سخنان
مهم مقام معظم رهبري پيرامون علم، روحانيت، ضرورت مبارزه با دشمنان اسلام
بسم
الله الرحمن الرحيم
اولاً
خوش آمد عرض مي کنم به آقايان محترم، علماي عالي مقام و فضلا و گويندگان و وعاظ و
طلاب محترم که از تهران يا برخي از شهرستانهاي ديگر تشريف آورده ايد و اميدواريم
که اين ديدار ما و مجلس ما از جمله آن مجالسي باشد که ماي خير و برکت و هدايت براي
خود ما و براي همه مؤمنين محسوب بشود.
اين
يک سنت خوبي در آستانه ماه مبارک رمضان است که فرصتي بوجود بيايد براي طرح بعضي از
مسائل که در فضاي روحانيت و محيط اهل علم بايستي جايي اين مطالب مطرح بشود. و بنده
ضمن استقبال از اين ديدار و تشکر از آقايان محترم که اين فرصت را بوجود آورديد يک
مطلب را مي خواهم عرض بکنم که مربوط است به جامعه روحانيت از طبقات و مراتب
مختلفشان. و آن،اين است که در کشور ما، لااقل از چند قرن به اين طرف، روحانيت به
خاطر وضع خاص خود و ارتباطي که با مردم داشته و اعتقادي که مردم نسبت به روحانيت
داشته اند، منشأ تحولات مهم اجتماعي و ديني و سياسي بوده است، ويا در اين تحولات
نقش بسزائي داشته است.
مثلا
در ماجراي مشروطيت يا در ملي شدن صنعت نفت و واضح تر از همه در پيروزي انقلاب
اسلامي و گسترش اين نهضت. نبايد هم خيال کرد که فقط طلاب جوان و پرحرارت و پرشور
بودند که تأثير گذاشتند در اجتماعات پيش از پيروزي.
اين
جور نبود، همه آقاياني که دست اندرکار اين امور بودند مي دانند که در شهرستانها
حضور علماي موجه و پيرمردان محترم علمي که مردم به آنها اعتقاد داشتند – اگرچه
سابقه اي هم در مبارزات نداشتند و نه زندان افتاده بودند و نه مبارزه اي کرده بودن
و نه اعلاميه اي نوشته بودند- اما اينها وقتي که در سال آخر و ماه هاي آخر تشخي
دادند که بايد وارد ميدان بشوند و وارد ميدان شدند، حضور اينها تأثير عظيمي در جلب
همه طبقات مردم داشت، لذا شما در راهپيمائي، همه قشرهاي مردم را مشاهده مي کرديد.
اينکه
زنها در داخل خانه احساس وظيفه کردند، پيرمردها احساس تکليف کرده اند، کساني که
سوابق مبارزه نداشتند احساس تکليف کردند، در شهرها و روستا ها احساس تکليف کردند و
ناگهان يک ملت قيام کرد،اين به خاطر حضور همه جانبه علماي دين و روحانيون ازبزرگ و
کوچکشان و از پيرمردشان و جوانشان،ملاي فقيه سالخورده شان، واعظ گوينده پرحرارت
نورسشان بود، اينها که وارد شدند معنايش اين بود که همه قشرهاي مردم وارد خواهند
شد.
در
ايران لا اقل در سه چهار قرن اخير اين طور بوده است. قبل از آن شايد وضع تفاوت
داشته و شايد در برخي از کشورهاي اسلامي هم همين طور باشد. ما نسبت به آنجاهائي که
دست اطلاع نداريم قضاوت نمي کنيم ولي کشور ما اينجوري است.
ممکن
است اگر علما نباشند، قشري از مردم وارد ميدان بشوند و گروهي از جامعه،کمر به يک
مبارزه اي ببندند، اما سرکوب کردن و تطميع کردن يک گروه کار مشکلي نيست. آن چيزي
که نمي شود آن را از ميان برداشت و راه آن را نمي شود به سمت پيروزي سد کرد، آن ،
عامّه ملت است. قشرهاي ملت اگر همه بخواهند يک جايي حاضر شوند، بايد روحانيون آنجا
باشند. اگر روحانيون و علماي دين،يک جايي
حاضر شدند، اين معنايش اين است که ديگر همه طبقات ملت و اکثريت قاطعي از ملت، آنجا
حاضر خواهند شد. اين طبيعت ايران ماست. اين چيزي است که در طول قرون متمادي به
اثبات رسيده ست.
