/

مردم و كانديدا ها

ارزش های
اسلام وانقلاب را پاسداری كنيم

به استقبال
انتخابات مجلس شواری اسلامی (4)

مردم و
كانديدا ها

حجة الاسلام
و المسلمين محمد تقی رهبر

« و از همه̾
نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادری با هم مجلسان خود رفتار و همه
كوشا باشند كه قوانين خدار نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام
آسمانی آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نائل آئيد . و از شورای محترم
نگهبان می خواهم و توصيه می كنم چه در نسل حاضر و چه در نسل های آينده با كمال دقت
و قدرت وظائف اسلامی و ملی خود را ايفا و تحت تأثير هيچ قدرتی واقع نشوند » .

                                       ( وصيت
نامه̾  سياسی الهی امام خمينی ( قدس سره )‌
)

در بخش های‌
پيشين مقال از اهميت مجلس و صلاحيت كانديداها ، پرهيز از اختلاف و روش حذفی و نفی
و طرد كه مع الاسف دامن گير ماست كمی صحبت كرديم . در اين بخش با نزديك شدن تاريخ
انتخابات سخن ازنقش مردم و مشاركت عمومی در اين مسئله سرنوشت ساز است و نيز
مسئوليتی كه نمايندگان در مجلس آينده دارند ، و از همين حالا بايد خود را برای
انجام آن آماده سازند .

مردم و
انتخابات

مردم خوب و
هوشيار ما كه در آزمايشات مختلف جوهره و لياقت خويش را به نمايش گذاشته اند اين
بار نيز به مسئوليت انقلابی و تاريخی خود جامه عمل خواهند پوشيد . و در انتخابات
مشاركت  فعال خواهند نمود . راهپيمایی
تاريخی و پرشكوه بيست و دوم بهمن گذشته با حضور يكپارچه مردم اين تجربه̾ انقلابی
را بار ديگر به نمايش گذاشت تا بدانجا كه « بنگاه های خبری آمريكا و اروپا نيز كه
هرگز مايل به ارائه حماسه و شكوه انقلاب ما نبوده و نيستند ناگزير ، ضمن نمايش
فيلم هایی از صحنه های پر شور راهپيمایی تهران تأكيد كردند كه حضور فعال جوانان و
به خصوص بانوان در اين راه پيمایی بسيار چشم گير بوده است كه اين نشانه̾ تداوم
انقلاب اسلامی در دهه های آينده است » 
.                                                                      
( روزنامه̾ كيهان 24 /11/ 70 )

همچنان كه در
مقاله̾ پيشين يادآور شديم اين راهپيمائی و حضور را نبايد نشانه̾ رضايت عموی از
تمام عمل كردها دانست و چنين تصور شود كه همه چيز بر وفق مراد مردم است و وفاداری
مردم بر اساس انقلاب اسلامی ، كارگزاران امور را از چاره انديشی لازم در برابر
گرانی و مشكلات و روند نامطلوب رسانه ها و وضع اخلاقی متظاهران به فساد و عملكرد
برخی عناصر اجرائی غافل سازد . حتما مسئولين امر ، جامعه̾ خود را می شناسند و
كارگزاران سه قوه از جريان امور آگاهند و می دانند بر قشرهای مستضعف چه فشارهایی
وارد می شود و قشر چپاول گر چه سوء استفاده ها می‌ كنند و شكاف فقر و غنا رو به
تزايد است و تظاهر به گناه و بی بندو باری در سطح جامعه بيش از پيش توسعه يافته و
روند رسانه ها و مطبوعات و مجلات روشنفكران گستاخ و ضد انقلاب و پاره ای فيلم ها و

و … شديدا
نيروهای حزب الل را نگران كرده و عدم 
كنترل جدی قانونی از سوی نهاد های مسئول به ويژه مطبوعات و بی تفاوتی و
توجيه و سرپوش نهادن ها و بی اعتنایی به خواسته ها ، اكثريت مؤمن جامعه را رنج می
دهد و زجر كشيدگان انقلاب ، ابتذال و تجمل گرایی و فرهنگ اشرافيت را كه روز افزون
به چشم می‌ خورد هرگز ناديده نمی گيرند …

با همه̾ اين
ها كه شرح آن از اين مقال بيرون است ، مردم به اسلام و انقلاب و راه امام و خط
ولايت فقيه پای بندند و سوگند وفاداری ياد كرده كه بر اين منافی با آن نيست كه
تذكرات لازم را به كارگزاران بدهند و به موجب « النصيحة لائمة المسلمين » آنچه را
از ديد مسئولين پوشيده است يادآور شوند و مصرانه بخواهند . و در اين ميان عالمان
دين و ژرف انديشان آگاه مسئوليت سنگين تری دارند ، چرا كه سكوت آنان در برابر آنچه
نامناسب با شئون اسلام و انقلاب می‌ نمايد زيان های جبران ناپذيری را در پی خواهد
داشت و بد تر از همه چيز عقايد دينی را سست می كند .

باری سخن از
وفاداری مردم به انقلاب و پيمان بستن آن ها با خدا و رسول در حفظ ارزش های اسلامی
و انقلابی است . در اين مرحله مردم درك كرده اند كه اجتماع آن ها ، تشكل آن ها ،
راه پيمایی آن ها ، مشاركت آن ها در انتخابات و همكاری با مسئولين نظام تيری است
بر قلب استكبار و سردمدار جنايتكاران ، شيطان بزرگ ، آمريكای جهان خوار كه امروزه
تنها رقيب سرسخت و آشتی ناپذير خود را انقلاب اسلامی می داند كه پايه گزارش حضرت
امام خمينی ( رضوان الله عليه ) بود و تداوم بخش آن مقام معظم رهبری است و دولت و
ملت ايران بر‌ آن پايدارند و ملل آزاده̾ جهان نيز پشتيبان و مدافع آن می باشند .

اين جاست كه
آگاهی و گذشت و فداكاری و خلوص مردم را بايد مورد ستايش قرار داد كه حساب ها را
تفكيك می كنند و آن جا كه جای گذشت و وحدت و انسجام است ، دريغ نمی ورزند .

در مسئله
انتخابات نيز آن روح بلند ملّی و اسلامی نمودار خواهد شد و با هوشياری و انتخاب
بدنبال چهره هایی خواهند رفت كه فردا در مجلس شورا حامی آرمان های انقلاب و راه
امام باشند . نمايندگانی كه به فرموده̾ حضرت امام ( قدس سره ) طعم تلخ محروميت را
چشيده باشند و چون به مقامی رسيدند خود را و مردم و خدا را فراموش نكنند . مقام و
مال و منال را به چيزی نگيرند و مصداق اين شعر سعدی نباشند كه :

دونان چو
گليم خويش بيرون بردند

گويند چه غم
گر همه عالم مردند

و بالاخره از
بند ما و من و جناح بندی و خود محوری و لجبازی رهيده باشند و تنها يك چيز را
بشناسند كه آن صراط مستقيم اسلام است و به فرموده حضرت امام : « حامی اسلام ناب
محمدی (ص) باشند » ، البته نه با دعوی كه مدعيان بسيارند ، مدعيانی كه در عمل با
رقيبشان هيچ تفاوتی ندارند .

مردم به
نمايندگانی رأی دهند كه خود آن ها را شناخته باشند نه اين كه فلان آقا آن ها را
معرفی كرده باشد . و به امضای زيد و عمرو و فلان نهاد رأی داده باشند ( كه مع
الاسف اغلب چنين است ) .

به
نمايندگانی رأی دهند كه اسلام شناس و مؤمن ، انقلابی با سابقه ، پخته و سردو گرم
روزگار ديده ، مستقل و غير وابسته و نه ديكته كننده رأی وكيل تراشان . از خود رأی
و تشخيص و انتخاب داشته باشند ، فردا كه بر كرسی مجلس نشستند وظائف اوليه را
فراموش نكنند و به موضع گيری در برابر يكديگر نپردازند و شب و روزشان را صرف تضعيف
جناح رقيب نكنند .

علی عليه
السلام فرمود :

« اقل ما
يلزمكموه ان لا تستعينوا بنعمه علی معاصيه » .

ـ كمترين
مسئوليت شما اين است كه از نعمت های خدا در جهت نافرمانی او استفاده نكنيد .

مسئوليت
پذيری در نظام اسلامی با مقام پرستی در نظام های ديگر فرق دارد . در ديگر نظام ها
مقام ابزار تحصيل خانه و اتومبيل مدرن و پول و ساير امكانات رفاهی برای خود و
حاشيه هاست . اما در اسلام چنين نيست كه نمونه̾ آن سيره̾ علی عليه السلام و در عصر
ما سيره̾ امام خمينی ( قدس سره ) بود . تحقير دنيا با همه̾ چهره هايش و فريب نفس و
وسوسه ها را نخوردن حضرت امام می فرمايد :

« لازم است
آگاه و هوشيار باشيد ، خود را بازی ندهيد كه تكليف شرعی من چنين اقتضا می كند
وظيفه شرعی من چنين و چنان است . گاهی شيطان برای انسان تكاليف و وظائفی تعيين می
نمايد ، گاهی هوها و خواسته های نفسانی به اسم وظيفه شرعی انسان را به كارهایی وا
می دارد . اين وظيفه شرعی نيست كه كسی نسبت به مسلمانی اهانتی كند از برادران دينی
بدگوئی نمايد . اين حبّ دنيا و حبّ نفس است .

اين تلقينات
شيطان است كه انسان را به اين روز سياه می‌كشاند . اين تخاصم تخاصم اهل نار است «
ان ذلك تخاصم اهل النار » .                   
( جهاد اكبر ـ ص 38 )

علی عليه
السلام فرمود :

« لا يكون
الصديق صديقا حتی يحفظ اخاه في ثلاث : في نكبته وغيبته و وفاته » .

ـ تنها كسی
دوست و برادر ايمانی است كه برادرش را در سه حالت حفظ كند : در مشكلات و نكبت ها و
در غياب او و مردن او .

اين است
اخلاق اسلامی برای توده های مسلمان ، تا چه رسد به كسانی كه می خواهند به حلّ و
فصل امور اسلام و مسلمين بپردازند .

اگر بنا باشد
برای كسب عنوان آن گونه به رقابت برخيزند كه يكديگر را نفی و حذف كنند و مورد
اتّهام قرار دهند چگونه می توانند اهل حلّ و عقد باشند آزادانه در تدبير امور
بكوشند ؟ و چگونه می خواهند اعتماد جامعه را جلب كنند ؟

كسی كه می
خواهد تصدی پستی كند بايد به ياد اين سخن اميرالمؤمنين عليه السلام باشد كه فرمود
:

« اما والذی
فلق الحبة و برء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله
من العلماء‌ان لا يقارّوا علی كظة ظالم ولا سغب مظلوم لا لقيت حبلها علی غاربها و لسقيت
آخرها بكأس اولها و لا لفيتم دنيا كم هذه از هد عندی من عفطة‌عنز » .

ـ سوگند به
خدائی كه دانه را شكافت و جان ها را آفريد ، اگر نبود حضور بيعت كنندگان و حجت بر
من تمام نمی شد و آن چه خدا از عالمان عهد و پيمان گرفته كه پرخوری ظالم و گرسنگی
مظلوم را تحمل نكنند رشته خلافت را بر مهارش می‌ افكندم و جام پايانش را با جام
اولينش می نوشيدم و می ديديد كه دنيای شما در نظر من به پشيزی‌ ارزش ندارد .

مسئوليت
پذيری در اين نظام سر و دست شكستن و رقابت و حذف و موضع گيری ندارد آن كس كه خالصا
لوجه الله قصد خدمت دارد و شايستگی در خود می‌ بيند و احساس وظيفه می كند به
ميدان  می آيد و آن كس كه بهتر از خود را
سراغ دارد ، نبايد خود را در معرض تصدّی پستی قرار دهد . مسئله انتخابات و
نمايندگی مجلس نيز از اين قاعده مستثنی نيست .

آن همه
تعاليمی كه امام ( قدس سرّه ) در طول سال های طولانی به مردم و مسئولين داد نبايد
فراموش شود . حضرت امام ، از يك سو مردم را به حضور در صحنه فرا می‌ خواندند و آن
را يك تكليف الهی می دانستند و از سوی ديگر به كانديداها و مجلسيان توصيه اكيد
داشتند كه حفظ برادری را بكنند و آرمانشان خدمت به اسلام و كشور و مستضعفين جامعه
باشد .

به اميد آن
كه آن دوستی ها فراموش نشده باشد .

و به اميد
اينكه ملت بزرگ در اين امر حياتی و مهم كه آينده̾ انقلاب را رقم می زند به مسئوليت
شرعی‌ خود عمل كنند و كانديداها و منتخين از زير بار سنگين مسئوليت رو سفيد به
درآيند .                                                    و السّلام

 

 

 

/

اهمیت قضا در اسلام

جاودانگی راه
امام

اهميت قضا در
اسلام (4)

قسمت سی و
يكم

حجة الاسلام
و المسلمين اسد الله بيات

ز : دستگاه
قضائی از تمام امكانات و ابزار موجود بايد استفاده كند تا مردم باورشان شود كه بنا
بر احقاق حق بوده و اگر كسی بخواهد به حق كسی تجاوز نمايد با آن برخورد قاطع خواهد
شد و برای رسيدن افراد به حقّ قانونی و مشروع خودشان از هر نوع آزادی عمل و
امكانات بايد برخوردار گردند و لذا بايد شرايط تعيين وكيل را برای آنان فراهم كرده
و زمينه رسيدن به حقّ را مهيّا سازد . و نمی تواند حقّ را تعيين وكيل را از متهم
سلب نموده و از آن جلوگيری به عمل آورد. و اگر در محكمه ای از اين حقّ ممانعت به
عمل آيد آن كسی‌ كه از اين حق ممانعت كرده است به دادسرای انتظامی‌ قضات اگر قاضی
باشد معرّفی گرديده و با وی برخوردخواهد شد .

ح : دستگاه
قضایی كارش تنها اين نيست كه اگر در جامعه تخلفی را مشاهده كرد و ديد افرادی در
اثر بعضی از عوامل و زمينه ها مرتكب خلاف می شوند و قوانين و مقررات را زير پا می‌
گذارند با آن برخورد نموده و مجازات نمايد اگر چه خود اين مسئوليت نيز از اهميت
بالائی برخوردار است ليكن به اعتقاد ما يكی از مهم ترين وظائف دستگاه قضائی طراحی
و برنامه ريزی وسيع و گسترده ای است برای سالم سازی جامعه به طوری كه افراد در آن
جامعه شرايط تخلّف را نداشته باشند و امكانات برای صلاح و اصلاح جامعه بيش از فساد
و افساد جامعه فراهم بوده و گرايش ها و تمايلات و مراكز فرهنگی و تبليغی و رسانه
های گروهی و همه و همه به طور هماهنگ در كنار دستگاه قضائی دست به دست هم داده و
بكوشند جامعه را برای سلامت دعوت نمايند و زمينه وقوع جرم را منتفی سازند و البته
در اين جهت تنها دستگاه قضائی نمی‌ تواند موفق و چشم گير كار كند و اگر به تنهایی
اين مسئوليت عظيم و همه جانبه را آغاز نمايد آن توفيق لازم را به دست نخواهد آورد
زيرا كه پيش گيری از وقوع جرم علاوه بر اين كه به كارهای‌ قضائی توقيف دارد و  دستگاه قضائی لازم است افراد جامعه را به مسائل
حقوقی و مدنی‌ توجيه كرده و آنان را آگاه سازد و مردم را از نتايج اجتماعی و فردی‌
اعمالشان مطلع نمايد و مجازات و كيفر اعمال خلاف را تعليم نمايد . دستگاه های‌
ديگر نيز هر كدام به نوبت خود در اين باره نقش داشته و تأثير به سزا دارند و عوامل
گوناگون اقتصادی و عدالت اجتماعی و سلامت توزيع امكانات و ابزار مورد نياز جامعه
نقش اوّل را در سلامت جامعه ايفا می نمايد در هر جامعه كه بی عدالتی حكم فرما باشد
و اكثريت جامعه با فقر گلاويز شوند و رنج تبعيض ها و نابرابری ها را لمس كنند به
طور طبيعی در چنين اجتماعی زمينه وقوع جرايم و جرم ها بيشتر خواهد شد و همچنين
آگاهی های مردم و رشد فرهنگی آنان و فهم بالا و وسيع و گسترده̾ انسان ها در پيش
گيری از وقوع جرم ها فوق العاده مهم بوده و شايد بتوان زير بناء سلامت جامعه به
حسابت آورد .

مطمئنا جامعه
ای كه اكثريّت آن از اطلاعات وسيع و آگاهی های لازم برخوردار است و دارای باور و
اعتقاد به حرمت قوانين و مقررات حاكم می‌ باشد و در سايه تدبير و درايت كارگزاران
نظام حاكم از عدالت و اطمينان و امنيّت نسبی برخوردار است و به صورت نسبی از رفاه
و امكانات زندگی برخوردار است زمينه خلاف كاری ها و تخلّف ها را كمتر خواهد ديد و
انگيزه برای ارتكاب گناه ها و جرم ها تقليل پيدا خواهد كرد مگر كسانی كه دارای سوء
نيت بوده و به خاطر شرايط خاص روانی و تربيتی و محيطی كه بر بعضی افراد حاكم می
شود با همه اوضاع و احوال كه می كوشد خواسته ها را به طور مشروع تأمين نمايد و
مشكلات را برطرف سازد و عدالت را در حد امكانات و شرايط پياده كند و در عين حال
تمايل به ارتكاب جرم داشته و دست به جنايت و خلاف ها می زند طبعا در اين جا همه̾
دست اندر كاران نظام بالخصوص دستگاه های قضائی و انتظامی بايد با دقّت و هوشياری
كامل مواظبت نمايند و افراد خاطی و متجرّی را كنترل كرده و برای سلامت جامعه در
باره مرتكبان جرم ها وخلاف ها برخورد های لازم انتظامی و اطلاعاتی و قضائی و كيفری
را به مرحله اجراء درآورند و با اعمال مجازات و كيفر های متناسب و قانونی جامعه را
به سوی سلامت كامل هدايت و دعوت نمايند .

ط : دستگاه
قضائی علاوه بر كارها و وظايفی كه در صفحات گذشته به آن ها اشاره شد وظيفه و
مسئوليت مهم ديگری را نيز بر عهده دارد و آن نظارت بر حسن اجراء قوانين است.
مسؤلان اجرائی و دولت گاهی برای اين كه كارها به سرعت جلو رود و پيشرفت پيدا كند و
گاهی برای اين كه سليقه فردی و شخصی خودشان را اعمال نمايند و به جای قانون و
ضابطه خواست فردی و شخصی را پياده كنند و در واقع به جای قانون و معيار ، فرد می
خواهد به طور خود كامه عمل كند و معمولا در اجراء ، اين نوع اعمال سليقه ها و قدرت
ها رواج و شيوع دارد . دستگاه قضائی بايد به طور جدی و قاطع مواظبت كند تا حرمت
قوانين با اين نوع اعمال سليقه ها و تحليل اه نشكند و به تدريج حاكميت قوانين
متزلزل گشته و استبداد فردی و اعمال سليقه های شخصی جايگزين قوانين و ضوابط گردد ،
علاوه بر اين كه خود دستگاه قضائی با امانت كامل در درون نظام قضائی و در ميان
اعضاء و قضاوت بكوشند و از حدود و مقررات و ضوابط عدول ننمايند و طبق قانون حركت
كنند ناظر بر حسن اجراء قوانين در دستگاه های ديگر و در سراسر كشور و همه جا باشند
و اگر در جایی خلاف قانونی مشاهده كردند و از ناحيه كسانی كه بايد حريم قانون را
مراعات نموده و آن را حفظ كنند اگر قانون شكنی ديدند شديدا موضوع را تحت پيگرد
قرار داده و با اعمال مجازات های متناسب جلو تجرّی مجريانی كه برای قوانين حرمت
قايل نيستند و خلاف ها و جرم ها را مرتكب می شوند بگيرند و با اين نوع اعمال
مجازات ها ، موجب اطمينان و اعماد مردم به دستگاه های اجرائی و قضائی گردند و با
حاكميت بخشيدن به قوانين و مقررات ، نظم و حاكميّت ضابطه به جای رابطه را به جامعه
برگردانند و نگرانی ها و دلهره ها را از مردم دور سازند . و از همين جا مشخص خواهد
شد  كه دستگاه قضائی از چه جايگاهی بلند و
رفيع برخوردار بوده و در مقام مقايسه از ديگر دستگاه ها و قوای حاكم تعيين كننده
تر و مؤثر تر می باشد و با اصلاح آن ، جامعه و نظام به سوی صلاح می رود و خدای
نكرده با فساد و تباهی آن ، جامعه و نظام به فساد و تباهی كشانده خواهد شد .

مقوله دوم

در اين مقوله
جايگاه  و اهميت و حساسيت دستگاه قضائی و
قضاوت از ديدگاه قرآن و سنت مورد بررسی قرار می گيرد :

ابتدا اهميّت
و حسّاسيّت قضاء و قضاوت در اسلام از ديدگاه قرآن بررسی می شود و بعد اهميّت و
حساسيت آن از ديدگاه سنّت و روايات اهل بيت عليهم السلام مورد تحليل واقع می شود .

اهميّت قضا و
حساسيّت قضاء‌ و قضاوت از ديدگاه قرآن كريم :

در قرآن كريم
در موارد زيادی اين موضوع مورد توجه قرار گرفته و از نوع برخورد قرآن كريم و سياق
آيات آن و نوع عباراتی كه به كار برده شده است به روشنی به دست می آيد كه اين امر
چقدر مهم بوده و حساس است و در عين اين كه برای واجدين شرايط قضاء تصدّی به آن
امری مطلوب و مرغوب فيه است و در مواردی كه در افراد خاصی دور می زند  و تنها توسط آنان قابل پياده شدن است واجب و
لازم خواهد بود منتهی به صورت وجوب كفائی واجب خواهد شد امّا پذيرفتن آن به اين
آسانی و راحتی هم نيست و حتّی افراد ذيصلاحيت ، با احتياط ودقت و حساب گری لازم
بايد آن را بپذيرند و از خطرات آن نبايد غفلت كرده و از عواقب سوء قضاء غير
عادلانه و بدون توجه به احتياطات اسلامی و معيارهای شريعت اسلامی هميشه بايد نگران
بوده و دلهره داشته باشند زيرا كه قضاء‌ اسلامی آخرين جايگاهی است كه حق را از
باطل و عدالت را از ظلم و ستم و حق كشی جدا می سازد . قرآن با كمال صراحت اعلام می
نمايد قضاء‌ و حكم اسلامی بايد در چارچوب احكام الهی‌ و بما انزل الله حكمی صادر
نمايد در صف ظالمان و ستمكاران قرار گرفته وعقاب ظالمان را خواهد داشت .

آن قدر آيات
قرآن كريم در اين باره صريح و گويا است كه هيچ گونه جای بحث و گفتگو بر كسی باقی
نمی گذارد و نيز آن قدر فراوان و زياد است كه در اين سری از نوشتار ها نمی‌ توان
به همه آن ها اشاره كرد و از باب نمونه به مواردی از آن ها می پردازيم و علاقمندان
به تحقيق وسيع و گسترده را به كتاب های مفصل تری كه در اين باره نوشته شده است
ارجاع می نماييم :

1-   
« يا ايها الذين آمنوا
كونوا قوامين لله شهداء‌ بالقسط و لا يجر منكم شنئان قوم علی الّا تعدلوا اعدلوا
هو اقرب للتّقوی و اتّقوا الله انّ الله خبير بما تعملون » [1]
.

ـ ای آنانی
كه ايمان آورده ايد و دارای باور های درست و الهی هستيد از كسانی باشيد كه برای
خدا قيام می نمايند . و شاهدان پياده شدن قسط و عدالت اجتماعی و اسلامی هستند و
مبادا دشمنی و ناراحتی از يك گروه و جريان و جناحی موجب شود درباره آن و در قضاوت
و در مورد آنان گرفتار بی عدالتی گشته و نگذاريد درباره آن عادلانه رفتار شود شما
عدالت را مراعات نمائيد و از اجرا كنندگان عدالت شويد زيرا كه عدالت و اجراء آن
شما را به تقوای الهی نزديك می سازد و در اين راستا تقوای الهی را پيشه كنيد و از
خدای عالم بترسيد برای اينكه خدای عالم به هر آن چه كه انجام می دهيد و آن را عمل
می نمائيد آگاه بوده و با خبر می باشد .

آری هدف از
نظام اسلامی و قضاوت دينی پياده شدن عدالت و احقاق حق و رسيدن به حقوق انسانی و
فطری است و اگر در جائی حقّی ضايع گردد و از تضييع حقوق مردم جلوگيری نشود و بی
عدالتی خودش را نشان بدهد معلوم می شود نظام از مسير درست منحرف گرديده و قضاوت و
قضاء از جايگاه خودش خارج شده است و هيچ عاملی و جريانی نبايد موجب شود دست
اندركاران نظام دينی و قضاء‌ اسلامی تن به بی عدالتی داده و از دفاع از حقوق عمومی
و افراد سر باز بزند . ولذا می فرمايد كينه ها و حقد ها و نگرانی ها از جريانات و
اشخاص و گروه ها نبايد موجب بی تقوایی و در نتيجه باعث ظلم ها و ستم ها و بی
عدالتی ها گردد . در حقيقت اعمال عدالت و اجراء‌ آن نشانه تقوی و حاكميت ارزش های
الهی بوده و ظلم و ستم علامت فساد و تباهی و سقوط يك نظام می باشد .

2-   
« انا انزلنا التورية
فيها هدي و نور يحكم بها النبيّون الذين اسلموا للذين ها دوا و الرّبانيون و الا
حبار بما استخفظوا من كتاب الله و كانوا عليه شهداء فلا تخشوا الناس و اخشون و لا
تشتروا بآياتی ثمنا قليلا و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون »[2]
.

ـ ما كتاب
تورات را به موسای كليم نازل كرديم و در آن راه های هدايت و روشن گری فراوان است و
پيامبران الهی كه در مقابل دستورات ما سر تسليم فرود آورده اند طبق احكام الهی كه
در تورات آمده است در ميان يهود حكم می‌ نمايند و خدا پرستان واقعی و عالمان به
احكام خدا كه نگهبانان و امينان حفظ و حراست از كتاب الله می باشند و شاهدان احكام
الله هستند نيز طبق كتاب خدا و احكام خدا حكم نموده و از آن تخطّی نمی نمايند و تو
ای پيامبر خاتم همان رسالت انبياء گذشته را به عهده داری و شاهد حفظ و نگهداری
احكام خدا هستی و در پياده شدن آن از ديگران هراس نداشته باش و از من كه خدای تو و
همه عالم هستم بترس و مبادا برای بعضی از ملاحظات و تحريكات و تهديدات و يا تطميع
ها در مقابل عدالت كوتاه بيايی و از اجراء آن سر باز بزنی و در مقابل ثمن بخش ،
آيات خدا را در معرض معاملات سياسی اقتصادی قرار دهی و تو به عنوان جانشين خدای
عالم در زمين و رهبر امت اسلام و موظف هستی حكم خدا را جاری سازی و طبق دستور خدای
جهان حكم نمائی و هر كس طبق ما انزل الله حكم نكند در رديف كفار قرار خواهد گرفت .

3-   
و بعد چنين ادامه داد
: ما در كتاب خودمان چنين مقرر داشتيم و برای پياده شدن عدالت اسلامی اين طور
فرمان داديم و برابر هر نفسی كه به طور عمده كشته شده باشد نفس قرار می گيرد و در
مقابل چشم ، چشم واقع می شود و در برابر بينی ،بينی و در برابر گوش ، گوش و دندان
در برابر دندان قرار می گيرد و در مواردی كه كسی عمدا كسی را مجروح نمايد طبق
ضوابط و مقررات خاصی در برابرش قصاس انجام می يابد اگر كسی عفو نمايد و با ديه و تصدّق
آن را جبران نمايد و موجب پوشيده شدن و كفّاره آن خواهد شد و هر كس طبق احكام خدای
عالم و وفق ما انزل الله حكم ننمايد از ظالمان و ستمكاران محسوب خواهند شد.[3]

از مجموعه
اين آيات و آيات ديگر قرآن به روشنی استفاده می شود كه حاكم اسلامی و متصدّی امر
قضاء موظف است در تمام ابعاد و زمينه ها از احكام الهی‌ پيروی نموده و از آن ها
سرپيچی ننمايد و نه تنها بر خلاف احكام الهی نمی تواند حكمی را صادر نمايد بلكه
بايد طبق احكام الله حكم كرده و موافق ما انزل الله باشد. و در جای ديگر حضرت داود
نبی عليه السلام را مورد خطاب قرار داده و از جايگاه خطير قضاء با خبرش می‌ نمايد
و با اينكه او پيامبر خدا است و معصوم است و هيچ گونه احتمال تخطّی و عصيان از
مقررات درباره وی محتمل نمی‌ باشد لكن در عين حال به اهميت و حسّاسيّت امر متذكر
گرديده و درباره خطرات و عواقب آن هشدارهای لازم را می دهد .

4-   
ای داود ما شما را
جانشين خودمان در زمين قرار داديم . بايد ميان مردم از روی حق و حقيقت حكم نموده و
در ميان آنان حكم مطابق با حق را جاری سازی و در احكامی كه صادر می نمائی مواظبت
كنی هواهای نفسانی را دخيل نسازی تا مبادا شما را از راه خدا منحرف سازد . آنانی
كه از راه خدا كه همان راه حق است منحرف شوند وگمراه گردند حساب الهی را فراموش
نموده و روز جزا را نسيان می نمايند و مبتلی به عذاب الهی‌ خواهند شد . [4]

بنابراين در
نظام الهی متصدی امور اداری و سياسی كشور بالخصوص امر قضاء مسئوليت فوق العاده
حساس و سرنوشت سازی را در عهده داشت و لازم است علاوه بر اين كه به آن امور مطلع و
آگاه بايد باشد و تسلط يك انسان غير مطلع و نا آگاه زيان ها و خسارت های جبران
ناپذيری را دنبال خواهد داشت و مسير جامعه را به سوی قهقرا خواهد كشاند بايد عدالت
الهی را مدّنظر قرار داده و در حدّ امكان بكوشد آن را به مرحله اجراء در آورد و از
هر نوع ظلم و ستم و تعدی به حرمت ها و حقوق فردی و اجتماعی انسان ها جلوگيری به
عمل آورده و نگذارد مظلومان زير يوغ ظالمان و زورمندان لگدمال گردد و الّا در صف
ظالمان و كافران قرار گرفته و بالضروره سرنوشت حتمی آنان عذاب سخت و دردناك
خداوندی بوده و به صورت ابد در آتش دوزخ خواهد ماند . در بحث آيات قرآنی به همين
مقدار بسنده نموده وارد بحث سنّت و بررسی روايات اسلامی درباره اهميت و حساسيت
قضاء و قضاوت عادلانه اسلامی می شويم :

1-   
در كتاب مستدرك
الوسايل آورده است : « من جعل قاضيا فقد ذبح بغير سكين قيل : و ما الذبح ؟ قال نار
جهنّم » [5]
ـ اگر كسی مسئوليت قضاوت را به عهده گيرد و متصدی اين امر مهم باشد بدون چاقو ذبح
و كشته می شود سؤال كردند منظور از ذبح و كشته شدن بدون چاقو چيست ؟ فرمود : آتش
جهنم است .

2-   
در سنن بيهقی اين طور
نقل كرده است : « يجاء بالقاضی العدل يوم القيامة فيلقی من شدة الحساب ما يتمنّی
انّه لم يقض بين اثنين في عمره فط » [6]
ـ روز قيامت قاضی عادل را برای حساب پس دادن احضار می نمايند آن قدر برای وی سخت
می گيرند و با شدّت با او رفتار می كنند كه آرزو می كند ای كاش در تمام عمرش در
ميان دو نفر قضاوت نكرده بود . در بعضی از نسخ به جای « بين اثنين في تمرة » آمده
است يعنی ای كاش در عمرش درباره̾ يك دانه خرما قضاوت نكرده بود .

صراحت اين
حديث درباره̾ قاضی عادل است وقتی كه قاضی عادل در چنين وضعيّت سختی قرار دارد و از
شدّت حساب اين گونه آرزو می كند و از همه̾ قضاوت هایی كه در گذشته در دنيا انجام
داده است اظهار ندامت و پشيمانی به عمل می آورد معلوم می شود تصدّی امر قضاء چقدر
سخت و مشكل بوده و متصدّيان اين امر عظيم از چه شرايطی بايد برخوردار گردند و در
اعمال قضاوت و اصدار حكم چه اندازه بايد محتاطانه وارد صحنه شده و در چارچوب احكام
اسلامی قضاوت نمايند و به همين جهت فقهاء عظام در كتاب هايشان تصريح فرموده اند :
كسانی كه دارای صلاحيت فتوی نيستند و مقلّد ديگران هستند و لو اين كه نسبت به
فتاوی ديگران حاضر الذّهن هم باشند و يا اين كه دارای ملكه̾ عدالت نبوده و در حكم
و در مراحل مقدّماتی آن عدالت لازم را نمی توانند مراعات نمايند نمی توانند متصدّی
امر قضاء گردند و اگر امروز به افرادی به عنوان قضاوت مأذون اجازه̾ قضا داده شده
است از باب ضرورت بوده و به حدّ اقل بايد بسنده شود و از حدّاقل نبايد تجاوز كرد و
لا اقل احتياط همين را می طلبد و بدون ملاحظات و محاسبه تمامی جوانب ممكن است
خطراتی به وجود آيد كه به اين آسانی و سادگی نشود جبران كرد .

3-   
از امام صادق عليه
السلام نقل شده است : « القضاة اربعة ، ثلاثه في النار و واحد في الجنة : رجل قضی
بجور و هو يعلم ، فهو في النار ، و رجل قضی بجور و هو لا يعلم انّه قضی بجور ، فهو
في النّار ، و رجل قضی بالحق و هو لا يعلم ، و رجل قضی بالحق و هو يعلم فهو في
الجنة . و قال علی عليه السلام : الحكم حكمان : حكم الله و حكم الجاهليه ، فمن
أخطأ حكم الله حكم بحكم جاهليه» [7]

ـ امام صادق
عليه السلام فرمودند : كسانی كه منصب قضاوت را متصدّی می شوند و در مصدر قضا قرار
می گيرند چهار گروهند : سه گروه از آنان در آتش دوزخ گرفتار می شوند تنها يك گروه
از آنان نجات می يابند :

گروه اوّل
آنانی هستند كه قضاوت آنان از روی جور و ظلم بوده و جايرانه درباره̾ افراد حكمرانی
می نمايند ، اين دسته در آتش الهی معذّب خواهند شد .

گروه دوم
كسانی هستند كه جايرانه و ظالمانه حكم رانی می كنند ليكن نمی دانند كه حكمشان
ظالمانه است و منشأ حكم جور و ظالمانه̾ آنان جهل و نادانی آنان است ، اينان نيز در
آتش الهی معذّب خواهند شد .

گروه سوم
آنانی هستند كه از روی حق حكم می نمايند و حقی را ضايع نمی گردانند ليكن نسبت به
آن ها آگاهی و اطّلاعات كافی نداشته و از روی جهل و نا آگاهی منصب قضاوت را اشغال
كرده اند ، اينان نيز اهل دوزخ بوده و عذاب الهی گرفتار می ‌شوند .

گروه چهارم
كه اهل نجات بوده و در نزد خدای عالم مأجور هستند كسانی هستند كه شرايط قضاوت را
داشته و از روی علم و معرفت درباره̾ موضوعات و مسائل اظهار نظر كرده و حكم صادر می
نمايند ، اين ها در بهشت الهی بوده و مورد عنايت و رحمت الهی قرار می گيرند .

اميرالمؤمنين
امام علی عليه السلام فرموده است : حكم دو قسم است يا حكم الهی است و حكم الله است
و يا حكم جاهليّت ، كه اگر كسی در اثر عدم اطلاع 
و نا آگاهی نتواند طبق حكم خدای عالم حكم نمايد و خطا كند گرفتار حكم
جاهليّت خواهد شد .

                                                            
                                 ادامه دارد

 

 



1-                 
سوره مائده ـ آيه 7 .

/

معيار های شناخت كانديداهای اصلح

اما خمينی و
انتخابات ( 4)

معيار های
شناخت كانديداهای اصلح

امام خمينی :

« از آن جا
كه مجلس خانه همه̾  مردم و اميد مستضعفين
است ، در شرايط كنونی نبايد كسی انتظار داشته باشد كه حتما نمايندگان بايد از گروه
و صنف خاصّی باشند . »

                                                                                         (
11 / 1/ 67 )

« انتخابات
يك امتحان الهی است كه گروه گرايان را از ضوابط گرايان ممتاز می كند و مؤمنين و
متعهدين را از مدّعيان جدا می نمايد »  (
امام خمينی (س) ـ 22 /11 /62 )

جمله̾ فوق را
می توان در واقع جمع بندی مطالب گذشته در خصوص شيوه̾ انتخاب اصلح توسط گروه ها و
جناح ها و جريانات سياسی ، محسوب نمود . گفته شد كه مجلس نياز به اشخاصی متعهد ،
مطلع از مسائل سياسی ، اجتماعی ، فرهنگی‌ ، نظامی‌و اقتصادی ايران و جهان دارد .
همچنين عنوان گرديد كه در گزينش كانديدا يا كانديداهای اصلح آن چه بايد مورد توجّه
قرار گيرد همانا ملاك ها و معيار هایی است كه امام خمينی (س) در اين ارتباط اعلام
نموده اند . مطلب مهمّی كه در اين بخش مقاله شرح می گردد ، بر شمردن ملاك ها و
معيار های مورد نظر امام خمينی (س ) می باشد فرموده اند :

« مردم با
بصيرت و درايت و تحقيق كانديداهایی را شناسایی كرده و به سوابق و روحيات و خصوصيات
دينی ـ سياسی نامزدهای انتخاباتی توجّه نمايند . مردم شجاع ايران با دقّت تمام به
نمايندگانی رأی دهند كه متعبّد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان
احساس مسئوليت كنند و طعم تلخ فقر را چشيده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام
پابرهنگان زمين ، اسلام مستضعفين ، اسلام رنجديدگان تاريخ ، اسلام عارفان مبارزه
جو ، اسلام پاك طنتان عارف و در يك كلمه ؛ مدافع اسلام ناب محمّدی ـ صلی الله عليه
و آله و سلم ـ باشند و افرادی را كه طرفدار اسلام سرمايه داری ، اسلام مستكبرين ،
اسلام مرفهين بی درد ، اسلام منافقين ، اسلام راحت طلبان ، اسلام فرصت طلبان و در
يك كلمه ؛ اسلام آمريكایی هستند ، طرد نموده و به مردم معرفی نمايند » .

                                                    
                  ( صحيفه̾ نور ـ ج
20 صفحه̾ 194 )

بر اين اساس
مردم در انتخابات مجلس بايد در سوابق ، روحيات و خصوصيات دينی ـ سياسی نامزدهای
انتخاباتی تحقيق نمايند و به كانديداهایی رأی دهند كه :

1-   
متعبّد به اسلام و
وفادار ب مردم باشند و در خدمت به مردم احساس مسئوليت كنند .

2-   
طعم تلخ فقر را چشيده
باشند .

3-   
در قول و عمل مدافع
اسلام پابرهنگان و اسلام … ناب محمّدی‌( ص) باشند . مردم همچنين وظيفه دارند
افرادی را كه طرفدار اسلام سرمايه داری و اسلام … آمريكایی  هستند طرد و معرّفی نمايند .

1-   
تعبّد به اسلام و
وفادار به مردم

اگر چه «
تعبّد به اسلام » به عنوانی‌ كلّی است امّا می‌ توان برای سنجش ميزان تعبّد واقعی
كانديداها به اسلام ناب محمدی (ص) ، عملكرد و مواضع چندين ساله̾ گذشته̾ آن ها را
با معيار ها و مواضع و نظرات امام محك زد . به يقين تحقيق و كنكاش در اين زمينه (
البته در صورتی كه صادقانه و بدون حبّ و بغض نفسانی انجام پذيرد ) ماهيّت واقعی
بسياری از اشخاص و جرياناتی را كه چه بسا بعضا در جامعه موفّق به كسب و جاهت گشته
و وجيه المله هم باشند ، آشكار خواهد ساخت . از ديگر طرق تكميل اين تحقيق ، دقّت
در مواضع كنونی آنان می باشد يعنی بايد اين مواضع را با دقت ملاحظه نمود و تشخيص
داد كه آيا مصداق اين سخن امام می‌ باشند يا خير ؟ امام فرموده اند :

« آمريكا و
استكبار در تمامی‌ زمينه ها افرادی را برای شكست انقلاب اسلامی در آستين دارند .
در حوزه ها و دانشگاه ها ، مقدّس نما ها را كه خطر آنان را بار ها و بارها گوشزد
كرده ام اينان با تزويرشان از درون ، محتوای انقلاب و اسلام را نابود می‌ كنند .
اين ها با قيافه ای حق به جانب و طرفدار دين و ولايت ، همه را بی دين معرّفی می
كنند » .

                                                             
                         ( 29 /4/
67 )

بر اساس امر
مؤكد امام خمينی (س) در زمينه̾ انتخاب اصلح ، مردم وظيفه دارند به كانديداهایی رأی
دهند كه در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان باشند . مردم همچنين موظفند افرادی را
كه طرفدار اسلام سرمايه داری  اسلام …
آمريكایی هستند ، طرد و افشا نمايند .

بدين ترتيب
اگر كسی يا جريانی در رقابت های انتخاباتی و در اختلاف سليقه های طبيعی ميان جناح
های سياسی ، طرف مقابل خود را ضدّ دين يا ضدّ ولايت معرفی نمايد به احتمال قوی از
مصاديق اين فرمايش امام بوده و معلوم می‌ شود كه افراد و جرياناتی اين چنين ،
تعبّد به اسلام ناب نداشته و به ريا و خدعه دم از ديانت و ولايت می زنند و از اين
سنگر ها مقدّس ، تنها به صورت يك حربه̾ سياسی و تبليغاتی عليه رقيب استفاده می‌
نمايند . نكته̾ دوم اين اصل ،‌« وفاداری به مردم و در خدمت به مردم احساس
مسئوليت  » كردن است . در اين رابطه نيز
مواضع و عملكرد اشخاص و جرايانات سياسی مختلف در مردمی بودن و مردمی‌ زيستن و حقّ
مردم را ادا كردن هر كدام از آن ها در طول سيزده سال عمر انقلاب اسلامی ، به خوبی‌
نشان دهنده̾ ميزان تعهّد و تقيّدشان در رعايت اين اصل مهمّ می باشد . البتّه در
اين جا نيز توجّه به نكته ای حسّاس و ظريف ضروری است و آن جهت گيری كلّی فكری و
سياسی افراد و جريانات در مورد مردم است . بدين معنی كه « كدام مردم » مقصود است .
عدّه ای كه اهداف و اغراض سياسی و اقتصادی خاصّی دارند وقتی كلمه̾ « مردم » را به
كار می برند مقصود و منظورشان « بخش خصوصی‌» است. لذا تأكيد فراوان دارند كه
اقتصاد و فرهنگ و سياست كشور را به دست مردم بسپارند ! و مدعی اند در صورتی كه «
سرمايه داران بخش خصوصی » يا همان « مردم » ! صحنه گردان تجارت ، صنعت ، توزيع ،
واسطه گری و … مملكت بشوند پيشرفت و ترقّی كشور تضمين خواهد شد !

پر واضح است
كه چنين برداشتی‌ از كلمه̾ « مردم » يا « ملت » را به كار می برند منظور و
مقصودشان تود های ميليونی مستضعف و محروم امّا مؤمن به انقلاب بود و بس . به قول
امام :

« من كه «
ملت » می گويم ، ملّت همين جمعيّت كوچه و بازار و خيابان هاست و همين جنوب شهری ها
آن ها آن وقت ( در رژيم طاغوت ) مستهلك بودند »

                                                                                
( 22 /9 / 59 )

از اين گونه
جملات در سخنان امام فراوان است كه می فرمودند :

« انقلاب ما
مرهون اين طبقه ( محرومين ) هست . اين طبقه هستند كه اين نهضت را به پا كردند و
قيام كردند و به پيش بردند و همين طبقه هستند كه الآن در سر حدّات مشغول فداكاری
هستند و همين طبقه هستند كه برای ملّت ما ارزش ايجاد می كنند و شجاعت آن ها به همه̾
دنيا ثابت می كند كه اين طبقاتی كه مشغول به فعّاليّت هستند در شجاعت فوق آن چيزی
است كه تصوّر می كنند » .

                               ( در ديدار با
گود نشينان و مردم جنوب شهر تهران ـ 16 /1 /60 ) 

بنابراين هر
شخص ، گروه و جريانی كه منظورشان از « مردم » و « ملّت » ، همين صاحبان اصلی
انقلاب می باشد نه آن سرمايه دار ها و مرفهين ، كسانی يا جريانی می باشند كه می
بايست در ميان آن ها ارزيابی نماييم كه در طول سال های پس از پيروزی انقلاب ، در
جهت حاكم ساختن خواست های مشروع اين مردم چه اقداماتی را به انجام رسانيده و تا چه
حد در اين راه ، احساس مسئوليت كرده است . بديهی است كسانی كه در طول اين ساليان
به انحاء ‌گوناگون سعی در كناره گيری از حزب اللهی ها ومردم محروم و مستضعف داشته
و به بهانه هایی مثل ضرورت استفاده از متخصّصين ، نيروهای متعهّد و حزب اللهی را (
كه اغلب صاحب تخصص نيز بوده و هستند ) كنار گذاشته و می گذارند ، و يا اشخاص و
جرياناتی كه به محض قدرت يافتن ، سعی در محدود ساختن نظارت و مباشرت مردم و نيرو
های متعهّد در امور را دارند ، از جمله مصاديق كسانی محسوب می شوند كه به « مردم »
وفادار نبوده و در خدمت به مردم احساس مسئوليت نمی كنند . همچنين است قضاوت در
مورد كسانی كه با سپردن پست و مسئوليتی به وی ، به حركاتی در حوزه̾ مسئوليت خويش
مبادرت می ورزند كه فقط و فقط از يك عنصر طاغوتی انتظار می رود .

كارهایی چون
تغيير دكوراسيون ماشين های پر زرق و برق ، خانه̾ مجمّل و …

2-   
طعم تلخ فقر چشيده ها

يكی ديگر
ازملاك های اصولی در انتخاب اصلح اين است كه كانديدا يا كانديداها از چه طبقه ای
هستند و وضع زندگی آن ها چگونه است . تأكيد امام بر اين نكته كه افرادی كه برای
تصدی پست ها و مسئوليت های مختلف حكومت اسلامی انتخاب يا منصوب می شوند ، بايد از
طبقه̾ متوسط و مادون متوسط باشد . يك اصل بنيادين در تفكّر و سيستم حكومتی اسلام
ناب محمّدی (ص) از ديدگاه ايشان می باشد . تأمّلی در سخنان امام در اين رابطه ـ كه
نمونه هایی از آن ذيلا ذكر می گردد ـ علل تأكيد امام را روشن تر می سازد:

« خاصيّت يك
حكومت محرومين و مستضعفين و حكومت مردمی اين است كه هم مجلسش می فهمد مستضعفين و
محرومين يعنی چه ، هم حكومت و وزراء می فهمند كه يعنی چه … برای اين كه خودشان
لمس محروميت را كرده اند . اين ها می‌ فهمند كه ناداری يعنی چه و محروميّت يعنی چه
و لهذا خاصيّتی كه حكومت محرومين دارد چند چيز است كه حالا من بعضی اش را عرض می
كنم : يكی اين كه چون احساس كرده اند محروميّت را ، به فكر محرومين می توانند
باشند . می‌ توانند بفهمند كه راه اگر نباشد و اين مريض در يك دهكده ای مريض بشود
و بخواهند بياورندش به شهر چه مصيبت هایی هست . برای اين كه راه نيست بايد با الاغ
يا مثلا اسب بياورند . اين ها می فهمند اين يعنی چه ، در ذهنشان اين معنا می آيد .
اين ها می فهمند كه محروميّت از حيث بهدارر و درمانگاه يعنی چه . اين ها می فهمند
كه محروميّت از حيث آب و برق يعنی چه . اين ها از باب اين كه خودشان لمس كرده اند
. اين مسائل را می ‌توانند بفهمند …

يكی از خاصيت
های بزرگش اين است كه اين ها ( محرومين به حاكميّت رسيده ) ديگر از قدرت ها نمی
ترسند . خاصيّت اعيانيّت و اشرافيّت باصطلاح و رفاه اين است كه چون هميشه خوف اين
مطلب كه نبادا از اين مقام پايين بيايم . و نبادا يك لطمه ای به اشرافيّت من بخورد
اين خوف اسباب اين می شد كه نسبت به زير دست ها ظالم و نسبت به بالا دست ها توسری
خور باشد … حكومت مردمی ديگر نمی‌ تواند بترسد از اين كه آمريكا چی می گويد .
حكومت مستمندان است حكومت مستضعفان است اين ها در دلشان خوف نيست به اين كه اگر چه
بشود ما مقاممان را ازدست می ‌دهيم . مقام نيست تو كار …  و هيچ كدام هم يك زندگی اشرافی ندارند كه
بترسند از دستشان گرفته می شود …

امروز مجلس
چون مجلس مردمی است اين مجلس مردمی‌ می تواند به فكر محرومين باشد و مجلس ديروز (
در رژيم گذشته ) نمی توانست كه به فكر محرومين باشد برای اين كه محروم تويش نبود
اگر هم بود يكی دو تا بود كه كاری از او نمی آمد . امّا امروز مجلس مجلسی است كه
محروميّت كشيده اند اهل اين مجلس و در آن ها از اشراف و اعيان و امثال ذلك ديگر
وجود ندارد … يك همچو مجلسی می‌ تواند خدمت كند به اين كشور و يك همچو مجلسی
پشتيبانش همين مردم كوچه و بازار هستند » . ( 11 / 5 / 62 )

امام در جایی
ديگر چنين می فرمايند :

« بايد ما
متوجّه باشيم ، ملّت ما متوجّه باشند كه وقتی كه مجلس شان يك مجلسی است كه از طبقه̾
متوسط است و توی اين مجلس آن دوله ها و سلطه ها و سلطنت ها را نداريم و در دولت هم
آن طور دولت هایی كه از افراد مرفّه سرمايه دار كذا باشند نداريم ، در ارتش هم آن
افراد سپهبد و كذایی كه املاك بی اندازه داشتند و آپارتمان های چندين طبقه داشتند
، نداريم ، اين مملكت محفوظ می ماند »  (
19 /11 /60 )

امام در
وصيّت نامه̾ سياسی الهی خويش اين اصل را مورد تأكيد مجدد قرار داده و سفارش كرده
اند :

« و توجّه
داشته باشند رئيس جمهور و وكلای مجلس از طبقه ای باشند كه محروميّت و مظلوميّت
مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند ، نه از سرمايه
داران و زمين خواران و صدر نشينان مرفه و غرق در لذّات و شهوات كه تلخی محروميّت و
رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی توانند بفهمند » .

پس اصل دوم
در شناخت و انتخاب كانديدای اصلح اين است كه معلوم شود كانديدای مورد نظر از نظر
وضع زندگی در چه طبقه ای قرار دارد و با چه كسانی حشر و نشر و مراوده داشته و برای
كدام قشر فعّاليّت نموده و نسبت به طرفداری از كدام طبقه موضع گيری كرده و می‌ كند
؟ لذا با توجّه به اين اصل ، نبايد سرمايه دار ها و خوانين و كاخ نشينان و امثالهم
، به مجلس شورای اسلامی راه پيدا كنند كه اگر خدای ناكرده چنين شود يعنی :

« آن روزی كه
مجلسيان خوی كاخ نشينی پيدا كنند ، خدای نخواسته ، و از اين خوی‌ ارزنده̾ كوخ
نشينی بيرون بروند آن روز است كه ما برای اين كشور بايد فاتحه بخوانيم » .

                                                                   
( امام خمينی ( س) ـ 1 / 1 / 62 )

البتّه در
اين ارتباط بعضی ها استدلال می كنند كه سكونت در خانه های طاغوتی ، سبب ايجاد
روحيه و خوی كاخ نشينی نمی گردد .

در پاسخ به
اين ادّعا بايد گفت :

« آن خوی كاخ
نشينی مضرّ است خودش مضرّ نيست لكن خود او اين خوی را دنبال دارد … وقتی خوی
زمين خواری و باغداری و كاخ نشينی در بين مردم باشد اين اسباب اين می شود كه
انحطاط اخلاقی حاصل شود . اكثر اين خوی ها فاسد از طبقه̾ مرفه به مردم ديگر صادر
شده است » .                                    
( امام خمينی (س) ـ 1/1/62)

خلاصه̾ كلام
اين كه :

« تنها آن
هایی تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميّت و استضعاف را چشيده باشند .
فقرا و متدينين بی بضاعت ، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب ها هستند »
.                                                               
( امام خمينی‌(س) ـ‌29/4/67 )

مدافع اسلام
ناب محمّدی (ص) در قول و عمل

از ديگر
شرايط و ويژگی های كانديدای اصلح به فرموده̾ امام اين است كه در قول و عمل مدافع اسلام
ناب محمدی (ص) باشند . وجود مختلفی كه امام برای اسلام ناب قائل بوده اند با اين
عناوين مشخص كردند : « اسلام پابرهنگان زمين »، « اسلام مستضعفين » اسلام
رنجديدگان تاريخ ، اسلام عارفان مبارزه جو ، اسلام پاك طنتان عارف ، « اسلامی كه
طرفداری واقعی آن هميشه از مال و قدرت بی بهره بوده اند و دشمنان حقيقی آن
زراندوزان حيله گر و قدرت مداران بازيگر و مقدس نمايان بی هنرند » . ( 14/9/67 9 )

و…

و تشخيص
افراد و جرياناتی كه در قول و عمل در اين خط حركت كرده و می كنند چندان مشكل نيست
به قول امام :

« بايد توجّه
داشت كه هنوز خيلی از مسائل وجود دارد كه به نفع محرومين بايد حل و فصل شود و تميز
بين كسانی كه در تفكّر خود، خدمت به اسلام و محرومان را اصل قرار داده اند با
ديگران كار مشكلی نيست » .                                         ( 11
/1/67 )

بايد توجّه
داشت كه سپردن امور مهمی همچون وكالت و نمايندگی مجلس شورای اسلامی به دست عناصر و
جرياناتی كه معتقد به اسلام ناب نبوده و نيستند ، خسارات جبران ناپذيری را متوجّه
اصل انقلاب و نظام خواهد نمود . فراموش نكنيم اين درس و تجربه̾ امام را كه :

« من امروز
بعد از ده سال از پيروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می كنم كه بعض تصميمات
اوّل انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمّه كشور به گروهی كه عقيده̾  خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته اند .
اشتباهی بوده است كه تلخی آثار آن به راحتی از ميان نمی رود ، گر چه در آن موقع هم
من شخصا مايل به روی كار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحديد و تأييد دوستان قبول
نمودم و الآن هم سخت معتقدم كه آنان به چيزی كمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش
وحركت به سوی آمريكای جهان خوار قناعت نمی كنند » .                                                                
( 3 /12 /67 )

طرد و معرّفی
طرفداران اسلام آمريكایی

امر امام
خمينی (س) در اين رابطه چنين است :

« مردم شجاع
ايران با دقّت تمام … افرادی را كه طرفدار اسلام سرمايه داری ، اسلام مستكبرين ،
اسلام مرفهين بی درد ، اسلام منافقين ، اسلام راحت طلبان ،‌اسلام فرصت طلبان و در
يك كلمه اسلام آمريكایی هستند طرد نموده و به مردم معرفی نمايند » .

                                                                             
( 11 /1 /67 )

بعضی از
اشخاص و جريانات سياسی داخل كشور سعی كرده و می‌ كنند تا به افكار عمومی جامعه
چنين القاء‌ نمايند كه آن چه امام تحت عنوان « اسلام آمريكایی » مطرح ساخته مربوط
به جريانات خارج از كشور اسلامی ايران است و در حاكمان بی درد كشور های اسلامی
نظير « فهد » ، « حسين اردنی »، « حسنی‌ مبارك » و … مصداق دارد . اين عدّه كه
تفكّر ، مواضع و عملكردشان در طول سال های قبل و بعد از پيروزی انقلاب در چارچوب
اسلام آمريكایی قرار دارد با چنين القائاتی قصد دارند تا بدين وسيله اذهان عمومی
جامعه را منحرف سازند . در اين جا برای تذكر به آن دسته از افرادی كه چنين برداشت
اشتباهی از مصاديق اسلام آمريكایی دارند يادآورد می شود :

اولا : اگر
منظور امام از طرفداران تفكر اسلام آمريكایی مصداقی خارج از مرز ها و كسانی همچون
فهد و حسين اردنی و … بوده ، چرا در پيام خويش به مردم جهت انتخاب كانديداهای
اصلح برای انتخابات مجلس شورای اسلامی در 11/1/67 ، به اين مسأله اشاره و تأكيد می
نمايند ؟ آيا مگر در ميان كانديداهای انتخاباتی مجلس سوم فهد و امثالهم بوده كه
امام چنين پيامی داده اند ؟

ثانيا : نه
تنها برای همه̾ كسانی كه با فرهنگ امام آشنایی داشته و دارند بلكه برای همه̾ مردم
بارها و بارها وجوه مختلف اسلام آمريكایی توسط شخص امام تشريح و تبيين گرديده كه
نمونه هایی از آن عبارت است از :

« راه مبارزه
با اسلام آمريكایی از پيچيدگی خاصّی برخوردار است كه تمامی زوايای . آن بايد برای
مسلمانان پابرهنه روشن گردد كه متأسفانه هنوز برای بسياری از ملّت های اسلامی مرز
بين اسلام آمريكایی و اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام
مقدّس نماهای متحجّر و سرمايه داران خدانشناس و مرفهين بی درد كاملا مشخص نشده است
و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست در يك مكتب و در يك آئين ، دو تفكّر متضاد و
رو در رو وجود داشت باشد از واجبات سياسی بسيار مهمی است … »                                                               (
23 محرم 1409 )

در واقع آنچه
فهد و امثالهم دارند اصلا دين نيست يعنی :

« آری ،
مذهبی كه وسيله شود تا سرمايه های مادی و معنوی كشورهای اسلامی و غير اسلامی در
اختيار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست
جداست … مذهب واقعی نيست ، بلكه مذهبی است كه مردم ما آن را مذهب آمريكایی می
نامند» .                                               
( 11/10 /67 )

وجود
طرفداران تفكر اسلام آمريكایی در داخل كشور و نيز كثرت ، قوّت و قدرت نفوذشان در
مراكز مختلف به حدّی‌بوده و هست كه امام در فرمان تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام
هشدار داده اند :

« مصلحت نظام
و مردم از امور مهمّه ای است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين
را در زمان های دور و نزديك زير سؤال برد و اسلام آمريكایی مستكبرين و متكبرين را
با پشتوانه̾ ميليارد ها دلار توسط ايادی داخل و خارج آنان پيروز گرداند » .

                                                                          
( 17/ 11/ 66 )

تأكيد امام
بر ايادی داخلی اسلام آمريكایی قابل تأمّل است .

ثالثا : حضور
طرفداران چنين تفكری در مراكز حسّاس ، زنگ خطری بود كه امام بارها و بارها خصوصا
در يك سال آخر عمر پربركتشان برای‌ اقشار مختلف به صدا در می آورند . تا جائی كه :

« ما بايد
سعی كنيم تا حصار های جهل و خرافه را شكسته تا به سرچشمه̾ زلال اسلام ناب محمدی
صلی الله عليه و آله و سلم برسيم و امروز غريب ترين چيزها در دنيا همين اسلام است
و نجات آن قربانی می خواهد و دعا كنيد من نيز يكی از قربانی های آن گردم » .                                                                                      
( 12 /7/67)

به خاطر
آوريم آن هشدار های امام را :

« در حوزه
های علميه هستند افرادی كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدی (ص) فعّاليّت دارند .
امروز عدّه ای با ژست تقدّس مآبی چنان تيشه به ريشه̾ دين و انقلاب و نظام می زنند
كه گویی وظيفه ای غير از اين ندارند . خطر تحجّر گرايان ومقدس نمايان احمق در حوزه
های علميّه كم نيست . طلاب عزيز لحظه ای از فكر اين مارهای خوش خط و خال كوتاهی
نكنند اين ها مروّج اسلام آمريكایی اند و دشمن رسول الله » . ( 3/12/67)

رابعا : دقّت
در همين وجوهی كه امام طی‌ پيام 11 /1/67 خويش درباره̾ اسلام آمريكایی برشمرده اند
، به خوبی تفاوت آن را با وجوهی از اسلام آمريكایی كه امام در مورد خارج از مرزهای
كشور اسلامی ايران به كار می بردند ، نشان می دهد مثلا :

« مگر
مسلمانان نمی‌ بينند كه امروز مراكز وهابيت در جهان به كانون های فتنه و جاسوسی
مبدّل شده اند كه از يك طرف اسلام اشرافيّت ، اسلام ابوسفيان ، اسلام ملاهای كثيف
درباری ، اسالم مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی ، اسلام ذلّت و نكبت
، اسلام پول و زور ، اسلام فريب و سازش  و
اسارت ، اسلام حاكميّت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها و در يك
كلمه اسلام آمريكایی را ترويج می‌ كنند و از طرف ديگر سر بر آستان سرور خويش ،
آمريكای جهان خوار می گذارند » .

                                                                                     
(29/4/67)

امّا وجوهی
از اسلام آمريكایی را كه در مورد طرفداران چنين تفكّری در داخل كشور بر می شمرند
عبارتند از : « اسلام سرمايه داری ، اسلام مستكبرين ، اسلام مرفهين بی درد ، اسلام
منافقين ، اسلام راحت طلبان و اسلام فرصت طلبان » .

به هر حال آن
چه مهم است اين كه امام خمينی‌ (س) خواهان طرد و معرفی طرفداران اسلام آمريكایی
بوده اند و اين كه چه كسانی و يا چه جريانی بر خلاف خط امام طرفدار سرمايه داری می‌
باشند و حتّی در اين دهه̾ اوّل انقلاب طرح ها و عملكرد مسئولين را كمونيستی می‌
دانستند :

« ما بايد
تمامی تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتی كه ممكن است خط اصولی دفاع از مستضعفين
را حفظ كنيم . مسئولين نظام ايران انقلابی بايد بدانند كه عدّه ای از خدا بی خبر
برای از بين بردن انقلاب ، هر كس را كه بخواهد برای فقراء و مستمندان كار كند و
راه اسلام و انقلاب را بپيمايد فورا او را كمونيست و التفاطی می خوانند » .  (29/4/67)

در اين
ارتباط نيز دقت در مواضع اشخاص و گروه های مختلف در دهه̾ اول انقلاب و مقايسه̾ آن
با اظهارات اخير آنان و سنجيدن همه̾  آن ها
با ملاك ها  و معيار های امام بهترين
راهنمای مردم در طرد و معرّفی طرفداران اسلام آمريكایی خواهد بود .

چشم انداز
مجلس چهارم

اگر مسئولين
و مردم در انتخابات چهارمين دوره̾ مجلس شورای اسلامی ملاك ها و معيار های تعيين
شده توسط امام را دقيقا مراعات نمايند ، مجلس چهارم نيز همچون مجالس قبل فراهم
آمده از آرای واقعی مردم خواهد شد. و به تعبير امام :

« هيچ كس
نبايد توقّع داشته باشد كه ديگران اظهار نظر و اظهار وجود نكنند » .

                                                                                               (11/1/67)

و توجّه
داشته باشيم اين مسأله را كه امام در همان پيام 11 /1/ 67 فرموده اند :

« از آن جا
كه مجلس خانه̾ همه̾ مردم و اميد مستضعفين است در شرايط كنونی‌ نبايد كسی انتظار
داشته باشد كه حتما نمايندگان بايد از گروه 
و صنف خاصی باشند . بايد توجّه داشت كه هنوز خيلی از مسايل وجود دارد كه به
نفع محرومين بايد حلّ و فصل شود و تميز بين كسانی‌ كه در تفكر خود ، خدمت به اسلام
و محرومان را اصل قرار داده اند  با ديگران
كار مشكلی نيست » .                                                       

                                                               
و السّلام علی عباد الله الصالحين

 

 

/

پرسش ها و پاسخ ها

پرسش ها و
پاسخ ها

حجة الاسلام
و المسلمين سيّد مرتضی مهری

خواهر خ ـ
محمّدی

س 1- اگر
دختر و پسر نزد خداوند تفاوت ندارد چرا پسر قبل از ازدواج می تواند ازدواج موقت
كند ولی دختر نمی تواند ؟

ج ـ اوّلا :
دختر و پسر نزد خداوند و در قانون و در نظام طبيعت و در نظر عرف اجتماعی با هم
تفاوت های زيادی دارند . كسی كه نگفته است كه نزد خدا تفاوت ندارند . شكی نيست
احكامی مخصوص زن است و احكامی مخصوص مرد . همچنان كه از نظر طبيعی مشكلات خاصی زن
دارد كه مرد ندارد و مشكلاتی مرد دارد كه زن ندارد . اگر گفته شود نزد خدا فرق ندراند
از بعضی جهات است . مثلا در برابر قانون شرع همه به يك نحو مسئوليند . ظلم و تجاوز
به حقوق هيچ كس ناديده گرفته نمی شود چه مرد ، چه زن ، چه قوی ، چه ضعيف . ولی
بدون شك حقوق افراد در جامعه و در خانواده مختلف است . همچنين در روز قيامت خداوند
عمل هيچ كس را از مرد و زن بدون پاداش نمی گذارد . خداوند می فرمايد : « أنّي لا
اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثی … » ـ من عمل هيچ عمل كننده ای از مرد و زن
را ضايع نمی كنم اين معنی بسيار دقيق است . اگر پاداش مرد را يك ذرّه بيشتر بدهند
به همان مقدار عمل زن را بدون پاداش گذاشته اند و اين طبق فرموده خداوند ممكن نيست
. پس همه را پاداش می دهد هر كس به تناسب عمل خود .

ثانيا : دختر
هم می تواند ازدواج موقّت كند ولی به فتوای حضرت امام و بعضی ديگر از علما بايد به
اجازه̾ پدر يا جد پدری باشد البته اگر داشته باشد . و اين مسئله ربطی به اصل حكم
ندارد . دليل اين تقييد بسيار روشن است . حفظ و صيانت دختر كه معمولا زود فريب می
خورد و با لغزش او زندگی آينده̾ او دچار مشكلات فراوانی می شود ايجاب می كند كه
چنين تقيداتی برای ازدواج او در نظر گرفته شود . بنابراين سر اين گونه فرق ها و
تفاوت ها كه در قانون و شريعت آمده است تفاوت طبيعی جنس زن و مرد است .

س 2 ـ چرا
مرد متأهل كه از همسر خود دور است می تواند ازدواج موقّت كند ولی زن شوهر دار نمی
تواند ؟ اين ظلم است .

ج ـ مرد فقط
در صورت دوری از همسر نيست كه می تواند ازدواج كند بلكه حتّی با بودن همسر در كنار
او می تواند آن هم نه تنها ازدواج موقّت بلكه حتی ازدواج دائم ، آن هم نه فقط يك
بار بلكه تا چهار زن دائمی حق دارد داشته باشد . و اين مسئله نيز مربوط به اختلاف
طبيعت زن و مرد است . گرچه قانون مقيد به حكمت تشريع نيست . ازدواج متعدد مرد موجب
از هم پاشيدگی خانواده و ناشناخته ماندن پدر يا مادر نمی شود ولی اگر زن بخواهد دو
همسر داشته باشد فرزندان او معلوم نيست از چه پدری هستند و اين از نظر قانونی و
اجتماعی و روانی موجب مشكلات زيادی برای فرزند می شود ، گذشته از مشكلات ديگر
قانونی كه به دنبال دارد . باز هم تكرار می كنيم قانون گرچه از روی يك حكمتی است
ولی به آن حكمت وابسته نست و بر فرض كه زنی عقيم و نازا باشد نمی تواند در آن واجد
دو شوهر داشته باشد .

و امّا اين
كه اصولا تعدد ازدواج برای مرد چه حكمتی دارد ؟ و چرا اسلام به مرد اجازه داده است
كه تا چهار زن داشته باشد ؟

اين مسئله ای
است كه بسياری از كوته نظران آن را بر اسلام خرده گرفته اند ، به خصوص طرفداران
يكسان بودن زن و مرد ، و شيفتگان تمدن غربی و خود باختگانی كه هر چه بر آن مارك
غربی باشد می پذيرند و از آن چه خود دارند بهتر می دانند بدون اين كه در محتوای آن
دقتی كنند . اوّلا هيچ حكمی از احكام الهی نيازی به تحقيق از فلسفه و حكمت آن
ندارد بلكه همين كه ثابت شود كه اين يك قانون الهی است بايد همه تسليم آن باشند و
گرنه مسلمان نخواهند بود . و ما ممكن است حكمت بسياری از احكام را ندانيم بلكه آن
را به نظر كوتاه خود خلاف مصلحت فردی يا اجتماعی بدانيم ولی ايمان اقتضا می كند كه
تسليم خواسته خداوند باشيم البته با فرض اين كه مبنای‌ايمان ما حكيمانه بودن كليّه̾
احكام نيست . ثانيا مسئله تعدد زوجات از مسائلی است كه حكمت آن روشن است و واضح .
در اين زمينه استاد شهيد آية‌ الله مطهری به تفصيل بحثی در كتاب نظام حقوق زن در
اسلام آورده اند و ما در اين جا به طور مختصر به مهم ترين حكمتی كه در آن است
اشاره ای می كنيم :

ممكن است در
موارد خاصّی تعدد زوجات حقّی برای مرد باشد مانند موارد نازایی زن يا بيماری ها و
نقص هایی كه مانع استماع جنسی است . در اين گونه موارد بدون شك تعدد زوجات بهتر از
طلاق و تبديل است . اين گونه موارد گرچه بسيار است و غالبا چاره ای به جز ازدواج
مجدد ندارد ولی می توان گفت اين ها همه عوامل فردی است و فقط به نفع جنس مرد است .

گاهی مسئله
يك بعد اجتماعی نيز پيدا می كند و آن وقتی است كه جامعه نياز به تكثير نسل دارد .
هم اكنون بعضی از كشور ها برای ازدياد نسل جايزه می تواند مهم ترين عامل تعدد
زوجات باشد كه هم يك عامل اجتماعی و هم برعكس آن چه تصور می شود حقی است كه به نفع
زن است نه مرد . و آن مسئله افزونی عدد زنان آماده̾ ازدواج بر مردان است . اين
مسئله به قدری حسّاس است كه بعضی از كشورهای غربی سابقا به فكر اين افتاده بودند
كه قانون تعدد زوجات را در كشور رسمی اعلام كنند تا جلوی فساد و فحشا گرفته شود
بلكه بعضی اقدام عملی نموده و از دانشگاه الازهر مصر درخواست فرمول قانونی آن از
نظر اسلام را كرده بودند ولی اين امر شديدا از سوی كليسا كه فحشا را بر پيروی از
يك قانون متمدّن شرقی و اسلامی‌ ترجيح می داد محكوم شد به بهانه̾ اين كه اين مسأله
از نظر مذهب مسيحی ممنوع است كه البتّه اين خود بحث جدایی دارد و در مذهب مسيحيّت
حتّی با توجّه به تحريفی ندارد كه در آن شده ممنوع نيست زيرا در اين جهات مسيحيّت
اصولا قانون جديدی ندارد بلكه پيرو عهد قديم يعنی تورات است و در همين تورات فعلی
تعدد زوجات مشروع شناخته شده است .

به هر حال
مسئله تعدد زوجات به اين لحاظ كه عدد زن ها آماده̾ ازدواج از مردانی كه امكان
ازدواج دارند معمولا بيشتر است تنها راه حل لازم و ضروری برای اين معضل اجتماعی می
باشد . گذشته از اين كه در اغلب جوامع فرزندان دختر بيش از پسر است به دلايلی ديگر
عدد مردان متمكن از ازدواج به مراتب بيشتر خواهد بود . دختران در بسياری از جوامع
زودتر از پسران به بلوغ جنسی می رسند و مردان عموما بيش از زنان در معرض خطر حوادث
مرگ بارند . در جنگ ها هميشه مردان تلفات سنگين می‌ دهند و همچنين در حوادث ناشی
از كارهای سخت و خطرناك مانند راه سازی و استخراج معادن و امثال آن ها و حوادث
رانندگی و غيره ، تلفات بيشتر متوجه مردان است . از سوی ديگر زنان در مقابل بسياری
از بيماری‌ ها مقاومت بيشتری دارند . و به همين دليل معمولا پس از جنگ های خانمان
برانداز و حتّی در اثنای جنگ فساد و فحشا در جوامع جنگ زده شايع می شود و  راه حلی به جز قانونی شدن تعدد ازدواج بلكه
تشويق به آن ندارد . اگر تعدد ازدواج به طور رسمی مجاز نباشد زنانی كه از تشكيل
خانواده محروم می مانند و از موانع مذهبی و اجتماعی هراسی ندارند ( ك البته اين
موانع هم در چنين شرايطی تدريجا كم رنگ و بی اثر می شود ) ابتدا مردان مجردی راكه
از نظر مالی يا شرايط ديگر قادر به ازدواج نيستند به فاسد می كشند و سپس مردان
متأهلی را كه از نظر جنسی اشباع نشده اند يا تنوع طلب اند ( كه غالبا چنين اند )
منحرف می ‌سازند و جامعه به اين گونه می شود كه در غرب و غالب كشور های به اصطلاح
متمدن امروز مشاهده می شود . آنگاه تعدد زوجات به صورت غير رسمی و غير قانونی و
غير طبيعی و به طور آزاد و غير محدود و بدون هيچ گونه تعهد و تكفّل و به دور از
مشكلات اقتصادی و اجتماعی و نگهداری از كانون خانواده برای مردان عياش و تنوع طلب
به وجود می‌ آيد . می بينيد كه به هر حال در چنين شرايطی كه غالبا بر جوامع حاكم
است به هيچ وجه مانع اين تعدد و تنوع نمی توان شد . و فساد و فحشا كانون خانواده
را كه مقدس ترين كانون جامعه است متلاشی می سازد و نه تنها مردان متأهل كه زنان
متأهل را نيز فرا می گيرد . و همه̾ اين فساد دامنه دار به اين دليل است كه يك قشر
عظيم از زنان به حق قانونی و طبيعی خود كه حق ازدواج است دست نيافته اند .

بنابراين
تعدد زوجات نه حق مردان بلكه حق زنان است و حق جامعه و ضامن سلامتی آن است .
البتّه اين نكته نيز واضح و روشن است كه از نظر اسلام در صورتی تعدد زوجات مجاز
است كه مرد گذشته از تمكّن مالی برای اداره̾ دو خانواده يا بيشتر متعهّد به رعايت
عدالت در هر گونه رفتار برخورد با همسران خود باشد .

س 3 ـ چرا
پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم در سن 55 سالگی با عايشه كه دختر ( 9 ساله
ای ) بود ازدواج كرد در صورتی كه پيامبر ضد هوسرانی است ؟

ج ـ اين كه
پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم ضد هوس رانی است صحيح است ولی منظور از هوس رانی
كه اسلام با آن مخالف است بی بند و باری و عدم رعايت قوانين و اصول اخلاقی در هر
گونه تمتّع و لذّت است نه اصل استفاده̾ صحيح و بر اساس اصول و قوانين از موهبت های‌
الهی و غرايز جسمی . هرگز اسلام با آن مخالف نيست بلكه به آن تشويق می كند . و
امّا اصولا آيا ازدواج مرد در سنين بالا با دختر جوان از نظر اسلام مجاز است ؟
پاسخ مثبت است و هرگز از آن حتی نهی كراهتی هم نشده و مورد نكوهش قرار نگرفته است
بلكه به آن نيز تشويق شده است و محسوس است كه در سلامتی جسمی و روحی مرد بسيار
مؤثر است . آن چه از نظر اسلام مهم است و بايد رعايت شود رضايت طرفين است و رضايت
زن هميشه بستگی به تناسب سنی ندارد . نكته̾ مهم اين است كه ازدواج برای زن بر خلاف
مرد بيش از آن چه از نظر جنسی اهميّت دارد از نظر اجتماعی و عاطفی مهم است . زن بر
خلاف مرد در امر ازدواج بيشتر به اين جهت توجه دارد كه يك حامی و سرپرست و متكفّل
امور معيشت و پشتوانه مورد اعتماد در مشكلات زندگی پس از پايان سرپرستی پدر برای
خود داشته باشد و لذا به مسائل مادی و شخصيّت اجتماعی مرد اهميّت فراوان می دهد .
البته منظور اين نيست كه فقط اين جهات مورد توجّه است بلكه غالبا اين جهات برای زن
اهميّت بسيار دارد و دليل آن هم واضح و روشن است .

گذشته از اين
شخصيّت هایی كه در جامعه محبوب همگان هستند دوستداران و پيروان آن ها با كمال
رضايت و از صميم قلب حاضر به هر گونه فداكاری برای آن ها می باشند و همه آرزوی يك
لحظه در خدمت آن ها بودن را دارند . شخصيتی چون پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله
و سلم در ميان مسلمانان از چنان محبوبيتی برخوردار بود كه هر فردی آرزوی توفيق
يافتن به چند لحظه تماشای سيمای الهی او را داشت طبيعی است كه هر زن مسلمانی با
كمال افتخار مايل به ازدواج با او بود و نهايت آرزوی هر زنی‌ زندگی در كنار آن
وجود مقدّس بود . و پيامبر هرگز همسران خود را حتی در ادامه̾ زندگی با اكراه نگه
نداشته بود بلكه به آن ها طبق آيه صريح قرآن پيشنهاد فرمود كه هر كدام دنيا و زندگی
راحت آن را می‌ خواهيد من حاضرم شما را از مال دنيا بهره مند كنم  و طلاق دهم و هر كدام خدا و رسول و زندگی آخرت
را ترجيح می دهيد به شرط قناعت در دنيا با من بمانيد و آن ها با رضايت خاطر زندگی
در كنار پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم را ترجيح دادند با اين كه از نظر مادی
هيچ گونه امتيازی بر زنان ديگر نداشتند بلكه به قناعت زندگی می كردند ولی آن ها كه
خدا و آخرت را می‌ خواستند به اين دليل كه او ولی الله اعظم بود در كنار او بودن
را بر همه چيز ترجيح دادند و آن كه دنيا را می خواستند افتخار همسری چنين شخصيت
عظيم و محبوبی برای آن ها بسيار مهم تر از مسائل مادی بود . و طبق آن چه در تاريخ
آمده است يكی از زن های آن حضرت فاطمه دختر شريح يا ضحاك پس از اعلام اين امر دنيا
را اختيار كرد و از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم جدا شد و پس از آن هميشه
نادم و پشيمان بود و می گفت من بدبخت هستم .

نكته̾ مهم در
ازدواج های حضرت رسول صلی الله عليه و آله 
و سلم اين است كه تعدد ازدواج آن حضرت از روی مصالح اجتماعی و سياسی بوده
است نه از روی تنوع طلبی . و شاهد روشن آن اين است كه اگر آن حضرت از روی هوس رانی
و تنوع ، خواهان ازدواج های متعدد بود با موقعيّت اجتماعی‌ كه داشت می توانست
بهترين دختران مردم را بخواهد و همه در خدمت آن حضرت آماده بودند چرا همه با زن
های بيوه و همسران شهدا ازدواج می كرد .

اصولا اگر
اين مسئله مطرح بود چرا اوّلين ازدواج آن حضرت در سن 25 سالگی و اوج جوانی با يك
بانوی 40 ساله كه 15 سال از خودش بزرگتر بود صورت گرفت . واضح است كه آن چه در نظر
حضرت اهميّت داشته جنبه های سياسی و اجتماعی بوده است .

س 4 ـ در
كتاب های شهيد دستغيب خوانده ام كه خداوند در بهشت به مرد مؤمن 70 حورالعين می دهد
و برای هر كدام حجره ای جداگانه و مؤمن علاوه بر آن همسرانی از مؤمنات دارد ولی زن
مؤمنه حتی در بهشت هم فقط حق دارد با يك مرد مؤمن ازدواج كند و اين پاداش زن و مرد
تفاوت دارد يعنی بهشت تنها برای مرد ساخته شده است و لذّت های جسمانی برای مرد
مؤمن بيشتر است . و اين باعث دل سردی من از اسلام شده و نمی توانم به طور كامل
وظائف خود را انجام دهم .

ج ـ به طور
دقيق معلوم نيست زندگی در بهشت به چه نحو است . و روابط اجتماعی بر چه اساس است
اين ها مسائلی است كه در قرآن و روايات قطعی روشن نشده است و اصولا امكان روشن شدن
آن نيست . ما هنوز نمی دانيم و نمی توانيم بدانيم كه در زندگی پس از مرگ دارای چه
احساسات و چه تمايلاتی هستيم نحوه̾ آن زندگی برای ما بی نهايت مبهم و تاريك است و
اصولا قابل درك نيست . آن چه مسلم است و قرآن به آن تصريح دارد اين است كه هيچ
عملی چه كوچك و چه بزرگ از هيچ كننده ای چه زن و چه مرد ناديده گرفته نمی شود و بی
پاداش نمی‌ ماند و همه پاداش را به تناسب عمل خود دريافت می كنند و هيچ كس را بر
ديگری به عنوان زن و مرد يا ساير جهات مادی رجحانی نيست تنها معيار رجحان و برتری
در آن جا تقوای الهی است . « ان اكرمكم عند الله اتقا كم » . چه بسا كسانی‌ در اين
جهان به چشم همه و حتی مومنان خوار و حقير می‌ آيند و در آن جهان در اوج عزّت و
عظمت اند و چه بسا كسانی كه در اين جهان بسيار مورد احترام و تقديس ديگران اند و
در آن جهان كرامتی ندارند . زن و مرد بودن هيچ تفاوتی در پيشگاه خداوند ندارد و
باز آن چه مسلّم است اين است كه لذّت های‌ آن جهان همه از جنس لذّت های اين جهان
نيست . آن چه در قرآن و روايات به طور مكرر و مؤكد آمده است از ذكر خوردنی ها و
آشاميدنی ها و لذت های جسمانی يك بعد از آن حيات است كه برای‌ ما قابل درك است ولی
بعد ديگر آن كه مهم تر و بلكه تنها آن بعد مهم است اصولا برای ما قابل درك نيست .
خداوند از‌ آن بعد چنين بيان فرموده است : « فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعين
» . ـ هيچ كس نمی‌ داند برای آن ها چه پاداشی مخفی شده است كه موجب روشنی چشمان
است . و در حديث از رسول اكرم صلی الله عليه و آله وسلم است كه فرمود : « ان الله
يقول اعددت لعبادی الصالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر » ـ
خداوند فرموده است برای بندگان شايسته ام چيزی را تهيه كرده ام كه هيچ ديده ای آن
را نديده و هيچ گوشی نشنيده و بر قلب هيچ انسانی خطور نكرده است . مسئله اين است
كه برای ما قابل درك نيست . فلا تعلم نفس يعنی هيچ كس نمی داند و شايد عموم آن
شامل اوليای بزرگ الهی‌ نيز بشود و همچنين 
جمله « و لا خطر علی قلب بشر » . شامل همه̾ انسان ها است يعنی‌ هيچ انسانی
حتی تصور آن را نكرده است . و حتما آن پاداش از سنخ لذّت های مادی اين جهان نيست و
هر چه ما تصور كنيم و آن را بزرگ و عظيم بدانيم از جنس همين لذت ها است ولی آن چه
در آن جاست فوق اين لذت ها می‌ باشد و دليل آن اين است كه انسان در آن جهان متكامل
می‌ شود و افق هایی از حقيقت برای او باز می شود كه اين لذت ها برای‌ او ارزش
چندانی ندارد . در همين جهان نيز انسان در سنين كودكی از چيز های به خصوصی لذت می
برد و سعادت خود را در كنار آن ها می بيند و در جوانی چيزهای ديگری برای او مهم
است و در سنين بالا سعادت را در امور ديگری می‌ داند و همچنين اگر از بعد علمی يا
اجتماعی تكامل يابد سعادت خود را در امور خاصی می‌ بيند كه قبل از آن نمی‌ ديد و
دليل اني تغيّر و تكامل تغييری است كه در ديدگاه او از جهان به وجود آمده است و
افق های جديدی است كه برای او گشوه شده است . در آن جهان پرده ها به طور كلی بالا
می رود . « و كشفنا عنك غطاءك فبسرك اليوم حديد » پرده را زا تو برداشتيم و امروز
ديده̾  تو تيز است . آن روز انسان همه چيز
را می بيند و تمام حقيقت و واقعيّت برای انسان مكشوف خواهد شد . طبيعی است كه
انسان سعادت خود را در چيز ديگری می‌ بيند كه خوردن و آشاميدن و لذّت های‌ جنسی در
برابر آن هيچ ارزشی ندارد .

بنابراين
تصور اين كه اين مسائل برای مؤمن در آن جا مهم است يك تصور ساده لوحانه است . و
همان گونه كه گفتيم معلوم نيست در آن جا روابط افراد بر چه اساس است و آن چه
دربعضی روايات آمده يك امر قطعی‌ و مسلّم نيست . قبول روايات نياز به بررسی و
تحليل و دقّت در سند و محتوی دارد .

و السّلام .

 

 

 

/

عناصر اصلی بينش سياسی

قسمت بيست و
دوم

مبانی رهبری
در اسلام

عناصر اصلی
بينش سياسی

حجة الاسلام
و المسلمين محمّدی ری شهری

در مقاله
قبلی توضيح دادم كه سياست را در اسلام می توان به هوش و هنز اداره̾ حكومت با هدف
تحقّق عدالت تفسير كرد ، در اين رابطه امام و رهبر نياز مبرم به سه ويژگی دارد:
يكی مردم شناسی و دوم مردم داری و سوم زمان آگاهی ، عناصر اصلی بينش سياسی كه
نخستين شرط رهبری است را همين سه ويژگی تشكيل می دهند .

مردم شناسی و
رهبری

مردم شناسی
يكی از ضروريات اوّليه̾ رهبری در همه̾ حكومت ها خصوصا حكومت هائی است كه متّكی بر
آراء مردم هستند ، رهبرانی كه برای ادامه̾ حكومت ، متوسل به خشونت و ختناق می شوند
نيز از اين قاعده مستثنی نيستند ، رهبر هر چه مردم جامعه خود را بهتر بشناسد ،
خواست ها و نيازهای مادّی و معنوی آن ها دقيق تر بداند ، اطّلاعات او از نقاط قوّت
و ضعف جامعه̾ خويش كامل تر باشد ، در مديريّت جامعه و تأمين اهداف خود موفّق تر
است .

مردم شناسی
پيامبر اسلام

يكی از
برجسته ترين نكات سيره̾ پيامبر اسلام و امام علی صلوات الله عليهما مردم شناسی و
مردم داری آن ها است كه كمتر مورد توجّه سيره نويسان بوده و يا اينكه اصولا به اين
مسئله توجّه شده ، و اگر آن چه در اين باره در لابه لای كتب حديث و تاريخ است جمع
آوری و تنظيم شود ، رساله ای جالب و مفيد و آموزنده است .

البته برای
پيروان اسلام كه شناخت رهبران الهی را در امر رهبری مرتبط به اتّصال آن ها با منبع
وحی و الهام می دانند ، مردم شناسی آن ها چندان اعجاب انگيز نيست ولی به هر حال
برای آشنا شدن با مبانی رهبری در اسلام ، توجه به اين معنا ضروری است .

بررسی تاريخ
زندگی پيامبر اسلام از زاويه̾ مردم شناسی به روشنی نشان می دهد كه او بيش از هر كس
با خصوصيّات روحی ، اخلاقی ، فرهنگی ، سياسی و اجتماعی مردم آشنا بوده ، چگونگی
دعوت ، چگونگی مبارزه ، مرحله بندی مبارزه ، چگونگی برخورد های خصوصی و عمومی او
با مردم ، همه بيانگر واقعيّت مردم شناسی است .

بهترين سند
اين مدّعا قدرت فوق العاده و شگفت انگيز پيامبر اسلام در تحول سريع و همه جانبه̾
فرهنگ حاكم بر جامعه̾  عصر بعثت است ،
انقلابی كه او در جامعه̾ منحط و عقب مانده آن روز رهبری كرد و به سرعت به ثمر
نشاند ، بدون شناخت صحيح و دقيق از جامعه و مردم امكان پذير نبود .

او به دليل
آن كه مردم را خوب می شناخت و ظرفيت های فكری ، روحی ، اخلاقی و عاطفی آن ها را
خوب می دانست ، می توانست با هر كس به اندازه ظرفيت فكری و روحی او سخن بگويد و
برخورد كند و بدين ترتيب نقش رهبری فوق العاده قوی و مردمی ايفا نمايد ، همه̾
پيامبران الهی دارای اين ويژگی بودند.

امام صادق
عليه السلام می فرمود :

« ما كلّم
رسول الله صلی الله عليه و آله بكنه عقله قطّ . قال رسول الله : انّا معاشر
الانبياء‌‌ أمرنا ان نكلّم الناس علی قدر عقولهم »‌[1]
.

هرگز رسول
خدا صلی الله عليه و آله به كنه خرد و عمق معلومات خود با مردم سخن نگفت ، فرمود :
ما جامعه̾ پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه̾ عقلشان سخن بگوئيم .

روايت شده كه
جمعی از اسرا كه مستحق اعدام بودند را نزد پيامبر اسلام آوردند ، آن حضرت به
اميرالمومنين عليه السلام دستور داد كه همه را گردن بزند ولی چيزی نگذشت كه مجددا
دستور داد كه يكی از آن ها را جدا كنند و نكشند .

آن مرد وقتی
از اين فرمان مطّلع شد از پيامبر پرسيد : چرا مرا از يارانم جدا كردی در صورتی كه
جنايتی ك مرتكب شده ايم يكی است ؟!

پيامبر اسلام
پاسخ داد كه خداوند تبارك و تعالی به من وحی كرد كه تو در ميان قوم خود فردی با
سخاوت هستی و به اين دليل نبايد كشته شوی !

اين برخورد
متين و منطقی كه از ارتباط پيامبر اسلام با مبدأ وحی حكايت می كرد مردی كه تا سرحد
مرگ در برابر اسلام ايستاده بود را چنان شيفته̾ اسلام نمود كه بی درنگ شهادتين را
بر زبان جاری كرد و مسلمان شد .[2]

نكته̾ مهمّی
كه در زمينه̾ رهبری از اين برخورد می توان آموخت اين است كه با شناخت دقيق مردم كه
از راه غير وحی نيز امكان پذير است ، بسياری از افراد فاسد و منحرف را كه زمينه̾
جذب دارند می شود در مسير صحيح هدايت كرد .

مردم داری
پيامبر اسلام

در نظر
ابتدائی ممكن است نسبت مردم داری به پيامبر اسلام نادرست و حتی اهانت تلقی شود ،
زيرا چگونه می توان به كسی كه به شهادت تاريخ ، به چيزی جز رضای خدا نمی انديشيد و
به همين دليل سختی ها كشيد و مرارت ها ديد تا بالاخره به اهداف خود رسيد و اسلام
پيروز شد ، نسبت داد كه او فردی مردم دار بود و برای جلب رضايت مردم برنامه داشت
؟!!

ولی با اندكی
تأمّل روشن می شود كه مردم داری و جلب رضايت آن ها هميشه با جلب رضای خداوند متعال
متضاد نيست ، بلكه در اسلام جلب رضايت خلق در جهت جلب رضای خالق است .

ترديدی نيست
كه پيامبر اسلام هيچ گاه برای جلب رضای مردم از اصول و اهداف خود عدول نكرد و
اصولا بر اين مبنا ، انقلاب اسلامی را در محيطی منحط و در ميان مردمی متعصّب در
عقايدی باطل ، به پيروزی رساند ، ولی اين طور نبود كه احساسات مردم را حتی در
مواردی كه با اصول و اهداف در تضاد نباشند ، به هيچ انگارد .

سياست تأليف
قلوب

در راستای
اين سياست وقتی مسئله عدول از اصول انقلاب اسلامی مطرح می شود ، پيامبر اسلام
صريحا اعلام می كند كه به هيچ قيمتی كوتاه نمی آيد و خطاب به عمويش ابوطالب كه
پيام سران قريش در رابطه با پيشنهاد رياست به شرط ترك دعوت به توحيد را برای او
آورده بود فرمود :

« و الله يا
عمّاه لو وضعوا الشّمس في يمينی و القمر في شمالي علی أن اترك هذا الأمر حتّی
يظهره الله أو اهلك فيه ما تركته » [3]

عمو جان به
خدا سوگند اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند در مقابل
عدول از اصول خود ، هدف خود را رها نمی كنم تا خداوند اسلام را پيروز كند يا در
راه اين هدف جان بدهم .

ولی آن چا كه
مسأله اصول مطرح نيست ، نهايت تلاش را دارد رضايت عموم را فراهم كند ، از دشمنی
دشمنان بكاهد و دشمنانی كه لباس دوست پوشيده اند را جذب كند و تبديل به دوست واقعی
نمايد و در اين راستا بخشی از غنايم و بيت المال مسلمين به عنوان « تأليف قلوب »
در اختيار سرسخت ترين دشمنان اسلام كه به تازگی به ظاهر اسلام را پذيرفته اند می
گذارد تا آن جا كه مورد اعتراض جمعی از يارانش قرار می گيرد كه می‌ گفتند :

« يغفر الله
لرسول الله ، يعطی قريشا و يتركنا و سيوفنا تقطر من دمائهم » .

خداوند
پيامبر را بيامرزد ، به قريش می دهد و ما را رها می كند در حالی كه خونشان از
شمشير های ما می چكد !

اين جمله را
جمعی از جوان های انصار پس از خاتمه يافتن جنگ حنين و تقسيم غنائم آن گفتند كه
پيغمبر به تعدادی از سران قريش تا صد شتر بخشيده بود .

وقتی اين سخن
به پيغمبر رسيد ، فرستاد انصار را خواست و از آن ها سؤال كرد : اين سخنی كه از شما
به من رسيده چيست ؟

فقهاء انصار
گفتند : يا رسول الله ، اين سخن از افراد صاحب نظر ما نيست ، جمعی از جوانان نورس
اين مطلب را گفته اند .

سپس پيامبر
فلسفه اني بذل و بخشش را برای آن ها اين طور بيان كرد :

« إنّی اعطی
رجالا حديثی عهد بكفر أتألّفهم » .

من با اين
اقدام می خواهم مردانی را كه به عهد كفر نزديكند جذب كنم .

و ادامه داد
كه : آيا شما مايل نيستيد كه آن ها با اموال برگردند و شما با پيغمبر به خانه
هايتان برويد ؟ به خدا آن چه شما با آن باز می گرديد بهتر است از آن چه با آن باز
می گردند .

در اين هنگام
انصار گفتند : بلی يا رسول الله ما راضی شديم [4]
.

ملاحظه می
كنيد كه در اين ماجرا پيامبر اسلام نهايت كياست و سياست را در مردم داری به كار
گرفته ، از يك سو با هديه دل دشمنان خطرناك تازه مسلمان را نرم كرده و از سوی ديگر
با يك برخورد عاطفی قوی دل دوستانی كه نتوانسته به آن ها چيزی بدهد را به دست
آورده است .

سياست پيش
گيری از انحراف

نمونه̾ ديگر
از سياست پيامبر اسلام در زمينه̾ مردم داری و پيشگيری از انحراف عقيدتی و سياسی
پيروان خود را در حديث زير می توان ملاحظه كرد:

عامر بن سعد
از پدرش روايت كرده كه پيامبر اسلام به جمعی هدايایی داد كه من هم در ميان آن ها
نشسته بودم ، فقط به يك نفر از آن ها چيزی نداد و اتفاقا من از او بيش از ديگران
خوشم می‌ آمد ، لذا بلند شدم و آهسته به پيغمبر گفتم . يا رسول الله چرا چيزی به
فلانی نداديد به خدا او فرد با ايمانی است !

پيغمبر با
شنيدن اين سخن اندكی سكوت كرد ، ولی چيزی به او نداد و دوباره آن چه از مردم می
دانستم مرا وادار كرد همان سخن اول را تكرار كنم ، در اين نوبت نيز پيامبر پاسخی
جز اندكی سكوت نداشت ، برای مرتبه سوم همان كلام را تكرار كردم ، اين بار فرمود :

« اني لأعطی
الرّجل وغيره احبّ إلي منه خشية‌أن كيب في النار علی وجهه » [5]

من به بعضی
از افراد عطا می كنم در صورتی كه ديگری را بيشتر از او دوست دارم ، چون می ترسم
اگر به او ندهم جهنّمی شود .

به عبارت
ديگر سياست پيش گيری از انحراف برخی از افراد جامعه اقتضا می كند كه رهبر توجّه
بيشتری به آن ها داشته باشد ، در غير اين صورت ، به دليل ضعف نفسانی دچار انحراف و
انحطاط می گردند و زندگی جاويد خود را تباه می كنند ، بنابراين توجّه بيشتر رهبری
به رفاه مادّی اين گونه افراد يك سياست صحيح مردم داری است و دليل ارزش واقعی آنان
يا بی ارزشی ديگران نيست .

سياست
پيشگيری از شايعات

در موارد
متعددی پيامبر اسلام برای پيشگيری از شايعاتی كه در نهايت موجب سلب اعتماد مردم به
رهبری می شود با سرسخت ترين منافقين از اصحاب خود برخورد نكرد و با اينكه برای
جلوگيری از خراب كاری های آنان ، قتل آن ها لازم به نظر می رسيد به دليل مصلحت
اهمّ ، از اعدام آن ها صرف نظر كرد .

عبدالله بن
ابیّ يكی از آنان بود كه ماجرای نفاق و توطئه وی در سوره̾ منافقين آمده ولی وقتی
به پيغمبر پيشنهاد قتل وی شد ، در پاسخ فرمود :

« لا يتحدّث
النّاس انّ محمّدا يقتل اصحابه » [6]

نمی خواهم
شايع شود ميان مردم كه محمد اصحابش را می كشد .

اين شايعه به
دليل اين كه زمينه̾ مردمی حكومت اسلامی را تضعيف می كند به مراتب از وجود يك منافق
برای جامعه̾ اسلامی خطرناك تر است به همين جهت و با همان استدلال پيامبر اسلام در
مواردی مانع از مجازات مجرمين از اصحاب خود می شود .

سياست توجّه
به افكار عمومی

همه̾ مواردی
كه ذكر شد نمونه های روشنی از مردم داری پيامبر اسلام و توجّه دقيق و كامل او به
افكار عامّه مردم است. نمونه̾ ديگری كه شايد روشن تر از مواردی كه ملاحظه شد، می
تواند اين سياست راتبيين كند حديثی است كه پيامبر اسلام به عايشه می فرمايد :

« لولا حداثة
عهد قومك بالكفر لنقضت الكعبه ثم جعلتها علی اسّ ابراهيم » [7]

اگر نبود كه
قوم تو تازه از كفر فاصله گرفته اند ، هر آينه كعبه را خراب می كردم و بر همان
اساس كه ابراهيم آن را بنا كرده قرار می دادم .

معلوم می‌
شود عنايت به افكار عامه جايگاه خاص در نظام اسلامی دارد و تا آن جا كه مصلحت اهمّ
اقتضا نكند و با اهداف و اصول اسلام در تضاد نباشد ، رعايت آن ضروری است .                                                                                     
        ادامه دارد

 

 



1-                 
فروغ الكافی ـ ج 8 ص 168 ، ميزان
الحكمه ـ ج 9 ص 341 .

/

داستان بناي مسجد مدينه

درس هایی از
تاريخ تحليلی اسلام

قسمت چهل و
دوم

داستان بنای
مسجد مدينه

حجة الاسلام
و المسلمين رسولی محلاتی

واين نيز
حديثی ديگر در داستان بنای اوّليه̾ مسجد

حاكم
نيشابوری بسند خود از عايشه روايت كرده كه در داستان بنای اوّليه مسجد مدينه
نخستين سنگ را رسول خدا صلی الله عليه و‌ آله و سلم برداشت ، و سپس ابوبكر سنگ دوم
را برداشت ، و سنگ سوم را نيز عمر حمل كرد و سنگ چهارم را عثمان !

عايشه گويد :
من به رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم عرض كردم : اينان را می بينی كه چگونه
با تو كمك و مساعدت می كنند؟ فرمود : ای عايشه اينان خلفای پس از من هستند ![1]
.

و در كتاب
های ديگر نيز مانند سيره ابن كثير به همين مضمون و با مختصر اختلافی از سفينه آزاد
شده̾ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم آن را روايت كرده اند …

ولی از آنجا
كه حديث مزبور اشكالاتی داشته خود همين ابن كثير پس از نقل آن بلافاصله گفته است :

« و هذا
الحديث بهذا السياق غريب جدّا » .

صدور اين
حديث با اين كيفيّت خيلی بعيد و نا‌ آشنا است ؛ و سپس گويد : آنچه معروف است حديث
ذيل است كه امام احمد بن سندش از سفينه روايت كرده كه رسول خدا صلی الله عليه و
آله و سلم فرمود :

« الخلافة
بعدی ثلاثون عاما ، ثم يكون من بعد ذلك الملك » .[2]

خلافت پس از
من سی سال است سپس سلطنت خواهد بود .[3]

و از حافظ
ذهبی نقل شده كه حديث سنگ های خلافت را از عايشه نقل كرده و پس از آنكه سند حديث
را تضعيف كرده گفته است :

« و لا يصحّ
بوجه فانّ عايشه لم تكن يومئذ ذخل بها النبي (ص) و هی محجوبة صغيرة ، فقولها هذا
يدلّ علی بطلان الحديث » [4]
.

يعنی اين
حديث به هيچ وجه نمی تواند صحيح باشد زيرا رسول خدا (ص) در آن وقت با عايشه زفاف و
عروسی نكرده بود ، و او دختری بود در پرده و كوچك ، و همين گفتار دليل بر باطل
بودن حديث است .

نگارنده گويد
:

گذشته از
اشكالاتی كه « ذهبی » بر اين حديث كرده اشكالات ديگری نيز دارد كه نقل های ديگر
اين حديث ـ مانند حديث سفينه ـ را نيز مخدوش و بی اعتبار می سازد مانند اين كه :

1-   
عثمان در سال اوّل
هجرت در حبشه به سر می برده به شرحی كه در حديث قبلی ذكر شد ، و شايد روی همين جهت
بوده كه سهيلی نام عثمان را در اين حديث نياورده . [5]

2-   
در پاره ای از روايات
آمده كه نخستين باری كه رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم مسجد مدينه را بنا كرد
ديوار های آن را با شاخه های خرما و چوب ساخت و در سال چهارم با خشت و سنگ آن را
تجديد كرد [6]
… كه در اين صورت با اين حديث اختلاف و منافات دارد و موجب ضعف حديث مزبور می
گردد …

3-   
اين حديث مخالف است
با حديث های ديگر كه درباره خلافت از رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم نقل شده
و به طور كلی اساس و زير بنای‌خلافت ابوبكر و عمر و عثمان ـ كه به گفته̾ خود علماء
و دانشمندان اهل سنّت در تصحيح داستان سقيفه و مسائل بعدی همه جا و هميشه گفته اند
اين بوده كه :

رسول خدا (ص)
از دنيا رفت و خليفه ای تعيين نكرد و نام كسی را به عنوان خليفه خود ذكر نكرد ، و
اين گفتار خود عايشه است كه از همين حاكم نيشابوری كه آن حديث را از عايشه روايت
كرده از وی نقل كرده كه گفته است :

« لو كان
رسول الله مستخلفا لا ستخلف أبابكر وعمر » [7]
.

يعنی عايشه
گفته است :

اگر رسول خدا
قرار بود خليفه تعيين كند ابوبكر و عمر را به خلافت خود تعيين می كرد …

و اگر قرار
باشد كه سخن رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم را درباره̾ خلافت و جانشينی پس از
آن حضرت بپذيريم چرا آن همه روايات معتبر و متواتر مانند حديث غدير و حديث منزلت و
حديث ثقلين و غيره كه علی عليه السلام را به خلافت و جانشينی رسول خدا صلی الله
عليه و آله و سلم معرّفی كرده و صحابه و تابعين نقل كرده اند نپذيريم ، و به اين
گونه روايات مخدوش و ضعيف و اخبار واحد متشبّث شويم !

و شايد روی
همين اشكالات و جهات بوده كه امثال ابن كثير با همه̾ سهل انگاری هایی كه درباره̾
اين گونه احاديث دارند نتوانسته آن را بپذيرند ، و نا آشنا بودن حديث را تأييد
كرده است .

خانه هائی كه
اطراف مسجد ساخته شد

چنان چه از
روی هم رفته̾ روايات استفاده می شود ، پس از اين كه رسول خدا صلی الله عليه و آله
و سلم از كار ساختمان مسجد ( به شرحی كه ذكر شد ) فراغت يافت در صدد برآمد تا برای
خود و خاندان خود و مسلمانانی كه از مكّه بدان جا هجرت كرده بودند و جا و مكانی
نداشتند وعموما به صورت ميهمان در خانه های مردم زندگی می كردند خانه هائی بسازد و
از اين رو دستور داد در كنار همان مسجد و پشت ديوار های آن اطاق هایی بسازند ، و
در آن جا سكونت گزينند …

و از آنجا كه
اين كار هم نتوانست مشكل بی‌ خانمانی ياران رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم را
برطرف سازد [8] و
گروهی بودند كه اگر از مكّه به مدينه آمده بودند و هيچ گونه جا و مكان و حتّی
وسائل خوراك و پوشاكی هم نداشتند آن حضرت ناچار شد آن ها را به صورت دسته جمعی در
داخل مسجد جای دهد و آن ها را در تاريخ به « اصحاب صفّه » ناميده اند .

بدين ترتيب
كه جایی را در آخر مسجد اختصاص به سكونت و خوابيدن آن ها داد ، و مجموع اين افراد
كه به نام اصحاب صفه معروف شده اند ، و چنان چه ابو نعيم نام آن ها را ذكر كرده
حدود يك صد نفر بودند كه به تناسب فصول و سفر ها و مرگ و مير و ازدواج گاهی اين
عدد كم و زياد می شد …

و رسول خدا
صلی الله عليه و آله و سلم نيز متكفّل مخارج و آذوقه و لباس آن ها بود و گاهی می
شد كه چند روز آن ها در گرسنگی به سر می بردند و يا به اندك خرما و شيری اكتفا می
كردند … [9]

نزديكان رسول
خدا صلی الله عليه و آله و سلم مانند اميرالمؤمنين عليه السلام و حمزه و ابوبكر و
عثمان  و ديگرانی كه در پشت مسجد برای خود
اطاقی ساخته بودند هر كدام دری يا دريچه ای از خانه خود به داخل مسجد باز كرده
بودند تا از وضع داخل مسجد آگاه شده و يا در هنگام نماز نيز به راحتی بتوانند از
آن دريچه داخل مسجد شده و ناچار نباشند از درب بيرونی خود به سوی مسجد بيايند ، كه
پس از گذشت مدّتی رسول خدا دستور داد به جز در خانه علی عليه السلام بقيّه آن درب
ها را ببندند ، و اين مطلب بر بعضی گران آمد تا آنجا كه زبان به اعتراض گشوده و
گفتند چرا جوان نورسی را بر ما ترجيح داده ، و آن حضرت رابه افراط درباره̾ دوستی
علی عليه السلام متّهم سازند، و رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم ناچار شد ، در
يك سخنرانی عمومی پاسخ آن ها را داد و فرمود :

« من اين كار
را از پيش خود نكردم ، بلكه دستوری بود از طرف خدای تعالی كه من مأمور به ابلاغ آن
گرديدم … »

و جالب اين
است كه دشمنان اميرالمومنين عليه السلام كه همه جا و پيوسته در صدد محو فضائل و
افتخارات آن بزرگوار بودند ، چنان چه در مقالات گذشته نمونه هایی از آن را ذكر
كرديم ، وقتی ديدند اين فضيلت بزرگی برای آن حضرت به شمار می آيد در صدد تضعيف اين
روايات ـ كه از حدّ تواتر می گذرد ـ و يا تأويل آن ها بر آمده ، و برخی هم نظائر
آن را برای ديگران نقل كرده و از اين راه خواسته اند آن را تحت الشعاع قرار داده و
يا به گفته̾ امروزی ها كم رنگ كنند‌ ـ كه انشاء الله تعالی‌ در حوادث سال دوم هجرت
به تفصيل روی‌ آن بحث خواهيم كرد …

و اگر اجمال
آن را بخواهيد می توانيد به گفتار ابن ابی الحديد ـ كه خود از بزرگان علمای اهل
سنّت است مراجعه كندي كه می گويد : بكريه و طرفداران ابوبكر هر كجا فضيلتی برای
علی عليه السلام ديدند مانند حديث « مواخاة » و پيوند برادری كه تفصيل آن بعدا
خواهد آمد ـ و حديث « سدّ ابواب » آمدند و مثل آن را برای ابوبكر جعل كردند … [10]

                                                                                               ادامه
دارد

 

 



1-                 
مستدرك حاكم ـ ج 3 ص 69 و 97 .

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل
سلام الله عليه  و فقه سنتی

قسمت شانزدهم

آيت الله
محمدی گيلانی

·       
اتصال مبانی و قواعد
فقه شيعه̾ اماميه به وحی الهی .

·       
ترديد در اتصال مبانی
و قواعد فقه اهل سنّت به وحی .

·       
كلام حافظ ابن حجر
عسقلانی در مقدمه فتح الباری در توجيه حرمان صحابه از كتابت حديث به دو جهت : 1-
نهی رسول الله صلی الله عليه و آله از كتابت حديث 2- حافظه قوی صحابه و قلّت وجود
آشنای به كتابت .

·       
كلام جلال الدين
سيوطی در تنوير الحوالك : مالك از ميان يك صد هزار حديث كه خود راوی آنها بوده ،
ده هزار را در موطّأ ذكر كرد و همواره در آن ها تجديد كرده و اسقاط می نمود كه
منتهی به بقاء پانصد حديث گرديد .

·       
روايت عايشه كه پدرش
ابوبكر مجموعه̾ پانصد حديث مكتوب خويش را سوزاند ! و عمر هم احاديث مكتوب خويش را
محو كرد ! …

مقالات گذشته
نمادی بود از طريقه و روش شيعه̾ اماميه كه بر محكم ترين و مطمئن ترين روش های
فقاهت است و قواعد فقهاء عظام و مبانی و معالم استنباط احكامشان ، مأخوذ از وحی
الهی و عترت طاهرين عليهم السلام است و امّا فقه اهل سنت و جماعت و مبانی و قواعد
آن ، با تأمل و نقد در آنچه كه درباره̾ تدوين حديث بزرگان قوم مرقوم فرموده اند ،
اتّصال همه آن مبانی و قواعد ، به وحی الهی ، مورد ترديد است .

امام حافظ
احمد بن علی بن حجر عسقلانی ( 773 -852 ) در فصل اوّل از مقدمه فتح الباری در شرح
صحيح بخاری ، گفتاری دارند كه ترجمه آن چنين است :

« آثار و
احاديث نبیّ اكرم صلی الله عليه و آله و سلم در عصر اصحاب و تابعين ، به دو جهت ،
نه مدوّن بود ، و نه مرتّب ، جهت اول اين بود كه آنان در آغاز حال از كتابت و
تدوين حديث نهی شده بودند چنان كه در صحيح مسلم ثبت گرديده تا مبادا بعضی از
احاديث به قرآن عظيم مختلط و مشتبه شود .

و جهت دوم
همان وسعت حفظ و سيلان اذهانشان بود و ديگر آن كه اكثر آنان ، معرفتی به كتابت
نداشتند ، سپس در اواخر عصر تابعين ، تدوين آثار و احاديث پديد آمد ، و بعد از
انتشار علماء در شهر ها و كثرت بعدها ها از خوارج و روافض و منكرين قدر الهی ،
تدوين و تبويب اخبار باب شد.

پس اوّل كسی
كه در جمع حديث دست يازيد ، ربيع ابن صهيب ـ متوفای سال 160 هجری ـ و سعيد بن
عروبه ـ متوفای سال 156 هجری ـ و بعضی ديگر بوده اند كه هر بابی را جداجدا تصنيف
می نمودند تا اين كه كبار اهل طبقه سوم به پا خاستند و احكام را تدوين نمودند مالك
كتاب موطّأ را تصنيف كرد و در اين كتاب در طلب حديث قوی اهل حجاز بوده كه آن را به
اقوال صحابه و فتاوای تابعين و بعد از تابعين ، ممزوج و مخلوط كرد ، و ابن جريج و
اوزاعی در شام و سفيان بن سعيد ثوری در كوفه و حمابن سلمه در بصره دست به تصنيف
آثار و روايات زدند و كثيری به دنبال آنان حركت نمودند و بر منوال آنان تصنيف
كردند … » .

                                                              
( ص 6 ـ طبع دار المعرفه بيروت لبنان ) 

و امام
الحفّاظ جلال الدين عبد الرحمن سيوطی ـ متوفای 911 هجری ـ در تنوير الحوالك شرح
موطّأ مالك در فايده دوم از فوائد مذكور در مقدمه می گويد :

« عمر رضی
الله عنه اراده كرد كه سنين را به كتابت در آورد و در اين جهت با اصحاب رسول الله
صلی الله عليه و‌ آله و سلم مشورت كردند و عموم آنان اين رأی عمر را پسنديدند ، و
تا يك ماه عمر ، در استخاره از خدای تعالی در اين امر بوده است ، سپس خداوند متعال
به او عظيمت دادند و روزی به صحابه محترم ، گفتند : من درباره كتابت سنن با شما
گفتاری داشتم كه می دانيد ، سپس متذكر شدم كه گروهی از اهل كتاب پيش از شما ، كتاب
هایی همراه كتاب آسمانی خود نوشتند و آن كتاب ها را وجهه̾ همت خويش ساختند و كتاب
الله را ترك نمودند و من به خدا سوگند می خورم كه كتاب الله را به هيچ چيزی ملتبس
و مشتبه نمی سازم . و كتابت سنن را ترك كردند » .

و بعد از آن
، فرمان مكتوب عمر بن عبدالعزيز اموی را به ابوبكربن عمرو بن حزم در جمع و تدوين
سنن نقل می نمايد و ابوبكر نيز امتثال نمود و كتاب هایی در اين رابطه نوشتند ولی
قبل از ارسال اين كتب عمروبن عبد العزيز وفات نمودند و به دنبال آن عبارت ابن حجر
را از فتح الباری می نگارند كه قبلا نقل نموديم . و در فايده سوم می گويد :

قاضی ابوبكر
بن العربی در شرح ترمذی گفته : « موطّأ اصل اول و لباب در اين باب است ، و كتاب
بخاری اصل دوم در اين باب است ، و اين دو اصل مبنا برای همه مانند مسلم و ترمذی
بوده ، و ابن هباب يادآور شده كه مالك راوی يك صد هزار بوده است و از همه̾ آن ها
ده هزار را در موطّأ جمع كرده و همواره اين ده هزار را بر كتاب و سنت عرضه می نمود
و به وسيله آثار و اخبار آنها را اختبار می كرد ـ و غير معتبر را اسقاط می نمود ـ
تا بالاخره همه̾ آن ها به پانصد حديث برگشت » و از عتيق بن يعقوب نقل كرده كه گفت
: مالك در موطّأ ، حدود ده هزار حديث نهاده بود و همواره در هر سال ، در آن ها
تأمّل و نظر می كرد و از آن ساقط می نموده تا اينكه همين مقدار فعلی باقی ماند …
» .    ( ص 4 و 5 )

و علامه احمد
بن محمد قسطلانی « 851 ـ 923 » در فصل دوم از مقدمه ارشاد الساری در شرح صحيح
بخاری تقريبا به منوال عسقلانی و سيوطی سخن گفته است .

با اعتراف به
منع رسول الله صلی الله عليه و آله از كتابت حديث و امر به محو آنچه مكتوب بوده ،
تاريك به نظر می آيد مستندی قابل اعتماد بر آيندگان در تدوين حديث باقی مانده باشد
، و ظاهرا همين امر موجب بوده كه مالك از ميان يك صد هزار حديث مروی خويش ، ده
هزار را در كتاب موطّأ جمع نمود و هر سال با مطالعه و دقّت نظر و عرضه آن ها بر
كتاب و سنّت قطعی واختبار و سنجيدن ، تعدادی از آن ها را اسقاط می كرد تا به تعداد
موجود فعلی منتهی گرديد .

وهويت كتاب
موط‍ّأ كه اصل و اساس برای مدونات و جوامع حديثی بعد از خويش است در نظر شخص مالك
بدين گونه مورد شك و ترديد بوده و چنان كه گفتيم ، مستندی قابل اعتماد برای روايات
مرويه در دست مالك نبوده و گرنه اسقاط تدريجی روايات در طول سال ها از كتاب موطّأ
اسقاط و ابطال حجج الهی بوده و چگونه می توان به مالك چنين اسنادی را داد ؟

ذهبی در
تذكرة الحفّاظ از عياشه روايت كرده كه گفت : « جمع ابی ، الحديث عن رسول الله صلی
الله عليه و‌ آله و سلم كانت خمسأة حديث فبات ليلة يتقلّب كثيرا قالت فغمنی فقلت :
اتتقلّب لشكوی أولشیء بلغك ؟

فلمّا اصبح
قال : ای بنية هلمّی الاحاديث التي عندك فجئته بها فدعابنار فحرّقها ، فقلت لم
ارقتها ؟ قال : خشيت ان اموت وقی عندی فيكون فيها احاديث عن رجل قد ائتمنته و وثقت
و لم يكن كماحدّثنی فاكون قد نقلت ذاك » .                                 ( ج 1ـ ص 5‌)

ـ پدرم
ابوبكر از رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم پانصد حديث جمع آوری كرد ، شبی در
خوابگاه خويش بسيار بی قرار بوده و از اين پهلو به آن پهلو می گرديد ، و مرا غمناك
كرد ، عرض كردم : اين بی قراری شما به خاطر رنجوری يا خبری نگران كننده است ؟ چون
صبح شد فرمودند : دختر جان ، احاديثی كه نزد تو است برايم بياور ، من هم آن احاديث
را آوردم آتش طلبيد وآن ها را سوزاند ، عرض كردم : چرا سوزاندی ؟ فرمودند : ترسيدم
كه بميرم در حالی كه اين احاديث از من به جا بماند و در ميان آن ها احاديثی باشد
كه از كسی كه مورد اطمينانم بوده و با اعتماد به وی نقل كرده باشم و در واقع چنان
نباشد .

اين احتياط
ابوبكر دلالت روشن دارد بر اينكه احاديث و آثاری كهدر نزد آنان بوده صبغه حجة
اللهی نداشته است و گرنه چگونه مانند خليفه در محو آن ها با سوزاندن اقدام می
نمايد ؟ وقتی كه در عصر خليفه آن هم خليفه ای كه ملقب به صديق است ، احاديث مكتوبه
آن اندازه بی اعتبار باشد كه خليفه محو آن ها را با احراق واجب بداند ، اعتبار
احاديثی كه بعد از صد سال و بيشتر نوشته شده و مورد استناد ارباب تصنيف و تأليف
واقع شده روشن است !

و از طبقات
ابن سعد نقل شده : هنگامی كه عمربن الخطاب مورد اصابت واقع گرديد و طبيب آوردند
عمر دريافت كه اجلش نزديك است پسرش فرياد زد : « يا عبد الله بن عمر ناولنی الكتف
، فلو اراد الله ان يمضی ما فيه امضاه ، فقال له ابن عمر : انا اكفيك محوها ، فقال
: لا والله ، لا يمحوها احد غيری فمحاها عمر بيده و كان فيها فريضة الجد » .

ـ يا اباعبد
الله بن عمر ، لوحهرا به من بده ، عبد الله عرض كرد : من در محو آن كفايت می نمايم
. عمر گفت : نه ، به خدا سوگند جز من احدی آن را نبايد محو كند ، پس به دست خويش
آن را محو نمودند در صورتی كه در آن احكام ميراث جدّ مرقوم بوده است .

و از عبدالله
بن مسعود نيز محو احاديث به وسيله آب در سنن دارمی و غير آن روايت شده كه « از مكه
تا يمن ، صحيفه ای كه در آن احاديثی در شأن آل بيت نبی اكرم صلی الله عليه و آله و
سلم بود علقمه آورد و با استيذان بر عبدالله بن مسعود داخل شدند و صحيفه را به
خدمتشان تقديم نمودند ، عبدالله ـ بعد از ملاحظه صحيفه ـ كنيزك را آواز داد و طشتی
كه در آن آب باشد طلبيد ، راوی می گويد : مابه ايشان عرض كرديم : يا ابا عبدالرحمن
نگاهی در صحيفه كنيد ، كه در آن روايات خوبی است ولی او ، آن صحيفه را در آب خيس
می نمود ، و می فرمود : « نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن »
قلوب و جان ها اوعيه و ظروفند ، بايد با قرآن آن ها را مشغول و پرنمائيد نه با غير
قرآن .

 و در خبر آمده « صحيفه ای كه در آن حديث بوده
نزد عبدالله بن مسعود آوردند ، آب خواست ، حروف و كلمات را با آب محو نمود سپس آن
را سوزاند آنگاه فرمودند : خدا را همواره به ياد آن كس می آورم كه می داند اين
گونه صحيفه در كجاست مگر آن كه به من خبر دهد و الله كه می داند چنين صحيفه ای در
دير هند است خودم را به آن می رسانم و محوش می كنم . اهل كتاب ، چنان كردند كه
هلاك شدند » .

و اخبار و
آثار در كتب اهل سنت در اين باره بسيار است و ظاهرا اصل و ريشه̾ همه̾ آن ها خبری
است كه مسلم در صحيح خويش از ابو سعيد خدری از رسول الله صلی الله عليه و آله
روايت كرده و ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری بدان اشاره داشت ، و ما آن را
مطابق صحيح مسلم به شرح النووی نقل می كنيم :

« عن ابی
سعيد الخدری انّ رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم قال : « لا تكتبوا عنّی و
منكتب عنّی غير القرآن فليمحه و حدثوا عنّی و لا حرج و من كذب علّی .. متعمدا
فليتبوّء‌ مقعده من النّار » .                                        ( ج 18ـ از شرح مزبور ـ ص 129 ) 

ـ از ابی
سعيد خدری روايت شده كه رسول الله صلی الله عليه و سلم فرمودند : « چيزی از من
منويسيد و اگر كسی از من چيزی غير قرآن نوشته است ، بايد محوش نمايد و از من حديث
كنيد كه مانعی ندارد وهركس كه بر من متعمّدا دورغ ببندد جای خويش را در آتش
برگزيند .

و اخبار و
آثار بسياری نيز در اباحه و تجويز كتابت احاديث در كتب اهل سنت آمده است كه به حسب
اقتضاء مقام طايفه ای از آن ها را نقل می كنيم :

دارمی در سنن
خويش آورده : « عن عبد الله بن عمرو قال : كنت اكتب كلّ شيء أسمعه من رسول صلی
الله عليه و سلم أريد حفظه فنهتنی قريش و قالوا تكتب كلّ شيء ‌سمعته من رسول صلی
الله عليه و سلم و رسول الله بشر تيكلم في الغضب و الرضا فامسكت عن الكتاب فذكرت
ذلك لرسول صلی الله عليه و سلم فأومأ باصبعه الی فيه و قال : اكتب فوالذّی نفسي
بيده ما خرج منه الّا حق »                                   ( ج1 ص 125 )

ـ از عبدالله
عمرو « بن العاص » آمده كه گفت : من هر چيزی كه از رسول الله صلی الله عليه و سلم
می شنيدم ، می نوشتم تا حفظش كنم ، قريش مرا از اين كار منعم كردند و گفتند : هر
چه از رسول صلی الله عليه و‌ سلم شنيده ای می نويسی ، رسول صلی الله عليه و سلم
بشر است ، در غضب و رضاء تكلم می كند ، من با نهی قريش از نوشتن خود داری كردم ،
پس به عرض رسول الله صلی الله عليه و سلم رساندم ، آن بزرگوار بدهان خويش اشارت
فرمودند و گفتند : بنويس ، سوگند بخدائی كه جانم در قبضه اوست خارج نمی گردد از
دهانم مگر حق .

و خبر ديگری
از عبدالله مزبور نقل می كند : « كه خدمت رسول (ص) آمدند و عرض كردند : يا رسول
الله من می خواهم حديث از شما روايت كنم، اگر رأی مبارك است ، می خواهم همراه از
بر كردن در قلب ، بدست خطّم كمك جويم ؟ رسول الله (ص ) فرمودند : اگر حديث من است
، همراه حفظ قلب بدست خط خويش استعانت كن » . ( ج 1ص125 -126 )

از مسند امام
احمد بن حنبل از ابوهريره نقل شده : « انّه لمّا فتح الله علی رسول الله صلی الله
عليه و سلم مكة قام الرسول صلی الله عليه و سلم و خطب في الناس ، فقام رجل من اهل
اليمن يقال له ابوشاه ، فقال : يا رسول الله اكتبوا لي فقال اكتبوا له ، قال ابو
عبدالرحمن ( عبدالله بن احمد ) : ليس يروی في كتاب الحديث شيء اصحّ من هذا الحديث
لانّ النّبي صلی الله عليه و سلم امرهم ، قال : ( اكتبوا لا بی شاه ) » .

ـ چون مكه را
خدای تعالی به رسول الله صلی الله عليه و سلم فتح فرمودند ، حضرت رسول صلی الله
عليه و سم بپا خاست و در ميان مردم خطبه خواندند ، مردی از اهل يمن كه او را
ابوشاه می گفتند ، بپاخاست عرض كرد يا رسول الله برايم بنويسيد ، فرمودند : برايش
بنويسيد .

ابو عبد
الرحمن عبدالله پسر احمدبن حنبل می گويد : در كتابت حديث چيزی صحيح تر از اين حديث
روايت نشده است زيرا رسول الله صلی الله عليه و سلم امر فرمودند و گفتند : «اكتبوا
له ».                                                                             
ادامه دارد

 

 

 

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادی
اسلام

معاد

عذاب های
روحی دوزخيان

آيت الله
حسين نوری

انسانی هائی
كه در دنيا در مزرعه̾ وجود خود به جای اينكه نهال های پر ثمر فرهنگ مترقّی اسلام و
اخلاق و ملكات فاضله را بنشانند ، بوته های خار فرهنگ انحطاط و ملكات رذيله كاشته
اند و به جای گام گذاشتن در راه شناخت و انجام وظائف انسانی راه های ضلالت و
انحراف را پيموده اند بالاخره با همين فرهنگ منحط و انحرافی و اخلاق زشت و اعمال
ناپسند پا به عرصه̾ محشر می گذارند و عقوبات و آلام جهنّمی را درو می كنند .

رطب ناورد
چوب خر زهره بار

چه تخم افكنی
در همان چشم دار

درخت زقوم
اريجان پروری

مپندار هرگز
كز و بر خوری

مپندارم ای
در خزان كشت جو

كه گندم
بياری به وقت درو

همانطور كه
در مقاله̾ پيش گفته شد آلام و عقوبت های دوزخيان به طور كلّی دو دسته است :

1-   
آلام و عقوبت های
جسمانی .

2-   
آلام و عذاب های
روحانی .

شرح آلام
جسمانی چه از لحاظ تعداد و كميّت و چه از جهت كيفيّت به عمل آمد و در شرح آلام
روحانی به توضيح دو تا از آنها پرداختيم و اكنون بقيّه̾ آنها .

در معرض
تحقير و اهانت

سوّمين عذاب
روحی اهل جهنّم اين است كه همواره در معرض تحقير و اهانت قرار می گيرند كه قرآن مجيد
اين موضوع را در چند مورد ، مورد تذكر قرار داده است :

1-   
و نادّوا يا مالك لقض
علينا ربّك قال انّكم ما كثون لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق كارهون » [1]
.

يعنی اهل
جهنم از مالك كه يكی از فرشتگانی است كه خزينه دار جهنّم است تقاضا می كنند كه از
پروردگارت بخواه كه ما را بميراند تا از سختی ها و عذاب های جهنّم راحت شويم ،
مالك از روی اهانت پاسخ به اين تقاضا را به مدّت هزار سال به تأخير می‌ اندازد. [2]
از آن پس می گويد : « انّكم ماكثون لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق كارهون » .

شما هميشه در
اين عذاب خواهيد زيست و هرگز رهائی نخواهيد داشت ما آئين حق را برای همه̾ شما
انسان ها آورديم ولی بيشتر شما از حق كراهت داشتيد و از آن اعراض كرديد .

2-   
« انّ شجرة الزّقوم
طعام الأثيم كألمهل يغلی في البطون كغلی الحميم خذوه فاعتلوه الی سواء الجحيم ثم
صبّوا فوق رأسه من عذاب الحميم ذق انّك انت العزيز الكريم » [3]
.

يعنی درخت
زقوم طعام گنهكاران است كه از جهت شدّت حرارت مانند مس در آتش گداخته و مثل آب كه
بر روی آتش جوشان است در نهاد آنها می جوشد ، و خطاب قهر الهی می رسد كه گناه
كاران را بگيريد و بمباران دوزخ در افكنيد پس از آن آب جوشان بر سرشان فرو بريزيد
و از روی تحقير و اهانت به آنان كه بر مسند فرمان روائی ظالمانه تكيه زده خود را
در اوج عزّت می ديدند و به القاب و عناوين دهن پركن دل بسته و سر مست بودند گفته
می شود « ذق انّك انت العزيز الكريم » اكنون بچش اين عذاب را كه تو خود را عزيز و
كريم می دانستی !

3-   
« و نادی اصحاب
النّار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء أوممّا رزقكم الله » [4]
.

از آنجا كه
بهشت و جهنم را خداوند طوری قرار داده است كه ساكنان بهشت و اهل جهنّم يكديگر را
كاملا می بينند ، دوزخيان می بينند كه بهشتيان بر مسند عزّت و كرامت الهی تكيه زده
در پرتو لطف خاصّ خداوند در كاخ های زيبا كه آب های روان در فضای فرح بخش و عطر
آگين آن از ميان گل ها و شكوفه ها جاری است و غلمان بهشتی در خدمت آنان صف كشيده
اند به سر می برند و از انواع نعمت های جنّت بهره مند می باشند در اين حال از آن
ها تقاضا می كنند كه از آن آب گوارا و نعمت های ديگری كه خداوند روزی شما گردانيده
است به ما نيز بدهيد بهشتيان مدّت چهل سال تقاضای آنها را بدون پاسخ می گذارند [5]
و بعد از آن می گويند : « انّ الله حرّمهما علی‌ الكافرين » [6]
.

يعنی خداوند
اين آب و طعام بهشتی را بر كافران حرام گردانيده است .

4-   
« و من خفّت موازينه
، فاؤلئك الدّين خسروا انفسهم في جهنّم خالدون تلفح وجوههم النّار وهم فيها كالحون
الم تكن آياتی تتلی عليكم فكنتم بها تكذّبون قالوا ربّنا غلبت علينا شقوتنا و كنّا
قوما ضالّين زيّنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون قال اخسئوا فيها و لا تكلّمون
» [7]
.

يعنی كسانی
كه ميزان اعمالشان سبك می باشد خودشان را به زيان افكنده برای هميشه در دوزخ معذب
خواهند بود آتشی دوزخ چهره های آنها را می سوزاند و با سيما و قيافه های زشت و
درهم كشيده در آنجا به سر خواهند برد ، به آنها از جانب حق خطاب می شود كه آيات من
بر شما تلاوت نمی شد ؟ و شما در برابر اين آيات حيات بخش به جای تفكّر و تسليم به
تكذيب آن ها نمی پرداختيد .

آنها در پاسخ
می گويند : ای پروردگار ما شقاوت ما بر ما غلبه كرد و كار ما به گمراهی كشيد
پروردگارا ما را از جهنّم نجات بده اگر ديگر در راه عصيان و طغيان گام گذاشتيم از
ستمكاران خواهيم بود و به هر گونه عذاب محكوم خواهيم بود و به هر گونه عذاب محكوم
خواهيم شد در اين حال خطاب تحقير آميزی از جانب خداوند به آنها می رسد كه : در
جهنّم بمانيد و لب از سخن گفتن فرو ببنديد .

سرزنش و
توبيخ جهنميان

چهارمين عذاب
روحی اهل جهنم اين است كه به طور مكرر مورد توبيخ قرار می گيرند و اين موضوع نيز
در قرآن كريم در مواردی آمده است :

1-   
نخستين ضربه روحی كه
بر گنهكاران وارد می گردد اين است كه از جانب خداوند به آنها خطاب می شود : « و
امتازوا اليوم ايها المجرمون » سپس گفته می شود « الم اعهد اليكم يا بني آدم الّا
تعبدوا الشّيطان انّه لكم عدو مبين و ان اعبدونی هذا صراط مستقيم و لقد اضلّ منكم
جبلا كثيرا افلم تكونوا تعقلون هذه جهنّم التي كنتم توعدون »[8]
.

ای گنهكاران
از صف و جمعيّت نيكوكاران جدا شويد ای فرزندان آدم آيا با شما عهد نبستم كه شيطان
را پرستش نكنيد زيرا او دشمن آشكار شما است و تنها مرا عبادت كنيد كه اين راه
مستقيم سعادت و فلاح شما است اينك جمعيّت بسياری از شما را به گمراهی كشانده است
آيا فكر و عقل نداشتيد ؟ اين است همان جهنّمی كه به شما وعده داده شده بود .

2-   
و الّذين كفروا لهم
نار جهنّم لا يقضی عليهم فيموتوا و لا يخفّف عنهم من عذابها كذلك نجزی كلّ كفور و
هم يصطرخون فيها ربّنا اخرجنا نعمل صالحا غير الّدی كنّا نعمل اولم نعمّركم ما
يتدّ كر فيه من تذكر و جائكم النّذير فذوقوا فما للظّالمين من نصير » [9]
.

يعنی كيفر
آنان كه راه كفر و عناد در برابر حق را پيش گرفتند . آتش دوزخ است كه نه به پايان
می رسد تا بميرند و نه تخفيف بيابد تا آسوده شوند و اين است جزای هر كافر و عنادگر
و آنها در آتش دوزخ فرياد می كشند كه ای پروردگار ما را اكنون از اين عذاب خلاص كن
تا راه ديگری در پيش بگيريم و بر خلاف گذشته به انجام اعمال نيك بپردازيم در اين
حال از جانب خداوند خطاب می رسد كه آيا شما را يك عمر مهلت نداديم و پيغمبرانی
برای راهنمائی شما نفرستاديم تا هر كه قابل پند شنيدن است بشنود و متذكر شود و به
توبه و بازگشت به سوی حق بپردازد ؟

بنابراين
امروز اين عذاب دوزخ را بچشد كه ستمكاران را هرگز ياوری و نجات دهنده ای وجود
ندارد .

3-   
« و قلا الّذين في
النّار لخزنة جهنّم ادعوا ربّكم يخفّف عنا يوما من العذاب قال اولم تكن تاتيكم
رسلكم بالبينات قالوا بلی قالوا فادعوا و ما دعاء الكافرين الّا في ضلال »[10]

يعنی : اهل
دوزخ به خازنان جهنم می گويند از خدا بخواهيد كه يك روز عذاب ما را تخفيف بدهد و
آن ها در پاسخ می گويند آيا پيغمبران الهی به منظور هدايت شما با براهين روشن از
جانب خداوند نيامدند ؟ دوزخيان در جواب می‌گويند آری آمدند ولی متأسفانه ما آنان
را پيروی نكرديم و اكنون به اين روز سياه افتاديم پس خازنان دوزخ می گويند اينك هر
چه می خواهيد دعا و ناله كنيد كه دعای كافران جز زيان و ضلالت نتيجه ای نخواهد
داشت .

4-   
« و للّذين كفروا
بربّهم عذاب جهنّم و بئس المصير إذا القوا فيها فوج سالهم خزنتها الم ياتكم نذير
قالو بلی قد جاء نا نذير فكذّبنا و قلنا ما نزّل الله من شیء ان انتم الّا في ضلال
كبير و قالوا لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا في اصحاب السّعير فاعترفوا بذنبهم
فسحقا لاصحاب السعير » [11]
.

برای كسانی
كه در زندگی دنيا در برابر حق راه كيفر و عناد را پيش گرفتند عذاب جهنّم كه
منزلگاه بسيار بدی است مهيّا گشته است و چون در آتش جهنّم كه چون ديگ جوشان در
التهاب و تموّج است افكنده شوند صدای فرياد مهيبی را از آن بشنوند و آن آتش به
طوری بر كافران خشمناك است كه گوئی از شدّت غيظ و غضب خود می خواهد قطعه قطعه شود
. هز فوجی و گروهی از كافران كه در جهنّم افكنده می شود خازنان جهنم به آن
فوج  و گروه می گويند : آيا از جانب حق
تعالی پيغمبری برای راهنمائی شما نيامده ؟

آنها در پاسخ
می گويند آری رسول حق آمد ولی ما به جای اينكه در برابر او راه تسليم و ايمان را
پيش بگيريم راه تكذيب پيش گرفتيم و گفتيم خداوند چيزی نازل ننموده است و شما در
گمراهی سخت می باشيد : اكنون متوجّه و متنبه شده ايم كه اگر در دنيا سخن پيغمبران
الهی را می شنيديم و بر اساس عقل و فكر گام بر می داشتيم امروز از دوزخيان نبوديم
آری آنان امروز به گناه خود اعتراف می كنند .

ولی ديگر
سودی ندارد ، دوزخيان را از رحمت حق دوری باد .

                                                                                      
ادامه دارد

 

 



1-                 
سوره زخرف آيه 77 – 79  .

/

12 فروردين روز تثبيت ارزش های اسلامی

12
فروردين روز تثبيت ارزش های اسلامی

… سرانجام
پس از سال ها تلاش ، پيكار و مقاومت بی وقفه ملّت بزرگ و نستوه ايران به رهبری
حكيمانه̾ حضرت امام خمينی قدس سره ، در روز 22 بهمن ماه 1357 ، انقلاب اسلامی
ايران به پيروزی رسيد و به حكومت ننگين پادشاهی برای هميشه ، خاتمه داده شد ، و
مردم جشن پيروزی را در سراسر كشور گرفتند . ولی مگر با پيروزی انقلاب كار تمام می
شد ؟ نوع حكومت ، مهم ترين مسئله ای‌ بود كه می بايست هر چه زود تر ، مطرح می شد و
مردم به حكومت دلخواه خويش رأی مثبت می دادند .

احزاب و گروه
های سياسی گوناگونی‌كه از فداكاری ها  و
تلاش ها و ازخود گذشتگی های مردم ، می خواستند سوء استفاده كنند و اهداف شوم خود
را به مرحله̾ اجرا بگذارند ، به خيال اينكه اكنون هرج و مرجی رخ داده و بلبشوئی بر
پا است و مردم چندان به مسائل سياسی وارد نيستند ، با عرضه كردن افكار و انديشه
های پوچ و باطل خود در روزنامه ها و مجلّه ها و حتّی راديو تلويزيون مبنای غلط خود
را می خواستند بر مردم انقلابی و شهيد پرور تحمل كنند ، غافل از اينكه آن طرف
قضيّه ، امامی‌ هشيار و آگاه به تمام مسائل سياسی وجود دارد و هرگز نخواهد گذاشت
برای يك روز هم چنان حكومت های ننگينی در ايران اسلامی‌ پياده شود .

تازه مردم از
يوغ شاهنشاهی آزاد شده و خود را يافته بودند ، و تمام فداكاری ها و ايثار ها را به
خاطر اسلام و حكومت اسلامی ، تقديم كرده بودند وانگهی در شعارهای خود همواره ،
استقلال ، آزادی و حكومت اسلامی مطرح نموده بودند ، و از همه مهم تر كه امام در
رأس قدرت قرار داشت و به هيچ قيمتی حاضر به معامله با ملّی گراها ، سوسياليست ها ،
دموكرات ها ، منافقين و ايسم های مختلفی كه چون قارچ از گوشه و كنار روئيده شده
بود ، نبود و لذا با كمال قاطعيّت و بيداری اعلام نمود : « جمهوری اسلامی‌؛ نه يك
كلمه كم و نه يك كلمه زياد » و با اين اعلام قاطع خود ، خواب ها و خيال های رهبران
گروهك ها و احزاب مخالف را پريشان نموده ، نقشه هایشان را به ابطال كشاند .

و امّا مردم
! مردمی كه جان و مال و فرزند خود را با اسلام معاوضه كرده بودند ؛ مردمی كه از
نخستين روز نهضت ، با امام خود ، خالصانه دست بيعت داده بودند ؛ مردمی كه در وجود
امام ، تمام نظريّات و آراء و انديشه های خدا جويانه را می ديدند و او را مظهر
خلوص ، پاكی ، ايمان ، تقوا ، قاطعيت ، صلابت ، رحمت ، شهامت ، شجاعت و تمام خصال
انسانی و اسلامی می دانستند و در تمام فراز و نشيب های‌ نهضت ، همگام با او گام
برداشته و در راه مقدسش كه راه « الله بود و هيچ گونه تمايلی به شرق و غرب نداشت ،
قدم برداشته و اين راه پر پيچ و خم را با استقامت ، فداكاری ، پشتكار ، بينش صحيح
، عقيده̾ راستين ، صبر آهنين ، بردباری ، تحمّل دشواری ها ، ايثار ها ، و گذشت های
بی سابقه پيموده بودند ؛ اين بار نيز پشت سر امام خود ، همان سخن تكرار و همان
شعار را در عمل پياده كردند .

صبح روز
دوازدهم فروردين 58 بود ، كه به سوی صندوق های‌ رأی سرازير شدند و به حكومت دلخواه
خود يعنی « جمهوری اسلامی‌» آری گفتند .

آری به
جمهوری اسلامی ، يعنی آری به خدا ، به اسلام ، به قرآن ، به پيامبر ، به اهل بيت
عصمت و طهارت و به ارزش های والا و مقدس اسلام .

آری به
جمهوری اسلامی ، يعنی آری به حق ، به عدالت ، به خير ، به انسانيّت ، به قانون
آسمانی‌، به شريعت محمّدی ،‌به ولايت فقيه .

آری به
جمهوری اسلامی ، يعنی آری به رهبری امام خمينی ، به آزادی در پرتو اسلام ، به
استقلال كامل ، به خروج از سلطه̾ استعمار ، به قطع دست استثمارگران و زالوصفتان ،‌به
نابودی قانون های ذليلانه استعماری و به حكومت جائرانه شاهنشاهی‌.

مردم به
جمهوری اسلامی‌ رأی مثبت دادند و امام هم به آنها تبريك گفت . امام اين روز را
بزرگترين عيد ملّی ، اسلامی اعلام كرد تا برای هميشه زنده و جاويد در تاريخ بماند
و هرساله به اين مناسبت ، مردم جشن بگيرند و به ياد آن روز ها و آن تلاش ها و آن
فداكاری ها و آن خلوص ها و آن وحدت ها و آن انسجام ها ، ارزش های‌ انقلاب را زنده
نگهدارند و برای‌ دفاع از آرمان مقدس « خمينی » هميشه در صف مقدم جبهه نبرد با هر
چه بوی انحراف و سازش و زير پا گذاشتن ارزش ها از آن می‌ آيد . قرار بگيرند و به
خاطر خدا ، دست از انقلاب مقدّس خود بر ندارند و اين حكومت اسلامی را كه پس از قرن
ها غيبت ، اكنون ، با آن همه شهادت ها و از خود گذشتگی‌ و معلول ها و مجروح ها و
كمبود ها و دشواری ها و نقشه های خائنانه مخالفين و جنگ ها و نبرد ها به ميدان
آمده ، نگهدارند و نگذارند فرهنگ استعماری با نفوذ در ميان مردم ، بار ديگر ، زير
پوششی ديگر و با زبانی ديگر  راه را برای
استعمار گران و طاغوتيان و ظالمان و مستكبران و خائنان باز كند و خدای نخواسته با
يك كودتای خزنده ، از راه فرهنگ  و با جلوه
هایی جديد و زرق و برقی مخصوص و رنگی ديگر ، « صبغة‌الله » را از انقلاب و نظام ما
بگيرد و « صيغة‌الشيطان »‌ را جايگزينش نمايد .

نه، قطعا اين
ملّت كه با امام خود پيمان ناگسستنی بسته است و فداكاری خود را برای نگهداری نظام
اسلامی‌ تا آخرين قطره̾ خون و آخرين منزل و آخرين نفس ، بارها و بارها اعلام داشته
است ، اكنون نيز با ديدی‌ تيز تر و با بينشی روشن تر ، در صحنه ، كاملا هوشيار و
مقاوم ايستاده و صحنه را برای بازيگران طاغوتی و استعماری و غربی و شرقی و خائن
خالی نمی‌ كند ، و همانگونه كه با فرهنگ طاغوت در آن دوران اختناق و فشار مبارزه
كرد ، امروز  نيز با رهبری های خالصانه̾
حضرت آية الله خامنه ای ، با فرهنگ رنگارنگ منافقانه̾ سازشكارانه خائنانه̾ وارداتی
، در اين دوران آزادی و استقلال مبارزه ای بی امان خواهد كرد ، بگذار اين بار نيز
محك تجربه̾ انقلاب اسلامی ، گروه ديگری را كه با آرايش های غربی بزك كرده اند ، از
رده خارج سازد و منافقان را از مؤمنان و متعّهدان به انقلاب ممتاز و مشخّص نمايد،
تا سيه روی هر كه در او غش باشد .

به هر حال
اين ملّت فداكار كه در روز 12 فروردين ، به جمهوری اسلامی رأی مثبت داد، از آن
محافظت و نگهداری خواهد كرد و با تمام قوا دفاع و پشتيبانی و حراست خواهد نمود
زيرا « جمهوری اسلامی ‌» را نتيجه̾ مجاهدت ها و فداكاری های خود می داند و خود را
از آن بيگانه و جدا نمی داند ؛ مگر ممكن است پدر و مادری‌از فرزند نوجوان خود كه
با خون دل او را بزرگ كرده اند ، دست بردارند ؟ مگر امكان دارد ملّتی كه طی سيزده
چهارده سال از گذشت انقلاب ، آن همه شهيد و معلول تقديم آن بكند و امروز به خاطر
برخی كمبود ها ، از آن دست بردارد ، البته چنين نخواهد بود . ولی از آن سوی بر
مسئولين نظام لازم است هر چه بيشتر به فكر مردم باشند و وسايل نارضايتی آنان را
فراهم نكنند وجلوی‌ نفوذ غرب زده ها و طاغوتچه ها را بگيرند و اين كمبود ها را كه
بيشتر آنها قابل حل است بر مردم تحميل نكنند و عرصه را بر آنان تنگ ننمايند وسفارش
های مكرّر امام عزيز و عظيم مان را در مورد آنان از ياد نبرند و اين ولی نعمت های
خود را به فراموشی نسپارند و صيغه̾ غربی را در 
ادارات به «‌صبغة الله » هرچه زود تر تبديل كنند . و بر مردم است كه اين
ميراث الهی را با قدرت ، قاطعيّت و صلابت حفظ كنند و دست دزدان بين المللی راكه هر
بار از راهی می خواهند در ميان ما نفوذ كرده و به غارت و چپاول بپردازند ، برای
هميشه قطع نمايند ، و زير پرچم اسلام و قرآن ، از فرهنگ اسلام كه دست خوش برخی‌
ناملايمات توسط وارثان استعمار غربی می خواهد بشود ، حمايت و نگهداری كنند و مطمئن
باشند كه تا با خدا هستند ، خدا با آنها هست : « ان تنصروا الله ينصركم  و يثبّت اقدامكم » .

فرا رسيدن
اين روز خجسته و عيد مبارك را كه با عيد سعيد فطر مقارن شده است، به فال نيك می
گيريم و به يكايك ملّت شهيد پرور متعّهد ايران اسلامی تبريك و تهنيت عرض می كنيم ،
به ويژه به مقام والا و ارجمند ولی الله اعظم ارواحنا فداه و مقام محترم ولايت
فقيه و تمام اقشار و طبقات متعهّد در ايران و تمام جهان ، چرا كه اين روز حجسته ،
مايه̾ اميد همه̾ حق جويان و محرومان و ستم كشيدگان و خدا خاهان دنيا است و
اميدواريم كه اين بارقه̾ اميد در قلب مستضعفين و محرومين گيتی به ويژه هم وطنان
عزيزمان ، به خشكی و سردی مبدّل نشود و به يأس و نوميدی نگرايد ، و از اين پس شاهد
پيشرفت بيشتر اسلام در تمام شئون و امور كشورمان باشيم . ان شاء‌ الله .

 

عيد واقعی

و اندم كه
شود ملت ما فاتح و پيروز       بی شبهه بود
روز فلاح و شرف آن روز

عيد است
زمانی كه فلسطين شود آزاد    از اهرمن من
فتنه و از دشمن مرموز

روز‌ی كه رها
خطّه افغان شود از غم        و ان روز شريف
است و سعيد است و دل افروز

نوروز بود
روز رهائی ضعيفان                  از پنجه̾
شيطان ستمكار زر اندوز

عيد است
زمانی كه شود پيكر بد كيش      سوراخ و
مشبك دگر از ناوك جان سوز

عيد است
زمانی كه رسد مهدی زهرا (ع)     در جبهه
بياری جوانان ستم سوز

عيد است
زمانی كه ابر مفسد ايام              بيرون
شود از منطقه باناوك دلدوز

روزی كه رسد
در همه جا نهضت اسلام       عالم همه عيد
است و جهان يكسره نوروز

ای منتظران
موسم هجران به سر آيد

آيد زسفر «
باقری » ، آن شمع شب افروز

                                          «
اراك ـ‌ باقری »

 

 

/

هدايت پاداشی و ضلالت كيفری

تفسير سوره
رعد

هدايت پاداشی
و ضلالت كيفری

قسمت پنجاه و
دوم

آيت الله
جوادی آملی

« و يقولون
الذين كفروا لولا أنزل عليه آية من ربّه ، قل انّ الله يضلّ من يشاء و يهدی إليه
من أناب » .                                                                       
( سوره رعد ـ آيه 27 )

و آنان كه
كافر شدند می گويند : چرا آيت و حجتی از پروردگارش بر او نازل نشد ؟ بگو همانا
خداوند هر كه را بخواهد گمراه و هر كه به درگاه كبريائيش تضرّع كند ، هدايت می
نمايد .

شبهه̾ منكران
رسالت

در اين آيه
شبهه̾ منكران وحی و رسالت را مطرح می فرمايد . البته قبلا در همين سوره ، چند مورد
سخن از رسالت به ميان آورده و شبهات منكرين وحی و رسالت را بيان كرده و پاسخ می
فرمايد كه مبسوطا بحثش گذشت .

اكنون در اين
آيه نيز يكی از آن شبهات را مطرح می نمايد كه باز هم در همين سوره خواهد آمد كه :
« و ما كان لرسول أن يأتی بآية‌الا باذن الله لكل اجل كتاب » ( سوره رعد ـ آيه 38)

و در پايان
همين سوره نيز می خوانيم : « و يقول الذين كفروا لست مرسلا »‌ ( سوره رعد آيه 43 )
منكرين گاهی می‌ گفتند كه : تو پيامبر نيستی‌ ! و گاهی ‌می گفتند : انسان نمی
تواند حامل وحی و رسالت باشد و فرشته است كه می تواند رسول باشد . گاهی پيشنهاد
معجزه می‌ دادند و می گفتند : فلان معجزه را برای ما انجام ده و مانند آن . درباره̾
طرح اعجاز نيز گاهی به خود پيامبر می گفتند : برای ما معجزه و آيتی بياور و گاهی
می گفتند : اگر او پيامبر است، چرا خدا او را با معجزه تأييد نمی كند ؟ گاهی می
گفتند : اين شخص كه ادعای نبوّت دارد ، يك معجزه ای مانند معجزات انبياء پيشين
برای ما بياورد ، گاهی فعل را به خدای سبحان نسبت می دادند و می گفتند : اگر اين
شخص پيامبر است ، چرا از سوی خدای سبحان بر او آيت يا آياتی نازل نمی شود ؟

اين پيشنهاد
ها و اعتراض ها يك سلسله جواب های مشترك دارد و يك سلسله جواب های خصوصی . آنجا كه
به خود پيامبر پيشنهاد می دادند كه بايد معجزه ای بياوری ، خداوند به پيامبر می
فرمايد : تو در جواب آنها بگو : من آن قدرت را از پيش خود ندارم كه هر لحظه شما پيشنهادی
بدهيد من هم فورا طبق خواسته شما در نظام خلقت تأثيری بگذارم . من بنده ای از
بندگان خداوند هستم كه به اذن و اجازه̾ او كار می كنم . اين يك پاسخ كه گاهی
خداوند به پيامبرش می فرمايد كه به آنها بگو و گاهی هم مستقيما به پيامبرش می
فرمايد : « إنّما أنت نذر و لكل قوم هاد » ( رعد ـ‌ آيه 7 ). ای پيامبر ، تو فقط
كارت انذار كردن و هشدار دادن به اين ها است ، و برای هر قومی‌ يك هدايت كننده ای
هست . گاهی می فرمايد به اينكه اينها اگر بهانه می گيرند و معجزه می خواهند ، اين
كتاب خدا معجزه است . يك انسان درس نخوانده كتابی اين چنين آورده است كه اگر تمام
درس خوانده های عالم جمع شوند ، يك سوره̾ كوچك مثل سوره هايش نمی توانند بياورند.
ولی‌ در آنها انگيزه̾ ايمان آوردن نبود . حضرت امير سلام الله عليه می فرمايد كه
من شاهد سه معجزه از حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلم در يك جا برای كفار بودم
ولی باز هم ايمان نياوردند .

آنها تمام
اين معجزات را از حضرت می ديدند ولی در آنها اثر نمی گذاشت ، زيرا معجزه باعث نمی
شود كه كسی ايمان بياورد ؛ معجزه زمينه را فراهم می سازد و گرنه ايمان يك نور
درونی است كه انسان بايد از آن نور درونی مدد بگيرد و ياری بطلبد .

در اين آيه
شبهه̾  كفار را مطرح می سازد كه می گويند :
چرا يك معجزه بر پيامبر نازل نمی شود ، نظير آنچه كه بر انبياء پيشين نازل می شد ؟
در پاسخ ای پيامبر به آنها بگو كه ضلالت و هدايت بدست خدا است . « و ما كان لرسول
أن يأتي بآية‌الّا باذن الله » ( سوره رعد ـ آيه 38 ) ـ هيچ پيامبری معجزه ای نمی
آورد جز با اذن و اجازه پروردگار و برای هر چيزی نظم و برنامه ای هست « لكل اجل
كتاب » ـ و به هر حال معجزه فقط حجت خدا را تمام می‌ كند و گرنه هدايت و ضلالت
عامل ديگری دارد « قل ان الله يضلّ من يشاء و يهدی اليه من اناب » .

اقسام هدايت

در بحث های
گذشته درباره̾  هدايت گفتيم كه هدايت بر دو
قسم است :

1-   
هدايت تشريعی و
ابتدائی .

2-   
هدايت تأييدی و ادامه
ای .

خدای سبحان
هدايت تشريعی را برای تمام افراد بشر مقرر فرموده است . می فرمايد : ما پيامبر را
به عنوان رحمت برای جهانيان فرستاديم و می فرمايد : و ما تو را برای تمام مردم
فرستاديم « و ما ارسلناك الّا كافة للناس » ( سوره سبا ـ آيه 28 ) و تمام بشر را
به اين امور و معارف آشنا كرديم « انّا هديناه السبيل » ( سوره سبا ـ آيه 3 )
انسان در هر شرائطی كه باشد ، خداوند او را به هدايت تشريعی ، هدايت می كند ، يعنی
راه را به او نشان می دهد ، راهنمائيش می‌ فرمايد : « و هديناه النجدين » ( سوره
بلد ـ آيه 10 ) و ما هر دو راه را به او نشان داديم ، حال او يا بايد شاكر باشد و
راه حق را بپيمايد و يا كفران ورزد و راه باطل را .

