داد و تصميم ها و نيت هائي را كه براي آينده
دارد، آنها را هم مراقبت مي نمايند.

و
قسمت مهم همين خاطرات نفساني او است كه چه در پيش دارد و چه پشت سر گذاشته است،
همه و همه اينها تحت مراقبت و دقت ماموران الهي است.

در
مورد اين اصل كه براي هر انساني حافظي مي باشد در سوره «طارق» چنين آمده است «اِنْ
كُلُّ نفسٍ لمّا عليها حافظ»[2]ـ هيچ
انساني نيست جز اين كه از سوي خداي سبحان نگهبان و حافظي، تمام كارهايش را با دقت
تحت مراقبت دارد. و در سوره «انفطار» مي فرمايد: «و انَّ عليكم لحافظين كراماً
كاتبين»[3]ـ بر
شما حافظان داراي مقام بزرگ دو نويسنده (اعمال) گماشته شده است. اين فرشتگان به
اعمال ظاهري و باطني ما واقف اند، چرا كه مامور ثبت و نوشتن همه اينها مي باشند،
تا در قيامت به آنها رسيدگي گردد، لذا مي فرمايد: «اِنْ تبدوا ما في انفسكم او
تخفوه يحاسبكم به الله»[4]ـ آن
چه در دل داريد اگر آشكار سازيد يا پنهان خداوند شما را طبق آن محاسبه مي نمايد.
پس معلوم مي شود كه آن فرشتگان كرام كاتبين از آشكار و نهان انسان آگاه مي باشند و
آن را مي نويسند. در روايتي از حضرت موسي بن جعفر (ع)در اين باره چنين سوال شده
است: «سألته عن الملكين هل يعلمان بالذّنب اذا اراد العبد انْ يفعله او الحسنة؟» ـ
آيا دو فرشته مامور نوشتن اعمال، هنگامي كه انسان اراده و نيت انجام گناه يا كار
نيك را مي نمايد، به آن آگاهي مي يابند؟ امام از آن شخص پرسيد: آي بوي عطر و بوي
بد يكي است؟ راوي مي گويد: عرض كردم: خير، آن گاه حضرت فرمود: «اِنَّ العبد اذا
هَمَّ بالحَسَنة خرج نَفَسُه طَيّبُ الرّيح،… و اذا هَمَّ بِالسَّيّةِ خَرَجَ
نَفسَهُ مُنْتِنُ الرّيح»[5]ـ
هنگامي كه بنده، اراده و آهنگ كار نيك مي نمايد، نفسش خوشبو خارج مي شود، و چون
تصميم گناه و كار زشت گيرد نفسش بدبو بيرون آيد.

 

محافظت
از امر الهي

«يحفظونه
من امرالله».

خداوند
در مقام بيان توحيد ربوبي، مساله عالميت خويش را به كل شيء ذكر فرمود، سپس نحوه
تدبير انسان را بيان فرمود كه در تمام شئونيش تحت تدبير خداي سبحان مي باشد، زيرا
هيچ چيز بدون اذن حضرت حق در جهان نمي تواند به انسان آسيبي وارد سازد و نه كسي از
آسيبي به غير اذن او محفوظ مي ماند.

پس
هم آسيب رساني و هم صيانت از گزند تحت تدبير خداي سبحان مي باشد، و به عبارت ديگر:
چنين نيست كه حادثه اي خود به خود به كسي وارد گردد، يا شخصي بيرون از خواست او از
آسيبي محفوظ ماند، لذا در سوره «سبا» در اين باره فرمود: «و ربك علي كل شيءٍ حفيظ»[6]‌ـ‌و
در آيات ديگر سوره ها نيز آمده است، چنان چه در سوره بقره درباره حفظ آسمان ها و
زمين ها مي فرمايد: «و لا يَؤدهُ حفظهما»[7]ـ‌حفظ
زمين و آسمان او را به زحمت نمي اندازد و بر او آسان است، چون خدا ربّ العالمين
است، پس ممكن نيست چيزي خواه به سود و يا به زيان كسي يافت شود،‌ مگر به اذن خداي
تعالي، چرا كه قبلا گذشت كه «و كلّ شيءٍ عنده بمقدار» ـ يعني هر چيزي كه در جهان
خلقت يافت مي شود با اندازه و مقدار مشخص خلق مي شود و با اذن و فرمان حق تعالي
است.

پس
فرشتگان ياد شده در آيه، معقبات خاص اند كه انسان را از امر «الله» حفظ مي نمايند
يعني از حوادثي كه بخواهد روي بدهد، اين فرشتگان انسان را از آنها حفظ مي نمايند.
و به عبارت ديگر: هيچ حافظي براي انسان جز خداي انسان نيست؛ نه خود انسان، چنان
قدرتي دارد كه خويشتن را حفظ نمايد، نه موجود ديگري آن توان را دارد كه حافظ انسان
باشد. بنابراين، فرشتگان «معقِب» انسان را از امر خدا و به امر خدا حفظ مي نمايند.

در
سوره انبياء مي فرمايد: «قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بالليّل و النّهار من الرّحمن»[8]ـ بگو
چه كسي شما را از خداي رحمان اگر بخواهد به شما آسيبي وارد سازد، حفظ مي نمايد.
«مِنْ» در اينجا، از نظر ادبي «مِنِ نشويّه» است، يعني منشا اين محافظت همان رحمت
او است، پس هيچ حافظ و نگهباني جز خدا نيست، و انسان پيوسته زير پوشش مراقبت
ماموران الهي است تا هنگامي كه اجل معينش فرا رسد. اين كه اميرمومنان (ع)در دعاي
شريف «كميل» به خداي سبحان عرضه مي دارد: «اللهم مولاي كم من قبيح سترته و كم من
فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقيته و كم من مكروه دفعته»: مولاي من! چه بسا
زشتي هايم را پوشاندي و چقدر از سنگيني بلاها بر من جبران نمودي و چقدر از لغزشها
نگه داشتي و چقدر از بديها و شرها از من دفع كردي. چه بسا بلاها است كه انسان توجه
به آن ندارد تا درصدد دفعش برآيد، بر فرض توجه كه قدرت دفعش را هم ندارد، و از
بسياري لغزشها كه انسان نمي داند در اثر صيانت و حراست كيست كه از آن محفوظ مانده
است؟ در بسياري از موارد تصميم بر انجام كاري مي گيرد، ولي بعد پشيمان مي شود، ولي
نكته و علت اين پشيماني برايش مشخص و روشن نيست، آن گاه كه متوجه مي شود با خود مي
گويد: چه خوب شد من آن كا را انجام ندادم.

چنين
نيست كه بدون دليل از انجام كاري پشيمان گردد، بلكه مبدئي است به نام «مُقلِّب
القلوب» كه در تصميم او اثر مي گذارد. اگر موحدي مانند اميرمومنان (ع)باشد دليل
اين پشيماني را توجه آن مقلب القلوب مي داند و اگر يك آدم متعارف و معمولي باشد،
آن را به شانس نسبت داده و مي گويد: شانس من ياريم كرد كه از انجام آن منصرف شدم!.

در
صورتي كه شانسي در كار نيست، و اصلا شانس يك امر وهمي و خيالي است و عقل و نقل آن
را تخطئه و باطل مي دانند ولي توحيد را هم عقل و هم نقل ثابت مي نمايد. پس اگر كسي
تابع عقل و وحي نباشد، خواه ناخواه تحت تاثير اين اوهام و خيالات قرار مي گيرد و
معتقد به خوش شانسي و بدشانسي مي شود.

در
جريان اصحاب كهف خداوند در آيه «25» سوره مباركه «كهف» مي فرمايد:

«وَ
لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثلاث مائه سِنينَ وَ ازدادُوا تِسعاً» سيصد و نه سال در
غار بودند، و مي فرمايد: «و نقلّبهم ذاتَ اليمين و ذاتَ‌ الشمال»[9]ـ ما
آنها را به طرف راست و چپ مي گردانيديم و از اين پهلو به آن پهلو تا لباسشان و يا
بدنشان بر اثر يك جا ماندن، آسيب نبيند، البته در بعضي از روايات درباره بودن آنها
در غار، سيصد سال ذكر شده است كه به واسطه تفاوت سال شمسي و قمري است. ما هم در
خوابهاي شبانه بي آنكه توجه داشته باشيم از اين پهلو به آن پهلو مي خوابيم، تا
خستگي رفع، و از آسيب محفوظ بمانيم، پس در خواب هم دست تدبير او است كه ما را
تدبير مي نمايد.

فرشتگان
الهي هم اعمال شما را ضبط مي نمايند و هم شما را حفظ مي كنند. اين طور نيست كه
خاطرات در تاريخ محو گردد، بلكه در حافظه تاريخ محفوظ مي ماند، و در كتاب مبين ثبت
مي شود، و هيچ يك از گفتار و رفتار انسان از بين نمي رود. در سوره «ق» مي فرمايد:
«وَ‌ لَقَدْ خَلَقْنا الأنسانَ و نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» ـ ما
انسان را آفريديم و از وسوسه هاي نفس او هم باخبريم. نفس عامل قريب و نزديك وسوسه
است و شيطان عامل بعيد. شيطان اگر بخواهد وسوسه كند از راه نفس اماره به وسوسه مي
پردازد. چنين نيست كه بدون واسطه وسوسه نمايد، پس قواي نفساني ما ابزار دست شيطان
مي شود، چنان چه سمّي بخواهد كسي را از بين ببرد، بايد از راه دستگاه گوارش باشد،
لذا در سوره «ناس» مي فرمايد: «الذي يُوَسْوسُ في صدور الناس» خناس كه در سينه هاي
مردم وسوسه مي نمايد. و اين خنّاسها دو قسم اند، مردمي كه تحت تدبير شيطان خوي
شيطنت در آنها پيدا مي شود و به صورت دوست و رفيق، انسان ها را وسوسه و گمراه مي
نمايند.

و
نيز در آيات بعد فرمود:

«اذ
يَتَلَقَي المُتَلقيان عَنِ اليُمين و عَن الشّمال قَعيْدٌ، ما يَلْفِظُ مِنْ
قَوْلٍ اِلا لَدَيْهِ رَقيْبٌ عَتيدٌ»[10] آن
دو فرشته كه براي رسيدگي و حفظ گفته هاي انسان ماموريت دارند، يكي از طرف راست، و
ديگري از طرف چپ، با يكديگر برخورد مي نمايند. «قعيد» يعني نشسته و كمين كرده و در
دو جانب انسان، نگهبان گفتار و كردار او مي باشند و هيچ سخني از او سر نمي زند،
مگر اين كه در كنار او آن دو فرشته رقيب و عتيد حاضرند، نه اين كه يكي رقيب است و
يكي عتيد، بلكه هر يك از ان دو داراي اين صفت است. رقيب يعني مراقب خوبي او است، و
به كسي رقيب گفته مي شود كه رَقَبه و گردن مي كشد، تا چيزي از او فوت نشود و همه
چيز را ضبط مي نمايد، و عتيد يعني مستعد و آماده است براي ضبط آن چه كه انسان مي
گويد، پس هر كدام، هم رقيب و هم عتيد مي باشند. و در آيه 21 مي فرمايد: «وَ جاءَت
كُلُّ مَعَها سائقٌ و شهيدٌ» ـ آن گاه  كه
قيامت فرا مي رسد، هر انساني كه وارد محشر مي شود، دو نفر همراه او است، يكي آن كه
او را به سوي محكمه و دادگاه عدل الهي سوق مي دهد و ديگر آن كه بر اعمال او گواهي
و شهادت مي دهد. و در سوره «انعام» مي فرمايد: «حتّي اذا جاء احدكم الموت تَوَفّتْه
رُسُلشُنا و هُم لا يفرّطون»[11] تا
هنگامي كه مرگش فرا رسد، ماموران ما او را توفّي مي كنند و آنها در انجام
ماموريتشان كوتاهي نمي نمايند.

 

ارتباط
حوادث با اعمال انسان

ميان
اعمال انسان و حوادث، ارتباطي مستقيم برقرار است، به طوري كه هيچ نعمتي را خداي
متعالي كه به شما عنايت فرموده، سلب نمي نمايد مرگ اين كه شما موجبات سلب آن را با
اعمال بد خود فراهم سازيد؛ آن وقت است كه ماموران الهي ديگر از شما صيانت و محافظت
نمي كنند و شما را به حال خودتان وا مي گذارند، چرا كه فرشتگان چنان كه حافظ انسان
از مرگ مي باشند، حافظ او از زوال نعمت نيز هستند. اين كه در ادعيه آمده است:
«الهي لا تكِلني الي نَفْسي طَرْفَةَ عين» ـ خداوندا! مرا به اندازه يك چشم به هم
زدن به حال خودم وامگذار، چگونه ممكن است كه خداي سبحان انسان را به خودش واگذار
سازد؟ معني اين دعا اين است كه لطف و محافظت و عنايت را از من سلب مكن، كه خود من
از مقاومت در برابر حوادث ناتوانم و ديگري هم قادر به حفظ و حل مشكل من نمي باشد،
لذا در قرآن كريم اين مساله به صورت يك اصل بيان شده است كه «اِنَّ الله لا
يُغيّرُ ما بِقومٍ حتي يُفيّروا ما باَنْفسِهِمْ و اذا اراد الله بِقومٍ سُوءً
فَلا مرَدَّ لَهُ و ما لَهُمْ مَنْ دونه مِنْ وال» ـ خداوند سرنوشت هيچ قومي را
تغيير نمي دهد، مگر اين كه آنها خود را تغيير دهند، و چون خداوند اراده سوئي به
قومي كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستي نخواهد بود. كارهاي مهم از
درون شروع مي شود و لذا قرآن خيلي در مورد ظاهر انسان بحث نمي كند، چرا كه اگر جان
انسان آلوده باشد، زمينه زوال نعمت فراهم مي شود، و اصلاح بدن هم بي فائده است، پس
هر ستم و گناه و اسرافي كه از انسان سر مي زند، زبانش متوجه خود او است و بر
خويشتن ستم روا مي دارد، لذا فرمود: «قُلْ يا عباديَ الذينَ اسرفوا علي انفسهم لا
تقنطوا من رحمة‌ الله انَّ الله يغفر الذنوب جميعا انّه هو الغفور الرحيم»[12] ـ
بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم نموده ايد، از رحمت خداوند نوميد نگرديد،
كه خدا تمام گناهان را مي آمرزد و همانا خداوند بسيار آمرزنده و بسيار بخشنده است.
بنابراين اگر كسي از درون تيره شد، زمينه زوال نعمت را در خويش فراهم ساخته است.

در
جهاني كه به سر مي بريم چيزي به عنوان اكرام مطرح نيست، اكرام واقعي در بهشت است،
و آن چه به نام رفاه و آسايش است. چنان چه در سوره مباركه «فجر» مي فرمايد براي آزمايش
مردم است، «فامّا الانسان اذا ما ابْتَليهُ رَبُهُ فَاكْرَمَهُ وَ نَعَمَهُ
فَيَقُولُ رَبّي اَكْرَمَنِ، و امّا اذا ما ابْتَليهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ
فَيَقُولُ رَبّي اَهانَن»[13] ـ‌
اما انسان چون خداوند او را براي امتحان اكرام مي نمايد و نعمت مي بخشد مي گويد:
پروردگارم مرا گرامي داشته است و اما هنگامي كه از روي آزمايش او را در تنگنا و
تنگدستي قرار مي دهد مايوس گرديده و مي گويد: پروردگارم مرا خوار كره است. سپس مي
فرمايد: «كلاّ» كلاّ حرف ردع است و براي ردّ اين هر دو پندار غلط فرمود: نه چنين
است، روبراه شدن وضع انسان و مرفه شدن دليل اكرام الهي نيست، اكرام به تقوي است نه
به داشتن نعمت، و اگر فقير شد مي گويد: خدا مرا اهانت نموده است، در حالي كه اهانت
به عصيان است. اين پندارها مربوط به انسان عادي است و از چنين انساني نقل مي
نمايدف بلكه اينها وسيله امتحان است نه دليل اكرام و اهانت، چنان چه سلامتي و
بيماري نيز، خود امتحان و آزموني است براي انسان، تا در جريان اين امتحان ها مشخص
شود كه در فقر و مرض و غنا و سلامتي چه مي كند؟ پس تمام شئون زندگي ما ابتلاء و
آزمايش است، و وقتي انسان از درون تغيير كرد و تيره شد. آن نعمت هاي الهي از او
سلب مي شود و به فرشتگاني كه حافظان بامرالله و من امر الله اند، خداي سبحان دستور
صيانت و حفظ او را نمي دهد. در سوره «انفال» كه جريان آل فرعون را ذكر مي نمايد مي
فرمايد: «كَدأب آل فرعون و الذينَ من قَبْلِهِمْ كفروا باياتِ الله فَاَخذَهُمُ الله
بِذنُوبِهمْ اِنَّ الله قويٌّ شديدُ العِقاب، ذلكَ بانَّ الله لَمْ يكُ مُغَيّراً
نِعْمَة اَنْعَمَها علي قومٍ حتي يُفيّروا ما باَنْفسِهِمْ وَ‌انَّ الله سميعُ
عليم»[14] ـ‌
همانند حال نزديكان و خاندان فرعون و آنهائي كه با او بودند كه پيش از آنها بودند،
آنها آيات خدا را انكار كردند، خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد، خداوند
قوي و عذابش سخت و شديد است، و اين معني به دليل اين است كه خداوند هيچ نعمتي را
كه به گروهي داده تغيير نمي دهد جز آن كه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند شنوا
و دانا است. كه اين آيه هم مشابه آيه اي است كه در سوره «رعد» آمده و ذكر كرديم. و
«لم يك مغيّراً» اين مطلب را مي رساند كه اين يك سنت ناپذير الهي است، ولي اگر «لا
يُغيرُ» بود، تنها دليل اين بود كه يك سنت است، اما تغيير آيه، اين معنا را به
عنوان يك سنت لا يتغيّر بهتر تفهيم مي نمايد، «و ان الله سميعٌ عليم» خدا به همه
خصوصيات عالم است.

 

تقوي
و برخورداري از بركات الهي

و
در سوره «اعراف» اين رابطه ميان اعمال انسان و نعمت هاي الهي را به اين گونه بيان
نموده است، «وَ لَوْ اَنّش اَهْلَ الْقُري آمنوا و اتّقوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السّماء وَ الأرْضِ وَ لكِنْ كذّبوا فَاَخَذْناهم بما كانوا
يَكْسِبُونَ»[15] ـ‌ اگر
مردمي كه در شهرها و آبادي ها به سر مي برند ايمان بياورند و متقي گردند. بركات
آسمان و زمين را بر آنها مي گشائيم ولي تكذيب كردند، ما هم آنان را به سزاي
كارهايشان كيفر داديم.

تنها
اعتقاد كافي نيست، بلكه بايد انسان از نظر اعتقاد مومن و از نظر عمل هم صالح باشد.
تقوا يعني عمل صالح، اين آيه تلازم ميان ايمان و تقوي را از يك طرف و برخورداري از
بركات الهي را از طرف ديگر تبيين مي نمايد. مردم صالح و با ايمان وقتي از بركات
الهي متنعّم شدند، در برابر آنها خاضع اند و قهراً آن را به جا مصرف مي نمايند و
شاكر خواهند بود، و سر اين ارتباط اين است كه انسان و اعمالي كه از انسان سر مي
زند، جداي از نظام آفرينش نيست، چرا كه انسان يك موجود جداي از نظام خلقت نمي
باشد، تا چنين توهم شود كه ايمان و تقواي او در حوادث روز نقشي ندارد. انسان
موجودي است از موجودات همين عالم و همه اعمال و عقائد و رفتار و كردار او در جهان
نقش دارد، و حوادث مهم جهان هم در كيفيت تصميم گيري انسان بي نقش نمي باشد، پس
انسان موجودي جدا و گسيخته از عالم نيست تا توهم گردد كه صلاح او چگونه باعث بركات
مي شود يا چگونه دعا و نماز استسقاء سبب بارش و نزول باران خواهد شد، و چگونه دعا
نظام را عوض مي كند؟ انسان واقعيتي است در كنار ديگر واقعيت ها، و آن خدائي كه
جهان و انسان را آفريد يك موجود گسيخته و بريده از عالم نيافريده است تا حسنات و
سيئات او تاثيري در نظام آفرينش نداشته باشد.

بوعلي
سينا رساله اي دارد براي اثبات اين كه بين اعمال امت و حوادث روز فاصله اي نيست و
در الهيات شفا اين سخن بلند را دارد كه مبادا چنين پنداريد كه يك نماز و يا دعاي
شما در ريزش باران نقشي ندارد. آنها كه فيلسوف نما هستند هنرشان اين است كه عقايد
مرم را انكار كنند، اكثر چيزهائي كه تودۀ مسلمين به آنها اعتقاد دارند براي من
قابل برهان است، قرباني ها، صدقات، صله هاي رحم، دعاها و امثال ذلك، در كل نظام
تاثير دارد، انسان با همه خاطرات و اعمالي كه از او نشات مي گيرد مهره هاي همين
جهان است، لذا در قرآن كريم در سوره اسراء آيه 8 و در سوره انفال آيه 19 آمده است
«وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدنا وَ‌اُنْ تَعُودوا نَعُدْ» ـ اگر شما بر گرديد و عوض شويد
لطف ما هم بر مي گردد، چنين نيست كه هر كاري انجام دهيد، حوادث عالم همان طور
ادامه يابد. البته مساله كيفر و عقاب قيامت حساب جداگانه اي دارد، و گاهي هم انسان
را گرفتار تكاثر نموده و به او مال و اولاد مي دهد تا بوسيله استدراج، عصيان و
طغيانش افزون گرديده و سرگرم گردد، تا سرانجام در قيامت بر او سخت گرفته شود.

ادامه
دارد

 



1ـ سوره اسرا،
آيه 78.

/

مرجعيت در پيام امام

مرجعيت
در پيام امام

«انا
نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون».

خداوندا!
تو را سپاس مي گوئيم كه گرچه از نعمت وجود آن رهبر عظيم الشان محروميم ولي پيام
هاي ارزشمند او را كه همه نور و هدايت و ذكر و يادآوري و ارشاد و رهنمود است، براي
ما و نسل هاي آينده حفظ كردي و نگهداشتي؛ به اميد اين كه اين «ذِكر» پيوسته چراغ
راه ما باشد.

خلأ
بزرگي كه پس از رحلت جانسوز حضرت امام «قدس الله نفسه الزكيه» جامعه اسلامي را فرا
گرفت، مسئله مرجعيت را بيش از پيش، حساس و مهم جلوه گر ساخت كه احساس نياز شديدي
به بازنگري و دقت در آن براساس تفكر عميق و واقع بينانه حضرت امام مي شود. و اين
امر ما را واداشت كه بار ديگر در حد توان اين مسئله را در پيام هاي نوراني ايشان
جستجو كنيم. به نظر مي رسد ايشان در اين اواخر متوجه نزديك شدن اين خلأ عظيم بوده
اند كه اين همه بر اين مطلب تاكيد داشته اند و خواسته اند كه مردم را در انتخاب
مرجع آينده روشن سازند و حوزه هاي علميه را در تربيت طلاب متوجه ضرورت ها و نيازها
بنمايند و خطر نفوذ ايادي استكبار را در مركز قدرت اسلامي ـ يعني حوزۀ علميه و
مرجعيت ـ اعلام كنند، و در كوتاه سخن، خط مشي آيندۀ مرجعيت و تقليد و جايگاه مردمي
و قانوني آن را مشخص نمايند. ما بايد با تمام وجود، اين رهنمودها را مورد دقت و
بررسي قرار دهيم و براساس آن مرجع خود را بشناسيم و دشمنان اسلام را در هر لباس از
مخلصان و خدمتگزاران جدا كنيم.

اولين
نكته اي را كه بايد در شناخت مرجع، مورد توجه قرار داد، ميزان وفاداري و ايمان او
به انقلاب و حكومت اسلامي است؛ اين يك معيار و محك بسيار حساس و در عين حال روشن
است. ما قبل از بحث از اعلميّت و تسلّط فقيه بر مسائل اصول و فقه بايد از سوابق
برخورد او با نظام و انقلاب و امام تحقيق كنيم. كسي كه خيرخواه اين انقلاب و اين
نظام نبوده و در مواقع حساس آن را حمايت نكرده بلكه با سكوت و حتي گاهي با اعلام
موضع منفي در صدد تضعيف آن بوده، هر چند افقه فقهاء عصر و اعجوبه دهر باشد، نمي
تواند مرجع امت اسلامي باشد. چرا؟ زيرا اين انقلاب اولا بزرگترين و ارزشمندترين
دست آورد روحانيت و اسلام و تشيع در طول اين تاريخ خوبنار است و امانت عظيم الهي
است كه بر يكايك ما واجب و لازم است با تمام وجود و نهايت فداكاري از آن دفاع كنيم
و در رشد و گسترش آن كوشا باشيم. اين انقلاب بزرگترين نعمت الهي است كه براي به
دست آوردن و تثبيت پايه هايش خون هزاران شهيد بزرگوار و سلامتي هزاران انسان
وارسته تقديم شده است، پس ما چيزي از آن گرانبهاتر نداريم تا با آن مقايسه شود و
لذا بايد هر چيزي كه با آن مزاحمت كند كنار گذاشته شود.

ثانياـ
اگر انقلاب نكرده بوديم، به هر حال افتان و خيزان هم چنان حوزه و اسلام و روحانيت
و تشيع را در گرداب هاي بلا به نحوي نگه مي داشتيم گاهي فعال و گاهي آرام، گاهي
علني و گاهي مخفيانه در زير پرچم هاي مختلف شرك و كفر و نفاق، در حد امكان، به
وظيفه نگهداري از فقه اهلبيت عليهم السلام و سپردن آن به نسل هاي آينده ادامه مي
داديم ولي اكنون كه اين انقلاب به وقوع پيوسته و دشمنان قسم خوردۀ اسلام و تشيع از
مركز خطر عظيمي كه آنها را تهديد مي كند يعني حوزۀ علميه و مرجعيت شيعه و قدرت و
نفوذ آن مطلع شده اند و ابعاد گوناگون آن را دقيقا تحت نظر دارند شكي نيست كه تنها
حافظ و نگهبان اصل اسلام و تشيع همين انقلاب است و اگر به آن صدمه اي وارد شود
ديگر دشمنان نخواهند گذاشت كه حوزه اي و روحانيتي و فقاهتي و تشيعي و اسلامي باقي
باشد.

اكنون
تشيع در خطرناكترين موقعيت ها قرار گرفته است و ميراث اهل بيت عليهم السلام كه
خونهاي مقدس براي نگهباني از آن ريخته شده، همه در گرو حفظ اين انقلاب است.
بنابراين، با نهايت وسوسه و احتياط در انتخاب مرجع و سپردن قدرت افتاء و رهبري
جامعه بايد دقت شود كه اگر فردي به مرجعيت انتخاب شود يا در مسير مرجعيت آينده
قرار گيرد كه او خيرخواه اين انقلاب نباشد و آن را اصل و پايه دين نداند، خطر
بسيار بزرگي متوجه مذهب و روحانيت اسلام است، بلكه اگر يك مرجع ساده انديش و قابل
نفوذ، بر اريكه افتاء و رهبري تكيه زند، ممكن است در يك موقعيت حساس با يك فتواي
ضد مصلحت نظام و انقلاب چنان ضربه اي به پايه هاي آن بزند كه از همان جا نفوذ دشمن
به آساني ممكن و ميسر باشد.

در
اين زمينه سخنان فراواني را حضرت امام رضوان الله عليه در مناسبات مختلف فرموده
اند كه ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

«مردم
بايد محكم بايستند و از اسلام و كشور دفاع كنند و از توطئه ها به خود هراس راه
ندهند كه اگر كمي عقب بنشينند بايد دست از اسلام بكشيم».

«با
هم باشيد، اگر با هم نباشيد شكست مي خوريد، اگر شكست بخوريد، اسلام شكست مي خورد».

17/6/63

«اگر
امروز اسلامي سيلي بخورد، ديگر سربلند نخواهد كرد».

13/10/62

«امروز
قضيه شخص نيست، قضيه يك ملت و بلكه ملت هاي اسلامي در كار است، قضيه اسلام در كار
است، قضيه ارزشهاي الهي در كار است».

24/12/65

«آقا
خودش خيلي آدم خوبي است اما ده نفر از آن سلطنت طلب ها، طبقات بالا و عياش،
منافقين، اقليت و احزاب كه همه مخالف جمهوري اسلامي اند با ظاهر خيلي خوب مي روند
پيش فلان آقا مي نشينند و مي گويند اسلام دارد از بين مي رود مي خواهند اينجا را
كمونيستي كنند و آقا هم فوا باور مي كند. آقا مي نويسد ماليات نبايد داد. روزي چند
ميليون خرج جنگ را با سهم امام مي شود درستش كرد؟! آخر شما ببينيد بي اطلاعي تا
چقدر؟»

27/9/62

راستي اگر فضلا و خبرگان حوزه در تشخيص و
تعيين مرجع مسامحه كنند و كسي به مرجعيت عليا برسد كه با فتوائي ماليات را يا
انتخابات را منع كند چه وضعي پيش خواهد آمد؟!.

 

مراجع استعمار ساخته

مساله اي كه اكنون در حوزه بسيار مهم و حساس
است مساله كساني است كه سعي در رسيدن به مقام مرجعيت در آيند هاي كه به نظر آنان
چندان دور نيست دارند و بعضي از آنان نيز تا حد زيادي موفق شده اند و مركزيت خود
را محكم ساخته اند و آنها خطر بسيار بزرگي براي جامعه اسلامي و انقلاب اسلامي اند
و ما اگر لازم باشد حتي نام بعضي از آنان را نيز خواهيم برد. ولي ابتدا برخي تذكرت
حضرت امام قدس الله روحه را در اين زمينه مي آوريم.

«راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت
را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمي كند ساده انديشي نيست؟!»

«روحانيون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم كم
نبودند و نيستند در حوزه هاي علميه. هستند افرادي كه عليه اسلام ناب محمدي (ص)و
سلم فعاليت دارند. امروز عده اي با ژست مقدس مآبي چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب
و نظام مي زنند كه گوئي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان
احمق در حوزه هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه اي از فكر اين مارهاي خوش خط و
خال كوتاهي نكنند. اينها مروج اسلام آمريكائي اند و دشمن رسول الله (ص)و سلم. آيا
در مقابل اين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟! استكبار وقتي كه از نابودي
مطلق روحانيت در حوزه ها مايوس شد دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود. يكي راه
ارعاب و زور و ديگري راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتي حربه ارعاب و تهديد چندان
كارگر نشد راههاي نفوذ تقويت گرديد…».

«آيا مدرسين محترم كه ستون محكم انقلاب در
حوزه هاي علميه بوده اند نفوذبالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت كرده اند… اگر
خداي ناكرده اينها شكسته شوند چه نيروئي جاي آنان را خواهد گرفت؟ و آيا ايادي
استكبار، روحاني نماهائي را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است فرد ديگري را بر حوزه
حاكم نمي كنند؟ و آيا آنان كه در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال
حوادث كمرشكن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و ادارۀ كشور را خورده اند
و نه از شهادت عزيزانمان متاثر شده اند و با خيالي راحت و آسوده به درس و مباحثه
سرگرم بوده اند در آينده پشتوانه انقلاب اسلامي باشند؟!».

3 اسفند 1367

بايد اين جمله اخير را تابلو گرفت و در همه
مَدْرسها و مدارس و مساجد و مراكز علمي و فرهنگي نصب نمود، بايد آن را هميشه نصب
العين قرار داد، چه در تعيين مرجع و چه در انتخاب نيروهاي فعال در امور كشور و حتي
در انتخاب مدرّس.

طلاب عزيز بايد توجه داشته باشند كه استكبار
آن روحاني نماها را به طور مستقيم تقويت نمي كند بلكه به دست همين طلاب انقلابي و
رزمنده و زجر ديده، آنها را بر منبر تدريس مي نشاند و سپس تدريجا بر مسند فتوي و
مرجعيت تكيه مي زنند و مال الله را صرف عياشي و سگ بازي! اولاد و احفاد خويش مي
كنند. ما همه در برابر اين امر مسئوليم. هر كس در كلاس يكي از اين درس گويان ضد
انقلاب ـ حتي اگر فقط به سكوت اكتفا مي كند ـ‌ حاضر شود ناخواسته جزء ايادي
استكبار قرار گرفته است. آن مدرسي كه اعلام مي كند كه حاضر نيست حتي يك ثانيه وقت
خود را به بيان يك مطلبي دربارۀ انقلاب صرف كند او نمي تواند ادعا كند كه ساكت است
و مثلا به فتواي فلان مرجع مامور به سكوت است گر چه خود سكوت گناهي كبيره است كه
آمر و مامور را به دوزخ مي برد انشاءالله. ولي اين اعلام ديگر سكوت نيست بايد درس
چنين استادي تعطيل شود حتي اگر بهترين و خوش بيان ترين استاد باشد. اينها از همين
راه تقويت مي شوند و در آينده خود را آية الله العظمي و مرجع تقليد معرفي مي كنند.
بعضي از اينها از سواد بالائي هم برخوردار نيستند ولي از قلم و بيان خوبي برخوردار
و نوشته ها و گفته هاي ديگران را به صورتي زيبا تلفيق مي كنند و كتاب مي نويسند و
درس مي گويند و پول فراوان تقسيم مي كنند و فعاليت تبليغي وسيعي براي مرجعيت بلكه
امامت خود مي كنند. مردم آگاه و انقلابي بايد اين مارهاي خوش خط و خال را بشناسند
و فريب تظاهر و تقدس آنان را نخورند. مسئولان اطلاعاتي و امنيتي بايد فعاليت اينها
را محدود كنند و اموال باد آوردۀ اين ها را كه مال امام (ع)است به نفع حوزه هاي
عمليه و تبليغ شعائر مذهبي و اسلام ناب محمدي (ص)و سلم مصادره كنند تا براي ديگران
نيز كه خيال خام مرجعيت استعماري براي ضربه زدن به انقلاب را در سر دارند درس
عبرتي باشد و پا را از گليم خويش درازتر نكنند و هنوز رسوائي هاي گذشته را در
ترويج از شريعت مداري برطرف نكرده، به فكر چاپ رساله نيافتند.

 

تحجرگرائي چيست؟

مساله ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد
تحجرگرايي است. اين واژه در پيام هاي اخير حضرت امام قدس سره العزيز بسيار از آن
سخن به ميان آمده است و ظاهرا باز هم به همان دليل كه آن حضرت خود را آمادۀ رحيل
مي فرمود بر اين امر مهم تاكيد داشته كه از اين خطر بزرگ، جامعه و حوزه را برهاند.

تحجر از ماده حجر به معناي سنگ است. سنگ رمز
خشكي و جمود است و منظور از آن مغزهائي است كه مانند سنگ تنها آن چه را در مدرسه
يا خدمت استاد يافته اند درك مي كنند و هرگز قدرت درك مسائل زندۀ زمان و مكان و
نيازهاي جامعه را ندارند چشم بسته و گوش بسته فتوي مي دهند كه مثلا ماليات در شرع
اسلام نيامده است پس اكل مال به باطل است و حرام است! واضح ترين نمونه تحجر گرايي
در اخباريان مشهود است، آنها حتي اصالة البرائه را در شبهات تحريميه جاري نمي كنند
و مثلا سيب زميني را حرام مي دانند چون رسول خدا (ص)و سلم آن را ميل نفرموده است و
اين روش تفكر در بسياري از مقدس مآبان حوزه به وضوح مشهود است گر چه خود را اخباري
نمي دانند مثلا با قاشق خوراك خوردن را خلاف سيرۀ معصومين و متشرعه مي دانند و من
خود شاهد بودم كه در جلسه اي بحث گرم و دامنه داري ميان بعضي از اين مقدس مآبان و
يك طلبه محقق بود و آنها سعي داشتند با تمسك به سيره و مانند آن خوردن با قاشق را
تحريم كنند. كسي كه چنين تفكري دارد هرگز نمي تواند ماليات و گمرك و امثال آن را
تجويز كند. اگر با چنين تفكري كسي به مرجعيت برسد معلوم است كه در چنين اوضاع و
احوالي چه مصيبتي رخ خواهد داد و جامعه انقلابي و اسلامي دچار چه مشكل بزرگي خواهد
شد. طلاب عزيز و مدرسين محترم و فضلاي حوزه بايد كاملا مواظب باشند كه تحجرگرائي
بر حوزه حاكم نشود و كسي با چنين طرز تفكري بر مسند مرجعيت تكيه نزند اين متحجران
و مقدس مآبان كه در همه چيز تظاهر به تقدس مي كنند به جز در صرف سهم امام و بيت
المال مسلمين كه آن را دربست ملك طلق شخصي وارث آبا و اجدادي خود مي دانند هميشه
بزرگترين مشكل در راه اين انقلاب بوده اند. باز هم از امام بشنويم:

«در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبي چه ظلم ها بر
عده اي روحاني پاك باخته رفت، چه ناله هاي دردمندانه كردند و چه خون دلها خوردند
متهم به جاسوسي و بي ديني شدند ولي با توكل بر خداي بزرگ كمر همت را بستند و از
تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ايمان و كفر،
علم و خرافه، روشنفكري و تحجر گرائي سرافراز ولي غرقه به خون ياران و رفيقان خويش
پيروز شدند».

«در شرع مبارزات اسلامي اگر مي خواستي بگوئي
شاه خائن است بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است. عده اي مقدس نماي واپس گرا
همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم
كند خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي
ديگران نخورده است وقتي شعار جدائي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق
ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين
دايره و حصار بيرون رود و در سياست حكومت دخالت نمايد حماقت روحاني در معاشرت با
مردم فضيلت شد… در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد
كوزه را آب كشيدند چرا كه من فلسفه مي گفتم!!!».

3 اسفند 1367

 

عنصر زمان و مكان در اجتهاد

اين نيز يكي از مسائل مهم فقاهت در اين عصر
است كه حضرت امام رضوان الله عليه در اين پيام هاي اخير بر آن تكيه داشتند:

«تذكري پدرانه به اعضاء شوراي عزيز نگهبان مي
دهم كه خودشان قبل از اين گيرها مصلحت نظام نظام را در نظر بگيرند چرا كه يكي از
مسائل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوني نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم
گيريها است. حكومت فلسفه عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را
تعيين مي كند و با بحث هاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوري ها است نه تنها قابل حل
نيست كه ما را به بن بست هائي مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد.
شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد ـ‌ و
خدا آن روز را نياورد ـ‌ بايد تمام سعي خودتان را بنمائيد كه خداي ناكرده اسلام در
پيچ و خم هاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان
نگردد».

پيام به مجمع تشخيص مصلحت 8/10/67

«اما در مورد دروس تحصيل و تحقيق حوزه ها اين
جانب معتقد به فقه سننتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم.
اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست،
زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهاد اند. مسئله اي كه در قديم داراي حكمي
بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام
ممكن است حكم جديدي پيدا كند بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي
و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعا موضوع جديدي
شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد.

مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته
باشد.

براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول
نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم.

آشنائي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي
فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد
حاكم بر جهان، شناخت سياست ها و حتي سياسيون و فرمول هاي ديكته شده آنان و درك
موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت
بر جهان را ترسيم مي كنند از ويژگي هاي يك مجتهد جامع است.

يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك
جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوي و زهدي
كه در خور شان مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد.

حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي
فقه در تمامي زوايا زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با
تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره
انسان از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم
فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و
همه ترس استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و
قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد».

«خلاصه كلام اين كه ما بايد بدون توجه به غرب
حيله گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام
برآئيم والا مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند ضرري متوجه جهان
خواران نيست. و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد نمي تواند
درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست. حوزه ها و روحانيت بايد نبض
تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر
از حوادث مهياي عكس العمل مناسب باشند».

3 اسفند 1367

«مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه براساس
آن نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت رويه و عمل ضروري
است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد بلكه يك فرد اگر اعلم
در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند
افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و
سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي
مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد».

منشور برادري ـ 10/8/67

اين نكته از دو بعد اهميت دارد يكي در جهت
شناسائي مجتهد و فقيهي كه مي تواند زمام امور جامعه را به دست گيرد و مرجع تقليد
باشد. كسي كه به عنصر زمان و مكان اهميتي ندهد و همه مسائل را از همان بعد فقهي
كلاسيك بخواهد بررسي كند و براساس آن برداشت ها فتوي بدهد نمي تواند زمامدار جامعه
باشد. و ديگري در جهت حركت فقهي در حوزه است. بايد فضلاي حوزه و مدرسان والا مقام
برنامه درسي را طوري منظم كنند كه طلبه همان فقه سنتي را با مقتضيات زمان و مكان
تطبيق كند و فقهي را بياموزد كه حلال مشكلات جامعه حال و آينده باشد. بايد فقه و
اصول را از بعضي زوايد كه عمر انسان را بيهوده تلف مي كند زدود و اينها معلوماتي
است كه مامور شده ايم از آن به خدا پناه ببريم «و اعوذ بك من علم لا ينفع» مانند
بحث طويل و عريض معناي حرفي يا مفاد مبهمات يا استعمال لفظ در شخص و صنف و نوع
خودش و امثال آنها كه متاسفانه هر چه اصول پيش مي رود به جاي پاك سازي دامنه اين
گونه مباحث بي ثمر گسترده تر مي شود و بايد به جاي آن، بحثهاي اجتماعي و اقتصادي
عصر حاضر را جزء برنامه هاي درسي قرار داد تا فقيه آينده آشنا به موضوعات مهم مورد
نياز جامعه باشد و همان فقه سنتي را در مسائل مهم اجتماعي و اقتصادي زمان پياده
كند و اجتهاد او يك اجتهاد زنده و پويا و متحرك باشد. مثلا مساله بانكداري اسلامي
بايد در حوزه ها مورد بحث و مطالعه قرار گيرد تا همان گونه كه فقه در مباحث طهارت
و صلاة تكامل يافته در اين مساله حساس و سرنوشت ساز جامعه نيز فعال و متكامل شود.
يا مثلا مسائلي مانند مالكيت زمين و حيازت مباهات و استخراج معادن و احياء موات و
مانند آن با توجه به امكانات عظيم كنوني از نظر وسائل كشاورزي و صنعت بايد به دقت
مورد بحث و كاوش فقهي در همه سطوح قرار گيرد تا اين كه معلومات ابتدائي فقه كه در
مرحله سطح تدريس مي شود نيز از اين مسائل باشد 
نه از مسائل عبد و جاريه و امثال آن. البته اينها تحولي بسيار عظيم و كاري
بسيار مشكل است ولي به هر حال بايد شروع كرد.

 

پارسائي و زهد

شك نيست كه يكي از بارزترين شرائط مرجع تقليد
زهد و تقوي است. منظور از زهد اين نيست كه ژنده پوش باشد بلكه منظور اين است كه
براي رسيدن به مقاصد دنيوي و كسب مقام و شهرت تلاش نكند و از خود بي اعتنائي نشان
دهد. و يكي از مشخصه هاي بارز زهد و تقوي در مراجع، بي اعتنائي آنان به سرمايه
داران زالوصفت و زراندوزان از خدا بي خبر است. حضرت امام قدس الله روحه در اين
باره بسيار سخن گفته اند باز هم قسمتي از آن را مي آوريم:

«فرزندان عزيز جهاديم به تنها چيزي كه بايد
فكر كنيد به استواري پايه هاي اسلام ناب محمدي (ص)و سلم است. اسلامي كه غرب و در
راس آن آمريكاي جهان خوار و شرق و در راس آن شوروي جنايت كار را به خاك مذلت خواهد
نشاند! اسلامي كه پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومين و فقراي جهانند و دشمنان آن،
ملحدان و كافران و سرمايه داران و پول پرستانند اسلامي كه طرفداران واقعي آن هميشه
از مال و قدرت بي بهره بوده اند و دشمنان حقيقي آن زراندوزان حيله گر و قدرتمداران
بازيگر و مقدس نمايان بي هنرند».

پيام به جهادگران ـ آذر ـ 1367

«علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايه داران
و پول پرستان و خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كرده و اين
ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايه
داران در يك كاسه است و خداوند كساني را كه اين گونه تبليغ كرده و يا چنين فكر مي
كنند نمي بخشد. روحانيت متعهد به خون سرمايه داران زالوصفت تشنه است و هرگز با
آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوي و رياضت درس خوانده اند و
پس از كسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوۀ زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم
تعلق به تجملات دنيا زندگي كرده اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته اند.

دقت و مطالعه در زندگي علماء سلف حكايت از فقر
و نهايتا روح پر فتوت آنان براي كسب معارف مي كند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع
قمر تحصيل كرده اند و با قناعت و بزرگواري زيستند و در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور
سر نيزه بوده است نه سرمايه پول پرستان و ثروتمندان. بلكه هنر و صداقت و تعهد خود
آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده اند».

3 اسفند 67

بنابراين يك محك ديگر براي شناخت مرجع تقليد
صالح و زاهد و پارسا اين است كه طرفدار سرمايه داري كسب و تجارت معمولي نيست بلكه
منظور آن آزادي نامشروعي است كه بعضي از ناآگاهان به اصالة البرائه يا اطلاقات و
عمومات تمسك مي كنند و افراد زالوصفت را مجاز مي دانند كه از هر راه ممكن بر ثروت
خود بيافزايند و اين گراني سرسام آور را كه اكنون مشهود است بر جامعه اسلامي تحميل
كنند و كافي است كه يك هزارم بلكه كمتر از مال خود را به عنوان حقوق شرعيه
بپردازند. اين سرمايه داري كه با يك تلفن از وضع برنج مطلع مي شود و فورا قيمت آن
را به چند برابر قيمت خريد مي رساند و فقرا بلكه متوسطان را از آن محروم  مي كند و مردم را به نظام اسلامي بدبين مي سازد
و اسلام را در جهان عاجز از حل مشكلات اقتصادي جامعه معرفي مي كند يك عامل خود
فروخته استعمار است كه بايد مانند جاسوسان و تروريست ها محاكمه شود. مساله در
اينجا تنها يك مساله اقتصادي نيست بلكه يك توطئه سياسي است ولي معلوم نيست چرا با
آن برخورد قاطع نمي شود. اگر مشكل مسئولين مساله فقهي آن باشد بايد بدانند فقهي كه
در اين جامعه حاكم است فتواي حضرت امام است هنوز اكثريت قريب باتفاق جامعه بر
فتواي آن حضرت باقي هستند و ايشان مصلحت نظام را بر همه چيز مقدم مي دانستند. بدون
شك روند گران فروشي فلج كننده خطر يك انفجار عظيم را در پي دارد و مصلحت نظام به
طور قطع ايجاب مي كند كه به فوريت و قاطعيت همانند مواد مخدر با اين مساله برخورد
شود. البته معلوم است كه تورم يك مشكل پيچيده اقتصادي است كه بايد ريشه اي حل شود
ولي اين وضعيتي كه اكنون به وجود آمده چيزي به جز يك توطئه نيست و بايد هر چه
سريعتر با آن مقابله شود.

به هر حال نحوۀ برخورد با سرمايه داري نامشروع
و ظالمانه كه با هيچ عموم و اطلاقي نمي توان آن را به عنوان يك ظلم اجتماعي مجاز
دانست زيرا حرمت و قبح ظلم و مصلحت نظام جامعه بر هر عموم و اطلاقي حكومت دارد
معيار روشني در پيام امام براي شناخت مرجع تقليد و روحانيت متعهد است.

خداوند آن روح مقدس و بزرگ را كه ناظر اعمال
ما است از ما راضي گردان و ما را توفيق عطا كن كه تا نهايت مسير پيرو راه نوراني
باشيم. «واالسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا».

 

چشم ها گريان
و چشمي خندان

* پيامبر اكرم «ص»:

«يا فاطمة! كل عين باكية يوم القيامة الّا عين بكت علي
مصاب الحسين، فانها ضاحكة مستبشرة بنعيم الجنة».

بحار ـ ج 44ـ ص 293

اي فاطمه! هر ديده اي روز قيامت گريان است جز چشمي كه بر
مصيبت حسين «ع» گريه كرده باشد كه آن چشم خندان و شادمان به نعمت هاي بهشت جاويدان
است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

/

از چه كسي تقليد كنيم؟

از
چه كسي تقليد كنيم؟

آية
الله سيد جعفر كريمي عضو دفتر استفتاي حضرت امام «ره»

بسم
الله الرحمن الرحيم

الحمدلله
شكراً لا نعامه عزيز الجند عظيم المجد و افضل صلواته علي اشرف انبيائه الذي بعثه
لانجاز عدته و تمام نبوته دعا الي طاعته و قاهر اعدائه جهاداً عن دينه لا يثنيه عن
ذلك اجتماع علي تكذيبه و علي آله الائمة الهداء الا دلاء علي مرضات الله تعالي.

پيش
از آنكه حسب امر و درخواست جمعي از دوستان و مومنين به ذكر اجمالي سوابق و موقعيت
و مرتبه علمي و تقوائي و مجاهدات حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ محمد علي
اراكي (عراقي) مدظله العالي بپردازم، مناسب مي بينم تذكراً اعلام دارم:

هر
صاحب بصيرت منصفي با تامل در محتواي اسلام ناب محمدي و مطالعه سيرۀ رسول عظيم
الشان اسلام «ص» و التفات به جهاد مستمر فرهنگي سياسي نظامي دويست و پنجاه ساله
ائمه معصومين عليهم آلاف التحية و السلام تا زمان غيبت حضرت بقية الله عجل الله
تعالي فرجه الشريف قطعا در مي يابد و جزما اذعان مي نمايد كه دين مقدس اسلام علاوه
بر تكفل بيان چگونگي رابطه خلق با خالق در بعد عبادي، دين آزادگي و رهائي از هر
عبوديتي جز عبوديت خالق يكتا كه آن هم عين آزادگي و سعادت است؛ دين حمايت از
محرومان و مستضعفان، دين ستيز و مبارزه با كفر و شرك و استعباد و استكبار، دين
معارضه با ستمگري و ستم پذيري، دين زندگي سعادت آميز، دين عدالت واقعي اجتماعي،
دين حكومت حق و عدل بر اساس قانون قرآن است.

بدين
جهت براي تداوم رسالت سماوي رسول الله (ص)در تمام ابعادش، امر خليفة اللهي و امامت
امت بعد از رحلت رسول اكرم «ص» منحصرا به داوزده اختر تابناك معصوم آسمان ولايت
واگذار گرديد، كه امام دوازدهم عدل منتظر موعود تمام اديان سماوي حضرت بقية الله
عجل  الله تعالي فرجه الشريف صاحب ولايت
امر و رعيت دار امت اسلامي در اين زمان است، و به امر و اجازه حضرتش تمشيت و ادارۀ
امور امت اسلامي در تمام شئون و ابعاد اسلاميت آن در عصر غيبت به يد با كفايت
«العماء بالله الصائنون لأنفسهم الحافظون لدينهم المخالفون لأهوائهم المطيعون لا و
امر مولاهم» به نيابت واگذار گرديد.

بديهي
است كه نيابت از حضرت ولي امر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء در عصر غيبت، در
مرجعيت تقليد و حل و فصل حوادث واقعه و زعامت امور امت اسلامي تنها بيان احكام
عبادات و معاملات و اخذ و صرف وجوه شرعيه در مصارف مورد اذن و رضايت آن حضرت نيست،
بلكه تمام شئون امت اسلامي بايد بر مبناي اسلام ناب محمدي در همه ابعاد و محتواي
آن اداره شود، كه قيام بدين امر علاوه بر علم و اجتهاد مطلق و تقوا و عدالت، نياز
به صفات كماليه ديگري در خورد اداره امور امت اسلامي بر مقياس حاكميت حق و عدل و
دفاع همه جانبه از اسلام و از حقوق محرومين و مستضعفين در برابر كفر و استكبار
جهاني دارد.

هم
چون سيدنا الاستاد المحقق فقيه عصره و علامة دهره، حليف الزهد و التقي، وليد
الدرايه و التدبير، رهبر معظم انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت آيت
الله العظمي امام خميني (قدس الله سره) كه به بركت آراستگي به چنان كمالات نفساني
استثنائي خود شايستگي نيابت حضرت بقية اللهي را در زعامت امت اسلامي داشتند و با
عنايات خداوندي و تائيدات حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و با فداكاري و
ايثارگري ملت عزيز ايران توانستند علاوه بر مرجعيت تقليد و پاسخگوئي به مسائل شرعي
عملي، امت قهرمان و خداجوي ايران را در گسستن تمام بندهاي اهريمني حكومت ستم شاهي
رهبري نمايند و راه و رسم معارضه و مبارزه با ظلم و استعباد و استكبار را به تمام
اقوام مستضعف و محروم جهان بياموزند، «فجزاه الله عن الاسلام و امته خيراً و
السلام عليه يوم ولد و يوم توفّي و يوم يبعث حيّاً».

حال
كه امت شهيدپرور قدردان ايران به تقدير و حكمت الهي از بركات تداوم زعامت و رهبري
پيامبر گونه آن قائد عظيم الشان، محروم مانده، در ارتحال جانسوز امام عزيز خود
لباس عزا بر تن كرده، عقدۀ غم دل را با ريزش اشك حسرت از ديده مي گشايد، با حضور
ميليوني در مراسم سوگ آن ابر مرجع و زعيم تاريخ اسلام اعلام نمود كه با خداوند
چاره ساز بنده نواز و با روح خدا عهد و ميثاق بسته كه به اهداف عاليه امام عزيز در
ادامه صراط مستقيم او تا حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (ع)وفادار است و تمام نظرات
صائب آن زعيم عاليقدر را در همه ابعاد نظام حكومتي جمهوري اسلامي ايران از جمله
ولايت امر و رهبري براساس ولايت فقيه، همسنگر و هم رزم و يار امام راحل تربيت
يافته مكتب رسالت و امامت حضرت آيت الله خامنه اي را محترم مي شمارد و بر آن گردن
مي نهد.

اين
امت بيدار و حق شناس و ايثارگر با چنان تصميم قاطع بر ادامه راه امام عزيز پس از
رحلت جانگذاز مرجع تقليد و زعيم و رهبر خود هرگاه به فقيه عادلي ـ كه از تمام جهات
مثل آن فقيه سعيد باشد ـ دسترسي پيدا نكند طبعا در امر دين به حكم وظيفه شرعي فقيه
و مجتهد جامع الشرائطي را شايسته مرجعيت تقليد سنتي در فروع فقهي عملي مي شناسد كه
پس از دارا بودن شرايط مرجعيت تقليد، براساس ضوابط فقهي قابل اعتماد با اصول حكومت
اسلامي بر مبناي ولايت فقيه و بافت نظام جمهوري اسلامي ايران كه حاصل يك عمر جهاد
مستمر امام عزيز و خون بهاي شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران بلكه خون بهاي
شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران بلكه خون بهاي شهداي تاريخ اسلام و مايه اميد
نجات محرومان و مستضعفان جهان است بتواند همراه باشد و ادامه كار دولت مردان تداوم
اين نظام را در راستاي اصول فقه غني و راهگشاي شيعه شرعا تائيد نمايد حضرت آيت
الله العظمي شيخ الفقهاء الورع التقي، آقاي حاج شيخ محمد علي اراكي (عراقي) مدظله
كه بقية السلف الصالح حوزۀ درس موسس حوزۀ علميه قم آيت الله العظمي حائري يزدي طاب
ثراه و داراي تاليفات قيّمه در فقه و اصول، و سابقه متجاوز از نيم قرن بحث و تدريس
فقه شيعه در حوزۀ علميه قم، و سوابق جهاد و معارضه و مقابله با رژيم ستم شاهي
رضاخاني و محمدرضا خاني مخصوصا در دهه دوم و سوم قرن حاضر و سوابق ياري و هم فكري
با مجاهد في الله آيت الله العظمي حاج سيد محمدتقي خوانساري تغمده الله برحمته
است.

اين
جانب كه از سال 1325 پس از ورود جهت ادامه تحصيل به حوزۀ علميه قم و سكونت در
منزلي مجاور منزل معظم له با ايشان آشنا، و در ايام قيام شهيد گرانقدر نواب صفوي
عليه ستمگري محمدرضا خاني به ملاحظه تشويق و جانبداري معظم له در معيت مرحوم آيت
الله العظمي خوانساري از حركت فكري برادران فدائيان اسلام به علو همت و نظر صائب و
روح نترس معظم له در پايداري و مقاومت در برابر ظلم و تعدي و استكبار بيشتر آشنا
شدم، و از چگونگي ارج نهادن معظم له به انقلاب اسلامي و رهبري آن و نظام جمهوري
اسلامي و قبول و تسليم در برابر آن بر مبناي ضوابط فقهي آگاهي دارم. معظم له را در
زمان حاضر واجد شرايط مرجعيت تقليد سنتي و موافق و همراه با نظام جمهوري اسلامي و
مويد نظارت صائب امام عزيز در اصل نظام حكومت بر مبناي ولايت فقيه مي شناسم. تقليد
از معظم له را براي تحصيل مجوز شرعي بقاء بر تقليد حضرت آيت الله العظمي امام
خميني قدس الله سره و تقليد ابتدائي در مسائل جديد كه پيش آيد و براي افرادي كه
تازه به حد تكليف مي رسند بي اشكال و مبرء ذمه مي دانم. از ايزد متعال توفيق همگان
را در ادامه راه رهبر انقلاب و اعتلاي كلمه توحيد و عزت اسلام و مسلمين مسالت
دارم.

 

/

عزاداري امام حسين «ع»، ميراث اصيل اسلام محمدي «ص»

عزاداري
امام حسين «ع»، ميراث اصيل اسلام محمدي «ص»

ماه
محرم، ماه مصيبت و عزاداري فرا مي رسد و يك بار ديگر در اين سال حزن، ايران اسلامي
يك پارچه سياه پوش مي شود و مجالس سوگواري عزيز زهرا، سيدالشهداء سلام الله عليه
در سراسر جهان اسلام برپا مي گردد.

ما
در اين مقاله كوتاه بر اين نيستيم كه راجع به راز قيام و سرّ نهضت امام حسين
(ع)بحث كنيم كه شيعيان آن حضرت، بر اين راز بزرگ واقفند و خود ابي عبدالله (ع)در
لحظه به لحظه اين قيام جاودانه، انگيزه جنبش و حركت خود را بيان فرمودند و كلمات
درربار آن حضرت در سينه شيعيانش محفوظ و در عملكرد پيروانش مشهود است. ولي آنچه ما
را وا مي دارد كه درباره اش، مقداري بحث كنيم و نه از خود كه هيچ مايه اي نداريم
بلكه از امامان معصوم عليهم السلام و از رهبر فقيد و عزيزمان فرزند راستين امام
حسين «ع» روايت ها و سخناني نقل كنيم، مسئله عزاداري و گريه بر امام حسين (ع)و
ثواب و فايده آن است، و اين كه بايد اين گريه و آن عزاداري سنتي هم چنان كه تاكنون
پابرجا بوده است و امام بزرگوارمان همواره آن را مطرح مي كردند در آينده نيز
برقرار باشد و اگر حسين و قيام جاودانه اش نبود، از اسلام ناب محمدي «ص» اثر و خبري
نمي ماند، و اين است معناي سخن بزرگ پيامبر اكرم (ص)كه فرمود: «حسينٌ مني و انا من
حسين».

 

انقلاب،
پرتوي از عاشورا

امام
خميني «قدس سره» در اين زمينه مي فرمايد:

«اگر
سيدالشهداء نبود، اين نهضت هم پيش نمي رفت، سيدالشهداء «ع» همه جا هست. «كل ارض
كربلا» ـ همه جا محضر سيدالشهداء است، همه منبرها محضر سيدالشهداء است، همه محراب
ها از سيدالشهداء است. اگر سيدالشهداء نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان، اسلام را
منسي كرده بودند، و اگر نسيان شده بود، يك رژيم طاغوتي در خارج منعكس مي شد و
معاويه و يزيد، يك رژيم اسلامي را از رژيم طاغوتي معرفي مي كردند و مردم را به
جاهليت برمي گرداندند…».[1]

و
در جاي ديگر مي فرمايند:

«اگر
عاشورا و فداكاري خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرساي نبي اكرم را
طاغوتيان آن زمان به نابودي كشانده بودند. و اگر عاشورا نبود،‌ منطق جاهليت
ابوسفيانيان كه مي خواستند قلم سرخ بر وحي و كتاب بكشند و يزيد، يادگار عصر تاريك
بت پرستي كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشيدن فرزندان وحي، اميد داشت اساس
اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحي نزل» بنياد حكومت الهي
را بركند، نمي دانستيم به سر قرآن كريم و اسلام عزيز ه مي آمد؟ لكن اراده خداوند
متعال بر آن بوده و هست كه اسلام رهائي بخش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگه دارد
و با خون شهيداني چون فرزندان وحي احيا و پشتيباني فرمايد و از آسيب دهر نگهدارد،
و حسين بن علي آن عصاره نبوت و يادگار ولايت را برانگيزد تا جان خد و عزيزانش را
فداي عقيده خويش و امت معظم پيامبر اكرم نمايد، تا در امتداد تاريخ، خون پاك او
بجوشد و دين خدا را آبياري فرمايد و از وحي و ره آوردهاي آن پاسداري نمايد».[2]

 

امام
حسين «ع» الگوي انقلابهاي الهي

پس
بي گمان اگر عزاداري همه ساله بر امام حسين «ع» نباشد و اگر گويندگان و خطبا
همواره در مجالس و محافل خود، نام سرور شهيدان و آزادگان را نبرند و دربارۀ قيام
آن حضرت سخن نگويند، كم كم به فراموشي سپرده خواهد شد و ديگر انگيزۀ قيام براي هيچ
مسلماني باقي نخواهد ماند. بنابراين، قطعا افرادي كه پرچم مخالفت با عزاداري را در
برهه اي از زمان بلند كرده بودند، فهميده يا نفهميده با اصل نهضت ـ با نيت الهي و
انگيزه قيام لله ـ‌ مي جنگيدند هر چند خود داعيه انقلابي بودن داشتند، زيرا
انقلابيون جهان براي خود الگو و سرمشقي دارند و هر گروهي به پيروي از سرمشق خود و
هدفي كه داشته است، عليه ظلم مبارزه مي كنند و ما اگر الگوي خود را از دست بدهيم و
هدفش را ناديده بگيريم، در دراز مدت بعيد نيست، پيروي از اهداف مادي و غير الهي
ساير انقلابيون جهان بنمائيم و به راهي برويم كه آنان رفتند، در حالي كه تنها قيام
و نهضتي براي ما ارزشمند و والا است كه انگيزه اش «قيام لله» باشد. «قل انما اعظم
بواحدة أن تقوموا لله مثني و فرادي» و اين مشخصه را خداوند در قرآن مجيد بيان
فرموده و هرگز جاي شبهه اي ندارد،‌ البته از نظر ما افرادي كه در برابر ظلم و ستم
بيدادگران قيام مي كنند، شايان تقديرند و ما خواهان رفع ظلم در تمام جهان به ويژه
جهان سوم و محرومين و مستضعفين هستيم ولي هرگز كسي را كه براي خدا قيام مي كند با
كسي كه انگيزۀ مادي دارد يكسان نمي دانيم و تاريخ هم ثابت كرده است كه تنها قيامي
جاودانه و پايدار است كه انگيزه اش الهي است و اگر برخي انقلاب هاي جهان ـ با اين
كه در آغاز هدفي اسلامي داشته اند ـ اكنون از بين رفته اند، به اين دليل است كه آن
انقلاب ها از مسير اصلي خويش منحرف شده و متاسفانه به يكي از دو قطب غربي يا شرقي
كشيده شده اند، و گرنه حتي اگر تمام افراد آن انقلاب ها از بين رفته باشند، همين
كه معلوم شود، هدف الهي بوده است، با نگرشي دقيق در تاريخ، آن انقلاب ها را هم
چنان پايدار و زنده مي يابيم.

 

انگيزه
بايد الهي باشد

بنابراين،
اشتباه بزرگي است اگر كسي، يك فرد مادي به ظاهر انقلابي را برابر با يك مسلمان
انقلابي ـ يا خداي نخواسته برتر از يك مؤمن متعهد ـ بداند و كشته آنهائي را كه
تنها به انگيزۀ دفاع از وطن كشته مي شوند، شهيد بداند، در حالي كه هدف و انگيزه
آنها، مادي محض بوده است. و از آن اشتباه بزرگتر اين است كه كسي هدف غائي اسلام را
در همين زندگي مادي خلاصه كند.

امام
عزيزمان «رضوان الله عليه» در اين زمينه مي فرمايند:

«اين
اشخاص كه الآن در مجلات و غير مجلات، مطلب مي نويسند، اسلام شناسي را با عبارت از
اين مي دانند كه حكومتش به چند نحو باشد، تربيتش و ظاهرش و عدالتش چطور باشد و به
خيال اينها، همين كه انسان به زندگي مادي رسيد، نتيجه و غايت اسلام حاصل است! غايت
اسلام همان زندگي مرفه حيواني است!! اما معارف الهيه و ماعداي اين عالم و اين كه
مافوق الطبيعه چيست، چه جور عالمي است، ادراك نمي كنند… اسلام هم جهات معنوي
دارد هم جهات مادي…».[3]

در
اين مقوله سخن بسيار است و براي اين كه از مطلب دور نشويم، بازگشتي به انگيزۀ قيام
امام حسين (ع)مي كنيم. بدون ترديد ارزش قيام امام حسين «ع» در اين است كه صددرصد
الهي و براي خدا بوده است، و هر چه براي خدا باشد، جاودانه و هميشگي است و مرور
زمان در جاودانگي آن تاثيري نخواهد گذاشت و اگر تبليغات سوئي بخواهد، مردم را از
آن دور نگهدارد، و عزاداري امام حسين «ع» را زير سوال ببرد، بايد با آن تبليغات
مبارزه كرد هم چنان كه امام خميني «ره» در مناسبت هاي گوناگون آن تبليغات را ناشي
از جهل و گاهي غرض ورزي مي دانست و بر عزاداري به شيوۀ سنتي تاكيد مي فرمود. و چه
بهتر كه براي شادي روح آن بزرگوار، فرازهائي از آن سخنان والا در اينجا نقل كنيم و
آن گاه از منبع اصيلي كه سخنان امام از آنجا سرچشمه گرفته است نيز براي تيمن و
تبرك روايت هائي معطّر نقل نمائيم.

امام
هميشه زنده ما در تاكيد بر مجالس عزاداري چنين مي فرمايد:

 

عزاداري
سنتي

«ما
كه مجالس عزا را به امر حضرت صادق سلام الله عليه و به سفارش ائمه هدي عليهم
السلام بپا مي كنيم، اين مجالس عزا مقابله با ظلم ستمكاران است. خطباي ما قضيه
كربلا را زنده نگهداشتند. گريه كردن بر شهيد، زنده نگهداشتن نهضت است.

حالا
يك دسته آمده اند مي گويند: روضه نخوانيد! اينها نمي فهمند كه روضه يعني چه؟
اينها، ماهيت عزاداري را نمي دانند چيست؟ نمي دانند كه گريه كردن بر امام حسين،
زنده نگهداشتن نهضت است.

بچه
ها و جوان هاي ما خيال نكنند كه مساله، مساله ملت گريه است، اين را ديگران القاء
كردند به شماها كه بگوئيد ملت گريه! آنها از همين گريه ها مي ترسند براي اين كه
گريه، گريه بر مظلوم است، فرياد مقابل ظالم هستند، قيام كرده اند اين ها را بايد
حفظ كنيد. اينها شعائر مذهبي ما است كه بايد حفظ بشود. اينها شعائر سياسي است كه
بايد حفظ بشود. اينها شعائر سياسي است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلم
فرساها. بازيتان ندهند اين اشخاصي كه با اسماء مختلفه و با مرام هاي انحرافي مي
خواهند همه چيز را از دستتان بگيرند. اينها خيانتكارند، اينهائي كه تزريق مي كنند
به شما ملت گريه! ملت گريه! اينها خيانت مي كنند…».[4]

اين
چه رازي است كه امام بر عزاداري تكيه مي كند؟ و اين چه شمع فروزاني است كه هميشه
بايد روشن باشد تا از نورش، راه را بر رهروان هموار سازد و از حرارتش كاخ ستمگران
را بسوزاند. راستي هيچ فكر كرده ايم چرا از آغاز تولد تا روز وفات، ما را وابسته
به تربت سيدالشهداء قرار داده اند. براي اين كه هميشه به ياد حسين و قيام حسين «ع»
باشيم و در تمام مراحل زندگي، از اين قيام انسان ساز، درس بگيريم و در زندگي خود
بيچاره كنيم. از روز ولادت، براي تبرك ذره اي از تربت سيدالشهداء «ع» به نوزاد مي
دهند و در حين بلوغ او را وادار به سجده بر تربت مي كنند و هم چنان اين تربت، در رفت
و آمدها، و نشست و برخاست ها و سفر و حضرها با انسان است و قرين او است تا آن
هنگام كه وارد قبر مي خواهد بشود، آنجا نيز مستحب است كه مقداري از تربت امام حسين
«ع» با او دفن شود. هر وقت شيعه آبي مي آشامد، سلام بر حسين و لعنت بر يزيد مي
گويد، هر جا مجلسي براي شهيد با هر مومني برپا شود، با نام امام حسين «ع» زينت
داده مي شود و هر صبح و شام و به هر مناسبت و پس از هر نماز و در هر روز عيد و عزا
زيارت امام حسين «ع» خوانده مي شود و خلاصه نام حسين و ياد حسين بايد در پوست و
خون و گوشت شيعه و در قلب و ذهن و تمام اعضاي محب اهل بيت باشد تا هرگز هدف امام
حسين را از ياد نبرند و براي آن هدف زنده باشد و زندگي را ادامه دهد و حيات اخروي
را نيز در پرتو اين نام مقدس و عزيز جاودانگي و شيريني بخشد. پس بايد عاشورا را
زنده نگهداشت و نام امام حسين «ع» را در هر زمان و مكان احيا كرد و عزاداري را،
يعني اين ميتينگ الهي را هميشه به ويژه ايام عاشورا برپا داشت.

امام
خميني به اين مناسبت مي فرمايند:

«اين
خون سيدالشهدا است كه خون هاي همه ملت هاي اسلامي را به جوش مي آورد. و اين دستجات
عزيز عاشورا است كه مردم را به هيجان مي آورد و براي اسلام و براي حفظ مقاصد
اسلامي مهيا مي كند؛ در اين امر سستي نبايد كرد… همان طور كه در سابق عمل مي شد،
روضه خواني بشود، مرثيه گفته شود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها
گفته شود تا اين مردم مهيا باشند، در صحنه باشند… و عاشورا را زنده نگهداريد كه
با نگهداشتن عاشورا، كشور شما آسيب نخواهد ديد».

و
براي تاكيد بيشتر بر روضه خواني و مرثيه سرائي چنين مي فرمايند:

«سيدالشهدا
اسلام را نجات داد، روضه سيدالشهدا براي حفظ مكتب سيدالشهدا است. آن كساني كه مي
گيند روضه سيدالشهدا را نخوانيد، اصلا نمي فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمي
دانند يعني چه؟ نمي دانند اين گريه ها و روضه ها حفظ كرده اين مكتب را … ما هر
روز بايد گريه كنيم. ما هر روز بايد منبر برويم براي حفظ اين مكتب، براي حفظ اين
نهضت ها، اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه است».[5]

 

عزاداري
در روايات:

ثواب
گريه بر سيدالشهدا و عزاداري و سوگواري و مرثيه خواني بر آن حضرت در روايت هاي
بسيار زيادي رسيده است و امامان معصوم ما عليهم السلام با اقامه عزاي حسيني در
منازل خود و با ذكر مصيبت آن حضرت در ايام حج و به مناسبت هاي گوناگون، عملا بر
اين معني تاكيد كرده و اصرار ورزيده اند.

امام
سجاد سلام الله عليه مي فرمود: «هر مؤمني كه بر كشته شدن امام حسين «عليه السلام»
ديده اش گريان شود و اشكش بر گونه هايش جاري گردد، خداوند به او غرفه هائي در بهشت
عطا فرمايد كه سالهاي سال در آنها سكونت ورزد.[6]

امام
رضا (ع)در حديثي به ابن شبيب مي فرمايد: «اي فرزند شبيب! اگر خواستي گريه كني، بر
امام حسين (ع)گريه كن چرا كه همان گونه كه گوسفند را مي كشند، او را كشتند و همراه
او 18 مرد از اهل بيتش را به قتل رساندند كه در روي زمين مانند آنها وجود نداشت…
اي ابن شبيب! اگر دوست داشتي همراه پيامبر «ص» و آلش در غرفه هاي ساخته شدۀ بهشتي
ساكن گردي، پس قاتلان امام حسين را لعن كن… اي ابن شبيب! اگر دوست داشتي همراه
ما در درجات والاي بهشت باشي، پس براي غم ما غمناك شو و براي خشنودي ما خشنود شو و
بر تو باد ولايت ما، پس هر كس سنگي را نيز دوست داشته باشد، روز قيامت با آن محشور
خواهد شد».[7]

امام
رضا (ع)فرمود: «هر كس در روز عاشورا دنبال كارهاي دنيوي خود نرود، خداوند تمام
حوائج دنيا و آخرتش را برآورده سازد، و هر كس روز عاشورا را روز مصيبت و حزن و
گريه خود قرار دهد، خداي عزوجل روز قيامت را روز شادي و خرسنديش قرار دهد و ديدگانش
به وجود ما در بهشت هاي برين روشن گردد».[8]

علقمه
مي گويد: امام باقر (ع)امر مي كرد كه در روز عاشورا حتما مصيبت امام حسين خوانده
شود و بر آن حضرت گريه كنند و خود آن حضرت امر مي كرد به افرادي كه از آنها تقيه
نمي كرد كه بر سيدالشهدا «ع» گريه كنند و در منزل خود مجلس عزاداري برپا مي فرمود،
و دستور مي فرمود كه مومنين به همديگر تسليت و تعزيت بگويند و مي فرمود: من ضمانت
مي كنم ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار غزوه را بر آنها. مي گويد: عرض
كردم، چگونه به همديگر تسليت بگوئيم؟ فرمود: بگوئيد: «عظّم الله اجورنا بمصابنا
الحسين «ع» و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه و الامام المهدي من آل
محمّد».

در
اين جمله حضرت دقت كنيد كه ضمن عرض تسليت به همديگر، حضرت تاكيد مي كنند بر اين كه
ما بايد «اخذ به ثار» كنيم و در روز عاشورا به ياد همديگر بياوريم كه اين خونخواهي
بر ما لازم است. پس نه تنها گريه مي كنيم و مصيبت مي خوانيم و عزاداري مي كنيم
بلكه آمادۀ خونخواهي و اخذ ثار نيز بايد باشيم. و اينجا است كه گريه مفهوم ديگري
پيدا مي كند، اين ديگر گريه صامت نيست بلكه گريه قيام است. اين گريه سرد كننده
نيست كه حرارت بخش است. اين گريه، انگيزه حركت را فروكش نمي كند كه آن را مي
افزايد. اين گريه، گريه بزدلان نيست كه گريه شجاعان است. اين گريه آرام بخش نيست
كه هيجان انگيزه است و سرانجام اين گريه، گريه قاعدين نيست كه گريه مجاهدين و
قائمين است.

خدايا!
ما را از گريه كنندگان واقعي امام حسين «ع» قرار ده و ما را موفق به اخذ ثار آن
راه جهاد و مبارزه با دشمنان تو است ثابت قدم گردان و شفاعت آن حضرت را در روز
رستاخيز نصيبمان فرما.

 

 



1ـ سخنراني امام
در تاريخ 17/4/58.

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

مرگ
عالم

*
پيامبر اكرم «ص»:

«موت
العالم ثلمةٌ في الاسلام لا تسدّ ما اختلف اللّيل و النّهار».

(كنز
العمال ـ‌خ 28761)

مرگ
عالم رخنه اي است در اسلام كه با گذشت شب و روز هرگز پر نمي شود.

 

*
پيامبر اكرم «ص»:

«ما
قبض الله تعالي عالماً من هذه الأمة الّا كان ثُغرةً في الاسلام لا تسدّ ثُلمته
الي يوم القيامة».

(كنز
العمال ـ خ 28812)

هرگز
خداي تبارك و تعالي عال‍ِمي را از اين امت قبض روح نمي كند جز اين كه در اسلام
شكافي پديد مي آيد كه تا روز قيامت اين شكاف ترميم نخواهد شد.

 

*
پيامبر اكرم «ص»:

«موت
العالم مصيبة لا تجبر و ثلمة لا تُسدّ و هو نجمٌ طمس، و موت قبيلةٍ أيسر في موت
عالِمٍ».

(ترغيب
و ترهيب ـ ج 1ـ ص 105)

وفات
عالم مصيبتي است كه هرگز جبران نمي شود و رخنه اي است كه پر نمي شود و همانا او
ستاره اي است كه ناپديد شده است. و مرگ يك قبيله آسان تر است از مرگ يك عالم.

 

*
اميرالمؤمنين «ع»:

«العلماء
باقون ما بقي الليل و النّهار».

(غرر
الحكم)

علما
باقي و زنده هستند تا شب و روز باقي است.

 

*
اميرالمؤمنين«ع»:

«مات
خُزّان المال و هم احياء و العلماء باقون ما بقي الدهر، أعيانهم مفقودة و أمثالهم
في القلوب موجودة».

(بحارالانوارـ
ج 78ـ ص 76)

مال
اندوزان مرده اند هر چند به ظاهر زنده باشند و علما با گردش زمان زنده اند ـ و
گرچه با مردنشان ـ جسمهايشان ناپديد مي شود ولي الگوي آنها در قلوب و دلها زنده و
پابرجا است.

 

*
اميرالمومنين «ع»:

«العالم
حيٌّ و ان كان ميتاً، الجاهل ميّت و ان كان حياً».

(غررالحكم)

عالم
زنده است هر چند (به ظاهر) بميرد و جاهل مرده است هر چند (به ظاهر) زنده باشد.

 

*
امام صادق «ع»:

«ما
من أحدٍ يموت من المؤمنين أحبّ الي ابليس من موت فقيه».

(كافي
ـ‌ ج 1ـ ص 38)

مرگ
هيچ يك از مومنين در نظر ابليس شيرين تر از مرگ يك فقيه نيست.

 

*
امام صادق «ع»:

«سئل
الصادق (ع)عن قول الله عزّوجل: (او لم يروا انّا نأتي الأرض ننقصها من اطرافها)
فقال: فقد العلماء».

(من
لا يحضره الفقيه ـ‌ج 1ـ ص 118)

از
امام صادق (ع)تفسير اين آيه مباركه پرسيدند كه خداوند مي فرمايد: آيا نمي بينند كه
ما همواره از گوشه هاي زمين مي كاهيم؟

حضرت
پاسخ فرمود: منظور مرگ علما است

 

*
امام صادق «ع»:

«اذا
مات المؤمن الفقيه ثلم في الاسلام ثلمة لا يسدّها شيء».

(كافي
ـ ج 1ـ ص 38)

هر
گاه مومن فقيه از دنيا برود، در اسلام رخنه اي پديد مي آيد كه هيچ چيز آن را پر
نمي كند.

 

*
امام كاظم «ع»:

«اذا
مات المؤمن بكت عليه الملائكة و بقاع الأرض التي كان يعبد الله عليها و ابواب
السماء التي كان يصعد فيها بأعماله، و ثلم في الاسلام ثلمة لا يسدّها شيء لأن
المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينة لها».

(كافي
ـ ج 1 ـ ص 38)

هرگاه
مومن (فقيه) بميرد، فرشتگان بر او گريه مي كنند و هم چنين قطعه هائي از زمين كه بر
روي آنها خدا را عبادت مي كرده و هم چنين درهاي آسمان كه اعمالش به سوي آن درها
بالا مي رفته و همانا در اسلام شكاف و رخنه اي پيدا مي شود كه هيچ چيز آن را ترميم
نمي كند زيرا فقهاي مؤمن دژهاي اسلام اند هم چنان كه ديوارها و قلعه هاي يك شهر آن
را نگه مي دارد.

 

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهايي
از قرآن

امام
رستگار شد

بسم
الله الرحمن الرحيم

«الذين
آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و أنفسهم اعظم درجةً عندالله و
أولئك هم الفائزون * يبشرهم ربهم برحمة منه و رضوانٍ و جنّات لهم فيها نعيمٌ مقيمٌ
خالدين فيها ابداً، ان الله عنده اَجْرٌ عظيمٌ».

(سوره
توبه، آيات 20 ـ 22)

آنان
كه ايمان آوردند و از وطن هجرت نمودند و با اموال و جان هاي خود در راه خدا جهاد
كردند، آنها برترين درجه در نزد خدا دارند و همانا آنان كامياب و رستگارند.
پروردگارشان به رحمت و رضايت خويش بشارتشان مي دهد به بهشت هائي كه در آنجا نعمت
جاوداني است و در آن بهشت ابدي هميشه متنعم خواهند بود. و همانا نزد خداوند پاداش
بزرگ هست.

مدتي
در اين انديشه بوديم كه چه آيه اي را انتخاب كنيم كه امام، مصداق بارز آن باشد،
ديديم هر چه آيات ايمان و علم صالح و علم و تقوي و بشارت به نيكوكاران و نشانه هاي
رستگاري در قرآن وجود دارد، مصداقي از امام عزيزمان در تك تك اين آيات ديده مي
شود. راستي اين بندۀ شايسته خدا كه در تمام فضيلت ها، كمال ها، علم ها و عمل ها بر
تمام مردم زمان ـ‌ جز حضرت ولي عصر ارواحنا فداه ـ برتري و ارجحيت دارد و مصداق
بارز بسياري از آيات شريفه قرآن است كه دربارۀ مومنان واقعي و تقواپيشگان و
دانشمندان الهي آمده است، چه نعمت والا و چه موهبت بزرگي بود كه خداوند به ما عطا
كرد و نه امروز كه تا صدها سال ديگر نيز اگر پژوهشگران و محققان و انديشمندان در
سير زندگي اين بزرگ مرد تاريخ بنگرند و كاوش كنند، او را نخواهند شناخت. يكي از
دوستان دفتر امام كه اكثر روزها خدمت امام مي رسيد مي گفت: هر روز كه مي گذرد، بعد
ديگري از ابعاد نامتناهي امام بر ما كشف مي شود و تازه مي دانيم كه هنوز در الفباي
شناخت او مانده ايم.

امام
از نظر ايمان به خدا و اعتقاد به ماوراء الطبيعه و عرفان، به درجه اطمينان و يقين
رسيده بود. او تمام عالم را محضر خداوند مي دانست و از روزي كه خود را شناخته بود،
هرگز گناهي از او سر نزده بود. اين مطلب را نه از روي شدت علاقه مي گوئيم كه
بسياري از بزرگان علماي معاصر چنين معتقدند و بسياري از آنان كه روزانه زندگي امام
را مدنظر قرار داده بودند به چنين عقيده اي رسيده بودند.

ايمان
امام براي همه مسلمين ثابت شده بود، چرا كه او براستي جز از خدا ترس و واهمه اي
نداشت و به اعتراف دوست و دشمن، ابرقدرت ها و ابرجنايتكاران را به عجز و ناتواني
واداشته بود، مگر جز با سلاح ايمان، امام مي توانست در مقابل تمام سلاح هاي مدرن
دنيا بايستد و هرگز نهراسد؟

امام
خود در سخنراني پس از حادثه 15 خرداد فرمود: «والله تعالي تاكنون نترسيده ام».
آري! واژه ترس در فرهنگ اين مومن واقعي اصلا وجود نداشت تا معنايي داشته باشد.

و
از نظر هجرت و جهاد، او در آغاز از تمام زشتي ها و كژي ها هجرت كرده و با نفس
اماره، جهاد و مبارزه مي كرد، كه اين مهمترين هجرت و جهاد بود و سپس از نظر ظاهري
نيز در راه خدا چندين بار هجرت كرد و آوارۀ وطن گشت و براي رساندن فرياد مظلوميت
اين ملت، حاضر شد از فرودگاهي به فرودگاهي ديگر برود و اهداف خود را به جهانيان
اعلام كند و اين معني بر كسي پوشيده نيست.

از
روزي كه امام را شناختيم، او را مي بينيم كه با تمام قدرت هاي فاسد و مستكبران و
زورمداران و سرمايه داران و ظالمان ـ در هر مقام و هر شكل ـ پيكار و مبارزه كرد و
لحظه اي از اين جهاد مقدس فرو گذار نشد. پس حق است اگر خداوند درجه و مقام او را
برتر از ديگران بداند و او را به رحمت و رضوان خويش بشارت دهد و نه يك جنت، كه جنت
ها و بهشت هاي جاويدان به او مرحمت فرمايد و او را براي هميشه در دنيا و آخرت،
سعادتمند و رستگار قرار دهد.

و
حق است اگر مردم در سوگ از دست رفتنش، خون گريه كنند و بر سرو سينه بزنند و
عاشوراها بر پا كنند چرا كه امروز در اسلام رخنه اي بزرگ وارد شده است كه هيچ چيز
آن را پر نخواهد كرد.

خداوندا
تو كه امام ما را رستگار دو جهان قرار داده اي و او را به رحمت و رضوانت نويد داده
اي و بهشت هاي جاويدان را نصيبش نموده اي و او را داراي اجر عظيم معرفي كرده اي،
پيروانش را كه اكنون در فراقش ـ دلسوخته و اشك ريزان ـ به ماتم نشسته اند، صبري
عطا فرما كه تحمل اين مصيبت بسي سنگين است و پاداشي به آنان مرحمت فرما كه آنان را
ـ همانند مرادشان ـ در دنيا و عقبي رستگار و سعادتمند نمايد و شفاعت رهبر را
نصيبشان كن و دعاي خير آن مرد الهي را در مورد آنان مستجاب فرما، آمين رب
العالمين.

 

 

/

فهرست

دانستنیهای از قرآن(امام رستگار شد)

سخنان معصومین(مرگ عالم)

عزاداری امام حسین(ع) میراث اصیل محمدی(ص)

از چه کسی تقلید کنیم؟                                        آیت
الله سیدجعفر کریمی

مرجعیت در پیام امام

رابطه حوادث با اعمال انسان                                آیت الله جوادی
آملی

آثار اعمال                                                     
آیت الله حسین نوری

وفات ابوطالب و خدیجه                                       حجة
الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

صبر و استقامت                                              
حجة الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری

غزلیات عرفانی از حضرت امام قدس سره

سرگذشتهای ویژه اززندگی حضرت امام رضوان الله
علیه    حجة الاسلام علی اکبرآشتیانی

جاودانگی راه امام                                                 حجة الاسلام اسدالله بیات

امت امام، اسطوره عشق و ایثار                                  حجة الاسلام
محمد تقی رهبر

شریک صلوات

گفته ها و نوشته ها

مشخصات کلی نظام آموزشی                                محمدرضا حافظ
نیا

پاسخ به نامه ها

جمعبندی اهم رویدادها

نگاهی به رویدادها

 

/

نگاهي به رويدادها

«انا لله و انا اليه راجعون»

*
امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و پيشواي مسلمين جهان در سن 89 سالگي در
ساعت 26/10 شب يك شنبه 14/3/68 به ملكوت اعلي پيوست.

*
سران سه قوه به مدت يك هفته را تعطيل رسمي و 40 روز در سراسر كشور عزاي عمومي
اعلام كردند.

*
وصيت نامه الهي ـ سياسي حضرت امام در مجلس خبرگان و توسط آيت الله مشكيني از مهر و
موم باز و قرائت شد.

*
ميليون ها تن از مردم داغديده ايران اسلامي از اولين ساعات بامداد امروز به محض
اطلاع از درگذشت جانگذاز و جانسوز رهبر انقلاب به شيون و زاري و سينه زني و
سوگواري پرداختند.

14/3/68

*
بزرگترين تشييع تاريخ، امروز با بدرقه پيكر مطهر امام برگزار شد. در اين تشييع
بزرگ بيش از ده ميليون نفر از عزاداران پيرو امام شركت داشتند.

*
حضور ميليون ها تن كه از سراسر كشور براي تشييع پيكر مطهر امام به تهران آمده
بودند مصلي را با زنجير انساني به بهشت زهرا متصل كرد.

*
آيت الله سيد علي خامنه اي با راي بيش از چهار پنجم اعضاء مجلس خبرگان به سمت رهبر
انقلاب انتخاب شد.

16/3/68

*
رئيس جمهوري و رئيس شيعيان پاكستان، چند تن از رهبران مجاهدين مسلمان افغانستان،
رئيس مجلس خلق الجزاير و هيات همراه، رئيس كنگره خلق ليبي و هيات همراه، وزير
خارجه هند و دو تن از وزرا و يك هيات عالي رتبه، روحانيون و انديشمندان مسلمان
انگليس، وزير مشاور در امور اجتماعي تركيه، وزير مشاور در امور خارجي كويت و گروهي
از مردم پاكستان و هم چنين معاون رئيس جمهوري اتيوپي و 220 خبرنگار، فيلمبردار و
عكاس رسانه هاي گروهي خارجي در مراسم تشييع پيكر مقدس حضرت امام شركت داشتند.

*
پرچم سازمان ملل به مناسبت ارتحال امام خميني نيمه افراشته شد.

17/3/68

*
چندين نفر از مردم داغديده كشور در سوگواريهاي امام به شهادت رسيدند.

*
دبيركل جمعيت هلال احمر: 14 هزار تن در مراسم وداع، تشييع، تدفين و سوگواري امام
مصدوم شدند.

*
2500 نفر از اساتيد، طلاب و روحانيون حوزه علميه قم به منظور شركت در مراسم هفتمين
روز رحلت حضرت امام خميني و هم چنين بيعت با رهبر جمهوري اسلامي ايران پياده عازم
بهشت زهرا شدند.

*
رئيس مجلس: انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري جمهوري اسلامي، دست آوردي عظيم و
نشات يافته از رهنمودهاي حضرت امام است.

*
سال وفات حضرت امام (1409 هجري قمري) به حروف ابجد برابر با «حجت الحق موسوي
خميني» و (1368 هجري شمسي) برابر با «هو المغفور» مي باشد.

20/3/68

*
حضرات آيات جوادي آملي، صانعي، نوري، شيرازي، شاه آبادي، شمس، طاهري و بني فضل
مقلدين حضرت امام را به تقليد از آيت الله العظمي اراكي ارجاع دادند و طبق فتواي
آيت الله العظمي اراكي مقلدين حضرت امام مي توانند بر تقليد از ايشان باقي بمانند.

*
دهها ميليون انسان عاشق در هفتمين روز رحلت حضرت امام خيمني، ضمن تجديد عهد با
امام به سوگواري پرداختند.

*
حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در مزار مطهر امام خميني: امام بزرگوار!
ارتحال شما به اندازۀ حيات شما به اسلام خدمت مي كند.

*
پيام آيت الله العظمي اراكي به آيت الله خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي ايران:
انتخاب شايسته جنابعالي به مقام رهبري جمهوري اسلامي مايه دلگرمي و اميدواري ملت
قهرمان ايارن است.

22/3/68

*
تاكنون صدها ميليون ريال براي بناي مرقد مطهر حضرت امام به حساب جاري 200 بانك ملي
واريز شده است.

*
حضرات آيات رضواني، قديري، خاتم و كريمي تقليد از آيت الله اراكي را صحيح اعلام
كردند.

*
هزاران تن از طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم و روحانيون 20 كشور جهان با آيت
الله خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي ايران بيعت كردند.

23/3/68

 

/

غم هجران

غم
هجران

 

ندارد
درد ما درمان دريغا                          
بماندم بي سروسامان دريغا

پس
از وصلي كه همچون باد بگذشت         درآمد
اين غم هجران دريغا

دريغا!
خبري به گوش رسيد كه اي كاش نمي رسيد، خبري كه دل از شنيدنش مي سوزد، و سيلاب اشك
از ديده روان مي گردد، خبري كه آتش غم را در دلهاي عاشقان شعله ور مي سازد، خبري
كه جگر از شنيدنش پاره پاره مي شود و روح تاب شنيدنش را ندارد. خبري كه كوه ها اگر
از شنيدنش به لرزه درآيند، و درياها در طوفان فرو روند و ستارگان از درخشش باز
ايستند و آسمان از شدت اندوه خون بگريد، عجب مدار.

خبر
چه بود؟ اي كاش زمان از حركت باز ايستاده بود تا ما شاهد چنين فاجعه اي نبوديم!
خداوندِ پرهيزكاري، گنجينه حكمت، پرچم سرافراز هدايت براي هر رهرو خداخواه، سرمشق
هر پارسا، الگوي هر آزاده، رادمرد ميدان جهاد و قيام، كعبه فضيلت و دانش، خورشيد
تابان تقوي و استقامت، سلاله پاك رسول خدا «ص» و فرزند راستين علي مرتضي «ع» و گل
خوشبوي گلزار حضرت زهرا «س»، امام هميشه جاودان امت، روح خدا، خميني عزيز به سوي
معشوق خود با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد سفر كرد.

خداوندا!
اين چه مصيبت سهمگيني بود كه هر غمزده و هر ماتمزده اي غم و درد خويش را فراموش
كرد.

وه!
كه اين شب هجران كه هرگز فجري به خود نخواهد ديد، چگونه گذشت؟

پيراسته
مردي كه همتا نداشت، ابر رحمتي كه همواره پيروانش را از علم و معرفت سيراب مي كرد،
نور هدايتي كه پردۀ سياه گمراهي را از سيماي گيتي مي ديد، شيرمردي كه از ديدن قامت
رسا و شنيدن سخنان غرّايش، لرزه بر اندام ديوان و ددان روزگار مي افتاد، بزرگ مردي
كه مجد و عظمتش زبان زد خاص و عام، دوست و دشمن، خودي و بيگانه بود، شخصيت والائي
كه پس از چهارده معصوم نه دانشمندي به دنائي و علم او نائل آيد و نه نيكمردي به
مرتبه او برسد و نه والا مقامي به مقام و منزلتش دست يابد، و هر چه دربارۀ او
بگويند و بگوئيم كم گفته ايم و حقش را ادا نكرده ايم.

او
بنده شايسته خدا، پناه دين، ياور قرآن، فرزند رسول الله «ص»، نايب بر حق امام زمان
«عج» و پارساترين پارسايان روي زمين بود پس چرا در عزايش خون گريه نكنيم و بر
فقدانش نوحه سرائي ننمائيم و در ماتم فراقش گريبان چاك ندهيم و در دوري سيماي
دلربايش بر سر و سينه نزنيم، حال آن كه خود را پس از او يتيم مي بينيم، يتيمان بي
پدري كه غبار غم بر چهره هامان نشسته و سيل سرشك از ديدگان حيرت زده مان روان
گرديده است؟!

تنها
نه دل به مهرتو سرگشته گشته است

هر
ذره اي زآب و گلم در هواي تُست

او
مصداق بارز آيه «و لقد كرمنا بني آدم…» بود، او انسان كاملي بود كه همانند جدش
اميرالمؤمنين عليه السلام صفاتي متضاد داشت: خضوع و كرنش در برابر حضرت ذوالجلال،
صلابت و خشونت در برابر ظالمان و ستيزه جويان. شبها در محراب عبادت گريان و نالان،
و روزها در برابر جباران و ستمكاران، نيرومندترين پهلوان. با كافران شديد و با
مومنان، رحيم و مهربان (اشداء علي الكفار رحماء بينهم). در برابر امامان شاگرد و
در قبال فقيهان و دانشمندان، استادي والا مقام. در مقابل جنايت كاران و ابرقدرتان،
انعطاف ناپذير و در كنار مظلومان و محرومان پدري شفيق و ياري صميمي.

درود
و سلام خداوند و پيامبران و فرشتگان و امامان بر روح و روان پاك تو باد اي پيشوائي
كه با نفس گرم مسيحائيت هزاران هزار مرده را زنده و خفته را بيدار نمودي و با
استقامت ابراهيميت از هر چه ضد خدا بود نلرزيدي و نترسيدي و راه خود را در ميان
فرسنگ ها سنگلاخ طي كردي و به سر منزل مقصود رسيدي و با نبرد موسائيت فرعونيان
زمان را به خاك مذلت نشاندي و شيطان بزرگ را سراسيمه در گرداب وحشت افكندي و سراسر
وجود طاغوتيان را غرق در اضطراب و سردرگمي ساختي. و با اخلاق زيبايت، قلوب
مسلمانان و مستضعفان گيتي را فتح كردي و ياد جدّت پيامبر «ص» را در دلها زنده كردي
و با شجاعت و شهامت علي وارث تمام توطئه ها و نقشه هاي خائنانه دشمنان اسلام را
نقش بر آب كردي و لحظه اي از پيكار با قاسطين و مارقين و ناكثين باز نايستادي و در
برابر تند باد حوادث خم به ابرو نياوردي.

و
با صبر و بردباري مجتبي گونه ات، براي رضاي خدا و خدمت به بندگان ستمديدۀ خدا، جام
هاي زهر از دست دوست و دشمن نوشيدي و راز دل سوخته ات را هرگز فاش نكردي و با قلبي
پرخون به ديار ابديّت روانه شدي.

و
با خروش حسينيت، تمام يزيديان را رسوا و مفتضح ساختي و در زير بمب ها و موشك هاي
دشمنان اسلام و قرآن، فرياد «هيهات منا الذله» ات دنيا را به حيرت و اعجاب وا
داشت.

و
با عبادت ها و ركوع و سجودها و قنوت هايت در سحرگاهان و نيايش ها و مناجات هاي شبانه
ات صحيفه سجاديه را زنده كردي و روح امام زين العابدين «ع» را از خود شاد و خرم
ساختي و مگر شب جراحي را از ياد مي بريم كه سُرم در دستت بود و با حالي نزار و
ناتوان در دل شب، بي خبر از خود، با خدايت راز و نياز مي كردي و نماز شب را با آن
حضور قلب مي خواندي.

و
با دانش فراوانت و احاطه ات بر علوم آل محمد پرده هاي جهل و خرافات را مانند دو جد
بزرگوارت امام باقر و امام صادق عليهما السلام از صفحه روزگار پس زدي و انوار
درخشندۀ علوم اهل بيت را در جهان گستردي. و مانند جدّ اطهرت امام كاظم سلام الله
عليه زندان را بر تحمل ذلت برگزيدي و «رب السجن احبّ الي» سر دادي و براي حفظ
اسلام، تا آخرين لحظه زنگي، زندان سياه دنيا را تحمل كردي.

و
در سياست و مردم داري و رتق و فتق امور، از امام رضا سلام الله عليه الگو و سرمشق
گرفتي و از اعمال و كردار آن حضرت، به خوبي الهام گرفتي و سياست را عين دين و دين
را عين سياست دانستي.

و
تو اي محبوب دلها سخاوت و بخشندگي را از امام جواد، صفاي دل را از امام هادي و
متانت و وقار را از امام عسكري عليهم السلام فرا گرفتي.

و
اما در محبوبيت و علاقه و دلبستگي ميليون ها دل عاشق، تالي تلو امام زمان صلوات
الله و سلامه عليه هستي تا آنجا كه شعار مردم اين مرزوبوم چنين شد كه اعلام كردند:
«بي عشق خميني نتوان عاشق مهدي شد». و اين عشق و علاقه به تو هرگز زدودني نيست و
هر چه از وفاتت بگذرد بي گمان نه تنها اين محبت كم نمي شود كه افزونتر خواهد شد
چرا كه تو هرگز نمرده اي و تا تاريخ زنده است تو زنده و جاويد هستي «ان الذين
آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّاً» و مگر در اولين اعلاميه ات در سال
41 شمسي از خدا نخواسته بودي كه «اللهم اجعل افئدة من النّاس تهوي الينا» و چه زود
مستجاب شد كه «افئدة الناس» و قلوب تمام مومنان را تسخير كردي و هر كه باور نداشت
روز تشييع جنازه مقدست اين علاقه متبادل ملت به تو را دانست كه خداي با لطف و
كرمش، آنان را در فراقت صبر و اجر عطا فرمايد.

غريبان
را دل از بهر تو خونست         دل خويشان
نمي دانم كه چونست

عنان
گريه چون شايد گرفتن            كه از دست
شكيبايي برونست

دگر
سبزي نرويد بر لب جوي           كه باران
بيشتر سيلاب خونست

 

و
اينك سخني با آيندگان: با شما سخن مي گويم كه نبوديد و اين حادثه جانگداز را
نديديد. اين مصيبت را تنها به اين خاطر يادآور مي شوم كه آن همه عشق و شور و هيجان
ملت را در سوك امام و مقتدايش دريابيد؛ البته هيچ قلم و بياني نمي تواند اين عشق
دروني را ترسيم نمايد و ما تنها براي ثبت در تاريخ، اشاره اي گذرا به آن همه تجليل
و تكريم مي نمائيم.

اخبار
ساعت هشت شب يكشنبه 14/3/1368 بود كه اعلام كرد: درمان امام دچار اشكال شده است و
از مردم خواست براي سلامتي و بهبودي امام دعا كنند. هنوز اخبار به پايان نرسيده
بود كه مردم، فوج فوج، سراسيمه و مضطرب در مساجد و تكايا و حسينيه ها براه افتادند
و دستها به دعا و نيايش به سوي قاضي الحاجات بلند شد و نواي محزون «امن يجيب»
دلباختگان امام، سراسر فضاي ايران را پر كرده بود، طلاب عزيز حوزه علميه قم را مي
ديديم كه با پاهاي برهنه به سوي حرم مطهر حضرت معصومه «س» مي دويدند و اشك ريزان،
شفاي امام را از خداوند مي خواستند، زنها را مي ديديم كه در آن دل شب، كودكان
خردسال خود را بر دست گرفته، به عنوان شفاعت به پيشگاه خداي متعال، براي شفاي امام
دعا مي كردند، پيرمردان عصا بدست، خواب از ديدگان پريده، با حالي دگرگون و منقلب
همگام با ميليونها زن و مرد جوان، دستها به دعا بلند كردند و بهبودي امام را از
خداي منان مسئلت نمودند ولي تقدير چه بود؟ گويا تقدير الهي بر اين تعلق گرفته بود
كه دعاي پير جماران بر دعاي تمام مردم غلبه كند و اين دعا مستجاب شود كه فرموده بود:
«اي مردم! از خدا بخواهيد اين بار مرا بپذيرد» و شايد فرشتگان و ارواح شهيدان
انقلاب، آسمان ها را آزين بندي كرده بودند و آمادۀ استقبال باشكوه از امام امت
بودند و چنين هم شد.

در
ساعت 26/10 همان شب، خداوند اين بنده شايسته و عبدصالحش را پذيرا شد و شهداي عزيز
با روح و روان، اين روح بزرگ الهي را در آغوش كشيدند و بدين سان عزيز عزيزان و
نورچشم ملت ايران و اميد تمام مستضعفان جهان، پس از اداي تكليف و انجام وظيفه به
بهترين وجه، با قلبي آرام و دلي شاد و نفسي مطمئن، از جان گذشت و بديدار جانان رفت
و عاشقانش را در اين سوك بزرگ نشاند و نه تنها ايران بلكه جهان اسلام سياه پوش شد.

آري!
ساعت چهار صبح يكشنبه بود كه راديو را روشن كرديم، نواي قرآن به گوشمان رسيد ولي
صدايش خيلي غمناك و محزون بود. قرآن هم چنان تا ساعت هفت بامداد ادامه داشت، تا
مردم آماده شنيدن آن خبر دردناك باشند و سرانجام در ساعت هفت بامداد، گوينده اخبار
در حالي كه بغض گلويش را گرفته بود، گريه كنان اين خبر ناگوار را به مردم داد. يك
باره صداي شيون و فرياد مردم غمديده بلند شد و فضاي ايران پر از آه و ناله گشت.
فرداي آن روز (روز دوشنبه 15/3/68) جنازه امام را براي وداع مردم درمصلاي بزرگ
تهران در يك اطاقك شيشه اي گذاردند و از امت حزب الله خواستند براي آخرين ديدار با
محبوب خود به مصلاي تهران بروند. هنوز جنازه به مصلا نرسيده بود كه سيل جمعيت به
مصلا سرازير شد، اشك ريزان و بر سر و سينه زنان، زن و مرد مسلمان ايران براي وداع
به مصلا رفتند و هر لحظه فشار جمعيت بيشتر مي شد، آخر بنا بود آخرين ديدار داشته
باشند، ولي چگونه ممكن بود كه عاشقان را از معشوق جدا كرد؟!

ديده
از ديدار خوبان بر گرفتن مشكل است

هر
كه ما را اين نصيحت مي كند، بي حاصل است

ساربان
آهسته ران كارام جان در محمل است

اشتران
را بار بر پشت است و ما را بر دل است

گر
به صد منزل فراق افتديمان ما و دوست

هم
چنانش در ميان جان شيرين منزل است

و
چنين هم بود. آن قدر نسبت به رهبر و پيشواي خود اخلاص و وفا داشتند كه در همان روز
8 نفر جان خود را از دست دادند و دهها نفر مجروح گشتند.

روز
بعد، روز نماز گزاردن بر امام و تشييع جنازه اطهرش بود. حتي خبرگزاريهاي خارجي نيز
نتوانستند دروغ بگويند و ناچار اعلام كردند: بيش از ده ميليون نفر براي تشييع
جنازه امام، از مصلا تا بهشت زهرا (مكان مرقد مقدس) در حركت بودند. آن قدر صداي
شيون و ضجه و فرياد بلند بود و مردم ديوانه وار بر سر و صورت خود مي زدند كه گوئي
28 صفر است و تازه خبر وفات پيامبر اكرم «ص» را به مردم داده اند. من گمان نمي كنم
اگر پيامبر «ص» يا هر يك از امامان معصوم عليهم السلام وفات كرده بود و مردم مي
خواستند تشييع كنند، بيش از اين توان تجليل و تعظيم داشتند.

هرگز
كسي توان ندارد، آن شور و احساس و اندوه و عزا را توصيف كند. عاشورا از نو به پا
شده بود ولي با اين تفاوت كه آنجا سيدالشهداء عليه السلام بي ياروياور بود و اينجا
پيروان راستينش، با خلوص تمام، جسد پاك فرزندش را بر ديده گذارده، و با آه و حسرت
به خاك سپردند. آفرين بر شما شيعيان حسين بن علي «ع» كه امروز صادقانه پاسخ به
نداي آن حضرت داديد و بي گمان روح مقدسش را شاد كرديد. به اميد اين كه راه آن حضرت
را نيز با استفاده از رهنمودهاي امام خميني «قدس سره» براي هميشه بپيمائيد و هدفش
را كه همان احياي دين و زنده نگهداشتن اسلام و قرآن است، دنبال نمائيد انشاءالله.

پاسدار
اسلام، اين مصيبت سهمگين و ضايعه جبران ناپذير وفات بزرگ پاسدار اسلام، و پرچمدار
عدالت و آزادي، نور چشم مظلومان و محرومان و اميد تمام مستضعفان جهان، حضرت امام
خميني رضوان الله عليه را به تمام مسلمانان و ستمديدگان و مستضعفان گيتي تسليت عرض
نموده، صبر و اجر براي همگان مسئلت مي كند.

آجركم
الله يا مولانا صاحب العصر «عج» في هذه المصيبة العظمي.

 

/

«تداوم انقلاب جهاني اسلام»

«تداوم انقلاب جهاني اسلام»

ميراث
حقيقي امام خميني «رضوان الله عليه»

جمع
بندي اهم رويدادهاي اين شماره به واقعه اي اختصاص دارد كه بنظر نمي رسد تاريخ
انقلاب رويداد و خبري مهم تر از آن را به خود ديده باشد يا ببيند براستي كدام
رويداد براي مسلمين جهان تكادهنده تر از خاموش شدن چراغ عمر نايب امام زمان
ارواحنالتراب مقدمه الفداء كدام خبر براي پيروان اسلام ناب محمدي(ص) اسف بارتر از
عروج ملكوتي بزرگ عارف مبارزه جوي عصر حاضر؟ كدام رخداد براي مستضفين و محرومان
جهان بي قرار كننده تر از فقدان رهبر و منجي شان از چنگال مستكبران و جباران عالم
و كدام واقعه براي صاحبان زر و زور و تزوير مسرت بخش تر از مرگ سردار مبارزه بر
عليه اسلام آمريكايي، تنها مي توان اين ناله امت قهرمان و شهيد پرور كشورمان را در
داغ اين ضايعه جبران ناپذير تكرار كرد كه پدر انقلاب رفت و ما يتيم شده ايم. داغ ناشي
از اين واقعه بر روي سينه همه سنگيني عظيمي را سبب گشته كه نمي توان در ارتباط با
آن سخن گفت جز: «انا لله و انا اليه راجعون».

جريان
كه با اعلام خبر جراحي موفقيت آميز دستگاه گوارش امام خميني در دوم خرداد ماه شروع
شد، موج گستررده اي را در داخل و خارج كشور ايجاد كرد. اطلاعيه هاي پزشكان معالج
امام در سراسر ميهن اسلاميمان بر پايي مراسم دعا براي سلامتي امام را به همراه
داشت اما بيگانگان كه براي زمان مرگ امام لحظه شماري مي كردند و در ده سال گذشته
چندين بار خبر در گذشت امام خميني را داده بودند، اين بار با استناد به خبرهاي
رسمي ايران پيرامون خون ريزي دستگاه گوارش امام، به انتشار اكاذيب و تحليل هاي خود
مبادرت ورزيدند و از آن به عنوان مساله اي كه ايجاد شكاف در راس نظام و آغاز جنگ
قدرت را به دنبال خواهد داشت، نام مي بردند.

مجله
اشپيگل چاپ آلمان در 8/3/68 در مقاله اي پيرامون وضعيت مزاجي امام نوشت:

«…
هفته گذشته ايراني ها براي نخستين بار تائيدي مبني بر جدي بودن بيماري سرنگون
كنندۀ شاه تا چه حد جدي مي باشد دريافت داشتند… اطباء حدس زده و مي گويند طبق
تجارب قبلي … رهبر شيعيان بعد از چنين عملي بيش از چهار تا پنج ماه عمر نخواهد
كرد. زمان طولاني فوت آيت الله قوي اراده، در تهران سبب تشديد نبرد بر سر قدرت
گرديده است…».

فاينالشان
تايمز چاپ لندن نيز در 3/3/68 در اين باره نوشت:

«…
با رحلت آيت الله خميني، شكايت بزرگي در راس سيستم سياسي ايران ايجاد خواهد شد.
بيانيه هاي رسمي و نيز گزارش هاي رسانه هاي خبري ايران حاكي از آن است كه پر كردن
اين شكاف امكان پذير نخواهد بود…».

در
اين تبليغات از چند تن از مسئولين كشور و فرزند امام به عنوان كساني كه در اين جنگ
قدرت شركت دارند نام برده مي شد.

گروههاي
ضد انقلاب نيز كه تحت حمايت ابرقدرتها و دشمنان انقلاب به مقابله با نظام جمهوري
اسلامي فرا خوانده شده و اكثرا توسط رژيم عراق سازماندهي شده اند، لحظه مرگ رهبر
كبير انقلاب را لحظه فروپاشي نظام و زمان به قدرت رسيدن خود تصور مي كردند.
منافقين با چنين تصور و توهمي در تاريخ 7/3/68 يك گردهمائي بزرگ! را از نيروهاي
نظامي خود در عراق ترتيب داده و سركردۀ آنان طي سخناني تاكيد كرد كه نيروهاي نظامي
سازمان بايستي براي شرايط مرگ (امام) خميني كاملا آماده باشد. وي به نيروهايش خبر
مي دهد كه مرگ (امام) خميني به عنوان بالاترين نقطه آمادگي در مردم ايران براي
استقبال از عمليات منافقين خواهد بود!

اين
گروهك هم چنين در 5/3/68 اعلام حمايتي را از پارلمان اروپا كسب كرده بود در يك جمع
بندي كلي هم چيز را براي انجام اقدامي اساسي بر ضدانقلاب آماده مي ديدند و
راديوهاي بيگانه در بخشهاي مختلف خبري خود مبادرت به انتشار خبر اعلام آماده باش
اين گروهك و پخش نقطه نظرات ديگر مخالفين نمودند. حتي اظهارات يكي از مخالفين را
در حال نوشيدن شامپاين پيرامون مسائل ايران پخش كردند. اين در حالي بود كه منابع
اطلاعاتي سيا زمان فوت امام را پائيز 68 اعلام كرده بودند.

 

خبر
رحلت امام و انعكاس آن در داخل و خارج

اطلاعيه
پزشكان معالج امام در بعداظهر شنبه 13/3/68 مردم ايران را كه اخبار بهبودي امام را
دنبال مي كردند نگران نموده و همه به انحاء گوناگون درصدد كسب خبر نسبت به اين
مساله بودند. صداي جمهوري اسلامي صبح روز يكشنبه خبر تكان دهنده و دلخراش ارتحال
امام خميني را با پخش تلاوت آيات قرن از ساعات اوليه بامداد به اطلاع مردم رسانيد.
البته تا ساعت 00/7 بامداد صرفا از راديو، قرآن پخش مي شد و مطلبي در مورد علت آن
گفته نشد، اما مردم با توجه به اطلاعيه شب گذشته پزشكان معالج، موضوع را متوجه
شدند. راديوهاي بيگانه تا زمان اعلام خبر رسمي اين واقعه در ساعت 00/7 هيچ گونه
مطلبي در اين باره منتشر نساختند. اما پس از اعلام اين خبر از راديو ايران، و در
حالي كه امت داغدار در ماتم بزرگ رهبر خويش خون مي گريستند، مهمترين حجم خبري و
تحليلي خود را به مساله آغاز جنگ قدرت در بين سران جمهوري اسلامي ايران اختصاص
دادند. راديوهاي بيگانه خبر از تشتت و تفرقه شديد در نظام و از هم گسيخته شدن تمام
كارها مي دادند. آنان با نامبردن از اشخاص در جناح هاي مختلف جنگ و خونريزي هاي
زياد بخاطر قدرت را پيش بيني كرده و نامشخص بودن وضعيت قانون اساسي را به عنوان
دليلي در تشديد اين درگيريها بر مي شمردند.

تشكيل
جلسه فوري مجلس خبرگان و انتخاب آيت الله خامنه اي به عنوان رهبر آن هم با سرعتي
فوق العاده، مساله اي بود كه تاثير گسترده اي در خارج از مرزها به جاي گذاشت. امت
داغدار در توديع و تشييع چندين ميليوني پيكر مطهر امام و حضور يك پارچه مردم سراسر
كشور در مراسم مختلفي كه براي برگزار مي گرديد، به گونه اي مشتاقانه و متعهدانه
حضور مي يافتند كه تمامي خبرنگاران و نمايندگان كشورهاي جهان را به تعجب واداشت.
اين دو مساله تقريبا اكثريت رسانه هاي گروهي بيگانه و نيز وابستگان آنها در داخل
را دچار حيرت نمود اما هم چنان به طرح مساله جنگ قدرت در بين سران كشور پرداخته و
با نام بردن از افرادي از مسئولين كشور و نيز از جريان هايي هم چون روحانيون
مبارز، دفتر تحكيم وحدت دانشجويان به عنوان جريان هاي راديكال و تندي كه با رهبري
جديد مخالفت خواهند كرد، انتظار تفرقه و تشتت در صفوف نيروهاي وفادار به انقلاب و
نظام را مي كشيدند. اعلام حمايت ها از سوي اقشار مختلف مردم تحت عنوان «بيعت با
رهبري» حركت ديگري در جهت تداوم انقلاب و خط امام محسوب مي شد. افرادي كه بيگانگان
به عنوان رهبران جناح تندرو در داخل حاكميت ايران از آنان نام مي بردند جزو اولين
كساني بودند كه با رهبري جديد بيعت كردند. روحانيون مبارز و دفتر تحكيم وحدت و
ديگر گروهها نيز با انتشار بيانيه و حتي برگزاري راه پيمايي، با رهبري جديد بيعت
كرده و مراتب اطاعت خود از اوامر رهبري را به عنوان وظيفه اي شرعي و قانوني، اعلام
كردند. اين حركت ها نمايش وحدت كلمه در صفوف ملت به حساب آمده و دشمنان انقلاب را
از ايجاد شكاف در شرايط كنوني بازداشت.

مجموعه
اين مسائل باعث شد تمامي آن نقشه هايي كه دشمنان انقلاب براي صيد اين كشور با گل
آلود كردن آب ـ به هنگام رحلت امام ـ لحظه شماري مي كردند، نقش بر آب شد و همان
گونه شد كه امام خميني پيش بيني كرده بودند:

«…
من به شما عرض مي كنم كه اگر خداي نخواسته اسلام در ايران سيلي بخورد در همه دنيا
سيلي خورده و بدانيد كه به اين زودي ديگر نمي تواند سرش را بلند كند. اين الان يك
تكليف بسيار بزرگي است كه از همه تكاليف بالاتر است: حفظ اسلام در ايران و حفظ
اسلام در ايران به وحدت شماهاست. هيچ كس نمي تواند در اين كشور كودتا كند، با وضع
فعلي هيچ كس نمي تواند. آن روز كه اختلاف پيدا شد بين شما، آن روز بدانيد كه اين
شياطين كه نشسته اند آنجا و نگاه مي كنند آن شياطين يك كودتاچي درست مي كنند، مي
تراشند، اختلاف اين كار را مي كند و ما اميدواريم كه اين وحدت محفوظ باشد…».

 

خط
بعدي بيگانگان، بي محتوا كردن انقلاب

پس
از گذشت چند روز از ارتحال جان سوز امام خميني راديوهاي بيگانه خط مرموزي را در
دستور كار خود قرار داده اند و آن اين خط است كه انقلاب اسلامي را به صورتي مطرح
نمايند كه آرمان هاي بلند امام و انقلاب نظير صدور انقلاب، حمايت از مظلومان و
مستضعفين جهان، برقراري عدال اجتماعي، جنگ فقر و غنا و كلا مبارزه با اسلام
امريكايي و سرمايه داري در تمامي ابعاد سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي در اين
طرح ها به صورتي بسيار ضعيف و كمرنگ درآيد و به جاي آن در بعد سياسي برقراري گرگ و
ميش ـ تجديد رابطه با امريكاـ سياست واقع گرايي و واقع بيني كه از ديدگان آنان
نرمش در مقابل زورگويي ابرقدرتهاست، در بعد اجتماعي و داخلي بازگشت به اسلام
شاهنشاهي و همان رفاه طلبي هاي زمان طاغوت، در بعد اقتصادي بازگذاشتن دست سرمايه
داران غارتگر و محروم ساختن پابرهنگان از حقوق خويش و در بعد فرهنگي از بين بردن
آن فلسفه و فرهنگي كه امام رسول آن بودند، مي باشد. در بعد نظامي نيز ضمن ضعيف
خواندن ايران، مسئولين را تشويق به تامين تسليحاتي از دنياي غرب مي نمايند.

نمونه
هايي از اين خط كه توسط راديوهاي بيگانه دائما تكرار مي شود، تا اندازه اي نشان
دهندۀ اين خطر مي باشد:

راديو
بي بي سي با بيان مقاله اي از هفته نامه آبزرور چاپ لندن در 21/3/68 چنين مي گويد:

«…
زمان آن رسيده است كه سالهاي تاريك انقلاب پشت سر گذاشته شود و سران حكومت ايران
اكنون بايد با مسائل جدي كشور مواجه شوند… ايران اگر مي خواهد موضع خود را در
خاورميانه حفظ كند به سلاح هاي جديد نياز دارد…».

هفته
نامه انگليسي ساندي تلگراف طي مقاله اي تحت عنوان «تا كي آيت الله خميني خواهد
توانست فرمانروايي خود را از قبر ادامه دهد؟ به شكلي موذيانه آن خط را اين گونه
القاء مي نمايد:

«…
تا زماني كه رهبران فعلي حكومت ايران آن قدر به خود اعتماد پيدا كنند كه راه و روش
خاص خود را برگزينند، احتمال تخطي از راه و روش (امام) خميني ناچيز است…».

يك
هفته نامه انگليسي ديگر به نام ساندي تايمز در 21/2/68 نويد بازگشت  به اسلام سازش را اين چنين نوشته:

«…
اكثر ايرانيان خواستار بازگشت به اسلامي رئوف و متسائلند…» در چنين شرايطي
منافقين نيز اعلام مي كنند كه همه آن چيزهايي كه قبل از مرگ امام گفته بودند را
تغيير داده و اعلام مي نمايند كه براي تمركز بيشتر تلاشهايشان پخش برنامه هاي
تلويزيوني از داخل خاك عراق و انتشار نشريه شان را قطع مي نمايند.

در
همين زمان «بوش» رئيس جمهور امريكا در صحبت خود در 21/3/68 به مساله 9 گروگان
امريكايي در لبنان اشاره كرده و اعلام مي كند كه اگر آنها آزاد شوند، روابط امريكا
و ايران بهبود مي يابد.

راديو
امريكا نيز در همين روز با پخش مطالب مختلفي از تحليل گران خود، سعي فراوان در
القاء همان خط به شنوندگان خود مي نمايند. حتي يكي از اين تحليل گران به نام
«هانتر» مي گويند: «… ايرانيان روشن فكر مي دانند كه دشمني آشكار با امريكا چه
هزينه سنگيني از نظر منافع ملي ايران متوجه آن كشور كرده است…».

راديو
اسرائيل با پخش سخنان اوري لوبراني كه سفير اسرائيل در ايران زمان شاه بوده و هم
اكنون هماهنگ كنندۀ عمليات اسرائيل در لبنان مي باشد، پيرامون اوضاع ايران بعد از
امام خميني به همان خط از بعد فرهنگي و اجتماعي چنين اشاره ميكند:

«…
آيت الله خميني تعيين كنندۀ فلسفه زندگي در كشور تحت لواي حكومت اسلامي بود. آقاي
لوبراني پيش بيني مي كند كه جنبه هاي مذهبي در ايران در يك روند بسيار تدريجي از
زندگي روزمرۀ ايرانيان رخت خواهد بست ولي نبايد گفت كه با درگذشت آيت الله، انقلاب
اسلامي نيز مرده است زيرا حكومت اسلامي در ايران كاملا ريشه دوانيده. اين ده سال
وقت براي اين امر كافي بوده و مسلما نمي توان اين ريشته قوي را طي يك روز از زمين
بيرون كشيد. اما از آن جا كه به هر حال با طبيعت انساين روبرو هستيم بايد توجه
داشت كه بخش بزرگي از ايرانيان هنوز زندگي پيش از دوران انقلاب اسلامي فراموش
نكرده و حسرت آن زندگي را دارند…».

و
با اين سخنان به شنوندگان خود چنين القاء مي نمايد كه با مرگ امام مردم به طرف
اسلام سرمايه داري و رفاه طلبي رجعت خواهند كرد.

سخناني
كه از طرف برخي از مسئولين كشور پيرامون تداوم انقلاب جهاني اسلام به رهبي آيت
الله خانه اي و بالاخص سخنان رهبري جديد پيرامون در پيش گرفتن خط اصيل امام امت و
رفتن در مسير دلخواه امام خميني يعني پياده كردن اسلام ناب محمدي (ص) در تمامي
ابعاد و مبارزه با اسلام آمريكائي و سرمايه داري، در تمامي ابعاد، از سوي راديوهاي
بيگانه به مثابه اقدامي تلقي شد كه آنان را در پيگيري آن خط، در صورت تداوم ممكن
است دچار ترديد نمايد. آيت الله خامنه اي اظهار داشتند كه: «هيچ چيز براي حفظ اصول
كم نداريم و مردم ما امروز مقاوم ترند». اين حركت كه ادامه راه انقلاب و خط امام
است توسط رهبري جديد اعلام گرديده و قول داده شده كه پيگيري گردد و تمامي وحشت
استكبار جهاني نيز همين است. آنان انتظار داشتند كه با مرگ امام، انقلاب اسلامي در
چارچوب مرزهاي ايران محصور و محدود گردد و در داخل نيز به دليل مشكلات اقتصادي و و
… نيروهاي حزب اللهي هر روز بيش از پيش محدود گردند و زمينه براي بازگشت وضع
سابق را فراهم آورند.

همه
اقشار بايد با آگاهي به اين خطر، حمايت خود را از خط رهبري جديد كه تداوم خط امام
خميني را نويد داده اند ادامه داده و از هيچ كوششي در اين راستا دريغ نورزند و همه
توفيق آيت الله خامنه اي را براي حركت در جهت آرمان هاي امام خميني كه همان آرمان
هاي اسلام ناب محمدي (ص) است از درگاه خداوند مسئلت داريم.

لازم
است در پايان تذكري مهم و برادرانه به دولت خدمتگزار و دست اندركاران امور اجرائي
كشور داشته باشيم بالاخص برادراني كه در وزارت خارجه و يا كلا در ارتباط با
كشورهاي جهان در چارچوب مسائل سياسي ـ اقتصادي ـ نظامي مشغول انجام وظيفه مي
باشند.

برادران!
ابعاد جهاني انقلاب اسلامي از اهميتي يكسان و حتي افزونتر از بعد داخلي آن
برخوردار مي باشد.

اكنون
تهاجم دنياي غرب به ايران انقلابي پس از امام خميني، تهاجمي هم جانبه و پر قدرت
است. اگر ديروز با تاليف و انتشار كتاب كفرآميز «آيات شيطاني» نبي اكرم (ص)را هتك
كردند و بعد از فتواي الهي سياسي امام خميني «ره» به دفاع همه جانبه از نويسنده
مرتد آن پرداخته و دوازده كشور عضو جامعه اقتصادي اروپا را به خيال حصر سياسي
اقتصادي ايران فرا خواندند، امروز در همان خط و جهت، تصميم گرفته اند كه اعتقادات
قلبي و ايماني اين ملت را با موذيگري مورد هتاكي قرار دهند. از يك سو رسانه هاي
گروهي و تبليغاتي غرب از سوگواري و عزاداري ميليونها ايراني در سوگ رهبر كبير
انقلاب با عباراتي هم چون «ديوانگي»، «جنون»، «فناتيك» و … ياد مي كند، و از سوي
ديگر روساي كشورهاي غربي بدون اعلام هيچ گونه اظهار تاسف و تسليتي، گستاخانه نويد
داده اند كه به ايران باز خواهند گشت و تغيير حركت نظام را از خط امام به خط سازش
با غرب به يكديگر تبريك مي گويند، حتي سفراي دو كشور فرانسه و آلمان با وقاحت هر
چه تمامتر به تهران بازگشته و اين بازگشت را در راستاي «خط جديد كشورهاي غرب پس از
امام خميني» ذكر كرده اند و عدم مخالفت مسئولين سياست خارجي كشورمان با اين مسئله
و عدم برخورد جدي با آنها ممكن است در نزد آنان به مثابه ملايم شدن ايران در قبال
غرب تلقي گردد فلذا احترام به مقدسات ملت و از آن جمله اعلام تسليت و اظهار
ديپلماتيك همدردي با ايران به عنوان اصل اوليه ارتباط ديپلماتيك با اين كشورها
بايستي مورد توجه قرار گيرد. و به آنان تفهيم شود كه نظام جمهوري اسلامي به راهي
جز راهي كه امام خميني براي آن معين كرده اند، قدم نخواهد گذاشت و غرب آرزوي سلطه
مجدد بر ايران اسلامي را به گور خواهد برد والسلام.

 

 

/

تكليف مقلّدين، پس از رحلت امام «ره»

تكليف
مقلّدين، پس از رحلت امام «ره»

«انا
لله و انا اليه راجعون»

سپاس
و ستايش بي حدّ و حصر، خداي مهربان و منان را بر آن چه بر ما فرو فرستاده و مي
فرستند از نعمت ها و مصيبت ها، از دست آوردها و فقدانها، از خوشي ها و ناخوشي ها
كه آن چه ما را ناخوش آيد، از ديدگاه تنگ و محدود مادي ما است و آن چه از خداوند
به ما مي رسد، خير و رحمت است، و اگر بر ما مصيبت عظماي فقدان پدر دلسوز امت و
امام و پيشوا و رهبر مسلمانان جهان، صبر و تحمل خويش را از دست داده، فرياد و فغان
بر آورده ايم، هرگز نه از روي اعتراض به تقدير و قضاي الهي است، بلكه براي قدرداني
و تجليل از نعمت عظماي ولايت است كه سالياني از وجودش بهره مند شديم و آن چه خير و
بركت مادي و معنوي داريم، از پرتو وجود پرفيض آن عبدصالح خداوند است؛ بنابراين،
شكر آن نعمت ما را به اين بي تابي واداشته و گرنه خود آن پيشواي عارفان ما را
آموخته بود كه در برابر خواست خداوند نه تسليم باشيم ـ كه تسليم روش بيچارگان و
درماندگان است ـ بلكه راضي و خشنود و سپاسگزاريم باشيم كه مقتضاي معرفت است.

خدايا!
به ما توفيق ده كه نام و ياد و راه آن عارف و عاشق دلسوخته ات را هرگز فراموش
نكنيم و هم چنان رهنمودهاي آسماني او چراغ فروزان ما در اين راه پرخطر باشد.

خداوندا!
آن مشتاق لقاي خويش را كه سوز اشتياق از زبان و ديده اش نمايان بود، هر چه بيشتر
از شراب طهور لقاء ـ كه نهايت آرزويش بود ـ بنوشان و ما را از شفاعتش برخوردار
فرما.

پروردگارا!
او به ما عشق تو آموخت و از آن چه نه در راه رضاي تو است برحذر داشت. او فروزنده
ترين مشعل راه تو پس از انبياء و ائمه عليهم السلام بود. او را در جوار رحمت واسعه
خويش به آن چه سزاوار رحمت تو است، منعم و خشنود بگردان.

اماما!
گرچه امت از فراقت چون سپندي بر آتش است ولي هرگز تو را مرده نخواهد دانست؛ مرگ
كوچكتر از آن است كه آن وجود نافذ و گسترده را از ميان اين امت ببرد. پيامهايت،
سخنرانيهايت، فرمان هايت، وصيتت، خشم مقدست، فريادت،‌ اخمت، لبخندت و هر گونه حركت
و سكونت براي ما درس زندگي است.

به
راستي زبان و قلم از بيان اين غم عاجز است ولي آن چه آن رح مقدس و بزرگ را آرامش و
رضايت مي بخشد، پيروي از راه روشن و نوراني او است كه همان راه انبياء و اولياء
است. هرگز آواي دلنشين «خميني رهبر» نبايد فراموش شود؛ او هميشه رهبر و راهنماي ما
است و بحمدالله خط رهبري آن مقتداي عظيم الشان در رهبري شاگرد مكتب و تربيت شدۀ
دست او ادامه يافته و بايد هم چنان اين خط روشن و روشني بخش محفوظ بماند
انشاءالله.

 

راه
امام

البته
نبايد تصور كرد كه راه امام راهي ساده و آسان است؛ راه امام همان راه پيامبر (ص)و
راه اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهم السلام است، راه امام راه همه انبياء و
اوليائ است، راه امام راه شهداء و جانبازان و اسيران است، راه امام راه سخت كوشان
در راه خدا است، راه امام هرگز با رفاه طلبي و شعرت خواهي و دنياپرستي و خوشگذراني
همراه نيست، اميدواريم كه خداوند به ما لياقتي عطا كند كه به جِّد پيرو راه او
باشيم.

همه
آحاد ملت به خصوص مسئولين نظام و روحانيون در وضعيت فعلي، وظيفه اي بسيار سنگين تر
از پيش دارند. همه بايد سعي و تلاش كنيم كه در محدودۀ وظايف خويش، پاسدار امانتي
باشيم كه آن رادمرد الهي به دست ما سپرد. امروز احساسات مردم به شدت برانگيخته شده
است و توجه همگان به وحدت كلمه و تائيد نظام و تعظيم شعائر دين بالا رفته است؛
بايد اين شور انقلابي را حفظ كنيم و اين احساسات پاك را ارج نهيم. هر مسئول در
اداره و هر روحاني در مركز فعاليت خويش كاري كند كه كمترين لطمه و صدمه اي به اين
روحيه رو به رشد مردم بزند، خيانت به اسلام و مسلمين كرده و گناهش از بدترين گناه
ها خواهد بود. همه بايد در حفظ اين وحدت و هماهنگي و توجه به دين و شعائر ديني
بكوشيم و فداكاري كنيم. كسي كه امروز با كم كاري يا گران فروشي يا بي اعتنايي به
ارباب رجوع يا هر كار ديگر، خدشه به وجهه انقلاب و اسلام سر بزن، دشمن اسلام و
مسلمين است.

 

اطاعت
از رهبري جديد

امروز
از همه وظائف، مهم تر و واجب تر، تائيد رهبري جديد و اطاعت از اوامر ولي امر است.

حضرت
آية الله خامنه اي چهره اي است شناخته شده و روشن. او هميشه در كنار حضرت امام
«قدس الله روحه» و مورد توجه عميق و گستردۀ حضرت امام بوده اند و خوشبختانه مراجع
تقليد و فقها و مجتهدين حوزه نيز فضل و كمال و لياقت ايشان را اعلام نمودند و ديگر
هيچ جاي تشكيك براي بيماردلان باقي نمانده است. انسان از چنين انتخاب و چنين روندي
كه پي آمد، احساس مي كند خداوند مهربان، پشتيبان اين انقلاب است و به اين مرز و
بوم و اين ملت فداكار و خداجوي، لطف و عنايت ويژه اي مبذول فرموده است كه چنين فرد
شايسته اي با چنين وحدت كلمه اي، رهبري نظام را بر عهده گرفته است.

ما
ترديدي نداريم كه ايشان بهترين و لايقترين فردي است كه مي تواند ادامه دهندۀ خط
امام باشد. خودش از نظر فضل و كمال و فقاهت و درايت و تدبير و سياست و سائر شئون،
واجد بهترين شرايط براي رهبري است و سفارش و تاكيد حضرت امام «رضوان الله عليه» بر
لياقت او، مزيد اطمينان خاطر و تائيد و توجه مراجع تقليد و مجتهدان حوزه نيز مطلب
را كاملا تثبيت مي نمايد. به خصوص پيامي كه «حضرت آية الله العظمي اراكي» دام ظله
براي ايشان فرستادند كه گذشته از تائيد و اعلام لياقت و كفايت ايشان در مقام
رهبري، نكته اي را تذكر دادند كه براي رهبري نظام بايد هميشه مورد توجه قرار گيرد
و آن اين كه: «در مشتبهات، مشورت مراجع و فقها، راهگشا است».

اين
نكته مطلبي را گوشزد مي كند و آن اينكه: لازم نيست هميشه رهبري جامعه، خود به
تنهايي واجد همه تخصص هاي لازم براي رهبري باشد. ما بايد اين توقع را كه ديگر فردي
جامع همه ابعاد همانند حضرت امام «قدس سره» پيدا شود، كنار بگذاريم. نه در طول
تاريخ ـ‌ پس از معصومين ـ چنين فرد كامل و خارق العاده اي ديده شده و نه ظهور چنين
فردي در آينده، احتمالي است كه بتوان براساس آن، طرحي ريخت و قانوني تصويب كرد؛ او
به حق يك استثنا بود.

بنابراين،
نبايد قانون مربوط به «رهبري نظام» وابسته به پيدايش چنين فرد نابغه و فوق متعارف
باشد، بلكه بايد از تخصص هاي گوناگون استفاده شود، البته نه به صورت شورائي زيرا
آن قاطعيت لازم ـ كه در رهبري مورد نياز است ـ در شورا به دست نمي آيد، بلكه بايد
رهبر نظام، فردي باشد كه از نظر فقاهت و درايت در احكام شرع و هم چنين سياست و
اطلاع از اوضاع سياسي جهان و مسائل اجتماعي و هم چنين از نظر عدالت و ورع و تقوي
در حدّ كفايت باشد و در كنار او از تخصص هاي مختلف فقهي و سياسي و اجتماعي و
اقتصادي استفاده شود، بلكه حتي در مسائل فقهي نيز از تخصص هاي مختلف استفاده گردد.
مسائلي كه تاكنون در حوزه ها از نظر فقهي مورد بحث و كاوش قرار گرفته، بيشتر مربوط
به عبادات و بخشي از معاملات متعارف است و اما مسائل اقتصادي پيچيدۀ امروز با توجه
به روابط اقتصادي بين المللي و گستردگي مشكلات اقتصادي جامعه و هم چنين مسائل
سياسي اسلام و حتي مسائل جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، كمتر مورد بحث بوده و
چون نياز چنداني از نظر عملي احساس نمي شده، به طور اجمال از كنار آن گذشته اند.
لازم است افراد خاصي وقت خود را صرف بحث عميق فقهي براساس كتاب و سنت و اصول و
قواعد شرعي در مورد اين گونه مسائل ـ‌كه هر كدام نياز به حوزه اي خاص و تخصصي ويژه
دارد ـ‌ بنمايند.

اميد
است با نياز مبرمي كه اكنون احساس مي شود، حوزه ها زير نظر وليّ امر مسلمين و
رهبري جامعه اسلامي به اين كار مهم بپردازند و برنامه هاي گسترده و دقيقي براي
پيشرفت سريع و همه جانبه اي در اين زمينه ها به مورد اجرا گذاشته شود انشاءالله.

 

بقاء
بر تقليد

مساله
ديگري كه بايد در اين جا تذكر داده شود، مساله بقاء بر تقليد است. در مذب شيعه
اثني عشري «اصولي» ظاهرا اجماع است بر اين كه تقليد ميت ابتداء جايز نيست.
بنابراين، كساني كه پس از وفات حضرت امام «قدس سره روحه» مكلف مي شوند يا تاكنون
تقليد نكرده اند، نمي توانند از آن حضرت تقليد كنند و بايد از يكي از مراجع زنده
تقليد نمايند.

ولي
كساني كه در زمان حيات حضرت امام، مقلد ايشان بوده اند، بنابر فتواي اكثر فقها مي
توانند بر تقليد آن حضرت باقي بمانند ولي در اينجا ميان فقها اختلاف است كه آيا در
همه مسائل مي توان باقي بر تقليد مجتهد سابق بود يا فقط در مسائلي كه مقلد به آنها
در زمان حيات آن مجتهد عمل كرده است. حضرت امام نظر مباركشان اين بد كه اگر مقلد
در بعضي از مسائل به فتواي مجتهد سابق عمل كرد است، پس از وفات او مي تواند در همه
مسائل به تقليد او باقي بماند چه مسائلي كه به آنها عمل كرده و چه مسائلي كه هنوز
به آنها عمل نكرده است ولي بعضي از فقهاي حاضر، بقاء بر تقليد را فقط در مسائلي
جايز مي دانند كه مقلد به آنها قبلا عمل كرده است.

به
هر حال كسي كه مي خواهد به وظايف شرعي خود عمل كند يا بايد مجتهد باشد و خود وظايف
خود را به طوري كه حجّت شرعي داشته باشد، تشخيص دهد يا بايد احتياط كند و آن چه را
احتمال مي دهد وظيفه است انجام دهد يا بايد از مجتهدي كه كارشناس مسائل فقهي و
وظايف شرعي است، تقليد كند و نظر او را حجت شرعي خود در پيشگاه خداوند بداند. پس
اگر كسي بخواهد اكنون باقي بر تقليد حضرت امام باشد، بايد در اصل مساله بقاء بر
تقليد كه آيا جايز است يا نه و تا چه حدي جايز است، از يك مجتهد زنده تقليد نمايد
زيرا آن چه مسلما حجت است، فتواي مجتهد زنده است و نمي توان براساس فتواي مجتهد
سابق بر فتواي او باقي ماند.

 

تكليف
مقلّدين پس از امام

در
تشخيص مجتهدي كه جامع الشرايط باشد و بتوان از او تقليد كرد، بايد مكلف يا خود اهل
اطلاع و خبره باشد و مجتهدان حاضر را بشناسد يا به اهل خبره و اطلاع مورد اطمينان
و اعتماد مراجعه كند آن چه اكنون از سوي مجتهدان خبره و باتقوي كه مسائل حوزه و
جامعه اسلامي را كاملا مورد توجه قرار داده اند منتشر شده، حاكي از اتفاق آراء عده
زيادي از مجتهدان عدول و مطلع و دورانديش است كه اسوۀ زهد و تقوي و پارسائي و
يادگار سلف صالح، حضرت آية الله العظمي شيخ محمد علي اراكي معروف به «عراقي» ادام
الله ظله، بهترين و مناسب ترين فرد از ميان مجتهدان حاضر براي تقليد است.

بدون
شك شهادت اين آقايان، حجت شرعي است و همه مي توانند از ايشان تقليد كنند و كساني
كه سابقاً مقلد حضرت امام «قدس الله نفسه الزكيه» بوده اند، مي توانند طبق فتواي
آقاي اراكي، به تقليد حضرت امام ـ چه در مسائلي كه عمل كرده اند و چه در مسائلي كه
عمل نكرده اند ـ‌ باقي باشند و مي توانند در بعضي مسائل باقي بر تقليد حضرت امام و
در بعضي ديگر مقلد ايشان باشند.

ممكن
است بعضي از افراد در طول اين مدت كه تكليف مقلدان حضرت امام «قدس الله روحه» روشن
و اعلام نشده بود، به اشتباه يا به پيروي از بعضي تبليغات يا به هر دليل ديگر از
كساني تقليد كرده باشند كه لياقت مرجعيت را ندارند؛ اين گونه افراد بايد بدانند
تقليد آنها صحيح و مجزي نيست و بايد براساس حجت شرعي و اعلام نظر اهل خبرۀ عدول و
آگاه از مسائل شرعي و اجتماعي تقليد كنند. نبايد تصور شود كه چون تقليد شده است،
رجوع و عدول از آن تقليد مثلا اشكال دارد؛ چنين نيست و حتي اگر تقليد براساس
راهنمائي صحيح و معتبري صورت بگيرد ولي بعدا به شهادت اهل خبرۀ عدول، اعلميت ديگري
معلوم گردد، رجوع به تقليد او لازم است، گرچه بعضي در شرط اعلميت تشكيك فرموده اند
ولي مقلد نمي تواند ابتداء به فتواي غير اعلم تقليد غير اعلم را جايز بداند، يا
بايد احتياط كند و اخذ به فتواي مطابق احتياط، او را ملزم به تقليد اعلم مي كند،
يا بايد گفت: در مسائل تقليد بايد براساس حكم عقلايي كه رجوع جاهل به عالم را لازم
مي داند عمل كند و قدر متقين آن رجوع به اعلم است.

به
هر حال در اين موقعيت حساس نبايد از كيد و دسيسه مراجع استمعار ساخته ـ به فرمودۀ
حضرت امام قدس سره ـ غافل بود. كساني كه علني و مخفيانه به نظام حكومت اسلامي
خيانت مي كنند و روابط مشكوك با استعمارگران دارند، نبايد در جامعه هوشيار و تيز
بين ما بتوانند رخنه كنند. انقلاب اسلامي، معياري دقيق و روشن براي شناخت ياران و
دشمنان استعمار است؛ پس كساني كه از فرصت ها سوءاستفاده كرده و به انقلاب به هر
نحوي لطمه مي زنند، حتي اگر با سكوت و عدم تائيد باشد، بدون شك وظيفه استعماري
خويش را انجام مي دهند.

 

بيوگرافي
آية الله العظمي اراكي

در
خاتمه لازم است شمه اي از بيوگرافي حضرت آية الله العظمي اراكي را بياوريم تا براي
افرادي كه از اين چهرۀ مقدس ـ كه مايه افتخار روحانيت است ـ اطلاع كافي ندارند،
مفيد و سودمند باشد:

آية
الله العظمي حاج شيخ محمد علي اراكي فرزند مرحوم حجة الاسلام آقاي حاج ميرزا آقا
فراهاني است كه از علماي اراك بوده اند. آقاي اراكي در سال 1312 قمري در اراك
متولد شده و تا سال 1340 در آنجا در محضر اساتيد گرانقدري مانند مرحوم حاج شيخ
جعفر، مرحوم سلطان العلماء، مرحوم آية الله حاج سيد محمدتقي خوانساري بهره مند گرديد.
و پس از آن براي تكميل دروس فقهي خود راهي شهر مقدس قم شد و در طول ساليان دراز با
تدريس علوم و معارف اسلامي در حوزه علميه قم، شاگردان ارزشمندي تربيت كرد.

اين
وجود پرفيض در مدت حضور خود در حوزه علميه قم با شخصيت هاي برجسته اي چون آيات
عظام: خوانساري، حجت، صدر و حاج شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه علميه قم، پيوسته
ارتباط تنگاتنگ علمي و فقهي داشته و از نظريات ارزشمند آنان بسي استفاده كرده است.

اين
وجود پر فيض كه اينك 97 سال از زندگي پر بركت خود را سپري كرده است، علاوه بر
حاشيه بر عروة، داراي تاليفاتي ارزنده در فقه و اصول مي باشد كه در حوزه هاي علميه
مورد استفاده اساتيد و فضلا قرار مي گيرد.

آية
الله العظمي اراكي با رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني «قدس سرّه» آشنائي و انس
نزديك داشتند و اين آشنائي تداومي پنجاه ساله دارد. ايشان دربارۀ مرحوم امام چنين
فرموده بود:

«…
ما در مدت پنجاه سال كه با اين شخص بزرگ آشنائي پيدا كرده ايم. جز تقوي و ديانت و
سخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگي قلب و كثرت ديانت و جديت در علوم نقلي و عقلي و
مقامات عالي و و… در او نيافتيم و نديديم. مردي باتقوي به تمام معني و مردي
فداكار اسلام به تمام معني… او همانند جدش علي بن ابي طالب عليه السلام است».

اين
بزرگوار، با پشتوانه عظيم علمي و فضائل و كرامت هاي انساني مورد احترام حضرات آيات
عظام،فضلا، مدرسين و روحانيون حوزه علميه مي باشند.

 

/

اولين پيام رهبر جمهوري اسلامي آية الله خامنه اي

اولين
پيام رهبر جمهوري اسلامي آية الله خامنه اي

بسم
الله الرحمن الرحيم و به نستعين

ملت
شريف و عزيز ايران! امت سرافراز و قهرمان، مردم آگاه و نستوه، برادران و خواهران
هم ميهن و مسلمان. خبرگان منتخب مردم در اجلاس فوق العادۀ خود كه بلافاصله پس از
اعلام مصيبت جانگداز فقدان رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت
امام خميني قدس الله نفسه الزكيه برگزار كرد، اين جانب را به عنوان رهبري نظام
جمهوي اسلامي ايران برگزيده است. اين، مسئوليتي عظيم و امانتي گران و آزمايشي بزرگ
است كه فقط با تائيدات الهي و توجه و د عاي حضرت ولي عصر روحي فداه و پشتيباني و
حمايت شما صاحبان اصلي انقلاب و كشور، مي توان بر دوش گرفت و به سر منزل رسانيد و
از آن سربلند بيرون آمد.

اكنون
پس از رحلت رهبر فقيد و عزيز ما حضرت امام خميني قدس سه همه ما گنجينه اي بس
گرانبها از نمونه هاي رهبري بي نظير آن بزرگمرد تاريخ و آن چهرۀ استثنائي دوران
معاصر، در اختيار داريم. امام خميني شخصيتي آن چنان بزرگ بود كه در ميان بزرگان و
رهبران جهان و تاريخ به جز انبياء و اولياء معصومين عليهم السلام به دشواري مي
توان كسي را با اين ابعاد و اين خصوصيات تصور كرد. ‌آن بزرگوار قوت ايمان را با
عمل صالح، و ارادۀ پولادين را با همت بلند، و شجاعت اخلاقي را با حزم و حكمت، و
صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت، و صفاي معنوي و روحاني را با هوشمندي و
كياست، و تقوي و ورع را با سرعت و قاطعيت، و ابهت و صلابت رهبري را با رقت و عطوفت
و خلاصه بسي خصال نفس و كمياب را كه مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممكن است
در انسان بزرگي جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصيت آن عزيز يگانه،
شخصيتي دست نيافتني و جايگاه والاي انساني او جايگاهي دور از تصور و اساطير گونه
بود. او رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ايران و اميد روشن همه مستضعفان
جهان و به خصوص مسلمانان بود. او عبد صالح و بندۀ خاضع خدا و نيايشگر گريان نيمه
شب ها و روح بزرگ زمان ما بود او الگوي كامل يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر
اسلامي بود.

او
به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز در آورد، و او ملت ايران را
از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت و خودباوري بخشيد، و اوصلاي
استقلاب و آزادگي را در سراسر جهان سرداد و اميد را در دلهاي ملل تحت ستم جهان
زنده كرد، و او در عصري كه همه دست هاي قدرتمند سياسي براي منزوي كردن دين و
معنويت و ارزشهاي اخلاقي تلاش مي كردند، نظامي براساس دين و معنويت و ارزش هاي
اخلاقي پديد آورد و دولت و سياستي اسلامي بنيان نهاد، و او جمهوري اسلامي را ده
سال در ميان طوفان هاي سهمگين و حوادث سرنوشت ساز، قدرتمندانه اداره و حراست و
هدايت كرد و به نقطه اي مطمئن رسانيد، ده سال رهبري او براي مردم و مديران ما،
يادگاري فراموش نشدني و ذخيره اي بس گرانبهاست.

رهبري
نظام جمهوري اسلامي اكنون با اين ذخيرۀ ارجمند و تمام نشدني و نيز با آن تصوير
والا و دست نيافتني از شخصيت رهبر كبيرمان روبرو است.

نه
اينجانب كه طلبه كوچك با كاستي ها و قصورهاي فراوان است و نه هيچ فرد ديگري در
جمهوري اسلامي قادر نيست كه به قله آن شخصيت ممتاز و استثنائي دست يابد و خود را
با پدر و معمار انقلاب اسلامي و سازنده و پردازندۀ جمهوري اسلامي مقايسه كند. او
آن نخستين بود كه دومين نداشت و فاصله ميان او وامثال اين جانب فاصله اي ژرف و
ناپيمودني است. ليكن اكنون اين فرصت بزرگ و استثنائي براي امثال اين جانب وجود
دارد كه از آن ذخيرۀ بسيار گرانبها همه چون وديعه الهي و الهامي معنوي بهره مند
گرديم.

اينجانب
كه خود را شاگردي متواضع و فرزندي مطيع و مريدي دلباخته آن روح الله مي دانم اين
توفيق را داشته ام كه در تمام مدت ده سال و چند ماه پس از ورود رهبر كبير به ايران
تا لحظه عروج آن روح ملكوتي، از آن سرچشمه فياض سيراب شده و لحظه لحظه جريان مبارك
آن هدايت الهي را با همه وجود لمس كنم. سخن و اشارات او، انديشه و نصيحت او، دستور
و توصيه او، و بالاخره عمل و رفتار او عطيه هاي گوناگوني بود كه سخاوتمندانه از آن
قله مصفا مي جوشيد و معدودي از ياران او را كه در دامنه بودند پيوسته بهره مند مي
كرد.

درس
او تنها آن نبود كه در حوزۀ علميه از او فرا گرفتيم يا در دوران شانزده ساله
مبارزه از دور و نزديك به جان نوشيديم، بزرگترين و ماندگارترين درس او آنها بود كه
در اين ده سال هم چون آيات حكمت به جان و دل خريديم و در لوح ضمير ثبت كرديم. به
كمك و ارادۀ الهي هيچ حادثه و هيچ انگيزه اي نخواهد توانست آن را كه بخشي از وجود
ماست از ما جدا كند و اين جانب در مسئوليت خطير و جديد خود ملتزم و متعهدم كه مو
به مو آن درس هاي الهي را به كار بندم.

اكنون
كه تكليف خطير و بار سنگين اين امانت الهي به وسيله خبرگان و برگزيدگان ملت به اين
جانب محول شده است، لازم مي دانم در اين روزهاي حساس و فراموش نشدني توجه همه آحاد
ملت عزيز و مسئولان كشور را به نكاتي جلب كنم:


دشمنان زخم خورده و كمين كردۀ انقلاب سال ها انتظار چنين روزهايي را كشيده اند و
اكنون هم چون خفاشاني كه غروب خورشيد را انتظار مي برند در صدد تحركات خبيث و پليد
خود مي باشند. اگر چه طوفان احساسات مقدس ملت كه اين روزها هم چون آتشفشاني فضاي
كشور را گداخته، به بدخواهان و فتنه انگيزان داخلي و نيز به دشمنان كينه ورز خارجي
مجال هيچ گونه شرارت نخواهد كرد و هر حركتي بر عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي را كه
ارزنده ترين ميراث رهبر كبير و فقيد ماست به آتش خواهد كشيد، ولي حفظ آمادگي و
هشياري و حضور در صحنه و حساس بودن در برابر تحركات مشكوك، امروز از جمله فرايض
عمومي است.

استكبار
جهاني از لحظه پيروزي انقلاب اسلامي تا كنون هرگز سوداي تضعيف بلكه محو جمهوري
اسلامي را از سر بيرون نكرده، هم چنان كه از هيچ اقدام ممكن و مقرون به صرفه نيز
در اين راه خودداري نورزيده است و تا آن گاه كه ملت و مسئولان جمهوري اسلامي
پايبند به استقلال و عزت ملي و اصول اسلامي خود مي باشند. اين انگيزه را در خود
نگاه خواهد داشت منتهي به فضل و مدد الهي و بنابر قوانين خلقت و تاريخ، در برابر
عزم و اراده و آمادگي ملت، كاري از او ساخته نبوده و كيد و مكر  او به جائي نرسيده است، و خواست خداوند همواره
نيز همين گونه خواهد بود انشاءالله. لذا اين جانب از همه آحاد ملت و اقشار گوناگون
مي خواهم كه حفظ آمادگي و هشياري و توجه به توطئه هاي دشمنان را فريضه انقلابي خود
بدانند و نيات پليد دشمنان را از موضع گيريهاي سياسي و تبليغاتي جهاني آنان و نيز
شايعه پردازي ها و ايجاد مضيقه هاي اقتصادي كشف كنند و بدانند كه در صورت آمادگي و
هشياري، همه توطئه هاي دشمن خنثي مي گردد و پيروزي از آن ملت ايران خواهد بود.


همان طور كه رهبر كبير و عزيز ما بارها تكرار مي كردند و در وصيت نامه سياسي ـ
الهي خود نيز بر آن تاكيد ورزيده اند وحدت كلمه و وحدت صفوف ملت ما كه رمز پيروزي
انقلاب بود، رمز بقاء و سلامت و تداوم آن نيز هست. تقسيم شدن ملت به گروهها، و
دسته هاي متعارض و عمده كردن اختلافات كم اهميت و احساسات غير منطقي و به فراموشي
سپردن اصول مهمي كه ميان همه ملت ما و لااقل ميان اكثريت عظيمي از آنان مشترك است
و به فراموشي سپردن حضور دشمن و خطرات جبران ناپذير ناشي از آن، بزرگترين فاجعه
براي ملتي است كه مي خواهد حق تضييع شدۀ خود را احياء كند و خود را از وابستگي به
بيگانگان برهاند. ما با راه درازي كه به سوي آيندۀ درخشان كشور و ملتمان در پيش
داريم و با دشمنان عنودي كه مايلند به هر قيمت ما را از پيمودن اين راه و رسيدن به
آن آينده مانع شوند، به حكم عقل و دين و تجربه بايد صفوف خود را مستحكم و يكپارچه
كنيم و از اختلافات بپرهيزيم.

دوگونگي
سليقه ها و حتي بينش ها در هنگامي كه اصول مشتركي همه ملت را به يكديگر از بن و
بنياد پيوند مي دهد، به هيچ وجه نبايد به معارضه و جدال بيانجامد.

در
اين دوران حساس كه سياست هاي بيگانه از مدت ها پيش به خود وعده داده بودند كه در
آن شاهد اختلافات شديدي ميان ملت ما باشند، برادران و خواهران عزيز هم ميهن بايد
بيش از هميشه به حفظ وحدت و هماهنگي اهتمام ورزند و مانند گذشته، دشمنان اسلام و
ايران را مايوس كنند. شايسته است كه علماء اعلام و ائمه محترم جمعه و گويندگان
اسلامي و طلاب و دانشجويان عزيز و نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و روشن فكران
و نويسندگان و هنرمندان، اين حقيقت والا را با هزار زبان براي همه روشن و همه را
بدان اشاره كنند.


از اوائل پيروزي انقلاب، يكي از توطئه هاي دشمنان كه سعي مي شد به وسيله عناص خائن
در داخل كشور به مرحله اجرا درآيد. به ركود كشيدن كارهاي كشور و تعطيل حركت و
توليد و آفرينش و نوآوري علمي و عملي بود. خوشبختانه با هشدارهاي مكرر حضرت امام
قدس سره الشريف و هشياري و آگاهي مردم همواره اين توطئه خباثت آميز كه به زبان هدف
هاي انقلاب و بر ضد آسايش و رفاه عموم است، خنثي مي گرديده است. در اين برهه حساس
كه دشمنان بيش از هميشه به خرابكاري در نظام جمهوري اسلامي مي انديشند لازم است كه
با هوشياري عموم ملت، اين توطئه نيز خنثي گردد. امروز بايد علي رغم خواست دشمن،
چرخ هاي نظام جمهوري اسلامي بهتر و روانتر از هميشه حركت كند، بايد روند توليد
داخلي اعم از توليدات كشاورزي و صنعتي شتاب گيرد و دستگاه هاي اداري و دولتي و
نهادهاي انقلابي، حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي و مراكز تحقيقاتي، موسسات فرهنگي و
هنري، روند حركت خود كفائي در ارتش و سپاه و ساير مراكز توليدي، مراكز كسب و پيشه
وري و ديگر بخش هاي دولتي و غير دولتي كه به نحوي در ادارۀ امور كشور و تامين
نيازهاي حال و آينده جامعه نقش دارند، با همتي بلندتر و انگيزه اي بيشتر از گذشته
به كار مشغول باشند. اين جانب از همه كساني كه در تنظيم و ادارۀ امور جاري كشور
نقشي بزرگ يا كوچك دارند، از كارگران و عناصر فني، كشاورزان و روستائيان، مديران و
كاركنان دولتي، علماء اعلام و روحانيون محترم، دانشگاهيان و دانشجويان، كسبه و
پيشه وران، نويسندگان و گويندگان و هنرمندان، نيروهاي ملح و قواي نظامي انتظامي،
مسئولان نهادهاي انقلابي و ديگران صميمانه درخواست مي كنم كه با توجه به اين كه
امروز اهتمام دشمنان نسبت به ما مضاعف است آنان نيز كار و تلاش خود را مضاعف كنند
و در فضايي آكنده از صفا و خلوص و همكاري و هوشياري، دشمنان را از تعرض به جمهوري
اسلامي مايوس كنند. مخصوصا از دولت محترم و مجلس معظم شوراي اسلامي كه هر يك به
نحوي با برنامه هاي پنج ساله بازسازي كشور ارتباط دارند اين مسئله را مشمول اهتمام
شايسته خود بنمايند.

4ـ  نيروهاي مسلح بيش از ديگر قشرها و ماموران نظام
جمهوري اسلامي، لازم است به آمادگي و استعداد انساني و ابزاري خود اهميت دهند. اگر
چه تجربه ده سال گذشته به همه دشمنان ما نشان داده است كه تهاجم نظامي به ملت و
كشور انقلابي ما، موجب خسران و سرافكندگي خود و آن مهاجمان خواهد شد. با اين حال
از آن جا كه تعلل هاي زياد در عمل به قطعنامه 598 از طرف مقابل ديده شده فلذا با
تاكيد بر اين كه ما به طور قاطع طرفدار استقرار صلح با ثبات و با دوام در منطقه مي
باشيم ضروري است آمادگي و استعداد نيروهاي نظامي به طور كامل حفظ شود، ارتش و سپاه
دو بازوي نيرومند نظام اند و لازم است با تبادل همكاريها ميان آن دو، روز به روز
توانائي و استعداد و قدرت آنها افزوده شود و بسيج مستضعفين كه همواره مايه مباهات
بوده بايد تقويت گردد.


حضرات ائمه محترم جمعه و نمايندگان سياسي و مالي حضرت امام قدس سره در مراكز استان
و شهرستان ها و مراكز خارج كشور و دستگاههاي دولتي و نهادهاي انقلابي و ارتش
جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته انقلاب اسلامي و ژاندارمري و
شهرباني جمهوري اسلامي و هلال احمر و اوقاف و دبيرخانه مركزي ائمه جمعه و مطبوعات
و نمايندگان روحاني دانشگاه ها كلا در مسئوليت هاي خود ابقاء مي گردند. و لازم است
به وظايف مقررۀ خود با كمال اهتمام و دقت اشتغال داشته باشند. از حضرات ائمه محترم
جمعه چه منصوبين به حم حضرت امام قدس سره الشريف و چه منصوبين دبيرخانه مركزي ائمه
جمعه تقاضا مي كنم كه در اين روزهاي حساس و مهم ضمن تسليت به ملت عزيزمان كه پدر
مهربان خود را از دست داده اند و تشكر از اين همه ابراز وفاداري و اخلاص، همگان را
به حضور در صحنه و حفظ دست آوردهاي انقلاب و وحدت كلمه دعوت و به تقوا و توجه و
توكل به خدا توصيه نمايند.


اين جانب به طور ويژه به فرزندان شاهد و خانواده هاي معظم شهدا و اسرا و جانبازان
و نيز به خود دلير مردان اسير كه هنوز اسارت را تحمل مي كنند و نيز به جانبازان
عزيز كه مورد عطوفت ويژۀ رهبر كبيرمان بودند صميمانه تسليت عرض كرده و صبر و
بردباري آنان را به خاطر فقدان پدر مهربان و رئوف، و عالي قدرشان از خداوند شكور و
منان مسئلت مي نمايم هم چنين به همه ملت بزرگ و رشيد و وفادارمان كه حقيقتا با
ابراز وفاداري شورانگيز خود در اين چند روز، انقلاب و اسلام را سرافراز و روح بزرگ
رهبرمان را شاد كردند، با همه وجود تسليت مي گويم و به آنان عرض مي كنم كه شا ملت
بزرگ با اين صفا و فداكاري به حق شايسته الطاف الهي هستيد و اميدوارم مشمول بركات
دائمي پروردگار و شاهد پيروزي نهايي و وصول به هدف هاي متعالي رهبر فقيد عزيزمان
باشيد.


وظيفه خود مي دانم احترام و قدرداني عميق خود را نسبت به بيت معظم و خاندان جليل
رهبر كبير و فقيدمان به ويژه يادگار عزيز و محبوب ايشان جناب حجة الاسلام آقاي حاج
سيد احمد خميني براز دارم. همه كساني كه به امام عزيزمان عشق و ارادت داشته اند
بايد بدانند كه سلامت و نشاط امام عزيز در طول سال هاي متمادي مديون زحمات و تلاش
هاي فداكارانه فرزند گرامي ايشان است و اگر فعاليت دلسوزانه و هوشمندانه و مديريت
هاي همراه با ابتكار ايشان در ادارۀ محيط كار و زندگي حضرت امام نمي بود شايد ما
از مدتها پيش از نعمت وجود و حضور رهبر كبيرمان محروم مي شديم.

اين
جانب ضمن تشكر و قدرداني فراوان از ايشان و عرض مجدد تسليت به مناسبت اين مصيبت
عظيم و اين غم جانكاه، از خداي متعال توفيقات روز افزون ايشان را مسالت مي كنم. هم
چنين وظيفه خود مي دانم كه از برادران فداكار تيم پرشكي و پزشكان معالج و مراقب
حضرت امام قدس سره چه آنان كه در طول ساليان گذشته به طور مستمر و با تلاش اعجاب
انگيز به مراقبت و درمان معظم له اشتغال داشتند و چه آنان كه در عمل جراحي اخير به
صورت شبانه روزي و فارغ از استراحت و نيازهاي شخصي به درمان معظم له پرداختند و
همه دستياران و كمك كارانشان صميمانه تشكر كنم.

در
پايان لازم مي دانم بر اين نكته تاكيد كنم كه خلوص و وفاداري و عشق و ايماني كه
شما ملت عزيز در اين امتحان بزرگ الهي از خود نشان داديد يكي از درخشان ترين و
ماندگارترين يادگارهاي عظمت شما و رهبر كبيرتان خواهد بود. به حق بايد گفت كه
امامي آن چنان را امتي اين چنين شايسته است. اميد و اطمينان داشت كه تائيد الهي
شامل حال شما خواهد بود. و بي شك پيروزي نهائي كه عطيه الهي به مومنين مقاوم و
متوكل است با حفظ ايمان و روحيه مقاومتي و توكل به آنان ارزاني خواهد داشت.

انه
ولي التوفيق

سيد
علي خامنه اي

18
خرداد 68 / چهارم ذيقعده الحرام 1409

 

/

خاطراتي از آخرين روزهاي زندگي امام

خاطراتي
از آخرين روزهاي زندگي امام

در
ميزگردي كه خدمتگزاران مباشر و نزديك حضرت امام آقايان: حاج مصطفي كفاش زاده، حاج
عيسي، بهاءالديني،ميريان و سليماني در آن شركت داشتند، بنابراين شد كه آخرين
خاطرات از آخرين روزهاي زندگي پر افتخار رهبر معظم ايران و پيشواي مسلمانان جهان
حضرت امام خميني رضوان الله عليه را براي ملت ايران و امت اسلام بازگو نمايند تا
الگو و سرمشقي براي مردم و تاريخ باشد.

البته
چون امام متعلق به همه امت اسلامي بود، و رهنمودهاي آن بزرگمرد تاريخ معاصر براي
تمام مسلمانان بود، لذا مومنين و متعهدين به اسلام، همه افتخار خدمتگزاري آن
بزرگوار را در حد شنيدن و بكار بستن آن رهنمودها و ارشادات داشتند، ولي بي گمان
يكي از والاترين سعادت ها اين بود كه برخي افتخار خدمتگزاري مستقيم و بدون واسطه
را داشتند و همان گونه بسياري از اوضاع زندگي و طرز معاشرت و جزءجزء حركات و سكنات
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براي ملت اسلام حجت و سند است و با توجه به اين
كه مرحوم امام خميني نيز دين جدش را احيا كرد و موبمو سنتهاي حسنه پيامبر عظيم
الشان اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه هداه سلام الله عليهم را اجرا نمود و
سرآغاز نقطه عطفي را به وجود آورد كه انشاءالله تا قيام حضرت ولي عصر عجل الله
فرجه ادامه خواهد داشت، بنابراين، يقينا همه ملت اسلام و آزادگان جهان اين توقع را
از ما دارند كه از ذكر هيچ چيز در رابطه با معظم له حتي ريزترين مسائل فروگذار
نباشيم و چه بسا ساده ترين اموري كه براي ما عادي و معمولي بوده و آن قدر جلوه
نداشته است ولي در آينده و تاريخ مورد بررسي و استناد و سرمشق بودن قرار خواهد
گرفت، لذا اين هديه تسلي بخش را به امت پاسدار اسلام تقديم مي كنيم.

در
آغاز سخن، حاج عيسي در حالي كه اشك مي ريخت و بغض گلويش را گرفته بود، شمه اي از
گذشته امام و اهميت دادن آن حضرت به قرآن و ذكر و دعا را بيان كرد و اين كه در
آخرين روزها لحظه اي از ذكر حضرت حق جل شانه غافل نبود و همواره آسايش خود را در
راه خدمت به بندگان خدا كنار گذارده بود و حتي در روزهاي اخير امام يا مشغول قرآن
خواندن و يا مشغول بررسي گزارشات كشور بود، آن گاه چنين گفت: صبح شنبه (آخرين روز)
ديدم حال امام نسبتا خوب است، كنار تخت رفتم، با سختي گوشه چشمش را باز كرد و با
اشاره به من فرمود: «علي (نوه كوچك امام) را بياور كه ببوسمش». و اين آخرين بار
بود كه امام با نوه اش وداع كرد.

آخرين
شبي كه امام در منزل بود و مي خواستند ايشان را به بيمارستان ببرند، من و دكتر
كنار امام ايستاده بوديم. خانم (همسر امام) داشتند مي آمدند، سر پله ها كه رسيده
بودند امام فرمود: «خانم! خداحافظ، شما ديگر زحمت نكشيد» ايشان ظاهرا متوجه نشد،
يكبار ديگر امام فرمود: «خداحافظ، شما نيائيد» و بار سوم در حالي كه دست به سينه
مباركشان گرفته بود، خيلي مودبانه فرمودند: «خداحافظ، خانم!» امام هميشه با احترام
و خيلي مودب با همسرشان صحبت مي كردند، همان طور كه با همه مردم مودب بودند.