خوب،
حالا علت اين چيست؟
علت،
وضع روحانيت است. بنده مکرر عرض کردم که ما نبايد خيال بکنيم که آبروي نسل فعلي
روحانيت موجب اين شد که مردم به سمت اين انقلاب، گرايش پدا کنند. نه اين اشتباه
است، بلکه آبروي هزار ساله روحانيت که يک ذخيره تمام نشدني بود موجب اين پيروزي و
موفقيتها شد.
اين
آبروي هزار ساله عبارت است از آن چيزي که در طول قرن هاي متمادي به دست آمده
است،از علم و تقواي علماي بزرگ، يعني «علامه حلي» در اين مجموعه نقش دارد، «محقق»
نقش دارد، «مجلسي» نقش دارد، «شهيدين» نقش دارد، «شيخ طوسي» نقش دارد، «سيد مرتضي»
نقش دارد، «شيخ انصاري» نقش دارد، علماي بزرگ در قرن هاي متمادي در نجف نقش
دارند،بزرگان قم نقش دارند، «مرحوم حاج شيخ» نقش دارد، مرحوم «آقاي بروجردي» نقش
دارد، اينهاست.
يعني
هزاران انسان برگزيده، عمرها را به طهارت و تقوي گذارندند و مجموعه هاي علمي سطح
بالا بوجود آوردند و آثار علمي ارائه دادند تا به تدريج يک جامعه ويک ملت را به
«روحانيت» به صورت بنيادين معتقد کردند اين نيست که يک عده اي، يک زماني،يک نسلي
کسي را بخواهند و نسل بعد نخواهند. وقتي محبتي بنيادي شد، مثل خصال انساني، ارث مي
رسد و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. مثل محبت حسين بن علي عليه الصلاه و
السلام يا محبت اهل بيت عليهم السلام اينها چيزي نيست که يک نسل، آنها را داشته
باشد، نسل ديگر بخواهد برود آن را تحصيل ند،نه. تحصيل کردني نيست. اين از نسلي به
نسل ديگر به ارث مي رسد اين در تعليمان پدران، در تربيت مادران،در نوازش مربيان،در
لالائي دايه ها براي کودکان، اينها خودش را نشان مي دهد. بنيادين شدن يک مسأله، به
اين معني است و اعتقاد به روحانيت در جامعه ما بنيادين شده بود و شده است.
امواج
پيروزي انقلاب اسلامي
بديهي
است که دو حادثه بزرگ، مورد انتظار است. وقتي چنين چيزي و چنين اثري مثل انقلاب
وجود دارد، و انقلاب و تشکيل جمهوري اسلامي هم که شوخي نيست،اين يعني تهديد همه
قدرتمندان و قلدرهاي دنيا. پيروزي انقلاب يعني بيدار شدن يک ميليارد واندي مسلمان
از خواب چند صد ساله. اين يعني ناگهان در کشورهاي اسلامي، جمعي از روشنفکران
مسلمان و دانشمندان و توده مردم بلند شوند مشتها را گره کنند و شعار احياي اسلامي
را مطرح کنند. پيروزي انقلاب يعني اينها.
پيروزي
انقلاب اين نيتس که حالا چهار تا افسر آمدند يک جايي کودتاي نظامي کردند و دولتي
را بردند و يک دولت ديگ را آورند و حالا يکي ديگر مي آيد اين دولت را مي برد و آن
دولت را مي آورد.
قضيه
پيروزي انقلاب اين نيست! پيروزي انقلاب اسلامي يعني برافراشته شدن پرچمي که
قدرتمندان دنيا براي پائين کشيدن آن پرچم، زحمت بسياري کشيده بودند، پول بسيار و
تدبير بسياري کشته بودند و خيلي کار کرده بودند که ناگهان انقلاب اسلامي پيروز شد
و همه آن نقشه ها را باطل کرد.
منافع
قدرتمندان را مورد تهديد قرار داد، اين است معناي پيروزي انقلاب اسلامي.