كار خدای
سبحان راهنمائی و ارائه طريق است و تمام انسان ها را با اين راهنمائی و ارائه طريق
، هدايت می كند . راه مستقيم را بيان می نمايد و عقل و وحی را هم به كمك او و برای
ياری او اعزام می كند . خطر انحراف را هم برای او بيان می كند و به طور وضوح روشن
می سازد تا هيچ كس نتواند ادعا كند كه راه برما پوشيده بود، و حتی اگر كسی راه حق
را پشت سر گذاشت و راه باطل را پيش گرفت ، به او مهلت می دهد تا توبه كند و به سوی
حق باز گردد . ولی‌ اگر راه باطل را ادامه داد و از مرز توبه و انابه گذشت ، ديگر
توفيق بازگشت را نصيبش نمی كند ؛ آنجا است كه ديگر موعظه و هدايت در او اثر نمی
گذارد ، زيرا نعمت توفيق از او سلب شده است .

ولی اگر
انسان به حسن اختيا ر خودش ، راه حق و خير را طی كند ، يعنی به هدايت تشريعی
احترام بگذارد ، خدای سبحان او را به عنوان ايصال به مطلوب ، در بين راه كمك می‌
كند و وسائل هدايتش را بيش از پيش برايش فراهم می سازد و حق را كه روشن است ، برای
او روشن تر می سازد و موانع را از جلوی راهش بر می دارد و كوشش ها و كشش ها را در
او اضافه می كند و علاقه او را به خودش بيشتر می سازد و سرانجام او را به مقصد می
رساند . اين هدايت پاداشی و ادامه ای است .

و در كوتاه
سخن ، خداوند هيچ انسانی‌ را از هدايت ابتدائی محروم نمی كند و بدوا كسی را گمراه
نمی سازد . « و الله يقول الحق و هو يهدی السبيل » ( سوره احزاب آيه 4 ) ـ‌ و
خداوند حق می گويد و او است كه راه را به مردم نشان می‌ دهد و هدايتشان می كند .
پس خدائی كه حق است ، هرگز احدی را از هدايت ابتدائی محروم و ممنوع نمی سازد . ولی
كسی كه راه خود را انتخاب كرد ، در بين راه هم هدايت پاداشی وجود دارد و هم اضلال
كيفری .

يعنی : خدای
سبحان انسان راه يافته را پاداش می دهد و به نام هدايت تكوينی ، ايصال به مطلوب می
كند و انسان بی راهه رو را كيفر می دهد ؛ كيفری به نام اضلال كيفری ، نه اضلال
بدوی كه اصلا گمراهی ابتدائی معنی ندارد .

عوامل رسيدن
به گمراهی كيفری

و حتی در
مورد دوم كه انسان به سوء اختيار خودش ، راه فساد را پيموده است ، در آغاز به او
مهلت می دهد تا شايد توبه كند و راه حق را بازيابد و اگر به عوامل بازگشت ، پشت پا
زد و از مرز توبه و انابه گذشت ، آنجا است كه خداوند قلبش را مهر می زند و ديگر
چيزی در دل سياهش اثر نمی گذارد . آنجا است كه می فرمايد : « ختم الله علی قلوبهم
» ( سوره بقره ـ آيه 7 ) پس ديگر نه می شود علوم و معارف را در دل آنها وارد كرد .
زيرا قلبشان مهر خورده و ختم شده است .

در سوره صف ،
آيه 5 می خوانيم : « فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم » ـ‌ يعنی وقتی زيغ و انحراف در
دل آنها جايگزين شد ، خداوند توفيق را از آنها می گيرد و به حال خود رهايشان می
سازد . يا در سوره بقره ، آيه 10 می خوانيم كه فرمود : « في قلوبهم مرض فزادهم
الله مرضا » ـ چون در دل های آنان بيماری بود ، پس خداوند بر مرضشان افزود . جحد ،
اشكال ، شك و انتقاد به معارف اسلامی ، همه و همه امراض قلب است و وحی آسمانی شفا
بخش همه̾ اين اشكالات می باشد . در مسائل عملی ؛ تكبّر ، حسادت ، حميّت ، تعصّب و
ديگر فسادهای اخلاقی امراض ما فی الصدور است كه در مقابل تهذيب و تزكيه̾ قرآن ،
شفای لما فی الصدور است ، پس قرآن هم جهل را با علم درمان می كند و هم كفر را با
ايمان ، و فسق را با عدل شفا می بخشد و اگر كسی با داشتن همه̾ اين علل درمان ، بر
بيماريش افزايش داد ، خداوند بر مرضش خواهد افزود و ديگر شفا و درمان نخواهد شد.

مرز هدايت
پاداشی و ضلالت كيفری

حال بايد ديد
چه كسانی شايسته̾ هدايت الهی هستند ؟ و آيا خداوند هر كه را بخواهد بی حساب هدايت
يا گمراه می كند و يا اينكه مشخص و معين فرموده است كه چه كسانی سزاوار تر هدايت و
چه كسانی لايق گمراهی اند ؟

در آيه̾ مورد
بحث می بينيم می‌ فرمايد :‌« قل ان الله يضل من يشاء و يهدی اليه من أناب » پس
هدايت مطلق نيست كه تبيين نشده باشد بلكه هدايت مربوط به گروه خاصی است همچنان كه
در سوره بقره نيز ملاحظه كرديم كه خداوند به گزاف افرادی را گمراه نمی كند ، بلكه
آنان را كه در قلوبشان بيماری است ، و از مرز توبه و انابه گذشته اند ، بر
بيماريشان می افزايد يعنی در گمراهی افزون تر ، آنان را وا می دارد .

در آيه 26
سوره بقره نيز می فرمايد : « و ما يضلّ به الا الفاسقين » ـ اگر كسی فسق ورزيد و
از راه مستقيم هدايت ، منحرف شد و در توبه و انابه را بر روی‌ خود بست و كتاب خدا
را پشت سر گذاشت و عقل را با شهوت خويش خاموش كرد ، خداوند چنين شخصی را به اضلال
كيفری ـ نه اضلال ابتدائی ـ مبتلا می سازد .

و اگر كسی
انابه كرد ، يعنی به خدا بازگشت و در رحمت الهی را بر روی خود گشود ، و به سوی خدا
منقطع شد خداوند هدايت پاداشی را نصيبش می كند و او را به مقصد می رساند و كارها
را برايش آسان می نمايد و موانع را يكی پس از ديگری از پيش راهش برمی دارد و علل
پذيرش را يكی پس از ديگری برای او روشن تر می سازد و خلاصه او را هدايت می كند به
هدايت پاداشی كه اين هدايت مخصوص منيبين است .

انابه يعنی
انقطاع الی الله ؛ همان انقطاعی كه مناجات شعبانيه آن را تبيين می كند و می فرمايد
: « الهی هب لي كمال الانقطاع اليك » بنابراين ،درست است كه خداوند هر كه را
بخواهد هدايت می كند ولی خود در جاهای ديگر قرآن مشخص و معين نموده است كه اين
هدايت روی نظم و حساب است ، نه به طور گزاف . و معلوم شد همين قرآنی كه شفا و نور
است و برای مؤمنين رحمت است ، همين قرآن برای ظالمان و تبهكاران و فاسدان جز خسارت
و زيان چيزی نخواهد بود . می فرمايد : « ولا يزيد الظالمين الا خسارا » ( سوره
اسرا ـ آيه 82 ) يا در سوره بقره آيه 26 می فرمايد : « و ما يضل به الّا الفاسقين
» .

پس در اين
آيه كريمه اگر می فرمايد : هر كه را خدا بخواهد هدايت می كند و هر كه را بخواهد ،
گمراه می‌ نمايد ، خصوصيات هر دو گروه تبيين و روشن نموده است . و هرگز خدای سبحان
كسی را ابتداء گمراه نمی كند ، بلكه در اثر فرو رفتن در فسق و فجور است كه بر
بيماريشان می افزايد و موضوع « اضلال كيفری » پيش می آيد . و در اين آيه كريمه كه
می فرمايد : « و ما يضلّ به الّا الفاسقين 
» حصر كرده است موضوع اضلال را به فاسقين و تبهكاران . آنان كه به سوء
اختيار خودشان از نعمت هدايت به معنای ايصال به مطلوب محرومند ، حتی اينان هم
همواره مورد هدايت الهی قرار می گيرند ، انبيا و پيامبران آنان را به سوی خدا می
خوانند و عقل نيز آنها را هدايت می كند ، به هدايت ابتدائی و تشريعی و ارائه طريق
كردن ، اما آن هدايتی كه به معنای ايصال به مطلوب است و موانع را زا فرا راهش بر
می دارد ، آن را نصيب چنين شخص فاسقی نمی كند .

و به هر حال
هرگز عنايت خدای سبحان و لطفش به بندگانش قطع نمی شود ولی‌اگر كسی نخواست راه
هدايت را پيش گيرد، در گمراهی و ضلالت غوطه ور خواهد شد و بر مرض گمراهيش افزوده
خواهد شد ، زيرا خود او نخواسته است . ولی اگر انابه و توبه را پيش گرفت ، خداوند
تمام موانع را  از پيش راهش بر می دارد و
او را به مطلوب و مقصود می رساند .

                                                                               
ادام دارد

خلوص نيت

حضرت علی
عليه السلام :

« فطو بی لمن
اخلص لله عمله و علمه وحبّه و بغضه و اخذه و تركه و كلامه وصمته و فعله و قوله »
.                                                           
( تحف العقول ـ صفحه 91 )

خوشبخت و
رستگار كسی است كه علم و عملش ، دوستی‌ و دشمنيش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و
سكوتش ، رفتار و گفتارش تنها بر اساس رضای الهی استوار باشد و بر خلاف امر
پروردگار قدمی‌ برندارد .

 

 

/

علی عليه السلام عروة الوثقای دين

به مناسبت 21
رمضان المبارك سال روز شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام

علی عليه
السلام عروة الوثقای دين

6 فروردين
ماه امسال مصادف است با 21 ماه رمضان كه در اين شب از سال چهلم هجری قمری ، عروه̾
وثقای دين ، اميرالمؤمنين و سيّد المتقين ، علی بن ابی طالب سلام الله عليه در سنّ
شصت و سه سالگی ، در اثر        ضربتی كه در
شب نوزدهم ماه رمضان به وسيله̾ اشقی الاشقيا ابن ملجم مرادی لعنة الله عليه در
خانه̾ خدا ( مسجد كوفه ) ، بر فرق مباركش زده شد ، به شهادت رسيد و در نجف اشرف (
غری ) ، به خاك سپرده شد.

در امالی
صدوق آمده است كه صبح آن روز ، امام مجتبی سلام الله عليه ، هنگامی كه می خواست
خبر شهادت خليفه و وصیّ رسول الله را به مردم بدهد، بر فراز منبر بالا رفت ، و طی
خطبه ای پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود :

« ای مردم !
در اين شب قرآن نازل شد ، و در اين شب عيسی بن مريم به آسمان ها رفت و در اين شب
يوشع بن نون كشته شد و در اين شب پدرم امير المؤمنين عليه السلام به شهادت رسيد .
به خدا قسم هيچ يك از اوصيای قبل و بعد از او ، پيش از آن حضرت به بهشت نمی رود ،
و همانا پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله هنگامی كه او را به جنگی می فرستاد ،
جبرئيل از طرف راستش و ميكائيل از طرف چپش ، همراه او با كفّار می جنگيدند … » .

به هر حال در
اين شب قدر ، قرآن ناطق خداوند ، ولیّ الله اعظم ، نفس و جان محمّد «ص»  ، پرچم هدايت ، امام اوليا ، پيشوای اهل ايمان
و مولا و سرور متقيّان حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، به شهادت رسيد و با
رستگاری به خدای كعبه پيوست كه در آن لحظه حساس از تاريخ اسلام ، اميد تمام
مستضعفين و محرومين، به نوميدی پيوست و دشمنان علی ( ع) كه منتظر آن لحظه بودند ،
نفس راحتی كشيدند ، چرا كه صاحب ذوالفقار ، چشم از جهان فرو بسته بود ؛ همو كه از
دم شمشيرش خون سركشان و مشركان و ستم پيشگان و جنايتكاران ، همواره بر زمين می
چكيد وهرگز خشك نمی شد ، اكنون ذوالفقارش در غلاف شده بود تا كه روزی فرزند عزيزش
ف خاتم الأوصياء حضرت حجة بن الحسن ارواحنا فداه ، ظهور كند و با همان ذوالفقار ،
همچون حيدر كرّار بر ظالمان و مشركان و متجاوزان و تبهكاران بتازد و يك بار ديگر
جهان شاهد عدل علی باشد و محرومان در پناهش آرام و آسوده از شرّ و ظلم مجرمان بسر
برند و انتقام خون پاك علی و حسين و فرزندان و ياورانشان در طول تاريخ گرفته شود ،
و ما به انتظار رؤيت خورشيديم.

علی كيست ؟

علی را كسی
نشناخت جز الله و محمّد صلی الله عليه و آله ، همچنان كه الله را كسی جز محمد و
علی نشناخت و محمّد را كسی جز الله و علی نشناخت ؛ پس سخن از اوصاف علی گفتن برای
احدی جز خدا و پيامبر و اوليای خاص خداوند روا نيست ؛ همان به كه فضائلش و
خصوصياتش را از زبان اشرف مخلوقات و سرور كائنات حضرت رسول اكرم صلی الله عليه و
آله بشنويم .

ابن عباس از
زبان پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله وسلّم نقل می كند كه فرمود :

« ولاية علی
بن ابی طالب ولاية الله ، و حبّه عبادة الله ، و اتّباعه فريضة الله ، و اولياؤه
أولياؤ الله ، و أعداؤه أعداء‌ الله ، و حربه حرب الله ، و سلمه سلم الله عزو جل »
[1]
.

ولايت علی بن
ابی طالب ولايت خدا ، دوستيش عبادت و پرستش خدا ، پيروی كردن و اطاعت از علی ،
فريضه̾ واجب خدا است . اولياء پيروان علی ، پيروان و ياران خدا و دشمنان علی
دشمنان خدا است . جنگ علی ، جنگ خدا و صلحش ، صلح خداوند است .

يعنی علی كسی
است كه حقّ تصرف در تمام امور و شئون مسلمين دارد و بدون اينكه به احدی رجوع يا
مشورت كند . علی عروة الوثقای دين و ريسمان محكم الهی است كه هر كه به او چنگ زند
، خدا از او راضی باشد وهر كه از او دوری جويد ، خداوند دشمنش بدارد . ايمان كسی
كامل نيست جز به ولايت علی و اسلام كسی درست نيست جز به تبعيت از علی . اطاعت علی
اطاعت خدا است و نافرمانی علی ، نافرمانی خدا است و اين حكم تا روز رستاخيز جاری
است و هرگز تبديل نمی شود و تغيير نمی پذيرد . پيروی از علی ، حيات جاويدان است كه
هرگز مرگ و فنا در آن راه ندارد و فاصله گرفتن از علی ، هلاكت و مرگ جاويدان است
كه هرگز زندگی و حيات در آن نفوذ نمی كند .

ابن عباس در
روايت ديگری گويد :

« قال صلی
الله عليه و آله و سلم : من أحب أن يتمسك بالعروة الوثقی التی لانفصام لها ،
فليتمسك بولاية آخي و صيّي علي بن أبی طالب ، فانه لا يهلك من أحبه و تولاه و لا
ينجو من أبغضه و عاداه » [2]
.

هر كه دوست
دارد به دستگيره ای چنگ زند كه گسستنی و جدائی برای آن نيست ، پس به ولايت برادرم
و وصيم علی بن ابی طالب چنگ زند ، چرا كه هلاكت نمی شود كسی كه او را دوست بدارد و
ولايتش را برگزيند و هرگز نجات و رهائی نمی يابد كسی كه دشمنش بدارد .

آری ! دروغ
می گويد كسی‌ كه خدا را قبول دارد و ولايت علی را نمی پذيرد و افترا می بندد كسی
كه ادعای محبّت و ولايت پيامبر را داشته باشد و ولايت وصی و جانشين و برادرش را رد
كند . مگر اطاعت علی اطاعت محمد نيست و مگر نافرمانی او نافرمانی پيامبر نيست ؟
مگر علی باب مدينه̾ حكمت و دانش پيامبر نيست ؟ مگر محبّت علی هدايت و بغضش نفاق و
جنايت نيست ؟ مگر علی نفس و جان و روان رسول الله نيست ؟ مگر كتاب های اهل سنّت و
شيعيان پر از فضايل و منقب علی نيست ؟ هان بشنويد ای ياران كه چگونه رسول خدا ،
اين نور چشم و برادر گراميش را معرّفی می كند :

ام سلمه از
حضرتش نقل می كند كه فرمود :

« من احب
عليا فقد احبّنی ، و من ابغض عليّا فقد أبغضنی ، و من آزادی عليا فقد آذانی ، و من
آذانی فقد آذی الله عزوجل » [3]
.

هر كه علی را
دوست بدارد ، مرا دوست داشته و هر كه علی را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته و هر كه
علی را آزار دهد ، مرا آزار داده و هر كه مرا آزار دهد ، خدای را اذيت كرده است .

ابن عباس در
روايتی ديگر از حضرت چنين نقل می كند :

« أوصی من
آمن بي و صدقنی بولاية علي بن أبی طالب . فمن تولّاه فقد تولّا و من تولّانی فقد
تولی الله » [4] .

وصيّت می كنم
هركس را كه به من ايمان آورد و مرا تصديق نمود ، به ولايت علی بن ابی طالب ، چرا
كه هر كس ولايتش را پذيرفت ولايت مرا پذيرفته و هر كه ولايت مرا پذيرفت ، ولايت
الله را قبول كرده است .

حذيفه از
حضرت نقل می كند كه فرمود :

« طاعة علي
طاعتی ، و معصية علي معصيتی » [5]
.

اطاعت علی،
اطاعت من و نافرمانی علی ، نافرمانی من است .

پس آنان كه
به راستی خود را پيرو پيامبر می‌ دانند و رسالتش را قبول دارند ، بايد مواظب باشند
كه پس از او به چه كسی روی‌ آورند و از چه شخصيتی تبعيّت كنند و ولايت كدام انسان
والا را بپذيرند و عقيده̾ خود را به دست چه كسی بسپارند . صرف همين كه ما بگوئيم :
چون مردم به سوی سقيفه روی‌ آوردند ، پس ما هم تابع اكثريتيم ، جواب قانع كننده ای
برای روز جزا نخواهد بود ؛ آن همه تأكيد و اصرار و سفارش پيامبر به مردم برای همين
بود كه حضرت آينده را می ديد و نگران آن بود ، وگرنه حديث غدير خم كه در صدها كتاب
و منبع حديثی از سنی و شيعه آمده است ، كافی و شافی بود كه ولايت علی ، امتداد
ولايت رسول الله است و حضرت رسول ، كسی را جز او برای ولايت بر مردم و حكومت بر
امّت و جانشينی خودش نمی پذيرد ولی با اين حال در موارد گوناگون ، حضرت رسول وصيّت
می كرد كه ای مردم ، دست از علی برنداريد . ولايت علی تنها راه نجات است . منزلت
علی نسبت به من ، مانند منزلت هارون نسبت به موسی است جز اينكه پيامبری پس از من
نيست . و مگر هارون وصی و جانشين و برادر موسی نبود و مگر اين روايت بسيار جالب را
تمام محدّثين شيعه و سنی به تواتر نقل نكرده اند ؟ پس چه جای شك و ترديد است ؟ هر
انسان عاقل و خردمندی ، با يكی‌ از اين روايت ها ، می‌ تواند به حق و حقيقت
بپيوندد . پس چرا مردم علی را رها كردند و به ديگران پيوستند ؟ بگذاريد خود آن
حضرت پاسختان بگويد :

حضرت امير
عليه السلام در نامه مفصّلی كه به معاويه نوشتند و اعتراض های او را پاسخ دادند ،
ضمن آن چنين می‌ فرمايند :

« … پس
اسلام ما آن است كه شنيدی و در جاهليّت هم بزرگواری ما انكار پذير نيست و همانا
قرآن كريم جمع كرد ، آنچه را از ما پراكنده نمودند و اين سخن خدای سبحان است كه می
فرمايد : « و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض في كتاب الله » ـ در كتاب خدا ثبت است
كه برخی از خويشان ، بر برخی ديگر سزاوار تر و شايسته ترند . و می فرمايد :‌« ان
اولی‌ الناس بإبراهيم للدين اتبعوه و هذا النبيّ و الذين آمنوا ، و الله وليّ
المؤمنين » ـ سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانی‌ هستند كه او را اطاعت نمودند و
اين پيغمبر و كسانی‌كه ايمان آوردند و خدا يار مؤمنان است . بنابراين ، ما يك بار
به سبب خويشی و قرابت ( با پيامبر ) سزاوارتريم و بار ديگر هم سبب طاعت و پيروی
نمودن .

و چون
مهاجرين بر انصار در روز سقيفه ، خويشاوندی با رسول خدا را حجت و بهانه قرار دادند
، لذا پيروز شدند ، پس اگر پيروزی يافتن ( و به خلافت رسيدن ) به قرابت و خويشی با
رسول الله است ، پس خلافت حق ما است نه شما ها و اگر پيروزی به غير از قرابت  و خويشاوندی است انصار بر دعوی خويش باقی می‌
ماند …

و گفتی كه
مرا مانند شتری كه چوب در بينيش كرده اند ، می‌ كشيدند تا بيعت ( با ابوبكر )
نمايم ، به خدا سوگند ، خواسته ای مذمّت كنی ولی تو در حقيقت مدح كرده ای و خواسته
ای‌مرا رسوا سازی ولی‌ خودت رسوا شدی ، چرا كه مسلمان تا در دينش شك و در يقينش
ترديد نباشد ، عيبی نيست كه مظلوم و ستمديده واقع گردد … » [6]
.

در جای ديگری
، پس از اينكه اخبار سقيفه را برای حضرت آوردند ، سؤال و جواب هائی رد و بدل می
شود سپس حضرت می پرسد : قريش در برابر احتجاج انصار ( كه می خواستند يك امير از
آنان و يك امير از مهاجرين باشد ) چه پاسخ دادند ؟ به حضرت گفته شد : مهاجران
گفتند : ما از شجره و درخت رسول الله هستيم و سزاوارتر به انصاريم ! حضرت فرمود :
« احتجوا بالشجرة‌و أضاعو الثمرة » ـ به درخت احتجاج كردند و ميوه را ضايع نمودند.
[7]

يعنی : اگر
آنان به قرابت و خويشی با رسول الله احتجاج می كنند و خود را سزاوارتر می‌ دانند ،
پس من ميوه̾ اصلی آن درختم و پسر عموی آن حضرتم و به اقرار همه̾ آنها نزديك ترين
شخص به پيامبرم ، بنابراين ، خلافت و حكومت حق من است و ديگران را حقّی نيست. چرا
درخت را بهانه آورند وميوه اش را كه من باشم ضايع كنند ؟!

در پاسخ يكی
از اصحاب كه پرسند : چگونه شما را از مقامتان دور ساختند در حالی كه سزاوارتر از
ديگران بوديد ؟

حضرت فرمود :
« … فاعلم اما الاستبداد علينا بهذا المقام ـ و نحن الأعلون نسبا و الأشدّون به
رسول صلی الله عليه و‌ آله نوطا ـ فانها كانت أثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها
نفوس آخرين ، و الحكم لله و المعود اليه يوم القيامه» [8]
ـ … پس بدان كه تسلّط آنها بر ما در مورد خلافت با اينكه ما از جهت خويشی و
قرابت با پيامبر اكرم برتر و از جهت نزديكی و قرب ودرجه به رسول خدا صلی الله عليه
و آله ، استوارتريم ، برای‌ آن است كه خلافت برای طالبانش برگزيده و مرغوب بود ، و
لذا گروهی‌ به آن بخل ورزيدند ( و نگذاشتند كسی كه سزاوارتر و لايق تر است به آن
دست يابد ) و گروه ديگری ( يعنی‌خود آن حضرت ) بخشش نموده ( به خاطر مصالح اسلام و
مسلمين ) از آن چشم پوشيدند . و خدا داور ميان ما و آنها است و بازگشت همه مان به
سوی او روز رستاخيز  .

به هر حال
اين رشته سر دراز دارد ، و اكنون جای بحث بيشتر نيست ؛ فقط تذكری بود و درد دلی !

اكنون به طور
خلاصه و فهرست وار عرض می‌كنيم كه :

نصّ پيامبر
بر اينكه علی ، خليفه پس ازاو است  و پس از
علی نوبت به يازده فرزندش می رسد ، در 65 حديث از طريق اهل سنّت و 19 حديث از طريق
شيعيان نقل شده است :

حديث غدير خم
در 89 مورد از اهل سنت و 42 مورد از شيعيان .

تفسير آيه̾
ولايت « انما وليكم الله » كه مقصود از ولی امر ، علی است در 24 مورد از طريق اهل
سنّت و 19 مورد از كتاب های سند شيعيان نقل شده است .

و اين حديث
كه می فرمايد : « هيچ كس بر صراط رد نمی شود مگر گذرنامه ای از علی داشته باشد »
در 8 مورد از اهل سنّت و 7 مورد از شيعيان .

حديث « علی
مني و انا منه » ـ علی از من و من از علی هستم ؛ در 35 مورد از اهل سنت و 6 مورد
از شيعيان .

حديث « انا
مدينة العلم و علي بابها » در 16 مورد از اهل سنّت و 6 مورد از شيعيان

حديث « علی
مع الحق و الحق مع علي » در 14 مودر از اهل سنّت و 10 مورد از شيعيان.

حديث « لا
يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق » در 6 مورد از اهل سنّت و 6 مورد از شيعيان .

حديث « النظر
الی وجه علي عبادة » ـ نگاه كردن به صورت علی عبادت است ، در 23 مورد از اهل سنّت
و 10 مورد از شيعيان .

حديث « علي
قسيم الجنة و النار يوم القيامة » ـ علی تقسيم كننده بهشت و جهنّم در روز قيامت
است ، در 28 مورد از اهل سنّت و 18 مورد از شيعيان .

و در مورد
رجوع خلفا به حضرت علی در حكم كردن و داوری قرار دادن آن حضرت ، 33 مورد از طريق
اهل سنّت و 12 مورد از طريق شيعيان نقل شده است .

پس خود قضاوت
كنيد ، آيا اهل سنّت سزاوارتر از شيعيان به پيروی از علی نيستند ، با اينكه كتاب
های معتبرشان بيش از كتاب های شيعيان سفارش های پيامبر را در مورد حضرت امير عليه
السلام نقل كرده اند ؟

البته اگر
كسی خواهان تفصيل اين مسائل هست بايد به كتاب « احقاق الحق » مرحوم تستری و «
الغدير » مرحوم امينی مراجعه كند تا حق را چون آفتابی درخشان ببيند و راه رستگاری
را تنها و تنها در پيروی‌ نمودن از علی و فرزندانش بيابد .

به اميد
پيروی و اطاعت هر چه بيشتر از اهل بيت عصمت و طهارت ، فرا رسيدن نوزدهم و بيست و
يكم ماه رمضان را به عموم مسلمين به ويژه ملّت متعهد ايران ، تسليت عرض می كنيم .

 

 

 



1-                 
سوره زخرف آيه 77 – 79 .

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

شرائط
استجابت دعا

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلم :

«
أطب كسبك تستجاب دعوتك ، فان الرجل يرفع اللقمة الی فيه حراما ،  فما تستجاب له أربعين يوما » .                                    ( بحار ـ ج
93 ـ ص 358 ـ از مكارم الاخلاق ) 

كسب خود را
پاك و حلال گردان تا دعايت مستجاب شود ، زيرا مرد لقمه ای را از حرام به دهانش می
رساند ، پس تا چهل روز دعايش مستجاب نمی گردد .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلم :

«
يقول الله عزو جل : من سألنی و هو يعلم أنی أضرّ و أنفع ، أستجيب له » .

                                                                           (
بحار ـ ج 93 ـ ص 305 )

خدای عزوجل
می فرمايد : هر كه مرا بخواند وشناخت داشته باشد كه نفع و زيان به دست من است ،
دعايش را مستجاب می كنم .

·       
امام صادق عليه
السلام :

«
ان العبد اذا دعا الله تبارك و تعالی بنيّة صادقة و قلب مخلص ، استجيب له بعد
وفائه لله عزوجل ، و اذا دعا الله بغير نيّة و اخلاص ، لم يستجب له » .

                                                 
(بحار ـ ج 93 ـ ص 379 ـ به نقل از اختصاص مفيد )

هرگاه بنده
ای با نيّتی راستين و قلبی حاضر وبا اخلاص ، خدای را بخواند ، چون به پيمان الهی
وفا كرده است ، دعايش مستجاب گردد و اگر بدون نيّت و بدون خلوص ، خدا را بخواند ،
مستجاب نگردد .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلم :

«
طهّر مأكلك و لا تدخل في بطنك الحرام » .      
( بحار ـ ج 93 ـ ص 373 از عدة الداعی )

شخصی به حضرت
رسول عرض كرد : می خواهم دعايم مستجاب شود . حضرت در پاسخ فرمود : با كسب حلال ،
غذای پاك و طاهر بدست آور و از خوردن حرام بپرهيز.

·       
امام صادق عليه
السلام :

«
من سرّه أن يستجاب دعاوه ، فليطيّب كسبه » .

                                                         ( بحار ـ ج 93 ـ ص 373 ـ از
عدة الداعی‌)

هر كه می
خواهد دعايش مستجاب گردد ، پس بايد كسب خود را پاك و حلال گرداند .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلم :

«
اعملوا أن الله لا يقبل دعاء عن قلب غافل »                  ( بحار ـ ج 77 ـ ص 173 )

هان  بدانيد كه خداوند دعائی را از قلبی غافل نمی
پذيرد.

·       
امام صادق عليه
السلام :

«
اذا رقّ أحدكم فليدع ، فان القلب لا يرقّ حتی يخلص »  ( كافی ـ ج 2 ـ ص 477 )

هرگاه دلتان
شكست ، دعا كنيد ، زيرا دل نمی شكند مگر اينكه خالص گردد .

·       
امام صادق عليه
السلام :

«
اذا اقشعر جلدك و دمعت عيناك و وجل قلبك ، فدونك دونك فقد قصد قصدك » .

                                                                           
( كافی ـ ج 2ـ ص 478 )

هرگاه بدنت
لرزيد و اشكت جاری شد و قلبت خاشع گشت ، پس بدان كه وقت ، وقت استجابت دعا است و
به هدفت نائل آمده ای .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله :

«
اغتنموا الدعاء عند الرقة فانها رحمة » .                             ( بحار ـ ج 93 ـ ص
313 )

هرگاه رقّت
قلب و خضوع و خشوع به شما دست داد ، فرصت را برای دعا كردن غنيمت بشماريد كه گاه
رحمت فرا رسيده است .

·       
حديث قدسی :

«
يا موسی ادعني بالقلب النقي و اللّسان الصادق » .

                                                          
( بحار ـ ج 93 ـ ص 341 ـ از عدة الداعی )

ای موسی ـ
مرا با قلبی پاك و زبانی راستين بخوان .

·       
امام صادق عليه
السلام :

«
قال قوم للصادق عليه السلام : ندعو فلا يستجاب لنا ؟ قال : لأنّكم تدعون من لا
تعرفونه » .                                                                          
( بحار ـ ج 93 ـ ص 368 )

گروهی به
امام صادق عليه السلام عرض كردند : دعا می كنيم ولی دعايمان مستجاب نمی شود ؟ حضرت
فرمود : زيرا كسی را كه می خوانيد كه او را نمی شناسيد .

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنی هایی
از قرآن

از رحمت خدا
نوميد نباشيد

بسم الله
الرّحمن الرّحيم

« و اذا جاءك
الّذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم ، كتب ربّكم علی نفسه الرّحمة أنّه من عمل
منكم سوءا بجهالة ، ثم تاب من بعده و أصلح فأنه غفور رحيم » 

                                                                                (
سوره انعام ـ آيه 54 ) 

هرگاه آنان
كه به آيات ما ايمان آورده اند ، نزد تو بيايند ، به‌ آنها بگو : سلام بر شما .
همانا پروردگارتان رحمت را بر خود واجب نموده است ، پس هر يك از شما كار بدی را از
روی نادانی انجام دهد ، سپس توبه نمايد و اصلاح گردد ، بداند كه خدا آمرزنده و
مهربان است .

اين آيه خطاب
به پيامبر بزرگ اسلام صلی‌ الله عليه و آله 
و سلم است كه به حضرتش دستور می دهد ، هرگاه گنهكاران از اهل ايمان به
حضورش رسيدند ، به خاطر گناهشان آنان را از خود نراند و طرد نكند ، بلكه بر آنها
سلام و درود خدا را بفرستد و به آنها بشارت دهد به رحمت گسترده̾ خداوند ، چرا كه
خداوند رحمت را بر خودش واجب ولازم دانسته است .

و پس از
اينكه مهربانی و آمرزش را بر خود فرض و لازم می داند ، با عبارتی محبّت آميز می
فرمايد : هر كس از شما از راه نادانی و جهالت ، گناهی مرتكب شود و كار بدی انجام
دهد ، سپس با توبه و اصلاح خويشتن ، جبران نمايد ؛ به تحقيق بداند كه خداوند بسيار
آمرزنده و مهربان است .

امام صادق
عليه السلام می فرمايد :

« رحم الله
عبدا تاب الله قبل الموت ، فإنّ التوبة مطهّرة‌ من دنس الخطيئة ، و منقذة من شفاء
الهلكة ، فرض الله بها علی نفسه لعباده الصّالحين فقال : « كتب ربكم علی نفسه
الرحمة انه من عمل منكم سوءا بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فأنه غفور رحيم »  « و من يعمل سوءا أويظلم نفسه ثم يستغفر الله
يجد الله غفورا رحيما » .

خدا بيامرزد
بنده ای را كه پيش از فرا رسيدن مرگ ، به سوی خدای خود باز گردد و توبه نمايد ،
چرا كه توبه پاك كننده̾ انسان است از آلودگی های گناه و نافرمانی و رهائی بخش است
از بدبختی های هلاكت و همانا خداوند رحمت را نسبت به بندگان صالح و درستكارش بر
خويش ، فرض و لازم دانسته و فرموده است :

«
پروردگارتان برخود رحمت را نوشته است كه هر يك از شما ها گناهی را از روی جهالت
مرتكب شود سپس توبه نمايد و خود را اصلاح كند ، همانا خداوند بخشنده و مهربان
است». و می فرمايد :

« هر كه
مرتكب سوء و گناهی شود يا به نفس خويشتن ظلم كند ، سپس استغفار و آمرزش كند ،
خداوند را بسيار آمرزنده و مهربان خواهد يافت » .

در مجمع
البيان آمده است كه : « وقتی اين آيه نازل شد ، حضرت رسول صلی الله عليه و آله ،
بر مؤمنين در سلام كردن سبقت می گرفت و می فرمود : « الحمدلله الذی جهع في أمتي من
أمرني أن أبدأهم بالسلام »‌ ـ خدای‌ را حمد و سپاس كه در ميان امت من ، كسانی را
قرار داد كه مرا امر كرده است ، با سلام ، از آنها استقبال نمايم .

به هر حال ،
اين روزهای آخر ماه رمضان مبارك و ايّام و ليالی قدر است كه شريف ترين و ارزنده
ترين روزها و شب های سال است و بايد اين فرصت را غنيمت بشمريم وخدای را سپاس و حمد
گوئيم كه ما را نعمت سلامتی در اين روزهای ارزنده̾ سال داده است ، و از اين فرصت
بسيار كم و مغتنم بايد بيشترين بهره برداری را بنمائيم ؛ حال كه خداوند رحمت را بر
خود فرض دانسته و ما هم كه سراپا گنهكاريم ؛ چه بهتر كه در اين مناسبت بسيار
ارزنده ، به ياد گذشته های خود بیافتيم و از خداوند طلب آمرزش و استغفار نمائيم كه
اين ماه ، ماه آمرزش و مغفرت است و از خداوند بخواهيم ما را بيامرزد ؛ البته لازمه
اش اين است كه گذشته̾ سياه خود را با اصلاح نفس خويشتن جبران نمائيم و توبه̾ واقعی
و نصوح كنيم .

برادران و
خواهران ! اين شب های قدر را به بطالت نگذرانيد و غفلت نكنيد ؛ با خواندن و تلاوت
قرآن ، سخن خدای را بشنويد و بدان عمل كنيد و با خواندن دعا و مناجات ، با خدای
خود سخن بگوئيد كه سخن خدا شنيدن و با خدا سخن گفتن ، لذّت بخش ترين اعمال انسان
است و ارزش و پاداشش در دنيا و آخرت ، بسيار است به ويژه اگر خداوند استجابت كند
كه خواهد كرد « ادعونی استجب لكم » .

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمينی
ثابت و استوار از آغاز تا پايان

« به انگيزه
12 فروردين روز جمهوری اسلامی

ضرورت حفظ
نظام

« حالا شما و
ما و همه ملّت ايران بيشتر تكليف داريم ، حالا اين جمهوری اسلامی با همه محتوائی
كه اساسش دارد و تحقق پيدا كرده است ، يك امانتی است الهی به دست ملّت ايران و همه
ما ها ، همه̾ شماها بی استثناء ملّت نگهبان آن بايد باشند » . (14 /3 /59 )

« حفظ جمهوری
اسلامی ، حفظ اسلام است » .                             ( 4 /12 / 59 )

« بايد همه̾
ما و شما و همه̾ ملّت ما و همه̾ قوای مسلح ما و تمام اقشار ملّت ما در سراسر كشور
بايد با هوشياری و توجّه مهيّا باشند از برای حفظ جمهوری اسلامی كه اين همه دشمن
دارد » .                                                            
( 27 /5/ 60 )

« اگر اسلام
را می خواهيم بايد اين جمهوری را حفظش كنيم … ما بايد حفظ كنيم اين جمهوری را ،
ما بايد اين نعمتی كه خدا به ما داده است حفظ بكنيم » . ( 24/ 1/ 61 )

« امروز كه
اسلام و جمهوری اسلامی در دست شما و ما و همه̾ ملّت ايران امانت است ، اگر چنانچه
خلاف بكنيم ، خلاف مصالح جمهوری اسلامی بكنيم ، خلاف مصالح اسلام بكنيم ، به اين
امانت خيانت كرديم و در پيشگاه مقدّس حق تعالی مجرم و خائن هستيم ».                                                                                 
( 23 /6 /63 )

« مسأله حفظ
نظام جمهوری اسلامی در اين عصر و با وضعی كه در دنيا مشاهده می شود و با اين نشانه
گيری هایی كه از چپ و راست و دور و نزديك نسبت به اين مولود شريف می شود ، از اهم
واجبات عقلی و شرعی است كه هيچ چيز به آن مزاحمت نمی كند و از اموری است كه احتمال
خلل در آن عقلا منجز است » .       ( 22 /
11 / 63 )

« در رأس
ادعيه تان دعا برای جمهوری اسلامی و بقای جمهوری اسلامی باشد ».

                                                                                        
( 16 /2 /64 )

« آحاد مردم
يكی يكی شان تكليف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی ، يك واجب عينی ، اهم مسائل
واجبات دنيا ، اهم است ، از نماز اهميتش بيشتر است ، برای اين كه اين حفظ اسلام
است ، نماز فرع اسلام است » .                           ‌( 21 / 11 /64 )

« تكليف است
برای‌ همه ما كه ما اين جمهوری كه به اين جا رسيده است تا آخر حفظ كنيم . تا آخر
حفظ كردن اين است كه هر روزه محكم كنيم برادری خودمان را ، سر اغراض جزييه كه زود
می گذرد ، لطمه ای خدای نخواسته به اسلام وارد نكنيم ، لطمه ای به جمهوری اسلام
وارد نكنيم » .                                            (
19 /3/ 65 )

« حفظ جمهوری
اسلامی يك فريضه است بر همه̾ ما و ما اگر چنانچه اين فريضه را به درستی بخواهيم
انجام بدهيم ، بايد همه با هم همراه باشيم » . ( 28 /4/ 65 )

« جمهوری
اسلامی ايران در مرحله ای است كه پيروزی همه̾ مسلمانان و خدای نخواسته شكست آن ،
به ناكامی و شكست و تحقير همه̾ مؤمنان می‌ انجامد و رها كردن يك ملّت و يك كشور و
يك مكتب بزرگ در نيمه̾ راه پيروزی ، خيانت به‌ آرمان بشريت و رسول خداست » .                                                                             
( 6 /5 /66 )

« از جمهوری
اسلامی‌ كه با فداكاری ملّت به دست آمده حمايت كنيد كه خير دنيا و آخرت در آن است
… اين جانب نصيحت متواضعانه̾ برادرانه می‌ كنم كه آقايان محترم تحت تأثير اين
گونه شايعه سازی ها قرار نگيرند و برای خدا و حفظ اسلام اين جمهوری را تقويت
نمايند و بايد بدانند كه اگر اين جمهوری اسلامی شكست بخورد به جای آن يك رژيم
اسلامی دلخواه بقية الله ـ روحی فداه ـ يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيدا
كرد . بلكه يك رژيم دلخواه يكی از دو قطب قدرت به حكومت می رسد و محرومان جهان كه
به اسلام و حكومت اسلامی روی آورده و دل باخته اند مأيوس می شوند و اسلام برای
هميشه منزوی خواهد شد و شما ها روزی از كردار خود پشيمان می شويد كه كار گذشته و
ديگر پشيمانی سودی ندارد و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همه̾ امور بر
طبق اسلام و احكام خداوند تعالی متحوّل شود ، يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ
بشر چنين معجزه ای روی نداده است و نخواهد داد » .       ( وصيتنامه سياسی الهی )

 

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(ضرورت حفظ نظام)

دانستنیهایی ازقرآن(ازرحمت خدا نومید نباشید)

سخنان معصومین(شرایط استجابت دعا)

علی علیه السلام عروه الوثقای دین

هدایت پاداشی و ضلالت کیفری                                آیت الله جوادی
آملی

دوازدهم فروردین روز تثبیت ارزشهای اسلامی

اصول اعتقادی اسلام(عذابهای روحی دوزخیان)             آیت الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                                آیت
الله محمدی گیلانی

داستان بنای مسجد مدینه                                          حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

عناصر اصلی بینش سیاسی                                      حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

پرسشها و پاسخ ها                                                
حجة الاسلام و المسلمین سیدمرتضی مهری

معیارهای شناخت کاندیداهای اصلح

اهمیت قضا در اسلام                                             
حجة الاسلام  والمسلمین اسدالله
بیات

مردم و کاندیداها                                                  
حجة الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

روابط جمهوری ها با یکدیگر                                    دکتر محمدرضا حافظ نیا

توبه و طهارت باطنی                                             
حجة الاسلام رحیمیان

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمود ها

مقام معظم
رهبری حضرت آيت الله خامنه ای

·        
دشمن همواره تلاش
كرده است تا هر آنچه را كه از حضور مردم حكايت دارد كتمان كند و ما خط تفرقه
افكنانه تبليغاتی رسانه های خبری استكبار و حساسيّت آمريكا نسبت به انتخابات مجلس
را به خوبی درك می كنيم .

·        
ملّت ها از سلطه̾
پنجه های خونين استكبار به جان آمده اند با بيداری ملت ها ، اين سلطه جهنمی بايد
از ميان برداشته شود تا ملت ها بر سرنوشت خود حاكم باشند. بی شك قدرت آمريكا از
بين رفتنی است و كسانی كه به آن چشم اميد دوخته اند دچار توهّم و بد فهمی هستند .

·        
شما ( آمريكا ) حقّ
نظارت به انتخابات در كشورهای آفريقایی ، آمريكای لاتين و يا هيچ نقطه ديگری از
دنيا را نداريد ، مگر شما قيّم ملّت ها هستند كه می خواهيد برای آنان تصميم بگيريد
، شما بزگترين اهانت را به ملّت ها می‌ كنيد و با اتكا به سلاح اتمی ، حقّ وتو ،
ثروت و دستگاه جاسوسی گسترده خود در همه جا و در همه امور دخالت كرده و در عين حال
با وقاحت تمام مدعی طرفداری از حقوق بشر هستيد .                                                         
( 19 /10 /70 )

·        
اخلاق اسلامی ركن
اساسی برای تربيت انسان هاست و انسان مسلمان بايد در سه بعد تربيت دانش و عمل
اسلامی ‌بارز باشد . بنابراين لازم است مدارس همّت خود را بر پرورش كودكان و
نوجوانان كشور در قلمرو اعتقاد ، تربيت ، اخلاق و تعبد عملی اسلامی و ايجاد روحيه
دانش دوستی متمركز كنند و آن را اساس كار خود بدانند .

·        
هدف قدرت های
استكباری از تهاجم فرهنگی عليه انقلاب اسلامی ، بی اعتقاد كردند نسل نو به دين ،
اصول انقلابی و تفكّر فعالی است كه دشمنان اسلام را به هراس انداخته و قلمرو قدرت
آنان را در معرض خطر قرار داده است و ما امروز اين صف بندی‌ واضح ، خشن و خصمانه
در برابر اسلام را در الجزاير و ديگر مناطق اسلامی شاهد هستيم .

·        
همه دستگاه های‌
نظامی موظفند به سهم خود برای برگزاری انتخابات صحيح در كشور تلاش كنند . صحت
انتخابات به آن است كه حقيقتا از آراء و تشخيص قلبی مردم حكايت داشته باشد و برای
اين منظور لازم است آگاهی مردم به حدّی برسد كه اين تشخيص صحيح باشد .                                      ( 25 / 10
/ 70 )

·        
پس از قرن ها اسلام
توانسته است مظاهر حقيقی حاكميّت و قدرت خود را در اداره امور يك كشور بر اساس
قوانين الهی نشان دهد . امروز آوازه اسلام در دنيا طنين افكن شده و توجّه بشريّت
دل مرده و نسل های جوان افسرده و مأيوس را به خود جلب و جذب كرده است . در چنين
شرائطی اسلام دشمنان جدّی را در برابر خود دارد . زيرا آن چه كه امروز مانع
غارتگری و سلطه قدرت های استكباری بر ملّت ها و مانع تحميق افراد بشر می شود ،
تنها اسلام است .        ( 29/ 10 /70 )

·        
اعجازی كه ما در تحقق
انقلاب عظيم و جمهوری و مستحكم و پر بركت اسلامی و نيز سرافرازی و جايگاه رفيع
اسلام در دنيای سياست شاهد بوده ايم در پرتو اين حقيقت به دست آمد كه قائد و امام
بزرگوار كاروان انقلاب چيزی را نگفت مگر آن كه به آن عمل كرد و همانند كوهی استوار
بر مواضع اعلام شده خود در عمل شخصی و جمعی ايستاد . 

·        
در جامعه اسلامی
نبايد اجازه داده شود كه عناصر ناباب به حيثيّت دينی مردم اهانت كرده و آن هتك
كنند . نيروی انتظامی بايد با اين مسأله و همچنين نقض هر آنچه كه طبق قوانين شرعی
و مقررات رايج كشور در زندگی آشكار مردم ممنوع است برخورد كند و قدرتمندانه مانع
قانون شكنی در سطح جامعه شود .

·        
نيروی انتظامی بايد
در اجرای قانون رعايت اخلاق را مدّ نظر قرار دهد و قانون را در عين قاطعيّت با
خوشروئی و مهربانی اعمال كند . در جامعه ای كه معيار و ملاك آن اسلام است نيروهای
انتظامی بايد متناسب با آن به حفظ و حراست از حساسيّت های جامعه بپردازد كه تأمين
امنيّت اخلاقی جامعه نيز از آن جمله است .

                                                                           ( 2 /11 /
70 )

 

 

 

·        
انتخاب حقيقت عظيمی
است كه حضور مردم را در صحنه نشان می دهد لذا انتخابات مجلس شورای اسلامی بايد پر
شورتر ، آگاهانه تر و با شركت وسيع و يكپارچه مردم برگزار شود و مبادا در محدوده̾
نظام اسلامی‌افرادی با سخن قلم خود به خواست دشمن عمل كنند و مردم را در مورد
انتخابات در شك و ترديد قرار دهند .

                                                                            
( 19 /10 /70 )

 

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به رويداد ها

جهان اسلام

·        
پارلمان مسلمانان
انگليس در لندن تشكيل شد.

·        
جوانان مسلمان مالزی
به دولت سنگاپور پيرامون اجازه تأسيس پايگاه دريائی به آمريكا هشدار دادند .                                            (
16/ 10 /70 )

·        
نخستين مدرسه علوم
اسلامی در فرانسه آغاز به كار كرد .

·        
مسلمانان شيعه در
شمال نيجريه با برپائی يك تظاهرات گسترده خواهان برقراری حكومت اسلامی در اين كشور
شدند.

·        
صهيونيست ها با
محاصره مجسد « شيخ رضوان » در غزه ، نمازگزاران را به گلوله بستند .

·        
پليس نيجريه ،
تظاهرات مسلمانان اين كشور را به خاك و خون كشيد. (19/10/70)

·        
تونس برای مبارزه با
رشد اسلام خواهی در جهان از پاپ تقاضای كمك كرد!

·        
رژيم عربستان هفته
گذشته تعداد زيادی از وعّاظ و ائمه جماعت مساجد عربستان در شهرهای رياض و القصيم
را بازداشت كرد.

·        
آمريكا از تشكيل يك
بلوك اسلامی دارای قدرت اتمی به شدّت ابراز نگرانی كرد.

·        
پس از 26 سال نخستين
نشريه اسلامی به نام « دانش اسلامی » در آلبانی انتشار يافت .

·        
نويسنده مصری يك كتاب
كفرآميز به 8 سال زندان محكوم شد . (24 /10 /70)

·        
150 تناز سرشناسان قطر ، با ارسال نامه
سرگشاده ای به امير قطر ، خواستار برقراری حكومت مردمی بر اساس اصول اسلامی در اين
كشور شدند.

·        
رژيم اسرائيل روستای
« رشاف » يكی ديگر از روستاهای جنوب لبنان را به اشغال خود درآورد .

·        
ارتش اسرائيل شهرك ها
و روستاهای جنوب لبنان را به توپ بست . (2/11/70)

·        
يك دادگاه رژيم
صهيونيستی در شهر قدس ، صدای اذان از بلندگوی يكی از مساجد مسملمانان را ممنوع و
مؤذن را به سه سال محروميّت از اذان گفتن محكوم كرد!

·        
سربازان برمه ای
نمازگزاران مسلمان را به گلوله بستند .

·        
هزاران تن از مردم
شهر « ارض روم » تركيه با برپائی تظاهرات اعتراض آميز، گستاخی آژانس مطبوعاتی
حريّت عليه شعائر اسلامی را به شدّت محكوم كردند .

·        
درگيری روز جمعه بين
مسلمانان و پليس كامرون يك كشته و بيست مجروح به جا گذاشت .

·        
اعضای يك گروه مبارز
اسلامی‌ در تونس بازداشت شدند .  ( 6 /11
/70 )

·        
مقامات سعودی به
روحانيون معترض به همكاری با اسرائيل ، هشدار دادند .

·        
« فهد » مسلمانان اصول گرا را تهديد به سركوب
كرد.         ( 14 /11 /70 )

اخبار الجزاير

·        
در آستانه دوّمين دور
انتخابات الجزاير ، ارتش در پايتخت و شهرهای بزرگ اين كشور مستقر شد .                                              (
15 / 10 /70 )

·        
در آستانه به قدرت
رسيدن مسلمانان در الجزاير ، شاذلی بن جديد پنج روز قبل از برپائی دور دوّم
انتخابات استعفاء كرد.

·        
شورای عالی امنيّت
الجزاير با صدور اطلاعيه ، دور دوم انتخابات را لغو كرد.

                                                                 
( 23 /10 / 70 )

·        
آمريكا برای تعقيب
لحظه به لحظه تحوّلات الجزاير يك گروه كاری متشكل از اعضای وزارتخارجه ، وزارت جنگ
و شورای امنيّت ملی آمريكا تشكيل داد .

·        
جبهه نجات اسلامی
مردم و ارتش الجزاير را به مقاومت در برابر شورای حاكم بر اين كشور فرا خواند .

·        
آل پائيس : استعفای
شاذلی بن جديد مشروع ترين وسيله برای جلوگيری از تبديل شدن الجزاير به يك ايران
ديگر بود .                      ( 24 / 10
/ 70)

·        
133 تن از مبارز ترين جبهه نجات اسلامی توسط
پليس الجزاير باز داشت شدند .

·        
عبدالقادر حشانی : از
برقراری حكومت اسلامی در الجزاير دست برنخواهيم داشت . رژيم اگر ما را ترور كند ،
نمی ‌تواند حكومت اسلامی را ترور كند .

·        
الجزايری ها نماز
جمعه را در محاصره زره پوش ها و نظاميان برگزار كردند. 

                                                                                     
(28/ 10/70)

·        
مسلمانان در كشورهای
مختلف به حمايت از جبهه نجات اسلامی الجزاير دست به تظاهرات زدند .

·        
180 تن از نمايندگان مردم الجزاير خواستار
كناره گيری دولت غير قانونی جديد شد.

·        
الجزاير به خاطر
انعكاس وقايع اخير آن كشور در مطبوعات ايران ، سفير خود را از تهران فرا خواند
.                                            ( 1 /  11/70 )

·        
بحران سياسی الجزاير
به درگيری های خيابانی بين مردم و ارتش كشيده شد.

·        
« حشانی » رهبر موقت جبهه نجات اسلامی
الجزاير دستگير شد.

·        
دولت الجزاير هر گونه
فعاليت سياسی مسلمانان را در مساجد ممنوع اعلام كرد.

                                                                             (
3 / 11 /70)

·        
با بازداشت « حشانی »
، « عثمان عيسانی » به عنوان جانشين وی تعيين شد.

·        
دو هفته نامه جبهه
نجات اسلامی الجزاير توقيف شد. ( 6/ 11 /70 )

·        
« رابح كبير » سخنگوی اصلی جبهه نجات اسلامی
الجزاير دستگير شد.

·        
تعداد زيادی از خطبای
جمعه و همچنين مسئولان هفته نامه های « المنقذ » و « الفرقان » دو ارگان رسمی جبهه
نجات اسلامی الجزاير دستگير شدند .

·        
پليس الجزاير به روی
جوانانی كه با تظاهرات خود مانع دستگيری امام جماعت دو مسجد شده بودند آتش گشودند
.                               ( 9 /11 /70 )

·        
5 مسلمان الجزايری در رويائی با نيروهای
امنيتی به شهادت رسيدند.‌

                                                                          
(14/11/70)

اخبار داخلی

·        
اشپيگل : پييش بينی
آيت الله خمينی در مورد سقوط كمونيسم تحقق يافت .

·        
بغداد به دخالت
منافقين در ترور دو ديپلمات ايرانی اعتراف كرد. ( 16 /10 /70 )

·        
قرارداد توسعه ذوب
آهن اصفهان به ارزش 660 ميليون دلار با شركت دانيلی ايتاليا به امضاء رسيد.

·        
بيمارستان خاتم
الانبياء از سوی بنياد شهيد انقلاب اسلامی در « خارطوم » پايتخت سودان افتتاح
شد.                                                   
( 22 / 10 /70 )

·        
رژيم عراق حفاظت از
ارگان های سركوبگر خود را به منافقين واگذار كرد.

                                                                         
( 22 / 10 /70 )

·        
بازسازی 33 هزار واحد
مسكونی و تجاری در مناطق جنگ زده كشور به پايان رسيد.

·        
يك معدن عظيم سنگ
چينی با ذخيره ای بالغ بر ميليون ها تن در شاهرود كشف شد.

·        
آلمان خواهان پرداخت
غرامت جنگ تحميلی از سوی عراق به ايران شد. 

                                                        
                  ( 26 / 10 / 70 )

·        
رژيم عراق حفاظت از
ارگان های سركوب گر خود را به منافقين واگذار كرد.

                                                                          
( 30 /10 /70 )

·        
زلزله های پی در پی
300 خانه را در « نهبندان » خراسان ويران كرد.

·        
توليد ورق فشرده مورد
نياز صنايع هواپيمائی و كشتی سازی در كشور آغاز شد.

·        
برای اولين بار يك
فروند هلی كوپتر جنگی كبری بازسازی شد. ( 6 /11 /70 ) 

·        
رئيس مجلس : دست
آمريكا در پشت همه توطئه ها عليه السلام و مسلمانان ديده می ‌شود .

·        
200 معدن با مرغوبيت بالا در استان سيستان و
بلوچستان شناسائی شد.

                                                                       
( 7 / 11 / 70)

·        
كنفرانس انديشه
اسلامی با حضور 930 تن از متفكران جهان در تهران آغاز به كار كرد.

·        
ايران به عنوان
معاونت كميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد انتخاب شد.

                                                                           
( 9 /11 / 70 )

·        
مجلس لايحه بودجه 28
هزار ميليارد ريالی سال 1371 را تصويب كرد.

                                                                              (
10 / 11/70 )

·        
هيأت اقتصادی ـ
بازرگانی ايران وارد عربستان شد .             
( 14 / 11 /70 )

اخبار خارجی

·        
اوّلين سری
هواپيماهای « اف ـ 18 » آمريكا تحويل كويت شد . ( 15/10/ 70 )

·        
عربستان سعودی به
آمريكا اطمينان داد كه توليد نفت خود را برای جلوگيری از افزايش بهای نفت افزايش
می دهد .

·        
روابط سودان و امارت
عربی متحده ، به دنبال اخراج ديپلمات های يكديگر متشنج شد.

·        
مخالفان رئيس جمهور
گرجستان پارلمان اين كشور را به توپ بستند . (16/10/70)

·        
رئيس جمهور گرجستان
به ارمنستان گريخت .

·        
هنگام ورود بوش به
ژاپن ، سه تظاهرات جداگانه عليه رئيس جمهور آمريكا در « اوزاكا » به راه افتاد .

·        
80 تن از افسران ارتش عراق به اتهام شركت در
كودتا اعدام شدند . ( 17/10/70)

·        
«عبدالحسين راهی فرعون » عضو رهبری حزب بعث
عراق ، به دليل مخالفت با سركوب شيعيان اعدام شد.

·        
« بی. بی. سی»  : 24 هزار آمريكایی سال گذشته به قتل رسيدند.(
19/10/70)

·        
خسارات عراق در جنگ
خليج فارس 240 هزار كشته و نابودی 800 مركز حياتی اعلام شد.

·        
به دليل افزايش حملات
عليه آمريكایی ها در تركيه ، اتباع آمريكا از سفر به تركيه منع شدند .

·        
سناتورهای آمريكائی :
سياست های اقتصادی بوش سقوط عظيم اقتصادی به دنبال دارد .

·        
انتقال سلاح های هسته
ای از جمهوری اوكراين به روسه آغاز شد. (21 /10/70)

·        
زبان و خط فارسی در
جمهوری تاجيكستان به عنوان زبان و الفبای رسمی اين كشور اعلام شد.

·        
سفير عراق ، ضمن پناهندگی
در هلند گفت : صدام بايد سرنگون شود .

·        
سوّمين دور مذاكرات
دو جانبه اعراب و اسرائيل ف با گردهمايی رؤسای هيأت های نمايندگی فلسطين ، اردن و
اسرائيل در واشنگتن آغاز شد .

·        
دادگاه استيناف
نيويورك ، وجود شكنجه در زندان های انگليس را تاييد كرد.

                                                                             (
24/ 10 /70 )

·        
تركيه نسبت به انجام
يك اقدام جدّی عليه سوريه در آينده نزديك به اين كشور هشدار داد .

·        
يك لابراتور مطالعات
اتمی با هزاران استوانه غنی سازی اورانيوم ، توسط بازرسان سازمان ملل در عراق كشف
شد.

·        
هواپيمای جاسوسی
آمريكا در كره جنوبی سقوط كرد .

·        
سازمان عفو بين الملل
اعلام كرد ، انگليس به رژيم های ديكتاتوری جهان وسايل شكنجه صادر می كند .

·        
سوّمين دور گفتگوهای
دو جانبه اعراب و رژيم صهيونيستی بدون تعيين تاريخ و محل مذاكرات آينده پايان يافت
.

·        
مخالفت با برنامه
اصلاحات اقتصادی « يلتسين »در روسيه شدّت گرفت .

                                                                                
( 28 /10 /70 )

·        
راهزنان در جنوب
پاكستان 250 نفر را دزديدند و 24 نفر را كشتند .

·        
كمونيست ها در
انتخابات رياست جمهوری بلغارستان شكست خوردند .

·        
سربازان شورشی كنگو
تلويزيون ملّی اين كشور را تصرف كردند .

·        
دولت موقت كنگو طی يك
كودتای نظامی بركنار شد .              (
1/11/70 )

·        
معاون يلتسين : روسيه
از طريق مبتذل ترين نوع ديكتاتوری اداره می شود .

·        
نيويورك تايمز اعلان
كرد پنتاگون همه چيزی را برای بمباران اهداف نظامی ليبی آماده كرده است .

·        
آمريكا دچار بی سابقه
ترين ركورد اقتصادی نيم قرن اخير شد . تا كنون چندين شركت بزرگ و با سابقه در
آمريكا ورشكسته شده اند .

·        
ايستگاه راديو زئير
توسط مخالفان اشغال شد .

·        
وزير خارجه عربستان :
ما اسرائيل را به رسميّت می‌ شناسيم . ( 2/11/70)

·        
تظاهرات و اعتصاب در
اعتراض به افزايش هزينه زندگی روسيه را فرا گرفت .

·        
دولت چين و رژيم
صهيونيستی با امضاء يك بيانيه مشترك در پكن رسما روابط ديپلماتيك برقرار كردند .

·        
مجلس آلمان خواهان
حذف حق وتو در شورای امنيت شد .

·        
10 افسر ارشد هند بر اثر انفجار بمب در كشمير
كشته شدند .  ( 5 /11/70 )

·        
« رابرت ليفتون » رئيس كنگره يهوديان آمريكا
كه در رأس يك هيأت 9 نفره از عربستان ديدار می كند از استقبال گرم مقامات دولت
سعودی از اين هيأت ابراز خرسندی كرد .

·        
ليبی آمادگی خود را برای
همكاری كامل و فوری با سازمان ملل در مورد سقوط هواپيماهای آمريكایی و فرانسوی
اعلام كرد.                    ( 7 /11 /70
)

·        
كشورهای سنگاپور ،
مالزی ، فيليپين ، اندونزی ، تايلند و بروئنی ، خواستار مقابله جدّی با نظم نوين
آمريكا شدند .

·        
« يامين سوئيا » مقام ارشد حزب كارگر اسرائيل
: 500 هزار اسرائيلی غذای روزانه خود را از سطل های زباله به دست می آورند .

·        
هيئت فلسطينی اعلام
كرد در كنفرانس اعراب و اسرائيل در مسكو شركت نمی كند .

·        
60 سازمان غير دولتی آسيائی خواستار اقدام
دست جمعی عليه رژيم صهيونيستی شدند .

·        
4 روستای قره باغ توسط نيرو های ارمنستان با
خاك يكسان شد . ( 9/11/70 )

·        
عربستان سعودی برای
خوشايند آمريكا و اسرائيل تصميم گرفت موشك های زمين به زمين ساخت چين خود را از ده
خارج كند .

·        
بوش به وضع نا مساعد
اقتصادی آمريكا اعتراف كرد .

·        
نيروهای ارمنی يك
هليكوپتر آذربايجان را با 40 سرنشين سرنگون كردند.

                                                                                   
(10/11/70 )

·        
كاتوليك های جهان
خواستار مبارزه مردم با بی بند و باری در غرب شد .

·        
40 هزار عضو فاسد از حزب كمونيست چين اخراج
شدند .

·        
توافق رهبران دولتی و
چريك های انقلابی ، جنگ داخلی در السالوادور رسما پايان يافت.

·        
اوزال : ارتش تركيه
به زودی تهاجم وسيع عليه كردها را آغاز می كند .

                                                                                            
( 14/ 11/70 )

 

 

/

فرايند سقوط شوروی

گسست امپراطور شوروی

فرايند سقوط شوروی

دكتر محمدرضا حافظ
نيا

در بحث قبلی به ساخت
جغرافيایی شوروی سابق اشاره شد و ساخت طبيعی و انسانی آن مورد بررسی و تبيين قرار
گرفت و به اين نكته پرداخته شد كه ساخت فضائی واحدهای سياسی تابعی از ساخت اقوام
در آن كشور برده است . درك ساخت جغرافيایی يك واحد سياسی يا كشور ، انسان را كمك
می نمايد تا بتواند پديده های سياسی و اجتماعی و اقتصادی و امنيتی و رفتار دولت
حاكم را در ابعاد مختلف پيش بينی نموده و آن را حدس زند. زيرا دولت و سازمان سياسی
يك كشور چاره ای جز تأثيرپذيری از محيط و قلمرو خود ( شامل سرزمين و ملت ) با همه
خصيصه ها و محتوای آن ندارد و اگر چه نظام سياسی و دولت حاكم بر محيط و خصلت های
آن تأثير می گذارد ولی وضعيّت جديد محيط و كنش های جديدی كه خلق می كند نظام سياسی
حاكم را متأثر می نمايد . در واقع نظام سياسی و محيط ( سرزمين و ملت ) دائما در
حال كنش و واكنش نسبت به يكديگر می باشند و اين همان چيزی است كه ماهيت و موضوع
جغرافيای سياسی را تشكيل می‌ دهد . محيط شوروی سابق با مشخصّه ها و خصلت های خاصّ
آن در بعد سرزمين و ملت و جمعيت بر نظام سياسی و رفتار آن در سياست داخلی و سياست
خارجی تأثير داشته است و حتی گزينش ساخت سياسی فدرال در آن متأثر از محيط بوده است
بقای اين ساخت آن هم در غياب آرمان سياسی متّحد كننده دولت شوروی را وادار به
پذيرش مقتضيات جديد محيط نموده و واگرائی واحد های سياسی داخلی را پذيرا گرديد .

شوروی كشوری چند
ملّيتی است ( حدود 127 ملت ) كه هر مليت ويژگی ها و هويت ناحيه ای خود را حفظ
نموده است طبعا چنين كشور چند مليتی برای حفظ وحدت و انسجام ملّی نياز به يك عامل
پيوند دهنده ملّت و به عبارتی ملاط چسبندگی ملّت به همديگر را دارد و اين همان
چيزی است كه در جغرافيای سياسی از آن به آرمان سياسی تعبير می شود . يعنی هر كشور
و يا واحد سياسی مستقل برای حفظ وحدت و 
انسجام ملی خود در جستجوی آرمان سياسی است تا به وسيله̾ آن آحاد ملّت را
دور هم جمع نمايد و از ايجاد تفرقه و جدائی گزينی اعمّ از جدائی گزينی اجتماعی و
قشری و يا جدائی گزينی جغرافيایی و سرزمينی جلوگيری به عمل آورد .

به خصوص كشورهای چند
مليتی‌اعمّ از هم وزن و نا هم وزن بيشتر از كشور های‌ يك مليتی به اين امر مهم
توجّه نمايند . توسعه و تثبيت آرمان سياسی در ملّت خود به صورت علّت وجودی كشور
عمل نموده و به بقای آن كمك می نمايد . ناگفته نماند كه گاهی‌ اوقات انسجام ملّی و
وحدت و تماميّت ارضی يك كشور ممكن است بر‌ آرمان سياسی متكی نباشد بلكه اقتدار و
قدرت سياسی و نظامی حكومت مركزی باعث حفظ وحدت ملّی به طور صعوری بگردد ولی چنين
وحدتی پايدار نخواهد بود زيرا با زوال قدرت مركزی واگرائی ملّی تشديد خواهد شد.

دولت روسيه تماميّت
ارضی خود را با تكيه بر قوه̾ قهريه حفظ نموده است و پس از انقلاب اكتبر 1917 با
انتشار ايدئولوژی كمونيسم و متكی كردن نظام سياسی شوروی بر آن در واقع اقدام به
ساختن آرمان سياسی برای جمعيت چند مليتی شوروی نمود تا شايد چتری بسازد كه موزائيك
اقوام در سرزمين گسترده و نامتجانس شوروی را به وحدت كشانده و ملّت نوينی با آرمان
سياسی جديد يعنی كمونيزم تشكيل دهد و برای تحقق و تثبيت آن ، قوه̾ قهريه و نيروی
نظامی را بكار گرفت و سعی داشت هويت های ناحيه ای را نيز كم رنگ نمايد كه برخورد
بی رحمانه با مسلمانان و ارزش های‌ اسلامی نمونه ای از چنين رفتاری محسوب می شود.
ولی اين آرمان سياسی بعد از سال ها تلاش و كوشش فكری ، فرهنگی ، تربيتی ، سياسی و
نظامی استقرار نيافت و زعمای حزب كمونيست بر كارآ

نبودن آن اذعان داشته
و راه چاره̾ ديگری را جستجو نمودند . يقينا می‌ توان اذعان كرد كه تلاش حزب
كمونيست برای‌ حذف خدا از زندگی مردم در اين فرايند بی تأثير نبوده است چرا كه
اعتقاد به خدا امری فطری است و در نهاد هر انسانی وجود دارد و كمونيسم نه تنها
اساسی ترين نياز انسان را ناديده گرفت بلكه تلاش می‌كرد وجود آن را در انسان انكار
كرده و تجليات آن را سركوب نمايد و امام راحلمان ( ره ) دقيقا بر همين مسئله تأكيد
نمود و ريشه̾ مسائل شوروی را در سياست خدا زدائی و دين زدائی سردمداران كمونيسم می
دانست و در مكتوب تاريخی‌ اش به گورباچف نوشت : « جناب آقای گورباچف بايد به حقيقت
رو آورد . مشكل اصلی كشور شما مسئله̾ مالكيت و اقتصاد و آزادی نيست . مشكل شما عدم
اعتقاد واقعی به خداست ، همان مشكلی كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا
خواهد كشيد . مشكل اصلی شما مبارزه̾ طولانی و بيهوده با خدا و مبدأ هستی ‌و آفرينش
است » .

زمامداران حزب
كمونيست شوروی كه خود اعتقادی به خدا و مبدأ آفرينش نداشتند تلاش كردند آرمان
سياسی جمعيت چند ملّيتی و چند آرمانی شوروی را بر پايه̾ ايدئولوژی ای مغاير با
فطرت انسان قرار دهند و اين خود نشان دهنده̾ حماقت و نادانی آنان بود كه وقتی
مشاهده كردند مردم شوروی اين ايدئولوژی را جذب نمی نمايند به حربه̾ قدرت نظامی و
سركوب وحشيانه متوسّل شده و قوه̾ قهريه را ضامن اطاعت مردم از حزب كمونيست قرار
دادند و در واقع علت وجودی حاكميّت و استقرار كمونيسم ، قوه̾ قهريه و سركوب خشن
بود و طبيعی است كه با حذف علت وجودی كمونيسم ، حاكميّت آن نيز از بين می رفت زيرا
با از بين رفتن علّت شيئی ، شيئی نيز ساقط می شود . و با شروع اصلاحات اقتصادی و
سياسی شوروی كه گورباچف بانی آن بود و حصارهای آهنين حزب كمونيست برداشته شد مردم عليه
آرمان سياسی تحميلی يعنی ايدئولوژی كمونيسم به پا خاسته و در مدتی بسيار كوتاه
بساط آن را آن هم به دست رهبران رسمی آن در سراسر شوروی برچيدند. و نمادهای آن را
نيز از بين بردند تا عبرتی برای ديگران باشد .

سقوط كمونيسم در
شوروی به مفهوم سقوط آرمان سياسی تحميلی بر مردم شوروی بود و كشور را در وضعيّت
جديدی قرار می داد كه اوّلين مسئله برای آن حفظ وحدت و انسجام ملّی و تماميّت پيكر
بندی سرزمين بود . زيرا نبود آرمان سياسی آن هم برای كشور چند مليّتی نسبتا هم وزن
مشكل آفرين بوده و واگرائی در مدتی بسيار كوتاه از زمان شروع اصلاحات و اعلام غير
رسمی ورسمی كنار گذاشتن كمونيسم از صحنه̾ سياسی و اجتماعی و فرهنگی شوروی ، بيانگر
بی پايه بودن وحدت ملی شوروی در پرتو حزب كمونيست و صوری بودن آن می باشد و به يك
معنی كارساز نبودن تلاش های به عمل آمده برای تثبيت كمونيسم به عنوان آرمان سياسی
در طول هفت دهه ( هفتاد سال ) را نيز بيان می نمايد .

پس از سقوط آرمان
سياسی تحميلی يا كمونيسم ، برای شوروی آينده ، چهار وضعيت قابل تصور بود كه
عبارتند از 1- اعاده̾ كمونيسم 2- ايجاد جايگزين و آرمان سازی جديد 3- استبداد و
خشونت 4- تجزيه .

اينك امكان تحقّق هر
يك از وضعيت های گوناگون مزبور را مورد بررسی اجمالی قرار می دهيم :

در مورد وضعيّت اوّل
، از همان ابتدا قابل پيش بينی بود كه كمونيسم قابل برگشت و اعاده در شوروی نيست
زيرا تجربه̾ هفتاد ساله ثابت نموده كه آرمان ساز برای مردم شوروی نمی تواند باشد و
بقای حاكميّت آن در دوره̾ ياد شده نه از باب پذيرش مردمی آن ، بلكه به لحاظ چاشنی
قوه̾ قهريه و خشونت رژيم كمونيسم نزد مردم شوروی امكان اعاده و بازگشت آن وجود
نداشت و لذا بايد به عنوان يك امر تاريخی به آن نگريسته می شد و به قول امام راحل
برای همگان روشن بود كه پس از اين بايد كمونيسم را در موزه های تاريخ سياسی جهان
جستجو نمود .

در مورد وضعيّت دوم ،
گرچه امكانی بسيار ضعيف برای آن قابل تصوّر بود ولی از آن جائی كه شتاب تحوّلات و
واگرائی در شوروی بسيار زياد و غير قابل كنترل به نظر می رسد امكان تحقق برای‌ آن
وجود نداشت زيرا ساختن و پرداختن يك آرمان سياسی بايد اوّلا از زمينه̾ جغرافيایی و
فرهنگی و اجتماعی و تاريخی در جامعه و مردم برخوردار باشد ثانيا جا انداختن و
ايجاد پذيرش عمومی برای‌ آن نياز به كار فرهنگی زمان بر ، همراه با اهرم های سياسی
و اداری و آموزشی و نظاير آن دارد كه شتاب تحوّلات در جامعه̾ شوروی چنين فرصتی را
به كارگزاران حكومت مركزی نمی داد ، مضافا به اينكه يافتن آرمان سياسی برخوردار از
زمينه های ياد شده در جامعه̾ شوروی نيز مشكل می‌ نمود .

در مورد وضعيّت سوم ،
احتمال ضعيف آن وجود داشت يعنی اينكه قوه̾ قهريه و قدرت نظامی مجددا به كار گرفته
می شد و با سركوب آواهای جدائی گزينی آن هم در آغاز راه برای مدتی كوتاه ، وحدت
اجباری تحميل می شد و اين همان چيزی است كه بعضی از مقامات دولت مركزی و به طور
مشخّص آقای شوارد نادزه وزير امور خارجه̾ وقت شوروی از آن به خطر حاكميّت استبداد
تعبير می نمود و اين هشدار را در پاسخ به گرايش استقلال طلبی جمهوری ها اعلام می
داشت . همچنين پديده̾  كودتای اوت 1991
شوروی را نيز می توان در اين چارچوب توضيح داد . حاكميّت استبداد بر شوروی نيز
تحقق نمی يافت زيرا اولا جهت حركت گورباچف اينگونه نبود و خود نيز به خاطر حفظ
وحدت كشور و جلب نظر جمهوری ها در فرايند دموكراسی مورد نظر وی كه به آنها امتياز
می‌ داد عملا به واگرائی ها كمك می نمود و از كاربری ارتش در امور سياسی پرهيز
داشت ثانيا ارتش نيز آمادگی مقابله با مردم را نداشت ، كه احتمالا يا از تجربه های
ناموفق حوزه̾  بالتيك و آذربايجان ناشی شده
و يا اينكه اصولا ارتش نيز از فرايند تحوّلات ساختاری در شوروی متأثر شده بود.

وضعيّت چهارم در واقع
محتمل ترين وضعيتی بود كه تحقق آن پيش بينی می شد زيرا وضعيت اوّل و دوّم و سوّم
يا غير قابل اجرا بودند يا احتمال اجرای آن ها بسيار ضعيف بود و تنها وضعيت
واگرائی و تجزيه پذيری شوروی بود كه احتمال زيادی را داشت و عملا هم همين طور شد .
زيرا آرمان سياسی برای مردم و حفظ اتحاد ملّی وجود نداشت و طبيعی بود كه يك كشور
چند مليّتی همراه با فقدان آرمان سياسی مشترك راهی جز تن دادن به سقوط و تجزيه و
يا جدائی گزينی سرزمينی در پيش روی نداشت و شوروی نيز از اين قانون جغرافيائی جدا
نبود و لذا در نهايت تن به نوعی تجزيه داده و از صحنه̾  جغرافيایی سياسی جهان محو گرديد . هر چند تلاش
زيادی به عمل می‌ آيد تا پيكر بندی كشور شوروی سابق در قالب نوعی شبه اتحاد يعنی
جامعه̾  مشترك المنافع محفوظ بماند كه
آينده̾  آن نيز چندان روشن نمی‌ باشد . و
بيان اين نكته نيز در اين جا ضرورت دارد كه احتمال و لو ضعيف حقيقی نبودن گسستگی
در شوروی را نبايد از نظر دور داشت .

                                                    
                                ادامه دارد .

 

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

آن دم كه خيال تو …

آن دم كه خيال تو مرا
پيش نظر نيست   با مردمك ديده̾ من نور نظر
نيست

معذورم اگر گوشه̾
ديرينه گزينم           يعقوبم و از يوسف
من هيچ خبر نيست

                                                                         
      « مخفی »

از هر كه هست بيزارم

به جرم عشق تو گر می
زنند بردارم         گمان مبر كه زعشق تو
دست بردارم

مگو كه جان مرا با تو
آشنائی نيست        كه با وجود تواز هر كه
هست بيزارم

                                                                        
« قا آنی شيرازی »

ما در غم همدميم

دريای سرشك ، ديده̾  پر نم ما است       و آن بار كه كوه برنتابد ، غم ما است

در حسرت همدمم بشد
عمر عزيز           مادر غم همدميم و غم ،
همدم ما است

                                                                        
         « مجد همگر »

قرآن چيست ؟

اميرالمؤمنين عليه
السلام :

خداوند قرآن را قرار
داد :

1-   
آبی گوارا برای زدودن
تشنگی دانايان .

2-   
بهار دل های مجتهدان
.

3-   
مقصد راه های نيكان .

4-   
داروئی كه پس از آن
دردی نمی ماند .

5-   
روشنائی كه تاريكی با
آن نيست .

6-   
ريسمانی كه جای چنگ
زدن آن محكم است .

7-   
پناهگاهی كه دژ بلند
آن استوار است .

8-   
ارجمندی كسی كه آن را
دوست بدارد .

9-   
صلح و ايمنی كسی كه
وارد آن گردد .

10-  
هدايت و رستگاری كسی
كه پيروی از آن كند .

11-  
عذر خواه كسی كه آن
را به خود نسبت دهد .

12-  
دليل و برهانی كه با
آن سخن گويد .

13-  
گواه كسی كه به وسيله̾  آن با دشمن جدال نمايد .

14-  
رستگاری كسی كه آن را
حجّت خود قرار دهد .

15-  
نگهدارنده̾  كسی كه به آن عمل نمايد .

16-  
مركب تندرو كسی كه آن
را به كار وادارد .

17-  
نشانه̾  كسی كه نشانه جويد .

18-  
سپر كسی كه آن را
نگهدار خود قرار دهد .

19-  
علم كسی كه در گوش
دارد و خبر كسی كه نقل كند .

20-  
و حكم و داوری كسی كه
بين مردم به واسطه آن حكم نمايد .

سبزيجات و
حساسيّت

يك تيم
تحقيقاتی ژاپنی پی برده كه سبزيجاتی چون سير و تره می توانند بدن انسان را در
مقابل حساسيت های مختلف مصون نمايند .

به گفته «
يوگاتاناكا » يكی از محققين ارشد مؤسسه بهداشت عمومی « اوساكا » و سرپرست تيم فوق
، پس از آنكه 44 نوع سبزی بريدن موش آزمايش گرديد ، ثابت گشت كه پياز ، پيازچه ،
زنجبيل و ريشه̾  كنار و علی الخصوص تره̾
فرنگی و سير می توانند با اثرات ناشی از حساسيت در بدن ، مقابله نمايند .

طبق تحقيقات
فوق ، سير 8 برابر قوی تر از پيازچه و 4 برابر قوی تر از تره فرنگی برای مقابله با
حسّاسيت می باشد .

بردباری و
حلم كاشف العطاء

روزی شيخ
جعفر كاشف الغطاء مبلغی را بين فقرا در اصفهان تقسيم كرد . پس از اتمام پول به
نماز جماعت ايستاد . بين دو نماز كه مشغول خواندن تعقيب بود ، سيّدی فقير و بی ادب
آمد تا مقابل امام جماعت رسيده گفت : ای شيخ ! مال جدّم خمس را بده !!

شيخ پاسخ داد
: قدری دير آمدی ، متأسفانه چيزی باقی نمانده است .

سيد بی ادب
باكمال جسارت و گستاخی ، آب دهن خود را به ريش شيخ انداخت .

شيخ هيچگونه
عكس العملی نشان نداد ، بلكه قبای خود را گرفت و به نماز گزاران گفت : هر كس ريش
شيخ را دوست دارد به سيد كمك كند ، و خودش پولی را جمع كرده و به او داد .

بشتاب …
درياب

زان روز كه
چشم من به رويت نگريست       نگذشت شبی‌كه
در غمت خون نگريست  

بشتاب كه دل
بی تو نمی داند ساخت       درياب كه جان بی
تو نمی داند زيست

                                                                              
« مجير الدين بيلقانی »

سيه را سپيد
بايد كرد

رسيد نوبت پيری و رفت برنائی        دل از نشاط و طرب نا اميد بايد كرد

سرم سپيد شد و نامه از گنه سيه است  به آب توبه ، سيه را سپيد بايد كرد

                                                                            
« اديب صابر ترمذی »

المنّة لله

المنة لله كه
به تو پيوستم                    وزسلسله̾
بند فراقت رستم

من باده̾
نيستی چنان خوردستم            كز روز ازل
تا به ابد سرمستم

                                                                 
« جلال الدين مولوی »

يار از سفر
آمد

دلا گذشت شب
هجر و يار از سفر آمد           زخواب غم
بگشا ديده كافتاب برآمد

شب فراق من
سخت جان سوخته دل را       سهيل طلعت آن مه
ستاره سحر آمد

تو ای بشير
بشارت ببر به قافله جان           كه يوسف
امل از چاه آروز بدر آمد

نهال عشق كه
بود از سموم حادثه بی‌ بر      هزار شكر كه
از آب چشم ما به بر آمد

                                                
                                    « محتشم
كاشانی »

حكمت باقی و
نعمت فانی‌

« ثعلبی »
روز‌ی قصيده ای غرّا گفت و به اميد صله ای پيش « منصور » رفت و بر او خواند كه
درجه̾ قبول يافت .

منصور كه از
بخيل ترين خلفای عباسی است بدو گفت : كدام دوست تر داری ، آنكه تو را سيصد دينار
زر سرخ دهم يا سه كلمه از حكمت به تو آموزم كه هر يكی‌ به صد دينار زر سرخ برابر
است ؟ ثعلبی بنابر خوش آمد گفت : حكمت باقی به از نعمت فانی .

منصور گفت :
كلمه اوّل آنكه : چون جامه̾ تو كهنه گردد ، كفش نو مپوش كه بد نمايد !!

ثعلبی گفت :
ای وای كه صد دينارم بسوخت .

منصور تبسمی
كرده بگفت : كلمه دوّم آنكه : چون روغن در ريش خود سائی به زير ريش مرسان كه
گريبان را چرب كند !!

گفت : دريغ و
هزار دريغ كهدويست دينار تباه شد .

خليفه باز
تبسم كرده خواست كه كلمه سوّم را ادا كند . گفت : ای ‌خليفه ! به عزت پروردگار
قسمت باد كه حكمت سوّم را ذخيره نگهدار و صد دينار سوّم را به من بده كه آن را
برای من از حكمت شنيدن هزار مرتبه مفيد تر است .

منصور سخت
بخنديد و دستور داد او را پانصد دينار بدهند .

باز يافتن
سلامتی پس از ترك دخانيات

اگر امروز
دخانيات را ترك كنيد ،درعرض دو  سال قلب
شما سلامتی خود را بدست می آورد. پزشكان دانشگاه « بوستون » رابطه ای كه بين مصرف
دخانيات و خطرهای حمله قلبی وجود دارد بر روی‌ بيش از 5000 نفر افراد كمتر از 55
سال و از ميان بيماران 78 بيمارستان مورد مطالعه قرار داده اند . نتيجه اينكه :
افراد سيگاری 3 برابر بيش از غير سيگاری ها در خطر حمله̾  قلبی‌ قرار دارند و افرادی كه حتّی از يك سال
پيش اعتباد را رها كرده اند ، نيمی‌ از خطر را پشت سر گذاشته اند .

به عبارت
ديگر : پس از دو سال ترك اعتياد ، خطر حمله̾ قلبی به اندازه̾ غير سيگاری ها می ‌رسد
و قلب افرادی كه از ابتدا سيگار مصرف نمی كردند ، سلامتی خود را بدست می‌ آورد .

دزد يا فاتح

اسكندر كه به
زور و با غارت و چپاول ، كشورها را فتح می كرد ، او را « فاتح » ، می‌ ناميدند .
روزی يك دزد دريائی را به حضور او آوردند . اسكندر گفت : خجالت نمی كشی از اينكه
دزد هستی ؟

دزد دريائی
جواب داد : حق داريد ! الآن كه يك كشتی دارم ، دزد هستم امّا اگر كشتی های متعدد
داشتم « فاتح » بودم !

نحو نمی‌
داند !

« نظامی » در
مدح « قزل ارسلان » گفته بود :

 بدريا چون زند تيغ بلارك

  به ماهی ، گاو گويد ، كيف حالك ؟

شخصی ايراد
گرفت كه به سبب تركيب ، حالك مرفوع می بايد نه مفتوح !

نظامی گفت :
معذور داريد كه گاو نحو نمی داند !!

توبه سنائی

روزی سنائی
از نزديك حمام می‌ گذشت ، صدای عربده ای را شنيد . ايستاد گوش فرا داد . صدای
ديوانه ای به گوش می رسيد كه به ساقی می‌ گفت : جامی بده تا به سلامتی سنائی احمق
بنوشم . گفت : چرا به سنائی توهين می كنی ؟

ديوانه گفت :
برای آنكه او يك مشت راست و دروغ را به هم می بافد و بنده وار در حضور بزرگان می
ايستد و آن را به نام شعر می خواند و اين كار پست را مايه̾ ماش خود قرار داده است
.

سنائی از
شنيدن آن سخن سخت متأثر شد و از اينكه حتی ديوانه ای كار او را پست مر شمرد ،
شرمنده گشت . فورا از راهی كه می‌ رفت باز گشت و تصميم گرفت پس از آن مدح هيچ كس
نگويد و فقط اشعار عرفانی بسرايد .

 

 

/

ديداری با خانواده̾ شهيد محمّد جواد تندگويان

گرامی داشت ياد شهيد
محمّد جواد تندگويان

در ديداری با خانواده̾
آن شهيد

بازگشت پيكر مطهّر
شهيد غريب محمّد جواد تندگويان وزير نفت كابينه̾ شهيد رجائی به ميهن اسلامی «
پاسدار اسلام » را بر آن داشت تا ديداری با خانواده̾ محترم آن شهيد داشته باشد .
زمان اين ديدار ، ايّام الله دهه̾ مبارك فجر ، مكان آن ، خانه̾ پدری آن شهيد واقع
در يكی از محلّات قديمی جنوب شهر تهران ـ خالی آباد ـ می باشد . در اين منزل ، پدر
، مادر ، همسر و خواهر محترمه̾ آن شهيد درباره̾ « جواد » و خاطرات دوران كودكی تا
آخرين لحظات عمرش صحبت نمودند . آنچه در پی در می‌ آيد گزيده ای از اين اظهارات می
باشد . مناسبت ديگر اين گراميداشت در شماره̾ اسفندماه مجلّه را شايد بتوان « روز
ملّی شدن صنعت نفت » دانست كه در حقيقت ، وزير نفت شهيد ما و ديگر شهدائی از اين
دست ، استقلال واقعی و ملی‌ شدن حقيقی صنعت نفت را تثبيت نموده اند .

 

ديداری با خانواده̾  شهيد تندگويان

خواهر محترمه̾ شهيد
تندگويان :

بسم الله الرحمن
الرحيم ـ برادرم محمّد جواد تنگويان از ابتدا در زندگی در يك محيط مذهبی پرورش
پيدا كرده بود و از اين جهت، هم روحش آشنا با قرآن و عترت بود و هم شيفته̾ قرآن و
عترت و مسير زندگیش را هم از ابتدا به گونه ای انتخاب كرده بود كه بتواند در جهت
رضای خدا حركت كند . و پيوندش از همان ابتدا با مسجد و محراب به وضوح در زندگی
ديده می‌ شد . در تمامی مراحل زندگيش هم معمولا اين پيوند را حفظ كرد .

برادرم يك عشق عجيبی
از دوران نوجوانی نسبت به امام داشت و عكس امام را از همان سنين دبيرستان ( يك عكس
جوانی امام را ) پيش خودشان داشتند و حفظ می كردند . رساله̾ امام را از ابتدا
داشتند يعنی هيچ زمانی مقلّد كس ديگری جز امام نبودند از همان ابتدا و در واقع اين
رساله را به عنوان يك گنجينه حفظ می كرد و هر جا كه می توانستند مخفی می كردند و
به رساله̾ امام فقط رجوع می كردند با اين كه در بهترين رشته های دانشگاهی در پنج
دانشگاه معتبر و قوی پذيرفته شدند وهمزمان در بورسيه̾ بانك مركزی دانشگاه انگليس
پذيرفته شدند ولی خودشان دانشكده̾ نفت را ترجيح دادند و رفتند دانشكده̾ نفت آبادان
و در دانشكده شروع كردند به تحصيل و نيز فعّاليّت در انجمن اسلامی.

ايشان در تماس های‌
دائمی كه با استاد مطهّری و استاد جعفری در آن زمان داشتند توانستند پای اين
اساتيد را به آن جو كفر آميز دانشكده̾ نفت آبادان باز كنند و به طور مداوم در رفت
و برگشت بين تهران و آبادان بودند و جلسات بحث و درس و گفتگو بين اين اساتيد و
دانشجويان را داير كردند.

بعد از دانشكده̾ نفت
آبادان ، ايشان به تهران آمدند و در پالايشگاه نفت تهران مشغول بكار ، و نيز ادامه̾
فعاليّت های سياسی شدند تا اين كه در سال 52 به دليل پخش اعلاميّه̾ حضرت امام
دستگير شد . البتّه غير از نشر و پخش اعلاميّه̾ حضرت امام ، ايشان در ارتباط با
انتشار كتاب های مختلف و همان مباحثی كه در دانشكده مطرح می شد در انتشار آنها هم
سهم عظيمی داشت ساواك آمد و جواد را دستگير كرد و حدود هفت ماه شكنجه̾ مداوم را
ايشان تحمل كرد . شكنجه ها بسيار سخت بود ، آثار شكنجه تا زمانی هم كه رفتند باقی
بود ، وهمين آثار را خانمشان به عنوان مداركی جهت شناخت پيكرشان ارائه داده بودند
و به لطف خدا توانسته بود از زير بار همه̾ شكنجه ها رو سفيد و مقاوم در مقابل خدا
بيرون بيايد . در آن حركت هائی كه در زندان قصر ، در ارتباط با نماز جماعت هائی كه
صورت گرفت در سال 51 – 52 ايشان سهم اساسی داشت و هر بار كه نماز جماعت به پا می
شد ايشان باز شكنجه های بعدی را می پذيرفت . اين طور كه در مقالات با مادرم داشتند
اظهار كرده بودند كه برويد بيرون و اين را اظهار كنيد و به همه بگوئيد كه ما را به
سبب اين كه نماز جماعت می خوانيم و نماز را اقامه می كنيم سرازير آويزان می كنند و
شكنجه می‌ نمايند . يعنی در مجموع انسانی‌ بود كه هيچ زمان خوفی از غير خدا به دلش
راه نمی داد و از ايثار و نثار جانش در هيچ مرحله ای دريغ نمی كرد .

خوشبختانه خانواده هم
كاملا با ايشان هماهنگ بودند و همسرشان هميشه در جهت خودشان حركت می‌ كردند و مشكل
داخلی چون نداشتند راحت می توانستند در جهت مسيری كه انتخاب كرده بودند حركت بكنند
.

در تظاهرات 17 شهريور
، در تمامی حركت های‌ مردمی ، در كميته̾ استقبال امام ، بهشت زهرا ، هسته های
مقاومت مردمی ، ديگر به عنوان يك عنصر فعال در كليّه̾ اين ها حضور داشت ، به خصوص
كه نيروهای حزب اللهی انقلابی را هم كه كاملا جريانات سياسی برايشان روشن بود می
شناخت جريانات سياسی را و تن به اينكه اسير اين حزب و اين گروه و آن دسته بشود
نداد و هيچ وقت نداد و تا آخر هم نداد يعنی هميشه آن غنای فكری كه داشت مستقل آن
را حفظ كرد ، مستقل باقی ماند ، در كميته̾ استقبال از حضرت امام ايشان عضو بود و
روزی كه امام وارد شدند ، ايشان به عنوان بهترين روز خودشان آن را ناميدند ، در
تمام ايّام زندگيشان بسيار خوشحال بودند كه چنين توفيقی را داشتند و بعد از حضور
امام در بين مردم ايشان ديگر جذب كارهای مردمی شدند ، و هر جا كه می شد، انجام
وظيفه می كرد .

در مجموع هميشه شيفته̾
امام بود و قبلا هم اشاره كردم كه قرآن و عترت را به خوبی شناخته بود می دانست كه
اگر بخواهد به لقاء برسد بايد قبل از هر چيزی در خدمت خلق الله باشد و خود امام
هميشه می گفتند كه راه خدا از ميان خلق می گذرد . جواد اين را با تمام وجودش درك
كرده بود . و به همين جهت هم هيچ زمانی نمی شد ما جواد را جدا از مردم و جدای از
خدمت به مردم ببينيم و هميشه او اگر با قرآن بود ، با ذكر بود ف با دعا بود ، با
نماز بو د ولی اين ها را در يك حالت كناره گيری و گوشه گيری از مردم نمی يافت در
كنار مردم بود و بعد از انقلاب هم با همين انگيزه هر كاری كه به او محوّل می شد
اين كار را می پذيرفتند .

جواد می گفت كه اگر
به من امر كنند با وجود داشتن اين مدرك تو بيا و اينجا را تميز كن و جارو بكش ، من
اين كار را می كنم و می پذيرم چون تكليفی كه برای من تعيين شده اين تكليف است يعنی
واقعا سمعا و طاعتا در مورد تكليفی بود كه به عهده اش قرار داده می شد . و زمانی
هم كه با شهيد بهشتی و هم اينكه جالب اين بود خود شهيد بهشتی هم عجيب شيفته̾ ايشان
شده بودند كه خدمت آقای خامنه ای هم كه رفتيم ايشان به عنوان خاطره ياد می‌ كردند
می گفتند شهيد بهشتی اين قدر تعريف كردند از آقای تندگويان كه مشتاق شديم كه ايشان
را ببينيم . و خواستيم كه ايشان تشريف بياورند در مجلس كه حضور داشتيم و آمدند و
ديديم كه جوان بسيار مؤدب و متواضع و مدير و صحبت كه كردند احساس كرديم كه ايشان
آن لياقت و شايستگی را برای تصدّی وزارت نفت دراند .

همسر محترمه̾ شهيد :

آن قدر كه من يادم می
آيد اتفاقا در همين منزل پدرشان بود كه صحبت بود از طرف دوستان پيشنهاد می شد به
ايشان كه ممكن است همين روزها به شما پيشنهاد وزارت نفت را بدهند و خلاصه خودتان
را آماده كندي برای اين پست ، ايشان می گفتند من به هيچ وجه خودم را شايسته̾ اين
وزارت نمی بينم . با اينكه تخصّصش نفت بود و می گفت من می ترسم چون اين پست حسّاس
است و خيلی مسئوليت سنگين . تا آنجائی كه بتوانيم زير بارش نمی روم و خلاصه به اين
حالت روال قبول مسئوليت ايشان طی می شود كه حقيقتا خودشان را در موقعيتی می بينند
كه حكمی و تكليف شرعی‌ برگردن خودشان حس می كنند كه می پذيرند و واقعا خيلی
برايشان مشكل بود پذيرفتن اين مسئله ، و ترس از اينكه نكند كوتاهی بشود و نكند
نتواند آن طور كه بايد و شايد انجام دهد .

چند روزی از قبول
مسئوليت ايشان نگذشته بود كه جنگ شروع شد و موقعيّت جنگی پيش آمد . در مدّت كوتاهی
كه در اين پست بود سه بار به اين سفر مخاطره آميز قدم گذاشت كه بار دوّم ايشان را
از نيمه راه پليس راه برگردانده بود . ايشان به شدّت ناراحت شده بود و از شدّت
ناراحتی مريض شد.

اين روحيّه را داشت و
ما هم به هر حال در اين موقعيّت هميشه طوری كه ايشان اطمينان داشت كه ما هم گله ای
نداريم و به هر حال بچّه ها هم ديگر عادت كرده بودند به روحيّات ايشان و معمولا
وقتی ايشان از منزل خارج می شدند كه بچّه ها خواب بودند و زمانی هم كه برگشت اكثرا
باز خواب بودند مگر روزهای تعطيل ، اگر ايشان فرصتی برايش پيدا می شد بچّه ها چند
ساعتی ايشان را می ديدند و گاها می گويند ما خاطرات پدر را خيلی به ياد نداريم به
خاطر اينكه اكثرا ايشان به كار می پرداختند .

پدر محترم شهيد
تندگويان :

نكته̾ بارز در شخصيّت
جواد اين بود كه در فكر مقام نبود ، در فكر رياست طلبی نبود ، بلكه در فكر آرامش
مملكت بود زيرا آن عقيده ای كه داشت استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی ، روی اين
نظر ايشان می گفت اگر به من بگويند جارو بكش ، 
من جارو می كنم نگاه نمی‌كنم كه من مهندس هستم . طالب مقام نبود . لباسی
ساده می پوشيد ،‌ايثار گريش هم اين بود وقتی‌ كه اسير شد حالا به وزارت و اين ها
را خانم ها تشريح كردند وقتی‌ كه اسير شد قرار بود خودش را معرّفی نكند ولی وقتی
ديد نزديك به صد نفر ، قريب صدو بيست نفر را می‌ خواهند اعدام كنند و به گلوله
ببندند ، ايشان به معاونينشان اظهار می‌ كنند كه بايد ما خودمان را معرّفی كنيم
شايد از كشتن اين ها جلوگيری كنيم و اظهار می كند كه « انا وزير نفت » ، آنها دست
نگه می‌ دارند از كشتن آنها .

خواهر محترمه̾ شهيد :

در مورد روحيه̾ برادر
شهيدم اين نكته قابل ذكر است كه آن طور كه گفته اند آن شب آخری كه ايشان را می
بردند شعارش اين بود كه : « خمينی عزيزم ، بگو كه خون بريزم » .

جواد آدمی نبود كه
دست از عقيده و آن شعار حماسی اش بر دارد و تا آخرين لحظات هم اين شعار ها را داده
تا جائی كه به شهادتش منجر شد .

عنوان بسيجی كه آيت
الله خامنه ای دادند به ايشان ، عنوانی‌ است كه بی دليل به ايشان داده نشده . جواد
با آگاهی كامل حركت كرده بود قبل از رفتنش ، به پابوس امام رضا عليه السلام رفته
بود ، اينجا وقتی‌ برگشته بودند از زيارت حضرت رضا عليه السلام به آقای بوشهری
پيشنهاد داده بودند كه برويم ديدار امام شايد ديگر موفّق نشويم ايشان را ببينيم و
به ديدار امام رفته بودند . ( پدر شهيد ـ بنده هم كه به ايشان گفتم آنجا شلوغ است
ايشان گفتند كه شما حسوديت می ‌شود من شهيد شوم ) و بعد هم به ديدار مجروحين رفته
بودند ، مجروحين همان يك ماه .

در مورد روحيّه̾
خانواده هم ، ما واقعا باور نداشتيم من خودم به شخصه با توجّه به آن محبّت خاصی كه
پدرم و مادرم نسبت به جواد داشتند اصلا باور نمی كردم كه وقتی پيكر ايشان بيايد
اين ها بتوانند اين طور تسلی بگيرند . حقيقتا شهيد همراه با خودش همه نوع بركتی می
آورد و آن نقش تربيتی را كه خداوند خودش در مورد شهيد دارد در مورد خانواده̾ شهيد
هم اعمال می‌ كند . و بلا فاصله بعد از ورود ايشان ما آن حالت سكينه را در تك تك
اعضای خانواده حقيقتا ديديم ،‌اين حالت سكينه را ـ يعنی روحيه آن چنان متحوّل شد و
آن چنان در مقابل اين امر اين ها با روحيه برخورد كردند و خصوصا چهره̾ ايشان آن
صلابت و آرامش و آن طمأنينه ای كه در چهره̾ ايشان مشاهده می‌ شد خوب هر كدام از ما
كه اين چهره را ديديم به وجد آمديم و احساس كرديم كه جواد به چه آسايش و آرامشی
رسيده و اصلا جای حزن و اندوه نيست اين روحيه بعد از ديدن ايشان ديگر كاملا همان
چيزی بود كه شايسته̾ يك روح شهيد است و خانواده̾ شهيد . الحمدالله .

پدر محترم شهيد :

خدا می داند كه من
برای اين ها نگران بودم ، مادرش ، همسرش ، خواهرهايش و دختر و پسرش و به لطف خدای
متعال وقتی كه آمدم ديدم كه روحيه̾ همسر بسيار خوب است ، روحيه̾ خواهرش بسيار خوب
است ، روحيه̾ مادرش هم الحمدالله رب العالمين آن طور كه بايد و شايد خوب بود .

« پاسدار اسلام »‌شهادت
اين وزير نفت بسيجی را به خانواده̾ محترمشان و امّت قهرمان پرور ايران به ويژه
مقام معظم رهبری تبريك و تسليت عرض می نمايد.

 

 

/

توبه و طهارت باطنی

توبه و طهارت باطنی

قسمت يازدهم

حجّة الاسلام رحيميان

3- توبه

يكی ديگر از عوامل
مهم برای تطهير باطن توبه است كه قذارات گناهان را كه مانع اصلی از تقرب انسان به
خداوند و پيوستن به اوست . می زدايد و آئينه دل را برای تابش نور ايمان و محبّت به
حق مستعد می نمايد . زيرا تمام قوای ظاهريه و باطنيه كه خدواند متعال به انسان
ارزانی فرموده امانتی است الهی كه در آغاز از تمام قذارات و كدورت ها پاك و منزّه
و به نور فطرت روشن بوده است ، ولی با تماس انسان با ورطه تاريك عالم طبيعت و
آلوده شدن به تصرفات شيطانی و گناهان به انواع قذارات و پليدیها و كدورت ها آلوده
می شوند ، و اين امور همچون حجابی تيره مانع از تابش نور ايمان شده و راه عروج و
رجوع انسان را به سوی جوار قرب الهی و اتّصال به حق مسدود می‌كند .

پس : اولا خيانت در
امانت ، و شكستن پيمان و اطاعت از شيطان روا نيست .

« و الذين هم لا
ماناتهم و عهدهم راعون » ( مؤمنون /8 )

و چه امانتی بالاتر
از امانت الهی و چه عهدی مهم تر از عهد الهی .

« الم اعهد اليكم يا
بنی آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدوّ مبين »  ( يس / 60 )

و ثانيا : اگر خيانتی
يا پيمان شكنی شد بايد بلافاصله با توبه آن را جبران كرد تا راه بازگشت به حق
گشوده شود و با آب رحمت نازل از سماء غفاريت او از گناه تطهير شود كه:

« ان الله يحب
التوابين و يحب المتطهرين » ( بقره / 222 )

همانا خداوند توبه
كنندگان و پاكيزگان را دوست می دارد .

« و من يعمل سوءا و
يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما » ‌( نساء / 110 )

و هر كس كار بدی كند
يا به خويش ستم نمايد آنگاه از خداوند طلب آمرزش كند خدا را آمرزگار و مهربان می
يابد .

پس طهارت از گناه كه
به وسيله̾ توبه و استغفار و بارش باران رحمت حق و مغفرت او حاصل می شود از مقدمات
و شرائط بسيار مهم قبولی نماز است ، زيرا با توبه و زدودن آلايش و ظلمت گناه است
كه انسان شايسته̾ تقرب به حق می شود و معلوم است كه مهمترين وسيله تقرب به او نماز
است در صورتی كه مقبول باشد و نماز مقبول مشروط به طهارت باطنی است و بدين جهت است
كه هنگام شروع وضو و دست بردن به سوی آب مستحب است گفته شود :

« بسم الله و بالله
اللهم اجعلنی من التوابين و اجعلنی من المتطهرين » .

زيرا آب وسيله̾  طهارت ظاهری و موجب صحت نماز است . و آب توبه و
رحمت حق منشأ طهارت باطنی و موجب قبولی نماز است ، و اين دعا در هنگام شروع وضو ما
را به سوی اين معنی و ضرورت تحصيل آن توجّه می دهد .

بنابراين بين توبه و
نماز ارتباطی است ناگسستنی و اين توبه است كه زمينه را برای قبولی نماز فراهم می
كند ، همانگونه كه نماز توبه را به ثمر می رساند و آثار گناه را از بين می برد ،‌همان
طور كه در روايت كافی از امام صادق (ع) درباره̾ آيه̾ « ان الحسنات يذهبن السيئات »
فرمود : « صلوة المومن بالليل تذهب بما عمل من ذنب بالنهار » .

نماز مؤمن در شب
گناهی‌ را كه در روز مرتكب شده از بين می برد . نكته̾  ديگر آن كه در بسياری از آيات قرآن به همراه
توبه عمل صالح آمده است مانند آيه :

« الا من تاب و آمن و
عمل عملا صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما و من تاب و
عمل صالحا فانه يتوب الی الله متابا » ( فرقان ـ‌آيات 71- 70 )

مگر آن كس كه توبه
كند و باور كند و عمل شايسته نمايد ،‌خدا بديها يشان را به نيكی‌ ها تبديل كند كه
خدا آمرزنده و رحيم است و هر كه توبه كند و عمل شايسته كند به سوی خدا بازگشتی
پسنديده دارد .

پس توبه وقتی با عمل
صالح همراه شود خداوند سيئات را به حسنات تبديل می فرمايد و موجب بازگشت پسنديده
به سوی خدا می شود . و بديهی است كه بهترين « عمل صالح » نماز است كه « خير العمل ‌»
ناميده شده و بدين سان ، نماز بالاترين نقش را در كنار توبه در جهت تكامل و تقرب
انسان به درگاه خداوند و خدا گونه شدن وی دارا می باشد .

ماهيّت توبه

همچنانكه اگر يك
جامعه گرفتار ظلمت تباهی و ظلم باشد با :

1-   
احساس همگانی در توبه
و گرايش به حق و نفرت از باطل و ظلم .

2-   
شوريدن نيروهای‌ حق
با يك قيام همگانی و قاطع بر نيروهای باطل و غلبه بر آن .

3-   
محو تمام آثار شوم و
ميرائی های غلط نظام پيشين .

4-   
برقراری احكام الهی و
سرسپردن در برابر حق و عبوديت او .

5-   
بازگرداندن حقوق ضايع
شده و اصلاح امور مردم .

يك انقلاب الهی تحقق
می يابد و جهاد اصغر جامه عمل می پوشد . توبه نيز يك انقلاب الهی است و قيامی است
قاطع با ويژگی های فوق كه در صحنه̾ درونی فرد انجام می گيرد و جهاد اكبر را تحقق
می بخشد . پس ، توبه در حقيقت انقلاب و قيام عليه خود است و اين « خود » حقيقی
انسان است كه عليه خود پنداری می‌ شورد و نمودارهای خود پنداری را به بند می  كشد و تحت كنترل و سلطه خويش قرار می‌ دهد .

انسان معجونی است از
مجموعه قوای حيوانی ، شيطانی و ملكوتی كه ممكن است هر يك از اين قوا ـ‌ حاكميت
مطلقه را در ملك وجود او به دست گيرد و انسان به صورت حيوانی شهوت زده يا درنده يا
شيطان صفت درآمده وجود او را گناه و زشتی‌ ها فرا گيرد ، و در چنين حالی است كه
انسان به نفس خويش ظلم روا داشته است . ولی چنانچه روح ملكوتی و خود حقيقی او در
تحت سيطره̾ حيوانيّت او به طور كلّی مسخ يا مضمحل نشده باشد در مقابل گناه و ظلم
مذكور واكنش نشان می‌ دهد و با احساس نفرت از گناه و پشيمانی از آن به ناگهان
تصميم می گيرد و با يك جهش برق‌ آسا خود را از تار و پود و زنجيرهای‌ اسارت گناه
می‌ رهاند و اراده الهی در او حاكم و مستولی شده و تمام قوای طبيعی طغيانگر را در
بند كنترل و در جهت بندگی حق قرار می دهد و بدين سان توبه انجام می گيرد و مسير
حركت را از ورطه سقوط به راه عروج و صعود به سوی حق و كمال مطلق تغيير جهت می دهد
و در اين راستا به جبران « مافات » و اصلاح مفاسد گذشته چه در رابطه با خالق و چه
در رابطه با مخلوق قيام می كند .

حضرت اميرالمؤمنين (
عليه السلام ) درباره̾  توبه و شرايط قبول
و كمال آن چنين فرموده است :

« … انّ الإستغفار
درجة العلّيين و هو اسم علی سنة معان :

« استغفار » درجه̾  انسان های والا و بلندمرتبه است ، و استغفار
اسمی است كه بر اساس شش معنی تحقق می يابد :

اولها الندم علی ما
مضی .

و الثانی العزم علی
ترك العود اليه ابدا .

اوّل : پشيمانی از
گذشته .

دوّم : تصميم قطعی بر
عدم بازگشت به گذشته برای هميشه .

اين دو ماهيّت توبه
را تشكيل می دهند و با تحقق آنها قيام درونی انجام گرفته و بعد از آن نوبت جبران و
اصلاح است .

و الثالث ان تؤدی الی
المخلوقين حقوقهم حتی تلقی الله املس ليس عليك تبعه .

و الرابع ان تعمد الی
كل فريضة عليك ضيعتها فتؤدّی حقها .

سوّم : حقوق مردم را
بپردازی تا با پاكی و بدون گناه و پی آمدهای آن به لقاء الله برسی .

چهارم : قصد كنی تمام
واجباتی را كه تضييع كرده ای حق آن را ادا كنی و اين دو كه ادای حق الناس و حق
الله و جبران گذشته است شرط قبول می باشند .

و الخامس ان تعمد الی
اللحم الذی نبت علی السحت فتذيبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ينشأ بينهما
لحم جديد .

و السادس ان تذيق
الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية فعند ذلك تقول استغفرالله » .     ( نهج البلاغه فيض حكمت / 409 )

پنجم : همت گماری كه
گوشتی را كه از حرام روييده است ـ به آتش ـ‌ اندوه ها ذوب كنی تا پوست به استخوان
بچسبد و بين آنها گوشت تازه برويد .

ششم : رنج طاعت و
بندگی را به تن بچشانی همان گونه كه شيرينی گناه را به آن چشانده بودی ـ با تحقق
چنين شرايط و مفاهيمی است كه می‌ گویی « استغفرالله ».

و اين دو شرط كمال
توبه است و تحقق چنين توبه ای غير از آنكه موانع را از سر راه قبولی نماز برمی
دارد خود اين توبه نماز مقبول را می طلبد تا به كمال برسد و به ثمر بنشيند.

                                                                                    
ادامه دارد

 

/

شرايط انتخاب اصلح

امام خمينی (س) و
انتخابات (3)

شرايط انتخاب اصلح

امام خمينی (س) :

« احدی شرعا نمی
تواند به كسی‌ كوركورانه و بدون تحقيق رأی بدهد و اگر در صلاحيّت شخص يا اشخاصی
تمام افراد و گروه ها نظر موافق داشتند ولی رأی دهنده تشخيص اش بر خلاف همه̾ آنها
بود ، تبعيّت از آنها صحيح نيست و نزد خداوند مسئوليت دارد » .

برای‌ آنكه انتخاباتی
امام پسند برگزار كنيم ، گذشته از زمينه سازی جهت حضور آگاهانه و هرچه بيشتر مردم
در صحنه انتخابات لازم است ديدگاه امام خيمينی ( سلام الله عليه ) را در سه محور
اصلی تشريح نمائيم .

اوّل آنكه مجلس شورای‌
اسلامی چه اهميّت و جايگاهی دارد ؟ دوم : اين مجلس به چه نيروها و افرادی نيازمند
است و سوّم اينكه مردم  در ميان نامزد ها و
كانديدها نمايندگی چهارمين دوره̾ مجلس شورای اسلامی بايد به دنبال كدام معيار ها و
ضوابط گزينشی باشند .

خصوصيّت مجلس شورای
اسلامی و انتظارات از آن

همانگونه كه قبلا به
طور مبسوط در مورد نقش مردم در صحنه و جايگاه نظارت ملّت بر همه̾ امور بحث گرديد ،
مجلس به عنوان عصاره̾ فضائل چنان ملّتی دارای اهميّتی خاص می باشد اين اهميّت را
در سخنان امام اينگونه می يابيم :

« مجلس جوشيده از اين
ملّت انقلابی نيز يك مجلس عادی نيست ، كه يك پديده خاص به خود با ويژگی های خاص
است . امروز به جرأت می توان ادّعا كرد كه در زير اين آسمان كبود تنها مجلسی است
كه متّكی به آراء توده ميليونی مردم است كه با رأی مستقل و مستقيم مردم به دور از
اعمال نفوذ خان ها و سرمايه دار ها و مالك ها و سلطه ها و بست و بندهای باصطلاح
سياسی و فعّاليّت های انحرافی به وجود آمده واز قلدریهای رژيم شاهنشاهی و وابستگان
به آن خالص بوده است . قهرا مسئوليتهایی كه چنين مجلسی دارد بسيار بزرگ است ،
مسئوليت مقابله با سياست بازی های غرب و جناح سرمايه داری آن ديكتاتوری شرق و قطب
كمونيستی آن » .              ( صحيفه̾ نور
ـ ج 19 ص 5 ) 

بعد ديگری از اين
مسئوليت چنين است :

« مجلس می خواهد
ايران را در مقابل جهان اداره كند . مجلس يك چيزی نيست كه بخواهد ايران را در
مقابل خودش درست بكند . ايران در مقابل جهان است امروز ، آن هم يك جهان امروزی و
يك ايران امروزی ، ايران امروزی كه تك است در دنيا و جهان امروزی كه همه مهاجم اند
، همه مهاجم به شما هستند . شما می خواهيد كه يك مجلسی داشته باشيد كه در مقابل
اين تهاجماتی كه از خارج می شود پايدار باشد يك دولتی را كه او تعيين می كند كه در
مقابل تهاجماتی كه در دنيا واقع می شود ، فشارهایی كه واقع می شود در دنيا اين
بتواند دفاع كند و اين ، از مجلس سرچشمه می گيرد ، از مجلس دولت درست می ‌شود و
شما يك همچو مجلسی لازم داريد . شما برای حفظ كشور خودتان ، برای حفظ اسلام عزيز
كه اين همه خون در راهش ريختند بايد پايداری كنيد و توجّه بكنيد كه حفظ كنيد اين
را » .                                       
‌   ( صحيفه̾ نور ـ‌ ج 18 ص 204 )

از نقطه نظر مسائل
داخلی و رفع گرفتاری ها و مشكلات مردم توسّط مجلس ، اين جملات امام را می توان در
واقع جمعبندی اين خواست ها و انتظارات به شمار آورد :

« بايد گفت مجموعه̾
خواسته ها و انتظارات اسلامی مردم از مجلس ، رفع گرفتاری ها و محروميّت ها و
دگرگونی در نظام پر پيچ و خم اداری كشور ، از انتظارات به حقّی است كه بايد آنها
را جدّی گرفت . و نمايندگان محترم مجلس قبل از پرداختن به لوايح و تبصره ها و مواد
غير ضروری به فكر مسائل اصلی و كليدی كشور باشند و بر اساس اسلام عزيز در كميسيون
ها با طرح قوانين و لوايح به سمتی حركت كنند كه مشكلات اساسی كشور مرتفع و سياست
های زيربنایی كشور در امور فرهنگی‌و اقتصادی و اجتماعی و سياسی در راستای كمك به
محرومين و رفع استضعاف ، مدوّن و به مورد اجرا درآيد » .

                                                                     
( صحيفه̾ نور  ـ ج 20 ص 214 ) 

البتّه اهميّت ويژه
ای كه مجلس شورای اسلامی و بالتّبع تك تك اعضای تشكيل دهنده̾ آن يعنی نمايندگان
منتخب مردم دارد ايجاب می‌ نمايد دائما پيرامون حسّاسيت داشتن نسبت به حفظ سلامت
اين قوّه بنيادين كشور تذكّرات امام ، دائما گشزد گردد . مثلا اين تذكر مهمّ امام
كه خطاب به نمايندگان مجلس فرموده اند :

من راجع به كلّ مجلس
مكرر عرض كرده و حالا هم عرض می كنم كه مجلس ما بايد با مجلس های‌ ( رژيم ) سابق
فرق داشته باشد . البتّه فرق هم دارد ، امّا هر امری كم كم به انحراف كشيده می شود
و چنين نيست كه يك دفعه انحراف واقع شود . در خود انسان نيز چنين است كه شيطان و
نفس امّاره به تدريج از عمل به مكروهات و بعد از آن به صغائر و از آنجا به بالاتر
انسان را منحرف می كنند . در مجلس ( رژيم ) سابق ، دوره̾ اوّلش بهتر بود لكن در هر
سال چيزی به آن اضافه و يا از آن كم شد تا رسيد به آنجا كه مجالس اخير را ديديم .
شما از اوّل اگر جلوی فساد را نگيريد معلوم نيست كه به وضع سابق منتهی نشود .
البتّه بايد عاقلانه باشد كه مسأله حادّی پيش نيايد » .

                                                                    
( صحيفه̾ نور ـ ج 18 ص153 )

مجلس چه اشخاصی را
لازم دارد ؟

گذشت سه دوره̾ چهار
ساله̾ مجلس شورای اسلامی به خوبی نشان داده است كه مجلس به اشخاصی نيازمند است كه
به روشنی توانایی فهم و درك معضلات و گرفتاری های مردم و نظام را داشته و قادر
باشند برای رفع آنها راه حل هایی علمی و عملی را پيشنهاد كرده و يا مورد بحث و
بررسی و نقد قرار دهند .

در دوره های پيشين
گروهی با انگيزه هایی خاص سعی نمودند به مردم القاء كنند كه صرفا وجود علما و
روحانيون مطلع از احكام شرعی و سياسی اسلام در مجلس كفايت می نمايد ! در بطلان اين
ادّعا بار ديگر به جملاتی از امام راحلمان استناد می شود . ضمنا در اين جملات
دقيقا به نيازمندی مجلس به اشخاص مطّلع در زمينه های مختلف اشاره گرديده است :

« مجلس چنانچه محتاج
به علما و روحانيون مطّلع از احكام شرعی و سياسی اسلام است ، محتاج به متخصّصين
رشته های مختلفی است كه كشور احتياج به آنها دارد . مجلس امروز مواجه است با دنيای
پرآشوب صنعتی و سياسی پيچيده و فرهنگ های غربی و شرقی و صحنه های تنازع و بقاء بين
المللی ، و چنين مجلسی بايد انباشته از مطّلعين و دانشمندان و متخصّصان در هر رشته
باشد و لازم است كسانی كه كانديداهایی به ملّت معرفی می‌ كنند در نظر داشته باشند
كه از مطّلعين هر رشته̾ تخصّصی چند نفری در بين كانديداهای آنها باشد » .                    ( صحيفه̾ نور ـ ج 18 ص 232 )

مسأله ای كه مردم هر
بار با آغاز انتخابات خصوصا انتخابات مجلس شورای اسلامی با آن مواجه هستند ،
انتخاب كانديدا يا كانديداهایی است كه اصلح از بقيّه بوده و حائز شرايط لازم برای
نمايندگی مجلس شورای اسلامی باشند . در اين رابطه تا كنون ، گروه ها و جناح های
مختلف اشخاصی را به مردم پيشنهاد می كرده اند و هر كدام برای گزينش و معرفی
كانديداهای مورد نظر خود ملاك هایی را در نظر گرفته و می گيرند . آنچه از مردم
مسلمان و مؤمن به انقلاب مطرح است ملاك هایی می باشد كه امام در اين زمينه تعيين
كرده اند كه از آن جمله می توان به موارد زير اشاره نمود :

« ما بايد مجلس را
نگه داريم . دوره̾ اوّل مجلس در مشروطه بد نبود و شايد هم خوب بود ولی بعدها كم كم
رسيد به جایی كه خودشان افرادی را انتخاب می كردند . پس … مردم نبايد كنار بروند
اگر مردم كنار بروند همه شكست می خوريم . خود مردم نگذارند قلدرها دخالت كنند ،
افراد نالايق دخالت كنند . اگر عدّه ای جمع شدند و افراد نالايق را انتخاب كردند ،
مردم به آنها رأی ندهند . اگر مردم هم متوجّه نشدند مجلس آنها را قبول نكند » .

                                                                      
( صحيفه̾  نور ـ ج 18 ص 179 )

« و امّا مردم در
سراسر كشور ، در انتخاب فرد مورد نظر خود آزادند و احدی حق تحميل خود يا
كانديداهای گروه يا گروه ها را ندارد ، هيچ مقامی و حزبی و گروهی و شخصی حق ندارد
به ديگران كه مخالف نظرشان هستند توهين كنند ، يا خدای نخواسته افشاگری نمايند .
گرچه همه حق تبليغات صحيح برای خود كانديداهای خود يا ديگران را دارند و هيچكس نمی
تواند جلوگيری از اين حق نمايد . و البتّه لازم است تبليغات موافق مقررات دولت
باشد و احدی شرعا نمی تواند به كسی كوركورانه و بدون تحقيق رأی بدهد و اگر در
صلاحيّت شخص يا اشخاصی تمام افراد و گروه ها نظر موافق داشتند ولی رأی دهنده تشخيص
اش بر خلاف همه̾  آنها بود ، تبعيّت از
آنها صحيح نيست و نزد خداوند مسئوليت دارد و اگر گروه يا اشخاص ، صلاحيّت فرد يا
افرادی را تشخيص دادند و از اين تأييد برای رأی دهنده اطمينان حاصل شد می تواند به
آنها رأی دهد » . 

                                                                 
( صحيفه̾  نور ـ ج 18 ص 232 )‌

ضابطه گرایی يا گروه
گرایی ؟

از ملاك ها و معيارهایی
كه امام خمينی (س) در باب انتخاب كانديدای اصلح مطرح نموده اند يك نكته̾ اساسی و
محوری به شكل بارزی تشخيص داده می شود و آن تحقيق و تفحّص نسبت به همه̾ كانديداها
و سنجش اعتقاد و پايبندی آنان به ضوابط مشخّص شده̾ اسلام ناب محمّدی (ص ) و خط
امام می باشد . به قول امام :

« انتخابات يك محكی
هم برای خودتان است كه ببينيد آيا می خواهيد انتخاب اصلح بكنيد برای خودتان يا
برای اسلام ؟ اگر برای خودتان باشد شيطانی است و امّا اگر انتخاب اصلح برای مسلمان
هاست ، كی و از كجاست ، مطرح نيست . از هر گروهی باشد … انتخاب اصلح برای مسلمين
يعنی انتخاب فردی كه تعهّد به اسلام و حيثيّت آن داشته باشد و همه چيز را بفهمد و
چون در مجلس ، اسلام تنها كافی نيست بلكه بايد مسلمانی باشد كه احتياجات مملكت را
بشناسد و سياست را بفهمد و مطّلع به مصالح و مفاسد كشور باشد و ممكن است به شما و
گروه شما هم مربوط نباشد ، كه اگر اصلح را انتخاب كرديد ، كاری اسلامی می كنيد و
اين يك محكی است برای خودتان كه تشخيص بدهيد انتخاب برای اسلام است يا برای اصلاح
خودتان » .         ( صحيفه̾ نور ـ ج 18 ص
152 )

بدين ترتيب در
صورتيكه همه̾ گروه ها و جناح های سياسی موجود كشور اصل را بر اين بگذارند
كانديداهایی را كه می خواهند به  مردم
پيشنهاد كنند بر اساس ميزان انطباق آنها با معيار ها و ضوابط تعيين شده توسّط امام
سنجيده و اشخاص اصلح را ولو اينكه در گروه و جناح آنها نباشند ليكن دارای شرايطی
منطبق با‌‌ آن ضوابط و معيارها هستند ، انتخاب نموده و به مردم معرفی كنند . به
نظر می رسد مراعات اين اصل از اهميّتی در خور توجّه برخوردار باشد خصوصا در اين
ماه كه گروه ها و جريانات سياسی كشور قبل و پس از ثبت

نام كانديداهای‌ مورد
نظر خود می باشد .

امّا ضوابط و
معيارهای خط امام و اسلام ناب محمّدی (ص) برای انتخاب كانديدای اصلح كدامست و
پيروان اسلام سرمايه داري، و اسلام آمريكایی كه امام خواهان طرد و افشای آنان بوده
اند دارای چه مشخصاتی هستند . بخش بعدی اين سلسله مقالات را تشكيل می دهد .  انشاء الله .                                                      ( ادامه دارد )

 

 

/

پرسش ها و پاسخ ها

پرسش ها و پاسخ ها

حجة الاسلام و
المسلمين سيد مرتضی مهری

س 1- آيا فلسفه̾
آفرينش به كمال رسيدن انسان است يا فيّاضيّت الهی‌است ؟ و اين كه می گويند
فيّاضيّت مطلقه̾ الهی ايجاب می كند يعنی چه ؟

از اين سخن بوی‌
اجبار می آيد . يعنی گويا خداوند به اراده̾ خود كاری نكرده است . بلكه لازمه̾ بعضی
صفات او چنين است و چنان است . وانگهی‌ اگر فياضيت او ايجاب می كند پس جهان هستی
قديم است نه حادث . زيرا خداوند قديم است و صفات او قديم اند پس جهان هستی كه فيض
او و لازمه̾ فياضيت او است نيز قديم است .

                                                                                  «م
. ع . شهر كرد »

سؤال از هدف خلقت و
آفرينش انسان از سؤال هایی است كه ذهن بسياری را به خود مشغول كرده است . بعضی به
اين بيان مضحك می‌ پرسند كه چرا خداوند فقط دو راه پيش روی انسان گذاشت ، راه خير
و راه شر ؟ چرا راه سومی را كه راه عدم است 
پيش روی او قرار نداد كه اگر خواسته باشد آن راه را بپيمايد ؟ غافل از اين
كه عدم راه ندارد و غافل از اين كه اختيار را كه او دارد بر اساس حقی است كه برای
او در نظام طبيعت است و لذا اعتراض هم دارد كه چرا هنگام خلقت با من مشورت نشده
است و رأی مرا جويا نشده اند؟ خداوند می فرمايد : « ما اشهدتهم خلق السماوات و
الارض و لا خلق انفسهم »

( كهف ـ‌ 51 ) ـ آنها
نه شاهد آفرينش آسمان ها و زمين بوده اند و نه شاهد آفرينش خودشان … يعنی كسی را
در اين زمينه اختياری نيست . ديگری نوشته است كه می گويند انسان برای‌ رسيدن به
كمال آفريده شده است . من نمی خواهم به كمال برسم . بلكه من می‌ خواستم كه اصلا
نباشم . ايشان برای خود قبل از وجود  هم
وجودی قائل است كه در آن وجود اوّل می خواسته است كه نباشد .

به هر حال اين گونه
سؤال كه هدف خداوند از خلقت چيست به اين معنای ساده ای‌ كه در ذهن ما است و در
كارهای خود مورد توجه قرار می دهيم در مورد خداوند جا ندارد . زيرا هدف در كارهای
ما به معنای كمالی‌ است كه به آن دست نيافته ايم و از اين راه می‌ خواهيم به آن
برسيم يا نقصی است كه از اين راه می‌ خواهيم آن را برطرف سازيم . اگر كسی از هدف
شما در كاری مانند خوردن بپرسد ، پاسخ يا اين است كه گرسنه ام و می خواهم رفع
گرسنگی كنم يا اين است كه می‌ خواهم نيرویی كسب كنم و به كارم ادامه دهم . پس هدف
ما از كارها هميشه به دست آوردن چيزی است كه آن را نداريم و به آن نيازمنديم . ولی
در وجود خداوند هيچ نقصی نيست كه بخواهد 
با خلقت چيزی آن را برطرف سازد و طالب هيچ كمالی نيست كه با كاری بخواهد به
آن برسد . زيرا آن چه كمال است به او باز می‌ گردد و همه سايه و فيض كمال او است .
پس هدف به معنایی كه در كار انسان وجود دارد در كار خدا معنی ندارد .

بايد سؤال از غرض و
هدف خلقت را به گونه ای ديگر مطرح سازيم كه معنای صحيحی داشته باشد . مسلما جهان
خلقت با اين كه از قانون علت و معلول پيروی می كند ولی با اراده و تدبير خداوند
است . و هيچ حركت و سكونی بدون اراده او محقق نمی شود . پس وجود هر انسانی در عين
اين كه تابع علل و عوامل طبيعی است ولی بايد در دايره̾ هستی ‌نقشی ايفا كند و وجود
او را مصلحتی در عالم خلقت باشد به اين دليل كه ما آن چه را در عالم هستی اتفاق می‌
افتد يا حداقل آن چه را به طور طبيعی اتفاق می افتد كار خدا می‌ دانيم در عين حالی
كه كار طبيعت و عوامل طبيعی نيز هست . و چون خداوند حكيم است پس همه̾ كارهای او بر
اساس مصلحت است . پس بايد هر موجودی در جهان خلقت نقشی سازنده داشته باشد . سؤالی
كه در اينجا مطرح می شود اين است كه نقش انسان در جهان خلقت چيست ؟ پس اين كه گفته
می شود فلسفه̾ وجودی انسان چيست بايد به اين معنی باشد .

در اينجا ذكر اين
نكته لازم است كه اگر از مقدمات پيشين به اين نتيجه̾ قطعی رسيديم كه هر موجودی در
جهان خلقت نقشی دارد و برای وجود او مصلحتی است دانستن يا ندانستن آن تأثيری ندارد
و ندانستن مصلحت و حكمت وجود چيزی نبايد موجب انكار مصلحت آن بشود حتی در مثل
شيطان و  انسان های شيطان صفت و ساير آن چه
از ديدگاه ما جزء شرور و بدی ها هستند . ولی برای انسان مهم است كه راز خلقت خود
را بداند . خداوند می فرمايد : « أفحسبتم أنّما خلقناكم عبثا و أنّكم الينا لا
ترجعون » . ( مؤمنون ـ 115 ) .

ـ آيا می پنداريد كه
شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه به سوی‌ ما باز نخواهيد گشت .

                                                                        
( ذاريات ـ 56 )

در مورد هدف از خلقت
انسان در قرآن كريم چنين آمده است :

« ما خلقت الجن و
الانس الا ليعبدون » ـ من جن و انس را نيافريدم مگر برای اين كه مرا پرستش كنند .
از اين آيه به وضوح استفاده می ‌شود كه غرض و هدف از آفرينش انسان پرستش خداوند
است . و شكی نيست كه خداوند به اين پرسش و به هيچ چيز نياز ندارد . پس اين پرسش چه
فايده ای دارد . می توان گفت كه نفع آن به خود انسان می رسد. غرض از خلقت انسان
عبادت است تا زمينه̾ فرود رحمت الهی فراهم آيد و خداوند او را مورد لطف و عنايت
خود قرار دهد . و لذا در آيه ای ديگر می فرمايد : « و لا يزالون مختلفين الا من
رحم ربك و لذلك خلقهم … » ( هود ـ 119 ) ـ همچنان انسان ها در اختلاف بسر می‌
برند مگر آنان كه مورد لطف و عنايت الهی‌ قرار گرفته اند و برای‌ همين لطف و رحمت
آنها را آفريده است . البته در محدوده̾ كارهای ما اين گونه غرض و هدف قابل توجيه
نيست اگر از كسی كه چيزی را به وجود آورده و ساخته است بپرسند كه هدف تو چيست اگر
در پاسخ بگويد برای اين كه به آن سود برسانم قابل قبول نخواهد بود زيرا غرض از
وجود هر چيز بايد خارج از ذات خود آن باشد ولی در كار خدا و در آفرينش جهان بايد
اين را پذيرفت زيرا اگر بر فرض برا‌ی پرستش انسان در جهان خلقت اثری باشد باز جای‌
سؤال باقی است كه اصولا غرض از آفرينش كل جهان چيست ؟ و شك نيست كه هدف هر چه باشد
نفعی نيست كه به خدا برسد پس يا بايد مانند اشعريان منكر اين جهت باشيم كه كارهای‌
خدا بر اساس مصلحت و حكمت است و اين بر فرض كه با عقل سازگار آيد مخالف نصوص قرآنی
است . و يا بايد بپذيريم كه نفع آن به خود جهان خلقت می رسد و خداوند به مقتضای
رحمانيتش خلق را آفريده است .

در عين حال می‌ توان
گفت كه پرستش انسان و ارتباطی كه به وسيله̾ او ميان جهان طبيعت و عالم غيب برقرار
می شود در جهان خلقت نقش سازنده ای دارد كه خداوند آن را هدف خلقت انس و جن اعلام
فرموده است هر چند تأثير آن برای ما چندان روشن نيست . ملائكه نيز نقش انسان را
نمی‌ دانستند و لذا آن گاه ( اگر تعبير آن گاه صحيح باشد ) كه خداوند به آنان خطاب
فرمود كه من در زمين جانشينی قرار خواهم داد . يعنی موجودی می‌ آفرينم  كه با اختيار خود و با وجود انواع مزاحمت ها و
با اين كه او در حجاب است و حقيقت جهان از چشم او پوشيده است با پرستش و عبادت و
توجه چنان ارتباطی با غيب جهان برقرار می نمايد كه پرده ها و حجاب ها را می درد و
به خلوت سرای عشق راه می‌ يابد بلكه صدر نشين می ‌شود و بر اريكه̾ خليفة ‌اللهی
تكيه می‌ زند ملائكه در پاسخ به عرض  می
رساندند كه چنين موجودی با اين همه غرايز و كشش ها و با اين آزادی و اختيار نظم
جهان طبيعت را بر هم خواهد زد و فساد بر پا خواهد نمود و اگر پرستش هدف باشد ما تو
را می‌ پرستيم و می‌ ستائيم و تقديس می نمائيم . خداوند فرمود : من ارتباط غير از
پرستش شما است . البته لازمه̾ اين طبيعت كه مقدمه̾ وجود چنين انسانی‌ است اين همه̾
مشكلات و نارسائی ها و فساد است  واين همان
است كه ملائكه پيش بينی كردند . ولی‌ از نظر فلسفه̾ خلقت هيچ مهم نيست كه ميليون
ها انسان فاسد و مفسد به وجود آيند و به دوزخ روند تا اين نظام برقرار باشد و آن
گونه انسان ها كه غايت خلقت اند در چنين گير و دار هر كدام در خور شأن و لياقت خود
به آن مرز از پرستش كه مناسب آنها است برسند و آن همان كمال انسانی‌ است . و نهايت
كمال انسانی نهايت عبوديت او برای خداوند است و شايد به همين دليل ذوات مقدسه̾
محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين غايت خلقت و علت غایی آفرينش خوانده شده
اند . چون اگر غايت خلقت عبوديت انسان است آنها به بالاترين درجه̾ آن صعود نموده
اند.

و امّا اين كه نوشته
ايد فيّاضيّت مطلقه̾ خداوند اگر چيزی‌ را ايجاب كند مستلزم اجبار خداوند است ،
اشكالی است كه در سخنان بعضی از علما نيز ديده می شود ولی اين اشكال وارد نيست .
معنای‌ اقتضای يك صفت اجبار نيست . همه اين را می‌ دانيم و به آن معتقديم كه رحمت
الهی‌ مقتضی عفو و بخشش است و قهاريت او مقتضی خشم و عذاب است و هيچ كدام موجب
اجبار نيست . معنای‌ فياضيت اين نيست كه خداوند مانند علل و عوامل طبيعی‌ وجود از
آن سرازير شود و به ديگر اشياء برسد .

و امّا اين كه فياضيت
الهی‌ مستلزم قديم بودن جهان خلقت است و حال آنكه جهان به عقيده̾ ما حادث است .
اين مطلب از نظر فلسفه̾ الهی قابل قبول است . و مانعی ندارد كه عالم قديم بالزمان
باشد يعنی هيچ زمانی نبوده كه عالم نبوده است و آن چه محال است اين است كه عالم
قديم بالذات باشد . قديم بالذات يعنی‌ اين كه چيزی قبل از آن نباشد و اين فقط صفت
خداوند است . و اتفاقا دليلی‌ كه بعضی از فلاسفه̾ اسلامی‌ بر قدم زمانی‌ عالم آورده
اند همين است كه فيّاضيّت خداوند چنين ايجاب می‌ كند كه عالم قديم باشد زيرا فيض
خداوند ازلی‌ است و فياضيت از صفات ذات است ، پس هميشه خدا فياض بوده و از ازل فيض
الهی‌ كه همان وجود است بوده است ، پس عالم يعنی ماسوی الله وجود داشته . ولی اين
مستلزم ازلی بودن جهان طبيعت نيست زيرا ماسوی‌ الله شامل مجردات و ماوراء طبيعت
نيز می شود و مانعی ندارد اگر بگوئيم مجردات ازلی‌ اند . البته از نظر روايات و
بعضی از متون مذهبی قدم عالم حتی از نظر زمان مردود است .

نكته̾ مهمی‌كه در
اينجا قابل توجّه است اين است كه اصولا اطلاق كلمه̾ فياض بر خداوند متعال ظاهرا
ريشه̾ مذهبی ندارد . ما تا آنجا كه ممكن بود از اين واژه در كتب مذهبی تفحص نموديم
. در قرآن و نهج البلاغه و اصول كافی و كتب اهل سنّت به دليل اينكه اينها
معجم  مفهرس دارند و همه̾ واژه ها و كلمات
جمع آوری ‌شده است مطمئن شديم كه چنين كلمه ای وجود ندارد . در دعای جوشن كبير كه
هزار صفت و نام از اسماء حسنای الهی در آن جمع آوری شده است هيچ كلمه ای از ماده̾
فيض نيامده است . در كتب لغت نيز جستجو نموديم و نيافتيم . معلوم می شود نه تنها
در كلام شارع بلكه حتّی در كلام مشرّعه و پيروان پيشين نيز چنين تعبيری از خداوند
نيامده است . از اين روی جای بسی تعجب است كه بعضی از بزرگان فلاسفه اسلام يك
مسئله فلسفی را بر اين اساس بنا نهاده اند . و فياض را جزء اسماء و صفات الهی آن
هم صفات ذات دانسته اند . و حتّی سر ريز شدن است و خواسته اند كه از اين ريشه̾
لغوی استفاده ای فلسفی كنند . در حالی كه اصلا اين واژه به عنوان يك صفت الهی هيچ
رشته ای در متون مذهبی ندارد . البتّه ما هنوز هم به طور قطع انكار نمی كنيم و
ممكن است در دعائی از دعاهای غير مشهور چنين كلمه ای پيدا شود ولی ديگر نمی توان
بر آن اصلی بنا نهاد . اسماء و صفات الهی توقيفی اند يعنی بايد فقط به آن محدوده
كه از شارع مقدّس رسيده است اكتفا شود و نبايد بر خدا صفتی يا نامی نهاد كه خود
نفرموده است .

س 2- آيا نمی شود
مبدأ هستی‌ محدود باشد ، يا در زمينه ای نقص داشته باشد ؟چرا ؟

اگر كمالی‌ را در
جهان فرض كنيد كه خدا دارای آن كمال نيست . حال جای سوال است اين كمال از كجا به
وجود آمده است . اگر هست و وجود دارد پس بايد مستند به وجودی باشد كه علّت آن است
و اين سلسله̾ علل بايد به جائی منتهی شود كه آن را علّت نيست . پس همانگونه كه اصل
وجود به ناچار بايد به وجود واجب منتهی شود تاسلسله̾ علل پايان پذيرد . همه̾
كمالات نيز چنين است بايد به او منتهی شود . و اصولا هر كمالی از وجود است و وجود
صرف و هستی مطلق همه̾ كمال است .

س 3- آيا مرتاض ها و
افرادی مانند آنها دارای روح بزرگ و متعالی می باشند ؟ چگونه می توان صاحب روحی
بزرگ شد ؟                                                    
« قم ـ م غ »

ج ـ به عقيده̾ ما
تعالی روح با تقرّب به خداوند به دست می آيد و تنها گوهر سعادت در انسان حب خداوند
است . و خدا در قرآن فرموده است : « قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونی يحبكم الله »
ـ ای پيامبر بگو به مردم اگر خدا را دوست داريد از من پيروی كنيد تا خدا نيز شما
را دوست بدارد . طبيعی است هر محبّی مايل است كه محبوب نيز او را دوست بدارد و
برای كسب اين مقام طبق اين آيه تنها راه ، پيروی از رسول خدا صلی الله عليه و آله
و سلم و شريعت آسمانی او است . بنابراين راه تقويت روح و تهذيب نفس نيز همين است .
بنابراين بهترين راه تقويت روح و تهذيب نفس نيز همين است .

رهبانيّت و رياضت های
مرتاضان برای دست يابی به روح قوی از نظر اسلام مردود است . هم اصل اين روش مردود
است و هم هدفی كه از اين كار تعقيب می شود . امّا اصل اين روش به دليل اينكه
مستوجب ترك بسياری از سنن اسلامی و حضور در مجامع و جماعات و امثال آن است و رسول
خدا صلی الله عليه و آله و سلم صريحا آن را در موارد مختلف نكوهش فرمودند . و امّا
هف از آن چيزی نيست به جز تحصيل قدرت های مادّی روح كه بتواند به وسيله̾ آن كارهای
غير متعارفی انجام دهد مانند تأثير در اراده̾ ديگران يا اخبار از غير در محدوده̾
خاصّی وامثال آن . و اين گونه كارها از نظر شرع اسلام نه تنها مردود و محرم شناخته
شده بلكه از آن تعبير به كفر شده است و اين ها نوعی از سحر و جادو به حساب می آيد
كه مستوجب حدّ شرعی است و  حد آن هم اعدام
است . ولی از نظر شرعی رياضت های محدودی در چارچوب احكام اسلام و با حفظ شئون
اجتماعی اسلام مجاز بلكه مستحب است . يعنی ترك بعضی از لذّت های دنيا مانند بعضی
از خوردنی ها و زينت ها مطلوب است ولی هدف اصلی از آن تحصيل قرت الهی و مقامات
معنوی در آخرت است . البتّه در زندگی دنيا نيز ناخواسته تأثير خواهد داشت و طبيعتا
اين چنين كسی دارای اراده ای قوی و تصميمی قاطع و بسياری ديگر از صفات روحی ممتاز
خواهد شد كه نمونه̾ آن را می توان در اين زمان حضرت امام قدّس الله روحه ذكر نمود
. اين گونه زهد و رياضت نفسانی مطلوب است ولی رياضتی كه مرتاضان هند و امثال آنها
پيش گرفته اند از نظر اسلام در هر دو بعد فعل و هدف محكوم است .

س ـ فلسفه
قربانی كه حجاج در مكّه ( منی ) می كنند چيست ؟ آيا اسراف نيست كه هزاران هزار
حيوان ذبح می شود و هيچگونه استفاده ای از آن نمی شود و آيا نمی شود قيمت آنها را
به افراد داد ؟

ج ـ اگر اين
گونه محاسبه كنيم اصولا پاسخ اين سؤال لازم است كه چرا اين همه مصرف برای‌ حج و
عمره و امثال آنها می شود . اين همه مخارج هنگفت ومشقّت و رنجی كه مردم بر خود
تحميل می كنند برای چيست ؟

آيا فقط برای
اينكه در آن بيابان بی آب و علف و كوه های سياه و سنگی تجمع كنند و بر گرد خانه ای
بچرخند و ميان دو كوه رفت و آمد نمايند و ناخنی بگيرند يا سری بتراشند و در
بيابانی توقّف كنند و در جای ديگر بيتوته نمايند و چند عدد سنگ به علامتی بزنند و
خونی بر زمين بريزند ؟ چرا ؟ و چه نتيجه ای‌ از آن عايد می شود ؟ آيا بهتر نيست
همه̾ اين هزينه را به مصرف فقرا و درماندگان كشورهای اسلامی كه فراوانند برسانيم ؟
و همچنين مخارجی كه صرف برگزاری مراسم مذهبی در هر سال می شود از مراسم عزاداری
عاشورا و مانند آن تا مراسم جشن های ولادت و مبعث و غدير و ديگر ايّام خدا . و
همچنين مخارج هنگفتی كه برای تعمير مشاهد مشرّفه و مساجد می شود . و ده ها مورد
ديگر آيا بهتر نيست همه̾ اين ها صرف بازسازی كشور و از بين بردن فقر و نيازمندی
بشود ؟!

 

خير ! چنين
نيست ، بدون شك همه̾ ما و پدران ما فلسفه ای در اين مراسم درك می كنيم هر چند آن
را به تفصيل ندانيم و لذا از مخارج ضروری شخصی خود كم می كنيم و صرف برگزاری مراسم
عاشورا مثلا می نمائيم و همچنين در طول تاريخ پدران ما به اين گونه مسائل مقيّد
بودند . و آن فلسفه اين است كه مصالح اجتماعی از مصالح فردی مهم تر است و مسائل
معنوی و استفاده های روحانی از استفاده های مادّی مهم تر است . در رابطه با ترجيح
مصالح اجتماعی بر مصالح فردی همه ملل متّفقند و لذا می بينيم كه در همه̾ جامعه ها
حتی آنها كه بسيار فقيرند مراسم ملّی و مذهبی كه نمودار وحدت جامعه و عظمت ملّت
است با شكوه فراوان برگزار می شود در حالی كه همان افراد كه آن را برگزار می كنند
از ضروريّات زندگی خود محروم اند . برای نمونه مراسم ملّی كشورهای هند و آفريقا را
ملاحظه كنيد .

در اين جا يك
نكته̾ مهم و قابل توجّه است و آن اينكه بعضی از مراسم هيچ گونه ارزش اجتماعی
ندارند ولی دولت ها برای مصالح خود آنها را به وجود می آورند و مخارج هنگفتی از
پول ملّت را به مصرف آن می رسانند . مانند مراسم بسيار پر خرج و بی فايده ای كه
برای ورزش های المپيك و مجموعه های محدود تر آن بر پا می شود . ملاحظه می كنيد كه
در كشورهای پيشرفته چه مسابقه ای برای بيشتر خرج كردن و شادی كردن در اين زمينه ها
می شود . در مراسم ورزشی … كه اخيرا در پاريس برگزار شد آن قدر مخارج هنگفت بود
كه مفسّرين راديو های جهانی به آن اعتراض كردند . جالب اين است كه كشور ما هم برای
اينكه مبادا از قافله تمدّن عقب بماند و مبادا در جهان به عنوان يك كشور عقب مانده
و غير مترقی قلمداد شود و خلاصه برای حفظ پرستيژ خيالی خود همين گونه مخارج در
مناسبت های ملّی مانند ايّام دهه̾ فجر و امثال آن می شود كه هيچ گونه ارزشی از نظر
اجتماعی ندارد و پرستيژ ما در خارج وابسته به قدرت نفوذ در ملّت ها و انقلاب ها
است و اگر اعتباری از جهات مادّی هم بخواهيم داشته باشيم بايد در پائين آوردن سطح
تورّم و بيكاری و رونق دادن به وضعيّت اقتصادی كشور باشد نه با پر زرق و برق كردن
خيابان ها و ساختن آب نماها و داير كردن كلوب های شطرنج و بكس بازی و آزاد گذاشتن
فيلم ها و نوار ها و مونتاژ كردن ويدئو و ساير افتخارات جديد !

و امّا اين
كه مسائل مادّی است امری است كه برای معتقدان به خدا و جهان آخرت قابل انكار نمی
باشد ولی اثر معنوی بعضی از امور روشن و واضح است مانند مراسم عاشورا و امثال آن و
بعضی از امور اثر معنوی آنان ممكن است برای ما مجهول باشد  مانند بعضی از اعمال حج . البتّه در كتاب هایی
كه اسرار عبادات را توضيح داده اند راز معنوی بسياری از اين اعمال را ذكر نموده
اند ولی منظور ما اين است كه حالت تعبّد و تسليم را در دل ها بايد زنده نگه داشت و
نبايد انسان در موقع عمل توجّه به مصالح و مفاسد اعمال داشته باشد حتّی آن جا كه
مصلحت معنوی در كار است بلكه تنها توجّه بايد به معبود باشد و انگيزه̾ عمل بايد
فقط تسليم بی چون و چرا در برابر خواسته̾ او باشد . اصولا راز كلّی عبادات همين
است و نبايد سراغ دليل ديگری برای آنها رفت .

سيّد عارفان
حضرت ابراهيم خليل عليه السلام آن گاه كه در خواب مأمور ذبح فرزند شد بدون ترديد و
با حالت تسليم كامل خود و فرزند روانه̾ فربانگاه شد و خداوند اين را امتحان بزرگ
ناميد . امتحانی كه كمتر انسانی به آن مرحله می رسد . واضح است كه انسان تا امتحان
های پائين تر را پاسخ نگويد به كلاس امتحان بالاتر وارد نخواهد شد.

به هر حال
بزرگترين مصلحت و نتيجه ای كه برای انسان عايد می شود رضای الهی و تقرّب به درگاه
او است و آن هم راهی به جز تسليم در برابر فرمان او بدون توجّه به مصالح ديگر
ندارد .

 

 

/

حدیث میقات نور

حدیث میقات نور

رمضان ، ماه پر برکت
حق ، روزهای آخر مهمانی بزرگ خدا از بندگان خود را می گذرانید . ملائک مقرب الهی
که سال ها حریم ملکوتی جماران را ـ که بی شک تا همیشه̾ تاریخ از مقدس ترین
مکانهائی است که انسان های مؤمن بدان به عنوان یکی از حرم های الهی در زمین می
نگرند ـ پاسداری کرده و لحظات عمر مقدس سید اولاد آدم در زمان غیبت ـ در عصر حاضر
ـ را سال ها به شهادت نشسته بودند و بارها و بارها واسطه نزول باران های رحمت الهی
به دعای پیر شب زنده دار جماران گشته بودند ، این بار خود را مواجه با صحنه ای بس
عظیم و وصف ناشدنی می دیدند . و آن اقامه̾ نماز جماعت مغرب و عشا به امامت کاروان
سالار دلهای عاشق حضرت روح الله ـ سلام الله علیه ـ بود.

و چه نمازی ! که اگر
چه حقیقتا توصیف آن از قلم ناقص این ناقص برنمی آید ، امّا دریغم آمد که از بیان
این نعمت بزرگ الهی که در زمان حیات پر برکت آن عزیز نصیب این حقیر شد خود داری
نمایم .

با تلفن حاج کاظم از
برادران سپاه خراسان ـ که سال های سال عاشقانه پروانه شمع وجود آن عزیز بی نظیر
بود ـ از مراسم مطلع شدم و برای ادراک این فرصت نورانی خود را به جماران ـ کعبه̾
دل های عاشق ـ رساندم . ساعت 5/3 بعد از ظهر را نشان می داد که تا اذان مغرب سه
ساعت دیگر فرصت باقی بود . امّا چنان اشتیاق و جذبه و شور دیدار امام دل ها را به
وجد آورده بود که همه مانند آن روزهای ملاقات که در رسیدن به حسینیه در کوچه ها و
سربالائیهای جماران از خود شتاب نشان می دادند خود را به پست بازرسی می رساندند تو
گوئی امام قامت بسته است ! و عجیب اینکه در آن هوای صاف و مطبوع جماران که آفتاب
شعاع حیات بخش خویش را بر همه جا پراکنده بود همه در صفهای منظمی که معلوم بود
ساعتی قبل بسته شده اند بی صبرانه انتظار مغرب را می کشیدند ! همه با شتاب می
آمدند تا در میان صفوف برای خود جائی بیابند تا هم به فیض دیدار و نماز امام برسند
و هم صدای دلنشین آن پاک و آهنگ دل انگیز قرآن روح اللهی را بشنوند و گوش جان خویش
را با آن نوای قدسی مترنّم کنند .

با اینکه همه می
دانستند که تا مغرب سه ساعت فاصله است ، امّا هیچ کس حاضر نبود لحظه ای جای خود را
ترک کند تا مبادا این توفیق از دست او برود ! و من که هم از راه دور آمده بودم و
هم مدتی بود که آن عزیز دل را زیارت نکرده بودم و هم برای دست یابی به فیض این
دیدار روزه̾ خود را افطار کرده بودم . باتنی خسته و قلبی مشتاق و بی تاب و چشمانی
بی تاب تر لحظه لحظه̾ ورود امام را در ذهنم مرور می کردم . لحظات به سختی و سنگینی
زیادی سپری می شد آن سان که گوئی این بار خورشید ـ این آیت بزرگ حق ـ باما تشنگان
دیدار یار به خصومت برخاسته است ! آرزو می کردم آن روز قدرتی می داشتم تا خورشید
را زودتر از موعد هر روز خود به غروب بکشانم ! تا هم خود به فیض این دیدار برسم و
هم دیگر تشنگان و طالبان وصل دوست را باده̾ وصل بنوشانم .

بهر تقدیر آفتاب رفته
رفته شعاع خود را از گستره̾ زمین برمی چید. شاید دیگر تحمل نگاه و بی تابی خیل
عشاق را نداشت و من درست همانند لحظاتی که در حسینیه می نشستم و چشم به آن صندلی
ساده و دربی که امام از آن به حسینیه وارد می شدند می دوختم هر لحظه بی تاب تر می
شدم . بی تاب آن بزرگ عارفانی که خود بی تاب وصل جانان بود . با خود می گفتم امام
کی می آید و از کدام مسیر و سجاده̾ او را کجا پهن خواهند کرد و فاصله̾ من با حضرتش
چقدر خواهد بود . آیا صدای اذان و اقامه و قرائت و ذکر او را خواهم شنید ؟ آیا پس
از نماز سجده̾ شکری که امام همیشه می گذارد و نمازهای نافله̾ آن عزیز دل ها را
خواهم دید ؟ و مهم تر آنکه آیا همچون هر دیدار ی که به محضر مقدسش مشرف می شدم و
بر دستان پاکی ـ که یقین داشتم بارها و بارها مولای ما مهدی (عج ) آنها را در
دستان مبارک خویش فشرده است ـ بوسه می زدم آیا این بار هم این توفیق نصیب من می
شود یا نه . از طرفی سنگینی سپری شدن لحظات و از طرف دیگر سنگینی و اضطراب و ابهام
و سؤالاتی چنین بر جانم سنگینی می کرد .