سليماني
ـ امام هر وقت كاري را به ما كه افتخار خدمتگزاري آن حضرت را داشتيم، ارجاع مي
فرمود، همواره پوزش مي طلبيد و عذرخواهي مي كرد و جدا سفارش مي فرمود كه: «خودتان
را به زحمت نياندازيد» جمعه شب (يك شب قبل از وفاتشان) در بيمارستان، از ساعت 10
شب تا پنج صبح در خدمتشان بوديم، چند بار از خواب بيدار شدند و آب طلب كردند. آب
ميوه مي آورديم ولي مي گفتند: آب معمولي بدهيد و آب ميوه ميل نمي كردند. و چند بار
نيز از ساعت و وقت مي پرسيدند و مرتب مي گفتند: مواظب باشيد، نكند آفتاب بزند و
نمازم قضا شود! و در ضمن هر وقت كاري برايشان انجام مي داديم، حتي در آن ساعت هاي
آخر عمر، عذرخواهي مي كردند.

ميريان
ـ‌ دو هفته قبل از جراحي امام ـ‌ يك شب ناراحتي قلبي برايشان رخ داده بود، من و دو
نفر از دكترها و دو پرستار خدمت امام رسيديم. فورا آقا را بستري كردند و مشغول
معالجه شدند. همان طور كه آقا استراحت كرده بودند، وقتي فشار خونشان را مي گرفتند،
فرمودند: «هر چيزي پاياني دارد و اين هم پايانش است». من برگشتم گفتم: آقا! اين
حرفها را نزنيد. شما انشاءالله عمر زيادي خواهيد كرد. ما همه نگران شده بوديم ولي
باز هم امام فرمودند: «ديگر آخر كار است». وقتي برگشتيم، آن دو پرستار خيلي گريه
كردند ولي يكي از دكترها براي دلداري آنان شروع به تفسر و تاويل كردن كرد كه لابد
مقصود امام اين است كه ديگر مرض به پايان مي رسد و حالشان خوب خوب مي شود. اين
نخستين باري بود كه امام چنين حرفي مي زدند كه گويا ما را آمادۀ وفاتشان مي كردند.

روزي
هم كه داشتند براي آزمايش به طرف بيمارستان مي رفتند، كنار همين درخت توت (در
منزل) كه رسيدند باز هم اين حرف را تكرار كردند كه : «اين ديگر پايان كار است».

رحيميان
ـ همواره صبح ها كه براي دادن گزارشات كارهاي دفتر خدمتشان مي رسيديم، پس از دادن
گزارشها، چند سوال و جواب پيش مي آمد و سپس ما مشغول كارمان مي شديم و امام هم
مشغول مطالع بولتن هاي خبري و نامه هاي مهم. ولي اين چند روز آخر (قبل از رفتن
امام به بيمارستان) وضعيت امام را متفاوت با كل سال هاي متوالي كه خدمتشان بوديم،
يافتيم.

در
اين دو روز (يك شنبه، دوشنبه) قبل از جراحي امام، ايشان ديگر مطالعه نمي كردند. و
در چهرۀ مباركشان آثار تفكري عميق و تاملي شگرف مشاهده مي شد. من نمي توانم آن
وضعيت چهرۀ امام را ترسيم كنم و هيچ واژه اي نيست كه گوياي حالت امام در آن دو سه
روز باشد، قيافه امام به گونه اي بود كه گويا يك مسافرت طولاني در پيش دارد و
نگران حال خانواده اش و عزيزانش (كه همه ملت هستند) مي باشد.

كفاش
زاده ـ‌ در طول تقريبا چهار پنج سال گذشته، چندين بار امام در اين بيمارستان بستري
شدند و يك بار شايد به مدت يك ماه بستري بودند و ما هيچ موقعي نديديم كه امام طلب
مرگ از خدا بكنند ولي اين بار (بيماري اخير) بنده سه مرتبه از ايشان شنيدم كه خبر
مرگ خود را مي دادند. يك بار موضوعي پيش آمد كه امام فرمود: «خدا به من مرگ بدهد».

ــ
آن موضوع چه بود؟

ــ
امام مي خواستند به دستشوئي بروند و چون توان نداشتند كه خودشان بروند، من و يك
نفر ديگر زير بغل امام را گرفتيم و ايشان را به دستشوئي برديم. ايشان از آن غيرت
والائي كه داشتند، اين امر خيلي برايشان سخت و نگران كننده بود، لذا طلب مرگ از
خدا كردند. من عرض كردم: خدا نكند. خدا ما را مرگ دهد و شما ان شاءالله زنده باشيد
و اين پرچم را به دست امام زمان «عج» بسپاريد. امام فرمود: «نه، حالا ديگر مرگ من
رسيده ان شاءالله، مرگ من رسيده انشاءالله» كه ما خيلي ناراحت و نگران حال امام
شديم. و شايد اين دعاي امام بود كه مورد استجابت قرار گرفت و دعاي 50 ميليون عاشق
دلباخته اش كه براي بهبوديش دعا مي كردند، مستجاب نشد.

رحيميان
ـ معمولا افرادي كه بيمار مي شوند و يا جراحي مي كنند، در اثر درد قبل و بعد از
جراحي، ناله مي كنند، گاهي فرياد مي زنند و يا لااقل اخم مي كنند و ابرو درهم مي
كشند ولي امام با اين كه در اثر بيماري درد هم داشتند و پس از جراحي معمولا درد به
قدري زياد است كه اصلا قابل كنترل نيست؛ با اين حال هر چه دقت كرديم نه اخمي و نه
ناراحتي در چهرۀ امام ديديم و نه ناله و فريادي از آن بزرگوار شنيديم.

بهاءالديني
ـ وقتي كسي از حالت بيهوشي مي خواهد بيرون بيايد، معمولا حال خاصي به او دست مي
دهد، سر درد مي گيرد، و خلاصه حالت نيمه بيهوشي، از خود بيهوشي به مراتب بدتر و
سخت تر است. و قطعا كسي در آن حالت كه حواس درستي ندارد، نمي تواند به فكر چيزي
باشد ولي امام كه همه چيزش استثنائي است، در اين مورد نيز حالي عجيب داشت. هنگامي
كه امام را از اطاق بيهوشي بيرون آوردند، ديدم لب هاي امام تكان مي خورد، به دكتر
گفتم: نگاه كنيد، ظاهرا امام دارند ذكر مي گويند. دكتر گفت: چون دندان ها در دهان
امام نيست، لبها قدرت ندارد، لذا لرزش دارند!! من با دقت از زير ماسك اكسيژن نگاه
كردم،‌ ديدم زبان مبارك امام نيز دارد تكان مي خورد، اين جا بود كه همه يقين
كرديم، امام در آن حالت استثنائي هم از ياد و ذكر خدا غافل نيست.

روز
آخر از ساعت هشت الي 10 صبح، دو سه مورد متوجه شدم كه امام شهادتين را بر لب جاري
مي كردند. من وحشت مي كردم، نزديك مي رفتم، مي ديدم ايشان مشغول خواندن اذان و
اقامه براي نماز است. گويا حتي براي نماز مستحبي هم اذان و اقامه مي گفتند يا اين
كه ذكر ديگري بود كه ما درست متوجه نمي شديم. بعدازظهر با اين كه حالشان به وخامت
گرائيده بود، باز هم لحظه اي از ذكر خدا گفتن و نماز خواندن غفلت نمي كرد. خلاصه
امام چه در ايام معمولي زندگي و چه در ساعت هاي مرض و شدت، هميشه به ياد خدا
بودند.

در
اينجا مطلبي يادم آمد:‌ گاهي كه خدمت امام مي رسيديم، عرض مي كرديم: اگر امكان
دارد ما را نصيحتي بفرمايئد. معمولا امام اين نصيحت را مي كردند: «تا مي توانيد در
جواني هر خدمتي را به مردم  بكنيد، هر
عبادتي بكنيد، قدر جواني رابدانيد كه وقتي به سن من برسيد ديگر هيچ كاري نمي
توانيد بكنيد، مثل من كه هيچ كاري نمي توانم بكنم‌!»

رحيميان
ـ‌ راستي امام با اين همه كار، در اين سن بالا كه لحظه اي از خدمت كردن به خلق خدا
و لحظه اي از عبادت و بندگي خدا غافل نبودند و هم چنان كه در همه چيز صرفه جويي مي
كردند به قدري در عمرشان صرفه جوئي كردند كه مي توان گفت بيش از سه برابر از عمر
خودشان بهره بردند با اين حال مي گويند: من كاري نمي كنم! اين چقدر بزرگواري و
عظمت امام را مي رساند ضمن اين كه مسئوليت را چقدر سنگين و بزرگ مي نماياند.

ميريان
ـ جريان روزهاي آخر عمر امام تا آن جا كه من در جريان بودم بدين شرح بود: وقتي
دكترها آزمايش كردند و جلسه گرفتند و فهميدند كه آقا سرطان معده دارند و بايد فورا
عمل كرد، دكتر عارفي به من گفت: عكس هاي (راديولوژي) معده امام را ببر نزد يكي از
دكترها كه آزمايشگاه مفصل و مجهزي دارد، تا آنها هم آزمايش كنند و خودش آدرس آن
دكتر را به من داد. بنا شد كه اسم امام را در كنار عكس ها پاك كنند تا معلوم نشود
كه مربوط به كيست؟ من عكس ها را برداشتم و به عنوان اين كه عكس هاي پدرم است آنها
را نزد آن دكتر بردم. ايشان نامه اي نوشت به دكتر عارفي، من آن را آوردم ولي باز
هم نكاتي بود كه لازم شد سئوالهايي بكنند، از اين رو من و دكتر پورمقدس با هم نزد
آن دكتر رفتيم و سوال و جواب ها تمام شد. بعدا مسلم شد كه امام سرطان معده دارد.
ساعت هشت شب بود، من و دكتر پورمقدس به گلستان شهداء رفتيم، دكتر سر خود را گذاشت
كنار يكي از نرده ها و بنا كرد هاي هاي گريه كردن و گفت: «خدايا! ما شفاي امام را
به حق اين شهدا از تو مي خواهيم. و معلوم بود دكتر خيلي مايوس و نگران است. اين
جريان مربوط به قبل از جراحي امام بود.

اين
جريان گذشت تا روز شنبه (آخرين روز) ساعت 30/10 صبح بود كه آقا مرتب آب مي خواستند.
يك بار به دكتر گفتيم، دكتر گفت: مقداري آب كمپوت هلو به امام بدهيد. به امام آب
هلو داديم، كمي آشاميدند و بعد استفراغ كردند و هر چه در معده شان بود بيرون آمد.
دكتر گفت: اين ها خيلي بر امام سنگيني مي كرد و خوب شد كه خارج شد. ساعت يك ربع به
11 بود آقا سوال كردند: ساعت چند است؟ عرض كرديم ساعت يك ربع به يازده است. فرمود:
«من مي خواهم وضو بگيرم». عرض كرديم:‌ چون وقت زيادي به ظهر مانده است شما يك ساعت
استراحت كنيد. فرمود: «پس به آقاي انصاري بگوئيد 20 دقيقه به 12 بيايد كه من مي
خواهم وضو بگيرم». به آقاي انصاري خبر داديم و در همان ساعت خدمت امام رسيديم و
امام وضو گرفتند. فرمودند: «مي خواهم نماز بخوانم». آقاي انصاري گفت: آقا مي
خواهند نماز نافله بخوانند و فعلا نيازي به مهر نيست. در هر صورت امام پس از نافله
و خواندن نماز ظهر و عصر هم چنان به نماز خواندن (با اذان و اقامه) و ذكر گفتن
ادامه دادند و تقريبا ساعت 2 بود كه افراد خانواده را طلبيدند و با آنها صحبت
كردند، سپس حاج احمدآقا خدمت امام رسيد. و از ساعت 5/2 به بعد ديگر صداي ذكر
خواندن امام نمي آمد ولي لبها هم چنان حركت مي كردند.

ساعت
3 و چند دقيقه بود و در حالي كه امام داشتند ذكر مي خواندند، يك مرتبه فشار خون
پائين آمد و خيلي سقوط كرد تا اين كه امام سكته كردند. دكترها مشغول كار شدند تا
اين كه در ساعت 4 بعدازظهر كه فشار خون قدري بالا رفت و همه خوشحال شده بودند.

ساعت
هفت شب بود تقريبا كه امام لحظه اي چشم ها را باز كردند. ساعت هفت و نيم بود كه
حاج احمدآقا آمدند و گفتند: آقا وقت نماز است. و امام هيچ سخني نمي گفتند، يك بار
ديگر آقاي انصاري، آمدند و همين حرف را تكرار كردند ولي جوابي از امام شنيده نشد،
زيرا لوله تنفس در گلويشان بود. از ساعت نه شب بود كه فشار خون مرتب پائين مي آمد
تا ساعت 25/10 دقيقه كه امام از دنيا رفتند.

كفاش
زاده ـ چند روزي قبل از جراحي (روز جمعه) در قم بودم كه ساعت يك بعدازظهر دكتر
عارفي زنگ زد و گفت: شما به تهران بيائيد. من متوجه شدم كه قضيه مربوط به بيماري
امام است، بدون اينكه به غذايم ادامه دهم، فورا بلند شدم و راه افتادم و تا ساعت
30/3 بود تقريبا كه خود را رساندم. بنا شد برخي از كارهاي مقدماتي را به سرعت
انجام بدهيم. دكترها مشغول آزمايش هاي مختلف شدند. روز يك شنبه پس از مشورت و جلسه
دكترها تصميم به جراحي گرفتند. صبح روز دوشنبه آندوسكوپي كردند و آزمايش هاي ديگر
تا روز سه شنبه كه امام را جراحي كردند.

شبي
كه صحبش مي خواستند امام را جراحي كنند، ساعت 10 بود كه به علت ضعف شديد امام، سرم
خون به امام وصل كردند. خدمتشان بوديم تا ساعت 11 كه استراحت كردند و خوابيدند.
موقع نماز شب رفتم و امام را بيدار كردم. تشريف بردند وضو گرفتند و بعداً آن نماز
شب مفصل را به جاي آوردند كه مردم، تنها يك پنجم آن را از تلويزيون مشاهده كردند.
اين اولين شبي بود كه امام نماز شب مي خواندند و چراغ اطاق روشن بود. و همين روشن
بودن چراغ اطاق بود كه بحمدالله ما توانستيم مخفيانه فيلمي از امام تهيه كنيم كه
ملت عزيز ما هم لحظاتي از راز و نياز امام با خدايش را مشاهده كنند.

پس
از جراحي، حال امام در نوسان بود، گاهي خوب مي شد و گاهي نگران كننده بود تا روز
جمعه كه امام را آوردند در حياط بيمارستان و پس از آن ديگر حال امام خوب نشد. و از
ساعت هشت صبح روز شنبه بود كه حال امام رو به وخامت گذاشت و مرتب مي فرمود: «احساس
حرارت در قلبم مي كنم» و لذا من كيف آب گرم را پر از آب سرد كردم و روي قلب امام
گذاشتم. امام فرمود: «حالا خوب شد» بعد عرض كدم: آب ميل داريد؟ گفتند: آري! فورا
رفتم آب كمپوت آوردم و عرض كردم: دكترها اين را تجويز كرده اند، امام در سه جرعه
تناول كردند و بعدا گفتند: ديگر نمي توانم بخورم.

تقريبا
ساعت هفت شب بود كه دكتر طباطبايي آمد و گفت: آقا دارند به حال مي آيند و بيدار مي
شوند. تا چنين گفت كه من گفتم‌: خدايا! هر چه اموال دارم، همه را در راه تو مي دهم
كه امام عزيزمان شفا يابند.

ساعت
10 دقيقه به هشت بود كه آقا را به اطاق سيسيو آوردند. من بغل گوش امام عرض كردم:
آقا وقت نماز است، آقاي انصاري بيايد كه وضو بگيريد؟ آقا يك اشاره اي با ابرو
كردند. دكتر الياسي گفت: آقا همه حرف ها را مي شنوند ولي نمي توانند جواب بدهند.
اين جا بود كه ديدم امام با انگشت دست راست اشاره مي كنند و تصور ما اين بود كه
دارند نماز مي خوانند.

حدود
ساعت 10 و 20 دقيقه بود كه بدترين خاطره رخ داد و دكترها گفتند: فشار امام به صفر
رسيد. حاج احمدآقا آمدند و لحظاتي با امام بودند و اشك مي ريختند. بقيه فاميل
آمدند و همه گريه مي كردند. از درو ديوار ناله بلند بود و بدترين لحظات زندگيمان
را مي گذرانديم. در هر صورت بنا شد امام را غسل بدهيم و كفن كنيم. امام را روي دوش
گرفتيم و آمديم به همان خانه كوچك و متواضعي كه محل ملاقات امام با شخصيت ها و
مردم بود و براي دستبوسي امام به آنجا مي آمدند. امام را در ان خانه كوچك روي يك
تخت معمولي براي شستشو گذاشتيم. در مراسم غسل امام آقايان توسلي، امام جماراني،
حاج احمدآقا نيز شركت داشتند. امام را غسل داديم و پس از آن من محاسن مباركش را
شانه زدم.

يك
بار ديگر هم توانستيم پس از وفات امام، در جماران خدمتشان برسيم و آن وقتي بود كه
جنازه مقدسش را براي دفن به بهشت زهرا بردند ولي در اثر كثرت جمعيت، نتوانستند دفن
كنند و لذا امام را برگرداندند به جماران. بنده و آقاي ميريان و حاج عيسي و آقاي
توسلي و آقاي صدوقي و آقاي صانعي و آقاي جماراني در آنجا بوديم. دوباره كفن امام
را كه پاره پاره شده بود، تجديد كرديم و يك كفن ديگر به امام پوشانديم و من
توانستم يك بار ديگر محاسن امام را شانه بزنم و بوسه بر آن محاسن مبارك بزنم.

 

 

/

وصيت نامه سياسي الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي

وصيت
نامه سياسي الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي

حضرت
آية الله العظمي امام خميني قدس سره

بسم
الله الرحمن الرحيم

قال
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم:

«اني
تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي فانهما لن يفترقا حتي يردا عليّ
الحوض».

«الحمدلله
و سبحانك اللهم صل علي محمد و آله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن أسرار كتابك الذي
تجلّي فيه الا حدية بجميع أسمائك حتي المستاثر منها الذي لا يعلمه غيرك و اللعن
علي ظالميهم أصل الشجرة الخبيثة».

و
بعد اين جانب مناسب مي دانم كه شمّه اي كوتاه و قاصر در باب ثقلين تذكر دهم، نه از
حيث مقامات غيبي و معنوي و عرفاني كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبه اي
كه عرفان آن بر تمام دائرۀ وجود از ملك تا ملكوت اعلي و از آن جا تا لاهوت و آن چه
در فهم من و تو نايد سنگين و تحمل آن فوق طاعت، اگر نگويم ممتنع است. و نه از آن
چه بر بشريت گذشته است از مهجور بودن از حقايق مقام والاي ثقل اكبر و ثقل كبير كه
از هر چند اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است و نه از آن چه گذشته است بر اين
دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست با
قصور اطلاع و وقت محدود، بلكه مناسب ديدم اشاره اي گذرا و بسيار كوتاه از آن چه بر
اين دو ثقل گذشته است بنمايم.

شايد
جمله لن يفترقا حتي يردا علي الحوض اشاره باشد بر اين كه بعد از وجود مقدس رسول
الله (ص)هر چه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است و مهجوريت هر يك
مهجوريت ديگري است تا آن گاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند. و آيا
اين حوض مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است يا چيز ديگر كه
به عقل و عرفان بشر راهي ندارد و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعه
رسول اكرم (ص)گذشته بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است.

و
ذكر اين نكته لازم است كه حديث ثقلين متواتر بين جميع مسلمين است و كتب اهل سنت از
صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم (ص)به
طور متواتر نقل شد هاست و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر به ويژه
مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همه مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همه مسلمانان كه حجت
بر آنان تمام است جواب گوي آن باشند و اگر عذري براي جاهلان بي خبر باشد براي
علماي مذاهب نيست.

اكنون
ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا اين وديعه الهي و ما ترك پيامبر اسلام صلي الله
عليه و آله و سلم. مسائل اسف انگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت
حضرت علي (ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله اي كردند براي
حكومت هاي ضد قرآني و مفسر حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از
پيامبر اكرم (ص)دريافت كرده بودند و نداي انّي تارك فيكم الثقلان در گوششان بود با
بهانه هاي مختلف و توطئه هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن، در حقيقت
قرآن را كه براي بشريت تا ورود به حضو بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بود و
هست از صحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهي كه يكي از آرمان هاي اين كتاب مقدس
بوده و هست خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايه گذاري
كردند تا كار به جائي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است.

و
هر چه اين بنيان كج به جلو آمد كجي ها و انحرافها افزون شد تا آن جا كه قرآن كريم
را كه براي رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عائله بشري از مقام شامخ
احديت به كشف تام محمدي (ص) تنزل كرد كه بشريت را به آن چه بايد برسند، برساند و
اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد و جهان را به قسط و
عدل رساند و حكومت را به دست اولياء الله معصومين عليهم صلوات الاولين و الآخرين
بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه
گوئي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جائي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومت هاي جائر
و آخوندهاي خبيث بدتر از طاغوتيان وسيله اي براي اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران
و معاندان حق تعالي شد و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن اين
كتاب سرنوشت ساز، نقشي جز گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه بايد
وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و
يا به كلي از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسي دم از حكومت اسلامي بر مي آورد و از
سياست كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار (ص)و قرآن و سنت مشحون آن است سخن مي گفت
گوئي بزرگترين معصيت را مرتكب شده و كلمه آخوند سياسي موازن با آخوند بي دين شده
بود و اكنون نيز است.

و
اخيرا قدرت هاي شيطاني بزرگ به وسيله حكومتهاي منحرف خارج از تعليمات اسلامي كه
خود را به دروغ به اسلام بسته اند براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها
قرآن را با خط زيبا طبع مي كنند و به اطراف مي فرستند و با اين حيله شيطاني قرآن
را از صحنه خارج مي كنند. ما همه ديديم قرآني را كه محمد رضا خان پهلوي طبع كرد و
عده اي را اغفال كرد و بعض آخوندهاي بي خبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند و مي
بينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بي پايان مردم را صرف طبع قرآن
كريم و محال تبليغات مذهب ضد قرآني مي كن دو وهابيت اين مذهب سراپا بي اساس و
خرافاتي را ترويج مي كند و مردم و ملت هاي غافل را به سوق به سوي ابرقدرتها مي دهد
و از اسلام عزيز و قرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهره برداري مي كند.

ما
مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه
مي خواهد حقايق قرآني كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي زند، از
مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع
قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچده است و او را به سوي فنا و نيستي و
بردگي و بندگي طاغوتيان مي كشاند، نجات دهد. و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه
رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده و اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب اين
بنده رها شده از تمام قيود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است.

ما
مفتخريم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و
بالاترين كتاب رهائي بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات
است، از امام معصوم ما است.

ما
مفتخريم كه ائمه معصومين از علي بن ابي طالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب
زمان عليهم آلاف التحيات و السلام كه به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است
ائمه ما هستند.

ما
مفتخريم كه ادعيه حيات بخش كه او را قرآن صاعد مي خوانند از ائمه معصومين ما است.
ما به مناجات شعبانيه امامان و دعاي عرفات حسين بن علي عليهماالسلام و صحيفه
سجاديه اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي
به زهراي مرضيه است از ما است.

ما
مفتخريم كه باقرالعلوم بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعالي و رسول صلي
الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام، مقام او را درك نكرده و نتواند درك
كرد، از ما است.

و
ما مفختريم كه مذهب ما جعفري است كه فقه ما كه درياي بي پايان است يكي از آثار
اوست و ما مفتخريم به همه ائمه معصومين عليهم صلوات الله و متعهد به پيروي آنانيم.

ما
مفتخريم كه ائمه معصومين ما صلوات الله و سلامه عليهم در راه تعالي دين اسلام و در
راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است در حبس و تبعيد
به سربرده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد
شدند. و ما امروز مفتخريم كه مي خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار
مختلفه ملت ما در اين راه بزرگ سرنوشت ساز سر از پا نشناخته جان و مال و عزيزان
خود را نثار راه خدا مي كنند.

ما
مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و
نظامي حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم
فعاليت دارند. و آنان كه توان جنگ دارند در آموزش نظامي كه براي دفاع از اسلام و
كشور اسلامي از واجبات مهم است شركت و از محروميتهائي كه توطئه دشمنان و ناآشنائي
دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند،
شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان براي منافع خود به
دست نادانان و بعضي آخوندهاي بي اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند خارج
نموده اند. و آنان كه توان جنگ ندارند در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندي كه دل ملت
را از شوق و شعف به لرزه در مي آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از
خشم و غضب مي لرزاند اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگواري زينب گونه
عليهاالسلام الله فرياد مي زنند كه فرزندان خود را از دست داده و در راه خداي
تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر و مي دانند آنچه به
دست آورده اند بالاتر از جنات نعيم است چه رسد به متاع ناچيز دنيا، و ملت ما بلكه
ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنان خداي بزرگ و قرآن كريم و
اسلام عزيزند درندگاني هستند كه از هيچ جنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانه
خود دست نمي كشند و براي رسيدن به رياست و مطالع پست خود دوست و دشمن را نمي
شناسند و در رأس آنان آمريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به
آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهاني است كه براي رسيدن به مطالع خود جناياتي
مرتكب مي شود كه قلم ها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند و خيال ابلهانه
اسرائيل بزرگ، آنان را به هر جنايتي مي كشاند. و ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان
مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اين جنايت پيشه دوره گرد، و حسن و حسني مبارك
هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به آمريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي
به ملتهاي خود روي گردان نيستند. و ما مفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقي است كه دوست
و دشمن او را به خيانت كاري و نقض حقوق بين المللي و حقوق بشر مي شناسند و همه مي
دانند كه خيانتكاري او به ملت مظلوم عراق و شيخ نشينان خليج، كمتر از خيانت به ملت
ايران نباشد و ما ملتهاي مظلوم دنيا مفتخريم كه رسانه هاي گروهي و دستگاههاي
تبليغات جهاني، ما و همه مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتي كه ابرقدرتهاي
جنايتكار دستور مي دهند متهم مي كنند.

كدام
افتخار بالاتر و والاتر از اين كه امريكا با همه ادعاهايش و همه ساز و برگهاي
جنگيش و آن همه دولت هاي سرسپرده اش و به دست داشتن ثروت هاي بي پايان ملت هاي
مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه هاي گروهي در مقابل ملت غيور ايران و
كشور حضرت بقية الله ارواحنا لمقدمه الفداء آن چنان وامانده و رسوا شده است كه نمي
داند به كه متوسل شود و رو به هر كس مي كند جواب رد مي شنود و اين نيست جز به
مددهاي غيبي حضرت باري تعالي جلت عظمته كه ملت ها را به ويژه ملت ايران اسلامي را
بيدار نموده و از ظلمات ستم شاهي به نور اسلام هدايت نمود.

من
اكنون به ملت هاي شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه از اين راه
مستقيم الهي كه نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر كافر وابسته است بلكه به صراطي
كه خداوند به آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدار پايبند بوده و
لحظه اي از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دست هاي ناپاك عمال ابرقدرتها چه عمال خارجي
و چه عمال داخلي بدتر از خارجي تزلزلي در نيت پاك و اراده آهنين آنان رخنه نكند و
بدانند كه هر چه رسانه هاي گروهي عالم و قدرت هاي شيطاني غرب و شرق اَُشتُلُم مي
زنند دليل بر قدرت الهي آنان است و خداوند بزرگ سزاي آنان را، هم در اين عالم و هم
در عوالم ديگر خواهد داد اِنَّهُ وَليُّ النِّعَمِ و بيدِهِ مَلكوت كلّ شيءٍ و با
كمال جِدّ و عجز از ملت هاي مسلمان مي خواهم كه از ائمه اطهار و فرهنگ سياسي،
اجتماعي، اقتصادي،‌نظامي اين بزرگ راه نمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و
دل و جان فشاني و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيان گر
مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملت ها است چه احكام اوليه و چه ثانويه
كه هر دو مكتب فقه اسلامي است، ذره اي منحرف نشوند و به وسواس خنّاسان معاند با حق
و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمي انحرافي مقدمه سقوط مذهب و احكام اسلامي و
حكومت عدل الهي است و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز است
هرگز غفلت نكنند كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلامي
ايران است و از آن جمله مراسم عزاداري ائمه اطهار و به ويژه سيد مظلومان و سرور
شهيدان حضرت ابي عبدالله الحسين صلوات وافر الهي و انبياء و ملائكة الله و صلحاء
بر روح بزرگ حماسي او باد هيچ گاه غفلت نكنند.

و
بدانند آن چه دستور ائمه عليهم السلام براي بزرگداشت اين حماسه تاريخي اسلام است و
آن چه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است تمام،‌ فرياد قهرمانانه ملت ها است بر
سردمداران ستم پيشه در طول تاريخ اِلَي الْاَبَ. و مي دانيد كه لعن و نفرين و
فرياد از بيداد بني اميه لعنت الله عليهم با آن كه آنان منقرض و به جهنم رهسپار
شده اند فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن اين فرياد ستم شكن است. و لاز
ماست در نوحه ها و اشعار و مرثيه و اشعار ثناي از ائمه حق عليهم سلام الله به طور
كوبند فجايع و ستمگريهاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود و در اين عصر كه عصر
مظلوميت جهان اسلام به دست امريكا و شوروي و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله
آل سعود اين خائنين به حرم بزرگ الهي لعنت الله و ملائكته و رسله عليهم است به طور
كوبنده يادآوري و لعن و نفرين شود. و همه بايد بدانيم كه آن چه موجب وحدت بين
مسلمين است اين مراسم سياسي است كه حافظ مليت مسلمين به ويژه شيعيان ائمه اثني عشر
عليهم صلوات الله و سلم.

و
آن چه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي الهي اين جانب اختصاص به ملت عظيم
الشان ايران ندارد بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب
مي باشد.

از
خداوند عزوجل عاجزانه خواهانم كه لحظه اي ما و ملت ما را به خود واگذار نكند و از
عنايات غيبي خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه اي دريغ نفرمايد.

روح
الله الموسوي الخميني

بسم
الله الرحمن الرحيم

اهميت
انقلاب شكوهمند اسلامي كه دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن
و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان و مستضعفان
جهان است به قدري است كه ارزيابي آن از عهده قلم و بيان والاتر و برتر است، اين
جهانب روح الله موسوي خميني كه از كَرَم عظيم خداوند متعال با همه خطايا مايوس
نيستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگي به كَرَم كريم مطلق است به عنوان يك نفر طلبه
حقير كه هم چون ديگر برادران ايماني اميد به اين انقلاب و بقاء دستاوردهاي آن و به
ثمر رسيدن هر چه بيشتر آن  دارم به عنوان
وصيت به نسل حاضر و نسل هاي عزيز آينده مطالبي هر چند تكراري عرض مي نمايم و از
خداوند بخشاينده مي خواهم كه خلوص نيت در اين تذكرات عنايت فرمايد.


ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ
كوتاه كرد با تائيدات غيبي الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند امكان
نداشت يك جمعيت سي و شش ميليوني با آن تبليغات ضد اسلامي و ضد روحاني خصوص در اين
صد سال اخير و با آن تفرقه افكنيهاي بي حساب قلم داران و زبان مردان در مطبوعات و
سخنراني ها و مجالس و محافل ضد اسلامي و ضد ملي به صورت مليت و آن همه شعرها و
بذله گوئيها و آن همه مراكز عياشي و فحشاء و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و
همه براي كشيدن نسل جوان فعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود
فعاليت نمايند به فساد و بي تفاوتي در پيشامدهاي خائنانه كه به دست شاه فاسد و پدر
بي فرهنگش و دلوتها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارت خانه هاي قدرتمندان بر ملت
تحميل مي شد و از همه بدتر وضع دانشگاه ها و دبيرستان ها و مراكز آموزشي كه مقدرات
كشور به دست آنان سپرده مي شد با به كار گرفتن معلمان و استادان غرب زده يا شرق
زده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح با نام مليت و ملي گرايي
گرچه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا
قرار دادنشان كار مثبتي نمي توانستند انجام دهند و با اين همه و دهها مسائل ديگر
از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغات به انحراف فكري
كشيدن بسياري از آنان، ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در
سرتاسر كشور با ايده واحد و فرياد الله اكبر و فداكاري هاي حيرت آو و معجزه آسا
تمام قدرتهاي داخل و خارج را كنار زده و خود مقدرات كشور را بدست گيرد. بنابراين
شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست، هم در پيدايش و هم
در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهي
و هديه غيبي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده
است.


اسلام و حكومت اسلامي پديده الهي است كه با به كار بستن آن سعادت فرزندان خود را
در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تامين مي كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر
ستمگريها و چپاول گريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود
برساند و مكتبي است كه بر خلاف مكتبهاي غير توحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و
مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت دارد و از هيچ نكته ولو
بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار
ننموده است و موانع و مشكلات سرراه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و برفع
آن كوشيده است. اينك كه به توفيق و تأييد خداوند، جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت
متعهد پايه ريزي شده و آنچه در اين حكومت اسلامي مطرح است اسلام و احكام مترقي آن
است، بر ملت عظيم الشأن ايران است كه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و
حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، كه انبياء عظام از آدم عليه
السلام تا خاتم النبيبن (ص)در راه آن كوشش و فداكاري جان فرسا نموده اند و هيچ مانعي
آنان را از اين فريضه بزرگ باز نداشته و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمه
اسلام عليهم صلوات الله با كوششهاي توان فرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن كوشيده
اند و امروز بر ملت ايران خصوصا و بر جميع مسلمانان عموما واجب است اين امانت الهي
را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده
با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشكلات آن
كوشش نمايند و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و
تمام دولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتي نمايند و دست ابرقدرتهاي
عالم خوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاه
نمايند.

اينجانب
كه نفس هاي آخر عمر را مي كشم به حسب وظيفه، شطري از آنچه در حفظ و بقاء اين وديعه
الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد مي كنند براي نسل حاضر
و نسل هاي آينده عرض مي كنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان
خواهانم.

الف
ـ بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي را ملت مي داند و نسل هاي
آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن ا     صلي
آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه
براي همان انگيزه و مقصد.

اينجانب
به همه نسل هاي حاضر و آينده وصيت مي كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله
برقرار باشد، و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از كشورتان قطع شود اين
انگيزه الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد
و در مقابل اين انگيزه كه رمز پيروزي و بقاء آن است، فراموشي هدف و تفرقه و اختلاف
است. بي جهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده هاي بومي آنان تمام
توان خود را صرف شايعه ها و دروغ هاي تفرقه افكن و ميلياردها دلار براي آن صرف مي
كنند. بي انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه و مع الأسف در
بين آنان از سردمداران و حكومتهاي بعض كشورهاي اسلامي كه جز به منافع شخصي خود فكر
نمي كنند و چشم و گوش بسته تسليم آمريكا هستند ديده مي شود و بعض از روحاني نماها
نيز به آنان ملحقند. امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران و مسلمانان جهان
بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه افكن خانه
برانداز است. توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر آن است
كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه
ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.

ب‌
ـ از توطئه هاي مهمي كه در قرن أخير، خصوصا در دهه هاي معاصر و بويژه پس از پيروزي
انقلاب آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براي مأيوس نمودن
ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است، گاهي ناشيانه و با صراحت به اينكه
احكام اسلام كه هزار و چهار صد سال قبل وضع شده است نمي تواند در عصر حاضر كشورها
را اداره كند يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف
است و در عصر حاضر نمي شود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند و امثال
اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنت آميز به گونه طرفداري از قداست اسلام
و ديگر اديان الهي سروكار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي
و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي تعالي
نزديك و از دنيا دور مي كند و حكومت و سياست و سر رشته داري بر خلاف آن مقصد و
مقصود بزرگ و معنوي است چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياء
عظام است و مع الأسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بي خبر از
اسلام تأثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت سياست را به مثابه يك گناه و فسق مي
دانستند و شايد بعضي بدانند و اين فاجعه بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود.
گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود
را به بي اطلاعي مي زنند زيرا اجراء قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از
ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشاء و انواع
كجرويها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خود كفايي و جلوگيري از استعمار و
استثمار واستبعادو حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و
تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از
اين قبيل، چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه
شود. اين دعوي به مثابه آن است كه گفته شود   

قواعد
عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در
صدر خلقت، عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري
شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده و ادعاي آنكه اسلام با نوآوردها مخالف
است همان سان كه محمدرضا پهلوي مخلوع مي گفت كه اينان مي خواهند با چارپايان در
اين عصر سفر كنند يك اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و
نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد،
هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و
صنعت، مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است
كه بعض روشنفكران حرفه اي مي گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشاء حتي هم جنس
بازي و از اين قبيل، تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب
و شرق زدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مي كنند. و اما طايفه دوم كه نقشه
موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مي دانند بايد به اين نادانان گفت
كه قرآن كريم و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله آن قدر كه در حكومت و سياست
احكام دارند در ساير چيزها ندارند بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام، عبادي سياسي
است كه غفلت از آنها اين مصيبت ها را به بار آورده. پيغمبر اسلام (ص) تشكيل حكومت
داد مثل ساير حكومت هاي جهان لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي و خلفاء اول اسلامي
حكومت هاي وسيع داشته اند و حكومت علي بن ابي طالب عليه السلام نيز با همان انگيزه
به طور وسيع تر و گسترده تر از واضحات تاريخ است و پس از آن به تدريج حكومت به اسم
اسلام بوده و اكنون نيز مدعيان حكومت اسلامي به پيروي از اسلام و رسول اكرم صلي الله
عليه و آله بسيارند.

اين
جانب در اين وصيت نامه با اشاره مي گذرم ولي اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه
شناسان و تاريخ نويسان، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آن چه گفته شده
و مي شود كه انبياء‌ عليهم السلام به معنويات كار دارند و حكومت و سر رشته داري
دنيايي مطرود است و انبياء و اولياء و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد
چنين كنيم، اشتباه تاسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملت هاي اسلامي و باز
كردن راه براي استعمارگران خونخوار است زيرا آن چه مردود است حكومت هاي شيطاني و
ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطه جويي و انگيزه هاي منحرف و دنيايي كه از آن
تحذير نموده اند جمع آوري ثروت و مال و قدرت طلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره
دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و
جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داود و
پيامبر عظيم الشان اسلام صلي الله عليه و آله و اوصياء بزرگوارش براي آن كوشش مي
كردند از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است، چنان چه سياست سالم
كه در اين حكومت ها بوده از امور لازمه است. بايد ملت بيدار و هشيار ايران با ديد
اسلامي اين توطئه ها را خنثي نمايند و گويندگان و نويسندگان متعهد به كمك ملت
برخيزند و دست شياطين توطئه گر را قطع نمايند.

ج
ـ و از همين قماس توطئه ها و شايد موذيانه تر شايعه هاي وسيع در سطح كشور و در
شهرستان ها بيشتر بر اين كه جمهوري اسلامي هم كاري براي مردم انجام نداد. بيچاره
مردم با آن شوق و شعف فداكاري كردند كه از رژيم ظالمانه طاغوت رهايي يابند، گرفتار
يك رژيم بدتر شدند، مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند زندان ها پر از
جوانان كه اميد آتيه كشور است مي باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غير انساني
تر است، هر روز عده اي را اعدام مي كنند به اسم اسلام، و اي كاش اسم اسلام روي اين
جمهوري نمي گذاشتند اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و
گراني سرسام آور غوطه مي خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمي كمونيستي
هدايت مي كنند، اموال مردم مصادره مي شود و آزادي در هر چيز از ملت سلب شده و
بسياري ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجراء مي شود و دليل آن كه نقشه و توطئه
در كار است آن كه هر چند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوي و برزن سر
زبانها مي افتد. در تاكسي ها همين مطلب واحد و در اتوبوس ها نيز همين و در
اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مي شود و يكي كه قدري كهنه شد يكي ديگر معروف مي
شود و مع الاسف بعض روحانيون كه از حيله هاي شيطاني بي خبرند با تماس يكي دو نفر
از عوامل توطئه گمان مي كنند مطلب همان است و اساس مسئله آن است كه بسياري از آنان
كه اين مسائل را مي شنوند و باور مي كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلاب هاي جهان و
حوادث بعد از انقلاب و گرفتاري هاي عظم اجتناب ناپذير آن ندارند. چنانچه اطلاع
صحيح از تحولاتي كه همه ب سود اسلام است ندارند و چشم بسته و بي خبر امثال اين
مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند.

اين
جانب توصيه مي كنم كه قبل از مطالعه وضعيت كنوني جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامي
ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايي با وضعيت كشورها و ملت هايي كه در حال
انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مي گذشته است و قبل از توجه به گرفتاري هاي
اين كشور طاغوت زده از ناحيه رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگري
هايشان براي اين دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگي هاي عظيم خانمان سوز تا اوضاع
وزارت خانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عياشي و مغازه هاي مسكرات فروشي و
ايجاد بي بندوباري در تمام شئون زندگي و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستان ها
و دانشگاه ها و اوضاع سينماها و عشرتكده ها و وضعيت جوان ها و زن ها و وضعيت
روحانيون و متدينين و آزادي خواهان متعهد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت
و رسيدگي به پرونده اعدام شدگان و محكومان به حبس و رسيدگي به زندان ها و كيفيت
عملكرد متصديان و رسيدگي به مال سرمايه داران و زمين خواران بزرگ و محتكران و گران
فروشان و رسيدگي به دادگستري ها و دادگاه هاي انقلاب و مقايسه با وضع سابق
دادگستري و قضاوت و رسيدگي به حال نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاء دولت و
استاندارها و ساير مامورين كه در اين زمان آمده اند و مقايسه با زمان سابق و
رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي در روستاهاي محروم از همه مواهب حتي آب
آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفت گرفتاري به جنگ
تحميلي و پيامدهاي آن از قبيل آوارگان ميليوني و خانواده هاي شهدا و آسيب ديدگان
در جنگ و آوارگان ميليوني افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادي و توطئه هاي
پي در پي آمريكا و وابستگان خارج و داخلش، اضافه كنيد فقدان مبلغ آشنا به مسائل به
مقدار احتياج و قاضي شرع و هرج و مرج هايي كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و
حتي دوستان نادان در دست اجراء است و ده ها مسائل ديگر. تقاضا اين است كه قبل از
آشنايي به مسائل به اشكال تراشي و انتقاد كوبنده و فحاشي بر نخيزيد و به حال اين
اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل توده ها امروز طفلي تازه پا و
وليده اي است محفوق به دشمن هاي خارج و داخل رحم كنيد و شما اشكال تراشان به فكر
بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاي سركوبي به اصلاح و كمك بكشويد و به جاي طرفداري
از منافقان و ستم گران و سرمايه داران و محتكران بي انصاف از خدا بي خبر، طرفدار
مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد و به جاي گروه هاي آشوب گر و تروريست هاي
مفسد و طرفداري غير مستقيم از آنان توجهي به ترورشدگان از روحانيون مظلوم تا
خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد؟

اين
جانب هيچ گاه نگفته و نمي گويم كه امروز در اين جمهوري به اسلام بزرگ با همه
ابعادش عمل مي شود و اشخاصي از روي جهالت و عقده و بي انضباطي بر خلاف مقررات
اسلام عمل نمي كنند، لكن عرض مي كنم كه قوه مقننه و قضائيه و اجرائيه با زحمات جان
فرسا كوشش در اسلامي كردن اين كشور مي كنند و ملت ده ها ميليوني نيز طرفدار و
مددكار آنان هستند و اگر اين اقليت اشكال تراش و كارشكن به كمك بشتابند تحقق اين
آمال آسان تر و سريع تر خواهد بود و اگر خداي نخواسته اينان به خود نيابند، چون
توده ميليوني بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است آمال انساني اسلامي
به خواست خداوند متعال جامه عمل به طور چشم گير خواهد پوشيد و كجروان و اشكال
تراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت كنند. من با جرأت مدعي هستم
كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله
صلي الله عليه و آله و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي صلوات الله
و سلامه عليهما مي باشند. آن حجاز كه در عهد رسول الله صلي الله عليه و آله
مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمي كردند و با بهانه هايي به جبهه نمي رفتند كه
خداوند تعالي در سورۀ توبه با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعده عذاب داده است. و
آن قدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل در منبر به آنان نفرين فرمودند و آن اهل
عراق و كوفه كه با اميرالمؤمنين آن قدر بدرفتاري كردند و از اطاعتش سرباز زدند كه
شكايات آن حضرت از آنان در كتب نقل و تاريخ معروف است، و آن مسلمانان عراق و كوفه
كه با سيدالشهداء عليه السلام آن شد كه شد و آنان كه در شهادت دست آلوده نكردند يا
گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. و ما امروز مي بينيم كه
ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و
داوطلبان و از قواي در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها با كمال شوق و اشتياق چه
فداكاريها مي كنند و چه حماسه ها مي آفرينند. و مي بينيم كه مردم محترم سراسر كشور
چه كمك هاي ارزنده مي كنند. و مي بينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و
متعلقان آنان با چهره هاي حماسه آفرين و گفتار و كرداري مشتاقانه و اطمينان بخش با
ما و شما روبرو مي شوند و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به
خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان. در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم
(ص)هستند و نه در محضر امام معصوم صلوات الله عليه. و انگيزه آنان ايمان و اطمينان
به غيب است. و اين رمز موفقيت و پيروزي در ابعاد مختلف است و اسلام بايد افتخار
كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده و ما همه مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه
چنين ملتي مي باشيم.

و
اينجانب در اينجا يك وصيت به اشخاصي كه به انگيزه مختلف با جمهوري اسلامي مخالفت
مي كنند و به جوانان چه دختران و چه پسراني كه مورد بهره برداري منافقان و منحرفان
فرصت طلب و سودجو واقع شده اند مي نمايم كه بي طرفانه و با فكر آزاد به قضاوت
بنشينيد و تبليغات آنان كه مي خواهند جمهوري اسلامي ساقط شود و كيفيت عمل آنان و
رفتارشان با توده هاي محروم و گروه ها و دولت هايي كه از آنان پشتيباني كرده و مي
كنند و گروه ها و اشخاصي كه در داخل به آنان پيوسته و از آنان پشتيباني مي كنند و
اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان و تغيير موضعهايشان در پيشامدهاي مختلف
را با دقت و بدون هواي نفس بررسي كنيد، و مطالعه كنيد حالات آنان كه در اين جمهوري
اسلامي به دست منافقان و منحرفان شهيد شدند، و ارزيابي كنيد بين آنان و دشمنانشان،
نوارهاي اين شهيدان تا حدي در دست و نوارهاي مخالفان شايد در دست شماها باشد.
ببينيد كدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

برادران!
شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمي خوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد در آن وقت
من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براي كسب مقام و قدرتي با قلب
هاي جوان شما بازي كنم. من براي آن كه شما جوانان شايسته اي هستيد علاقه دارم كه
جواني خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهوري اسلامي صرف كنيد، تا سعادت هر
دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفور مي خواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت
هدايت كند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شماها نيز در خلوت ها از
خداوند همين را بخواهيد، كه او هادي و رحمان است.

و
يك وصيت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاي مبتلا به حكومت هاي فاسد و دربند قدرت
هاي بزرگ مي كنم. اما به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه نعمتي كه با جهاد عظيم
خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد هم چون عزيزترين امور قدرش را بدانيد
واز آن حفاظت و پاسداري نمائيد و در راه آن كه نعمتي عظيم الهي و امانت بزرگ
خداوندي است كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد نهراسيد كه
مِنْ تَنّصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبّتْ اَقْدامَكُمْ و در مشكلات دولت
جمهوري اسلامي با جان ودل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد و دولت و مجلس را از خود
بدانيد و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد. و به مجلس و دولت و دست اندركاران
توصيه مي نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصا مستضعفان و
محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم همه هستند و جمهوري اسلامي ره
آورد آنان و با فداركاري هاي آنان تحقق پيدا كرد و بقاء آن نيز مرهون خدمات آنان
است، فروگذار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حكومت هاي طاغوتي
را كه چپاولگراني بي فرهنگ و زورگوياني تهي مغز بودند و هستند را هميشه محكوم
نمائيد. البته با اعمال انساني كه شايسته براي يك حكومت اسلامي است.

و
اما به ملت هاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي و از ملت مجاهد
ايران الگو بگيريد و حكومت هاي جائر خود را در صورتي كه به خواست ملت ها كه خواست
ملت ايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد كه مايه بدبختي
مسلمانان، حكومت هاي وابسته به شرق و غرب مي باشند و اكيدا توصيه مي كنم كه به بوق
هاي تبليغاتي مخالفان اسلام و جمهوري اسلامي گوش فرا ندهيد كه همه كوشش دارند كه
اسلام را از صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تامين شود.

دـ
از نقشه هاي شيطاني قدرت هاي بزرگ استعمار و استثمارگر كه سالهاي طولاني در دست
اجرا است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روش هاي
مختلف دنباله گيري شده، به انزوا كشاندن روحانيت است كه در زمان رضاخان با فشار و
سركوبي و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام و امثال آن و در زمان
محمدرضا با نقشه و روش هاي ديگر كه يكي از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و
روحانيان بود، كه تبليغات وسيعي در اين زمينه شد و مع الاسف به واسطه بي خبري هر
دو قشر از توطئه شيطاني ابرقدرتها نتيجه چشم گيري گرفته شد از يك طرف از دبستان ها
تا دانشگاه ها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاه ها از بين
رفتن غرب زدگان يا شرق زدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار
گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه حكومت
را به دست مي گيرند، از كودكي تا نوجواني و تا جواني طوري تربيت كنند كه از اديان
مطلقا و اسلام به خصوص و از وابستگان به اديان خصوصا روحانيون و مبلغان متنفر
باشند. و اينان را عمال انگليس در آن زمان و طرفدار سرمايه داران و زمين خواران و
طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالي در بعد از آن معرفي مي نمودند. و از طرف ديگر
با تبليغات سوء روحانيون و مبلغان و متدينان را از داشگاه ها و دانشگاهيان
ترسانيده و همه را به بد ديني و بي بند و باري و مخالف با مظاهر اسلام و اديان
متهم مي نمودند. نتيجه آنكه دولتمردان، مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان
باشند و توده هاي مردم كه علاقه به دين و رو حاني دارند مخالف دولت و حكومت و هر
چه متعلق به آن است باشند و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهي و روحاني راه
را براي چپاولگران آن چنان باز كند كه تمام شئون كشور در تحت قدرت آنان و تمام
ذخائر در جيب آنان سرازير شود چنان چه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد و مي رفت
كه چه آيد. اكنون كه به خواست خداند متعال و مجاهدت ملت از روحاني و دانشگاهي تا
بازاري و كارگر و كشاورز و ساير قشرها بند اسارت را پاره و سد قدرت ابر قدرتها را
شكستند و كشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصيه اين جانب آن است كه
نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با
روحانيون و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكم تر و استوارتر سازند واز
نقشه ها و توطئه هاي دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آن كه فرد يا افرادي ديدند
كه با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين آنان افكند او را ارشاد و نصيحت
نمايند و اگر تاثير نكرد از او رو گردان شوند و او را به انزوار كشانند و نگذارنند
تؤطئه ريشه دواند كه سرچشمه را به آساني مي توان گرفت و مخصوصا اگر در اساتيد كسي
پيدا شد كه مي خواهد انحراف ايجاد كند او را ارشاد و اگر نشد از خود و كلاس خود
طرد كنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم ديني است و توطئه ها در
دانشگاه ها از عمق ويژه اي برخوردار است و هر قشر محترم كه مغز متفكر جامعه هستند
بايد مواظب تؤطئه باشند.

 هـ ـ از جمله نقشه ها كه مع الاسف تاثير بزرگي
در كشور ها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده بيگانه
نمودن كشور هاي استعمار زده از خويش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است به طوري
كه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را
نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و
وابستگي به يكي از دو قطب را از فرائض غير قابل اجتناب معرفي نمودند. و قصه اين
امر غم انگيز طولاني و ضربه هايي كه از آن خورده و اكنون نيز مي خوريم كشنده و
كوبند ه است. و غم انگيزتر اين كه آنان ملت هاي ستم ديدۀ زير سلطه را در همه چيز
عقب نگهداشته و كشورهايي مصرفي بار آوردند و به قدري ما را از پيشرفت هاي خود و
قدرت هاي شيطانيشان ترسانده اند كه جرات دست به هيچ ابتكاري نداريم و همه چيز خود
را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاي خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش
بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچي و تهي مغزي مصنوعي موجب شده كه در هيچ امري به
فكر و دانش خود اتكاء نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلكه از فرهنگ
و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرق زده بي فرهنگ،
آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومي ما را سركوب و مايوس نموده
و مي نمايند و رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و
نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي آنها را به خورد ملت ها داده و مي دهند.
في المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژه فرنگي باشد بدون توجه به محتواي
آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مي آورند
و از گهواره تا قبر به هر چه بنگريم اگر با واژه غربي و شرقي اسم گذاري شود مرغوب
و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب و اگر واژه هاي بومي خودي به كار
رود مطرود و كهنه و واپس زده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربي داشته باشند مفتخر
و اگر نام خودي دارند سر به زير و عقب افتاده اند. خيابان ها،كوچه ها،مغازه
ها،شركتها، داروخانه ها،كتابخانه ها،پارچه ها و ديگر متاع ها هر چند در داخل تهيه
شده بايد نام خارجي داشته باشد تا مردم از آن راضي و به آن اقبال كنند. فرنگي مآبي
از سر تا پا و در تمام نشست و برخاست ها و در معاشرتها و تمام شئون زندگي موجب افتخار
و سربلندي و تمدن و پيشرفت، و در مقابل آداب و رسوم خودي، كهنه پرستي و عقب
افتادگي است. در هر مرض و كسالتي ولو جزئي و قابل علاج در داخل بايد به خارج رفت و
دكترها و اطبّاء دانشمند خود را محكوم و مايوس كرد.

رفتن
به انگلستان و فرانسه و آمريكا و مسكو افتخاري پر ارزش و رفتن به حج و ساير اماكن
متبركه كهنه پرستي و عقب ماندگي است. بي اعتنايي به آن چه مربوط به مذهب و معنويات
است از نشانه هاي روشنفكري و تمدن، در مقابل تعهد به اين امور نشانه عقب ماندگي و
كهنه پرستي است. اين جانب نمي گويم ما خود همه چيز داريم. معلوم است ما را در طول
تاريخ نه چندان دور خصوصا در سده هاي اخير از هر پيشرفتي محروم كرده اند و دولت
مردان خائن و دودمان پهلوي خصوصا و مراكز تبليغاتي عليه دستاوردهاي خودي و نيز خود
كوچك دينها و يا ناچيز ديدنها، ما را از هر فعاليتي براي پيشرفت محروم كرد. وارد
كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصا طبقه جوان به اقسام
اجناس وارداتي از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازيهاي كودكانه و به
مسابقه كشاندن خانواده ها و مصرفي بار آوردن هر چه بيشتر كه خود داستان هاي غم
انگيز دارد و سرگرم كردن و به تباهي كشاندن جوان ها كه عضو فعال هستند با فراهم
آوردن مراكز فحشاء و عشرتكده ها و دهها از اين مصائب حساب شده براي عقب نگهداشتن
كشورهاست. من وصيت دلسوزانه و خادمانه مي كنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود
زياد و چشم گيري از بسياري از اين دام ها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و
ابتكار برخاسته و  ديديم كه بسياري از
كارخانه ها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نمي رفت متخصصين
ايران قادر به راه انداختن كارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوي غرب
يا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اين ها را به راه اندازند، در اثر محاصره
اقتصادي و جنگ تحميلي خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمت هاي
ارزانتر عرضه كرده و رفع احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم مي توانيم.

بايد
هشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاي
شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بين المللي نكشند و با ارادۀ مصمم و فعاليت و
پشتكار خود به رفع وابستگي ها قيام كنيد و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد
اروپا و آمريكا و شوروي كم ندارد و اگر خودي خود را بيابد و ياس را از خود دور كند
و چشم داشت به غير خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را
دارد و آن چه انسان هاي شبيه به اينان به آن رسيده اند شما هم خواهيد رسيد به شرط
اتكال به خداوند تعالي و اتكاء  به نفس و
قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختي ها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن
از تحت سلطه اجانب. و بر دولت ها و دست اندركاران است جه در نسل حاضر و چه در نسل
هاي آينده كه از متخصصين خود قدرداني كنند و آنان را با كمك هاي مادي و معنوي
تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به
آن چه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند و از جوانان، دختران و پسران مي خواهم
كه استقلال و آزادي و ارزش هاي انساني را ولو با تحمل زحمت و رنج فداي تجملات و
عشرتها و بي بندوباريها و حضور در مراكز فحشاء كه از طرف غرب و عمال بي وطن به شما
عرضه مي شود،‌ نكنند؛ كه آنان چنان چه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از
سرنوش كشورتان و چاپيدن ذخاير شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي كشيدنتان و
مصرفي نمودن ملت و كشورتان به چيز ديگر فكر نمي كنند و مي خواهند با اين وسايل و
امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان نيمه وحشي نگهدارند.

وـ
از توطئه هاي بزرگ آنان چنان چه اشاره شد و كرارا تذكر داده ام، به دست گرفتن
مراكز تعليم و تربيت خصوصا دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنها
است. روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامي فرق دارد با روشي كه در دانشگاهها و
دبيرستان ها دراند. نقشه آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوي كردن آنان است
يا با سركوبي و خشونت و هتاكي كه در زمان رضاخان عمل شد، ولي نتيجه معكوس گرفته
شد، يا با تبليغات و تهمت ها و نقشه هاي شيطاني براي جدا كردن قشر تحصيل كرده و به
اصطلاح روشن فكر كه اين هم در زمان رضاخان عمل مي شد و در رديف فشار و سركوبي بود
و در زمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولي موذيانه. و اما در دانشگاه، نقشه آن
است كه جوانا را از فرهنگ و ادب و ارزش هاي خودي منحرف كنند و به سوي شرق يا غرب
بكشانند و دولت مردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند تا به
دست آنها هر چه مي خواهند انجام دهند. اينان كشور را به غارت زدگي و غرب زدگي
بكشانند و قشر روحاني با انزوا و منفوريت و شكست قادر بر جلوگيري نباشد. و اين
بهترين راه است براي عقب نگهداشتن و غارت كردن كشورهاي تحت سلطه، زيرا براي
ابرقدرتها بي زحمت و بي خرج و در جوامع ملي بي سروصدا هر چه هست به جيب آنان مي
ريزد. پس اكنون كه دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاكسازي است بر همه ما
لازم است با متصديان كمك كنيم و براي هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود
و هر جا انحرافي به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم و اين امر حياتي بايد
در مرحله اول با دست پر توان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد كه نجات
دانشگاه از انحراف، نجات كشور و ملت است.

و
اين جانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول و پدران و مادران و دوستان آنها
در مرحله دوم و به دولتمردان و روشن فكران دلسوز براي كشور در مرحله بعد وصيت مي
كنم كه در اين امر مهم كه كشورتان را از آسيب نگه مي دارد با جان و دل كوشش كنيد و
دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و به همه نسل هاي مسلسل توصيه مي كنم كه براي
نجات خود و كشور عزيز و اسلام آدم ساز، دانشگاه ها را از انحراف و غرب و شرق زدگي
حفظ و پاسداري كنيد و با اين عمل انساني اسلامي خود دست قدرت هاي بزرگ را از كشور
قطع و آنان را نااميد نمائيد. خدايتان پشتيبان و نگهدار باد.

زـ
از مهمات امور تعهد وكلاي مجلس شوراي اسلامي است. ما ديديم كه اسلام و كشور ايران
چه صدمات بسيار غم انگيزي از مجلس شوراي غير صالح و منحرف از بعد از مشروطه تا عصر
رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد خورد و
چه مصيبت ها و خسارتهاي جان فرسا از اين جنايت كاران بي ارزش و نوكرمآب به كشور و
ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يك اكثريت قلابي منحرف در مقابل يك اقليت مظلوم
موجب شد كه هر چه انگلستان و شوروي و اخيرا آمريكا خواستند با دست همين منحرفان از
خدا بي خبر انجام دهند و كشور را به تباهي و نيستي كشانند. از بعد از مشروطه هيچ
گاه تقريبا به مواد مهم قانون اساسي عمل نشد. قبل از رضاخان با تصدي غرب زدگان و
مشتي خان و زمين خواران و در زمان رژيم پهلوي به دست آن رژيم سفاك و وابستگان و
حلقه به گوشان آن.

اكنون
كه با عنايت پروردگار و همت عظيم الشان سرنوشت كشور به دست مرم افتاد و وكلا از
خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خان هاي ولايات به مجلس شوراي
اسلامي راه يافتند و اميد است كه با تعهد آنان به اسلام و مصالح كشور جلوگيري از
هر انحراف بشود. وصيت اين جانب به ملت در حال و آتيه آن است كه با اراده مصمم خود
و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هر دوره از انتخابات وكلاي داراي تعهد
به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالبا بين متوسطين جامعه و محرومين مي باشند و غير
منحرف از صراط مستقيم به سوي غرب يا شرق و بدون گرايش به مكتب هاي انحرافي و اشخاص
تحصيل كرده و مطلع بر مسائل روز و سياست هاي اسلامي به مجلس بفرستند و به جامعه
محترم روحانيت خصوصا مراجع معظم وصيت مي كنم كه خود را در مسائل جامعه خصوصا مثل
انتخاب رئيس جمهور و وكلاي مجلس كنار نكشند و بي تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل
آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب، روحانيون را كه اساس مشروطيت
را با زحمات و رنج ها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياست
بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و
صحنه را به دست غرب زدگان سپردند و به سر مشروطيت و قانون اساسي و كشور و اسلام آن
آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولاني دارد.

اكنون
كه بحمدالله تعالي موانع رفع گرديد، و فضاي آزاد براي دخالت همه طبقات پيش آمده
است، هيچ عذري باقي نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودني، مسامحه در امر مسلمين است.
هر كس به مقدار توانش و حيطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد و با جديت
از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا شرق زدگان و منحرفان از مكتب بزرگ
اسلام جلوگيري نمايند و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان
ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند با تدريج و ظرافت در كشور ما و كشورهاي اسلامي
ديگر رخنه و با دست افراد خود ملتها، كشورها را به دام استثمار مي كشانند. بايد با
هوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدم نفوذي به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت
ندهيد. خدايتان يار و نگهدار باشد.

و
از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصرهاي آينده مي خواهم كه اگر خداي
نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل نمودند،
مجلس اعتبار نامه آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس
راه يابد و به اقليت هاي مذهبي رسمي وصيت مي كنم كه از دوره هاي رژيم پهلوي عبرت
بگيرند و وكلاي خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوري اسلامي و غير وابسته
به قدرت هاي جهان خوار و بدون گرايش به مكتبهاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب
نمايند. و از همه نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادري با هم مجلسان
خود رفتار و همه كوشا باشند كه قوانين خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به
اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد. و از
شوراي محترم نگهبان مي خواهم و توصيه مي كنم چه در نسل حاضر و چه در نسل هاي
آينده، كه با كمال دقت و قدرت وظايف اسلامي و ملي خود را ايفاء و تحت تاثير هيچ
قدرتي واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهر و قانون اساسي بدون هيچ ملاحظه
جلوگيري نمايند و با ملاحظه ضرورات كشور كه گاهي با احكام ثانويه و گاهي به ولايت
فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.

و
وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهور و چه
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر
در صحنه باشند و اشخاصي كه انتخاب مي كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود مثلا
در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند
و خبرگان را روي موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند چه بسا كه خساراتي به اسلام و
كشور وارد شود كه جبران پذير نباشد و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال
مسئول مي باشند. از اين قرار عدم دخالت ملت از مراجع و علماء بزرگ تا طبقه بازاري
و كشاورز و كارگر و كارمند همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند چه در
نسل حاضر و چه در نسل هاي آتيه، و چه بسا كه در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه،
گناهي باشد كه در راس گناهان كبيره است.

پس
علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد والا كار از دست همه خارج خواههد شد و اين
حقيقتي است كه بعد از مشروطه لمس نموده ايد و نموده ايم. چه هيچ علاجي بالاتر و
والاتر از آن نيست كه ملت در سرتاسر كشور در كارهايي كه محول به اوست بر طبق ضوابط
اسلامي و قانون اساسي انجام دهد و در تعيين رئيس جمهور و وكلاي مجلس با طبقه تحصيل
كردۀ متعهد و روشنفكر با اطلاع از مجاري امور و غير وابسته به كشورهاي قدرتمند
استثمارگر و اشتهار به تقوي و تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي مشورت كرده و با
علماء و روحانيون باتقوي و متعهد به جمهوري اسلامي نيز مشورت نموده و توجه داشته
باشند رئيس جمهوري و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و
محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند نه از سرمايه داران و زمين
خواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و
پابرهنه گان را نمي توانند بفهمند.

و
بايد بدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس شايسته و متعهد به اسلام و دلسوزي
براي كشور و ملت باشند بسياري از مشكلات پيش نمي آيد و مشكلاتي اگر باشد رفع مي
شود و همين معني در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي خاص
بايد در نظر گرفته شود كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين مي شوند از روي كمال
دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماء بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و
دانشمندان متعهد به مجلس خبرگان بروند بسياري از مهمات و مشكلات به واسطه تعيين
شايسته ترين و متعهد ترين شخصيتها براي رهبري يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد، يا
با شايستگي رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يك صد و نهم و يك صد و دهم قانون اساسي،
وظيفه سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراي رهبري روشن
خواهد شد كه اندك مسامحه در انتخاب، چه آسيبي به اسلام و كشور و جمهوري اسلامي
وارد خواهد كرد كه احتمال آن در سطح بالاي از اهميت است براي آنان تكليف الهي
ايجاد مي كند.

و
وصيت اين جانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و
وابستگان به آنان در داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي و در حقيقت به اسلام است
در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و
جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي
آنان تحفه اي است و مقام والايي، بلكه وظيفه سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن
اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد ننگ ابدي رد راين دنيا و آتش غضب خداي قهار در
جهان ديگر در پي دارد. از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي خواهم كه ما و شما
را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطر
قدري خفيف تر براي رؤساء جمهور حال و آينده و دولت ها و دست اندركاران به حسب
درجات در مسئوليت ها نيز است كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر
مبارك او بدانند. خداوند متعال راهگشاي آنان باشد.

ح
ـ از مهمات امور، مسئله قضاوت است كه سر و كار آن با جان و مال و ناموس مردم است.
وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه در تعيين عالي ترين مقام قضايي كه
در عهده دارند كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقه دار و صاحب نظر در امور شرعي و
اسلامي و در سياست را نصب نمايند و از شوراي عالي قضايي مي خواهم امر قضاوت را كه
در رژيم سابق به وضع اسفناك و غم انگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند و دست
كساني كه با جان و مال مردم بازي مي كنند و آن چه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامي
است از اين كرسي پر اهميت كوتاه كنند و با پشتكار و جديت به تدريج دادگستري را
متحول نمايند و قضات داراي شرايطي كه انشاءالله با جديت حوزه هاي علميه مخصوصا
حوزه مباركه علميه قم تربيت و تعليم مي شوند و معرفي مي گردند به جاي قضاتي كه
شرايط مقرره اسلامي را ندارند نصب گردند كه انشاءالله تعالي به زودي قضاوت اسلامي
در سراسر كشور جريان پيدا كند. و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيت مي
كنم كه با در نظر گرفتن احاديثي كه از معصومين صلوات الله عليهم در اهميت قضاء و
خطر عظيمي كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آن چه درباره قضاوت به غير حق وارد شده
است اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود و
كساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند و
بدانند كه همان طور كه خطر اين مقام بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است و
مي دانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است.

ط
ـ وصيت اين جانب به حوزه هاي مقدسه علميه آن است كه كرارا عرض نموده ام كه در اين
زمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بسته اند و از هر
راه ممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مي نمايند و يكي از راههاي با اهميت براي مقصد
شوم آنان و خطرناك براي اسلام و حوزه هاي اسلامي نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار
در حوزه هاي علميه است كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال
ناشايسته و اخلاق و روش انحرافي است و خطر بسيار عظيم آن در دراز مدت به مقامات
بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهي بر علوم اسلامي و جا زدن خود را در بين
توده ها و قشرهاي مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان را به خويش و ضربه مهلك زدن
به حوزه هاي اسلامي و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب مي باشد. و مي دانيم كه
قدرتهاي بزرگ چپاولگر در ميان جامعه ها افرادي به صورت هاي مختلف از ملي گراها و
روشن فكران مصنوعي و روحاني نمايان كه اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب
رساندن ترند ذخيره دارند كه گاهي سي چهل سال با مشي اسلامي و مقدس مآبي يا پان
ايرانيسم و وطن پرستي و حيله هاي ديگر با صبر و بردباري در ميان ملتها زيست مي
كنند و در موقع مناسب ماموريت خود را انجام مي دهند. و ملت عزيز ما در اين مدت
كوتاه پس از پيروزي انقلاب نمونه هايي از قبيل مجاهد خلق و فدايي خلق و توده ايها
و ديگر عناوين ديده اند و لازم است همه با هشياري اين قسم توطئه را خنثي نمايند و
از همه لازم تر حوزه هاي علميه است كه تنظيم و تصفيه آن با مدرسين محترم و افاضل
سابقه دار است با تائيد مراجع وقت. و شايد تز نظم در بي نظمي است از القائات شوم
همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد. در هر صورت وصيت اينجانب آن است كه در همه
اعصار خصوصا در عصر حاضر كه نقشه ها و توطئه ها سرعت و قوت گرفته است، قيام براي
نظام دادن به حوزه ها لازم و ضروري است كه علماء و مدرسين و افاضل عظيم الشان صرف
وقت نموده و با برنامه دقيق صحيح حوزه ها را و خصوصا حوزه علميه قم و ساير حوزه
هاي بزرگ و با اهميت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند و لازم است علماء
و مدرسين محترم نگذارند در درس هايي كه مربوط به فقاهت است و حوزه هاي فقهي و
اصولي از طريقه مشايخ معظم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است منحرف شوند و كوشش
نمايند كه هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيق ها افزوده شود و فقه
سنتي كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است محفوظ
بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد و البته در رشته هاي ديگر علوم به مناسبت
احتياجات كشور و اسلام برنامه هايي تهيه خواهد شد و رجالي در آن رشته تربيت بايد
شود و از بالاترين و والاترين حوزه هايي كه لازم است به طور همگاني مورد تعليم و
تعلم قرار گيرد، علوم معنوي اسلامي از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك
الي الله رزقنا الله و اياكم، كه جهاد اكبر مي باشد.

ي
ـ‌ از اموري كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوه اجرائيه است گاهي ممكن
است كه قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را
تنفيذ كند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را
مسخ كنند و برخلاف مقررات يا با كاغذ بازي ها يا پيچ و خمها كه به آن عادت كرده
اند يا عمدا براي نگران نمودن مردم عمل كنند كه به تدريج و مسامحه غائله ايجاد مي
كند.

وصيت
اين جانب به وزراء مسئول در عصر حاضر و در عصر هاي ديگر آ‌ن است كه علاوه بر آن كه
شما ها و كارمندان وزارتخانه ها بودجه اي كه از آن ارتزاق مي كنيد مال ملت، و بايد
همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشيد و ايجاد زحمت براي مردم و مخالف وظيفه
عمل كردن حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود، همه شما به پشتيباني ملت
احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصا طيبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد و دست
ستم شاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد و اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد
شما ها كنار گذاشته مي شويد و هم چون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جاي شما ستم پيشگاني
پستها را اشغال مي نمايند بنابراين حقيقت ملموس بايد كوشش در جلب نظر ملت بنمائيد
و از رفتار غير اسلامي انساني احترازنمائيد و در همين انگيزه به وزراء كشور در طول
تاريخ آينده توصيه مي كنم كه در انتخاب استاندارد ها دقت كنند اشخاص لايق،
متدين،متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند تا آرامش در كشور هر چه بيشتر
حكمفرما باشد. و بايد دانست كه گرچه تمام وزيران وزارتخانه ها مسئوليت در اسلامي
كردن و تنظيم امور محل مسئوليت خود دارند لكن بعضي از آنها ويژگي خاص دارند، مثل
وزارت خارجه كه مسئوليت سفارتخانه را در خارج ازكشور دارد. اينجانب از ابتدا
پيروزي به وزراء خارجه راجع به طاغوت زدگي سفارتخانه ها و تحول آنها به سفارتخا
هاي مناسب با جمهوري اسلامي توصيه هايي نمودم، لكن بعض آنان يا نخواستند يا
نتوانستند عمل مثبتي انجام دهند و اكنون كه سه سال از پيروزي مي گذرد اگر چه وزير
خارجه كنوني اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتكار و صرف وقت اين امر
مهم انجام گيرد و وصيت من به وزراء خارجه در اين زمان و زمان هاي بعد آن است كه
مسئوليت شما بسيار زياد است چه در اصلاح و تحول وزارت خانه ها و سفارت خانه ها و
چه در سياست خارجي حفظ استقلال و منافع كشور و روابط ما را ندارند و از هر امري كه
شائبه وابستگي با همه ابعادي كه دارد به طور قاطع احتراز نمائيد و بايد بدانيد كه
وابستگي در بعض امور هر چند ممكن است ظاهر فريبنده اي داشته باشد يا منفعت و فائده
اي در حال داشته باشد لكن در نتيجه، ريشه كشور را به تباهي خواهد كشيد و كوشش
داشته باشيد در بهتر كردن روابط با كشورهاي اسلامي و در بيدار كردن دولتمردان و
دعوت به وحدت و اتحاد كنيد كه خداوند با شما است.

و
وصيت من به ملت هاي كشورهاي اسلامي است كه انتظار نداشته باشيد كه از خارج كسي به
شما در رسيدن به هدف كه آن اسلام و پياده كردن احكام اسلام است كمك كند خود بايد
به امر جهاني كه آزادي و استقلال را تحقق مي بخشد قيام كنيد و علماء اعلام و خطباء
محترم كشورهاي اسلامي دولتها را دعوت كنند كه از وابستگي به قدرت هاي بزرگ خارجي
خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند در اين صورت پيروزي را در آغوش خواهند
كشيد و نيز ملت ها را دعوت به وحدت كنند و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است
بپرهيزند و با برادران ايماني خود در هر كشوري و با هر نژادي كه هستند دست برادري
دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده و اگر اين برادري ايماني با همت دولت ها
و ملت ها و با تائيد خداوند متعال روزي تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت
جهان را مسلمين تشكيل مي دهند. به اميد روزي كه با خواست پرودگار عالم اين برادري
و برابري حاصل شود.

و
وصيت اين جانب به وزارت ارشاد در همه اعصار خصوصا عصر حاضر كه ويژگي خاصي دارد آن
است كه براي تبليغ حق مقابل باطل و ارائه چهره حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند. ما
اكنون در اين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كرديم مورد تهاجم
تبليغاتي تمام رسانه هاي گروهي وابسته به قدرت هاي بزرگ هستيم. چه دروغ ها و تهمت
ها كه گويندگان و نويسندگان وابسته با ابرقدرتها به اين جمهوري اسلامي نوپا نزده و
نمي زنند مع الاسف اكثر دولت هاي منطقه اسلامي كه به حكم اسلام بايد دست اخوت به
ما دهند به عداوت با ما و اسلم برخاسته اند و همه در خدمت جهان خواران از هر طرف
به ما هجوم آورده اند و قدرت تبليغاتي ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مي دانيد كه
امروز جهان روي تبليغات مي چرخند و با كمال تاسف، نويسندگان به اصطلاح روشن فكر كه
به سوي يكي از دو قطب گرايش دارند به جاي آن كه در فكر استقلال و آزادي كشور و ملت
خود باشند خودخواهي ها و فرصت طلبي ها و انحصارجويي ها به آنان مجال نمي دهد كه
لحظه اي تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند و مقايسه بين آزادي
و استقلال را در اين جمهوري با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگي شرافتمندانه ارزنده
را توام با بعض آن چه را كه از دست داده اند كه رفاه و عيش زدگي است، با آن چه از
رژيم ستم شاهي دريافت مي كردند توام با وابستگي و نوكرمآبي و ثناجويي و مداحي از
جرثومه هاي فساد و معادن ظلم و فحشاء بسنجند و از تهمت ها و نارواها به اين جمهوري
تازه تولد يافته دست بكشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستم پيشگان
زبانها و قلم ها را به كار بگيرند.

و
مسئله تبليغ تنها به عهده وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفه همه دانشمندان و گويندگان و
نويسندگان و هنرمندان است. بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارت خانه ها نشريات
تبليغي داشته باشند و چهرۀ نوراني اسلام را براي جهانيان روشن نمايند كه اگر اين
چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب
مخالفان اسلام و كج فهمي هاي دوستان خودنمايي نمايد اسلام جهان گير خواهد شد و
پرچم پر افتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصيبت بار و غم انگيز است كه
مسلمانان متاعي دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد نتوانسته اند اين
گوهر گران بها را كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند بلكه خود
نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فراريند.

ك
ـ‌ از امور بسيار با اهميت و سرنوشت ساز مسئله مراكز تعليم و تربيت از كودكستان ها
تا دانشگاهها است كه به واسطه اهميت فوق العاده اش تكرار نموده و با اشاره مي
گذرم. بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آن چه به ايران و اسلام ضربه
مهلك زده است قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و
تربيت ديگر با برنامه هاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و
تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و
پس از آن آمريكا و شوروي فرو نمي رفت و هرگز قرار دادهاي خانه خراب كن بر ملت
محروم غارت زده تحميل نمي شد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نمي شد و
هرگز ذخاير ايران و طلاي سياه اين ملت رنج ديده در جيب قدرت هاي شيطاني ريخته نمي
شد و هرگز دودمان پهلوي و وابسته هاي به آن اموال ملت را نمي توانستند به غارت
ببرند و در خارج و داخل پارك ها و ويلاها بر روي اجساد مظلومان بنا كنند و بانك
هاي خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشي و هرزگي خود و بستگان خود
نمايند. اگر مجلس و دولت و قوۀ قضائيه و ساير ارگان ها از دانشگاههاي اسلامي و ملي
سرچشمه مي گرفت ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود و اگر شخصيت هاي
پاكدامن با گرايش اسلامي و ملي به معناي صحيحش، نه آن چه امروز در مقابل اسلام عرض
اندام مي كند از دانشگاهها به مراكز قواي سه گانه راه مي يافت، امروز ما غير امروز
و ميهن ما غير اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميت رها و بساط ظلم و ستم شاهي و
مراكز فحشا و اعتياد و عشرتكده ها كه هر يك براي تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده
كافي بود در هم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده
بود دانشگاهها اگر اسلامي انساني ملي بود مي توانست صدها و هزارها مدرس به جامعه
تحويل دهد لكن چه غم انگيز و اسف بار است كه دانشگاهها و دبيرستان ها به دست كساني
اداره مي شد و عزيزان ما به دست كساني تعليم و تربيت مي ديدند كه جز اقليت مظلوم
محرومي همه از غرب زدگان و شرق زدگان با برنامه و نقشه ديكته شده در دانشگاهها
كرسي داشتند و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرت
ها بزرگ شده و به كرسي هاي قانونگذاري و حكومت و قضاوت تكيه مي كردند و بر وفق
دستور آنان يعني رژيم ستمگر پهلوي عمل مي كردند اكنون بحمدالله تعالي دانشگاه از
چنال جنايت كاران خارج شده و بر ملت و دولت جمهوري اسلامي است در همه اعصار كه
نگذارند عناصر فاسد داراي مكتب هاي انحرافي يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و
دانشگاه ها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيري نمايند تا
مشكلي پيش نيايد و اختيار از دست نرود وصيت اين جانب به جوانان عزيز دانشسراها و
دبيرستان ها و دانشگاه ها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند
تا استقلال و آزادي خود و كشور و ملت خودشان مصون باشد.

ل
ـ قواي مسلح از ارتش و سپاه و ژاندارمري و شهرباني تا كميته ها و بسيج و عشائر
ويژگي خاصي دارند اينان كه بازوان قوي و قدرتمند جمهوري اسلامي مي باشند و نگهبان
سر حدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامش بخشان به ملت
مي باشند، مي بايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند و لازم است توجه داشته
باشند كه در دنيا آن چه كه مورد بهره برداري براي قدرت هاي بزرگ و سياست هاي مخرب بيشتر
از هر چيز و هر گروهي است، قواي مسلح است. قواي مسلح است كه با بازيهاي سياسي،
كودتاها و تغيير حكومت ها و رژيم ها به دست آنان واقع مي شود و سودجويان دغل بعضي
سران آنان را مي خرند و با دست آنان و توطئه هاي فرماندهان بازي خورده كشورها را
به دست مي گيرند و ملت هاي مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادي را از
كشورها سلب مي كنند و اگر فرماندهان پاكدامن متصدي امر باشند هرگز براي دشمنان
كشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نمي آيد و يا اگر احيانا پيش آيد به دست
فمراندهان متعهد شكسته و ناكام خواهد ماند.

و
در ايران نيز كه اين معجزه عصر به دست ملت انجام گرفت، قواي مسلح متعهد و فرمانها
پاك و ميهن دوست سهم به سزايي داشتند و امروز كه جنگ لعنتي و تحميلي صدام تكريتي
به امر و كمك آمريكا و ساير قدرتها پس از نزديك به دو سال با شكست سياسي و نظامي
ارتش متجاوز بعث و پشتيبانان قدرتمند و وابستگان به آنان روبرو است باز قواي مسلح
نظامي و انتظامي و سپاهي و مردمي با پشتيباني بي دريغ ملت در جبهه ها و پشت جبهه
ها اين افتخار بزرگ را آفريدند و ايران را سرافراز نمودند و نيز شرارت ها و توطئه
هاي داخلي را كه به دست عروسك هاي وابسته به غرب و شرق براي براندازي جمهوري
اسلامي بسيج شده بودند با دست تواناي جوانان كميته ها و پاسداران بسيج و شهرباني و
با كمك ملت غيرتمند درهم شكسته شد. و همين جوانان فداكار عزيزند كه شب ها بيدارند
تا خانواده ها با آرامش استراحت كنند. خدايشان يار و مدد كار باد.

پس
وصيت برادرانه من در اين قدم هاي آخرين عمر بر قواي مسلح به طور عموم آن است كه اي
عزيزان كه به اسلام عشق مي ورزيد و با عشق لقاء الله به فداكاري در جبهه ها و در
سطح كشور به كار ارزشمند خود اداهم مي دهيد بيدار باشيد و هشيار كه بازيگران سياسي
و سياستمداران حرفه اي غرب و شرق زده و دست هاي مرموز جنايت كاران پشت پرده لبه
تيز سلاح خيانت و جنايت كارشان از هر سوء بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان
است و مي خواهند از شما عزيزان كه با جان فشاني خود انقلاب را پيروز نموديد و
اسلام را زنده كرديد بهره گيري كرده و جمهوري اسلامي را براندازند و شما را با اسم
اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلام و ملت جدا كرده به دامن يكي از دو قطب جهان
خوار بيندازند و بر زحمات و فداكاري هاي شما با حيله هاي سياسي و ظاهري هاي به
صورت اسلامي و ملي خط بطلان بكشند.

وصيت
اكيد من به قواي مسلح آن است كه همان طور كه از مقررات نظام، عدم دخول نظامي در
احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمايند و قواي مسلح مطلقا چه نظامي و
انتظامي و پاسدار و بسيج و غير اينها در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را از
بازيهاي سياسي دور نگهدارند. در اين صورت مي توانند قدرت نظامي خود را حفظ و از
اختلافات درون گروهي مصون باشند و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خود
را از ورود در احزاب منع نمايند و چون انقلاب از همه ملت و حفظ آن بر همگان است
دولت و ملت و شوراي دفاع و مجلس شوراي اسلامي وظيفه شرعي و ميهني آنان است كه اگر
قواي مسلح چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد برخلاف مصالح اسلام و كشور
بخواهند عملي انجام دهند يا در احزاب وارد شوند كه بي اشكال به تباهي كشيده مي
شوند و يا در بازي هاي سياسي وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند و بر رهبر و
شوراي رهبري است كه با قاطعيت از اين امر جلوگيري نمايد تا كشور ازآسيب در امان
باشد و من به همه نيروهاي مسلح در اين پايان زندگي خاكي وصيت مشفقانه مي كنم كه از
اسلام كه يگانه مكتب استقلال و آزادي خواهي است و خداوند متعال همه را با نور
هدايت آن به مقام والاي انساني دعوت مي كند چنان چه امروز وفا داريد در وفاداري
استقامت كنيد كه شما را و كشور و ملت شما را از ننگ وابستگي ها و پيوستگي ها به
قدرتهايي كه شما را جز براي بردگي خويش نمي خواهند و كشور و ملت عزيزتان راعقب
مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستم پذيري نگه مي دارند نجات مي دهد و زندگي
انساني شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب ولو با رفاه
حيواني ترجيح دهيد و بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع پيشرفته، دست خود را پيش
ديگران دراز كنيد و به دريوزگي عمر را بگذرانيد قدرت ابتكار و پيشرفت در اختراعات
در شما شكوفا نخواهد شد و به خوبي و عينيت ديديد كه در اين مدت كوتاه پس از تحريم
اقتصادي همان ها كه از ساختن هر چيز خود را عاجز مي ديدند و از راه انداختن
كارخانه ها آنان را مايوس مي نمودند افكار خود را به كار بستند و بسياري از
احتياجات ارتش و كارخانه ها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادي و اخراج
كارشناسان خارجي تحفه اي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم. اكنون اگر دولت و ارتش
كالاهاي جهان خواران را خود تحريم كنند و به كوشش و سعي در راه ابتكار بيفزايند
اميد است كه كشور خودكفا شود و از دريوزگي از دشمن نجات يابد.

و
هم در اينجا بايد بيفزايم كه احتياج ما پس از اين همه عقب ماندگي مصنوعي به صنعت
هاي بزرگ كشورهاي خارجي حقيقتي است انكار ناپذير، و اين به آن معني نيست كه ما
بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم. دولت و ارتش بايد كوشش كنند
كه دانشجويان متعهد را در كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و
استثمارگر نيستند بفرستند و از فرستادن به آمريا و شوروي و كشورهاي ديگر كه در
مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند، مگر انشاءالله روزي برسد كه اين دو قدرت به
اشتباه خود پي برند و در مسير انسانيت و انسان دوستي و احترام به حقوق ديگران واقع
شوند، يا انشاءالله مستضعفان جهان و ملت هاي بيدار و مسلمانان متعهد آنان را به
جاي خود نشانند. به اميد چنين روزي.

م
ـ راديو تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها از ابزارهاي موثر تباهي و تخدير
ملتها، خصوصا نسل جوان بوده است. در اين صد سال اخير به ويژه نيمه دوم آن چه نقشه
هاي بزرگي از اين ابزار چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار و چه در تبليغ
استعمارگران غرب و شرف كشيده شد و از آنها براي درست كردن بازار كالاها خصوصا
تجملي و تزئيني از هر قماش، از تقليد در ساختمان ها و تزئينات و تجملات آنها و
تقليد در اجناس نوشيدني و پوشيدني و در فرم آنها استفاده كردند به طوري كه افتخار
بزرگ فرنگي مآب بودن در تمام شئون زندگي از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن به ويژه
در خانم هاي مرفه يا نيمه مرفه بود و در آداب معاشرت و كيفيت حرف زدن و به كار بردن
لغات غربي در گفتار و نوشتار به صورتي بود كه فهم آن براي بيشتر مردم غير ممكن و
براي هم رديفان نيز مشكل مي نمود. فيلم هاي تلويزيون از فرآورده هاي غرب يا شرق
بود كه طبقه جوان زن و مرد را از مسير عادي زندگي و كار و صنعت و توليد و دانش  منحرف و به سوي بي خبري از خويش و شخصيت خود و
يا بدبيني و بدگماني به همه چيز خود و كشور خود حتي فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشي
كه بسياري از آن با دست خيانتكار سود جويان، به كتابخانه ها و موزه هاي غرب و شرق
منتقل گرديد كشاند.

مجله
ها با مقاله ها و عكس هاي افتضاح بار و اسف انگيز و روزنامه ها با مسابقات در
مقالات ضد فرهنگي خويش و ضد اسلامي با افتخار مردم به ويژه طبقه چوان موثر را به
سوي غرب يا شرق هدايت مي كردند. اضافه كنيد بر آن تبليغ دامنه دار در ترويج مراكز
فساد و عشرتكده ها و مراكز قمار و لاتار و مغازه هاي فروش كالاهاي تجملاتي و اسباب
آرايش و بازيها و مشروبات الكي به ويژه آن چه از غرب وارد مي شد و در مقابل صدور
نفت و گاز و مخازن ديگر، عروسك ها و اسباب بازيها و كالاهاي تجملي وارد مي شد و
صدها چيزهايي كه امثال من از آنها بي اطلاع هستيم و اگر خداي نخواسته عمر رژيم
سرسپرده و خانمان برانداز پهلوي ادامه پيدا مي كرد چيزي نمي گذشت كه جوانان برومند
ما اين فرزندان اسلام و ميهن كه چشم اميد ملت به آنها است با انواع دسيسه ها و
نقشه هاي شيطاني به دست رژيم فاسد و رسانه هاي گروهي و روشن فكران غرب و شرق گرا
از دست ملت و دامن اسلام رخت بر مي بستند يا جواني خود را در مراكز فساد تباه مي
كردند و يا به خدمت قدرت هاي جهان خوار در آمده و كشور را به تباهي مي كشاندند.
خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدين و غارتگران نجات داد.

اكنون
وصيت من به مجلس شوراي اسلامي در حال و آينده و رئيس جمهور و روساي جمهور ما بعد و
به شوراي نگهبان و شوراي قضايي و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاي
خبري و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بداني كه
آزادي به شكل غربي آن كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود از نظر اسلام
و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنراني ها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و
عفت عمومي و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيري از آنها واجب
است و از آزادي هاي مخرب بايد جلوگيري شود و از آن چه در نظر شرع حرام و آن چه
برخلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است، به طور قاطع
اگر جلوگيري نشود همه مسئول مي باشند و مرم و جوانان حزب اللهي اگر برخورد به يكي
از امور مذكور نمودند به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند
خودشان مكلف به جلوگيري هستند. خداوند تعالي مددكار همه باشد.

ن
ـ‌ نصيحت و وصيت من به گروهها و گروهكها و اشخاصي كه در ضديت با ملت و جمهوري
اسلامي و اسلام فعاليت مي كنند، اول به سران آنان در خارج و داخل، آن است كه تجربه
طولاني به هر راهي كه اقدام كرديد و به هر توطئه اي كه دست زديد و به هر كشور و
مقامي كه توسل پيدا كرديد، به شماها كه خود را عالم و عاقل مي دانيد بايد آموخته
باشد كه مسير يك ملت فداكار را نمي شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغ
پردازي هاي بي سروپا و غير حساب شده منحرف كرد و هرگز هيچ حكومت و دولتي را نمي
توان با اين شيوه هاي غير انساني و غير منطقي ساقط نمود، به ويژه ملتي مثل ايران
را كه از بچه هاي خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاي بزرگ سالش، در راه هدف و جمهوري
اسلامي و قرآن و مذهب جانفشاني و فداكاري مي كنند. شماها كه مي دانيد (و اگر
ندانيد بسيار ساده لوحانه فكر مي كنيد) كه ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن
است و اگر فرض بكنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حركات ناشيانه شما و جناياتي
كه با تحريك شما رخ داد آنان را از شما جدا كرد و جز دشمن تراشسي كار ديگري
نتوانستيد بكنيد. من وصيت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما مي كنم كه اولا با اين
ملت طاغوت زده رنج كشيده كه پس از دو هزار و پانصد سال ستمشاهي با فدا دادن بهترين
فرزندان و جوانانش خود را از زير بار ستم جنايتكاراني هم چون رژيم پهلوي و جهان
خواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاسته ايد چطور وجدان يك انسان هر چه
پليد باشد راضي مي شود براي احتمال رسيدن به يك مقام با ميهن خود و ملت خود اين
گونه رفتار كند و به كوچك و بزرگ آنها رحم نكند. من به شما نصيحت مي كنم دست از
اين كارهاي بي فايده و غيرعاقلانه برداريد و گول جهان خواران را نخوريد و در هر جا
هستيد اگر به جنايتي دست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه كنيد كه
خداوند ارحم الراحمين است و جمهوري اسلامي و ملت از شما انشاءالله مي گذرند و اگر
دست به جنايتي زديد كه حكم خداوند تكليف شما را معين كرده، باز از نيمه راه برگشته
و توبه كنيد و اگر شهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب
اليم خداوند نجات دهيد والا در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به
كار ديگر مشغول شويد كه صلاح در آن است. و بعد به هواداران داخلي و خارجي آنان
وصيت مي كنم كه با چه انگيزه جواني خود را براي آنان كه اكنون ثابت است كه براي
قدرتمندان جهان خوار خدمت مي كنند و از نقشه هاي آنها پيروي مي كنند و ندانسته به
دام آنها افتاده اند به هدر مي دهيد؟ و با ملت خود در راه چه كسي جفا مي كنيد؟ شما
بازي خوردگان دست آنها هستيد و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده مي كنيد كه توده
هاي ميليوني به جمهوري اسلامي وفادار و براي آن فداكارند و به عيان مي بينيد كه
حكومت و رژيم فعلي با جان و د ل در خدمت خلق و مستمندان هستند و آنان كه به دروغ
ادعاي خلقي بودن و مجاهد و فدايي براي خلق مي كنند، با خلق خدا به دشمني برخاسته و
شما پسران و دختران ساده دل را براي مقاصد خود و مقاصد يكي از دو قطب قدرت جهان
خوار به بازي گرفته و خود يا در خارج در آغوش يكي از دو قطب جنايتكار به خوشگذراني
مشغول و يا در داخل به خانه هاي مجلل تيمي با زندگي اشرافي نظير منازل جنايتكاراني
بدبخت به جنايت خود ادامه مي دهند و شما جوانان را به كام مرگ مي فرستند.

نصيحت
مشفقانه من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد
و با محرومين جامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند متحد شويد و
براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نمائيد تا كشور و ملت از شر مخالفين نجات پيدا كند
و همه با همه به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان
اشخاصي هستيد كه جز به نفع شخصي خود فكر نمي كنند و در آغوش و پناه ابرقدرت ها با
ملت خود در ستيز هستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرت طلبي خويش مي نمايند؟ شما
در اين سال هاي پيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است
و ادعاها فقط براي فريب جوانان صاف دل است و مي دانيد كه شما قدرتي در مقابل سيل
خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهي عمرتان نتيجه اي ندارد.
من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من
به شما مي رسد و شائبه قدرت طلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم
الهي نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد.

وصيت
من به چپ گرايان مثل كمونيست ها و چريك هاي فدايي خلق و ديگر گروههاي متمايل به چپ
آن است كه شماها بدون بررسي صحيح از مكتب ها و مكتب اسلام نزد كساني كه از مكتب ها
و خصوص اسالم اطلاع صحيح دارند با چه انگيزه خودتان را راضي كرديد به مكتبي كه
امروز در دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را چند ايسم كه محختواي
آنها پيش اهل تحقيق پوچ است خوش كرده ايد و شما را چه انگيزه اي وادار كرده كه مي
خواهيد كشور خود را به دامن شوروي يا چين بكشيد و با ملت خود به اسم توده دوستي به
جنگ برخاسته يا به توطئه هائي ستمديده دست زديد؟ شما مي بينيد كه از اول پيدايش
كمونيسم مدعيان آن ديكتاتورترين و قدرت طلب و انحصار طلب ترين حكومت هاي جهان بوده
و هستند. چه ملت هايي زير دست و پاي شوروي مدعي طرفدار توده ها خرد شدند و از هستي
ساقط گرديدند. ملت روسيه، مسلمانان و غير مسلمانان، تاكنون در زير فشار ديكتاتوري
حزب كمونيست دست و پا مي زنند و از هر گونه آزادي محروم و در اختناق بالاتر از
اختناق هاي ديكتاتورهاي جهان به سر مي برند. استالين، كه يكي از چهره هاي به
اصطلاح درخشان حزب بود، ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم.
اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان مي دهيد مردم مظلوم شوروي و ديگر
اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاي آنان جان مي سپارند و آن گاه شما كه مدعي
طرفداري از خلق هستيد بر اين خلق محروم در هر جا كه دستتان رسيده چه جناياتي انجام
داديد و با اهالي شريف آمل كه آنان را به غلط طرفدار پروپا قرص خود معرفي مي كرديد
و عده بسياري را به فريب هب جنگ مردم و دولت فرستاديد و به كشتن داديد. چه جنايت
ها كه نكرديد. و شما طرفدار خلق محروم مي خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران با به
دست ديكتاتوري شوروي دهيد و چنين خيانتي را با سرپوش فدايي خلق و طرفدار محرومين
در حال اجراء هستيد، منتهي حزب توده و رفقاي آن با توطئه وزير ماسك طرفداري از
جمهوري اسلامي و ديگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.

من
به شما احزاب و گروهها چه آنان كه به چپ گرايي معروف گرچه بعض شواهد و قرائن دلالت
دارد كه اينان كمونيست آمريكايي هستند و چه آنان كه از غرب ارتزاق مي كنند و الهام
مي گيرند و چه آنها كه با اسم خودمختاري و طرفداري از كرد و بلوچ دست به اسلحه
برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستي ساقط نموده و مانع از خدمت هاي
فرهنگي و بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آن استانها مي شوند، مثل حزب
دموكرات و كومله وصيت مي كنم كه به ملت بپيوندند و تاكنون تجربه كرده اند كه كاري
جز بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكرده اند و نمي توانند بكنند، پس مصلحت خود و ملت
خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريك مساعي نموده و از ياغي گري و خدمت به
بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند و به ساختن كشور بپردازند و مطمئن باشند
كه اسلام براي آنان همه از قطب جنايتكار غرب و هم از قطب ديكتاتور شرق بهتر است و
آرزوهاي انساني خلق را بهتر انجام مي دهد.

و
وصيت من به گروه هاي مسلمان كه از روي اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشان
مي دهند و از منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهي طرفداري مي كردند و به
مخالفان بدخواهان اسلام از روي خطا و اشتباه گاهي لعن مي كردند و طعن مي زدند آن
است كه بر سر اشتباه خود پافشاري نكنند و با شهامت اسلامي به خطاي خود اعتراف و با
دولت و مجلس و ملت مظلوم براي رضاي خداوند هم صدا و هم مسير شده و اين مستضعفان
تاريخ را از شر مستكبران نجات دهيد وكلام مرحوم مدرس آن روحاني متعهد پاك سيرت و
پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسرده آن روز گفت اكنون كه بايد از بين
برويم چرا با دست خود برويم. من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شما برادران
مؤمن عرض مي كنم اگر ما با دست جنايتكار آمريكا و شوروي از صفحه روزگار محو شويم و
با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم، بهتر از آن است كه در زير پرچم
ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرفي مرفه داشته باشيم و اين سيره و طريقه انبياء
عظام و ائمه مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت كنيم و بايد
به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگي ها زندگي كنند مي توانند و
قدرتمنان جهان بر يك ملت نمي توانند خلاف ايده آنان را تحميل كنند. از افغانستان
بايد عبرت گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپي با شوروي بوده و هستند تا كنون
نتوانسته اند توده هاي مردم را سركوب نمايند.

علاوه
بر اينكه ملت هاي محروم جهان بيدار شده اند و طولي نخواهد كشيد كه اين بيداري ها
به قيام و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطه ستمگران مستكبر نجات
خواهند داد و شما مسلمانان پاي بند به ارزش هاي اسلامي مي بينيد كه جدايي و انقطاع
از شرق و غرب بركات خود را دارد نشان مي دهد و مغز هاي متفكر بومي به كار افتاده و
به سوي خود كفايي پيشروي مي كند و آنچه كارشناسان خائن غربي و شرقي براي ملت ما
محال جلوه مي دادند امروز به طور چشمگيري با دست و فكر ملت انجام گرفته و
انشاءالله تعالي در دراز مدت انجام خواهد گرفت و صد افسوس كه اين انقلاب دير تحقق
پيدا كرد و لااقل در اول سلطنت جابرانه كثيف محمدرضا تحقق نيافت و اگر شده بود
ايران غارت زده از اين ايران بود.

و
وصيت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفكران و اشكال تراشان و صاحب عقد گان آن
است كه به جاي آن كه وقت خود را در خلاف مسير جمهوري اسلامي صرف كنيد و  هر چه توان داريد در بد بيني و بد خواهي و بد
گويي از مجلس و دولت و ساير خدمتگزاران به كار بريد و با اين عمل كشور خود را به
سوي ابر قدرتها سوق دهيد با خداي خود يك شب خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده
نداريد با وجدان خود خلوت كنيد و انگيزه باطني خود را كه بسيار مي شود خود انسان
ها از آن ها بي خبرند بررسي كنيد ببينيد آيا با كدام معيار و با چه انصاف خون اين
جوانان قلم قلم شده را در جبهه ها و در شهر ها ناديده مي گيريد و با ملتي كه مي
خواهد از زير بار ستمگران و  غارتگران
خارجي و داخلي خارج شود و استقلال و آزادي را با جان خود و فرزندان عزيز خود به
دست آورده و با فداكاري مي خواهد آن را حفظ كند،‌ به جنگ اعصاب برخاسته ايد و به
اختلاف انگيزي و توطئه هاي خائنانه دامن مي زنيد و راه را براي مستكبران و ستمگران
باز مي كنيد. آيا بهتر نيست كه با فكر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت را
راهنمايي براي حفظ ميهن خود نمائيد؟ آيا سزاوار نيست كه به اين ملت مظلوم محروم
كمك كنيد و با ياري خود حكومت اسلامي را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رئيس جمهور
و دولت و قوه قضايي را از آن چه در زمان رژيم سابق بود بدتر مي دانيد؟ آيا نمي
دانيد كه كشور اسلامي در آن زمان يك پايگاه نظامي براي آمريكا بود و با آن، عمل يك
مستعمره مي كردند و از مجلس تا دولت و قواي نظامي در قبضه آنان بود و مستشاران و
صنعت گران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخاير آن چه مي كردند؟ آيا اشاعه فحشاء در
سراسر كشور و مراكز فساد از عشرتكده ها و قمارخانه ها و ميخانه ها و مغازه هاي
مشروب فروشي و سينماها و ديگر مراكز كه هر يك براي تباه كردن نسل جوان عاملي بزرگ
بود در خاطرتان محو شده؟ آيا رسانه هاي گروهي و مجلات سراسر فسادانگيز و روزنامه
هاي آن رژيم را به دست فراموشي سپرده ايد؟

و
اكنون كه از آن بازارهاي فساد اثري نيست براي آن كه در چند دادگاه يا چند جوان كه
شايد اكثر از گروه هاي منحرف نفوذ كرده و براي بدنام نمودن اسلام و جمهوري اسلامي
كارهي انحرافي انجام مي دهند و كشتن عده اي كه مفسد في الارض هستند و قيام بر ضد
اسلام و جمهوري اسلامي مي كنند شما را به فرياد درآورده و با كساني كه با صراحت
اسلام را محكوم مي كنند و بر ضد آن قيام مسلحانه يا قيام و زبان كه اسفناك تر از
قيام مسلحانه است نموده اند پيوند مي كنيد و دست برادري مي دهيد و آنان را كه
خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مي خوانيد و در كنار بزاي گراني كه فاجعه 14
اسفند را برپا كردند و جوانان بي گناه را با ضرب و شتم كوبيدند نشسته و تماشاگر
معركه مي شويد، يك عمل اسلامي و اخلاقي است و عمل دولت و قوه قضائيه كه معاندين و
منحرفين و ملحدين را به جزاي اعمال خويش مي رسانند شما را به فرياد در آورده و داد
مظلوميت مي زنيد من براي شما برادران كه از سوابقتان تا حدي مطلع و علاقه مند به
بعضي از شما هستم متاسف هستم نه براي آنان كه اشراري بوده اند در لباس خيرخواهي و
گرگهايي در پوشش چوپان و بازيگراني بودند كه همه را به بادبازي و مسخره گرفته و در
صدد تباه كردن كشور و ملت و خدمتگزاري به يكي از دو قطب چپاولگر بودند.

آنان
كه با دست پليد خود جوانان و مردان ارزشمند و علماء مربي جامعه را شهيد نمودند و
به كودكان مظلوم مسلمانان رحم نكردند خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند
قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند كه شيطان نفس اماره بر آنان حكومت مي كند
لكن شما برادران مؤمن، با دولت و مجلس كه كوشش دارد خدمت به محرومين و مظلومين و
برادران سروپا برهنه و از همه مواهب زندگي محروم نمايد چرا كمك نمي كنيد و شكايت
داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت و بينادهاي جمهوري را با اين گرفتاريها و نابساماني ها
كه لازمه هر انقلاب است و جنگ تحميلي با آن همه خسارت و ميليون ها آواره خارجي و
داخلي و كارشكني هاي بيرون از حد را در اين مدت كوتاه مقايسه با كارهاي عمراني
رژيم سابق نموده ايد آيا نمي دانيد كه كارهاي عمراني آن زمان اختصاص داشت تقريبا
به شهرها آن هم به محلات مرفه و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهره ناچيز داشته
يا نداشتند و دولت فعلي و بنيادهاي اسلامي براي اين طايفه محروم با جان و دل خدمت
مي كنند شما مومنان هم پشتيبان دولت باشيد تا كارها زود انجام گيرد و در محضر
پروردگار كه خواه ناخواه خواهيد رفت با نشان خدمتگزاري به بندگان او برويد. (اين
مقدار بريده شده را خودم انجام دادم).

س
ـ‌ يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است آن است كه اسلام نه با سرمايه داري
ظالمانه و بي حساب و محروم كننده توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است بلكه آن را
به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي كند و مخالف عدالت اجتماعي مي داند. گرچه بعض
كج فهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار
و نوشتار خود طوري وانمود كرده اند و باز هم دست برنداشته اند كه اسلام طرفدار بي
مرز و حد  سرمايه داري و مالكيت است و با
اين شيوه كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نموده اند چهره نوراني اسلام را
پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده كه به اسلام بتازند و آن
را رژيمي چو ن رژيم سرمايه داري غرب مثل رژيم آمريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران
غرب به حساب آورند و با اتكال به قول و فعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه
بدون مراجعه به اسلام شناسان واقعي با اسلام به معارضه برخاسته اند و نه رژيمي مانند
رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك مي
باشند با اختلاف زيادي كه در دوره هاي قديم تاكنون حتي اشتراك در زن و همجنس بازي
بوده و يك ديكتاتوري و استبداد كوبنده در برداشته بلكه اسلام يك رژيم معتدل با
شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف كه اگر به حق
به آن عمل شود چرخ هاي اقتصاد سالم به راه مي افتد و عدالت اجتماعي كه لازمه يك
رژيم سالم است تحقق مي يابد.

در
اينجا نيز يك دسته با كج فهمي ها و بي اطلاعي از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف
مقابل دسته اول قرار گرفته و گاهي با تمسك به بعض آيات يا جملات نهج البلاغه اسلام
را موافق با مكتب هاي انحرافي ماركس و امثال او معرفي نموده اند و توجه به ساير
آيات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سر خود، به فهم قاصر خود، بپا خاسته و مذاهب
اشتراكي را تعقيب مي كنند و از كفر و ديكتاتوري و اختناق كوبنده كه ارزش هاي
انساني را ناديده گرفته و يك حزب اقليت با توده هاي انساني مثل حيوانات عمل مي
كنند، حمايت مي كنند.

وصيت
من به مجلس و شوراي نگهبان و دولت و رئيس جمهور و شوراي قضايي آن است كه در مقابل
احكام خداوند متعال خاضع بوده و تحت تاثير تبليغات بي محتواي قطب ظالم چپاولگر
سرمايه داري و قطب ملحد اشتراكي و كمونيستي واقع نشويد و به مالكيت و سرمايه هاي
مشروع با حدود اسلامي احترام گذاريد و به ملت اطمينان دهيد تا سرمايه ها و فعاليت
هاي سازنده به كار افتند و دولت و كشو را به خودكفايي و صنايع سبك و سنگين
برسانند. و به ثروتمندان و پول داران مشروع وصيت مي كنم كه ثروت هاي عادلانه خود
را به كار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه ها برخيزيد كه
اين خود عبادتي ارزشمند است.

و
به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها
رسيدگي به حال محرومان جامعه است كه در طول تاريخ ستمشاهي و خان خاني در رنج و
زحمت بوده اند. و چه نيكو است كه طبقات تمكن دار به طور داوطلب براي زاغه و
چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است و از
انصاف به دور است كه يكي بي خانمان و يكي داراي آپارتمان ها باشد.

ع
ـ‌ وصيت اين جاب به آن طايفه از روحانيون و روحاني نماها كه با انگيزه هاي مختلف
با جمهوري اسلامي و نهادهاي آن مخالفت مي كنند و وقت خود را وقف براندازي آن مي
نمايند و به مخالفان توطئه گر و بازيگران سياسي كمك و گاهي به طوري كه نقل مي شود
با پول هاي گزافي كه از سرمايه داران بي خبر از خدا دريافت براي اين مقصد مي كنند
كمك هاي كلان مي نمايند آن است كه شماها طرفي از اين غلط كاري ها تاكنون نبسته و
بعد از اين هم گمان ندارم ببنديد بهتر آن است كه اگر براي دنيا به اين عمل دست زده
ايد و خداوند نخواهد گذاشت كه شما به مقصد شوم خود برسيد، تا در توبه باز است از
پيشگاه خداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم هم صدا شويد و از جمهوري اسلامي
كه با فداكاريهاي ملت به دست آمده حمايت كنيد كه خير دنيا و آخرت در آن است. گرچه
گمان ندارم كه موفق به توبه شويد. و اما به آن دسته كه از روي بعض اشتباهات يا بعض
خطاها چه عمدي و چه غيرعمدي كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با
احكام اسلام بوده است با اصل جمهوري اسلامي و حكومت آن مخالفت شديد مي كنند و براي
خدا در براندازي آن فعاليت مي نمايند و با تصور خودشان اين جمهوري از رژيم سلطنتي
بدتر يا مثل آن است، با نيت صادق در خلوات تفكر كنند و از روي انصاف مقايسه نمايند
با حكومت و رژيم سابق و باز توجه نمايند كه در انقلاب هاي دنيا هرج و مرج ها و غلط
روي ها و فرصت طلبي ها غير قابل اجتناب است و شما اگر توجه نمائيد و گرفتاريهاي
اين جمهوري را در نظر بگيريد از قبيل توطئه ها و تبليغات دروغين و حمله مسلحانه
خارج مرز و داخل و نفوذ غير قابل اجتناب گروههائي از مفسدان و مخالفان اسلام در
تمام ارگان هاي دولتي به قصد ناراضي كردن ملت از اسلام و حكومت اسلامي و تازه كار
بودن اكثر يا بسياري از متصديان امور و پخش شايعات دروغين از كساني كه از استفاده
هاي كلان  غير مشروع باز مانده يا استفاده
آنان كم شده و كمبود چشمگير قضات شرع و گرفتاريهاي اقتصادي كمرشكن و اشكالات عظيم
در تصفيه و تهذيب متصديان چند ميليوني و كمبود مردمان صالح كاردان و متخصص و دهها
گرفتاري ديگر كه تا انسان وارد گود نباشد از آنها بي خبر است. و از طرفي اشخاص
غرضمند سلطنت طلب سرمايه دار هنگفت كه با رباخواري و سودجوئي و با اخراج ارز و
گران فروشي به حد سرسام آور و قاچاق و احتكار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد
هلاكت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مي كشند، نزد شما آقايان به شكايت و
فريب كاري آمده و گاهي هم براي باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به
عنوان سهم مبلغي مي دهند و اشك تمساح مي ريزند و شما را عصباني كرده به مخالفت بر
مي انگيزنند، كه بسياري از آنان با استفاده هاي نامشروع خون مردم را مي مكند و
اقتصاد كشور را به شكست مي كشند. اينجانب نصيحت متواضعانه برادرانه مي كنم كه
آقايان محترم تحت تاثير اين گونه شايعه سازيها قرار نگيرند و براي خدا و حفظ اسلام
اين جمهوري را تقويت نمايند و بايد بدانند كه اگر اين جمهوري اسلامي شكست بخورد به
جاي آن يك رژيم اسلامي دلخواه بقيةالله روحي فداه يا مطيع امر شما آقايان تحقق
نخواهد پيدا كرد. بلكه يك رژيم دلخواه يكي از دو قطب قدرت به حكومت مي رسد و
محرومان جهان كه به اسلام و حكومت اسلامي رو آورده و دل باخته اند مايوس مي شوند و
اسلام براي هميشه منزوي خواهد شد و شماها روزي از كردار خود پشيمان مي شويد كه كار
گذشته و ديگر پشيماني سودي ندارد و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همه
امور بر طبق اسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ
بشر چنين معجزه اي روي نداده است و نخواهد داد.

و
آن روزي كه انشاءالله تعالي مصلح كل ظهور نمايد گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يك
روزه عالم اصلاح شود. بلكه با كوشش ها و فداكاري ها ستمكاران سركوب و منزوي مي
شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامي هاي منحرف آن است كه براي ظهور آن بزرگوار
بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم را ظلم فرا گيرد و مقدمات ظهور فراهم شود
فان الله و انا اليه راجعون.

ف
ـ وصيت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد و
منتظر آن باشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايند و براي
شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صد سال اخير كه به
تدريج پاي قدرت هاي بزرگ جهان خوار هب همه كشورهاي اسلامي باز شده است مشاهده
كرديم يا تاريخ هاي صحيح براي ما بازگو كردند كه هيچ يك از دول حاكم بر اين كشورها
در فكر آزادي و استقلال و رفاه ملت هاي خود نبوده و نيستند. بلكه اكثريت قريب به
اتفاق آنان يا خود به ستمگري و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه كرده اند براي
منافع شخصي يا گروهي نموده و طبقات مظلوم كوخ و كپرنشين از همه مواهب زندگي حتي
مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه و عياش
به كار گرفته و با حيله هاي مختلف كشورها را بازاري براق شرق و غرب درست كرده و
منافع آنان را تامين نموده اند و ملتها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند. و اكنون
نيز با اين نقشه در حركتند و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان
جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرت ها و
عمال سرسپرده آنان نترسيد و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام
عزيز تسليم مي كنند از كشور خود برانيد و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را
به دست گيريد و همه در زير پرچم پر افتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و
محرومان جهن به دفاع برخيزيد و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوري هاي آزاد و مستقل
به پيش رويد كه با تحقق آن همه مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همه
مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند به اميد آن روز كه خداوند تعالي
وعده فرموده است.

ص
ـ يك مرتبه ديگر در خاتمه اين وصيت نامه به ملت شريف ايران وصيت مي كنم كه در جهان
حجم تحمل زحمت ها و رنج ها و فداكاري ها و جان نثاريها و محروميت ها مناسب حجم بزرگي
مقصود و ارزشمندي و علو رتبه آن است. آن چه را كه شما ملت شريف و مجاهد براي آن
بپا خاستيد و دنبال مي كنيد و براي آن جان و مال نثار كرده و مي كنيد والاترين و
بالاترين و ارزشمندترين مقصدي است و مقصودي است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين
جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مكتب الوهيت به معني وسيع آن و ايدۀ
توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و
مراتب غيب و شهود است؛ و آن در مكتب محمدي (ص)به تمام معني و درجات و ابعاد متجلي
شده و كوشش تمام انبياء عظام عليهم سلام الله و اولياء معظم سلام الله عليهم براي
تحقق آن بوده و راه يابي به كمال مطلق و جلال و جمال بي نهايت جز با آن ميسر
نگردد، آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده و آن چه براي
خاكيان از سير در آن حاصل مي شود براي هيچ موجودي در سراسر خلقت در سرّ و علن حاصل
نشود.

شما
اي ملت مجاهد در زير پرچمي مي رويد كه در سراسر جهان مادي و معنوي در اهتزاز است.
بيابيد آن را يا نيابيد شما راهي را مي رويد كه تنها راه تمام انبياء عليهم سلام
الله و يكتا راه سعادت مطلق است. در اين انگيزه است كه همه اولياء شهادت را در راه
آن به آغوش مي كشند و مرگ سرخ را احلي من العسل مي دانند و جوانان شما در جبهه ها
جرعه اي از آن را نوشيده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و
برادران آنان جلوه نمودند و ما بايد به حق بگوئيم يا ليتنا كنا معكم فنفوز فوزاً
عظيما گوارا باد بر آنان آن نسيم دل آرا و آن جلوه شورانگيز و بايد بدانيم كه طرفي
از اين جلوه در كشتزارهاي سوزان و در كارخانه هاي توان فرسا و در كارگاهها و در
مراكز صنعت و اختراع و ابداع و در ملت به طور اكثريت در بازارها و خيابان ها و
روستاها و همه كساني كه متصدي اين امور براي اسلام و جمهوري اسلامي و پيشرفت و
خودكفائي كشور به خدمتي اشتغال دارند جلوه گر است. و تا اين روح تعاون و تعهد در
جامعه برقرار است كشور عزيز از آسيب دهر انشاءالله تعالي مصون است. و بحمدالله
تعالي حوزه هاي علميه و دانشگاهها و جوانان عزيز مراكز علم و تربيت از اين نفحه
الهي غيبي برخوردارند و اين مراكز دربست در اختيار آنان است و به اميد خدا دست
تبهكاران و منحرفان از آنها كوتاه.

و
وصيت من به همه آن است كه با ياد خداي متعال به سوي خودشناسي و خودكفائي و استقلال
با همه ابعادش به پيش و بي ترديد دست خدا با شما است اگر شما در خدمت او باشيد و
براي ترقي و تعالي كشور اسلامي به روح تعاون ادامه دهيد و اين جانب با آن چه در
ملت عزيز از بيداري و هشياري و تعهد و فداكاري و روح مقاومت و صلابت در راه حق مي
بينم و اميد آن دارم كه به فضل خداوند متعال اين معاني انساني به اعقاب ملت منتقل
شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و
ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي
سفر مي كنم. و به دعاي خير شما احتياج مبرم دارم و از خداي رحمن و رحيم مي خواهم
كه عذرم را در كوتاهي خدمت و قصور و تقصيرها بپذيرند و با قدرت و تصميم اراده به
پيش روند و بدانند كه با رفتن يك خدمتگزار در سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد
كه خدمتگزاراني بالا و والاتر در خدمتند و الله نگهدار اين ملت و مظلومان جهان
است.

والسلام
عليكم و علي عبادالله الصالحين و رحمت الله و بركاته

26
بهمن 1361 ـ‌ 1 جمادي الاولي 1403

روح
الله الموسوي الخميني

 

بسمه
تعالي

اين
وصيت نامه را پس از مرگ من احمد خميني براي مردم بخواند و در صورت عذر، رئيس جمهور
محترم يا رئيس محترم شواري اسلامي يا رئيس محترم ديوان عالي كشور، اين زحمت را
بپذيرند و در صورت عذر، يكي از فقهاي محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد.

روح
الله الموسوي الخميني

بسمه
تعالي

در
زير اين وصيت نامه 29 صفحه اي و مقدمه چند مطلب را تذكر مي دهم:

1ـ‌
اكنون كه من حاضرم بعض نسبت هاي بي واقعيت به من داده مي شود و ممكن است پس ازمن
در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض مي كنم آن چه به من نسبت داده شده يا مي شود مورد
تصديق نيست مگر آن كه صداي من يا خط و امضاء من باشد با تصديق كارشناسان يا در
سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفته باشم.


اشخاصي در حال حيوة من ادعا نموده اند كه اعلاميه هاي اين جانب را مي نوشته اند.
اين مطلب را شديدا تكذيب مي كنم تاكنون هيچ اعلاميه اي را غير شخص خودم كسي تهيه
نكرده است.


از قرار مذكور بعضي ها ادعا كرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيله آنان بوده. اين
دروغ است. من پس از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم زيرا
در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولي پاريس اين
احتمال نبود.


من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسي و اسلام نمائي بعضي افراد ذكري از
آنان كرده و تمجيدي نموده ام كه بعد فهميدم از دغل بازي آنان اغفال شده ام آن تمجيدها
در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند و نبايد از
آن مسائل سوءاستفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلي اوست.

روح
الله الموسوي الخميني

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام
خميني ثابت و استوار از آغاز تا كنون

 

رابطه
امام با امّت

*
من هر چه بكنم و بر سر من هر چه بيايد، در مقابل شمايي كه خون در راه آزادي و
اسلام داده ايد،‌خجلم. آن چه مرا در اين مكان رنج و درد آور دلخوش مي كند، خدمت به
شماست.

20/1/57

*
من از اين راه دور چشم اميد به شما دوخته ام و آن چه در قدرت دارم در خدمت به شما
كه خدمت به حق است نثار مي كنم.

14/8/57

*
من از خداي تبارك و تعالي توفيق شما را مي خواهم. من از بيرون آمده ام كه خدمت به
شما بكنم من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ام كه بزرگواري شما را
حفظ كنم. من آمده ام كه دشمن هاي شما را زمين بزنم. من آمده ام كه ملت را يك ملت
مستقل كنم… و دست اجانب را از مملكت كوتاه كنم.

14/11/57

*
من ملت را مي شناسم و از درون آنها خبر مي دهم و از زبان آنها سخن مي گويم و مي
دانم چه در سينه هايشان غليان دارد و من از همه نقاط ضعف آگاهم. شاهد تحولات نيم
قرن بوده ام. بدبختي ناشي از ارعاب مردم را مي دانستم و مي ديدم و احساس مي كردم.

2/12/57

*
من اين يكي دو سال آخر عمر را وقف شما كرده ام؛ از شما مي خواهم كه اين نهضت را
نگه داريد تا تاسيس حكومت عدل اسلامي.

12/12/58

*
من آمده ام در اينجا تا خدمت گزاري خود را به شما عرض كنم. تا حيات دارم، خدمت
گزار همه هستم، خدمتگزار ملتهاي اسلامي، خدمتگزار ملت بزرگ ايران، خدمتگزار قشرهاي
دانشگاهي، دانش آموز و روحاني.

14/8/58

*
من آن مقداري كه قدرت دارم براي گفتن در عين حالي كه حال من حال نقاهت است احساس
وظيفه مي كنم و به ملت عرض مي كنم و اگر ملت به اين حرف گوش نكرد من حجت دارم،
فردا در پيشگاه خداي تبارك و تعالي از ما سوال خواهد شد، من عرض مي كنم در آنجا كه
من به علت مصالح و مفاسد را گفتم.

اسفند
58

*
من در ايام آخر عمر، با اميدواري كامل و سرافرازي از نبوغ شما به سوي دار رحمت حق
كوچ مي كنم.

23/11/58

*
(خطاب به ايتام:)


من خدمتگزار شما بچه ها هستم. شما بچه هاي خود من هستيد. من از ظلمي كه به ملتمان
شده است و از ظلمي كه به همه يتيم ها و همه انسان ها شده است،‌ متاثرم … من به
همه شما ارادت دارم، اخلاص دارم، محبت دارم، دوستي دارم، شما از خود من هستيد و من
هم از خود شما.

سخنراني
در جمع ايتام 28/12/58

*
ملت ما امروز متوقف نيست نهضتشان و پيشبردشان به اين كه من باشم يا زيد باشد يا
عمرو باشد، ملت ما امروز راه را پيدا كردند و مي دادند چه بكنند و با اين راهي كه
پيدا كردند و همين ترتيبي كه تاكنون پيش آمده اند به پيش مي روند و اين طور نيست
كه اگر من نباشم چه خواهد شد. بي خود اينها در راديوهايشان اين مسائل را نگويند
براي اين كه اين مسائل در ملت ما تاثيري ندارد.

4/6/59

*
شنيدم كه امروز هم يك شايعه مرگ فلاني شده است و عراق دلخوش كرده است كه فلاني
مرده است. من بميرم، شما بايد دعا كنيد كه خدا بميرد! خدا هست، من كي ام؟ ملت ما
خدا دارد.

4/7/59

*
به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها و قدرتها را سياه كرديد درود مي فرستم و
در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم. خميني كه آخرين روزهاي عمرش را مي گذراند
تمام اميدش به شما مردم سلحشور ايران است.

1/11/59

*
خميني دست يكايك شما (ملت) را مي بوسد و يكايك شما را رهبر خودش مي داند كه بارها
گفته ام، من با شما يكي هستم و رهبري در كار نيست.

30/3/60

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام
خميني

*
همه مي دانند كه تحمل هشت سال فشار و سختي فقط براي اسلام عزيز بوده است، لذا
مسئولين بايد در دفاع از اسلام محكمتر از هميشه بانوان در مقابل تجاوز نظامي،
سياسي و فرهنگي جهان خواران بايستند، چرا كه امروز دنياي استكبار خصوصا غرب خطر
رشد اسلام ناب محمدي (ص) عليه منافع نامشروع خود را درك كرده است.

*
مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسئولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف
كند خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد.

*
مردم عزيز ايران كه حقا چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند بايد سعي كنند
كه سختي ها و فشارها را براي خدا پذيرا گردند تا مسئولان بالاي كشور به وظيفه
اساسي شان كه نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند كه تنها برادري و
صميميت را در چارچوب مصلحت اسلام و مسلمين در نظر بگيرند.

*
من بار ديگر از مسئولان بالاي نظام جمهوري اسلامي مي خواهم كه از هيچ كس و از هيچ
چيز جز خداي بزرگ نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و
فحشاء سرمايه داري غرب و پوچي و تجاوز كمونيسم نكشند كه ما هنوز در قدم هاي اول
مبارزه جهاني عليه غرب و شرقيم.

*
مگر بيش از اين است كه ما ظاهرا از جهان خواران شكست مي خوريم و نابود مي شويم،
مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجر معرفي مي كنند، مگر بيش از
اين است كه با نفوذ ايادي قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمين
را پايكوب مي كنند، مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدي (ص) در
سراسر جهان بر چوبه هاي دار مي روند، مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال
حزب الله در جهان به اسارت گرفته مي شوند. بگذار دنياي پست ماديت با ما چنين كند،
ولي ما به وظيفه اسلامي خود عمل كنيم.

*
من باز مي گويم همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را
از هويت اسلامي تان به خيال خام خودشان بيرون نبرند آرام نخواهند نشست. نه از
ارتباط با متجاوزان خشنويد شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور.

(5/1/68)

*
نيروهاي مسلح و ارتش بزرگ ايران بايد بدانند كه همه اين افتخارات به بركت ايمان به
خدا و دفاع از كشور امام زمان ارواحنا فداه و در سايه وحدت و انسجام و همدلي و
برادري با يكديگر و پشتيباني مردم به دست آمده است.

*
من به عنوان فرمانده كل قوا به مسئولين و تصميم گيرندگان نيز دستور مي دهم كه در
هيچ شرايطي از تقويت نيروهاي مسلح و بالا بردن آموزش هاي عقيدتي و نظامي و توسعه
تخصص هاي لازم و خصوصا حركت به طرف خودكفائي نظامي غفلت نكنند.

*
ارتش و ساير نيروهاي مسلح در دوران بازسازي بايد به اصل بازسازي معنوي و اعتقادي
نيز توجه كافي داشته باشند چرا كه همه در ميدان نبرد و كارزار آموخته و تجربه كرده
اند كه معنويت و ايمان چقدر  در پيروزي ها
و موفقيت ها و بالا بردن توان و استقامت نيروها موثر است.

(29/1/68)

*
طلاب انقلابي و مبارز، پيشتازان انقلاب اصيل اسلامي مان مي باشند، چهره گلگون و
روشن فيضيه هاي ايران در جهان اسلام مرهون زندان ها و شكنجه هاي اين عزيزان است.

(18/2/68)

 

*
اين مساله نبايد فراموش شود كه به هيچ وجه از اركان محكم فقه و اصول رايج در حوزه
ها نبايد تخطي شود. البته در عين اين كه از اجتهاد جواهري به صورتي محكم و استوار
ترويج مي شود روش هاي جديد و علوم مورد احتياج حوزه هاي اسلامي استفاده گردد.

(18/2/68)

 

 

/

ولادت امام رضا عليه السلام

«يازدهم ذيقعده سال روز ميلاد فرخنده ثامن الحجج بر شيعيان جهان
مبارك باد»

ولادت
امام رضا عليه السلام

امام
رضا سلام الله عليه هشتمين پيشواي شيعيان در روز پنج شنبه، يازدهم ذي قعده سال 148
هجري چشم به دنيا گشود. كنيه مباركش ابوالحسن و القاب شريفش: سراج الله، نورالهدي،
فاضل، صابر، وفيّ، صدّيق و رضيي است و معروف به «رضا» مي باشد، زيرا پدر بزرگوارش
29 سال و چند ماه زندگي كرد و پس از پدر، 20 سال امامت نمود.

مفضّل
بن عمر گويد: بر امام موسي بن جعفر (ع)وارد شدم در حالي كه فرزندش «علي» در دامنش
بود و او را مي بوسيد و زبانش را مي ليسيد و بر دوشش مي گذارد و در آغوشش مي گرفت
و مي گفت: عزيزم! چقدر بوي تو خوش و اخلاقت پاكيزه و فضلت براي همه روشن و بين
است. به آن حضرت عرض كردم: قربانت گردم! به قدري محبت اين كودك در قلبم قرار گرفت
كه به جز براي تو چنين محبتي، براي هيچ كس ديگر نبوده است. حضرت فرمود: اي مفضل!
منزلت او به من مانند منزلت من به پدرم است، «ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم».
عرض كردم: پس از شما او صاحب امر و امام مردم است؟ فرمود: آري! هر كه او را اطاعت
كند هدايت يافته و هر كه مخالفت كند، كافر است.

ابراهيم
بن عباس گويد: هرگز نديدم كه امام رضا سلام الله عليه در سخنانش كسي را بيازارد و
هرگز نديدم سخن كسي را قطع كند تا آن كه از سخن گفتن باز ايستد. و هرگز كسي را در
نيازي كه داشت ـ در صورتي كه توان بر آوردنش را داشت ـ رد نكرد و هنگامي كه يك نفر
هم نشين داشت، هرگز او را نيافتم كه پاهايش را روبروي همنشينش دراز كند و هرگز
روبروي هم نشين تكيه نداد و هرگز نيافتمش كه يكي از بردگان و يا نوكرانش را ناسزا
گويد و هرگز آب دهان روي زمين نمي انداخت و هرگز در تبسمش با صدا نمي خنديد بلكه
همواره تبسم مي فرمود.

و
هنگامي كه سفره مي انداختند، بردگان و نوكران خود را ـ حتي دربان و شتربان را نيز
ـ صدا مي كرد تا با او بر سر سفره غذا بنشينند.

و
آن حضرت شبها كم مي خوابيد و بسيار بيدار بود. بيشتر شبهايش را تا به صبح احيا مي
كرد. بسيار روزه مي داشت و هيچ وقت روزه سه روز از ماه را ترك نمي كرد و مي فرمود:
اين مانند روزۀ يك دهر است.

و
آن حضرت، مخفيانه بسيار صدقه مي داد و با بي نوايان خوشرفتاري مي كرد و بيشتر صدقه
هايش در شب هاي تاريك بود.

فرا
رسيدن اين روز فرخند و مبارك را به شيعيان و پيروان آن حضرت به ويژه ملت عزيز
ايران تبريك و تهنيت عرض مي كنيم و اميدواريم خداوند ما را قدردان اين نعمت مقدس و
جاودانه قرار دهد و آن حضرت را از ما محبان گنهكارش راضي و خشنود نمايد.

به
بركت اين ولادت با سعادت، و براي تيمّن و تبرك، قصيده اي شيوا از مرحوم آية الله
شيخ محمد حسين كمپاني اصفهاني در مدح آن امام همام سلام الله عليه نقل مي كنيم:

بريد
باد صبا خاطري پريشان داشت   

مگر
حديثي از آن زلف عنبر افشان داشت

نسيم
زلف نگار از نسيم باد بهار

فتوح
و روح روان و لطافت جان داشت

صبا
ز سلسله گيسوي مسلسل يار

هزار
سلسله بر دست و پاي مستان داشت

پيام
يار عزيز مليح روح افزاست

دم
مسيح توان گفت بهره اي زان داشت

صبا
دميد خور آسا ز مشرق ايران

مگر
كه ذره اي از تربت خراسان داشت

محل
امن و اماني كه وادي ايمن

هر
آن چه داشت، از آن خطه بيابان داشت

مقام
قدس خليل و مناي عشق ذبيح

كه
نقد جان به كف از بهر دوست قربان داشت

مطاف
عالم امكان ز ملك تا ملكوت

كه
از ملوك و ملك پاسبان و دربان داشت

بمستجار
درش كعبه مستجير و حرم

اساس
ركن يماني زركن ايمان داشت

بمروه
صفه ايوان او صفا بخشيد

حطيم
و زمزم از او آبرو و عنوان داشت

مربع
حرمش رشك هشت باغ بهشت

كه
پايه برتر از اين نُه رواق گردون داشت

بقاف
قبه او پر نمي زند عنقا

بر
آستانه او سرهماي گردون داشت

درش
چو نقطه محيط مدار كون و مكان

هر
آفريده نصيبي بقدر امكان داشت

فضاي
قدس كجا رفرف خيال كجا؟

براق
عقل در آن عرصه گر چه جولان داشت

در
تو مهبط روح الامين و حصن حصين

ز
شرفه شرف عرش و فرش، ايوان داشت

قصور
خلد ز مقصوره تو يافت كمال

زخدمت
در آن روضه، رتبه رضوان داشت

توئي
رضا كه قضا و قدر سر تسليم

بزير
حكم تو اي پادشاه شاهان داشت

جمال
شاهد گيتي به هستي تو جميل

كه
از شعاع تو شمعي فلك فروزان داشت

كتاب
محكم توحيد از آن جبين مبين

بچشم
اهل بصيرت، دليل و برهان داشت

حديث
حسن ترا خواند فالق الاصباح

كه
از افق، غسق الليل را گريزان داشت

تو
باء بسمله اي در صحيفه كونين

ز
نقطه تو تجلي نكات قرآن داشت

ز
مصدر تو بود اشتقاق مشتقات

ز
مبدا تو اصالت اصول اكوان داشت

مقام
ذات تو جمع الجوامع كلمات

صفات
عز تو شاني رفيع بنيان داشت

حقايق
ازلي از رخ تو جلوه نمد

دقايق
ابدي از لب تو تبيان داشت

فروغ
روي ترا مشتري هزاران بود

ولي
كه زهرۀ آن زهره روي تابان داشت

بمفتقر
بنگر كز عزيز مصر كرم

به
اين بضاعت مزجاة چشم احسان داشت

به
اين هديه اگر دورم از ادب چه عجب

همين
معامله را مور با سليمان داشت

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي
به رويدادها

جهان
اسلام

*
هزاران فلسطيني پس از پايان مراسم نماز جمعه در مسجد الاقصي، به خيابان ها ريختند
و با سربازان اسرائيل به مقابله پرداختند.

19/1/68

*
به دنبال درگيري هاي روز جمعه در «الفيوم» 37 عضو سازمان الجهاد مصر دستگير شدند.

*
رژيم مبارك يك استاد نابيناي دانشگاه مصر را به اتهام رهبري جنبش «الجهاد» دستگير
كرد.

20/1/68

*
يك صد دانشجوي افسري مدارس نظامي تركيه به خاطر فعاليت هاي مذهبي اخراج شدند.

*
در پي خودداري مجلس سودان از بحث و بررسي لايحه اجراي قوانين اسلامي در كشور،
نمايندگان عضو جبهه ملي اسلامي دسته جمعي استعفا دادند.

21/1/68

*
جنگ داخلي لبنان امروز وارد پانزدهمين سال خود شد.

24/1/68

*
بيروت طي 20 ساعت با به جا گذاشتن 69 كشته و زخمي هدف 25 هزار گلوله توپ و راكت
قرار گرفت.

26/1/68

*
«خليل ابراهيم چليك» شهردار شهر «شانلي عرفا»ي تركيه كه در يك گفتگوي مطبوعاتي
گفته بود: «من لائيك نيستم، طرفدار آتاتورك نيز نيستم زيرا مسلمانم» دستگير شد.

29/1/68

*
زكي بدر: تصميم گروههاي اسلامي مصر براي سرنگوني رژيم مبارك، اين كشور را در شرايط
دشواري قرار داده است.

*
تظاهرات مسلمانان اردن كه از شهر «معان» در جنوب پايتخت اردن آغاز شده بود به سرعت
به شهرهاي ديگر گسترش يافت. چندين ساختمان و خودرو دولتي از سوي تظاهر كنندگان به
آتش كشيده شد.

31/1/68

*
چهارمين روز ناآرامي هاي اردن 23 كشته و مجروح بر جاي گذاشت.

*
نيروهاي ارتش رژيم صهيونيستي 300 لبناني را از مزارع خويش اخراج و اراضي مزروعي
آنها را به خود اختصاص دادند.

2/2/68

*
طي سه روز گذشته بيش از 95 فلسطيني كه 30 نفر از آنها كودكان كم سن و سال هستند
توسط سربازان ارتش اسرائيل مورد اصابت گلوله قرار گرفتند.

5/2/68

*
فهد شاه عربستان در يك مكالمه تلفني با حسين شاه اردن حمايت كشورش را از مقابله با
نهضت اسلامي مردم آن كشور اعلام داشت.

6/2/68

*
امام جماعت يكي از مساجد كابل به دليل خواندن شعري عليه نجيب الله در حضور وي،
بازداشت شد.

7/2/68

*
رهبران قيام فلسطيني، رژيم هاي عرب را به دليل سكوت در برابر كشتار «نهالين» و
خشونت فزاينده رژيم صهيونيستي به شدت مورد انتقاد قرار دادند.

9/2/68

*
دستگيري مسلمانان مصري از مرز 2 هزار تن گذشت.

10/2/68

*
«شيخ محمد دلگه اي» امام جمعه قلعه ديزه كه براي مذاكره با مقامات رژيم بعث عراق
جهت جلوگيري از تخريب اين شهر به بغداد سفر كرده بود دستگير شد.

12/2/68

*
«جنبش مقاومت اسلامي فلسطين» با صدور بيانيه اي، جهاد را تنها راه مقابله با رژيم
صهيونيستي اعلام كرد.

13/2/68

*
راهپيمائي بزرگ مسلمانان براي اعلام هم بستگي با ملت فلسطين و آزادي قدس در آخرين
جمعه ماه مبارك رمضان با شكوه فراوان در مناطق مختلف جهان برگزار شد.

16/2/68

 

اخبار
داخلي

*
سيل 20 روستا و هزاران هكتار مزرعه را در سيستان ويران كرد.

*
كاروان تداركاتي صاحب الزمان همدان شامل 50 كاميون و كاميونت هداياي مردم همدان،
به ارزش 60 ميليون ريال راهي مزرعه هاي ميهن اسلامي شد.

19/1/68

*
عمليات زيرسازي دو خطه كردن راه آهن اهواز به بندر امام خميني پايان يافت.

20/1/68

*
70 اسير بيمار و سالمند عراقي بمناسبت سالروز جمهوري اسلامي بطور يكجا آزاد شدند.

21/1/68

*ساخت
پيستون تراكتورهاي روماني در ايران در كارخانه هاي پيستون سازي تبريز به توليد
انبوه رسيد.

*
منابع ديپلماتيك خاطر نشان ساختند كه ده كشور از دوازده كشور عضو بازار مشترك،
سفرا و كارداران خود را به تهران باز گرداندند.

*
سازمان جهاني قلب و عروق، از انتخاب پروفسور سيف الدين نبوي پزشك مسلمان ايراني كه
در انتخابات داخلي اين سازمان بالاترين امتياز را به خود اختصاص داده بود به رياست
اين سازمان خودداري كرد.

23/1/68

*
پانصد ميليون ريال توسط هيات دولت براي تامين نيازمنديهاي هموطنان سيل زده سيستاني
در اختيار هلال احمر قرار گرفت.

24/1/68

*
166 نماينده مجلس از امام امت خواستار تعيين هيات بررسي متمم قانون اساسي از سوي
حضرت امام شدند.

27/1/68

*
در سال 67 بيش از 84 هزار واحد مسكوني در چهارده استان آسيب ديده از جنگ، بازسازي
شده است.

28/1/68

*
حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني: تعداد زيادي از جاسوس هاي بزرگي كه از سوي
آمريكا روي آنها سرمايه گذاري شده بود و آموزش هاي بسيار بالا و پيچيده ديده بودند
و آمريكائيها آنها را در محل هاي خاصي براي اميال خاص خودشان نگهداري كرده بودند
دستگير شدند.

2/2/68

*
امام خميني در پاسخ به پيشنهاد نمايندگان مجلس و شورايعالي قضائي، طي نامه اي خطاب
به رئيس جمهور هيأتي را براي رفع نقائص قانون اساسي تعيين فرمودند.

* 18 تن از اتباع انگليسي از ايران خارج شدند.

5/2/68

*
به موجب حكم امام امت، كليه وجوه و اموالي كه طبق قانون در اختيار ولي فقيه است با
نظر آقايان كروبي و صانعي صرف امور خيريه خواهد شد.

7/2/68

*
با راه اندازي كارخانه احياي مستقيم، توليد آهن مورد نياز واحدهاي ريخته گري كشور
در مجتمع فولاد اهواز آغاز شد.

*
عمليات احداث هفتمين پالايشگاه بزرگ كشور، با ظرفيت 150 هزار شبكه در روز در اراك
آغاز شد.

*
اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي كار خود را با تشكيل 4 كميسيون اصلاحي آغاز
كردند.

9/2/68

*
جمهوري اسلامي ايران نمايشگاه بين المللي كتاب در ژنو را به خاطر نمايش كتاب آيات
شيطاني تحريك كرد.

*
ساخت واگن مسافربري در كارخانه واگن پارس اراك رسما آغاز شد.

*
«صنايع آذر آب» بزرگترين كارخانه سازنده انواع تجهيزات نيروگاهي خاورميانه در اراك
افتتاح شد.

12/2/68

اخبار
خارجي

*
جامعه اقتصادي اروپا اعطاي كمك مالي به مارونيهاي لبنان را تصويب كرد.

19/1/68

*
انفجار در مركز فرهنگي انگليس در پايتخت مالزي چهار مجروح بر جاي گذاشت.

21/1/68

*
نخست وزير ژاپن اعتراف كرد كه 720 هزار دلار در قالب رشوه از كمپاني «ريكرويت»
دريافت كرده است.

*
چهار ژنرال ارتش رژيم كابل در نبردهاي جلال آباد به هلاكت رسيدند.

*
به دنبال ناآرامي هاي اخير در شهر تفليس، شوروي مقررات منع عبور و مرور را به مورد
اجرا گذاشت.

22/1/68

*
يك كشيش يوناني خواستار اعدام قاچاقچيان مواد مخدر به شيوه ايران، در اين كشور شد.

*
شهردار واشنگتن به اتهام دخالت در معاملات قاچاق مواد مخدر تحت بازجوئي قرار گرفت.

23/1/68

*
صدها تن در گرجستان شوروي به جرم شكستن مقررات حكومت نظامي بازداشت شدند.

*
رژيم عراق طرح انهدام مناطق كردنشين هم مرز با ايران را به اجرا گذاشت.

*
دولت سودان نسبت به ورود غير قانوني هياتي از اعضاي كنگره آمريكا به جنوب سودان و
تماس با شورشيان اين كشور رسما به آمريكا اعتراض كرد.

24/1/68

*
رهبر حزب كمويست، رئيس جمهور و نخست وزير گرجستان در پي نا آرامي هاي اخير استعفا
دادند.

*
800 مزدور عراقي براي كمك به ميشل عون وارد بيروت شدند.

26/1/68

*
در يكي از بزرگترين فاجعه هاي خونين فوتبال جهان در انگليس 95 نفر كشته و 400 نفر
زخمي شدند.

*
رهبر حزب حاكم يوگسلاوي انحصارگرائي كمونيسم و امتيازات حزبي را عامل بحران جوامع
سوسياليستي دانست.

*
جمعيت چين به يك ميليارد و يك صد ميليون نفر رسيد.

27/1/68

*هزاران
تن از مردم اسپانيا طي تظاهراتي خواستار خروج اين كشور از پيمان «ناتو» شدند.

28/1/68

*
عدنان قاچاقچي تاجر سرشناس سعودي به جرم تخلف در مورد اموال «ماركوس» رئيس جمهوري
سابق فيليپين در سوئيس دستگير شد.

*
سه كتاب فروشي طي مدت كمتر از يك هفته از انتشار كتاب «آيات شيطاني» در نروژ در
معرض آتش سوزي قرار گرفتند و خساراتي به آنها وارد شد.

31/1/68

*
مجمع عمومي سازمان ملل متحد با 129 راي موافق و 2 راي مخالف آمريكا و اسرائيل و يك
راي ممتنع، اعمال اسرائيل در سرزمين هاي اشغالي را محكوم كرد.

*
با اوج گيري ناآرامي هاي اردن، سفر شاه حسين به انگليس لغو شد.

2/2/68

*
رژيم حاك بر عراق 3 رزمنا و در اختيار فالانژهاي لبنان قرار داد.

3/2/68

*
پنجمين دور مذاكرات صلح به خاطر مخالفت عراق با پيشنهاد تازه دبير كل بي نتيجه
ماند.

*
پليس مخفي اردن يكي از مخالفين دولت در پارلمان اين كشور را دستگير كرد.

*
آمريكا براي مبارزه با رئيس جمهوري پاناما ده ميليون دلار اختصاص داد.

4/2/68

*
اوج گيري تظاهرات ضد دولتي مردم اردن، «زيد الرفاعي» نخست وزير رژيم حاكم بر اين
كشور را وادار به استعفا كرد.

*
ديپلماتهاي انگليسي و آمريكائي در پاكستان از سوي يك گروه ناشناس تهديد شدند.

*
نخست وزير ژاپن به دنبال رسوايي مالي «ريكرويت» استعفا كرد.

5/2/68

*
منشي نخست وزير ژاپن به خاطر نقش داشتن در رسوايي «ريكرويت» خودكشي كرد.

*
110 عضو كميته مركزي حزب كمونيست شوروي استعفا كردند.

6/2/68

*
يك شبكه جاسوسي نظامي آمريكا در پاناما متلاشي شد.

*
درگيريهاي مرزي ميان سنگال و موريتاني بيش از 700 كشته و مجروح بر جاي گذاشت.

7/2/68

*
يك فروند جنگنده مصر توسط سرباز عراقي بر فراز بغداد سرنگون شد.

*
در پي ناآرامي ها و تظاهرات گسترده مسلمانان انقلابي عليه سياست هاي دولت شاه
حسين، يك مارشال نظامي كابينه جديد اردن را تشكيل داد.

9/2/68

*
رژيم عراق دستور تخليه شهر كردنشين 150 هزار نفري «رانيه» را صادر كرد.

10/2/68

*
پليس تركيه با حمله به صفوف راهپيمايان روز جهاني كارگر، عده اي را كشته و مجروح
كرد.

*
اكثر مردم انگليس طي يك نظر خواهي خواستار استعفاي مارگارت تاچر نخست وزير انگليس
پيش از انتخابات عمومي آتي در اين كشور شدند.

12/2/68

*
عرفات: منشور سازمان آزادي بخش فلسطين كهنه شده است!

*
آخرين مرحله عقب نشيني نيروهاي ويتنام از كامبوج آغاز شد.

14/2/68

 

/

جمع بندي اهم رويدادها

جمع
بندي اهم رويدادها

نگاهي
به بازتاب هاي داخلي و خارجي استعفاي آيت الله منتظري

بازتابهاي
استعفاي آيت الله منتظري از قائم مقامي رهبري علي رغم گذشت بيش از دو ماه از اعلام
آن، هم چنان به عنوان يكي از موضوعات سياسي مهم در تبليغات رسانه هاي گروهي داخلي
و خارجي و نيز اظهارات و سخنراني هاي برخي مسئولين كشور محسوب مي شود. به دليل
اهميت موضوع، جمع بندي اهم رويدادهاي اين شماره به اين امر اختصاص يافته است.

 

شروع
جريان و زمينه ها

در
تاريخ 8/1/68 رسانه هاي گروهي با قرائت استعفانامه آيت الله منتظري به محضر امام و
پاسخ آن اعلام كردند كه استعفاي ايشان از سمت قائم مقامي رهبري پذيرفته شده است.
اين اعلام در حالي صورت مي گرفت كه: اولا در متن نامه آيت الله منتظري اشاره اي
شده بود به نامه 6/1/68 امام خطاب به ايشان و اين گونه بر مي آمد كه اين استعفا
نامه جوابيه اي به آن نامه بوده است. البته بعضي مقالات روزنامه ها و نيز
سخنرانيهاي چند تن از نمايندگان مجلس و … نيز بر اين معنا صحه گذاشته اند.

ثانيا:
نخست وزير و نمايندگان امام در نهادهاي انقلاب در روز 6/1/68 طي بخشنامه اي به
كليه وزارت خانه ها، ادارات و موسسات دولتي و نهادها ابلاغ كرده بودند كه بنا به
دستورات امام امت كليه عكس هاي آيت الله منتظري جمع آوري گردد.

ثالثا:
در همين روز اعلام شد كه اعضاي هيات رئيسه مجلس خبرگان در ديداري يك ساعته با امام
امت پيرامون آينده رهبري در نظام جمهوري اسلامي صحبت كرده اند.

اعلام
بركناري، در سطح جامعه، شايعاتي پيرامون نامه 6/1/68 امام به آيت الله منتظري را
به همراه داشت. در برخي محافل، مضاميني از آن نامه، به صورت نقل قول طرح مي گرديد
كه حاوي نكات تكان دهنده اي در اين ارتباط بوده و عنوان مي شد كه گر چه بنابر
مصالحي اين نامه پخش نشده است اما امكان پخش آن در صورت تداوم جريان و ابقاي خطر،
زياد مي باشد هر چند كه رگه هايي از مسائل مطرح شده در آن نامه در جوابيه 8/1/68
امام وجود دارد.

ساده
ترين سوالي كه در اذهان عمومي ايجاد شد اين بود كه: چطور يك مرتبه چنين چيزي اتفاق
افتاد و چرا زمينه سازي چنداني نسبت به اين بركناري صورت نگرفت؟ از مجموعه نظرات
ابراز شده علني پيرامون تبيين منظور امام از بركناري آيت الله منتظري و نامه
27/1/68 امام به نمايندگان مجس شوراي اسلامي و وزرا چنين بر مي آيد كه امام، ايشان
را ـ علي رغم علاقه شخصي ـ فردي ساده انديش مي دانسته اند و تحمل بار سنگين
مسئوليت رهبري نظام را در جهان سياست و پر از حيله و نيرنگ در حد ايشان نمي ديدند.
علاوه بر اين، با تصميم خبرگان نيز موافق نبوده، ليكن براي چنين اقدام تلخي، سالها
تحمل كرده و تا زماني كه اسلام، انقلاب و ارزشهاي اسلامي را با خطري جدي مواجه
نديدند، دست به اين كار نزدند و با ارسال نامه هاي محرمانه و اعزام افراد و شخصيت
ها، سعي در اصلاح جريان داشته اند.

در
اين ميان، توجيه صحيح مردم و تبليغات متناسب با اين حركت يك وظيفه و ضرورتي اجتناب
ناپذير بود. اما متاسفانه تبليغات رسانه هاي گروهي ما، قبل و حتي پس از بركناري
آيت الله منتظري به گونه اي ديگر بود. گويي دستگاههاي تبليغاتي بيت المال كه
بايستي در نظام اسلامي تبيين كنندۀ نظرات رهبري، مردم متعهد و شهيد پرور و مسئولين
دلسوز انقلاب و پيرو امام باشد به وسايلي تبديل شده اند كه هر كس در آن وظيفه نشر
افكار و نظرات افراد خاصي را، جداي از سه محور فوق، بر عهده دارد. و شايد به همين
دليل پيام هاي امام به روحانيت در 3/12/67 و مهاجرين جنگ تحميلي در 2/1/68 را
بتوان ارائه خط مشي تبليغاتي مناسب، به ارگان هاي ذيربط، قبل از بركنار نمودن آيت
الله منتظري تلقي نمود.

امام
امت در پيام 3/12/67 خود به روحانيت پس از آن كه ويژگيهاي مجتهد واقعي را اين گونه
برشمردند: «… آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان،
داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت
سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شدۀ آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف
دو قطب سرمايه داري و كمونيسم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي
كنند. از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك
جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي
كه در خور شان مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه
عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است…».

به
پاسخ گويي مواردي كه آيت الله منتظري ـ و عده اي ديگر ـ در سخنراني هاي دهه فجر
خود عنوان كرده بودند پرداخته و از مردم شهيد پرور متواضعانه به خاطر آن تحليلها
رسما عذرخواهي مي كنند.

حضرت
امام هم چنين در پيام 3/1/68 خود به مهاجرين جنگي تحميلي اعلام نمودند كه:

«…
من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هيچ مرتبه اي كه باشد عقد اخوت نبسته ام.
چارچوب دوستي من در درستي راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل
خدشه ناپذير سياست جمهوري اسلامي است… ما بايد تمام عشقمان به خدا باشد نه
تاريخ. كساني كه از منافقين و ليبرالها دفاع مي كنند پيش ملت عزيز و شهيد دادۀ ما
راهي ندارند…».

اين
پيام ها كه مي توانست با تبيين و تشريح صحيح آن توسط رسانه هاي گروهي،‌ مردم را به
سرغ مصداق اصلي و مصاديق مورد نظر امام هدايت نمايد، عملا و به دلايل مختلف به
عنوان امري تشريفاتي و معمولي تلقي شد و حتي تعبير «تحليل تاريخي روحانيت از
شهريور 1320 به اين طرف» در مورد آن از طريق تريبون عمومي كشور به كار رفته و مردم
حزب الله از پيگيري مصاديق نهي گرديدند. اما علي رغم اين مساله، توجه به متن اين
پيام ها به خوبي نشان مي دهد كه امام با صدور آنها گويا قصد داشته خلا ناشي از
ناپيگيري تبليغاتي را به منظور زمينه سازي اين اقدام، شخصا پر نمايد.

 

بازتاب
داخلي و خارجي اعلام بركناري و سكوت مسئولين

پس
از اعلام عمومي «استعفاي آيت الله منتظري»، دستگاههاي تبليغاتي و كساني كه وظيفه
تبيين اين مساله براي مردم را بر عهده داشتند، تعمدا يا ناآگاهانه، غالبا سعي در
القاي مطلب از زواياي ديگري غير از ديدگاه امام در اين ارتباط نمودند.

عدم
اظهار نظر مسئولين كشور و روزنامه ها در روزهاي اول پس از اعلام استعفاي آيت الله
منتظري (كه احتمالا مسئولين بالاي نظام با تحليل عدم سوء استفادۀ راديوهاي بيگانه
از اعلام موضع آنان در اثبات و جا انداختن «جنگ قدرت در ايران»، مبادرت به موضع
گيري در اين باره ننمودند) در بين گروهي از نيروهاي حزب اللهي «تنها گذاشتن امام»
در اين اقدام تلقي شده و بعضا نسبت به اين سكوت انتقاد مي كردند. البته اين سوال
نيز جاي طرح دارد كه به فرض چند فرد معدود از مسئولين نظام به دليل احتمال منفي
جريان، ناچار از عدم موضع گيري بودند اين مساله در ارتباط با روزنامه ها و سكوت
آنها در اين باره آن هم در اولين و دومين روز پس از اعلام آن، كه مردم تشنه تشريح
علل اين ماجرا بودند چه معنايي دارد؟

راديوهاي
بيگانه كه اين سكوت را مورد توجه قرار داده بودند، آن را به ميل خود به صورت موضع
گيري خاصي تفسير و به شنوندگان خود القاء مي كردند. راديو اسرائيل در تاريخ 9/1/68
طي مطلبي در اين باره گفت:

«…
مقامات حكومت اسلامي ايران در اولين روز پس از انتشار كناره گيري آيت الله منتظري
از سمت جانشيني رهبر حكومت اسلامي نسبت به اين تحول، واكنشي نشان ندادند… علاوه
بر مسئولان دولت، ديگر مقامات حكومت اسلامي تا كنون نسبت به اين تحول ـ كه به نظر
آگاهان سياسي اهميت فوق العاده اي دارد ـ كاملا سكوت كرده اند… روزنامه هاي
حكومت اسلامي نيز كه همواره از آيت الله منتظري به عنوان اميد امام و ملت نام مي
بردند، امروز كوچكترين واكنشي در اين مورد نشان ندادند…».

اين
راديوها به قصد پر كردن خلا ناشي از سكوت مسئولين و جرايد جمهوري اسلامي، در همان
روزهاي اول، تحليل ها و تفسيرهايي را منتشر ساختند. به گونه اي كه مي توان مدعي شد
كه مهمترين مطالب جرايد و نيز تفاسير راديويي آنها به اين امر اختصاص يافته بود.

راديو
بي بي سي در 8/1/68 طي تفسيري پيرامون تغييرات در رهبري آيندۀ ايران چنين گفت:
«…اظهارات ضد ميانه روي و ضد غربي كه يك بار ديگر مقارن دهمين سالگرد انقلاب
اسلامي در ماه گذشته آغاز شد و با ماجراي سلمان رشدي موفقيت تازه به دست آورد
اخيرا توانسته است ميانه روها را به حاشيه براند و بانگ ميانه روي را خاموش
كند…».

اين
راديو طي چنين تغييري مبادرت به تهديد نظام جمهوري اسلامي ايران در صورت پيگيري
چنين جهتي، مي نمايد و اضافه مي كند:

«…
اگر تغييرات در هيات حاكمه ايران به يك نتيجه نامطلوب سياسي بيانجامد بحران
اقتصادي موجود عميق تر خواهد شد…» و سپس به خود اميد مي دهد كه:

«احتمالا
روند سياسي كنوني در ايران زودگذر خواهد بود…».

در
قسمتي از مقاله روزنامه واشنگتن پست با عنوان «جانشين تعيين شدۀ (امام) خميني در
ميان موج پاكسازي ميانه روها و طرفداران ارتباط با غرب در ايران، استعفا مي دهد»،
كه متن آن در 9/1/68 از راديو آمريكا قرائت شده نتيجه اين بركناري از نظر خود را
اين گونه بيان مي كند:

«…
چنين به نظر مي رسد كه سقوط (آيت الله) منتظري، نشانه يك تغيير و تحول عمده در
كادر عالي رهبري ايران و ظهور يك سياست ستيزه جويانه تر نسبت به غرب به ويژه
امريكا است…».

راديو
اسرائيل در همين تاريخ به خصوصيات آيت الله منتظري اشاره كرده و بدين وسيله
ديدگاهش را در مورد علت بركناري وي اعلام مي دارد:

«آيت
الله منتظري كه 66 سال دارد بارها آشكارا از اقدامات افراطيون در حكومت اسلامي
انتقاد كرده بود و خواستار اعطاي آزادي هاي بيشتري در زمينه سياسي و طرفدار اقتصاد
آزاد بود…»، «گري سيك» يكي از مشاوران شوراي امنيت ملي امريكا در زما كارتر و
مدرس كنوني مسائل خاورميانه در دانشگاه كلمبياي نيويورك در مورد اين كه چه كسي آيت
الله منتظري را بر كنار كرده به صداي آمريكا چنين مي گويد:

«…
بايد به ياد داشت كه (آيت الله) منتظري خودش گفت كه به او دستور داده شد كه كناره
گيري كند و بسيار روشن است كه چنين دستوري داده شده … اكنون چنين مي نمايد كه
اين كار، كار خود (امام) خميني است كه براي دميدن جان تازه اي به انقلاب تلاش مي
كند…»

به
هر حال ضعف دستگاه هاي تبليغاتي ما در ارتباط با مساله بر كناري آيت الله منتظري
باعث شد كه ابتكار عمل در صحنه خارجي به رسانه هاي گروهي بيگانه سپرده شود. اما
اين ضعف در تبيين صحيح قضيه براي داخل كشور و مردم متعهد و پيروان امام و كلا صحنه
سياسي ـ اجتماعي داخل كشور نيز به شكل ديگري نمود يافت.

در
نگاه كلي، اشخاص و جرياناتي كه طي دو ماه گذشته مبادرت به پرداختن به اين مساله
كرده اند به چهار دسته مشخص تقسيم مي گردند:

در
دسته اول كساني قرار دارند كه نظرات و مواضع خود در زمينه هاي سياسي، اجتماعي و
اقتصادي را به نظرات آيت الله منتظري بسيار نزديك مي ديدند و ديدگاهشان در مورد
ولايت مطلقه فقيه و مواضع سياسي در ارتباط با شرق و غرب، با امام مغايرتي اصولي
دارد. اين عده يا سعي كردند كه اين «موج» رد شود و آنها وارد جريان نشوند و يا لدي
الورود به جريان، شروع به تعريف و تمجيد از آيت الله منتظري تحت عناوين مختلف
نمودند. برخي از اينان نيز از تريبون هاي رسمي براي آن كه از پرداختن به اصل موضوع
طفره روند، در ستايش محاسن حضرت امام صحبت كرده و از اين اقدام حكيمانه، مخلصانه و
… به تعريف مي پرداختند بدون آن كه توضيح دهند اين اقدام با چه بينشي و به چه
خاطري توسط ايشان انجام گرفته است!

دسته
دوم از كساني تشكيل مي شود كه حساسيت مساله را درك نكرده و اين خطر را در مقابل
خطرات ديگري كه انقلاب اسلامي را تهديد مي كند مهمتر نمي بينند. موضع گيي و
اقدامات اينان در قبال اين مساله كه ناشي از ضعفشان در تحليل دقيق از شرايط و اهم
و مهم نمودن جريانات مي باشد، در محيط هاي حوزوي و دانشگاهي بيشتر از نقاط ديگر،
قدرت بروز يافته و مطالبي در اين باره در حوزه و دانشگاه طرح شده و انتشار يافت.
اظهارات چند تن از مدرسين حوزۀ علميه قم در ستايش از آيت الله منتظري كه به تصور
«عدم سوء استفاده از متحجرين و مقدس نماهاي احمق حوزه از حذف ايشان» صورت گرفت و
نيز بيانيه 9/2/68 دفتر تحكيم وحدت با عنوان مسائل اخير انقلاب كه در آن بصورتي
غير مستقيم تني چند از مسئولين نظام كه «براي گل آلود كردن آب و خط گم كردن» در
«حمايت از غربگرايي» و «دفاع از سرمايه داري»، مورد نكوهش قرار گرفته و به عنوان
جريان خطرناك اصلي كوبيده شده بودند ـ‌ و در عوض به صورتي كاملا حاشيه اي به جريان
آيت الله منتظري تنها اشاره اي دارند ـ نمودهايي از اين قسم طرز تفكر محسوب مي
شود.

دسته
سوم: عده اي كه قبلا آيت الله منتظري را به خاطر داشتن مواضع اقتصادي و سياسي
منطبق با امام و انقلاب نكوهش كرده و فقاهت او را زير علامت سوال قرار مي دادند و
در سالهاي اخير به دليل تغيير اين مواضع، مدافع فقاهت، كياست و زهد و تقواي ايشان
شده بودند. اين عده در سال هاي اخير موفق شده بودند كه پاي متحجرين و مقدس نمايان
را به بيت ايشان باز نموده و با حركتي خزنده، حساسيت مقامي كمه مي مي بايست بر
اساس مباني اسلامي نسبت به «طبقه مرفه سرمايه دار»، «منافقين» و «ليبرالها» موضعي
سازش ناپذير داشته و با نيروهاي مومن به انقلاب و حزب اللهي «پابرهنه» از موضع
ملاطفت برخورد نمايد، كاهش دهند. اين دسته به دليل تعلق خاطر و وابستگي عميقي كه
نسبت به آن قشرها دارند، رهبري آيت الله منتظري را تضمن كنندۀ‌منافع آينۀ خويش
ديده و با اين طمع، سعي كرده اند مساله بركناري ايشان از قائم مقامي رهبري به گونه
اي در جامعه طرح شود كه حتي شخصيت و وجهه ايشان به صورتي اساسي مخدوش نشود و به
عنوان يك جريان قوي براي آينده حفظ گردد.

تعابيري
كه در يكي از روزنامه ها در ارتباط با «ضرورت بازنگري در تحليل ها» ذكر شده از
لحاظي قابل توجه و تعمق است.در اين سلسله مقالات، آنجا كه به مواضع اقتصادي آيت
الله منتظري پرداخته ايشان را «يار ديروز و امروز و فرديا انقلاب و امام» معرفي
نموده است در تمامي سه دسته فوق الذكر علي رغم نيات و برداشت هاي متفاوتشان، يك
وجه اشتراك وجود دارد و آن تعريف و تمجيد فراوان از آيت الله منتظري است. در اينجا
لازم به تذكر است كه ما بر آن نيستيم كه در اين جمع بندي به ذكر نقاط مثبت و
ارزنده آيت الله منتظري در قبل از انقلاب و در جريان آن، بپردازيم زيرا پرداختن به
اين مساله در شرايط كنوني مساله اي انحرافي و حركتي در برابر اين مرحله حساس از
انقلاب و نظام است و عجيب آن كه در طي دو ماه آن هم در شرايطي كه رهبري انقلاب
اقدام به حذف اين جريان نمده، عده اي آن چنان به تعريف از مقام علمي و زهد و تقوي
و … آيت الله منتظري بپردازند كه در طول مدت قائم مقامي ايشان، تعاريفي تا اين
حد نسبت به ايشان نشده بود؟!

دسته
چهارم: افرادي هستند كه دركي نسبتا صحيح و اصولي در مورد حساسيت شرايط كنوني داشته
و حركت امام را به منزله جراحي عضوي (هر چند كه آن عضو، مهم و قابل اعتنا باشد) از
پيكرۀ انقلاب مي بينند كه جراح حاذق انقلاب، عدم قطع آن را در خطر قرار گرفتن كل
آينده انقلاب و نظام تشخيص داده است. اينان جو تبليغاتي موجود را خلاف نظر امام
دانسته و سرمقاله هاي روزنامه هاي صبح و عصر داخلي و نيز اظهارات برخي از افراد و
شخصيتهاي كشور مندرج در نشريات دو ماهه اخير را پيرامون اين موضوع، «در حاشيه قرار
دادن اصل مطلب» تلقي مي كنند. نگاهي هر چند گذرا به گوشه هايي از دلايل اين عده،
صحت ادّعاي آنان را تا حدودي به اثبات مي رساند.

«مصلحت
نظام و گلواژه هاي خلوص»، عنواني بود كه يكي از روزنامه هاي عصر به سر مقاله
9/1/68 خود اختصاص داده و طي آن به تعريف از امام و آيت الله منتظري با اين تعابير
پرداخته است:

«راستي
جز در نظام انبياء در كجاي تاريخ چنين بزرگ مردي بوده است كه حاصل و محصول عمر خود
را در راه معبود خيوش و مصلحت دين اوف ابراهيم وار قرباني كند و در كجاي تاريخ
يافت مي شود كه فرزند هم با اين هم موقعيت و محبوبيت حاضر شود كه به قربان گاه عشق
محبوب و به خاطر مصلحت الهي مسلمين، اسماعيل وار نغمه زيباي «يا ابت افعل ما تؤمر
ستجدني انشاءالله من الصابرين» سر دهد».