وقتي
که اين آبرو و سرايت دين و روحانيت در بين مردم، اين چنين اثر بزرگي را مي تواند
داشته باشد، پس دو حادثه بزرگ مورد توقع است. يکي اينکه ما که اعقاب آن اسلاف مطهر
و عالم و مقدس هستيم، آبروي آنها را حفظ کنيم. براي خاطر اينکه اگر اين کار انجام
نگيرد و اگر اين نسل،آبروي گذشتگان را حفظ نکند، همان چيزي که نهادين و بنيادين
شده بود،به تدريج زايل خواهد شد.
ادعاي
نابخردان
حالا
چه جور آبروي آنها را حفظ کنيم؟ اين خودش يک داستان مفصل است. اولا آنها عالم
بودند، ما سعي کنيم علم آنها را پيش ببريم. علم آنها چيز بزرگ و مهمي بود. شما
نگاه نکنيد چهار تا آدمي که درکي از مسائل فقهي و حقوقي اسلام ندارند ويا از فلسفه
و کلام اسلامي چيزي نمي دانند ولو صورتاً در يک رشته اي تبحّري داشته باشند يا
نداشته باشند، اما نمي شناسند و بدليل همين عدم شناخت، اهانتي مي کند و گذشتگان را
تحقير مي کند. به اينها نگاه نکنيد. فقه شيعه از لحاظ پيشرفت ها و دقت هاي عالمانه
براي کساني که اهل فهم و فن هستند، يک چيز
شگفت آوري است و شوخي نيست. اين که يک انساني مثل «صاحب جواهر» بنشيند يک دوره فقه
را از اول تا آخر با آن همه دقت و تحقيق به تنهائي بنوسد، يک دايره المعارف را به
تنهائي در حقوق اسلامي بنويسد،اين به معجزه، اشبه است همين طور شيخ انصاري،همين
طور صاحب رياض هيم طور بقيه علماي بزرگ.
شيخ
مفيد 200 تأليف دارد، علامه حلي نزديک 300 تأليف دارد، خواجه نصير طوسي و شيخ طوسي
هم همين طور.
اينها
براي کساني که اهل فن هستند، خيلي مبلغ بالائي است. البته يک آدم جاهل، بي معلومات
و نادان يک جايي مشغول گردن کلفتي باشد و يک حقوق دان بزرگ از آنجا عبور کند، براي
او با يک آدم بي سواد، علي السوي است.
يک
پزشک بزرگ با يک آدم نادان براي او يکسان است. تشخيص او که ملاک نيست. تشخيص اهل
فن ملاک است جامعه علمي شيعه بسيار بزرگ و والا است. به کساني که آنرا تحقير مي
کنند و مي گويند اينها کاري نکردند نگاه نکنند. شما نمي فهميد که اينها چه کار
کرده اند. «سخن شناس نه اي جان من، خطا ايجاست».
اين
طور نيست که هرکسي بتواند ميزان نقد بگذارد- ولو خودشت اهلش نيست- و حرف بزند. اين
روش علما نيست، روش سفهاست.
وظيفه
وعاظ و مبلغين
جامعه
علمي امروز اگر بخواهد آن ميراث را گرامي بدارد، در رشته علم بايد جلو برود و
پيشرفت کند. حوزه هاي علميه در يک ميدان و علماء هم در غير حوزه هاي علميه در يک
ميدان ديگر. حالا شما فرض بفرمائيد در رشته وعظ و تبليغ داريد تلاش مي کنيد، بسيار
خوب، گفته ها و گفتارها بايد عالمان باشد. از سخن سست بايد پرهيز شود، از منبر بي
مطالعه بايد اجتناب شود. بهترين و آخرين گفته هاي جديد در مورد مسائل اسلامي
دانسته شود. البته ممکن است ايجاب کند چهار تا منبر کمتر برويم، خيلي خوب اشکالي
ندارد. اين وظيفه است. انسان که خوب بگويد ناچار است که کمتر بگويد.
آن
خشت بود که پرتوان زد
لاف
از سخن چو در توان زد
چون
«در» را که بخواهيم پيدا کنيم البته بايد زحمت بکشيم.