لحظات سپری شد ،
ناگهان نظمی را که همه ساعت ها رعایت کرده بودیم یک باره در هم فرو ریخت . امام می
آمد و چه آمدنی ! آنقدر آرام و با تأنّی قدم بر می داشت که انگار قدم هایش به زمین
نمی رسد و انگار در عالم رؤیاست که امام رادر حال راه رفتنی این چنین مشاهده می
کنم . همه به سمت امام و به قصد زیارت هجوم بردند که البته با تدارکی که بچه های
سپاه بیت از قبل دیده بودند این هجوم به حداقل رسید و آن عزیز که در صلابت بی همتا
بود و به کوهی از استقامت و پایداری می ماند ـ و بلکه تمامی کوه ها در برابر
اقیانوس بیکرانه وجودی او احساس قطره ای ضعیف را هم نداشتند ـ با آرامش و تأنّی
خاص خویش آرام آرام و خرامان خرامان به سمت جلو در حرکت بود. هم به جمعیّت سلام می
کرد و هم متواضعانه و با مهر و محبت و لبخندی شیرین به سلام عاشقانی که با چشمان
پر از اشک او را زیارت می کردند پاسخ می داد . صورت امام آن گونه از انوار خدا
نورانی و درخشان بود که قلب های آشفته را پذیرایی سکون و آرمشی شیرین و جاودان می
ساخت آنگونه که دوستان عزیز بیت می گفتند که گاه بوده اند کسانی که در تشرف خود به
محضر آن عبد صالح خدا در حسینیه به محض زیارت چهره̾ ملکوتی ایشان جان به جان آفرین
تسلیم کرده بودند ! و بعد هر چه دکتر ها سعی می کرده اند که نفس را برگردانند نمی
شده است ! جان آنان به چنان وصل شیرینی دست یافته بود که هرگز طالب بازگشت به قفس
تن و گذشت از آن حلاوت پایان ناپذیر بی وصف نبود . کاش سعادت آن برادر جوان را
داشتم که در کنار امام ایستاد و اذان گفت . با تمام اذان امام برخاست . خاضع و
آرام با دستار سياهی كه به جای عمامه به سر می پيچيد و با ردای نرم و تميز و سفيدی
كه بر شانه می‌ انداخت . امام كه برخاست همه برخاستند همانگونه كه در نهضت اسلامی
همه به ايستادن او اقتدا كرده بودند! در هنگامی كه ايستادن سزای مرگ داشت و مرسوم
نبود ! از حالت خضوع و ايستادن امام در پيشگاه خدا و قرائت و آهنگ و بيان عبارات
نماز آن بزرگوار كه ديگر چه بگويم ! نمی دانم نماز مغرب را در چه حالی به اتمام
رساندم . همين قدر می دانم كه پس از نماز خود را به سرعت به جلوی صف اوّل رسانده و
در كنار حضرت امام كه با همان آرامش وصف ناشدنی مشغول ادای ذكر و نوافل ـ در حال
نشسته ـ بود مانند تشنه ای كه به آب رسيده باشد آرام گرفتم . به هنگام قرائت ذكر و
ادای نوافل امام چنان مستغرق جذبه انوار الهی بود كه به اطراف خود هيچ توجهی نداشت
. انگار در مصلای خود تنها در حال نمازی دائمی است و مصداق بارز آنانكه دائم در
نمازند و من كه سال ها بود لحظاتی چنين شيرين را انتظاری تلخ می كشيدم لحظه ای چشم
از آن وجود نورانی مبارك برنمی داشتم . چون می دانستم قدر اين لحظات گرانبها را
هيچ چيز برابری نمی تواند كرد به امام می نگريستم و مدام صلوات می فرستادم .

آرامش امام به من
چنان آرامشی می بخشد كه با آنكه سالهاست كه از آن ميقات نورانی بزرگ می گذرد ،
هنوز حلاوت آن را در عمق جان داغدار خويش احساس می كنم .

                                                                                 غلامعلی
رجائی

 

/

از عواقب اختلاف و روش حذفی بهراسيد !

ارزش های اسلام و
انقلاب را پاسداری كنيم (26 )

به استقبال انتخابات
مجلس شورای اسلامی (3)

از عواقب اختلاف و
روش حذفی بهراسيد !

حجة الاسلام و
المسلمين محمّد تقی رهبر

 

حضرت امام ( قدس سره
) :

« تمام مردم موظف اند
كه در انتخابات حاضر باشند و تحت تأثير هيچ كس قرار نگيرند » .

 

حضرت اما ( رضوان
الله عليه ) :

« من و شما نبايد
خودمان را بازی بدهيم ، اختلافات ريشه اش از حبّ نفس است » .

 

« ريشه تمام
اختلافاتی كه فاقد هدف مشخص و مقدس باشد به حبّ دنيا باز می گردد و اگر در ميان
شما هم چنين اختلافاتی وجود دارد برای آن است كه حبّ دنيا را از دل بيرون نكرده
ايد و از آنجا كه منافع دنيا محدود می‌ باشد هر يك برای بدست آوردن آن با ديگری به
رقابت برمی خيزد . شما خواهان فلان مقاميد ، ديگری نيز همان مقام را می‌ خواهد
قهرا منجر به حسادت و برخورد می گردد . ليكن مردان خدا كه حبّ دنيا را از دل بيرون
كرده هدفی جز خدا ندارند ، هيچ گاه با هم برخورد نداشته چنين مصائب و مفاسدی را
ببار نمی آورند » .                                           «
امام خمينی ( قدس سره ) ـ جهاد اكبر »

 

 

سخن حضرت امام
برگرفته از قرآن كريم است . قرآن در بيان ريشه اختلافات چنين می گويد : « و ما
تفرقوا الا من بعد ما جائكم العلم بغيا بينهم » ( شوری / 14 )

ـ آنها اختلاف نكردند
مگر بعد از آنكه علم به حقيقت پيدا كردند و اين روی سركشی بر يكديگر بود .

همچنين قرآن كريم
تفرق و تنازع را عامل ضعف و فروپاشی دانسته و مسلمانان را از آن برحذر می دارد : «
و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم »‌( انفال / 64 )

1-   
از نزاع و تخاصم
بپرهيزيد كه شما را دستخوش فشل و ضعف می كند و قدرت و عظمت تان را بر باد می ‌دهد
.

و در مناسبتی ديگر
درباره گروه های پراكنده دل ، می فرمايد : « تحسبهم جميعا و قلوبهم شتی ذلك بانهم
قوم لا يعقلون » ( حشر / 14 ) ـ می‌ پنداری متفق اند در حالی كه قلب هايشان
پراكنده است ، چرا كه آنها تعقل ندارند .

و بدينسان قرآن وحدت
و همدلی را شرط عقل می داند و تفرقه و تشتّت را نشانه بی خردی . گفتار سعدی از
همين جا گرفته شده كه می‌ گويد :

دو عامل را نباشد كين
و پيكار

نه دانا خود ستيزد با
سبكبار

اگر نادان به وحشت
سخت گويد

خردمندش به نرمی دل
بجويد

دو صاحب دل نگه دارند
موئی

هم ايدون سركش و آزرم
جوئی

اگر از هر دو جانب
جاهلانند

اگر زنجير باشد
بگسلانند !

اهميّت وحدت و برادری
آنگاه بيشتر ملموس می گردد كه دشمنان برای نابودی حق دست به دست بدهند . امّا
دوستان در راه حق متفرق باشند ! اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه معروف به « جهاد »‌با
لحن بسيار دردمندانه ای ضمن توبيخ ياران خود می فرمايد : « فيا عجبا عجبا و الله ،
يميت القلب و يجلب الهم اجتماع هولاء ‌علی باطلهم و تفرقكم عن حقكم » .                                                             
( نهج البلاغه ‌ـ خطبه 27 )

ـ‌ شگفتا ، شگفتا !!
به خدا قسم آنچه قلب را می ميراند و موجب اندوه می شود ، اين است كه آنها ( ياران
معاويه ) در باطل شان متحدند و شما در حقتان متفرق !!

حقايق تلخ را بايد
پذيرفت

حضرت امام حسين عليه
السلام در آخرين لحظات زندگی به فرزندش علی بن الحسين عليه السلام نصيحت فرمود كه
: « يا بنی ! اصبر علی الحق وان كان مرّا » ( اصول كافی ـ ج 2 ص 92 ) ـ فرزندم !
بر حق صبر كن گر چه تلخ باشد .

از مقدمه بگذريم به
اصل مطلب بپردازم . يكی از مسائل حياتی امروز ما مسئله وحدت و پرهيز از اختلافات
زيان آور است . همان مسئله كه حضرت امام ( قدس سره ) را در حياتشان رنج می داد و
همواره از آن اظهار نگرانی می فرمودند و با نصايح پدرانه و پيامبرانه برای حلّ آن
می كوشيدند ، امروز نيز مطرح است . حضرت امام كه از هيچ حادثه ای بيم و هراس به
خود راه ندادند . از دو مطلب هراسان بودند و آن را اظهار می‌ داشتند : يكی تجمل
گرایی ، ديگری اختلاف و تفرقه ( صحيفه نور ـ‌ ج 18 ص 44 ) .

صحيح است كه اختلاف
نظر طبيعی انسان است و تضارب افكار و انظار مسائل جهت دستيابی به بهترين نقطه نظر
نه تنها برای جامعه و كشور زيان بار نيست بلكه امری‌ متداول در ميان بزرگان ، عقلا
و دانشمندان بوده و مفيد و سازنده و عامل رشد و شكوفائی انديشه ها است  ، امّا اگر جريان های مختلف به جان هم افتادند
و يكديگر را نفی و حذف كردند اين جز فاجعه برای دين و كشور ثمره ای ندارد . و خدا
نكند ما دچار چنين فاجعه ای باشيم ، به خاطر داريم كه حضرت امام طی نامه مورخه 10
/ 8/ 67 در خصوص اختلاف نظرهای‌دو جريان چنين فرمودند :

« … آنها نسبت به
اسلام و قرآن و انقلاب وفا دارند و دلشان برای كشور و مردم می سوزد و هر كدام برای
رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظر دارند كه به عقيده خود موجب رستگاری است .
اكثريت قاطع هر دو جريان می خواهند كشورشان مستقل باشد ، هر دو جريان می خواهند
سيطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم كم كنند ، هر
دو جريان می خواهند كارمندان شريف و كارگران و كشاورزان متدين و كسبه صادق بازار و
خيابان زندگی پاك و سالمی داشته باشند ، هر دو جريان می خواهند دزدی و ارتشاء در
دستگاه های دولتی و خصوصی نباشد و هر دو می‌ خواهند ايران از نظر اقتصادی به صورتی‌
رشد نمايد كه بازار های جهان را از آن خود كند ، هر دو می خواهند اوضاع فرهنگی و
علمی ايران به گونه ای باشد كه دانشجويان و محققان از تمام جهان به سوی مراكز
تربيتی و علمی و هنری ايران هجوم آورند . هر دو می خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان
گردد . پس اختلاف بر سر چيست؟‌» .             
( صحيفه نور ـ‌ ج 21 ص 48)

و اعتقاد ماست كه هم
اكنون و پس از رحلت حضرت امام نيز خطّ مشی دو جريان همان است كه آن بزرگوار
فرمودند . به علاوه آنكه هر دو جريان را مطيع مقام معظم رهبری می‌ دانيم و بدون
ترديد آنان حفظ انقلاب را در تاييد و تثبيت ولايت فقيه می دانند كه ستون اصلی
انقلاب اسلامی‌ و سمبل عظمت و قدرت ما در سطح جهانی است . و به اين ايده و اعتقاد
تصريح كرده و بيعت هميشگی نموده اند و ما خداوند را بر اين وحدت و همدلی سپاس می
گوئيم كه امروزه بيش از هر زمان ديگر بدان نياز داريم . به علاوه چهره های اصلی دو
جريان ، زجر انقلاب را كشيده و شهيد و مجروح داده ، ترور شده و زخم خورده و آسيب
ديده اند و استخوانی در اسلام خرد كرده اند .

چنين می نمايد كه
حاشيه ها باشيد كه سهوا يا عمدا به اختلاف دامن زنند و يا دستخوش برخی‌ ندانم كاری
ها و يا برداشت های غلط و دلسوزی های بی مورد گشته اند . و اين وظيفه̾ عقلای قوم
است كه حاشيه ها را هدايت كنند و مجال تفرقه افكنی به آنها ندهند . حال كه چنين
است ، آيا می توان در همين مسئله انتخابات مجلس كه مسئله روز است ، راه تفاهم پيش
گرفت ؟ چه اشكالی دارد برای‌ حفظ وحدت و ارتباط ، دو جريان حداقل چند مورد
كانديدای مشترك داشته باشند و باب آشتی را باز گذارند و محيطی از تفاهم به وجود
آورند ؟ آيا توجه كرده ايم كه دورنمای اين جنگ روانی برای خودی چقدر رنج آور و
برای بيگانه چه اندازه موجب شادمانی است ؟ آيا می دانيم كه برخی موضع گيری ها
عقائد مردم را نسبت به مسؤلان به ويژه جامعه محترم روحانيّت سست ومتزلزل می كند ؟
پس چرا مسؤليت خود را از ياد برده ايم ؟ مگر ما نبوديم كه در انقلاب دست در دست هم
داشتيم و در روزهای حادثه فرياد جمع مان بلند بود و حركتمان پشت دشمن را شكست پس
چرا امروز اينگونه برخورد می كنيم ؟

از امام و امت
بياموزيم

بيائيد از امام
بياموزيم ، آن كوه بلند وقار و استقامت و آن اقيانوس بی كران تحمّل و صبر و گذشت
خصلتی كه فلك را به تسليم می كشاند ، او بيش از لقب خدمتگزار به خود نمی داد . از
امام بياموزيم و اندرزهای مشفقانه اش ، منشور برادری اش و اهتمامی كه به جذب و
تفاهم گروه ها داشت ، از مردم بياموزيم ، مردمی كه با خون و اشك سالهای سال ، بی
توقع و بدون نام و نشان ، هر آنچه در توان داشتند به پای انقلاب اسلامی ريختند ،
شهيد و اسير و مفقود و معلول دادند و با مشكلاتی كه در زندگی اقتصادی امروزه نيز
با آن دست به گريبانند و با تمام خون دلی كه از دست شهرداری ودارائی و … می
خورند ، و گرانی و فشار اقتصادی و تناقضات اخلاقی كه می بينند ، با اين همه ، به
خاطر آرمان هايشان وخدا و دينشان ، يك پارچه ، چون يد واحده ، به صحنه می آيند و
مشت بر دهان شيطان بزرگ و عمله و مزدورانش می زنند و بر سر پيمانی كه با خدا و
امام راحل بسته اند و بيعتی كه با مقام معظم رهبری نموده اند ، چون كوه استوار
ايستاده اند كه نمونه اخير آن را در همين راهپيمائی بيست و دوم بهمن ديديم ، كه
رودهای عظيم انسان ها با عشق و ايمان به هم پيوستند و اقيانوس بی كران را در ميدان
ها و خيابان ها به نمايش گذاشتند و آب پاكی روی دست دشمن ريختند واين سنت هميشگی مردم
است كه امام به آنها آموخت .

واقعا اين مردم خوب ،
بايد الگوی ما باشند . اين مردم تلاشگر و بی توقع و اين سربازان گمنام اسلام وامام
زمان عجل الله تعالی فرجه را نگهداريم ، ما بايد به ديگران درس صميميت بدهيم و
همدلی را بياموزيم نه با كم ظرفيتی وتنگ نظری ها تحمّل يكديگر را نداشته باشيم و
از اختلافات جزئی نگذريم البته در اين ميان مسؤليت عالمان بيشتر است.

مسئوليت سنگين امروز
ما

علی عليه السلام
فرمود : « زلة العالم كانكسار السفينة تغرق و تغرق معها غيرها » ( غرر الحكم ) .

ـ لغزش عالم به شكستن
كشتی ماند كه هم خود غرق می شود و هم سرنشينان كشتی را غرق می كند .

مواظب باشيم ما آن
كشتی شكسته نباشيم كه هم خود را نابود كنيم و هم ديگران را ! امروز شيطان بزرگ ،
در نظم نوين جهانی اش ، با يك رقيب سر سخت رو به رو است و آن انقلاب اسلامی ‌است و
با تمام توان می كوشد راه انقلاب را كه در حال گسترش به سراسر جهان است سد كند ،
انقلابی كه به خواست خداوند قدرت مطلق آينده جهان خواهد شد . همانگونه كه حضرت
امام فرمودند : « من با اطمينان می گويم : اسلام ابر قدرت ها را به خاك مذلّت
خواهد نشاند » .

چرا ما جايگاه خودمان
را فراموش كرده ايم ؟ آيا اين خود فراموشی نتيجه چه می تواند باشد ؟ خدا نكند
مصداق : « نسوا الله فانساهم انفسهم » باشيم ، عملكرد فرد فرد ما بخواهيم و يا
نخواهيم به حساب اسلام و روحانيت گذاشته می شود . مگر داعيه دار زمينه سازی حكومت
جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه نيستيم و معتقديم پرچم انقلابمان را به دست
آن حضرت بايد بسپاريم ؟

اين كار فداكاری ،
هوشياری و گذشت می طلبد . ما كه دستمان را به آن دنيا دراز كرده ايم تا ملل و
مذاهب را زير پرچم اسلام متحد در آوريم بايد در خانه خود تفاهم داشته باشيم ؟…

مسئله انتخابات الآن
سنگ محكمی است كه می تواند اندازه صداقت و صفای ما را به نمايش گذارد . و برای
جامعه نيز ملاك داوری باشد ، ما كه مردم را به مشاركت فراگير دعوت می كنيم الگوی
خوبی به مردم نشان دهيم و تا حدّ ممكن در راه ائتلاف و تفاهم كاری بكنيم …

گامی به سوی وحدت

در ميان كانديداهای‌
دو جناح افراد صالح و خوشنام بسيارند كه می توانند در مورد آنها تفاهم كنند و با
سوگند می توان گفت هيچ يك از دو جناح ، بی تفاوت نسبت به انقلاب ، ضد ولايت فقيه ،
مخالف خطّ امام ، ليبرال ، آمريكائی ، طرفدار استثمار و … نيستند ، همه آنها به
راه امام و مقام رهبری وفادارند ، به ويژه چهره های شاخص دو جريان كه مورد تأييد
حضرت امام بوده و نوشته های حضرت امام « ره » در تأييد آنان در « صحنه » موجود است
. حال كه چنين است ، چرا برخی گروه های می گويند فلان كانديدا گرچه صالح و شايسته
هم باشد چون با جناح ديگر رابطه دارد و يا از جناح ديگر است و آنها او را تأييد
كرده اند پس ما او را قبول نداريم ؟ ! اين داوری با كدام عقل و منطق و دين سازگار
است ؟!

ما بايد مجلس را نگه
داريم :

برادران ! مجلس جای
تنش و جنگ روانی نيست . جای بحث و بررسی و تضارب افكار و  تصميم گيری منطقی و عاقلانه در پيرامون قوانينی
است كه حيات امت و سرنوشت اسلام و انقلاب بدن بستگی دارد ، از اين رو افرادی می
خواهد واقع بين ، با سواد ، مؤمن ، عاقل ، انقلابی ، سياسی ، مآل انديش ، خوش نام
و خوش سابقه و در عين حال ، خاكی ، وارسته ، زجر انقلاب كشيده و دلسوز و همدرد مردم
.

مسايل سياسی ،
اقتصادی ، فرهنگی ، قضائی ، اجتماعی و روح زمان و وضع جهان و اوضاع سياسی بين
المللی را بشناسند و در هر جا موضع مناسب با بينش عميق اسلامی‌اتخاذ كنند ،
استقلال رأی داشته باشند ف دنباله رو ، سست اراده و آسيب پذير نباشند ، الفبای پرو
با گانديست ها را رو نويسی نكنند .

اين همان ملاكی‌ است
كه حضرت امام دست دادند : « پس مردم افرادی را كه تعيين می كنند بايد سعی در
شناسائی آنها نموده و قبل و بعد انقلابشان را در نظر بگيرند و بعد رأی دهند . پس
مسئله خوب بودن خود شخص است ، نه اينكه از يك دسته خاصی باشد ، نه اينكه اهل علم
باشد ، حزبی باشد ، بازاری باشد ، اينها ديگر شرط نيست ، عمده موازينی است كه
قانون و اسلام تعيين كرده است . ما بايد مجلس را نگهداريم » .

بايد به دنبال اينان
رفت و چراغ برداشت و جستجو كرد و به مجلس فرستاد نه به دنبال افرادی كه در چنگال گروهی
گرفتار و اسير باشند و يا دنباله رو ، كم ظرفيت و تنگ نظر بوده و تاب تحمّل حرف
طرف را نداشته ، فاقد سعه صدر و منطق و استدلال و اقناع باشند.

برادران ! راستی‌ اگر
خدای ناخواسته ، بنا باشد يك دوره چهار ساله تؤام با جنگ روانی و گوشه و كنايه
عليه يكديگر و نطق های توهين آميز و تضعيف كننده كه در شأن اين نهاد مقدس نيست ،
طی شود و جناح ها با حقد و كينه به يكديگر بنگرند چه بازتابی خواهد داشت و ديگر چه
مجالی برای رسيدگی به مسائل مهم و حياتی جامعه كه وظيفه اصلی مجلس است باقی می
ماند ؟ مجلس كه نهادی توانمند برای نظام اسلامی بوده و هست و می بايست از متانت و
رزانت و استحكام هر چه بيشتر برخوردار باشد ، بدانگونه كه در شأن كشور سربلند و
سرافراز چون كشور ماست .

ريشه اختلافات از نظر
امام

حضرت امام با اشاره
به اينكه اختلاف مسؤلين و كارگزاران امور اگر بالا گيرد بعد گسترش خواهد يافت و به
كل جامعه و همه كشور سرايت خواهد كرد می فرمودند :

« … كاميوندار ها
اگر با هم مختلف بشوند به بازار هيچ كاری ندارد . اما اگر در صنف ما اختلاف پيدا
بشود اين اختلاف به بازار كشيده می شود ، به خيابان هم كشيده می ‌شود ، برای اينكه
شما هادی مردم هستيد ، مردم توجه دارند ، قهرا يك دسته به دنبال شما ، يك دسته
دنبال آن كسی كه با شما مخالف است و يك وقت می‌ بينيد كه در همه ايران يك اختلافی
از ناحيه ما پيدا شده است …

و اين را من به شما
عرض كنم و ما و شما نبايد خودمان را بازی بدهيم ، اختلاف ريشه اش از حبّ نفس است
… ملت همه با هم بودند كه توانستند يك همچو معجزه ای را ايجاد كنند ، اگر چنان
چه به واسطه اختلاف ما ها يك وقت اختلاف به بازار ها بكشد كه خواهد كشيد ، به
خيابان هم بكشد ، به اصناف ديگری بكشد ، اين تمام ورزش به گردن ماست » .                                                                      (صحيفه
نور ـ‌ج 18 ص 46 ) 

وصايای حضرت امام را
كه امانت الهی است نزد ما ، مدّنظر داشته باشيم .

حضرت امام ( رضوان
الله عليه ) در خصوص حفظ وحدت و خنثی كردن توطئه های تفرقه انگيز در وصيتنامه
سياسی ـ الهی خود فرموده اند :

« اينجانب به همه نسل
های‌ حاضر و آينده وصيت می كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله برقرار باشد و
دست استعمار و استثمار گران خارج و داخل از كشورتان قطع شود اين انگيزه الهی را كه
خداوند تعالی در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد و در مقابل اين
انگيزه كه رمز پيروزی و بقا است فراموشی هدف و تفرقه و اختلاف است .

بی جهت نيست كه
بوقهای تبليغاتی در سراسر جهان و وليده های بومی آنان تمام توان خود را صرف شايعه
ها و دروغ های تفرقه افكن نموده و ميلياردها دلار برای آن صرف می‌ كنند » .

« توصيه اين جانب به
مسلمين و خصوصا ايرانیان به ويژه در عصر حاضر آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس
العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار
ومنافقان را مأيوس نمايند » .

و در خاتمه يك سخن
داريم و آن اينكه انسان نياز به مربی دارد ، بيائيد امام را به عنوان يك مربی بزرگ
و اسوه اخلاق و فضيلت باور كنيم و برای هميشه درس های انسان ساز آن بزرگ را پيش
روی داشته باشيم ، كتاب « جهاد اكبر » ، « صحيفه نور » و « چهل حديث» آن بزرگوار
بايد هر روز برابر ما گشوده باشد ، بيائيم اين منابع غنی فرهنگی و ارشادی را كه در
قفسه های‌ كتابخانه های ما موجود است برای خودسازی بخوانيم و نه برای شعار كه اين
شفای همه دردهای ماست .                                        

                                                                                          
والسلام

 

/

اهميّت قضا در اسلام

جاودانگی راه امام

اهميّت قضا در
اسلام  (3)

قسمت سی ام

حجة الاسلام و
المسلمين اسد الله بيات

در اصل يكصدو شصت و
هشتم چنين می خوانيم :

رسيدگی به جرائم و
مطبوعاتی علنی است و با حضور هيأت منصفه در محاكم دادگستری صورت می گيرد . نحوه̾
انتخاب ، شرايط ، اختيارات هيأت منصفه و تعريف جرم سياسی را قانون بر اساس موازين
اسلامی معيّن می كند .

و با كمال خوشوقتی در
قانون عادی از طريق مجلس شورای اسلامی اين مهم انجام يافته و قانون و ضوابط خاص
مورد نياز دادگاه های‌ رسيدگی به جرائم سياسی و مطبوعاتی و شرايط منصفه آنان تهيّه
و به تصويب رسيده است و طبق قانون شرح وظايف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ضوابط و
مقررات مربوط به هيأت منصفه از طريق همان وزارتخانه بايد اعمال گردد .

در اينجا لازم است
ذهن علاقمندان به اين نوع مسايل و موضوعات را به اين نكته جلب نمائيم و آن اين است
كه با توجّه به مفاد اين اصول و پيام های صريح و روشنی كه از آنها دريافت می گردد
به اين نتيجه می رسيم در قانون اساسی ، نظام قضائی اسلام طوری طراحی و پيش بينی
شده است كه تمام جوانب با دقّت كم نظير ديده شده و از جهت تئوری راه حل های لازم
برای تأمين عدالت اجتماعی و ايجاد امنيّت عمومی و آزادی های افراد و حفظ حرمت
انسان ها نشان داده شده است انصافا از اين جهت كاملا قابل دفاع بوده و می توان قوی
ترين و منطقی ترين تحليل ها را درباره̾ نقش و حسّاسيت آنها ارائه داد . مسئله اصلی
طراحی و تئوری قضيه نمی باشد بلكه بحث در اجراء و پياده كردن آنها و در شيوه اجراء‌
آنها است به طور طبيعی تئوری كامل و دقيق خودش به تنهائی نمی تواند نيازهای جامعه
را برطرف ساخته و مشكل افراد را از بين ببرد . اين مجريان هستند كه با اجراء كامل
و دقيق ضوابط و مقررات می توانند در ميدان عمل نشان دهند كه اين تئوری توان و قدرت
حلّ مشكلات را دارد يا نه ؟ و اگر نمی تواند مشكلات جامعه را برطرف نمايد گير اصلی
در كجا است و اگر می تواند كاربرد آن چقدر است و قدرت مانور دارد يا نه ؟ و اگر
قدرت مانور و انعطاف نداشته باشد راه حل آن چيست ؟

و لذا حضرت امام (س)
در پيامشان روی اين موضوع تأكيد دارند و مسئولان دستگاه قضائی را موظف می دانند با
جذب نيروهای كاردان و صالح و قوی و متعهد اين قوه را مجهّز سازند و توان اين
دستگاه مهم و عظيم نظام الهی را با اين نيروهای كيفی بالا ببرند و تحوّلی چشم گير
و روشن در دادگستری به وجود آورند و با اين فرض ممكن است قوانين اسلامی و مجازات
های افراد خاطی و متعدی در صورت اجراء موثر واقع شده و جلو تخلفات و بی بند و باری
ها گرفته شود و الّا هر چند قوانين دقيق باشد و دارای صراحت و قاطعيت بيشتری هم
باشد آن اثر لازم و مطلوب را نخواهد داشت و جامعه از بركات نظام اسلامی و اخلاقی
بهره مند نخواهند شد . برای تأمين اين منظور علاوه بر اينكه مسؤلان بالای دستگاه
قضائی بايد بكوشند و افراد صالح را روی كار آورند و از طريق آنان دستگاه قضائی را
متحوّل سازند مردم هم بايد نظارت و كنترل جدی و همگانی را اعمال نمايند .

اطلاقات ادلّه امر به
معروف و نهی از منكر هم مسؤلان كارگزاران نظام را شامل می شود و هم ديگران را در
بر می گيرد . قطعا اگر مردم به صورت عام و همگانی در مقابل جريانات سوء از خود
حساسيّت نشان دهند و موارد انحرافات را بشناسند و با عوامل آن برخورد نمايند در
جامعه̾ اسلامی تمام كجیها و انحراف ها مستقيم و اصلاح می گردد و بعضی از كوته
نظران كه فكر كرده اند امر به معروف و نهی از منكر در جامعه̾ اسلامی از وظايف
مسؤلان و ارگان های ذی ربط بوده و بر ديگران هيچ گونه وظيفه ای در اين زمينه متوجه
نمی باشد سخت در خطا و اشتباه هستند . امر به معروف و نهی از منكر در بعضی از
مراحل همگانی و عامل و شامل بوده و بر عموم فرض و واجب است اگر چه در بعضی از
مراحل كه نياز به اقدامات عملی و اجرایی دارد و برخورد عملی و فيزيكی می خواهد
طبعا با فرض تحقق نظام مشروع و قانونی مردم كارهای اجرایی و برخورد های فيزيكی اين
دو فريضه الهی را از كانال ارگان ها و دستگاه های ذی ربط بايد انجام دهند .

از مجموع اصول و پيام
هایی كه در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است و در صفحات گذشته عينا آورده شد و
پيام هایی كه حضرت امام (س) در موارد مختلف به مناسبت های گوناگون در اختيار امّت
اسلام گذاشته اند مطالب و موضوعات زير به دست می‌ آيد :

الف : دستگاه قضائی
در نظام اسلامی به عنوان امين ترين و مطمئن ترين دستگاه نظام اسلامی مسؤليت دارد
با كمال قدرت و صلابت و قاطعيت عدالت اجتماعی را پياده كرده و از حقوق عامه مردم و
مصالح آنان دفاع نمايد و شرايط امنيّت عمومی را از حيث جان و مال و حرمت اشخاص و
امثال ذلك فراهم نموده و زمينه را برای زندگی مطمئن و آرام و بدون دلهره و ترس
برای عامّه افراد آماده سازد قطعا در جائی كه مردم نگران اعمال حقيقت وعدالت از
ناحيه دستگاه قضائی باشند و  احتمال اعمال
و سليقه و پرونده سازی در آن بدهند و آن اعتماد لازم را نسبت به نظام قضا نداشته
باشند آن جامعه رو به زوال و سقوط و نابودی خواهد رفت .

ب : دادخواهی و باور
به اينكه حقّی و ضابطه ای وجود دارد و نظام حاكم دستگاهی را مجهّز ساخته است تا با
كمال قدرت و توان و بی طرفی احقاق حق نموده و عدالت و داد را اجرا نمايد و افراد
مظلوم و ستمديده بدون دغدغه به آنجا مراجعه نمايند حقّ مسلّم همه̾ افراد جامعه است
و اين حق را خدای عالم به طور يكسان بر همه عطا كرده است و هيچ قدرتی و حاكميّتی
نمی تواند اين حق را از افراد سلب نمايد منتهی دستگاه قضائی بايد در عمل نشان دهد
قدرت و كفايت اين امر مهم را داشته و می تواند در مقابل دادخواهی افراد با حفظ بی
طرفی كامل حق را به صاحبان آن برساند  و
جلوی تعديات و تجاوز ها را گرفته و افراد خاطی را به كيفر برساند.

ج : دادگاه مظهر
عدالت و ضابطه و قانون است و لذا مجازات ها و كيفر ها بايد طبق قانون و مقررات
معتبر اسلامی صورت پذيرد و به همين جهت يكسانی و هماهنگی در ميان محاكم يك امر
مسلم و مقبول و ضروری است و جرم ها و مجازات ها بايد طوری پيش بينی شوند كه كمال
هماهنگی را داشته و متناسب باشند و لذا يكی از وظايف ديوان عالی كشور ايجاد وحدت
رويه قضائی بوده و رفع تضاد و تهافت از ميان احكامی است كه از سوی محاكم صادر می
شود و به همين دليل جرم ها و مجازات ها بايد تعريف و مشخصه حقوقی را داشته و
قانونا جرم شناخته شده و مجازاتی داشته باشد . قضات حق ندارند طبق تشخيص خودشان
چيزی را جرم بدانند و روی تشخيص خودشان مجازات تعيين نمايند . و همه آنها بايد از
آئين دادرسی واحد پيروی كرده و بلا استثناء در تمام محاكم آن به مرحله اجراء
درآورند زيرا كه اگر جائی از آن آئين دادرسی عام و جامع تبعيّت ننمايد و برای خود
شيوه̾ خاصّی را برگزيند و آئين دادرسی ويژه ای را مورد استناد قرار دهد اين ذهنيّت
را به وجود خواهد آورد كه يكی از اين دو شيوه غير عادلانه و خلاف حق و عدالت است و
امكان ندارد هر دوی اين ها درست و مطابق با معيار های‌ اسلامی و حقّ و عدالت باشد
.

و به تدريج موجب سلب
اعتماد مردم و سوء ظن به دستگاه اجرائی امر قضاء و قوّه قضائیه خواهد بود و لذا
قانون اساس محاكم را يكپارچه و يكسان و بدون كوچكترين امتياز و ويژگی بر همگان محلّ
دادخواهی و تظلّم معرّفی كرده و آنان را موظّف كرده است از حقوق عموم مردم دفاع
نمايند مگر جرائم خاص نظامی كه به خاطر خصوصيتی كه در اين جرائم وجود دارد اجازه
داده شده است محاكم ويژه ای برای آنان تشكيل گردد امّا در غير آنان اين معنی در
قانون اساسی اجازه داده نشده است و همه مردم اعم از كارگزاران و مردم عادی و
معمولی حتّی رهبری نيز از نظر اصول قانون اساسی در محاكم عمومی به مسائل آنان
رسيدگی می شود .

د : هتك حيثيّت افراد
و اشخاص ممنوع بوده و دستگاه قضائی موظّف است اين معنا را مورد توجه قرار داده و
علاوه بر اينكه از حرمت افراد حمايت جدّی نمايد اگر با بعضی از ناشی گری ها و
ندانم كاری ها ، افرادی در اثر جوّ سازی ها و مصاحبه ها و بازداشت ها و امثال ذلك
مورد هتك حرمت قرار گيرند دستگاه قضائی ملزم و موظّف است قانونا از حيثيّت آنان
دفاع كرده و از طريق ممكن در اعاده حيثيت آنان بكوشد  و آن را جبران نمايد .

ه‍ : افرادی كه مورد
تعقيب قرار می گيرند و بازداشت می شوند مادامی كه قانونا محكوم نگرديده اند و
مجرميّت آنان طبق ضابطه و قانون به اثبات نرسيده است دارای احترام بوده و هيچ گونه
اهانت و بی احترامی به آنان مجاز نمی باشد و متخلف از اين اصول خودش مجرم بوده و
بايد از طريق قانونی تحت پيگرد قرار گيرد و ضمنا محاكم در تمام مراحل بازجویی و
باز پرسی و تشكيل پرونده و صدور حكم و اجراء آن حرمت و حيثيّت افراد را كاملا بايد
مراعات نمايند و از حدود الهی تعدی و تجاوز ننمايند و الّا خودشان متخلّف محسوب می
گردند و مستحق مجازات می باشند و در اعترافات حق ندارند از اعمال فشارهای روحی و
روانی و شكنجه های بدنی استفاده كنند و اگر از روی اين نوع فساد ها اعترافی به دست
آورند فاقد اعتبار بوده و وجهه قانونی ندارد و البته مخفی نماند عوض كردن اسم و تبديل
شكنجه به اسم و نام های ديگر موضوع را تغيير نداده و موجب عوض شدن حكم نمی گردد
مگر در مواردی كه تعزيز طبق ضوابط و معيار های قانونی و با حكم حاكم شرع مطلع و
عادل صورت پذيرد در غير اين صورت ممنوع می باشد .

و : جرائم مطبوعاتی و
سياسی از آن جهت كه با افكار و انديشه های جامعه ارتباط دارد و افراد صاحب نظر
درباره̾ آنها تحليل ها و برداشت های گوناگون دارند و مطبوعات و حركت های سياسی با
رشد و تعالی فرهنگی جامعه ارتباط تنگاتنگ داشته و يكی از قوی ترين ابزار هدايت
جامعه است قطعا نمی توان بررسی اين نوع مسايل را در رديف مسايل ديگر جامعه كه
دارای اين اندازه نقش نمی باشند قراد داد لذا علاوه بر اينكه رسيدگی به اين نوع
مسايل علنی بايد باشد و در اين جهت مانند ديگر جرايم است كه بايد طبق معمول علنی
باشد محاكم بايد محاكمه را در حضور هيأت منصفه انجام داده و در معرض قضاوت و ديد آنان
قرار دهد تا مبادا با قضاوت های پشت پرده و خاص به تدريج مردم ، آزادی و شجاعت و
شهامت اظهار نظر را از دست داده و از صحنه خارج گردند و فرهنگ بی تفاوتی و ارعاب و
تملق و چاپ لوسی جايگزين فرهنگ آزادی و شهامت اظهار نظر و قدرت برخورد و حرّيّت
انسانی گردد .                                            

                                                                                           
ادامه دارد

 

 

/

سياست در اسلام

مبانی رهبری در اسلام

قسمت بیست و یکم

سياست در اسلام

قسمت بيست و يكم

 

حجة الاسلام و
المسلمين محمّدی ری شهری

از نظر اسلام بينش
سياسی يكی از شرايط قطعی امام و رهبر است و هر قدر كه رهبر از بينش سياسی قوی تر
برخوردار باشد ، توفيق بيشتری برای انجام مسئوليت خود دارد ، امام علی عليه السلام
در اين زمينه فرموده :

« حسن السياسة قوام
الرعية »‌[1]
.

سياست نيكو موجب
استواری جامعه است .

« من حسنت سياسته
دامت رياسته » .

كسی كه سياستش صحيح و
درست باشد ، رياستش دوام خواهد يافت .

« الملك سياسة » [2]
.

حكومت عين سياست است
!

و هر چه بينش سياسی
رهبر ضعيف تر باشد قدرت كمتری برای اداره̾ امور دارد تا آنجا كه ممكن است رهبر بی
سياست سبب نابودی يك انقلاب و يك امّت گردد، امام علی عليه السلام در اين باره
فرموده :

« آفة الزعماء ضعف
السّياسة » [3] .

آفتی كه رهبران را
تهديد می كند ضعف بينش سياسی است .

 

« من قصر في السياسة
صغر في الرياسة »‌[4].

كسی كه بينش سياسی او
كوتاه باشد رياستش كوچك است .

« سوء التدبير سبب
التدمير » [5]

سياست و تدبير نادرست
موجب هلاكت و نابودی است .

اسلام در عين اين كه
سياست را يكی از لوازم قطعی و اجتناب ناپذير مديريت و رهبری می داند ، سياست به
مفهوم رسمی آن را به شدّت محكوم می كند . اصولا يكی‌ از تفاوت های اساسی حكومت
اسلامی‌ با حكومت غير اسلامی ، تفاوت در خط مشی سياسی است ، رهبر كبير انقلاب
اسلامی رضوان الله تعالی عليه سال ها قبل از پيروزی انقلاب ضمن درس در تبعيدگاه
خود درباره̾ سياست به مفهوم رسمی و اسلامی آن چنين می فرمود :

مأيوس نباشيد ، خيال
نكنيد اين امر «‌ تشكيل حكومت اسلامی » نشدنی است ، خدا می داند كه لياقت وعرضه̾
شما كمتر از ديگران نيست ! اگر عرضه ، ظلم و آدم كشی باشد البته ما نداريم . آن
مردك « يكی‌ از مقامات دولتی رژيم سابق » وقتی كه آمد «‌در زندان » پيش من … گفت
: « سياست عبارت از بد ذاتی ، دروغگوئی و … خلاصه پدرسوختگی است و اين را
بگذاريد برای‌ ما ! » راست هم می گفت ، اگر سياست از اين ها است مخصوص آنها می‌
باشد ، ائمه هدی عليهم السلام كه « ساسة العباد » هستند غير اين معنایی است كه او
می‌ گفت ، او می خواست ما را اغفال كند ، بعد رفت در روزنامه اعلام كرد « تفاهم
شده كه روحانيون در سياست دخالت نكنند » ما هم بعد از آزادی رفتيم سر منبر تكذيبش
كرديم ، گفتيم دروغ گفته است ، اگر خمينی يا ديگری‌ چنين حرفی بزند بيرونش می كنيم
.

اين ها از اوّل در
ذهن شما وارد كردند كه سياست به معنی‌ دروغ گوئی و امثال آن می‌ باشد تا شما را از
امور مملكتی‌ منصرف كنند و آنها مشغول كار خودشان باشند [6]
.

سياست د رمنطق
سياستمداری رسمی‌ ابزار حكومت است ولی در منطق سياستمدار اسلامی‌ ابزار حاكميّت
قسط و عدل در جامعه ، بنابراين در يك تعريف جامع و كوتاه ، سياست در اسلام را می‌
توان به هوش و هنر اداره̾ حكومت با هدف تحقق عدالت تفسير كرد .

سياستمدار رسمی‌و
سياستمدار اسلامی

سياستمدار رسمی می
خواهد حكومت كند بنابراين هر چه او را به اين هدف نزديك كند سياست است ، راست باشد
يا دروغ ، ديكتاتوری باشد يا دموكراسی ، عدل يا ظلم ، اسلام يا كفر و بالاخره
سياستی‌ كه در پيش گرفته به بهشت منتهی‌ شود يا به دوزخ . ولی سياستمدار اسلامی می
خواهد عدالت را به مفهوم عام و گسترده̾ آن در جهان حاكم نمايد بر اين مبنا تنها
سياستی را می تواند پيشه سازد كه به عدالت منتهی‌شود .

به عبارت ديگر از نظر
سياستمدار رسمی حكومت هدف است و از ديدگاه سياستمدار اسلامی حكومت ، وسيله است
برای‌ حاكميّت عدل ، بدين جهت هر وسيله ای منتهی به حكومت شود از نظر سياستمدار
رسمی مباح است ولی از نظر سياستمدار اسلامی مباح نيست .

تو سياستمدار تری ،
يا من ؟!

عدی بن ارطاة روايت
كرده كه روزی معاويه به عمر و عاص گفت :

تو سياستمدار تری يا
من ؟

عمرو عاص پاسخ دقيقی
داد ، گفت :

« أنا للبديهه و أنت
للرّوية !»

بی‌ تأمّل ، من . و
با تأمل ، تو !

يعنی سرعت انتقال من
از تو بيشتر است ولی تو اگر تأمل و دقت كنی نقشه های سياسی دقيق تری را می‌ توانی‌
طرّاحی كنی ، بنابراين در رويداد هائی كه نياز به طرح های‌ سياسی‌ فوری است من از
تو با هوش ترم و در اموری كه فرصت برای فكر و بررسی وجود دارد ، تو از من بهتر می‌
فهمی .

معاويه گفت : « به
سود من و زيان خود نظر دادی‌، من بدون تأمل نيز از تو باهوش ترم !

عمرو : اگر چنين است
روزی كه قرآن ها بالای نيزه رفت ، هوش سياسی تو كجا بود؟!

معاويه : درست می
گوئی بر من غالب شدی ، ولی يك سؤال از تو دارم به من پاسخ راست می دهی ؟

ـ : هر چه می خواهی‌
بپرس به خدا دروغ زشت است !

معاويه : از موقعی كه
با من تظاهر به همراهی و خيرخواهی می كنی تا كنون شده كه به من نيرنگ بزنی ؟!

ـ : نه .

معاويه : آری  به خدا به من نيرنگ زده ای ، البته من مدّعی
نيستم كه در همه̾ موارد تو به من خيانت كرده ای ولی می‌ توانم بگويم كه در يك مورد
اين اتّفاق افتاده است !

ـ‌: كدام مورد !

معاويه : روزی كه علی
بن ابيطالب مرا به نبرد با خود دعوت كرد ، من با تو مشورت كردم ، تو پاسخ دادی :
همتایی بزرگوار است و با اين عبارت رأی دادی كه نبرد من با او به مصلحت است در
حالی كه می‌ دانی‌ علی‌ كيست ! بنابراين معلوم است كه در اين مورد تو به من خيانت
كرده ای !

ـ : ا‌ی امير مؤمنين
! مردی‌ كه از نظر بزرگواری و قدر و منزلت در مرتبه ای والا است تو را به نبرد با
خود دعوت كرده ، و در مبارزه با او ، يكی از دو نيكی [7]
برا‌ی شما پيش می‌ آمد : يا او را می‌ كشتی‌ در اين صورت تو كسی را كه همتايان
بسياری را به خاك هلاكت نشانده كشته ای و شرافتت افزون می شد و حكومتت بی رقيب می‌
ماند ، و يا كشته می شدی و در اين صورت زودتر مرافقت شهدا و صالحين نصيبت می‌
گرديد كه « به گفته̾ قرآن » رفقای خوبی هستند ، بنابراين خيانتی در اين اظهار نظر
صورت نگرفته !

معاويه : اين نظر نيز
خيانتی بدتر از آن است ! به خدا من می‌ دانم اگر او را بكشم به جهنّم می روم و اگر
او مرا بكشد به دوزخ رهسپار می‌ شوم !

ـ : اگر چنين است پس
چرا با او می‌ جنگی ؟!

معاويه : « الملك
عقيم !» ـ‌ رياست و حكومت ، بهشت و دوزخ نمی فهمد ! ولی مواظب باش كه اين سخن را از
من ، پس از تو كسی نشنود ![8]

الملك عقيم ، سياست
همه̾ سياستمداران گذشته و حال تاريخ است ، سياست اسلام اين نيست ، سياست اسلام ،
حكومت در خدمت عدالت است همان گونه كه پيامبر اسلام عمل كرد و همان سياستی كه پس
از او امام علی عليه السلام تعقيب نمود .

                                                                                      ادامه
دارد

 

 



1-                 
غرر الحكم 4818

/

داستان بنای مسجد مدينه

درس هائی از تاريخ
تحليلی اسلام

قسمت چهل و يكم

داستان بنای مسجد
مدينه (3)

حجة الاسلام و
المسلمين رسولی محلاتی

توجيهی نا به جا و
مضحك

ابن كثير پس از نقل
حديث مزبور از منابع مختلف ، و ذكر اختلاف های آن گفته :

و اين حديث از نشانه
های نبوت است زيرا رسول خدا صلی الله عليه و‌ آله خبر می دهد كه عمّار را گروه
ستمكار می كشند … و به دنبال آن گفته :

و عمّار را اهل شام
در واقعه̾ صفين كشتند ، و عمار در آن وقت به همراه علی و مردم عراق بود ، و سپس
گفته . « و قد ان علي احق بالامر من معاويه » يعنی‌ و به راستی كه علی‌ ( عليه
السلام ) از معاويه به خلافت سزاوار تر بود … آنگاه گويد : و اينكه رسول خدا صلی‌
الله عليه و آله ياران معاويه را ستمكار خوانده موجب كفر آنها نخواهد شد و مستلزم
تكفير آنها نيست چنانچه جاهلان فرقه̾ ضالّه شيعه و ديگران پنداشته اند زيرا اين ها
اگر چه در واقع ستمكاران و « باغی » بودند ، امّا درباره̾ جنگی ك می كردند آنها از
روی اجتهاد خود می جنگيدند ، و هر مجتهدی هميشه راه صواب نمی رود بلكه هر مجتهدی
كه به صواب رفت دو اجر دارد و هر كه به خطا رفت يك اجر دارد .

« للمصيب اجران و
للمخطیء اجر واحد » .[1]

و در توجيه حديث :

« يدعوهم الی الجنّة
و يدعونه الی النار » .

گفته :

… عمّار و يارانش
اهل شام را به الفت و اتحاد دعوت می‌ كردند ولی اهل شام می خواستند مردم پراكنده
باشند و هر منطقه ای برای‌ خود امام و رهبری داشته باشد و اين موجب افتراق و جدائی
می ‌شد و اين لازمه̾ راه و روش و نتيجه مسلك آنها بود اگر چه هدفشان اين نبود …
و سپس برای‌ اينكه خود را راحت كند و بيش از اين ناچار نباشد دست به اينگونه
تاويلات و توجيهات بی معنی و رطب و يابس ها بزند می گويند :

منظور ما در اين جا
نقل بنای‌ مسجد است نه اين گفتار ها و از اين رو به دنبال سخن خود باز می گرديم . [2]

و ما هم می گوئيم :
اكنون جای اين بحث نيست ، و بايد در اين باره در جای ديگری به تفصيل بحث كرد ولی
برای رفع مغالطه و توجيهات بی جای ايشان ناچار ذكر چند جمله هستيم و آن اينكه ، می
گوئيم :

اولا ـ اينكه ايشان
با اين پيش داوری كه كرده اند و شيعه را فرقه̾ گمراه و ضالّه̾ خوانده و قبل از آن
كه دعوا را طرح كنند قضاوت كرده ظاهرا برای اين بوده كه ما را از اظهار نظر و سؤال
باز دارند ، ولی به راستی ما نفهميديم منظور ايشان از اينكه معاويه و يارانش در
جنگ با علی  عليه السلام اجتهاد كردند ، و
در اجتهادشان به خطا رفتند و اين سبب تكفير و مذمت آن ها نمی ‌شود چيست ؟

مگر خلافت علی بن ابی
طالب مورد ترديد بود تا اين ها درباره̾ آن اجتهاد كنند ؟ و اگر به خطا رفتند يك
اجر داشته باشند و گرنه دو اجر !

شما هر معياری را كه
برای خلافت قبول داشته باشيد از « نص و اجماع اهل حلّ و عقد و غيره » همه̾ آنها در
آن حضرت بود و روی همه̾ آن معيار ها علی عليه السلام خليفه̾ رسول خدا بود ،‌ديگر
چه جای اجتهادی بود ؟ و خود معاويه هم يك چنين ادعائی كه شما به او نسبت داده ايد
و دفاعيه برای او درست كرده ايد نداشت و احتمال آن را هم نمی داد ، و گرنه حتما آن
را به زبان می آورد و اظهار می كرد و يا در نامه هائی كه به اميرالمؤمنين عليه
السلام می نوشت ذكری از آن به ميان می آورد .

و ثانيا اين حديث «
للمصيب اجران و للمخطی ء‌اجرا واحد » را كه در باب اجتهاد احكام آمده و به دنبال
آن بحث مصوّبه  ومخطئه پيش آمده بر فرض صحت
، مربوط به شرعيات و فروع جزئی دين است نه در عقليات و اصول مانند توحيد و نبوّت و
امامت و معاد كه در آن ها جائی برای اجتهاد و تخطئه و تصويب نيست و در آن جا همه
قائل به تخطئه شده اند و مسئله مورد اتفاق شيعه و سنی است كه در اين گونه مسائل
جای اجتهاد نيست ـ به شرحی كه در كتاب های اصولی ذكر شده ـ‌

و ثالثا ـ اگر شيعه
قائل به تكفير معاويه و ياران او هستند نه به خاطر اين حديث بوده تا شما اين گونه
توجيه كنيد بلكه به خاطر احاديث زياد ديگری است كه در كتاب های اهل سنت به طور
متواتر نقل شده ، مانند آنكه رسول خدا ( ص) به علی عليه السلام فرمود :

« يا علی سلمك و حربك
حربی »

و حديث : « علی مع
الحق مع علی »

و حديث :« لا يحبك
الا مؤمن و لا يبغضك الّا منافق او كافر … »

و حديث : « من سبّ
عليّا فقد سبب رسول الله … » .

و احاديث بسيار و
متواتر ديگر كه در كتاب های اهل سنّت مذكور است[3]
و به گفته ابن ابی الحديد در شرح نهج البلاغه در همين باره :

« اليس يعلم معاويه و
غيره من الصحابة انه قال له في الف مقام :

« انا حرب لمن حارب و
سلم لمن سالمت ؟ » و نحو ذلك من قوله :

« اللهم عاد من عاداه
و وال من والاه » .

و قوله : « حربك حربی
و سلمك سلمی » و قوله : « أنت مع الحق و الحق معك » .

و قوله :« هذا منّی و
انا منه » و قوله :« هذا اخی » و قوله : « يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله »
.

و قوله :‌« اللهم
اتنی بأحب خلقك اليك » و قوله : « انّه ولیّ كلّ مؤمن بعدی » .

و قوله في كلام قاله
: « خاصف النعل » و قوله :‌« لايحبّه إلّا مؤمن و لا يبغه الّا منافق » .

و قوله : « انّ
الجنّة تشتاق الی أربعة و جعله اوّلهم »‌و قوله لعمّار : « تقتلك الفئة الباغية »
.

و قوله : « ستقاتل
الناكثين و القاسطين و المارقين بعدی … الی غير ذلك ممّا يطول تعداده جدّا و
يحتاج الی كتاب مفرد يوضع له … » . [4]

يعنی آيا معاويه و
ديگر اصحاب نمی دانستند ك رسول خدا در هزار جا به علی عليه السلام گفته بود : من
در جنگم با آن كس كه تو با او در جنگی و صلحم با آن كس كه تو با او در صلح هستی ،
و مانند آن از سخنان ديگر آن حضرت ـ و پس از شمردن مقداری از اين احاديث كه متن آن
در بالا است و نيازی‌ به ترجمه ندارد … گويد : و غير اين ها از رواياتی كه شمارش
آنها به طور جدّی طولانی خواهد شد ، و نيازی به تدوين كتاب جداگانه ای دارد …

و اكنون می رسيم به
اين سخن كه با وجود اين همه روايات و تواتر آن ها ميان مسلمانان صدر اسلام و اصحاب
رسول خدا (ص) ديگر جائی برای اجتهاد معاويه و امثال او درباره̾  حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام باقی نمانده
بود و ابهامی‌ در كار نبود تا ما بيائيم و درباره̾  اجتهاد و صواب و خطای آن بحث كنيم چون به قول
معروف اجتهاد در مقابل نص بود … و راهی و محملی جز عناد و دشمنی ، و پيروی از
هواهای نفسانی باقی نمی ‌ماند ، و اين همان چيزی است كه شما روی تعصبی كه داريد از
آن فرار می كنيد و همان مطلبی است كه در كلمات خود اميرالمؤمنين عليه السلام و
نامه های آن حضرت كه به معاويه می‌ نويسد به طور مكرر و فراوان ديده می شود كه
بهتر است برای اطلاع بيشتر به نامه های مذكور در نهج البلاغه و كتاب های‌ ديگر
مراجعه كنيد .

و در خاتمه اين را هم
بد نيست بدانيد كه اينان در جاهای ديگر نيز مورد سؤال قرار می گيرند مانند سؤال در
مورد بر پا كنندگان جنگ جمل و ديگران همين پاسخ را داده و به همين توجيهات متوسل
می شوند و می گويند : اجتهادی كردند و به خطا رفتند … ، يعنی به توجيهات و
تشبّثاتی كه حتّی خود بر پا كنندگان آن جنگ ها و معاويه و دارو و دسته اش هم با
همه̾ فريب كاری و تزوير بدان متشبّث نشدند . چنان چه اهل تاريخ نوشته اند :

هنگامی كه عمّار كشته
شد ولوله ای در لشكر معاويه افتاد ، و لشكريان به سوی خيمه معاويه و عمرو عاص هجوم
آورده كه شما تا به حال به ما می‌ گفتيد : ما بر حقيم ، ولی اكنون كه عمّار كشته
شد معلوم شد كه « فئه̾ باغيه » و گروه ستمكار شمائيد ؟ و معاويه برای فرو نشاندن
غائله با عمرو عاص مشورت كرد و بالاخره گفتند :

« إنّما قتله الذين
جاؤابه » .

يعنی قاتل عمار كسانی‌
هستند كه او را به اين جا آورده اند !

كه وقتی اميرالمؤمنين
عليه السلام اين توجيه مسخره و خنده آور را شنيد فرمود :

« فالنبی قتل حمزة
حين أرسله إلی قتال الكفّار » .

يعنی روی اين توجيه
بايد گفت : رسول خدا صلی الله عليه و آله حمزة را كشت كه او را به نبرد با كفّار
فرستاد ؟

و امّا در مورد توجيه
قسمت دوم حديث هم بايد به طور خلاصه بگوئيم : اين توجيه هيچ دليلی ندارد ، جز
درماندگی از پاسخ ، و  تعصب بی جا در
پافشاری از يك عقيده̾ نادرست كه ايشان را مجبور كرده تا از هر كس كه عنوان « صحابی
» پيدا كرد و حتّی يك لحظه پيغمبر را ديده دفاع كرده و او را تطهير كنند و گرنه
كسی‌ كه با اصطلاحات قرآن و حديث مختصر آشنائی داشته باشد به خوبی می داند كه «
جنّه » و « نار » همه جا به معنای بهشت و دوزخ آمده مگر آنكه قرينه ای در كار باشد
.

و روی همين جهت بوده
كه ابن حجر هيثمی ـ با همه̾ تعصب و حمايتی كه از معاويه كرده و حتّی كتابی در
تطهير معاويه نوشته به نام « تطهير الجنان واللسان عن الخطور و التفوه بثلب سيدنا
معاوية بن ابی سفيان » وقتی به اين حديث می رسد دست به چنين توجيه نادرست و مخالف
با لغت عرب نزده و به ناچار در صدد تضعيف سند آن برآمده و خواسته است از اين راه
حديث را از اعتبار بيندازد ، و سپس گويد : اگر هم حديث صحيح باشد مربوط است به
مردمان عادی كه همراه معاويه بودند نه خود معاويه … [5]

                                                                      
ادامه دارد

 



1-                 
سيرة النبويه ـ ج 1 ص 308 و 309 .

/

امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتی

امام راحل سلام الله
عليه و فقه سنتی

قسمت پانزدهم

آيت الله محمدی
گيلانی

·       
نظر آيت الله غروی
اصفهانی ( ره ) درشرح كفايه درباره̾ عقل نظری و عقل عملی .

·       
اعتراف به صعوبت
شناخت نفس و قوای آن .

·       
اعتراف علم جديد به
اينكه قسمت عمده̾ مغز ناشناخته مانده .

·       
مطالعه هيجان انگيزی
درباره شعور انسانی .

·       
انتقاد به كلام
بهمنيار و آيتين : غروی و مظفّر در دو مورد است : اوّل پندار وحدت قوه عاقله ذاتا
و تعدد به حسب مدركات ، مورد دوّم انتقاد به اعلام مذكورين پندار نفی حكم از ايجاد
و نهی و حكم به ثبوت شيئی برای شيئی است كه صريح كلام آيتين است .

·       
پاسخ هر دو پندار و
ابطال آنها .

مرحوم آيت الله محقق
آقا شيخ محمد حسين غروی اصفهانی عليه الرحمه در مبحث حجيّت زن دراين باره بحث
طولانی دارند كه قسمت اول كلامشان همان است كه مرحوم مظفّر «ره » در اصول الفقه
ايراد كرده اند و عين عبارت آن بزرگوار ملخصا چنين است :

« انّ القوة العاقله
شأنها التعقّل و ليس للعاقلة بعث و زجر و اثبات شيء لشیء و انّ تفاوت العقل النظری
مع العقل العملی بتفاوت المدركات من حيث ان المدرك مما ينبغی ان يعلم او ممّا
ينبغی ان يؤتی به اولايؤتی به فمن المدركات العقيلة الداخلة‌في الاحكام العقلية‌
العملية الماخوذة من بادی الرأی المشترك بين العقلاء المسّماة تارة بالقضا يا
المشهورة و اخری بالآ راء المحمودة ، قضية حسن العدل و الاحسان و قبح الظلم و
العدوان و قد بيّنا في مبحث التجری من مباحث القطع انّ امثال هذه القضايا ليست من
القضايا البرهانية و نزيدك هنا ان المعتبر عند اهل الميزان في القضا يا البرهانيه
مطابهتها للواقع و نفس الامر و المعتبر في القضايا المشهورة والآراء‌المحمودة
مطابقتها لما عليه آراء العقلاء حيث لا واقع لها غير توافقالعقلاء عليها …
»                                               ( شرح كفاية ـ ج 2 )

ـ قوه عاقله شأنی جز
تعقل و ادراك ندارد ، و برای آن ، هيچ گونه حكم ايجابی و زجری يا حكم به اثبات
محمولی از برای موضوعی نيست ، و تفاوت عقل نظری با عقل عملی‌‌« تفاوت در ذات نيست
بلكه » به سبب تفاوت در مدركات است از آن حيث كه اگر مطلوب در مدرك دانستن فقط است
عقل مدرك را نظری می خوانند و اگر مطلوب در آن ، فعل يا ترك است عقل مدرك را عملی
می خوانند ، از مدركات عقل عملی كه از رأی ابتدائی مشترك بين همه̾ عقلا است و
قضايای مشهوره و آراء محموده ناميده می شوند ، قضيه̾ حسن عدل و احسان ، و قبح ظلم
و عدوان است . در مبحث تجرّی از مباحث قطع روشن كرديم كه اين سنخ قضايا از قضايای
برهانی نيست و در اين مقام می افزائيم كه در قضايای برهانيه معتبر است مطابقت آنها
با واقع و نفس الامر و در قضايای مشهوره و آراء محموده معتبر است مطابقت آنها با
آنچه كه آراء عقلاء بر آن معتقد گرديده است .

لازم می دانم قبل از
نقد اين نظر بايد اعتراف كنم كه شناخت نفس و قوای آن و اعمال مربوط به هر يك از
آنها عويصه ای است كم نظير ، از دوران كهن اين موجود ناشناخته مورد بحث واقع بوده
ولی مشكل شناخت ، آن چنان كه بايد از نظر برهان ، حل نگرديده . علم تجربی با آن
همه بذل مساعی ، از چگونگی ادراك انسانی و امكانات آن جز اطلاع ناقصی ندارد ، قسمت
عمده̾ خود مغز كه آلت ادراك است هنوز كشف ناشده مانده است ، در مجله̾ « يغما »
خواندم :

« لكن همان اندازه هم
كه دانشمندان كشف كرده اند آن چنان پيچ در پيچ است كه مايه حيرت می باشد  يك دانشمند بنام و مشهور می گويد اگر ممكن بود
همه̾ شبكه های الكتريكی جهان را يك جا جمع كنند ، مجموع آنها از ساختمان اين يك
ليترونيم ماده خاكستری مغز ساده تر به نظر می آمد.

پيچيده تر از ساختمان
مغز عمل آن است . چطور است كه كلمه̾ « خانه » مثلا ، كه آن را می شنويم يا آن را
می بينيم ، يك معنا می دهد ، در صورتيكه مركز حسّ بينائی و حسّ شنوائی در دو ناحيه̾
مختلف مغز قرار گرفته اند ؟ آيا در مغز مركز خاصّی است كه ديده ها و شنيده ها ،
حافظه و تخيل را با هم می آميزد تا در ما مفهوم كلی كه كلمه̾ « خانه » بيان می كند
ايجاد نمايد ؟

مطالعه̾ هيجان انگيزی
درباره̾ شعور انسانی زير نظر دكتر ويلدر پنفيلد انجام گرفته . دكتر پنفيلد به
وسيله « الكترود » نواحی مختلف مغز يك « معمول » را كه كاملا هوشيار بود لمس كرد .
موقع لمس يكی از نقاط مغز « معمول» او شهاب آسمانی می ديد ، موقع لمس نقطه̾ ديگر ،
صدای زنگ می شنيد وقتی دكتر پنفيلد ناحيه ديگری را لمس می كرد ، معمول به طور
معجزآسائی بازوان خود را بلند می كرد . از همه شگفت انگيز تر آنكه چون الكترود
ناحيه ای از مغز را لمس می كرد ، معمول چنين به خاطر می آورد مادرش سرگرم نواختن
پيانو است و می گفت : می بينم مادرم چه لباسی در بر دارد و آنچه در آنجا می گذرد
احساس می كنم  و می شنوم ، درست مثل اينكه
هم اكنون در آنجا هستم .

قضيّه فوق واقعا به
معجزه می ماند ، اين واقعه خيلی بيش از يك تخيل بصری است ، ادراكی است عميق و دقيق.
بر طبق گفته̾ « معمول » صحنه ای را كه چندين سال پيش در مقابل او اتفاق افتاده
اكنون همان طور درك می كند . تمام آنچه در آن موقع ادراك شده در اين حال از نو
ظهور كرده ، ديده ها و شنيده ها ، تفكرات و انفعالات ، عقيده و داوری ، همه تجديد
شده اند » .                                   ( شماره دهم ـ‌دی ماه سال
1343 )

و حقا امر نفس بی
نهايت شگفت انگيز است ، همه̾ اين تفتيش و تحقيق در امر « خود» و سرانجام چنانكه
بايد خود را نشناسيم و از درك آلات و ادوات آن ناتوانيم باشيم ، بی نهايت جای تعجب
است .

ونعم ما قيل :

و من عجب انّی احسّن
اليهم                 و ا سأل شوقا عنهم
وهم معی

فتبكيهم عينی و هم في
سوادها             و يشكو النوی قلبی و هم
بين اضلعی

انتقاد و اشكال به
رأی بهمنيار و آيتين در دو مورد است :

مورد اول : پندار
وحدت قوه̾ عاقله ذاتا و اينكه تعدد در مدركات است ، چنان چه مدركات ، مطلوب در
آنها فقط دانستن باشد قوه عاقله ، عقل نظری ناميده می شود و اگر مدركاتی است كه
مطلوب در عملند ، همان قوه عاقله عقل عملی خوانده می شود ، و در كلام شيخ الرئيس
در مبحث نفس شفاء و اشارات ، بطلان اين پندار گذشت كه فرمودند : « بی ترديد برای
انسان ، تصرفی در امور جزئيّه ، و تصرفی در امور كليّه است . در امور كليه همانا
اعتقاد تنها كافی است اگر چه در طريق عمل نيز واقع شود ، زيرا كسی كه دارای رأی
كلّی در كيفيت ساختن خانه باشد ، از چنين رأی كلّی به تنهائی ، ساختن خانه̾ مخصوصی
نشأت نمی گيرد چه آنكه افعال به امور جزئيه ای كه از آراء جزئيّه تشخّص يافته اند
تعلّق می گيرند ، و رأی كلی نسبتش به همه̾ مصايق متساوی است ، پس برای انسان قوه
ای است كه مختص به آراء كليه است و قوه ديگری است كه به رويه و انديشه در امور
جزئيه ای كه مورد سود و زيان ، و كدام سزاوار فعل ، و كدام سزاوار ترك ، و چه چيز
خوب و چه چيز بد ، و شرّ كدام و خير كدام است ، اختصاص دارد كه با نوعی قياس و
تأمّل چه متنج و عقيم صورت می پذيرد، و مصبّ اين رأی جزئی مربوط به عمل جزئی امور
ممكنه در آينده است ، زيرا امور واجب الوقوع يا ممتنع الوجود ، از مصبّ رويه و
انديشه̾ ايجاد بيرون اند و امور گذشته نيز مصبّ ايجاد واقع نمی شوند … قوه دوم
را عقل عملی گويند » .

مورد دوم : انتقاد بر
اعلام مذكورين ، پندار نفی حكم از ايجاب و نهی و حكم به اثبات محمولی از برای
موضوعی است كه صريح كلام آتين رضوان الله عليهما بوده است و بطلان اين پندار نيز
در كلام شيخ الرئيس مورد اشاره واقع شده است در اين عبارت كه فرموده اند: « مصبّ
اين رأی جزئی مربوط به عمل امور ممكنه در آينده است ، زيرا امور واجب الوقوع … »
.

توضيح آنكه صدور فعل
ممكن الوقوع از فاعل های عديم العلم و الشعور مانند آتش با شرط فقدان عايق به صرف
ملاقات با منفعل مانند پنبه ، ضروری الوقوع است و در مثال مذكور ، احراق ، حتمی
الوقوع است كه تفصيل آن در محل خويش كه مبحث علّت و معلول از فلسفه̾ اعلی است ،
تبيين گرديده است .

ولی صدور فعل ممكن
الوقوع از قوا و فواعل ذوات العلم و الشعور ، به صرف ملاقات قوا و فواعل و حضور
منفعل ، واجب و ضروری نيست و فعل ممكن الصدور از استواء امكانی بين وجود و عدم
بيرون نمی آيد و ممتنع الصدور است مگر آنكه ضروری الوجود شود به نحوی كه طرف مقابل
وجود يعنی عدم ، ممتنع گردد .

مثلا فرض كنيم انسان
فاعلی كه متنبه به آشاميدن آب شد و آن را تصور نمود و تروّی در صلاح  و فساد آن كرد و به صلاح آن تصديق كرد و ميل و
شوق در آن پديد آمد ، به گونه ای كه اجماع النفس يعنی اراده̾ فعل ، حادث گرديد ، و
آن فعل وجود يافت ، با دقت نظر در شأن فعل حادث از آن نظر كه موجودی است ممكن ،
ناگزير مسبوق به علّت تامّ است ، علّتی كه ضرورت دهنده به آن است زيرا بديهی است
كه « الشّیء مالم يجب لم يوجد » و معلوم است كه اراده نسبت به آن ، عليّت دارد و
خود اراده مستند است به شوق شديد منبعث از تصديق و اذعان كه علم است ، و به اين
علم جازم است كه شوق شديد ضروری الوجود گرديد تصديق جازم همان حكم نفس است به
ضرورت انجام دادن فعل مفروض ، و چنانچه جزم نباشد ، تصديق بدون جزم ، تأثيری در
صدور فعل ندارد ، و در حصول جزم ، ناگزير از اعمال فكر و رويّه است كه جزم حاصل
شود .

و بالجمله امكان
استعدادی قدرت برای‌ انجام فعل ، علاوه بر وجود آلت وافی ، و تصور فعل نيازمند به
اذعان جزمی است يعنی‌ تصديق به حتميّت صدور فعل است كه همان بعث و حكم نفس به
ضرورت انجام فعل است كه الزاما طرف مقابل آن كه ترك است ممتنع می شود ، و در اين
صورت ، آشاميدن آب مثلا با وجوب علّت ، ضروری الوجود می گردد ، كه شيخ به همين
معنا در مبحث نفس شفاء تصريح فرمودند ، كه نقل نموديم :

« هنگامی كه اين قوه
به چيزی حكم كند ، به دنبال حكمش ، قوه̾ اجماع و اراده جهت تحرك بدن روان می شود ،
و اين قوه « يعنی‌ عقل عملی » از قوه مختص به آراء كليه « يعنی عقل نظری » كبريات
رويه و استنتاج در امور جزئيه را به وام می گيرد » و خلاصه̾ عبارتشان در اين باره
در الهيّات شفاء‌ چنين است :

« هذه القوی « القوی
المقارنة للنطق و التخيل » انفسها تكون قوة علی‌ الشیء و علی ضدّة ، لكنّها
بلاحقيقه لا تكون قوة تامّه بالفعل الّا اذا اقترن بها الارادة منبعثة عن اعتقاد و
هميّ تابع لتخيّل شهوانی او غضبیّ ، او عن رأی عقلی تابع لفكرة عقلية او تصور صورة‌
عقلية‌ فتكون اذا اقترن بها تلك الارادة‌ و لم تكن ارادة مميلة بعد بل ارادة جازمة
، و هي الّتی هي الاجماع الموجب لتحريك الاعضاء صارت لا محالة‌مبدءا للفعل بالوجوب
اذ قد بيّنا انّ العلة مالم تصر علة بالوجوب عتّی يجب عنها الشئ لم يوجد المعمول ،
و قبل هذه الحالة فانّما تكون الارادة ضعيفة لم يقع اجماع فهذه القوی المقارنة
للنطق بانفرادها لا يجب من حضور منفعلها و وقوعه منها بالنسبة التی اذا فعلت فيه
فعلا ،فعلت بها ، ان يكون يفعل بها و هي بعد قوة‌، و بالجملة لايلزم من ملاقاتها
للقوة المنفعلة ان تفعل ذلك ، و ذلك لانه لوكان يجب عنها وحدها ان تفعل لكان يجب
منذلك ان يصدر الفعلان المتضادان و المتوسطات بينهما و هذا محال ، بل اذا صارت كما
قلنا فانها تفعل بالضرورة »

                                                                             (
فصل 2 از مقاله 4 ) 

 

ـ قوای فاعله̾ ذوات
العلم و الشعور ، فاعليّت بالقوه نسبت به فعل و ترك آن دارند و تماميّت فاعل .

بودنشان مشروط است به
اقتران اراده ای كه منبعث از اعتقاد وهمی كه از تخيّل شهوانی يا غضبی است يا اراده
ای كه منبعث از رأی عقلی ناشی از انديشه است ، در صورتی كه صرف اراده̾ گرايشی
نباشد ، بلكه اراده̾ جازم باشد ، و در صورت اقتران اراده با قوای فاعله ذوات العلم
و الشعور ، فاعل تام و ضروری از برای فعل است ، ودر جای خود تبيين كرده ايم كه تا
علّت ، علّت بالوجوب يعنی علّت ضرورت دهند هبه معلول نباشد معلول موجود نمی‌ گردد
و مادام كه به حدّ جزم نرسد ، اراده ای‌است ضعيف و اجماع النفس به سوی‌ فعل متحقق
نمی شود .

پس قوای ذوات الشعور
با صرف حضور منفعل های مربوطه شان و لقاء با آنها بدون اراده جازمه ، ايجادی از
آنها صورت نمی پذيرد وهنوز هم در مرتبه̾ بالقوه هستند ، وبا فرض بالقوه بودن اگر
فاعليت دارند بايد فاعل طرفين باشد يعنی‌ هم فعل و هم مقابل فعل از آنها صادر شود
زيرا فرض اين است كه بالقوه اند ونسبت به طرفين متضادين و اوساط بين آنها محال است
پس وقتی قوای ذوات العلم و الشعور مبادی افعال واقع می شوند كه فاعليت آنها با
اراده̾ جازمه به مرتبه̾ وجوب برسد .

اطاله̾ كلام و سخن
بيرون از طور مقاله بدين جهت است كه طرف بحث دانشمندانی چون بهمنيار و آيتين
عظيمتين آيت الله غروی‌ و آيت الله مظفر اعلی الله درجاتهم بوده اند و مقابله با
آن بزرگواران جز با بضاعت برهانی‌ مانند شيخ الرئيس « ره » احتمالا خلاف ادب و
احيانا كمتر مسموع اصحاب برهان و بحث واقع می شود . و الله يقول الحق و هو يهدی
السبيل .

بحث اختلاف مبانی‌
استنباط بين مجتهدين و اخباريين كه عمده̾ آنها عقل بود ، مستلزم اين همه تطويل
گرديد ، ولی مورد ، مورد اطناب لازم بوده ، زيرا با اينكه نفوذ اين طائفه از حوزه
های رخت بربسنتد ، هنوز هستند گروهی از اولياء اين طائفه كه در فقه سنتی ، و طريقه̾
استنباط فقهاء عظام اماميه عليهم السلام كه اتصال به وحی الهی دارد ، القاء شبهه
می كنند ، و الله تعالی احكم الحاكمين .

و امّا اثبات كبريات
عقليه كه در طريق استنباط احكام شرعی واقع می شوند و ثبوت ملازمه عقليه بين حكم
عقل و حكم شرع ، بر عهده̾ علم كلام و علم اصول است و از طوق و طور مباحث و مقاصد
ما خارج است .    

                                                                                            ادامه
دارد

 

 

/

اصول اعتقادی اسلام

اصول اعتقادی اسلام

معاد

عذاب های جهنّم

آيت الله حسين نوری

انسان هایی كه چراغ
فروزان فطرت الهی را در خانه̾ وجود خود خاموش كرده و استعداد كمال و شايستگی های
خود را از دست دادند ، صراط مستقيم را پشت سر نهاده در بيراهه های ضلالت قدم زدند
و به راهنمائی های حكيمانه̾ ذات مقدّس حق تعالی و به پندهای نجات بخش اوليای كرام
وی توجه نكردند و روی از نور برتافتند و با ظلمت نشستند و زندگی آميخته با آلودگی
ها و انحراف را بر بهشت و سعادت جهان جاويد ترجيح دادند سرانجامی جز سقوط و جهنم
ندارند .

راه راست و چاه و
ديده̾ بينا و آفتاب

              تا آدمی نگاه كند پيش پای خويش

چندين چراغ دارد و
بيراهه می رود

             بگذار تا بيفتد و بيند سزای خويش

در مقالات پيشين
انواع عذاب های جسمانی اهل جهنم بيان گرديد اكنون به شرح آلام و عقوبات روحانی
آنها می پردازيم .

بايد توجه داشت كه
منظور از آلام روحانی درد ها و ناراحتی هائی است كه جسم انسان در انتقال آنها به
روح ( به عكس عذاب های جسمانی ) دخالت ندارد و آنها نيز چند نوع است :

الف ـ‌احساس محروميّت
از قرت جوار خداوند

اين عذاب روحی كه
اهميت و اثر كامل آن در آن عالم كه سرای كشف و روشن شدن حقايق است معلوم می گردد و
اثر آن تا اعماق روح آنها را می سوزاند يكی‌ از بزرگترين نوع عذاب ها است كه حضرت
اميرالمؤمنان عليه السلام آن را در دعای كميل كه دارای جايگاه خاصّی در فرهنگ
اسلام و مشتمل بر درس هائی از اخلاق و تربيت اسلامی است و در اين دعا نمونه هایی
از عواقب و عكس العمل گناهان فردی و اجتماعی در صحنه̾ زندگی اين جهان و آن جهان
تذكّر داده شده است و پرده هایی از الطاف و رحمت واسعه̾ خداوندی و انوع نعمت های
بهشتی مورد بيان واقع شده است در ضمن عقوبت هایی را كه در جهنم برای گنهكاران
فراهم گرديده است بيان می كند می گويد :

« فلئن صيّرتنی
للعقوبات مع اعدائك و جمعت بينی و بين أهل بلائك و فرّقت بينی‌ و بين احبّائك و
أوليائك فهبنی يا الهی و سيّدی و مولای صبرت علی عذابك فكيف أصبر علی فراقك وهبنی
يا الهی صبرت علی حرّ نارك فكيف أصبر عن النّظر الی كرامتك » .

پروردگارا اگر مرا با
دشمنانت در ورطه̾ عقوبت ها و عذاب ها درافكنی و مرا با اهل عذاب و مصيبت ها همراه
نمائی و ميان من و دوستانت جدائی بيندازی ای‌ خداوند و مولا و ولیّ نعمت من اگر بر
عذاب تو صبر كنم فراق تو را چگونه تحمّل نمايم ؟ و اگر بر حرارت آتش جهنّم صبر كردم
چگونه بر اين مصيبت بزرگ كه از نظر كريمانه̾ تو افتاده ام صبر كنم ؟

قرآن كريم در چند
مورد اين نوع عقوبت و عذاب را مورد تذكّر قرار داده است :

1-   
« كلا إنّهم عن ربّهم
يومئذ لمحجوبون ثمّ إنّهم لصالوا الجحيم » [1]
.

يعنی آن كافران از
اكرام  و قرب حق محجوب و محروم می باشند و
در آتش دوزخ می سوزند .

حضرت اميرالمؤمنان
عليه السلام در تفسير اين آيه فرمودند : آنان از اكرام و ثواب الهی محروم می گردند
.[2]

2-   
« بلی من اوفی و اتقی
فانّ الله يحب المتقين انّ الذّين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا
خلاق لهم في الآخرة و لا يكلّمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيمه و لا يزّكيهم و
لهم عذاب اليم » [3] .

يعنی كرامت الهی و
نظر خداوندی چنين نيست كه به آسانی و بدون زحمت و عمل به دست آيد و آن تنها برای
كسانی كه به عهد خداوند ـ كه عبارت از ايمان خداوند و پرستش آن ذات مقدس و داشتن
تقوا و پرهيزكاری است ـ‌ وفا كردند حاصل می شود و خداوند افراد با تقوا را دوست می
دارد ولی كسانی كه عهد و پيمان الهی ( به معنایی كه بيان گرديد ) و سوگند های خود
را به بهای اندك كه لذّات و شهوات دنيوی است فروختند در آخرت بهره ای ندارند و
خداوند با آنها سخن نمی گويد و به نظر رحمت بر آنها نمی نگرد و از پليدی گناه و
آلودگی ها پاكيزه شان نمی كند و عذاب دردناك در انتظار آنها است .

3-   
« و اذا قيل انّ وعد
الله حق و الساعة لا ريب فيها قلتم ما ندری ما السّاعة ان نظنّ الّا ظنّا و ما نحن
بمستيقنين و بدالهم سيّئات ما عملوا و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤون و قيل اليوم
ننساكم كما نسيتم لقاء يومكم هذا و مالكم من ناصرين » [4]
.

يعنی چون به شما
كافران گفته شد كه وعده خدا حق است و در تحقق و آمدن قيامت شكّ و ريبی نيست شما
گفتيد ما نمی دانيم قيامت چيست ؟ و ما آن را در پيش خود جز خيال و پنداری نمی‌
بينيم و هرگز به آن يقين نداريم آنها در روز قيامت اعمال بد خود را به طور آشكار
می‌ بينند و عذاب هائی كه آن را مورد تمسخر قرار می دادند آنها را احاطه می كند و
به آنها خطاب می شود كه ما امروز همان طور كه شما در دنيا سرگرم لذّات مادّی شديد
و ما را فراموش كرديد فراموشتان می كنيم امروز منزل شما دوزخ است و هيچ يار و
ياوری نداريد .

ب ـ حسرت و غم و
اندوه

يكی ديگر از عذاب های
روحی اهل جهنم حسرت ها و اندوه های جانفرسائی است كه بر آنها وارد می ‌شود و اعماق
روح آنها را علی الدّوام می سوزاند كه در قرآن مجيد در مواردی به طور مؤكّد مورد
تذكر قرار گرفته است :

1-   
« كذلك يريهم الله
اعمالهم حسرات عليهم و ما هم بخارجين من النّار » [5]
.

يعنی خداوند اعمال
زشت جهنميّان كه مايه̾ حسرت ها و پشيمانی آنها است به آنها ارائه می كند و آنها
هرگز از آتش جهنّم نجات پيدا نمی‌ كنند .

2-   
« و يوم يعض الظالم
علی يديه يقول ياليتنی اتخذت مع الرّسول سبيلا » [6]
.

روزی كه ستمگران پشت
دست های خود را با حسرت به دندان می گيرند و می گويند ای‌ كاش در برابر رسول حق
راه تسليم و طاعت پيش می‌ گرفتيم .

در اين رابطه حضرت
صادق عليه السلام فرمودند خداوند هر فردی از افراد انسان را كه آفريده است برای او
منزلی در بهشت و جايگاهی در جهنم قرار داده است . و چون روز قيامت فرا می رسد و
حساب اعمال انسان ها سپری می شود و افراد نيكوكار كه استعداد های خداوندی و
امكانات خود را در راه تهذيب اخلاق و ساختن خود و جامعه̾ خود صرف كردند و از
قوانين الهی در زندگی خود پيروی نمودند در جايگاه بهشتی خود قرار می گيرند و كسانی
كه از راه راست منحرف گشته راه طغيان و تمرّد را پيش گرفتند جايگاه خود در بهشت را
از دست داده در منزل جهنمی خود جا می گيرند منادی ای از جانب خداوند ، در ابتداء
اهل بهشت را مورد خطاب قرار می دهد و به آنها می گويد :

ای اهل بهشت اكنون به
جايگاه هائی كه برای يك يك شما در ميان آتش های سوزان جهنم قرار داده شده بود
بنگريد شما اگر در دنيا به وظايف خود عمل نمی كرديد در جايگاه ها قرار می گرفتيد
در اين حال اهل بهشت ، به جايگاه های خود در جهنّم نگريسته ، شادمانی و خوشحالی
زائد الوصفی به آنها دست می دهد و خداوند را سپاس می گويند كه چنين توفيقی نصيب
آنها گرديد كه از جايگاه جهنمی خود نجات يافته در منزل سعادت و رفاه بهشتی در قرب
جوار خداوند متعال قرار گرفتند .

از آن پس منادی ای
اهل جهنم را مورد خطاب قرار می دهد و می گويد ای جهنميان سرهای خود را بالا كنيد و
به طرف منزل هایی كه در بهشت برای شما معين گرديده و در آنها وسائل رفاه و نعمت
های گوناگون قرار داده شده بود و اگر در دنيا راه اطاعت خداوند را پيش می گرفتيد
اكنون در آنجا بوديد بنگريد در اين حال اهل جهنم ، جايگاهی را كه در بهشت برای
آنها مقرّر شده بود می بينند و از اين جريان آن اندازه حزن و حسرت به آنها دست می
دهد كه اگر مرگ در عالم آخرت وجود می داشت از فرط غصّه و شدت حسرت می مردند .

و اين است مفاد گفتار
خداوند « اولئك هم الوارثون الّذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون »[7]

3-   
« و اتّبعوا احسن ما
انزل اليكم من ربّكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغتة‌ و انتم لا تشعرون ان تقول نفس
يا حسرتی علی ما فرّطت في جنب الله و ان كنت لمن السّاخرين »[8].

يعنی بهترين دستور و
كتابی كه بر شما از جانب خداوند نازل گرديده است را پيروی كنيد و پيش از آنكه عذاب
قهر الهی در رابطه با كيفر گناهانتان بر شما ناگهان فرود آيد در پيشگاه حق تسليم
شويد كه پس از نزول عذاب هر كس به خود می آيد و متنبّه می گردد و فرياد واحسرتا بر
می آورد و می گويد ای وای بر من كه جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حق خود ظلم و
تقصير كردم و وعده های خداوندی را مورد استهزاء و استخفاف قرار دادم !

                                                                                      
ادامه دارد

 

 

 



1-                 
سوره مطفقين آيه 15-16 .

/

آزمايش الهی در تنگدستی و رفاه

هدايت در قرآن

تفسير سوره رعد

آزمايش الهی در
تنگدستی و رفاه  (2)

 قسمت پنجاه و يكم

آيت الله جوادی آملی

« الله يبسط الرزق
لمن يشاء و يقدر ،‌ و فرحود بالحيوة الدنيا و ما الحيوة‌ الدنيا في الآخرة الامتاع
» .                                               
                         ( سوره
رعد ـ‌آيه 26 )

قرآن ، كتاب هدايت
برای همگان [1]

چون قرآن كتاب نور و
هدايت است ، لذا اگر مسائل عقلی را با برهان بيان فرمايد ، به آن اكتفا نمی كند ،
زيرا همه̾  مردم به برهان  دسترسی پيدا نمی كنند . از اين رو است كه می
بينيم قرآن ، همان معارف عقلی را به صورت مثل تبيين می كند تا به دست ديگران هم
برسد . حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلّم می فرمايد :‌« القرآن مأدبة الله »ـ
قرآن سفره̾  عمومی خدای سبحان است . يعنی‌
تنها حكما و علما و اهل برهان دعوت نشده اند ، بلكه همه̾  انسان ها برای هدايت دعوت شده اند و چون فكر
بسياری از آنها با برهان و استدلال عقلی ، مأنوس نيست لذا خداوند همان معارف را در
حدّ تنزل ، به صورت يك مثل ذكر می كند تا ديگران هم متوجه شوند ، و آن معارف را
بپذيرند و به آن معارف گردن نهند و پس از شناخت ، ايمان بياورند . و آن چه در
ايمان مؤثر است ، زدودن آن علائق به طبيعت و دنيا است . و اين مربوط به خصوصيّت
های فردی است . ممكن است كسی مسائل عقلی را خوب درك كند ، امّا در موقع ايمان
آوردن، دير تسليم شود يا ممكن است كسی مسائل عقلی را در حدّ يك مثل بفهمد ، نه
برهان ولی در مواقع پذيرش ، زودتر از ديگران گردن نهد .

آن مرض و بيماری كه
نمی گذارد انسان به فهميده اش اعتنا كند پس از علم ايمان بياورد ، مشترك بين عالم
و جاهل است ، يا گاهی در عالم بيشتر است از جاهل . و به هر حال اين مربوط می شود
به علاقه و محبّت به دنيا كه نمی گذارد انسان آنچه را كه می فهمد ، ايمان بياورد .

لذا قرآن كريم همه
اين حقايق را اوّل با برهان ، تثبيت فرمود ، سپس اشكالات را ذكر كرد و يكی پس از
ديگری به شبهات جواب داد . آنگاه همه̾  اين
معارف را در حدّ يك تمثيل ، متنزّل كرد كه به دست همه̾ افراد برسد . از آن پس به
عاملی پرداخت كه نمی گذارد اين ها گردن بنهند و ايمان بياورند و آن علاقه̾  به دنيا است ؛ خواه در حكيم باشد و خواه در
جاهل .

و برای اينكه قرآن به
علاج اين مسئله بپردازد ، دنيا را تشريح می كند و به مردم می فهماند : آنچه كه در
دست آنها است ، نشانه̾  كرامت نيست . اين
آزمايش الهی است و چيزی جز امتحان افراد نمی باشد .

قبض وبسط ، غير از
فقر و غنی است

لذا بعد از آن مباحث
، اين آيه را مطرح می فرمايد : « الله يبسط الرزق لمن يشاء‌ و يقدر » ، كه مسئله
قبض و بسط ، مسئله زيادی و كمی ، غير از مسئله فقر و غنی است ، سخن اين نيست كه
كسی فقير بماند يا در نظام اسلامی فقر را بايد برطرف كرد ؛ سخن از فقر و غنی نيست
، بلكه سخن از افزايش و كاستن است ، سخن از « يبسط » و « يقدر » است ، كه « يقدر »
يعنی‌ تنگ می گيرد و « يبسط » يعنی گسترده می نمايد .

قرآن كريم اين معنی
را به عنوان يك آيت الهی مطرح می كند زيرا عده زيادی كارشان مشترك است و بهره
برداريشان مختلف .

ممكن است دو نفر به
اندازه̾  هم در كشاورزی ـ مثلا ـ كوشش كنند
و يكی در اثر يك سلسله علل و عوامل پيش بينی نشده ، بهره̾ بيشتری ببرد و ديگری
بهره̾  كمتر . و ممكن است دو نفر در كنار
هم مغازه باز كنند ، مشتری ها به سراغ يكی از مغازه ها بيش از ديگری بروند . اين
سلسله از امور در تحصيل روزی ، از دست مردم خارج است . از آن طرف اسلام ، همگان را
به تحصيل رزق و روزی وادار كرده و می فرمايد : كسی كه بيكار باشد ، دعايش مستجاب
نيست .

از اميرالمؤمنين سلام
الله عليه نقل شده كه فرمود : « من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فأبعده الله » ـ‌ هر
كه آب و خاك به اندازه̾  كافی داشته باشد ،
باز هم فقير بماند ، خداوند او را از رحمتش دور سازد . اين يك نفرين تكوينی است ؛
خواه يك فرد و خواه يك امّت اگر آب و خاك به حدّ كافی داشته باشد ، باز هم محتاج
ديگران باشد ، از رحمت خاصه̾  خداوند به
دور خواهد بود .

از اين بحث چنين
نتيجه می گيريم كه :

1-   
قبض و بسط روزی ، يك
آيت الهی است .

2-   
انسان در برابر قبض و
بسطی كه خداوند سبحان به او روا داشته ، چه مال فراوانی به او بدهد و چه مال كمی ،
وظيفه ای دارد و او در معرض امتحان قرار گرفته است كه بايد وظيفه اش را به نحو
احسن انجام دهد .

بسط و قدر ، آيت الهی
است

در سوره̾ روم نيز ،
اين قبض و بسط ـ به عبارتی ديگر ـ به عنوان آيت الهی مطرح شده است و می فرمايد :‌«
و اذا أذقنا الناس رحمة فرحوابها و ان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم ، اذا هم يقنطون
» [2]
ـ اگر به مردم رحمتی چشانديم ، خوشحال می شوند واگر رنج و بلائی در اثر اعمال خود
ببينند ، از خداوند نوميد می شوند . در حالی كه بايد بدانند ، هم آن بسط روزی ،
امتحان بوده و هم اين تنگی معيشت آزمايش است : « اولم يروا ان الله يبسط الرزق لمن
يشاء و يقدر ، ان في ذلك لآيات لقوم يؤمنون » [3]
ـ ‌آيا نمی بينيد كه خداوند روزی را بر برخی از افراد افزايش می دهد و بر برخی تنگ
می‌ گيرد . واين ها آيه ها و نشانه هائی است برای مؤمنان .

پس اينكه برخی‌ از
افراد از روی جهل و نادانی اين بسط و قدر روزی را به عنوان « شانس‌» بيشتر يا كمتر
معرّفی می كنند ، و به اين امر خرافی تن در می‌ دهند ، بايد بدانند كه در اشتباه
بزرگی‌ به سر می برند زيرا خداوند اين را به عنوان يك نشانه و آيت الهی ذكر می
فرمايد ، و تمام اين مسائل روی نظام صحيحی می گردد كه يك ناظم حكيم آن را می‌
چرخاند و اين حالات گوناگون كه برای افراد در مقطع های مختلف تاريخی رخ می‌دهد ،
آيت ها و نشانه های خداوند برای آزمايش و امتحان آنها است و لا غير .

در همان حال كه
افزايش يا كمی معيشت ، از نشانه های الهی و برای‌ آزمايش مردم است ، برخی از علل و
عوامل نيز وجود دارد كه اگر انسان بعضی از كارها را انجام بدهد ، وسعت در معيشت او
پيدا می شود .

صدقه ، پول را افزايش
می دهد

حضرت امير سلام الله
عليه می‌ فرمايد : « اذا ملقتم فتاجروا الله بالصدقه » [4]
ـ اگر وضع ماليتان بد شد و گرفتار تنگدستی شديد ، با صدقه دادن تجارت كنيد .

صدقه عبادت است و
بايد انسان اين عبادت را با احترام انجام دهد نه با ترّحم . از امام عليه السلام
سؤال شد به اينكه شما فرموديد : اگر صدقه بدهيم ، مالمان زياد می شود و ما هم صدقه
داديم و زياد نشد ؟!

فرمود : چه مالی
داديد ؟ اگر مال حلال پيدا می كرديد و آن را انفاق می نموديد ، ممكن نبود خدا
اضافه نكند .

صدقه جزو عبادات است
، و اشتباه بزرگی است كه انسان عبادت را با ترّحم انجام دهد بلكه بايد با احترام
باشد . پس اگر صدقه با تمام شرايطش انجام شود ، آن جا است كه خداوند مال انسان را
اضافه می كند .

در قرآن می خوانيم :
« و ما آتيتم من ربا ليربو في اموال الناس ، فلا يربوا عندالله و ما آتيتم من زكوة
تريدون وجه الله فاؤلئك هم المضعفون » [5]
ـ آ ن سودی كه شما به عنوان ربا داديد كه بر اموال مردم ربا خوار افزوده شود ، نزد
خدا هرگز نيفزايد و آن زكاتی كه برای‌ رضای خدا به مستمندان داديد ، ثوابش چندين
برابر شود و همين زكات دهندگان هستند كه بر اموال خود می‌ افزايند .

پس اگر كسی به قصد
ربا ، مال می‌ دهد كه مالش زياد شود ، اين مال هرگز زياد نمی شود . اين شخص دارد
گودال می كند ، به خيال اين كه تلّی درست می‌ كند . اين ربا را خدای سبحان گرفتار
محاق می كند : ‌« يمحق الله الرّبوا و يربي الصدقات » [6]
ـ خداوند سود ربا را از بين می برد و صدقات را افزايش می دهد . و ربا خواری گرچه
يك نموّ كاذبی دارد و چند صباحی زرق و برق دارد ولی پايان كارش به محاق می‌ افتد .
و اما صدقه دادن و زكات دادن ، اين را برجسته می كند .

عمده آن است كه انسان
بداند :

1-   
قبض و بسط رزق ، آيت
الهی است .

2-   
آزمايش و امتحان خدا
است .

3-   
كسی كه مال دارد
نبايد از آن سوء استفاده كند .

4-   
انسان نبايد در برابر
كسانی‌ كه مال دارند ، تسليم شود . اگر متمكنی را ديد ، با اعجاب به وی نگاه كرد ،
بداند كه خودش نقص دارد و آدم پستی است .

ما اگر بخواهيم
بفهميم ، يك انسان بزرگ طبع و يا آدم پستی هستيم ، امروز بايد خود را توزين كنيم .
حضرت امير عليه السلام می فرمايد : ‌« زنوا ا نفسكم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من
قبل أن تحاسبوا »‌ [7] ـ‌
پيش از آن كه شما را وزن كنند ، خودتان را وزن كنيد و پيش از آنكه به حسابتان
برسند ، خويشتن را محاسبه كنيد .

پس ما می‌ توانيم
امروز خودمان را وزن كنيم كه يك آدم سنگينی هستيم يا سبك . اگر يك انسان متمكنی به
منزل ما آمد ، ما در برابرش احساس حقارت كرديم ، بدانيم كه كوچك هستيم و اگر به
عنوان يك فرد معمولی با او برخورد كرديم ، ما انسان بزرگواری هستيم .

صبر فقير برتر از شكر
غنی است

به هر حال ، فقير و
ثروتمند هر دو در دار دنيا مورد امتحان قرار می‌ گيرند ، هر چند ظاهرا امتحان
انسان فقير و تنگدست ، سخت تر و سنگين تر است و فقير صابر ارزشش بيشتر از غنی شاكر
است .

اميرالمؤمنين عليه
السلام می‌ فرمايد : « ما احسن تواضع الأغنياء للفقراء طلبا لما عند الله و احسن
منه تيه الفقراء علی الأغنياء اتكالا علی الله » [8]
ـ تواضع اغنياء در برابر فقرا ، برای خدا خيلی ثواب دارد ، امّا بالاتر از آن ، بی
اعتنائی فقراء به اموال اغنياء است و توكل آنها بر خدا می‌ باشد . آزاد بودن فقير
است كه افضل از تواضع و فروتنی غنی می باشد . چون همه̾ اين خطرات از حبّ دنيا نشأت
می گيرد ، لذا قرآن كريم گوشزد می كند كه : 1- اين آزمايش است . 2- نشانه̾  كرامت نيست . 3- هميشه نمی ماند . 4- گاهی دست
شما است و گاهی دست ديگران .  5- هميشه
يكسان نيست .

حالا اگر كسی با اين
نصائح قرآن ، متنبه و متوجّه نشد ، وظيفه ما در برابر او چيست ؟

اين وظيفه را قرآن
كريم ، به دو نحو تبيين می كند . 1- بيان سيره̾ پيامبران 2- بيان روش مؤمنين در
برابر توانگران .

درباره̾ روش انبياء
در سوره سبأ چنين آمده است : « و ما ارسلنا في قرية‌من نذير الاقال مترفوها انّا
بما ارسلتم به كافرون . و قالوا نحن اكثر اموالا واولادا و ما نن بمعذبين . قل ان
ربي يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و لكن اكثر الناس لا يعلمون » [9]
ـ  ما در هر شهری پيامبری فرستاديم ،
مترفين و متمكنين آنان در برابر انبيا ايستادند و گفتند به آنچه شما به آن مبعوث
شديد ، كافر هستيم . و چون ما بيشتر اموال و اولاد داريم ، اگر قيامتی هم باشد ،
ما عذاب نخواهيم شد ! بگو ای پيامبر به آنان : پروردگارم روزی را زياد می كند يا
كم می نمايد ولی بيشتر مردم نمی دانند .

معلوم می شود اين
ثروتمندان چنين می پندارند حال كه خداوند روزی بيشتری نصيبشان كرده و اموال و
فرزندان بی شماری به آن هاعنايت فرموده ، دليل و نشانی كرامت آنان است و می‌ خواهد
آنان را گرامی بدارد . ولی بيشتر مردم نمی دانند كه اين پول اضافی داشتن چيزی جز
آزمايش و امتحان آنان نيست و به هر حال قبض و بسط روزی فقط و فقط به دست خدا است .
ولی‌ متمكنين به جای اين كه اين را به عنوان آيت الهی‌ بدانند ، كرامت وهمی
پنداشتند و در برابر انبيا ايستادند . در همين سوره سبأ آيه 45  به بعد می فرمايد :‌« و كذّب الذين من قبلهم و
ما بلغوا معشار ما آتيناهم فكذّبوا رسلی فكيف كان نكير » ـ‌الآن كه مشركين حجاز
گفته تو را ـ ای‌ پيامبر ـ تكذيب می‌ كنند ، برای اين است كه مترفين گذشته نيز سخن
انبيای معاصر خودشان را تكذيب كردند كه اين مشركين غشری از اغشار نمكّن آنها را
نداشتند و ما آن ها را از بين برديم ، اين ها ديگر چه می گويند ؟! قبل از اين
مشركين ، كسانی انبياء و مرسلين ما را تكذيب كردند كه اين ها يك صدم قدرت آنها را
ندارند ، ولی وقتی عذاب ما آمد به حيات آنها خاتمه داد .

بنابراين ، پيامبر در
برابر آنها سخت می ايستد  و می‌ گويد آنچه
عامل تكذيب شما است جز حيات دنيا چيز ديگری نيست . در صورت داشتن ثروت دليل كمال نيست
چنان كه نداشتن هم دليل نقص نمی‌ باشد .

حضرت امير عليه
السلام می فرمايد : « و لقد كان في رسول الله ـ‌ صلی الله عليه و آله ـ ما يدلك
علی مساوی‌ الدنيا و عيوبها ، اذجاع فيها مع خاصّته ، و زويت عنه زخارفها مع عظيم
زلفته ، فلينظر ناظر بعقله اكرم الله محمدا بذلك ام اهانه فإن قال : اهانه ، فقد
كذب و الله العظيم ، واتی‌ بالافك العظيم ، و ان قال : اكرمه ، فليعلم أن الله قد
اهان غيره حيث بسط الدنيا له ، وزواها عن اقرب الناس منه ، فتأسی متأس بنبيه ،
واقتص اثره ، وولج مولجه ، والا فلا يا من الهلكة »‌ [10]
.

روش حضرت رسول صلی
الله عليه و آله و سلّم به ما می‌ فهماند كه دنيا نشانه̾ كمال نيست و بيانگر ارزش
دنيا نمی باشد ، چرا كه در يك دورانی ، حضرت رسول با اصحاب خاصّش ، گرفتار فقر
وتنگدستی وگرسنگی بودند و دنيا با همه زرق و برقش از آن حضرت رو برگردانده بود با
اينكه آن همه قرب و منزلت نزد خدايش داشت ، پس هر انسان خردمندی با عقل و هوشش خوب
بسنجد وببيند كه آيا خداوند با اين فقر و تنگدستی پيغمبرش را گرامی داشته و يا
اهانت كرده است . اگر كسی بگويد كه خدا پيغمبرش را با نداشتن ، تحقير كرده و اهانت
نموده ، به خدا قسم دروغی بزرگ گفته و گناهی عظيم مرتكب شده و اگر بگويد كه خداوند
با ندادن ثروت به پيامبرش ، او را احترام كرده و گرامی داشته است ، بايد بداند كه
خداوند به آن كسی كه مال داد ، او را اهانت كرده است زيرا دنيا را برای‌ او گسترده
كرده و از نزديكترين مردم به خودش ، دور نگه داشته ، پس هر انسانی ‌بايد به
پيامبرش تأسّی و اقتدا كند و راه او را دنبال نمايد و در مسير آن حضرت گام بردارد
وگرنه از هلاكت ايمن نباشد .

                                                                                
ادامه دارد .

 

 

 



1-                 
قرب الاسناد ـ‌ص 55

/

ماه رمضان ، ماه خود سازی و درمان روح

ماه رمضان ، ماه خود
سازی و درمان روح

شانزدهم اسفند ماه
امسال ، آغاز ماه مبارك رمضان ، ماه خدا ، ماه رحمت و آمرزش ، ماه خودسازی ، ماه
قرآن ، ماه عبادت و ماه رستگاری است . و ما بايد خود را برای استقبال ماه مبارك
آماده سازيم و در اين ماه خدا ، به پرورش هر چه بهتر روحمان بپردازيم و آن را از
آلودگی ها ، ناپاكی ها ، كژيها و گناهانی كه طیّ يازده ماه مرتكب شده ايم ،
پاكسازی و تطهير نمائيم ، تا شايد بقيه̾ عمر كوتاه خود را در طهارت و تقوا
بگذرانيم .

در ماه رمضان است كه
روزی ها تقسيم می شود ، اجل ها ثبت و نوشته می گردد و زائرين خانه̾ خدا و ملاقات
كنندگان با پروردگار مشخّص و معيّن می شوند و در آن ، شبی قرار دارد كه برتر از
هزار ماه است؛ پس بايد خود را كاملا آماده كنيم و خدای را سپاس بی كران گوئيم كه
عمری دوباره به ما داد تا اين ماه پر فضيلت و شب قدر را درك كنيم و به فكر چاره
برای خويشتن باشيم .

امام صادق عليه
السلام می فرمود : « خدای عزّو جل در هر شب از شب های ماه رمضان بردگان و عبادی را
از آتش جهنم رها می سازد » .

پس بايد تلاش و جديت
كنيم كه هر شب آن را بدون گناه و بدون آلودگی به معصيت درك كنيم تا خدا‌ی ناخواسته
اسم ما را خط نزنند و ما را جزء آزادشدگان از دوزخ قرار دهند .

ماه رمضان تا چند روز
ديگر فرا می ‌رسد و در اين ماه پر بركت ، درها‌ی آسمان گشوده می شود و درها‌ی بهشت
بر روی مؤمنين باز می شود و درهای رحمت و مغفرت را بر روی توبه كنندگان و استغفار
كنندگان می گشايند ، پس اگر مؤمنين به استقبال آن بشتابند و خود را آماده̾ رحمت و
مغفرت الهی بكنند و با خواندن قرآن و انفاق و كارهای خير وامتناع از گناهان به سوی
آن روی آورند ،‌بی گمان خداوند مغفرتش را از آنان دريغ نكند و دعاهايشان را مستجاب
گرداند. و در روز عيد فطر كه روز گرفتن جايزه است ، جايزه را با مدرك قبولی به
آنان عطا فرمايد .

هان ، ای مؤمنان !
ماه رمضان از راه می رسد و باران رحمت الهی‌ همچو سيل بر سر ما فرود خواهد آمد به
شرط اينكه ما خويشتن را برای‌ فراگيری رحمت آماده سازيم و با بسيار نيايش كردن و
دعا خواندن و استغفار نمودن بر سر فقرا و بيچارگان انفاق كردن و به مؤمنان افطار
دادن و خيرات نمودن و قرآن تلاوت كردن ، خود را بسازيم و مورد قبول پروردگار قرار
گيريم و رضايت ذات مقدسش را كسب كنيم و قلب امام زمان صلوات الله عليه را از خود
راضی و خشنود نگه داريم و منتظر فرجش باشيم .

امام صادق عليه
السلام فرمود :

« رمضان شهر الله ،
استكثروا فيه من التهليل و التكبير و التحميد و التسبيح و هو ربيع الفقراء و انّما
جعل الضحی ليشبع المساكين من اللحم فأطعموا من فضل ما أنعم الله به عليكم علی
عيالاتكم وجيرانكم و احسنوا جوار نعم الله عليكم و اوصلوا اخوانكم و اطعموا
الفقراء‌ و المساكين من اخوانكم فانه من فطّر صائما فله مثل اجره من غير ان ينقص
من اجره شيئا » .

ماه رمضان ماه خدا
است ، پس بسيار در اين ماه لا اله الا الله و تكبير گوئيد و حمد خا كنيد و تسبيح
گوئيد و همانا ماه رمضان ، بهار مستمندان است و مگر نه خداوند قربانی‌ و اضحی را
برای اين قرار داد كه بيچارگان و فقيران از گوشت سير شوند ، پس در اين ماه از
زيادی نعمت هائی كه خداوند بر شما ارزانی داشته و خانواده و همسايگان خود از آن
بهره مند می شوند ، بر فقرا اطعام كنيد و نعمت های الهی را سپاس گوئيد و به ديدار
و ملاقات برادرانتان برويد و فقرا و بيچارگان از برادرانتان را اطعام كنيد زيرا هر
كه در  اين ماه يك روزه داری را افطار دهد
، خداوند مانند پاداش  او ، به اين شخص می
بخشد بی آنكه از او چيزی كاسته شود .

ويژگی ها‌ی ماه رمضان

و به هر حال ، ماه رمضان
با ويژگی های‌ خاصّ خودش فرا می رسد ، ماهی كه از ميان تمام ماه ها برگزيده شده و
يكی از بهترين راه ها برای رسيدن به رضای معبود است .

امام سجاد عليه
السلام درباره̾ اين ماه پر فضيلت می فرمايد :

«… حمد و سپاس
خدائی را كه ما را به دينش راهنمائی كرد و به ملّت خود درآورد و در راه های احسانش
رهنمونمان شد تا به ياری و عنايت او به سوی رضا و رضوانش روانه گرديم .

ستايشی كه از ما
بپذيرد و به وسيله̾ آن از ما خشنود شود . و حمد و ستايش مخصوص خداوندی است كه يكی
از آن راه های احسان را ماه خود ، ماه رمضان قرار داد . چه ماهی ؟ ماه روزه، ماه
اسلام ، ماه طهارت ، ماه تهذيب  و تزكيه̾
نفس ، ماه عبادت و نيايش و ماهی كه قرآن را در آن نازل فرمود ؛ قرآنی كه هدايت
برای مردم و دارای آيات روشن و واضحی از هدايت و فرقان است .

و بدينسان اين ماه را
بر ساير ماه ها برتری بخشيد و ويژگی هائی به آن عطا فرمود و حرمت های‌ بسيار و
فضيلت های روشنی برايش قرار داد و آنچه در غير آن حلال است ، به احترام اين ماه ،
حرام گردانيد . و برای گرامی‌ داشتنش ، خوردن و آشاميدن را در آن منع كرد و وقت و
زمان خاصّی برای آن قرار داد كه نه اجازه می دهد پيش انداخته شود و نه به تأخير
افتد و سپس يك شب آن را از شب های هزار ماه برتر قرار داد و آن شب را « شب قدر »
ناميد ؛ شبی‌ كه فرشتگان الهی و روح به اذن پروردگار در آن فرود می آيند و با
خويشتن سلامی‌ كه بركت دائمی به همراه دارد ، تا سپيده دم بر بندگانی كه شايسته̾  اين سلام و بركات اند ، فرود آيد » .

حضرت اميرالمؤمنين
سلام الله عليه نقل می كند كه روزی پيامبر بزرگوار اسلام صلی‌ الله عليه و آله و
سلم ، خطبه ای‌ خواند ـ كه گويا روزهای‌ آخر ماه شعبان بوده است ـ در آن خطبه چنين
فرمود :

« ای‌ مردم ! هان ،
ماه خدا با بركت و رحمت و مغفرت به سوی شما می آيد ؛ ماهی ‌كه نزد خداوند بهترين
ماه ها و روزهايش بهترين روزها و شب هايش بهترين شب ها و ساعت هايش بهترين ساعت ها
است .   ماهی است كه در آن به مهمانی‌
خداوند دعوت شديد و از كسانی قرار گرفتيد كه مورد گرامی داشت خداوند خواهيد بود .
ماهی كه نفس ها‌ی شما در آن تسبيح ، خواب شما عبادت ، عمل شما پذيرفته شده و
دعايتان مستجاب است ؟ پس با نيت هائی پاك و دل هائی خالی از آك ، خدايتان را
بخوانيد و از او بخواهيد شما را توفيق روزه داشتن و تلاوت كتابش بخشد . چرا كه
بدبخت و شقاوتمند كسی است كه در اين ماه بزرگ از آمرزش الهی محروم گردد .

و با گرسنگی و تشنگی
خوردنتان در اين ماه ، به ياد گرسنگی و تشنگی روز قيامت بيافتيد و بر فقرا و
بيچارگان و مستمندانتان تصدّق كنيد و بزرگانتان را گرامی بداريد و بر كوچكترانتان
رحيم و مهربان باشيد و به ديدار خويشاوندانتان برويد و زبان هايتان را از حرام
نگهداريد و ديدگانتان را از حرام باز داريد و گوش هايتان را از حرام حفظ كنيد و بر
يتيمان مردم ترحم كنيد تا بر يتيمانتان ترحم كنند و به خداوند از گناهانتان طلب
آمرزش و مغفرت كنيد و در اوقات نمازها دستهايتان را به دعا بلند كنيد زيرا اين
بهترين ساعت ها است كه خداوند با ديده رحمت به سوی بندگانش می نگرد و اگر او را
بخوانند ، دعايشان را مستجاب می كند و اگر ندايش كنند ، لبيّكشان گويد و اگر چيزی
بخواهند به آنها عطا فرمايد و اگر نيايشش گويند ، نيازهايشان را روا سازد .

ای مردم ! شما در گرو
اعمالتان هستيد ، پس با استغفار از آن رها شويد و پشت های شما از گناهانتان سنگينی
می كند ، پس آن را با سجودهای‌ طولانیتان ، سبك كنيد و بدانيد كه خداوند عزّوجل ،
به عزت خود سوگند خورده است كه هرگز نمازگزاران و ساجدان را عذاب نكند و روز
رستاخيز آنان را به آتش جهنم نترساند .

ای مردم ! هر كه در
اين ماه روزه دار مؤمنی را افطار دهد ، مانند اين است كه يك بنده را آزاد كرده و
گناهان گذشته اش آمرزيده می شوند .

يك نفر برخاست و
پرسيد : يا رسول الله ! همه توان ندارند كه افطاری به مؤمنين بدهند .

حضرت پاسخ داد : از
آتش جهنم دوری بجوئيد هر چند با نصف خرمائی باشد . از آتش جهنم دوری بجوئيد هر چند
به يك ليوان آب باشد .

ای مردم ! هر كه در
اين ماه اخلاقش را نيكو سازد ، گذرنامه ای برای او باشد كه در روز رستاخيز ، همان
روز كه قدم ها بر صراط می لغزند ، با آرامی رد شود و قدم او نلغزد ، و هر كه در
اين ماه برده ای آزاد كند ، خداوند حسابش را آسان گرداند و هر كه صله̾  رحمش كند ، خداوند او را به رحمت خود متصّل
خواهد كرد در روز ملاقاتش ، و هر كه در اين ماه نسبت به ارحامش بدرفتاری كند ،
خداوند رحمتش را در روز رستاخيز از او قطع می كند و هر كه در اين ماه ، نماز نافله
ای بخواند خداوند برات از جهنم را برايش ثبت كند و هر كه در آن نماز واجبی بخواند
، مانند كسی است كه در غير از اين ماه ، هفتاد نماز واجب خوانده باشد و هر كه در
اين ماه بسيار بر من صلوات فرستد ، خداوند ميزان اعمالش را سنگين كند در روزی كه
ميزان ها سبك می شوند و هر كه در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند ، پاداشش مانند
پاداش كسی است كه در ماه های ديگر ، قرآن را ختم كرده باشد .

ای مردم ! درهای‌
بهشت در اين ماه گشوده می شوند ، پس از خدای خود بخواهيد كه آنها را بر شما نبندد
، و درهای جهنم بسته می شوند ، پس از خدای خود التماس كنيد كه آنها را بر شما
نگشايند ، و شياطين به زنجير كشيده می شوند ، پس از خدای خود بخواهيد كه آنها را
بر شما مسلّط نگرداند .

اميرالمؤمنين سلام
الله عليه می فرمايد : پس من برخاستم و عرض كردم : يا رسول الله ! بهترين اعمال در
اين ماه چيست ؟

حضرت فرمود : يا
ابالحسن ! بهترين اعمال در اين ماه پرهيز از محرمات الهی است .

روزه و پرورش روح

يكی ديگر از ويژگی
های ماه مبارك رمضان ، روزه است . انسان روزه دار چون از خوردن و آشاميدن بكلّی
امتناع می كند ، بی گمان احساس گرسنگی و تشنگی به او دست می دهد و به فكر گرسنگان
و فقيران می افتد و شايد از اين راه توفيقی بيابد كه بر تهيدستان بيشتر ترحّم كند
و از اموال خدادايش بر آنان انفاق نمايد كه اگر روزه نباشد ، چنين احساسی به افراد
مرفّه دست نخواهد داد . وانگهی روزه انسان را به گونه ای می سازد كه بيشتر به هدف
آفرينش پی ببرد و بداند كه آفريده نشده است تا غذاهای نيكو او را از مسئوليت های
بزرگش باز دارد ، مانند چهارپائی كه تمام همّ و غمش علفش است ، بلكه خداوند می خواهد
او خود را چنان پرورش دهد كه قدرت مقابله با هر گونه مشكلی را در زندگی داشته باشد
و از عهده̾  مسئوليت های سنگينی كه رفاه
طلبان و متنعّمان از انجام آن عاجزند ، به سادگی برآيد .

امام رضا عليه السلام
يكی از علل تشريع روزه را چنين بيان می فرمايد : «… و رائضا لهم علی أداء ما
كلّفهم » ـ روزه مردم مسلمان را برای انجام وظايفی كه به آنان محوّل گرديده است ،
آماده و تربيت می نمايد .

وانگهی روزه گرفتن ،
تنها امساك از خوردن و آشاميدن نيست ، بلكه همانگونه كه پيامبر خدا صلی الله عليه
و آله و سلّم طیّ خطبه اش فرمود : بهترين اعمال ، پرهيز از گناهان و محرمات الهی
است ؛ پس انسان روزه دار همانگونه كه از مباحات ، امساك و امتناع می كند ، به طريق
اولی بايد از هر گونه حرام و حتّی مورد شبهه ای پرهيز كند .

امام صادق سلام الله
عليه می فرمايد :

« اذا صمت فليصم سمعك
و بصرك و فرجك و لسانك و تغصّ بصرك عمّا لا يحلّ النظر اليه و السمع عمّا لا يحل
سماعه و اللسان من الكذب و الفحش » ـ چون روزه گرفتن بايد گوش و چشم و دامن و
زبانت نيز روزه بگيرند ؛ ديدگانت را از آنچه نگريستن به آن نامشروع است و گوش را
از آنچه شنيدنش حلال نيست و زبان را از دروغ و ناسزا باز دار .

حضرت صديقه̾  طاهره سلام الله عليها می فرمايد :

« ما يصنع الصّائم
بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه »‌ روزه داری كه روزه اش زبان و
گوش و چشم و ساير اعضا و جوارحش را حفظ نكند و از محرمات الهی باز ندارد ، چه
ارزشی برای روزه اش می باشد ؟!

و بالاخره روزه بايد
مانند سپری محكم و قوی باشد كه آفات دنيا و عذاب آخرت را از انسان دور سازد ، پس
اگر مؤمن روزه گرفت بايد نفس خود را از شهوت ها و هواها باز دارد و خويشتن را چون
بيماری قرار دهد كه اشتهای خوردن و آشاميدن نداشته باشد و در هر آن ، منتظر بهبودی
و شفا از بيماری گناهان باشد و درون خود را از هر چه كه موجب تيرگی و كدورت و غفلت
و سياهی و زيغ قلب است پاكسازی نمايد . تا به درجه̾  خلوص برسد و مورد رضای معبود و معشوق قرار گيرد
. اين چنين روزه ای است كه انسان را همواره در حال عبادت قرار می دهد حتی اگر در
رختخوابش به خواب راحت فرو رفته باشد ، و اين چنين روزه داری است كه نفس هايش
تسبيح و تحميد و تمجيد الهی است .

بار خدايا ! ما را در
اين ماه بزرگ و با فضيلت توفيق صيام و قيامی ده كه خشنودی و رضايتت در آن باشد و
مقبول درگاه كبريائيت قرار گيرد و قلب های‌ ما را از هر تيرگی وهر زيغ و رين و
سياهی پاك ساز و ما را از سر سفره̾  رحمتت
و مغفرتت ، محروم برمگردان ، به حق محمد و آله الطاهرين .

 

 

/

ولادت نخستين ريحانه پيامبر

« پانزدهم رمضان ،

 روز ولادت با سعادت سبط اكبر ، امام مجتبی سلام
الله عليه مبارك باد »

ولادت نخستين ريحانه
پيامبر

ماه رمضان ، ماه خدا
و مبارك ترين و شريف ترين ماه های‌سال است ، و آنچه بر فضيلت و شرافت آن افزوده
است ، ولادت با سعادت نخستين سبط رسول خدا صلی الله عليه و آله ، حضرت مجتبی عليه
الصلاة و السّلام در نيمه̾ آن است .

نيمه̾ ماه رمضان از
سومين سال هجرت پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم به مدينه̾ منوّره بود ، كهخبر
مسرّت بخش به دنيا آمدن اوّلين فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها را به پدر
بزرگوارش حضرت سيد المرسلين صلوات الله عليه و آله دادند . شادی و سرور سراسر وجود
حضرت را فرا گرفت ، فورا از جای خود برخاست و به منزل دختر عزيزش فاطمه رفت . به
اسماء فرمود : اسماء ! فرزندم حسن را بياور . اسماء گويد : حسن را در پارچه̾ زردی
پيچيدم و به خدمتش آوردم . حضرت ناراحت شد و پارچه̾ زرد را انداخت ، سپس فرمود :
ای اسماء ! مگر به شما نگفته بودم نوزاد را در پارچه̾ زرد نپيچيد ؟ سپس فرزند را
از حضرت گرفتم و در پارچه̾ سفيد پيچيدم و به نزد حضرت آوردم . حضرت در گوش راستش
اذان و در گوش چپش اقامه گفت ، آنگاه به علی فرمود : يا علی ! فرزندم را چه ناميدی
؟

امير المؤمنين عليه
السلام عرض كرد : يا رسول الله ! من بر شما سبقت نمی گيرم. حضرت فرمود : من هم بر
پروردگارم سبقت نمی‌ گيرم .

پس جبرئيل امين نازل
شد و عرض كرد : يا محمد! علیّ اعلی سلامت می رساند و می فرمايد : منزلت علی نسبت
به تو ، منزلت هارون نسبت به موسی است ، جز اينكه پيامبری پس از تو وجود ندارد .

حضرت رسول صلی الله
عليه و آله و سلم  فرمود : نام فرزند هارون
چه بوده است ؟

جبرئيل عرض كرد : «
شبّر » .

حضرت رسول صلی الله
عليه و آله و سلم فرمود : من زبانم عربی است.

جبرئيل عرض كرد : نامش
را « حسن » بگذار .

نامش حسن ، خويش حسن
، قدّ دلجويش حسن ، وه چه زيبا پسری ! چه رعنا مولودی ! امروز خانه̾ زهرا نور
باران شده است .

ابومحمّد ، سيد و
سرور جوانان اهل بهشت به دنيا آمده . نخستين فرزند علی و زهرا و اولين سبط پيامبر
و يكی از چهار نفری كه پيامبر آنها با نصارای نجران مباهات كردو يكی از اصحاب طهر
كه خداوند آنان را از هر رجس و پليدی دور ساخت و يكی از ذوی القربی كه خداوند آنان
را پاداش و اجر رسالت قرار داد و يكی از ثقلين كه هر كه بدان ها تمسّك جويد رستگار
و هركه از آنها تخلّف نمايد گمراه گشته است ، و يكی از اصحاب كساء و دومين امام و
پيشوا و سوّمين عضو از اهل بيت پيامبر و چهارمين معصوم ، در يكی از بهترين و شريف
ترين شب های سال ، جهان را با قدوم مباركش منوّر ساخته و دل پيامبر و علی و زهرا
سلام الله عليهم را شاد و خرسند نموده است . امروز فرشتگان مقرب خداوند ، آسمان ها
را زينت كرده اند و به يكديگر تبريك می گويند . وه كه چه روز فرخنده و مباركی است
! شبيه ترين انسان ها از نظر خلق و خُلق به پيامبر ، متولّد شده ، ملائكه آسمان ها
به شكرانه̾ چنين مولودی كه خداوند به اشرف كائناتش عطا كرده ، به تسبيح و تحميد پروردگار
صف كشيده اند ، پس جا دارد كه تمام شيعيان و علاقمندان به اين خاندان پاك ، در اين
روز و شب بزرگ و مبارك جشن شادی و سرور بر پا كنند و به نيايش و پدر و مادرش تبريك
بگويند ؛ ما هم برای اينكه شفاعت اين سبط بزرگوار پيامبر خدا ، نصيبمان گردد ، به
پيشگاه مقدّس امام زمانمان حضرت ولی الله الاعظم اواحنا لتراب مقدمه الفداء ،
تبريك و تهنيت عرض می كنيم و به ملّت عزيز ايران و تمام شيعيان جهان به ويژه رهبر
گرامی انقلاب و شيفتگان اهل بيت ، صميمانه مبارك باد می گوئيم .

و برای تيمّن و تبرك
، چند حديث درباره̾ اين ريحانه و گل خوشبوی رسول الله ، نقل می كنيم .

عبدالله بن شيبه از
پدرش نقل می كند كه : حضرت رسول الله صلی الله عليه و آله به نماز جماعت دعوت شدند
. حسن خود را به حضرت چسبانده بود . پيامبر خدا ، فرزند عزيزش را كنار خود نشاند و
به نماز برخاست .

وقتی به سجود رسيد ،
سجود را بسيار طولانی كرد ، من در آن اثنا سرم را از سجده برداشتم ، ديدم حسن بر
دوش پيامبر است . به هر حال پس از تمام شدن نماز ، حاضرين عرض كردند : ای رسول خدا
! در اين نماز ، به قدری سجده شما طولانی شد كه سابقه̾ چنين سجده ای را از شما
نداشتيم ؛ نكند در آن حال ، وحی بر شما نازل شده بود . حضرت فرمود : نه ! وحی نازل
نشده بود ولی فرزندم بر دوشم سوار بود ، نخواستم او را پائين بياورم تا وقتی كه
خودش پائين آمد.

در روايت ديگری كه
«حليه » از « ابوبكر ه » نقل كرده كه گفت بسيار اتفاق می افتاد كه حضرت رسول صلی
الله عليه و‌آله و سلم ، مشغول نماز بود ، و حسن كه كودكی خردسال بود ، می آمد و
بر كمر يا دوش يا گردن حضرت سوار می شد ، و حضرت خيلی آرام او را پائين می آورد و
نمازش را ادامه می داد . به آن حضرت عرض می كردند : رفتار شما با اين كودك بی
سابقه و خيلی عجيب است . حضرت فرمود : اين ريحانه و گل خوشبوی من است .

در سنن ابن ماجه از
ابوهريره نقل شده است كه گفت : رسول خدا در حالی كه حسن را به سينه̾ خود چسبانده
بود ، فرمود : خداوندا ! من اين كودك را دوست می دارم ، پس تو او را دوست بدار و
هر كه او را دوست دارد ، دوست بدار .

در مسند احمد بن حنبل
، باز هم از ابوهريره نقل شده كه حسن وارد بر پيامبر شد. حضرت او را در آغوش گرفت
و او پيامبر را در بر گرفت . حضرت سه بار فرمود : « اللهم اني احبّه فأحبّه و أحبّ
من يحبّه »ـ خداوندا ! من اين را دوست می دارم ، تو هم او را دوست بدار و هر كه او
را دوست می دارد ، دوست بدار .

در مناقب آل ابی طالب
از ابن عباس نقل شده كه گفت : همراه با رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم به
منزل دخترش فاطمه سلام الله عليهما رفتيم . حضرت در كنار درب منزل ايستاد و سه بار
ندا كرد ، جوابی نشنيد . پس كنار ديوار بر زمين نشست ، من هم نزد حضرت نشستم . در
اين بين ، حسن بن علی سلام الله عليه از منزل بيرون آمد ، در حالی كه صورت مباركش
تازه شسته شده بود و تسبيحی در گردنش آويزان بود . پس ديدم كه پيامبر دو دست خود
را گشود و سوی حسن دراز كرد و او را در بر گرفت و به سينه̾ خود چسباند و فرمود : «
انّ ابنی هذا سيّد و لعلّ الله عزو جل يصلح به بين فئتين من المسلمين » اين فرزندم
آقا و سرور است ، و زود باشد كه خدای عزو جل به وسيله̾ او بين دو گروه از مسلمانان
اصلاح نمايد .

ترمذی در صحيح خود از
انس بن مالك نقل كرده است كه حضرت رسول صلی الله عليه و‌ آله همواره به فاطمه سلام
الله عليها می فرمود : دو فرزندم ( حسن و حسين ) را بياور و آن دو را می بوئيد و
در آغوش می گرفت .

به هر حال ، كتب
فريقين پر است از فضائل و مناقب حسنين سلام الله عليهما و همه̾ مورخين اتفاق نظر
دارند بر اينكه پيامبر بزرگ اسلام صلی الله عليه و آله مكرّر سفارش آن دو گل
خشبويش را به مردم كرده و دوست دارانشان را دوست داران خدا و دشمنانشان را دشمنان
حضرت ذوالجلال قلمداد نموده است ، و آن دو بزرگوار را دو ريحانه̾ خود و سروران
جوانان اهل بهشت معرفی نموده است .

عبدالله بن مسعود می
گويد : شنيدم پيامبر خدا صلی الله عليه و آله را كه فرمود : « من كان يحبّنی
فليحبّ ابنيّ هذين ، فان الله امرني بحبّهما » هر كه مرا دوست می دارد ، بايد اين
دو فرزندم را دوست بدارد زيرا پروردگارم مرا امر به محبّت اين دو نموده است .

اينجا ديگر مسئله
محبت پدر و فرزندی نيست ، اين محبت ، محبت الهی است ؛ در اين جا خداوند است كه
سفارش به محبّت حسن و حسين می كند ، و شايد علت آن همه احترام و تقدير پيامبر از
دو فرزندش ، نه تنها علاقه و محبت پدر و فرزندی باشد كه پيامبر ، نور امامت و عصمت
را در سيمای مباركشان می بيند و محبّت و ولايت آنان را به مردم گوشزد می نمايد
جالب اين جا است كهدر برخی از روايات برادران اهل سنت ، از خود عايشه نيز نقل شده
است كه پيامبر ، سفارش حسنين را می كرده و آنان را برگزيدگان اهل بيتش معرفی می
نموده است . غزّالی در احياء العلومش نقل كرده كه پيامبر خدا صلی الله عليه و آله
و سلم درباره̾ آنان فرمود : « هما وديعتي في أمّتي » ـ از عمربن خطاب نقل می كند
كه گفت : حسن و حسين بر دوش پيامبر سوار بودند من به آنان گفتم : چه مركب سواری
خوبی داريد ! پيامبر فرمود : و چه سواران خوبی هستند . و از اين نوع داستان در
كتاب های اهل سنت پر است كه معمولا در نهايت ، حضرت سفارش به محبّت آنان كرده و
اعلام نموده است كه من اين دو فرزند را دوست می دارم ، و هر كه آنان را دوست بدارد
، خداوند دوستش می دارد و هر كه آنان را دشمن بدارد ، خداوند دشمنش می دارد .

ولی با اين حال ،
متأسفانه ، پس از وفات امام مجتبی سلام الله عليه ، تمام سفارش ها و وصايای پيامبر
را ناديده گرفتند و حتی با جنازه̾ آن حضرت نيز دشمنی ورزيدند و سنگباران كردند و
عايشه اجازه نداد كه جسد سبط پيامبر را در كنار جدّ بزرگوارش دفن كنند كه به ناچار
آن حضرت را در بقيع ، در كمال غربت و تنهائی به خاك سپردند . و امروز هم قبر
مباركش غريب و خاموش است .

خداوندا ! ما را همين
بس كه اهل بيت پيامبرت را با جان و دل دوست می داريم و وصايای پيامبر اسلام صلی
الله عليه و آله و سلم را در مورد آنان هرگز به فراموشی نمی سپاريم و اميدواريم تا
لحظه̾ آخر زندگی لحظه ای از اين دودمان پاك و اطهر دست برنداريم و بر محبّت و
ولايشان به لقای پروردگارمان در روز رستاخيز برسيم ، شايد شفاعتشان نصيبمان گردد .
آمين رب العالمين .

بار ديگر فرا رسيدن عيد سعيد ميلاد سبط
كبر ، حضرت مجتبی سلام الله عليه را به پيشگاه مقدّس مولا و سرورمان حضرت بقية
الله الاعظم عجل الله فرجه الشريف ، رهبر انقلاب ، ملّت ايران و تمام شيعيان و
محبّان وجود اقدسش ، تبريك و تهنيت عرض كرده ، توفيق همگان را در پيروی از آن امام
همام و ساير ائمه اهل بيت عليهم السلام از درگاه حضرت احديت خواستاريم .

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

دعا ، كليد رستگاری

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلّم :

« أفضل العبادة الدّعاء‌ ، فإذا أن الله
للعبد في الدّعاء ، فتح له باب الرّحمة ».

                                                                         
(تنبيه الخواطر ـ ص 463 )

برترين عبادت ها ،
دعا است ، پس اگر خداوند به بنده اش اجازه داد كه دعا كند ، درهای رحمت را بر رويش
می گشايد .

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« ادفعوا أبواب البلاء بالدّعاء » .                                  ( بحار
الأنوار ـ ج 93 ـ ص 288 )

درهای بلا را با دعا
بر روی خود ببنديد.

·       
اميرالمؤمنين عليه
السلام :

« اكثر من الدّعاء ، تسلم سورة الشّيطان »
.               ( بحارالأنوار ـ ج 78 ـ ص
9 )

بسيار دعا كن تا از
كيد شيطان در امان بمانی .

·       
امام باقر عليه
السلام :

« ما من شي ء أحبّ الی الله من أن يسأل »
.                ( كافی ـ ج 2 ـ ص 466 )

هيچ چيز نزد خداوند
محبوب تر از اين نيست كه بنده اش او را بخواند و از او مسئلت كند.

·       
امام باقر عليه
السلام :

« لا تحقّروا صغيرا من حوائجكم ، فإن أحبّ
المؤمنين إلی الله ، أسألهم » .

                                                
                ( بحار ـ ج 93 ـ ص
346 )

حاجت های كوچك خود را
بی ارزش ندانيد ( و از خدا بخواهيد كه برآورده اش نمايد ) زيرا محبوب ترين مؤمنين
نزد خداوند آنهائی هستند كه بيشتر دعا می كنند .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلّم :

« الدّعاء مخّ العبادة ، و لا يهلك مع
الدّعاء أحد » .   ( بحار الأنوار ـ‌ج 93 ـ
ص 300 )

دعا مغز و حقيقت
عبادت است و هرگز كسی با دعا ، هلاك نمی شود .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلّم :

« الدّعاء سلاح المؤمن و عمود الدّين و نور
السّموات و الأرضين » . ( كافی ـ ج 2ـ ص 468)

دعا سلاح مؤمن و ستون
دين و نور آسمان ها و زمين است .

·       
امير المؤمنين عليه
السلام :

« الدّعاء مفتاح الرحمة ، و مصباح الظلمة »
.                  ( بحار‌الأنوار ـ ج 93
ـ ص 300)

دعا كليد رحمت و چراغ
تاريكی و ظلمت است .

·       
امام صادق عليه
السلام :

« عليك بالدّعاء ، فإن فيه شفاء من كلّ داء »
.   

                                                   
( بحار ‌ـ ج 93 ـ ص295، نقل از مكارم الأخلاق )

بر تو باد به دعا
كردن ، چرا كه در آن درمان هر بيماری هست .

·       
امام رضا عليه السلام
:

« عليكم بسلاح الأنبياء » قيل : و ما سلاح
الأنبياء ؟ قال : « الدعاء ».

                                                                             
(كافی ـ ج 2ـ ص 468)

بر شما باد به سلاح
پيامبران .

از حضرت سؤال شد :
سلاح پيامبران چيست ؟

پاسخ داد : دعا .

·       
رسول اكرم صلی الله
عليه و آله و سلّم :

« ما كان الله ليفتح لعبد الدّعاء‌فيغلق عنه
باب الاجابة ، الله اكرم من ذلك » .

                                                                              
( كنز العمال ـ حديث 3155)

هرگز خداوند‌ی كه در
دعا را بر بنده اش گشوده است ، در اجابت را بر او نمی بندد ؛ خداوند بزرگتر از آن
است .

·       
امام صادق عليه
السلام:

« الدّعاء أنفذ من سلاح الحديد » .                                ( بحار ـ ج 93 ـ
ص 297 )

دعا از شمشير برّان
برّنده تر اس

 

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنی هائی از قرآن

تا می توانيد قرآن
بخوانيد

بسم الله الرحمن
الرحيم

« إنّ الذين يتلون
كتاب الله و أقاموا الصّلوة و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّا و علانيّة ، يرجون تجارة
لن تبور » .                                                                       
( سوره فاطر ـ آيه 29 )

آنان كه كتاب خدا (
قرآن ) را تلاوت می كنند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنها روزی عنايت
كرديم و در پنهانی و آشكارا انفاق می كنند ، اينان در پی تجارتی هستند كه هرگز
كسادی ندارد .

يكی از مسائلی كه در
قرآن و روايات معصومين ، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته ، خواندن و تلاوت كردن قرآن
كريم است . تلاوت قرآن به طور مكرر هم در آيات قرآن به آن سفارش زياد شده و هم در
روايات و احاديث درباره نفس تلاوت و آداب و كيفيّت آن ، سفارش ها شده است و هم يكی‌
از سنت های حسنه است كه علما و اوليا و بزرگان دين در طول تاريخ اسلام ، به آن
اهميت زيادی داده و بر آن تأكيد نموده اند . گو اينكه خواندن  قرآن ، سخن گفتن با پروردگار و شنيدن سخنان
حضرت ذوالجلال است كه نه تنها بسيار ثواب و اجر دارد بلكه زنگار را از دل ها زدوده
و قلب ها را احيا نموده و از فحشاء و منكر منع می ‌كند .

و هر چند حق تلاوت
منحصر به خواندن نمی شود بلكه بايد همراه با خواندن و تلاوت قرآن ، عمل كردن به
احكام آن نيز باشد ولی به هر حال اين هم درست نيست كه ما فقط دستور عمل كردن به
احكام قرآن را به مردم بدهيم و از خواندن و تلاوت آن غفلت كنيم كه هر دو مكلمل
يكديگر است و اگر عمل همراه با تلاوت نباشد ، قلب انسان به تدريج می ميرد و يا
مانند آهن  زنگ می زند . در روايتی از حضرت
رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود : « ان هذه القلوب تصدأ
كما يصدأ الحديد » ـ اين دل ها مانند آهن زنگ می زند . عرض كردند : يا رسول الله :
با چه می شود اين زنگارها را زدود ؟ حضرت فرمود : با تلاوت قرآن .

و در اين آيه مباركه
نيز ملاحظه می كنيد كه خواندن كتاب خدا ، حتّی مقدّم بر نماز بپاداشتن و زكات دادن
و انفاق كردن آمده است . و اصلا در صفات متّقين ، آن چنان كه حضرت امير سلام الله
عليه فرموده اند : « تالين لا جزاء القرآن يرتلونها ترتيلا » ـ اجزائی از قرآن را
شب ها می خوانند و آن را ترتيل می كنند كه ترتيل به معنای با دقّت خواندن و در
آيات تعمّق كردن و صحيح خواندن است .

پس همان گونه كه لازم
است در آيات قرآن تدبّر كنيم و آن را در زندگی روزمرّه خود اجرا نمائيم و به احكام
مقدسه اش مو به مو عمل كنيم ، بايد با خواندن آن ، حيات اخروی خود را نيز زينت
بخشيم . و زندگی جاودانه فردا را بسازيم و خانه̾ آخرت را بنيان نهيم .

از رسول اكرم صلی
الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود : « عليك بقراءة‌ القرآن ، فإنّ قراءته
كفارة للذنوب ، و ستر في النار ، و أمان من العذاب » .        (
بحار ـ ج 92 ـ ص 17)

بر تو باد به خواندن
قرآن ، چرا كه خواندن قرآن ، كفاره گناهان و نگهداری از آتش و امان از عذاب اخروی
است .

و در خود قرآن ، با
الفاظ مختلف دستور خواندن قرآن را داده است : « فاقرؤا ما تيسّر منه » ـ آن چه می
توانيد از آيات قرآن بخوانيد كه در روايتی سؤال كننده از امام صادق عليه السلام می
پرسد : يعنی چند آيه را بخوانيم ؟ حضرت می فرمايد : صد آيه تلاوت كنيد . « و رتل
القرآن ترتيلا » ـ  قرآن را ترتيل بكن يعنی
مانند شعر يا نثر نخوان ، بلكه با دقّت و حور قلب و در كمال ادب ، آن را تلاوت كن
و تمام انگيزه ات اين نباشد كه به آخر سوره برسی ، بلكه هر چه بيشتر در خواندن
آيات قرآن تأمّل و تدبّر و ملاحظه كن كه همانا تقوا پيشگان هرگاه به آيه ای برسند
كه در آن ذكر بهشت آمده است ، چنان خرسند می شوند كه گوئی دارند در باغ های آن گام
برمی دارند و قلبشان شاد می شود و اشك شوق می ريزند و هنگامی كه به آيات عذاب و
جهنم می رسند ، از شدّت خوف و خشيت ، اشك هايشان جاری می شود و بدنشان به لرزه می
افتد و از خدا طلب آمرزش و مغفرت می كنند . و اين چنين قراءت قرآنی مطلوب حق است و
مقبول درگاه پروردگار .

خداوندا ! ما را
توفيق ده كه در اين ماه مبارك قرآن را با تدبّر و تعقّل بخوانيم و به‌ آيات آن عمل
كنيم ان شاء‌الله …

 

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمينی ثابت و
استوار

از آغاز تا پايان

معنويّت

« اسلام ماديّت را
تبع معنويّت می كند ، می خواهد ماديّت را مهار كند ، صورت معنوی به آن بدهد . لشكر
اسلام قبل از اينكه توجّه به مادّيت بكنند ، به معنويّات توجّه می‌ كردند ، روی
معنويّات شمشير می كشيدند ، اشخاص فاسد را جلويش را می گرفتند … اصلا مادّيت
مطرح نيست در اسلام خوب ، زندگی پيغمبر اسلام را ، زندگی كردند ، حكومت هم كه
كردند چه جور حكومت كردند ، چه وضعی داشته حكومتشان . آنی كه اسلام است توجهش به
مادّيت توجّه تبعی است ، همه توجّه معنويّات است « ان الله تعالی ما نظر » در
روايت هست كه ما نظر الی عالم طبيعت يا « الی الجسم منذ خلقه » نظر لطف ، معنويّات
را ميزان گرفته اند » .                                                    
( 2/2/ 1358)

« مردمی می توانند
كشور خودشان را حفظ كنند ، مردمی می توانند مملكت و ملّت خودشان را نجات بدهند كه
معنويّت داشته باشند . اگر معنويّت در كار نباشد و همه مربوط به ماديّت باشد هر جا
آخور بهتر است سر آن آخور می روند و لو اينكه آن آخور را آمريكا برايش درست كند »
.                                                              
( 3/3/1358 )

« انسان اگر چنان چه
آن جهت روحانيّت اسلام را ، آن جهت معنويّت اسلام را حفظ بكند ، يك آدم می‌ شود صد
تا ، يك آدم می شود هزار تا ، مالك اشتر يك نفر نبود ، مالك اشتر يك آدمی بود كه
يك لشكر بود و بيشتر . حضرت امير سلام الله عليه يك نفر نبود همه عالم بود ، همه
چيز بود روی آن جهان معنويّت و واقعيتی كه داشت . انسان مادامی كه توجّهش به همين
ماديّات دنيا و جهات پائين است يك نفر است ، آن هم يك نفر حيوان ما با حيوانات در
اين معنا شركت داريم كه همه می خوريم و می خوابيم ، اين كارهای حيوانی را می كنيم
، آنی كه امتياز می دهد شما را و همه ما را از حيوانات ، آن معانی است كه در انسان
موجود است كه در انسان موجود است ، بالقوه موجود است و بايد بالفعل بشود ، آن خط
الهی و روحانی است كه در انسان موجود است و بايد رشد بدهد » . ‌ ( 3 /3 /1358 )

« آقايان محترم !
خانم های محترمات ! ندای اسلام را لبيك بگويند . اسلام برای تأمين علف نيامده ،
اسلام برای تأمين معنويّات آمده است ، همه اش فرياد از ماديّات نباشد ،‌برخلاف
مسلك اسلام است . معنويّات اگر تحقق پيدا كرد ، ماديّات معنوی می شود و به دنبالش
هست . اسلام ماديّات را به تبع معنويات قبول دارد ، ماديّات را مستقلا قبول ندارد
. اساس ، معنويّات است . يك كشور با معنوياتش كشور است » . ( 8/ 3/ 1358 )

« اين همه مصيبت هائی
كه وارد می‌ شود بر مظلومان ، بر تمام دنيا و اين همه افكار كه خرج می شود برای
اينكه يك چيزی درست كند كه مردم را هلاك كنند ، توپ و تانك و ـ نمی دانم ـ موشك و
امثال ذلك ، اين ها برای اين است كه تربيت معنوی ندارند نه آنهائی كه مسيحی هستند
،‌مسيحی هستند و به تعليمات حضرت مسيح ـ سلام الله عليه ـ عمل می كنند و تربيت
شدند و نه آنهائی كه يهودی هستند به تربيت های حضرت موسی سلام الله عليه تربيت
شدند و نه آنهائی كه مسلمان هستند به تربيت های معنوی اسلام تربيت شدند » .                                                                      
( 28 /6 /1361 )

« اولياء‌خدا آن چيزی
كه پيش شان مهم بود تهذيب نفس بود و دل كندن از غير خدا و توجّه به خدا . تمام
مفاسدی كه در عالم واقع می شود از اين توجّه به خود است در مقابل توجّه به خدا .
تمام كمالاتی كه برای اولياء خدا و انبياء‌خدا حاصل شده است از اين دل كندن از غير
و بستن به اوست » .                                                        
( 21 /3/62 )

«معنويّات اساس اسلام
است . سعی كنيد معنويّات را زياد كنيد و از تشريفات تا آنجا كه مقدور است بكاهيد .
همه اش در فكر درست كردن سالن و ساختمان نباشيد بلكه در فكر معنويّات اسلام باشيد
» .                                                       
( 2 / 6 /1362 )

« برای همه روشن است
كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه های تاريخ سياسی جهان جستجو كرد . چرا كه
ماركسيسم ، جوابگوی هيچ نيازی از نيازهای واقعی انسان نيست ، چرا كه مكتبی است
مادّی ، و با ماديّت نمی توان بشريّت را از بحران عدم اعتقاد به معنويّت كه اساسی
ترين درد جامعه̾ بشری در غرب و شرق است ، به درآورد » .

                                                                                    
( 11 / 10 / 1367 )

 

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(معنویت)

دانستنیهایی ازقرآن(تا می توانید قرآن بخوانید)

سخنان معصومین(دعا کلید رستگاری)

ماه رمضان، ماه خودسازی و درمان روح

آزمایش الهی در رفاه و تنگدستی                               آیت الله جوادی
آملی

اصول اعتقادی اسلام(عذابهای جهنم)                           آیت الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                                آیت
الله محمدی گیلانی

داستان بنای مسجد مدینه                                          حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

سیاست در اسلام                                                 
حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

اهمیت قضا در اسلام                                             
حجة الاسلام  والمسلمین اسدالله
بیات

ازعواقب اختلاف و روش حذفی بهراسید!                       حجة الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

حدیث میقات نور

پرسشها و پاسخ ها                                                
حجة الاسلام و المسلمین سیدمرتضی مهری

شرایط انتخابات اصلح

توبه و طهارت باطنی                                             
حجة الاسلام رحیمیان

دیداری با خانواده شهید محمدجواد تندگویان

گفته ها و نوشته ها

فرایند سقوط شوروی                                               دکتر محمدرضا حافظ نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام معظم
رهبری حضرت ایت الله خامنه ای

سازمان ملل
پس از 11 سال که روشن ترین حقایق را کتمان کرده بود سرانجام به رغم خواست ابرقدرت
ها و کسانی که هنوز از اسلام و جمهوری اسلامی می ترسند بطور صحیح دشمنان ما را
محکوم کرد و ما این پیروزی را مدیون بینش حکیمانه امام بزرگوارمان و از مصادیق
روشن نصرت خداوند می دانیم.

برگزاری
انتخابات با حضور و اراده مردم و برخورداری آنان از آزادی کامل همراه با انتخابات
آگاهانه افراد شایسته، صالح و حائز شأن نمایندگی از سوی مردم نظام اسلامی را به
حرکت در جهت آرزوها و اهداف خود مطمئن خواهد ساخت. (27/9/70)

قرن حاضر
عصر گرایش عمومی بشریت به معنویت و دین است و تلاشی و نابودی در انتظار کشورهایی
است که به شکلهای گوناگون به مقابله با دین برخاسته اند. (30/9/70)

پیامبر عظیم
الشأن اسلام با این اعتقاد که فاطمه زهرا سلام الله علیها نمونه یک انسان کامل است
بر دست او بوسه زد و این امر نباید یک مسأله عاطفی در نظر گرفته شود.

پایبندی
بانوان به حجاب، آنان را در رسیدن به مدارج عالی معنوی کمک می کند و از سقوط به
پرتگاه هایی که در سر راه آنان قرار دارد مانع می شود.

هیچ بحثی
درباره پوشش زن نباید متأثر از هجوم تبلیغاتی غرب باشد. البته حجاب زنان به چادر
منحصر نمی شود اما چادر بهترین نوع حجاب و نشانه ملی ماست و هیچ منافاتی با فعالیت
های زنان مسلمان در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ندارد.

خانواده یک
نهاد طبیعی و اساس انسان است و باید مبنای طرحهائی مربوط به زنان قرار گیرد. کانون
خانواده، محل رشد و بالندگی عواطف و احساسات است و زنان با هر تخصص علمی باید به
عنوان محور اصلی خانواده و کدبانوی خانه نقش مهم خود را به خوبی ایفا کنند.
(4/10/70)

ما باید
شایستگی پیروی از خاندان پیامبر را ثابت کنیم و با تطبیق زندگی خود با انچه که
اسلام از ما خواسته است برای ابلاغ پیام الهی به دنیا و انجام رسالت بزرگ خود بیش
از پیش به خاندان عصمت و طهارت تمسک جوئیم. (6/10/70)

اگر حضرت
مسیح (ع) امروز در میان ما می بود لحظه ای را برای مبارزه با سردمداران ظلم و
استکبار جهانی از دست نمی داد و گرسنگی و سرگردانی میلیاردها انسانی را که به
وسیله قدرتهای بزرگ استثمار و به جنگ و فساد و ستیزه جوئی سوق داده می شوند تحمل
نمی کرد.

روحیه شهدا
باید پیوسته در کار و تحصیل خانواده های معظم آنان جلوه گر باشد. انسان همواره در
معرض ابتلا و امتحان قرار دارد و تنها با رعایت و حفظ تقوا می تواند به خود مصونیت
بخشد. لذا هدف از توصیه های مکرر به رعایت تقوا در قرآن کریم و لزوم سفارش به تقوا
در نمازهای جمعه، حفظ و حراست از ارزشهای معنوی مجاهدتهای انسان است.

رأی مردم
الجزایر به اسلام و محبت مردم سودان نسبت به اسلام و مسئولین جمهوری اسلامی ایران،
حادثه عظیمی است که رشد و گسترش اسلام و نفوذ دین در اعماق جان ملتها را نشان می
دهد و حقانیت دعوت اسلامی ملت مقاوم و پیشگام ایران را ثابت می کند.

ایستادگی
اسلام در برابر زورگوئی قدرتهای جهانی، دلیل دشمنی آنان با اسلام است وهرجا که
اسلام حاکمیت داشته باشد جائی برای آمریکا و زورمندان جهانی وجود نخواهد داشت.

ایران
اسلامی به رغم دشمنی ابرقدرتها به اهداف اسلامی خود نزدیکتر شده و با کمال قدرت و
قوت راه خود را ادامه خواهد داد و هیچ چیز مانع حرکت ملت مسلمان ایران به سوی
هدفهای الهی خود نخواهد شد.

اگر در شهری
چهره علم بارور نباشد روح دینی در آن شهر رشد نمی کند و دشمن زمینه ای برای نفوذ
پیدا می کند. (11/10/70)

انتخابات
کاری است که به مردم ارتباط پیدا می کند، لذا نسبت به هیچ تخلفی نباید اغماض شود و
مسئولین نباید اجازه دهند که برداشت های خطی، جناحی و گرایش های گروهی در اجرای
انتخابات تأثیر بگذارد. این کار باید با سلامت کامل و بدون اندکی خدشه انجام شود و
این همان چیزی است که مردم را دلگرم خواهد کرد. (27/9/70)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به
رویدادها

جهان اسلام

آمریکا شرط
کمک به معارضین عراقی را کنار گذاشتن گروه های اسلامی در اینده عراق خواند.

15 تن در زد
و خورد ارتش الجزایر با یک گروه اسلامی کشته شدند. (19/9/70)

سازمان تریک
المجاهدین کشمیر: 25 هزار نفر از مردم کشمیر طی دو سال گذشته به شهادت رسیده اند.

رئیس سازمان
اطلاعات رژیم کابل تسلیم مجاهدین افغان شد. (25/9/70)

«شیخ هشام
شدیری» رهبر گروه فلسطینی انصار در جنوب لبنان ترور شد.

دولت آمریکا
در پی ابراز وفاداری مردم و دولت سودان نسبت به انقلاب اسلامی که به هنگام سفر
رئیس جمهوری اسلامی ایران اعلام شد به این کشور هشدار داد.

دولت آمریکا
ازادامه انتفاضه ابراز نگرانی کرد.

رژیم
صهیونیستی، جنوب و شرق لبنان را از زمین و هوا مورد حمله قرار داد. (27/9/70)

یک دختر
دانش آموز مسلمان بدلیل مخالفت با کنار گذاشتن حجاب اسلامی از دبیرستانی در شهر
«مولوز» در فرانسه اخراج شد.

رئیس جمهور
یمن: ما به نقش جمهوری اسلامی ایران در فعال کردن کشورهای اسلامی چشم دوخته ایم.

تعدادی از
نامزدهای انتخاباتی جبهه نجات اسلامی الجزایر دستگیر شدند. (2/10/70)

فرانسه از
هراس گسترش اسلام در این کشور، درصدد برآمده است تا اسلام فرانسوی را رواج دهد.

مسلمانان
آفریقای جنوبی به نمایش فیلم «بدون دخترم هرگز» اعتراض کردند. (4/10/70)

جبهه نجات
اسلامی الجزایر، در نخسیتن مرحله انتخابات تاکنون 189 کرسی پارلمان را بخود اختصاص
داده است.

روزنامه شرق
الاوسط: روابط ایران و سودان بویژه همکاری های نظامی و تشکیل یک محور امنیتی بین
ایران و سودان، کشورهای همجوار دریای سرخ وشمال افریقا را به شدت نگران کرده است.

سه مبارز
مسمان در زد و خورد مسلحانه با پلیس مصر به شهادت رسیدند.

یک مقام
آمریکائی نسبت به گسترش بنیادگرایی اسلامی در جمهوری های مسلمان نشین شوروی هشدار
داد.

هشتصد و
هفتاد و ششمین فلسطینی طی 4 سال انتفاضه به شهادت رسید. (7/10/70)

آل یاسین:
محبوبیت جبهه نجات اسلامی در الجزایر یادآور آغاز نهضت امام خمینی در ایران است.