همين
نويسنده در سر مقاله 17/1/68 به القاء شبهه اي كه «دشمنان آگاه اسلام و دوستان
ناآگاه انقلاب آن را مطرح مي كنند» پرداخته! و ضمن آن با تعاريف بسيار از آقاي
منتظري علت و انگيزۀ حركت تاريخي امام را در اين مقاله، آن قدر محدود مي نمايد كه
خواننده را در ابهام و شبهه فرود مي برد:

«…
يكي ديگر از القائات دشمنان آگاه اسلام و دوستان ناآگاه انقلاب اين است كه آيت
الله منتظري تنها فرد و مقامي بود كه انتقاد سازنده و قانوني به نفع انقلاب و
اسلام داشت و اين اقدام موجب تشديد اختناق و ديكتاتوري خواهد شد… پاسخ… ما
هرگز منكر اين نيستيم كه معظم له فردي دلسوز انقلاب و فقيه و مبارز و شهيد داده
براي انقلاب و صاحب رهنمودهاي مفيد و ارزنده و انتقادها سازنده مي باشند ولي در
كنار اين نقطه هاي مثبت، دو نقطه ضعف نيز وجود داشت و علت واقعه فقط همين دو جهت
است: اول وجود عناصر مخرب و احيانا نفوذي كه در خط انقلاب و اسلام نبوده و نيستند
و متاسفانه هنوز هم عوامل آنها در برخي نهادها و ارگانها وجود دارند… ديگر اين
كه اعتراض و انتقاد بر دو قسم است 1ـ سازنده كه بحمدالله حضرت ايشان زياد داشته و
بايد هم مردم و هم مسئولين بدان عنايت كرده و بكنند… 2ـ اعتراض و انتقاد غير
سازنده و مخرب كه انقلاب را زير سوال مي برد و تنها از آن دشمنان انقلاب سوژه مي
گرفتند و انقلاب را مي كوبيدند گرچه ممكن است بعضي از آنها مطابق واقع باشد، در
عين حال بايد از ذكر آنها خودداري مي شد چرا؟ چون هر فرد و هر رژيم از اين گونه
مسائل زياد دارد كه فقط بايد در اختيار انحصاري رژيم و مسئولان آن باشد و براي
اصلاح آنها در حد ممكن اقدام شود و گرنه اظهار و افشاي آنها چه اثري جز دلسردي
بعضي از پشتيبانان كم ظرفيت و بي اطلاع دارد؟…»!!

اين
روزنامه در قسمت هاي ديگر خود در اين باره مطالب گوناگون و مثالهاي فراوان را
آورده است و اقدام امام را برخورد «خضر با موسي»! معرفي كرده و يا ابوذر را در
آقاي منتظري تجلي مي نمايد!

يكي
از روزنامه هاي صبح نيز كه گويا اولين سرمقاله هاي خود را در اين باره كمي «تند»!
يافته بود در روزهاي بعد به تعديل! خويش همت گمارده و براي جبران مافات، مساله
وجود نفوذيها را از بيت آيت الله منتظري به دفاتر و بقيه مسئولين نظام تعميم داده
و اين گونه مطرح مي كند:

«…
خطر نفوذيها را نبايد ناديده گرفت و هر يك از نيروهاي انقلاب و به ويژه مسئولين
نظام جمهوري اسلامي بايستي خود را در معرض چنين خطري احساس كنند و در اين خصوص
هشيارانه تر برخورد كنند و اگر در مواردي به قطعيت رسيدند، با طرد نفوذيها و
«عناصر ناراحت»، به سلامت محيط اطراف خود كمك كنند، چيزي كه يقينا به صلاح ملت و
انقلاب و قبل از همه به مصلحت خود آنها است…».

يكي
ديگر از روزنامهها نيز سكوت خود در سرمقالات را هم چنان حفظ كرده و تنها با
مقالاتي به امضاي اشخاص، در اين باره به چاپ رسانيده كه ديدگاههاي نويسندگان نيز
با يكديگر متفاوت است و بدين وسيله عدم تمايل خود به موضع گيري صريح را نشان داده
است.

در
يك جمع بندي كلي اين گونه به نظر مي رسد كه تبليغات غلط رسانه هاي گروهي داخلي و
سخنان برخي از مسئولين در ارتباط با بركناري آيت الله منتظري يك خطر بالقوه براي
انقلاب اسلامي را هم چنان در آستين مخالفين انقلاب و نظام نگه داشته است. در حالي
كه برخورد صحيح با اين قضيه همان گونه كه امام امت مي خواهند، مي توانست و مي
تواند به نجات شخص آيت الله منتظري از چنگال وسواسان خنّاس و رهايي نظام و انقلاب
از خطري كه آينده را تهديد مي نمايد، منجر گردد. كيست كه نداند امام امت، درك و
فهمش نسبت به مسائل انقلاب و اسلام و جهان از همه بيشتر است، بلكه با تيزبيني و
دقت نظر منحصر به فرد خويش، آينده حوادث و حوادث آينده را به خوبي تشخيص داده و به
مردم اعلام مي كند گرچه در برخي از موارد با در نظر گرفتن مصالح انقلاب و اسلام،
ناچار در زبان كنايه و اشاره، مطالب را گوشزد نموده و نسبت به جريانات خطرناك
هشدار مي دهد. و مگر امام نبود كه با دقت نظر خويش، شش سال پيش، هشدارهاي لازم را
به آية الله منتظري دادند و آينده را در لابلاي جملات علي گونه خويش ترسيم نمودند
گوئي، تمام صحنه هاي نمايش را سالها پيش از وقوع آن مي ديدند؛ در اين فراز بسيار
مهم پيام ايشان به مجلس خبرگان آمده است:

«لازم
است به رهبر محترم آتيه يا شوراي رهبري تذكري برادرانه و مخلصانه بدهم:… بايد
بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته اند و با
اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي
نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با
دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي، سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود.
الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصا در امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد كه
انسان از اشتباه و خطا مامون نيست».

و
جالب است كه، در ادامه همين جملات، از ايشان مي خواهند كه پافشاري در اشتباهات و
خطاها نكنند كه با كمال تاسف، همين پافشاري باعث آن پيامد تلخ شد.

از
سوئي ديگر همه مي دانند كه امام از هر كس به انقلاب اسلامي دلسوزتر و مهربان تر
است و اين امر بر كسي پوشيده نيست و لذا در تمام موارد خطر، با هشياري و دقت تمام
آن را حفظ كرده و نگه داشته است و مصلحت انقلاب و اسلام را بالاتر از هر مصلحتي مي
داند و با صراحت اعلام مي فرمايد:

«اين
مسئله كه نظام در اهداف خود جدي است و با هيچ كس شوخي ندارد و در هر صورت به خطر
افتادن ارزشهاي اسلامي با هر كس در هر موقعيت، قاطعانه برخورد مي نمايد، بايد به
عنوان يك اصل خدشه ناپذير براي تمامي دست اندركاران و مردم تبليغ گردد».

و
باز هم ما مي بينيم كه شخص حضرت امام، ضمن آن كه بيش از هر كس به آية الله منتظري
علاقه و محبت دارند و ايشان را كاملا مي شناسند و عدم توانائي او را در حمل اين
بار بسيار سنگين مي دانند و لذا هرگز با انتخاب ايشان از سوي مجلس خبرگان موافق
نبودند، از آن طرف آقاي منتظري نيز خود اعتراف نمودند به اين كه خود از قبل راضي
به چنين سمتي نبودند چون مي دانستند كه توان برداشتن اين بار را ندارند، و از اين
رو امام كه مصلحت اسلام و نظام را بالاتر از مصلحت هر شخصي ـ در هر مقام و موقعيتي
كه باشد ـ مي دانند، اين تصميم قاطع و جدي را گرفتند تا اين كه به فاجعه اي براي
انقلاب نيانجامد.

بنابراين،
امام با درك بيشتر از مسائل و با علاقه فزونتر به آية الله منتظري و با شناخت صحيح
تر از ايشان، براي حفظ اسلام و نگهداري ارزش هاي انقلاب اسلامي، چنين تصميمي را
گرفتند و بي گمان راهي جز اين نبود، به اميد اين كه هيچ ابهام و اشكالي براي
مخلصين و فرزندان انقلاب نمانده باشد و خداوند همه را به راه راست هدايت فرمايد.

 

/

پیام شهید

پيام
شهيد

اين
وصيت نامه ها انسان را مي لرزاند و بيدار مي كند

امام
خميني

قسمتي
از وصيت نامه شهيد سيد مهدي مرتضوي

قلب
من روشن مي باشد كه اسلام پيروز خواهد شد و بايد پيروز بگردد كه هدف هر مسلمان مي
باشد پس ما بايد كوشش كنيم تا اسلام را به پيروزي برسانيم. ما خلق نشده ايم كه
راحت طلب و در آسايش باشيم يا در پي آسايش دنيا باشيم، حقيقت اين نيست، اين دنيا
بي ارزش است ما آفريده شده ايم تا آزمايش شويم به طور كلي اين جهان آزمايشگاه مي
باشد، زندگي جاويد در آن دنيا است فراموش نكنيد كه مرگ هر انسان فرا مي رسد و سعي
كنيد به دنيا دل نبنديد، خود را مهياي آخرت كنيد.

 

قسمتي
از وصيت نامه شهيد محمدرضا شفيعي ورزني

برادران
من حركت كنيد، از يكديگر سبقت بگيريد، از مال و جان زند و فرزند، خواهر و برادر،
پدر و مادر خود بگذريد و جان ها را تسليم خداي يگانه كنيد و امام حسين (ع) مي
فرمايد: من مرگ را جز سعادت و خوشبختي چيز ديگري نمي دانم و زندگي در سايه
ستمكاران را ناروا مي بينم، پس بايد به جبهه رفت تا مرگ را با شرافت در آنجا
انتخاب كرد، به استقبال مرگ رفتن بهتر است تا اين كه مرگ به سراغ انسان بيايد بايد
به سوي مؤمنان خدا و به سوي شهيدان خدا و به سوي اباعبدالله الحسين (ع) رفت. امام
حسن (ع) مي فرمايد: اِسْتَعِذّش لِسَفَركَ وَ حَصِل زادَكَ قَبْلَ حُلولِ
اَجَلِكَ. براي سفر آماده باش، توشه راهت را بردار قبل از اين كه بميري و اجل سراغ
تو بيايد، آن قدر فكر زندگاني و تجملات و ماديات دنيا نباشد، از هواي نفس پيروي
نكنيد، زماني فرا خواهد رسيد كه مرگ به سراغ انسان مي آيد آن موقع انسان افسوس مي
خورد و همان طور كه قرآن كريم مي فرمايد: انسان با خود مي گويد اي كاش من به دنيا
بر مي گشتم، اي كاش براي آخرت توشه جمع مي كردم، پس همه ما در يك سفر هستيم، منزل
ابدي ما در آخرت است، يك مورچه براي توشه زمستان خود غذا جمع آوري مي كند و اگر
جمع نكند از گرسنگي مي ميرد، ما نيز همين حالت را داريم، اگر براي آخرت توشه جمع
نكنيم مانند آن مورچه از بين مي رويم.

 

قسمتي
از وصيت نامه شهيد عباس عطاريان


عزيزانم از شما مي خواهم كه در همه حال پرهيزكار باشيد و از خدا بترسيد و هميشه به
يادش باشيد و دلهايتان را با يادش شاد كنيد و هم چنين از شما مي خواهم كه تمام
كارهايتان با خلوص نيست باشد زيرا هر كاري كه با اخلاص نباشد ناقص خواهد بود و
ناتمام خواهد ماند و در همه كارهايتان به خدا پناه بشويد كه علي (ع) مي فرمايد كه
اگر چنين كاري بكنيد بدانيد كه به قلعه اي محكم و دژي استوار پناهنده شده ايد
هميشه با زبانتان بقيه را به كارهاي نيك دعوت و از كارهاي زشت و ناپسند باز داريد
و اين را بدانيد كه جنگ بين حق و باطل هميشه بوده و هست و خواهد بود پس هميشه در
برابر باطل قيام و او را سر به نيست و نابود سازيد.

عزيزان
به ياد مردن باشيد و خود را براي مرگ آماده سازيد كه هر گاه مرگ به سراغ شما آمد
شما خود را آماده كرده باشيد و ديگر هيچ كاري در اين دنيا نداشت باشيد و اين را
بدانيد كه شما تعلق به اين جهان فاني نداريد بلكه اينجا منزل بين راه است و سراي
گذري بيش نيست.

دنيا
فريبنده اي بيش نيست خوب حواستان را جمع كنيد كه شما را فريب ندهد كه اگر اين طور
شد وقتي مرگ به سراغ شما آمد ديگر پيشماني سودي ندارد و آب به جوي رفته ديگر باز
نيايد.

عزيزان
با هم نوعان خود صميمي و مهربان باشيد و با يكديگر وحدت داشته باشيد كه اگر بين
شما وحدت و يكپارچگي باشد دشمن زبون هيچ كاري از دستش ساخته نيست و هيچ گاه از ياد
يتيمان و فقراء غافل مشويد.

 

قسمتي
از وصيت نامه شهيد جعفر علي مهدوي پناه

اي
عزيزان، براي شما پيامي دارم از شما عاجزانه تقاضا مي كنم كه اگر به اسلام معتقد
هستيد از رهنمودهاي امام پيروي كنيد و دستورات اسلام را مو به مو اجرا نمائيد، كه
حق پيروز است و سعادت ما در عمل است، و نه فقط در شعار.

در
اين عمليات من تنها به دو چيز فكر مي كنم: اول، «ان الجهاد باب من ابواب الجنه،
فتحه الله لخاصة اوليائه» همانا جهاد، دري از درهاي بهشت است كه خداوند تنها بروي
دوستان خاص خويش گشوده است دوم و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً، بل
احياء عند ربهم يرزقون ـ و كساني را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد،
بلكه آنان زنده اند و  در نزد خدايشان روزي
مي خورند.

شما
اي جوانان عزيز بدانيد كه اسلام احتياج به كمك دارد، درخت اسلام خون مي خواهد و
اگر بحد كافي به آن خون نرسد، اين درخت خشك مي شود در راه پيروزي اسلام، اين خون
ها بايد ريخته شود و اگر امروز ريخته نشود، فردا ريخته خواهد شد. اميدوارم كه
اعمال ما خالصانه براي خدا باشد و در آخرت مفيد واقع شود، همان طور كه حديث شريف
مي فرمايد: «الدنيا مزرعة الاخرة».

گر
جهد كني و عازم راه شوي

از
شيب و فراز راه آگاه شوي

بر
قله فتح مي نشيني تو اگر

فريادگر
نصر من الله شوي

 

/

مشخصات كلي نظام آموزشي

ساختار
نظام اجرائي كشور

قسمت
بيست و نهم ـ محمد رضا حافظ نيا

مشخصات
كلي نظام آموزشي (2)


عدم تشويق كار و توليد:

ايجاد
روحيه علاقه به كار و تلاش و كوشش و جد و جهد در افراد، بستگي به نظام آموزشي و
تربيتي دارد كه در آن رشد مي نمايد. اگر سيستم آموزشي جهت گيري تبليغ كار و كوشش
داشته و در ذهن آموزش گيرنده آن را به صورت يك ارزش جا بياندازد و القاء نمايد،
مسلما افراد به كار و تلاش عشق خواهند ورزيد و از بيكاري و عاطل و باطل بودن رنج
خواهند برد و آن را يك ننگ تلقي خواهند نمود، در غير اين صورت، نتيجه مثبت عايد
نخواهد گرديد.

در
اينجا وقتي صحبت از كار و تلاش مي شود به معني داشتن شغل نيست، بلكه كار و اشتغالي
مهم است كه توليد به معني واقعي در آن مطرح باشد و فرد تن به كار بدهد نه اين كه
دستي از دور بر آتش دارد و صرفا به داشتن شغل راضي و قانع باشد تا بدين وسيله
بتواند معيشت خود را تامين كند.

سيستم
آموزشي كشور عامل موثري در القاء روحيه گريز از كار و تن پروري و لا قيدي در افراد
بوده است. كار كردن و مرارت هاي كار را تحمل كردن در آن به عنوان يك ضد ارزش جا
افتاده است و نتيجه اين مي شود كه افراد پس از فراغت از تحصيل توانائي و علاقه به
كار را ندارند به خصوص كارهايي كه قدري فعاليت جسماني و يدي لازم داشته باشد. آنها
بيشتر به پشت ميزنشيني و كار اداري علاقه دارند و به آن خو گرفته اند كه اين معني
به آنها القاء شده است. غربيان در طراحي سيستم هاي آموزشي كشورهاي جهان سوم كه
متكي به منابع طبيعي و معدني خود به ويژه نفت بوده اند طوري عمل كرده اند كه نتيجه
و بازده سيستم آموزشي، تربيت افراد گريزان از كار و تلاش باشد.

جامعه
اي كه به كار و تلاش خو نگيرد هميشه محتاج به ديگران خواهد بود و اين خواسته
استعمار غرب در ارتباط با كشورهاي زير سلطه مي باشد. كتابهاي درسي و متون و امثله
انتخاب شده، بهترين اهرم القاء ارزش مثبت يا منفي كار و تلاش است. قبل از كودتاي
آمريكائي 1334 كتب درسي كم و بيش پيرامون ارزش كار به ويژه كار كشاورزي و دامپروري
به نكاتي اشاره كرده و مطالبي نگاشته بودند. در كتب فارسي ابتدائي آن زمان عباراتي
مثل «برزگران گندم مي كارند تا نان مردم فراهم شود، ما برزگران را دوست داريم»؛ و
يا «مشهدي حسن آسيابان ده ما است،‌ او گندم هاي مردم را در آسياي خود آرد مي كند،
مشهدي حسن با آنكه پير است كار مي كند. او زحمت مي كشد تا آرد خوب تهيه كند. تا
نان ما خوب باشد. ما هم او را دوست مي داريم و به او كمك مي كنيم» و يا در ارتباط
با استقامت و پايداري عناوين دروس «كار نشد ندارد» و يا «باغبان نيكوكار» دال بر
وجود رگه هاي تبليغ كار در سيستم آموزشي مي باشد. اين گونه عبارات كه به ذهن دانش
آمنوز القاء و تزريق مي شد در جاي ديگر هم كمابيش مشاهد مي گرديد. در جايي ديگر با
اشعاري در زمينه ارزش كار كشاورزي بر اهميت آن تاكيد شده است؛ براي نمونه:

بكاشتند
و بخورديم و كاستيم و خورند

چو
بنگري همه برزيگران يكديگريم

ديگران
كاشتند و ما خورديم

ما
بكاريم و ديگران بخورند

و
يا در درس حاتم طايي و خاركن با تكرار از خاركن اين بيت مي آيد كه:

هر
كه نان از عمل خويش خورد

منت
از حاتم طائي نبرد

و
يا «نابرده رنج، گنج ميسر نمي شود» و يا:

ز
كوشش به هر چيز خواهي رسيد

به
هر چيز خواهي تواني رسيد

برو
كارگر باش و اميدوار

كه
از ياس جز مرگ نايد ببار

گرت
پايداري است در كارها

شود
سهل پيش تو دشوارها

به
طور كلي كاربرد اشعار ـ عبارات و متنهائي كه ذكر شد و يا عناوين درستي چون «كار
كردن از مقام كسي نمي كاهد» و يا «حكايت كار» و يا «اندرز دهقان به فرزندان خود»
جملگي علاقه به كار و تلاش و استقامت و پايمردي را در ذهن دانش آموز ايجاد مي
نمود. اين مقدار مطالب پيرامون ارزش كار در حالي است كه جامعه به صورت تدريجي دچار
فرهنگ زدگي مي شد و هنوز عشق به كار در فرهنگ سنتي و بومي وجود داشت، ولي بعد از
كودتاي ننگين 1332 و حضور برنامه ريزان آمريكائي و شركتشان در تعيين خطوط كلي
توسعه كشور، متاسفانه يكي از اقداماتي كه انجام شد، زايل شدن متوني است كه كار و
تلاش را در كتابهاي درسي به دانش آموزان القاء مي نمود و لذا از اشعار و عبارات
ياد شده چندان خبري نيست و اين زماني است كه فرهنگ زدگي در جامعه عمق بيشتري پيدا
كرده است. برعكس در آن كار و تلاش مورد تحقير قرار مي گيرد و جلوه هاي كار به صورت
زننده اي بيان مي شوند و ناگهان قصه پر غصه «چوپان دروغگو» در صحنه آموزش ظاهر مي
گردد كه از چوپان چهره اي ابله، دروغگو، با ظاهري ژنده و كثيف و به طور كلي منفي و
زننده و نفرت انگيز در ذهن دانش آموز ساخته مي شود و نقطه حركت فرهنگي زشتي
دامداري و دامپروري و توليد گوشت و فرآورده هاي دامي بسته مي شود. آن هم در كشوري
كه مي تواند نه تنها نياز گوشتي خود را تامين نمايد بلكه مي تواند هم چون استراليا
به دنيا گوشت صادر كند چرا كه ساخت جغرفايائي و اكولوژيكي آن براي توسعه دامپروري
بسيار مساعد است در صورتي كه با مال تاسف يكي از معضلات آن امروز، تامين گوشت و
وابستگي به دام كشورهاي خارجي است.

براي
به وجود آوردن شرايط امروزين در كشور، چاره كار دراين بود كه از ابتدا بچه هاي بي
گناه مملكت نسبت به شغل دامپروري كه مي توانست يكي از بنيادهاي اقتصاد ملي را
تشكيل بدهد بدبين گردند. اين قصه معني ديگري هم دارد و آن اين كه بچه ها نسبت به
هر چه چوپان بوده و هست بدبين مي شوند چرا؟ چون پيامبر اسلام (ص) چوپان بوده است و
مكتب اسلام كه او نشر داده است به انسانها تفكر مبارزه با ظلم و ستم و استبداد و
استكبار را القاء مي نمايد.

با
اين كار نطفه نفرت از اين شغل مقدس در ذهن نسل آينده و نسل هاي آينده در فرهنگ
استعماري بسته شد. اين شغل مقدس انسان هاي پاك و بي آلايش و خداجو را پرورش مي دهد
و به راستي تنها فعاليت اقتصادي بود كه به دور از وابستگي به غرب و شرق مي توانست
بنيه اقتصادي كشور را تقويت نمايد ولي متاسفانه بدترين شغل معرفي شده و جا افتاده
است. و كار به جائي رسيده است كه اگر در كلاس درس از دانش آموزان پرسيده شود:‌
چكاره مي خواهيد بشويد؟ ممكن است يك نفر هم براي چوپان شدن اظهار علاقه ننمايد!
اگر كسي كه چوپان است يا پسوند فاميلش چوپان باشد كانديداي نمايندگي گردد احتمال
اين كه كسي به او راي بدهد پائين است، و اصولا واژه چوپان گاهي در فرهنگ عامه به
عنوان يك ناسزاد كاربرد پيدا كرده است! حال اگر به جامعه آمريكا نگاه كنيم مي
بينيم گاوچراني به عنوان يك سنت پسنديده و ارزشمند حتي در فيلم ها و الگوها جا
پيدا مي كند كه بسياري از افراد علاقه دارند گاوچران و كابو باشند. و رئيس جمهور
وقت آمريكا يعني ريگان خودش گاوچران و كابو بوده است و در واقع جامعه آمريكا يك
گاوچران را به عنوان رئيس جمهور خود بر مي گزيند. و يا اينكه كارتر در معني لغوي
آن به معني گاريچي مي باشد و گاريچي در جامعه ما به عنوان يك شغل پست تلقي گرديده
و گاهي هم متاسفانه به صورت يك ناسزا كاربرد پيدا كرده است در صورتي كه نام يك
رئيس جمهوري در آمريكا گاريچي است و جامعه به او راي مي دهد!

دقت
در اين مسئله ظاهرا كوچك ولي در واقع بسيار عميق و ريشه دار، به ما اين توجه را مي
دهد كه استعمار در حركت فرهنگيش براي خود به گونه اي عمل مي كند كه نتايج مثبت به
همراه داشته باشد ولي براي جهان زير سلطه با رعايت شكل و ظاهر امر به گونه اي
مكانيزم عمل را تنظيم مي كند كه نتيجه منفي را به همراه بياورد. در كنار سيستم
آموزي كشور، فرهنگ عامه را نيز با آن همسو كرده بودند و در فرهنگ عامه نيز كار و
تلاش نه تنها مورد تشويق قرار نمي گيرد بلكه يك ننگ تلقي گرديده و حتي مصداق هاي
كار و تلاش به عنوان ناسزا كاربرد پيدا كرده است. به عنوان مثال واژه هاي «عمله،
حمّال، دهاتي، كلاته اي، كوهي» و عباراتي چون «انگار از سر كوه آمده است» و يا
«دهاتي هاي بي فرهنگ» و و … همگي براي دشنام و ناسزا در زندگي عاميانه مردم
متاسفانه جا باز كرده اند كه در واقع اينها تجلي هاي حركت فرهنگ استعماري در جهت
تقبيح و تحقير كار و كارگري و كشاورزي و توليد و … مي باشند. بعد از پيروزي
انقلاب الامي دستكاريهائي در كتب درسي و در جهت محو بعضي بد آموزيها و نيز لحاظ
كردن بعضي متون مناسب انجام شده است ولي اين كفايت نمي كند و اگر مي خواهيم به
داستان غم انگيز وابستگي اقتصادي و مصرف گرائي به حد و حصر در كشورمان خاتمه دهيم
بايد كار و كارگري و مصداقهاي عيني آن به صورت يك ارزش مقدس تبليغ و جا بيافتد و
بهترين اهرم براي اين كار سيستم آموزشي و متون كتابهاي درسي مي باشد.

وقتي
به نحوه عملكرد بعضي از كشورهاي توسعه يافته از نظر اقتصادي توجه مي شود مشخص مي
گردد كه آنها به حفظ قداست و ارزش كار در جامعه خود دقت زيادي معمول داشته اند و
سيستم هاي آموزشي ـ كتابهاي درسي ـ سرودهاـ فيلم هاي تلويزيوني و سينمائي ـ‌ فرهنگ
عامه ـ داستان ها و قصه ها و نوشته هاي نويسندگان عمدتا سعي بر ارزشمند جلوه دادن
كار و كوشش دارند و معمولا قهرمان فيلم يا داستان يا نوشته كسي انتخاب مي شود كه
در كار برجستگيهاي خاصي را داشته باشد. البته اين امر چيزي نيست كه ما خواسته
باشيم از ديگران الگو بگيريم بلكه عقل انسان اين را مي پسندد و توصيه مي كند كه
بايد ارزش و قداست كار در جامعه محفوظ بماند و كليه اهرم هاي ياد شده بايد در
راستاي ارزشمند جلوه دادن كار و حفظ تقدس آن به كار گرفته شوند. لازمه اين امر
سازمان يابي مجدد اهرمها و دگرگوني در هدفها و بينش ها و روش هاي آنها است. اميد
است در جامعه ما كه بر اساس فرهنگ اسلامي شكل مي گيرد كليه اهرم هاي ياد شده براي
تحقق يكي از ارزشهاي اسلامي كه در واقع همان كار است خود را آماده و سازماندهي و
تجهيز نمايند. در اسلام به كار بهاي زيادي داده شده است و سستي و بيكاري و تن
پروري به شدت مورد تقبيح قرار گرفته است پيامبر اكرم (ص) كساني را كه به بيكاري خو
كرده و سنگيني زندگي خود را به دوش ديگران مي اندازند لعنت فرموده است و وقتي حضرت
رسول متوجه مي شد كسي بيكار است مي فرمود: «از چشمم ساقط شد» و وقتي پرسيده مي شد
يا رسول الله، چرا از چشم شما ساقط شد؟ مي فرمود: «زيرا مومن وقتي بيكار بود دين
خود را اسباب معيشت قرار مي دهد». يا امام جعفر صادق (ع) مي فرمايد: «روز قيامت
مقام كشاورزان از هر مقامي بالاتر است» و يا امام باقر (ع) مي فرمايد: «هيچ كاري
از زراعت بهتر و فايده آن عمومي تر نيست». و يا حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) ضمن اين
كه خليفه مسلمين بود، در هر فرصتي به كشاورزي مي پرداخت و زمين هاي زيادي را به
زير كشت برد و قنوات متعددي را براي آبياري حفر نمود و بالاخره خداوند در قرآن
كريم مي فرمايد: «خداوند به ما فهمانده و امر فرموده كه افراد، زمين را با كشاورزي
آباد سازند تا بدين وسيله خوراكشان به وسيله حبوبات و ميوه جات تامين گردد.

 


القاء روحيه مصرف گرائي و شهر نشيني:

از
آن جائي كه كشورهاي تحت سلطه غرب بايد به صورت مصرف كنندگان خوبي براي كشورهاي
صنعتي در مي آمدند، لذا به سيستم آموزشي آنها توجه خاصي معمول داشته مي شد و
باورها و الگوهاي مصرفي در دانش آموزان آنها تزريق مي گرديد. باز هم كتب درسي نقش
موثري در اين زمينه داشتند و متنها و موضوعات درسي از مسئله كار و تلاش به مسئله
مصرف جهت داده مي شدند. كتابها، بازار رفتن و خريدن و خوردن را با انتخاب الگوهاي
مناسب اين امر، آن هم با چهره هاي بزك كرده به كودكان ياد مي دادند. مفاهيم انتخاب
شده نيز بيشتر در اين راستا دور مي زد.

فروش
كالاهاي مصرفي كارخانجات صنعتي غرب بايد زمينه مصرف را پيدا مي كرد و پيدا شدن اين
زمينه مستلزم تربيت نسلي خو گرفته با اين ابزار و وسائل بود كه بايد ذهنيت آن در
كودكي و از طريق اسباب بازي و مدرسه به آنان القاء مي شد و زن خانه نه به عنوان يك
مادر خوب بلكه به عنوان يك خريدار خوب معرفي مي گرديد. مصرفي كردن جامعه با حركت
آمريكائي رژيم در سال 1342 از شتاب بالائي برخوردار گرديد. اجراي طرح اصلاحات ارضي
به عنوان يك طرح ديكته شده از سوي آمريكا براي بيش از سي كشور جهان سوم، مقدمه گسستگي
ساختار اقتصاد كشاورزي و دامپروري كشور سرازير شدن مردم روستا و عشاير به شهر و
طبعا افزوده شدن نياز مصرفي كشور به كالاهاي توليده شده غرب بود. تامين نياز
فزاينده مصرفي كشور كه بيشتر در شهرها تجلي مي يافت بايد به طريقي تامين مي گرديد
و اينجا بود كه فشار زيادي بر روي منابع اوليه توليد كه در اختيار كشور بود ـ‌ من
جمله نفت ـ‌ وارد آمد و اقتصاد كشور براساس صادرات آن شكل گرفت و بناچار كشور در
مناسبات اقتصاد بين المللي كه غلبه با غرب بود بايد ثروت هاي ملي خود را به حلقوم
چپاولگران صنعتي جهان استكباري مي ريخت.

در
حركت همه جانبه مصرفي كردن كشور سيستم آموزشي به تنهائي عمل نكرد بلكه رسانه هاي
گروهي، روزنامه ها و مجلات و اسباب بازيهاي كودكان نيز نقش زيادي در معرفي الگوهاي
مصرفي به جامعه داشتند و هر روز يك كالاي جديدي را به ذهنيت جامعه القاء و آن را
مُد مي كردند. كشور به صحنه جدال و رقابت ها شركتها و كمپاني هاي صنعتي جهان غرب و
شرق تبديل شده بود. وضعيتي كه اكثر كشورهاي جهان سوم و از همه مشخص تر كشورهاي
حوزه خليج فارس و عربستان سعودي امروز دچار آن هستند. از آنجائي كه رسانه هاي
گروهي و كتب درسي نقش اوليه را در القاء فرهنگ مصرفي دارند بايد براي مقابله با
اين ميراث شوم رژيم طاغوتي گذشته باز هم از طريق همين ها عمل كرد و سعي نمود تا
مصرف گرائي به طور مشخص به صورت يك ضد ارزش نفرين شده و نفرت انگيز به جامعه معرفي
و القاء گردد. لازم به توضيح است كه گاهي بعضي از سريال ها و برنامه هاي تلويزيوني
هنوز هم متاسفانه بدون توجه به اين اثر تربيتي نامطلوب، سعي بر نمايش الگوهاي
مصرفي و اشرافي دراند و احساس مصرفي جامعه را تحريك مي نمايند.

سيستم
آموزشي به شكل ديگري نيز شهرنشيني و طبعا كاهش جمعيت توليد كننده روستائي و افزايش
جمعيت مصرف كننده شهري را القاء نموده است. خدمات آموزشي ارائه شده در اين سيستم
عمدتا براي شهرها و شهرنشين ها بوده است به ويژه تحصيل در سطح بالاتر مستلزم حضور
تمام وقت در شهر بوده كه هنوز هم علي رغم تلاشهاي به عمل آمده، اين جريان متوقف
نگرديده است. فرزندان پاك روستا براي ادامه تحصيل ناچارند به شهرها رو آورند و
وقتي به شهرها آمدند به زندگي شهري خو مي گيرند و وقتي خو گرفتند برگشت به روستا و
زندگي سالم روستائي برايشان مشكل و غير قابل تحمل است و لذا پس از فراغت از
تحصيلات مورد نظر خود، در جستجوي كار و شغل كه باز هم در شهرها يافت مي شد به
قافله شهريان مي پيوندند و تقريبا براي هميشه در شهر مانده و استحاله مي شوند؛
مضافا به اين كه روح حاكم بر سيستم آموزشي نيز آنها را براي زندگي در شهر پرورش مي
دهد.

ادامه
دارد

 

پاسخ
به نامه ها

*
شوشترـ را ـ دن


سوال هاي شخصي كه براي عموم مفيد نباشد به طور خصوصي پاسخ داده مي شود.


اقرار به اشتباه در رابطه با همسر و عذرخواهي از او نه تنها منافاتي با مردانگي
ندارد بلكه از اصول شهامت و مردانگي است.


فالگيران و غيب گويان كه از آينده خبر مي دهند دروغگو و دجالند و مراجعه به آنان
گناه است. اعتنايي به گفته او نكنيد و به زندگي دلگرم و مطمئن باشيد.


جهت اشتراك يك سال مجله مي توانيد مبلغ 1200 ريال به حساب جاري 600 بانك ملت قم ـ
شعبه ميدان شهدا حواله و فيش بانكي و آدرس كامل خود را به آدرس قم ـ صندوق پستي
777 ارسال نمائيد.

 

*
چادگان ـ برادر درويشي شادگان


در مورد علت غيبت امام زمان عجل الله فرجه روايات مختلف است اكثر روايات دلالت
دارد كه خداوند او را از دشمنان مخفي مي دارد كه جانش در امان باشد تا روز موعود.
و بعضي دلالت دارد بر اين كه اين امر براي تشديد امتحان و ابتلاي جامعه اسلامي است
به دليل آن كه قدر ائمه را ندانستند و در بعضي روايات است كه در علت غيبت سري است
كه روشن نخواهد شد مگر پس از ظهور. و ميان روايات منافاتي نيست ممكن است اصل غيبت
براي حفظ جان آن حضرت باشد و در عين حال نتيجه آن ابتلاي شديد امت اسلامي است و در
غيبت او سري ديگر نهان باشد.


انجمن حجتيه نه تنها از نظر تفكر انتظار منفي كه به آن تظاهر مي كنند منحرفند بلكه
سازمان آنها وابسته به دشمنان اسلام است و آنها از ذخائر استعمارند كه بايد كساني
كه مدارك روشن در اختيار دارند مردم را پس از افشاگري توسط حضرت امام كاملا روشن و
آگاه سازند.


تاخير در دستگيري عناصر فاسد ممكن است به دليل عدم مدارك كافي باشد.

4ـ‌
معيار در موزيك و آواز حرام طبق فتواي حضرت امام اين است كه مطرب و مناسب مجالس
لهو و عياشي باشد. اگر از راديو يا تلويزيون چيزي كه اين صفت را از نظر شما دارد
پخش مي شود جايز نيست گوش كني ولي پخش كنندگان ممكن است چنين تشخيص نداده باشند.
اميدواريم چنين باشد.


فاجعه مكه هرگز فراموش نخواهد شد ولي حج را نمي توان تعطيل كرد.

اختلاف
نظر و بينش يك امر طبيعي است و قابل جلوگيري نيست و طبيعتا منجر به پيدايش احزاب و
گروهها مي شود مهم اين است كه در رابطه با مصالح كشور همه همدست و در پيروي از
رهبري متفق باشند.

 

*
قائم شهر ـ برادر مهدي كريم زاده

ما
نيز مانند شما معتقديم كه پخش بعضي از فيلم ها و صحنه ها در تلويزيون عملا ترويج
بدحجابي است و اين را مكرر تذكر داده ايم و اما توجيه آقايان چيست؟ از آنها بايد
پرسيد.

 

*
شيراز ـ‌ برادر، پ ـ ر ـ ت

اگر
صاحب كيف مشخص است بايد كيف و همه محتويات آن را به او يا گر فوت شده به ورثه اش
برسانيد و آن پول را نيز بايد برگردانيد مگر اين كه او ببخشد.

 

*
يزد ـ‌ برادر، ع ـ پ ـ م ـ ص


كسي كه به خيال عدم بلوغ روزه نگرفته و بعد متوجه شده كه مكلف بوده است فقط قضا بر
او واجب است.


اگر علامات بلوغ قبل از 15 سالگي در پسر پيدا شود مكلف است.


كسي كه روزه ماه رمضان را با استمنا باطل كند بنابر احتياط واجب بايد كفاره جمع
بدهد يعني به علاوه قضا، هم 60 روز روزه بگيرد و هم 60 فقير را غذا بدهد.

 

*
جهرم ـ‌خواهر، ن ـ‌ ن

از
درج سوال آن شخص معذوريم شما هم از راهي كه پيش گرفته ايد برگرديد كه به ضرر دنيا
و آخرت شما است.

 

*
اصفهان ـ برادر، گ ـ پ

گناه
شما هم مانند هر گنه ديگر قابل بخشش است توبه كنيد و به لطف و كرم خداوند كاملا
اميدوار باشيد.

 

*
بانه ـ برادر، ر ـ ع 18 ـ 20

درباره
مطلبي كه نوشته ايد ما نمي توانيم دخالت كنيم.

 

*
تهران ـ خواهر، ح ـ‌ ح


خواندن نماز ظهر هم زمان با برگزاري نماز جمعه اشكال ندارد.


اگر قضاي روزه را تا قبل از رسيدن رمضان بعد گرفته ايد كفاره ندارد و اگر تا رمضان
بعد بدون عذر نگرفته ايد بايد به علاوه قضا براي هر روز 750 گرم غذا ولو نان به يك
فقير بدهيد دادن پول كافي نيست، تاخير از سال هاي بعد موجب تكرار كفاره نمي شود.


شب قدر قبل از حادثه شهادت اميرالمومنين (ع)تعيين شده و ربطي به شهادت آن حضرت
ندارد.


دختر و پسري كه در دوران نامزدي صيغه عقد موقت مي خوانند تا پايان وقت عقد كه بايد
معين باشد زن و شوهرند، واضح است كه نگاه كردن آنها به يكديگر در طول اين مدت حلال
است. نكته اي كه بايد در اين رابطه تذكر داده شود اين است كه در چنين مواردي عقد
ازدواج دائم كه بعد خوانده مي شود بايد يا پس از پايان مدت عقد موقت باشد يا قبل
از آن مرد باقيمانده وقت را به زن ببخشد در غير اين صورت عقد دوم باطل خواهد بود.

 

*
اهواز ـ‌برادر سعيد كعبه زاده

1ـ‌
در تشخيص مصاديق غنا و آوازي كه حرام است هميشه جانب افراط و تفريط وجود داشته و
دارد بعضي آن قدر وسوسه مي كنند كه آوازهائي كه داراي كمترين زير و بم و ترجيع است
غنا دانسته و صداي مداحان و روضه خوان ها و قاريان قرآن را اكثرا مصداق غنا مي
دانند و بعضي در تشخيص آن جانب تفريط را مي گيرند و همان گونه كه مي بينيد به
بهانه اين كه مشكوك و مشتبه است موردي را براي مصداق متيقن غنا باقي نگذاشته اند و
عناويني از قبيل موسيقي اصيل يا موسيقي ايراني و سنتي يا شعرهاي عرفاني و امثال آن
مجوز نشر نوارهاي مبتذل با عنوان هاي موجه قرار داده اند. به هر حال تشخيص موضوع
براي هر كس وظيفه خود او است ولي در مورد نشر نوارها بايد وزارت ارشاد دقت بيشتري
كند.


هر نوع بازي كه در عرف به عنوان قمار شناخته شده و بر اساس برد و باخت رايج است
حرام است حتي اگر بدون برد و باخت بازي شود و پاسور از اين قبيل است. و هر نوع
بازي كه براي ورزش يا سرگرمي است و برد و باخت در آن نيست بازي كردن با آن بدون
شرط بندي و برد و باخت اشكال ندارد.

 

*
برغان كرج ـ برادر، ع ـ‌ ع ـ‌ ي ـ‌ ي


شما با او نمي توانيد ازدواج كنيد و اگر عقد بخوانيد باطل است و هرگز همسر شرعي
شما نمي شود.


غنا حرام است ولي اختلاف در تشخيص مصداق است. مسئولين صدا و سيما آن چه را پخش مي
كنند مصداق غنا نمي دانند. اگر شما آن را مصداق غنا مي دانيد نبايد گوش كنيد.

 

*
سميرم علياـ برادر، ق ـ‌ ح 1339

1ـ‌
بدون موافقت پدر و مادر اقدامي نكنيد.


خاله و عمه محرم اند ولي زن عمو و زن دايي نامحرم اند.

 

*
اهواز ـ برادر، ا ـ‌ م ـ 11 ـ‌ 32

البته
گناه بزرگي مرتكب شده ايد ولي توبه كنيد و با عمل صالح گناه خود را جبران نمائيد
خداوند مهربان مي بخشد انشاءالله.

 

*
قم ـ برادر سيد منصور، ت ـ‌ ن


توبه كافي است.


آن زن كه در عده شوهر سابق با ديگري ازدواج كرده عقد او باطل است و بر شوهرش تا
ابد حرام است. فرزندان آنها به دليل جهل به مساله حلال زاده اند. متاركه موجب اين
نيست كه عده طلاق را نگه ندارند.

 

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته
ها و نوشته ها

طمع
هاي بيجا

يحيي
بن عمران گويد: از امام صادق (ع)شنيدم كه فرمود:


آدم متكبر و خود پسند نبايد طمع در خوشنامي و ستايش نيكو از ديگران كند.


شخص حيله گر و نيرنگ باز نبايد طمع در فراواني دوستان كند.


نبايد بي ادب در شرافت طمع كند.


و نه بخيل در پيوند خويشاوندي،


و نه مسخره گو در دوستي و رفاقت راستين ديگران،


و نه كم اطلاع از احكام دين در منصب قضاوت،


و نه غيبت كننده در سالم ماندن از تعرض مردم،


و نه حسود در آرامش قلب و آسايش خاطر،


و نه كسي كه به گناه كوچك كيفر مي دهد در آقائي و بزرگي،

10ـ
و هم چنين نبايد كم تجربه اي كه رأي خود را مي پسندد، در رياست و فرمانروائي طمع
بكند.

 

اسراف!

بر
ذوق جوانمردان، طريقت اسراف آن است كه حظّ نفس در آن است و گرچه حبه اي بود يا ذره
اي! به موسي وحي آمد كه: يا موسي! خواهي كه همه آن رود كه مراد تو بود، حظّ نفس
خود درباقي كن و مراد خود فداي مراد ازلي كن. تو بنده اي و بنده را مراد نيست و
حظّ خود ديدن سيرت جوانمردان نيست و از خود باز رستن جز كار صديقان نيست:

تا
با تو توئي ترا به خود ره ندهند

                                         چون بي
تو شدي ز ديده بيرون ننهند

 

يك
پيراهن، دو پيراهن نشود!

تركان
متوكل را كشتند و پسرش معتز به جايش نشست.

مادر
معتز پيراهن خونين متوكل را هر روز به او نشان مي داد و به خونخواهي تحريضش مي
نمود و معتز آن را ناديده مي گرفت هيچ نمي گفت، تا روزي باز آن پيراهن را‌ آورد و
صدا به شيون و گريه بلند كرد. معتز گفت‌: «بس كن كه ترسيم يك پيراهن، دو پيراهن
نمي شود»!

به
چه زباني سكوت!!

پرگوي
خودستائي نزد حكيمي لاف مي زد كه بر سه زبان مسلط است و مي تواند با آن زبانها نطق
كند. حكيم گفت: بفرمائيد كه به چه زباني مي توانيد سكوت كنيد؟!

 

آسايش

ايوب
طبيب مي گويد: آسايش تن در كم خوراكي است و آسايش روح در كم گناهي و آسايش دل در
بي خيالي است و آسايش زبان در كم گوئي.

 

احول
قطب الدين

مولانا
قطب الدين شيرازي از احولي بر سر طعن پرسيد: راست است كه احول يكي را دو مي بيند؟
گفت: راست است به دليل آنكه من مولانا را چهار پاي مي بينم!

 

دل
كه نظر گاه اوست…

سنت
عاشقان چيست؟ برگ عدم ساختن     

 گوهر دل را زتَف، مجمر غم ساختن

زر
چه بود جز صنم، پس نپسدد خدا

دل
كه نظر گاه او است، جاي صنم ساختن

 

ترا
جويم كه درمانم تو داني

اگر
درمان بيمار از طبيب است

مرا
خود رنج و تيمار از طبيب است

مرا
تا باشد اين درد نهائي

ترا
جويم كه درمانم تو داني

اگر
خورشيد روي تو بر آيد

شب
تيمار و رنج من سر آيد

 

خدايا،
جانش را بستان!

درويشي
مستجاب الدعوه در بغداد پديد آمد، حجاج بن يوسف را خبر كردند  بخواندش و گفت: دعاي خيري بر من بكن. گفت: خدايا!
جانش را بستان! گفت: بهر خداي اين چه دعا است؟ گفت: اين دعاي خير است ترا و جمله
مسلمانان را.

اي
زبردست زيردست آزار

گرم
تا كي بماند اين بازار؟

به
چه كار آيدت جهانداري؟

مردنت
به كه مردم آزاري

 

ليطمئن
قلبي!

همسايه
اصمعي از وي چند درهم وام خواست.

اصمعي
از وي گروي طلبيد. همسايه گفت: مگر به من اعتماد نداري؟ اصمعي پاسخ داد: مگر حضرت
ابراهيم به خدا اعتماد نداشت كه عرض كرد: «ليطمئن قلبي»؟ من هم به تو اطمينان دارم
ولي «ليطمئن قلبي»!

 

امنيت
راه

شخصي
سفر مي كرد و كيسه اي پر از پول با خود داشت، در صحرا به خيال آن افتاد كه ممكن
است دزدها براي ربودن كيسه پول او را هم به قتل برسانند، ناچار آن كيسه پول را به
دور انداخت و با اطمينان خاطر و فراغت بال، بي آنكه عجله داشته باشد، راه خود را
گرفت و روانه شد. مسافر ديگري كه همان راه را مي پيمود پول را برداشت و چون به او
رسيد، پرسيد: آيا اين راه امن است؟

گفت:
اگر آن چيزي را كه من بدور انداختم برنداشته باشي، راه امن است و اگر برداشته اي
آماده هر گونه خطري باش.

 

جگر
حسود!

علي
بن عبيد زنجاني مريض بود.

جاحظ
به عبادتش رفت و پرسيد: چه دلت مي خواهد بخوري؟ گفت: جگرحسود و زيان سخن چين و چشم
رقيب!

 

سيلي
نقد!

شخصي
از كوچه اي عبور مي كرد، جواني بدون جهت همين كه به او رسيد، سيلي محكمي به گوش او
نواخت. آن شخص گريبان جوان را گرفت و نزد قاضي برد و قضيه خود را نقل كرد. قاضي
گفت: بايد اين جوان دو درهم جريمه بدهد. جوان گفت: پول همراه ندارم،‌ اجازه بدهيد
از منزل بياورم! قاضي چون صورت ظاهر جوان را آدم خوش لباس و منظمي ديد به او اجازه
داد برود! جوان رفت و تا يك ساعتي برنگشت. آن شخص كه حوصله اش بسر آمده بود، بلند
شد جلو قاضي ايستاد و كشيده محكمي به صورت او نواخت و گفت: ببخشيد، چون من عجله
دارم، شما دو درهم جريمه را براي خود بگيريد!

 

نتيجه
غيبت

شخصي
به ديدن يكي از حكما رفت و از شخص غايبي، غيبت و بدگوئي نمود. مرد حكيم در تمام
مدت سكوت كرد و هيچ نگفت. آن مرد خواست اثرات گفتارش را در حكيم بداند گفت: از
زيارت شما خيلي مسرور شدم. حكيم گفت:‌ ولي من از اين ملاقات، ملول و افسرده شدم
چون سه بدي از اين ديدار به من دست داد:


آن كه خود تو كه نزد من امين و محترم بودي، ديگر آن ارزش و احترام را نداري.


آن كه مرا نسبت به يك دوست قديمي بدبين كردي، چون او را دشمن من قلمداد نمودي.


آنكه آرامش خاطر را از من سلب كردي و مرا از عيادت حق بازداشتي.

 

نانِ
خود خوردن…

دو
برادر يكي خدمت سلطان كردي و ديگر به زور بازو نان خوردي. باري، اين توانگر، درويش
را گفت كه: چرا خدمت نكني تا از مشقت كار كردن برهي؟ گفت: تو چرا كار نكني تا از
مذلت خدمت رهائي يابي كه خردمندان گفته اند: «نان خود خوردن به كه كمر شمشير زرين
به خدمت بستن».

 

شاعر
يا دزد

فرمانرواي
فارس روزي ديد كه اعشي قيس، شاعر معروف عرب چيزي مي خواند. گفت: اين كيست؟ گفتند:
سرود گوي تازي است. گفت: چه مي گويد؟ گفتند: شعري به اين مضمون مي خواند:

همه
شب تا به صبح بيدارم

گر
چه ني عاشقم نه بيمارم

گفت:
اگر نه بيمار است و نه عاشق و باز شبها بيدار مي ماند، پس ناچار دزد است.

 

يك
عالِم و نيم!

عالم
زادده اي درس نمي خواند، گفتند: چرا درس نمي خواني؟ گفت: از درس خواندن و عالِم
شدن بي نيازم، زيرا هم اكنون عالِم و نيم ام! گفتند: چرا؟

گفت:‌
اولاـ‌ شنيده ايد كه گفته اند: «ولد العالِم نصف العالِم»، من هم كه عالِم زاده
ام،‌ پس اين نصف عالِم!

دوم
ـ‌ آن كه گفته اند:‌ « الخطّ نصف العلم» من هم كه خوب مشق كرده ام و خوش نويسم،
اين هم نصف عالم!

سوم
ـ آن كه چون گفته اند: «لا ادري نصف العلم» من هم كه هيچ نمي دانم، پس جمعا اكنون
يك عالم و نيم هستم!!

 

صابون
طمع شوي

ابوعبدالله
فارسي قاضي بلخ بود. دوستش ابو يحيي حمادي نامه اي به او نوشت و گله كرد كه چرا از
محصولات بلخ براي ما هديه نمي فرستي؟ قاضي يك عدل صابون براي او فرستاد و نوشت:‌
اين را فرستادم كه طمعت را بشوئي!

 

شاخ
خواجه نصرالدين!

خواجه
نصرالدين طوسي، در مدت بيست سال كتابي در مدح اهل بيت نوشت. پس آن كتاب را به
بغداد برد كه به نظر خليفه عباسي برساند. خليفه با اين حاجب در ميان شط بغداد
تفرّج مي كرد. محقق طوسي كتاب را نزد خليفه گذاشت و او به اين حاجب داد. اين حاجب
چون ناصبي بود، كتاب را به شط انداخت. سپس از خواجه پرسيد:

ـ
آخوند! اهل كجائي؟

خواجه
گفت: از اهل طوسم!

ابن
حاجب گفت: شاخ تو كجا است؟! (در قديم مثلي بود كه مردم طوس را گاو مي خواندند!)
خواجه به شوخي در جواب گفت: شاخ من در طوس است و آن را همراه نياورده ام،‌ مي روم
و آن را مي آورم!

به
هر حال، خواجه با نهايت ملال خاطر به ديار خود بازگشت و دگرگونيهاي روزگار او را
به وزارت هلاكو خان كشانيد و دست هلاكو را گرفت به بغداد آورد. در آن روز كه
هلاكو، خليفه عباسي را كشت، خواجه شخصي فرستاد تا ابن حاجب را حاضر ساختند. ابن
حاجب آمد پيش روي ايشان بايستد. خواجه در حالي كه اشاره به هلاكو مي كرد به ابن
حاجب گفت:

ـ‌
آن شاخي كه گفتم اين است كه اكنون همراه آورده ام!

 

ادب
سخن گفتن

يكي
از حكماء مي گفت: هرگز كسي به جهل خويش اقرار نكرده است مگر آن كس كه چون ديگري در
سخن باشد، هم چنان ناتمام گفته، سخن آغاز كند.

خداوند
تدبير و فرهنگ و هوش

نگويد
سخن تا نبيند خموش

 

برخي
از خواص عسل


هيچ ميكربي و هيچ گونه قارچي نمي تواند بر عسل رشد و توليد مثل كند.

2ـ‌
عسل هرگز فاسد نمي شود و هيچ گاه ويتامين هاي خود را از دست نمي دهد.


ارزش غذائي عسل 320 تا 330 كالري براي هر صد گرم مي باشد.


مواد و عناصر موجود در عسل عبارتند از:

گلوكزـ
لولزـ ساكارزـ صمغ ـ دكسترين ـ مواد آلبومينوئيد ـ مواد معدني ـ سولفات هاـ‌
انواتين ـ اسيد فورميك و آب.

از
مواد معدني: پتاسيم، آهن، فسفر، يد، منيزيم، سرب، منگنز، آلمينيوم، مس.

ويتامين
ها: آ ـ ب ـ ث ـ د ـ‌كاـ اي و برخي هورمونها.

 

/

فساد و بد حجابي كودتائي خزنده عليه انقلاب اسلامي

ارزشهاي
اسلام و انفلاب را پايداري كنيم (5)

حجة
الاسلام محمد تقي رهبر

فساد
و بد حجابي كودتائي خزنده عليه انقلاب اسلامي

با
آغاز بهار و فصل گرما، همه ساله عنوان ساختن موسمي مبارزه با فساد و مظاهر آن از
جمله بدحجابي، در سخنراني ها و خطابه ها و نوشته ها و از سوي نهادهاي قضائي و
انتظامي، بعد جديدي مي گيرد و بدون اينكه كاري اصولي صورت پذيرد پس از چندي موج آن
به سلامت مي گذرد! طرح مساله از سوي هر كس و هر نهادي باشد هم يك وظيفه است و هم
ناشي از احساس مسئوليت و عرق مذهبي و سوز انقلابي و در اين، جاي گفتگو نيست.آنچه جاي
بحث است اين است كه براي حل اين مشكل(همانند ديگر مشكلات و معضلات اجتماعي و
اقتصادي، چون تورم، گران فروشي، احتكار، بازار سياه، چند نرخي و سوء استفاده ها و
نابسامانيهاي آشكار اداري و…) تا كنون بيش از آنچه طبع انقلاب و شور عمومي و
فضاي اسلامي ايجاب مي كرده و مظاهر فساد را تا حدود زيادي محدود و منزوي ساخته
است، نه طرح قابل توجهي داشته ايم و نه در اجرا، توفيقي اطولي و محسوس كسب كرده
ايم و بالاخره از حرف، تجاوز نكرده ايم و افراد يا شبكه هاي مساله آفرين و مروج
فساد هم تدريجا آسوده خاطر شده و در برابر موج تبليغات موسمي ما مصونيت پيدا كرده
اند.

سؤال
اين است كه چرا پس از ده سال كه از انقلاب و استقرار نظام اسلامي مي گذرد ما
نتوانسته ايم بر امواج لجام گسيخته فساد فائق آئيم و سردمداران فساد را ـ كه همان
عمال استكبار جهاني هستند و دست اندكار كودتائي خزنده عليه ارزشهاي اسلامي و
انقلابي مي باشند ـ‌ مايوس نمائيم؟! حال اينكه موج فساد آن قدر گسترش يافته كه حتي
دامن بسياري از نوجوانان و دانش آموزان مدارس را گرفته است. و اگر وضع بدين منوال
پيش رود در آينده اي نه چندان دور، پشتوانه انقلاب كه روح مذهبي و اخلاقي است در
روح جوانان به ضعف گرائيده و زمينه نفوذ و سلطه دشمنان را فراهم مي سازد.

 

ضرورت
ريشه يابي مساله

در
اين مساله مانند هر مساله ديگري بايد به جستجوي علل و عوامل پرداخت، كه بدون شناخت
آنها ره جوئي مفهوم ندارد. گرچه ريشه يابي مساله فساد و ابعاد آن مجالي گسترده و
تحقيقات وسيع تري را مي طلبد كه در مطالعات اجتماعي بايد بدان پرداخت، اما در اين
مقال به برخي از عل و ريشه ها به طور گذرا و سريع نظر مي افكنيم و صاحب نظران را
به ارائه راه حل هاي لازم دعوت مي كنيم و در خلال بحث ديدگاههاي خود را به طور
اجمال يادآور مي شويم:

 

توطئه
هاي دشمنان اسلام


كينه ها و توطئه هاي دشمنان اسلام، به ويژه صليبي ها و صهيونيست ها كه از ديرباز
اسلام را مورد تهاجم قرار داده اند و هر وسيله و ترفند ممكن از جمله ترويج فساد و
اشاعه منكرات و ايجاد تزلزل در معتقدات و اهانت به مقدسات را به كمك مي گيرند.

تاريخ
اسلام از اين صحنه هاي تلخ بسيار دارد. براي نمونه ماجراي اندلس (اسپانيا) را مي
توان به ياد آورد. هنگامي كه مسلمانان توانستند از تنگه جبل الطارق عبور كرده و با
پشت سر نهادن دريا، دروازۀ اروپا را بگشايند و تمدن اسلامي را در آن سرزمين بنيان
نهند و سايه رحمت اسلام را بر سر ميليون ها انسان بگسترانند،‌ توطئه هاي گوناگون
صليبي ها بالاخره در بعد اخلاقي و فرهنگي فائق آمد و قدرت و صولت مسلمين را در هم
شكست و فاجعه دردناك سقوط اندلس اسلامي را به دنبال آورد و سرآغاز جنگ هاي صليبي و
قتل عام هاي وحشيانه مسلمانان به دست صليبيان گرديد.

توطئه
هاي صليبي هاي مسيحي در اين ماجراي اسفبار جز ترويج فساد نبود كه در چارچوب آزادي
هاي لجام گسيخته، مشروبات الكي، آميزش پسران و دختران و ترويج فرهنگ مسيحي به اجرا
در آمد… .

نفوذ
فرهنگ و اخلاق مبتذل غربي در جوامع اسلامي طي قرن اخير و مساله كشف حجاب در
كشورهاي اسلامي و ترويج موارد ديگر فساد صادراتي از غرب در همين راستا شكل گرفت كه
نمونه آن را در ايران عصر ستم شاهي ديديم و در كشورهاي اسلامي ديگر نيز بدون
استثناء ادامه آن جريان را مشاهده مي كنيم.

با
پيروزي انقلاب اسلامي و غلبه فرهنگ اسلام بر فرهنگ استعماري، در شعاع تب و تاب
انقلاب، يورش بي امان عليه مظاهر فساد آغاز گرديد و دژهاي آن يكي پس از ديگري فرو
ريخت و  دگرگوني بنيادين در همه ارزش ها
پديد آمد كه اين را در كنار همه مشكلات طبيعي و مصنوعي موجود، مي بايست از موفقيت
هاي چشمگير و بسيار مهم انقلاب تلقي كرد و سنت و سيره و اخلاق و شعارات اسلامي
جايگزين ارزش هاي منحط طاغوتي گرديد و در اين واقعيت جاي گفتگو نيست… اما هرگز
نبايد پنداشت ماجراي جنگ فرهنگ و اخلاق پايان يافته كه به اعتقاد ما در فضاي كنوني
جامعه و جهان، تازه اول راه است و درست در همين لحظات است كه سنگربندي هاي جديدي
شروع مي گردد و دشمن با تجديد قوا در مقام هجوم ديگري است و ما بايد براي مقابله
با اين حمله آماده باشيم.

ساده
انديشي است اگر تصور كنيم مساله ترويج فساد و لاابالي گري مشتي زنان و مردان تنها
از لاقيدي و سست اعتقادي و رسوبات فرهنگ طاغوتي ناشي مي گردد و در اين بي حرمتي به
ارزشها و اخلاق اجتماعي، تذكرات و هشدارها و تهديدهاي ما را هم به چيزي نمي گيرند.
شك نيست كه اين عامل نيز مهم است و جداگانه از آن بحث خواهيم كرد، اما در كنار اين
عامل، از عامل مهم تري كه همان توطئه استكباري است نبايد غفلت ورزيد. استعمار پير
از تجارب مكرري كه روي جوامع اسلامي و كشورهاي تحت سلطه به طور عموم داشته، اين
درس را آموخته است كه هر گاه در صحنه سياسي نظامي شكست خورد حمله اي ديگر از ديگر
جبهه آغاز كند. يعني از ناحيه فرهنگ و اخلاق، بدين گونه كه تدريجا مغزها را سست نمايد
و اخلاق را به ابتذال بكشاند.

اين
توطئه از حمله نظامي عميق تر و دير پاي تر و خطرناكتر است. زيرا حمله نظامي صلابت
و مقاومت ملت را تحت هر عنواني ـ ملي يا ديني ـ بر مي انگيزد و به عكس العمل وا مي
دارد، اما توطئه اخلاقي و فرهنگي انسان ها را تدريجا از درون مي پوساند و بدون اين
كه خود متوجه باشند و به اضمحلال و نابودي مي كشاند.

استراتژي
سياست استكباري در هم شكستن عنصر اخلاق و اعتقاد يعني نقطه اصلي اتكاي انقلاب است
بي شك ترويج فساد و منكرات امروزه از سوي دشمنان خارجي هدايت و حمايت مي شود و به
دست عناصر فاسد و مغرض يا ناآگاه داخلي به اجرا در مي آيد. حركت هاي هماهنگ مجريان
فساد، باندهاي مواد مخدر، شبكه هاي فحشاء، ابتذال در لباس و پانكسيم و امثال آن،
پارتي هاي مخفي، توسعه كاست و ويدئو با ترانه هاي مبتذل و فيلم هاي خلاف عفت، نشان
گر آن است كه سازماندهي دقيقي در اين پيكار از سوي دشمنان در پشت پرده است كه
موارد مكشوفه نيز دليل ديگري بر اين مدعاست… و سرانجام شناخت اين توطئه ها و راه
مقابله با آنها و بستن سدهاي نفوذ و تغذيه صحيح فكري جوانان شرط پيروزي در اين
نبرد است.

 

تاثير
سوء عناصر فاسد


عامل ديگر، عناصر فاسد و بي اعتقاد، مرفهان بي درد، پس مانده هاي رژيم پيشين و
برخي گروهك هاي ورشكسته اند كه در گذشته به لذت و شهوت خو كرده و امروزه آن امكان
را ندارند و اكثرا تغيير ماهيت نداده و در پي فرصتي براي خودنمائي و اعمال خواسته
هاي نفساني مي باشد.

اين
عناصر براي لجام گسيختگي خود و نيز توليد و تكثير مثل، سعي بر آن دارند كه ديگران
را نيز در جرگه فساد خود بكشانند و روي اين كار به كمك نيروهاي خارجي سرمايه گذاري
مي كنند و بيش از هر كس جوانان و دانش آموزان پسر و دختر را مطمح نظر دارند كه
نمونه هائي از آن به صورت گروهي در مدارس كشف شده است.

اينان
اگر آزاد باشند حدّ و مرزي نمي شناسند و به هيچ اصل اخلاقي و وجداني پايبند نيستند
و به نظام اسلامي اعتقاد ندارند و با تظاهر به فسق و گناه و ژست ها و لباس ها و
آرايش هاي جلف دهن كجي خود را نسبت به نظام به رخ مي كشند كه كنترل و نظارت دقيق و
برخورد قاطع و جدي با اينان تنها راه چاره است.

 

قصور
در امور فرهنگي


نبودن كار فرهنگي حساب شده كافي در جهت توجيه افراد بي تعهد و ناآگاه و هدايت نسل
جوان خارج خط و جذب آنان به اسلام و انقلاب. در اين بعد قضيه بايد اعتراف كرد، در
برابر برنامه هاي تبليغاتي گمراه كننده دشمنان، برنامه هاي خشك و تكراري ما در امر
تبليغ، نتوانسته دلهاي اين قشر را تحت نفوذ در آورد و آنان كه اساسا گوش خود را
بدهكار سخنراني ها و ارشادات و نوشته ها و مقالات ما نمي دانند از ما بريده اند و
ما از آنان بريده ايم و ما هر چه مي گوييم براي يكديگر بازگو و تكرار مي كنيم و از
اصول روان شناسي آموزشي و تبليغي گروههاي سني و تنوع جوئي نسل جوان و نقش هنر و
شيوه نگارش و تاثير فيلم و نمايش و ساير شيوه هاي تبليغي و آموزشي عصر، غفلت داريم
و اشتباه اين است كه فكر مي كنيم آنها همان احساس و گرايش را دارند كه ما داريم و
به انتظار نشسته ايم تا ما بگوئيم و آنها عمل كنند! تاسف بار اين كه عدم جاذبه در
تبليغات ما نه تنها نتوانسته قشر ياد شده را جذب كند بلكه غالبا خصلت جذب و هدايت
عناصر خودي را نيز فاقد بوده است. يعني روح هاي نوگراي مذهبي نيز به تبليغات ما
جذب و دلگرم نيستند. در حالي كه امروزه كليه امكانات آموزشي و تبليغي و رسانه ها و
مطبوعات و پشتوانه هاي مادي و معنوي در اختيار ماست و ما شيوه استفاده درست آن را
نمي دانيم و كمتر در پي فراگيري آن هستيم. و عناصر مرموزي نيز هستند كه از همين
امكانات در جهت منفي كمك گرفته و غير مستقيم در ترويج افكار و رفتار ضد اخلاق و
اعتقاد مي كوشند.

در
همين مساله حجاب كه به عنوان شاخص از آن ياد مي شود، آيا اصولا مساله حجاب به صورت
مستدل و توجيهي در چارچوب شرعي مطرح گرديده تا ديگران بدانند حجاب اسلامي چيست؟ و
محدودۀ آن كدام است؟ و ديدگاه اسلام در آرايش ها و رفتارهاي جلف و زننده و مسائل
ديگر از چه قرار است؟ آيا يك فيلم كه با شيوۀ تخصصي و هنري بازگو كننده ارزش هاي
اخلاقي بانوان و دختران باشد و بر محور حجاب و متانت زن دور زند تهيه كرده ايم؟
ديگر تبليغات و سخنراني هاي مذهبي و درس و بحث ها چقدر جا افتاده است؟ آيا بيلان
گرفته ايم كه چقدر شنونده داشته ايم و از چه قشري بوده اند؟

بر
عكس، آيا فيلم هاي تلويزيوني و سينمائي توليدات داخلي و صادراتي خارجي از زنان
مكشفه يا بدحجاب و آرايش هاي تند و لباس هاي جلف و ژست هاي طاغوتي آنان چه تصويري
داشته اند؟ برخوردهاي آنان در اين فيلم ها با مردان چگونه بوده است؟ در اين فيلم
ها و هم چنين در جلسات و جشن هاي نيمه طاغوتي دوربين روي چهره كدامين دسته از زنان
توقف كرده و آنها را آگرانديسمان كرده است؟ آيا اينها اتفاقي است و يا از يك نوع
تفكر و حركت مرموز كه بر چنين فضائي سايه افكن است،‌ حكايت دارد؟ و آيا…

در
نگرش يك بعدي تنها بهانه اين است كه نگاه به اين مناظر چون ناشناس اند اشكالي
ندارد اما از تاثير رواني و طبيعي و اخلاقي اين مناظر روي جوانان حتي بچه هاي جبهه
ها و پادگان ها غفلت ورزيده ايم… راستي اگر بناست به صورت عمقي در القاي انديشه
و اخلاق اسلامي كاري صورت پذيرد، بايد نهادهاي تبليغي و آموزشي از كودكستانها
گرفته تا دانشگاه و از مطبوعات و نشريات تا صدا و سيما و ديگر نهادهاي ارشادي و
تبليغي براي اين ضرورت طرحي منطقي و عملي بينديشند كه فاجعه سرخوردگي نسل جوان و
بي خبري آنان از اسلام و اخلاق اسلامي آينده تاريكي را نويد مي دهد و درست در همين
لحظات است كه بايد وارد ميدان عمل شد چرا كه هنوز زمينه ها منتفي نشده و شعار
انقلابي باقي است و نيروهاي مومن بسيار و انتظار نيز فراوان.

 

احياي
ضد ارزشها


احياي ضد ارزشها، از ديگر علل فساد است كه به دست عوامل مرموز

در
دستگاه هاي كنوني به اجرا در مي آيد. اين عوامل كه مانند جن و پري همه جا حضور
دارند و با زرنگي و تردستي نفوذ مي كنند و هر جا بتوانند نقش بازي كنند با شيوه
هاي نامرئي و طراحي شده مي كوشند ارزشهاي منسوخ طاغوت را احيا كنند. براي مثال
پاره اي از مجلات و نشريه ها عرصه گاه چنين فعاليت هائي هستند. با يك نگرش سطحي به
صفحات پاره اي مجلات ادبي، ورزشي، هنري و… كه اخيراً دست و بالي گشوده اند، مشخص
مي گردد كه چه قلم هاي مسمومي در كار تضعيف عقائد، ترويج فساد و نشر ابتذال اخلاقي
هستند، چگونه مي نويسند و حاشيه مي زنند و رنگين نامه ها را از تصوير هنر پيشه هاي
عصر طاغوت و علائم ترانه و تغني زينت مي بخشند! و در كنار اين گونه نشريات، در
ميادين پر جمعيت شهر عكس هاي هنر پيشه هاي طاغوتي و نوارهايشان به فروش مي رسد و
شگفت اين كه مسئولين كنترل و نظارت بر مطبوعات و تبليغات كمتر احساس مسئوليت مي
كنند و برخورد جدي ندارند.

بر
نهادهاي فرهنگي و ارشادي است كه به عنوان مسئول فرهنگ عمومي جامعه نقش ارشادي
اسلامي را ايفا نموده و با سپردن كار نظارت به افراد با تعهد و دلسوز، مطبوعات و
فيلم ها و نوارها را به كنترل گرفته و اجازه ندهند افراد بيمار و فاسد با ارزشها
بازي كنند.

 

بحران
هاي اقتصادي


بحران هاي اقتصادي، تورم، گراني، احتكار و سوءاستفاده ها كه اگر از عوامل مستقيم
نباشند اما بدون ترديد زمينه را براي فعاليت هاي عناصر فساد پرور، فراهم مي سازند.

اين
بحران ها از يك سو افرادي را كه گرفتار كمبودهائي در زندگي هستند و پيشتوانه
اعتقادي درستي ندارند به شبكه هاي فساد و افراد فرصت طلب پيوند مي دهد و مستقيم يا
غير مستقيم به صورت آلتي در اجراي مقاصد آنان در مي آورد. بدون شك عقده ها،
محروميت ها، نيازها، نه تنها زمينه فساد است بلكه گذرگاه كفر است «كاد الفقر ان
يكون كفرا» بدون ترديد همان گونه كه رفاه زدگي براي عده اي عامل فساد است، فقر و
تنگدستي براي عده ديگر زمينه است. خانه هاي محقر و محله هاي پر جمعيت و اصطكاك پسر
و دختر همراه با ضعف هاي اعتقادي و فرهنگي و مشكل ازدواج و مسكن و كم درآمدي را
كنار يكديگر بگذاريم آن گاه به ارزيابي بنشينيم كه اميال غريزي و عوامل بيروني
چگونه زهر خود را بر روح جوانان مي پاشد؟

و
از سوي ديگر، بحران هاي اقتصادي دلگرمي و اميد مردم را پژمرده مي كند و فشارهاي
وارده بر قشر كم درآمد عقده هاي رواني ايجاد نموده و آنان را به واكنش وا مي دارد
و بدست مرفهان نيز بهانه و سوژه مي دهد. ما هر اندازه بخواهيم روي معنويات تكيه
كنيم ـ‌ كه تكيه گاه اصلي واقعا همين هاست ـ اما مسائل مادي را نمي توان ساده
انگاشت. همه مردم داراي آن روح گذشت و ايثار و صبر نيستند كه همه چيز را به حساب
اسلام و انقلاب بر خود هموار كنند. مگر در روايات نيامده: «هر كس معاش ندارد معاد
ندارد» ـ‌ من لا معاش له لا معاد له.

بنابراين
طبيعي است كه فشارهاي اقتصادي، گراني، عدم توان كنترل و نظارت مسئولان امور يا
تساهل در اين امر حياتي تدريجا اعتماد مردم را سلب مي كند و در توان مديريت ها به
شك مي افكند و اگر نه همه بلكه بسياري نسبت به موازين اخلاقي نيز بي اعتماد مي
گردند و به دهن كجي وا مي دارد و در پاسخ دعوت به عفاف و تقوي واكنش منفي نشان مي
دهند كه عملا ديده شده برخوردهاي عده اي از همين متظاهران به فسق و فساد با
دعوتگران چگونه بوده است.

خلاصه
آن كه تا مشكلات جامعه در بعد اقتصادي به ويژه نيازهاي روزمره به گونه اي مطلوب حل
نشود توفيق يافتن كامل در امر مبارزه با فساد و منكرات از شانس كمتري برخوردار
خواهد بود. بايد قدرت اسلام و مديريت در دو بعد مادي و معنوي جامعه به نمايش نهاده
شود و اين دو از هم جدا نيستند. اگر مديران و دست اندركاران امور بر بحران هاي
طبيعي و مصنوعي اقتصادي حداقل در مورد نيازهاي اوليه مردم فائق آيند مي توانند
انتظار خود را در همكاري مردمي جهت ريشه كن ساختن فساد مقرون به موفقيت تلقي كنند.

به
ياد داشته باشيم كه انقلاب ما با مشاركت مردم پا گرفت و اطاعت بي چون و چراي مردم
از مقام معظم رهبري بود كه همه دسيسه ها را نقش بر آب كرد. در اين مرحله نيز به
مردم و مشاركت آنان نياز مبرم است و بدون همكاري آنان فساد ريشه كن نخواهد شد.
بايد جهت اجراي طرحهاي اصلاحي از بسيج مردمي استفاده كرد همان گونه كه در جنگ از
بسيج مردمي استفاده شد. بنابراين همان گونه كه رهبر بزرگ انقلاب اسلامي همواره
تاكيد فرموده اند بايد مردم را ارج نهاد و به مشكلات قشر مستضعف توجه كرد و اين به
تلاش مسئولين كشوري بستگي دارد نه حرف و وعده كه اگر با عمل توام نبود اعتبار خود
را از دست مي دهد و آن گاه احساس مي كنيم كه مردم بي تفاوت شده و شور و علاقه خويش
را از دست مي دهند و ما تنها مي مانيم و در هيچ زمينه اي كسب توفيق نمي كنيم.

 

فساد
اداري


عناصر ناصالح در تشكيلات اداري، مبارزه با فساد بايد از سطح مديريت كشور آغاز شود
و آن گاه به دائره اجتماع بيايد وقتي مي گوئيم مديريت، دهها هزار عناصري را كه بر
مقدرات اجتماعي حاكم اند يا نظارت دارند در سطوح مختلف برنامه ريزي، تصميم گيري و قضا
و اجراء شامل مي گردد. بي شك در دستگاه ها و نهادهاي كشوري در كنار افراد مومن و
صالح افراد مغرض، جاهل يا فاسد كم نيستند كه يا عامل اجراي طرح هاي زير پرده
دشمنانند و يا دستخوش فساد اخلاق و كجروي ها، اينان بزرگترين عامل جهت آسيب پذير
ساختن جامعه و دهن كجي و سلب اعتماد آنان نسبت به مديريت كشور و ديگر سمبل ها مي
شوند. مردم انتظار دارند مبارزه با فساد، گراني، نرخ گذاري و اتخاذ شيوه هاي حسنه
در برخوردها و مداراي با مردم و پرهيز از تحميل و فشار و تجمل و رفاه زدگي از درون
دستگاه هاي اداري و برنامه ريزي و تصميم گيري آغاز گردد.

با
اعتراف به اين كه افراد مومن و خدوم بسياري در ادارات و سازمان هاي دولتي خدمت مي
كنند و آنان را ارج مي نهيم، تحقيقا عده اي از مردان يا زنان كه صحبت از فساد يا
بدحجابي آنهاست در درون همين سازمان ها و ادارات دولتي هستند و بيشتر از همه جا در
صدا و سيما، اينها گر چه در محيط كار چهره عوض مي كنند، ژست عصر و شب خياباني آنها
با تيپ لباس كارشان تفاوت دارد. اگر اينها با اطلاعات و تحقيقات شناخته شوند و
تنبيه شوند و يا از محيط كار اخراج گردند هشداري براي ديگران خواهد بود و چاره اي
جز اين نيست. براي مردم فداكار و رنج كشيده و شهيد داده ما غير قابل تحمل است
ببيند دست رنج و خون دل اينان به پاي اين عناصر فرصت طلب و بي بند و بار قرباني مي
شود و با پول و حقوقي كه آنها مي پردازند افراد ضد انقلاب و بي تعهد خوشگذراني و
بوالهوسي مي كنند.

موارد
ديگر فساد و تبعيض را نيز كم و بيش در ارگان ها و نهادهاي دولتي مي توان مشاهده
كرد پرونده هاي بازسازي اداري نشان مي دهد كه اكثريت محكومين، به مواد مخدر آلودگي
دارند يا كم كاري يا فساد اخلاق و پاكسازي اينان از ضرورت هاي شرايط كنوني است.
موارد ديگر از كم كاري، بدرفتاري با مردم، انقلابي نمائي كاذب، تبعيض و سوءاستفاده
از امكانات دولتي و گاهي حيف و ميلها و سرافكاريها حتي به صورت ضيافت و مهماني و
افطاري! و توزيع اتومبيل و رشوه و رابطه بازي و غيره را مي توان ديد كه شرح آن را
به مجالي ديگر موكول مي كنم. اينهاست كه از مديريت سلب اعتماد مي كند و سخن ها را
بي اثر مي سازد و بايد با اين موارد به طور انقلابي و قاطع برخورد شود.

و
آخرين سخن اينكه:

پاسداري
از ارزش هاي اخلاقي جوهره اسلام و ضامن بقاي انقلاب اسلامي است. پيامبر اكرم
فرمودند: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» و مبارزه با فساد ـ‌ در همه ابعاد كلمه ـ
ملازم با ارزش هاي اخلاقي. و امروز رسالت و مسئوليت ما اين است كه اين ارزش را پاس
داريم و با عوامل فساد نبرد بي امان داشته باشيم. اما شرط توفيق در اين امر شناخت
عوامل، راه حل ها و شيوه عمل و زمينه هاست كه به همه نهادهاي بنيادين (قانون
گذاري، قضائي و اجرائي) وابسته و مشاركت مردم را مي طلبد. بنابراين همان گونه كه
اخيرا از سوي مسئولين امور كشوري اعلام گرديد و طرح مبارزه با فساد، تورم و
نابسامانيهاي اداري عنوان شده نبايد اين مسائل را از يكديگر جدا دانست و عواملي را
نيز كه در طي مقال آورديم نبايد از نظر دور داشت.

اگر
در فضاي كنوني كه تب و تاب انقلاب فرو نمرده و فرزندان دست اول انقلاب و جوانان
جبهه ديده حضور دارند پايه اخلاق را استوار نكنيم و در برابر موج فساد براي مقابله
كمر همت نبنديم فردا ديگر فرصتي باقي نمي ماند و ارزش هاي اصيل اسلامي به فراموشي
سپرده مي شود و ضد ارزشها جايگزين مي گردد و همه چيز بر باد مي رود و اينك ما و
رسالت اسلامي و انقلابي مان.

ادامه
دارد

 

متاسفانه
در مجله شماره 87، صفحه 45، ستون اول سطر 36 اشتباه چاپي رخ داده است و به جاي
«شبكه هاي مخفي»، شكنجه هاي مخفي چاپ شده كه ضمن پوزش از خوانندگان عزيز و نويسنده
محترم مقاله اين كلمه تصحيح مي شود.

ضمنا
از سياق كلمات و جمله هاي قبل و بعد،‌ مشخص مي شود كه «شكنجه هاي مخفي» نامربوط و
اشتباه است.

زيان
شهوت راني

*
اميرالمؤمنين «ع»:

«مَنْ
اَطاعَ نَفْسًَهُ في شَهواتِها فَقَدْ اَعانها عَلي هَلَكَتِها».

(غرر
الحكم ـ صفحه 683)

آن
كس كه نفس خود را در شهوات ناروايش اطاعت نمايد عملا به تباهي و هلاكت خويش كمك
كرده است.

 

 

 

/

انقلاب اسلامي در فلسطين

انقلاب
اسلامي در فلسطين (2)

حجة
الاسلام سيد علي اكبر محتشمي

قسمت
سوم

قرار
انقلابيون مسلمان فلسطيني از زندان

يكي
از حركت هاي مهمي را كه در تاريخ فلسطين جاودانه خواهد ماند مسئله فرار شش نفر از
چريك هاي جهاد اسلامي از زندان غزه است كه علي رغم استحكامات فراواني كه زندان هاي
اسرائيل دارند و اين زندان ها در اسرائيل به صورت دژهاي بسيار مستحكمي در ميان
صفوف متعدد و مشخص با تاسيسات وسيع الكترونيكي حفاظت و حراست مي شود. مجاهدين جهاد
اسلامي توانستند پنجره هاي زندان خود را از جا بكنند و خود را به خارج پرتاب كنند
و با نفوذ در داخل صفوف نيروهاي حافظ زندان از داخل مركز فرمانده نظامي بگذرند و
سيم هاي خاردار را قطع كنند و از زندان خارج بشوند. روزنامه «هاآرتز» اسرائيل كه
در ميان صهيونيست ها داراي اعتبار است بلافاصله روز بعد اعلام كرد: «اين فرار
بزرگترين عمليات فرار از زندان هاي اسرائيل در هشت سال گذشته بوده است». و همين
روزنامه اعلام كرد: « كساني كه فرار كردند افراد بسيار خطرناكي از سازمان هاي
فلسطيني بودند كه عملياتي را در گذشته عليه نيروهاي اسرائيلي انجام داده بودند».

يكي
از برادران مجاهد لبناني به نام «حسن مقلد» كه يك سال و نيم در زندان هاي مختلف
اسرائيل زنداني بوده در مصاحبه اي كه روزنامه «العهد» ارگان حزب الله لبنان با او
كرد راجع به داستان شب فرار چنين مي گويد:

«ما
در شب 17 ماه مبارك رمضان قرآن و دعا خواندند و سرودهاي اسلامي را با صداي بلند
دسته جمعي خوانديم. در همين زمان بود كه برادران فلسطيني ما آهن هاي پنجره زنداني
كه آن شش نفر در آن بودند را مي بريدند و توانستند در زير طنين صداي قرآن و شعار و
دعا و سرودهاي انقلابي ما بدون اين كه نيروهاي اسرائيلي بفهمند، پنجره را بشكنند و
از آنجا خارج شوند. و بعد از فرار آنها سربازان اسرائيلي حمله كردند به زندان و
زندانيان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و زندان را تفتيس كردند به خصوص آن اطاقي
را كه محل سكونت آن شش نفر از جوانان جهاد اسلامي فلسطين بود».

 

درگيري
شجاعانه با نيروهاي اسرائيلي:

علي
رغم اين كه نيروهاي سازمان هاي ديگر وقتي از زندان آزاد مي شوند يا موفق به فرار
مي شوند خاك فلسطين را ترك مي كنند ولي اين برادران، مرگ و زندگي خودشان را در
داخل سرزمين فلسطين مي دانند و سرنوشت خودشان را مرتبط با فلسطين اسلامي مي
انگارند، اين برادران چند روز بعد از آزاديشان از زندان در يك جنگ بسيار وسيع و
غرور آفرين با نيروهاي اسرائيلي درگير شدند. در اين درگيري كه تعداد زيادي از
نيروهاي اسرائيلي در غزه كشته شدند، چهار نفر از اين برادران و نيروهاي جهاد
اسلامي به شهادت رسيدند و اين حركت آن چنان موجي در غزه و سراسر فلسطين اشغالي به
وجود آورد كه عكس اين شهدا در تمام خانه هاي فلسطين، غزه، كرانه غربي، قدس و ساير
نقاط به در و ديوار و در داخل خانه ها نصب شد و آنان به عنوان «رهبران ملي فلسطين»
مورد تمجيد مردم قرار گرفتند و روحيه بسيار بالائي را به جوانان فلسطيني داد، عظمت
اين كار آن قدر بود كه رئيس هلال احمر غزه ـ‌ كه طبيعتا هلال احمر يكي از ادارات
اسرائيل است ـ به نام آقاي «عبدالشافي» رسما در مصاحبه اي گفت: «تصميم اين
زندانياني كه فرار كردند و تصميم گيريشان راجع به اين كه باقي بمانند و بجنگند به
جاي آن كه فرار كنند بسيار بعيد به نظر مي رسيد و شكي نيست كه اين حركت باعث خواهد
شد كه روحيه بسيار قوي در ميان فلسطينيان به جاي بگذارد» و اضافه كرد: «سازمان
جهاد اسلامي جايگاه بسيار بارز و ويژه اي نسبت به جنگ با اشغالگران فلسطين به خودش
اختصاص داده است».

در
زمينه كيفيت شروع قيام همگاني مردم فلسطين آن چه در تاريخ جهان به رسميت شناخته
شده و ثبت گرديده است: اين قيام نقطه آغازينش 9 دسامبر 1987 مطابق با 18 آذر ماه
1366 است گر چه اين روز را به عنوان روز حقيقي و واقعي شروع قيام نمي توان قلمداد
كرد بلكه در اين روز قيام به صورت سراسري در آمد و باعث تعطيلي كل سرزمين هاي
اشغالي شد. اين قيام و تعطيلي و اعتصاب همگاني در اثر عملياتي كه انقلابيون مسلمان
جهاد اسلامي داشتند صورت گرفت. و براي درك بهتر بايد برگرديم به تاريخ ششم دسامبر
يعني حدودا چهار روز قبل از اعتصاب سراسري كه در اين روز در خيابان هاي غزه، جهاد
اسلامي دست به يك حركتي زد كه منجر به انتقام جوئي نيروهاي صهيونيستي در 8 دسامبر
شد و در اين روز چهار نفر از كارگران بي دفاع به وسيله نفربرهاي صهيونيستي در يكي
از خيابان هاي غزه زير گرفته شدند و به شهادت رسيدند. اين عمل سبب شد كه سراسر غزه
به اعتصاب عمومي كشيده بشود و مردم دست به تظاهرات بزنند كه از روز بعد اعتصاب به
ساير نقاط گسترش پيدا كرد. در اين جا به طور اختصار ما عوامل مستقيم و غير مستقيم
اين انتفاضه را مي توانيم فهرست كنيم. اين علل به دو دسته تقسيم مي شوند، عوامل
مستقيم و عوامل غير مستقيم.

 

عوامل
حركت عمومي مردم مسلمان فلسطين:

عوامل
مستقيم اين حركت از هفته اول اكتبر 87 شروع شد كه شش نفر از برادران جهاد اسلامي
از زندان آزاد شدند و چهار نفر از آن ها در يك عمليات متهورانه و بي نظير با
نيروهاي صهيونيستي درگير و موفق شدند كه رئيس ساواك منطقه غزه را در روز روشن و
جلوي انظار عموم مردم در وسط شهر غزه به هلاكت برسانند. به دنبال اين حركت،
مجاهدين جهاد اسلامي در يك جنگ چند ساعته با نيروهاي دولتي به نبرد پرداختند و با
استفاده از كمين هاي مختلف شهري و حركت هاي بسيار زيباي چريكي، نيروهاي زيادي از
اسرائيل را به هلاكت رسانده و سرانجام خودشان نيز به شهادت رسيدند. اين حركت باعث
شد كه مرم غزه عظمت و شكوه و شرافت خاصي را احساس بكنند و از اين به بعد در غزه به
مدت دو ماه مرم با اجتماع در مساجد و محافل به راهپيمائي ها و اعتصابات پراكنده
دست زدند و پس از اين عمليات بود كه رژيم صهيونيستي تصميم گرفت «شيخ عبدالعزيز عوده
استاد دانشگاه اسلامي غزه و امام جماعت مسجد شهيد عزالدين قسام» را دستگير و
زنداني كردند. به دنبال دستگيري ايشان مردم دست به اعتصاب و تظاهرات سراسري بيشتري
در نوار غزه زدند كه البته اين هنوز آغاز حركت گسترده نبود.

عوامل
غير مستقيم حركت عمومي مردم فلسطين هم كه يكي از دو سال قبل آغاز شده بود و عبارت
از عملياتي بود كه در سراسر سرزمين هاي اشغالي توسط جهاد اسلامي صورت گرفته بود كه
به تفصيل بيان كرديم.

بنابراين
در يك جمع بندي نهائي ابعاد مختلف اين قيام را مي توانيم در چند فراز خلاصه كنيم.

بعد
اصلي اين قيام و اين انتفاضه «بُعد اسلامي» آن است كه مهم ترين بعد از ابعاد اين
قيام به شمار مي رود. نقطه انفجار اين قيام از مساجد و توسط ائمه جماعات،
روشنفكران اسلامي و فارغ التحصيلان مصري بوده و در ميان جوان ها به سرعت گسترش
پيدا كرده و اگر هم برخي از عناصر ملي گرا و يا غير اسلامي و يا چپي در ميان
دستگير شدگان با اين قيام وجود دارند، قطعا حركتشان و شعارشان اسلامي است. براي
مثال از قول شيخ عبدالعزيز عوده اين مطلب را نقل مي كنيم كه «يكي از رهبران
كمونيست ها در زندان به او گفته بود كه من در حال خروج از يكي از مساجد غزه و سر دادن
شعار الله اكبر دستگير شده ام و نه به علت كمونيست بودنم دستگير شده باشم».

بعد
دوم «شموليت» اين قيام است. اين نهضت تمام عيار بوده و شامل كليه طبقات و اقشار
مردم مي شود و در دست يك گروه و سازمان سياسي نظامي خاص نيست بلكه كليه جريانات
داخلي و خارجي فلسطيني در آن شركت دارند و اين حركت متكي به وجود توده هاي مرم است
و مي توانيم بگوئيم كه هيچ نيروي به عنوان رهبري كننده اين حركت گسترده نمي تواند
قلمداد بشود. اين حركت، حركت خود جوش مردمي با انگيزه اسلامي است.

بعد
سوم اين حركت «سلاح استرتژيكي» مردم است كه در اينجا به كار گرفته شده است. اسلحه
جديد مردم يك سلاح خاصي است كه موجب ترس و وحشت شديد اسرائيل گرديده و آن اسلحه
«استفاده مردم از سلاح سنگ است» و نه تفنگ و يا امكانات پيشرفته تكنولوژيك نظامي
كه وابستگي به خارج دارد و گروه و سازمان سياسي نظامي را وابسته به كشور و قدرتي
مي نمايد كه بايد تابع سياست هاي او نيز باشد. لذا اين بعد خودكفائي تسليحات مردمي
در اين حركت عمومي فلسطين است و اين باعث شد كه اسرائيل به شدت نگران بشود و براي
صهيونيست ها بسيار شكننده است به خصوص كه در داستان ها اين مسئله آمده كه: «حضرت
داود وقتي جوان بود به وسيله سنگ و با استفاده از فلاخن سلطان قدرت مند فلسطيني به
قتل رساند» و اين نوع عمل براي يهوديان به عنوان يك اسطوره مقدس محسوب مي شود و
همان اسلحه سنگ امروزه در دست بچه ها و نوجوانان فلسطيني براي اخراج يهوديان از
سرزمين هاي فلسطين به كار گرفته مي شود كه اثرات روحي و رواني بسياري بر يهوديان
داشته و بهتر است به گفته شيمون پرز توجه كنيم كه نشان دهنده عمق وحشت صهيونيستي
است. شيمون پرز راجع به اين مرحله از مبارزه گفته است: «من از خدا مي خواهم كه
انتقام ما را از اين مردم بگيرد». اين نهايت احساس ضعف يك فرعون ستمگر است. فرعون
و طاغوت صهيونيست امروز در برابر اسلحه استراتژيك مردم پابرهنه فلسطين اين گونه
زبون و ذليل شده است.[1]

بعد
چهارم انتفاضه و قيام اسلامي فلسطين «استمرار» اين حركت و قيام است برخلاف حركت ها
و قيام هائي كه در گذشته و در طول چهل سال اشغال فلسطين وجود داشته و علي رغم تمام
تلاشهائي كه از سوي ابرقدرتهاي جهان خوار صورت گرفت و علي رغم حركت هاي سران مرتجع
عرب و شگردهاي مختلف «ساف» جهت كنترل اين قيام، مردم فلسطين به حركت خودشان ادامه
دادند و اين حركت اسلامي مردم فلسطين استمرار يافت. ادامه اين قيام با توجه به
وحشي گريهاي نيروهاي اسرائيلي و شكنجه و به شهادت رساندن زنان و كودكان و جوانان و
پيران فلسطيني نشان دهنده ياس كلي مرم فلسطين از حسن نيت ابرقدرت ها و غرب و شرق
است و هم چنين مايوس شدن مردم فلسطين از سران كشورهاي عربي و حتي سازمان هاي آزادي
بخش فلسطين است به اين معني كه آنها به اين نتيجه رسيدند كه هيچ كس براي آنها كاري
نمي كند و براي نجات آنها و آزادي سرزمينشان دل نمي سوزاند و اين خود مردم فلسطين
هستند كه بايد قيام كنند.

بعد
پنجمي كه مي توان ذكر كرد: مسئله «عدم وابستگي» اين قيام و استقلال انتفاضه است.
اصولا هر حركت و قيام و انقلابي در كشورهاي مختلف جهان با تحريك يك قدرتي در پشت
صحنه محقق مي شود و يا بايد وابستگي مادي، معنوي و سياسي به شرق و يا غرب و يا در
يك بعد كوچكتري و چارچوب پائين تري وابستگي به كشورهاي جهان سوم و عرب داشته باشد
حتي احزاب و سازمان ها چنين وابستگي هائي را دارند و لذا نمي توانند خودكفا باشند،
مثلا احزاب از نظر مادي و از نظر سياسي وابستگي دارند و بالاجبار بايد نقطه نظرات
و سياست هاي آن كشوري كه از آن ها حمايت مي كند از حيث مادي و يا از حيث معنوي و
سياسي تبعيت بكنند. ما در اين مدت بيش از يك ساله انتفاضه شاهد بوديم سياست هاي
جهان شرق و غرب و كشورهاي عربي و اسلامي بر اين مبتني بود كه اين حركت كنترل و
متوقف بشود. شاهد تحركات عربستان سعودي تحركات مبارك و مصر، تحركات ديگر كشورهاي
عربي و حتي سازمان آزادي بخش فلسطين بوديم كه اينها سعي مي كردند حركت هاي داخل
فلسطين را در كنترل خودشان داشته باشند و حتي المقدور اين حركت ها را متوقف سازند
ولي نتوانستند چنين كاري را بكنند و اين دليل بسيار محكمي بر استقلال اين انتفاضه
و قيام ملت فلسطين است..

ششمين
بعد كه راجع به انتفاضه مي توانيم برشماريم با توجه به علل مستقيم و غير مستقيم
انتفاضه و ابعاد آن، ثابت مي شود كه اين قيام، يك حركت آگاهانه بوده و انتفاضه از
خلاء به وجود نيامده است. من فكر مي كنم كه پژوهشگران و اهل مطالعه و تحقيق و
بررسي بايد توجه داشته باشند كه اين حركت و قيام آن گونه اي كه تحليل گران سياسي،
خبرگزاري هاي صهيونيستي و حتي بعضي از سران عرب و مرتجعين و سازمان هاي چپ و راست
فلسطين مطرح مي كنند كه تصادفي است و خود به خود به وجود آمده و گسترش پيدا كرده،
اين گونه نيست. اين حركت تصادفي نيست؛ حركت خود به خودي، عاطفي و موقتي نيست؛ اين
يك حركت آگاهانه، منظم و حساب شده است كه توسط جوانان مبارز و انقلابي فلسطين شروع
شده و استمرار پيدا كرده است. اين حركت معلول بحث و بررسي هاي فراواني است كه در
اثر تلاقي افكار دهها شخصيت اسلامي فلسطيني و غير فلسطيني و تجربيات هفتاد ساله
مردم مسلمان در مبارزه با استعمار انگليس و صهيونيست به دست آمده است و از همه
مهمتر تجربه عظيم انقلاب اسلامي كمك بسيار موثري در شكل گيري اين انتفاضه داشته و
نقش تعيين كننده اي را ايفا كرده است. به هر حال با شكل گيري عوامل مختلفي كه در
آغاز اين قيام و حركت و حالت اسلامي موثر بوده و جنبشي به نام حركت جهاد اسلامي در
فلسطين به وجود آمد و نتيجه عمليات اين جنبش اين انتفاضه است كه امروز ما شاهد آن
هستيم.

 

حضور
گروههاي اسلامي در قيام مردم مسلمان فلسطين:

گروه
هاي اسلامي كه در سازمان هاي مختلف و تشكيلات هاي گوناگون در صحنه مبارزات فلسطين
بوده و هستند و احيانا نقش عمده و يا جزئي را در قيام ملت فلسطين ايفا مي كنند به
چند دسته تقسيم مي شوند:

اول
ـ‌ جنبشي است تحت عنوان «حركة المقاومة الاسلاميه» كه با عنوان «حماس» در صحنه
فلسطين مشغول فعاليت است. اين حركت و جنبش پس از قيام سراسري مردم فلسطين به وجود
آمده و شاخه مبارزاتي جنبش «اخوان المسلمين» فلسطين است كه از سوي رهبري بين
المللي اخوان المسلمين حمايت مي شود. حماس در حال حاضر نقش عمده اي در تظاهرات و
بسيج مساجد و اعتصابات عمومي مردم دارد ولي متاسفانه در اثر رقابت شديدي كه با
«جهاد اسلامي» دارد به اشتباهات بزرگي دست زده است، مثلا يكي از شخصيت هاي معروف
حماس كه با «شيخ عبدالعزيز عوده» از فلسطين اشغالي به لبنان تبعيد شده است، به
كشورهاي عربي سفر كرده و سعي در متهم كردن «جهاد اسلامي» داشته و چنين مطرح مي كند
كه «جهاد اسلامي» وابسته و مزدور ايران است! و از طرفي ديگر رهبري حماس به خاطر
قدرت و بنيه مالي بالائي كه دارد و از حيث تبليغاتي هم قوي است، توانسته با ارتباط
گرفتن با «سازمان آزادي بخش فلسطين»، شرايط خوبي را به نفع تشكيلات خودش به وجود
بياورد. بنابراين اشتباه عمده حماس اين است كه درگير اختلافاتي با جهاد اسلامي است
و از طرف ديگر رقيبي براي «ساف» به شمار مي رود و به هر حال مي خواهد كه خودش به
تنهائي در صحنه عنوان شود و لذا براي اين كه در رقابت با «ساف» عقب نماند،
بالاجبار احيانا با اسرائيلي ها هم ممكن است حاضر به گفتگو شود و يا مصاحبه هائي
با دستگاه هاي ارتباط جمعي اسرائيل برگزار كند كه اين در شان يك گروه اسلامي و
حركت اسلامي نيست.

يكي
از اين موارد، مصاحبه تلويزيون است كه يكي از رهبران حماس «شيخ احمد ياسين» در
سپتامبر 1988 به عنوان رهبر «جنبش اسلامي غزه» كرده است. او در پاسخ مفسر تلويزيون
اسرائيل كه سوال كرد: اگر اسرائيل حقوق ملت فلسطين را بپذيرد، آيا گروه هاي اسلامي
حاضرند از لحاظ اصولي و مبنائي با اسرائيل مذاكره كنند؟ ايشان در جواب مي گويد:
«بگذار اول اسرائيل اعلام كند آنگاه مي شود راجع به اين موضوعات بحث كرد»! و به
قول ايشان «لكل حادث حديث». اين مطلب را مجله كويتي «المجتمع» شماره 884 مورخ 16
صفر 1409 هجري نقل كرده است كه اين مجله ارگان اخوان المسلمين است و اصولا در اين
جا اين نكته مطرح است كه يك حركت اسلامي به هيچ وجه با هيچ دستگاه و موسسه و اداره
اي از ادارات صهيونيستي و اسرائيلي نبايد همكاري و مذاكره اي داشته باشد، چه رسد
به اين كه از او چنين سوالي شود و او قاطعانه چنين همكاري را رد نكند.

دومين
حركت اسلامي كه وجود دارد «حركة الجهاد الاسلامي في فلسطين» است كه همين جهاد
اسلامي است و عمليات مسلحانه هم دارد. اين دومين جناح و يا تشكيلات بزرگ اسلامي
است از نظر قوت و قدرت. البته بين جهاد اسلامي لبنان و جهاد اسلامي فلسطين فرق
بسيار عمده اي وجود دارد. فرق جهاد اسلامي در لبنان و فلسطين اين است كه جهاد
اسلامي در لبنان ممكن است كه يكي از شاخه هاي كوچك مقاومت اسلامي و حزب الله باشد
در حالي كه جهاد اسلامي در فلسطين درخت تناوريست كه خود اصل است و نه فرع يك
تشكيلات ديگر. بنابراين، جهاد فلسطين حاصل در آميخته شدن نيروهاي مبارزاتي جوانان
مسلمان است كه از نظر نظامي در فلسطين مرتبه اول را دارند. البته توده هاي مردم فلسطين
در اثر تبليغات وسيع و گسترده اخوان المسلمين با آنها ارتباط دارند ولي جهاد
اسلامي از ابتداي كارش سعي نموده با ايران رابطه داشته باشد و تلاش نموده به اشكال
مختلف اين رابطه را حفظ كند در اثر اين ارتباطات و علاقه خاصي كه به انقلاب و
رهبري انقلاب اسلامي ايران دارد، انتظاراتي را هم از انقلاب داشته و دارد كه
متاسفانه بر آورده نشده است. مركز اصلي آن در شهر غزه است و «شيخ عبدالعزيز عوده»
به عنوان پدر روحاني جهاد اسلامي به حساب مي آيد.

گروه
سوم ـ «حزب التحرير الاسلامي» است و جريان اسلامي كوچكي كه در صحنه تبليغات سياسي
به صورت آشكار حضور ندارد ولي از حيث تشكيلاتي به صورت مخفي حركت مي كند. اين حزب
در كشورهاي مختلف عربي حضور دارد و نمود اصلي اش در اردن است. حزب تحرير اسلامي
چون توانائي محاوره و مذاكره سياسي و گفتگوهاي رو در رو را با ساير احزاب ندارد.
بر اين اساس سعي در زندگي مخفي كرده و لذا در صحنه مبارزات علني نيست و روي اين
حساب نمي توانيم ارزيابي كنيم كه چه مقدار در انتفاضه اسلامي فلسطين مي تواند دخيل
باشد.

گروه
چهارمي كه در صحنه وجود دارد، گروه كوچكي است كه اعضايش سعي دارند بين اسلاميت و
عربيت جمع كنند و در داخل فلسطين هم روي اين نقطه خيلي پافشاري مي كنند! اينها يك
تيپ روشن فكري هستند كه اكثرا در بيت المقدس و اردن فعاليت دارند و يكي از شخصيت
هاي معروف آنان «قاضي الحسيني فرزند شهيد شيخ عبدالقادر الحسيني مفتي معروف» است و
آقاي قاضي الحسيني قبلا نماينده سازمان آزادي بخش فلسطين در ايران بود.

گروه
پنجم كه بيشتر حضور فعال داشته و در گذشته نيز يك جريان سلفيه اي در سرزمين هاي
اشغالي بوده به رهبري «شيخ اسعد بيوض تميمي» است كه رهبري اين جريان تحت تاثير
انقلاب اسلامي و حضور امام وارد صحنه مبارزه شده و تاكنون هم خوب عمل كرده و در
رابطه با مسائل مبارزاتي با بروز جهاد اسلامي و قيام مردم فلسطين مدتي با جهاد
اسلامي به مذاكره نشسته اند. شيخ بيوض قبلا در بيت المقدس از علماي بزرگ آن جا و
مفتي شهر بود كه در اثر سخنراني ها و مبارزاتش او را از بيت المقدس به اردن تبعيد
كردند. اما جرياناتي كه در رابطه با شخصيت هاي ديني و اسلامي فلسطين در گوشه و
كنار بوده و هستند و در اثر جنبش اخير مردم فلسطين تا حدودي جان گرفتند و حاضر
شدند در مبارزات وارد شوند كه اينها علماي شهرها و حتي روستاهاي فلسطين اشغالي و
فارغ التحصيلان مصر و اردن و بيت المقدس هستند و مهم ترين اين شخصيت ها «شيخ سعد
الدين العلمي» مفتي كنوني بيت المقدس است كه امثال او در روستاها و شهرها هستند و
يا امام جماعت هستند و يا مدرس علوم ديني و اسلامي و اين شخصيت هاي اسلامي امروز
با ملت فلسطين هم صدا شده اند و اين گوشه اي از جريانات اسلامي است كه در فلسطين
وجود دارد و مي شود از آنها نام برد.

 

مشكلات
قيام اسلامي فلسطين:

يكي
از مشكلات عمده قيام اسلامي مردم فلسطين، ضعف تبليغاتي «جهاد اسلامي» است زيرا
اصولا دنياي استكباري در تبليغاتي كه توسط صهيونيست ها انجام مي شود، سعي مي كنند
كه چهره جهاد اسلامي را به صورتي وارونه منعكس كنند و نظر مردم دنيا و افكار عمومي
را نسبت به آنها منفي و دنيا را نسبت به جهاد اسلامي بدبين كنند ولي اين قيام آن
قدر ابعاد گوناگوني دارد كه وسائل ارتباط جمعي آنها نمي توانند اين تابش وسيع
خورشيد قيام اسلامي فلسطين را زير پوشش تبليغاتي خودشان به صورت يك پارچه منفي
جلوه بدهند. بر اين اساس است كه جهان عرب و سازمان هاي مختلف فلسطيني سعي كردند كه
به هر حال در پرتو اين قيام براي خودشان آبرو و حيثيتي دست و پا و كسب كنند و به
قول معروف با اين قيام مثل گذشته يك تجارت جديد سياسي را داشته باشند يعني در حالي
كه نيروهاي اسلامي در داخل سرزمين هاي فلسطين فعاليت مي كردند، نان آن را سازمان
آزادي بخش فلسطين بخورد و همان طوري كه مكررا گفته شده جرقه قيام از مساجد زده شد
و توسط جنبش اسلامي در كل شهرها و روستاهاي گسترش پيدا كرد ولي پس از گذشت سه ماه
از اين قيام و در حالي كه جهانيان بهت زده به پايان عمر قيام اسلامي فلسطين مي
نگريستند و در انتظار پايان يافتن اين جنبش بودند متوجه شدند كه اين جنبش آن گونه
ريشه دار است كه به اين زودي ها پايان نمي پذيرد و وقتي مقداري سازمان هاي فلسطين
به خصوص «سازمان آزادي بخش فلسطين» به خود آمد، سعي كرد كه از اين ره توشه اي را
براي خودش دست و پا كند و بهترين مسير همان مسير بهره برداري تبليغاتي بود كه
كنترل تبليغاتي اين قيام اسلامي را با برنامه ريزي در دست گرفت البته علت اين كه
از حيث تبليغاتي «ساف» در صحنه آمد ضعف امكانات مادي و نداشتن تجربيات سياسي ريشه
دار نيروهاي جوان فلسطيني بود كه تازه پا به ميدان كار زار نظامي و سياسي گذاشته
بودند و نتيجه اين ضعف اين شد كه عملا ثمره اين قيام را سازمان هاي فلسطيني به
خصوص «الفتح» ربودند.

ناگفته
نماند كه آنها ابتداء سعي مي كردند تا تشكيلات داخل سرزمين هاي اشغالي را در كنترل
خودشان بگيرند كه از آن عاجز ماندند ولي در نقشه ديگري كه طرح ريزي كردند، سعي شان
بر اين بود كه رهبري تبليغاتي اين قيام را داشته باشند و لذا تعدادي از سازمان هاي
فلسطيني يك رهبري مشتركي را تشكيل دادند به نام «القيادة الموحدة للانتفاضه» كه
رهبري واحد انتفاضه فلسطين بود. اين رهبري مربوط مي شد به سه چهار تا از سازمان
هاي فلسطيني كه عبارتند از: «سازمان الفتح»، «الجبهة الشعبيه»، «گروه جرج حبش»،
«گروه نايف حواتمه» و «حزب كمونيست فلسطين» كه كلاً اعضاي سازمان آزادي بخش فلسطين
بودند ولي متاسفانه سازمان هاي اسلامي در داخل فلسطين به چنين وحدتي نرسيدند و در
رابطه با عملياتي كه در سرزمين هاي اشغالي انجام مي دادند هر يك اطلاعيه جداگانه
اي را پخش مي كردند و اين خود ضعفي بود كه از نظر تبليغاتي در رابطه با قيام مردم
فلسطين، ما شاهد آن هستيم.

مشكل
دوم اين است كه اين قيام اسلامي هم اكنون در يك محاصره كامل بين المللي قرار گرفته
است. رهبران قيام يا در زندان به سر مي برند و يا به خارج فلسطين تبعيد شده اند.
اين جنبش و قيام فاقد هر نوع امكانات مادي، تبليغاتي و سياسي مي باشد. انتفاضه در
داخل بين يك حلقه بسته از سوي اردن، سوريه، مصر و لبنان محاصره شده است البته قبلا
در اثر ارتباط اداري كه «كرانه غربي رود اردن» با اردن داشت، اين قيام مي توانست
يك نفسي بكشد اما با حركت خائنانه ملك حسين و قطع ارتباط اداري با كرانه غربي كه
نشانه يك همكاري و توطئه مشترك آمريكا و اسرائيل و اردن بود، اين ارتباط قطع شد.

نتيجه
اين مشكلات اين خواهد شد كه يا جنبش اسلامي فلسطين مجبور شود از برخي مواضع و اصول
عقيدتي سياسي و انقلابي خود دست بردارد تا بتواند نفسي بكشد و به حيات خودش ادامه
بدهد يا دست به دامان برخي از كشورهاي عربي بزند كه طبيعتا استقلالش را از دست مي
دهد و تا حدودي كه از كمك هاي آن كشور برخوردار مي شود وابسته به آن كشور خواهد شد
و نتيجتا از صحنه مبارزات اصولي خودش خارج مي شود و يا اينكه با سازمان آزادي بخش
فلسطين و ديگر سازمان هاي دست چپي و يا راستي فلسطين همسو شود و به يك نوع مبارزه
مسالمت آميز سياسي و ديپلماسي بسنده كند. ضمنا بايد آمادگي انجام حركت هاي قهرآميز
در داخل فلسطين را داشته باشد منتهي آن حركت ها كنترل شده باشد تا اين كه با سياست
هاي كلي سازمان آزادي بخش فلسطين مغاير نباشد.

 

خطرات
تهديد كننده، قيام اسلامي مردم فلسطين:

خطرات
احتمالي كه اين قيام را تهديد مي كند توافق ضمني ساف و سران مرتجع عرب است تا آن
كه همگي به صورت دسته جمعي از مردم فلسطين بخواهند كه مبارزه قهرآميزشان را متوقف
كنند؛ همان خطري كه در سال 1936 اتفاق افتاد بار ديگر اتفاق بيافتد. در سال 36
شاهان و روساي مرتجع عرب اين كار را كردند و به بهانه وعده هائي كه انگليس به ملك
عبدالعزيز داد، بعد از آن كه مرم فلسطين شش ماه به رهبري «شيخ عزالدين قسام» قيام
كردند و اعتصاب كردند و اسرائيل را به زانو در آورده و ابرقدرت ها را مايوس كرده
بودند اين روساي وابسته و مزدور عرب به مردم فلسطين قول دادند كه اگر آنها دست از
مبارزه شان بر دارند آنها با ارتباطاتي كه دارند، مشكلات فلسطين و خواسته هاي مردم
فلسطين را بر آورده مي كنند و امروز هم ممكن است به بهانه تشكيل «كنفرانس بين
المللي خاورميانه» و رفع مشكلات مردم فلسطين به صورت مسالمت آميز، بار ديگر آن خطر
متوجه اين قيام و انتفاضه شود كه البته با توجه به آگاهي مردم و حضور نيروهاي
اسلامي در صحنه، اين يك احتمال ضعيف است اما رهبران اين قيام بايد آمادگي كامل خود
را جدا در مقابل اين حركت ها حفظ نمايند.

خطر
دومي كه متصور است ايجاد تفرقه و فتنه در ميان جناح هاي مختلف اسلامي است زيرا
دشمن سعي در ايجاد تفرقه بين جناح هاي اسلامي و ملي فلسطين را دارد كه به جاي جنگ
با صهيونيست ها به جنگ يكديگر بشتابند و اين اقدام دشمن اول به صورت اطلاعيه و
نشريه و كتب، بعد هم به شكل فيزيكي با يكديگر مبارزه كنند و زمزمه اين اختلافات در
داخل سرزمين هاي اشغالي و خارج هم اكنون به گوش مي رسد كه اميدوار هستم رهبران
جناح هاي مختلف اسلامي هوشيار باشند و دشمن اصلي را تشخيص بدهند و شگردهايش را
بفهمند.

خطر
سوم ـ قبول قطع نامه شماره 181 سازمان ملل است كه در سال 1947 اين قطع نامه از سوي
«شيخ امين الحسيني» رد و تحريم شد. آن موقع شيخ امين الحسيني مفتي وقت بيت المقدس
بود، و هيچ يك از سازمان ها و گروه هاي فلسطيني، اين قطع نامه را تاكنون قبول
نكرده بودند تا آن كه «مجلس ملي فلسطين» كه اخيرا تشكيل شد،‌ عرفات اعلام كرد كه
اين قطعنامه را قبول كرده است و اگر ـ خداي ناخواسهت ـ جنبش اسلامي فلسطين تحت
تاثير رهبري «ساف» قرار بگيرد و حاضر شود كه اين قطعنامه را بپذيرد، عملا فلسطين
به دو قسمت عربي و اسلامي تقسيم مي شد. و اين يكي از آن مواردي است كه به شدت قيام
را با خطر جدي مواجه خواهد كرد زيرا كه مرم با پذيرش اين قطعنامه از سوي جناح ها و
گروه هاي اسلامي فلسطين، طبيعتا دست از مقاومت برخواهند داشت. البته اين مجملي بود
از بحث هاي مختلف راجع به قيام اسلامي مردم فلسطين كه به اميد حق بتوانيم در ادامه
راجع به برنامه هاي ساف، ابرقدرتها و كشورهاي عربي مطالبي را داشته باشيم.

ادامه
دارد

 

امام
خميني:

*
اكنون كه مسلمانان انقلابي و شجاع فلسطيني با همتي عالي و با آواي الهي از معراج
گاه رسول ختمي (ص) و سلم خروش برآورده و مسلمانان را به قيام و وحدت دعوت نموده
اند و در مقابل كفر جهاني نهضت نموده اند، با كدام عذر در مقابل خداوند قادر و
وجودان بيدار انساني مي توان در اين امر اسلامي بي تفاوت بود؟ اكنون كه خون جوانان
عزيز فلسطين، ديوارهاي مسجد قدس را رنگين كرده است و در مقابل مطالبه حق مشروعشان
از مشتي دغلباز با مسلسل جواب شنيده اند، براي مسلمانان غيرتمند عار نيست كه به
نداي مظلومانه آنان جواب ندهندو همدردي را با آنان اظهار نكنند؟…

(25/1/61)

 

 



1ـ نام جالوت در
آيات 250، 251 و 252 سوره بقره ذكر گرديده است و داستان طالوت و كشته شدن جالوت به
دست حضرت داود (ع) از آيه 247 تا آيه 252 درج گرديده است:

بيان
قرآن: بني اسرائيل از پيغمبر خود درخواست كردند كه فردي را به عنوان پادشان براي
آنان تعيين نمايند تا به همراهي او با دشمن بجنگند و پيغمبر آنان به ايشان گفت كه
خداوند طالوت را بر شما برگزيد و عده اي از اسرائيليان در ابتدا به دليل برتري
مال، حكومت طالوت را نپذيرفتند تا آن كه پيامبرشان به آنان گفت كه خداوند او را
برگزيده و او را از جهت دانش و قواي جسماني برتري داده و او تابوت را براي شما
خواهد آورد و از آن تابوت شما سكينه و آرامش خواهيد يافت و يادگار خاندان موسي و
هارون را در آنجا مي يابيد، بني اسرائيل پادشاهي طالوت را پذيرفته و بعد از گذشتن
از انهار به مقابله با سپاه جالوت برخاستند و از خداوند درخواست پيروزي و صبر
نموده و جالوت را داود به قتل رسانيد و خداوند به داود پادشاهي و حكمت ارزاني
داشت.

بيان
تورات: در تورات نام جالوت «جليات» ذكر شده و داستان چنين است، شموئيل پيامبر بني
اسرائيل (طالوت) را به پادشاهي بني اسرائيل مسح كرد و به جنگ فلسطينيان رفت و يكي
از فلسطينيان به نام جليات (جالوت) كه پيكري آراسته و قامتي بلند داشت، با اسلحه
كامل چهار روز به ميدان جنگ مي آمد و مبارز طلب مي كرد اما هيچ كس را جرات مبارزه
با او نبود تا اين كه داود بن يسا كه براي برادران خويش آذوقه به ميدان جنگ برده
بود سخن فلسطيني (جليات ـ جالوت) را شنيد و آماده جنگ با او شد و شائول وعده داده
بود دختر خود را به تزويج قاتل جليات در خواهد آورد و او را از مال توانگر خواهد
نمود و داود با قامتي كوتاه با فلاخن و چوب دستي خود به جنگ جليات (جالوت) رفته و
او را از پاي در آورد.

/

قانون و جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

قانون
و جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

قست
سوم ـ حجة الاسلام اسدالله بيات

قانون
و ابلاغ آن

هر
قانوني يك سري تبعات و محدوديت هائي را دنبال خواهد داشت زيرا در طبيعت هر قانوني،
نوعي الزام يا با انجام كاري و يا ترك فعلي نهفته است. وقتي كه چيزي حالت قانوني
پيدا كرد و لازم الاجراء گرديد، در ميدان عمل مجريان و تمام كساني كه مي خواهند در
آن محدوده تلاش كنند و كاري را انجام دهند، بايد به پيام قانون و برد اجرائي آن
توجه نمايند و نبايد از محدوده قانون تخلف و تخطي كنند والا قانون شكني و عصيان و
گناه به حساب مي آيد. طبعا مراعات هر قانون و مقرراتي محدوديت هائي را براي افراد
به وجود خواهد آورد و آزادي افراد در اين چهار چوب مطرح خواهد شد و در هر جا كه
پاي قانون در كار هست و قانون اعتبار و احترام دارد و خودشان را با حدود و قيود
قانوني مقيد سازند و در اين راستا حركت كنند.

بنابراين
قانون اسلام همان حدود و قيود اجتماعي و سياسي و فرهنگي است كه براي تامين مصالح
فردي و اجتماعي تنظيم و تدوين مي شود و براي اجراء ابلاغ مي شود و چو هر قانوني
حدودي براي جامعه به وجود مي آورد و آزادي هاي افراد را محدود و چهار چوبدار مي
سازد با اين كه خداي عالم فطرتا و ذاتا انسان را آزاد و مطلق گرا خلق كرده است،
جلو آزاديها سدّ و مانع ايجاد مي نمايد ضرورتا بايد مردم و دستگاه هائي كه مسئوليت
اجراء آن را دارند در جريان قرار گيرند و از مفاد و پيام آن باخبر باشند، براي اين
كه اگر افرادي مسئوليت اجراء مقررات و قوانين را در عهده داشته باشند ولي در جريان
آن قرار نگرفته باشند و براي آنان بيان نشده باشد، اولا چه انتظاري مي توان داشت
كه قانون و آن مقرر به مرحله اجراء در آيد با اين كه قانون براي اجراء است و ثانيا
ـ افراد در برابر قانون ممكن است چند نوع برخورد و موضع گيري داشته باشند: گاهي
موضع گيري مثبت و فعال است و عاشقانه از پيام قانون استقبال كرده و با جان و دل آن
را پذيرفته و با دفت كافي اجراء مي نمايند، طبعا بايد مورد توجه و تشويق و پاداش
قرار گيرند و در فرهنگ اسلام، اين مسئله فوق العاده مهم تلقي شده است.

و
گاهي موضع گيري منفي و سلبي است و با اين كه از مفاد قانون باخبر مي باشد و از
بازتاب و تبعات آن كاملا اطلاع دارد و به خوبي مي داند كه قانون گذار و نظام حاكم
به طور جدي مي خواهد اين قانون در بوته فراموشي دفن نشود و اجراء گردد با اين همه
روح متمرّد و نافرمان او، وي را وادار مي نمايد كه در مقابل قانون ايستادگي كرده و
كارشكني نمايد و به قانون عمل ننمايد و عصيان ورزد؛ مسلما اسلام نمي تواند اين دو
نوع موضع گيري را با يك ديد بنگرد و مطيع و متمرد و عاصي و عابد و سالم و فاسد را
يكي بداند زيرا خلاف عقل و شرع و عدالت است و لذا براي مطيع، پاداش خير و براي
متمرد و متخلف، مجازات شديد در نظر گرفته است و در لسان قرآن كريم افراد مطيع و
مقيد به قيود ديني، استحقاق جنات عدن و رضوان اكبر الهي دارند و عاصيان به مجازات
آتش سوزناك جهنم مبتلا خواهند شد.

روي
اين حساب يكي از شرايط اصلي لازم الاجراء بودن قوانين و مقررات يك نظام، ابلاغ و
بيان آنها است والا چه انتظاري مي توان از افراد داشت كه به قانون عمل نمايند و در
صورت تخلف و عدم انجام آن كار، روي چه دليل و مجوزي مي شود آن ها را مورد عتاب و
عقاب قرار داد مگر اين كه عقاب بلا بيان جايز شمرده شود و حال آن كه در محل خودش
در علم كلام و اصول و مباني حقوق به ثبوت رسيده است كه عقاب بلابيان قبيح بوده و
جايز نمي باشد و در ترمنولوژي حقوق آمده است: «پيش از اينكه شارع، قوانين خود را
به اطلاع مردم برساند، نمي تواند به علت تخلف از آن قوانين، كسي را مواخذه كند و
چنين مواخذه اي خوب نيست. از اين معني به قاعدۀ قبلي عقاب بلابيان تعبير مي شود.
منظور از (بيان) وضع قانون و اعلان آن است».[1]

و
يكي از مهمترين مسائلي كه در اجراي قانون موثر است و زمينه تعطيلي و عدم اجراء آن
را منتفي مي سازد، همين است كه مسئولان نظام از امكانات تبليغي و فرهنگي و رسانه
هاي گروهي بنحو احسن بهره برداري نموده و مردم را در رابطه با قوانين آشنا سازند و
شناخت قانون و آگاهي از محتوي و پيام آن، مقدار زيادي از توجيه ها و بهانه ها را
از دست افراد بي تفاوت گرفته و نمي گذارد قواني منسي و فراموش شوند و معمولا افراد
را از آن حالت بي تفاوتي بيرون آورده و در صف گروه يكم و يا گروه دوم قرارشان مي
دهد و به نظر ما درصد افرادي كه نسبت به قانون حالت بي تفاوت دارند و در عمل دقت
لازم را نشان نمي دهند عمدتا به جهل عموم به قانون بر مي گردد و اگر مردم نسبت به
قوانين معرفت داشته باشند و از محتواي آنها اطلاع دقيق به دست آورند و بازتاب
مخالفت با قانون را بدانند و از محتواي آنها اطلاع دقيق به دست آورند و بازتاب
مخالفت با قانون را بدانند و از عواقب زشت آن باخبر باشند، مسلما به طور عمد براي
تخلف از قانون اقدام ننموده و قانون شكني نمي كنند و يكي از عمده ترين وظايف يك
نظام بالا بردن سطح آگاهي و معرفت مردم در ارتباط با قوانين و مقررات مي باشد و
اين كه قانون اساسي يكي از مهم ترين وظايف شوراي عالي قضائي را پيش گيري از وقوع
جرم دانسته است و از دستگاه قضائي خواسته است طوري برنامه ريزي نمايد كه در جامعه،
زمينه هاي ارتكاب جرم، خلاف از بين برود و اساسا جرمي رخ ندهد و واقع نشود تا
مجرمي باشد و مستحق مجازات و عقاب و عتاب گردد، امكان ندارد مگر اين كه مردم
قوانين را در حدي كه امكانات اجازه مي دهد و شرايط مقتضي آن است، بفهمند و قانون
دان باشند. و انصاف اين است در اين رابطه آن مقدار كار و برنامه ريزي كه لازم است
صورت نپذيرفته است، به اميد اين كه زمينه هاي جبران ملاقات فراهم گردد و ارگان ها
و دستگاه هاي ذيربط فرهنگي جامعه، در اين باره، اقدامات اساسي ترين را انجام دهند
و دستگاه قضائي ـ كه پيشتوانه قوي و محم نظام و مقررات و قوانين نظام الهي است‌ ـ
پيش از آن كه در فكر اعمال مجازات هاي بدني و مالي باشند، براي پيش گيري از وقوع
جرم بيانديشند و زمينه هاي گرايش به گناه و آلودگي ها را از بين ببرند ولو اين كه
در صورت وقوع جرم نبايد در اجراء و اعمال مجازات ها كوچكترين مساهله و مسامحه از
خود نشان دهند و با قاطعيت بايد كيفرها را اجراء نمايند، منتهي اجراي مجازات،
مرحله پاياني كار قضائي است و در مواردي صورت مي يابد كه چاره اي جز اعمال مجازات
نباشد ولي مراحلي وجود دارد كه جلوتر از اين مرحله است و شناخت قانون و ابلاغ و
اعلان آن به مردم در مراحل قبل از اجراء مجازات قرار دارد و نبايد از توجه به
مراحل خاص هر كدام از موضوعات و مسايل كه بايد كه هر كدام از آنها را در جايگاه
خاصي و در مرحله خودش ديد، غافل ماند و از كنارش گذشت.

 

قانون
و آزادي

در
فرهنگ اسلامي، انسان موجود بلا اراده و ناآگاه و دست بسته نمي باشد بلكه موجودي
است صاحب اختيار و انتخاب گر و در ارتباط با سرنوشت خويش، خودش بايد تصميم بگيرد و
عواقب زندگي و نحوه ارتباطي كه با ديگران بايد برقرار كند و نوع و شيوه زندگي كه
بايد برگزيند و در تمام اينها خودش فكر كند و از روي فهم و آگاهي و با توجه به
آينده مسيري را انتخاب نمايد و طبق سنت لا يتخلف الهي، انسان اين طور خلق شده است
و او بالجبر مختار و آزاد آفريده شده است و نمي تواند آزاد نباشد و آزادي او در
مراحل گوناگون ممكن است تحقق پيدا كند زيرا كه آزادي گاهي در محيط زندگي و انتخاب
محيط مناسب براي زندگي و ادامه حيات در نظر گرفته مي شود و گاهي در پوشاك و خوراك
در نظر گرفته مي شود و گاهي در انتخاب همسر و مسكن صورت مي پذيرد و گاهي در مسائل
ديگر. و در هر صورت در فرهنگ اسلامي انسان آزاد به معني رهائي و يله بودن نيست و
به معني لاقيد بودن و لا بشرط بودن نمي باشد بلكه آزادي وي بدين معني است كه بايد
روي مسائلي كه مي خواهد انجام بدهد فكر كند و فهم درستي از آن داشته باشد و
ارزيابي خوب و دقيقي در آن باره انجام دهد و بخواهد و از روي اراده و تصميم خودش
آن عمل را تحقق بخشد و با توجه به آينده و عاقبت آن و با عنايت به مصالح و مفاسد
يكي از دو طرف را انتخاب كند و ترجيح دهد و به وجود آورد و يا ترك كند و معني
اختيار داشتن همين است. و در حقيقت آزاد واقعي انسان، آزادي در خوراك و پوشاك و
مسكن نمي باشد ـ ولو اين كه در آنها نيز بايد به اختيار و انتخابش بهاء قايل شود و
خودش مطابق اراده و ميلش را انتخاب نمايد و برگزيند ـ‌ منتهي اين نوع آزادي ها ولو
هر قدر مهم باشد نمي تواند عامل امتياز و برتري انسان بر ديگران گردد.

مهمترين
ميدان و فضاي باز و وسيع آزادي و اختيار انسان در مسايل فكري و عقلاني است و اين
نوع آزادي است كه قدرت مانور و بالندگي انسان را آنقدر بالا مي برد و به آن اوج مي
دهد تا مرز ربوبيت آن را بالا مي برد و آن چه كه انسان را محدود مي سازد و جلو رشد
وي را مي گيرد و او را در حصار تن و عالم ماده محبوس مي سازد و در محيط عفن جهان
طبيعت مي پوساند، بسته فكر كردن و شرح صدر نداشتن و حيواني و براي شكم و تن
انديشيدن، مي باشد و انبياء الهي آمده اند انسان را در بعد عقلاني رشد داده و
اغلال عقل و فكر و انديشه را باز كرده تا مرز بي نهايت وي را پيش ببرند و واقعا آن
را آزاد سازند و به وي بفهمانند معني آزادي او بي قيد و شرط بودن نيست و آزادي او
بدون ضابطه و معيار و به هر شكل و صورت حركت كردن، نمي باشد بلكه آزادي آن همان به
كار انداختن عقل و فهم و درك و كنكاش براي درك و عاقبت بيني و شناخت مصالح و مفاسد
است و اين نوع آزادي نه تنها با قانون و ضابطه حركت كردن منافات ندارد بلكه خود
اين، نوعي قانون مندي و با ضابطه و معيار حركت كردن است و اين نوع تقيد و در
چارچوب حركت كردن موجب برقراري نظم اجتماعي و تامين مصالح عمومي است و باعث تكامل
افراد جامعه در ابعاد مختلف زندگي است.

و
هم چنين لاقيدي نسبت به اصول و ضوابط و قانون همانا موجب هرج و مرج و فساد و تباهي
در جوامع بشري است قانون هر قدر ناقص باشد و هر قدر جلو آزاديهاي فردي را بگيرد و
عامل محدود شدن افراد و سلايق آنان گردد بدون ترديد از بي قانوني و هرج و مرج بهتر
است زيرا كه هرج و مرج آزادي نيست و اين نوع برخورد نه تنها آزادي وي را تامين نمي
كند بلكه موجب سلب آزادي از ديگران مي گردد و فرق است بين آزادي به معني رهائي و
لاقيدي كه در اسلام مردود دانسته شده است و آزادي به معني انتخاب گر بودن و صاحب
اختيار و مشخص بودن و داراي عقل مدبر و آينده نگر بودن و آن آزادي كه انسان را از
اسارتها و زنجيرها و اغلال رهائي مي بخشد آزادي فهم و عقل و انديشه است و رهائي از
قيد و حدود ماده و جهان طبيعت است و اين نوع آزادي معيار و ضابطه مي طلبد و خودش
چون متكي به عقل و تدبير و معرفت و آينده نگري است، انسان را در چارچوب قرار مي
دهد و معني فطري بودن اين نيز به همين معنا است.

بنابراين
انطباق با قانون اگر چه جلو آزادي فردي به معني يله بودن و رهائي مطلق را مي گيرد
و نوعي محدوديت براي افراد به وجود مي آورد ولي جلو آزادي عقل و فكر را نمي گيرد و
وي را محدود نمي سازد بلكه زمينه هاي رشد و تامين اين نوع آزادي ها را نيز فراهم
مي سازد و زندگي انسان وقتي حالت انساني و حساب شده تر پيدا مي كند كه در آن به
ضابطه و چارچوب بهاي زيادتري داده شده و با بال عقل و تدبير و درك و معرفت پرواز
مي كند و با عمل منظم و منضبط و منطبق با اصول و ارزشها به كمال خويش برسد و اين
نقطه از مواردي است كه فوق العاده ظريف و جاي تامل و دقت است خيلي ها كه از جهان
بيني واقع بينانه اسلام محرومند و نمي توانند اين نكات باريكتر از مو را تميز و
تشخيص دهند نمي توانند ميان اين دو مطلب آشتي داده و باور نمايند كه بين آزادي
عقلاني و فكري انساني و چارچوب دار بودن الزاما بيك سري حدود و قيود پايبند شدن آن
منافاتي وجود ندارد. آري، انسان طبيعي و سليم الفطره در عين اين كه آزاد است و اين
آزادي از مميزات وي بوده و فصل مقوم انسان است از جهات گوناگون محدوديت ها و
تقيدهائي هم دارد و اين تقيدها با انتخاب و اختيار وي صورت مي پذيرد و او را در
مسير درست و سالم و سازنده قرار مي دهد.

 

قانون
و اقسام گوناگون آن

با
توجه به ابعاد و جهات مختلفي كه قانون و هر نوع مقررات دارد و هر قانوني داراي آن
جهات مي باشد، قانون اقسام و انواع گوناگوني پيدا مي كند. قانون به اعتبار مقام
قانون گذار ـ كه صلاحيت تشريع و قانون گذاري را دارد ـ به دو قسم «الهي و بشري»
تقسيم مي شود. قوانين و مقرراتي كه از طريق وحي آسماني جعل و وضع شده و بصورت
قانون درآمده است، قوانين و مقرراتي الهي و شرعي ناميده مي شود و اگر مقامات قانون
گذار با تكيه بر وحي و الهام آسماني، قوانين و مقررات را وضع نكرده باشند بلكه با
توجه بر مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي كه خودشان تشخيص مي دهند. جعل و وضع مي
نمايند و بصورت قانون مطرح مي سازند، قوانين بشري ناميده مي شود مانند نوع مقرراتي
كه امروز در جوامع بشري بدون توجه بر معيارهاي ديني مطرح است.

و
به اعتبار محتوي و مضموني كه دارد به: «اساسي و عادي» تقسيم مي گردد.

در
صورتيكه محتواي قانون طراحي و تبيين تشكيلات و روابط قدرتهاي عمومي و اصول مهم و
كلي حقوق يك كشور را بعهده گيرد «قانون اساسي» ناميده مي شود و در صورتيكه در صدد
بيان و طراحي روابط جزئي و ريز قدرتها و نحوه اجرا و پياده كردن اصول و حقوق عمومي
كشور بوده باشد، قوانين و مقررات عادي ناميده مي شود. در هر نظامي قوانين عادي و
جزئي طبعاً بايد در مسير و راستاي قانون اساسي و با توجه به اصول مهم و حقوق عامه
منظور گردد و قهراً نوع بررسي و شيوه برخورد با اصول كلي و قانون اساسي از شيوه
برخورد با قوانين عادي، متفاوت و متمايز خواهد بود. و هر قانون اساسي از استحكام و
ثبات و دوام بيشتري نسبت به قوانين عادي برخوردار بوده و براي تثبيت هر نظامي با
قانون اساسي همين طور بايد برخورد شود و هر نوع تزلزلي در اجراي قانون اساسي موجب
تزلزل تمام قوانين عادي و سياستهاي عمومي و حتي اصل نظام خواهد بود و روي همين
حساب است كه در نظام اسلام دو نوع مقررات داريم: مقرراتي كه ثابت است و در بستر
زمان در تمام اطوار حاكم و لازم الاجراء است و مقرراتي كه با توجه بمصالح جديدتري
پيدا شد و بر مصالح قبلي ترجيح پيدا كرد و مصالح بعدي از اهميت بيشتري برخوردار
گشت، طبق مصالح جديد دستورالعمل و مقررات جعل مي شود و به مرحله اجرا در مي آيد و
بطور هميشه با مرور زمان و پيدايش مصالح و عارضه هاي متنوع و جديد قابل تغيير و
تبديل بوده و با گذشت ممكن است كهنه شود و احكام و قوانين جديدتري جايگزين آنها
گردد.

و
به اعتبار متعلق و موارد، به: «عام و خاص» منقسم مي شود. اگر قانون انحصار به مورد
معين د اشته باشد و متعلق آن گسترده و وسيع بوده باشد، قانون عام ناميده مي شود و
در صورتي كه منحصر به موارد معين و خاص باشد و متعلق آن نيز قشر خاص و محدود باشد
قوانين خاص ناميده مي شود. البته مخفي نماند عام و خاص بودن قوانين و مقررات، امري
نسبي است و ممكن است يك قانوني نيست به قانون ديگري از شمول كمتري برخوردار باشد و
نسبت به آن قانون كه شمول بيشتري را دارد، اخص و خاص باشد و همين قانون اخص نسبت
به قانون خاص تر از خودش عام تلقي شود.

دو
تا قانوني كه در بستر زمان قرار دارند و يكي از آنها نسبت به ديگري طوري نظارت
داشته و حاكميت آن يكي را از يك مقطع زماني به بعد كان لم يكن و ملغي الاثر مي
سازد و فاقد اعتبار مي نمايد، قوانين به: «ناسخ و منسوخ» تقسيم مي شوند و بالطبع
در تمام مواردي كه قانون حالت ناسخ و منسوخ پيدا مي كند آن چه كه داراي اعتبار است
و بايد به مرحله اجراء درآيد قانون ناسخ است و قانون منسوخ از اعتبار ساقط مي شود.

متعلق
قوانين اگر امور اجتماعي و حقوقي باشد «قوانين مدني و حقوقي» ناميده مي شود و اگر
جنبه شخصي و حق اللهي پيدا كند، «قوانين و مقررات جزائي» ناميده مي شود و هر كدام
از اينها نيز با اعتباراتي قابل انقسام بوده و تقسيمات مختلفي پيدا مي كنند و
مسلما مادر اين سري از مقالات به همه آنها نمي توانيم اشاره كنيم و به همين مقدار
بسنده نموده و علاقمندان به اين نوع مباحث را به كتابهاي مفصلي كه در اين مورد
نوشته شده است ارجاع مي دهيم. هر كس مايل باشد به همان ها مراجعه نمايد.[2]

ادامه
دارد

 



1ـ ترمنولوژي
حقوق، صفحه 516، شماره 4080.

/

اهداف حزب الله لبنان

اهداف
حزب الله لبنان

سيد
حسن نصرالله عضو شوراي حزب الله لبنان

حزب
الله كيست؟

قرآن
كريم نام «حزب الله» را بر هر كسي كه ولايت خداوند و رسولش و مؤمنان را بپذيرد،
اطلاق نموده است. و آنان كه به اين ولايت ايمان دارند و در تمام ابعاد زندگي آن را
دنبال مي كنند، به تحقيق اين ولايت را اصل حاكم بر اتمام اعمال، كارها و
اظهارنظرهاي خود مي دانند. اينان در مفهوم قرآني، حزب الله هستند، حال در هر زمان
و مكاني و از هر طايفه و قشري باشند و هر چند عددشان زياد يا كم باشد. و چه بسا يك
نفر به تنهائي اين معني را پذيرفته باشد و او يكّه و تنها «حزب الله» باشد يا اين
كه گروهي از مردم بر اين منوال زيست كنند و اين نام مقدس را بر خويشتن اطلاق
نمايند.

در
يكي از مراحل تاريخ، و درست در آغاز دعوت به اسلام «حزب الله» را تنها سه فرد
تشكيل مي دادند (پيامبر صلي الله عيه و آله و خديجه و اميرالمؤمنين عليهما السلام)
و در مرحله اي ديگر حزب الله عبارت بودند از امام حسين (ع)و 72 تن از يارانش و
زنان و فرزندانشان، به اضافه گروه قليلي كه مي خواستند امام حسين (ع)را ياري كنند
ولي بنابر عذري شرعي نتوانستند اما در زمان ما مي بينيم «حزب الله» متشكل در
ميليونها زن و مرد مسلمان ايراني است كه براستي دعوت امام امت را لبيك گفته و با
جان و تن، دستورها و رهنمودهاي معظم له را مي پذيرند.

بنابراين
«حزب الله» عبارت است از هر كس كه ولايت خداوند و رسولش و مؤمنان را بپذيرد، چه يك
ملت باشد و چه يك گروه و يا يك فرد، پس اين معني منحصر است در دائره «ولايت»
مخلصانه و لا غير.

در
اين برهه از زمان «حزب الله» در مرحله پيشرفته اي از پيكار و نبرد با حزب شيطان و
نيروهاي استكباري و مزدوران شيطان كه در سراسر كره زمين پخش و منتشرند، قرار دارد.
هم اكنون حزب الله در بيشتر نقاط جهان وجود دارند و افراد حزب الله در بيشتر نقاط
جهان وجود دارند و افراد حزب الله همان ها هستند كه ولايت خداوند و پيامبرش را
پذيرفته و به اسلام ناب محمدي گرايش دارند و رهبري بزرگ فقيه عارف و مجاهد يكتاي
زمانه رادمرد الهي يعني امام خميني، را با جان و دل قبول كرده و از او صادقانه و
مخلصانه پيروي مي نمايند.

 

حزب
الله لبنان

و
در لبنان، نام «حزب الله» بر افرادي اطلاق مي شود كه در خط امام گام مي نهند و
اوامرش را اطاعت مي كنند و رهنمودهايش را به مرحله عمل مي گذارند و خود را سربازان
او در جنگ با كفر و استكبار كه همواره گرمتر و شديدتر مي گردد، مي دانند.

اين
گروه در شهرها و روستاهاي لبنان، در مدارس ديني و دانشگاهها و از اقشار و طبقات
مختلف مرد، زن، كوچك و بزرك مردم لبنان اند و در مناسبت هاي زيادي اعلام بيعت با
امام را نمودند و در ميدان هاي جهاد و مقاومت عليه امريكا و اسرائيل صدق گفتارهاي
خود را به مرحله ثبوت رساندند، چه در سرزمين مقدس اسلامي خون هاي شهادتشان با اشك
هاي عشقشان مخلوط گشت. و حتي شخص حضرت امام نيز ـ در پيام تاريخي حج خودـ اينان را
افتخار امت اسلامي معرفي كردند.

و
اين كه ما در لبنان، پيوسته در جنگي بي وقفه با نيروهاي شرق و غرب هستيم و نبردي
گسترده عليه اسرائيل و مزدورانش آغاز كرده ايم، پس لازم بود يك قدرت سياسي نظامي
بزرگي تشكيل دهيم كه بتواند با تمام خطرات و مشكلات مقابله نمايد و هم چنين ضرورت
داشت كه در زمينه هاي گوناگون فرهنگي، اجتماعي، پرورشي، و تبليغاتي برنامه هائي داشته
باشيم، از اين رو «حزب الله لبنان» ناچار تشكيلاتي هماهنگ و سازمان هاي گوناگوني
داشت تا بتواند اهداف الهي خود را محقق ساخته، جهاد و مقاومت را ادامه دهد و
نواميس و مقدّرات مسلمانان را در اين منطقه اي كه از ديرباز مورد شديدترين توطئه
ها و يورش هاي جهان خواران و مستكبران قرار گرفته، حفاظت و نگهداري نمايد، گر چه
ضرورتي ندارد كه تمام حزب اللهي هاي لبنان، به صورت اعضائي، درون اين تشكيلات و
سازمانهايش باشند ولي آن چه اهميت دارد، همين است كه افراد حزب الله لبنان، هميشه
در صحنه حضور دارند. و هر وقت تكليفي شرعي داشتند، بدون هيچ عذر و بهانه اي، دعوت
تشكيلات حزب الله را لبيك گفته و در ميدان هاي كارزار حضور به همراه رسانده اند. و
اينان را ـ كه بسيار زيادندـ گر چه در تشكيلات و سازمان هاي حزب الله نمي يابيد
اما در راهپيمائي هاي بزرگ و در اوقاتي كه اعلام بسيج عمومي مي شود، براي روياروئي
با دشمنان اسلام، هميشه پيدا و حاضرند.

بنابراين
«حزب الله لبنان» يك حزب محدودي نيست كه داراي كارت شناسائي مخصوصي باشد، گر چه
تاكنون به درجه يك ملت كامل نرسيده است زيرا اين مرحله اي است كه نياز به تلاش هاي
بس بزرگ و وقتي طولاني دارد. اما در هر صورت اكنون حزب الله داراي جرياني مردمي
است كه پيروان و هواخواهان زيادي در ميان ملت لبنان دارد، و حضوري فعال و نيروئي
مردمي، سياسي و نظامي دارد و علي رغم دشمنان زياد و ياران اندك در كشوري كه هر كس
بر دين خود قبضه كند گوئي بر قطعه اي از آتش قبضه كرده است، هم چنان در حال رشد و
پيشرفت روز افزون است.

 

انگيزه
هاي سياسي

در
مكتب اسلام، چنين است كه هر بنده مسلماني، در گفتار و كردار و رفتارش بايد هدفش،
به دست آوردن رضايت پروردگار و تقرب به سوي او باشد. خداوند در قرآن مي فرمايد: «و
ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» ـ‌ نيافريدم جن و انس را مگر براي اين كه عبادت
و پرستشم كنند.

و
بدين سان خداوند اهداف بزرگ خود را ـ به صورت اجمال و تفصيل ـ بيان كرده است؛ همان
اهدافي كه رضايتش را محقق مي سازد و راه هاي رسيدن به او را هموار مي نمايد و در
اين راستا هدايت كنندگاني از انبيا و رسولان و اوليا و فقهاي در دينش تعيين نموده
است. اهداف الهي روشن و معين است كه انبياء و ائمه هدي آنها را تبليغ كرده اند و
به تمام ملت هاي جهان رسانده اند گر چ روشها و متدهاي تبليغ به اختلاف زمان ها و
مكانها، اختلاف دارد ولي همه اش داراي يك روح، يك معني و يك مضمون مي باشد.

و
در اين دوران غيبت، راهنماي ما در رسيدن به اين اهداف الهي و ساربان كاروان ما و
رهبر و دليل و ارشاد كنندۀ ما كه همواره كشتي هدايتش ما را از امواج درياهاي
ظلماني رهانيده و به ساحل نجات و امن الهي و كناره عزت و كرامت انساني در دنيا و
آخرت رسانده است، نايب بر حق امام زمان عجل الله فرجه، حضرت امام خيمين دام ظله مي
باشد.

بنابراين،
آن چه كه امام ما از اهداف و انگيزه ها تبيين مي نمايد، همان اهداف كلي حزب الله
در تمام جهان است و از آن جمله «حزب الله لبنان» مي باشد. و بر هر ملت و گروهي است
كه در نيل به اين اهداف والا قدم بگذارند و در چارچب اين فرمايشات، جهاد و پيكار
مستمر خود را ادامه دهند و با روشهاي خويش، مشكلات مخصوص خود را ـ در همين راستا ـ
حل و فصل نمايند.

و
همگام با رهنمودهاي امام امت، ما اهداف خود را در لبنان، چنين ترسيم نموديم:

 

استقلال
لبنان


تلاش براي آزاد سازي لبنان از نفوذ استعمارگران؛ زيرا لبنان امروز ـ مانند بسياري
از كشورهاي مسلمانان ـ خاضع است براي نفوذ و سلطه سياسي، اقتصادي، فرهنگي و امنيتي
آمريكا و غرب و به دور از نفوذ استعمار، براي خود وجودي مستقل ندارد، پس رژيم
لبنان كه ساخته و پرداخته استعمار فرانسه در گذشته و استعمار آمريكا در عصر حاضر
است، هيچ ارادۀ سياسي مستقلي ندارد، اضافه بر ناتواني نظامي و اقتصادي و افتادن در
گرداب تبعيت كامل از استعمار، و هم اكنون گروهي حقير و كوچك از ملت لبنان بر آن
حكومت دارد كه اين گروه، از ديرباز به عنوان پيروان و متوليان نظام هاي غربي
شناخته شده اند و همكاري هاي فعالشان در جنگ هاي صليبي عليه امت اسلام بر كسي
پوشيده نيست. و اين امر، حقيقتي دردناك دارد چرا كه امروز مسلمانان در لبنان، در
بدترين وضعيت از نظر اجتماعي و اقتصادي به سر مي برند و پيوسته فعاليت دشمنان براي
مسخ و به تحريف كشاندن شخصيت اسلامي از نظر فرهنگي و اخلاقي در اين ديار، ادامه
دارد.

پس
لازم و واجب است كه فعاليت بي وقفه اي براي نابودي رژيم كافر و ظالم لبنان وجود
داشته باشد و واجب است دست ناپاك غرب و شرق را از اين كشور و مواهب خداداديش قطع
كرد، و تمام برنامه هاي نفوذي استكباري را كه با نيروي نظامي و فشار سياسي و حصر
اقتصادي بر ملت لبنان تحميل شده است. محو و نابود ساخت. و لازمه اين كار، ايجاد يك
برنامه تفصيلي براي روياروئي با استعمار در كشورمان مي باشيم؛ برنامه اي تفصيلي در
تمام زمينه هاي بسيجي، سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي، كه در اين ميان لازم است
از رهبريها و ارشادات و رهنمودهاي امام امت و از تجربه انقلاب مقدس اسلامي در
ايران استفاده نمود.

پس
براي آزاد سازي لبنان، بايد تمام مستكبرين را از آن طرد و رژيم دست نشانده را ساقط
نموده و دستهاي آلوده گروهك هاي وابسته به آمريكا و اسرائيل و غرب را از سرنوشت
لبنان قطع نمود و مقدرات اين كشور را به دست مسلمانان آزادۀ لبنان قرار داد.

 

رهائي
قدس شريف


تلاش براي آزاد سازي و رهائي قدس شريف و نابودي و محو اسرائيل. و اين هدف را امام
امت براي تمام مسلمانان جهان در مناسبت هاي گوناگون، مشخص نموده و آزادسازي قدس را
از مهمترين مسائل اسلام و مسلمين شمردند. و اين كه اسرائيل را به يك غدۀ سطاني
تشبيه مي كنند، از زيباترين و دقيق ترين تشبيهات است چرا كه براي از بين بردن غده
سرطاني تنها يك راه حل وجود دارد و آن ريشه كن ساختن و قطع غده است تا به ساير
اعضاي بدن سرايت نكند و بي گمان، تضعيف اسرائيل ـ در آغازـ و از آن پس محو و
نابوديش تاثيرات سختي بر كل منطقه اسلامي چه از نظر سياسي و امنيتي و چه از نظر
اقتصادي و اجتماعي خواهد گذاشت، و درست مانند بدني كه غده سرطاني اش قطع و در حال
گذراندن دوران نقاهت است.

گذشته
از اين كه خود اسرائيل خطري بزرگ براي جهان اسلام است، علت اصلي تمام مصيبت هاي
مسلمانان در لبنان نيز وجود اسرائيل مي باشد كه هم چنان امنيت منطقه را تهديد و
ايجاد فتنه و آشوب بين گروه هاي مختلف مي نمايد، و ويراني ها و خرابي ها به بار مي
آورد، و دست نشاندگانش را با تمام وسائل و امكانات براي سيطره بر لبنان تجهيز مي
كند. و تا روزي كه اسرائيل وجود دارد، محال است امنيت و استقراري براي كل منطقه و
خصوص لبنان تصور كرد و ممكن نيست مسلمانان منطقه بتوانند با عزت و شرافت زندگي
كنند.

بنابراين،
از نظر ما رهائي قدس و نابودي اسرائيل يك هدف مقدس و در عين حال ضروري است كه بايد
تلاش ها و سعي و كوشش هاي همه مسلمانان در اين راستا مبذول گردد. و «حزب الله
لبنان» بنابر وظيفه خود، نهضت اسلامي جالبي را براي نبرد با اسرائيل پي ريزي كرد
كه در اين ميان، به پيروزيهاي نظامي و معنوي والائي دست يافت، و هم چنان اين نهضت
اسلامي را علي رغم تمام سدها و مشكلات ادامه مي دهد به اين اميد كه روزي نهضت،
همگاني گردد و تمام ملت هاي منطقه را فرا گيرد چنان كه در لبنان و در درون فلسطين
اشغالي به چنان حالت گسترده اي در آمده است و با آرزوي رسيدن آن روزي كه تمام تفنگ
هاي مسلمانان يك نواخت و يك سوي نشانه گيري روند انشاءالله.

 

پياده
كردن خط ولايت فقيه

3ـ‌
تلاش ما بر اين است كه جامعه اي اسلامي مذهبي در لبنان پايه رزي كنيم. و به عبارتي
ديگر سعي براي اقامت حكومتي اسلامي در لبنان كه متعهد به خط ولي فقيه و تابع از
اراده و اختيار ملت مسلمان باشد.

ما
مردم را دعوت مي كنيم كه اسلام ناب محمدي را درك كنند و به آن متعهد گردند و احكام
شرعي اش را در تمام شئون زندگي پياده كنند. و سعي مي كنيم كه اسلام تنها مرجع و
تكيه گاه مردم در زندگي خصوصي و اجتماعي شان باشد و اسلام در تمام ابعاد زندگي
خصوصي و اجتماعي شان باشد و اسلام در تمام ابعاد زندگي سياسي و عملي آنها وارد
شود. پس هدف و طرح ما در لبنان، روشن و واضح است و آن بر پائي يك نظام اسلامي است
كه امور كشور را بر عهده گيرد. و براي اين كه اين نظام اسلامي بتواند تمام عناصر و
عوامل قوت را در مقابله با مشكلات داخلي و توطئه هاي خارجي به دست آورد، لازم است
كه مورد تائيد ملت باشد و ملت نيز متعهد شود كه از آن دفاع نمايد همان گونه كه در
تجربه جمهوري اسلامي ايران يافت مي شود، زيرا بدون حضور ملت مسلمان در صحنه و
آمادگي او براي فداكاري و ايثار و صبر بر مشكلات و دشواريها و فهم و درك نقشه ها و
توطئه هاي خائنانه و تعهد عميق خود به اوامر و رهنمودهاي امام امت، هرگز نظام
جمهوري اسلامي ايران نمي توانست در مقابل تمام نقشه ها و خطرات و جنگ ها و محاصره
هاي سياسي، اقتصادي و نظامي، ايستادگي و مقاومت نمايد.

و
همين طور است، مسئله لبنان كه از يك پراكندگي و از هم پاشيدگي دردناكي، دست به
گريبان است به اضافه وجود اسرائيل در كنارش و ناوهاي بيگانه در دريايش. پس هر نظام
سياسي مستقل و آزاده اي براي اين كه بتواند كيان و وجود خود را حفظ كند و روي پاي
خود بايستد، بايد متكي به اكثريت ملت باشد و اين هدفي است كه در اين مرحله حساس
بايد براي رسيدن به آن، فعاليت و تلاش كرد.

سعي
براي ساختن يك جامعه اسلامي مذهي و تشكيل حكومت اسلامي در لبنان نياز به برنامه
ريزي مفصلي در تمام زمينه ها دارد. و اينجا است كه بايد از رهنمودهاي امام امت و
از تجربه بزرگ انقلاب اسلامي ايران ـ‌ چه قبل از پيروزي و چه پس از آن ـ استفاده
كرد. و بي گمان چنين برنامه ريزي براي رسيدن به آن اهداف اساسي، چندان هم دشوار
نيست چرا كه انقلاب اسلامي ايران داراي تجربه هاي بسياري در زمينه هاي گوناگون مي
باشد.

اينها
اهداف اساسي حزب الله لبنان مي باشد و همان گونه كه در مقدمه گفتيم، ما همه
سربازان امام خميني حفظه الله هستيم و در هر لحظه آماده پيكار در هر جاي جهان مي
باشيم و سرزمين لبنان و فلسطين، جبهه مستقيم ما است نه تنها جبهه مان.

از
خداي بزرگ مسئلت داريم ما را ياران باوفائي براي امام امت و فرزندان حقيقي حزب
الله قرار دهد و الحمدلله رب العالمين.

 

 

/

توقعي از شوراي بازنگري و مطبوعات

توقعي
از شوراي بازنگري و مطبوعات

حدود
يك ماه از فعاليت شوراي بازنگري و اصلاح قانون اساسي مي گذرد و «زمان»، آن قدر
محدود است كه پرداختن به اموري ديگر هر چند كه مهم جلوه كنند، در مقابل اين اهم نه
تنها جايز نيست بلكه به نوعي انحراف از اين مرحله حساس انقلاب اسلامي محسوب مي
شود.

تركيب
شوراي بازنگري به قانون اساسي علاوه بر جهات مختلفي كه در تعيين هر يك از افراد آن
لحاظ شده، گوياي اين جهت مي باشد كه رهبري نظام مهمترين كار رئيس مجلس، رئيس
جمهوري، رئيس ديوان عالي كشور، نخست وزير، هيئت رئيسه مجلس خبرگان، تني چند از اعضاي
مجمع تشخيص مصلحت و شوراي نگهبان، وزير دادگستري و پنج تن از نمايندگان منتخب مجلس
را در عرض دو ماه، روشن ساختن تكليف قانون اساسي و اصلاح مواد خاصي از آن ذكر
نموده است.

اميد
است اين شورا، مصوبات و جمع بندي پيشنهادات خود را در ارتباط با تمامي هشت موضوع مشخص
شده يعني اصول مربوط به رهبري، تمركز در مديريت قوه مجريه، تمركز در مديريت قوه
قضائيه، تمركز در مديريت صدا و سيما، مجمع تشخيص مصلحت نظام، تعداد نمايندگان
مجلس، راه بازنگري به قانون اساسي و تغيير نام مجلس شوراي ملي به اسلامي، در مدت
تعيين شده به مقام رهبري تسليم نموده تا بعد از موافقت و اضافه كردن نظرات ايشان،
رفراندوم تتميم قانون اساسي برگزار گردد. تجربه دهساله انقلاب به خوي نشان داده
است كه هر گاه بدون ملحوظ نمودن نظرات امام تصميماتي اتخاذ شده، امور ناشي از
اجراي آن تصميمات به بن بست منتهي گرديده است. در حالي كه مي توانست با در نظر
گرفتن اين پارامتر تعيين كننده، طريق درست پيمودن آن مسير را پي ريزي نمود. نمونه
بارز آن ذكر «مرجعيت» در اصول مربوط به صفات رهبري در قانون اساسي است. امام امت
در زمان تدوين و تصويب قانون اساسي به گروهي از اعضاي مجلس خبرگان نظرشان پيرامون
اين موضوع كه مبتني بر عدم ذكر شرط مرجعيت براي رهبري است، گفته بودند ولي آن
آقايان اين مساله را نپذيرفتند و ديديم كه اين موضوع در حال حاضر به عنوان يكي از
معضلات اساسي مطرح مي باشد.

انگيزه
تعيين اين شورا علاوه بر اين معضله كه از ديدگاه رهبري داراي اهميت بسزايي است،
ناشي از معظلاتي است كه از نظر مسئولين كشوري مانع از خدمت كامل آنان براي مردم
شده است. امام امت طي حكم خود در تعيين اعضاي شوراي بازنگري و اصلاح قانون اساسي
اين معضلات را چنين بيان مي نمايد:

«…
از آن جا كه پس از كسب ده سال تجربه عيني و علمي از اداره كشور، اكثر مسؤلين و دست
اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بر اين عقيده اند كه قانون
اساسي با اين كه داراي نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراي نقايص و اشكالاتي
است كه در تدوين و تصويب آن به علت جو ملتهب ابتداي پيروزي انقلاب و عدم شناخت
دقيق معضلات اجرايي جامعه، كمتر به آن توجه شده است ولي خوشبختانه مسئله ترميم
قانون اساسي پس از يكي دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقايص آن يك
ضرورت اجتناب ناپذير جامعه اسلامي و انقلابي ماست و چه بسا تاخير در آن موجب بروز
آفات و عواقب تلخي براي كشور و انقلاب گردد و من نيز بنا بر احساس تكليف شرعي و
ملي خود از مدتها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل ديگر مانع از آن مي
گرديد…».

اين
كه براي چنين امري، كشور و انقلاب دو ماه در بلاتكليفي قرار گيرد به گونه اي كه در
روابط ديپلماتيك و سياسي با كشورها و نيز مناسبات اقتصادي تاثير گذارد، نشان از
اهميت فوق العادۀ آن است. اين محدوديت زماني فعاليت كليه آحاد ملت و نيروهاي متعهد
و دلسوز انقلاب را طلب مي كند. همه بايد در اين «اصلاح» مشاركت كنند. بي دقتي
ناپيگيري و عدم حساسيت نسبت به مباحث مطروحه در جلسات شوراي بازنگري تنها از كساني
انتظار مي رود كه هيچ گونه تعهدي نسبت به خون شهدا در تداوم انقلاب و پيروي از
امام ندارند. متاسفانه رسانه هاي گروهي كشور اعم از صدا و سيما و مطبوعات كه
بايستي محور تمامي فعاليت هاي خود را از همان آغاز كار شوراي بازنگري به اين موضوع
حياتي اختصاص مي دادند، وجه همت خود را بر تبليغ از «مسائلي ديگر» گذاشته و
ناخودآگاهانه به ترويج و تزريق خط خطرناك «بي حسي» به جامعه انقلابي ما، مبادرت
ورزيده اند.

معلوم
نيست تعيين خط مشي تبليغاتي كشور را چه كسي يا كساني در دست دارند كه ناگهان به
صورتي هماهنگ در اين دو ماهه تنظيم اصلاحيه قانون اساسي كه بايستي توجه مردم با
تبليغات به اين مساله جلب شود در سيماي جمهوري اسلامي پخش مجدد سريالهاي شنبه شبها
و دوشنبه ها شب ها و … شروع مي شود. و روزنامه ها نيز هر كدام خود را به موضوعات
ديگري مشغول مي كنند. يكي، «ماجراي آناهيتا» دختر دانش آموزي كه به دلايلي اقدام
به خودكشي كرده، موضوع چندين مقاله و نامه وارده مي شود و ديگري، از جسارتي كه در
يكي از فيلم ها به مرفهين بي درد و حرام خوار شده، اندوهگين گرديده و بيش از نيمي
از يك صفحه كامل روزنامه خود را به اين امر اختصاص مي دهد. حتي «گل آقا» نيز ـ كه
مي توانست از موضعي متعهدانه و با نثري طنزگونه مردم را به حساسيت بيشتر دعوت
نمايد‌ ـ كركره دكان حرف حساب خود را در همين شرايط و زمان شايد به خاطر باز شدن
دكه هاي مشابه، پائين مي كشد!

منظور
از ذكر اين موارد آن نيست كه بهانه اي به دست صاحبان قلم! داده شود تا هر يك در
رساي فوايد پخش آن سريال ها و نيز «اهميت جان آناهيتا به عنوان يك انسان» و يا
…! از فردا، داد سخن دهند. همه آنها در جاي خود مفيد و مهم هستند. لكن مقصود اين
است كه رسانه هاي گروهي كشور با مسائل «اهم» زمان حساستر برخورد نمايند. حتي اعلام
سياست هاي بازسازي كشور و مسائلي كه در اين باره مطرح شده نيز در شرايط كنوني به
صلاح نمي باشد، زيرا تا زماني كه استراتژي و خطوط كلي نظام تعيين نگرديده (كه گوشه
اي از معين شدن اين استراتژي در اصلاح قانون اساسي است)، چگونه برنامه ريزيهاي
اقتصادي و سياسي امكان پذير مي باشد؟

بايد
مطبوعات كشور ما توجه داشته باشند كه علاوه بر روزمره گي شان، نوشته هاي آنان در
معرض قضاوت آيندگان نيز قرار خواهد گرفت و نسل آينده سوال خواهد كرد كه چطور
روزنامه هاي موجود در نظام جمهوري اسلامي ايران در آغاز دهه دوم انقلاب، علي رغم
وجود چنان فضاي باز و مطلوبي كه امامشان از اين كه مساله ترميم قانون اساسي حتي
«پس از يكي دو سال، مورد بحث محافل گوناگون قرار گرفته»، اظهار خوشبختي مي نمود و
مشوق همه نوع اظهارنظر درباره اين مساله بود به موضوعي با اين درجه از اهميت
اعتناي چنداني نمي كردند؟!

آنها
از ما سوال خواهند كرد كه چطور مطبوعات شوروي در سال 1975 براي اظهارنظر درباره
اصلاحات خروشچف و رفرم كشاورزي در اين كشور، با وجود آن ديكتاتوري، اقدام به چاپ
/126000 مقاله و مطلب و نامه كرده بودند ولي شما در عين وجود فضاي آزاد مشاركت
مردمي و در حالي كه رهبرتان اهميت موضوع را برايتان تشريح كرده بودند. اين گونه
دچار مسائل فرعي شديد؟! به هر حال ما خود را نيز در جرگه همان قلم بدستان مذكور در
اين مقاله مي دانيم! و انتظار داريم كه ديگران نيز با حساسيت خود به ما در صورت
انحراف از مباني اسلام ناب محمدي (ص) و خط امام، تذكر و هشدار دهند. ما بايد دائما
اين مساله را به يكديگر تذكر دهيم و هيچ گاه در حاكميت ولي فقيه زمان دچار اين
گونه «خودسانسوريها» نشويم.

والسّلام

 

/

محدوديت علم

شرح
دعاي ابوحمزه ثمالي

محدوديت
علم

آيت
الله ايزدي نجف آبادي ـ قسمت بيستم

در
مقاله گذشته تذكر داديم كه يكي ديگر از حقوق الهي ـ علاوه بر حق عبوديت و غير آن ـ
كه به عهده بندگان است، اقرار و اعتراف به جهل يا به تعبير ديگر اقرار به محدوديت
علم بنده است و اين اقرار و اعتراف، از رسوخ و استواري در علم ناشي مي شود.

معناي
اقرار و اعتراف به جهل و محدوديت علم، اين است كه: جهان هستي كه از مبدا بي نهايت
وجود ازلي حق نشات گرفته، وسعت آن بيش از آن است كه به فكر ما درآيد هر چند شعاع
فكر ما وسعت داشته باشد. و حقايق آشكار و نهان عالم آفرينش پهناورتر از آن است كه
بشر بتواند با سفينه تندرو فكر به ساحل اين دريا برسد و بلنداي جهان بيش از آن است
كه عنقاي بلند پرواز خيال به قله شامخ آن دست يابد هر چند به تمثيل نارساي بعضي از
اهل معرفت، عالم آفرينش نمي از يم و درياي بيكران وجود آفريدگار جهان است.

اين
حقيقت را اميرالمؤمنين (ع)در خطبه 90 معروف به خطبه اشباح چنين گوشزد فرموده است:

«فما
دلّك القرآن عليه من صفته فَأتمَّ به و استضيء بنور هدايته و ما كلفك الشيطان علمه
ممّا ليس في الكتاب عليك فرضه و لا في سنّة النبي ـ (ص) ـ و ائمة الهدي اثره فكل
علمه الي الله سبحانه فإنَّ ذلك منتهي حق الله عليك».

اي
سوال كننده (كه خواستي خدا را از روي انديشه ناقصت وصف كني) بنگر هر صفتي از صفات
او، تا آنجا كه قرآن به تو ياد داده پيروي نما و به نور هدايت قرآن روشني بدست
آور. اما آن صفتي را كه شيطان به آموختن آن تو را واداشته و در قرآن، دانستن آن بر
تو واجب نشده و در طريقه پيغمبر اكرم (ص) و ائمه هدي عليهم السلام از آن اثري
نيست، علم و دانستن آن را به خداوند سبحان واگذار زيرا نهايت حق خداوندي بر تو
همين است.