يا
آن کسي که در دانشگاه ها مشغول تبليغ و کار روحاني است و يا در ارتش و سپاه مشغول
تلاش روحاني است بايد نياز فکري آن مجموعه مخاطب خود را هوشمندانه و زيرکانه درک
کند. اي جا جاي کند ذهني نيست. هوشمندانه بايد نياز را بدست بياورد و بفهمد چه
سؤال و ابهامي در ذهن طرف مقابل است- ولو به زبان نياورد- برود عالمان آن سؤال را
حل کند. اگر مي تواند خودش و اگر نمي تواند پيش عالم تراز خودش برود.
هرکسي
درهرجائي که مشغول است ولو مشاغلي که مستقيما به کار علم و درس و تحصيل ارتباطي
ندارد مثل مشاغل قضايي که مشاغل عالمانه اي است ولي به کار تحصيل و پيشرفت علمي به
طور مستعيم ارتباطي ندارد. آنها هم همين طور. قاضي و حقوق دان اسلام بايستي به دقت
کار کند و تلاش کند تا حکم واقعي اسلامي را دراين حادثه پيدا کند.
اين
در باب علم بود، در باب تقوي و قدس هم معلوم است ديگر.
عالمي
که حرص به دنيا داشته باشد، مردود است. عالمي که اجتناب از محرمان نداشته باشد،
مردود است. نه اينکه عالم نبايد از تمتعات زندگي بهره ببرد. البته چرا در مراتبي
هست که انسان بايد در آن مراتب از تمتعاتي- عقلاً و انصافاً- بايد چشم بپوشد. علما
هم مثل بقيه مردم که پيغمبر فرمود: «ما انا الا بشر مثلکم».
بايست
از تمتعات عادي زندگي بهره ببرند اما اين دو چيز ممنوع است. اين که حرص به دنيا در
او احساس شود ولو بر حسب ظاهر، فعل حرامي هم نمي کندف اما هيم طور از چپ و راست به
دنبال اين است که بتواند دنيا را جمع کند. چرا؟! اين که با حرفهاي ما مخالفت دارد.
اين ضد «قدس» است.
يا
اينکه خداي ناکرده، تورع از حرام نداشته باشد. ببيند که برايش غيبت کردن، دروغ
گفتن و احياناً خداي ناکرده برخي از محرمات گوناگون آسان است. پس اين نسل وظيفه اش
اين است که آبروي گذشتگان را حفظ کند، چه از راه تداوم و پيشرفت علم و چه از لحاظ
حفظ آبروي قدسي و تقوايي.
مي
بينيد کساني که مي خواهند جمهوري اسلامي را بي آبرو بکنند، اگر شده است تهمت مي
زنند و دروغ مي گويند تا قدس و علم روحانيت را ضايع کنند. خبرهاي دروغ مي دهند و
حوادث دروغ جعل مي کنند. چيز کوچکي را بزرگ مي کنند براي اينکه آبروي روحانيت را
ببرند.
پيداست
اين آبرو براي آنها خيلي اهميت داد. مي دانند که اگر اين آبرو باشد يا نباشد چه
مقدار اثر دارد.
بعضي
ها هم همين را فرموله مي کنند و لباس علمي به آن مي پوشانند و لباس بحث استدلالي
به آن مي پوشانند، گويا که دارند يک بحث علمي مي کنند که بله، در حوزه علميه علم و
تقوي نيست! نه آقا، انصافاً تقوي و قدس دربين اين قشر به نسبت از همه اقشار ديگر
بيشتر است.شما نگاه کنيد ببينيد اين طلاب حوزه علميه را. اين در آمد و اين حقوق
انيهاست. بيشترين درآمد و اين حقوق اينهاست. بيشترين درآمد حوزه اي يک نفر طلبه
فاضل معيل- نه يک طلبه امروز وارد حزه شده- آن هم در حوزه قم که بالاترين حوزه
هاست از درآمد متوسط کارگران و کارمندان اين کشور به مراتب کمتر است. يعني از نصف
هم کمتر است. نصف توسط حقوق کارگران الان معلوم است. يک طلبه فاضل در حوزه علميه
قم- حالا مشهد و اصفهان و شهرهاي کوچک را نمي گويم- نصف حقوق يک کارگر، بيشتر از
همه حقوق اين طلبه فاضل. در عين حال با تقوي و طهارت، زندگي مي کنند. «قدس» يعني
همين. «ورع» و «بي اعتنائي به دنيا» يعني چه؟ يعني همين.