روزنامه های
فرانسه، ایتالیا و رادیو کلن ارتش را به دخالت در اوضاع الجزایر تحریک کردند. (8/10/70)

لوموند به
نقل از یک دیپلمات نوشت نتیجه اولیه به قدرت رسیدن اسلام گرایان در الجزایر کوتاه
شدن دست جامعه اروپا از افریقای شمالی خواهد بود.

احزاب شکست
خورده الجزایر برای جلوگیری از حاکمیت جبهه نجات اسلامی الجزایر بسیج شدند.

6 عضو نهضت
اسلامی در الجزایر دستگیرشدند.

نیویورک
تایمز: پیروزی مسلمانان الجزایر به بار نشستن نهالی است که یک دهه پیش در ایران
کاشته شد.

انفجار بمب
در غرب بیروت 22 کشته و 104 مجروح بجا گذاشت. (11/10/70)

دانش اموزان
و دانشجویان مناطق شرق عربستان در اعتراض به برخی از مطالب مندرج در کتب درسی که
بخشی از اعتقادات شیعیان را انحرافی توصیف می کند از حضور در سر کلاس درس خودداری
کردند.

رعایت حجاب
اسلامی در ایالت «کلانتان» مالزی الزامی شد.( 12/10/70)

اخبار داخلی

حجة الاسلام
والمسلمین هاشمی رفسنجانی در رأس یک هیأت عالیرتبه سیاسی اقتصادی برای شرکت در
اجلاس سران کشورهای عضو کنفرانس اسلامی به سنگال رفت.

تا کنون 25
هزار واحد مسکونی تخریب شده در پنج استان جنگزده با صرف بیش از 60 میلیارد ریال
بازسازی شده است. (17/9/70)

200 تن از
منافقین از اسرائیل تقاضای پناهندگی کردند.

منافقین
نواب در دیدار با هیئت نمایندگی کمیته بین المللی صلیب سرخ، خواستار انتقال 60 عضو
نادم این سازمان از عراق به ایران شدند.

ترمینال بین
المللی دریایی بوشهر افتتاح شد. (19/9/70)

سازمان ملل
عراق را رسما متجاوز و مسئول آغاز جنگ با ایران اعلام کرد.

رئیس جمهور:
اعلام متجاوز بودن عراق یک پیروزی و دست آوردی مهم و تاریخی برای ملت مقاوم ایران
است.

شناور
لجستیکی ساخت نیروی دریائی به اب انداخته شد.

اقای هاشمی
رفسنجانی طی نطق پشور خود در «داکار» سنگال بر مظلومیت فلسطین گریست. (20/9/70)

تایمز لندن:
سازمان ملل ده سال پیش از تجاوز عراق چشم پوشی کرد و علت آن نفوذ برخی قدرتهای
بزرگ بود. (21/9/70)

رئیس جمهور
در میان استقبال پرشکوه مردم سودان که با شعار «الله اکبر» توأم بود وارد این کشور
شد. (23/9/70)

سفرای
آمریکا در قاهره و ریاض مراتب نارضایتی دولت خود را از فعال بودن ایران در کنفرانس
اسلامی به رهبران این کشورها اعلام داشته اند.

حجة الاسلام
و المسلمین کروبی در رأس یک هیأت بلند پایه پارلمانی – اقتصادی وارپکن شد.

ایران
خواستار اجرای بندهای باقیمانده قطعنامه 598 شورای امنیت شد. (25/9/70)

بزرگترین
منبع گاز طبیعی ایران در بوشهر کشف شد.

پیکر پاک
مهندس محمد جواد تندگویان، وزیر اسبق نفت که در دست رژیم عراق اسیر بود تحویل
کشورمان شد.

پس از 11
سال روابط ایران و مراکش از سرگرفته شد. (26/9/70)

پیکر مطهر
شهید «تندگویان» با حضور گسترده اقشار مختلف مردم تشییع شد.

اولین
تلسکوپ نجومی در کشور توسط مبتکر بوشهری ساخته شد.

یک گروه
مسلح از منافقین مستقر در بغداد، دو نفر از دیپلمات های سفارت جمهوری اسلامی ایران
در عراق را مورد حمله قرار دادند که حال یکی از آنها وخیم می باشد

در یک اقدام
انسان دوستانه، ایران 6 تن از اسرای مراکشی جنگ تحمیلی را آزاد کرد.

ایران
استقلال 11 جمهوری شوروی سابق را به رسمیت شناخت. (4/10/70)

بمناسبت
بيستم جمادي الثاني سالروز ميلاد حضرت فاطمه(س) وامام خميني‌(ره) بيت حضرت امام در
خمين گلباران شد.

از سوي دبير
کل سازمان ملل متحد، ميزان خسارات مالي وارده به ايران در جنگ تحميلي 97 ميليارد و
دويست ميليون دلار اعلام شد.

255 کشاورز
نمونه کشور جوايز خود را دريافت کردند.

سفارت ايران
در ترکمنستان شوروي سابق گشايش يافت. (7/10/70)

قراداد
اجراي اولين پروژه فولاد آلياژي خاورميانه صبح امروز ميان ايران و يک کنسرسيوم
ژاپني ايتاليائي در تهران به امضا رسيد. (8/10/70)

اختلافات
مالي 12 ساله ايران و فرانسه با امضاي يک يادداشت تفاهم پرداخت يک ميليارد دلار
ديگر توسط فرانسه پايان يافت.

(9/10/70)

اولين وزير
تعاون از مجلس رأي اعتماد گرفت.

جمهوري
اسلامي ايران در مورد فتاوي تفرقه انگيز وهابيون به عربستان اعتراض کرد.

رايزن
فرهنگي ايران در آرژانتين مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفت. (10/10/70)

رهبر انقلاب
در ميان استقبال پرشور و باشکوه مردم بوشهر وارد اين شهر شد.

دکل 400
کيلووات انتقال برق براي اولين بار در کشور ساخته شد. (11/10/70)

اخبار خارجي

نيروهاي
امنيتي هند بيش از چهل و پنج منزل مسکوني واقع درجنوب دره کشمير را به آتش کشيدند.
(17/9/70)

دور نخست
مذاکرات دو جانبه اعراب و رژيم صهيونيستي در واشنگتن بدون نتيجه پايان يافت.

اعضاي جامعه
اروپا در مورد به جريان انداختن يک پول واحد به توافق رسيدند.

«دوست محمد
خان» يکي از فرماندهان برجسته حزب اسلامي «حکمتيار» در ايالت بلوچستان پاکستان
توسط مردان مسلح ناشناس به قتل رسيد.

رئيس يکي از
بانکهاي اسپانيا 10 ميليون دلار موجودي بانک را سرقت کرد. (21/9/70)

مشاور بوش:
روزهاي قدرت گورباچف به پايان رسيده و آمريکا بايد با يلتسين معامله کند.

آمريکا
«سلمان رشدي» را به خاک خود برد. وي طي يک سخنراني در کلمبيا، خواستار کمک دولتها
براي لغو فتواي امام خميني مبني بر مهدورالدم بودن خود شد.

کره شمالي و
کره جنوبي، ضمن امضاي پيمان آشتي، به چهل سال جنگ سرد ميان خود پايان دادند.

شوراي
اروپا، وضعيت زندانهاي انگليس را «غير انساني و خفت بار» توصيف کردند.

ارگان حزب
بعث عراق دبير کل سازمان ملل را بشدت مورد حمله قرار داد.

نقشه‌هاي
جاسوسي در سفارت آمريکا در مسکو کشف شد. (23/9/70)

غرق شدن يک
کشتي مصري 471 کشته برجاي گذاشت.

شامير: فقط
صلح مطلوب خود را مي‌پذيريم !!

ميتران روش
آمريکا براي کمک به جمهوري‌هاي شوروي را مورد حمله قرار داد.

مجمع عمومي
سازمان ملل قطعنامه برابري صهيونيزم با نژادپرستي را لغو کرد.

ايتاليا از
جذب جمهوري‌هاي آسيايي شوروي به ايران اظهار نگراني کرد. (26/9/70)

در پي توافق
گورباچف ويلتسين، اتحاد جماهير شوروي پس از 74 سال منحل شد و کمونيسم به تاريخ
پيوست.

اعتصاب
عمومي جنوب شرقي ترکيه را فراگرفت.

عراق ايران
را به مذاکره مستقيم دعوت کرد.

پليس شوروي
آخرين مجسمه لنين را در باکو پائين کشيد.

مجمع عمومي
سازمان ملل از نقض حقوق بشر در عراق بشدت ابراز نگراني کرد.

دومين دور
مذاکرات اعراب و اسرائيل بدون نتيجه پايان يافت. (28/9/70)

حزب رفاه
ترکيه ارتقاء سطح روابط ترکيه با اسرائيل را لکه ننگي بر پيشاني دولت توصيف کرد.

چين شروط
آمريکا را براي عدم فروش موشک به ايران، سوريه و پاکستان پذيرفت.

يلتسين
خواستار عضويت روسيه در پيمان ناتو شد.

وزارت خارجه
شوروي منحل و کاخ کرملين مصادره شد. (30/9/70)

گورباچف: به
من نارو زدند، خجالت‌آور است که مسائل کشور را به جاي اينکه به من گزارش کنند به
رئيس جمهور يک کشور بيگانه يعني بوش گزارش کنند.

رهبران
يازده جمهوري شوروي سابق در مورد تشکيل جامعه مشترک المنافع جديد به توافق رسيدند.

بيش از 33
هزار رأس گاو طي 1991 در مراسم مختلف گاوبازي در اسپانيا کشته شد.

در دومين
سالگرد تجاوز آمريکا به پاناما سفارت آمريکا در پاناماسيتي با بمب مورد حمله قرار
گرفت. (1/10/70)

چين گورباچف
را به ايجاد بحران متهم کرد.

اجلاس سران شوراي
همکاري خليج فارس بر گسترش هرچه بيشتر روابط با ايران تأکيد کرد.

گورباچف با
اعتراف به اشتباهات تاريخي کمونيسم و اظهار نگراني از آينده شوروي، کنار رفت.
(5/10/70)

روسيه
جايگزين شوروي سابق در سازمان ملل شد.

شوراي رياست
جمهوري يوگسلاوي، جامعه اروپا را متهم به حمايت از فروپاشي اين کشور کرد.

ارتش
يوگسلاوي براي نخستين بار در جنگ داخلي، با موشک به کرواسي حمله کرد. (8/10/70)

براثر
انفجار عظيمي که در پارکينگ هتل شرايتون بغداد روي داد چندين اتومبيل منهدم و عده‌اي
مجروح شدند.

کويت و
عربستان تأمين مخارج مذاکرات اعراب و اسرائيل در مسکو را بعهده گرفتند. (10/10/70)

تظاهر
کنندگان استراليائي در اعتراض به ديدار بوش از کشورشان پرچم آمريکا را آتش زدند.

10 هزار
يهودي، بعلت اوج‌گيري انقلاب اسلامي فلسطين در وضعيت نامساعد اقتصادي، اسرائيل را
ترک کردند و به کشورهاي خود، بازگشتند. (11/10/70)

«پطروس
غالي» دبير کل جديد سازمان ملل رسما آغاز بکار کرد.

مفتي آل
سعود مردم عربستان را از انتقاد عليه دربار برحذر داشت. (12/10/70)

سوء قصد به
شاه فهد در کويت ناکام ماند. (14/10/70)

ارزشها و
مکتبها به قلم: حجة الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی

همانگونه که
در مقدمه این مجموعه آمده است نویسنده گرانقدر در حدود 20 سال قبل که  در زندان ستمشاهی بسر می بردند، عوامل ناکامی و
زمینه های سقوط نظام مارکسیستی را در این سلسله مطالب به رشته تحریر درآورده
بودند، ولی در زمانی که پاسدار اسلام به نثر آن در مجله و سپس بصورت این کتاب
اقدام کرد. محذورات سیاسی ایجاب می کرد که با توجه به موقعیت سیاسی برجسته نویسنده
معظم، یعنی جناب حجة الاسلام والمسلمین هاشمی و رفسنجانی از ذکر نام ایشان خودداری
شود.

و امروز که
روشن بینی و ژرف اندیشی امام فقید و شاگردان مکتبش با فروپاش آشکار و نهایی
کمونیسم، به اثبات رسید، باردیگر این کتاب را با این امید منتشر می سازیم که پیش
بینی دیگر آن بزرگوار در مورد فروپاشی الحاد غرب در آینده ای نه چندان دور محقق
شود. ان شاء الله تعالی.

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته ها
ونوشته ها

هرکه عیبم
کند از عشق

مشنو ای
دوست که غیر ازتو مرا یاری هست              با
شب و روز بجز فکر توام کاری هست

بکند سر
زلفت نه من افتادم و بس                    که
بهر حلقه زلف تو گرفتاری هست

هر که عیبم
کند از عشق و ملامت گوید             تا
ندیده است تو را بر منش انکاری هست

نه من خام
طمع عشق تو می ورزم و بس           که چومن
سوخته در خیل تو بسیاری هست

من چه در
پای توریزم که پسندتو بود          سرو جان
را نتوان گفت که مقداری هست «سعدی»

شرح بلای
هجران

نمی توان به
تو شرح بلای هجران کرد                فتاده
ام به بلائی که شرح نتوان کرد

زروزگار مرا
خود همیشه دردی بود                     غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد
«هلالی جغتائی»

امروز
پیراهن، فردا بی کفن!

فقیری تهی
دست، خواجه ای ثروتمند را گفت: اگر من بر در سرای تو بمیرم، با من چه می کنی؟

خواجه گفت:
ترا کفن کنم و به گور بسپارم!

فقیر گفت:
امروز به زندگی، مرا پیراهنی پوشان، و چون بمیرم، بی کفن به خاک بسپار! خواجه
بخندید و اورا پیراهن بخشید.

فقر یا بخل

حکیمی از
شاگردانش پرسید: چه چیز است که آدمی را از آن بدتر نباشد؟

گفتند: فقر
و احتیاج!

بخل از آن
بدتر است، زیرا که چون فقیر مال یابد، حالش نیکو گردد و بخیل هرگز از تنگی و
پریشانی خلاص نشود.

علت مختل
شدن اوضاع حکومت.

سلطان سنجر
را در آن وقت که به دست غزان گرفتار شده بود، پرسیدند: علت چه بود که ملکی بدین
وسعت و آراستگی که تو را بود، چنین مختلف شد؟

گفت: کارهای
بزرگ را به مردم خرد واگذار کردم و کارهای خرد رابه مردم بزرگ، که مردم خرد کارهای
بزرگ رانتوانستند کرد و مردم بزرگ ازکارهای خرد عار داشتند و در پی نرفتند. هر دو
کار تباه شد و نقصان به ملک رسید و کار لشگری و کشوری روی به فساد آورد.

 

و نمونه ها
از این قبیل که همه می دانیم، آنحضرت حتی در مورد فرزندان خود مداقه در حساب می
فرمودند. مگر فراموش کرده ایم که حضرت امام (ره) روزی که از این دنیا رخت بربست و
به جوار رحمت الهی شتافت، در یک خانه استیجاری زیست و از خوراک مستضعفین تجاوز
نکرد و دو قطعه فرش زیرپایشان امانتی بود که در اختیار ایشان نهاده بودند و ایشان
در وصیت نامه خود نوشتند اینها سهم سادات است و به مصرف خودش برسانید. اینها بود
که جهان را در برابر شخصیت ملکوتی حضرت امام به خضوع و شگفتی وا می داشت.

اینهایند
اسوه ها و الگوهای اسلامی ما. گرچه ما نمی توانیم بدانسان موبمو عمل کنیم،
همچنانکه امیرالمؤمنین(ع) بدان تصریح فرموده اند، اما سیاست و نظام مصرف و
استراتژی ما در عمل و اخلاق باید همین راه و روش باشد و به حسب توان و استعداد از
آن تجاوز نکنیم والا انقلاب را بی رنگ ساخته ایم.

امانت داران
خدا

واما مسئله
امانت، تنها کسانی که امانت دار خدا در این انقلابند و آنرا با تمام وجود پاس می
دارند شایستگی آنرا دارند که پست های کلیدی را در نظام اسلامی بدست گیرند. انقلاب
امانتی است خدائی که به بهای صدها هزار شهید و معلول و آواره بدست ما رسیده است، و
آنها که صاحبان اصلی این انقلابند چشم به راه امانتداری ما نشسته اند و اینک تو ای
برادر! که خود را برای انتخاب شدن یا تصدی هر پست دیگری آماده می کنی، بدان که
بدوش کشیدن بار امانت کار دشواری است که به تعبیر قرآن، آسمان و زمین و کوهها از
تحمل آن گردید و باید بهوش باشد که مصداق «ظلوم و جهول»، ستمگر و نادان، که از او
سلب صلاحیت می کند، قرار نگیرد. امروزه هر کسی پستی را تصدی کرده عهده دار
بارامانت خدا و رسول و ائمه طاهرین(ع) و صالحان و شهیدان و مستضعفان زمین است.
تصدی مقام آسان است اما از عهده آن بدر آمدن مشکل.

امروز تمام
مردم جهان از دوست و دشمن چشم دوخته اند ببینند دولتمردان و کارگزاران و نمایندگان
و دستاندرکاران امور در ام القری جهان اسلام چگونه عمل می کنند. اگر در انتخابات
الجزائر جبهه نجات اسلامی اکثریت آراء را بخود اختصاص می دهد و امپریالیسم و
صهیونیسم و ارتجاع عرب را به وحشت می اندازد نتیجه تجربه انقلاب اسلامی ایران است
که یکی از ارکان مهم آن مجلس شورای اسلامی است و آنها که عصاره  ملت و برگزیدگان مردمند باید احساس کنند که
مسئولیت سنگینی بر دوش دارند، باید جایگاه خود را بشناسند و از هم اکنون کمربندها
را محکم ببندند که با آراستگی و وارستگی کامل بدور از خط و ربط ها تنها برای خدا
کار کنند و آرامش دل مستضعفان و محرومان را فراهم سازند و دژ استواری برای اسلام
باشند که خدای نخواسته باب توجیه در اسلام گشوده نشود وامانتی که طی چهارده قرن بر
بستر خون و شکنجه و جهاد تا بدینجا رسیده ساز و برگ دیگری بر آن بسته نشود که در
نتیجه آن معتقدات و سنت ها که با رگ و خون مؤمنان آمیخته است دستخوش تزلزل گردد و
اسلام قرنها به عقب بیفتد و هیچ چیز دیگری آنرا نتواند جبران کند.

برادران
عزیز! این صحیفه نور که تبلور و یادآور صحیفه آسمانی است  همواره باید پیش روی ما گشوده باشد. حضرت امام
(ع) از بیان کوچکترین تا بزرگترین مسائل حیاتی جامعه و انقلاب و کشور و مسئولیت
مسئولان نظام و وظایف عالمان و آحاد مردم دریغ نفرموده اند و طریق حفظ امات الهی و
پاسداری انقلاب را به امانتداران توصیه و در همه زمینه ها ارائه طریق نموده اند.
به این آثار جاودانه بنیانگذار نظام مدام بنگریم که خط مشی و استراتژی همیشگی ما
است.

«امروز که اسلام
بدست آنها سپرده شده است و تمام عذرها منقطع شده است نمی توانند بگویند رژیم
شاهنشاهی ما را نمی گذاشت کاری انجام بدهیم همه اینها مرتفع شده است و اسلام به
دست شما افتاده است، بدست روحانیون در سراسر کشور و تحت مراقبت شدید هستند، مراقبت
خدای تبارک و تعالی و مراقبت فرشتگانی که مأمورها در این کار هستند. والله من
ورائهم محیط».

و اینک با
توجه به این مسئولیت خطیر در حفظ امانت الهی، رضای خدای را بر همه چیز مقدم بدانیم
و معتقدات مردم را حفظ کنیم و سنگرمجلس و هر سنگر مسئولیت دیگری را به دژ استواری
در برابر کفر و شرک و انحراف و فساد و طغیان تبدیل کنیم و سنگردار دین و پابرهنگان
زمین باشیم که خدای پشتیبان ما خواهد بود. ادامه دارد

گسست
امپراطوری شوروی

امپراطوری
شوروی با روی کارآمدن گورباچف در سال 1985 – م وارد مرحله جدیدی در تاریخ خود شد
تا آنجا که با گذشت کمتر از 6 سال امپراطوری مزبور دچار گسستگی شده و از صحنه
جغرافیای سیاسی جهان محو گردید محو شور وی از نقشه جهان بیشتر به این خاطر معنی
دار است که این کشور تنها یک واحد سیاسی مستقل نبود بلکه قدرتی بود در رده اول
قدرتهای جهانی و با توانائیهای نظامی و تکنولوژیکی و فضائی که با قدرت رقیب خود
یعنی آمریکا هم آوردی داشت. پیدایش تحولات ساختاری تحت عنوان پرستوریکا و گلاسنوست
که در نظام اقتصادی و سیاسی شوروی بوجود آمد جامعه به زنجیر کشیده شده کمونیسم را
دچار جامعه به زنجیر کشیده شده کمونیسم رادچار عصیان نمود تا آنجا که خود در فروپاشی
حصارهای کهن و آهنین آن پیشگام شدند و آنرا به گورستان تاریخ سپردند که بقول امام
آنرا به گورستان تاریخ سپردند که بقول امام راحل (ره) باید از این پس آنرا در موزه
های تاریخ جهان جستجو نمود. امروزهاز ابرقدرت شرق یعنی شوروی جزیک سرزمینی با
سرامان سیاسی متلاشی شده که از درجه واگرائی زیادی برخوردار می باشد چیزی باقی
نمانده است و معلوم نیست تلاشهای انجام شده برای حفظ هویت سیاسی یکپارچه شوروی
سابق تحت عنوان جامعه مشترک المنافع به چه میزان ثمربخش باشد.

گرچه مطالعه
و بررسی فرایند تحولات در شوروی سوابق و عوامل مؤثر بروز گسستگی و سقوط آن بعنوان
ابرقدرت جهانی و تجزیه و تحلیل مسائل آن چه قبل و چه بعد از تحولات امری است ضروری
و فرصت و تلاش مطالعاتی گسترده ای را طلب می نماید ولی نیاز به پرداختن به این
پدیده غیرمنتظره، نگارنده را بر آن داشت تا بطور اجمال بخشی از مسائل شوروی را
مورد توجه قرار دهد هرچند مطالعه جامع و عمیق پدیده سقوط شوروی از جهات مختلف لازم
بوده و تجارب حاصله می تواند مورد استفاده کشورهای قرار گیرد که از بعضی جهات،
وضعیت مشابهی با شوروی سابق دارند.

در این
بررسی سعی خواهد شد ابتدا ساخت جغرافیایی شوروی تبیین گردد زیرا ساختار جغرافیایی
طبیعی و انسانی هر کشور در سازمان سیاسی و رفتار حکومت و شکل گیری سیاستهای داخلی
و خارجی و همچنین بروز پدیده های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و امنیتی
آن نقش مؤثری ایفا نموده و حتی گاهی اوقات بعنوان عامل پایه و زیربنای تحولات و
پدیده های آن کشور عمل می نماید. در مورد شوروی و بروز پدیده سقوط ویژگی ها و ساخت
جغرافیای ان نقش موثری بعده داشت بنابراین لزوما تبیین آن در مقدمه هر بحث و
گفتاری راجع به شوروی باید مورد توجه قرار داشته باشد. پس از آن فرآیند سقوط و شکل
گیری سازمان سیاسی جدید در سرزمین شوروی سابق مورد بررسی قرار گرفته و تأثیرات
احتمالی آن بر نظام بین الملل مورد بحث قرار خواهد گرفت و در قسمت پایانی
بازتابهای سقوط شوروی بر مسائل کشور ما مورد توجه و بررسی واقع خواهد شد.

کشور شوروی
سابق با 200/402/22 کیلومتر مربع مساحت وسیع ترین واحد سیاسی جهان بود که در
نیمکره شمالی قرار داشت و سه اقیانوس بزرگ جهان را بهم پیوند میداد هرچند این
پیوند در کمربند قطبی و جنب قطبی صورت می پذیرفت و چندان استفاده ارتباطی برای آن
نداشت. در واقع قرار گرفتن شوروی در عرض جغرافیایی بالا و تماس وسیع ضلع شمالی آن
با قطب شمال کره زمین باعث شده بود که از حیث ارتباطی بدترین سواحل سه اقیانوس
کبیر، اطلس (از طریق دریای بالتیک) و منجمد شمالی نصیب آن شود. این وضعیت نامساعد
ارتباطی از حیث جغرافیای استراتژیک آن را در زمره کشورهای بری قرار داده که بر آن
موضع پدافندی را تحمیل می نمود یعنی در شرایط نزاع بین المللی قدرت مانور و ابتکار
عمل از آن سلب می گردید و در محاصره قدرت دریائی قرار می گرفت.

کشور شوروی
در جهت طول جغرافیایی نیز کشیدگی زیادی دارد و از ساحل بالتیک تا کامچاتکا در
شمالغرب اقیانوس کبیر کشیده میشود. این کشور در دو قاره آسیا و اروپا واقع شده که
بوسیله رشته کوهستان اورال از همدیگر جدا می شوند. همچنین اورال مرز دو بخش توسعه
یافته و توسعه نیافته آنرا تشکیل میدهد.

از نظر
توپوگرافی و ساخت ناهمواری شوروی به مناطق مختلی تقسیم می شود. که عبارتند از:

1-   
منطقه سیبری که بین اورال و اقیانوس کبیر و اقیانوس منجمد شمالی و آسیای مرکزی
و مغولستان قرار داشته و بزرگترین منطقه طبیعی و کم جمعیت ترین آنرا نیز شامل می
گردد و حدود 18 درصد جمعیت جمهوری روسیه را در خود جای داده است.

2-   
منطقه آسیای مرکزی که بین ضلع شمالی فلات ایران و ضلع جنوبی سیبری و ضلع شرقی
دریای مازندران و غرب فلات تبت و حوضه مسلمان نشین تاریم در چین قرار دارد.

3-   
منطقه قفقاز که بین ایران و اوکراین و دریای مازندران و دریای سیاه قرار گرفته
است.

4-   
منطقه پست و کم ارتفاع دشتهای روسیه و اوکراین که بین ارتفاعات اورال و قفقاز
و دریاهای مازندران و سیاه و بالتیک و بارنتز (اقیانوس منجمد شمالی) و کوه های کار
پات و جلگه لهستان قرار گرفته است منطقه سیبری با اقلیم سرد و قاره ای نتوانتسه
است نقش زیادی در سرنوشت شوروی بازی کند و در واقع منطقه عقب افتاده شوروی از حیث
توسعه اقتصادی و اجتماعی نیز محسوب می شود ولی وسعت سرزمینی آن همراه با تماس با
اقیانوس کبیر و وجود مجموعه جنگلهای وسیع و منابع زیرزمینی و بکر بودن و کاربری
استراتژیک پتانسیل مناسبی را در اختیار شوروی قرار میداد که بلحاظ الحاق آن به
فدراسیون روسیه و انتشار و گسترش نژاد روس در آن هم اکنو در اختیاری جمهوری
فدراتیو روسیه قرار دارد.

منطقه آسیای
مرکزی با اقلیم صحرائی و نیمه صحرائی همراه با جلگه های حاصلخیز ماوراء النهر و
ذخایر عظیم گاز و ذغال و آهن و کشتزارهای پنبه نقش مهمی در سرنوشت شوروی باز کرده
و قسمت شمالی آن بلحاظ موقعیت مرکزی اهمیت استراتژیک پیدا نموده و قزاقستان را به
منطقه استقرار سلاح اتمی تبدیل کرده است.

در این
منطقه جمهوری های مسلمان نشینی قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و
ترکمنستان قرار دارند و پتانسیلهای منطقه ای آن (منابع ذغال، گاز، آهن، پنبه و
غیره) بطور نسبی باعث توسعه منطقه ای آن شده و حتی موقعیت جغرافیائی قزاقستان آنرا
به منطقه اتمی تبدیل نموده است.

منطقه نف
خیز قفقاز که از آن به ماوراء قفقاز نیز یاد می شود دالان تاریخی تجاوز روسها به
سوی فلات ایران بوده و اهداف استراتژیک را از این طریق تعقیب می نموده اند اهدافی
نظیر دسترسی بلا واسطه به دریای مدیترانه و خلیج فارس و اقیانوس هند و نیز دست
یابی به مرزهای امن برای دشتهای روسیه و اوکراین بمنظور پیشگیری از نفوذ نیروی
مهاجم از فلات ایران، زیرا تسلط روسها بر قفقاز ن تنها دشت های اوکراین و روسیه را
امن تر می نمود بلکه آنها را در موضع مسلطی نسب به منطقه آذربایجان و ایران و
ترکیه قرا ر می داد. این منطقه جمهوری های نامتجانس آذربایجان گرجستان، ارمنسنان و
مناطق نخجوان و قره داغ و چچن اینگوش را در خود جای داده است.

ناگفته
نماند که منطقه آسیای مرکزی و منطقه قفقاز جزو قلمروز حاکمیت و منطقه نفوذ فلات
ایران بوده است و حکام محلی از دولتهای مقتدر داخل فلات ایران تبعیت می کرده اند
ولی متأسفانه با قدرت گرفتن روسها در شمال فلات ایران دو منطقه مزبور در طول دوقرن
اخیر از ایران جدا شده و جزو متصرفات روسها درآمده و در قلمرو حکومت آنها قرار
گرفته است. منطقه آسیای مرکزی بموجب قرار داد «آخال» که بین دولت ناصرالدین
شاه  دولت تزاری منعقد گردید به روسیه ملحق
شد و منطقه قفقاز بدنبال جنگهای ایران و روس و طی قرار دادهای «گلستان» و «ترکمن
چای» به روسیه ملحق گردید.

منطقه
دشتهای روسیه و اوکراین که توسعه یافته ترین بخش شوروی بحساب می آید. بر منطقه
اروپائی این کشور تطبیق دارد، این منطقه دارای ذخایر زیرزمینی نفت، ذغال و آهن بوده
و قطبهای جمعیتی و شهرهای بزرگ را در خود جای داده است. دشتهای حاصلخیز روسیه و
اوکراین که به منبع غله شوروی نیز معروف است در این منطقه قرار دارد. این منطقه از
وزن ژئوپلتیکی بسیار بالائی نسبت به سایر مناطق برخوردار می باشد و قدرت سیاسی و
اقتصادی و جمعیتی و نظامی و اتمی و تکنولوژیکی و علمی شوروی در این منطقه قرار
گرفته است.

این منطقه
جمهوریهای روسیه، اوکراین، استونی، لیتوانی، مولداوی و بیلوروسی را در خود جای
داده است که ساحل شرقی بالتیک خود منطقه ای کوچکتر را در درون این منطقه بوجود می
آورد که جمهوریهای آن به حوزه بالتیک معروف می باشند.

مناطق
چهارگانه یاد شده از حیث ویژگی های انسانی دارای تفاوت هستند و این تفاوت هم در
مقیاس کشوری و هم در مقیاس منطقه ای وجود دارد مبنای تفاوت نیز متعدد می باشد که
عبارتند از دین و مذهب، قومیت، جمعیت، توسعه اقتصادی و اجتماعی، توسعه علمی و
تکنولوژیکی، قدرت سیاسی و ژئوپلتیکی، از حیث عنصر دین و مذهب؛ منطقه آسیای مرکزی
غالبا مسلمان واهل تسنن می باشند و ازحیث سابقه تمدن و مدنیت نیز دارای سابقه
طولانی هستند و شهرهای مهم سمرقند و بخارا و خوارزم کانون تمدن بوده اند.

منطقه قفقاز
ترکیبی از مسلمانان و مسیحیان را در خود جای داده است. آذربایجان و نخجوان و چچن
اینگوش عمدتا مسلمان واهل تشیع می باشند که از این جهت با ایران دارای چسبندگی
هستند.

منطقه دشت
روسیه عمدتا مسیحی بوده که از مذاهب ارتدکس و کاتولیک و پروتستان تشکیل شده اند و
منطقه سیبری بدلیل فقدان جمعیت بومی قابل توجه، دارای دین مشخصی نیستند وادیان
غالب آن مسیحیت و بودائی می باشد.

از حیث
عنصرقومیت؛ منطقه آسیای مرکزی درای اقوام تاجیک، ازبک، قرقیز، ترکمن و قزاق بوده
که هر یک تشکیل یک واحد سیاسی تحت عنوان جمهوری را بدهند. ممنطقه قفقاز از اقوام آذری،
ارمنی و گرجی تشکیل شده است و منطقه دشت روسیه از اقوام روس، اوکراینی، بیلوروسی؛
بالتیکی و مولداوی برخوردار می باشد. منطقه سیبری بدلیل فقدان جمعیت قابل توجه
بومی دارای اقوام عمده نبوده و غالبا از اقوام، آلتائی، اورالی و زرد می باشند ولی
بدنبال اجرای طرح گسترش قلمرو منطقه اسلاوها و روسها در شوروی، خط کمربندی انتشار
اسلاوها در بخش جنوبی سیبری (که شرایط زیست مساعدتر بوده است) یاسیبری سفلی از
حدود پنجاه سال شکل گرفته و بدینوسیله نژاد اروپائی و سکنه بخش اروپائی شوروی از
ساحل اقیانوس اطلس به ساحل اقیانوس کبیر توسعه داده شده است و الگوی توزیع فضائی
مناطق صنعتی عمده و پایگاه های اتمی و موشکی و مراکز حساس سیبری بر الگوی توزیع
فضائی قوم اسلاو و اروپائی از اورال تا ساحل اقیانوس کبیر تطبیق داده شده است.

نکته قابل
توجه اینکه الگوی فضائی ساخت سیاسی شوری از الگوی فضائی ساخت اقوام در آن تبعیت
نموده است. در واقع مرکزیت و محدوده قلمرو جمهوری های فدرال و مستقل بر هسته و
حزوه نفوذ اقوام در شوروی انطباق یافته اند و تنها الحاق سیبری به جمهوری روسیه از
منطق جغرافیائی و ژئوپلتیکی تبعیت نمی نماید.

از حیث
جمعیت؛ جمهوری فدراتیو روسیه پرجمعیتی ترین جمهوری بوده و حدود 52 درصد جمعیت
شوروی را در خود جای داده است پس از آن جمهوری اوکراین با حدود 5/18 درصد جمعیت
شوروی و ازبکستان با حدود 6 درصد و منطقه روسیه و اوکراین حدود 5/17 درصد و منطقه
قفقاز حدد 5/5 درصد جمعیت کل شوروی قرار دارند. در مجموع منطقه آسیای مرکزی حدود
16 درصد و منطقه روسیه و اوکراین حدود 5/77 درصد و منطقه قفقاز حدود 5/6 درصد
جمعیت کل شوروی را در خود جای داده اند. از حیث توسعه ی اقتصادی و اجتماعی و عملی؛
منطقه دشتهای اوکراین و روسیه و بعبارتی بخش اروپائی شوروی از سطح بالائی برخوردار
می باشند و در مراحل بعدی قفقاز و آسیای مرکزی و منطقه سیبری قرار دارند. از حیث
قدرت سیاسی و ژئوپلتیکی؛ بلحاظ تمرکز عوامل تولید قدرت در بخش اروپائی طبعا این
منطقه از قدرت و نفوذ بالائی برخوردار است و قدرت اقتصادی و تکنولوژیکی و فضائی و
نظامی و سیاسی در این منطقه شکل گرفته است. در داخل این منطقه جمهوری فدراتیو
روسیه از وزن ژئوپلتیکی بسیار بالائی نسبت به سایر جمهوری ها برخوردار است و پس از
آن جمهوری اوکراین قرار دارد که خصیصه های مکانی 
موقعیت جغرافیایی آن باعث پیدا کردن نقش برجسته تری در بخش اروپائی شوروی
شده است و با روسیه رقابت می کند. برخورداری جمهوری فدراتیو روسیه از وزن
ژئوپلتیکی بالا باعث گردیده که روسیه وارث اقتدار و موقعیت ژئوپلتیکی شوروی در
صحنه بین المللی بگردد و حتی در سازمان یابی جدید شوروی نقش محوری را بازی نماید.
از طرفی وجود مرکز سیاسی و اداری شوروی (مسکو) در ناحیه روس نشین منجر به حاکمیت
یافتن روسها در دولت شوروی و همچنین انتشار نژاد روس در تمامی جمهوری های شوروی
شده است که درصد حضور روسها در جمعیت جمهوریها مؤید این مسئله می باشد.

83 درصد
جمیعت جمهوری روسیه و 20 درصد جمعیت اوکراین و 5/12 درصد جمعیت ازبکستان و 43 درصد
جمعیت قزاقستان و 5/10 درصد جمعیت بیلو روسی و 10 درصد جمعیت آذربایجان و 50/8
درصد جمعیت گرجستان و 12 درصد جمعیت ملداوی و 12 درصد جمعیت تاجیکستان و 30 درصد
جمعیت قرقیزستان و 5/8 درصد جمعیت لیتوانی 
7/2 درصد جمعیت ارمنستان و 15 درصد جمعیت ترکمنستان و 30 درصد جمعیت لتونی
و 25 درصد جمعیت استونی را روسها تشکیل می دهند. ادامه دارد

گفته ها
ونوشته ها

هرکه عیبم
کند از عشق

مشنو ای
دوست که غیر ازتو مرا یاری هست              با
شب و روز بجز فکر توام کاری هست

بکند سر
زلفت نه من افتادم و بس                    که
بهر حلقه زلف تو گرفتاری هست

هر که عیبم
کند از عشق و ملامت گوید             تا
ندیده است تو را بر منش انکاری هست

نه من خام
طمع عشق تو می ورزم و بس           که چومن
سوخته در خیل تو بسیاری هست

من چه در
پای توریزم که پسندتو بود          سرو جان
را نتوان گفت که مقداری هست «سعدی»

شرح بلای
هجران

نمی توان به
تو شرح بلای هجران کرد                فتاده
ام به بلائی که شرح نتوان کرد

زروزگار مرا
خود همیشه دردی بود                     غم
تو آمد و آن را هزار چندان کرد «هلالی جغتائی»

امروز
پیراهن، فردا بی کفن!

فقیری تهی
دست، خواجه ای ثروتمند را گفت: اگر من بر در سرای تو بمیرم، با من چه می کنی؟

خواجه گفت:
ترا کفن کنم و به گور بسپارم!

فقیر گفت:
امروز به زندگی، مرا پیراهنی پوشان، و چون بمیرم، بی کفن به خاک بسپار! خواجه
بخندید و اورا پیراهن بخشید.

فقر یا بخل

حکیمی از
شاگردانش پرسید: چه چیز است که آدمی را از آن بدتر نباشد؟

گفتند: فقر
و احتیاج!

بخل از آن
بدتر است، زیرا که چون فقیر مال یابد، حالش نیکو گردد و بخیل هرگز از تنگی و
پریشانی خلاص نشود.

علت مختل
شدن اوضاع حکومت.

سلطان سنجر
را در آن وقت که به دست غزان گرفتار شده بود، پرسیدند: علت چه بود که ملکی بدین
وسعت و آراستگی که تو را بود، چنین مختلف شد؟

گفت: کارهای
بزرگ را به مردم خرد واگذار کردم و کارهای خرد رابه مردم بزرگ، که مردم خرد کارهای
بزرگ رانتوانستند کرد و مردم بزرگ ازکارهای خرد عار داشتند و در پی نرفتند. هر دو
کار تباه شد و نقصان به ملک رسید و کار لشگری و کشوری روی به فساد آورد.

 

عوامل افزایش
روزی

امیرالمؤمنین
علیه السلام به اصحاب فرمود: آیا شما را آگاه نکنم به آنچه روزی را فراوان می کند؟
عرض کردند: آری یا امیرالمؤمنین!

1-    میان دو نماز جمع کردن، روزی را زیاد می کند.

2-    پس از نماز صبح و نماز عصر تعقیب خواندن، روزی را
افزایش می دهد.

3-    رفت و آمد خانوادگی و صله رحم، روزی را زیاد می کند.

4-    روفتن حیات خانه، روزی را زیاد می کند.

5-    با برادر دینی همراهی کردن، رزق را افزایش می بخشد.

6-    استغفار و طلب آمرزش از خداوند، روزی را افزایش می
دهد.

7-    امانت داری، روزی را می افزاید.

8-    سخن بحق گفتن، روزی را فراوان می کند.

9-    به صدای اذان جواب گفتن (اذکار اذان را تکرار کردن)
روزی را زیاد می کند.

10-                      
سخن نگفتن در
مستراح، روزی را زیاد می کند.

11-                      
حرص نورزیدن،
رزق را افزایش می دهد.

12-                      
سپاسگزاری
صاحب نعمت، رزق را زیاد می کند.

13-                      
از سوگند
دروغ، دوری جستن، روزی را زیاد می کند.

14-                      
پیش از غذا
وضو گرفتن، رزق را می افزاید.

15-                      
خوردن آنچه از
سفره بیرون می افتد، روزی را فراوان می کند.

16-                      
و کسی که
روزانه سی بار خدا را تسبیح بگوید، خدای عزوجل هفتاد نوع بلا را از او برمی گرداند
که آسانترین آن فقر و تهی دستی است

دوستی با
مرگ

گرگی و شتری
با هم دوست شدند و قرار گذاشتند که از آن پس، جدائی از میان برداشته شود و دو
خانواده، یکی به شمار آید و مابین کودکان آنها تفاوتی نباشد.

روزی شتر
برای تلاش معاش به صحرا رفت و گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید.
چون سروکله شتراز دور پیدا شد، گرگ پیش دویده گفت: ای برادر! بیا که یکی از بچه هایمان
نیست. اشتر بیچاره نگران شده پرسید:

یکی از بچه
های من یا بچه های تو؟

گرگ گفت:
رفیق! باز هم من و توئی کردی؟! یکی از آن پاپهن ها!!

طبیب در
گورستان

طبیبی را
دیدند که هرگاه به گورستان رسیدی، ردا بر سر کشیدی، از سبب آنش سئوال کردند. گفت:
از مردگان این گورستان شرم می دارم، بر هر که بگذرم، ضربت من خورده است و در هر که
می نگرم از شرب من مرده.

ای رای تو
در علاج بیمار، علیل برآمدن مرگ، قدوم تو
دلیل

درکشورما
مؤونت جان ستدن   برداشته ای زگردن عزرائیل

شرط مردان
نیست

شرط مردان
نیست، در جان عشق جانان داشتن

پس دل اندر بند
وصل و بند هجران داشتن

بلکه اندر
عشق جانان، شرط مردان آن بود

بر در دل
بودن و فرمان جانان داشتن «سنائی غزنوی»

وصل نخواهم

آه نیارم
زدل، گرچه دلم خون شود     ترسم ازو یک نفس،
سوز تو بیرون شود

وصل نخواهم
کزو، کم شود اندوه تو   بنده هجرم کزو، درد
من افزون شود. «عمادی»

شما دست
بردار نیستید!

اسماعیل
پاشا در سال 1946میلادی از طرف دولت مصر مأموریت یافت که با انگلستان در مورد
استقلال مصر مذاکره کند.

انگلیسی ها
مانند همیشه با زیرکی چانه می زدند و همچنان می خواستند که امتیازاتی در مصر داشته
باشند. اسماعیل پاشا این حکایت را برای آنان نقل کرد:

«یکی از
مورخین مصر به نام بواسحاق می خواست خانه ای خریداری نماید و صاحب خانه رضایت داد
که خانه خود را به مبلغ قبلی به بواسحاق بفروشد، مشروط بر اینکه در قباله قید کنند
که میخ کوچکی که صاحب خانه به دیوار کوبیده، متعلق به اوست!

بواسحاق خانه
را خریداری کرد و قباله رد و بدل شد. روز دیگر صاحب خانه اولی برای بازدید میخ خود
آمد و قدری آن را پاک کرد و روز دوم نیز برای بازدید میخ خود آمده و سپس روزهای
سوم و چهارم و ایام بعد، هر روز چندین مرتبه برای بازدید میخ خود می امد تا
بالاخره طوری زندگی بر بواسحاق تنگ شد که تقریبا خانه را به بهای مفت به صاحب خانه
اولی فروخت و رفت.»

اسماعیل
پاشا پس از ذکر این داستان گفت:

اکنون ما
مصری ها اگر کوچکترین حق و امتیازی در مصر به شما انگلیسی ها بدهیم، حکم آن میخ را
خواهد داشت و دیگر شما دست بردار نیستید.

ازهر و حلقه
در

روزی ازهربن
یحیی با یعقوب لیث و جمعی از امیران واعیان سیستان به مشورت نشسته بودند. چون مجلس
به آخر رسید، امیر صفاری و دیگران برخاستند ولی ازهر همچنان بر جای خود نشسته بود.
چون نزدیک وی رفتند، معلوم شد که انگشت خود را در حلقه کوچک درفرو برده و انگشتش
در حلقه محکم شده و آماس کرده و در آن جا مانده است.

ناچار
آهنگری آوردند و انگشت او را از حلقه بیرون کشیدند. فردای آن روز ازهر چون به مجلس
امیر آمد، باز در همانجا نزدیک در نشست و باز انگشت در حلقه در کرد و باز انگشتش
در حلقه محکم شد!!

یعقوب که از
کار او سخت متحیر شده بود پرسید که این بار دیگر چرا چنین کردی؟

از هر با
خونسردی جواب داد: خواستم ببینم که حلقه در از دیروز تا کنون فراختر شده یا نه؟!!

این کار
ابلهانه ازهر بر سرزبانها افتاد و در ابلهی مثل شد.

کژدم دل

مأمون بر
فضل بن سهل وزیرش که خدمتهای بس بزرگ، به او کرده بود، بدگمان و خشمگین شد و دستور
داد او را به گرمابه بکشند!

پس از این
عمل، روزی مأمون نزد مادر فضل رفت و برای تسلیت گفت: ای مادر!غم فضل بسیار مخورکه
اگر او مرد، ترا فرزندی دیگر چون من هست!!

مادر فضل که
سخت بر مأمون برآشفته بود، از این سخن زهرآگین بیشتر عصبانی شده بدو گفت: چگونه از
کشته شدن فرزند بلند همت و پاکیزه خویم که موجب شده تو کژدم دل حق ناشناس بیهوده
پندار، خود را فرزند من بخوانی، خون نگریم وننالم؟!

موقع مناسب

در ساعت درس
علم الاشیاء معلمی از شاگرد پرسید: بهترین و مناسب ترین موقع برای چیدن سیب چه وقت
است؟

شاگرد بدون
تردید جواب داد:

موقعی که سگ
در باغ نیست و باغبان هم بیرون رفته است!

 

/

گسست امپراطوری شوروی

گسست
امپراطوری شوروی

امپراطوری
شوروی با روی کارآمدن گورباچف در سال 1985 – م وارد مرحله جدیدی در تاریخ خود شد
تا آنجا که با گذشت کمتر از 6 سال امپراطوری مزبور دچار گسستگی شده و از صحنه
جغرافیای سیاسی جهان محو گردید محو شور وی از نقشه جهان بیشتر به این خاطر معنی
دار است که این کشور تنها یک واحد سیاسی مستقل نبود بلکه قدرتی بود در رده اول
قدرتهای جهانی و با توانائیهای نظامی و تکنولوژیکی و فضائی که با قدرت رقیب خود
یعنی آمریکا هم آوردی داشت. پیدایش تحولات ساختاری تحت عنوان پرستوریکا و گلاسنوست
که در نظام اقتصادی و سیاسی شوروی بوجود آمد جامعه به زنجیر کشیده شده کمونیسم را
دچار جامعه به زنجیر کشیده شده کمونیسم رادچار عصیان نمود تا آنجا که خود در
فروپاشی حصارهای کهن و آهنین آن پیشگام شدند و آنرا به گورستان تاریخ سپردند که
بقول امام آنرا به گورستان تاریخ سپردند که بقول امام راحل (ره) باید از این پس
آنرا در موزه های تاریخ جهان جستجو نمود. امروزهاز ابرقدرت شرق یعنی شوروی جزیک
سرزمینی با سرامان سیاسی متلاشی شده که از درجه واگرائی زیادی برخوردار می باشد
چیزی باقی نمانده است و معلوم نیست تلاشهای انجام شده برای حفظ هویت سیاسی یکپارچه
شوروی سابق تحت عنوان جامعه مشترک المنافع به چه میزان ثمربخش باشد.

گرچه مطالعه
و بررسی فرایند تحولات در شوروی سوابق و عوامل مؤثر بروز گسستگی و سقوط آن بعنوان
ابرقدرت جهانی و تجزیه و تحلیل مسائل آن چه قبل و چه بعد از تحولات امری است ضروری
و فرصت و تلاش مطالعاتی گسترده ای را طلب می نماید ولی نیاز به پرداختن به این
پدیده غیرمنتظره، نگارنده را بر آن داشت تا بطور اجمال بخشی از مسائل شوروی را
مورد توجه قرار دهد هرچند مطالعه جامع و عمیق پدیده سقوط شوروی از جهات مختلف لازم
بوده و تجارب حاصله می تواند مورد استفاده کشورهای قرار گیرد که از بعضی جهات،
وضعیت مشابهی با شوروی سابق دارند.

در این
بررسی سعی خواهد شد ابتدا ساخت جغرافیایی شوروی تبیین گردد زیرا ساختار جغرافیایی
طبیعی و انسانی هر کشور در سازمان سیاسی و رفتار حکومت و شکل گیری سیاستهای داخلی
و خارجی و همچنین بروز پدیده های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و امنیتی
آن نقش مؤثری ایفا نموده و حتی گاهی اوقات بعنوان عامل پایه و زیربنای تحولات و
پدیده های آن کشور عمل می نماید. در مورد شوروی و بروز پدیده سقوط ویژگی ها و ساخت
جغرافیای ان نقش موثری بعده داشت بنابراین لزوما تبیین آن در مقدمه هر بحث و
گفتاری راجع به شوروی باید مورد توجه قرار داشته باشد. پس از آن فرآیند سقوط و شکل
گیری سازمان سیاسی جدید در سرزمین شوروی سابق مورد بررسی قرار گرفته و تأثیرات
احتمالی آن بر نظام بین الملل مورد بحث قرار خواهد گرفت و در قسمت پایانی
بازتابهای سقوط شوروی بر مسائل کشور ما مورد توجه و بررسی واقع خواهد شد.

کشور شوروی
سابق با 200/402/22 کیلومتر مربع مساحت وسیع ترین واحد سیاسی جهان بود که در
نیمکره شمالی قرار داشت و سه اقیانوس بزرگ جهان را بهم پیوند میداد هرچند این
پیوند در کمربند قطبی و جنب قطبی صورت می پذیرفت و چندان استفاده ارتباطی برای آن
نداشت. در واقع قرار گرفتن شوروی در عرض جغرافیایی بالا و تماس وسیع ضلع شمالی آن
با قطب شمال کره زمین باعث شده بود که از حیث ارتباطی بدترین سواحل سه اقیانوس
کبیر، اطلس (از طریق دریای بالتیک) و منجمد شمالی نصیب آن شود. این وضعیت نامساعد
ارتباطی از حیث جغرافیای استراتژیک آن را در زمره کشورهای بری قرار داده که بر آن
موضع پدافندی را تحمیل می نمود یعنی در شرایط نزاع بین المللی قدرت مانور و ابتکار
عمل از آن سلب می گردید و در محاصره قدرت دریائی قرار می گرفت.

کشور شوروی
در جهت طول جغرافیایی نیز کشیدگی زیادی دارد و از ساحل بالتیک تا کامچاتکا در
شمالغرب اقیانوس کبیر کشیده میشود. این کشور در دو قاره آسیا و اروپا واقع شده که
بوسیله رشته کوهستان اورال از همدیگر جدا می شوند. همچنین اورال مرز دو بخش توسعه
یافته و توسعه نیافته آنرا تشکیل میدهد.

از نظر
توپوگرافی و ساخت ناهمواری شوروی به مناطق مختلی تقسیم می شود. که عبارتند از:

1-   
منطقه سیبری که بین اورال و اقیانوس کبیر و اقیانوس منجمد شمالی و آسیای مرکزی
و مغولستان قرار داشته و بزرگترین منطقه طبیعی و کم جمعیت ترین آنرا نیز شامل می
گردد و حدود 18 درصد جمعیت جمهوری روسیه را در خود جای داده است.

2-   
منطقه آسیای مرکزی که بین ضلع شمالی فلات ایران و ضلع جنوبی سیبری و ضلع شرقی
دریای مازندران و غرب فلات تبت و حوضه مسلمان نشین تاریم در چین قرار دارد.

3-   
منطقه قفقاز که بین ایران و اوکراین و دریای مازندران و دریای سیاه قرار گرفته
است.

4-   
منطقه پست و کم ارتفاع دشتهای روسیه و اوکراین که بین ارتفاعات اورال و قفقاز
و دریاهای مازندران و سیاه و بالتیک و بارنتز (اقیانوس منجمد شمالی) و کوه های کار
پات و جلگه لهستان قرار گرفته است منطقه سیبری با اقلیم سرد و قاره ای نتوانتسه
است نقش زیادی در سرنوشت شوروی بازی کند و در واقع منطقه عقب افتاده شوروی از حیث
توسعه اقتصادی و اجتماعی نیز محسوب می شود ولی وسعت سرزمینی آن همراه با تماس با
اقیانوس کبیر و وجود مجموعه جنگلهای وسیع و منابع زیرزمینی و بکر بودن و کاربری
استراتژیک پتانسیل مناسبی را در اختیار شوروی قرار میداد که بلحاظ الحاق آن به
فدراسیون روسیه و انتشار و گسترش نژاد روس در آن هم اکنو در اختیاری جمهوری
فدراتیو روسیه قرار دارد.

منطقه آسیای
مرکزی با اقلیم صحرائی و نیمه صحرائی همراه با جلگه های حاصلخیز ماوراء النهر و
ذخایر عظیم گاز و ذغال و آهن و کشتزارهای پنبه نقش مهمی در سرنوشت شوروی باز کرده
و قسمت شمالی آن بلحاظ موقعیت مرکزی اهمیت استراتژیک پیدا نموده و قزاقستان را به
منطقه استقرار سلاح اتمی تبدیل کرده است.

در این
منطقه جمهوری های مسلمان نشینی قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و
ترکمنستان قرار دارند و پتانسیلهای منطقه ای آن (منابع ذغال، گاز، آهن، پنبه و
غیره) بطور نسبی باعث توسعه منطقه ای آن شده و حتی موقعیت جغرافیائی قزاقستان آنرا
به منطقه اتمی تبدیل نموده است.

منطقه نف
خیز قفقاز که از آن به ماوراء قفقاز نیز یاد می شود دالان تاریخی تجاوز روسها به
سوی فلات ایران بوده و اهداف استراتژیک را از این طریق تعقیب می نموده اند اهدافی
نظیر دسترسی بلا واسطه به دریای مدیترانه و خلیج فارس و اقیانوس هند و نیز دست
یابی به مرزهای امن برای دشتهای روسیه و اوکراین بمنظور پیشگیری از نفوذ نیروی
مهاجم از فلات ایران، زیرا تسلط روسها بر قفقاز ن تنها دشت های اوکراین و روسیه را
امن تر می نمود بلکه آنها را در موضع مسلطی نسب به منطقه آذربایجان و ایران و
ترکیه قرا ر می داد. این منطقه جمهوری های نامتجانس آذربایجان گرجستان، ارمنسنان و
مناطق نخجوان و قره داغ و چچن اینگوش را در خود جای داده است.

ناگفته
نماند که منطقه آسیای مرکزی و منطقه قفقاز جزو قلمروز حاکمیت و منطقه نفوذ فلات
ایران بوده است و حکام محلی از دولتهای مقتدر داخل فلات ایران تبعیت می کرده اند
ولی متأسفانه با قدرت گرفتن روسها در شمال فلات ایران دو منطقه مزبور در طول دوقرن
اخیر از ایران جدا شده و جزو متصرفات روسها درآمده و در قلمرو حکومت آنها قرار
گرفته است. منطقه آسیای مرکزی بموجب قرار داد «آخال» که بین دولت ناصرالدین شاه  دولت تزاری منعقد گردید به روسیه ملحق شد و
منطقه قفقاز بدنبال جنگهای ایران و روس و طی قرار دادهای «گلستان» و «ترکمن چای»
به روسیه ملحق گردید.

منطقه
دشتهای روسیه و اوکراین که توسعه یافته ترین بخش شوروی بحساب می آید. بر منطقه
اروپائی این کشور تطبیق دارد، این منطقه دارای ذخایر زیرزمینی نفت، ذغال و آهن
بوده و قطبهای جمعیتی و شهرهای بزرگ را در خود جای داده است. دشتهای حاصلخیز روسیه
و اوکراین که به منبع غله شوروی نیز معروف است در این منطقه قرار دارد. این منطقه
از وزن ژئوپلتیکی بسیار بالائی نسبت به سایر مناطق برخوردار می باشد و قدرت سیاسی
و اقتصادی و جمعیتی و نظامی و اتمی و تکنولوژیکی و علمی شوروی در این منطقه قرار
گرفته است.

این منطقه
جمهوریهای روسیه، اوکراین، استونی، لیتوانی، مولداوی و بیلوروسی را در خود جای
داده است که ساحل شرقی بالتیک خود منطقه ای کوچکتر را در درون این منطقه بوجود می
آورد که جمهوریهای آن به حوزه بالتیک معروف می باشند.

مناطق
چهارگانه یاد شده از حیث ویژگی های انسانی دارای تفاوت هستند و این تفاوت هم در
مقیاس کشوری و هم در مقیاس منطقه ای وجود دارد مبنای تفاوت نیز متعدد می باشد که
عبارتند از دین و مذهب، قومیت، جمعیت، توسعه اقتصادی و اجتماعی، توسعه علمی و
تکنولوژیکی، قدرت سیاسی و ژئوپلتیکی، از حیث عنصر دین و مذهب؛ منطقه آسیای مرکزی
غالبا مسلمان واهل تسنن می باشند و ازحیث سابقه تمدن و مدنیت نیز دارای سابقه
طولانی هستند و شهرهای مهم سمرقند و بخارا و خوارزم کانون تمدن بوده اند.

منطقه قفقاز
ترکیبی از مسلمانان و مسیحیان را در خود جای داده است. آذربایجان و نخجوان و چچن
اینگوش عمدتا مسلمان واهل تشیع می باشند که از این جهت با ایران دارای چسبندگی
هستند.

منطقه دشت
روسیه عمدتا مسیحی بوده که از مذاهب ارتدکس و کاتولیک و پروتستان تشکیل شده اند و
منطقه سیبری بدلیل فقدان جمعیت بومی قابل توجه، دارای دین مشخصی نیستند وادیان
غالب آن مسیحیت و بودائی می باشد.

از حیث
عنصرقومیت؛ منطقه آسیای مرکزی درای اقوام تاجیک، ازبک، قرقیز، ترکمن و قزاق بوده
که هر یک تشکیل یک واحد سیاسی تحت عنوان جمهوری را بدهند. ممنطقه قفقاز از اقوام
آذری، ارمنی و گرجی تشکیل شده است و منطقه دشت روسیه از اقوام روس، اوکراینی،
بیلوروسی؛ بالتیکی و مولداوی برخوردار می باشد. منطقه سیبری بدلیل فقدان جمعیت
قابل توجه بومی دارای اقوام عمده نبوده و غالبا از اقوام، آلتائی، اورالی و زرد می
باشند ولی بدنبال اجرای طرح گسترش قلمرو منطقه اسلاوها و روسها در شوروی، خط
کمربندی انتشار اسلاوها در بخش جنوبی سیبری (که شرایط زیست مساعدتر بوده است)
یاسیبری سفلی از حدود پنجاه سال شکل گرفته و بدینوسیله نژاد اروپائی و سکنه بخش
اروپائی شوروی از ساحل اقیانوس اطلس به ساحل اقیانوس کبیر توسعه داده شده است و
الگوی توزیع فضائی مناطق صنعتی عمده و پایگاه های اتمی و موشکی و مراکز حساس سیبری
بر الگوی توزیع فضائی قوم اسلاو و اروپائی از اورال تا ساحل اقیانوس کبیر تطبیق
داده شده است.

نکته قابل
توجه اینکه الگوی فضائی ساخت سیاسی شوری از الگوی فضائی ساخت اقوام در آن تبعیت
نموده است. در واقع مرکزیت و محدوده قلمرو جمهوری های فدرال و مستقل بر هسته و
حزوه نفوذ اقوام در شوروی انطباق یافته اند و تنها الحاق سیبری به جمهوری روسیه از
منطق جغرافیائی و ژئوپلتیکی تبعیت نمی نماید.

از حیث
جمعیت؛ جمهوری فدراتیو روسیه پرجمعیتی ترین جمهوری بوده و حدود 52 درصد جمعیت
شوروی را در خود جای داده است پس از آن جمهوری اوکراین با حدود 5/18 درصد جمعیت
شوروی و ازبکستان با حدود 6 درصد و منطقه روسیه و اوکراین حدود 5/17 درصد و منطقه
قفقاز حدد 5/5 درصد جمعیت کل شوروی قرار دارند. در مجموع منطقه آسیای مرکزی حدود
16 درصد و منطقه روسیه و اوکراین حدود 5/77 درصد و منطقه قفقاز حدود 5/6 درصد
جمعیت کل شوروی را در خود جای داده اند. از حیث توسعه ی اقتصادی و اجتماعی و عملی؛
منطقه دشتهای اوکراین و روسیه و بعبارتی بخش اروپائی شوروی از سطح بالائی برخوردار
می باشند و در مراحل بعدی قفقاز و آسیای مرکزی و منطقه سیبری قرار دارند. از حیث
قدرت سیاسی و ژئوپلتیکی؛ بلحاظ تمرکز عوامل تولید قدرت در بخش اروپائی طبعا این
منطقه از قدرت و نفوذ بالائی برخوردار است و قدرت اقتصادی و تکنولوژیکی و فضائی و
نظامی و سیاسی در این منطقه شکل گرفته است. در داخل این منطقه جمهوری فدراتیو
روسیه از وزن ژئوپلتیکی بسیار بالائی نسبت به سایر جمهوری ها برخوردار است و پس از
آن جمهوری اوکراین قرار دارد که خصیصه های مکانی 
موقعیت جغرافیایی آن باعث پیدا کردن نقش برجسته تری در بخش اروپائی شوروی
شده است و با روسیه رقابت می کند. برخورداری جمهوری فدراتیو روسیه از وزن
ژئوپلتیکی بالا باعث گردیده که روسیه وارث اقتدار و موقعیت ژئوپلتیکی شوروی در
صحنه بین المللی بگردد و حتی در سازمان یابی جدید شوروی نقش محوری را بازی نماید.
از طرفی وجود مرکز سیاسی و اداری شوروی (مسکو) در ناحیه روس نشین منجر به حاکمیت
یافتن روسها در دولت شوروی و همچنین انتشار نژاد روس در تمامی جمهوری های شوروی
شده است که درصد حضور روسها در جمعیت جمهوریها مؤید این مسئله می باشد.

83 درصد جمیعت جمهوری روسیه و 20 درصد
جمعیت اوکراین و 5/12 درصد جمعیت ازبکستان و 43 درصد جمعیت قزاقستان و 5/10 درصد
جمعیت بیلو روسی و 10 درصد جمعیت آذربایجان و 50/8 درصد جمعیت گرجستان و 12 درصد
جمعیت ملداوی و 12 درصد جمعیت تاجیکستان و 30 درصد جمعیت قرقیزستان و 5/8 درصد جمعیت
لیتوانی  7/2 درصد جمعیت ارمنستان و 15
درصد جمعیت ترکمنستان و 30 درصد جمعیت لتونی و 25 درصد جمعیت استونی را روسها
تشکیل می دهند. ادامه دارد

/

به استقبال انتخابات مجلس شوراي اسلامي

ارزشهاي
اسلام و انقلاب را پاسداري کنيم

به استقبال
انتخابات مجلس شوراي اسلامي حجة الاسلام والمسلمين محمدتقي رهبر

«تصيحتي است
از پدر پيري به تمام نامزدهاي مجلس شوراي اسلامي که سعي کنيد تبليغات انتخاباتي
شما در چارچوب تعاليم عاليه اسلام انجام شود و از کارهائي که با شئون اسلام منافات
دارد جلوگيري گردد.

اگر در
تبليغات حريم مسائل اسلامي رعايت نشود، چگونه منتخب حافظ اسلام مي‌شود؟ بايد سعي
شود تا خداي ناکرده به کسي توهين نگردد و در صورتي که رقيب انتخاباتي به مجلس راه
يافت به دوستي و برادري که شيرين‌تر از آن نيست لطمه‌اي نخورد». (امام خميني-
رضوان الله عليه)

ويژگي‌هاي
منتخبين

در بخش
نخستين مقال، اشاره‌اي گذرا به مسئله انتخابات و اهميت و سرنوشت‌ساز بودن آن رد
نظام اسلامي داشتيم و تأکيد شد که در اين امر مهم حياتي هيچ چيز بهتر از واقع‌بيني
و مآل انديشي و ترجيح مصالح نظام برخواسته‌هاي نفساني فردي و يا خطي و گروهي نيست
و اينک در ادامه بحث، سخن از ويژگي‌هاي کانديداها و منتخبين است. هر فردي که
کانديدا مي‌شود و يا گروهي که فردي را بعنوان کانديداي خود در انتخابات معرفي مي‌کنند
با در نظر داشتن خدا و با تشخيص محکمه وجدان به داوري بنشينند که ويژگي‌هائي را که
يک نماينده در چنين پست و مسئوليت‌ حساسي بايد دارا باشد، آيا دارا هستند يا نه؟
آيا هواي نفس و حب جاه آنان را به صحنه مي‌کشاند و يا اين خدمت را اگر ديگري به
همين نحو يا بهتر مي‌تواند انجام دهد براي آنها فرقي نمي‌کند و حتي حاضرند او را
ترجيح دهند و اگر در انتخابات موفق نشدند آيا قلبا شادمانند که فرد بهتري به مجلس
راه يافته و انگيزه آنان اگر خدمت به اسلام و امت مسلمان بوده و موفق نشده‌اند، به
اين راضي‌اند که تکليف شرعي خود را انجام داده‌اند؟ … در هر حال ويژگي‌هائي که
با معيارهاي اسلامي مي‌توان بشمرد عبارتست از:

تدين وتعهد

شايد عنوان
فوق، عنواني ساده جلوه کند و گفته شود مگر ممکن است کسي بدون تدين و تعهد خود را
کانديدا کند؟ در پاسخ بايد بگوييم: تدين با ديدهاي گوناگون قابل تفسير است و
همچنين تعهد مراتب مختلف دارد. منظور ما نماز خواندن و روزه گرفتن تنها نيست. مگر
پيامبر«ص» نفرمود: «لاتنظروا الي طول رکوع الرجل 
و سجوده فان ذلک عمل اعتاده يستوحش بترکه، وانظروا الي صدق حديثه و ادائه
الامانه».

به رکوع و
سجود طولاني مرد ننگريد، چرا کهاين عملي است که بدان عادت کرده و از ترک آن متوحش
مي‌گردد، بلکه به صدق گفتار و امانت‌داري او بنگريد و آنرا ملاک تدين قرار دهيد.

نکته دقيق و
ظريفي است در سخن پيامبر، در آزمايشات اخلاقي، مي‌توان يک مسلمان را شناخت، آنجا
که پاي منافع به ميان مي‌آيد، آنجا که صدق و کذب و امانت و خيانت عامل جلب منفعت و
دفع مضرت قرار مي‌گيرند، صدق و امانت نقش حياتي در حفظ دست‌آوردهاي انقلاب و
پاسداري از ارزشهاي اسلامي ايفا مي‌کنند. صداقت با خدا، صداقت با وجدان و صداقت با
مردم، اين حقيقت تلخ را بايد بپزيريم که همه ما در همه حرفها و ادعاهايمان راست
نمي‌گوئيم و در بسياري موارد عمل ما گفتارمان را تکذيب مي‌کند. بسياري عناوين مسخ
شده، واژه‌ها مفهوم ديگري پيدا کرده، توجيه دين را به صورت ديگري که ناشناخته است
جلوه مي‌دهد. خدا نکند سخن علي‌(ع) در اينجا صدق کند که: «لبس الاسلام لبس الفرو
مقلوبا».

حال سخن از
مقوله «توجيه!» را به زماني ديگر موکول مي‌کنيم و به اصل سخن باز مي‌گرديم. باري،
صداقت اين است که وقتي سخن از خط امام مي‌گوئيم و از حمايت مستضعفين، پرهيز از
تجمل‌گرائي، وارستگي اخلاقي و خلوص و تعهد و فداکاري و همدردي با توده‌ها دم مي‌زنيم
و در شعارهاي انتخاباتي برآن تکيه مي‌کنيم و هزاران متر پارچه را و صدها هزار ورق
کاغذ را از اين شعارات دهن پرکن پوشش مي‌دهيم، بدانيم که دوصد  گفته و بلکه صدها هزار گفته چون نيم‌کردار
نيست، بايد گذشته‌مان اين را نشان داده باشد و در عمل آينده نيز قابل اثبات باشد
نه آنکه خداي ناخواسته در عمل ضدآنرا اثبات کنيم. و گرفتار تناقض در گفتار و کردار
باشيم.

حضرت امام
با صراحت و قاطعيت اين خط ثابت و جاودانه را براي نظام ترسيم فرمودند که:

«مرد شجاع
ايران با دقت تمام به نمايندگاني رأي دهند که متعبد به اسلام و وفادار به مردم
باشند و در خدمت به آنان احساس مسئوليت کنند و طعم تلخ فقر را چشيده باشند و در
قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمين و مستضعفين، اسلام رنجديدگان تاريخ اسلام
عارفان مبارزه جو، اسلام پاک طينتان عارف و در يک کلمه اسلام ناب محمدي(ص) باشند و
افرادي را که طرفدار اسلام سرمايه‌داري، اسلام مستکبرين، اسلام مرفهين بي‌درد،
اسلام منافقين، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يک کلمه اسلام آمريکائي
هستند طرد نموده و به مردم معرفي نمايند.»

باري هستند
افرادي که در گذشته از قشرهاي مستضعف بودندو طعم تلخ گرسنگي را هم چشيده‌اند اما
در عمل از زهد نشاني ندارند و مدافع اسلام پابرهنگان نيستند و چون آب به پوستشان
مي‌افتد پوستين دوران شباني را که داستان «سلطان محمود و اياز» معروف است، فراموش
کرده‌اند! اين طبع انسان است،‌انسان فراموش کار است و زود چهره عوض مي‌کند و رنگ
مي‌پذيرد، گاهي که سير مي‌شود گرسنگان را فراموش مي‌کند و چون سوار اتومبيل مدرن
مي‌شود پياده‌ها و پابرهنگان را از ياد مي‌برد و چون در خانه‌هاي لوکس منزل مي‌گزيند
کوخ‌نشينان را ديگر نمي‌شناسد! و لذا قرآن آن همه از خود فراموشي و خدا فراموشي
سخن مي‌گويد و هشدار مي‌دهد. امتحاني است سخت که رد آن سره از ناسره باز شناخته مي‌شود.
متعهد و متعبد کسي است که عرفان و زهد و شجاعت و هوشياري و تعبد و تعهد را درآميزد
و خود مهار بر نفس خود بزند و حسابگر خويش باشد نه اينکه از خود خبر نداشته باشد و
ديگران درباره او به داوري بنشينند.

الگوها را
فراموش نکنيم.

علي‌(ع)
فرمود: «من عشق شيئاً اعمي بصره»- آنکس که عاشق چيزي شد، چشمش کور و نابينا مي‌گردد،
ديگر نمي‌تواند حقايق را ببيند. «فرقان» و تميز که نتيجه تقواست از او گرفته مي‌شود.
واقعا بايد به خدا پناه برد. يوسف صديق با آنهمه مقام و قداست گفت: «وما ابري نفس
ان النفس لامّارة بالسوء الامارحم ربي».

من نفس خويش
را تبرئه نمي‌کنيم، زيرا نفس شديدا‌ً به بدي‌هاي فرمان مي‌دهد، مگر پروردگارم ترحم
نمايد. وقتي پيامبر برگزيده خدا چنين مي‌گويد، واي به حال ما، باري اگر خداي
نخواسته افرايد اينچنين هستند اول با مجاهده خويش را بيازمايند و سپس به ميدان
انتخابات گام بزنند و در عمل نشان دهنده که راست مي‌گويند. همانگونه که سعدي مي‌گويد:
«مشک آنست که خود ببويد نه آنکه عطار بگويد، دانا چون طلبه عطار است خاموش و
هنرنماي، و نادان چون طبل غازي بلند آواز و ميان تهي».

تبليغات
انتخاباتي

در کنار آن
مشک‌هاي خود بوي طبل‌هاي ميان تهي نيز هستند که در موسم انتخابات به صدا درمي‌آيند
شهر و روستا و در و ديوار و اتوبوس و ميني‌بوس و سواري و باري را با واژه‌ها و عکس
هاي چشم پرکن کاملا مي‌پوشانن و با وعد و وعيد تشکيل گروه و باند و جمعيت مي‌دهند
و عقل‌هاي توده‌ها را مي‌پيچانند ….

راستي  اگر مردم هوشيار و آگاه ما افرادي را به تعهد و
تدين و صدق و عمل بشناسند ديگر به آنهمه جار و جنجال و پوستر و پلاکارد و صرف
مبالغ هنگفت براي تبليغات انتخاباتي چه نيازي است؟ نظام ما با نظامهاي لائيک فرق
دارد. ما معتقديم دلهاي مردم در دست خداست و به سوي هرکس بخواهد متوجه مي‌کند و
همين مقدار که شخص واجد صلاحيت با حسن سابقه و شهرت اعلام آمادگي کرد و تبليغات هم
به حد معقول و مشروع و در حد اطلاع رساني نه اسراف کاري، انجام گرفت، نيازي به
بمباران تبليغاتي نيست.

در اين ميان
هم عده‌اي دلال انتخاباتي و تعزيه‌گردان هستند که از جيب خود براي برخي کانديداها
خرج مي‌کنند که فردا از توصيه‌هاي پول ساز و کار اصلاح کن آنها! استفاده کنند که
مشروعيت اين اعمال در نظام اسلامي زير سؤال است و هرگز کانديداهاي متعهد زيربار
چنين ننگي نمي‌روند.

ملاک‌هاي
اسلامي را فراموش نکنيم

علي‌(ع) در
اتاقي که مربوط به بيت المال چراغ روغني بيت‌المال روشن بود به امور مردم مي‌پرداخت،
طلحه و زبير وارد شدند تا بر سر امارت و ولايت فلان خطه با امام صحبت کنند. حضرت
چراغ را خاموش کرد! آندو با شگفتي علت را پرسيدند؟ امام فرمود: اين روغن بيت‌المال
است و نبايد صرف مذاکره شخصي بشود. آنها هم حساب کار خود را کردند و برخاستند و
رفتند و جنگ جمل را براه انداختند در حاليکه اگر حساب مصلحت انديشي بود امام(ع) از
آنان استقبال مي‌کدر و اب پاکي روي دست آنها نمي‌ريخت. عقيل برادر اميرالمؤمنين(ع)
آن حضرت را به خانه خود دعوت مي‌کند و تقاضاي او اين است که امام به کودکان ژوليده
و گرسنه او توجه بيشتري کند و جيره آنها را از بيت المال اضافه نمايد و امام با
آهن گداخته پاسخ عقيل را مي‌دهد و مي‌گويد تو طاقت اين آتش را که بنده‌اي به
بازيچه افروخته است نداري چگونه مي‌خواهي برادرت را به آتش دوزخ بکشاني که خداي
جبار آنرا از روي قهر بر افروخته است؟!

و نمونه ها
از این قبیل که همه می دانیم، آنحضرت حتی در مورد فرزندان خود مداقه در حساب می
فرمودند. مگر فراموش کرده ایم که حضرت امام (ره) روزی که از این دنیا رخت بربست و
به جوار رحمت الهی شتافت، در یک خانه استیجاری زیست و از خوراک مستضعفین تجاوز
نکرد و دو قطعه فرش زیرپایشان امانتی بود که در اختیار ایشان نهاده بودند و ایشان
در وصیت نامه خود نوشتند اینها سهم سادات است و به مصرف خودش برسانید. اینها بود
که جهان را در برابر شخصیت ملکوتی حضرت امام به خضوع و شگفتی وا می داشت.

اینهایند
اسوه ها و الگوهای اسلامی ما. گرچه ما نمی توانیم بدانسان موبمو عمل کنیم،
همچنانکه امیرالمؤمنین(ع) بدان تصریح فرموده اند، اما سیاست و نظام مصرف و
استراتژی ما در عمل و اخلاق باید همین راه و روش باشد و به حسب توان و استعداد از
آن تجاوز نکنیم والا انقلاب را بی رنگ ساخته ایم.

امانت داران
خدا

واما مسئله
امانت، تنها کسانی که امانت دار خدا در این انقلابند و آنرا با تمام وجود پاس می
دارند شایستگی آنرا دارند که پست های کلیدی را در نظام اسلامی بدست گیرند. انقلاب
امانتی است خدائی که به بهای صدها هزار شهید و معلول و آواره بدست ما رسیده است، و
آنها که صاحبان اصلی این انقلابند چشم به راه امانتداری ما نشسته اند و اینک تو ای
برادر! که خود را برای انتخاب شدن یا تصدی هر پست دیگری آماده می کنی، بدان که
بدوش کشیدن بار امانت کار دشواری است که به تعبیر قرآن، آسمان و زمین و کوهها از
تحمل آن گردید و باید بهوش باشد که مصداق «ظلوم و جهول»، ستمگر و نادان، که از او
سلب صلاحیت می کند، قرار نگیرد. امروزه هر کسی پستی را تصدی کرده عهده دار
بارامانت خدا و رسول و ائمه طاهرین(ع) و صالحان و شهیدان و مستضعفان زمین است.
تصدی مقام آسان است اما از عهده آن بدر آمدن مشکل.

امروز تمام
مردم جهان از دوست و دشمن چشم دوخته اند ببینند دولتمردان و کارگزاران و نمایندگان
و دستاندرکاران امور در ام القری جهان اسلام چگونه عمل می کنند. اگر در انتخابات
الجزائر جبهه نجات اسلامی اکثریت آراء را بخود اختصاص می دهد و امپریالیسم و
صهیونیسم و ارتجاع عرب را به وحشت می اندازد نتیجه تجربه انقلاب اسلامی ایران است
که یکی از ارکان مهم آن مجلس شورای اسلامی است و آنها که عصاره  ملت و برگزیدگان مردمند باید احساس کنند که
مسئولیت سنگینی بر دوش دارند، باید جایگاه خود را بشناسند و از هم اکنون کمربندها
را محکم ببندند که با آراستگی و وارستگی کامل بدور از خط و ربط ها تنها برای خدا
کار کنند و آرامش دل مستضعفان و محرومان را فراهم سازند و دژ استواری برای اسلام
باشند که خدای نخواسته باب توجیه در اسلام گشوده نشود وامانتی که طی چهارده قرن بر
بستر خون و شکنجه و جهاد تا بدینجا رسیده ساز و برگ دیگری بر آن بسته نشود که در
نتیجه آن معتقدات و سنت ها که با رگ و خون مؤمنان آمیخته است دستخوش تزلزل گردد و
اسلام قرنها به عقب بیفتد و هیچ چیز دیگری آنرا نتواند جبران کند.

برادران
عزیز! این صحیفه نور که تبلور و یادآور صحیفه آسمانی است  همواره باید پیش روی ما گشوده باشد. حضرت امام
(ع) از بیان کوچکترین تا بزرگترین مسائل حیاتی جامعه و انقلاب و کشور و مسئولیت
مسئولان نظام و وظایف عالمان و آحاد مردم دریغ نفرموده اند و طریق حفظ امات الهی و
پاسداری انقلاب را به امانتداران توصیه و در همه زمینه ها ارائه طریق نموده اند.
به این آثار جاودانه بنیانگذار نظام مدام بنگریم که خط مشی و استراتژی همیشگی ما
است.

«امروز که
اسلام بدست آنها سپرده شده است و تمام عذرها منقطع شده است نمی توانند بگویند رژیم
شاهنشاهی ما را نمی گذاشت کاری انجام بدهیم همه اینها مرتفع شده است و اسلام به
دست شما افتاده است، بدست روحانیون در سراسر کشور و تحت مراقبت شدید هستند، مراقبت
خدای تبارک و تعالی و مراقبت فرشتگانی که مأمورها در این کار هستند. والله من
ورائهم محیط».

و اینک با
توجه به این مسئولیت خطیر در حفظ امانت الهی، رضای خدای را بر همه چیز مقدم بدانیم
و معتقدات مردم را حفظ کنیم و سنگرمجلس و هر سنگر مسئولیت دیگری را به دژ استواری
در برابر کفر و شرک و انحراف و فساد و طغیان تبدیل کنیم و سنگردار دین و پابرهنگان
زمین باشیم که خدای پشتیبان ما خواهد بود. ادامه دارد

 

/

اهميت قضا در اسلام

جاودانگي
راه امام

اهميت قضا
در اسلام

حجة الاسلام
والمسلمين اسدالله بيات

محاکمات
حتما بايد علني باشد

در نظام
قضائي اسلام آنقدر احکام و آراء محکم و مستند خواهد بود که خودمتهم که معمولا از
وضع برخوردها و محکوميت که احيانا براي وي پيش ميآيد ناراضي بوده و ناراحت مي‌شود
در مقابل رأي دادگاه کاملا تسليم بوده و اظهار رضايت و خشنودي از برخورد عادلانه و
استناد بقانون و مواد آن مي‌نمايدو بهمين جهت‌اگر انتظاراتي داشته باشد انتظارات
اخلاقي و عاطفي و در حد عفو و بخشش و اغماض و استناد به عوامل مخففه و ارفاق مي‌باشد
لذا در قانون اساسي از يکطرف اصل را بر علني بودن محاکمات گذاشته است و الزاما
تمام دادگاه‌ها محاکماتشان بايد علني باشد و مطمئنا علني بودن محاکمات از خيلي از
نگرانيها و اعمال فشارها و برخوردهاي سليقه‌اي کاسته و اجراء عدالت را آسان مي‌سازد
و از طرف ديگر قاضي و رئيس دادگاه‌ها را ملزم ساخته است تا با حفظ عدالت و بيطرفي
کامل از روي مواد قانوني و صراحت آن حکم، موضوع حکم را بدست آورده و مستندا و
مستدلا رأي را صادر نمايد و علاوه بر اينها در موارديکه ممکن است تخلفي از اين
اصول و معيارها صورت پذيرد و حقي از فردي ضايع و پايمال گردد دستگاه‌ها و جاهائي
از قبيل ديوان عالي کشور و بازرسي کل کشور و دادسراي انتظامي قضات و امثال آن پيش‌بيني
شده است آن کسي که فکر مي‌کند درباره او عدالت مراعات نشده و حقش از بين رفته است
و قاضي در رايي که صادر کرده است از ضوابط و اصول و قانون تخطي نموده است مي‌تواند
به حکم صادر شده اعتراض نمايد و حکم را از قطعيت خارج سازد.

در اصل يکصد
و شصت و يکم درباره ديوان عالي کشور چنين آمده است:

ديوان عالي
کشور بمنظور نظارت بر اجراي صحيح قوانين در محاکم و ايجاد وحدت رويه قضائي و انجام
مسئوليتهائي که طبق قانون به آن محول مي‌شود بر اساس ضوابطي که رئيس قوه قضائيه
تعيين مي‌کند تشکيل مي‌گردد.

در اصل يکصد
و شصت و پنجم درباره علني بودن محاکمات اينطور مي‌فرمايد:

محاکمات،
علني انجام مي‌شود و حضور افراد بلامانع است مگر آنکه به تشخيص دادگاه علني بودن
آن منافي عفت عمومي يا نظم عمومي باشد يا در دعاوي خصوصي طرفين دعوي تقاضا کنند که
محاکمه علني نباشد.

در اصول
يکصد و شصت و ششم و يکصد و شصت و هفتم درباره مستند و مستدل بودن آراء دادگاه‌ها
اينطور مي‌خوانيم:

احکام
دادگاه‌ها بايد مستدل و مستند به مواد قانون و اصولي باشد که براساس آن حکم صادر
شده است. قاضي موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانين مدونه بيابد و اگر
نيايد با استناد به منابع معتبر اسلامي يا فتاواي معتبرة حکم قضيه را صادر نمايد و
نمي تواند به بهانه سکوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه از رسيدگي به دعوا
و صدور حکم امتناع ورزد.

اصل اولي در
نظام اسلامي و درنظام قضاء اسلام بر برائت افراد است و ماداميکه فردي محکوميت و
مجرميت در محکمه صالحه پيدا نکرده است و از روي دليل و حکم معتبر جرمي بر شخص ثابت
نشده است در نظام اسلامي او برئ و ازاد و مورد احترام است و هر نسبتي به وي داده
شود و بصورت شايعه، ناجوانمردانه بر عليه او مطالبي نقل مجالس گردد از نظر قضاء
اسلامي محکوم بوده و با شايع کنندگان بايد مانند مفتري و اشاعه کننده فحشاء و کذب
برخورد بعمل آيد و مورد تعذير واقع شود و جلو اين نوع کارهاي زيان‌آور اجتماعي و
حيثيتي را بگيرد و مردم از حيث زندگي اجتماعي احساس آرامش و اطمينان نمايند.

و لذا در
اصل سي و هفتم اينطور دارد:

اصل، برائت
است و  هيچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمي‌شود،
مگراينکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

و در اصل
يکصد و شصت و نهم اينطور مي‌خوانيم:

هيچ فعل يا
ترک فعلي به استناد قانوني که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمي‌شود.

ملاحظه مي‌نمائيد
با توجه باين اصول اگر نظام قضائي آنها را بطور کامل مورد توجه قرار دهد و به
بهانه‌‌هاي واهي و غيرروشن منازل و مکاسب اشخاص مورد هجمه قرار نگيرد و باور مردم
اين باشد، دادگاه‌ها و نيروهاي انتظامي در مواردي بسراغ افراد مي‌روند که دليل
روشن و سند محکمي داشته باشند و اصل بر برائت آنان به اين سادگيها به صرف احتمال
ولو ضعيف شکسته نمي‌شود و جرم بودن و ارتکاب به جرائم بايد از روي قانون و با
استناد بقانون مورد محاسبه قرار گيرد و بنا برجرم تراشي و مجرم ساختن و پرونده‌سازي
نبوده بلک اين نوع کارها خودش جرم بزرگ و مرتکبين آنها تحت پيگرد قانوني و قضائي
قرار مي‌گيرند بدون ترديد جامعه به سوي ثبات و استقرار و اطمينان حرکت خواهد کرد و
امنيت بمعني واقع کلمه سايه خواهد انداخت و اعتماد و اطمينان مردم به نظام و دست‌اندرکاران
نظام و بالخصوص به دستگاه قضائي جلب خواهد شد و براي تأمين اين مقصود در اصل يکصد
و هفتاد و يکم چنين مي‌خوانيم:

هرگاه در
اثر تقصير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در حکم يا در تطبيق حکم بر مورد خاص،‌ضرر
مادي يا معنوي متوجه کسي گردد، در صورت تقصير، مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و
در غيراينصورت خسارت بوسيله دولت جبران مي‌شود، و در هر حال از متهم اعاده حيثيت
مي‌گردد.

در اصل سي و
دوم چنين مي‌خوانيم:

هيچ‌کس را
نمي‌توان دستگير کرد مگر به حکم و تربيتي که قانون معين مي‌کند. در صورت بازداشت
يا موضوع اتهام بايد با ذکر دلايل بلافاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و
حداکثر ظرف مدت 24 ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضائي ارسال و مقدمات
محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد.

متخلف از
اين اصل طبق قانون مجازات مي‌شود.

اصل سي و
سوم:

هيچ‌کس را
نمي‌توان از محل اقامت خود تبعيد کرد يا از اقامت در محل مورد علاقه‌اش ممنوع يا
به اقامت در محلي مجبور ساخت، مگر در مواردي که قانون مقرر مي‌دارد.

در اصل سي‌و
چهارم درباره حق دادخواهي مردم چنين مي‌خوانيم:

دادخواهي حق
مسلم هر فرد است و هر کس مي‌تواند به منظور دادخواهي به دادگاه‌هاي صالح رجوع
نمايد. همه افراد ملت حق دارند اين گونه دادگاه‌ها را در دسترس داشته باشند و
هيچکس را نمي‌توان از دادگاهي که بموجب قانون حق مراجعه به آن را رد دارد منع کرد.

براي
اطمينان بيشتر افراد و مراجعه کنندگان به دادگاه‌ها و براي اينکه قضات دادگاه‌ها
نيز کاملا در جريان دعوا و مورد دعوا قرار گيرند و زمينه از بين رفتن هيچ حقي
فراهم نگردد قانون اساسي در اصل سي و پنجم به طرفين اجازه داده است بيشترين
استفاده را از فرصت بعمل آورده و از همه نوع امکانات و شرايط براي احقاق حق خويش
بهره‌برداري نمايد از جمله انتخاب وکيل در دادگاه براي دفاع از حق وي که فک رمي‌کند
ممکن است مورد بي‌مهري و بي‌توجهي قرار گيرد. متن اصل چنين است:

در همه
دادگاه‌ها طرفين دعوي حق دارند براي خودوکيل انتخاب نمايند و اگر توانائي انتخاب وکيل
را نداشته باشند بايد براي آنها امکانات تعيين وکيل فراهم گردد.

و در اصل سي
و ششم مي‌خوانيم:

حکم به
مجازات و اجراء آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.

و در اصل سي
و هشتم چنين آمده است:

هرگونه
شکنجه براي گرفتن اقرار و يا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت و اقرار يا
سوگند، مجاز نيست،‌و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف
از اين اصل طبق قانون مجازات مي‌شود.

و در اصل سي
و نهم با صراحت بيشتر چنين مي‌خوانيم:

هتک حرمت و
حيثيت کسي که بحکم قانون دستگير، بازداشت، زنداني با تبعيد شده، بهرصورت که باشد
ممنوع و موجب مجازات است.

آري مقتضاي
ارزشي بودن نظام و اسلامي شدن دستگاه‌هاي ذي‌ربط همين خواهد بود اگر دستگاه قضائي
بعنوان مخاطب اصلي اين اصول و اصل نظام بعنوان حامي و پشتيبان اين اصول براي اجراء
عدالت اجتماعي اسلام و احياء حقوق عامه و تأمين آزادي‌هاي مشروع فردي و اجتماعي
بطور جد شرايط اجرا و پياده‌ شدن اين اصول را فراهم نمايند و در ميدان عمل آنها را
مد نظر قرار دهند و قضات ما بدون کوچکترين تفسير و تأويل و توجيه آنها را اجرا
کنند آنوقت معلوم خواهد شد که تنها در سايه قضا اسلامي مي‌توان به عدالت  و تضمين آزاديهاي مشروع انسانها و عفت عمومي و
حاکميت اخلاق و ارزشهاي انساني و اسلامي و احياء حقوق عامه اميدوار بود.

و تنها از
طريق حمايت و برخورد قاطع دستگاه قضائي مي‌توان آينده روشني براي جامعه و فکر و
انديشه و قلم و مطبوعات و ديگر رسانه‌هاي گروهي ترسيم کرد و تنها از طريق مي‌توان
اميدوار بود که در جامعه افراد به جرم اينکه آزاد انديشند و کوپيه‌اي درباره قضايا
و مسايل قضات نمي‌نمايند از روي منطق و استدلال ابراز نظر مي‌نمايند و براي
موضوعات گوناگون سياسي و اجتماعي تحليل و دليل مي‌توانند ارائه دهند تحت تعقيب و
پيگرد قرار نمي‌گيرند بلکه از آنها در حد منطق و استدلال دفاع و حمايت هم مي‌شود
بدون ترديد در رشد و شکوفايي استعدادها و تکامل و رشد جامعه از جهت سياسي و
اجتماعي فوق العاده مؤثر بوده و موجب تعالي انديشه‌ها و افکار جامعه خواهد بود و
لذا ديده مي‌شود قانون اساسي براي احترام قايل شدن به افکار و انديشه‌ها و براي
اينکه قلم‌ها و نويسندگان و مطبوعات بايد در خدمت مردم قرار گرفته و در تعالي و
رشد افکار آنان بايد بکوشند و تلاش بنمايند. و از نظر سياسي و فکري آنان را ارتزاق
و خوراک دهند و جامعه را به سوي منطقي فکر کردن و آزاد انديشي سوق نمايند، رسيدگي
بجرائم سياسي و مطبوعاتي را در رديف ديگر جرائم قرار نداده و براي رسيدگي به آن
نوع جرائم شيوه خاصي را پيش‌بيني نموده است و اين نوع برخورد نشانگر جامع‌نگري و
وسعت نظر اسلام و نظام اسلامي در ارتباط با موضوعات و مسايل گوناگون اجتماعي و
فرهنگي و سياسي است.

 

/

شرائط امامت و رهبري

مباني رهبري
در اسلام

شرائط امامت
و رهبري

حجة الاسلام
والمسلمين محمدي ري‌شهري

در قسمتهاي
گذشته، تعريف امامت،‌ جايگاه امامت،‌ تفکيک امامت، ‌تحريف امامت و فلسفه امامت
مورد بررسي قرار گرفت،‌ موضوع بحث در اين مقاله و مقالات بعدي شرايط امامت و رهبري
است.

شرايط امامت
و رهبري

در قرآن و
احاديث اسلامي امور متعددي به عنوان شرايط امامت و رهبري ذکر شده است و بسياري از
دانشمندان مسلمان اعم از شيعه و سني، فلاسفه، متکلمين و فقها در اين باره به تفصيل
بحث کرده‌‌اند، اين شرايط شامل موارد ذيل است:

1-    ويژگي‌هاي جسمي رهبر

مانند بلوغ،
عقل، سلامتي حواس، سلامتي اعضا، نيرومندي جسم و مرد بودن.

2-    ويژگي‌هاي روحي و اخلاقي

مانند:
عدالت، ‌شجاعت،‌ نيرومندي اراده، قاطعيت، کرامت نفس و شرح صدر.

3-    ويژگي‌هاي فکري

مانند: حسن
تشخيص، سرعت تشخيص، سياستمداري و قدرت حافظه.

4-    ويژگي‌هاي خانوادگي:

مانند:
طهارت مولد.

5-    ويژگي‌هاي مربوط به انتخاب کننده

مانند
اينکه: انتخاب کننده بايد خدا باشد، يا مردم و يا نمايندگان مردم مجموع اين ويژگي‌هاي
را در دو بخش مي‌توان خلاصه کرد:

الف: شرايط
عام امامت و رهبري

ب: شرايط
خاص امامت و رهبري در اسلام

شرايط عام
رهبري

قبل از
تبيين اين شرايط توجه به اين نکته ضروري است که آنچه در اين سلسله مقالات پيگري مي‌شود،‌بيان
ديدگاه‌هاي اسلام در زمينه شرايط رهبري است، چه آن شرايط، ويژگي‌هاي عام رهبري
باشد و يا ويژگي‌هايي که اسلام براي رهبر لازم مي‌داند. بنابراين مقصود از شرايط
عام رهبري بيان ديدگاه‌هاي اسلام درباره ويژگي‌هايي است که ضرورت آن براي رهبر
جامعه براي عموم مردم داراي هر عقيده و مکتب و با هر ايدئولوژي قابل درک است،
برخلاف شرايط خاص رهبري در اسلام که معتقدين به اين مکتب با توجه به ديدگاه‌هاي
مختلفي که دارند شرايط و ويژگي‌هايي را براي رهبري ضروري مي‌دانند.

بينش رهبري

در تبيين
شرايط امامت،‌ برخي عقل را به عنوان نخستين شرط ذکر کرده‌اند، اين مطلب بديهي است
و نيازي به توضيح ندارد، معلوم است که سفيه و ديوانه نمي‌تواند امام و رهبر باشد.
وقتي شرايط رهبري مورد بررسي قرار مي‌گيرد مقصود بيان برجستگي‌هاي خاصي است که به
انسان لياقت و شايستگي امامت و رهبري مي‌دهد.

آنچه شرط
امامت و رهبري است و مي‌تواند به عنوان نخستين شرط مطرح گردد بينش رهبري است،‌رهبر
علاوه بر عقل، که براي اداره زندگي فردي هر انسان ضروري است به تعبير امام علي‌(ع)
نياز به قلب عقول دارد، متن فرمايش امام اين است:

«يحتاج
الامام الي قلب عقول و لسان قؤول و جنان علي اقامة الحق صئول».[1]

امام بايد
داراي ذهني تيز و دراک، زباني پرتوان در سخنوري و دلي پرجرأت براي اقامه حق باشد.

حسن تشخيص و
سرعت تشخيص، خوب فهميدن و زود فهميدن در همه اموري که نياز به تدبير و مديريت و
سياستگذاري دارد مهمترين و يا از اهم شرايط امامت و رهبري است.

به عبارت
ديگر رهبر پيش از هر چيز ديگر نيازمند به بينش قوي سياسي است و بينش رهبري در
حقيقت چيزي جز بينش سياسي نيست.

امام رضا(ع)
در بيان ويژگي‌هاي امام مي‌فرمايد:

«مضطلع
بالأمامة عالم بالسياسة»[2]

رهبر بايد
داراي قدرت رهبري و عالم به سياست باشد.

در اين که
بينش سياسي شرط امامت و رهبري است تفاوتي ميان اسلام و ساير مکاتب نيست ولي بينش
سياسي در اسلام چيزي غير از بينش سياسي در ساير مکتبها است، چون اصولا سياست در
اسلام مفهومي غير از آن چه سياستمداران رسمي ديروز و امروز جهان در تفسير سياست مي‌گويند
دارد.

سياست در
منطق سياستمداران رسمي

در منطق
سياستمداران رسمي، سياست عبارت است از «تشخيص هدف و به دست آوردن آن با هر وسيله
ممکن»!

شپنکلر در
اين زمينه گفته:

سياستمدار
فطري کاري به حق بطلان امور ندارد و منطق حوادث و وقايع را با منطق نظامات و
سيستمها اشتباه نمي‌کند …

راسل نيز در
اين باره مي‌گويد:

انگيزه
اساسي در اکثر مردمان عبارت از نفع پرستي، خودبيني، رقابت و عشق به قدرت مي‌باشد
به عنوان مثال در سياست، سرچشمه‌اي اعمال انساني همگي از عوامل فوق‌الذکر مي‌باشد.

رهبر سياسي
که به تواند مردم را متقاعد نمايد که او مي‌تواند اين خواسته‌ها را ارضاء نمايد،
قادر است توده مردم را چنان به زير سلطه خود درآورد که معتقد شوند دو به علاوه دو،
پنج خواهد شد و يا اين که اختيارات او از جانب خداوند تفويض شده است!

رهبري سياسي‌اي
که اين انگيزه‌هاي اساسي را ناديده انگارد معمولا از حمايت توده محروم خواهد بود.
روانشناسي نيروهاي محرک توده‌ها از اساسي‌ترين قسمت‌هاي تعليم و تربيت رهبران
سياسي موفق مي‌باشد[3] ..

اکثر رهبران
سياسي با معتقد نمودن گروه کثيري از مردم به اين که ايشان خواسته‌هاي بشر دوستانه
دارند مناصب خود را به دست مي‌آورند، به خوبي فهميده‌ شده که چنين اعتقادي در اثر
وجود هيجان خيلي زودتر قبول مي‌شود. غل و زنجير کردن افراد، نطق و خطابه‌هاي عمومي
مجازاتهاي بي‌قانون و جنگ، مراحلي در تشکيل و توسعه هيجان‌اند. فکر مي‌کنم براي
طرفداران فکر غيرمنطقي با در هيجان نگهداشتن افراد، شانس بهتري جهت گول‌زدن و
منفعت بردن از ايشان وجود دارد.[4]

در اين
تلقي، سياست تفسيري جز فريب و نيرنگ و دوز و کلک براي رياست و سلطه بر ديگران
ندارد و با اين حساب هرکس فريب‌کار تر باشد بينش و هوش سياسي او قوي‌تر و سياستمدارتر
است.

بر اين اساس
کساني که بينش سياسي را ابراز سلطه بر ديگران مي‌دانند با ملاحظه موضع‌گيري‌هاي
سياسي امام علي‌(ع) به اين نتيجه مي‌رسند که او فاقد بينش سياسي بوده و لذا به خود
اجازه مي‌دهند که به گويند: علي مرد شجاعت بوده، نه مرد ميدان سياست!

اگر مرد
سياست بود در ماجراي شوراي شش نفري که به دستور عمر براي تعيين خليفه پس از او
تشکيل شد و عبدالرحمت بن عوف براي بيعت کردن با علي‌(ع) دست به سوي او بر مشروط به
اين که به روش شيخين عمل کند،‌امام شرط را مي‌پذيرفت و پس از رسيدن به خلافت و
تحکيم موقعيت سياسي خويش، هرگونه مصلحت مي‌ديد عمل مي‌کرد؟!

اگر بينش
سياسي داشت در آغاز رسيدن به حکومت با عناصر مخالف و در رأس آنها معاويه موقتا
سازش مي‌کرد و پس از تثبيت حاکميت خود، آنها را سرکوب مي‌نمود، نه اين که هنوز جاي
پاي خود را محکم نکرده معاويه را که نفوذ و موقعيت مهمي در شام داشت، عزل نمايد؟!

اگر
سياستمدار بود نمي‌گذاشت طلحه و زبير آزادانه مدينه را ترک کنند تا آتش جنگ جمل را
بيفروزند؟!

اگر
سياستمدار بود سعدبن قيس فرماندار مصر را که مردي با تجربه و کاردان بود عزل نمي‌کرد
و به جاي او محمد بن ابي بکر را به ولايت آن سامان منصوب نمي‌کرد که در اثر کم‌تجربگي
اين بخش بزرگ از قلمرو حکومت امام را تسليم عاويه نمايد؟!

اگر
سياستمدار بود سران يارانش مانند نجاشي و رقبة بن مصقله وحتي برادرش عقيل بن
معاويه نمي‌پيوستند؟!

اگر
سياستمدار بود در جنگ صفين در آخرين لحظات حساس نبرد که مي‌رفت بساط خود کامگي
معاويه پيچيده شود و سپاه امام با پيروزي فاصله‌اي نداشت فريب معاويه را نمي‌خورد
وقتي قرآنها با نيرنگ عمروعاص بالاي نيزه‌هاي سپاه شام رفت، پيشنهاد حکمين که به
تثبيت موقعيت معاويه انجاميد را نمي‌پذيرفت؟!

پاسخ مشروح
اين سؤالها در حوصله اين مقال نيست و جايگاه بررسي تفصيلي آن در مباحث امامت خاصه
است، ولي همه اين مسايل و امثال آن،‌يک پاسخ کوتاه و روشن دارد و آن اينکه:

آري امام
علي‌(ع) به مفهوم رسمي سياست،‌سياستمدار نبود، ولي نه بدان معني که او فاقد بينش
سياسي به اين مفهوم بود،‌بلکه نمي‌خواست و يا به تعبير دقيق نمي‌توانست از هوش
سياسي خود، به دليل مقيد بودن به ضوابط اسلامي، استفاده کند.

او خود
فلسفه سياستمدار نبودن خود به مفهوم انحرافي سياست را در نهج‌البلاغه اين چنين
توضيح مي‌دهد.

«والله ما
معاوية بأدهي مني و لکنه يغدر و يفجر ولولا کراهية الغدر لکنت من أدهي الناس ولکن
کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة ولکل غادر لواء‌يعرف به يوم القيامة»[5]

به خدا
سوگند! معاويه زيرک‌تر و سياستمدارتر از من نيست، ولي سياست او بر مبناي خيانت و
انحراف از عدالت است، اگر خيانت نکوهيده نبود من زيرک‌ترين مردم به شمار مي‌آمدم.
اما چه کنم که هر خيانت گناهي است آشکار و هر گناه کفري است پديدار و براي هر
خيانتکار در روز قيامت پرچمي است که با آن شناخته مي‌شود.

ابن ابي
الحديد در شرح اين کلام امام مي‌نويسد:

جمعي از
کساني که حقيقت فضيلت اميرالمؤمنين(ع) را درک نکرده‌اند، مي‌پندارند که عمر
سياستمدارتر از او بوده هرچند او دانشمندتر از عمر است، بوعلي سينا در کتاب شفا به
اين مطلب تصريح کرده، استاد ما ابوحسين هم به همين نظريه‌ گرايش داشت و در کتاب
غرر متعرض آن گرديده است.

ولي دشمنان
علي‌(ع) از اين هم قدم فراتر گذاشته‌اند و تصور نموده‌اند که حتي معاوية
سياستمدارتر و با تدبيرتر از امام علي‌(ع) بوده است!

پس از نقل
اين مطلب، ابن ابي‌الحديد به تفصيل از سياست امام دفاع مي‌کند، ابتدا توضيح مي‌دهد
که علي‌(ع) به دليل اين که مقيد به رعايت دقيق ضوابط اسلامي بود نمي‌توانست به
سياستهاي نامشروع تن در دهد و سپس اثبات مي‌کند که مشي سياسي امام، دقيقا همان مشي
سياسي پيامبر‌»ص» و به مواردي که به عنوان نقاط ضعف سياسي امام ذکر شد پاسخ مي‌دهد.[6]

مخالفين علي‌(ع)
مي‌گويند: وي مرد شجاعت بود نه مرد سياست. زيرا او مي‌توانست در آغاز خلافت خود با
عناصر مخالف موقتا از در آشتي و صفا درآمده آنان را با مداهنه راضي و خشنود
نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحکيم کند سپس به قلع و قمع‌شان بپردازند.

ولي اينان
اين نکته را ناديده گرفته‌اند که خلافت‌ علي يک نهضت انقلابي بود و نهضت هاي
انقلابي بايد از مداهنه و صورت‌سازي دور باشد. مشابه اين وضع در زمان بعثت پيغمبر
اکرم‌«ص» نيز پيش آمد و کفار و مشرکين بارها به آن حضرت پيشنهاد سازش دادند و اين
که آن حضرت به خدايانشان متعرض نشود،‌ايشان نيز کاري با دعوت وي نداشته باشند. ولي
پيغمبر اکرم نپذيرفت با اين که مي‌توانست در آن روزهاي سخت مداهنه و سازش کرده
موقع خود را تحکيم نمايد سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند.

اساسا دعوت
اسلامي هرگز اجازه نمي‌دهد که در راه زنده کردن حقي، حق ديگري کشته شود، يا باطلي
را با باطل ديگري رفع نمايند و ايات زيادي در قرآن کريم در اين باره موجود است.

گذشته از
اين که مخالفين علي در راه پيروزي و رسيدن به هدف خود را از هيچ جرم و جنايت و نقض
صريح اسلام (بدون استثناء) فروگذار نمي‌کردند و هر لکه را به نام اين که صحابي
هستند و مجتهدند، مي‌شستند، ولي علي به قوانين اسلام پاي‌بند بود.[7]

حاصل کلام
علامه را در دو جمله مي‌توان خلاصه کرد:

1-    حکومت امام يک نهضت انقلابي بود و يکي از اصلي‌ترين
پايه‌هاي حکومت انقلابي سازش‌ناپذيري با انحرافات است.

2-    در اسلام هدف وسيله را مباح نمي‌کند و امام به دليل
تقيد به موازين اسلامي نمي‌توانست ار روشهاي نامشروع براي تحقق اهداف سياسي
استفاده کند.

باري، نکته
اصلي در دفاع از سياسي امام علي‌(ع) يک کلمه بيش نيست و آن اين که سياست به مفهوم
رسمي آن چيزي جز تزوير و خيانت نيست و به اين مفهوم علي نبايد سياستمدار باشد و
اين يکي از بزرگترين افتخارات زندگي پربرکست و سيره عملي آموزنده اوست.

انقلاب
اسلامي ايران نيز که به برکت بينش نافذ بنيانگذار آن فرزند خلف اميرالمؤمنين(ع)
امام خميني، خطوط اصلي سياستهاي داخلي و خارجي خود را از آن حضرت که مفسر واقعي
سياست رسول اکرم«ص» ناب است گرفته، در بسياري از مباني اصولي سياسي خود از قبيل:
سياست نه شرقي و نه غربي، سياست حمايت از محرومين و مستضعفين، و سياست ايستادگي در
برابر مستکبرين و در رأس آنها امريکا، متهم به بي‌سياستي است. و اين از افتخارات
بزرگ اين انقلاب و نشانه اصالت و صحت حرکت ان است. ادامه دارد.

 



[1] – غررالحکم- ج 6 ص 473 حديث
11010

/

مصاحبه به حجة الاسلام والمسلمين کروبي رئيس مجلس شوراي اسلامي

مصاحبه به
حجة الاسلام والمسلمين کروبي رئيس مجلس شوراي اسلامي پيرامون سفر به چين و يمن

انتخابات
دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي

اهميت حفظ
وحدت

سالگرد
انقلاب

بسم‌الله
الرحمن الرحيم: ضمن تشکر از حضرتعالي براي انجام اين مصاحبه، سؤالاتي که داريم
داراي سه محور مي‌باشد. يکي در ارتباط با خاطرات سفرتان مخصوصا آن نکته‌هاي جالب
توجه براي خوانندگان پاسدار اسلام و مردم. دومين محور بحث مربوط به مسئله انتخابات
مي‌باشد و محور ديگر هم مربوط به سالگرد انقلاب و دهه فجر.

شروع مي‌کنيم
با سؤال اول که ذهنيت آماده‌تري نسبت به آن داريد و آن اينکه خاطرات جالب سفر
اخيرتان به چين و يمن را براي پاسدار اسلام بيان بفرمائيد.

سفر به چين
و يمن

بسم‌الله
الرحمن الرحيم، از چندي قبل دعوتهائي از طرف رئيس مجلس چين و هم از طرف مسئولين
يمن بمنظور ترتيب مسافرت به اين دو کشور و ديداري از آنجا داشتيم. در اين گونه
موارد چون سفرها از موضع رسمي است زمان را نوعا مسئولين، بخصوص وزارت خارجه تعيين
مي‌نمايند اما نکته‌اي که در ارتباط با سفر به کشورهاي ديگر جالب توجه است اينکه
هم تأثيرات انقلاب اسلامي را از نزديک مي‌بينيم و هم نقطه‌ نظرهاي جمهوري اسلامي و
انقلاب را تبيين مي‌کنيم، البته من کلا سفر کم رفته‌ام بخصوص در رابطه با مجلس،
کلا اين دوازده سال که مجلس بودم دو تا سفر رفتم، سال گذشته به پاکستان و کره
شمالي و امسال هم به چين و يمن.

در اين سفر
تقريبا سه هدف دنبال مي‌شد: يکي نقطه نظرات و مذاکرات سياسي که با مسئولين اين
کشورها مي‌بايست مطرح مي‌شد. در چين از رهبري، رئيس جمهور و رئيس مجلس و وزير
خارجه و مسئولين اجرائي طرفين با يکديگر و رئيس کنگره خلق، يک بخش هم از اهداف سفر
مربوط به مسئولين اجرائي بود راجع به توافقها و قراردادهائي که با هم داشتند،
مذاکرات اقتصادي و فرهنگي و غيره،‌يک هدف هم مربوط به مسائل مذهبي و ديني و تماس و
ارتباط با مسلمانها بود.

در رابطه با
مسائل سياسي، همانطور که همگان در جريان هستند و مواضع ما بارها اعلام شده و
مواضعمان روشن است در ديدارهاي مختلف بر مواضع اصولي جمهوري اسلامي ايران تأکيد شد
که در رأس آنها مسئله مربوط به حمايت از انتفاضه، در مسئله فلسطين و اينکه تنها
راه نجات مردم فلسطين و آزادي سرزمينهاي اشغالي مبارزه ملت است، آن هم يک مبارزه
طولاني، در اين رابطه بر ضرورت حمايت امت اسلامي از انتفاضه مردم فلسطين که تنها
راه مبارزه مردم فلسطين است تأکيد شد و آن نتيجه مطلوب و اينکه انتفاضه را بايد
جهاني کنيم، انتفاضه بايد همه جا حمايت بشود، بايد کمکهاي اقتصادي به انتفاضه و
مردم فلسطين بشود. اعلام مخالفت با مذاکرات صلح مادريد و پيگريهائي ک آمريکا و
مرتجعين دارند. مسئله لزوم خروج نيروهاي بيگانه از منطقه، در اين ارتباط همچنين
روابط فيمابين دو کشور، مسائل فروپاشي کمونسيم و مسئله استقلال جمموري‌هاي شوروي
سابق و مسائل ديگري که در حال حاضر در جهان مطرح است مثل نظم نوين آمريکا.

در رابطه با
مسائل اقتصادي و روابط فيمابين و قراردادهاي فرهنگي دو کشور و نتيجه حاصله خوب بود
و مذاکرات بخوبي برگزار شد. اما آنچه که جالب‌تر است و مهم‌تر است براي ما مسئله
مسلمانها مي‌باشد و احساسات آنها نسبت به جمهوري اسلامي و انقلاب و اين بذري که
امام در جهان افشانده و اين شوري که در مسلمانها است. با  اوضاع و احوالي که کمونيسم در جهان بوجود
آورده- البته نسبتا تسهيلات بهتر شده و فشارها از روي مسلمانها برداشته شده- بعضي‌شان
راضي بودند، جلساتشان، حضورشان در مساجد، برنامه‌هاي ديني که دارند، اشتياقي که
دارند به ايران بيايند، آثار انقلاب و امام را و کتب ديني که مي‌خواستند اينها همه
واقعا جاي بسيار خوشنودي است. و اينکه در محيط حاکميت مارکسيم، مسلمانها توانسته‌اند
اعتقادات خودشان را حفظ کنند و روي مسائل اسلاميشان پافشاري کنند. حالا هم که يک
کمي وضع بهتر شده، زمينه کارکردن در چين بسيار فراوان است. و آمادگي فوق‌العاده‌اي
مسلمانها براي هر سوره تبليغاتي دارند. و الان هم مدارسي دارند که دوره‌هائي را مي‌بينند
و مي‌روند بين مرد تبليغ مي‌کنند و با اينکه از کشورهاي ديگر به مدارسشان کمکهاي
کم و بيشي مي‌شود اما توجه و افکارشان متوجه ايران است، احساساتشان معطوف به
جمهوري اسلامي ايران است، بخاطر انقلاب اسلامي و بخاطر آن سابقه ديرينه‌اي که
بخصوص چين با ايران داشته و اصلا اسلام از طريق ايران وارد چين شده.

بهرجهت آنچه
ک ما از اين فراز و بخش ديني و مذهبي چين مي‌خواهيم نتيجه بگيريم اينک زمينه‌اي
وجود دارد براي کارکردن و خلأ اي که از عدم حضور فعال تبليغات اسلامي هست کاملا
بچشم مي‌خورد و اين خلأ را لازم است بهر صورتي که مسئولين جمهوري اسلامي صلاح
بدانند پر کنند که زمينه‌ها اگر از دست برود خسارتش شايد کفران نعمت باشد. احساسات
فوق‌العاده‌اي نسبت به امام و انقلاب اسلامي دارند.

جالب‌تر از
چين يمن است. اولا محيط آنجا فوق‌العاده محيط مذهبي است، وضع ظاهري مردم مثلا حجاب
را خانمهاي آنجا بسيار خوب مراعات مي کنند، بي‌حجاب ديده نمي‌شد اگر بي‌حجابي ديده
مي‌شد معلوم بود که توريست است و يکي دوبار ما صبحها ک حرکت مي‌کرديم در شهر براي
انجام ديدارهاي رسمي با مسئولين آنجا همينطور که نگاه مي‌کرديم در ساعاتي که ساعت
اداري بود و خانمهائي که از وضع ظاهرشان بنظر مي‌رسيد کارمند هستند يا مثلا معلم و
دبير هستند و در خيابان در حال رفتن به سر کار خود بودند از سرتا پا پوشيده يا
حجاب کامل.

فضاي صنعا
از شايد حدود يک ساعت بيشتر به صبح مانده، که اذان براي نماز شب مي‌گويند فضاي شهر
مملو از صداي اذان مي‌شود. صداي اذان شهر را مي‌گيرد بدون بلندگو و با بلندگو، من
صبح اوائل آفتاب بود که آمده‌بودم قدم بزنم، دقيقا صداي قرآن همينطور از اطراف
بگوش مي‌رسيد. يعني از بعد از نماز صبح تا ساعتي که کار اداري شروع مي‌شود مردم به
قرائت قرآن مي‌پردازند جالب اينکه تلويزيون آنجا بعد از اذان دقايق زيادي برنامه‌هاي
خود را قطع مي‌کند تا مردم به نمازشان مشغول شوند. آن وقت مي‌گفتند که ماه رمضان
غوغاست اينجا.

اما مسئله‌
اين مردم و علاقه‌شان به انقلاب را يادآوري مي‌کنم که پس از بهمن 1357 وقتي انقلاب
به پيروزي رسيد حدود 50 نفر از علماي زيدي براي تبريک گفتن به ايران آمدند. و يک
نکته‌اي من اينجا اضافه مي‌کنم، فکر مي‌کنم در کتاب خسي در ميقات جلال آل محمد است
که مي‌گويد در سال بعد از 42 که به يمن رفتيم حسابي مردم نسبت به جريانات ايران
مشتاق بودند و هرجا که مي‌رفتيم در مورد قضيه 15 خرداد و اينها از ما سؤال مي‌کردند.
بهرحال اين علاقه مردم مسلمان آنجا به انقلاب اسلامي بسيار زياد بوده و هست، مثلا
طي همين سفر به يکي از مساجد معروف رفتيم، انبوه جمعيت ايستاده بود، پس از ورود به
داخل مسجد هر کس به نحوي عشق وعلاقه خود را به انقلاب اسلامي و امام ابراز مي‌نمود.
مثلا روحانيون که شروع کردند به صحبت، يکي از روحانيون که خيلي با احساس هم صحبت
مي‌کرد اظهار داشت روزي که امام خمين فوت کرد دشمنان اسلام خوشحال شدند و فکر مي‌کردند
با رحلت امام انقلاب اسلامي پايان مي‌پذيرد اما انبوهي از طرفداران اسلام با
حضورشان بخصوص حرکتي که در ايران مردم در مراسم تشييع و تجليل از امام نشان دادند
آنها را مأيوس نمود. آن روحاني همچنين گفت دشمنان اسلام با آن ديدگاه ماديگري‌شان
و جهان‌بيني کوتاهشان مي‌گويند امام مرده در حاليکه امام زنده است و در دل تک تک
اين مردم و اين بچه‌ها جاي دارد و مي‌گفت رهبري اسلام با جمهوري اسلامي است و امام
خميني امام همه است و جملات ديگري که با يک دنيا احساسات و با همه وجود اظهار مي‌نمود
و نسبت به امام ابراز عشق و علاقه مي‌کرد که اين آقاي موسوي لاري که جزو هيئت
همراه ما بود آنجا نگاه کرد ديد که اين برادران صدا و سيما که همراه هيئت بودند
اين صحنه‌ها را ضبط نکرده‌اند با ناراحتي گفت پس کجا هستند اين آقايان؟ چرا اين
صحنه‌هاي تاريخي را ثبت نمي‌کنند؟ بهرجت در آنجا روحانيون ديگر هم صحبت‌هائي در
زمينه‌هاي مختلف اين رابطه اظهار داشتند. هرکدامشان هم در ابتداء‌و حين صحبت، بخشي
از نهج‌البلاغه را از حفظ مي‌خواند که جالب توجه بود.

در يمن هرجا
که صحبت مي‌کرديم آنها ابراز احساسات مي‌کردند، خيلي خوشحالي مي‌کردند، و با ذکر
شواهد تاريخي از گذشته مي‌گفتند که ايران و يمن در گسترش اسلام چه نقشي داشتند.

ما در
ديدارهائي که از برخي کتابخانه‌هاي آنجا داشتيم به کتب ارزشمند و کتابهاي بسيار
مهمي برخورد کرديم در مورد حضرت‌علي‌(ع) و مسائل اسلامي بيش از چهار هزار جلد کتاب
خطي است که بعضي از آنها را اصلا در جاهاي ديگر نداريم. و مي‌توان گفت منحصر بفرد
است. ما در اين زمينه هم با مسئولين آنجا به توافق رسيديم که از طرف کتابخانه‌
مجلس شوراي اسلامي بروند يمن و از اين کتب عکس بگيرند و نسخه‌اي از آنها به ويران
منتقل شود.

بهرصورت با
توجه به علاقه شديد مردم يمن به انقلاب که باز شهرهاي ديگري رفتيم همه ابراز احساسات
مي‌کردند، مجموعا هرکجا مي‌رفتيم ابراز عشق و علاقه به جمهوري اسلامي بود، زمينه
خوبي آنجا براي کار کردن و گسترش و تعميق فرهنگ انقلاب اسلامي دارد.

پاسدار
اسلام: سؤال ديگري که از جنابعالي داريم در زمينه مسائل داخلي است و مربوط به
انتخابات آتي مجلس شوراي اسلامي، آن ويژگي‌هائي که از نظر حضرت امام در انتخابات
مطرح بوده و آن شرايطي که براي يک انتخابات سالم مي‌شود برشمرد، چه شرايط، آمادگي‌ها
و زمينه‌هائي بايد توسط مردم و مسئولين ايجاد بشود تا يک انتخابات امام‌پسند داشته
باشيم، با توجه به اينکه چهارمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي در پيش اشت و
اولين انتخابات مجلس است که بدون حضور امام برگزار مي‌شود؟

انتخابات
دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي

من اينجا
لازم مي‌دانم چند نکته‌اي که در ذهنم هست بگويم: اولا در نظام جمهوري اسلامي روي
اراء مردم خيلي تکيه شده، امام هميشه روي آن تکيه کرده و بارها اين تعبير را داشته
که ميزان رأي ملت است. همين امام در 12 بهمن 57 در بهشت‌زهرا تعيين دولت اسلامي و
مقابله با دولت شاهنشاهي را منوط به خواست ملت اعلام نموده و مي‌فرمايند: «من دولت
تعيين مي‌کنم، من به پشتيباني اين ملت، دولت تعيين مي‌کنم، من بواسطه اينکه ملت
مرا قبول دارد …» در طول سالهاي انقلاب هم ايشان بر اجراي خواستهاي ملت تأکيد
داشتند. اهميتي که براي مجلس شوراي اسلامي از اوائل انقلاب حتي قبل از تشکيل قائل
بودند و دفاعيه هائيکه در اين ارتباط از مجلس مي‌کردند و اختيارات وسيعي که براي
مجلس قائل بودند و با تعابير: «مجلس در رأس امور است» و «مرکز همه قوانين» و
«عصاره فضائل ملت» و «فراهم آمده از الله اکبرهاي مردم» و تعابير فراوان ديگري که
امام در اين رابطه بيان داشتند. همه اينها نشان دهنده اهميتي است که ايشان به مجلس
مي‌دادند بعنوان مرکز تجمع نمايندگان مردم شهرها و روستاهاي سراسر کشور و دخالت
مستقيم آنان در تعيين سياستها و سرنوشت خودشان.

ما مي‌بينيم
که امام اين اهميت راحيت براي معدود نمايندگان مردمي در مجلس زمان شاه هم قائل
بوده‌اند و با اينکه مجلس زمان طاغوت مجلس نبود ليکن وجود فردي مثل مرحوم شهيد
مدرس و يا شخصيتهاي ارزشمندي که توانسته‌ بودند در مقابل سياستهاي ذليلانه رژيم
استبدادي ايستادگي کنند و از سنگر مجلس دفاع نمايند، بارها و بارها مورد تجليل
امام قرار مي‌گرفت و ايشان يادآوري مي‌کردند آن داستان اولتياماتوم روسيه به ايران
را يعني اصلا اين ديدگاه،‌بينش و تفکر امام بود براساس اينکه حکومت قوامش به مجلس
است و بايد مردم با آزادي نمايندگان خودشان را انتخاب کنند و به مجلس بفرستد و از
آنجا سياستها و خط مشي‌ها و مقررات تعيين و به مورد اجرا گذاشته شود. فلذاست که مي‌بينيم
ک به مجلس خيلي اهميت مي‌دادند و به هيچ وجه تضعيف مجلس را تحمل نمي‌کردند. بهر
تقدير در طول حيات پربرکت امام سه دوره انتخابات مجلس برگزار شد و ديديم که امام
چقدر تأکيد داشتند که انتخابات سالم برگزار بشود و مردم در صحنه حضور داشته باشند،‌چون
امام روي اين قضيه هم توجه داشتند که کشش و جذبه مي‌گرديد مقابله مي‌کردند. بعنوان
نمونه در انتخابات دور دوم مجلس يک حرکتي شروع شد که با محدود کردن انتخاب مردم
جلوي اين شور را بگيرند که اگر آن حرکت موفق مي‌شد انتخابات به يک انتخابات
فرمايشي تبديل مي‌شد.

برخي از
گروهکهاي روحاني مي‌خواستند از تهران و قم ليست براي شهرستانها تنظيم کنند که امام
رأسا با اين قضيه برخورد کرد. در همان زمان حتي خيلي از ليستها آماده هم شده بود
که يکدفعه دستورالعمل امام آمد،‌فرمودند: به شما مربوط نيست. شما مي‌توانيد فقط
براي شهرهاي خودتان کانديداهاي مورد قبولتان را به مردم معرفي و پيشنهاد نمائيد. و
بعد هم آمدند سخنراني کردند و گفتند اين هم يک توطئه‌اي است که عده‌اي مي‌گويند
دخالت در سياست مختص علماست و اصلا اين حرف از آن حرف سابق که مي‌گفتند دين از
سياست جداست و علما چکار دارند به امور سياسي، خطرناکتر است.

اين بينش
امام است و اين دستورالعمل ايشان، نه براي آن روز که براي هميشه است و بايد ملاک
عقيده و عمل همه ما قرار گيرد. يعني امام واقعا نسبت به دخالت مردم در سرنوشتشان
اعتقاد داشتند اين لفظ نيست، فريبندگي نيست اين واقعا مغز دارد و محتوا دارد که
مردم در سرنوشت خودشان، خودشان دخالت داشته باشد. بايد براي حفظ اين نظام همه
بکوشند و تلاش کنند زيرا چنانچه خطري هم متوجه نظام باشد متوجه همه مي‌شود،‌شهري و
روستائي، مجتهدش، فاضلش و معلم و دانشجويش، متوجه همه مي‌شود در اينکه همه بايد
بهم کمک کنيم هيچ بحثي نيست اما اينکه عده‌اي اين حق را براي خود قائل باشند که ما
بايد خط بدهيم ما بايد تعيين کنيم امام بشدت با اين قضيه مخالفت مي‌کرد. و  تأکيد داشتند که هيچ چيز نبايد آراء واقعي مردم
را تحت تأثير قرار دهد و مردم با آزادي کامل به اشخاص متعهدي که مي‌شناسند و
مشکلاتشان را لمس کرده و مي‌کنند رأي دهند. يادم مي‌آيد در قضيه خبرگان به دو تن
از اعضاي محترم دفتر حضرت امام پيشنهاد کرده بودند که از مشهد براي خبرگان دوره
اول کانديدا بشوند وقتي امام فهميدند فرموده بودند به اين مضمون که مگر آنجا علما
ندارند که شما از اينجا رفته‌ايد در آنجا مي‌خواهيد شرکت بکنيد. اين توهين به
علماي آنجاست. اينها همه درس است براي همه ما.

دور دوم
وضعيت به همان صورتي بود که بالاخره امام وارد شدند و گفتند شما دخالت نکنيد. در
طي دوره دوم مجلس شوراي اسلامي و قبل از انتخابات سومين دوره مجلس ما احساس کرديم
که روحانيت مبارز در ضمن اينکه برادارن ارزشمند، عزيز و بزرگاني هستند، اما دراد
بيشتر به سمت يک جهت پيش مي‌رود بيشتر يک جناح را تأيي مي‌کند. و اکثريت در آنجا
اين چنيني است. ولي در ضمن باز تأکيد مي‌کنم که آدمهاي شايسته و عزيزي هستند ولي
احساس شد که بيشتر در يک جهت پيش مي‌روند. حتي اين قضيه در دور دوم هم به چشم مي‌خورد.
در مواردي شد که در جلسه، بعضي‌ها رأي آوردند مجددا بعضي از بزرگان آمدند تشکيک
کردند و با رأي‌گيري مجدد بعضي‌ها را حذف کردند يا بعضي‌ها رأي نياوردند و وقتي که
در آن موقع آقاي هاشمي از جبهه برگشتند براي بار سوم رأي‌گيري شد و آن بعضي‌ا رأي
آوردند. خلاصه وضعيت بگونه‌اي بود که حتي به استعفاي موقت بعضي از اعضا منجر شد
بخاطر اينکه بعضي‌ها را حذف کردند و رأي ندادند تا ايکنه د راين رابطه هم امام
بخصوص پيام داد به آقاي توسلي و ايشان آمد و آنجا خاند که چرا بعضي‌ها که با
انقلاب بودند براي چي اينها را حذفشان کرديد که بدنبال اين امر. آنها را بدستور
امام در ليست گذاشتند.

مي‌خواهم
عرض کنم که اين زمينه‌اي که در انتخابات دور سوم مجلس وجود داشت در دور دوم هم بود
اما تا آنجا پيش نرفت که منجر به انشعاب گردد وقتي که فعاليتهاي انتخاباتي دور سوم
شروع شد باز هم شاهد تکرار همان مسائل بلکه شديد‌تر بوديم و لذا بهمراه گروهي از
دوستان به اين نتيجه رسيديم و به فکر انشعاب افتاديم منتهي با توجبه به اهميت
موضوع براي اقدام به چنين کاري،‌نظر امام شرط بود ک آيا ايشان از چنين کاري حمايت
مي‌کنند يا خير؟ لذا خدمتشان عرضه داشتيم که ما در انتخابات به اين نتيجه رسيديم
که جدا بشويم و از حضرت ايشان کسب اجازه کرديم براي اين کار که بشويد و حرمت
همديگر را هم نگه داريد و فعاليتهايشان را هم داشته باشيد و جالب هم اين است که چه
قبل از اعلام عمومي انشعاب و چه بعد از آن بارها نزد امام مطرح مي‌شد از چندين
طريق، به امام گفتند که اينها يکي بشوند و شما امر کنيد که اينها يکي بشوند و امام
گفتند: نه، اينها برادرند و بايد با هم اخوت داشته باشند ليکن داشتن تشکيلات
جداگانه‌ براي ابراز عقيده بلامانع است و امام در منشور برادري هم به اين اشاره مي‌کنند.

در يکي از
اين موارد که من مي‌خواهم اينجا اشاره کنم پيشنهاد جناب حجة الاسلام والمسلمين
آقاي ري شهري بعد از قضيه سيد مهدي هاشمي به خدمت امام بود که خودشان مي‌گفتندبه
حضرت امام گفتم که اينها يکي بشوند و امام فرمودند: خير، همينطوري خوب است، که من
فکر مي‌کنم باز اين خودش از ديدگاه‌هاي امام است و يک مسئله اصولي در خط امام است.
البته گاهي افراد از من مي‌پرسند که مثلا آيا شما در جلسه يا جلساتي که با روحانيت
مبارز داشته يا داريد مي‌خواهيد ائتلاف کنيد؟ گفتم اصلا چنين چيزي نيست،‌ائتلاف در
کار نيست ما برادر هم هتسيم، گفتم بخاطر اين امر مقام معظم رهبري فرمودند جلسات
داشته باشيد و شما مشترکاتي داريد بر روي تأکيد بيشتر بر مواضع مشترک جلساتي داريم
و اصلا بحث ائتلاف نيست البته من خودم نظرم اين است که حتي‌الامکان تا جائيکه مي‌شود
تلاش کنيم که مشترکات ليست کانديداها زياد باشد اما قطعا اختلافاتي هم از نظر
افکار بايد باشد تا کشش حضور مردم باشد و ببينند که نظر و سليقه‌شان در انتخابات
نماينده‌شان دخيل است و براي ما اين امر خيلي مهم است، اين نکته‌اي که وزير محترم
کشور در مصاحبه اخيرش گفته خيلي مهم است،‌که مردم شرکت کنند،‌نفس شرکت مردم يعني
حضور مدرم، يعني پشتيباني مردم، مسئله‌اي است که هم در دوستانمان تأثير مثبت دارد
و هم بازتاب جهاني آن به نفع نظام و انقلاب است و در نقطه مقابلش شرکت نکردن هم
بازتاب منفي دارد. حالا کي رأي مي‌آورد آن بخشش جدا است. کدام جناح اکثريت کرسي و
اکثريت پارلماني را مي‌گيرند آن بخشش جدا است. نفس شرکت کردن و حضور مردم پشتوانه
انقلاب است، تضمين کننده انقلاب است. شور انقلابي در مردم بوجود مي‌آورد بنابراين
در مجموع همان‌طور که عرض کردم انشعاب بمعناي اختلاف نيست و ما بعنوان يک جريان
مستقل کساني را که اصلح بدانيم با ملاکهائي ک بارها و بارها امام فرموده‌اند
انتخاب خواهيم کرد و به مردم انشاء الله معرفي خواهيم نمود.

پس اول
اينکه به مجلس خودمان علاقمنديم، دوم اينکه مي‌خواهيم انتخابات سالم برگزار بشود و
آن که رأي مردم را بالاتر از رقبايش به خود اختصاص مي‌دهد به مجلس راه يابد. نکته
سوم اينکه کاري بشود که جمعيت زياد در انتخابات شرکت کنند و حضور در انتخابات
داشته باشند، حضور و سالم برگزار کردن و حساسيت داشتن نيست به حف و صيانت از
جايگاه پر اهميت خود قوه مقننه که مرکز قانون‌گذاري است. الان به حفظ و صيانت و از
جايگاه پراهميت خود قوه مقننه که مرکز قانون‌گذاري است. الآن هم بايد همين کار را
بکنيم. يعني اگر چنانچه بخواهيم انتخابات خوب و سالم برگزار بشود بايد روي آن
سخناني که امام داشتند کار بشود، توجه بدهيم، امنيت بدهيم، امنيت بدهيم، آزادي
بدهيم به افرادي که مي‌خواهند کانديدا بشوند، قوانين و مقررات رعايت بشود، از
جوسازي‌هاي مسموم و مذموم خودداري و پرهيز کنيم. دو نهاد مقدس هم بايد اين
انتخابات را انجام بدهند هر يک هم وظايف مشخصي را برعهده دارند وزارت کشور که
مسئول اجراست و شوراي نگهبان هم که ناظر است. کاري کنيم که مردم احساس کنند همه در
چارچوب قانون دارند انجام وظيفه مي‌نمايند نه اينکه احساس شود خداي‌ناکرده مجريان و
يا نظار، هر يک بگونه‌اي با تفسير و تأويلهاي خاص اين ذهنيت را ايجاد نمايند ک قصد
خروج از محدوده قانوني و بهره‌برداري سياسي به نفع يک جناح سياسي خاص را دارند.
آنکه ناظر است نظارتش را بکند و آنکه مسئول اجراست کارش را بکند. بنده نمي‌گويم که
گروهکهائي که شرکت مي‌کنند آنها يکي‌شان خيلي خوب است و ديگري بد است، نمي‌گويم
يکي‌شان طرفدار فئودال است يکي‌شان طرفدار مستضعف است، حالا همين دوجناحي که هست
مسلمان‌اند، مؤمن‌اند، در انقلاب‌اند، اگر خانواده شهيد باشد هر دو خانواده شهيد
دارند اما اينکه مي‌گوئيم انتخابات سالم‌ برگزار بشود اين است که از بهانه جوئي‌هائي
واهي نسبت به نيروهاي مؤمن به انقلاب تحت عناوين مختلف خارج از آن محدوده‌اي که در
قانون انتخابات در مورد صلاحيت‌ها و عدم صلاحيت‌ها تعيين گرديده و مجلس تصويب کرده
و شوراي محترم نگهبان هم آن را تأييد نموده جدا بايد پرهيز شود.

افرادي که
از فيلتر هيئت اجرائي گذشتند، از فيلتر شوراي نگهبان گذشته‌اند، از فيلتر مردم
گذشته‌آند، يک چيزهائي بوده که مردم هوشمند ما کاملا مطلع نبودند، از پرونده افراد
خبر نداشتند، وقتي به مجلس راه پيدا کردند آن کسي که صلاحيت نداشته، نماينده‌ها
اعتبارنامه آنها را رد کردند و برگردانده‌‌اند. صلاحيت بايد باشد ليکن در همان
چهارچوب اسلام و قانون اساسي، مجلس، شوراي نگهبان، وزارت کشور، نهادهاي انقلاب همه
متعصبند نسبت به اصول و ارزشتهاي انقلاب و نظام.

اينکه از
بعضي‌ها شنيده مي‌شود که مي‌توان در نقاط و مسائلي که قانون منع نکرده دست به
اقداماتي زد و با عباراتي کلي مثلا متهم نمودن فرد يا افرادي متعهد و انقلابي به
پائين بودن ميزان التزام به ولايت آنان را از صحنه رقابتهاي سالم انتخاباتي کنار
بزنند يکي از آفتهاي سلامت انتخابات است و مخل آرامش و امنيت انتخابات است زيرا
عده‌اي نيز در مقابل اين حرکت خواهند ايستاد و طرف مقابل خود را به دروغ‌گوئي و
افترازني متهم نموده و مي‌گويد: تو اهل ولايت نيستي، تو ريا مي‌کني. اگر بخواهيم
خداي ناکرده اين جور حرفها پيش بيايد اين حرمتها از بين ي‌رود و بگومگوها آغاز مي‌شود.
پس در درجه اول مسئله تيغ عدم صلاحيت و در درجه بعد«ابطال‌ها» که اين مسئله به
مجريان و نظار بيشتر بر مي‌گردد.

لذا نتيجه
حرفم اين است که همه ما بايد کاري کنيم که مردم اين معنا را لمس کنند که شرکتشان
واقعا اثر دارد.سالم بودن انتخاب به اين است که ما يک محيط سالم و آزاد را درست
کنيم که مردم در رأي دادن آزاد باشند.

و آنچه که
از دست مسئولين برگزاري و نظارت در اين رابطه برمي‌آيد داشتن سعه صدر و وسعت بينش
و دورانديشي در اينگونه مسائل است. واقعا آزادي ارزشش بيش از اينهاست که زيد
بيايد، بکر بيايد يا عمرو بيايد و يا خلد بيايد و در اين زمينه هم من مدارک زيادي
دارم که حالا بعضي‌ها چه اهدافي انحرافي را مي‌خواهند در انتخابات دوره چهارم مجلس
دنبال کنند که ان‌شاء الله با هوشياري و درايت مسئولين متعهد و مدرم هميشه در صحنه‌مان
موفق نخواهند شد و خداي نکرده اگر نياز شد به اينکه اين نقشه‌ها افشاء گردند آن
موقع در اين زمينه مسائل مذکور را به اطلاع مردم بيداردلمان خواهيم رساند.

شما بعنوان
يکي از ارکان نظام و يکي از شاخص‌ترين ياران امام که ذوب در افکار و روحيات امام
هستيد چه توصيه‌هايي را به همه اقشار جامعه و روحانيت و همه مسئولين و جناجهاي
اسلامي براي حفظ وحدت که همواره مورد تأکيد امام راحلمان قرار داشت، داريد و مرز
آزادي در اظهار عقيده‌ها و اختلاف روشها و حفظ ارزشها را با مسئله مهم حفظ وحدت
چگونه ترسيم مي‌نمائيد/

اهميت حفظ
وحدت

ببينيد امام
مي‌فرمايد که من از اول حرکتم و به بعد از هيچ تهديدي و تهاجم و حمله‌اي از جانب
دشمنان که حتي در رأسش آمريکا است با همه قدرت جهنمي که دارد نهراسيدم و نترسيدم و
هميشه از اختلافات داخلي نگران بودم، يعني اختلافات داخلي اينقدر نگران‌کننده است
که آن انسان نمونه و اسوه و استثنائي و آن روحيه الهي که نشان داد آخ نمي‌گفت در مقابل
سختيها و دشواريها و در برابر آمريکا و ديگر دشمنان. اما نگرانيش نسبت به شکستن
وحدت بود. بنابراين هر انسان دلسوز و علاقمند به اسلام و انقلاب و روحانيت اگر
يقيناً اهل فهم باشد مي‌فهمد که اختلاف و تشتت مجموعا و مالا و نتيجتا به شکست
نظام و انقلاب مي‌انجامد و بايد همه توان و استعدادش را در جهت وحدت جامعه بکار
گيرد و روح مقدس امام اين را مي‌خواهد و مردم مستضعفي هم که اين همه رنج را بخاطر
انقلاب تحمل کردند و بار سنگين انقلاب روي دوششان است،‌الآن هم بار سنگين انقلاب
اسلامي را تحمل مي‌کنند خواستشان اين است لذا در اين رابطه من فکر مي‌کنم براي اين
کار بايد همانگونه که در زمان امام عمل مي‌شد و مقام معظم رهبري هم ادامه دهنده
همان راه هستند با سعه صدر، صبر، تحمل تضارب آراء و افکار مختلفي که در جهت پيشبرد
اهداف انقلاب و نظام داراي طرح و ايداه هستند را ميدان داد و الا خداي ناکرده ما
بخواهيم يک تنگ‌نظري هم بکنيم بعد هم هر کسي نفس کشيد ما بگوئيم «تو داري وحدت را
بهم ميزني»! اين وحدت نيست اين معنايش اين است که يک طرف هر کاري دلش بخواهد بکند
و ديگران نفس نکشند و چه بسا همين کار را هم بکنند يعني طرفهاي ديگر نفس نکشند و
اصلا بگذارند کنار و خداي ناکرده نسبت به مسائل بي‌تفاوت شوند.

اما اين در
دراز مدت نتيجه ندارد و عوارض بسيار خسارت‌بار و فاجعه‌آميزي اين نحوه «وحدت»
خواهد داشت. وحدت اين است که حرفهايشان را بزنند منتها حرفشان را در چهارچوب قانون
اساسي بزنند، حرفشان را دلسوزانه بزنند، آزادي داشته باشند و همه مدرم معتقد به
نظام، خود را در تعيين سرنوشتشان سهيم ببينند و فعالانه در همه صحنه‌ها حضور
يابند. يعني همان حد وسط، همان اعتدال، همان چهارچوبي که خدا تعيين کرده، يعني
همان چهارچوبي که قانون اساسي براي ما تعيين کرده،‌يعني قوانين داريم، اگر اول
انقلاب ما قوانين نداشتيم الآن اين هم قانون شوراي انقلاب و مجلس شوراي اسلامي
داريم و تقريبا براي همه چيز هم قانون داريم، بايد به قوانيني که صريح است عمل
بشود، يعني خود عمل کردن صحيح به قانون اساسي خودش يکي از محورهاي وحدت جامعه است.

البته مهمترين
محور حفظ وحدت جامعه در تمامي سطوح رعايت اصول و ارزشهاي انقلاب است که بحمدالله
در اين زمينه حضرت امام بطور مبسوط چهارچوبها را تعيين و ترسيم نموده‌آند که يکي
از اين ترسيم چهارچوبها همان «منشور برادري» است که در آنجا ضمن ذکر محورهاي وحدت
جناحهاي سياسي کشور، ايشان به خطر وجود «واسطه‌ها» و نيروهاي ناخالص اشاره مي‌کنند
که يکي از عواملمخل وحدت جامعه به شمار مي‌آيند. پس وجود اختلاف سليقه‌ها نه تنها
بر هم زننده وحدت جامعه نيست بلکه نشانگر زنده بودن جامعه اسلامي است و ان شاء
الله جامعه ما به سمتي پيش برود که آرمانهاي امام عزيزمان جامه عمل به خود بپوشد و
ان شاء الله اميدواريم به خوبي با سلامت، با‌ آزادي و با شور و نشاط مردم،
انتخابات دوره چهارم برگزار بشود و حساس هم هست.

ما معتقديم
که اين انتخابات از اين نظر اولين انتخابات جدي بعد از امام است که همانگونه که مي‌دانيد
انتخابات بازنگري به قانون اساسي و رئيس جمهور 
40 يا 50 روز بعد از رحلت امام شد که هنوز سراسر کشور عطرآگين از آن حوادث
روزهاي رحلت امام بود و يکپارچگي کامل در جامعه‌مان بود و هيچ اين مسائل نبود، يک
انتخابات خبرگان انجام شد که آن چون گستردگي انتخابات مجلس شوراي اسلامي را نداشت
و تنوع انتخاب کانديداها در پائين‌ترين حد ممکن قرار داشت و بيشتر شبيه رفراندوم
بود و تعداد کانديداها و منتخبين محدود بود و حساسيت چنداني هم روي آن نبود زيرا
کار مهم مجلس خبرگان تعيين رهبر است و با توجه به اينکه در حال حاضر رهبر مشخص است
و رهبر هم الحمدالله جوان هستند و ان‌شاء اله 5- 6 دوره هشت ساله هم براي خبرگان،
انتخابات برگزار کنند و بروند و بيايند و نياز به يک جلسه جدي هم نشود مگر يک
گردهمائي سالانه براي تجديد ديدار يکديگر.

اما مجلس
شوراي اسلامي مجلسي است که امام گفته يک روز تعطيل نشود. و در دوران جنگ هم نگذاشت
يک روز تعطيل بشود. مجلس اول روز هفت خرداد 59 و مجلس دوم همينطور و مجلس سوم
همينطور و مجلس چهارم هم انشاء الله روز هفت خرداد 71 کارش را شروع خواهد کرد.
مجلس پرکارترين مجلس دنيا است، بيشتر طرحها و لوايح و مقررات و غيره بايد بيايد،
مجلس، مجلس يک چنين انتخابات مهمي است، در مجلس شورا هر شهر و روستا خودش را صاحب‌نظر
مي‌داند، بايد حضور داشته باشد و بايد نماينده به مجلس بفرستد، به حق يا به ناحق،
رأي دهندگان يک انتظاراتي در زمينه رفع مشکلات منطقه‌اي خود از نماينده‌شان دارند
در حالي که کار اصلي نماينده، نظارت و قانونگذاري است ولي او مي‌خواهدبرق روستا و
همه چيزش را برايش درست کند، وضع پزشکي‌اش ناجور است مي‌خواهد او برطرف کند. خلاصه
مشکلاتشان را هم مي‌خواهند نماينده حل کند لذا مسئله را حساس مي‌دانم و اين مسئله
مهم است و اولين انتخابات اساسي و جدي بعد از امام مي‌باشد.

پس در چنين
انتخابات حساسي، همه بايد بر اساس آن اصول تعيين شده توسط امام و آن قوانين تدوين
شده حرکت نمائيم تا وحدت جامعه دچار آسيب نگردد و مردم با شور و علاقه به پاي
صندوقها بيايند و نماينده مورد نظر خود را انتخاب کنند. بخصوص در مورد انتخابات،‌قانون
مشخص و تجربه‌ شده‌اي داريم که هم دستگاه اجرائي و هم شوراي محترم نگهبان که نظارت
بر حسن جريان انتخابات دارد موظف به رعايت و عمل به آن مي‌باشند. قانون انتخابات
طوري تنظيم شده که اين دستگاه‌ها را از يک بعدنگري و محدودنگري بر حذر مي‌دارد و
آنها را موظف به رعايت همه جوانب مي‌نمايد. در بيرون هم همينطور است واقعا نگاه يک
طرفه به مسائل انسان رابه انحراف مي‌کشاند.

در اين
روزهاي شروع چهاردهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي چه مسائلي به نظر جنابعالي
براي هر چه باشکوهتر برگزار کردن جشن پيروزي انقلاب دهه فجر مهم و قابل توجه مي‌باشد؟

سالگرد
انقلاب

در رابطه با
دهه فجر، آنچه که من هر سال در ذهنم چند نکته است:

اول آنکه
مردم ما تا حد توان دهه فجر را با شکوه و عظم برگزار کنند که يادآور انقلاب است.
يک حماسه عظيمي در تاريخ ما رخ داده که مابايد اين را حفظش کنيم. اين انقلابي که
پشت هر دو ابر قدرت را با پيروزي‌اش لرزاند و همينه آمريکا را در جهان شکست و يکي
از بزرگترين مهره‌هاي آمريکا در منطقه را که ژاندرم و حافظ منافعش بود ساقط کرد و
به جاي آن حکومتي نو و نظامي نمونه در عالم بنا نهاد. در بزرگداشت اين حماسه عظيم
در درجه اول ياد امام عزيزمان آن رهبر کبيرو ياد شهداي گرانقدرمان که همه چيز
ايجاد اين «انفجار نور» بوده و هستند، مي‌بايست زنده نگهداشته شود، اين واقعا
تاريخ انقلاب ماست وعظمت مردم ما است. واقعا بايد برخوردمان با دهه فجر بگونه
بزرگترين عيد ما باشد «يوم الله» باشد. در بنياد شهيد هنگام فرا رسيدن دهه فجر ما
واقعا سعي مي‌کنيم که شادي‌بخش بودن اين روزهاي پربرکت را در قالب‌ هدايايي به
خانواده‌هاي شهدا و دادن عيدي و مثلا يک جعبه شيريني نشان بدهيم. در چنين روزهايي
بايد لحظات تلخ و شيرين انقلاب يادآوري گردد. بايد بر اصولي که موجبات پيروزي
انقلاب گرديده تأکيد شود تا جوانها رمز بقا و تداوم انقلاب را درک کنند واقعا
متوجه شوند که پيروزي انقلاب در حقيقت تحقق آرمانهاي انبياء، و اولياء و ائمه و
پيغمبران در طول تاريخ است و نظام جمهوري اسلامي يکي از ثمرات اين انقلاب مي‌باشد.
نظام مقدسي که جايگزين رژيم دو هزار و پانصد ساله تاريخ طاغوتي و ستمشاهي گرديد
ايجاد يک حکومت اسلامي که از بعد از دوران حکومت جانکاه اميرالمؤمنين(ع) و حاکميت
کوتاه آن حضرت در طول تاريخ اسلام نظير نداشته است.

يادآوري
بارقه‌هاي اين انقلاب الهي که به تمامي جهان صادر شده است و مرزهائي ديده و دل
مسلمانان و مستضعفان جهان را تسخير کرده است که ثمره‌اش در همه کشورها نمايان شده
و مي‌شود. در سودان، در همين انتخابات الجزاير، ‌در همين حرکتي که هرکجاي دنيا آدم
مي‌رود و مي‌بيند که انقلاب و امام در سخن و نگاه مردم نمايان است. در لبنان، در
فلسطين که انتفاضه را مي‌توان يکي ديگر از بارقه‌ها و ثمرات اين انقلاب بشمار
آورد. الگوي اتکاء بر ايمان و ايستادگي در برابر ظلم و نابرابري ولو با دستهاي
خالي، پيام انقلاب ماست که در هر نقطه‌اي از جهان که مسلمان يا مظلومي به آن عمل
کند و با متحد ساختن مردم براي استقلال و رهايي از سلطه اجانب قيام نمايد در حقيقت
دعوت امام و انقلاب اسلامي ما را لبيک گفته است.

و همين
مسئله است که قدرتهاي شيطاني را دچار رعب و وحشت ساخته است و هر حرکتي که در گوشه
وکنار عالم رخ مي‌دهد منتسب به انقلاب و ايران اسلامي مي‌دانند.

نکته ديگري
که بايد در اين ايام مورد تأکيد قرار گيرد توجه دادن به اين معناست که انقلاب ما
در واقع يک انقلاب فرهنگي بوده و هست. فرهنگ انقلاب ما ضديت و آشتي‌ناپذيري با
فرهنگ منحط غربي دارد و همين فرهنگ ماست که موجب تداوم انقلاب و حفظ استقلال ما مي‌باشد.
حفظ اين فرهنگ و يادآوري صفات و مشخصه‌هاي الگوها و اسوه‌هاي اين فرهنگ به هر طريق
چه از طريق ذکر خاطراات و چه بصورت فيلم و تئاتر و مقاله و غيره خلاصه، زنده
نگهداشتن آن روحيه‌اي که امام با آمدنش و با حضورش در جامعه ايجاد کرد و با تمسک
به آن همه اين خطرهاي عظيمي که متوجه جمهوري اسلامي شد خنثي نمود. بايد در اين دهه
فجر مورد توجه قرار گيرد ما بتوانيم با همان شور و نشاط پشت سر مقام معظم رهبري
انقلابمان و استقلال و ازادي‌مان را حفظ کنيم.

 

/

اهميت نظارت ملت و حضور مردم در صحنه

امام خميني‌(س)
و انتخابات

اهميت نظارت
ملت و حضور مردم در صحنه

سخن در باب
مشارکت مردم در مورد تعيين سرنوشت خويش ناتمام ماند. در شماره قبل با ذکر اين جمله
که: «هيچ حرکتي و هيچ سياست و برنامه‌اي بدون حضور و مشارکت واقعي مردم موفقيتي در
پي نخواهد داشت»،‌به صورتي کلي نسبت به اين اصل مهم و بنيادين حکومت اسلامي اشاره
گرديد ليکن به لحاظ اهميت و جايگاه مخصوصي که اين اصل در تفکر امام خميني‌(ره) و
نيز پيروزي و تدام انقلاب اسلامي داراست لازم است با تفصيل بيشتري در اين باره سخن
گفته شود.

عده‌اي چنين
مي‌پندارند که بدون حضور واقعي مردم در صحنه قادر خواهند بود با تمسک به يک سلسله
سياسي کاريها و بندبازيهاي معمول دنيا، يک کشور را اداره نمايند و مردم را بمثابه
سياه لشکرهايي مي‌دانند که براي نمايش قدرت خويش، هر از گاهي و مسلما بنا به
دستور، بمنظور صحه گذاشتن بر سياستهاي حاکمان خود،‌در يک حرکت فرمايشي به روي صحنه
آورده شوند! صاحبان اين پندارهاي واهي به جز وابسته و مزدور ساختن خويش هيچ راه
ديگر را فرا روي خود نديده و نخواهند ديد که نمونه‌هاي عيني و بارز آن مزدوران
حاکم بر کشورهاي اسلامي و جهان سوم مي‌باشند. البته در اينگونه کشورها هم پياده‌
کردن برنامه‌هاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و نظامي مستلزم به صحنه کشاندن
مردم است. مردم نيز نه تنها کشورشان را به وابستگي هرچه بيشتر مي‌رساند، ندارند،‌بلکه
بالقوه خواهان مبارزه و برخورد قاطع با آن مي‌باشند. راه حلي که حاکمان اين کشورها
براي تثبيت سياستهاي خود و به صحنه کشاندن مردم اتخاذ مي‌نمايند استفاده از عامل
زور و ايجاد ترس و ارعاب مردم مي‌باشد. اين حربه در برخي کشورها با کمي ظرافت نيز
همراه است و با تطميع مردم، زمينه‌هاي مخالفتشان را خنثي و حتي حامي سياستهاي غلط
خود مي‌نمايند.

در کشورهاي
غربي، به صحنه کشاندن مردم با سلاح تبليغات و فريب دادن آنها همراه است. سرمايه‌داران
بزرگ و صاحبان تراستها و کارتلها، با در دست داشتن دستگاه‌هاي تبليغاتي گوناگون،‌جهت‌دهي
به افکار عمومي و کشانيدن مردم به سمتي که مطلوب منافع سرمايه‌داري است، را بر
عهده دارند. آنچه در غرب «دموکراسي» خوانده مي شود در واقع همان حاکميت سرمايه‌داران
و صاحبان کارتلها بر سنوشت غربي‌هاست و مردم آن سامان نيز تحت تأثير تبليغات
دروغين يا در صحنه تعيين سرنوشت خويش حاضر نشده و بي‌تفاوت گشته و يا بعد از يک
سلسله بمبارانهاي تبليغاتي توسط همان رسانه‌هاي معلوم‌لحال در جهت تثبيت حاکيت آن
سرمايه‌داران پا به صحنه مي‌نهند و اين داستان غم‌انگيز هر از گاهي در گوشه گوشه،
اين کره خاکي تکرار شده و مي‌شود. نهضتها و و انقلابهايي هم که در اين دنيا پرآشوب
به وقوع مي‌پيوست اگرچه در روزها و ماه‌هاي اوليه اوج و پيروزي «حاکميت مردم» را
نويد مي‌داد و مردم را در عرصه مبارزات خونين وارد مي‌نمود ليکن از آنجا که غالبا
متکي بر ايدئولوژي مارکسيسم صورت مي‌گرفت، پس از شکست حکومتهاي ظالم پيشه از خود
به دست مردم، در پي تشکيل حکومت و نهادهاي آن، حاکميت را منحصر در يک «حزب» نموده
و منويات و مرام حزب کمونيست را به مردم ديکته مي‌کرد.