چنان
چه ملاحظه مي شود اين واقف شدن و عهده دار نشدن در اين گونه مطالب را اميرالمومنين
(ع)نهايت حق خداوند سبحان قلمداد فرموده است.

امام
حسين (ع)در دعاي عرفه عرض مي كند: «الهي انا الجاهل في علمي فكيف لا اكون جهولا في
جهلي» خداوندا، من در حال دانائي باز نادانم، چه رسد به وقت ناداني.

 

رسوخ
و استواري در علم

براي
اين كه اين گمان پيش نيايد كه اقرار به جهل ـ كه به عنوان يكي از حقوق الهي بر
عهده بنده است ـ‌ به معناي قناعت كردن از علم و دانش به كمي از آن است و در حقيقت
انسان در سير تكاملي خود در علم و عمل در نيمه راه واقف شده و مراحل بعدي ممكن را
طي نكند. اميرالمؤمنين (ع)در دنباله كلام قبلي مي فرمايد:

«واعلم
ان الراسخين في العلم هو الذين أغناهم عن اقتحام السُّدد المضروبة دون الغيوب،
الإقرار بجملة ما جَهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله اعترافهم بالعجز عن
تناوُل ما لم يحيطوا به علماً، و سمّي تركهم التعمُّق فيما لم يكلّفهُم البحث عن
كنهه رُسُوخاً»ۀ

«و
بدان كه راسخين در علم و استواران در دانش، كساني هستند كه اقرار و اعتراف به آنچه
پوشيده و در پرده است و تفسير آن را نمي دانند، بي نيازشان كرده از داخل شدن به
رهائي كه جلوي آن پوشيده ها نصب شده است، پس خداوند تعاي اقرار و اعتراف اينان را
به عجز و ناتواني از رسيدن به آن چه كه از نظر علم و دانش به آنها احاطه ندارند،
مدح كرده و آنها را راسخين و استواران در علم و دانش ناميده، و اين فرو نرفتن در
اموري كه بحث و تعمق در آنها به آنان امر نشده، بلكه نهي شده اند، رسوخ در علم
قلمداد نموده است».

 

چگونه
اقرار به جهل، رسوخ در علم است؟

ممكن
است از مطلب گذشته سئوالي پيش آيد كه چگونه تصور مي شود كه اقرار به جهل و محدوديت
در علم، خود اين اقرار از رسوخ و استواري در علم نشات گرفته باشد كه به قول شاعر:

نابجائي
رسيد دانش من

كه
بدانم همي كه نادانم

جواب
سوال چنين است: هر جهلي گر چه عيب و نقص است ولي بعضي از جهل ها، عيبشان كمتر است
و آن جهلي است كه توام با اقرار به آن جهل باشد كه خود يك نوع دانش است، به اصطلاح
جهل بسيط يعني گر چه انسان درست است كه نمي داند ولي مي داند كه نمي داند، كه گفته
اند:

آن
كس كه نداند و بداند كه نداند

اسب
شرف از گنبد دوّار براند

در
مقابل جهل مركب يعني با اين كه نمي داند، متاسفانه نمي داند كه نمي داند. گفته
اند:

و
آن كس كه نداند و نداند كه نداند

در
جهل مركب ابدالدهر بماند

و
در اين نوشتار كه صحبت از اقرار به جهل، به عنوان حقي از حقوق الهي به گردن بنده
است، صحبت از اقرار به جهلي است كه از دانشي نشات گرفته كه اصل الاصول و حقيقة
الحقايق است و آن اصل توحيد مي باشد.

 

اصل
الاصول و حقيقة الحقايق

هم
چنان كه در جهان هستي، اصل الاصول و حقيقة الحقايق، وجود بي منتهاي ذات خداوندي
است كه از بي نهايتي محيط بحر وجود و منشا هر حقيقتي است، و سراسر هستي قائم به
ذات او است، در عالم علم و ادراك و عقل و عاقل و معقول هم حق الحقائق صادق ترين
مطالب همين مطلب است. از اين جا است كه از رسول اكرم (ص) نقل شده درباره شعر لبيد
شاعر كه مي گويد:

الاكل
شيء ما خلا الله باطل

و
كل نعيم لا محالة زائل

ـ‌
آگاه باشيد كه هر چيزي غير خداوند، بي حقيقت است و هر نعمتي خواه ناخواه رو به
زوال است، كه حضرت فرمود: «اصدق شعر قالته العرب» ـ اين راست ترين شعري است كه عرب
گفته است.

خواه
اين حقيقت به فطرت روح (كه در آيه فطرت ذكر شده) دريافت شده باشد يا به قوا و
مدارك و ابزار علم حصولي ـ از قوه عقل و ساير ابزار ادراك ـ به دست آمده باشد. اين
ادراك نامبرده را كه «حق الحقايق و اصدق المطالب» نام برديم، اگر ناديده گرفته
شود، هر چه در دستگاه ادراكي و ذهن هر كسي به عنوان دريافت از عالم خارج جلوه كند،
خوابي و خيالي و فريبي بيش نيست كه خود را به عنوان علم جا زده است.

معروف
است كه نبي اكرم (ص) در مقام مناجات عرض مي كند: «ربِّ أرني الأشياء كما هي» ـ
پروردگارا، اشياء جهان را همان طور كه هست به من بنمايان. اين مطلب را ناچار در
ضمن مثالي بايد بيان كرد:

اگر
ببينيم دودي را به بالا مي رود، ممكن است كه با به كار بردن تمام قواي ادراكي و
چنگ زدن به قواعد علمي مربوطه به عنوان علم به اين جسم نسبتا رقيق كه به بالا
متصاعد است، بسا صفحاتي را پر كنيم و اما از اين حقيقت كه دود از آتش است، غفلت
داشته باشيم، در حقيقت دود را چنان چه هست نشناخته ايم. يا درباره نم كنار دريا و
هواي مجاور را كاملا بررسي كنيم و نتيجه بگيريم كه ذرات آب است مثلا اما غفلت
داشته باشيم كه از دريا است، در حقيقت به واقعيت نم اين سرزمين ها و هواهاي مجاور
دريا را پي نبرده ايم.

همچنين
اگر چناچه صدها هزار كتاب و هزار كتابخانه از علم و دانش در رابطه با جهان هستي پر
كنيم، معرفتي از جهان هستي ـ چنان چه بايد ـ نيست مگر اين كه در عمق همه اين
ادراكات اين اين درك نام برده را ـ كه حقيقة الحقايق نام گذاشتيم ـ به عنوان زير
بناي تمام علوم داشته باشيم، نتيجه اين اصل توحيدي چنين مي شود كه هم چنان كه هيچ
كس هيچ چيز از خود ندارد مگر آن قدر كه از ناحيه خداوند به او افاضه شده است، هم
چنين هيچ عالمي از خود علمي ندارد مگر آن اندازه از علم كه از ناحيه خداوند به او
تعليم شده باشد كه در آية الكرسي مي فرمايد: «و لا يحيطون بشيء من علمه الا بما
شاء» ـ‌ جز به مقداري كه بخواهد كسي از علم او آگاه نمي گردد. پس او است كه به همه
چيز آگاه است و علم و دانش ديگران پرتوي از علم بي پايان و نامحدود او است.

در
اين مطلب فرقي نيست بين انبياء كه به مبدا وحي ارتباط دارند و سنخ علم آنها از سنخ
شعور فكري نيست با ديگران كه از راه هاي عادي و فكري علم پيدا مي كنند، چنان چه در
آيه 49 سوره هود، خداوند بعد از ذكر قسمتي از داستان حضرت نوح مي فرمايد:

«تلك
من انباء الغيب نوحيه اليك ما كنت تعلمها أنت و لا قومك من قبل هذا» ـ اينها از
خبرهاي غيب است كه به تو (اي پيامبر) وحي مي كنيم كه نه تو و نه قوم تو قبل از اين
نمي دانستيد. بلكه اگر وحي نمي شد، وضع خودتان و محيطتان اقتضاء نمي كرد كه
بدانيد.

ممكن
است از اين آيه استفاده شود كه حتي اين گونه مطالب كه داستان تاريخي بيش نيست، در
صورتي كه راه عادي براي دانستن آنها در دست نيست، علم غيب است (من انباء الغيب) كه
به انبياء و از جمله آنها خاتم النبيين (ص) و سلم داده مي شود.

در
آيه 72 سورۀ جن مي فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً الّا من ارتضي من
رسول» ـ خدا آگاه به غيب است و كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند مگر رسولي را ـ
براي اين كار ـ بپسندد.

در
اين جا بحثي اگر انجام بگيريد بي مناسبت نيست كه آيا ممكن است خداوند علم به همه
معلومات و به تعبير ديگر به همه علوم بي نهايت به بنده و مخلوقي هم چون نبي اكرم و
اوصياء آن حضرت افاضه شود يا شده باشد، يا اين كه اينها اموري است كه دانستنشان
فوق طاعت مخلوق است و خداوند علمش را به خودش اختصاص داده است؟ اينجانب با توجه به
بي بضاعتي علمي، به خود اجازه ورود در اين بحث را نمي دهم. در هر صورت هم چنانكه
تمام دستگاه هستي به عنايت حق پابرجا است و اگر لحظه اي عنايت او سلب شود تمام
جهان هيچ در هيچ است و به قول مرحوم فيض:

به
اندك التفاتي زنده دارد آفرينش را

اگر
نازي كند در هم فرو ريزند قالبها

هم
چنين علمي كه از افاضه حق حاصل شده است اين است كه به سلب عنايت او سلب شود، چنان
چه در سوره اسراء آيه 86 مي فرمايد: «و لئن شئنا لنذهبنّ بالّذي اوحينا اليك» ـ
اگر بخواهيم آن چه را به تو وحي كرديم، از تو مي گيريم.

 

نتيجه
بحث

از
آن چه تا كنون در اين مقاله ذكر شد كه اقرار به جهل از رسوخ و استواري در علم نشات
مي گيرد، نتيجه مي گيريم:

اولاـ
مقتضاي بندگي اين است كه احيانا اگر از ناحيه شرع و دين و خلاصه از ناحيه قرآن و
پيشوايان دين، مطالبي به ما القاء شود كه فهم قاصر ما از درك آن عاجز باشد حمل به
قصور درك خود كنيم و به جان و دل بپذيريم. اشتباه نشود نمي خواهيم بگوئيم كه عقل
را بيد از سمت خود عزل كرده و خط بطلان بر تمام مطالب عقلي و استدلالات آن بكشيم،
بلكه هم چنان كه در آغاز اين مقاله متذكر شديم، جهان هستي كه از وجود بي نهايت حق،
سرچشمه گرفته، وسيع تر از آن است كه فكر و عقل ناقص ما به همه آن احاطه كند و باور
داشته باشيم كه اندكي از علم به ما رسيده است چنان چه در قرآن در سوره اسراء، آيه
85 مي خوانيم: «و ما اوتيتم من العلم الا قليلا» ـ‌ از علم غير از بهره كمي به شما
داده نشده است.

ثانياـ
حال كه اقرار كرديم بهرۀ ما از علم در مقابل حقايق عالم ناچيز است ـ كه يكي از
حقوق بندگي همين مي باشدـ به خود حق ندهيم كه در مورد چيزهايي كه احاطه علمي به
آنها نداريم، آنها را تكذيب كنيم. اين قرآن است كه در آيه 39 از سوره يونس اشخاصي
را كه در اثر احاطه علمي، قرآن را تكذيب مي كردند، مورد نكوهش قرار مي دهد و مي
فرمايد: «بل كذبّوا بما لم يحيطوا علمه و لما يأتهم تأويله» ـ آنها چيزي را كه
آگاهي از آن نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنها روشن نشده است، تكذيب كردند. گذشته از
اين ممكن است در اثر كم ظرفي ما، دانستن بعضي از امور براي ما زيانبار و موجب
ناراحتي ما گردد، چنان چه در آيه 101 سوره مائده مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا
لا تسألوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم» ـ اي كساني كه ايمان آورديد، از مسائلي سوال
نكنيد كه اگر براي شما آشكار گردد شما را ناراحت مي كند.

ادامه
دارد

 

/

گسترده عزِّت مومن

تجلَّي
عرفان از مناجات ماه شعبان

گسترده
عزِّت مومن

آيت
الله محمدي گيلاني

آخرين
قسمت

*
فقره خاتمه مناجات، مروري كوتاهي بر مضامين گذشته آن.

*
تلاوم نسوج و تناسب اجزاء آن كه هماهنگ به سوي غرض اصيل «عزّ ابهج» منتهي مي شوند،
كه محور حقيقي اين همه معارف مطلوب در اين مناجاتست يعني خلاصي از تعلقات فتنه بار
اين سقف مُقرنس و دخول در حصن منيع عِزّالهي است.

*
عزِِّ و عزِّت: تأثر ناپذيري ناخواسته، عزيز از اسماء حسناي خداي تعالي است، مؤمن
متعزّز باين عزّت است.

*
حرمت تنازل از عزِّت.

*
تحميل و زور گوئي طاغوتها در آستان منيع مؤمن بالله چون شراره اي از هيبت عزّتش
سوسو زده خاموش مي شود.

*
گستره عزت مومن شامل عزت خدا و عزت رسول الله «ص» است.

*
شيطان بزرگ «نكص علي عقبيه» نغمه متعزّز بالله كاخ كفرآباد كرملين را به اهتزاز در
آورد و القائات شيطاني را نسخ و آيات الهي را تحكيم بخشيد.

قوله:

«الهي
و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفاً و عن سواك منحرفاً و منك خائفاً مراقباً
يا ذالجلال و الاكرام و صلي الله علي محمد رسوله و آله الطاهرين و سلم تسليماً‌
كثيراً».

ـ
الهي …. و به نور عز «مناعت بخش» خود كه از هر چيز مسرت انگيزتر است، مرا ملحق
فرما تا معرفتم فقط از آن تو باشد و از غير تو روي گردان شوم و فقط از تو خائف و
مراقب باشم، اي صاحب صفات قهر آميز جلال و لطف و مهر انگيز جمال، و درود و تسليم
كثير خداي تعالي بر محمد پيامبرش و بر آل طاهرين او باد.

 

فقرۀ
ختام مناجات

آخرين
فقره مناجات شعبانيه است كه در اين مقاله شرح و تفسير مي شود، و كمتر دعا و
مناجاتي است كه در علوّ مضامين و رفعت محتوي و تلاؤم نسوج و تعادل اجزاء، به مقام
اين دعاء شريف مي رسد.

جمله
هاي موجز آن ـ كه معارفي به فراخنائي هستي را در بر دارند‌ ـ‌ آن چنان متناسب
ترتيب داده شده اند كه هم چون اعضاء پيكري كه هر يك در عين انجام وظيفه ويژه اش با
ديگر اعضاء هماهنگ به سوي غرض اصلي مي شتابند. اين چنين است جمله هاي اين مناجات
كه هر جمله اي از آن در عين اشتمال به معرفتي جان نواز، با ديگر جمله ها هم سو و
هماهنگ به جانب هدف اصيل كه معرفت توحيد و توحيد در معرفت است، با فرح بخش ترين
ارغنون در شتابند، كه امواج رنگارنگ معارف الهي را با فروغ نوازش گر عشق سرمدي بر
قلوب عارفان پاكباز مي تابانند و در ختام، غرض اصيل را با تعبير همّت افزاي
برخاسته از روحي منبع اداء مي كند كه:

«الهي
و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفاً» يعني مرا از اين تخته بند تن و سراچه
طبيعت، به طرب سراي عزّ و استغناء از غير خويش پيوندم ده كه معرفتم خاص تو باشد.

در
جمله هاي موجزش صاحبدلان جوينده را به سرچشمه رحيق مختوم رهنمائي مي كند و راه
خلاص از زندان نگراني «تربّص» را كه حقا مرگ تدريجي است، در فرار الي الله تعالي
اعلام مي نمايد و حديث شريف قدسي: «من اتاني يمشي اتيته هروله» را به ياد مي آورد
كه آن كس كه به سوي خداي تعالي به آرامي رود او با هروله و شتاب به استقبالش مي
آيد، پس چگونه خواهد بود عنايت حضرتش نسبت به آن كس كه به سويش فراري شتابان است؟!

و
با اشاره زود گذر به «بداء» در ذيل قضاء و قدر، انجماد زائي كرده و انگيزه تحرك و
تلاش و اميد و نجاح مي آفريند، و پذيرش دگرگوني و حركت را مايه اساسي امدادهاي
غيبي تازه به تازه و نو به نو اعلام مي دارد و همين است مراد امام صادق (ع)كه مي
فرمايد: «ما عزم الله بمثل البداء» و در خبري ديگر: «ما عبدالله بشيء مثل البداء»،
(اصول كافي، ج 1، ص 146).

و
با ابتدا نمودن به «الهي» در آغاز هر فقره اي كه نغمه فطري هر موجودي است توجه به
مقام الوهيت «مغناطيس قلوب» را عميق تر مي كند و دلهاي پاكبازان را بدين وسيله
براي نزول ملائكه بيشتري مهيا مي نمايد و تا آستان: «ماذا وجد من فقدك و ما الذي
فقد من وجدك» به پيش مي برد.

و
حقيقت توكل و حسن ظنّ و انس بالله تعالي و تبتّل و انقطاع به حضرتش را در بياني
سهل و ممتنع روشن مي سازد، و به اين بيان از بي اعتنائي به علل و اسباب تحذير مي
كند كه حديث نوراني از رسول الله (ص) را در جواب آن كس كه پرسيد: شترم را رها كنم
و توكل بر خدا نمايم؟ فرمودند: «اعقلها و توكل» يعني «با توكل زانوي اشتر ببند»
تداعي مي كند.

پيامد
جبران ناپذير تسويف و خود فريبي را كه صيحه و زاري اكثر اهل دوزخ از آن است اخطار
مي كند، چه مآل تسويف و خودفريبي، خود فراموشي و نهايتا خدا فراموشي است و لحوق به
زمرۀ فجار است كه همه اعضاء و جوارح آنان، آلات شيطان است حتي قرآن را به زبان
شيطاني قرائت مي كنند و كتاب و نامه آنها جحيم افروز است.

با
طرح بيان ستر و پرده پوشي خداوند متعال بر گناهان عباد، سترهاي گوناگون فروهشته
بين موجودات: «از ستر تعظيم، ستر منت بر قبائح نفرت انگيز، كرم، ستر عفو و مغفرت،
ستر حياء، ستر عصمت و نظائر اينها» را در نظر اهل تدبر دفيله مي دهد و او را منتقل
مي كند كه پرتو گستردۀ اسم مبارك «الظاهر» كه برترين سترها است،‌ قلب عبد مومن است
كه به مقتضاي حديث قدسي: «لا يسعني ارضي و لا سمائي بل يسعني قلب عبدي المؤمن» سرا
پردۀ حق تعالي است.

در
تعبيري اعتراض نما، انبساط در شكوي و سوال را با استغناء و ادب مي آموزد و به
همراه تعبير صريح، مطلوبي غير صريح را چون برقي خاطف مي درخشاند و آن چنان ظريفانه
التماس و مسئلت خود را عرضه مي دارد كه فوق آن در تصوّر نمي گنجد، و عويصه
«خودشناسي و خداشناسي يا خداشناسي و خودشناسي» را با ايماني : «من تعرّف بك غير
مجهول» حل مي كند كه خداي تعالي را با خداي تعالي بايد شناخت و هر چيز ديگر را با او،
و حضرتش در هر «برهان» حد وسط است و خود «برهان» بردار نيست زيرا داراي حدّ‌ و سبب
نيست، بلي حق اين است كه اختلاف طرق الي الله تعالي به حسب اختلاف درجات ادراك
رهروان است.

با
عرضه داشتن حسن ظنّ به رحمت واسعه حق و اميد ناگسستني به كرم خداي كريم در عين
اعتراف به گناهان ساقط كننده، تبيين مي كند كه اعتقاد حق و عمل صالح بر اصول و
فروع شقاوت زا غالب است، و اعتقاد پاك و حسن ظن به رحمت حق و رجاء به كرم عميمش،
متمكن از صعود الي الله تعالي است، و اعتقاد باطل و كلمه خبيثه تمكن از عروج الي
الله تعالي را ندارد، و از اين رو است كه اصحاب يمين مبتلا به كبائر در يوم الرجوع
الي الله تعالي را ندارد، و از اين رو است كه اصحاب يمين مبتلا به كبائر در يوم
الرجوع الي الله تعالي از گرو و رهانت اعمال آزاد مي شوند و صدها معارف عاليه ديگر
را بالمطابقه يا بالالتزام و يا بدلالة الايماء به اهل انديشه و تدبر ارزاني مي
دارد.

و
نهايتا از محور اين همه مطالب آشكار و نهان پرده بر مي دارد و لحوق به مقام «عزّ
ابهج» الهي را مسئلت مي نمايد و اعلان مي كند كه مسرت انگيزترين مقام براي سالك
الي الله تعالي خلاصي از تعلقات فتنه بار اين سقف مقرنس و دخول در حصن عز خداوند
عزيز است كه نفوذ ناپذير است و در اين حضرت است كه معرفت در توحيد كامل شده و به
توحيد در معرفت متبدل مي شود و «اكون لك عارفا» عينيت مي يابد و به جز خدا نبيند و
به همين حقيقت اشارت دارد دعاء عرفه سيدالشهداء (ع)در آن فقره كه عرض مي كند: «انت
الذي تعرّفت اليّ في كل شيءٍ فرايتك ظاهراً في كل شيء».

ـ
خداي من! اين توئي كه پيگير شناساندن خود به من در هر چيز شدي پس در هر چه بنگرم
تو پديدار بوده اي!.

وه!
كه عبارت مزبور خود نظاط انگيز و عشق آفرين است و بديهي است كه نشاط و عشق ملموس
از اين عبارت امام (ع)درخششي از حقيقت «عزّ ابهجي است» كه حضرتش بدان متحقق است، و
غوغاي بهجت آفرين آن تجلي اي است كه گوش دل عارفان را مي نوازد و لذت زمزمه بآن را
در همه نسبح هاي وجودشان احساس مي كنند!.

 

عزّ
و عزّت

عز
و عزت تاثر پذيري ناخواسته از غير خويشتن است و عزيز يعني قاهر به غير مقهور كه از
اسماء حسناي خداوند متعال است و مرز و حد هر موجودي بدان وسيله اعطاء مي گردد كه
براي ديگري ممنوع الورود است و مومن رهرو الي الله تعالي متعزز به اينعزت است و
پاسداري اين عزت را بر وي واجب فرموده و اجازه تنازل از عزت را به او نداده چنان
كه از امام صادق (ع)آمده: «ان الله عزوجل فوض الي المومن اموره كلها و لم يفوّض
اليه ان يكون ذليلا اما تسمع الله تعالي يقول: «ولله العزة و لرسوله و للمومنين».

ـ
خداوند عزوجل همه امور مومن را به وي تفويض و واگذار فرموده ولي در معرض ذلت واقع
شدن به وي تفويض نفرموده، آيا نمي شنوي كه خداي تعالي چه مي فرمايد: «عزت به خداي
تعالي و پيامبرش و مومنين اختصاص دارد».

مومن
رهرو الي الله تعالي كه كادحا به لقاء‌حق شتابان است بالقاء اسم مبارك «عزيز»
تغيير هويت مي يابد و نشانه لقاء چناني همانا تاثر ناپذيري ناخواسته از غير خويش
است يعني هويتش آن چنان  تبديل مي شود كه
تاثير غير در او بدون اراده اش ممتنع است و زور گوئي ها و تحميل هاي طواغيت در
آستان منيعش چون شراره اي از هيبت عزتش سوسو زده، افسرده و خاموش مي گردند و در
حديث از امام محمد باقر (ع)آمده: «ان الله تعالي اعطي المومن ثلاث خصال: العز في
الدنيا و الاخره و الفلج في الدنيا و الآخره و المهابة في صدور الظالمين».

ـ
خداوند متعال به مومن سه خصلت عطا فرموده: عزت در دنيا و آخرت، و ظفرمندي و پيروزي
در دنيا و آخرت، و هيبت او را در دلهاي ستمكاران نهاده است.

چرا
چنين نباشد؟ در صورتي كه «لله العزه» و به عزت خويش، قاهر بر همه موجودات است و
جملگي ممكنات مقهور اويند، و به فضل خود بر سول الله (ص) و مومنين، منت نهاده و
آنان را به مشاركت در اين نعت جلال آفرين و مناعت بخش مكرم ساخته و فرموده: «و
لرسوله و للمومنين».

بديهي
است كه خلعت عزت، جهت رسول الله (ص) به ملاك رسالت و ايمان است و تكريم مومنين به
«عزة الله تعالي» مدارش ايمان است كه با وساطت و سفارت رسول الله (ص) به آنان
موهبت شده است و الزاما عزت مومنين نيز مرهون رسالت رسول الله (ص) است و از اين
رو، در تحقق ايمان ناگزير از اداء شهادتين مي باشد.

 

عزت
مومن از عزت خدا است

نكته
اي كه از ثمرات شيرين تدبر در قرآن كريم در اين مقام است، آن كه براي خداي تعالي
به حكم اسم مبارك «المؤمن» عزت در حوزه مومنين است چنان كه براي رسول الله (ص) كه
خود از مومنين است، عزت در حوزه مومنين است و بنابراين، گستره عزت مومنين، شامل
عزت الله تعالي و عزت رسول الله صلي اله عليه و آله مي شود، و اين عزت مومنين است
كه حصن منيعي براي احكام و حرمات است و براي حِمي و حرم رسول الله (ص) هم چون
بازوي محكمي ملاذ و ملجاء است كه قرآن كريم بر اين تكريم گواهي مي دهد.

«لتومنوا
بالله و رسوله و تعزروه و توقّروه و تسبّحوه بكرة و اصيلا»، (سوره فتح، آيه 9).

ـ
تا شما به خداي تعالي و رسولش ايمان آوريد و او را ياري و تعظيم نمائيد و صبح و
مسا تسبيح گوي او باشيد.

آيه
مزبور براي مومن نوازشي است روح بخش چه خ داوند عزيز، حمايت از حرمات خويش و تعظيم
جلال ربوبي و صيانت ساحت مقدس روسل الله (ص) را بر همت و عزت والاي مومن كه تسبيح
گوي حق تعالي در صبح فروزان و شب ديجور است، مترتب فرموده.

مومن
است كه در يلداي مظلم جاهليت قرن بيستم، هنگامي كه مشاهده كرد، جانب حق تعالي و
حرمت شريعت الهي با دسائس طائفه «ما قدروا الله حق قدره» در شرف هضم است، با جدّ و
جهد تامّ ناشي از عزت ايمان قيام نمود و به تعظيم و توقير جانب حق و پاسداري از
حريم رسال آن چنان همت گماشت كه شيطان بزرگ «نكص علي عقبيه».

مومن
است كه مغناطيس روح متعزّز بالله وي ارواح پاك اهل ايمان را مجذوب خويش كرده و از
اين احباءالله، بنياني مرصوص در كار زار في سبيل الله فراهم ساخت و به همراه آن
بنياني ديگر اما پولادين با قلم و زبان و تعليم و بيان پي افكند كه نغمه دلنشين
آن، كفرآباد كاخ كرملين را به اهتزاز درآورد و صداي رساي آن در گوش جهانيان طنين
انداز شد «كه شنيده چنين صداي دراز؟!».

با
اتكاء به عز ابهج خداي تعالي بوده كه مومن متعزز بالله القائات شيطاني را كه
مزدوران و فعله هاي شيطان بزرگ در آرمان نبوت و جمهوري اسلامي عزيز نموده بودند به
حول الله و قوته نسخ كرده و آيات الهي را توقير و تحكيم بخشيد و كوس رسوائي آنان
را در پهنه زمين و صحنه تاريخ به نوا در آورد و دهها كراماتي ديگر.

صدق
ولي الله تعالي امام صادق (ع)كه مي فرمايد: «ما نقل الله عزوجل عبدا من ذلّ
المعاصي الي عزّ التقوي الّا ان اعناه من غير مال و اعزّه من غير عشيره و آنسه من
غير بشر».     (اصول كافي، ج2، ص76)

و
اين راهي است كه امام صادق (ع)آن را براي لحوق به حوزۀ عزّ ابهج خداي عزوجل ارائه
مي دهد كه متحقق به آن ارواح طيبه مسانخ خود را مجذوب مي كند و «لله العزة و
لرسوله و للمومنين» را ملموس اهل بصيرت مي سازند و اصول و فروع دين حنيف را منيع
الحمي مي نمايند. و «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه» پس «من كان يريد العزة
فلله العزة جميعا».

صدق
الله العلي العظيم

 

/

کیفیت حشر انسانها

اصول
اعتقادي اسلام

معاد
ـ قسمت بيست و نهم

كيفيت
حشر انسانها (5)

آيت
الله حسين نوري

همان
طور كه در مقاله هاي قبل گفتيم يكي از مباحث مهمّ معاد مساله «كيفيت حشر» است در
اين مساله مهمترين مطلب اين است كه تناسب كاملي ميان اعمالي كه انسان ها در دنيا
انجام داده اند با طرز محشور شدن آنها وجود دارد و در اين رابطه احاديث بسياري از
اهل بيت عصمت سلام الله عليهم وارد گرديده است كه همگي بيان گر همين موضوع است و
ما برخي از آنها را در مقاله هاي قبل ذكر كرديم و اكنون با توفيق خداوند متعال به
بيان قسمتي ديگر از آنها مي پردازيم:

 


حشر سائلان و گدايان

بايد
دانست كه يكي از اهداف عاليه اسلام اين است كه لازم است مسلمانان در سايه به كار
بستن مباني سياسي و اقتصادي و فرهنگي اين دين الهي عزت و عظمتي كه در شان يك انسان
كامل است را به دست بياورند و هيچ فردي از افراد مسلمان هرگز روا نيست كاري كه عزت
او را خدشه دار مي سازد انجام بدهد و در راستاي همين هدف است كه اسلام هرگز اجازه
نمي دهد كه يك فرد مسلمان ـ‌ جز در موقع ضرورت ـ دست سوال به سوي كسي دراز كند.

حضرت
رسول اكرم (ص) به ابوذر فرمودند: از سوال كردن جدا بپرهيز زيرا اين كار ذلت و فقر
را براي تو آماده مي كند.[1]

حضرت
باقر (ع) فرمود: كساني كه از مردم تقاضا و سوال مي كنند كه نيازمنديهاي آنان را
برطرف سازند، عزت خود را بر باد مي دهند سپس افزود بدانيد كه عزت مؤمنان در اين
است كه از ان چه كه در دست ديگران است بي نياز باشند و خودكفا گردند و كساني كه
چشم به آن چه كه در دست ديگران است دارند به فقر و وابستگي محكوم مي باشند.[2]

و
نيز حضرت رسول اكرم (ص) فرمودند: كسي كه راه استغنا و بي نيازي از مردم را پيش
بگيرد خداوند او را بي نياز و مستغني مي گرداند و كسي كه در سوال را به روي خود
بگشايد خداوند هفتاد در از فقر و احتياج به روي او باز مي كند.[3]

در
اين مورد بايد توجه د اشت كه منظور در اين نوع احاديث اين نيست كه افراد مسلمان
هيچ گاه در راه حل مشكلات خود از مسلمانان كمك نخواهند و از آنها تقاضاي انجام
كاري را در راه انجام مقاصد و رفع مشكلات زندگي خود نكنند زيرا روشن است كه
گرداندن چرخ هاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي زندگي بدون كمك و همدستي ديگران امكان
پذير نيست و اعضاي جامعه مانند اعضاي يك پيكر به يكديگر در ادامه حيات محتاج مي
باشند بلكه منظور انتقاد و مذمت از كساني است كه توكل بر خداوند نداشته و دنبال
وسائل و اسباب معمول و لازم زندگي نمي روند و در نتيجه تنبلي يا عادت هاي غلط، به
تحمل زحماتي كه در راه تحصيل علم و صنعت و كسب و كار وجود دارد تن در نمي دهند و
به گدائي و ذلت تن در داده عزت و آبروي خود را بر باد مي دهند هر چند از طرفي
مسلمانان وظيفه دارند كه سائل را محروم نكنند و به اندازه توان خود به سائلان پاسخ
مثبت بدهند.

و
بالاخره مسلمانان هميشه بايد اين كلام والاي علوي را كه در نهج البلاغه آمده است
شعار خود قرار بدهند.

«اَلْمنِيّه
وَ لا الدَّنِيَّه التّقَلُّلُ و لا التّوسُّلُ».[4]

مرگ
آري ولي پستي و خواري نه.

به
كم ساختن و راضي شدن (كه مقدمه استقلال است) آري اما وابستگي نه.

اكنون،
با توجه به اين مطالب محتواي بيان حضرت صادق (ع) در رابطه با حشر سائلان روشن مي
گردد كه فرمودند: «مَنْ سألَ‌ النّاس و عنْده قوُتُ ثلثة ايّام لقي الله يوم يلقاه
و ليس في وجهه لحم».[5]

يعني:
كسي كه ـ با اين كه قوت و غذاي سه روز خود را دارد ـ‌ دست به گدائي كردن و سوال از
مردم مي زند در روز قيامت در وضعي محشور مي شود كه استخوان هاي صورت او فقط باقي
است و گوشتِ چهره او ريخته شده است.

روشن
است چون شخص سائل در دنيا به واسطه سوال و گدائي آبروي خود را ريخته است در روز
قيامت حشر او به اين صورت تحقق پيدا مي كند.

 

2ـ‌
حشر متكبران

بايد
بدانيم كه شناختن حدّ و اندازه خود يكي از وظائف مهم هر انسان است.

افراد
خويشتن شناس كه به ضعف و حقارت خود در برابر جهان با عظمت خلقت پي مي برند و ضعف و
ناتواني خود را در برابر خالق بزرگ اين جهان درك مي كنند هرگز پا از گليم خود
بيرون نمي گذارند و بلند پروازي نمي كنند ولي كساني كه خود را نشناخته اند از حد و
مرز خود پا فراتر مي گذارند و بلند پروازي مي كنند و سرانجام به زمين مي خورند.

حضرت
صادق (ع) در ضمن وصيت خويش به اصحاب خود مي فرمود:

از
تكبر جدا بپرهيزيد زيرا كبريائي مخصوص ذات حضرت احديت است كسي كه با خداوند به
منازعه برخيزد و كبريائي بفروشد خداوند او را به زمين مي زند و در روز قيامت ذليلش
مي گرداند.[6]

انسان
اگر بخواهد عظمت پيدا كند راهي جز اين كه حدّ خود را بشناسد و تواضع را پيشه خود
سازد يعني: خود را كمتر از حدّ وجودي خويش نيز وانمود كند وجود ندارد حضرت رسول
اكرم (ص) مي فرمودند: 

«من
تواضع رفعه الله و من تكبّر خفضه الله»[7] 

يعني
هر كس تواضع كند خداوند او را بالا مي برد و رفعت مي بخشد و هر كه تكبر نمايد
خداوند او را پائين مي آورد.

اُدَباي
ما كه از قرآن كريم و احاديث معصومين عليهم السلام الهام مي گرفتند در اين زمينه
اشعار فراواني دارند سعدي مي گويد.

يكي
قطره باران ز ابري چكيد

خجل
شد چو پهناي دريا بديد

كه
جائي كه دريا است من كيستم؟

گر
او هست حقا كه من نيستم

چو
خود را به چشم حقارت بديد

صدف
در كنارش چو جان پروريد

سپهرش
به جائي رسانيد كار

كه
شد نامور لولو شاهوار

بلندي
از آن يافت كو پست شد

در
نيستي كوفت تا هست شد

بلنديت
بايد تواضع گزين

كه
اين بام را نيست سلم جز اين

تواضع
كند هوشمند گزين

نهد
شاخ پر ميوه سر بر زمين

اكنون
بايد به كيفيت حشر متكبران توجه كنيم و عكس العمل تكبر آنها را در صحنه حشر كه
صحنه ظهور و تجلي حقايق است ببينيم:

حضرت
رسول اكرم (ص) فرمودند: «متكبران در روز قيامت به صورت مورچه محشور و در زير پاي
مردم قرار مي گيرند و تا انجام رسيدگي به حساب مردم در زير پاي اشخاص پايمال مي
شوند و از آن پس به سوي آتش جهنم برده مي شوند».[8]

 


حشر نيكي كنندگان و بخيلان

لازم
است توجه داشته باشيم كه از ديدگاه اسلام هر قدرتي كه براي انسان به وجود مي آيد و
هر امكاني كه به دست وي مي افتد مسئووليتي را به دنبال مي آورد و بر اين اساس بايد
انسان براساس تعهد اجتماعي، به مسئووليت خود توجه كند و به وظيفه اي كه در رابطه
با قدرت و امكانات خود به وجود آمده است عمل كند و اين حقيقت را در نظر داشته باشد
كه قدرت بدون مسئووليت وجود ندارد.

از
آن بزمت چنين كردند روشن

كه
بخشي نور بزم بي ضيا را

از
آن، بازوت را دادند نيرو

كه
گيري دست هر بي دست و پا را

اسلام،
قبل از هر چيز اين وظيفه را براي مسلمانان مورد تاكيد قرار مي دهد كه به «اوضاع و
كارهاي اجتماعي» اهميت بدهند و در برابر جريان هاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي و
اخلاقي ديگران بي تفاوت نباشند و از كنار مشكلات مردم بدون توجه نگذرند حضرت
پيغمبر (ص) فرمودند: « من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»[9] ـ‌
كسي كه در حالي صبح كند كه به كارها و اوضاع مسلمانان اهميت ندهد و از كنار آنها
بي تفاوت بگذرد هرگز مسلمان نيست.

از
آن پس اين حقيقت را نيز با تأكيد هر چه بيشتر ابلاغ مي كند كه خدمت بمردم و منفعت
رساندن بآنها بهرنحوي كه باشد چه بوسيله دانش و تخصص و چه بوسيله مال و چه بوسيله
منصب و مقام و چه بوسيله گام برداشتن و صرف وقت بعنوان كمك بفرد يا اجتماع همه و
همه چه مادي و چه معنوي داراي فضيلت و پاداش مخصوصي است و بهترين و با فضيلت ترين
و با فضيلت ترين افراد كساني هستند كه در اين راستا گام برمي دارند و هر اندازه كه
افراد مسلمان در اين راه كوشاتر بوده و وجودشان بيشتر منشأ خير و كمك و سرچشمه
ايثار باشند به همان نسبت در درگاه خداوند محبوبتر مي باشند.

حضرت
صادق (ع) فرمود: از حضرت پبغمبر (ص) پرسيدند: چه كساني در پيشگاه خدا محبوبترين
افراد هستند؟

حضرت
در پاسخ فرمودند: «اَنْفَعُ النّاسِ لِلنّاس» يعني: كسي كه وجودش بيش از ديگران
براي جامعه منشأ خير و آثار نيك است در درگاه حضرت احديث محبوبتر است. و نيز حضرت
رسول اكرم (ص) فرمودند: «الخلق عيال الله فاحبّ الخلق الي الله مَن نَفَعَ عيال
الله و ادخل علي اهل بيت سرورا»

يعني:
مردم عيال خداوند و تحت مديريت او مي باشند و محبوبترين افراد در نزد خداوند كساني
هستند كه وجودشان براي جامعه مفيد و براي خانواده اي از خانواده هاي اجتماع مسرت و
شادماني ايجاد مي كند.

و
بطور كلي اسلام مسلمانان را در راه انجام خير و خدمت به يكديگر و رساندن منفعت به
يك فرد يا جامعه اي از جوامع اسلامي دعوت و تشويق مي كند و حتّي گفتن يك كلمه حرف
و برداشتن يك گام در اين رابطه را يك ارزش محسوب مي دارد و نيز حتي دفع ضرر و
بليّه را از مسلمانان داراي پاداش مهمي قلمداد مي كند: حضرت امام سجاد (ع) فرمود
حضرت پبغمبر (ص) فرمودند:

هر
كس بليّه اي و تجاوزي را از گروهي از مسلمين دفع كند بهشت براي او واجب مي گردد.

حضرت
صادق‌ (ع) فرمودند: نام يكي از درهاي بهشت «در معروف» يعني درب نيكي و احسان است و
از آن درب فقط كساني كه در دنيا وجودشان منشأ خير و خدمت بوده است داخل بهشت مي
گردند[10] و
نيز فرمودند كساني كه اهل خير و احسان مي باشند قبل از كسان ديگر وارد بهشت مي
شوند.[11]

اكنون
با توجه به اهميت موضوع و اين همه تاكيد كساني كه در اين مورد به دعوت اسلام پاسخ
مثبت ندهند و اين همه تاكيد و تذكر را ناديده گرفته پشت پا به آن بزنند و نسبت به
كارها و اوضاع مسلمانان به كلي بي اعتنا باشند و از كنار مشكلات و گرفتاريهاي
اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي آنها بدون توجه بگذرند و تنها به فكر تأمين منافع شخصي
خود باشند و با اينكه امكان و قدرت دارند از انجام خدمت و كار خير مضايقه كنند و
نسبت به آن بخل ورزند در روز حشر، چون دستهاي خود را در دنيا در راه خير نگشودند و
بخل ورزيدند با دستهاي بسته محشور مي گردند.

حضرت
صادق (ع) فرمودند: كسي كه قدرت رفع مشكل و برآوردن احتياج مسلماني را از جانب خود
و يا بوسيله ديگران داشت ولي با اين وصف كوتاهي و مضايقه كرد در روز قيامت با چهره
سياه در حالي كه دستهاي او بگردنش بسته شده است محشور مي گردد و از جانب خداوند
درباره او گفته مي شود: اين است همان خيانتكاري كه نسبت به خدا و پيغمبر مرتكب خيانت
شد از آن پس طبق فرمان الهي به طرف آتش جهنم كشانده مي شود.[12]

حضرت
باقر (ع) فرمودند: خداوند در روز قيامت افرادي را از قبر در حالي كه دستهاي آنها
به گردنشان بسته شده است و فرشتگاني از جانب خداوند همراه آنها ندا مي دهند كه
اينها كساني هستند به وظائفي كه درباره اموال آنها از جانب خدا معين شده بود عمل
نكردند. محشور مي كند.[13]

 



1ـ‌بحار الانوار،
ج 93، ص 151.

/

عالم غيب و شهود

هدايت
در قرآن

تفسير
سوره رعد ــ قسمت بيست و يكم

عالم
غيب و شهود

آية‌
الله جوادي آملي

پديده
هاي مشهود و مخفي

مسائل
و پديده هائي كه در عالم وجود است، بعضي از آنها براي مردم عادي مشهود و حاضر است
و بعضي براي آنها غيب و مخفي مي باشد، ولي در مورد اولياي الهي همه آنها حاضر و
مشهود مي باشد، و لذا گاهي انبياء الهي از عذابي كه در انتظار قوم ستمكارشان بود
خبر مي دادند. حضرت صالح (ع)به قومش كه «ناقه» را پي كردند فرمود: «تمتّعوا في
داركم ثلاثة ايّام ذلك وَعْدٌ غَيْرُ مَكذوب»[1] سه
روز در خانه هايتان متمتّع و بهره مند باشيد (پس از آن عذابي بر شما نازل خواهد
شد) و اين وعده اي است كه دروغي در آن نيست، و لذا مي بينيم كه خبر را كه برايش
كاملا روشن است به لَيْتَ و لَعَلَّ بيان نمي كند، بلكه به طور قاطعانه اطلاع مي
دهد كه به عذاب الهي مبتلا خواهند شد،‌ و آنها از اين اموري كه براي ديگران غيب
است به واسطه ارتباط با وحي مطلع مي گردند، خدائي كه «عالم الغيب و الشهادة الكبير
المتعال» است، غيب و شهود را مي داند و همه چيز برايش آشكار است و غيب و پنهاني
براي او وجود ندارد، و بزرگ و متعالي و مسلط بر همه چيز است.

البته
براي ظلم هم اين خصيصه وجود دارد كه ظالم را سرنگون مي سازد، منتها نوع ظلم فرق مي
كند، امام باقر (ع)مي فرمايد: «پدرم علي بن الحسين به هنگام وفاتش مرا به سينه
چسبانيد و فرمود: فرزندم من به تو همان توصيه اي را مي نمايم كه جدم به پدرم وصيت
نموده و فرمود: «اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصراً‌ الّا الله»[2]
بپرهيز از ظلم كردن به كسي كه چز خداوند ياور و پناهي ندراد. و ابن كوّاء از امير
مؤمنان (ع)مي پرسد: «كم بين السماء و الأرض؟» فاصله ميان آسمان و زمين چقدر است؟،
امام در پاسخ فرمود: «بين السماء و الارض مدّ البصر و دعوة‌ المظلوم»[3] فاصله
بين آسمان و زمين به اندازه شعاع ديد و رسيدن دعاي مظلوم است، يعني اگر منظور
آسمان ظاهر است، كه به اندازه امتداد ديد چشم است و اگر منظور آسمان غيب است كه به
قدر رسيدن دعا و آه ستمديده است، كه فاصله اي در بين نيست و حضرت در اين پاسخ هم
به آسمان ظاهر اشاره نمود و هم به آسمان باطن و غيب.

 

غيب
و شهود

بنابراين،
براي هر چيز اندازه معين و مشخصي است،‌منتها گاهي ما از آن باخبريم و گاهي بي خبر
مي باشيم، و تنها ولي الله كامل است كه به اذن الهي ممكن است به همه آنها عالم
باشد، و چنان چه در سوره مباركه «رعد» فرمود: «عالم الغيب و الشهاده» هيچ چيز براي
ذات اقدس او غيب نيست،‌ چون غيب با علم سازگار نمي باشد، علم يعني شهود و حضور،
چگونه امري كه از انسان غائب است مي تواند برايش معلوم باشد، و اين كه خداي سبحان
فرمود: «عالم الغيب و الشهادة»‌ يعني پيش شما اشياء به اين دو قسم تقسيم مي شوند
كه بعضي از آنها غائب اند و بعضي شاهد و حاضر، ولي پيش خداوند همه چيز شاهد و حاضر
است «ان الله كان علي كل شيءٍ شهيدا»[4] ـ‌
خداوند بر هر چيزي شاهد است «و كان الله بكلّ شيءٍ محيطا»[5] ـ‌ و
خدا بر همه چيز احاطه دارد «ان الله بكل شي ءٍ عليم»[6] همانا
خداوند به هر چيز عالم و آگاه است.

البته
غيب و شهادت مانند ارض و سماء دو موجود نفسي نيستند كه هر كدام يك وجود نفسي مستقل
داشته باشند، بلكه وجود اضافي دارند، ممكن است بعضي از درجات و اسرار عالم براي
فرشته اي غيب باشد و براي فرشته اي ديگر شهادت، ولي براي خداي سبحان كه «عالم
الغيب و الشهادة» است، هيچ چيز غيب نيست آن چه براي بعضي غيب است براي او غيب نيست
و آن چه براي بعضي مشهود است براي خداوند هم مشهود مي باشد.

 

همه
امور نسبت به علم الهي يكسان است

«سواءٌ
منكم مَنْ اسرّ القول وَ مَنْ جَهر به وَ مَنْ هُوَ مسْتَخْفٍ بالليّل و ساربٌ
بالنّهار».

انسان
داراي يك سلسله كارهاي علمي و يك سلسه كارهاي عملي است. كارهاي علمي چه نهان و چه
آشكار، معلوم ذات مقدس حق تعالي است، كارهاي عملي او چه آشكار، چه نهان مشهود حق
است چرا كه اگر خداوند مدبر و ربّ انسان است بايد به جميع شئون او آگاه باشد، لذا
مي فرمايد: در برابر علم خداي سبحان همه چيز يكسان مي باشد، جهر و اخفات و نهان و
آشكار شما، كارهائي را كه در خفا انجام مي دهيد، سخناني را كه آهسته مي گوئيد، يا
كارها و سخناني را كه به طور علني و آشكار از شما سر مي زند، خداوند به همه آنها
آگاه است، و اصولا هر مطلبي را كه هنوز به صورت لفظ در نياورده و در خاطر داريد آن
را هم مي داند، و بالاتر از همه به آن چه هم كه در نهانتان نهفته هست و خود از آن
اطلاع نداريد، او مي داند، چون خداوند متعال «بكل شيءٍ عليم» مي باشد، و مدبر
انسان است و در قيامت هم از اينها سوال مي نمايد و دستور مي دهد: «وَقِفُوهُمْ
اِنَّهم مسئولون»[7] آنان را
بازداشت كنيد تا از آنها سوال نمائيم.

در
آيه مورد بحث در اين سوره «رعد» مي فرمايد: همه امور نسبت به علم الهي يكسان است،
چنين نيست كه بعضي از آنها را بداند و از بعضي بي خبر باشد و يا سخن آشكار شما را
بشنود و سخن نهاني و راز شما را دير و يا به زحمت بشنود! «القول» كه در آيه آمده
است راز نهاني را هم شامل مي گردد كه انسان به لفظ نمي آورد و در دل دارد. در سوره‌‌
«يوسف» هنگامي كه برادران يوسف مي خواهند از مصر باز گردند، و دستور بازديد بارهاي
آنها داده مي شود، و پيمانه دربار يكي از برادران پيدا مي شود، ديگر برادران مي
گويند:‌ «اِن يَسْرِق فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل فَاَسَرَّها يُوسُفُ في
نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرَّ مَكاناً وَ الله اَعْلََمُ
بِما تَصِفُونَ»[8] اگر او دزدي
نمايد برادرش هم قبلاً دزدي كرد، يوسف اين را بعنوان يك راز حفظ كرد و به آنها
اظهار نداشت، و گفت شما بدتر هستيد و خداوند از آنچه توصيف مي كنيد آگاه تر است.

چنانچه
مي بينيم قرآن كريم از اين سرّ به قول تعبير مي كند، و خلاصه اگر هم در اين آيه
چنين نباشد، آيات ديگري نيز هست كه اين مسأله را اثبات مي كند، درباره نماز مي
فرمايد: ‌«و لا تجهر بصلاتكَ و لا تخافت بها و ابتغِ بَينَ ذلكَ سبيلاً»[9] نمازت
را خيلي بلند يا آهسته مخوان و در ميان اين دو راهي (معتدل) انتخاب كن، چه نماز را
جهر بخواني چه اخفات خداي سبحان مي داند و در هر دو حال، معلوم خداوند است. پس قول
يا شامل اسرار نهان و رازهاي دروني مي شود و يا نمي شود، اگر شامل شد كه خود همين
آيه سوره «رعد» دلالت مي كند و اگر نشد، آيات ديگري وجود دارد كه دلالت بر آن مي
نمايد، «سواءٌ مَنْ اَسَرََََّ‌ القول و مَنْ جهر به»ـ براي او تفاوت نمي نمايد
كساني از شما پنهان يا آشكار سخن گويند و سرِّ و عَلَن شما پيش خداي سبحان يكسان
است.

 

جهر
و اخفات

در
خصوص جهر و آنچه مخفي است در آغاز سوره «اعلي» مي فرمايد: «اِنّه يَعْلَمُ‌
الْجَهْرَ وَ ما يَخْفي» خداوند از قول و عمل انسان، چه بصورت جهر و چه بطور مخفي
انجام گيرد، آگاه است و مي داند و هر شيء مخفي و علن آن معلوم خداي سبحان مي باشد،
خواه درباره انسان باشد و يا درباره غير انسان و در سوره «ملك» مي فرمايد: «و
اَسِرّوا قولكم اَو اجْهَرُِوا بِهِ اِنّه عليمٌ بذات الصدور»[10]ـ شما
سخن پنهان بگوئيد يا آشكار، خداوند به اسرار دلهايتان آگاه است، به آنچه در سينه
داريد يا بر لب جاري مي نمائيد خداوند عالم است چرا كه: «انّه عليم  بذات الصدور» اگر بذات الصدور، عليم است، پس
يقينا اقوال جهريّه و آشكارتان را به طريق اولي مي داند، اين هم يكي از مؤيّدات
اين مطلب است. و سپس در آيه بعد برهاني چنين براي علم كلي خداي سبحان اقامه نمودهو
مي فرمايد: «اَلا يَعْلَمْ مَنْ خَلَقَ و هو اللّطيف الخبير» لطيف اگر چه به معني
خالق اشياء لطيف تفسير گرديده ولي لطيفي كه خبير است به معني مجرّد و منزّه از
مادّه است و همان تسبيح و تقديس فرشتگان نشانه لطافت الهي است، پس موجود لطيف يعني
«المجرّد عن المادّة و المدّة و عن أيّ امر مادّيّ» و چون لطيف است خبير هم هست،
موجود مادّي است كه محجوب مي باشد و چيز هائي حجاب اوست و از چيز هائي محجوب است،
ولي كل ّلطيف خبير،واين دوملازم يكديگر مي باشند، وهر مجرّدي به همان مقدار تجرّدش
آگاهي دارد. 

از
رسول خدا صلي الله عليه وآله  حديثي نقل
شده است كه فرمود:« لا تَضربوا اطفالكم عن بكائهم فَاِنَّ بكاءَهُم اربعةٌ اَشْهٌر
شهادة اَنْ لا الهَ الا الله و اربعةَ اَشْهرٍ الصّلوة‌ عَلَي النبيّ و آله و
اربعة‌ اشهرٍ الدّعاء لوالديه»[11] ـ
كودكانتان را كتك نزنيد، چرا كه گريه آنان تا چهار ماهگي شهادت به وحدانيت الهي
است و چهار ماه بعد صلوات بر پيامبر و آل او است،‌ و چهار ماه بعد از آن دعا براي
پدر و مادرش مي باشد. آن فطرت توحيدي در نهاد بچه ها موجود است و او در چهار ماهه
اول غير از خداوند را درك نمي نمايد،‌و از او مي خواهد كه مشكلاتش را برطرف سازد،
بعد كم كم با واسطه و مجراي فيض آن مبدأ، آشنا مي شود كه اولياء او است و سپس با
پدر و مادر آشنا مي شود كه آنها را مجاري فيض مي داند و دعا و طلب مغفرت برايشان
مي نمايد،‌اين طور نيست كه كودك چيزي نداند، اين روايت بسيار لطيفي است در باب
فطرت، ولي علوم از راه سمع و بصر رفته رفته نصيب انسان مي شود و در آغاز از اين
راه ها چيزي نياموخته و نمي داند «و اللهُ اخرجكم من بطون امّهاتكم لا تعلمون
شيئاً» ـ خداوند شما را از بطن مادرهايتان خارج ساخته در حالي كه چيزي نمي
دانستيد، و كم كم با تعلم از راه ديدن و شنيدن فرا مي گيرد: «فَاَقِمْ وَجْهَكَ
للّدين حنيفاً فِطرتَ الله الّتي فَطَر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الّدين
القيّم و لكن اكثر الناس لا يعلمون»[12] ـ‌
روي خويش را متوجه آئزين خالص الهي نما، اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر
آن آفريده، دگر گوني در خلقت «الله» راه ندارد، اين است دين محكم و استوار ولي
بيشترين مردم از آن بي خبرند.

البته
لازمه خبير بودن بكلّ شيء اين است كه لطافت محض داشته باشد، و آن در غير وجود مقدس
«الله» نمي باشد، ولي براي خبير بودن في الجمله لطافت كافي است كه در مجرّدات
عاليه مانند عقول و نفوس و ارواح و فرشتگان هست، و به هر اندازه اي كه وجود لطيف و
مجرد باشد به همان اندازه خبير است و اين با برهان ثابت مي گردد كه خبير نمي تواند
مادي باشد،‌ چون ماده چيزي را درك نمي كند،بنابراين اگر در اين سوره«رعد» مي
فرمايد: «سواء منكم من اسرّ القول و مَنْ جهر به» اين خبير بودن به سرّ وجهر
بواسطه همان لطيف وخبير بودن است، و در اوائل سوره انعام مي فرمايد: «و هو الله في
السّموات و في الأرض يعلم سرّكم و جهركم و يعلم ما تكسبون»[13] او
است خداوند در آسمانها و در زمين،  پنهان و
آشكار شما را مي داند، و از آنچه (انجام مي دهيد و) بدست مي آوريد با خبر است،
آنچه كسب مي كنيد چه از اعمال و ملكات باطنه. و در سوره «طه» نيز مسأله علم خداوند
به سرّ و جهر بيان شده است، ولي    بطور
دقيق تر از ديگر موارد ياد شده است: «وَ انْْْ تَجهَر بإلقَولِ فَاِنَّه يَعْلَم

السرَّّ
و اَخفْي»[14] اگر سخن
آشكارا بگوئي(يا مخفي كني) او نهان ها و حتي پنهان تر از آن را مي داند، پس چيزي
در نهان انسان نيست كه او به آن آگاه نباشد، انسان يا سخن را آشكارا مي گويدكه
جهْر است يا در نهانش مطلبي را مخفي و كتمان مي نمايد كه سرّ است، يا مطلبي را مي
خواهد رويش تصميم گيري نمايد كه زمينه سرّ مي باشد، يا مطلبي است كه انسان
ناخودآگاه به آن تصميم گيري مي گيردف و نمي داند كه چطور تصميم به آن گرفت، خداوند
به همه اين ها آگاه و علم است.

 

نفس
مسوّله

انسان
بسياري از كارهايي را كه به انجام مي رساند به زشتي و بد آن آگاه است و نيز بسياري
از كارها را كه مرتكب مي گردد به خوبي آن علم و آگاهي دارد، ولي در مورد برخي از
كارها چنين نيست و از خوبي و يا بدي آن آگاه نمي باشد، و اين به اين جهت نيست كه
جاهل قاصر و يا مقصر باشد، حكم را نداند يا موضوع را، بلكه حكم و موضوع هر دو را
در حدي كه ديگر مردم مي دانند، مي داند، ولي در اثر سوابق سوء گناه چندين ساله، نفس
او تا مقام تسويل انحطاط پيدا مي نمايد، نفس مسوّله نظير نفس امّاره نيست كه انسان
را به بدي امر كند، و به انسان نمي گويد كه اين كار خوب را انجام نده، و آن كار
زشت را مرتكب شو، بلكه نفس مسوّله اين هنر را داراست كه بدترين عمل را به صورت
بهترين عمل در آورد و به انسان بگويد اين كار خوب است تا آن را حتي قربة الي الله
را انجام دهد، درست مانند تابلو ساز ماهري كه پشت تابلو را پر از آشغال كند ولي يك
قشر زيبائي هم روي تابلو بكشد، و نفس مسوّله روي تمام مفاسد را با قشر و پوششي
زيبا پنهان مي كند، چنان چه برادران يوسف كه حضرت يوسف (ع)را به چاه انداختند،
پدرشان يعقوب (ع) به آنها مي فرمايد: «بَلْ سَوّلَتْ لكم انفسكم امراً فَصَبْر‍‍
جَميل و الله المستعان علي ما تَصِفون»[15] ـ
گرگ او را نخورده بلكه نفس مسوّله شما اين كار را برايتان خوب جلوه داده است، من
صبر جميل پيشه مي كنم و از خداوند برابر آنچه شما مي گوئيد ياري مي جويم. نفس
مسوّله مرا وادار مي كند كه اين كار را خوب تشخيص بدهم و انجام دهم.

اينكه
فرموده اند: «حاسبوا انفسكم قبل اَنْ تحاسبوا» پيش از اين كه در قيامت به حساب
اعمال شما رسيدگي نمايند خود به محاسبه اعمالتان بپردازيد؛ براي رسيدگي به اين
گونه اعمالي است كه نفس انسان آنها را برايش خوب نشان داده است، و گرنه حساب اين
كه چند معصيت مثلا در طول يك روز از انسان سر زده است، كاري ساده يم باشد، آن چه
مشكل است تشخيص كارهاي بدي است كه نفس براي او خوب تسويل نموده است، چه بسا ممكن
است عمري تحت ولايت شيطان قرار داشته باشد و نداند كه تحت ولايت كيست؟ پس از مدت
ها برايش معلوم شود كه آن همه تلاشي كه كرده براي خدا نبوده، اين است كه در اوائل
سوره «طه» مي فرمايد: «وَ‌ اِنْ تَجْهَرْ بِالْقَولِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السّر وَ‌
اَخْفي»[16] اگر
سخن را جهر و آشكارا بگوئي (و يا مخفي و پنهان) او از راز نهان و پنهان آگاه مي
باشد، قول جهر را هم خود مي داني و هم ديگران مي شنوند و اين مهم نيست، آن چه كه
مهم است اين است كه حتي آن چه را كه بر خودتان نيز مخفي است خدا مي داند، يعني از
خواسته هاي ناآگاهانه انسان هم آگاه مي باشد.

هنگامي
كه انسان كارش فساد و تباهي شود و به آن طرف قدم بردارد، به آنجا مي رسد كه تمام
كارهاي فاسدش را خوب مي پندارد «و هم يحسبون انّهم يحسنون صُنعا» و اين پائين ترين
مرحله انحطاط است، يك وقت انسان گرفتار نفس اماره مي باشد كه او را وادار به زشتي مي
نمايد و در حالي كه مي داند زشت است انجام مي دهد ولي گاهي كار بدي را كه مرتكب مي
گردد آن را كار خير مي پندارد. از امام سجاد (ع)روايت شده است كه سي هزار نفر در
كربلا جمع شدند كه كشتن امام حسين (ع)را مايه تقرب به خدا مي دانستند، و گرنه كسي
به آنها جايزه براي آن كار نمي داد، و هزينه ها را هم خودشان تامين مي كردند و به
استثناي افرادي معدود بقيه قربةً الي الله! آمده بودند چرا كه تبليغات سوء چنين
اثري در آنها گذاشته بود و عقل خود را كه حجت باطني بود، به كار نينداختند و دعوت
خودشان را از امام ناديده گرفتند، و كم كم نفس مسوّله آنها، آن حرام را برايشان
حلال جلوه داد، و دست به چنان جنايتي هولناك در تاريخ زدند.

خدمات
و كارهاي خير هم سرّ و علنش در تمام شب و روز مشهود خداي متعالي است، چنان چه
درباره انفاق مؤمنان مي فرمايد: «الّذين ينفقون اموالهم بالليل و النّهار سرّاً و
علانية» آناني كه اموالشان را در شب و روز، به طور پنهان و آشكار اتفاق مي نمايند:
«فلهم اجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»[17] اجر
و پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ بوده، و برايشان بيم و اندوهي نيست،‌ پس انسان
چه در فضيلت و چه در رذيلت هر كاري انجام بدهد معلوم خداي سبحان مي باشد، و اين يك
اصل قرآني است. و در اواخر سوره «بقره» مي فرمايد: «لِلِّه ما في السّموات و ما في
الارض و ان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله»[18] آن
چه در آسمان ها و در زمين است از آن خداوند مي باشد، آن چه كه در دل داريد چنان چه
آشكارا يا پنهان سازيد، خدا شما را مطابق آن محاسبه مي نمايد، در آغاز آيه مي
فرمايد: آن چه در آسمانها و در زمين است، و سپس مي فرمايد: آن چه در جان شما است
خداوند مي داند و محاسبه مي نمايد، و اين نشان مي دهد كه انسان يك پاره چيزهائي را
در جانش مخفي مي سازد و چيزهائي را به مقام عمل مي رساند و اظهار مي كند، و ضمنا
اين تناسب را هم تفهيم مي نمايد كه نسبت جان و بدن، نسبت آسمان و زمين است. جان به
منزله آسمان و بدن به منزله زمين مي باشد، چنان چه بركات از آسمان به زمين مي رسد،
بدن هم بركاتي كه دارد به واسطه روح است.

بعضي
از امور كه انسان مرتكب آن مي گردد، در اخلاق به عنوان گناهان كبيره مطرح است، و
بعضي هم ممكن است ـ بحث حكم فقهي ـ به عنوان گناه مطرح نباشد ولي انسان را از
رسيدن به كمالات محروم سازد، پس آن چه در جان است از عقائد و اخلاق و نيت ها، همه
تحت حساب الهي است،‌ اگر انسان طمع به زن نامحرمي بنمايد ممكن است به حسب حكم فقهي
حرام نباشد، ولي به حسب حكم اخلاقي و تهذيب نفس، بي اثر نيست،‌ و لذا در سوره
«احزاب» به زنان پيامبر «ص» فرمود: «فلا تَخْضَعْنَ بالقول فَيَطمَعَ الذي في قلبه
مرض»[19] به
گونه اي هوس انگيز سخن نگوئيد كه بيماردلان در شما طمع كنند، اگر انسان به زني
نامحرم طمع ورزيد معلوم مي شود كه قلب و جانش بيمار است و چنان چه با مسائل تهذيب
و عفّت معالجه نكرد «في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً» اين مرض قلب بيشتر مي شود.

 

استخفاء
و سروب

«وَ
مَنْ هٌوَ مُسْتَخَّفٍ بِاللّيْلِ وَ سارِبٌ بالنّهار» و آنها كه شبانگاه به طور
مخفيانه كار مي كنند يا در روشنائي روز براي او تفاوتي نمي نمايد،‌و شايد سرّ اين
كه استخفاء در ليل را بر سروب نهار مقدم ذكر كرده است،‌براي اين باشد كه آن چه بر
ديگران هم مخفي است و در تاريكي شب مخفيانه انجام مي گيرد مشهود خداي سبحان است،‌
نظير «عالم الغيب و الشهاده» كه غيب اول ذكر شده است و بعد «الشّهاده» آمده است،
چنان چه در اول همين آيه «من اسرّ القول» و بعد «مَنْ جهر به» آمده است يعني سرّ
بر عَلَن مقدم شده است، سارب كسي است كه طي طريق مي نمايد: «فاتّخَذَ في البحر
سَرَبا»[20] راهي
را در دريا در پيش گرفتند، كسي كه سارب بالنّهار است هم خودش از كار خود باخبر است
و هم كار او مشهود ديگران است ولي كسي كه مستخفي بالليل است ديگران از كار او بي
خبرند و اما خداوند از آن آگاه است. اصولا كسي كه در شب شروع به كار مي نمايد براي
اين است كه مخفي باشد، نفرمود كسي كه شب حركت مي كند خدا از آن آگاه است يا روز
حركت مي كند كه نمي خواهد مخفي، كاري نمايد، بلكه فرمود حركت روز او را خدا مي
داند و آن كه شب كار مي كند و بناي بر اخفاء دارد خداي متعالي مي داند، استخفاء
بالليل يعني كسي كه در شب كاري را به قصد خفاء انجام مي دهد. البته در قرآن كريم
فرموده كه همه كار و شئون شما مشهود حق تعالي است ولي مي خواهد در اين آيه به آنها
كه به طور پنهان كار خلاف انجام مي دهند هشدار بدهد كه مخفي كاري سودي به حال شما
ندارد. پنهان شما هم پيش خداوند عَلَن و آشكارا است، كارهايتان در شب و روز، پشت
درهاي بسته و يا به صورت آشكارا و در ديد همگان يكسان مي باشد، شما اگر از ديد
ديگارن مخفي بمانيد از نظر خداوند مخفي نخواهيد بود. در سوره «نساء» مي فرمايد: «و
يقولون طاعة فاذا برزوا من عندك بَيَّتَ طائفة منهم غير الذي تقولُ و الله يكتبٌ
ما يبيتون فَاعر      عنهم و توكّل علي
الله و كفي بالله وكيلا»[21] آنها
در حضور تو مي گويند اطاعت مي نمائيم ولي چون از نزد تو بيرون شدند، جمعي از آنان
جلسات شبانه بر ضد تو تشكيل مي دهند، خداوند آن چه را در اين جلسات مي گويند مي
نويسد، اعتنائي به آنها مكن، و بر «الله» توكل نما و كافي است كه او يار و مدافع
تو باشد، آنهائي كه شب نشيني ها و بيتوته هاي شبانه دارند تا دور از انظار ديگران
بمانند، قرآن كريم روي اين نكته تكيه دارد كه خداوند به آن آگاهي دارد، بر فرض اين
كه پشت درهاي بسته در آن جلسات شبانه هم تصميم بگيريد، جواب خدا را كه از تصميم و
اعمالتان آگاه است چه مي دهيد، قرآن روي اين استخفاي در ليل در چند مورد تكيه
نموده است كه آيه فوق يكي از آن موارد است، كه مي فرمايد: آنها هنگامي كه به حضور
تو اي پيامبر آمدند مي گويند سمعا و طاعةً ما فرمانبرداريم ولي در بيتوته هاي
شبانه خويش برخلاف آن حرف را مي زنند ولي خداوند هر تصميمي را كه در پشت اطاق هاي
در بسته اتخاذ نمايند مي داند و به حسابشان مي نويسد. و در آيه 108 همين سوره
فرموده: «يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله و هو معهم اذ يّبيتون ما لا يرضي
من القول و كان الله بما يعملون محيطا» ـ اعمال زشت خويش را از مردم مخفي مي
دارند، اما از خدا پنهان نمي كنند و هنگامي كه در مجالس سخناني كه خداوند راضي
نبود مطرح مي كردند خدا با آنها بود و خداوند به آن چه عمل مي كنند احاطه دارد، هر
تصميم گيري شبانه از او مخفي نماند، چرا كه در هر حالي باشيد با شما است، و هر چه
بگوئيد خدا مي داند چون خدا به هر چيز محيط است به آنها و به اعمال دروني شان و
خود آنان از همين اشياءاند كه خدا به آن احاطه دارد، و از تمام سخنان و از جزئيات
و كليات برنامه هايشان آگاه مي باشد.

و
در سوره «نمل» مي فرمايد: «و كان في المدينة تسعة رهط يفسدون في الأرض و لا يصلحون
قالوا تقاسموا بالله لَنبيّنَّهٌ و اهله ثم لتقولنّ ما شَهِدنا مَهْلِكَ اَهْلِه و
انا لصادقون»[22] در مدينه
نه گروه اند كه به افساد در زمين مي پرداختند و قصد اصلاح نداشتند، به يكديگر
گفتند بيائيد هم سوگند شويم كه به پيامبر و خانواده و وابستگان فكري او شبيخون
زنيم و آنها را از بين ببريم، سپس به وليّ دم مي گوئيم ما هرگز از كشته شدن و هلاك
خانواده او خبر نداشتيم. و در اين گفته خويش صادقيم، اين نقشه شبانه آنان را خدا
به پيامبرش خبر مي دهد كه چنين تصميمي گرفته اند كه شبيخون بزنند و سپس مي فرمايد:
«و مكروا مكراً و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون» آنها نقشه كشيدند و ما هم نقشه مهمي
در حالي كه خبر نداشتند، اگر خواستيم آنها را با دست خود آنها مي گيريم، با همان
قدرتيكه مال خداست و در اختيار آنها گذاشته شده است، منظور اين است كه تمام شئون
زندگي انسان مشهود خداي سبحان است، مخصوصا كارهاي نهاني و تصميم هاي شبانه، و در
سوره يونس مي فرمايد: «و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من
عمل الا كنا عليكم شهوداً اذ تفيضون فيه و ما يعزبُ عن ربّك من مثقال ذرّة في
الارض و لا في السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا في كتاب مبين»[23] در
هيچ حالي نيستي و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نمي كني و هيچ عملي را انجام نمي
دهيد مگر اين كه ما شاهد و ناظر بر شما مي باشيم در آن هنگام كه وارد آن مي شويد،
و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفي نمي ماند به اندازه سنگيني ذره اي
و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن، جز آن كه در كتاب «لوح محفوظ» ثبت و ضبط
است، اولين لحظه ورودتان در هر كاري در مشهد و محضر ما مي باشيد و ذره اي از علم
خداوند غروب ندارد و غائب عن الله نيست، چون اين چنين است، جميع شئون حياتي شما هم
در مشهد و محضر خداي سبحان است، قهرا تصميم هاي نهاني هم در مشهد خداي سبحان است،
و مخفي كاري سودي به حال كسي ندارد.

ادامه
دارد

 



1ـ سوره هود، آيه
65.

/

پيام حضرت امام به مناسبت سال روز ارتش

پيام
حضرت امام به مناسبت سال روز ارتش

بسم
الله الرحمن الرحيم

بيست
و نهم فرودين سال روز ارتش قهرمان و دلاور جمهوري اسلامي ايران بر ملت رشيد ايران
و بر همه ارتشيان و نيروهاي مسلح كشور مبارك باد.

افتخار
و آفرين بر ارتشي كه در اوج تصميم جاودانه خود حصار تعبد طاغوت را شكست و برج و
باروي رژيم سلطنت و حكومت دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را به آتش كسيد و خود را
از قيود حاكميت ستمگارن و مستشاران آمريكائي كه با هزاران آمال و آرزو براي
منافعشان از ايران جزيره ثبات ساخته بودند رهائي بخشيد.

گرچه
سران وابسته و خود فروخته ارتش تا آخرن لحظه حيات ننگين حكومت پهلوي تلاش فراواني
براي نجات تخت و تاج سلطنت نمودند ولي تصميم شجاعانه پرسنل شريف ارتش اعم از
افسران و درجه داران و سربازان آن چنان كوبنده و قاطع بود كه مجال تفكر و تصميم را
از دشمنان خدا و خلق گرفت و پيوستن ارتش خصوصا نيروي هوائي به صفوف الهي ملت لحظه
شادي بندگان خدا و ياس و نا اميدي ستمگران گرديد كه آن روزها و ساعات شيرين و پر
خاطره عشق ارتش به اسلام و ميهن اسلامي، هرگز از ياد ملت ايران نمي رود و حقا
نيروي هوائي سهم بيشتري ادا كرده است.

پيوستن
ارتش به مردم معرف ارزش واقعي ارتش و موجب كينه توزي جهان خواران گرديد.

در
آغاز پيروزي انقلاب ايادي شرق و غرب و آنها كه صداقت و امانت و دينداري و ميهن
داري ارتشيان را در حماسه پيروزي درك نكرده بودند كمر به نابودي ارتش بستند و با
شعارهاي به ظاهر انقلابي و فريبنده مصمم به انحلال آن و غارت سلاح ها و نابودي
امكانات دفاعي كشور شدند و چه بسا ساده لوحان نيز تحت تاثير القائات آنان راه اين
هدف شوم را هموار نمودند كه خداوند متعال كشور و انقلاب اسلامي ما را از توطئه شوم
آنان رهائي بخشيد و ارتش سرافراز ايران اسلامي هم چون برق و صاعقه بر سر توطئه گران
كه در گوشه و كنار مرزها خواب تجزيه ايران را در سر پرورانده بودند فرود آمده و
كردستان و گنبد و تركمن صحرا گورستان كوردلان گرديد كه همه اينها از افتخارات
تاريخي و فراموش ناشدني ارتش قهرمان است.

و
اما مهمتر از هم اينها حماسه هشت سال دفاع مقدس و مظلومانه ارتش و سپاه و نيروهاي
انتظامي و مردمي است كه در حقيقت در برابر همه جهان خواران ايستادند و متجاوزاني
كه به خود وعده فتح سه روزه خوزستان و سقوط تهران را داده بودند به باتلاق مرگ و
هلاكت فرستادند.

واقعا
ارتش و نيروهاي سپاهي و بسيجي ها مظلومانه و با كمترين امكانات جنگيدند و برگ هاي
زرين افتخار و كرامت و شرافت و شهادت را به اسلام عزيز هديه نمودند.

شجاعت
ها و رشادتهاي بي نظير نيروهاي هوائي و هوانيروز و خلبانان دلاور در نفوذ به اعماق
خاك دشمن و روياروئي با مدرن ترين امكانات اهدائي استكبار به صداميان و دفاع از
حريم هوائي كشور نشانه تعهد، عشق و ايمان آنان به خدا و اسلام و ميهن اسلامي است.
مهيا نگهداشتن و تعمير و بازسازي ادوات و ابزار پيچيده هواپيماها و رادارها و سلاح
هاي ضد هوائي و موشك ها و پدافند از كشور دليل مهارت و تخصص و ارزش هاي علمي بالاي
اين عزيزان است كه خداوند بر توان و ايمان آنان بيافزايد.

نيروي
زميني قهرمان كه در حقيقت در تمامي حوادث در نوك پيكان حملات ناجوانمردانه دشمنان
بوده است به حق چهره راستين و شكست ناپذير و استوار خويش در دفاع از مرزهاي گسترده
كشورمان را نشان داد.

حضور
و آمادگي دفاعي در مرزهاي غرب و جنوب و شمال غرب با آن همه خصوصيات جغرافيائي و با
سرما و گرماي طاقت فرساي مناطق، آن هم با كمبودها و محاصره ها كار آساني نبوده است
كه علاوه بر آن ارتش با هماهنگي سپاه و بسيج در اكثر صحنه هاي رزم و پيكار توانست
پشت سپاهيان كفر را در هم بشكند و سرزمين هاي مقدس و اشغال شده ميهن عزيزمان را از
چنگال متجاوزان خارج نمايد و در عمليات هاي بزرگي هم چون شكستن حصر آبادان و فتح
المبين و بيت المقدس و دهها عمليات افتخار آفرين ديگر دوشادوش و همگام عزيزان سپاه
و بسيج به فتوحات و افتخارات بزرگي نائل شود و هم اكنون نيز با كمال قدرت و صلابت
از مرزها پاسداري و راست نمايد و در برابر خطرات احتمالي در آمادگي كامل باشد.

نيروي
دريائي نيز هم چون ساير نيروها بحمدالله در آبهاي خليج فارس و مرزهاي آبي كشور در
عرصه دفاع مقدس از كشور اسلامي مان چون نگيني درخشيده است و بر عرشه كشتي افتخار و
صلابت خود استوار ايستاده است.

روياروئي
آنان با نيروي دريائي دشمن و آن همه افتخارات رزم و رشادت و شهادت و نيز كنترل و
بازرسي كشتي ها در خليج فارس و تنگه هرمز و مهم تر از همه نبرد قهرمانانه آنان در
برابر آمريكاي متجاوز و حضور جدي آنان در آب هاي بين المللي نشانه اقتدار و اعتبار
اين نيروي بزرگ و سرافراز و اعتبار اين نيروي بزرگ و سرافراز است و ملت ايران بايد
به چنين ارتش مومن و وفاداري افتخار كند و نيروهاي مسلح و ارتش بزرگ ايران بايد
بدانند كه همه اين افتخارات به بركت ايمان به خدا و دفاع از كشور امام زمان
ارواحنا فداه و در سايه وحدت و انسجام و همدلي و برادري با يكديگر و پشتيباني مردم
به دست آمده است و براي رسيدن به قله اين عزت و شوكت اسلامي سرمايه هاي فراوان و
شهداء گران قدري تقديم راه خدا گرديده است و بايد تا آخر همين رويه و سياست يعني
ايمان، وحدت و نظم حفظ و تقويت گردد و نيروهاي مسلح كشور اعم از سپاه و ارتش در
كنار يكديگر به سازندگي و رشد و تقويت و بنيه هاي دفاعي اسلام و كشور همت بگمارند.

من
تا آخر پشتيبان ارتش و سپاه و بسيج خواهم بود و تضعيف آنان را حرا مي دانم.

من
به عنوان فرمانده كل قوا به مسئولين و تصميم گيرندگان نيز دستور مي دهم كه در هيچ
شرايطي از تقويت نيروهاي مسلح و بالا بردن آموزش هاي عقيدتي و نظامي و توسعه تخصص
هاي لازم و خصوصا حركت به طرف خودكفائي نظامي غفلت نكنند و اين كشور را براي دفاع
از ارزشهاي اسلام ناب و محرومين و مستضعفين جهان در آمادگي كامل نگهدارند و مبادا
توجه به برنامه هاي ديگر موجب غفلت از اين امر حياتي گردد كه مطمئنا غفلت از تقويت
بنيه دفاعي كشور طمع تهاجم و تجاوز بيگانگان و نهايتا تحميل جنگ ها و توطئه ها را
به دنبال مي آورد.

ارتش
و ساير نيروهاي مسلح در دوران بازسازي بايد به اصل بازسازي معنوي و اعتقادي نيز
توجه كافي داشته باشند چرا كه همه در ميدان نبرد و كار زار آموخته و تجربه كرده
اند كه معنويت و ايمان چقدر در پيروزيها و موفقيت ها و بالا بردن توان و استقامت
نيروها موثر است من با تشكر از زحمات روحانيون عزيز و مسئولين عقيدتي سياسي ارتش
به خصوص نماينده خود جناب حجة الاسلام آقاي صفائي كه از چهره هاي خوب و صديق اين
انقلاب است تاكيد مي كنم كه به مساله آموزشهاي عقيدتي و اخلاقي بيشتر توجه شود.

دوران
خدمت نظامي براي جوانان كشور بهترين فرصت و مناسبتي است كه نظام و ارتش و مسئولين
عقيدتي سياسي مي توانند از آن استفاده كنند و جوانان عزيز و غيور را با بهترين
روشهاي دفاعي اعم از تجربي و علمي يا اعتقادي بارور سازند كه براي هميشه و تا آخر
عمر سرباز و مدافع اسلام و ميهن اسلامي باشند.

در
خاتمه ضمن تشكر از همه نيروهاي مسلح خصوصا نيروهاي عزيز و مومن و فداكار ارتش،
افسران، سربازان، درجه داران، و كاردهاي مختلف ستادي و غير ستادي و فرماندهان
عزيز، نمايندگان خود در ارتش و دفاتر مشاورت و هم چنين وزارت دفاع و كليه سازمانها
و مراكز تابعه ارتش، از پيشگاه مقدس پروردگار مي خواهم كه هر روز بر قدرت و شوكت و
صلابت اين مدافعان راستين ميهن اسلامي بيافزايد و شهداء گرانقدر آنان را ك همه ما
در زير سايه بركات آنان به نعمت امنيت و آزادي و استقلال رسيده ايم با شهداء
بزرگوار اسلام محشور فرمايد و به جانبازان عزيزشان شفا كرامت نمايد و مفقودين و
اسراء بزرگوارشان را به اوطان خود برگرداند و به خانواده هاي معظم شهداء صبر و اجر
مرحمت فرمايد.

در
خاتمه توصيه موكد مي كنم به همه ملت بزرگ ايران به ويژه دست اندركاران در نظام مبارك
جمهوري اسلامي و كساني كه به نظام جمهوري اسلامي و اسلام عزيز دلبستگي دارند كه آن
چه در اين سالهاي طولاني انقلاب پيش آمد از پيروزيهاي معجزه آسا در مقابله همه
قدرتها و ابرقدرتها و صاحبان رسانه هاي گروهي جهان كه كمر همت به محو جمهوري
اسلامي و در حقيقت اسلام بزرگ بسته اند و بحمدالله ناكام ماندند از بركات و عنايات
خداوند تعالي و ايمان همه قشرهاي متعهد به مبادي اسلام بوده و بي شك از ادعيه
مباركه حضرت بقية الله صلوات الله و سلامه عليه و روحي و ارواح العالمين لتراب
مقدمه الفداء برخوردار بوده و هست و بر همه ماها لازم است با تشكر از اين نعمت
بزرگ، در حفظ اين عنايات كوشا باشيم.

و
السلام علي عباده الصالحين

28
فروردين 1368

روح الله الموسوي الخميني

/

امام صادق (ع)و محنت هاي دو دوران

به
مناسبت شهادت امام صادق (ع)در 25 شوال

امام
صادق (ع)و محنت هاي دو دوران

در
دوران امويان

گرچه
در زمان امام صادق عليه السلام، چند صباحي دوران بهروزي و خوش اقبالي فرا رسيد و
خضرت از اين فرصت استفاده كرده، دانشگاه بزرگ اسلامي را در منزل خود براي آموزش
دانشمندان و بزرگان عامه و خاصه بر پا ساخت و قريب چهار هزار نفر را با مكتب اهل
بيت آشنا نمود و علوم آل محمد را در جهان منتشر كرد، با اين حال، اگر نظري بر
ساليان قبل از دوران بهروزي و پس از آن بيافكنيم در مي يابيم كه حضرت در دوراني
پرورش يافته است كه هواها و هوسهاي دشمنان اهل بيت، زمينه كينه ها و دشمني ها با
اين خاندان را چنان آماده ساخته بود و موج هاي ارعاب و وحشت چنان متلاطم بود كه
همه چيز بهم ريخته و آشفته و فرمانروايان غاصب، مردم را براي رسيدن به اهداف پليد
خود، به بازي گرفته بودند، نه حرمتي براي انسانها مانده و نه ارزشي براي دين و نه
نظم و قانوني ملت اسلام را حمايت مي كرد.

دوراني
چنان كدر و گرفته بود كه بيشترين مصيبت ها و بلاهاي طاقت فرسا بر سر ياران و
پيروان آل محمد عليهم السلام فرو مي ريخت و آل محمد كه حاملان علم الهي و تبليغ
كنندگان رسالت نبوي بودند در آن تنگناي ستم زا، تحت مراقبتهاي شديد امويان به سر
مي بردند.. دوراني توام با خشونت و مصيبت و غرق در اقيانوسي از محنت و رنج و بلا
بود.

حضرت
سه سال از عمر مباركش را در زمان خلافت غاصبانه عبدالملك، نه سال و هشت ماه در
زندان حكومت وليد بن عبد الملك، سه سال و سه ماه در دوران خلافت سليمان، دو سال و
پنج ماه در حكومت عمر بن عبدالعزيز، چهار سال و يكماه در خلافت يزيد بن عبدالملك،
20سال در دوران هشام بن عبدالملك، يكسال در زمان وليد بن يزيد و 6ماه، دوران پراز
هرج و مرج حكومت يزيد بن وليد را سپري كرد و در طول اين ساليان دراز حكومت امويان
شاهد آن همه محنت ها و بلا ها و مصيبت ها بود كه همچون ابر بهاري بر سر پدران پاكش
و پيروانشان فرود مي آمد.

 

دوران
بهروزي

و
پس از دگرگون شدن اوضاع امويان و برچيده شدن آن بساط ظلم و ستم، فرجه اي پديد آمد
كه امام صادق (ع)توانست، در آن مهلت بدست آمده، كه حكومت اموي دوران فرتوتي و سقوط
خود را مي گذراند و دولت عباسي هنوز نوزادي نارس بود، تا اندازۀ زيادي انحرافات و
كژيهايي را كه در اثر حكمراني امويان در ميان مسلمانان پديد آمده بود، برطرف سازد
و درهاي مكتب انسان ساز اسلام را بر روي مردم بازگشايي كند.

«سيد
الاهل» از نويسندگان معروف مصري در كتاب «جعفر بن محمد» مي نويسد:

«…
چون در آن هنگام مجلس امام از تنگنا و فشار هيئت حاكمه خارج شده بود از كشورهاي
دور دست نيز دانش پژوهان و راويان حديث به سوي آموزشگاه امام صادق روانه مي شدند.
كوفه و بصره و واسط و حجاز، جگر گوشه هاي خود را به طرف جعفر بن محمد گسيل داشتند
و هم چنين از قبيله هايي نظير بني اسد، مخارق، طي، سليم، عطفان و و … گروه هائي
رفتند».

كمال
الدين محمد بن طلحه شافعي در كتاب «مطالب السوول» مي نويسد:

«برخي
از پيشوايان و رهبران مذهب هاي گوناگون از امام نقل حديث كرده و نزد ايشان دانش
آموختند مانند: يحيي بن سعيد انصاري، ابن جريح، مالك بن انس، ثوري، ابن عيينه،
ابوحنيفه، شعبه، ايوب سجستاني و ديگران؛ و استفاده از امام را براي خود مزيت و
اعتباري دانستند كه موجب شرافت و فضيلت آنها بود».

در
هر صورت، بهترين دوران براي پخش و نشر علوم اهل البيت همان دوران سفاح بود كه
دوران اوائل انقلاب به شمار مي رفت و سياست سالوس مآبانه سفاح چنين اقتضا مي كرد
كه در مسير همگامي با آل محمد «ص» ـ و به قول خودش پسر عموهايش ـ حركت كند و مردمي
را كه عليه امويان و دشمنان آل محمد آن چنان شوريده بودند آرام نگه دارد و بلكه
افكار عمومي را به نفع عباسيان تغيير جهت دهد و لذا خود را به عنوان فردي كه براي
بيعت گرفتن به نفع آل علي گماشته شده معرفي كرد و تظاهر به انتقام از قاتلين امام
حسين (ع)نمود!

 

دوران
منصور عباسي

امام
(ع)كه از نيرنگ هاي آنان باخبر بود و مي دانست كه هرگز مجالي براي قيام و تشكيل
حكومت اسلامي به او نمي دهند، لذا از فرصت طلائي براي نشر علوم آل محمد بيشترين
استفاده را كرد. تا اين كه خلافت به منصور عباسي رسيد. منصور حكومت خود را از چند
سو تهديد شده مي ديد: از طرفي علوي ها ادعا مي كنند كه حكومت از آن آنها است و به
عباسيان به عنوان «دولت موقت» مي نگرند و چنين مي پندارند كه هر آن بخواهند، مي
توانند حكومت را از دست آنها بگيرند و از طرفي ديگر احتمال اين مي رود كه امويان
فراري كه در گوشه و كنار پراكنده شده اند، سلاح به دست بگيرند و با او بجنگند و
اين طعمه لذيذ را از چنگش به در آرند و هم چنين علماي مدينه آشكارا فتوي مي دادند
كه حكومت عباسيان نادرست است و از همه مهمتر، از امام صادق عليه السلام، سخت مي
هراسيد و اقبال مردم بر آن حضرت، زندگي را در كامش تلخ كرده بود.

و
اينك مي ديد كه پيشوا و رهبر مسلمانان! شده است و خزانه اش لبريز از طلا و نقره
شده در صورتي كه چندي پيش يك دوره گرد پريشان حال بود كه از فرط ناداري و بي
نوائي، در مجالس براي مردم، روايت نقل مي كرد!! اكنون كه داراي اين همه پول شده
است، و اين قدرت را به دست گرفته است، بي گمان بر خود نيز بخل مي ورزد و با شمشير
هم اگر شده است، ديوارهاي حكومت ننگينش را حاضر است سنگربندي كند و ميان خود و سيل
خطرات، حاضر است ديواري مستحكم از اجساد پاره پاره شدۀ بي گناهان بسازد و دريائي
از خون راه بيندازد. راستي اگر ويرانه هاي «هاشميه» و «بغداد» توان سخن گفتن
داشتند، فاش مي كردند كه چقدر جسدهاي بي گناهان در لابلاي خود، جاي داده اند. از
اين مرد سنگدل و بي رحم چه انتظار مهرباني و شفقي مي رفت كه حتي اگر با منظره هايي
اندوه زا روبرو مي شد، خم به ابرو نمي آورد.

هنگامي
كه خواست به حج! برود، با دختر عبدالله بن حسن (ع)برخورد كرد. عبدالله بن حسن كسي
بود كه با بسياري ديگر از علويان، در زندان و سياهچال او به سر مي بردند. دختر
عبدالله خواست عاطفه و شفقت او را نسبت به پدرش جلب كند، شايد به او خوشرفتاري روا
دراد، لذا چند بيت شعر خواند كه ترجمه اش چنين است:

«رحم
كن بر كهنسالي شكسته، كه در زندان تو با غل و زنجير به سر مي برد و رحم كن بر
خردسالان بني يزيد كه از فقد تو يتيم شده اند نه از فقد پدرشان. اگر خواستي نسبت
به ما صله رحم كني، پس بدان كه جدّ ما و جدّ شما با هم خويشند و هرگز از هم دور
نبوده اند».

منصور
در پاسخ گفت: «خوب شد يادم آوردي! برويد، او را در سياهچال زيرزميني بيافكنيد تا
جانش به لب رسد!».

برنامه
منصور اين بود كه مؤمنان و علويان را در آن سياه چال كه هركز آثاري از نور در آن
پيدا نمي شد و وقت نماز را نمي توانستند تشخيص دهند، بياندازد و پس از پر شدن،
زندان را بر سرشان ويران مي كرد تا همه در زيرآوار با آن وضع فجيع جان سپارند، و
پس از آن زنداني ديگر و سياهچالي ديگر… .

و
بدين سان هميشه ذهن منصور نسبت به امام صادق عليه السلام، آشفته و مشوش بود زيرا
مي دانست صدها هزار نفر به امامت او معتقدند و پول هاي خود را براي او مي آورند و
با چشم عظمت و ارجمندي به او مي نگرند و احتمال خروج آن حضرت، در نظر منصور، خيلي
زياد بود، تا اين كه دريافت حتي نزديكان و مقربان درگاه سلطنتي نيز گاهي با امام
همكاري و از او اطاعت مي نمايند زيرا امامتش را پذيرفته و او را مفترض الطاعه مي
دانند.

اينجا
بود كه منصور كمر به قتل امام بست و اين انديشه همواره او را مي آزرد تا اين كه در
رزو 25 شوال از سال 148 هجري با زهر امام را مسموم و به شهادت رساند. سن امام صادق
در روز شهادت 65 سال بوده است.

در آخرين لحظات زندگي، حضرت دستور داد تمام خويشاوندانش را
كنار بسترش جمع كنند، آنگاه نگاهي به آنها نموده و آخرين خسن خود را به همه گوشزد
كرد. اين سخن حضرت، نه تنها به خويشاوندان نزديكش كه به تمام پيروانش تا قيام قيامت
مي باشد. فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة» ـ به تحقيق، كسي كه در نماز
سهل انگاري مي كند، به شفاعت ما نائل نخواهد شد.

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

آداب
غذا خوردن

*
پيامبر اكرم (ص):

«ما من رجل يجمع عياله ثم يضع طعامه فيسمّي و يسمّون الله في اوّل
طعامهم و يحمدونه عزوجل في آخره فترفع المائده حتي يغفر لهم».

(بحار،
جلد63، ص 383)

هيچ
مردي نيست كه خانواده اش را گرد هم جمع نموده و غذا را بر سفره گذارد و خود و آنان
در اول غذا بسم الله و آخر آن حمد خداي عزوجل را به جاي آورند و سپس سفره غذا
برداشته شود، جز اين كه خداوند آنها را مشمول آمرزش و مغفرت خويش قرار دهد.

 

 

 

*
امير مؤمنان عليه السلام:

«اذا
سمّي الله علي اوّل الطّعام و حمد علي آخره و غسلت الأيدي قبله و بعده و كثرت
الأيدي عليه و كان من الحلال فقد تمّت بركته».

(بحار،
ج 63، ص 383)

هنگامي
كه در آغاز خوردن غذا بسم الله و در آخر حمد خدا گفته شود و قبل و بعد از آن دست
ها شسته گردد و دستهائي كه به سوي غذا دراز مي شود زياد باشد غذا هم از حلال تهيه
گرديده باشد، بركت الهي تمام است.

 

*
امام صادق عليه السلام:

سيره
امام صادق (ع)به هنگام صرف غذا چنين بود كه چون غذا را پيش حضرتش مي گذاشتند اين
دعا را مي خواند: «بِسْم اللهِ و بالله وَ هذا مِنْ فَضْل اللهِ وَ بَرَكَةِ
رَسُول اللهِ و آلِ رسُول الله، اللهمَّ كَما اَشْبَعْتَنا فَاَشْبعْ كُلَّ مؤمنٍ
و مؤمنَةٍ وَ‌ باركْ لَنا في طَعامِنا و شرابِنا وَ اَجسادِنا و اَموالِنا».

(نوادر
راوندي،‌ به نقل از بحار، ج 63، ص 383)

بسم
الله و بالله، اين غذا از فضل و لطف الهي و بركت پيامبر خدا و خاندان او است،
خداوندا! چنان چه ما را سير فرمودي، هر مرد و زن مومن را سير فرما و در خوراكي و
آشاميدني و در جان و مال ما بركت قرار بده.

 

*
امام صادق عليه السلام:

«لا
تأكل و انت ماش الّا ان تَضْطَرَّ الي ذلك».

(محاسن
برقي، ص 459)

در
حال راه رفتن غذا نخور مگر اين كه مجبور باشي.

 

*
امام صادق عليه السلام:

امام
صادق (ع)از جدش رسول خدا (ص) درباره آداب غذا خوردن روايت مي نمايد كه فرمود: «و
امّا الأدب فتصغير اللقمة و المضغ الشديد و قلّة النظر في وجوه الناس و غسل
اليدين».

(من
لا يحضره الفقيه، جلد 4، ص 256)

آداب
غذا خوردن، لقمه كوچك گرفتن، و زياد جويدن غذا، و نگاه نكردن به چهره مردم (كه در
سر سفره نشسته اند) و شستن دستها است.

 

*
امام صادق عليه السلام:

«و
يأكُل كلُّ انسان مما يليه و لا يتناول من قدّام الآخر شيئاً».

(كافي،
ج 6، ص 292)

هر
انساني از غذائي كه پيش روي او است ميل نمايد و از غذائي كه جلوي ديگران است
نخورد.

 

*
امام صادق عليه السلام:

«ما
اكل رسول الله (ص) مُتّكِئاً منذ بعثه الله حتّي قبض، كان يأكل اكلة العبد، و يجلس
جلسة العبد، قلت: و لم؟ قال: تواضعاً‌ لله عزوجلّّ».

(فروع
كافي، جلد 6، ص 271)

رسول
خدا (ص) از آن هنگام كه بر انگيخته شد تا وقتي كه رحلت نمود، هرگز در حالي كه تكيه
نموده بود، غذا ميل نمي نمد، مانند بردگان غذا مي خورد، و مانند بردگان مي نشست،
راوي مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم:‌ چرا؟ فرمود:‌ به دليل تواضع در پيشگاه
خداي عزوجل.

 

*
امام صادق عليه السلام:

«الطعام
الحارّ غير ذي بركة»

(وسائل،
ج 16، ص 621)

غذاي
داغ بي بركت است.

 

*
امام صادق عليه السلام:

«عن
سماعة، عن ابي عبدالله (ع)قال سالته عن الرجل ياكل بشماله و يشرب بها، قال: لا
ياكل بشماله و لا يشرب بشماله و لا يتناول بها شيئاً».

(وسائل،
جلد 16، ص 511)

سماعه
از اصحاب امام صادق (ع)مي گويد: از آن حضرت درباره مردي كه با دست چپ غذا خورده و
آب مي آشامد سوال كردم، امام فرمود:‌ با دست چپ غذا نخورد و آب نياشامد و با آن
چيزي نگيرد.

 

*
امام كاظم عليه السلام:

«
لم يخصب خوان لا ملح فيه و اصّح للبدن ان يبدأ به في الطعام».

(كافي،
ج 6، ص 326)

سفره
اي كه در آن نمك نباشد بركتي در آن نيست، و براي صحت بيشتر بدن لازم است كه غذا را
با نمك شروع نمود.

 

*
امام كاظم عليه السلام:

هنگامي
كه پيش امام موسي بن جعفر (ع)سفره اي بدون سبزي گسترده شد به مستخدم فرمود:

«اَما
عَلِمْتَ انّي لا آكل علي مائدةٍ ليس فيها خضرة فأتني بالخضرة فذهب الغلام فجاء
بالبقل فالقاه علي المائدة فمدّ يده فاكل».

(كافي،
ج 6، ص 362)

آيا
نمي داني كه من از سفره اي كه سبزي در آن نباشد غذا نمي خورم؟ مستخدم رفت و سبزي
را آورد و بر سر سفره گذاشت، آن گاه امام دست به سفره دراز نموده و غذا ميل فرمود.

 

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهائي
از قرآن

نماز
و نقش تربيتي آن

«و
اَقم الصّلوة طَرفَي النّهار وَ زُلفاً مِنَ اللَّيلِ اِنَّ الحَسناتٍ يُذْهبْنَ
السيّئاتِ».

(سوره
هودـ آيه 114)

«السيئات»:
سيئات جمع سيئه و نقطه مقابل آن حسنه و حسنات است و به معني كار زشت و قبيح مي
باشد.

 

نقش
نماز در تحول انسان

يكي
از عواملي كه از نقش تربيتي موثري برخوردار است، نماز است و از اين رو در ميان
ديگر فروع ديني از جايگاه ويژه و ممتازي برخوردار است، تا آنجا كه رسول خدا (ص) از
آن به ستون دين و راس مسائل اسلامي تغيير نموده و فرموده: «مَثَلُِ الصّلاةَ مَثلُ
عَمُود الفَسْطاط، اذا ثَبَتَ العمُوُدَُ نَفَعَتِ الأطنابُ وَ الأوْتادُ و
الغِشاء، وَ اذا انكَسَرَ لم يَنْفَع طنبٌ وَ لاوتدٌ و لا غشاء» [1] ـ
نماز هم چون ستون خيمه است، چنان چه در زمين ثابت و پابرجا شود، طناب ها، ريسمان
ها و پرده مورد استفاده واقع مي شود، و اگر ستون بكشند، طناب ها و ريسمان ها و
پرده ي فايده است.

و
نيز فرمود: «ليكن اكثر همّّكَ الصّلاة فانّها رأس الإسلام بعد الإقرار بالدين»[2] ـ‌
بايد بيشترين توجه و اهتمام تو به نماز باشد، چرا كه نماز پس از اعتراف و اقرار به
دين، در راس مسائل اسلامي قرار دارد.

و
خود آن حضرت آن گونه به نماز اهميت مي داد كه اميرمؤمنان (ع)در اين زمينه مي
فرمايد: «كان رسول لله (ص) لا يؤثر علي الصّلوة غشاء و لا غيره و كان اذا دخل
وقتها كانّه لا يعرف اهلاً و لا حميماً»[3] ـ‌
رسول خدا (ص) چنين بود كه شام و چيز ديگري را بر نماز مقدم نمي داشت و هنگامي كه
وقت نماز فرا مي رسيد، گويا خويش و دوستي را نمي شناخت. و بي مناسبت نيست در پاسخ
تاركان نماز كه مي گويند:

عبادت
به جز خدمت خلق نيست

به
تسبيح و سجاده و دلق نيست!

از
حديث حضرت امام صادق عليه الصلوة و السلام ذكر به ميان آيد كه فرمود: «انّ طاعة
الله خدمته في الأرض فليس شيء من خدمته يعدل الصلاة»[4] ـ‌
عبادت و اطاعت الهي، خدمت و انجام وظيفه دوستان در برابر خداوند در زمين است، و
هيچ خدمتي با نماز قابل برابري و مقايسه نمي باشد. و اين همه اهميت نماز در اسلام
از نظر پيشوايان معصوم براي اين است كه نماز از نظر سازندگي و تربيتي از تاثيري
عميق و شگرف در روح و روان انسان برخوردار است،‌چرا كه انسان تنها در جريان ارتباط
با خداوند تحول مي يابد و از حضيض آلودگي به مسائل پست مادي تا معراج معنويت و
انسانيت ارتقاء مي يابد و لذا در قرآن كريم در سوره عنكبوت به عنوان عامل باز
دارنده از فحشاء و انحراف ياد شده است و در بحار و مجمع البيان آمده است كه:

جواني
از انصار پشت سر پيامبر «ص» نماز جماعت به جاي مي آورد، و مرتكب فحشاء و گناه هم
مي شد، درباره او با پيامبر «ص» سخن گفتند، حضرت فرمود: «اِنَّ صلاته تنهاه يوماً
ما، فلم يلبث اَنْ تاب» [5] ـ‌
روزي فرا رسد كه همين نمازش او را از كار زشت و گناه باز دارد، چيزي نگذشت كه چنين
شد و توبه نمود.

و
در رواياتي ديگر آمده است كه به پيامبر عرضه شد: «انّ فلاناً يصلّي بالنّهار و
يسرق باللّيل فقال: انّ صلاته لتردعه»[6] ـ
فلان شخص روز نماز مي خواند و شب به دزدي و سرقت مي پرداخت! حضرت فرمود: موكدا
نمازش او را از اين كار باز خواهد داشت. ولي بايد توجه داشت كه خواندن نماز به هر
صورتي نمي تواند از چنين تاثير و تحولي روحي برخوردار باشد، و به فرموده امير
مؤمنان عليه السلام: «كم من قائم ليس له من قيامه الا العناء»[7] ـ‌ چه
بسا افرادي كه براي نماز بر مي خيزند ولي جز خستگي از آن نصيب و بهره اي نمي برند.
و لذا از امام صادق (ع)روايت شده است: «اعلم انّ الصلاة حجزة الله في الارض فمن
احبّ ان يعلم ما يدرك من نفع صلاته فلينظر فان كانت صلاته حجزته عن الفواحش و
المنكر، فانّما ادرك من نفعها بقدر ما احتجز»[8] ـ‌
بدان كه نماز عامل بازدارنده خدا در زمين است. هر كس مايل است كه بداند چه مقدار
از نمازش بهره گرفته است، بايد بنگرد كه آيا نماز او را از كارهاي فحشاء و زشت و
ناپسند باز داشته است يا نه؟ چرا كه به اندازه اي از نماز بهره مند مي شود كه او
را از معاصي و فحشاء باز دارد، و هنگامي كه ناز با حضور قلب و ديگر مسائل و شرائط
لازم در صحت و قبولي آن برگزار گردد، مصداق كامل حسنه اي است كه در پايان آيه
فرمود: «ان الحسنات يذهبن السيئات» ـ اعمال حسنه، بديها و گناهان انسان را از بين
مي برد و از پرونده عمل محو مي نمايد.

و
در همين رابطه امير مؤمنان عليه الصلاة و السلام از رسول خدا (ص) روايت مي نمايد
كه آن حضرت فرمود: «نمازهاي پنجگانه براي امت من به منزله نهر آبي است كه در خانه
فردي از شما جريان داشته باشد، اگر چرك و كثافتي در تن او باشد و در طول روز پنج
بار در آن شستشو نمايد، آيا چيزي از آن بر بدن او به جاي خواهد ماند؟ (به طور مسلم
باقي نخواهد ماند) «فكذلك و الله الصلوات الخمس لأمتي»[9] ـ‌ به
خدا سوگند نمازهاي پنجگانه هم براي امت من از همين تاثير برخوردار است، يعني روح
انسان گنهكار را از آلودگي به گناه پالايش و پاكسازي مي نمايد.

 

 



1ـ فروع كافي،
جلد 3، ص 266.

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام
خميني ثابت و استوار از آغاز تا كنون

 

ساده
زيستي

«ملت
انتظار دارند كه شما روحاني و مودب به آداب اسلامي باشيد، حزب الله باشيد، از زرق
و برق زندگي و جلوه هاي ساختگي آن بپرهيزيد، در راه پيشبرد آرمان هاي اسلامي و
خدمت به ملت اسلام از هيچ گونه فداركاري دريغ نورزيد… اما اگر برخلاف انتظار
ديدند به جاي توجه به ماوراء الطبيعه،تمام هم شما دنيا است و همانند ديگران براي
جلب منافع دنيوي و شخصي كوشش مي كنيد… و براي رسيدن به مقاصد شوم و اغراض كثيف و
ننگين دنيايي خود، دين را به صورت دكاني در آورده ايد، منحرف مي گردند، بدبين مي
شوند، و شما مسئول خواهيد بود».

 (كتاب جهاد اكبرـ ص 35)

«…
علماي اعلام و ائمه جماعات و خطباء محترم بر حجم ارشاد و راهنمودهاي خود بيافزايد
و قشر هاي ميليوني مردم را متوجه طرق نگهداري از اسلام و احكام مقدسه آن و حراست
از جمهوري اسلامي نمايند، و به توده هاي متعد ميليوني اسلامي لزوم تشريك مساعي در
تمام امور كشوري و لشكري و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را گوشزد نمايند و به آنها
توصيه كنند كه براي كمك به اقتصاد كشورـ كه امروز از اهم مسائل است ـ از اسراف و
تبذير و استعمال امور تشريفاتي و تجملي اجتناب نمايند».

(4/9/60)

«ائمه
جمعه مثل مردم ساده زندگي كنند، در خطبه ها امر به تقوي كرده، مسايل كشور را براي
مردم بگويند. سعي كنيد زندگيتان از زي آخوندي تغيير نكند».

«اگر
از نظر زندگي از مردم عادي بالاتر رفتيد، بدانيد كه دير يا زود مطرود مي شويد».

(2/3/62)

«آقاياني
كه در بلاد هستند مبادا خداي نخواسته يك وقت از زي طلبگي خارج شوند و خروج آنها
موجب تزلزل عقيدتي در مردم بشود».

(29/4/62)

«سعي
كنيد معنويات را زياد كنيد و از تشريفات تا آنجا كه مقدور است بكاهيد، همه اش در
فكر درست كردن سالن و ساختمان نباشيد بلكه در فكر معنويات اسلام باشيد».

(3/6/62)

«اگر
يك خانه زائد بر مقدار خودتان درسيت كنيد همه به شما اشكال مي كنند، تحت فشار
اشكال مردم واقع مي شويد، اين طور نيستيد و نمي توانيد هم باشيد و مادامي كه اين
طوري است مردمي هستيد».

(8/6/62)

«شما
نمايندگان اگر بخواهيد بي خوف و هراس در مقابله با باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد
و ابرقدرتان و سلاح هاي پيشرفته آنان در روح شما اثر نگذارد، خود را به ساده زيستي
عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال، جاه و مقام بپرهيزيد».

(8/3/63)

«روحانيون
بيش از همه قشرها مسئولند، بايد از قدرت طلبي و تجمل گرائي بپرهيزند و ساده زندگي
كنند».

«ارزش
روحانيت به اين نيست كه يك بساطي داشته باشد، يك دفتر و دستكي داشته باشد. فكر
كنيد ارزش انسان را به دست بياوريد ارزش روحانيت را از دست ندهيد».

(17/2/64)

«ما
بايد به گونه اي زندگي كنيم كه اگر چنان چه مقام را از ما گرفتند، حسرت نخوريم».

«بزرگي
شما آقايان به دنيا نيست، بزرگي شما به آخرت است و به اين كه پيش خدا آبرومند
باشيد».

«آنهائي
هم كه مي خواهند خودشان را حفظ كنند بايد بدانند كه گاهي با يك اتومبيل پيكان بهتر
مي توانند محفوظ باشند تا وسيله ديگر».

«هميشه
نگران آن هستم مبادا اين مردمي كه همه چيزشان را فدا كردند و به اسلام خدمت نموده
و بر ما منت گذاشتند به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند».

«بايد
حفظ كنيم آنهايي را كه اسلام و جمهوري اسلامي را نگه داشته و بعد از اين همه نگه
خواهند داشت، و حفظ آن به اين است كه زندگي ما عادي باشد».

«اين
طور نباشد كه وقتي امام جمعه اي به خيابان مي آيد، خيابان را خلوت كنند و هياهو به
راه بيندازند! مردم توقع دارند زندگي اهل علم و دست اندركاران ساده باشد».

«يك
دسته اي كه در معرض خطر هستند بايد خودشان را حفظ كنند ولي همين ها بايد مواظب
باشند كه زائد بر ميزان نباشد».

«اگر
خداي نخواسته مرم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده اند، عمارت درست كرده
اند و رفت و آمدهايشان مناسب شان روحانيت نيست و آن چيزي را كه نسبت به روحانيت در
دلشان بوده از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهوري
اسلامي همان».

(26/4/64)

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(ساده زیستی)

دانستنیهای از قرآن(نماز و نقش تربیتی آن)

سخنان معصومین(آداب غذا خوردن)

امام صادق علیه السلام و محنتهای دو دوران

پیام حضرت امام به مناسبت سالروز ارتش

عالم غیب و شهود                                             آیت الله جوادی آملی

کیفیت حشر انسانها                                             آیت
الله حسین نوری

گستره عزت مومن                                             آیت الله
محمدی گیلانی

محدودیت علم                                                  
آیت الله ایزدی نجف آبادی

توقعی از شورای بازنگری و مطبوعات

اهداف حزب الله لبنان                                         
سیدحسن نصرالله عضوشورای حزب الله لبنان

قانون و جایگاه رفیع آن در نظام اسلامی                   حجة الاسلام اسدالله بیات

انقلاب اسلامی در فلسطین                                    حجة الاسلام سیدعلی
اکبرمحتشمی

فسادوبدحجابی،کودتائی خزنده علیه انقلاب
اسلامی         حجة الاسلام محمد تقی رهبر

گفته ها و نوشته ها

مشخصات کلی نظام آموزشی                                محمدرضا حافظ
نیا

پاسخ به نامه ها

پیام شهید

جمعبندی اهم رویدادها

نگاهی به رویدادها

ولادت امام رضا علیه السلام

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني

* لازم است به رهبر
محترم آتيه يا شوراي رهبري تذكري برادرانه و مخلصانه بدهم: رهبر و رهبري در اديان
آسماني و اسلام بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد… و بايد بدانيد كه
تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف
نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته
فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به
اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند الله الله در انتخاب اصحاب خود الله الله در تعجيل
تصميم گيري خصوصا در امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد كه انسان از اشتباه و خطا
مامون نيست به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد كه آن
كمالي انساني است و توجيه و پافشاري در امير خطا، نقص و از شيطان است.

23/4/62

* و نكته مهم در اين رابطه
اين كه نبايد تحت تاثير ترحم هاي بي جا و بي مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و
متخلفين نظام به گونه اي تبليغ كنيم كه احكام خدا و حدود الهي زير سوال بروند، من
بعض از اين موارد را نه تنها به سود كشور نمي دانم كه معتقدم دشمنان از آن بهره مي
برند. من به آنهائي كه دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي رسد و چه بسا حرف
هاي ديگران را مي زنند صريحا اعلام مي كنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست
ليبرال ها بيفتد. تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بي پناه را از
بين ببرد.

3/12/67

*… اگر هيچ كدام از
اينها نشد ايادي خود فروخته خود از منافقين و ليبرال ها و بي دينها را كه كشتن
روحانيون و افراد بي گناه برايشان چون آب خوردن است در منازل و مراكز ادارات نفوذ
مي دهند كه شايد به مقاصد شوم خود برسند و نفوذيها بارها اعلام كرده اند كه حرف
خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند. من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس
در هر مرتبه اي كه باشد عقد اخوت نبسته ام. چارچوب دوستي من در درستي راه هر فرد
نهفته است، دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذير سياست جمهوري اسلامي است…
ما بايد تمام عشقمان به خدا باشد نه تاريخ، كساني كه از منافقين و ليبرالها دفاع
مي كنند پيش ملت عزيز و شهيد داده ما راهي ندارند. اگر ايادي بيگانه و ناآگاهان
گول خورده كه بدون توجه به بلندگوي ديگران شده اند از اين حركات دست برندارند مردم
ما آنها را بدون هيچ گونه گذشتي طرد خواهند كرد.

5/1/68

* طلاب عزيز، ائمه
محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و راديو تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده
را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه
بايد تابع آن باشيم.

8/1/68

* اين مساله كه نظام
در اهداف خود جدي است و با هيچ كس شوخي ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزش هاي
اسلامي با هر كس در هر موقعيت قاطعانه برخورد مي نمايد، بايد به عنوان يك اصل خدشه
ناپذير براي تمامي دست اندركاران و مردم تبليغ گردد.

15/1/68

 

نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته، در اظهار نظرها و
ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي
دارد از مواضع اصوليش عدول مي كند… تاخير در رسيدن به همه اهداف دليل نمي شود كه
ما از اصول خود عدول كنيم، همه ما مامور به اداي تكليف و وظيفه ايم نه مامور به
نتيجه.

3/12/67

 

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جهان اسلام

o      
كنگره روحانيون
پاكستان حكومت زن را مغاير با شريعت توصيف كرد.

o       «نجيب محفوظ» نويسنده مصري و برنده جايزه ادبي نوبل سال 1988 به
خاطر حمايت از سلمان رشدي، از سوي گروه هاي اسلامي مصر به مرگ تهديد شد.

o      
دو مركز نشر كتاب
«آيات شيطاني» در كاليفرنياي آمريكا به آتش كشيده شد.

11/12/67

o       «تاچر» و «جفري هاو» كتاب «آيات شيطاني» را توهين آميز خواندند.

13/12/67

o      
يك فروند «ميك 21»
رژيم كابل با آتش پدافند مجاهدين مسملان افغاني سرنگون شد.

14/12/67

o      
دادگاه قانون اساسي
تركيه به دستور كنعان اورن، حجاب در دانگشاه ها را ممنوع كرد.

17/12/67

o      
توطئه انتشار كتاب
آيات شيطاني در دستور كار اجلاس سازمان كنفرانس اسلامي (رياض) قرار گرفت.

18/12/67

o      
هزاران تن از
مسلمانان در سه شهر تركيه عليه راي دادگاه مبني بر ممنوعيت حجاب اسلامي در
دانشگاها اعتراض كردند.

20/12/67

o      
رهبران فلسطين
پيشنهاد دولت آمريكا براي پايان قيام در سرزمين هاي اشغالي را رد كردند.

o      
دانشجويان دختر
دانشگاه هاي تهران با انجام راهپيمائي خواستار لغو قانون ممنوعيت استفاده از حجاب
در دانشگاه هاي تركيه شدند.

o      
پليس تركيه 13 مسلمان
اين كشور را به خاطر اعتراض به منع حجاب اسلامي در دانشگاه ها بازداشت كرد.

23/12/67

o      
به دنبال تظاهرات
مسلمانان خواستار حجاب در تركيه «كاظم استون» امام جمعه و جماعات استانبول هدف
گلوله قرار گرفت و شهيد شد.

o      
آمار تلفات گلوله
باران غرب بيروت توسط نيروهاي طرفدار «ميشل عون» به 202 كشته و مجروح رسيد.

24/12/67

o      
چريك هاي «جهاد
اسلامي فلسطين» با عبور از خاك مصر با نيروهاي رژيم صهيونيستي درگير شدند.

25/12/67

o      
سازمان كنفرانس
اسلامي كه با شركت 46 كشورهاي اسلامي در رياض تشكيل شده بود به پيشنهاد جمهوري
اسلامي ايران با انتشار بيانيه اي كتاب «آيات شيطاني» را كفرآميز و نويسنده آن را
مرتد خواند.

o      
تايمز: مرتد خواندن
«سلمان رشدي» در واقع حمايت ضمني از فتواي آيت الله خميني است.

27/12/67

o      
ايران با احضار سفير
تركيه در تهران به وزارت خارجه، نگراني خود را از اقدامات دولت تركيه در مورد منع
حجاب اعلام كرد.

5/1/68

o      
مجارستان دين اسلام
را به عنوان يكي از اديان رسمي اين كشور به رسميت شناخت.

7/1/68

o      
مقر «ميشل عون» هدف
320 گلوله توپ قرار گرفت.

o      
دو تن از مقامات
بزرگترين مسجد بلژيك در رابطه با كتاب «آيات شيطاني» با شليك گلوله كشته شدند.

o      
زنان مسلمان ايالت
كشمير هند ضمن انجام راهپيمائي خواستار توقف نمايش فيلم هاي مبتذل شدند.

10/1/68

o      
براي نخستين بار يك
روحاني مسلمان به نمايندگي پارلمان شوروي انتخاب شد.

14/1/68

o      
تلفات نبردهاي سه
هفته اي بيروت به 151 كشته و 594 مجروح رسيد.

15/1/68

o      
دهها تن از مسلمانان
تركيه با انجام تظاهرات در مقابل يك سينما نسبت به نمايش فيلم «آخرين وسوسه هاي
مسيح» كه در آن به حضرت مسيح توهين شده است اعتراض كردند.

16/1/68

 

اخبار داخلي

o      
معاون نخست وزير چين
براي ديداري پنج روزه وارد تهران شد.

13/12/67

o      
ايران قطع كامل روابط
سياسي با انگليس را رسما اعلام كرد.

16/12/67

o      
انگليس كنسول گري ايران
در هنگ كنگ را تعطيل اعلام كرد.

18/12/67

o      
طي حكمي از سوي امام
امت، حجت الاسلام عبدالله نوري به نمايندگي امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
منصوب شد.

20/12/68

o      
هيئت ايراني جهت شركت
در اجلاس وزراي خارجه كنفرانيس اسلامي وارد رياض شد.

o      
با احداث 115 كيلومتر
خط لوله، انتقال نفت خام به پالايشگاه آبادان از سر گرفته شد.

22/12/67

o      
سازمان ايكائو پس از
هشت ماه مباحثات فني سرانجام به كار خود خاتمه داد و بدون محكوم كردن آمريكا به
خطر كشته شدن 290 مسافر هواپيماي ايرباس فقط اظهار تاسف كرد!

28/12/67

o      
بودجه 9783 ميليارد
ريالي سال 68 از تصويب مجلس و شوراي نگهبان گذشت.

5/1/68

o      
هيات رئيسه مجلس
خبرگان شب گذشته با امام خميني پيرامون رهبري آينده نظام جمهوري اسلامي ايران
ديدار و گفتگو كردند.

7/1/68

o      
اولين كارخانه شيرگاز
در ايران به مرحله بهره برداري رسيد.

8/1/68

o      
امام با استعفاي آيت
الله منتظري از قائم مقام رهبري موافقت كردند.

9/1/68

o      
با افزايش قيمت جهاني
نفت 5/1 ميليارد دلار بر در آمد نفتي ايران افزوده شد.

o      
بهره برداري از
بزرگترين پروژه هاي صنعتي و نفتي ايران با راه اندازي پالايشگاه آبادان و فاز اول
ذوب و ريخته گري مجتمع فولاد اهواز آغاز شد.

o      
چهار فروند كشتي
نيروي دريائي آمريكا خليج فارس را ترك كردند.

o      
كنسول سوئيس در تهران
عنصر نامطلوب شناخته شد.

14/1/68

 

اخبار خارجي

o      
مك فارلين مشاور سابق
امنيت ملي آمريكا به خاطر دروغ گفتن در مورد نقش خود در رسوائي «ايران گيت» به دو
سال حبس تعليقي و پرداخت 20 هزار دلار جريمه محكوم شد.

13/12/67

o      
رئيس جمهور ازبكستان
شوروي به جرم فساد بر كنار شد.

16/12/67

o      
عقب نشيني سه چهارم
نيروهاي شوروي از مغولستان آغاز شد.

o       «دولورتون» نماينده پارلمان انگلستان: «سلمان رشدي» انگليس را در
موقعيت خفت باري قرار داده است.

18/12/67

o      
اقدامات دولت تاچر
عليه ايرانيان مقيم انگليس شدت گرفت.

20/12/67

o      
دهها تن از افسران
بلند پايه عراقي من جمله «هشام الفخري» فرمانده پيشين سپاه چهارم عراق و «سرتيپ
اياد الراوي» يكي از فرماندهان گارد رياست جمهوري و «سرتيپ طالع الدوري» و «سرتيپ
حمدان التكريتي» به جرم كودتا عليه رژيم صدام اعدام شدند.

o      
شوروي براي ميزباني
يك اجلاس مشترك ميان نمايندگان ساف و رژيم صهيونيستي اعلام آمادگي كرد.

24/12/67

o      
حزب كمونيست چين 23
هزار تن از اعضاي حزب كمونيست را به خاطر فساد و عدم لياقت اخراج كرد.

27/12/67

o       «ميشل عون» آمريكا را براي مداخله نظامي در لبنان و حمايت از
ماروني ها فرا خواند.

o      
رژيم سعودي كليه
هزينه بازسازي شهر بصره عراق را به عهده گرفت.

o      
پاكستان يك اعتبار 50
ميليون دلاري در اختيار عراق قرار داد.

o      
آمريكا با دادن يك
وام هفتاد ميليون دلاري به مصر موافقت كرد.

6/1/68

o      
فهد به خاطر حمايت از
رژيم عراق در طول جنگ با ايران از صدام مدال گرفت.

o      
روزنامه تايمز: جامعه
اروپا در مقابل ايران تسليم شد.

o      
مردم شوروي براي
نخستين بار جهت انتخاب نمايندگان مجلس به پاي صندوق هاي راي رفتند.

7/1/68

 

پاسخ به نامه ها

* بيرجند ـ برادر ، م
ـ‌ ح ز

رواياتي كه به آن
اشاره كرده ايد همه دليل مي شود كه عوامل ارثي و تربيتي و محيط و جامعه و لقمه
حرام يا حلال و غيره مقتضي تاثير در انسان است نه اين كه خواه ناخواه او بد مي شود
يا خوب. واضح است كه افراد به خاطر خودشان راه سعادت يا شقاوت را انتخاب مي كنند و
هيچ كس در انجام كارهاي خوب و بد مجبور و بي اراده نيست بنابراين تاثير اين عوامل
نمي تواند قطعي باشد بلكه زمينه ساز است و اين انسان است كه با اراده و اختيار يا
تسليم آن طبيعت مي شود و يا با آن به ستيز بر مي خيزد و اگر اين را نپذيريد بايد
انسان را بي اراده و تحت تاثير جبر طبيعت بدانيد و اين خلاف عقل و شرع و وجدان
است.

اما خلاف عقل است
زيرا عقل بزهكار را مستحق عقاب و مذمت و نيكوكار را مستحق ثواب و تحسين مي داند در
حالي كه نه او كار بدي كرده و نه اين كار خوبي انجام داده است بلكه هر دو مانند
دستگاه بي شعوري پيرو جبر طبيعت بوده اند.

و اما خلاف شرع است
زيرا بايد نعوذ بالله، خداوند عادل نباشد كه عقاب و ثواب را معين فرموده است.

و اما خلاف وجدان است
زيرا هر انساني خود احساس مي كند كه كاري را كه انجام مي دهد مي تواند انجام ندهد
و كاري را كه ترك مي كند مي تواند انجام دهد.

اين كه گوئي آن كنم
يا اين كنم

خود دليل اختيار است
اي صنم

 

* اراك ـ‌ برادر، س ـ‌
م ـ ق 40

ازاله موهاي زائد بدن
با تيغ اشكالي ندارد. در رابطه با آن غده حتما با پزشك مراجعه كنيد تاخير در اين
امر ممكن است موجب ضايعات غير قابل جبراني باشد.

 

* تهران ـ‌  خواهر، ش ـ ن ـ ح

در مورد آزمايش
اعتياد اطلاعي ندارم ولي ربطي چندان به سيگار ندارد و در رابطه با مادر همسرتان
حتما از او بخواهيد به مادرش تذكر بدهد.

 

* سنندج ـ‌ خواهر، ش
ـ س 1616

ما و شما و همه
مومنين ماموريم كه با فساد مبارزه كنيم و امر به معروف و نهي از منكر نمائيم و
آنجا كه مربوط به مسئولين است تذكر دهيم حال اگر موفق نشديم جاي نگراني نيست زيرا
ما به وظيفه خود عمل كرده ايم. اصلاح جهان كار ما نيست آن كس كه خداوند او را براي
اصلاح جهان بر مي انگيزد امام زمان عجل الله فرجه است و ما تنها به وظيفه شرعي خود
عمل مي كنيم.

در مورد خوابي كه
ديده ايد ما هم تعبيري براي آن نمي دانيم.

 

* شهر بابك ـ خواهر،
ف ـ ط

اگر زن بتواند حجاب
خود را كاملا رعايت كند نماز خواندن او در مسجد و به خصوص نماز جماعت ثوابش بيشتر
از است از نماز در خانه.

 

* اصفهان ـ برادر، ح
ـ ي

1ـ‌ استفراغ (قي) پاك
است مگر اين كه در آن خون باشد.

2ـ‌ وضو و غسل را اگر
به قصد قربت انجام دهيد و قصد وجوب و استحباب نكنيد در هر زماني باشد اشكالي
ندارد.

3ـ روزه هاي سال هاي
گذشته را بايد قضا كند و هر روز كه تا رمضان سال بعد بدون عذر انجام نداده علاوه
بر قضا، كفاره مختصري دارد و آن دادن 750 گرم غذا ولو نان به يك فقير است و با
تكرار سال ها، كفاره تكرار نمي شود.

4ـ كسي كه غسلش
اشتباه بوده و ابتدا سر و گردن و سپس نيم تنه خود را يك جا مي شسته و سپس پاي راست
و بعد پاي چپ، همه نمازهاي او باطل است مگر اين كه گاهي غسل ارتماسي انجام داده
باشد كه تا زماني كه موجب غسل تكرار نشده نمازش صحيح است و اما روزه ها در هر دو
صورت صحيح است.

5ـ در رابطه با سوال
پنجم اشكال ندارد.

 

* اصفهان ـ برادر، م
ـ ف ـ ف

1‌ـ عاق والدين كسي
است كه حقوق واجب آنها را رعايت نكند و اما اگر كسي آن چه وظيفه شرعي او است
درباره آنها انجام دهد و مع ذلك آنها او را نفرين كنند يا توقع بيش از حد داشته
باشند او عاق آنها نخواهد بود. در مورد كمك مالي اگر پدرتان نيازمند باشد بر شما
واجب است در صورت امكان نفقه او و مادرتان را بدهيد.

2ـ در مورد سوال دوم
اطلاع كافي نداريم.

3ـ غيبت هر مومن حرام
است و اگر معلم انسان باشد كه حق بيشتري دارد و حتما گناهش بيشتر است.

 

* آران كاشان ـ
برادر، ع ـ 978ـ ر

تقليد صدا و اداي كسي
را در غياب او در آوردن اگر طرف راضي نباشد غيبت است و حرام و اگر توهين به حساب
بيايد از اين جهت نيز گناه است و اگر راضي هم باشد كاري زشت و نامناسب است مومن
بايد باوقار و متين باشد.

 

* مشهدـ برادر، الف ـ
ح ـ خ

1ـ‌ از اولين روزي كه
خداوند براي بشر ديني قرار داده است تنها دين خدا اسلام بوده و هست و همه اديان
سابق نيز اسلام بوده است. اسلام يعني تسليم امر خدا بودن، اختلافي كه بين شرايع
است در جزئيات اسلام است و گرنه اصل كلي شريعت فرقي ندارد.

2ـ پولي كه يك بار
خمسش را داده ايد ديگر خمس ندارد هر چند سال ها بر آن بگذرد.

 

*قم ـ برادر، اـ ج

اگر جاهل به مساله
بوديد به طوري كه مطمئن از فهم خود بوديد و انگيزه اي براي سوال نداشتيد كفاره
واجب نيست و قضا كافي است.

 

* دهق ـ‌ برادر، ح ـ‌ج‌
ـ‌ش 126

1ـ گذاشتن قرآن در
جيب اشكال ندارد ولي براي اين كه توهين نباشد با خود به توالت نبريد.

2ـ موسيقي و آوازي كه
متناسب با مجالس لهو و عياشي است حرام است.

3ـ كسي كه نماز قضا
دارد مي تواند نماز مستحبي بخواند ولي كسي كه روز قضا در ذمه او است نمي تواند
روزه مستحبي بگيرد.

4ـ گناه مانع قضا
كردن نماز و روزه نيست.

 

* سميرم ـ برادر، ف ـ
2ـ‌ 3

ازدواج شما صحيح است
ولي از نظر صلاح بودن يا نبودن بستگي به تحقيق از حال طرف دارد.

 

* باختران ـ برادر
مجيد م‌ ـ خ

هر گاه تمكن مالي
داشتيد مثل آن چيزها را كه برداشته ايد و اگر مثل ندارد قيمت آنها را به خود آن
ارگان بايد برگردانيد.

 

* قم ـ م ـ ل ـ م ض
وي

1ـ آن موسيقي كه حرام
است فرق نمي كند كه منشا فسادي باشد يا نباشد به هر حال حرام است.

2ـ به متخصص پوست
مراجعه كنيد.

 

*اتريش ـ وين ـ برادر
لشكري

تعصب يعني سرسختي در
برابر حق و عدم پذيرش دليل واضح و روشن به خطر پيروي از تمايلات و اهواء.

 

*كرمان ـ برادر، ع ـ
س

هر گناهي با توبه پاك
مي شود و هيچ نيازي به معرفي كردن نيست بلكه شايد جايز نباشد كه آبروي خود را
ببريد فقط در پيشگاه خداوند به گناه خود اقرار كنيد و از او عذر بخواهيد.

 

*بوشهرـ برادر حسين ـ
ز ـ ي

قول و تعهدي كه داده
اي اثري ندارد ولي هميشه كينه دشمنان را در دل داشته باش ولي نه به انگيزه هاي
شخصي بلكه به انگيزه هاي مذهبي و الهي و نه براساس تعصب هاي نژادي بلكه براساس
تعصب ديني.

 

*كردستان ـ برادر، م
ـ ر

پيغمبر اكرم (ص)و سلم
با حضرت خديجه سلام الله عليها كه 15 سال از خودش بزرگتر بود ازدواج كرد و تا آخر
از او به خوبي ياد مي كرد. اختلاف سني مهم نيست. آن چه اساس خانواده را محكم مي
كند تفاهم و توافق اخلاقي و صفا و صميمت است.

 

* اصفهان ـ برادر
رضاـ 28

از دفتر حضرت امام به
آدرس قم ـ دفتر استفتاء امام بپرسيد. ضمنا آدرس خود را بنويسيد كه پاسخ ارسال شود
و نترسيد كه كسي شما را تعقيب نمي كند و اصل نامه شما ارجاع مي شود.

 

* باختران ـ برادر
محمود ريلمنان

همسر برادر با شما
نامحرم است و بايد كاملا رعايت حجاب اسلامي و ساير شئون را بنمايد شما با سار
مردان نامحرم از نظر شرعي فرقي نداريد برادرتان را متوجه وظيفه شرعي خود بنمائيد.

 

* بافق ـ برادر مرتضي
مأيوس

مشكلي كه علاج دارد
نگراني ندارد بر فرض كه نتوانيد با همسرتان زندگي كنيد حداكثر اين است كه او را
طلاق بدهيد و لازم نيست اين قدر فشار روحي را تحمل كنيد كه به جنايت دست بزنيد و
به قول خودتان خود را جهنمي كنيد. تازه شما قبول داريد كه همسرتان گناهي ندارد و
گناه از مادر او است چرا بايد به خاطر رفتار بد مادرش او را مجازات نمائيد. قدري
تامل كنيد و عاقلانه تصميم بگيريد. و ياس و نوميدي به خود راه ندهيد مشكل شما قابل
حل بلكه قابل تحمل است بي جهت زندگي را بر خود و ديگران تلخ نكنيد و از خشم خداوند
بترسيد.

 

* تهران ـ برارد، پ ـ
ر

به هر صورت كه ممكن
است او را از ادامه گناه بازداريد حتي اگر لازم شد از او به مقامات انتظامي شكايت
كنيد.

 

* كرمان ـ برادر، م ـ
ح ع * دهستان رزوه ـ برادر، ر ـ م ـ م 8

پاسخ سوالات شما در
مجلسه ميسر نيست آدرس بدهيد.

 

* تهران ـ برادر، رـ
خ ـ 777

با همه آن اعمال زشت
و وحشتناك اگر توبه كنيد و به خدا روي آوريد و گذشته را با عمل صالح و خدمت به خلق
خدا و دين خدا جبران كنيد اميد وافر مي رود كه رحمت واسعه الهي شامل حال شما شود و
نه تنها عفو كند كه ممكن است توفيق دهد و شما را به مراحل عالي كمال انساني و قرب
درگاه خويش برساند. همتي مي خواهد بلند و ارده اي نيرومند.

 

* مراغه ـ برادر، ن ـ
ك

1ـ با هر وسيله اي
باشد اشكال ندارد.

2ـ خجالت عذر نيست و
بايد غسل كنيد و اگر صورت تمكن غسل نكنيد نماز باطل است.

 

* تهران ـ خواهر، س ـ
ش ـ‌ م

در مورد روزه ها فقط
قضا بر شما واجب است و كفاره واجب نيست و در مورد نمازها تدريجا قضا كنيد و لازم
نيست خود را به زحمت بياندازيد و خواندن نمازهاي مستحبي و دعا و امثال آن با فرض
تكليف به قضا اشكالي ندارد در مورد نمازهايي كه قرائت آن را به طور صحيح تلفظ نمي
كرديد ولي فكر مي كرديد صحيح است قضا لازم نيست.

در مورد آن افراد چون
احتمال تغيير عقيده در آنها داده مي شود پاكند. وسوسه به خود راه ندهيد و تجسس از
حال آنها نكنيد.

 

*تهران ـ خواهر، ف ـ
ج ـ 449

شما مي گوئيد خوشا به
حال مجاهدان و بدا به حال ما گناهكاران، ولي ما مي گوئيم خوشا به شما توبه كنندگان
كه خود را گناهكار مي دانيد و از خداوند شرم داريد و از او طلب مغفرت مي كنيد و به
سوي او با قلبي آكنده از ترس و اميد روي آورده ايد مطمئن باشيد كه اين در رحمت
خداوند است كه به سوي شما باز شده و اگر او روي نياورده گنه كار توفيق توبه نيز
نخواهد داشت. فرصت را غنيمت بشماريد و از در رحمت الهي وارد شويد از خودتان شروع
كنيد و آن چه را در نامه خود ناپسند خوانده ايد ترك كنيد و بر انجام واجبات و
تكاليف الهي سعي و كوشش نمائيد. لباسي را كه پدر براي شما خريده حلال است و مي
توانيد با آن نماز بخوانيد لازم نيست تحقيق كنيد كه پول اين لباس را مثلا پدر از
كجا آورده است تا يقين نداريد كه عين مال حرام است مي توانيد در وسايل و لوازم
خانه تصرف كنيد.

 

* بيرجندـ برادر،ح ـ
الف 4675

توبه كنيد و با عمل
صالح، گذشته سياه را جبراننمائيد خداوند مهربان مي بخشد ان شاءالله.

 

*آذر بايجان شرقي ـ
برادر، م ـ س ـ ك

1ـ دليل كوتاه آمدن
كشورهاي غربي در مورد قضييه سلمان رشدي خود فروختگي آنان به سركردگان استعمار است.

2ـ كتاب آيات شيطاني
هيچ مطلبي در مورد ايران و رهبر عظيم الشان آن ندارد.

3ـ ما بايد به وظيفه
شرعي خود عمل كنيم چه موفق شويم و چه موفق نشويم و بحمدالله در قضيه سلمان رشدي
موفقيت هاي عظيمي نصيب اسلام و مسلمين و جمهوري اسلامي شده استو اين را دوست و
دشمن معترفند.

 

*خوزستان ـ برادر، خ
ـ ص ـ پ

1ـ با بستگان و ارحام قطع رابطه نكنيد و سعي
در هدايت آنها داشته باشيد.

2ـ وظيفه شما در مورد
بستگاني كه رعايت مسائل نماز و غيره را نمي كنند تذكر و راهنمايي است و تكليف
ديگري نداريد.

 

* رشت ـ برادر بشير
دادرس

قضاي نماز وقت خاصي ندارد
و تا آخر عمر وقت آن باقي است ولي نبايد طوري باشد كه مسامحه و سهل انگاري در
انجام وظيفه شمرده شود.

 

* اردبيل ـ خواهر، س
ـ رضائي ـ ع س

ما كه غيب نمي دانيم
و او را هم نمي شناسيم. شما و پدرتان بايد دقيت كنيد و تا از او مطمئن نشده ايد
نپذيريد.

 

* كرمان ـ برادر، ع ـ‌
ن

سوال خود را از دفتر
حضرت امام به آدرس ـ قم دفتر استفتاء امام بپرسيد و آدرس خود را ذكر نمائيد

 

* ايلام ـ‌ خواهر، ف
ـ الف

1ـ لاك ناخن مانع
رسيدن آب است و وضو با آن باطل است.

2ـ در ازدواج بايد
مصلحت انديشي و دورنگري را مورد توجه قرار داد و اگر فقط احساسات مورد نظر باشد
اساس خانواده سست خواهد بود.

3ـ گوش دادن به هر
گونه آواز و موزيكي كه مطرب و مناسب مجالس لهو و عياشي باشد حرام است اين را ما
نمي گوئيم بلكه فتواي حضرت امام است.

4ـ زن مي تواند قرائت
نماز صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند و مي تواند در صورتي كه نامحرم صداي او را
نشوند بلند بخواند.

 

* قم ـ برادر محمد
100

شما هر چه نوشته ايد
صحيح است پدر و مادر بايد براي فرزندان خويش شخصيت قائل شوند و آنها را آزرده
نسازند. ما در اين باره مقالاتي تحت عنوان حقوق فرزندان نوشته ايم. ولي شما ننوشته
ايد كه به چه دليل آنها با شما اين گونه با خشونت رفتار مي كنند. البته انسان عيب
خود را نمي بيند و هميشه گناه را به گردن ديگران مي اندازد. شكي نيست كه رفتار
آنها هيچ عذر و بهانه اي ندارد و در هيچ شرايطي آنها نبايد چنان رفتاري داشته
باشند ولي شما هم مي توانيد با تغيير رفتار و اصلاح خويش در جهت بهبود روابط موثر
باشيد. از خودتان شروع كنيد و حتما آثار خوب و مفيد آن را هر چند به طور نسبي
خواهيد ديد.

 

* گرگان ـ ع ـ ج

توبه عبارت از
پشيماني از گذشته و تصميم بر ترك گناه و در خواست عفو و آمرزش از خداوند متعال و
جبران گذشته با عمل صالح است. نماز و روزه شما اگر با مراعات شرايط بوده صحيح و
مقبول است انشاءالله.

 

* تاكستان ـ برادر، ق
ـ ج ـ ر ـ ت

به درس و تحصيل با
جديت تمام ادامه دهيد آن مطلب هيچ اشكالي ندارد انشاءالله موفق باشيد.

 

* بيرجندـ خواهر ق ق
ق ـ ط ط ط

پيشنهادي كه شما به
همسرتان مي دهيد بسيار خوب است اميدواريم پشيمان نشويد.

 

* ايلام ـ سرابله ـ
برادر، ع ـ ع

يكي از حقوق هر مومني
بر مومن ديگر حمايت از او است در غيابش اگر كسي او را غيبت كرد و دروغ مي گفت در
مقابل گوينده محكم بايستد و تكذيب كند و اگر مشكوك بود او را به اين كه گفته اش بي
دليل است رد كند و اگر راست مي گفت در حد امكان آن مطلب را توجيه و حمل بر صحت
نمايد و اگر امكان توجيه نبود به گوينده بگويد كه گناه عيب جويي و غيبت تو شايد از
گناه او بدتر باشد. هر انساني در معرض ابتلا به گناه است و او را خوبي همين بس كه
عيبش قابل شمارش است به خود نگاه كن كه چقدر عيب داري و در اين امر فرقي بين
مسئولين مملكتي و ديگران نيست. به علاوه اين كه انتقاد از مسئولين اگر به منظور
اصلاح امور جامعه باشد اشكال ندارد و اگر فقط به منظور عيب جويي باشد گناه است
بايد به چنين افراد گفت شما از دور دستي بر آتش داريد و خبر از مشكلات عظيم جامعه
نداريد و اگر هدف تضعيف نظام اسلامي باشد بايد شديدا مورد اعتراض و نكوهش قرار
بگيرد زيرا او مستحق مجازات است.

 

* قزوين ـ برادر
قيداري 200 ـ ع ر ق

مسائلي كه نوشته ايد
كاملا عادي و طبيعي است و جاي نگراني نيست و خلاصه اين كه همه همين گونه اند و شما
بي جهت به خود وسوسه راه مي دهيد.

 

* شهر ري ـ برادر‌، س
ـ ب

با كمال صراحت مشكل
را با همسر خويش در ميان بگذاريد اين مساله از نظر ايشان اهميت بيشتري دارد و قطعا
قابل حل است و ناراحتي ايشان با تغيير رژيم غذايي كاملا قابل معالجه است.

 

* دزفول ـ‌برادر، س ـ
س

كشتن او جايز نيست
ولي از او به دادگاه شكايت كنيد و از او جدا شويد البته واجب نيست ولي به صلاح شما
است.

 

* تهران ـ برارد، أ ـ‌
ر ـ م

راه توبه براي هر
گناهكار باز است و خداي مهربان خود فرموده است كه هر گناهي را بدون استثناء عفو مي
فرمايد توبه كنيد و مطمئن باشيد . آن ازدواج صحيح است. مطالب ديگري كه داريد بايد
خصوصي پاسخ داده شود. مي توانيد با تلفن 24803 تماس حاصل نمائيد.

 

* زـ ن 111 ـ برادر ،
م ـ‌ م

پاسخ شما در مجله
ميسور نيست آدرس بدهيد.

 

* ايوانكي ـ برادر،
دـ ف 189ـ 19

شما حق نداريد از
مغازه پدر پول برداريد ولي حق داريد در برابر كاري كه براي ايشان انجام مي دهيد
اجرت عادلانه بخواهيد و اگر پدر حاضر نشد يا اجرتي كه داد كافي نبود مي توانيد از
ايشان عذرخواهي نموده و در جاي ديگر به كسب و كار مشغول شويد. اداره زندگي شخصي و
نفقه همسر بر شما واجب است و اگر از نظر مسكن همسرتان در مضيقه است بايد خانه
مستقلي تهيه نمائيد.

 

* كرج ـ خواهر، رـ ك

1ـ‌ گوش دادن به
ترانه و موسيقي مطرب حرام است.

2ـ خدا و عظمت و نعمت
هاي بي كران او و لطف و كرم بي پايانش را در نظر بگيريد و نماز را از روي عشق و
محبت بخوايند نه از روي احساس تكليف و به عنوان يك بار سنگين و مشكل. اگر توانستيد
چنين حالتي هنگام نماز و در وقت نيت در خود به وجود آوريد آن گاه از نماز لذت
خواهيد برد.

 

* آذربايجان غربي ـ
خواهر، ل ـ ر

با خانواده خود مشورت
كنيد و بدون نظر آنها اقدامي ننمائيد. ضمنا روحيه خداجويي و طلب كمال در هر
موقعيتي قابل تحصيل است.

 

* شوشتر ـ برادر هاشم
راستگو

حتي در دوران جنگ هم
بايد هر دو را مورد توجه قرار دهيد «خانه و جبهه» تا چه رسد به زمان صلح به خصوص
اين كه شما تنها پناهگاه آنها هستيد گر چه اكنون نيز نبايد جبهه ها را خالي گذاشت
ولي به خانه نيز رسيدگي كنيد كه اين يك وظيفه است.

 

* تهران ـ برادر
شرافتي * داراب ـ‌برادر سعيد خليلي * تهران ـ برادر محمد رضا غفوري * صومعه سراـ
برادر كريم رضواندهي * شيروان ـ ح ـ م 114ـ9 * دزفول ـ‌ برادر كاظم زاهدي.

از نامه ها، محبت ها،
اشعار، پيشنهادها و انتقادهاي ارزنده شما و هم چنين ديگر برادران و خواهراني كه به
وسيله نامه و يا تلفن ما را همواره مورد لطف خود قرار مي دهند تشكر مي كنيم.

 

 

/

جمع بندي اهم رويدادها

جمع بندي اهم
رويدادها

رويارويي جهان اسلام
و دنياي تفرعن و استكبار

همان گونه كه انتظار
مي رفت مساله انتشار كتاب كفر آميز آيات شيطاني توسط غرب و برخورد قاطع امام با
اين اقدام، بازتابهاي گسترده و فراواني در داخل كشور و نيز خارج از مرزهاي ميهن
اسلامي مان را به همراه داشت. استكبار غرب با اين توطئه عظيم كه به اعتراف مجله
آبزر واتور: «از لحاظ مادي، 9 ميليون فرانك و از نظر زماني پنج سال براي آن سرمايه
گذاري شده» قصد حمله به اصول و مقدسات مسلمانان را داشت و در اين ارتباط كليه عكس
العمل هاي احتمالي را پيش بيني نموده و براي هر يك از آنها برنامه ريزيهاي لازم را
آماده كرده بود. اما برخورد قاطع امام و فتواي تاريخي ايشان «شوك» شديدي را به
آنان وارد ساخت. امام با نيت انجام تكليف الهي، نه تنها حربه استكبار غرب را از
آنها گرفت بلكه از آن به مثابه وسيله اي براي وحدت جهان اسلام، پاكسازي نيروهاي
غير انقلابي در داخل نظام، ممانعت از ايجاد روابط و مناسبات گسترده با دنياي تفرعن
و استكبار، تبيين اصول خدشه ناپذير انقلاب و نظام و … و در يك كلام روشن نمودن
ابعاد ديگري از اسلام ناب محمدي (ص) بهره جست. بدين ترتيب كتاب كفر آميز آيات شيطاني
كه براي حمله به مقدسات اسلامي تدارك ديده شده بود تبديل به وسيله اي براي تائيد و
نشر دين گرديد و نمونه و مصداقي ديگر شد از: «انّ الله ليؤيّد هذا التدّين بالرجل
الفاجر».

(كنز العمال ـ خ 115)

طي ماه گذشته نيز
جهان در تب و تاب انعكاس اين مساله مهم بود كه اكثر رسانه هاي گروهي دنيا اعتراف
كرده اند كه وقايع مهم داخلي ايران و خارجي متاثر از اين جريان بوده است يعني از
قطع رابطه سياسي ايران و انگليس، مبارزه با حجاب زنان مسلمان در فضاي آموزشي
تركيه، برگزاري هيجدهمين اجلاس كنفرانس اسلامي در رياض و بازگشت سفراي جامعه اقتصادي
اروپا به ايران همه و همه در ارتباط با اين قضيه بوده است. حتي برخي خبرگزاريها
استعفاي دو تن از مسئولين وزارت امور خارجه كشورمان را در نتيجه اثرات داخلي اين
جريان تفسير كردند لذا قسمت عمده جمع بندي اهم رويدادهاي اين شماره نيز حول همين
محور تهيه گرديده است.

 

اولين گام رسمي نظام
در برخورد با توطئه

قطع روابط ديپلماتيك
و سياسي جمهوري اسلامي ايران با انگليس، اولين گام رسمي نظام در برخورد با اين
توطئه جهاني به حساب مي آيد. البته ذكر يك هفته مهلت براي انگليس در مصوبه مجلس
شوراي اسلامي قاطعيت اين گام ابتدايي را كمي مخدوش مي نمود و اين مساله به عنوان
نقطه ضعفي در چنين حركتي تلقي گرديد كه مي توان آن را ناشي از يك ضعف بينش در ميان
پيشنهاد دهندگان دانست. اينان بدون توجه به عمق فاجعه، تحليل درستي از شرايط كنوني
جهان (كه جهان خواران تعمدا به نابودي اسلام و مسلمين كمر بسته اند) و نيز نگرش
امام به اين مساله نداشته اند. تلقي و برداشت امام از اين ماجرا به خوبي در پيامم
تاريخي شان خطاب به روحانيت و مردم در سوم اسفند ماه 67 كاملا واضح و مشخص بيان
شده كه در قسمتي از آن آمده بود: «… ما كينه دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت
از همين نكته ها به دست مي آوريم. قضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست. قضيه حمايت
از جريان ضد اسلامي و ضد ارزشي است كه بنگاههاي صهيونيستي و انگليس و امريكا به
راه انداخته اند و با حماقت و عجله خود را روبروي همه جهان اسلام قرار داده اند…
اگر غفلت كنيم اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان
اجير شده در آستين فراوان دارد…».

دادن يك هفته مهلت به
انگليس كه با بينش فوق اختلاف داشت، استعمار انگليس را براي تداوم خط برخورد قبلي
خود به طمع انداخته به حدي كه در تبليغات مسوم خود با استناد به اين مساله، ابراز
مي كردند كه: «به تلاش هاي برخي جريان هاي داخلي ايران كه خواهان روابط با غرب
هستند» اميدوار است. انگليس هم چنين براي آن كه از تشديد جريان قطع رابطه سياسي
جلوگيري كرده و نيز به خيال خود تسهيلاتي را براي «طرفداران غرب در ايران» به وجود
آورد، لحن پرخاشگرانه قبلي خود را تغيير داده و تاكتيك جديد را پيش گرفتند. «جفري
هاو» وزير خارجه انگلستان در تاريخ 12/12/1367 اين تغيير لحن را اين گونه اعلام
كرد: «… ما هيچ گونه علاقه اي به اين كتاب نداريم و از آن حمايت نمي كنيم. مردم
انگليس در نوشتن و چاپ اين كتاب دخالتي نداشته اند…» تبليغات رسانه هاي گروهي
انگليس نيز براي متوجه ساختن افكار عمومي به اين تغيير لحن، تلاش گسترده اي را
انجام دادند. راديو دولتي لندن با اشاره به سخنان «جفري هاو» گفت: «… وزير خارجه
لحن آشتي جويانه اي داشت. سخنان او از سخنان هر كس ديگر در دولت انگليس فراتر رفته
است و از كتاب سلمان رشدي خود را دورتر مي كند…».

روزنامه تايمز مالي
چاپ انگلستان نيز طي تحليل پيرامون سخنان «جفري هاو» نوشت: «… لندن اميدوار است
سخنان آشتي جويانه وزير خارجه انگليس حكومت ايران و مسلمانان جهان را خرسند كرده و
راه را براي برقراري رابطه سياسي با ايران هموار نمايد…».

به ادعاي رسانه هاي
گروهي انگليس، اتخاذ اين تاكتيك سياسي به منظور كمك به كساني است كه در داخل ايران
طرفدار رابطه با غرب بوده  با فتواي امام
تندروها آنها را در موضع ضعف قرار داده اند. اين رسانه ها براي موثر بودن اين
تاكتيك، كشورهاي اروپاي غربي را نيز به پيش گرفتن چنين سياستي ترغيب مي نمايند.
تمپل موريس يكي از دست اندركاران حكومت انگليس و متخصص مسائل ايران طي اظهاراتي در
12/12/67 اين مطلب را چنين توضيح مي دهد: «… اروپاي غربي بايد در عين حفظ هم بستگي،
با مسلمين ابراز همدلي بنمايد تا كساني كه در ايران طرفدار نزديكي با غرب هستند
بتوانند از موضع ضعف خارج شوند…». مارگارت تاچر نخست وزير انگليس نيز طي سخناني
اين تغيير لحن را به نمايش گذاشت و با مسلمانان جهان همدردي نمود! و متذكر گرديد
كه «به مسيحيت هم توهين هايي شده كه ما مسيحيان هم متاثر شده ايم ولي اين اديان
الهي محكمتر از آن هستند كه با اين چيزها مخدوش شوند»!؟ در طي مهلت يك هفته اي كه
انگليس به خيال تعديل مسئولين ايراني لحن خود را ملايم كرده و در برخورد با جمهوري
اسلامي ايران «محذورات ديپلماتيك» داشت، دولت فرانسه و مشخصا ميشل دوكار ـ نخست
وزير اين كشور ـ نقش سردمداري برخورد با ايران را ايفا نمود. وي صريحا در يك
مصاحبه اعلام كرد كه «اقدامات شديد اروپا عليه ايران را هماهنگ خواهد كرد». اما
لحن ملايم سردمداران انگليس و به تبع آنها بنگاههاي سخن پراكني اين كشور ديري
نپائيد و با نزديك شدن به زمان اتمام مهلت يك هفته اي دولت انگليس به گونه اي نيمه
رسمي اعلام كرد: «تلاش هاي جناح طرفدار غرب در ايران براي جلوگيري از قطع رابطه
موفقيتي نداشته»… و سپس مدعي شده اند كه: «در خواستي كه آخوند زاده بستي كاردار
ايران در لندن طي چند مكالمه تلفني از وزارت خارجه انگليس مبني بر مذاكره در ژنو
داشته از طرف دولت انگليس رد مي شود». با پايان يافتن مهلت مقرر، وزارت امور خارجه
كشورمان طي بيانيه اي رسما اعلام مي نمايد: «انگلستان تلاش كافي براي جلوگيري از
قطع رابطه ميان ايران و انگلستان از طريق تصحيح مواضع غير صحيح خود انجام نداده
است…» و بدين ترتيب اين رابطه قطع مي گردد. اما انگلستان نمي توانست وحشت خود را
از سرايت قطع روابط ديپلماتيك به قطع روابط تجاري و بازرگاني پنهان نمايد به همين
دليل بار ديگر تبليغات گسترده تري به منظور جلوگيري از اين مساله صورت داد. مقامات
اقتصادي انگليس در اداره تضمينات و اعتبارات صادراتي بلافاصله پس از انتشار خبر
قطع رابطه ايران و انگليس اعلام كردند: «بازار صادرات ايران در حال حاضر نسبتا
فعال و منظم است و اين اداره به تيرگي روابط سياسي اعتنايي ندارد…» راديو دولتي
لندن نيز طي تفسيري در 16/12/67 اعلام مي كند: «… بدون شك مقامات راديكال در
دستگاه ايران پافشاري خواهند كرد كه اقدامات بيشتري عليه بريتانيا انجام گيرد…»
اين راديو در ادامه اين تفسير، راديكال ها را كساني معرفي مي كند كه «… تا هم
اكنون هم موجب شده اند كه سياست خارجي ايران تمايل به جهان كمونيست پيدا كند…»!
و بدين وسيله سعي در القاي اين مساله در ذهن شنونده نمايند كه مخالفين انگليس و
غرب حتما و صرفا كمونيست ها هستند! حال آنكه شوروي جزو اولين كشورهايي بود كه از
اين قطع رابطه سياسي ايران و انگليس اظهار تاسف كرده بود، مقام هاي رسمي در وزارت
خارجه انگليس طي مصاحبه هايي پس از قطع روابط ديپلماتيك اظهار داشتند: «…
بريتانيا هنوز به اصطلاح تمامي پل هاي پشت سر خود را خراب نكرده است. قطع كامل
مناسبات را خواستار نشده و تا آنجا كه به اين كشور مربوط مي شود، مسلما صحبتي از
تحريم اقتصادي ايران در كار نيست…» البته همه اين تبليغات در حالي انجام مي گرفت
كه ما در داخل كشورمان هيچ گونه مطلبي كه دال بر ادامه برخورد با انگلستان باشد
منتشر نكرده و چنين مساله اي حتي جاي طرح نيافته بود اما از آن جا كه اين اصل مهم
مي بايست در برخورد با استكبار و دشمنان اسلام رعايت مي شد كه اگر ما دشمنان را
راحت بگذاريم آنان به ما هجوم كرده و ما را راحت نخواهند گذاشت ولي متاسفانه در
اظهار نظرهاي مسئولين و نيز در تبليغات رسانه هاي گروهي ما چنين مساله اي ديده نشد
فلذا آنان با احساس امنيت به «انتقاد از خود در برخورد ضعيف با ايران» پرداختند.
تايمز مالي در 19/12/67 با انتقاد از موضع ضعيف انگلستان نوشت: «… بسيار جاي
تاسف است كه چرا هنگامي كه دولت لندن مي دانست ايران با اظهارات ساده ديپلماتيك
قانع نخواهد شد، وزير خارجه و نخست وزير انگليس محتواي كتاب آيات شيطاني را محكوم
كردند سخنان مذكور كه به طمع ادامه روابط با ايران ابراز شد نتيجه اي جز نشان دادن
خضوع و چاپلوسي از طرف دولت انگليس نداشتند فتواي امام خميني ثابت كرد كه ارزشهاي
غربي و بنيادگرايي مذهبي با يكديگر سازگاري ندارند و اروپا در اين مورد راه حلي ندارد…».

با چنين زمينه هاي
تبليغاتي جفري هاو نيز با لحن تهديد آميزي اظهار داشت: «… ما قطعا اميدواريم كه
برقراري مجدد روابط عادي با ايران و از آن طريق با دولت ايران را ببينيم. انگليس
عضو شوراي امنيت است و نقش بزرگي در كمك به قطع جنگ كه مردم ايران در آن درگير
بودند، داشت و اين به خاطر آن بود كه انگليس مي خواست امكان از سرگيري رابطه بين
دو كشور را باز نگه دارد و به همين علت از پيش قدم شدن در قطع روابط خودداري
كرد…» اين اظهارنظرها و تهديدها از يك طرف و عدم ادامه برخورد با اين پير
استعمار توسط ما، باعث شد كه انگليس احساس كند ما خواهان برقراري رابطه با آنها
هستيم! و در تبليغات خود اين گونه وانمود مي كردند كه گويي ما از اينكه قطع رابطه
را اعلام كرده ايم پشيمانيم! و دنبال بهانه اي براي وصل مجدد مي گرديم! خبرنگار
امور خارجي بنگاه سخن پراكني انگليس (بي بي سي) طي تحليلي در اين باره مي گويد:
(19/12/67)… از آن چه كه مقامامت وزارت خارجه در لندن مي گويند كاملا واضح است
كه آنها نمي خواهند اوضاع را وخيم تر كنند. آنها مي خواهند اين مساله تا حدي فرو
خوابد و آرام شود كه روابط به طور موثري به حالتي شبيه عادي باز گردد. شايد اگر
آقاي ولايتي و سر جفري هاو براي مثال در يك كنفرانس بين المللي در مورد هر چيزي
شركت كنند يا اين كه هم زمان در سازمان ملل حضور يابند ممكن است آنها تصادفا به
طريقي در راهرو با يكديگر ملاقات كنند و من فكر مي كنم در آن زمان ممكن است مقامات
به طور غير رسمي در پشت صحنه با يكديگر ملاقات كنند. مسلما من فكر مي كنم بريتانيا
اميدوار است نوعي تماس با ايراني ها حفظ شود…»

اين تبليغات كه هر
روز بيش از پيش وسعت مي يافت در تاريخ 21/12/67 به دنبال سخنراني حجة الاسلام
محتشمي وزير كشور در جمع نيروهاي نظامي و انتظامي پايان يافت. وي طي سخنان خود
عنوان كرد: «… اگر ما انگلستان را تحريم اقتصادي بكنيم، بزرگترين ضربه را بر
پيكر اين پير استعمار و حامي كفر زده ايم و به نظر من يكي از راههاي مبارزه با
دولت استعمارگر انگليس تحريم كالاهاي آن است… (كيهان 21/12/67) اين «زنگ خطر» باعث
شد كه آنان از گستاخي بيشتر دست برداشته و به محاسبه پيامدهاي احتمالي اين مساله
بپردازند. اما اين مطلب توسط ايشان و ديگران مورد پيگيري عملي قرار نگرفت فلذا
راديو امريكا دو روز بعد طي تفسيري اعلام كرد: «… توصيه علي اكبر محتشمي وزير
كشور براي تحريم كالاهاي ساخت انگليس در ايران كه يك هفته پس از قطع مناسبات سياسي
ميان لندن و تهران عنوان شد، ظاهرا هدف گسترده تري داشته است، اما بعيد به نظر مي
رسد اين توصيه از مرحله شعار فراتر رود… حتي اگر ايران تصميم به تحريم كالاهاي
ساخت انگليس بگيرد در امور خدماتي به ويژه در امور بانكي و بيمه اي مناسبات دو
كشور حفظ خواهد شد زيرا بخش عمده اي از عمليات بانكي جمهوري اسلامي در سطح بين
المللي از طريق شبكه بانكي لندن انجام مي گيرد…»

 

بازگشت ذليلانه سفراي
جامعه اقتصادي اروپا

استكبار غرب كه گويي
هنوز قادر به اتخاذ شيوه اي متناسب با اصول خود براي دفاع همه جانبه از كتاب
كفرآميز آيات شيطاني و نويسنده مرتد آن و نيز مقابله با اعتراضات مسلمانان جهان
خصوصا فتواي تاريخي امام نبود، در روزهاي اول صدور فتواي امام با يك اقدام ناشيانه
مبادرت به فراخواني سفراي جامعه اقتصادي اروپا از تهران نمود. اما موضع گيري صحيح
جمهوري اسلامي در عدم عدول از اجراي حكم خدا و اقدام مسئولان در قطع رابطه با
انگلستان و نيز برخورد امام، تمامي اين كشورها را در موضعي كاملا انفعالي قرار
داد. امام در پيام به روحانيت و مردم با اشاره به اين مساله اظهار داشتند: «… من
قبلا نيز گفته ام همه توطئه هاي جهان خواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر
اقتصادي و غيره براي اين وبده است كه ما نگوئيم اسلام جوابگوي جامعه است و حتما در
مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم، ما نبايد غفلت بكنيم، واقعا بايد به
سمتي حركت نمائيم كه انشاءالله تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي
قطع شود. استكبار غبرب شايد تصور كرده است از اين كه اسم بازار مشترك و حصر
اقتصادي را به ميان بياورد ما در جا مي زنيم و از اجراي حكم خداوند بزرگ صرف نظر
مي نمائيم… اين يك نمونه است كه خدا مي خواست پس از انتشار كتاب كفرآميز آيات
شيطاني در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياي تفرعن و استكبار و بربريت چهره واقعي خود
را در دشمني ديرينه اش با اسلام برملا سازد…».

موضع منفعل اين
كشورها گذشته از برخورد با ديپلماتهاي ايراني در خارج حتي در مصاحبه هاي مطبوعاتي
و نيز نحوه تبليغات رسانه هاي گروهي اين كشورها به وضوح مشهود بود. آنان يكي پس از
ديگري سعي در توجيه اين فراخواني و عادي جلوه دادن آن داشته و نهايتا تصميم به
بازگشت گرفتند. امام بار ديگر به هنگام بازگشت اين سفرا، از آنان در پيام 5/1/68
خود خطاب به مهاجرين جنگ تحميلي اين گونه ياد مي كنند: «… شايد آنان اين همه
فضاحت و بي آبرويي شان را به خاطر سيدن به هدف شوم خود پيش بيني نكرده بودند كه
امروز با سرافكندگي و خواري از كرده خود پشيمان و با ذلت مراجعت مي كنند…» اين
لحن براي اين كشورها بسيار سنگين بوده و آن را به سختي مي توانستند تحمل كنند. لذا
هم زمان با اعلام اين مساله كه «تصميم فرانسه به بازگرداندن سفير خود به تهران پس
از تصميم مشابه دولت هاي ايرلند، اسپانيا، يونان، ايتاليا و بلژيك اتخاذ شده و
احتمالا به زودي از سوي آلمان غربي و هلند و ساير كشورهاي اروپايي نيز دنبال خواهد
شد» خانم سيمون وي رئيس گروه ليبرال در پارلمان اروپا اظهار داشت: «… آن چه
تحقير آميز است سخناني است كه توسط آية الله خميني بيان شده است…» هم چنين يك
مقام رسمي در كشورهاي عرب حوزه خليج فارس به خبرنگاران يونايتدپرس گفت: «آنچه كه
(امام) خميني در پيش خود تلقي كرده است،‌همانا ضعف جهان غرب است. اروپائيها يا
بايد از همان ابتداي كار جرات كشيدن طپانچه را نداشتند و يا وقتي طپانچه را كشيدند
بايد آن را دوباره در غلاف قرار نمي دادند». بنا به گزارش يونايتدپرس: «در اين حال
ديپلمات هاي امريكائي مستقر در خليج فارس گفتند واكنش (امام) خميني در قبال اقدام
حسن نيت آميز غرب در جهت بازگرداندن سفراي خود به تهران نشان مي دهد كه آمريكا
نبايد در جستجوي از سرگيري روابط ديپلماتيك خود با ايران در دوران حيات رهبر اين
كشور باشد…».

 

تشكيل كنفرانس
بنيادگرايان خودماني آمريكا

به دنبال ناكامي حركت
فراخواني سفراي جامعه اقتصادي اروپا، تهديد به محاصره اقتصادي و نيز برخي تهديدهاي
نظامي، روش موذيانه و مرموز ديگري در دستور كار كشورهاي بلوك غرب در ارتباط با
مساله كتاب آيات شيطاني و فتواي امام قرار گرفت. اين روش از آن جهت موذيانه و
مرموز است كه هيچ يك از عمل كنندگان صريحا چنين حركتي را اعلام نمي كنند و تنها مي
توان از برخي شواهد و قرائن به گوشه هايي از اين حركت پيچده پي برد. هدف كلي اين
حركت را مي توان «ملايم كردن ايران به طور مرحله اي» و يا به تعبيري صريح تر «بردن
اسلام ناب محمدي (ص) به مسلخ اسلام امريكايي» نام نهاد بدين ترتيب كه به خيال خود
رهبري جهان اسلام (كه به خصوص بعد از جريان انتشار كتاب كفر آميز آيات شيطاني به
طور ناباورانه اي به دست امام و يا به قول راديوهاي بيگانه «بنياد گرايان به رهبري
امام خميني» افتاده) لوث گردد و با در دست گرفتن رهبري جريان به انحراف افكار
عمومي مسلمانان از دشمن اصلي اسلام نائل آيند. غرب اين بار نيز گوشه اي از اقدامات
تبليغي رسانه هاي گروهي خود را به منظور تحقق اين هدف اختصاص داد به طوري كه از
اين رسانه ها شنيده مي شد كه: «ايران در ارتباط با مساله سلمان رشدي نياز به
كشورهاي اسلامي دارد». اين مطلب با همين مضمون از چندين بلندگوي غربي به گوش مي
رسيد. يونايتدپرس در 15/12/67 يعني يك هفته مانده به هيجدهمين اجلاس كنفرانس
اسلامي رياض مي گويد: «.. بديهي است كه در رابطه با مساله سلمان رشدي ايران به
حمايت كشورهاي اسلامي نيازمند است…» خبر گزاري فرانسه نيز خبر داد كه: «… عمان
تماس هاي خود با رهبران ايران را شدت بخشيد تا آنان را به لزوم شركت در گرد همايي
اسلامي در رياض متقاعد سازد…» سفر وزير خارجه پاكستان به تهران و ملاقات و
گفتگوي وي با مسئولين بلند پايه جمهوري اسلامي ايران نيز در همين ارتباط بود. اين
مساله براي جناحي خاص در داخل ايران نيز از اهميت خاصي برخوردار بود. يكي از
روزنامه هاي عصر كشورمان كه به صورت بلندگو و ارگان جناح مذكور عمل مي نمايد هم
آوا با رسانه هاي گروهي غربي تيترهاي اصلي روزنامه را به اين كنفرانس اختصاص داده
و با «آب و تاب» فراوان از شور و شوقي كه در جريان برگزاري كنفرانس به وجود خواهد
آمد! سخن گفته و با بزرگ جلوه دادن اين مساله كه «اعتراض به انتشار كتاب آيات
شيطاني در دستور كنفرانس اسلامي قرار گرفت» مسئولين را ترغيب به شركت قوي و فعال
در اين كنفرانس مي نمود! اين روزنامه آن قدر در اين مساله افراط نموده كه به
خوانندگان خود كاملا القاء اين مطلب بشود كه «مسلمانان جهان منتظر تصميم اين
كنفرانس هستند تا تكليف خود را در مورد كتاب آيات شيطاني و نويسنده مرتد آن متوجه
شوند»!!