البته
آدمهاي ناباب هم هستند آدمهاي قالتاق هم هستند، اما اکثريت و شکل قالب اين است که
ما مشاهده مي کنمي در بين طلاب.
اين
برجستگي هاست که اگر در طلبه، در طول سال هايي که مشغول مسئوليت است، بماند خيلي
علوّ مقام و درجه است.
اين
قشر بايد خودش به فکر خودش باشد، به فکر آن ذخيره باشد، به فکر آن آبرو باشد، و
قاعدتاً هم هست و مي شود بر آن آبرو افزود. همچنان که امام بزرگوار ما بر آبروي
هزارساله روحانيت، کلي افزود. امام آبروي روحانيت را از زمان شيخ مفيد تا امروز،
هر چه بود، مضاعف کرد، بالا برد و نشان داد قدرت روحانيت را در مقابله با بديها، ظلم و جور.
نشان
داد که يک عالم، چگونه مي تواند وارث عيسي، موسي و ابراهيم و پيغمبر خاتم (ص)
باشد.
اف
برکساني که قدرتش عالي اين بزرگوار را نمي دانند و خيال مي کنند که نسبت به
روحانيت دلسوزند ويا علاقمندند.
اف
بر جهالت اينها و بر غفلت اينها که چطور نمي دانند و نمي فهمند که ارزيابي صحيح
چگونه است.
آمادگي
براي مبارزه با دشمنان اسلام
خوب،
حادثه دومي که قاعدتاً وقتي با آن عظمت با آن روبرو مي شويم بايد انتظار داشته
باشيم، دشمني دشمنان است. بايد بدانيد وقتي شما مؤثر هستيد دررفع ظلم از مظلوم، بايد
بدانيد ظالم، کينه شما را در دل خواهد گرفت. اين چيز قهري است.
وقتي
شما در برانگيختن براي ملت براي مقابله با ستم موجود مستعد و آماده هستيد، بايد
بدانيد که ستمگران شما را نفي مي کنند و هرکاري که بتوانند مي کنند. البته آنها
عقلاي مادي هستند نه عقلاي واقعي. زيرک هستند و از راه هاي آسان تر شروع مي کنند.
اول سعي مي کنند تا شايد بتوانند از راه تطميع بتوانند شما را از سر راهشان دور
کنند، اگ نتوانستند با تهديد، اگر نشد با عمل، اگر نشد با تبليغات، اگر نشد با
ترور جسم اگر نشد با «ترور روح و عنوان». بالاخره مي خواهند زهرشان را بريزند. يک
مبارزه هست بين شما و آنها که شوخي هم ندارد.
بدانيد
که امروز دشمنان اسلام با روحانيت به شدت مخالف هستند و هرچه بتوانند اقدام خواهند
کرد. بيش از دشمني با شما، با اسلام مخالف هستند. اگر بتواند شما را از اسلام و
وظيفه اسلامي جدا کنند خيالشان راحت خواهد شد و شما هم ديگر برايش خطر نيستيد. آنه
با اسلام مخالفند.
آقايان
محترم! اين چند سال اخير يعني از حدود پنج شش سال پيش به اين طرف، سياستهاي
استکباري هر چه توانستند تلاش کردند تا اسلام را در چشم توده هاي مردم و ملت ها،
بي آبرو و بي اعتبار کنند. در چشم ملت هاي مسلمان سعي کردند اسلام را بي اعتبار
نمايند و آنها را نسبت به اسلم، بي عقيده کنند. چه جور جوانهايشان را بي اعتقاد
کنند و آنها را سرگرم فساد کنند و ذهن آنها را با شبهات مشغول کنند و آنها را از
ايمان عميق کنار بزنند. در کشور ما هم تلاش کردند. در عراق، در کشورهاي شمال
آفريقا و شرق اسلامي هر جه توانستند کردند.
يکي
از چيزهايي که به شدت تبليغ کردند مسأله «بنيادگرائي اسلامي» است. گفتند که
«اسلام» غير از «بنيادگرائي اسلامي» است. ادعا کردند ما با «اسلام» مخالف نيستيم،
با «بنيادگرائي» مخالفيم. حالا «بنيادگرائي» يعي چه؟!