اما انقلاب
اسلامي به رهبير امام خميني‌(ره) از اين زاويه نيز نمونه و بي‌بديل است. امام با
نگرشي عميق، پيروزي و بقاي انقلاب را در گرو حضور واقعي مردم در صحنه و حاکميت
آنان مي‌دانستند و خواهان آن بودند که تمامي ارکان نظام با مردمي ماندن خويش بقاي
خود و نظام اسلامي را تضمين نمايند و از اين رو نهادهاي انقلابي و مردمي را بنيان
نهادند. در همه مراحل قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مسأله مورد تأکيد امام،
دخالت دادن مردم در تمامي امور بود و به شدت با افکار و نظراتي که نتيجه آنها
محدود نمودن اختيارات مردم در تعيين سرنوشت خويش بود،‌مقابله مي‌نمودند. ايشان
همچنين در رويارويي با دشمنان انقلاب و خطرات فرا روي نظام جمهوري اسلامي ايران با
بسيج توده‌هاي ميليوني و در صحنه نگهداشتن مردم به دفع آن خطرات قيام مي‌نمودند.
بي‌گمان يکي از مهمترين عوامل براي پيروزي انقلاب در مقابل رژيم شاه، دست خالي
همين مردم پيرو امام بود. همان سلاحي که منافقين و گروهکها را به شکست کشانيد و
همان سلاحي که لانه جاسوسي آمريکا را تسخير نمود و همان سلاحي که هشت سال تمام،‌جلوي
تجاوز امريکا و اسرائيل و شوروي را که در پوشش صدام تکريتي قصد اشغال ايران اسلامي
و شکست انقلاب را داشتند، ايستادگي کرد بهتر آن است که در اين باره به کلام شيواي
امام‌(ره)‌استناد گردد که فرموده‌اند:

«حضور شما
مردم عزيز و مسلمان در صحنه است که توطئه‌‌‌هاي ستمگران وحليه‌گران تاريخ را خنثي
مي‌کند. حضور شما در صحنه است که گرد يأس و درماندگي بر چهره‌هاي منافقين و متحدان
بي‌آبرويش مي‌پاشد. حضور شما مردم شجاع و باايمان است که خط اصيل اسلام را بر
ايران و به اميد خدا بر هان حاکم خواهد نمود. حضور شما مردم مؤمن و از جان گذشته
است که روشنفکران غرب و شرق‌زده را براي هميشه رسوا مي‌کند. حضور شما در صحنه،
تمام «من‌»ها و منيت‌هاي شيطاني را کوبيده و مي‌کوبد و «ما» و اخوت اسلامي را
جايگزين آن نموده و مي‌نمايد. حضور شما در صحنه 
به آمريکا و غرب و شرق و دنباله‌روهاي بي‌عقلشان هشدار داد که اين ما بوديم
که انقلاب نموديم و اين ما هستيم که سرنوشت خود را خود تعيين مي‌نمائيم و از کلمات
بي‌محتواي شما گول نمي‌خوريم … دوستان عزيز! بسيار دقت کنيد و کاملا بهوش باشيد
و هوشيارانه با آرامش کامل ولي با تمام توان در صحنه باشيد که بي‌شما هيچ کس، هيچ
نمي ـواند کند و با شما همه دشمنان رسول اکرم‌«ص» و ائمه اطهار نابود خواهند شد
…. خميني دست يکايک شما را مي‌بوسد و به يکايک شما احترام مي‌گذارد و يکايک شما
را رهبر خودش مي‌داند که بارها گفته‌ام من با شما يکي هستم و رهبري درکارنيست». (پيام
بمناسبت نيمه شعبان- 28/3/60)

اين اصل در
نظر امام يک اصل اعتقادي بود و يکي از اصول سياست اسلام ناب را در اين امر مي‌دانستند
که مردم به معناي واقعي در صحنه حاضر باشند و برنامه‌ها و جهت‌گيري سياستها به
سويي باشد که حضور هرچه بيشتر مردم در صحنه را باعث گردد. در اين رابطه يکي از
جلوه‌هاي بارز اين حضور، شرکت در انتخابات مي‌باشد. بالا بودن تعداد رأي‌دهندگان
نه از آن نظر که به تصور «بعضي‌ها» صرفا براي قانع کردن نشريات و راديوهاي بيگانه
مفيد است بلکه از اين موضع که نشانگر دخالت طيف گسترده‌اي از مردم در تعيين سرنوشت
خودشان مي‌باشد ضروري است و از ديدگاه اسلام ناب محمدي‌(ص) «تکليف» و «فريضه» مي‌باشد.
به بيان امام‌(ره):

«ما مکلفيم
به اينکه در امور دخالت کنيم، ما مکلفيم در امور سياسي دخالت کنيم. مکلفيم شرعا
همانطور که پيغمبر مي‌کرد، همانطور که حضرت امير مي‌کرد … مردم را دعوت کنيد،‌
وادار کنيد مردم را، تکليف شرعي را به آنها بگوئيد. مسأله، مسأله اين نيست که خوب،‌من
دل مي‌خواهد يک وکيل داشته باشم، دلم مي‌خواهد يک وزير داشته باشم … اين يک
مسأله حياتي است براي شما، براي اسلام و مسلمين، آسان اين را نگيريد که ما دخالت نمي‌کنيم.
يک دسته بگويند ما دخالت نمي‌کنيم از باب اينکه امر سياسي است، به ما چه. اين امر
سياسي به همه مربوط است،‌به اسلام مربوط است، به حفظ اسلام مربوط است. ما اگر
نظارت نکنيم يعني ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس و همه چيز اگر کنار
بروند و بسپارند دست اينها و بروند مشغول کارهايشان بشوند، ممکن است يک وقت به
تباهي بکشد. ما بايد ناظر باشيم به امور مردم، ما بايد، ملت بايد ناظر باشد به
اموري که در دولت مي‌گذرد، اموري که فرض کنيد که در مجلس مي گذرد،‌نظارت، توجه
داشته باشيد به اينها». (بيانات امام خميني‌(ره) در جمع روحانيون تهران- 10/4/60)

سخن درباره
اهميت نظارت ملت بر امور و حضور مؤثرشان در صحنه از ديدگاه امام را با جمله‌اي
ديگر از ايشان پايان مي‌بريم و ادامه اين مقال که به ترسيم انتخابات مطلوب امام
خميني‌(ره) پرداخته مي‌شود،‌در شماره آتي انشاء الله با ذکر نمونه‌هايي از تاريخ
انقلاب آورده خواهد شد:

«نبايد ديگر
از اين به بعد اين فکر بيايد در سر اين حکومت‌ها که کار با ماست و به ملتها مربوط
نيست. شما در مقابل ملت هيچ کاره‌ايد. ملتها هستند که بايد کارها به تصويب آنها
برسد. البته ما هم گرفتار يک همچو مسأله‌اي بوديم در زمان رضاخان، در زمان محمدرضا
خان همين مسأله بود که به ملت کار نداشتند ملت چه کاره است؟ آنها ملت را هيچ کاره
مي‌دانستند، هرچه هست اعليحضرت است، غير اعليحضرت خبري نيست. لکن ملت ايران شکست
اين را و فهماند ک هرچه هست ملت است و حکومتها بايد بر طبق اميال ملت عمل بکنند،
بر طبق مصالح ملت عمل بکنند … بدانيد ک ملتها اگر با يک چيزي مخالفت کردند،
دولتها نمي‌توانند اجرا بکنند. امروز مثل سابق نيست که يک دولتي بيايد هرغلطي مي‌خواهد
بکند، خير، بايد موافق اميال صحيح ملت عمل بکند. نوکر ملت بايد باشد نه آقاي ملت».
(26/8/60)

و بدين
ترتيب ملت ما با اختياراتي عظيم و مسئوليتي خطير که امام خميني‌(ره) بر عهده تمامي
رهروان طريق اسلام ناب براي تداوم انقلاب نهاده است، مي‌رود تا در آزمايشي ديگر
انتخاب چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي را به صورتي سالم به اجرا درآورد.

 

/

داستان بناي مسجد مدينه

درسهائي از
تاريخ تحليلي اسلام

داستان بناي
مسجد مدينه

روايات
جالبي در داستان بناي مسجد

در داستان
بناي مسجد مدينه روايات جالبي نيز نقل شده که ذکر آنها خالي از فايده و لطف نيست
مانند اين روايت:

1-    رسول خدا‌(ص) از خواندن شعر پرهيز مي‌کرد:

اهل تاريخ
گفته‌اند: هنگامي که مسلمانان و مهاجر و انصار دست به کار ساختمان مسجد شدند رسول
خدا‌«ص» نيز براي تشويق و ترغيب آنها شخصا به کمک آنها آمد، و بهمين منظور رداي
خود را از دوش برگرفت و خشت و سنگ بدوش گرفته پاي کار مي‌برد.

و چون مردم
آن منظره را مشاهده کردند رداها را از دوش افکنده و شروع به حمل مصالح و کمک به
ساختمان مسجد شدند و اين ارجوزه‌ را نيز مي‌خواندند:

لئن فعدنا و
النبي يعمل          لذاک منا العمل المضلل

يعني- اگر
ما بنشينيم و رسول خدا کار کند براستي که اين عمل از ما گمراهي است و کار
نابخشودني.

و گاهي نيز
اين ارجوزه را مي‌خواندند:

اللهم لاعيش
الا عيش الآخرة          اللهم ارحم الانصار
والمهاجرة

بار خدايا
زندگي نيست جز زندگي آخرت، بار خدايا انصار و مهاجرين را مورد مهر و رحمت خويش
قرار ده.

رسول خدا‌«ص»
نيز براي هماهنگي و تشويق آنان مضمون شعر را زمزمه مي‌کرد، اما نه به صورت شعري
بلکه آن را بصورت نثر درمي‌آورد و مي‌گفت:

اللهم لاعيش
الا عيش الآخرة          فارحم المهاجرين و
الانصار

و اين بخاطر
آن بود که از خواندن شعر و انشاد آن پرهيز مي‌کرد، که موارد مشابهي هم در تاريخ
دارد …

و در وفاء
الوفاء سمهودي آمده که علي بن ابيطالب عليه‌السلام نيز در کار مسجد شرکت کرده و
کار مي‌کرد و براي خود رجزي داشت و مي‌خواند:

لا يستوي من
يعمر المساجدا          يدأب فيه قائما
وقاعدا            

و من يري عن
الغبار حائدا

يعني مساوي
نيست کسي که تعمير مساجد مي‌کند و ايستاده و نشسته در آن تلاش و کوشش دارد، با آن
کسي که از غبار و گرد و خاک (مسجد) روگردان است (و حاضر نيست حتي گرد و خاک آن هم
به بيني او برسد!)

مورخ مزبور،
مي‌گويد: علي‌بن ابيطالب‌ وقتي اين رجز را خواند که مشاهده کرد عثمان بن عفان که
مردي نظيف بود وقتي خشتي را برمي‌دارد و بر زمين مي‌گذارد آستين خود را تکان داده
و جامه‌اش را مي‌تکاند تا گرد و خاک بر آن ننشيند، و با مشاهده اين وضع بود که علي‌(ع)
به او نگريسته و اين رجز را خواند …

عمار بن
ياسر نيز که اي رجز را از علي(ع) شنيده بود آن را مي‌خواند – بي‌آنکه بداند منظور
علي‌(ع) از آنکس نيست- در اين وقت گذار عثمان به عمار افتاد و چون شنيد که آن رجز
را مي‌خواند با ناراحتي و با چوب‌دستي که در دست داشت به او اشاره کرده گفت:

«يابن سميه
… لتکفن أو لاعترضن بها وجهک …!»

اي فرزند
سميه … يا اين که از خواندن اين رجز خودداري کن يا اينکه با اين چوب بر صورتت
خواهم زد!

و در سيره
ابن هشام داستان را به همين گونه نقل کرده بي‌آنکه اسم عثمان را ببرد و بجاي آن
گفته: مردي که در آنجا بود و چون اين رجز را شنيد به عمار گفت:

«قد سمعت ما
تقول منذاليوم يابن سميه، والله اني لأراني سأعرش هذه العصا لدنفک».

اي پسر سميه
من امروز مرتبا شنديم آنچه را گفتي، و بخدا چيزي نمانده که اين «عصا» را به بيني
تو بکوبم!

و در پاورقي
آن نقل شده که ابن هشام به خاطر اينکه کسي نام آن مرد را به بدي نبرد نامش را ذکر
نکرده و سپس از ابي‌ذر نقل کرده که نام آن مرد عثمان بن عفان بوده ….

و بهر صورت
در کتاب مزبور ( يعني سيره ابن هشام)‌آمده که وقتي رسول خدا‌«ص» داستان مزبور را
شنيد غضبناک شده و فرمود:

«مالهم
ولعمار يدعوهم الي الجنة و يدعونه إلي النار،‌ان عمارا جلدة ما بين عيني و انفي».

اينها را با
عمار چه کار! او اينها را بسو ي بهشت مي‌خواند و آنها او را بسوي دوزخ مي خوانند!
براستي که عمار همانند پوست ميان دو چشم و بيني من است![1]

و در وفاء
الوفاء سمهودي قسمت اول روايت يعني جمله «ما لهم ولعمار يدعوهم الي الجنة و يدعونه
الي النار» را نقل نکرده،‌ و تنها همان قسمت دوم يعني «ان عمارا جلدة ما بن عيني و
انفي» را نقل کرده است.

يک تذکر
کوتاه

در اينجا
تذکر يک مطلب لازم است و آن اينکه بر طبق رواياتي که رسيده[2] مسجد
مدينه در زمان رسول خدا‌«ص» دوبار ساخته شد يک بار اصل بناي آن بود و بار دوم بناي
دوم که بمنظور توسعه آن انجام شد،‌بناي اول همان سال اول هجرت بود، و بناي دوم در
سال هفتم و پس از فتح خيبر بوده بتفصيلي که در تاريخ آمده و داستان عثمان و برخورد
او با عماربن ياسر- چنانچه از رويهمرفته روايات استفاده مي‌شود در بناي دوم سال
هفتم بوده … زيرا طبق رويات ديگر، عثمان بن عفان در سال اول هجرت هنوز در حبشه
بوده و در حال هجرت بسر مي‌برده و سال دوم هجرت بمدينه آمده است و براي تحقيق
بيشتر در اين باب به کتاب وفاء الوفاء سمهودي و الصحيح من السيرة مراجعه فرمائيد.[3]

2-     و اين هم
فضيلتي ديگر از عمار و خبري غيبي از رسول خدا‌(ص)

و در همين
ماجراي بناي مسجد مدينه داستان جالب ديگري نقل شده که حاوي معجزه‌اي از رسول خدا‌(ص)
است يعني خبر از آينده‌اي دور، و فضيلت بزرگ ديگري از عماربن ياسر- رضوان الله
تعالي عليه- و آن داستان چنين است که در سيره ابن هشام و صحيح مسلم و کتابهاي ديگر
به سندهاي مختلف و با مختصر اختلافي نقل کرده‌اند که:

در داستان
بناي مسجد مدينه و نقل مصالح ساختماني، مردم بيشترين بار را بر دوش عمار مي‌گذاردند
و بيشترين کار را از او مي‌کشيدند و او را خسته و کوفته کردند تا جائي که وي بنزد
رسول خدا‌«ص» عرض کرد:

«يا رسول
الل قتلوني».

اي رسول
خدا- مرا کشتند!

ام سلمة
گويد: پس رسول ‌خدا‌(ص) را ديدم که موهاي مجعد سرعمار را با دست مبارک خود مي‌تکاند
و به او مي‌فرمود:

«ليسوا
بالذين يقتلونک،‌انما تقتلک الفئة الباغية». [4]

–        
اينها نيستند
که تو را مي‌کشند،‌بلکه تو را گروه ستمکار خواهند کشت!

و در نقل
ديگري است که به او فرمود:

«ابن سمية!‌للناس
اجرولک اجران، واخر زادک شربة من لبن و تقتلک الفئة الباغية».

اي فرزند
سميه! مردم يک پاداش دارند و تو را دو پاداش است،‌و آخرين توشه تو (از دنيا) شربتي
است از شير، و تو را گروه ستمکار مي‌کشند.

و در روايت
ابوسعيد خدري که ابن کثير و ديگران نقل کرده‌اند اينگونه است که فرمود:

«ويح عمار
تقتله الفئه الباغية يدعوهم ألي الجنة و يدعونه الي النار»[5]

دريغ بر
عمار که او را گروه ستمکار مي‌کشند در حالي که او ايشان‌را بسوي بهشت مي‌خواند و
آنها او را بسوي دوزخ دعوت مي‌کنند!

و در برخي
از روايات آمده که بدنبال آن نيز به عمار فرمود:

«و انت من
اهل الجنة»[6]

و تو از اهل
بهشت‌خواهي بود.

و چنانچه
ميدانيم عمار در جنگ صفين در لشکر علي‌بن ابيطالب‌(ع) بود و پس از آنکه مدتي از آن
جنگ خانمانسوز و تأسف‌بار که به توطئه معاويه و همدستانش واقع شد گذشت در يکي از
روزها که جنگ سختي درگرفت عمار بن ياسر بدست لشکر معاويه ستمکار و يارانش به شهادت
رسيد، و همانگونه که رهبر بزرگوارش رسول خدا‌«ص» خبر داده بود آخرين توشه او هم که
نوشيد مقداري شير بود که غلامش براي او آورد،‌و جالب اين است که در آنروز وقتي شير
را نوشيد گفت:

«سمعت خليلي
رسول الله يقول: ان آخر زادک من الدنيا شربة لبن».

از خليل خود
رسول‌خدا«ص» که فرمود: براستي که آخرين توشه تو از دنيا شربتي از شير خواهد بود.

و ما شرح
ماجراي جانگذار شهادت عمار را در تاريخ زندگاني امير‌المؤمنين‌(ع) بتفصيل نقل کرده‌ايم
هر که خواهد بدانجا مراجعه کند.[7]

 



[1] – سيره ابن هشام – ج 1 ص 497،
وفاء الوفاء سمهودي- ج 1 ص 329

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل‌
سلام الله عليه و فقه سنتي آيت الله محمدي گيلاني

قسمت
چهاردهم

امام راحل:
«علم کلام فلسفه مقدسها است».

عقل در
روايت اسبغ بن نباته، و عقل بمعناي: «ما عبد به الرحمن».

خدايتعالي
اين عقل را بما موهبت فرمايد.

همين عطيه
ملکوتي است که چون اسير شهوت نفساني شود، نکراء و شيطنت مي‌گردد.

انبياء
صلوات الله عليهم از هدايتشان مأيوس مي‌شوند، و بي‌اثر بودن نفس خويش را به سوء
القضاء مستند مي‌کردند و با زبان حال مي‌گفتند: عقل اول راند بر عقل دوم، ماهي از
سر گنده گردد ني ز دم.

کار از جائي
خراب است که بدان دسترسي نداريم.

کلام شيخ
الرئيس در اشارات و شفاء در اثبات «عقل نظري» و «عقل عملي».

صراحت کلام
شيخ در تعدد اين دو عقل.

بهمنيار و
آية الله شيخ محمد حسين غروي و محقق بزرگوار مظفر مرحوم «قدهما» منکر تعددند.

گفتيم که
امام راحل سلام الله عليه در درس اصول به مناسبتي مي‌فرمودند: «علم کلام چيزي جز
فلسفه مقدسها نيست، همان فلسفه مقدسها علن کلام ناميده شده است» و تذکر داديم که
برهان ناب در اين مسير جدال و تنازع اهواء و آراء ملل و نحل طبعاً آلوده به اوهام
و تخيلات گرديده است و بر محقق صاحب بصيرت است که مسئله، «اصالت عقل براي نقل» را
از منبع اصيل آن که فلسفه است استفسار کند، چه آنکه شؤن نفس و قواي آن که از آن
جمله عقل است در فلسفه مورد بحث و مصب برهان واقع گرديده است ومعاني‌اي که براي
عقل است بايد در آنجا استفسار کرد، و در اين مقام دعا مي‌کنيم که خدايتعالي از
معاني عقل آن معنائي را بما موهبت فرمايد که در روايت اصبغ بن نباته آمده است که
اميرالمؤمنين‌«ع» فرمودند: «هبط جبرئيل عليه‌السلام علي آدم عليه السلام فقال: يا
آدم ان امرت ان اخيرک واحدة من ثلاث فاخترها ودع اثنتين، فقال له آدم: يا جبرئيل و
ماالثلاث؟ فقال: العقل و الحياء و الدين: فقال آدم عليه‌السلام: ان قد اخترت
العقل، فقال جبرئيل، للحياء والدين. انصرفا و دعاه فقالا: يا جبرئيل انا امرنا ا
نکون مع العقل حيث کان قال: فشأنکما و عرج». (اصول کافي- ج 1 ص 10)

جبرئيل عليه‌السلام
برآدم عليه‌السلام نازل شد، عرض کرد: من مأمور شدم که شما را در انتخاب يکي از اين
سه موهبت مخير گردانم، يکي را انتخاب کن و دو موهبت ديگر را واگذار، آدم فرمودند:
آن مواهب سه‌گانه کدامند؟ عرض کرد. عقل و حيا و دين. آدم عليه‌السلام فرمودند: من
عقل را برگزيدم، جبرئيل به حياء و دين فرمودند: برگرديد و عقل را واگذاريد آنها به
جبرئيل گفتند: ما مأموريم که از عقل جدا نشويم، جبرئيل فرمودند: طبق امر عمل کنيد
و خود عروج نمودند.

و دعا کنيم
همان عقلي را بما عطا کند که امام صادق‌«ع» در جواب سؤال از حقيقت عقل فرمودند:
«ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان. قال: قلت: فالذي کان في معاوية؟ فقال: تلک
النکراء، تلک الشيطنة وهي شبهة بالعقل و ليست بالعقل» (اصول کافي- ج 1 ص 11)

عقل آن قوه
موهوبي است که خدايتعالي بدان عبادت مي‌شود و بهشت بدان وسيله اکتساب مي‌گردد،
سائل مي‌گويد: عرض کردم: پس آنچه که در معاويه بود، چه بوده است؟ فرمودند: آن
زرنگي بوده که شيطنت است و آن شبيه به عقل است اما عقل نيست. همين قوه قدسي که طبق
روايت از ملکوت اعلي نازل گرديده، مايه امتياز و برتري انسان بر ديگر جانداران است
و با آن، تدبير و اصلاح امور معاش و معاد به عمل مي‌آيد و راهنماي آدمي به نفع و
خير و نيکي است و او را از سقوط در مهالک و لغزشها و مفاسد نگهباني مي کند.

و همي قوه
است وقتي که اسير شهوت و هوسات نفساني گردد، اماره بالسوء مي‌گردد و هوشمند اما در
تزوير و خدعه و فريفتن،‌و زيرک اما در دام گستري و شيادي و سالوسي و حق زدن از
لوازم چنين شيطنت عقل نام، حس برتري جوئي و خودمحوري وخودخواهي و گنده‌نمائي است و
تا انجا سقوط مي‌کنند که هيچ آيت و معجزه‌اي در آنان اثري ندارد: «ولو فتحنا عليهم
بابا من السماء فظلوا فيه يعرجون لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون».
(سوره حجر- آيه 14 و 15)

اگر بر آنان
دري از آسمان بگشائيم که از آن بالا روند، هر آينه مي‌گويند: چشمان ما را جادو
کرده‌اند بلکه ما مردمي جادوزده هستيم و انبياء صلوات الله عليهم از هدايتشان
نوميد مي‌شوند «حتي اذا استيئس الرسل وظنوا انهم کذبوا جاء‌هم نصرنا …» (سوره
يوسف آيه 110)

يعني

انبياء
گفتند با خاطر که چند             مي‌دهيم
اين را و آن را وعظ و پند

چند کوبيم
آهن سردي زغي            دردميدن در قفس هين
تابکي

جنبش خلق از
قضا و وعده است      تيزي دندان ز سوز معده
است

عقل اول
راند بر عقل دوم                        ماهي
از سرگنده گردد ني از دم

پيمبران بي‌تأثيري
نس گرمشان را در اشقياء مستند به سوءالقضا مي‌کردند و با خاطر خويش مي‌گفتند ما
بيهوده تلاش کنيم چرا که آب از سرچشمه گل آلوده و کار از بالا خراب است و ما را به
بالا راهي نيست همانطور که گنديدگي ماهي هم از قسمت بالا يعني سر ان است.
اعاذناالله من سوء القضاء.

باري حکماء
در علم طبيعي بعد از اثبات نفس ناطقه‌ انساني براي نفس، دو قوه مخصوص اثبات مي‌کنند،‌قوه‌اي
که منفعل از عالم بالا است بنام «عقل نظري» و قوه‌اي که مدبر بدان و قواي آن است
بنام «عقل عملي» خوانده مي‌شوند.

شيخ الرئيس
«ره» در اشارات در تعداد قواي مختصه به انسان مي فرمايد: «يکي از قواي نفس ناطقه
قوه‌اي است که در تدبير به آن محتاج است. و اين قوه استکه بنام عقل اختصاص يافته
است و شأن اين قوه، انجام کارهاي جزئي را که بر انسان واجب است از مقدمات اوليه و
مشهوده و تجربيه استباط مي‌کند تا به هدفهاي اختياري خويش نائل شود، و در انجام
اين وظيفه، به عقل نظري در رأي کلي جهت رسيدن به جزئي استعانت مي‌جويد».

محقق ظوسي
«ره» در توضيح آن مي‌فرمايد:

«قواي نفس
در تقسيم اولي منقسم مي‌شود به دو قسم: 1- به اعتبار تأثير اختياريش در بدن و
تکميل آن که موضوع تصرفات نفس است. 2- به اعتبار تأثير و انفعالش از نيروي فوق
خويش که گوهر ذاتش را بدين وسيله کامل مي‌‌گرداند. قوه نخستين، عقل عملي و دومي
عقل نظري ناميده مي‌شود، شروع در عمل اختياري مختص به انسان ميسور نيست مگر به
ادراک آنچه که شايسته عمل است درهر باب، و آن ادراک، ادراک رأي کلي است که از
مقدمات کليه:«اوليه، تجربيه، مشهوده، ظنيه‌اي است که عقل نظري بدان حکم کرده است و
عقل عملي در تحصيل رأي کلي که بجزئي معيني اختصاص ندارد آنها را استعمال مي‌کند،
پس عقل عملي در انجام وظيفه خويش از عقل نظري کمک مي‌گيرد و رأي کلي واقع در طريق
انجام کار جزئي را از مقدمات کليه فوقاني بيرون مي‌کشد و مقدمات جزئيه و محسوسه‌اي
را با آن مرتب ساخته، رأي جزئي حاصل مي‌گردد و طبق آن عمل مي‌نمايد و با عمل به آن
مقاصدش در امر و معاش و معاد حاصل مي‌شود».

صاحب
محاکمات«ره» با مثالي مقصود علمين را روشن مي‌کند، مي‌فرمايد: «مثلا ما داراي
مقدمه کليه‌اي هستيم که عبارتست از: «هر کار خوبي شايسته است که انجام شود» از اين
کبراي کلي نظري رأي کلي‌اي را استنباط مي‌کنيم که عبارت باشد از: «راستگوئي کار
خوبي است» که اختصاص به جزئي معيني از راستگوئي ندارد و مقدمه جزئي‌اي «مثل اين
راستگوئي» را با آن مرتب مي‌سازيم و نتيجه مي‌گيريم که انجام اين صدق شايسته است و
طبق‌ آن عمل مي‌کنند و مقصدش بدينوسيله حاصل مي‌شود،‌ پس، صدور افعال و اعمال از
نفس انساني با توسط آراء جزئيه‌اي است که منبعث از آراء کليه‌اي است که از مقدمات
کليه فوقاني استنباط مي‌گردند». (شرح اشارات- ج دوم ص 352 و 353 طبع جديد)

شيخ الرئيس
عليه الرحمه در مبحث نفس از طبيعات کتاب شفاء چنين مي‌فرمايد: «اخص خواص به انسان
تصور معاني کليه عقليه مجرده مي‌باشد که با تجريد تام از ماده تجريد گرديده‌اند، و
انسان از معلومات عقليه به معرفت و شناخت مجهولات تصديقي و تصوري نائل مي‌شود، اين
احوال ياد شده از اموري است که براي انسان موجودند و عمده آنها از مختصات انسان
است اگر چه بعضي از آنها مربوط به بدن است ولي ارتباطش به بدن به سبب نفس ناطقه
انساني است که ساير حيوانها از آنها محرومند، بي‌ترديد براي انسان تصرفي در امور
جزئيه و تصرفي در امور کليه است، در امور کليه همانا اعتقاد تنها کافي است اگرچه در
طريق عمل نيز واقع شود، زيرا کسي که داراي رأي کلي در کيفيت ساختن خانه باشد، از
چنين رأي کلي بتنهائي،‌ساختن خانه مخصوص نشأت نمي‌گيرد چه آنکه افعال به امور
جزئيه‌اي تشخص يافته از آراء جزئيه، تعلق مي‌گيرند،‌و رأي کلي نسبت به همه مصاديق
متساوي است و شرح اين مطلب در صناعت حکمت در آخر فنون خواهد آمد.

پس نتيجه
اين شد که براي انسان، قوه‌اي است که مختص به آراء کليه است و قوه ديگري است که به
رويه و انديشه در امور جزئيه‌اي که مورد سود و زيان و کداميک سزاوار انجام و
کداميک سزاوار ترک، و چه چيز خوب و چه چيز بد و شر کدام و خير کدام است، اختصاص
دارد، که با نوعي قياس و تأمل اعم از منتج و عقيم صورت مي‌پذيرد که مصب اين رأي
جزئي امور ممکنه در آينده است زيرا امور واجبة الوقوع و ممتنع الوجود از مصب رويه
و انديشه است ايجاد بيرونند، و امور گذشته نيز از حوزه رويه ايجاد خارج است.

هنگاميکه
اين قوه به چيزي حکم کند، قوه اجماع و اراده جهت تحريک بدن روان مي‌شود و اين قوه،
از قوه مختص به آراء کليه، کبريات رويه و استنتاج در امور جزئيه را وام مي‌گيرد.

قوه نخستين
که منسوب به نظر و کليات محض است عقل نظري و قوه دوم را که منسوب به عمل است عقل عملي
مي‌گويند، آن قوه ويژه صدق و کذب،‌و اين قوه ويژه واجب و ممکن و ممتنع، اين قوه
ويژه قبيح و جميل و مباح است، مبادي آن قوه مقدمات اوليه، و مبادي اين قوه مشهورات
و مقبولات و مظنونات و تجربيات يک از دو قوه، رأي و ظني است، رأي اعتقادي است که
جزم به آن تعلق گرفته و ظن اعتقادي است که با احتمال طرف مقابل ميلي بدان تعلق
يافته است، پس اينطور نيست که هر کس به چيزي ظن حاصل کند، اعتقاد بدان دارد،
چنانکه اينطور نيست که هر کس احساس چيزي کند، آن را تعلق کرده باشد، يا تخيل امري
مساوي با ظن و اعتقاد و رأي بدان نيست پس در انسان حاکم حسي و حاکم تخيلي وهمي و
حاکم نظري و حاکم عملي است و مبادي محرکه قوه اجماعيه انسان بر تحريک اعضاء وهم
خيالي، و عقل عملي و شهوت و غضب و مي‌باشند». (فصل اول از مقاله پنجم از کتاب نفس-
طبع جديد ص 184- 185)

چنانچه
ملاحظه فرموديد، کلام شيخ‌الرئيس«ره» صريح است در اينکه عقل نظري و عقل عملي دو
قوه‌ از قواي نفس ناطقه‌اند که هر يک از آنها طبق مرتبه خويش درا کند و توضيح
ادراک هر يک از آنها و مرز و حد مدرکات هر يک در کلام شيخ گذشت. ولي شاگرد شيخ،
بهمنيار در کتاب تحصيل چنين مي‌گويد:

«ليس من
شأنها ان تدرک شيئا بل هي عمالة فقط و لايمتنع ان تکون العلاقه بين النفس و البدن
بقوة لها بدنية، ولاقوة التي تسمي عقلا عمليا هي عامله لا مدرکه علي ماذکرت ولها
اعتبار بالقياس الي القوة الحيوانية النزوعيّة …»

(تحصيل به
تصحيح و تحقيق استاد شهيد مطهري‌«ره» ص 789 و 790)

شأن قوه‌اي
که عقل عملي خوانده شده ادراک چيزي نيست، بلکه آن فقط عمالة است و هيچ امتناعي
ندارد که علاقه بين نفس و بدن به قوه بدني انجام پذيرد، و اين قوه که عقل عملي
ناميده مي‌شود، تمام شأن آن عمل است نه ادراک چنانکه يادآور شدم و اين قوه نسبت به
قوه باعثه ارتباط و اعتباري دارد …

آية الله
محقق مرحوم اقاي مظفر«ره» در اصول الفقه مي‌فرمايد: «ليس الاختلاف بين العقلين الا
بالاختلاف بين المدرکات، فان کان المدرک – بالفتح- مما ينبغي ان يعلم مثل قولهم:
«الکل اعظم من الجزء» الذي لاعلاقة له بالعمل فيسمي ادراکه (عقلا نظريا)

و معني حکم
العقل – علي هذا- ليس الا ادراک ان الشيء مما ينبغي ان يفعل اويترک و ليس للعقل
انشاء بعث و زجر و لا امر و نهي الا يمعني ان هذا الادراک يدو العقل الي العمل، اي
يکون سببا لحدوث الارادة في نفسه للعمل و فعل ماينبغي.

اذان-
المراد من الحکام العقليه هي مدرکات العقل العملي و آراؤه». (ج 1 ص 222)
حاصل معني آنکه، اختلاف بين دو عل بالذات نيست بلکه اختلاف مدرکات است که به دو
عقل تعبير شده چنانچه مدرک از قبيل حسن و قبح فعل باشد،‌ اين سنخ مدرک را عقل عملي
مي‌خوانند مانند حسن عدل و قبح ظلم و چنانچه مدرک در طريق فعل و عمل نباشد مانند:
«الکل اعظم من الجزء» اين سنخ را عقل نظري مي‌نامند.

و معني حکم
عقل بر اين اساس همان ادراک حسن و قبح افعال است و براي هيچ عقل هيچگونه انشاء بعث
و زجر، و امر و نهي نيست مگر به معني ادراک که عقل را به جانب عمل دعوت مي‌کند.
ادامه دارد

 

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول
اعتقادي اسلام معاد

عذاب اهل
جهنم

در مقاله‌هاي
پيش در رابطه با عذابهاي جساني اهل جهنم چهار موضوع که عبارت از انواع غذاها و
آشاميدنيها و منازل و لباسهاي جهنميان است براساس استفاده از آيات قرآن مجيد و
احاديث اهلبيت عليهم‌السلام مورد تذکر قرار گرفت. اکنون دنباله بحث.

غل و
زنجيرهاي اتشين

قسمتي از
عذابهاي جسماني جهنميان با غل و زنجيرهاي آتشيني که بر دستها و گردنهاي آنها
گذارده مي شود مربوط مي گردد. قرآن کريم اين موضوع را در 4 مورد متذکر گرديده است:

«tûïÏ%©!$# (#qç/¤‹Ÿ2 É=»tFÅ6ø9$$Î/ !$yJÎ/ur $uZù=y™ö‘r& ¾ÏmÎ/ $oYn=ߙ①( t$öq|¡sù šcqßJn=ôètƒ  όÎ) ã@»n=øñF{$# þ’Îû öNÎgÉ)»oYôãr& ã@Å¡»n=¡¡9$#ur tbqç7ysó¡ç„  ’Îû ÉOŠÏJptø:$# ¢OèO ’Îû ͑$¨Z9$# šcrãyfó¡ç„  »[1]

کساني که
کتابهائي که ما نازل کرديم و همچنين احکامي که بوسيله پيغمبران خود فرو فرستاديم
را تکذيب کردند بزودي خواهند پي برد که راه باطل را پيش گرفتند و آن رد هنگامي است
که عقل‌ها در گردنهايشان نهاده شده بازنجيرها درافکنده شوند و از آن پس در آتش
افروخته گردند.

«tPöqtƒ ãA£‰t7è? ÞÚö‘F{$# uŽöxî ÇÚö‘F{$# ßNºuq»yJ¡¡9$#ur ( (#rã—tt/ur ¬! ωÏnºuqø9$# ͑$£gs)ø9$#  “ts?ur tûüÏB̍ôfßJø9$# 7‹Í³tBöqtƒ tûüÏR§s)•B ’Îû ϊ$xÿô¹F{$# Oßgè=‹Î/#ty™ `ÏiB 5b#tÏÜs% 4Óy´øós?ur ãNßgydqã_ãr â‘$¨Y9$#  y“Ì“ôfu‹Ï9 ª!$# ¨@ä. <§øÿtR $¨B ôMt6|¡x. 4 ¨bÎ) ©!$# ßìƒÌy™ É>$|¡Åsø9$#  »[2]

در آنروز
گناهکاران در زير زنجير قهر الهي در حاليکه پوشش هائي از ماده قطران (مايع مخصوصي
است بسيار بد بو و چسبنده که در حرارت نيز خيلي زود مشتعل مي‌شود و سطح بدنهاي
جهنميان را فرا مي‌گيرد) برتن دارند و چهره‌هاي آنها در شعله‌هاي آتش پنهانست
مشاهده خواهي کرد و اين عذاب بر اين اساس است که خداوند هرکس را به کيفر کردارش مي‌رساند
و با سرعت حساب خلق را مورد رسيدگي قرار مي‌دهد.

«tA$s%ur z`ƒÏ%©!$# (#qàÿÏèôÒçGó™$# tûïÏ%©#Ï9 (#rçŽy9õ3tFó™$# ö@t/ ãõ3tB È@ø‹©9$# ͑$yg¨Y9$#ur øŒÎ) !$oYtRrããBù’s? br& tàÿõ3¯R «!$$Î/ Ÿ@yèøgwUur ÿ¼ã&s! #YŠ#y‰Rr& 4 (#r•Ž| r&ur sptB#y‰¨Z9$# $£Js9 (#ãrr&u‘ z>#x‹yèø9$# $uZù=yèy_ur Ÿ@»n=øñF{$# þ’Îû É-$uZôãr& tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. 4 ö@yd tb÷rt“øgä† žwÎ) $tB (#qçR%x. tbqè=yJ÷ètƒ »[3]

غل‌ها را در
گردن کافران قرار داديم آيا آنها جز اعمال خود کيفر ديگري را مي‌بينند؟

«çnrä‹è{ çnq=äósù  ¢OèO tLìÅspgø:$# çnq=|¹  ¢OèO ’Îû 7’s#Å¡ù=ř $ygããö‘sŒ tbqãèö7y™ %Yæ#u‘ÏŒ çnqä3è=ó™$$sù  ¼çm¯RÎ) tb%x. Ÿw ß`ÏB÷sム«!$$Î/ ÉOŠÏàyèø9$#  Ÿwur Ùçts† 4’n?tã ÇP$yèsÛ ÈûüÅ3ó¡ÏJø9$#  »[4]

يعني او را
بگيريد و در غل بکشيد و در آتش جهنم در افکنديد پس از آن در زنجيري که 70 ذراع طول
دارد او را بکشيد زيرا او بخداي بزرگ ايمان نياورد و براي سير کردن مستمندان (و
تأمين زندگي آنان) گامي برنداشت.

گرزهاي
آهنين

يکي ديگر از
عذابهاي جسماني اهل جهنم «مقامع» يعني گرزهاي آهنين است که قرآن کريم در اين رابطه
مي‌فرمايد:

«óOs9r& ts? žcr& ©!$# ߉àfó¡o„ ¼çms9 `tB ’Îû ÏNºuq»yJ¡¡9$# `tBur ’Îû ÇÚö‘F{$# ߧôJ¤±9$#ur ãyJs)ø9$#ur ãPqàf‘Z9$#ur ãA$t7Ågø:$#ur ãyf¤±9$#ur >!#ur¤$!$#ur ׎ÏVŸ2ur z`ÏiB Ĩ$¨Z9$# ( ÏWx.ur ¨,ym Ïmø‹n=tã Ü>#x‹yèø9$# 3 `tBur Ç`Íkç‰ ª!$# $yJsù ¼çms9 `ÏB BQ̍õ3•B 4 ¨bÎ) ©!$# ã@yèøÿtƒ $tB âä!$t±o„ Èb#x‹»yd Èb$yJóÁyz (#qßJ|ÁtG÷z$# ’Îû öNÍkÍh5u‘ ( tûïÏ%©!$$sù (#rãxÿŸ2 ôMyèÏeÜè% öNçlm; Ò>$uŠÏO `ÏiB 9‘$¯R =|Áム`ÏB É-öqsù ãNÍkŝrâä①ãN‹ÏJptø:$#    ãygóÁム¾ÏmÎ/ $tB ’Îû öNÍkÍXqäÜç/ ߊqè=ègø:$#ur  Nçlm;ur ßìÏJ»s)¨B ô`ÏB 7‰ƒÏ‰tn  !$yJ¯=à2 (#ÿrߊ#u‘r& br& (#qã_ãøƒs† $pk÷]ÏB ô`ÏB AdOxî (#r߉‹Ïãé& $pkŽÏù (#qè%rèŒur z>#x‹tã È,ƒÍptø:$#  »[5]

يعني: براي
کافران لباسهائي از آتش بريده شده است و بر سر آنان آب سوزان جهنم تا بآنوسيله پوس
بدنشان و آنچه که در درون وجود آنها است گداخته شود ريخته مي‌شود و گرزهاي آهنين
براي آنها آماده شده است هرگاه بخواهند از اعماق آتش‌هاي متراکم دوزخ بدرآيند و از
غم و اندوه آن رهائي يابند باز فرشتگان عذاب آنها را به اعماق آتش برمي‌گردانند و
مي‌گويند عذاب آتش سوزان را بچشيد.

حضرت
اميرمؤمنان عليه‌السلام در طي نامه‌اي که براي اهل مصر مرقوم داشتند مکتوب
فرمودند:

«احذروا
نارا قعرها بعيد وحرها شديد و شرابها صديد و عذابها جديد و مقامعها حديد»[6]

بترسيد از
آتشي که گودي آن بسيار ژرف و حرارت آن شديد و آشاميدني آن چرکهائي است که از
زخمهاي بدن‌هاي اهل جهنم خارج مي‌شود و عذاب آن تازه است (از نظر اينکه پوست‌هاي
جديدي در بدن آنها پس از سوختن پوستهاي قبل بطور مرتب بوجود مي‌آيد عذاب را جديد
معرفي کرده است) و گرزهاي گران آن آهن است.

در کتاب
تفسير منوسب به حضرت عسکري عليه‌السلام در تفسير آيه 18- 22 از سوره حج چنين مي‌خوانيم:

اهل جهنم در
اعماق آتش دست و پا مي‌زنند و آنها همچنان در ظرف 70 سال به طرف قعر جهنم مي‌لغزند
در اين هنگام جهنم نعره‌‌اي مي‌کشد و آنها را بسوي بالا پرتاب مي‌کند و همينکه روي
آتش‌ها قرار گرفتند گرزهاي آهنين بر سر آنها کوبيده مي‌شود تا دوباره راه خود را
به طرف اعماق آن آتش پيش بگيرند و اين وضع همچنان براي آنها تداوم دارد.[7]

همنشينان
جهنمي

يکي ديگر از
عذابهاي اهل جهنم همنشينان مخصوصي است که براي آنها مقرر گرديده است که قرآن مجيد
در اين مورد مي‌گويد:

«$]ùã÷zã—ur 4 bÎ)ur ‘@à2 y7Ï9ºsŒ $£Js9 ßì»tFtB Ío4quŠptø:$# $u‹÷R‘‰9$# 4 äotÅzFy$#ur y‰YÏã y7În/u‘ tûüÉ)­FßJù=Ï9   `tBur ß·÷ètƒ `tã ̍ø.ό Ç`»uH÷q§9$# ôÙÍh‹s)çR ¼çms9 $YZ»sÜø‹x© uqßgsù ¼çms9 Ö`ƒÌs%  öNåk¨XÎ)ur öNåktXr‘‰ÝÁu‹s9 Ç`tã È@‹Î6¡¡9$# tbqç7|¡øts†ur Nåk¨Xr& tbr߉tGôg•B  #Ó¨Lym #sŒÎ) $tRuä!%y` tA$s% |Mø‹n=»tƒ ÓÍ_øŠt/ y7uZ÷t/ur y‰÷èç/ Èû÷üs%Ύô³yJø9$# }§ø©Î7sù ßûï̍s)ø9$#  »[8]

يعني کسيکه
از ياد خداوند رحمان رخ بتابد و اعراض کند شيطاني را برانگيزيم تا يار و همنشين او
باشد، شياطين هميشه مردم غافل از خدا را از راه حق باز مي‌دارند و آن مردم چنين
گمان مي‌کنند که راه درست را در پيش گرفته‌اند تا اينکه در روز قيامت که بسوي ما
باز مي‌آيند (و آن در حالي است که پرده‌ها بر کنار رفته و حقايق آشکار گرديده است)
با حسرت مي‌گويند اي کاش ميان ما و اين همنشين (که شيطان است) فاصله‌اي بدوري مشرق
از مغرب بوجود مي‌آمد که او يار و همنشين بسيار بدي براي ن بود که مرا به اين روز
نشانيد.

حضرت
اميرمؤمنان عليه‌السلام در يکي از خطبه‌هاي خود که از عذاب جهنم مخصوصا از غل و
زنجيرهاي آتشين و همنشينان جهنميا سخن بگويد چنين مي‌فرمايد:

«فَاتَّقُوا
اللهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِعَيْنِهِ، وَنَوَاصِيکُمْ بِيَدِهِ، وَتَقَلُّبُکُمْ فِي
قَبْضَتِهِ، إِن أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ، وَإِن أَعْلَنْتُمْ کَتَبَهُ، قَدْ
وَکَّلَ بِذلِکَ حَفَظَةً کِرَاماً، لاَ يُسْقِطُونَ حَقّاً، وَلاَ يُثْبِتُونَ
بَاطِلاً. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ (مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) مِنَ
الْفِتَنِ، وَنُوراً مِنَ الظُّلَمِ، وَيُخَلِّدْهُ فِيَما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ،
وَيُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ، فِي دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ،
ظِلُّهَا عَرْشُهُ، وَنُورُهَا بَهْجَتَهُ، وَزُوَّارُهَا مَلاَئِکَتُهُ،
وَرُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ. فَبَادِرُوا الْمَعَادَ، وَسَابِقُوا الْآجَالَ، فَإِنَّ
النَّاسَ يُوشِکُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ، وَيَرْهَقَهُمُ الْأَجَلُ،
وَيُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ، فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي مِثْلِ مَا سَأَلَ
إِلَيْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، وَأَنْتُمْ بَنُو سَبِيلٍ، عَلَي
سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَيْسَتْ بِدَراِکُمْ، وَقَد أُوذِنْتُمْ مِنهَا
بِالْإِرْتِحَالِ، وَأُمِرْتُمْ فِيهَا بِالزَّادِ. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ
لِهذَا الْجِلْدِ الرَّقِيقِ صَبْرٌ عَلَي النَّارِ، فَارْحَمُوا نُفُوسَکُمْ،
فَإِنّکُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَائِبِ الدُّنْيَا. أَفَرَأَيْتُمْ جَزَعَ
أَحَدِکُمْ مِنَ الشَّوْکَةِ تُصِيبُهُ، وَالْعَثْرَةِ تُدْمِيهِ، وَالرَّمْضَاءِ
تُحْرِقُهُ؟ فَکَيْفَ إِذَا کَانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ مِنْ نَارٍ، ضَجِيعَ حَجَرٍ،
وَقَرِينَ شَيْطَانٍ! أَعَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِکاً إِذَا غَضِبَ عَلَي النَّارِ
حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضَاً لِغَضَبِهِ، وَإِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَيْنَ
أَبوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ! أَيُّهَا الْيَفَنُ الْکَبِيرُ، الَّذِي
قَدْ لَهَزَهُ الْقَتَيرُ، کَيْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ
بِعِظَامِ الْأَعْنَاقِ، وَنَشِبَتِ الجَوَامِعُ حَتَّي أَکَلَتْ لُحُومَ
السَّوَاعِدِ. فَاللهَ اللهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ! وَأَنْتُمْ سَالِمُونَ فِي
الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ، وَفِي الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّيقِ، فَاسْعَوْا فِي
فَکَاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا» [9]

يعني: نسبت
بآن خداوندي که هميشه در محضر او هستيد «تقوا» داشته باشيد خدائي که زمام اختيار و
امور در دست قدرت اوست و نشست و برخاست همه حرکات شما در پرتو قيوميت او انجام مي
گيرد و از تمام اسرار و انديشه‌هاي درون شما با خبر است و هرکاري را که انجام
بدهيد مي‌نويسد.

او نگهبانان
کرامي را بر شما واداشته که گفتار و کردار شما را بنويسند حقي را از قلم نمي‌اندازنند
و بيجا و ناکرده را نمي‌نويسند و بدانيد و بدانيد که هر کس تقوا را پيشه خود سازد
خداوند او را از فتنه‌ها نجات مي‌دهد و در تاريکي‌ها و تباهي‌ها روشنائي‌ و نور
براي او فراهم مي‌نمايد ….

شما در دنيا
مسافراني هستيد که بايد از اين جهان که جاي ماندن شما نيست کوچ کنيد و شما را به
توشه برداشتن از اين دنيا مأمور ساخته‌اند پس سعي کنيد که از زندگي خود زاد و توشه
برگيريد.

بدانيد که
براي پوست نازک بدن شما شکيبائي و طاقت بر آتش نيست بخودتان رحم کنيد که شما خود
را در دنيا بمصيبتها و سختيها آزموده‌ايد و بضعف وبي‌طاقتي خود پي برده‌ايد آيا
ديده‌ايد که يکي از شما ازخاري که ببدن او فرو مي‌رود چگونه ناله و اظهار درد مي‌کند
و همچنين از لغزيدگي يک نقطه از بدن او آسيب ببينيد و خون جاري گردد و همچنين از
يک ريگ گرم که بدن او را بسوزاند پس چه حالتي خواهد داشت هرگاه بين دو تاوه از آتش
قرار بگيرد در حالي که همخوابه سنگ سوزان و همنشين شيطان گردد.

آيا مي‌دانيد
که مالک دوزخ هنگامي که برآتش خشم مي‌کند از هيبت و غضب او آتش بجوش و خروش آمده
بحرکت درمي‌آيد و بر روي هم قرار مي‌گيرد و هرگاه او آتش را زجر کند و بانگ بر آن
بزند قطعات آتش از جاي خود مجهد و شکيبائي خود را از دست مي‌دهد و بطرف درهاي جهنم
حرکت مي‌کند.

اي
پيرسالخورده که ناتواني پيري دامنگيرت شده است آيا چگونه خواهي بود زماني که
طوقهاي آتش باستخوانهاي گردنها چسبيده شود و غل و زنجيرها در گوشت بازوان فرو بنشيند
بطوري که گوشتهاي بازوان را بخورد.

پس اي
بندگان خدا از خدا بترسيد از خدا بترسيد در حال تندرستي پيش از بيماري در فراغت و
آسايش قبل از تنگي و سختي،‌در راه آزاد ساختن خويش از آتش سهمگين و طاقت‌فرساي
جهنم بکوشيد. ادامه دارد

 



[1] – سوره مؤمن- آيه 70-72

/

آزمايش الهي در رفاه و تنگدستي

تفسير سوره
رعد

آزمايش الهي
در رفاه و تنگدستي

«الله يبسط
الرزق لمن يشاء و بقدر و فرحوا بالحيوة الدنيا و ماالحيوة الدنيا في الآخرة
الامتاع».

(سوره رعد-
آيه 26)

هرکس را خدا
بخواهد روزي فراوان مي‌دهد و يا روزي بر او تنگ مي‌کند و (کفار) به زندگاني دنيا
خشنود شدند در حالي که زندگي دنيا در برابر آخرت (و زندگي جاودان آخرت) جز متاعي
اندک نيست.

قبض و بسط
بدست خدا است

پس از آنکه
سيره عملي اولوالالباب را بيان فرمود،‌ پايان کار آنان را که جنات عدن است ذکر کرد
و کيفر کساني که هواپرست اند نيز بيان نمود.

آنگاه به
بيان عامل انحراف مي‌پردازد و آن را حب دنيا ذکر مي‌کند که «دنيا» بزرگترين عامل
انحراف عده‌اي است و آنان را از دريافتن حق باز مي‌دارد. و بهرحال در اين آيه
کريمه، سفارش مي‌فرمايد که نه داشتن دنيا شما را به طرف فساد بکشاند و نه نداشتن و
دوري از اموال و دارائي‌هاي دنيا. نه ثروت باعث طغيان شما شود و نه فقر و تنگدستي،
شما را منحرف سازد. زيرا قبض و بسط، کلا بدست خدا است، پس قبض و بسط رزق نيز بدست
خدا است. و قبض و بسط، هر دو آزمون الهي است، نه تکريم و تحقير است.

وظيفه انسان
در برابر قبض و بسط خدا، نه آن است که نشاط پيدا کند و نه غمگين شود. چرا خداوند
همه را يک نواخت متمکن نکرد؟ با اينکه او غني محض است. اگر مال را به همه مي‌داد و
هم را متمکن مي ساخت، چه مي‌شد؟ چرا به بعض‌ها مي‌دهد و به بعضي‌ها نمي‌دهد؟

خداوند در
پاسخ به اين سؤال مي‌فرمايد: «ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الأرض»[1] اگر
خداوند تمام بندگانش را سرمايه‌دار کند، فساد، جهان را فرا مي‌گيرد. و چون اين
خصوصيت و ويژگي در انسان وجود دارد که غالبا در اثر داشتن سرمايه فراوان و پول
بسيار، طغيان مي‌کند و فساد در زمين پيدا مي‌شود، لذا خداوند، با اندازه و هندسه
خاصي اموال را نازل مي‌کند. و اين اندازه‌گيري بر اساس خبير و بصير بودن حق به
اوضاع بندگانش است «… ولکن ينزل بقدر ما يشاء، انه بعباده خبير بصير».

اين، هم
دليل عدم بسط است که چرا براي همه،‌روزي فراوان مقرر نفرمود و هم پاسخ اين پرسش
است که چرا به يک عده مي‌دهد و به يک عده نمي‌دهد. او مي‌داند که به چه کسي بدهد و
به چه کسي ندهد؛ او در کارش حکيم و خبير و بصير است؛ او به اوضاع و احوال بندگانش
بيش از همه و بيش از خود بندگان آگاه و مطلع است. چه بسا پولي که به زيد داد،‌اگر
به عمرو مي‌داد، او فساد در زمين مي‌کرد و يا به عکس.

و أما در
مورد مردم: وظيفه مردم را خداوند در اين آيه معين فرموده است و گوشزد نموده که چه
خداوند روزي زياد بدهد و چه کم بدهد، در هر دو مورد انسان در معرض آزمايش الهي
قرار گرفته است. اينطور نيست که اگر به کسي روزي اندک داد، نشانه تحقير و اهانت به
او باشد. اگر مردم خودشان را اصلاح کنند، اشکالي ندارد که همه، روزي فراوان داشته
باشند ليکن طبع نظام اينچنين است که اگر همه مرفه باشند، به فساد مي‌افتند و اين
مردم که در اين جهان هستند، اکثرشان گرفتار دنيايند، ولي در بهشت تمام نعم الهي،
به وفور پيدا مي‌شود و همه هم از آن برخودارند زيرا در آنجا فسادي نيست، و آزمايش
و امتحاني وجود ندارد.

بنابراين،
براي حفظ نظام موجود در جهان، عده‌اي بايد پول داشته باشند و عده‌اي نداشته باشند؛
و بهرحال هر دو گروه، چه آنها که دارند و چه آنها که ندارند،‌در کلاس امتحان نشسته‌اند
و دارند امتحان مي‌دهند، و هرگز اين دو مورد، دليل تکريم يا تحقير اشخاص نيست.

وظيفه انسان
در برابر اموال

وظيفه‌اي که
بندگان نسبت به خدا دارند در برابر اين نحوه توزيع روزي را در سوره فجر بيان
فرموده است: «فأما الانسان اذاماابتليه ربه فأکرمه و نعمه، فيقول ربي‌ أکرمن، و
أما اذا ماابتليه فقدر عليه رزقه، فيقول ربي أهانن، کلا»[2] طبع
انسان اين است که خداي سبحان او را به مال مبتلا کند و نعمت فراوان به او بخشد،
بگويد که پرودگارم مرا گرامي داشته است و اگر او را به فقر مبتلا کند و روزي را بر
او تنگ بگيرد، بگويد که پروردگارم،‌مرا اهانت کرده! چنين نيست؛ هر دو در حال
آزمايش‌اند.

بنابراين
چيزي در جهان نشانه تکريم يا تحقير نيست، هرچه هست آزمايش و امتحان است؛ چه آن که
ثروت دارد و چه آن که فقير است، چه او که سالم و چه او که بيمار است. تمام اينها
براي برقراري نظم در جامعه و آزمايش فرد فرد انسانها است.

و وظيفه اين
دو گروه در برابري خداي سبحان آن است که: آن کس 
که گرفتار شد و مالي را از دست داد يا مالي را بدست نياورد، نبايد حزن و
اندوه به خود راه دهد،‌و آن هم که اموال فراواني بدستش رسيد، نبايد نشاط و فرح و
سرور داشته باشد، چون هر دو امتحان است. اگر براي انسان روشن شد که همه اين امور،
امتحان است، انسان در موارد امتحاني، نه غمگين است، نه با نشاط چون مي‌داند مال او
نيست. چند روزي در اين حالت است تا درون او شکوفا شود، آنگاه معلوم شود که چه مي‌کند؟
آيا در اثر نداشتن مال از توحيد، دست بر مي‌دارد،‌يا در اثر داشتن مال فراوان؟!
وظيفه بندگان هم مشخص شده است «لکيلا تأسوا علي مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» تا
اينکه براي از دست رفتن نعمت، تأسف نخوريد و براي بدست آوردن آن، خوشحال نگرديد.

کيفيت روابط
اجتماعي در قبال اموال

در سوره
زخرف ادعاي مرفهين را چنين بيان مي‌کند که مالدار فکر مي‌کند اصالت، از ان مال است
پس هر کسي اين اصل و اين شرف را دارا است،‌اصيل و شريف خواهد بود! لذا مي‌گفتند:
نبوت که يک مقام شريفي است بايد نصيب کسي بشود که اين اصل نزد او است يعني ثروت
زياد دارد، پس بايد بر فلان سرمايه دار مکه نازل شود: «و قالوا لولا نزل هذا
القران علي رجل من القريتين عظيم»[3] و
خداوند در رد زعم باطل آنان مي‌فرمايد: «أهم يقسمون رحمت ربک؟» آيا آنها رحمت
پروردگارت را قسمت مي‌کنند؟! بلکه تمام اقسام معيشت و رزق، چه رزق ظاهري و چه رزق
باطني، و معنوي، بدست ما است «نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوة الدنيا» ما معيشت
و روزي دنيا را ميان آنان تقسيم کرديم «و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم
بعضا سخريا» ما اين‌ها را در طبقات مختلف آفريديم تا هم يکديگر را تسخير متقابل
کنند. البته اين تسخير متقابل ممدوح است، به اين معني که هر کسي در دنيا براي
ديگري بنحوي کار کند. و اصلا گردش نظام عالم به اين است، همه خدمت به يکديگر کنند.
اگر امروز آن طبيب متمکن،‌ بار بر ضعيف را مسخر خود کرده است که بارش را بردارد،
فردا که آن باربر مريض شد،‌آن طبيب هم بايد آن بيمار را معالجه و درمان نمايد. اين
تسخير متقابل است ک هر کسي به نحوي حق بر ديگري دارد و لازم است همه حقوق اجتماعي
را بپردازند. در اين صورت است که هيچ چيز باعث فخر نخواهد شد. هم آنکس که دارد، مي‌فهمد
که در حال امتحان است و هم آن کس که ندارد، احساس حقارت در جامعه اسلامي نمي‌کند.
و ديگر جائي براي گلايه کردن نمي‌ماند.

تلاش،‌يک
نواخت و برداشت، گوناگون

قرآن کريم
همه مردم را به کاروا مي‌دارد و مي‌فرمايد: «فامشوا في مناکبها وکلوا من رزقه»[4] تلاش
کنيد و روي دوش زمين سوار گرديد و از رزق و روزي خداوند بهره‌مند شويد.

پس از اين
قرآن مي‌فرمايد: «شما نگاه کنيد ببينيد خيلي‌ها تلاش مي‌کنند، زحمت مي‌کشند،
تلاششان يک نواخت است ولي برداشت‌ها گوناگون. بعضي‌ها زياد متنعم مي‌شوند و برخي
کمتر از نعمت‌ها برخوردارند. آن کس که آنها را تنظيم مي‌کند و روزي هر فردي را به
اندازه خودش مي‌دهد، خداوند است. و اين نحوه قبض و بسط را که به بعضي زياد و به
بعضي کم مي‌دهد، از آيات الهي است. مي‌بينيد که دو نفر با هم درس مي‌خوانند،‌با هم
کار مي‌کنند يا با هم مغازه دارند،‌يکي را آنقدر به پيش مي‌برد و نعمتها بر او
افزايش مي‌دهد که در مدتي کوتاه داراي مکنت و ثروت بسياري مي‌گردد و يکي را بقدري
با حوادث غيرمترقبه روبرو مي‌کند و گرفتاريهايش زياد مي‌شود که در بين راه مي‌ماند.
اينها هرگز دليل هرج و مرج عالم يا شانس و اقبال نيست که عقل و وحي هم اين را نمي‌پذيرد،‌بلکه
نظمي در کار است و منظم، تشکيلات جهان را با قبض و بسط خود، مي‌چرخاند، هرچند
برانسان لازم است که تلاش کند و کار کند ولي بهرحال، قبض و بسط دست خدا است.

انسان در
برابر مالش موظف است که مالک آن باشد نه مملوکش و او مال را مسخر کند نه اينکه
مال، او را تسخير نمايد. و اما اينکه چقدر مي‌تواند با تلاش خويش، تحصيل کند، آن
ديگر بدست او نيست؛ پس آن کس که مال زياد يا حتي علم زياد دارد که نبايد به مالش و
علمش بر ديگران فخر بفروشد و نبايد خيال کند که خداي سبحان او را گرامي داشته و با
عملش، تکبر جويد، آن هم که پيشرفت نکرده و در حد متوسط از سواد است،‌نبايد خود را
تحقير شده بداند. ولي بهرحال تلاش براي بدست آوردن علم و مال لازم است.

پس اگر بر
ما لازم است که علما را احترام کنيم،‌بر علما هم لازم است که علم خود را وسيله
مباهات بر ديگران ندانند و از مردم توقع احترام نداشته باشند. در روايت آمده است:
«من أحب أن يتمثل الرجال عنده قياما فليتبوّأ مقعده من النار»[5] اگر
کسي علاقمند است، وقتي وارد شد، مردم به احترامش قيام کنند، جايگاهش در دوزخ است.
اين همان حب جاه است که بيش از هرچيز، مذمت شده است و جاي چنين آدمي که توقع
احترام از ديگران- بخاطر علم يا مالش- دارد،‌ جهنم است از آن طرف به مردم سفارش
شده است که وقتي علما را ديديد، احترام کنيد. پس هر دو در حال امتحان‌اند، چه آن
دانشمند عالم و چه آن انسان غيرعالم- آن عالم نبايد حب جاه داشته باشد و علمش را
مايه فخر و مباهات قرار دهد و آن انسان معمولي نيز بايد در برابر عالم، احترام کند
و او را گرامي بدارد.

بياني را
مرحوم کليني از امام باقر عليه‌السلام در تبيين فقه و فقاهت ذکر کرده است که
فرمود: اگر کسي فقيه بود، درد دنيا را مي‌فهمد. و اگر درد دنيا را فهميد، دواي
دنيا را هم مي‌فهمد. اين است فقه ممدوحي که خداي سبحان او را به اين نعمت متنعم
کرده است. پس اگر کسي اين چنين نبود، مستأکل بالعلم است. يعني درس خواندن و عالم
شدن،‌مانند مغازه‌اي است براي او؛ مغازه علم فروشي! بنابراين نبايد کسي بگويد که
من زحمت کشيده‌ام،‌بحث کرده‌ام،‌درس گفته‌ام بلکه بايد بگويد: علما زحمت کشيده‌اند
تا مرا تربيت کرده‌آند و بدينجا رسانده‌اند؛ من هم بايد به نحوي اين خدمات را
جبران کنم.

حضرت امير
سلام الله عليه مي‌فرمايد: «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[6] يعني
پس از اين که همه عرضه شدند بر خداي سبحان،‌معلوم مي‌شود چه کسي دارد و چه کسي
ندارد. پس اگر انسان درس بخواند و زحمت بکشد، براي اينکه پيش مردم محترم شود و با
القاب از او تجليل کنند و عنوان‌هاي بزرگ براي او قائل شوند، اجر خود را در همين
دنيا ديده است و اجري در آخرت نخواهد داشت. پس همه بايد خدمت کنند؛‌او که درس
خوانده است بايد، علم خود را منتشر سازد و جهال را از جهل بيرون آورد و او هم که
درس نخوانده است تلاش کند که بر علمش بيافزايد و در مقابل خدمات عالم، به او خدمت
کند نه اينکه يک عالم- مثلا- يک جانبه جاهلي را تسخير نمايد بلکه تسخير بايد
متقابل و هريک به نحوي نسبت به ديگران خدمت کنند.

«الله يبسط
الرزق لمن يشاء و يقدر»

يقدر، يعني
تنگ مي‌گيرد. و اين سختگيري يا بسط در روزي را خداوند به عنوان يک آيت الهي نقل مي‌کند
چون خدا قدير است و عليم و مي‌داند که در حد يک مقدار ممکن، چه کسي را به مال
بيازمايد و چه کسي را به فقر امتحان کند در سوره قصص، آيه 81 به بعد جريان قارون
را ذکر مي کند، مي‌فرمايد: «فخسفنا به و بداره الأرض، فما کان له من فئة ينصرونه
من دون الله و ما کان من المنتصرين»- ما او و خانه‌اش را در زمين فرو برديم، پس نه
کسي داشت که او را ياري دهد و نه خود قدرت انتقام داشت. «واصبح الذين تمتوا مکانه
بالأمس يقولون و يکأن الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر، لولا أن من الله
علينا لخسف بنا، و يکأن لايفلح الکافرون»[7] اين
طبقه محروم که آرزو داشتند، مانند او باشند، گفتند، معلوم است که خداوند روزي را
به هر يک از بندگانش بخواهد مي‌دهد و از هر يک بخواهد مي‌دهد و از هر يک بخواهد
برمي‌گيرد؛ اگر خدا بر ما منت نمي گذاشت، ما را هم در زمين فرو مي‌برد، گويا
کافرون هرگز رستگار نمي‌شوند.

مشابه اين
بيان را در سوره عنکبوت، در آيه 62 دارد که مي‌فرمايد: «الله يبسط الرزق لمن يشاء
من عباده و يقدر له» خداوند روزي را به يک نفر فراوان مي‌دهد و بر ديگري تنگ مي‌گيرد
زيرا «أن الله بکل شيء عليم» خداوند بر همه چيز دانا و عليم است.

يک استدلال
لطيفي حضلرت امير«ع» در نهج البلاغه دارد، که سفارش مي‌کند، انسان در برابر سرمايه‌دار
و ثروتمند،‌خود را نبازد، مي‌فرمايد: اين ثروت و اموال براي اداره زندگي است ولي
کمال نيست؛ داشتن پول کمال نيست زيرا اگر کمال بود، خداي سبحان اين ثروت را به
رسولش و حبيبش مي‌داد و از اينکه نداده است، معلوم مي‌شود که کمال نيست. پس اين
اموال امانت است. و اگر امانت شد، ديد ديگران درباره سرمايه‌دار هم يک ديد امين
خواهد بود. انسان يک آدم فقير را که مي‌بيند با يک آدم غني، اگر بتواند اين دو نفر
را با يک ديد ببيند، وظيفه خودش را انجام داده است، به اين معني که ثروتمند در
چشمش عظيم جلوه نکند و فقير در چشمش حقير جلوه نکند. والحمدالله رب العالمين.
ادامه دارد.

 



[1] – سوره شوري- آيه 27

/

پنجم شعبان ولادت سرور ساجدان

پنجم شعبان
ولادت سرور ساجدان

سيد ساجدان
و امام زاهدان و زيور عابدان، حضرت امام علي بن الحسين سلام الله عليه و علي آبائه
و اولاده الطاهرين، در روز پنجشنبه، پنجم شعبان از سال 38 پس از هجرت در دوران
خلافت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه و قبل از وفات آن حضرت به دو سال، در مدينه
منوره چشم به دنيا گشود. آن حضرت ده سال رد زمان خلافت عمويش امام مجتبي و ده سال
در دوران خلافت پدرش سيدالشهدا زيست و در سن 57 سالگي به شهادت رسيد و در بقيع،
کنار عمويش امام مجتبي سلام الله عليه دفن شد.

القاب
مبارکش: زين العابدين، سيدالعابدين، زين الصالحين، الخاشع، المتهجد، الزاهد،
العابد، العدل، البکاء، السجاد، ذوالثقنات، امام الأمة، ابوالأئمة، الزکي، الأمين
و منارالقانتين است. کنيه‌اش ابومحمد و ابوالحسن مي‌باشد.

مادرش شاه
زنان دختر يزدجرد پادشاه ايران بود و برخي گفته‌اند: نام مادرش شهربانو است.

اميرالمؤمنين
عليه‌السلام حريث بن جابر حنفي را در سمت مشرق حکومت، ولايت داد و حريث دو تن از
دختران يزدجرد را براي آن حضرت فرستاد. حضرت امير عليه‌السلام، شاه زنان را به
پسرش حسين عليه‌السلام بخشيد و آن بانوي مکرمه زين‌العابدين را براي حسين عليه‌السلام
بدنيا آورد. و ديگري را به محمدبن ابي بکر بخشيد که آن بانو، قاسم بن محمد بن ابي‌بکر
بزائيد، لذا قاسم و امام سجاد، پسرخاله بودند.[1]

عمران بن
سليم گويد: زهري- که يکي از بزرگان اهل سنت بود- هرگاه حديثي را از علي‌بن الحسين‌(ع)
نقل مي‌کرد، مي‌گفت: حدثني زين العابدين علي بن الحسين، سفيان بن عيينه به او
اعتراض کرد و گفت:چرا مي‌گوئي زين‌العابدين؟ زهري گفت: از سعيد بن مسيب شنيدم که
از ابن عباس نقل مي‌کرد که: رسول خدا«ص» فرمود: «اذا کان يوم القيامة ينادي مناد
اين زين العابدين؟ فکأني أنظر الي ولدي عليّ‌بن الحسين بن علي بن ابيطالب، يخطر
بين الصفوف»[2]

روز قيامت
که مي‌شود،‌منادي ندا مي‌کند: زين العابدين کجا است؟ ناگهان فرزندم علي‌بن الحسين
علي بن ابيطالب را مي‌بينم که از ميان صفها حرکت مي‌کند (و به ندا پاسخ مي‌دهد).

و علت
نامگذاري حضرت به «ذي الثفات» آنچنان که در حلية الاوليا و کافي شريف آمده، اين
است که امام باقر عليه‌السلام فرمود: در پيشاني پدرم آثار ثابت و واضحي از سجود
بود که در اثر سجودهاي طولاني و فراوان، ساليانه پينه‌هاي پيشاني را قطع مي‌کرد، و
در روايت صدوق عليه‌آلرحمه آمده است که حضرت، پينه‌ها و آثار سجود را از پيشاني
خود قطع مي‌کرد و گردآوري مي‌نمود و وصيت کرده بود که همراه با خود دفن شود. و
وقتي از دنيا رفت آن پينه‌ها را با حضرت دفن کردند.

و علت تسميه
حضرت به بکاء اين است که امام صادق‌«ع» فرمود: حضرت سجاد بيست سال بر پدرش گريست و
هرگز طعامي را براي او نمي‌آوردند جز اينکه به ياد ابيعبدالله عليه‌السلام گريه مي‌کرد.
يکي از بردگانش به حضرت عرض کرد: يا ابن رسول الله! قربان گردم! من خوف اين دارم
که در اثر گريه زياد از بين بروي. حضرت فرمود: «انما اشکو بثي و حزني الي الله
واعلم من الله ما لا تعلمون اني لم اذکر مصرع ابي واخوتي و بن عمومتي الا خنفتني
العبرة» من حزن و اندوه خود را تنها براي خدايم بازگو مي‌کنم و همانا از خداوند
چيزهائي مي‌دانم که شما نمي‌دانيد. من هرگاه شهادت پدر، برادران و عموزادگانم را
به ياد مي‌آورم، گريه گلويم را مي‌گيرد.

امام صادق‌«ع»
مي‌فرمايد: هيچگاه غذائي يا آبي براي حضرت سجاد نياوردند جز اينکه حضرت مي‌گريست و
مي‌فرمود: چگونه غذا بخورم در حالي که ابيعبدالله را گرسنه کشتند و چگونه آب
بياشامم که ابيعبدالله تشنه لب به شهادت رسيد؟

البته واضح
است که يکي از علتهاي بسيار گريستن حضرت آن هم بطور علني بر پدر و بردارانش، اين
بود که مي‌خواست آمادگي را در مردم ايجاد کند و آنان را عليه ظلم و ظالمان
بشوراند؛ ظالماني که براي نگهداشتن کرسي صدارت و رياستشان، حرمتها را هتک و
ارزشهاي ديني را توهين مي‌کنند و براي رسيدن به شهوات و ملذات دنيوي، معنويات را
زير پا گذاشته و مقدسات مذهب را ناديده گرفته و حاضرند جگرگوشه رسول خدا را به
بدترين و فجيع‌ترين وضعي به قتل برسانند، در حالي که به دروغ ادعا مي کنند از امت
پيامبرند! و همين گريه‌ها و مناجاتها و نيايشها بود ک به زودي به ثمر نشست و توده‌هاي
مسلمان را در حجاز و عراق، به شورش و انقلاب واداشت تا آنجا که حرکت توابين در
کوفه بر پا شد و چهره‌هاي پشيمان و شرمسار، اين بار مصمم و با جديتي تمام، خود را
به قبر سيدالشهداء سلام الله عليه رسانده و اعلام توبه و ندامت کرده و سربه شورش
زدند و کوفه را مظطرب کرده و از زير نفوذ يزيديان بيرون آوردند. و از سوئي ديگر
اهل مدينه که به ياري حسين نرفته بودند، سخت به حرکت افتادند و واليان يزيد را از
مقر حکومت به زيرآورده و از مدينه پيامبر«ص» اخراج کردند که در نتيجه مسلم بن عقبه
لعنة الله عليه به دستور يزيد پليد آخرين حربه را بدست گرفت و مدينه را قتل عام
کرد و جنايت‌ها را به اوج خود رسانيد ولي بهرحال، مردم از حقيقت قضايا مطلع گشته و
گريه‌هاي حضرت سجاد سلام الله عليه به ثمر نشست و در کوتاهترين مدت يزيد و يزيديان
را به جهنم فرستاد.

و درباره
تسميه حضرت به «سجاد» جابربن يزيد جعفي روايتي را از امام باقر سلام الله عليه نقل
مي‌کند که فرمود:

«ان أبي علي
بن الحسين ماذکر لله عزوجل نعمة عليه الا سجد، ولاقرأ آية من کتاب الله عزوجل فيها
سجود الاسجد، ولادفع الله عزوجل عنه سوءاً يخشاه أو کيد کائد الا سجد ولا فرغ من
صلاة مفروضة الا سجد، ولاوفّق لا صلاح بين اثنين الا سجد وکان اثر السجود في جميع
مواضع سجوده، فسمي السجاد لذلک»[3]

پدرم حضرت
علي بن الحسين هرگز نعمتي از نعمتهاي خداي عزوجل را به ياد نياورد جز اينکه سجده
کرد. و هرگز آيه‌اي از آيات قرآن مجيد که در آن ذکر سجود باشد نخواند جز اينکه
سجده کرد. و هرگز خداوند شري را از او دور نکرد، جز اينکه سجده کرد، و هرگز نماز
واجبي را به اتمام نرساند جز اينکه سجده کرد و هرگز توفيق نيافت که بين دو نفر
اصلاح کند جز اينکه سجده کرد و اثر سجود در تمام مواضع نمازش (پيشاني و دو کف دست
و دو زانو و دو انگشت پا نمايان بود، لذا او را «سجاد» ناميدند.

بهرحال
درباره عبادت زين‌العابدين سلام الله عليها، هرچه بگويند و بنويسند کم است، او کسي
است که خدا را به حق شناخته است و معرفت کامل دارد، لذا عبادتش کامل است. امام
صادق‌«ع» مي‌فرمايد: هنگامي که امام سجاد سلام الله عليه براي نماز مي‌ايستاد،
بدنش مي‌لرزيد و رنگش زرد مي‌شد و مانند سعف نخل (برگ درخت خرما) برخود مي‌لرزيد.[4]

از امام
باقر سلام الله عليه نيز طي روايتي طولاني نقل شده است که: هرگاه حضرت سجاد براي
نماز مي‌ايستاد، رنگش دگرگون مي‌شد. او در نماز مانند بنده‌اي ذليل بود که در
برابر شاهي عظيم ايستاده است، و تمام اعضاي بدنش از خشيت پروردگارش مي‌لرزيد و
هرگاه نماز مي‌خواند مانند کسي بود که مي‌خواهد با نماز وداع کند، گويا ديگر مجال
نماز خواندن ندارد …[5]

فرا رسيدن
عيد سعيد ولادت الگوي عبادت و نماز و تقوا و زهد و ورع و علم و فضيلت، امام چهارم
سلام الله عليه را به محضر مقدس ولي عصر اروحناه فداه، رهبر عزيز انقلابو شعيان
ومواليان حضرتش، تبريک و تهنيت عرض مي‌کنيم. باشد که از زندگي پيشوايان عزيزمان،
در سراسر ابعاد زندگيمان، درس دنيا و آخرت فرا گيريم و السلام.

 



[1] – ارشاد مفيد- ج2، ص 138

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

حکومت امام
زمان‌«عج»

اميرالمؤمنين
عليه‌السلام:

«يبعث الله
رجلا فيآخر الزمان، ولکب من الدهر و جهل من الناس يؤيده الله بملائکته و يعصم
أنصاره و ينصره بآياته و يظهره علي الأرض، حتي يدينوا طوعا أو کرها، يملأ الأرض
عدلا و قسطا و نورا و برهانا،‌يدين له عرض البلاد و طولها لايبقي کافر الّا آمن،
ولا صالح الا صلح،‌و تصطلح في ملکه السباع، و تخرج الأرض نبتها و تنزل السماء
برکتها، و تظهر له الکنوز، …. فطوبي لمن ادرک ايامه وسمع کلامه» (بحارالانوار- ج
52- ص 280)

خداوند در
آخرالزمان و آن هنگام که روزگار به سختي مي‌گذرد و مردم در جهل و ناداني غوطه‌ور
مي‌شوند، مردي را برمي‌انگيزد که با فرشتگانش او را تأييد مي‌کند و پيروانش را
نگهميدارد و با آيات و معجزاتش، ياريش مي‌دهدو بر روي زمين ظاهرش مي‌سازد تا اينکه
همه اهل زمين- چه از روي رضا و رغبت و چه از روي ناچاري و کراهت- در برابرش تسليم
شوند؛ زمين را پر از عدل و داد و نور و برهان و استدلال کند تا سراسر گيتي را زير
پرچم خود درآورد و هيچ کافري نماند جز اينکه ايمان بياورد و هيچ فاسدي نماند جز
اينکه درستکار گردد تا آنجا که درندگان در حکومتش، زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند،
و زمين و آسمان برکتهايشان ظاهر شود، و گنجها برايش پايدار گردد … پس خوشابحال
کسي که حکومتش را درک کند و سخنان دلربايش را بشنود.

امام باقر
عليه السلام:

«اذا قام
قائم اهل البيت‌«ع» قسم بالسوية وعدل في الرعية، فمن أطاعه فقد أطاع الله و من
عصاه فقد عصي الله … و يجمع اليه اموال الدنيا من يطن الأرض وظهرها، فيقول
للناس: تعالوا إلي ما قطعتم فيه الأرحام و سفتکم فيه الدماء الحرام ورکبتم فيه ما
حرم الله عزوجل فيعطي شيئا لم يعطه أحد کان قبله و يملأ الأرض عدلا و قسطا و نورا
کما ملئت ظلما و جورا و شرا».

(علل
الشرايع- ج1- ص 155)

هنگامي که
قائم آل محمد«ص» قيام مي‌کند، اموال بيـت‌المال را بالسويه بين مردم تقسيم مي‌نمايد
و با عدالت در ميان امت داوري مي‌کند، پس هر که او را اطاعت کند،‌خداي را اطاعت
کرده و هرکه او را نافرماني کند، خداي را نافرماني کرده است …. و همانا اموال
دنيا از باطن و ظاهر زمين براي او گردآوري مي‌شود، پس به مردم خطاب کرده مي
فرمايد: هان! اين همان اموالي است که چقدر بخاطر آنها قطع رحم کرديد (و به خويشان
خود ظلم روا داشتيد) و چقدر خونهاي حرام برزمين ريختيد و چقدر مرتکب حرام و گناه
شديد، پس بگونه‌اي تقسيم مي‌کند که هيچ کس قبل از او چنان تقسيم نکرده است و جهان
را پر از عدل و داد و نور مي‌کند پس از آنکه پر از ظلم و ستم و شر شده باشد.

امام صادق
عليه‌السلام:

«اذا قام
قائم آل محمد عليه‌وآله السلام، حکم بين الناس يحکم داود، لايحتاج الي بينة، يلهمه
الله تعالي فيحکم بعلمه،‌و يخبر کل قوم بما ستبطنوه، و يعرف وليّه من عدوه
بالتوسم» (ارشاد مفيد- ص 345)

هرگاه قائم
آل محمد عليه السلام قيام کند، بين مردم مانند حضرت داود داوري نمايد و نياز به
شاهد و بينه نخواهد داشت زيرا خداوند به او الهام مي‌کند،‌پس او باعلم لدني، حکم
مي‌کند و به هر گروهي خبر مي‌دهد که در باطن و ضميرشان چه مي‌گذرد و دوستش را از
دشمنش با نگاه کردن، مي‌شناسد و تشخيص مي‌دهد.

امام رضا
عليه‌السلام:

«اذا خرج
أشرقت الأرض بنور ربها،‌و وضع ميزان العدل بين الناس، فلا يظلم أحد احدا» (اکمال
الدين- ج 2 ص 42)

هنگامي که امام زمان ظهور کند، جهان به
نور پروردگارش روشن مي‌گردد و ترازوي عدالت ميان مردم گذاشته مي‌شود و ديگر هيچ‌کس
به ديگري ظلم نمي‌کند.

/

چهارم شعبان ولادت ماه تابان بني‌هاشم

چهارم شعبان
ولادت ماه تابان بني‌هاشم

حضرت عباس،
اين فرزند برومند علي و برادر وفادار و مخلص حسين؛ اين مجاهد بزرگ راه خدا و بنده
شايسته او، اين الگوي تمام فضيلت‌ها، کرامت‌ها،‌ شهامت‌ها، ايثارها و خصال کريمه
انساني و اين انسان والا و ماه تابان بني‌هاشم در سال بيست و ششم هجري متولد شد و
در آغوش نفس رسول الله، حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه، تربيت شد و در
روز عاشوراي 61 هجري که بيش از سي و چهار سال از عمر مبارکش نگذشته بود، پس از
آنکه بزرگترين و مقدس‌ترين مراحل ايثار و از خود گذشتگي را در طول تاريخ انسانيت،
به نام خود به ثبت رساند، در محفل عاشقان الله، و در رکاب برادر بزرگوار و امام
زمانش حضرت اباعبدالله،‌به معبود خود پيوست و به آن مقام ارجمند و والائي دست يافت
که هيچ شهيدي به آن مقام نرسيده است.

حضرت سجاد
سلام الله عليه درباره‌اش مي‌فرمايد:

«ان للعباس
عندالله تبارک و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة».

از براي
حضرت عباس، نزد خداي تبارک و تعالي،‌منزلت و مقامي است که تمام شهداء در روز
رستاخيز به آن مقام غبطه مي‌خورند.

راستي اين
مقام ارجمند و والا را حضرت عباس از کجا بدست آورده است؟ آيا فرزند اميرالمؤمنين
عليه‌السلام بودن کافي است يا حتي در رکاب سيدالشهداء عليه‌السلام به شهادت رسيدن،‌کفايت
مي‌کند؟ البته واضح است که شهيدان روز عاشورا که در رکاب حضرت کشته شدند و به اين
فوز عظيم نائل آمدند،‌برترين افراد روي زمين‌اند و بالاتر از آن مقامي نيست ولي با
اين حال،‌حضرت ابوالفضل سلام الله عليه از ويژگي ديگري برخوردار است که حتي شهيدان
کربلا نيز غبطه آن مقام مي‌خورند. شايد آن ايثار عجب و غريبي که از خود نشان داد و
با لب تشنه از کنار رود روان برخاست،‌او را به اين مقام رسانده باشد زيرا چنين
ايثاري در هيچ دوراني از دورانهاي تاريخ ديده و شنيده نشده است. از آن که بگذريم،
در حالات حضرت عباس در همان چند روز آخر عمر، مطالبي نقل شده است که انسان را به
شگفتي وا مي‌دارد هرچند ما بسيار متأسفيم که تاريخ، در اثر فشار ستمگران و حاکمان
جائر،‌ درباره اين رادمرد جهان انسانيت،‌کمتر مطالبي گفته و گذشته‌هاي او را که
قطعا پر است از ايثار و برادري و فداکاري و عظمت و شجاعت و شهامت و خدمت به اسلام
و قرآن و حجت خدا، ناديده گرفته است ولي بي‌گمان امامان معصوم،‌آن حضرت را خوب مي‌شناختند
که آنطور حضرت سجاد عليه‌السلام او را معرفي مي‌کند و مي فرمايد: «خدا رحمت کند
عمويم حضرت عباس را که ايثار نمود و در رکاب برادرش با شجاعت، بهترين کارزار را
کرد و جان خود را فداي برادرش نمود».

و امام صادق
عليه‌السلام درباره‌اش مي‌فرمايد:

«حضرت عباس
بن‌علي، عموي ما، مردي تيزيين، متعهد و داراي ايماني محکم و استوار بود. او همراه
ابيعبدالله و در رکابش جهاد کرد و با دشمنان نيکو پيکاري نمود و سرانجام به درجه
عظيمه شهادت نائل شد».

فر رسيدن
چهارم شعبان، که يادآور ولادت آن انسان عظيم و ايثارگر بزرگ تاريخ اسلام است را به
مقام معظم حجة بن الحسن سلام الله عليه،‌رهبر انقلاب و ملت متعهد و ايثارگر ايران،
تبريک و تهنيت عرض نموده، اميدواريم در تمام مراحل زندگي، بتوانيم از آن ماه تابان
بني‌هاشم و سقاي کربلا در تمام ابعاد و مراحل زندگي خود الگو بگيريم و درسهاي
استقامت،‌برادري، ايثار، شجاعت و خلوص را از آن حضرت فرا گيريم ان شاء‌الله

و چه خوش
گويد آية الله غروي اصفهاني معروف به کمپاني:

قامت معتدلش
را نتوان طوبي خواند 

چمن
«فاستقم» از سرو قدش بست

لاله روي وي
از گلشن توحيد دميد

سنبل روي وي
از روضه تجريد برست

شاه اخوان
صفا، ماه بني‌هاشم او است

شد در او
صورت و معني به حقيقت پيوست

ساقي باده
توحيد و معارف عباس

شاهد بزم
ازل، شمع شبستان الست

 

/

سوم شعبان ولادت بزرگ پاسدار اسلام

سوم شعبان
ولادت بزرگ پاسدار اسلام

سوم شعبان
از سال چهارم هجرت و يکسال پس از ولادت نخستين سبط رسول الله«ص» دومين سبط و
ريحانه رسول اکرم و سومين پيشوا و امام معصوم و پنجمين چهره درخشا آل عبا حضرت
اباعبدالله الحسين عليه‌ السلام در خانه علي و فاطمه عليهما السلام متولد شد و
جهان از ولادت آن حضرت، روشن و منور گشت.

اسماء بنت
عميس گويد: روز ولادت امام حسين سلام الله عليه بود که حضرت رسول صلي الله عليه‌
به خانه زهرا سلام الله عليها آمد و به من گفت: اسماء! فرزندم را بياور. او را در
پارچه‌اي سفيد پيچيدم و به خدمت حضرت آوردم. پيامبر«ص» اذان در گوش راستش و اقامه
در گوش چپش گفت، و او را بر دامن خود گذاشت؛ ناگهان ديدم اشک از ديدگان رسول
اکرم«ص» سرازير شد، به او عرض کردم: پدر و مادرم فدايت شوند؟ چرا گريه مي‌کنيد؟

حضرت فرمود:
بر اين فرزندم مي‌گويم!

عرض کردم:
او که تازه به دنيا آمده است (چه جاي گريه است؟)

فرمود: گروه
ستمگر پس از من او را بقتل مي‌رسانند. و هرگز شفاعتم نصيب آنها نخواهد شد.

در يک روايت
طولاني، اين عباس از حضرت رسول‌«ص» نقل مي‌کند که شب جمعه‌اي بود که امام حسين
سلام الله عليه متولد شد؛ خداوند در آن شب به خازن جهنم وحي نمود که به احترام اين
فرزند محمد«ص» که امشب به دنيا آمده، آتش را براهلش خاموش گردان و به خازن بهشت
نيز وحي فرمود که چون امشب فرزندي براي محمد در دنيا متولد شده است، بهشت را زينت
کن و خوشبويش ساز …و به فرشتگان وحي فرمود که به احترام اين مولود که براي
محمد«ص» به دنيا امده،‌صفهائي تشکيل بدهيد و تسبيح و تحميد و تمجيد و تکبير گوئيد
… و به جبرئيل وحي کرد که: اي جبرئيل! با فرشتگان بر محمد نازل شويد و اين مولود
گرامي را به او تبريک بگوئيد و به او خبر بده‌اي جبرئيل که من اين فرزند نو رسيده
را حسين ناميدم و به او بگو: يا محمد! بدترين افراد از امتت او را مي‌کشند، پس واي
بر قاتل و واي بر فرمانده و واي بر اسب سوارشان. من از قاتل حسين بي‌زار و بري
هستم و او هم از من بي‌زار است زيرا هيچ‌کس در روز رستاخيز نمي‌آيد که جرمش از جرم
قاتل حسين بيشتر و سخت‌تر باشد و قاتل حسين در روز قيامت وارد جهنم مي شود همراه
با آنان که به خدا شرک ورزيدند و براي او شريک قائل شدند و همانا آتش جهنم مشتاق‌تر
است به ديدار قاتل حسين از اشتياق بهشت به اطاعت کنندگان خدا ….

جبرئيل بر
پيامبر‌«ص» نازل شد و همانگونه که خدايش دستور داده بود، به حضرت تبريک و تسليت
گفت.

رسول خدا
پرسيد: آيا امت من او را مي‌کشند؟

جبرئيل گفت:
آري!

پيامبر
فرمود: اينها هرگز از امت من نيستند. من از آنها بي زارم همانگنه که خدايم بي‌زار
است.

جبرئيل گفت:
و من هم بي‌زار هستم اي محمد. (اکمال الدين- ج1- ص 398)
اين سنت حسنه‌اي که امام،‌پس از انقلاب، در ايران رايج کرد،‌که به خانواده‌اي شهدا
تبريک و تسليت مي‌فرمود، از آنجا نشأت گرفته است که جبرئيل امين از سوي پروردگارش
مأموريت يافت که به پيامبر اکرم در روز ولادت سرور و سالار شهيدان،‌تبريک و تسليت
بگويد.

بهرحال امام
حسين‌«ع» به دنيا آمد و در آغوش پيامبر بزرگ اسلام«ص» بمدت هفت سال،‌تربيت يافت که
در اين هفت سال،آنقدر حضرت، سفارش او و برادرش حسن «ع» را به مردم کرد که کتابهاي
سني و شيعه پر است از فضائل و مناقب اين دو بزرگوار که بيش از پنجاه مورد در
کتابهاي اهل سنت آمده است که پيامبر درباره اين دو برادر فرموده است: «الحسن
والحسين سيدي شباب اهل الجنة»- حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت‌اند. و درباره
امام حسين«ع» مکرر فرموده است: خدايا! من حسين را دوست مي‌دارم، پس دوس بدار کسي
که او را دوست مي‌دارد. و در جاي ديگر، مقام آن حضرت را بقدري بالا برده است که مي‌فرمايد:
هرکه حسين را دوست بدارد، در بهشت است و هرکه دوستداران حسين را نيز دوست بدارد،
در بهشت است. و آنگاه که فرمود: حسين مني و انا من حسين»- حسين از من است و من از
حسينم؛ تمام مطلب را بيان کرده و او را محيي شريعت خود و نگهدارنده قرآن و مکتب
خود مي‌داند. و اين مقام والا را بدست نياورد جز با پاسداري خالصانه حضرتش از
اسلام و قرآن و نثار خون پاک و مقدسش در راه احياي دين نيايش، درود خدا بر او و
اهل بيتش باد.

البته لازم
به توضيح نيست که مقام تمام امامان و پيشوايان ما والا و در اعلا درجه است و هر يک
در دوران خود،‌طبق وظيفه‌اي که خداوند به او محول کرده بود، عل مي‌کرد و به فرموده
حضرت رسول«ص» حسن و حسين هر دو امام‌‌اند، چه قيام کنند و چه بنشينند (يعني براي
خدا صلح کنند) ولي بهرحال چون سکه شهادت به نام حسين زده شد و در برابر متجاوزترين
و فاسدترين حاکمان غاصب قيام کرد و سخت‌ترين آزمايش الهي را در روز عاشورا به
بزرگترين فداکاري و ايثار تاريخ‌پذيرا شد، و با خون پاک خويش قلم سرخ بر آرمانهاي
پليد بني اميه کشيد، لذا به چنان مقام والائي دست يافت که پيامبر خود را از او و
او را از خود بداند و براي زيارت قبر مقدسش، آنقدر روايتها و فضيلت‌ها و اجرها نقل
شود که عبادتي از آن برتر و ارزشمندتر، متصور نشود.

 و چه خوش است سخن دوست شنيدن!

امام خميني
بدين‌مناسبت مي‌گويد.

«روز مبارک
سوم شعبان المعظم را که روز طليعه پاسدار و پاسداري از مکتب مترقي اسلام است به
عموم هم ميهنان و بخصوص پاسداران انقلاب اسلامي، تبريک عرض، و بحق بايد اين روز
معظم را روز پاسدار بناميم.

روز ولادت
با سعادت بزرگ پاسدار قرآن کريم و اسلام عزيز است؛ پاسداري که هرچه داشت در راه
هدف، اهداء کرد و اسلام عزيز را از پرتگاه انحراف رژيم طاغوت بني‌اميه نجات داد.
رژيم منحط بني‌اميه مي‌یفت تا اسلام را رژيم طاغوتي و بنيانگذار اسلام را برخلاف
آنچه بوده معرفي کند. معاويه و فرزند ستمکارش به اسم خليفه رسول الله،‌با اسلام آن
کرد که چنگيز با ايران، و اساس مکتب وحي را تبديل به رژيم شيطاني نمود.

اگر فداکاري‌
پاسداران عظيم الشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسدارن و اصحاب فداکار او نبود،‌اسلام
در خفقان رژيم بني‌اميه و رژيم ظالمانه آن، وارونه معرفي مي‌شد و زحمات نبي‌اکرم«ص»
و اصحاب فداکارش به هدر مي‌رفت».

پس به جاست
که پاسداران عزيز انقلاب که اين روز بسيار عزير و ارجمند را به نام آنان نامگذاري
کرده‌اند، به آن حضرت درست اقتدا کنن و اخلاق کريمه او را براي خود بپسندند و خداي
نخواسته کاري نکنند که مقام مقدس پاسداري لکه‌دار شود و موجب وهن و سرشکستگي اسلام
عزيز گردد.

ما اين روز
خجسته را به مقام شامخ ولي الله الاعظم ارواحناه فداه، رهبر عزيز انقلاب و عموم
شيعيان و ارادتمندان ساحت مقدس امام سوم بويژه پاسداران متعهد و گرامي انقلاب
اسلامي،‌ تبريک و تهنيت گفته، توفيق پيروي هرچه بهتر از سيدالشهداء عليه‌السلام را
براي همگان آرزومنديم.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستني‌هايي
از قرآن

جاء الحق و
زهق الباطل

«وقل جاء
الحق و زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقا» (سوره اسراء- آيه 81)

بگو- اي
پيامبر- حق رسيد و باطل نبود شد، چرا که باطل قطعا نابود شدني است.

اين آيه
مبارکه نياز به توضيح زيادي ندارد، زيرا با کمال صراحت اعلام مي‌دارد که اي پيامبر
بگو به همه مردم و تمام نسل‌ها در زمان‌ها و مکانهاي حال و آينده که حکومت باطل،
هرچند به پيش بتازد و بر مردم چيره شود، رو به زوال و نابودي است و ظلم و کفر و
شرک هرگز پايدار نيست ولي آنچه قطعا‌ مي‌ماند «حق» است، و هرگاه حق پيدا شد، باطل
خود به خود، مضمحل و زايل مي‌شود چرا که باطل همواره با اصول طبيعت و قوانين
آفرينش مخالفت دارد و ناهماهنگ است و چون ريشه ندارد و جز ظاهري بيش نيست،‌لذا بي‌گمان
نمي‌تواند مدت زيادي عرض اندام کند و خودنمائي بنمايد و دير يا زود بايد فاني و
مضمحل گردد و بجايش حق پديدار شود و مردم از آن دست برداشته، به سوي حق روي آورند
زيرا حق با فطرت انسان سازگارتر مي‌باشد و طبعا انسان از باطل در تمام ابعادش،
گريزان است.

آري! آن روز
که پيامبر خدا«ص» مبعوث شد و جلوه‌اي تابناک از ذات حق، در جهان پديدار گشت،
جاهليت باطل رو به زوال گذاشت،‌و چند صباحي نگذشته بود که رسول گرامي‌«ص» با
مسلمانان پيروز وارد مکه شدند و خانه خدا را که پر از بتهاي مشرکان بود، پاک کرد و
همچنان با چوبي که در دست داشت بر بتها مي‌زد و مي‌فرمود: «جاء‌الحق و زهق الباطل
ان الباطل کان زهوقا» و بدينسان در يک حرکت سريع و با توفيقات الهي، سيصد و شصت بت
را از خانه خدا بزدود و حکومت حق را جايگزين حکومت پوشالي باطل نمود و ثابت کرد که
باطل را رنگي و تواني نيست و هرگز نمي‌تواند پايدار بماند. هان! امروز بوضوح مي‌ّينيم
که پايداري و بقاء براي حق و حکومت حق است. و مگر خود شاهد نبوديم که سالهاي
متمادي، شاهان قلدر و ظالم برملت ستمکشيده ايران حکومت مي‌کردند و ظلم  ستمشان به فرد فرد مردم محروم رسيده بود، و در
يک چشم بهم زدن فرزند رسول خدا‌«ص» خميني بت شکن، به ايران آمد و چنان محکم با تبر
حق بر سر باطل خواهان و باطل انديشان کوفت که هم آنان را رسوا و مفتضح ساخت  هم بجاي حکومت جابرانه و غاصبانه‌شان، حکومت
مقتدر اسلامي را برقرار ساخت، و يک بار ديگر فتح مکه را به نمايش درآورد.

و همين حق
است که ان‌شاء‌الله به نحو اتم و اکملش بزودي با ظهور حضرت ولي الله اعظم راواحناه
فداه، نمايان خواهد شد و جهان را پر از عدل و قسط خواهد کرد و تمام زورگويان و ستم
پيشگان و قدرتمندان و جباران و جهانخواران را نابود خواهد ساخت و حکومت الهي را در
سراسر گيتي برقرار خواهد نمود.

امام باقر سلام الله عليه در تفسير آيه
ياد شده مي‌فرمايد: «اذا قام القائم، ذهبت دولة الباطل» اگر قائم(ع) قيام کرد،
دولت باطل نابود خواهد شد- و در روايت ولادت حضرت نيز از قول حکيمه خاتون مي‌خوانيم
که: وقتي حضرت قائم سلام الله عليه متولد شد، پاک و تميز بود و بر بازوي راستش
نوشته شده بود: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» و بهرحال، قيام حضرت
ولي عصر عجل‌الله تعالي فرجه،‌قطعا روشن‌ترين مصداق «جاء‌الحق و زهق الباطل‌» است
چرا که در حکومت آن حضرت، دين اسلام کاملا شکوفا مي‌شود و ثمر مي‌دهد و حق در
سراسر جهان بر باطل‌هاي موجود،‌پيروز مي گردد، و گرنه اين آيه مبارکه در هر زمان و
دوراني مصاديقي بارز دارد، چه اينکه در زمانهاي قبل از اسلام و پيروزي پيامبران و
بندگان فرستاده و برگزيده خدا برکفار و مشرکان را بنگريم و چه پس از اسلام و دوران
حکومت پيروزمندانه نبي‌اکرم «ص» را مشاهده کنيم و چه دوران خودمان را ببينيم که
چگونه يکي از بندگان صالح و شايسته خدا، تنها با توکل بر خدا و پيروي از حق، بر
باطل و کفر جهاني پيروز شد و حکومت اسلامي، بزرگترين و ارزشمندترين و مقدس‌ترين
يادگار آن بزرگوار است، تا ما چگونه با آن رفتار کنيم و بدست صاحب اصليش بسپاريم.

/

از 27 رجب تا 22 بهمن

«مبعث،
بزرگترين عيد مذهبي و پيروزي انقلاب اسلامي، بزرگترين عيد ملي بر امت اسلام
مبارکباد»

از 27 رجب
تا 22 بهمن

«لقد من
الله علي المؤمنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته ويزکيهم و يعلمهم
الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين»- خداوند بر مؤمنين منت نهاد که
در ميان آنان پيامبري را از خود آنان برانگيخت که بر آنها آيات خدا را مي‌خواند و
آنان را تربيت و تزکيه مي‌کند و کتاب و حکمت را به آنان مي‌آموزد هرچند که
درگذشته، در گمراهي آشکاري غوطه‌ور بودند.

آغاز بثعت و
آمدن وحي

در روز بيست
و هفتم ماه رجب از سال چهلم عام الفيل بود که اولين آيه بر پيامبرگرامي اسلام حضرت
محمد بن عبدالله صلي‌الله عليه وآله در غار حرا نازل شد و به آن حضرت وحي شد که:
«اقرا باسم ربک الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم الذي علم
بالقلم»- بخوان- اي محمد- بنام پروردگارت که همه چيز را آفريد و انسان را از خون
بسته آفريد. بخوان به نام پروردگار گراميت که به وسيله قلم، انسان را آموخت.

اين نخستين
باري بود که غار حرا، جايگاه عبادت هميشگي پيامبر«ص» وضعيت و چهره جديدي به خود
گرفته بود و اين بار نورالهي، چنين درخشندگي به آن کوه داده بود که آنرا قداست و
عظمت ويژه‌اي بخشيده بود. اين‌بار محمد، اين صادق امين، همو که همواره به عبادت
پروردگارش در «غارحرا» مي‌پرداخت، رسالت بزرگتر و مقدس‌تري از پروردگار گراميش
دريافت مي‌کرد؛ اين مرد عظيمي که شايسته‌ترين و کاملترين انسان بود و خداوند به
خاطر وجود شريفش تمام افلاک و سماوات و ارضين را آفريده بود، اکنون مي‌خواست مردم
هم به عظمت و جلالش‌ پي ببرند؛ او را برانگيخت و به رسالت و نبوت مبعوث کرد تا
آخرين پيامبر الهي باشد و جهان را از ضلالت، گمراهي، بردگي، کوري، بت‌پرستي و
جهالت بيرون‌ آورد و به نور هدايت و عبادت الله سوق دهد.

و بدينسان
محمد مبعوث شد و به رسالت الهي برگزيده شد. عظمت وحي چنان بر بدنش سنگيني مي‌کرد
که به شدت مي‌لرزيد و عرق از پيشاني مبارکش سرازير مي‌شد بهرحال خود را به منزل
رساند. خديجه، اين همسر مهربان و يار باوفايش، که اضطراب و دگرگوني را در سيماي
حضرت مشاهده کرد؛ از او پرسيد …

حضرت ماجراي
آمدن جبرئيل و ابلاغ پيام پروردگار را براي همسرش شرح داد. خديجه،‌ همچون هميشه، ‌همسر
بزرگوار و مهربانش را تشويق نمود و براي پيروزيش برکفر و ظلم و شرک دعا کرد. رسول
خدا که همچنان از عظمت وحي، مي‌لرزيد، به همسرش دستور داد که «دثريني»- مرا بپوشان
اينجا بود که خداوند، آن مهربان‌ترين مهربانان، دومين پيغام را به حبيبش ابلاغ
کرد: اي محمد! اي کسي که خود را در رختخواب‌ پيچيده‌اي، برخيز! برخيز و بندگان را
از عواقب‌ گناهان و بديها بترسان! برخيز و پروردگارت را به عظمت و بزرگي ياد کن و
از هر ناپاکي و پليدي دوري جوي و احسان خود را بر مردم منت نگذار و آن را بسيار
مشمار. «يا ايها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر، و ثيابک فطهر والزجز فاهجر ولاتمنن
تستکثر».

اين بار وحي
خيلي جدي‌تر بود و در چند جمله برنامه آينده پيامبر را مشخص فرموده بود که خلاصه
دين اسلام، با سکون و آرامش و بي‌تفاوتي و سازشف همراه نيست؛ دين اسلام، دين قيام
و حرکت و جنبش است؛ اسلام هرگونه برتري جوئي و خود بزرگ بيني را مردود مي‌شمارد و
فقط خدا را بزرگ مي‌داند، تعظيم و تکبير منحصرا بايد نسبت به خدا باشد نه بندگان!
چه رسد به بت‌ها و سنگ‌ها.

خداوند از
تو اي پيامبر مي‌خواهد که مردم را از آنچه بدي و شر است، دور بداري و از عواقب ظلم
و ستم به خود يا به خلق، بترساني، اسلام دعوت به پاکي و طهارت نفس و دوري جستن از
هرچه ناپاکي و پليدي و رجس است، مي‌کند. اسلام بندگان خدا را دعوت به مکارم اخلاق
مي‌نمايد. و خلاصه اسلام دين حق است و با باطل هرگز سازش نخواهد کرد. پس بايد از
تمام اشکال باطل دوري جست و تنها حق را در برگرفت.

و پيامبر،
اين نخستين جلوه نور خدا که در قالب آخرين مبعوث و رسول تجلي يافته بود،‌و اين
واسطه فيض حق بر غيب و شهود، اينک برانگيخته شده بود که بي‌واسطه، به افاضه نور و
علم و روشنائي و هدايت بپردازد و در ميان مردمي برانگيخته شد که باطل، آشوب، فتنه،
نادرستي، جاهليت و ظلمت همه جا را فرا گرفته و خشن‌ترين و بدترين و درنده‌ترين خوي
در ميان آنان حکمفرما بود و لذا بي‌گمان پيروزي حضرت در چنين محيطي، يکي از
بزرگترين معجزات او به شمار مي‌آيد که به حق مي‌توان گفت: آن حضرت برترين و
عظيمترين آيت اللهي است.

انگيزه بعثت

حضرت
اميرالمؤمنين عليه‌السلام در خطبه 26 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد:

«ان الله
بعث محمدا- صلي الله عليه‌ وآله- نذيرا للعالمين و أمينا علي التنزيل، وانتم معشر
العرب علي شر دين و في شردار، منيخون بين حجارة خشن و حيات صم، تشربون الکدر و
تأکلون الجشب، و تسفکون دماء‌کم، و تقطعون أرحامک، الأصنام فيکم منصوبة، والآثام
بکم معصوبة»- خداوند پيامبرش حضرت محمد صلي‌الله عليه وآله را براي هشدار دادن به
جهانيان و پاسداري از قرآن فرستاد، در حالي که شما، گروه اعراب، در زشت‌ترين آئين
و بدترين جايگاه بسر مي‌برديد. در ميان سنگهاي درش خانه مي‌ساختيد و با مارهاي
پرزهر مي‌زيستيد؛ آب لجن گنديده مي‌نوشديد و غذاي خشن مي‌ خورديد. خون يکديگر را
مي‌ريختيد و از خويشان خود دوري مي‌جستيد. بتها در ميان شما نصب شده بود و گناه از
سرو رويتان مي‌باريد.

آري! مردمي
که از فرهنگ و اخلاق انساني بکلي دور بودند و خشن‌‌ترين زندگي را داشتند که سازش و
رفت و آمدشان با حيوانات و درندگان بود و با دست خود، دختران معصومشان را با کمال
سنگدلي و بي‌رحمي، زنده به گور مي‌کردند و از نظافت و تميزي بوئي نبرده بودند، در
ميان چنان جهالت و گمراهي و نادرستي که برگها و اوراق روشنائي پرپر شده و فروغ نور
از عالم رخت بربسته و درخت علم و فرهنگ خزان گرفته و پرچمهاي بدبختي و تفاوت نصب
شده بود، خداوند حجت و ولي خود را برانگيخت تا مردم را از گمراهي‌ها و ضلالت‌ها و
کژي‌ها و جهالت‌ها برهاند و به سوي حق، راستي، درستي امانت، صله رحم، اخلاق
پسنديده، فرهنگي مترقي و پيشرفته و خلق و خوي انساني و الهي رهنمون گردد و در مدتي
کوتاه آنچنان تحول و انقلابي ايجاد کند که زندگيشان استوار گشته و از شقاوت و
بدبختي‌ رهائي يافته و به استقلال و آزادي و عزت و عظمت برسند.

تکرار تاريخ

و پس از
چهارده قرن، تاريخ تکرار شد  بعثتي ديگر
توسط يکي از سلاله‌هاي پاک آن رسول مکرم در ميان جاهليت متمدن! به وقوع پيوست که
فروغي و جلوه‌اي از آن آفتاب درخشان در آن بود و ايران غمزده را شاد و خندان کرد.

و چه زيبا
است مصادف شدن ايام دهه فجر امسال با بعثت رسول اکرم‌«ص»، چرا که در دهه فجر نور
بعثت مي‌درخشند و نواي دلنشين محمد‌«ص» به گوش مي‌رسد که برفراز کعبه برآمده و
بتها را يکي پس از ديگري مي‌شکند و فرياد بر مي‌آورد که اي مردم! «قولوا لااله الا
الله تفلحوا»- بگوئيد خدائي جز الله نيست، تا رستگار شويد. و خميني پژواکي از همان
فرياد بود که مردم را در عصر انحطاط اخلاق بشري، به سوي تمدن قرآني، فراخواند و از
پرستش قدرتهاي پوشالي و بتهاي رنگارنگ، به پرستش و عبادت پروردگار و خالق جهانيان
دعوت کرد.

و خميني در
روز 12 فروردين 1357 به ايران آمد که با انقلاب خود بتهاي جهل و استکبار و استثمار
را در هم کوبد و نداي اسلام ناب محمدي را در جهان طنين‌انداز کند و عزت و کرامت و
عظمت مسمانان را پس از قرن‌ها ذلت و درماندگي و اسارت به آنان باز گرداند و پرده‌هاي
جاهليت شرق و غرب را بدرد و از حريم قلمرو دين نيايش، با شمشير بران زبان حقگويش و
نوک تيز قلم رهجويش، دفاع کند و پرچم مبارزه را عليه تمامي قدرتهاي استعماري،‌زرمداران،
استثمارگران، روحاني نمايان، مقدس مآبان، ستمگران و حق کشان برافرازد و به فرهنگ
منحط دنياي امروز پشت کند و بجاي آن،‌فرهنگ ناب محمد و آل بيتش را در جهان معاصر،
پي‌ريزي نمايد.

خميني
برانگيخته شد که پرده تزوير و ريا از چهره جهانخواران،‌سرمايه‌داران، قدرتمداران،
و روحاني نمايان کژانديش را بردارد و در راه مبارزه مستمر و پيگير با هرچه چهره ضد
خدائي دارد، تا آنجا به قيام و حرکت بپردازد که اگر تنهاي تنها در جهان بماند،
لحظه‌اي سازش نپذيرد و امان نامه کفر و شرک و ظلم را امضا نکند و يکه و تنها با
تمام قدرتهاي پوشالي و فاسد، بي‌محابا، بستيزد و آني دست از مبارزه و نبرد عليه
فساد و فحشا و سرمايه‌داري غرب و پوچي و تجاوز سوسياليسم شرق نکشد و با قامتي رسا
و استوار امانت الهي را که کوه‌ها و آسمان‌ها و زمين از برداشتن آن، امتناع کردند،
با کمال افتخار بر دوش کشد و دين خود را به دين حق ادا کند و قيام را جايگزين سکون
و سکوت و حرکت را جايگزين سازش و خدا را جايگزين طاغوت و حکومت اسلامي را جايگزين
حکومت شاهنشاهي نمايد.

خميني قيام
کرد تا يکبار ديگر معجزه بعثت را در آخرالزمان آشکار سازد و به دنيا بفهماند که
اگر کسي براي خدا قيام کرد و جز او هدف و انگيزه‌اي نداشت و جز وصال معشوق،‌ وصلي
در سرنمي‌پروراند، خدايش آنقدر عظمت و عزت و قدرت 
و شکوت و محبت بخشد و در وجودش پرتوي از نور محمد‌«ص» ايجاد کند که محرومان
و مستضعفان و بيچارگان، دلباخته او گردند و ظالمان و فرعونانيان و جباران از او
وحش و هراس به دل راه دهند.

مگر خداوند
نفرموده است: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا». (سوره
مريم- آيه 96)

آنانکه
ايمان آوردند و عمل صالح داشتند، خداي مهربان محبت آنها را در دل مردم مي‌افکند. و
مگر همين خميني عزيز نبود که ملتهاي مسلمان براي يک لحظه ديدار با او هزاران ندز و
نياز مي‌کردند و سر و دست مي شکستند.

و مگر
خداوند نفرموده است: «وما جعله الله الا بشري لکم و لتطمئن قلوبکم به». (سوره آله
عمران- آيه 126)

و خداوند او
را قرار نداد جز بشارت و اميد براي شما و قلوبتان را به وسيله او اطمينان بخشيد. و
مگر خميني نبود که در تمام لحظات حساس تاريخ انقلاب و در بحراني‌ترين و شديدترين
گاه‌ها و سخت‌ترين رخدادها، با يک جمله آنچنان دلها را آرامش و قلوب مؤمنين را
اطمينان مي بخشيد که گويا رسول خدا‌«ص» را تسلي داده است؛ و روزي که از دنيا رفت،‌همه
محبين و علاقمندان و دوستدارانش از مؤمنين متعهد ايران گرفته تا يکايک مستضعفين و
محرومين جهان، احساس غربت کردند و در فراقش خون گريستند.

و اين خميني
عزيز تنها يک يادگار دارد که همواره سفارش کرده است آن را از ياد نبريم و با دل و
جان نگهدارش باشيم و آن «انقلاب اسلامي» است؟ انقلابي که «صبغة الله» دارد و از
«ايام الله» جاويدان است؛ انقلابي که هزاران شهيد و معلول و مجروح انقلاب، خون پاک
و مقدس خود را براي‌ آبياري و بپاداشتنش، نثار کردند و ميليون‌ها ساعت برا تحققش
بدرگاه حضرت ذوالجلال نيايش نمودند تا سرانجام به دست يکي از ذراري زهرا و سلاله
پاک رسول خدا«ص» به پيروزي رسيد و اميد ديرينه ملتهاي دربند محقق شد و اين انقلاب
مقدس چيزي جز امتداد بعثت پيامبر«ص» نيست و هدفي جز دعوت محمد«ص» را لبيک گفتن
ندارد و اين ما هستيم که موظفيم با انقلاب مقدس ايران، همانگونه که خميني رفتار
کرد رفتار کنيم و نگذاريم «ارتداد» در آن راه پيدا کند يا خداي نخواسته در اثر بي‌دقتي
در رفتارها و گفتارها از اصول حقه خود که خميني پايه‌گذار آنهاست،‌منحرف گردد که
البته اميدواريم با پيروزي از رهنمودهاي حکيمانه امام امت ارواحنا فداه و مقام
معظم رهبري دام ظله،‌انقلاب اسلامي در خط مستقيم خود محفوظ بماند و با همان ايده و
همان رويه به پيش رود، تا روزي که پرچم را به پرچمداري حقيقي‌اش و صاحب اصليش عجل
الله فرجه بسپارد، آمين رب العالمين.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از آغاز تا پايان

 

بعثت،
شريفترين روزهاي دهر

«شرافت زمان‌ها
يا نحوست زمان‌ها به واسطه قضايائي است ک در آنها واقع مي‌شود. اگر چنانچه شرافت
زمان به واسطه حادثه‌اي است که در ان زمان واقع مي‌شود، بايد عرض کنم که روز بعثت
رسول اکرم در سرتاسر دهر«من الازل الي الابد» روزي شريفتر از آن نيست براي اينکه
حادثه‌اي بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده. حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق
افتاده است، بعثت انبياء بزرگ، انبياء اولوال العزم و بسياري از حوادث بسيار بزرگ،
لکن حادثه‌اي بزرگتر از بعثت رسول کرم نشده است 
تصور هم ندارد که بشود زيرا که بزرگتر از رسول اکرم در عالم وجود نيست غير
از ذات مقدس حق تعالي و حادثه اي بزرگتر از بعثت او هم نيست. بعثتي که بعثت رسول
ختمي است و بزرگترين شخصيت‌هاي عالم امکان و بزرگترين قوانين الهي، و اين حادثه در
يک همچو روزي اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ کرده است و شريف، و همچو روزي
اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ کرده است و شريف، و همچو روزي ما ديگر در ازل
و ابد نداريم و نخواهيم داشت، لهذا تبريک اين روز را بر همه مسلمين و بر همه
مستضعفين جهان عرض مي‌کنم». (20/3/1359)

«انگيزه
بعثت اين است که ما را از اين طغيان‌ها نجات دهد و ما تزکيه کنيم خودمان را، نفوس
خودمان را مصفا کنيم و نفوس خودمان را از اين ظلمات نجات بدهيم. اگر اين توفيق
براي همگان حاصل شد دنيا يک نوري مي‌شود نظير نور قرآن و جلوه نور حق. تمام
اخلافاتي که بين بشر هست، اختلافاتي که بين سلاطين هست، اختلافاتي که بين
قدرتمندان هست ريشه‌اش هما طغياني است که در نفس است». (11/3/1360)

«مسأله مبعث
و ماهيت آن و برکات آن چيزي نيست که بتوان با زبان‌هاي الکن ما از آن ذکري کرد و
به قدري ابعاد آن زياد است و جهات معنوي و مادي او زياد است که گمان ندارم بتوان
حول و بر او هم صحبت کرد. مسأله بعثت يک تحول علمي- عرفاني در عالم ايجاد کرد که
آن فلسفه‌هاي خشک يوناني را که به دست يوناني‌ها تحقق پيدا کرد بود و ارزش هم داشت
و دارد، لکن مبدل کرد به يک عرفان عيني و يک شهود واقعي براي ارباب شهود. قرآن در
اين بعدش براي کسي تاکنون منکشف نشده است مگر «من خوطب به» و در بعضي ابعادش حتي
براي «من خوطب به» منکشف نشده است فقط براي ذات ذوالجلال جلت عظمته معلوم است».
(21/2/1362)

«از خداوند
تبارک و تعالي خواستارم که ما را قدردان اين روز مبارک قرار دهد … مسأله بعثت،
بعضي از ابعادش براي احدي غير از خود رسول اکرم، حقيقتش حاصل نشده است … ما يک
چيزي از دور مي‌شنويم و ادراکش را نمي‌توانيم بکنيم و اعتراف به عجز هم خودش يک
مسأله است. ما از اين ک دستمان از آن قله حقيقت وحي کوتاه است، بايد کوشش کنيم که
تا آن اندازه‌اي که وسع ما هست، ما ضعفا هست، به اين مطلب نزديک بشويم، و آن مقصدي
که انبيا عموما داشتند و رسول خدا صلي الله عليه وآله خصوصا داشتند، به آن مقصد
نزديک بشويم؛ اين وظيفه‌اي است از براي بشر که نزديک بشود به آرمان وحي … آرمان
اصلي وحي اين بوده است که براي بشر معرفت ايجاد کند؛ معرفت به حق تعالي در رأس همه
امور اين معنا است». (29/1/1364)

«اين عيد
سعيد را که بايد گفت بزرگترين اعياد اسلامي است، من به همه مسلمين جهان و مستضعفين
جهان تبريک عرض مي‌کنم. قضيه بعثت، مسأله‌اي نيست که ما بتوانيم در اطراف او صحبتي
بکنيم؛ ما همين قدر مي‌دانيم که با بعثت پيغمبر اکرم «ص» انقلاباتي حاصل شد و
چيزهايي در دنيا حاصل شد که قبل از او نبوده است. آن معارفي که به برکت بعثت رسول
اکرم‌«ص» در عالم پخش شد. کساني که مطلعند که اين معارف چي است و تا آن اندازه‌اي
که ماها مي‌توانيم ادراک بکنيم. مي‌بينيم که از حد بشريت خارج است، اعجازي است فوق
ادراک بشريت». (8/1/66)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(بعثت، شریفترین روزهای
دهر)

از 27 رجب تا 22 بهمن

دانستنیهایی ازقرآن(جاء الحق و زهق الباطل)

سوم شعبان،ولادت بزرگ پاسدار اسلام

چهارم شعبان، ولادت ماه تابان بنی هاشم

سخنان معصومین(حکومت امام زمان(عج))

آزمایش الهی در رفاه و تنگدستی                               آیت الله جوادی
آملی

اصول اعتقادی اسلام(عذاب اهل جهنم)                         آیت الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                                آیت
الله محمدی گیلانی

داستان بنای مسجد مدینه                                          حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

اهمیت نظارت ملت و حضور مردم در صحنه

مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین کروبی رئیس
مجلس شورای اسلامی

شرایط امامت و رهبری                                          حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

اهمیت قضا در اسلام                                             
حجة الاسلام  والمسلمین اسدالله
بیات

به استقبال انتخابات مجلس شورای اسلامی                      حجة الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

گسست امپراطوری شوروی                                       دکتر محمدرضا حافظ نیا

گفته ها و نوشته ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام
معظم رهبري حضرت ايت الله خامنه‌اي

بسيج
به عنوان يک نيروي مردمي، محور و اساس دفاع مسلحانه از انقلاب محسوب مي‌شود و
تقويت هر چه بيشتر آن ضروري است.

ما
هرگز از طمع شيطان به درو نيستيم لذا براي به خاک ماليدن بيني شيطان و ناکام
گذاردن او در طمع ورزي‌هايش بايد خود را به سلاح تقوا يعني عمل به تکليف الهي،
انجام واجبات و پرهيز از محرمات مجهز کنيم.

آماده
بودن براي فداکاري در راه خدا و حضور کارساز و مؤثر در جايي که خداوند متعال اراده
فرموده است کار اصلي بسيجي محسوب مي‌شود و براي اين منظور نيروهاي بسيجي بايد
دشمنان گوناگون خارجي و داخلي خود را که چهره نفاق الوده‌اي دارند به خوبي بشناسند
و به مانند بنيان مستحکمي در برابر آنان بايستند. (30/8/70)

سياست
ما کسب علم، صنعت و فنون مختلف از بيگانگان و اداره و انتخاب آن به دست خودمان
است. انسان بايد علم را از هر کسي که آن را در اختيار دارد فرا بگيرد، اما مزدور
او نباشد.

ملت
ما از استعداد فراوان، روح خلافيت و توان علمي بالقوه برخوردار است. لذا نبايد از
کاروان علم و صنعت دنيا عقب بمانيم.

بخش
عظيمي از دنيا با منابع غني و موقعيت بسيار حساس جغرافيائي در زير پاي فرزندان اسلام
قرار دارد. چرا دنياي اسلام با يک ميليارد نفوس مسلمان اينقدر ضعيف و محتاج باشد.
مسلمانان بايد به عنوان يک خانواده از علم، صنعت و پول يکديگر استفاده کرده و در
مقابل دشمن جهاني خود جبهه نيرومندي را تشکيل دهند.

احساس
قدرت آمريکا به خاطر آن است که برخي از ملتها و دولتها هنوز به قدرت خود پي نبرده‌اند.
آمريکا امروز پشت سر اسرائيل غاصب و متجاوز ايستاده است تا حق فلسطيني‌ها را بکلي
از بين ببرد و در شرايطي که صهيونيستها با بمباران جنوب لبنان، هر روز عده‌اي از
مردم مظلوم اين کشور را بدون هيچگونه جرمي مي‌کشند، سازمانهاي مدعي طرفداري از
حقوق بشر در برابر قتل عام ملتهاي فلسطين و لبنان دم فرو بسته‌اند.

امروز
نه تنها ملت مسلمان و نظام اسلامي ايران عزت و شرف و ناموس خود را مرهون فداکاري
شهدا، جانبازان و آزادگان و رزم آوران اسلام مي‌داند. بلکه دنياي اسلام به برکت
همين فداکاري‌ها حياتي دوباره يافته است. (13/9/70)

دانشگاه‌هاي
ما به عنوان دستگاه‌هاي انسان ساز جمهوري اسلامي بايد انسان‌هايي شايسته اهداف
عالي اسلام و انقلاب تربيت کنند که نسبت به انقلاب، دين، کشور، استقلال ملي و
آرزوهاي بزرگ ملت مسلمان ايران حساسيت داشته باشند.

انقلاب
فرهنگي و اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در معرض تهديد دشمنان قرار دارد. امروز آرايش
تهاجمي فرهنگي بسيار خطرناکي عليه انقلاب به وضوح مشاهده مي شود زيرا جهان اسلام
بيدار و هوشيار شده است. از اين رو تهاجم فرهنگي فرهنگي دشمن با گذشته تفاوت بسيار
دارد و شکل جديدي پيدا کرده است و براي مقابله با آن بايد با شناخت و آگاهي کامل
عمل کنيم.

مبناي
کار حوزه‌هاي علميه بر تحقق، دقت نظر، ابتکار، تجديد نظر و مبنا سازي استوار است و
آموزش و تعليم در حوزه‌ها همواره برمبناي تحقيق و تفحص صورت مي‌گرفته است.
روحانيون پرچمدار دين و نمايندگان اسلام هستند و بايد اهتمام لازم براي حفظ ارزش
علمي و معنوي آنان در محيط‌هاي دانشگاهي و دانشجويي بعمل آيد.

اگر
ما بخواهيم فقط يک عالم بسازيم منهاي آرزوهاي مقدسي که يک ملت بويژه مسلمين دارند
بهتر آن است که دانشجوهايمان را گروه گروه روانه کشورهايي کنيم که دستگاه‌هاي علمي‌شان
خيلي مجهزتر و مدرنتر از ماست. هدف ما اين نيست. هدف اين است که کشور بدست
انسانهاي صالح از لحاظ علمي و فکري اداره شود. (20/9/70)

مسئله
تهاجم فرهنگي که ما بارها روي آن تأکيد کرده‌ايم يک واقعيت روشني است، ما با انکار
آن نمي‌توانيم اصل تهاجم را از بين ببريم. نبايد تهاجم فرهنگي را انکار کرد، تهاجم
فرهنگي وجود دارد اگر ما آن را انکار کرديم مصداق اين فرموده اميرالمؤمنين صلوات
الله عليه مي‌شويم که «ومن نام لم ينم عنه» شما اگر در سنگر خوابت برد به اين معنا
نيست که دشمن هم در سنگر مقابل خوابش برده است. (20/9/70)

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي
به رويدادها

جهان
اسلام

«النهضة»
مردم تونس را به قيام سراسري عليه «بن علي» فرا خواند.

دهها
هزار مسلمان در «چچن اينگوش» براي مقابله با زورگوئيهاي «بوريس يلتسين» به
خيابانها ريختند. (19/8/70)

بدنبال
اعتراض گسترده مردم، جمهوري روسيه نيروهاي خود را از پايتخت «چچن اينگوش» خارج
کرد. (20/8/70)

سربازان
رژيم صهيونيستي با محاصره و حمله به دانشگاه بيت اللحم، ضمن ضر و شتم دانشجويان
فلسطيني، دهها تن از دانشجويان را ربودند. (22/8/70)

دانشجويان
دختر به جرم داشتن حجاب اسمي در دانشگاه آنکارا مجازات مي‌شوند.

صهيونيستها
نمازگزاران فلسطيني را به گلوله بستند.

30
دانشجوي مسلمان مراکشي به زندان محکوم شدند.

مولانا
غلام حسين نعيمي يکي از علماي برجسته شيعه پنجاب پاکستان توسط وهابيون به شهادت
رسيد.

هزارن
نفر از مسلمانان جنوب اسپانيا براي کسب خود مختاري دست به تظاهرات زدند. (26/8/70)

روزنامه
«ال موندو» اسپانيا: اسلام در حال ربودن بازار مذهب از چنگ کليسا در اروپا مي‌باشد.

کنگره
جهاني کاتوليسم: کليساهاي مختلف مسيحيت با ملاحظه رشد اسلام چاره‌اي جز تسريع روند
اتحاد بين خود ندارند.

ستاد
فرماندهي ارتش ترکيه: افسراني که داراي همسر محجبه باشند تحت تعقيب قرار خواهند
گرفت! (29/8/70)

اسرائيل
با انفجار منازل مسلمانان در جنوب لبنان دست به تازه‌ترين جنايات زد.

«نيکولاي
توکويويچ» عضو شوراي عالي شوروي، هفته گذشته طي مراسمي در سفارت پاکستان در مسکوبه
دين مبين اسلام مشرف شد. (2/9/70)

سه
زنداني فلسطيني از يک بيدادگاه نظامي اسرائيل گريختند.

هشت
بنياد گراي مسلمان که عضو يک گروه موسوم به «ارتش حضرت محمد(ص) هستند در يک دادگاه
نظامي اردن به اعدام محکوم شدند. (7/9/70)

کنگره
حزب مسلمان يوگسلاوي گشايش يافت.

مردم
تاجيکستان با فرياد الله اکبر از وزير خارجه ايران استقبال کردند.(11/9/70)

اسحاق
رابين: انقلاب اسلامي بزرگترين تهديد براي ثبات خاورميانه است! (16/9/70)

اخبار
داخلي

ايران
خواستار بر چيده شدن همه سلاحهاي هسته‌اي از منطقه خاورميانه شد. (15/8/70)

سه
نفر از نيروهاي منافقين به اسرائيل پناهنده شدند.

قرار
داد احداث بزرگترين کارخانه آلومينيوم خاورميانه در ايران در «ين» به امضا رسيد.
(19/8/70)

ايران
براي استرداد کليه اسراي عراقي در برابر بازگرداندن بقيه آزادگان اعلام آمادگي
کرد.

عراق
ادعا کرد که هيچ اسير ايراني در اين کشور نگهداري نمي‌شود.

عده‌اي
از کارمندان زن سازمان ملل بخاطر لزوم رعايت حجاب اسلامي از شرکت در کنفرانس
«انکتاد» در تهران خودداري کردند.

جرج
بوش وضعيت فوق العاده در مورد ايران را تمديد کرد.

حدود
4 ميليون نفر از اتباع بيگانه در جمهوري اسلامي ايران بسر مي‌بردند.

با
افزايش توليد داخلي، واردات غلات 3/1 ميليون تن کاهش يافت. (22/8/70)

بزرگترين
گردهمائي اقتصادي کشورهاي جهان سوم تحت عنوان اجلاس «انکتاد» با شرکت نمايندگان
128 کشور در تهران آغاز بکار کرد.

آمريکا
اعتراف کرد که ايران در انفجار هواپيماي مسافربري پان آمريکن دخالت نداشته است.

با
خريد 3 ميليون و 300 هزار تن گندم، ميزان گندم خريداري شده از کشاورزان نسبت به
سال قبل 800 هزار تن افزايش يافت.

182
بيمار آلوده به ويروس ايدز در ايران شناسائي شده‌اند. (25/8/70)

جمعيت
با سواد کشور درصد افزايش يافت.

خسارت
وارده به کشاورزي ايران بر اثر جنگ تحميلي 27 ميليارد دلار برآورد شد.

يکي
از منافقيني که قصد عبور از مرزداران و پناهنده شدن به اسرائيل را داشت توسط گشتي‌هاي
اسرائيل کشته شد. (28/8/70)

بزرگترين
محموله قاچاق اشياي عتيقه 5 هزار ساله پيش از خروج در مرزهاي آبي کشف شد.

ايران
450 اسر عراقي را بطور يکجانبه آزاد کرد . (2/9/70)

اژانس
بين المللي انرژي اتمي با فروش راکتور تحقيقاتي هند به جمهوري اسلامي ايران موافقت
کرد.

کميسيون
فرعي مبارزه با قاچاق مواد مخدر سازمان ملل صبح امروز در تهران آغاز بکار کرد.

کوره
شماره 2 کارخانجات شيشه قزوين با توليد روزانه 19 هزار متر راه‌اندازي شد. (4/9/70)

قرار
داد توليد اتومبيل بنز سواري در ايران، بين بنياد مستضعفان و جانبازان و شرکت
آلماني به امضا رسيد.

220
کيلو مرفين از يک باند قاچاق مواد مخدر در کوير يزد کشف شد.

يک
گوردسته جمعي حدود 42 سرباز ايراني در عراق کشف شد.

وزارت
خارجه آمريکا اعلام کرد، آمريکا مبلغ 278 ميليون دلار بابت تجهيزات نظامي به ايران
مي‌پردازد. (9/9/70)

يک
شبکه بزرگ توزيع 1200 کيلو زعفران تقلبي سرطان زا دستگير شدند.

جمعيت
کشور به 8/57 ميليون نفر رسيد.

يک
تن مرفين در اروميه کشف شد.

اعضاي
يک باند اختلاس و سرقت اموال دولتي متشکل از ضد انقلابيون به سرکردگي يک يهودي
دستگير شدند. (11/9/70)

فرودگاه
آبادان و راه آهن خرمشهر گشايش يافت.

59
نفر از توابين گروهک منافقين عراق به ايران بازگشتند.

ملک
فهد از آقاي هاشمي رفسنجاني براي ديدار از عربستان دعوت کرد. (14/9/70)

رئيس
جمهور پيش از ظهر امروز لايحه بودجه 10 هزار ميليارد ريالي سال 1371 کل کشور را
تقديم مجلس کرد.

کارخانه
نورد سنگين کاويان اهواز با ظرفيت 800 هزار تن با حضور معاون اول رئيس جمهور راه‌اندازي
شد.

تيم
کشتي آزاد منتخب کارگران جمهوري اسلامي ايران با کسب 7 مدال طلا و 3 نقره فاتح
مسابقه‌هاي کشتي قائد اعظم پاکستان شدند. (16/9/70)

اخبار
خارجي

يک
کارشناس کويتي: کارشناسان نفتي جهان روش ايران را براي اطفاي حريق چاه‌هاي نفت
کويت بکار گرفتند.

ذخاير
ارزي يوگسلاوي در بانکهاي امريکا بلوکه شد.

مانور
نظامي آمريکا در خاک کويت آغاز شد. (16/8/70)

جامعه
اروپا تحريم کامل اقتصادي عليه يوگسلاوي را به تصويب رساند.

بوريس
يلتسين، کليه سازمانهاي حزب کمونيست روسيه را منحل کرد.

دهها
هزار ت ن در مراسم تدفين يک ميمون در هند شکرت کردند!!

دانشگاه
آمريکائي بيروت منفجر شد و تعدادي کشته و مجروح برجاي گذاشت.

«سليمان
دميرل» نخست وزير جديد ترکيه، خواستار استيضاح و برکناري «اوزال» از قدرت شد.

جرج
بوش از پاپ ژان پل دوم خواست با رژيم اسرائيل روابط ديپلماتيک برقرار کند.
(18/8/70)

روزنامه
اينديپندنت لندن فاش کرد: آمريکا و انگليس در جنگ خليج فارس از مواد راديو اکتيو استفاده
کردند.

40
تن زباله اتمي استفاده شده توسط نيروهاي آمريکا و متحدين در کويت بجا مانده است.
(20/8/70)

بزرگترين
محموله مواد مخدر در جهان شامل بيش از 42 تن حشيش و هروئين و 11 هزار بطري مشروبات
الکلي در پاکستان کشف شد.

دو
نماينده مجلس ترکيه در اعتراض به سرکوب کردهاي اين کشور از انجام مراسم تحليف
خودداري کردند.

پارلمان
رژيم صهيونيستي با تصويب يک قطعنامه، ارتفاعات جولان را يک «سرزمين غيرقابل تفکيک
از اسرائيل» عنوان کرد. (21/8/70)

آمريکا
به قطعنامه کنترل تسليحات اتمي رأي منفي داد.

«بحران
نان» و کمبود ديگر مايحتاجعمومي در شوروي بالا گرفت.

بوش:
بيت المقدس بايد براي هميشه زير نظر اسرائيل باشد.

ارتش
اندونزي، تظاهرات استقلال طلبانه تيمور شرقي را درهم کوبيد. (23/8/70)

سيهانوک
رهبر سابق کامبوج پس از 13 سال تبعيد به کامبوج بازگشت.

پارلمان
يوگسلاوي، نختس وزير و وزير امور خارجه اين کشور را برکنار کرد.

دولت
ليبي متهم به انفجار هواپيماي «پان آمريکن» در سال 1988 که منجر به قتل 270 تن شد
گرديد.

قفقاز
در آستانه يک جنگ تمام عيار قرار گرفت.

جمهوري
ازبکستان شوروي اعلام استقلال کرد.

بانک
دولتي شوروي ورشکسته شد.

غيرنظاميان
کرد بدنبال ضرب الاجل 24 ساعته عراق، از خانه و کاشانه خود گريختند.

عراق
سه شهر کردنشين «بريکه» و «نوجول» و «سيدان» را با توپخانه مورد حمله قرار داد.
(27/8/70)

دخالت
«سيا» در قتل «فضل حق» متهم به قتل شهيد «علامه عارف حسيني» فاش شد.

کويت
تحريم عليه شرکتهاي مرتبط با صهيونيستها را لغو کرد.

شوارد
نادزه بار ديگر پست وزارت خارجه شوروي را به عهده گرفت. (28/8/70)

اسقف
مشهور اسپانيا: دموکراسي غرب به دليل نبود ارزشهاي اخلاقي به خود کامگلي مطلق مي‌انجامد.

«پطروس
غالي» بعنوان دبير کل سازمان ملل انتخاب شد. (2/9/70)

تجارت
فحشا سالانه چهار ميليارد دلار عايدي براي تايلند ايجاد مي‌کند.

تلفات
درگيريها در «موگاديشو» 5000 تن اعلام شد.

يک
سرباز اطريشي سازمان ملل، پايگاه نظامي اسرائيل در منطقه جولان را به رگبار بست.

معارضين
عراقي 3 هليکوپتر رژيم صدام را در مردابهاي جنوب سرنگون کردند. (3/9/70)

يک
هيئت اسرائيلي براي خريد نفت به قاهره رفت.

آمريکا
خواستار فشار بين المللي عليه کره شمالي شد.

مجلس
ملي مصر خواستار تقويت روابط با ايران شد.

آمريکا
با تحويل دادن بزرگترين پايگاه نظامي خود در فيليپين به 90 سال حضور نظامي خود در
اين کشور پايان داد. (6/9/70)

اسرائيل
از پطروس غالي حمايت کرد.

هليکوپترهاي
جنگي ترکيه مناطق کردنشين شمال عراق را بمباران کردند.

آمريکا
با 345 ميليون دلار بدهي به سازمان ملل متحد، بدهکارترين کشور جهان به اين سازمان
شد.

شاه
حسين: رفتار اسرائيل در برابر مذاکرات صلح تحقير آميز است (9/9/70)

ساختمان
يکي از مراکز امنيتي عراق ويژه اطلاعات و کنترل ساکنين منطقه قناه در بغداد بر اثر
انفجار بکلي ويران شد.

يک
سرباز آمريکائي به جرم جاسوسي براي عراق به 34 سال زندان محکوم شد.

دبير
کل سازمان ملل از مواضع دولتهاي آمريکا و انگليس در قبال روند آزادي گروگانها در
لبنان انتقاد کرد. (11/9/70)

32
سکوي پرتاب موشک اسکاد عراق در حضور ناظران سازمان ملل منهدم شد.

رهبر
حزب رفاه ترکيه: انکارا به دليل نزديکي با آمريکا و دوري از کشورهاي اسلامي تنها
مانده است.

دور
دوم مذاکرات اعراب و اسرائيل بدليل عدم حضور اسرائيل در واشنگتن آغاز نشد.

«تري
آندرسون» آخرين گروگان آمريکائي آزاد شد.

دانشجويان
اندونزي بابر پايي راهپيمائي، از دولت خواستند بخت آزمايي را تعطيل کند.

روزنامه
ليبراسيون چاپ پاريس: ميزان کمکهاي دريافتي فرانک بابت جنگ خليج فارس بالغ بر 5/10
ميليارد فرانک و هزينه‌هاي اين کشور در جنگ مذکور تنها 5/4 ميليارد فرانک بوده
است.

دومين
مانور مشترک نظامي آمريکا و کويت آغاز شد. (14/9/70)

فرانسه:
به سازماني که تحت سلطه آمريکا باشد باز نمي‌گرديم.

شرکت
هواپيمائي پان آمريکن که پيشتاز انجام پروازهاي بين‌المللي در جهان بود بدليل ورشکستي
تعطيل شد.

اعراب
پيشنهاد اسرائيل در مورد برگزاري يک اجلاس مقدماتي را در کردند. (16/9/70)

«مورد
توجه»

به
اطلاع علاقمندان به قرآن کريم مي‌رساند که چاپ ششم نمونه‌هائي از «تعاليم قرآن»
شامل برخي از موضوعات مورد نياز جامعه با طراحي بسيار جالب و چاپ رنگي و خط زيبا و
ترجمه‌اي روان منتشر گرديد.

اين
مجموعه مختصر که در عين حال گوياي مطالب مورد نياز هر فرد مسلمان مي‌باشد، مي‌تواند
براي عموم مسلمين مخصوصا نوجوان که علاقمند به حفط قرآن هستند و همچنين مسئولين
محترم امور تربيتي و آموزندگان قرآن، ررشته‌اي باشد براي شناختن و شناساندن مسائل
مهم اسلامي، از متن قرآن، که با قيمت بسيار نازل تهيه و در اختيار امت حزب الله
قرار مي‌گيرد.

علاقمندان
مي‌توانند در ازاء هر جلد 250 ريال وجه نقد ارسال و در صورت نياز بيشتر، وجه مربوط
را به حساب جاري 600 بانک ملت قم- شعبه آموزش و پرورش حواله و فيش بانکي را بهمراه
آدرس کامل خود ارسال نمايند تا اقدام شود.

 

/

شعر

بمناسبت
ميلاد فرخنده حضرت زهرا«س» و فرزندش امام خميني«ره»

اي
دخت گرامي پيمبر            وي از تو مشام
جان معطر

صديقه
طاهر و مطهر              منظور بشأن توست
کوثر

اي
فخرزنان هر دو عالم          وي روح روان
بجسم آدم

مادر
به پدر فقط توئي تو          فرموده چنين
نبي خاتم

آزاده
زن جهان توئي تو            فرزانه جاودان توئي تو

حامي
ولايت و امامت            از صدق در آنزمان
توئي تو

تا
نور رخ تو جلوه‌گر شد           خورشيد
زفتنه برحذر شد

مه
شد خجل و بدامن ابر        سربرد زشرم و
مستتر شد

تو
مظهر عصمت خدائي          محرم بحريم
کبريائي

برتست
اميد خلق عالم          زيرا که شفيعه جزائي

اي
اختر آسمان عفت            الگوي زنان با
فضيلت

تقي
و شرف زنو سرافراز        هم صدق و صفارضا و
طاعت

پورت
حسن و دگر حسين است                برختم
رسل دو نور عين است

احياگر
مکتب الهي                                از
نسل توزاده خمين است

گشتي
تو فدائي ولايت                   کردي تو
زدين حق حمايت

تا
دين خدا شود سرافراز                 دادي
به قضاي حق رضايت

نقش
تو کمال آفرينش                    ناموس
مال اهل بيتش

در
هفته زن زن مسلمان                 از مکتب
تو کند گزينش

ميلاد
خجسته‌ات مبارک                  بر رهبر و
امت تبارک

هم
عيد ولادت خميني                   برجمله
پيروان مبارک

فرمود
امام راحل ما                               در
شأن زنان عاقل ما

از
دامن زن روند معراج                    مردان
شجاع و پردل ما

در
وصف تو زن رسول فرمود              زير قدمت
بهشت موعود

زيبنده
نام مادري تو                        ميمون
و مبارکي و مسعود «ايوانکي- أسدالله هاشمي» نماينده مجله پاسدار اسلام

تضمين
غزل حضرت امام خميني (ره)

مرغ
جان در هوس کوي تو چون شيدا شد

شورشي
در دل ديوانه مابر پا شد

راز
عاشق شدن  دل همه جا افشا شد

«ناله
زد دوست که راز دل او پيدا شد

پيش
رندان خرابات چسان رسوا شد

مرغ
جانم ز غمت ناله بسي زد به قفس

آخر
اي دوست بفرياد دل مسکين رس

عاقبت
جزتو شنيدند بسي ناکس و کس

«خواستم
راز دلم پيش خودم باشد و بس

در
ميخانه گشودند و چنين غوغا شد»

برسانيد
بدان زاهد سجاده پرست

لعنت‌
الله برآنکس که در ميکده بست

خستم
از منبر و سجاده مرا تو به شکست

«سرخم
را بگشائيد که يار آمده است

مژده‌‌‌اي
ميکده عيش ازلي برپاشد»

اي
فداي سرزلفت همه کس را دل و  جان

بال
و پرسوخت مرا آتش عشقت به نشان

پيشکش
باده مرا از هر جدايي مچشان

سر
زلف تو بنازم که به افشاندن آن

ذره
خورشيد شد و قطره همي دريا شد

آي
اي دل زغم عشق، تو بيچاره شدي

واي
اي سينه شنيدم که تو صدپاره شدي

عاقبت
دلبر عيار چه خونخواره شدي

لب
گشودي وزمي گفتي و ميخواره‌شدي

پيش
ساقي همه اسرار جهان افشا شد»

چه
غم ار از غمت اي دوست دلم گشت جريج

هاتفم
وقت سحر گفت به آواز صريح

کار
سجاده پرستان به سما گشت قبيح

گويي
از کوچه ميخانه گذر کرد مسيج

که
بدرگاه خداوند بلند آوا شد

«فدعمي»
در معاني زتو چون مي‌خواند

سخن
ازعشق تو و عشق خدا مي راند

پايبند
است بر اين عشق و چنين مي‌ماند

معجز
عشق نداني تو، زليخا داند

که
برش يوسف محبوب چنان زيبا شد. «اهواز- علي فدعمي»

 

/

اهداف چين و ژاپن در منطقه خليج فارس

اهداف
چين و ژاپن در منطقه خليج فارس دکتر محمدرضا حافظ نيا

اهداف
چين و ژاپن در منطقه خليج فارس

در
خاتمه اين بحث اشاره به اهداف قدرتهاي نوظهور چين و ژاپن در منطقه خليج فارس ضروري
بنظر مي‌رسد زيرا اين دو قدرت نيز در جستجوي جاي پائي در منطقه بوده و براي گسترش روابط
خود با کشورهاي حوزه خليج فارس تلاش مي‌نمايند، لذا بطور مختصر اهداف آنها مورد
بررسي قرار مي‌گيرد.

الف:
ژاپن

سرنوشت
اقتصاد ژاپن و کشورهاي حوزه خليج فارس بيش از هر کشور ديگر، به همديگر پيوند خورده
است. نياز شديد صنايع و اقتصاد ژاپن به نفت خليج فارس وتنگه هرمز از يک سو و نياز
کشورهاي منطقه به توليدات صنعتي ژاپن که با شرايط محيطي و اجتماعي و فرهنگي منطقه
مطابقت نسبي پيدا کرده است از طرف ديگر، باعث افزايش روابط اقتصادي بين دو منطقه
مزبور شده است.

ژاپن
در منطقه خليج فارس دو هدف عمده را تعيقب مي‌نمايد که عبارتند از هدف اقتصادي و
هدف سياسي.

هدف
اقتصادي ژاپن بستگي به رابطه دو طرفه بين آن کشور و حوزه خليج فارس دارد و رد واقع
نتيجه روابط اقتصادي دو جانهب به نفع ژاپن تمام مي‌شود. ژاپن به صادرات نفت خليج
فارس و خروج آن از تنگه هرمز وابستگي شديد دارد. بيش از 60% نفت وارداتي ژاپن
(يعني حدود دو سوم آن) از تنگه هرمز مي‌گذرد و اين امر بيانگر اهميت اين آبراه
استراتژيک و آزادي کشتيراني در سرنوشت اقتصادي و اجتماعي آن کشور مي‌باشد. در نظر
ژاپني‌ها، خطر بسته شدن تنگه هرمز همان قدر امنيت آنان را تهديد مي‌کند که احتمال
حمله نظامي شوروي، و چنانچه امريکا براي باز نگهداشتن تنگه هرمز مجبور به حرکت
ناوگان هفتم خود به سوي خليج فارس بشود ژاپن يقنا داراي مأموريت‌هاي ويژه‌اي چون
جايگزيني امريکا در اقيانوس کبير براي حفظ امنيت و تأمين تسهيلات لازم جهت نيروهاي
امريکايي خواهد شد و امريکا نيز سعي نموده است در جريان بحران‌هاي منطقه خليج فارس
ژاپن را نيز دخالت دهد که موضع‌گيري ژاپن در جنگ تحميلي عراق عليه ايران و بحران
کويت مويد اين مسئله است.

هدف
اقتصادي ديگر ژاپن استفاده از بازار مصرف منطقه خليج فارس است که در عرصه رقابت
سرمايه‌داري، کالها و توليدات صنعتي ژاپن کوي سبقت‌ را بر ساير توليد کنندگان غربي
ربوده است و محصولات ژاپني در منطقه مقبوليت خاصي يافته است وسايط نقليه، وسايل
لوکس، وسايل خانگي وده‌ها کالاي ديگر که توليد ژاپن است خريداران مشتاقي در منطقه
دارد. ميزان صادرات ژاپن به منطقه خليج فارس در سالهاي اخير معادل کل صادرات آن
کشور به همه جهان صنعتي غرب منهاي امريکا بوده است. علاوه بر اين ژاپن از طريق
سرمايه‌گذاري و فروش تکنولوژي و مشارکت در اجراي پروژه‌هاي عمراني و صنعتي و
خدماتي منطقه اقدام به جذب دلارهاي آن مي‌نمايد. در سال 1984 ميزان سرمايه‌گذاري
ژاپن در چهار واحد صنعتي، معالد يک ميليارد و 234 ميليون دلار بوده است.

رابطه
اقتصادي ژاپن با منطقه خليج فارس بقدري زياد است که تأثير بحرانهاي منطقه‌اي بر
اقتصاد ژاپن نيز چشمگير مي‌باشد. بعنوان مثال در ارتباط با بحران کويت (1990) يکي
از سياستمداران ژاپني بنام توشي کوموتوکه از مقامات بلند پايه حزب حاکم بود گفت:

«چنانچه
بحران خليج فارس ادامه يابد نرخ سالانه رشد اقتصادي ژاپن يک درصد کاهش خواهد
يافت».

دومين
هدف ژاپن هدف سياسي بلندمدت است که در اهداف جهاني و منطقه‌اي ژاپن ريشه دارد.
ژاپن پس از پيدا کردن نقش اقتصادي تعيين کننده درجهان بر اين باور است که مي بايست
نقش سياسي خود را در حوادث و مسائل جهاني بازي کند و مشارکتي فعال در حفظ صلح و
ثبات جهاني داشته باشد. ژاپن به دقت مراقبت اوضاع جهان است و با استفاده از قدرت
مالي و تکنولوژيک خود در جستجوي موقعيت سياس موقعيت سياسي مي‌باشد.

همچنين
اهداف اقتصادي ژاپن در منطقه خليج فارس و تضمين بقاي روند فزايند روابط اقتصادي،
مسلتزم توسعه روابط سياسي و حفظ ارتباط دوستي و داشتن نفوذ سياسي مؤثر در منطقه
خليج فارس است. زمينه‌هاي منطقه‌اي و قدرت مالي و تکنولوژيک يک ژاپن فرصت مناسبي
براي نفوذ در منطقه فراهم مي‌اورد زيرا مردم منطقه خاطرات نامطلوبي از ژاپني‌ها در
مقام مقايسه با آمريکائي‌ها و روس‌ها و انگليس‌ها ندارند و ژاپن نيز از طريق
فعاليت‌هاي فرهنگي به تقويت اين باور مي‌پردازد. هدف سياسي ژاپن عمدتا ناظر بر اين
است که ژاپن بقدري در منطقه نفوذ داشته باشد که بتواند برحفظ وثبات و امنيت آن اثر
بگذارد زيرا تحصيل منافع اقتصادي ژاپن در گرو حفظ امنيت و ثبات منطقه خليج فارس
است و ژاپن بويژه در قرن 21 که منابع نفتي غيراوپک به پايان مي‌رسد نياز شديدترين
به نفت خليج فارس داشته و ثبات سياسي وادامه جريان سالم نفت به سوي ژاپن اولويت
اصلي براي آن کشور را تشکيل مي‌دهد.

در
پيش بيني‌هاي بعمل آمده در دهه 1990 وابستگي کشورهاي حوزه اقيانوس آرام به نفت
خاورميانه افزوده خواهد شد و در اواسط دهه به ميزان 83% نياز آنها خواهد رسيد، اين
نياز در سال 1989 به حدود 9/70% رسيده بود.

ب:
چين

چين
از کشورهائي است که با منطقه خليج فارس روابط سنتي و ديرينه داشته است. در زمان
امپراطوران سلسله تانگ (618 تا 907 م) راه دريائي خليج فارس و تنگه هرمز تا بندر
کانتون در چين کشيده شده و به صورت يکي از طويل‌ترين ره‌هاي درياي جهان درآمده بود
و حکمروايان دو منطقه با تلاش در راه تضمين امنيت آن درحوزه نفوذ خويش، بازرگانان
را به مبادله کالا تشويق مي‌کردند و کار به جائي رسيد که دراين دروان راه دريائي
مزبور رقيب جاده ابريشم شد و در گسترش مناسبات اقتصادي و فرهنگي بين چين و کشورهاي
خاورميانه و اروپا نقش اساسي را ايفا کرد. ظهور اسلام مصادف با رونق راه دريايي
بين خليج فارس و چين بود واسلام از طريق راه ابي و بيشتر توسط ايرانيان به چين راه
يافت و در اين مسير به هند، اندونزي، تايلند و ويتنام نيز سرايت نمود.