نفس شركت رسمي جمهوري
اسلامي ايران كه در بين مسلمانان جهان پيام آوران احياي اسلام ناب محمدي (ص) مي
باشند در كنفرانسي كه نام اسلام را يدك مي كشد و اكثريت سران شركت كننده در آن از
مصاديق بارز اسلام آمريكايي هستند، پيش از آن كه براي ما موفقيتي محسوب مي گردد،
موجب كسب وجهه و آبرو براي مرتجعين منطقه و اين كنفرانس شده و چهره صدور انقلاب
اسلامي ملكوك مي گرديد. از سوي ديگر اين كنفرانس ناچار از اتخاذ موضعي درباره كتاب
كفرآميز آيات شيطاني و نويسنده مرتد آن بود آن هم در محدوده خاص و اسلام امريكايي.
بدين شكل كه از يك طرف با اصول غرب چندان تعارضي نداشته باشد و از سوي ديگر «رنگ و
لعابي» اسلامي داشته و مزين به آيات قرآن باشد! وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي
ايران علي رغم تبليغات غربي ها و نيز جناح طرفدار رابطه با غرب در داخل، با اتخاذ
موضعي صحيح از حضور در اين كنفرانس امتناع ورزيده و تنها با اعزام هياتي معمولي به
سرپرستي فردي عادي، پيش بيني درست خود را از نتيجه اين كنفرانس بيان داشت هر چند
كه در نگاه اول انسان تصور مي كند بهتر بود حتي چنين هياتي هم به اين كنفرانس نمي
رفت تا بيشتر و بهتر به جهانيان ثابت شود كه جمهوري اسلامي جنايت وحشتناك رژيم
حاكم بر حجاز در شكستن قداست بيت الله الحرام و به خاك و خون كشيدن زائران خانه
خدا را هيچ گاه از ياد نبرده و جرم فهد و فيصل ها را كمتر از سلمان رشدي نمي داند.

انگلستان قبل از آغاز
اين كنفرانس، تذكرات لازم را به رژيم حجاز داده بود. تايمز چاپ لندن در 22/12/67
از قول منابع ديپلماتيك انگليس در اين باره نوشت: «بريتانيا به عربستان سعودي
اطلاع داده بود اگر كنفرانس اسلامي بخواهد تصميمات شديدي عليه كتاب آيات شيطاني
اتخاذ كند. سفر وليعهد انگليس به منطقه متوقف خواهد شد. برگزاري و ادامه اين سفر
در واقع نشانه آن است كه پيام انگليس با عكس العمل مثبت مواجه شده است…».

روزنامه ايندي پندنت
ضمن چاپ مقاله اي از هاروي موريس سردبير خاورميانه اي اين روزنامه در حاشيه
برگزاري كنفرانس اسلامي رياض ديدگاه غرب نسبت به اتخاذ هر گونه تصميمي از جانب
رژيم هاي نظير رژيم حجاز اين چنين بيان مي دارد:‌ «… براي غربيان بعضي متعصب ها
محبوب و بعضي منفور هستند… رسوم مذهبي كه غرب در عربستان با ديده اغماض به آنها
مي نگرد اگر در جاي ديگري پيدا مي شد، مورد خشم و عدل قبول قرار مي گرفت… غرب در
برابر سر بريدن، قطع اعضاي بدن و غيبت زنان از زندگي اجتماعي در عربستان ساكت است
و اعتراضي به اعلام قرآن به عنوان قانون اساسي كشور ندارد و نماز باران خواندن از
نظر غرب امري كاملا جا افتاده است… حال كه حكومت اسلامي ايران به رهبري آيت الله
خميني در منطقه وهابيت را به مبارزه طلبيده، اين عربستان است كه طعم برچسب خوردن
را مي چشد و دينش اسلام آمريكايي خوانده مي شود. مقامات سعودي براي ايستادگي در
مقابل اين مبارزه طلبي ايران در تلاشند خود را بيشتر مذهبي نشان دهند و بر سنتي
بود نشان بيشتر تكيه مي كنند. ليكن سوال اين است كه غرب تا چه حد مي تواند بر
تقويت بنياد گرايي كه در عربستان براي حفظ وضع موجود لازم است صحه بگذارد. ظاهرا
غرب هر چه را كه به نام اسلام در آن كشور صورت مي گيرد بايد بپذيرد تا عربستان را
از دست ندهد. ديگر غربيان نيز چون يكي از روساي جمهوري اسبق امريكا مي توانند تنها
اين را بگويند كه: اگر چه اينها هم بنيادگرا هستند اما بنيادگريان خودماني
هستند…».

با شروع كنفرانس
اسلامي بعضي از جرايد داخلي نيز وارد جرياني كه يكي از روزنامه هاي عصر به راه
انداخته بود، شده و با موضعي ملايمتر از آن روزنامه به تبليغ پيرامون اين كنفرانس
تحت عناويني هم چون: «كنفرانس اسلامي بايد عقب ماندگي خود را جبران كند» و و …
پرداختند. متاسفانه برخي مسئولين نيز از تريبون هاي رسمي اين كنفرانس را براي جهان
اسلام با اهميت توصيف كردند! حتي بيش از 190 تن از نمايندگان مجلس طي نامه اي به
كنفرانس اسلامي آرزوي موفقيت براي آن مي كنند. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از
كنفرانس كشورهاي اسلامي در رياض انتظار دارند كه موضوع كتاب آيات شيطاني و حمايت
غرب به ويژه انگلستان از كتاب و مولف آن را در دستور كار خود قرار دهد و تصميماتي
اتخاذ شود كه موجبات خشنودي مسلمانان سراسر جهان به ويژه مسلمانان كشورهاي اسلامي
را فراهم نمايد.!

به هر حال اجلاس چهار
روزه سازمان كنفرانس اسلامي با حضور وزراي خارجه 46 كشور اسلامي در رياض روز
22/12/67 آغاز به كار كرد در برنامه اين كنفرانس كه سعود الفيصل وزير خارجه رژيم
حاكم بر حجاز مسئوليت برنامه ريزي آن را به عهده داشت 150 موضوع مختلف قرار داده
شده بود و همان گونه كه پيش بيني مي شد مساله انتشار كتاب آيات شيطاني نيز به اين
موضوعات اضافه گرديد!

روزنامه «ايندي
پندنت» با چاپ گزارسي از اولين روز برگزاري اين اجلاس مدعي شد «… عربستان سعودي
تلاش ايران براي اولويت بخشيدن به بحث درباره كتاب آيات شيطاني در كنفرانس رياض را
خنثي و توجه آن را به مساله افغانستان و فلسطين منحرف كرده است…» سعود الفيصل
وزير خارجه رژيم حجاز در اين كنفرانس طي سخناني درباره كتاب آيات شيطاني جملاتي
شبيه به سخنان مارگارت تاچر عنوان كرد و اعلام نمود: «… اسلام آن قدر قدرتمند
است كه با حملات كفار نيز استوار مي ماند…» راديو آمريكا و لندن در تفسيرهاي
مختلفي روند مذاكرات كنفرانس را مثبت توصيف كرده رژيم حجاز را موفق خواندند: «…
سعودي ها سعي مي كردند كه اين تشنج و جنجالي كه بر سر اين كتابها به وجود آمده را
يك مقدار كاهش بدهند… اين مساله جزء قطع نامه نهايي نخواهد بود و در قطع نامه
نهايي فقط در مورد فلسطين و خاورميانه، لبنان و … اختصاص يافته… قرار است طي
بيانيه مشتركي كتاب را محكوم كنند و حتي گفته مي شود كه رشدي را به عنوان مرتد
شناسايي كرده اند بدون اين كه در مورد مجازات او حرفي زده شود ولي طبق قوانين
اسلام جزاي مرتد مرگ است و احتمالا اين، ايران را راضي خواهد كرد… (راديو بي بي
سي ـ‌ 25/12/67)».

مصوبه كنفرانس اسلامي
به خوبي نشان مي دهد كه آنان طبق «دستور» عمل كرده و در مطالب خود هيچ گونه اشاره
اي به حكم قتل نويسنده و نيز ديگر مسائلي كه با اصول غرب تعارض داشته باشد، نكرده
اند و به شكلي منافقانه تهيه شده بود كه بنا به گفته تايمز: «محتواي اعلاميه
كنفرانس اسلامي براي انگليس و ايران رضايت بخش است چرا كه هر دو كشور آن را دليل
بر صحت موضعشان قلمداد مي كنند» سخن گوي وزارت خارجه انگلستان اعلام كرد: «ما از
نظر اكثريت كشورهاي اسلامي كه حاكي از عدم حمايت از فتواي قتل رشدي است، خرسنديم و
آن را پيروزي اكثريت ميانه رو در جهان اسلام مي دانيم». از سوي ديگر رئيس هيات
ايراني شركت كننده در اين اجلاس اظهار داشت: «قطع نامه كنفرانس اسلامي ثابت كرد كه
موضع ما يك موضع اسلامي است…»!؟ البته اين مطلب موضع شخصي ايشان بود و از سوي
مسئولين نظام مورد تائيد نبود. هفته نامه نيوزويك چاپ امريكا نيز از موفقيت ايران
اين گونه ياد كرد: «… با آن كه كشورهاي اسلامي از الگوي ايران پيروي نكردند و
حاضر نشدند روابط خود را با غرب به خطر افكند ليكن نتيجه نهايي كنفرانس هيچ دلگرمي
براي نويسنده كتاب آيات شيطاني به بار نياورد. حقيقت آن است كه سلمان رشدي را هر
مسلمان متعصبي اكنون مي تواند به قتل برساند و گفته هاي اجلاس رياض تغييري در اين
امر نداده است…».

پر واضح است كه هدف
غرب از اين اجلاس، تغيير يا تعديل در امر اجراي حكم الهي در مورد سلمان رشدي و …
بوده و در صورت حضور رسمي و شركت هيات بلند پايه اي از جانب ايران چه بسا در اين
مسئله امكان موفقيت مي يافت اما با تدبير صحيح مسئولين، اين اقدام غرب نيز با عدم
موفقيت روبرو گرديد. موضع قاطع نظام اسلامي مان در بي اعتنايي نسبت به مصوبات اين
گونه كنفرانس هاي دست نشانده (علي رغم تائيد مواضع ما از سوي آنان) بار ديگر
تاكيدي بر اين نكته بود كه انگيزه پيروان اسلام ناب محمدي (ص) در دفاع از اصول و
مقدسات اسلامي صددرصد با انگيزه هاي مبلغان اسلام آمريكايي و سرمايه داري تفاوت
دارد و رهروان امام هر گونه هم نوايي طرفداران اسلام آمريكايي را به ديده انزجار
مي نگرند، زيرا ماهيت آنان را چيزي جز جيره خواران استكبار نمي دانند.

 

 

/

پرتگاه تشريفات و رفاه زدگي

ارزشهاي اسلام و
انقلاب را پاسداري كنيم (4)

پرتگاه تشريفات و
رفاه زدگي

حجة الاسلام محمد تقي
رهبر

اميرالمؤمنين (ع)مي
فرمايد:

«اگر خداوند مي خواست
«آدم» را از نوري كه چشم ها را خيره مي كند و منظره اش عقل ها را مبهوت مي سازد و
از عطري كه شما مه دل آفرينش نفس ها را در قبضه مي گيرد، بيافريند، چنين مي كرد و
در اين صورت گردن ها در برابرش فرود مي آمد و آزمايش فرشتگان نيز آسان مي گشت، لكن
پروردگار مخلوقات را به چيزي كه از كنه آن خبر ندارند به بوته آزمايش نهاد تا بدين
سان آنان را گزينش كند و كبر و خودبيني را از آنان طرد و نفي نمايد.»[1]

اين است فلسفه آفرينش
انسان از خاك و در عين خاكي بودن با پرواز در ملكوت پاي بر كنگره افلاك نهادن و
مسجود فرشتگان شدن. از همين رو پيامبران مرسل و گزيدگان خدا با خصلت «خاكي» و به
دور از جلوه هاي كور كنندۀ مادي در صحنه پيكار اعتقادات و آرمان ها ظاهر شدند.
امام متقين سلام الله عليه در فصلي ديگر مي فرمايد:

«فلو رخص الله في
الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصة انبيائه و أوليائه و لكنه سبحانه كره اليهم
التكابر و رضي لهم التواضع فألصقوا بالأرض خدودهم و عفّروا في التراب وجوههم… و
خفضوا اجنحتهم للمؤمنين و كانوا قوماً مستضعفين قد اختبرهم الله بالمخمصة و
ابتلاهم بالمجهدة و امتحنهم بالمخاوف و مخّضهم بالمكاره».[2]

اگر خداوند به احدي
از بندگان خود رخصت كبر و منيت مي داد، شايسته ترين آنها پيامبران و اولياء خاص
خدا بودند. اما خداي بزرگ كبر و خود بزرگ بيني را در نظرشان منفور ساخت و فروتني
را براي آنان پسنديد، از اين رو صورت بر زمين نهادند و چهره بر خاك سائيدند و در
برابر مومنان خاضع شدند، آنها مردمي بودند مستضعف كه خداوندگارشان با فقر و گرسنگي
و مشقت و رنج و بيم و هراس بياموزد و با ناملايمات، پالايش و تصفيه نمود… .

اين است سنت خدائي در
آفرينش آدميان و گزينش نخبه گان و فلسفه فقر و رنج و محنت و ناملايمات و تهديد و
تعقيب و شهادت براي فرزندان آدم… اين در حالي است كه قطب استكباري و جبهه شيطاني
در بهره گيري از زخارف و زيورهاي زمين و لذت هاي گوناگون جهان خاك و عالم طبيعت
لحظه اي فرو گذار نكرد و به تكالب و تكاثر و بلعيدن و دريدن و لجام گسيختگي سرگرم
بوده كه فلسفه وجودي او نيز در اين است. اين دو رگ از آب شور و شيرين، از آدم تا
نفخ صور بر خلايق جريان دارد و ارزشها نيز در اين دو قطب متضاد مادي و معنوي قرار
مي گيرند.

باز هم از علي (ع)بگوئيم؛
از كسي كه دنيا را در چهره واقعي اش رسوا نموده و در قول و عمل تجسمي از زهد و بي
رغبتي به دنيا بوده است. از علي بگوئيم كه براي جهان انساني گفتني بسيار داشت و به
اعتقاد دوستان و اعتراف دشمنان كلمه كلمه آيات وجودش درسي بود و اعتباري و اسوه ئي
و الگوئي.

آن حضرت در يكي از
خطبه ها با اشاره به سيره پيامبران، يعني حاكمان واقعي مردم، نمونه هائي را از
دنيا گريزي و وارستگي گزيده گان خدا مي آورد كه به اينها نه به رسم معمول، يعني
تكريم چهره ها، بلكه به عنوان الگوي وارستگي و اعراض از تجمل و تشريفات دنيا بايد
نگريست.

در اين باره چنين مي
فرمايد:

«و لقد كان في رسول
الله ـ (ص)و سلم ـ كاف لك في الأسوة و دليلٌ لك علي ذم الدنيا و عيبها و كثرة
مخازنها و مساويها، اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغيره اكتافها و فطم عن رضاعها و
زوي عن زخارفها…»

«در سيره پيامبر خدا
براي تو بهترين الگوهاست و هم نشانه اي بر نكوهش دنيا و معايب آن و انبوه نكبت ها
و زشتي هايش، چرا كه دنيا از پيرامون آن حضرت دامن برچيد و براي ديگران آغوش
بگسترانيد. او چون كودكي كه از شير گيرند، از مام دنيا فاصله گرفت و زر و زيورهاي
آن را طرد كرد. و اگر مي خواهي از موساي كليم الله بگويم كه مي گفت: «بار خدايا من
بدان چه مرا روزي فرمائي نيازمندم»، و به خدا كه او جز قرص ناني كه سد جوع كند
نخواست. چه از علف زمين مي خورد و سبزي گياهان از شدت لاغري در پوست شكم او ديده
مي شد.

و اگر مي خواهي از
داود بگويم، آن كه دارند سرودهاي ملكوتي و قاري اهل بهشت است او از ليف خرما با
دست خود زنبيل مي بافت و به يارانش مي گفت: «كدام يك از شما آن را براي من به فروش
مي رساند» و با پبول آن قرص نان جويني تهيه مي كرد.

و اگر مي خواهي
درباره عيسي (ع) بگويم، او سنگ را بالش ساخته و لباس خشن در بر مي كرد و خوراك
ناگوار مي خورد. خورش او گرسنگي بود و چراغ او در شب نور ماه و سايبانش در زمستان
شرق و غرب زمين، گل و ريحان او گياهاني بودند كه از زمين مي روئيد و حيوانات مي
خوردند».

و سپس با اشاره مجدد
به زهد پيامبر (ص) مي گويد:

«پيامبر خدا بر خاك
زمين غذا مي خرود و چون غلامان مي نشست و كفش خود را با دست خويش مي دوخت و جامه
اش را وصله مي زد و بر الاغ برهنه سوار مي شد و بر ترك آن ديگري را سوار مي كرد،
در يكي از روزها پرده اي كه به تصويرها مزين بود درب اطاق خود آويخته ديد، به يكي
از همسران خود خطاب كرد و گفت اين را از جلوي چشم من بردار! زيرا چون به آن مي
نگرم ياد دنيا و زيبائيهايش را مي كنم. آري، پيامبر با قلب خويش از دنيا روي
بگرداند و ياد آن را از دل خويش زدود و دوست مي داشت چشمش آن را نبيند… اگر كسي
بگويد خداوند پيامبر خود را با تنگ دستي و گرسنگي مورد اهانت قرار داده كه به خدا
دروغ است و اگر بگويد گرامي داشته بود بنابراين ديگران را كه دنيائي گسترده داده
اهانت كرده است، پس بيائيد به پيامبر خدا تاسي جوئيد و راه او را ادامه دهيد كه جز
اين مايه هلاكت است. پيامبر مشعل هدايت و نويد دهنده بهشت و بيم دهنده عقوبت ها
بود، او از دنيا به عالم آخرت با شكم گرسنه و خاطر آسوده بار يافت و سنگي بر سنگ
ننهاد تا داعي حق را لبيك گفت…».

حضرت سپس به وارستگي
و زهد خويش اشاره نموده و ضمن مباهات به پيروي از پيامبر «ص» چنين مي فرمايد:
«والله لقد رقعت مدرعتي هذه حتي استحييت من راقعها و لقد قال لي قائل: ألا تنبذها
عنك؟ فقلت: اغُرب عنّي فعند الصباح يحمد القوم السري».

«به خدا سوگند جامه
اي كه در بردارم آن قدار وصله زده ام كه ديگر از وصله دوز آن شرمنده ام. شخصي با
من گفت: آن را دور نمي اندازي؟ پاسخ دادم: از من دور شو! چه، شب روان در صبحگاهان
ستوده شدند».[3]آآآآآاآآآآآآآاآلييتانانيتبنتببنيئئئئدذدذآاااااااااعغغاذآآآآآيتابذبسشتشنتشفغغتتبيباايالتسنآآآانلغهلغهعهلغعتلاللمتمللل

اينها پيامبران و
اولياء خدا هستند كه در سطح گيتي نام و شكوه و عظمتشان طنين افكن است،‌ دولت هاي
بزرگ در برابر آنان بودند و سياست مداران پر قدرت در مصر، روم، ايران و شامات و
ديگر اقطار جهان در كسوت فرعون ها و قيصرها و خسروان و شاهان و شاهزادگان كه بر
جمجمه مظلومان و محرومان، كاخ جبروت مي ساختند. از كاخ ها و اهرام مصر گرفته تا
ايوان مدائن و قصور افسانه اي شام و هزار و يك شب بغداد كه در صفحات تاريخ اسنادي
بر جنايات آن جباران است. طبيعي است كه در برابر آن روش مسرفانه و مرفهان لجام
گسيخته و تبذيرهاي شيطاني، پيامبران بايد راه و رسم ديگري پيش مي گرفتند، همان راه
و رسمي كه علي (ع) توصيف نمود و خود بدان عمل كرد. اين قهرمانان توحيد خواستند به
بشريت نشان دهند چگونه بايد زيست و به دنبال و تجمل و رفاه پشت كرد و سياست
مردمداري و نجات محرومين در چه رمزي نهفته است. در حالي كه قطب استكباري همه
ارزشها را در مايدت و كاخ و طلا و تجمل و رفاه و عيش و نوش خلاصه مي كرد، رهبران
معنوي انسانيت نشان دادند كه ارزشها نه در اين زندگي عفن و ننگ بار مادي است بلكه
در عظمت روح و وارستگي نفس و جلال و جمال اخلاق و تجمل رفتار و ناچيز انگاشتن
لذائذ جسماني و تمايلات نفساني است.

راز اين كه روايات
اسلامي آن قدر از دنيا نكوهش كرده در همين نكته است. زيرا پس از پيامبر اسلام ربع
قرن نگذشت كه سياست و حكومت اسلامي به كلي تغيير مسير داد و ضد ارزشها به صورت
ارزش در آمد، كاخ هاي سبز و سرخ شام و هزار و يك شب بغداد جايگزين حجره مستضعفانه
محمد (ص) و علي (ع) گرديد و سزارها و خسروها و شاهان عرب و عجم جاي خود را به
خلفائي دادند كه با سيره و سياست جابرانه و دنيا گرايانه خويش، پرونده جنايات
فراعنه و شاهان ايران و روم را تطهير كردند و سردمدار بارز چنين خط مشي، معاويه
طاغوت اموي بود كه حاكميت اشرافي و سياست لذت و جنايت را در اسلام زنده كرد. و
داستان هاي او زياده از آن است كه نياز به ذكر و بيان باشد… اما براي نمونه:

ـ احنف بن قيس گفت:
بر معاويه وارد شدم، آنقدر از غذاهاي ترش و شيرين نزد من آورد كه موجب شگفتي من
شد، باز هم دستور داد نوع ديگر بياورند، نوعي از غذا آوردند كه من ندانستم چيست.
پرسيدم اين چه غذائي است؟ معاويه گفت: چينه دان مرغابي با مغز گوسفند و روغن پسته
كه با آميزه اي از شكر مخلوط گشته است!

احنف گفت: از اين سخن
به گريه افتادم.

معاويه گفت:‌ چرا مي
گريي؟

گفتم: در يكي از شبها
هنگام افطار شرفياب محضر علي (ع) شدم. به من فرمود: برخيز با حسن و حسين صرف شام
كن. آن گاه به نماز ايستاد و چون از نماز فارغ شد، همياني را طلبيد كه سر آن را
مهر كرده بود، از داخل آن نان جو بيرون آورد و باز آن را مهر نمود.

عرض كردم: يا
اميرالمؤمنين! فكر نمي كردم شما بخيل باشيد، چرا نان جوين را مهر كرده ايد؟

فرمود: از روي بخل آن
را مهر نكرده ام ولي ترسيدم حسن و حسين آن را به روغن يا خورش ديگر بيالايند.

گفتم: آيا اين حرام
است؟

فرمود: نه، اما بر
زمامداران حق لازم است در خوراك و پوشاك به بي نواترين افراد رعيت تاسي جويند و به
چيزي كه آنان دسترسي ندارند اعتبار نداشته باشند تا فقر آن را ببينند و به روزي
خداداد راضي باشند و توانگران با مشاهده آن شكر و تواضع خود را افزون سازند.[4]

رمز اين كه روايات
اهل بيت (ع) آنقدر دنيا را تحقير و تقييح كرده است براي مقابله با اين گرايشات است
كه در اسلام پديد آمد و گرنه ـ‌ همان طور كه در مقاله پيشين از نظر گذشت ـ تحصيل
دنيا و استفاده از آن نه تنها معني ندارد بلكه با هدف انساني و منطقي و به منظور
رفع نياز از خود و خاندان و هم نوعان و تحصيل سعادت آخرت مورد سفارش نيز قرار
گرفته است، همان گونه در روايات آمده «ليس منّا من ترك دنيا لآخرته و من ترك آخرته
لدنياه».

كسي كه دنيا را براي
آخرت يا آخرت را براي دنيا خود رها سازد از ما نيست.

در هر حال، اسلام
براي ايجاد موازنه در امر دنيا و آخرت برنامه و رهنمود داده و بر آن تاكيد مي كند
و در عين حال از خطر غوطه وري در ماديات و تشريفات و لذت گرائي هشدار مي دهد و آن
را بلاي خانمان سوز براي يك امت مي داند. چه در زندگي فردي و خانوادگي و چه در
زندگي اجتماعي و چه در سطح حاكميت و دولت.

مع الاسف زهد سياسي
كه شعبه اي از آن وارستگي در شيوه زندگي و پشت پا زدن به ماديت و تجمل گرائي است،‌
بعد از علي (ع) در تاريخ جز نامي از آن نماند، زيرا يكّه تاز ميدان رياست و سياست
هرگز صالحان و خداجويان نبودند. گوئيا حاكميت و لذت با يكديگر گره خورده و كمتر
كسي مي تواند از اين زنجير پولادين خود را رها سازد. امروزه نيز وضع به همين منوال
است و ميان حكام و زمامداران كشورهاي اسلامي و غير اسلامي از اين نظر نمي توان
تفاوتي يافت. همان تجمل و رفاه و خودكامگي و لجام گسيختگي كه بر كاخ هاي جهان كفر
و استكباري سايه شوم افكنده، بر كاخ هاي جبروت زمامداران به نام اسلام نيز سايه
افكن است. و اين همان «اسلام آمريكائي» است كه از «اسلام ناب محمدي (ص)» فرسنگها
فاصله دارد.

 

در دوران انقلاب
اسلامي

رمز اين كه اين
انقلاب توانست توده هاي عظيم مستضعف عالم را به خود متوجه گرداند همين بود. مردم
سر خورده از ماديت كور كه طعم تلخ رفاه طلبي هاي مسرفانه و قساوت و غارت قشرهاي
حاكم را چشيده بودند و سيه روزي و گرسنگي و ناكامي خود و ديگر محرومان و پرخوري و
شكم بارگي طبقات مرفه را در سايه اين نظام ها نظاره مي كردند بنا گاه آهنگي ديگر
شنيدند، آهنگي كه با فطرت آشنا بود و از موسي و عيسي و محمد و علي (عليهم الصلوة و
السلام) يعني مناديان عدالت نشانه اي داشت و بر سر مسرفين و مترفين فرياد مي كشيد
و آرمان خويش را دفاع از مستضعفين اعلام مي نمود. آهنگ انقلاب اسلامي، از ايران
خانه اهلبيت و قبله آمال و اميدها. پيروزي انقلاب اسلامي تبلوري از غلبه نور بر
ظلمت و حاكميت معنويت و تجسمي از آمال و اميدهاي بر باد رفته اي بود كه در بهار
انقلاب جوانه زد و هر چه گذشت ريشه دارتر شد و شاخ و برگ آن گسترده تر گرديد:

(كزرعٍ اخرج شيطأه
فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) ـ برزيگراني كه اين
نهال را با خون خويش آبياري كردند بيشتر بدان دل بستند. با اين اميد كه بذري كه در
اين مزرع عشق افشاندند به بار نشيند و براي ديگر نسل ها و مستضعفان جاي جاي جهان
اثر و ثمر به بار آورد. و در همين حال خشم و تنفر كفار و ملحدان و مستكبران و
چپاول گران را از غرب و شرق برانگيخت و توطئه هاي سياسي، فرهنگي، نظامي و اقتصادي
را براي درهم شكستن مقاومت انقلاب سامان دادند و در هر توطئه شكست خوردند. عامل
اين پيروزي و سربلندي براي امت تنها در يك اصل نهفته و آن معنويت انقلاب است و
ناچيز انگاشتن ماديات و صبر و تحمل مشكلات و كمبودها و قطع اميد از بيگانگان و اين
را مديون رهبري هاي پيامبرانه امام والا همت و بزرگوارمان هستيم كه اگر آن روحيه و
قاطعيت نبود، معلوم نبود ديگران چگونه عمل مي كردند. براي مثال در ماجراي كتاب
كفرآميز آيه هاي شيطاني كه شياطين صهيونيسم و امپرياليسم و غرب صليبي توطئه ديده و
عوامل سياسي و اقتصادي وسيعي را پشت سر آن بسيج كرده بودند، اگر محاسبه هاي محافظه
كارانه مادي برخي عناصر ضعيف ابتكار عمل را به دست مي گرفت (چنان كه بعضا نغمه
هائي به گوش مي رسيد كه فتواي تاريخي و تعيين كننده حضرت امام مشكلاتي را در صحنه
سياسي و اقتصادي و حتي احتمالا نظامي براي ما به بار مي آورد) در اين صورت ما مي
بايست حيثيت و كرامت انساني و اسلامي را فداي منافع موهوم مي كرديم و پيش خدا و
پيامبر و خلق آزاد جهان سرافكندگي را پذيرا مي شديم. اما مثل هميشه اين معضل بسيار
پيچيده را ايمان، شهامت و روشن بيني امام حل كرد و با سرلوحه قرار دادن مسئوليت
حمايت از اسلام و پيامبر و قرآن، همه چيز ديگر را ناديده گرفت و براي هر پيش آمد
احتمالي اعلام آمادگي كرد. و ديديم كه در اين نبرد فرهنگي و اعتقادي بسيار مهم و
حساس پيروزي نصيب امت ما شد و دنياي لعنتي غرب و استكباري از گذشته رسواتر گرديد.
اين نتيجه بي رنگ ساختن ماديات و اصالت دادن به معنويات است، كه دست اندركاران
بايد اين را از امام ياد گيرند و بدان گونه كه شايسته امام و امت فداكار است عمل
كند.

حقيقت اين است كه
بسياري از ما هنوز خط امام را به راستي نشناخته ايم و يا در آن ذوب نشده ايم.
پيروزي خط امام در سايه رعد و برق مادي و مانورهاي سياسي نيست. خط امام عصيان عليه
ماديت است كه انسان ها را به مسخ مي كشد و همين است جاذبه انقلاب اسلامي ما و به
همين دليل جلوه هاي مادي و گم شدن در تشريفات براي اين خط و رهروانش نه تنها ارزش
نيست بلكه ضد ارزش است.

وقتي امام هيئت
اعزامي را به كاخ كرملين گسيل مي دارند تا پيام آسماني و جهاني توحيد را به گوش
آنها برسانند يادآور مي شوند كه شكوه آن كاخ و جبروت آن قدرت شما را نگيرد. شما به
مبدئي تكيه داريد كه همه جلوه هاي جهان در برابر او بي رنگ است. درست بمانند نامه
رسانهاي پيامبر (ص) به دربارهاي كسري و قيصر. دحيه كلبي نامه رسان پيامبر «ص» به
كاخ قيصر ـ يعني همان جائي كه ديگران به خاك مي افتند ـ وارد مي شود و نه تنها
مرعوب آن قدرت و خودباخته آن شوكت نمي گردد و به خاك نمي افتد بلكه سلام هم نمي
كند و نامه پيامبر را به قيصر مي رساند. هنگامي كه يكي از سرداران اسلام با شخصيت
هاي سياسي و نظامي امپراطوري ايران آن روز مواجه مي شود فلسفه هجوم سپاه اسلام به
ملك خسروان را چنين بيان مي كند: «پيامبر ما ما را ماموريت داده ملل ديگر عالم را
از پرستش خدايان به پرستش خداي يگانه دعوت كنيم و از ولايت و اطاعت بندگان به
اطاعت و ولايت او در آورديم و از تنگناي جهان مادي به فراخناي جهان معنويت و آخرت
وارد سازيم».

اين همان فرهنگي است
كه در پيام تاريخي امام به رهبر شوروي منعكس است و نيز در سخن امام با وزير خارجه
آن كشور. هنگامي كه امام وي را در آن برخورد بسيار ساده و معمولي به حضور پذيرفتند
و نماينده شوروي پيام رهبر كشورش را تسليم امام كرد و طبق معمول از تعارفات سياسي
سخن گفت، امام در پاسخ كوتاه خود فرمودند: «من مي خواستم رهبر شوروي را به جهان
بالاتر و گسترده تري فرا خوانم…».

آري، فلسفه پيروزي
اسلام در همين جاست. اسلام را كاخ هاي سلطنتي شام و بغداد و امويان و عباسيان و
امثالهم به جهان صادر نكرد. بلكه اين كاخ ها سد راه اسلام و مانع گسترش فرهنگ
عدالت و توحيد بودند، آن چه از سيماي زاهدانه و فرش حصيري و خانه گلين پيامبر و
علي (ع) پس از قرنها جهان شناخته و با آن به اسلام رو آورده، از كاخ سبز و سرخ
شامات و هزار و يك شب بغداد ضد آن را شناخته است و آن چه امروزه دنيا از زندگي
ساده اما روح بزرگ رهبر انقلاب جهان مي شناسد چيزي است وراي تعينات و جلوه ي مادي.
حقيقت اين است كه در تشريفات، آدمي تدريجا به مسخ كشيده مي شود و آرام آرام غرق مي
گردد. هويت و شخصيت استقلالي خود را از دست مي دهد. اين كه در روايات آمده: «عزت
در قناعت است و ذلت در طمع» واقعيتي است كه با زندگي فرد و سرنوشت جامعه گره
خورده. اگر آدمي بر بورياي خويش بنشيند آن وقت مي تواند كوس استقلال بزند نه
هنگامي كه بر فرش ابريشم عاريتي مي نشيند و آن گاه كه با لقمه ناني ساخته مي تواند
احساس استقلال كند نه گاهي كه بر سر سفره توانگري به شكم چراني سرگرم است.

اگر كشور بخواهد
مستقل باشد نبايد زير بليط شرق و غرب برود. در سياست بازسازي و حل معضلات اقتصادي
كشور بايد روي پاي خود ايستاد. بر اوليائ امور مملكتي است كه اين اصل را همواره
مدنظر داشته باشند از تشريفات و توسعه كه منجر به وابستگي اسارت بار مي شود اجتناب
كنند. تن به وام هاي خارجي ندهند در عين حال به نيازهاي اوليه مردم به ويژه قشر
مستضعف اهتمام ورزند، در احياي كشاورزي و توليد از آب و خاك و استعداد انساني و
طبيعي خدا داده استفاده كنند و اين را در اولويت قرار دهند. اگر از روزهاي اوليه
انقلاب به اين فكر بوديم و برنامه ريزي درست داشتيم امروز نبايد عمده ارزاق خود را
از خارج وارد كنيم و با گراني و تورم حتي در توليدات داخلي مواجه باشيم.

گفتم كه شخصيت اسلامي
ما در دوري از تشريفات است و جوهره انقلاب ما در بي اعتنائي به سراب هاي كاذب مادي
است و اين ارزش را بايد پاس داريم و در اين تفكر و فرهنگ بايد از خودمان آغاز
كنيم. بار ديگر تاكيد مي كنيم كه در نظام اسلامي معيار شخصيت زندگي مدرن و بنز و
محافظ و بوق و آژير نيست. مسئولين و دست اندركاران به ويژه روحانيت بايد به هوش
باشند در اين پرتگاه سقوط نكنند، سقوط در اين پرتگاه از خود بيگانگي است.

مي دانيم كه همواره
سقوط در سراشيبي است، سراشيبي همان رفاه زدگي و فراموشي ارزشهاي معنوي مكتب در
تفكر و رفتار است. ما كه از ماديت مذمت مي كنيم خود بايد در عمل اين را نشان دهيم.
شريك درد و رنج توده هاي مستضعف باشيم. اميد مستضعفان جامعه و جهان را به ياس مبدل
نسازيم. خود را هم مخاطب حضرت امام بدانيم. وقتي امام در بيمارستان فرمودند: «ما
طلبه ها اهل تشريفات نيستيم و اگر تشريفاتي هست بايد براي همه باشد» ما كه مقلد
امام هستيم بايد در سياست و اقتصاد و زندگي خصوصي و استفاده از امكانات عمومي امام
را الگو قرار دهيم. نهادهاي انقلابي نيز خود را مخاطب امام بدانند و در عمل مقلد امام
باشند. اين ديدگاه و تفكر بايد همه جا حاكم باشد. حتي در مراسم مذهبي ما، حج و
زيارت، اطعام و نذورات، روضه خواني و سفرها و ضيافتها و … جاذبه كعبه، قبله
مسلمين عالم به سادگي آن است و مني و عرفات كه آن همه جلال معنوي دارد، بي آلايشي
و سادگي طبيعي و بي رنگي آن است. هر جا تشريفات و تجمل سايه افكند از جلوه معنويت
مي كاهد.

در نامه حضرت امام به
رياست جمهوري و رياست مجلس شوراي اسلامي در ساختمان مصلاي بزرگ تهران چنين آمده
است:

«… در كنار ساختن
مصلاي تهران، در ساختن بينش كفر ستيزي مسلمانان موفق باشيد. ضمنا سادگي مصلا بايد
يادآور سادگي محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شديدا از زرق و برق ساختمان هاي
مساجد اسلام آمريكائي جلوگيري شود».

آري در كشورهاي تحت
سلطه آمريكا مساجد پر زرق و برق بسيارند كه سر پوشي است بر اعمال ضد اسلامي آنها و
معنويت در آنها گم شده است. اما در يك جامعه اسلامي و انقلابي چون ايران بايد تجمل
و زرق و برق تحت الشعاع معنويت باشد و احياي اسلام در سيماي حقيقي آن صورت پذيرد و
اين همان چيزي است كه در نامه حضرت امام بدان تصريح شده است.

ادامه دارد

 

 



1 و 2 ـ نهج
البلاغة، صبحي صالح، خطبه 192.

/

انقلاب اسلامي در فلسطين

انقلاب اسلامي در
فلسطين

حجة الاسلام سيد علي
اكبر محتشمي

* نقش دانشگاهها در
مبارزات مردم فلسطين:

ما در اين جا بايد
راجع به وضعيت دانشگاههاي فلسطين در چند ساله اخير هم مروري داشته باشيم. دانشگاه
«النجاه» در شهر «نابلس» است كه با كمك سازمان آزادي بخش فلسطين و اردن تاسيس شده
و آقاي «حكمت المصري» رئيس اين دانشگاه است كه از طرفداران شاه حسين مي باشد. در
اين دانشگاه در اثر رشد روز افزون تفكر انقلاب اسلامي، دانشجويان مسلمان موفق شدند
دانشجوياني را كه وابسته به گروههاي مختلف فلسطيني بودند جذب كنند و در سال 1983 انتخاباتي
كه در اين دانشگاه صورت گرفت، دانشجويان مسلمان به پيروزي رسيدند و اكثر مطلق كرسي
ها را به دست آوردند. در سال 1984 اختلافاتي ميان دانسجويان اسلامي و طرفداران
احزاب و سازمان هاي فلسطيني به وجود آمد و اين اختلافات به اوج خود رسيد و منجر به
درگيريهائي شد. اما در اين سال با توجه به اين كه بين سوره و ساف «عرفات» اختلافات
شديدي بروز كرد كه منجر به اخراج عرفات از دمشق گرديد، اين باعث شد كه آن اختلافات
داخل سرزمين اشغالي فروكش كند و كمك بسيار مساعدي را به ساير احزاب و گروههاي
فلسطيني در داخل سرزمين ها بنمايد.

دانشگاه ديگري وجود
دارد بنام دانشگاه «بئرالزيد» كه مسيحي است و وابسته به واتيكان است و در اين
دانشگاه ـ علي رغم جو حاكم غير اسلامي و جو حاكمي كه در آنجا مسيحيان به وجود
آورده اند ـ دانشجويان مسلمان موفق شدند 38 درصد آرا را به دست بياورند.

دانشگاه ديگري كه وجود
دارد و مهم است «دانشگاه بيت اللحم» مي باشد كه مستقيما از طرف واتيكان اداره مي
شود. اين دانشگاه هم وضعيتي مشابه دانشگاه بئر الزيد دارد و دائما آن حالت اسلامي
در اين دانشگاه رو به افزايش است. البته دانشكده هاي الهيات و پلي تكنيك در كرانه
غربي رود اردن هم هميشه صد در صد و يا 98 و 99 درصد در اختيار حركت هاي اسلامي و
دانشجويان مسلمان بوده است.

 

* نقش علماء و
روحانيون در مبارزه مردم فلسطين:

اما راجع به نقش
مساجد و روحانيت در سرزمين هاي اشغالي بايد گفت كه: شهر الخليل كه تا چند سال قبل
اصولا فاقد سينما بود و يك شهر مذهبي به شمار مي آمد، روحاني سرشناس اين شهر «شيخ
محمد الجبيري» است كه معلم شاه حسين بوده و لذا مقامات اردني مزاحم كار او نمي
شوند و ايشان از اين فرصت استفاده كرده تا اين كه وضعيت اسلامي اين شهر را سر و
سامان بدهد. در شهر بيت المقدس حوزه علميه اي وجود دارد كه تا كنون تابع وزارت
اوقاف اردن بوده و ائمه مساجد از اين حوزه علميه و دانشكده اسلامي فارغ التحصيل مي
شوند.

در شهر «جنين» عالم
بزرگ «شيخ بسام جرار» است و در گذشته «شيخ احمد بيوض التميمي» رهبر جماعت اسلامي
بوده كه اكنون در اردن هستند. البته در اين شهر «شيخ عبدالحميد سائح» هم در گذشته
بوده كه اكنون رئيس مجلس ملي فلسطين است و به جاي «خالد فاهوم» انتخاب شده كه قبلا
خالد فاهوم رئيس مجلس ملي فلسطين بود و هنگامي كه در داخل سازمان فتح اختلافاتي ـ
بعد از حادثه شكست سال 1982 در بيروت كه عرفات اعلام شكست كرد و از بيروت خارج شد
ـ‌ رخ داد و سپس اعلام شد كه مجلس ملي فلسطين در اردن برگزار مي شود كه خالد فاهوم
مخالفت كرد و لذا عرفات عملا اين مجلس فرمايشي را تشكيل داد و «شيخ عبدالحميد
سائح» را به جاي او انتخاب كردند.

و يكي ديگر از
روحانيون سرشناس كه «محمد ابوالطير» است از روحانيون جوان و مبارز كرانه غربي است
كه 11 سال در زندان اسرائيل بوده و در سال 1985 آزاد شده و به احتمال بسيار زياد
نقش عمده اي را در مبارزات اخير فلسطين دارد.

 

* نگاهي به شهر غزه
به عنوان خاستگاه انقلاب مردم فلسطين:

در اين قسمت مروري بر
تحولات شهر غزه به عنوان مركزي كه قيام ملت فلسطين از اين شهر آغاز شد داريم،زيرا
نوار غزه تا سال 1967 تحت حكومت و سيطره مصر بود و در زمان حكومت جمال عبدالناصر
_كه از سال 1954 تا 1970 طول كشيد _ اخوان المسلمين سخت تحت پيگرد بود و اصولا
اسلام رشدي در اين مناطق نداشت. اما از سال 67 تا سال 1980 جوانان مسلمان فلسطيني
يك جوشش انقلابي را داشتند و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در مصر سازمان هاي مخفي
اسلامي چون «جهاد اسلامي»، «سازمان هجرت و تكفير» و «اخوان المسلمين» رشد زيادي
داشتند و اين جريانات به حركت هاي اسلامي در غزه تاثير گذاشته و آن جوانان و
دانشجوياني كه در دانشگاههاي مصر فارغ التحصيل مي شدند و تحت تاثير حركت ها و
سازمان هاي مخفي اسلامي قرار داشتند داراي يك جوشش اسلامي خاصي بودند. اين جوانها
با اين روحيه وارد نوار غزه مي شدند و به مرور ميان مساجد حركت هاي خوب آگاهي بخشي
را هم داشتند. اما بين اخوان المسلمين در نوار غزه و فارغ التحصيلان دانشگاههاي
مصر كه به غزه وارد مي شدند، اختلافاتي وجود داشت زيرا اخوان المسلمين معتقد به
حركت هاي حاد و تند نبودند ولي اين دانشجويان ـ‌ كه فارغ التحصيل شده بودند و به
غزه برگشته بودند ـ‌ شديدا طرفدار مبارزات قهر آميز در سرزمين هاي اشغالي بودند و
طبيعي است كه روحيه اين افراد جديد و تحصيل كرده اسلامي تاثير به سزائي روي قشر
دانشجوي دانشگاههاي نوار غزه داشت و باعث رشد سريع اسلامي در اين دانشگاهها و در
ميان جوامع مختلف به خصوص جوانان شد. و لذا در اين چند ساله دانشجويان مسلمان در
دانشگاههاي نوار غزه در انتخابات دانشگاهي براي تشكيل كميته هاي دانشگاه پيروز مي
شدند. اين دانشجويان به طرفداران اردن و دانشجوياني كه طرفدار عرفات و احزاب و
سازمان هاي غير اسلامي بودند به شدت مخالفند و لذا در دانشگاههاي نوار غزه هم چندين
بار تا كنون درگيري بين هواداران سازمان هاي فلسطيني با دانشجويان اسلامي صورت
گرفته اما نظر رژيم هاي اردن و اسرائيل نسبت به جهاد اسلامي بسيار منفي است و
اصولا با حركت هاي اسلامي و دانشجويان مسلمان در دانشگاهها به شدت مخالفت مي كنند
و سعي در نابودي هسته هاي اسلامي در دانشگاهها دارند و لذا نشريات و كتب مختلف
مجاني در اين دانشگاهها توزيع مي شود و سعي مي كنند اختلافات بين طوايف مختلف
اسلامي را تشديد كنند و اختلاف بين شيعه و سني را خيلي دامن مي زنند و در آن
كتابها و نشريات سعي مي كنند كه شيعه را كافر قلمداد كنند! جنگ ايران و عراق را
محكوم مي كردند و در نشرياتشان مي نويسند كه عراق با كفار مي جنگند!! و تبليغات
منفي وسيعي عليه جهاد اسلامي راه انداخته و ادعا مي كنند كه اين سازمان اصولا شيعه
مذهب است و مبارزه با جهاد اسلامي را واجب و ضروري قلمداد مي كنند و كلا جهاد
اسلامي را يك تشكيلات وابسته به انقلاب اسلامي ايران مي دانند.

اين حالت اسلامي و
بيداري اسلامي به داخل زندان هاي اسرائيل هم سرايت كرده و لذا اسرائيل سعي مي كند
كه دائما مسلمان ها را و به خصوص جوان هاي اسلامي را از زنداني به زندان ديگر
منتقل كند تا اين كه اينها نتوانند در داخل زندان شبكه هاي بزرگ اسلامي را تشكيل
بدهند. ولي همين نقل و انتقالات باعث شده كه در هر زنداني هسته اي تشكيل شود و
اسلام گسترش پيدا كند و علي رغم همه اين تبليغات، اعضاي جهاد اسلامي در داخل زندان
هاي اسرائيل به شدت مقاومت مي كنند و مقاومت اين جوانان باعث شگفتي ساير زندانيان
مي شود و آنها را به سوي اسلام جذب مي كند و به مرور زمان مردم فلسطين با شكست
شعارها و اهداف و ايده هاي مطرح شده از طرف احزاب و سازمان هاي مختلف چپ و راست
فلسطين به اين نتيجه رسيده اند كه تنها راه نجات فلسطين روي آوردن به اسلام است.

 

*وضعيت مسلمانان
فلسطيني در داخل و خارج سرزمين هاي اشغالي:

اما در مورد وضعيت
فلسطيني هاي مسلمان در داخل و خارج سرزمين هاي اشغالي بايد متذكر شويم كه مسلمانان
فلسطيني مواجه با شرايط سخت و دشواري در داخل و خارج هستند، در خارج هر گونه سفر و
رفت و آمدي اصولا بايد با تائيد و امكاناتي صروت بگيرد كه يكي از سازمان هاي
فلسطيني به آنها مي دهند و ورود فلسطيني هاي مقيم لبنان به اردن ممنوع است و مردمي
كه در داخل سرزمين هاي اشغالي زندگي مي كنند و از سوي اسرائيل تبعيد و يا اخراج مي
شوند، با خطر جدي در كشورهاي عربي مواجه مي گردند.

 

* ويژگيهاي قيام
عمومي فلسطين:

يكي از ويژگيهائي را
كه ما مي توانيم نسبت به گذشته راجع به «انتفاضه» و قيام اسلامي ملت فلسطين
برشماريم، اين است كه در سرزمين هاي اشغالي در سال 67 به بعد، هر چند وقت يكبار،
قيام و حركتي شعله ور مي شده ولي چون يك رهبري اسلامي و انگيزه اي اسلامي وجود
نداشته، رو به خاموشي مي گذاشته و تداومي نداشته است و رژيم اشغالگر قدس و فلسطين
نيز در چنين اوضاعي سعي مي كرده كه با دستگيري و شكنجه تعدادي و اخراج و تبعيد
دسته اي ديگر، اين قيام را سركوب كند و در نتيجه بعد از مدتي قيام خاموش مي شده و
مردم منتظر بودند يك بار ديگر نسل جديدي پيدا شود و با انگيزه اي حركتي را آغاز
كنند و اين حركت ها پي در پي با شكست مواجه مي شد. البته قبلا از طرف سازمان آزادي
بخش فلسطين حركت هاي كوچكي در داخل سرزمين هاي فلسطين ـ‌ و عمدتا به وسيله ابوجهاد
كه مرد شماره 2 اين سازمان بود ـ‌ تدارك مي شد كه اينها تاثير چنداني نداشت.

اما قيام اخير ملت
فلسطين با توجه به ويژگي اسلامي و انگيزه هائي كه جوانان پرشور و مسلمان داشتند،
از مساجد سرچشمه گرفت و در اثر وجود رهبري روحاني و اسلامي در مساجد و تا حدودي
تمركز اين رهبري ـ‌ به احتمال زياد ـ‌ باعث شد كه اين حركت استمرار پيدا بكند. ما
در اين جا سعي مي كنيم ماجراي انتفاضه و قيام ملت فلسطين را از ابتدا تا كنون به
صورت فشرده مطرح كنيم و علل و عواملي كه به وجود آورنده اين قيام است را بررسي
كنيم و اميدواريم انشاءالله بتواند در روشن شدن برخي از ابهامات موثر واقع گردد.

يكي از علل محوري
«انتفاضه» و قيام ملت مسلمان فلسطين، آگاهي و بيداري و روشن شدن مردم مسلمان
فلسطين به خصوص طبقه جوان در داخل سرزمين هاي اشغالي فلسطين است از يكي از رهبران
حركت اسلامي و جنبش اسلامي فلسطين به نام «زيد بلال» اهل نابلس نقل شده كه او گفته
است: «ما سير ماركسيسم، سوسياليسم و تمام انواع مكاتب و نظريات ديگر را در خلال
چهل سال گذشته تجربه كرديم ولي جنگ را به دشمن باختيم و سودي نبرديم و خسارت
ديديم. مردم امروز ايمان آورده اند و معتقد شده اند كه پيروزي از جانب خدا است و
ما امروز معتقد هستيم كه بايد دولت اسلامي براي همه مسلمانها تشكيل بشود كه حاكميت
آن با دين اسلام است».

مسئله اي كه در رابطه
با اين موضوع جلب نظر مي كند، اين است كه بسياري از رهبران فعلي جنبش اسلامي در
فلسطين،در گذشته افراد ملي گرا و اعضاء فعال و جزو كادر هاي بالاياحزاب ماركسيست و
اصولا لائيك سازمان هاي مختلف بودند و تجارب و تجربه هاي زيادي را در رابطه با اين
سازمان ها و احزاب از نزديك داشته اند و پي بردند به اينكه آن همه شعارهاي پر زرق
و برق و وعده هائي كه اين احزاب مي دادند كذب و دروغ است.

در اين زمينه مي
توانيم اشاره بكنيم به آقاي «شيخ محمد ابوطير» كه يازده سال به اتهام كار نزديك و
فعاليت در ارتباط با سازمان هاي فلسطين دستگير و زندانيي شده بوده، امروز او يكي
از اسلامي هاي بسيار متعصب است و يكي از روحانيوني است كه باور قلبي به اسلام پيدا
كرده و متعقد است كه: «تنها اسلام است كه راهگشاي آزادي فلسطين است». در اين رابطه
فرزند آقاي «محمد ابوطير» به نام «مصعب» كه در اين رابطه از پدرش تبعيت كرده و او
هم در جرگه اسلامي ها در آمده و اين موضوع در روزنامه «القبس» در تاريخ 14/10/1987
به نقل از نشريه «تايمز» آمده است. يعني شيخ ابوطير انساني است كه در او انقلاب
دروني ايجاد شده و او را از ملي گرائي و عقيده به قوميت تبديل كرده به اسلام گرائي
و اين مسئله براي اولين بار است كه از زمان اشغال فلسطين توسط صهيونيست ها به وقوع
پيوسته و ما در تاريخ شاهد آن هستيم.

در همين رابطه با
مشاهده آمار زياد مساجد در سرزمين هاي اشغالي مي توانيم نشانه اي بر گسترش اين
روحيه اسلاميت در فلسطين ببينيم مثلا در كرانه غربي رود اردن از 400 مسجد در گذشته
از سال 1967 تا كنون، تعدا مساجد به 750 باب رسيده است. در غزه در حالي كه قبل از
20 سال تنها 200 مسجد بوده امروز ما 600 مسجد داريم. روزنامه تايمز لندن مي گويد:
«مسجد الاقصي كه سومين مسجد از حيث قداست در اسلام مي باشد، اكنون نمازگزاران به
وسيله اتوبوس ها از راههاي دور و نزديك در آن گرد مي آيند در حالي كه 20 سال قبل
تعداد بسيار اندكي در مسجد اقصي نماز مي خواندند». خبرگزاري آسوشيتدپرس در تاريخ
17/12/1987 گزارشي را داده كه از ماذنه هاي مساجد در منطقه اشغالي غزه مردم
فراخواني مي شوند براي اين كه با نيروهاي اسرائيلي شركت دارند. و در جائي ديگر در
روزنامه تايمز 28/10/1987 گفته است: با بلندگوها از ماذنه هاي مساجد، ساكنين
سرزمين هاي اشغالي را دعوت مي كنند به تظاهرات در برابر حملات اسرائيل و اين نكته
مكررا گفته مي شود و از مردم خواسته مي شود كه حمله كنيد و به عقب برنگرديد». يكي
از افسران نيروهاي سازمان ملل كه حدودا سه سال در غزه خدمت مي كرده مي گويد: «كليه
تظاهرات يا اكثر تظاهرات از مساجد آغاز مي شود و اين تظاهر كنندگان در جمعيت هاي
بسيار وسيع و گسترده شان اشغال سرزمين هاي فلسطين از سوي اسرائيل را رد و محكوم مي
كنند» و اين مطلب را روزنامه «العهد» ارگان حزب الله از خبرگزاري آسوشيتدپرس مورخ
27/12/87 نقل كرده است.

 

عمليات انقلابي در
فلسطين اشغالي

علاوه بر مسئله
بيداري اسلامي در سراسر زمين هاي اشغالي كه به وسيله علما و روحانيون و فارغ
التحصيلان مصر صورت گرفته، نكته ديگر آنكه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، عملياتي
كه توسط جوانان مسلمان و به رهبري گروههائي از جمله جهاد اسلامي انجام شده، تاثير
بسزايي در به حركت در آوردن توده مردم داشته است و ادارات مختلف اسرائيل با ترس و
وحشت اين مسائل را ذكر كردند. مثلا در سال 1986 ادارات مختلف امنيتي اسرائيل آماري
را كه ارائه كرده اند گفته اند: عمليات تخريبي از تاريخ 1/4/85 تا 1/4/86 ـ‌ حدودا
يك سال ـ تعدادش از 374 عمليات به 569 عمليات افزايش يافته است يعني ما افزايش
درصد بسيار بالايي را در طول يك سال شاهد هستيم يعني به طور معمولي در هر روز در
سرزمين هاي اشغالي، يك و نيم عمليات داريم و هم چنين آماري را كه اسرائيل ذكر كرده
راجع به عمليات مختلف در سرزمين هاي فلسطين كه عليه سربازان اسرائيل و يا حركت
هائي براي اين كه كسي را به قتل برسانند مقايسه اي كه بين سالهاي 84، 85 و سال هاي
85، 86 انجام داده اين است كه در برابر هر واقعه اي كه در سال 84، 85 به وقوع
پويسته در سال 85، 86 به 23 واقعه افزايش يافته است و اصولا نيروهاي نظامي
اسرائيل، سازمان جهاد اسلامي را منهدم مي كند و ادعا مي كند كه اين سازمان است كه
اين عمليات را در سطح گسترده اي از سر زمين هاي اشغالي انجام مي دهد. و اسرائيل
مسئله جهاد اسلامي را در سال 1986 رسما اعلام كرد و بيست نفر از مسلماناني كه عوض
جهاد اسلامي بودند دستگير نموده از جمله «دكتر فتحي عبدالعزيز الشقاقي» كه يكي از
رهبران بزرگ جهاد اسلامي است و اين شخصيت طبيب بوده و در بيمارستان مطلع در قدس
همكاري مي كند و اسرائيل يك سري اتهامات را به اين افرادي كه دستگير كرده بود وارد
كرد كه اينها عمليات چريكي را در سرزمين هاي اشغالي انجام داده اند.

از جمله عملياتي را
كه نسبت داد اين است كه جهاد اسلامي به سوي يك بانك اسرائيلي در خيابان
«عمرالمختار» يك بمب آتش زاد پرتاب كردند و هم چنين عملياتي كه عليه مركز اداره
شهري در غزه صورت گرفت و همين طور عملياتي عليه مركز دادگاه نظامي شهر غزه و
عملياتي را كه در رابطه با بانك اسرائيلي رفته در همان سال صورت گرفت و يك بمب آتش
زاد به سوي اين بانك پرتاب شد و هم چنين عملياتي را كه در سال 1986 صورت گرفت و يك
نارنجك دستي به طرف يك ماشين جيپ اسرائيلي در ميدان مركزي شهر غزه پرتاب شد؛ اين
ها مجموعه عملياتي بوده كه اين گروه بيست نفره را متهم كرده اند كه اين عمليات را
انجام داده اند و ما مي توانيم در زمره اين عمليات مهمترين عملياتي را كه تا كنون
در اسرائيل سابقه نداشته و ندارد را نام ببريم كه شديدا صهيونيست ها و اصولا
آمريكائي ها را به وحشت انداخته و آن عملياتي بوده كه گروههاي جهاد اسلامي انجام
داده اند و يك حمله وسيعي را به وسيله نارنجك هاي دستي تدارك ديده اند بر عليه يك
گروه وسيعي از نيروهاي اسرائيلي كه در نزديكي «حائط المبكا» (ديوار ندبه) در قدس
صورت گرفت. در اين حمله گسترده، هشتاد اسرائيلي كشته و زخمي شدند و بدنبال اين
حركتي كه صورت گرفت، نيروهاي اسرائيلي حمله وسيعي آغاز كرده و عده زيادي از ساكنين
عرب بيت المقدس را دستگير كردند و  24 ساعت
حكومت نظامي در شهر اعلام نمودند و در اين 24 ساعت خانه هاي عربهاي ساكن بيت
المقدس را تفتيش و تعداد زيادي را دستگير كردند. و به مجرد اينكه اين عمليات انجام
شد بلافاصله اسرائيل برنامه هاي تلويزيوني اش را قطع كرد و  خبر اين حركت را اعلام نمود. رئيس شهرداري شهر
قدس «تيدي كوليك» اعلام كرد كه: «اين يكي از فاجعه هاي بزرگ تاريخ ما بوده و در
حاليكه ما در اين شهر مدت زيادي بود كه آرامش داشتيم لكن اين عمليات ثابت كرد كه
اين آرامش ادامه ندارد». اين نقل قول را روزنامه السفير در تاريخ 16/10/86 از
شهردار شهر قدس كرده و بلافاصله بعد از عمليات جهاد اسلامي طي اطلاعيه اي ذكر كرد
كه: «نيروهايش دست به چنين عمليات قهرمانانه اي زده اند و مجموعه اي كه اين عمليات
را انجام داده بنام «قوات الاقصي» (نيروهاي بيت المقدس) بوده كه چنين عملياتي را
عليه نيروهاي اسرائيلي در كنار ديوار ندبه انجام داده اند». و در همين بيانيه خطاب
به امت اسلامي كرده و گفته است: «ما دشمن را از هرگونه حركتي بر عليه شهروندان بي
گناه برحذر مي داريم زيرا اگر عليه آنان اقدامي صورت بگيرد ما بشدت عليه نيروهاي
اسرائيلي عملياتي را انجام خواهيم داد».

در تاريخ 19/2/1987
جهاد اسلامي يك عمليات استشهادي را انجام داد و در اين عمليات فردي بنام «سمير
ابراهيم خروسه»ـ كه 24 سال بيشتر از عمرش نگذشته بود ـ بوسيله اتومبيلي كه در آن
مواد منفجره كار گذاشته بود، به نيروهاي اسرائيلي ـ حمله كرد و منفجر شد و تعداد
زيادي از نيروهاي اسرائيلي كشته شدند و نيروهاي اسرائيلي هنگامي كه مشاهده كردند
كه اين اتومبيل بطرف آنها مي آيد، با سرعت به سوي راننده شليك كردند و راننده بعد
از اينكه تعدادي از سربازان اسرائيلي را زير گرفته بود و آنها را در اين حمله كشته
و زخمي كرد، خود نيز به شهادت رسيد.

در تاريخ 3/8/87 جهاد
اسلامي بيانيه اي را صادر كرد و در اين بيانيه ضمن تشريح حمله اي كه نيروهاي جهاد
اسلامي به نيروهاي اسرائيلي در ميدان فلسطين در وسط شهر غزه انجام داده بودند و در
اين عمليات فرمانده پليس نظامي ارتش اسرائيل در غزه كشته شده بود، مسئوليت اين
عمليات را به عهده گرفت.

در اسرائيل سازماني
است مربوط به پليس مخفي اسرائيل بنام «شين بيت». اين سازمان معروف است به يك
سازمان بسيار وحشتناك و منحوس و كساني كه دستگير مي شوند توسط اين پليس زير شكنجه
يا به شهادت مي رسند يا ناقص العضو مي شوند و مردم فلسطين از اين سازمان به عنوان
يك كابوس وحشتناك مرگ ياد مي كنند. و در اين حركت جهاد اسلامي كه توسط نيروهاي
جوان و مبارز صورت گرفت، خوشبختانه فرمانده «شين بيت» بنام رونتال رون پال كشته شد
و اين تأثير بسيار زيادي در سراسر فلسطين گذاشت اين شخص براي سركوبي مردم غزه خود
شخصا نيروهايش را فرماندهي مي كرد.

البته راجع به كليه
عملياتي كه توسط جهاد اسلامي صورت مي گرفت و ميگيرد، سازمانهاي مختلف فلسطيني
بلافاصله اطلاعيه هائي را در كشورهاي مختلف از جمله تونس، الجزاير، بغداد، فرانسه
صادر مي كنند و مسئوليتش را به عهده مي گيرند. و اين شان دهنده عظمت اين حركتهاي
جهادي است كه توسط نيروهاي مسلمان در فلسطين اشغالي صورت مي گيرد.

ادامه دارد

 

 

/

قانون و جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

قانون و جايگاه رفيع
آن در نظام اسلامي

قسمت دوم

حجة الاسلام اسدالله
بيات

همه افراد در برابر
قانون يكسانند

هر نوع بي توجهي و بي
اعتنائي به قانون و سرپيچي از آن، خلاف و تجاوز به شمار رفته و گناه تلقي مي شود.
و  در فرهنگ اسلامي اجازه داده نمي شود
افراد ـ ولو اين كه داراي هر نوع مقام و موقعيتي باشند ـ به بهانه هاي گوناگون در
اجراء قانون وضع ممتازي پيدا كرده و با آن دقت و شدت كه درباره ديگران به مرحله
اجرا در مي آيد، درباره آنان اجراء نگردد! چنين مسئله اي با صراحت و شدت از طرف
نظامات الهي مردود و محكوم شناخته شده است و همه را در برابر قانون يكسان و برابر
معني كرده است و عدالت به معني مساوات در برابر قانون و يكسان اجراء شدن قوانين و
مقررات در سر لوحه برنامه نظام اسلامي است. «در اين نظام الهي رنگ و خون و مليت و
قوميت كوچكترين نقشي نداشته و ميان مقام رهبري و ولايت امر و يك انسان ساده معمولي
كه از هيچ موقعيت سياسي اجتماعي برخوردار نمي باشد، فرقي نمي باشد و بلكه با توجه
به اين كه رهبران نظام الهي حالت رهبري و اسوه و مقتدي بودن را دارند و اعمال و
رفتار آنان مورد تبعيت و اقتداء ديگران مي شود و امام و پيشواي ديگران هستند، مقداري
هم با شدت بيشتري با آنان برخورد به عمل آمده و از بعضي از مزايا كه ديگران از آن
ها بهره مند مي شوند و مي توانند استفاده نمايند اينان محروم گرديده و از آن مزايا
بي بهره اند و نبايد آن مقدار رفاه و آسايش كه ديگران از آنها بهره مي برند، بهره
برداري نمايند زيرا مقتضاي رهبري و شئون امامت و پيشوائي صالحان و تقوا پيشگان
همين شيوه را مي طلبد و اگر غير اين باشد با روح فرهنگ اسلامي نمي سازد و در
مقابل، اگر نزديك ترين افراد به مقام امامت و رهبري خداي ناخواسته تخلف نمايد و
تمرد كند و از قانون و مقررات سرپيچي نمايد، با شدت هر چه تمامتر با وي برخورد شده
و مانند ديگران درباره او كيفر و مجازات به مرحله اجراء در مي آيد.

به عنوان نمونه به
مواردي از روايات اشاره مي شود:

1ـ حميد و جابر عبدي
نقل مي كنند، امام علي بن ابي طالب (ع) به عنوان امام امت اسلامي فرمودند: خداي
عالم مرا رهبر و امام بشر قرار داه و ديگران را موظف كرده است از من پيروي و تبعيت
نمايند و اعمال و شيوه زندگي مرا الگو و اسوه زندگي خودشان قرار دهند و لذا از من
به عنوان رهبر و مقتداي جامعه خواسته است در زندگي خودم و خوراك و پوشاك و ديگر
وسائل مورد نياز و احتياج، بر خودم سخت بگيرم و سطح زندگي مربوط به خود و خانواده
ام را در حد بسيار پائين و مانند سطح زندگي كم درآمدترين افراد جامعه قرار دهم تا
ديگران از زندگي رهبرشان پيروي نمايند و شيوه رهبري را الگو قرار دهند و افراد
ضعيف و كم درآمد جامعه از شيوه زاهدانه مقام رهبري تبعيت كنند و ثروتمندان و
افرادي كه از توان خريد زيادتري برخوردار طغيان نكرده و از حد زندگي متعارف تعدي و
تجاوز ننمايند.[1]

بنابراين مسولان نظام
الهي و كساني كه رهبري جامعه اسلامي را به عهده دارند علاوه بر اينكه در برابر
قانون با ديگران كوچك ترين تفاوتي ندراند و قوانين و مقررات بدون كوچكترين ارفاق و
اغماض درباره آنان پياده و اجرا مي گردد، در برخورداري و بهره برداري از امكانات
خدادادي مسئوليت دارند سطح زندگي را در حد پائين نگهداشته و از هر نوع تجمل گرائي
و رفاه طلبي بپرهيزند و شيوه ساده زيستي و زهد را ترويج و تبليغ نموده و خودشان
اولين مجريان و پياده كنندگان اين نوع شيوه زندگي باشند.

2ـ اميرالمؤمنين (ع)
در نهج البلاغه مي فرمايد: «الذّليل عندي عزيز حتي آخذ الحقّ له و القوّي عندي
ضعيف حتّي آخذ الحقّ منه [2] ـ
امام علي بن ابيطالب در موضع رهبري در خلال خطبه اي كه در آن مطالب زيادي اشاره
فرموده است و در آن وضع نابسامان اجتماعي سياسي دوران خلافت ظاهري خودش را منعكس
كرده است، اين پيام و خط مشي كلي يك نظام الهي آورده شده است و با صراحت اعلام
فرموده است:‌ افرادي كه در طول تاريخ از جور جابران و بي عدالتي زمامداران، به حق
مشروع خودشان نرسيده اند و مورد ظلم و ستم قرار گرفته و به استضعاف و ذّلت كشانده
شده اند، در نظام اسلامي مورد عنايت و توجه رهبري قرار گرفته و از عزت و مقام
بالائي برخوردارند و خود نظام عهده دار دفاع و حمايت از حريم آنان و مظلومان تاريخ
مي باشد و حق آنان را از افرادي كه با بند و بست به نوائي رسيده اند و از قوت و
امكانات بيشتري برخوردار شده اند و موجب محروميت ديگران گرديده اند، گرفته و به
محرومين و استضعاف كشانده شده ها مي رساند.

آري در نظام اسلامي
از قانون با قاطعيت و جديت تمام دفاع و حمايت به عمل مي آيد و با متمردان و طاغيان
و ظالمان كه نمي خواهند گردن به قانون بگذارند و از حاكميت آن حالت گريز و فرار
دارند، با شدت هر چه بيشتري برخورد شده و در سر جايشان نشانده مي شوند.

3ـ در حديثي از امام
باقر (ع) نقل كرده اند كه فرمود: روز فتح مكه پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) در ميان
مردم ايستاد و خطبه اي خواند و پس از حمد و سپاس خداوند جهان و ثناي او چنين پيام
صادر كرد و فرمود:

اي مردم و اي امت
اسلام، توجه كنيد و كساني كه در اينجا حاضرند و سخنان مرا در اين اجتماع مي شوند
به ياد داشته باشند و خوب حفظ نمايند و با آناني كه در اين مكان مقدس حضور ندارند
و از اين اجتماع غايب هستند برسانند و اين منشور را در اختيار آنان قرار دهند و آن
پيام اين است:‌ خداي عالم در سايه اسلام، تمام آثار و نشانه هاي دوران گذشته
جاهليت و كفر را از بين برد و زمينه هاي تفاخر و فخر فروشي و خودنمائيهاي غير
ارزشي و غير اصولي را نابود ساخت و معيارهاي جديدي را جايگزين معيارهاي قومي و ملي
و نژادي كرد و روي تمام ارزيابي هاي گذشته كه براساس مسائل قومي و نژادي و ملي
گرائي و ناسيوناليستي و عشيره اي به وجود آمده بود و در جامعه به عنوان معيار و
ارزش قلمداد شده بود، خط بطلان كشيده و به طور جاودانه و ابد اعلام مي نمايد همه
انسان ها از آدم به وجود آمده اند و آدم نيز از خاك است و هيچ قومي و گروهي بر
ديگري امتياز و برتري نداشته و فرق و تفاوتي با هم ندارند و هيچ كسي حق ندارد خودش
را برتر از ديگران دانسته و براي خود و خانواده اش مزيتي قابل گردد و بهترين شما
در نزد پروردگار جهان و گرامي ترين انسان ها در پيشگاه حضرت حق، افرادي هستند كه
از تقواي بيشتري برخوردار شوند و بيشتر از همه از قوانين الهي و فرامين پروردگار
عالم اطاعت نمايند.[3]

اين نوع سخن و دستور
در لسان رهبران الهي، يكي دوتا نمي باشد و بسيار فراوان و زياد است و امروز نظام
اسلامي ما و مسئولان نظام بيش از ديگران مسئوليت دارند در مقام عمل اين ها را نشان
بدهند و خودشان پياده كنندگان اين شيوه ها باشند و مبادا خداي نكرده چنين وضعي پيش
آيد وقتي كه مردم ما با دست اندركاران نظام روبرو شدند در مقام عمل آنان را برخلاف
آن چه كه از اسلام و رهبران الهي شنيده اند و سراغ دارند بيابند و سخنان رهبران
ديني براي آنان حالت تازگي پيدا كرده و به صورت آرزو جلوه نمايد و مسئولان سياسي و
اجرائي و قضائي را در خط مخالف خط اسلام اصيل علوي (ع) و محمدي (ص) مشاهده كنند و
مبادا اين روحيه مجددا زنده شود و مردم زمزمه كنند كه در نظام اسلامي امروز باز
جاي پا براي كساني است كه پارتي دارند و سوراخ و سمبه ها را بهتر مي دانند و
بالاخره آشنا دارند و حال و هواي او را مراعات مي نمايند!! اين حالت اگر رواج پيدا
كند و ذهنيت عمومي افراد و جامعه و يا اكثريت چنين باشد كه در جامعه قانون كجا
بود؟ و قانون براي ضعفاء است! و يا خداي ناكرده در اثر ناشيگري و تحت تاثير قرار
گرفتن ها افراد ناتوان و ضعيف، حقشان هم مورد بي اعتنائي قرار بگيرد و دست
اندركاران به علت گرفتاري ها روزمره و وقت كش نتوانند جلو اين نوع ذهنيت خطرناك را
بگيرند، آن روز قطع رابطه نظام با مردم و خداي مردم است و بدترين وضع براي يك نظام
ارزشي همين حالت و وضعيت است كه به طور اجمال به آن اشارت رفت.

 

حاكميت قانون يا
حاكميت ضابطه به جاي رابطه

يكي از شاخص ترين
مسائل اسلامي كه شايد هيچ مسئله اي به اين مشخصي و درشتي، خودنمائي نمي كند اعطاء
ضابطه است. هيچ نوع برخورد و قضاوتي در اسلام وجود ندارد مگر اين كه روي يك سري
اصول و ضابطه آن نوع قضاوت و برخورد به عمل آمده است و اگر مسئوليتي به افرادي
داده شده است و يا افرادي صالح براي تصدي مسئوليتي مرعفي شده اند با توجه به ضوابط
و معيارهائي است كه اعلام كرده است و اين سخن معروف در ميان اصوليون كه مي گويند:
تمام احكام الهي اعم از الزامي و غير الزامي با توجه به مصالح و مفاسد واقعي و نفس
الامري است كه در افعال وجود دارد. روشن ترين گواه اين مطلب است كه احكام و
دستورالعمل هاي اسلامي داراي معيار و ضابطه است و مسئله حسن و قبح عقلي و ذاتي كه
در ميان مسلمانان مورد مشاجره و كشمكشها شده و عدليه قائل شده اند كه «اشياء در حد
ذاتشان داراي حسن و قبح است و چون داراي حسن و قبح است متعلق امر و نهي شارع مي
گردد» و نظريه اشاعره را كه قائل شده اند «حسن و قبح، ذاتي نيست و عارض است و امر
و نهي شارع موجب حسن و قبح در اشياء مي شود» رد كرده اند دليل علمي و تحليلي اين
مطلب است كه در نظام اسلامي كه رسالت احياء عدالت عامه و حقوق اجتماعي را بر دوش
دارد و دلش براي نجات انسان ها و اصالتها و ارزشها مي طپد و از قرباني شدن شرافت
ها و كرامت ها و حريتها تاسف مي خورد، همه چيز روي معيارها و اصول و ضوابط محاسبه
مي شود و در اين موضوع كسي ترديدي به خودش راه نمي هد و به همين جهت به قانون بهاء
داده مي وشد و شكستن قانون را بدترين جرم و گناه مي شمارد و براي حفظ حرمت ها و
حريمها و حراست از حريم قانون الهي، اجازه فداكاري و مقابله و مبارزه را تا سر حد
جانبازي و قرباني مي دهد و قربانيان حرمت الهي را در صف شهيدان راه خدا مي داند و
حرمت انساني كه در اسلام برابر حرمت عرش الهي معرفي شده است و حفظ آن را هم از اهم
واجبات دانسته است براي حفظ قانون و نگهداري از اصول و ضوابط اسلامي تا سرحد فدا
شدن و جان دادن و كشته شدن اجازه فرموده است. قرباني شدن حسين بن علي «ع» و ياران
با وفاي وي براي حفظ اصول و حدود الله است و سكوت و تحمل طاقت فرساي اميرالمؤمنين
«ع» به مدت حدود 25 سال دوران رجعت پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) و قيام و حاكميت
طلائي 5 ساله آن رهبر عظيم اسلامي براي حفظ اصول و معيارها بوده است و هم چنين رنج
هاي فراوان و زيادي كه در راستاي تاريخ، انبياء الهي و صالحان و مصلحان بشري و
الهي متحمل شده اند و از خانه و كاشانه دربدر گرديده اند، همه براي اين است كه
قانون در ميان بشر پياده شود و با افراد جامعه طبق اصول و معيار و ضابطه و قانون
رفتار شود و آن روز بشريت نجات مي يابد و از چنگال تعديات و زور گوئيها رهائي پيدا
مي كند كه قانون قداست خودش را در جامعه نشان دهد و افراد با ديد تقدس و تقديس به
قانون بنگرند و قانون شكني را نه تنها گناه و ذنب بزرگ بدانند، بلكه فكر قانون
شكني را نيز از بين ببرند و احترام به قانون را نوعي تقدس و مدقس و امري عبادي و
الهي بدانند و اين معني در لسان رهبران الهي به وضوح ديده شده و تقيد به قيود ديني
و تعبد به اجراء و انجام آنها خواسته شده است.

 

ملاك مشروعيت قوانين
و مقررات در نظام اسلامي

در نظام اسلامي مشرع
اصلي و قانون گذار واقعي ذات مقدس حضرت حق بوده و قانون همانا فرامين و دستورات
خداوندي مي باشد و دستورات الهي از طريق وحي آسماني توسط پيامبران خدا در اختيار
مردم گذاشته مي شود تا مردم طبق آنها عمل نمايند و در تمام مراحل زندگي از آنها
تبعيت كنند و قوانين الهي در قرآن كريم و سيره و روش پيامبر اسلام «ص» و در سخنان
اهل بيت «ع» كه شارحان زبان وحي مي باشند، منعكس بوده و از آنها به دست مي آيد، در
دوران حيات پيامبر اسلام «ص» و خلافت ظاهري اهلبيت در صورتي كه رهبري و امامت و
حاكميت جامعه در دست آنان باشد و مردم از رهبري آنان بهره مند گردند طبعا نظام
الهي با رهبري الهي تحقق پيدا كرده و توسط آنان قوانين الهي به مرحله اجراء در مي
آيد و چون اين قوانين توسط خود پيامبر اسلام «ص» و يا امامان معصوم «ع» تبيين و به
مرحله اجراء در مي آيد، ملاك مشروعيت را كه همان متكي بوحي بودن مي باشد دارا بوده
و نظام جامعه با قوانين متكي به وحي آسماني اداره مي شود. اگر چه در اسلام يك سري
مقررات ديگري نيز وجود دارد كه اگر چه مستقيما از طريق وحي به پيامبر «ص» نازل
نشده است ولي در اثر حوادث و مشكلاتي كه به صورت هاي مختلف و نوظهور پيش مي آيد و
به تعبير روايات باب «حوادث واقعه» است و مسلما نظام و مسئولان آن نمي توانند نسبت
به آنها بي تفاوت بمانند و بدون توجه از كنار آنها رد شوند و راه حلي فكر نكنند،
قهرا اختياراتي به حكومت داده شده است و با توجه به اصول كلي اسلام و معيارهاي
اساسي و با توجه به مصالح اجتماعي و امت اسلامي راه حل هائي را در نظر گرفته و پيش
بيني هاي لازم را داشته باشند و مقرراتي براي تامين آنها مصالح جعل و وضع نمايند و
مشكلات جامعه را حل و فصل نمايند و اين نوع مقررات نيز مانند مقررات اساسي و مشروع
از قبل ذات اقدس حضرت حق لازم الاطاعه است و چون از ناحيه حكومت و نظامي است كه
رهبري آن الهي است و مشروعيت دارد، قهرا مقررات مجعول از قبل چنين نظامي نيز لازم
الاطاعه بوده و بايد به مرحله اجراء در آيد.

بنابراين در دوران
حاكميت پيامبر اسلام «ص» و امامان معصوم «ع» هر نوع مقررات كه از طرف نظام اعلام
شود چه از قبيل مقررات مجعول از قبل الله تعالي باشد و توسط پيامبر «ص» و يا امام
«ع» تبيين و به مرحله اجرا گذاشته شود و يا اين كه از قبيل مقررات حكومتي و
انتظامي باشد و از ناحيه نظام، مشروع اعلام شده باشد در هر دو صورت تبعيت از آنها
لازم و مخالفت با آنها ممنوع و حرام شناخته شده است.

و اما در دوران كنوني
كه دست ما از نيل به حضور رهبري معصوم «ع» كوتاه است و نمي توانيم از نعمت حضور
امام و پيشواي معصوم «ع» بهره مند شويم، ملاك مشروعيت نظام حاكم حضور و حاكميت و
مبسوط اليد بودن عالم فقيه مجتهد جامع الشرايطي است كه رهبري و زعامت امت اسلام را
به عهده گيرد و با اجتهاد و فقاهتي كه دارد از همان كتاب و سنت و عقل و اجماع و
ديگر منابع فقهي، احكام الهي را استنباط كرده و در اختيار مي گذارد تا مردم به
آنها عمل نموده و در جامعه لباس عمل بپوشد. روي اين حساب باز ملاك مشروعيت همان
اتكاء به وحي الهي است منتهي در دوران حضور پيامبر اسلام «ص» به طور مستقيم از
طريق روح القدس وحي نازل مي شد و در دوران امام معصوم «ع» از طريق الهام و با
تعليم پيامبر اسلام «ص»، وحي در اختيار جامعه گذاشته يم شد و اما الآن قوانين الهي
در كتاب و سنت آمده است، و فقيه خداوند عالم را از لابه لاي كتاب و سنت استفاده و
براي اجراء به مردم اعلام و ابلاغ مي نمايد.

در اين جا ملاك
مشروعيت اصل نظام، ولايت فقيه جامع الشرائط است و ملاك مشروعيت قوانين همانا متكي
به وحي بودن است كه فقيه از طريق استنباط از كتاب و سنت كشف مي نمايد. و نيز در
نظام ولايت فقيه مانند همه نظامات ديگر مقرراتي وجود دارد كه از ضرورت هاي نظامات
و حكومت ها است و هر حكومتي براي حل آن نوع مشكلات و معضلات فكري و راه حلي بايد
بيانديشد و به مرحله اجراء در آورد كه اين نوع احكام و قوانين با توجه به مصالح
ديگر و مهمتر، ممكن است مورد تجديد نظر قرار گرفته همان قوانين و مقررات دوباره
نسخ و برداشته شود و طبق مصالح جديدتر مقرراتي وضع و جعل شود و از همين جا روشن مي
شود ولي فقيه داراي دو حيثيت و جهت مي باشد از آن حيث كه احكام خدا را استنباط مي
نمايد و از كتاب و سنت مطالب و احكام را به دست مي آورد و مي فهمد و در حقيقت حكم
خدا را كشف مي كند از اين جهت مثل اين است كه نبي اعظم اسلام «ص» از خداي عالم خبر
مي دهد از اين نظر او مبلغ است و رسول است و در فقه مجتهد مستنبط است و كاشف قول
خدا است و از جهت ديگر كه زعامت امت را در دست دارد و حاكم مسلمين است و فعلا
سلطان مسلمانان در دست او است و دارد حكومت مي كند از اين حيث نيز مي تواند احكامي
را جعل نمايد و مقرراتي را چه به طور مستقيم و يا مع الواسطه و توسط دولت و
دستگاههاي اجرائيه و قضائيه و مقننه و امثال ذلك، جعل و تعيين كند و براي اجراء
ابلاغ نمايد؛ هر دوي اينها چون از ناحيه نظام الهي است و از مركزيتي اعلام و ابلاغ
شده است كه مشروع است، بر همه لازم است از آنها اطاعت نموده و حرمت آنها را حفظ
نمايند، و در اجراء آن بكوشند چه مقرراتي باشد كه از كتاب و سنت استنباط شده و در
اختيار قرار گرفته شده باشد و يا اين كه از طرف حكومت ـ از حيث حاكم بودن ـ جعل
شده و براي مصالح مسلمين براي اجراء ابلاغ شده باشد. هر دوي اين مقررات در اين جهت
فرقي با هم ندارند و لازم الاجراء مي باشند و مخالفت با هر دو نوع از اين احكام و
مقررات موجب كيفر و مجازات اجتماعي در دنيا و عذاب الهي در آخرت خواهد بود.

بنابراين در نظام
اسلامي ما ملاك مشروعيت اصل نظام و مقررات و قوانين مصوب عبارت است از اين كه
رهبري و ولايت امت اسلام در دست با كفايت وليّ فقيه بوده و چون از ناحيه وي روي
اين نظام صحّحه گذاشته شده است و اين شيوه را ـ كه الان دارد ارائه مي شود ـ شيوه
اي درست و صحيح مي شمارد و مقررات اعلام شده از طرف اين نظام را معتبر دانسته است،
قهرا اطاعت از تمام دستورات آن واجب و لازم و تخلف از آنها حرام و ممنوع است.

و در پايان اين بخش
از بحث چند اصل از اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آورده مي شود:

اصل 4:‌ كليه قوانين
و مقررات مدني، جزائي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها
بايد براساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسي و
قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهده فقهاي شوراي نگهبان است.

اصل 5: در زمان غيبت
حضرت وليّ عصر، عجلّ الله تعالي فرجه در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت
بر عهده فقيه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است، كه اكثريت
مردم او را به رهبري شناخته و پذيرفته باشند، و در صورتي كه هيچ فقيهي داراي چنين
اكثريتي نباشد رهبر يا شوراي رهبري مركب از فقهاي واجد شرايط بالا طبق اصل يكصد و
هفتم عهده دار آن مي گردد.

مفاد و پيام اين دو
اصل همان است كه در بالا و در بحث ملاك مشروعيت اصل نظام و قوانين و مقررات ابلاغ
شده از ناحيه نظام اسلامي توضيح داده شد.

ادامه دارد

 



/

نقش آفرينيهاي اميد

مديريت اسلامي

قسمت دوازدهم

شرح صدر

نقش آفرينيهاي اميد

حجة الاسلام و
المسلمين محمدي ري شهري

در قسمت هاي گذشته
درباره آگاهي، سياست، حسن خلق، رفق و مدارا، قاطعيت، انتقاد پذيري و تغافل،
ويژگيهايي كه از ديدگاه اسلام مدير بايد واجد آنها باشد مطالبي تقديم گرديد و
توضيح داديم كه همه اين خصال آثار شرح صدراسلامي هستند و اينك ادامه بحث:

 

8ـ نقش آفريني هاي
اميد

هشتمين خصلتي كه مدير
را در مديريت توانمند مي كند اميد است، اميدوار بودن خود، و اميدوار ساختن ديگران
به تحقق هدف.

مساله اميد در ابعاد
اخلاقي، اجتماعي، سياسي و مديريتي فوق العاده مورد توجه اسلام است، و براي آشنايي
تفصيلي با نقش آفريني هاي اميد و نوميدي از نظر اسلام بايد واژه هاي: «أمل»،
«رجاء» و هم چنين «يأس» و «قنوط» در قرآن و احاديث اسلامي، به طور كامل و همه
جانبه مورد بررسي و تحليل قرار گيرند ولي فعلا ما در اين صدد نيستيم و لذا تنها
گفتار كوتاهي داريم درباره تعريف اميد و آرزو، و نقش اميد در زندگي به عنوان مقدمه
و پس از آن نقش اميد در مديريت و رابطه اميد و مديريت را توضيح خواهيم داد:

 

اميد و آرزو چيست؟

اميد و آرزو در فارسي
و نيز رجاء و امل در عربي به يك معنا است، راغب اصفهاني در كتاب مفردات القرآن در
معناي رجاء مي گويد: «رجاء عبارت است از گماني كه اقتضا دارد چيزي كه موجب شادي
است تحقق يابد»[1].

اين تفسير در مورد
«امل» و نيز اميد و آرزو نيز صادق است.

نكته قابل توجه اين
است كه در متون اسلامي اميدها و آرزوهاي انسان به دو دسته تقسيم شده اند، دسته
اول: اميدهاي راست و دسته دوم اميدهاي دروغ.

امام باقر (ع)مي
فرمايد:

«اياك و الرجاء
الكاذب فانّه يوقعك في الخوف الصادق».

از اميد دروغ جدا
پرهيز كن كه آن تو را در ترس راست، واقع خواهد ساخت.[2]

اميدهاي راست:
آرزوهايي است كه آرزومند اسباب و مقدمات تحقق آن را فراهم ساخته، دانه را كاشته و
اقدامات لازم براي به ثمر نشستن آن را انجام داده، و به ثمر دادن آن اميد بسته
است. ولي در اميدهاي دروغ، آرزومند تنها آرزو دارد و بس، كه اميد و آرزو به اين
معنا نه تنها سازنده و نقش آفرين نيست بلكه ويرانگر و زيانبار هم هست و همانطور كه
در كلام امام ملاحظه شد اميدهاي دروغ انسان را گرفتار خوف و خطرهاي قطعي و راست مي
نمايند. بنابراين بديهي است آن چه در اين مقال درباره نقش آفريني هاي اميد مي
گوئيم، اميد و آرزوي صادق منظور است و لا غير.

 

نقش اميد در زندگي

اميد و آرزو موتور و
محرك چرخ هاي زندگي انسان در ابعاد اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي است.

آرزو يكي از بزرگترين
نعمت هاي الهي است كه اگر اين نعمت از انسان گرفته شود، جنب و جوش و تلاش از او
سلب مي گردد و رخوت و سستي او را احاطه مي كند و بالاخره چرخ زندگي متوقف مي گردد.

پيامبر اسلام (ص)مي
فرمايد:

«الامل رحمة لامتي و
لولا الامل ما رضعت و الدة ولدها، و لا غرس غارس شجراً»[3].

آرزو براي امت من
رحمت است، اگر آرزو نبود هيچ مادري فرزندش را شير نمي داد، و هيچ كس درختي نمي
كاشت.

همان طور كه از ذيل
حديث استفاده مي شود، مقصود پيامبر از اين كه مي فرمايد «آرزو براي امت من رحمت
است» نفي نقش آرزو در زندگي ديگران نيست، شايد منظور اين باشد كه ديگران نمي
توانند از اين رحمت الهي آن گونه كه بايد براي زندگي جاويد خود بهره برداري كنند.

به هر حال پيامبر
اسلام در اين كلام خيلي صريح و روشن نقش اميد و آرزو را در زندگي انسان بيان كرده
است و مطرح كردن اين كه اگر آرزو نبود هيچ مادري فرزندش را شير نمي داد و يا كسي
درخت نمي كاشت، به عنوان دو نمونه روشن از نقش آرزو در زندگي است، و مقصود اثبات
اين واقعيت است كه اگر اميد و آرزو جاي خود را به ياس و نوميدي دهد اصولا ادامه
زندگي ممكن نيست.

امام علي (ع)درباره
نقش آرزو در زندگي مي فرمايد:

«الامل رفيق مونس».[4]

آرزو همنشيني است كه
موجب انس و آرامش انسان است.

 

آزمايشي جالب درباره
نقش آرزو!

طرح مساله تجربه و
آزمايش و آزمايشگاه آن هم درباره نقش چيزي مانند آرزو حتما جالب توجه است، راستي
چقدر خوب بود اگر خواص و آثار امور معنوي قابل آزمايش بودند، و حتما تعجب مي كنيد
اگر بشنويد اين امور نيز قابل آزمايش هستند، البته نه با ابزار مادي و نه براي هر
كس، در اين زمينه سخن بسيار است و براي اين كه از مطلب خيلي دور نشويم فقط به ذكر
يك نمونه از آزمايش حضرت عيسي (ع)در رابطه با نقش آرزو در زندگي انسان اكتفا مي
كنيم:

روزي حضرت عيسي (ع)در
نقطه اي نشسته بود و منظره شخم زدن زمين به وسيله پيرمردي كه با بيل سخت مشغول زير
و رو كردن خاك بود را تماشا مي كرد، گويا حضرت با ديدن اين منظره متوجه نقش آرزو
در زندگي بشر شد كه پيرمردي در آستانه مرگ را اين چنين به تلاشي كه معلوم نيست
ثمرش را ببيند وا داشته است، براي اين كه اين نظريه را آزمايش كند از خداوند خواست
كه آرزو را از او بگيرد.

بلافاصله پس از اين
دعا ملاحظه كرد كه پيرمرد بيل را بر زمين نهاد و دراز كشيد!

مدتي گذشت پيرمرد
هنوز مشغول استراحت بود، دوباره عيسي دعا كرد كه خدايا آرزو را به او باز گردان.

باز بلافاصله پس از
اين دعا ملاحظه نمود كه پيرمرد از جابر برخاست و مشغول كار شد.

حضرت عيسي (ع)براي
اين كه پاسخ اين آزمايش جالب را بر زمان خود پيرمرد بشنود جلو آمد و از او پرسيد
دليل اين كه ساعتي قبل بيل را بر زمين نهادي و دراز كشيدي و پس از گذشت زماني
اكنون باز مشغول كار شدي چيست؟

پيرمرد گفت در حالي
كه مشغول كار بودم اين فكر برايم پديد آمد كه بخود گفتم: تا كي كار مي كني در حالي
كه پيرمردي هستي در آستانه مرگ، اين بود كه ياس بر من مستولي شد و لذا بيل را
انداختم و دراز كشيدم.

پس از مدتي فكر ديگري
در ذهنم خطور كرد ديدم به خود مي گويم بخدا تا هستي براي تامين زندگي چاره اي جز
كار كردن نداري، اين بود كه دوباره سراغ بيلم رفتم و مشغول كار شدم.[5]

 

نقش اميد در مديريت

اگر آن چه درباره نقش
اميد در زندگي بيان شد در كنار مشكلات و سختي هاي كه تحقق اهداف اجتماعي خصوصا هدف
هاي بزرگ به همراه دراد و ناكامي هاي احتمالي كه در كمين تحقق هدفها نشسته اند،
ملاحظه شود، به اين نتيجه مي رسيم كه اميد و آرزو بالاترين نقش را در مديريت جامعه
بازي مي كند، و تنها كسي قادر به ايفاي نقش مدير است كه هم خود به تحقق هدف
اميدوار باشد و هم بتواند افراد تحت مديريت خود را در نيل به مقصود اميدوار سازد،
و هر چه عنصر اميد بهتر و قويتر در مديريت به كار گرفته شود درصد احتمال تحقق هدف
بالاتر مي رود.

 

عنصر اميد در مديريت
خدا

در راس همه مديريت
ها، مديريت خداوند متعال است، اگر كتاب خدا قرآن كريم را يكبار از ابتدا تا انتها
از بعد برخورد مديريتي خدا با انسان مورد مطالعه و دقت قرار دهيد، خواهيد ديد كه
آفريدگار جهان به بهترين وجه از عنصر اميد در مديريت خود براي تكامل انسان استفاده
نموده است، در مسايل اخلاقي، سياسي، اقتصادي، در مسايل فردي و اجتماعي و در امور
دنيوي و اخروي همه جا سخن از اميد است و اين باب واسعي است كه در اين مقال نمي
توان آن را باز كرد، تنها به ذكر دو نمونه از مواردي كه خداوند از عنصر اميد براي
سازندگي فرد و جامعه استفاده مديريتي نموده است اكتفا مي كنيم:

 

1ـ اميد به تكامل

براي اين كه انسان
جهت سازندگي خود و رسيدن به قله تكامل از تمام توان خويش نهايت بهره برداري را
بنمايد، خداوند متعال ياس و نوميدي را مطلقا ممنوع نموده و به هيچ كس اجازه نمي
دهد كه در هيچ شرايطي از عنايات او جهت وصول به كمالاتي كه فلسفه آفرينش انسان است
مايوس گردد، و تصريح مي كند كه جز افراد كافر و گمراه از رحمت و عنايت خداوند
مايوس نمي گردند. و اعلام مي نمايد كه هر كس در هر شرايطي مي تواند توبه كند، راه
انحطاط را رها نمايد و به سوي طريق كمال باز گردد:

«قل يا عبادي الذين
اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعاً»[6]

بگو اي بندگانم كه بر
خود ستم و اسراف كرديد از رحمت خدا مايوس نشويد كه خدا تمامي گناهان را مي آمرزد.

 

2ـ اميد به آينده

براي اينكه ناكامي
پيروان واقعي انبياء در تحقق حكومت الهي در جهان، آنان را سست نكند، براي اينكه
مصلحين جامعه مرعوب قدرت هاي استكباري نشوند، و براي اين كه شكست هاي هواداران
راستين حق و عدالت آنها را مايوس نسازد، خداوند متعال توسط پيامبران بزرگ خود در
همه اعصار چراغ اميد به آينده را در كانون جان پيروان پيامبران روشن نموده كه
بالاخره حكومت زمين از آن صالحين است:

«و لقد كتبنا في
الزبور من بعد الذّكر أن الأرض يرثها عبادي الصالحون».[7]

در زبور از پي آن
كتاب نوشتيم كه حكومت زمين را بندگان شايسته من ميراث مي برند.

تا از همه توان خود
براي مبارزه با ظلم و ستم و تكامل جامعه استفاده كنند كه تكامل جامعه با اراده و
تلاش و جهاد انسان هاي شايسته براساس وعده قطعي خداوند تحقق خواهد يافت.

 

عنصر اميد در مديريت
رهبران الهي

رهبران الهي در
استفاده از عنصر اميد براي هر چه بهتر ساختن فرد و جامعه، روش مديريتي خداوند
متعال را تعقيب مي نمايند، در تاريخ زندگي انبياء و اولياء هيچ جا ياس و نوميدي و
بريدگي به چشم نمي خورد بلكه همه جا سخن از اميد و مقاومت براي آينده اي خوب و
زيبا است:

«و كأين من نبي قاتل
معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و
الله يحب الصابرين»[8].

و چه بسا پيامبراني
كه مردان الهي فراواني به همراه آنها جنگ كردند، آنها هيچ گاه در برابر آن چه در
راه خدا به آنها مي رسيد سست نشدند و ناتوان نگرديدند و تن به تسليم ندادند و
خداوند پايداران را دوست دارد.

برجسته ترين سخن و
دقيق ترين نكته در تعليمات مديريتي رهبران الهي در رابطه با استفاده از عنصر اميد
را در سه جمله مي توان خلاصه كرد: كار، نشد ندارد، در نهايت سختي نبايد مايوس بود
و بالاتر اين كه در نااميدهاي بايد اميدوارتر بود!.

 

كار، نشد ندارد!

در تعليمات رهبران
الهي كار، نشد ندارد، يعني انسان قادر است هر كار ممكني را انجام دهد البته اگر
همه توان خود را براي تحقق آن به كار گيرد.

به عبارت ديگر از نظر
رهبران الهي، انسان براي تحقق خواسته هاي خود به منبعي از نيرو اتصال دارد كه
توانايي آن بي نهايت است، و رمز موفقيت او، بكار گيري همه توان در استفاده از اين
سرچشمه عظيم نيرو است.

متن سخن رهبر رهبران
و امير مؤمنان در اين رابطه اين است:

«من بلغ جهد طاقته
بلغ كنه ارادته»[9]

كسي كه همه توانش را
بكار گيرد، به حقيقت خواسته اش قطعاً خواهد رسيد.

«من استدام قرع الباب
وَلَجَّ، وَلَجَّ»[10]

كسي كه پيوسته دري را
بكوبد و براي تحقق خواسته خود اصرار ورزد بالأخره آن در بر او گشوده مي شود، و
شاهد مقصود را در آغوش مي كشد

اين روايت بصورتي
ديگر از پيامبر اسلام (ص)نيز نقل شده است:

«من يُدمِنُ قرع
الباب يلج»[11]

كسي كه ادامه دهد
كوبيدن دري را، آن در گشوده و او وارد خواهد شد.

گفت پيغمبر كه گر
كوبيدي دري

                                       عاقبت زان در برون آيد سري

 

اميد، در نااميدي!!

هنگامي كه انسان با
همه توان كار را آغاز كرد، و هدف را با تلاش تمام تعقيب نمود، بطور طبيعي با
مشكلات برخورد مي كند، هر چه هدف بزرگتر باشد مشكلات آن بيشتر است، توصيه رهبران
الهي اين است كه مشكلات هر چه بزرگتر باشند نبايد انسان را از رسيدن به مقصود
مأيوس و از تعقيب هدف منصرف نمايد.

رهبران الهي به انسان
اجازه نمي دهند تحت هيچ شرايطي نااميد شود حتي آنجا كه در نقطه اوج سختيها است.

امام علي (ع)در اين
رابطه مي فرمايد:

«عند تناهي الشدة
تكون الفرجه و عند تضايق محلق البلاء يكون الرخاء»[12]

هنگامي كه شدت و
سختيها در اوج نهايي است، فرج و گشايش حاصل مي شود، و هنگامي كه حلقه هاي بلا تنگ
مي شود آسايش و رخاء انتظار مي رود.

و در سخني ديگر
فرمود:

«أضيق ما يكون
الحَرجُ، أقرب ما يكون الفرج»[13]

تنگ ترين تنگناها،
نزديكترين آنها به فرج و آسودگي است.

اين روايات و مشابه
آنها كه بسيار است نشان مي دهند كه در جهان بيني الهي حتي در شرايط نوميدي، انسان
مي تواند اميدوار باشد كه:

در نوميدي بسي اميد
است

                                  پايان شب سيه
سفيد است

تجربه هم تأييد مي
كند كه واقعيت همين طور است.

 

در نااميدي
اميدوارتر!!!

شايد مهمترين نكته در
باب اميد و بزرگترين درس در جهان بيني الهي در اين باب است اينست كه انبياء الهي
مي خواهند انسان را طوري تربيت كنند كه در نااميدي ها اميدوارتر باشد! و بر اين
مبنا باب نااميدي را بر او بكلي مسدود نمايند تا انسان از تمام توان خود براي
رسيدن به مقصود استفاده نمايد.

پيامبر اسلام (ص)مي
فرمايد:

«كن لما لا ترجو أرجي
منك لما ترجو»[14]

براي تحقق آنچه
اميدوار نيستي اميدوارتر باش از آنچه براي تحقق آن اميدواري.

اين حديث از امام علي
و امام باقر و امام صادق عليهم السلام نيز نقل شده و در ادامه آن نمونه‌هايي از
تحقق آن چه انسان اميد به تحقق ندارد ذكر شده است مانند ايمان جادوگران فرعون، و
مسلمان شدن ملكه سبا، و سخن گفتن خداوند متعال با موسي در حالي كه به اميد تهيه
آتش به كوه طور مي رفت.[15]

و اما اينكه چگونه
انسان مي تواند در نا اميدي اميدوار بلكه اميدوارتر باشد؟

پاسخ اين است كه در
مواردي كه انسان اميد به تحقق مقصود دارد چشم اميد او به علل طبيعي است ولي در
مواردي كه اميد به تحقق مقصود ندارد از علل طبيعي نااميد شده و اگر اميدي باشد،
اميد به خدا است و اميد به خدا در تحقق مقصود بيشتر مي تواند كار ساز باشد.

ادامه دارد

 



1ـ الرجاء ظن
يقتضي حصول ما فيه مسره ـ مفردات القرآن، كلمه «رجاء».

/

تبعيد حضرت امام به تركيه و نجف

تبعيد حضرت امام به
تركيه و نجف

از زبان آية الله
پسنديده

قسمت پنجم

تبعيد امام به تركيه

در هر صورت امام پس
از ورود به قم، لحظه اي از فعاليت و خدمت فرو گذار نبودند و با اين كه به درس و
بحث مشغول شده بودند از اقداماتشان عليه اوضاع دست بردار نبودند زيرا منظور هيئت
حاكم تضعيف روحانيت و تضعيف اسلام و مخالفت با اسالم بود، و از اين رو امام مسائل
را دنبال مي كرد و دست از فعاليت بر نمي داشت. اين برنامه ها و مسائل منتهي شد كه
دولت دست به اقدام ديگري بزند و آن تبعيد امام به تركيه بود.

جريان از اين قرار
بود كه در سال 1343 لايحه مصونيت آمريكائيها تحت عنوان «كاپيتولاسيون» در دولت ـ‌
محرمانه ـ‌ تصويب مي شود و بعد هم لايحه را محرمانه به مجلسين م يدهند و در مجلس
شوراي ملي و مجلس سنا تصويب مي شود.

من اطلاع پيدا كردم
كه اين قضيه، محرمانه در دولت و مجلس مطرح است، لذا آقاي حاج شيخ علي سهرابي
ريحاني خميني را خدمت امام فرستادم و شرحي به ايشان نوشتم كه جريان كاپيتولاسيون
به طور محرمانه در مجلس و دولت مطرح است و مي خواهند آن را تصويب كنند و يك شرحي
هم به آية الله گلپايگاني نوشتم و توسط آقاي سهرابي فرستادم. امام جواب دادند به
اين كه: متن لايحه اي را كه در جريان است براي من بفرستيد كه من از متن آن مطلع
شوم و نمي گذارم محرمانه بماند و اقدام مي كنم و آنها را رسوا مي نمايم. من پاسخ
دادم كه متن لايحه را نتوانسته ام به دست بياورم ولي از جريان اطلاع پيدا كرده ام.
در نامه بعدي جواب دادند كه: من خودم لايحه را به دست آورده ام و ديگ نمي گذارم
اين قضيه، به صورت محرمانه مطرح باشد.

و بدين سان در روز
چهارم آبان 43 كه مصادف بود با 20 جمادي الثانيه 1384 روز ولادت حضرت فاطمه زهرا
سلام الله عليها (كه همين روز سال روز تولد خود ايشان هم هست) با نگراني و تاثري
عميق، نطق مفصلي را ايراد كردند و مردم را از جريان كاپيتولاسيون مطلع نمودند و
مسائل را هم خيلي روشن و هم شديد و غليظ بيان كردند، و نوار سخنراني ضبط شد و در
تمام ايران منتشر گرديد.

چند روز بعد كه مصادف
با 13‌ آبان 43 بود، شب هنگام مامورين رژيم، منزل را محاصره كردند و ايشان را
دستگير كرده، سوار يك اتومبيل شورلت كردند و به تهران بردند، و اول طلوع آفتاب 13
آبان ايشان را با سرهنگ افضلي كه مامور ساواك بود به تركيه تبعيد كردند.

راديو خبر تبعيد آقا
را منتشر كرد، در روزنامه ها و جرايد هم نوشتند. مردم كه از جريان باخبر شدند،
فورا بازارها و مساجد را تعطيل كردند ولي در خيابان ها اجتماع نكردند كه زد و خورد
شود و منجر به كشتار و قتل عام گردد همان گونه كه در 15 خرداد رخ داد.

دولت كه سخت عصباني
شده بود، مامورين خود را واداشت مغازه هاي تجار معروف تهران را مهر و موم بكنند و
جلوي درب آنها را تيغه بكشند و شنيده شد كه از پشت بام ها به داخل برخي مغازه ها
رخنه كرده و اموال مومنين را غارت كرده بودند.

 

دستگيري آية الله حاج
آقا مصطفي

همان روز تبعيد امام
(13 آبان) پسر بزرگ ايشان، مرحوم حاج آقا مصطفي ـ بر حسب تقاضاي بعضي از آقايان ـ
به منزل آية الله مرعشي رفتند كه با ايشان صحبت كنند. در منزل آية الله مرعشي و
منزل ساير علماء هم بسته بود. در زدند و پس از باز شدن در، وارد منزل شدند و در را
بستند. طولي نكشيد كه مامورين و كماندوها از ديوار منزل آقاي مرعشي به داخل منزل
رفتند و حاج آقا مصطفي «ره» را دستگير كردند و به شهرباني قم منتقل و از آنجا به
زندان قزل قلعه تهران روانه ساختند. ايشان 57 روز در زندان بودند و پس از آن، در
روز 24 شعبان 1384 مصادف با 8 دي ماه 1343 از زندان آزاد شدند ولي به او گفتند:
شما لازم است به تركيه برويد و با پدرتان ملاقات كنيد. و مقصودشان اين بود كه حاج
آقا مصطفي در ايران نباشد و به بهانه ملاقات با پدر او را هم تبعيد كنند.

وقتي مرحوم حاج آقا
مصطفي از زندان آزاد شد، مطلع شد كه من در تهران در منزل مهندس كشاورز هستم، لذا
به آنجا آمد كه با هم به قم برويم و به من گفت: با هم به قم مي رويم و من يك شب
براي زيارت و خداحافظي مي مانم و روز بعد بايد بلافاصله به تهران برگردم كه به
تركيه براي ملاقات پدرم روانه شوم. من هم خيلي خوشحال شدم. آن گاه ايشان به منزل
آقاي ثقفي رفتند و روز بعد اول طلوع آفتاب آمدند به منزل مهندس كشاورز ـ‌ همان جا
كه ما بوديم ـ و با هم به خيابان شوش رفتيم و از آن جا به طرف قم با يك سواري
كرايه رهسپار شديم.

وقتي به قم رسيديم،
ايشان به زيارت حضرت معصومه «س» مشرف شدند. در همان وقت، جنازه اي را به حرم برده
بودند و مردم مشغول تشييع بودند. مردم تا حاج آقا مصطفي را يدند، جنازه را كنار
گذاشتند و آمدند به طرف ايشان، و او را از حرم تا منزلشان بدرقه كرند. در مسير راه
وقتي به مسجد موزه رسيدند، آية الله مرعشي مشغول درس دادن بودند كه فورا درس را
تعطيل كردند و مرحوم حاج آقا مصطفي، چند دقيقه اي روي پله دوم همان منبري كه آية
الله مرعشي درس مي گفتند، نشستند تا طلاب او را ببينند و بعد حركت كردند و به منزل
رفتند و در آن جا ديدنها و ملاقات ها شروع شد.

فرداي آن روز كه بنا
بود ايشان در تهران باشند، از طرف سازمان امنيت تلفن زدند و با شدت و عصبانيت به
ايشان گفتند: چرا نمي رويد؟ حاج آقا مصطفي پاسخ دادند: مادرم اجازه نمي دهد و من
بر خلاف ميل مادرم كاري نمي كنم. و آنها بنا كردند فحش دادن و ناسزا گفتن به
ايشان، و سپس بديعي آمد ايشان را گرفت و به تهران برد و از آنجا سوار هواپيما كرده
به تركيه فرستادند.

 

احتمال مسافرت ما به
تركيه

در دهه اول يا دهه
دوم شعبان همان سال (1384) آية‌الله آملي كه يكي از علماي بزرگ تهران بودند و در
مسجد مجد نماز مي خواندند به من نامه اي نوشتند و اطلاع دادند كه دربار دستور داده
است كه شما و آقا فضل الله خوانساري ـ داماد آية الله حاج سيد احمد خوانساري ـ به
تركيه برويد و با آقا ملاقات كنيد، بنابراين، زودتر بيائيد به تهران كه از تهران
با آقا فضل الله به تركيه برويد من هم خيلي خوشحال شدم كه به تركيه مي روم و با
آقا ملاقات مي كنم، و لذا حركت كرديم و به تهران آمديم و به منزل آية‌الله آملي
رفتيم و بنا شد كه در منزل آية الله حاج شيخ احمد آشتياني مجلس توديعي برگزار شود
و علماي تهران بدانجا بيايند و با من و آقا فضل الله خداحافظي كنند و ما به تركيه
برويم.

شب پانزدهم شعبان بود
و جشن و چراغاني در تهران زياد بود. همراه با آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي به
مسجد آقا فضل الله خوانساري رفتيم، در آن جا هم جشني برقرار بود و شيريني و
پذيرائي مفصلي از مردم مي كردند. در مسجد آقاي خوانساري، سرهنگي بود كه با من خيلي
صحبت كرد و گفت: شما كه مي خواهيد به تركيه برويد، براي آقا باقلوا بخريد. من در
تركيه با آقا بودم و چون در آنجا تنها بودند، ما با يشان در خيابان ها با ماشين مي
گشتيم و من براي ايشان باقلوا خريدم (در تريكه به باقلوا لقمه مي گويند) وقتي كه
براي آقا آوردم، گفتند: اين لقمه بسيار لقمه بسيار بدي است و خوشمزه نيست.

من همان وقت نفهميدم
كه آن سرهنگ كيست؟ بعدا فهميدم كمه او سرهنگ افضلي است كه به قم آمد و امام را
دستگير كرد و به تهران برد.

در هر صورت در آن شب
بنا بود آقاي مرواريد سخنراني كند، و بعد از ايشان هم يكي از وعاظ معروف تهران
صحبت كند كه حالا نمي خواهم اسمش را ببرم. آقاي مرواريد منبر رفت و سخنراني بسيار
جالبي كرد و عليه دولت حرف زد و به نفع امام سخنان جالبي ايراد كرد. آن آقا پس از
مرواريد، حاضر نشد منبر برود! و چون مجلس خيلي مناسب بود و جمعيت موج مي زد، من از
آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي خواستم كه منبر بروند ايشان گفت كه من مهيا نيستم.
گفتم: تهيه نمي خواهدف فرصت از دست مي رود، خوب است منبر برويد. ايشان هم منبر رفت
و به نفع امام و عليه دولت سخنراني جالبي ايراد كرد و جريان تبعيد به تركيه را
مطرح نمود و خيلي حرف هاي به جا و مناسبي زد. و در آخر ما را هم معرفي كرد و مرم
خيلي احترام و تقدير كردند.

مجلس كه تمام شد و مي
خواستيم به منزل برگرديم، من به حاج شيخ فضل الله محلاتي گفتم: همان طور كه با هم
آمديم، بيائيد تا با هم برگرديم. ايشان گفت: آنها مرا دستگير خواهند كرد و صلاح
نيست با شما بروم. و همين طور هم شد. مامورين آمدند و ايشان را همراه با آقاي
مرواريد دستگير كردند و بردند.

جلسه بعد، به عنوان
توديع بنا شد در منزل آية الله شيخ احمد آشتياني باشد. ما هم به آنجا رفتيم و
اتفاقا حاج شيخ كسالت داشتند و نتوانستند در جلسه شركت كنند ولي ساير علماء آنجا
بوند و برنامه توديع و خداحافظي تمام شد. بعدا به من گفتند كه پاكروان در جريان
مسافرت شما و آقا فضل الله خوانساري به تركيه نبوده و مطلب را به شاه رساند و شاه
گفته است:‌صلاح نيست پسنديده برود و آقا فضل الله تنها برود.

از اين رو بنا شد آقا
فضل الله برود. در آن وقت كه ايشان به تركيه براي ملاقات با امام رفتند و جريانات
و اخبار را به امام رساندند، در همان حال حاج آقا مصطفي زندان بود، و وقتي به امام
گفته بودند كه حاج آقا مصطفي را دستگير كرده و به زندان برده اند. امام پاسخ مي
دهند: خيلي عمل خوبي است براي اين كه آقا مصطفي در زندان ورزيده مي شود.

 

تبعيد به نجف

از جمله افرادي كه
اجازه ملاقات با امام را در تركيه پيدا كردند دو نفر از آقايان كرمانشاهي بود كه
يكي آقاي جليلي بوده و در خدمت آقاي شريعتمدار فعاليت مي كرد و ديگري هم جليل جليلي
بود كه در كرمانشاه سكونت داشت. ضمنا در آن روزها تلگراف هاي زيادي از تمام ولايات
و كشورها، از ايران و عراق و اروپا و و … به سفارت تركيه در تهران و به مقامات
تركيه مخابره مي شد كه اعتراض به تبعيد امام مي كردند و خواستار آزادي بي قيد و
شرط امام بودند. من شنيدم كه آقاي جليلي كرمانشاهي ـ كه در خدمت آقاي شريعتمدار
بود ـ دولت اطلاع مي دهد كه صلاح نيست امام در تركيه باشند و ما هم صلاحمان نيست
كه ايشان را در تركيه نگهداريم و بايد فكري كرد و ايشان را برگرداند آنها هم
برگشتن امام را به ايران صلاح نمي دانستند. و پس از مذاكراتي كه داشتند و با
پيراسته سفير ايران در بغداد نيز مشورت و مذاكره كردند، و شاه هم به پيراسته خيلي
اعتماد داشت، پيراسته صلاح را در اين مي بيند كه آقا را به نجف تبعيد كنند و به
شاه مي گويد: اگر ايشان به نجف بيايند، در دهان شير مي افتند!! اينجا آقاي حكيم
وجود دارد و ايشان به اندازه يك طلبه بيشتر نمي تواند كاري بكند!

و لذا آنها هم خوشحال
شدند و دستور دادند كه امام را با حاج آقا مصطفي سوار هواپيما كرده به بغداد ببرند
رسيدن امام و مرحوم حاج آقا مصطفي به بغداد و رفتن به كاظيم همان، و استقبال فوق
العاده علما و مردم آن كشور همان. و بعد هم كه به نجف مشرف شدند، درس خارج و
فعاليت هاي سياسي را از همان جا ادامه دادند و برنامه ها به خوبي پيش مي رفت. و
بعد هم شاه اعتراض شديد به پيراسته كرده بود كه دهان شير كجا بود؟!

و از آنجا هم كه ديگر
همه آقايان در جريان هستند كه پس از مدتي، رژيم بعثي امام را تحت نظر قرار داده
بود و مراقبشان بودند و امام هم گفتند: بايد بروم. موافقت كردند. كويت راه نداد و
ايشان به فرانسه رفتند و از آنجا هم با عزت و احترام و پيروزي به ايران بازگشتند.
و جريانات بعدي را مفصلا در كتابها نوشتند و مردم مطلع شدند.

 

6 رجب 1409

24 دي ماه 1367

بسمه تعالي

خدمت ذي سعادت اساتيد
عالي مقام حوزه علميه قم و ماهنامه پاسدار اسلام دام بقائهم.

با عرض سلام و تشكر
براي تكميل تاريخچه خاندان حضرت امام خميني لازم دانستم تاريخ هاي هجري قمري را با
تاريخ هاي هجري شمسي منطبق نمايم و حضور جد حضرت امام خميني و خودم و سايرين را در
خمين با قيد تاريخ به عرض برسانم.

 

1ـ مرحوم سيد احمد جد
ما و حضرت امام خميني فرزند دين علي شاه حدود سال 1254 هجري قمري ـ‌ 1217 شمسي بر
حسب نظر و تقاضاي زائرين خمين و بالاخص يوسف خان فرقاهاني از عتبات عاليات نجف به
خمين مسافرت نموده و پنج شنبه 15 ربيع الثاني 1255 هجري قمري 7 تيرماه 1218 شمسي
عمارت خمين را از محسن خان به مبلغ يك صد تومان خريده اند.

 

2ـ پنج شنبه 17 رمضان
1257 قمري 12 آبان ماه 1220 شمسي با دختر محمد حسين بيك فرقاهاني خواهر يوسف خان
به نام سكينه خانم ازدواج كرده اند. و با دو خانم ديگر نيز به نام شيرين خاتم دختر
آقا عابد گلپايگاني و بي بي جان خانم دختر كربلائي سبزعلي خميني ازدواج كرده اند
تاريخ ازدواج معلوم نيست توضيحا فرقاهان ده سه كيلومتري خمين است.

 

3ـ از يكي از اين دو
خانم ها يك پسر به نام سيد مرتضي مدعو به سيد آقا داشته اند كه در جواني فوت شده
است. و سكينه خانم سه دختر به نام هاي آغا بانو خانم و سلطان خانم و صاحب خانم و
يك پسر به نام آقا مصطفي پدر حضرت امام خميني و پدر ماها داشته و جز اين پنج اولاد
فرزندي ديگر نداشته اند.

 

4ـ تاريخ تولد آغا
بانو خانم 18 جمادي الاولي 1272 هجري قمري مطابق 8 بهمن 1234 شمسي بوده است و از
شرح صرف نظر مي نمايم.

 

5ـ تولد مرحوم آقا
مصطفي پدر حضرت امام خميني و ماها پنج شنبه 29 رجب 1287 هجري قمري مطابق دهم بهمن
1241 شمسي ـ 126 سال قبل در خمين و در همين عمارت بوده است ايشان از تمام اولاد
مرحوم سيد احمد كوچكتر بوده اند و با دختر مرحوم آقا ميرزا احمد مجتهد خوانساري
الاصل و خميني المسكن ازدواج كرده اند نام زوجه هاجر آغا خانم، پدر ايشان و
برادرهاي ايشان مرحوم حاج ميرزا محمد مهدي و آقا ميرزا عبدالحسين از مجتهدين تحصيل
كرده در نجف اشرف بوده اند و در راس علماء خمين و توابع خمين بوده و دو برادر ديگر
در خمين و كمره يكي امام جماعت و ديگري سر دفتر ازدواج بوده اند مرحوم آقا مصطفي
با خانمشان هاجر آغا خانم و دختر بزرگشان مولود آغا خانم در نجف براي تكميل تحصيل
علوم ديني رفته اند اوائل 1300 هجري قمري در نجف بوده اند تاريخ رفتن و برگشتن را
نمي دانم همين قدر مسلم است سال 1312 هجري قمري در خمين بوده اند و به خدمات ديني
و امور مردمي و جلوگيري از تعديان زورداران ادامه مي داده اند و براي ملاقات عضد
السلطان والي اراك و خمين و گلپايگان و خوانسار و غيره و جلوگيري از تعدي بعضي به
اراك مسافرت و در چهارشنبه 12 ذيقعده 1320 قمري 21 بهمن 1281 شمسي بين راه خمين و
اراك به دست جعفر قلي خان و رضا قلي سلطان خميني شهيد و با تشييع بسيار زياد علماء
و اهالي اراك جنازه در اراك و سر قبر آقا (مرحوم حاج آقا محسن) امانت و بعد به نجف
اشرف حمل مي شود قاتل هم در تهران چهارم ربيع الاول 1313 سه شنبه 19 ارديبهشت 1284
شمسي در تهران قصاص مي شود لازم است بنويسم كه امام خميني آقا روح الله در موقع
شهادت پدر چهار ماه و بيست و دو روز بيشتر نداشتند و داعي سيد مرتضي هفت سال و
بيست روز داشتم.

 

6ـ مرحوم سيد مرتضي
مدعو به سيد آقا بزرگترين اولاد مرحوم سيد احمد هندي بودند و در همين عمارت موجود
متولد شده اند و قبل از سال 1288 هجري قمري در خمين فوت شده اند در موقع فتواي
مرحوم ميرزاي شيرازي به تحريم استعمال دخانيات اول جمادي الاولي 1309 هجري قمري
ايشان 22 سال قبل از فتوي فوت شده اند و من و حضرت امام عمو را نديده ايم و سال
هاي زياد قبل از تولد من و حضرت امام ايشان فوت شده اند.

نشر اين مختصر به نظر
خودم مفيد است تا نظر جنابعالي چه باشد.

 

7ـ به دليل ديگري
واجب مي دانم بنويسم كه مرحوم آقا مصطفي پدر ماها از هاجر آغا خانم سه دختر و سه
پسر بيشتر نداشته اند به نام زير به ترتيب سن: مولود آغا، فاطمه، آقا مرتضي، آقا
نورالدين، آغا زاده خانم و آقا روح الله و از دو عيال ديگر اولاد نداشته اند
خواهرهاي مادر خمين و امام زاده بوجان خمين به علما و سادات شوهر كرد، شوهر يك
نفرشان از علما و مجتهدين و شوهر ديگري از سادات والا مقام و شوهر ديگري مرحوم
ميرزا باقر خان مستوفي و همه اهل خمين و دهات كمره بوده اند فقط آقاي آقا باقر شمس
اهل امام زاده بوجان بودند.

به تصديع خاتمه مي
دهم و السلام عليكم و الاكرام.

سيد مرتضي پسنديده

13 رجب 1409

اول اسفند 1367

خدمت ذي سعادت حضرات
اساتيد والا مقام حوزه علميه قم و متصديان ماهنامه پاسدار اسلام دامت افاضاتهم.

با عرض سلام و تقديم
دعوات به عرض مي رسانم در شماره 86 ماهنامه پاسدار اسلام بهمن ماه 1367 تاريخچه
خاندان حضرت امام خميني مدظله العالي اشتباهاتي بود كه تقاضا دارم اصلاح فرمائيد.

 

1ـ در صفحه 26 سطر
آخر ستون اول كه نوشته شده حاج ميرزا رضا سه دختر هم داشته است اشتباه است اين سه
دختر شايسته خانم و حليمه خانم و فرخنده خواهرهاي مرحوم حاج ميرزا رضا نجفي بوده و
پدرشان مرحوم آخوند ملا محمد جواد اكبر علماي خمين مي باشد كه عموي مادر امام
خميني بودند و مادرشان آغا بانو خانم عمه حضرت امام و ماها بودند.

 

2ـ در صفحه 26 ستون
دوم زير عنوان سلطان خانم سطر هشتم سالار قمشه ناصحيح و جمله سالار محتشم صحيح
است.

 

3ـ در صفحه 26 زير
عنوان سلطان خانم سطر 13 جمله بين او و دو برادرانش در مورد ارث اختلافي رخ داده
درست نيست و جمله درست اين است بين او يعني (صارم لشكر و حاج جلال لشكر و سالار
محتشم) برادرهاي خانم ايشان فاطمه سلطان خانم در مورد ارث اختلافي رخ داد.

 

4ـ در آخر صفحه 28
راجع به دكتر اميني اين جمله (دكتر اميني ارديبهشت 1330 نخست وزير شد اشتباه است)
و صحيح اين است (دكتر اميني ارديبهشت 1340 نخست وزير شد و تا تير ماه 1341 اشتغال
داشت).

والسلام عليكم و رحمه

سيد مرتضي پسنديده

 

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

حماقت فرعون

گويند: ابليس وقتي
نزديك فرعون آمد و وي خوشه اي انگور در دست داشت و تناول مي كرد. ابليس گفت: هيچ
كس تواند كه اين خوشه انگور تازه را خوشه مرواريد خوشاب ساختن؟ فرعون گفت: نه.
ابليس به لطايف سحر، آن خوشه انگور را خوشه مرواريد خوشاب ساخت. فرعون تعجب كرد و
گفت: عجب استاد مردي هستي! ابليس سيلي بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادي به
بندگي قبول نكردند، تو با اين حماقت، دعوي خدائي چگونه مي كني؟!

 

جمعيت دنيا و عايدات
آنان

با بررسي جمعيت قاره
ها و كشورهاي بزرگ به اين نتيجه مي رسيم:

آفريقا 3/8 درصد تمام
جمعيت دنيا را دارد. آمريكاي شمالي 9% ـ آمريكاي جنوبي 3/4% ـ آسيا 53%ـ اروپا
6/16% ـ شوروي 1/8% ـ‌اقيانوسيه 5/0%.

اكنون ببينيم عايدات
هر قسمت از قسمت هاي دنيا به چه مقدار است؟ اگر تمام عايدات دنيا را صد بگيريم، هر
قسمتي از قرار ذيل است:

آفريقا 6/2% ـ‌
آمريكاي شمالي 6/43%ـ آمريكاي جنوبي 5/3% ـ آسيا5/10% ـ اروپا 3/27% ـ شوروي 11%.

و در اين صورت اگر
بخواهيم عايدات هر يك نفر از مردم  آمريكا
را به ميزان متوسط حساب كنيم، تقريبا 20 برابر عايدات مردم آمريكاي جنوبي و 40
برابر عايدات مردم آسيا و دو برابر عايدات مردم اروپا و چهار برابر مردم شوروي و
دو برابر مردم اقيانوسيه است. بي خود نيست كه اين بيچاره ها، چشم به عايدات مردم
دنيا دوخته اند و هنوز «هل من مزيد» مي گويند!!

 

حكم داروغه

دهقاني، ظرف عسلي را
به شهر مي آورد كه بفروشد. دروازه بان براي گرفتن عوارض، جلو را گرفته هر ظرف را
باز كرده كه ببيند چيست؟ و چون بي اندازه او را معطل كرد و سر ظرف باز بود، مگس
هاي زيادي از اطراف آمده بر روي عسل نشسته و در آنجا گير افتادند و لذا عسل ها
آلوده شده و از صورت فروش افتاد. دهقان بيچاره نزد داروغه رفت و از دروازه بان شكايت
كرد. داروغه گفت: دروازه بان مقصر نيست. مگس ها تقصير دارند! من حكمي مي نويسم و
امضا مي كنم كه تو هر جا مگسي ديدي، آزادي او را به قتل برساني! دهقان گفت:
بنويسيد، قبول دارم!

داروغه نوشت و آن را
امضا كرد و حكم امضا شده را به دست دهقان داد. از قضا مگسي روي صورت داروغه نشست،
آن مرد كشيده محكمي به صورت داروغه زد و مگس را كشت. داروغه تا خواست اعتراض كند،
فورا حكم خودش را جلو چشمش گرفت و از در خارج شد.

 

نشانه هاي خردمند

رسول خدا (ص)فرمود:

خداي عزوجل به چيزي
كه نيكوتر از عقل باشد، پرستش نشده است و مومن خردمند نگردد مگر آن كه ده خصلت در
او گرد آيد:

1 و 2 ـ‌ به خير او
اميدواري باشد، و از شر او ايمني.

3 و 4ـ خوبي ديگران
را بسيار شمارد و خوبي فراوان خود را اندك بيند.

5ـ در تمام عمر خويش
از دانش جوئي و طلب علم خسته نگردد.

6ـ از مراجعه
نيازمندان و محتاجان به نزد خود، سنگين دل نشود.

7 و 8ـ خواري را از
سربلندي و تنگدستي را از ثروتمندي بيشتر دوست بدارد.

9ـ بهره اش از دنيا
همان خوراك روزانه باشد.

10ـ‌ و اما دهم، چه
دهمي؟! كسي را نبيند مگر آن كه با خود گويد: او از من بهتر و پرهيزكارتر است، كه
مردم، دو قسم بيشتر نيستند: مردمي كه واقعا از او بهتر و پرهيزكارترند و گروهي كه
از او بدتر و پست ترند، پس چون كسي را بيند كه از او بهتر و پرهيزكارتر است، براي
او فروتني و تواضع كند تا مگر به مقام او برسد و چون كسي را كه بدتر و پست تر از
اوست، ملاقات كند گويد: نيكي و خير اين شخص، پنهان و پوشيده است و بدي اش در عيان
و ظاهر، شايد فرجام كارش خير باشد، پس چون چنين كرد، بزرگواري اش والاتر شود و بر
اهل زمان خود، سرور گردد.

 

مطالبي درباره نور

1ـ‌ نور در خط مستقيم
حركت مي كند ولي چون وزن دارد، تحت تاثير جاذبه كرات، خم مي شود.

2ـ نور در هر ثانيه سيصد
هزار كيلومتر راه را طي مي كند.

3ـ نور در مواردي
شبيه امواج الكتريكي ـ مغناطيسي عمل مي كند و در مواردي هم شبيه ذره اي به نام
«فوتون».

4ـ نور پس از برخورد
با اشياء تا حدودي منعكس شده بر مي گردد.

5ـ نور اگر از واسطه
اي نظير هوا به واسطه اي غليظ تر يا رقيق تر وارد شود، مي شكند و به يك طرف خم مي
شود.

6ـ درخشش هر جسمي به
ميزان مجذور فاصله اش از منبع نور كاهش مي يابد.

7ـ نور مي تواند از
نورهاي ديگر عبور كند بدون آن كه تحت تاثير يكديگر قرار گيرند.

8ـ رنگ اشياء بستگي
به آن دارد كه چه نوري را از خود منعكس كنند.

9ـ نور سفيد خورشيد
تركيبي از رنگ هاي قوس قزح مي باشد. تمام رنگ هاي دنيا را مي توان از تركيب سه رنگ
اصلي، سبز، آبي و قرمز به دست آورد.

10ـ نور، مادر انرژي
ها است، بينش انسان، رشد گياهان و زيبايي جهان به نور وابسته است.

 

تخم نيكوئي بايد كاشت

چو نيست اميد عمرم از
شام به چاشت

باري همه تخم نيكوئي
بايد كاشت

چون عالم را به كس
نخواهند گذاشت

باري دل دوستان نگه
بايد داشت

«نظامي گنجوي»

 

بهلول و فقيه دروغين

روزي بهلول را بر درس
يكي از به ظاهر عالمان گذر افتاد. او در درس خود مي گفت: من بر سه چيز ايراد دارم
كه خلاف عقل است:

اول ـ‌ آن كه مي
گويند شيطان به آتش معذب خواهد شد و حال آن كه ماده شيطان از آتش است! دوم آن كه
گويند: خداوند را نمي توان ديد، اين چگونه ممكن است كه شيئي وجود داشته باشد و
ديده نشود! سوم آنكه مي گويند خالق همه چيز خدا است و همه چيز از جانب او است، با
وجود اين، بنده مختار است، و اين خلاف عقل است.

چون سخن به اينجا
رسيد، بهلول كلوخي از زمين برداشت و محكم به سوي او پرتاب كرد. كلوخ پيشانيش را
شكست و خون جاري شد. شاگردان، بهلول را گرفته نزد خليفه بردند. خليفه با عتاب بدو
گفتند: چرا سر آن عالم را شكستي و به او تعدي نمودي؟ بهلول گفت:‌من نشكسته ام!
خليفه امر نمود، عالم دروغين را حاضر كردند، او با پيشاني بسته وارد شد. بهلول رو
به او نموده و گفت: از من چه تعدي به تو شده است؟ او گفت: كدام تعدي از اين بيش كه
سر من شكستي و تمام شب به سبب دردسر، آرام و قرار براي من نبود.

بهلول گفت: كو درد؟!
عالم گفت: درد ديده نمي شود! بهلول گفت:‌پس درد وجود ندارد. دروغ مي گوئي، چه تو
مي گفتي كه ممكن نيست شيئي موجود باشد و ديده نشود. ديگر آن كه كلوخ ممكن نيست به
تو صدمه بزند چه تو از خاكي و كلوخ نيز از خاك! هم چنان كه آتش، آتش را نسوزاند،
خاك هم در خاك اثر ننمايد. ديگر آن كه من نبودم كه زدم! عالم گفت: پس كه بود؟
بهلول گفت: همان خدائي كه همه كارها را از او مي داني و بنده را نيز مجبور مطلق.
خليفه جواب او را بپسنديد و آن عالم دروغين شرمنده از آن مجلس برفت.

 

رسواي زمانه

چو دنيا كشتزار آن
جهانست          بكار اين تخم كاكنون وقت
آن است

زمين و آب داري دانه
در پاش          بكن دهقاني و اين كار را
باش

نكو كن كشت خويش از
وعده من    اگر بد افتدت در عهده من

اگر بيرون شوي ناكشته
دانه          تو خواهي بود رسواي زمانه

«عطار نيشابوري»

 

زتن بيرون شو!

اي دل چو فراق يار
ديدي خون شو

واي ديده به اختيار
من بيرون شو

اي جان، تو عزيز
ترانه اي از يارم

بي يار نخواهمت، زتن
بيرون شو

«سنائي»

 

مهمان دو روزه را گرامي
داريد

اي دلشدگان رخت به
بستان آريد

چون ژاله سرشك خويش
بر گل باريد

روزي دو سه گل پيش
شما مهمان است

مهمان دو روزه را
گرامي داريد

«اوحدي كرماني»

 

من دست تهي مي روم…

دارد زخدا خواهش جنات
نعيم            

زاهد به ثواب و من به
اميد عظيم

من دست تهي مي روم او
تحفه به دست      

تازين دو كدام خوش
كند طبع كريم

«محتشم كاشاني»

 

فرق غذاي پخته و غذاي
خام

دكتر گيلود هاورز
بزرگترين متخصص تغذيه در جهان مي گويد:

بيش از يك قرن قبل،
«ويرخووِ» دانشمند نسج شناس معروف آلماني، كشف بزرگي كرد كه آن كشف اهميت بي
انتهائي براي همه ما دارد. «وير خوو» كرارا ملاحظه كرده بود، وقتي بيماران او فقط
غذاهاي پخته را مي خورند، پديده شگفتي در آنها به وجود مي آيد و آن عبارت است از
تورم خفيف مجاري هاضمه و زياد شدن گلبولهاي سفيد بود، و لذا اين طور به نظر او
رسيد كه غذاهاي پخته در بدن تاثير م يكند و بدن سعي مي كند مقاومت كرده و از خود
دفاع نمايد ولي چيز خارق العاده اين بود كه وقتي همان بيماران، غذاهاي خام و تازه
را مي خوردند هيچ گونه تورم روده اي و افزايش گلبولهاي سفيد در خون آنها پيدا نمي
شد.

آن وقت دكتر هاوزر
اضافه مي كند: من نمي خواهم بگويم فقط از غذاهاي خام استفاده كنيد ولي اصرار مي
كنم كه غذاهاي خود را با سالا و سبزي يا ميوه شروع و ختم كنيد و شام خود را منحصرا
با غذاهاي خام به پايان برسانيد و آن وقت نتايج عالي و گرانبهائي به دست خواهيد
آورد… من اين موضوع سري را با شما فاش كردم كه يك ميليون دلار براي شما و
خانواده شما ارزش دارد.

 

مورچگان استثمارگر

گويا استثمار و ظلم و
تعدي منحصر به انسان ها نيست. يكي از حيوان شناسان مشهور آمريكا به نام «شتايرل»
كه با همكاران خود پنج ماه تمام در خاك پاناما به تحقيق و مطالعه پيرامون گروهي از
مورچگان پرداخت، به اينت نتيجه رسيد كه چهل درصد آنها به جديت مشغول كار و زحمت
كشيدن بودند و قسمت عمده كارها را انجام مي دادند در حالي كه بيست درصد آنها، گاهي
بر سر تفريح، كاري را انجام مي دادند و چهل درصد مابقي، بي خيال مشغول مفتخواري
بودند و مانند اعيان اشراف شمال شهري خودمان، از عرق جبين ديگران زنده بودند!!

 

بي روي تو…

بي روي تو يك لحظه
نمي شايد زيست

زيرا كه مرا بي تو
نمي بايد زيست

جاني كه همه جهان بدو
مي نازند

بيزارم ازو چو بي تو
مي بايد زيست

«عطار نيشابوري»

 

 

/

وفات ابوطالب و خديجه

درسهائي از تاريخ
تحليلي اسلام

بخش سوم

قسمت بيست و دوم

وفات ابوطالب و خديجه

حجة الاسلام و
المسلمين رسولي محلاتي

مورخين عموما نوشته
اند: سه سال قبل از هجرت رسول خدا به مدينه مرگ ابوطالب و خديجه اتفاق افتاد،‌و
رسول خدا (ص) در مرگ آن دو به اندوه سختي دچار شد و آن سال را «عام الحزن»
ناميدند.

ابوطالب و خديجه دو
پشتيبان بزرگ و كمك كار نيرومند و باوفائي براي پيشرفت اسلام و حمايت رسول خدا (ص)بودند،
خديجه با دلداري دادن رسول خدا (ص)و ثروت مادي خود به پيشرفت اسلام و دلگرم كردن
آن حضرت كمك مي كرد، ابوطالب با نفوذ سياسي و سيادتي كه در ميان قريش داشت پناهگاه
و حامي موثري در برابر آزار دشمنان بود.

و معروف آن است كه
مرگ هر دو در سال دهم بعثت، سه سال پيش از هجرت اتفاق افتاد، و ابوطالب پيش از
خديجه از دنيا رفت و برخي نيز مانند يعقوبي عكس آن را نوشته اند، و فاصله ميان مرگ
خديجه و ابوطالب را نيز برخي سه روز و جمعي سي و پنج روز، و برخي نيز شش ماه نوشته
اند، و در كتاب مصباح، وفات ابوطالب را روز بيست و ششم رجب ذكر كرده، و يعقوبي
وفات خديجه را در ماه رمضان نوشته و گويد:

خديجه دختر خويلد در
ماه رمضان سه سال پيش از هجرت در سن شصت و پنج سالگي از دنيا رفت… .

ـ و پس از چند سطر ـ‌
گويد: و ابوطالب سه روز پس از خديجه در سن هشتاد و شش سالگي از دنيا رفت و برخي هم
سن او را نود سال نوشته اند.

ابن هشام در سيره مي
نويسد: هنگامي كه بيماري ابوطالب سخت شد قريش با يكديگر گفتند: كار محمد بالا
گرفته و افراد سرشناس و دليري چون حمزة بن عبدالمطلب نيز دين او را پذيرفته اند
اگر ابوطالب از ميان برود بيم آن مي رود كه محمد به جنگ ما برخيزد خوب است تا
ابوطالب زنده است به نزد او رفته و با وساطت او از محمد پيماني (پيمان عدم تعرض)
بگيريم كه ما و او به كار همديگر كاري نداشته باشيم و به دنبال اين گفتگو عتبة و
شيبة و ابوجهل و امية بن خلف و ابوسفيان و چند تن ديگر به خانه ابوطالب آمده و پس
از احوال پرسي و عيادت گفتند:

ـ اي ابوطالب مقام و
شخصيت تو در ميانه قريش چنان است كه خود مي داني، و اكنون بيماري تو سخت شده و بيم
آن مي رود كه اين بيماري تو را از پاي در آورد، و از سوي ديگر اختلاف ما را با
برادر زاده ات محمد ميداني، خواهشي كه ما از تو داريم آن است كه او را به اينجا
دعوت كني و از او بخواهي تا دست از مخالفت با ما و اعمال و رفتار و آئين ما
بردارد، ما نيز مخالفت با او نخواهيم كرد و در مرام و آئينش او را آزاد خواهيم
گذارد.

ابوطالب به دنبال
رسول خدا (ص)فرستاد و چون حضرت حاضر شد جريان را به او گفت، و رسول خدا (ص)در جواب
فرمود:

ـ من از اينها چيزي
نمي خواهم جز گفتن يك كلمه كه آن را بگويند و بر تمام عرب سيادت و آقائي كرده، عجم
را نيز زير قدرت و فرمان خود گيرند!

ابوجهل گفت: به حق
پدرت سوگند ما حاضرين به جاي يك كلمه ده كلمه بگوئيم، بگو آن يك كلمه چيست؟ فرمود:
آن كلمه اين است كه بگوئيد: «لا اله الا الله» و به دنبال آن از بت پرستي دست
بازداريد… .

ابوجهل و ديگران
نگاهي به هم كرده دست ها را (به عنوان مخالفت با اين حرف) به هم زده گفتند: آيا مي
خواهي همه خدايان را يك خدا قرار دهي! به راستي كه اين كاري ــــ انگيز است! و به
دنبال آن به يكديگر گفتند: به خدا اين مرد حاضر به هيچ گونه قول و پيماني با ما
نيست برخيزيد و به دنبال كار خود برويد.

هنگامي كه خبر مرگ
ابوطالب را به رسول خدا (ص)دادند اندوه بسياري آن حضرت را فرا گرفت و بي تابانه
خود را به بالين ابوطالب رسانده و جانب راست صوترش را چهار بار و جانب چپ را سه
بار دست كشيد آن گاه فرمود: عموجان در كودكي مرا تربيت كردي و در يتيمي كفالت و
سرپرستي نمودي و در بزرگي ياري و نصرتم دادي خدايت از جانب من پاداش نيكو دهد، و
در وقت حركت دادن جنازه پيشاپيش آن مي رفت و درباره اش دعاي خير مي فرمود.

 

در بالين خديجه

هنوز مدت زيادي و
شايد چند روزي از مرگ ابوطالب و آن حادثه غم انگيز نگذشته بود كه رسول خدا (ص)به
مصيبت اندوه بار تازه اي دچار شده بدن نحيف همسر مهربان و كمك كار وفادار خود را
در بستر مرگ مشاهده فرمود و با اندوهي فراوان در كنار بستر او نشسته و مراتب تاثر
خود را از مشاهده آن حال به وي ابلاغ فرمود آن گاه براي دلداري خديجه جايگاهي را
كه خدا در بهشت براي وي مهيا فرموده به او اطلاع داده و خديجه را خورسند ساخت.

هنگامي كه خديجه از
دنيا رفت رسول خدا (ص)جنازه او را برداشته و در «حجون» (مكاني در شهر مكه) دفن
كرد، و چون خواست او را در قبر بگذارد، خود به ميان قبر رفت و خوابيد و سپس
برخاسته جنازه را در قبر نهاد، و خاك روي آن ريخت.

در تاريخ يعقوبي است
كه چون خديجه از دنيا رفت فاطمه عليها السلام نزد پدر آمده دست به دامن او آويخت و
با چشم گريان مي گفت: مادرم كجاست؟ در اين وقت جبرئيل نازل شد عرض كرد: به فاطمه
بگو: خداي تعالي در بهشت خانه اي براي مادرت بنا كرده كه در آن جا ديگر هيچ گونه
دشواري و رنجي ندار.

اين دو مصيبت ناگوار
آن هم در اين فاصله كوتاه به مقدار زيادي در روحيه رسول خدا (ص)و بلكه در پيشرفت
اسلام و هدف مقدس آن حضرت اثر داشت و كار تبليغ دين را بر او دشوار ساخت تا بدان
جا كه از عروة‌ بن زبير نقل شده كه گويد: روزي هم چنان كه رسول خدا (ص)در كوچه هاي
مكه مي گذشت مقداري خاك بر سرش ريختند و حضرت با همان وضع به خانه آمد، يكي از
دختران آن بزرگوار كه آن حال را مشاهده كرد از جا برخاسته و از مشاهده آن وضع به
گريه افتاد و با همان حال گريه مشغول پاك كردن خاك ها شد، پيغمبر خدا او را دلداري
داده فرمود:

دختركم گريه مكن كه
خدا پدرت را محافظت و نگهباني خواهد كرد، و گاهي نيز مي فرمود: تا ابوطالب زنده
بود قريش نسبت به من چنين رفتار ناهنجاري نداشتند، و ما در داستان ازدواج خديجه
شمه اي از فضائل آن بانوي بزرگوار را نوشته ايم كه ديگر در اينجا تكرار نمي كنيم.[1]

 

و اينك چند جمله
درباره ايمان ابوطالب

در اينجا قبل از اين
كه وارد بحث ديگري بشويم لازم است چند جمله اي درباره ايمان ابوطالب ـ‌ كه
متاسفانه برخي از نويسندگان اهل سنت درباره اش ترديد كرده اند[2] ـ‌
ذيلا براي شما ذكر كرده و به دنبال بحث تاريخي خود برويم، گر چه مطلب از نظر ما و
هر شيعه ديگري مسلم و جاي بحث نيست.

اين مطلب مسلم است كه
چون پس از شهادت اميرالمؤمنين (ع)دستگاه خلافت و زمامداري مسلمانان به دست بني
اميه و پس از آن به دست بني عباس افتاد، و آنها نيز بني هاشم و به خصوص فرزندان
اميرالمومنين (ع)را رقيب خود در خلافت مي پنداشتند و براي كوبيدن رقيب و استقرار
پايه هاي حكومت خود از هيچ گونه تبليغ به نفع خود و تهمت و افتراء و انكار فضيلت
رقيب دريغ نداشتند اگر چه منجر به انكار فضيلت رهبر اسلام و اهانت به شخص پيغمبر
گرامي و شريعت مقدسه اسلام گردد. چون براي آنها هدف اساسي و مسئله اصلي همان حكومت
و رياست بود و بقيه همگي وسيله بودند، و اين مطلب براي هر محقق و متتبع بي نظر و
منصفي قابل ترديد نيست.

و ظاهرا براي هر كس
كه كمترين آشنائي با تاريخ اسالم داشته باشد براي اثبات اين مطلب نيزاي به اقامه
دليل و برهان، و ذكر شاهد تاريخي و حديثي نباشد.

تا جائي كه مي
توانستند فضائل اميرالمؤمنين (ع)و هر كس را كه به آن بزرگوار ارتباط و بستگي داشت
انكار كرده و در برابر، حديثي در مذمت ايشان به وسيله ايادي خود جعل مي كردند.

ابن ابي الحديد در
شرح نهج البلاغه گويد:[3]

معاويه مردم شام و
عراق و ديگران را مامور ساخت تا در منابر و مجامع علي (ع)را دشنام داده و از او
بيزاري جويند، و اين كار عملي گرديد، و در زمان بني اميه اين جريان سنتي شد تا اين
كه عمر بن عبدالعزيز از آن جلوگيري كرد.

و از أبي عثمان روايت
كرده كه جمعي از بني اميه به معاويه گفتند: تو اكنون به آرزوي خود رسيدي خوب است
جلوي لعن اين مرد را بگيري!

گفت: نه بخدا، تا
وقتي كه خردسالان به لعن او بزرگ شوند، و بزرگ سالان به آن پير گردند. و سپس
داستان هائي درباره كساني كه نسبت به علي (ع)عداوت داشته و از معاويه پول مي
گرفتند و در مذمت اميرالمومنين حديث جعل مي كردند نقل كرده و اسامي آنها را ذكر مي
كند مانند ابوهريره، و مغيرة بن شعبة، و عروة بن زبير، و زهري و سمرة بن جندب، و
انس بن مالك، و سعيد بن مسيب و وليد بن عتبة و امثال ايشان [4] و از
هر كدام نيز برخي از احاديث جعلي آنها را ذكر مي كند.

و در همين رابطه
فضائل بسياري را از فاطمه زهرا عليها السلام و بانوي محترم آن بزرگوار و حسن و
حسين عليهما السلام و ديگر فرزندان آن حضرت و ابوطالب و جعفر و عقيل پدر و برادران
آن امام مظلوم انكار كرده و علتي جز همين رابطه با اميرالمؤمنين (ع)نداشته است.

و به گفته يكي از
نويسندگان:

«جناب ابوطالب هيچ
جرمي و گناهي نداشته كه اين چنين مورد اتهام نارواي كفر و شركت قرار گيرد جز آن كه
پدر اميرالمؤمنين (ع)بوده، و در حقيقت هدف واقعي در اين اتهام شنيع و ناروا فرزند
برومند او بوده كه هم چون خاري در چشم امويان و فرزندان زبير و همه دشمنان اسلام
فرو مي رفت، و از اعمال خلاف و ضربه هائي كه مي خواستند به پيكر اسلام جوان بزنند
جلوگيري مي كرد».

«و بسيار عجيب و
شنيدني است كه ابوسفيان پدر معاويه كه در مجلس عثمان آشكارا گفت: سوگند بدان كه
ابوسفيان به او قسم مي خورد كه نه بهشتي وجود دارد و نه جهنمي! او مومن و پرهيزكار
و عادل است، اما ابوطالب و پدر اميرالمومنين كافر، و مشرك، و در گودال آتش
است…!!!»[5].

و گرنه كسي كه با
تاريخ اسلام و حمايت هاي بي دريغ ابوطالب از رسول خدا و آئين مقدس آن حضرت يعني
اسلام آشنا باشد، و آن همه فداكاري و ايثار او را در اين راه از نظر بگذراند، و هر
سخنان و اشعار زياد او را كه در دفاع از رسول خدا به عنوان پيامبر برگزيده از طرف
خدا گفته است بشنود جاي ترديد براي او در اين باره باقي نمي ماند كه او والاترين
مومنان و سابقه دارترين مسلمانان بوده است.

كسي كه وقتي پيغمبر و
علي عليهما السلام را مي بيند كه نماز مي خوانند و علي در طرف راست آن حضرت
ايستاده به جعفر فرزند ديگرش نيز دستور مي دهد تا با آن دو نماز بگذارد و در اين
باره بدو مي گويد:

«صل جناحَ ابْن
عَمِكَ‌ و صَلّ عَنْ يَساره».[6]

و در اين باره آن
اشعار معروف را مي گويد كه از آن جمله است:

اِنَّ عليّاً وَ
جَعْفَراً ثِقَني                  عِنْدَ
مُسلم الزَّمان و النَّوْب

لا تَخْذُ و انْصرا
ابْنَ عَمَّكمُا             اخي لامّي
مِنْ بَينِهِمْ و ابي

و الله لا اَخْذُلَ
النَّبيّ و لا               يَخْذُ له
مِنّ بنيَّ ذُو حَسَب[7]

و شخصيت بزرگواري كه
وقتي مسلمانان به حبشه هجرت مي كنند قصيده اي انشاد فرموده و براي نجاشي پادشاه
حبشه مي فرستد و در آن قصيده مي گويد:

لِيَعْاَمْ خِيارُ
الناس اَنَّ مُحمَّداً           وَزيْر لِمُوسي و المَسيْحُ بنُ مَريم

اَتانا بِهُدْيٍ
مِثْلَ ما أَتيابِهِ               فَكلٌ
بِأمر الله يَهدي وَ يَعْصِم[8]

و يا در قصيده ديگري
كه راويان شعر و حديث نقل كرده اند درباره آن حضرت گويد:

أَمينٌ حَبيْبٌ في
العِباد مَُسَوَّمٌ        بِخاتَم رَب
فاهِرٍ في الخواتِمِ

نَبِيٌّ اَتاهُ
الوَحيُ مِنْ عِندِ رَبّه         و مَنْ
قالَ لا يَفرَعْ بِها سِنُّ نادِمِ[9]

و يا در جاي ديگر كه
گويد:

أَلمْ تَعلَموا انّآ
وَجَدنا مُحَمَّداً           رَسُولاً
كمُوسي خُطَّ في اَوَّل الكُتب[10]

و چون هنگام مرگ آن
جناب فرا مي رسد فرزندان عبدالمطلب را گرد آورده و بدان ها مي گويد:

«يا مَعْشَرَ بَني
هاشِم! أَطيعُوا مُحَّمَداً و صَدّقُوهُ تُفْلِحُوا و تُرْشِدوا».[11]

و اشعار و سخنان
بسيار ديگري كه هر كه خواهد بايد به همان كتاب شريف الغدير و شرح ابن ابي الحديد
(ج 3، ص 310ـ‌ 318) مراجعه نمايد. و اگر بخواهيم همه را در اينجا به رشته تحرير در
آوريم كتاب جداگانه اي خواهد شد.[12]

و آيا كسي بعد از آن
همه اشعار و سخنان بسيار مي تواند براي ترديد در ايمان ابوطالب محملي و توجيهي جز
همان ــ بيابد.

و مضمون سخن ابن ابي
الحديد در اينجا جالب است كه مي گويد:

اين اشعار را وقتي به
صورت مجموع بنگريم متواتر است ـ‌ اگر چه آحاد آن متواتر نباشد ـ و مجموعه آنها
دلالت بر امر واحد مشتركي دارد و آن تصديق حضرت محمد (ص)است،‌ چنان چه هر كدام از
داستان هاي شجاعت علي (ع)به صورت خبر واحد نقل شده ولي مجموع آنها متواتر است و
براي ما موجب علم بديهي به شجاعت علي (ع)مي گردد. و اين تواتر مانند تواتر در
اخبار سخاوت حاتم و حلم احنف و ذكاوت اياس و غير اينها است كه جاي ترديد در آنها
نيست.[13]

اكنون پس از ذكر اين
مقدمه بد نيست بدانيد رواياتي كه درباره عدم ايمان ابي طالب و با ايمان او در
پايان عمر و هنگام مرگ، و يا بودن او در گودال آتش و امثال آن رسيده سند آنها
بيشتر به همان عروة بن زبير و يا زهري و يا سعيد بن مسيب باز مي گردد [14] كه
دشمني و انحراف آنها نسبت به اميرالمؤمنين (ع)آشكار و به اثبات رسيده، و يا از
كساني نقل شده كه نزد خود اهل سنت نيز متهم به دروغ و وضع حديث هستند.[15]

و از نظر علماء شيعه
نيز مطلب اجماعي و اتفاقي است چنان چه شيخ مفيد «ره» در اوائل المقالات فرموده:

«امامية اتفاق دارند
بر اين كه ابوطالب مومن از دنيا رفت».[16]

و شيخ طوسي «ره» در
تبيان فرمايد:

از امام باقر و صادق
عليهما السلام روايت شده كه ابوطالب مومن و مسلمان بود، و اجماع امامية نيز بر آن
است كه در آن اختلافي ندارند.[17]

و مرحوم علامه مجلسي
در بحار الانوار گويد:

شيعيان اجماع دارند
بر اسلام ابوطالب، و اين كه او در آغاز كار به رسول خدا (ص)ايمان آورد، و هيچ گاه
بتي را پرستش نكرد، بلكه او از اوصياء ابراهيم (ع)بوده است… .[18]

و از نظر روايات نيز
بيش از حد تواتر در اين باره از رسول خدا و ائمه اطهار حديث به ما رسيده كه مرحوم
علامه اميني «ره» بيش از چهل حديث از آنها را در كتاب شريف الغدير [19] نقل
كرده و ما براي تيّمن و تبرك به ذكر سه حديث از آنها اكتفا مي كنيم:

1ـ از ابوبصير روايت
شده كه گويد: به امام باقر (ع)عرض كردم:‌اي آقاي من مردم مي گويند: ابوطالب در
گودالي از آتش است كه مغز سرش از آن به جوش مي آيد؟ فرمود: دروغ گويند به خدا
سوگند، به راستي اگر ايمان ابوطالب را در كفه اي از ترازو بگذاريد و ايمان اين
مردم را در كفه ديگري؛ قطعا ايمان ابوطالب بر ايمان ايشان مي چربد… .[20]

2ـ از امام سجاد (ع)درباره
ايمان ابوطالب پرسيدند كه آيا مومن بود؟ فرمود: آري! عرض شد: در اينجا مردمي هستند
كه مي پندارند او كافر بوده؟ فرمود: خيلي شگفت است! آيا اينان به ابوطالب طعن زده
و ايراد مي گيرند يا به رسول خدا؟ با اين كه خداي تعالي پيغمبر خود را در چند جاي
قرآن نهي فرموده از اين كه زن با ايماني را در نزد مرد كافري نگاه دارد! و كسي شك
ندارد كه فاطمه بنت اسد از زنهائي است كه به ايمان به رسول خدا سبقت جست و او
پيوسته در خانه ابوطالب و در عقد او بود تا وقتي كه ابوطالب از دنيا رفت.[21]

3ـ‌ شيخ مفيد «ره» به
اسناد مرفوعي روايت كرده كه چون ابوطالب از دنيا رفت اميرالمؤمنين (ع)به نزد رسول
خدا (ص)آمده و رحلت او را به اطلاع آن حضرت رسانيد، رسول خدا (ص)سخت غمگين شد و به
شدت محزون گرديد سپس به علي (ع)فرمود:‌اي علي برو و كار غسل و كفن و حنوط او را به
عهده گير، و چون جنازه او را برداشتيد مرا خبر كن! اميرالمومنين دستور رسول خدا را
انجام داد و چون پيغمبر گرامي آمد اندوهناك گشته و فرمود:‌اي عمو جان صله رحم كردي
و پاداش خير و نيكو دادي! به راستي كه در كودكي تربيت و سرپرستي كردي، و در بزرگي
ياري و كمك دادي! سپس رو به مردم كرده فرمود:

هان به خدا سوگند كه
من براي عموي خود شفاعتي خواهم كرد كه اهل دو عالم را به شگفت اندازد.[22]

و در پايان تذكر اين
نكته لازم است كه چون طبق روايات بسيار جناب ابوطالب ايمان خود را مخفي مي داشت و
براي اين كه بهتر بتواند از رسول خدا (ص)دفاع و حمايت كند و مشركين در برابر او
موضع نگيرند و او را از خويش بدانند، اسلام خود را ظاهر نمي كرد و شايد همين امر
براي برخي از برادران اهل سنت سبب اشتباه شده كه نسبت كفر به آن جناب داده اند، و
گاهي نيز شيعه را در مورد اين عقيده زير سوال برده اند كه اگر ابوطالب مسلمان بود
چرا هيچ كجا ديده نشد نماز بخواند و مانند فرزندانش و ديگر مسلمانان در نماز آنها
شركت جويد؟ و چرا در «يوم الدار» و ماجراي دعوت رسول خدا از خويشان سبقت به ايمان
به آن حضرت نجست؟ و چرا در هيچ يك از مراسم اسلامي شركت نمي كرد؟

و همان گونه كه گفتيم
پاسخ آن را ائمه اطهار داده اند چنان چه در يك حديث است كه امام صادق (ع)فرمود: به
راستي كه ابوطالب تظاهر به كفر كرد و ايمان خود را پنهان داشت، و چون وفات او فرا
رسيد خداي عزوجل به رسول خدا (ص)وحي فرمود كه از مكه خارج شو كه ديگر در مكه ياوري
نداري، و رسول خدا به مدينه هجرت كرد.[23]

و در حديث ديگري از
آن حضرت روايت شده كه فرمود: حكايت ابوطالب حكايت اصحاب كهف است كه ايمان خود را
مخفي داشته و تظاهر به شركت كردند، و خداي تعالي دوبار به ايشان پاداش عنايت
فرمود.[24]

و اين بود فشرده و
خلاصه اي از اين بحث كه ما قبلا نيز در تاريخ زندگاني رسول خدا (ص) نگاشته ايم، و
تحقيق و تحليلي بيش از اين در اين باره از وضع تدوين اين مقاله و بحث تاريخي ما
خارج است و چنان چه بخواهيد مي توانيد به جلد هفتم و هشتم الغدير مرحوم علامه
اميني (ره) و يا كتاب «ابوطالب مومن قريش» عبدالله خنيزي مراجعه نمائيد.

ادامه دارد

 

 



1ـ مي توانيد به
جلد دوم تاريخ تحليلي (سلسله مقالات) ص 55 ـ 60 مراجعه نمائيد.

/

نتيجه يأس از رحمت خداوند

نتيجه يأس از رحمت
خداوند

قسمت بيست و يكم

تجلي عرفان از مناجات
ماه شعبان

آيت الله محمدي
گيلاني

*معادله بين فقرات در
خوف و رجاء.

* چرا نوميدي و ياس
از روح و رحمت پروردگار كفر و ضلال است؟

* غلبه اصول و فروع
سعادت زا بر اصول و فروع شقاوت زا، يك اصل قرآني است.

* اعتقاد پاك و حسن
ظنّ به خداي تعالي متمكن از صعود الي الله تعالي است و اعتقاد ناپاك و كلمه خبيثه
متمكن از عروج الي الله نيست، از اين روي اصحاب يمين قبلا بكبائر در يوم رجوع الي
الله تعالي از گروگاني و رهاتت اعمال بد آزاد مي شوند.

* حديثي لطيف از امام
محمد باقر (ع)در اين باره.

* مايوس از رَوْح و
رحمت كه سوءظن به خداي تعالي دارد در حقيقت كافر و گمراه است و گر چه ادعاء ايمان
كند.

* ايمان مايوس از
رحمت حق همانند ايمان عند الباس بي فايده است نظير ايمان فرعون.

*حديثي از امام رضا
(ع) و فتواي امام هادي(ع)، توبه عندالبأس قبول است.

*فتواي امام «مدظله»
در اين باره.

 

قوله:

«الهي لم اُسلط علي
حسن ظنّي قُنوط الاياس و لا انقطع رجائي من جميل كرمك الهي ان كانت الخطايا قد
اسقطتْني لديك فاصفح عنّي بحسن توكلْي عليك الهي ان حطتني الذّنوب من مكارم لطفك
فقد نبّهتني المعرفة بكرم آلائك الهي ان دعاني الي النار عظيم عقابك، فقد دعاني
الي الجنّة جزيل ثوابك الهي فلك اسئلُ و اليك ابتهلُ وارغبُ و اسئلك ان تصلي علي
محمد و‌ آل محمد و ان تجعلني ممّن يديم ذكرك و لا ينقضُ عهدك و لا يغفل عن شكرك و
لا يستخفّ بامرك».

ـ الهي هرگز ياس و
نوميدي را بر حسن اعتقاد به رحمتت چيره نساختم و هرگز رشته اميدم به كرم نيكويت
منقطع نگرديد. الهي اگر خطاهايم مرا نزد تو ساقط ساخت، به حسن توكلي كه بر تو دارم
از من در گذر. الهي اگر گناهانم از اوج مكارم لطفت به حضيض بي آبروئيم فرو افكند،
سروش يقين، مرا به كرم عطوفتت آگهي و نوميد داد. اي خدا اگر غفلت مرا از آمادگي
لقاي تو به خواب غرور مبتلا ساخت، معرفت به نعمت هاي كرامتت بيدار نمودم. اي خدا،
اگر كيفر عظيم تو مرا به آتش مي خواند، پاداش جزيل تو مرا به بهشت مي خواند؛ پس اي
خدايم فقط از تو مسئلت دارم و به سوي تو، ابتهال و زاري و اشتياق دارم، و از تو
خواهانم كه صلوات و درود بر محمد و آلش فرستي و مرا از آنهائي قرار ده كه دائم به
ياد تواند، و هرگز با تو پيمان شكني نكنند و از شكر و سپاست لحظه اي غفلت نمي
ورزند، و فرمانت را هيچ گاه سبك نمي شمرند.

 

چرا ياس و نوميدي از
رحمت پروردگار كفر و ضلال است؟

در هر فقره از اين
فقرات، معادله بين خوف و رجاء با ظرافتي خاص جلب توجه مي كند، معادله بين حسن ظن
بالله تعالي، و بين ياس و نوميدي از رحمت حق تعالي، معادله بين خطاهاي ساقط ساز و
بين توكل سرافراز، معادله بين گناهان حضيض افكن و بين مژدۀ سروش يقين، و همين گونه
فقره هاي ديگر.

اگر چه هر يك از اين
فرازها مشتمل بر موضوعي مستقل است كه شايسته بحث تفصيلي است ولي ضيق مجال و كثرت
اشتغال به امور ديگر چنين ميدان بحث را از ما گرفته است و در اين جا همانند ابحاث
گذشته به شرح موضوعي كه اهميت بيشتري دارد بسنده مي كنيم و اين صاحبدل است كه از
هر اشاره اي عبارت يا عبارات مي سازد و موضوع اهم در اين مقام چنان كه گفتم: «چرا
ياس و نوميدي از رحمت پروردگار كفر و ضلال است؟».

در فراز اول از اين
فرازها چنان كه تذكر دادم، بين حسن ظن و اعتقاد خير و رحمت نسبت به خداوند متعال و
بين قنوط و ياس از رحمت حضرتش معادله افكنده و در نهايت ظرافت و لطافت، عِدْب و
لنگه ياس و قنوط را به واسطه سنگيني گناهان در كفه موازنه باحسن ظن به رحمت خداي
تعالي، قرار مي دهد و آن را هم سنگ حسن ظن نمي يابد و رشته رجاء و اميدواريش را به
رَوْح و رحمت خداوند متعال ناگسستني مي يابد، اگر چه خطايا و ذنوبش آن اندازه است
كه در مزعمه و پندارش، ممكن است با حسن ظن، در موازنه، به معادله برخيزد، و با اين
تعبير لطيف رقت انگيز به عظمت خيره كننده معاصي خويش اعتراف مي نمايد، و معذلك اين
معاصي عظيمه يا راي چيرگي بر حسن ظن به خداي تعالي را ندارد و يا آن همه ثقلي كه
دارد از گسستن رشته رجاء و اميدواريش به الطاف الهي، ناتوان است.

بلي، حسن ظن بالله
تعالي يعني اعتقاد خير و رحمت به خداوند عزوجل و فقط او را ارحم الراحمين و جواد
مطلق دانستن، يگانه تكيه گاه وثيق است چرا كه تحصيل اخلاص در عمل بسيار دشوار، و
بر فرض تحصيل اخلاص و رهائي از عبادت اكوان و ربوبيت نفس، انسان مخلص چه حقي بر
خداي تعالي دارد؟! مگر نه اين است كه عامل و عمل و اخلاص و همه مبادي عبادتش، ملك
خداوند سبحان است؛ پس تكيه بر اعمال نوعي خود فريبي است چنان كه در حديث قدسي آمده:
«لا يتكل العاملون علي اعمالهم ـ‌ الي ان قال ـ : و لكن برحمتي فليتقوا و فضلي
فليرجوا و الي حسن الظنّ بي فليطمئنوا…».