برداشت
من و شما از «بنياد گرائي» غيراز متفام توده مردم و فضاي ذهني آنان در غرب است. يک
تداول لغوي است. مثل يک تصادف. «بنيادگرائي» از نظر ما يعني پايبند بودن به اصول و
بنيادهاي ديني. اين چيز بدي نیست و ما
افتخار می کنیم. وقتی هم که می گویند شما بنیادگرا هستید، ما می گوئیم البته که ما
بنیادگرا هستیم. انکار هم نمی کنیم. پای بندی به اصول که بد نیست.
شرافت
اخلاقی هم یک اصل است، راستگوئی هم یک اصل است، عدالت هم یک اصل و بنیاد اخلاقی
است، عدم خیانت و تکذیب کارهای بد هم یک بنیاد اخلاقی است، عدم خیانت و تکذیب
کارهای بد هم یک بنیاد اخلاقی است و همه دنیا هم به این بنیادهای اخلاقی و نهادی
پایبند هستند و افتخار می کنند و آن را بد نمی دانند ما قضیه را این طور برداشت می
کنیم و با این دید، درست هم هست.
حتی
در بعضی از کشورها، دولت ها، ملت ها را به پایبندی به سنن پوسیده و قومیت های
پوسیده و بی معنی تشویق می کنند. استخوان پوسیده اجدادشان را از گروها بیرون می
آورند و برآنها تقدس می بخشند. در همین کشورهای گوناگون اروپائی شما ملاحظه کنید،
یک سنن و آداب پوسیده و بی معنایی تشویق می شود که آنها حفظ بشوند. ایرادی ندارد
که انسان به اصول دین و اصول عالیه ایمان و معرفت دینی پایبند باشد. این که خوب
است، این برداشت و نظر ماست.
در
تداول فرهنگی غرب، بنیادگرائی را برابر دانسته اند با «تحجّر»، با حالت بسته بودن
برروی حرف حساب و نفهمیدن منطق. ما را در حقیقت دارند به این متهم می کنند. نمی
گویند اینها پایبند به توحید و صدق در کلام و زهد نسبت به پدیده های مادی هستند،
می گویند اینها«متحجّر» هستند و چشم را بر روی پیشرتف های دنیا می بندند. این یعنی
یک تهمت و یک دروغ و به این وسیله می خواهند اسلام را از چشم جوامع مسلمان
بیندازند و توده های مسلمان بیندازند و توده های مسلمان را نسبت به اسلام بی
اعتقاد بکنند و توده های غربی را هم که آنها به اسلام گرایش داشتند، بیشتر دور
بکنند. این از تبلیغاتی است که می کنند.
سلمان
رشدی مرتد، عامل صهیونیستها
آن
نکته ای که اینجا مناسب است من عرض کنم، اینکه شروع کردند حتی اهانت به اسلم و آن
را یک سیاست قرار دادند. درست توجه کنید.
وقتی
که چیزی در نظر یک جامعه ای یک میلیاردی،مقدس است و مایه حرکت او هم همین است، خوب
اهانت به او، کار سختی است. جرأت نمی کنند اهانت اهانت به اسلا کنند لذا شما می
بینید حتی رؤسای جمهور آمریکا و بعضی از کشورهای گردن کلفت دیگر هم جرأت نمی کنند
صریحاً نسبت به اسلام دشمنی و اهانت کنند. یک راهی پیدا کردند و بگردند افرادی را
گیدا کنند تا سپر بلای خودشان بکنند و از اینها بخواهند در لباس روشنفکر، در لباس
شاعر، در لباس نویسنده تا به اسلام اهانت بکنند تا کم کم اهانت به اسلام، رایج
بشود.
این،
آن کاری بود که به وسیله کتاب آیات شیطانی آن شخص مرتد شروع شد. او در انگلیس کتاب
خودش را نوشت اما آن روز مجلات آمریکایی شروع کردند و به تدریج آن کتاب بنده آن
روز مجلات آمریکایی را که می آمد می دیدم. من تعجب می کردم این چه کتابی است که
اینها می خواهند اینقدر آن را ترویج کنند.