چين
بعد از دهه هفتاد که سياست برون گرائي را برگزيد بر اساس استراتژي جديد «صلاحي و
پيشرفت» خواهان دوستي با همه کشورها و همزيستي مسالمت‌آميز  و گسترش مناسبات اقتصادي و بازرگاني شد. بدين
ترتيب چين در صدد توسعه روابط وحضور خود در منطقه خليج فارس برآمد. اهداف عمده چين
در منطقه، سياسي و اقتصادي است. چين وابستگي شديدي شبيه آنچه که ژاپن و يا ساير
کشورهاي غري دارند به خليج فارس ندارد ولي موضع آن نسبت به شوري، چين را به سمت
جستجوي اهداف سياسي در خليج فارس راهنمائي نموده است، زيرا چين به شوروي به ديده
رقيب و دشمن مي‌نگرد و علي رغم عادي کردن روابط خود با آن کشور، شوروي را خطرناکتر
از ا مريکا تلقي نموده و به اهداف آن کشور در اطراف چين بد بين است و در صدد بهره‌گيري
از رقابت دو قدرت امريکا و شوروي براي حصول به اهداف خود است.

از
نظر چين حضور آن کشور در منطقه خاورميانه و خليج فارس مانع از حضور و گسترش شوروي
به اقيانوس هند مي‌شود زيرا دستيابي شوروي به اقيانوس هند تحقق يکي از اهداف
استراتژيک شوروي را عملي خواهد کرد و ان محاصره دريائي و کنترل شوروي را عملي
خواهد کرد و آن محاصره دريائي و کنترل چين ازمناطق جنوبي آن کشور است. نزديکي چين
به امريکا و برقراري مناسبات سياسي و اقتصادي و نيز استقبال از سياست‌هاي ضد شوروي
در منطقه خليج فارس تجلي اين نگرش استراتژيکي چين به اهداف شوروي است. چين در دهه
هفتاد به شاه ايران بدليل سرکوبي جنبش ظفارکه از سوي شوروي حمايت مي شد نزديک شده
و روابط دو جانبه برقرار کرد و شاه نيز خواهان حضور سياسي پکن در خاورميانه بود.
چين حوادث دوره گورباچف در شوروي را نيز به ديده ترديد نگاه مي‌کند و روش منعطف وي
را با تقويت روز افزون نيروي دريائي شوروي در بخش آسيائي اقيانوس آرام در تضاد مي‌بيند.

چين
بعنوان قدرت نوظهور، و با توجه به نگرش استراتژيکي ياد شده خواستار حضور سياسي و
به عهده گرفتن نقش تعيين کننده‌اي در جهان بطور اعم، و در منطقه خليج فارس بطور
اخص مي‌باشد و سعي بر بهره‌جوئي از رقابت دو قدرت جهاني، يعني امريکا و شوروي دارد
و در شرايط مساوي نزديکي به امريکا را بر شوروي ترجيح مي‌دهد. قدرت‌هاي امريکا و
شوروي نيز به اهميت نقش چين درآينده جهان واقفند و از پيدا کردن نقش جديدي براي
چين در مسائل جهاني بيمناکند ولي امريکا رد رقابتهاي خود با شوروي، نزديکي به چين
را ترجيح مي‌دهد، هرچند وضعيت جديد شوروي در دوره گورباچف روابط متقابل سه قدرت را
متحول مي‌نمايد و چين بعنوان يک قدرت در سياست‌هاي جهاني خود را نشان مي‌دهد کما
اينکه در جريان بحران کويت علي رغم همسوئي دولت‌هاي جهان، چين تلويحا موضع مستقل
خود را حفظ نموده و عکس العمل خاص خود را به نمايش گذاشت و پس از قطعنامه تحريم
عراق اعلام نمود که ممکن است مواد غذايي و دارو به عراق ارسال نمايد. واز لايحه
پيشنهادي نخست وزير ژاپن در خصوص اعزام 2000 نيروي پيشنهادي به منطقه خليج فارس
انتقادنموده و هشدار داد.

تبديل
چين به قدرت در جهان آينده امري است که رهبران دو قدرت جهاني نيز به آن اعتراف
نموده‌اند، برژنف در دهه 70 از آينده چين و دقرت آن ابراز نگراني کرده و به امريکا
و متحدان غربي آن پيشنهاد باز داشتن اين قدرت بالقوه را نموده و نيکسون در سفر
اخير خود به پکن اعلام داشت که قرن 19 به اروپا و قرن 20 به امريکا و قرن آينده به
چين تعلق خواهد داشت و ناپلئون گفته بود:

«چين
به اژدهاي خفته‌اي مي‌ماند که روزي بيدار خواهد شد و دنيا را تکان خواهد داد ».

دنگ
شيائوپينگ رهبر چين در مصاحبه‌اي با مجله تايم اعلام کرد:

«چين
ظرف پنجاه سال آينده خواهد توانست در مسائل مربوط به ابرقدرت‌ها و خلع سلاح، حرفي
براي گفتن داشته باشد».

بدين
ترتيب احتمال تبديل چين به قدرت بزرگي در جهان آينده به طوري قوي وجود دارد و چنين
قدرتي تبعا حوزه‌هاي نفوذ خوذ را گسترش مي‌دهد و خليج فارس کانوني است که نفوذ در
آن به معني حضور در موقعيتي است که اهداف استراتژيک دو قدرت شوروي و امريکا در آن
مطابقت دارد و از حساسيت و ارزش خاصي برخوردار مي‌باشد طبيعي است که قدرتهاي مزبور
نيز حضور چين را در منطقه خوشايند ندانسته و آن را مزاحم تلقي مي‌نمايند. با اين
وجود چين با اتکاي به روابط تاريخي گذشته و نيز الگو قرار گرفتن در زمينه‌هاي
توسعه روستائي و صنعتي و شيلات و کشاورزي و نداشتن سابقه سوء سياسي و استعماري
نظير اروپا و امريکا براي مردم منطقه، همچنين وحدت جغرافيايي و آسائي بودن و قرار
گرفتن در خانواده جهان سوم، حضور خود را گسترش مي‌دهد و حتي اقدام به صدور تسليحات
خاص خودبه منطقه نموده است. که فروش موشک‌هاي کرم ابريشم به ايران و عراق و تحويل
موشک بالستيکي ميان برد 2000 مايلي به عربستان سعودي مصداق آن مي‌باشد.

چين
مقدمات حضور نظامي خود را در منطقه خليج فارس فراهم مي نمايد که وقايع زير تحقق
اين امر را تأييد مي‌کند:

در
دسامبر 1984 هوجنگ ون، معاون ستاد کل ارتش چين، در جريان سفر خود به عمان که ظاهرا
اولين ديدار يک هيئت علي رتبه نظامي چين از عمان بود از تنگه هرزم بازديد نمود و
در سال 86- 1985 اولين سفر کشتي‌هاي جنگي چين به اقيانوس هند و درياي عمان انجام
پذيرفت و احتمال گسترش حوزه عمل انها به تنگه هرمز و خليج فارس نيز وجود دارد.
همچنين رئيس ستاد ارتش چين، ژنرال يانگ ده‌جي ضمن بازديد خود از ترکيه در سال 1985
اعلام داشت که ترکيه نقش مؤثري بعنوان انسداد تنگه هرمز ابراز نگراني کرده و
آمادگي خود را براي اسکورت نفتکش هاي کويتي اعلام داشت، و حمله امريکا به
هواپيماهاي مسافربري ايران را محکوم نموده و خواستار خروج نيروهاي خارجي از خليج
فارس گرديد.

مجموعه
تلاش‌هاي چين بيانگر اين است که اين کشور به تناسب اهميت کشورهاي منطقه خليج فارس
براي گسترش روابط خود با آنها اقدام مي‌کند و کشورهاي ايران و عراق و عربستان
سعودي و عمان در سياست خارجي چين و نزديکي آن به حوزه خليج فارس اهميت ويژه‌اي
دارند.

چني
علاوه بر هدف سياسي واستراتژيک خود همانند ساير کشورها از بازار مصرف منطقه خليج
فارس چشم پوشي نکرده است و ضمن اعزام نيروي کار چيني به کشورهاي عراق (20 هزار
نفر) امارات متحده، کويت (10 هزار نفر) عمان و غيره …. سعي بر توسعه روابط
بازرگاني خود با خليج فارس دارد و در اين ميان صادرات سلاح از اهميت بيشتري
برخوردار است زيرا سلاح‌هاي چيني نظير موشک‌ها و هواپيماهاي اف- 6 قدرت رقابت با
ميگ 19 شوروي و ميراژ 3- اي فرانسه و اف 104 امريکا را دارد، و پيش‌بيني مي‌شود که
چين بصورت يکي از صادرکنندگان بزرگ اسلحه به منطقه خليج فارس و خاورميانه درآيد.
درع ين حال چين کشوري است که کمترين وابستگي را به خليج فارس از حيث تأمين نفت
مورد نياز خود دارد.

 

/

پرسشها و پاسخها

پرسشها
و پاسخها

س1:
طبق عقيده ما خداوند عالم است به همه چيز و مي‌داند که انسان يا اعمال نيک انجام
مي‌دهد و يا مرتکب اعمال زشت مي‌شود که در نتيجه يکي خوب و ديگري بد مي‌شود. سؤال
اين استکه چرا خداوندبدان را خلق کرد؟ آيا يکي را خوب قرار دادن و ديگري را بد خلاف
عدالت نيست؟

ج:
خداوند انسان را بد نيافريده است بلکه همه را با استعداد خوب شدن و بد شدن افرديده
است. او با اختيار خود راه خوب يا راه بد را مي‌رود. البته استعدادهاي انسانها
مختلف است دست تقدير بعضي را در خانه‌اي پر از ايمان قرار داده و بعضي را در خانه‌اي
پر از شرک و گناه،بعضي را با عوامل ارثي کفر انگيز و ژنهاي حامل اوصاف زشت و
ناپسند نياکان و بعضي را با عوامل ارثي ايمانز و ژنهاي حامل بهترين سجاياي انساني،
بعضي را در محيط و جامعه‌اي پر از ظلم و تباهي و بعضي را در جامعه‌اي پر از عدل و
ايمان، بعضي را در دروان جاهليت سياه و طاغوت و سلطه ستمگران و بعضي را در دوران
نبوت يا امامت و ولايت و ولايت پاکان و پرهيزگاران، بعضي بر سر راه خود ناخواسته
برخورد با افراد گمراه و گمراه کننده و هزارن عوامل گمراهي ديگر مي‌کنند و بعضي بر
سر راه پرپيچ و خم زندگي با عواملي روشنگر و افرادي راهنماو دلسوز برخورد مي‌نمايند.
طبيعي است اين گونه عوامل خواسته يا ناخواسته در انتخاب راه تأثير دارد ولي انسان
با اين همه عوامل دست و پا گير با اختيار راه خوب يا بد را انتخاب مي‌کند و هرگز
به سوي آن سوق داده نمي‌شود انسان در خود با همه اين عوامل احساس اختيار مي‌کند و
نيرويي را در خو مي‌بيند که مي‌تواند همه اين عوامل را خنثي نمايد. و فرق واضح و
روشني ميان حرکتهاي ناخواسته بدن و حرکتهاي ارادي آن ديده مي‌شود. و لذا انسان خود
و ديگران را هرگز برکارهاي غير ارادي ملامت نمي‌کند و برکارهاي ارادي ناروا ملامت
مي‌نمايد و احساس شرمندگي مي‌کند. بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت که اين عوامل علت
تامه خوبي و بدي انسان نيستند بلکه فقط مقتضي مي‌باشند. ولذا مي‌بينيم دو برادر در
شرايط کاملا يکسان يا حداقل مشابه مسيرهاي متناقض 
و متضادي را انتخاب مي‌کنند بلکه مي‌بينيم فرزند يک مجتهد بلکه امام و
پيغمبر از راه پدر منحرف مي‌شود و با اين که پيغمبري مانند حضرت نوح(ع) بدون شک با
استفاده از وحي الهي بهترين راه ترتيب را انتخاب کرده و عواملي از قبيل خوراک حرام
و ساير عواملي که مقتضي بدي است در خانه آن حضرت وجود نداشته است در عين حال فرزند
ايشان با آن همه معجزات و با اينکه راه کاملا روشن بود با سوء اختيار خويش راه
کفار را در پيش گرفت. و از سوي ديگر افراد زيادي ديده مي‌شوند که در خانه شرک و
کفر تربيت شده‌اند ولي از بهترين مؤمنان و فداکاران در راه خدا به حساب ميآيند
نمونه‌هاي هر دو نوع در دورانهاي مختلف فراوان است. و ما در همين زمان نيز نمونه‌هاي
بسياري از هر دو گونه انسان سراغ داريم که واقعا مايه عبرت و موجب تحير است.

بنابراين
منحرف شدن انسان به دست خود او است خداوند انسان را منحرف نمي‌کند و منحرف نمي‌آفريند.
پس نبايد سؤال را از بعد عدالت خداوند مطرح ساخت و اما اگر سؤال را چنين مطرح
کنيم: خداوند که مي‌داند اين انسان منحرف خواهد شد چرا او را مي‌آفريند و به وجود
مي‌آورد؟ در واقع مي‌خواهيم بگوئيم بجا است که خداوند فقط انسانهايي راخلق نمايد
که مي‌داند در آينده راه راست را انتخاب خواهند کرد. ولي اين سخن در صورتي صحيح
است که تقواي پرهيزکاران و عبادت درستکاران براي خداوند سودي در بر داشته باشد و
زشتي و پليدي بزهکاران و ستم ستمکاران براي او ضرري داشته باشد حال آنکه چنين
نيست. اگر همه عالم کافر گردند ذره‌اي از قدرت و خداوندي او کاسته نخواهد شد و
براي او هيچ تفاوتي ندارد و اگر همه مؤمن و عابد باشند به او سودي نخواهد رسيد.
اين نکته را در جاي ديگر و در پاسخ به سؤالي ديگر بيشتر توضيح خواهيم داد ان‌شاء
الله.

س2:
ما معتقديم که پيغمبران و ائمه عليهم السلا معصوم‌اند و گناه و خطا در کار آنان
نيست پس چرا حضرت آدم عليه السلام مرتکب خطا و يا گناه شد و با فريب و وسوسه شيطان
گندم را خورد و از بهشت اخراج گرديد؟

ج:
اين سؤال را اگر به همين سادگي مطرح کنيم پاسخ آن نيز بسيار ساده است. انبياء و
ائمه عليهم السلام از گناه معصوم‌اند گناه يعني مخالفت اوامر ونواهي مولوي خداوند.
توضحي آن که فرمان هر فرماندهنده‌اي دو گونه است: مولوي و ارشادي. فرمان مولوي آن
گونه فرماني است که تهديد به عقوبت و خشم و رانده شدن از درگاه قرب را در بر دارد.
مثلا فرمان نماز و روزه و انجام ساير واجبات و ترک محرمات در خود مفهومي دارد که
اگر چنين نکردي عقاب خواهي شد يامورد خشم قرار خواهي گرفت و از همين قبيل است
قوانين دولتي که قوانين جزائي را در پي دارد. و اما فرمان ارشادي دستوراتي است که
به نفع انسان صادر مي‌شود و آن چه در پي دارد فقط از دست دادن منعفت و مصلحت يا
ابتلاء به مفسده و ناگواري است ولي موجب خشم فرماندهنده نيست واز اين قبيل است
دستورات پزشک و هر مشاور خيرانديش و همچنين اعلاميه‌هايي که دولت براي بهتر شدن
وضع بهداشت و صنعت و تجارت و کشاورزي صادر مي‌کند. گناه مخالفت فرمانهاي مولوي است
که در پي آن خشم و عقوبت خداوند است گرچه در آنها نيز مصلحت و مفسده وجود داشته
باشد و اما مخالفت فرمانهاي ارشادي فقط موجب از دست دادن منفعت و گرفتار شدن به
مفسده است ولي موجب خشم خداوند نيست معمولا اين گونه فرمانها را با ذکر مصلحت و
مفسده‌اي که در پي آن است اعلام مي‌کنند. چنين کن تا چنان شود يا چنان نشود. ولي
فرمانهاي مولوي لازم نيست با ذکر مصلحت و مفسده آن باشد بلکه شايد صحيح باشد اگر
بگوئيم که لازم نيست در آن مصلحت و مفسده‌اي زايد بر اصل اطاعت و معصيت باشد
خداوند آن گاه که حضرت آدم عليه‌السلام و همسرش را از درخت ممنوعه نهي فرمود علت
آن را نيز اعلام نمود. وبه آنها اخطار کرد که اگر از آن بخورند نتيجه آن از دست
دادن ان همه نعمت است و گرفتار شدن به اين همه ابتلا ولي اين کار گناه نيست و موجب
خشم خداوند نمي‌باشد. ضمنا معلوم نسيت آن درخت ممنوعه چه بوده است و آن چه مشهور
است که آن گندم بوده با ظاهر قرآن مطابق نيست زيرا گندم را درخت نمي‌گويند و در
قرآن از آن به درخت ياد شده است.

واما
اگر اين مطلب را بخواهيم دقيقتر بررسي کنيم گرچه از عهده ما خارج است حداقل به اين
نتيجه خواهيم رسيد که اين داستان به اين سادگي که ما مي‌پنداريم نيست واصولا با
معيارهاي ما قابل سنجش نمي‌باشد. اين مسأله حکايت از واقعيت بسيار عميق و اساسي در
نهاد انسان دارد که خداوند آن را به اين صورت داستان مانند بيان فرموده است و بعيد
نيست که همه اينها کنايه از يک واقعيت تکويني باشد. از آيه «اني جاعل في الارض
خليفة» که قبل از آفرينش انسان صادر شده است استفاده مي‌شود که اصولا انسان براي
اين زمين و همين تنگناي طبيعت آفريده شده است ولي نمي‌دانم بر اساس چه سنت و
قانوني خداوند گويا خواسته است که انسان با اختيار خود از عالمي وراي اين عالم که
در آن هيچ مزاحمتي و آزاري نيست «ان لک ألا تجوع فيها ولاتعري وانک لاتظما فيها
ولاتضحي» به اين جهان پر از مزاحمتها و عوامل مختلف خوبي و بدي فرود آيد. وبا تلاش
خويش سعي کند تا باز به همان سعادت بي‌نهايت دست يابد. و گرنه خداوند که شيطان را
پس از ترک سجده از مقام قرب رانده بود چرا او را در دست يابي به پدر و مادر آدميان
و انسانهاي نخستين آزاد گذاشت تا او نيز نقش خود را در اين هجرت و هجران ايفا
نمايد؟ شايد اصلا فلسفه وجودي او همين بوده است که هنوز هم ادامه دارد.

بهرحال
از ايات شگرف و عميق قرآن کريم مي‌توان استفاد کرد که اين مطلب از يک حادثه و قضيه
خارجي که براي پدر و مادر انسانها پيش آمده فراتر است و ريشه در جان انسانها دارد.

بحث
مفصلتر در اين مسأله را مي‌توانيد در شماره 46 مجله صفحه 51 بخوانيد.

س3:
در بعضي روايات بهترين اعمال جهاد و در بعضي روايات نماز و در بعضي ديگر امر به
معروف و نهي از منکر شمرده شده است آيااين روايات متناقض نيست؟

ج:
بر فرض اين که همه رواياتي که دلالت برافضليت و برتري اعمال مختلف دارد صحيح و
معتبر باشد و همه از معصوم صادرشده باشد ممکن است توجيه آن اين باشد که افضليت
نسبي مراد است مثلا صحيح است اگر گفته شود اميرالمؤمنين علي‌(ع) افضل انسانها است
با اينکه بدون شک از پيامبر صلي‌الله‌ افضل نيس زيرا او بر همه خلايق فضيلت و
برتري دارد. پس افضليت حضرت علي‌(ع) نسبي است يعني از سايرين افضل است. پس هرکدام
از اين اعمال نسبت به اعمال ديگر برتر است وروايت در مقام بيان برتري و افضليت در
ميان اين افضلها نيست.

توجيه
ديگري نيز ممکن است ارائه شود و آن اين که هر کدام از اين اعمال از يک بعد از ساير
اعمال افضل است مثلا مي‌توان گفت زيد از ساير برادران خود از جهت علم افضل است و
ديگري از جهت اخلاق افضل است و همچنين پس ممکن است هرکدام از اين اعمال داراي خصوصيتي
در يکي از ابعاد فضيلت باشد که ساير اعمال داراي آن نيست والبته تشخيص افضل بطور
مطلق نيزا به بررسي همه ابعاد يا مهمترين آنها دارد. مثلا ممکن است گفته شود روزه
از اين جهت که به ظاهر معلوم نيست و لذا از ريا و تظاهر دورتر و به اخلاص نزديکتر
است افضل اعمال است و نماز از اين جهت که هيچ مصلحتي ظاهرا براي انسان ندارد و فقط
براي امتثال امر خدا است و کرنش و خضوع مطلق در برابر خداوند است افضل اعمال است و
جهاد از اين جهت که مستلزم بذل و تقديم جان است از همه اين اعمال برتر است.

گذشته
از اينها هميشه فضيلت عمل و برتري آن مربوط به ذات عمل نيست بلکه بيش از آن به نيت
و اخلاص انسان بستگي دارد. دو رکعت نماز با اخلاص از هزاران حج و عمره ونماز و
روزه آلوده به عجب و ريا حتي اگر بسيار اندک و مخفي باشد که موجب بطلان نباشد افضل
است.

از
سوي ديگر ممکن است هر کدام از رواايت فضيلت عملي را در مورد مناسب خود گوشزد نموده
است. مسلما در زماني که دشمن اسلام و مسلمين کشور اسلامي را تهديد مي‌کند جهاد
برترين عمل است. و در زماني که فقر و نيازمندي جامع اسلامي را تهديد به فروپاشي مي‌نمايد
صدقه و کمک و دستگيري از بينوايان ممکن است افضل اعمال باشد. خلاصه در هر زمان و
شرايطي براي هر کسي ممکن است افضل اعمال متفاوت باشد.

 

/

طهارت و مراتب آن

طهارت و
مراتب آن

قسمت دهم

حجةالاسلام
رحيميان

طهارت و
پاکيزگي از اموري است که اسلام به طور کلي اهميت فراواني براي آن قائل شده است.

در قرآن
مجيد آمده است که خداوند پاکيزگان را دوست دارد.

«والله يحب
المطهرين». (توبه / 108)

«ولله
المتطهرين» (بقره/ 222)

و پاکيزدگي
بندگان خواست خداوند است.

«… ولکن
يريد ليطهرکم» (مائده/ 6)

واز پيامبر
اکرم‌(ص) نقل شده که فرمود:

«الطهور نصف
الايمان» (جامع السعادات- ج3/ 248).

پاکيزگي،
نصف ايمان است.

آيات و
روايات در اين زمينه بسيار است که به عنوان نمونه به موارد فوق بسنده مي‌شود.

طهارت از
نظر کلي به طهارت ظاهري و طهارت باطني تقسيم مي‌شود و طهارت ظاهري مشتمل است بر
طهارت از خبث، طهارت از حدث و طهارت از کثافات و چرکيهاي ظاهري که احکام ظاهري
آنها در کتب فقهي بيان شده است.

و اما آداب
باطني هر يک از آنها در اين مبحث مورد اشاره قرار خواهد گرفت و طهارت باطني به
نوبه خود داراي سه مرتبه است:

1-    پاک کردن جوارح از گناهان و آثار آنها و سرسپردن به
اوامر و دستورات خداوندي.

2-    پاک کردن قلب از صفات رذيله و آراستن آن به فضايل
اخلاقي.

3-    پاک کردن قلب از هر چه جز خداست و تسليم نمودن آن به
حق.

تحقق هر يک
از مراتب از يک سو مستلزم زدودن آلودگي و ظلمت مربوط به آن مرتبه است و از سوي
ديگر آراسته شدن به کمال و نورانيت متناسب با آن مرتبه، بنابراني تطهير ظاهر از
نجاسات و جوارح از گناهان و قلب از رذايل اخلاقي و روح از ما سوي الله نيمي از
مقصود است، و نيم ديگر آن عبارت است از آراستن ظاهر به نظافات و پاکيزگي و جوارح
به اطاعت از دستورات الهي و قلب به فضايل اخلاقي و روح به تسليم محض در برابر حق و
تابش نور ايمان و حب خدا در آن و اشاره به همين نکته است سخن رسول خدا‌(ص) که
فرمود:

«الطهور نصف
الايمان»

طهارت نيمي
از ايمان است.

نکته ديگر
آن که دست يافتن به طهارت باطن بدون طهارت ظاهر ميسور نيست همانگونه که رسيدن به
مراتب عاله طهارت باطني بدون دست يافتن به مراتب قبلي آن غيرممکن است.

بنابراين،
انسان به مرتبه طهارت قلب از ما سوي الله و دل بستن به خدا نمي‌رسد مگر بعد از
تحصيل مرتبه طهارت قلب رذايل اخلاقي و آراستن آن به فضايل اخلاقي، و به اين مرتبه
نمي‌رسد مگر با پاک شدن از گناهان و آراسته شدن به طاعات و به اين مرتبه نيز دست
نمي‌يابد مگر با طهارت از خبث و حدث و تحصيل نظافت و پاکيزگي ظاهري.

در اينجا،
به طور اجمال، به پاره‌اي از محورهايي که موجب طهارت انسان مي‌شوند اشاره مي‌کنيم
گرچه هر يک از اين موارد در جاي خود نياز به توضيح بيشتر دارد.

1-    آب

«øãAÍi”t\ãƒur
Nä3ø‹n=tæ
z`ÏiB
Ïä!$yJ¡¡9$#
[ä!$tB
Nä.tÎdgsÜã‹Ïj9
¾ÏmÎ/
|=Ïdõ‹ãƒur
ö/ä3Ztã
t“ô_͑
Ç`»sÜø‹¤±9$#
xÝÎ/÷ŽzÏ9ur
4’n?tã
öNà6Î/qè=è%
|MÎm7sWãƒur
ÏmÎ/
tP#y‰ø%F{$#
» (انفال/ 11)

و
از آسمان آبي بر شما نازل فرمود که با آن پاکتان کند و الايش شيطان را از شما
بزدايد و دلهايتان را محکم نموده و قدمهايتان را استوار سازد.

«وانزلنا
من السماء ماء طهورا» (فرقان/ 49)

و
از آسمان آبي پاک نازل کرديم.

و
در روايتي که از حضرت صادق‌(ع) درباره آب و آداب باطني هنگام استفاده از آن براي
طهارت و وضو نقل شده است چنين مي‌فرمايد:

«اذا
اردت الطهارة والوضوء فتقدم الي الماء تقدمک الي رحمة الله فان الله قد جعل الماء
مفتاح قربته و مناجاته و دليلا الي بساط خدمته و کما ان رحمة الله تطهر ذنوب
العباد کذلک النجاسات الظاهرة يطهرها الماء لاغير قال الله تعالي:

«هو
الذي ارسل الرياح بشرا بين يدي رحمته وانزلنا من السماء ماء طهورا» و قال الله
تعالي: «وجعلنا من الماء کل شيء حي افلا يومنون».

فکما
احيا به کل شيء من نعيم الدنيا کذلک برحمته و فضله جعل حيوة القلوب الطاعات و تفکر
في صفاء الماء و رقته و طهره و برکته و لطيف امتزاجه بکل بشيء و استعمله في تطهير
الاعضاء التي امرک الله بتطهيرها و أت بآدابها في فرائضه و سننه فان تحت کل واحد
منها فوائد کثيره فاذا استعملتها بالحرمة انفجرت لک عيون فوائده عن قريب ثم عاشر
خلق الله کامتزاج الماء بالاشياء يؤدي کل شيء حقه و لايتغير عن معناه معتبرا لقول
رسول الله (صلي الله عليه وآله) مثل المؤمن المخلص (الخاص) کمثل الماء ولتکن صفوتک
مع الله تعالي في جميع طاعتک کصفوة الماء حين انزله من السماه طهورا و طهر قلبک
بالتقوي واليقين عند طهارة جوارحک بالماء» (آداب الصلوة نقل از مصباح الشريعه باب
10)

آنگاه،
که اراده طهارت و وضو کردي به سوي آب توجه کن بدانسان که به رحمت حق توجه کني چرا
که خداوند آب را کليد تقرب به خود و مناجات خويش و راهنماي بساط خدمت خود قرار
داده است همان گونه که رحمتت خدا گناهان بندگان را پاک مي‌کند، نجاسات ظاهري را آب
پاک مي‌کند نه غير آن.

خداوند
متعالي مي‌فرمايد: اوست آن کس که بادها را نويدي پيشاپيش رحمت خويش فرستاده و از
آسمان آبي پاکيزه را نازل کرديم. و همچنين مي‌فرمايد: و قرار داديم هرچيز زنده را
از آب.

پس
همان گونه که هر چيزي از نعمتهاي دنيا را آب حيات بخشيده به رحمت و فضل خويش نيز
طاعات را وسيله حيات قلوب قرار داد و انديشه نما در صفا، رقت، طهارت و برکت آب و
لطافت ممزوج شدن آن با هرچيزي.

واستعمال
کن آن را در تطهير اعضايي که خداوند ترا به پاکيزه نمودن آنها امر فرموده و ادا کن
آداب آن را در فريضه‌ها و سنتهاي الهي. زيرا که در سايه هر يک از انها فوايد بسيار
که چون آن را با احترام استعمال کني، از نزديک منفجر شود براي تو چشمه‌هاي فايده‌هاي
آن.

حضرت
امام قدس‌سره الشريف در توضيح اين فراز حديث چنين مي‌فرمايد:

«اشاره
فرموده به اينکه اهل مراقبه و سلوک نبايد واقف به صور ظواهر اشياء شوند بلکه بايد
ظاهر را مرات باطن قرار دهند و از صور، حقايق را کشف کنند و به تطهير صوري قناعت
نکنند که آن دام ابليس است. پس از صفاي آب پي به تصفيه اعضا برند و آنها را با
اداء نمودن فرايض و سنن الهيه تصفيه کنند و صفا دهند و از رقت آنها اعضا را ترقيق
کنند و از غلظت تعصي بيرون آورند و طهور و برکت را در جميع اعضا سرايت دهند و از
لطف امتزاج آب با اشياء کيفيت امتزاج قواي ملکوتيه الهيه را با عالم طبيعت ادراک
کنند و نگذارند و قذارات طبيعت در آنها اثر کند.

و
چون اعضا را به سنن و فرايض الهيه و آداب آنها منغمس نمود فوايد باطنيه کم کم ظاهر
شود و چشمه‌هاي اسرار الهيه منفجر شود و لمحه‌اي از اسرار عبادت و طهارت براي او
منکشف گردد. »

ادامه
ترجمه روايت:

سپس
با خلق خدا معاشرت کن، همانند آميزش آب با اشياء که حق هر چيزي را ادا مي‌کند و از
معناي خود تغيير نمي‌يابد و سخن رسول خدا‌(ص) را مورد تأمل قرار داده که فرمود:
مثل مؤمن خالص مثل آب است.

حضرت
امام قدس سره الشريف در ذيل اين فراز نيز چنين مي‌فرمايند:

«دستور
اول مربوط بود به معامله انسان سالک با قواي داخليه و اعضاي خود و دستور دوم که
دراين فقره از حديث شريف است مربوط است به معامله انسان با خلق خدا، و اين دستور
جامعي است که کيفيت معاشرت سالک را با مخلوق بيان فرموده و ضمنا از آن حقيقت خلوت
نيز استفاده شود و آن چنان است که سالک الي الله در عين حال که با هر دسته از مردم
معاشرت به معروف کند و حقوق خلقيه را رد نمايد و با هر يک از مردم به طور مناسب
حال او مراوده و معامله کند از حقوق الهيه نگذرد و معناي خود راکه عبارت از عبوديت
و توجه به حق است از دست ندهد، و در عين حال که در کثرت واقع است در خلوت باشد و
قلب او که منزلگاه محبوب است خالي از اغيار و فارغ از هر نقش و نگار باشد. »

و
در سومين فراز حديث که مربوط است به بيان وظيفه سالک با خداي خويش چنين مي‌فرمايند:

«وبايد
صفاي تو با خداوند متعال در تمام طاعاتت همانند صفاي آب باشد هنگامي که آن را از
آسمان نازل فرمود و آن طهور ناميد».

حضرت
امام در توضيح اين فراز مي‌فرمايند:

«يعني
بايد سالک الي الله خالص از تصرف طبيعت باشد و کدورت و ظلمت آن را در قلب او راهي
نباشد و جميع عبادات او خالي از جميع شرک‌هاي ظاهري و باطني باشد. و همان طور که
اب در وقت نزول از آسمان طاهر وپاکيزه است و دست تصرف قذارات به آن دراز نشده، قلب
سالک که از سماء غيب ملکوت، طاهر و پاکيزه نازل شده نگذارد در تحت تصرف شيطان و
طبيعت واقع شده و به قذارات آلوده گردد.»

حضرت
امام در ادامه ترجمه و شرح حديث چنين مي‌فرمايد:

«وپس
از اين دستور، آخرين دستور جامع را براي اهل رياضت و سلوک بيان فرمود، مي‌فرمايد:

پاکيزه
کن دل خويشتن را به پرهيزگاري و يقين، در وقت پاکيزه نمودن اعضاي خود را به آب.

و
در اين، اشاره به دو مقام شامخ اهل معرفت است: يکي تقوا که کمال آن ترک غيرحق است،
و ديگر يقين که کمال آن مشاهده حضور محبوب است.»

2-    وضو، غسل، تيمم

در
آيه 6 سوره مائده بعد از بيان احکام کلي وضو، غسل و تيمم مي‌فرمايد:

«…
مايريدالله ليجعل عليکم من حرج ولکن يريد ليطهرکم وليتم نعمته عليکم لعلکم
تشکرون».

خداوند
نمي‌خواهد براي شما ايجاد حرج کند، ولي مي‌خواهد شما را پاک نمايد و نعمت خويش را
بر شما تمام کند شايد سپاس داريد.

از
اينکه خداوند متعال هدف از تشريع وضو، غسل و تيمم را پاکيزه کردن بندگان و اتمام
نعمت بر آنان بيان فرموده است، پس روشن است که منظور نهايي تنها طهارت ظاهري نيست،
بلکه در آنها اسراري نهفته است که با دست يافتن به آنها راه طهارت باطني و کمالات
نفساني هموار مي‌شود، که نمونه‌اي از آن را در روايت نقل شده از امام رضا‌(ع)
درباره اسرار وضو مورد توجه قرار مي‌دهيم:

عن
الرضا(ع): «انما امر بالوضو ليکون العبد طاهرا اذا قام بين يدي الجبار و عند
مناجاته اياه مطيعا له فيما امره نقيا من الادناس و النجاسه مع ما فيه من ذهاب
الکسل و طرد النعاس و تزکية الفؤاد للقيام بين يدي الجبار و انما وجب علي الوجه
واليدين والرأس والرجلين لان العبد اذاقام بين يدي الجبار فانما ينکشف من جوارحه و
يظهر ما وجب فيه الوضوء و ذلک انه بوجهه يسجد و يخضع و بيده يسئل و يرغب و يرهب و
يتبتل و برأسه يستقبله في رکوعه و سجوده و برجليه يقوم و بقعد» الخبر. (عيون اخبار
الرضا، ج2، ص 104، باب 34، حديث 1)

همانا
به وضو امر شده است براي آنکه بنده هنگامي که در پيشگاه خداي جبار به مناجات مي‌ايستد
پاک باشد و براي انکه در آنچه او را فرمان داده، مطيع باشد و از کثافات و نجاسات
پاکيزه باشد به علاوه آنکه در وضوع فوايد ديگري است مانند برطرف شدن بي‌حالي و
تنبلي و دور شدن چرت و پاکيزه شدن قلب براي ايستادن در پيشگاه خداوند جبار.

حضرت
امام خميني قدس سره در توضيح اين فراز چنين مي‌فرمايد:

«تا
اينجا نکته اصل وضو را بيان فرمود و اهل معرفت و اصحاب سلوک را تنبه نمود به اينکه
در محضر مقدس حق جل و علا ايستادن و مناجات با قاضي الحاجات نمودن آدابي است که
بايد منظور شود حتي با قذارات صوريه و کثافات ظاهريه و کسالت چشم ظاهر نيز نبايد
در آن محضر رفت چه جاي آن که دل معدن کثافات باشد و قلب مبتلا به قاذورات معنويه
که اصل همه قذارات است، باشد.

با
آنکه در روايت است که خداي تعالي نظر نمي‌کند به صورتهاي شما، بلکه نظر مي‌فرمايد
به قلبهاي شما و با آن چه انسان به حقتعالي توجه مي‌کند و آنچه از عوالم خلقيه لايق
نظر کبرياي عظمت و جلال است قلب است و ديگر جوارح و اعضا را آن حظ و نصيبي نيست مع
ذلک طهارت صوريه و نظافات ظاهريه را نيز اهمال ننموده‌اند، صورت طهارت را براي
صورت انسان مقرر فرمودند و باطن آن را براي باطن او.

و
از آنکه تزکيه قلب را در اين حديث شريف از فوايد وضو قرار داده، معلوم شود که براي
وضو باطني است که به آن تزکيه باطن شود و نيز رابطه ما بين ظاهر و باطن وشهادت و
غيب معلوم شود، و نيز استفاده شود که طهور ظاهري و وضوي صوري از عبادات است و
اطاعت رب است و از اين جهت طهور ظاهر موجب طهور باطن گردد و از طهارت صوري تزکيه
فوائد شود.»

حضرت
امام رضا‌(ع) در ادامه حديث در مقام بيان راز هر يک از اجزاي وضو چنين مي‌فرمايد:

و
دبن جهت وضو بر صورت و دو دست و پا واجب گرديد که بنده آنگاه که در پيشگاه خداوند
جبار ايستاد، نمودار و آشکار مي‌شود از جوارح او آنچه که وضو در آن واجب شده است،
چرا که با روي خوش سجده وخضوع کند و با دستش سؤال و رغبت و رهبت نمايد و منقطع به
سوي حق شود و با سر خويش خداي را در رکوع و سجود استقبال کند و با پاهايش مي‌ايستد
و مي‌نشيند و ….

حضرت
امام خميني‌(ره) در توضيح اين فراز چنين مي‌فرمايد:

«آنچه
محل ظهور عبوديت است در محضر مبارک حق، بايد طاهر و پاکيزه باشد و اعضا و جوارح
ظاهريه که حظ ناقصي از آن معاني دارند بي‌طهارت لايق مقام نيستند. با آنکه خضوع از
صفات وجه بالحقيقه نسيت و سؤال و رغبت و رهبت و تبتل و استقبال هيچ يک از شئون
اعضاء حسيه نيستند، ولي چون اين اعضاء مظاهر آنهاست تطهير آنها لازم آيد. پس تطهير
قلب که محل حقيقي عبوديت و مرکز واقعي اين معاني است تطهيرش لازم‌تر است و بدون
تطهير آن اگر با هفت دريا اعضاي صوريه را شست و شو نمايند تطهير نشود و لياقت مقام
پيدا نکند بلکه شيطان را در آن تصرف باشد و از درگاه عزت مطرود گردد. » (نقل از
کتاب اداب الصلوة) ادامه دارد

 

/

به استقبال انتخابات مجلس شوراي اسلامي

ارزشهاي
اسلام و انقلاب را پاسداري کنيم (24)

به استقبال
انتخابات مجلس شوراي اسلامي حجة الاسلام و المسلمين محمدتقي رهبر

با نزديک
شدن انتخابات مجلس شوراي اسلامي بار ديگر کارگزاران انتخاباتي، کانديداها و مردم
در معرض آزمايش تاريخي ديگري حساس‌تر از گذشته قرار مي‌گيرند. از يک سو جناح بندي‌ها
که هر قدر بخواهيم روي آن سرپوش بگذاريم، قابل کتمان و پنهان داشتن نيست. از سوي
ديگر مسئوليت خطير حفظ اين سنگر مهم اسلام و انقلاب که بفرموده حضرت امام (قدس
سره) در رأس امور مملکتي است و تساهل و تسامح در آن بازي با سرنوشت اسلام، انقلاب
و ميهن اسلامي است. همچنانکه مسئله صلاحيت‌ کانديداها نيز مهمترين رکن در انتخابات
است و معيارهائي که براي تشخيص صلاحيت وجود دارد و هر گروهي بر وفق برداشت و بينش
خود بدان مي‌نگرد و آنچه کمتر مورد توجه است واقع‌نگري است بعبارت روشنتر: آيا
کانديدائي که انتخاب مي‌کنيم و ارائي که به صندوق مي‌ريزيم ميان خود و خدا در جهت
جلب رضاي الهي است يا «ما» و «من‌» ها در آن دخيل و تعيين کننده است.

آيا اگر فرد
صالحي با شايستگي‌هاي لازم، از خط ويژه! ما بيرون باشد حاضريم او را معرفي کنيم و
به او رأي بدهيم و او را از صحنه به در نمي‌کنيم؟

آيا اگر
کانديداي بي‌طرفي به ميدان آمد که مي‌تواند با استقلال شخصيت و نه در چنگ اين گروه
و آن گروه خدمت کند و تنها مصلحت اسلام و انقلاب و کشور را لحاظ مي‌کند، موافقيم
او را به مجلس بفرستيم؟!

اينها و
امثال اينها مسائلي است که در جنجال و جنگهاي انتخاباتي بايد مورد مداقه وجدان
وايمان کارگزاران و تعزيه گردانان اين مسئله مهم حياتي باشد.

استراتژي و
خط مشي در انتخابات

شيوه‌هاي
انتخاباتي اسلامي با شيوه‌هاي انتخاباتي غرب فرق ماهوي دارد در غرب و بطور کلي
جوامع غير اسلامي آنچه هدف اصلي است دستيابي به قدرت است و استفاده‌هاي مستقيم و
غير مستقيم از سنگرهاي استراتژيک دولتي و منصب‌ها و موقعيت‌ها و براي دست يافتن به
اين هدف از هر وسيله‌اي هرچند نامشروع و ضد اخلاق استفاده مي‌شود. رشوه، پول، وعده‌هاي
دروغ، باندبازي، هنر پيشگيو استفاده از هنرپيشه‌هاي زن و مرد با اشکال مختلف آن،‌و
انواع ابزارهاي تبليغاتي با همان شيوه پروپاکانهاي غربي و … امري عادي است.

اما در
اسلام منصب و جاه به خودي خود کمترين ارزشي ندارد و بلکه اگر جاه و مقام در جهت
خدا و خلق نباشد و هواي نفس و رضاي خلق نقش اساسي در آن بازي کند، خلف شرع و موجب سخط
خالق خواهد بود.

علي(ع) در
جبهه جنگ صفين نشسته بودند ونعلين خود را با دست مبارک خويش وصله مي‌زدند، عبدالله
بن عباس نزديک آمد وگفت در چنين موقعيتي خليفه مسلمين و فرمانده قوا نشسته نعلين
خود را وصله مي‌زند؟! حضرت خطاب به ابن عباس فرمود: ابن عباس! اين نعلين چقدر مي‌ارزد؟
پاسخ داد يک يا دو درهم! حضرت فرمود: حکومت و امارت برشما براي من بقدر اين نعلين
کهنه وصله‌دار ارزش ندارد اگر نتوانم داد مظلومي را از ظالمي بستانم.

مردي خدمت
پيامبر اکرم‌(ص) عرض کرد: «انت سيدنا و ذوالطول علينا» شما آقا و ولي نعمت ما
هستيد. پيامبر در پاسخ فرمود: «السيد هوالله لايستهوينکم الشيطان» آقا و سيد خدا
است، گول شيطان را نخوريد. (طبقات ابن سعد- ج 1 ص 311)
امام صادق(ع) فرمود: «من دعا الناس الي نفسه و فيهم من هواعلم منه فهو مبتدع ضال».
(تحف العقول- ص 391)

کسي که مردم
را به سوي خود فرا خواند در حاليکه داناتر از او در ميان آنها است، چنين کسي بدعت‌گذار
و گمراه است.

و نيز امام
صادق(ع) مي‌فرمايد: «من طلب الرياسة هلک» (اصول کافي- ج2- ص 265)

آنکس که در
طلب رياست باشد هلاک مي‌شود.

همه ما از
اين روايات و امثال آن و داستانهاي وارستگي اولياء خدا را خوانده و مي‌دانيم و خوب
پرداخت مي‌کنيم و روي آن تکيه مي‌نمائيم اما در عمل معلوم مي‌شود! و در آزمايش‌ها
سره از ناسره باز شناخته مي‌گردد و وجدان عمومي نيز مي‌فهمد چه کسي راست مي‌گويد و
چه کسي دروغ مي‌گويد، اگر توانستيم هواهاي نفساني را زيرپا بگذاريم و از زنجير
خودي و خط بازي خلاص شويم و براي مصلحت اسلام صميميت و صفا را پيشه کنيم و چنگال
به روي هم نکشيم و صفاي ما الگوي وحدت براي ديگران باشد، آن وقت معلوم مي‌شود که
راست مي‌گوئيم ….

اگر حب شهرت
و مقام ما را از خودمان نگرفت و اسير تجمل و ماشين‌هي مدرن و باد در غبغب انداختن‌ها
و خودبيني‌ها نشديم و انديشه مستضعفان و محرومان درعمل و نه در شعارهاي توخالي ما
را مشغول داشت و قبل از انتخاب و احراز پست و مقام با بعد آن يکسان بوديم و به
وجدان خود دروغ مي‌گويد، اگر توانستيم‌ هواهاي نفساني را زيرپا بگذاريم و از زنجير
خودي و خط بازي خلاص شويم و براي مصلحت اسلام صميميت و صفا را پيشه کنيم و چنگال
به روي هم نکشيم و صفاي ما الگوي وحدت براي ديگران باشد، آن وقت معلوم مي‌شود که
راست مي‌گوئيم …

اگر حب شهرت
و مقام ما را از خودمان نگرفت و اسير تجمل و ماشين‌هاي مدرن و باد در غبغب انداختن‌ها
و خودبيني‌ها نشديم و انديشه مستضعفان و محرومان در عمل و نه درشعارهاي توخالي ما
را مشغول داشت و قبل از انتخاب و احراز پست و مقام با بعد آن يکسان بوديم و به
وجدان خود دروغ نگفتيم و با خدا و با خلق عرضه شعبده نکرديم، آن وقت صحت ادعاهاي
خود را به اثبات رسانده‌ايم والبته افرادي اين چنين هم يافت مي‌شنوند که براي
يافتن آنها چراغ بايد بدست گرفت و دور شهر به گشت و گذار پرداخت.

رهبر عظيم
ما و پيشواي اخلاق و تربيت ما حضرت امام خميني‌(ره) در کتاب ارزشمند و آموزنده خود
«چهل حديث» مي‌فرمايد: [کسي که خود را معرفي مي‌کند به اينکه چراغ هدايت و شمع
محفل انس و راهنماي سعادت و معرف طرق آخرت است اگر  خداي نخواسته عامل به قول خود نباشد در زمره
اهل ريا و نفاق به حساب آيد و ازعلماي سوء و عامل بلاعمل است که جزاي آن بزرگتر و
عذاب آن اليم‌تر است و مثل آنها را در قرآن کريم ذکر فرموده: «بئس مثل القوم الذين
کذبوا بآيات الله والله لايهدي القوم الظالمين». (چهل حديث- ص 131)

گرچه در
بيان حضرت امام سخن از عالمان رفته، اما بحث ما فراتر از اين قشر است، هر کس که
بخواهد عهده‌دار مسئوليتي شود مي‌بايست به اين هشدار حضرت امام توجه کند زيرا
هرآنچه امروزه در جامعه ما مي‌گذرد نه تنها به حساب روحانيت بلکه به حساب اسلام
گذاشته مي‌شود اگر خوب عمل کنيم آبروي اسلام است و اگر بد عمل کنيم به آبروي اسلام
لطمه زده‌ايم.

امام صادق
(ع) مي‌فرمايد: «اذا رايتم العالم محبا لدنياه فاتهموه علي دينکم».

اگر خداي
نخواسته عالم دوستدار دنيا با هر چهره وعنواني شد، متهم است و جامعه از او نمي‌شنود
و به او اعتماد نمي‌کند. آنچه مي‌تواند براي ما اعتبار و براي نظام آبرو و براي
خدا موجب رضايت و براي امت مايه افتخار و براي دشمن عامل يأس و نوميدي باشد عبارت
است از وارستگي و زهد در دنيا و گول مقام و عنوان و بوق و سروصدا و تجمل و تشريفات
را نخوردن. و اين يک اصل است براي نظام ما و مسئوليت پذيران ما، همانگونه که حضرت
امام اسوه و الگو براي ماست درباره اخلاق انتخاباتي به مناسبت انتخابات مجلس خبرگان
فرمودند:

«ولازم است
مطلبي را که گاهي شنيده مي‌شود که براي تبليغات انتخاباتي بعضي از کانديداها خداي
نخواسته بعضي ديگر را تضعيف يا توهين مي کنند، در رابطه با آن تذکر دهم که امروز
اين نحو مخالفتها خصوصا از چنين کانديداهائي، براي اسلام و جمهوري اسلامي فاجعه‌آميز
است. اگر فرضا کسي در ديگري مناقشه دارد، ابراز آن و اظهار در بين مردم هيچ مجوزي
ندارد و حيثيت و آبروي مؤمن در اسلام از بالاترين و والاترين مقام برخوردار است و
هتک مؤمن، چه رسد به مؤمن عالم، از بزرگترين گناهان است و موجب سلب عدالت است.»
(صحيفه نور- ج 17 ص 103)

اخلاق
انتخاباتي

پيام و
الگوئي که حضرت امام براي انتخاب و رقابتهاي انتخاباتي مي‌دهند براي هميشه است
البته رقابت سالم و بحث و مناظره معقول و مشروع در مسائل مبتلا به طبيعي است اما
خرد کردن ديگران و انگ‌زدنها و اتهامات و جوسازي عليه ديگران، با اصول مکتب و
استراتژي تبليغاتي ما سازگار نيست و در انتخابات مجلس شوراي اسلامي و هر نوع
انتخابات ديگر به فرموده امام از بزرگترين گناهان و مجوزي ندارد.

بنابراين از
هم اکنون بايد اين اصل را الگوي عمل و ملاک فعاليتهاي انتخابتي قرار داد و آنان که
صالح‌تر از خود را سراغ دارند (و مي‌تواند به خود بقبولانند که صالح‌تر از آنان هم
يافت مي‌شود) ديگران را مقدم بدارند گرچه اين کار مجاهده مي‌طلبد و بايد پا روي
نفس اماره نهاد. زيرا همانگونه که امام صادق‌(ع) فرمود: «کسي که مردم را به سوي
خود فرا خواند در حالي که بهتر از او بديهي است که خط و ربط هرگز ملاک صلاحيت
نيست، همچنانکه معيارهاي ياد شده به دعوي و لاف و گزاف قابل اثبات نيست بلکه در
عمل و تجربه بايد به اثبات رسيده باشد. برخوردها و سوابق و عملکردها مي‌تواند
گواهي دهد، حمايت و همدردي با پابرهنگان را در عمل بايد نشان داد و با سند و نه در
گفتار، وبالاخره آنانکه در اسلام و انقلاب ذوب شده‌اند و فرصت طلبي آلوده‌شان
نکرده و خط امام وحمايت از محرومان را عملا و نه در دعوي و گزافه گوئي و شعار، به
نمايش گذاشته‌اند، شايستگي براي پذيرش مسئوليت حساس نمايندگي دارند و وجدان عمومي
نيز در تشخيص به خطا نمي‌رود، اگر جار و جنحال‌هاي تبليغاتي وجوسازي‌ها بگذارد.
ادامه دارد

 

/

اهميت قضا در اسلام

جاودانگي
راه امام

اهميت قضا
در اسلام حجة الاسلام و المسلمين اسدالله بيات

اهميت قضا
در اسلام

حضرت امام‌(س)
بعد از آنکه وظايف و مسئوليت رهبر يا شوراي رهبري را گوشزد فرمودند و خطرات اين
مسئوليت سنگين الهي را براي متصديان امر متذکر شدند و هشدارهاي لازم را دادند به
موضوع ديگري از موضوعات مهم نظام اسلامي پرداختند و به طور مستقل آن را مورد توجه
و تأکيد قرار داده‌ و نقش حساس و فعال و تعيين کننده آنرا گوشزد نمود و آن مسئله
قضاوت و اهميت نظام قضا در اسلام است. حضرت امام‌(س) در اين مقوله اين طور مي‌فرمايند:

«از مهمات امور،
مسئله قضاوت است که سروکار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصيت اينجانب به
رهبر و شوراي رهبري آن است که در تعيين عالي‌ترين مقام قضايي که در عهده دارند
کوشش کنند که اشخاص متعهد سابقه‌دار و صاحب‌نظر در امور شرعي و اسلامي و در سياست
را نصب نمايند و از شوراي عالي قضايي مي‌خواهم امر قضاوت را که در رژيم سابق به
وضع اسفناک و غم‌انگيزي درآمده بود با حديت سروسامان دهند و دست کساني که با
جان  مال مردم بازي مي‌کند و آنچه نزد آنان
مطرح نيست عدالت اسلامي است از اين کرسي پراهميت کوتاه کنند و با پشتکار و جديت به
تدريج دادگستري را متوحل نمايند و قضات داراي شرايطي که انشاء الله با جديت حوزه‌هاي
علميه مخصوصا حوزه مبارکه علميه قم تربيت و تعليم مي‌شنوند و معرفي مي‌گردند به
جاي قضاتي که شرايط مقرره اسلامي را ندارند نصب گردند که انشاء الله تعالي به زودي
قضاوت اسلامي در سراسر کشور جريان پيدا کند. و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار
آينده وصيت مي‌کنم که با در نظر گرفتن احاديثي که از معصومين صلوات الله عليهم در
اهميت قضاء و خطر عظيمي که قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه درباره قضاوت به غير
حق وارد شده است اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارنند اين مقام به غيراهلش
سپرده شود و کساني که اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غيراهل
ميدان ندهند و بدانند که همانطور که خطر اين مقام بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن
نيز بزرگ است و مي‌دانند که تصدي قضا براي اهلش واجب کفايي است».

در اين فراز
از توصيه‌هاي حضرت امام‌(س) وظايف و مسئوليتها که متوجه رهبر و يا شوراي رهبري است
و معيارها و ضوابطي که قضات بايد مورد توجه قرار دهند و از خطرات و عواقب اين نوع
مسئوليت عظيم الهي نبايد غافل بمانند و تکليفي که متوجه حوزه‌هاي عمليه است هر
کدام از اينها با ظرافت خاصي بيان شده و مورد تأکيد قرار گرفته است از رهبر و
شوراي رهبري خواسته است با توجه به اينکه قضاوت سروکار داشتن با جان و مال و ناموس
مردم است و حيثيت افراد جامعه در گرو نوع رفتار و برخورد و قضاوت آنان است متوجه
اهميت موضوع بوده و در رأس دستگاه قضائي که هدايت و سازمان‌دهي و جذب نيروهاي صالح
و واجد شرايط قضا در دست آن است فردي را قرار دهند که داراي تعهد به  اسلام و سابقه‌دار و مجرب بوده و صاحب نظر و
رأي در امور شرعي و اسلامي و در سياست باشد تا بتواند نظام قضائي اسلام را مشمول
ساخته و زمينه اجراي عدالت اسلامي و امنيت اجتماعي و حمايت و دفاع از حقوق عامه
مردم را فراهم نمايند و غفلت از اين امر بي‌توجهي و بي‌اعتنائي به يکي از ارکان
مسائل محوري اسلام و نظام الهي به حساب آمده و موجب نابسامانيها و نگرانيها و
مشکلات فراواني خواهد شد.

و از
مسئولان قضائي و رياست قوه قضاييه مي‌خواهد با جديت کامل بکوشند و سيستم قضائي
اسلام را سروسامان بخشيده و اينکه در گذشته قضاوت وضع رقت بار و اسفناک داشته است
با بکارگيري نيروهاي واجد صلاحيت و کارآمد و آشنا به مسائل اسلامي و صاحب نظران
عادل و دقيق آن وضع را دگرگون ساخته و به ياري خداي عالم امت اسلامي در ميدان عمل
و کار و تجربه معني و مفهوم عدالت اسلامي را لمس نمايند. ليکن حقيقت و واقعيت آن
است در اين عصر پرآشوب و پيشرفت صنعت در تمام ابعاد و در اين قرن ارتباطات و دوران
پيچيدگي‌ها نه مسئولان قضائي و دست‌اندرکاران مسائل قضاء به تنهائي عهده‌دار اين
مسئوليت و تحول عظيم مي‌توانند باشند و نه کسان ديگر، بلکه همه دست اندکاران نظام
الهي از رهبري گرفته تا مراحل پايين و بالخصوص مراکز علمي و حوزوي ما نهضت بزرگي
را بايد آغاز نمايند و با تشکيل کلاسهاي متعدد و با کيفيت بالا و با صرف نيرو و
امکانات و با بهره‌برداري از هر فرصت ممکن و حتي دانشکده‌هاي حقوق و امثال آنها
افراد مستعد و با توان و با جرأت و شهامت و متعهد به اسلام و امت اسلام و انقلاب
را تربيت نمايند و پس از مدتي آموزش دادن و دوره ديدن و در حقيقت کارآموزي علمي و
تجربي، آنان را جذب کنند و از وجودشان در اعمال معيارهاي قضاء اسلامي بهره‌برداري
نمايند  مردم در عمل مشاهده نمايند کساني
که متصدي امر قضاء شده‌اند ادامه دهندگان همان قضاوتهائي هستند که در کتاب‌ها از
امام عدالت و کرامت و فضيلت حضرت امام علي‌بن ابيطالب ‌(ع) نقل شده است و حضرت
امام‌(س) در پايان اين فراز به يک مسئله اهم و خطرناکي اشاره مي‌نمايد که غفلت از
آن ممکن است فاجعه‌ها براي دنياي اسلامي و امت اسلامي به بار آورد و آن اين است
قضات ما توجه دارند با حکم آنان اموال مردم جابجا مي‌گردد و افرادي محکوم به مرگ و
افرادي آزاد و رها مي‌گردند و قاضيان با ناموس و جان و مال مردم سروکار دارند طبعا
بايد از جهت گوناگون داراي شرايط خاص و ويژه باشند و از عدالت و تقوي و شرح صدر و
اطمينان نفس بالاتري برخوردار شوند و بايد اجتهاد بالائي را داشته باشند و بدانند
در کنار آتش خدائي قرار دارند و اگر لحظه‌اي از هواهاي نفساني و تمايلات شخصي
پيروي نمايند و تحت تأثير الغائات ديگران قرار گيرند و تهديد و تطميع در آنان اثر
بگذارد ممکن است بطور ناحق منشأ ريخته شدن خوني شوند و يا فرد مجرم و فاسد و مفسدي
را به جان مردم مسلط نمايند و يا حرام الهي را حلال و يا بالعکس، حلال خداوند به
صورت حرام و ممنوع درآيد و مواظب باشند که قضاوت امر خطير و بزرگي است و افرادي که
داراي شرايط و صلاحيتهاي لازم هستند و احساس نياز هم مي‌نمايند موظف هستند از باب
واجب کفائي اين مسئوليت خدائي را به عهده گيرند و اگر داراي شرايط کافي و لازم
نيستند حق ندارند اين مسئوليت را بپذيرند و اگر بپذيرند مرتکب گناه نابخشودني شده‌اند.

باري درباره
جايگاه و اهميت قضا و قضاوت در اسلام بيش از اين بايد بحث و بررسي بعمل آيد و مردم
قهرمان و مقاوم ما لازم است در جريان ريز و دقيق وظايف و اختيارات اين دستگاه حساس
قرار گيرند و توجيه شوند تا در مواقع لزوم برخوردهاي حمايتي و دفاع و يا انتقاد
سازنده را از خود نشان دهند بهمين جهت لازم ميدانم بخاطر اهميت موضوع در دو مقوله
در اين باره با تفصيل بيشتر وارد بحث و بررسي گردم. مقوله اول، از حيث اصول قانون
اساسي و مقوله دوم، از حيث روايات اسلامي و فتاوي فقهاء بزرگ اسلام.

اما مقوله
اول:

قانون اساسي
ما که در نوع خودش بي‌نظير و يکي از مترقي‌ترين قانون اساسي دنيا بشمار مي‌رود فصل
خاصي براي دستگاه قضائي منعقد کرده و تحت عنوان فصل يازده در ضمن اصول متعدد،‌ به
جايگاه و وظايف و اختيارات و تشکيلات آن اشاره مي‌نمايند در اصل يکصد و پنجاه و
ششم درباره اهميت و جايگاه و اهم وظايف قوه قضائيه چنين مي‌فرمايد:

قوه قضائيه
قوه‌اي است مستقل که پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسئول تحقق بخشيدن به عدالت و
عهده‌دار وظايف زير است:

1-    رسيدگي و صدور حکم در مورد تظلمات، تعديات، شکايات،
حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام لازم در ان قسمت از امور حسبيه،
که قانون معين مي‌کند.

2-    احياي حقو عامه و گسترش عدل و آزاديهاي مشروع.

3-    نظارت بر حسن اجراي قوانين.

4-    کشف جرم و تعقيب مجازات و تعزير مجرمين و اجراي حدود
و مقررات مدون جزائي اسلام.

5-    اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح
مجرمين.

ملاحظه مي‌نمائيد
اگر در قانون اساسي نبود غير از اين اصل که خوانديد و مورد مطالعه قرار داديد کافي
بود در اهميت و جايگاه بسيار بلند و بالائيکه قوه قضائيه دارد و گستردگي وظايف و
مسئوليتهاي آن قوه نشان روشني از اين موضوع مي‌باشد.

اگر قوه
قضائيه موفق باشد عدالت بمعني وسيع کلمه در ابعاد مختلف لباس عمل مي‌پوشد.

اگر قوه
قضائيه موفق باشد حقوق عامه مردم احياء گرديده و مورد حمايت همگان قرار مي‌گيرد.

اگر قوه
قضائيه موفق باشد مردم احساس آرامش نموده و طعم آزادي‌ها را چشيده و آزادي را در
جامعه لمس خواهند کرد.

اگر قوه
قضائيه قوي و نيرومند و موفق باشد مجرمان از ترس و هراس اجراء قوانين و عدالت بفکر
ارتکاب جرم نخواهند افتاد و صالحان و باتقوااين از سلامت جامعه احساس آرامش و
اطمينان و راحتي خواهند کرد.

و بالأخره
اگر قوه قضائيه عادله روي کار آيد و برنامه‌ريزي دقيقي براي پياده کردن نظام قضاء
اسلامي بنمايد و با بهره‌برداري از امکانات در تمام زوايا عدالت اسلامي را لباس
عمل بپوشاند جامعه به سوي قانون و قانونمندي و احترام حريمها و حرمتها و معيارها
حرکت نموده و نگرانيها و دلهره‌ها از بي‌اعتباري ضوابط وقانون‌شکنيها و هرج و مرج
سياسي و اجتماعي و اقتصادي از بين رفته و در سايه امنيت عام قضاء اسلام، همگان با
آرامش به زندگي خويش ادامه مي‌دهند.

مسئوليت‌هاي
قوه قضائيه

در اصل يکصد
و پنجاه و هفتم چنين آمده است:

به منظور
انجام مسئوليت‌هاي قوه قضائيه در کليه امور قضائي و اداري و اجرائي مقام رهبري يک
نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضائي و مدير و مدبر را براي مدت پنجسال به عنوان
رئيس قوه قضائيه تعيين مي‌نمايد که عاليترين مقام قوه قضائيه است.

اصل يکصد و
پنجاه و هشتم: وظايف رئيس قوه قضائيه بشرح زير است:

1-    ايجاد تشکيلات لازم در دادگستري به تناسب مسئوليت‌هاي
اصل يکصد و پنجاه و ششم.

2-    تهيه لوايح قضائي متناسب با جمهوري اسلامي.

3-    استخدام قضات عادل و شايسته و عزل و نصب آنها و
تغيير محل مأموريت و تعيين مشاغل و ترفيع آنان و مانند اينها از امور اداري، طبق
قانون.

قوه قضائيه
زير نظر فردي اسلام شناس و مجتهد عادل و آگاه به امور قضا و مدير و مدبر اداره مي‌شود
و ايشان با توجه به شناختي که از وضع قضاء اسلامي دارد و نياز روز افزون و مستمر
جامعه بشري را به اعمال آن ميداند و قدرت و توان برنامه‌ريزي و سازماندهي دارد و
مي‌تواند هم با ارائه طرحها و پيشنهادها و رهنمودها مشکل قانوين و تئوري و نظري
سيستم را برطرف نمايد و هم با شرح صدر کامل و بصيرت نافذ مي‌تواند از افراد توانا
و مورد اعتماد متعهد و عادل استفاده کرده و با جذب آنان اجراء مقررات قضائي را
بدست کساني بسپارد که قدرت اجراء عدالت اسلامي واحياي حقوق عمومي مردم را داشته
باشند و با قاطعيت کامل و صلابت ديني ارزشهاي الهي را لباس عمل بپوشاند و نگذارند
جامعه بخاطر لاابالي گري‌هاي فکري و رفتاري و بي‌اعتنائي بقانون و مقررات و با
اباحيگري‌هاي گوناگون زندگي ولو با توجيه و تحليلهاي فکري و اعتقادي هم توأم باشد
توده مدرم و اکثريت آنان اينگونه باور نمايند که قانون اگر چه بتصويب مجلس رسيده
باشد ولو اينکه مطابق اصول و معيارهاي شريعت مطهر اسلام باشد چندان هم اعتباري
ندارد، ميشود با قانون هم مخالفت کرد، مي‌شود آن را ناديده گرفت و مي‌توان مخالفت
با قوانين را هم توجيه کرد و دستگاهي که قاطعانه در مقابل اين نوع مسائل ايستادگي
کند و نگذارد اعتبار و احترام قوانين آسي ببيند و پايه‌هاي آن متزلزل گردد اگر
وجود نداشته باشد و يا اگر وجود داشته اما توان و قدرت برخورد با اين نوع خلافها
را نداشته باشد ميدانيد سرنوشت جامعه بکجا خواهد انجاميد و آيا مي‌دانيد سرنوشت
امت اسلام بکجا منتهي خواهد شد؟

بنابراين
قوه قضائيه در نظام اسلامي مأمن و ملجأ کساني است که مي‌خواهند در جامعه، عدالت
زنده نگهداشته شود و منشأ اميدواري است براي آنانيکه طعم زور و ظلم و تعدي را
چشيده‌اند و از دست ستمکاران به ستوه آمده‌اند و موجب هراس و نگراني کساني است که
با تکيه بر قدرت و امکانات فراواني  که با
قلدري بدست آورد‌ه‌اند و ناظر ايمن و مورد اعتمادي استکه با نظارت خويش نخواهد
گذاشت دست اندرکاران کارهاي اجرائي و مسئولاني رده‌هاي مختلف اجرائي و اداري در
اجراء قوانين و مقررات سهل‌انگاري کرده و در پياده کردن آنها کوتاهي نمايند.

و در اصل
يکصد و پنجاه و نهم بصورت عام و کلي مي‌فرمايند: مرجع و ملجأ براي تظلمات و
شکايتها دستگاه قضائي و دادگستري است و مردم در صورتيکه از ناحيه کساني و يا
اشخاصي مورد تعدي و تجاوز قرار گيرند و احساس ناامني کنند مي‌توانند بدادگستي
مراجعه نمايند و تقاضاي احقاق حقوق نمايند و جاي ديگري براي اين منظور وجود نداشته
و نبايد هم وجود داشته باشد متن اصل چنين است:

مرجع رسمي
تظلمات و شکايات، دادگستري است. تشکيل دادگاه‌ها و تعيين صلاحيت آنها منوط به حکم
قانون است.

علاوه بر
اينکه دستگاه قضائي ضامن اجراء قوانين و کنترل کننده تخلفات و تعديات مي‌باشد خود
او هم مشمول حاکميت قانون بوده و در چهارچوب قوانين بايد حرکت نمايد و نمي‌تواند
بهر بهانه‌اي از قانون تخلف نمايد و يا بدون استناد بماده قانوني اظهار نظر و يا
حکمي را صادر کند.

در اصل يکصد
و شصت و ششم چنين مي‌خوانيم:

احکام
دادگاه‌ها بايد مستدل و مستند به مواد قانون و اصولي باشد که بر اساس آن حکم صادر
شده است. ادامه دارد

 

/

ريشه‌هاي تحريف امامت

 

مباني رهبري
در اسلام ريشه‌هاي تحريف امامت

حجة الاسلام
والمسلمين محمدي ري شهري

تعارض با
احاديث قيام

همان‌طور که
در آغاز اين مقال اشاره شد، محکوم کردن قيام قبل از حکومت جهاني حضرت مهدي عليه‌السلام-
آن گونه که در روايات گذشته آمد- علاوه بر اين که خلاف حکم بديهي عقل و مخالف قرآن
و سيره امامان است، با مدلول صريح بخشي از احاديث اسلامي نيز تعارض دارد.

اين احاديث
را به سه دسته مي توان تقسيم کرد:

دسته اول:
احاديثي که درباره وجوب قيام عليه امامان جائر در صورت امکان و تسليم خواسته‌هاي
نامشروع آنها نشدن در هر صورت. وراد شده است، نمونه‌اي از اين احاديث:

1 روزي
پيامبر اسلام‌(ص) براي جمعي از اصحاب خود از حوادث تلخي که پس از او در تاريخ
اسلام روي خواهد داد پيشگويي مي‌کرد و توضيح مي‌داد که در آينده قرآن و سلطان با
هم فاصله مي‌گيرند و زمامداران حاکم بر امت اسلام از قرآن جدا مي‌شوند، وظيفه شما
در چنين شرايطي اين است که به هر سو قران حرکت کرد همراه آن حرکت کنيد. در آينده
اماماني بر شما حکومت مي‌کنند که اگر از آنها اطاعت کنيد شما را گمراه خواهند کرد
و اگر عليه آنها عصيان کنيد شما را مي‌کشند!

اصحاب
گفتند: يا رسول الله در چنين شرايط چه کنيم؟

پيامبر
اسلام (ص) فرمود:

«کونوا
کأصحاب عيسي، نصبوا علي الخشب و نشروا بالمناشير، موت في طاعة خير من حياة في
معصية».

مانند اصحاب
عيسي عمل کنيد، آنها را به دار زدند و با اره بدنهاشان را قطعه قطعه کردند! که مرگ
در اطاعت خدا بهتر از زندگي در نافرماني اوست.[1]

2- ابوعطا
روايت کرده که روزي اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب در حالي که آثار حزن واندوه در
چهره او نمايان بود بر ما وارد شد و فرمود:

چه مي‌کنيد
شما در زماني که به زودي بر شما سايه خواهد افکند؟! در شرايطي که حدود الهي تعطيل،
ثروت مردم دست به دست سردمداران حکومت مي‌گردد نسبت به دوستان خدا دشمني مي‌کنند و
نسبت به دشمنان خدا دوستي مي‌ورزند؟

گفتيم: شما
به فرمائيد اگر ما آن زمان را درک کرديم وظيفه چيست؟

پاسخ امام-
نيز همان پاسخ پيامبر اسلام بود- فرمود؟

«مانند
اصحاب عيسي عمل کنيد، بدن آنها را با اره قطعه قطعه کردند و بر چوبه‌دار آنها را
به دار کشيدند! که مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگي در معصيت اوست».[2]

1-    ابن عباس از پيامبر اسلام‌(ص) روايت کرده:

«سيکون
امراء تعرفون و تنکرون، فمن نابذهم نجا، ومن اعتزلهم سلم، و من خالطهم هلک»[3]

زمامداراني
بر جامعه شما حکومت خواهند کرد که از شما مي‌خواهند برخلاف آنچه از اسلام مي‌دانيد
عمل کنيد، پس هرکس که با آنها مخالفت و دشمني کند نجات يابد، و هر کس از آنها
کناره‌گيري نمايد سالم مي‌ماند، و هر کس با آنها آميزش داشته باشد هلاک خواهد شد.

2-    سدير صيرفي مي‌گويد: وارد شدم بر امام صادق‌(ع) و به
ايشان گفتم: شما چرا عليه حکومت وقت قيام نمي‌کنيد، به خدا نشستن بر شما جايز
نيست!

امام فرمود:
چرا؟

گفتم: به
دليل کثرت دوستان و پيروان و ياران، به خدا اگر اميرالمؤمنين(ع) به اندازه شما
مريد دشات تيم و عدي در خلافت او طمع نمي‌کردند.

امام: سدير!
فکر مي‌کني من چقدر پيرو دارم؟

گفتم:
يکصدهزار.

امام: يکصد
هزار؟!

گفتم: آري
شما يکصد هزرا پيرو داريد!

مجددا امام
تأکيد کرد که ميگويي من يکصدهزار پيرو دارم؟!

گفتم: آري،
و نصف دنيا!

امام سکوت
کرد، پس از گذشت لحظاتي فرمود: ممکن است همراه ما به ينبع بيايي؟

گفتم: آري،
در راه امام چشمش به پسر بچه‌اي افتاد که مشغول چرانيدن تعدادي بزغاله بود، با
ديدن اين منظره امام رو به من کرد و فرمود: سدير! اگر من به  عدد اين بزها پيرو داشتن، نشستن بر من جايز
نبود! از مرکب پياده شديم و نماز خوانديم. پس از نماز بزها را شمردم، عدد آنها
هفده تا بود![4]

3-    از امام باقر(ع) روايت شده است که فرمود:

«اذا
اجتمع للإمام عدة اهل بدر ثلاث مأة و ثلاثةعشر وجب عليه القيام و التغيير». [5]

وقتي که
امام به عدد رزمندگان جنگ بدر نيرو داشته باشد سيصد و سيزده نفر قيام و دگر گون
کردن نظام بر او واجب است.

دسته دوم:
احاديثي که برخي از قيامهايي که در عصر امامان واقع شده را مورد تأييد قرار داده‌اند،
مانند رواياتي که قيام زيد بن علي بن الحسين‌(ع) را تقديس و يا قيام حسين بن علي
شهيد فخرا تأييد مي کنند.

امام صادق
(ع) در روايتي که به سند صحيح از آنحضرت نقل شده ضمن محکوم کردن قيامهاي نادرست
معاصر خود مي‌فرمايد.

«لاتقولوا:
خرج زيد، فإن زيدا کان عالما وکان صدوقا، ولم يدعکم الي نفسه وانما دعاکم إلي
الرضا من آل محمد. ولوظفر لوفي بما دعاکم اليه، انما خرج الي سلطان مجمتع لينقضه».

نگوئيد:
«اگر قيام درشرايط کنوني صحيح نيست» چرا زيد قيام کرد! زيرا زيد فردي دانشمند و
راستگو بود و شما را براي به قدرت رسيدن خود دعوت به قيام نمي‌کرد، همانا او شما
را به فردي که براي امامت لايق است از خاندان پيامبر دعوت مي‌نمود واگر پيروز مي‌شد
به وعده خود وفا مي‌نمود و فلسفه قيام او درهم شکستن قدرت حاکم بود.[6]

امام رضا‌(ع)
درباره شخصيت زيد چنين فرموده:

«انه کان من
علماء ال محمد‌(ص) غضب لله فجاهد أعدائه حتي قتل في سبيله …».

او از علماء
آل محمد (ص) بود براي خدا خشم کرد و با دشمنان خدا جنگيد و رد راه خدا کشته شد
پدرم موسي بن جعفر (ع) براي من روايت کرد که از پدرش جعفر بن محمد(ع) شنيده که مي‌فرمود:
خدا رحمت کند عمويم زيد را او مردم را براي رهبري کسي دعوت مي‌کرد که خاندانان
رسالت او را شايسته امامت مي‌دانستند و اگر پيروزي مي شد به وعده خود وفا مي‌کرد. [7]

در روايت ديگري
آمده است که نزد امام صادق‌(ع) سخن از قيام کنندگان خاندان رسالت به ميان آمد،
حضرت فرمود:

«لازال أنا
وشيعتي بخير ماخرج الخارجي من آل محمد ولوددت أن الخارجي من آل محمد خرج وعلي نفقة
عياله»[8]

مادامي که
قيام کنندگان خاندان رسالت قيام کنند، من و پيروانم در خير و صلاح هستيم. و من
دوست دارم افرادي از اين خاندان قيام کنند و مخارج خانواده آنها را تأمين نمايم.

از اين
روايات دو نکته مهم قابل استفاده است:

مادامي که
قيام کنندگان خاندان رسالت قيام کنند، من و پيروانم در خير و صالح هستيم. و من
دوست دارم افرادي از اين خاندان قيام کنند و مخارج خانواده آنها را تأمين نمايم.

از اين
روايات دو نکته مهم قابل استفاده است:

1-    مقصود از رواياتي که قيام قبل از قيام قائم آل
محمد(ص) عليه را تخطئه مي‌کنند، قيامهايي است که با انگيزه‌هاي نفساني صورت گرفته
است.

2-    براي مشروعيت قيام، لازم نيست که قيام کننده بداند
حتما موفق به تشکيل حکومت حق خواهد شد بلکه مجرد شکستن صولت و تضعيف قدرت
زمامداران جائر و يا مشغول ساختن آنها از رهبري واقعي قيام براي اثبات مشروعيت و
ضرورت آن کافي است.

دسته سوم:
از احاديث معارض، رواياتي است که از وقوع قيامي قبل از قيام ولي عصر ارواحناه فداه
پيشگويي کرده که به موفقيت مي‌انجامد و مقدمه قيام آن حضرت و جهاني شدن اسلام است.
در اين رابطه ما به دو روايت اشاره مي‌کنيم:

1-    از پيامبر اسلام (ص) روايت شده که فرمود:

«يخرج
قوم من المشرق فيوطؤن للمهدي سلطانه»[9]

مردمي که از
شرق قيام مي‌کنند و زمينه را براي حکومت جهاني مهدي فراهم مي‌سازند.

2-    از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود:

«کاني
بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبون الحق فلا يعطونه فإذا
رأوا ذلک وضعوا سيوفهم علي عواتقهم فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه حتي يقوموا
ولايدفعونها إلا إلي صاحبکم قتلاهم شهداء، أما اني لو أدرکت ذلک لاستبقيت نفسي
لصاحب هذا الأمر».[10]

گويا مي‌بينم
که مردمي در شرق قيام کرده‌اند حق را طلب مي‌کنند ولي «سردمداران حکومت» به آنها
نمي‌دهند، پس از مدتي دوباره حق را مي‌طلبند، اين بار نيز «رژيم حاکم» از دادن حق
به آنها امتناع مي‌ورزند، ولي در اين دفعه مردم شمشيرهاي خود را بر شانه‌ها مي‌نهند
سردمداران حکومت که خود را در برابر قيام گسترده ملت مشاهده مي‌کنند و تاب مقاومت
در خود نمي‌بينند که ديگر خواستار تغيير رژيم هستند تا بالأخره موفق به قيام نهائي
– و ساقط کردن رژيم حاکم و تشکيل حکومت- مي‌گردند واين حکومت را جز بصاحب شما-
بقية الاعظم- تحويل نخواهند داد، کشته‌هاي آنان شهيدند، آگاه باشيد که اگر من شخصا
آن زمان را درک کنم، خود را براي زيارت صاحب الامر ابقاء مي‌نمايم. ادامه دارد

 



[1]– نهج السعادة- حديث 1081.

/

امام خميني‌(س) و انتخابات

امام خميني‌(س)
و انتخابات (1)

مشارکت
مردمي

با نزديک
شدن زمان برگزاري انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي و اولين انتخابات مجلس
که پس از ارتحال جانگداز رهبر کبير انقلاب اسلامي در ايران اسلامي برگزار مي‌گردد،
به صورتي طبيعي فعاليتها و تبليغات 
انتخاباتي از سوي افراد و گروههاي مختلف سياسي در سراسر کشور آغاز شده است.
آغاز اين فعاليتها همچنين با تمهيداتي از سوي مسئولين اجرائي کشور براي هر چه با
شکوهتر برگزار شدن انتخاباتي سالم و ايجاد فضائي آزاد براي همه اقشار و طبقات
اجتماع همراه بود و خواهد بود. نکته‌اي که همواره مردم مسلمان به ويژه نيروهاي
متعهد و دلسوز و مؤمن به انقلاب در آستانه هر يک از انتخابات برگزار شده طي دوران
سيزده ساله انقلاب اسلامي، با آن مواجه و رودرو بوده‌‌اند، برگزيدن و انتخاب راه
صحيح براي پيمودن مسير پرفراز و نشيب انقلاب و نظام منبعث از ان، در اين عرصه و به
عبارت ديگر انداختن رأي اصلح در صندوقها بوده و مي‌‌باشند.

در اين ميان
آنچه به عنوان ملاک و معيار اين انتخاب اصلح مطرح بوده و بارها و بارها صحت آن
با  عمل محک زده شده است ملاکها و
معيارهائي مي‌باشد که امام خميني‌(س) بعنوان بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران براي
خويش تعيين و تبيين نموده‌اند. رهنمودها، اوامر و نواهي آن بزرگوار که در قالب
پيامها، اطلاعيه‌ها و بيانات امام در دهه اول انقلاب و در سه دوره انتخابات مجلس
شوراي اسلامي، انتخابات رياست جمهوري، رفراندوم جمهوري اسلامي و قانون اساسي،
انخابات مجلس خبرگان و..، هر جوينده طريق حق را به صراط مستقيم الهي رهنمون مي‌سازد.
بر اين اساس سعي بر اين اساس تا در طي حداقل چهار مقاله اين رهنمودها را بصورتي
فشرده بيان نموده و اصول و معيارهاي اسلام ناب محمدي‌‌(ص) از لسان امام براي
انتخاب اصلح و برگزاري انتخاباتي سالم و صحيح و بي‌شائبه، شرح گردد.

قبل از ورود
به بحث اصلي تکرار اين تذکر خالي از نفع نيست که کنکاش و جستجو در کلام امام نبايد
با پيشداوري و تعيين کردن حکم از قبل همراه باشد زيرا در صورتيکه با کلام و رهنمود
امام بخواهد بدون مد نظر قرار دادن فرهنگ امام- که ابعادي وسيع و همه جانبه دارد و
هرگز محدود در يک بعد و زمينه خاص نمي‌باشد- برخورد شود، در حقيقت مي‌توان گفت که
برخورد و روشي کاسبکارانه و منفت‌طلبانه صورت گرفته است و از کلام و رهنمود آن
بزرگوار نيز صرفا در همان بخشي که به نفع اين طرز برخورد بوده به مثابه تزئين و
مردم‌پسند شدن تفکري مغاير با خط امام و اسلام ناب محمد‌ي‌(ص)، مورد استفاده و در
واقع سوء استفاده- قرار گرفته است.

بهتر است
سخن را درباره انتخابات از همان نقطه‌اي شروع کنيم که از نظر امام‌(س)، نقطه شروع،
تداوم و به ثمر رسيدن از انقلاب اسلامي، نظام جمهوري اسلامي، انتخابات و کلا همه
امور سياسي و اجتماعي است، همان اصل بنيادين و خدشه‌ناپذير يک انقلاب و نظام
اسلامي و مردمي يعني اصل مشارکت مردم در تعيين سرنوشت خويش و حضور گسترده آنان در
تمامي صحنه‌ةاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، نظامي و اقتصادي کشور.

امام خميني‌(س)
در تشريح اهميت اين اصل مطالب بسياري گفته و نوشته‌اند که هر يک به تبيين و تأکيد
وجهي از وجوه اصل مهم مردمي بودن و مردمي ماندن اين انقلاب مي‌پردازد. نمونه‌هائي
از اين «رهنمودهاي آشنا» آغازگر مبارکي براي ورود به بحث درباره «امام، مردم و
انتخابات» مي‌باشد:

«بايد گفت
که انقلاب ايران بهترين انقلابي بوده است که در دنيا تاکنون پيدا شده است و نکته‌اش
هم اين است که ملت مسلمان انقلاب کردند، انقلابي که مربوط به حزب يا گروهي خاص يا
کودتاي نظامي نبوده است. بلکه خود ملت قيام کرد و پيش برد و طرف را شکست داد و ملت
هم اسلامي بوده است».

(8/8/58)

«از آغاز
انقلاب تا کنون، يکي از اهداف شوم و پليدي که همواره مورد توجه استکبار جهاني و
نوکران خارجي و داخلي آنها بوده است، دور کردن مردم از صحنه‌هاي انقلاب و گسستن
پيوندهاي پولادين آنان با آرمانهاي اجتماعي- سياسي اسلام بوده است که در اره تحقق
آن به انواع حيله‌ها و ترفندهاي گوناگون متوسل شده‌اند که بحمدالله سرشان به سنگ
خورده است و ملت پيروز و سرفراز ايران با نمايش قدرت عظيم خود در حوادث گوناگون
انقلاب، اين حقيقت و واقعيت را به اثبات رسانيده و نشان داده‌اند که از درياي
خروشان وحدت و انسجام آنان چيزي کم نشده و نخواهد شد و جهانخواران انشاء الله تا
ابد حسرت گسستن اتحاد مقدس مردم ما را به گور خواهند برد». (11/1/67)

«بدون اينکه
اين ملت همراهي کند ما نمي‌توانستيم کاري بکنيم هرچي داريم از اينهاست و هر چي هست
مال اينهاست. دولت عامل اينهاست، قوه قضائي عامل اينهاست، قوه اجرائيه عامل
اينهاست، قوه مقننه عامل اينهاست، اداء تکليف بايد بکنند، شرکت بدهند مردم را در
همه امور» (19/3/65)

«آنهائي که
گمان مي‌کردند که با يک تشر ايران را مي‌توانند چه بکنند، گمان کرده‌اند که حالا
هم زمان قاجار است، حالا هم زمان پهلوي است که مردم بيدار نبودند. امروز مزان
بيداري مردم ماست، زمان هوشياري و شکوفائي ايمان است در اين کشور». (29/8/65)

«آن که دست
ظلم را از شما کوتاه کرده است و عدالت را مي‌خواهد اجرا کند همين ملت است. همين
جوانهائي هستند که الان در راه اسلام فداکاري مي‌کنند». (25/1/66)

اين سخنان
از آن جهت «رهنمودهاي آشنا» لقب يافته‌اند که اصل مردمي بودن و از مردم در همه
امور استمداد طلبيدن و تشکيل و سازمان‌دهي نمودن نهادهاي مردمي در نظام و تمجيد و
ستايش از حضور فعال مردم در صحنههاي گوناگون انقلاب از جمله مواردي بود که در غالب
پيامها و سخنرانيهاي امام بدان تأکيد مي‌گرديد از بهشت زهرا در بهمن 1357 که
فرمودند من به پشتوانه اين ملت دولت تعيين مي‌کنم و در دهان دولت شاهنشاهي مي‌زنم،
تا لحظه لحظه‌هاي پرفراز و نشيب انقلاب و جنگ تحميلي و بيان اين احساس که :

«و اينک من
به همه عزيزاني که خانه و کاشانه و جگرگوشگان خود را در اين حوادث و ميدان کارزار
از دست داده‌اند، عرض مي‌کنم که يقينا شما احساس همدردي اين خدمتگزار و پدر پير
خود را درک مي‌کنيد که من ويراني خانه‌هاي شما را ويراني خانه خود و شهادت و جراحت
عزيزان و فرزندان شما را شهادت و جراحت فرزندان خود مي‌دانم و با شما هستم و شما
را به صبر و مقاومت سفارش مي‌کنم». (16/11/65)

و تا لحظات
آخر عمر خويش که طي وصيت‌نامه نوراني سياسي الهي خويش عاشقان اسلام ناب را با اين
جملات مفتخر ساخت:

«چون توده
ميليوني بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انساني اسلامي به
خواست خداوند متعال جامه عمل بطور چشمگير خواهد پوشيد و کجروان و اشکال‌تراشان در
مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند. من با جرأت مدعي هستم که ملت
ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر، بهتر از لت حجاز در عهد رسول الله‌(ص) و
کوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي (ص) مي‌باشند … امرزو مي‌بينيم
که ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير
و داوطلبان و از قواي در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها با کمال شوق و اشتياق چه
فداکاري‌ها مي‌کنند و چه حماسه‌ها مي‌آفرينند … اسلام بايد افتخار کند که چنين
فرزنداني تربيت نموده و ما همه مفتخريم که در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي مي‌باشيم».
(وصيت نامه سياسي الهي )

اين رابطه و
عشق دو طرفه ميان امام و امت خدا جوي، مسأله‌اي آشکار و غيرقابل انکار براي دوستان
و حتي دشمنان انقلاب به شمار رفته و پيروان راستين اسلام ناب را به اين اصل خدشه‌ناپذير
هدايت مي‌کند که نقش مردم در ساختار حکومت اسلامي و يک نظام مردمي در واقع بنيان و
پايه اصلي سيستم حکومتي اسلام را تشکيل مي‌دهد به بيان امام:

«ما تابع
ملت هستيم، ما خدمتگزار ملت هستيم، ما بايد روي مسير ملت سير بکنيم». (17/8/58)

اما اين
معنا نه تنها در ديدگاه طرفداران غرب و شرق بالاخص پيروان اسلام آمريکائي وجود
ندارد بلکه سخناني در نقض اين اصل بر زبان رانده و مردم را «عوام» و «فاقد درک
صحيح» … معرفي کرده، کا را به جائي مي‌رسانند که حتي بر روي منبر اعلام مي‌کنند
که مردم و عوام الناس نمي‌توانند خوب را از بد و حق را از باطل تميز دهند و محتاج
قيم‌اند! اين تفکر به ويژه در زمينه انتخابات که يکي از جلوه‌هاي اساسي حضور مردم
در صحنه و مشارکت آنان در امور سياسي اجتماعي مي‌باشد بصورتهاي مختلف ابراز مي‌گردد
و با صراحت، چه در اطلاعيه‌ها و بيانيه‌هاي سياسي و گروهي و چه در نحوه برخورد با
امور جرائي و نظارتي انتخابات و چه در زمينه‌هاي تبليغاتي، اين خط سي را دنبال مي‌کنند
که براي اين عوام فاقد درک! افکار و اشخاص خود را بعنوان انتخاب اصلح به مردم حقنه
نمايند. اينان البته براي اين مقصد باطل خود، کلمات حقي را وسيله قرار مي‌دهند که
از آن جمله است آياتي از قرآن و احاديثي از ائمه معصومين و جملاتي از امام که صد
البته با تفسير و تأويل مخصوص خودشان!

عده‌اي ديگر
نيز در داخل کشور وجود دارند که آنها هم با متمسک قرار دادن آياتي از قرآن و
احاديثي از ائمه و جملاتي از امام، که تفسير و تأويلي خاص خود هم جاشني آن است!
بصورتي افراطي مسأله «آزادي» را مطرح مي‌نمايند که تصوري بجز شکل‌گيري يک کشور
لائيک را در پيش روي قضاوت کنندگان منصف باقي نمي‌گذارد! در اين ميان آنچه مظلوم
واقع مي‌گردد اصل مطرح شده توسط امام، و بنياني است که حزب الله و پيروان راستين
خط امام در پي تحقق آن مي‌باشند.

از ديدگاه
حضرت امام‌(س)، مردم داراي رشد سياسي بالائي هستند و اين را بارها مورد تأکيد قرار
داده‌اند:

«جامعه
اسلامي ايران که با درايت و رشد سياسي خود جمهوري اسلامي و ارزشهاي والاي آن و
حاکميت قوانين خدا را پذيرفته‌اند و به اين بيعت و اين پيمان بزرگ وفادار مانده‌اند
مسلم قدرت تشخيص و انتخاب کانديداي اصلح را دارند». (11/1/67)

«يک
انتخابات صحيحي بشود با همت ملت، ملت مي‌شناسند افراد صالح را، لازم نيست که حالا
يک چند سال هم ما درسشان بدهيم، نخير خودشان مي‌فهمند. اين ملت چيز مي‌فهمد، مي‌فهمد
کي آدم صالح است کي آدم ناصالح». (16/8/58)

به هر حال،
آنچه که به صورتي کلي مي‌توان در اين زمينه مطرح کرد اينکه هيچ حرکتي و هيچ سياست
و برنامه‌اي بدون حضور و مشارکت واقعي مردم موفقيتي در پي نخواهد دشات فلذا وظيفه
و تکليفي که برگردن مسئولين قرار دارد، بوجود آوردن جو و فضايي سالم براي حضور هر
چه بيشتر مردم در صحنه‌هاي مختلف نظام وانقلاب خصوصا انتخابات مي‌باشد.

به فرموده
امام:

«بايد مردم
را براي انتخابات آزاد گذاريم و نبايدکاري بکنيم که فردي بر مردم تحميل شود.
بحمدالله مردم ما داراي رشد ديني- سياسي مطلوب مي‌باشند و خود، افراد متدين و درد
مستضعفان چشيده و آگاه به مسائل ديني- سياسي و همگام با محرومين را انتخاب خواهند
کرد». (10/4/66)

به اين
ترتيب اصلي‌ترين کار، زمينه سازي حضور هر چه بيشتر مردم در صحنه انتخابات چهارمين
دوره مجلس شوراي اسلامي است. ادامه دارد

 

 

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و
نوشته‌ها

از آسمان
افتاده!

روزي مالک
خانه‌اي به نزد وزير نظام شکايت برد و اظهار کرد که شخصي وارد خانه‌اش شده و آن را
به زور متصرف شده است و هر قدر خواهش و درخواست از او مي‌کند، خانه را تخليه نمي‌کند.

وزير نظام
در اطراف قضيه تحقيقات کرد و فهميد که حق با شاکي، که مالک حقيقي خانه است، مي‌باشد.
لذا شخص غاصب را خواست و به وي گفت: اين شخص قباله دارد و ديگران هم شهادت مي‌دهند
که او مالک خانه است. تو با چند سند و به چه عنوان متصرف هستي؟

مرد غاصب
گفت: من از آسمان افتاده‌ام توي اين خانه و کسي هم در آن نبوده است، پس من فعلا
متصرف و مالکم!

وزير نظام
پس از شنيدن اين سخن، دستور داد او را دويست تازيانه بزنند. پس از اتمام عمل او را
نزد خود طلبيده، گفت هيچ فهميده‌اي که چرا تو را شلاق زدم؟

گفت: نه؟

گفت: براي
اينکه اگر دوباره خواستي از آسمان بيافتي، توي خانه خودت بيافتي، نه خانه مردم!

آتش سوداي
تو…

من لوح دل
از جمله اماني شستم    جان را زنشاط و
کامراني شستم

تا آتش
سوداي تو در جان من است   من دست از آب
زندگاني شستم «اوحدالدين کرماني»

فوايد نماز
در دنيا و آخرت

پيامبر اکرم‌(ص)
فرمود:

نماز از راه‌هاي
بندگي در دين است و رضايت پروردگار عزوجل و راه و رسم انبيا و پيامبران است.
نمازگزار:

1-    دوستي فرشتگان را بهمراه دارد

2-     به
هدايت و ايمان مي‌رسد

3-    نور معرفت در سيمايش است

4-    برکت در روزيش

5-    آسايش در بدنش

6-    و ناخوشي شيطان بهمراه دارد

7-    نماز اسلحه‌اي است عليه کافر

8-    مستجاب شدن دعا و پذيرش اعمال، نصيب نمازگزار مي‌شود.

9-   
نماز توشه
مؤمن در دنيا و آخرت است

در عالم
برزخ:

1-    نماز باعث آرامش قلب در قبر است.

2-    نماز بستر زيرپهلوي انسان است.

3-   
نماز پاسخ
منکر و نکير است.

در روز
رستاخيز:

1-    نماز بنده، تاجي است بر سرش.

2-    نوري است بر تنش

3-    جامه‌اي است ميان او و آتش

4-    پرده‌اي است ميان او و آتش

5-    حجتي است ميان او و پروردگار جل جلاله

6-    باعث رهائي تن او است از دوزخ

7-    سبب گذشتن او است از صراط

8-    کليد بهشت است

9-    کابين حوريان بهشتي است.

10-                      
بهاي بهشت
است.

وبالاخره
بنده بوسيله نماز به بالاترين درجه مي‌رسد، زيرا نماز ياد کردن خدا است به پاکي و
يگانگي و سپاس و بزرگداشت و اقائي و پاکيزگي و گفتگو باخدا و دعا نمودن است.

خواب آن بود
که تو ديدي!

جهوي و
ترسائي (نصراني) و مسلماني، رفيق بودند. در راه «زر» يافتند. حلوا ساختند. گفتند:
بي‌گاه است فردا بخوريم. و اين اندک ا ست، آن کس خورد که خواب نيکو ديده باشد. غرض
اين بود که مسلمان را حلوا ندهند.

مسلمان نيمه
شب برخاست …. جمله حلوا را خورد

بامداد،
عيسوي گفت: ديشت عيسي فرود آمد، مرا برکشيد به آسمان!

جهود گفت:
موسي مرا در تمام بهشت برد!

مسلمان گفت:
محمد‌(ص) آمد و گفت: اي بيچاره! يکي را عيسي برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسي
به بهشت برد! تو محروم بيچاره برخيز و اين حلوا را بخور! آنگه برخاستم و حلوا را
خوردم!

گفتند: خواب
آن بود که توديدي، آن ما همه خيال بود و باطل.

اين نيز
بگذرد

اي کم شده
وفاي تو، اين نيز بگذرد   وافزون شده جفاي
تو، اين نيز بگذرد

گر هست
بيگناه دل زار مستمند       در محنت و بلاي
تو،‌ اين نيز بگذرد

وصل تو کي
بود نظر دلگشاي تو                گر نيست
دلگشاي تو اين نيز بگذرد

گردوري از
هواي من و هست روز و شب    جاي دگر هواي تو،
اين نيز بگذرد

بگذشت آن
زمانه که بودم سزاي تو   اکنون نيم سزاي تو،
اين نيز بگذرد

گرسرکشي تو
از من و خواهي که نگذرم    گرد درسراي تو،
اين نيز بگذرد «سنائي»

به تنهائي
من نيست!

بوي سر زلف
تو به شيدائي من نيست      

آوازده حسن
تو به رسوائي من نيست

هر چند که
حسن تو در اين شهر غريب است

در عالم
انصاف، به تنهائي من نيست. «صائب تبريزي»

کي مي‌رود و
کي ماند؟

شخصي را زني
بود باوفا، باغي با صفا و کتابي پر از علم و دانش. روزي به باغ رفتي و روزي کتاب
خواندي و روزي در منزل بسر بردي چون مرگ نزديک شد، باغ را گفت: تو را آب دادم و
آبادان داشتم، امروز مي‌روم با من چه خواهي کردن؟

از باغ
آوازي برآمد که مرا پاي نباشد که با تو بيايم، چون تو بروي ديگري آيد. مرد از باغ
نوميد شد. پس زن را گفت: عم رد سر تو کردم و از بهر تو رنجها کشيدم، امروز بخواهم
رفت، پس از من چه کني؟

گفت: تا
زنده باشي، خدمت کنم. اگر بميري، جزع و فزع و فرياد کنم. چون ترا ببرند، تا لب گور
با تو مي‌ايم. چون پنهان شوي در خاک نيايم، اما بنالم و بگريم و باز گردم و شوهري
ديگر کنم! مرد از وي نيز نااميد شد. روي با کتاب کرد و گفت: اي مصحف، من بخواهم
رفت، تو چه خواهي کرد؟

گفت: من با
تو باشم، اگر در گور شوي، مونس تو گردم. چون قيامت شود، دستگير تو شوم و هرگز تو
را رها نکنم.

عليک
اللعنة!

کودکي در
مکتب‌خانه بر معلم قرآن مي‌خواند، به اين ايه رسيد: «و ان عليک اللعنة الي يوم
الدين» يعني: لعنت بر تو تا روز قيامت. اين آيه را مکرر خواند.

معلم در قهر
شد و گفت: عليک و علي والديک!!

کودک گفت:
در اين مصحف «عليک» هست ولي «علي والديک» نيست. آيا آن را نيز الحاق کنيم؟!

دريا باش!!

مردي پيش
عارفي رفت و گفت: چرا هجرت نکني و به سفر بيرون نشوي تا خلق را فايده دهي؟

گفت: دوستم
مقيم است و به وي مشغولم و به ديگري نمي‌پردازم.

آن مرد گفت:
آب که دير ماند به جاي خود، بگندد!

عارف گفت:
دريا باش تا هرگز نگندي.

ادعاي مشهود

جمعي شهود
نزدکي قاضي آمدند و به مرافعه چند اصله درخت خرما، شهادت دادند.

قاضي به
آنان گفت: عدد درختان چند است؟

گفتند: نمي‌دانيم:

قاضي گفت:
شهادت شما مقبول نيست.

يکي از شهود
گفت: چند وقت استکه در اين مکان به قضاوت نشسته‌اي؟ گفت: سي‌سال.

آن مرد گفت:
عدد ستونهاي اين مکان چقدر است؟ گفت: چه مي‌دانم!

آن شخص گفت:
وقتي در مدت سي‌سال عدد ستونهاي اينجا را نمي‌داني، چگونه ما در چند ساعتي که در
نخلستان بوده‌ايم، تعداد آنها را بدانيم.

قاضي تبسم
نمود و شهادت آنان را پذيرفت.

 

/

داستان بناي مسجد مدينه

درسهائي از
تاريخ تحليلي اسلام

داستان بناي
مسجد مدينه حجة الاسلام و المسلمين رسول محلاتي

عبدالله بن
ابي، رئيس منافقين مدينه

در شهر يثرب
مرد ثروتمند و با نفوذي بود بنام عبدالله بن ابي بن أب سلول که مورد احترام هر دو
قبيله اوس و خزرج بود و پيش از اين نيز نام اورا ذکر کرديم و مردم يثرب که از
اختلاف و زد و خورد خسته شده بودند قبل از آنکه مسلمان شوند بفکر افتاده بودند تا
اين مرد را بر خود فرمانروا سانزد و همگي از او اطاعت کرده و به اختلاف و خونريزي
ميان خود خاتم دهند، و با طلوع و انتشار اسلام در يثرب و ورود رسول خدا صلي الله
عليهه واله بدان شهر اين برنامه بهم خورد و مردم گرد شمع وجود آن حضرت را گرفته و
به برکت آن بزرگوار اختلافها به يک سو رفت.

عبدالله بن
ابي از اين پيش آمد سخت ناراحت و دلگير بود زيرا با ظهور اسلام و ورود پيامبر
بزرگوار اسلام بدان شهر برنامه رياست و فرمانرواي او بهم خورد و از بين رفت از اين
رو هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه وآله از ميان قبيله او عبور مي‌کرد با آستين
جلوي بيني خود را گرفت تا گرد و غباري که بلند شده بود در بيني او نرود و با
ناراحتي پيش آمده برخلاف قبائل ديگر گفت:

به نزد آنها
که تو را گول زده و بدين شهر آورده‌اند برو و بر آنان فرود آي!

يعدبن عبادة
که يکي از بزرگان انصار و مردم تازه مسلمان مدينه و در رکاب رسول خدا صلي الله
عليه وآله بود و پيش از اين نيز نامش مذکور شد- ترسيد مبادا سخنان بي‌ادبانه و
زننده وي در روح پاک و لطيف رسول‌خدا (ص) اثر کند از اين رو بعنوان عذرخواهي از
جسارت و بي‌ادبي آن مرد پيش آمده و معروض داشت: يا رسول الله مبادا بي‌ادبي و
جسارت اين مرد دل شما را آزرده سازد او را به حال خود بگذاريد، زيرا ما مي‌خواستيم
او را فرمانرواي خود سازيم چون اکنون مشاهده مي‌کند که رياست و فرمانروائي از دست
او رفته ناراحت و نگران است، و از دست رفتن اين مقام خود را از شما مي‌بيند.

در خانه أبي
ايوب

وبالجمله
وقتي شتر رسول خدا (ص) در آن محله زانو زد کساني که در آن اطراف خانه داشتند دور
پيغمبر را گرفت و هر کدام تقاضا داشتند آن حضرت به خانه آنها وارد شود، در اينميان
مادر ابوايوب پيشدستي کرده خورجين و اثاثيه رسول خدا‌(ص) را بغل کرد و به خانه برد
و هنگامي که آن حضرت از ماجرا مطلع شد به خانه آنها رفت.

ابوايوب مرد
فقيري بود که خانه محقري داشت و از يک ساختمان خشت و گلي دو طبقه ترکيب يافته بود
و چون پيغمبر خدا بدان جا وارد شد ابوايوب به نزد آن حضرت آمده و پيشنهاد کرد رسول
خدا‌(ص) طبقه بالا را انتخاب کند چون براي او دشوار بود که بالاي سر آن حضرت بسر
برد اما رسول خدا (ص) همان طبقه پايين را انتخاب کرده فرمود: براي ما و کساني که
به ديدن ما مي‌آيند اينجا راحت‌تر است.

و تا وقتي
کار مسجد و اطاقهاي اطراف آن به پايان رسيد آن حضرت درخانه او بسر برد و سپس به
خانه خود منتقل گرديد.

بناي مسجد
مدينه

در مقاله
پيشين داستان بناي مسجد قبا ذکر شد، و اهل ناريخ نوشته‌اند که در جائي که شتر رسول
خدا زانو زد مسجد مدينه را در همانجا بناکردند … و جاي زانو زدن شتر، همان درب
مسجد رسول خدا قرار گرفت …

و رويهمرفته
رواياتي که درباره آن رسيده اينگونه است که زمين مزبور متعلق به دو پسربچه يتيم
بود به نام سهل و سهيل که اندو فرزندان رافع بن ابي عمر از قبيله بني النجار بودند
و زمين مزبور محل خشک کردن خرما يا محل نگهداري شتران و گوسفندان بود و چنانچه
برخي گفته‌اند: پيش از آن نيز محل برگزاري نماز جمعي از مسلمانان قبيله بني‌النجار
بود که در همان يکي دو سال به رسول خدا (ص) ايمان آورده بودند، و چون شتر آنحضرت
در آن محل زانو زد رسول خدا (ص) چهار بار فرمود: «رب انزلني منزلا مبارکا وانت
خيرالمنزلين»

پروردگارا
مرا در جايگاه مبارک و با برکتي فرود آر که تو بهترين فرود آورندگان هستي …

و بدنبال آن
فرمود: «هذا المنزل انشاء الله»

اينجا
منزلگاه است اگر خدا بخواهد … [1]

سهل و سهيل
يعني همان دو پسران يتيمي که زمين متعل به آنها بود در آن روز تحت سرپرستي و کفالت
اسعد بن زراره (يکي از سابقه‌دارترين مسلمانان مدينه و فداکارترين آنها)[2]
بودند، و رد برخي از روايت نيز آمده که آنها تحت سرپرستي و کفالت شخصي به نام
معاذبن عفراء و يا ابوايوب انصاري بودند …

و بهر صورت
رسول خدا‌(ص) کسي را به نزد آندو پسربچه و سرپرستشان فرستاد و  چون آمدند از آنها خواست که آن زمين را براي
بناي مسجد به آنحضرت بفروشند، و آنها تقاضا کردند که زمين را بدين منظور به آنحضرت
بخشيده و به عرض رساندند:

«لا والله
لانطلب ثمنه الا من الله»

نه بخدا
بهائي در برابر آن نمي‌خواهيم جز از خداي تعالي ….

ولي آنحضرت
نپذيرفته و پولي را براي آن زمين به آنها داد و دستور شروع کار مسجد را در همانجا
صادر فرمود و در پاره‌اي از روايات هم امده که سرپرست آندو، يعني اسعد بن زراره و
يا معاذبن عفراء و يا ابي‌ايوب بهاي آن زمين را به آنها داده و زمين را به رسول
خدا‌(ص) بخشيدند …

و از بلذري
روايت شده که گفته است: پيش از آنکه رسول خدا‌(ص) به مدينه هجرت کند اسعد بن زراره
مسلمانان قبيله خود را در مسجدي که خود ساخته بود جمع مي‌کرد و در آنجا نماز مي‌خواندند،
و چون رسول خدا (ص) به مدينه آمدند و در آن محله سکونت گزيدند از وي خواستند زميني
را که متصل به آن مسجد و متعلق به سهل و سهيل بود، و آندو نيز در تحت کفالت وي بسر
مي‌بردند از آنها خريداري کند تا مسجد در آن بنا کنند …

و چون رسول
خدا(ص) آن زمين را گرفت، چند نخله خرما و قبرهايي از مشرکان و خرابه هائي در آن
بود که آنحضرت دستور داد درختان خرما را بريدند و قبرهاي مشرکان را نيز نبش کرده و
استخوانهاشان را به جاي ديگر منتقل کرده و خرابه‌ها را صاف کرده و ديوارهاي مسجد
را باخشت خام و سقف آن را با شاخه‌هاي خرما پوشاندند و ستونهاي آن را از تنه‌هاي
درخت خرما قرار دادند …

و در حديثي
آمده که چون خواستند مسجد را بنا کنند رسول خدا‌(ص) فرمود:

«ابنوالي
عريشا کعريش موسي، ابنوه لنا من لبن»[3]

و در جاي
ديگر هست که فرمود:

«ابنولي
عريشا کعريش موسي، ثمامات وخشبات وظلة کظلة موسي والامر اعجل من ذلک». [4]

يعني براي
من سايه‌باني همچون سايه‌بان موسي بنا کنيد، پوشالها و چوبها و سايه‌باني چون سايه‌بان
موسي، و شتاب کار (در رسيدن اجل) از اين بيشتر است. و در روايت ديگري است که اين
سخن را هنگامي فرمود که نمازگزاران از آن سقف پوشالي و ريزش آب باران و حرارت
آفتاب ناراحت شده و تقاضا کردند تا اجازه دهد سقف اساسي برآن بزنند … [5]

و بهر صورت
بناي مسجد به همان گونه بود تا رسول خدا از دنيا رفت، و پس از آنحضرت نيز ابوبکر و
عمر به همان شکل در آن نماز مي‌خواندند و جز تعميرات جزئي که گاهي لازم مي‌دش
تغييرات عمده‌اي در آن ندادند، و چون عثمان به خلافت رسيد بناي آن را عوض کرده و
تغييرات کلي از نظر مصالح ساختماني و عرض و طول و سقف و غيره در آن داد و بصورت
ساختماني بزرگي درآورد و هم چنان تا به امروز در حال تغيير و توسعه بوده … ادامه
دارد

 



[1]– وفاء الوفاء سمهودي- ج 1 ص
322

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل‌
و فقه سنتي آيت الله محمدي گيلاني

کلام فخر
رازي در اساس التقديس درباره تعارض بين دليل عقلي و نقلي.

کلامي از
شرح تجريد و شرح مواقف

غزالي از
مبتکرين در تأسيس اين اصل بوده

رساله
«قانون التأويل» را در اين رابطه تدوين کرده.

تأسيس اصل
مذکور موجب سوء ظن اصحاب حديث گرديده، و گفته‌اند با دست آويز به اين اصل، راه
تأويلات واهيه افتتاح شد.

نکوهش بعضي
از محدثين از حنابله از اصل مذکور و قانون تأويل. اصحاب قانون تأويل دو گروه‌اند:
1- اهل وهم و تخييل             2- اهل
تحريف  و تأويل، و طريق ديگر اين قوم طريق
تضليل و تجهيل است.

اما اهل وهم
و تخييل، مي‌گويند که خطابات پيمبران مطابق ادراک وهمي عموم مردم است که واقع بر
خلاف آن است.

واما اهل
تحريف تا به آنجا دامنه تأويل را گسترده مي‌کنند که لغات را از طريق معمول بيرون
مي‌کنند.

و اما اهل
تجهيل، به انبياء نسبت جهل مي‌دهند «والعياذ بالله» واصالت عقل براي نقل مطلقا،
باطل است و تحليلي در اين باره.

در مقاله
پيشين به تعارض بين دليل عقلي و دليل نقلي اشراه کرديم و نظر گزيدگان اخباريين را
نقل نموديم و کلام شيخ اعظم را بر در آنان نيز مختصرا آورديم و چون ريشه اين مسئله
در علم کلام است و علماء اصول الفقه از آنجا اقتباس کرده و در علم اصول الفقه
آورده‌اند، تکميل بحث مزبور اقتضاء دارد که بيان متکلمين را در اين مقام نقل کنيم
و از پيشتازان اين ميدان فخر رازياست که در اين باره چنين مي‌گويد:

«اعلم: ان
ادلائل القطعيه العقليه اذا قامت علي ثبوت شيء، ثم وجدنا ادلة نقلية يشعر ظاهرها
بخلاف ذلک فهناک لايخلوالحال من احد امور اربعة: اما ان يصدق مقتضي العقل و النقل
فيلزم تصديق النقيضين و هو محال، واما ان يبطل فيلزم تکذيب النقيضين و هو محال،
واما ان يصدق الظواهر النقلية و يکذب الظواهر العقليه و ذلک باطل لانه لايمکننا ان
نعرف صحة الظواهر النقلية الا اذا عرفنا بالدلائل العقليه اثبات الصانع و صفاته و
کيفية دلالة المعجزه علي صدق الرسول صلي الله عليه وسلم، وظهور المعجزات علي يد
محمد صلي الله عليه وسلم ولو جوزنا القدح في الدلائل العقليه القطعية صارالعقل
متهما غيرمقبول القول ولوکان کذلک لخرج ان يکون مقبول القول في هذه الاصول و اذا
لم تثبت هذه الاصول خرجت الدلائل النقلية عن کونها مفيدة، فثبت ان القدح في العقل
لتصحيح النقل يفضي الي القدح في العقل و النقل معا وانه باطل و لما بطلت الاقسام
الثلثة لم يبق الا ان يقطع بمقتضي الدلائل العقلية القاطعه بأن هذه الدلائل
النقلية اما ان يقال انها غيرصحيحة او يقال انها صحيحة الا ان المراد غيرظواهر ثم
ان جوزنا التأويل اشتغلنا علي سبيل التبرع بذکر التأويلات علي التفضيل وان لم
يجزالتأويل فوضنا العلم بها الي الله تعالي فهذا هو القانون الکلي المرجوع اليه في
جميع المتشابهات وبالله التوفيق». (اساس التقديس- ص 172)

اگر دليل
عقلي قطعي بر ثبوت چيزي قائم شود، سپس يافتيم که ظاهر دليل نقلي مشعر بخلاف آن
است، احوال متصور در اين مقام از چهار صورت بيرون نيست: يا به مقتضاي هر دو تصديق
مي‌شود، لازم اين تصديق، جمع و تصديق به نقيضين است که آن محال است، يا مقتضاي هر
دو باطل است، و لازم آن ارتفاع و تکذيب به نقيضين است و آن نيز محال است، يا تصديق
به ظواهر نقلي و تکذيب به ظواهر عقلي مي‌شود و آن باطل است، زيرا اعتراف به صحت
ظواهر عقلي مي‌شود وآن باطل است، زيرا اعتراف به صحت ظواهر نقلي ممکن نيست مگر بعد
از معرفت اثبات صانع و صفاتش، و کيفيت دلالت معجزه بر صدق رسول الله عليه‌ وآله به
دلائل عقلي، و چنانچه دلائل عقلي از اعتماد سقوط کند، عقل طبعا از حجيت ساقط است و
در اصول عقائد مزبور بي‌اعتبار خواهد بود، و در اين صورت دلائل نقلي بي‌اعتبار و
در احتجاج بي فايده است.

پس روشن شد
که عدم اعتماد به دليل عقلي جهت تصحيح و ترجيح دليل نقلي به عدم اعتماد در عقل و
نقل هر دو مي‌انجامد، و بنابراين، سه صورت مذکور باطل گرديد و باقي مي‌ماند قسم
چهارم يعني حکم و قطع به مقتضاي دليل عقلي بايد نمود و دليل نقلي يا غيرصحيح است
يا در صورت ظاهر آن، غيرمراد است، چنانچه تأويل را جايز شمرديم به تأويل مي‌پردازيم،
وگرنه علم به آن را به خدايتعالي تفويض مي‌کنيم و اين قانوني است کلي که مرجع همه
متشابهات است.

و در شرح
تجريد مرحوم علامه حلي[1]‌«ره»
در ذيل عبارت محقق طوسي[2]«ره»:
«ويجب تأويله عندالتعارض» همين احوال چهارگانه منقول از اساس التقديس رازي را
فشرده نقل کرده و تصريح فرموده‌اند که دليل عقلي اصل است براي دليل نقلي. (ص 263-
طبع بيروت)

وقاضي عضد[3] ايجي
در مواقف و ميرسيد شريف[4]
جرجاني در شرح آن به تفصيل بحث و گفتگو کرده‌اند که مجالي براي نقل آن نيست. (شرح
مواقف- ص 79 طبع قاهره 1266 هجري)

حاصل آنکه
در کتب کلاميه مشهور اين مسئله بدين منوال عنوان گرديده است، و نقل شده که ابوحامد[5] غزالي
از مبتکرين در تأسيس اين قانون بوده است و رساله «قانون التأويل» را در اين ارتباط
تدوين کرده است.

ولي اين
قانون، سوء ظن اصحاب حديث را برانگيخته و گفته‌اند که اهل کلام و فلسفه با دست
آويز به اين قانون، توانسته‌اند استدلال به حجج و بيناتي که انبياء و رسل صلوات
الله عليهم آورده‌اند، رد کنند، مگر آن که تابع يا هماهنگ با اصولشان باشد و در
غير اينصورت دست به تأويل مي‌زنند و بعضي از حنابله در نکوهش تأويل چنين مي‌گويد:

«اين طايفه
يعني فلاسفه و متکلمين دو طريق در تأويل دارند: 1- طريق تبديل 2- طريق تحميل، اما
اهل تبديل دو گروه‌اند: 1- اهل وهم و تخييل 
2- اهل تحريف و تأويل.

اهل وهم و
تخييل آنهائي هستند که مي‌گويند انبياء عليهم السلام ازجانب خدايتعالي، به اموري
اخبار کرده‌اند که مطابق با واقع نيست، و راز اين اخبار اين استکه مصلحت عوام،
اقتضاء داشت که بقدر عقول و افهامشان، مورد خطاب و مکالمه واقع شوند و از اين روي
به اموري خطاب شدند که ظرف اوهام و تخيلاتشان توان حمل آنها را، داشت و کذب است
لازم الارتکاب، زيرا دعوت آنان به دخول در حوزه شريعت و تأمين مصلحت و سعادت آنها
به غير اين طريق ممکن نبوده است.

و اما اهل
تحريف و تأويل، آنهائي هستند که مي‌گويند انبياء صلوات الله عليهم در مخاطبه به
اين امور جز آنچه که حق است اراده نفرموده‌اند، ولي حق و واقع همان است که با عقلو
و مدارک آنان تطبيق مي‌کند و با کوشش بليغ در تأويل آنها و تطبيق با آراء خويش
اجتهاد مي‌نمايند تا آنجا که لغات را از طريق مأنوس و معمول خارج مي‌سازند و به
گونه‌اي آراء خويش را بر الفاظ تحميل مي‌کنند و به مجازات و استعارات غريبه تمسک
مي‌جويند که يضحک به الثکلي واحيانا بعضي از آنها تأويل چناني را علاج تعارض بين
دليلي عقلي و نقلي مي‌انگارند، و آنان که في الجمله تقوائي دارند، در مقام تأويل
مي‌گويند: ممکن است متکلم اين معنا «مؤمل» را اراده کرده باشد.

واهل تجهيل،
نتيجه آراءشان تجهيل انبياء «والعياذبالله» و ملائکه وحي و صحابه وعلماء است زيرا
مي‌گويند که مراد به اين امور، خلاف مذلول ظاهري آنها است و احدي از انبياء و
ملائکه و غير آنها، به مراد واقعي معرفت ندارند «ثم اليعاذ بالله» چنانکه وقت قيام
ساعت را نمي‌دانند».

و نيز اين
عالم حنبلي مي‌گويد: «مراد اهل کلام از تعارض نقلي و عقلي بايد روشن شود: آيا
مرادشان، تعارض عقلي قطعي با نقلي قطعي است؟ بديهي است چنين فرضي ممتنع است، زيرا
احتمال اجتماع نقيضين غيرمعقول است، تا چه رسد به قطع به اجتماع.

يا مرادشان،
به تعارض بين عقلي و نقلي، تعارض بين عقلي ظني و نقلي ظني است؟ در اين صورت واضح
است آنکه از اين دو راجح است اعم از عقلي و نقلي مقدم است.

و يا
مرادشان، از اين تعارض، تعارض بين عقلي قطعي و نقلي ظني است يا بعکس؟ روشن استکه
قطعي از آن دو مقدم بر ظني است و قابل توجه آنکه با فرض قطعي بودن عقلي تقدم آن،
نه بخاطر عقلي بودن آن است، بلکه بخاطر قطعي بودن آن است.

پس روشن شد
که اعتقاد به تقديم عقلي مطلقا، خطا است، چنانکه قرار دادن جهت ترجيح را در عقلي
بودن دليل، خطا است، مضافا براين، احوال متصوره در ظرف تعارض را در چهار صورت
منحصر کردن خطا است، زيرا ممکن است گفته شود:

گاهي دليل
عقلي مقدم مي‌گردد و گاهي هم نقلي، به اين بيان که هر کدام قطعي باشد مذکور شد و
چنانچه مذکور شد و چنانچه هر دو ظني باشند، آنکه رجحان دارد مقدم است پس دعواي
مدعي: «يا عقلي مطلقا مقدم است يا سمعي مطلقا، يا جميع بين نقيضين و يا رفع نقيضين»
دعواي باطلي است چنانکه واضح شد.

وانگهي
مرادشان به اصالت عقل براي نقل چيست؟آيا مرادشان به اين کلام، اصل بودن عقل براي
نقل، اصالت عقل جهت وجود واقعي نقل است؟ بديهي است که چنين پنداري، شايسته خطور را
در خاطر هيچ عاقلي ندارد، زيرا وجود واقعي هرچيزي در ظرف خود ثابت است چه علمي از
طريق عقل يا غيرعقل، به آن تعلق بگيرد يا نگيرد، و وجود واقعي اشياء خارج از ما
مرهون علم و عقل ما نيست و عدم العلم،‌علم به عدم نيست، و علم نداشتن ما به حقائق
موجوده، نافي وجود آنها نيست، پس آنچه صادق مصدق رسول الله صلي الله عليه وآله از
جانب خدايتعالي آورده است در واقع ثابت است چه بدانيم چه ندانيم، چنانکه رسالت آن
حضرت از جانب خدايتعالي در واقع ثابت است چه مردم بدانند يا ندانند.

يا مرادشان
به اين کلام: «اصالت عقل براي نقل» اصل بودن عقل براي شناخت نقل است و به عبارتي:
عق دليل و راهنماي ما بر صحت نقل است؟ و ظاهرا بلکه واقعا همين معنا مراد متکلم
است.

در اينصورت
نيز جاي سؤال است که مرادتان به اين عقل شناخت‌آور و دليل و راهنما بر صحت نقل،
همان قوه و غريزه درکي است که در ما موجود است؟ يا علوم تصديقيه و تصوريه‌اي است
که با قوه و غريزه مذکور اکتساب کرده‌ايم؟

و بديهي است
که صورت اول باطل است زيرا قوه مزبور چگونه با نقل تعارض مي‌کند، بلي قوه نامبرده
مانند حيات، شرط اساسي هر علم عقلي و نقلي است، و شرط وجود شيء ممتنع است که معارض
و منافي با آن باشد، و بدون ترديد چنين صورتي مراد متکلم نيست.

و چنانچه
صورت دوم مرادشان باشد يعني اصالت عقل جهت نقل، اصالت علوم و معارفي است که با قوه
عقل اکتساب گرديده است؟

در اين صورت
معلوم است که همه معقولات، براي نقل اصالت ندارند، نه اصالت به معناي توقف علم
سمعي بر آنها و نه بمعناي توقف دلالت بر صحت بر آنها.

و بنابراين
اگر معارض دليل سمعي، آن معقولي است که صحت سمع بر آن توقف ندارد، عدم اعتماد بر
چنين معقولي ملازم با عدم اعتماد به سمع نيست تا گفته شود که بي‌اعتمادي بر عقل به
بي‌اعتمادي بر عقل و سمع مي‌انجامد چنانکه صريح کلام رازي و ديگر متکلمان است، پس
آن معلوم و معقولي که علم به صدق رسول بر آن متوقف است، اندک و قليل است …‌»

باري غرض ما
از نقل جدال بين اهل کلام و اهل حديث، ارائه اهميت بحث مزبور است و آشنايان به اين
گونه مباحث مي‌دانند که ريشه اين بحثها در کتابهاي اصحاب برهان و حکمت است و در
درس اصول الفقه از حضرت امام راحل‌(ره) شنيدم که مي‌فرمودند: «علم کلام چيزي جز
فلسفه مقدسها نيست، همان فلسفه مقدسها بنام علم کلام ناميده شده است» بلي رود زلال
و مصفاي برهان و حکمت در معبر خويش، طبعا دستخوش فضولات و اشغالي شده که صفاي آن
متکدر گرديده، نظير رودخانه‌هاي طبيعي که در گذرائي خويش فضولاتي را متحمل مي‌گردد،
پس ناگزيريم پاسخ مسئله مطلوب ما را از منبع اصيل، استفسار کنيم. ادامه دارد

 



[1] – مولانا آيت الله تعالي
مشهور به ابن مطهر جناب حسن بن يوسف رضوان الله عليه متولد 648 وفات 726.

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول
اعتقادي اسلام معاد

عذاب اهل
جهنم

«*
ø×Ém<tR
ü“ÏŠ$t6Ïã
þ’ÎoTr&
$tRr&
â‘qàÿtóø9$#
ÞOŠÏm§9$#  ¨br&ur
’Î1#x‹tã
uqèd
Ü>#x‹yèø9$#
ÞOŠÏ9F{$# »[1]  

خداوند
متعال دو مطلب را با تأکيداتي که ملاحظه مي‌کنيد در اين دو آيه که خطاب به حضرت
رسول‌ اکرم‌(ص) ميباشد تذکر داده است:

1-    ببندگان من خبر بده که من بخشاينده و مهربانم يعني
همه بايد به رحمت من اميدوار باشند و در مسير زندگي خود در راه از دست ندادن
شايستگي فطري و کسب شايستگي بيشتر گام بردارند تا از اين رحمت فراگير محروم
نگردند.

2-     عذاب
من عذاب دردناکي است يعني هيچکس نبايد عذاب مرا حقير بشمارد و از اينکه در ورطه
عذاب بيفتد ايمن باشد (مگر افراديکه خداوند به آنها ايمني بخشيده است.‌)

از اين دو
آيه بعنوان مطلع سخن استفاده ميکنيم و وارد بحث شده مطالب خود را که در بيان انواع
عذابهاي جسماني اهل جهنم است تعقيب مينمائيم.

در مقابله پيش
انواع غذاها و آشاميدنيهاي جهنميان را مورد تذکر قرار داديم اکنون در باره سومين و
چهارمين عذاب:

3-   
منازل و مساکن
اهل جهنم:

خداوند در
اين مورد ميفرمايد: «¨bÎ)ur
tL©èygy_
öNèd߉ÏãöqyJs9
tûüÏèuHødr&  $olm;
èpyèö7y™
5>ºuqö/r&
Èe@ä3Ïj9
5>$t/
öNåk÷]ÏiB
Öä÷“ã_
ìQqÝ¡ø)¨B »[2] 

يعني جهنم
وعده‌گاه همه گناهکاران و گمراهان است و براي آن تعداد 7 در قرار داده شده است که
هر دري براي گروه خاصي مقرر گرديده است.

بايد در
اينجا توجه داشت که منظور از 7 در همانطور که علامه طباطبايي رضوان الله عليه نيز
در تفسير الميزان[3] فرموده‌اند طبقات هفتگانه جهنم
است که هر طبقه‌اي جايگاه گروه مخصوصي است و انواع عذابهاي موجود در آن طبقه با
اعمال آن گروه ارتباط دارد.

در تفسير
مجمع البيان از حضرت  امير مؤمنان‌(ع) نقل
مي‌کند که حضرتش در توضيح اين آيه يکدست را در بالاي دست ديگرش قرار دادند و
فرمودند: جهنم هفت طبقه است که هر طبقه‌اي از آن در بالاي طبقه ديگر قرار داده شده
است وي منازل بهشت در عرض هم يعني در برابر هم قرار دارند.

سپس افزودند
هر طبقه‌اي از طبقات جهنم نام مخصوصي دارد، ونام پائين‌ترين طبقات، «جهنم» است[4] و
طبقه‌اي که در روي آن قرار دارد «لظي» است و طبقه بالاي آن «حطمه» و طبقه بالاي آن
«سقر» و طبقه‌اي که در روي آن قرار دارد «جحيم» و طبقه روي آن «سعير» و طبقه بالاي
آن «هاويه»است که بالاترين طبقات است.[5]

قرآن مجيد
در مورد ديگر جايگاه منافقين را پائين‌ترين طبقات جهنم معرفي مي‌کند و مي‌گويد:
«ان المنافقين في الدرک الأسفل من النار ولن تجد لهم نصيرا»[6].

يعني
منافقان در پست‌ترين طبقات جهنم جاي خواهند داشت و هرگز براي آنها ياوري وجود
ندارد.

و در موردي
از جايگاه ستمکاران خبر ميدهد و مي‌فرمايد: «!$¯RÎ)
$tRô‰tGôãr&
tûüÏJÎ=»©à=Ï9
#·‘$tR
xÞ%tnr&
öNÍkÍ5
$ygè%ϊ#uŽß 
»[7] 

يعني ما
براي ستمکاران آتشي که خيمه‌هاي آن آنها را در برگرفته است مهيا کرده‌ايم.

و نيز مي‌گويد:
«ö@t/
(#qç/¤‹x.
Ïptã$¡¡9$$Î/
(
$tRô‰tGôãr&ur
`yJÏ9
z>¤‹Ÿ2
Ïptã$¡¡9$$Î/
#·ŽÏèy™  #sŒÎ)
Nßgø?r&u‘
`ÏiB
¥b%s3¨B
7‰‹Ïèt/
(#qãèÏÿxœ
$olm;
$Zà•‹tós?
#ZŽÏùy—ur  !#sŒÎ)ur
(#qà)ø9é&
$pk÷]ÏB
$ZR%s3tB
$Z)Íh‹|Ê
tûüÏR§s)•B
(#öqtãyŠ
šÏ9$uZèd
#Y‘qç6èO
žw
(#qããô‰s?
tPöqu‹ø9$#
#Y‘qç6èO
#Y‰Ïnºur
(#qãã÷Š$#ur
#Y‘qç6èO
#ZŽÏVŸ2 »[8] 

يعني: ما
براي کساني که معاد و قيامت را قبول ندارند و آن را انکار مي‌کنند آتشي پرالتهاب
مهيا ساخته‌ايم هنگامي که آتش آنها را از دور مي‌بيند آنها فرياد و خروش خشمناک
آتش را بگوش خود مي‌شنوند و وقتي که آنها با زنجير بسته شده در مکان تنگي از جهنم
افکنده مي‌شوند فرياد واويلا سر مي‌دهند در اين واقع بآنها عتاب مي‌شوند که امروز
نه يک فرياد حسرتبار بلکه فريادها که امروز نه يک فرياد حسرتبار بلکه فريادهاي آه
واويلاهاي بسياري خواهيد کشيد.

حضرت
اميرمؤمنان‌(ع) مي‌فرمايند:

«افرأيتم
جزع احدکم من الشوکة تصيبه والعترة تدميه والرمضاء تحرقه فکيف اذا کان بين طابقين
من نار ضجيع حجر و قرين شيطان».

آيا ديد‌ه‌ايد
که يکي از شما هنگامي که خاري ببدن او فرو مي‌رود يا از يک قطره خوني که در موقع
لغزيدن از بدن او خارج مي‌شود يا از يک ريگ گرم که پاي او را ميسوزاند چگونه بي‌تابي
و اظهار درد مي‌کند؟ پس چه حالتي خواهد داشت هرگاه ميان دو طبقه از آتش قرار گرفته
همخوابه او سنگ سوزان و همنشينش شيطان باشد. [9]

4-    لباسهاي جهنميان

يکي ديگر از
عذابها جسماني اهل جهنم لباسهاي مخصوصي است که براندام آنها پوشانده مي‌شود قرآن
مجيد در اين رابطه مي‌گويد « فالدين کفروا قطعت لهم ثياب من نار»[10]

براي کافران
در جهنم لباس‌هائي از آتش بريده شده است.

و در مورد
ديگر مي‌فرمايد: «t“ts?ur
tûüÏB̍ôfßJø9$#
7‹Í³tBöqtƒ
tûüÏR§s)•B
’Îû
ϊ$xÿô¹F{$#  Oßgè=‹Î/#ty™
`ÏiB
5b#tÏÜs%
4Óy´øós?ur
ãNßgydqã_ãr
â‘$¨Y9$#  y“Ì“ôfu‹Ï9
ª!$#
¨@ä.
<§øÿtR
$¨B
ôMt6|¡x.
4
¨bÎ)
©!$#
ßìƒÌy™
É>$|¡Åsø9$#  »[11]

يعني در
آنروز بدکاران را زير زنجير قهر الهي که چند نفر با هم به يک زنجير کشيده شده‌اند
مشاهده خواهي کرد و خواهي ديد که پيراهنهائي از «قطران» که مايعي است سياه و بسيار
بدبو که بر بدن اهل جهنم ماليده مي‌شود و غلظت آن بحدي است که مانند پيراهن بدن
آنها را فراگرفته است. بر تن دارند و چهره‌هاي آنها در زير شعله‌هاي متراکم آتش
پنهان است و اين موضوع بر اين اصل است که خداوند هر کسي را به کيفر کردارش برساند
که خداوند با سرعت به حساب خلق خواهد رسيد و در رابطه با لباس جهنميان حضرت
باقر(ع) فرمودند هفتاد جامه از آتش باهل جهنم پوشانده مي‌شود [12] و
شايد عبارت هفتاد کنايه از لباسهاي متعدد باشد.

و حضرت
اميرمؤمنان (ع) مي‌فرمايد: « واما اهل المعصية فأنزلهم شردار، و غل الايدي إلي
الأعناق، و قرن النواصي بالأقدام، و ألبسهم سرابيل القطران، و مقطعات النيران، في
عذاب داشتدحره،‌و باب قد أطبق علي أهله، في نار لها کلب و لجب ولهب ساطع و قصيف
هائل لايظعن مقيمها، ولايفادي أسيرها، ولاتفصم کبولها لامدة للدار فتفني، ولا أجل
للقوم فيقضي».

يعني:
خداوند قهار اهل معصيت را در بدترين جائي درحالي که بوسيله غل‌ها دستهايشان
بگردنهايشان بسته و موي‌هاي پيشانيشان بقدمهايشان پيوسته گشته است و پيراهن‌هائي
از قطران (که روغني است سياه و بسيار بدبو) و جامه‌هائي از آتش سوزان بر آنها
پوشانده شده است قرار مي‌دهد آنها درعذابي بسير ميبرند که گرماي آن بسيار سوزاننده
و درها بر روي آنها بسته شده است.

در آتشي
هستند بسيار سوزان و پرغوغا و پرخروش داراي زبانه‌ها و شعله‌هاي بلند و صداي
ترسناک هر که در آن آتش اقامت يابد ديگر از آنجا بيرون برده نمي شود و از آن اسارت‌
هرگز رهائي نيابد غلها و بندهاي آن هرگز شکسته نمي‌شود مدت آن پايان‌ناپذير است و
زيان آن هرگز بسر نخواهد آمد.[13].
ادامه دارد.

تأديب نفس

حضرت علي‌(ع):

«الفکر مرآة
صافية والاعتبار منذر ناصح و کفي ادبا لنفسک تجنبک ماکرهته لغيرک». (نهج البلاغه
فيض- صفحه 1246)

فکر و تدبر،
آئينه پاکي است که حقيقت را به آدمي نشان مي‌دهد، عبرت گرفتن از امور ترساننده‌اي
است که به انسان پند و اندرز مي‌گويد و براي ادب و تربيت همين بس است که بپرهيزي
از آنچه که ميل نداري دگران مرتکب شوند.

 



[1] – سوره حجر- آيه 49- 50

/

نقض عهد و قطع رحم

تفسير سوره
رعد

نقض عهد و
قطع رحم آية الله جوادي املي

«والذين
ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما أمرالله به أن يوصل و يفسدون في الأرض،
أولئک لهم اللعنة ولهم سوء الدار» (سوره رعد- آيه 25)

آنانکه عهد
خدا را پس از پيمان بستن، مي‌شکنند و آنچه را که خداي سبحان امر به وصل و پيوند
کرده، قطع مي‌نمايند، و باعث فساد در زمين‌اند، کيفر آنها لعن خدا و بدي دار آخرت
است.

در اين آيه
بحث در دو مقام خواهد بود: 1- مقام سيئات 2-مقام کيفر آنها

اولين سيئه‌اي
که در مقام سيئات بحث کرده است شکستن پيمان الهي است. وقتي انسان ايمان آورد، و با
لسان عقل و وحي، با خداي خود پيمان بست، و اين پيمان را محکم نمود، به هيچ وجه
نبايد آن پيمان را بشکند.

بهرحال،
خداي سبحان در يک موطن از انسان‌ها تعهد گرفته يا از روي فطرت و يا از روي لسان
عقل. ميفرمايد: «الم اعهد اليکم يا بني آدم»[1] آيا
با شما عهد نبستم اي فرزندان آدم.

و اين تعهد
گرفتن يا درآن موطن است که ذريه است «واذا اخذ ربک من بني آدم من ظهورهم ذريتهم»[2] و يا
قبل از ولادت در اين عالم است، يا به لسان عقل است و يا به لسان فطرت پس چه انساني
که اول ايمان بياورد، سپس مرتد شود و چه انساني که مرتد فطري باشد يا ملي، در هر
دو حال يک موطني داشته که در آن موطن، به خداي خود تعهد سپرده است، و اگر کاهلي
کرد، اين تعهد الهي را بعد از ميثاق بستن، نقض کرده است.

موارد نقض
عهد در قرآن

خداوند در
مورد نقض عهد، در چند جاي قرآن تکيه کرده است. در سوره بقره، آيه 27، که فاسقين
کساني هستند که عهد خدا را پس از بستن ميثاق،‌مي‌شکنند و آنچه را خدا امر به وصلش
کرده قطع مي‌کنند و فساد در زمين مي‌کنند، و آنان زيانکارانند.

«الذين
ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض،
أولئک هم الخاسرون» اين ايه، در مقام اول، با آيه سوره رعد، يک مطلب را مي‌رساند
ولي در مقام ثاني بحث، که عبارت از کيفر باشد، بين اين آيه و آن آيه تفاوت است
اينجامي‌فرمايد: «اولئک هم الخاسرون» و در آنجا مي‌فرمايد: «اولئک لهم اللعنة ولهم
سوء الدار»

در سوره
نحل، اين معني بالسان ديگري ذکر شده است: مي‌فرمايد: «واوفوا بعدالله اذا عاهدتم
ولاتنقضوا الأيمان بعد توکيدها، وقد جعل الله عليکم کفيلا»[3] و چون
عهدي با خدا بستيد، به آن عهد وفادار باشيد و سوگندهاي خود را پس از تأکيد و تثبيت
مشکنيد چرا که خدا را بر خود گواه گرفته‌ايد.

بزرگان يک
رساله مي‌نوشتند به نام «رساله عهد» که تعهدات خود را دربرابر خداي سبحان، بيان مي‌کردند
و بعضي از سنن را هم در رساله‌شان ذکر مي‌کردند که غافل نشوند. وقتي عوامل غفلت از
انسان گرفته شود،‌عهد و پيمانش به يادش مي‌آيد: «دعوالله مخلصين له الدين»[4].

پس آنجا که
مي‌فرمايد: «ولا تنقضوا الايمان بعد توکيدها» بدين معني است که اگر تعهد سپردي،
يعني طنابي يک طرفش بدست خدا است و طرف ديگرش بدست شما، اگر به آن اعتصام کردي و
اگر آن را گرفتي، گرفتن طناب کافي نيست. گرفتن طناب براي اين است که انسان بهمراه
آن، بالا برود. اعتصام به طناب يعني بايد طناب بگونه‌اي محکم باشد که عاصم انسان
باشد و او را از افتادن در خطرها و فسادها محفوظ بدارد. اين طناب، طنابي است محکم
که يک طرفش در دست بندگان است و طرف ديگرش در اختيار قدير محض است وبندگان بايد
اين طناب را بگيرند و از اين طبيعت بجهند که آسيب نبينند براي اينکه اين دار دنيا
جائي است که از هر طرفش، بلاها فرا گرفته است. «داربالبلاء محفوفة»[5].

پس اگر کسي
خواست معصوم بماند، بايد اين طناب را بگيرد که بالا برود، نه بگيرد و تماشا کند.
اگر گفته شد «واعتصموا بحبل الله»[6]، اين
حبل شما را تا به لقاء‌الله مي‌رساند. هر چه انسان اين حبل را بگيرد و درباره او
بيانديشد، هم از نظر علم و معرفت جا دارد و هم از نظر عمل صالح. اين را بايد بگيرد
وبالا برود که اعتصام بحبل الله محقق گردد. حال اگر اين حبل را پس از اينکه اخذ
کرد و معتصم به آن شد، دوباره پنبه کند، مي‌شود مانند آن زن حمقاء و ابلهي که از
صبح تا ظهر با ساير  کارگران، نخها را مي‌رشت
و آن پنبه‌ها را به صورت رشته درمي‌اورد، سپس رشته را پنبه مي‌کرد، که اين به
عنوان يک مثل در حجاز معروف بود و قران به اشاره کرده است. در دنباله همان آيه
سوره نحل مي‌فرمايد: «ولاتکونوا کالتي نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا» اول غزل مي‌کرد
و مي رشت، بعدا رشته‌ها را پنبه مي‌کرد.

بنابراين،
در اين آيه مي‌فرمايد که کارتان را هدر ندهيد، مثل آن زني نباشد که رشته را پنبه
مي‌کرد: «تتخذون أيمانکم دخلا بينکم ان تکون امة هي أربي من أمة» و تمام تلاشتان
اين باشد که سوگندها را ابراز درآمد قرار دهيد و هدفتان اين باشد که جامعه‌اي از
جامعه ديگر برجسته‌تر (ومثلا سرمايه‌دارتر) باشد. پس اين نقض عهد و نقض ميثاق، پس
از بستن، جزء سيره‌هاي عملي کفار و منافقين خواهد بود.

موارد قطع
ما امرالله

کار ديگري
که پيمان شکنان مي‌کنند، اين است که آنچه خداوند امر به وصلش کرده،‌قطع مي‌نمايند.
چنين انساني که پيمان خدا را مي‌شکند و فساد در زمين روا مي‌دارد، در سه مورد از
مواردي که خداوند امر به وصل کرده،‌ قطع مي‌کند:

1-    در درون محيط خانوادگي، مي‌کوشد روابط خانوادگي را
قطع کند، در حالي که خداوند امر به صله رحم کرده است.

2-    انسان موظف است در جامعه‌اي که زندگي مي‌کند، از آن
جامعه فاصله نگيرد و همگام با جامعه حرکت کند و روابط خود را با آن حفظ کند و چنين
شخصي آن روابط را بهم مي‌زند و قطع مي‌کند.

3-    انسان وظيفه دارد از امت واحده اسلامي فاصله نگيرد و
چنين شخصي، امت واحد را مي‌خواهد بهم بزند و در ميان آنان اختلاف ايجاد کنند. و
نمونه‌اي از آن قطع رابطه با امت اسلامي، شرکت نکردن در نماز جماعت و نماز جمعه و
حضور با مسلمانان در روز حج اکبر است.

بنابراين
وقتي سخن از صله رحم است، منحصر نمي‌شود به يک خانواده چرا که تمام مؤمنين در حکم
يک خانواده‌اند «انما  المؤمنون اخوة» و
در  تمام موارد صله رحم مي‌طلبد لذا وقتي
مرحوم کليني رضوان الله عليه در باب «قطيعة الرحم» رواياتي را نقل مي‌کند، چند
روايت را ذکر مي‌نمايد که از آنها چنين استفاده مي‌شود که اصل اختلاف بد است، نه
اينکه تنها انسان نبايد با اعضاي خانواده خويش اختلاف نداشته باشد.

روايتي را
امام صادق‌(ع) از حضرت رسول (ص) نقل مي‌کند که فرموده: «اياکم والتباغض فإنها
الحالقة ولا اعني حالقة الشعر ولکن حالقة الدين»[7] از
بغضاء و دشمني بپرهيزند، براي اينکه دشمني، بنياد برافکن است و «حالقه» مي‌باشد،‌و
مقصودم از حالقه، چيزي نيست که موي سر را مي‌تراشد بلکه دينتان را مي‌تراشد (و
چيزي برايتان نمي‌گذرد)

همين مضمون
را حضرت امير عليه‌السلام در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «ولاتباغضوا فانها الحالقة»[8] دشمني
و اختلاف با هم نکنيد، که اين اختلاف،‌دين را از بين مي برد. يعني اينچنين نيست که
اختلاف ميان امت واحده اسلامي، در حد ضرر مالي خالصه شود بلکه هواي نفس، تمام
شالوده امت اسلامي را از هم مي‌پاشد و چيزي براي اين مردم باقي نمي‌گذارد. پس اگر
کسي کاري کرد ک اين امت واحده، قطعه قطعه شود مشمول اين روايت مي‌شود. خداوند مي‌فرمايد:
«ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون و تقطعوا أمرهم بينهم کل الينا راجعون»[9] اين
امت شما، امت واحده است و من پرودگارتان هستم، پس مرا عبادت کنيد. ولي آنها هر يک
به امري پيوستند (و امر خود را که وحدت بود، قطع نمودند) و بهرحال به سوي ما باز
مي‌گردند (و ما کيفر اين تقطيع را آنجا خواهيم داد)

و در جاي
ديگر مي‌فرمايد: «و ان هذه امتکم امة واحدة وأنا ربکم فاتقون فتقطعوا أمرهم بينهم،
زبرا کل حزب بما لديهم فرحون» اينها براي خود ملل و نحلي تهيه کرده‌اند و هر کدام
به يک امر پيوستند و به آن خوشحال شدند و خود را سعادتمند مي‌دانند، در حالي که
سخن از پرستش خدا و تقواي الهي و ترک هر چه غيرخدا است مي‌باشد پس اين هم تقطيع ما
امر الله به أن يوصل است.

اگر حضرت
امير(ع) در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «الزموا السواد الاعظم فإن يدالله مع الجماعة»[10]
منظور از سواد اعظم، همين امت اسلامي است، زيرا در ذيل روايت مي‌فرمايد دست خدا با
جماعت است يعني با امت اسلامي است.

کيفر قطع

در مقام دوم
که بحث از کيفر است مي‌فرمايد: «اولئک لهم اللعنة ولهم سوء الدار» نفرين خدا بر
آنان باد و منزلگاهي بد در انتظارشان است. اين هشداري است به رسول الله که با
کفار، عهد و پيمان نسپاريد براي اينکه هر سال که با آنها تعهدي مي‌سپاريد خيانت مي‌کنند
و به عهدشان وفادار نيستند.

در سوره
مبارکه انفال مي‌فرمايد که اعتباري به تعهد اينان نيست زيرا امسال تعهد مي‌سپارند
وسال بعد نقض مي‌کنند. امسال آتش بس مي‌دهند و سال بعد نقض مي‌کنند. امروز داعيه
وحدت و يگانگي دارند، فردا نقض مي‌کنند. «ينقضون عهدهم في کل مرة»[11].

کسي که به
ميدأي معتقد نيست و دنيا را آخرين منزلگاه خويش مي‌داند،‌ اعتباري به تعهد و
پيمانش نمي‌باشد، پس اگر هم پيمان ببندد،‌فورا آن را نقض کرده و مي‌شکند. امام
سجاد(ع) به پسرش وصيت مي‌کند، مي‌فرمايد: «اياک و مصاحبة القاطع لرحمه، فإني وجدته
ملعونا في کتاب الله»[12]
زنهار از دوستي با کسي که رحامت را رعايت نمي‌کند، زيرا من ديدم که خداي سبحان او
را در قرآن لعن و نفرين کرده است. و اگر قطع رحم در محدوده خانواده، باعث لعن الهي
بشود قطعا رحم بمعناي وسيع و گسترده‌اش که امت اسلامي را شامل مي‌شود،‌قطع آن به
تحقيق باعث لعنت و نفرين حق تعالي است. گاهي ممکن است انسان، حقوق بستگان نزديک
خود را مراعات نکند، يک حد از لعنت،‌دامنگيرش مي‌شود ولي وقتي امت اسلامي را به
اختلاف و دودستگي بکشاند، لعنت سنگين‌تري دامنگيرش مي‌شود.

و لعنتي که
در دنيا دامنگيرشان مي‌شود، به اين معنا است که از رحمت خاصه خدا محروم مي‌شوند.
در سوره مبارکه «محمد» صلي الله عليه وآله مي‌فرمايد: «اولئک الذين لعنهم الله»
آنان را خداوند لعن کرده است. لعن به چه معنا است؟ «فأصمهم وأعم أبصارهم»[13] آنان
را کر و کور کرده است که همه حرفهاي عالم را مي‌شنوند جز سخن وحي را،‌و همه چيزها
را مي‌بينند جز دين حق را، يعني انساني که توفيق نداشته باشد که کتابهاي ديني را
مطالعه کند و سخنان دين را بشنود، معلوم مي‌شود کر است انسان اگر توفيق نداشته
باشد که از چنان ديد و بصيرتي برخوردار باشد که اسرار عالم را ببيند، معلوم مي‌شود
کور است. پس اگر کسي در خود احساس کرد که گوشش به حق بدهکار نيست، بداند که ملعون
و نفرين شده است و اگر کسي در خود احساس کرد که چشمش حق را نمي‌بيند، بداند که
ملعون است. ادامه دارد

کسي را
تحقير نکنيد

پيامبر
گرامي السلامي(ص): «لاتحقرن احدا من المسلمين فان صغيرهم عندالله کبير». (مجموعه
ورام ج 1 ص 31)

هيچيک از
مسلمين را تحقير نکنيد و کوچک نشماريد زيرا مسلماني که درنظر شما کوچک است نزد
خداوند بزرگ است.

 



[1] – سوره يس آيه 60

/

ولادت و شهات امام هادي عليه السلام

ولادت و
شهات امام هادي عليه السلام

19 دي ماه
امسال مصادف است با سوم رجب که روز وفات امام هادي (ع) است چنانکه 21 دي ماه مصادف
است با پنجم رجب که به قولي، ولادت آن امام همام در اين روز بوده است. امام علي
بن  محمد الهادي‌(ع) يازدهمين پيشواي
شيعيان در نيمه ماه ذي حجه يا پنجم رجب از سال 212 يا 214 هجري قمري در مدينه
منوره متولد شد و در روز سوم ماه رجب از سال 254 هجري قمري در سامرا در حکومت
معتمد، مسموم شده و به شهادت رسيد.

القاب
مبارکش: نجيب، مرتضي، هادي،‌نقي، عالم، فقيه، امين، مؤتمن، طيب، عسکري و ناصح است.
کنيه‌اش ابوالحسن و به آن حضرت ابوالحسن الثالث نيز مي‌گويند شش سال و پنج ماه از
عمر مبارکش گذشته بود که پدرش حضرت امام جواد(ع) به شهادت رسيد و در آن سن کودکي،
امامت مسلمين به آن حضرت منتقل شد.

نکته‌اي
قابل تذکر

نکته‌اي که
در مورد ولادت آن حضرت هست اين استکه معمولا مردم جسم تولدش را در ايران، در نيمه
ماه ذوالحجه مي‌گيرند و شايد پنجم رجب، کمتر در ايران به عنوان ولادت مرسوم باشد
ولي بسياري از مورخين، ولادت را در پنجم رجب، ارجح مي‌دانند از جمله، صاحب کشف
الغمه از محمد بن طلحه نقل مي‌کند که گفت: «ولادت امام هادي (ع) در ماه رجب در سال
دويست و چهارده هجري بوده است. مادرش سمانه مغربيه است که او را «ام ولد» مي‌نامند.
نامش علي والقابش،‌ناصح، متوکل، مفتاح، نقي، مرتضي و مشهورترينش «متوکل» است که آن
را پنهان مي‌کرد و به اصحابش سفارش مي‌کرد، از آن لقب بگذرند زيرا در آن وقت،‌لقب
خليفه عباسي «متوکل» بود».

صاحب مناقب
آل ابي طالب از ابن عياش نقل مي‌کند که وي فقط، همين تاريخ را صحيح دانسته و تاريخ
نيمه ذي حجه را، حتي به عنوان احتمال ذکر نکرده است.

ابن الخشاب
نيز مي‌گويد: «ابوالحسن العسکري، علي بن محمد در ماه رجب از سال 214 هجري به دنيا
آمد و شش سال و پنج ماه همراه با پدر زيست …»

در مصباح
کفعمي (ره) آمده است: «ابن عياش مي‌گويد: توسط شيخ کبير ابوالقاسم (حسين بن روح،
نايب خاص حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه)‌به من اين دعارسيده است:

«اللهم اني
أسالک بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني وابنه علي بن محمد المنتجب و أتقرب
بهما اليک خير القرب».

خداوندا، تو
را بحق دو مولود در ماه رجب محمد بن علي (امام جواد) و فرزندش علي بن محمد، آن
امام برگزيده مي‌خوانم و بواسطه آن دو، به تو نزديک مي‌شوم و تقرب مي‌جويم».

(وقتي اين
دعا در مفاتيح الجنان و در بحارالانوار نيز ذکر شده است، که خود دليل واضحي بر
ولادت آن حضرت در ماه رجب است).

بهرحال،
کفعمي در مصباح ادامه مي‌دهد: «ابن عياش ياد آور شده است که ولادت ابوالحسن الثاني
(امام دهم (ع)) در روز دوم رجب يا پنجم رجب بوده است. و مي‌گويد: ابراهيم بن هاشم
قمي گفته است: ابوالحسن عسکري(امام هادي) عليه‌السلام در روز سه‌شنبه، سيزدهم ماه
رجب از سال 214 هجري، به دنيا آمده است.»

در کافي نيز
ثقة الاسلام کلني قدس سره ضمن اينکه، ولادت آن حضرت را در ماه ذي حجه نقل مي‌کند،
يادآور مي‌شود که، طبق روايتي، آن حضرت در ماه رجب به دنيا آمده است.

از اين روي،‌جا
دارد، روز پنجم ماه رجب را در ايران اسلامي، به عنوان يکي از خجسته‌ترين و
مبارکترين روزهاي سال، ولادت با سعادت امام دهم حضرت الهادي سلام الله عليه و علي
آبائه و ابنائه الطاهرين،‌جشن بگيرند، و يک روز مبارک ديگر بر روزهاي مبارک و خجسته‌ماه
رجب افزوده شود، و چه بهتر که دو روز از سال، به ياد اين امام مظلوم در ميان
شيعيان جهان بويژه در کشور امام زمان جش مولود گرفته شود.

علت آمدن به
سامرا

در دوران
حکومت متوکل،‌خليفه غاصب عباسي که ستمگريها و ظلمهايش روي بني اميه را سفيد کرده
بود نماينده‌اش در مدينه شخصي به نام عبدالله بن محمد بود که از دشمنان ديرينه اهل
بيت به شمار مي‌آمد وي که مسئول امور جنگي و امام جمعه حکومتي در مدينه منوره بود،
پس از اينکه ملاحظه کرد، پيروان و شيعيان اهل بيت، گرداگرد وجود مبارک امام هادي
مي‌چرخند و از محضر مبارکش بهره مي‌برند،‌از اين اظهار ارادت و محبت مردم به امام،
سخت برآشفته،‌نامه‌اي به متوکل نوشت و خطر وجود حضرت را بدور از دستگاه حکومتي
گوشزد کرد و اعلام داشت که امکان انقلاب و کودتا در مدينه،‌توسط پيروان حضرت مي‌رود.