(اصول كافي، ج 2،
ص71)

ـ عابدان و پارسايان
به اعمالشان تكيه نكنند ـ‌ تا آنجا كه فرمودندـ‌ : ولي برحمتم اعتماد كنند و به
فضل و احسانم اميدوار شوند و به حسن ظن به من بيارامند…».

 

غلبه اصول سعادت زا
بر اصول شقاوت زا

رجاء به رحمت باري
تعالي و حسن ظن به عنايت و كرامت حضرتش، با هر نفسي كه گره خورد و صورت اعتقاديه
براي آن شود بي ترديد نفس مزبور، استعداد لقاء پروردگارش را دارد و اگر چه آلوده
به قذارت عصيان و رهين سيئات متراكمه باشد، و روزي خواهد رسيد كه از رهانت و
گروگاني سيئات به يمن اين حسن اعتقاد بيرون مي آيد. و مغفرت الهي، سيئات و خطيئات
را كه عرض بودند ـ نه ذاتي ـ زدوده مي كند و اين خود اصلي است قرآني، زيرا در منطق
قرآن مجيد، اعتقادات حقه و اعمال صالحه و به عبارتي جامع: اصول و فروع سعادت زا،
بر اعتقادات باطله و اعمال پليد و اصول و فروع شقاوت، پيروز و غالبند و كافي است
در اين باره آيات كريمه: «الم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها
ثابت و فرعهد في السماء، تؤتي اكلها كل حين باذن ربّها و يضرب الله الامثال للناس
لعلهم يتذكرون، و مثل كلمة كشجرة‌ خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار». (سوره
ابراهيم،‌آيات 24 الي 26).

ـ‌ آيا نديدي كه خداي
تعالي چگونه تمثيل فرمودند كلمه طيبه «اعتقاد حق و عمل صالح» را همانند شجره طيبه
اي كه اصلش ثابت و فرعش در آسمان است، ميوه خويش را در هر زمان به اذن پروردگارش
ارزاني مي دارد و خداوند متعال اين گونه امثال را براي مردم مي زند، باشد كه پند
گيرند، و مثل كلمه خبيثه «اعتقاد باطل و عمل زشت» همانند شجره خبيثه اي است كه از
روي زمين كنده شده و بي قرار است.

از خواصّ اصول و فروع
سعادت زا هر گونه صفت جميل است مانند فتح و پيروزي و ثبات و امن و اصالت و بقاء و
عروج و صعود الي الله تعالي چنان كه صفات مقابل اينها از ويژگي هاي اصول و فروع
شقاوت است مانند نابودي و بطلان و تزلزل و جبن و زوال و شكست و نظائر اينها.

و بنابراين، اعتقاد
طيب و حسن ظن به خداي تعالي،‌ متمكن از صعود و عروج به آستان حق تعالي است: «اليه
يعصد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (سوره فاطر، آيه 10) و صلاح عمل، اعتقاد
حق را پرواز مي دهد، و حسنات به طور كلي به قدر تمكن و توان خويش، به سوي مبادي
عاليه و مبدئ المبادي، صعود مي كنند ولي اعتقاد خبيث و عمل پليد، داراي چنين تمكني
نيستند زيرا اصول آنها از نشئات سافله اند و ناگزير در اين سير صعودي، سيئات
بازمانده مي شوند و فك رهان مي گردد، و نفوس باميمنت كه در گرو سيئات بودند آزاد
مي گردند كه در اين آيات شريفه آمده است: «كل نفس بما كسبت رهينه الا اصحاب
اليمين» (سوره مدثر، آيات 38 و 39).

هر نفسي در گرو اعمال
زشت خويش است مگر اصحاب يمين. و فقط آن كس كه از اصحاب يمين است و آميزه اي با يمن
و سعادت دارد، از اين گروگاني انفكاك مي يابد، و معرفت به خداوند عزوجل كه در
وجودش هم چون بذري دفين بوده شكوفا مي گردد، و رجاء به رحمت و حسن ظن به خير و
عنايت الهي به ثمر مي نشيند، چنان كه سيئات و پليديها نيز به مبادي سافله سقوط مي
نمايند.

 

رجوع هر چيزي به اصل
خويش

باري در پايانه رجوع
و عود كلمه طيبه الي الله، از سيئات، چيزي در معين آن نيست، يا با مغفرت و عفو
الهي زدوده شده اند يا مبدل به حسنات گشته اند و در هر صورت، به مبادب خبيثه و
اصول شيطانيه پيوسته اند، و همين نبا عظيم را امام محمد باقر (ع)به يكي از اصحابش
به نام «ابراهيم ليثي» در حديثي طويل اعلام مي فرمايد كه قطعه اي از آن را از علل
صدوق «ره» نقل مي كنيم: «اخبرني يا ابراهيم عن الشمس اذا طلعت و بدا شعاعها في
البلدان اهو بائن من القرص؟ قلت في حال طلوعها بائن، قال: اليس اذا غابت الشمس
اتّصل ذلك الشعاع بالقرص حتي يعود اليه؟ قلت: نعم. قال: كذلك يعود كل شي الي سنخه
و جوهره و اصله فاذا كان يوم القيامه نزع الله عزوجل سنخ الناصب و طينته مع اثقاله
وا وزاره من المومن فيلحقها كلها بالناصب و ينزع سنخ المومن و طينته مع حسناته و
ابواب بره و اجتهاد من الناصب فليحقها بالمومن افتري هيهنا ظلماً و عدواناً؟ قلت:
لا يا ابن رسول الله…»:

«اي ابراهيم، از
خورشيد خبرم ده هنگامي كه طلوع مي كند و شعات آن در شهرها ظاهر مي شود، آيا اين
شعاع از قرص خورشيد جدا است؟ عرض كردم، در حال طلوع جدا است، فرمودند: وقتي كه
غروب كرد، آيا اين شعاع به قرص خورشيد بر مي گردد و به دنبال آن مي رود؟ عرض كردم:
بلي، فرمودند: چنين است، هر چيزي به نوع و جوهر و اصل خويش بر مي گردد و از اين
رو، چون روز قيامت مي شود، خداي تعالي سنخ و ريشه ناصب و دشمن حقيقت را از مومن م
يكند و با همه آثارش به ناصب ملحق مي نمايد و سنخ واصل مومن را از ناصب مي كند و
با همه آثارش به مومن ملحق مي سازد آيا به نظرت ـ اي ابراهيم ـ در اينجا ظلم و
ستمي است؟ عرض كردم: نه يا ابن رسول الله».

حاصل آن كه يوم
الرجوع الي الله تعالي، رجوع هر چيزي به اصل و گوهر خويش تحقق مي پذيرد، و كلم طيب
و فروع آن به اصل خويش بر مي گردند و كلم خبيث و فروع آن نيز به اصل خود عودت مي
كنند و نتيجه آن چه بيان كرديم اين مي شود كه مايوس از رَوْح و رحمت الهي به حقيقت
كفر مبتلا است، زيرا ايمان به نامتناهي بودن رحمت حق تعالي كه «وسعت كل شيء» را
ندارد، و گر چه مدعي ايمان بالله هم باشد اما به دليل كه گفتيم، خداي تعالي را
محدود مي پندارد كه ضلالي است مبين و كفري است روشن: «انه لا يباس من روح الله الا
القوم الكافرون» (سوره يوسف، آيه 87) و «من يقنط من رحمة ربه الا الضالون» (سوره
حجرـ‌آيه 86).

بديهي است چنين كسي
كه به سوء ظن بالله تعالي و حقيقت كفر دچار گرديده و از صراط مستقيم عدول كرده و
به ضلالت گرفتار آمده، راهي براي خلاصي وي نيست و عندالرجوع الي الله تعالي به
مبادي خبيثه اي كه مسانخ با اوست بر مي گردد و به اسفل سافلين مردود خواهد شد،
و  دعواي ايمانش در صورت ادعاء جز دعوي
نيست و از جقيقت عاري است و از نوع ايمان يا باس است كه در حقيقت ايمان نيست بلكه
اقراري است از روي اضطرار كه با مشاهده امارات عقوبت، از خود ظاهر مي كند تا از
مهلكه مشهود نجات يابد، همانند ايمان فرعون در دريا به هنگام غرق و رويت راههائي
در متن دريا كه بني اسرائيل از آنها عبور مي كردند و احكام عالم برزخ مشهودش گرديد.
و با اظهار ايمان عند روية الباس معلوم بوده كه مقصودش فرار از مهلكه است، لذا
سودي نداشت چون واقعا ايمان نبوده و به همين گونه امام رضا (ع)به ابراهيم بن محمد
الهمداني پاسخ فرمودند وقتي كه عرض كردند:

«لايّ عدّة اغرق الله
فرعون و قد آمن به واقرّ بتوحيده؟ قال: لانه آمن عند رؤيه البأس و الايمان عند
روية الباس غير مقبول، و ذلك حكم الله تعالي ذكره في السلف و الخلف، قال الله
عزوجل: «فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يك
ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا…» و هكذار فرعون لما أدركه الغرق قال: «آمنت انه
لا اله الا الذي آمنت به بنواسرائيل و انا من المسليمن» فقيل له: «الآن و قد عصيت
قبل و كنت من المفسدين» (بحار، ج 6، طبع جديد، ص 23».

ـ براي چه خداي تعالي
فرعون را غرق كرد در حالي كه به حضرتش ايمان آورد و به توحيد و يگانگيش اقرار كرده
بود؟ فرمود: چون عند رؤية البأس ايمان آورد و ايمان هنگام مشاهده عقوبت، مقبول
نيست و اين يك حكم الهي است كه در سلف و خلف جاري است و خداي تعالي فرموده:
«سركشان در امم گذشته وقتي كه فشار و كيفر را از جانب ما مي ديدند مي گفتند ما به
خداي يگانه ايمان آورديم و دست از شركت كشيديم ولي اين ايمان باس سودي به حالشان
نداشت»… و فرعون چنين بوده، وقتي غرق به سراغش آمد گفت: «به خدايي كه جز او نيست
و بنواسرائيل به او معتقدند، من ايمان آوردم و من از مسلمين هستم» به او گفته شد:
«حالا؟ ايمان مي آوري كه با آن همه معصيت كه قبلا مرتكب شدي و از مفسدين در زمين
بوده اي؟»

در وسائل الشيعه
روايت مي كند: «نزد متوكل عباسي مرد نصراني را آوردند كه با زن مسلمه اي زنا كرده
بود، متوكل اراده اقامه حد بر وي كرد، مرد نصراني فاجر اسلام آورد، يحيي بن اكثم
گفت، ايمان وي، شرك و ارتكاب زنايش را منهدم نمود، بعضي ديگر گفتند: بايد سه حد
بخورد و بعضي ها گفتند: با وي چنين و چنان بايد كرد، متوكل دستور داد نامه اي خدمت
امام هادي (ع)نوشته شود و حكم واقعه را از آن حضرت سوال كنند، چون نامه به خدمت
امام (ع)رسيد در جواب مرقوم فرمودند: آن قدر زده مي شود تا بميرد. يحيي بن اكثم و
ديگر فقها دربار سامراء، حكم امام (ع)را انكار نموده و اعتراض كردند و به متوكل
گفتند: يا اميرالمؤمنين از ايشان دليل اين حكم را پرسش نمائيد زيرا چنين حكمي نه
در قرآن است و نه در سنت؟ متوكل خدمت امام (ع)نوشت كه فقهاء مسلمين بر حكمي كه
فرموديد اعتراض كرده و گفتند كه چنين دليل فرموديد كه فاجر مذكور را آنقدر كتك
بزنند تا بميرند؟ امام (ع)مرقوم فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحيم، فلما راوا
باسنا قالوا آمنا بالله وحده…» تا آخر آيه كه در حديث بحار گذشت پس متوكل دستور
داد آنقدر كتكش زدند تا مرد».(ج، 18، ص 407).

علي اي حال ايمان باس
مقبول نيست، چون حقيقتا ايمان نيست، چنان كه مايوس از رَوْح و رحمت خداي تعالي
گرفتار به حقيقت كفر است و اگر ادعاء ايمان كند، ولي توبه باس يعني مسلم فاجري كه
به واسطه فجور در معرض كيفر در آمده و با مشاهده امارات كيفر، توبه مي نمايد، توبه
اش عندالله تعالي مقبول است، حتي مرتد فطري اگر چه توبه اش نسبت به رجوع زوجه اش و
اموالش بي فايده است ولي در تحرير الوسيله مي فرمايد:‌ «تقبل توبته باطناً و
ظاهراً ايضاً بالنسبة الي بعض الاحكام فيطهر بدنه و تصّح عباداته و يملك الاموال
الجديده باسبابه الاختياريه كالتجارة و الحيازه، و القهريه كالارث و يجوز له
التَّزويج بالمسلمه بل له تجديد العقد علي زوجته السابقه» (ج 2، ص 367).

غرض آن كه دعا كننده
در نهايت ادب تهيدستي خويش را از حسنات به درگاه پرودگار مهربان معروض مي دارد و
عرض مي كند گناهانم آن قدر سنگين است كه ممكن است پندار غلبه بر حسن ظنم به رحمتت
را، در من پديد آورد و هيچ بضاعتي ندارم مگر حسن ظن و اميدواري به كرمت و همين است
سرمايه ام…

ادامه دارد

 

 

مقايسه فقر و
غنا

*
اميرالمؤمنين «ع»:

«اَلصبَّرُ
عَلَي الْفَقْرِ مَعَ الْعِزِّ اَجْمَلُ مِنَ الْغِني مَعَ الذُّلِّ».

(غرر الحكم ـ صفحه 89)

بردباري در فقر توام با عزت، بهتر از
ثروت آميخته به خواري و ذلت است.

 

 

/

كيفيت حشر انسان ها

اصول اعتقادي اسلام

قسمت بيست و هشتم

«معاد»

كيفيت حشر انسان ها
(4)

آيت الله حسين نوري

روز قيامت داراي
مواقف و مراحل متعددي است كه نخستين موقف آن باز يافتن حيات اخروي و بر انگيخته
شدن انسانها است، اين موقف «بعث» و «حشر» ناميده مي شود موقفي است بسيار حساس و لحظه
اي است بسيار مهم.

در تمام مدت عالم
برزخ افراد صالح و شايسته يعني كساني كه در زندگي دنيا خود را با اعتقادات صحيح و
كامل و اخلاق شايسته، ساخته و مجهز كرده و به وظايف ديني خود عمل كرده اند در
انتظار چنين لحظه اي به سر مي برند و از خداوند تقاضا مي كنند كه پروردگارا صبح
قيامت را پديد بياور و وعده خود را محقق و عملي بسياز تا در جوار مقدس پاكان و
نيكان جاي بگيريم و از نعمت هاي بهشتي برخوردار شويم.

اما كساني كه داراي
انحراف اعقتايد يا اخلاق ناپسند يا انحراف عملي بوده اند و در راه انجام اهداف
زندگي دنيا به ظلم و ستم و انجام گناهان دست يازيدند از فرا رسيدن چنين لحظه اي و
آمدن چنين روزي در هول و هراس به سر ميبرند.

قرآن مجيد و احاديث
معتبر اسلامي در رابطه با اين موقف حساس فراوان سخن گفته و مكررا هشدار داده اند:

قرآن كريم به طور كلي
مردم را در رابطه با آن موقف حساس به دو دسته تقسيم مي كند و مي فرمايد: «يَوْمَ
نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلي الرَّحْمن وَفْدا و نَسُوقُ الْمُجرِمينَ الي جهنَّمَ
وِردا»[1].

يعني: روزي كه گروه
با تقوا را با تكريم و احترام سواره محشور مي گردانيم و گناهكاران را به سوي جهنم
مي رانيم.

در تفسير برهان نقل
مي كند كه حضرت امير مومنان (ع)از حضرت رسول اكرم (ص)شرح و توضيح درباره آيه اول
كه مربوط به حشر متقيان است خواستند حضرتش فرمودند: يا علي: «وفد» يعني: گروهي كه
با تشريف و تكريم سواره وارد مي گردند اين گروه چون در دنيا تقوا را پيشه خود
ساختند و در هر مرحله اي از مراحل زندگي براساس تقوا گام برداشتند خداوند آنان را
برگزيد و دوست خود گرفت و از اعمال آنان خشنود گرديد، آنها در روز قيامت با چهره
هاي نوراني سر از خاك برمي دارند و بر اندام آنها لباس هاي فاخر پوشانده مي شود و
فرشتگان الهي براي استقبال آنها مي آيند و اطراف هر يك از آنان را هزار فرشته از
پيش رو و جانب راست و چپ فرا مي گيرد و آنها در حالي كه بر مركب مخصوصي سوار مي
باشند و فرشتگان آنها را همراهي مي كنند حركت مي كنند و هنگامي به درب بهشت مي
رسند شربت گوارائي از شربت هاي بهشتي با آنها داده مي شوند تا بنوشند و گفتار
پروردگار متعال «و َ سََقيهم رَبُّهُمْ شراباً طَهُوراً»[2] يعني:
«خداوند آنها را از شربت پاكيزه سيراب مي سازد» تحقق مي يابد.

از آن پس خداوند
متعال مي فرمايد: «اينان دوستان من هستند بدون توقف وارد بهشتشان بسازيد كه مشمول
رحمت من مي باشند».[3]

در رابطه با گروه
مجرمين در آيه دوم از اين دو آيه كه ذكر گرديد قرآن كريم از رانده شدن آنها به سوي
جهنم سخن مي گويد و در آيات ديگر كيفيت حشر آنها را به اين ترتيب بيان مي كند.

«قالُوا يا وَيْلَنا
مَنْ بَعََثَنا مِنْ مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمنُ و صَدَقَ الْمُرسَلونَ»[4] يعني
اي واي بر ما كه ما را از قبرهامان برانگيخت؟ اين همان وعده خداوند رحمان است و
پيغمبران الهي كه از اين روز سخت خبر داده بودند همه راست گفتند.

گروهي كه هنگام سر از
خاك برداشتن با آه و افسوس چنين مي گويند همان كساني هستند كه در زندگي دنيا به
گفتار سفيران الهي با نظر تحقير مي نگريستند و حقايقي را كه آنان با كمال خيرخواهي
و دلسوزي در قالب منطق و برهان و وعظ و نصيحت بيان مي كردند باور نمي كردند و به
جاي فكر و دقت در آن همه گفتار حكمت بار و به جاي اصلاح و تهذيب اخلاق خود و به
جاي به كار انداختن نيروها و امكانات خود در راه سعادت خويش و اجتماع بشري وجود
خود را با خلق و خوي ناشايست و گناهان و ظلم و جنايت ها آلوده مي ساختند و امروز
اين چنين بر خاك ذلت نشسته و غبار غم و اندوه چهره هاي آنان را فرا گرفته است.

كه قرآن مجيد درباره
آنها مي گويد:

«فذرهم يخوضوا و يلعبوا
حتي يلاقوا يومهم الذي يوعدون يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الي نصب يوفضون
خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلّة ذلك اليوم الذي كانوا يوعدون»[5].

يعني: آنها كه در
وادي كفر و گمراهي گام نهاده و به سخنان تو گوش نمي دهند را بگذار در گردابهاي
باطل فرو بروند و سرگرم بازيچه هاي دنياي خود باشند تا روزي را كه خداوند به آنها
وعده داده است ببينند روزي كه به سرعت سر از قبرها برآورده به سوي پرچم هائي كه
براي جمع شدن كفار در اطراف آن نصب شده است در حالي كه چشمهاي آنها از هول و وحشت
قيامت فرو افتاده و ذلت آنها را فرا گرفته است بشتابيد آن روزي كه در دنيا به آنها
وعده داده شده بود.

قرآن كريم در موردي
حشر كساني كه در زندگي دنيا خود را فراموش كردند را چنين توصيف مي كند:

«وَ مَنْ اعرضَ عن
ذِكْري فاِنَّ لَهُ معيشةً ضَنَكا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ القيامة اَعْمي قالَ رَبَّ
لِمَ حَشَرتني اَعْمي وَ‌ قَدْ‌ كُنْت بَصيراً‌ قالَ كَذلِكَ اَتتْكَ آياتُُنا
فَنََسيتها وَ كَذلكَ الْيَوْمَ تَنْسي».[6]

يعني: كسي كه از ياد
من اعراض كند معيشت و زندگي سخت و تنگ در دنيا نصيبش مي شود و در روز قيامت نابينا
محشورش مي كنيم و او در آن حال مي گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردي و حال
آن كه من در  دنيا بينا بودم خداوند در
پاسخ مي فرمايد: «از آن جا كه تو آيات ما را كه براي هدايت تو آمد همه را فراموش
كردي امروز هم مورد فراموشي قرار مي گيري».

و نيز قرآن مجيد حشر
كساني كه چشمهايشان از ديدن اين همه راز و رمزي كه در خلقت موجودات منعكس است كور
و از گفتن سخن حق لال و از شنيدن حقايق و مواعظ كر مي باشند و مخصوصا در برابر
پيغمبران خدا كه از «معاد» و زنده شدن پس از مرگ سخن مي گفتند جبهه مي گرفتند و
زبان به اعتراض و انكار مي گشودند را اين طور تبيين مي كند: «و نحشرهم يوم القيامة
علي وجوههم عميا و بكما و صمّا مأويهم جهنّهم كلّما خبت زدناهم سعيراً ذلك جزاؤهم
بانهم كفروا بآياتنا و قالوا ائذا كنا عظاما و رفاتا ءانا لمبعوثون خلقا جديداً او
لم يروا ان الله الذي خلق السموات و الأرض قادر علي ان يخلق مثلهم و جعل لهم اجلاً
لا ريب فيه فابي الظالمون الاّ كفوراً».[7]

يعني: آنها را در روز
قيامت بر رويشان و كور و گنگ و كر محشور مي كنيم و جهنم جايگاه آنها خواهد بود كه
هر گاه آتش دوزخ فرو نشيند باز شديدتر فروزان و سوزانش گردانيم اين كيفر سخت از
اين نظر است كه آنان در برابر آيات ما كفر ورزيدند و گفتند آيا ما پس از اين كه
استخوان پوسيده شديم از نو برانگيخته مي شويم؟

آيا نمي بينند كه آن
خدائي كه آسمان و زمين را آفريده است قادر است كه مانند اينها را دوباره خلق كند و
براي آنها روز موعودي كه بدون ترديد خواهد آمد مقرر گرداند ولي با اين همه براهين
و آيات ستمكاران جز راه كفر و عناد نمي پيمايند.

در احاديث اسلامي نيز
مطالب بسياري در رابطه با كيفيت حشر گناهان آمده است كه عجالتاًَ با ذكر يك مورد
از آن اين مقاله را به پايان مي رسانيم.

 

1ـ جزاي كتمان دانش

مقدمة بايد توجه داشت
همان طور كه بر جاهلان لازم است كه در راه زدودن جهل خود بكوشند و مسائل علمي و
وظائف اسلامي خود را از علماء بپرسند و ننگ جهل را هر چه زودتر از خود و جامعه خود
بزدايند بر علماء نيز لازم است در زدودن و از بين بردن جهل و با سواد كردن افراد
بيسواد و آشنا كردن مردم به وظائف انساني هرگز خودداري نكنند بلكه براساس فرمايش
حضرت امير مؤمنان (ع) پيش از آن كه جاهلان به اين فكر بيفتند كه جهل خود را برطرف
كنند بر علماء لازم است كه پيش قدم شوند و در راه باسواد كردن جاهلان و آشنا كردن آنها
به وظايف خود گام هاي موثري بردارند چه آن كه آن حضرت فرمودند:

«ما اَخَذَ الله علي
اَهْلِ الْجَهْل اَنْ يَتَعَلَّموا حَتَّي اَخَذَ عَلي اَهْل الّعِلْمِ اًَنْ
يُعَلِمُوا».[8]

يعني: خداوند پيش از
اين كه از نادانان پيمان تعلم و فرا گرفتن دانش را بگيرد از اهل علم پيمان گرفت كه
به تعليم و آموختن نادانان قيام كنند.

خلاصه كلام آن كه
موضوع قيام به تعليم و تربيت يكي از وظائف مهم دانشمندان اجتماع است كه شانه خالي
كردن از آن يكي از گناهان بزرگ است.

مخصوصا در موردي كه
از علماء درخواست و تقاضا شود كه معلومات و معارف خود را در اختيار جامعه بگذارند
اين وظيفه خطيرتر و مسئووليت سنگين تر مي گردد كه در رابطه با آن حضرت رسول اكرم
(ص) فرمودند:

«مَنْ سُئِلَ عَنْ
عِلْمٍ فَكَتَمَهُ حَيْثُ يَجِبُ اِظْهارُهُ وَ تَزُولُ عَنْهُ التّقِيَّةُ جاءَ
يَوْمَ القِيامةِ مُلجَماً بِلُجامٍ مِنْ نارٍ»[9]

يعني:‌ در موردي كه
از عالمي از آن چه كه مي داند در جائي كه پاسخ گفتن و معلومات خود را ظاهر كردن
لازم و وظيفه است تقاضا شود ولي او از گفتن حقيقت سرباز زند و علم خود را كتمان
كند و به وظيفه خود عمل نكند در روز قيامت در حالي كه لجام آتشين بر دهان او زده
شده است محشور مي گردد.

ادامه دارد

 

 



1ـ‌ سوره مريم ـ‌
آيه 85ـ 86.

/

علماي متعهد و سرمايه داران

منابع پيام امام در
كتاب و سنت (2)

علماي متعهد و سرمايه
داران

«علماي اصيل اسلام
هرگز زير بار سرمايه داران و پول پرستان و خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت را
براي خود حفظ كرده اند…»

در اين سخن والا،
حضرت امام، به كلي نفي مي كنند كه علماي واقعي اسلام زير بار سرمايه داران و
خوانين رفته باشند و با اين جمله، علماي دروغين را از علماي حقيقي و اصيل اسلام
جدا مي سازند؛ و مشخص مي كنند كه هر گاه علمايي را ديديم كه در برابر سرمايه داران
و زورمداران خضوع مي كنند يا حتي از آنها بيش از حد معمول، تقدير و احترام مي نمايند
بي گمان، اينها علماي سوء و گرگان در لباس ميش هستند. و اين معيار را خود مردم
بايد تشخيص دهند و بر روحانيون تطبيق نمايند، تا خوب از بد و وارسته از وابسته
مميز گردد.

و در اين مقوله كه
نبايد دنياپرستي را براي دنيايش، تعظيم و احترام كرد، آيات و روايات بسياري وارد
شده است كه تنها به برخي از آنها براي روشن شدن مطلب، اشاره مي كنيم:

 

ملاك احترام و تقدير

حضرت امير (ع)در خطبه
191 نهج البلاغه مي فرمايد: «لا تضعوا من رفعته التقوي و لا ترفعوا من رفعته
الدنيا» ـ‌ آن كس كه تقوي او را بزرگ كرده، كوچك مشماريد و آن كس كه دنيا بزرگش
كرده، تعظيم نكنيد. اين جمله نهج البلاغه، كافي است كه ما را در اين بحث ياري دهد
و نيازي به توضيح بيشتر نباشد، چرا كه تمام سرمايه داران و پول پرستان و خوانين،
خلاصه مي شوند در آن ها كه دنيا بزرگشان كرده (… رفعته الدنيا) و آنها را به
مقام و منصبي رسانده است يا چاه و احترامي را در اثر مال و منال زودگذر به دست
آورده اند و بي گمان اگر روزي دنيا از آنان روي برگرداند، ارزش خود را از دست مي
دهند چرا كه ارزش آنها وابسته به وجود نعمت هاي دنيوي است و از نعمت هاي معنوي
(علم و تقوي) محروم اند. پس چرا چنين افرادي در جامعه مورد احترام و تقدير قرار
بگيرند ولي يك فقير بي نوائي كه از بهره جاويدان تقوي برخوردار است يا دانشمند
تهيدستي كه در مكتب امام صادق عليه السلام، از علوم اهل بيت بهره گرفته است، از
احترام و ستايش بدور باشد؟! آيا روا است كه انساني را تنها به خاطر چند سكه بي
ارزش محترم بشماريم در حالي كه از سرمايه معنوي تهي باشد؟ حال اگر ـ‌ خداي
ناخواسته ـ‌ عالمي كه بايد الگوي ساير مردم باشد، در برابر چنين افراد بي ارزشي،
سر تعظيم فرود آورد يا زير بار آنان برود و خشنودي آنان را با سخط الهي معامله
كند، چه رفتاري با او بايد داشته باشيم؟! آيا او توانسته است شرافت انساني خود را
حفظ كند و كرامت الهي را كه خداوند به انسان هاي والا عطا كرده است، نگهدارد؟!

 

تواضع در برابر اغنيا

امام صادق (ع)در
روايتي چنين مي فرمايد:‌ «‌هر مؤمني براي صاحب قدرتي يا ثروتمندي كرنش كند براي
اين كه چيزي از مال دنيا از او بستاند، خداوند او را بي قدر بداند و بر اين كارش
سرزنشش كند و او را به خودش واگذارد، پس اگر بر چيزي از مال دنيا چيره گردد و در
دستش بيايد، خداوند بركت را از او بردارد و او را توفيق هيچ كار با ارزشي مانند حج
يا عمره و يا آزاد كردن بنده اي ندهد». [1]

و چه جالب است كه
امام صادق (ع)در اين سخن، هم از سرمايه داران و هم از خوانين نام برده و نه تنها
عالمان را بلكه هر مومني را هشدار مي دهد كه به خاطر دنياي بي ارزش و نعمت هاي
مادي زودگذر، زير بار قدرتمندان و صاحبان زر و زور نرود، و علماي اصيل اسلام از
ديگران بايد در اين معني مقدم باشند و هرگز در برابر زورمداران و پول پرستان كرنش
و تواضع نكنند و شرافت خود را نگهدارند.

در روايت ديگري
اميرالمؤمنين (ع)مي فرمايد: « من اتي غنياً فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دينه» [2] ـ‌ هر
كه بر ثروتمندي وارد شود و به خاطر ثروتش براي او كرنش كند، دو سوم دينش را از دست
داده است. پس اگر عالم و دانشمندي كه مي خواهد دين مردم را حفظ كند، با تواضع نسبت
به سرمايه داران، دو سوم دينش از دست برود، آيا باز هم توان اين را دارد كه دين
ديگران را نگهدارد؟!

از رسول اكرم (ص)نقل
شده است كه فرمود: «من عظّم صاحب دنيا و احبّه لطمع دنياه سخط الله عليه» [3] ـ‌ هر
كه دنيا مداري را تعظيم نمايد و به خاطر دينش دوستش بدارد، خداوند بر او غضب مي
كند. و صاحب دنيا مي تواند سرمايه دار باشد يا حاكم زورگو و غاصب.

 

سرمايه، ارزش نيست

و اصلا سرمايه داران
طرد كننده‌ (كه مؤمنين را از خود مي رانند) و عيب جويان (كه با تكبر، عيوب ديگران
را مي شمارند و از عيوب خود غافلند) در قرآن مورد نكوهش قرار گرفته اند: خداوند مي
فرمايد: «ويل لكل همزة لمزة، الذي جمع مالا و عدّده، يحسب أن ماله اخلده، كلا،
لينبذنّ في الحطمه…»[4] ـ واي
بر هر عيب جوي طعنه زن، همان كس كه مال زيادي را جمع كرده و آنها را مي شمارد؛ او
مي پندارد كه سرمايه هايش او را جاويدان نگه مي دارد (ولي چه اشتباه كرده است)
هرگز؛ او حتما بايد در جهنمي خرد كننده افكنده شود و تو چه داني ـ‌ اي پيامبر ـ كه
خرد كننده چيست؟ اين همان آتش بر افروخته خداوند است كه بر دلها مسلط گردد كه آتش
در ستون هاي كشيده شده بر آنها بسته باشد.

و سرمايه است كه
انسان را از خدا و بندگان خدا دور مي سازد «ان الانسان ليطغي ان رآه استغني» [5] ـ‌ و
همانا انسان قطعا طغيان مي ورزد و تجاوز و ظلم مي كند هر گاه خود را مستغني ببيند.
در آيه ديگري مي خوانيم:

«اَيحسبون انما
نمدّهم به من مال و بنين، نسارع لهم في الخيرات بل لا يشعرون» [6] ـ‌
آيا مي پندارند كه مال و فرزنداني كه به ايشان مي دهيم، به سرعت به آنها خيرات و
نيكوئي ها مي دهيم، نه، آنها نمي فهمند.

و مگر داستان آن سرمايه
دار خوش لباس را نشنيده ايم كه خدمت حضرت رسول (ص)و سلم مشرف شد، در آن هنگام
مؤمني نادار كه پيراهني ژوليده بر تن داشت نيز وارد شد و كنار آن سرمايه دار نشست.
سرمايه دار با تكبر پيراهن خود را جمع كرد كه يك وقت زير پاي مرد فقير نرود!
پيامبر گرامي اسلام (ص)به او فرمود: آيا ترسيدي از فقر او چيزي به تو برسد؟ عرض
كرد: خير. فرمود: پس ترسيدي از ثروتت چيزي به او برسد؟ عرض كرد: خير. فرمود: پس
ترسيدي لباس نو تو را آلوده و كثيف نمايد؟ عرض كرد: خير يا رسول الله. فرمود: پس
چه ترا واداشت كه چنين كاري كردي؟

عرض كرد: اي پيامبر!
مرا همراهي هست كه هر چيز قبيحي را براي من زيبا و هر زيبائي را پليده جلوه مي
دهد. و اكنون براي جبران اين كار بدم، نصف اموالم را به او بخشيدم.

حضرت رو به آن مرد
تهيدست كرده فرمود:‌ آيا پذيرفتي؟ عرض كرد: خير! آن سرمايه دار گفت: چرا قبول نمي
كني! فقير گفت: براي اين كه مي ترسم من هم به همان بلاي تو (تكبر) مبتلا گردم![7]

پس هر گاه پول و
سرمايه و قدرت و جاه، انسان را به خدا نزديك نمي كند مگر آن كه در كنار آن عمل
صالح باشد، و چيزي كه مايه دوري از خداوند است و مايه تكبر و نخوت و خودخواهي است،
حق است كه عالمان متعهد از آن پرهيز كنند. در قرآن مي خوانيم: «و ما اموالكم و لا
اولادكم بالتي تقربكم عندنا زلفي الا من آمن و عمل صالحا…»[8] ـ و
هرگز اموال و اولادتان چيزي نيست كه شما را نزد ما قربي دهد مگر كسي كه ايمان آورد
و اعمال شايسته داشته باشد.

و حال كه سرمايه
داران از خدا بي خبر، قربي عندالله ندارند و اكنون كه معلوم شد، سرمايه و ثروت
انسان را ارزشي نيست، چه بهتر كه علماي اصيل اسلام نيز زير بار آنان نروند بلكه
هرگز نبايد زير بارشان بروند و برايشان خضوع كنند. ببينيد خداوند چگونه آنها را
معرفي مي كند:‌ «ذرني و من خلقت وحيدا، و جعلت له مالا ممدوا، و بنين شهودا، و
مهدت له تمهيدا، ثم يطمع أن ازيد، كلا انه كان لآياتنا عنيدا، سأرهقه صعودا…» ـ‌
(اي پيامبر اكرم) به من واگذار، كار انتقام آن كس كه من او را تنها آفريدم و به او
مال و سرمايه عطا نمودم و فرزندان بسياري را در خدمتش قرار دادم و اقتدار و عزت و
شوكت به او بخشيدم و باز هم از من طمع افزون نمودن اين نعمت ها را دارد (در حالي
كه كفران مي ورزد) هرگز! بر نعمتش نيافزائيم، چرا كه او نسبت به آيات ما عناد مي ورزد
و لجاجت مي كند. نه تنها وليد بن مغيره، سرمايه دار دوران جاهليت چنين است كه
بيشتر سرمايه داران، اين خصلت پليد را دراند، گويا هم از خداوند طلبكارند و هم از
مردم و مي پندارند كه اين اموال و اولاد و مكنت و نعمت، براي خصوصيتي است كه در
آنها وجود دارد، ولي هرگز چنين نيست. خداوند مي خواهد آنان را بيازمايد و چه
آزمايش سخت و دشواري است!

ابن ابي الحديد در
شرح نهج البلاغه نقل كرده است كه ابوذر گفت: هنگامي كه حضرت رسول (ص)در زير سايه
كعبه نشسته بود، به خدمتش شرفياب شدم، تا مرا ديد فرمود: «هم الاخسرون و ربّ
الكعبه» ـ‌ به پرودگار كعبه قسم، آنها از همه كس زياد ديده ترند. عرض كردم‌:‌ آنها
چه كساني هستند فرمود: «المكنزون اَمولاً…» ـ آنهايي كه پولهاي بيشتر اندوخته
اند.[9]

در روايت ديگري حضرت
مي فرمايد: «به راستي به شما مي گويم: همانا جايگاه هاي آسمان خالي است از اغنيا و
سرمايه داران و رفتن شتري در سوراخ سوزن خياطي آسان تر است از داخل شدن سرمايه
داري در بهشت».[10]

 

حقوق فقرا در اموال
اغنيا

و چرا چنين نباشد كه
اگر ثروتمندان، مي دانستند كه فقيران را در اموالشان حقي است [11] و
اين اموال را مي پرداختند، هرگز فقيري در جهان باقي نمي ماند. علي (ع)مي فرمايد:
«ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء، فما جاع فقيرٌ الا بما متّع
به غنيّ، و الله تعالي سائلهم عن ذلك»[12] ـ‌
خداوند سبحان در اموال ثروتمندان، روزيهاي فقيران را قرار داده است، پس هرگز فقيري
گرسنه نماند مگر به سبب آن چه توانگري لذت برده باشد و همانا خداوند از ايشان
مواخذه و بازپرسي نمايد.

و در كنز العمال نيز
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «ان الله فرض علي الاغنياء في اموالهم بقدر ما
يكفي فقراءهم، و ان جاعوا و عروا و جهدوا فبمنع الاغنياء، و حقٌ علي الله أن
يحاسبهم يوم القيامة و يعذّبهم عليه» [13] ـ‌ و
همانا خداوند بر اغنياء واجب نموده است كه به قدر كفايت فقرا، اموال خود را انفاق
نمايند و اگر فقرا گرسنه و برهنه و بيچاره باشند پس به سبب منع اغنيا و ثروتمندان
است و به جا است كه خداوند روز قيامت آنان را مواخذه و بر آن منع، عذاب نمايد.

پس هرگز سزاوار نيست
كه عالمان متعهد، تقربي به زورمداران و زرمداران بجويند كه بي گمان چنين قربي به
آنها، بُعد از درگاه غني علي الاطلاق است. رسول اكرم (ص)مي فرمايد:‌ «ما قرب عبدٌ
من سلطان الا تباعد من الله تعالي، و لا كثر ماله الا اشتدّ حسابه…»[14] ـ
هرگز بنده اي تقرب به سلطاني نجست جز اين كه از خد اي تبارك و تعالي دور شد و هرگز
مالش زياد نشد الا حسابش شديد گرديد.

البته لازم به تذكر
است كه حساب مال اندوزان و پول پرستان از ثروتمنداني كه اموال خود را همواره در
راه خدا و براي خدا انفاق مي كنند و كارهاي خير انجام مي دهند جدا است، گر چه قطعا
كسي كه بسيار انفاق كند، اندوخته بسيار نخواهد داشت و چه بد و بي خبرند آنها كه
طلا و نقره را مي اندوزند و در راه خدا انفاق نمي كنند كه فرمود: «و الذين يكنزون
الذهب و الفضة و لا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم…»[15].

و چه شيوا و شيرين
است سخنان امام عزيزمان، همو كه در مكتب اهل بيت عليهم السلام، تحصيل كرده و
سخنانش الهام گرفته از مكتب وحي و امامت است كه گوئي هر چه مي گويد، انعكاسي
راستين از فرياد رساي قرآن و نواي دلنشين آل محمد «ص» است و راستي چيزي جز اين
نيست كه او هر چه دارد از آنها دارد و آن تقوي و خلوص و ايمان والايش، او را به
درجه اي رسانده است كه سخنانش و پيامهايش منطبق با وحي و رسالت است «الذين جاهدوا
فينا لنهدينهم سبلنا» و كيست بيش از آن حضرت كه در راه خدا جهاد كند، جهاد با نفس
اماره، جهاد با دشمنان خدا و جهاد با مكتب هاي ضد الهي؟ و اين چيزي نيست كه ما
ادعا كنيم بلكه همگان اين مطلب را به وضوح فهميده اند و اينك تنها براي اطمينان
بيشتر آنان ـ همان گونه كه قبلا در مقدمه نيز تذكر داديم ـ اين انطباق را تا حدي
كه در توان قاصرمان است توضيح مي دهيم و گرنه مردم، امامشان را خوب شناخته اند و
معتقدند كه جز حق و حقيقت بر زبان امام جاري نمي شود و از خامه مباركش تراوش نمي
نمايد.

يك بار ديگر با هم
اين فراز از پيام امام را مروري بكنيم كه براستي چه خوش است سخن دوست:

«علماي اصيل اسلام
هرگز زيربار سرمايه داران و پول پرستان و خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت را
براي خود حفظ كرده اند و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد، دست روحانيت اصيل طرفدار
اسلام ناب محمدي با سرمايه داران در يك كاسه است! و خداوند كساني را كه اين گونه
تبليغ كرده و يا چنين فكر مي كنند نمي بخشد. روحانيت متعهد به خون سرمايه داران
زالوصف تشنه است و هرگز با آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت».

ادامه دارد

 



1ـ‌ بحار
الانوار، ج 75، ص 371.

/

از دشمن غافل نشويم

 

از دشمن غافل نشويم

مبارزه بين حق و
باطل، هميشگي و دائمي است. مادامي كه در جهان حق و باطلي هست، بدون شك مبارزه و
جنگ به صورت هاي گوناگون، ادامه خواهد يافت. هميشه لشركيان باطل و نيروهاي كفر در
صدد نابود ساختن بنياد حق و خاموش نمودن چراغ ايمانند و همواره پيروان حق در برابر
صف آرائي كفر و نفاق، آماده مقابله اند، گر چه ممكن است به دلايلي صورت مبارزه
تغيير يابد. روشن ترين شاهد اين مطلب، انقلاب اسلامي ايران است كه از روز پيروزي
تا كنون، نيروهاي استكبار جهاني بدون وقفه و با توطئه هاي مختلف در صدد بر انداختن
آن هستند. بر انگيختن رژيم بعثي عراق يكي از حلقه هاي اين سلسله بود كه هنوز هم
كاملا به خاموشي نگرائيده است و هنوز دشمن در خاك ما است و هنوز تجاوز ادامه دارد
و هنوز در جبهه ها شهيد و زخمي داريم.

جنگ فرهنگي نيز يكي
ديگر از حلقه هاي اين سلسله است. گفته مي شود كه: در نشريات محرمانه غرب آمده است
كه در آغاز جنگ تحميلي، اجلاس مشتركي توسط ريگان، ميتران و تاچر براي مقابله جدي
با ايران تشكيل شد و در آن اجلاس، ضمن تقسيم مسئوليت ها، مسئوليت گسترش ابتذال
فرهنگي در ايران به عهده تاچر گذاشته شد. ساختن فيلم هاي ضد اسلامي و نشر كتابهاي
توهين آميز نسبت به قرآن و پيامبر (ص)و سلم در انگلستان، شايد در راستاي انجام اين
ماموريت شيطاني باشد. به جز كتاب زشت و مبتذل «آيات شيطاني»، كتابهاي ديگري نيز در
اين زمينه منتشر شده است كه اخبار آن در ايران منتشر نشده كتابي به نام «صراط
المسيح بلسان عربي فصيح» نگاشته شده كه آن را سوره سوره شبيه به قرآن نوشته اند و
هر سوره اي نيز با «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز مي شود و هدفي كه از سبك و كلمات
آن منظور است، توهين به قرآن كريم و سعي در گمراه ساختن جوانان مسلمان است.

اگر ما سازمان
اطلاعاتي حساسي داشتيم كه ابتذال رو به رشد جامعه و سعي در نشر بي حجابي و بدحجابي
و كشاندن جوانان اين مرز و بوم را به سوي «پانكيسم» و ترويج لباس هاي زننده مردانه
و زنانه توسط بوتيك ها و توزيع علني نوارها و فيلم هاي مبتذل و ساير حركتهاي زشتي
كه در جامعه مشهود است و به سرعت رو به گسترش است، همه و همه را دقيقا بررسي و
پيگيري كند و ريشه اين حركت را پيدا نمايد، بعيد نيست كه سرنخ اين حركت از سوي
انگلستان در راستاي همان ماموريت شيطاني باشد. ولي متاسفانه هنوز مسولين كشور هيچ
گونه احساس خطري از اين حركت ضد مذهبي رو به رشد نمي كنند. آيا اين حركت، زمينه
ساز يك حمله نظامي ديگر _ هر چند در دراز مدت _‌ نيست؟ بر فرض كه ما اين گونه
مسائل را از بعد مذهبي و به عنوان منكرات مورد توجه قرار ندهيم ولي آيا نبايد خطر
اجتماعي آن را كه در وضعيت حساس كشور مورد تهاجم ما بيش از هر كشور ديگر موثر است،
انگيزه اي براي تفكر و دورانديشي مسولين باشد؟!

 

آماده باش هميشگي

هنوز جنگ به پايان
قطعي خود نرسيده است و احتمال حمله دوباره دشمن چندان بعيد نيست. گفته مي شود كه
در بغداد، حال و هواي جنگ كاملا مشهود است و مردم هر لحظه منتظر شنيدن بوقهاي جنگ
اند و رژيم بعثي عراق، نيروهاي خود را همچنان بطور گسترده و بر سر مرزها و در داخل
خاك ايران متمركز ساخته و عمليات مهندسي رزمي و ساختن سنگر و خاكريز، به قوت خود
باقي است و از نظر تسليحات هم به گفته خبر گزاريهاي خارجي، هم چنان مشغول تقويت
بنيه خويش است و استكبار جهاني و مرتجعان منطقه با تظاهر به صلح طلبي و آرامش
خواهي، او را سخاوتمندانه روز به روز مسلح تر و نيرومندتر مي كنند!

آيا ما كه پيروز
قرآنيم، در جهت عمل به فرمان آمادگي دائم چه كرده ايم؟ برزگترين نيروي ما ايمان و
احساسات مذهبي است كه شايد تنها عنصر تعيين كننده در اين جنگ هشت ساله در جبهه
اسلام بود؛ آيا در تقويت و ابقاي اين نيروي عظيم، چه برنامه اي صورت گرفته و آيا
در بُعد مبارزه با تلاش دشمنان اسلام براي از بين بردن و متلاشي ساختن اين سلاح
پروزمندِ جمهوري اسلامي، چه عملي انجام داده ايم؟!

بر فرض كه صلح قطعي
برقرار شود،‌آيا فراموش كرده ايم كه دشمن اصلي ما عراق نيست بلكه آمريكا و استكبار
جهاني غرب بلكه همه كفر جهاني است. آيا اين دشمن اصلي ممكن است با ما صلح كند؟ و
آيا صلح ميان اسلام و كفر معني دارد؟ اين فرموده حضرت امام است: «صلح ميان اسلام و
كفر معني ندارد» پس اگر با عراق صلحي برقرار شود، بايد متظر حمله هاي ديگر ـ هر
چند به صورت ها و تاكتيك هاي ديگرـ از سوي دشمن اصلي باشيم و از كجا معلوم كه باز
هم حمله نظامي ديگر در شرايط مساعدتري براي دشمن، از همان عراق يا از جاي ديگر
انجام نگيرد؟

مگر دستور قرآن كريم
اين نيست كه ما بايد هميشه آماده باشيم و از دشمن غفلت نكنيم؟ و مگر شعار ما بر
آرم سپاه، آيه كريمه «و اعدّوا لهم، ما استطعتم من قوة‌و من رباط الخيل ترهبون به
عدوّ الله و عدّوكم» نيست؟ آيا قوت و استعدادي مهم تر از محافظت بر روحيه جهاد و
مقاومت در تمام اقشار ملت سراغ داريد؟ مگر خواسته حضرت امام نيست كه تمام افراد
ملت مسلمان بايد نظامي باشند؟ ما براي تقويت روحيه جهاد و رشد معنوي و تقواي الهي
در جامعه اسلامي خويش چه فعاليت چشم گيري كرده ايم تا مصداق آيه «و اعدوا» باشد؟

 

از كيد دشمن غافل
نشويد

اميرالمؤمنين (ع)در
وصيتش فرموده: «الله الله في القرآن، لا يسبقكم بالعمل به غيركم» ـ خدا را، خدا
را، در قرآن؛ مبادا ديگران در عمل به آن بر شما پيشي بگيرند. متاسفانه بايد گفت:
فرمان لزوم آمادگي دائم در برابر دشمن كه قرآن بر آن تاكيد دارد، دشمن اسلام و
قرآن به آن بيشتر عمل مي كند و ما از آن غافليم.

و همين غفلت پس از
جنب و جوش انقلاب بود كه دشمن را به جنگ وا داشت. بنابراين، هرگز نبايد دشمن را
حقير و بيچاره شمرد و نبايد از كيد و مكر دشمنان غفلت ورزيد.

امام امت و رهبر
هميشه بيدار انقلاب اسلامي در پيام سالگرد تشكيل بسيج مي فرمايد:

«من مجدّداً به همه
ملت بزرگوار ايران و مسئولين عرض مي كنم چه در جنگ و چه در صلح، بزرگترين ساده
انديشي اين است كه تصور كنيم جهان خواران خصوصا آمريكا و شوروي از ما و اسلام عزيز
دست برداشته اند. لحظه اي نبايد از كيد دشمنان غافل بمانيم. در نهاد و سرشت آمريكا
و شوروي،‌كينه و دشمني با اسلام ناب محمدي (ص)و سلم موج مي زند. بايد براي شكستن
امواج طوفان ها و فتنه ها و جلوگيري از سيل آفت ها به سلاح پولادين صبر و ايمان،
مسلح شويم. ملتي كه در خط اسلام ناب محمدي (ص)و مخالف با استكبار و پول پرستي و
تحجر گرايي و مقدس نمائي است، بايد همه افرادش بسيجي باشند و فنون نظامي و دفاعي
لازم را بدانند چرا كه در هنگامه خطر، ملتي سربلند و جاويد است كه اكثريت آن،
آمادگي رزمي لازم را داشته باشد.

خلاصه كلام اگر بر
كشوري نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين انداز شد، طمع دشمنان و جهان خواران از آن دور
خواهد گرديد والا هر لحظه بايد منتظر حادثه ماند».

خداوند! شمه اي  از اين بيداري و دور انديشي به مسئولين كشور
عطا كن تا هر كدام در موقعيت خود اين احساس را داشته باشند كه غفلت از دشمن بسيار
خطرناك است. چه زود حماسه ها و مقاومت ها و شهادت ها را فراموش كرديم و چه زود سرودهاي
حماسي و نغمه هاي شجاعت و شهامت تبديل به ترانه هاي بي محتوا و آهنگ هاي خمار آلود
شد! و چه زود حال و هواي جنگ و مقاومت و ايثار را از دست داديم و برنامه هاي آماده
سازي براي جهاد و دفاع مقدس را به فراموشي سپرديم!

 

توازن قدرت، ضامن
برقراري صلح

البته، ما خواهان جنگ
نيستيم و هر انساني زندگي در صلح و آرامش را بر زندگي در جنگ و اضطراب ترجيح مي
دهد ولي مطمئنا صلح واقعي تنها با آمادگي براي مقابله با دشمن ميسر است. همه مي
دانند كه آرامش جهاني و به وجود نيامدن جنگ جهاني در اين نيم قرن به دليل آمادگي هر
دو قطب متناقض جهان از نظر تسليحات است و اگر يكي از آنها آمادگي بيشتري داشت،
يقينا تجاوز، شروع مي شد و جنگ جهاني در مي گرفت؛ و اين لطف الهي است كه توازن
ميان قدرت ها را در نيروي تعيين كننده تسليحاتي و سلاح هاي هسته اي به وجود آورده
است. «لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض» ـ اگر خداوند شرّ بعضي از مردم
را به وسيله بعضي ديگر دفع نمي كرد، زمين را فساد فرا مي گرفت (و امكان زندگي
نبود).

و در جاي ديگر مي
فرمايد: «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيعٌ و صلواتٌ و مساجد
يذكر فيها اسم الله كثيراً»ـ اگر خداوند شر بعضي از مدرم را به وسيله بعضي ديگر
دفع نمي كرد، به تحقيق مراكز عبادت الهي ويران مي گشت.

خلاصه، توازن قدرت و
وجود آمادگي در طرفين متخاصم، ضامن برقراري صلح و آرامش است. آمادگي بايد از هر
جهت مورد توجه باشد و در مورد وضعيت خاص كشور و انقلاب ما كه همه جهان خواران كمر
به نابودي آن بسته اند، مهمترين و بالاترين آمادگي دفاعي بايد روحيه جهاد و مقاومت
و شهادت طلبي و ايمان و تقواي افراد جامعه باشد. بايد هميشه به فرموده حضرت امام،
نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين انداز باشد. بايد هميشه در رسانه هاي گروهي، ياد
مقاومت ها و حماسه ها و شهادت ها را زنده نگه داشت. بايد هميشه لباس مباهات و
افتخار جوانان، لباس بسيجي و نظامي باشد نه مدلهاي زشت و خلاف عفتي كه از بازارهاي
غرب براي متبذل ساختن جامعه وارد شده است. بايد سرودهاي انقلاب و جنگ و حماسه ورد
زبان جوانان و كودكان ما باشد نه اين ترانه هاي طرب انگيزي كه اكنون پخش مي شود و
اصرار بر نشر آن مشهود و محسوس است.

گذشته از اين حال و
هواي طربناك و غافل كننده اي كه رسانه هاي گروهي بر آن اصرار دارند، منكراتي كه از
سوي ايادي مرموز استعمار در حال شيوع و انتشار است، مايه نگراني و ياس و نوميدي
مردم حزب اللهي و مومن است سوال هاي مكرري در رابطه با اتوبوس ها مي شود كه در راه
بدون هيچ ترس و واهمه اي، نوارهاي مبتذل و ترانه هاي رسمي دوران طاغوت را مي
گذارند و اگر كسي اعتراض كند، با پاسخ درشت و خشن روبرو مي شود يا گفته مي شود كه
اينها همه مجاز است و حتي گاهي با تهديد به كتك يا پياده كردن در وسط بيابان،
معترض را خاموش مي كنند. فروش نوارهاي مبتذل و ممنوع در نوار فروشي ها و كنار
خيابان ها چيزي نيست كه نياز به ذكر شاهد داشته باشد. وضعيت رو به رشد بدحجابي و
بي حجابي با لباس هاي زننده خارجي و داخلي، هر حز اللهي غيرتمندي را به فكر وار
ميد ارد كه مگر انقلاب و ارزش هاي ان و اسلام و احكام آن همه به خاطر اعلام صلح
فراموش شده است؟ يا مگر اين برادران مسئول امر به معروف و نهي از منكر نمي بينند و
نمي شنوند؟! يا باز همه سدي به نام قانون، مانع اجراي احكام الهي شده است؟!

 

عواقب ترك امر به
معروف و نهي از منكر

ترك امر به معروف و
نهي از منكر، مستوجب شيوع منكرات است و اين از خطرناك ترين پديده هاي اجتماعي است
كه طبق سنت الهي در گذشتگان موجب عذاب و سقوط جامعه است. خداوند براي عبرت و
بيدراي ما داستان جماعتي از بني اسرائيل را چنين نقل مي كند:‌ «و سئلهم عن القرية
التي كانت حاضرة البحر اذ يعدون في السبت اذ تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعاً و يوم
لا يسبتون لا تاتيهم، كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون. و اذ قالت امةٌ منهم لم تعظون
قوما الله مهلكهم او معذبهم عذابا شديدا قالوا معذرة الي ربكم و لعلهم يتقون. فلما
نسوا ما ذكرّوا به و أنجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس
بما كانوا يفسقون» (آيات 163 تا 165 سوره اعراف) ـ و (اي پيامبر) بپرس از بني
اسرائيل از آن قريه كه در كنار دريا بود، چرا از حكم تعطيل روز شنبه تجاوز كردند،
آن گاه كه روزهاي شنبه ماهي ها، براي صيدشان، دسته دسته سوي ايشان مي آمدند و روزي
كه شنبه نمي گرفتند، نمي آمدند و بدين گونه به سزاي آن نافرماني كه كردند،
مبتلايشان نموديم چون گروهي از آن ها گفتند: براي چه گروهي را كه خدا هلاكشان مي
كند يا عذابي سختشان مي دهد، نصيحت و موعظه مي كنيد مي گفتند:‌ پند دادن ما،
عذرجوئي به پيشگاه پروردگارتان است تا شايد تقوي را پيشه كنند. و چون چيزهايي را
كه بدان نصيحتشان كرده بودند، به غفلت سپردند، كساني را، كه از بدي و سوء نهي مي
كردند، نجات داديم ولي كساني را كه ظلم كرده بودند، به سزاي آن فسق و عصيانشان، به
عذابي سخت دچار ساختيم.

طبق اين آيات شريفه،
تنها كساني نجات يافتند كه نهي از منكر كرده بودند و ساكتان همانند گنهكاران جزء
ظالمان و ستمگران به حساب آمده و مورد خشم و عذاب الهي قرار گرفتند.

و در جاي ديگر در
آيات 78 و 79 سوره مائده مي فرمايد: «لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان
داود و عيسي بن مريم، ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون، كانوا لا يتناهون عن منكرٍ
فعلوه، لبئس ما كانوا يفعلون» ـ‌ آن افرادي از بني اسرائيل كه كافر شدند، به زبان
داود و عيسي بن مريم، لعنت و نفرين شدند براي اين كه عصيان ورزيدند و همواره تعدي
و تجاوز مي كردند، اين ها يكديگر را از كار زشت نهي نمي كردند، و چه بدكاري مرتكب
مي شدند.

براساس اين آيات،
دليل ملعون واقع شدن كفار بني اسرائيل، تنها گناه نبود بلكه ترك نهي از منكر بود.
گناه به تنهائي جامعه را به سقوط نمي كشاند ولي اگر گناه در نظر همه كوچك شد و همه
از كنار آن گذشتند و تذكر ندادند، آن گاه، مستوجب خشم الهي است.

اميرالمؤمنين (ع)در
خطبه قاصعه مي فرمايد: «و انّ عندكم الامثال من بأس الله و قوارعه، و أيّامه و
وقائعه، فلا تستبطئوا وعيده جهلا بأخذه، و تهاوناً ببطشه، و يأساً من باسه. فإن
الله سبحانه لم يلعن القرن الماضي بين ايديكم الاّ لتركهم الامر بالمعروف و النهي
عن المنكر؛ فلعن الله السفها، لركوب المعاصي و الحلماء لترك التناهي.» ـ‌ و نزد
شما است داستان هائي از پيشينيان كه نشان گر شدت عذاب الهي و عقوبت هاي كوبنده او
و روزهاي سخت و وقايع عبرت انگيز او است. پس بعيد ندانيد (و جدي بگيريد) تهديدهاي
خداوند را كه (اين بعيد دانستن)، ناشي از جهل به مجازات خداوند و كوچك دانستن ضربه
هاي او و غفلت از عذاب او است. خداوند سبحان لعن نفرمود پيشينيان را مگر به خاطر
ترك امر به معروف و نهي از منكر. پس لعنت خدا است بر نادانان و سفيهان به خاطر
گناه و بر دانايان به خاطر ترك نهي از منكر.

به هر حال، اين امر
مبهم است كه چرا در اين زمينه هاي بسيار حساس و خطرناك و رو به رشد و گسترش، فكر و
عملي جدي ديده نمي شود. بدون شك نظم جامعه اسلامي اقتضا مي كند كه مقابله با
منكرات تحت كنترل و به وسيله مامورين انتظامي صورت گيرد تا هرج و مرج و درگيري به
وجود نيايد. البته نهي زباني نياز به مامور ندارد ولي واضح است كه در چنين جو
اجتماعي، نهي زباني كافي نيست و مقابله جدي و قاطع در بعد فرهنگي و عملي لازم است.

 

/

نامه حضرت امام به آية الله منتظري

نامه حضرت امام به
آية الله منتظري

بسم الله الرحمن
الرحيم

جناب حجت الاسلام و
المسلمين آقاي منتظري دامت افاضاته

با سلام و آرزوي
موفقيت براي شما. همان طور كه نوشته ايد رهبري نظام جمهوري اسلامي كار مشكل و
مسئوليت سنگين و خطيري است كه تحملي بيش از طاقت شما مي خواهد و به همين جهت هم
شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم و در اين زمينه هر دو مثل هم فكر
مي كرديم، ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من هم نمي خواستم در محدوده
قانوني آنها دخالت كنم. از اين كه عدم آمادگي خود را براي پست قائم مقامي رهبري اعلام
كرده ايد، پس از قبول صميمانه از شما تشكر مي نمائيم.

همه مي دانند كه شما
حاصل عمر من بوده ايد و من به شما شديدا علاقمندم، براي اين كه اشتباهات گذشته
تكرار نگردد به شما نصيحت مي كنم كه بيت خود را از افراد ناصالح پاك نمائيد و از
رفت و آمد مخالفين نظام كه به اسم علاقه به اسلام و جمهوري اسلامي خود را جا مي
زنند جدا جلوگيري كنيد. من اين تذكر را در قضيه مهدي هاشمي هم به شما دادم. من
صلاح شما و انقلاب را در اين مي بينم كه شما فقيهي باشيد كه نظام و مردم از نظرات
شما استفاده كنند. از پخش دروغ هاي راديو بيگانه متاثر نباشيد؛ مردم ما شما را خوب
مي شناسند و حيله هاي دشمن را هم خوب درك كرده اند كه با نسبت هر چيزي به مقامات
ايران، كينه خود را به اسلام نشان مي دهند.

طلاب عزيز، ائمه
محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و راديو تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده
را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه
بايد تابع آن باشيم. جناب عالي انشاءالله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمي مي
بخشيد.

و السلام عليكم

8/1/68

روح الله الموسوي
الخميني

 

 

/

نامه آية الله منتظري به حضرت امام خميني مدظله العالي

نامه آية الله منتظري
به حضرت امام خميني مدظله العالي

بسم الله الرحمن
الرحيم

محضر مبارك آيت الله
العظمي امام خميني مدظله العالي.

پس از سلام و تحيت،
مرقومه شريفه مورخه 6/1/68 واصل شد. ضمن تشكر از ارشادات و راهنمائيهاي حضرت عالي
به عرض مي رساند: مطمئن باشيد همان طور كه از آغاز مبارزه تا كنون در همه مراحل هم
چون سربازي فداكار و از خود گذشته و مطيع در كنار حضرت عالي و در مسير اسلام و
انقلاب بوده ام، اينك نيز خود را ملزم به اطاعت و اجراء دستورات حضرت عالي مي
دانم، زيرا بقاء و ثبات نظام اسلامي مرهون اطاعت از مقام معظم رهبري است. براي هيچ
كس قابل شك نيست كه اين انقلاب عظيم تا كنون در سايه رهبري و ارشادات حضرت عالي از
خطرات مهمي گذشته و دشمنان زيادي هم چون منافقين كوردل كه دستشان بخوان هزاران نفر
از مردم و شخصيت هاي عزيز ما و از جمله فرزند عزيز خود من آغشته است و ساير جناح
هاي مخالف و ضد انقلاب و سازشكار و ليبرال مآبهاي كج فكر را رسوا و از صحنه خارج
نموده است. آيا جنايات هولناك و ضربات ناجوانمردانه اين روسياهان كوردل به انقلاب
و كشور و ملت عزيز و فداكار ما فراموش شدني است؟ و اگر بلندگوهاي آنان و راديوهاي
بيگانه خيال مي كنند با جوسازيها و نشر اكاذيب و شايعه پراكني ها، به نام اين جانب
مي توانند به اهداف شوم خود برسند و در هم بستگي ملت ما رخنه كنند سخت در
اشتباهند.

و راجع به تعيين اين
جانب به عنوان قائم مقام رهبري، خود من از اول جدا مخالف بودم. و با توجه به
مشكلات زياد و سنگيني بار مسئوليت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم كه تعيين اين
جانب به مصلحت نبوده است و اكنون نيز عدم آمادگي خود را صريحا اعلام مي كنم و از
حضرت عالي تقاضا مي كنم به مجلس خبرگان دستور دهيد مصلحت آينده اسلام و انقلاب و
كشور را قاطعانه در نظر بگيرند و به من اجازه فرمائيد هم چون گذشته يك طلبه كوچك و
حقير در حوزه علميه به تدريس و فعاليت هاي علمي و خدمت به اسلام و انقلاب زير سايه
رهبري حكيمانه حضرت عالي اشتغال داشته باشم. و اگر اشتباهات و ضعف هائي كه لازمه
طبيعت انسان است رخ داده باشد، انشاءالله با رهبريهاي حضرت عالي مرتفع گردد.

و از همه برادران و
خواهران عزيز و علاقه مند تقاضا مي كنم مبادا در مورد تصميم مقام معظم رهبري و
خبرگان محترم به بهانه حمايت از من كاري انجام دهند و يا كلمه اي بر زبان جاري
نمايند زيرا مقام معظم رهبري و خبرگان جز خير و مصلحت اسلام و انقلاب را نمي
خواهند.

اميد است اين شاگرد
مخلص را هميشه از راهنمائي هاي ارزنده خود بهره مند و از دعاي خير فراموش
نفرمائيد.

و السلام عليكم و
رحمة الله و بركاته

7/1/68

حسين علي منتظري

 

 

/

پيام امام خميني به مهاجرين جنگ تحميلي

پيام امام خميني به
مهاجرين جنگ تحميلي

بسم الله الرحمن
الرحيم

خدمت خواهران و
برادران و فرزندان عزيز مهاجرين جنگ تحميلي ايدهم الله تعالي. با سلام و درود به
پيشگاه مقدس مولود نيمه شعبان و آخرين ذخيره امامت حضرت بقية الله ارواحنا فداه و
يگانه دادگستر ابدي و بزرگ پرچمدار رهائي انسان از قيود ظلم و ستم و استكبار.

سلام بر او و سلام بر
منتظران واقعي او. سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنانكه ظهورش را با حقيقت درك
مي كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مي شوند.

سلام بر ملت بزرگ
ايران كه با فداكاري و ايثار و شهادت راه ظهورش را هموار مي كنند و سلام بر شما
خواهران و برادران مهاجر كه بدون شك در جنگ تحميلي از كساني هستند كه صدمه فراوان
روحي و جسمي و مالي خورده ايد.

شما عزيزان در زمان
يورش وحشيانه صدام پس از روزها دفاع قهرمانانه اضطراراً محل زندگي و راحتي خود را
ترك نموده و حقيقتاً به زندگي پرمشقت در نقطه اي دور از خانه و كاشانه خويش تن
داده ايد.

شما مهاجرين عزيز جنگ
تحميلي لحظه لحظه جنگ و سختيهاي آنرا درك كرده ايد، انشاءالله جمهوري اسلامي در
آينده اي نه چندان دور شهرها و روستاهاي شما را بهتر از قبل در اختيار شما خواهد
گذاشت ولي بايد خود به كمك مسئولان آمده و در نوسازي و مهيا سازي شهر و روستاهاتان
آنان را ياري نمائيد.

بحمدالله فرزندان
خردسال آنروز شما امروز جواناني شده اند كه مانند ساير برادران و خواهران خود از
ميهن اسلاميشان دفاع خواهند كرد.

همه مي دانند كه تحمل
هشت سال فشار و سختي فقط براي اسلام عزيز بوده است لذا مسئولين بايد در دفاع از
اسلام محكمتر از هميشه با تمام توان در مقابل تجاوز نظامي، سياسي و فرهنگي
جهانخواران بايستند چرا كه امروز دنياي استكبار خصوصاً غرب خطر رشد اسلام نام
محمّدي‌‌ (ص) عليه منافع نامشروع خود را درك كرده است.

امروز غرب و شرق به
خوبي مي دانند تنها نيروئي كه مي تواند آنان را از صحنه خارج كند اسلام است. آنان
را در ده سال اين انقلاب اسلامي ايران ضربات سختي از اسلام خورده اند كه به هر
وسيله ممكن آن را در ايران كه مركز اسلام ناب محمّدي است نابود كنند، اگر نشد با
نشر فرهنگ مبتذل خود و بيگانه كردن ملت از اسلام و فرهنگ ملي خويش و اگر هيچ كدام
از اينها نشد ايادي خود فروخته خود از منافقين و ليبرالها و بي دينها را كه كشتن
روحانيون و افراد بي گناه برايشان چون آب خوردن است در منازل و مراكز ادارات نفوذ
مي دهند كه شايد به مقاصد شوم خود برسند و نفوذيها بارها اعلام كرده اند كه حرف
خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند.

من بارها اعلام كرده
ام كه با هيچ كس در هر مرتبه اي كه باشد عقد اخوت نبسته ام. چارچوب دوستي من در
درستي راه هر فرد نهفته است، دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذير سياست
جمهوري اسلامي است. ما بايد مدافع افرادي باشيم كه منافقين سرهاشان را در مقابل
زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار گوش تا گوش بريدند.

ما بايد دشمن سرسخت
كساني باشيم كه پرونده هاي همكاري آنان با آمريكا از لانه جاسوسي بيرون آمد. ما
بايد تمام عشقمان به خدا باشد نه تاريخ، كساني كه از منافقين و ليبرال ها دفاع مي
كنند پيش ملت عزيز و شهيد داده ما راهي ندارند.

اگر ايادي بيگانه و
ناآگاه گول خورده كه بدون توجه بلندگوي ديگران شده اند از اين حركات دست برندارند
مردم ما آنها را بدون هيچ گونه گذشتي طرد خواهند كرد.

مسئولان ما بايد
بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب
بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ارواحناه فداه است كه خداوند بر همه
مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.

مسائل اقتصادي و مادي
اگر لحظه اي مسئولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند خطري بزرگ و
خيانتي سهمگين را به دنبال دارد.

بايد دولت جمهوري
اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد ولي اين بدان
معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف
كند.

مردم عزيز ايران كه
حقا چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند بايد سعي كنند كه سختي ها و
فشارها را براي خدا پذيرا گردند تا مسئولان بالاي كشور به وظيفه اساسيشان كه نشر
اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند كه تنها برادري و صميميت را در چارچوب
مصلحت اسلام و مسلمين در نظر بگيرند.

چه كسي است كه نداند
مردم عزيز ما در سختي هستند و گراني و كمبود بر طبقه مستضعف فشار مي آورد ولي هيچ
كس هم نيست كه نداند پشت كردن به فرهنگ دنياي دون امروز و پايه ريزي فرهنگي جديد
بر مبناي اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامي با آمريكا و شوروي فشار و سختي و
شهادت و گرسنگي را به دنبال دارد و مردم ما اين راه را خود انتخاب كرده اند و بهاي
آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر هم افتخار مي كنند.

اين روشن است كه
شكستن فرهنگ شرق و غرب بي شهادت ميسر نيست.

من بار ديگر از
مسئولان بالاي نظام جمهوري اسلامي مي خواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز جز خداي
بزرگ نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاء، سرمايه
داري غرب و پوچي و تجاوز كمونيست نكشند كه ما هنوز در قدم هاي اول مبارزه جهاني
خود عليه غرب و شرقيم. مگر بيش از اين است كه ما ظاهرا از جهان خواران شكست مي
خوريم و نابود مي شويم، مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجر
معرفي مي كنند مگر بيش از اين است كه با نفوذ ايادي قاتل و منحرف خود در محافل و
منازل عزت اسلام و مسلمين را پايكوب مي كنند، مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز
اسلام ناب محمدي در سراسر جهان بر چوبه هاي دار مي روند، مگر بيش از اين است كه
زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مي شوند، بگذار دنياي پشت
ماديت با ما چنين كند ولي ما به وظيفه اسلامي خود عمل كنيم.

امروز بيشتر از هر
زماني كينه و دشمني استكبار عليه اسلام ناب محمدي بر ملا شده است. بسيج عمومي آنان
در دفاع از يك خود فروخته و نويسنده مزدور گوياي اين واقعيت است و شايد آنان اين
همه فضاحت و بي آبروئيشان را به خاطر رسيدن به هدف شوم خود پيش بيني نكرده بودند
كه امروز با سرافكندگي و خواري از كرده خود پيشمان و با ذلت مراجعت مي كنند.
احتمالا قضيه مبارزه با حجاب زنان مسلمان در فضاي آموزشي، حركتي انحرافي براي
كمرنگ كردن جلوه عظيم دفاع جهان اسلام از رسول اكرم (ص) مي باشد. گرچه خود اين
واقعه هم از دردهائي است كه ملت هاي اسلامي گرفتار آن شده اند كه چگونه در دنياي
به اصطلاح آزاد، الزام زنان و دختران مسلمان به رفع حجاب عين دمكراسي است و فقط ما
كه گفته ايم كسي به پيغمبر اسلام (ص) توهين كند اجماع فقهاي مسلمين فتوا به اعدام  آن مي دهند خلاف آزادي است.

راستي چرا دنيا در
برابر كسي كه اجازه ندهد تا دختران مسلمان به دلخواه خود با پوشش اسلامي در
دانشگاهها درس بخوانند يا تدريس كنند ساكت نشسته است. جز اين است كه تفسير و تاويل
آزادي و استفاده از آن در اختيار كساني است كه با اساس آزادي مقدس مخالفند؟

امروز خداوند ما را
مسئول كرده است، نبايد غفلت نمود، امروز با جمود و سكون و سكوت بايد مبارزه كرد و
شور و حال حركت انقلاب را پا بر جا داشت.

من باز مي گويم، همه
مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامي تان
به خيال خام خودشان بيرون نبرند آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان
خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور.

هميشه با بصيرت و با
چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد، كه اگر آرام گذاريد لحظه
اي آرامتان نمي گذارند.

البته ما از زحمات
وزارت امور خارجه قدرداني مي كنيم و آنها بايد با جديت به كار خود ادامه دهند كه
انشاءالله در انجام وظيفه بزرگ الهي و سياسي خود موفق خواهند بود.

از خداوند متعال مي
خواهم تا مهاجرين عزيزمان را هر چه زودتر به خانه و كاشانه خود برساند و تلخي غربت
ها و سختي ها را به شيريني مراجعتشان مبدل سازد.

در خاتمه لازم است از
همه كساني كه از مهاجرين عزيز جنگ تحميلي پذيرائي كرده و مي كنند و هم چنين از
مسئولين محترم بنياد مهاجرين كه زحمات زيادي متحمل شده اند تشكر و قدرداني نمايم.

والسلام عليكم و رحمة
الله

2 فروردين 1368

روح الله الموسوي
الخميني

 

 

/

علي عليه السلام چهره هميشه پيروز تاريخ

علي عليه السلام

چهره هميشه پيروز
تاريخ

رمضان ماه خدا و ماه
شهادت يكي از برگزيده ترين بندگان خدا است، در اين ماه، انسان وارسته اي دنيا را
بدرود گفت كه در طول حيات شصت و سه ساله اش كمترين علاقه و وابستگي به دنيا پيدا
نكرد و اين خود راز جريانهاي انحرافي آن عصر به شمار مي رفت، چرا كه او از ميان
همه امكانات مادي زمان خويش تنها به دو جامه كهنه و دو قرص نان جوين قناعت ورزيده
و خلافتي كه وسيله احقاق حق و ابطال باطل نباشد، از ديد بلند او كم بهاتر از
كفشهاي كهنه اش بود، ديگر چيزي برايش از مال و مقام جهان بعنوان ارزش مطرح نبود تا
براي دست يابي به آن، حق و عدالت را به پايش قرباني نمايد.

امير مومنان (ع)از
زادگاهش كعبه خانه حق، تا محراب خون رنگ كوفه پر حادثه ترين راه زندگي را پشت سر
گذاشت ولي علي رغم تمام دشواريها و سختيها، گرانمايه ترين دست آ‌وردهاي اسلامي را
با فكر متعالي و بلند و بيان رسا و بليغ و بازوان قوي و توانمندش براي جامعه
اسلامي به يادگار گذاشت، و گوئي كه دست تقدير با قرار دادن او در دامان پرفيض و
انسان ساز رسول خدا (ص) در دوران خردسالي چنين خواسته بود كه از او انساني آن چنان
مقاوم و نستوه و رهبري قاطع و سازش ناپذير و امامي عدالت گستر و معصوم تربيت نمايد
تا پس از آن حضرت بتواند اسلام ناب محمدي را، در حساس ترين مقاطع تاريخ از انحراف
و سقوط بوسيله خاندان اموي محافظت نموده و ارزشهاي والاي اسلامي را به جامعه عرضه
دارد.

 

امير مؤمنان در عصر
بعثت

آغاز بعثت هر پيامبر
يكي از دشوارترين دوره هاي رسالت او به حساب مي آيد، چرا كه پيامبران در برابر
دنياي شرك و بت پرستي، مكتبي را مطرح مي ساختند كه با افكار و عقايد همه مردم
عصرشان مخالف بود، و تا آن هنگام كه مكتب و پيام آنان در ميان جامعه، طرفداران
قابل توجهي پيدا نمي كرد آنها و اطرافيان معدودشان، تحت شديدترين شكنجه هاي رواني
و جسمي قرار مي گرفتند، و امير مومنان (ع)نخستين فردي است كه از ميان مردان به
دعوت پيامبر «ص» پاسخ مثبت گفت و در آن دشوار رسالت در كنار آن حضرت قرار گرفت،
چنانچه خود مي فرمايد: «لَم يَجْمَعْ بَيْت واحدٌ في الاسلام يَوْمَئذٍ غَير رسول
الله و خديجة و اَنَا ثالثهما» ـ آن روز در اسلام جز يك خانه (مسلمان نشين) نبود
كه پيامبر خدا «ص» و خديجه را در خود جاي داده باشد كه من سوّمين فرد آن بودم. ولي
رفته رفته افرادي از قشر مستضعف و محروم مكه به اسلام گرايش يافتند، و قهراً علي (ع)در
اين دوره فشار و خفقان از مشكلاتي كه از جانب مشركان بر پيامبر «ص» و اقليت مسلمان
آن عصر تحميل مي شد، بي نصيب نمي ماند تا سرانجام اين فشارها بيشتر و بيشتر شد و
مسلمانان مجبور به مهاجرت به مدينه شدند و با استقرار پيامبر‌ «ص» و مسلمين در
مدينه، حملات نظامي مشركان به مسلمين آغاز گرديد و بدين ترتيب فصلي جديد در زندگي
علي (ع)نيز گشوده شد، و آن حضرت در جبهه نظامي هم نقش ارزنده ايفا نمود به گونه اي
كه گاه سرنوشت اسلام تنها به جهاد و شمشير او بستگي مي يافت، و اين چنين بود كه
امير مومنان‌ (ع) در صحنه نبرد به عنوان شجاع ترين ياران رسول خدا «ص» درخشيد.

امير مومنان در عصر
خلافت

عصر خلافت امير
مومنان (ع)نيز با دشواريها و مشكلات فراوان همراه بود. در همان آغاز خلافت، جنگ
«جمل» پيش آمد و آن حضرت براي دفاع و مبارزه با اصحاب جمل، مدينه را بسوي عراق ترك
گفت و پس از آن جنگ «صفين» اتفاق افتاد، و بدنبال آن جنگ «نهروان» از جانب خوارج
زمانش ترتيب داده شد، و بدين ترتيب علي (ع)مدت كوتاه خلافت خويش را، هم چون دوره
دوم بعثت در جهاد في سبيل الله سپري ساخت و تا لحظه شهادت در كار بسيج مردم براي
جنگ با معاويه بود.

نشر فرهنگ اسلام

علي (ع)در قدرت بيان
آن چنان بود كه به گفته يكي از نويسندگان اهل سنت در كتاب «خلفاءمحمد» (ص) بعد از
رسول خدا«ص» هيچ فردي از عرب، قبل از امام و بعد از او همتاي او نبود، و آن حضرت
با آن بيان رسا و بليغ، معارف و فرهنگ ارزشمند اسلامي را به جامعه عرضه مي داشت، و
همانگونه كه باز وي توانمند او در دفاع از حريم مقدس اسلام از نقش و تاثيري سرنوشت
ساز برخوردار بود، بيان قوي و نيرومند آن حضرت نيز در آن آشفته بازار مذهبي آن روز
كه محدثان و مفسران دنياپرست، براي رسيدن به پول و مقام، جعل هر گونه حديث و ارائه
هر نوع تفسيري به رأي، بودند، در تبليغ اسلام واقعي كمتر از نقش شمشير و جهاد مقدس
او نبود، كه نهج البلاغه بخشي كوچك از درياي گهربار همان معارف و فرهنگي است كه
توسط امير مؤمنان عليه السلام، براي جامعه اسلامي به يادگار مانده است.

 

پيروزي امير مؤمنان
در تاريخ

پيروزي و شكست دو
واژه اي است كه با جهان بيني افراد ارتباط مستقيم دارد. كساني كه تنها به مصالح
شخصي خويش و به قدرت و مقام شخصي مي انديشند جز رسيدن به قدرت چيزي براي آنان
پيروزي به حساب نمي آيد ولي از ديد امير مؤمنان (ع) كه تنها به پيروزي حق تحت هر
شرايطي بر باطل مي كرد، شكست و ناكامي موقت براي او در حقيقت شكست نبود، و موفقيت
و پيروزي موقت به نظر او بر امويان نيز پيروزي به حساب نمي آمد و لذا در يكي از
سخنان حكمت آميز خويش مي فرمايد:‌ «ما ظَفَرَ مَنْ ظَفَرَ الأثم به و الغالب
بالشّر مغلوب»ـ كسي كه گناه به عمل او راه يافت پيروزي نيافته است. و كسي كه
بوسيله شرّ و زشتي غالب گردد، در حقيقت مغلوب است، ولذا هنگامي كه از امير مؤمنان (ع)مي
خواهند كه براي بعضي از اشراف و افراد صاحب نفوذ، سهمي بيشتر از بيت المال اختصاص
دهد، فرمود: «أتأ مرونّّي اَنْ اطلبَ النّصر بالجور فيمَنْ ولّيت عليه؟ و الله
لااطور بِهِ ما سَمَرَ سميرٌ و ما اَمَّ نَجْمٌ في السّماء نَجْماً» ـ از من مي
خواهيد كه پيروزي را با ظلم در حق محرومين بدست آورم؟ بخدا سوگند كه اين كار را
نمي كنم تا آن گاه كه شب و روز در رفت و آمد و ستاره اي در آسمان آهنگ ستاره اي را
مي نمايد. و امير مؤمنان با اين سياست ظالم ستيزي و عدالت گستري توانست در مدت
كوتاه حكومتش، الگو و نمونه اي واقعي از سياست و حكومت اسلامي ارائه دهد و همين
خود عامل اصلي تزلزل پايه هاي حكومت اموي بود، و از اين رو ـ به نوشته احمد صبحي ـ‌
معاويه پس از شهادت علي (ع) از خصومت و دشنام دادن آن حضرت كوتاهي نمي كرد «و لا
يعني ذلك الّا اَنّ مبادئه في الحكم و آرائه في السّياسة كانَتْ تَنْغَضّ عليهم
ملكهم في موته كما كانت في حياته» ـ و اين خصومت و دشمني به اين دليل بود كه
نظريات امام در حكومت و سياست همانگونه كه در زمان حياتش پايه هاي حكومت امويان را
متزلزل مي ساخت، پس از حيات آن حضرت نيز همين تأثير را داشت و اين خود دليل پيروزي
اميرمؤمنان (ع)در تاريخ است كه حتي پس از شهادت خويش، دشمنان اسلام را سخت در موضع
دفاعي قرار داد، ولي به گفته ابن ابي الحديد معتزلي،‌ آن همه دشمني و تلاش براي
زدودن آثار وجودي آن حضرت از جامعه نه تنها به جائي نرسيد بلكه اين سياست ضد علوي
آنان، بر رفعت و عظمت شأن و عُلوّ مقام او افزود، ولي براي دشمنان جز شكست و نام و
ننگ در تاريخ باقي نماند و همانگونه كه فرموده بود، كه «مَنْ صارع الحق صرعه» هر
كس با حق درگير گردد، به خاك هلاكت و سقوط خواهد افتاد، اين واقعيت براي چندمين
بار پيش آمد و اين حقيقتي است كه تمام واقعيتهاي موجود تاريخي و فرهنگي و وجدان
عمومي مسلمين به آن گواهي مي دهند. و از اين رو «ابن ابي الحديد» در جلد اول شرح
نهج البلاغه مي نويسد: «قد علمت انّه استولي بنواميّة علي سلطان الإسلام في شرق
الارض و غربها و اجتهدوا بكل حيلة في اطفاءنورالله و التحريض عليه و وضع المعايب و
المثالب له و لعنوه علي جميع المنابر، و توعّدوا مادحيه بل حبسوهم و قتلوهم و
معنوا من رواية حديث يتضمّن له فضيلة،أو يرفع له ذكراً حتي خطروا ان يسمّي احد
باسمه فمازاده ذلك الّا رفعة و سموّاًو كان كالمسك كلّما سُتر انتشر عرفه» ـ
چنانچه مي داني امويان بر شرق و غرب سرزمين اسلامي مسلط شدند، و به هر وسيله در
خاموش ساختن نور علي (ع)و تحريك افكار عمومي بر ضد او كوشيدند، و او  را بر فراز تمام منبرها و كرسيهاي خطابه لعن
نمودند، و مدّاحان و طرفداران تهديد نمودند، و بلكه به حبس و كشتارشان دست زدند، و
از نقل هر حديثي كه مشتمل بر تعريف و مدح آن حضرت بود و او را بلند آوازه مي ساخت
مخالفت به عمل آوردند، و كار به جائي رسيد كه از نامگذاري فرزندان به نام او منع
نمودند، ولي تمام اين تلاشها جز بر بلندي مقام و بزرگي او نيفزود، هم چون مشك كه
هر چند سرپوش بر آن نهند بوي خوشش پراكنده گردد، و اين چنين است كه علي (ع)به چهره
هميشه پيروز تاريخ تبديل گرديد ولي دشمنان او براي هميشه به زباله داني تاريخ
فرستاده شدند.

آري امير مؤمنان (ع)در
سحر گاه نوزده رمضان، در محراب كوفه به خون خويش علطيد، و در بيست و يكم آن، به
لقاء پروردگار شتافت، ولي با شهادت خويش براي هميشه در تاريخ بشريت رنگ جاودانگي
يافت.

 

 

/

ويژگيهاي ماه خدا و عيد سعيد فطر

دانستنيهايي از قرآن

ويژگيهاي ماه خدا و
عيد سعيد فطر

بسم الله الرحمن
الرحيم

«اِنّا اَنْزَلْناهُ
فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِِِِِِِِِِِِِِِِِ وَ ما ادْريكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ،
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهرٍ،تَنَزَِّلُّ المَلائكَةُ و الرُّوحُ
فيها بِاِذْنِ‌رَبِّهِمْ مِن كُلّ اَمْ‍رٍ، سَلامٌ هِيَ حَتّي مَطْلَعِ
الْفَجْرِ».

                                                                  (سوره قدر)

ما آن قرآن را در شب
قدر نازل نموديم، و تو چه داني كه شب قدر چيست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه است،
ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براي (تقدير) هر امر نازل مي گردند. شبي
است آكنده از سلامت تا هنگام سپيده دم.

ليلة القدر: در
روايتي رسول خدا (ص)درباره شب قدر مي فرمايد: يا علي آيا مي داني معني ليلة القدر
چيست؟ عرض كرد: نه يا رسول الله، فرمود: خداوند در اين شب آنچه را كه تا روز قيامت
وجود پيدا مي كند، مقدّر مي سازد، و از جمله آنچه خداي عزوجلّ تقدير مي فرمايد
مسأله ولايت تو و اماماني است كه از فرزندان تو مي باشند تا روز رستاخيز.

 

ويژگيهاي ماه رمضان

همانگونه كه در ميان
افراد انسان كه همگي آفريده و مخلوق الهي هستند، خداوند بندگاني ويژه و زبده را
برگزيده و آنان را براي انجام رسالتي بزرگ انتخاب نموده و فرموده است: «اِنَّ الله
اصْطَفي آدَمَ و نُوحاً و آلِ اِبْراهيمَ و آلَ عمرانَ عَلَي العالَميْنَ»[1] خدا
آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيده است. در ميان ماه هاي
سال، ماه مخصوصي را نيز براي اهدافي خاص كه در قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام
بيا ن شده است، برگزيده و آن را به ويژگيهائي اختصاص داده است، چنانچه در سوره
مباركه «بقره» هدف از تشريع روزه رمضان را تحصيل تقوي معرفي نموده و فرموده است:
«يا ايََّهَا الََّذينَ آمَنوا كُتِبَ عليكُمُ الصّيامُ كما كُتِبَ‌ عليكُمُ
الصّيامُ كما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِكُم ْ لَعَلَكُمْ تَتَّقُِون»[2]_ اي
كساني كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما نوشته شده، آن چنان كه بر امتهائي كه پيش
از شما مي زيستند نوشته شده است؛ باشد كه متّقي و پرهيزكار شويد. و در دو آيه بعد
به يكي از مشخصات برجسته اين چنين اشاره فرموده: «شَهرُِ رمضان الََََََّذي
اُنْزِلَ‌ فِيْهِ القرآنُ هُديً لِلنّاسِ و بَيّناتٍ منَ الهُدي و الفرقان»_ ماه
رمضان كه در آن قرآن به عنوان عامل هدايت و وسيله تشخيص حق از باطل نازل گرديده
است. و در روايات آمده كه تمام كتابهاي آسماني در اين ماه نازل شده است.

 

شب قدر

يكي از ويژگيها و
مشخصات برجسته اين ماه، وجود شب قدر است؛ شبي كه در فضيلت و عظمت بواسطه خيراتي كه
از جانب پروردگار در آن نازل مي شود، بر هزار ماه ـ كه به فرموده حضرت صادق (ع)از
شب قدر برخوردار نباشد ـ برتري دارد، و اين مدت، هشتاد و اندي سال را تشكيل مي دهد
كه عمر طولاني يك انسان به حساب مي آيد. بنابراين، درك يك شب قدر و بهره برداري از
بركات و فيوضات آن، بر يك عمر طولاني انساني كه بواسطه غفلت و بي خبري، از الطاف
خاصه الهي در اين شب خويش را محروم ساخته، و با ديگر شبهاي معمولي تفاوتي نگذارد،
ترجيح و برتري دارد.

و اين شب از اين جهت
«قدر» ناميده مي شود كه شب تعيين مقررات يك ساله انسانها است، چنانچه در اوائل
سوره مباركه «دخان» مي فرمايد: «انّا انزلناه في ليلة مباركة انا كنّا منذرين فيها
يفرق كلّ امر حكيم»‌ـ ما قرآن را در شب مبارك قدر نازل نموديم و ما پيوسته انذار
دهنده ايم، در آن شب هر امري موافق با حكمت الهي (با توجه به صلاحيتها و شايستگي
هاي افراد) تعيين مي گردد، و بگفته مفسران «ما ادريك، ما ليلة القدر» تعبيري است
كه دلالت بر عظمت و بزرگي اين شب دارد، چنانچه مشابه اين تعبير در مورد روز قيامت
و ديگر موارد نيز در قرآن كريم به كار رفته است. پيامبر گرامي اسلام «ص» و ائمه
«ع» كه توجه به عظمت رمضان و اين شب بزرگ در اين ماه پر بركت داشته اند، طي روايات
مختلف، خواسته اند ما را به كمال عظمت آن واقف سازند تا چنين ايام و ليالي پر بركت
را به غفلت نگذرانيم و به فرموده پيامبر اكرم (ص): اگر بنده به خيرات و بركات آن
آگاه باشد دوست خواهد داشت كه تمام سال، رمضان باشد.[3]

 

عيد سعيد فطر

عيد سعيد فطر از جمله
اعياد بزرگ اسلامي است كه به دليل اهميّت و عظمت خاص آن، در روايات، براي اين روز
دعاها و اعمال خصوصي ذكر شده است، و همانگونه كه حجاج محترم بيت الله الحرام، پس
از انجام يك سلسله مناسك و اعمال حج، توفيق خويش را در اجراي اين دستورات انسان
ساز الهي، عيد مي گيرند، و ديگر مسلمانان جهان هم هماهنگ با آنان به گرامي داشت و
انجام مراسم مذهبي آن روز مي پردازند، تمام مسلمانان كه يك ماه روزه و تسلط بر
غرائز و خواستهاي نفس را، بمنظور اطاعت از خواست الهي پشت سر گذاشته اند، پايان
اين برنامه عظيم عبادي را عيد مي گيرند. و طبيعي است كه ماهي به چنان عظمت، و برخورداري
از فيوضات و بركات فراوان الهي در اين ماه ـ كه ماه ضيافة الله است‌ـ عيدي به
بزرگي و شكوه «فطر» مي طلبد، ولي بايد به اين حقيقت توجه داشت كه اين روز، براي چه
كساني مي تواند روز عيد و سرور باشد. امير مومنان (ع)در اين باره مي فرمايد: «
انّما هو عيدٌ لِمَنْ قَبِلَ صيامَه و شَكَرَ قيامه»[4] همانا
اين روز براي كسي عيد است كه روزه اش قبول و نماز و عبادتش پذيرفته گردد. ولي كسي
كه در انجام صحيح انسان ساز كوتاهي نمايد همان شقي و بدبختي است كه رسول خدا (ص)
در باره اش فرموده «اِنَّ الشقيّ مَن خرج عنه هذا الشهر و لم تغفر ذنوبه، فحينئذٍ
يخسر حين يفوز المحسنين بجوائز الرّبّ الكريم»[5].ـ در
حقيقت شقاوتمند واقعي كسي است كه اين ماه بر او بگذرد، (و كاري نكند ) و گناهانش
آمرزيده نگردد، و در روزي كه نيكوكاران به جوائز و الطاف پروردگار كريم نائل مي
گردند، او محروميت و خسران خواهد ديد، و آن روز پاداش و جوائز، همين روز فطر است
كه امير مومنان (ع)فرمود: «ايُّهَا النّاس اِنَََّ يومَكُمْ يَومَ يُثابُ فيه
المحسنون و يخسر فيه المبطلون»[6]ـ
مردم! بدرستي كه اين روز (عيد) شما روزي است كه نيكوكاران در آن پاداش و آنها كه
(در انجام روزه و عبادات اين ماه) به غفلت و بطالت گذرانيده اند. زيان خواهند ديد،
و چنين روزي با اين عظمت را، نبايد به بازي و بيهوده كاري به هدر داد، لذا در
روايتي رسول خدا (ص) مي فرمايد، خداوند آن دو روزي را كه مردم مدينه در جاهليت
داشتند و در آن به بازي مي گذرانيدند به دو روز بهتر كه روز فطر و قربان است تبديل
ساخت، و در همين رابطه امام مجتبي (ع)از كنار جمعي كه در روز عيد فطر سرگرم بازي و
خنده بودند عبور نمود، لحظه اي در كنارشان ايستاد و فرمود: «انَّ اللهَ جَعَلَ
شهَر رمضان مضماراً لخلقه فيستبقون فيه بطاعته الي مرضاته، فسبق قومٌ فَفازوا
وقصّر آخرون فخابوا، فَالعَحبْ مِنْ كلّ العحب مِنْ ضاحِك لاعِبٍ في اليوم الذي
يُثاب فيه المحسنون، و يخسر فيه المبطلون»[7]
خداوند ماه رمضان را صحنه مسابقه مخلوق خويش براي سبقت گرفتن بوسيله اطاعت از او
بسوي جلب مرضاتش قرار داده، عده اي سبقت گرفته و پيروز شدند و دسته اي كوتاهي
ورزيده و شكست خوردند، پس شگفت و تعجب كامل از كسي است، در روزي كه نيكوكاران
پاداش و بطالت پيشگان زيان مي بينند، به بازي و خنده پردازد، و از اين جهت در عين
حالي كه اين روز، روز سرور و شادماني است، روز دعا و عبادت، و درخواست توبه و انابه
نيز هست، و امام سجاد (ع)در اين روز مي فرمايد:‌‌ «اللهُمَّ اِنّا نتوبُ اليك في
يوم فِطْرِِنَا الَّذي جعلته لِلُمؤْمنين عيداً و سروراً و لأهل ملّتِكَ مَجْمعاً
و مُحْتشَداً مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ اَذْنَبْناه…» [8]ـ
خدوندا در روز فطر خويش كه براي مومنان آن را عيد و روز سرور و شادماني، و براي
اهل دينت، روز گرد همائي و تعاون قرار داده اي، ما بسوي تو بازگشته و توبه مي
نمائيم.

 

 



1_ سوره آل عمران
آيه 33

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و
استوار از آغاز تا كنون

 

مرفهين بي درد

اين ها كه زحمت مي
كشند و براي اين جمهوري اسلامي كار مي كنند، كوخ نشينها هستند… سعادتمند آنهايي
بودند كه در كوخ ها بودند آن هائي كه در كاخ ها هستند سعادتمند نيستند. آن اشخاص
كه اين فلسفه و فقه را به غنا رساندند، كاخ نشينان نبودند، كوخ نشينان بودند.

اگر مي خواهيد ملت
جاويد بماند خوي كاخ نشيني را از بين ببريد. اكثر اين خويهاي فاسد از طبقه مرفه به
مردم ديگر صادر شده است. خوي زمين خواري، باغداري و كاخ نشيني را از اين ملت
بزدائيم.

6/1/62

تا وقتي دولت، مجلس و
ارتش از طبقه مرفه سرمايه دار نيست كشور محفوظ است. در تمام جبهه اگر يك نفر از
آنها كه داراي سرمايه هاي بزرگند پيدا كرديد مژدگاني بگيريد.

20/11/60

خدا نياورد روزي را
كه سياست مسئولين كشور پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه
داران گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار بيشتر برخوردار بشوند.

7/5/66

مردم نمايندگي را
انتخاب كنند تا افرادي را كه طرفدار اسلام سرمايه داري، اسلام مستكبرين، اسلام
مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه
اسلام آمريكائي هستند طرد نموده و به مردم معرفي نمايند.                                             

                                                                                  
11/1/67

جنگ ما جنگ مكتب ما
عليه تمامي ظلم و جور و جنگ اسلام  عليه
تمامي نابرابري هاي دنياي سرمايه داري و كمونيزم و جنگ پابرهنگي عليه خوش گذراني
هاي مرفهين و حاكمين بي درد كشورهاي اسلامي است. اين جنگ جنگ اعتقاد است، جنگ
ارزشهاي اعتقادي _ انقلابي عليه دنياي كثيف و زور و پول و خوشگذراني است.

مردم شريف ايران بايد
توجه كنند كه امروز روز مبارزه و جنگيدن با تمامي شياطين است كه حقوق حقه تمامي
پابرهنگان جهان را صرف عيش و نوش و تهيه سلاحهايي مي نمايند كه براي هميشه حاكم
دنياي گرسنگان باشند.

 14/4/67

آنان كه تصور مي كنند
سرمايه داران و مرفهان بي درد با نصيحت و اندرز متنبه مي شوند و به آنان پيوسته و
به مبارزه كمك مي كنند آب در هاون مي كوبند.

مگر مسلمانان امروز
نمي بينند كه مراكز وهابيت در جهان به كانون فتنه و جاسوسي مبدل شده اند و از يك
طرف اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملاهاي كثيف درباري، اسلام مقدس نماهاي
بي شعور حوزه هاي علمي و دانشگاهي، اسلام نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فريب و
سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها و در يك كلمه
اسلام آمريكاي جهانخوار مي گذارند.

امروز جنگ حق و باطل،
فقر و غنا، استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده
است.                        

    29/4/67

بزرگترين فرق روحانيت
و علماي متعهد اسلام با روحاني نماها در همين است كه علماي مبارز اسلام هميشه هدف
تيرهاي زهرآگين جهانخواران بوده اند و اولين تيرهاي حادثه، قلب آنان را نشانه رفته
است ولي روحاني نماها در كنف حمايت زر پرستان دنيا طلب، مروج باطل يا ثناگوي ظلمه
و مويد آنان بوده اند.

متاسفانه هنوز براي
بسياري از ملت هاي اسلامي مرز بين اسلام آمريكائي و اسلام ناب محمدي و اسلام
پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهاي متحير و سرمايه داران خدا نشناس و مرفهين
بي درد كاملا مشخص نشده است. 15/6/67

هنري زيبا و پاك است
كه كوبنده سرمايه داران مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل،
اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه اسلام
آمريكايي باشد.

هنر در جايگاه واقعي
خود تصوير زالو صفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي و فرهنگ عدالت و
صفا، لذت مي برند.

ملتي كه در خطوط
اسلام ناب محمدي (ص) و مخالف با استكبار و پول پرستي و تحجر گرائي و مقدس نمائي
است، بايد همه افرادش بسيجي باشند. 3/9/67                                                                   

مردم بايد تصميم خود
را درست بگيرند. يا رفاه و مصرف گرائي يا تجمل سختي و استقلال و اين مسئله ممكن
است چند سال طول بكشد ولي مردم ما يقينا اين راه را كه استقلال و شرافت و كرامت
است انتخاب خواهند كرد. 21/10/67

                                                             

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(مرفهین بی درد)

ویژگیهای ماه خدا و عید سعید فطر

علی علیه السلام چهره همیشه پیروز تاریخ

پیام امام خمینی به مهاجرین جنگ تحمیلی

نامه آیة الله منتظری به محضر امام خمینی مدظلله
العالی

نامه حضرت امام به آیة الله منتظری

از دشمن غافل نشویم

علمای متعهد و سرمایه داران

کیفیت حشر انسانها                                             آیت
الله حسین نوری

نتیجه یاس از رحمت                                           آیت
الله محمدی گیلانی

وفات ابوطالب و خدیجه                                        حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

گفته ها و نوشته ها

تبعید حضرت امام به ترکیه و نجف                           آیت الله پسندیده

نقش آفرینیهای امید                                             حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری
شهری

قانون و جایگاه رفیع آن در نظام اسلامی                    حجة الاسلام اسدالله بیات

انقلاب اسلامی در فلسطین                                    حجة الاسلام
سیدعلی اکبرمحتشمی

پرتگاه تشریفات و رفاه زدگی                                حجة الاسلام محمد تقی رهبر

جمعبندی اهم رویدادها

پاسخ به نامه ها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني

·       
سلمان
شدي اگر توبه كند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمان واجب است با جان و مال و تمامي
هم خود را به كار گيرد تا او را به درك واصل گرداند.

2/12/67

·       
سلام
بر آنان كه تا كشف حقيقت تفقه به پيش تاختند و براي قوم و ملت خود منذران صادقي
شدند كه بندبند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پيكرشان گواهي كرده
است.

·       
خدا
را سپاس مي گذاريم كه از ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلول هاي مخوف و انفرادي رژيم
شاه و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر كار و محل
خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و ميادين مين، خون پاك شهداي حوزه و روحانيت، افق فقاهت
را گلگون كرده است.

·       
روحانيت
متعهد به خون سرمايه داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتي نداشته و
نخواهد داشت.

·       
خطر
تحجر گرائي و مقدس نمايان احمق در حوزه هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه اي از فكر
اين مارهاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند، اينها مروج اسلام آمريكائي اند و دشمن رسول
الله، آيا در مقابل اين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟

·       
اولين
وظيفه شرعي و الهي آن است كه اتحاد و يك پارچگي طلاب و روحانيت انقلابي حفظ شود و
گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هائل.

·       
من
با يقين شهادت مي دهم كه اگر افرادي غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات
بودند جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمريكا و جهان خواران چيزي برايمان نمانده بود.

4/12/67

 

آيت الله العظمي منتظري

·       
بايد
در مديريت كشور تحولي پيش بيايد و بازسازي كشور از مديريت كشور شروع شود و خيلي ها
كه منزوي هستند در كارها وارد شوند.

23/11/67

·       
استقراض
خارجي، فكر غلطي است و موجب وابستگي اقتصادي و سياسي كشور مي شود.

29/11/67

·       
در
بازسازي بايد اعتماد مردم و نيروهاي فعال و انقلابي كشور جلب شود تا بتوان از وجود
و فكر آنها در بازسازي استفاده نمود.

·       
هيچ
گاه راضي نمي شويم به اصول مهمه انقلاب كه آن همه خون هاي پاك و مطهر عزيزان براي
تحقق آنها ريخته شد، كمترين آسيبي برسد.

·       
در
اينجا تعجب از دولت هاي عربي متظاهر به اسلام است كه چگونه در برابر اين توطئه
بزرگ ساكت نشسته و يا با كفر جهاني هماهنگ شده اند و نيز تعجب از دول استكباري و
سازمان هاي جهاني كه به نام حقوق انسان ها از يك عنصر ضد خدا و ارزشها (سلمان
رشدي) اين طور دفاع مي كنند، ولي احساسات ديني يك ميليارد مسلمان جهان و حمله هاي
وحشيانه و كشتارهاي هزاران انسان بي گناه را در فلسطين و لبنان و عراق و افغانستان
و ساير مناطق ناديده مي گيرند.

·       
آن
چه ممكن است روزي به انقلاب ضربه بزند اين است كه به تدريجه افراد انقلابي زجر
كشيده وفادار به انقلاب با برخوردهاي ناصحيح و ناروا و تفسيق و بر چسب وانگهاي
گوناگون از صحنه خارج شوند و به جاي آنان، افراد غير مبارز فرصت طلب كه هيچ گاه در
هيچ شرائطي قابل اعتماد نبوده و نيستند، به كار گمارده شوند و دست آنان باز گذاشته
شود.

6/12/67

 

امام خميني

آشنائي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياست ها و حتي سياسيون و فرمول هاي ديكته شده در آنان، از ويژگي هاي يك مجتهد جامع است.

4/12/67

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جهان اسلام

·       
در
پي امضاي موافقت نامه امل و حرب الله، آرامش كامل در بيروت و جنوب لبنان برقرار
شد.

12/11/67

·       
كميته
ويژه اتحاديه عرب در اولين تلاش خود، براي حل بحران سياسي لبنان كه در تونس برگزار
شده بود ناكام ماند.

13/11/67

·       
زكي
بدر وزير كشور مصر: «جوخه هاي مرگ» بدون نياز به حكم مي توانند اعضاي گروههاي
اسلامي را به قتل برسانند.

15/11/67

·       
جنبش
مقاومت اسلامي فلسطين مراكز ماليات بر در آمد رژيم صهيونيستي در شهر قلقيليه واقع
در فلسطين اشغالي را به آتش كشيد.

18/11/67

·       
رژيم
مبارك مسجد بزرگ شهر «المينياي» مصر را تعطيل كرد.

·       
به
دنبال تظاهرات مسلمانان، مفتي اعظم جمهوري ازبكستان شوروي به خاطر فساد اخلاقي
بركنار شد.

·       
هزاران
مسلمان تظاهر كننده خشمگين پاكستان در اعتراض به انتشار كتاب كفر آميز «سلمان
رشدي» عليه پيامبر اسلام در آمريكا، به مركز فرهنگي اين كشور در اسلام آباد يورش
بردند و پرچم آمريكا را كه بر فراز ساختمان اين مركز برافراشته بود به آتش كشيدند.
در اين تظاهرات چندين تن بر اثر شليك گلوله مامورين پليس شهيد و زخمي شدند.

24/11/67

·       
صدها
تظاهر كننده در شهر «سرينگار هند» عليه انتشار كتاب كفرآميز «سلمان رشدي» دست به
راهپيمائي زدند كه در جريان درگيري پليس با تظاهر كنندگان 20 نفر مجروح شدند.

·       
به
دنبال صدور فرمان امام خميني مبني بر اعدام «سلمان رشدي» و اعلام عزاي عمومي از
سوي دولت جمهوري اسلامي، بازارهاي سراسر كشور ايران به حالت تعطيل در آمدند.

·       
«سلمان رشدي»
نويسنده كتاب آيات شيطاني در پي صدور حكم امام از پليس انگلستان تقاضيا كمك نمود و
سفر تبليغي خود به آمريكا را لغو كرد.

25/11/67

·       
توطئه
شيطاني استكبار جهاني و صهيونيسم بين المللي در انتشار كتاب «آيات شيطاني» را
راهپيمائي و حضور امت هميشه در صحنه تهران همگام و هم سو با ديگر مسلمانان جهان با
شعار مرگ بر آمريكا، مرگ بر انگليس محكوم شد.

27/11/67

·       
سربازان
رژيم صهيونيستي 3 جوان فلسطيني را در سرزمين هاي اشغالي با بنزين به آتش كشيدند.

·       
شوراي
مشورتي مجاهدين، رئيس كشور و نخست وزير دولت موقت افغانستان را انتخاب كرد.

30/11/67

·       
به
دنبال گسترش مخالفت مسلمانان جهان با توطئه فرهنگي غرب عليه اسلام، مناسبات ايران
و اروپا بحراني شد.

·       
كشورهاي
جامعه اقتصادي اروپا در يك واكنش خصمانه عليه موج فزاينده مخالفت مسلمانان جهان با
كتاب كفر آميز «آيات شيطاني» سفيران خود را از ايران فرا خواندند.

2/12/67

·       
وزارت
خارجه ايران، به منظور دفاع از مقدسات اسلامي و بر اساس عمل متقابل، سفرا و روساي
نمايندگي هاي ايران در كشورهاي بازار مشترك را به تهران فرا خواند.

·       
انگليس
ديپلماتهاي خود را از تهران فرا خواند.

·       
جورج
بوش رئيس جمهور آمريكا تهديد به مرگ سلمان رشدي از سوي ايران را تهديدي عليه منافع
آمريكا دانست.

3/12/67

·       
شوراي
آكادمي فقه اسلامي در مكه سلمان رشدي را مرتد اعلام كرد.

·       
رهبر
كاتوليك هاي فرانسه از كتاب «سلمان رشدي» انتقاد كرد.

4/12/67

·       
مردم
الجزاير با شركت در رفراندوم تغييرات قانون اساسي، به نفي سوسياليسم و جايگزيني
اسلام راي مثبت دادند.

·       
بزرگترين
مسجد لندن توسط يك نفر انگليسي با بمب بنزيني مورد حمله قرار گرفت.

6/12/67

·       
پليس
هند بيش از يك هزار و دويست تن از مسلمانان را بازداشت كرد. ضمنا رقم شهداي
تظاهرات بمبئي هند به 20 تن رسيد.

7/12/67

·       
بر
اثر انفجار مواد منفجره در مركز فرهنگي انگليس در كراچي يك محافظ كتابخانه اين
موسسه كشته شد.

·       
يك
چتر باز اسرائيلي توسط گروه ناشناس موسوم به «ارتش انقلابي عرب» در جنوب فلسطين
ربوده شد.

9/12/67

·       
حمله
بمب افكن هاي اسرائيل به جنوب شرقي بيروت 30 كشه و مجروح بجا گذاشت.

·       
20 كودك دبستاني بر
اثر بمباران هاي وحشيانه جنگنده هاي رژيم صهيونيستي در لبنان مجروح شدند.

·       
پليس
هند تا كنون بيش از يك هزار مسلمان را در شهر بمبئي دستگير و از مسافرت «مولانا
بخاري» به بمبئي جلوگيري نمود.

10/12/67

 

اخبار داخلي

·       
ايران
و تركيه كميسيون هاي امنيتي و مرزي براي مبارزه با مواد مخدر تشكيل دادند

·       
مركز
تلفن 20 هزار شماره اي پيروزي تهران افتتاح شد.

12/11/67

·       
جراحي
بر روي شريان مغز براي اولين بار در مشهد انجام شد.

·       
مهندس
غرضي: در ده سال اخير يك ميليون و ششصد هزار تلفن واگذار شده است.

13/11/67

·       
وزير
خارجه فرانسه در راس هياتي از مقامات عالي رتبه اين كشور وارد تهران شد.

·       
كوره
دوم مجتمع مس سرچشمه كرمان با تلاش متخصصان داخلي در دهه مباركه فجر راه اندازي
شد.

16/11/67

·       
اولين
«هاور كرافت» ساخت ايران در درياچه «مهارلو» شيراز به حركت در آمد.

·       
سيلوي
120 هزار تني سراوان رشت گشايش يافت.

·       
تمامي
زندانيان گروهكي مشمول عفو حضرت امام قرار گرفتند.

19/11/67

·       
هم
زمان با سال روز 22 بهمن، مشعل پالايشگاه آبادان و دستگاه توليد بخار اين
پالايشگاه روشن و هم چنين پالايشگاه گاز ماهشهر افتتاح شد.

·       
طرح
ضربتي مانور بزرگ و العاديات جهت مبارزه با سوداگران مرگ آغاز شد.

23/11/67

·       
توليد
مجتمع بزرگ شيميائي رازي خوزستان آغاز شد.

·       
اولين
واحد خواهران دانشكده علوم پزشكي دانشگاه امام حسين (ع) افتتاح شد.

25/11/67

·       
مجتمع
فولات اهواز با توليد آزمايش شمش فولاد آماده بهره برداري شد.

27/11/67

·       
بزرگترين
تونل كشور به طول 2005 متر در استان كرمان افتتاح شد.

30/11/67

·       
توليد
ميل لنگ و ماشين فرز در تبريز افتتاح شد.

·       
رئيس
جمهور در راس يك هيات بلند پايه به كشورهاي يوگسلاوي و روماني عزيمت كرد.

2/12/67

·       
21600 واحد مسكوني
و تجاري‌ آسيب ديده از بمباران و موشك باران دشمن در لرستان بازسازي و مرمت شد.

6/12/67

·       
دو
فوريت طرح قانوني قطع كامل روابط ايران و انگليس تصويب شد.

·       
پيام
رهبر شوروي توسط شوارد نادزه وزير امور خارجه اين كشور تقديم حضرت امام شد.

·       
از
پيام گورباچف: ما در مهمترين مورد يعني اين كه انسانها بايد ياور يكديگر باشند
اتفاق نظر داريم تا بشريت حالت فنا ناپذيري به خود بگيرد. چنان چه انسان ها متحد
نشوند فاجعه اي براي بشريت وجود دارد. چون امكانات بالقوه براي به وجود آودن چنين
فاجعه اي توسط خود انسانها ايجاد شده است.

·       
از
پيام گورباچف: استبداد شاهنشاهي در ايران، مردم خود را استثمار كرده و از روش هاي
واقعا بربري استفاده مي كرده و شرافت و آبروي ملت خود را براي جلب رضايت نيروهاي
خارجي پايمال مي كرد اما انقلاب شما انتخاب ملت شما بود و ما از اين انتخاب هميشه
پشتيباني كرده و مي كنيم.

·       
امام
در جواب پيام گورباچف: من مي خواستم دريچه اي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از
مرگ، كه دنياي جاويد است را باز نمايم و محور اصلي پيام من آن بود و اميدوارم بار
ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايند.

8/12/67

·       
انگليس
3 مين روب خود را از خليج فارس خارج كرد.

·       
وزارت
خارجه انگليس با صدور بيانيه اي تاكيد كرد تمايلي به قطع رابطه با جمهوري اسلامي
ايران ندارد.

·       
مجلس
شوراي اسلامي به دولت انگلستان براي اصلاح موضع مخالف و غير اصولي خود در مقابل
جهان اسلام و جمهوري اسلامي و مطالب كتاب ضد اسلامي «آيات شيطاني» يك هفته مهلت
داد.

9/12/67

 

اخبار داخلي

·       
آمريكا
يك مركز فرهنگي در بغداد تاسيس كرد.

·       
وزير
دفاع اسرائيل مذاكره با ساف را رد كرد.

·       
يك
هواپيماي سوخت رسان «كاسي ـ‌ 135» نيروي هوايي آمريكا به هنگام برخاستن در تگزاس
منفجر شد و كليه 19 نفر سرنشينان آن كشته شدند.

13/11/67

·       
«آلفرد واستروسنر»
ديكتاتوري كه مدت 34 سال با استبداد محض بر پاراگوئه حكومت كرد روز گذشته با كودتاي
نظامي از كار بركنار و زنداني شد.

15/11/67

·       
رئيس
رژيم نژادپرست پرتوريا از رياست حزب حاكم استعفا داد.

·       
آخرين
گروه از سه هزار سرباز كوبائي از آنگولا خارج شدند.

26/11/67

·       
200 افسر عراقي به
اتهام كودتا عليه صدام اعدام و وزير كشور عراق توسط صدام از كار بركنار شد.

·       
يك
اقتصاد دان برجسته شوروي اعلام كرد، بخش عمده اي از تئوري ماركسيسم غلط است و بايد
اصلاح شود.

23/11/67

·       
با
خروج آخرين سربازان روسي از كابل، مداخله نظامي شوروي در افغانستان به طور كامل
پايان يافت.

·       
پرونده
«يونيون كاربايد» آمريكا كه باعث كشته شدن بيش از 3300 نفر از مردم بوپال هند
گرديده بود با پرداخت 470 ميليون دلار مختومه شد.

25/11/67

·       
تركيه
به كشته شدن 32 زنداني تحت شكنجه پليس اين كشور اعتراف كرد.

·       
كميسيون
حقوق بشر سازمان ملل با صدور قطعنامه اي اقدامات رژيم صهيونيستي در سرزمين هاي
اشغالي را محكوم كرد.

29/11/67

·       
يك
فروند هواپيماي «اف ـ 6» نيروي هوائي آمريكا در فيليپين سقوط كرد و خلبان آن كشته
شد.

·       
وزير
كشور مصر در جريان يك بحث پارلماني كه بر سر اعتراض نمايندگان مجلس به شكنجه و
فساد وي جريان داشت بر صورت دو نماينده سيلي نواخت!

3/12/67

·       
عرفات
با پانزده تن از نمايندگان جرايد اسرائيل در قاهره ديدار كرد.

6/12/67

·       
مصر
و اسرائيل سرانجام پس از سالها اختلاف، توافق نامه استرداد منطقه «طابا» به حاكميت
مصر را امضا كردند.

·       
نيروهاي
سوريه دو موشك به سوي هواپيماهاي مهاجم رژيم صهيونيستي شليك كردند.

8/12/67

·       
دانشجويان
راديكال در سئول و حداقل 5 شهر ديگر كره جنوبي در اعتراض به سفر كوتاه «جرج بوش»
به اين كشورف با نيروهاي پليس ضد شورش درگير شدند.

9/12/67

 

/

جمع بندي اهمّ رويدادها

جمع بندي اهمّ رويدادها

فتواي امام ـ حساسيت نسبت به حفظ اصول

جمع بندي رويدادها و گزارش هاي مربوط به انتشار و تجديد چاپ
كتاب «آيات شيطاني» نوشته «سلمان رشدي» توسط انگليس و چند كشور اروپائي ديگر، از
چند بُعد داراي ويژگي است. اما آن چه در اين مساله بيش از همه ابعاد به نحو بارزي
جلب توجه مي نمايد صدور فتواي امام در مورد نويسنده مرتد اين كتاب مي باشد. نظر به
اهميت اين مساله خصوصا رخدادها و وقايعي كه قبل و بعد از صدور فتواي تاريخي امام
به وقوع پيوست، جمع بندي اهم رويدادهاي اين شماره را به ذكر اين مطالب در مقطع زماني
مشخص قبل و بعد از صدور فتواي امام اختصاص مي دهيم.

 

«سكوت» قبل از صدور فتواي امام

كتاب آيات شيطاني كه سال قبل در انگلستان به چاپ رسيده بود، از
زمان انتشار، برخوردهايي را در پي داشت و مسلمانان انگليس نسبت به محتواي زشت و
موهن و كفر آميز كتاب مذكور اعتراض كرده بودند. حتي «زكي بدوي» رئيس كالج اسلامي و
مدير جامعه ائمه جماعت و مساجد انگليس نظر مخالف اين جامعه را به 382 مسجد
بريتانيا اعلام نموده بود. «خورشيد احمد» و «مناظر احسان» مديران موسسه اسلامي
لندن نيز نامه اي سر گشاده به مقامات و مسلمانان سراسر جهان نوشته و ضمن ارسال
پاره اي از مطالب كتاب، پيرامون اين مساله موضع گيري كرده بودند، ليكن اين جريان
در سال جاري به دنبال اقدام به تجديد چاپ اين كتاب و انتشار وسيع آن در چندين
كشور، موج شديدي از اعتراض را به همراه داشت. اين موج جديد در تاريخ 19/11/67 با
صدور بيانيه اي از جانب 35 تن از علماي اسلام آباد و راولپندي پاكستان آغاز گرديد.
در اين بيانيه از اهالي اسلام آباد و راولپندي خواسته شده بود تا در راهپيمايي
اعتراض آميزي كه زمان آن يكشنبه 23/11/67 تعيين گرديده بود، شركت جويند. مجلس ملي
پاكستان نيز با صدور قطع نامه اي از دولت خواست انتشار اين كتاب را ممنوع كرده و
در اين رابطه فشار سياسي لازم عليه آمريكا و انگليس وارد شود. اين مساله در حالي
بود كه اخبار مربوط به انتشار كتاب مزبور و هم چنين مسلمانان به آن، به گونه اي كه
موجب سوزانده شدن نسخه هاي بسياري از آن توسط مسلمانان مقيم انگليس و … شده بود
در رسانه هاي گروهي ما درج نمي شد و علي رغم آن كه حتي راديو دلوتي انگليس (بي بي
سي) در 10/11/67 خبر مي داد كه: «… عده اي از مهاجران مسلمان مقيم انگلستان كه
اكثرا پاكستاني و هندي هستند، اخيرا كتاب يك نويسنده مسلمان الاصل به نام سلمان
رشدي را مي سوزانند». گزارش هاي مربوط به اين حمله و جسارت به مقدسات اسلامي به
اطلاع مردم نمي رسيد. رسانه هاي گروهي دنيا هدف از سانسور چنين مسائلي توسط
مسئولين ايران را «جلوگيري از تيره شدن روابط تازه پا گرفته ايران و انگليس» تفسير
نموده و به ملاقات وزير امور خارجه كشورمان با جفري ها و وزير خارجه انگليس در
19/11/67 در اين ارتباط استناد كردند. البته توجيه وزارت خارجه ـ‌ مبني بر خراب
بودن وضعيت جوي به حدي كه هواپيماي حامل آقاي ولايتي ناچار به فرود در فرودگاه
لندن گرديد و در نتيجه وزيران امور خارجه ايران و انگليس پيرامون ارتقاء روابط في
ما بين و … به گفتگو پرداختند ـ‌ نه تنها بي اعتنايي ما را نسبت به اين حركت
اخير غبرب (جسارت به مقدسات و اصول) توجيه نمي كرد بلكه موجب تشديد اين شايعه مي
شد كه «غرب موفق شده است جمهوري اسلامي ايران را مجبور به عدول از آرمان هاي
انقلابي و اسلامي خويس نمايد». اتخاذ بعضي سياست ها پس از پذيرش قطع نامه 598 كه
چكيده آن در مصاحبه ها و صحبت هاي برخي مسئولين در دهه فجر امسال اعلام شد،
استكبار غرب را به فشارهاي بالاتر بر روي ايران به منظور عدول هر چه بيشتر جمهوري
اسلامي از آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامي تشويق و تحريص مي نمود. از ديدگاه رسانه
هاي گروهي دنيا و سياست گزاران استكبار غرب، وقتي كه در دهمين سالگرد پيروزي
انقلاب، مسئول بلند پايه اي در مصاحبه اش اعلام مي دارد كه: «من جزو آنهايي هستم
كه معتقدند اي كاش ما جنگ را در فتح خرمشهر متوقف مي كرديم» و يا اين كه «در مورد
لانه جاسوسي نظر من اين است كه اگر ما در آن موارد موضع صحيح مي گرفتيم بهتر بود».
و يا مسئول بلند پايه ديگري در مصاحبه اي مشابه، اظهار داشت: «اگر با تجربه هاي
امروز بخواهيم انقلاب را شروع كنيم شايد تلاش كنيم كه نگذاريم جنگ شروع شود» و يا
اعلام اين مساله كه: «در ده سال گذشته اشتباهات زيادي انجام داده ايم كه بايد از
آنها توبه نمائيم» و يا بعضي تصميمات در ارتباط با انقلاب و جنگ ناشي از «لجبازي»!
توصيف مي شد و دهها نظر رسمي و غير رسمي ديگر، نشانه ضعف مفرط جمهوري اسلامي ايران
تلقي مي شد. تجديد چاپ كتاب موهن آيات شيطاني در تيراژي وسيع توسط انگليس با
سرمايه گذاري صهيونيست ها، محكمي بود براي سنجش ميزان اين ضعف. عدم موضع گيري
جمهوري اسلامي ايران نيز تا اين زمان (قبل از صدور فتواي امام) مؤيد تحليل
سياستمداران غربي بود. وزارت امور خارجه كشورمان علي رغم به خاك و خون كشيده شدن
تظاهرات مردم مسلمان اسلام آباد و راولپندي ـ‌ كه در لبيك به نداي علماي اين كشور
و در اعتراض به انتشار كتاب آيات شيطاني صورت گرفته بود ـ را در 23/11/67 به سكوت
برگزار كردند و اخبار آن به صورتي معمولي در روزنامه ها درج گرديد. موضع رسمي
جمهوري اسلامي ايران كه مسكوت گذاشتن اين مساله بود، شبيه موضع كشورهاي شوراي
همكاري خليج فارس مانند كويت و حجاز و … بود و اين امر موجب تعجب مسلمانان جهان
شده بود زيرا از ايران اسلامي انتظاري غير از اين را داشتند.

 

صدور فتواي امام ـ بيان حكم خدا

فتواي امام در 25/11/67 استكبار غرب را با اقدامي مواجه ساخت
كه در برنامه ريزيهاي خود پيش بيني نكرده بودند. امام طي اطلاعيه اي اعلام كردند:

انالله و انا اليه راجعون

«به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي رسانم مؤلف كتاب آيات
شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنظيم و چاپ و منتشر شده است هم چنين ناشرين
مطّلع از محتواي آن، به اعدام محكوم مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر
نقطه كه آنان را يافتند سريعا آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرات نكند به
مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است انشاءالله. ضمنا
اگر كسي دسترسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام آن را ندارد او را به مردم
معرفي كند تا به جزاي اعمالش برسد».

گرچه در حقيقت جسارت كننده به ساحت مقدس رسول اكرم (ص) و قرآن
كريم حكمي غير از اين ندارد، اما اعلام و پخش آن از رسانه هاي گروهي، گذشته از
جنبه هاي صرفا مذهبي و فرهنگي آن، حاوي آثار و تبعات اجتماعي و بالاخص سياسي بود.
بدين معني كه اعلام چنين حكمي توسط بالاترين مقام جمهوري اسلامي ايران جداي از عكس
العمل هاي شديد در بعد سياسي نمي توانست مفهومي داشته باشد اما بسياري از اعلام
حمايت هاي داخلي، ناآگاهانه (و بعضا تعمدا) سعي در محدود كردن اين فتوا در چارچوب
مسائل صرفا مذهبي داشت و عاري از بعد سياسي قضيه بود. راه پيمائي ظهر روز 26/11/67
حزب الله تهران از مسجد دانشگاه به سمت سفارت انگليس،  حركتي بود در جهت نشانه رفتن قلب توطئه. طي اين
راه پيمائي علاوه بر شعارهايي بر عليه سلمان رشدي، امريكا و خصوصا انگليس عاملين
اصلي اين توطئه جديد معرفي شده و نسبت به اتخاذ موضع ضعف سياست خارجي كشورمان در
قبال انگليس اعتراض گرديد. طي اين راه پيمائي كه در آن دانشجويان، اعضاي سپاه و
بسيج و اقشار مختلف مردم مسلمان به صورتي گسترده حضور داشتند، نماينده دانشجويان
در مقابل لانه جاسوسي سفارت انگليس اظهار داشت: «… ما از مسئولين وزارت خارجه مي
خواهيم هرگز با اين ها دست ندهند، هرگز به اينها لبخند نزنند… ما دها سال قبل
حركت كرديم كه واقعيت هاي حاكم بر جهان را تغيير دهيم و اين راه را ادامه خواهيم
داد…» يكي از نمايندگان تهران در مجلس شوراي اسلامي نيز در اين راه پيمائي اعلام
كرد: « … انگليس دشمن قرآن و اسلام و تجسم همه پليدي هاست و ما از ايجاد رابطه
با آن بيزاريم….». اين سخنان در حالي عنوان مي شد كه جمعيت با شعارهاي «مرگ بر
انگليس»، «پرچم بايد پائين بيايد» و … به ابراز احساسات خويش مي پرداختند. اين
راه پيمايي با صدور قطع نامه اي پايان يافت. در قسمتي از اين قطعنامه آمده بود:

«… كليه مسئولين كشور بايد به گفته حضرت امام، موضع آقايي
خويش را در ديپلماسي و برخورد با كشورهاي استكباري جهان به ويژه آمريكا و فرانسه و
انگليس ملحوظ داشته و جنايات آنها را فراموش نكرده و بدانند كه آنها در روابط خود
با ايران هرگز به تعهداتشان پايبند نبوده و عمل نخواهند كرد… شعار خرد گرائي و
واقع نگري حاصلي جز تسليم در برابر نظام مبتني بر شركت عقيدتي و ظلم و ستم سياسي و
اقتصادي نداشته و تن دادن به اين مساله نتيجه اي جز اسارت در پي نخواهد داشت…»
به هر حال اين راه پيمائي 3 ساعته پاياني نسبتا آرام را به همراه داشت و تنها چند
سنگ به طرف سفارت خانه انگليس پرتاب گرديد. البته اخبار و گزارش هاي مربوط به اين
راه پيمائي بزرگ در رسانه هاي گروهي ما منعكس نشد و براي خالي نبودن عريضه تنها
ذكر بسيار كوتاهي از آن در لابلاي اخبار شد خصوصا صدا و سيما اهتمام كرد تا خبر
اين راه پيمائي بدون ذكر نام سفارت انگليس و خواسته هاي ضد انگليسي راه پيمان طرح
گردد. برخورد رسانه هاي گروهي ما به شكلي بود كه تحليل گران غربي اين گونه مطرح
نمودند كه: «مسئولين ميانه رو» ايران در صدد حفظ روابط با انگليس و مخدوش ندشن اين
روابط علي رغم فتواي امام مي باشند زيرا فتواي امام به عنوان اقدامي غير قابل پيش
بيني از سوي جمهوري اسلامي ايران، براي استكبار مشكل جديدي را ايجاد كرده بود بلوك
غرب پس از انتشار خبر صدور فتواي امام در رسانه هاي گروهي خود به گونه اي مشكوك و
ملايم با آن برخورد كرد و اين گونه القاء مي نمودند كه اين فتوا از ناحيه «جناح
تندرو» در داخل حاكميت ايران صادر شده! و هر چه زودتر توسط عناصر «جناح ميانه» و
افرادي كه خواهان برقراري روابط با غرب مي باشند، جلوي آن گرفته خواهد شد! و از
جامعه جهاني عذر خواهي خواهد كرد! و به هر صورت فتواي مربوط را به دليل «عدم
انطباق با ديپلماسي»! پس خواهند گرفت . مطلبي كه در 28/11/67 توسط يكي از مسئولين
كشور گفته شد كه: «هر چند ممكن اسن (سلمان رشدي) توبه كند، كتاب بنويسد، از
مسلمانان جهان و از امام امت معذرت خواهي نمايد و تعلقش را نسبت به كتاب تكذيب
نمايد كه در اين صورت ممكن است از سوي مردم بخشيده شود» و هم چنين مصاحبه كاردار
جمهوري اسلامي ايران در لندن مبني بر اين كه «امكان عذر خواهي سلمان رشدي وجود
دارد» مورد استفاده رسانه هاي گروهي دنيا قرار گرفته و آنان با تبليغات دامنه داري
در اين زمينه در فصل هاي مختلف خبري و تبليغي خود امكان عفو سلمان رشدي و عدول
ايران از فتواي صريح امام را مطرح ساختند. متاسفانه وزارت امور خارجه كشورمان در
اين زمينه نيز موضعي نامطلوب اتخاذ نمود. در محافل مختلف شنيده مي شد كه «به
كارداران و سفرا گفته شده كه به دنيا اعلام كنند فتواي امام يك مساله شرعي و مذهبي
است و ربطي به امور سياسي ايران ندارد»!؟، اين مساله تا قبل از مصاحبه آخوندي
كاردار جمهوري اسلامي ايران در لندن در حد اخبار داخلي محافل طرح مي شد و نسبت به
اين طرز تفكر انتقاد مي گرديد و اين تفكر را نشات گرفته از تز «جدايي دين از
سياست» و از دستاوردهاي نفوذ انجمن حجتيه ايها مي دانستند، اما مصاحبه كاردار
ايران در لندن صحت خبر مذكرو را تا اندازه اي نشان داد. وي در مصاحبه اي با «بي بي
سي» اعلام كرد كه: «اين يك مساله مذهبي است و من تعجب مي كنم كه اين مساله باعث نگراني
در اينجا شده است…» بعدا مشخص گرديد كه يكي ديگر از مسئولين وزارت خارجه به
انگليسي ها گفته كه: «در ايران يك آشفتگي فكري وجود دارد»!؟ و بدين وسيله باز هم
در صدد دلجويي از آنان بوده است!.

به هر حال تبليغات رسانه هاي گروهي استكباري با دامن زدن هر چه
بيشتر به «امكان عفو سلمان رشدي»، از ديدگاه خود، فشارهاي تبليغاتي رواني و سياسي
لازم را به ايران با محمل هايي هم چون «محكوم بودن اين فتوا از نظر حقوق بشر»!،
«توهين به آزادي قلم و بيان»!، «دخالت در امور كشورهاي ديگر و …» مي آورد تا
جمهوري اسلامي ايران را وادار نمايد از موضع اصولي خود مبني بر مقابله با هتك حركت
پيامبر اكرم (ص) و اصول اعتقاديش عدول كند.

در اين اثنا (30/11/67) خبرگزاري فرانسه از لندن گزارش داد كه
سلمان رشدي طبي بيانيه اي اعلام كرد كه:

«… از اين كه كتاب من در جهاني كه چند مذهب وجود دارد موجب
ناراحتي عده اي شده عميقا متاسفم و اين تجربه بايستي يادآور اين باشد كه ما وظيفه
داريم حساسيت ديگران را در نظر بگيريم…».

پس از انتشار اين بيانيه، رسانه هاي گروهي دنيا، تبليغاتي را
با همان هدف قبلي شروع كردند و به طرح و پاسخ گويي به اين سوال پرداختند كه «آيا مراتب
تاسف سلمان رشدي براي بنياد گرايان مسلمان كافي است يا نه؟» در اين ارتباط از يك
طرف عده اي پاسخ مي دادند كه «عذرخواهي او كافي است» از جمله مهدي روحاني آخوند
درباري

معروفي كه حكم «رهبريت سه ميليون شيعه اروپائي» خود را از ملكه
انگليس دريافت داشته! طي مصاحبه اي اعلام كرد: «من از اشخاص نزديك به سلمان رشدي
اطلاع يافته ام كه او كتاب خود را جمع آوري خواهد كرد. معذرت خواهي رشدي از
مسلمانان جهان براي كتاب آيه هاي شيطاني او را تطهير كرده و بار ديگر يك مسلمان خو
نموده است… يعني چيزي كه ما خواستار آن بوديم(؟!) … انجام داد من كاملا با وي
موافقم و با او نيز رابطه دارم وي يكي از دوستان ما مي باشد…» البته در اين
تبليغات گسترده، براي آن كه مساله كاملا جا بيفتد احتياج به مخالفين نيز بود به
همين دليل خبرهايي نيز با اين عناوين در اين رسانه ها پخش مي گرديد: «… در بريتانيا
برخي از نويسندگان و روزنامه نگاران كه پس از محكوميت كتاب آيات شيطاني سلمان رشدي
به وسيله آيت الله خميني حمايت خود را از سلمان رشدي اعلام كردند اكنون از تصميم
او در مورد صدور عذرخواهي انتقاد كرده اند… يكي از شاعران انگليسي گفته است با
آن كه مي داند رشدي تحت فشار زيادي بوده است ولي اگر به جاي او بود عذرخواهي نمي
كرد. آنتوني هاوارد روزنامه نگار انگليسي نيز گفت عذرخواهي نتيجه خوبي نخواهد داشت
و در برابر تعصب نبايد تسليم شد…».

پس از يك روز تبليغات سرسام آور در اين زمينه، راديو اسرائيل
در ساعت 19 مورخ 30/11/67 اعلام كرد: «… در پي يك سلسله گزارش هاي ضد و نقيض
خبرگزاري دولتي ايران در آخرين ساعات ديشب به طور غير منتظره اعلام كرد: طلب مغفرت
آقاي سلمان رشدي، نويسنده كتاب آيه هاي شيطاني براي بخشش وي كافي است. اين
خبرگزاري پيشتر اعلام كرده بود كه تنها اعلام تاسف نويسنده براي باطل شدن حكم قتل
وي كافي نمي باشد…».

از آن جا كه مشابه اين خبر نيز در بلندگوهاي ديگر استعمار نيز
پخش شده بود و امكان داشت كه مسلمانان جهان را نسبت به اين مساله مهم دچار شبهه و
اشتباه گرداند به خصوص آن كه گفته مي شد كه يكي از مسئولين وزارت خارجه كشورمان در
ملاقات با كاردار انگليس در تهران به وي گفته كه «اقدام به عذرخواهي رشدي را مثبت
تلقي مي كند»، دفتر امام خميني طي اطلاعيه اي با تاكيد بر فتواي قتل سلمان رشدي
اعلام كرد: «… حضرت امام خميني مدظله فرمودند: اين موضوع صددرصد تكذيب مي گردد. سلمان
رشدي اگر توبه كند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمان واجب است با جان و مال، تمامي
همّ خود را به كار گيرد تا او را به درك واصل گرداند. حضرت امام اضافه كردند: اگر
غير مسلماني از مكان او مطلع گردد و قدرت اين را داشته باشد تا سريعتر از مسلمانان
او را اعدام كند بر مسلمانان واجب است آن چه را كه در قبال اين عمل مي خواهد به
عنوان جايزه و با مزد عمل به او بپردازند. 30/11/67».

اين اطلاعيه كه ضمن آن اقدام نامطلوب تعيين جايزه به شكلي ظريف
تصحيح شده و طي آن بر قتل نويسنده مرتد آيات شيطاني تاكيد گرديده بود، در زماني انتشار
مي يافت كه استكبار جهاني فشارهاي رواني و تبليغاتي خود را براي پس گرفتن فتواي
امام موثر مي ديد. قبل از اين اطلاعيه يك سخن گوي دولت انگليس در بروكسل گفت: «…
هدف اين است كه آيت الله خميني تحت حداكثر فشار قرار گيرد…».

و راديو لندن اعلام كرده بود كه:

«دوازده عضو بازار مشترك اروپا موافقت كردند كه كليه سفرا و
ساير روساي هيات هاي ديپلماتيك بايد به منظور مشورت از تهران فرا خوانده شوند كه
يك روال معمول ديپلماتيك است. اين فرا خواندن براي مدت نامعلوم خواهد بود كه در
واقع نشان نارضايتي شديد اين كشورهاست. پيشنهادهاي ديگر از جمله محدوديت سفر براي
ديپلماتها به ايران با استقبال كمتري روبرو شد. زيرا اولا اين اقدام ممكن است
تلافي جوئيهاي ناخوشايندي را باعث شود و در ثاني دولت هاي اروپائي مايل نيستند
زندگي را براي آن دسته از ايراني ها كه در تلاش بودند آيت الله خميني را به رعايت
موازين ديپلماتيك و قوانين بين الملل ترغيب كنند، سخت تر نمايد…».

موج برخورد جديد غرب كه با تهديدي ديپلماتيك (فراخواني سفراي
انگليس، ايتاليا، آلمان، سوئ، دانمارك، نروژ و …) آغاز شده بود به اين اميد نضج
مي گرفت كه ايران و شخصا شخص امام و پيروان واقعي ايشان را در داخل حاكميت ايران
به عقب نشيني از مواضع متخذه در قبال اين مساله وادار نمايند و تصور موفقيت اين
اقدام را نيز در سر مي پروراندند ليكن اطلاعيه دفتر امام از يك سو و رخدادهاي
سياسي اجتماعي اين برهه كه مصادف با آمدن نماينده ويژه گورباچف و ملاقات وي با
امام بود. از سوئي ديگر، استكبار غرب را در مورد چگونگي اتخاذ سياست برخورد با
جمهوري اسلامي ايران دچار حيرت و سردرگمي نمود. غرب به هيچ وجه مايل نبود عناصري
كه در داخل ايران خوهان برقراري رابطه با غرب هستند از صحنه سياسي ايران كنار رفته
و يا بدين صورت تضعيف گردند.

اين برخورد كج دار و مريز غرب با اين حركت هم چنان اداه دارد و
امكان اين مساله بسيار قوي است كه اين كشورها براي جلوگيري از زيان بيشتر در اين
ماجرا سعي نمايند تا مساله را به شكلي نرم و ملايم كرده و به مرور آن را به
فراموشي سپارند. تصويب قطع رابطه كامل سياسي و ديپلماتيك ايران با بريتانيا در
مجلس شوراي اسلامي در 9/12/67 اقدامي در جهت جلوگيري از اين حركت انگليس بود. گر
چه در اين رابطه قبل از تشكيل جلسه فوق العاده مجلس شوراي اسلامي خبري از قول
انگليس مبني بر عدم تمايل اين كشور در قطع رابطه با ايران پخش شد، به اين اميد كه
جو تبليغي كاذبي در اين ارتباط به وجود آيد و نمايندگان مجلس را در اتخاذ چنين
تصميمي متزلزل نمايد. غرب پس از اين اقدام نيز خط سابق خويش را ادامه خواهد داد
وسعي مي كند تا با اتخاذ روش هاي ملايم تري امكان تجديد رابطه و كشاندن ايران به
سوي خود را فراهم آورد. بوقهاي تبليغاتي استكبار غرب در طي اين مدت صراحتا اعلام
مي كنند كه «مساله پيوند مجدد ايران و غرب براي مدتي به تعويق افتاده است». يعني
باز هم صحبت از «تعويق افتادن» است! غربي ها غافلند كه جمهوري اسلامي تا زماني كه
به آرمان هاي انقلاب خويش وفادار باشد مبارزه اي بي امان با استكبار را پيگيري
خواهد نمود و در راه اين مبارزه، لحظه اي سستي و درنگ را تحت عنواني، خيانتي بزرگ
به آرمان والاي شهداي خويش مي داند.

 

حمايت مسلمين جهان از فتواي امام و صفوف مخالفين

حمايت گسترده مردمي به خصوص علما و روحانيون شيعه و سني جهان
از فتواي امام؛ در حقيقت لبيك به رهبري جهاني امام تلقي مي شود. تظاهرات مردم
مسلمان هند، پاكستان، لبنان، بنگلادش و چندين كشور مسلمان ديگر حتي مسلمانان مقيم
كشورهاي اروپائي در حمايت از فتواي امام و اعلام آمادگي براي اجراي اين حكم به نحو
بارزي در رفع اختلافهاي جزئي بين فرقه ها و متشكل نمودن صفوف مسلمين در رويارويي
با توطئه جهاني عليه اسلام ناب محمدي (ص) تاثير به سزايي داشت.

در مقابل نيز گروهي به اصطلاح ايراني و غير ايراني به دفاع از
اقدام استكبار غرب در اين ارتباط پرداختند. در داخل كشور گروهي از ليبرالها از
جمله نهضت آزادي با اتخاذ مشي «سكوت» علامت رضايت خود را به بوق هاي تبليغاتي غرب
اعلام كرد. سازمان منافقين نيز با برپايي چندين تظاهرات و راه پيمايي در شهرهاي
مختلف آلمان غربي به حمايت از كتاب آيات شيطاني و نويسنده مرتد آن (سلمان رشدي) و
مخالفت با فتواي شرعي قتل وي، پرداخت و هم سويي خود را با توطئه جديد استكبار اين
گونه به نمايش گذاشت. بني صدر نيز در مصاحبه هايي با استناد به «آزادي در اسلام»
عنوان كرد كه: «اگر من رئيس جمهور ايران بودم اجازۀ انتشار كتاب آيات شيطاني در
ايران را مي دادم». يكي از نمايندگان پارلمان رژيم صهيونيستي اسرائيل نيز ضمن
مخالفت؛ اقدام امام خميني از سلمان رشدي دعوت نمود كه براي حفظ جان خويش به تل
آويو رفته و در خانه 27 اطاقه وي اقامت كند.

در يك كلام فتواي امام صف بنديهاي مقابل اسلام ناب محمدي (ص)
را در داخل و خاجر از كشور افشاء نمود و صف تمامي طرفداران اسلام سرمايه داري از
ليبرال هاي داخلي تا منافقين و بني صدر و مهدي روحاني و ضد انقلاب هاي ديگر را در
كنار انگليس، آمريكا و ساير دولت هاي سلطه گر اروپائي معرفي كرد و بار ديگر معناي
«الكفر ملّة ‌واحده» را عينيت بخشيد.

نكته جالب توجه در اخبار مربوط به بازتاب هاي اين ماجرا، سكوت
كشورهايي هم چون كويت، مصر، امارات متحده عربي خصوصا حاكمان حجاز كه خود را به
دروغ خادم الحرمين معرفي مي كنند؛ بود. هم سويي حاكمان اين كشورها با استكبار غرب
به قدري بارز بود كه برخي از روزنامه هاي كويت و امارات طي مقالاتي به اين سكوت
اعتراض كردند. روزنامه كويتي «الرأي العام» طي مقاله اي اعراب را به خاطر سكوت
آنان نسبت به اقدام «سلمان رشدي» در اهانت به دين مبين اسلام مورد سرزنش قرار داد
و نوشت: « اعتراض شديد مسلمانان هند، پاكستان و دولت ايران به انتشار كتاب آيات
شيطاني مايه شرم ساري براي كليه اعراب است. انتشار كتاب كفر آميز سلمان رشدي كه
احساسات مقدس مسلمانان جهان را جريحه دار كرد. مسلمانان هند، پاكستان و ايران را
بر آشفت در حالي كه 100 ميليون عرب دچار خاموشي شده اند. سلمان رشدي يك فراماسونر
صهيونيست است و بايد اعراب قبل از ديگران با اجراي حكم اسلام خون وي را بريزند.
غيرت اعراب در زمنيه اسلام و رسول خدا بر باد رفته است. آيا مايه شرمساري نيست كه
ملت هايي كه بعد از اعراب اسلام آوردند در مورد دين اسلام و پيامبر اكرم (ص) بيش
از خود اعراب غيرت و تصب نشان دهند…».

به هر حال اين جريان و تبعات داخلي و خارجي آن هم چنان ادامه
دارد و بايستي انتظار برخوردهاي جدي تر از سوي مسئولين جمهوري اسلامي ايران و
مسلمانان جهان با اين مساله را داشت.

 

/

خطر دنيا گرائي

ارزشهاي اسلام و انقلاب را پاسداري كنيم (3)

خطر دنيا گرائي

حجة الاسلام محمد تقي رهبر

3ـ خطر رجعت به دنيا گرائي

در كتاب خطابه ارسطو آمده است: «اردشير بابك در نامه اي نوشت؛
آنان كه با ملوك در افتاده اند از دنيا بهره مندشان كنيد و به زندگي آنها توسعه
دهيد تا اين خود سبب نابودي آنان شود و پادشاهان از دستشان راحت گردند». [1]

اين سخن از هر كه باشد سخن حكيمانه اي است، دنيا به طعمه اي
ماند كه در دام مي نهند و به بهانه آن حتي شيران را به بند مي كشند.

همان گونه كه از واژه «دنيا» مفهوم مي گردد، دنيا به معناي
جهان پست است و دنيا گرايي به پستي گرائيدن، هر آن كه زندگي دنيا را آرمان خويش
گرفت به ناچار براي نگهداري آن به پستي ها تن خواهد داد. و هر آن كه طالب شخصيت و
استقلال است نخستين شرط آن رهيدن از محدوده تنگ دنيا و مظاهر آن است. خداوند عزت و
كرامت را در رفاه و دنيا گرائي قرار نداده است. از اين رو اسوه هاي بشريت نسبت به
دنيا روش زاهدانه پيموده و به كمترين، قناعت ورزيدند.

 

نگرشي بر زهد پيامبر «ص»

امام صادق عليه السلام فرمود: «جبرئيل نزد پيامبر خدا آمد و
گفت: خداوند تو را سلام مي رساند و مي گويد: اگر مايل باشي سرزمين «بطحاء» را براي
تو مبدل به طلا كنم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رو به آسمان كرد و گفت:
خدايا! نه، مي خواهم يك روز سير باشم تو را سپاس گويم و يك روز گرسنه باشم و از تو
مسئلت نمايم». [2]

ابن عباس مي گويد: «پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم
بدرود حيات گفت در حالي كه زره آن حضرت در ازاي مقداري جو كه براي خوراك خاندان
خود گرفته بودند رهن بود. [3] و
دارائي آن بزرگوار پس از مرگش تنها شتر سواري او بود».

پيامبر اكرم مي فرمود: «انا عبدٌ آكل كما ياكل العبد و أجلس
كما يجلس العبد» ـ من بنده اي هستم، چون بنده غذا مي خورم و چون بنده مي نشينم.[4]

از امام صادق (ع) سوال شد: در روايت آمده كه پيامبر خدا صلي
الله عليه و آله و سلم از نان گندم سير نشدند، آيا اين صحيح است؟ در پاسخ فرمود:
«نه، آن حضرت نان گندم تناول نفرمود و از نان جوين سير نگرديد». [5]
اينها گوشه اي است از زندگي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه نمونه هاي
ديگر آن بسيار است.

 

نگاهي به زهد علي «ع»

«عمار ياسر» مي گويد: رسول اكرم «ص» به علي عليه السلام فرمود:
«خداوند تو را به زيوري بياراسته كه ديگر بندگان را به زيوري پسنديده تر از آن
نياراسته است؛ آن زيور كه ويژه ابرار و بندگان شايسته خداست، زهد و بي رغبتي به
دنياست، تو را چنان ساخت كه دست به دنيا نيالايي و دنيا از منزل تو چيزي نكاهد و
نيز دوستي مستمندان كه به پيروي آنان از تو، راضي باشي و آنان به امامت تو راضي
باشند». [6]

امام صادق «ع» فرمود: «امير مومنان در غذا خوردن از همه مردم
به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شبيه تر بود، نان جو و سركه و زيتون تناول مي
فرمود و به مردم نان و گوشت مي خورانيد».[7]

امام باقر (ع) فرمود: «علي (ع) پنج سال حكومت كرد و آجر روي
آجر و خشت روي خشت ننهاد و زميني را تملك ننمود و طلا و نقره از خود به ارث
نگذاشت».[8]

عمربن عبدالعزيز مي گويد: «پس از پيامبر هيچ يك از آحاد امت را
سراغ نداريم كه از علي بن ابي طالب زاهدتر باشد، او خشت روي خشت ننهاد و سقفي از
ني بنا نكرد». [9]

سفيان ثوري از عمر بن عوف روايت كرده كه گفت: جامه وصله داري
در تن علي عليه السلام ديدند، زبان به ملامت گشودند. آن حضرت فرمود: «با اين لباس
دل خاشع مي گردد و براي مؤمنان الگو مي شود»[10] از اين نمونه در سيره
امير مؤمنان عليه السلام بسيار است.

اكنون جاي طرح اين سوال است كه آن چه پيامبر (ص) و علي (ع) در
دوران زندگي خويش عمل كردند، مي تواند در همه ادوار به عنوان يك دستور العمل مطرح
باشد؟ و يا شيوه زندگي در شرائطي بود كه فقر و بيچارگي مسلمانان را تحت فشار قرار
مي داد و قهرا چنين روش زاهدانه اي را ايجاب مي كرد؟ و آيا براي ديگران اين مرحله
زهد ميسر است؟ و بالاخره الگو گرفتن براي انسانها به ويژه مومنان از اين سيره
مباركه در ديگر دوره ها بايد چگونه باشد؟ در پاسخ اين پرسشها بايد گفت:

بديهي است كه اتخاذ چنين روشي زاهدانه براي همگان در همه شرائط
به عنوان يك دستور الزامي نيست و اصولا براي ديگران امكان آن نيست. همان گونه كه
حضرت علي (ع) در نامه عثمان بن حنيف نوشتند: «شما نمي توانيد مانند من عمل كنيد».[11]

در قرآن كريم است: «قل من حرَّم زينة الله الّتي اخرج لعباده و
الطيبات من الرزق…»[12] ـ‌
بگو چه كسي آن زينت ها كه خداوند براي بندگانش آفريده و روزي پاك را حرام كرده
است؟!

علي (ع) ابن عباس را در حالي كه جامه اي لطيف و حوله اي زيبا
در بر داشت نزد «ابن كواء» و يارانش از گروه خوارج فرستاد. آنها از روي اعتراض به
او گفتند: اي پسر عباس! تو بهترين كس در نظر ما بودي، چرا چنين لباسي را در بر
كرده اي؟! ابن عباس گفت: قبل از هر چيز در خصوص همين مطلب با شما مناظره دارم و
سپس آيه «قل من حرم زينة الله …» و آيه «خذوا زينتكم عند كل مسجد» [13]
را خواند.[14]

سفيان ثوري در مسجد الحرام امام صادق (ع) را در حالي كه لباس
زيبا و ارزشمندي در بر داشت ديد و گفت: به خدا نزد وي مي روم و او را سرزنش مي
كنم! سپس نزد آن حضرت آمد و گفت: اي پسر پيغمبر! به خدا سوگند پيامبر صلي الله
عليه و آله و سلم و علي عليه السلام و هيچ كدام از پدران شما چنين جامه اي در بر
نكردند… امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «پيامبر خدا در زمان فقر و تنگدستي
مسلمانان مي زيستند و از اين رو به شيوه اي فقيرانه زندگي مي كردند، بعد از آن دنيا
به مردم رو آورد. و در چنين حالتي سزاوارترين مردم به دنيا بندگان خوب خدا هستند»
سپس آيه «قل من حرم زينة الله …» را خواندند و فرمودند: «بنابراين شايسته ترين
كس براي پذيرش عطاي الهي مائيم» در ادامه حديث آمده كه آن گاه امام جامه زيرين خود
را كه زبر و خشن بود به سفيان نشان داد و گفت: «اين را براي خدا و آن را براي مردم
پوشيده ام» و لباس پشمين سفيان را كنار زد كه زير آن لباس نرم و لطيف بود و فرمود:
تو آن را براي مردم و اين را براي راحت تن در بر كرده اي!»[15]

چنان كه ملاحظه مي كنيم استفاده از نعمت هاي الهي براي مومنان
و صالحان ممنوه نشده و در شرائط مساعد، رهبران دين نيز از دنيا مي توانند برخوردار
گردند، اما اين برخورداري از روي شيفتگي يا لذت جوئي نيست. بلكه اساس تفكر گرايش
به معنويات و هدف ساختن آخرت و همدردي با مستمندان و مواسات با تهيدستان است. زيرا
آسايش و رفاه، انساني را به تن پروري و بي دردي و دوري از خدا مي كشاند و از درد و
رنج محرومان غافل مي سازد. و كرامت نفس و عظمت فرد يا جامعه به تحقير دنيا بستگي
دارد.

علي عليه السلام در توصيف پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و
آله و سلم مي فرمايد: «قد حقر الدنيا و صغّرها و اهون بها و هونها»[16] ـ
آن حضرت دنيا را تحقير نمود و ناچيز انگاشت و آن را سهل و آسان مي گرفت و نيز در
وصف يكي از ياران خود ـ‌ كه برخي وي را «ابوذر غفاري» و برخي «عثمان بن مظعون»
گفته اند ـ‌ مي فرمايد: « كان لي فيما مضي اخ في الله و كان يعظمه في عيني صغر الدنيا
في عينه و كان خارجاً من سلطان بطنه فلا يشتهي ما لا يجد و لا يكثر اذا وجد»[17]

ـ‌ مرا در گذشته برادري بود الهي كه حقارت دنيا در نظرش، وي را
در ديده من بزرگ مي نمود، او به زير سلطه شكم نرفت و به چيزي كه در اختيار نداشت
ميل نمي كرد و در چيزي كه داشت زياده روي نمي كرد.

حافظ مي گويد:

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

زهر چه رنگ تعلق پذير آزاد است

هم چنين علي عليه السلام در گفتگوئي كه با عاصم بن زياد داشت،
وي را از زهد افراطي كه به تعطيل چرخ زندگي مي كشاند نهي فرمود و آن گاه كه عاصم
سوال كرد كه چرا علي عليه السلام در لباس و خوراك آن قدر به خود سخت مي گيرد چنين
فرمود: «و يحك اني لست كانت، ان الله فرض علي ائمة العدل ان يقدّروا انفسهم بضعة
الناس كيلا يتبيّغ بالفقير فقره» [18] ـ
من با تو فرق دارم؛ خداوند بر رهبران عدالت واجب ساخته خود را با ضعفاي مردم همگون
سازند تا تنگدستي، مستمندان را پريشان احوال نكند و از جا بدر نبرد.

 

انقلاب اسلامي و خطر دنياگرائي

اين انقلاب به تعبير حضرت امام نشات گرفته از اسلام ناب محمدي
(ص) و حاكميت در اين نظام بايد نمايان گر حاكميت و شيوه زندگي پيامبر و علي باشد.
هم چنان كه زندگي رهبر انقلاب امروزه چنين است و براي همه ما، به ويژه مسئولين
امور بايد ملاك عمل قرار گيرد. بدون مبالغه، خط مشي حضرت امام چه قبل و چه بعد از
انقلاب الگوئي از خط مشي پيامبر و علي بوده است. براي مردم جهان مشكل است باور
كنيد كه رهبر انقلاب اسلامي كه جهان را به شگفتي وا داشته در يك خانه استيجاري در
جماران زندگي مي كنند و خانه قديمي امام در كوچه هاي قم، دفتر كار جهت خدمت به امت
مسلمان است و بدين منوال است ساير جهان زندگي ايشان. كساني كه از زندگي شخصي امام
آگاهي بيشتري دارند، از زهد و بي اعتنائي ايشان به دنيا و ماديات داستانها دارند كه
شايسته است براي مردم باز گويند.

آري! با اين عظمت روح، امام امت توانست چنين انقلابي را رهبر
نمايد و بار مسئوليت را به منزل رساند و به شرق و غرب دست رد بزند و روح ميليونها
مسلمان را در اقطار جهان قبضه كند.

بر اين اساس، بر مسئولين و متصديان امور مملكتي است بيش از پيش
امام را الگوي عمل سازند و بر همه ما است كه در شيوه زندگي نيز پيرو امام باشيم تا
بتوانيم بار سنگين مسئوليت انقلاب را به منزل رسانيم، به هوش باشيم به ماديات رجعت
نكنيم، مصرف گرائي گريبانمان را نگيرد، از تنوع جوئي بپرهيزيم چرا كه رفاه و مصرف
گرائي با مكتب و جوهره انقلاب ما سازگار نيست. درست است كه ما نمي توانيم مثل
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام عمل كنيم و از روحيه بسيار
بلند امام نيز برخوردار نيستيم اما به ياد آوريم كه علي عليه السلام در نامه به
عثمان بن حنيف نوشتند: «حال كه در توان شما نيست مانند من عمل كنيد پس مرا با ورع
و پرهيزكاري و تلاش و مجاهده ياري دهيد. زيرا امام و ماموم را بايد تشابهي باشد».[19]

و نيز يادآور مي شود كه: «اگر مي خواستم مي توانستم از عمل
مصفا و مغز گندم تناول كنم و لباس ابريشم بپوشم اما هيهات! كه هواي نفس بر من غالب
آيد و حرص و آز مرا بر گزينش لذائذ و اطعمه وا دارد، در حالي كه در «يمامه» يا
حجاز كساني باشند كه به قرص ناني محتاجند و سر شدن را ياد ندارند».[20]

چنين شيوه اي مي تواند رابطه تفاهم مسئولان و كارگزاران را با
مردم حفظ كند. البته اين را همه مي دانند كه شخصيت هاي مملكتي ما زندگي اشرافي
نداند و اگر بعضا از اماكن خاص و وسائل نقليه مخصوص استفاده مي كنند، به عنوان
مقام رسمي و مسئول مملكتي است و اگر ضرورت مسئله امنيت نبود قطعا آنان ترجيح مي
دادند به سادگي ديگران باشند. در اين موارد ـ كه البته محدود است ـ بحثي نيست و
توقعي جز اين نمي توان داشت.

اما بايد اعتراف كرد در رده هاي بعدي و پاره اي سطوح، عملكردها
در حد انتظار نيست. انتظار از آن جهت كه اين نظام را كه ثمره مجاهدات و خون بهاي
شهيدان مستضعف جامعه است. مردم اين حكومت را جانشين حكومت علي مي دانند و توقع
دارند نموداري از زهد و قناعت و بي توجهي به دنيا و مظاهر مادي باشد.

وقتي به علي عليه السلام خبر مي دهند «عثمان بن حنيف» به يك
مهماني عروسي اشرافي در بصره رفته، بي درنگ طي نامه اي وي را مورد عتاب قرار داده
و مي نويسد: «من فكر نمي كردم بر سر سفره مهماني اي بنشيني كه نيازمندان محروم
رانده شده و توانگران رفاه طلب فرا خوانده شده اند» [21] اگر عثمان بن حنيف،
استاندار يا فرماندار علي عليه السلام نبود شايد مستوجب چنين عتابي نمي شد. عتاب
از آن جهت بود كه او نماينده امام است و عملش به حساب امام گذارده مي شود.

امروزه ما چنين وضعيتي داريم، مسئولين ما اعم از روحاني و غير
روحاني در هر سطحي كه باشند نماينده امامند و خدا و بندگان خدا از آنها انتظار
دارند و آنان كه عمري را با مجاهدت و رياضت و سادگي زيستند، امروزه بايد مراقب
باشند در كام ماديات نيفتند.

امروزه اشكال اين نيست كه مثلا فلان مسئول در بانكهاي خارجي
ثروت اندوخته يا كاخ سلطنتي ساخته، نه! همه مي دانند كه مسئولين ما اين گونه
نيستند. و نيز انتظار نيست كه مثل اميرالمومنين عليه السلام نان جو بخورند و لباس
كرباس بپوشند، زيرا زمان دگرگون شده و سيستم زندگي تغيير يافته است. اما در ميان
اين دو محدوده مرحله ها است كه به احتياط و دقت و مراقبت دائم نياز دارد.

حضرت امام، همان گونه كه بارها گفته اند و هم چنين مردم دوست
دارند،‌مسئولين امور به ويژه روحانيت را كه عمري با رياضت و قناعت زيسته اند در
عين سادگي و به دور از تجمل و تشريفات ببينند ـ كه اكثرا چنين هستند ـ‌ اگر يك
مسئول يا يك طلبه را با پيكان و مشابه آن ببينند بيشتر احساس رضايت و آرامش مي
كنند تا با ماشين هاي پر سر و صدا و اكثرا غير ضروري. اصولا تجمل و رفاه، نه براي
نظام ما افتخار است و نه براي مسئولين و روحانيت ما كه شخصيت و افتخار خود را
مديون معنويت و ساده زيستي و مردمي بودن خود مي دانند كه اين ارزش را بايد حفظ
كرد.

توصيه حضرت امام بايد همواره پيش روي ما گشوده باشد كه
فرمودند: «من اكثر موفقيت هاي روحانيت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامي در ارزش
علمي و زهد آنان مي دانم و امروز هم اين ارزش نه تنها نبايد به فراموشي سپرده شود
كه بايد بيشتر از گذشته به آن پرداخت هيچ چيز به زشتي دنيا گرائي روحانيت نيست و
هيچ وسيله اي هم نمي تواند بدتر از دنيا گرائي، روحانيت را آلوده كند».

شرائطي است بسيار حساس كه ما بايد به لحاظ مصالح اسلام و حفظ
اعتقاد و اعتماد مردم، از بسياري امور حلال كه رنگ لذت و رفاه دارد، چشم پوشي
كنيم، مراقب باشيم خود يا فرزندان و اطرافيان مان به دام تجمل و ولخرجي نيفتيم كه
اين به حساب اسلام و انقلاب گذارده خواهد شد.

ساده زيستي بايد به صورت يك فرهنگ و يك ارزش، حاكم بر زندگي ما
باشد. چه در زندگي شخصي خانوادگي يا اجتماعي، سيستم دولتي يا مردمي، در برخورد با
خارجي ها و سفارت خانه ها و ضيافت ها و كنفرانس ها و سمينارهاي بين المللي و در
ساختمان هاي شخصي يا دولتي، در سفرهاي خارجي و اعزام ها، در مسكن، در اتومبيل، لباس،
غذا و عروسي و عزا و حتي سفره هاي افطار … و غيره.

اگر توانستيم با اين فرهنگ زيست كنيم و ارزش معنويت گرائي را
كه جوهره انقلاب ماست براي هميشه پاس داريم، آن گاه از استقلال و عدم وابستگي دم
توانيم زد، زيرا استقلال سياسي و فرهنگي بدون استقلال اقتصادي نامفهوم است.

ملاحظه كرديم كه واكنش جهان استكبار و سران كفر و بازار مشترك
در برابر حكم قاطع و شرعي لازم الاجراي امام امت اسلامي در وجوب اعدام سريع
نويسنده هتاك و پليد و رذل كتاب آيات شيطاني و ناشران و دست اندركاران آن چه بود.
آنها ما را به قطع رابطه و تحريم اقتصادي مي ترسانند. چرا كه نقطه ضعف ها در
ماديات ظهور مي كند و ما بايد داغ كارگر آمدن اين تهديد و توطئه را به دل دشمنان
كينه توز اسلام و بشريت بگذاريم و عزت اسلام و كرامت امت مسلم را بر هر چيز ديگر
مقدم بداريم و اين با پشت كردن به ماديات اسارت آور ميسر است و بس … .

از سوي ديگر، چون در وضع موجود امكانات مورد نيزا در كشور ما
محدود است و دست اندركاران امور و مسئولان ذي نفوذ بايد سعي كنند از آن روالي كه
اين امكانات به دست مردم مي رسد، تخطي نشود و امتيازات و رابطه ها جايگزين ضوابط
نگردد. مردمي كه سالها و ماه ها در نوبت پيكان و لاستيك اتومبيل و لوازم يدكي به
سر مي برند مشكل است هموار كنند كه فردي مثلا طي هفت هشت سال ماموريت يا مسئوليت،
چند نوع اتومبيل بگيرد و از آن دست بفروشد يا به نزديكان واگذار كند يا نهادي و
بنيادي يا شركتي به مشابه اين عمل اقدام نمايد و امثال اينها… اين را نه خدا مي
پسندد نه وجدان و نه امام به آن راضي هستند… .

اگر ما اين گونه حقايق تلخ را نگوئيم و در پي چاره جوئي سريع
براي مشكلات نباشيم، دشمن با مقاصد تخريبي مي گويد و دوست رنج مي برد و دير يا زود
زير پاي انقلاب و نظام كه اعتماد مردم است خالي مي گردد. لذا بر مسئولان و دست
اندركاران دلسوز است كه با قاطعيت جلو سوء استفاده ها كه نشات گرفته از خودخواهي و
دنيا گرائي عده اي فرصت طلب است را بگيرند و همگي مراقب باشيم در اين دام
نيفتيم… و در هر حال بايد از خودمان شروع كنيم. موارد تخلف گر چه زياد نباشد اما
براي آينده انقلاب ما شديدا خطرناك است.