در
انگلیس یک نفری یک کتابی نوشته است. خوب این همه کتاب نوشته می شود. چه علتی داشت
که ناگهان مطبوعاتچی های دنیا، قلم به مزدهای دنیا، صهیونیست های دنیا که
گردانندگان بیشتر مطبوعات و رادیو تلویزیون های دنیا هستند دست به دست هم بدهند از
یک کتاب ترویج کنن. مگر دراین کتاب چه هست؟!
معلوم
شد که در این کتاب چه هست. این کتاب بناست جاده باز کن اهانت به اسلام باشد. اهانت
کند به اسلام و از پیغمبر اسم بیاورد و مسخره کند. او ای کار را کرده است. به
اصطلاح، یک داستانی خیالی نوشته و اسم پیغمبر را، اسم اصحاب پیغمبر را آورده و
بشکل و قیحی اهانت کرده است. خوب، وقتی این کتاب ترویج شد و مردم کم کم خواندند،
به تردیج اهانت به اسلام عادی می شود. این را می خواستند. اینجاست که الهام الهی،
آن مرد ربانی را وادار به آن حرکت عظیم کرد و توطئه هاشان متوقف ماند. امام براساس
این تفکر و این فهم دقیق و نورانی، که این نوری که خدا در دل بندگانش می
اندازد،اینجا خودش را نشان می دهد. حقیقتاً فتوای ارتداد این مرد مرتد که از امام
صادر شد، نور الهی بود.
امام،
راه اینها را بست. ناگهان همه دنیا مبهوت شدند. شما دیدید برای خاطر اینکه امام،
فتوای ارتداد یک مرتد را دادند و گفتند این آدم باید به حد شرعی برسد، دولت های
اروپائی، همه سفراشان را از ایران خواستند. آیا این مال یک کتاب معمولی است؟! یعنی
دولت انگلیس و فرانسه و ایتالیا و … دلشان برای جان یک انسان سوخته است؟! اینها
هزاران انسان را در دنیا درو می کنند، برای یک چیز کوچک. کدامشان اگر همی حالا اگر
پیش بیاید و منافعشان اقتضاء بکند، هزاران انسان را نمی کشند؟!
آیا
اینها دلشان برای انسان سوخته است؟ همی حالا صرب ها دارند مسلمان ها را قتل عام می
کنند، ککشان نمی گزد. ههمی حالا اسرائیلی ها دارند فلسطینی های صاحب سرزمین
را آن جور شکنجه می کنند، خواب اینها بر
نمی آشوبد. باری خاطر اینکه یک نفر قرار است اعدام بشود اینها اینجور وادار به عکس
العمل شدند. نه آقا، این قضیه دیگریبود. یک برنامه ای ریخته شده بود. این برنامه،
برنامه اهانت به اسلام بود و بنا بود اسلام را سبک بکنند. اما با آن فتوی، ناگهان
همه نقش های آنها را نقش بر آب کرد.
عصبانی بودند. دنیا اسلام هم تأکید کرد و پیروی خودش را از فتوای امام نشان داد.
حالا مدتی گذشته است، آن نادان خودش و نادان های طرفدارش خیال می کنند که قضایا
تمام شد. نه آقا، این قضیه تمام شدنی نیست.
بنده
همان وقت در یکی از مصاحبه هائی که در اروپا انجام گرفت و از من می پرسیدند که این
فتوای امام چه جوری است؟ گفتم امام یک تیری را به طرف این مرد فاجر و هتاک رها
کردند. این تیر از چله کمان خارج شده و هدف گیری درست شده است. دیر یا زود، این
تیر به هدف خواهد رسید، بلاشک، بلاشک بایستی این حکم اجرا شود و اجرا هم خواهد شد.
همه
مسلمانانی که امروز می توانند این مرد را به عنوان یک عامل پست فطرت و لئیم برای
یک حرکت ضد اسلامی عظیمی ظاهر شده بود و این موجود موذی و مضر را از سر راه
مسلمانا بردارد،باید بردارد و باید مجازات کند. شکی نیست. الان هم وظیفه همه است.
وظیفه
همه کسانی که کار از عهده آنها برمی آید و دستشان به این شخص برسد، این است که این
حکم را اجرا کنند.