امام هادي
که از متن نامه آن شخص خبردار شد، نامه‌اي به متوکل نوشت و مطالب آن سعايت کننده
را تکذيب کرد. ولي بهرحال متوکل، براي اينکه احتياط را از دست ندهد و از خطر
احتمالي رهائي يابد،‌با زبان چرب و نرمي نامه‌اي را براي حضرت فرستاد، و از او
خواست که به سامرا بيايد.

در اين نامه
که ابراهيم بن عباس، کاتب متوکل، ان را در ماه جمادي الثاني سال 243 نوشته، چنين
آمده است:

«اميرالمؤمنين(!)
عارف به قدر و منزلت شما است و خويشاوندي شما را کاملا مراعات کرده و حق خوشي و
قرابت را مي‌خواهد ادا کند،‌و ميل دارد که اوضاع شما و اهل بيتتان بهتر گردد و در
ميان مردم عزيزتر و ارجمندتر شويد و در امن وامان بگذرانيد! و او از اين کار، تنها
رضايت پروردگارش را در نظر دارد و اميدوار است آنچه در مورد شما بر او واجب و فرض
گشته، انجام دهد!!

و بدينسان
اميرالمؤمنين (!) عبدالله بن محممد را از ولايت مدينه پيامبر«ص» عزل کرده و کنار
مي‌گذارد، زيرا شما در نامه‌تان مرقوم فرموده بوديد که او نسبت به شما جسارت کرده
و حقتان را ادا ننموده‌ است و خود خليفه به مقام و مرتبت شما واقف و بيگناهي شما
را از آنچه او در نامه‌اش نوشته، به يقين معتقد است. و لذا خليفه، محمد بن فضل را
جايگزين او کرده و دستور به وي داده است که شما را گرامي بدارد و کاملا احترام
وتقدير نمايد و نظرهاي شما را محترم بشمارد که در اين صورت هم به خدا تقرب جسته و
هم اميرالمؤمنين‌(!) را خرسند نموده است!! و همانا اميرالمؤمنين(!) به شما علاقه
زيادي دارد و مشتاق ديدار شما و نگريستن به سيماي شما است. پس اگر شما هم تمايل به
زيارت متقابل او داريد، با اطمينان خاطر و آرامش کامل،‌اهل بيت و خدم و حشم خود را
آماده سفر سازيد تا طبق دلخواهتان (!!) به سوي او مسافرت کنيد و اگر اجازه دهيد
يحيي بن هرثمه، نماينده اميرالمؤمنين (!) و همراهانش از سربازان را در خدمتتان
اعزام مي‌کنيم تا همراه و همگام با شما حرکت کنند و گوش به فرمانتان باشند.

پس استخاره
بفرمائيد و بزودي به سوي اميرالمؤمنين (!) بشتابيد زيرا هي يک از برادران خليفه و
فرزندان و اهل بيت و نزديکانش، قرب و منزلتي که شما نزد او داريد، ندارند و او به
هيچ يک از آنها، بيش از شما، لطف و محبت ندارد!! والسلام عليکم …»

اين نامه که
به حضرت رسيد، چاره‌اي جز اجابت نداشت، لذا آماده اين سفر اجباري شد و همراه با
يحيي بن هرثمه حرکت کرد تا به سامرا رسيد. روزي که حضرت به سامرا رسيد، متوکل براي
اينکه به حضرت کاملا اهانت کرده باشد،‌خود را از وي مخفي کرده و دستور داد آن
بزرگوار را در محله گدايان جاي دهند. و پس از آن، حضرت را در منزلي که کاملا تحت
نظر بود و سپاهيانش آن را احاطه مي‌کردند (و لذا آن محله را «عسگر» مي‌نامند) جاي
داد.

سبط ابن
الجوزي که از بزرگان علماي اهل سنت است در تذکرة اوليا مي‌نويسد:

علماي رجال
گفته‌اند: علت اينکه متوکل، امام هادي را به سامرا منتقل کرداين بود که متوکل نسبت
به علي و ذريه‌اش دشمني ديرينه‌اي داشت، و چون آگاه شد که علي الهادي در مدينه
مورد احترام و تقدير فراوان مردم است و مردم به او تمايل زيادي نشان مي‌دهند،
بسيار وحشت کرد، لذا يحي بن هرثمه را طلبيد و به او گفت: به مدينه برو و از وضعيت
او کاملا تحقيق و جستجو کن و او را به اينجا بياور.

يحيي مي‌گويد:
به مدينه رفتم. اه مدينه که متوجه شدند، براي چه به آنجا رفته‌ام، همه يکصدا فرياد
مي‌زدند که حضرت را رها کنم،‌زيرا مي‌ترسيدند به او آسيبي برسد. اينقدر ضجه و ناله
مردم بلند شده بود که مدينه را به لرزه درآورد، زيا حضرت علي‌(امام هادي) به مردم
بسيار علاقه داشت و به آنها احسان مي‌کرد و مجلس و محفلش در مسجد بود و هيچ ميل و
علاقه‌اي به دنيا نداشت.

يحيي ادامه
مي‌دهد: من تلاش فراوان کردم که مردم را آرام نمايم تا آنجا که براي آنها سوگند
ياد کردم که من هرگز مأموريت نيافته‌ام که به او آسيب برسانم و هيچ ناراحت و
نگرانش نباشيد. سپس به منزلش رفتم و آن را کاملا بازرسي نمودم، جز کتابهاي علمي و
قرآن و کتابهاي دعا چيزي نيافتم، لذا او در نظرم بزرگ جلوه کرد وبا او خوشرفتاري
نمودم.

هنگامي که
به بغداد رسيدم، والي بغداد که آن روز اسحاق بن ابراهيم طاهري بود، به من گفت:
«يحيي! مواظب باش. اين مرد، فرزند پاک رسول خدا است، و تو متوکل را خوب مي‌شناسي
که چه آدم خشن و خونخواري است، پس اگر کوچکترين بدگوئي يا سعايتي در مورد حضرت
کردي، قطعا او را به قتل مي‌رساند و آنگاه پيامبر، در روز قيامت، خصمت خواهد بود.
به او پاسخ دادم: به خدا قسم، جز خير و خوبي از اين مرد بزرگ نديده‌ام.

وقتي به
سامرا رسيدم،‌بر متوکل وارد شدم و از نيکوئي اخلاق و معاشرت و بزرگواري و ورع و
زهد حضرت به او،‌مطالبي را گفتم و همچنين از نتيجه بازرسي منزلش او را آگاه ساختم
و ضمنا به او خبر دادم که مردم مدينه شديدا به او علاقه دارند، و سفارش زيادي در
باره او کرده‌اند، لذا متوکل هم بناچار آن حضرت را تجليل و احترام کرد و در
همسايگي خود منزل داد!»

صالح بن
سعيد گويد: «روزي که حضرت وارد سامرا شد و در محله گدايان جايش دادند، بر او وارد
شدم و عرض کردم: قربان گردم! در تمام امور مي‌خواهند نورت را خاموش کنند و تو را
کوچک شمارند تا آنجا که در اين جايگاه پست، تو را جاي دادند.

حضرت فرمود:
تو اينجا هستي، فرزند سعيد؟! سپس با دست مبارکش اشاره‌اي کرد، پس ملاحظه کردم که
چه باغها  نهرهاي روان و ميوه‌ها و درختهاي
سبز در جلوي رويم است! بسيار شگفت زده شدم، پس حضرت فرمود: فرزند سعيد! ناراحت
نباش. سرانجام، جاي ما چنان جايگاهي است.»

بهرحال،
امام هادي سلام الله عليه دوران آخر عمرش را به ظاهر، محترم و مکرم گذارند، هرچند
در حقيقت، بسيار در تنگنا قرار داشت و چندين بار، در منزل زنداني شد، بلکه تمام آن
مدت زنداين بود که داستانهاي زيادي در اين زمينه وجود دارد، از جمله اينکه با چه
رنج و مشقتي و بگونه‌هاي پنهاني شيعيان و پيروانش با او تماس مي‌گرفتند، و حضرت
بيشتر از طريق نوشتن نامه، شيعيان را در جريان مسائل قرار مي‌داد و امر و نهي مي‌فرمود.
تا اينکه پس از گذشتن ده سال و چند ماه از اقامت اجباري در سامرا، به شهادت رسيد و
عمر مبارکش حداکثر چهل و يکسال بيشتر نبود.

خداوندا! ما
را از پيروان صديقش قرار ده و دشمنانش را تا ابد لعن و نفرين کن.

ضمنا، چون
اين روز، مصادف است با 19 دي، قيام مردم مسلمان قم به رهبري روحانيت آگاه، براي
دفاع از احکام مقدسه اسلام و طرد شاه خون آشام از کشور اسلاميشان، که آغاز قيامها
و حرکت‌هاي پياپي در سراسر کشور اسلامي گرديد و منجر به پيروزي حق بر باطل و اسلام
بر کفر شد، اميدواريم شهداي اين يوم الله به برکت امام هادي سلام الله عليه، در
بهشت برين،‌مهمان آن همام باشند و آرزومنديم که اين خونهاي پاک و مقدسي که در يوم
الله 19 دي و ايام الله ديگر انقلاب بر زمين ايران اسلامي ريخته شد، همواره مثمر
ثمر بود و انقلاب عزيزمان را از گزند حوادث روزگار، محفوظ ومصون بدارد.

زيان
خودپسندي

امام هادي
عليه‌السلام:

«من رضي عن
نفسه کثر الساخطون عليه» (بحارالانوار- ج 17 ص 219)

آنکس که
خودپسند و از خود راضي است غضب کنندگان به وي، زياد خواهند بود.

 

/

میلاد مادر نمونه و فرزند نمونه

بمناسبت
بیستم جمادی الثانی

روز ولادیت
صدیقه کبری (ص)، و امام خمینی (قدس سره)

میلاد مادر
نمونه و فرزند نمونه

ششم دی ماه
امسال مصادف است با فرخنده روز ولادت با سعادت بانوی نمونه اسلام، سرور و سیده
تمام زنان عالم، مادر ائمه هدی و تنها کفو حضرت امیر سلام الله علیه، دختر پیامبر
گرامی اسلام (س) و بجا است که تمام زنان مسلمان و مادران با ایمان افتخار کند که
چنین روز خجسته و مبارکی به نام روز «زن» و روز «مادر» نامیده شده ا ست تا اینکه
بانوان متعهد و پاکدامن کشورمان با الگو قرار دادن حضرت زهرا (ص)، در تمام امور و
شئون معنوی و مادی و اجتماعی و سیاسی زندگی فردی و اجتماعی، چه در منزل پدر و چه
در منزل شوهر، چه در مدرسه و در محل کار، چه در موقع تربیت روح خویشتن و چه هنگام
تربیت فرزندان و کودکان، در مسیر کمال قرار بگیرند و در همان راهی که نخست، زهرای
اطهر در آن گام گذاشت، گام گذارند و قدم به قدم از او پیروی و تبعیت و اطاعت کنند،
تا به سرمنزل مقصود برسند و رضایت پروردگارشان را کسب کنند که هیچ عملی بالاتر از
بدست آوردن «مرضات الله» نیست، و این میسر نمی وشد جز به پیمودن راه مقدس فاطمه و
فرزندان معصومش، درود بی پایان الهی بر آنان باد تا روز و شب برقرار است و تا مشرق
و مغرب برپا است و صبح می دمد و پگاه روشن می شود.

فاطمة زهرا
سلام الله علیها پس از بعثت پدرش به پیامبری و رسالت، به پنج سال و پس از اسراء به
سه سال در مکه مکرمه متولد شد و تا هشت سالگی در مکه مکرمه همراه با پدر بزگوارش
رسول اکرم (ص) زیست، سپس با پیامبر، به مدینه هجرت کرد، و یکسال پس از سکونت در
مدینه، با علی (ع) ازدواج نمود و در سن یازده سالگی نخستین فرزند خود را- امام
مجتبی (ع) به دنیا آورد و مدت 10 سال در مدینه منوره، با پدر زندگی کرد، و روز
رحلت پیامبر، سن مبارکش هجده سال، بیشتر نبود که فقط هفتاد و چند روز پس از وفات
پیامبر، زنده بود و در اثر ظلم ها و ستم های دشمنان، به شهادت رسید.

سبب تسمیه
زهرا

جابر می
گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم سب تسمیه فاطمه به زهراء چیست؟ امام فرمود: «لأن
الله عزوجل خلقها من نور عظمته، فلما أشرقت أضاءت السموات و الأرض بنورها و غشیت
أبصار الملائکة و خرت الملائکة لله ساجدین و قالوا: الهنا و سیدنا ما هذا النور؟
فأوحی الله الیهم: هذا نور من نوری، أسکنته فی سمائی خلقته من عظمتی، أخرجه من صلب
نبی من أنبیائی، أفضله علی جمیع الأنبیاء و أخرج من ذلک النور أئمة یقومون بأمری
یهدون الی حقی و أجعلهم خلفایی فی أرضی بعد انقضاء وحیی». (بحار، ج 4

3، ص 12 به
نقل از علل الشرایع)

برای این که
خدای عزوجل، فاطمه را از نور عظمت خویش آفرید و چون فروغش بر آسمان ها و زمین پرتو
افکند، همه آنها را به نور خود روشن ساخت و دیدگان فرشتگان خیره شد، پس در برابر
خداوند به سجده افتادند و عرضه داشتند: بارالها، این چه نوری است؟ خداوند به آنان
وحی کرد: این نوری از نور من است، آن را در آسمانم جای دادم. از عظمتم آفریدم و از
صلب پیامبری از پیامبرانم که بر تمام پیامبران، او را برتری خواهم داد، خارج می
سازم، و از این نور ائمه ای متولد می شوند که به امر من قیام می کنند و به سوی من،
مردم را هدایت می کنند و همانا آنان را پس از تمام شدن زمان وحیم (پس از وفات
آخرین پیامبران) خلفا و جانشینان خودم در زمین قرار می دهم.

این چه عظمت
و مقامی است که خداوند به یک انسان به ظاهر خاکی داده است، هرچند او حوریه ای است
بهشتی که به صورت انسان معمولی درآمده است؛ و این چه مرتبت و منزلتی است که
خداوند، شخصیتی را زا نور خودش بیافریند، و آنقدر پرتو این نور پرفروغ، نورانی
باشد که آسمان ها و زمین را روشن بسازد و فرشتگان الهی را به شگفتی و تعجب وا
دارد. این همان بانوئی است که پدرش او را «ام ابیها» می نامد و «فداها ابوها» می
گوید.

در روایتی
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا زهرا، زهرا نامیده شد؟ فرمود: زیرا هنگامی
که در محراب عبادتش می ایستاد، نرو وجودش، تمام اهالی آسمان ها را منور می ساخت
چنانکه ستارگان، زمین را روشن می کنند.

در معانی
الاخبار از ابوهریره نقل شده که گفت: فاطمه، فاطمه نامیده شد زیرا خدای عزوجل،
دوستدارانش را از جهنم دور می دارد و آتش دوزخ را از آنان قطع می کند.

رسول خدا
(ص) بحضرت زهرا فرمود: فاطمه جانم! آیا می دانی چرا فاطمه شده ای؟ حضرت علی (ع)
عرض کرد: یا رسول الله! چرا فاطمه نامیده شد؟ حضرت فرمود: زیرا او و شیعیانش از
آتش دوزخ، منقطع شدند. (زیرا فطم بمعنای قطع است).

نامهای
مبارکش: فاطمه، بتول، سیده، عذراء، زهراء، حوراء، طاهره، مبارکه، زکیه، راضیه،
مرضیه، محدثه، صدیقه و کنیه های مبارکش: ام الحسن، ام الحسین، ام الائمه و ام
ابیها است.

زهرا، الگو
در تمام موارد

حضرت زهرا
در عبادت و نیایش، در همسرداری و وفاداری، در تربیت فرزندان و در تمام موارد،
نمونه و الگو است. رسول اکرم (ص) می فرماید: «متی هامت فی محرابها بین یدی ربها جل
جلاله زهر نورها لملائکة السماء کما یزهر نور الکواکب لأهل الأرض و یقول الله
عزوجل لملائکته: یا ملائکتی، انظروا الی أمتی فاطمة، سیدة إمائی، قائمة بین یدی،
ترتعهد فرائصها من خیفتی، وقد أقبلت بقلبها علی عبادتی، أشهد کم أنی قد أمنت
شیعتها من النار». (بحار- ج 43، ص 172)

هرگاه که
دخترم فاطمه در محراب عبادت، در برابر خدای متعال می ایستد نورش برای فرشتگان
آسمان می درخشد چنانکه ستارگان برای اهل زمین می درخشند. و خدای متعال به فرشتگانش
خطاب می کند. ای فرشتگان من! بنده ام و سرور بندگانم فاطمه را بنگرید چگونه در
برابر من ایستاده و از خوف من می لرزد و با تمام وچود به پرستش و عبادت من می
پردازد. شما را گواه می گیرم که به تحقیق شیعیان و پیروانش را از آتش جهنم در امان
نگه می دارم.

در مورد
همسرداری و خدمت به شوهر همین بس که علی (ع) درباره اش گواهی می دهد: «فاطمه هیچ
وقت مرا خشمناک نساخت» و در جای دیگری می فرماید:«هر وقت به خانه باز می گشتم و به
زهرا می نگریستم، تمام غم و هم هایم از بین می رفت.»

بهرحال لازم
است نویسندگان و گویندگان ما درباره حضرت زهرا و تمام جوانب زندگی افتخار آمیزش،
تحقیق و مطالعه بیشتری کنند و به بازشناسی و به شناسی این برترین الگوی اسلام و
ایمان، با دقت بپردازنند، تا زنان و دختران ما، بیشتر به عظمت و مقام بزرگ بانوی
دو جهان پی ببرند و از صفحه صفحه زندگیش برای خود و فرزندانشان الگو بگیرند.

مبارک باد
بر تمام مسلمانان و شیعیان بویژه بر مادران و بانوان ایران، ولادت با سعادت ام
الائمه النجیاء و ما این عید فرخنده را به مقام والا و شامخ ولی اعظم پروردگار حضرت
صاحب الامر  (عج) و پیروان صدیقش بویژه
مقام معظم رهبری و تمام مؤمنین و متعهدین به اسلام و قرآن، تبریک و تهنیت می
گوئیم.

میلاد با
سعادت فرزند

نود و چند
سال پیش رد آن هنگام که جشن ولادت با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها در خمین
گرفته می شد، جاودانه انسانی از تبار زهرا متولد شد. در سال 1320 هجری قمری بود که
بت شکن زمان، روح خدا در خمین چشم به دنیا گشود و با تولدش، کاخ فرعونیان زمان
بلرزه در آمد و اشک شوق در دیدگان مستضعفان و محرومان که سالها در پی رهبری بیدار
و مهربان بودند، پدیدار شد.

خیمنی به
دنیا آمد که همچون جد بزرگوارش پرچم « ال اله الا الله» را برفراز شهرها و دیارها،
کوی ها و برز ها برافرازد و ندای مظلومانه «یا للمسلمین» آنها را لبیک بگوید و بی
محابا و یکه وتنها در برابر دژخیمان و مستکبران و زالوصفتان و جهانخوران و سرمایه
داران  عالمان بی درد بایستد و از شایعه ها
و تهمت ها و افتراها و دشمنی ها نهراسد و لحظه ای عقب گرد نکند و همواره برای
احقاق حق مظلومان از ستمگران به پیش بتازد و در راه خدا که راه حق است از هیچ
ملامت و سرزنشی، خم به ابرو نیاورد و هر زمان خود را برای تیرهای زهرآگین دشمان
گوناگون از متجاوزان و ستم پیشگان گرفته تا متحجران و مقدسین احمق، آماده سازد ولی
هرگز تن به ذلت و سازش ندهد و زورگوئی ها و ظلم ها را تحمل نکند.

خميني آمد
که پرده از چهره و تزوير و رياي جهانخواران و مستثمران و زورمداران و روحاني
نمايان و مقدس مآبان و خائنان و توطئه‌گران بردارد و سردمداران فاسد و قدرتهاي
متجاوز و چپاولگران غارتگر را به ذلت و خواري بنشاند و مستضعفين و ستمديدگان را به
پيکار و نبرد عليه ظالمان وادارد و ريشه‌هاي انقلاب اسلامي را در سراسر گيتي محکم
گرداند و هسته‌هاي مرکزي حزب الله را در سراسر جهان ايجاد کند و انقلاب دروني را
در قلوب همه تشنگان آزادي از قيد و بند اسارت‌ها و ذلت‌ها، بيافريند و جنگ «فقر و
غنا» و جنگ «پابرهنه‌ها و مرفهين بي‌درد» را در همه جا برافروزد به اين اميد که
شعله‌هاي سوزانش کاخ‌هاي ستمگران و متجاوزان و استثمارگران را براي هميشه اريخ
بسوزاند و محرومان و بيچارگان، خود به فکر چاره بيافتند و علم مبارزه را تا رسيدن
به آزادي و استقلال کامل بر زمين نگذارند؛ باشد ک روزي هم صاحب اين امر اواحنا
فداه برسد و آنان را وارثان و حاکمان زمين قرار دهد،‌ان شاء الله.

فرا رسيدن
اين دو عيد را به همه آزاد مردان و آزاد زنان و تمامي مبارزان راه خدا در سراسر
جهان و به فرزند و شاگرد خلف آن امام والا مقام، حضرت آيت الله خامنه‌اي و تمام
پيروان راه خميني، تبريک و تهنيت عرض مي‌کنيم و اميدواريم خداوند پرتوي از نور
ايمان و حرارت قلب خميني عزيز بر قلوب ما بتاباند تا سردي‌ها را مبدل به گرمي کند
و حرارت علي وار بخشد و پايداري و استقامت در راه او را به ما عطا فرمايد. آمين رب
العالمين.

 

/

علی محور تمام فضیلت ها و حقیقت ها

بمناسبت 13
رجب، ولادت با سعادت مولود کعبه حضرت امیرعلیه السلام

علی محور
تمام فضیلت ها و حقیقت ها

سیزدهم رجب،
فرخخنده ترین و خجسته ترین روز از سال است؛ آن روزی است که، کعبه، خانه خاص خداوند
و عبادتگاه تمام پیامبران و اولیاء و اوصیا و صدیقین و مؤمنین تاریخ، در آن روز از
سال 600 میلادی، یعنی 30 سال پس از ولادت بابرکت راز خلقت آفرینش، پیامبر اطهر(ص)
شکافته شد و از درونش فاطمه بنت اسد، در حالیکه علی را در آغوش گرفته بود، بیرون
آمد و مکه مکرمه روشن و منور گردید. و بدینسان ماه رجب از چنان قداست و شرافتی
برخوردار شد که ماه رمضان و ماه خدا از آن برخوردار است و مرا چه باک اگر ادعا کنم
که ماه رمضان نیز در اثر شهادت علی در آن، رونق و بهای دیگری به خود گرفت و بر
قدرش افزوده شد.

حال چه کسی
را یارای سخن درباره شخصیتی استکه جز خدا و رسولش، کسی او را نشناخت و جز او و
پیامبر کسی خدا را نشناخت و جز خدا و او کسی پیامبر را نشناخت؟

جبران خلیل
جبران، این نویسنده مسیحی لبنانی که شیفته علی است درباره اش می گوید:

«من از این
راز دنیا سر در نمی آورم که چرا برخی از افراد، اززمان خودشان اینقدر جلو می
باشند. به عقیده من علی بن ابیطالب مربوط به آن زمان نبود، به این معنی که آن زمان
مربوط به علی نبود. من بر این باورم که علی بن ابی طالب، نخستین شخصی است از عرب
که همواره در کنار روح کلی عالم است، یعنی در جوار پروردگار متعالاست، و او
جاودانه مردی بود که شبها با روح کلی عالم بسر می برد».

آری! این
ادیب مسیحی، خوب معرفی کرده است علی را. علی کسی است که همیشه با خدا و در کنار
پیامبر خدا بود و برای خدا می زیست، پس جا دارد که خداوند او را در خانه خاص خودش
بدنیا آورد و از نام مقدس خودش، نامگذاریش کند «علی الشتق من العلی».

مولا محمد
طاهر قمی رحمه الله درباره اش چنین سروده:

دلیل رفعت
شأن علی اگر خواهی            به این کلام
دمی گوش خویشتن می دار

چو خواست
مادرش از بهرزادنش جائی      درون انه
خاصشبدادجا جبار

پس آن مطهره
بااحترام داخل شد             در آن مقام
مقدس بزاد مریم وار

برون چو
خواست که آید پس از چهارم روز   نداشتید که
نامش برو «علی» بگذار

فدای نام
چنین زاده ای بود جانم              چنین
امام گزینید یا أولی الأبصار

مادرش فاطمه
بنت اسد می گوید:

پس از سه
روز که مهمان پروردگارم بودم، وقتی می خواستم از کعبه بیرون آیم، ندائی را شنیدم
که می فرمود:

«ای فاطمه!
نام او را علی بگذار، زیرا او علی است و علیّ اعلی می فرماید: من نامش را از نام
خودم گرفتم و با ادب خود تأدیش نمودم و بر دانشهای مخفیم، مطلعش ساختم.

او است که
بت ها را در خانه ام بشکند. و او است که بر فراز خانه ام اذان بگوید و او است که
مرا بسیار تقدیس و تمجید کند. پس خوشا بحال کسی که او را دوست بدارد و از او پیروی
کند و بدابحال کسی که او را دشمن بدارد و از اوامرش سرپیچی نماید».

و چه زیبا
می سراید مرحوم آیة الله غروی اصفهانی:

کعبه چون
گوی سبق از سینه سینا گرفت  پایه برتر از
فراز گنبد مینا گرفت

خانه، بی
سالار و صاحب بود تا میلاد شاه  سر به کیوان
زد چه رب البیت دروی جا گرفت

تا زبرج
کعبه، خورشید حقیقت جلوه کرد     چرخ چارم
سوخت از حسرت دل دنیا گرفت

کعبه شد تا
با مقام لی مع اللهی قرین              از
شرافت همسری تا بزم «اوادنی» گرفت

خاک بطحا
زین عنایت آنچنان شد سربلند   رونق عزو شرف
از مسجد القصی گرفت

خلوت حق شد
زهر دیو ودد ناپاک پاک        درپناه اسم
اعظم، منزل و مأوا گرفت

خیر مقدم ای
همایون طالع برج شرف                ملک
هستی زیب و فرّ ازطلعت غرا گرفت

آری! در این
خجسته روز بود که آفتاب عالم لاهوت، درخشان شد و سراسر گیتی راروشن و منور ساختو
در این پرشرافت روزبود که آیه «والشمس و ضحیها والقمر اذا تلها» تفسیر شد، چرا که
پس از پیدایش آفتاب عالمتاب وجود، آینه تجلی ذات، شمس شموس حقیقت، حضرت ختمی
مرتبت(ص) مقتبس واعی از آن نیر عالم، ماه وجود علی(ع) است که بلافاصله، پس از او
پیدا شد «والقمر اذا تلیها» هر چند پیش از این باهم تسبیح و تمجید خدا میگفتند.

انس بن مالک
می گوید: از پیامبر خدا (ص) شنیدم که می فرمود:

«من و علی
برطرف راست عرش تسبیح خدا می گفتیم، پیش از آنکه خداوند آدم را بیافریند به دو
هزار سال. و وقتی که خداوند آدم را خلق کرد، ما را در صلب او قرار داد و همچنان از
اصلاب پاک و ارحام مطهرات منتقل می شدیم تا به صلب عبدالمطلب رسیدیم. سپسما را دو
بخش کرد، نیمی را درصلب عبدالله و نیمی را در صلب ابوطالب قرار داد. و بدینسان
پیامبری و رسالت را در من و وصایت و جانشینی را در علی ایجاد نمود. آنگاه دو نام
از نامهای خودش را برای ما برگزید؛ پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند علی
است و این هم علی. و اینچنین بود که من برای نبوت و علی برای جانشینی برگزیده
شدیم.»

پس روا است
اگر تمام قلم ها ناتوان، و لسانها الکن شوند دراینکه توان وصف علی را کنند. این
شخصیت عظیمی که نورش دو هزار سال پیش از حضرت آدم خلق شده بود و با نور محمد(ص)
تسبیح خدا را می گفت، و آنچه پیامبر می دید، او هم می دید، جزاینکه نبی نبود زیرا
نبوت به برادرش و پسرعمویش حضرت محمد بن عبدالله (ص) ختم شده بود، بدینسان خودش را
معرفی می کند:

« … وقد
علمتم موضعی من رسول الله صلی الله علیه وآله باقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة.
وضعتی فی حجره و أنا ولدیضمنی إلی صدره و یکنفنی فی فراشه، و یمسنی جسدهو یشمنی
عرفه، وکان یمضغ الشی ثم یلقمنیه، وما وجدلی کذبة فی قول ولاخطلة فی فعل. ولقد قرن
الله به صلی الله علیه و اله من لدن أن کان فطیما، أعظم ملک من ملائکة، یسلک به
طریق المکارم، و محاسن أخلاق العالم، لیله و نهاره. ولقد کنت أتبعه ابتاع الفصیل
أثر أمه، یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما و یأمرنی بالقتداء به ولقدکان یجاور فی
کل سنة بحراء، فأراه و لایراه غیری، ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیررسول
الله صلی الله علیه وآله و خدیجة و أنا ثالثهما، أری نورالوحی والرسالة، و أشم ریح
النبوة. ولقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه وآله فقلت یا
رسول الله: ماهذه الربة؟ فقال: هذا الشیطان قد أیس من عبادته. أنک تسمع ما أسمع و
تری ما أری الا أنک لست بنبی، ولکنت لوزیر وانک لعلی خیر».

شما مقام و
منزلت مرا سبب خویشی نزدیک و قرب و مرتبت مخصوص نسبت به رسول خدا(ص) می دانید و
همانا آن حضرت مرا دردامان خود پروراند و مرا آنگاه که کودک بودم، به سینه می
چسباند و در بستر خویش می خواباند. بدنش را به من می مالید و بوی خوش خود را به من
می بویانید و غذا را پس از جویدن و نرم کردن، در دهان من می گذارد. و هرگز از من
دروغی در گفتار و خطائی در کردار نیافت.

و به تحقیق
روزی که پیامبر از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین و عظیمترینفرته خود را با او
قرین و همراه کرد که او را به راه مکارم اخلاق جهان سیر دهد درشب و روز، و من نیز
همواره به دنبال او بودم و همچون بچه شتری که به دنبال مادرش می باشد، از او تبعیت
و پیروی می کردم و هر روز برای من در اخلاق خود، نشانه و علامتی می افراشت و پیروی
آن را به من دستور می داد. و هر ساله در غار حراء، برای عبادت اقامت می گزید که
تنها من او را می دیدم و غیر از من کسی او را نمی دید، و آن روز، اسلام در خانه ای
جمع نشده بود جزخانه رسول خدا(ص) و خدیجه که من سومی آن دو بودم که نور وحی و
رسالت را می دیدم و بوی نبوت و پیامبری را استشمام می نمودم. وبه راستی که صدای
ناله شیطان را هنگامی که وحی بر پیامبر(ص) نازل شد، شنیدم و به پیامبر عرض کردم:
این صدا چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستیده شدن خودش ناامید گشته. و همانا
تو ای علی، می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم جزآنکه تو
پیامبر نیستی ولی تو وزیر و یار و جانشین من می باشیو تو برخیرخواهی بود.

علی همیشه
با پیامبرو همراه او در سختی ها، محنت ها شدت ها و ناگواریهای روزگار بود و تنها
یار و یاورش بود که در شب هجرت ایثار و از خودگذشتگی را به اوج خود رساند و جان
عزیزش را در معرض شمشیرهای برهنه مشرکان قرار داد تا پیامبر سالم بماند و آنجا بود
که خداوند این آیه را نازل فرمود: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» و
از مردمان است، کسی که جان خویش را برای بدست آوردن رضای خدا، می فروشد و در طبق
اخلاص می گذارد.

پس چه
جایسخن گفتن درباره کسی است که با پیامبر، نور واحدی تشکیل داد و حضرت رسول او را
وصی و جانشین خود معرفی کرد و درباره اش می فرمود:

«علی برادر
من در دنیا و اخرت است».

«علی از من
است و من از علی ام».

»علی برادر
من و وصی من و خلیفه من بعد از من است! پسسخنانش را گوش دهید و اطاعتش کنید».

«هر که می
خواهد مانند من زندگی کند و مانند من بمیرد و در بهشت جاویدانی که پروردگارم وعده
ام کرده، ساکن شود، پس باید ولایت علی بن ابی طالب را داشته باشد چرا که او هرگز
شما را از راه هدایت بیرون نمی آورد و هرگز شما را در گمراهی وارد نمی سازد».

«علی با حق
است و حق با علی است، همراه او می چرخد»

یعنی علی
همیشه نقطه مرکزی و محور است، و تمام حقیقت ها، فضیلت ها، کرامت ها و شرافت ها
گرداگرد وجودش می چرخند. علی در مرکز است و تمام اخلاق پسندیده الهی و تمام
کردارهای نیک دور او در حرکت و چرخش اند. علی محور است و عبادت، ورع، تقوا، زهد،
شجاعت، شهامت، محبت، بردباری، بخشندگی، مهربانی، پایداری، استقامت، علم، خشوع،
ایمان و جوانمردی، اطراف او در حرکت اند و می چرخند، پس اگر کسی بخواهد به هر یک
از این فضائل و کمالات الهی دست یابد، باید ولای علی را با دل و جان پذیرا گردد که
اگر لحظه ای ولایت علی از انسان دور شد، نبایشها و عبادتهایش جز غضب و دشمنی
خداوند، بهره ای برای او نخواهد در برداشت، چه هیچ کس از صراط رد نمی شود و نمی
گذرد، مگر در صورتی که جواز و پاسپورت به امضای علی داشته باشد. و ما امیدورایم که
گذرنامه های آخرتی ما به امضای مبارکش برسد تا در بهشت جاویدان خداوند، مهمان علی
باشیم.

پایان بخش
مقال، روایتی را از پیامبر اکرم (ص) درباره علی (ع) نقل می کنیم که صدوق علیه
الرحمه در خصالش آورده است:

«یا علی!
خدای تبارک و تعالی به من درباره تو هفت خصلت عطا فرموده است: تو نخستین کسی هستی
که قبرش شکافته می شود و همزمان با من سر از گور برآوری. و تو نخستین کسی هستی که
بهمراه من سرپل صراط بایستی و پس از آنکه من جامه بهشتی بپوشم، تو نخستین کسی هستی
که جامه بر تن کنی و پس از زنده شدن من، نخستین فردی باشی که زنده گردی و نخستین
کسی باشی که با من در علیین جایگزین شوی و نخستین کسی باشی که با من از باده بی
دردی بهشتی که با مشک سرمهر شده است، بنوشی».

فرا رسیدن
این روز بزرگ و این  عید خجسته را به مقام
والای فرزند اطهرش ولی الله الاعظم اواحنا فداه، مقام معظم رهبری، ملت بزرگ ایران
وتمام شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنیم.

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومین

کوچک شمردن
نماز

رسول
اکرم(ص):

«عن سیدة
النساء فاطمة ابنة سید الانبیاء صلوات الله علیهم أنها سألت أباها محمدا صلی الله
علیه و اله، فقالت: یا أبتاه! ما لمن تهاون بصلاة من الرجال و النساء؟

قال: یا
فاطمة! من تهاون بصلاته من الرجال و النساء، ابتلاه الله بخمسة عشر خصلة، سنت فیها
فی دارالدنیا، و ثلاث عند موته، و ثلاث فی قبره، و ثلاث فی القیامة اذا خرج من
قبره:

واما
اللواتی نصیبه فی دارالدنیا، فالاولی: یرفع الله البرکة من عمره، و یرفع الله
البرکة من رزقه، و بمحوالله سیماء الصالحین من وجهه، و کل عمل یعمله لایوجر علیه،
ولا یرتفع دعاؤه الی السماء، و السادمة لیس له حظ فی دعاء الصالحین.

وأما
اللواتی تصبیه عند موته: فأولهن انه یموت ذلیلا، والثانیة یموت جائعا، والثالثة
یموت عطشا، فلوسقی من أنهار الدنیا لم یرو عطشه.

و أما
اللواتی تصبیه فی قبره، فأولهن یوکل الله به ملکا یزعجه فی قبره، والثانیة: یضبق
علیه فی قبره، و الثالثة: تکون الظلمة فی قبره.

و أما
اللواتی تصبیه یوم القیامة اذا خرج من قبره: فأولهن یوکل الله به ملکا یسحبه علی
وجهه و الخلائق ینظرون الیه، والثانیة یحاسب حسابا شدیدا، والثالثة: لا ینظرالله
الیه و لایزکیه وله عذاب الیم». (مستدرک الوسائل ج1 ص 171)

از سرور
بانوان، فاطمه زهرا دخت گرامی سرور پیامبران که درود خدا بر آنان باد، نقل شده که
از پدرش حضرت محمد(ص) پرسید: پدر! کیفر مردان و زنانی که نماز را کوچک شمرند،
چیست؟

حضرت فرمود:
مردان و زنانی که نماز را کوچک بشمارند و به آن اهمیت ندهند، به پانزده بلا دچار
می شوند: شش بلا در دنیا، سه بلا هنگام مرگ، سه بلا درون قبر و سه بلا روز قیامت
پس از بیرون آمدن از قبر.

اما بلاهائی
که در دنیا بدانها دچار می شود:

1-    خداوند عمرش را بی برکت کند.

2-    خداوند برکت را از روزیش بردارد.

3-    خداوند نشانه های نیکوکاران را از چهره اش بزداید.

4-    وظائف عبادی را که انجام می دهد، پاداش نمی گیرد.

5-    دعای او به آسمان نمی رود.

6-    بهره ای از دعای صالحان و نیکوکاران برای او نباشد.

اما بلاهائی
که هنگام مرگ به آنها دچار می شوند:

1-    خوار و بی مقدار می میرد.

2-    آنچنان تشنه از دنیا می رود که اگر از تمام
جویبارهای دنیا بدو نوشانده شود، سیراب نگردد.

3-    گرسنه از دنیا می رود.

اما بلاهائی
که در قبر بر او فرود آید:

1-    خداوند فرشته ای بر او می گمارد تا او را درون گور
بیازارد.

2-    قبر بر او تنگ آید.

3-    تاریکی و ظلمت، قبرش را فرا گیرد.

و اما
بلاهائی که در روز واپسین، پس از خارج شدن از قبر، به آنها دچار گردد:

1- خداوند
فرشته ای را بر او می گمارد تا او را به رو به زمین بکشاند در حالی که خلائق او را
تماشا می کنند.

2- حسابرسی
سختی از  او به عمل آید

3- خداوند
به او نمی نگرد و او را (از گناهان) پاک نمی گرداند و عذابی سخت در انتظارش است.

رسول اکرم
(ص):

«من ترک
صلاته حتی تقوته من غیر عذر، فقد حبطه عمله». (جامع الاخبار- ص 87)

هر که در
خواندن نمازش کوتاهی کند تا اینکه قضا شود، بدون هیچ عذری، عملش باطل شده و هدر
رفته است.

امام صادق
(ع):

«شفاعتنا
لاتنال مستخفا بصلاته» (بحارالانوار ج 79، ص 227)

شفاعت ما به
کسی که نمازش را کوچک شمارد، نخواهد رسید.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهایی
از قرآن

جهل و گناه

«انما
التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاؤلئک یتوب الله
علیهم و کان الله علیما حکیما» (سوره نساء آیه 18)

توبه تنها
برای کسانی است که از روی جهالت به انجام کار زشتی دست می زنند و سپس بزودی توبه
می نمایند، خداوند توبه چنین افرادی را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است.

توبه:

توبه از نظر
لغت به معنی بازگشت است، «والتوبة فی الشرع، ترک الذنب لقبحه و الندم علی ما فرط
منه و العزیمة علی ترک المعاودة و تدارک ما امکنه ان یتدارک من الأعمال بالإعادة
…. و تاب الله علیه ای قبل توبته منه». توبه در شریعت اسلامی عبارت از ترک گناه
و پشیمانی و ندامت بر آنچه در انجامش کوتاهی ورزیده و جبران و اعاده اعمال و وظائف
در حد امکان است و «تاب الله علیه» به معنی پذیرش توبه از سوی خداوند می باشد.

و در آیه
یاد شده «انما التوبة علی الله» بهمعنی وجوب قبول توبه بر خداوند است. در این
باره، مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله علیه می گوید: چون پذیرش توبه از سوی
خداوند بواسطه و عده تخلف ناپذیر خود او است، از این رو قبول آن را طبق وعده خود
برخویش لازم شمرده است، و طبیعی است که چنین تعبیری، عامل ترغیب و تحریک بیشتر
لغزشکاران به توبه خواهد بود.

در آیات قبل
از آیه یاد شده، سخن از تجاوز از مقرررات و حدود الهی و فحشاء است و معمولا در
قرآن کریم هنگامی که معصیت و گناه مطرح می شود، پس از آن از مسئله توبه یاد می
نماید تا آلودگان به گناه و کسانیکه مسیر غلطی در زندگی برای خویش برگزیده اند از
بیراهه به راه مستقیم بازگشته و سر به خط فرمان الهی نهند. چرا که وقتی شخص
خطاکار، راه توبه و بازگشت را به روی خود مسدود ببیند، برای اصلاح و بازسازی خویش
هیچ گونه اقدامی به عمل نخواهد آورد.

یعملون
السوء بجهالة:

مرحوم طبرسی
در ذیل این بخش از آیه می فرماید: هر گناهی را که انسان مرتکب می شود، در حقیقت از
جهل او سرچشمه می گیرد و سپس از امام صادق(ع) روایتی را نقل می نماید که: «کل ذنب
عمله العبد و انکان عالما فهو جاهل حین خاطر بنفسه فی معصیة ربه فقد حکی الله
سبحانه و تعالی قول یوسف لاخوته «هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون»
فنسیهم ال الجهل لمخاطرتهم بانفسهم فی معصیة الله».

(تفسیر
نورالثقلین- ج 1 ص 457)

هر معصیتی
را که بنده انجام دهد گرچه به آن علم و آگاهی داشته باشد ولی در آن لحظه که مخالفت
پروردگارش را از خاطر می گذراند جاهل است، چنانچه خداوند متعال از قول یوسف می
فرماید: آیا می دانید نسبت به یوسف و برادرش چه کردید؟ از اینرو که برادران معصیت
الهی را به خاطر خطور داده اند، به آنها نسبت جهل داده است.

بدین ترتیب
امام صادق(ع) مردم را به ریشه اصلی بزهکاری و گناه که در این آیه کریمه امده است،
توجه می دهد. و در این رابطه امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «لایجتری علی الله الا جاهل
شقی» جز انسان جاهل بدبخت کسی جرأت مخالفت از احکام الهی را به خود نمی دهد.

من قریب:

منظور از
قریب قبل از مرگ است، چرا که مرگ به انسان در حقیقت بسیار نزدیک است، و از این رو
در اینجا به جای «موت» این تعبیر به کار رفته که انسان متوجه لحظات کوتاه زندگی و
فاصله اندک خویش تا مرگ شده و با توجه و انابه بسوی خداوند بازگردد.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از آغاز تا پايان

 

امام
خمینی(س): «مبارکباد روز زن بر زنان متعهد کشورهای اسلامی، و امید آن است که جامعه
زنان از غفلت و خواب مصنوعیکه از جانب چپاولگران بر آنان تحمیل شده است برخیزند و
همگان دوش به دوش هم به داد بازیخوردگان برسند و زن را به مقام والای خود هدایت
کنند».

به بهانه
متجاوز شناختن عراق از سوی سازمان ملل

پیروزی
نتیجه استقامت

«ما به تبع
اسلام با جنگ همیشه مخالفیم و میل داریم کهبین همه کشورها آرامش و صلح باشد لکن
اگر جنگ را بر ما تحمیل کنند، ما تمام ملتمان جنگجو است و با تمام قوا مقابله می
کنیم ولو اینکه همه ابرقدرت ها هم دنبال او باشند …. الان دولت دست نشانده و
جنایتکار عراق به شهرای ما و مردم عادی حمله کرده و دیشب نیز. در دزفول حمله کردند
و با موشک های خودشان بسیاری از مردم را کشتند ولی ما مواضع نظامی آنها را خواهیم
زد و آتیه جنگ با ماست» (17/7/59)

«کسانی که
به عنوان حسن نیت، پای در میان گذاشته و رفت و آمد می کنند، اگر حقیقتا بشر دوست و
با حسن نیت و به حکم اسلام به این امر قیام نموده اند، باید با رسیدگی کامل، ظالم
رااز مظلوم و غارتگر را از غارت شده و جانی را از کسی که بر آن جنایت واقع شده است
شناسایی نموده و معرفی نمایند. ملت ما در مقابل حق و عدالت تسلیم است، چنانچه در
مقابل ظلم و جور ایستاده است. ما انتظار داریم تا هیأتی به تجاوزات و جنایات
رسیدگی کامل نماید و ظالم و متجاوز را معرفی نموده و با آن، طوری عمل کنند تا
عبرتی به حقوق بشر گردد و با این شیوه نیز می توان صلح و آرامش را به جهان
برگرداند. غمض عین از جنایتکاران و نادیده گرفتن جنایات ستمگران، راه را برای
ظالمان باز و دنیا را به هلاکت خواهد کشاند». (12/1/60)

«از اینکه
طولانی شده است جنگ نهراسیم که جنگ به نفع اسلام است و ما حق هستیم و حق بر باطل
پیروز است». (26/1/60)

«ما الان هم
صلح را می خواهیم به شرط اینکه ادم متجاوز سرجایش بنشیند. ملت ما ایستاده و در
صحنه است تا به خواسته های مشروع خود دست یابد، زیرا عراقی ها به کشور ما آمده اند
و هرکجا را که گرفته اند با بمب خراب کردند، به طوری که الان بسیاری از شهرها و
دهات غرب و جنوب به تل خاکی تبدیل گردیده است. حرف ما این است که متجاوز باید
غرامت ما رابدهد و اشخاص با صلاحیت بیایند و متجاوز را تشخیص داده و مجازات کنند».
(17/6/61)

«شما می
بینید که درحالی که صدام آن کار را کرد، آن جرم را مرتکب شد، ما را محکوم کردند به
جای اینکه اینها بنشینند با هم و بگویند … این محکوم است در دنیا، لکن مجامع
دنیا یک کلمه می گویند، باز هم می گویند باز معلوم نیست که مال آنجا باشد، معلوم
نیست که اینها آن باشد و ما را محکوم می کنند در مقابلش در عین حالی که سازمان بین
المللی این مسأله را تعقیب دارد می کند، دنبالش بی فاصله ایران را برای نقص حقوق
محکوم می کند. این توطئه است برای پوشاندن او، یا بعدها نمی گویند یا اگر بگویند
با این توطئه می خواهند روپوشی از آن بکنند، لکن ما متوسل هستیم به خدای تبارک و
تعالی».(30/12/62)

«دنیا از
آغاز جنگ تا کنون و در تمام مراحل دفاعی ما، هیچ گاه با زبان عدالت و بی طرفی با
ما سخن نگفته است. آن روزی که صدام و حزب بعث از روی غرور و بی خردی به منظور ساقط
نمودن نظام نو پای جمهوری اسلامی ایران به کشور عزیزمان ایران حمله نمود و
قراردادهای بین المللی را پاره کرد و شخصا تجاوزات هوایی و دریایی و زمینی ارتش را
رهبری می نمود و نه تنها خانه های یک شهر و روستا، که مراکز ده ها شهر و صدها
روستا را با خاک یکسان می کرد و کودکان معصوم ملت ما را درآغوش مادرانشان به شهادت
می رساند و تجاوزات و وحشی گری ها را تا آن جا ادامه داد که قلم از نوشتن و زبان
از بیان آنان شرم می کند و نیز در آن روزی که صدام اولین جرقه و شعله های آتش جنگ
را در خرمن امنیت همه کشورهای اسلامی و خلیج فارس برافروخت، هیچ کس از این مدعیان
صلح، جلوی آتش افروزی او را نگرفته وازامکانات و اهرم های فشار و قراردادهای خود
در جهت کنترل و مهار او بهره نجست و به دفاع از ملت مظلوم و ستمدیده ایران و عراق
برنخاست و به صدام- این آغاز کننده جنگ- نگفت که به کدام گناه و به چه جرمی ملت
ایران باید کشته شوند». (6/5/66)

«از مردم
عزیز ایران و نیروهای انتظامی می خواهم تا با صبر و شکیبائی انقلابی و با قدرت و
استقامت در مقابل توطئه های استکبار جهانی ایستادگی نمایند و مطمئن باشند که
پیروزی از آن صابران است». (12/3/67)

«در جنگ
پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزی بدست نیاوردند.
البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری
می نگریستیم و می رسیدیم ولی این بدان معنانیست که در هدف اساسی خود که همان دفع
تجاوز واثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ایم. هر روز ما درجنگ برکتی داشته ایم
که در همه صحنه ها از ان بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر
نموده ایم. ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم». (12/3/67)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(پیروزی نتیجه استقامت)

دانستنیهایی ازقرآن(جهل و گناه)

سخنان معصومین(کوچک شمردن نماز)

علی، محور تمام فضلیت ها و حقیقت ها

میلاد مادر نمونه و فرزند نمونه

ولادت و شهادت امام هادی علیه السلام

نقص عهد و قطع رحم                                            آیت
الله جوادی آملی

اصول اعتقادی اسلام(عذاب اهل جهنم)                         آیت الله حسین نوری

امام راحل سلام علیه و فقه سنتی                                آیت
الله محمدی گیلانی

داستان بنای مسجد مدینه                                          حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

گفته ها و نوشته ها

امام خمینی و انتخابات

ریشه تحریف امامت                                               حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

اهمیت قضا در اسلام                                              حجة
الاسلام  والمسلمین اسدالله بیات

به استقبال انتخابات مجلس شورای اسلامی                      حجة الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

طهارت و مراتب آن                                               
حجة الاسلام رحیمیان

پرسشها و پاسخها

اهداف چین و ژاپن در منطقه خلیج فارس                         دکتر محمدرضا حافظ نیا

شعر

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه
ای

 

/

رهنمود های مقام معظّم رهبری

رهنمودها

مقام
معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي

به
برکت مبارزه طولاني ملت ايران در سالهاي سخت پس از پيروزي انقلاب اسلامي امروز
بزرگترين قدرتهاي استکباري از احساسات معنوي و ديني ملتها مي‌ترسند زيرا باور کرده‌اند
که بيداري معنوي انسانها بويژه در مناطق اسلامي تنها نيروي مبارزه و مستحکمي است
که در برابر قدرت سلطه‌گر آمريکا ايستاده و مقاومت مي‌کند.

ما
بايد شجاعت و قدرت مبارزه با وسوسه‌هاي دروني، هواي نفس و شيطان منيت‌ها و
خودخواهي را بدست آوريم و خود را اسير شهوات نفساني، غفلت‌زدگي‌ها، تکبرها و راحت
طلبي ها نکنيم. (17/7/70)

تقدير
الهي بر آن شد تا دوران انزوا و غربت اسلام بدست يکي از شايسته‌ترين و برترين
بندگانش پايان يابد و امروز اسلام وارد عرصه زندگي انسانها شده است تا وعده حق
خداوند در غلبه ارزشهاي الهي بر تمامي مادي‌گري‌هاي کوته‌نظرانه تحقق يابد و
ترديدي نيست که اسلام بر تفکرات پوشالي و 
تحميل شده بر بشريت مظلوم فائق خواهد آمد.

امروز
ملت مظلوم فلسطين و نيروهاي آگاه و روشنفکر مسلمان به ملت بزرگ ايران که پرچم
برافراشته شده نهضت عظيم اسلامي را به دست گرفته است، چشم اميد بسته‌اند. لذا با
امانتي که بر دوش ملت ايران قرار گرفته از هميشه تاريخ سنگين‌تر است و لازمه  انجام 
اين کار بزرگ قوت ايمان، اراده، توکل به خدا و برخوردار بودن از آمادگي‌هاي
معنوي و مادي است.

ملت
و دولت ايران اسلامي همواره صدف توطئه‌هاي استکبار جهاني قرار داشته‌اند و اين امر
نشاندهنده بيم و هراسي است که آنها از خيزش اسلامي در اقصي نقاط جهان دارند لذا
براي مقابله با دسيسه‌هاي دشمن آمادگي نيروهاي مدافع اسلام و انقلاب يک ضرورت است.
(24/7/70)

امروز
آمريکا، بلندگوهاي استکباري و قدرتمندان جهان در مخالفت با ملت مظلوم فلسطين و
همسوئي با رژيم غاصب صهيونيستي موضع گرفته‌اند و دست به دست هم داده‌اند تا حقوق
ملت فلسطين را تضييع کنند. (27/7/70)

حرکت
دانشجوئي بايد حرکت مستقلي باشد، حرکتي که وابسته به جريان و جناح نباشد زيرا اين
استقلال تضمين کننده نشاط، انگيزه و سلامت در حرکت خواهد بود.

سرچشمه
تمامي شرارتها از يک سو و خيرات و کمالات از سوي ديگر در وجود انسان نهفته است و
تنها با نجات از چنگال بت نفس و شهوات نفساني است که سرچشمه خوبيها و زيبائيها به
روي انسان گشوده خواهد شد.

کشورهاي
بزرگ دنيا امروز علي رغم برخوردار بودن از علم پيشرفته، تکنولوژي پيچيده و مصنوعات
از خوشبختي واقعي و انساني محرومند و اضطرابها، افسردگيها، دوري از معنويتها و
فضائل انساني، از هم پاشيدگي اساس خانواده و از بين رفتن پيوند فرزندان با والدين
از جمله گرفتاريهاي آنهاست.

هنر
بهترين وسيله براي انعکاس مفاهيم اسلامي و انساني است. انقلاب و جامعه اسلامي براي
برقراري ارتباط و ابلاغ مکنونات قلبي خود به مخاطبينش به هنر فاخر و برجسته نياز
دارد لذا دانشجويان ما بايد هنر را مغتنم بدانند و آنرا در جهت انعکاس مفاهيم و
ارزشهاي الهي و اسلامي مردم بکار ببرند. (30/7/70)

در
دل يکايک جوانان با ايمان‌ ما در نيروي مسلح، عشق به ارزش‌ها و آرزوهاي اسلامي و
بغض و کينه نسبت به دشمنان اسلام موج مي‌زند. ميهن خونين و قهرمان ما که نيروهاي
مسلح و آحاد بسيج پرافتخار مردمي سالهاي متمادي از آن دفاع کردند امروز پايگاه
افکار بلند الهي و ارزشهاي اسلامي است و لذا مسلمان بودن و ايراني بودن ما منطبق
برهم و مکمل يکديگر است.

اين
کنفرانس (کنفرانس صلح آمريکائي مادريد) يک زورگوئي عليه ملتهاي مسلمان و ظلمي بزرگ
نسبت به ملت مظلوم فلسطين است. اما بر اساس فطرت الهي و سنت تاريخ تصميمات آنها
نقش بر آب خواهد شد. ما اطمينان داريم کساني که در اين کنفرانس شرکت مي‌کنند.
مبغوض ملتها خواهند بود و علي‌رغم تبليغات پرحجم و انبوه وسايل ارتباط جمعي
استکبار جهاني و صهيونيزم عليه جمهوري اسلامي ايران، ما در دفاع از آرزوي بزرگ و
برحق فلسطين ملاحظه هيچکس را نخواهيم کرد. (8/8/70)

غربي‌ها
مايل نيستند زنان در جوامع جهان سوم آرمانخواه و داراي فکر روشن و هدفهاي بزرگ
باشند. لذا زنان جوان در جامعه بايد مراقب اين کمند ناپيدا و بسيار خطرناک فرهنگ و
تفکر غربي باشند و از آن پرهيز کنند. صلاح زنان در جامعه، صلاح مردان را بدنبال
دارد و در اين ارتباط زنان نقش برجسته‌اي را بر عهده دارند. (22/8/70)

 

 

/

سخنان معصومين

سخنان
معصومين

ايمان
کامل

رسول
اکرم‌(ص):

«ثلاثة
من کن فيه يستکمل الإيمان: رجل لايخاف في الله لومة لائم ولايرائي بشيء من عمله،
واذا عرض عليه أمر أن أحدهما للدنيا و الآخر للاخرة، إختار أمر الآخرة علي
الدنيا». (تنبيه الخواطر- ص 196)

سه
خصلت است که اگر در هر کس باشد، ايمانش کامل است: انساني که در راه خدا از سرزنش
هيچ سرزنش کننده‌اي نهراسد، و به چيزي از عمل خويش ريا نکند و اگر دو امر بر او
عرضه شد يکي مربوط به دنيا و ديگري مربوط به آخرت، امري که مربوط به آخرت است را
بر دنيا ترجيح دهد و برگزيند.

رسول
اکرم‌(ص):

«لايکمل
عبد الايمان بالله حتي يکون فيه خمس خصال: التوکل علي الله، والتفويض إلي الله،
والتسليم لأمرالله، والرضا بقضاء الله،‌والصبر علي بلاء الله. إنه من أحب في الله،
و أبغض في الله، و أعطي لله و منع لله، فقد استکمل الأيمان». (بحار- ج77- ص 177)

ايمان
هيچ بنده‌اي به خدا تکميل نمي‌شود تا اينکه در او پنج خصلت باشد:

1-    توکل بر خدا.

2-    واگذاري همه کارها به خدا.

3-    تسليم امر خدا (چشم و گوش بسته، اطاعت
کردن).

4-    راضي به قضاي خدا.

5-    صبر بر بلاي خدا.

همانا
اگر کسي براي خدا دوست داشته باشد و در راه خدا، (با دشمنانش) دشمني ورزد و براي خدا
بدهد و براي خدا باز دارد، به تحقيق که ايمانش کامل شده است.

اميرالمؤمنين(ع):

«أکملکم
ايمانا، احسنکم أخلاقا» (بحار- ج 77- ص 387)

هر
که اخلاقش بهتر است، ايمانش کاملتر است.

اميرالمؤمنين‌(ع):

«لن
يستکمل العبد حقيقة الأيمان حتي يؤثر دينه علي شهوته، ولن يهلک حتي يؤثر شهوته علي
دينه». (بحار- ج 78- ص 81)

هرگز
بنده‌اي به حقيقت ايمان دست نمي‌يابد تا اينکه دينش را بر شهوت و هواي نفسش برتري
و ترجيح دهد، و هرگز هلاک نمي‌شود جز اينکه شهوتش را بر دينش برتري دهد.

اميرالمؤمنين‌(ع):

«لايکمل
ايمان عبد حتي يحب ماأحبه الله و يبغض ما أبغضه الله». (غررالحکم)

ايمان
هيچ بنده‌اي کامل نمي‌شود تا اينکه هر چه را خدا دوست داشته باشد، او هم دوست
بدارد و هرچه را خدا دشمن بدارد، او دشمن بدارد.

امام
صادق‌(ع):

«لايکمل
ايمان العبد حتي يکون فيه أربع خصال: يحسن خلقه، و يسخي نفسه، و يمسک الفضل من
قوله،‌و يخرج الفضل من ماله». (أمالي مفيد- ص 211)

 ايمان هيچ بند‌ه‌اي کامل نمي‌شود مگر اينکه در
او چهار خصلت باشد.

1-    اخلاق خود را نيکو بدارد.

2-    خود را به سخاوت و بذل و بخشش عادت دهد.

3-    سخن زيادي را نگه دارد (و ياوه گوئي
نکند).

4-    اموال اضافه بر مصرفش را در راه خدا
انفاق کند.

امام
صادق‌(ع):

«لايستکمل
عبد حقيقة الأيمان، حتي تکون فيه خصال ثلاث: الفقه في الدين، و حسن التقدير في
المعيشه، والصبر علي الرزيا». (بحار- ج78- ص 239)

 هيچ بنده‌اي ايمان حقيقيش کامل نمي‌شود تا اينکه
در او سه خصلت باشد:

1-    تفقه در دين و فهميدن احکام خدا.

2-    اندازه‌گيري درست در زندگي.

3-    صبر و بردباري بر مصيبت‌ها.

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي
به رويدادها

جهان
اسلام

بنوشته
روزنامه انگليسي ساندي تايمز، ظهور و رشد بنياد گرايان اسلامي در عربستان برنامه
استقرار نيروهاي آمريکائي در اين کشور را با مشکلاتي مواجه ساخته است. (15/7/70)

رژيم
صدام بار ديگر سرکوب مسلمانان در شمال و جنوب عراق را از سر گرفت.

هيئت
زنان آذربايجان شوروي خواستار تأسيس حوزه علميه خواهران در «باکو» شدند.

معاون
نخست وزير و وزير امور خارجه سوئيس از رشد اسلام خواهي در منطقه مديترانه وماوراء
آن اظهار نگراني کرد. (17/7/70)

وزير
مشاور فرانسوي: اسلام در فرانسه بايستي از تعدد همسر، طلاق زنان و يا حفظ حجاب
براي دختران در مدارس صرف نظر کند.

کنگره
بزرگداشت نودمين سال ولادت علامه طباطبائي صاحب تفسير«الميزان» در باکو مرکز
جمهوري آذربايجان شوروي گشايش يافت.

رژيم
تونس سه عضو جنبش النهضه را اعدام کرد.

در
حمله شجاعانه يک جوان مسلمان فلسطيني 13 سرباز رژيم صهيونيستي کشته و مجروح شدند.
(20/7/70)

رؤساي
جمهور قزاقستان و قرقيزستان: با بنياد گرايان مسلمان مبارزه خواهيم کرد.

ديک
چني: آمريکا به دليل ترس از استقرار يک حکومت اسلامي در عراق صدام را سرنگون کرد.

مصر
و عربستان براي جلوگيري از رشد اسلام خواهي در جمهوري‌هاي مسلمان نشين شوروي
همکاري مي‌کنند. (21/7/70)

مجاهدين
افغانستان دو هواپيما ويک هلي کوپتر رژيم کابل را سرنگون کردند.

يکصدتن
در درگيري‌هاي مسلمانان و مسيحيان در نيجريه کشته شدند.

جمهوري
مسلمان نشين «بوسناهرزگوين» يوگسلاوي داراي حاکميت کامل اعلام شد. (24/7/70)

دادگاه
نظامي صهيونيستها، «شيخ احمد ياسين» رهبر حماس را به حبس ابد محکوم کرد.

مسلمانان
«تاتارستان» بابرپائي تظاهرات خواستار استقلال اين جمهوري از روسيه شدند.
(25/7/70)

هندوهاي
افراطي، ساختمانهاي اطراف مسجد بابري را تخريب کردند.

سخنرانان
کنفرانس بين المللي فلسطين (در تهران) بر حمايت از انتفاضه تا پيروزي کامل آن
تأکيد کردند.

پس
از استقلال آذربايجان شوروي، نمايندگان مجلس اين جمهوري، براي اولين بار
سخنرانيهاي خود را با ذکر نام خدا آغاز کردند.

رژيم
صهيونيستي دست به بازداشت وسيع مسلمانان منطقه «چچن» را تهديد به سرکوب کرد.
(29/7/70)

دبير
کل ناتو نسبت به رشد بنيادگرايي اسلامي اعلام خطر کرد.

درگيري
خونين امل و حزب الله در لبنان 22 کشته و مجروح برجاي گذاشت. (30/7/70)

15
عضو اخوان المسلمين مصر به اتهام نصب اعلاميه عليه کنفرانس مادريد دستگير شدند.

فلسطينان
سرزمنيهاي اشغالي روزهاي برگزاري کنفرانس مادريد را عزاي عمومي اعلام کردند.

مسلمانان
شهر «ليون» فرانسه با بر پايي تظاهرات، خواستار حفظ حجاب اسلامي در مدارس شدند.

مقامات
مصر و تونس در مورد سرکوب مسلمانان مبارز به توافق رسيدند. (8/5/70)

در
حمله حزب الله فلسطين به پاسگاه پليس اسرائيل در نابلس تعدادي کشته و مجروح شدند.

115
تن از روحانيون لبناني، شرکت در کنفرانس مادريد را تحريم کردند. (7/8/70)

طرح
تشکيل يک مجلس شوراي اسلامي در انگليس به اجرا درآمد.

شمار
شهداي انتفاضه به 843 نفر بالغ شد. (8/7/70)

صدها
هزار تن از هواداران و اعضاي جبهه نجات اسلامي الجزاير در الجزيره راهپيمائي و
خواستار برپايي حکومت اسلامي در اين کشور شدند.

پليس
مراکش 60 دانشجوي مسلمان اصولگرا را دستگير کرد. (13/8/70)

اخبار
داخلي

جنگ
خليج فارس 5 ميليارد دلار خسارت به ايران وارد کرده است. (15/7/80)

25
عضو باند تبهکاري «ازبکها» به جرم توزيع مواد مخدر، اغفال جوانان، جاسوسي و اشاعه
فاسد در مشهد اعدام شدند.

خط
توليد ماشين آلات مدرن راهسازي در اراک راه‌اندازي شد.

دکتر
منصور پروينيان مشاور وزير نفت کشورمان، مرد علمي سال 1991 جهان شد.

با
پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي، سمينار بزرگ نماز در مشهد برگزار شد. (18/7/70)

رئيس
جمهور: کنفرانس صلح خاورميانه، آتش زير خاکستر است و مسلمانان هيچوقت با اين ظالم
آشتي نخواهند کرد. (22/7/70)

در
پي حمله منافقين با مواد رنگي به سفير و مدير کل آمريکا و اروپاي وزارت خارجه در
ايتاليا ايران با در عذرخواهي دولت ايتاليا، بخش صدور رواديد کنسولنگريهاي خود در
روم و ميلان را تعطيل کرد. (23/7/70)

نخست
وزير ايتاليا بخاطر حادثه حمله سه تن از عاملين منافقين به دو ديپلمات ايراني در
ايتاليا عذرخواهي کرد.

کنفرانس
بين‌المللي حمايت از انقلاب اسلامي فلسطين با سخنان رؤساي جمهور و مجلس در تهران
آغاز شد.

اولين
پيوند مغز استخوان در بيمارستان سيدالشهداء اصفهان با موفقيت انجام شد. (27/7/70)

در
پي توقيف کشتي حامل محموله متعلق به ايران توسط ترکيه، سفير اين کشور به وزارت
خارجه احضار شد. (5/8/70)

هفدهمين
اجلاس کميسيون منطقه‌اي آسيا، خاور دور و اقيانوسيه در تهران گشايش يافت (8/8/70)

درسهاي
حوزه علميه قم و همچنين مجلس شوراي اسلامي در اعتراض به برپائي کنفرانس مادريد
امروز تعطيل شد.

«يانگ
شانگ کن» رئيس جمهور چين در رأس يک هيأت عاليرتبه سياسي اقتصادي وارد تهران شد.

کارخانه
ريسندگي و بافندگي کردستان با ظرفيت توليد 10 ميليون متر پارچه افتتاح شد.

به
دنبال انفجارهاي اخير در آنکارا، دولت ترکيه اقدام به بازداشت دانشجويان ايراني
نمود. (8/8/70)

رئيس
جمهوري چين: نام امام خميني (ره) در تاريخ بشريت ماندني خواهد بود.

ترکيه
کشتي حامل کالاهاي ايران را مصادره کرد. (9/8/70)

پل
بزرگ خرمشهر با هزينه‌اي بالغ بر 000/000/500/2 ريال پس از بازسازي گشايش يافت.

ميزان
خريد گندم مازاد بر مصرف کشاورزان در سالجاري به 3161857 تن رسيد.

در
سالگرد يوم الله سيزده آبان، روز ملي مبارزه با استکبار جهاني، فرياد «مرگ بر
آمريکا» و «مرگ بر اسرائيل» سراسر ايران اسلامي را فرا گرفت. (13/8/70)

اخبار
خارجي

مرد
شماره 2 سازمان سيا به همکاري اطلاعاتي آمريکا، اسرائيل و عراق در جنگ عليه ايران
اعتراف کرد. (14/7/70)

رئيس
اتحاديه نويسندگان آلمان، ممنوعيت شرکت ناشران ايراني در نمايشگاه فرانکفورت را
بازگشت به عصر جاهليت‌خواند.

هزينه
نظامي جهان در سال 1990 در حدود 950 ميليارد دلار بوده است.

عراق
اعلام کرد تحريم اقتصادي بين المللي باعث مرگ بيش از 30 هزار کودک شده است.
(15/7/70)

نيروي
هوائي يوگسلاوي کاخ رياست جمهور کرواسي را بمباران کرد.

ارتش
عراق علي‌رغم آتش بس، شهر سليمانيه را زي آتش سنگين توپخانه قرار داد.

دو
سرباز آمريکائي به اتهام جيب‌بري در ترکيه دستگيري شدند.

صدها
کرد در زدو خوردهاي شمال عراق کشته و مجروح شدند.

عمليات
اتهام توپهاي غول‌پيکر در حضور بازرسان سازمان ملل آغاز شد.

فرانسه
با طرح آمريکا در مورد گسترش نقش «ناتو» در جهان مخالفت کرد. (17/7/70)

هواپيماهاي
اسرائيلي حريم هوائي عراق، لبنان، سوريه، عربستان و مصر را مورد تجاوز قرار دادند.

ساختمان
حزب مام ميهن ترکيه مورد حمله يک گروه ناشناس قرار گرفت.

مشاور
سياسي گورباچف: مارکسيسم، عامل انحطاط شوروي بود.

وزير
خارجه فرانسه: يوگسلاوي ديگر وجود خارجي ندارد. ما مجبوريم اين وضع را بپذيريم و
درباره کاري که بايد انجام شود تصميم بگيريم. (19/7/70)

کاسترو:
زمان ديگر به نفع کمونيسم نيست.

ترکيه
با بمب ناپالم بهکردهاي عراقي حمله کرد.

حزب
کمونيست کوبا، کميته مرکزي را منحل کرد.

نبرد
ميان جناح‌هاي شورشي جنوب سودان 3 هزار کشته بجا گذاشت. (21/7/70)

ساختمان
پارلمان رژيم صهيونيستي در شهر بيت‌المقدس در آتش سوخت.

يک
دهقان فقير بنگلادشي دختر 8 روزه‌اش را به 17 سنت که فقط براي خريدنيم کيلوبرنج
کفايت مي‌کند 130 تن کشته و مجروح شدند. (25/7/70)

عربستان
به 13 هزار اسير جنگي عراق پناهندگي داد.

انفجار
دو بمب در «اوتارپردادش» هند 200 کشته و مجروح بجا گذاشت.

حاکميت
13 ساله کمونيست در کامبوج خاتمه يافت.

جمهوري‌هاي
آذربايجان بطورکامل از شوروي مستقل شدند. (27/7/70)

400
زنداني در انفجار انبار مهمات پادگان شهر سماوه عراق کشته شدند.

رژيم
صهيونيستي دراراي 300 کلاهک هسته‌اي و صدها بمب نوتروني است.

الياس
هراوي: ديگر حمله‌اي از سوي لبنان عليه اسرائيل صورت نخواهد گرفت.

پاپ:
کنفرانس مادريد واقعه‌اي است که از غيب هدايت در گرسنگي دائم به سر مي‌برند.

هزينه
جنگ خليج فارس 54 ميليارد دلار اعلام شد. (30/7/70)

يک
يهودي بنام «اندره ازولي» به عنوان مشاور پادشاه مراکش منصوب شد. (4/8/70)

16
هزار پليس براي حفاظت از کنفرانس مادريد بسيج شدند.

طي
48 ساعت گذشته 50 تن در حوادث خونين پنجاب هندجان خود را از دست دادند.

مسعود
بارزاني مردم شمال عراق را به مقابله با تهاجم ارتش ترکيه فراخواند.

بحرين
و آمريکا پيمان همکاري دفاعي امضا کردند.

عرفات:
معاهده کمپ ديويد يک الگوي مناسب براي برقراري صلح ميان اعراب و اسرائيل است.
(6/8/70)

بوش
و گورباچف و هيأت اردني- فلسطيني وارد مادريد شدند.

«صدام»
در يک اقدام غيرمنتظره هشت استاندار عراق را برکنار کرد.

شوروي
محدوديتهاي انتقال يهوديان به اسرائيل را لغو کرد.

کنفرانس
مادريد امروز در ميان تدابير شديد امنيتي آغاز بکار کرد. (8/8/70)

رژيم
عربستان مبلغ 3 ميليون دلار به عرفات در قبال کنفرانس مادريد کمک کرد.

کنفرانس
مادريد، دولتهاي عربي و رژيم صهيونيستي را به مذاکره مستقيم کشاند.

رژيم
صهيونيستي، کنفرانس فلسطين در تهران را تهديد مستقيم عليه اسرائيل خواند.

نمايندگان
کنگره آمريکا: بوش بجاي اينکه به فکر 9 ميليون بيکار در آمريکا باشد بيشتر به
اعطاي کمک به اسرائيلي‌ها و ترکها مي‌پردازد. (11/8/70)

شاه
حسين: بايد عجله کرد مردم در حال صف‌آرائي عليه کنفرانس مادريد هستند.

دهها
هزار نفر در اردن، ترکيه و لبنان عليه کنفرانس مادريد تظاهرات کردند.

ارتش
اسرائيل همزمان با پذيرش مذاکرات مستقيم هزارن مسلمان جنوب لبنان را آواره کرد.
(12/8/70)

مردم
بصره به انبارهاي موادغذايي بصره حمله بردند.

70
فروند قايق عراقي در نزديکي جزيره بوبيان توسط نظاميان آمريکائي بشدت بمباران و
غرق شدند.

برقراري
و مراسم جشن سالگرد انقلاب کمونيستي شوروي در ميدان سرخ ممنوع اعلام شد.

اعراب
و اسرائيل مستقيما وارد مذاکره شدند.

اعتصاب
4 ميليون کارگر، صنايع افريقاي جنوبي را فلج کرد. (13/8/70)

معاون
وزير خارجه اسرائيل: کنفرانس مادريد آرزوي 43 ساله اسرائيل را تحقق بخشيد.

اسحق
شامير: اسرائيل بزرگ از مديترانه تا رود اردن گسترش خواهد يافت.

گورباچف
خواستار انهدام سلاحهاي شيميايي آمريکا و شوروي شد. (15/8/70)

 

 

/

تحليل ژئوپلتيکي ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس

تحليل
ژئوپلتيکي ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس دکتر محمدرضا حافظ نيا

تحليل
ژئو پلتيکي ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس

منطقه
خليج فارس يکي از مهمترين واحدهاي ژئوپلتيکي جهان است که مشتمل بر بخش عمده شبه
جزيره جنوب غرب آسيا مي‌باشد. درياي نيم بسته خليج فارس همچون شکافي، پيوستگي ارضي
شبه جزيره مزبور را دچار گسستگي نموده و باعث آرايش واحدهاي سياسي هشتگانه‌اي به
گرد خود شده است.

حوضه
آبي خليج فارس و تنگه هرمز امکان مناسبي را براي تردد دريائي کشورهاي حاشيه فراهم
آورده و آنها را به سيستم جهاني پيوند ميدهد. همچنين اين آبراهه زمينه همگرائي
ارتباطي سيستمهاي حمل و نقل زميني کشورهاي حاشيه را فراهم نموده است بطوريکه کالا
و مواد از اقصي نقاط کشورهاي حاشيه به سوي خليج فارس و نقطه‌هاي بندرگاهي آن
سرازير شده و از طريق آن به ساير نقاط جهان منتقل مي‌شود و بالعکس مايحتاج سکنه
کشورهاي حاشيه نيز از سراسر جهان گردآوري و به سوي خليج فارس روانه شده و از طريق
نقطه‌هاي بندرگاهي آن به سيستم حمل و نقل زميني کشورهاي حاشيه تزريق شده و در
سراسر سرزمين آنان پخش مي‌گردد. اين پديده ميزان وابستگي بالا و تبعا نياز سکنه
منطقه ژئوپلتيکي خليج فارس را به اين آبراهه تأکيد مي‌نمايد.

همچنين
منطقه ژئوپلتيکي خليج فارس بخش مرکزي جهان اسلام را شامل شده و محل اتصال بخش شرقي
و غربي جهان اسلام مي‌باشد که از اين منطقه انديشه اسلامي به سراسر جهان منتشر شده
است. پديده انقلاب اسلامي نيز در ضلع شمالي اين منطقه بوقوع پيوسته و امکان انتشار
ساده‌تر را به سراسر جهان پيدا نموده است. اين منطقه بدليل نقش حساسي که در سرنوشت
بين‌المللي بعهده داشته دائما مورد توجه قدرتهاي جهاني بوده است نقش تاريخي آن
ايجاد ارتباط بين سکنه و تمدن شرق و جنوب آسيا با بين النهرين و مديترانه و اروپا
مي باشد اين موقعيت به آن ارزش و جايگاه بالائي داده که تقريباً در طول تاريخ ثابت
بوده است. اعتبار منطقه خليج فارس در اوايل قرن بيستم بطور مضاعف افزايش يافت و
علّت آن پديدة کشف نفت و کاربردي آن در صنعت و حمل و نقل و امور نظامي و جنگي بود
که خليج فارس را بيش از پيش در کانون توجّه قدرتهاي جهاني قرار داد.

در
يک نگرش تاريخي چنين برمي آيد که قدرتهاي حاکم بر منطقة خليج فارس سه گروه بوده
اند. گروه اوّل قدرتهاي درون منطقه اي بود که عمدتاً از ضلع شمالي خليج فارس و
داخل فلات ايران برخاسته اند و هر موقع که چنين قدرتي در منطقه حضور پيدا نموده
است ساير قدرتها به کناري رفته اند. گروه دوّم قدرتهاي برون منطقه اي بوده اند که
در غياب قدرت منطقه اي، حضور يافته و کنترل خليج فارس را بعهده گرفته اند اين
قدرتهاي متجاوز عمدتاً از اروپا و آمريکا بوده اند. گروه سوّم قدترهاي محلّي
سواحلي شمالي يا جنوبي خليج فارس هستند که در غياب قدرت درون منطقه اي و قدرت برون
منطقه اي سربلند نموده و حاکميت خود را بر تمام يا بخشي از خليج فارس تثبيت نموده
و بمحض پيدايش قدرت بزرگتر از بين رفته اند. در حال حاضر اعمال قدرت و کنترل بر
منطقة خليج فارس يکپارچه نيست و ضلع شمالي آن توسط قدرت درون منطقه اي (ايران) و
ضلع جنوبي آن توسط قدرت برون منطقه اي (آمريکا) کنترل يمي شود در واقع ژئوپلتيک
کنوني خليج فارس بيانگر حضور دو قدرت دورن منطقه اي و برون منطقه اي و بعبارتي
بومي و بيگانه و صف آرائي و رقابت بين آنهاست.

منطقة
خليج فارس از هشت واحد سياسي ايران، عراق، کويت، عربستان، بحرين، قطر، امارات
متحدة عربي و عمان تشکيل شده است که از حيث بعضي از مشخصات و عوامل ژئوپلتيکي نسبت
به يکديگر تجانس دارند و از حيث بعضي از مشخصات ژئوپبتسکس ديگر از هم متمايزند و
متأسفانه در دهه هاي گذشته مشخصات متمايز کننده نسبت به مشخصّات تجانس دهنده فعال
تر بوده و زمينه جدائي گزيني واحدهاي سياسي مزبور را باعث شده است. اين جدائي
همراه با خلأ قدرت منطقه اي در ضلع جنوبي خليج فارس زمينه را براي حضور قدرتهاي
برون منطقه اي و تثبيت نفوذشان بويژه در ضلع جنوبي فراهم نموده است هر چند قدرتهاي
برون منطقه اي در تحريک و پويا کردن مشخصات ژئوپلتيکي متمايز کنندة خانواده خليج
فارس نقش مؤثري داشته اند.

يکي
از جلوه هاي مهمّ تشديد تمايز در منطقه که در طول دو قرن اخير صورت پذيرفته ابداع
نگرش مذهبي خاصّي در ضلع جنوبي خليج فارس و انتساب آن در انديشة اسلامي بود که
توسط قدرت برون منطقه اي و استعماري انگلستان در مرکز ظهور و پخش انديشة اسلامي
يعني عربستان صورت پذيرفت. البته اين اقدام در راستاي هدف يک قدرت استعماري براي
توسعة نفوذ و تثبيت قدرت حاکمه اش بر سراسر جهان اسلام از طريق کنترل مرکز پخش
انديشة اسلامي (عربستان) بي معني نمي تواند باشد.

وضعيت
کنوني ژئوپلتيک خليج فارس در ارتباط با اين پديده بيانگر تقابل بين دو طرز تلقّي و
باور نسبت به انديشه اسلامي است که در      ضلع
شمالي و جنوبي خليج فارس فعّال مي باشند. يکي طرز تلقّي از اسلام اصيل و پويا در
ضلع شمالي که در قالب انقلاب اسلامي ايران تجلّي يافته و مبارزه با قدرتهاي سلطه
گر جهاني را جزو اصول اساسي خود مي داند و انديشة آن نيز به سراسر جهان اسلام پخش
شده است و ديگري طرز ستلقّي ايستا و بيروح و استعماري در ضلع جنوبي و در قالب وهابيّت
سعودي است که سازش با قدرتهاي سلطه گر و نفي مبارزه با آنان را جزو اصول خود
دانسته و در راستاي هماهنگ سازي جهان اسلام با قدرت سلطه گر جهاني يعني آمريکا عمل
ميکند.

نکتة
لازم بذکر ديگر در ارتباط با ژئوپلتيک منطقة خليج فارس اين است که اين منطقه حامل
مخزن بزرگ انرژي مسلط جهاني يعني نفت و گاز است که بدون رقيب مي باشد. برابر
بررسيهاي بعمل آمده قريب به هفتاد درصد (70%) دخاير نفت و حدود بيست و هشت درصد
(28%) ذخاير گاز شناخته شده جهان در اين منطقه قرار دارد. اهميت اين مسئله رد
سرنوشت جهاني زماني روشن ميشود که بدانيم اولا نفت و گاز در دو سه دهه آينده
همچنان بعنوان انرژي مسلط در ييلان انرژي جهان عمل خواهد نمود ثانيا اين انرژي در
تمامي عرصه‌هاي زندگي انسان از قبيل صنعت، حمل و نقل،رفاه اجتماعي، امور نظامي و
تسليحات جنگي و غيره کاربرد دارد.

برخوردار
بودن منطقه از چنين ذخيره عظيمي آنهم در شرايطي که جهان بدانمي نياز شديد دارد بر
شأن ژئوپلتيکي آن افزوده و آن را در کانون توجّه قدرتهاي جهاني بويژه آمريکا قرار
داده است زيرا کنترل آن نه تنها به معني ايجاد زمينة رفع نيازهاي آتي خود به انرژي
خواهد بود بلکه يکي از قوي ترين اهرمهاي کنترل جهاني نيز مي باشد که موجبات سيادت
و سلطه جهاني را براي آمريکا و يا هر قدرت کنترل کننده ديگري فراهم مي آورد حال با
توجّه به تصوير ژئوپلتيکي منطقه خليج فارس زمينه مناسبي براي بررسي ساختار امنيتي
منطقه فراهم مي آيد. ساختار جغرافياي طبيعي و انساني منطقه خليج فارس بالقوّه
داراي عناصر توسعه دهنده همگرائي در منطقه خليج فارس است که متأسفانه به نسبت
عناصر متمايز کننده فعال، چندان قوي و فعال نيستند. اين عناصر جغرافيائي و
ژئوپلتيکي پايه براي همگرائي، بر شکل‌گيري تشکل منطقه‌اي خانواده خليج فارس تأکيد
مي‌نمايند که در پرتو چنين تشکلي قدرت منزلت بين المللي توسعه اقتصادي و علمي،
امنيت جمعي، عدالت و رفاه اجتماعي را در بخش مرکزي جهان اسلام باعث شده و مقدمه
همگرائي کل جهان اسلام و اقتدارد مسلمين را فراهم مي‌آورد.

پديده
ساختار امنيتي بصورت درون را نيز ميتواند يکي از جلوه‌هاي تشکل منطقه‌اي خليج فارس
باشد که فلسفه وجودي آن تأمين امينت خانواده خليج فارس در مقابل نيروهاي تهديد
کننده برون منطقه‌اي خواهد بود. ولي از آنجائيکه سيماي ژئوپلتيکي منطقه بيانگر
نوعي اگرائي درون منطقه‌اي که مبتني بر دو طرز تلقي ياد شده از انديشه اسلامي مي‌باشد
و همچنين حضور و تثبيت نفوذ بلند مدت قدرتهاي بون منطقه‌اي که در آفرينش واگرائي
منطقه نقش داشته‌اند و نيز وجود تقابل و رقابت معني‌دار بين قدرت منطقه‌اي شمال
خليج‌فارس يعني جمهوري اسلامي ايران که از منزلت ژئوپلتيکي بسيار بالايي نسبت به
ساير واحدهاي سياسي منطقه برخوردار است و قدرت برون منطقه‌اي متجاوز به خليج فارس
يعني آمريکا، علا تصور ايجاد تشکل منطقه‌اي و درون زا را در منطقه خليج فارس با
مشکل مواجه مي‌سازد و لذا مي‌توان انديشه ساختار امنيتي جديد را برونزا که داراي
فلسفه برون منطقه‌اي مي‌باشد دانست که فلسفه آن تأمين امنيت لازم براي اهداف و
سياستهاي قدرت برون منطقه‌اي، يعني آمريکاست.

با
توجه به وضعيت ژئوپلتيکي منطقه خليج فارس و وجود دو بازيگر اصلي و رقيب يکديگر در
مسائل منطقه، يعني جمهوري اسلامي ايران و آمريکا، براي ايجاد ساختار امنيتي منطقه
خليج فارس سناريورهاي عمده ذيل قابل تصور مي‌باشد:

1-    ساختار امنيتي درون زا را با حضور ايران
و کليه کشورهاي منطقه خليج فارس و بدون دخالت نيروهاي برون منطقه‌اي (نظير آمريکا)

2-    ساختار امنيتي برون‌زا با حضور ايارن و
کليه کشوراي منطقه و با دخالت نيروي برون منطقه‌اي (آمريکا)

3-    ساختار امنيتي درون‌زا بدون حضور ايران
و با حضور ساير کشورهاي منطقه و بدون دخالت آمريکا

4-    ساختار امنيتي برون زا و با حضور ساير
کشورهاي منطقه و با دخالت آمريکا.

تحقق
سناريوي شماره 1 با توجه به سيماي کنوني ژئوپلتيک منطقه مشکل بنظر مي‌رسد ولي اين
سناريو از ديد منافع ساکنين منطقه خليج فارس و مصالح دولتها وملتهاي ان بسيار
مناسب مي‌باشد.

متقابلا
اين سناريو از ديد آمريکا و قدرتهاي برون منطقه‌اي بدترين سناريو بوده که با توجه
به نقش کنوني آمريکا در منطقه و احساس نگراني آن از نقش مؤثر ايران در ساختار
امنيتي درون‌زا که بر منزلت ژئوپلتيکي آن در منطقه مبتني مي‌باشد مسلما مانعي از
تحقق آن خواهد شد بويژه اينکه  هنوز پايه
ژئوپلتيکي مناسب براي تحقق ساختار درون‌زا فراهم نشده است.

تحقق
سناريوي دوم نيز بعيد بنظر مي‌رسد زيرا اجراي آن بمعني قبول سلطه غير مستقيم قدرت
برون منطقه‌اي (آمريکا) بر قدرت درون منطقه‌اي (جمهوري اسلامي ايران) خواهد بود که
اين امر با ارزشهاي اصولي جمهوري اسلامي ايران و ايدئولوژي حاکم بر آن مغايرت دارد
و از منطق رقابت بين قدرتهاي رقيب نيز بدور است.

سناريوي
سوم نيز با توجه به وضعيت ژئوپلتيکي منطقه بي‌معناست و فلسفه‌اي براي آن وجود
ندارد و آنچه که تحت عنوان شوراي همکاري نيز شکل گرفته است در محتوي و انگيزه‌ها و
نيروهاي تشکيل دهنده با اين سناريو همخواني ندارد.

سناريوي
چهارم که با توجه به وضعيت کنوني ژئوپلتيک منطقه، متأسفانه امکان تحقق آن وجود
دارد تا بحال نيز تجلي عيني داشته است و آن ظهور شوراي همکاري در سال 1981 است که
با عضويت کشورهاي ضلع جنوبي خليج فارس و با ابتکار و کنترل قدرت برون منطقه‌اي (آمريکا)
تشکيل شد. شوراي همکاري بدليل نبودن موازنه ژئوپلتيک و استراتژيک بين قدرتهاي درون
منطقه‌اي خليج فارس از کارآئي لازم برخوردار نبوده است و اين امر در جريان تجاوز
عراق به کويت نيز ثابت شد.

از
آنجائيکه انديشه ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس جديدا از سوي قدرتهاي برون
منطقه‌اي احياء شد و اذهان دولتها و ملتهاي منطقه و جهان را متوجه خود ساخته است
بايد گفت که اين طرح فلسفه‌اي برون منطقه‌اي داشته و نتيجتا توسط قدرتها کنترل شده
و مورد کاربري قرار خواهد گرفت هرچند عضويت ايران يا برکناري ازآن، تحليلها را
نسبت به سمت و منبع تهديد فرضي تغيير خواهد داد.

قدرت
برون منطقه‌اي آمريکا بمنظور تحقق سناريوي چهارم که از ديد وي نسبت به ساير
سناريوها سهل الوصول‌تر مي‌باشد و نيز بمنظور افزايش توان و کارائي آن سعي بر
ايجاد موازنه ژئوپلتيک و استراتژيک بين قدرتهاي منطقه‌اي خليج فارس را خواهد داشت
و بمنظور مقابله با منزلت ژئوپلتيکي برتر قدرت منطقه‌اي (ايران) سعي خواهد نمود تا
از واحدهاي سياسي برون منطقه‌اي مجاور جهت تقويت ساختار امنيتي سناريوي چهارم
استفاده نمايد. واحدهاي سياسي مکمل براي چنين ساختاري مي‌توانند از  حوضه‌هاي ژئوپلتيکي مجاور نظير شرق مديترانه و
يا درياي سرخ و يا درياي عمان برگزيده شوند و اولويت با آنهائي خواهد بود که از
عناصر ژئوپلتيکي همگرا با ساختار مزبور برخوردار باشند.

در
مورد جمهوري اسلامي ايران، بايد گفت که هر چند سناريوي مطلوب آن رديف يک مي‌باشد
ولي امکان تحقق آن از همه سناريوهاي ديگر ضعيف‌تر است و احتمال روبرو شدن با
سناريوي شماره چهار براي آن بيشتر وجود دارد و لذا در سياست خارجي خود نسبت به
خليج فارس با وضعيت دشواري روبروست و بنظر مي‌رسد بايد هدف آرماني سناريوي يک را
تعقيب نمايد تا شايد در وراي وضعيت ژئوپلتيکي متحول جهان و استقرار نظام جديدي که
مبتني بر چند قدرت جهان باشد بتواند براي تحقق عيني سناريوي شماره 4 روبرو شود
بنظر مي‌رسد بايد در سياست خارجي خود استراتژي کاهش تنش درمنطقه خليج فارس را
برگزيند و روابط حسنه خود را با واحدهاي سياسي منطقه بصورت دو جانبه توسعه داده و
اطمينان خاطر آنها را جلب نمايد زيرا در طول دهه گذشته با تلاشهاي قدرت برون منطقه‌اي
اين امر تحقق نيافته و از ديد آنها جمهوري اسلامي ايران بعنوان منبع و سمت اصلي
تهديد تلقي شده است. ادامه دارد

پرورش
عقل

حضرت
علي‌(ع): «من ترک الإستماع من ذوي العقول مات عقله» (بحارالانوار- ج 1 ص 53)

آنکس
که گفتار حکيمانه خردمندان را نشنود و از دانش دانشمندان کسب فيض ننمايد رفته رفته
عقلش مي‌ميرد.

 

/

نماز مقبول

شمه‌اي
از ابعاد تربيتي نماز

نماز
مقبول «حجة الاسلام رحيميان»

نماز
مقبول

با
ذکر شمه‌اي از آثار و پي‌امدهايي که مربوط به تحقق حداقل نماز يعني نماز صحيح و
مجزي است به اين نتيجه مي رسيم که حتي نازلترين مرتبه نماز در چه حد وسيع و گسترده‌اي
تمام شئون زندگي انسان را تحت تأثير مستقيم و غيرمستقيم قرار مي‌دهد، ولي اينهمه
در برابر آثار بي‌کران نماز مقبول و کامل همچون قطره‌اي است در مقابل دريا، و اينک
گوشه‌اي ديگر از آثار شگرف نماز را مورد اشاره قرار مي‌دهيم تا به عظمت نماز پي‌برده
و متذکر شويم که فقط به انجام صحيح ظاهري و تحقق بخشيدن به صورت نماز اکتفا نکرده
و همواره بکوشيم تا به حقيقت نماز کامل يعني نماز مقبول دست يابيم که داراي آن
آثار شگفت انگيز مي‌باشد. و اينک، نمونه‌هايي از آيات قرآن که نماز را سرچشمه کمال
انسان و محور مهمترين صفات و اعمال نيک و موجب سعادت و تنعم و کرامت جاوداني او
دانسته اشاره مي‌کنيم.

خداوند
بعد از ترسيم وضع گناهکاران در عذاب آخرت درباره انسان مي‌فرمايد:

«ان
الانسان خلق هلوعا اذامسه الشر جزوعا واذا مسه الخير منوعا» (سوره معارج/ 21)

همانا
انسان حريص آفريده شده است چون بدي به او رسد بسيار ناشکيباست و آنگاه که خيري بدو
رسد بسي بخل کننده است. انسان بطور غريزي حريصانه در جستجوي  سعادت خويش است و بدين جهت است که اگر شري به
او رسد جزع و بي‌صبري مي‌کند و اگر خيري به او رسد، امساک و بخ مي‌ورزد که انسان
در اين مرتبه محکوم به حکم «ان الانسان لفي خسر» (سوره عصر/ 2) است. ليکن آنگاه که
خود را بشناسد و کرامت روح ملکوتي خويش را باز يابد و فطرت خداشناسي و استعدادهاي
برجسته و ويژه خود را شکوفا کند و بر فقر مطلق خويش آگاه شود، دريچه قلب خويش
رابراي تابش نور ايمان به خداوندي که غني بالذات است و کمال مطلق و نور آسانها و
زمني است مي‌گشايد و از آنجا که انسان به طور غريزي ستايشگر و       پرستشگر کمال است و تمام احساسهاي
ستايشگرانه و پرستشگرانه‌اي که نسبت به هر موجودي دارد معلول کمال نسبي يا کمال
موهومي است که در آن مي‌بيند. وقتي کمال مطلق و حقيقت کمال و جلال را در آفريدگار
کمال يافت خود بخود و بطور طبيعي و متناسب با ايمان و دريافتي که نسبت به خداوند
کسب کرده به ستايش و پرستش او مي‌گرايد و به نماز که اوج پرستش و کمال ستايش اوست
قيام مي‌کند و در همين مقطع است که انسان از بيراهه ضلالت به صراط مستقيم عبادت که
همان راه رسيدن به خدا و پيوند با کمال مطلق و اتصال به منبع عزت و قدرت است راه
مي‌يابد و خود مظهر کمالات مي‌شود:

«الا
المصلين» مگر نمازگزاران که داراي ويژگي‌هاي ذيل هستند:

1-    مداومت در نماز کنند: «الذين هم علي
صلاتهم دائمون».

همان
کساني که نماز خويش پيوسته کنند.

2-    انقاق به ديگران کنند: «والذين في
اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم».

و
کساني که خواهنده و محروم در اموال آنها حقي معلوم دارد.

3-    تصديق به روز جزا کنند: «والذين يصدقون
بيوم الدين».

–        
و
کساني که روز جزا را تصديق کنند.

4-    از عذاب الهي هراسانند: «والذين هم من
عذاب ربهم مشفقون ان عذاب ربهم غيرمأمون».

–        
و
کساني که از عذاب پروردگارشان هراسانند که از عذاب پروردگار ايمن نتوان بود.

5-    شهوت خويش را تحت کنترل دارند:

«والذين
هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم او ما ملکت ايمانهم فانهم غيرملومين فمن ابتغي
وراء ذلک فاولئک هم العادون».

–        
و
کساني که حافظان فروج خويش هستند مگر در مورد همسرانشان يا مملوکشان که ملامت شدني
نيستند و هر که جز اين طلب کند آنها تجاوز گرانند. (سوره معارج آيات 22 تا 31)

رابطه
بين نماز و تحت کنترل داشتن شهوات در صورت عکس آن يعني ضايع کردن نماز و پيروي از
شهوات در آيه‌اي ديگر چنين ترسيم شده است:

«فخلف
من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا»

–        
و
از پي آنان باقي ماندگان بودند که نماز را ضايع و مهمل گذاشتند و پيرو شهوتها شدند
پس بزودي خواهند ديد سرگشتگي‌اي را (عذاب و هلاکتي را) (مريم / 59)

6-    رعايت امانتداري و عمل به پيوستن کنند:

«والذين
هم لاماناتهم وعهدهم راعون»

–        
و
کساني که رعايتگر امانتها و پيمانهاي خويش هستند.

7-    اقامه شهادت: «والذين هم بشهاداتهم
قائمون».

–        
و
کساني که گواهيهايشان را ادا کنند. (اداي شهادت مي‌کنند).

8-    در پايان، ديگر با نماز مطرح مي‌شود و
مواظبت بر آن:

«والذين
هم علي صلاتهم يحافظون».

–        
و
کساني که مواظب نمازهايشان هستند.

و
سرانجام: « اولئک في جنات مکرمون». (معارج 32 الي 35)

–        
آنها
در بهشتها مورد احترام و تکريم هستند.

و
در سوره مؤمنون در حالي که محور اصلي رستگاري و راهيابي به بهشت جاويدان، ايمان به
خداوند معرفي شده. نمازخاشعانه در صدر نمودارهاي ايمان قرار گرفته و سپس مشابه
همان ويژگي‌هايي که در آيات سوره معارج ذکر شده در اينجا نيز آمده است، چنانکه
گويي ايمان به خداوند و نماز دو روي يک سکه و هر دو مبين يک حقيقت با آثار يکسان
هستند. و واقعيت عام در «ان الانسان لفي خسر» گاهي با تعبير «الا الذين آمنوا» و
گاهي با تعبير «قد افلح المؤمنون» و گاهي با تعبير «الا المصلين» استثناء خورده
است.

«ô‰s%
yxn=øùr&
tbqãZÏB÷sßJø9$#  tûïÏ%©!$#
öNèd
’Îû
öNÍkÍEŸx|¹
tbqãèϱ»yz  tûïÏ%©!$#ur
öNèd
Ç`tã
Èqøó¯=9$#
šcqàÊ̍÷èãB  tûïÏ%©!$#ur
öNèd
Ío4qx.¨“=Ï9
tbqè=Ïè»sù  tûïÏ%©!$#ur
öNèd
öNÎgÅ_rãàÿÏ9
tbqÝàÏÿ»ymžwÎ)
#’n?tã
öNÎgÅ_ºurø—r&
÷rr&
$tB
ôMs3n=tB
öNåkß]»yJ÷ƒr&
öNåk¨XÎ*sù
çŽöxî
šúüÏBqè=tB
Ç`yJsù
4ÓxötGö/$#
uä!#u‘ur
y7Ï9ºsŒ
y7Í´¯»s9’ré’sù
ãNèd
tbrߊ$yèø9$#  tûïÏ%©!$#ur
öNèd
öNÎgÏF»oY»tBL{
öNÏdωôgtãur
tbqããºu‘  tûïÏ%©!$#ur
ö/ãf
4’n?tã
öNÍkÌEºuqn=|¹
tbqÝàÏù$pt䆠 y7Í´¯»s9’ré&
ãNèd
tbqèO͑ºuqø9$#   šúïÏ%©!$#
tbqèO̍tƒ
}¨÷ryŠöÏÿø9$#
öNèd
$pkŽÏù
tbrà$Î#»yz … » (مؤمنون 1/11)

مجموعه
اين ويژگي‌ها و امثال آنها ک در آيات و روايات فراوان بيان شده است و وجود يا عدم
و شدت يا ضعف آنها در انسان بيانگر و نشانه کيفيت نمازي است که مي‌خواند به اين
معني که وجود اين آثار و ويژگي‌ها يا عدم و يا ضعف آنها در زندگي انسان مقياس و
محک شناخت نقص يا کمال نماز است، همانگونه که عدم تمکن انسان از دسترسي به آداب
باطني نماز و عدم تحقق «ذکر الله» بوسيله نماز نشانگر نارسائيها و نواقص
بيماريهايي است که در خارج نماز گريبانگير انسان است. پس توازن و تناسب مستقيم و
دقيقي بين نماز و خصوصيات خارج نماز برقرار است و تأثير و تأثر اين دو نسبت به
همديگر چنان عميق است که تفکيک و ناهماهنگي بين آنها غير ممکن است.

نمونه
اين مطلب شرط تقوي در قبولي تمام عبادات و از جمله نماز است. که قرآن به آن تصريح
فرموده است: «انما يتقبل الله من المتقين» (مائده/ 27)

–        
خدا
فقط از تقوي پيشگان مي‌‌پذيرد.

و
از امام رضا‌(ع) چنين نقل شده: «الصلوة قربان کل تقي» (کافي- ج 3/ 265)

–        
نماز
وسيله تقرب هر تقوي پيشه‌اي به خدوند است.

پس
نماز فقط از انسان متقي پذيرفته مي‌شود و نماز انسان تقوي پيشه است که موجب تقرب
او به خدا مي‌گردد.

بديهي
است که برخورداري از تقوي و آثار نشأت گرفته از آن در صفات و اعمال انسان که سراسر
زندگي انسان را در بر مي‌گيرد چيزي نيست که در حين گفتن تکبيرة الاحرام به طور
ناگهاني پديد آيد و با سلام نماز پايان پذيرد بلکه نماز بايد مسبوق به تقوي باشد.
و بدين وسيله آمادگي لازم را براي انجام نماز کامل و مورد قبول درگاه الهي از قبل
و در تمام ساعات و در همه امور و شئون زندگي پيدا کرده باشد و در حقيقت ميوه نماز
بر شاخه‌هاي تقوي مي‌رسد و کمال مي‌يابد و جواز و گذرنامه ورود در حرم قرب الهي که
«تکبيرة الارحام» دروازه و مدخل آن است همانا تقوي است که از قبل فراهم شده است. و
اين يک مسأله طبيعي و کاملا محسوس است که انساني که در طول روز غرق در هم و غم
دنيا و احيانا آلوده به گناهان و فسادهاي روحي و عملي باشد بهر اندازه هم تلاش کند
نمي‌تواند به طور ناگهاني در نماز همه آن امور و خاطرات آن را از ذهن و قلب خود
بزدايد، و اگر فرضا در يک لحظه توجه خود را به خدا و آنچه مي‌گويد معطوف کند بي
اختيار در لحظه دوم و کلمه دوم عنان از کف او خارج مي‌شود و فکر و روح او به سوي
همان اموري که قبل از نماز در آن غوطه‌ور بوده است درمي‌غلتد. پس آن کس که بخواهد
به نماز مقبول دست يابد مستلزم آن است که از قبل با کردار و رفار شايسته خويش و
دوري از گناهان خود را شايسته اين مقام کند.

بنابراين،
تحقق بخشيدن به نماز مقبول، مستلزم دوري از فحشاء و منکرات و گناهان است به عنوان
يک مقدمه، ولي مسأله به همين جا ختم نمي‌شودو با اقامه نماز مقبول که مقرب به خداي
متعال است و در پرتو تقرب به خدا انسان گونه شده و صفات کمال در او متجلي و به
آنچه او مي‌خواهد و دوست مي‌دارد نزديک و از هر چه او نمي‌خواهد و دوست نمي‌دارد
دور مي‌شود بدين سان است که: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنکر» در مرتبه‌اي
بالاتر تحقق مي‌پذيرد. و باز هم نقش نماز از تأثير بيشتري در انسان برخوردار مي‌شود
و اگر هم گناه و آثاري از گناه را بردوش داشته باشد نماز مقبول چنان نورايتي در او
پديد مي‌آورد که ظلمت‌ کدورت باقيمانده از گناه را از صفحه دل و کتاب عمل او مي‌زدايد.
عن ابي‌عبدالله (ص) في قول الله عزوجل:

«ان
الحسنات يذهبن السيئات[1]
قال: صلوة المؤمن بالليل تذهب بما عمل من ذنب بالنهار» از امام صادق(ع) نقل شده که
درباره سخن خدا «همانا حسنات سيئات را نابود مي‌کند» فرمود:

نماز
مؤمن در شب، آنچه از گناه در روز مرتکب شده را نابود مي‌سازد. (کافي- ج 3/266)

و
همچنين از امام صادق چنين نقل شده که فرمود:

«من
قبل اللهمنه صلوة واحده لم يعذبه» (کافي ج3/ 266)

کسي
که خداوند يک نماز را از او قبول فرمايد او را عذاب نکنند.

و
معلوم است که عذاب نتيجه گناه است و نماز گناه و آثار آن را مي‌زدايد. و در روايت
ديگر مي‌فرمايد:

«من
صلي رکعتين يعلم ما يقول فيهما، انصرف و ليس بينه و بين الله ذنب». (کافي ج 3/
266)

کسي
که دو رکعت نمازي بگذارد که بداند در آن چه مي‌گويد، از نماز خارج مي‌شود در حالي که
گناهي بين او و خدا نيست.

و
حضرت امير المؤمنين چنين فرموده است:

«و
انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلي الله عليه
وآله وسلم بالحمه تکون علي باب الرجل فهو يغتسل منها في اليوم ولليلة خمس مرت فما
عسي ان يبقي عليه من الدرن» (نهج البلاغه صبحي صالح- خطبه 199)

نمازگناهان
را همانند ريختن برگ درختان مي‌ريزد و آنها را رها مي‌کند مانند رها کردن بندها و
پيامبر خدا (ص) نماز را به چشمه آب گرمي- که شفابخش بيماريهاست- تشبيه فرموده است
که بر آستانه درب خانه مردي باشد و در هر شبانه روزي پنج بار خود را در آن شستشو
دهد که بديهي است ديگر کمترين چرکي بر او باقي نخواهد ماند.

نتيجه
آن که نماز از چند سو موجب پاکي انسان از آلايش گناه و آلودگي رذايل اخلاقي مي‌شود:

1-    چون نماز مقبول بايد مسبوق به تقوا
باشد، کسي که مي‌خواهد به وسيله نماز به حرم قرب الهي بار يابد از قبل خود را با
نگهداري حريم حق و رعايت اوامر و نواهي او آماده و مهيا ساخته باشد «و اين نموداري
از تأثير خارج نماز در نماز است».

2-    با تحقق نماز مقبول و قرب الي الله،
تقوي به ثمري مي‌نشيند و به نسبت نزدکي‌تر شدن انسان به خدا، از زشتيها و منکرات
دورتر مي‌شود.

3-    از آنجا که انسان معصوم نيست و عليرغم
تلاش براي تحصيل تقوا و دوري از گناه، ممکن است به نوعي آلوده به برخي از گناهان
شود و بر اثر تماس مستمر و غيرقابل اجتناب با امور مادي و دنيوي همواره در معرض
تأثيرات منفي و کدورتهاي دنيوي است. نماز مقبول از چنان کاربردي برخوردار است که
تمام آن آثار منفي و کدورتها را از صفحه روح پاک و پاکيزه مي‌کند و در مقابل راه
را براي تثبيت فضايل اخلافي و اعمال صالح و انجام وظايف کاملا هموار و تحقق تمام
آنها را تضمين مي‌نمايد. و اين نمونه‌اي از تأثير نماز در امور خارج نماز است.

و
اينک به بيان پاره‌اي از آداب و اسرار نماز و مقدمات آن و اموري که راه را براي
قبول نماز هموار مي‌سازد مي‌پردازيم. ادامه دارد

 



[1] – از آيه 14 سوره هود که درباره نماز است:

«واقم
الصلوة طرفي النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلک ذکري للذاکرين».

/

گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها
و نوشته‌ها

خانه‌
بهشتي

حضرت
رسول‌(ص) به امير المؤمنين (ع) فرمود:

يا
علي! هر کس اين چهار خصلت را دارا باشد، خداوند براي او خانه‌اي در بهشت مي‌سازد.

1-    کسي که يتيمي را جاي دهد و در پناه خود
نگهدارد.

2-    کسي که انسان ضعيف و ناتواني را حمايت و
ياري کند.

3-    کسي که پا پدر و مادرش با مهرباني رفتار
نمايد..

4-    کسي که با زيردستانش با محبت، برخورد
کند.

خوبي‌ها

امام
صادق‌‌(ع) فرمود:

خداوند
براي ادم وحي فرستاد و فرمود:

اي
آدم! من همه نيکي‌هاو خوبي‌ها را در چهار کلمه براي تو جمع کرده‌ام:

1-    يکي از آنها را براي خودم.

2-    دومي را براي تو.

3-    سومي را بين خودم و تو

4-    چهارمي را بين تو و مردم قرار دادم.

آنکه
مخصوص خودم قرار دادم، اين استکه فقط مرا پرستش کني و براي من شريکي قائل نشوي.

اما
آنکه مربوط به خودت است، اين استکه به عمل تو پاداش خواهم داد.

اما
آن چه بين تو و من است، اين است که تو دعا کني و از من بخواهي و من هم اجابت کنم.

و
اما آنچه بين تو و مردم مي‌باشد آن استکه براي مردم بپسندي آنچه را براي خود مي‌پسندي.

قاتل
کيست؟

روزي
يکي از حکماي يونان در فکر غوطه‌ور بود و به راه خود ادامه مي‌داد. ناگهان شخصي به
او تنه زد و فرار کرد. شخصي که به دنبال آن مرد فرار مي‌دويد گفت: جلو او را
بگيريد آقا نگذاريد فرار کند. او قاتل است!

حکيم
با خونسردي گفت: قاتل يعني چه؟

آن
شخص با تعجب گفت: آقا مسخره کرده‌ايد؟ قاتل کسي است که مي‌کشد.

حيکم
گفت: شايد منظورتان قصاب است؟!

آن
مرد عصباني‌تر شده گفت: قصاب يعني چه؟ قاتل مردي استکه انسان ديگري را مي‌کشد.

حکيم
کمي فکر کرده گفت: پس لابد نظامي است که در جنگ تن به تن، کسي را کشته است!

آن
مرد گفت: گمانم شما ديوانه‌ايد، او در جنگ نکشته است.

گفت:
شايد ميرغضب است!!

گفت:
بي‌شعور! اين قاتل وحشي آن کسي را که کشته، گناهي نداشته است؛ فهميدي؟!

حکيم
ناگهان سر خود را بالا کرده گفت: خيلي از شما معذرت مي‌خواهم، حالا فهميدم. حتما
او طبيب است!!

کشور
عشق

در
کشور عشق جاي آسايش نيست

آنجا
همه کاهش است، افزايش نيست

بي‌درد
و الم توقع درمان نيست

بي‌جرم
و گنه، اميدبخشايش نيست «ابوسعيد ابوالخير»

پزشک
چقدر زياد است!

روزي
ناصر الدين شاه از اعتماد السلطنه پرسيد: در مملکت چه چيز از همه بيشتر است؟ او بي‌درنگ
گفت: قربان پزشک!

شاه
تعجب کرد و گفت: دليل اين سخن چيست؟

گفت:
جوابش را بعدا عرض مي‌کنم.

يک
هفته بعد دستمالي زيرچانه‌اش بست و دو سر آن را روي سرش گره زد و چنان وانمود کرد
که دندانش درد مي‌کند و با همان حالت پيش شاه آمد. شاه پرسيد: چه شده است؟ گفت:
دندانم پيله کرده است!

فورا
يکي از درباريان گفت: شلغم جوشيده روي جاي پيله کرده بگذاريد!

ديگري
گفت: حريره بادام، علاج اين درد است! هر کس فراخور دانش خود، چيزي تجويز مي‌کرد.

اعتمادالسلطنه
به آرامي گره دستمال راباز کرد و خطاب به شاه گفت: دندان من درد نمي‌کند، فقط
خواستم عرضي که هفته پيش کرده‌ام، تأييد شود که در مملکت پزشک از همه چيز بيشتر
است.

پيوسته
به جانان

مائيم
زقيد هر دو عالم رسته           جزعشق تو بر
جمله در دل بسته

المنة
لله که شديم آخر کار              پيوسته به
جانان و زجان بگسسته

«حاج
ملاهادي سبزواري»

او
از تو برون نيست

گاه
از غم او دست زجان مي‌شنوئي گه قصه او به
درد دل مي‌گوئي

سرگشته
چراگرد جهان مي‌‌پوئي؟     کو از تو برون
نيست کرامي جوئي «مولوي»

زهر
فراق نوشم

هر
دل که عشق ورزد از ما و من برآيد

کوشم
بجان در اين کار، تا جان زتن برآيد

زهر
فراق نوشم، بهروصال کوشم

حکمش
به جان نيوشم، تاکام من برآيد «فيض کاشاني»

لگد
نخورده است!

جواني
جسور و بي‌ادبب در حضور جمعي، حرکات ناشايسته انجام مي‌داد و شوخيهاي رکيک مي‌نمود.
مرد فاضلي زبان به نصيحت او گشود و گفت: در شوخي و مزاح، ادب را رعايت نمي‌کني؟!

آن
جوان باز هم خواست نمکپاشي کند، گفت: چه کنم، آب و گل مرا چنين سرشته‌اند!

مرد
ادبي گفت: آب و گل ترا نيکو سرشته‌اند ولي به اندازه کافي لگد نخورده است.

من
نادرقلي‌ام

نادرشاه
در فتح هندوستان پول زيادي از مردم گرفته بود. مردم دهلي در نامه‌اي به او نوشتند:
اگر خدائي، ترا بندگان بايد و اگر پادشاهي، از رعيت گريز نباشد و با اين همه ستم،
ديار هند خراب و از مردم تهي خواهد ماند.

نادر
به منشي خود گفت که در پاسخ اين نامه بنويسد:

من
اين سخنان که خدايم يا شاهم،‌ندانم، من نادر قلي‌ام و پول مي‌خواهم!

بانکداري

بانکداري
تاريخي بس کهن دارد. دربابل و مصر و يونان قديم، مراکزي داير بود که پول مردم را
در معابد نگهداري مي‌کردند. در رم فرماني به سال 210 پيش از ميلاد، صادر شد که به
موجب آن، جائي را در ميدان عمومي براي صرافان اختصاص دادند.

واژه
«بانک» از زبان ايتاليائي گرفته شده، زيرا در قرون وسطي، صرافاتي در ايتاليا بودند
که در خيابان‌ها بر روي نيمکت مي‌نشستند و با مردم داد و ستد مي‌کردند. در زبان
ايتاليائي‌ به نيمکت مي‌گويند «بانکو» و از همين واژه، نام بانک گرفته شد.

آغاز
بانکداري جديد در سال 1587 در شهر «ونيز» تأسيس شد. اين بانک از مردم سپرده مي‌گرفت
و آنان مي‌توانستند که در برابر سپرده‌هاي خويش، چک صادر کنند.

 

/

اينهم هشدار نيروهاي حزب الله

ارزشهاي
اسلام وانقلاب را پاسداري کنيم

اينهم
هشدار نيروهاي حزب الله (حجة الاسلام محمدتقي رهبر)

حالت
سوخته را سوخته دل داند و بس     

شمع
دانست که ان دادن پروانه ز چيست

بدنبال
انتشار مقاله «فرهنگ اشرافيت وابتذال حاکم مي‌شود» در شماره 118 مهرماه ماهنامه
پاسدار اسلام از سوي خوانندگان گرامي نامه‌هاي بسياري رسيد که مجله را در درج
اينگونه مطالب که در دل امت حزب الله است، مورد تأييد و تشويق قرار دادند. در
بسياري جاها مقاله را تکثير مجدد نموده و در دانشگاه‌ها و غيره در معرض ديد جوانان
مؤمن و انقلابي نهادند. دريغمان آمد که فرازهائي از اين نامه‌ها را که از سراسر
کشور به دفتر مجله رسيده ناديده گرفته، در معرض افکار عمومي و ديد مسئولين ذيربط
نگذاريم. اين بار هشدار مردم، بسيجيان و نيروهاي انقلابي به کارگزاران امور است که
انشاء الله گوشي براي شنيدن باشد… اينک نمونه‌اي از نامه‌ها با اندکي تصرف و
تعديل:

1-    ناهم دردمندانه يک اسير آزاده

«…
اينجانب که پس از مدت‌ها در جبهه جنگ به اسارت دشمن درآمدم و سالها از مسائل کشور
دور بودم … ولي موقع بازگشت همه چيز را بر عکس ديدم. بسياري از اين مسائل را شما
در اين ماهنامه مهرماه 1370 در شماره 118 تحت عنوان «فرهنگ اشرافيت و ابتذال حاکم
مي‌شود» متذکر شده ايد که اين موضع‌گيري بطور جدي ادامه داشته باشد و نه فقط با
نوشتن چند مقاله در يک ماهنامه بلکه با طرح و برنامه دقيقتر، اين مسئله را پيگري
کنيد … اين براي همه روشن است که زجر و رنجي که خانواده‌هاي شهدا و معلولين و
جانبازان و آزادگان و همه بندگان مخلص خدا که براي اين نهضت اسلامي خون دلها
خوردند مي‌کشند زبان از گفتن آن عاجز است. حال چطور يک مسلمان مي‌تواند ببيند که
در مقابل ريخته شدن آن همه خون عزيزان ما، ارزشهاي انقلاب و اسلام بازيچه قرار
گيرد …» نامبرده سپس به برخي از برنامه‌هاي صدا و سيما و مسئله بدحجابي و نصب
بلندگو در عروسي‌ها و پخش ترانه‌ها، و عدم قدرت حزب الله بر امر بمعروف و نهي از
منکر، و توطئه‌هاي دشمنان اسلام از راه ابتذال و ترويج فساد و برخي مسائل ديگر
اشاره کرده و در خاتمه به روحانيون تذکر داده که براي پياده شدن احکام اسلام دقت و
مراقبت و احساس مسئوليت بيشتري بنمايند. (خميني شهر- م- رضائي)

2-    اعتراض يک بسيجي

در
نامه يک بسيجي از آبادان، مطالبي آمده که خلاصه آن چنين است:

«در
ماهنامه پاسدار اسلام مقاله‌اي خواندم که سخن از بي‌بندوباري و جسارتهائي که در
پارک‌ها، سينماها يا عروسي‌ها، بي‌توجهي به مسائل شرعي و بدحجابي و غيره به ميان
آمده بود که بسيار جالب و حرف دل اين بسيجي ناقابل بود به همين جهت خواستم خواهش
کنم اعتراض بسيجيان امام خميني را نسبت به اين مسائل از  جمله صحنه اول سريال پامچال که در تلويزيون
اخيرا پخش مي‌شود اعلام فرمائيد، در اين سريال حرکت لباس يک دختر را که بوسيله
برخورد با بادحرکت مي‌کند آنگونه آميخته است که هرکس اين موزيک را بشنود صحنه رقص
براي وي تداعي مي‌شود …» نويسنده با ذکر مواردي از انحرافات درخواست مي‌کند که
مسئولين دستهاي خيانتکاري را که قصد انحراف انقلاب را دارند قطع کنند و نگذارند با
خون‌هاي مقدس ريخته شده به پاي درخت انقلاب بازي کنند. نامه با اين جمله خاتمه مي‌يابد
«خدايا تو شاهدباش من اعتراض خود و همسنگرانم را اعلام کردم». (پالايشگاه آبادان.
1- عسگري)

3-    خلاصه نامه يک دانشجو از مشهد

«نويسنده
يا نويسندگان محترم مقاله «فرهنگ اشرافيت و ابتذال حاکم مي‌شود» سلام عليکم.

شجاعت
و شهامت در نگاشتن اين مقاله قابل تحسين است … وقتي مقاله شما را خواندم در حال
گريه بودم. چرا بايد خون صدها هزار شهيد، ده‌ها هزار معلوم و مجروح عزيزمان، با اينگونه
ابتذال کارهاي احمقانه هدر برود». برادر دلسوز ما در نامه خود تأکيد مي‌کند که در
اين رابطه آيا با مسئولين مملکتي صحبتي شده و آنها از آنچه در سطح جامعه مي‌گذرد
آگاهند يا نه؟! ايشان همچنين درخواست مکاتبه داشته‌اند که طريق ارتباط همان دفتر
مجله پاسدار اسلام است.

(مشهد
مقدس- مدرسه عالي شهيد مطهري- ر- ساکت)

4-    نامه يک دانشجو از اصفهان

«سلام
عليکم، بدون مقدمه و از راه دور صميمانه بر دست و قلم شما بوسه مي‌زنم و از خداوند
براي شما طلب توفيق بيشتر در نشر فرهنگ اصيل اسلامي مي‌نمايم. مقاله «فرهنگ ابتذال
و اشرافيت حاکم مي‌شود» در شماره 118 ماهنامه را خواندم و اندکي غم سنگيني که مدتي
بود در قلب خود احساس مي‌کردم را کمتر يافتم. چرا که ديدم بالاخره صداي اعتراضي
کسي در جو يأس آفرين بلند شد…

اجازه
دهيد ه مطالب شما اين نکته را اضافه کنم که هرچه جامعه امروز ما از اسلام دور شود
ديگر برگشت واقعي به فرهنگ اسلامي بسيار مشکل‌تر از زمان‌هاي گذشته مثلا قبل از
انقلاب است، چرا که امروز آنچه مردم در صدا وسيما، مطبوعات، سينما و …. مشاهده
مي‌کنند و آنچه از کردار مسئولين ببينند از ديد اسلام ناب محمدي‌(ص) تصور کرده،
گروهي نيز بر اين تفکر دامن مي‌زنند. از شما که اولين هشدار جدي را با چاپ اين
مقاله به مسئولين و دلسوزان انقلاب و رهروان راه شهدا داديد خواهشمندم نسبت به
پيگري و رساندن اين مطالب به مسئولين رده‌ بالاي کشور اقدام فرمائيد و …»

(م-
ي. دانشجو از اصفهان)

به
اين برادر عزيز بايد عرض کنم دست ناقابل ما قابل بوسيدن نيست و ما همچون امام عظيم‌الشأن(ره)
دست بسيجيان جان برکفي را که اينهمه غرور و افتخار آفريدند مي‌بوسيدم و بر بي‌تفاوتي
خود تأسف مي‌خوريم و از خداوند مي‌خواهيم که لياقت و کفايت حفظ آن ارزشها را به ما
مرحمت کند.

5-    نامه‌اي از بوشهر

از
نامه مفصلي که يکي از برادران پرسوز و دردمند انقلابي نوشته تنها جملاتي را انتخاب
مي‌کنيم:

«غم‌ها
و رنج‌هاي زيادي است که برقلب جوانم سنگيني مي‌کند. از مسئولين کشور گله‌مندم، اما
نه براي تورم و گراني و نه هشت سال جنگ و نه از براي مسائل مادي و دنيوي ديگر.
مسائلي که بر دل من سنگيني مي‌کند اينست که چرا مسئولين کشور که حاميان عزت و شرف
اين ملت‌اند به حرف ميليون‌ها حزب اللهي اين مرز و بوم توجه نمي‌کنند؟


ايا بدستورات، به پيامها و وصيت‌نامه‌ها آن بزرگوار عمل مي‌کنيد؟ آيا از بي‌حجابي
و بدحجابي، از عروسي‌هاي کذائي، از پخش و توزيع عکس‌ها و نوارهاي مبتذل جلوگيري مي‌کنيد
… راديو تلويزيون فرهنگ اسلام را تبليغ مي‌کند يا …؟ بسيجيان، طلاب، روحانيون
و تمامي افراد مؤمن متعهد ازدست مسئولين مي‌نالند که چرا در برخورد با مفاسد
اقدامي جدي صورت نمي‌گيرد، چرا مسئولين به درددل برادران، خواهران، مادران و پدران
شهدا گوش نمي‌دهند؟ … مسئولين کشور! انقلاب را دريابيد، خدا مي‌داند حيف است که
آنهمه رنج‌ها و زحمات امام راحلمان و آنهمه رشادتها و دليري فرزندان انقلاب در
ميادين نبرد هدر برود … مسئولين بدانند که در مبارزه با مظاهر فساد و تلاش براي
فرهنگ اسلام، مردم حامي آنان هستند ولي چنانچه در انجام وظيفه کوتاهي نمايند پيش
خدا و ملت و امام راحلمان مسئولند. مگر نه اينست که مقام معظم رهبري حضرت آيت الله
خامنه‌اي فرمودند: «فلسفه وجودي ما خدمت به مردم است» مگر نه اينست که مسئولين
خادم اين ملت هستند پس بايد به مردم خدمت کنند و اکنون شايد خدمتي بهتر و
ارزشمندتر از مبارزه با فساد، بي‌حجابي، بدحجابي نباشد و اين بهترين خدمت مخصوصا
به نسل جوان است …» (بوشهر- برادر علي- ک)

6-    نامه‌اي از شهرستان مذهبي قم

موضوع
مهم «اشرافيت و ابتذال …» را در مجله پاسدار اسلام مطالعه کردم و بسيار خوشحال
شدم که عده‌اي هم هستند که اين خطر بسيار بزرگ که انقلاب و اسلام را بطور جدي
تهديد مي‌کند، احساس کرده و در پيرامون آن سخن مي‌گويند، مسئله بزرگتر و وسيع‌تر
از اينهاست، در اين مسئله بي‌شک توطئه دشمنان دخالت دارد و متأسفانه دشمن موفق
بوده … بطوري که برادر کوچک بنده که سال اول راهنمائي است و در روستا زندگي مي‌کند
و از يک خانواد مذهبي و متدين و متعهد هم هست، اخيرا چند عکس مبتذل و نوار ترانه
در کتابهاي درسي او بود و اين در يک روستا و خانواده متدين جدا باعث تأسف و تعجب
است که دشمن چقدر در نسل جوان و نوجوان ما پيش رفته است»

نويسنده
نامه سپس به ارائه راه‌حل‌هائي پرداخته و خاطرنشان ساخته که همه نيروهاي انقلابي و
بسيجي‌ها و طلاب و روحانيت و خانواده شهدا که پشتيبان مقام معظم رهبري و نظام
اسلامي هستند، آمادگي دارند در اجراي منويات معظم له که همواره هشدار لازم را مي‌دهند،
با مسئولان همکاري کنند و از اين نيروهاي مؤمن حزب الله بايد بيش از اين استفاده
شود. (قم- نعمت اللهي)

7-    نامه‌اي از لارستان فارس

نويسنده
نامه خود را با جمله‌اي از حضرت امام‌خميني‌(ره) بدينگونه آغاز کرده:

«همه
بايد مردم را دعوت کنيد که بي‌تفاوت نباشند. اين تکليف است يک تکليف الهي است».

درماهنامه
شماره 118 مطلبي در خصوص «اشرافيت و ابتذال حاکم مي‌شود» را با مطالبي حاوي درد
دلهاي ياران واقعي امام و بسيجيان حزب الله و ساير ايثارگران منتشر نموده‌ايد و
وقتي که آنرا مي‌خواندم داغ دلم تازه مي‌شد. ما همه کم و بيش مي‌دانيم که اسلام
چيست و چه مي‌خواهد و حکومت اسلامي چه حکومتي است و لااقل مي‌دانيم که پيامبر عزيز
اسلام حضرت محمد‌(ص) درباره اسلام و پيروي از آن و تمسک به آن چه فرمودند، امام
راحلمان چه خون دلهائي خوردند تا اسلام را بر جامعه حاکم کردند، حال پس از رحلت
حضرت امام، گرچه مقام معظم رهبري فرزند امام همانند آن عزيز راحل در ادامه راه
اشان مي‌کوشند اما بايد قبول کنيم که بسياري از مسئولين، آگاهانه يا ناآگاهانه به
موازين اسلام توجه کافي ندارند، گاهي جشن‌ها و جلساي برپا مي‌کنند که روي دست
سرمايه‌داران بي‌درد مي‌زنند. کجاي حکومت اسلامي موافق چنين تجمل‌گرائي و اشرافيت
است؟ اين درد دل بسياري از جوانان مؤمن است … ما در گذشته مردم را هشدار مي‌داديم
اما حال بايد چه کساني را هشدار داد؟ البته به نوشته ماهنامه: «مسؤلان هشدار!»
…. (لارستان فارس. بنياد جانبازان انقلاب اسلامي- ع- مقيمي)

8-    پاسخ مسئولين چيست؟

در
نامه ديگر يکي از خوانندگان مطلبي بدين مضمون آمده است:

«در
مجله مهرماه مطلبي را تحت عنوان مسئولين هشدار، مطالعه کردم خواهشمند است کتبا و
يا ر مجله مرقوم فرمائيد آيا اين مطالب را با علماي حوزه، مقامات مسئول در ميان
گذاشته‌ايد با توجه به اينکه آقايان اساتيد حوزه به راحتي مي‌توانند با مسئولان در
تماس باشند، اگر در ميان گذاشته شود و جوابي دريافت گردد خوبست در معرض افکار
عمومي قرار گيرد». (يزد- عقيدتي سياسي ناحيه انتظامي- م- صباغي)

9-    درخواست اقدام عملي

يکي
ديگر از خوانندگان گرامي در نامه مفصل خود نکات مختلفي را يادآور شده که به برخي
از فرازهاي آن اشاره مي‌شود: «… مقاله شماره 118 مهرماه پاسدار اسلام، تحت عنوان
«فرهنگ اشرافيت وابتذلا حاکم مي‌شود» بياني بود از داغ دل دردمند ما که به اين
انقلاب و اسلام عشق مي‌ورزيم و بقاي آنرا تا سرحدي فناي هم چيزمان طالبيم …
برادارن به اين مقدار اکتفا نکنيد، اگر اقدام عملي از سوي پرچمداران اسلام صورت
نگرفت در دادگاه عدل الهي و نزد پيامبر عظيم الشأن و ائمه هدي و ارواح شهيدان دست
و سربريده مسئوليد … من با شناختي که از اکثريت ملت دارم به شما مي‌گويم هر
اقدام عملي به صلاح اسلام است و تحت لواي رهبري معظم انقلاب انجام دهيد، ملت چون
هميشه حمايت مي‌کند …. نويسنده روي مسئله حجاب بانوان و موسيقي‌هاي تند و مشکوک
و خلاف شرع تأکيد فراوان کرده و مي نويسد چرا روي اين مسائل که زيانش کمتر از مواد
مخدر نيست توجه کافي نمي‌شود. وي اضافه مي‌کند … حفظ اين انقلاب بوسيله همين
زجرکشيده‌ها بوده که اگر اين پشتوانه‌ از دست برود، مرفهين و خوشگذرانها و آنها که
بعضي مسئولين درصدد جذبشان هستند مسئولين را کفايت نمي‌کنند! …» (اصفهان-  ص- ديباج)

10-
لزوم مبارزه با اشرافيت و ابتذال

نامه
ديگري از خواننده ديگر مجله پس از مقدمه‌اي طولاني به اينجا مي‌رسيم:

«برادران
عزيز! براي اولين بار بود که با مجله پاسدار اسلام آشنا شدم و آنرا مطالعه کردم
(شماره 118) بحق از مطالعه مقالات مختلف آن بسيار لذت بردم بوي‍ژه مقاله «فرهنگ
اشرافيت و ابتذال حاکم مي‌شود» که انعکاس واقعيت اجتماعي است و چنانچه افراد دلسوز
و مسئولين انقلاب اسلامي دير بجنبد و مبارزه همه جانبه با فرهنگ تجمل‌گرائي و
ابتذال را آغاز نکنند ميکرب و موريانه و موشهاي زرپرست شالوده مملکت را از درون
تهي خواهند ساخت و اساس انقلاب را که بهاي هزاران شهيد و معلول اسير است تخريب
خواهند کرد و ارزشهاي را به باد فنا خواهند داد و فرهنگ مهاجم غربي را جايگزين
خواهند کرد». (سنندج- کاکريم)

10-                      
مسئله
حجاب و ماهيت آن

و
بالأخره خواهر متعهد مسلمان‌ها از تهران طي نامه بسيار مفصلي که مجال ذکر فرازهاي
مختلف آن نيست، روي مسئله حجاب تکيه مي‌کنند و سخن ايشان چنين خلاصه مي‌شود که چرا
محدوده حجاب اسلامي دقيقا و بدور از تعصبات و افراط کاريها مشخص نمي‌شود، آيا حجاب
تنها چادر است و لباس و پوشش کامل و پوشاننده را شما حجاب نمي‌دانيد؟! که در پاسخ
ايشان بايد عرض کنيم که ما هرگز نخواستيم حجاب را در چادر منحصر کنيم (گرچه چادر
بهترين نوع پوشش زن مسلمان است) اما با اين حال اگر خانم مسلماني حدود پوشش اسلامي
را رعايت کند لباسش جلف و چسبان و مهيج و جالب توجه انظار نباشد، يک حجاب شرعي است
و پوشش اسلامي بايد بدن و مو و اندام زن را بپوشاند و تحريک‌آميز و نازک و جلف
نباشد و در عين حال زن مسلمان از آرايش و خودنمائي بپرهيزد.

جمع‌بندي
و نتيجه‌گيري

با
تشکر از برادران و خواهراني که ضمن اعلام همبستگي با اهداف و آرمانهاي انقلابي و
اسلامي، ما را مورد تفقد قرار داده بايد يادآور شد که اين سخن ميليون‌ها انسان
متعهدي است که از لوث شدن ارزشها و بي‌توجهي در حد انتظار برخي کارگزاران امور
نسبت به ارزشهاي اسلام و انقلاب رنج مي‌برند و نفوذ اشرفيت و ولخرجي و دکورسازي‌هاي
تجمل گرايانه را در تشکيلات و نهادهاي دولتي مشاهده کرده و آنرا با عدالت اسلامي و
وارستگي انقلابي در تضاد مي‌بينند. اينها اعلام خطر و هشداري است که واقعا اگر اين
نيروهاي مؤمن تربيون و يا ارگاني داشتند که حرف خود را برسانند مي‌ديديم که
اعتراضات بصورت يک سيل خروشاني درمي‌ آمد. اينها پيش از آنکه به گراني، تورم، و
سوء استفاده‌هاي مادي سودپرستان معترض باشند از سست شدن ارزشهاي اسلام و انقلاب
رنج مي‌برند و خلاصه: پيش از اينکه درد آب و نان را داشته باشند درد دين دارند.

به
احساسات پاک اسلامي و انقلابي ارج نهيم

بايد
به اين احساسات ارج نهاد و در جلب رضايت اين نيروها تسامح و تساهل به خرج نداد چرا
که ستونهاي واقعي انقلاب و کشور همين نيروها هستند نه قشرهاي چپاولگر، عياش،
بلهوس، خوشگذران که از هر فرصتي براي اميال و شهواتشان بهره‌برداري مي‌کنند و حتي
گاه در تشکيلات مملکتي هم نفوذ مي‌کنند و از پشت خنجر مي‌زنند. بر مسئولين امر است
که بيش از پيش اين نيروهاي مؤمن را حفظ کنند اينها پشتيبان نظام بوده‌اند و در
آينده نيز خواهند بود، روزهاي جنگ و حادثه همين‌ها سپربلاي حوادث‌اند، مردانه به
جنگ مي‌روند و بدون توقع خدمت مي‌کنند، اگر اينها از پاره‌اي لجام گسيختگي‌ها
متاذي و بدان معترض‌اند، نبايد عنوان تقدس خشک به آن داد، نيش و نوش براي لبنان
چاره‌ساز نيست، بلکه بايد ديد حرف اينان چيست، چرا به فلان فيلم، آهنگ، نشريه،
موسسه، وزارتخانه، نهاد هنري، تبليغي و صدا و سيما مثلا معترض‌اند اگر مي‌توانيد
توجيه کنيد و اگر حرف آنها درست است بدان توجه کنيد …

در
هر حال حالت مردمي و حزب اللهي اين انقلاب را حفظ کنيد و روزي نيايد که اين نيروها
دلسرد شوند و مشتي رفاه‌طلب و خودخواه و فرصت‌طلب جايگزين اينها گردند که نه براي
روز حادثه ذخيره‌نظام اند و نه در حوادث صبور و نه همراه و مدافع از ارزشهاي
انقلاب ….

در
يک سخن اشرافيت و ابتذال چون موريانه انقلاب را خواهد خورد و نيروهاي مؤمن و
انقلابي را عقب خواهد زد و خدا نياورد چنين روزي را که ما اين پشتوانه مستحکم و
حصن حصين مردمي و الهي را از دست بدهيم که با هيچ حرکت ديگري قابل جبران نيست.

مسئله
فرهنگ و هنر

و
اما مسئله فرهنگ و هنر، که در سخن مسئولين آمده و ضرورت کار فرهنگي و هنري را در
هدايت نسل‌ها بويژه جوانان مورد تأکيد قرار داده‌اند. حرف درستي است کار فرهنگي
بايد کرد و حقا که تبليغ از راه هنر و کارهاي هنري مؤثرين راه است.

اما
درباره فرهنگ فعلا با يک اشاره مي‌گذاريم و آن اينکه چه کسي بايد کار فرهنگي بکند،
مسئولان و کارگزاران امور نبايد تنها به بايد و نبايد بسنده کنند. لحظه‌ها را
نبايد از دست بدهند از افکار و انديشه‌هاي رهنمونگر که در جامعه ما کم نيستند اما
بسياري منزوي شده‌اند بايد ياري طلبيد، بعلاوه فرهنگ را بايد با عمل آميخت تا ميان
زبان و عمل تضاد ديده نشود. مشکلات اجتماعي و علل مفاسد و بي‌اثر ماندن تذکرات را
بايد ريشه‌يابي کرد و در عين حال از قاطعيت در برخورد با عناصر فاسد و مفسد نبايد
غفلت ورزيد.

در
خصوص هنر که فوق العاده در هدايتگري و يا گمراه سازي نقش دارد با توجه به ظرافتي
خاص که در اين فرايند روح انساني وجود دارد و مشکل تفکيک موارد صحيح ناصحيح آن،
هوشياري درک و تعهد و پختگي بيش از حد مي‌طلبيد و مرزبندي مشروع و نامشروع آن خيلي
دقيق است بعلاوه از مغلطه کاري و غلط‌‌ اندازي و افسونگري نيز در امان نمي‌توان
بود. لذا با پذيرش اين مطلب که در تبليغ و هدايت واقعا بايد از هنر مثبت و مؤثر و
سازنده ياري جست، از سوء‌استفاده و خلط شدن هنر و فرهنگ اسلامي با هنر و فرهنگ
ابتذال و سرگرمي و بي‌بندوباري جدا بايد هراسيد و اين مسئوليت مسئولين و نيروهاي
متعهد هنري و فرهنگي است که با توجه به اصول و ارزشهاي اسلامي و انقلابي و
روانشناسي اجتماعي ما که فوق‌العاده مهم است و شرائط و ظروف از اين حربه برنده و
مؤثر با هوشياري و دقت بهره گيرند …..

چرا
امر به معروف و نهي از منکر مرده است؟!

از
اين گذشته اجراي مقررات و پاسداري از حريم ارزش‌ها در مرحله عمل نيز، چيزي است که
از آن ناگزيريم بدين معني که زمام امور اخلاقي و رفتاري جامعه را نبايد مطلق
العنان به حال خود رها ساخت. بلکه اصل امر به معروف و نهي از منکر بعنوان يک فريضه
شرعي در تمام سطوح مي‌بايست به مرحله اجرا درآيد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب
حضرت آيت الله خامنه‌اي آحاد مردم را به امر بمعروف و نهي از منکر توصيه فرموده‌اند،
بايد اين فريضه الهي جدا به اجرا درآيد در عين حاليکه ضوابط شرعي و اصل ملايمت و
موضع ارشادي و ديگر مراتب آن منظور نظر باشد. بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف کنيم
که امروزه امر بمعروف و نهي از منکر عملا مرده است و هيچ کس در برابر منکرات در
سطح اجتماعي واکنش نشان نمي‌دهد. حتي يک طلبه، روحاني و يا پاسدار اگر با بدترين
منظره يک زن يا مرد مواجه شود از يک کلمه تذکر هم دريغ مي‌کند؟! بايد ديد چرا چنين
شده؟ چرا جرئت ايماني و اسلامي و مسئوليت خلاف ستيزي را از دست داده‌ايم و بعبارت
ديگر بي‌تفاوت شده‌ايم؟ آيا ما مشمول «کانوا لايتناهون عن منکر فعلوه» نيستيم که
خداوند اهل کتاب را بدان نکوهش فرموده است؟! و آن روايت پيامبر اکرم که فرمود در
اخرالزمان مردم از امر بمعروف و نهي از منکر دريغ مي‌کنند شامل حال ما نيست؟ «کيف
بکم اذا لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر»؟ و ما نبايد منتظر اعلام خطر
پيامبر اکرم(ص) باشيم؟

راستي
اگر امروز که نظام اسلامي است و تمام نهادهاي تبليغي دست ماست و دستگاه‌هاي اجرائي
مي‌بايست مجري اسلامي باشند و مردم مسلمان داراي کلمه برتراند و همه پشتيبان حق مي‌باشند.
امر به معروف و نهي از منکر دربازارها و خيابان‌ها و اداره‌ها و مغازه‌ها و ساير
امکان عمومي از پارک‌ها گرفته تا بيمارستان‌ها و شهربازي‌ها و تئاترها و سينماها و
دانشگاه‌ها و جشنواره‌ها به تعطيل کشيده شود و توده مردم هم با توجه به اوضاع و
احوالي که مي‌بينند بي‌تفاوت شوند پس کي و کجا بايد اين دو اصل اسلامي به مرحله
اجرا درآيد؟ اينست که حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، مبلغان، رسانه‌ها و مطبوعات بايد در احياي
اين دو اصل سازنده اسلامي يعني امر به معروف و نهي از منکر داشته باشد از سوي ديگر
خود ما نيز عمل به معروف و خودداري از منکر را بعنوان الگوي هدايتگر به مردم نشان
دهيم و کاري کنيم که مردم با عمل ما صلاح و اخلاق و عمل صالح را بياموزند. اگر م‌گوئيم
طرد ابتذال، نفي اشرافيت، پرهيز از تجمل، در شعار نباشد که متأسفانه شنيده مي‌شود
همان روزهائي که در مجلس شوراي اسلامي سخن از مبارزه با اشرافيت و تجمل‌گرائي بود
و لايحه‌ها و مصوبه‌ها مورد بحث و گفتگو قرار مي‌گرفت که با تجمل‌گرائي مبارزه شود
در فلان کنفرانس بين‌المللي در هتل بالاي شهر تهران سفره‌هاي طاغوتي و بره‌هاي
بريان شده و مرغ و ماهي و ميگو و انواع غذاهاي گران قيمت تجملاتي با مخارج کلان
زينت بخش ميزهاي غذا باشد و اين در حالي است که عنوان کنفرانس حمايت از جنبش ملت
محرومي تشکيل گشته که ما مي‌خواهيم به آنها و ديگر مبارزان و مستضعفان جهان درس
زهد و صبر و مبارزه و ايثار تا پيروزي را بياموزيم.

اين
همان تضاد در شعار و عمل است که بايد پيش از آنکه به جاي غيرقابل برگشت برسد جلوي
آنرا گرفت و مسئله مبارزه با تجمل‌گرائي تنها در کاغذ و نوشتار نباشد و محدود به
سوء استفاده خصوصي از اتومبيل خدمت نگردد (که آن نيز يکي از مصاديق سوء استفاده
است) بلکه شامل دکوراسيون چند ميليوني فلان وزارتخانه ومراسم و تشريفات ديگر
باشد  يا خرج‌هاي بيهوده و ولخرجي‌هاي خارج
کشور و اين طرف و آن طرف دنيا به گشت و گذار پرداختن عده‌اي و با دلار و ارز و
سوغات‌ها و تفريح خانوادگي دم ساز بودن …

به
هر حال بايد در احياي اصل فراموش شده امربمعروف و نهي از منکر کوشيد و در برابر
منکرات به هر شيوه ممکن از تذکر، ارشاد، موعظه، کارفرهنگي، تبليغي و بالأخره
برخورد قاطع ايستاد تا جامعه مصون بماند و فساد روز افزون توسعه نيايد و بتوان به
آ‌تيه اجتماع اميدوار بود و اميد دشمن را که جنگ را به صحنه عقائد واخلاق کشانيده
و با تهاجم فرهنگي خلأ جنگ را پر مي‌کند، به مقابله برخاست و بيني او را به خاک
ماليد و استکبار جهاني و سردمدار بين‌المللي آن امريکاي متجاوز و غارت پيشه را طرد
و نفي کرد …

بخشنامه
رياست محترم جمهوري در مسئله حجاب

در
اينجا لازم مي‌دانيم از بخشنامه‌ايکه از سوي رياست محترم جمهوري در مورد رعايت
حجاب اسلامي در کليه وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها، مؤسسات، شرکت‌هاي دولتي و وابسته به
دولت، بانک‌ها و مؤسسات وابسته به آنها ياد کنيم که در شرائط کنوني انتظار آن مي‌رفت.

در
اين بخشنامه با اشاره به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي و پيام‌هاي نوين آن براي جهان
در احياي معيارها و ارزشهاي الهي، و اينکه هنوز کساني هستند که تحت تأثير فرهنگ
آلوده و منحط غرب در مقابل فرهنگ انسان‌ساز اسلام و انقلاب خودنمائي مي‌کنند چنين
آمده است:

«بمنظور
حفظ شئونات و دست‌آوردهاي انقلاب و حاکميت بخشيدن به ارزشهاي والاي اسلامي،لازم
است در محيط کليه دستگاه‌ها، پوشش کارکنان و ارباب رجوع مطابق ضوابط اسلامي باشد.
مسئولان در اجراي اين دستور مراقبت کامل نموده و بطور مستمر بالاترين مقام اجرائي
دستگاه را در جريان امور قرار خواهند داد و با کارکنان متخلف مطابق قانون رسيدگي
به تخلفات اداري قاطعانه برخورد خواهند نمود. آقاين وزرا مسئوليت مستقيم اجراي اين
بخشنامه را به عهده دارند. به منظور اجراي دقيق اين بخشنامه بازرساني از سوي وزارت
کشور به دستگاه‌هاي اجرائي اعزام خواهند شد».

در
اجراي اين بخشنامه ضروري و استوار و متقن به تذکر چند مطلب نياز است.

اولا-
بخشنامه تنها اداري و ديواري نباشد بلکه مسئولين ذي‌ربط در هر نهاد که هستند با آن
جدي برخورد کنند و ستادهائي را جهت اجراي آن تشکيل و پي‌گيري لازم را بنمايند،
همانگونه که در بخشنامه آمده است.

ثانيا-
وسائل خبري، رسانه‌ها بويژه صدا و سيما با اصول تبليغي و ارشادي قاطع مفاهيم
بخشنامه و ضرورت و اهداف آنرا تبيين کنند وامت مسلمان را در جريان قرار دهند که
تنها در محيط ادارات آنها لاي پوشه‌ها و يا تابلوي اعلانات زنداني نشود و مردم از
اقدامات دولت مطلع باشند.

ثالثا-
همانگونه که در بخشنامه‌ آمده، بازرسي و پيگيري مستمر از سوي وزارت‌ کشور انجام
گيرد و نتائج آن به اطلاع رياست محترم جمهوري برسد و گزارش آن به امت حزب الله
داده شود تا با اميد و دلگرمي و پشتيباني و حضور فعال، در حفظ و حراست از ارزشهاي
انقلاب در کنار نهادهاي اجرائي افتخار همکاري داشته باشند، بطور خلاصه بخشنامه
سرآغاز تحولي در اين موضوع بوده و در ساير مسائل نيز از تجارب حاصله استفاده گردد
و به خواست خداوندشکوفائي برنامه‌هاي اصلاحايت، اخلاقي، اداري و اجتماعي را بيش از
پيش شاهد باشيم. ادامه دارد

 

/

مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمين دکتر احمد عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي

مصاحبه
با حجة الاسلام والمسلمين دکتر احمد عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي

پيرامون
وحدت حوزه و دانشگاه

انگيزه
حضور در دو مرکز علمي

همانطور
که مستحضر هستيد و قبلا خدمتتان عرض شد: مصاحبه پاسدار اسلام با حضرتعالي بمناسبت
فرا رسيدن 27 آذرماه، روز شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه است که چون
جنابعالي يکي از چهره‌هاي بارز و نمونه کسي هستيد که هم در محيط حوزه رشد کرده و
هم در محيطهاي دانشگاهي حضور فعال و گسترده داشته و الان هم دارد، لذا مزاحمتان
شده و اولين سؤالي را درباره انگيزه‌هايتان براي حضور در اين دو مرکز علمي، مي‌پر
سيم که اميدواريم در اين زمينه، براي خوانندگان پاسدار اسلام صحبتي داشته باشيد.

در
مورد حوزه و دانشگاه و انگيزه حضور در اين دو مرکز: حقيقت اين است که هر کس براي
آينده تحصيلاتش هدفي را در نظر مي‌گيرد. ما در آن وقت‌ها يعني قبل از پيروزي
انقلاب، فکر مي‌کرديم که اگر قرار است کاري انجام شود، با اين تحصيلات حوزوي، خوب
است در جائي باشد که اثر وجودي داشته باشد گرچه با دشواريهاي زياد، توأم بود. ولي
جا داشت که تحمل رنج فراوان بکنيم. من از اول فکر مي‌کردم که مي‌بايست زبان خارجي
ياد بگيريم و در آن مسلط هم شوم تا اينکه خودم بتوانم از هر متني بدون واسطه
استفاده کنم. بعدها هم که نزد حضرت استاد علامه طباطبايي رضوان الله عليه، مقداري
فلسفه خوانديم باز هم به اين فکر افتادم که يک مقدار فلسفه غرب هم بخوانيم.

بهرحال
نظرمان اين بود که بين معلومات حوزه و معلومات دانشگاهي، پيوندي برقرار سازيم
فلسفه اسلامي را با فلسفه غربي فرا بگيريم و معلومات حوزه را هم بتوانيم در
دانشگاه مورد استفاده قرار  دهيم. اين در
واقع انگيزه اصلي بود. البته همانطور که گفتيم دشواريهاي زيادي تحمل شد ولي خدا را
شکر که الان راضي هستم بخصوص که پس از پيروزي انقلاب و حکم حضرت امام رضوان الله
تعالي عليه و شرکت در شواري عالي انقلاب فرهنگي، آنچه را که در آنجا فرا گرفته
بوديم، تا حدودي مورد استفاده قرار گرفت.

علت
جدايي حوزه و دانشگاه در گذشته

يکي
از مشکلاتي که بنظر مي‌رسد خيلي هم عمده بوده، همين دور بودن حوزه و دانشگاه و
نحوه مشي هر کدام از اين دو مرکز در دوران رژيم گذشته است که مثلا همين فراگيري
يکي از زبان‌هاي خارجي يا حتي درس فلسفه بقدري خلاف انتظار بوده که حضرت امام قدس
سره نيز در پيام روحانيت متذکر شدند که حتي افراد را براي فراگيري فلسفه تکفير مي‌کردند.
يک ترسيمي ولو اجمالي از آن وضعيت و تأثيري که انقلاب اسلامي بر آن حرکتها و جريان
گذاشت بيان فرمائيد.

آدم
تا در يک محيطي زندگي نکند، نمي‌تواند آنچنان که بايد، آن محيط را ترسيم بکند.
بايد در نظر بياوريم که يک روزي رضاخان آمد و حوزه‌ها را متلاشي کرد. غرض هم اين
بود که اصلا اسلام- مثل ترکيه- هدم شود. علما هم کنار رفتند يا کنارشان زدند. آن
محيط را در نظر بگيريد با آن محدوديتها که ايجاد شده بود که آدم نمي‌توانست قرآن
را درست تفسير کند و نمي‌گذاشتند؛ طبيعي بود وقتي به مرحوم حاج شيخ عبدالکريم(ره)
پيشنهاد کرده بودند يا خودشان در نظر داشتند که مقداري از وجوهات را براي فرا
گرفتن زبان خارجي تعيين کنند، متدينين گفته بودند که آقا! سهم امام‌(ع) را مي‌دهيد
که زبان کفار بخوانند! البته بايد از ديد آنها نگاه کرد که ديد تنگ و محدودي بود
زيرا مردم مي‌ديدند که در داخل آزادي ندارند، کسي که در خانه‌اش در وطنش نتواند
سينه بزند يا عمامه داشته باشد و هزار محدوديت ديگر داشته باشد، حالا فرا گرفتن
زبان خارجي براي تبليغ، چه معنايي دارد؟ کجا مي‌تواند برود که تبليغ کند؟! همين
تفکر هم بوده که مرحوم حاج شيخ عبدالکريم را منصرف کرده بود.

اما
بتدريج که جنگ دوم تمام شد و بخصوص از سال 32به بعد يعني زمان مرحوم آقاي
بروجردي(ره) که يک روزنه‌اي پديد آمد و تبليغي شروع شد و کارهائي ولو در حد محدود
انجام مي‌شود، آن وقت بود که نفسي کشيده مي‌شد اما هنوز اثر آن زمان گذشته باقي
بود. و در نتيجه فراگيري زبان خارجي معمولا توأم بود با هواي بيرون رفتن از حوزه و
پيوستن به دانشگاه، و بعضي از کساني هم که از حوزه به دانشگاه مي‌آمدند ولو آدمهاي
خوبي هم بودند اما چون نمي‌ـوانستند محيط تهران آن روز و وضعيت آن زمان را تحمل
کنند، ناچار يا تغيير لباس مي‌دادند يا هم بعضي از آنها مسيرهاي ديگري را انتخاب
مي‌کردند. و طبيعي بود که فراگرفتن زبان آنقدر خوشايند عده‌اي نباشد و اين فکر
اشتباهي بود زيرا لازم بود که هم زبان و هم دروس جديد را مي‌آموختند براي اينکه
هرکس به آن سلاح مجهز مي‌بود، بهتر مي‌توانست عرض وجود کند.

بهرحال
يادگيري زبان خيلي دشوار بود. عده‌اي با ما شروع کردند و بعدا دوستانشان به آنها
همان حرف را گفته بودندکه شما سهم امام را مي‌گيريد و زبان کفار مي‌خوانديد! و اين
اصلا مشروع نيست، و آنها هم منصرف شدند. خدا رحمت کند مرحوم دکتر بهشتي را در يکي
از دبيرستانهاي قم براي ما پانزده نفري که بوديم، کلاس گذاشته بود که بعدا به
تدريج کاهش پيدا تا رسيديم به تعداد کمي که بعدها اصل کلاس تعطيل شد.

اما
از لحاظ فلسفه، از قديم، متدينين خيلي روي خوش به فلسفه نشان نمي‌دادند و معمولا
فلاسفه حرفهائي مي‌زدند که با ديد فقها چندان سازگار نبود و بعضي از آنها- نه همه‌شان-
گاهي در برابر ظواهر شروع، مقداري سرسرکشي نشان مي‌دادند يا «ان قلت» مي‌داشتند.

ولي
وقتي که حضرت امام‌(ره) فلسفه را تدريس کردند و بعد از ايشان هم مرحوم اقاي
طباطبايي با آن تواضع و تعبد و خضوعي که داشتند که وقتي به حرم مشرف مي‌شدند، من
خودم بارها مي‌ديدم که لبهاي مبارکشان را مي‌گذاشتند روي آستانه در و مي‌بوسيدند،
تدريس را شروع کردند، شرع را در جاي خودش با همه تعبدياتش پذيرا بودند و به آن عمل
مي‌کردند، طبيعي است که بينش کذائي فقيهان، مقداري تغيير پيدا مي‌کند.