امروز كشور و انقلاب به فداكاري و مجاهده با نفس نياز مبرم
دارد كه اين خود مرحله اي از جهاد و سازندگي است و اين كار بايد از نهادها، وزارت
خانه ها، موسسات دولتي، مسئولين، دست اندركاران امور و راهنمايان فكري و ديني مردم
آغاز شود تا برسد به مردم كه امتحان خود را در طول سال هاي انقلاب و جنگ و جانبازي
و شهادت داده اند. و امروزه نيز اين سخن امام آويزه گوش همه ما است كه: «مردم بايد
تصميم خود را بگيرند يا رفاه طلبي و مصرف گرايي يا تحمل سختي و استقلال و اين
مسئله ممكن است چند سال طول بكشد ولي مردم ما يقينا دومين راه را كه راه استقلال و
شرافت و كرامت است انتخاب خواهند كرد». ارزش اين سخن را امروز كه توطئه خائنانه
فرهنگي ـ سياسي استكبار جهاني به ويژه غرب در پرده اي ديگر به نمايش گذاشته شده
است بهتر مي توانيم درك كنيم.

شايان ذكر است كه هدف اين مقال توجيه وضع موجود در حوائج
روزمرۀ مردم و مسائل اقتصادي جامعه نيست. نيازهاي حياتي، كمبودها، تورم، گراني،
چند نرخي، احتكار، بازار سياه، توزيع نامطلوب در برخي موارد و پاره اي امتيازات
غير عادلانه در استفاده از امكانات موجود، چيزي نيست كه ادامه آن ممكن و به صلاح
يك كشور انقلابي باشد. لذا بر نهادهاي اجرائي و اقتصادي است با حفظ اصول پذيرفته
شده انقلاب اسلامي و با توجه به رهنمودهاي حيات بخش حضرت امام در رفع اين مشكلات
بكوشند و با تدبير و برنامه ريزي و دلسوزي و قاطعيت به ميدان عمل بيايند و قشر مستضعف
و محروم يعني اكثريت جامعه را از اين فشار شكننده اقتصادي خلاص كنند كه صحبت تنها
جز آثار منفي ثمره اي به بار نمي آورد.

 

 



1ـ خاطبه ارسطو ـ
ص 288.

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

آفت ها

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

1ـ آفت گفتار دروغ گفتن است.

2ـ آفت دانش، فراموشي و از ياد بردن آن است.

3ـ‌آفت حلم و بردباري، سفاهت و ناداني است.

4ـ آفت عبادت، خستگي و ناتواني است.

5ـ آفت زيركي، خودنمائي و خود بزرگ بيني است.

6ـ آفت شجاعت و دليري، ستم كردن و ظلم بر ديگران روا داشتن
است.

7ـ آفت سخاوت و بخشش، منت نهادن است.

8ـ آفت زيبائي، تكبر، و خود پرستي است.

9ـ و آفت مقام و منصب، به خود باليدن و بر مردم فخر فروختن
است.

 

حرم در پيش و حرامي در پس

شبي در بيابان مكه از بي خوابي پاي رفتنم نماند، سر بنهادم و
شتربان را گفتم: دست از من بدار! گفت: اي برادر، حرم در پيش است و حرامي در پس،
اگر رفتي بردي و گر خفتي مردي.

 

همه خانه او است

دلدار چو مغز است و جهان جمله چو پوست

نايد به نظر مرا به جز جلوه دوست

مردم ره كعبه و حرم پيمايند

در ديده اسرار، همه خانه او است

«حاج ملا هادي سبزواري»

 

پاسخ لقمان

لقمان در صحرا شخصي را ملاقات كرد كه از شهر به شهر ديگر مي
رفت، آن شخص از او پرسيد: تا چند ساعت ديگر به آن شهر خواهم رسيد؟ لقمان گفت: راه
برو! آن مرد مجددا حرف خود را تكرار كرد و گفت: مي گويم تا چند ساعت ديگر به شهر
مي رسم؟ لقمان باز هم گفت:‌راه برو! آن شخص خيال كرد لقمان ديوانه است، به راه خود
ادامه داد، هنوز چند قدمي نرفته بود كه لقمان به او گفت: دو ساعت ديگر!

آن شخص گفت: چرا از اول همين جواب را ندادي؟ گفت: به علت اين
كه راه رفتن ترا نديده بودم.

 

چراغان كن به داغ خود دل ويرانه ما را

خدايا در پذير اين نعره مستانه ما را

مكن توحيد از حسن قبول افسانه ما را

در آن صحرا كه چون برگ خزان انجم فرو ريزد

به آب روي رحمت، سبز گردان دانه ما را

تو كز خون شير و نوش از نيش و گل از خار ميسازي

به چشم خلق، شيرين ساز تلخ افسانه ما را

اگرچه بحر رحمت بي نياز است از حساب ما

به باد آستين مشكن دل پيمانه ما را

زمين مرده احيا كردن آئين كرم باشد

چراغان كن به داغ خود دل ويرانه ما را

ز بيم گفتگوي حشر، فارغ دار دل صائب

شفاعت مي كند عشقش، دل ديوانه ما را

«صائب تبريزي»

شرايط روزي دادن

روزي هارون الرشيد به بهلول گفت:‌ مي خواهي كه وجه معاش تو را
متكفل شوم و ما يحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از آن فكر آن آسوده شوي؟

بهلول گفت: اگر سه عيب در اين كار نبود، راضي مي شدم؛ اول آن
كه تو نمي داني به چه محتاجم، تا آن را از براي من مهيا سازي. دوم اين كه نمي داني
چه وقت احتياج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازي. سوم آن كه نمي داني چقدر احتياج
دارم تا همان مقدار بدهي و از بيش و كم آن مرا در ورطه بلا نيندازي ولي خداوند
تبارك و تعالي كه متكفل روزي من است، اين هر سه را مي داند و آن چه به آن محتاجم،
در وقتي كه لازم است و به قدري كه احتياج دارم مي رساند، با اين تفاوت كه تو در
مقابل پرداخت اين وجه، با كوچك ترين خطائي ممكن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار
دهي ولي خدا بخشنده است.

 

مبارك باد، آمد ماه روزه

مبارك باد، آمد ماه روزه

رهت خوش باد، اي همراه روز

شدم بر بام تا مه را ببينم

كه بودم من به جان دلخواه روزه

دعاها اندر اين مه مستجاب است

فلكها را بدرّد، آه روزه

چو يوسف ملك مصر عشق گيرد

كسي كو صبر كرد، در چاه روزه

سحوري كم زن اي نطق و خمش كن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

«مولانا جلال الدين»

 

جوابت چه بُوَد؟

چون جمله خطا كني صوابت چه بود؟

مقصود تو ز اين عمر خرابت چه بود؟

انصاف بده چون تو بخواهي رفتن

گجويند چه كرده اي؟ جوابت چه بود؟

«اوحدي كرماني»

 

سير نزولي محصولات غذائي

با آماري كه متخصصان غذاشناسي ارائه مي دهند، از بين 000/350
نوع گياه خواركي و سودمند، براي تغذيه در دنياي امروز تنها 600 نوع آن كشت مي شود
كه در نتيجه ـ به عقيده محققان غذا شناسي ـ‌ اساس تغذيه انسان امروزي از گذشته هاي
دور، پانصد مرتبه ضعيف تر گرديده است و به علت نوع كشت و روش برداشت محصول و به
كار بردن كود شيميائي خطرناك، اين مقدار نيز با همه كمبودي كه دارد، سير نزولي طي
مي كند و هر روز بيش از پيش اين سير نزولي ادامه مي يابد و بر اثر آن موادي كه
محصولات غذائي عنوان يافته اند، خود گرفتار گرسنگي و كمبود عناصر غذائي گشته اند.
در سرزمين پهانور ايران بيش از 000/100 گياه متنوع و غني خوراكي حاوي عناصر متفاوت
وجود دارد كه سرشار از تركيبات غذائي است كه امروز كمتر مورد استفاده قرار مي
گيرند. ضرورت آگاهي از فوايد اين گياهان خوراكي و اقدام مسئولان به بهره برداري از
آنها، بزرگترين راه رهائي از فقر غذائي و كمبودهاي پنهاني مواد غذائي در مردم اين
سرزمين است.

 

دخانيات از نظر گاندي

مهماتها گاندي درباره دخانيات چنين مي گويد:

«توتون به سادگي نوع انسان را به تباهي مي كشاند كه اگر يك
باره اثر بد آن آشكار مي شد، به ندرت كسي دوباره به آن معتاد مي گرديد. تولستوي
توتون را بدترين نوع از مواد مخدر ناميد است… شكي نيست كه توتون يكي از مواد
مخدر است و افراد تحت تاثير آن، نگراني ها و بدبختي هاي خود را فراموش مي كنند.
افراد معتاد به توتون، نسبت به احساس ديگران بي عاطفه و بي توجه مي شوند.

افرادي كه اعتياد ندارند عموما نمي توانند بوي دود توتون را
تحمل كنند، اما يك فرد معتاد اغلب در ترن و تراموا بين مردم رفته و بي اعتنا به
احساس هم سفران خود به كشيسدن دخانيات مي پردازد. دود كشيدن، موجب ازدياد بزاق
دهان مي شود و بيشتر افراد معتاد به دخانيات بوي بدي دارد. شايد توتون لطافت حسي
آنان را از بين مي برد و اين حالت سرانجام آن ها را به طرف دخانيات مي كشاند.

 

استدلال پدر و پسر

پدري به فرزند خردسالش گفت: هر وقت پدري ببيند كه بچه اش كار
زشتي مي كند، از ناراحتي يكدانه از موهاي سرش سفيد مي شود! طفل در جواب پدر گفت:
چه خوب شد گفتيد پدر، من هميشه با خودم فكر مي كنم كه چرا همه موهاي پدربزرگ سفيده
شده، نگو تقصير شما بوده است!!

 

مهر حقير و نكاح بزرگ!

روزي عربي به مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله در آمد و دو
ركعت نماز در غايت تعجيل گزارد كه در هيچ ركني رعايت تعديل نكرد و در قرائت، ترتيل
به جاي نياورد و امام زين العابدين عليه السلام در او مي نگريست. اعرابي بعد از
سلام، دست به دعا برداشت و گفت: خدايا، مرا اعلي درجات بهشت روزي كن و يك قصر زرين
و چهار حورعين بده!! امام فرمود: اي عرب، مهر حقير آوردي و نكاح بزرگ طمع كردي!

 

مرده شوي تركيبش را ببرد!

درويشي «سبحان» نام، معدودي كلمات حكمت و عرفان را به مسخره
بدون ربطي بين آنها روان مي گفت و تا زماني دراز شنونده گمان مي برد كه به جِدّ مي
گويد و فهم آن بر شنونده دشوار است! روزي در حلقه درس ميرزا ابوالحسن حكيم معروف
به «جلوه» حاضر شد و در ميان مباحثه، همان الفاظ مسلسل گفتن گرفت!

حكيم چند لحظه متحير به او نگريسته و سپس به فراست، هزال بودن
او را دريافت و گفت: «مفرداتش خوب است اما مرده شوي تركيبش را ببرد»!

 

قياس به نفس

عمر بن عبدالعزيز از عربي شامي پرسيد: عاملان من در ديار تو
چگونه عمل مي كنند؟

عرب گفت: قياس به نفس كن و در خودت بنگر، چون وقتي كه آب از
سرچشمه صاف باشد،در تمام جويها، آب صاف روان مي گردد و چون از سر چشمه گل آلود
باشد، آب در تمام آنها گل آلود خواهد بود!

 

هر دو جهان را در باز

در راه وفايش تن و جان را در باز

مال و زر و سيم و خانمان را در باز

رخت امل از هر دو جهان بيرون بر

فارغ بنشين، هر دو جهان را در باز

«نظامي گنجوي»

 

رودكي و سياه كردن مو

من موي خويش را نه از آن مي كنم سياه

تا باز نوجوان شوم و نو كنم گناه

چون جامه ها به وقت مصيبت سيه كنند

من موي از مصيبت پيري كنم سياه!

«رودكي»

 

ترب

تركيبات ترب درصد: آب 7/93 ـ پروتئين 1/1 ـ‌ چربي 1/0 ـ‌گلوسيد
2/4 ـ‌ سديم 8 ميلي گرم ـ‌ پتاسيم  229
ميلي گرم ـ‌ كلسيم 37 ـ‌ منيزيم 15 ـ‌ آهن 1 ـ‌ فسفر 31 ـ‌ گوگرد 31 ـ‌ كلر 37 ـ‌
ويتامين آ 30 واحد ـ‌ ويتامين ب 1، 4/0 ميلي گرم ـ‌ ويتامين ب 2، 4/0 ـ‌ ويتامين ث‌،
24 ميلي گرم ـ ‌هر صد گرمش حدود 22 كالري ايجاد مي كند.

در روايت از حضرت امير «ع» نقل شده است: ريشته ترب بلغم را
بريده غذا را هضم مي نمايد و برگش ادارر را خارج مي سازد و از حضرت صادق «ع» است:
ترب بخور كه در آن سه خصلت است: برگش بادهاي بدن را برطرف مي سازد و مغزش ادرار
آور است و ريشه اش قاطع بلغم.

دانشمندان جديد مي گويند: ترب سموم جمع شده در كبد و كليه را
دفع مي نمايد و لذا در رفع دردهاي سياتيكي، اعصاب، رماتيسم، نقرس، سنگ كليه،
انسداد مجاري تنفسي، احتقان خون و آنژين مي تواند موثر باشد.

 

مقبره مرغ

مردي از بزرگان عرب كه به سخاوت، معروف روزگار بود، روزي به
چادر اعرابي وارد شد. مرد ميزبان رسومات خدمت به جاي آورد، مرغي داشت او را ذبح
كرده و طبخ نمود و پس از طبخ در ظرفي پاكيزه به حضور مهمان آورد و گفت: من اين مرغ
را از مدتي قبل تربيت كرده خودم به شخصه آب و دانه او را مي دادم چون او را بسيار
دوست مي داشتم. هميشه آرزويم اين بود كه او را پس از مرگش در بقعه اي دفن كنم كه
اشرف همه بقعه ها باشد و چنين بقعه مباركه اي نيافتم مگر شكم شما! مي خواهم همين
جا آن را مدفون كنم و به آرزوي خود نائل شوم!

مرد سخاوتمند از اين سخن خرسند شد و خنده زيادي كرد و پانصد
درهم در مقابل آن مرغ به اعرابي داد.

 

/

تاريخچه خاندان حضرت امام مدظله

تاريخچه خاندان حضرت امام مدظله

از زبان آية الله پسنديده

قسمت چهارم

دستگيري امام

يكي از شب هاي همان ايام كه فعاليت سياسي و اعتراض هاي امام
عليه دولت به اوج خود رسيده بود، من در قم در منزل ايشان بودم. آقا به من فرمودند
شما امشب در اين جا نمانيد احتمالا امشب مرا دستگير كنند، لذا بهتر است شما به
منزل اخويمان مرحوم آقاي هندي برويد. من هم شب به آنجا رفتم ولي خيلي مضطرب بوديم
كه بر سر آقا چه مي آيد! تا اينكه صبح شد، به منزل ايشان رفتيم و بحمدالله آن شب
به خير گذشته بود و كسي نيامده بود. چند روز بعد كه مصادف با 12 محرم الحرام 1383
ـ 15 خرداد 1342 بود، مامورين به قم آمدند و ايشان را دستگير كردند و به باشگاه
افسران تهران منتقل نمودند. و غروب همان روز ايشان را به پادگان قصر تحويل دادند.
و پس از نوزده روز كه در پادگان قصر بودند، به پادگان عشرت آباد منتقل كرده در آن
جا زنداني نمودند.

قابل ذكر است، وقتي كه امام در پادگان بودند، علماي زيادي از
قم و ساير شهرستان ها به تهران آمده بودند تا اقداماتي را به نفع ايشان انجام
دهند، اضافه بر علماي قم، از مشهد مرحوم آقاي ميلاني، از همدان مرحوم ملا علي
همداني در راس علماي همدان، از اهواز آقاي رامهرمزي بهباني كه از علماي بزرگ آنجا
بودف از اصفهان، شيراز و ساير شهرستان ها و ولايات، علماي برجسته به اين مناسبت،
به تهران آمده بودند.

مرحوم آقاي حاج سيد علي رامهرمزي معروف به آية الله بهبهاني به
منزل مرحوم حاج آقا رضا زنجاني (برادر حاج سيد ابوالفضل زنجاني) وارد شدند، من همه
به ديدنشان رفتم، برخي ديگر از علما هم در آنجا بودند، در همان ساعاتي كه ما آنجا
بوديم، مامورين دولت آمدند و به آقاي بهبهاني رامهرمزي فشار آوردند كه بايد
برگردند، ايشان هم گفتند: من حرفي ندارم، آقاي شريعمتدار هم بودند و تلفني با يك
مقامي كه ظاهرا سازمان امنيت بود، صحبت كردند كه آقاي بهبهاني خودشان مي روند و
شما به مامورين بگوئيد كه متعرض ايشان نشوند. آنها هم دستور دادند به مامورين كه
متعرض ايشان نشوند. مامورين رفتند و آقاي بهبهاني ماندند كه پس از آن بروند.

آقاي شريعمتدار و ديگر آقايان رفتند و تنها من و مرحوم حاج شيخ
فضل الله محلاتي و مرحوم آقاي بهبهاني رامهرمزي و آقاي حاج آقا رضا زنجاني در اتاق
نشسته بوديم كه من ديدم از پله ايوان منزل حاج آقا رضا زنجاني، يك روحاني به سوي
ما مي آيد. آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي كه پيش من نشسته بود، گفت: شما برويد و
در اينجا نمانيد. گفتم: آخر اين آقا دارد مي آيد. گفت: اين آقا نمي بايست بيايد،
او يكي از بهبهاني ها است كه روابطش با دولت زياد است و ملاقاتش با شما هيچ صلاح
نيست. من هم بلند شدم و رفتم.

در هر صورت، جلسات زيادي در اين رابطه برگزار مي شد و ما هم در
آن جلسات شركت مي كرديم و ضمنا با امام هم روابط محرمانه اي داشتيم كه گاهي پيغامي
به ايشان مي داديم و ايشان هم پيغام به ما مي دادند. مرحوم برادرمان آقاي هندي هم
با واسطه هايي توانستند در زندان با امام ملاقات كنند من تقاضاي ملاقات كردم،
موافقت نكردند. ولي به هر حال وقتي امام در عشرت آباد بودندف من هم به وسيله
ارتباطي كه با برادر زاده نصيري رئيس شهرباني وقت، داشتم، درخواست ملاقات كردم،
نصيري هم موافقت كرد، و به اتفاق يكي از دوستان براي ملاقات امام به عشرت آباد
رفتيم.

وقتي به در پادگان رسيديم، گفتند: ماشين حق ندارد داخل محوطه
باغ پادگان بيايد. از ماشين پياده شديم و به داخل باغ رفتيم. اول باغ، دست چپ،
ساختماني بود كه مامورين شهرباني در آنجا سكونت داشتند. وقتي وارد شديم فقط دو
صندلي در آنجا بود، كه روي يكي از آنها، رئيس پادگان نشسته بود و من هم روي صندلي ديگر
نشستم. از او خواستم كه مي خواهم با آقا ملاقات كنم. او گفت: اجازه بدهيد، پسر
آقاي محلاتي آمده است كه با پدرش ملاقات كند، هر وقت برگشت، نوبت شما مي شود كه
برويد و با آقا ديدار نمائيد.

نوبت ما كه شد با همان رئيس پادگان براي ملاقات امام رفتيم. به
من گفت: شما فقط احوالپرسي كنيد و در امور سياسي با آقا صحبت نكنيد. گفتم: بسيار
خوب، من خودم مي دانم.

وقتي وارد شديم، يك محوطه اي بود كه از باغ جدا شده بود ولي
ديوار نداشت. رفتند كه به امام اطلاع بدهند، و هنگامي كه برگشتند گفتند: آقا مشغول
نماز است. رئيس پادگان گفت ما مي رويم در يكي از همين اتاق ها منتظر مي شويم تا
امام از نماز فارغ شوند. طولي نكشيد كه آمدند و گفتند: آقا از نماز فارغ شده اند.
سپس ما به اتاق امام رفتيم. در اتاق تختي بود و امام روي تخت نشسته بودند، چند
صندلي هم داخل اتاق بود. امام از تخت پائين آمدند و روي صندلي، نزد من نشستند، آن
رئيس پادگان و دو مامور هم ايستاده بودند. من با امام صحبت كردم و تمام مطالب را
به ايشان گفتم. و ضمنا گفتم كه آقاي شريعتمدار تقاضاي ملاقات داشتند، موافقيد يا
خير؟ گفتند: مانعي ندارد. گفتم: آقاي نجفي مرعشي هم سلام رساندند. گفتند: مگر
ايشان به تهران آمده اند؟ گفتم: آري! تازه آمده اند و منزل آية الله خوانساري وارد
شده اند. ايشان گفتند: چرا آمده اند؟ گفتم: كار داشتند! آن گاه گفتم آقاي ياوري و
آقاي بحرالعلوم هم از رشت آمده بودند، آية الله آملي (كه در تهران بودند) سلام
رساندند، آقاي ميلاني هم آمده بودند و سلام رساندند و يك يك اسامي علما را گفتم كه
ايشان متوجه شوند همه در تهران جمع شده اند.

آن گاه پرسيدم: اجازه مي دهيد شهريه طلاب قم را منظم بپردازم؟
گفتند: بله. گفتم: آقاي آملي ظاهرا تقاضا داشتند اجازه بدهيد بازارهاي تهران و
بازارهاي شهرستان ها كه تعطيل است، باز شود. امام گفتند: مگر تعطيل است؟ گفتم:
آري! تعطيل است. گفتند: باز كنند، مانعي ندارد. گفتم: حوزه هاي درس هم تعطيل است،
اجازه مي دهيد درس شروع شود؟ گفتند: آري! و غرض من از اين سوال و جوابها اين بود،
كه ايشان را به مهمترين اوضاع كشور و پيامدهاي دستگيري معظم له آگاه سازم، و ايشان
هم كاملا از اوضاع مطلع شدند و سپس خداحافظي كرديم و به منزل برگشتيم تا در جلسات
شركت كنيم.

آقاي ميلاني در باغي در خيابان اميريه سكونت داشتندف ما به
ملاقات ايشان رفتيم. آقاي ميلاني به پسرشان گفتند: به پاكروان ـ رئيس ساواك وقت ـ
تلفن بزنيد و پيغام بدهيد كه من مي خواهم با او صحبت كنم. او رفت و آمد و گفت:
پاكروان نبود! آقاي ميلاني گفت: بگوئيد، پاكروان را پيدا كنند، من حتما مي خواهم
با او صحبت كنم. پاكروان را پيدا كردند و او گفت: من فلان روز ـ يك روزي را معين
كرد ـ مي آيم. آن گاه آقاي ميلاني به من گفت: شما هم در آن ساعتي كه او مي آيد، به
اينجا بيائيد. من گفتم: در آن روز و در آن ساعت آقاي خوانساري وعده كرده اند منزل
من بيايند. ايشان گفتند:‌من به آقاي خوانساري تلفن مي زنم كه ايشان هم به اتفاق
شما بيايند. و همين طور هم شد آقاي خوانساري با آقاي رسولي آمدند و آقاي ميلاني هم
تلفن كردند و به اتفاق رفتيم. روز موعود فرا رسيد و ما همه در يك اتاقي در منزل
آقاي ميلاني نشسته بوديم و آقاي آملي، آقاي علوي داماد آقاي بروجردي آقاي شريعت
مدار و آقاي جزايري هم بودند. ناگهان پاكروان وارد شد و آقايان احترام زيادي به او
گذاشتند و او هم رفت و در صدر مجلس بين آقاي ميلاني و آقاي شريعتمدار با تبختر و
تكبر نشست.

پاكروان با كمال شدت و تندي رو به آقايان كرده گفت: چرا به
تهران آمده ايد؟ چرا بر نمي گرديد؟ برويد از تهران بيرون، اينجا حكومت نظامي است و
اجتماعات در حكومت نظامي ممنوع است. شما بايد به منزل هايتان برگرديد، و اگر
برنگشتيد، حكومت نظامي به تكليفش عمل خواهد كرد! آنها سكوت كردند. آقاي شريعتمدار
آهسته به آقاي ميلاني گفت صحبت بكنيد ايشان صحبت نكردند. ناگهان آقاي علوي داماد
مرحوم آقاي بروجردي با كمال شدت و عصبانيت به پاكروان حمله كرد و گفت: اين چه
اوضاعي است درست كرديد؟ چه مي خواهيد بكنيد؟ شما هرگز قادر نيستيد آية الله خميني
را تبعيد كنيد و به جائي بفرستيد، اين براي شما از محالات است! دست از كارهاي زشتتان
برداريد و و…

پس از او آقاي جزايري هم با كمال شدت با پاكروان صحبت كرد.
پاكروان برخاست و از منزل بيرون مي رفت. و طولي نكشيد كه دستور استخلاص امام و
آقاي قمي و آقاي محلاتي صادر شد. آن دو آقا آزاد شدند، و بنا بود امام را هم آزاد
كنند.

ما بوسيله آقاي پناهي كه داماد همشيره مان بود و در عشرت آباد
معلم بود (گر چه نظامي هم نبود ولي استاد نظاميها بود) پيغامي به امام داديم. من
مطلبي را به اين شرح خدمت ايشان نوشتم كه: شما را بنا است امروز آزاد كنند و
پاكروان براي آزادي شما به آنجا مي آيد و قصد دارد شما را به منزل «نجاتي» ببرد و
نجاتي آدم خوشنامي نيست و شما صلاح نيست به آنجا برويد لذا موافقت نكنيد. من آن
كاغذ را به پناهي دادم و او هم پيغام را به امام رساند، امام در پاسخ نوشتند: ما
راهي نداريم جز اينكه كنيم به منزل نجاتي برويم، ولي بيش از يك شب در آنجا نيستيم
و بعدا بايد منزل بگيريم، و فعلا رفتن به آنجا اشكال ندارد.

هنگامي كه نزديك بود امام آزتد شود مرحوم مهندس كشاورز
دامادمان به اتفاق اخوي مرحوم آقاي هندي را فرستادم به طرف عشرت اباد كه دم درب
ورودي منتظر امام بشوند ولي مامورين اجازه ندادند و نگذاشتند بمانند و آنها هم
برگشتند طولي نكشيد كه امام را آزاد كردند و به منزل نجاتي در داوديه فرستادند و
ما هم به آنجا روانه شديم. وقتي رفتيم، ديديم خيابان خيلي شلوغ و پر سر و صدا است
و جمعيت موج مي زند. مامورين شهرباني هم سواره پياده در حركتند و مراقب مردم ولي
متعرض كسي نمي شوند. مردم روبروي ساختماني كه امام در آنجا بود جمع شدند. كه من هم
به آنجا رسيدم و وقتي وارد منزل شدم، امام نشسته بودند و عده اي از آقايا من جمله
آقاي فلسفي، آقاي قمي و آقاي محلاتي هم در خدمت امام بودند. من تا مدتي آنجا بودم
و چون وقت نماز شده بود و من هم مي خواستم دست و صورتم را آب بكشم و آب كر هم
چندان در اختيار نبود ـ و من هم به اصطلاح آقايان وسواسي هستم ـ لذا خداحافظي كردم
و به منزل بازگشتم.

بار ديگر كه مي خواستم برگردم، مامورين جلوگيري كردند و من
ناچار شدم براي ملاقات امام، به توسط خواهر زاده دكتر نصيري و مهندس محتشمي كه
همكارش بود، سوار ماشين خواهر زاده نصيري بشوم و با آنها برويم. خواهر زاده نصيري
با خود نصيري روابط خوبي نداشت ولي با مهندس محتشمي شريك بود. و چون مي دانستم كه
اتومبيل او را نمي توانند جلوگيري كنند، لذا ناچار با آنها رفتيم.

وقتي پياده شديم كه بر امام وارد شويم، مامورين ممانعت كردند،
مهندس محتشمي و يكي ديگر كه ظاهرا مهندس كشاورز بود، برگشتند ولي من هيچ به حرفهاي
مامورين گوش ندادم و بر امام وارد شدم و با ايشان ملاقات نمودم.

از آن پس قرار شد امام از آن منزل بيرون روند و منزلي تهيه
كنند در قيطريه، آقاي حاج روغني تقاضا كردند كه امام به منزل ايشان بروند و امام
هم به آنجا منتق شدند و ما چند نفر معدود بوديم كه حق ملاقات داشتيم و ديگران را
اجازه نمي دانند. مامورين هم مرتب جلو ساختمان ايستاده بودند و مراقب مردم بودند
كه كسي نزديك نيايد.

بعد از منزل حاج روغني، امام منزل ديگري تهيه كردند و در آنجا
هم ما با ايشان ملاقات مي كرديم تا اين كه پس از مدتي، آزاد شدند و به قم
بازگشتند.

لازم به تذكر است كه تاريخ انتقال امام از زندان به منزل نجاتي
يعني روز آزادي امام از زندان، دوازدهم ربيع الاول 1382 قمري و مصادف با يازدهم
مرداد 1342 شمسي بود.

 

پيشامد براي آقاي منتظري

يكي از نكات مهمي كه بايد ذكر شود، پيشامدي بود كه در تهران
هنگام اجتماع علما، براي آقاي منتظري رخ داد. جريان از اين قرار بود كه در يكي از
جلسات كه با آقايان علماء‌ داشتيم، در منزل يكي از آقا زاده هاي علماي بزرگ كرمان
بود آقاي صالحي كرماني، كه پدرشان از كرمان به همين خاطر به تهران آ«ده بودند ولي
ايشان ـ كه در منزلشان جلسه بود ـ روابطي كم و بيش با دستگاه داشت و گويا در يكي
از روزنامه ها ـ كيهان يا اطلاعات ـ‌همكاري مي كرد. در آن جلسه آقاي دستغيب، آقاي
مرعشي، آقاي شريعتمدار، آقاي خادمي اصفهاني و آقاي منتظري هم بودند. در پشت بام
نشسته بوديم و مشغول صرف شيريني بوديم، مجلس تقريبا به آخر رسيده بود كه آقاي
شريعتمدار و سايرين رفتند. ما و آقاي منتظري نشسته بوديم و آقاي منتظري هم اطلاعيه
اي تهيه كرده بوند و مطالب زيادي در آن نوشته بودند و مشغول تكميل آن بودند كه
ناگهان مامورين وارد شدند. فورا آقاي منتظري آن كاغذها را تكه تكه كرده و خيلي ريز
كردند و در همان چراغي كه آنجا بود، ريختند.

مامورين آمدند و گفتند: شما اينجا توقيف هستيد و نبايد بيرون
برويد. سپس رفتند و مدتي به اين طرف و آن طرف تلفن زدند، و بعد از تلفن هايي كه
زدند گفتند: شما آزاديد، برويد. ما هم خداحافظي كرديم و از منزل خارج شديم. البته
در خيابان اهانت كردند ولي كار ديگري انجام ندادند.

مطلب ديگري كه در همان روزها رخ داد اين بود كه روزي به منزل
آقاي حاج ميرزا عبدالله چهل ستوني سعيد براي ديدار و جلسه با آقاي خادمي اصفهاني
رفتيم، علما هم طبق معمول به آنجا آمده بودند. وقتي به منزل رسيديم درب منزل بسته
بود، پسر آقاي حاج ميرزا عبدالله آمد و گفت: ما درب منزل را بسته ايم كه مامورين
نيايند. وارد منزل شديم و سايرين هم آمدند و اتاق پر از آقايان و علماء بود. آقاي
شريعتمدار نمي دانم چه گفتند، ولي اجمالا سخني گفتند كه به نفع امام نبود. آقاي
هاشميان سر پا بلند شد و با كمال تندي و شدت به آقاي شريعتمدار پرخاش كرد و گفت كه
شما مي خواهيد امام از تهران به جاي ديگري تبعيد كنند و و … آقاي هاشميان از
اقوام آقاي رفسنجاني هستند و خيلي با شهامت اند.

از آن منزل هم كه رفتيم، باز مواجه با اهانت و اذيي مامورين
شديم ولي هر چه اذيت مامورين بيشتر مي شد توجه عموم مردم به آقايان و علما زيادتر
مي شد و هر چه آنها بيشتر بي احترامي مي كردند، توجه مردم به مساجد و منابر و
روحانيت بيشتر مي شد.

ادامه دارد

 

/

چه کنیم که پیامهای حضرت امام ذبح و فراموش نشود؟

نگذاريم پيام هاي امام ذبح و فراموش شود

حضرت امام خميني مدظله العالي در جايگاه رهبري و مرجعيت جهان
اسلام، هر چند گاه كه ضرورت احساس مي كند اقدام به صدور پيام هايي مي نمايد كه
حاوي موضوعات مختلفي مي باشد.

 

ايفاي رسالت

محتواي پيام هاي حضرت امام عمدتا تبيين كننده معارف اسلامي و
مواضع مكتب اسلام در مسائل مختلف مبتلا به جامعه بشري و در واقع بيان اسلام ناب
محمدي (ص) است كه مي بايست از لابه لاي كوران حوادث تاريخي و دست كاريهاي زعماي
كفر و شرك و ستم و نيز تهاجمات فرهنگي بيگاناگان و تولد ديدگاهها و باورهاي
التقاطي كه بعضا در طول زمان تحول يافته و در فرهنگ جوامع اسلامي رسوب نموده اند
روشن شود و حقيقت اسلام كه فطرت پاك انسان ها در جستجوي آن مي باشد بر بشريت حال و
آينده عرضه گردد تا زنگارها زدوده شده و آن چه كه مغاير با حقيقت اسلام بوده و يا
مناسبتي نداشته و حتي در تضاد با آن مي باشد به نام اسلام به انسان ها و جوامع
بشري القاء نگردد.

اين امر مهم كه در واقع بيان حقيقت اسلام است تنها از امام
عزيز كه مراتب تقوي و علم و خداجوئي و خدا ترسي او در حد اعلاست ساخته مي باشد. از
او كه نه تنها از قدرت هاي كاذب روز نمي هراسد بلكه با تكيه بر قدرت لايزال الهي
به جنگ قدرت مندان شيطان صفت جهان رفته و استوارتر از هر چيز در مقابل آنها
ايستاده است.

اين امر از او ساخته است چرا كه به جز خدا و رضايت او به چيز
ديگري نمي انديشد و دنيا با همه زرق و برقش مغلوب اراده اوست و كوچك ترين خللي در
مسير الهي او و اراده استوارش ايجاد نمي كند و اينجاست كه او به اداي تكليف و
رضايت حق مي انديشد و با تمام وجود به بيان حقيقت اسلام و احكام و حدود و ميزان ها
و ارزشهاي اسلامي و الهي و به عبارتي ترسيم مواضع مكتب و ايفاي رسالت تاريخي اش مي
پردازد.

مخاطبين پيام هاي حضرت امام گوناگونند از علماء و روحانيون
معظم كه در جايگاه رهبري فكري جامعه قرار دارند تا امت حزب الله و مسلمان ايران و
مسئولين نظام جمهوري اسلامي و مسلمانان جهان و مستضعفان و عاشقان اسلام و انقلاب
اسلامي و وجدان هاي پاك و بيدار بشريت معاصر و آينده گرفته، تا سران استكبار و
استعمار و استبداد و ارتجاع و ياوران و مزدوران آنها.

به عبارتي مخاطب پيام هاي امام، موافقان و مخالفان انقلاب
اسلامي در كل جهان، از هر قشر و گروه و دسته اي است كه متناسب با شرايط و اوضاع و
احوالشان با آنها سخن ميگ ويند، و اين در واقع اداي تكليف الهي است كه بشريت را به
سوي خدا فرا خوانده و متوجه او مي نمايد و دعوتي است به سوي حق، به سوي ابديت و
جاودانگي، به سوي سعادت و رستگاري، مشابه آن چه كه پيامبران الهي (س) انجام دادند
و او كه از سلاله پاك پيامبران الهي است بايد تداوم بخش راه مقدس آنان باشد.

حضرت امام حتي در نامه ها و تذكراتش به افراد و اشخاص نيز،
اداي تكليف الهي را مدنظر داشته و رضاي حق برايش از همه چيز مهمتر است.

 

رمز موفقيت

اخلاص و تقوي و خدا ترسي و خدا جوئي حضرت امام، رمز موفقيت اين
بزرگ مرد تاريخ معاصر مي باشد. او در قلب تك تك انسان هاي خدا جو و متقي و ايثارگر
و نيز مسلمانان و محرومين و مستعضفين جهان قرار دارد. او خواب راحت را از چشمان
مستكبران و ستمگران و زورمداران عالم گرفته است. او هراس و وحشتي سخت را بر اندام
سازمان ستمگران حاكم بر جهان انداخته است.

او به محرومين تاريخ و مظلومين روي زمين اميد و قوت قلب داده و
روح مقاومت و ايستادگي در مقابل ظلم و ستم حاكم بر جهان را بر كالبد نيمه جان آنها
دميده است. او با رهبري و هدايت حركت تاريخي و جريان فزاينده انقلاب اسلامي، جهان
را به زلزله وا داشته و مي رود تا به فضل الهي كاخ ستم ستمگران را ويران نمايد. او
در هر گوشه اي از جهان اسلام و مستضعفان عالم از آفريقا گرفته تا آسيا و آمريكاي
لاتين و حتي در قلب كفرستان آمريكاي شمالي و اروپا و روسيه و استراليا و خلاصه در
سراسر گيتي، چراغ فروزان انقلاب اسلامي و كانون هاي انتشار فرهنگ اصيل اسلامي و به
عبارتي اسلام ناب محمدي (ص) را بر افروخته است.

او با سخنش و پيامش و نظرش و فتوايش سراسر گيتي را مي لرزاند.
او در راستاي ايفاي رسالت تاريخي اش و در مسير پاسداري از اسلام عزيز، حكم خدا را
در ارتباط با مزدوري كه خودش را به دشمنان اسلام فروخته است با شهامت اعلام نموده
و امواج شديد زلزله را به سراسر عالم منتشر مي نمايد. او موفق بوده و انشاءالله
خواهد بود چرا كه همه را براي رضاي خدا انجام مي دهد و خداوند نيز توفيقش مي دهد.
بايد همگي عاجزانه از درگاه خداوند بزرگ طول عمر با عزت را براي او خواستار شويم
كه او منحصر به فرد است و در جهان امروز او در مراتب اخلاص و ايمان و تقوي و علم و
خداجوئي و جهاد و مبارزه در راه اسلام از همگان پيشي گرفته است.

پيام ها و نامه هاي حضرت امام هر كدام از درخشش خاصي برخودار
است و بعضا موضوعات و مخاطبين مشخصي دارد.

 

پيام هاي امام را جدي بگيريم

پيام ها، اهداف و مسير حركت و نوع اقدامات و جهت گيريها و موضع
گيريهاي جامعه اسلامي و مسلمانان را مشخص مي كنند و برنامه و الگوي زندگي ارائه مي
دهند كه بايد سرلوحه كار مخاطبين موافق با اسلام و انقلاب و امام قرار گيرد. محتوي
و معناي پيام ها و نامه ها كه منبعث از عظمت و روح بلند و خدائي امام است در سطح
بالائي قرار دارد و مخاطبين نيز بايد اين گونه به آن نگاه كنند.

نگاه هاي بي احساس و با سطح ادارك پائين به پيام ها، نوعي بي
احترامي به آنها خواهد بود. مخاطبين به ويژه مسئولين نظام جمهوري اسلامي بايد پيام
هاي امام را جدي گرفته و با آن برخوردي كه در شان پيام باشد بنمايند و بهترين
برخورد با پيام ها و نصايح امام تحقق آنهاست، و عدم اقدام و يا تدبير و همت براي
تحقق پيام امام، برخورد نامناسب با آن خواهد بود كه نه تنها در شان امام و پيام
ايشان نيست بلكه در شان كسي كه خود را مقلد و پيرو امام يم داند نيز نمي باشد.

متاسفانه با نگاهي به گذشته به نظر مي رسد كه با پيام هاي حضرت
امام كه همگي از درخشش و بالندگي و پويندگي برخوردار بوده و روح تازه اي به كالبد
جامعه دميده و انگيزه تحرك و تحول جديد را به وجود آورده، برخورد مناسب نشده و
بعضا به دست فراموشي سپرده مي شوند و به قول يكي از نويسندگان، در حد تجليل و
احترام و بوسيدن و قاب گرفتن و … با آنها برخورد مي گردد و اين روشها به صورت
عادت در جامعه جا مي افتد.

بعضي از مخاطبين به محض صدور پيام از سوي حضرت امام به
برخوردهايي چون صدور تبريك، تلگراف، اعلاميه، راهپيمائي و توصيف و تعريف و تمجيد و
توجيه و تاويل اكتفا نموده و موج را از سر خود رد كرده و بعد هم فراموش مي نمايند.
اقدامات ياد شده لازم است ولي كافي نيست و آنها مقدمه كار و اعلام وفاداري و حضور
براي انجام آن است ولي اصل كار نيست. اين گونه برخورد كردن با پيام ها، بي احترامي
به آنها است و حفظ احترام پيام ها در گرو تحقق آن است.

محتواي پيام ها برنامه زندگي و حركت جامعه اسلامي است و بايد
جهت گيريها و مسيرها و گرايشان و تمايلات و ابعاد مختلف جامعه با آن هم سو و
هماهنگ گردد.

متاسفانه گاهي هم بعضي از مغرضين، به خصوص آنهائي كه در باتلاق
خط بازي و باندبازي تا خرخره غرق شده اند، از زاويه ديد قدرت طلبي و تمايلات سياسي
مآبانه خود به پيام هاي حضرت امام نگاه كرده و آن را مستمسكي قرار داده و بر سر
مخالفان سياسي خود مي كوبند و پيام ها را دچار توجيه و تاويل هاي كودكانه خود
نموده و از اين رهگذر خودشان كه سر عقل نمي آيند بماند كه مانع از ادراك درست
ديگران از محتواي پيام ها نيز مي گردند.

بر هم مخاطبين پيام هاي حضرت امام لازم است به آنها نظر
بيفكنند و ببينند علاوه بر برخوردهاي مقدماتي و تعريف و تمجيدها، چقدر براي تحقق
آن همت كرده اند؟ و بايد از خود بپرسيم كه:

ـ پيام ها روحيه ايستادگي در مقابل استكبار غرب و شرق و تداوم
مبارزه با آن ها را علي رغم همه مشكلات و موانع كه بر سر راه است به عنوان اداي
تكليف القاء مي نمايند، حال ما چقدر اين روحيه را در خود بارور كرده دو بدون تزلزل
و تذبذب، در برنامه ها و سياست گذاريها و غيره تجلي مي بخشيم؟ و جالب است كه امام
امت وقتي پذيرش قطع نامه 598 را مطرح مي كنند و يا بعد از آن به فرزندان انقلابي
خود اين روحيه را تاكيد نموده و از آنها مي خواهند تا بغض و كينه انقلابي خود را
در سينه ها نگه داشته و با خشم و غضب به دشمنان نگاه كنند و منتظر فرصت باشند، تا
مبادا روحيه ستم ستيزي در آنها ضعيف گردد.

 

ملاك انتخاب

در پيام ها به ارج نهادن به جوانان حزب الله و انقلابيون اصيل
و پرهيز از وابستگان رژيم گذشته و نااهلان و طرد ملي گراهاي بي فرهنگ تاكيد مي
گردد حال اين امر تا چه اندازه در دانشگاهها و سازمان هاي اجتماعي و دولتي و غيره
عينيت دارد و آيا بعضا كادرهاي باقي مانده از رژيم گذشته كه ايمانشان به انقلاب
اسلامي ثابت نشده است شالوده ريزي سياست ها و برنامه هاي دستگاه هاي اجرائي و
دولتي را در دست ندارند؟ و آيا بعد از ده سال منهاي اقدامات موردي و نسبتا ضعيف،
حركت جدي اي براي تجهيز تخصصي جوانان حزب الله به عمل آمده است كه بعد به بهانه
تخصص كه بعضا در دست زنگي مست است آنها را به كنار نزنند؟ و آيا طرح افكار پوسيده
يكي از سردمداران ليبراليسم در ايران تسط يكي از روزنامه هاي كشور كه ظاهرا براي
كسب تشخص سياسي بر باد رفته وي صورت گرفت توجه به پيام امام است؟

در پيام ها، روحيه خودباوري و خوداتكائي تاكيد مي گردد كه براي
جامعه اي كه دهها سال با حركت فرهنگي در مسير بي هويتي سوق داده شده بود و مي
خواهد مسير استقلال را بپيمايد كاملا حياتي مي باشد، حال اين روحيه كه خوشبختانه
رگه هاي آن بعد از انقلاب به وجود آمد چقدر در محيط هاي علمي و دانشگاهي و اجرائي
تقويت، و به صورت جريان فكري مسلط در آمده است؟

در پيام ها، تقوي و جهاد در راه خدا، ملاكت انتخاب و امتياز
دادن تلقي شده و به دور ريختن معيارها و سنت هاي غلط مادي تاكيد گرديده است. با
اين وجود چقدر اين امر تحقق يافته است؟ و آيا دانشگاه ها در اختيار رزمندگان است؟
آيا رزمندگان و خانواده هاي معظم شهداء و ايثارگران … در نظام تصميم گيري
بوروكراتيك سازمانهاي دولتي كه حتي به نهادها نيز سرايت كرده است مانند توپ فوتبال
نمي شوند؟ چرا دانشگاه ها بطور كامل در اختيار ايثار گران قرار نمي گيرد تا با كسب
تخصص، عرصه هاي علمي عالم را نيز تسخير كنند؟ و چرا به سهميه دادن اكتفا ميگردد كه
آن هم با منت مرفهان بي  درد همراه است!
چرا دانشگاه ها بطور كامل در اختيار ايثاگران قرار نمي گيرد تا با كسب تخصص، عرصه
هاي علمي عالم را نيز تسخير كنند؟ و چرا به سهميه دادن اكتفا مي گردد كه آن هم با
منت مرفّهان بي درد همراه است! و چرا دست مجلس و مجامع قانون گذاري مي لرزد و فقط
40% ظرفيت دانشگاه ها را در اختيار آنها مي گذارند؟ و چرا تمام آن نه؟ اين حق
رزمندگان است و تا آنها هستند كه يقينا استعداد هم دارند و فرصتي براي تجهيز تخصصي
و علمي پيدا كرده اند چرا بايد اين امكانات دولتي در اختيار مرفّهان بي درد باشد؟
مخاطبين پيام امام چرا مي ترسند و از چه مي ترسند؟ از نق زنها؟ از ليبرالها؟ از ضد
انقلاب؟ از مرفهان بي درد كه فضاي دانشگاه ها و وزارت خانه هاي مربوطه را به ناحق
تصرف كرده و با تهمت بي سوادي و كم سوادي به رزمندگان عزيز مانع از ورود آنها به
دانشگاه ها مي شوند؟ عجب از انقلابيون متولي اين امور كه اين توهين ها را مي شوند
و غيرت انقلابي شان تحريك نمي شود؟! و عجب از آنها كه وقتي اين عافيت طلبان و
مرفهان بي درد با معيار زنگ زده و پوسيده كنكور سراسري به عنوان ابزار سنجش
استعدادها، از ورود رزمندگان و پيش كسوتان شهادت و ميدان هاي خون و آتش، به
دانشگاه جلوگيري مي كنند قانع شده و با آنها هم صدا مي شوند؟.

در پيام ها به رفع سؤء مديريت ها و كنار رفتن افراد ضعيف، و سر
كار آمدن افراد انقلابي و قوي براي اداره امور مردم اشاره شده است حال تا چه
اندازه در اين جهت اقدام شده است؟ و آيا بخشي از مسائل جامعه ناشي از اين مسئله
نمي باشد؟ و آيا امكان پذيرش آمادگي نيروهاي انقلابي و قوي فراهم شده است؟.

در پيام ها بر پرهيز از سياست بازيهاي گروهي و باندبازي و خط
بازي و نيز تشديد اختلافات بين نيروهاي انقلاب اسلامي، تاكيد شده است حال تا چه
اندازه اين بيماري خطرناك از جامعه رخت بر بسته و يا تدبيري براي آن انديشيده شده
است؟ و آيا بخش عمده اي از مشكلات فزاينده كشور، ريشه در اين بليّه اي كه دامن گير
انقلاب اسلامي شده است ندارد؟ آيا مخاطبين اين معني را درك كرده اند؟

در پيام ها بر توجه به محرومان و پا برهنگان و مستضعفان به
عنوان خط اصولي انقلاب و لحاظ شدن آن در قوانين و مقررات كشور تاكيد مي گردد حال
تا چه اندازه ساختار برنامه هاي توسعه كشور و بر خورداري از امكانات، به سوي
محرومان سمت گيري شده است؟ و تا چه اندازه ابعاد مسئله محروميت و فقر و روش هاي
برخورد اصولي با فقر زدائي و تكاثر ثروت و تضمين تداوم حاكميت مستضعفان مورد بررسي
و تحليل و اقدام جدي قرار گرفته است؟.

 

دفاع از محرومين

در پيام ها بر تحول ساختار پوسيده نظام اداري و اجرائي كشور و
نجات مردم و برنامه هاي توسعه از اين سيستم بوروكراتيك استعمار ساخت تاكيد شده است
ولي تا چه اندازه متوليان اين امر در دولت و مجلس به دگرگوني بنيادي آنها اقدام
كرده اند؟

در پيام ها بر امر تحقيقات علمي و مسائل آموزشي و تعليم و
تربيتي و انقلاب فرهنگي به مفهوم عام و كلي آن تاكيد شده است حال تا چه اندازه اين
نظام ها دچار تحول گرديده اند؟

در پيام ها برخورداري از تهمت زدن ها و انگ چسباندن ها و اهانت
به افراد و شخصيت ها، حتي توسط مجلسيان سفارش شده است. حال چقدر ما اين امر مهم را
در قضاوت ها، اظهار نظرها، برخوردها و غيره رعايت مي كنيم؟ و آيا اخلاق را فداي
مصالح گروهي و تمايلات سياسي خود نمي كنيم؟

در پيام ها تاكيد زيادي بر رعايت زهد و ساده زيستي، و داشتن
زندگي همانند با محرومان، به ويژه از سوي مسئولان و حتي روحانيت محترم شده است كه
زي طلبگي را رعايت نمايند. حال چقدر توانسته ايم دل از دنيا و زرق و برق آن بر
كنيم و اسير رفاه طلبي نشده باشيم؟.

به هر حال پيام هاي حضرت امام از موضوعات مختلفي برخوردار است
كه در اين مقاله امكان بيان و شكافتن ابعاد آنها وجود ندارد و براي هر يك از آنها
بايد مقاله ها نوشته شود ولي براي ارزيابي از ميزان عملكرد براي تحقق پيام ها در
هر مورد بايد از خود سوال كنيم؟

حال اين سوال مطرح مي شود كه علاوه بر غفلت ها و فراموش
كاريهاي ناشي از غرق بودن در مسائل اجرائي، چه عواملي باعث مي شوند با پيام هاي
امام برخورد مناسبي نداشته و بعضا از كنار آنها بگذريم؟ و چه كنيم كه پيام هاي
حضرت امام توسط مخاطبين جدي گرفته شده و بر اجراي آن همت گمارند.

بيان علل برخورد هاي نامناسب با پيام ها منهاي غفلت ها، كار
ساده اي نيست و احتياج به تحقيق و بررسي مفصل و جداگانه اي دارد لكن اجمالا به چند
مورد كه مي تواند اثر محدود كننده داشته باشد اشاره مي گردد:

 

1ـ ملاحظات دنيائي

از آن جائي كه پيام هاي حضرت امام نشئت گرفته از روح بلند
ايشان بوده، كه براي انجام تكليف و دعوت به حق صورت مي پذيرد و يقينا تحت تاثير
ملاحظات دنيوي نيست، براي تحقق ا»ها نيز به رَسْتن از تعلقات و ملاحظات دنيائي
توسط مجريان نياز مي باشد و كساني كه مخاطب قرار مي گيرند بايد به انگيزه اداي
تكليف، در اجراي آن همت گمارند، و از آن جائي كه محور اصلي پيام ها، مبارزه با شرك
و كفر و جهل و ظلم و استكبار حاكم بر جهان مي باشد بايد مخاطبين، راه تداوم مبارزه
و گسستن از دنيا را بر گزينند و براي كسي كه در دنيا مادي حسابي باز كرده اين راه
برايش دردسر دارد و نتيجتا ممن است به احتياط وا داشته شود، بنابراين مخاطبين بايد
به اداي تكليف و جهان ابدي فكر كنند و از دنيا برهند و در اين راه قدم بردارند كه
در هر حال پيروزند اگر اين گونه فكر كنند و جهت حركت شان خدا باشد و ملاحظات دنيوي
جلوي ديدگانشان پرده ايجاد نكند يقينا خداوند در همين دنيا نيز به آنها نصرت خواهد
داد ولي وقتي كه ملاحظات دنيوي از قبيل پست و مقام كه مزه اش را چشيده ايم، حكومت
كردن، حزب و دسته و قدرت كسب نمودن، خانه و رفاه، زن و فرزند، مال و شركت و
كارخانه، ماشين، بَه بَه و چَه چَه، كبكبه و دبدبه و دهها تعلق شيطاني و مادي ديگر
مانع از در نظر گرفتن رضايت حق باشد، تذبذب و دو دلي و … به سراغ انسان مي آيد و
او را به تشكيك وادار مي كند و آن وقت معيارها و محك هاي دنيائي و استكباري و غيره
اصل مي گردند و رضايت حق فرع و بهانه !؟

 

2ـ نداشتن توانائي لازم براي درك و اجراي پيام هاي حضرت امام:

براي اجراي پيام هاي امام مجموعه اي از مشخصه هايي لازم است كه
بايد در مخاطبين وجود داشته باشد كه ترتيب آنها به اين شرح است:

همت اقدام ـــ شجاعت ـــ توان اجرائي ـــ بينش متحول و عميق
اجرائي ـــ‌برانگيخته شدن احساس مسئوليت ــ قدرت ادراك درست و بيغرضانه كه اگر اين
ويژگيها يا بعضي از آنها با ترتيبي كه ذكر شدند در مخاطب وجود نداشته باشد پيام ها
يا تحقق پيدا نمي كند يا ناقص اجرا مي شود كه به هر صورت بر خورد با آن نامناسب
خواهد بود.

 

3ـ‌ عارض شدن روحيه كِرِختي:

گاهي اوقات ممكن است مخاطب از روحيه كرختي و بي حسي و به
عبارتي لمسي برخوردار باشد كه وي با پيام ها با همه صلابتي كه دارند تحريك نمي شود
و از كنار آن بي تفاوت مي گذرد.

به هر صورت عوامل مزبور و به خصوص عامل اول مي تواند نقش عمده
اي را در برخوردهاي نامناسب با پيام ها در بر داشته باشند از آن جائي كه مدرسين
محترم حوزه علميه و سران و مسئولان نظام اسلامي، جملگي مقلد امام بوده و به ايشان
ايمان داشته و خود را ملزم به اجراي پيام ها و رهنمودهاي مقام رهبري مي دانند
موارد زير پيشنهاد مي گردد:

1ـ سران محترم سه قوه و جامعه محترم مدرسين حوزه علميه قم پيش
قدم گرديده و نسبت به تشكيل ستاد ويژه پيگيري پيام ها و فرامين حضرت امام اقدام
نمايند چرا كه در اثر گرفتاريهاي زياد اجرائي ممكن است دچار غفلت گردند. اعضاء
ستاد بايد افرادي انقلابي و قوي و داراي بينش اجرائي و طراح و متفكر و متحرك و
شجاع باشند تا با تحليل مسائل كلان و خرد جامعه، راه حلّها را مشخص و عند اللزوم
از مقام معظم رهبري انقلاب تقاضاي كسب تكليف نمايند.

2ـ عملكرد گذشته خود را مورد بررسي و ارزيابي قرار داده و نسبت
به انتخاب روشهاي انقلابي و فعال و تصحيح روش هاي گذشته و به دور ريختن مواضع
انفعالي اقدام نمايند آنها بايد به بررسي و تجزه و تحليل متصديان امور و نيروهاي
همكار خود از حيث مطابقت با روح حاكم بر پيام هاي حضرت امام و نيز توانائي و كشش
آنها پرداخته و به دور از تاخير جريانات خطي، نيروهاي انقلابي و قوي و توانمند را
به صحنه مديريت هاي حساس جامعه كشيده و نيز به عنوان مشاور و معاون و دستيار از
آنها استفاده كنند.

3ـ مجلس و دولت و جمله مسئولين انقلابي نظام بايد افق ديد خود
را از الگوها و ساختارهاي پوسيده نظام طاغوتي گذشته در همه زمينه هاي سياسي، علمي،‌
حقوقي، آموزشي، اجتماعي، اقتصادي، اداري، مالي،‌ برنامه ريزي و غيره بيرون كشيده و
الگوهاي انقلابي و متناسب با ارزشهاي نظام اسلامي را با شجاعت پايه گذاري نمايند.
آنها بايد قلمرو تفكر و حوزه ديد خود را از درون آنها خارج سازند چرا كه تا كنون
عمده مانورها در درون ساختارها و الگوهاي پيشين انجام پذيرفته و مي پذيرد و طبيعي
است كه با ادامه اين روند كشش جذب و اجراي محتواي عميق و وسيع پيام هاي حضرت امام
وجود نخواهد داشت.

اميد به اين كه ما مخاطبين پيام هاي امام، خدا و لحظات حساب را
در نظر بگيريم و به دور از حب و بغضها و غرض و مرض هاي سياسي و ملاحظات و تعلقات
دنيوي با پيام هاي حضرت امام كه بر تارك تاريخ و جغرافياي جهان درخشيده و خواهد
درخشيد برخوردي مناسب بنمائيم و به ياد داشته باشيم كه چشم ها منتظرند كه چگونه و
كي پيام ها تحقق پيدا خواهد كرد؟

هم مخالفان و هم موافقان نظام اسلامي انتظار مي كشند، تا
كدامين را خوشحال نمائيم؟

 

اداي تكليف

و باز فراموش نكنيم كه خون شهداءِ عزيز از صدر اسلام تا كنون
انتظار چنين زماني را كشيده است كه اسلام بر جامعه حاكم شود و انسان ها را از
اسارت جهل و ظلم و ستم و نامردمي آزاد نمايد.

و فراموش نكنيم كه خداوند امام را و اين نعمت بزرگ را بر ما
ارزاني داشته است و كفران نعمت نكنيم. و فراموش نكنيم كه چشمان مادران و پدراني كه
عزيز داده اند و نيز همسراني كه فرزندان خردسالشان، پدر شهيدشان را از آنها طلب مي
كنند انتظار مي كشند.

فراموش نكنيم كه براي ثمر رسيدن اين انقلاب مقدس در شكنجه
گاههاي رژيم شاه انسان هاي پاك، لحظات خطرناك و باورنكردني را پشت سر گذاشته و
زجرهاي جسمي و رواني را چشيده و بعضا به سلاح خانه برده شده و شهيد شده اند و
فراموش نكنيم كه آنهائي كه با پيروزي انقلاب اسلامي از زندان هاي شاه آزاد شده اند
براي اداي تكليف مبارزه مي كردند و اصلا كسب قدرت و موقعيت دنيوي و ضد گلوله و
كبكبه و دبدبه در مخيله شان نبود و همين امر به آنها انگيزه مبارزه مي داد. در يك
كلمه «اداي تكليف».

فراموش نكنيم كه انسان هاي پاكي در شكنجه گاههاي رژيم بعث
عراقي سختي ها را تحمل كرده و يا در ستيغ كوههاي كردستان به دست مزدوران استكبار
جهاني با تبر و اره و … قطعه قطعه شده اند تا ارزشهاي اسلامي اقامه شود.

فراموش نكنيم كه امت حزب الله فشارهاي جنگ شهرها و سختيهاي
اقتصادي و كمبودهاي رفاهي و دهها مشكل و گرفتاري ديگر را با قامتي استوار تحمل
كرده و خم به ابرو نياورده و چشم انتظار تحقق اسلام عزيز و پيام هاي امام خود مي
باشد.

در نظر آوريم نگاه حسرت زده و خشم آلود فرزندان يتيم و طبقات
محروم جامعه را كه شاهد تصرت امكانات عمومي جامعه از سوي فرزندان طبقات مرفه بوده
كه در سايه تمكن مالي و پايگاه اجتماعي خود به پيش مي روند تا دور تسلسل باطل بقاي
فاصله فقر و غنا را پاسداري نمايند!؟

در نظر آوريم كه چشمان حيرت زده مردم صبور و مقاوم و ايثارگري
كه در همه صحنه هاي انقلاب پاسدار آن بوده اند و به هنگام رفتارهاي تشريفاتي و ژست
هاي غربي مآبانه ما را رهگيري مي كنند كه چرا در شرايط سخت اقتصادي و كمبود
امكانات رفاهي، جلوي هزينه هاي تشريفاتي را نمي گيريم؟ و اين مردم با بزرگاري خود
علي رغم درك اين مسئله كه همه مشكلات مملكت ناي از ناچاري نيست باز هم در صحنه هاي
حفاظت از انقلاب مقدس اسلامي مردانه حضور پيدا مي كنند و بر ما مي بخشند.

به خاطر داشته باشيم كه چشمان حسرت زده ميليونها مسلمان و
مظلوم جهان در زندانها و يا زير فشارهايي كه مشابه آن را در دوران رژيم شاه تحمل
كرده ايم در سراسر جهان به ما دوخته شده است كه نعمت الهي انقلاب اسلامي را چگونه
پاس مي داريم و تجربه حكومت اسلامي را كه آرمان فطري انسانها است چگونه عينيت مي
بخشيم؟

و فراموش نكنيم كه استقبال مردم از ما به عنوان يار امام و به
خاطر امام است.

پس تا دير نشده است بكوشيم و پيام هاي حضرت امام را جدي بگيريم
كه فردا دير است.

پايان

 

/

منابع پيام امام در كتاب و سنت

منابع پيام امام در كتاب و سنت

اي ره آموز كه هر كوبه توره يافت به تو

هرگز اندر ره دين، گمره و حيران نشود

 

مقدمه

خداي را سپاس كه در اين عصر غيبت و دوران غربت، بر ما منت نهاد
به وجود فرزانه مردي از سلاله رسول خدا صلي الله عليه و آله كه جويبار وجودش از
خاندان عصمت و طهارت سرچشمه گرفته و كلمه كلمه فريادهاي وااسلاماه اش انعكاسي
راستين از صداي دعوت به اسلام و قرآن اجداد طاهرينش در طول تاريخ مي باشد و از اين
رو، در تيرگيهاي ظلمت زمان كه در اثر توطئه هاي دشمنان و تبليغات مخالفان و غفلت
ياران، مرزهاي دقيق حق از باطل ـ كه گاهي فاصله شان از و انگشت تجاوز نمي كند و
باطل به صورت حق جلوه مي نمايدـ ناشناخته مانده است را با دقتي بي نظير مشخص كرده
و با قلم گوهربارش، راه خدا را به پيروانش مي نماياند  از لغزش در دست اندازهاي خطرناك كژي و انحراف،
مي رهاند و طريق وسطي را بر روي ما مي گشايد كه به سوي يمين و يسار روي نياورديم و
از سراسيمگي و سردرگمي بدر آئيم.

و چنين است كه ما بر اين باوريم كه او سخني به گزاف نگفته و
نمي گويد و از آغاز تا كنون، در راه خدا، ثابت و استوار باقي مانده است و چون از
روز نخست، پيمان بسته است كه خليل آسا، براي خدا قيام كند، همان قيامي كه حضرت
ابراهيم را به مقام خلت رسانيد و او را از جلوه هاي گوناگون طبيعت، روهانيد، همان
قيامي كه موسي كليم را به مقام صعق و صحو كشاند و همان قيامي كه جد بزرگوارش خاتم
انبياء صلي الله عليه و آله را يك تنه بر تمام بت هاي جاهليت غلبه داد و آن حضرت
را به مقام «قاب قوسين او ادني» رساند، لذا حق است كه خداوند اين خلف صالح را به
مقام «لنهدينهم سبلنا» برساند و صراط مستقيم خود را بر زبان و قلمش جاري سازد.

و ما گر چه با قلت بضاعت، هرگز خود را لايق توضيح و تفسير پيام
والا و ارجمندش نمي دانيم، با اين حال، در خور فم و ادارك قاصر خويش، برآنيم كه در
اين مقاله، برخي از فرازهاي مهم پيام را كه همه اش منطبق با كتاب و سنت است، با
ذكر آيات و رواياتي، انطباق دهيم تا دوستان را اطمينان قلب و بدگمانان را هدايت
بخشد «… قال او لم نؤمن، قال بلي و لكن ليطمئنّ قلبي».

 

تجليل از روحانيون شهيد

در آغاز پيام، حضرت امام، درود و سلام بي پايان خود را بر
حمساه سازان هميشه جاويد روحانيت مي فرستد، همان ها كه در مصاف با دشمن، به لقاي
دوست رسيدند و افتخار حضور در مجلس انس محبوب يافتند و به مهماني جاودانگي حضرتش
در كنار انبياء و صالحين «عند ربهم» مشرف شدند.

شايد براي بعضي ها عجيب و باورنكردني باشد كه چرا امام آن همه
تجليل از روحانيون شهيد مي كنند و در مدح و وصف آنان مبالغه مي نمايند، ولي آن چه
امام گفته اند مبالغه نيست بلكه عين حقيقت است.

گر چه مقام شهيد بالاترين و ارزنده ترين مقام و منزلت است كه
بالاتر از آن را نمي توان تصور كرد، با اين حال مركب نوشته علما ـ در زبان معصومين
عليهم السلام ـ بر خون پاك شهيدان ترجيح يافته و مداد علما افضل از دماء شهدا
قلمداد شده است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «يوزن يوم القيامة
مداد العلماء و دم الشّهداء، فيرجح (عليهم) مداد العلماء علي دم الشهداء»[1] در
روز رستاخيز، مركب خامه علما و خون سرخ شهيدان، در ترازو گذارده مي شوند و مركب
علما بر خون شهداء، سنگين تر مي شود.

در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه
فرمود: «هنگامي كه روز قيامت فرا مي رسد، خداوند مردم را در يك صف جمع مي كند، آن
وقت ترازوها گذارده مي شود، سپس خون شهيدان را با جوهر نوشته عالمان وزن مي كنند و
مداد علما بر خون شهيدان، ترجيح مي يابد» [2].

و شايد دليل اين برتري همين باشد، كه خامه علما، رهگشاي شهيدان
به سوي شهادت است. مگر در زمان حاضر، خود شاهد نبوديم كه اطلاعيه ها و پيام هاي
امام امت، مردم حزب الله را به ميدان هاي نبر خونين با مزدوران رژيم پليد پهلوي
كشاند و آن عزيزان با لبيك به نداي امام امت بر سنگ فرش خيابان ها و كوچه هاي شهر
و روستاها، شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» را با خون خون خود نوشتند و
پيروزي را به ارمغان آوردند؟ و مگر همين پيام ها از اين بزرگوار نبود كه جوانان
متعهد و انقلابي را در اولين روزهاي پيروزي براي نجات مرزهاي وطن اسلامي مان در
كردستان و ديگر استان هاي مرزي از دست اشرار و خائنين، به آنجا كشاند و امنيت را
به ما هديه داد؟ و مگر همين قلم مقدس امام امت نبود كه يك باره ميليون ها بسيجي كف
پوش را به جبهه هاي جنگ با متجاوزين و ابرقدرت ها گسيل داشت و شهرها را از دست
بعثيهاي خونخوار و متجاوز آزاد كرد؟ پس حق است اگر قلم هاي علماي مسئول و متعهد بر
خون شهيدان ـ كه مقدس تر از آن چيزي نيست ـ برتري يابد چرا كه شهدا را همين قلم ها
ساخته اند.

و لذا است كه مي بينيم روايات ما، طلبه اي را كه براي خدا درس
مي خواند و در راه طلبگي از دنيا مي رود، به عنوان شهيد معرفي مي كند و طلبه را
مانند مجاهد في سبيل الله مي داند. در روايتي از حضرت رسول صلي الله علهي و آله
آمده است: «اذا جاء الموت لطالب العلم و هو علي هذه الحالة، مات و هو شهيد»[3]اگر
طالب علمي را در حال طلبگي مرگ فرا رسد، شهيد مرده است.

حال اگر همين روحاني و طلبه اي كه بيشترين فضيلت را_در احاديث
_ به خود اختصاص داده و به منزله انبيا رسيده است «علماء امتي كانبياء بني
اسرائيل» [4]،
نه تنها به گشودن راه شهادت بر ديگران اكتفا كند، كه خود نيز قباي شهادت در بر كند
و پيشتاز مجاهدين في سبيل الله گردد و به فيض شهادت نائل آيد، چه مقامي را براي او
مي توان تصور كرد؟ و آيا در توان ما هست كه مقام و منزلتش را _عند الله_ با بيان
هاي قاصر و ناقص خود ترسيم نمائيم؟ اينجا است كه مي بينيم هر چه امام در اين باره
بگويد، مبالغه نكرده است و چيزي جز سخن پيامبر و امامان عليهم السلام تكرار ننموده
است [5].

درود پاك خداوند به آن راد مرداني كه زندگي جاويدان را بر
دنياي ننگين برگزيدند و براي رسيدن به والاترين مقام _ كه در خور بيان هرگز نيايد_
خود را به امواج درياي جهاد في سبيل الله زدند و به تر كردن تن بسنده نكردند تا
آنكه از پيچ و خمهاي گردنه هاي دشوار عظمت و تعالي روحي فراتر رفته و به قله رفيع
و بلندش رسيدند و پيروز شدند و ما هنوز در گردنه هاي ذلت بار تمايلات نفساني
سرگردان و واپس مانديم!

 

آرزوي شهادت

امام در فراز درود و سلام خويش چنين مي فرمايد:

« آنان كه حلقه ذكر عارفان و دعاي مناجاتيان حوزه ها و روحانيت
را درك كرده اند، در خلسه خضورشان، آرزوئي جز شهادت نديده اند و آنان از عطاياي
حضرت حق در ميهماني خلوص و تقرب جز عطيه شهادت نخواسته اند…»

آري، تمام بزرگان ما،نهايت آرزويشان، شهادت در راه خدا بود. در
روايتي كه در صحيح مسلم از حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقل شده، مي فرمايد:
«لوددت اني اغزو في سبيل الله فاقتل ثم اغزو فاقتل ثم اغزو فاقتل»[6]
آرزو داشتم كه در راه خدا جنگ كنم سپس كشته شوم و بار ديگر جنگ كنم و كشته شوم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ـ در موارد زيادي از نهج
البلاغه ـ آرزوي كشته شدن در راه خدا مي كند. در يك جا مي فرمايد: «فوالله اني
لعلي الحق واني للشهادة لمحب»[7]ـ
به خدا قسم من به تحقيق بر حقم و همانا من دوستدار حقيقي شهادتم.

در جاي ديگري ضمن سرزنش اصحاب بي وفاي خويش مي فرمايد: « به
خدا قسم، اگر آروزي شهادت ـ در هنگامه نبرد با دشمنان ـ نبود، همانا دوست نداشتم
يك روز با اين مردم زنده بمانم» [8] و
در دعاهاي زيادي كه از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده، همين معني آمده است؛ پس
بي گمان روحانيت مسئول و متعهدي كه خود را پيرو راستين آنان مي داند، همواره همين
آروز را از خداي خود داشته است كه برخي به آن مقام رسيده و برخي ديگر منتظر وصال
محبوب اند. «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلّوا تبديلا»[9].

 

پايگاه هاي محكم اسلام

«ترديدي نيست كه حوزه هاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ
اسلام و تشيع، مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجرويها
بوده اند».

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «قال رسول الله «ص»: بحمل
هذا الدين في كل قرن عُدُولٌ، يَنفُون عنه تأويل المبطلين، و تحريف الغالين،‌و
انتحال الجاهلين…»[10]ـ
پيامبر خدا «ص» فرمود: در هر قرني علمائي هستند كه مسئوليت دفاع از دين را به عهده
مي گيرند، تا تاويلهاي غلط كجروان و انحرافات غلوكنندگان و نسبت هاي نارواي جاهلان
را از آن دور سازند.

امام عسكري عليه السلام از امام صادق عليه السلام نقل كرده است
كه فرمود: «علماي شيعه ما سنگر گرفته اند در مقابل سنگري كه ابليس و يارانش براي
هجوم به آنجا صف كشيده اند، و همين علما هستند كه آن شياطين را نمي گذارند كه بر
ضعفا و افراد ساده لوح شيعيان ما يورش برند و نمي گذارند كه ابليس و طرفداران
سرسختش بر شيعيان مسلط شوند. هان! هر يك از شيعيان ما كه آماده چنين نبردي شد هزار
هزار بار، برتر است از آن كس كه به پيكار با دشمنان و بيگانگان برخاست، چرا كه او
از دين و عقيده دوستداران و محبين ما دفاع مي كند و آن از بدن ها و اجسامشان».[11]

 

امانتداران حلال و حرام الهي

«علماي بزرگ اسلام در همه عمر خود، تلاش نموده اند تا مسائل
حلال و حرام الهي را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند».

و معناي «بدون دخل و تصرف»، همين است كه امانتدار خوبي براي
احكام الهي باشند چرا كه «حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي
يوم القيامة» ـ‌ حلال محمد «ص» تا روز قيامت حلال است و حرام محمد «ص» تا روز
قيامت حرام است. و علماي راستين، تلاش خود را مبذول داشته اند كه نگذارند حلال ها،
حرام و حرام ها، حلال جلوه دهند و از بدعت ها و كجرويها جلوگيري كرده اند و در اين
راه نترسيدند و نلرزيدند و مصيبت ها و رنج هاي زيادي تحمل كردند و بسياري از آنان
به مرز شهادت و فراتر از آن ـ كه خود شهادت است ـ‌نائل آمدند.

امام حسين سلام الله عليه طي روايتي، درباره علما مي فرمايد:
«… مجاري الأمور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه»[12] ـ‌
مجاري امور و احكام الهي به دست علما است، همان ها كه بر حلال و حرام خداوند امين
اند.

 

قدرداني از كتب علما

امام در فراز ديگر، قدرداني از فقهاي عزيز اسلام مي كنند كه با
تحمل زحمت ها و مشقت هاي فراوان، احاديث ائمه اهل البيت سلام الله عليهم را در
آثار و كتابهاي با بركت خود، ثبت نمودند و اين خدمت هاي ارزنده علمي را جهاد في
سبيل الله مي نامند.

در امالي صدوق آمده است: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
فرمود: «اگر انسان مؤمن از دنيا برود و يك ورق كاغذي را از خود به جاي بگذارد كه
بر آن علمي نوشته شده باشد، همان ورقه در روز قيامت، پوششي خواهد شد كه بين او و
آتش جهنم جدائي مي اندازد».[13]

حضرت امير عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل
مي كنند كه فرمود: «خداوند جانشينان مرا بيامرزد «سه بار» از حضرت سوال شد:
جانشينان شما چه كساني هستند؟ فرمود: آنان كه پس از من مي آيند و احاديث مرا براي
مردم بازگو مي كنند».[14]

داود بن قاسم جعفري مي گويد: كتاب «يوم وليله» يونس را در خدمت
امام عسكري سلام الله عليه آوردند. حضرت فرمود: اين كتاب، نوشته كيست؟ عرض كردم:
نوشته يونس مولاي آل يقطين است. فرمود: «خداوند براي هر حرف اين كتاب، به او نوري
در روز قيامت خواهد بخشيد».[15]

در روايتي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقل شده است كه
فرمود: «طلب علم نزد خداوند افضل و برتر است از نماز و روزه و حج و جهاد در راه
خدا».[16]

امام خميني هم پس از تجليل از اين عالمان بزرگ مي فرمايد:

«اگر ما نام اين همه زحمت و مهارت را جهاد في سبيل الله
نگذاريم چه بايد بگذاريم؟».

ادامه دارد

 



1ـ كنز العمال، خ
28715 و در روايت ديگري نيز آمده است : «وُزن حِبر العلماء بدم الشهداء فرجح عليه»
ـ مركب عالمان با خون شهيدان در ترازو گذاشته شد، و مركب عالمان بر آن سنگين تر
آمد.

/

تقدير خداوند

هدايت در قرآن

«تفسير سوره رعد»

تقدير خداوند

قسمت بيستم ـ آية الله جوادي آملي

علم به مافي الارحام

آنچه در سوره مباركه «رعد» بيش از هر مسأله اي مورد نظر است
توحيد ربوبي است و لذا آياتي كه دلالت بر آن مي نمايد در اين سوره فراوان آمده
است. آنگاه در اين مقام كه مقام تبيين توحيد ربوبي خداي سبحان است، نخست از علم
شروع مي نمايد، زيرا مدبر بودن و مربي بودن علم امكان پذير نيست و سپس علم «بكل
شيء» و نظم ضروري «كل شي» را بيان مي نمايد تا مي رسد به اينكه خداوند، رب «كل
شيء» است، لذا در آيه هشتم و نهم اين سوره مي فرمايد: « الله يعلم ما تحمل كل انثي
و ما تغيض الارحام و ما تزدادو كل شيء عنده بمقدار. عالم الغيب و الشهادة الكبير
المتعال». 

خداي سبحان به آنچه كه هر ماده اي در رحم حمل مي نمايد عالم
است، اعم از انسان و حيوان و چنانچه گياهان هم ذكر و انثي داشته باشند هر چه را يك
گياه ماده و انثي حمل مي كند خداي سبحان به آن آگاه مي باشد.

در قرآن كريم چنانچه اصل آفرينش ما في الارحام را هم به او
نسبت داده است، و نيز صورتگري ما في الارحام را به خداوند ارتباط و نسبت داده،
بنابر اين آنچه در رحم قرار مي گيردبا جميع شئونش، تحت علم حق تعالي است، هم اصل
وجودش و هم نحوه و مقدار كيفيت وجود، چرا كه آنچه در ارحام وجود مي يابد، هبه الهي
است. در سوره «شوري» آيه 48 فرموده:

«لله ملك السموات و الارض يخلق ما يشاء يهب لمن يشاء اناثاو
يهب لمن يشاء الذكور»خدا است مالك آسمانها و زمين، به هر كس مصلحت بداند دختر و به
هر كس مصلحت بداند پسر مرحمت مي نمايد، و چون ذكور پيش مردم آن زمان معملا اولاي
از اناث بودند، لذا ذكور را معرفه آورده و اناث را نكره و بدون الف و لام تعريف و
گرنه در اسلام فرقي ميان ذكور و اناث نمي باشد و از اين رو معصومين عليهم السلام و
مخصوصاحضرت سجاد سلام الله عليها هنگامي كه داراي فرزندي مي شدند، نمي پرسيدند آيا
پسر است يا دختر؟ زيا چيزي كه نه در اختيار پدر است و نه در اختيار مادر و حسن و
قبحش هم مربوط به علم كسي نيست، سوالي ندارد، و سعادت هم به مذكر و يا مونث بودن
مربوط نمي باشد بلكه با انسانيت انسان ارتباط مي يابد، و انسانيت انسان به جنسيت
او كاري ندارد، اين حقيقت و جان آدمي است كه معيار سعادت است، لذا در سوره «نحل»
فرمود:‌‌ «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مومن فلنحيينه حياه طيبه» اگر كسي
داراي دو ركن اعتقاد صحيح و ايمان صالح باشد، مرد باشد يا زن، ما او را به زندگي
پاكيزه و حيات طيبه مي رسانيم.

بنابراين، زن و مرد از اين نظرمساوي با يكديگرند، و جان انسان
كه حقيقت انسانيت او است نه مذكر است و نه مونث، بلكه اين پيكر است كه چنين و يا
چنان ساخته و آفريده مي شود، و به همين دليل در هيچ مقامي از مقامات و كمالات ديني
ذكور بودن شرط و انوثيت مانع نيست، بلكه در مقام اجراي كارها است كه تقسيم
مسئوليتها بوجود آمده و گفته اند مرد بايد فلان كگار و زن فلان كار را انجام دهد،
و اينها مسائل اجرائي است.

مريم سلام الله عليها تنها زني است كه قرآن از او به نام ياد
مي نمايد و بالاتر از او فاطمه زهرا سلام الله عليها كه هم سطح علي بن ابي طالب
عليه السلام است، به آن مقام والا رسيده اند.

در ادامه آيه گذشته مي خوانيم:

«اويزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما انه عليم
قدير»- وقسم سوم اين است كه به يك نفر هم پسر و هم دختر مرحمت مي نمايد، و قسم
چهارم اين است كه كه هر كس را بخواهد عقيم مي سازد، و به او فرزندي نميدهد،چرا؟
زيرا او عالم به مصالح و قادر به هر كاري است،هم مي داند به كي چه بدهد و هم مي
تواند مطابق اعمالش عمل بكند، چون وجود فرزند در ارحام به بخشش الهي است، پس او مي
داند كه چه داده است.

«الله يعلم ما تحمل كل انثي و ما تغيض الارحام و ما تزداد»-
خداوند آنچه را كه هر انسان و حيوان ماده اي حامله به آن مي باشند و نيز آنچه رحم
ها كم و زياد مي كنند مي داند.

دانش آموز بطور قطع نمي تو.اند به آن پي ببرد بلكه از روي حدس
و تخمين چيزي مي گويد ولي ائمه معصومين عليهم السلام عالم به اين علم مي باشند و
اگر حصري در مورد اين علم وجود دارد، حصر اضافي است، يعني ذات اقدس «الله» عالم به
ما في الارحام است و ائمه معصومين (ع) از ناحيه حق تعالي به آن علم دارند، ما هم
چيزهائي را كه مي دانيم به عنايت الهي است حتي درك كلياتي چون «الكل اعظم من
الجزء» و درك ساده ترين مطلب مانند حاصل ضرب 2×2 كه مي شود 4، چرا كه انسان را
خداوند به دنيا مي آورد در حالي كه به هيچ چيز علم و آگاهي ندارد، چنانچه در سوره
«نحل» آيه 78 مي فرمايد:

«و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم
السمع و الابصار افئدة لعلكم تشكرون»- خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود
در حالي كه هيچ نمي دانستيد و برايتان گوش و چشم و عقل قرار داد تا شكر نعمت او را
بجاي آوريد. همه ما در روز تولد چيزي نمي دانستيم، او مجاري ادراك را به ما بخشيد،
پس اگر حصر باشد، نبايد غير از خدا كسي چيزي بداند، در صورتي كه ديگران هم چيزهائي
مي دانند.

 

معجزه اي از امام حسين عليه السلام

حضرت امام حسين عليه السلام در يكي از سالها كه پياده عازم مكه
بود، پاهاي مباركش متورم گشت به آن حضرت عرض شد:سوار مركب شويد تا پاهايتان رفع
شود، امام نپذيرفت و به مستخدم خود فرمود: وقتي كه به منزل بعدي برسيم، مردي سياه
چهره پيش تو خواهد آمد كه روغني به همراه دارد، آن روغن را از خريداري كن و تمام
بهاي آن را بپرداز آن مرد گفت: منزلي پيش روي ما نيست و چنان فردي هم كه اين دوا
را بفروشد در آنجا نيست! امام فرمود: چرا، قبل از آن اقامتگاه آن مرد را مي بيني.
به اندازه يك ميل مسافت را طي كردند كه به آن مرد سياه چهره رسيدند، امام آن مرد
را به مستخدمش نشان داد و به او گفت كه آن روغن را از او بگيرد، و او چنين كرد. آن
مرد پرسيد: روغن را براي كي مي خواهي؟ مستخدم گفت براي حسين بن علي عليه السلام.
با هم به طرف امام به راه افتادند، و چون خدمت آن حضرت رسيد عرض كرد: يا ابن رسول
الله، من غلام شمايم از شما پولي دريافت نخواهم كرد، ولي از شما مي خواهم، از
خداوند مسئلت نمائي تا به من پسري مرحمت كند كه از نظر خلقت كامل و محب و دوستدار
شما اهل بيت باشد، من خانواده ام را در حال وضع حمل ترك گفته ام. فرمود: «انطلق
الي منزلك فان الله قد وهب لك ولدا ذكرا سويا»- به خانه ات برگرد، خداوند به تو
پسري كامل الخلقه عنايت فرمود. مرد رفت و چنان شد كه امام فرموده بود، و سپس، خدمت
امام بازگشت و به امالم دعا نمود و پاي امام هم بواسطه آن روغن خوب شد.

 

قوه مصوره

اين از علوم غيبي است كه خداي سبحان به ائمه عليهم السلام داده
است، و معصومين (ع) از مطالبي بالاتر از اين هم خبر داده اند. بنابر اين، اين
حصرها حصر اضافي است. در آيه 6 سوره «آل عمران» مي فرمايد: «هو الذي يصوركم في
الارحام كيف يشاء لا اله الا هو العزيز الحكيم»- خداي سبحان است كه در رحمها فرزند
ها را صورت نگاري مي نمايد، مذكر و مونث بودن و زشت و زيبا بودن ناقص الخلقه و تام
الخلقه بودن و ديگر مسائل را. بعضي گفته اند نفس مادر داراي قوه مصورهاي است كه
اين صورتگري را به عهده دارد. در متن تجويد مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي آمده: «و
المصوره عندنا باطلة»- ما اين قوه مصوره اي را كه مي گوئيد در نفس مادر است نمي
پذيريم، و مصور ما في الارحام فقط خداي سبحان است، و در برابر او نمي توان مصور
ديگري را پذيرفت.

يكي از ماموران و مجاري فيض الهي قوه مصوره است كه آن هم از
جنود الهي است، نه در قبال امر الهي. و چيزي در جهان نيست كه از سپاه حق نباشد «و
للهجنود السموات و الارض»- هر چه در جهان امكان است از جنود الهي است، بنابراين
اگر وجود قوه مصوره هم در نفس مالدر ثابت شد، آن هم يكي از مجاري فيض ذات اقدس
«الله» است لذا امير مومنان عليه السلام مي فرمايد: «ان الله سبحانه و تعالي لا
يخفي[1]
عليه ما العباد مفتر فون في ليلهم و نهارهم …اعضاوكم شهوده و جوارحكم جنوده[2]»-
آنچه را بندگان در شب و روزشان مرتكب مي گردند بر خداي سبحان، مخفي نمي ماند،
اعضاء بدن شما شاهدان او و جوارحتان جنود و سربازان خداوند مي باشند، اگر خداوند
بخواهد شما را ساقط سازد بوسيله دست و پا و زبان و جوارحتان سقوط مي دهد، مثلا
سخني مي گوئيد يا چيزي را امضاء مي كنيد يا جائي قدم مي گذاريد كه در افكار عموم
ساقط مي شويد. و حضرت در همان خطبه بدنبال جمله ياد شده مي فرمايد: «و ضمائركم
عيونه و خلواتكم عيانه»- دلهاي شما ديده بانان او هستند و نهانهاي شما نزد او
آشكار است. هر جا كه هستيد نه پنداريد كه تنهائيد، خلوت شما جلوت ذات اقدس الهي
است، چنين نيست كه شما خلوتي داشته باشيد كه بتوانيد كاري پنهان انجام دهيد.

 

نظم عالم، نظم طبيعي است

«و ما تغيض الارحام» غيض يعني فرو بردن، آنچه در دوره حمل و
بارداري و يا هنگام زايمان رحم جذب و فرو مي برد مانند خون، خدا مي داند و نيز
آنچه را فرو مي ريزد «و كل شيء عنده بمقدار» هر چيز با اندازه گيري و هندسه و
مقداري معين است چرا كه عالم، عالم نظم است مانند نظم حلقات و درجات اعداد، نه نظم
اعتباري مانند نظم افراد نمازگزار در صفوف جماعت كه به ترتيب و نظم در كنار هم
ايستاده اند، كسي كه در صف اول است اگر جايش را با كسي كه در صف آخر است عوض كند
اشكالي ندارد، چرا كه يك نظم اعتباري است.

نظم صناعي هم نيست كه در صناعات معمول است كه هر اتومبيل و
راديوئي را مثلا روي حساب نظمي خاص مي سازند. بلكه نظم عالم، نظم طبيعي است و هر
چه در جهان يافت شود با نظم خاص عندالله يافت مي شود و داراي اندازه اي است كه
هندسه هم معرب همين اندازه مي باشد.

در بعضي از روايات هم سخن از مهندس بودن خدا است، خدا جهان را
با اندازه خاصي خلق كرده است، و برايش حدي است. و اين همين اصل قرآني

«و كل شيءٍ عنده بمقدار» است و در سوره «حجر» آيه 212 همين
مطلب را تاكيد مي نمايد «و كل شيءٍ مِنْ الّا عندنا خزائنهُ و ما تنزّله الّا بقدر
معلوم» خزائن همه چيز نزد ما است ولي ما جز به اندازه معين آن را نازل نمي كنيم.
هر شيء معلوم خزائن غيبي دارد، ممكن است بعضي از درجات غيب را يكي از اولياء الهي
بداند و بالاتر از آن را خبر نداشته باشد. ولي وليّ كاملتر آن را بداند، و هر شيء
هم روي اندازه و هندسه اي حساب شده از مخزن غيب تنزل داده مي شود.

و در سوره «قمر» آيه 49 در اين باره مي فرمايد: «انّا كل شيءٍ
خلقناه بقدر» ـ ما هر چيز را به اندازه آفريديم، هر چيز اندازه اي دارد، اگر موطنش
فرا نرسد كه يافت نمي شود، و اگر موطنش فرا برسد در آن لحظه يافت مي شود. در سوره
«طلاق» هم در آيه 3 مي فرمايد: «قَدْ جَعَلَ الله لِكُلّ شيءٍ قدراً» ـ خداوند
براي هر شيء اندازه اي قرار داده است، زيرا همه چيز غير از خداوند محدود است،‌و
بنابراين هر چيز حدي دارد، و تنها خداي سبحان است كه حدي برايش تصور نمي شوود و
مُقدّرالأمور است، «لانّه لا حدّ له» و از اين مساله تقدير در سوره «فرقان» هم سخن
به ميان آ«ده است و در دومين آيه آن فرموده: «و خلق كلّ شيءٍ فقدّره تقديرا» ـ
خداوند جميع اشياء را آفريد و براي همه آ»ها قدر و اندازه اي قرار داد.

ادامه دارد

 



1ـ بحار – جلد 44
– ص 185.

2_
نهج البلاغه صبحي صالح – خطبه199 .

/

فاجعه بزرگ تاريخ

امام خميني

والله اگر جوان بودم و قدرت حركت داشتم شخصا مي رفتم و او
«سلمان رشدي» را مي كشتم.

فاجعه بزرگ تاريخ

بزرگترين مصيبت تاريخ

انالله و انا اليه راجعون

مصيبتي كه اين روزها جهان اسلام را فرا گرفته است در تمام
تاريخ اسلام، سابقه ندارد و بدون مبالغه بايد گفت: از مصيبت عاشورا جان كاهتر و
اسفبارت است و هر مسلمان غيرتمند و با حميتي را به سوك مي نشاند و به انتقام بر مي
انگيزد. هنوز پرده هاي ابهام به كلي بالا نرفته است و هنوز عمق فاجعه روشن نيست
اما همين اجمالي كه نقل شده كافي است كه خشم و نفرت مغز انسان را آشفته كند و غم و
اندوه جان انسان مسلمان را بسوزاند.

و تو اي مسلمان هر كجا باشي و پيرو هر مذهب كه باشي، اگر آرام
بگيري، بي گمان از عمق فاجعه بي خبري و نمي داني كه صليبيان پليد و كينه توز و پست
فطرت با همدستي صهيونيستها چه توطئه اي عليه اسلام تدارك ديده اند و چه فاجعه اي
به بار آوردند و چه ضربه اي به پيكر اسلام وارد نمودند. و از آن دردناكتر، سكوت
جوامع اسلامي بخصوص اعراب و حكام خود فروخته آنها است.

اي مسلمان غيور!امروز جامعه اسلامي مورد امتحان الهي است.
امروز روشن مي شود كه چه كسي به اسلام و پيامبر عظيم الشانش و به قرآن كريم
علاقمند است و چه كسي راحت طلبي و رفاه و خوشگذراني را تا آنجا مي پرستد كه براي
حفظ شئون اين زندگي پست، حتي در برابر چنين حمله وحشيانه دشمن به اسلام و قرآن
كمترين اعتراضي نمي كند! چه شگفت انگيز است كه اين دنيا پرستان ذره اي غيرت و حميت
ندارند و چون اعتراض به چنين جسارتي كه به ساحت مقدس رسول گرامي اسلام صلي الله
عليه و آله و سلم شده ممكن است به روابط آنها با جهان غرب لطمه اي وارد سازد و به
اصطلاح به ابروي يار بر بخورد به چنين ذلتي تن مي دهند و دم بر نمي آورند!! آيا
چنين سوكت مرگباري بزرگترين دليل نيست كه اينان ذره اي به خدا و رسول ايمان
ندارند؟ بدون شك توهيني كه در كتاب آيات شيطاني آمده از كشتن انسان بدتر است پس
حتما اگر اين استعمارگران ـ بر فرض محال ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را
مي كشتند، اين خودفروختگان هرگز حركتي از خود نشان نمي دادند. و اين امتحان خداوند
اسصت تا مسلمان واقعي از منافق و مسلمان اسمي جدا شود و معلوم شود چه كسي مدافع و
حامي اسلام است و معجزه اين حديث شريف روشن شود كه «الفقهاء حصون الاسلام» آن هم
نه هر فقيهي بلكه فقيهي چون امام خميني دام ظله كه در اين مرحله حساس پرچم مبارزه
با صليبيان وحشي را بر دوش مي گيرد و از كثرت عده و عُده آنها ذره اي بيم ندارد و
ترديد به خود راه نمي دهد.

 

امتحان تاريخ

اي مسلمان غيور! اين نه تنها امتحان خداوند است بلكه اين
امتحان تاريخ نيز مي باشد. آيندگان جهان اسلام تو را به محاكمه خواهند كشيد و سكوت
يا اعتراض تو در برابر چنين فاجعه اي، معيار قضاوت تاريخ درباره تو خواهد بود.
بلكه اين آزمايش دشمن نيز هست؛ دشمن ديرينه اسلام و مسلمين با كمال وقاحت و بي
شرمي مقدس ترين و گرامي ترين موجود مورد علاقه و احترام تو را مورد سهمگين ترين و
وحشيانه ترين حمله قرار داده است تا ببيند تو تا چه اندازه اي به روابط خود با او
علاقمندي و تا چه اندازه به دنياي خويش كه به آنها وابسته است، وابسته اي و اگر از
اين مرحله بگذرد و پيروز شود مطمئن باش  كه
اين آخرين ضربه اش نخواهد بود و تا تو را به خِفّت و خواري پيرو خود نكند، دست بر نخواهد
داشت «و لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم» اين سخن خ داوند است آن
هم نه با من و تو بلكه با رسول بزرگوار، آن هم نه در برابر اين ابرقدرتان كه در
برابر آن يهود و نصاري كه در جزيرة العرب بودند، مي فرمايد. يهود و نصاري از تو
هرگز راضي نخواهند شد مگر اين كه پيرو آنان شوي. تو خود حديث مفصل بخوان از اين
مجمل.

 

عمق فاجعه

اي مسلمان غيور! مي داني سلمان رشدي چه نوشته است؟ اين حيوان
نجس و پليد كه نامش را بايد با شمر و ابن زياد در يك رديف نوشت بلكه از آنها هم
پست تر و پليدتر است، حتي آنها هم چنين جسارتي نكردند و لذا ما اين فاجعه را از
مصيبت عاشورا بدتر مي دانيم. چيزي كه نوشته هرگز قابل بازگو كردن نيست. داستاني
تخيلي و زشت و ناهنجار كه در آن مسائل جنسي را بنا بر اقتضاي محيط و جامعه فاسد
غرب بي پرده و با كمال وقاحت مطرح نموده و در آن رسول خدا صلي الله عليه و آله و
سلم يعني پاك ترين چهره انسان و مقدس ترين موجود ريوي زمين را در نهايت بي شرمي و
گستاخي و با نامي مستعار و طنز آميز به صورت قهرمان اين داستان زشت ترسيم كرده و
آن چه را كه هيچ انسان به خود نمي پسندد به زشت ترين صورت به آن حضرت نسبت داده
است و تمامي همسران و اهل بيت و اصحاب آن حضرت را به همين گونه تصوير نموده و گويا
مجمعي از فاسدترين انسانهاي روي زمين با همه گونه اعمال زشت و منافي عفت در
سرزميني به نام جاهله به وجود آمده است. همه اينها به صورتي تخيلي و با نام هاي
مستعار و طنز آميز و با انواع مسخره هاي و اهانتها؛ بيش از اين نه قلم را ياراي
بازنويسي و نه زبان را قدرت بازگويي است و نه شرعا جايز است كه آن صحنه ها را تصور
كنيم و آن اهانتها را بازگو نمائيم و نه وجدان و غيرت و انسانيت به انسان اجازه
چنين نقل كفري را مي دهد.

چقدر پست و خود فروخته است اين حيوان كه در خانواده به ظاهر
مسلمان نشو و نمو يافته و به خاطر پول و جايزه كفار چنين فحاشي و هتاكي را نسبت به
پاكترين چهره هاي تاريخ انسانيت روا مي دارد. و مانند او هستند آن افراد ديگر كه
به خاطر دشمني با انقلاب ايران و رهبر بيدارش، از اين پست فطرت به عنوان دفاع از
آزادي قلم و بيان، حميات مي كنند و ادعاي مسلماني هم دارند و هم چنين حكام سر
سپرده اي كه به خاطر رعايت شئون بين المللي! و روابط دوستانه با دشمنان اسلام چنين
ذلتي را براي دين و ملت خود مي پسندند و گويا ذره اي غيرت و حميت ندارند. اگر
انسان از هول اين فاجعه دردناك جان بدهد سزاوار است. خوشا به حال آن مسلمانان با
غيرت كه در هند و پاكستان با گلوله هاي كفار هند يا سر سپردگان بدتر از كفار
پاكستان در راه دفاع از حيثيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شهيد شدند.

 

بايد ما در قطع روابط پيش قدم مي شديم

اي مسلمان غيور! اين حادثه كه خون مسلمانان متعهد و غيرتمند را
به جوش آورده است، گمان تيري كه يك اتفاق و تصادف است! اين يك توطئه طراحي شده از
سوي دشمنان اسلام و صليبيان قرن بيستم و صهيونيستها است ولي ما اميدواريم كه به
فضل خداوند، پيروزي از آن ياران و ياوران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
باشد. اين امر كه منجر به ضعف روابط ايران با جهان كفر و سپس به قطع روابط با برخي
از آنان شده يا مي شود، از هم اكنون آثار پيروزي اسلام در آن نمايان است. همين كه
روابط رو به استحكام ما با آن جنايت كاران و دشمنان ديرينه اسلام رو به سردي نهاد
خود طليعه بهروزي است. البته پول پرستان و عاشقان دلار از اين پيش آمد نگران و
افسرده اند ولي آنان كه از طرح آن روابط به جز پيشرفت لجام گسيختگي در كشور و نفوذ
فرهنگ مبتذل غربي و غروب آفتاب ايمان و معنويت چيزي نديدند و نگران آينده اين
انقلاب عظيم و ارزشهاي والاي آن و خون شهيدان بودند، روزنه اميدي بر روي آنها باز
شد كه روزنه نفوذ استعمار بسته شده است اميد است كه ديگر هرگز باز نشود.

ما بايد قبل از تصميم مفتضحانه بازار مشترك ـ‌كه نشان گر عمق
كينه توزي آنان با اسلام و مسلمين بود ـ اين پرچمداران كفر و تباهي را از كشور
بيرون مي رانديم. مي دانيد كه در اولين روزهاي برقراري روابط با فرانسه، سفير آن
كشور در تهران به مناسبت يكي از روزهاي ملي فرانسه جشن سروري در سفارت بر پا كرد و
جمعي از ياران ديرين ايراني كه از فراق تمدن اروپا خون مي گريستند، در آن مجمع با
وضعي چنان مفتضح و رسوا گرد آمدند كه قلم از نگارشش شرم دارد، همين قدر بدانيد كه
گزارشگر جشن نوشته است: از همه آنها محجتبر و با حياتر، همسر سفير فرانسه بود!!
وضعيتي كه جز در مجالس رقص لندن و پاريس نمي توان يافت در شهر حزب الله (تهران) و
به وسيله زنان ايراني به وجود آوردند و اگر اينها بمانند و هم چنان روابط را محكم
كنند تدريجا هم ارزشهاي انقلاب را از بين مي برند و انقلاب اسلامي را از درون شكست
مي دهند.

بايد اين گونه حوادث به مردم گزارش شود تا بدانند در كشور چه
مي گذرد و چه بايد كرد؟! پنهان كردن اين مسائل و رويدادها براي چيست و به نفع
كيست؟!

 

روابط دوستانه استعمارگران!

اي مسلمان غيور! آنها با برگزواري روابط دوستانه! با ملت و
دولت ما فقط قصد به يغما بردن ثروت اين كشور و وارد ساختن فرهنگ منحط غرب كه نتيجه
اش شكست انقلاب و اسلام است دارند. و دليل روشن آن اين است كه در همان حال برقراري
روابط، سعي در تحقير و لطمه زدن به حيثيت و شخصيت ملت ما داشتند تا به اين وسيله
نشان دهند كه ايران نيازمند روابط با آنها است و به هر ذلت و خواري براي به انجام
رسيدن اين روابط تن در ميدهد. در گزارشها آمده است: در همان حالي كه «رولان دوما»
وزير امور خارجه فرانسه در ايران به سر مي برد و به اصطلاح مشغول تحكيم روابط بود،
راديوي فرانسه مرتب مصاحبه هاي سياسي! با مخالفان نظام اسلامي ايران منتشر مي
ساخت. مجله را نبايد با نام كثيف آنان لكه دار نمود ولي اجمالا با همه گروهك هاي
مخالف مصاحبه مي كردند و سخنان ياوه آنان را پخش مي نمودند. اين گوياي چه واقعيتي
است؟! و در همان زمان، منافقين دفتر «ايران اير» را در پاريس اشغال نمودند. و
مسئول ايراني هر چه از پليس درخواست كمك كرد آنها حاضر به انجام وظيفه قانوني خود
در حمايت از كاركنان آن مركز نبودند بلكه منافقان در حضور و با حمايت پليس فرانسه
در همان مكان اشغالي كنفرانس مطبوعاتي برقرار نمودند!! و باز هم در همان زمان كه
«رولان دوما» تظاهر به گرمي روابط مي كرد، نخست وزير فرانسه ـ كه صدايش از راديو
اين كشور پخش مي شد ـ حكومت ايران را به خاطر اعدامها، محكوم مي كردـ منظور از اين
برخوردها چيست به جز توهين و تحقير؟!

ما چنين روابطي را بايد حداقل به بهانه چنين گستاخي به ساحت
مقدس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قطع مي كرديم و نبايد منتظر تصميم آنها
مي شديم. همين گونه مسائل در رابطه با انگلستان نيز داشته ايم و آنها هر گاه از
سويي صحبت از بهبود روابط مي كردند، هم زمان مصاحبه هاي مخالفان نظام و محكوميت
هاي مستمر و هميشگي حكومت اسلام را به طور وسيع و گسترده پخش مي نمودند و به اشكال
مختلف نسبت به انقلاب و به جمهوري اسلامي و مقدسات ما دهن كجي و توهين مي كردند.

اي مسلمان غيور! روابطي كه دنياي كفر با ما يم خواهد با يك شرط
است و آن اين كه ما از اسلام واقعي خود دست برداريم و مانند ساير كشورها كه نامي
از اسلام دارند و به فرموده امام اسلام آمريكائي را ترويج مي كنند باشيم. و اگر ما
چنين روابطي را بخواهيم پس چرا انقلاب كرديم؟ و چرا اين همه شهيد و معلول داديم؟.
اين مطلب يك شعار نيست. دقت كنيد. نشر كتاب كفرآميز آيات شيطاني در اين زمان به
خصوص و به اين گستردگي و اصرار و با اين همه تبليغات و جايزه، يك مساله اتفاقي
نيست. آنها مي خواهند به ما بگويند حال كه يك قدم جلو آمديد و دست برقراري روابط
را دراز كرديد نوبت به مرحله بعدي رسيده است و آن زدودن اسلام ناب محمدي صلي الله
عليه و آله و سلم است. و تنها نشر اين كتاب نيست بلكه فعاليت هاي ديگري نيز در اين
زمينه شده است. در يكي از روزنامه هاي انگلستان آمده است كه سريالي در تلويزيون بي
بي سي آماده پخش است به نام سريال «شلوم سلام»، نمايشگر اصلي ان هم يك زن هندي
الاصل انگليسي است و هدف از آن به فساد كشيدن دختران مسلمان انگلستان است. او
ابتدا يك مسلمان متعهد و متدين و با حجاب است و سپس با طرح دوستي با يك جوان
يهودي، به مذهب پشت مي كند و حجاب را مي افكند و به فساد كشيده مي شود ولي همين
تحول به دليل آزاد شدن از قيد و بند مذهب موجب پيشرفت او در زندگي مي شود. جالب
است كه مديريت «بي بي سي» يا اعتراف به اين كه اين سريال خشم مسلمانان انگليس را
در پي خواهد داشت، آن را بهترين نمايش اين سازمان در سال 89 دانسته است و آن زند
هندي ـ همانند سلمان رشدي ـ برنده جايزه بهترين هنر پيشه زن شده است.

 

چرا اين همه تاخير؟!

كتاب آيات شيطاني بيش از يك سال است كه در غرب منتشر شده ولي
دامن زدن به آن و نشر گسترده آن و تعيين جايزه و عنوان بهترين كتاب و ترجمه به
زبان هاي مختلف و اصرار بر نشر آن در كشورهاي ديگر چند ماهي است كه شروع شده.
اينها اتفاقي نيست بلكه هدفي در وراي آن نهفته است و اگر بيداري و هشياري رهبر
عظيم الشان انقلاب نبود و فتواي محكم و گوياي آن حضرت نبود با اين وضعي كه مسئولين
ما دارند معلوم نبود، كار به كجا مي كشيد. چرا نبايد مسئولين فرهنگي ما و خانه
فرهنگ ايران در انگلستان و ساير مسئولين و ديپلمات ها و وزارت ارشاد و همه كساني
كه در اين رابطه مي توانستند كسب اطلاع كنند بلكه اطلاع هم داشتند، طي اين مدت عكس
العملي از خود نشان دهند؟! اگر اطلاع نداشته اند اين يك نقص بسيار بزرگ است، پس
اين همه بودجه بيت المالي مسلمين كه صرف اين گونه ارگانها مي شود براي چه روزي
است؟! و چه مساله اي مهمتر از اين است؟ بايد اين مساله تعقيب شود. بايد مسئولين
فرهنگ و وزرات ارشاد و همه كساني كه در اين روابطه مسئولند اين مساله را روشن كنند
كه اگر اطلاع نداشتند پس وجود آنها چه ارزشي دارد؟ و اگر اطلاع داشتند و براي حفظ
آرامش و احترام روابط بين المللي، چنين سكوت مرگباري را برقرار نمودند، پس چه فرقي
ميان آنها و آل سعود و آل صباح و ساير سر سپردگان استعمار است؟ ما بايد انتقاد را
از خودمان شروع كنيم تا اگر در اين رابطه نفاقي هست يا منافقي رخنه كرده است زدوده
شود. بيش از يك سال است كه اين همه توهين به مقدسات اسلام منتشر مي شود و مدتها
است كه سعي در انتشار وسيع آن شده و ما پس از كشتار مسلمانان در پاكستان متوجه
شديم. مقصر چه كسي است؟

 

روابط با غرب را بخواهيم يا اسلام را؟

شايد هنوز روشنفكرمآبان همين مرزو و بوم همه با اين فتواي شرعي
و قطعي حضرت امام به فرموده خود ايشان به دليل اينكه برخورد غير ديپلماتيك است
مخالف باشند و شايد اگر مي توانستند به گونه اي تأويل و توجيه مي كردند كه به
ابروي يار برنخورد و به حسن روابط، لطمه عميقي وارد نيايد! بس است اين خود باختگي
و خود فروشي. اگر روابط براي كسب رفاه براي اين ملت است، اين ملتي كه همه چيز خود
را در راه اسلام و انقلاب فدا مي كند هرگز رفاهي را كه به قيمت از دست دادن حيثيت
و شرافت و به قيمت توهين به مقدسترين مقدسات ما باشد و به قيمت دست برداشتن از همه
ارزشهاي والاي اسلام و حتي از پيوند با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم
باشد نمي خواهد.

البته اگر انجام گسيختگي ادامه يابد و لانه هاي فساد و مفسدين
هم چنان با خيال راحت ارزشهاي اسلامي را پايمال و سعي در ترويج فساد و فحشاء كنند
و در كتاب فروشيها بدون هيچ مانعي، كتابهاي خلاف عفت بفروشند و نوار فروشيها هر
گونه ترانه مفسده انگيز را پخش كنند و در كوچه و بازار و خيابان، هر روز از چهره
هاي حزب اللهي كاسته شود و بر لباسها و چهره هاي جلف و عاري از عفت و حيا افزوده
شود و تالارها مجالس لهو و لعب و طرب را ادامه دهند و بد حجابي تدريجا به بي حجابي
برسد و بي حجابي هم به خاطر رعايت آزادي انسان ناديده گرفته شود بلكه در تلويزيون
تبليغ شود و امر به معروف و نهي از منكر از دست مردم گرفته شود و به دستگاه قضائي
سپرده شود، آن هم در پيچ و خمهاي كاخ دادگستري ذبح شرعي شود و در مسخ پرونده
پروري، پوستش را بر كنند، آن گاه جامعه را به طرفي سوق مي دهد كه رفاه را بر عزت و
شرف و روابط دوستانه با غرب را بر اسلام و پيامبر و اهلبيت صلي الله عليهم اجمعين
و خوش گذراني را بر ايمان و تقوي و خلاصه طاغوت را بر خدا پرستي ترجيح دهند! ما
بار ديگر به پرچمداران انقلاب هشدار مي دهيم كه جلوي اين لجام گسيختگي را بگيرند
كه همه ارزشهاي اين انقلاب در گرو ايمان و تقواي جامعه است.

 

ضرورت اعلام حكم اعدام

بعضي از همين رفاه پرستان يا نادانان مي گويند: چرا اين حكم
اعدام اعلام شد تا قبل از سلمان رشدي روابط ما با جهان غرب اعدام شود؟ مگر نمي شد
مخفيانه كسي را وا دارند تا او را بكشد و جهان از لوث وجودش پاك شود و او هم
نتواند در زير حمايت پليس انگلستان مخفي شود بلكه مي گويند اين اعلام يك ضرر بزرگ
دارد و آن تبليغ بيشتر براي اين كتاب است !!

اين اشتباه است. گر چه او بايد كشته شود تا ديگران عبرت بگيرند
و بدانند حريم مقدس اسلام پاسباناني با غيرت و شجاع دارد ولي مس‍أله مهمتر همان
اعلام حكم اعدام است. اكنون اگر او هم كشته نشود همين اعلام حكم شرعي اثر عميقي در
جهان و بخصوص در جامعه اسلامي خواهد گذاشت و اما اگر او را بدون حكم اعدام از سوي
رهبر مسلمين مي كشتند، اثر جهاني نداشت و اما روابط ما با جهان غرب يعني مركز كفر
و دشمني ديرينه با اسلام ومسلمين بايد قطع مي شد. اولا همان گونه كه گفتيم، اين
روابط در چنين مرحله حساس _ يعني پذيرش قطعنامه_ مي رفت كه به يك حالت تسليم در
برابر فرهنگ غرب و سستي در مواضع اصولي انقلاب تبديل شد و لازم بود كه به هر وسيله
اي آن را نابود كنيم و اگر هم روزي صلاح بود از روي قدرت و با حفظ ارزشهاي والاي
اسلام و انقلاب روابطي معمولي و بسيار ساده با آنان برقرار سازيم. و ثانيا_ با اين
همه اصرار دولتهاي غربي براي نشر و گسترش اين كتاب و حمايت از نويسنده و حمايت از
نويسنده جنايتكارش مطلبي نيست كه به سادگي از آن بگذريم و با چنين دشمني علني با
اسلام و مقدسات دين روابط دوستانه معني ندارد؛ اين گناهي است بزرگ خداوند مي
فرمايد: «لا تجد قوما يومنون بالله و اليم الآخر يوادون من حادّ الله و رسوله و لو
كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم…» هرگز نمي يابي كه گروه مومنان
به خداوند و روز واپسين، دوستي كنند با دشمنان خدا و رسول حتي اگر پدران يا
فرزندان يا برادران يا خويشان آنان باشند.

ثالثا_ چرا اين همه نگران روابط با جهان غرب باشيم؟ ما بالاخره
بايد روزي از اين همه وابستگي رها شويم و گرنه هرگز استقلال سياسي نخواهيم يافت.
استقلال سياسي بدون استقلال اقتصادي و نظامي ممكن نيست، همين جنگ تحميلي شاهد روشن
گويايي است. البته اين نياز به همت و برنامه ريزي دارد و تنها با قطع روابط ميسر
نيست ولي اين گونه پيش آمدها بايد انگيزه ملت و مسولين را براي رسيدن به اين هدف
مقدس تقويت نمايد.

 

پيامدهاي اعلام حكم اعدام

به هر حال اعلام حكم قاطع و شرعي حضرت امام پيامدهاي بسيار
جالبي دارد.

1- تثبيت موقعيت رهبري و امامت مسلمين در جامعه اسلامي.

2- اطمينان مسلمانان متعهد و علاقمند به دين و پيامبر صلي الله
عليه و آله و سلم كه اسلام را يك حامي و نگهدار نيرومند و قاطع و آشتي ناپذير است
كه در مواقع حساس و هنگام بروز خطر، همه چيز خود را حاضر است در اين راه فدا كند و
هرگز اصول ديپلماتيك مانع انجام وظيفه او نخواهد شد.

3- القاء رعب و وحشت در دل بد خواهان و دشمنان اسلام كه از هول
ضربه گيج و مبهوت شدند و گويا هرگز چنين محاسبه اي نكرده بودند و با يك تصميم
عجولانه، سراسيمگي و بهت زدگي خود را بر ملا نمودند.

4- قطع يا ضعف روابط كه اين خود ان شاءالله طليعه خيرات آينده
است.

5- روشن شدن دست مسلمان نماهائي كه بر كشورهاي اسلامي حكم مي
رانند و رجز مي خوانند و هنگام پايمردي و شجاعت نه مسلمان اند و نه غرب.

6- نمايان شدن نفاق و كفرباطني كساني كه به نام نويسنده
نويسنده يا هر عنوان ديگر به خاطر دشمني با انقلاب اسلامي و رهبر مسلمين حتي در
چنين موقعيتي سوءاستفاده كرده و فتواي شرعي قطعي ايشان را محكوم نمودند.

7- اتحاد و همبستگي ملتهاي مسلمان كه روز بروز رشد و گسترش
بيشتري مي يابد و جز اينها بركاتي در اين اعلام فتوي نهفته است كه تدريجا معلوم مي
شود.

و اما اين كه گفته مي شود اعلام اين فتوي سبب انتشار بيشتر اين
كتاب و عطش مردم براي تهيه و مطالعه آن مي شود، پاسخش اين است كه بهر حال هر گونه
برخوردي كه حق در برابر باطل داشته باشد، سببشناساندن بيشتر آن مي شود و چارهاي جز
اين نيست. تازه خواندن اين كتاب اثرگمراه كننده اي ندارد زيرا مشتمل بر دليل و
برهاني نيست و تنها خواننده اي آن را تحسين خواهد كرد كه خود با اسلام و پيامبر
صلي الله عليه و آله و سلم دشمن باشد و تازه او هم اگر وجدان انساني بيداري داشته
باشد آن را محكوم خواهد كرد. ولي ما حتي در مقابل كتابهاي استدلي گمراه كننده نيز
ناچاريم براي پاسخگوئي، مطالب آن را منعكس نمائيم. مثقلا در پاسخ به گفته هاي
كمونيستها ناچاريم مطالب آنها را توضيح دهيم و سپس جواب بگوئيم و ممكن است بسياري
از مسلمانان، كتابهاي آنها را نخوانند ولي نوشته هاي نويسندگان اسلامي را كه در
پاسخ آنها نوشته شده است مي خوانند و اكثر جوانان از اين راه بر گفته هاي آنان
آگاه مي شوند. آيا اين منطقي است كه گفته شود براي اين كه مطالب گمراه كننده آنها
را پخش نكنيم پس پاسخ هم نگوئيم؟! بنا بر اين چاره اي بجز اعلام حكم شرعي نيست، هر
چند اين امر موجب انتشار بيشتر آن كتاب شود.

 

برخوردهاي فريبكارانه

از برخوردهاي جالبي كه در مورد اين كتاب كفر آميز در گزارشها
آمده است، حركتي است كه پس از اين همه فرياد و تظاهرات و شهادت مسلمانان هند و
پاكستان از كنفرانس به اصطلاح اسلامي در عربستان مشاهده شده است و آن اين كه گفته
اند نويسنده و ناشران اين كتاب را از راه قانوني تحت تعقيب قرار خواهند داد و از
نويسندگان خواسته اند كه فتواي آيةالله خميني را تاييد كند.

شگفت آور است! اينها هم خود را مسلمان و حاميان اسلام و دين مي
دانند!! آيا شكي در اين فتواي اسلامي هست؟! ما در شماره گذشته بطور اجمال به مدارك
اين فتوي اشاره كرديم. از نظر اهل سنت نيز مسأله روشن است و هيچ اختلافي ميان فقها
نيست. و اما مسأله پاسخگوئي ورد كتاب يك پيشنهاد خنده آور است. مگر اين كتاب چه
مطلب استدلالي و چه تحقيق تاريخي در بر دارد كه آن را جواب گويند جواب فحش و ناسزا
آن هم در قالب رمان و داستان تخيلي چيست؟!

و اما تعقيب قانوني كه خود باعث استهزاي همان راديوهاي خارجي
نيز نيز شده است! با چه قانوني مي خواهند تعقيب كنند؟ قانون انگلستان او را محكوم
نمي كند بلكه به عنوان آزادي قلم از او حمايت مي كند. قانون عربستان بر او چه
حاكميتي دارد؟ تنها قانون اسلام است كه او را به مرگ محكوم مي كند و حتي طبق فتواي
فقهاي اسلام از شيعه و سني و طبق روايات اسلامي، اين امر نياز به حكم حاكم هم
ندارد و هر مسلماني چنين كسي را ببيند بايد او را بكشد و نه تنها خونش مباح است كه
در بعضي از عبارات آمده بلكه قتلش واحجب است. و توبه او نيز هرگز مانع اجراي اين
حكم نيست . اين را نيز همه فقهاي اسلام قائلند.

جالب است بدانيد چند سال پيش روابط عربستان و انگلستان تيره شد
و مدتها طول كشيد به حالت عادي برگشت و دليل آن اين بود كه در انگلستان توهين به
خاندان سلطنتي آل سعود شده بود. حال مقايسه كنيد كه اين حاميان دروغين اسلام در
برابر توهين فاجعه آميزي كه به ساحت مقدس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شده
است چه عكس العمل بزرگوارانه اي! از خود نشان مي دهند. و آن علماي درباري عوام
فريب، چگونه حكم خدا را ناديده مي گيرند و در مقابل خوب است بدانيد كه حضرت امام
وقتي از مضمون اين كتاب كفر آميز مطلع شدند از خشم بر خود لرزيدند و فرمودند: و
لله اگر جوان بودم و قدرت حركت داشتم شخصا مي رفتم و او را مي كشتم اين در حالي
است كه ايشان هرگز در برابر توهين هائي كه به شخص ايشان مي شود هيچ گونه عكس
العملي نشان نمي دهد. آفرين بر اين غيرت و حميت و درود خدا بر اين قلب پاك و ايمان
محكم.

اي مسلمان غيور! اين ايمان و اين تفكر بايد سرمشق و الگوي تو
باشد و نبايد هيچ چيز را بر اسلام و ارزشهاي اسلام مقدم بداري. خداوندا! اين حصن
عظيم اسلام و اين يگانه نگهبان مرزهاي توحيد و تجسم اسلام ناب محمدي (ص) و افشاگر
اسلام آمريكائي را طول عمر و سلامت و توفيق و مجد عظمت روز افزون عطا كن. آمين.

 

 

/

اغوائات و گمراهي هاي شيطان

درسهائي از نهج البلاغه

خطبه 234 ــ قسمت پنجم

اغوائات و گمراهي هاي شيطان

آيه الله العظمي منتظري

فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعيدِ، وَ
أغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزعِ الشَْديدِ وَ رَماكُمْ مِْن مَْكانٍ قَريبٍ، وَ قالَ:
(رَبِْ بِما أغْوَيْتَني لَأُزَيّنََنَّ لَهُمْ في الأرضِ وَ لَأغْوِيَنَّهُم
اَجْمَعينَ) قَذْفاً بِغيْبٍ بَعيدٍ، وَّ رَجْماً بِظَنٍّ مُصيبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ
أبْنآءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إخوانُ الْعَصَبِيَْةِ، وَ فُرْسانُ الكِبرِ وَ
الْجاهِلِيةِ، حتَّي إذا آنقادَتْ لَهُ الْجامِحَةُ مِنكُم، وَ اسْتَحْكَمْتَ
الطّماعِيةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الحالُ مِنَ السِّرِّ الخَفِّيِ إلَي
الأمْرِ الْجَلِيِّ.

موضوع بحث، بررسي خطبه 192 نهج البلاغه با تفسير محمد عبده و
يا خطبه 234 با ترجمه فيض الاسلام بود ه آن را خطبه قاصعه مي نامند. بحث گذشته به
اينجا منتهي شد كه حضرت هشدار دادند مردم را از دشمن خدا ـ شيطان ـ و از بندگان
خدا خوساتند كه دنباله روي شيطان نكنند كه ممكن است آنها را به مرض خودش واگير
سازد، سپس در ادامه خطبه چنين مي فرمايد:

«فلعمري لقد فوّق لكم سهم الوعيد، و أغرق لكم بالنّزع الشديد،
و رماكم من مكان قريب».

پس به جان خودم قسم، به تحقيق شيطان تير تهديدش را به قصد شما
به چله گمان گذاشته و كشيدن كمان را به نهايت محكمي و سختي رسانده و از جاي
نزديكي، شما را مورد اصابت تير قرار داده است.

 

تير شيطان به سوي شما است

شيطان غير از اين كه با داد و فرياد، شما را به سوي خود مي
كشاند و غير از اين كه سواره نظام و پياده نظامش را براي نبرد با شما آماده ساخته
براي اينكه شما را فريب دهد و به مرض خودش مبتلا سازد، خود نيز مستقيما تير را به
چله كمان گذاشته و از آن شكاف تير عبور داده و با شدت به سوي مغزتان نشانه رفته است.

اين ها همه كنايه از اين است كه شيطان با تهديد و وعيد، همواره
شما بندگان خدا را مورد ارعاب قرار مي دهد تا او را پيروي و تبعيت كنيد. مثلا اگر
شيطان بزرگ مي خواهد مردم لبنان و ايران و يا مسلمانان جهان را بترساند، از آن طرف
با زبان و بيان تهديد مي كند و از طرفي ديگر نيرو مي فرستد، پياده نظام و سواره
نظامش را براي نبرد اعزام مي دارد و خلاصه دست از سر ما برنمي دارد و حال كه خد
گرفتار شده و از رحمت الهي براي هميشه مايوس و نوميد گشته است، مي خواهد ما را نيز
به همان راه پليد خودش رهنمون سازد، پس بايد سخت بر حذر باشيم و احتياط خود را
هرگز از دست ندهيم و فريب تهديدها و تطميع هاي شيطان را نخوريم و بترسيم از اين كه
ما را به مرض خود گرفتار سازد.

فوّق: از باب تفعيل و از ماده فوّق است. فُوق، شكاف تير را
گويند.

فوّق لكم سهم الوعيد: تير ترساندن را از شكافت تير ـ به قصد
شما ـ پرتاب كرده است.

اغرق: از ماده اغراق يعني كشيدن كمان را به نهايت رسانده است.
اغرق، نهايت درجه است.

النزع الشديد: كشيدنِ خيلي سخت. يعني تير را به چله كمان
گذاشته و محكم هم مي كشد.

و رماكم من مكان قريب: از جاي نزديكي شما را مورد اصابت قرار
داده. يعني به درون روح و بدن شما تير خود را پرتاب مي كند. پس شيطان به شما بسيار
نزديك است؛ سخت مراقب آن باشيد.

«و قال ربّ بما اغويتني لأزيننّ لهم في الارض و لأغوينهم
أجمعين».

و شيطان گفت: پروردگارا، حال كه مرا گمراه كردي، من دنيا را
براي بني آدم مزين مي كنم و همه را گمراه مي سازم.

 

اغواي شيطان

در اينجا حضرت از قرآن اقتباس كرده و آيه 39 سوره حجر را آورده
است؛ در اين آيه شيطان پليد، خطاب به خداوند مي گويد؛ پروردگار من، حال كه تو سبب
اغوا و گمراهي من شدي، و مرا مطرود از رحمت خويش نمودي، من هم دنيا و نعمت هاي
دنيا را براي بني آدم مزين مي كنم و كارهاي زشت و بد را جلوي چشمهاشان جلوه مي دهم
تا دنبال آن راه بيافتند و از آخرت غافل شوند. و همانا من تمام مردم را گمراه مي
كنم و از آنان انتقام مي گيرم.

بما اغويتني: باء باء سببيه است و ماء ماي مصدريه. اغويتني:
يعني مرا گمراه نمودي. البته واضح است كه خداوند گمراه نمي كند ولي از باب اين كه
تمام نظام وجود منتهي به خداوند مي شود، لذا شيطان، گمراهي خود را نيز به خدا نسبت
داده است. يا اين كه مراد اين است كه گمراهي من سبب شد كه مرا از رحمت خود مطرود
نمودي، پس مراد، لازمه گمراهي است نه خود گمراهي.

شيطان خطاب به خداوند مي گويد: من كارهاي زشت را براي مردم
آرايش و جلوه مي دهم. اين توجيه كردن هاي غلط، يكي از بهترين مصاديق آرايش دادان
شيطان است. گاهي ما با اين كه در سويداي قلبمان، اشتباه را درك مي كنيم، با اين
حال كارهاي نادرست را توجيه مي نمائيم، اين شيطان است كه براي ما توجيه مي كند و
اين نفس اماره است كه كلاه شرعي سر كارهاي نامشروع و حرام مي گذارد تا بهر وسيله
آن را حلال و مشروع جلوه دهد. متاسفانه بعضي از افراد، گاهي با اين كه خود واقف به
حكم شرعي هستند، با وسايل گوناگون و با لطايف الحيل و وارونه جلوه دادن مسئله نزد
علما، به يك راه حل دروغين مي رسند و يا با كلاه شرعي سر آن گذاشتن، كار نامشروع
را مشروع ساخته و به آن مي پردازند، اين توجيه ها و تاويل هاي باطل، زينت هاي
شيطان است و تبعيت از اين روش هاي غلط، چيزي جز تبعيت از ابليس نيست. و اگر چنين
افرادي به نفس خود مراجعه كنند، خوب مي بينند كه حرام خدا را حلال جلوه داده و
پيروي مي كنند. خداوند در قرآن مي فرمايد: «بل الانسان علي نفسه بصيرة و لو القي
معاذيره» انسان به باطن و درون خويش، واقف و آگاه است هر چند عذرها و بهانه هايي
هم القاء كند.

البته واضح است كه بندگان خالص و مخلص خدا از آن فريب ها و
گمراهي ها، فريب نمي خورند و تحت تاثير القائات شيطان قرار نمي گيرند و خود شيطان
هم اعتراف كرده است «الا عبادك منهم المخلصين» ـ از آن مردم، بندگان مخلص تو
مستثني هستند. چرا كه بندگان خالص و مخلص خداوند، هرگز در برابر شيطان، تعظيم نمي
كنند و خدا را با شيطان و نفس اماره معاوضه نمي نمايند.

«قذفا بغيب بعيد، و رجماً بظن غير مصيب»

تيري در تاريكي انداخت و سنگي به تخمين و گمان پرتاب كرد بي آن
كه اصابت كند.

شيطان در دعوي خود، چنين ادعا كرد كه تمام بندگان خدا را گول
مي زند و فريب مي دهد و تخرّصاً بالغيب، اظهار داشت كه تا قيامت اين كار خود را
ادامه خواهد داد. شيطان كه علم غيب ندارد و فاصله تا قيامت بسيار است، پس از كجا
مي دانست كه همه مردم را تا قيام قيامت گول خواهد زد؟ اين چيزي جز دعوي ناصواب
نبود. شيطان تيري را در تاريكي انداخت ولي همين تير به آدم هاي خودخواه و متعصب
اصابت كرد. البته شيطان مايل است همه بندگان خدا را فريب دهد و با ظنّ و خيالي كه
داشت، به نظرش مي رسد كه ازعهده اين كار بر مي آيد. حال در بعضي از نسخه هاي نهج
البلاغه «غير مصيب» ذكر شده يعني نتوانست به هدفش نايل آيد و همه مردم را فريب دهد
و لي در برخي ديگر از نسخه ها «مصيب» آمده و شايد «مصيب» صحيح تر باشد براي اين كه
در ادامه جمله، مي فرمايد كه فرزندان غيرت جاهلي و خودخواهان او را تصديق كردند.
پس شيطان از اول يك ادعا كرد و با تصديق كردن متعصبان از او، ادعاي خود را به
اثبات نيز رساند.

آنها كه «غير مصيب» نقل كرده اند، مي نويسند كه شيطان هدفش اين
بود تمام بني آدم را به كفر و شركت وا دارد ولي نتوانست اين كار را بكند و در دعوي
خود صادق نبود. پس از دو حال بيرون نيست: يا شيطان دانست كه اين كار را مي تواند
انجام بدهد و يا رجماً بالغيب و با ظن و گمان چنين ادعائي كرد. ولي از اين كه برخي
از مردم او را پيروي كرده و سخنش را تصديق كردند، پس شيطان در قول خود تا اندازه
اي راست گفته است، هر چند افرادي كه ايمان دارند و در ايمان خود، خلوص دارند، هرگز
تبعيت از او نمي نمايند.

«صدقه به ابناء الحمية و اخوان العصبية و فرسان الكبر و
الجاهليّة»

فرزندان غيرتِ باطل و برادران تعصب قبيله اي و عشايري و اسب
سواران تكبر و جاهليت او را تصديق كردند.

 

آنان كه شيطان را تصديق كردند

همان گونه كه قبلا ذكر كرديم در زمان حضرت امير عليه السلام،
افكار پوسيده جاهليت در عشاير و قبايل كوفه وجود داشت و روحيه خودخواهي كه از
دوران عصبيت جاهلي به ارث برده بودند هم چنان پابرجا بود ولذا گاهي سر يك شتر نزاع
مي كردند و سالها دو طايفه و عشيره با هم مي جنگيدند و فقط براي خودخواهي چند جوان
نادان، صدها نفر از دو طرف كشته مي شدند. پس اين بچه هاي غيرتي كه غيرت جاهلي و
غلط داشتند و برادران تعصب كه پيروي از اخلاق پليد تعصب گرائي زمان جاهليت قبل از
اسلام مي نمودند، واسب سواراني كه در ميدان تكبر و خودخواهي و جاهليت، تاخت و تاز
مي كردند مورد اصابت هدف شيطان قرار گرفته، در دام آن گرفتار شدند. در سوره «سبا»
مي خوانيم: «و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا قليل» شيطان آن مظنه اي را كه
داشت و از روحيه ها و غرايز انسان ها مطلع بود، لذا با وراندازي روحيه شهوت و غضب
و خودخواهي و … در انسانها و بررسي ساختمان روحي آنان، تشخيص داده كه مي شود
آنها را به تكبر و خودخواهي وا داشت و اغوايشان كرد، و اين ظن و گمان ابليس، راست
در آمد لذا بسياري از مردم، تبعيت و پيروي از او كردند، مگر عده قليلي كه تحت تاثير
اغوائات و القائات شيطان قرار نگرفتند.

«حتي اذا انفادت له الجامعة منكم و استحكمت الطّماعية منه
فيكم»

تا آن كه سر سختان و چموش هاي شما، تسليمش شدند و طمع او در
گمراهي شما محكم و ثابت شد.

 

طمع شيطان

عده اي از افرادي هستند كه سرسخت و سركش مي باشند و به آساني زير
بار نمي روند، ولي شيطان براي اين كه آنها را نيز اغوا كند، نقطه ضعف ها را پيدا
مي كند و از آن راه وارد مي شود تا آن چموش ها را نيز به تسليم و انقياد وا دارد
ولي در هر صورت، مدت زمان بيشتري لازم دارد تا آنها را فريب دهد.

مي گويند: يك نفر شيطان را در خواب ديد كه طنابهائي روي شانه
اش انداخته است و مي رود. گفت: اين طنابها براي چيست؟ شيطان پاسخ داد: اين طناب ها
را براي افرادي كه مي خواهم اغواشان كنم، تهيه كرده ام كه به گردنشان بياندازم و
آنان را به سوي خود بكشم. گفت: آن طنابي را كه مي خواهي با آن، مرا به طرف خودبكشي
كدام است؟ شيطان گفت: تو كه ديگر طناب لازم ندارد. خودت با دست و پاي خودت دنبال
ما راه مي افتي!

گاهي از اوقات ـ متاسفانه ـ برخي از افراد بدون اين كه چيزي هم
به دست بياورند، جنود شيطان و سياهي لشكرش مي شوند؛ عليه انقلاب و اسلام فعاليت مي
كنند ولي كساني هستند كه براي خودشان شخصيتي دارند، و به آساني نمي شود آنان را به
فعاليت عليه اسلام و انقلاب اسلامي وا داشت.

نقل مي كنند: انگليسي ها ـ در اواخر سلطنت قاجاريه ـ مي
خواستند وارد ايران شوند و آن را قبضه كنند. دنبال شخصي مي گشتند كه صددرصد تسليم
آنها باشد و سياست هايشان را در ايران پياده كند براي اين منظور افراد زيادي از
جمله رضا خان را زير نظر گرفتند. وقتي سراغ رضاخان آمدند، نماينده انگليس چند بار
به او پيشنهاد كرد كه قشون را عليه احمدشاه بشوراند. رضاخان گفت، هرگز چنين كاري
نمي كنم! من به اعلي حضرت پادشاه قاجار وفادار خواهم بود! من هيچ وقت كشورم را به
بيگانه نمي فروشم! و با قدرت ايستادگي كرد و تسليم نشد. وقتي آن مامور به سفير
انگلستان ماجرا راگفت، سفير پاسخ داد: اين آدم كه اين قدر شخصيت دارد و قدرت روحي
دارد كه به زودي تسليم نيم شود، همين براي ما خوب است. و آن گاه با لطايف الحيل و
وعده ها، او را چنان تسليم خواسته هاي خود كردند كه نه تنها ايران را فروخت بلكه
علنا احكام اسلام را نيز ناديده گرفت و خواست اسلام را تا ابد در اين سرزمين از
بين ببرد، كه بحمدالله خداوند بيش از اين مجال و فرصت به او نداد و او را از بين برد.

انقادت: رام شد.

الجامحه: آنهائي كه سركش و چموش بودند. به نظر مي آيد معناي
جمله اين است كه نه تنها مرد عادي به سراغ شيطان رفتند، بلكه آنها كه چموش و سركش
بودند، نيز شيطان را پيروي نمودند. ولي بعضي از شراح نهج البلاغه «جامحه» را چنين
معني كرده اند: آن هائي كه در مقابل گفته هاي خدا چموش بودند زير بار شيطان رفتند.
به نظر من آن معناي اول لطيف تر است. پس نه تنها افراد معمولي زير بار شيطان رفتند
بلكه شيطان با لطايف الحيل توانست افراد چموش و سرسخت را نيز تسليم خود نمايد.

استحكمت الطماعية فيكم: طمع شيطان در گمراهي شما مستحكم شد.

شيطان وقتي ديد آن افراد سرسخت هم كه از اول چموشي مي كردند و
زير بار نمي رفتند، سرانجام تسليم فريب او گشتند، طمعش زيادتر شد.

دشمنان هميشه قدم به قدم پيش مي آيند و اگر ديدند كسي به آنها
كار ندارد، جري تر و قويتر مي شوند. پس بايست انسان از اول بيدار باشد و دشمن را
در مرز خودش متوقف سازد.

«فنجمت الحال من السّر الخفي الي الأمر الجلّي»

پس حالت هجوم شيطان از پس پرده پنهاني به صورت علني ظاهر و
نمايان گشت.

 

علني شدن گمراهي

دشمن قبل از وارد شدن، خيلي‌ آرام و با احتياط و از طريق ستون
پنجم و جاسوس هاي داخلي وارد مي شود ولي وقتي توانست افراد زيادي را فريب دهد، و
مشتريان زيادي به دست آورد، ديگري نيازي به ستون پنجم و به مخفيانه فعاليت كردن
ندارد، اينجا است كه علني و آشكار وارد صحنه مي شود. شيطان هم از آغاز خيلي آرام
وارد صحنه جامعه مي شود و با تشكيل احزاب سرّي و زيرزميني، تشكيلات خود را عليه
اسلام و انقلاب آغاز مي كند ولي اگر نيروي زيادي پيدا كرد و افراد زيادي را توانست
در حزبش وارد سازد، آن وقت قيام خود را علني و آشكار مي نمايد.

ادامه دارد

 

 

/

به انتظار انقلاب جهاني اسلام

به مناسبت پانزدهم شعبان، ولادت با سعادت امام زمان «عج» و روز
جهاني مستضعفين

به انتظار انقلاب جهاني اسلام

انقلاب بزرگي كه پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلي
الله عليه و آله برپا كرد، آغاز نهضت جهاني توابين بود كه انسان را از ظلمات به
نور رهنمون ساخت و نقطه عطفي در تاريخ بشريت بود كه اوضاع سياسي، اجتماعي و
اقتصادي آن دوران را دگرگون كرد.

پرتو اين نهضت تا زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام ادامه
داشت وحضرت، همان برنامه را بر همان منوال دنبال كرد ولي بني اميه را اين وضع خوش
نيامد و تلخي پيامبر(ص) بر تمام ارزش هاي جاهليشان، در ذائقه هاشان هم چنان وجود
داشت و خواب رياست بر مكه و حجاز را در سر مي پروراندند؛ اين بود كه جبهه اي به
سركردگي معاويه در برابر جبهه حق علي عليه السلام گشودند و نبردهايي خونين در طول
سال خلافت علي عليه السلام جريان داشت، و پس از شهادت اميرالمؤمنين عله السلام،
جهان اسلام با فساد بيشتري از سوي امويان شد تا آن جا كه امام مجتبي سلام الله
عليه ناچار به صلحي مشروط با معاويه گرديد، و پس از شهادت امام مجتبي عليه السلام
و روي كار آمدن يزيد پليد، خط فساد وانحطاط اخلاقي به اوج خود رسيد و امام حسين
سلام الله عليه كه ديگر آن وضع را نمي توانست تحمل كند، عليه حكومت غاصب يزيد به
قيام پرداخت و منجر به انقلاب خونين كربلا گرديد كه فجيع ترين حادثه تاريخ بشريت
با شهادت سيدالشهدا عليه السلام و فرزندان و خويشان و يارانش به وقوع پيوست.

در زمان امام سجاد عليه السلام، اين وضع اسفبار هم چنان وجود
داشت، وحضرت گرچه به صورت ظاهر توان مقاومت آن وضعيت را نداشت ولي در پنهاني،
زمينه را براي امام پس از خود، حضرت  امام
محمد باقر صلوات الله عليه آماده مي ساخت، در چنين زماني نيز فوّاره طغيان امويان
رو به سراشيبي سقوط نهاده بود.

امام سجاد عليه السلام شهيد شد و دوران امامت امام پنجم عليه
السلام فرا رسيد. اكنون امويان پس از آن همه ظلم و جور وطغيان وفساد، رو به نيستي
و نابودي گذرانده بودندو امام باقر عليه السلام از فرصت موجود، استفاده كرده،
سردمدار يك حركت علمي گسترده شد، و انقلاب جديدي را آغاز نمود كه اين نهضت علمي در
دوران امام صادق و امام كاظم علهما السلام، پيشرفت محسوسي داشت. و تا زمان امام
هشتم سلام الله عليه ادامه داشت كه شيعيان و پيروان آن حضرت- به صورت ظاهر- در
آزادي نسبتا خوبي به سر مي بردند و مجالس علمي رو به ازياد نهادو پرتو اين نهضت
علمي تا حجاز و عراق و شام و ايران رسيد.

پس از شهادت امام هشتم، نوبت به امام محمد تقي سلام الله عليه
رسيد وباز اين دوران، دوران جديدي بود. رژيم عباسيان كه سخت در وحشت از وجود امام
معصوم عليه السلام بود، ديگر مجال تحرك به آن حضرت نداد و روش فشار و اختناق را-
حتي به صورت ظاهر- پيش گرفت و زندگي سختي، شيعيان را در آن دوره تاريك غاصبان
عباسي فرا گرفت.اين جا بود كه امام محمد تقي عليه السلام روش نويني در ادامه دادن
به انقلاب جهاني جد بزرگوارش صلي الله عليه وآله در پيش گرفت. حضرت پيروان خود را
چنان تربيتي كرد كه در پنهاني بتوانند، مسائل انقلاب و نهضت را دنبال كنندو با
افراد تماس بگيرند و اوضاع اجتماعي سياسي را از اين راه به مردم منتقل نمايند، و
بدينسان در پنهاني و به دور از ديدگان جاسوس هاي سازمان امنيت، شريعت محمد صلي
الله عليه و آله توسط شيعيان راستين نگه داري شد و اين برنامه تا زمان امام عسكري
سلام الله عليه و آله ادامه داشت زيرا وضعيت سياسي شديدي، امام هادي و امام عسكري
عليهما السلام را در بر گرفته بود و رژيم از ترس تماس شيعيان با امامان معصوم خود،
يك پايگاه نظامي، كنار منزل آن دو امام تاسيس نمود و منزلشان را تحت محاصره پليس
مسلح خود قرار داد (و لذا آن دو بزرگوار را عسكريين مي نامند) وفشار در دوران امام
يازدهم عليه السلام به اوج خود رسيدكه چندين بار حضرت را دستگير نموده و به زندان
افكندندو تا آن جا پيشرفت كه حضرت ناچار، ولادت باسعادت فرزند عزيزش امام دوازدهم
مهدي موعود عجل الله فرجه را از بيگانگان مخفي نمود و جز خواص اصحاب، كسي از
ولادتش خبر نداشت. به اميد اينكه به زودي اين امام غايب از پشت پرده هاي غيبت بدر
آيد و با ظهورش حكومت جهاني نويني را پايه ريزي و تاسيس نمايد و ظالمان را براي
هميشه به ديار عدم بفرستد و عدل وداد را بر گستره زمين، گسترش دهد و قلوب شيعيان و
يارانش را كه از جورمستكبران و جهان خواران، جريحه دار شده، شاد نمايد و به اميد
پايدار بودن انقلاب اسلامي به رهبري نماينده بر حقش امام خميني تا ظهور حضرتش
انشاءالله. 

نكته تاريخي جالبي كه در اين مقدمه بود، اين است كه دوران هر
يك از معصومين عليهم السلام، دوران جديدي از نظر روش پيشبردنههضت اسلام بود زيرا
حضرت محمد بن عبدالله، پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه و آله، صاحب شريعت بود
و دين جديدي آورد كه تمام اديان گذشته را نسخ نموده و انقلابي بزرگ در جهان آغاز
نمود. و امام محمد باقر عليه السلام آغازگر نهضتي علمي براي ترويج و نشر معارف
اسلام در سراسر گيتي بود و امام محمد جواد عليه السلام روش مخفي كاري ـ طبق اقتضاي
زمان ـ براي نگهداري شريعت جدش «ص» بنيان گذاري نمود و امام «محمد» بن الحسن
العسكري، امام زمان سلام الله عليه و اراحنا لتراب مقدمه الفداء، بدون ترديد،
جديدترين روش را براي گسترش دعوت به سراسر جهان خواهد داشت.

بدون اين كه چيزي از شريعت جدش كم يا زياد شود و بي گمان با
زمينه مساعدي كه امام خميني و يارانش در ايران اسلامي و ساير كشورهاي اسلامي ايجاد
نموده است، ياران مخلص و باوفائي، براي اضافه شدن به سپاه بزرگ امام زمان عجل الله
فرجه آماده خدمت در راه مقدسش، روزشماري مي كنند كه در ركابش بجنگند و ستمگران و
ملحدان و جنايت پيشگان را هم چون خس و خاشاك از جلوي راه حضرتش بردارند تا جهانيان
در پرتو وجود مباركش از گزند ظالمان در امان بمانند آمين رب العالمين.

امام صادق عليه السلام دوران حكومت فرزندش امام زمان سلام الله
عليه را چنين تعريف مي كنند: «اذا قام القائم حكم بالعدل و ارتفع الجور في ايامه و
آمنت به السبل و اخرجت الارض بركاتها و ردّ كل حق الي اهله … فحينئذ تظهر الارض
كنوزها و تبدي بركاتها و لا يجد الرجل منكم يومئذ موضعا لصدقته و لا لبرّه لشمول
الغني جميع المؤمنين»ـ هنگامي كه قائم آل محمد «ص» قيام مي كند، با عدالت، حكومت
مي نمايد و ظلم و ستم در زمانش رخ مي بندد و راهها بي خطر مي گردند و زمين
بركتهايش را بيرون مي ريزد و حق هر ذي حقي به او برگدرانده مي شود… آنجا است كه
گنج هاي پنهاني زمين آشكار مي شود و بركتهايش نمايان مي گردد و هر يك از شما جائي
را براي صدقه دان سراغ ندارد چرا كه ثروتمندي و غِنا تمام مومنين را فرا مي گيرد.
به انتظار آن روز مبارك.

 

 

/

پيام سرنوشت ساز و بسيار مهم حضرت امام خميني مدظله

پيام سرنوشت ساز و بسيار مهم حضرت امام خميني مدظله

بسم الله الرحمن الرحيم

خدمت حضرات روحانيون سراسر كشور و مراجع بزرگوار اسلام، مدرسين
گرام و طلاب عزيز حوزه هاي علميه و ائمه محترم جمعه و جماعات دامت بركاتهم.

صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طيبه شهيدان خصوصا شهداء
عزيز حوزه ها و روحانيت. درود بر حاملان امانت وحي و رسالت پاسداران شهيدي كه
اركان عظمت و افتخار انقلاب اسلامي را بر دوش تعهد سرخ و خونين خويش حمل نموده
اند.

سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت كه رساله علميه و
عمليه خود را بدم شهادت و مركب خون نوشته اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ناس
از شمع حياتشان گوهر شب چراغ ساخته اند.

افتخار و آفرين بر شهداء حوزه و روحانيت كه در هنگامه نبرد،
رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تمنيات دنيا را از پاي حقيقت علم
برگرفتند و سبك بالان به ميهماني عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سروده
اند.

سلام بر آنان كه تا كشف حقيقت تفقه به پيش تاختند و براي قوم و
ملت خود منذران صادقي شدند كه بندبند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره
پاره پيكرشان گواهر كرده است و حقا از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظاري
نمي رود كه در دعوت به حق و راه خونين مبارزه مردم، خود اولين قرباني ها را بدهد،
و مهر ختام دفترش شهادت باشد.

آنان كه حلقه ذكر عارفان و دعاي سحر مناجاتيان حوزه ها و
روحانيت را درك كرده اند در خلسه حضورشان آرزوئي جز شهادت نديده اند و آنان از
عطاياي حضرت حق در ميهماني خلوص و تقرب جز عطيه شهادت نخواسته اند. البته همه
مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسيده اند. يكي چون من، عمري در ظلمات حصارها
و حجابها مانده است و درخانه عمل و زندگي جز ورق و كتاب منيت نمي باشد و ديگري در
اول شب يلداي زندگي، سينه سياه هوس ها را دريده است و با سپيدي سحر عشق عقد وصال و
شهادت بسته است.

و حال، من غافل كه هنوز از كتم عدم ها به وجود نيامده ام چگونه
از وصف قافله سالاران وجود، وصفي بكنم؟ من و امثال من از اين قافله فقط بانگ جرسي
مي شنويم.

بگذارم و بگذرم.

ترديدي نيست كه حوزه هاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ
اسلام و تشيع، مهم ترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجروي ها
بوده اند.

علماء بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل حلال
و حرام الهي را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند.

اگر فقهاء عزيز نبودند معلوم نبود امروز چه علومي به عنوان
علوم قرآن و اسلام و اهل بيت عليهم السلام به خورد توده ها داده بودند. جمع آوري و
نگهداري علوم قرن و اسلام و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنت و سيره معصومين
عليهم السلام و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرائطي كه امكانات بسيار كم بوده است
و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت همه امكانات خود را به كار مي گرفتند كار
آساني نبوده است كه بحمدالله امروز نتيجه آن زحمات را در آثار و كتب با بركتي هم
چون كتب اربعه و كتاب هاي ديگر متقدمين و متاخرين، از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم
و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامي رشته هاي متنوع
علوم مشاهده مي كنيم. اگر ما نام اين هم زحمت و مرارت را جهاد في سبيل الله
نگذاريم چه بايد بگذاريم؟

در بعد خدمات علمي حوزه هاي علميه سخن بسيار كم است كه ذكر آن
در اين مختصر نمي گنجد. بحمدالله حوزه ها از نظر منابع و شيوه هاي بحث و اجتهاد
غني و داراي ابتكار است. تصور نمي كنم براي بررسي عميق همه جانبه علوم اسلامي
طريقه اي مناسبت تر از شيوه علماء سلف يافت شود.

تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق و تتبع علماء راستين اسلام گواه
بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است.

صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است.
هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاء بزرگوار سيراب شده اند. از مجاهدات علمي
و فرهنگي آنان به حق از جهاني افضل از دماء‌شهيدان است كه بگذريم، آنان در هر عصري
از اعصار براي دفاع از مقدسات ديني و ميهني خود مرارتها و تلخي هائي متحمل شده اند
و همراه با تحمل اسارت ها و تبعيدها، زندان ها و اذيت و آزارها و زخم زبان ها،
شهداء‌ گران قدري را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده اند، شهداء روحانيت منحصر به
شهداء مبارزه و جنگ در ايران نيستند. يقينا رقم شهداء گمنام حوزه ها و روحانيت كه
در مسير نشر معارف و احكام الهي به دست مزدوران و نامردمان غريبانه جان باخته اند
زياد است. در هر نهضت و انقلاب الهي و مردمي،‌ علماي اسلام اولين كساني بوده اند
كه بر تارك جبينشان خون و شهادت نقش بسته است.

كدام انقلاب مردمي اسلامي را سراغ كنيم كه در آن، حوزه و
روحانيت پيش كسوت شهادت نبوده اند و بر بالاي دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر
سنگ فرشهاي حوادث خونين به شهادت نايستاده است؟ در پانزده خرداد و در حوادث قبل و
بعد از پيروزي، شهداء اولين، از كدام قشر بوده اند؟ خدا را سپاس مي گزاريم كه از
ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلول هاي مخوف و انفرادي رژيم شاه، و از كوچه و خيابان تا
مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها
و ميادين مين، خون پاك شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است و در پايان
افتخارآميز جنگ تحميلي نيز رقم شهداء و جانبازان و مفقودين حوزه ها نسبت به قشرهاي
ديگر زيادتر است؛ «بيش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دينيه در سراسر ايران
در جنگ تحميلي شهيد شده اند» و اين رقم نشان مي دهد كه روحانيت براي دفاع از اسلام
و كشور اسلامي ايران تا چه حد مهيا بوده است. امروز نيز هم چون گذشته شكارچيان
استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و
ايران و اراضي اشغالي به سراغ شيردلان روحانيت مخالف شرق و غرب و متكي به اصول
اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله و سلم رفته اند و از اين پس نيز جهان اسلام
هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهان خواران عليه يك روحاني پاك باخته است.

علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايه داران و پول پرستان و
خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كرده اند و اين ظلم فاحشي
است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايه داران در يك
كاسه است و خداوند كساني را كه اين گونه تبليغ كرده و يا چنين فكر مي كنند نمي
بخشد.

روحانيت متعهد به خون سرمايه داران زالوصف تشنه است و هرگز با
آنان سرآشتي نداشته و نخواهند داشت. آنها با زهد و تقوي و رياضت درس خوانده اند و
پس از كسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم
تعلق به تجملات دنيا زندگي كرده اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته اند.

دقت و مطالعه در زندگي علماء سلف حكايت از فقر و نهايتا روح پر
فتوت آنان براي كسب معارف مي كند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصيل كرده
اند و با قناعت و بزرگواري زيستند و در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور سر نيزه بوده
است نه سرمايه پول پرستان و ثروتمندان. بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است
كه مردم آنان را برگزيده اند.

مخالفت روحانيون با بعض از مظاهر تمدن در گذشته صرفا به جهت
ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبي خصوصا فرهنگ مبتذل
غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديده ها برخورد احتياط آميز كنند. علماء
راستين از بس كه دروغ و فريب از جهان خواران ديده بودند، به هيچ چيزي اطمينان نمي
كردند و ابزاري از قبيل: راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود؛ لذا
گاهي حكم به منع استفاده از آنها را مي دادند.

آيا راديو و تلويزيون در كشورهائي چون ايران وسائلي نبودند تا
فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آيا رژيم گذشته از راديوـ تلويزيون براي بي
اعتبار كردن عقايد مذهبي و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملي استفاده نمي نمود؟

به هر حال خصوصيات بزرگي چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب
علم و عدم وابستگي به قدرتها، و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر توده ها،
روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است؛ و چه عزتي بالاتر از اين كه روحانيت
با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جاري ساخته
است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است.

راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد
و عظمت و نفوذ، تعقيب نكرده و نمي كند، ساده انديشي نيست؟

مسئله كتاب آيات شيطاني كاري حساب شده براي زدن ريشه دين و دين
داري و در راس آن اسلام و روحانيت است. يقينا اگر جهان خواران مي توانستند ريشه و
نام روحانيت را مي سوختند، ولي خداوند همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده
است و انشاءالله از اين پس نيز خواهد بود؛ به شرط آن كه حيله و مكر و فريب جهان
خواران را بشناسيم.

البته بدان معنا نيست كه ما از همه روحانيون دفاع كنيم، چرا كه
روحانيون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم كم نبودند و نيستند در حوزه هاي علميه.

هستند افرادي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدي فعاليت دارند.

امروز عده اي با ژست تقدس مآبي چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب
و نظام مي زنند كه گوئي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان
احمق در حوزه هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه اي از فكر اين مارهاي خوش خط و
خال كوتاهي نكنند؛ اينها مروج اسلام آمريكائيند و دشمن رسول الله؛ آيا در مقابل
اين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟

استكبار وقتي كه از نابودي مطلق روحانيت و حوزه ها مايوس شد دو
راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود. يكي راه ارعاب و زور، و ديگري راه خدعه و نفوذ.

در قرن معاصر وقتي حربه ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد راههاي
نفوذ تقويت گرديد.

اولين و مهمترين حركت، القاء شعار جدائي دين از سياست است كه
متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه اي كارگر شده است تا جائي كه دخالت
در سياست، دون شان فقيه، و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگي به اجانب را به
همراه مي آورند.

يقينا روحانيون مجاهد از نفوذ، بيشتر زخم برداشته اند، گمان
نكنيد كه تهمت وابستگي و افتراء بي ديني را تنها اغيار به روحانيت زده است. هرگز،
ضربات روحانيت نا آگاه و آگاه وابسته به مراتب كاري تر از اغيار بوده و هست.

در شروع مبارزات اسلامي اگر مي خواستي بگوئي شاه خائن است
بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است. عده اي مقدس نماي واپس اگر همه چيز را
حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلي
كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سخني هاي ديگران
نخورده است.

وقتي شعار جدائي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق
ناآگاهان، غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين
دايره و حصار بيرون رود و در سياست حكومت دخالت نمايند حماقت روحاني در معاشرت با
مردم فضيلت شد. به زعم بعض افراد روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت
از سراپاي وجودش ببارد والا عالم سيّاس و روحاني كاردان و زيرك كاسه اي زير نيم
كاسه داشت، و اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت متدين تر بود.
ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مي رفت. در مدرسه
فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد كوزه را آب كشيدند! چرا كه
من فلسفه مي گفتم.

ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت وضع روحانيت و حوزه
ها وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و
مجد واقعي حوزه ها را حفظ نمود، علماء دين باور در همين حوزه ها تربيت شدند و صفوف
خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بزرگ اسلامي مان نشات گرفته از همين بارقه است.

البته هنوز حوزه ها به هر دو تفكر آميخته اند و بايد مراقب بود
كه تفكر جدائي دين از سياست از لايه هاي تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند، و
يكي از مسائلي كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود همين قضيه است كه چگونه در دوران
وانفساي نفوذ مقدسين نافهم و ساده لوحان بي سواد عده اي كمر همت بستند و براي نجات
اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشتند.

اوضاع مثل امروز نبود هر كس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زير
فشارها و تهديدهاي مقدس نماها از ميدان به در مي رفت.

ترويج فكر «شاه سايه خدا است» و يا با گوشت و پوست نمي توان در
مقابل توپ و تانك ايستاد و اين كه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم، و يا جواب خون
مقتولين را چه كسي مي دهد؟ و از همه شكننده تر شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور
امام زمان (عليه السلام) باطل است، و هزاران «اِنْ قُلت» ديگر مشكلات بزرگ و جان فرسائي
بودند كه نمي شد با نصيحت و مبارزه منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت، تنها راه حل
مبارزه و ايثار خون بود كه خداوند وسيله اش را آماده نمود.

علماء‌و روحانيت متعهد سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني
كه به طرف اسلام شليك مي شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.

اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه در عاشوراي پانزده خرداد رقم
خورد.

در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه
اگر تنها اين بود كه مقابله را آسان مي نمود بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودي
گلوله حيله و مقدس مآبي و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دوروئي بود كه هزار
بار بيشتر از باروت و سركوب جگر و جان را مي سوخت و مي دريد.

در آن زمان روزي نبود كه حادثه اي نباشد، ايادي پنهان و آشكار
آمريكا و شاه به شايعات و تهمت ها متوسل شدند حتي نسبت تارك الصلوه و كمونيست و
عامل انگليس به افرادي كه هدايت مبارزه را به عهده داشتند مي دادند واقعا روحانيت
اصيل در تنهائي و اسارت خون مي گريستند كه چگونه آمريكا و نوكرش پهلوي مي خواستند
ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عده اي روحاني مقدس نماي ناآگاه يا بازي خورده و
عده اي وابسته كه چهره شان بعد از پيروزي روشن گشت مسير اين خيانت بزرگ را هموار
مي نمود.

آن قدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است، از
هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومت و غربت اميرالمومنين (عليه
السلام) كه در تاريخ روشن است.

بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم.

ولي طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه هم چنان
باز است و شيوه مقدس مآبي و دين فروشي عوض شده است شكست خوردگان ديروز سياست بازان
امروز شده اند.

آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمي دادند پشتيبان
كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند، غائله قم و تبريز با
هماهنگي چپي ها و سلطنت طلبان و تجزيه طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه مي
توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولي دست برنداشتند و از كودتاي نوژه
سر در آوردند باز خدا رسوايشان ساخت.

دسته اي ديگر از روحاني نماهائي كه قبل از انقلاب دين را از
سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه دربار مي سائيدند يك مرتبه متدين شده و به
روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند
تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند.

ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و
مبارزه با شاه حرام است امروز مي گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند.

تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشاء و فسق و حكومت ظالمان
براي ظهور امام زمان ارواحنافداه را مقيد و راهگشا مي دانستند امروز از اين كه در
گوشه اي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ مي دهد فرياد وا اسلاما سر مي
دهند.

ديروز حجتيه اي ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوه
مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه
بشكنند امروز انقلابي تر از انقلابيون شده اند.

ولايتي ها ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين
را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان
ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و
حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند.

راستي اتهام آمريكائي و روسي و التقاطي، اتهام حلال كردن حرام
ها و حرام كردن حلالها، اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقي، از چه كساني
صادر مي شود؟ از آدم هاي لامذهب و يا از مقدس نماهاي متحجر و بي شعور؟

فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به مسخره گرفتند فرهنگ شهادت
و شهيدان و اظهار طعنها و كنايه ها نسبت به مشروعين نظام كار كيست؟ كار عوام با
خواص خواص از چه گروهي، از زظاهر معممين يا غير آن؟ بگذريم كه حرف بسيار است.

همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه ها
است و بر خورد واقعي هم با يان خطرات بسيار مشكل و پيچيده است.

از يك طرف وظيفه تبيين حقائق و واقعيات و اجراي حق و عدالت در
حد توان، و از طرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژه اي به دست دشمنان كار آساني نيست.

با اين كه در كشور ما در اجراي عدالت بين روحاني و غير آن
امتيازي نيست ولي وقتي با متخلفيني از روحانيت خوش سابقه يا بد سابقه برخورد شرعي
و قانوني و جدي مي شود فورا باندها فرياد مي زنند كه چه نشسته ايد جمهوري اسلامي
مي خواهد آبروي روحانيت را ببرد، اگر احيانا كسي مستحق عفو بوده و بخشيده شود
تبليغ مي كنند كه نظام به روحانيت امتياز بي جا مي دهد.

مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع
نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سوءاستفاده نكنند و يا موج آفريني و
تبليغات اذهان را نسبت به روحانيون متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام
بدانند كه امتيازي براي هيچ كس قائل نيست و خدا مي داند كه شخصا براي خود ذره اي
مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم، اگر تخلفي از من هم سر بزند مهياي مواخذه ام.

حال بحث اين است كه براي جلوگيري از تكرار آن حوادث تلخ و
رسيدن به اطمينان از قطع نفوذ بيگانگان در حوزه ها چه بايد كرد؟ گر چه كار مشكل
است ولي چاره چيست، بايد فكري كرد.

اولين وظيفه شرعي و الهي آن است كه اتحاد و يك پارچگي طلاب و
روحانيت انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين
هائل.

امروز هيچ دليل شرعي و عقلي وجود ندارد كه اختلاف سليقه ها و
برداشت ها و حتي ضعيف مديريت ها دليل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماي متعهد
گردد، ممكن است هر كس در فضاي ذهن و ايده هاي خود نسبت به عمل كردها و مديريت ها و
سليقه هاي ديگران و مسئولين انتقادي داشته باشد، ولي لحن و تعابير نبايد افكار
جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعي و ابرقدرتها كه همه مشكلات و
نارسائيها از آنان سرچشمه گرفته است به طرف مسائل فرعي منحرف كنند و خداي ناكرده
همه ضعفها و مشكلات به حساب مديريت و مسئولين گذاشته شود و از آن تفسير انحصارطلبي
گردد كه اين عمل كاملا غير منصفانه است و اعتبار مسئولين نظام را از بين مي برد و
زمينه را براي ورود بي تفاوت ها و بي دردها به صحنه انقلاب آماده مي كند.

من امروز بر اين عقيده ام كه مقتدرترين افراد در مصادف با آن
همه توطئه ها و خصومتها و جنگ افروزيهايي كه در جهان عليه انقلاب اسلامي است معلوم
نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست مي آوردند. در يك تحليل منصفانه از
حوادث انقلاب خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزي بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي
ايران در اكثر اهداف و زمينه ها موفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ در هيچ زمينه
اي مغلوب و شكست خورده نيستيم، حتي در جنگ پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در
تحميل آن همه خسارات چيزي به دست نياوردند.

البته اگر همه علل و اسباب را در اختيار داشتيم در جنگ به
اهداف بلندتر و بالاتري مي نگريستيم و مي رسيديم ولي اين بدان معنا نيست كه در هدف
اساسي خود كه همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ايم.

هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن
بهره جسته ايم.

ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم.

ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ايم.

ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهان خواران كنار زديم.

ما درجنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ايم.

ما در جنگ به اين نتيجه رسيديم كه بايد روي پاي خودمان
بايستيم.

ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شكستيم.

ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پر بار اسلامي مان را محكم كرديم.

ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يكايك مردمان
بارور كرديم.

ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان داديم كه عليه
تمامي قدرت ها و ابرقدرت ها ساليان سال مي توان مبارزه كرد.

جنك ما كمك به افغانستان را به دنبال داشت.

جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت.

جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظام هاي فاسد در مقابل
اسلام احساس ذلت كنند.

جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را به دنبال داشت.

تنها در جنگ بود كه صنايع نظامي ما از رشد آن چناني برخوردار
شد و از همه اين ها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت.

همه اينها از بركت خونهاي پاك شهداي عزيز هشت سال نبرد بود.

همه اينها از تلاش مادران و پدران و مردم عزيز ايران در 10 سال
مبارزه با آمريكا و غرب و شوروي و شرق نشان گرفت.

جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست.

جنگ ما جنگ فقر و غنا بود.

جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي
وجود دارد.

چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان
نهايي نرسيده ايم پس شهادت و رشادت و ايثار و از خود گذشتگي و صلابت بي فايده است!
در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت سال ما است.

علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا
يعني در كل جهان از جنگ هشت ساله ما است.

من در اين جا از پدران و مادران و خواهران و برادران و همسران
و فرزندان شهداء و جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسما معذرت مي خواهم
و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي ما در جنگ براي يك لحظه همه
نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم.

راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و
نتيجه فرع آن بوده است؟! ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد
به وظيفه خود عمل نمود، و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند آن
ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد باز به وظيفه
خود عمل كرده است.

آيا از اين كه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد؟

نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرها و
ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي
دارد از مواضع اصوليش عدول مي كند.

تحيلي اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و
يا ناموفق بود هاست آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم  منجر نمي شود؟ تاخير در رسيدن به همه اهداف
دليل نمي شود كه ما از اصول خود عدول كنيم، همه ما مامور به اداي تكليف و وظيفه
ايم نه مامور به نتيجه، اگر همه انبياء و معصومين عليهم السلام در زمان و مكان خود
مكلف به نتيجه بودند هرگز نمي بايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند
و سخن بگويند، و از اهداف كلي و بلند مدتي كه هرگز در حيات ظاهري آنان جامه عمل
نپوشيده است ذكري به ميان آورند. در حالي كه به لطف خداوند بزرگ ملت ما توانسته
است در اكثر زمينه هايي كه شعار داده است به موفقيت نائل شود.

ما شعار سرنگوني رژيم شاه را در عمل نظاره كرده ايم.

ما شعار آزادي و استقلاب را به عمل خود زينت بخشيده ايم.

ما شعار مرگ بر آمريكا را درعمل جوانان پرشور و قهرمانان و
مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسي آمريكا تماشا كرده ايم.

ما همه شعارهايمان را با عمل محك زده ايم.

البته معترفيم كه در مسير عمل موانع زيادي به وجود آمده است كه
مجبور شده ايم روش ها و تاكتيها را عوض نمائيم.

ما چرا خودمان و ملت و مسئولين كشورمان را دست كم بگيريم و همه
عقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم؟!

من به طلاب عزيز هشدار مي دهم كه علاوه بر اين كه بايد مواظب
القائات روحاني نماها و مقدس مآباها باشند از تجربه تلخ روي كار آمدن انقلابي
نماها و به ظاره عقلاء قوم كه هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتي نكرده اند عبرت
بگيرند كه مبادا گذشته تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزيهاي بي مورد و ساده
انديشيها سبب مراجعت آنان به پست هاي كليدي و سرنوشت ساز نظام شود.

من امروز بعد از ده اسال از پيروزي انقلاب اسلامي هم چون گذشته
اعتراف مي كنم كه بعض تصميمان اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه كشور به
گروهي كه عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشته اند اشتباهي بوده است كه
تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي رود، گر چه در آن موقع هم من شخصا مايل به روي
كار آمدن آنان نبودم ولي با صلاحديد و تاييد دوستان قبول نمودم و الان هم سخت
معتقدم كه آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب از تمامي اصولش و حركت به سوي
آمريكاي جهان خوار قناعت نمي كنند، در حالي كه در كارهاي ديگر نيز جز حرف و ادعا
هنري ندارند، امروز هيچ تاسفي نمي خوريم كه آنان در كنار ما نيستند. چرا كه از اول
هم نبوده اند، انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاي
فراوان خود را گروه ها و ليبرالها مي خوريم، آغوش كشور و انقلاب هميشه براي
پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به
قيمت طلبكاري آنان از همه اصول كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد، چرا جنگ كرديد، چرا
نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد، چرا شعار نه شرقي و نه
غربي داده ايد، چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايد، و صدها چراي ديگر.