دنبال
این هستند که آیا فتوای امام عوض شده است؟ مگر این فتوی قابل عوض شدن است؟ مگر کسی
می تواند نسبت به این قضیه با کسی معامل کند؟!
دولت
انگلیس بدش می آید؟ خوب ما هم از خیل کارهای دولت انگلیس بدمان می آید. فلان دولت
اروپائی ناراحت می شود؟ ما هم از بسیاری کارهای آنها ناراحت می شویم. مگر ما قول
داده ایم که هرچه دولت انگلیس از آن بدش می آید، انجام ندهیم؟!
دولت
انگلیس بیش از همه چیز از استقلال ایران بدش می آید. اینها همان کساین هستند که
سالهای متمادی در این کشور خوردند و چاپیدند این مملکت را، حالا مملکت مستقل است
اینها ناراحت هستند. حالا ما چکار باید بکنیم.
دولت
انگلیس اگر اکنون هم فرصت پیدا بکند دلش می خواهد بیاید در خلیج فارس مثل زمان
«لرد کورزون»، دستور صادر کند برای دولت های اطراف خلیج فارس از جمله ایران. خوب
ملت ایران اجازه نمی دهد دولتی، حالا دولت انگلیس باشد، دولت آمرکا باشد، هر قلدر
دیگری باشد،بخواهد در امور ما،در خواست های ما، در اهداف ما، و در آرمان های بزرگ
و مقدسات ما دخالت کن، نمی گذاریم. به آنها چه ربطی دارد. آنها اگر بخواهند این
حادثه و این مشکل را به راحتی حل کنند،
بایستی این شخص مرتد و ملحد را به مسلمانها تحویل بدهند. بگویند این فرد مرتکب
جنایتی شده،بیائید شما مسلمان ها بگیرید هرچه مجازاتش هست انجام دهید. این راه
عاقلانه است.
باید
این کار را بکنند، چرا نمی کنند؟! ما به آنها اعتراض داریم که چرا جلوی حکم امام
را گرفته اند؟ آنها چه اعتراضی می توانند داشته باشند؟ اینها هشداری برای من و شماست.
بدانید
که اگر اندکی من و شما غفلت بکنیم دشمن چگونه شروع می کند علیه مقدسات ما حمله
کردن و اقدام کردن. این یک نمونه اش و نمونه هائی از این قبیل هم فراوان است.
تکلیف
ما زیاد است، حالا ماه رمضان، در پیش است. در ماه رمضان ما هم باید به خودمان
برسیم و هم باید به مردم برسیم. ضمناً بدانیم که اگر بخودمان نرسیم، بمردم هم
نمیشود رسید.
این
دعاهای ماه رمضانف این روز ماه رمضان، این مناجاتها،این تضرع ها، این اذکار و این
نوافل برای این است که ما اول خودمان را کمی نورانی بکنیم. اگر نورانی شدیم آن وقت
می توانیم به دیگران هم برسیم و اگر نورانی نشدیم که نمی توانیم دیگرا را نورانی
بکنیم. هرچه هم بگوئیم زیادی خواهد بود و مضر خواهد بود و مفید نخواهد بود.
انشاءالله خدای متعال توفیق بدهد هم خودمان را بسازیم و هم بتوانیم به سازندگی
مردم و معنویات و روحیات مردم کمک کنیم و خداوند قلب مقدس ولی عصر ارواحنا لمقدمه
الفداء را نسبت به ما مهربان کند و ما را مشمول دعای آن بزرگوار قرار دهد.
والسلام
علیکم و رحمه الله و برکاته
(25/11/71)
با
قناعت زندگی کنید!
امام
صادق علیه السلام:
«…
ان کان ما یکفیک یغنیک فادنی ما فیها یغنیک و ان کان ما کیفیک لا یغنیک فکل ما
فیها لا یغنیک». (اصول کافی – ج2 ص139)
(امام
صادق علیه السلام در پاسخ فردی که در طلب مال می رود و ثروت به دست می آورد ولی
قانع نمی شود).
…
اگر به کفاف زندگی اکتفا کنی کمترین مال دنیا بی نیازت می کند واگر اکتفا نکنی تمام ثروت جهان نمی تواند تو
را غنی و بی نیاز سازد.