و
حتي ضرورت زماني هم ايجاب مي‌کرد که فلسفه جاي بيشتري در حوزه‌ها باز کند. شما
کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم مرحوم علامه طباطبائي را با حاشيه مرحوم آقاي مطهري
در نظر بگيريد، کاري اين کتاب در معارضه و مقابله با توده‌اي ها در آن زمان کرد،
که هيچ رساله عمليه‌اي نمي‌توانست بکند؛ طبيعي است که خودبخود فلسفه جاي خود را
باز کرد. هر قدر ما با دنياي مغرب زمين ارتباطمان بيشتر شد و در آينده هم بيشتر
خواهد شد، به همان اندازه جايگاه فلسفه و حتي عرفان بازتر مي‌شود؛ زيرا شما با هيچ
ملحدي يا با هيچ غيرمسلماني نمي‌توانيد از طريق تعبديات شرع و از طريق حديث يا حتي
قرآن کريم وارد شويد؛ بايد با يک مسلميات مورد قبوط طرفين گفتگو کرد. اين است که
فلسفه خود به خود جاي خودش را باز کرد و بايد هم باز کند. البته لازم است که
دانشجوي فلسفه از چنان بينشي برخوردار باشد که با خواندن- فرض کنيد- چهارتا فرضيه
فلسفي دچار مشکل نشود.

پس
مي شود گفت که در مجموع اين يک ضرورت زمان بوده. با اين حال آن روزها برخي از فقها
و متشرعيني که خيلي ديد وسيعي نداشتند، از روي خشک مغزي و تنگ نظري حرفهايي
آزادهنده مي‌زدند که امام آنچنان دل پردردي از آنان داشت، همانگونه که خود لاحظه
کرديد و ديديد. بهرحال بايد کارهاي فکري و فلسفي و زبان در آينده ادامه پيدا کند و
پيشرفت کند ولي لازمه‌اش اين است که زمينه مناسبي ايجاد کنيم که مشکلي پديد نيايد.

حرکت
انقلاب فرهنگي

همين
جا وارد سؤال بعدي مي‌شويم. آن زمينه‌هائي که باعث به وقوع پيوستن حرکتي تحت عنوان
«انقلاب فرهنگي» در دانشگاه‌ةا شده چه بوده و انجام اين حرکت چه دستاوردهائي را
بهمراه داشته است. و چگونه شد که قبل از پيروزي انقلاب، دانشجويان و دانشگاهيان
همراه با روحانيون نقش بسزائي در جريانات انقلاب داشتند تا جايي که روحانيون
تهران- مثلا- وقتي مي‌خواستند تحصن کنند، در مسجد دانشگاه تهران مي‌آمدند و تحصن
مي‌کردند که خود تجلي وحدت حوزه و دانشگاه بود ولي پس از پيروزي فيزيکي انقلاب، و
در همان سالهاي 58 و 59 چادرهاي گروهکها را در دانشگاه مي‌ديديم که مي‌شود گفت
دانشگاه مهد- به اصطلاح- تغذيه ضد انقلاب شده بود؟

يک
نکته‌اي در مورد سئال قبل اضافه کنم: حقيقت اين است که گسترش هم جانبه فکري که در
اين انقلاب به طور کلي پيش آمده، مرهون شخص حضرت امام (ره) است. آن ديدي که ايشان
نسبت به فلسفه و هنر و عرفان داشتند، ديدي جامع و کامل بود وگرنه اگر ما يک فقيه
فلسفه نخوانده عرفان نخوانده يا مخالف با فلسفه و عرفان مي‌داشتيم، آنوقت مي‌ديديد
چه مشکلاتي پيش مي‌آمد. بنابراين مي‌شود گفت: شخصيت همه جانبه‌ امام در اين بينش و
گسترش آن تأثير بسزايي داشته است.

اما
در مورد سئوال بعدي، توجه کنيد که ما خودمان را در پايان سال 57 قرار بدهيم که
انقلاب پيروز شده بود، و گروهکها پشت گرميشان به شوروي بود، و شوروي آن زمان هم
مثل شوروي حالا نبود[1]، حتي
مجاهدين که ظاهري اسلامي از خود نشان مي‌دادند، تمام برنامه‌هاي سياسي و اقتصادي‌شان،
عموما محتوايي مارکسيستي داشت، در واقع يک لعاب کمرنگي از اسلام به آن کشيده
بودند. بهرحال چندين گروه در دانشگاه‌ها فعال بودند و هرکدام در جامعه براي خودشان
اهوائي داشتند، از ملي‌گراها گرفته تا بقاياي سلطنت طلب‌ تا منافقين تا فرقاني‌ها،
توده‌اي ها، چريکهاي فدائي اقليت و اکثريت،پيشگام … خيلي‌ها در همين دانشکده
ادبيات بين 16 يا 17 اطاق را در اختيار گرفته بودند و هيچ کس توانايي اخراجشان را
نداشتند.

واقعا
تنها شخص حضرت امام‌(ره) بود که توانست محور اساسي کار باشد و اينها را بتدريج
کنار بزند. هر قدر هم آنها نيرومند بودند، آن رهبري عظيم مقتدرانه حضرت امام بود
که کار را پيش برد و گرنه همه ما آن روزها بدنمان مي‌لرزيد از اين که چه شد!
انقلاب پيروز شد، نظام شاهنشاهي سقوط کرد ولي مگر اينها مي‌گذارند کسي کاري بکند؟!
اين همه ترور … اين همه نادرستي …. اين همه انفجار … و اين همه تبليغات و در
اختيار داشتن دانشگاه‌ها

بنابراين،
بعد از انقلاب، تا سال 59 که دانشجويان مسلمان ناچار شدند دانشگاه‌ها را بستند و
حتي مردم آمدند و کمک کردند، تا آن وقتها ما کلاس نداشتيم و درسي نداشتيم؛ دانشگاه
هم در اختيار گروهک‌ها بود و يک ترکتازي عجيبي بود که هر کس هر چقدر قدرت داشت؛
زورداشت، اطاقهاي دانشگاه را در اختيار مي‌گرفت. و تمام مسائل ضد انقلاب از آنجا
برنامه‌ريزي و هدايت مي‌شد از کردستان گرفته تا ترکمن صحرا و …. در آن موقعيت،
ضرورتا مي‌بايست دانشگاه تعطيل شود.

در
ارديبهشت ماه که دانشگاه‌ها تعطيل شد، حضرت امام‌(ره) در خرداد ماه ستاد انقلاب
فرهنگي را راه انداخت و در شهريور ماه هم جنگ شروع شد،و مواجه شديم با بازيهاي بني
صدر که نمي‌دانم چه اسمي روي آن بگذارم؛ آن حماقت‌ها که آدم وقتي يادش مي‌آيد اصلا
تعجب مي‌کند از وضع آن مرد در  آن روزگار و
مشکلات گوناگوني که در کشور بود. بهرحال شروع کردند به برنامه‌اي که مي بايست
متناسب با انقلاب فرهنگي باشد و در واقع دانشگاهي تجديد بنا شود که کتابش،
دانشجويش، استادش، برنامه‌اش و محيطش متناسب با انقلاب باشد. روي همين جهت هم بود
که ستاد انقلاب فرهنگي تشکيل شد. اول امدند از دانشگاه‌ها شروع کردند، برنامه‌ها
را به هم ريختند، استادها را دعوت کردند براي شرکت در تدوين کتاب که تعداد زيادي
از اين کتابها را بعدها مرکز نشر دانشگاهي منتشر کرد و الان هم شايد بقايائي از
انها باشد.

بعدهم
حضرت امام‌ (ره) در حکمي که ظاهرا در دي ماه سال 60 براي بنده نوشتند، در آن مرقوم
فرمودند که با قدرت و قوت، دانشگاه‌ها را بازگشائي بکنيد.

ما
از روزي که آمديم تلاش کرديم براي اينکه برنامه‌ها را جمع و جور کنيم و دانشگاه‌ها
را باز کنيم. بنابراين، وضعيت آن روز ايجاب مي‌کرد که يک دگرگوني پديد بيايد و يان
هم جز با تعطيل موقت دانشگاه‌ها امکان نداشت. شايد هم اگر جنگ نمي شد، آنقدرها طول
نمي‌کشيد گرچه برخي هم نظر داشتند که دانشگاه‌ها را مدتي طولاني تعطيل بکنيم.

مقابله
با فرهنگ مبتذل غرب در دانشگاه‌ها

اين
روزها خصوصا پس از بيانات مقام معظم رهبري در مورد تهاجم فرهنگي و شيوع غربزدگي و
فرهنگ مبتذل غرب، صحبتهاي زيادي مي‌شود. تحليل شما از مسأله تهاجم فرهنگي چيست و
مصاديق بارز آن را چه چيزهائي مي‌دانيد؟

وانگهي
اگر يکي از عوامل شيوع فرهنگ مبتذل غرب، دروس دانشگاهي بويژه در علوم انساني است و
ديگري اساتيد غربزده، شما به عنوان يکي از مسئولين نظام آموزش عالي، در اين زمينه
چه برخوردي را صلاح مي‌دانيد و چه برخوردهائي تاکنون در اين زمينه صورت گرفته است؟

ستاد
انقلاب فرهنگي آن روز، چهار محور را فرا راه خودش قرار داده بود: يکي اصلاح
برنامه، که اگر تا حالا فلان برنامه و فلان هدف بوده، اين را برداريم تبديل کنيم
به برنامه‌اي که هدفش در مسير تحقق اهداف انقلاب است. ديگري، تدوين کتاب که کتاب‌ها
متناسب با دانشگاه باشد و ديگر هم تربيت استاد و آخرين هدف، وضع دانشجو، که چگونه
بايد آن را تربيت کرد. اين چهار محور براي تحقق آن مسئله‌اي که شما اشاره کرديد
بود.

در
مورد استاد، بگذريم از اينکه چقدر ما موفق شديم يا نشديم. بهرحال در مورد تربيت
استاد، پيشنهاد کردند که يک دانشگاهي تأسيس شود که عده‌اي از دانشجويان متعهد و با
استعداد را با حداقل کمک، چندسالي تعليم بدهد و اينها بشوند استادهاي صالح وعالم
دانشگاه‌ها و طرح دانشگاه‌ تربيت مدرس را براي اين ريخته بودند با برنامه خاص و
هزينه مخصوص.

براي
تدوين کتاب هم مرکز نشر دانشگاهي‌از ان آغاز شروع به کار کرد ولي بخصوص از آن جهت
که علوم انساني نقش بيشتري در اين جهت دارند، در تاريخ 7/12/63 که مقام معظم
رهبري، آن روز رئيس شوراي عالي انقلاب فرهنگي بودند، سازماني را براي اين کار در
نظر گرفتند که بعدها ما اسمش را سازمان مطالعه و تدوين گذاشتيم ومخفف آن مي‌شود
«س- م- ت» (سمت) مسئوليتش را هم به عهده ما گذاشتند و حالا بايد بگويم بازبگذريم
از اينکه از سال 64 که ما شروع کرديم، فقط يک ميليون تومان حضرت امام‌(ره) دادند
که مايه حرکت براي اين کار بود و بهر صورت ايام جنگ بود و بيش از اين مقدورد نبود،
تا اين مدت اخير که تحرکي به آن داديم و ما هم هنوز آن کاري که بايد بکنيم نکرده‌ايم
و آن اينکه: گروه‌هاي تحقيق ژرف انديش را کنار هم بنشانيم و اينها روي مسائل مباني
بيانديشند و کتاب تدوين کنند.

البته
حالا سمينارهائي گذاشته‌ايم؛ سمينار اقتصاد، سمينار جامعه شناسي و سمينار ادبيات
انقلاب اسلامي که ان شاء الله در سوم تا پنجم دي ماه برگزار خواهد شد. و همينطور
گروه‌هائي را داريم تشکيل مي‌دهيم و از قبل هم در آن دفتر همکاري بوده‌اند، و ان
شاء الله يک رشدي بايد به آنها بدهيم، براي اينکه کارهاي مبنائي در زمينه علوم
انساني بکنند و تا حالا هم که حدود ي کتاب توسط «سمت» منتشر شده، مي‌شود گفت تا
حدود زيادي در مسير ان اهداف است.

باز
هم اگر بنده بگويم که اينها کمال مطلوب است، خطا گفته‌ام زيرا خودم هم اين را قبول
ندارم که صد در صد ايده‌آل باشد، اين يک قدمي است که برداشته مي‌شود و بعدها
بتدريج نقائصش برطرف مي‌گردد.

از
لحاظ دانشجو هم که گفتيم، قرار بوده کارهائي براي دانشجويان بشود؛ دانشجو تربيت
شود، تبليغات درستي باشد و آگاهي باشد و دروس معارف در حقيقت براي اين منظور
گذاشته‌ شد. دروس اخلاق اسلامي، تاريخ اسلام و اين دروس عمومي که حدود 12 و 13
واحدش جنبه اسلامي و فرهنگي را دارد، اينها به اين خاطر بود. البته اين را هم بايد
بگويم که آن استادي که بتواند در دانشگاه، واقعا دانشجو را اغناء بکند و وقت
بگذارد و از روش تدريس و توانائي علمي و عملي تدريس برخوردار باشد، متأسفانه کم
داشته و داريم، ولي بهرحال باز هم قدمهائي در اين زمينه‌ها برداشته شده است. مدرسه
دارالشفاء در واقع براي همين منظور بوده که تعداد هفتاد نفري، امسال فارغ التحصيل
مي‌شوند و همين حدود هم دارند تحصيل مي‌کنند و دوره مي‌بينند.

البته
باز بايد بگويم: تربيت مدرس آن رشد کافي را نيافته است و واقعا با هزار مشک روبرو
بوده است. الان هم همان مشکلات تا حدود زيادي برقرار است، مثلا هزار و دويست استاد
را در حد فوق ليسانس و دکترا تحويل داده؛ اين خودش يک قدمي است ولي در طول 10 سال،
دست کم، مي‌بايست چهار پنجهزار استاد تحويل دانشگاه‌ها مي‌داد. حالا به چه دليل
اينکار نشده، فعلا کاري نداريم. و يا اينکه حوزه‌ها، آن کمک کافي و وافي را نکرده‌اند
و در اثر مشغوليت‌هاي فراوان نتوانتسه‌اند مباني اسلامي را براي دانشگاه‌ها تدوين
بکنند که همه  اينها جاي بررسي فراوان
دارد.

حمايت
از دانشگاه‌ تربيت مدرس

در
همين رابطه شايد بشود اين را مطرح کرد که يکي از چيزهايي که شوراي عالي انقلاب
فرهنگي با آن روبرو بوده و شايد يکي از موانع باشد بوجود آمدن سريع دانشگاه آزاد
در جامعه بوده يعني يکي از مواردي که از يک طرف با رشد و حمايت دانشگاهي مثل تربيت
مدرس که اهميت حياتي داشته گويا استقبالي نمي‌شده يا کم حمايت مي شده و از طرف ديگر
وجود دانشگاه آزاد با رشد بسيار سريع که در جاهاي مختلف داشته، شوراي عالي انقلاب
فرهنگي با آن روبرو بوده است. نظر شما راجع به خود حرکت دانشگاه آزاد به عنوان
بخشي که شوراي عالي انقلاب فرهنگي با آن در تماس است با توجه به اينکه هم از جهت
مدرکشان و هم از جهات مختلفي با شوراي عالي ارتباط بايد داشته باشند، آيا در شوراي
عالي انقلاب فرهنگي در اين زمينه صحبتهايي شده يا نه؟

مقام
معظم رهبري همين اخيرا که اعضاي هيئت علمي و معاونين و در واقع ابواب جمعي دانشگاه
تربيت مدرس خدمتشان رسيده بودند- دو سه ماه پيش- خيلي صحبت تأييد و تقويت و تحکيم
نسبت به تربيت مدرس داشته و دوستان را توش و توان زيادي بخشيدند، ايشان، قبل از
اينکه مقام رهبري را داشته باشند يا يک يا دو بار تشريف آوردند و آنجا را ديدند و
تأييد کردند اصلا ايشان قبل از اين موقعيت، رئيس هيئت امناي آنجا بودند. آقاي هاشمي
رفسنجاني رياست محترم جمهوري دوبار تشريف آوردند آنجا آقاي موسوي اردبيلي تشريف
اوردند، قلا آقاي مهندس موسوي يک بار تشريف آوردند، بهرحال مسئولين رده اول همه به
آن دانشگاه کمک کردند منتهي ديگر در اين رده‌هاي پايين تر که ميآيد دچار مشکل مي‌شود
که يا سازمان برنامه و بودجه، آن حرکتي که متناسب با اين باشد انجام نمي‌دهد يا در
مجلس مثلا آنطور که بايد تأييد نمي‌کنند البته آنها هم هرکدام در يک مرحله‌اي زحمت
کشيده‌اند. اکثرشان ديد خوبي داشته ولي اين دانشگاه اصولا در زمان جنگ داير شده
بود و بناي اوليه‌اش بناي ضعيفي بود. مي‌بايست از آن آغاز با يک بودجه سطح بالايي
تأسيس مي‌شد و اگر هم نشده ديگر در سالهاي بعد از جنگ مي بايست که يکباره، مثلا به
صورت جهشي، بودجه اين را يکسال مثلا بکنند چهار برابر تربيت مدرس شايد تمام بودجه
ارزيش در طول تمام سه چهار سال اخير که يک کمي خوب بودجه به دوازده ميليون دلار
رسيده اين را مثلا مي‌بايست يک بودجه ارزي کافي داشته باشند و حتي يکبار هم آقاي
دکتر حبيبي نشستند با بعضي از دوستان، حدود دو روز بصورت ريز همراه با کارشناس و
برآورد کردند که به اين دانشگاه- مثلا- بايد پنجاه ميليون دلار ارز داده بشود، يک
ميليارد يا بيشتر سالانه بودجه‌اش باشد؛ اما عمل نشد؛ حالا به چه دليل؟! بماند.

اما
در مورد دانشگاه آزاد، اصل اين دانشگاه درشوراي عالي تصويب شده، مجلس هم مصوبه‌اي
داشته است که اين به چه صورت اجرا بشود وظيفه وزارت علوم را هم معلوم کرده‌اند.
آنچه که دانشگاه الان بايد انجام بدهد و به مسئولين آنجا هم گفته‌ام، اين است که
مشکل اين دانشگاه هرچه زودتر برطرف بشود. يعني وزارت علوم و دانشگاه آزاد با هم
بنشينند و آن هيئتي که وزات علوم تعيين مي‌کند اينها بروند واحدهاي دانشگاه آزاد
را بررسي بکنند. هرجايش نقيصه‌اي دارد مطابق دستوري که هم شوراي عالي انقلاب
فرهنگي دارد و هم مجلس شوراي اسلامي، مطابق آن دستور، هرچه زودتر نقايص کار را
برطرف بکنند، تکليف دانشجويش را معلوم بکنند والا اصلش مورد تأييد شورا بوده و ما
قبول داشتيم. گسترشش هم بايد حساب شده باشد، براي اينکه دانشجو وقتي مي‌آيد بايد
حساب اين را کرد که اين آدمي در سطح بالا، تکليفش بايد معلوم باشد. زندگي آينده‌اش
هر سالي که درس مي‌خواند هزار تا محاسبه روي تحصيلاتش دارد، صرف نظر از هزينه‌اي
که مي‌کند، بايد طوري باشد که وقتي مي‌آيد پايان کارش معلوم باشد. و اين جز باينکه
اين دو تا مرکز هرچه زودتر کار را به پايان برسانند تمام نمي‌شود هرچه هم بر تأخير
در بررسي بگذارد. هم بررسي دشوارتر مي‌شود و هم آثار زيانبار، بيشتر خواهد شد؛
زيرا در موارد زيادي بلاتکليفي اشخاص، روشن است که مي‌پرسند، ما تکليفمان چيست؟ ما
اينجا آمده‌ايم، حالا به هر دليلي آمده‌ايم، اکنون چه بايد بکنيم؟ اين چيزي است که
در قانون معلوم شده و انشاء الله دوستان همکاري بکنند تکليف مردم معلوم بشود.

نقش
دفتر همکاري حوزه و دانشگاه

براي
وحدت حوزه و دانشگاه، يک سري کار، بايستي در جزئيات و در اجرا مشخص مي‌شد.
نهادهايي در دانشگاه بوجود آمده که هم نزديک کنند اين دو مرکز را به همديگر و هم
اينکه موضع نزديک و برابر با هم داشته باشند. از اين نظر مي‌بينيم دفتر همکاري
حوزه و دانشگاه و دفتر نمايندگان روحاني با مرکزيت دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري
تأسيس مي‌شود؛ نقش اين دفاتر در دانشگاه‌ها را چگونه مي‌بينيد و اينکه براي تحقق
آن هدف نهايي که وحدت حوزه و دانشگاه است با توجه به اينکه اين نهادها چندين سال
است که در دانشگاه‌ها حضور دارند؛ ارزيابي شما از حضور اين نهاد و اين دو دفتر
چيست و چه برداشتي داريد براي ادامه راه؟

دفتر
همکاري حوزه و دانشگاه که در دانشگاه نيست. در سال 61 طرحش اين بود که چون دانشگاه‌ها
هم تعطيل بود، حدود هفتاد هشتاد نفر از اساتيد دانشگاه همراه با بيست نفر مثلا از
فضلاي حوزه بنشينند و تعدادي کتاب مبنايي در چند زمينه تهيه بکنند تا در آينده
کتابهاي دانشگاهها بر اساس آن کتابها تدوين بشود. ولي اين کار آنچنان که بايد با
سرعت انجام نگرفت، مدتي هم هيچ کاري انجام نمي‌داد. بنده دنبال کردم کار را و الان
هم مقداري سرعت به کار بخشيده‌ايم. دانشگاه‌ها هم يک گردونه عظيمي است که مي‌دانيد،
سيصد چهار صدهزار دانشجو را که نمي‌شود نگه داشت تا اين کارها انجام پذيرد، اين
گردونه وقتي به چرخش افتاد بايد همراهش رفت. البته خود محيط، دانشجويان مسلمان،
اساتيد خودشان، که خيلي‌هاشان واقعا آن انحرافهاي قبلي را ندارند، محيط هم ديگر آن
اجازه را نمي‌دهد، بعضي‌هاشان هم که خيلي سرناسازگاري داشته، يا کنار رفتند يا کنارشان
زدند، بهرحال اين گردونه وقتي بکار افتاد ديگر کارش را انجام مي‌دهد. پس دفتر
همکاري کارش اين بود. تعدادي هم کتاب داده، الان هم دوستاني مشغول هستند. ان شاء
الله اگر بتوانيم درآينده هم تعدادي برنيروهاي آنجا بيافزائيم و فرصت بيشتري براي
اينکار بگذاريم، که در چند زمينه بتوانند کار بيشتري بکنند.

البته
حالا که دانشگاه‌ها باز شده، استادهاي دانشگاه ديگر اشتغال فراواني پيدا کرده‌اند
و ديگر با آنها همکاري نمي‌کنند، جز معدودي از استادهاي ايثارگر و دلسوز بنابراين
جو حالا با جو سال 61 و 62 خيلي فرق دارد. آنوقتها خيلي ها حاضر بودند. هم دانشگاه‌ها
تعطيل بود، هم اصولا محيط، محيط ديگري بود اما حالا ديگر آن طور نيست.

بنابراين
در حقيقت همکاري حوزه و دانشگاه به آن معني که يک طرفش دانشگاه باشد و حتي اساتيد
دانشگاه بيشتر باشند، آلان وجود ندارد. خيلي با زحمت ما مي‌توانيم در يک گروه مثلا
يک يا دو نفر را جذب بکنيم.

اما
آن دفاتر منصوب دفتر مرکزي نمايندگان مقام معظم رهبري؛ در گذشته که بعضي‌هاشان
خيلي تجربه موفقي نداشتند. البته مربوط به چند سال پيش است، اکنون ديگر مائيم که
ناظر کار دوستان بايد باشيم و اميدواريم برنامه‌ريزي درستي براي اينها داشته
باشند. از تجارب گذشته استفاده کنند، حضور بيشتر داشته باشند. دانشگاه را بشناسند.
شناخت هر محيطي اساس موفقيت در آنجا است. اگر کسي بخواهد در قم زندگي بکند و مثلا
هفته‌اي چند ساعت به دانشگاهي سربزند، اين هيچگاه نمي‌تواند دانشگاه را بشناسد.
شناخت يک کاري اصلا زندگي کردن با ان کار است يعني تمام برخوردت با اعضاي آنجاست.
فکرت فکر آنهاست، فکر آينده‌‌ات برنامه‌ريزي‌ات همه‌اش با آن است.

ما
اميد اين را داريم که برادرانمان اين مسئوليت عظيم و خطير را که بهرحال ولو
باواسطه به مقام معظم رهبري باز خواهد گشت، اميد اين را داريم که تلاش بيشتري
بکنند و انشاء الله که در کارشان موفق باشند.

تقويت
بينش فرهنگي در جامعه

در
پايان با تشکر و سپاس از حضرتعالي، اگر فرمايشي داريد خصوصا در زمينه آينده‌نگري و
تحقق انقلاب فرهنگي در دانشگاه‌ها که اساس پيروزي انقلاب اسلامي را به ارمغان مي‌آوردبيان
فرمائيد.

حقيقت
اين است که من خيلي مطلب دارم. يعني تجارب فراواني از اين دو مرکز دارم. در واقع
پروردههر دو مرکزم. هم آنجا درس مي‌دهم هم اينجا درس مي‌دهم، هم آنجا برنامه‌ريزي
کرده‌ام و آن مدرسه دارالشفاء و همان دفتر همکاري و مؤسسه در راه حق و … و هم
اينجا برنامه‌ريزي کرده‌ام. والان هم که ديگر مدتي است از انقلاب مي‌گذرد خيلي
مسائل برايمان معلوم شده است. خدمت مقام معظم رهبري هم بنده دو سه بار اين را عرض
کردم و ايشان هم دستور دادند ان‌شاء الله شوراي عالي انقلاب فرهنگي در آينده قرارش
اين است که به مسائل فرهنگي بيشتر بپردازد تا به اين برنامه‌هاي خرده‌ريز دانشگاه‌ها.
چون اينها ديگر، بهرحال بايد به وزارتخانه واگذار بشود و ما سراغ يک سلسله مباحث
اساسي فرهنگي برويم.

اولا
ما متوجه داريم که اين کشور بالاخره روحانيت در آن نقش محوري دارد و روحانيت
جايگاه رفيع خودش را دارد، مردم حتي انتقاد هم که مي‌کنند در عين حال مي‌دانند که
روحانيت چه منزلتي دارد. يک کار مبنايي بايد در اين حوزه‌ها صورت بگيرد. يک برنامه‌ريزي
که مقام معظم رهبري هم به اين عنايت دارند. فرمودند در اين بيانات اخيرشان، يک کار
مبنايي حالا من وارد جزئياتش نمي‌شوم. براي حوزه ها بايد از لحاظ زبان فارسي، از
لحاظ شيوه تربيتي، از لحاظ شيوه ورود به کارهايي اجرايي، طلبه چگونه بايد تربيت
بشود که بتواند در اجتماع هم جايگاه خودش را داشته باشد. اينها خودش اصلا يک
برنامه‌اي مي‌خواهد. فقه جايگاهش چيست؟ تفسير، فلسفه، کلام، زبانهاي خارجي، ما با
عالم چگونه بايد برخورد بکنيم که تفکر حوزه‌ها بتواند به بيرون برود؟ اينها خودش
کارهاي اساسي است. البته در حوزه‌ها خيلي تغيير پديد آمده. مثلا تفسير جايگاه
بهتري پيدا کرده است از قبل از انقلاب. و اين هم باز دنبال آن خدمتي است که مرحوم
آقاي طباطبائي رضوان الله تعالي عليه آغاز کردند و الان آقاي جوايد آملي که خداوند
ان‌شاء الله توفيق و تأييد و سلامت به ايشان بدهد، دارند تفسير را ادامه مي‌دهند.
ظاهرا مراکز ديگري هم تفسير دارند.

مسئله
ديگر، مسئله، زبانهاي خارجي است. نمي‌شود در يک حوزه چندتا زبان خارجي بدانند، اما
اين برنامه‌ريزي زبان که شد بايد بدانيم که حاصلش در کجا بکار مي‌افتد. همين جور
نباشد يک چيزي را تعليم بدهيم بعد هم بکار نياندازندش و فراموش بشود. طلبه بايد
طوري تربيت بشود که واقعا در دانشگاه بتواند نقش فعال داشته باشد. براي دانشگاه‌ها
و هماهنگ کردن اينها با حوزه‌ها بايد فعاليت بيشتري و در واقع يک وحدت روش، وحدت
رويه و تفکر درعمل با يک انسجامي پديد بيايد که اينها همخواني داشته باشند يعني
همانطوريکه الان فرض کنيد بنده مي‌روم سرکلاس و هيچ مسئله‌اي نيست و حال آنکه قبل
از انقلاب اينطور نبود، اين در همه جا تعميم داشته باشد البته الان هم کم و بيش
هست، طلاب مي‌آيند سرکلاس دانشگاه که يا دانشجو هستند و يا استادند و همينطور از
دانشگاه‌ها تعداد زيادي ما الان فوق ليسانس داريم که آمده‌اند در حوزه دارند دروس
حوزه را مي‌خوانند. يک داد و ستد بنيادي و مبنايي و در واقع يک تار و پود به تنيده‌اي
اينها بايد با هم داشته باشند. اين برنامه هم مي‌شود برايش ريخت. يک قدمهاي کوتاهي
برداشته شده که اگر فرصتي باشد مي‌شود کارهاي گسترده‌تر کرد. اما براي مباحث
فرهنگي، بايد رفت در ميان جامعه واقعا بسياري از مسائل مبناي فرهنگي دارد.

در
يک نظام فرهنگي واقعا اگر همه‌اش بخواهي با جريمه با مردم برخورد کني، اصلا نمي‌شود.
بايد انسان براي يکايک اينها برنامه ريزي بکند. شما فرض کنيديک مراجعه کننده از يک
روستا بلند مي‌شود، پنجاه کيلومتر فاصله را مي‌آيد در يک شهري، کارمندي آنجا نشسته
به او مي‌گويد: خيلي خوب نامه‌ات را بگذار اينجا، فردا بيا!! اين را هيچ کاريش نمي‌توان
کرد. آن بنده خدا هم که نمي‌تواند دعوا کند. اين فقط شرف انساني است و در واقع
تربيت فرهنگي است که کارمند را به فکر وادار که اين بنده خدا از راه دور آمده، من
هم ساعت اداري را بايد محترم بشمارم و حتي اگر ساعت اداري نباشد بايد کارش راه
بياندازم. يا مسئله رشوه! رشوه‌دادن، رشوه گرفتن، احترام به همديگر، احترام به
اقوام، گسترش فرهنگ و معلومات طوري باشد که کتابخواني، مسائل فرهنگي، عشق و علاقه
به معنويات و … طبق برنامه‌اي حساب شده در جامعه رواج پيدا کند و خلاصه اينها را
بايد نشست و برايشان يکايک برنامه ريخت. همانطور که گفتم از حوزه‌ها و از دانشگاه‌ها
و پيوند اينها و بعد تسري عمومي و سراسري به تمام فرهنگ جامعه داد. آن جا است که
قانون موفق مي‌شود آن جا است که اگر گفتيم ماليات بپرداز، فرهنگ پرداخت ماليات
واقعا براي مردم جا مي‌افتد. مثل خيلي از کشورهايي که دادن ماليات- با اينکه دين و
ايماني هم ندارند- جزء فرهنگشان است. در سوئيس مثلا وقتي به طرف مي‌گويند ماليات
مي‌خواهي بپردازي فکر نمي‌کند که حالا يک باري است، حال آنکه ديندارهاي ما با هزار
حيله از زيرپرداخت ماليات فرار مي‌کنند.

کارکردن
خودش يک فرهنگ است، چه بايد کرد که مردم واقعا برايشان کار بشود يک فرهنگي، کار يک
شرفي و افتخاري برايشان باشد. بيکاري واقعا بدتلقي بشود. اگر فرهنگ کار در يک
جامعه رشد داشته باشد، جوان هرگز بيکار نمي‌ماند، يا نمي‌رود دنبال قاچاق فروشي،
يا کارهاي کاذب يا نظير اينها و هزارها نمونه‌اش که نمونه فرهنگي و شبه فرهنگي که
آدم مي‌تواند نشان بدهد اينها کارهايي است که بايد به آنها پرداخته بشود و
اميدواريم که شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم در آينده همانطور که در نظر گرفته‌اند
به چنين زمينه‌هايي بپردازد.

(خيلي
ممنون از اينکه وقتتان را بما داديد. تشکر مي‌کنيم).

 



[1]– البته من معتقدم از بيست سال پيش، شوروي به بن‌بست
رسيده است و اين ابتکار گورباچف نبود، ولي بهرحال در اثر رسيدن به بن بست واقعي
گورباچف ناچار شد که اصطلاحات جديد را بپذيرد و به حيات کمونيسم در شوروي خاتمه
دهد.

/

وظايف وزارت خارجه و سفارتخانه‌ها از ديدگاه امام

امام
خميني(س) و سياست خارجي

وظايف
وزارت خارجه و سفارتخانه‌ها از ديدگاه امام

پيرامون
وظيفه وزارتخانه نظام جمهوري اسلامي ايران از ديدگاه بنيانگذار آن، امام خميني‌(س)
ذکر جملاتي از وصاياي آن بزرگوار اگر چه تذکري کوتاه به شمار مي ايد اما به قدر
کافي گويا و تعيين کننده است:

«وصيت
من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي عبد آن است که مسئوليت شما بسيار زياد
است چه در اصلاح و تحول وزارتخانه‌ها و سفارتخانه‌ها و چه در سياست خارجي، حفظ
استقلال و منافع کشور و روابط حسنه با دولتهايي که قصد دخالت در امور کشور ما را
ندارند و از هر امري که شائبه وابستگي با همه ابعادي که دراد بطور قاطع احتراز
نمائيد و بايد بدانيد که وابستگي در بعض امور هرچند ممکن است ظاهر فريبنده‌اي
داشته باشد يا منفعت و فايده‌اي در حال داشته باشد ليکن در نتيجه، ريشه کشور را به
تباهي خواهد کشيد».[1]

در
واقع وظيفه وزارتخانه اصلاح وزارتخارجه و سفارتخانه‌ها يعني تبديل وضعيت
وزارتخارجه زمان طاغوت، که بر اساس و پايه وابستگي و خودفروختگي در برابر بيگانگان
خصوصا قدرتهاي بزرگ سلطه‌گر استوار بوده است، به وزارتخارجه يک کشور اسلامي مستقل
مي‌باشد. با تحصيل اين هدف در حقيقت بخش دوم وظيفه وزارتخارجه تأمين مي‌گردد بدين
معني که با حضور و فعاليت نيروهاي مؤمن و داراي استقلال رأي و عمل، حرکت اين
وزارتخانه به سمت و سوي  وابستگي انحراف
نخواهد يافت.

و
اما وظايف سفارتخانه‌ها از ديدگاه امام را مي‌توان به دو محور اصلي زير تقسيم کرد:

1-    طاغوت‌زدائي و تصفيه سفارتخانه‌ها از
عناصر و مظاهر طاغوتي و وابسته، و سپس جايگزين نمودن نيرهاي انقلابي و اسلامي.

2-    مقابله با تبليغات کذب بيگانگان و تبليغ
اسلام ناب محمدي‌(ص).

در
اين مورد سخنان امام قابل توجه است:

«اگر
افراد و وضع سفارتخانه‌ها و کيفيت اداره و برخوردها از سفارتخانه‌ها، با جمهوري
اسلامي مطابقت نداشته باشد، نبود سفارتخانه بهتر از بود ان است. اگر سفارتخانه‌هاي
ما مثل سفارتخانه‌هاي زمان محمدرضا باشد ديگر چه توقعي است از اينکه قلم‌ها و زبان‌ها
چيزي نگويند و ننويسند. آنها چيزهايي را که نيست جعل مي‌کنند، اگر خداي نخواسته
باشد چه؟ لذا وظيفه اسلامي و ملي شما و ماست تا حيثيت اسلام و کشورمان را حفظ کنيم
شما که خارج مي‌رويد سعي کنيد تا اشخاصي را برگزينيد که انحراف نداشته باشد و اگر
نمي‌توانيد يکمرتبه اصلاح کنيد، در فکر اصلاح تدريجي باشيد. همه مي‌دانيد که
مسئوليت وزارتخارجه به مناسبت سروکار داشتن با خارج، بسيار سنگين است، لذا سعي
کنيد به هر مقداريکه امکان دارد سفارتخانه‌هايتان را در مسير رشد و ترقي و تعالي
اسلامي قرار دهيد و سعي کنيد نشريه‌اي داشته باشيد تا مسائلتان را بيان کنيد و به
دروغهاي راديوها و روزنامه‌ها تا آنجا که ميسر است جواب دهيد»[2]

«تقويت
و توسعه تبليغات خصوصا در خارج از کشور، از اهم امور است و کشور ما در اين چندسال
تقريبا فاقد آن بوده است. ما در مقابل همه بوقهاي تبليغاتي جهانخواران در خارج که
اسلام عزيز، آنان را بوحشت انداخته است فاقد تبليغات صحيح هستيم. سفارتخانه‌هاي ما
عمل مثبتي انجام نداده‌اند».[3]

«مسأله
سفارتخانه‌ها کار مهمي است. سفارتخانه‌ها از اول که جمهوري اسلامي بپا شد من از آن
روز اول به وزراي خارجه که شدند يکي بعد از ديگري اين مطلب را، هي گفته‌ام اين
سفارتخانه‌ها بايد تصفيه بشود، بايد درست بشود آنها. کسانيک رفته‌ان و ديدند و
آمدند، آنها مي‌گويند که اينها همان بساط سابق را دارند. چند وقت پيش از اين يکي
آمده بود گفته بود همان بساط سابق را دارند، گاهي فرق مختصري کرده. اين سفارتخانه‌ها
آبروي کشور اسلامي ماست، اگر آنجا بد باشد، مردم آنها را، که يک سفارتخانه‌اي در
وفق دولت اسلامي نيست، بر وفق اسلام نيست، وضعش همان وضع طاغوتي است از آن قيا مي‌کنند
که، خوب، در داخل هم همين است، فرق نمي‌کند». [4]

«اميدوارم
سفارتخانه‌ها هم در صراط مستقيم انسانيت سير بکنند و سعي شود که سفارتخانه‌ها تحت
سلطه ديگران نباشند و تصرفاتي در آنها از ناحيه ديگران نباشد. هر قدمي که بر مي‌دارند
به فکر اين باشند که آيا رو به وابستگي مي‌رويم، يا به طرف رهايي و آزادي؟» [5]

اين
دو محور يعني طاغوت زدائي و زدودن مظاهر طاغوتي از سفارتخانه‌هاي جمهوري اسلامي
ايران و نيز تبليغات صحيح توسط آن سفارتخانه‌ها، دائما مورد تأکيد حضرت امام قرار
گرفته و در مناسبتهاي گوناگون پيرامون آن به سفارتخارجه تذکر و تنبه مي‌دادند:

«
سفارتخانه‌ها را در خارج به صورتي [دنبال] کنيد که هر کس که آنجا برود ببيند در
محيط اسلامي و اخلاقي وارد شده است»[6]

«بايد
وضع بکلي تغيير کند، تغيير هم کرده است، اما تغيير اساسي باشد که يک سنتي بشود به
واسطه شما براي آينده‌ها، کسي که يک سنت خوبي را بگذارد، در اجرش تا آخر شريک است
به حسب روايت‌ ما. يک وضعي در آنجا ردست کنيد که کساني که مي‌آيند و سفارتخانه را
مي‌بينند متوجه بشوند که اين سفارتخانه‌ با ساير سفارتخانه‌ها فرق دارد حتي با
سفارتخانه‌هاي دول اسلامي فرق دارد. اين سفارتخانه‌ با سفارت‌هاي سابق اصلا طرف
نسبت نيست، يک جور ديگري است. اگر شما موفق بشويد به اين معنا که وضع را جوري کنيد
که به ارث برده بشود براي آتيه، ما مسئول حالا که نستيم، ما مسئول هميشه هستيم. ما
الآن که مجال دستمان آمده است مسئوليت مان براي دوره‌هاي بعد است. نه اينکه فقط-
ما حالا- هر چه شد بعد، بعدها هرچه شد بشود، ما تا زنده‌ايم بشود، هر چه مي‌خواهد
بعد بشود. اينجور نيست. ما مسئوليم که اين سفارت، شماها آقايان اين سفارتخانه‌ها
را به جوري درست بکنيد که وقتي دست يک سفارت ديگري افتاد نتواند اصلا تغييرش بدهد
به اين زودي‌ها و همه جهاتش، هر جهتي که در آن وقت بوده عکسش را بکنيد. آن وقت من
مي‌دان جهت صحيح نبوده در کار، جهت سالم نبوده يا بست و بندهايي بوده است که سياسي‌ها
مي‌کنند غالبا براي استفاده‌هاي شخصي يا استفاده‌هاي ديگري، غيرمشروع».[7]

«و‌
آن چيزي که راجع به برادرهايي که از خارج اين جا هستند و همه برادرهايي که در خارج
کشور خدمت مي‌کنند عرض مي‌کنم اين است که بايد همه شماها در هر جا هستيد خودتان را
مقيد و متعهد به اسلام بدانيد، تحت تأثير محيط آن جا واقع نشويد. خوب! کسي که وارد
مي‌شود دريک سفارتخانه‌‌اي در خارج، ببيند که وارد شد در يک محيط اسلامي در يک
محيط انساني، اين طور نباشد که خداي نخواسته در آن جا از آن چيزهايي که در سابق
بود چيزي باقي مانده باشد. اگر آن چيزهائي که در دوران سابق بود، در دوران طاغوت
بود در آن جا هست، جديت کنيد که بکلي پاکسازي بشود و اميدوارم شده باشد تاکنون»[8]

پايان
اين بحث نيز باکلامي از امام خميني‌(س) حسن ختام مي‌يابد که فرموده‌اند:

«سفارتخانه
در هر کشوري متعلق به آن کشوري است که سفير آن به آنجا مي‌رود. يعني يک قطعه‌اي
است از يک کشور ديگر. وقتي مردم به سفارتخانه‌هاي ما مي‌آيند، بايد وضع ايران را
ببينند نه وضع آمريکا و فرانسه و ساير کشورها را. آقايان! تحت تأثير هيچ چيزي واقع
نشويد که در سابق چه بوده است که الآن آن طورنيست. ما اگر بخواهيم خودمان باشيم،
بايد همه چيزمان از خودمان باشد و در آداب و رسوم، خودمان را از غرب جدا کنيم، ما
از غرب خيلي بدي‌ها ديده‌ايم و چيزي که بشود گفت که خوبي آنها بوده است، از حکومت‌هاي
غربي نبوده بلکه از اهل صنعت بوده است که البته بسياري از آنها براي حکومت‌ها کار
مي‌کنند. بنابراين، بايد وضع شما جوري باشد که هر کس وارد به آنجا مي‌شود يک محيط
اسلامي ببيند، چه از حيث پرسنل و چه از جهت زندگي». [9]

 



[1] – وصيت‌نامه سياسي الهي امام خميني(س).

/

ريشه‌هاي تحريف امامت

مباني
رهبري در اسلام

ريشه‌هاي
تحريف امامت

حجة
الاسلام والمسلمين محمدي ري‌شهري

در
قسمت هفدهم از اين سلسله مقالات، پس از تبيين تحريف مستقيم و غيرمستقيم اصل امامت
در تاريخ شيعه به وسيله جمعي از مدعيان تشيع، به ريشه‌هاي تحريف رسيديم و در ريشه‌يابي
تحريف به احاديثي رسيديم که ظاهرا با فلسفه اعتقاد به امامت منافات دارند و اينک
ادامه بحث:

اين
روايات بحسب ظاهر تأکيد مي‌کنند که هرگونه تلاش براي مبارزه با حکومتهاي جور و
تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت ولي عصر(عج) باطل و بي‌ثمر و تلاش کننده مذموم و
محکوم است، مردم هيچ وظيفه‌اي براي تشکيل حکومت الهي ندارند. تنها وظيفه آنها پيش
گرفتن سياست صبر و انتظار و فرو رفتن در لاک تقيه و هرکس قبل از قيام قائم عليه‌السلام
از اين لاک بيرون آيد از دائرة تشيع و اعتقاد به اصل امامت بيرون آمده و حداکثر
وظيفه‌اي که مردم در عصر غيبت دارند- آن گونه که در احاديثي ديگر آمده- دعا براي
ظهور امام زمان‌(ع) است و ديگر هيچ!

به
عبارت ديگر در عصر غيبت ولي عصر ارواحنا فداه مسلمين موظفند با هر جنايتکاري که
زمام امت اسلام را به دست گرفت بسازند و با او مخالفت نکنند يعني دست همان نتيجه‌اي
که احاديث مجعول مربوط به تفکيک امامت داشت! تنها تفاوت اين است که آن احاديث
صريحا و براي هميشه مردم را به سازش با رهبران جائر دعوت مي‌کرد و اين احاديث با
توجيه بي ثمربودن مبارزه، براي مدتي نامعلوم مدرم را به عدم مخالفت با ستمگران مي‌خوانند
ولي هر دو دسته در دلالت بر مکلف نبودن مردم به تشکيل حکومت اسلامي تفاوتي ندارند.

مجعول
بودن احاديثي که دلالت بر تفکيک امامت از اسلام دارند بقدر واضح است که نيازي به
توضيح ندارد و تنها آشنا شدن با مضمون آنها- براي کسي که با قرآن و مباني اسلام
اجمالا آشنا است- براي اثبات ساختگي بودنشان کافي است ولي مجعول بودن احاديثي که
براي تحريف امامت مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرند تا اين حد روشن نيست بلکه مي‌توان
گفت بخشي از آنها قطع مجعول نيست.

بررسي
تفصيل صحت و سقم اين احاديث و نيز بيان مقصود واقعي از آنها با در نظر گرفتن ساير
متون اسلامي از حوصله اين مقاله خارج است لکن به طور اجمال با در نظر گرفتن نکات
ذيل مي‌توان به تحريف گران پاسخ داد:

1-    اکثر احاديثي که قابل بهره‌برداري براي
تحريف است از نظر سند مخدوش است و صدور آن از امامان معصوم‌(ع) قطعي نيست.[1]

2-    بسياري از اين احاديث بلکه همه آنها
وقتي در کنار ساير احاديثي که در زمينه قيام عليه حکومتهاي جور قبل از قيام
قائم(ع) مورد بررسي قرار گيرند، معلوم مي‌شود مقصود تخطئه مطلق قيام قبل از ظهور
آن حضرت نيست بلکه مقصود قيام‌هايي که با انگيزه‌هاي نفساني صورت مي‌گيرد مثل
بسياري از قيام‌هايي که در عصر امامان صورت گرفت.

مثلا
وقتي آن حديث که تصريح مي‌کرد «هر پرچمي که قبل از قيام قائم برافراشته شود
پرچمدارش طاغوت است» در کنار احاديثي قرار داده شود که قيام زيد را مورد تأييد
قرار مي‌دهند معلوم مي‌شود که مقصود همان است که در حديث مشابه آن از امام باقر(ع)
روايت شده است، متن حديث اين است:

«وانه
ليس من أحد يدعو الي أن يخرج الدجان إلا سيجد من بيايعه، و من رفع راية ضلالة
فصاحبها طاغوت»[2]

قبل
از خروج دجال هيچ کس مردم را به قيام نمي‌خواند مگر اين که عده‌اي را پيدا مي‌کند
که با او بيعت کنند و کسي که پرچم ضلالتي را برافرازد، پرچمدا آن طاغوت است.

همان
طور که ملاحظه مي‌شود در اين روايت، پرچم طاغوتي مقيد شده به پرچم ظلالت و اين
قرينه مي‌تواند باشد بر آن، در حديث قبلي نيز مقصود چيزي جز هشدار به مردم درباره
قيام‌هايي که با انگيزه جاه طلبي صورت مي‌گيرد نيست.

3-    فرض مي‌کنيم همه رواياتي که درباره
محکوم کردن قيام براي تشکيل حکومت اسلامي قبل از قيام حضرت قائم‌(ع) وارد شده است
از نظر سند صحيح‌ و از نظر دلالت بر اين معنا بي‌اشکال است در اين صورت به دليل
مخالفت مدلول آنها با حکم بديهي وقطعي عقل، قرآن کريم، سيره انبياء و امامان(ع) و
نيز احاديثي که برخي از قيام‌هاي پيش از قيام جهاني حضت مهدي روحي له الفداء را
تأييد کرده‌اند، نمي‌تواند در مسأله‌اي مانند رهبري و تشکيل حکومت الهي که مهمترين
مسايل اسلامي است ملاک عمل باشند:

مبارزه
با ظلم از واجبات عقلي است

يکي
از بديهيات عقل، قبح ظلم و حسن عدل است و بر اين اساس مبارزه با ظلم و ظالم و
زمينه‌سازي براي اجراء عدالت در جامعه از واجبات بديهي و قطعي عقل مي‌باشد،
بنابراين هيچ دليلي نمي‌تواند به طور دائم يا موقت صبر بر ظلم و يا سازش با ظلم را
تجويز نمايد.

پيامبر
اسلام درباره مردود بودن احاديثي که مطلبي بر خلاف نظر صريح و روشن عقل به جامعه
القاء مي‌کنند چنين مي‌فرمايد:

«اذا
سمعتم الحديث عني تعرفه قلوبکم و تلين له أشعارکم و أبشارکم و ترون أنه منکم قريب
فأنا اولاکم به و إذا سمعتم الحديث عني تتکره قلوبکم و تنفر منه أشعارکم و أبشارکم
و ترون أنه بعيد منکم فأنا أبعدکم منه»[3].

وقتي
حديثي از من شنيديد که با دل شما آشنا است و با همه وجود نسبت به آن احساس پذيرش و
آرامش مي‌کنيد و مضمون آن را به عقل و منطق نزديک مي‌بينيد بدانيد که من
سزاوارترين شما که آن سخن را گفته باشم. و اگر به عکس سخني از من به گوش شما رسيد
که با روح شما ناآشنا است و با همه وجود نسبت به آن احساس نفرت مي‌کنيد و آن را
دور از منطق و عقل مي‌بينيد، بدانيد که صدور چنين سخني از من بعيدتر از صدور آن از
شما است.

رد
روايتي ديگر آن حضرت در اين رابطه چنين فرموده است:

«ماورد
عليکم من حديث ال محمد صلوات الله عليهم فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه وما
اشمأزت قلوبکم و انکرتموه فردوه الي الله والي الرسول والي العالم من آل محمد(ص)».[4]

از
احاديث خاندان رسالت آنچه دل شما گواهي به صحت آن مي‌دهد و احساس آشنايي آن داريد
را بپذيريد، و آنچه دل شما از آن مي‌رمد و عقل شما آن را انکار مي‌کند را به خدا و
رسول و دانشمند از خاندان رسالت ارجاع دهيد.

آنچه
در اين دو حديث- که اولي از طريق اهل سنت و دومي از طريق شيعه از پيامبر اسلام‌(ص)
روايت شده است- آمده، چيزي جز ارشاد به حکم بديهي و قطعي عقل نيست. به عبارت ديگر:
اگر اين احاديث هم نباشد عقل در برخورد با روايات نامعقلو همين قضاوت را دارد که
نمي‌توانند ملاک عمل باشند.

نکته‌اي
که قابل توجه است اين است که حديث اول تأکيد مي‌کند مطالبي که عقل بطلان آن را به
روشني درک مي‌کند، اصولا نمي‌تواند سخن پيامبر باشد، ولي حديث دوم ضمن تأييد عدم
جواز عمل طبق اين گونه احاديث، توضيح مي‌دهد که ممکن است در برخي از موارد، شنونده
مقصود واقعي حديث را درک کند و لذا آن را نامعقول پندارد، بنابراين نمي‌توان گفت
که هر حديث را هر کس نامعقول پنداشت مردود است بلکه براي فهم مقصود واقعي حديث
بايد به اهلش مراجعه کرد.

تعارض
با قرآن

قرآن
کريم همه اهداف و سياستها و برنامه‌هاي خود را در يک آيه خلاصه کرده و آن آيه اين
است:

«يا
ايها الناس قد جاء کم الحق من ربکم»[5]

هان
اي مردم ازجانب پروردگارتان، حق براي شما آمد.

بديهي
است که مردم در صورتي مي‌توانند به اين نداي قرآن به طور اصولي پاسخ مثبت دهند که
با باطل و ظلم مبارزه و براي تشکيل حکومت حق و عدل قيام کنند.

بنابراين،
احاديثي که مردم را به صبر و سکوت و سازش با ظالمين ولو به طور موقت دعوت کنند، به
دليل تعارش با قرآن نمي‌توانند ملاک عمل باشند.

پيامب
اسلام و امامان معصوم‌(ع) مکرر توصيه کرده‌اند که براي شناخت صحت واعتبار حديث
بايد آن را بر قرآن عرضه کرد و اگر سخني از انها نقل شد که مخالف قران است فاقد
اعتبار است.

پيامبر
اسلام‌(ص) مي‌فرمود:

«ماجاء
کم عني يوافق القرآن فأنا قلته و ماجاء کم عني لايوافق القرآن فلم أقله»[6]

آنچه
از من براي شما روايت شد که موافق قرآن است من گفته‌ام، و آنچه که موافق قران نيست
گفته من نيز نيست.

امام
صادق‌(ع) مي‌فرمود:

«مالم
يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف»[7]

هر
حديثي که مخالف قرآن باشد دروغ است.

تعارض
با سيره امامان

يکي
از معيارهاي قابل اعتماد و دقيق در زمينه شناخت احاديث مجعول و مفاهيم تحريف شده
اسلامي، سيره عملي پيامبر اسلام و امامان معصوم است. بدين معنا که اگر سخني از
پيامبر و يا امام نقل شد ويا به گونه اي تفسير گرديد که با عمل او تعارض دارد،
قطعا آن سخن مجعول و آن تفسير، تحريف است.

مطلعه
زندگي امامان معصوم نشان مي‌دهدکه آنها کمترين نرمشي از خود در برابر حکومتهاي
باطل نشان نداند بلکه با همه وجود در برابر ائمه جورايستادند و از هر فرصت براي
درهم شکستن توان آنها و تشکيل حکومت اسلامي تلاش کردند ولي به دليل مساعد نبودن شرايط
جامعه، تلاشهاي آنان براي حاکميت عدالت به ثمر نرسيد.

شگفت
اينجا است که بخشي از احاديثي که مردم را دعوت به صبر و سکوت مي‌کنند از امام علي‌(ع)
روايت شده[8]!
در صورتي که هر کس کمترين آشنايي با تاريخ زندگي اين امام بزرگ داشته باشد، مي‌داند
که او آنچه مي‌توانست براي درهم کوبيدن قدرتهاي باطل و تشکيل حکوم حق انجام داد.
با اين که مي‌دانست در شرايط آن روز تلاشهاي او به نتيجه نهايي نخواهد رسيد.

سدابن
طاووس روايت کرده که روزي امام در جمع اصحاب بود که ناگاه فرياد هياهوي مردم در
فضا طنين افکند.

امام
پرسيد: چه خبر است؟

گفتند:
آقا بشارت! معاويه هلاک شد!

خبر
مهمي بود، دشمن شماره يک اسلام و امام و حکومت اسلامي از بين رفته، حتي شايعه آن
کافي بود که بطور طبيعي هر شنونده را ذوق زده کند ولي با کمال تعجب کمترين اظهار
خرسندي در چهره امام مشاهده نشد و بر عکس ديدند با کمال آرامش اين کلمات تلخ بر
زبان او جاري شد و فرمود:

«کلا!
والذي نفسي بيده لايموت حتي يجتمع هذا الامر في يده».

چنين
نيست! اين خبر شايعه‌اي بيش نيست، او نخواهد مرد تا اين حکومت را قبضه کند!!

اين
پيشگوئي پس از آن شايعه شعف‌انگيز، آبي سرد بر آتش اميد مردمي ريخت که سالها در
کنار امام به عشق پيروزي مي‌جنگيدند، ديگر مجالي براي گفتگو نبود فقط مسأله مهم
براي هر کس که اين سخن را مي‌شنيد اين بود که چگونه کسي که مي‌داند تلاشهاي او در
يک جنگ خونين و خطرناک بي ثمر است و بالاخره دشمن غلبه خواهد کرد، همه توان خود را
براي پيکار به کار گرفته و مردم را به نبرد با معاويه وا مي‌دارد!

بالآخره
يکي از آن جمع اين ايراد را مطرح کرد و گفت: شما که مي‌دانيد معاويه عاقبت پيروز
مي‌وشد و حکومت را مي‌گيرد بنابراين چرا با او مي‌جنگيد؟

امام
در پاسخ، سخني نفرمود و درسي جاويد براي همه پيروان واقعي اسلام ناب بيان کرد. متن
گفته امام اين است.

«بلي،
عذرا فيما بيني و بين الله عزوجل»

آري،
تا بين خود و خداوند عزوجل معذور باشم!

يعني
اين که من مي‌دانم بالاخره معاوية حکومت را خواهد گرفت موجب نمي‌شود تکليف مبارزه
با ظالم ساقط شود، نه. تا وقتي که مردم از من اطاعت مي‌کنند و توان مبارزه دارم،
تکليف اين است که با ظالم بجنگم تا در پيشگاه حضرت حق معذور باشم که به وظيفه خود
عمل کرده‌ام.

و
بر اين مبنا بود که امام عليه‌السلام تا آخرين لحظات زندگي مبارزه را ادامه داد.

و
بر اين مبنا بود که امام(ع) تا آخرين لحظات زندگي مبارزه را ادامه داد.

ابن
ابي الحديد مي‌نويسد:

«امام
تازه از جنگ با خوارج «مارقين» فارغ شده بود که در «نهروان» ايستاد و شروع به
سخنراني کرد، در اين خطبه پس از حمد و ثناي حضرت حق فرمود:

«اما
بعد، خداوند در برخورد با خوارج خوب شما را ياري کرد، اکنون لازم است بدون تأخير و
در اسرع وقت آماده حرکت به سوي دشمنان خود از اهل شام باشيد!»

سپاهيان
امام با شنيدن اين سخن از جاي برخاستند و خطاب به آنحضرت گفتند:

«يا
اميرالمؤمنين تيرهاي ما تمام شده، شمشيرها کند گرديده، نيزه‌ها فرسوده گرديده[9]
ما را به شهر خود بازگردان تا کاملا آماده شويم، اميدورايم در بازگشت به اندازه‌اي
که از ما هلا ک شده اميرالمؤمنين به تعداد سپاهيان بيفزايد تا براي برخورد با دشمن
نيرومندتر شويم».

امام
در پاسخ آنها آيه کريمه 21 از سوره مائده که حکايت از اصرار حضرت موسي‌(ع) به قوم
خود در رابطه با جنگ با دشمن حق و تصرف ارض مقدسه داشت و آنها زيربار نمي‌رفتند.
را قرائت فرمود:

«يا
قوم ادخلوا الأرض المقدسة التي کتب الله لکم ولاترتدوا علي أدبارکم فتنقلبوا
خاسرين».

اي
قوم من وارد سرزمين مقدسي شويد که تصرف آن را خداوند براي شما مقرر فرموده و به
عقب باز نگرديد (عقب‌نشيني نکنيد) که زيان خواهيد کرد.

باز
هم بهانه جويي ادامه دادند و گفتند:

«هوا
خيلي سرد است، اجازه بدهيد هوا کمي گرم‌تر شود».

امام
فرمود:

«آنها
هم مانند شما احساس سرما مي‌کنند!»

بالاخره
باز هم بهانه‌جويي کردند و از پذيرفتن فرمان امام سرباز زدند، امام در اين جا
ناراحت شد و فرمود:

«اف
بر شما مردم! اين سنتي است که در تاريخ جريان يافته». سپس اين آيه که حاکي از پاسخ
منفي قوم موسي به دعوت او در حرکت به سوي ارض مقدسه است، را تلاوت فرمود:

«قالوا
يا موسي إن فيها قوما جبارين و أنا لن ندخلها حتي يخرجوا منها فإن يخرجوا منها
فإنا داخلون». (مائده 22)

گفتند:
اي موسي در آن سرزمين قومي ستمگر هستند و تا آنها از آن جا خارج نشوند هرگز وارد
در آن نخواهيم شد، بنابراين ورود ما متوقف بر خروج آنها است!

بالاخره
عده‌اي واسطه شدند که امام را قانع کنند از اين تصميم باز گردد و گفتند: «مجروحين
جنگ بسيارند اجازه بدهيد به کوفه باز گرديم چند روزي در کوفه توقف به فرمايئد بعد
به سوي شام حرکت کنيد خداوند آنچه خير است براي شما پيش بياورد»!

امام
با مشاهده اين وضع بر خلاف ميل باطني خود به کوفه بازگشت.[10]

پس
از بازگشت به کوفه با اين که روزهاي واپسين عمر خويش را پشت سر مي‌گذاشت و مکرر از
شهادت قريب الوقوع خود خبر مي‌داد، اصرار عجيبي در تحريک مسلمانان براي جنگ با
معاويه داشت و مي‌فرمود پس از من با هر امامي عليه معاويه بجنگيد و بالأخره قريب
يکهفته قبل از شهادتش با سخنراني آتشين و مهيجي سپاه خود را آماده جهاد کرد، از
جمله کساني را که در اين بسيج عمومي به فرماندهي منصوب نمود فرزندش امام حسين‌(ع)
و قيس بن سعد و ابوايوب انصاري بودند که هر يک براي فرماندهي ده هزار نفر تعيين
شده بودند، بدين ترتيب امام تصميم داشت به صفين بازگردد که قبل از پايان هفته توسط
ابن ملجم ترور شد.[11]

باري،
نه تنها امام علي‌(ع) نهايت تلاش خود را براي مبارزه با ظالمين و غاصبين حکومت حق
و عدل به کار گرفت و انتظار حکومت جهاني اسلامي کمترين ترديدي در اين راه براي او
ايجاد نکرد، که امامان پس از او نيز همين سيره را عملا تعقيب کردند و بهترين سند
براي اثبات اين مدعا اين است که هم آنها به دست زمامداران فاسد معاصر خود شهيد
شدند.[12]

بديهي
است اگر آنها کاري به کار حکومت نداشتند و متعرض مستکبرين حاکم نمي‌شدند دليلي
نداشت که سرنوشت همه آنها شهادت باشد، بلکه با عنايت به اينکه تظاهر به اسلام،
اصلي‌ترين پايه‌هاي حکومت جباران حاکم بر مسلمين بود و کشتن فرزندان پيامبر اسلام
بالاترين ضربه را بر حاکميت آنان وارد مي‌ساخت، قطعا مرتکب اين خطا مي‌شدند. ادامه
دارد

 



[1] – فروع کافي- ج 8 ص 296

/

داستان مهاجرت به مدينه

درسهائي
از تاريخ تحليلي اسلام

داستان
مهاجرت به مدينه (حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي)

بناي
مسجد قباء و مساجد ديگر

همانگونه
که در مقالات قبلي اشاره شد مدينه در ان زمان صورت شهري و متمرکز نداشت بلکه محله‌هاي
متفرق و پراکنده‌‌اي بود که به مجموع آنها مدينه گفته مي‌شد، و اين محله‌ها بنا
بگفته ابن کثير جمعا هفت محله بوده که هر کدام بطور مجزا و مستقل، خانه‌ها و مزارع
و باغاتي داشته و به يکديگر چسبيده و متصل بوده است … [1]

و
محله قباء که نخستين جايگاه ورود رسول خدا‌(ص) بود در آن زمان محله قبيله بني
عمروبن عوف بود، و آخرين جايگاه نيز که آن حضرت در آنجا فرود آمد محله بني‌النجار
بود- به شرحي که پس از اين خواهد آمد- و روايتي هم از آن حضرت نقل شده که فرمود:

«خير
دورالانصار داربني النجار ثم بنوعبدالاشهل، ثم بنوالحارث بن خزرج، ثم بنوساعده، و
في کل دورالانصار خير»[2].

بهترين
محله انصار محله بني‌النجار است، سپس محله و در همه محله‌هاي انصار خير است.

و
منظور از «دار» در اين روايت، محله و روستاهاي کوچک است چنانچه ما نيز اينگونه
ترجمه کرديم، و آن حضرت در مدت توقف خود در محله قباء شالوده مسجد آنجا را ريخت و
اتمام کار را به بعد موکول کرد. و در پاره‌اي از روايت نيز آمده که در همان چند
روزي که در آنجا توقف داشت با کمک اهل قباء يعني همان قبيله بني‌عمروبن عوف آنرا
بنا کردند و رسول‌ خدا‌(ص) خود نيز درساختمان آن شرکت داشت و ديوار و سقف نيز براي
آن قرار داد و بلکه در روايتي آمده که عبدالله بن رواحه در وقت بناي مسجد مزبور
اين ارجوزه را مي‌خواند:

«افلح
من يعالج المساجدا».

و
رسول خدا‌(ص) مي‌گفت «المساجدا».

«ويقرأ
القرآن قائما وقاعدا»

و
آن حضرت مي‌گفت: «وقاعدا»

«ولا
يبيت الليل عنه راقدا»

و
رسول خدا مي‌گفت: «راقدا»[3]

يعني
آن کلمه آخر رجز را با آنها همخواني مي‌کرد …

و
اين بدان خاطر بود که از خواندن شعر و انشاد آن پرهيز مي‌کرد.

و
در فضيلت مسجد مزبور نيز رواياتي رسيده و بيشتر مفسران و سيره نويسان گفته‌اند:

آيه
شريفه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم احق تقوم فيه …»[4]

درباره
همين مسجد قباء و ساکنان آن محله نازل گشته ….

و
اينک چند تذکر در اين باره:

در
پاره‌اي از روايات آمده که قبل از ورود رسول خدا‌(ص) به مدينه مسلماناني که در
آنجا بودند- يعني انصار و آنها که به آن حضرت ايمان آورده‌ بودند- براي خود
مسجدهائي بنا کرده و در آنها نماز مي‌خواندند، و از آنجمله مسجد قبا را ذکر کرده
… وگفته‌اند که آن حضرت پس از ورود به قباء با قبيله بني‌عمروبن عوف در آنجا به
جماعت نماز خواندند[5] ولي
اين روايات خلاف مشهور است و مشهور همان بود که در بالا ذکر شد… و بلکه در
روايات جاي آن را هم ذکرکرده وگفته‌اند: مسجد را در زميني که کلثوم بن هدم (صاحب
خانه و ميزبان رسول خدا در قبا) در آنجا خرما خشک و پهن مي‌کرد بنا کردند. و در
حديثي که از جابربن سمرة روايت شده آمده است، که چون اهل قباء از رسول خدا‌(ص)
درخواست کردند که براي آنها مسجدي بسازد آن حضرت فرمود:

«ليقم
بعضکم فيرکب الناقة».

يکي
از شما برخيزد و بر شتر سوار شود … ابوبکر برخاست و بر شتر سوار شد و آن را حرکت
داد ولي شتر از جا برنخاست، ابوبکر که چنان ديد برگشته و نشست. عمر سوار شد و آن
را حرکت داد که برخيز ولي برنخاست و عمر نيز برگشته و در جاي خود نشست، تا اينکه
در بار سوم علي‌(ع) برخاست و بر شتر سوار شد، و شتر برخاست، آنگاه رسول خدا‌(ص)
فرمود:

«راخ
زمامها، وابنوا علي مدارها، فانها مأمورة».

افسار
شتر را رها کن، و هر جا شتر رفت و برگشت همان مدار شتر را خط کشي کنيد و پايه‌هاي
مسجد را بر همان مدار بنا کنيد که شتر مأمور است …[6]

که
از اين حديث معلوم مي‌شود بناي مسجد قباء چند روز پس از ورود رسول خدا‌(ص) بوده،
يعني پس از آني بوده که علي‌(ع) نيز از مکه آمده و به آن حضرت ملحق شده که حدودا
چهار الي پنج روز پس از ورود رسول خدا‌(ص) بوده است ….

حرکت
به سوي مدينه:

مشهور
آن است روزي که رسول خدا‌(ص) از محله قباء به سوي مدينه و مرکز کنوني شهر مدينه
حرکت فرمود، روز جمعه بود و پس از اينکه مقداري راه پيمود هنگام ظهر شد و نخستين
نماز جمعه را در محله بني سالم برپا داشت، و از برخي روايات نيز استفاده مي‌شود که
آن روز را تا ظهر در محله قباء ماند، و نماز جمعه را در همان محله قباء و در مسجد
جديد الحداث و تازه بنا شده آنجا بجاي آورد و سپس به سوي شهر حرکت فرمود، ولي
گفتار نخست مشهورتر و معتبرتر است والله العالم.

و
بهر صورت هنگاميکه رسول خدا خواست از محله قباء حرکت کند جمعي از انصار سلاح بر تن
کرده و اطراف آن حضرت را گرفته و به سوي شهر حرکت فرمود، و برخي نيز نوشته‌اند آن
حضرت کسي را به نزد قبيله بني‌النجار (که با او خويشاوندي داشتند) فرستاد و گروهي
از آنها سلاح بر تن کرده و به نزد او آمده و رسول خدا(ص) به همراه آنها به سوي شهر
حرکت فرمود. رؤساي قبائلي که خانه‌هاشان سرراه آن حضرت بود همگي از خانه‌هاي خود
بيرون آمده و چون پيغمبر اکرم به محله آنان وارد مي‌شد تقاضا مي‌کردند که در محله
آنان فرود آيد و مأوي گزيند، ولي رسول خدا‌(ص) در پاسخ همه مي فرمود:

«دعوا
الناقة فانها مأمورة»

مهار
شتر را رها کنيد و او را به حال خود بگذاريد که او مأمور است- يعني هر کجا او
فرمود آمد و زانو زد من همانجا فرود خواهم آمد.

و
بدين ترتيب از محله بني‌سالم و بني بياضه و بني ساعده و بني‌حارث و بني عدي عبور
کرد و در هر يک از محله‌هاي مزبور بزرگانشان سر راه بر آن حضرت گرفته و تقاضاي
نزول او را داشتند و رسول خدا‌(ص) همان جواب را مي داد تا چون به محله بني مالک بن
نجار و همان جائي که اکنون مسجدالنبي قرار دارد رسيد شتر آن حضرت زانو زد و
خوابيد.

تنها
توقف کوتاهي که رسول خدا‌(ص) در سر راه خود در ميان قبائل نامبرده داشت- همان گونه
که ذکر شد- نزد بني سالم بود که چون هنگام ظهر بود در ميان ايشان فرود آمد و چون
مصادف با روز جمعه بود، و انها نيز قبلا مسجدي براي خود بنا کرده بودند پيغمبر خدا
نخستين نماز جمعه را در زميني بنام «رانوناء» در ميان آنها خواند و بدين ترتيب
نخستين خطبه را نيز در مدينه، همانجا ايراد فرمود.

اکنون
که بحث به نماز جمعه رسيد بد نيست درباره نخستين نماز جمعه و نخستين خطبه‌اي که
رسول خدا‌(ص) ايراد فرمود قدري بحث شود:

نخستين
نماز جمعه و نخستين خطبه آن

مرحوم
طبرسي(ره) در کتاب مجمع البيان درباره نامگذاري روز جمعه وجوهي ذکر کرده و از
آنجمله فرموده:


و برخي گفته‌اند: نخستين کسي که اين روز را جمعه ناميد انصار مدينه بودند بدين
ترتيب که آنها پيش از ورود رسول خدا‌(ص) به مدينه انجمني کرده و گفتند: يهوديان
براي خود روزي دارند که در آن اجتماع کنند و آن روز شنبه است، و نصاري نيز روزي
دارند که روز يکشنبه است، ما نيز براي خود روزي قرار دهيم که در آن روز گرد يکديگر
جمع شده و خدا را ياد کرده و سپاس گزاريم. و بدنبال اين گفتگو همين روز را که پيش
از آن «يوم العروبة» مي‌ناميدند انتخاب کرده و آن را «يوم الجمعه» ناميدند، و
بهمين منظور به نزد اسعدبن زرارة آمده و او نيز با ايشان نماز خواند، … و سپس
براي آنها گوسفندي ذبح کرده و چاشتگاه و شامگاه از گوشت همان يک گوسفند غذا تهيه
کرده و خوردند بخاطر اينکه عدد آنها اندک بود … و اين نخستين جمعه‌اي بود در
اسلام که مسلمانان بدين نام گرد هم اجتماع کردند.[7]

و
اما نخستين جمعه‌اي که رسول خدا‌(ص) اصحاب خويش را جمع کرده و مراسم برپا داشته و
نماز خواندند همان جمعه‌اي بود که سر راه خود به مدينه در آن روز به ميان قبيله
بني‌سالم بن عوف رسيد و در مسجدي که آنها پيش از ورود آن حضرت براي خود ترتيب داده
بودند. اقامه نماز فرمود، و اين نخستين جمعه‌اي بود که رسول‌خدا (ص) در آن روز
اقامه جمعه فرمود …[8]
و در برخي از روايات است که عدد کساني که در آن روز با آن حضرت نماز خواندند يکصد
نفر بود. [9]

و
اما نخستين خطبه

اين
مفسر بزرگوار سپس نخستين خطبه‌اي را که آن حضرت در آن روز ايراد فرمود ذکر کرده، و
دانشمندان اهل سنت نيز با اندک اختلافي آن را بهمين گونه نقل کرده‌اند که ما ذيلا
در آغاز اصل خطبه و سپس ترجمه آن را براي شما نقل مي‌کنيم:

«الحمد
الله احمده و الشتعينه واستغفره و استهديه أومن به ولا أکفره و أعادي من يکفره
وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لاشريک له و أن محمدا عبده و رسوله أرسله بالهدي و
النور والموعظة علي فترة من الرسل و قلة من العلم و ضلالة من الناس و انقطاع من
الزمان و دنومن الساعة و قرب من الأجل من يطع الله و رسول فقد رشد و من يعصمها فقد
غوي و فرط وضل ضلالا بعيدا. واصيکم بتقوي الله فإنه خير ما أوصي به المسلم المسلم
أن يحضه علي الاخرة و أن يأمره بتقوي الله، فاحذروا ما حذرکم الله من نفسه و لا
أفضل من ذلک نصيحة ولا أفضل من ذلک ذکري و إنه تقوي لمن عمل به علي و جل و مخافة و
عون صدقعلي ماتبتغون من أمره الآخرة، و من يصلح الذي بينه و بين الله من أمر السرو
العلانية لاينوي بذلک إلا وجه الله يکن له ذکرا في عاجل أمره و ذخرا فيما بعد
الموت حين يفتقر المرء إلي ماقدم و ما کان من سوي ذلک يودلو أن بينه و بينه امدا
بعيدا.

و
يحذرکم الله نفسه والله رؤف بالعباد، والذي صدق قوله و أنجز وعده لاخلف لذلک فإنه
يقول تعالي (ما يبدل القول لدي و ما أنا بظلام للعبيد) و أتقوالله في عاجل أمرکم
وآجله في السر و العلانية فإنّه (من يتق الله يکفر عنه سيئاته و يعظم له أجرا) (و
من يتق الله فقد فاز فوزا عظيما) و إن تقوي الله توقي مقته و توقي عقوبته و توقي
سخطه و إن تقوي الله تبيض الوجه و ترضي الرب و ترفع الدرجه. خذوا بحظکم ولا تفرطوا
في جنب الله قد علمکم الله کتابه و نهج لکم سبيله ليعلم الذين صدقوا و ليعلم
الکاذبين فأحسنوا کما أحسن الله إليکم وعادوا أعداءه وجاهدوا في الله حق جهاده، هو
اجتباکم و سماکم المسلمين ليهلک من هلک عن بينة و يحيي من حي عن بينة ولاقوة الا
بالله، فأکثروا ذکر الله، واعملوا لما بعد الموت فإنه من أصلح مابينه و بين الله
يکفه ما بينه و بين الناس ذلک بأن الله يقضي علي الناس و لا يقضون عليه و يملک من
الناس و لا يملکون منه، الله اکب ولا قوة الا بالله العلي العظيم».[10]

يعني:
حمد و ستايش خاص خدا است، او را ستايش کرده و از او کمک مي‌جويم، و آمرزش مي‌خواهم
و راهنمائي مي‌طلبم.ک به او ايمان داشته و او را انکار نمي‌کنم، و با هر کس که او
را انکار کند دشمني مي‌کنم. و گواهي دهم که معبودي جز خداي يکتانيست که شريک
ندارد، و شهادت مي‌دهم که براستي محمد بنده و پيامبر او است که او را با هدايت و
نور و اندرز فرستاد در هنگام فترت پيامبران و کميابي علم و گمراهي مردم. و بريدگي
و پايان زمان و نزديکي رستاخيز و نزديکي اجل (و پايان کار)

هر
کس از خدا و پيامبرش فرمانبرداري کند راهبري شده و هر کس آن دو را نافرماني کند
گمراه گشته و کوتاهي کرده، و به گمراهي سختي دچار گرديده است.

و
من شما را به تقوي الهي سفارش مي‌کنم که آن بهترين سفارشي است که مسلماني به
مسلمان ديگر کند که او را به کار آخرت ترغيب کند و به تقواي الهي دستور دهد. پس
بترسيد از آنچه خداي يکتا شما را از آن بيم داده که اندرزي بهتر از اين و تذکري از
ان بهتر نيست، و اين مايه تقوي و پرهيز است براي کسي که با ترس و بيم بدان عمل
کند، و نيکو ياوري است براي آنچه از کار آخرت مي‌جوئيد.

و
هر کس رابطه ميان خود و خدا را در نهان و آشکار اصلاح کرده و جز رضاي خداوند در
اين کار هدفي و قصدي نداشته باشد، براي او در دنيا موجب نيکنامي است و در اخرت و
سراي پس از مگر آن هنگامي ک انسان نيازمنداعمال نيک است توشه‌اي خواهد بود، و هرچه
(از اعمال) جز اين باشد انسان مي‌خواهد که ميان او و ان عمل فاصله‌اي بسيار باشد،
خداوند شما را از کيفر خويش بيم داده و او نسبت به بندگان مهربان است.

سوگند
به آن خدائي که گفتارش را راست و وعده‌اش را انجام داده که خلافي در اين گفتار
نيست که خود فرموده: «اين گفتار در نزد من تغيير نپذيرد و من نسبت به بندگان
ستمکار نيستم» و ازخداي يکتا بترسيد در کارهاي حاضر و آينده خود، و در نهان و عيان
که براستي: «هرکس از خدا بترسد خداوند گناهانش را پوشانده و پاداش بزرگش دهد» «و
هرکس از خدا بترسد کاميابي بزرگي يافته».

و
براستي که تقواي الهي انسان را از دشمني و خشم و عقوبت وي مصون مي دارد، و براستي
که تقواي الهي چهره را سفيد و نوراني کند، و خداي را خشنود ساخته و مرتبه و درجه
را بلند گرداند.

بهره
خويش برگيريد، و در پيشگاه خدا تقصير نکنيد، خداوند کتاب خود را به شما تعليم کرده
و راه خويش را براي شما روشن ساخته تا کساني را که راست گويند معلوم سازد و آنها
را که دروغگويند معلوم کند.

نيکي
کنيد همانگونه که خدا به شما نيکي کرده و با دشمنانش دشمني کنيد، و در راه خدا جهاد
کنيد بدانگونه که شايسته جهاد کردن است که او شما را برگزيد و مسلمانتان ناميد تا
هر کس که هلاک شد از روي دليل هلاک شده و هر که زندگي و حيات يافت از روي دليل
باشد، و هيچ نيروئي جز به تأييد خدا نيست، پس بسيار ياد خدا کنيد، و براي عالم پس
از مرگ کار کنيد که هر کس ميان خود و خدا را اصلاح کند خداوند کار او را با مردم
کفايت کند، و اين بدانجهت است که خدا بر مردم حکم مي‌راند، و مردم بر اوحکم
نرانند، و او مالک و اختياردار مردم است و کسي اختياردار او نيست.

الله
اکبر ولا قوة الا بالله العلي العظيم

واين
بود نخستين خطبه نماز جمعه رسول خدا‌(ص) بر طبق نقل جمعي از اهل تاريخ و حديث.

و
در نقل ديگري که در سيره ابن هشام و امتاع الاسماع مقريزي و بيهقي آمده[11]و
از ابي سلمة بن عبدالرحمن- با مختصر اختلافي در الفاظ نقل شده اينگونه است، که
رسول خدا‌(ص) دو خطبه خواند و در خطبه اول پس از حمد و ثناي الهي گفت:

«اما
بعد ايها الناس فقدموا لأنفسکم، تعلمن والله ليصعقن أحدکم ثم ليدعن غنمه ليس لها
راع، ثم ليقولن له ربه، ليس له ترجمان ولا حاجب يحجبه دونه: الم يأتک رسول فبلغک،
و آتيتک مالا و أفضلت عليک، فما قدمت لنفسک؟ فينظر يمينا و شمالا فلا يري شيئا، ثم
ينظر قدامه فلا يري غير جهنم، فمن استطاع أن بقي وجهه من النار ولو بشق تمرة
فليفعل، و من لم يجد فبکلمة طيبة، فأن بها تجزي الحسنة عشر أمثالها إلي سبعمائة
ضعف. والسلام عليکم و علي رسول الله و رحمه الله و برکاته».

اي
مردم از پيش براي (سفرآخرت) خود توشه‌اي تهيه کنيد و بايد بدانيد که بخدا سوگند
هريک از شما دچار صاعقه آسماني (همگاني) خواهيد شد و سپس (هرچه داريد همه را بجاي
نهاده همانند اينکه) گوسفندانش را بدون چوپان رها کرده مي‌رويد، و در آنجا
پروردگارش او را مخاطب ساخته و بدون آنکه مترجم و حاجبي در ميان باشد بدو مي‌گويند:
آيا پيامبر من نيامد و رسالت الهي را به تو ابلاغ نکرد؟ و مال بتو دادم و بر تو
انعام کردم پس چه از پيش براي خود فرستاده‌اي؟ پس بطرف راست و چپ مي‌نگرد، و چيزي
نمي‌بيند، سپس پيش پاي خود را مي‌نگرد و چيزي جز جهنم نمي‌بيند، پس هر کس مي‌تواند
چهره خود را از آتش دوزخ نگهدارد اگر چه (بادادن) به اندازه پاره‌اي خرما باشد
حتما اينکار را بکند. و اگر دسترسي به چيزي براي دادن ندارد با گفتاري خوش اينکار
را بکند (و براي خود توشه‌اي بفرستد) که در برابر، پاداش نيک بدو داده خواهد شد، و
بلکه بيشتر تا هفتصد برابر … درود بر شما و بر پيامبر خدا و رحمت خدا و برکاتش
باد.

و
سپس خطبه ديگري ايراد فرمود بدين شرح:

«ان
الحمدلله احمده واستعينه، نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات أعمالنا، من يهده
الله فلا مضل له، و من يضلل فلاهادي له. و أشهد أن لا إله إلا الله [وحده لا شريک
له] إن أحسن الحديث کتاب الله، قد افلح من زينه الله في قلبه و أدخله في الاسلام
بعد الکفر و اختاره علي ماسواه من أحاديث الناس، إنه أحسن الحديث و أبلغه، أحبوا
من أحب الله، احبوا الله من کل قلوبکم [ولا تملوا کلام الله و ذکره ولا تقسي عنه
قلوبکم] فانه من [کل ما يخلق الله] يختار و يصطفي، فقد سماه خيرته من الأعمال و
خيرته من العباد، و الصالح من الحديث، و من کل ما اؤتي الناس من الحلال و الحرام،
فاعبدوالله ولاتشرکوا به شيئا و اتقوا حق تقاته، واصدقوا الله صالح ماتقولون
بأفواهکم، و تحابوا بروح الله بينکم، إن الله يغضب أن ينکث عهده. والسلام عليکم
ورحمه الله و برکاته».

يعني-
براستي که حمد و ستايش مخصوص خدا است، او را ستايش نموده و از وي کمک مي‌جويم،
پناه بخدا مي‌بريم از بديهاي نفسهامان و کارهامان، هر که را خدا هدايت کند گمراه
کننده‌اي ندارد و کسي را که خدا گمراه کند هدايت کننده‌اي ندارد، و گواهي دهم که
معبودي جز خداي يکتا نيست يکتائي که شريک ندارد.

براستي
که بهترين داستانها کتاب خدا است، و به حقيقت رستگار است کسي که خدا آنرا در دلش
آرايش دهد، و او را پس از کفر در اسلام درآرد، و قرآن را بر داستانهاي ديگر مردم
برگزيند، براستي که قرآن بهترين داستانها و رساترين آنها است.

دوست
بداريد هر که را خدا دوست دارد، خدا را با تمامي دل دوست بداريد، از سخن خدا و ياد
او خسته و ملول نشويد و دلهاتان از ياد او سخت نشود، که خداوند از هر آنچه آفريده
انتخاب کرده و برگزيده و برگزيده‌هاي اعمال و برگزيدگان بندگان را نام برده و نيز
داستانهاي شايسته را و هر آنچه از حلال و حرام بمردم داده شده. پس خداي را پرستش
کنيد و چيزي را شريک او قرار ندهيد و بدانگونه که شايسته تقواي الهي است تقوا پيشه
کنيد، و با شايسته‌ترين گفتار زباني‌تان با خدا با صداقت و راستي سخن گوئيد. و
بوسيله روح الهي ميان خود دوستي برقرار کنيد، که براستي خداوند خشمگين شود که
پيمانش شکسته گردد. والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته.

يک
تذکر فقهي

بنظر
مي‌رسد اين نقل دوم صحيح‌تر باشد، زيرا مشهور ميان علماي شيعه و اهل سنت آنست که
در نماز جمعه خواندن دو خطبه واجب است بجاي دو رکعتي که کم مي‌شود، و عموم علماء
خواندن يک خطبه راکافي نمي‌دانند، مگر اينکه کسي بگويد: در آنروزهاي نخست هنوز اين
حکم مانند بسياري ديگر از احکام تشريع نشده و يا يک خطبه در روايات نقل نشده است
والله العالم. ادامه دارد.

 



[1] – سيره ابن کثير- ج 1 ص 280

/

چرا امام رضا(ع) ولايتعهدي را پذيرفت؟!

چرا
امام رضا(ع) ولايتعهدي را پذيرفت؟!

همانگونه
که قبلا تذکر داديم، امام رضا‌(ع) پس از اينکه ناچار به پذيرش ولايتعهدي از سوي
مأمون شد و مخالفتهايش بي‌اثر ماند، از چند طريق، دشمن را مفتضح و نقشه‌هايش را
نقش بر آب کر که يکي از مهمترين آنها، اعلام ولايت در نيشابور بود، و در آنجا با
آن خلاصه گوئي در حديث سلسلة الذهب، به مردم فهماند که ولايت اصلي و حقيقي از آن
او است که او ولايت را از خدايش فراگرفته است و وحدانيت مردم نيز تکميل نمي‌شود جز
با ولايت آن حضرت و اعتراف به امامتش و بدنيسان در آغاز هجرت به سوي خراسان، مشروعيت
خلافت عباسيان را زير سؤال برد که به طريق اولي ولايتعهدي نيز امري اجباري و مربوط
به سياستهاي خائنانه دستگاه حاکم معرفي و شناخته شد.

در
عيون اخبار الرضا آمده است که ياسر خادم گويد: در آن روز جمعه هنگامي که حضرت از
مسجد بازگشت، عرق شديدي بر چهره مبارکش ديده مي‌شد در حالي که بسيار غمگين بنظر مي‌رسيد،
دستها را به سوي آسمان بلند کرده فرمود: «اللهم ان کان فرجي مما أنا فيه بالموت،
فعجل لي الساعة» خداوندا، اگر گشايش من در اين مصيبت به مرگ است، پس همين ساعت مرگ
مرا برسان. وي گويد: «ولم يزل مغموما مکروبا الي أن قبض صلوات الله عليه» و همچنان
حضرت غمگين و محزون بود تا روزي که از دنيا رفت. همين روايت را مدائني نيز نقل
کرده است. (بحار ج 49- ص 140 به نقل از عيون اخبار الرضا ج 2 ص 151)

بررسي
سند ولايتعهدي

بهرحال،
همانگونه که قبلا بحث شد، حضرت در سند قبول ولايتعهدي، مطالبي را نوشته است که اگر
سطر سطر آن بررسي شود، معلوم مي‌شود که ناچار به پذيرفتن ولايتعهدي بوده، و به خاط
اسلام و مسلمين، اين مصيبت را تحمل کرده تا حقي را احقاق کند و از باطلي جلوگيري
نمايد.

در
اين مرقومه تاريخي امام هشتم‌(ع) آمده است:

«إن
اميرالمؤمنين …. عرف من حقنا ما جهله غيره، فوصل أرحاما قطعت …»

همانا
اميرالمؤمنين مأمون از حق ما چيزهائي فهميده است که ديگران آن را ندانستند و به آن
جهل ورزيدند و چنين بود که ارحامي را وصل کرد که قبلا (توسط ديگر خلفاي غاصب) قطع
شده بود.

در
اينجا جاي سؤال است که: اين حق امام هشتم(ع) که از آن نام مي‌برد چيست؟ اين چه حقي
است که براي امام و پدرانش (چون صيغه جمع آمده است) مي‌باشد و تمام مردم حتي
خويشان مأمون از آن غافلند و تازه، مأمون فهميده است که ما داراي چنين حقي هستيم.
آيا کيست که نداند امام هشتم فرزند رسول الله (ص) و فرزند اميرالمؤمينن(ع) است؟
ولي صرف چنين دانستني، حقي را ثابت نمي‌کند. پس اين حق که تاکنون پنهان بوده و
پشتيبان من جمله پدران مأمون آن را ضايع کرده‌اند، حقي است که خدا بر تمام امت
اسلامي فرض کرده است و واجب گردانيده است، اين همان حق ولايت است که در راه آن
پدران امام به شهادت رسيده‌اند وبني اميه و بني‌عباس و ديگران با ظلم و ستم آن را
ناديده گرفته وادايش نکردند. اين حق اطاعت است که بايد فرد فرد امت بزرگ اسلامي از
بزرگان و پيشوايان راستين و امامان وخلفاي حقيقي خود داشته باشند، و ظلم ظالمان تا
امروز جلوي اين حق را گرفته و نگذاشتند حق به صاحبش برسد و آن را غصب کردند و در
اين راستا، چه ظلم‌ها و ستمها که بر آل محمد روا نداشتند، و اکنون نيز خود مأمون
که آن حق را فهميده است، بايد بکلي کنار برود و حق را به صاحب حقيقيش رد کند؛ پس
در اين جمله امام معلوم مي‌شود که خود مأمون نيز غاصب است، زيرا او حق را آنچنان
که شايد و بايد ادا نکرد و تازه مي‌خواست بر امام و امت منت گذارد که امام مفترض
الطاعه را وليعهد و جانشين خود قرار داده است!!

اين
همان حقي است که حضرت در آغاز ورودش، در نيشابور نيز اعلام کرد و فرياد برآورد که:
«بشروطها و انا من شروطها» اين همان خلاف اميرالمؤمنين(ع) است که به او منتقل شده
و به نص رسول خدا‌(ص) به دوازده تن از قريش مي‌رسد که در روايت‌هاي معتبر از نظر
شيعه و اهل سنت عدد و نام آنان ذکر شده و اينک امام هشتم است که بايد حقش ادا شود
ولي او نيز مانند ساير پدران معصوم و مظلومش، مورد ستم قرار گرفته و حقش ادا نشده
است.

ملاحظه
کنيد در جمله بعدي مي‌فرمايد: «فوصل ارحاما قطعت و آمن انفسا فزعت …» پس مأمون
ارحامي را که قطع شده بود وصل کرد و انفسي را که خوف وهراس داشتند، به امنيت
واداشت. معلوم مي شود پدران مأمون و بني‌العباس نه تنها حق را ادا نکردند و نه
تنها قطع رحم کردند بلکه بقدري ظلم به آل محمد و پيروانشان مي‌کردند که همواره در
ترس و خوف بسر مي‌بردند و اکنون فرصتي پيش آمده که اين ترس و خوف برطرف گردد و
امنيت به آل محمد و شيعيانشان باز گردد که اين هم البته ادامه نداشت و همانگونه که
قبلا تذکر داديم مأمون از اين ترفند، اهدافي داشت که چون به آنها نرسيد و محقق
نگشت، از خوي درندگي و سبعيتي که داشت دوباره ظلم و ستم را بر آل محمد دوچندان کرد
و پس از به شهادت رساندن امام هشتم که خود چندين بار به مأمون تذکر داده بود که
بدست او کشته خواهد شد، ال محمد را تحت فشار شديد و شيعيان را مورد ضرب و شتم و
تبعيد و قتل قرار داد.

«وانه
جعل الي عهده، والامرة الکبري ان بقيت بعده».

و
همانا او جانشيني خود و رياست بزرگ را به من سپرد، اگر پس از او زنده بمانم.

اين
استثنائي که حضرت در اين جمله آورده‌اند، کاملا روشن مي‌سازد که حضرت مطمئن است به
اينکه خلافت به او نمي‌رسد زيرا مأمون نقشه‌هائي در سر دارد که نخواهد گذاشت، حضرت
پس از او زنده بماند؛ و گويا به مردم ابلاغ مي فرمايد که متوجه باشند، جان حضرت در
خطر است و مأمون قطعا پيمان خود را مي‌شکند و به عهدش وفادار نمي‌ماند.

در
قسمتهاي بعدي حضرت موقعيت خود را با موقعيت جدش اميرالمؤمنين(ع) مقايسه مي‌کند و
به مردم اعلام مي‌نمايد که هرچند غاصبان، حرمت اسلام را شکستند ولي پدربزرگ ما صبر
کرد بر آن خلافتي که خودشان گفتند عجولانه بوده و خدا شرش را از سر مسلمين دور
سازد «فصبر منه علي الفلتات» و بر آنچه آنان تصميم گرفته بودند، براي حفظ اسلام
صبر کرد و تحمل نمود و اعتراضي نکرد «ولم يتعرض بعدها علي العزمات» و دليل اين همه
صبر و تحمل علي(ع) خوفش از پاشيدگي امور مسلمين و دگرگوني احوال آنان و بازگشت
مردم به جاهليت بود که در آن صورت منافاتي که دنبال فرصت براي ضربه‌زدن به دين
بودند، دلخوش مي‌شدند. «بذلک جري السالف فصبر منه علي الفلتات ولم يتعرض بعدها علي
العزمات، خوفا من شتات الدين و اضطراب حبل المسلمين، ولقرب أمر الجاهلية ورصد فرصة
تنتهز و بائقة تبتدر».

و
اين اشاره به سخنان مکرر اميرالمومنين(ع) است که بر آن وضعيت صبر کرد و براي حفظ
دين، شمشير نکشيد هرچند اين صبر همراه با خاري در چشم و استخواني در گلو بود
«فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي».

و
در جاي ديگر مي‌فرمود: «ان الله لما قبض نبيه، استأثرت علينا قريش بالأمر، و
دفعتنا عن حق نحن أحق به من الناس کافة، فرأيت أن الصبر علي ذلک أفضل من تفريق
کلمة المسلمين، و سفک دمائهم، والناس حديثو عهد بالإسلام ….» (شرح نهج البلاغه
ابن ابي الحديد- ج 1- ص 307)

آن
هنگام که خداوند، پيامبرش را به سوي خود فراخواند، قريش در امر خلافت بر ما پيشي
گرفتند و ما را از حقي که از تمام مردم سزاوارتر به آن بوديم، دور ساختند، اينجا
بود که ديدم صبر کردن برتر است از اينکه ايجاد اختلاف ميان مسلمانان شود و خون
آنها ريخته شود، در حالي که مردم تازه مسمان شده بودند و با کوچکترين چيزي ممکن
بود، دست از دين بردارند و به جاهليت باز گردند.

و
در سخنان فرزندش امام هشتم(ع) نيز همين مطالب و تکرار همان وضعيت ديده مي‌شود تا
معلوم گردد براي همگان که آن سند را مي‌خوانند به اينکه حضرت مانند جدش صبر کرده و
براي حفظ اسلام و نگهداري دين، تحمل آن همه مصيبت کرده است. و به وضوح معلوم مي‌شود
که حضرت مطلب ديگري براي گفتتن دارد ولي تقيه مي‌کند و آن را با اشاره و ايما بيان
مي‌نمايد، هرچند اين اشاره از هر تصريحي روشن‌تر است.

و
در پايان عهدنامه مي‌فرمايد: «و ما ادري ما يفعل بي ولابکم …» و نمي‌دانم چه با
من خواهد شد و چه با شما خواهد شد. «ان الحکم الالله، يقص الحق و هو خيرالفاصلين».
حکم تنها حکم خدا است که به حق فرمان مي‌دهد و او بهترين جداکنندگان است.

شروط
امام براي پذيرش ولايتعهدي

و
اما مطلب ديگري که حائز اهميت است، شروطي است که حضرت رضا‌(ع) در همان مجلس
ولايتعهدي و قبل از آن، کرده است که نشان مي‌دهد، حضرت واقعا از روي اجبار و اکراه
در اين امر وارد شده و گرنه به هيچ وجه خواهان ولايتعهدي نبوده، و اينکه مأمون از
اين راه مي‌خواست حضرت را اهل دنيا معرفي کند، از اين زهد و ورعي بيشتر نمي‌توان
پيدا کرد که يک نفر، وليعهد باشد و تمام مقدرات امور کشور در دستش باشد، با اين
حال از رياست و دنبال پست و مقام بودن و عزل و نصب و کارهاي اجرائي به کلي کناره
گيري کند و تنها به هدايت و راهنمايي مردم بپردازد؛ اين براي کساني که فکر مي‌کردند،
امام از منصب و مقام مادي خوشحال و خرسند مي‌شود، غافل از اينکه او داراي والاترين
و بالاترين و مقدس‌ترين مقام الهي است، و اين مقام چيزي جزا اکراه و ناچاري نبوده
همانگونه که مکرر و در موارد مختلف تذکر داده بود، و فقط براي حفظ اسلام ونگهداري
مسلمين، به اين مصيبت بزرگ تن در داده است:

حال
ببنيم حضرت در اين شرايط چه فرموده است:

امام
رضا(ع) با خط مبارک خود نوشت: «ان ادخل في ولاية العهد علي ان لاآمر ولاأنهي
ولاأقضي ولا اغير شيئا مما هو قائم و تعقيني عن ذلک کله». من ولايتعهدي را مي‌پذيرم
بشرط اينکه نه امر کنم و نه نهي نمايم و نه قضاوت کنم و نه چيزي از قوانين موجود
راعوض کنم  و از همه اين مسائل مرا معاف
بداري. مأمون پذيرفت و تمام شروط را قبول کرد. (بحار- ج 49، ص 134)

در
جاي ديگري چنين آمده است:

«…
أن لايولي أحدا، ولايعزل أحدا، ولاينقض رسما، ولايغير شيئا مما هو قائم، و يکون في
الأمر مشيرا من بعيد» حضرت شرط کرد که ولايتعهدي را مي‌ پذيرد به شرط اينکه هيچ والي و اميري را نصب نکند و کسي را عزل ننمايد
و قانوني را تغيير و تبديل نکند و تنها از دور مورد مشورت قرار گيرد.

راستي
چگونه مأمون مي‌خواست هدف خود را تعقيب کند، در حالي که امام رضا‌(ع) با اين شروط
بدنيا مي‌فهماند که از روي ناچاري و اکراه در اين امر وارد شده و به هيچ وجه، پست
ولايتعهدي را نپذيرفته است؟ مگر وليعهد بالاترين منصب پس از خليفه يا رئيس دولت
نيست؟ چگونه ممکن است دومين شخص مملکت، از تمام امور اجرائي کناره‌گيري کند، جز
اينکه کسي خواهان آن مقام نباشد. و اصلا اين شروط حضرت، بکلي اهداف مأمون را زير
پا گذاشت و آبرويش را برد زيرا:

1-    يکي از اهداف مأمون، اين بود که حضرت
بنحوي، خلافتش را امضا و تصديق کند ولي اين شروط، دليل است بر اينکه حضرت اقرار به
شرعيت حکومت مأمون بکلي ندارد، و اگر امام هشتم حکومت مأمون را، حکومتي اسلامي مي
دانست، معنا نداشت که از تمام کارهاي اجرائي که مربوط به او مي‌شود سرباز زند و
حاضر نباشد در حکومت مأمون، کوچکترين مسئوليتي را بپذيرد. و اصلا اين منفي گوئي
دليل روشني است براينکه حکومت موجود حتي ارزش همکاري با آن هم ندارد و گرنه چگونه
ممکن است وليعهدي با رژيمي که خود وليعدش است، اعلام عدم همکاري بنمايد.

2-    شروط امام دليلي بود که حضرت تحمل هيچ
مسئوليتي نسبت به تصرفات و کارهاي غيرمشروع رژيم ندارد، زيرا هدف ديگر مأمون اين
بود که وانمود کند، حضرت يکي از مجريان امور است و بدينسان اقراري از امام بر
جنايتها و خيانتها و مردم آزاري‌ها و قتل عام‌ها و غارت بيت‌المال بگيرد، که حضرت
کاملا مراقب اوضاع بوده و با اين شرايط به مردم فهماند که کارهاي مأمون و عوامل و
مأمورينش، مورد رضاي امام رضا‌(ع) نيست.

3-    امام با آن شرايطش مي‌خواست به مأمون
بفهماند که به هيچ‌وجه حاضر به اجراي آرمانها و نيت‌هاي پليد و مقاصد غيراسلامي او
نيست، و او که خليفه رسول الله است به اين 
تشريفات مسخره‌اي نه تنها قانع نمي‌شود که براي او پذيرفتن چنين منصبي ننگ
است و تنها از روي ناچاري و اکراه قبول کرده است؛ وانگهي امام نمي‌خواهد وضع زندگي
خود را خوب کند؛ او خواهان وضع زندگي خوب براي همگان است؛ او خود را در خدمت مردم
مي‌داند تا آنان را از ظلمت‌ها و تاريکي‌ها نجات بخشد و به سوي نور هدايت و ايمان
رهنمون سازد؛ او هرگز دنبال مصالح شخصي خويش نيست و امروز هم اگر به خاطر مردم و دين
اسلام نبود، حاضر بود کشته شود و زيربار چنين منصب دروغيني نرود؛ ولي براي خدا و
براي خدمت به بندگانش، بزرگ‌ترين رنج را تحمل کرده و مانند جد اعظمش
اميرالمؤمنين(ع) با حکومت وقت رفتار مي‌کند هرچند، مقام خلافت فقط و فقط از آن او
است و چيزي نيست که عطيه‌اي از سوي ديگران باشد، بلکه منصبي است الهي و بار
مسئوليتي است بزرگ که جز برگزيدگان معدود و مشخص، ديگري تحمل کشيدن اين بار الهي
را ندارد. و حتي آن روز که مأمون از امام خواست براي خواندن نماز عيد به مسجد
برود، حضرت در پاسخش فرمود: «ان اعقيتني من ذلک فهو احب الي، و ان لم تعفني خرجت
کما کان يخرج رسول الله‌(ص) و کما خرج اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب‌(ع)» اگر مرا
رها کني برايم بهتر است ولي اگر چاره‌اي نيست، من هما‌ن‌گونه که رسول‌ خدا‌(ص) و
اميرالمؤمنين(ع) براي نماز عيد خارج شدند، از منزل بيرون مي‌روم و روانه مسجد مي‌شوم.
يعني من حتي در خواندن نماز عيد، حاضر به همکاري با تو و اجابت دعوت تو نيستم؛ من
خليفه رسول الله ام و اگر کاري را بکنم، از او الگو مي‌گيرم.

بنابراين،
امام که حکومت را مسئوليتي بزرگ مي‌داند و آن را به عنوان يک امتياز تشريفاتي محض،
هرگز قبول ندارد، راه خود را با شروطش مشخص کرد و قلم سرخي بر اهداف مأمون کشيد و
نقشه‌هاي خائنانه‌اش را براي هميشه نقش بر آب کرد «يريدون ليطفئوا نور الله
بأفواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون»

 

/

امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام
راحل سلام الله عليه و فقه سنتي

–        
عمده
سبب بي اعتباري و انزوا اخباريين

–        
کلام
محمد امين استرآبادي و سيد جزائري و صاحب حدائق(ره) عليهم، جواب شبهات آنها.

–        
توجيه
عدم اعتماد به عقل بوسيله روايات در ا ينکه وساطت معصوم در تبليغ احکام در وجوب
اطاعت دخيل است.

–        
رد
اين توجيه، بعدم دلالت روايات بر اين مدعا بلکه مدلول آنها منع از استبداد در مقام
استنباط به عقول ناقصه است.

–        
طائفه
ظاهريين درحوزه اهل سنت بمنزله اخباريين درحوزه شيعه اماميه هستند.

–        
داودبن
علي اصفهاني مؤسس مذهب ظاهري است.

–        
مذهب
ظاهري رد الفعل و بازتاب در مقابل اهل قياس و رأي بوده

–        
معرکه
آتشين در مقابل مذهب ظاهري از جانب مذاهب حنفي و مالکي و شافعي.

–        
حمايت
حنابله از آن.

–        
اوج‌گيري
مذهب ظاهري در اندلس و مغرب زمين بوسيله ابن حزم.

–        
مذهب
ظاهري همانند مذهب اخباري، جامد و انبساط ناپذير بوده، از حل مسائل حادثه عاجز و
ناتوان بود، لاجرم منزوي گرديد.

گفتيم
عمده چيزي که روش اخبار بين ما را بي‌اعتبار و آنان را منزوي ساخته، حذف عقل که
پايه اساسي سمع و نقل است، از مباني استدلال و احتياج در غير ضروريات، چنانکه در
مقاله پيشين گذشت آنان مدعي هستند که قطع حاصل از مقدمات قطعيه عقليه غير ضروريه،
اعتبار ندارد، چون در معرض خطا واشتباه است و شيخ اعظم رضوان الله عليه با
«خيرالکلام قل و دل» باين شبهه پاسخ دادند که ملاحظه فرموديد.

سپس
شيخ بزرگوار مي‌فرمايد: بعد از ذکر اين شبهه و جواب، به کلامي که از فوائد مدنيه
محمدامين استرآبادي حکايت شده برخوردم، او در شما استدلال‌هائي که بر انحصار دليل
در غير ضروريات دينيه در مسموعات از معصومني عليهم‌السلام کرده است مي‌گويد: «دليل
نهم مبني بر مقدمه دقيق و شريفي است که به توفيق الهي بر آن واقف گرديده‌ام و آن
مقدمه اين است که علوم نظريه بر دو قسم است قسمي به ماده قريب به احساس منتهي مي‌شود،
و از اين قسم است، علم هندسه و حساب و بيشتر ابواب منطق، و در اين قسم، خلاف بين
علماء و خطا در نتيجه افکار واقع نمي‌شود، زيرا خطا در فکر يا از جهت صورت قياس
است يا از جهت ماده. خطا از جهت صورت از علما ناشي نمي‌شود، چه شناخت صورت قياس
براي ذهنهاي مستقيم از واضحات است. و خطا از جهت ماده در اين علوم نامبرده، تصور
ندارد. زيرا مواد آنها قريب به احساس است.

و
قسمي ديگر به ماده بعيد از احساس، منتهي مي‌گردد، و از اين قسم است، حکمت الهي و
طبيعي و علم کلام و علم اصول فقه و مسائل نظريه فقه، و بعضي از قواعد منطق، و از
اين رو است که بين علماء اين علوم اختلافات و مشاجرات واقع شده است، چه آنکه قواعد
منطق، عاصم فکر از خطا از جهت صورت است نه از جهت ماده، زيرا نهايت چيزي که از
بحثهاي مربوط به مواد قياسات استفاده مي‌شود، تقسيم مواد بر وجه کلي به اقسامي است
که براي هيچيک از اين اقسام ضايعه‌اي نيست که مرز آن را معلوم سازد، و نزد ارباب
بصيرت روشن است که وضع ضايعه چناني ممتنع است … با شناخت اين قدمه دقيق، بگوئيم:
اگر به کلام ائمه‌(ع)تمسک کنيم از خطا مصون خواهيم بود، و اگر به غير آنها تمسک
جوئيم از خطا مصون نيستيم.»

شيخ
رضوان الله مي‌فرمايد: «مستفاد از کلام مذکور اين است که ادراکات عقليه در
غيرمحسوسات و آنچه که قريب به حس است حجيت ندارد، جماعتي از متأخرين اين طائفه،
کلام مذکور را پسنديده‌اند از آنجمله سيد محدث جزائري قدس سره است، طبق حکايتي که
شده در اوائل شرح تهذيب بعد از ذکر کلام محمد امين فرموده:

«مقتضاي
تحقيق مقام همان مذهب امين استرآبادي است، اگر بگوئيد: در اين صورت، عقل را از حکم
در اصول و فروع معزول کرده‌ايد، آيا براي عقل حکمي درمسئله‌اي از مسائل باقي مي‌ماند؟!

در
پاسخ مي‌گوئيم: اما بديهات از آن عقل است، و اما نظريات، در صورتي موافقت نقل با
آن، حکم آن بر نقل مقدم است، ولي در صورت تعارض عقل و نقل، در نزد ما شکي نيست که
نقل رجحان دارد و در اين صورت به حکم عقل هيچ التفات وتوجهي نمي‌گردد، و اين قاعده‌اي
است که مسائل بسياري بر آن مبتني است، سپس تعدادي از مسائل مبتني بر آن را ذکر
نموده‌اند».

شيخ
عليه الرحمه مي‌فرمايد: «شرح تهذيب پيشم نبوده که فروع مزبور را ملاحظه کنم، اي
کاش مي‌دانستم در صورتي که عقل، حکم قطعي به چيزي داد، چگونه ممکن است از دليل
نقلي بر خلاف آن، قطع يا ظن حاصل شود؟! و همچنين در صورت حصول قطع از دليل نقلي
چگونه ممکن است از دليل عقلي، قطع برخلاف آن حاصل شود؟

و
از کساني که اجمالا با اين دو نفر موافقت کرده محدث بحراني در مقدمات کتاب حدائق
است «صاحب حدائق که تقريبا اخباري معتدلي بوده» کلامي[1]
از «کتاب اوار نعمانيه» سيد مذکور در اين مقام نقل فرموده و آن را پسنديده‌اند،
ولي خود، به حجيت عقل فطري صحيح، تصريح کرده‌اند و حکم به مطابقش با شرع و مطابقت
شرع با آن کرده‌اند، بعد از آن گفته: عقل هيچگونه دخالتي در چيزي از احکام فقهي از
عبادات وغير آن ندارد، و طريق منحصر در احکام فقهي و مسموعاتي است که از معصوم(ع)
رسيده، زيرا عقل مذکور از اطلاع بر احکام نارسا است، آنگاه وارد تعارض بين دليل
عقلي و نقلي مي‌شود نهاية نظر محدث جزائري را که رجحان با دلي نقلي است مي‌پذيرد و
مي‌گويد اين نظر در صورتي است که مراد به عقل همان معناي مطلق آن باشد ولي اگر
مراد به عقل معناي اخص آن يعني فطري خالي از اوهام باشد که حجت خدايتعالي است، در
تقديم دليل نقلي بر چنين دليل عقلي اشکال است».

شيخ
عليه الرحمه همان اشکالي را که بر سيد جزائري (در صورت حصول قطع از دليل عقلي ممکن
نيست از دليل نقلي برخلاف آن قطع حاصل شود و همچنين در صورت حصول قطع از دليل
نقلي، ممکن نيست از دليل عقلي قطع برخلاف حاصل شود) کرده بر صاحب حدائق وارد مي‌کند
مضافا بر اشکالاتي ديگر، آنگاه مي‌فرمايد:

«اگر
بگوئيد: شايد اخباريين در مسئله عدم اعتماد به عقل، به آنچه که از اخبار مستفاد مي‌شود
نظر دارند، مثل قول امام‌(ع): «حرام است بر شما قول و رأي دادن به چيزي مادام که
از ما شنيده‌ايد». (اصول کافي- ج 2 ص 402) و مثل فرموده آن حضرت(ع):«اگر کسي
شبهايش را قائم به عبادت و روزهايش را روزه‌دار و عمرش را در مناسک حج سپري، و همه
اموالش را صدقه دهد ولي به ولايت آل البيت عليهم السلام معرفت نداشته که اعمالش به
دلالت و رهبري آنان انجام گيرد و انان را ولي و سرپرست خود بداند، هيچ اجر و ثوابي
برحقتعالي ندارد» (محاسن- ص 286)و غير اين روايات، روايات ديگري که از آنها
استفاده مي‌شود، آنچه که بر ما واجب است، امتثال احکام الهي مي‌باشد که پيشوايان
معصوم آنها را به ما ابلاغ کرده‌اند، و هر حکمي که امام معصوم‌(ع) واسطه در ابلاغ
آن نبوده، امتثال آن واجب نيست، پس حکمي که به غيرواسطه معصوم براي ما روشن
گرديده، در نظر شارع ملغي است و اگر چه مطابق با واقع باشد و شاهد بر اين دعوي
تصريح امام‌(ع) است به نفي ثواب بر تصدق به جميع مال، و اما ترديد صاحب حدائق در
تقديم دليل نقلي بر دليل عقلي فطري سليم، به خاطر آنچه که به تواتر بما رسيده است
و آن عبارت است از حجيت عقل واينکه عقل حجت باطني خدايتعالي است و از اموري است که
خدايتعالي با آن پرستش مي شود و بهشت به وسيله آن اکتساب مي‌گردد، و نظير اينها
اخباري ديگر که از مجموع آنها استفاده مي‌شود که عقل فطري ايضا حجتي از حجج الهي
است، پس در اين صورت، حکم منکشف به عقل حکمي است که رسول باطني يعني عقل که شرع
داخل است آن را ابلاغ کرده چنانکه شرع، عقل خارج است.

در
پاسخ مي‌گوئيم: اولا، واسطه بدون امام معصوم در تبليغ احکام الهي، هيچگونه دخالتي
در وجوب امتثال ندارد، زيرا بعد از آنکه عقل، ادراک کرد که خدايتعالي به ترک فلان
علم راضي نيست و وجوب اطاعت براي او معلوم شود، نيازي به وساطت تبليغ در مقام
امتثال ندارد.

مدخليت
وساطت تبليغ در وجوب امتثال از روايات، استفاده نمي‌گردد، بلکه هدف اينگونه اخبار
جلوگيري از استبداد در احکام شرعيه به عقول ناقص است که در آن زمان متعارف بوده که
به قياسات واستحسانات عمل مي‌کردند و مراجعه به ائمه معصومين عليهم‌السلام
نمينمودند، بلکه با ائم اطهار صلوات الله عليهم به مقابله برمي‌خواستند، وگرنه حکم
عقلي قطعي مخالف با دليل نقلي بگونه‌اي که قابل جمع نباشند، ناردالوجود بلکه موردي
براي ان شناخته نشده، و از اين رو وجهه اهتمام اين همه اخبار را نمي‌توان، مربوط
به امري نادرالوجود يا غير موجود دانست.

واما
نفي اجر و ثواب بر تصدق به جميع مال، محمول است بر تصدقهاي غيرمقبول يعني تصدقهائي
که به انگيزه‌هاي غيرمشروع انجام گرفته است.

و
ثانيا مي‌پذيريم که وساطت تبليغ در وجوب امتثال مدخليت دارد و در اين فرض مي‌گوئيم:
هنگامي که ما اجمالا مي‌دانيم، حکم فلان واقعه که مبتلا به عموم است، يقينا از جانب
حجت الهي صادر گرديده، خصوصا با ملاحظه قول رسول‌«ص» در حجة الوداع: «هيچ چيزي
نيست که شما را به بهشت نزديک و از اتش دورتان کند مگر آنکه شما را به انجام آن
امر کردم، و هيچ چيزي نيست که شما را به آتش نزديک و از بهشت دورتان کند مگر آنکه
شما را از آن نهي کردم» (وسائل الشيعه- ج 6 ص 27)

در
اين صورت، حکمي را که مستقلا بواسطه عقل، يا با ضميمه مقدمه عقليه درک مي‌کنيم،
جازم هستيم که آنچه را ما از طريق  عقل کشف
کرده‌ايم، از معصوم(ع) صادر گرديده،و نتيجتا اطاعت و امتثال بواسطه حجت الهي مي‌باشد.

بلي
مقتضاي انصاف اين است که اعتماد به عقل در پي‌جوئي از مناطات احکام،‌موجب وقوع در
ورطه خطا و اشتباه است که مدلول روايات بسياري بمضمون: «ان دين الله لايصاب
بالعقول» و «انه لا شيء ابعد عن دين الله من عقول الناس» مي‌باشد … (تنبيه ثاني
از تنبيهات مبحث قطع فرائد الشيخ الاعظم قده).

اين
بود گزيده انظار اخباريين ما که از برگزيدگان اين طائفه نقل کرديم، و پاسخ حضرت
شيخ اعظم تالي معصوم علما وعملا به شبهات آنان را ملاحظه فرموديد، اين احکام
نوراني اسلام که ضامن قيام مردمان به قسط و عدالت تا روز قيامت است، در طول تاريخ
گرفتار اهل تفريط بوده که بازتاب آن، پديد آمدن اهل افراط است.

طائفه
ظاهريه در حوزه اهل سنت بهمنزله اخباريين درحوزه شيعه اماميه هستند، مؤسس اين ذهب،
ابوسليمان داودبن علي اصفهاني است، در ترجم وي در طبقات الفقهاء ابواسحاق شيرازي
آمده:

«داودبن
علي در سال 202 وفات يافته است، او علم را از اسحق بن راهويه و ابوثور فرا گرفته،
داود مردي زادهد و قانع بوده، مي‌گويند در محضر تدريس او چهار صد نفر صاحب طيلسان
سبز حاضر مي شدند، واو از متعصبان نسبت به مذهب شافعي بود و درباره فضائل شافعي دو
کتاب تأليف کرده است، و رياست علم در بغداد بدو منتهي شد و اصل وي از اصفهان و
مولدش در کوفه بوده است.» (ص 76)

داود
بدين سبب مشهور به ظاهري گرديد، و پيروانش را ظاهريين مي گويند، چون به ظواهر کتاب
و نصوص، تمسک مي‌نمود، و قياس و رأي و استحسان و تعليل احکام را به مصالح و مفاسد،
باطل مي‌دانست.

در
حقيقت، مذهب ظاهري، ردالفعل و بازتابي بوده در مقابل اصحاب قياس که در قرن دوم
هجرت آنچنان اوج داشت که حتي در استنباط به شمار مي‌آمد، و اصول سه‌گانه ديگر
عبارت بودند: از کتاب و نست و اجماع، وب عضي قياس را براجماع مقدم مي‌داشتند، و
گروهي افراط کرده، حديث مخالف با قياس را رد مي‌نمودند، و با قياس، آيات قرآني را
تأويل و تحريف مي‌کردند، که طبعا چنين افراطي مستلزم رد الفعل و بازتاب بوده است.

در
چنين جوي، داود بن علي امام ظاهريين مذهب خويش را در بغداد منتشر ساخت، و به مصاف
با اهل قياس و رأي، برخاست، و بين اصحاب مذهب وي، و مذاهب حنفيه و مالکيه و
شافعيه، معرکه آتشين افروخته شد، و جماعيت از علما خصوصا از حنابله،از مسلک ظاهري
حمايت کردند، مانند شوکاني و ابن تيميه.

همه
اينها در مشرق زمين بود، و اما در مغرب مذهب ظاهري طرفدار چنداني نداشت، تا‌آنکه
ابومحمد علي بن احمد معروف به «ابن حزم» اندلسي «384- 457» پديد آمد، اندلس و مغرب
زمين را به فقه ظاهريين مملو کرد، و در اين راه صعب العبور رنجهائي را تحمل کردند.

باري
اين مذهب نيز همانند مذهب اخباريين ما، جامد و غيرقابل انبساط بوده است و از حل
مسائلي که در عصر وحي مطرح نبوده ناتواني و عجز داشت، و ناگزير منزوي گرديد، بگونه‌ايکه
ابن خلدون مي‌‌گويد:

«امروز
به سبب نابودي پيشوايان طائفه ظاهريه، و مخالفت اکثربا پيروان آنها، عقائدشان تنها
در کتابهاي جلد شده باقي مانده و گاهي برخي که به تکلف خود را به آنها منتسب مي
سازند، در اين کتب، به تحقيق مي پردازند و در پايان، سود چنداني عايدشان نمي‌گردد
…» (مقدمه ابن خلدون- طبع لبنان ص 806 )

 



[1] – در مقدمه عاشره که اعتماد به عقل را از رؤسا مذهب
مانند سيد مرتضي و محقق بزرگ عليهما الرحمه نقل مي کند مي‌گويد: نديدم کسي به اين
مذهب طعن زده باشد مگر سيد نعمت الله جزائري در کتاب انوار نعمانيه که اداء حق
نموده و گفته: اکثر اصحاب ما پيروي از مخالفين ما که اهل رأي و قياسند کرده‌اند و
همچنين از طبيعيين و فلاسفه و آنهائي که بر استدلالهاي عقلي اعتماد دارند، متابعت
نموده اند، چه آنان، آنچه را که پيمبران آورده‌اند و طبق عقولشان نبوده طرح و ناديده
گرفته‌اند، و حتي نقل شده که عيسي (علي نبينا و آله و عليه‌السلام) هنگامي که
افلاطون را بر شريعت خويش دعوت فرمودند او جواب گفت که جناب عيسي فرستاده
خدايتعالي بر ضعفاء‌عقول است و اما من و امثال من در معارف، نيازي به ارسال انبياء
نداريم (افلاطون در سنه 427 قبل از ميلاد مسيح در آتن متولد شده اين نقل افترائي
است بر آن حکيم رباني) در حدائق بعد از نقل کلام سيد جزائري که مخلوط به ا
فتراءهائي است، مي گويد: در اين مقال يعني پرخاش به اصحاب براهين، امام رازي بر
سيد مذکور سبقت دارد، سپس کلام امام المشککين را ذکر مي کند که معلوم مي‌شود آقاي
رازي معناي «آن» را درک نکرده اند. (ج 1 ص 129- 125)

/

اصول اعتقادي اسلام

اصول
اعتقادي اسلام معاد

عذاب
جهنم

دو
اصل مهم تبشير و انذار يعني بشارت و تشويق به انجام کارهاي نيک و بر حذر داشتن از
اعمال بد، از اصول تربيتي و تبليغي قرآن کريم است.

اين
کتاب مقدس الهي در آيات فراواني از آثار و عواقب نيک و مطلوب اعتقادات صحيح و
اعمال صالح در صحنه اين جهان و آن جهان خبر مي‌دهد و از نتائج نامطلوب و کيفرهاي
شديد انحرافهاي اعتقادي و گناهان در دو جهان نيز با تأکيد فراوان برحذر مي‌دارد.

اين
کتاب آسماني براي کساني که در زندگي هميشه مراقب خود بوده و در راه انجام وظائف
انساني گام برداشته‌اند «بهشت جاويد» را که تجليگاه لطف و رحمت پروردگار رحيم است
بعنوان پاداش يادآور مي‌شود و براي افرادي که به صراط مستقيم پشت پازده و در زندگي
خود در راه مخالفت با مقررات الهي گام برمي‌دارند «جهنم» را که مظهر قهر و غضب
خداوند قهار است به عنوان کيفر معرفي مي‌نمايد.

در
اين رابطه در مقاله پي شگفته شد که رنجها والام جهنم بر دو گونه است: آلام روحاني
و آلام جسماني و در شرح آلام جسماني اهل جهنم غذاهاي جهنميان بر اساس استفاده از
آيات قرآن مجيد بيان گرديدو اينک بيان آشاميدنيهاي جهنميان:

الف-
حميم

«حميم»
بمعناي آب بسيار داغ و جوشان است و آن در تعدادي از آيات قرآن بعنوان يکي از
آشاميدنيهاي اهل جهنم باين شرح معرفي شده است:

«Í‘sŒur
šúïÏ%©!$#
(#rä‹sƒªB$#
öNåks]ƒÏŠ
$Y6Ïès9
#Yqôgs9ur
ÞOßgø?§sïur
äo4qu‹ysø9$#
$u‹÷R‘‰9$#
4
öÅe2sŒur
ÿ¾ÏmÎ/
br&
Ÿ@|¡ö6è?
6§øÿtR
$yJÎ/
ôMt6|¡x.
}§øŠs9
$olm;
`ÏB
Âcrߊ
«!$#
@’Í<ur
Ÿwur
Óì‹Ïÿx©
bÎ)ur
öAω÷ès?
¨@à2
5Aô‰tã
žw
õ‹s{÷sãƒ
!$pk÷]ÏB
3
y7Í´¯»s9’ré&
tûïÏ%©!$#
(#qè=Å¡÷0é&
$yJÎ/
(#qç7|¡x.
(
óOßgs9
Ò>#uŽŸ°
ô`ÏiB
5OŠÏHxq
ë>#x‹tãur
7OŠÏ9r&
$yJÎ/
(#qçR%x.
šcrãàÿõ3tƒ »[1] 

يعني
آنان که دين خود را بازيچه و وسيله هوا و هوس قرار دادند و زندگي دنيا فريبشان داد
را بما واگذار و همينقدر بآنها تذکر بده که هرکس در عاقبت بعمل خود گرفتار مي‌شود
و هيچکس را جز خداوند دادرس و جز بامر خداوند شفيعي نخواهد بود و هرچه را که براي
رهائي از عذاب خداوند بدهد از او پذيرفته نمي‌شود اين چنين افراد کساني هستند که
بواسطه ارتکاب اعمال بد از لطف و رحمت خداوند محروم گرديده‌اند و سرانجام آنها چون
بآيات الهي کفر ورزيدند جز آشاميدن آب داغ و جوشان و عذاب دردناک جهنم چيزي نيست.

2-
ã@sW¨B
Ïp¨Ypgø:$#
ÓÉL©9$#
y‰Ïããr
tbqà)­GßJø9$#
(
!$pkŽÏù
֍»pk÷Xr&
`ÏiB
>ä!$¨B
Ύöxî
9`ř#uä
֍»pk÷Xr&ur
`ÏiB
&ûtù©9
óO©9
÷Ž¨tótGtƒ
¼çmßJ÷èsÛ
֍»pk÷Xr&ur
ô`ÏiB
9÷Hs~
;o©%©!
tûüÎ/̍»¤±=Ïj9
֍»pk÷Xr&ur
ô`ÏiB
9@|¡tã
’y”|Á•B
(
öNçlm;ur
$pkŽÏù
`ÏB
Èe@ä.
ÏNºtyJ¨V9$#
×otÏÿøótBur
`ÏiB
öNÍkÍh5§‘
(
ô`yJx.
uqèd
Ó$Î#»yz
’Îû
͑$¨Z9$#
(#qà)ߙur
¹ä!$tB
$VJŠÏHxq
yì©Üs)sù
óOèduä!$yèøBr& »[2] 

داستان
بهشتي که بمتقيان در دنيا وعده داده‌اند اين است که در آن نهرهائي است از آب زلال
و گوارا و نهرهائي از شير تازه‌اي است هرگز تغييري در طعم آن بوجود نيامده و
نهرهائي از شراب ناب مخصوص بهشتيان که نوشندگان را لذتي در سر حد کمال مي‌بخشد و
نهرهائي از عسل مصفا و براي آنان انواع ميوه‌ها در آن مهيا است و بالاتر از همه
اينها لطف و مغفرت خداوند آيا حال و وضع آنان با کساني که در آتش جهنم براي هميشه
معذب هستند و از آب جوشاني که امعاء و اعضاي داخلي آنها را پاره پاره مي‌کند
مينوشند يکسان خواهد بود؟

3-  « tûïÏ%©!$#ur
(#rãxÿŸ2
óOßgs9
Ò>#uŽŸ°
ô`ÏiB
5OŠÏHxq
ë>#x‹tãur
7OŠÏ9r&
$yJÎ/
(#qçR%x.
šcrãàÿõ3tƒ » 
[3]

براي
آنانکه راه عناد و کفر را در دنيا پيش گرفتند مجازاتي جز آشاميدن آب داغ و جوشان
جهنم و عذاب دردآور نخواهد بود.

4-
« فشاربون عليه من الحميم فشاربون شرب الهيم» [4]

کساني
که در وادي گمراهي افتادند و آيات الهي را تکذيب کردند از غذاي زقوم جهنم مي‌خورند
و از آب جوشان آن مانند شتران تشنه مي‌نوشند بايد توجه داشت که در قرآن کريم از آب
داغ و جوشان غير از تعبير به «حميم» که گفته شد با عبارت ديگري نيز تعبير بعمل
آمده است که يکي از آنها اين مورد است:

«È@è%ur
‘,ysø9$#
`ÏB
óOä3În/§‘
(
`yJsù
uä!$x©
`ÏB÷sã‹ù=sù
ÆtBur
uä!$x©
öàÿõ3u‹ù=sù
4
!$¯RÎ)
$tRô‰tGôãr&
tûüÏJÎ=»©à=Ï9
#·‘$tR
xÞ%tnr&
öNÍkÍ5
$ygè%ϊ#uŽß 
4
bÎ)ur
(#qèVŠÉótGó¡o„
(#qèO$tóãƒ
&ä!$yJÎ/
È@ôgßJø9$%x.
“Èqô±o„
onqã_âqø9$#
4
š[ø©Î/
Ü>#uŽ¤³9$#
ôNuä!$y™ur
$¸)xÿs?öãB »[5]  

ما
براي ستمکاران آتشي مهيا ساخته‌ايم که شعله و شراره‌هاي آن مانند خيمه‌هاي بزرگ بر
اطراف آنها احاطه کرده و چنانچه آنها از شدت عطش آب درخواست کنند آبي مانند مس
گداخته سوزان بآنها داده مي‌شود که چهره‌هاي آنها را مي سوزاند و آن آبي است بسيار
بد و جهنم نيز جايگاه بسيار بدي است.

و
يکي ديگر اين مورد است:

«تصي
نارا حاميه تسقي من عين آنيه»[6]

ب-
صديد

يکي
ديگر از آشاميدنيهاي اهل جهنم «صديد» است و آن خونابه‌اي مي‌باشد که از ابدان اهل
جهنم خارج مي‌گردد و از آن تنها يکمرتبه در قران نام برده شده است:

«(#qßstGøÿtGó™$#ur
z>%s{ur
‘@à2
A‘$¬7y_
7‰ŠÏYtã   `ÏiB
¾Ïmͬ!#u‘ur
æL©èygy_
4’s+ó¡ãƒur
`ÏB
&ä!$¨B
7‰ƒÏ‰|¹    ¼çmã㧍yftFtƒ
Ÿwur
ߊ%x6tƒ
¼çmäóŠÅ¡ç„
Ïm‹Ï?ù’tƒur
ßNöqyJø9$#
`ÏB
Èe@à2
5b%s3tB
$tBur
uqèd
;MÍh‹yJÎ/
(
ÆÏBur
¾Ïmͬ!#u‘ur
ë>#x‹tã
ÔáŠÎ=yñ ».[7] 

يعني
هرگدنکش وجباري دچار خسران و زيان مي‌گردد و از آن پس در آتش دوزخ مي‌افتد و از اب
پليد چرکين مينوشد و نوشدين آن آب هرگز بر او گوارا نمي شود و مرگ از هر طرف به او
روي مي‌آورد ولي نمي‌ميرد و در عذاب سخت بسر مي‌برد.

ج-
غساق

در
تفسير مجمع البيان «غساق» را به آب بسيار سرد زمهرير معنا کرده است[8]
(هرچند برخي از مفسران آنرا نيز بمعناي خون و چرکي که از بدنهاي اهل جهنم سرازير
مي‌گردد دانسته‌اند)

اين
تعبير در دو جاي قرآن پس از کلمه حميم که بمعناي آب جوشان و داغ است چنانکه ذکر
گرديد آمده است.

1-    «tûüÉó»©Ü=Ï9
§Ž|³s9
5>$t«tB  tL©èygy_
$pktXöqn=óÁtƒ
}§ø©Î7sù
ߊ$ygÎRùQ$#
#x‹»yd
çnqè%rä‹u‹ù=sù
ÒOŠÏHxq
×-$¡¡xîur »[9]

براي کساني که در برابر خداوند راه طغيان را پيش گرفتند بدترين
جايگاه که جهنم است فراهم گرديده که در ان قرار مي‌گيرند و در انجا بايد آب بسيار
داغ حميم و آب بسيار سرد غساق را بچشند.

2-    «žw
tbqè%rä‹tƒ
$pkŽÏù
#YŠöt/
Ÿwur
$¹/#uŽŸ°  žwÎ)
$VJŠÏHxq
$]%$¡¡xîur
»[10]

براي
اهل جهنم سردي خنک و مطبوع  و آب گوارا
وجود ندارد و آنها جز آب داغ و جوشان و غساق که آب بسيار سرد است نمي‌نوشند. ادامه
دارد

قيامت

قيامت
چيست، بهرت گويم اي عاليجناب، آنجا

بود
فردوس اعلا مزد اعمال صواب آنجا

بصدق
آيه قران که فرمايد فمن يعمل

عمل
گر نيک يابد هر دو دارد بازتاب آنجا

نمايد
نامه اعمال انسان لحظه‌ها را ضبط

نباشد
ذره‌اي اعمال انسان بي‌حساب آنجا

قيامت
مي‌شود برپا پي اعمال نيک و بد

همين
اعمال انسان مي‌نمايد انقلاب آنجا

مقام
و مال و نوکر بر کسي سودي نمي‌بخشد

زيان
دارد بر انسان نوکر و خيل رکاب آنجا

علايق
کمتر و راه قناعت بيشتر پيما

که
آسانتر نمايد اين دو طومار حساب آنجا

بود
دنيا محل کشت بذر حاصل عقبي

در
اينجا هرچه کشتي بدروي از خاک و آب آنجا

بهر
اندازه پا بيرون نهي از حد و مرز حق

به
معيار عدالت ميکشي بار عذاب آنجا

شود
اينجا هر آنکس کاخ ظلمش ازستم آباد

شود
از دود آه خلق بنيادش خراب آنجا

بود
روز قيامت روز حسرت، روز سودائي

که
دامن گيرانسان مي‌شود جرم عقب آنجا

برادر
از برادر، مادر از کودک گريزآرد

بفکر
کار خود باشند هر يک شيخ و شاب آنجا

اطاعت
هر که بنمايد زثقل اکبر و اصغر

شفيعش
مي‌شود پيغمبر ختمي مآب انجا

قبول
و ردّ اعمال است ميزان حب اهل البيت

ولاي
آل پيغمبر بود حد نصاب آنجا

عبادت
خالي از تقوا و بينش مي‌ندارد سود

عبادت
خالي از تقوا بودمزدش سراب آنجا

به
تقوا بيمه کن خود را کز اين بهتر نمي‌باشد

اگر
اينجا کني پرهيز، باشي مستطاب انجا

بخدمت
گر کمربندي براي بندگان دارد

بهريک
کار نيکو بهر انسان ده ثواب آنجا

بقرآن
جسم و جان را احمدي تعويذ کن اينجا

که
پرتو افکند روي سرت همچون سحاب آنجا «اصفهان- عباس احمدي»

 

 



[1] – سوره انعام- آيه 70

/

ارتباط فرشتگان با انسان

تفسيرسوره
رعد

ارتباط
فرشتگان با انسان آية الله جوادي آملي

«
أولئک لهم عقبي الدار جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذرياتهم و
الملائکة يدخلون عليهم من کل باب سلام عليکم بما صبرتم، فنعمت عقبي الدار». (سوره
رعد- آيه 24)

پس
از اينکه سيره عملي اولوالباب را بيان کرد، پاداش و نتيجه اوصاف هشتگانه آنان را
بيان مي‌فرمايد که پايان اين دنيا به نفع آنها است سپس مي‌فرمايد: «جنات عدن»-
بهشت‌هائي است که جاي رفاه و خوشگذراني است؛ و نه تنها خودشان در اين باغ‌هاي بهشت
بسر مي‌برند، بلکه بستگان با ايمان آنها هم با آنها محشورند که از اين لذت انس هم
استفاده کنند.

رابطه
انسان با فرشتگان

رابطه‌اي
که ملائکه با انسان دارند- همانگونه که ملاحظه کرديد- رابطه محبت و ولايت است در
دنيا و رابطه ولايت و محبت و خدمت است درعالم برزخ و قيامت. در دنيا فرشتگان براي
مؤمنين طلب مغفرت و آمرزش مي‌کنند و در عالم برزخ به مؤمنين مي‌گويند: ما اولياي
شما بوديم در دنيا و آخرت، پس مؤمن در حيات دنيا داراي اوليائي از ملائکه است و
اين ملائکه در آغاز زندگي ولي او هستند تا او را بپرورانند. اگر مؤمن بالا آمد و
هم سطح فرشتگان شد، فرشتگان اولياي او يعني احبا و دوستان اويند؛ و اگر از اين
مرحله گذشت و انسان کامل شد، تمام فرشتگان، خدمتگزار انسان کامل خواهند بود «فسجد
الملائکة کلهم اجمعون»- در برابر اين انسان کامل، همه فرشتگان خضوع و سجود کردند.
بهرحال رابطه فرشتگان با انسان در دنيا و مقداري از رابطه برزخي قبلا بيان شد،
اينک تتمه رابطه برزخي آنها و رابطه عالم قيامت را بيان مي‌کنيم.

بر
اساس آنچه که قبلا خوانده شد که ملائکه اولياي مؤمنين هستند؛ ولي، هرگز مولي عليه
خود را ترک نمي‌کند مخصوصا در هنگام بروز خطر و مهمترين خطرها همان حالت احتضار و
مرگ است. در حال احتضار، فرشتگان بر بالين مؤمنين حاضر مي‌شوند. فرمود: «کذلک يجزي
الله المتقين الذين تتوفيهم الملائکة طيبين يقولون سلام عليکم»[1]
چنين است که خداوند تقواپيشگان را پاداش مي‌دهد، آنان که فرشتگان ارواح آنان را در
حالي که طيب و پاک هستند، قبض مي‌کنند، و در حال احتضار به بالين متقين حضور پيدا
مي‌کنند و بر آنها سلام مي‌کنند.

طيب
انساني است که آلوده نباشد؛ در مقابل خبيث که به معناي تيره و ناخالص و آلوده است
و طيب غير از طاهر است يعني طبع اوليش نظيف و پاک است. طيب بمعناي خالص در برابر
خبيث که ناخالص است. اگر کسي ايمانش را با غيرايمان مخلوط نکرد. اين مي‌شود طيب
«الذين آمنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون»[2]
آنان که ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلمي (چه به نفس خود و چه به ديگران)
نپوشاندند، آنان در امن و امان خواهند بود و از هدايت شدگان‌اند. ولي اگر عمل
صالحي را با عمل بدوسيئي مخلوط کرد، آن مي‌شود خبيث (خلطوا عملا صالحا و آخرسيئا»[3]
چنين افرادي که مقداري عمل صالح و مقداري گناه دارند، خبيث‌اند و وضعشان روشن نيست
که خدا با آنها چه مي‌کند. اما آنها که طيب هستند و اعمالشان خالص است، فرشتگان به
آنها مي‌گويند: سلام عليکم.

پس
مؤمن در حال جا دادن، هيچ رنج و فشاري احساس نمي‌کند زيرا با سلامت از دنيا وارد
برزخ مي‌شود. سلامت با رنج سازگار نيست يک انسان رنجور که از نظر ديني در سلامت
نيست، اگر بخواهد از دنيا به عالم برزخ منقل شود، با سلامت نمي‌رود بلکه با مشقت و
رنج همراه است. ولي در مورد کسي که طيب زندگي کرده است، فرشتگاني که مأموران سلامت
رساني خدايند، برآنها درود مي‌فرستند و از هر رنج والمي سالم نگهميدارند، زيرا
درود فرشتگان مانند درود ما لفظي نيست که عملا آنها را به سلامت مي‌دارند. اگر
خداي سبحان ما را به دارالسلام و جايگاه سلامتي دعوت مي‌کند مي‌فرمايد: «والله
يدعو الي دارالسلام»[4] طليعه
دارالسلام، برزخ است. پس ممکن نيست مؤمن طيب، در حال مردن و رفتن به عالم برزخ
فشاري ببيند.

مؤمنين
در عالم قيامت

مؤمنين
در عالم قيامت هم از لذتهاي جسماني و ظاهري برخوردارند و هم از لذتهاي روحاني و
معنوي مي‌فرمايد: «ان المتقين في جنات و نهر، في مقعد صدق عند مليک مقتدر»[5]
به تحقيق که اهل تقوي درباغها و کنار نهرهاي بهشتي خواهند بود. و در منزلگاه صدق
نزد خداوند عزت و سلطنت، جاودانه‌اند. در بهشت و کنار بهشتي بودن، مربوط است به
جسمش و ظاهرش و عندالله بودن مربوط است به حشر معنوي.

در
سوره حجر، خصوص جنات و عيون را ذکر فرمود: «ان المتقين في جنات و عيون ادخلوها
بسلام آمنين»[6] تقوا
پيشگان در بهشت‌ها و جويهاي روان‌اند، به سلامتي و امنيت داخل شويد. چه کسي به
آنها مي‌گويد: داخل شويد. در اين سوره مشخص نيست ولي در سوره‌هاي ديگر روشن مي‌شود
که گوينده‌ها چه کساني اند؟ در سوره زمر مي‌فرمايد: «وسيق الذين اتقوا ربهم الي
الجنة زمرا» متقين را گروه گروه به بهشت هدايت مي‌کنند «حتي اذاجاؤها وفتحت
ابوابها وقال لهم خزنتها سلام عليک، طبتم فادخلوها خالدين»[7]
وقتي به بهشت مي‌رسند، درهاي بهشت بر روي آنان گشوده مي‌شود و مأموران بهشت به
آنان مي‌گويند: سلام و درود بر شما، شما خالص بوديد پس وارد شويد و جاودان بمانيد.

پس
هم در حال احتضار فرشتگان مي‌گويند: «سلام عليکم» و هم در حال ورود به بهشت برانها
سلام مي‌کنند و مي‌گويند شما طيب هستيد، بفرمائيد. يعني شما که صالح را با غيرصالح
مخلوط نکرديد و طيب هستيد، پس بفرمائيد و در بهشت جاويدان بمانيد در اينجا معلوم
مي‌شود که گويندگان سلام، فرشتگان هستند.

در
جاي ديگر قرآن مي‌فرمايد: «من خشي الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب ادخلوها بسلام»[8]
آن کس که از خداي رحمت در باطن ترسيد و با قلبي خاشع و خاضع به سوي او آمد، (به
آنها خطاب مي‌شود که) به سلامت وارد بهشت شويد.

در
اينجا نيز به متقين خطاب مي‌شود که به سلامت وارد بهشت شويد. چه کسي خطاب مي‌کند؟
برابر آنچه در سوره زمر آمد، خزنه بهشت و فرشتگان مأمور بهشت هستند که چنين مي‌گويند.
ولي معلوم نيست همه کس سلام را از خزنه بهشت تحويل بگيرند. شايد آنها که جز اوحدي
از اولياء الهي هستند، گذشته از اينکه خزنه بهشت سلامشان مي کنند، خداي سبحان نيز
سلامشان کند.

خداوند
درباره انبيا مي فرمايد: «سلام علي ابراهيم»[9]
يا «سلام علي موسي و هارون»[10]
يا «سلام علي نوح في العالمين» [11]
اين موارد و امثال آن، سلام به اولياي خاص خدااست و اينها سلام را از خداي سبحان
دريافت مي‌کنند.

در
ادامه آيه سوره «ق» آمده است: «ادخلواها بسلام ذلک يوم الخلود لهم ما يشاؤون فيها
ولدينا مزيد» به سلامت وارد شويد؛ امروز روز جاودانگي است، و براي آنان هر چه
بخواهند يافت مي‌شود و نزد ما نعمتهاي اضافه‌اي نيز وجود دارد.

اري!
رد بهشت يک سلسله نعمتهايي است که انسان آرزوهم نمي‌کند زيرا آرزو بمقدار معرفت
است؛ اگر انسان بداند در بهشت چه نعمتهائي است، آرزويشان مي‌کند، اما بعضي از نعم
و درجات بهشت را درک نمي‌کند، لذا آرزويش را هم نمي‌کند ولي خدا به او مي‌دهد.

پس
اگر خداوند فرمود: «والله يدعوالي دارالسلام» خدا مردم را به عالمي دعوت مي‌کند که
سلم محض است و هيچ آسيبي در آن عالم نيست و فرشتگان الهي مأمور اجراي اين سلامت
هستند.

کيفيت
سلام ملائکه

ملائکه
لفظشان با فعلشان همراه است. اينطور نيست که فقط يک درود و تحيت لفظي باشد اينها
مأموران الهي هستند که انسان را از يک عالمي به عالمي ديگر منتقل و هدايت مي‌کنند
که در آن عالم، هيچ آسيب و زحمتي وجود ندارد «لايمسنا فيها نصب ولايمسنا فيها
لغوب»[12]
هيچ آسيبي در آن عالم نيست؛ نه انسان بد مي‌شنود و نه بد مي‌گويد و نه از ماندن
خسته مي‌شود و نه چيزي مي‌خواهد که به او ندهند. پس سلام ملائکه جداي از سلام ما
است؛ سلام آنها همراه با بهشت و آرامش است و اين تکريمي است نسبت به مؤمنين که با
عمل خارجي همراه است اما اين درودهائي که ما نسبت به يکديگر مي‌فرستيم، اينچنين
نيست که حتما با سلامت خارجي همراه باشد.

بنابراين،
اگر در آيه کريمه فرمود: «والملائکة يدخلون عليهم من کل باب» فرشتگان از هر دري بر
آنها وارد مي‌شوند؛ سخن فرشتگان اين است که خطاب به مؤمنين و اهل تقوا مي‌گويند:

«سلام
عليکم بما صبرتم» سلام و درود بر شما که صبر کرديد.

معلوم
مي‌شود که ملائکه در همه شئون مؤمن با او هست تا در قيامت کبري و بهشت عدن. از
ورود انسان به دنيا تا لحظه مرگ و در عالم برزخ، و در قيامت کبري و ورود به بهشت و
پذيرائي در بهشت؛ در تمام مراحل فرشتگان رحمت با انسان هست و دربهاي بهشت هم گشوده
است و آنها از هر دري بخواهند وارد مي‌شوند و بر اين مؤمنين درود مي‌فرستند و به
آنها مي‌گويند که منشاء همه اين نعمت‌ها صبر و بردباري شما در دار دنيا است.

اين
بود سيره عملي اولوالالباب و پاداش آنها.

در
مقابل، کساني هستند که حق را نپذيرفتند و بينش نداشتند، که کيفر تلخي براي آنان در
نظر گرفته شده است؛ مي‌فرمايد:

«والذين
ينقصون عده الله من بعدميثاقه و يقطعون ما امرالله به أن يوصل و يفسدون في الأرض،
أولئک لهم اللعنة ولهم سوء الدار». (سوره رعد- آيه 25)

آنان
که پس از پيمان بستن با خدا عهد خدا را شکستند و آنچه را خداوند امر به وصل کرده
بود (مانند صله رحم) قطع کردند، و در زمين به فساد و فتنه مشغول شدند، لعنت خدا
نصيبشان شده و آتش دوزخ منزلگاهشان خواهد بود.

نقض
عهد الهي

معناي
بيعت با خداوند، تنها اين نيست که انسان بدن يا مال خويش را بفروشد، معناي بيعت آن
است که مي‌فرمايد: «ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»[13]
از مردم کساني هستند که نفس خود را به خاطر کسب رضايت حق مي‌فروشند، يعني چنين
انسان با تقوائي نه تنها کاري را بدون اذن خدا نمي‌کند بلکه فکري را هم بدون اذن
خداوند از دل نمي‌گذراند. مگر نه آن است که بيعت کرده و مگر نه آن است که بيعت
يعني بيع؟ پس اين انسان قلب و فکر و انديشه خود را نيز به خدا فروخته است؛ ديگر حق
غصه خوردن هم ندارد. غصه براي چيست؟ براي اينکه انسان خيال مي‌کند، چيزي را به خدا
نداده است ولي اگر داد که ديگر غصه ندارد. اين اشخاص مواظب خاطرات هم هستند که
مبادا بي‌اذن خداي سبحان چيزي در دل خطور کند، چون دل هم مال خودشان نيست. اينها
نه تنها بدن يا مال خود را به خدا فروخته‌اند، بلکه جانشان و خاطرات و انديشه‌هايشان
را نيز فروخته‌اند. پس اگر در اين انديشه‌ها آزاد باشد، معلوم مي‌شود که جان را
نفروخته است.

گرچه
در فقه اصغر مي‌گويند: اگر کسي تصميم به گناه گرفت و گناه کرد، چيزي بر او نوشته
نمي‌شود و فاسق نيست ولي در فقه اکبر و اخلاق مي‌گويد: «ان تبدوا ما في انفسکم او
تخفوه يحاسبکم به الله»[14]
آنچه را که ظاهر کرديد و آنچه را که مستور و مخفي نموديد، خداوند از شما حساب مي‌کشد.
پس اگر کسي تصميم داشت گناهي بکند ولي ابراز گناه فراهم نبود، قطعا مورد حساب قرار
مي‌گيرد؛ براي اينکه تصرف در ملک خدا- که انديشه و خاطر است- بدون اذن او کرده
است.

بنابراين،
سيئات اخلاقي هم در قيامت محاسبه مي‌شوند و آن کس که سيئه‌اي به ذهنش خطور کرده،
در قيامت سرزنش و توبيخ مي‌شود که مگر جانت را به ما نفروختي و مگر با ما بيعت
نکردي؟ پس همه مکلف هستند که با مولاي خود مخالفت نکنند، چه در ظاهر و چه در باطن
چون خداوند از خبث سريره بي‌حساب نمي‌گذرد هرچند به گناه نرسد. اينکه مرحوم آخوند
در کفايه اشاره کرده و مي‌فرمايد: ممکن اسظت مولا روي آن خبث سريره حسابهائي بکند
ولي از بحث ما خارج است، يعني در بحث‌هاي اصولي، جائي ندارد ولي در بحث تفسيري روي
آن عنايت شده و بحث مي‌شود.

بالاخره
انسان بايد بکوشد تا با کسب حسنات، عقل خود را کامل کند و به درجات عاليه برسد؛
راه براي همه باز است ولي موفق‌ها کم هستند. ادامه دارد

 



[1] – سوره نحل آيه 30 و 31

/

دانستنيهايي از قرآن

دانستنيهايي
از قرآن

مؤمن واقعي
کيست؟

«$yJ¯RÎ)
šcqãZÏB÷sßJø9$#
tûïÏ%©!$#
#sŒÎ)
tÏ.èŒ
ª!$#
ôMn=Å_ur
öNåkæ5qè=è%
#sŒÎ)ur
ôMu‹Î=è?
öNÍköŽn=tã
¼çmçG»tƒ#uä
öNåkøEyŠ#y—
$YZ»yJƒÎ)
4’n?tãur
óOÎgÎn/u‘
tbqè=©.uqtGtƒ  šúïÏ%©!$#
šcqßJ‹É)ãƒ
no4qn=¢Á9$#
$£JÏBur
öNßg»uZø%y—u‘
tbqà)ÏÿZム   y7Í´¯»s9’ré&
ãNèd
tbqãZÏB÷sßJø9$#
$y)ym
4
öNçl°;
ìM»y_u‘yŠ
y‰YÏã
óOÎgÎn/u‘
×otÏÿøótBur
×-ø—Í‘ur
ÒOƒÌŸ2
» (سوره انفال آيات 2- 3- 4)

مؤمنان
منحرا آنها هستند که هرگاه ذکر خدا به ميان آيد، از عظمت و جلال الهي، دلهاشان
بلرزد و هرگاه آيات خدا بر آنان خوانده شود، برايمانشان افزوده گردد، و در تمام
کارها بر پروردگارشان توکل کنند. آنها که نماز را بر پا داشته و از آنچه به آنها
روزي داده‌ايم، انفاق نمايند. اينان مؤمنان حقيقي و واقعي هستند که درجات و منزلت‌هايشان
نزد پروردگارشان محفوظ است و براي آنها آمرزش و مغفرت و روزي نيکو خواهد بود.

در
اين آيه شريفه پنج خصلت ذکر شده و تأکيد شده است که مؤمن واقعي کسي است که داراي
اين خصلتها باشد.

سه
خصلت اول مربوط به قلب و دو خصلت آخر، از اعمال ظاهري است که توسط اعضاي ظاهري بدن
اجرا مي‌شود.

در
قسمت اعمال قلب، مراحل تابش تدريجي نور ايمان بر قلب انسان مؤمن، مشخص شده است
زيرا با اولين تابش نور ايمان، قلب آماده پذيرش مي‌شود و با شنيدن نام خدا، در اثر
عظمت و جلال ذات کبريائيش، قلب مؤمن به لرزه درآمده و خشيت بر او ظاهر مي‌گردد.

و
هنگامي که نور ايمان بيشتر بر قلب تابيد و سطح آن را فرا گرفت، انسان مؤمن به سير
در آيات خدا مي‌پردازد، پس هر چه تأمل و انديشه‌اش در آيات الهي افزونتر گردد، بر
ايمانش افزوده مي‌شود و به تدريج ايمان او تقويت مي‌گردد تا اينکه به درجه يقين
برسد.

و
هرگاه ايمان مؤمن به درجه والاي يقين رسيد و به مقام پروردگارش پي برد، هرچه خدا
را بيشتر بشناسد، خضوع و خشوعش در برابر او بيشتر مي‌گردد و هرچه خضوعش بيشتر شود،
توکلش بر پروردگار افزونتر مي‌گردد زيرا همه چيز را در او و از او مي‌بيند و ديگر
چاره‌اي جز ارجاع تمام امور به او و اطاعت محض و تسليم کامل در برابر خدا نخواهد
داشت.

و
هرگاه انسان در تمام کارهاي خود بر خدا توکل کرد و تسليم محض در برابر او شد، بي‌گمان
اوامرش را اطاعت کرده و اجرا مي‌نمايد و چون مظهر بزرگ عبادت و ستون محکم دين،
نماز است لذا در آيه ذکر بر پاداشتن نماز شده است که اگر کسي نماز را برپا داشت،
به ساير احکام شرع نيز اهميت مي‌دهد، و اگر نماز قبول شد، ساير عبادتها پذيرفته و
قبول مي‌گردد و اگر رد شد، ساير عبادات رد مي‌شود.

و
سرانجام کسي که در راه خدا از جان بگذرد، مي‌بايست از مالش نيز بگذرد؛ آن کس که
خود را به خدا واگذار کرده و تسليم محض او شده است، اموالي را که بدست آورده، از
خود نمي‌بيند که همه را از خدا مي‌بيند و چون اموال را از خدا مي‌داند لذا آنها را
در راه خدا انفاق مي‌کند، چه صدقات واجبه باشد و چه صدقات مستحبه. اينان هستند که
مؤمن واقعي مي باشند و منزلت والائي در نزد پروردگارشان دارند و خداوند آنان را
مورد عفو و آمرزش قرار مي‌دهد و در بهشت برين، از نعمتهاي خوب و نيکو (رزق کريم)
برخوردار خواهند بود.

و
در کوتاه سخن، هنگامي که قلب مالامال از عشق الهي شد و جز خدا را نديد، آنجا است
که براي اظهار خضوع و خشوع تمام در برابر پروردگار، نه تنها با قلب که با تمام
اعضا و جوارحش، کرنش مي‌کند و چه کرنشي بالاتر از خواندن نماز، وانگهي در برابر
بندگان خدا و جامعه نيز خود را مسئول مي‌داند و براي اينکه رضايت خدا را در اين
خصوص نيز بدست آورد، از اموالي که خدا بر او ارزاني داشته،‌به بندگان مستحقش مي‌پردازد
ودين خود را در برابر خدا و بندگان خدا ادا مي نمايد. اين است مؤمن حقيقي که داراي
قرب و منزلت است و پاداشش مغفرت و نعمتهاي بهشتي در منزلتگاه آخرت است.