و نكته مهم در اين رابطه اين كه نبايد تحت تاثير ترحم هاي بي
جا و بي مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلفين نظام به گونه تبليغ كنيم كه
احكام خدا و حدود الهي زير سوال بروند، من بعض از اين موارد را نه تنها به سود
كشور نمي دانم كه معتقدم دشمنان از آن بهره مي برند.

من به آنهائي كه دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي رسد
و چه بسا حرفهاي ديگران را مي زنند صريحا اعلام مي كنم:

تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرالها بيفتد.

تا من هستم نخواهم گذشت منافقين اسلام اين مردم بي پناه را از
بين ببرند.

تا من هستم از اصول نه شرقي و نه غربي عدول نخواهم كرد.

تا من هستم دست ايادي آمريكا و شوروي را در تمام زمينه ها
كوتاه مي كنم.

و اطمينان كامل دارم كه تمامي مردم در اصول هم چون گذشته
پشتيبان نظام و انقلاب اسلامي خود هستند كه علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور
و آمادگي خود امسال نيز در راهپيمائي 22 بهمن حقيقت آمادگي كامل خويش را به
جهانيان نشان دادند، و واقعا دشمنان انقلاب را شگفت زده كردند كه تا كجا حاضر به
فداكاريند.

من در اينجا خود را شرمنده و كوچكتر از آن مي دانم كه زبان به
وصف و تقدير از آنان بگشايم، خداوند پاداش عظيم اين همه اخلاص و رشد و بندگي را
خواهد داد، ولي به آنان كه نا آگاهانه مردم شريف و عزيز ما را متهم به روي گرداني
از اصول و انقلاب و روحانيت مي كنند سفارش و نصيحت مي كنم كه در گتفار و كلمات و
نوشته ها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشت ها و تصورات نا به جاي خود را به حساب
انقلاب و مردم نگذارند.

مساله ديگر اين كه امروز مقابله و تجزيه روحانيت انقلابي به
سود كيست؟ دشمنان از ديرباز براي اختلاف افكني ميان روحانيون آماده شده اند، غفلت
از آن همه چيز را بر باد مي دهد حال اختلاف به هر شكلي باشد بدبيني شديد نسبت به
مسئولين بالا باشد يا مرزبندي فقه سنتي و پويا و امثال آن.

اگر طلاب و مدرسين حوزه علميه با يكديگر هماهنگ نباشند نمي
توان پيش بيني نمود كه موفقيت از آن كيست، و اگر بر فرض محال حاكميت فكري از آن
روحاني نماها و متحجرين گردد روحانيت انقلابي جواب خدا و مردم را چه مي دهند.

انشاءالله در بين جامعه مدرسين و طلاب انقلابي اختلافي نيست
اگر باشد بر سر چيست؟ بر سر اصول يا بر سر سليقه ها؟ آيا مدرسين محترم كه ستون
محكم انقلاب در حوزه هاي علميه بوده اند نعوذبالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت
كرده اند. مگر همان ها نبودند كه در كوران مبارزه حكم به غير قانوني بودن سلطنت
دادند، مگر همان ها نبودند كه وقتي يك روحاني به ظاهر در منصب مرجعيت از اسلام و
انقلاب فاصله گرفت او را به مردم معرفي كردند. آيا مدرسين عزيز از جبهه و رزمندگان
پشتيباني ننمودند. اگر خداي ناكرده اينها شكسته شوند چه نيروئي جاي آنان را خواهد
گرفت و آيا ايادي استكبار روحاني نماهائي را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است فرد
ديگري را بر حوزه ها حاكم نمي كنند؟ و آيا آنها كه در طوفان پانزده سال مبارزه قبل
از انقلاب و ده سال حوادث كمرشكن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره
كشور را خورد هاند و نه از شهادت عزيزان متاثر شده اند و با خيالي راحت و آسوده به
درس و مباحثه سرگرم بوده اند مي توانند در آينده پشتوانه انقلاب اسلامي باشند؟

راستي شكست هر جنايتي از علماء و طلاب انقلابي و روحانيون و
روحانيت مبارز و جامعه مدرسين پيروزي چه جنايتي و چه جرياني را تضمين مي كند؟
جناحي كه پيروز شود يقينا روحانيت نيست و اگرآن جناح الزاما به روحانيت روآورد
راستي به سراغ كدام قشر و تفكر از روحانيت مي رود؟

خلاصه اختلاف به هر شكلي كوبنده است ، وقتي نيروهاي مؤمن به
انقلاب حتي به اسم فقه سنتي و فقه پويا به مرز جبهه بندي برسند آغاز باز شدن راه
استفاده دشمنان خواهد بود.جبه بندي نهايتا معارضه پيش مي آورد، هر جناح براي حذف و
طرد طرف مقابل خود وا‍‍‍ژه و شعاري انتخاب مي كند، يكي متهم به طرفداري از سرمايه
داري و ديگري متهم التقاطي مي شود كه من براي حفظ اعتدال جناح ها هميشه تذكرات تلخ
وشيريني داده ام، چرا كه همه را فرزندان و عزيزان خود مي دانم.

البته هيچ گاه نگران مباحثات تند طلبگي در فروع و اصول فقه
نبوده ام ولي نگران تقابل و تعارض جناح هاي مومن به انقلابم كه مبادا منتهاي به
تقويت جناح رفاه طلب بي درد و نق بزن گردد.

نتيجه مي گيرم كه اگر روحانيون طرفدار اسلام ناب وانقلاب دير
بجنبند ابرقدرتها و نوكرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه مي دهند.

جامعه مدرسين بايد طلاب عزيز انقلابي و زحمت كشيده و كتك خورده
و جبهه رفته را از خود بدانند، حتما با آنان جلسه بگذارند  و از طرح ها و نظريات آنان استقبال نمايند و
طلاب انقلابي هم مدرسين عزيز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با ديده احترام به
آنان بنگرند و در مقابل طيف بي عرضه و فرصت طلب و نق زن  يد واحده باشند و خود را براي ايثار و شهادت در
راه هدايت مردم آماده تر كنند، حال جامعه و مردم طالب حقيقت باشند مثل زمان ما كه
حقا مردم بيشتر از آن چه كه ما فكر مي كنيم وفادار به روحانيت بوده و خواهند بود
يا نباشند مثل زمان معصومين عليهم السلام.

اما مردم شريف ايران توجه داشته باشند كه نوعا تبليغاتي كه
عليه روحانيت انجام مي پذيرد به منظور نابودي روحانيت انقلاب است. ايادي شيطان در
تنگناها و سختي ها به سراغ مردم مي روند كه بگويند روحانيت مسبب مشكلات و
نارسائيها است، آن هم كدام روحاني؟ روحاني بي درد و بي مسئوليت؟! نه، بلكه
روحانيتي كه در همه حوداث جلوتر از ديگران در معرض خطر بوده است.

كسي مدعي آن نيست كه مردم و پابرهنه ها مشكلي ندارند و همه
امكانات در اختيار مردم است. مسلم، آثار 10 سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا
ظاهر مي شود و كمبودها و نيازها رخ مي نمايد. ولي من با يقين شهادت مي دهم كه اگر
افرادي غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و
عار در برابر آمريكا و جهان خواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامي و انقلابي
چيزي برايمان نمانده بود.

لازم به يادآوري است كه ذكر شمه اي از وقايع انقلاب و روحانيت
به معناي آن نيست كه طلاب و روحانيون عزيز در فرداي اين نوشته حركت تند و انقلابي
بنمايند بلكه هدف علم و آگاهي به نكته ها است كه در انتخاب مسير با بصيرت حركت
كنند و خطرها و گذرها و كمين گاهها را بهتر بشناسند.

اما در مورد دروس تحصيل و تحقيق حوزه ها اين جانب معتقد به فقه
سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم. اجتهاد به همان سبك
صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست؛ زمان و مكان دو عنصر
تعيين كننده در اجتهادند. مسئله اي كه در قديم داراي حكمي بود هاست به ظاهر همان
مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا
كند بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول
كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم
جديدي مي طلبد.

مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.

براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و
مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم.

آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر
جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جها،
شناخت سياست ها و حتي سياسيون و فرمول هاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت
و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم
مي كنند از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است.

يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي
و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوي و زهدي كه در خور شان
مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد.

حكومت در نظر مجتهدي واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي
زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي
معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است.

فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.

هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در
عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و همه ترس
استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و قدرت
برخورد در مسلمانان به وجود آورد.

راستي به چه علت است كه در پي اعلام حكم شرعي و اسلامي مورد
اتفقا همه علماء در مورد يك مزدور بيگانه اين قدر جهان خواران بر افروخته شدند و
سران كفر و بازار مشترك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند؟ غير از
اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد عملي مسلمانان در شناخت و مبارزه با
توطئه هاي شوم آنان به هراس افتاده اند و اسلام امروز مسلمانان را يك مكتب بالنده
و متحرك و پر حماسه مي دانند، و از اين كه فضاي شرارت آنان محدود شده است و
مزدبگيران آنان چون گذشته با اطمينان نمي توانند عليه مقدسات قلم فرسائي كنند
مضطرب شده اند.

من قبلا نيز گفته ام: همه توطئه هاي جهان خواران عليه ما از
جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است كه ما نگوئيم اسلام
جواب گوي جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد
غفلت بكنيم، واقعا بايد به سمتي حركت نمائيم كه انشاءالله تمام رگه هاي وابستگي
كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود.

استكبار غرب شايد تصور كرده است از اين كه اسم بازار مشترك و
حصر اقتصادي را به ميان بياورد ما در جا مي زنيم و از اجراي حكم خداوند بزرگ صرف
نظر مي نمائيم.

خيلي جالب و شگفت انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين
وقتي يك نويسنده مزدور با نيش قلم زهر آگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و
مسلمان را جريحه دار مي كند، عده اي در رابطه با آن شهيد مي شوند برايشان مهم نيست
و اين فاجعه عين دمكراسي و تمدن است. اما وقتي بحث اجراي حكم و عدالت به ميان مي
آيد نوحه رافت و انسان دوستي سر مي دهند. ما كينه دنياي غرب را با جهان اسلام و
فقاهت از همين نكته ها بدست مي آوريم. قضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست قضيه
حمايت از جريان ضد اسلامي و ضد ارزشي است كه بنگاههاي صهيونيستي و انگليس و آمريكا
به راه انداخته اند و با حماقت و عجله خود را روبروي همه جهان اسلام قرار داده
اند.

البته بايد ببينيم كه بعض دولتها و حكومت هاي اسلامي چگونه با
اين فاجعه بزرگ برخورد مي كنند. اينكه ديگر مسئله غرب و عجم و فارس و ايران نيست،
بلكه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تا كنون و از امروز تا هميشه تاريخ
است و نتيجه نفوذ بيگانگان در فرهنگ مكتب اسلام است، كه اگر غفلت كنيم اين اول
ماجرا است و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده، در آستين
فراوان دارد.

ضرورتي نيست كه در چنين شرائطي ما به دنبال ايجاد روابط و
مناسبات گسترده باشيم چرا كه دشمنان ممكن است تصور كنند كه ما به وجود آنان چنان
وابسته و علاقمند شديم كه از كنار اهانت به معتقدات و مقدسات ديني خود ساكت و آرام
مي گذريم.

آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل مي كنند كه بايد در سياست و
اصول و ديپلماسي خود تجديد نظر نمائيم و ما خامي كرده ايم و اشتباهات گذشته را
نبايد تكرار كنيم و معتقدند كه شعاغرهاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق نسبت به
ما و نهايتا انزواي كشور شده است و اگر ما واقع گرايانه عمل كنيم آنان با ما
برخورد متقابل انساني مي كنند و احترام مي گذارند، اين يك نمونه است كه خدا مي
خواست پس از انتشار كتاب كفرآميز «آيات شيطاني» در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياي
تفرعن و استكبار و بربريت چهره واقعي خود را در دشمني ديرينه اش با اسلام برملا
سازد تا ما از ساده انديشي به در آئيم و همه چيز را به حساب اشتباه و سوء مديريت و
بي تجربگي نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسئله اشتباه مها نيست بلكه تعمد
جهان خواران به نابودي اسلام و مسلمين است،‌ والا مسئله فردي «سلمان رشدي» آن قدر
برايشان مهم نيست كه همه صهيونيست ها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.

روحانيون و مردم عزيز حزب الله و خانواده هاي محترم شهداء
حواسشان را جمع كنند كه با اين تحليل ها و افكار نادرست، خون عزيزانشان پايمان
نشود. ترس من اين است كه تحليل گران امروز ده سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و
بگويند كه بايد ديد فتواي اسلامي و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين
ديپلماسي بوده است يا خير؟! و نتيجه گيري كنند كه چون بيان حكم خدا، آثار و تبعاتي
داشته است و بازار مشترك و كشورهاي غربي عليه ما موضع گرفته اند پس بايد خامي
نكنيم و از كار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم.

خلاصه كلام اينكه ما بايد بدون توجه به غرب حيله گر و شرق
متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام بر آئيم والا
مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند ضرري متوجه جهان خواران نيست. و
روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد نمي توانند درك كند كه
اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست. حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز
آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور
مردم در سال هاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد
اسلام نياز پيدا كند. علماء بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري
كنند.

نكته آخري كه توجه به آن لازم است اين كه: روحانيون و علماء و
طلاب، بايد كارهاي قضائي و اجرائي را براي خود، يك امر مقدس و يك ارزش الهي بدانند
و براي خود شخصيت و امتيازي قائل بشوند كه در حوزه ننشته اند، بلكه براي اجراء حكم
خدا راحتي حوزه را رها كرده و مشغول به كارهاي حكومت اسلامي شده اند.

اگر طلبه اي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور
مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره همه در او باشد و فقط به بهاه درس و بحث
مسئوليت نپذيرد، و يا دلش را فقط به هواي اجتهاد و درس خوش كند، در پيشگاه خداوند
بزرگ يقينا مواخذه مي شود و هرگز عذر او موجه نيست.

ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بي سابقه مردم از
روحانيت را ناديده بگيريم هرگز فرصت و شرائط بهتر از اين را نخواهيم داشت.

اميداوارم از نصايح و تذكرات مشفقانه اين پدر پير، و اين
خدمتگزار حقير خود دلگير نشده باشيد و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسيه و با
دلهاي منور خود برايم دعا و طلب مغفرت نمائيد. من هم از ياد و دعاي خير براي
روحانيت اصيل و حوزه هاي علمي غفلت نمي كنم.

خداوندا توان علماء و روحانيت را در خدمت به دين خود افزون
نما.

خداوند حوزه هاي علميه، اين سنگرهاي پاسداري از فقاهت و اسلام
ناب را تا ابد پا برجا بدار.

خداوندا شهداء روحانيت و حوزه ها را از نعم بيكران و رزق حضور
خويش بهره مند فرما.

خداوندا به جانبازانشان شفا مرحمت كن و به خانواده هاي شهداشان
صبر و اجر مرحمت فرما، مفقودين و اسراشان را هر چه زودتر به اوطانشان برگردان.

خداوندا ارزش خدمت و خدمت گذاري به دين خود و به مردم را در دل
و ديدگان ما افزون و جاوادنه نما «اِنّك وَليّ النّعم».

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

3 اسفند 67

روح الله الموسوي الخميني

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا كنون

فقه جواهري

* اميد است كه حضرات فضلاي عظام و مشتغلين حوزه هاي مقدسه
علميه مخصوصا حوزه قم ــ كما في السابق‌ــ به تحصيل علوم دينيه و ترويج ديانت
مقدسه، ادامه دهند و هيچ گونه تزلزل به خود راه ندهند.

29 جمادي الثاني 1385 هـ.ق

* بايد حوزه هاي فقااهت به همان ترتيبي كه سابق بود، هيچ تخطي
نكند. به همان ترتيبي كه سابق تحصيل مي كردند، فقه و مقدمات فقه را محكم حفظ
كنيد… اين فقها هستند كه حصون اسلام هستند و اسلام را حفظ كرده اند. بايد حوزه
هاعنايتشان به فقه و فقاهت از همه چيز بيشتر باشد… اگر اشخاصي آمدند به حوزه ها
پيشنهاد كردند كه فقه لازم نيست كه مثلا به اين طول و تفصيل باشد و فلان و بيائيم
و يك چيزهائي ديگر هم چه بكنيم! اينها اشتباه مي كنند يا مامورند. فقه به همان قوت
اوليه اش بايد باقي باشد… حوزه هاي فقاهت را به همان قوت خودش حفظ كنيد… من
خوف اين را دارم كه به واسطه بعضي تبليغات، حوزه هاي علمي، از آن كار اساسي ــ كه
خط فقاهت است ــ سستي بكنند و كم كم فقه منتفي بشود و در دراز مدت، اينها نتيجه
بگيرند!

20/4/59

* من كرارا به همه
تاكيد كرده ام كه درسهاي حوزه بايد به همان وجه سنتي خودش محفوظ باشد، فقه بايد
همان فقهي باشد كه در بين ما است. اگر از فقه سنتي منحرف بشويم فقه از بين مي رود.
بايد به همان صورت و قدرتي كه مشايخ ما از ابتدا تا به حال فقه را حفظ كرده اند
حفظ كنيد.

14/11/60

 

* فقه را نبايد فراموش كرد؛ فقه به همان صورتي كه بوده است
بايد باشد. فقه جواهري بايد تقويت شود.

3/6/62

* بايد مسائل فقه به همان نحوي كه مشايخ درست كرده اند ، در
حوزه ها محفوظ بماند.

14/6/62

* امروز حوزه ها با ديروز فرق دارد، همه حوزه ها بايد كمر همت
ببندند و عقب افتادگي هاي سابق را جبران كنند.

16/6/62

* براي اينكه در حوزه ها افرادي مثل صاحب جواهر تربيت شوند
بايد افراد زيادي خود را مهيا كنند تا فقه را به صورت قديم تحصيل نمايند.

12/6/63

* ممكن است اشخاصي بگويند كه بايد فقه تازه اي درست كرد كه اين
آغاز هلاكت حوزه است. آن چيزي كه براي حوزه مضر است، اين است كه ما اين فقه را به
نحوي كه به دست ما رسيده، به نسل آينده تحويل ندهيم.

فقه سنتي نبايد فراموش شود و آن چيزي كه تا به حال اسلام را
نگه داشته است همان فقه سنتي است و همه همت ها بايد معطوف اين بشود كه فقه به همان
وضعي كه بوده محفوظ باشد.

6/11/65

* … وقتي نيروهاي مومن به انقلاب حتي به اسم فقه سنتي و فقه
پويا به مرز جبهه بندي برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود، جبهه
بندي نهايتا معارضه پيش مي آورد… اما در مورد روش تحصيل و تحقيق حوزه ها، اين
جانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم.
اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معني نيست كه فقه اسلام، پويا نيست؛
زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله اي كه در قديم داراي حكمي
بوده است؛ به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام
ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابظ اقتصادي و اجتماعي
و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعا موضوع جديدي
شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد.

مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد…

حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي
زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي
معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان
و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول
محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات، جواب داشته
باشيم و همه ترس استكبار از همين مساله است كه فقه و اجتهاد، جنبه عيني و عملي
پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.

4/12/67

 

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(فقه جواهری)

پیام سرنوشت ساز و بسیار مهم حضرت امام مدظله

به انتظار انقلاب جهانی اسلام

اغوائات و گمراهی های شیطانی                             آیت الله العظمی
منتظری

فاجعه بزرگ تاریخ

تقدیر خداوند                                                    
آیت الله جوادی آملی

منابع پیام امام در کتاب و سنت

چه کنیم که پیامهای حضرت امام ذبح و فراموش
نشود؟

تاریخچه خاندان حضرت امام                                 آیت الله
پسندیده

گفته ها و نوشته ها

خطر دنیا گرائی                                              
حجة الاسلام محمدتقی رهبر

جمعبندی اهم رویدادها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني

* راستي
مذهبي که ايران را در مقابله با ابرقدرتها چون کوه، استوار کرده است، مخدر جامعه
است؟ آيا مذهبي که طالب اجراي عدالت در جهان، و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و
معنوي، است خدر جامعه است؟

14/1067

* ضد انقلاب
داخل و خارج و استعمار چپ و راست در تمامي زمينه‌ها تبليغ مي‌کند که فشارهاي
اقتصادي پس از جنگ کمر نظام نوپاي اسلامي را خواهد شکست، بايد آنها اين آرزو را به
گور ببرند.

* امروز دنيا
اعمال ما و شما را زير ذره بين گذاشته است تا ببيند چه کاره‌ايم و چقدر توان
مقابله با مشکلات را داريم.

* من دست وب
ازوي همه کساني که بي‌ادعا و مخلصانه درصدد استقلال و خودکفائي کشورند مي‌بوسم.

* باز سفارش
مي‌کنم که به خدا متکي باشيد و براي هميشه زير بار شرق و غرب نرويد.

* مردم بايد
تصميم خود را بگيرند. يا رفاه و مصرف‌گرائي يا تحمل سختي و استقلال، و اين مسأله ممکن
است چند سال طول بکشد ولي مردم ما يقينا دومين راه را که استقلال و شرافت و کرامت
است انتخاب خواهند کرد.

21/10/67

* بايد پايه‌هاي
تاريخ انقلاب اسلامي ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابر
قدرتها باشد.

28/10/67

* در جمهوري
اسلامي همه بايد با انتقادها و طرح اشکالها، راه را براي سعادت جامعه باز کنند.

10/11/67

آيت الله
العظمي المنتظري

* با تهديد و
شانتاژ و تفسيق و انگز دن نه تنها مشکلي حل نمي‌شود. بلکه ممکن است باقيمانده
علاقه و ايمان آنان(دانشگاهيها) نسبت به روانيت و انقلاب چه بسانسبت به اصل دين
نيز برود.

* بايد در
انتخاب اساتيد معارف کاملا دقت شود اگر احيانا کسي مناسب نبود بشکل محترمانه عذر
او خواسته شود و سخط خالق را به رضاي مخلوق معامله نکنيم و در انتخاب اساتيد و
افراد، از غرضهاي شخصي و يا گروهي پرهيز شود و لياقت و تخصص و تقوي ملاک عمل باشد.

29/10/67

* بايد در
کنار صلح، نيروهاي رزمنده را آموزش داد و آمادگيهاي رزمي و نظامي و تدارکات مورد
نياز آنها را تقويت نمود مبادا دشمن مجددا به فکر حمله بيفتد.

* ما اگر
بخواهيم واقعا با مواد مخدر و ساير مفاسد اجتماعي مبارزه اصولي و ريشه‌اي بکنيم
بايد براي مسئله فقر و بيکاري فکر اساسي کنيم.

* صدا و سيما
بجاي پخش چيزهاي جلف و بي‌محتوي که با اخلاق و فرهنگ اسلام و انقلاب مغاير است به
پخش برنامه‌هاي آموزشي و تربيتي و مسائل مربوط به عقايد و اصول دين و اخلاق اسلامي
و نشر فرهنگ و انقلاب بپردازند.

* روزنامه‌ها
و صدا وس يما متعلق به همه مردم است و هر کس انتقاد و يا نظر مثبتي براي رشد و
ترقي کشور داشت بايد بتواند آزادانه از روزنامه‌ها و صدا و سيما منتشر نمايد.

9/11/67

امام خميني

مشکلات پس از
جنگ يکي پس از ديگري رخ مي‌نماياند و نظام نوپاي ما انشاءالله در مقابل آنها چون
کوه ايستاده است مردم عزيز زير فشار چرخ‌هاي زندگي و اقتصادي همانگونه که تا به
حال براي خدا و دين او مقاومت کرده‌اند، بعد از اين نيز با تمام توان استقامت مي‌کنند
و الا همه زحمات اين ساليان پردرد و اضطراب و افتخار از بين خواهد رفت.

21/10/67

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به
رويدادها

جهان اسلام

دولت محلي
جمهوري مقدونيه يوگسلاوي با ارائه لايحه‌اي به مجلس، آموزش مذهبي افراد زير 15 سال
را توسط جوامع مذهبي مسلمانان و حتي پدر و مادر ممنوع اعلام کرد.

17/10/67

شهر جلال
آباد به محاصره کامل مجاهدين افغان در آمد.

«مهندس
دريسلر» کارشناس آموزشي کروپ آلمان غربي که در يکي از طرحهاي صنعتي کرمان فعاليت
دارد به دين اسلام مشرف شد و نام «محمدعلي» را انتخاب کرد.

تعدادي از
مساجد آذربايجان شوروي در هفته‌هاي گذشته بازگشائي شد.

28/10/67

زکي بدر وزير
کشور مصر با اشاره به گسترش نفوذ افکار اقنلابي اسلامي ايران در کشورش گفت: پيروان
آيت الله خميني در صحنه سياسي مصر خود را نشان دادند.

9/11/67

28 تن از
اعضاي گروههاي بنيادگراي اسلامي اخيرا در زندان شهر«الميناي» مصر به طور مرموزي به
دست مأموران رژيم«حسن مبارک» به شهادت رسيدند.

حدد ده هزار
نفر از مسلمانان انگليس در مرکز لندن با برگزاري يک راهپيمائي گسترده به انتشار
کتاب ضد اسلامي «آيات شيطاني» نوشته«سلمان رشدي» در اين کشور، اعتراض کردند.

در پي تلاش
ايران و سوريه، امل و حزب الهل به توافقي همه جانبه دست يافتند.

11/11/67

اخبار داخلي

عمل جراحي
باز کردن دريچه‌هاي تنگ قلب بوسيله بالن براي اولينب ار در ايران انجام شد.

5790 خانوار
بي‌سر پناه در استان ايلام صاحب مسکن شدند.

از بدو
پيروزي انقلاب اسلامي تاکنون 5/7 ميليارد تومان اعتبارات عمراني در اختيار استان
سيستان و بلوچستان قرار گرفت.

14/10/67

با اختصاص 25
ميليارد ريال اعتبار، عمليات احداث 5 سيلوي بزرگ در کشور آغاز شد.

20/1067

ايران با کسب
5 مدال طلا، 2 نقره و 2 برنز در نيوزيلند، قهرمانان کشتي آزاد بازيهاي جهاني
ناشنوايان شد و تيمهاي آمريکا و شوروي بترتيب دوم و سوم شدند.

رئيس مجلس:
غرب پس از بمباران وحشيانه شيميائي حلبچه توسط عراق براي نجات بغداد و سرپوش
گذاشتن بر افکار عمومي جهان برگزاري کنفرانس پاريس را اعلام کرد.

24/10/67

نخست وزير در
رأس يک هيأت عاليرتبه عازم ايتاليا و لهستان شد.

26/10/67

اولين
کارخانه فنر لول خاورميانه با ظرفيت سالانه 800 تن در دامغان آغاز بکار کرد.

رئيس جمهور و
نزوئلا وارد تهران شد.

29/10/67

آيت الله
العظمي منتظري با امام خميني رهبر کبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران
ديدار و در مورد مسائل مختلف کشور با ايشان گفتگو کردند.

1/11/67

131 تن از
اسراي مجروح و بيمار ايران پس از يک توقف دو ماهه آزاد و وارد ميهن اسلامي شدند.

4/11/67

124 تن ديگر
از آخرين گره اسراي مجروح و معلول ايراني وارد تهران شدند.

5/11/67

ظرف سه سال
گذشته 100 ميليارد ريال به جبهه کمک شده است.

با راه
اندازي يک واحد 400 مگاواتي نيروگاه نکا 25 درصد کمبود برق کشور برطرف شد.

همزما با
ميلادف رخنده حضرت فاطمه سلام الله عليها کنگره بين المللي بررسي نقش زنان در
مجموعه 12 هزار نفري استاديوم آزادي گشايش يافت.

هفتمين
کنفرانس انديشه اسلامي با حضور متفکران 40 کشور، با سخنان رئيس جمهوري در تهران
گشايش يافت.

نخست وزير
چکسلواکي در رأس هيأتي وارد تهران شد.

در ساعت 2
نيمه شب، دو بهداشت يار فداکار پس از پيمودن 4 کيلومتر راه روستائي در ميان برف و
کولاک شديد، جان يک زن بيمار در يکي از روستاهاي سر بند اراک را نجات دادند.

9/11/67

137 نماينده
مجلس طي نامه‌اي به رئيس مجلس عليه روزنامه رسال بخاطر درج مطالب محرمانه و افشاي
مسائل سري مربوط به آمار و ارقام بودجه و تنگناهاي اقتصادي کشور درخواست اعلام جرم
کردند.

11/11/67

اخبار خارجي

هواپيماهاي
متجاوز آمريکائي دو جنگنده ليبيائي را بر فراز آبهاي بين المللي سرنگون کردند.

دبير سوم
سفارت عربستان در بانکون بقتل رسيد.

14/10/67

گورباچف:
کمبود مواد غذائي، کالاهاي اساسي، وجود صف‌هاي طولاني و قفسه‌هاي خالي و فروشگاه‌هاي
شوروي ناشي از مديريت ناصحيح رژيمهاي قبلي است.

صدام: سلاح
شيميائي، امنيت ملي ما را تضمين مي‌کند.

«آبزرور» :
نگراني آمريکا از ليبي نوعي بازي سياسي براي منحرف کردن افکار عمومي جهان از
جنايات شيميائي عراق است.

20/10/67

کنفرانس
پاريس بدون ذکر نام عراق از کاربرد سلاح شيميائي ابراز نگراني کرد.

راديو سوئد:
سقوط هواپيماي آمريکا توسط«سيا» طرح‌ريزي جنگيده‌اند.

6 هزار تن طي
سه هفته اخير در سودان بر اثر گرسنگي جان خود را از دست داده‌اند.

24/10/67

آمريکا توليد
انبوه مرگبارترين نوع از سلاحهاي شيميائي را آغاز کرد.

27/10/67

جرج بوش:
منافع آمريکا ايجاب مي‌کند روابط بهتري با ايران داشته باشد.

رژيم
صهيونيستي انجام عمليات تهديدآميز عليه عراق را تکذيب کرد.

اولين کنگره
صهيونيستها براي تأسيس کشور يهودي جديد در کرانه باختري و نوار غزه تشکيل شد.

درگيري خشونت
آميز ميان سياهپوستان با پليس آمريکا که منجر به کشته شدن و بازداشت صدها نفر شده
وارد سومين روز خود شد.

دانشجويان
کره جنوبي با بمبهاي آتش‌زا به مرکز اطلاعات آمريکا در«کوانگجو» يورش بردند.

29/10/67

حسني مبارک
اعراب را به مذاکره مستقيم با اسرائيل دعوت کرد.

يک مجله
صهيونيستي پس از 7 سال اعتراف کرد، رئيس سازمان جاسوسي اسرائيل«موساد» در جريان
اشغال لبنان بهلاکت رسيد.

«گورباچف»
مداخله نظامي شوروي در افغانستان را يک «گناه» توصيف کرد.

2/11/67

رهبري شوروي
با نظام چند حزبي در شوروي بشدت مخالفت کرد و نظام تک حزبي را در اين کشور يک
دستاورد تاريخي خواند.

«حسين کامل
تکريتي» داماد صدام و مسئول دستگاه امنيتي عراق که رياست صنايع نظامي و قائم مقامي
وزارت صنايع سنگين اين کشور را بعهده داشت و همچنين«فاضل البراک» رئيس سازمان
اطلاعات عراق در يک اقدام غير منتظره توسط صدام از کار بر کنار شدند.

اسرائيل: اگر
امل شکست بخورد به نيروهاي حزب الله حمله مي‌کنيم.

وزير کشور
مصر: هر کس به منافع اسرائيل در خاک مصر آسيب برساند، مجازاتش مرگ است.

6/11/67

 

/

جمعبندي اهمر رويدادها

جمعبندي اهمر
رويدادها

از آنجا که
از يک سو گروه قابل ملاحظه‌اي از خوانندگان مجله، ضمن توجه به صفحه«نگاهي به
رويدادها» خواهان درج جمع‌بندي رخدادها و وقايع يکماه بودند و از سوي ديگر مجله
نيز در برابر اين رويدادها ـ خصوصا مسائل سياسي در داخل و خارج کشور ـ نميتوانست
بدون اظهار نظر باشد و يانظراتش را صرفا با ذکر تيتر خبرها ابراز دارد، هيأت
تحريريه مجله مقرر نمود تا از اين شماره با آغاز دومين دهه انقلاب، در «نگاهي به
رويدادها» تغييراتي از اين حيث داده شود. بنابراين از اين پس، بيشتر جمع‌بندي
خواهيم داشت. تذکراتي چندل ازم و ضروري بنظر مي‌رسيد:

اولين اينکه:
مجله سعي دارد در ابعاد مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اخبار و گزارشهايي
که طي يکماه فاصله انتشار دو شماره مجله، در داخل و خارج کشور وجود داشته طي جمع‌بندي‌اي
ارائه نمايد طبيعي است که در صفحات محدود مربوط به اينامرف چنين کاري خوبخود
مستلزم نوعي اختصار و فشردگي است که دقت نظر بيشتري راب هنگام مطالعه ايجاب ميکند.

ثانيا: در
قسمت جمع‌بندي رخدادهاي سياسي ماه برخي مسائل بصورت انتقادي، يا از زبان مردم،
رسانه‌هاي گروهي و يا مجله پاسدار اسلام، طرح ميگردد که پرواضح است مسائل
مطروحه«حرف آخر» در ورد آن مسائل نميباشد و با توضيح مسئولين مربوطه و يا اخبار
تکميلي شماره بعدي امکان تغيير، تصحيح و تکميل وجود خواهد داشت و در هر حال لزوما
به معناي مواضع مجله نمي‌باشد.

اميد است با
ياري خداوند متعال در پيشبرد اين اقدام بتوانيم از پيشنهادات سازنده همه خوانندگان
متعهد مجله در نگاهي دقيق‌تر، متعهدتر و حساستر به مسائل بهره جست و قدمي در راه
شناساندن چهره اسلام آمريکايي برداشته و مبارزه‌اي فرهنگي با وجود مختلف اين اسلام
را در سرلوحه عمل خويش قرار دهيم.

روند مذاکرات
صحل و خواست مردم

رکودي که در
مذاکرات ايران و عراق تحت نظارت سازمان ملل طي سه ماه گذشته بدليل کارشکنيهاي رژيم
عراق بوجود آمده بود، در اين ماه بطور نسبي پايان يافت. وزارت خارجه جمهوري اسلامي
ايران در 12/10/67 اعلام کرد: «روند همکاري از جانب ايران و سرسختي و اتلاف وقت از
جانب طرف ديگر ـ عراق ـ نميتواند ادامه يابد».

وزارتخانه در
ادامه، همچنين تأکيد کرد: «عقب‌نشيني نيروها جزء جدايي ناپذير آتش بس است و مستقل
از هرگونه مذاکره پيش از آن بايد انجام گيرد.» اين مسأله در حالي عنوان ميشود که
عراق در طي سه ماه اخير چندين بار بطور صريح و آَکرا آتش بس در جبهه‌ها را نقض
کرده و به آتشباري مواضع و مکانهاي استقرار نيروهاي ما در جبهه‌ها پرداخته است.

اين موضع
کارشکنانه رژيم عراق در قبال ادامه مذاکرات و اجراي قطعنامه 598، در اوايل بهمن
ماه و با اقدام اين کشور نسبت به آزادي تعدادي از اسراي معلول ايراني(که قرار بود
چند ماه قبل آزاد شودند) و اعلام صدام در دهم بهمان ماه مبني بر«پذيرش لغو تحريم
پرواز هواپيماهاي غير نظامي بسوي ايران» تا اندازه‌اي تعديل گشت. يان الياسون
نماينده ويژه خاوير پرزد کوئيار نيز در دهمب همن ماه جاري نسبت به از سرگيري
گفتگهاي صلح ايران و عراق در آينده نزديک ابراز اميدواري کرد. عليرغم اين مسائل
بعيد بنظر ميرسد که تحريکات و مانع تراشيهاي رژيم عراق پايان يابد. بويژه آنکه از
سوي مجامع بين المللي هيچگونه برخورد قاطعي با طرف متخلف نشده است و شايعاتي هم که
از برخي محافل مبني بر لغو يا تغيير قرارداد 1975 الجزاير شنيده مي‌شود خشم
نيروهاي انقلاب و مردم ما را برانگيخته و از دو ربعدي مذاکرات انتظار برخوردي قاطع
با متجاوزين و مجبور ساختن رژيم عراق به اجراي کامل قطعنامه 598 را داشته و با
هشياري روند مذاکرات را تعقيب مي‌کنند. مردم ما بهيچ چيزي کمتر از قطعنامه 598
قانع نبوده و با هر اقدامي که بخواهد به تثبيت تجاوز منجر گردد قاطعانه برخورد
مينمايند. هشت سال دفاع مقدس ما و تقديم دهها هزار شهيد و معلول و مجروح بخاطر
سرکوب تجاوز بوده و به يقين گردن نهادن به آتش بسي که تجاوز را تثبيت نمايد با
پاسداري از خون شهيدان و روح انقلاب تعارضي آشکار دارد.

برخورد با
تعطيلي حدود الهي

طي ماه گذشته
نارضايتي و اعتراض مردم حزب الله، خانواده‌هاي شهدا و نارضايتي امام از سهل انگاري
و عدم قاطعيت قوه قضائيه در اجراي حدود الهي که مدتها با عنوان«نقايص سيستم قضايي
کشور» توسط مسئولين اين قوه توجيه ميشد، به مطبوعات و رسانه‌هاي گروهي کشيده شد.
چندين فقره جنايت، تجاوز به عنف و مواردي از اين قبل در چند شهر(که نمونه‌هاي
تکاندهنده آنها را آقاي موسوي اردبيلي در نماز جمعه بيان نمودند)، که با عدم
حساسيت قوه قضائي نسبت به رسيدگي سريع و اجراي قاطع حدود الهي روبرو گرديده بود،
موجب تعيين دو نماينده از سوي امام براي رسيدگي به اينگونه پرونده‌ها شد.
نمايندگان امام در انجام اين مأموريت سريعا به شهرهاي سمنان، درود، سيرجان و…
عزيمت نموده و مجرمين را به سزاي اعمالشان رسانيدند. اين اقدام گرچه موجب
مسرت  خوشحالي مردم شد ليکن اين انتظار که
قوه قضائيه بايد در همه سطوح خود تغييري بنيادين را ايجاد نمايد و به بهانه ضعف
سيستم قضايي، حدود الهي را تعطيل نکند، را پايان نبخشيد.  آنچه که قوه قضائيه کشور از آن رنج ميبرد بينش
برخي دست اندرکاران اين قوه در برخورد با مسائل مختلف مي‌باشد. قوه قضائيه بايستي
خود را مجهز به بينش منبعث از اسلام ناب محمدي(ص) گرداند و از مسير قبلي که در آن
اموا نامشروع سرمايه‌داران«مشروع» شده حدود الهي تعطيل ميگرديد و غالب احکام
دادگاهها عليه بسيجيان و محرومين حامي انقلاب صارد ميگرديد و… باز گردد در غير
اين صورت ضعفهاي اين قوه همچنان باقي خواهد ماند و انتظار همراهي آن با انقلاب را
نمي‌توان داشت.

خروج نيروهاي
شوروي از افغانستان آينده‌اي مبهم

سفر هيأتي از
ائتلاف هفتگانه افغانستان به تهران و فعال شدن جمهوري اسلامي ايران در جهت حل مشکل
افغانستان ازمسائل بارز و قابل ملاحظه در طي دو ماه گذشته بود که توجه گردانندگان
برخي از رسانه‌هاي گروهي جهان را متوجه خود ساخت. اين حرکت در جهت بعضي از اقدامات
سياسي جمهوري اسلامي در ارتباط با بلوک شرق بالاخص شوروي بود. سفر يولي ورنتسف
معاون وزير خارجه شوروي به تهران و مذاکره رو در رو با رهبران ائتلاف هشتگانه و
ائتلاف هفتگانه مجاهدين افغانستان(جهت بدست آوردن تضمين‌هاي لازم براي عقب‌نشيني
از اين کشور) گام مؤثري در حل بحران افغانستان بحساب مي‌آيد اين مسأله در بعضي
محافل بعنوان گام مهمي در حل بحران افغانستان و معضل جنگ ايران و عراق تلقي گرديد
گرچه در دور بعدي اين مذاکرات در پاکستان ظواهر امر پيشبرد چنداني را نشان نداد و
رهبران گروههاي افغاني در اين مورد گفتند که: «شوروي حرف تازه‌اي نداشت.» اما سفر
آقاي ولايتي به پاکستان بن بست بوجود آمده را تا حدودي شکست. برگزاري کنگره بررسي مسائل
افغانستان در تهران که طي آن جمهوري اسلام يايران اعلام نمود که:«مذاکرات مستقيم
بين مجاهدين مستقر در ايران و پاکستان با شوروي را مثبت تلقي مينمايد»، سفر رهبر
ائتلاف(گروههاي شيعه افغاني مستقر در ايران) به پاکستان و نيز سفر مجددي(رهبر
ائتلاف هفتگانه ـ گروههاي افغاني مستقر در پاکستان ـ) به تهران از جمله مهمترين
اقدامات ايران طي اين ماه براي حل بحرانافغانستان محسوب ميگردد.

اين اقدامات
در حالي صورت ميگرفت که شوروي اعلام کرده بود که«نيروهايش تا 26 بهمن ماه خاک
افغانستان را ترک خواهند کرد». اما مسأله‌اي که مسکو با آن مواجه است چگونگي ترکيب
دولت آينده افغانستان است. رهبران کرملين خواهان آن هستند که دولت آينده افغانستان
ترکيبي از عناصر دولت فعلي و گروههاي که در اين دولت سهيم خواهند بود، وابستگي
کمتري به بلوک  غرب داشته باشند و درست
بهمين دليل است که خواهان دخالت بيشتر جمهوري اسلامي ايران و گروههاي شيعه مستقر
در ايران بوده و اهميت بالايي را براي آن قائل شده اند. از نظر آنها، پاکستان و
گروههاي افغاني طرفدار اين کشور در جهتي هماهنگ با بلوک غرب خواهان فشار بيشتر
بمنظور منحصر ساختن اکثريت کرسيها به خود ميباشند. البته با توجه به موضعگيريهاي
گروههاي مستقر در پاکستان، بعيد بنظر مي‌رسدکه مسأله عقب‌نشيني شورويها و انتقال
قدرت از دولت فعلي به دولت ائتلافي آينده با آرامش و بشکلي منطقي انجام يابد.
تأکيد بر موضع اصولي جمهوري اسلامي ايران در قبال اين مسأله که مبتني بر اصل عدم
دخالت بيگانگان در امور داخلي افغانستان بعنوان پاسخي به حرکات اخير ابر قدرت غرب
که قصد پرکردن جاي پاي شوروي در اين کشور را دارد تلقي ميگردد. اگر با اين اقدامات
غرب مقابله‌اي جدي صورت نگيرد، دولت آينده افغانستان کار خود را با يکسري
درگيريهاي خونين شروع خواهد کرد خصوصا آنکه شوروي نيز به حمايت خود از دولت فعلي
افغانستان ادامه خواهد داد.

بازسازي و
اعتبارات خارجي

«بازسازي»
رايج‌ترين کلمه‌اي بود که طي چند ماه گذشته مسئولين مردم آنرا بارها و بارها تکرار
کرده و درباره نظرات خود پيرامون آن سخن گفته‌اند و مسائل مختلفي را به«دوران
بازسازي» نسبت داده‌اند. از مهمترين مسائلي که در اين ماه از آن بعنوان ابزار و
لوازم ضورري دوران بازسازي نامبرده ميشود. «استقراض» از خارج است و کلماتي از
قبيل«يوزانس» «باي بک» و… حتي در تيترهاي روزنامه‌ها در مقابل چشمان حيرت زده
خوانندگان جلب نظر مينمود. در ارتباط با اين مسأله سه ديدگاه مشخص وجود دارد. ديدگاه
اول که گروهي از مسئولين بعنوان نظرات شخصي خويش به بيان آن ميپردازند اينست که
استقراض از بانکها و منابع خارجي را حتي براي استفاده از آن در وضع فعلي ـ که عمده‌ترين
مخارج ما را بودجه جاري تشکيل ميدهد ـ بلامانع ديده و معتقدند پس از پذيرش قطعنامه
با استقراض از اين منابع ميبايستي يکسري اقدامات رفاهي براي مردم صورت گيرد تا
مردم نسبت به دولت و نظام اسلامي احساس دلگرمي کنند. البته در بين طرفداران اين
طرز تفکر شدت و ضعفهايي در مراحل مختلف اين مسأله وجود دارد ولي در اين نکته
مشترکند و آنرا نيز بعضا اعلام نموده‌اند که: «در مورد وام گرفتن از منابع خارجي
ما هنوز تصميم نگرفته ايم ولي بطور يقين آمادگي داريم که از منابع ارزي خارجي
استفاده کنيم». و در اين راستا کشورهاي خارجي را به رقابت به يکديگر در اين رابطه
فرا ميخوانند.

ديدگاه دوم
که طرفداران نسبتا بيشتري نيز دارد بامسأله استقراض خارجي با شک و بدبيني اما
بهرحال محتمل نگاه ميکند که ظاهرا همين نظريه توسط مسئولين کشور ملاک عمل قرار
گرفته بود که آنرا درديماه 67 اينچنين اعلام کرده بودند. «… راحت‌ترين کار براي
دولت آن بود که بعد از جنگ به بهانه رفع کمبودها به استقراض و اعتبارات ميان مدت و
دراز مدت خارجي رو بياورد و به قيمت گذشتن از بسياري اصول و آرمانهاي اقنلاب،
بازارها را پر و چشمها را سير کند و به اين ترتيب آينده کشور را بفروشد ولي دولت
همواره در مقابل چنين وسوسه‌اي مقاومت کرده است و به اعتبارات خراجي حتي در زمينه
طرحهاي توليدي ويژه و مهم چون اکل ميته نگاه مي‌کند…».

ديدگاه سومي
هم وجوددارد که بکلي با اينگونه امور مخالف است و طي کردن دورانهاي بازسازي همراه
با مشکلات را بهتر از بازگشت مجدد خارجيها ميداند و آنرا تهديد واقعي انقلاب
اسلامي مي‌شمارد.

امام ضمن
پيام خود در پاسخ به وزير نفت در تاريخ 20/10/67 فرمودند:

«… باز
سفارش ميکنم که به خدا متکي باشيد و براي هميشه زير بار شرق و غرب نرويد. مردم
بايد تصميم خود را بگيرند يا رفاه و مصرف‌گرايي يا تحمل سختي و استقلال و اينممکن
است چد سالي طول بکشد ولي مردم ما يقينا دومين راه را که استقلال و شرافت و کرامت
است انتخاب خواهند کرد…».

اين نکته
ميبايستي يکي از ملاکهاي اصولي سياست دولتمردان، مسئولين و مردم در دوران بازسازي
قرار ميگرفت که بنظر ميرسد مسئولين امر با اطلاع از نظر امام نسبت به اين موضوع،
در اظهارات و اعلام برخي از آن سياستها تجديد نظر کرده و مسأله استقراض از خارج از
فعلا مسکوت گذارده‌اند. در چنين صورتي اگر بنا باشد مسأله استقراض از خارج واقعا
منتفي گردد، سياستها و خط مشي خاص خود را مي‌طلبد. بديهي است اگر چنين خطي بخواهد
اعمال شود لازمه‌اش برقراري بعضي ملاکهاي انقلابي و اسلامي ميباشد که اکنون کمرنگ
شده است. في المثل در شرايط فقدان عدالت اجتماعي و وجود تبعيض شديد، تحمل سختي و
مرحوميت از مردم نميتوان انتظار داشت بلکه با توجه به ملاکها و معيارهاي امام در
جهت رفع اين تبعيضها بايستي قدم برداشت آن وقت مردم خود به استقبال شدائد خواهند رفت
و تمامي مصائب را تحمل خواهند نمود.

آشتي مشروط
بين حزب الله لبنان و جنبش امل

سياست خارجي
جمهوري اسلامي ايران پس از پذيرش قطعنامه 598 تغييراتي را در ارتباط با نحوه رابطه
ما با کشورها و نهضتهاي آزاديبخش در پي داشت. از ديدگاه برخي از رسانه‌هاي گروهي
دنيا، تخفيف حمايت از جريانهايي همچون حزب الله لبنان که از نظر فکري و معنوي
قرابت بسيار نزديکي با تفکر عناصر انقلابي ما دارند، ميبايستي در دستور کار
وزارتخانه ايران قرار ميگرفت و لازمه اين امر يک فشار نظامي از سوي جنبش امل بر
حزب الله لبنان مي‌توانست باشد.

در يک جمله
حزب الله لبنان را مي‌توان تنها گروهي دانست که بدون وابستگي به قدرتهاي جهاني
مبارزه‌اي بي‌امان را با اسرائيل و امريکا آغاز نموده و با تکيه بر اسلام عارفان
مبارزه جو، هيچگونه هويتي را براي صهيونيستهاي غاصب برسميت نمي‌شناسند.

درگيريهاي
خونين در «اقليم التفاح» که از 10/10/67 آغاز گرديد و نزديک به 20 روز ادامه يافت
يک حرکت مرموز براي ضعف نمودن جبهه حزب الله لبنان بود. اين حرکت از دو جهت داراي
اهميت بود. از يک سو باعث محدديت حضور حزب الله درنقاط برخورد مستقيم با اسرائيل
ميشد که بالطبع استقرار نيروهاي جنبش امل ـ که براي اسرائيل خطر چنداني محسوب
نميشوند ـ در آن نقاط را در پي داشت. اين مسأله براي اسرائيل نيز داراي اهميت ويژه‌اي
بود«يوري لويراني» هماهنگ کننده فعاليتهاي نظامي رژيم صهيونيستي در لبنان در تاريخ
6/11 به خبرنگاران گفت: «مسأله نبرد ميان امل حزب الله براي اسرائيل بصورت يک
مساله حساس و بسيار استراتژيک درآمده است و مقامات اسرائيل کليه جريانات لبنان را
زير نظر دارند و براي آن اهميت فراواني قائل هستندز يرا در صورت پيروزي نيروهاي
حزب الله و دستيابي به مواضع جغرافيايي در جنوب لبنان، نيروهاي اسرائيلي بي‌درنگ
ملاحظه و با نيروهاي آن مقابله خواهند کرد… ميان اسرائيل و جنبش امل رابطه
مستقيمي وجود ندارد اما ما منافع وديدگاههاي مشترکي در اين مورد داريم که نيروهاي
حزب الله نبايد در جنوب لبنان پايگاه و يا سلطه داشته باشند…».

از سوي ديگر،
اين درگيريها و نحوه موضع‌گيري جمهوري اسلامي ايران ميتوانست موجب فراهم آمدن
زمينه اجراي سياست ملايم ما نسبت به حزب الله گردد. رسانه‌هاي گروهي دنيا چند ماهي
است که حمايت از حزب الله لبنان را در جمهوري اسلامي منحصر به چند فرد در داخل
حاکميت ايران معرفي نموده و سياستهاي اجرايي وزارتخارجه ما را «عدم حمايت از حزب
الله لبنان(حتي در برخي موارد محکوم نمودن پاره‌اي از اقدامات آنان)» و
بالعکس«ارتباط با نبيه‌بري و جنبش امل» (که تفکر و سابقه‌اي بسيار نامطلوب دارد)
معرفي مينمودند. هر چند که موضعگيري ما که از تريبون نماز جمعه 23/10/67 اعلام
گرديد مؤيد مطلب فوق ميباشد اما بهر حال اين درگيريها با اجلاس چهارجانبه ايران،
سوريه، و رهبران حزب الله و امل در دمشق و امضاي قرارداد ترک مخاصمه در تاريخ
10/11/67 پايان يافت. اما ذکر اين نکته ضروري است که از ديدگاه ما معناي اين اقدام
جمهوري اسلامي ايران بهيچوجه نبايستي بمنزله تأييد جنبش امل و رهبران فعلي آن تلقي
گردد بلکه بوجود آمدن اين اميد که شايد با امضاي چنين قراردادي«امل» ـ عليرغم
سوابق سوء خود ـ توان نيوري خويش را صرف مبارزه با اسرائيل نمايد و اين تنها شرط
اصلي اين قرارداد ميباشد.

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و
نوشته‌ها

آداب معاشرت
پيامبر«ص»

ديملي در
کتاب ارشاد القلوب روايت کرده که: رسول خدا(ص) 1- لباس خود را وصله مي‌زد 2- کفش
خود را مي‌دوخت 3- گسوفندان خود را مي‌دوشيد 4- با بردگان غذا مي‌خورد 5- بر زمين
مي‌نشست 6- بر دراز گوش سوار مي‌شد و ديگري را هم ترک خود سوار مي‌کرد 7- بدون
اينکه خجالت بکشد مايحتاج خانه‌اش را از بازار تهيه مي‌کرد و به سوي اهل خانه حمل
مي‌فرمد 8- با غني و فقير يکسان مصافحه مي‌کرد و دست خود را نمي‌کشيد تا طرف، دستش
را بکشد 9- به هر کس مي‌رسيد سلام مي‌کرد، چه توانگر، چه درويش، چه کوچک و چه بزرگ
10- اگر به خوردن چيزي دعوت مي‌شد، آنرا کوچک نمي‌شمرد هر چند خرمائي پوسيده باشد
11- مخارج زندگي آن حضرت سبک بود 12- داراي طبعي بزرگ و خوش معاشرت و خوش رو بود
13- بدون اينکه بخندد، هميشه تبسمي بر لب داشت و بدون اينکه چهره‌اش درهم کشيده
شود، اندوهگين بنظر مي‌رسيد 14- بدون اينکه از خود ذلتي نشان بدهد هميشه متواضع
بود 15- بدون اينکه اسراف بورزد، سخاوتمند بود 16- دل نازک و بهمه مسلمانان مهربان
بود 17- هرگز از روي سير آروغ نزد 18- هرگز دست طمع به چيزي دراز نکرد.

هفت کس
کارهاي خود را تباه مي‌کنند

يحيي بن عمران
حلبي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: هفت کس کارکردهاي خود را تباه مي‌کنند:

1- دانشمندي
که داراي دانش فراواني باشد ولي کسي او را به اين عنوان نشناسد و نامش به دانش
برده نشود.

2- شخص صاحب
حکمتي که اندوخته‌هاي حکمت خود را در دسترس هر دروغگوئي که هر چه به او برسد، باور
نمي‌دارد، قرار دهد.

3- مردي که
شخص حيله‌باز و خيانت پيشه‌اي را امين خود قرار دهد.

4- آقا و
بزرگ قومي که سنگدل و بي‌رحم باشد.

5- مادري که
راز فرزند خويش را پنهان نگه ندارد و آن را براي ديگران فاش کند.

6- کسي که
شتابزده(و بدون تحقيق) برادران ديني خود را سرزنش و ملامت نمايد.

7- کسي که
همواره با برادر ديني خود خصمانه ستيزه نمايد.

خوردن گردو
در زمستان

از حضرت
علي(ع) روايت شده است: گردو خوردن در تابستان، حرارت دروني را تهييج کرده در
پيدايش جوشهاي بدن مؤثر است ولي خوردن گردو در زمستان، کليه‌ها را گرم نگهداشته و
سرما را دفع مي‌کند.

و اين سخن
امام اشاره است به چربي فراوان و طبيعي گردو که هر صد گرمش هفتصد کالري مي‌دهد به
علاوه هر غذائي، سوخت و ساز زياد داشته باشد، مقدار قند خون را در سطح بالاتر
نگهداشته و در نتيجه قند زير پوست نيز به عنوان کود جهت رشد ميکروب آماده بوده و
لذا جوشهائي را ايجاد مي‌نمايد و اما در زمستان چنين نيست زيرا چربيهاي زير جلدي،
مقاومت بدن را در برابر سرما افزايش داده و در زمستان احتياج زياد به چربي است و
چه بهتر که از چربي طبيعي و بدون ضرر گردو استفاده شود.

مخفي نماند!

«مخفي» اهل
گيلان و شاعر يبغايت ضعيف الجثه بود. روزي امام قلي خان، حاکم فارس به او گفت: چرا
چنين ضعيف و رنجوري؟

مخفي گفت:
همين مقدار هم جاي شکرش باقي است که باقي مانده‌ام زيرا همه مردم نيستي مرا آرزو
مي‌کنند و در قيقت منم که اينقدر هم مانده‌ام و اگر ديگري بود، اثري از و باقي نمي‌ماند!
حاکم پرسيد چطور؟

گفت: قربان!
مگر نمي‌بينيد که همه کس در صدر مقال مي‌نويسد: مخفي نماند!!

گلهايي از
گلستان

1- هر چه
نپايد، دلبستگي را نشايد.

2- دروغي
مصلحت آميز، به که راستي فتنه انگيز.

3- اگر شبها
همه قدر بودي، شب قدر بي‌قدر بودي.

4- هر چه به
دل فرو آيد، در ديده نکو نمايد.

5- هر که سخن
نسنجد، از جوابش برنجد.

6- نيکبخت
آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت.

7- هر که در
زندگي نانش نخورند، چون بميرد نامش نبرند.

8- مال از
بهر آسايش، عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال.

9- انديشه
کردن که چه گويم، به از پشيماني که چرا گفتم.

10- هر که
خيانت ورزد، پشتش در حساب بلرزد.

ناپايدار

علما گفته‌اند:
چند چيز را ثبات و بقا نيست: سايه ابر و دوستي اشرار و ستايش دروغ ومال بسيار و
ملاطفت نادان و جمال جوانان و عبادت رياکاران.

آئين
مهمانداري

آورده‌اند که
وقتي مردي را دوستي بود و مصادقت ميان ايشان عظيم بود. از اتفاق، آن دوست به
مهماني دوست ديگر رفت. ميزبان در ضيافت او انواع تکلف مي‌کرد. بعد از سه روز عزم
رفتن نمود، چون مي‌رفت، گفت: دريغا که مهماني ندانستي؛ اگر وقتي به مهماني من آئي،
تو را بياموزم. ميزبان خجل شد. انديشيد که در ضيافت او چه تقصير کرده‌ام؟ مدتي در
اين انديشه بود تا يک بار او را بدان شهر دوست، سفري اتفاق افتاد. به خانه او نزول
کرد. آن دوست مقدم او را عزيز داشت و فورا نان و سرکه‌اي که در خانه موجود بود،
پيش آورد. آنگاه سفره و کاسه‌اي دو سه خوردني پيش آورد و مهمان با خود گفت: شايد
که تکلف فردا بود! روز ديگر طعام سر پيش او نهاد. مرد متحير شد و گفت: مهمانداري
دوستان چنين کنند؟ گفت: بلي! تکلف، بيگانگان را کنند. چون من به نزديک تو آمدم،
خواستم که يک ماه تو را ببينم و در خدمت تو باشم، چون طريق تکلف پيش داشتي، دانستم
که از وجود من تنگ آمده‌اي پس آماده سفر گشته و از خدمت تو دور شدم؛ و چون تو آمدي
من از عادت خويش زيادت نمي‌کنم و بر وجود تو منتي بر خود مي‌نهم و اگر يک سال
مهمان من باشي، مرا هيچ بار گراني نخواهد بود. آري! تکلف کردن با مهمان جز از عادت
کرام است و روي ترش کردن به مهمان جز سيرت لئيمان نباشد.

صورت و سيرت

روزي سفيهي،
استاد حکما ـ افلاطون ـ را در مقام مخاصمت گفت: «چه زشت مردي!» افلاطون پاسخ داد:
«عيبي که در من بود گفتي و همه پديد کردي، اکنون بعد از اين همه هنر است. و آنچه
در تو هنر بود ظاهر کردي و باقي همه عيب است».

با عشق تو:
با مهر تو

از واقعه‌اي
ترا خبر خواهم کرد                و آنرا به دو حرف، مختصر خواهم کرد

با عشق تو در
خاک نهان خواهم شد         با مهر تو سر
زخاک بر خواهم کرد

«ابوسعيد
ابوالخير»

شاعر و شعرش

شاعري
پيش«جامي» غزلي خواند و گفت: مي‌خواهم که اين عزل را به دروازه شهر آويزند تا شهرت
کند! جامي گفت: مردم چه دانند که آن شعر تو است، مگر ترا نزد شعرت بياويزند.

تقسيم
عادلانه!

درويشي نزد
ثروتمند بخيلي رفت و گفت: پدر من و تو آدم است و مادر من و تو حوا، پس ما برادر
باشيم و ترا اين همه مال است، مي‌خواهم که مرا قسمت برادرانه بدهي. خواجه غلام را
گفت: يک فلوس سياه(پول بي‌ارزش) به وي ده. گفت: اي خواجه، چرا در قسمت، سويت را
مراعات نمي‌کني؟ گفت: خاموش باش که اگر برادران ديگر خبر يابند، اينقدر نيز به تو
نمي‌رسد!

گر مرد
رهي…

گر مرد رهي
ميان خون بايد رفت               از پاي
فتاده سرنگون بايد رفت

تو پاي به
راه در نه و هيچ مپرس               همراه
بگويدت که چون بايد رفت

«عطار
نيشابوري»

ز روح تست که
اسلام روح تازه گرفت

تو اي امام
خميني خليل دوراني                              

تو در برابر طاغوت کوه ايماني

در اين زمان
که بشر رو بانحطاط نمود        

                                                        تو
جلوه‌گر بنمودي مقام انساني

نشد عيان ز
تو تعظيم جز براي خدا

                                                        بحق
که بنده پاک خداي رحماني

تو چون سحابي
و بر خلق سايه گستردي

                                                        به
تشنگان حقيقت زلال باراني

تو روح حقي و
روحت بلند پروان است       

                                                     تو يک جهاني و بنشسته در جماراني

ز روح تست که
اسلام روح تازه گرفت

                                                        وگرنه
بود تهي قالب مسلماني

بکهکشان
فضيلت تو نور رخشاني    

                                                        بآسمان
ولايت تو مهر تاباني

بمشکلات و
حوادث سترگ و نستوهي

                                                  به بحر عشق و محبت تو لعل و مرجاني

تو بحر رحمتي
اما براي طغيانگر

                                                 هميشه جوش و خروشي و موج طوفاني

بدشمنان تو
گويم ذليل و گمراهند

                                                بدوستدار
تو گويم محبت يزداني

تو بر عليه
ستمگر قيام بنمودي

                                                تو
ضد ظلمي و ضد نفاق و طغياني

بفقهر همچو
پيمبر بزهد همچو علي

                                                بصبر
همچو حسن کوه صبر و ايقاني

ميان عرصه
آزادگي حسين زمان

                                                بحق
شجاعي و آزاد و مرد ميداني

جز اهل بيت
محمد که پاک و معصومند

                                                بهر
صفت که بگويم تو بهتر از آني

ترا براي
نجات بشر خدا آورد

                                                هميشه
مخزن لطفي و گنج احساني

کليد باب الي
الله را تو دارائي

                                                بناي
وحدت اسلام را تو بنياني

نواي تست که
نام خدا نمود بلند

                                                وگرنه
بود حقيقت به پرده پنهاني

توئيکه حصن
حصين جهان اسلامي

                                                بزرگ
رهبري انقلاب ايراني

توئي به پرده
اسرار از اولوالابصار

                                                بهين
مفسر آيات و شأن قرآني

زتست توسعه
لااله الا الله      

                                                برمز
و معني مطلق چنانکه ميداني

توئيکه نور
خدا از جبين تست عيان

                                                توئيکه
آينه روحي حي سبحاني

توئيکه واژه
عدل از تو باز معنا شد

                                                گرفت
از تو عدالت مقام شاياني

راست دست طلب
سوي کردگار بلند

                                                که
اي بلطف و کرم در صفات بي‌ثباتي

که تا ظهور
وليت امام قائم ما

                                                نماي
عمر و سلامت به رهبر ارزاني

به احمدي که
بود طبع او سخن پرور

                                                ببخش
قلب سليم و دو چشم نوراني

که در مديح
امام زمان و نايب او

                                                هميشه
طوطي طبعش کند غزل خواني

«اصفهان ـ
عباس احمدي»

 

/

خاطره‌اي از جبهه

خاطره‌اي از
جبهه

در رثاي حميد

نماز عشا که
تمام شد بچه‌هاي مسجد همه بلند شند. خبر ورود آخرين«تو» به مسجد در گوش همه پيچيده
بود. حتي تعقيبات هم نخواندند. چند نفري ايستاده بودند، در مسجد غلغله عجيبي شده
بود. ذهن‌ها«تو» و تاريخ درخشان زندگي تو را مرور مي‌کرد شايد ديشب بر همه ذهن‌ها
حاکم شده بودي. عده‌اي منتظر بر در مسجد ايستاده بودند. گوئي آخرين استقبال تو را
هيچکس از بچه‌هاي مسجد حاضر نبود از دست بدهد. جمعي ديگر سنج و دهل را آوردند و با
پاي برهنه در وسط خيابان شروع بهنواختن کردند اما تو هنوز نيامده بودي. دهل که زده
شد بقيه نيز دم مسجد آمدند. حميد تو که بودي که اينچنين بچه‌ها تو را دوست داشتند،
چه کرده بودي که بقول صادق فقط دوست داشتند کنار تو بنشينند ولو هيچ کاري نداشته
باشند. تو چه کرده بودي که بچه‌هاي مسجد که فقط براي رمضان و محروم سياه مي‌پوشند
در شوال براي تو سياه پوشيدند. تو که بودي که بچه‌هاي مسجد که فقط براي امام
حسين«ع» مسجد را سياه‌پوش مي‌کنند ديوارهاي شبستان مسجد جزائري را که سالها رکوع و
سجود و تکبير و تشهد و خضوع و قيام تو را ثبت کرده و گريه‌ها و دعاهاي خالصانه تو
را شنيده بودند براي تو سياه‌پوش کردند اوين ضربه‌هائي که بچه‌ها بر دهل و سنج
زدند گوئي راه اشک را در چشمان همه بچه‌ها باز کرد. راهروي مسجد گرفته شده بود،
عکسهاي تو به ديوار مسجد نصب شده بود، با فرازهائي از وصيت‌نامه‌ات که همه را بخود
جلب مي‌کرد، آخر دوباره عکسهاي تو بچه‌ها را بياد سعيد درخشان و امير علم و سيد
نور مي‌انداخت. حميد تو آيه ذکري از شهدا شده بودي در آنوقت که بودي و حالا هم.
صداي زدن دهل تند و تندتر شد. يعني که تو آمدي، وقتي تو آمدي همه چيز به هم خورد
آنقدر تابوتت سريع از ماشين به روي دست بچه‌ها افتاد که به گمانم شوق ديدار تو را
از مسجد و بچه‌ها تو را نديده بودند و تو هم آنها را نديده بودي ولي نمي‌دانم چرا
به مسجد نمي‌آمدي. به تابوتت که نگاه کردم ديدم از ازدحام بچه‌ها اين سو و آن سو
مي‌رود ولي مگر بچه‌ها مي‌گذارند. به دستهاي پاک بچه‌ها نگاه کردم و به عده‌اي که
خيز بر مي‌داشتند که اندکي دستشان را به تخته و يا پارچه تابوتت بمالند يعني تبرک
مي‌کردند.

اما بهر صورت
داخل مسجدش دي. سينهز دنها به سبک شبهاي عاشورا شروع شد. حالا دگر حرکت بچه‌ها با
تو به گردابي مي‌ماند که در وسط حياط مسجد ايجاد شده بود. بچه‌هاي گردان و مسجد
معلوم نبود چه مي‌کردند. به سرو به سينه مي‌زدند. زير تابوتت را مي‌گرفتند، تابوتت
را به جلو و عقب‌مي‌بردند. بالا و بالاتر هيچکس اشباع نمي‌شد. سيل اشک‌ها بود که
بر فرشهاي مسجد مي‌ريخت. تو چه کرده بودي که بچه‌ها براي تو اينطور گريه مي‌کردند
حاج آقاي موسوي جزايري هم در محراب مسجد زانوي غم در بغل گرفته بود و انتظار آخرين
ديدار تو را مي‌کشيد. بچه‌ها از بس شوق نزديک شدن به تو را داشتند که از هم سبقت
مي‌گرفتند، تنه مي‌زدند. جمعي با کفش به دنبالت آمده بودند بر فرشهاي مسجد و نمي‌دانستند
که چه مي‌کردند. حميد تو که بودي که هوش از سر همه ربوده بودي. با آمدنت، تابوتت
را جلوي بچه‌ها نشاندند که حاج صادق که تازه از سفر مشهد برگشته و يک راست به قصد
آخرين زيارت تو به مسجد آمده بود تا دعاي توسل را بخواند ولي مگر بچه‌ها مجال مي‌دادند.
چراغها خاموش و روشن مي‌شد ولي همهمه يک لحظه قطع نمي‌شد. حميد تو چه کرده بودي که
بچه‌ها اينقدر برايت سينه زدند و اشک ريختند.

حميد تو چه
کرده بودي که مردم آنقدر دور تابوتت خم مي‌شدند که تو گوئي دراز مي‌کشند. انگار با
گذاشتن سر خود بر لبه آن قانع نمي‌شدند، انگار صحنه کربلاست و حسين با به دامن
گذاشتن سر علي اکبر دلش آرام نمي‌شود و سر را به سينه مي‌چسباند و بعد صورت به
صورت فرزند دلبندش مي‌گذارد.

حميد تو چه
کردي که تخته‌هاي تابوتت بر اثر ازدحام بچه‌ها شکسته وسه تکه شد. در حدي که ناچار
شدند بلافاصله بعد از دعا تو را از بچه‌ها و ازدحامشان جدا کنند. اما مگر دلها با
رفتنت آرام مي‌گرفت. تو که رفتي دوباره بچه‌ها به سر و سينه زدند يعني که هنوز
ماجرا تمام نشده است. تازه اول کار است. باز هم دور صادق جمع شدند و اين بار به
ياد تو و براي حسين«ع» نوحه‌خواني کردند اما همه مي‌دانستند که اينها بهانه‌اي بيش
نيست حالا چه وقت نوحه‌هاي شب عاشورا است، چه فرق مي‌کند اگر شب عاشوراي امام حسين
نيست شب شام غريبان تو که هست و مگر سيلاب اشک با رفتنت خشک شد، هرگز. حميد تو چه
پيوندي با اشک داري که حتي اگر نباشي اشکها براي تو و بياد معصوميت تو جاري مي‌شود.

بهر تقدير شب
گذشته و ترا فردا بر سر شانه‌هاي مردم شهر ديدم که اين سو و آن سو مي‌رفتي. حميد
تو تنها محبوب بچه‌هاي گردان و مسجد نبودي، محبوب همه بودي. از کنار پياده رو که
رد مي‌شدم زن مسن و سالخورده‌اي را ديدم که با ديدن تو به شدت مي‌گريد، چنان که از
نزديکترين خويشاوندان توست. يعني جاي مادرت که به دار آخرت سفرکرده است. مادرها بر
تو گريسته‌اند  قبل از همه مادر همه شهدا
زهرا«س» بر تو گريسته و سر تو به دامان پاک و پر مهر خويش نهاده است. در مراسمت
همه بودند چون تو با همه بودي و همه از تو درسها و خاطره‌ها بياد داشته. مراسمت هم
مثل ديشب بود همه مي‌خواستند اندکي دستشان فقط به تابوتت برسد همي، اما نمي‌شد!
بچه‌هايت زير و اطراف تابوتت را گرفته بودند و ول کن معامله نبودند. به يکي از
آنها نگريستم در آن همه ازدحام و گرما و در آن همه حرکت و جوش و خروش گوشه‌اي از
تابوت را گرفته و چشمانش را بسته بود. انگار بر زورقي بر سطح دريائي آرام بخواب
رفته است. حميد با تو چه مي‌گفت. از تو چه مي‌خواست. تو با او چه مي‌گفتي. قدري
تابوتت را گرفتم اما رها کردم. ديگران نبايد بي‌نصيب بمانند اين عقده بر دل هيچکس
نبايد بماند. گوئي، بچه‌ها و دوستان مي‌خواستند اينجوري اداي دين کنند. شايد خيال
مي‌کردند اينجوري براي تو کاري مي‌کنند. در جمعيت چشمم به عليرضا افتاد، همه به
سينه مي‌زدند و به نوحه حاج آل مبارک پاسخ مي‌دادند اما او بر سر مي‌زد. شايد خيلي‌ها
به سر مي‌زدند. بار ديگر تو را به زحمت از بچه‌ها جدا کردند. اما صداي بچه‌ها ديگر
در نمي‌آمد. همه مي‌گفتند الوداع اي شهيد. يعني که ديگر ديدار ما به قيامت اي کاش
گوش شنوائي پاسخ تو را که مهربانانه به بچه‌ها جواب مي دادي مي‌شنيد و به بچه‌ها
مي‌گفت که اين ظاهر توست که آرام و خاموش است. اما باطنت نکته ها و سخنها دارد.
نمازت را آقاي موسوي خواند اما تو چه کرده بودي که حين نماز هم صداي گريه بچه‌ها
مي‌آمد. در جبهه جلوي بچه‌ها به نماز مي‌ايستادي. اکنون هم جلوي بچه‌ها بودي. حميد
تو هميشه از ما جلوتر بودي مثل نماز. تو را در قبر گذاشتند. با مهري از تربت
حسين«ع» که بچه‌ها از کربلا آورده بودند صداي همهمه مردم و بچه‌ها نمي‌گذاشت که
صداي تلقين حتي به من که بالاي سرت بودم برسد. صورتت را که باز کردندآخرين نگاهم
به تو افتاد قدر آرام گرفته بودي. گوئي از رنج و خستگي هفت سال تلاش و نبرد خستگي
ناپذير در منطقه رها شده بودي بياد جمله‌اي افتادم که به بچه‌ها وقتي در مسجد خبر
شهادتت را با گريه بمن دادند گفتم حميد اجرش را گرفت و راحت شد.

قبر که بسته
شد همه ديگر از خود بيخود شده بودند. حميد واقعا ديگر تو نيستي؟ چگونه مگر ميشود
باور کرد. مگر مالکيه و سوسنگر و بستان و هويزه و جفير و هور و نيزارهاي مجنون تو
را از ياد مي‌برند که بچه‌ها از ياد ببرند. نه تو هيچوقت از يادها نخواهي رفت. ياد
تو هيگاه فراموشي بچه‌ها نخواهد شد. مگر اينکه بچه‌ها خدشان را فراموش کنند. آخ
مگر تو خود بچه‌ها نبودي؟ و چه بگويم عزيزتر از خودشان نبودي؟ ظهر که خانواده‌ات
از بچه‌ها براي نهار دعوت کرده بودند باز همه بودند. در گوشه‌اي از مسجد طالب زاده
محمدرضاي عزيزت را ديدم که بر دامن دائي‌اش انگشت نماي بچه‌ها شده بود. آرام
خوابيده بود آخر او هم صبح با خواهر کوچکش و مادرش در مراسم تشيع تو شرکت کرده
بود. اينقدر خسته بود که با آن همه سروصدا و رفت و آمد بيدار نمي‌شد. گوئي خواب
شيرين پدر را که چند روزي است او را نديده است مي‌بيند. حميد تو بخواب او نيامده
بودي؟

والسلام

داغدارت ـ
غلامعلي رجائي

10/3/67

 

/

مشخصات کلي نظام آموزشي

ساختار نظام
اجرائي کشور

قسمت بيست و
هشتم

مشخصات کلي
نظام آموزشي

محمدرضا حافظ
نيا

همانطور که
در مقالات گذشته اشاره گرديد، استعمار غرب نقش تعيين کننده‌اي در نظام آموزشي
کشورهاي تحت سلطه داشته و نظام آموزشي شکل گرفته در ايران نيز متأثر از فرهنگ
استعماري غرب بوده است و طبعا بگونه‌اي شکل گرفته که اهداف بلند مدت استعمار را
تأمين نمايد و لذا داده‌ها و تراوشات و نتايج اين نظام آموزشي، نتوانسته است قدم
مؤثري در جهت رشد و توسعه کشور و کسب مدارج علمي و تخصصي و رهائي از چنگال استعمار
نو و وابستگي‌هاي اسارت بار اقتصادي و علمي و فني بردارد. مشخصه‌هاي عمده نظام
آموزشي باقي مانده از گذشته در کشور بشرح ذيل مي‌باشد:

1- بنياد
غربي و استعماري داشتن:

نظام آموزشي
مدارس و دانشگاههاي کشور داراي شالوده و بنيادي غربي بوده که نه تنها با نظام
آموزشي سنتي و بومي متداول کشور هماهنگي نداشته است بلکه با آن در تعارض بوده و با
گسترش آن که توسط حکومتهاي دست نشانده انجام گيرفت، نظام آوزشي سنتي و بومي به
حاشيه رانده شده و منزوي گرديده است. نظام آموزشي سنتي و بومي که عمدتا در قالب
حوزه‌هاي علميه و مکتب خانه‌ها تجلي مي‌يافت در اثر تهاجم بيرحمانه نظام آموزشي
استعماري و فرهنگ غرب از صحنه جامعه کنار زده شده و مورد بي‌لطفي قرار گرفت.[1]
اين امر علت داشت و آن اينکه اگر روح حاکم بر نظام آموزشي سنتي و بومي بهمراه
مشخصه‌هاي خاص خودر در نظام آموزشي کشور تجلي مي‌يافت، يقينا اوضاع به گونه‌اي
ديگر بود و ايران امروز اقتدار علمي و تکنيکي و فني جهان را در دست خود ميداشت و
اصولا جهان استکباري که در پناه قدرت تکنولوژيکي خود بر جهان زير سلطه، ستم
مينمايد، نمي‌توانست قدرت بلامنازع بوده و بخود اجازه هرگونه تجاوز به جوامع زير
سلطه را بدهد. اين بود که استعمار بدنبال پياده شدن نوعي نظام آموزشي بود که زمينه
عقب افتادگي علمي و تکنيکي کشور و ادامه وابستگي فزاينده آنرا فراهم آورد. جالب
اينکه نتيجه براي استعمار، مطلوب بود چرا که امروزه با گسترش اين همه مؤسسات
باصطلاح آموزشي مدرسه‌اي و دانشگاهي در ايران و ساير کشورهاي جهان سوم، متأسفانه
آنها فاقد توانائي علمي و تخصصي مورد نياز ميباشند.

2- القاء
روحيه دنيا طلبي بجاي خدا طلبي:

نظام آموزشي
در افراد گرايشي ايجاد ميکرد که به دنيا بيانديشند و حاصل کار و نتايج نهائي تحصيل
را بدست آوردن امتيازات و توانائيهايي بدانند که بتواند نيازهاي دنيائي آنها را در
حد مطلوب تأمين نمايد. ديدگاه القاء شده در نظام آموزشي متداول به افراد، بر رضايت
خداوند استوار نبود بلکه بر رفع نيازهاي مادي و تأمين حداکثر رفاه و آسايش دنيوي
متکي بود. وقتي افراد در چنين سيستم آموزشي قرار ميگيرند از همان ابتدا هدفهائي را
جلوي چشم خود مي‌يابند که بر ارزشهاي دنياطلبي متکي است. بچه با آرزوي مهندس شدن ـ
دکتر شدن و خلبان شدن درس مي‌خواند. دليلش مشخص است چون پول و اعتبار کاذب اجتماعي
در اينگونه عنوانهاي تحصيلي قرار دارد. متأسفانه از گذشته در جامعه ما ارزشهاي
کاذب جايگزين ارزشهاي واقع يگرديده‌اند، و مدارج تحصيلي و مشاغلي که به اين مدارج
تعلق دارند مشتري فراواني پيدا کرده‌اند و پدرها و مادرها و اقوام ومعلم و هر کس
که با بچه برخورد کند عمدتا تحت تأثير فضاي فکري مزبور، متأسفانه از همان ابتدا
هدف دکتر شدن ـ مهندس شدن و… را در چشم انداز زندگي او قرار ميدهند.

گرايش جامعه
بسوي اين مشاغل عموما مبتني بر ارزش علمي و تخصصي اين مدارج نيست بلکه بر ارزشهاي
کاذب اجتماعي مربوط و از همه مهمتر حجم پولسازي اين مدارج مبتني ميباشد و بهمين
خاطر رشته‌هاي ياد شده در بين جوانان و نوجوانان و قضاوت اجتماعي جامعه بيشترين
مشتري دارد.

ناگفته نماند
که ارزش اجتماعي اين مدارج در جامعه تابعي از قانون عرضه و تقاضا است و علت اصلي
اينامر، ناچيز بودن عرضه اين مدارج از سوي مراکز علمي و دانشگاهي مربوطه است و اگر
متخصصين برنامه‌ريزي توسعه بخشي و مسئولين ذيربط اقدام به گسترش اين رشته‌ها و جذب
دانشجو بنمايند و عرضه آن زياد گردد، يقينا ارزش کذاب اجتماعي آنها که مبتني بر
حجم پولسازي است کاهش خواهد يافت کما اينکه در بعضي از کشورها چون پاکستان ـ هند ت
فيليپين و غيره چنين پديده‌اي در خصوص پزشکي ظاهر گرديده است بهر حال خاستگاه
گرايشي و قضاوت اجتماعي جامعه در خصوص اينگونه رشته‌ها جنبه پولسازي آنهاست و پول
زمينه رفاه و تأمين نيازهاي مادي و دنيوي افراد را بوجود مي‌آورد. نظام آموزشي نيز
براي تأمين اين معني سازمان يافته است.

نظام آموزشي
متأسفانه جهت خدائي نداشته است و اگر جهت خدائي ميداشت افراد مختلف تخصصها را
بخاطر رضاي خدا کسب مي کردند و نه جنبه پولسازي آن.

و يا براسا
اينکه علوم و تخصصهايي را کسب کنند که اجراي احکام الهي موقوف به آن است يا کاربرد
اجتماعي و خدمت به مردم را در آن جستجو مينمايند براي خود جهت‌گيري علمي و تخصصي
مينمودند. نظام آموزشي متداول چنين معني و مفهومي را به افراد القاء نمي‌کند و
انسانهاي درون آن عمدتا تحصيل را بخاطر تأمين نيازهاي دنيوي خود تعقيب مي نمايند و
بهمين خاطر افراد تحصيل کننده، دنبال علم‌جوئي و تخصص‌جوئي به معناي واقعي کلمه،
خيلي نيستند و بدنبال چيزي هستند که معيار ارزش گذاري است و آن مدرک است و عبارت
ذيل مصداق پيدا ميکند که اگر از دانش آموز و دانشجو پرسيده شود براي چه به مدرسه و
دانشگاه آمده‌ايد، عموما اين معني را تکرار خواهند کرد که: ما براي اخذ مدرک آمديم
ني براي درک مطلب آمديم!؟.

در نظام
آموزشي حوزه، خدا طلبي بجاي دنيا طلبي هدف اصلي طلبه مي‌باشد و لذا افراد به قصد
رضاي خدا و کسب علم و دانش، تمام ناگواريها و سختيها و مرارتهاي مسير علم جوئي را
بر خود همراه مي‌نمايند که جاي طرح آن اينجا نيست و بحث جداگانه‌اي را طلب مي‌نمايد.

3- القاء از
خودب يگانگي:

نظام آموزش
چون شالوده‌اي استعماري داشته است، عموما در تمامي سطوح تحقير، ذلت، ناتواني و عدم
اتکاي به نفس را القاء مي‌نمايد و متقابلا از غرب و تمدن غرب، چهره‌اي برتر ترسيم
ميکند تا در فرد احساس حقارت را بوجود آورده و اين معني را در او بياوراند. دانش
آموز و دانشجو در تمامي مراحل تحصيل، خود را ميراث خوار دست آوردهاي علمي و تمدن
غرب ميداند و دانشمندان و مخترعين و مکتشفين محتواهاي آموزشي و علمي خود را عموما
از چشم مغرب زمين مي‌بينند. خواننده در کتاب درسي بندرت نامي و يادي آشنا پيدا مي‌کند
و اين مسئله در افراد، روحيه عجز و ناتواني و اتکاي به غرب را به وجود مي‌آورد و
غرب و الگوهاي علمي و تخصصي و دانشمندان عرفي شده به او براي الگو سرمشق قرار مي‌گيرند
و چون همگي از غرب برخاسته‌اند، بنابراين مغرب زمين براي او بزرگ جلوه کرده و
آرزوي تعلق به آن را مي نمايد. کما اينکه اکثر مهره‌هاي استعمار فرهنگي، دچار چنين
مرض روحي و رواني شده بودند. اينجا است که در روحيه دانش آموز و دانشجو مقدمات از
خود بيگانگي و الگوگيري از ديگران بوجود مي‌آيد.

4- لوکس
پروري:

نظام آموزشي
افرادکارآمد را که دستشان به کار يدي سازگار باشد تحويل نمي‌دهد. افراد در مدرسه و
دانشگاه با روحيه پشت ميز نشيني و رياست کردن و کارمند شدن و دست به سياه وس فيد
نزدن رشد ميکنند. مهندس کشاورزي پرورده مي‌شود در حالي که از بيل بدست گرفتن پرهيز
ميکند. دامپزشک تربيت ميشود در حالي که با دام سروکار ندارد و شايد جرأت تماس را
نيز پيدا نکند! مهندس فني از دانشگاه فارغ التحصيل ميشود در حالي که با الفباي کار
عملي آشنائي ندارد و براي اينکه بتواند در هنرستان خوب تدريس کند بايد بعد از
فراغت از دانشگاه و در آغاز ورود به هنرستان دوره آموزش توجيهي و کارآموزي ببيند.
دانش‌آموزان ديپلم مي‌گيرد در حالي که کاري بلد نيست و از کار کردن فرار ميکند و
آنرا ننگ ميداند.

اين لوکس
پروريها خاستگاه اصلي وجود مستخدم ـ چاي ريز ـ نظافتچي ـ خدمتگزار ـ سپور و در
زندگي اجتماعي و اداري جامعه ما مي باشد و آنچنان اين روحيه در جامعه ما تعميق
داده شده است که اگر راننده هستيم ننگمان مي‌آيد لاستيک پنجري را تعويض کنيم و يا
اتومبيل را بشوئيم و يا کفش خود را خودمان واکس بزنيم يا وسيله خانگي را خودمان
تعمير کنيم و بطور کلي نيازمنديهاي روزمره و عادي خود را خودمان تأمين کنيم.
بنابراين در کارهاي پيش پا افتاده زندگي‌مان متکي به ديگران هستيم و از دست به
کارها و سياه و سفيد زدنها هراس داريم؛ اين روحيه غلط نيز القاء نظام آموزشي متداول
در کشور است.

5- طبقاتي
بودن:

نظام آموزشي،
نظامي است که بصورت طبقاتي عمل ميکند بنحوي که طبقات مرفّه و اشراف در اين سيستم
بهتر و بيشتر از طبقات متوسط و مستضعفين و محرومين و پا برهنگان ميتوانند رشد کرده
و از آن برخوردار شوند يعني بين ميزان توانائي مالي خانواده و ميزان برخورداري از
امکانات و زمينه‌هاي رشد اين نظام آموزشي رابطة مستقيم وجود دارد. فرزندان اشراف
بلحاظ تمکن و بضاعت مالي ميتوانند از فرصتهاي بهتي با توجه به هدفهاي دنياطلبي که
ذکر شد برخوردار شوند. طبقات محروم جامعه کمتر ميتوانند به درجات بالاي علمي و
تخصصي و طبعا پايگاههاي اجتماعي دست يابند. تربيت شدگان نظام آموزشي غرب و اشراف
زادگان چون از امکانات مالي برخوردار بوده‌اندف فرزندان خود را از حيث علمي و تخصي
تجهيز نموده‌اند و مدارج بالاي دانشگاهي را کسب کرده و به دانشگاههاي خارج اعزام
کرده، که با مدرک بالا پستهاي مهم و کليدي کشور را تدريجاً اشغال نموده‌اند. طبقات
مرفه با گرفتن معلم سرخانه و کلاس تقويتي و کنکور، فرزندان خود را براي شرکت در
کنکور و اشغال دانشگاهها آماده ميکنند و اکثر پذيرفته شدگان کنکور دانشگاه را آنها
تشکيل ميدهند. تداوم اشغال مراکز علمي و دانشگاهي خط تداوم حاکميت ثروتمندان و
اشراف را بر جامعه بدنبال دارد. چون سيساتمداران ـ اقتصاد دانان ـ برنامه‌ريزان ـ
مهندسان ـ پزشکان و اساتيد دانشگاه اکثرا از اين قشر و طبقة اجتماعي خواهند بود، و
اينها تدريجاً در سيستم اجرائي و اداره امور کشور نفوذ نموده و پستها را اشغال
کرده و نهايتا خطر شرقي کردن و يا غربي کردن جامعه را در پي خواهند داشت.

تداوم حاکميت
مستضعفين و مرحومين که يکي از اصول اساسي انقلاب اسلامي است مستلزم فراهم شدن بي‌قيد
و شرط شرايط تحصيلي در مدرسه و دانشگاه براي آنهاست تا بتوانند با کسب مدارج علمي
بالاتر زمام امور جامعه را در راستاي اهداف مقدس اسلامي بعهده داشته و به آن
وفادار بمانند. بررسيهاي بعمل آمده حاکي از نگراني تداوم حاکميت ثروتمندان، از
درون سيستم آموزشي است. در کنکور سال 1365 قبوليهاي يک دبيرستان شمال شهر تهران در
دانشگاهها، بيش از قبولي‌هاي دو استان محروم کشور يعني هرمزگان و کهکيلويه و بوير
احمر بوده است. تازه قبوليهاي شمال شهر براساس ديدگاه دنياطلبي حاکم بر سيستم
آموزشي اکثرا در رشته‌هاي پزشکي و مهندسي و باصطلاح سطح بالا بوده‌اند در صورتي که
فراواني قبوليهاي استانهاي محروم در رشته‌هاي کارداني و… بيشتر بوده است.
پذيرفته شدگان در داخل همان استانها نيز عمدتا از فرزندان طبقات مرفه بوده‌اند.
اولياء دانش آموزان شمال شهر تهران که بيان گرديد از بضاعت مالي برخوردار بوده و
اکثر از ثروتمندان مي‌باشند. برابر بررسيهاي بعمل آمده براي هر ساعت معلم سرخانه
يک هزار تومان، و براي هزينه يک ترم کلاس کنکور 20 نفر از دانش آموزان دبيرستان
مزبور سيصد هزار تومان پرداخته‌اند. مطالعه‌اي که در مورد مدرسه تيزهوشان تهران
انجام پذيرفته است نشان داده که بين سالهاي 61 تا 64 سهميه شمال شهر 7 برابر جنوب
شهر تهران بوده است زيرا اکثر ثروتمندان در شمال شهر و اکثر فقرا و پابرهنگان در
جنوب تهران هستند. اين امر باعث مي‌گردد که متأسفانه قضاوت نادرستي نيز انجام
پذيرد، و آن اينکه ثروتمندان با هوش‌ترن و پابرهنگان کودن و کم هوش!؟ جريان رشد
طبقات مرفه در دوران اين سيستمآموزشي کاملا ملموس است و نيازي به توضيح بيشتر
ندارد. حتي در مناطق محروم کشور نيز پذيرفته شدگان عمدتا از ثروتمندان خود آن
مناطق هستند. اينجا است که ثروت و سرمايه و پول و اشرافيت در درون سيستم آموزشي
متداول و غرب زده کشور، ملاک اصلي رشد و ارتقاء اجتماعي و کسب درجات علمي و تخصصي
و اشغال مراکز کليدي جامعه ميگردد، و فرزندان پول و ثروت جلو مي‌فتند و پابرهنگان
شهر و روستا همچنان با ديده حسرت، در آرزوي خيالي ارتقا علمي و اجتماعي باقي مي‌مانند.
در صورتيکه در حوزه‌هاي علميه براي ارتقاء و رشد علمي و کسب مدارج بالاي علمي معيار
پول و ثروت تعيين کننده نيست و بيشتر افرادي که مدارج بالاي علمي را طي کرده و
ميکنند عمدتا از طبقات محروم جامعه هستند.

حرکت اخير
دولت جمهوري اسلامي در خصوص تخصصي سهميه براي رزمندگان عزيز اسلام حرکتي بسيار
مفيد و عاقلانه بود که دور تسلسل طبقاتي بودن سيستم آموزشي را دچار تلاشي و گسستگي
مي‌نمود و اين حرکت بايد با جرأت و قدرت گسترش يابد و با بعضي بهانه‌جوئي‌ها و
استدلالهاي بي‌پايه مبني بر پائين آمدن سطح سواد، بطور جدي برخورد شود. رزمندگان
عزيز اسلام از عاشقان و وفاداران به انقلاب اسلامي و عمدتا از طبقات محروم جامعه
مي‌باشند و فرضا اگر پائين بودن سطح سواد مدرسه‌اي آنان مصداق پيدا کند بر دولت و
استدلال کنندگان اين مطلب است که کلاسهاي جبراني را براي آنان تشکيل دهند که
بحمدالله اين حرکت نيز در شرف شکل‌گيري است و اين وفادارن بانقلاب اسلامي که به
قصد خداطلبي ايثار کرده‌اند همچنانکه در صحنه‌هاي رزم پيشتاز بوده‌اند يقينا در
صحنه‌هاي علم و دانش و تکنولوژي نيز پيشتاز خواهند بود و منشاء شکستن دور تسلسل
عقب افتادگي علمي و تکنولوژيکي کشور نيز همين عاشقان راه خدا و وفاداران به انقلاب
اسلامي خواهند گرديد. لازم به توضيح است که استدلال کنندگان بي‌منطق ياد شده در
خصوص پائين بودن سطح سواد، متأسفانه خودشان بر اساس اصل طبقاتي بودن سيستم آموزشي،
اکثراً از بين طبقات مرفه و ثروتمندان بي درد جامعه برخاسته‌اند و طبقا وفادار به
اشراف زادگان باقي خواهند ماند.

«ادامه
دارد» 

 



[1]– داور شيخاوندي که يکي از
صاحبنظران آموزش و پروش جديد بوده است که در کتاب«برنامه‌ريزي آموزش و پرورش و رشد
اقتصادي و اجتماعي» در رابطه با جدال نظام آموزشي وارداتي غرب و نظامهاي آموزشي
سنتي و بومي اشاره به بعضي کشورهاي آفريقائي ميکند و مي‌نويسد: «اين دو نظام
نماياننده دو ايدئولوژي و طرز پندار و انديشه است که در بين نسل جديد و قديم جامعه
وجود دارد که يکي براي پيشرفت مي‌خواهد قيد و بندهاي سنتي را بشکند! و از راهي رود
که دول پيشرفته کنوني رفته‌اند ولي ديگري که بجنگل خو گرفته است نميتواند از زندگي
چادرنشيني دل بکند و بهر نحو است براي دوام نظام قديم ميکوشد. بدينسان دو نظام
متضاد در کنار يکديگر قرار مي‌گيرند که سرانجام يکي بر ديگري تفوق خواهد يافت و
آنرا در خود مستحيل خواهد ساخت». در جاري ديگر مي‌نويسد:

«با گذشت زمان و
ضروريات پيشرفت، عوامل مختلف … بخاطر ترقي و اعتلاي ملي در يک نظام واحد متمرکز
ميشوند. چنانکه در مورد ايران مکتبهاي قديم که بيشتر جنبه سنتي داشتند در مدارس
جديد بالاخره مستحيل شدند».؟!

/

فاجعه دگرگوني ارزشها!!

ارزشهاي
اسلامي و انقلاب را پاسداري کنيم(2)

فاجعه
دگرگوني ارزشها!!

حجة الاسلام
محمدتقي رهبر

صور گوناگون
دگرگوني ارشها

براي يک
مذهب، مکتب يا انقلاب هيچ چيز زيانبارتر از اين نيست که محورهاي فرهنگي و ارزشي آن
به فراموشي سپرده شود يا با برداشت‌هاي غلط يا تحريف آميز دگرگون گردد اين دگرگوني
هميشه در يک شکل و قالب نيست بلکه صور گوناگوني دارد. گاهي مستقيم و مرئي و گاه
غير مستقيم و نامرئي است. گاه به صورت بدعت و گاه بصورت توجيه و…

از فرهنگ،
قانون و مقررات اجتماعي گرفته تا مباني و اصول پذيرفته شده آسماني عموما، بالفعل
يا بالقوه در معرض چنين مخاطره‌اي قرار دارند.

و از قديم‌ترين
ادوار تمدن بشر که قانون مقررات اجتماعي بر انسان‌ها حاکم گرديده با توجه به جريان
ياد شده، نقادان از بکارگيري با توجه به جريان ياد شده، نقادان از بکارگيري حربه‌هاي
ظاهر فريب در جهت مشروع جلوه دادن نامشروع‌ها و حق خواندن باطل‌ها سخن گفته‌اند.

«پيندار»
شاعر يوناني همين معنا را مي‌خواسته بيان کند، آنجا که مي‌گويد:

ـ قانون! اي
سلطه خدايان و جهانيان!

ـ اي زاده
طبيعت!

ـ توئي که
بوسيله قدرت بازويت زور را حق قلمداد کرده‌اي…»[1]

قوانين بين
المللي حقوق بشر عصر ما، هنگامي که تدوين شد کمتر جنبه منفي داشت، اما هنگامي که
دست بدست مي‌شود و متوليان آن کارگزاران زور و استثمار و توجيه و تزوير مي‌گردند
باب توجيه و استثناء و اعمال نفوذ گشوده مي‌شود و با کمک همين قوانين، منافع
نامشروع قدرتهاي بزرگ تضمين و مظلومان و محرومان خلع سلاح مي‌شوند.

تحريف و
دگرگوني در اديان

به سراغ
اديان مي‌رويم، در اديان الهي موردي را نمي‌توان يافت که از توطئه تحريف و دگرگوني
مصون مانده باشد. اخلاف ناصالحي که پس از بنيانگذاران اوليه آمدند و وارث فرهنگ
مذهب شدند، مقدسات را به پاي اميال نفساني خود قرباني کردند. قرآن کريم درباره بني
اسرائيل و قوم يهود مي‌فرمايد:

«فخلف من بعد
هم خلف ورثوا الکتاب يأخذون عرض هذا الأدني و يقولون سيغفرلنا و ان يأتهم عرض مثله
يأخذوه، ألم يؤخذ عليهم ميثاق الکتاب ان لايقولوا علي الله الا الحق و درسوا ما
فيه…».[2]

ـ يعني پس از
آنها اخلاف ناصالحي آمدند که وارث کتاب شده و متاع اين دنياي پست را گرفتند و
گفتند خدا ما را خواهد آمرزيد، در حالي که اگر مانند آن بهره و متاع ديگري پيش آيد
آنرا خواهند گرفت. مگر از آنان پيمان گرفته نشد که جز حق نگويند؟ و خود در کتاب
آنرا خوانده بودند…»

از اينرو،
دين يهوديت که بناي اوليه‌اش بر نفي سلطه فرعوني و زراندوزي قاروني و نجات
مستضعفان بني اسرائيل از ستم و بيداد و خرافه شرک بود جاي خود را به روح طغيانگري
و زورمداري و شيطنت و تزوير داد که امروزه نيز چنين روحيه‌اي را در پيروان آئين
يهود مشاهده مي‌کنيم.

مسيحيت نيز
از چنين سرنوشتي مصون نماند. که شرح آن از اين مقال بيرون است. «کانت» کرد ولي
مقصود او را خوب نفهميدند و به جاي ملکوت الهي بساط سلطه کشيشان را پهن کردند.»[3]

و نيز مي‌گويد:
«اگر تشريفات و آداب مذهبي ديني بر روح اخلاقي آن بچرخد آن دين مضمحل خواهد شد.» و
چنين بود وضع مسيحيت…!

سرنوشت امروز
مسيحيت را نيز مي‌بينيم که اضافه بر تحريف‌هاي بنيادين عقيدتي، در عمل و خط مشي
نيز در چنگال ماديت زمان گرفتار آمده و ابزاري در دست سياست‌هاي استکباري شده است،
حقيقت پوئي و زهد مسيح(ع) کجا و زندگي سلطنتي پاپ و عملکرد مبشران عيسوي و
ميسيونرهاي مذهبي کجا؟! اين است دگرگوني ارزشها…

آثار ارزشهاي
جاهلي، پس از اسلام

به اسلام مي‌رسيم.
گرچه قرآن همانند تورات و انجيل دستخوش تحريف و کاستي يا فزوني نشده و خداوند
ضمانت حفظ  نگهباني آنرا بر عهده گرفته
است، اما بدعت و تحريف و دس و تزوير از همان روزهاي نخستين بر سر راه اسلام کمين
کرد و اگر چه به نظور پاسداري قرآن«اهلبيت عصمت(ع)» از سوي خدا و پيامبر تعيين شده
بودند اما فضاي مسموم باقي مانده از جاهليت و تبليغات آکنده ازدروغ و تهمت در اين
غوغاي حاکم زمينه‌اي براي شنيدن آواي حقيقت باقي نگذاشته بود. و لذا مجاهدات مستمر
علمي، فکري و علمي خاندان پيامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت مصروف پاسدراي از فرهنگ و
ارزشهاي فرهنگ و ارزشهاي اصيل آسماني، بود گرچه اين کار بسيار گران و به بهاي جان
بهترين فرزندان اسلام تمام شد؛ با اين حال توطئه‌ها و نقشه‌ها بي‌اثر نماند و
ارزشهاي جاهلي، تعصبات قومي و کينه‌هاي منافقانه، نژادپرستي، سلطه جابرانه، جعل و
القاي انديشه‌هاي غلط و اشرافي‌گري و نظام کسروي و قيصري در قالب خلافت اسلامي،
جاي ارزشهاي اسلامي را گرفت.

گويا قرآن از
اين آينده تاريک خبر مي‌داد آنگاه که در جنگ احد دشمنب راي تعضيف روحيه مسلمين
شايعه قتل پيامبر را انتشار داد و گروهي را دچار ضعف و ترديد نمود و آيه کريمه
نازل شد:

«و ما محمد
الا رسول قدخلت من قبله الرسل أفإن مات او قتل انقلبتم علي أعقابکم.»[4]
و هشدار داد که اگر پيامبر بميرد يا کشته شود مسلمانان نبايد راه ارتجاع پيموده به
دنياي جاهلي رو آوردند. آنها بايد روي پاي خود بايستند و پيام الهي را از ياد
نبرند و تا سرحد شهادت در راه حاکم ساختن آن تلاش کنند.

با توجه به
اين آينده بود که پيامبر اکرم(ص) غربت اسلام و فتنه‌ها و بدعت‌هائي که دامنگير
اسلام خواهد شد را خاطرنشان مي‌ساختند و راه مقابله با آن را گوشزد مي‌نمودند.
«اذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم فعليکم بالقرآن…»

ـ هرگاه فتنه‌ها
چونان شب تار بر شما سايه افکن شد بر شما باد به قرآن…

و براي دفع
هرگونه سوء استفاده از قرآن، عترت را نيز به عنوان ناظر مبين. کتاب الله، تعيين
فرمودند:

«اني تارک
فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتي أهلبيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا…»

آري کتاب و
عترت تا قيامت الگوي ارزشها و اسوه هدايت‌اند مشروط به اينکه بدرستي شناخته شوند و
به غلط تفسير نشوند که باب تحريف و توجيه همواره گشوده است.

دوران انحطاط

به هر حال
جايگزيني ضد ارزشها بجاي ارزشها به سرعت در اسلام چهره نمود و به صورت خزنده قرنها
امت اسلامي را دستخوش انحطاط کرد. يکي از نويسندگان عامه آغاز اين انحطاط را براي
امت اسلام زماني مي‌داند که خلافت به سلطنت بدل گرديد.[5]
يعني از عهد معاويه و روي کار آمدن امويان … که بقول يکي از دانشمندان غربي
حکومت«مستبد امويان» با چنگ اندازي به ثروتهاي عظيم و فسادي که بوجود آورد، زخمي
کاري بر کالبد اسلام وارد کرد. امويان روحيه اسلامي را در مسلمانان داخل جهان
اسلام به تحريف کشاندند و در خارج آن توصيري مسخ شده از اسلام را به غير مسلمانان
ارائه دادند. نامبرده سپس به توطئه‌هاي ضد اسلامي امويان اشاره کرده و اهم اين
حرکت را در موارد ذيل بيان مي‌کند:

ـ ابتکار
عقائدي براي توجيه ادامه حيات حکومت‌هاي استبدادي.

ـ ايجاد مکتب
فکري که به مردم تعليم مي‌داد در برابر اين حکومت‌هاي جابر سر تسليم فرود
آوردند(عقيدة جبر).[6]

با توجه به
اين جريانب ود که اميرالمؤمنين(ع) در خطبه ملاحم با اشاره به پايمال شدن ارزشها و
دگرگوني شدن مفاهيم اسلامي بيان دارد که در پايان آن چنين آمده است: «لبس الاسلام
لبس الفر و مقلوباً» ـ بر پيکر اسلام، پوستين وارونه پوشانده مي‌شود.[7]
و اين در روزگاري است که به فرموده آن حضرت: «خوي درندگي و شکم بارگي پديد آيد و
بي‌تفاوتي حاکم گردد و راستي از ميان برخيزد و دروغ شايع شود و زبانها با يکديگر
مهربان اما قلب‌ها در حال جنگ و ستيز باشند و فسق و فجور نشانه شخصيت و پاکدامني
مايه شگفتي شود».[8]

فراموش نکنيم
که اين اوضاع و احوال مربوط به نيم قرن اول هجري و در زماني است که امام معصوم و
منصوب از سوي خدا و رسول اکرم(ص) در ميان مردم بود و بسياري از اصحاب و ياران
پيامبر زنده بودند و با اين حال توطئه اين چنين کارگر آمد و انحراف اينگونه دامن
اسلام را گرفت و جز معدود بودند از توطئه برکنار نماندند و سرانجام آنان را نيز
ديدم که چه شد!؟

***

دوران انقلاب
اسلامي ايران

اين اقنلاب
تبلور و نمائي است از اسلام ناب محمدي(ص) و برخاسته از مکتب امامت و ولايت با
رهبري بزرگمردي از سلاله پاک نبوت که در چهاردهمين قرن بعثت پس از يک دوران بسيار
طولاني که مکتب در خاموشي و مهجوري بود، قلب سياه جهل و جور را شکافت و ديگر بار
به جهان چهره نمود.

اميدها را به
يأس مبدل نکنيم

از آنجا که
اين انقلاب از جوهره آئيني مايه مي‌گيرد که قلب يک ميليارد مسلمان جهان را بدنبال
مي‌کشد، همانگونه که چشم دوستان با اميد فراوان بدان دوخته است، دشمنان نيز با دقت
آن را دنبال مي‌کنند و در پي فرصت براي ضربه زدن يا سد کردن راه گسترش آنند.

امروزه چشم‌
همه مسلمين و مستضعفين دنيا به ايران دوخته است. آنها که حاکمان و نظامهاي موجود
جهان را غاصب و غير قانوني و بريده از ملت‌ها مي‌دانند، از جمهوري اسلامي ايران به
عنوان يک نظام اسلامي و مردمي ياد مي‌کنند ـ که به حق چنين است ـ اينان رهبري امام
عظيم الشأن امت را تبلور درد و رنجهاي مسلمانان جهان مي‌دانند که راه نجات از سلطه
جباران را به انسان‌هاي دربند ارائه نموده است. خلاصه، همه حق‌پرستان جهان امروز
اسلام واقعي را در انقلاب ما جستجو مي‌کنند و لذا ناظر و نگران لحظه به لحظه حرکت
وس ير روز شمار انقلاب اسلامي مي‌باشند و اين مائيم که بايد اين اميد و آرمانها را
به يأس مبدل نکنيم.

شنيده مي‌شود
کهب يست هزار جوان مصري به فراگيري زبان فارسي پرداخته تا بتوانند با فرهنگ انقلاب
ايران بيشتر آشنا شوند.

اگر امروزه
در بسياري از دانشگاهها موج اسلامخواهي و استقبال نسل جوان از اصول و معيارهاي
اسلامي براي رژيم‌هاي مرتجع دردسر ايجاد کرده، اين به معناي گسترش و نفوذ فرهنگ و
ارزشهاي اسلامي پس از انقلاب ايران است.

اگر امروزه
مسئله حجاب بانوانمسلمان به نشانه اعتراض به فرهنگ مبتذل غربي و شرقي و رو آوردن
به اسلام تلقي مي‌گردد و عمال استکبار را به مقابله با اين حرکت کشانيده است، اين
به معناي احياي مجدد ارزش زن در دنياي لجام گسيختگي ها و در پرتو انقلاب اسلاي
است.

اگر مردم
مسلمان و قهرمان لبنان و سرزمين‌هاي اشغالي با شعار«حزب الله هم الغالبون» در
برابر آمريکا و اسرائيل و مزدورانشان حماسه مي‌آفرينند… اگر مردم محروم
افغانستان در نبرد با رژيم کمونيستي و ابر قدرت شرق سربلند از بوته آزمايش بدر مي‌آيند
اين تنها به اتکاء اسلام و ارزشهاي اسلامي است.

بيهوده نيست
که شيطانب زرگ و شيطان بچه‌هايش از دور و نزديک به فغان آمده و از درد ناله مي‌کنند
و ضجه‌هائي همچون ضجه‌هاي شياطين در شب ميلاد پيامبر اسلام«ص» سر مي‌دهند. و بي‌دليل
نيست که هنوز پس از ده سال که از عمر اين انقلاب مي‌گذرد، توطئه‌ها فروکش نکرده
بعدي تازه گرفته است.

اينها
هيچکدام غير منتظره نبود، و امام روشن ضميرمان همواره گفتند که زخم خوردگان از
اسلام و اقنلاب ما را راحت نخواهند گذاشت…

آنچه تازگي
دارد و مايه تأسف و شگفتي است از خود بيگانه شدن‌ها و ناديده گرفتن ارزشهاي معنوي
انقلاب و بي‌توجهي به انتظارات بحق خدا و خلق و يا گرايش مجدد و تدريجي به ضد ارزشهاست!
فراموش کرده‌ايم که در روزهاي پر تب و تاب انقلاب چه مي‌گفتيم و چه شعار مي‌داديم
و شهيدانمان بر سنگ فرش‌هاي خيابانها چه نوشتند؟! از ياد برده‌ايم که آن مادر
هنگام بدرقه جوانش مي‌گفت ما جز دفاع از قرآن و اسلام مقصدي نداريم؟ جرا اينها را
فراموش کرده‌ايم، گوئي خيالمان آسوده شده؟! و مسئوليت را پايان يافته تلقي مي‌کنيم!

امروز تاريخ
جنگ«احد» صفحه‌اي ديگر پيش روي ما گشوده است؛ خيلي به خود مطمئن نباشيم! مگر
آنانکه سنگر را به هواي تقسيم غنائم رهاس اخته و زمينه حمله دشمن را فراهم کردند و
صحنه پيروزي را به صحنه شکست بدل نمودند چه کساني بودند؟ آنها ياران پيامبر و
مسلمانان مؤمن بودند. اما يک لحظه دنياگرائي و اعراض از وظيفه خدائي چنان سرنوشت
تأسف باري را برايشان پيش آورد.

از تجربه‌هاي
مکرر تاريخ عبرت بگيريم و گرفتار خودبيني نشويم…

در خلال اين
فترت تلخ چند ساله جنگ هر مشکلي پيش آمد گفتيم جنگ است. حرکت ضد انقلاب، فساد
اخلاق، مواد مخدر، شکنجه‌هاي مخفي ترويج فساد، رشوه و حق حساب، رابطهب ازي، تبعيض،
تورم، احتکار و گرانفروشي، بدحجابي، بدآموزي پاره‌اي فيلم‌ها و مجله‌ها و در کنار
همه اينها نداشتن يک برنامه حساب شده، گفتيم حواس ما متوجه کار جنگ است. توان
مقابله با وضع داخلي را بيش از اين نداريم، پس از جنگ اصلاح اين نابسامانيها ميسر
است.

اکنون نوبت
بازسازي رسيده نه فقط بازسازي صنعتي و اقتصادي که به عقيده ما بازسازي الخاقي،
فرهنگي و اداري و… و بايد اول از خودمان شروع کنيم. خود محوري‌ها، خط گرائي‌ها،
مسئوليت فراموشي‌ها و ندانم کاري‌ها را کنار بزنيم و همزمان به بازسازي جامعه از
لايه‌هاي باقي مانده طاغوتي و آثار بجاي مانده فساد و قطع ايادي مزدوراني که با
ترويج منکرات و اشاعه فساد به پوشانيدن درخت انقلاب سرگرمند و آنها که در همين ادارات
و دوائر حقوقي دانسته و ندانسته به پايمال کردن ارزشها مشغولند و خود را زير پوشش
عناوين و چهره‌ها مخفي مي‌کنند، به خودمان هم سري بزنيم.

ارزشهاي
انقلاب را پايمال نکنيد

اکنون وقت
عمل است و نه هنگام وعد و وعيد و از کنار مسائل و توطئه‌هاي تکان دهنده ضد اخلاق و
باندهاي متعدد فجايع اخلاقي و خانوادگي با بي‌تفاوتي گذشت. هيچ چيز براي مردم
دردآورتر از اين نيست که ببينند خداي نخواسته ارزشهائي که بخاطر آن شهيد دادند
پايمال شود و طاغوتچه‌ها جاي پائي باز کنند و يا افراد ديگري نقش آنها را بازي
کنند. هنر پيشه‌هاي طاغوتي با وضعي تقريبا مشابه گذشته به صحنه برگردند، تحت عنوان
شعر و موسيقي در تالارهاي هنري باز هم همان سرگرمي‌ها آغاز شود، در جشن حافظ و
امثال آن خاطره مجالس عصر طاغوت تداعي شود، گروهي از رفاه‌طلبان، با تجمل و
لباسهاي جلف و حرکات زننده جلو چشمان امت حزب الله راه بروند. و بدتر ازهمه اينها
کتب و مطبوعات، فقه و فقاهت و حريم قدس امامت را ملعبه افکار محدود و ناقص و يا
مغرضانه خود قرار دهند و…

يکي قلم بدست
مي‌گيردو در فضيلت شطرنج قلم فرسائي مي‌کند و با استناد به اسناد پوسديه موزه لندن
و نوشته فلان مستشرق خارجي مجهول الحال، نسبت شطرنج به امامان معصوم مي‌دهد! که
زبان از تکرار آن شرم دارد، و يا مي‌گويد امامان شيعه اگر اشتباهي در بازي شطرنج
بازان مي‌ديدند آنرا اصلاح مي‌کردند! و شطرنج را بزرگترين هديه ايران به جهان
اسلام معرفي مي‌کند. اينها را با آب و تاب و تفصيل تمام مي‌نويسند و حريم قدس ائمه
را مي‌شکنند و «ماهنامه ورزش» زير نظر «جهاد دانشگاهي» هم آنرا چاپ و منتشر مي
کند. اين در حالي است که مسئله فقهي مربوط به شطرنج و «عدم حرمت آن در صورت منتفي
بودن عنوان آلات قمار» در جاي خود به عنوان مسئله فقهي مقبول و جاي گفتگوي ما نيست.
عدم حرمت چه ربطي به فضيلت تراشي براي شطرنج و نسبت دادن آن به امامان دارد؟ آيا
اين به معناي دخالت نااهلان در احکام خدا نيست؟ ديگري بازنرگي دروني و بروني در
مسئله فقه و فقاهت را مطرح مي‌کند و با ذکر قطعاتي که از اينجا و انجا جمع کرده
فقه هزار ساله شيعه و فقهاي بزرگوار را به زير سئوال مي‌برد و به جمود و تقليد
متهم مي‌کند و روزنامه کيهان هم آن را چاپ و منتشر مي‌کند بدون توجه و اعتنا به
اين اصل که اظهارنظر در فقه کار يک جوان دانشجوي نوپا، آنهم با اين شيوه نيست!!

آن ديگري در
فضيلت موسيقي مقالات مي‌نويسد و شاهکارهاي ترانه‌هاي عصر طاغوت را به ميان مي‌کشد
و ضرورت انقلاب بنيادين را در فقه عنوان مي‌سازد که «انقلاب بنيادين» مقهومي جز
نابودي فقه ندارد!! و نمونه‌هائي ديگر از اين قبيل.

حرف ما اين
است که: اگر مسائل فقهي همپاي مسائل زمان و حوادث واقعه نياز به تعمق و تأمل و
بازنگري دارد، اينکرا را فقها و حوزه‌ها و فقه شناسان بايد بکنند، حال که آنها به
هر دليل به اين مهم نپرداخته‌اند مجوز آن نيست که افراد بي‌صلاحيت در اين مسائل
وارد شوند و حريم فقه و فقاهت را بشکنند و راه را براي دخالت‌هاي ديگران بگشايند.
مسائل فقه، حکم الله است و فقاهت يک کار تخصصي بسيار ظريف است که با دقت و وسواس و
جامع‌نگري اهل فن، قابل پژوهش است نه با دخالت غير متخصصان. اين عمل به مثابه آن
است که يک دانشجو با اطلاعات ناقص از طب و تشريح به اطاق عمل رفته و قلب را جراحي
کند!!

چنين بنظر مي‌یسيد
که چون در حال حاضر سخن از بازسازي‌هاست گروهي پنداشته‌اند فقه و شريعت را نيز در
ليست بازسازي‌ها قرار دهيم آنهم باين شيوه. و يا نکند خداي نخواسته جرياني است
حساب شده که بدينگونه به اجرا درمي‌آيد؟ اين ماجرا اگر ادامه پيدا کند و حوزه‌ها و
فقها و محققان چاره‌اي نينديشند کار به جاي خطرناک مي‌رسد و مردم مسلمان اعتمادشان
را به فقاهت و مکتب امامت از دست مي‌دهند و حريم قداست‌ها ضربه پذير مي‌گردد.

از سوي ديگر
پاره‌اي مجلات بنام جوانان همان حرفهاي مبتذل عصر طاغوت را مطرح کرده و ازدواج
هنرپيشه‌ها را زينت بخش اين مجلات مي‌سازند! و عملا فرهنگ ابتذال را ترويج مي‌نمايند.
ديوان شعري در جمهوري اسلامي تجديد چاپ مي‌شود که طي يک قصيده طولاني به صورت طنز
در بيان فضيلت ترياک و افور، همه معجزات انبياء و کرامات اولياء را نتيجه نشئه دود
ترياک قلمداد مي‌کند و اين ياوه سرائي‌ها که مقدسات و ارزش‌هاي معنوي تاريخ بشريت
را هتک مي‌کند چه مفهومي دارد؟! و موارد از اين قبيل بسيار است و تنها کافي است که
به انتشارات و مطبوعات روزنظري بيفکنيم و ببينيم در جو انقلابي ما چه مي‌گذرد و ما
خفته‌ايم!

ما اگر
نتوانيم از مقدسات و معنويات خودمان حمايت کنيم چه کسي بايد اينکار را بکند، ما
نبايد فکر کنيم هر آنچه در جمهوري اسلامي مي‌گذرد مهر تأييد خورده است بلکه بايد
هم چشم و گوش باشيم و خود را مسئول دفاع از ارزشها ببنيمي. عمل امام در هر موردي
براي ما الگوست. وقتي حضرت امام مطلع شدند در يک مصاحبه راديوئي به سهو يا به عمد
به مقدسات اهانتي شده، طي نامه‌اي شديد اللحن مسئولان صدا و سيما را مخاطب ساخته
که دست اندرکاران را تسليم محکمه عدالت نمايند، تا تعزير و مجازات شوند و تأکيد مي‌فرمايد
که اگر اينگونه مسائل پيش آيد مسئولتي آن گريبان مسئولان مافوق را خوهد گرفت.

حساسيت حضرت
امام در مسائل اسلامي اعم از اعتقادي، اخلاقي، حقوقي، قضائي و غيره چنين است.
تأخير يک لحظه را روا نمي‌دانند و تحمل چيز خلافي را نمي‌کنند. اين خصلت بايد براي
مسئولان الگو باشد. واکنش نشان دهند ننشينند کار از کار بگذرد. در برابر مطبوعات،
فيلم‌ها، مسائل اخلاقي، حقوقي، قضائي و غيره… ننشينند تا فرايد اما بلند شود،
آنگاه تازه متوجه قضايا شوند! خط امام و راه اسلام و انقلاب مشخص است و اين مائيم
و هشياري و مسئوليت الهي‌مان. بايد بيدار و حساس و گوش به زنگ حوادث بود و نبض
انقلاب و امت چشم به راه را در دست داشت و در حد انتظار خدا و رسول و شايسته مقام
رهبري و امت فداکار و ظروف و شرايط عمل کرد تا مردم با تمام وجود همراه ما باشند.
يک لحظه غفلت در اين لحظات صدها سال راه را دور خواهد کرد.

ادامه دارد



[1]– کتاب«گرگياس» بقلم افلاطون
ص 117.

/

اسرائيل خنجر استکبار جهاني در قلب جهان اسلام

اسرائيل خنجر
استکبار جهاني در قلب جهان اسلام

حجة الاسلام
سيد علي اکبر محتشمي

بسم الله
الرحمن الرحيم

«سبحان الذي
أسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الأقصي الذي بارکنا حوله…»

(آيه سوره
اسراء)

* تاريخچه:

فلسطين با
مساحت بيست و هفت هزار و بيست و چهار کيلومتر مربع در خاور نزديک با همسايگاني چون
لبنان و سوريه در شمال، اردن در شرق، درياي مديترانه در غرب و مصر در جنوب بسر
برده ورود اردن نيز از آن مي‌گذرد و به درياي ميت مي‌ريزد و مجموعا اين منطقه
سرزمين حاصلخيزي را تشکيل مي‌دهد.[1]

در سال 638
ميلادي پس از حدود شش سال از وفات رسول اکرم(ص) و در زمان خلافت عمر تقريبا ـ
اوائل سال 17 هجري ـ بدست ارتش اسلام فتح شد و در سال هزار و نود و نه ميلادي يعني
با گذشت 461 سال، در جنگهاي صليبي بدست صليبي‌ها سقوط کرد.[2]

نود سال
فلسطين در دست صليبي‌ها بود و آنها بر اين سرزمين حکومت ميکردند. در سال 1187 ارتش
مسلمين به فرماندهي«صلاح الدين ايوبي» توانست بار ديگر فلسطين را به دامان اسلام
بازگرداند. خلاصه اين اشغال و آزادي بدين شرح است:

در نوامبر
سال 1905‌«پاپ اروبن» در شهر کلرمون سخنراني آتشيني ايراد کرد و مسيحيان را تحريک
به گرفتن بيت المقدس نمود و بمنظور بيرون آوردن آنجا از دست مسلمين نمود و تبليغات
شديد مذهبي و عوامل مختلف ديگر از قبيل اميد به فتح و کشورگشائي و کسب ثروت سرشار
موجب شد که عده زيادي از مردم اروپا، دعوت پيشوايان خود را اجابت موده بطوري که در
سال 1907م (476هجري) قريب/ 150000 نفر عازم فلسطين شده و پس از عبور از قسطنطنيه،
شهرهاي مسير راه خود را تصرف کردند و دو سال بعد به فلسطين رسيدند و با محاصره و
شکست قواي مصر، بيت المقدس را اشغال و هزاران نفر از ساکنان شهر را به قتل رساندند
و حکومتي به رياست«گودوفرو» بوجود آوردند(1909م). او در مدت يکسال حکومت خود
قسمتهاي ديگر فلسطين را اشغال نمود و پس از مرگش برادر او«بودوئن» به فرمانروائي
رسيده و مسجد اقصي را مقر حکومت نمود و عکا، بيروت و صيدا را متصرف شد و چون
فلسطين از طرف اعراب مسلمان مصر، حلب و شام محاصره شده بود، دائما با حکمرانان
مسلمان عرب در جنگ بود و سرانجام در جنگ بزرگي که با امير حلب و مصول (اتابک زنگي)
نمود، لشکريان صليبي بسختي شکست خوردند(1144م) و پس از اتابک پسرش محمود با صليبي‌ها
وارد جنگ شده و شهرهائي را پس گرفته و دمشق را نيز آزاد کرد و خليفه فاطمي(العاضد
بالله) نيز با کمک محمود مانع توسعه‌طلبي صليبي‌ها گرديد.

در سال 1169
جنگ ديگري بين صليبيون و لشکريان صلاح الدين ايوبي برادرزاده اسد الدين شيرکوه از
سرداران محمود زنگي در گرفت و آنان شکست خورده و بندر عقبه را تخليه کردند و اين
سلسله زد و خوردها تا سال 1187م(566 هجري) که منجر به محاصره بيت المقدس و تسليم
اين شهر شد ادامه يافت، اما از دست رفتن قدس اروپائيان را نگران ساخته و زمينه را
براي شروع سومين دوره جنگهاي صليبي آماده نمود لشکر سه پادشاه انگليس(ريچارد)،
آلمان(فردريک بار بروس) و فرانسه(فيليپ اگوست) در شهر عکا به هم پيوستند، دو سال اين
شهر را محاصره نموده(1191- 1189) تا بدست آنها افتاد و با سقوط عکا قرارداد صلحي
بين صليبيون و صلاح الدين منعقد شد تا بيت المقدس در دست مسلمانان باقي مانده و
انجام زيارات براي مسيحيان آزاد بود و ضمنا ساحل درياي مديترانه از عکا تا يافا در
اشغال صليبيون و بقيه ساحل که مرز جنوبي آن عسقلان بود در تصرف صلاح الدين بماند.

در سال 1193
با مرگ صلاح الدين و تقسيم سرزمين بين جانشينان او اروپائيان از اين تفرقه استفاده
کرده و چند شهر فلسطين را اشغال نمودند و پس از مذاکراتي مقرر شد که بيت المقدس در
تصرف عيسيوان باشد ولي اماکن مقدسه تحت نظر مسلمانان باقي بماند ولي سرانجام«صالح
ايوب» پادشاه مصر با استفاده از کمک خوارزميان مسلماناني که از برابر لشکريان
چنگيز مغول متواري شده و به آن حدود رفته بودند بار ديگر با صليبيون وارد جنگ شده
و قدس و غزه و دمشق را آزاد کرد.

فلسطين از سال
1516 تا 1917 يعني حدود چهارصد سال در دست مسلمانان و توسط حکومت عثماني اداره مي‌شد.
شهر قدس پايتخت فلسطين براي مسلمانان و مسيحيان و يهوديان مقدس و بسيار با اهميت
است زيرا آثار اديان اسلامي و مسيحي و يهودي در اين شهر وجود داشته و اين سرزمين
براي اسلام ـ چه قبل از فتح آن بمدت مسلمانان و در زمان رسول اکرم(ص) و چه بعد از
انکه اين سرزمين مجددا بدست مسلمانان فتح شد ـ از اهميت خاصي برخوردار است و اصولا
فلسطين بعنوان يک منطقه استراتژيک براي مسلمانان و اسلام قلمداد ميشود زيرا: أولا
ـ بيت المقدس اولين قبله‌گاه مسلمين است و ثانياً ـ خداوند با معراج پيامبر
اکرم(ص) و با اسراء و سير دادن رسول اکرم(ص) از مسجد الحرام به مسجد اقصي و از
آنجا به معراج رفتن رسول اکرم، ارتباط تنگاتنگ اين دو قبله‌گاه و دو سرزمين وحي و
نبوت را مشخص فرموده و اهميت فلسطين بخوبي از آيه اول سوره اسراء روشن مي‌شود.

نبرد بين
کنعانيون و عبرانيون بر سر فلسطين

از دوران
قديم يعني حدود 2500 سال قبل از ميلاد(3120 سال قبل از هجرت) چند قبيله عربي در
منطقه فلسطين زندگي مي کرده‌اند که بنام کنعانيون شناخته مي‌شدند ولي بعلت جنگهاي
داخلي بين مصر و سوريه و اختلافات بين قبايل کنعانيون، سرانجام اين قبيله منقرض
و«عبرانيون» در اين منطقه مسلط شدند.

حدود 1800
سال قبل از ميلاد حضرت ابراهيم(ع) از شهر«اور» عراق به ارض کنعان(فلسطين) مهاجرت
نمود و در آنجا«اسحق» متولد شد و از او «يعقوب» بدنيا آمد و بنام«اسرائيل» ناميده
شد و چون يهود انتساب خود را به حضرت يعقوب مي‌دهند بني‌اسرائيل ناميده شده‌اند
چندي بعد، يوسف پس يعقوب را برادرنش در مصر بعنوان غلامي فروختند ولي او در آنجا
مريداني پيدا کرد و قدرتي بدست آورد سپس يعقوب به مصر مهاجرت نموده و بتدريج زياد
شدند ولي در اثر فشار را مسس دوم(فرعون معروف) به بني‌اسرائيل، حضرت موسي(ع)
يهوديان را از مصر به طرف ارض کنعان حرکت داد(1290 قبل از ميلاد) ولي بعلت ناآرامي
سرزمين فلسطين، بني‌اسرائيل از ادامه مهاجرت منصرف و مدت چهل سال در بيابانها
سرگردان بودند و پس از فوت حضرت موسي، بني‌اسرائيل به رهبري يوشع از نهر اردن
گذشتند و وارد فلسطين شده و ساليان دراز با طوايف کنعناني در شعب آن در جنگ بودند
و حدود 1000 سال قبل از ميلاد حضرت داود رهبري بني اسرائيل را بعهده گرفته و چهل
سال سلطنت نموده و اورشليم(قدس) را تصرفکرد. اين شهر در حدود 3600 سال قبل از
ميلاد بوسيله پيوسيون که شاخه‌اي از اعراب کنعاني بودند ساخته شد و بنام«اورسالم»
ناميده شده بود و پس از وفات حضرت داود، حضرت سليمان سلطان عبرانيون شد(935 قبل از
ميلاد) وي ناوگاني ايجاد نمود و در کنار مديترانه بندر بزرگي ساخت و تجارت کشورش
را رونق بخشيد. اما در دوران زمامداري«رجعام» فرزند سليمان ميان عبرانيون اختلاف
درگرفت و کشور داود به دو قسمت بنام«اسرائيل» و «يهودا» تقسيم شد و اين دو متدها
با هم جنگيدند و آشورهيا هر دو را مقهور نموده و جزيه دريافت کردند. و
سرانجام«سرجون دوم» مملکت اسرائيل را برانداخت(921 قبل از ميلاد) ولي کشور يهودا
سالياني چند وجود داشت.

و در سال 597
قبل از ميلاد«بخت النصر» کلداني به فلسطين حمله کرد و اورشليم(قدس) را متصرف و
حاکم يهودا را با عده کثيري دستگير و به بال فرستاد و در سال 586 قبل از ميلاد
بعلت مرد فرماندار اورشليم مجددا به فلسطين حمله نموده و شهر قدس و هيکل سليمان را
ويران نمودند و از آن پس فلسطين در زمره يکي از ايالات بابل بشمار مي‌رفت و پس از
آنکه بابل بشمار مي‌رفت و پس از آنکه بابل مغلوب ارتش پارس شد بني‌اسرائيل در
برابر کورش ابراز انقياد وحاضر به پرداخت جزيه شدند، و در اين زمان تجديد بناي
هيکل سليمان صورت پذيرفت و پس از شکست ارتش ايران توسط اسکندر مقدوني پادشاه
يونان، او سوريه را متصرف و عازم فلسطين شد و از اين پس فلسطين تابع يونان شد و
بدنبال مرگ اسکندر و تقسيم کشور ين جانشينانش مصريان به فلسطين آمدند و آنجا را
متصرف شدند(312 قبل از ميلاد) و در مخاصمات بين مصر و يونان زماني تحت سلطه مصر و
زماني تحت سلطه يونان بودند تا آنکه«پومپي» سردار روم پس از تسخير سوريه به بيت
المقدس حمله و آنرا تصرف و يهوديان را وادار به پرداخت جزيه نمود ولي در دوران
«نرون» قيصر روم يهوديان شورش نموده و لذا در سال 70 قبل از ميلاد مجددا ارتش روم
اورشليم را تصرف نمود و در اين دوران يهوديان مورد آزار و اذيت قرار گرفته و از
فلسطين خارج شدند و در مصر، عراق، سوريه، يمن و اروپا متفرق گرديده و  از آن پس موجوديت سياسي آنان خاتمه يافت.

تاريخچه
استعمار

نقطه تاريک و
وحشتناک راجع به فلسطين از سال 1917 آغاز ميشود يعني از هنگام انعقاد نطفه توطئه‌هاي
استعمارگرانه غرب و شرق. جنگ جهاني اول و سقوط حکومت عثماني و اعلام«وعد بالفور»
که وزير خارجه وقت انگلستان بود و در آن «وعد» وزير خارجه انگلستان قول برقراري
حکومت صهيونيستي را به يهوديان صهيونيست دنيا داد و در اين راستا سيل مهاجرت
يهوديان به طرف فلسطين آغاز گرديد[3]
و با توجه به اينکه فلسطين ابعاد گوناگوني دارد و مسائل مختلفي از نظر سياسي
اجتماعي فرهنگي و سرزميني راجع به فلسطين مطرح است.

ما ابتدا يک
ارزيابي و يا بررسي از نظرات مختلفي که نسبت به فلسطين و مردم فلسطين و نوع حکومتي
که بايد در فلسطين باشد را انجام مي دهيم و مطرح مي‌کنيم و بدنبال آن راجع به
موضوع قيام و حرکت کنوني که مستمرا بيش از يکسال در فلسطين آغاز شده ر مورد بررسي
و ارزيابي قرار ميدهيم. در اينجا ما نظر اسلام را راجع به فلسطين و قدس شريف
داريم، نظيه جهان استکبار غرب را داريم، نظريه جهان عرب و سران کشورهاي عربي را
داريم، همچنين فکر و انديشه‌سران کشورهاي اسلامي که غير عرب هستند را داريم و
نهايتاً نظريه جمهوري اسلامي ايران را در مورد فلسطين خواهيم داشت.

ديدگاههاي
گوناگون نسبت به فلسطين:

اما ديدگاه
اسلام نسبت به فلسطين. همانطوريکه از مقدمه مقداري روشن ميشود و خداوند در سوره
اسراء مي‌فرمايد: «سبحان الذي أسري…» يعني ارتباط مستقيم بين مسجد الحرام و مسجد
الأقصي است  اينکه اين دو از نظر اسلام
جايگاه واحدي را دارند و اين دو سرزمين براي اسلام از اهميت استراتژيک برخوردار
است؛ همانگونه که اسلام براي مسجد الحرام احترام قائل است و اهميت مي‌دهد براي
مسجد أقصي هم همان اهميت را قائل است و اينجا پايگاه جهان اسلام است همانگونه که
مسجد الحرام پايگاه جهان اسلام است و همانگونه که مسجد الحرام منزه و پاک بايد
باقي بماند و مرکز قيام و جهش کليه مسلمين و آزاديخواهان مسلمان است، فلسطين و قدس
شريف نيز از همين ويژگي برخوردار است. همانگونه که مکه و مسجد الحرام بايد از لوث
وجود کفار و مشرکين و منافقين پاک  منزه
باشد، بر مسلمانان است که اين مرکز را ـ که مرکز الوهيت و مهبط وحي ميباشد ـ با
همان خصوصيات و ويژگيهائي که خداوند متعال و اسلام و پيامبر اکرم(ص) خواسته، حفظ و
نگهداري کنند و لذا اين ديدگاه اسلام است بطور مختصر راجع به فلسطين و قدس شريف.

اما جهان
استکباري شرق و غرب، ديدگاهشان نسبت به فلسطين اين است که فلسطين تنها جاي پاي
مناسب و بدون خطي است براي تسلط بر جهان اسلام و توجه باينکه غرب و شرق و
استعمارگران بزرگترين ضربات را در جهان سوم توسط مسلمين خورده‌اند؛ عليرغم اينکه
حکام مسلمين حکام ناصالحي بودند ولي در اثر آن ويژگيهائي که در مسلمانان و در مکتب
اسلام وجود دارد هرگاه که مسلمانان برميگردند به اصول و معيارها و ارزشهاي اسلامي
و پاي‌بند مي‌شوند، نسبت به آن آرمانهاي بلند اسلامي خطري جدي و نابود کننده را
براي استعمارگران و کفار و مشرکين و دشمنان اسلام ايجاد مي‌کنند. لذا اين کشورهاي
استعماري و استکباري پيوسته در فکر اين بوده و هستند که رايه را براي ضربه زدن و
ايجاد شکاف و تشتت و افتراق و فتنه و در نهايت نابودي اسلامي و مسلمين داشتهب اشند
و تنها جائي که نوک تيز پيکان حمله‌شان را متوجه آن مي‌بينند، فلسطين است که در
قلب جهان اسلام جاي گرفته و بصورت مرکز و محور و چهار راه جهان اسلام قلمداد ميشود
و لذا چنين جاي پائي براي دشمن به عنوان منطقه استراتژيک وجود دارد و بهترين قومي
که ميتواند نقش استعمارگران را در نابودي جهان اسلام و اسلامب ازي بکند، صهيونيست‌ها
هستند که کينه ديرينه نسبت به اسلا از آغاز شروع اسلام تاکنون دارند بر اين اساس
سياست شرق و غرب، تسلط صهيونيست‌ها بر فلسطين به عنوان عامل تحقق اهداف استعماري
آنها در جهان اسلام اعم از کشورهاي عربي و غير عربي ميباشند.

و اما نظر
سران کشورهاي جهان عرب نسبت به فلسطين: سران کشورهاي عربي فلسطين را براي خودشان
بعنوان يک منطقه و يا يک سرزمين دردسرخيز احساس مي‌کنند که بايد به هر نحو که شده
است از شر اين سرزمين، خود را خلاص کنند.

اولاً ـ پايه‌هاي
حکومت خودشان را لرزان مي‌بينند و اين نيازمند به حمايت ابرقدرتها و بخصوص غرب و
آمريکا است. براين اساس لازم مي‌بينند که حتما رضايت استعمارگران را جلب کنند و
براين اساس يکي از راههاي جلب رضايت اربابان خودشان اين است که در رابطه با مسئله
فلسطين کوتاه بيايند و آنچه را که سياست آمريکا است در رابطه با فلسطين اجرا کنند
و مجري خواستهاي غرب باشند.

ثانيا ـ وجود
فلسطين و سازمانهاي مسلح فلسطيني باعث ميشود که بصورت روزنانه، بودجه و هزينه‌هاي
مبارزاتي اينها را پرداخت کنند و اين بار اقتصادي را هم به دوش بکشند؛ پس براي رها
شدن از بار سياسي و بار اقتصادي فلسطين، سعي‌شان بر اين است که مسئله فلسطين بهر
صورت طبق نظر غرب و آمريکا و شرق و شوروي حل و فصل بشود تا ديگر مشکلي نسبت به
مسئله فلسطين براي آنها وجود نداشته باشد.

و اما سياست
سران کشورهاي اسلامي غير عرب نسبت به فلسطين را بايد اولا بگوئيم: کشورهائي که
وابسته به غرب و يا شرق هستند طبيعي است که از سياستهاي شرق و غرب پيروي مي‌کنند و
يک گروهي از کشورهاي اسلامي هم در يک بي‌تفاوتي فوق العاده‌اي بس مي‌برند و براي
آنها هيچ فرقي نمي‌کند که فلسطين در دست صهيونيست باشد يا اينکه دست مردم فلسطين،
مستقل باشد يا وابسته؛ اين کشور بهر صورتي اداره بشود براي آنها تفاوتي نمي‌کند،
شناسائي اسرائيل براي آنها يک امر عادي و معمولي است، و بر اين أساس، استکبار جهان
هيچ وحشتي در رابطه با فلسطين از سوي کشورهاي اسلامي ندارد.

اما سياست
اعلام شده جمهوري اسلام، مسئوليت در بازگرداندن فلسطين به دامن اسلام و مسلمين
است، بدين معني که جمهوري اسلامي ايران از حيث رهبري انقلاب، معتقد است که اسرائيل
به عنوان يک غده سرطاني در قلب جهان اسلام قرار دارد و اسرائيل بايد نابود بشود و
ريشه‌هاي اسرائيل از فلسطين قطع و کنده شود و از بين برود و اين کشور بصورت يک
کشور اسلامي بدست مردم مسلمان فلسطين اداره بشود و در اين رابطه اعلام موضع در
مقاطع مختلف تاريخ انقلاب اسلامي از سوي امام بزرگوار ـ روحي له الفداء ـ صورت
گرفته چه قبل از پيروزي و چه بعد از پيروزي انقلاب و حتي اولين کشوري که بعد از به
رسميت شناختن اسرائيل از سوي مصر رابطه‌اش را با مصر قطع کرد، جمهوري اسلامي ايران
بود، آن هم بدستور شخص حضرت امام و لذا طبيعي است که موضع جمهوري اسلامي عليه
اسرائيل بسيار روشن و مشخص بيان شد.

وکلا مطالب
عنوان شده فوق فهرستي از سياست‌ها و مواضع کشورهاي مختلف جهان نسبت به فلسطين و
سرزمين فلسطين و حکومتي که بايد در فلسطين تشکيل شود و وضعيت موجود فلسطين بود.

تاريخچه
مبارزات مردم فلسطين:

در اينجا
فهرست‌وار تاريخچه‌اي از وضعيت مبارزاتي مردم فلسطين در سالهاي گذشته و بخصوص قبل
از پيروزي انقلاب اسلامي تا حال حاضر مطرح و يادآور ميشود که در گذشته مبارزات و
اصولا حرکتها در فلسطين اشغالي بصورت شهري بوده و در شهرها و در ميان دانشگاهها و
دانشجويان مبارزه شکل مي‌گرفته و مسلمانان و مسيحيان، طرفداران«ساف» و روشنفکران
در اين مبارزات نقش داشتند و چون حالت اسلامي در اين حرکتها وجود نداشته، مطبوعات
جهان عرب و غرب به تبليغات گسترده‌اي درباره اين مبارزات دست مي‌زدند و بيشتر سعي
ميکردند که چهره مبارزات را يک چهره ملي و حتي چپي در اذهان قلمداد کنند که در صدر
اين حرکتها و بعنوان رهبري اين حرکتها مي‌تواند«عرفات و جرج حبش و نايف حواتمه و
احمد جبريل» و ديگران را اسم ببريم.

اما احرکت
اخير آنگونه نيست که در گذشته بوده بلکه از داخل مساجد و محافل اسلامي سرچشمه مي‌گرفته
و در داخل اردوگاههاي فلسطيني و در داخل سرزمينهاي اشغالي، اين مبارزات به عنوان
يک حرکت مردمي و حرکتي که از سوي مستضعفين و پا برهنه‌ها است آغاز و به رهبري
علماء و روحانيون هدايت مي‌گردد.

در گذشته
وقتي اسرائيل افراد مبارز را که دستگير شده بودند آزاد ميکرد، چون آن انگيزه‌هاي
اسلامي در آنها وجود نداشت، بلافاصله پس از آزادي فرار را برقرار ترجيح مي‌دادند و
از داخل اسرائيل به خارج سفر مي‌کردند و به عنوان يک قهرمان در کشورهاي عربي و در
ميان فلسطينيان مطرح مي‌شدند و به نان و نواي خوبي هم ميرسيدند!! اينها خيلي بندرت
در داخل فلسطين باقي مي‌ماندند و آنها هم که باقي مي‌ماندند کساني بودند که قدرت
خارج شدن را نداشتند يا از اهميتي برخوردار نبودند ولي اکنون که حرکتي که حرکت
اسلامي است و نه حرکت براي زندگي در رفاه و آسايش و لذا مي‌بينيم که مبارزين جهاد
اسلامي وقتي از زندانها آزاد مي‌شوند و يا اينکه موفق مي‌شوند از زندان علي رغم
تمام آن تمهيداتي که اسرائيل انديشيده فرار کنند باز بعد از چند روز مبارزات و
عمليات مسلحانه‌شان را تا سر حد شهادت آغاز مي‌کنند. و نمون‌اش جريانات اخير
فلسطين است که ميبايست مفصلا توضيح داده بشود.

چگونگي دور
جديد مبارزات مردم فلسطين:

اولين
عملياتي را که گروههاي اسلامي انجام دادند و عمليات رسمي ميباشد عمليات«حائط
المبکا» نام گذاري شده که جهاد اسلامي در اواخر سال(1986) با حمله‌اي به نيروهاي
صهيونيستي در کنار ديوار ندبه و ديوار گريه يهوديان انجام داده بود که در اين
حادثه بيش از هشتاد نفر از سران صهيوينست کشته و زخمي شدند. و در اين جريان سه نفر
بنامهاي«احمد حسن مهنا»، «جمال صالح ابوربه» و «مصباح حسن السوري» دستگير شدند و
اينها در دادگاههاي اسرائيل فرياد زدند: «زنده باد مقاومت اسلامي، زنده باد خميني»
و آقايان جمال صالح و مصباح حسن السوري، اين دو نفر کساني هستند که حافظ قرآن هم
ميباشند.

حال بايد
ببنيمي که اين جهاد اسلامي چگونه بوجود آمده و شکل يافته است؟

جهاد اسلامي
يک تشکيلات و گروهي است انشعابي از گروه «اخوان المسلمين» که در داخل سرزمينهاي
اسلامي بنام«جماعت اسلامي» فعاليت مي‌کنند و بيتشرين فعاليتهاي جماعت اسلامي و
اخوان المسلمين جنبه تبليغاتي و تبليغات اسلامي دارد. اينها هنگامي که در زندان
بودند، رهبران جهاد اسلامي بشدت تحت تأثير امام خمين و انقلاب اسلامي ايران قرار گرفته
بودند و لذا اين نوع حرکتها را کافي نمي‌دانستند و معتقد بودند حرکت بايد همانند
حرکت انقلاب اسلامي باشد و اختلاف نظر با رهبران ديگر اخوان المسلمين پيدا کردند و
در داخل زندان منشعب شدند که رهبري گروه انشعابي را آقاي«دکتر فتحي» و آقاي«احمد
حسن مهنا» به عهده داشتند بدنبال اين دو نفر، شخصيت‌هاي ديگري هم با جهاد اسلامي
همکاري کردند و به آن پيوستند که رهبي روحاني و معنوي جهاد اسلامي را«شيخ عبد
العزيز عوده» امام جمعه شهر غزه بعهده دارد. و از سوي ديگر در داخل سرزمينهاي
اشغالي گرايشات اسلامي بيشتر در مناطقي از يافا که پايتخت رژيم اشغالگر قدس در تل
آويس است ميباشد. زيرا تل آويو يک بخشي از سرزمين يافا ميباشد که در اين منطقه اين
شهر را ساخته‌اند و همچنين«جنين وحيفا و ناصره» بويژه در روستاهاي«کفر و طيبه و
کفر قاسم و عرعره» و برخي ديگر از روستاهاي اين منطقه چشمگير است.

اين گرايشات
اسلامي و حرکت اسلامي رفته رفته به نقاط ديگر سرايت کرده از جمله«جبل قرنه، الجليل
و جليل اعلا» استمرار و ادامه پيدا کرده است. البته عدم وجود يک رهبري مشخص باعث
شده است که شخصيت‌هاي اسلامي ـ بخصوص جوانان مسلمان ـ در شيوه عمل يک سري
اشتباهاتي را داشته باشند که رژيم صهيونيستي از اين نقاط ضعف استفاده کرده و
ضرباتي را به اين حرکتهاي اسلامي وارد آورده است، گرچه از طرف رژيم‌هاي مصر و اردن
هم حرکتهاي اسلامي وارد آورده است، گرچه از طرف رژيم‌هاي مصر و اردن هم حرکتهائي
صورت گرفته که به قيام اسلامي«و انتفاضه» ضرباتي وارد کرده است وي بهر حال نفس
تشکيل جهاد اسلامي براي رژيم صهيونيستي بسيار شکننده بوده و وحشت و رعب فراواني را
داشته و نخست وزير اسرائيل اسحاق شامير در يک صحبتش گفته است که: «گروه جهاد
اسلامي خطرناکترين شبکه‌اي بوده که در فلسطين کار مي‌کرده و بوجود آمده است».

ناگفته نماند
که اين شبکه در بعد سياسي نظامي کار مي‌کند و جهاد اسلامي هيچ فردي را قبول نمي‌کند
مگر اينکه معتقد به مبارزه مسلحانه براي ريشه کن نمودن اسرائيل باشد و بايد اين
اعتقاد را در عمل ثابت کند.

گرايشات
اسلامي در فلسطين دو شکل است: يک شکل صوفي‌گري اسلامي است و يک شکل هم عملي و
مبارزاتي که در مناطق مختلف اين گرايشات فرق مي‌کند. مساجد و مراکز مذهبي در کرانه
غربي روداردن با مناطق ديگر فلسطين فرق مي‌کند زيرا اين مساجد در کرانه غربي رو
داردن زير نظر اوقاف اردن در طول ساليان دراز کار مي‌کرده و طبيع ياست مساجدي که
مديريتش با اوقاف اردن باشد، در خدمت شاه حسين و خانواده سلطنتي است و چون آنها
دين را از سياست جدا مي‌دانند لذا جوانان در اين منطقه فاقد يک رشد سياسي اسلامي
هستند بر خلاف ساير مناطق که جوانها خيلي علاقه‌مند به مساجد و مبارزات اسلامي
هستند. و در کرانه غربي بيشتر جوانها از مساجد گريزان هستند البته در اردن و کرانه
غربي رو داردن«حزب التحرير الاسلامي» و «اخوان المسلمين» فعاليت دارند و رژيم اردن
فعاليت حزم التحرير را در اردن و کرانه غربي ممنوع کرده ولي اخوان المسمين آزادند!
اخوان المسلمين در اين مناطق پايگاه چنداني ندارند زيرا ملک حسين در زمان
محبوبيت«ناصر» در اثر اينکه تضاد با جمال عبد الناصر داشت به اخواني‌ها اجازه
فعاليت داد و اين حرکت ملک حسين باعث شد که اخوان المسلمين در داخل جوامع ومحافل
مبارز، منفور واقع شود. بعد از سال 1967 و شکست جمال عبدالناصر و اشغال کرانه غربي
رو داردن و غزه و بيت المقدس توسط اسرائيل، مردم در داخل سرزمينهاي فلسطين نسبت به
تفکرات قومي گرائي ناصر بدبين شدند و تا حدودي بطرف اسلام روي آوردند. از سال 1973
تا پيروزي انقلاب اسلامي در فوريه 1979 ميلادي در اثر فقدان يک رهبري انقلابي
مذهبي در داخل سرزمينهاي فلسطين، مسلمانان فلسطيني بصورت حيران و سرگردان بودند و
احيانا مرتکب اشتباهاتي هم مي‌شدند و باعث مي‌شد که مردم نسبت به آرمانهاي اسلامي
کم کم اميدشان را از دست بدهند. و از طرفي ديگر حزب التحرير و اخوان المسلمين با
يکديگر اختلافات شديدي داشتند که باعث شد آن حالت اسلامي در ميان مردم کرانه غربي
بشدت تضعيف شود ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي گرايش نسل جوان به اسلام و تفکرات
انقلابي اسلامي افزايش پيدا کرد بخصوص بعد از حمله نيروهاي اسرائيل به لبنان در
ژوئن 1982(خرداد 1361) با شکست«ساف» در اين روياروئي و عدم تحقق آرمانهاي ملت
فلسطين و در کنار اين شکست، اوج‌گيري مقاومت اسلامي و حزب الله لبنان باعث شد که
اهالي کرانه غربي و مناطق مختلف سرزمينهاي اشغالي فلسطين بسرعت به اسلام روي
بياورند. لازم بتذکر است که شهر قدس با توجه به ويژگيهائي که دارد و فعاليتي که
اسرائيل و غرب در آن کرده‌اند از ساير شهرهاي فلسطين، غربزده‌تر است، اضافه بر
اينکه جمعيت‌هاي اين شهر را مسيحيان و يهوديان و مسلمانان تشکيل مي‌دهند و طبيعي
است که فرهنگ يهوديان و مسيحيان از نظر بي‌بند و باري و تأثيرپذيري از غرب باعث مي‌شود
که اين گرايشات در اين شهر بيش از ساير مناطق بچشم بخورد ولي مسلمانان با اوج‌گيري
مبارزات لبنان طبيعتا کم کم روي به اسلام آوردند و حرکتهاي اسلامي هم در شهر بيت
المقدس همسان با ساير مناطق اوج گرفت.

ادامه دارد

 



[1]– فلسطين منطقه‌اي است که از
شمال به لبنان و از جنوب به شبه جزيره سينا و از مشرق به روداردن و سوريه و از
مغرب به درياي مديترانه محدود ميباشد، مساحت اين منطقه 27024 کيلومتر مربع است که
حدود هفتصد کيلومتر آنرا درياچه«طبريه» و «حوله» و نيز قمستي از«بحر الميت» تشکيل
مي‌دهد.

/

قانون و جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

قانون و
جايگاه رفيع آن در نظام اسلامي

حجة الاسلام
اسدالله بيات

ضرورت مطرح
مسئله

شايد بعضيها
گمان کنند چه نيازي به اين نوع مباحث وجود دارد مگر کسي به خودش اجازه مي‌دهد که
درباره اهميت قانون و نقش حساس آن ترديد نمايد و تخلف از تبعيت قانون را مجاز
بشمارد و در مقام عمل، قانون را زير پا بگذارد و مورد اعتنا قرار ندهد و از حاکميت
قانون شانه خالي نمايد و نوعي براي فرار از قانون توجيه‌هائي فراهم کرده و در عمل
جلو برد آنرا گرفته و کارائي آن را از بين ببرد؟ در نظر اينان مسئله آن قدر روشن
است که اساسا نبايد نياز به بحث و بررسي داشته باشد.

بعضيها ممکن
است طور ديگري بيانديشند و عکس ديد بالا اظهار نظر نمايند و بگونيد. مگر ما انقلاب
نکرديم؟ و انقلاب ما داراي ابعاد گوناگون و مختلف ميباشد و يکي از ابعاد آن بهم
زدن مقررات و قوانين حاکم از ناحيه نظام طاغوتي بود؟! وقتي که طاغوت را از بين
برديم و نظام طاغوتي را نابود ساختيم، قوانين و مقررات طاغوتي نيز بالتبع و قهرا
از بين خواهد رفت و کارها را بايد انقلابي انجام داد و آدم‌هاي انقلابي خودشان را
اسير اين نوع مقرارت و قوانين دست و پاگير نشئت گرفته از حاکميت طاغوت نمي‌نمايند
و حرکت انقلاب را با اين نوع مقررات متوقف نميسازند. و صاحبان اين نوع انديشه فکر
ميکنند که انقلابي بودن با قانوني و قانومندي شدن تضاد داشته و بهمين دليل درميدان
عمل، گاهي اعمال سليقه شخصي نموده و تخلف از مقررات و قانوني را نوعي انقلابي‌گري
و شيوه‌اي انقلابي قلمداد مي‌نمايند.

گروه سومي
نيز وجود دارد که در تئوري بطور جدي طرفدار قانون و قانون‌مندي هستند و در مقام
خطابه و تحليل، قوي‌ترين تحليل را درباره اهميت آن ارائه مينمايند و دقيق‌ترين
مقاله‌ها را درباره نقش قانون و تأثير آن حاکميت نظام و جلب اطمينان و اعتماد ملت
بر مسئولان نظام حاکم و ديگر مصالح و آثاري که قانون در جامعه ميتواند از خود نشان
بدهد مي‌نويسند ولي در مقام عمل و تبعيت آن انقياد و اطاعت لازم را از قانون بعمل
نمي‌آورند و در حقيقت حاضر نيستند خودشان را با قانون منطبق سازند بلکه قانون را
با خودشان نطبق ميسازند! و اين نوع تخلفها گاهي از افرادي صورت مي‌پذيرد که از
موقعيت حساس اجتماعي، سياسي و فرهنگي خاصي برخوردارند و در ميان افراد جامعه داراي
مقبوليت ميباشند و چون اکثريت افراد جامعه از قدرت و توان تحليل و بررسي عميق
برخوردار نيستند و نميتوانند براي اين نوع طرز تفکر توجيه منطقي داشته باشند قهرا
تخلف از قانون که ضد ارزش بحساب ميآيد و موجب بي‌ثباتي و تزلزل در ارکان جامعه
ميگردد و هزاران مفاسد سياسي و اجتماعي دارد برميگردد يک امر رايج و معمولي و عادي
ميشود و همه افراد به خودشان اجازه ميدهند از اطاعت از قانون سرپيچي کرده و جلو
حاکميت آن را بگيرند.

بنابراين اگر
بحث قانون و حاکميت آن را مورد نظر قرار دهيم و از زواياي مختلف به اين مسئله
بپردازيم و مورد نقد و تحليل قرار دهيم با توجه به همه مطالبي است که در بالا
بآنها متذکر شديم و با عنايت بمطالب ديگري است که در ضمن مباحث و بررسيهاي آينده
بآنها خواهيم پرداخت و باور داريم امروز که آغاز دهمين سالگرد انقلاب اسلامي
شکوهمندان را پشت سر گذاشته‌ايم و مي‌خواهيم دست آوردهاي ارزشمند انقلاب را
درابعاد مختلف مورد بررسي قرار دهيم، توجه به اين موضوع از اهميت بالاتري برخوردار
خواهد بود زيرا از عمر انقلاب حدود دهسال ميگذرد و اين نظام نوعي ثبات و استقرار
پيدا کرده است و افراد جامعه باورشان ميشود که حاکميتي وجود دارد و مسئوليت امنيت
و تأمين رفاه و آسايش افراد ملت را بعهده دارد؛ اينجا است که حاکميت قانوني و مشخص
شدن جايگاه آن بيشتر از همه مسائل ديگر خوشد را نشان ميدهد و در ميان ديگر مسائل
اين مسئله براي همگان ملموس‌تر و مشهودتر ميباشد.

پس اگر اعمال
حاکميتهاي فردي و تصميم‌گيريهاي مقطعي در آغاز پيروزي انقلاب توجيه داشت و براي
مردم، مفهوم و معقول بود، امروز چنين مسئله‌اي براي کسي قابل توجيه و قبول نميباشد
ولو اينکه باعتقاد ما احترام بقانون در تمام مراحل و در تمام دورانهاي زندگي
بعنوان يک اصل و بعنوان يک ارزش بايد تلقي شود و در هيچ مقطعي بهيچ کسي نبايد
اجازه داد تحت هر عنوان و شرايطي در فکر تخلف از قانون و زيرپا گذاشتن ضوابط و
اصول بيافتد و مسئله خلاف و تخلف و گناه و عصيان يک امر عادي و غير منکر شناخته
شود و اگر هم بنا است قوانين اجراء نگردند و ملغي اعلام شوند باز از شيوه قانوني
بايد استفاده شود و نبايد از شيوه‌هاي غير قانوني براي شل کردن و لق نمودن قوانين
و مقررات استفاده کرد.

اين نوع شيوه
رفتار در نظام الهي محکوم است و انبياء الهي آمده‌اند براي اينکه بمردم اصول ياد
بدهند و بمردم ضوابط را تعليم نمايند و فرهنگ اصول گرائي و توجه بضوابط و مقررات
الهي را رواج داده و در ميان جامعه ارزشهاي الهي را حاکميت بخشند و با کسانيکه به
خودشان اجازه تخلف از مقررات الهي را ميدهند و تمرد مينمايند و مقررات خداوندي را
زير پا ميگذارند شديدا برخورد نموده و با چشاندن آثار حديد و اعمال مقررات جزائي
ريشه‌هاي آن را خشکانده و زمينه‌هاي تمرد از قانون و اصول قرآني را منتفي سازند.

روي اين حساب
بنظر ميرسد يکي از ضروري‌ترين مسائلي که الآن در جامعه انقلابي ما مطرح است همين
است که قانون در جامعه اسلامي از چه جايگاهي برخوردار است؟ و ملاک مشروعيت آن در
نظام اسلامي چيست؟ و آيا همه قوانين از يک درجه اعتبار برخوردارند و يا تفاوتهائي
ممکن است داشته باشند؟ و معيار در تقييد و يا محدود کردن در يک قانون چيست؟ و
اساسا در نظام اسلامي قانوني غير از مقررات شرعي که در کتاب و سنت آمده است چه
مفهومي ميتواند داشته باشد؟ و آيا ميتوان قانون و يا مقرراتي بر خلاف آنچه در کتاب
و سنت آمده است جعل و وضع کرد يا نه؟ و در صورتي که چنين مسئله‌اي درست نباشد،
مقرراتي که از ناحيه حکومت و دولت جعل ميگردد و بمرحله اجراء در ميايد چگونه قال
تفسير و توجيه ميباشد؟ و مبادي تشريع و قانون‌گذاري چيست؟ و دهها مسائل ديگري که
در اين بررسي مورد توجه قرار گرفته و بتدريج در اختيار علاقمندان گذاشته خواهد شد.
اميد است صاحبان انديشه از راهنمائي‌هاي خودشان ما را بهره‌مند سازند.

اساس نظام
اسلامي به حاکميت قانون برميگردد

اين فراز را
با عبارتي از حضرت امام شروع مي‌کنيم:

حکومت اسلامي
حکومت قانون است. در اين طرز حکومت، حاکميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حکم
خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حکومت تام دارد.
همه افراد از رسول اکرم(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابلع
قانون هستند، همان قانوني که از طرف خداي تبارک و تعالي نازل شده و در لسان قرآن و
نبي اکرم(ص) بيان شده است.

آري، هر نظام
و حکومتي اگر شکل نظام وسيله حکومتي پيدا کرده باشد به حاکميت مقررات و نظامات و
قانون برمي‌گردد. اگر در جائي قانون نباشد و يا احترام نداشته باشد و مورد دستبرد افراد
و سلايق قرار گرفته باشد، حکومتي و نظام معني نخواهد داشت و هرج و مرج و بي‌ثباتي
و ناامني و تزاحم و درگيري، حاکم خواهد بود، بويژه نظام اسلامي که نظامي است متکي
بر ارزشهاي الهي و اسلامي و اساس حکومت به حاکميت قوانين الهي و مقررات آسماني که
از طرق وحي و ارتباط معنوي و غيبي پيامبران الهي در اختيار بشر قرار داده شده است،
برميگردد.

و اگرچه در
تمام نظامات قانون بايد از اعتبار بالاتري برخوردار گردد و همه احساس ظيفه نمايند،
حريم قانون را حفظ نموده و در اجراء تلاش کنند ولي در نظام الهي و اسلامي از آن
جهت که مقررات اساس و ريشه‌اش، به جهان غيب و عالم ماوراء طبيعت برگشت نموده و
قانون را خداي عالم براي تأمين سعادت و رفاه حال عموم بشر، جعل و وضع فرموده است،
بدون ترديد داراي اهميت و اعتبار زيادتري خواهد بود و مخالفت با اين نوع نظام در
حد مخالفت با نظامهاي ديگر نمي‌باشد و زير پا گذاشتن اصول و مقررات خداوندي، نوعي
محاربه و ستيز با حضرت رب الارباب بشمار ميرود.

و دولت و
حکومت اسلامي که از اختيارات وسيعي برخوردار است و مسئوليت اجراء قوانين را بعهده
دارد و در درجه اول موظف باجراء احکام الهي و حدود الله، قوانين در نظام اسلامي بمنزله
حدودد الله است و همه بايد مواظب حدود خداوندي باشند بالخصوص مسئولين حکومتي که
نگهبانان و پاسداران مراعات و اجراي حدود و مقررات الهي هستند و اگر مردم اين حدود
را مراعات ننمايند و يا مسئولان نظام در اين حراست و پاسداري کوتاهي از خود نشان
دهنده و ضامن اجراء خوبي نباشند، در صف ظالمان و فاسقان ـ در لسان قرآن کريم ـ
قرار خواهند گرفت.[1]

و بهمين جهت
در نظام اسلامي تخلف از قوانين نه تنها از طرف مقامات نظامات اجتماعي و جزائي
مستوجب کيفرهاي حدي و يا تعزيري[2]
و ديگر مجازاتهاي انتظامي خواهد بود که موجب استحقاق غضب الهي و عذاب سخت و دردناک
جهان ديگر نيز خواهد شد. افرادي که نسبت بمراعات قانون بي‌اعتناء هستند و حاضر
نيستند خودشان را با قانون منطبق نمايند و طبق آن عمل کنند بايد سخت مواظب باشند.
زيرا در صورتي که از ناحيه مسئولان حکومت تحت تعقيب قرار گيرند اگر مشهود و معلوم
گردد، علاوه بر اينکه مقررات کيفري درباره آنان بمرحله اجرا درميايد از عواقب«اخذ
عزيز مقتدر» و صاحب انتقام شديد که خداي عالم است هراس داشته باشند. و مسئولان
حاکميت نظام بيشتر از ديگران بايد مواظبت کنند و وظيفه حفاظت و حراست از حريم
قانون بر آنان بيش از ديگران متوجه است و آنان شديدتر از ديگران مورد عتاب و تأکيد
حضرت حق ميباشند و نبايد اجازه دهند مردم در اجراي احکام الله مماطله نموده و يا
خداي نکرده، خودشان موجب تعطيل احکام الهي گردند.

و بر همگان
روشن و آشکار است که بي‌اعتنائي بقانون و مقررات الهي سرانجام منجر به تعطيل احکام
و حدود الله خواهد شد!!

در پايان اين
بحث مناسب است به چند حديث که اهميت مراعات حدود و ضوابط الهي را نشان ميدهد و با
شدت عواقب بي‌اعتنائي به احکام خدا و قانون را گوشزد مينمايد، اشاره کنيم و از دقت
در پيام اين حديثها، جايگاه قانون در نظام الهي نيز بوضوح بدست خواهد آمد:

1- ابن بزيع
از حنان بن سدير از امام محمدباقر«ع» نقل ميکند که فرمودند: اثرات اجتماعي که از
اجراء يکي از حدود و مقررات کيفري الهي براي جامعه بشري عايد ميگردد، بيشتر از
نزول باران آسماني است که چهل شبانه روز بر آنان فرود آيد.[3]  

2- حفص بن
عون بصورت مرفوعه نقل ميکند که: پيامبر اسلام«ص» فرمود: ارزش زندگي بمدت يکساعت در
دوران حکومت عادله اسلامي و در زمان امام عادل از عبادت هفتاد سال که در دوران
حکومت عادلانه اسلامي نباشد بالاتر است و يک کيفر الهي که در روي زمين اجرا ميشود
ارزشش از باران چهل روز بيتشر است.[4]

و در روايات
اسلامي قريب به اين مضمون آن قدر فراوان است که با اندک مراجعه ميتوان بآنها دست
يافت و اين نوع پيامها را از آنها بدست آورد و دقيقا نشان ميدهد که يکي از مهمترين
وظايف حکومت حقه و نظام اسلامي، پياده کردن قانون و ايجاد امنيت و آرامش در سايه
قانون است و براي ضمانت اجراء اين قوانين لازم است با دقت و قاطعيت کيفرهاي سختي
را براي متمردان و عاصيان در نظر بگيرد و درباره آنان بمرحله اجراء درآورد و اجراء
کامل قانون الهي را مفيدتر و سودمندتر از نزول باران رحمت الهي براي رشد و تکامل
افراد جامعه ميداند. و اين مطلب همان چيزي است که در بالا بآن اشارت رفت و گفته
شد. نظام اسلامي و حکومت عادله در حقيقت بهمان حاميت قانون الهي و مقررات برميگردد
و همه بايد آنها را مراعات نموده و در اجراء آنها تلاش نمايند دولت اسلامي ضامن
اجراء حدود و کيفرهاي اسلامي است. بي‌اعتنائي بقانون بي‌اعتنائي باصل نظام و
حاکميت ذات مقدس حضرت حق است و گناهي که اينهمه در روايات اسلامي و سخنان اهل
بيت«ع» روي آن تکيه شده و از عواقب دردناک آن بيم داده شده است، در اصل بهمان تخلف
و سرپيچي از قانون برميگردد.

ادامه دارد

 



[1]– سوره بقره ـ آيه 219.